سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -
عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.
مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -
مشخصات ظاهری:9ج.
شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :
يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).
يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).
يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)
يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:4922990
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
ص: 2
تفسیر اهل البیت علیهم السلام
(جلد1)
سوره مبارکه حمد و بقره
تالیف خادم اهل البیت علیهم السلام
ص: 3
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 4
انگیزه تأليف ...19
توصیف قرآن از قرآن ...21
توصیف قرآن از روایات معصومین عليهم السلام ...22
تفسیر قرآن ...27
اختصاص علم قرآن به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله ...29
مفسرین قرآن و کتب تفسير ...32
تعلیم و تعلم قرآن ...33
قرائت قرآن و آداب آن ...35
آداب قرائت قرآن ...36
آداب باطنی قرائت ...36
شفاعت قرآن در قیامت ...37
شروع در تفسیر و بیان آیات ...39
سورة الحمد ...41
آیات 1 - 7...41
لغات ...41
ترجمه ...42
تفسير اهل بیت عليهم السلام ... 42
پاداش قرائت سوره حمد ...61
سورة البقرة ...65
آیات 1 - 5...65
لغات ...65
ص: 5
ترجمه...66
تفسير اهل البيت عليهم السلام...66
قصه نماز ابوذر...69
شرایط قبولی زکات ...74
انکار فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام ...80
برای هدایت مخالفين، خود را به زحمت نیندازید...83
آیات 6 - 10...87
لغات ...87
ترجمه ...88
تفسير اهل بیت عليهم السلام...88
معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله ...89
نفاق و لجاجت راه هدایت را می بندد ...96
پیمان ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام...97
فریب کاری های منافقین ...99
عجایبی از اکرام خداوند به امیرالمؤمنین علیه السلام ...101
آیات 11 – 15 ...108
لغات ...108
ترجمه ...109
تفسیر اهل بیت عليهم السلام....109
سخنان منافقین با اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله...111
آیات 16 - 20 ...116
لغات ...116
ترجمه ...117
تفسير اهل بیت عليهم السلام...118
تجارت دنیا و تجارت آخرت ...118
هراس منافقین از رسوایی ...123
آیات 21 - 25 ...129
الغات ...129
ترجمه ...130
ص: 6
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...131
عجایبی از خلقت آسمان و زمین و... ...133
معجزه باقی وجاوید رسول خدا صلی الله علیه و آله ... 136
علت اختلاف معجزات پیامبران عليهم السلام...138
تقوا و ترس از دوزخ ...140
بشارت به مؤمنین به نعمت های بهشتی ...143
راه رسیدن به درجات عالیه بهشتی ...147
آیات 26 - 30...149
لغات ...149
ترجمه ...150
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...151
مثل های خداوند برای روشن شدن حقیقت...151
واجب ترین صله رحم ...153
آثار قطع رحم و صله رحم ...157
غفلت و کفران عجیب ...159
وضعیت مؤمن و کافر در قبر...160
هدف از خلقت آسمان و زمین ...164
خلقت آدم و اعتراض ملائکه ...165
آیات 31 - 36 ...168
الغات ...168
ترجمه ...169
تفسیر اهل بیت عليهم السلام... 170
اعتراف ملائکه به دانش آدم علیه السلام...170
سجده نکردن ابلیس بر آدم ...176
فریب خوردن آدم و حوا...181
آیات 37 - 43...192
لغات ...192
ترجمه ...193
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...194
ص: 7
کلماتی که آدم علیه السلام به وسيله آن ها توبه نمود ....194
تکذیب ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام ...200
پذيرفتن ولایت محمد و آل محمد عليهم السلام و بهشت ...201
ایمان به نبوت احمد و امامت ائمه صلوات الله عليهم أجمعين ...203
خیانت علمای یهود ...205
اهمیت وفای به عهد و پیمان ...206
نمازهای پنج گانه، کفاره گناهان ...209
فلسفه و حکمت نماز ...209
فلسفه وحکمت زکات ...210
خضوع و ذلت مؤمن در پیشگاه خداوند ...211
آیات 44 - 52 ...214
لغات ....214
ترجمه ...215
تفسیر اهل بيت عليهم السلام...216
چه کسانی حق امر به معروف و نهی از منکر دارند؟ ...216
اتمام حجت خداوند بر علمای یهود ....217
نکوهش از علمایی که به علم خود عمل نمی کنند...220
ارزش عقل و تعقل ...221
شفاعت از گنهکاران شيعه ...227
شکنجه های فرعون به بنی اسرائیل ...229
نجات بنی اسرائیل با توسل به محمد و آل محمد عليهم السلام...231
امتحان خداوند از بنی اسرائیل ...233
آیات 53 - 59...240
لغات...240
ترجمه ...241
تفسیر اهل بیت عليهم السلام... 242
کیفر پرستش غیرخدا...244
بهانه گیری بنی اسرائیل و عذاب الهی ...248
احترام به محمد و آل او عليهم السلام ویاک شدن از گناه ...252
ص: 8
عواقب گناه و مخالفت با خداوند ...254
آیات 60 - 62...256
لغات ...256
ترجمه ...257
تفسير اهل بیت عليهم السلام... 258
اجابت دعای موسی با توسل به محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين ...258
بهانه گیری و ذلت و بیچارگی ...261
معنای خوف و ترس از خداوند ...265
آیات 63 – 71 ...266
لغات...266
ترجمه ...268
تفسیر اهل بیت عليهم السلام ...269
پیمان خداوند از پیامبران وامت ها نسبت به ولایت و اطاعت از محمد و آل او عليهم السلام... 269
خیانت اصحاب سبت ...272
پاداش اعتقاد به مقام محمد و آل محمد عليهم السلام...275
بهانه گیری، کار را سخت کرد ...277
آثار توسل به محمد و آل محمد عليهم السلام...282
آیات 72 - 78 ...284
لغات ...284
ترجمه ...285
تفسير اهل بیت عليهم السلام...286
عبرت از احوال گذشتگان ...286
قساوت قلوب به سبب انکار فضائل محمد و آل محمد عليهم السلام...288
لجاجت های قوم يهود ...294
نفاق قوم یهود و مشرکین مکه ..296
نامه ابوجهل به رسول خدا صلی الله علیه و آله ...298
تقلید حرام و تقلید واجب ...303
آیات 79 - 86...307
لغات ...308
ص: 9
ترجمه ...309
تفسير اهل بیت عليهم السلام...310
گمراهی امت موسی و عیسی علیهما السلام به دست علمای فاسد ...310
خیال های باطل قوم يهود ...311
پاک شدن از گناه با ولایت على علیه السلام...313
خداوند از بنی اسرائیل درباره هشت چیز پیمان گرفت ...316
پیمان منع از خونریزی و تجاوز و فساد ...323
پاداش گریه و اندوه بر امام حسین علیه السلام...326
تبعید ابوذر به دست عثمان ...327
آیات 87 - 92 ...331
لغات ...331
ترجمه ...332
تفسیر اهل بيت عليهم السلام...333
مقایسه بین معجزات عيسی عليه السلام ومعجزات حضرت محمد صلی الله علیه و آله ...336
حديث حدائق و گریه رسول خدا صلی الله علیه و آله برای امیرالمؤمنین عليه السلام... 349
آیات 93 – 98...352
لغات ...353
ترجمه ....353
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...354
محبت گوساله راه را بر آنان بست ...354
علاقه به مرگ نشانه راستی و درستی است ...355
قصه عجیبی از قوم یهود ...357
دشمنی با جبرئیل به خاطر دشمنی با على عليها السلام ...360
آیات 99 – 104 ...363
لغات ...363
ترجمه ...364
تفسير اهل بيت عليهم السلام...365
عناد و دشمنی يهود با رسول خدا و امیرالمؤمنين عليها السلام...365
قصه مسلمان شدن عبد الله بن سلام، عالم يهود ...367
ص: 10
یهودیان به جای تصديق رسول خدا صلی الله علیه و آله از سحر شیاطین پیروی کردند! ...370
ماجرای سحر شیاطین و ابطال آن به وسیله هاروت و ماروت ...371
توهین یهودیان به رسول خدا صلی الله علیه و آله...373
آیات 105 - 113...376
لغات ...377
ترجمه ...377
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...378
نسخ شرایع پس از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله...381
معجزات عجیبی از رسول خدا صلی الله علیه و آله...383
جلوگیری یهود از گرایش مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله...387
برهان و جدال پسندیده و ناپسند ...392
آیات 114 - 123 ...397
لغات ...397
ترجمه ...398
تفسير اهل بیت صلی الله علیه و آله...399
ماجرای هجرت و خروج رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکّه ...399
نمازهای نافله در حال حرکت...402
تنزیه خداوند از صفات مخلوقین ...405
بهانه گیری های یهود و مشرکین ...407
التقاطی گری و میانه روی وسازش با دشمن ...408
حق تلاوت قرآن ...410
قیامت و روز بی پناهی و بیچارگی ...411
آیات 124 - 132...413
لغات ...413
ترجمه ...414
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...415
سکّان داران دین خدا سابقه شرک ندارند...415
طواف کعبه و پاکی ظاهری و باطنی ...419
امنیت و برکات حرم الهی...422
ص: 11
بنای کعبه توسط ابراهیم و اسماعيل عليهما السلام...423
مرحومه از ذریه ابراهیم عليه السلام...427
ملت ابراهیم عليه السلام کیانند؟ ...430
آیات 133 - 141 ...433
لغات ...433
ترجمه ...435
تفسير اهل بیت عليهم السلام...436
اعتقادات حق را همواره به زبان اقرار کنید ...436
مقصود از «صبغة الله »...438
آیات 142 - 150 ...440
لغات ...441
ترجمه ...441
تفسير اهل بیت عليهم السلام...443
ماجرای تغییر قبله ...443
مقصود از امّت وسط ...445
فلسفه تغییر قبله ...447
کتمان حق در بین یهود و نصارا و مخالفين ...451
آیات 151 - 162 ...457
لغات ...457
ترجمه ...458
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...459
برنامه تبلیغی رسول خدا صلی الله علیه و آله...459
معنای ««فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» ...460
استعانت از صبر و نماز ...464
شهدا زنده هستند ...465
برخی از نشانه های قیام حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف...466
فلسفه بين صفا و مروه ...469
کتمان فضائل امیرالمؤمنین عليه السلام...472
انکار نبوت رسول خدا و ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله عليهما... 473
ص: 12
آیات 163 – 172...476
لغات ...477
ترجمه ...478
تفسير اهل بیت عليهم السلام...479
معنای وحدانیت و یگانگی خداوند...479
شرک در ولایت481...
بهترین و سخت ترین عبادت خداوند ...485
پرهیز از دام های شیطان...486
نجات از شرارت های شیاطین ...490
آیات 173 - 177 ....492
لغات ...492
ترجمه ...493
تفسير اهل بیت عليهم السلام...494
احکام اضطرار...494
کیفر کتمان نشانه های حقانیت رسول خدا صلی الله علیه و آله...497
نتیجه کتمان حق ...498
دو قصه عجيب و عبرت انگیز ...501
ارزش های واقعی...504
آیات 178 - 186 ...510
لغات ...511
ترجمه ...512
تفسير اهل بیت عليهم السلام...513
قانون قصاص و دیه و عفو...513
وصیت هنگام مرگ ...516
فلسفه روزه ماه مبارک رمضان ...519
معذورین از روزه ...522
نزول قرآن در ماه مبارک رمضان ...524
وجوب روزه ماه مبارک رمضان ...525
افطار مسافر و مريض هدیه خداوند است ...527
ص: 13
معنای دعا و اجابت واستجابت ...529
آیات 187 – 194 ...533
لغات ...534
ترجمه ...534
آداب و حدود روزه ماه مبارک رمضان ...536
درامدهای غیرمشروع...539
تقویم تاریخ با حرکت ماه و خورشید...540
عادات و رسوم جاهلیت ...543
فلسفه و حکمت جنگ و قتال در اسلام ...545
عدالت در جنگ ....546
آیات 195 - 203...549
لغات ...550
ترجمه ...551
تفسير اهل بیت عليهم السلام...552
معنای القای درتهلکه ...552
وجوب حج و عمره ...554
احکام محصور و مصدود ...556
ماه های حج و آداب آن...559
ذکر خداوند در سرزمین مشعر الحرام ...560
انگیزه های متفاوت حجاج ...563
ایام تشریق در منی ...568
آیات 204 - 213...571
لغات ...572
ترجمه ...572
تفسير اهل بیت عليهم السلام...574
دروغگویی و ریاکاری منافقین ...574
فداکاری امیرالمؤمنین برای تحصیل رضای خدا...576
دخول در قلعه امن الهی...579
ص: 14
لغزش از قلعه امن الهی...580
اتمام حجت بر بنی اسرائیل ...582
حب دنیا و انحراف از مسیر حق ...583
آیات 214 - 220 ...586
لغات ...587
ترجمه ...588
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...589
بهشت همراه با سختی هاست ...589
احکام انفاق ...591
وجوب جهاد و قتال ...593
قتال در ماه های حرام ...595
ایمان هجرت جهاد ...598
حرمت شراب و قمار...599
مراعات ایتام ...604
آیات 221 - 230 ...608
لغات ...609
ترجمه ...610
تفسير اهل بيت عليهم السلام...611
ازدواج با زنان اهل کتاب ...611
احکام بهره گیری از همسران ...615
احکام اصلاح بين مردم...620
احكام «ایلاء» ...622
احکام طلاق ....623
اقسام طلاق و احکام رجوع
احکام زن سه طلاقه ...627
آیات 231 - 237 ...633
لغات ...534
ترجمه ...635
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...637
ص: 15
احکام طلاق رجعی ...537
از ازدواج مجدد زن ها جلوگیری نکنید ...639
احکام رضاع و دوران شیرخوارگی اطفال ...641
عده زنان شوهر مرده...643
احکام طلاق قبل از دخول ...646
آیات 238 - 245...648
لغات ...648
ترجمه ...648
تفسير اهل بیت عليهم السلام...650
مواظبت بر نمازها ...650
احکام نماز خوف ...652
ازدواج بعد از فوت همسر...654
فرار از مرگ سودی ندارد ...656
پاداش قرض به خدا...658
آیات 246 - 252...661
لغات...662
ترجمه ...663
تفسير اهل بیت عليهم السلام...664
گناه زیاد و سلطه ظالم ...664
ماجرای طالوت وجالوت و تابوت ...664
خداوند به خاطر خوبان بلا را از گنهکاران برطرف می کند ...671
آیات 253 - 257...673
لغات ...673
ترجمه ...674
تفسیر اهل بیت عليهم السلام..675.
فضیلت پیامبر اسلام بر سایر پیامبران عليهم السلام...675
درجات انفاق و بهترین آن ها ...678
آثار و برکات خواندن آية الكرسي...679
ولایت الله و یا ولایت شیطان ...683
ص: 16
آیات 258 - 264...689
لغات ...690
ترجمه ...691
تفسير اهل بیت عليهم السلام...692
احتجاج ابراهیم عليه السلام با نمرود ...692
نمونه ای از قیامت و معاد ...694
نمونه دیگری از قیامت و زنده شدن مردگان ...700
درجات انفاق ...703
انفاق مقبول وغير مقبول ...705
آیات 265 - 271...709
لغات ...710
ترجمه ...711
تفسیر اهل بيت عليهم السلام...712
نمونه ای از انفاق نیک و خالص ...712
بهترین را برای خدا بدهید ...713
وعده خدا و وعده شيطان ...715
خیر فراوان ...717
صدقات پنهان و صدقات آشکار...719
آیات 272 – 281...720
لغات ...721
ترجمه ...721
تفسير اهل بیت عليهم السلام...723
انفاق به فقرای عفيف ...723
آثار انفاق ...725
حرمت ربا بعد از بیان ...727
فرق بین ربا و صدقات ...729
توبه و یا جنگ با خدا! ...730
آخرین آیه ای که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد ...735
آیات 282 - 286 ...738
ص: 17
لغات ...739
ترجمه ...740
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...741
احکام دین و بدهکاری ...741
فضیلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر پیامبران گذشته ...746
سلام مرا به آن سید ولی برسان ...769
ص: 18
پس از نوشتارهای پیشین در فکر فرو رفتم و با خود گفتم: عمر گذشت و قوا رو به تحلیل رفت و تو از قرآن که ثقل اکبر بود غافل شدی و بی بهره ماندی. خوب بود به قرآن نیز توجه می کردی و از دریاهای بی منتهای نورانی آن استفاده می نمودی و بهره هایی می بردی؟
از سویی دیدم بحمد الله تفسیرهای فراوانی برای قرآن نوشته شده است و بنده بی بضاعت چیز تازه ای ندارم، و از خداوند با توسلات به حضرات معصومین عليهم السلام. درخواست نمودم تا مرا از کتاب خود بهره مند نماید و برای عموم مردم تفسیری بنویسم و از خداوند نیز استمداد کردم که تا پایان این تفسیر به من مهلت بدهد و اثری در نوشتارم قرار دهد تا مردم از آن استفاده کنند. از این رو خداوند به فکر من انداخت که آیات قرآن را با سخنان اهل البيت عليهم السلام. تفسیر نمایم و نظر هیچ مفسری را جز در موارد ضروری دخالت ندهم. پس با استمداد از خداوند شروع نمودم.
و در ذیل همه آیات، روایاتی را یافتم که آیات قرآن را از جهت مفهوم و اسرار و بطون و شأن نزول و ذکر فضائل محمد و آل محمد - صلوات الله عليهم اجمعین - ومثالب دشمنانشان و مسائل اخلاقی و اعتقادی و فقهی و تاریخی و غیره روشن می نماید و در حد استفاده عموم ابهامی باقی نمی گذارد، بلکه باید بگویم روایات معصومین عليهم السلام. در ذیل برخی از آیات به قدری فراوان است که ناچار باید
ص: 19
خلاصه ای که حاوی همه آنهاست بیان شود تا از ملالت و تطويل پرهیز شده باشد.
لازم به ذکر است که در برخی از موارد همان گونه که اشاره شد ایجاب می نمود که به طور اختصار نظر برخی از اعلام از مفسرین بزرگوار مانند علی بن ابراهیم قمی، عیاشی، طبرسی، فیض کاشانی، طباطبایی و غیرهم را نیز در متن و یا پاورقی ذکر نمایم، رضوان الله علیهم اجمعین. و قبل از ترجمه آیات، لغات هر بخش را به فارسی ترجمه نمایم و ترجمه آیات را در حد امکان آمیخته به تفسیر نمایم و به نظر رسید که این شیوه علاوه بر سهولت کار، نویسنده را از خطر تفسیر به رأی دور می نماید و در ذائقه مردم نیز شیرین تر می باشد.
ولله الحمد أوّلاً وآخراً.
24 رجب 1433 ه- ق
خادم اهل البيت عليهم السلام.
سید محمد حسینی بهارانچی (سید قاسم)
ص: 20
خداوند کتاب آسمانی خود را بسیار زیبا توصیف نموده و در آیه ای آن را برای مردم، هادی و بیّنات و فرقان معرفی نموده و می فرماید: «هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ»(1).
و در آیه دیگری، آن را هدایت و بیان و موعظه معرفی نموده و می فرماید: «هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ »(2).
و در آیه ای تبیان کل شیء وهدایت و رحمت و بشارت معرفی نموده و می فرماید: «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ»(3).
و در آیه ای آن را برهان و نور مبین معرفی نموده است و می فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا»(4).
و در آیه ای آن را نور و کتاب مبین و هادی به بهشت و نجات دهنده از ظلمات و صراط مستقیم معرفی نموده و می فرماید:« قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ *
ص: 21
يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ »(1).
و در آیه ای آن را موعظه و شفای صدور نامیده و می فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ »(2).
و در آیات فراوان دیگری قرآن را وسیله نجات و هدایت و بیان کننده هر خیری و هر امری معرفی نموده و می فرماید:«وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»(3) ویا می فرماید : «وتِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ» (4).و تفسیر این آیات در جای خود بیان خواهد شد، اکنون مجال آن نیست.
در روایات و سخنان معصومین علیهم السلام نیز قرآن بهتر از هر چیزی معرفی شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود:
1. رسول خدا صلی الله علیه و آله قرآن را به همراه با عترت و اهل بیت خود - دستگیره نجات امت معرفی نموده و در حدیث متواتر و مسلمی که شیعه و اهل تسنن نقل نموده اند می فرماید: «إِنِّي تَارِكُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي ، مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً عَلَىَّ الۡحَوۡضِ »(5).
مؤلف گوید: حدیث فوق از نظر معنا بين خاصه و عامه تواتر قطعی دارد، گرچه در الفاظ آن مختصر اختلافی وجود دارد و در برخی از روایات این گونه نقل شده که
ص: 22
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: « إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ : الثَّقَلَ الأَكبَرَ وَالثَّقَلَ الأَصغَرَ، فَأَمَّا الأَكبَرُ فَكِتابُ رَبّي، وأمَّا الأَصغَرُ فَعِترَتي أهلُ بَيتي، فَاحفَظوني فيهِما؛ فَلَن تَضِلّوا ما تَمَسَّكتُم بِهِما.»(1)
یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من دو چیز گرانسنگ و گران بها را بعد از خود بین شما می گذارم، یکی ثقل اکبر و دیگری ثقل اصغر، اما ثقل اکبر کتاب پروردگار من است و اما ثقل اصغر عترت و اهل بیت من هستند، پس شما به خاطر من آن دو را حفظ کنید و تا زمانی که به آن دو تمشک کنید [و از آنان پیروی نمایید] هرگز گمراه نخواهید شد.
2. رسول خدا صلی الله علیه و آله قرآن را هادی و نجاتبخش و روشنگر حقایق و وسیله نجات از انحراف و ظلمت های جهل و نادانی و راهنمای بهشت و... معرفی نموده و می فرماید:
أیّها النَّاسِ ، إنّکم فی دَارِ هدنه ، وَ أَنْتُمْ علی ظَهْرِ سَفَرٍ ، وَ السیر بکم سریع ، وَ قَدْ رأیتم اللیل وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ یبلیان کلّ جدید ، وَ یقرّبان کلّ بعید ، وَ یأتیان بکلّ مَوْعُودِ ، فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ لِبُعْدِ الْمَجَازِ . قَالَ : فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ : یا رَسُولَ اللَّهِ ، وَ مَا دَارَ الهدنه ؟ قَالَ : دَارُ بَلَاغٍ وَ انْقِطَاعَ ، فَإِذَا الْتَبَسَتْ علیکم الْفِتَنِ کقطع اللیل الْمُظْلِمِ فعلیکم بِالْقُرْآنِ ، فَإِنَّهُ شَافِعُ مُشَفَّعُ وَ مَاحِلُ مُصَدَّقُ ، وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إلی الجنه ، وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إلی النَّارِ ، وَ هُوَ الدلیل یدلّ علی خیر سبیل ، وَ هُوَ کتاب فیه تفصیل وَ وَ بیان وَ تحصیل ، وَ هُوَ الْفَصْلُ لیس بِالْهَزْلِ ، وَ لَهُ ظَهْرُ وَ بَطْنُ ، فَظَاهِرُهُ حکم وَ بَاطِنُهُ عَلِمَ ، ظَاهِرُهُ أنیق ، وَ بَاطِنُهُ عَمیقٌ لَهُ نُجُومُ وَ علی نُجُومِهِ نُجُومُ لَا تحصی عَجَائِبُهُ وَ لَا تبلی غَرَائِبُهُ فِيهِ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِكْمَةِ وَ دَلِيلُ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْيَبْلُغِ الصِّفَةَ نَظَرُهُ يَنْجُ مِنْ عَطَبٍ وَ يَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ فَانِ التَّفَكُّرَ حَيَاةُ قَلْبِ البصیر کما يَمْشِي الْمُسْتَنِيرُ فِي الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَيْكُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ التَّرَبُّصِ»(2).
ص: 23
یعنی: ای مردم، شما در دار هدنه و صلح و آرامش و در راه سفر آخرت هستید و سریع به مقصد خود خواهید رسید، چراکه شما می بینید، شب و روز و سیر خورشید و ماه هر تازه ای را کهنه و هر دوری را نزدیک می کنند و هر موعودی را به وجود می آورند، پس شما برای سفر دور و دراز خود توشه آماده کنید.
مقداد عرضه داشت: یا رسول الله، مقصود از دار هدنه و صلح و آرامش چیست؟ فرمود: داری است که به نهایت می رسد و تمام می شود، پس هرگاه فتنه هایی مانند تاریکی شب، امر را بر شما مشتبه ساخت [و ندانستید که چه باید بکنید] بر شما باد به تمسک به قرآن، چرا که قرآن شفاعت کننده ای است که شفاعت او مقبول است و خصومت کننده ای است که ادعای اوپذیرفته است، و هر کس قرآن را جلوی خویش قرار بدهد [و از او پیروی نماید] قرآن او را به بهشت می رساند، و هر کس قرآن را پشت سر اندازد [و با آن مخالفت کند] قرآن او را به طرف دوزخ سوق می دهد. سپس فرمود:
قرآن راهنمایی است که اهل خود را به بهترین راه هدایت می نماید؛ و کتابی است دارای تفصیل و بیان او حق را از باطل جدا می سازد و حقایق را روشن می کند و باطل در آن راه پیدا نمی کند، قرآن را ظاهری و باطنی است، ظاهر آن حکم الهی است و باطن آن علم و دانش است، ظاهرش زیبا و باطنش عمیق است و از فهم عموم دور است آسمانش را ستارگانی است و بر بالای ستارگانش ستارگان دیگری است، عجایب آن قابل شمارش نیست و غرایب و شگفتی هایش کهنه نمی شود، چراغ هایی از هدایت در آن نهفته است و مشعل های حکمت آن فروزان است و آن دلیل و راهنمای معرفت و خداشناسی است، برای کسی که به حقیقت آن آشنا شود.
بنابراین باید کاوشگران، دیده خود را بگشایند و متفکران فکر خود را به کار
ص: 24
بگیرند تا از هلاکت نجات یابند و از افتادن در بیچارگی ها و هلاکت ها خلاص شوند، چرا که تفکر و اندیشه، مایه زندگی دل های بیناست، چنان که روشنایی، انسان ها را از تاریکی نجات می دهد، پس بر شما باد که به نیکی و مراقبت از دنیا بگذرید و کمتر به دنیا پایبند باشید و دنیا را برای خود جایگاه باقی ندانید].
مؤلف گوید: مع الأسف، قرآن آن گونه که باید بین ما مورد توجه باشد، مورد توجه نیست و آن گونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را ترغیب به قرآن نموده است، به آن توجه نمی شود. از این رو خداوند نگرانی رسول خود را درباره قرآن بیان نموده و می فرماید: «وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا »(1).
3. امام باقر علیه السلام نیز می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من نخستین کسی هستم که در قیامت بر خدای عزیز جبار وارد می شوم و سپس کتاب خدا و اهل بیت من وارد می شوند و تا این که امت من وارد می شوند، و من از امت خود سؤال خواهم نمود: شما با کتاب خدا و اهل بیت من چه کردید؟ (2)
4. آری، رسول خدا صلی الله علیه و آله که از دنیا رحلت نمود مردم قرآن و اهل بیت و عترت پیامبر را کنار گذاردند و به هوس های دنیایی خود روی آوردند و چون اهل البيت علیهم السلام را کنار زدند قرآن را نیز کنار زدند و ندانستند که قرآن از اهل البيت علیهم السلام جدا نمی شود و فکر کردند، قرآن تنها، آنان را نجات می دهد، از این رو گفتند: «حسبنا کتاب الله» و این اساس انحراف و گمراهی آنان بود و تا
ص: 25
کنون نیز از این معنا غافل مانده اند، و به همین علت امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا سوگند هرگز امامت و خلافت حق آل ابی بکر و عمر و بنی امیه [و...] نیست و در نسل آنان و طلحه و زبیر نخواهد ماند، چراکه آنان کتاب خدا قرآن را کنار زدند و سنت های رسول خدا را باطل نمودند و احکام خدا را تعطیل کردند، در حالی که رسول خدا فرمود: قرآن مردم را هدایت می کند و از گمراهی و از کوری [و جهالت ] نجات می دهد و از لغزش ها حفظ می کند، و آن نوری است که تاریکی ها و بدعت ها را برطرف می نماید و مردم را از هلاکت حفظ می نماید و از گمراهی ها و فتنه ها نجات می دهد، و آنان را از دنیا به آخرت و به بهشت می رساند و سبب کمال دین شما می شود. تا این که فرمود: احدی از قرآن دور نشد [و به سراغ مرام های دیگر نرفت ]جز آن که به سوی آتش رفت. (1)
5. قرآن همان گونه که گذشت - برای مؤمنان و متیقن و صاحبان قلب های پاک و افراد مستقیم - هادی و نور و رحمت و برهان و ذکر و بیان و شفا و نجاتبخش و حافظ و صراط مستقیم و حق مبین و سبيل الله و راهنمای بهبهشت و زیباترین مخلوق خداست و کسی که اهل قرآن و عامل به آن باشد از هیچ چیزی هراس نخواهد داشت، از این رو امام سجاد علیه السلام می فرماید: «لومات مِنْ بَيْنِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا اسْتَوْحَشْتُ ، بَعْدَ أَنْ يَكُونَ الْقُرْآنُ مَعِي . وَ کان علیه السلام إِذَا قَرَأَ « مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ » یُکَرِرُهَا حَتَّیِ
ص: 26
کاد أَنْ يَمُوتَ»(1).
یعنی: اگر همه مردم از مشرق تا مغرب بمیرند من هراس و وحشتی پیدا نمیکنم بعد از آن که قرآن همراه من باشد. زهری گوید: عادت آن حضرت این بود که چون جمله «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ »را قرائت می نمود، آن را به قدری تکرار می کرد که نزدیک بود نفس او قطع شود و از دنیا برود.
6. قرآن شفای قلب ها و هر بیماری جسمی می باشد و در روایات آمده که هر کس قرآن او را شفا ندهد، چیز دیگری او را شفا نخواهد داد. از این رو امام صادق علیه السلام از پدران خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که آن حضرت به کسی که بیماری سینه داشت فرمود: از قرآن شفا بگیر، چرا که خداوند می فرماید: «وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»(2).(3)
همان گونه که می فرماید:«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ »(4).
تفسیر در لغت: «کشف الغطاء عن وجه المراد» است یعنی پرده برداشتن از مراد
متکلم است.
و در اصطلاح بیان مراد و مقصود از آیه قرآن است.
قبل از هر چیزی باید توجه نمود که آیات قرآن بلکه سخنان معصومین علیهم السلام را در موارد اجمال و تشابه - بدون مراجعه به سخنان آن بزرگواران و دقت در بیان و اعتبار آن ها نباید کسی به فکر و رأی و سلیقه شخصی خویش معنا کند وگرنه 1
ص: 27
مصداق روایات تفسیر به رأی خواهد بود و با این بیان کیفر کسانی که قرآن را پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله بدون مراجعه به اهل البيت علیهم السلام با فکر خود تفسیر نموده اند و هنوز نیز گرفتار آن هستند و توجه ندارند روشن می شود.
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان گوید: « واعلم أنه قد صح عن النبي صلی الله علیه و آله و عن الأئمة علیهم السلام أن تفسير القرآن لا يجوز إلا بالأثر الصحيح و النص الصريح».
سپس گوید: اهل سنت از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده اند که فرمود: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَأَصَابَ لَمْ يُؤْجَرْ وَ أَخْطَأَ». (1)یعنی، هرکس قرآن را با رأی و فکر خود تفسیر کند گرچه به حق تفسیر کرده باشد خطا کرده است.
زراره گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: «ليس شيء أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن»(2) یعنی هیچ چیزی دورتر از عقول مردم، از تفسیر قرآن نیست [و تفسیر قرآن از هر چیزی دورتر از عقول مردم است] تا این که فرمود: [بسا] اول آیه درباره چیزی نازل شده است، و وسط آن درباره چیزی و آخر آن درباره چیز دیگری است. سپس فرمود: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ».
مؤلف گوید: امام باقر علیه السلام می خواهد بفرماید: تفسیر قرآن را از پاکانی مانند اهل البيت علیهم السلام باید بگیرید.
هشام بن سالم گويد: امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر کند و به حق تفسیر کرده باشد پاداشی نخواهد داشت و اگر خطا نموده باشد گناهکار خواهد بود.(3)
امام باقر علیه السلام فرمود: آنچه را می دانید [و از منبع صحیح گرفته اید] بگویید و آنچه1
ص: 28
را نمی دانید، بگویید: «الله أعلم» چرا که [بسا] شخصی آیه ای را معنا می کند و به واسطه آن بیش از فاصله بین زمین و آسمان سقوط می نماید.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: «... مَن فَسَّرَ [بِرَأيِهِ] آيَةً مِن كِتابِ اللّهِ فَقَد كَفَرَ» (2)
و فرمود: «ما ضَرَبَ رَجُلٌ القُرآنَ بَعضَهُ بِبَعضٍ إلّاكَفَرَ».(3)
و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ».(4) یعنی هرکس قرآن را با رأی و فکر خود تفسیر نماید، باید جایگاه خود را در آتش قرار بدهد.
از روایات فوق و نظایر آن ها استفاده می شود که در آیات متشابه و مجمل باید به مبینین و مفسرین واقعی قرآن مراجعه نمود و نباید کسی از پیش خود در تفسیر قرآن چیزی بگوید و اگر روایت و اثری از آنان نبود باید بگوید: «الله أعلم» و از خود سخنی نگوید و به این معنا در قرآن نیز اشاره شده است و خداوند در آیه 7 آل عمران می فرماید: ««هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ...»یعنی اوست خدایی که این کتاب را بر تو فروفرستاد، برخی از آیات آن محکم و صریح و روشن است و آنها اساس این کتابند و برخی از آیات آن متشابه او تأويل پذیر است و کسانی که انحراف فکری دارند، برای فتنه جویی به دنبال تأويل [و دلخواه خود] هستند و از آیات متشابه
ص: 29
پیروی می کنند، در حالی که تأویل این آیات را جز خداوند و راسخان در علم [یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اوصیای او علیهم السلام]کسی نمی داند...
در ذیل این آیه روایات متواتری در کتب خاضه [بلکه عامه] نقل شده که تأويل و تفسیر و مجمل و متشابه و ناسخ و منسوخ و عام و خاص قرآن، تنها نزد ائمه اهل البيت علیهم السلام است و قرآن را باید از آنان اخذ نمود و آنان منابع وحی و علوم قرآنند و جز آنان کسی به اسرار قرآن آگاه نیست، اکنون به روایات فریقین در تفسیر این آیه توجه می کنیم تا حقیقت برای ما روشن شود.
انس بن مالک گويد: رسول خدا صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: یا علی! تو باید مردم را به تأويل قرآن آگاه سازی. امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشت: یا رسول الله ! من چگونه باید رسالت شما را بعد از شما به مردم ابلاغ نمایم؟ فرمود: تو باید تأويل قرآن را برای مردم بیان کنی [و به آن عمل نمایی].
اسحاق بن عمار گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: برای قرآن تأويل هایی است و زمان برخی از آنها آمده و زمان برخی خواهد آمد و هرگاه در زمان های یکی از امامان تأویلی باشد او آن را می داند.
داود بن جعفر گوید: شخصی در مکه به حضرت ابی الحسن [موسی بن جعفر علیه السلام]گفت: آیا شما کتاب خدا را تفسیر می کنی بدون آن که از کسی شنیده باشی؟! حضرت کاظم علیه السلام فرمود: قرآن قبل از آن که به دست مردم برسد بر ما نازل شده و قبل از آن که بر آنان تفسیر شود برای ما تفسير شده و ما حلال و حرام و ناسخ و منسوخ آن را می دانیم و ما می دانیم که هر آیه ای در چه شبی و درباره چه کسی نازل شده است و ما حكماء الله روی زمین هستیم...(1)
سیف بن عمیره گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: راسخون في العلم ما هستیم و ما
ص: 30
هستیم که تأويل قرآن را می دانیم.(1)
برید بن معاویه گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: آیا مقصود از آیه ««بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»شمایید؟ فرمود: جز ما چه کسانی می توانند باشند؟!(2)
سماعة بن مهران گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند حلال و حرام دین و تأويل قرآن را به رسول خدا صلی الله علیه و آله تعلیم نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله علوم خود را کلّاً به على علیه السلام تعلیم کرد.(3)
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ » ما هستیم و على علیه السلام اول ما می باشد.(4)
امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرموده اند: مقصود از آیه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا » ما هستیم و خداوند فقط ما را اراده نموده است .(5)
امام باقر علیه السلام نیز در تفسر آيه «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ...» فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله افضل راسخون در علم است، [و پس از او ما هستیم راسخون در علم].(6)
و در تفسیر آیه «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ»فرمود: مقصود از «أولى الأمر» ائمه معصومین [ علیهم السلام]
هستند.(7)
ص: 31
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ... هرچه شما بخواهید در قرآن موجود است و اگر می خواهید از من سؤال کنید.(1)
مؤلف گوید: از مناظرات امیرالمؤمنین و ائمه دیگر به ویژه مناظرات امیرالمؤمنین و امام صادق و امام رضا علیهم السلام نیز استفاده می شود که علم به اسرار و تفسیر و تأويل قرآن نزد آنان بوده است و دیگران مانند علمای اهل سنت و خلفای بنی امیه و بنی مروان و بنی عباس و سایر مردم از آنان استفاده می کرده اند و ما در کتاب امام صادق و کتاب شهید خراسان و کتاب رهبران معصوم برخی از آنها را نقل نموده ایم.
همان گونه که از آیات و روایات گذشته استفاده شد و همه مفسرین شیعه نیز بر آن اتفاق دارند، در آیات مجمل و متشابه باید از بیانات معصومین علیهم السلام استفاده نمود و راه دیگری وجود ندارد که مفسر بتواند به اسرار و معانی این آیات پی ببرد و از تفسیر به رأی پرهیز نماید، مفسرین شیعه نیز در مقدمه تفاسیر خود به این معنا اشاره نموده اند و لكن مع الأسف دیده می شود که برخی از مفسرین نظر شخصی خود را نیز خواه موافق روایات و یا مخالف آن ها بیان می کنند و یا تفسیر روایی را در پایان ذکر می نمایند و یا نظرات مفترين عامه و خاصه را در ردیف تفسیر روایی بیان می کنند بلکه نظرات کسانی مانند عکرمه وقتاده و ضحاک و مقاتل وفخر رازی و سیوطی و امثال آن ها را که بعضا نزد خود اهل سنت كذاب و جقال شمرده شده اند را در ردیف نظر امام باقر و امام صادق و ائمه دیگر علیهم السلام قرار می دهند در حالی که ائمه علیهم السلام به ما فرموده اند: «اگر اثری از ما نیافتید توقف کنید و علم قرآن را
ص: 32
فقط از ما بگیرید و اگر آیه ای را که اجمال و تشابه دارد] از غير طريق ما تفسیر کرده باشید کافر و یا گنهکار شده اید». بنابراين اكثر تفاسیر دور از این خطا نیستند والله هو المسدّد و الهادي للصواب ولا حول ولا قوّة إلّا بالله العليّ العظيم
برخی نیز در این اواخر به نکته پردازی مشغول شده و از بیان روایات در ذیل آیات غافل مانده اند در حالی که همه می دانند، همان گونه که قرآن نور وهادی و مبین حقایق است، روایات معصومین علیهم السلام نیز نور و مبین اسرار قرآن است و هیچ سخن دیگری همتای آن ها نخواهد بود. از سویی امام صادق علیه السلام فرمود: اگر سخنان ما را بگیرید من ضامن نجات شمایم و اگر آنها را ترک کنید گمراه و هلاک خواهید شد « فَإِن أخَذتُم بِها رَشَدتُم ونَجَوتُم، وإن تَرَكتُموها ضَلَلتُم وهَلَكتُم، فَخُذوا بِها وأَنَا بِنَجاتِكُم زَعيمٌ»(1).
در کتاب لألى الأخبار از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «القُرآنَ مَأدُبَةُ اللّهِ ؛ فَتَعَلَّموا مِن مَأدُبَتِهِ ما استَطَعتُم»(2) یعنی قرآن، خوان [و سفره] گسترده خداوند است و شما تا می توانید از علوم آن بهره بگیرید.
و در حدیث دیگری از امیرالمؤمنین نقل شده که فرمود: «مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآنَ وَ تَوَاضَعَ فِی الْعِلْمِ وَ عَلَّمَ عِبَادَ اللَّهِ وَ هُوَ یُرِیدُ بِهِ مَا عِنْدَ اللَّهِ لَمْ یَکُنْ فِی الْجَنَّهِ أَحَدٌ أَعْظَمُ ثَوَاباً مِنْهُ وَ لَا أَعْظَمُ مَنْزِلَهً مِنْهُ وَ لَمْ یَکُنْ فِی الْجَنَّهِ مَنْزِلَهٌ وَ لَا دَرَجَهٌ رَفِیعَهٌ وَ لَا نَفِیسَهٌ إِلَّا کَانَ لَهُ فِیهَا أَوْفَرُ النَّصِیبِ وَ أَشْرَفُ الْمَنَازِلِ».(3)
ص: 33
یعنی: کسی که علوم قرآن را فرا بگیرد و در راه تعلم قرآن متواضع و فروتن باشد و سپس قرآن را به بندگان خدا بیاموزد و هدف او پاداش خدا باشد، ثواب و منزلت کسی در بهشت بالاتر از او نخواهد بود و در بهشت منزل و درجه ای بالاتر از درجه او نخواهد بود، جز آن که او در بالاترین جایگاه آن قرار خواهد داشت.
امام سجاد علیه السلام فرمود: «مَنْ تَعَلَّمَ مِنْهُ [اي من القرآن] حَرْفاً ظَاهِراً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ محى عَنْهُ عَشْرَ سَيِّئَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ » ثُمَّ قَالَ علیه السلام: « لَا أَقُولُ كُلِّ آيَةٍ وَ لَكِنْ كُلْ حَرْفِ بَاءٍ أَوْ تَاءٍ أَوْ شِبْهِهِمَا». یعنی: هر کس در ظاهر حرفی از قرآن را بیاموزد، خداوند ده حسنه برای او می نویسد و ده گناه از نامه عمل او پاک می کند و ده درجه به درجات او می افزاید. سپس فرمود: نمی گویم این ثواب ها برای یادگرفتن یک آیه از قرآن است، بلکه می گویم: برای یادگرفتن هر حرفی مانند «باء» و « تاء» و امثال اینها چنین ثوابی خواهد بود.(1)
از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «مَنْ عَلَّمَ وَلَدَهُ الْقُرْآنَ فَکَأَنَّمَا حَجَّ الْبَیْتَ عَشَرَهَ آلَافِ حِجَّهٍ وَ اعْتَمَرَ عَشَرَهَ آلَافِ عُمْرَهٍ وَ أَعْتَقَ عَشَرَهَ آلَافِ رَقَبَهٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ وَ غَزَا عَشَرَهَ آلَافِ غَزْوَهٍ وَ أَطْعَمَ عَشَرَهَ آلَافِ مِسْکِینٍ مُسْلِمٍ جَائِعٍ وَ کَأَنَّمَا کَسَی عَشَرَهَ آلَافِ عَارٍ مُسْلِمٍ وَ یُکْتَبُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ یُمْحَی عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ وَ یَکُونُ مَعَهُ فِی قَبْرِهِ حَتَّی یُبْعَثَ وَ یَثْقُلُ مِیزَانُهُ وَ یُجَاوَزُ بِهِ عَلَی الصِّرَاطِ کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ وَ لَمْ یُفَارِقْهُ الْقُرْآنُ حَتَّی یَنْزِلَ بِهِ مِنَ الْکَرَامَهِ أَفْضَلَ مَا یَتَمَنَّی».(2)
روایات فراوانی درباره فضیلت تلاوت قرآن و ختم آن، و قرائت از روی مصحف، و در نماز و ایستاده و نشسته و با صدای زیبا و حزین و با ترتیل و توجه و تدبر در
ص: 34
معانی آیات وارد شده است و ما آن روایات را در کتاب «در پناه قرآن» جمع آوری نمودیم و اکنون به برخی از آنها اشاره می کنیم.
مرحوم کلینی در کتاب کافی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ قَائِماً فِی صَلَاتِهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِائَهَ حَسَنَهٍ وَ مَنْ قَرَأَ فِی صَلَاتِهِ جَالِساً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ خَمْسِینَ حَسَنَهً وَ مَنْ قَرَأَ فِی غَیْرِ صَلَاتِهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ عَشْرَ حَسَنَاتٍ».(1)
یعنی: کسی که قرآن را در حال ایستاده در نماز خود بخواند خداوند به هر حرفی يکصد حسنه برای او می نویسد و کسی که در نماز نشسته قرآن بخواند خداوند به هر حرفی پنجاه حسنه برای او می نویسد و اگر در غیر نماز قرآن بخواند خداوند به هر حرفی ده حسنه برای او می نویسد.
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: کسی که قرآن را در یک هفته از جمعه تا جمعه و یا بیشتر از آن در مه ختم کند و پایان آن جمعه باشد، برای او پاداش خواندن قرآن از نخستین جمعه دنیا تا آخرین جمعه آن نوشته می شود و اگردر سایر روزها نیز چنین کند همین پاداش را خواهد داشت.(2)
امام باقر علیه السلام فرمود: هر کس در نماز ایستاده قرآن بخواند خداوند به اندازه هر حرفی یکصد حسنه به او پاداش می دهد. و اگر در نماز نشسته قرآن بخواند خداوند به اندازه هر حرفی پنجاه حسنه به او می دهد و اگر در غیر نماز قرآن بخواند به اندازه هر حرفی خداوند ده حسنه به او می دهد.(3)
آداب قرائت، بر دو قسم است، آداب ظاهری و آداب باطنی.
ص: 35
آداب ظاهری قرائت چند چیز است: 1. با طهارت و وضو قرآن بخواند؛ 2. با ادب و احترام قرآن بخواند؛ 3. با طمأنینه و حفظ حرمت قرآن، قرائت کند؛ 4. با ترتیل و شمرده قرآن بخواند چنان که خداوند می فرماید: «وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا »؛ (1)5. با حالت حزن و سوز قرآن بخواند؛ 6. قبل از شروع در قرائت استعاذه کند [و أعوذ بالله من الشيطان الرجیم بگوید]؛ 7. پس از فراغ از قرائت بگوید: «صدق الله العلي العظيم و بلغ رسوله الكريم، اللهم انفعنا به و بارك لنا فيه و الحمد لله رب العالمين».
آداب باطنی قرائت نیز چند چیز است:
1. تأمل در آیات قرآن همان گونه که خداوند می فرماید: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»؛ 2. تأمل در عظمت فرستنده قرآن؛ 3. پی بردن به عظمت قرآن و اعجاز آن؛ 4. لذت بردن از معنویت و شیرینی قرآن؛ 5. سعی در عمل به قرآن و پیروی از دستورات این کتاب آسمانی.
مؤلف گوید: برخی از مفسرین مقدمات زیادی برای شروع در تفسیر بیان نموده اند و ما به همین مختصر اکتفا نمودیم چراکه آن مقدمات در ذیل آیات، مورد بحث قرار خواهد گرفت، مانند اعجاز قرآن، تمسک به قرآن، انحصار اسرار قرآن به خاندان وحی، نزول اکثر قرآن درباره اهل البيت علیهم السلام، معنای آیات مجمل و متشابه قرآن، معنای تفسیر به رأی، عدم تحریف قرآن، معنای تبیان کل شیء بودن قرآن، معنای بطون و معانی فراوان آیات، كيفيت نزول قرآن، تمثل قرآن در قیامت و مهجوریت قرآن بین مسلمانان به ویژه بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله؛ از
ص: 36
این رو از بیان و تفصیل آن مقدمات صرف نظر شد.
از خداوند توفيق قرائت و تدبر و لذت بردن از قرآن را خواهانیم. از او می خواهیم، ما را از قرآن و عترت رسول خود صلی الله علیه و آله جدا نفرماید و تا زنده هستیم همواره از آنها پیروی کنیم و بهره مند باشیم، تا هرگز گمراه نشویم، چراکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: (...مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً) یعنی تا زمانی که شما به قرآن و عترت تمشک و توسل جویید و از آن ها پیروی کنید هرگز گمراه نخواهید شد.
از سویی روایات مسلم و متواتری به ما رسیده است که قرآن و عترت دو شفيع ما در قیامت خواهند بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله در قیامت از امت خود نسبت به آنها سؤال خوهد نمود و همان گونه که گذشت ما نباید هیچ دانشی را مقدمبردانش قرآن و عترت بدانیم، چراکه هرحقیقتی در این دو نور الهی موجود است؛ و کسی که چیزی را بر قرآن و عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله مقدم کند در گمراهی قدم گذارده و قرآن او را به دوزخ سوق خواهد داد.
امام صادق علیه السلام فرمود: «شَرِّقُوا أَوْ غَرِّبُوا فِيهِ الْعِلْمُ عِنْدَنَا ...» یعنی اگر به شرق و غرب عالم بروید چیزی به دست نمی آورید، چراکه علوم الهی نزد ما نهفته است.
مؤلف گوید: به خدا پناه می بریم که رسول خدا صلی الله علیه و آله در قیامت از ما به درگاه خداوند شکایت نماید و بفرماید: «يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا»(1).
جابر گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: قرآن در قیامت در زیباترین شکل می آید و چون مسلمانان او را می بینند، می گویند: این مرد از ماست؛ و چون پیامبران او را می بینند می گویند: او از ماست، و چون ملائکه مقرب خداوند او را می بینند،
ص: 37
می گویند: او از ماست، تا این که قرآن مقابل خدای رب العزة می ایستد و می گوید: خدایا! فلانی فرزند فلانی در روزهای گرم و شب های دنیا مرا تلاوت می نمود ... پس خداوند به قرآن می فرماید: «أَدْخِلْهُمُ الْجَنَّةَ عَلَى مَنَازِلِهِمْ » و قرآن به مؤمن می گوید: « اقْرَأْ وَ ارقَة » یعنی قرآن را بخوان و خود را به درجات بهشتی برسان. پس مؤمن قرآن می خواند و به درجات بهشتی می رسد و هر کسی در آن روز، به اندازه بهره ای که از قرآن برده است به درجه خود می رسد.(1)
يونس بن عمار می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: روز قیامت برای هر کسی سه دفتر وجود دارد: 1. دفتر نعمت های الهی، 2. دفتر حسنات و اعمال خير، 3. دفتر گناهان. پس دفتر حسنات مقابل دفتر نعمت ها قرار می گیرد و نعمت های خدا همه حسنات را احاطه می کند و دفتر گناهان باقی می ماند و مؤمن را برای حساب احضار می کنند و به او می گویند: حسنات و اعمال نیک تو در مقابل نعمت ها قرار گرفت، اکنون برای گناهان خود چه داری؟ پس قرآن با زیباترین صورت مقابل مؤمن حاضر می شود و می گوید: خدایا من قرآن هستم، و این بنده مؤمن تو برای تلاوت من، خود را در رنج و زحمت قرار می داد و بسیاری از شب را به تلاوت من سپری می کرد و هنگام تهجد درنیمه شب با تلاوت من اشک می ریخت، پس تو او را خشنود کن همچنان که او مرا خشنود می نمود.
امام صادق علیه السلام می فرماید: در این وقت خداوند عزيز جبار می فرماید: ای بنده من، دست خود را باز کن و چون او دست خود را باز می کند، خداوند دست راست او را از رضوان و خشنودی خود پر می نماید، و دست چپ او را از رحمت خود پر می نماید، و سپس به او گفته می شود: بهشت برای تو مباح گردید، پس تو قرآن بخوان و به درجات آن صعود کن و مؤمن به هر آیه ای که قرائت می کند به
ص: 38
درجه ای صعود می کند.(1)
امام صادق علیه السلام در پایان حدیثی می فرماید: خداوند روز قیامت به قرآن می گوید: سوگند به عزت و جلال و ارتفاع مكانم که امروز هر کس تو را گرامی داشته، من او را گرامی خواهم داشت و هر کس به تو اهانت نموده من به او اهانت خواهم نمود.(2)
همان گونه که گذشت، تفسیر در مورد آیات مجمل و متشابه، پرده برداشتن از حقایق و اسرار و بطون این آیات است و این جز از راه وحی امکان پذیر نیست. از این رو تنها راه رسیدن به اسرار و معانی این گونه آیات استفاده از سخنان معصومین علیهم السلام است، گرچه برخی از سخنان معصومین علیهم السلام نیز به خاطر شرایط زمان، به صورت مجمل و یا متشابه نقل شده است و آن بزرگواران فرموده اند: بیان آنها را به ما واگذارید و شما از تفسیر و توجیه آن ها خودداری نمایید.
اکنون از خداوند منان صاحب رحمت بی پایان و فضل و احسان و کرامت و غفران و عفو و رضوان و أحسن التوابين لعباده المذنبین و مبدل سيّئائهم بالحسنات و المعروف بأنّه يقبل اليسير و يعطى الكثير و سبقت رحمته غضبه و يجزى القليل و يعفو عن الكثير، إلهٍ برّرحيم ودودٍ تحمد لعباده بالمن و الجود لا إله إلّا هو الرحمن الرحیم ذوالجلال والإكرام وسعت رحمته كلّ شيء و ليس كمثله شيء ولم يكن له كفواً أحد - درخواست می کنم و عاجزانه از او می خواهم تا مرا با فضل و کرم خود و به آبروی محمد و آل محمد - صوات الله عليهم أجمعين - عفو نماید، و به حق آن بزرگواران توفيق نوشتن تفسیری به زبان فارسی برای
ص: 39
دوستان فارسی زبان عنایت فرماید و فهم آیات کتاب خود را با بیان اولیایش برای من آسان نماید و از لغزش و خطا دورم دارد و به صواب و حکمت آگاهم سازد و نور معرفت و فهم آیات قرآن و کلمات اولیای خود را به من عطا نماید و لحظه ای مرا به خود وانگذارد و اگر چنین کند به فضل و رحمت خود عمل کرده است و قال سبحانه:«فَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ »،«وَ لَولَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ لَا تبعتم الشَّيْطَانِ» ، «وَ لَولَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ مَا زکی مِنکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» وله الحمد واصباً دائماً و أولاً وآخراً لا انقطاع له ولا أمد.
ص: 40
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ (1)
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (2)
الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ (3)مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (4)
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (5)اهْدِنَا
الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ (6)صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ
عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ (7)
حمد و مدح و شکر قریب المعنا هستند، و فرق بين حمد و شکر این است که حمد نقيض ذم است، چنان که مدح نقيض هجو است و شکر نقیض کفران است، و حمد بدون نعمت صحیح است ولكن شكر اختصاص به نعمت دارد، و بسا حمد به جای شکر استعمال می شود و گویند: «الحمد لله شكراً» یعنی الحمد الله، أشكر شكراً، و شکر، اعتراف به نعمت است همراه با تعظیم، و شکر، با قلب و زبان انجام می گیرد، و اصل آن با قلب است، و شکر زبانی برای نفي اتهام انکار و
ص: 41
کفران لازم است، واما مدح، سخنی است که حاکی از بزرگی ممدوح می باشد.و «ربّ» چند معنا دارد: 1. سید مطاع، 2. مالک، 3. مرتب، 4. مصلح، واستعمال رب اختصاص به خداوند دارد و در غیر او باید اضافه شود مانند: ربّ الدار و ربّ الضيعة و «عالمين» جمع عالم است و عالم جمع بدون مفرد است؛ و «رحمان و رحیم» دو صفت مشبهه است و رحمان صفت عام و اسم خاص است و رحیم اسم عام و وصف خاص به مؤمنین است چنان که گفته می شود: یا رحمان الدنيا ورحيم الآخرة و «دین» به معنای جزا و حساب است. و «هدایت» در لغت به معنای ارشاد و راهنمایی به چیزی است، و کسی که از جلو می رود و مردم را راهنمایی به راه صحیح می نماید را، هادی طریق گویند، و هدایت به معنای توفيق نیز آمده است، و هداک الملیک یعنی وفّقک، و «صراط» طريق وسیع و واضح را گویند، و « مستقیم» به معنای مستوی است و صراط مستقیم یعنی راه واضح و مستوی که اعوجاجی در آن نیست.
به نام خداوند بخشنده مهربان (1) حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است (2) او بخشنده و مهربان (3) و مالک روز جزا و قیامت است (4) خدایا ما تنها تو را می پرستیم و تنها از تویاری می جوييم (5) توما را به راه راست هدایت کن (6) راه کسانی که نعمت های خود را به آنان عطا نمودی، نه راه کسانی که مورد خشم و غضب توهستند، و نه راه کسانی که از صراط مستقیم دین توگمراهاند (7).
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
از امام صادق و امام رضا علیهما السلام نقل شده که می فرمایند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» به
ص: 42
اسم اعظم خداوند نزدیک تر از سیاهی چشم به سفیدی آن است.(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» از آیات سوره حمد است، و رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره آن را قرائت می نمود و آن را [ آیه ای] از سوره حمد می دانست و می فرمود: فاتحة الكتاب «السبع المثانی» است.(2)
اهل سنت نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده اند که فرمود: هنگامی که سوره حمد را می خوانید، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را نیز بخوانید، چرا که سوره حمد امّ القرآن، و سبع المثانی است و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» یکی از آیات آن است.(3)
امام صادق علیه السلام می فرماید: خدا بکشد کسانی را که از روی عمد، بزرگ ترین آیه کتاب خدا را حذف نمودند و گمان کردند آشکار نمودن آن بدعت می باشد!!(4)
امام باقر علیه السلام می فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بهترین آیه کتاب خداست و آنان [یعنی اهل سنت] آن را دزدیدند.(5)
امام باقر علیه السلام می فرماید: اول هر کتابی که از آسمان نازل شده «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ
ص: 43
الرَّحِيمِ»بوده است، و اگر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را گفتی نیازی به گفتن: «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» نخواهی داشت، و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» تو را از خطرهای بین آسمان ها و زمین مستور و محفوظ خواهد نمود.(1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» سزاوارتر از هر آیه ای است که بلند و آشکار قرائت شود، و این همان آیه ای است که خداوند درباره آن می فرماید:«وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً»(2) . و فرمود: بلند گفتن آن در نمازها واجب و لازم است.(3)
امام صادق علیه السلام فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را قبل از هر کاری ترک مکن، ولو شعری باشد.(4)
و فرمود: هر کس از شیعیان ما «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را ترک کند، خداوند برای او مشکلی ایجاد می کند، تا به یاد شكر وثنای الهی بیفتد و کفاره ترک «بِسْمِ اللَّهِ» او باشد.(5)
ص: 44
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: هر کاری که قبل از آن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» گفته نشود، ناقص و ابتر خواهد ماند. راوی گوید: گفتم: آری، پدر و مادرم فدای شما باد! من هرگز آن را ترک نخواهم نمود. فرمود: اگر چنین کنی بهره مند و سعادتمند خواهی شد.(1)
حضرت عسکری علیه السلام می فرماید: (2) مقصود از «الله»خدای معبودی است که هر مخلوقی هنگام نیازها و مشکلات و سختی ها به او پناهنده می شود، و چون راه نجاتی نمی یابد، و از اسباب طبیعی ناامید می گردد از او کمک می خواهد و
ص: 45
می گوید: از خدایی استعانت می کنم که او سزاوار پرستش است و او پاسخ هر بیچاره و دعاکننده ای را می دهد.
سپس فرمود: امام صادق علیه السلام در پاسخ مردی که گفت: «ای فرزند رسول خدا، اهل باطل مرا درباره خداوند متحیر نموده اند و شما مرا راهنمایی نمایید» فرمود: ای بنده خدا آیا سوار کشتی شده ای و آیا کشتی تو شکسته و در معرض هلاکت واقعی شده ای که راهی برای نجات تو نباشد؟ گفت: آری. فرمود: آیا در آن وقت قلب تو توجه به کسی پیدا کرد که تو را از آن ورطه و خطر نجات بدهد؟ گفت: آری. امام علیه السلام فرمود: او همان خدایی است که در وقت بیچارگی، قدرت بر نجات و فریاد رسی از هر بیچاره ای را دارد.
سپس فرمود: بسا برخی از شیعیان ما در شروع کار خود «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را نمی گویند و خداوند آنان را گرفتار مشکلی می نماید، تا به یاد شكر وثنای خداوند بیایند، و این گرفتاری کفارۂ تقصیر آنان نسبت به ترک«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» باشد.
حضرت عسکری علیه السلام نیز می فرماید:(1) مردی به حضرت زین العابدین علیه السلام عرضه 1.
ص: 46
داشت: معنای «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» چیست؟ فرمود: پدرم از برادر خود امام حسن از امیرالمؤمنین علیهم السلام نقل نمود که مردی به آن حضرت گفت: یا امیرالمؤمنین! معنای «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»چیست؟ امیرالمؤمنین علی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فرمود: «الله» بزرگ ترین نام خداوند است، و آن نامی است که سزاوار نیست جز خداوند کسی به آن نامیده شود. آن مرد گفت: تفسير «الله» چیست؟ فرمود: «الله» آن خدایی است که هر مخلوقی هنگام نیازها و سختی ها - که امید او از همه چیزها قطع می گردد - به او پناهنده می شود، چراکه هر بزرگی و رئیسی در دنیا گرچه خود را بی نیاز بداند و به طغیان رسیده باشد و مردم نیازهای خود را به او ارجاع دهند،
ص: 47
باز او و مردم دیگر، نیازهایی پیدا می کنند، که احدی جز خداوند نمی تواند نیاز آنان را برطرف نماید، از این رو هنگام نیاز و بیچارگی به او پناهنده می شوند، و چون خداوند نیاز آنان را برطرف می نماید، باز هم به شرک خود باز می گردند، همان گونه که خداوند در قرآن می فرماید:
«قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ *بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ وَتَنْسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ »(1) از این رو خداوندمی فرماید: شما فقیر و نیازمند به رحمت من هستید، و من همواره شما را نیازمند به خود، و ذلیل در عبودیت خویش نمودم، پس شما در هر مشکلی و در هر بیچارگی به من پناه ببرید، تا من شما را نجات بدهم و نیازتان را برطرف نمایم، و اگر من اراده کنم که چیزی را به شما عطا نمایم، احدی نمی تواند شما را از آن منع نماید، و اگر بخواهم چیزی را از شما منع کنم احدی نمی تواند آن را به شما عطا نماید، پس سزاوار است که شما از من درخواست کنید و به من تضع نمایید، و هنگام شروع در هر امر کوچک و یا بزرگی بگویید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» یعنی من در کار خود از خدایی کمک می خواهم که پرستش مخصوص به اوست، و اوست که هر بیچاره ای را پناه می دهد و دعای او را اجابت می کند....
در تفسیر امام عسکری علیه السلام آمده: رحمانیت خداوند، نسبت به روزی مخلوق است و اوست که مواد رزق خود را از آنان قطع نمی کند گرچه از او اطاعت نکنند، و شامل همه خلق خدا نیز می شود، و رحيميت او مخصوص به مؤمنین است نسبت به سبک نمودن طاعات خود بر آنان.(2)
ص: 48
امام صادق علیه السلام فرمود: «رحمن» اسم خاص خداوند است ولكن وصفرحمانیت او، مربوط به همه مخلوق است و «رحيم» نام عمومی است و هر کسی می تواند نام خود را رحیم قرار بدهد ولكن صفت رحیمیت خداوند مخصوص به مؤمنین است. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: حضرت عیسی علیه السلام فرمود: خداوند، رحمن در دنیا و رحیم در آخرت است.(2)
امام صادق علیه السلام درباره حروف «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» می فرماید: باء اشاره به «بهاء الله» و سین اشاره به «سناء الله» و میم اشاره به «مجد الله» است. و خداوند: إلاه و معبود كل شيء است، او در دنیا رحمن به جميع خلق خود می باشد [و در آخرت تنها] رحیم به مؤمنین است.(3)
الْحَمْدُ لِلَّه
امیر المومنین علیه االسلام در تفسیر «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ »فرمود: خداوند برخی از نعمت های خود را به طور اجمال به بندگان خود معرفی نموده، چراکه آنان نمی توانند به همه نعمت های خداوند به طور تفصیل معرفت پیدا کنند، و نعمت های خداوند بیش از آن است کهبه طور تفصیل معرفت پیدا کنند، و نعمت های خداوند بیش از آن است کهبه شمار در آید و مردم از آنها آگاه شوند،
ص: 49
از این رو خداوند به انان فرموده است:بگویید«الحمد الله علی ما أنعم علینا» یعنی ما خدا را بر نعمت هایی که به ما انعام نموده ستایش می کنیم .(1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر خداوند به بنده خود نعمتی بدهد-کوچ یا بزرگ-و او بگوید:« الحمدالله» به راستی شکر آن نعمت را انجام داده است.
رَبِّ الْعَالَمِينَ
امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسير «رَبِّ الْعَالَمِينَ» می فرماید:(2) «رب العالمین» یعنی خداوندی که مالک و خالق و روزی دهنده همه مخلوق است، و اوست که روزی آنان را از راه هایی که گمان می برند و یا گمان نمی برند می رساند، و اوست که انسان ها و حیوانات را پرورش می دهد، و نیاز آنان را برطرف می کند، و بر آنان احاطه دارد، و تدبیر امور و مصالح آنان به دست اوست، و اوست که با قدرت خودہ
ص: 50
جمادات را، از خطر تهافت و به هم ریختگی و برخورد با یکدیگر نگه می دارد، و آسمان را از فرو ریختن، و زمین را از خسف و جدا شدن، و فرو بردن مخلوق در درون خود، حفظ می نماید. و فواصل بين جمادات را حفظ می کند، و آسمان را از فرود آمدن بر زمین، و زمین را از خسف و جدا شدن نگاه می دارد جز آن که بخواهد عذابی نازل کند، و یا قیامت برپا شود و در آن صورت عالم و نظام خلقت به امر او فرو می ریزد.
الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
رسول خدا فرمود: خداوند یکصد (درجه) رحمت دارد و یک (درجه) رحمت خود را بین مخلوق خویش تقسیم نموده و آنان با این یک رحمت به یکدیگر ترحم و مهربانی می کنند. و حیوانات وحشی و غیر آنان به فرزندان خود مهر می ورزند، و نود و نه رحمت دیگر خود را ذخیره نموده تا با افزودن آن یک رحمت به آن ها در قیامت به بندگان خود ترحم نماید.(1)
به امام صادق علیه السلام گفته شد: در وصیت های لقمان چه بوده است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: چیزهای عجیبی در آنها بوده و عجیب ترین آن ها این است که او به فرزند خود فرمود: آن گونه از خدا بترس که اگر عبادت جن و انس را کرده باشی او تو را عذاب کند، و آن گونه به او امیدوار باش که اگر گناهان جن وانس را کرده باشی او به تو ترځم نماید. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم می فرمود: هیچ بنده ..
ص: 51
مؤمنی نیست مگر آن که در قلب او دو نور نهفته است: نور ترس و نور امید، و این دو نور مساوی با یکدیگر می باشند به گونه ای که اگر هر کدام آن ها را با دیگری وزن کنند افزون بر او نخواهد بود.(1)
مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
حضرت عسکری علیه السلام فرماید: «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» یعنی خدایی که قادر بر اقامه روز حساب و برپا نمودن قیامت است، و اوست که در قیامت به حق حکم می کند. سپس فرمود: دین در این آیه به معنای حساب است.(2)
مرحوم عیاشی در تفسیر خود از امام صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت فراوان این آیه را «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» قرائت می نمود.(3)
در روایات اهل البيت علیهم السلام آمده که قرآن در سوره «حمد» خلاصه شده است و سوره «حمد» در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »خلاصه شده است. و طبق این روایات جمله «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» یاد آور همه مسائل معاد است، و نماز گزاران با قرائت این آیه باید به یاد همه مواقف قیامت باشند، همان گونه که اولیای خداوند هنگام
ص: 52
قرائت این آیه، مضطرب و لرزان می شده اند.
حضرت عسکری علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می فرماید که آن حضرت فرمود: داناترین و زیرک ترین مردم کسی است، که خود را به حساب بکشد، و برای بعد از مرگ خود توشه فراهم نماید، و احمق ترین مردم کسی است، که از هوا و هوس خود پیروی کند، و با آمال و آرزوها، خود را طلبکار خدا بداند.(1)
در حدیث دیگری رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در دنیا از خود حساب بگیرید، قبل از آن که در قیامت به حساب شما رسیدگی شود، و در دنیا خود را وزن کنید، قبل از آن که در قیامت شما را وزن کنند و برای حضور در محضر الهی آماده شوید.(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: کسی که در دنیا از خود حساب بگیرد، سود می کند، و اگر غافل شود، زیان می کند، و اگر از حساب قیامت بترسد، ایمن می شود، و اگر عبرت بگیرد بینا می شود، و اگر بینا شود می فهمد، و کسی که بفهمد عالم خواهد بود .(3)
إِيَّاكَ نَعْبُدُ
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند متعال به بندگان خود - که مورد نعمت او قرار گرفته اند - می فرماید: بگویید: ای خدایی که نعمت [ایمان و...] را به ما عطا 1
ص: 53
نمودی، ما تنها تو را می پرستیم، و با اخلاص و ذلت و خضوع تو را عبادت می کنیم و از ریا کاری و تظاهر به عبادت [وسمعه ] پرهیز می نماییم.(1)
امام صادق علیه السلام فرماید: یعنی ما هدف از عبادت جز رسیدن به قرب تونداریم، و همانند جاهلانی که از تو دورند، برای عوض و مزد، تو را عبادت نمی کنیم.(2)
وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از «وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» این است که ما به خدای خود می گوییم: ما برای اطاعت و عبادت و برای دفع شر دشمنان و جلوگیری از کید و مکر آنان و برای استقامت در دین خود تنها از تو کمک می خواهیم و به تو پناه می بریم.(3)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند، به سبب فاتحة الكتاب بر من منت نهاد و جبرئیل به من گفت: هر کس بگوید: «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» خداوند و اهل آسمان ها، او را تصدیق می کنند و «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» اخلاص در عبادت خداست «وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»
ص: 54
بهترین جمله ای است که بندگان خدا می توانند حوائج خود را به وسیله آن ازخداوند طلب نمایند. (1)
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ
امام صادق علیه السلام می فرماید: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» یعنی خدایا ما را به راه محبت خود و بهشت هدایت نما، و از پیروی هوای نفس - که سبب گرفتاری ما می شود و از رأی و قیاس در مسائل دینی - که سبب هلاکت ما می شود - دور فرما.(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: یعنی، خدایا همان گونه که تا کنون توفيق اطاعت و بندگی خود را به ما داده ای، باز این توفیق را به ما عطا کن، تا در آینده نیز به اطاعت و بندگی تو مشغول باشیم.(3)
و نیز فرمود: صراط مستقیم در دنیا، آن راه مستقیم [دین ] است که از غلو [و اعتقاد به الوهیت غیر خدا] و تقصیر در معرفت [به اولیای خدا] دور باشد، و صراط مستقیم در آخرت، راه مؤمنین است به بهشت.
امام صادق علیه السلام می فرماید: صراط مستقیم، راه معرفت به خداوند است، و آن دو
ص: 55
صراط است: 1. صراط مستقیم در دنیا، 2. صراط مستقیم در آخرت. اما صراط مستقیم دنیا، امام [معصوم ] واجب الاطاعة است، و هر کس در دنیا او را شناخته باشد و از او پیروی نموده باشد، از صراط قیامت که پلی است بر روی دوزخ، عبور خواهد نمود، و کسی که امام خود را در دنیا نشناخته باشد، به دوزخ سقوط خواهد نمود.(1)
امام صادق علیه السلام (همان گونه که در حدیث پیشین گذشت) می فرماید: مقصود از صراط مستقیم، امیرالمؤمنین علیه السلام است.(2)
ص: 56
و در روایت دیگری فرمود: مقصود از صراط مستقیم معرفت به امیرالمؤمنین علیه السلام است، و در روایت دیگری فرمود: مقصود، معرفت به امام علیه السلام است.
و در روایتی فرمود: «نَحْنُ الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ » یعنی، ماییم صراط مستقیم (دین خدا).
و در زیارت جامعه کبیره که از امام هادی علیه السلام نقل شده به این معنا تصریح شده و می فرماید: «أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ ....» یعنی، شما امامان صراط اقوم و پایدار دین خدایید.
و یا می فرماید: «إِلَى اللَّهِ تَدَّعُونَ ، وَ بِهِ تؤمون ، . . وَ إِلَى سَبِيلِهِ تُرْشِدُونَ » یعنی، شما مردم را به راه خدا دعوت می کنید ... تا این که می فرماید: شما مردم را به صراط و سبیل دین خدا ارشاد می کنید.
ویا می فرماید: «وَ بَرِئْتُ إلی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أعدائکم وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وأولیائهم والشیاطین وَ حِزْبِهِمُ والظالمین لکم والجاحدین لحقکم والمارقین مِنْ دینکم وولایتکم والغاصبین لإرثکم والشاکین فیکم المنحرفین عنکم...» یعنی، من به خدا پناه می برم از دشمنان شما و از جبت و طاغوت و شیاطین و حزب ستمگر آنان که منکر حق شمایند، و از ولایت شما جدا شده اند و غاصب ارث شما و شاک درباره شما و منحرف از راه شما هستند.
و یا می فرماید: «وَ الْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فِیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ...» یعنی حق با شما و در بین شماست و حق از شما به مردم می رسد، و شما اهل حق و معدن حق هستید.
همان گونه که گذشت، از روایات معصومین علیهم السلام استفاده می شود که امام علیه السلام صراط مستقیم است، و بر صراط مستقیم حرکت می کند، و معرفت به او، وارد شدن در صراط مستقیم است، و کسی که در دنیا، به امام زمان خود معرفت پیدا کند، و از او پیروی نماید، در قیامت نیز از صراط - که پلی است بر روی جهنم -
ص: 57
همان گونه خواهد گذشت. اگر با کندی حرکت نموده با کندی عبور خواهد نمود، واگر با سرعت حرکت نموده با سرعت حرکت خواهد نمود، و داخل بهشت خواهد شد، و کسی که در دنیا امام خود را نشناخته باشد، در قیامت قدم او بر صراط می لغزد، و در دوزخ فرود می آید. و بر آنچه گذشت روایاتی از معصومین علیهم السلام نقل شده که برخی را نقل نمودیم و به برخی نیز اشاره می کنیم.
امام صادق علیه السلام فرمود: صراط باریک تر از مو، و برنده تر از شمشیر است، و برخی از مردم مانند برق از آن عبور می کنند، و برخی مانند اسب سوار، و برخی مانند پیاده، و برخی افتان و خیزان حرکت می کنند، و برخی بر صراط آویزان هستند، و نیمی از بدنشان در آتش، و نیمی خارج از آتش است.(1)
و در روایت دیگری فرمود: صراط تاریک است، و مردم به اندازه نوری که دارند بر آن حرکت می نمایند.(2)
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: خداوند ما را امرنموده که بگویید: «خدایا ما را به راه کسانی که به آنان نعمت خود را عطا نمودی هدایت فرما» یعنی توفیق باقی ماندن بردیانت و اطاعت از خود را به ما عطا فرما. سپس فرمود: مقصود از نعمت در این آیه مال و صحت بدن نیست، چراکه صاحبان مال و صحت بدن، بسا کافران و 1.
ص: 58
فاسقان اند، و مقصود از کسانی که خداوند نعمت خود را به آنان عطا نموده، پیامبران و صديقين و شهدا و صالحین هستند، و کسی که از خدا و رسول او اطاعت کند در قیامت، هم نشین آنان خواهد بود، همان گونه که خداوند می فرماید: «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عليهم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً» .(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مقصود از «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ » شیعیان على علیه السلام هستند، و مقصود از نعمت، نعمت ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است، و ما می گوییم: خدايا، ما را به راه آنان هدایت نما چراکه آنان گمراه و مورد غضب تو نیستند.(2)
امام صادق علیه السلام می فرماید: مقصود از «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ » و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ذرية اويند.(3)
مؤلف گوید: اختلافی در روایات فوق نیست، چراکه روایات در مقام بیان مصاديق «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ » می باشد.
ص: 59
غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ
در تفسیر امام عسکری از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «مغضوب عليهم» قوم یهودند که خداوند درباره آنان می فرماید: «من لعنه الله وغضب عليها و ضالین» قوم نصارا هستند که خداوند درباره آنان می فرماید: «قدضلوا بين قبل وأضلوا كثيرة».(1)
و در تفسیر امام آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هر کس کافر به خدا باشد، مغضوب عليهم و ضالین است. یعنی گمراه شده و راه خدا را نیافته و مورد خشم او قرار گرفته است.
و در معانی الاخبار صدوق از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: مقصود از الذين أنعمت عليهم و شیعیان على علیه السلام هستند، آنان از راه خدا گمراه نشده اند و مورد خشم او نیز قرار نگرفته اند (چراكه على علیه السلام به فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله : با حق است و حق با اوست و هر کجا او باشد حق همراه اوست).(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود: مقصود از «مغضوب عليهم» دشمنان اهل البيت علیهم السلام [و دشمنان شیعیان
ص: 60
آنان] هستند، و مقصود از «ضالين» کسانی هستند که درباره امامت اهل البيت علیهم السلام شک دارند و امام خود را نشناخته اند.(1)
رسول خدا می فرماید: سوره «ام الكتاب» بهترین سوره ای است که خداوند در کتاب خود نازل نموده است و آن شفای هر دردی است جز مرگ.(2)
امام باقر علیه السلام می فرماید: بیماری که با سوره حمد شفا نیابد با چیز دیگری شفا نخواهد یافت.(3)
امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر هفتاد مرتبه سوره حمد را بر مرده ای بخوانی و او زنده شود عجیب نخواهد بود.(4)
و در روایتی آمده که سوره حمد از گنج های عرش الهی است.(5)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید(6): از رسول خدا شنیدم که می فرمود: خداوند
ص: 61
می فرماید: من سوره حمد را بین خود و بنده خود تقسیم نمودم، نصف آن برای من است، و نصف دیگر آن برای بنده من، و بنده من هرچه می خواهد به او داده می شود.
سپس فرمود: چون بنده خدا می گوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » خداوند می گوید: او کار خود را با نام من شروع نمود و بر من واجب است که امور او را کامل کنم و احوال او را مبارک نمایم. و چون می گوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ » خداوند می گوید: او مرا ستایش نمود و دانست که نعمت ها، از من است و من بلاها را از او دفع می کنم. پس ای ملائکه شاهد باشید که من نعمت های آخرت را نیز به او عطا
ص: 62
نمودم، و بلاهای آن را نیز از او دفع کردم. و چون می گوید: «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» خداوند می گوید: او به رحمانیت و رحیمیت من شهادت داد، و من شما را گواه می گیرم که نعمت و عطای خود را بر او فراوان خواهم نمود. و چون می گوید: «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» خداوند می گوید: او اعتراف نمود که من مالک روز قیامت هستم، از این رو من حساب او را آسان، و حسنات او را قبول می نمایم و گناهان او را می آمرزم. و چون می گوید: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ » وخداوند می گوید:
بنده من راست می گوید، او مرا عبادت می کند، پس شما شاهد باشید که من پاداشی به او خواهم داد که همه مخالفین حسرت او را خواهند خورد. و چون می گوید: « وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» خداوند می گوید: او از من کمک خواست و به من پناه آورد پس شما شاهد باشید که من او را کمک خواهم نمود و در سختی ها به فریاد او خواهم رسید. و چون می گوید: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ،صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ» خداوند می گوید: آنچه بنده من خواست به او عطا نمودم، و آنچه بخواهد و آرزو کند را به او عطا می کنم، و از هر چه هراس داشته باشد، او را ایمن خواهم نمود.
ص: 63
ص: 64
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الم (1)ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى
لِلْمُتَّقِينَ (2)الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ
وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (3)وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ
وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)
«ذلک» لفظ اشاره به دور است، و اصل آن «ذا» بوده و کاف برای خطاب است و «لام» برای تأکید است، چنان که «هذا» برای اشاره به نزدیک است، و «هذاک» برای خطاب است، و «کتاب» به معنای مکتوب است، مانند حساب که به معنای محسوب است، و «ریب» به معنای شک است، و گفته شده که بدترین شک را «ریب» گویند، و «هدی» مصدر هديته می باشد، و «هدایت» همان گونه که گذشت به معنای ارشاد و دلالت است، و «متقین» در اصل موتقین بوده و واو قلب به تاء شده و در تاء ادغام شده است، و آن از وقایه است، و اصل «تقوى» وقوا
ص: 65
بوده، و واو قلب به تاء شده است، مانند ثراث که اصل آن وراث بوده، و «اتقاه بالترس» یعنی به وسیله سپر خود را از دشمن حفظ نمود، و «غیب» چیزی است که از خوانش انسان پنهان است، مانند: معرفت به صنع و صفات خداوند، و نبوت حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و قیام حضرت مهدی علیه السلام و رجعت و قیامت و حساب و بهشت و دوزخ؛ و «مفلحون» به معنای ناجون و فائزون است.
به نام خداوند بخشنده مهربان الم (1) این کتاب باعظمتی است و هیچ گونه شگی در آن نیست، و راهنما وهادی پرهیزگاران است (2) آنان که ایمان به غيب او حقایق پنهان می آورند، و نماز را برپا می کنند، و از آنچه ما روزی آنان نموده ایم، انفاق می نمایند (3) و به آنچه برتونازل شده ، وبه آنچه برپیامبران پیش از تونازل شده است ایمان می آورند، و به سرای قیامت يقين دارند (4) آنان مورد هدایت پروردگار خود هستند و رستگار می باشند (5)
الم*ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ (بقره / 2-1)
حروف مقطعه قرآن از مجملات قرآن است و روایات گوناگونی درباره آنها نقل شده، گرچه این روایات نیز دارای معانی متفاوتی است.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مردم قریش و یهود [مکه] قرآن را تکذیب نمودند و گفتند: این ها سخنان سحرآمیز است و محمد تا خود این سخنان را بیان کرده او به خدای خود نسبت می دهد. از این رو خداوند در پاسخ آنان فرمود: «الم*ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ». یعنی ای محمد، به آنان بگو: کتابی که بر من نازل شده از همین حروفی است که شما با آنها سخن می گویید، مانند: الف
ص: 66
لام، میم و شما اگر راست می گویید، مانند آن را بگویید، و دیگران را نیز بر این عمل کمک بگیرید.
سپس خداوند در آیه دیگری [تحدی نموده و] می گوید: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا »
یعنی: به این مردم بگو: اگر همه جن و انس جمع شوند مانند این قرآن را نمی توانند بیاورند گرچه همدیگر را کمک دهند.
سپس می فرماید: ای محمد، این قرآن که با «الم» و حروف مقطعه شروع شده است، همان کتابی است که موسی و پیامبران بعد از او به بنی اسرائیل خبر داده اند و هرگز باطلی در آن راه پیدا نمی کند و آن فرستاده خدای حکیم و حمید است.
امام عسکری علیه السلام سپس در تفسير «لَا رَيْبَ فِيهِ» فرمود: بنی اسرائیل بین خود شکی نسبت به ظهور و حقانیت این کتاب ندارند، چرا که پیامبرانشان به آنان خبر داده اند که پیامبری مانند حضرت محمد ال مبعوث به رسالت خواهد شد و کتابی بر او نازل می شود که هیچ باطلی در آن راه پیدا نمی کند و نمی تواند آن را محو نماید، و همواره حضرت محمد و یاران او در حالات مختلف خود، آن را قرائت خواهند نمود.(1)
ص: 67
امام عسکری علیه السلام می فرماید: قرآن اهل تقوا را از گمراهی دور می نماید، یعنی قرآن راه های مختلف ضلالت و گمراهی را برای متقین بیان می کند و آنان از گمراهی نجات می یابند.
سپس فرمود: متقین کسانی هستند که از اعمال و راه های هلاکت وسفاهت دوری می کنند و هنگامی که به آنچه باید بدانند و یا عمل کنند آگاه می شوند، به موجب آنچه خشنودی و رضای خداوند است عمل می کنند.(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «الم* ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ» فرمود: مقصود این است که در کتاب علی، شکی نیست.
سپس فرمود: «متقین» شیعیان ما هستند و آنان ایمان به غیب دارند و نماز را برپا می کنند و از آنچه ما تعلیم آنان نموده ایم به دیگران تعلیم می نمایندو علوم ما را بین مردم منتشر می سازند.](2)
ص: 68
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ(بقره / 3)
امام عسکری علیه السلام فرمود: مقصود از ایمان به غیب، ایمان به چیزهایی است که از حواس ظاهری مؤمن پنهان است، مانند ایمان به قیامت و حساب و بهشت و دوزخ و یگانگی خداوند و سایر چیزهایی که با حواس ظاهری مشاهده نمی شود مانند اعتقاد به پیامبران گذشته و.... .(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: ایمان به غیب، اقرار به قیام حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه شریف است.(2)
امام عسکری علیه السلام فرمود: مقصود از «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ» کامل نمودن رکوع و سجود و حفظ اوقات و حدود نماز و صیانت آن از فاسد شدن است.(3)
امام عسکری علیه السلام فرماید:(4) روزی ابوذر که از نیکان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله
ص: 69
بود، نزد آن حضرت آمد و گفت: یا رسول الله، من شصت عدد گوسفند دارم و دوست می دارم آن ها را به صحرا و بیابان ببرم و از محضر شما دور شوم. از سویی دوست نمی دارم گوسفندان خود را به کسی بسپارم، چرا که می ترسم او از آنها محافظت نکند، چه باید بکنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: گوسفندان خود را به بیابان ببرد. پس ابوذر گوسفندان خود را به بیابان برد و پس از هفت روز خدمت رسول خدای صلی الله علیه و آله آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای اباذر، چه کردی؟ ابوذر گفت: لبیک یا رسول الله. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:گوسفندان را چه کردی؟ ابوذر گفت: یا رسول الله، قصه عجیبی برای آنان رخ داد! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چه قصه ای؟
ص: 70
ابوذر گفت: یا رسول الله، من مشغول نماز بودم، ناگهان گرگی به طرف گوسفندان من آمد. پس من گفتم: خدایا نماز را چه کنم؟ گوسفندان را چه کنم؟ پس نماز خود را بر گوسفندان مقدم نمودم و شیطان به خاطرم انداخت و گفت: ای ابوذر، اگر گرگ ها به گوسفندان حمله کنند و تو نماز خود را رها نکنی، گوسفندی برای تو نخواهد ماند که به واسطه آن معاش خود را تأمین کنی. پس من به شیطان گفتم: در آن صورت اقرار به یگانگی خداوند، و ایمان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و ولایت برادر او علی بن ابی طالب علیه السلام که بهترین مردم بعد از اوست، و ولایت امامان پاک و راهنمایان بعد از او و بیزاری از دشمنان آنان برای من باقی خواهد ماند،و آنچه از دنیا از دست بدهم برای من آسان می باشد. پس به نماز خود ادامه دادم، و گرگی آمد و بره ای را گرفت و رفت، ناگهان دیدم شیری آمد و آن گرگ را دو نیم کرد و بره را گرفت و به گوسفندان من بازگرداند و به من گفت: ای اباذر، مشغول نماز خود باش، همانا خداوند مرا برای حفظ گوسفندان تو فرستاده است. پس من نماز خود را ادامه دادم و بسیار تعجب کردم، و چون از نماز فارغ شدم، آن شیر نزد من آمد و به من گفت: نزد حضرت محمد صلی الله علیه و آله باید بروی و به او خبر بدهی که خداوند صحابی تو (ابوذر) را که حافظ شریعت توست گرامی داشت و شیری را مأمور نمود که گوسفندان او را حفظ نماید.
پس اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله تعجب نمودند و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: راست گفتی ای ابوذر، به راستی من و علی و فاطمه و حسن و حسین به این معنا ایمان داریم.
ص: 71
پس برخی از منافقین گفتند: این چیزی است که بین محمد و ابوذر تبانی شده بود و محمد صلی الله علیه و آله می خواهد ما را فریب بدهد. پس عده ای از آنان متفق شدند و گفتند: ما نزد گوسفندان ابوذر می رویم تا ببینیم آیا هنگامی که او نماز می خواند، آن شیر برای حفظ گوسفندان او می آید و از گوسفندان او حفاظت می کند؟ و از این راه، کذب او را ثابت می کنیم. پس نزد ابوذر رفتند و دیدند آن شیر اطراف گوسفندان او می گردد تا نماز ابوذر تمام می شود و آن شیر به ابوذر می گوید: اکنون گوسفندان خود را سالم تحویل بگیر .
سپس آن شیر به منافقین می گوید: شما سخن دوست محمد و على و آل پاک او را انکار نمودید، همانا او به وسيله آنان به درگاه خدا متوسل شد، و خداوند مرا برای حفظ گوسفندان او فرستاد! سوگند به خدایی که محمد و آل پاک او را گرامی داشت، خداوند مرا در اختیار ابوذر قرار داده است، و اگر ابوذر به من دستور بدهد، من شما را هلاک خواهم نمود. سپس گفت: سوگند به خدایی که بزرگ تر از او
ص: 72
کسی برای سوگند نیست، اگر ابوذر خدا را به حق محمد و آل طیبین او - صلوات الله عليهم أجمعين - سوگند بدهد که او دریاها را برای او تبدیل به روغن یا من، واشجار نماید،و کوه ها را تبدیل به کافور و مشک و عنبر کند و درختان و نیها را تبدیل به زمرد و زبرجد نماید، خداوند خواسته او را رد نخواهد نمود.
سپس ابوذر خدمت رسول خدا آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: ای ابوذر تو اطاعت خدا را به نیکی انجام دادی، و خداوند آن شیر را در بیابان به فرمان تو قرار داد، و تو از بهترین کسانی هستی که خداوند نسبت به نماز، آنان را ستوده است.
وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (بقره / 3)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر آیه «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ» فرمود:(1) اهل تقوا از اموال و نیروی بدن و آبرو و اعتبار خود انفاق می نمایند، آنان اهل زکات و صدقه و تحمل آزار مردم هستند، و حقوق واجب خود را مانند: هزينه جهاد هنگام لزوم [و هنگام استحباب] و حقوق واجب دیگر را نیز مانند: نفقه خانواده و خویشان نزدیک و پدران و مادران پرداخت می کنند، نفقات مستحب را نیز مانند: احسان به
ص: 73
خویشان دور، و کارهای خیر، و قرض دادن به نیازمندان، و دستگیری از ضعفا و کمک به افراد ناتوان و دفاع از ضعیف و مظلوم و آبرومند پرداختمی کنند، و همه این ها معنای «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ » است .
حضرت عسکری علیه السلام می فرماید:(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که زکات خود را
ص: 74
به دست مستحق برساند، و نماز خود را با حدود آنانجام بدهد، و گناهانی که سبب باطل شدن نماز و زکات می شود را انجام ندهد همه اهل محشر در قیامت حسرت او را می خورند، و نسیم بهشت او را به بالاترین مقام بهشتی در محضر اولیای خدا - که آنان را دوست می داشته و [ولایتشان را پذیرفته بوده] است - می رساند.
و کسی که از پرداخت زکات بخل ورزد، و [تنها] نماز بخواند، نماز او حبس می شود و به آسمان بالا نمی رود تا زکات خود را بیاورد، پس اگر زکات خود را پرداخته باشد، زکات مرکب نماز او خواهد شد و او را به ساق عرش می رساند، و خداوند به او می فرماید: به طرف بهشت حرکت کن. پس او به اندازه هر چشم بر هم زدن از عمر دنیای خود تا قیامت، مسیر یک سال راه را طی می کند و به آن مقاماتی که خدا می خواهد می رسد... تا این که فرمود: و اگر از پرداخت زکات بخل ورزد، نماز او پذیرفته نمی شود و مانند لباس کهنه ای، پیچیده می شود، و به او بازمی گردد،و به صورت او زده می شود، و به او گفته می شود: ای بنده خدا، نماز
ص: 75
بدون زکات برای تو چه سودی دارد؟ پس اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: یا رسول الله، چه قدر حال چنین بندهای ناپسند و خطرناک است؟!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا به شما بگویم بدتر از او کیست؟ گفتند: آری. فرمود: بدتر از او کسی است که در جهاد بادشمنان خدا کشته شود و پشت به دشمن نکرده باشد، و حورالعين و ملائکه و خران بهشتی منتظر روح او باشند، و ملائکه زمین بگویند: چه شده که حورالعين وخزان بهشت نمی توانند نزد او بروند؟ ناگهان از فوق آسمان هفتم ندا می رسد: ای ملائکه، به آفاق آسمانها بنگرید. پس ملائکه نظر می کنند و می بینند: توحید و ایمان این بنده به رسول خدا بی و نماز و زكات و صدقه و اعمال نیک او توقیف شده و درهای آسمان به روی آن ها بسته شده است، و ملائکه نمی توانند اعمال او را بالا ببرند، ومنادی پروردگار به آنان خطاب می کند:
ص: 76
بدون ولایت برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامان پاک بعد از او هیچ عملی از اعمال او بالا نمی رود، و آتشی می آید و اعمال او را می سوزاند، و هیچ عملی برای او نمی ماند، جز انکار ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام و پذیرفتن ولایت دشمنان او، از این رو در وسط دوزخ قرار می گیرد. سپس فرمود: حال این شخص بدتر از حال مانع زکات است. [خلاصه ترجمه حدیث جهت اختصار].
ص: 77
امام عسکری علیه السلام به دنبال حديث گذشته (1)می فرماید: سپس به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شد: مستحق زکات کیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: زکات را به مستضعفین از شیعیان محمد و آل محمد که بصیرت [کاملی نسبت به ولایت امیرالمؤمنین و فرزندان او علیهم السلام ندارند بدهید و اما کسی که بصیرت کامل نسبت به ولایت ائمه علیهم السلام دارد و از دشمنان آنان بیزار است، او برادر دینی و به منزله رحم شماست و نباید از زکات و صدقه به او داده شود، چرا که دوستان و شیعیان ما از ما هستند و ما و آنان مانند جسد واحد هستیم و بر همه ما زکات و صدقه حرام است و شما باید به برادران شیعه خود که عارف به ولایت ما هستند آبرومند احسان کنید و شأن آنان را بالاتر از صدقه و زکات . که چرک اموال است بدانید.
سپس فرمود: آیا شما دوست می دارید کسی چرک بدن خود را بشوید و آب آن را بر بدن برادر خود بریزد؟ در حالی که چرک گناه بدتر از چرک بدن است. سپس فرمود: صدقات و زکات خود را به مخالفین که دشمن آل محمد صلی الله علیه و آله و دوستدار
ص: 78
دشمنان آنانند ندهید، چراکه زکات دادن به دشمنان ما همانند احسان به سارق در حرم خدا و در حرم من می باشد.
گفته شد: با مستضعفین آنان که شما را نشناخته اند و با ما نیز دشمنی ندارند
چه کنیم؟ فرمود: کمی به آنان احسان کنید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اموال خود را پس از مصارف لازم - صرف هر کار خیری که به وسیله آن آبروی شما حفظ می شود و ازشر دشمنان وكلاب الناس - مانند شعرای درباری و بدگویان - مصون می مانید، صرف نمایید چراکه این ها نیز برای شما صدقه محسوب می شود. (1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ...» فرمود: مقصود از کتاب، على علیه السلام است، و شکی نیست که او هادی متقین یعنی شیعیان ماست، و مقصود از «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ» این است که آنچه ما تعلیم آنان داده ایم را آنان به دیگران خبر می دهند و آنچه از قرآن نزد ما آموخته اند را تلاوت می کنند... .(2)
ص: 79
وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(بقره/ 4) امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند پس از توصیف متقین، به اقامه کنندگان نماز، آنان را باز توصیف نموده و می فرماید آنان به آنچه بر تو و بر پیامبران قبل از تو نازل شده است، ایمان دارند یعنی آنان به تورات موسی علیه السلام وانجیل عیسی علیه السلام و زبور داوود علیه السلام وصحف ابراهيم علیه السلام و سایر کتاب هایی که خداوند بر پیامبران گذشته نازل نموده، ایمان دارند و آنها را حق و صدق و از ناحیه رب العالمين یعنی خدای عزیز و صادق و حکیم میدانند، و به آخرت و عالم پس از این عالم یقین دارند و شگی ندارند که در آخرت و قیامت، مردم پاداش اعمال نیک خود را بهتر از آنچه انجام داده اند و پاداش اعمال زشت خود را مطابق آنچه انجام داده اند، خواهند دید.(1)
حضرت عسکری علیه السلام از امام حسن مجتبی علیه السلام نقل نموده که فرمود: هر کس فضیلت و برتری امیرالمؤمنین علیه السلام را نسبت به همه اصحاب رسول خدا انکار کند به راستی تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم و سایر کتاب هایی که بر پیامبران علیهم السلام نازل شده است را انکار نموده، چراکه مهم ترین چیزی که از ناحیه خداوند - بعد از توحید و نبوت - نازل شده، اعتراف به ولایت علی بن ابی طالب و اولاد پاک او علیه السلام است.(2)
ص: 80
و نیز فرمود: اگر زاهد و عابدی، برتری و فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام را بر همه خلق خدا - جز پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله- انکار نماید، عمل او مانند شعله آتشی است که در میان باد تندی باشد و آن آتش اعمال او را - که مانند گیاه «حلفاء» است - آتش خواهد زد و چیزی از آن را باقی نخواهد گذارد.
سپس فرمود: مردی نزد حضرت زین العابدین علیه السلام آمد و گفت: چه می فرمایید درباره کسی که ایمان به آنچه برحضرت محمد صلی الله علیه و آله و بر پیامبران گذشته نازل شده آورده، و قيامت را باور دارد، و نماز می خواند و زکات می دهد و صله رحم می کند و اعمال نیک را انجام می دهد، ولكن می گوید: من نمیدانم حق [خلافت] با على است و یا با فلانی؟
حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود: تو چه می گویی درباره کسی که این اعمال خیر را انجام می دهد ولكن می گوید: من نمی دانم حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیامبر است و یا مسیلمه پیامبر است؟ آیا فکر می کنی او از اعمال نیک خود بهره ای می برد؟ آن مرد گفت: بهره ای نمی برد. پس امام سجاد علیه السلام فرمود: رفیق تو نیز چنین است.(1)
ص: 81
حضرت رضا علیه السلام فرمود: ایمان دارای چهار پایه و اساس است: 1. توکل بر خدای عزوجل، 2. رضا و خشنودی از تقدیر و قضای خداوند، 3. تسليم امر خدا و رسول او بودن، 4. تفويض و واگذاری امور به خداوند. (1)
و فرمود: ایمان افضل از اسلام است به یک درجه، و تقوا افضل از ایمان است به یک درجه، و يقين افضل از تقواست به یک درجه. سپس فرمود: چیزی بهتر از یقین بین فرزندان آدم تقسیم نشده است.(2)
امام باقر علیه السلام می فرماید: در برخی از سفرها گروهی از مسلمانان رسول خدا صلی الله علیه و آله را ملاقات نمودند و گفتند:«السلام عليك يا رسول الله .» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خود را معرفی کنید! گفتند: ما اهل ایمان هستیم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حقیقت ایمان شما رو علامت و نشانه آن چیست؟ گفتند: «رضای به قضای خدا، و تفویض و تسلیم امور به خداوند». رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمود: اینان عالمان و حکیمانند و از حکمت او حلم نزدیک به پیامبرانند. سپس به آنان فرمود: اگر راست می گویید، چیزی که در آن ساکن نمی شوید را بنا نکنید، و چیزی را که نمی خورید جمع نکنید، و از خدایی که بازگشت شما به اوست بترسید.(3)
ص: 82
أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (بقره/5)
امام صادق علیه السلام به ثابت بن سعيد فرمود: ای ثابت، شما را با این مردم [یعنی مخالفین] چه کار است؟ شما از ارشاد و هدایت آنان خودداری کنید، و آنان را به تشیع دعوت ننمایید، به خدا سوگند اگر اهل آسمان ها و اهل زمین جمع شوند و بخواهند کسی را هدایت کنند، اگر خداوند نخواسته باشد او هدایت شود، هدایت نخواهد شد، و اگر اهل آسمان ها و اهل زمین جمع شوند و بخواهند کسی را گمراه کنند، اگر خداوند نخواسته باشد او گمراه شود آنان نمی توانند او را گمراه نمایند.
سپس فرمود: از ارشاد و هدایت این مردم دست بردارید واحدی نگوید: این عموی من است و یا این برادر من است و یا پسرعموی من است و یا همسایه من است؛ چراکه خداوند اگر به بنده ای نظر خیر داشته باشد، روح او را پاک می کند، و چون روح او پاک شود، هر خوبی و خیری را می پذیرد و از هر زشتی و منکری پرهیز می کند، و سپس در قلب او کلمۂ خیری قرار می دهد و او سعادتمند می شود .(1)
رسول الله . قال : فما حقيقة إيمانگم؟ قالوا: الرضا بقضاء الله، والتفويض إلى الله، و التسليم لأمر الله . فقال ترشول الله ا لماء گماء، گادوا أن يځونوا من الحكمة أنبياء، فإن كنتم صايرين فتبوا ما لاتشون، ولاتجمعوا ما تأكلون، واتقوا الله الذي إليه ترجعون.
ص: 83
و نیز فرمود: هنگامی که خداوند خیر بنده ای را بخواهد، در قلب او نقطه نوری قرار می دهد، و قلب او را می گشاید و ملکی برای هدایت و استقامت او می گمارد، و اگر خداوند به بنده ای ارادہ نیکی نداشته باشد، نقطه سیاهی در قلب او قرار می دهد، و قلب او را مسدود می نماید، و شیطانی را می گمارد تا او را گمراه نماید. سپس امام صادق علیه السلام این آیه را تلاوت نمود: «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ»(1). (2)
امام صادق علیه السلام به شیعیان خود می فرماید: کار خود را برای خدا انجام بدهید نه برای مردم، چراکه هر کاری که برای خدا انجام بشود، خداوند می پذیرد، و هر کاری که برای مردم انجام بشود پذیرفته نمی شود.
سپس فرمود: در مسأله ولایت و تشیع با مردم نزاع نکنید، که دل ها و قلب های شما را مریض و بیمار می کند، چراکه خداوند به پیامبر خود می فرماید: «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ» (3) و می فرماید «أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» (4)شما این مردم را رها کنید، چراکه این مردم دین خود را از
ص: 84
پیشینیان خود گرفته اند، و شما دین خود را از رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفته اید.
تا این که فرمود: من از پدرم شنیدم که می فرمود: خداوند اگر برای کسی نوشته باشد که داخل در ولایت اهل البیت علیهم السلام بشود او سریع تر از پرنده ای که به لانه خود می رود به طرف ما خواهد آمد.(1)
فضیل بن یسار گوید: من و محمد بن مسلم خدمت امام صادق علیه السلام رسیدیم و گفتیم: ما را با این مردم چه کار؟ ما به شما اقتدا می کنیم، و سخن شما را می پذیریم، و تسلیم شما هستیم. به خدا سوگند هر که را شما دوست می دارید ما نیز او را دوست می داریم، و از هر که شما بیزارید ما نیز از او بیزار می باشیم، و از هر که شما اعراض می کنید ما نیز از او اعراض خواهیم نمود. پس امام صادق علیه السلام دست به دعا بلند نمود و فرمود: به خدا سوگند [دین ] حق همین است.(2)
مؤلف گوید: خداوند در آیاتی از قرآن «مفلحين» را توصیف نموده است، در آیه
ص: 85
157 اعراف می فرماید: «مفلحين و رستگاران کسانی هستند که از پیامبر امی - که وصف او را در تورات و انجیل و قرآن یافته اند به پیروی می کنند... و سپس می فرماید: آنان مفلحين و رستگارانند.
و نیز می فرماید: آنان که ایمان به این پیامبر آوردند و از او حمایت کردند و از نوری که همراه او بود [یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام] پیروی نمودند از رستگاران
خواهند بود.
امام باقر علیه السلام می فرماید: مقصود از «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ » در این آیه امیرالمؤمنین و ائمه بعد از او هستند. و خداوند کامل ترین توصیف مؤمنین رستگار را در اول سوره «مؤمنون» بیان نموده و می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ*وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ *...».(1)
ص: 86
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (6)خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (7)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ (8)يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ (9)فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (10)
«کفر» خلاف شکر است چنان که «حمد» خلاف ذم است، کفر به معنای پوشاندن نعمت است و شکر آشکار نمودن آن است، و هرساتری را کافر گویند، و
«سيئ وسواء» به یک معناست، و «سیان» به معنای مثلان است، و «انذار» اعلام با تخويف و ترساندن است، و هر منذری اعلام کننده است و لكن هر اعلام کننده ای منذر نیست، و انذار و تخویف از اوصاف خداوند است، و مفعول دوم انذار با حرف باء و بدون آن آمده، مانند ««قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ»و «إِنَّا أَنْذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا »، و «ختم» به معنای طبع است، و ««خِتَامُهُ مِسْكٌ » یعنی آخر، و «ختم کتاب» مهر پایانی آن است، و «غشاوة» به معنای غطاء و پرده است، و «فؤاد» محل قلب و صدر محل فؤاد است، و گاهی به جای قلب، محل آن که فؤاد است گفته
ص: 87
می شود، مانند « لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ » و «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ » یعنی قلبک، و «عذاب » به معنای استمرار الم ودرد است، و «خدعه» به معنای اخفاء و ابهام است برخلاف حق، و «نفس» به معنای روح و تأکید و ذات آمده است، و «شعور» به معنای احساس و فطانت است، و «لا يشعرون» به معنای لایعلمون است.
ای رسول من! آنان که کافرشدند، خواه توانان را انذار کنی آواز عذاب خدا بترسانی و یا انذار نکنی، ایمان نخواهند آورد (6) خداوند بردل ها و گوش هایشان مهر زده و بر چشم هایشان پرده انداخته، و عذاب بزرگی در انتظار آن هاست (7) گروهی از مردم می گویند: ما به خدا وقيامت ایمان داریم و حال آن که ایمان نیاورده اند (8) آنان به گمان خود می خواهند خدا و مؤمنان را فریب بدهند، در حالی که جز خود را فريب نمی دهند و نمی فهمند (9) قلب های آنان بیمار است و خداوند بر بیماری آنان افزوده، و برای آنان عذاب دردناکی است، چراکه همواره دروغ می گویند (10)
پإِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (بقره / 6)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: پس از آن که خداوند احوال مؤمنین را ذکر نمود و آنان را به خاطر اعتقاد به توحید و نبوت رسول خود حضرت محمد صلی الله علیه و آله و وصایت ولی خود حضرت على علیه السلام ستود، کافران و مخالفان را نیز یاد نمود و فرمود: آنان که کافر به خدا و معتقدات مؤمنین و یگانگی خداوند، و نبوت رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله، و وصایت علی علیه السلام ولی خدا و وصی رسول او، و امامت امامان پاک و قوامین به مصالح خلق خدا شدند، چه تو آنان را انذار کنی و بترسانی، و یا انذارشان نکنی ایمان نخواهند آورد.
ص: 88
[و خداوند چون می دانسته آنان ایمان نمی آورند، رسول خود را از آن آگاه نموده
و فرموده است: «لَا يُؤْمِنُونَ»]. (1)
معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله
امام باقر علیه السلام می فرماید:(2) هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شد، و آثار صدق و نشانه های حقانیت وپیامبری او آشکار گردید، یهودیان مدینه سخت به فکر حیله و نابودی و خاموش نمودن انوار و معجزات او افتادند، تا بلکه نور او خاموش و معجزات او را ابطال نمایند، و از کسانی که در مقام رد و تکذیب او برآمدند: 1. مالک بن صیف، 2. کعب بن اشرف، 3. حی بن اخطب، 4. ابولبابة بن عبد المنذر، 5. وشعبة، بودند. از این رو مالک بن صيف به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: ای محمد تو گمان می کنی رسول خدا هستی؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این چنین خالق همه خلق فرموده است. مالک گفت: ای محمد ما ایمان به رسالت تو
ص: 89
نخواهیم آورد تا این فرشی که زیر پای ما قرار دارد به تو ایمان بیاورد، و شهادت به رسالت تو بدهد. سپس ابولبابه گفت: ما ایمان به رسالت تو نمی آوریم، و شهادت به آن نمی دهیم، تا این تازیانه ای که در دست من است به تو ایمان بیاورد و به رسالت تو شهادت بدهد. سپس کعب بن اشرف گفت: ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم و تو را تصديق نمی کنیم تا این الاغی که من سوار آن هستم به تو ایمان بیاورد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بندگان خدا نباید از خدای خود اقتراحات و خواسته های بیجا داشته باشند، بلکه باید تسلیم و مطیع امر او باشند، و به همان نشانه هایی که برای آنان قرار داده اکتفا نمایند.
سپس فرمود: آیا برای شما، شهادت تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهيم علیه السلام کافی نیست که به نبوت و پیامبری من و امامت برادر و وصیو خلیفه و بهترین خلق خدا بعد از من - یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام - اقرار نمایید؟! و آیا شما مشاهده نمی کنید که خداوند این قرآن - که همواره مخلوق خدا را مبهوت و
ص: 90
مغلوب خود نموده و آنان قدرت مقابله با او را ندارند و نمی توانند همانند او را بیاورند - را نشانه حقانیت من قرار داده است؟
سپس فرمود: من اقتراحات و خواسته های بیجای شما را از خدای خود مطالبه نمی کنم، بلکه می گویم: نشانه هایی که او قرار داده، برای من و شما کافی است، جز آن که خداوند از فضل خود بخواهد خواسته های شما را انجام بدهد.
و چون سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله به پایان رسید، خداوند آن بساط و فرش را به زبان آورد و گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ إِلَهاً وَاحِداً أَحَداً صَمَداً [حَیَّاً]قَیُّوماً أَبَداً لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَهً وَ لَا وَلَداً وَ لَمْ یُشْرِکْ فِی حُکْمِهِ أَحَداً وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ یَا مُحَمَّدُ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَکَ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَکَ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ أَخُوکَ وَ وَصِیُّکَ وَ خَلِیفَتُکَ فِی أُمَّتِکَ وَ خَیْرُ مَنْ تَتْرُکُهُ عَلَی الْخَلَائِقِ بَعْدَکَ وَ أَنَّ مَنْ وَالاهُ فَقَدْ وَالاکَ وَ مَنْ عَادَاهُ فَقَدْ عَادَاکَ وَ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَکَ وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَاکَ وَ أَنَّ مَنْ أَطَاعَکَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ اسْتَحَقَّ السَّعَادَهَ بِرِضْوَانِهِ وَ أَنَّ مَنْ عَصَاکَ فَقَدْ عَصَی اللَّهَ وَ اسْتَحَقَّ أَلِیمَ الْعَذَابِ بِنِیرَانِهِ»
ص: 91
پس همه آنان تعجب نمودند و به یکدیگر گفتند: «مَا هذا إِلاَّ سِحْرُ مُبِينُ » و آن بساط تکانی خورد و بالا رفت و مالک بن صيف و یاران او به صورت روی زمین افتادند،و باز خداوند آن بساط را به سخن آورد و گفت: خداوند مرا گرامی داشت و به سخن آورد تا به تمجید و یگانگی او ونبوت محمد پیامبر او صلی الله علیه و آله که آقای پیامبران و قائم به حق اوست، و امامت برادر و وصی و وزير وهمتا و خلیل و قاضی دیون و وعده های او، و ناصر اولیای او و نابود کننده دشمنان اوست، شهادت بدهم و مطيع امام و ولی بعد از او باشم، و از دشمنان او بیزاری جویم، از این رو سزاوار نیست که هیچ کافری بر روی من بنشیند و تنها مؤمن می تواند بر روی من بنشیند.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به سلمان و مقداد و ابوذر و عمار فرمود: شما برخیزید و بر روی این بساط بنشینید، چرا که شما به آنچه او به آن گواهی داد ایمان دارید پس آنان برخاستند و بر آن بساط نشستند. سپس خداوند تازیانه ابي لبابة بن عبد المنذر را به سخن درآورد و گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ خَالِقِ الْخُلُقِ ، وَ بَاسِطِ الرِّزْقِ ، وَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ ، وَ الْقَادِرُ عَلَيَّ كُلُّ شَيْ ءٍ . وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ يَا محمد عبده وَ رَسُولَهُ ، وَ صَفِيُّهُ وَ خَلِيلِهِ ، وَ حَبِيبِهِ وَ وَلِيُّهُ ونجيه جَعَلَكَ السفير بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عِبَادِهِ ، لينجي بِكَ السُّعَدَاءِ ، وَ يُهْلِكَ بِكَ الْأَشْقِيَاءِ . وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبِ الْمَذْكُورِ فِي الْمَلَإِ الأعلي بِأَنَّهُ سَيِّدُ الْخُلُقِ
ص: 92
بَعْدَكَ وَ أَنَّهُ الْمُقَاتِلُ عَلِيِّ تَنْزِيلُ كِتَابِكَ لِيَسُوقَ مُخَالِفِيهِ إِلَيَّ قَبُولِهِ طَائِعِينَ وَ كارِهِينَ . ثُمَّ الْمُقَاتِلُ بَعْدَ عَلِيٍّ تَأْوِيلَهُ الْمُحَرِّفِينَ الَّذِينَ غَلَبَةِ أَهْوَاؤُهُمْ عُقُولِهِمْ ، فحرفوا تَأْوِيلِ كِتَابِ اللَّهِ تَعَالِي وغيروه ، وَ السَّابِقُ إِلَيَّ رِضْوَانُ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ بِفَضْلِ عَطِيَّتُهُ وَ الْقَاذِفُ فِي نِيرَانِ اللَّهِ أَعْدَاءِ اللَّهِ بِسَيْفٍ نِقْمَتَهُ ، وَ الْمُؤْثِرِينَ لِمَعْصِيَتِهِ وَ مُخَالَفَتِهِ
قَالَ ثُمَّ انجذب السَّوْطُ [انحدر السوط]مِنْ يَدِ أَبِي لُبَابَةَ ، وَ جُذِبَ أبالبابة فَخَرَّ لِوَجْهِهِ ، ثُمَّ قَامَ بعدفجذبه السَّوْطِ فَخَرَّ لِوَجْهِهِ ، ثُمَّ لَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ مِرَاراً حتي قَالَ أبولبابة وَيْلِي مَا لِي؟ ...»
یعنی تازیانه ابولبابه به سخن آمد و گفت: من شهادت می دهم که خدایی جز خدای خالق و رازق و مدبر و قادر نیست، و من شهادت می دهم که توای محمد، بنده و رسول و صفی و خلیل و حبيب و ولی و نجی خدا هستی و خداوند تورا سفیر بین خود و بندگان خود قرار داده تا به وسیله توسعادتمندان نجات یابند و اشقيا هلاک شوند. و من شهادت می دهم که علی بن ابی طالب علی در آسمان هفتم بعد از تو آقای خلق نامیده می شود و اوست که با تنزيل كتاب تو جنگ می کند و مخالفین تو را خواسته یا ناخواسته به اسلام دعوت می نماید و پس از تو نیز با تأويل قرآن با منحرفين از اسلام که عقول خود را مقهور هواهای نفسانی
ص: 93
خویش نموده و کتاب تو را تحریف و تغییر خواهند داد جنگ خواهد نمود و اوست که با فضل خداوند اولیای خدا را به رضوان خدا سوق می دهد، و دشمنان و معصیت کاران را با شمشیر خود به دوزخ می فرستد.
سپس تازیانه باز دست ابولبابه بیرون آمد و ابولبابه را بر زمین زد و چون ابولبابه برخاست با تازیانه او را بر زمین زد و این عمل چند مرتبه تکرار شد، و ابولبابه گفت: وای بر من، مرا چه می شود؟! پس خداوند تازیانه را به سخن درآورد و به ابولبابه گفت: ای ابولبابه ، خداوند مرا ناطق به توحید و تمجید خود قرار داد و مرا مشرف به تصديق به نبوت پیامبر خود محمد و ولایت بهترین خلق خود بعد از او و افضل اولیای خود نمود، او همسر سیده زنان عالم و مشرف به افضل جهاد و به بیتوته در بستر پیامبر است، او دشمنان خدا را با شمشیر انتقام خود ذلیل می کند، و حلال و حرام وشرايع و احکام را برای امت روشن می نماید.
سپس گفت: ای ابولبابه، سزاوار نیست هیچ کافری که مخالف محمد صلی الله علیه و آله است مرا درا ختیار بگیرد و من تو را رها نمی کنم و تو را خواهم کشت جز آن که به محمد ایمان بیاوری. پس ابولبابه گفت: ای تازیانه! من به جميع آنچه تو شهادت دادی اعتقاد دارم و ایمان می آورم. و چون چنین گفت، تازیانه در دست او قرار گرفت و گفت: حال که ایمان آوردی من در اختیار تو هستم ولكن خدا آگاه تر است به باطن وسريره تو، و اوست که به نفع تو یا به ضرر تو، در آن روز معلوم، حکم خواهد نمود...
سپس امام باقر علیه السلام فرمود: کعب بن اشرف نیز که بر الاغ خود سوار بود، الاغ، او را با سر بر زمین کوفت و او متألم شد، و چون باز بر الاغ خود سوار شد الاغ او را بر زمین کوفت، و هفت مرتبه این عمل تکرار شد، و در مرتبه هشتم خداوند الاغ را به سخن درآورد، و الاغ گفت: ای کعب بن اشرف، چه بد بنده ای هستی تو، که آیات الهی
ص: 94
را شنیدی و مشاهده کردی، و به آن ها کافر شدی؟! و من که الاغ هستم خداوند مرا گرامی داشت و موفق به توحید او شدم و اکنون می گویم:«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ خَالِقُ الْأَنَامِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ سَیِّدُ أَهْلِ دَارِ السَّلَامِ...» یعنی شهادت می دهم به یگانگی خداوند که او خالق مردم و صاحب جلالت و کرامت است، و شهادت می دهم که محمد بنده و رسول او و آقای اهل بهشت و مبعوث و فرستاده خداست برای کسانی که در علم خدا سعادتمند و یا اهل شقاوت بوده اند، و من شهادت می دهم که خداوند به واسطه على بن ابی طالب هر که را بخواهد سعادتمند می کند، و موفق به پذیرفتن موعظه و تأدیب و پیروی از اوامر، و پرهیز از مناهی او می شود، و خداوند با شجاعت و شمشیر علی علیه السلام دشمنان محمد صلی الله علیه و آله را خوار می نماید و به دوزخ می فرستد و آن به خاطر سرکشی و ظلم و طغیان و کوری و حق نشناسی آنان نسبت به او می باشد.
سپس الاغ گفت: سزاوار نیست کافر بر من سوار شود، و جز کسی که مؤمن به خدا و رسالت پیامبر اوست و او را در جميع اقوال و افعال مانند منصوب نمودن برادر خود به خلافت تصديق نموده نباید سوار بر من شود. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به کعب بن اشرف فرمود: الاغ تو بهتر از تو است و نمی گذارد تو سوار بر او بشوی و باید او را به یکی از مؤمنین بفروشی.
کعب بن اشرف گفت: مرا در او حاجتی نیست بعد از آن که او سحر تو را تأييد
نمود. پس الاغ به او گفت: ای دشمن خدا، از آزار به محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله خودداری کن، به خدا سوگند اگر کراهت محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود من تو را می کشتم و پایمال می کردم و با دندان های خود سر از بدنت جدا می نمودم. پس کعب بن اشرف سر به زیر و ساکت شد و از آنچه از الاغ شنید بی تاب گردید، و با این وصف باز شقاوت بر او غالب شد [وایمان نیاورد] و ثابت بن قیس آن الاغ را به
ص: 95
يکصد دینار [درهم] از او خریداری نمود، و همواره سوار آن می شد، و خدمت رسول خدا می آمد و الاغ برای او نرم و سبک و ذلیل و کریم بود، و رسول خدا به او فرمود: ای ثابت، این الاغ مال تو باشد و تو به وسیله آن به دوستان خود کمک خواهی نمود.
امام باقر علیه السلام سپس فرمود: هنگامی که قوم يهود [با دیدن معجزات] ایمان نیاوردند و از نزد رسول خدا علیه السلام متفرق شدند خداوند آیات «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ...» را بر رسول خود نازل نمود.
خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(بقره/ 7)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ ...» به این است که خداوند بر قلوب منافقین و گوش های آنان مهر می زند یعنی علامتی بر روی قلوب و گوش هایشان قرار می دهد که چون ملائکه مشاهده می کنند می فهمند که آنان ایمان نخواهند آورد، و بر چشمانشان نیز پرده ای قرار میدهد و آنان حقایق را آن گونه که باید ببینند نمی بینند و در گمراهی باقی می مانند، چراکه آنان توجه به وظایف خود نکردند و در فهم آنها تقصیر نمودند. و از این رو به خدا و رسول او ایمان نیاوردند، مانند کسی که پرده ای بر روی چشم او باشد و مقابل خود را نبینند. از این رو برای آنان در قیامت عذاب دردناکی خواهد بود و در دنیا نیز گرفتار عذاب خواهند بود.(1)
ص: 96
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ (بقره/ 8)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: (1)هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم به
ص: 97
اصحاب خود دستور داد تا با علی بن ابی طالب به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کنند، ابوبکر و عمر و هفت نفر از مهاجرین و انصار برخاستند و با او بیعت نموند، و رسول خدا صلی الله علیه و آله از آنان عهد و پیمان گرفت، و به آنان فرمود: مرا معرفی کنید. گفتند: شما محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف هستی. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای مردم، آیا من سزاوارتر به شما از خود شما نیستم؟ گفتند: آری یا رسول الله. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا مولای شما سزاوارتر به شما از خود شما نیست؟ گفتند: آری. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله نگاهی به آسمان کرد و فرمود:خدایا، تو شاهد باش. و این سؤال و این پاسخ سه مرتبه تکرار شد، و سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ثُمَّ قَالَ: أَلاَ [فَ ] مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ وَ أَوْلَی بِهِ، فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلاَهُ وَ أَوْلَی بِهِ، اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.» سپس فرمود: ای بوبکر برخیز، و با علی به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کن. ابوبکر برخاست و با او به عنوان امیرالمؤمنین بیعت نمود. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله با دستور داد تا همه آن نه نفر از سران مهاجرین و انصار با او بیعت نمودند و عمر از بین آنان برخاست و گفت: « بَخٍ بَخٍ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَه.» و سپس متفرق شدند، و رسول خدا صلی الله علیه و آله از آنان عهد و پیمان محکمی گرفت که بیعت خود را نقض نکنند، و از اطاعت علی بن ابی طالب علیه السلام سرپیچی ننمایند و او را همواره امیر و امام و فرمانده خود بدانند.]
و
ص: 98
تا این که گروهی از سران منافقین و جباران آنان تمرد نمودند و با همدیگر پیمان بستند، که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، خلافت را از علی علیه السلام بگیرند ونگذارند او در مسند خلافت بنشیند، ولكن همین گروه پس از غدیر خم خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله می آمدند و می گفتند: «شما بهترین خلق خدا را بر ما حاکم نمودی، وما را از حاکمیت ظالمان و ستمگران نجات دادی» در حالی که خداوند نفاق آنان را می دانست و آنان بر عداوت و دشمنی خود نسبت به رسول خدا و اهل بیت او
صلوات الله علیهم اجمعین - اصرار داشتند، از این رو خداوند با این آیات از باطن آنان خبر داد و فرمود: ... «وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ» یعنی آنان ایمان ندارند بلکه با همدیگر متحد شده اند تا تو و اهل بیت و دوستان تو را اگر بتوانند از بین ببرند و از احکام خدا به ویژه خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام جلوگیری کنند.
يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ(بقره / 9)
در ادامه حدیث قبل، امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) سپس خداوند به پیامبر خود خبر داد و فرمود: آنان [یعنی منافقین] می خواهند خدای خود و مؤمنین را فریب بدهند و با آن ها خدعه نمایند، در حالی که جز خود را فریب نمی دهند و نمی فهمند.
امام عسکری علیه السلام از جدش موسی بن جعفر علي نقل نموده که فرمود: هنگامی که سخنان پنهانی منافقین و توطئه های آنان درباره امیرالمؤمنین به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، آن حضرت آنان را خواست و به آنان سرزنش و توبیخ نمود، و آنان
ص: 99
تأکید نمودند که ما ایمان داریم.
والی گفت: یا رسول الله من هیچ چیزی را مهم تر از این بیعت نمی دانم، و امید وارم که خداوند به سبب این بیعت قصرهای مرا در بهشت وسیع گرداند و جایگاه من در بهشت بهتر از همه بهشتیان باشد.
و دومی گفت: پدر و مادرم فدای شما ای رسول خدا، من با این بیعت اطمینان پیدا کردم به دخول در بهشت و نجات از دوزخ و به خدا سوگند اگر جواهرات دنیا از زمین تا عرش باشد و به من بدهند، من از این بیعت و عهد و پیمانی که بستم بازنمی گردم و بیعت خود را نمی شکنم.
و سومی گفت: یا رسول الله به خدا سوگند من از این بیعت بسیار خشنود شدم، به گونه ای که امیدوار به رضوان خداشدم، و يقين کردم که اگر گناهان اهل زمین به دوش من باشد با این بیعت بخشوده خواهد شد. سپس بر گفته خود سوگند یاد نمود و لعنت نمود بر کسی که برخلاف گفته او چیزی را به رسول خدا گزارش بدهد.
سپس منافقین و سران عرب و متمردین نیز همین گونه با رسول خدا صلی الله علیه و آله در
ص: 100
مورد بیعت خود با امیرالمؤمنین علیه السلام سخن گفتند. از این رو خداوند به رسول خود فرمود: «يُخَادِعُونَ اللَّهَ» ... یعنی آنان با سوگندهای خود می خواستند رسول خدا صلی الله علیه و آله را فریب بدهند و آنچه در باطن خود داشتند را پنهان نمایند. والذين آموا یعنی منافقین، مؤمنین و سید آنان امیرالمؤمنین علیه السلام را نیز می خواستند فریب دهند. «وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ» یعنی منافقین، خود را فریب دادند و فریبشان به خودشان بازگشت چراکه خداوند ازآنان بی نیاز است، و اگر مهلت به آنان نمیداد، قدرت بر طغیان و خیانت پیدا نمی کردند. «وَمَا يَشْعُرُونَ»یعنی آنان نمی فهمند که خداوند، آگاه از نفاق و کذب و کفر آنان است و پیامبر خود را آگاه می سازد، و او را مأمور به العن آنان می نماید و آنان در دنیا مبتلای به لعنت مؤمنین و در آخرت نیز مبتلای به عذاب الهی خواهند بود.
فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (بقره/ 10 )
درادامه حدیث قبل، امام عسکری علیه السلام فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله بزرگواری نمود و سخنان منافقین را در ظاهر از آنان پذیرفت و باطن آنان را به خدا واگذار کرد، و
ص: 101
لكن جبرئیل آمد و گفت: ای محمد، خداوند على علیه السلام تو را سلام می رساند و می فرماید: این گروهی که تو دانستی آنان اهل نفاق و بیعت شکنی هستند و درباره على علیه السلام تصمیم مخالفت دارند، بگو جمع شوند تا عجایبی از اکرام خداوند را درباره على الا بينند، و برای آنان روشن شود که خداوند زمین ها و کوه ها و آسمان ها و سایر مخلوق خود را مطیع او قرار داده، و هنگامی که خداوند او را جانشین تو قرار دهد، همه آنان در خدمت او خواهند بود، تا آنان بدانند که على علیه السلام ولى خداست و نیازی به آنان ندارد، و اگر از آنان انتقام نمیگیرد به خاطر امر خداست، و امر خدا در هر چیزی نافذ و حکیمانه است.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد تا منافقین در دامنه کوهی از کوه های مدینه حاضر شدند و به على علیه السلام فرمود: یا على، خداوند این ها یعنی منافقین را امر نموده که تو را یاری و مساعدت کنند و کوشای در اطاعت تو باشند، و اگر از تو اطاعت کنند خیر آنان خواهد بود و از ملوک بهشت و متنعم در آن خواهند شد، و اگر با تو مخالفت کنند مخلد در دوزخ خواهند بود.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله [در آن بیابان ] به منافقین فرمود: شما بدانید که اگر از على عابر اطاعت کنید سعادتمند می شوید و اگر با او مخالفت کنید به شقاوت [و هلاکت] می رسید و خداوند او را از شما بی نیاز خواهد نمود، همان گونه که اکنون خواهید دید. سپس به على علیه السلام فرمود: یا علی، از پروردگار خود به آبروی محمد و آل طیبین او که تو خود بعد از محمد بهترین آنان هستی - بخواه تا خداوند این کوه ها را به آنچه تو می خواهی تبدیل نماید. پس امیرالمؤمنین علیه السلام از خداوند درخواست نمود، و آن کوه ها تبدیل به نقره شدند و به امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب نمودند: ای علی! وای وصی رسول خدای رب العالمين! خداوند ما را در اختیار تو قرار داده است، اگر می خواهی ما را برای امور خود انفاق کن، پس هرگاه تو ما را
ص: 102
بخوانی ما تورا اجابت خواهیم نمود.سپس آن کوه ها تبدیل به طلای سرخ شدند و همان سخنان را به امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند، و سپس تبدیل به مشک و عنبر و جواهر و یاقوت شدند و هرکدام صدا زدند: يا أبا الحسن! ای برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله! ما در خدمت و اطاعت تو هستیم، هر دستوری به ما بدهی ما از تو اطاعت خواهیم نمود و به هرچه بخواهی ما تبدیل می شویم.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به منافقین فرمود: دیدید چگونه خداوند على علیه السلام را از شما و اموال شما بی نیاز نموده است؟ سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: یا علی، خدا را به حق محمد و آل پاک او که تو بعد از محمد آقای آنان هستی بخوان، تا خداوند برای تو درخت ها را تبدیل به مردان مسلح، و صخره ها را به مارها و درندگان و افعی ها تبدیل نماید. و چون امیرالمؤمنین علیه السلام دعا نمود، کوه ها و بیابان ها و میادین پر از نیروهای مسلح گردید که در مقابل یکی از آنان ده هزار مرد مسلح نمی توانستند مقاومت کنند، و نیز کوه ها و زمین ها از مارها و افعی ها و...... پر شدند و همه آنان به على علیه السلام خطاب می نمودند: یا علی، یا وصی رسول الله، خدا ما را در اختیارتو قرار داده و به ما دستور داده که از تو اطاعت نماییم و هرکه را بخواهی به هلاکت برسانیم، پس هرگاه دستوری به ما بدهی، ما از تو اطاعت خواهیم نمود.
سپس گفتند: یا على یا وصی رسول الله، برای تو نزد خداوند مقام بزرگی است و اگر از خدا بخواهی که همه اطراف زمین را یکجا مانند کیسه ای در اختیارتو قرار بدهد و یا آسمان را به زمین فرود آورد و یا زمین را به آسمان بالا ببرد و یا آب دریاها را که شور است، شیرین نماید و یا تبدیل به روغن کند، و یا آن ها را به هرچه تو خواهی تبدیل نماید، تو را اجابت خواهد نمود، و اگر بخواهی خداوند دریاها را منجمد کند و زمین را تبدیل به دریا کند او خواسته تو را انجام خواهد داد،
ص: 103
بنابراین از تمرد و سرپیچی منافقین و مخالفت آنان اندوهی به خود را مده، چراکه آنان هنگامی که از دنیا می روند مانند این است که در دنیا نبوده اند، و هنگامی که به آخرت و قیامت وارد می شوند مانند این است که همواره در آن می زیسته اند.
سپس فرمود: یا علی، خدایی که آنان را با داشتن کفر و فسق در دنیا مهلت داده همان خدایی است که فرعون ذوالأوتاد، و نمرود بن کنعان، و همه طاغیان و مدعیان الوهيت و طغیان گرترین آنان ابلیس را که رئیس اهل طغیان و ضلالت است مهلت داده است، و هرگز خداوند تو را و آنان را برای این دنیای فانی نیافریده، بلکه برای دار بقا آفریده است و شما [ به وسیله مرگ از خانه ای به خانه دیگری منتقل می شوید، و خداوند نیازی ندارد که رهبر و پیشوای مدبری برای این مردم بفرستد و لكن اراده نموده که شرافت و فضل تو را بر آنان آشکار سازد، او اگر می خواست آنان را هدایت می نمود.
سپس فرمود: منافقین با دیدن این معجزات بر بیماری نفاق و حسدشان افزودند، همان گونه که خداوند می فرماید: « فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ» یعنی قلوب مافقین پس از بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام بیماری بیشتری پیدا نمود تا جایی که با دیدن این معجزات قلوب آنان تیره تر گردید. و عذاب دردناکی در انتظار آنان خواهد بود و آن به خاطر این است که آنان رسول خدا صلی الله علیه و آله را تکذیب نمودند و در سخنان خود نیز دروغگو بودند و می گفتند: ما بر بیعت و پیمان خود پای برجا هستیم (در حالی که دروغ می گفتند و منافق بودند).(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که با مسلمانی در خرید و فروش غش و خیانت
ص: 104
کند از ما نیست و روز قیامت با یهودیان محشور می شود، چرا که آنان بیش از دیگران به مسلمانان خیانت نمودند.(1)
و فرمود: کسی که شب را صبح کند و در قلب او غش و خیانتی نسبت به مسلمانان باشد همواره مورد خشم خدا خواهد بود تا توبه کند.(2)
و نیز فرمود: از ما نیست کسی که به مسلمانی خیانت کند، و یا به او ضرر برساند و یا با او مکر و خدعه نماید.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مؤمن با برادر دینی خود غش و خیانت نمی کند و او را خوار او بی پناه نمی گذارد و او را متهم نمی کند و به او نمی گوید: من از تو بیزار هستم.(3)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که با برادر دینی خود غش و خیانت کند، خداوند برکت روزی را از او برمی دارد و راه معیشت را بر او می بندد و او را به خود واگذار می نماید.(4)
امام صادق علیه السلام در وصیت خود به عبدالله بن جندب فرمود:(5) کسی که با برادر دینی خود غش و خیانت بکند و او را تحقیر نماید و با او دشمن باشد، خداوند
ص: 105
جایگاه او را آتش قرار خواهد داد.
امام کاظم علیه السلام فرمود: ملعون است کسی که برادر دینی خود را متهم کند، و یا به او خیانت کند و یا از او خیرخواهی نکند.(1)
علامه مجلسی در کتاب شریف بحارالأنوار تحت عنوان «باب نفاق» آیات این بخش را ذکر نموده و سپس روایاتی را از معصومین علیهم السلام نقل کرده که به برخی از آنها اشاره می شود.
محمد بن فضیل گوید: من نامه ای به حضرت رضا علیه السلام [درباره برخی از منافقین] نوشتم و آن حضرت در پاسخ من نوشت: خداوند می فرماید: «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ ...إلى قوله سَبِیلاً»(2) . سپس فرمود: منافقین ارتباطی با عترت رسول خدا و مؤمنین و مسلمین ندارند، آنان ایمان را به زبان خود جاری می کنند و کفر و تکذیب (حق) را در باطن خود پنهان می دارند، لعنت خدا بر آنان باد. (3)
امام صادق علیه السلام فرمود: چهار چیز علامت نفاق است: قساوت قلب، جمود و
ص: 106
خشکی چشم، اصرار بر گناه و حرص به دنیا.(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام درباره منافقین می فرماید: ای بندگان خدا، من شما را به تقوا سفارش می کنم، و از اهل نفاق برحذر میدارم، چراکه آنان گمراه و گمراه کننده اند...(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: اگر منافقین - لعنهم الله - تأویل این آیات را میدانستند آن ها را از قرآن حذف می کردند و لكن خداوند تبارک و تعالی حکم خود را اجرا می کند و حجت را بر آنان تمام می نماید همان گونه که می فرماید: ««قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ »(3).
سپس فرمود: خداوند بر روی چشمان آنان پرده ای قرار داد و قلبهای آنان را از تأمل در این آیات مسدود نمود، از این رو آنان این آیات را حذف نکردند و در مقام ابطال متشابهات نیز برنیامدند، چراکه آنان از فهم این آیات کورند و اهل سعادت بینا هستند.(4)
ص: 107
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11)أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ (12)وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ (13)وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ (14)اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ (15)
«افساد» احداث فساد است، و فساد، هر چیزی است که از استقامت و صلاح خارج شده باشد، و «أرض» محل استقرار حیوان است، و به پاهای اسب نیز ارض گفته می شود، چرا که بر آنها استقرار پیدا می کند. و «سفهاء» جمع سفیه است، و سفيه انسان جاهل ضعیف الرأي و قليل المعرفه نسبت به منافع و مضار را گویند. از این رو خداوند بچه ها و زن ها را در آیه ««وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا » سفها نامیده است. و بعضی گفته اند: سفیه به معنای عجول و ظلوم است که سخن خلاف حق می گوید، و در اخبار آمده که شارب الخمر سفیه است، و «لقاء» به معنای اجتماع و تقارب است، و «خلأ» نقيض ملا است و «خلوت إليه و معه» یعنی اجتمعت معه، و «یستهزؤن» یعنی يهزؤن. و « يمدهم» أی یزیدهم، و مد
ص: 108
به معنای زیاده است، و «طغیان» از طغی الماء به معنای تجاوز از حد است، و «طاغیه » جبار عنید است، و «یعمهون» جمله حالیه ازعمه به معنا تحیر است.
وهنگامی که به آنان یعنی منافقین گفته می شود: «در روی زمین فساد نكنيد» می گویند: «ما جزاهل اصلاح نیستیم.» (11) آگاه باشيد! آنان همان مفسدانند؛ ولی نمی فهمند (12) و هنگامی که به آنان گفته می شود: «ایمان بیاورید، همان گونه که مردم ایمان آوردند، می گویند: «آیا ما همانند ابلهان ایمان بیاوریم؟! آگاه باشید که آنان همان ابلهانند ولكن نمی دانند. (13) و هنگامی که مؤمنین را ملاقات می کنند [از روی نفاق ] می گویند: ما ایمان آوردیم و چون با شیاطین خود ملاقات می کنند می گویند: ما با شماییم! و ما فقط مؤمنان را استهزاء میکنیم. (14) [از این رو] خداوند آنان را استهزا می کند و در طغيان وكوری نگه می دارد.
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (بقره/11)
امام عسکری از جد خود موسی بن جعفر علیهم السلام در تفسیر این آیه نقل نموده که فرمود: هنگامی که به ناکثین او بیعت شکنان] غدير گفته شد: «لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ» یعنی با شکستن بیعت خود، فکر مردم ضعیف را مشوش و دگرگون نکنید، و آنان را در دیانت متحير ننمایید. آنان گفتند: «إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ» یعنی ما هدفی جز اصلاح نداریم، چراکه ما نه دین محمد را قبول داریم و نه غیر آن را، بلکه ما در انتخاب دین متحیر هستیم، و در ظاهر دین محمد صلی الله علیه و آله، او را قبول می کنیم و به شریعت او اقرار می نماییم، و در باطن به خواسته های نفسانی و رفاه و آزادی خود - نسبت به دین محمد صلی الله علیه و آله و اطاعت از پسرعم او على علیه السلام- می اندیشیم، تا اگر او
ص: 109
پیروز شود آبرویی نزد او داشته باشیم، و اگر مغلوب و نابود شود، ما از دشمنان او آسوده باشیم.(1)
أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ(بقره/ 12)
سپس امام عسکری علیه السلام در تفسير آية «أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ» فرمود: آنان با اعمال و افکار و سخنانشان بین مردم فساد می کنند، و خداوند نفاق آنان را به پیامبر خود خبر می دهد و او آنان را لعنت می کند، و به امیرالمؤمنین و مسلمانان می فرماید: آنان را لعنت کنید، بلکه دشمنان مؤمنین نیز به آنان اعتماد نمی کنند، چراکه می ترسند با آنان نیز منافقانه برخورد کنند. بنابراین آنان نزد دشمنان اسلام نیز آبرویی ندارند، ولكن نمی فهمند.(2)
ص: 110
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ(بقره/ 12)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: امام کاظم علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: هنگامی که خوبان از مؤمنین - مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار - به بیعت شکنندگان غدیر می گویند: به رسول خدا و به جانشین او علی بن ابی طالب علیه السلام - که رسول خدا تا او را به جای خود قرار داد و مصالح دین و دنیای مردم را به او سپرد - ایمان بیاورید، و تسلیم امر امام خود باشید، آنان در پاسخ به هم کیشان خود از منافقین [نه به مؤمنین] می گفتند: آیا ما همانند سفها - یعنی سلمان و امثال او - که با اخلاص کامل ولایت امیرالمؤمنین را پذیرفته بودند - ایمان بیاوریم ؟! و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: آنان خود سفیه و ضعیف العقل هستند چراکه به حقانیت محمد صلی الله علیه و آله و آل او علیهم السلام پی نبردند، و امامت وصی او را نپذیرفتند و به حال تحير و هراس باقی ماندند و نمی دانند حق کجاست و پیروزی با که خواهد بود؟ آنان به علت نفاقی که داشتند، نه آبرویی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و مؤمنین برای آنان ماند و نه نزد یهود و سایر کفارن آری، منافقین این حقیقت را نمی دانند که آبرویی برای آنان نماند و خداوند پیامبر خود را به احوال آنان آگاه ساخت و آنان گرفتار نفرت همگان و لعنت خدا و رسول و مؤمنین شدند!!(1)
ص: 111
وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ *اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ (بقره / 15)
امام کاظم علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: هنگامی که منافقین و بیعت شکنان غدیر که با همدیگر پیمان مخالفت با علی بن ابی طالب علیه السلام و جلوگیری از خلافت او را بسته بودند - با مؤمنین ملاقات می نمودند به آنان می گفتند: ما به محمد صلی الله علیه و آله ایمان داریم و مقام علی و بیعت او را پذیرفته ایم و همانند شما مطیع او هستیم.
ولكن اولین نفر آنان تا نهمین شان هنگامی که در کوچه های مدینه به سلمان و یاران او برخورد می کردند از آنان اظهارنفرت می کردند و می گفتند: این ها یاران آن ساحر و رفیق او هستند. و مقصودشان حضرت محمد و على علیهما السلام بود. سپس به همدیگر می گفتند: مواظب سخنان خود باشید، مبادا برای یاران محمد از لابه لای سخنانتان اعتقاد ما نسبت به آنچه درباره علی گفته است روشن شود و سبب هلاکت شما گردد. پس اولین نفر آنان می گفت: ببینید من چگونه آنان را مسخره
ص: 112
می کنم و شر آنان را از شما باز می گردانم!
و چون آنان به سلمان برخورد می کردند، می گفتند: مرحبا به سلمان ابن الإسلام که حضرت محمد سيد انام درباره او فرمود: «اگر دین در ثریا باشد،فرزندان فارس آن را در خواهند یافت و سلمان افضل آنان است». و نیز درباره او فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» و او را قرین جبرئیل نمود، همان گونه که جبرئیل در قصه كسا به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «وَ أَنَّا مِنْكُمْ ؟» و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «وَ أَنْتَ مِنَّا » تا اینکه جبرئیل در ملکوت اعلی در بین ملائکه گفت: «مَنْ مِثْلِي بَخْ بَخْ ، وَ أَنَّا مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ ؟» و به مقداد نیز از روی نفاق می گفتند: مرحبا بك يا مقداد، تو همان کسی هستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به على علیه السلام درباره تو فرمود: ای على مقداد برادر دینی توست، او به قدری تو را دوست می دارد که از شدت دوستی تو و دوستی دوستان تو و دشمنی با دشمنان تو، نزدیک است بدن او متلاشی شود ولكن ملائکه آسمان ها بیش از او تو را دوست می دارند، و بیش از او از دشمنان تو بیزار و خشمناک هستند، پس خوشا به حال تو، و خوشا به حال تو.
سپس فرمود: منافقین به ابوذر نیز [از روی نفاق] می گفتند: تو آن کسی هستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره تو فرمود: «مَا أَقَلَّتِ الغبراء وَ لَا أَظَلَّتْ الْخَضْرَاءِ عَلَى ذِي لَهْجَةً أَصْدَقُ مِنْ أَبِي ذَرٍّ » یعنی خورشید بر چیزی سایه نیفکنده که راستگوتر از ابوذر باشد. و چون به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شد: خداوند به چه چیز ابوذر را فضیلت و شرافت داد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به علت این که ابوذر فراوان از برادرم على علیه السلام ستایش می نمود و فضائل او را بیان می کرد، و از بدگویان او بدگویی می نمود، و نسبت به دوستان او علاقه مند بود. از این رو خداوند او را از بهترین ساکنان بهشت و خذام بهشتی را فراوان در خدمت او قرار خواهد داد.
و به عمار نیز ,از روی نفاق ] گفتند: أَهْلًا وَ سَهْلًا وَ مَرْحَباً بِكَ يَا عَمَّارُ - تونيز به
ص: 113
سبب دوستی با برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله به مقامی رسیدی، با این که عبادت تو زیاد نیست و تو به واجبات و[برخی] مستحبات اکتفا می کنی و خود را به صیام روز و عبادت شب به زحمت نمی اندازی ... مَرْحَباً بِكَ ، همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را برادر باصفای علی علیه السلام و مدافع او دانست و درباره تو فرمود: «زود است که تو در راه محبت علی کشته شوی، و روز قیامت در زمره خوبان از اصحاب او محشور شوی، خدا به ما نیز توفیق اعمال تو و اعمال یاران و امثال تو که در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و برادر او على علیه السلام هستید را مرحمت کند، و ما نیز مانند شما دوستدار آنان باشیم و با دشمنانشان دشمن باشیم و سعادتمند شویم!
پس سلمان و یاران او در ظاهر - همان گونه که دستور الهی است به سخنان آنان را می پذیرفتند و از آنان می گذشتند. و اولی به رفقای خود می گفت: دیدید من چگونه آنان را به مسخره گرفتم و از شر آنان در امان ماندیم؟! پس بقیه به او می گفتند: تو همواره برای ما خیرخواه می باشی. پس او به آنان می گفت: شما نیز همانند من با آنان برخورد کنید، تا روزیبر آنان پیروز شوید، چرا که انسان عاقل باید غصه هایی را تحمل کند تا به فرصت هایی دست یابد.
سپس آنان نزد منافقین دیگر باز می گشتند و به آنان می گفتند: ما با شما هستیم و بر پیمان خود با شما - که اگر برای محمد صلی الله علیه و آله حادثه ای رخ دهد نگذاریم خلافت به على علیه السلام برسد – برقرار می باشیم و اگر می بینید ما با آنان اظهار موافقت می کنیم شما هراس نکنید . ما آنان را به استهزا گرفتیم.
از این رو خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «اَللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ» .(1)
ص: 114
أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ (16)مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ (17)صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ (18)أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ (19)يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (20)
«اشتراء» در حقیقت به معنای استبدال است، و عرب به کسی که چیزی را انتخاب کند و غیر آن را رها نماید، می گوید: اشتراه در حالی که بیع و شرائی وجود ندارد، و «ربح» به معنای زیادی بر رأس المال است، و «تجارت» به معنای به دست آوردن سود معامله است، و عرب بسا ربح وسود را به تجارت نسبت می دهد و می گوید :«ربحوا فی تجارتهم » و یا «ربح بیعک و خسر بیعک»و مثل و مِثل و شَبَه و شِبه» به یک معناست، و «استوقد» طلب وقود است و «وقود» به معنای هیزم است، و «نار» به معنای جوهر سوزان است و اصل آن از نور می باشد
ص: 115
و «أضاء» لازم و متعدی استعمال شده است، و در آیه فوق متعدی می باشد، و «ظلمات» جمع ظلمت به معنای انتقاص حق است، و«وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا» یعنی لم تنقص منه، و «إبصار» ادراک با بصر است، و «صُم وبُكم و عمی» جمع أصم و أبكم و أعمی است و به معنای کری و گنگی و کوری مادرزایی می باشد. و « صَیّب» به معنای باران است و اصل آن صيوب بوده، و واو در تاء ادغام شده است مانند سید و جید و «سماء» به معنای آسمان است، و به هرچه بر ما سایه افکند سماء گفته می شود، و «خطف» به معنای ربودن است، و «قاموا» یعنی وقفوا، و «مشیت» به معنای اراده است.
آنان کسانی هستند که هدایت را فروخته، و گمراهی را خريده اند، از این رو تجارتشان سودی نداشته و آنان هدایت را از دست داده اند (16) مثل آنان (یعنی منافقين) مثل روشن شده، خداوند نور و روشنایی [اسلام و ایمان] را از آنان گرفته، و در تاریکی رهایشان ساخته و دیگر [از حقانیت اسلام] چیزی را نمی بینند (17) آنان [همانند کرو لال وكورند و به هدایت] بازنمی گردند (18) ويا مثل آنان همچون بارانی است که در شب تاریک همراه رعد و برق در بیابان ببارد، و آنان از ترس مرگ، انگشتان خود را در گوش گذارند تا صدای صاعقه را نشنوند و ,لكن] خداوند به کافران احاطه دارد (19) نزدیک است روشنایی (صاعقه) و برق (چون بیابان را روشن می کند) چشمانشان را برباید ، (از این رو) هنگامی که برق آسمان فضا را روشن می کند آنان به راه می افتند، و چون تاریک می شود می ایستند، واگرخدا بخواهد گوش و چشم را از آنان می گیرد (تا همواره در تاریکی باشند و حقایق را هرگزدرک نکنند) همانا خداوند برهرچیزی قادر و تواناست (20)
ص: 116
تفسیر اهل بیت علیهم السلام
أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ (بقره/16)
حضرت کاظم موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: آنان - یعنی منافقین -به دین خدا را فروختند و در عوض آن کفر را گرفتند. از این رو تجارت آنان در آخرت سودی پیدا نکرد، چرا که آتش و انواع عذاب [دوزخ] را خریدند و بهشت را به جای آن دادند، یعنی اگر ایمان می آوردند بهشت برای آنان آماده شده بود. [بنابراین آنان بهشت را به دوزخ فروختند] و به راه حق هدایت نشدند.(1)
امام کاظم علیه السلام می فرماید: هنگامی که این آیه نازل شد، گروهی از مسلمانان نزد
ص: 117
رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: یا رسول الله منزه است خدای رازق، آیا شما فلانی را ندیدید که برای خدمت همراه تجار رفت و آنان او را به چین بردند و چیز کمی از اموال خود را تعیین نمودند و به نام او مخلوط با سرمایه تجارتی خود کردند و سهم او از آن تجارت ده برابر سود نمود و اکنون از ثروتمندان مدينه است؟
و گروه دیگری گفتند: یا رسول الله آيا فلانی را ندیدید که وضع مالی خوبی داشت و اموال فراوانی در اختیار او بود و به اعمال خیر زیادی موفق بود، و به خاطر حرص دنیا برای تجارت در زمان غير مناسبی- که دریا هیجان داشت - سوار کشتی غیرمطمئن شد و با ملاحان غیرمجربی وارد دریا شد و باد کشتی او را در شب تاریک به ساحل انداخت واموال او نابود شد و با ناتوانی و فقر و ذلت و حسرت بازگشت ؟!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا می خواهید من شما را به حال کسی خبر بدهم که حال او بهتر از اولی باشد، و به حال کسی خبر بدهم که حال او بدتر از دومی باشد؟ گفتند: آری. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اما بهتر از اولی کسی است که ایمان و اعتقاد صادق و درستی نسبت به محمد رسول خدا داشته است و ولایت برادر رسول خدا و میوه قلب او و ولی او را پیدا کرده، از این رو خداوند ورسول خدا و وصی رسول خدا از او تشکر نموده اند، و خداوند نیز خیر دنیا و آخرت را برای او جمع نموده، و زبان ذاکر، و قلب شاکر به او داده است، و او را به احکام خود راضی، و بر آزار دشمنان محمد و آل صلی الله علیه و آله صابر و در ملکوت آسمان ها و زمین بزرگ نموده، و رضوان و کرامت خود را به او اعطا کرده است، البته تجارت چنین کسی سودآورتر و بیشتر و بزرگ تر از آن شخصی است که تجارت مالی نموده است.
ص: 118
و اما کسی که حال او بدتر از آن انسان ورشکسته دنیایی است، مردی است که با برادر محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت نموده و اظهار اطاعت از او، و دوستی با دوستان او و دشمنی با دشمنان او را کرده، و سپس بیعت خود را شکسته، و با برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت نموده، و ولایت دشمنان او را پذیرفته است، از این رو خداوند به اعمال و عبادات او مهر سيئات زده و به عذاب ابد رهسپار شده و در دنیا و آخرت زیانکار گردیده است، و این برای او خسران و زیان آشکاری خواهد بود...
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ (بقره/ 18)
امام کاظم علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:(1) متل منافقین (یعنی بیعت شکنان
ص: 119
غدير) مثل کسی است که برای روشن شدن اطراف خود آتشی را روشن کند و چون اطراف خود را ببیند خداوند یکباره باد و یا بارانی بفرستد و آتش او را خاموش نماید و او در تاریکی [و ظلمت قرار بگیرد و چشم او جایی را نبیند] این چنین است مثل کسانی که منافقانه (در غدیر) با علی بن ابی طالب علیه السلام بیعت کردند و به یگانگی خداوند و نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و ولایت وصي و وارث و خلیفه و... او شهادت دادند و اقرار نمودند و با این شهادت ها (احکام مسلمانان بر آنان جاری شد و) از مسلمانان ارث بردند و با آنان ازدواج نمودند و مسلمانان به سبب این شهادت ها چنین مسلمانی را دوست داشتند و از او حمایت کردند و او را برادر خود نامیدند و او از مصونیت های مسلمانان بهره مند شد.
ولكن هنگام مرگ، خداوند عالم که به اسرار مردم آگاه است و چیزی از او پوشیده نیست - آنان را به باطن و اسرار درونی مؤاخذه نمود و عذاب الهی آنان را گرفت و این معنای گرفتن نور و واقع شدن در تاریکی آخرت است که راهی برای خروج از آن نیست.
ص: 120
سپس خداوند می فرماید: «صُمٌّ» یعنی آنان کرانی هستند که با این حالت در عذاب دوزخ قرار می گیرند. «بُكْمٌ» یعنی گنگ هایی هستند که در طبقات دوزخ و آتش قرار می گیرند. «عُمْيٌ» یعنی آنان کورانی اند که در دوزخ قرار می گیرند، چنان که خداوند در آیه دیگری می فرماید: «وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْيًا وَبُكْمًا وَصُمًّا مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيرًا »(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر زن و مردی که [در ظاهر] با امیرالمؤمنین علیه السلام [در غدیر] بیعت کرد و در باطن بیعت خود را شکست و بر نفاق خود باقی ماند، هنگامی که ملک الموت خواست او را قبض روح کند، ابلیس و یاران او وآتش دوزخ و انواع آن، مقابل چشم و قلب و... او قرار می گیرند، و نیز بهشت و منازل بهشتی که اگر او به بیعت خود وفادار می بود، جایگاه او بود نیز مقابل او حاضر می شود. پس ملک الموت به او می گوید: بنگر این بهشت است که زیبایی و شیرینی و سرور آن را جز خداوند رب العالمین کسی نمی داند و اگر تو بر ولایت برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله باقی مانده بودی، به این نعمت ها و لذت ها می رسیدی و لکن تو بیعت خود را شکستی و با برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت نمودی پس بنگر آتش دوزخ و انواع عذاب آن را که... برای تو آماده شده و تو باید به آن عذاب های گوناگون منتقل شوی.
سپس فرمود: در چنین وقتی محتضر می گوید: «يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا »(2) یعنی ای کاش من راه رسول خدا صلی الله علیه و آله را [که پیروی از وصی او بود] می پیمودم و آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله به من امر نمود پذیرفته بودم، و به موالات على علیه السلام و دستورات او ملتزم شده بودم.
ص: 121
ابراهیم بن ابی محمود گوید: به امام رضا علیه السلام گفتم: معنای آیه «وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ »چیست؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند را نمی توان توصیف به ترک نمود، ولكن هنگامی که او بداند این مردم از کفر وضلالت خود بازنخواهد گشت، به آنان کمک و لطف نخواهد نمود و آنان را به حال خود رها خواهد کرد. او در آن صورت گمراه و هلاک خواهند شد].(1)
أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ(بقره / 19)
هراس منافقین از رسوایی امام عسکری علیه السلام می فرماید:(2) سپس خداوند مثل دیگری برای منافقین و
ص: 122
بیعت شکنان غدير زده است و می فرماید: ای رسول من مثل قرآنی که بر تو نازل شد - و آن مشتمل بر بیان توحید و معجزه نبوت توو دلیل روشنی بر استحقاق برادرت نسبت به مقام امامت و رهبری سیاسی که به عهده او قرار دادی بود - مل باران تندی است که همراه تاریکی و رعد و برق باشد.
یعنی ای محمد، همان گونه که هنگام باران تند، تاریکی ها و برق وجود دارد و کسی که گرفتار آن بشود هراس پیدا می کند، این منافقین و بیعت شکنان غدیر نیز چون بیعت خود با على علیه السلام را شکستند ترس و هراس دارند که تو از کفر و نفاق آنان آگاه شوی و کشتن آنان را واجب بدانی و آنان را نابود سازی و همان گونه که انسان های گرفتار رعد و برق، از ترس صاعقه و مرگ انگشتان خود را در گوش های خویش میکنند، تا صدای رعد و برق، دل های آنان را از جا نکند و هلاک نشوند، این منافقین نیز هنگامی که می شنوند تو لعنت بر بیعت شکنان می کنی و اعلان خطر و وعده عذاب به آنان می دهی، انگشتان خود را در گوش هایشان می کنند، تا لعنت تو را نشنوند و وعده عذاب تو به آنان نرسد. از این رو با شنیدن سخنان تو،
ص: 123
رنگ صورتشان تغییر می کند و انگشتانشان را در گوش می کنند تا وعده عذاب تو به آنان نرسد. از این رو با شنیدن سخنان تو، رنگ صورتشان تغییر می کند و اصحاب تو آنان را شناسایی می نمایند و آنان خود را در معرض هلاکت می بینند که مبادا تو حکم قتل آنان را صادر نمایی. سپس خداوند می فرماید: ««وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ »یعنی خداوند بر کافران قدرت و احاطه دارد و اگر بخواهد، نفاق منافقین را برای تو آشکار می سازد و اسرار آنان را فاش و تو را مأمور به قتل آنان می نماید.
يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ( بقره/ 20)
امام عسکری علیه السلام سپس فرمود:(1) مثل این منافقین متل مردمی است که چشمان
ص: 124
خود را در حال [رعد و] برق نبستند و صورت های خود را نپوشاندند، تا چشمانشان از نور برق سالم بماند و نگاه خود را در حال رعد و برق به زمین نینداختند، تا به واسطه برق راه را بیابند و نجات پیدا کنند! بلکه نگاه خود را متوجه برق نمودند و نزدیک بود برق چشمانشان را از بین ببرد، این منافقین نیز نزدیک است از آیات محکمه الهی که دلالت بر نبوت و صداقت تو - درباره نصب برادرت على علیه السلام به امامت - دارد و معجزاتی که از آیات قرآن و حقانیت توو برادرت علی علیه السلام مشاهده می کنند، یکباره از مسیر حق خارج شوند و حقايق دیگری را نیز که به آنها معتقد بوده اند، انکار کنند، چراکه هرکس یک حقیقت را انکار کند انکار آن یک حقیقت، او را به آنکار همه حقایق وامی دارد، مانند کسی که چون به جرم خورشید نگاه می کند، نور چشم خود را یکباره از دست می دهد.
ص: 125
و در تفسير «كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ »فرمود: انسانی که در تاریکی گرفتار رعد و برق می شود، به هر اندازه که به وسيله نور برق راه را ببیند حرکت می کند، و چون فضا تاریک می شود، توقف می نماید، این منافقین نیز، اگر در حکومت اسلامی خواسته هایشان برآورده شود، آن را حق می دانند وگرنه می گویند: این حوادث ناگوار از شومی نظام اسلامی است، برای مثال هنگامی که همسرانشان فرزند پسر بیاورند و استرانشان فرزند دختر بیاورند و نخلستان هایشان پربارشود و مزرعه هایشان برکت پیدا کند و تجارت هایشان سود آور باشد و شیر در پستان های حیواناتشان زیاد گردد، می گویند: این ها به برکت بیعت با على علیه السلام می باشد، وما باید در دولت او اظهار اطاعت کنیم، تا زندگی خوبی داشته باشیم.
«وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا» یعنی و هنگامی که استران منافقین فرزند پسر بیاورند و زنانشان فرزند دختر بیاورند و تجارتشان سودآور نشود و نخلستان ها و مزرعه هایشان بارور نگردد، توقف می کنند و می گویند: اینها از شومی بیعتی است که ما با علی کردیم، و گفته های محمد صلی الله علیه و آله را درباره او تصدیق نمودیم!! و این آیه نظیر آیه ««وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِكَ » است و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ » یعنی به آنان بگو: همه امور از ناحیه حکم نافذ الهی و قضای اوست، نه به خاطر شومی و یا یمن است. سپس خداوند می فرماید: ««وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ » یعنی خداوند اگربخواهد گوش و چشم منافقین را از کار می اندازد تا نتوانند از روی نفاق - باطن خود را مستور نمایند و تو و اصحاب تو به کفر آنان آگاه شوید و کشتن آنان را واجب بدانید، و خداوند بر همه چیز قادر و تواناست.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله این سؤال شد: فردای قیامت نجات با چه عملی است؟ فرمود: نجات در این است که شما با خدا خدعه نکنید و خدا را فریب ندهید وگرنه او نیز
ص: 126
شما را فریب خواهد داد و روح ایمان را از شما خواهدگرفت و هر کس خدا را فریب بدهد، خود را فریب داده، اگر بفهمد. گفته شد: چگونه انسان خدای خود را فریب می دهد؟ فرمود: عبادت خدا را برای غیرخدا انجام می دهد؛ پس شما از خدا بترسید و ریاکاری نکنید که آن شرک به خداست.(1)
حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند متعال با کسی سخريه و استهزا و مکر و خدعه نمی کند و لکن به اهل خدعه و استهزا و سخريه، کیفر سخريه و استهزا و مکر و خدعه را می دهد، و خداوند منزه است از آنچه ظالمان درباره او می گویند.(2)
و در سخن دیگری در تفسیر «وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ» فرمود: خداوند را نمی توان توصیف به ترک نمود و لكن هنگامی که او بداند این مردم از کفر و ضلالت خود بازنخواهند گشت، به آنان کمک و لطفی نخواهد نمود، و آنان را به حال خود رها خواهد کرد [و این معنای ترک است].(3)
ص: 127
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (21)الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (22)وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (23)فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ (24)وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (25)
«خَلق» به معنای فغل با تدبیر و اندازه گیری و مطابق با حکمت است، و «خُلق وخليقه» به معنای طبع و طبیعت است، و «خَلاق» به معنای نصیب است، و «جَعل و خَلق و احداث» به یک معناست، چنان که «فِراش و بِساط ومِهاد» به یک معناست، و «سماء» را به خاطر علو آن سماء گویند، و هر چیزی که فوق چیز دیگری است را سماء گویند، و سمی فلان لفلاني اذا قصده عاليا عليه، و هر چیزی که بر روی زمین است را «بناء» گویند، و «نِد» به معنای مثل ودل می باشد، و
ص: 128
«إن» شرطيه در اینجا طبق عادت عرب آمده که می گوید: إن کنت إنسانا فافعل كذا، چراکه خداوند عالم است که آنان در ریب و شک می باشند، و «رب» شک با اتهام است، و «عبد» مملوک ذلیل است، و «تعبيد» به معنای تذلیل می باشد، چرا که عبد در مقابل مولای خود ذلیل است، و «سورة» به معنای منزلت رفيعه است و مأخوذ از سور البناء می باشد، و هر سوره ای از قرآن به منزله درجه رفيعه است و قاری نیز با قرائت آن به منزلت رفيعه ای می رسد، تا جایی که قرآن را ختم کند و بعضی گفته اند: سوره به معنای قطعه ای از قرآن است.
ای مردم، آفریدگار خود را بپرستید تا پرهیزکار شويد، همانا او شما وکسانی که پیش از شما بوده اند را آفریده است (21) او برای شما زمین را فرش، و آسمان را بنا و سقف قرار داده و برای شما از آسمان آبی فروفرستاده و به وسيله آن میوه ها [و انواع محصولات زمین] را رویانده و روزی شما قرار داده است، بنابراین شما نباید برای او همتایی [ومثل ومانندی] قرار بدهید، در حالی که شما می دانید [جزاو کسی شما را نیافریده و به شما روزی نمی دهد] (22) واگرشما درباره قرآنی که ما برنده خود نازل نموده ایم، شک و تردید دارید، یک سوره همانند آن را بیاورید، و دیگران را نیزبه کمک خود دعوت کنید اگر راست می گویید (23) واگرنمی توانید و هرگز نمی توانید، پس بترسید از آتشی که هیزم و گیرانه آن مردم [كافر] و سنگ ها و بت ها می باشد و برای کافران آماده شده است (24) [ای رسولم] به کسانی که ایمان آورده و اعمال نیک انجام داده اند بشارت بده که باغستان های بهشتی برای آنان آماده شده و نهرهایی از زیر آنان جاری است و هر زمان از میوه های آن ها استفاده کنند گویند: اینها همان میوه هایی است که قبلا به ما روزی داده شده [ولكن شيرين تر و بهتر است] و همواره برای آنان میوه های مشابه آورده می شود، و همسران پاکی برایشان آماده است، و آنان در آن نعمت ها جاودان خواهند بود (25)
ص: 129
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (بقره/2)
حضرت عسکری علیه السلام از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل نموده که فرمود: مقصود از «النَّاسُ» همه انسان های مكلف از زمان آدم علیه السلام [تا قیامت] هستند. و مقصود از «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ» این است که اطاعت کنید و اجابت کنید پروردگار خود را همان گونه که فرموده است: بگویید: «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، وَ لَا شبية لَهُ ...» یعنی شما باید معتقد به یگانگی خداوند، و نداشتن شریک و مثل برای او باشید و او را عادل و بخشنده و حلیم و حکیم بدانید و حضرت محمد صلی الله علیه و آله را بنده و رسول او بدانید و آل آن حضرت را افضل از آل پیامبران دیگر بدانید و على علیه السلام را بهترین آل محمد و بدانید و اصحاب و یاران مؤمن رسول خدا صلی الله علیه و آله را بهتر از اصحاب همه پیامبران دیگر بدانید،[و امت رسول خدا صلی الله علیه و آله را افضل از همه امت ها بدانید].
سپس فرمود: مقصود از «الَّذِي خَلَقَكُمْ» این است که خداوند شما را از نطفه - که آب پستی است - آفرید و آن را تا مدت معینی در محل و قرار محکمی قرار داد و اندازه گیری های ظریف و معلومی برای آن تعیین نمود.
چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نطفه چهل رور در رحم مادر می ماند و سپس تبدیل به علقه او خون بسته می شود و پس از چهل روز تبدیل به مضغه او گوشت می شود و پس از چهل روز تبدیل به استخوان می شود و سپس گوشت بر آن روییده می شود و پس از آن پوست و مو پیدا می کند و سپس خداوند ملک ارحام را نزد او می فرستد و می گوید: اجل و عمل و رزق و شقاوت و سعادت او را بنویس. پس آن ملک می گوید: من از کجا بر او آگاه شوم؟ خداوند می فرماید:
ص: 130
احوال او را از قراء لوح محفوظ سؤال کن. (1)
و در تفسير «وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» فرمود: خداوند می فرماید: خدایی را عبادت کنید که او شما و انسان های قبل از شما را آفرید، او سزاوار پرستش و عبودیت است نه چیزهایی که مشرکین می پرستند.
سپس فرمود: (2)«لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» دو معنا دارد [و هرد و مراد است]1. خداوند شما و .. 2.
ص: 131
انسان های قبل از شما را آفرید، تا اهل تقوا شوید، همان گونه که می فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ». 2. عبادت کنید خدایی را که شما و انسان های قبل از شما را آفرید، تا از آتش [دوزخ] نجات یابید. سپس فرمود: ««لَعَلَّ» در این آیه به معنای ترجی و امید نیست، بلکه به معنای وجوب و لزوم است، [یعنی خدای خود را عبادت کنید تا از آتش دوزخ نجات یابید] چراکه خداوند کریم تر از آن است که به بنده خود امید بدهد و او را بی بهره نماید، آیا نمی بینید که اگر کسی به انسانی بگوید: «به من کمک کن تا شاید از من نفعی و بهره ای به تو برسد» اگر آن انسان به او خدمت کند و آن مخدوم او را بی بهره نماید، خداوند این عمل را از بنده خود زشت و قبیح می شمارد؟ و خداوند کریم تر از آن است که به بنده خود امیدی بدهد و او را ناامید نماید و عملی که از دیگران قبیح می داند، خود انجام بدهد. (بنابر این روایت، «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» می تواند متعلق به «اعْبُدُواْ» باشد، و می تواند متعلق به «خَلَقَکُمْ » باشد، و «تَتَّقُونَ» نیز می تواند به معنای روح تقوا باشد و می تواند به معناینجات از دوزخ باشد).
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/22)
حضرت عسکری علیه السلام از حضرت زین العابدين علیه السلام نقل نموده که می فرماید:(1)
ص: 132
«مقصود از «جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً» این است که خداوند زمین را برای شما ملایم و مناسب طبع شما و موافق با بدن های شما قرار داده است، نه آن را دارای حرارت شدید قرار داده که شما را بسوزاند و نه بسیار سرد قرار داده تا شما را منجمد نماید و نه دارای بوی خوش تندی قرار داده تا مغز و دماغ شما را از کار بیندازد و نه دارای بوی تند و متعفنی قرار داده تا شامه شما را از کار بازدارد، و نه بسیار نرم و روان همانند آب قرار داده تا شما را در آن غرق کند و نه بسیار سخت و باصلابت قرار داده تا شایسته کشاورزی و ساختن خانه و دفن اموات شما نباشد، بلکه خداوند از آن حکمتی که دارد زمین را برای شما دارای متانت و مناسب نیاز و قابل بهره برداری شما قرار داده است، به گونه ای که شما به آسانی بر روی آن حرکت می کنید و خانه های خود را بنا می نمایید و آن آماده تأمين همه نیازهای شما می باشد، از این رو خداوند می فرماید: ما زمین را برای شما فرش [و بستر تأمین نیازهای شما] قرار دادیم.
سپس می فرماید: «السَّماءَ بِناءً» یعنی ما آسمان را برای شما سقف محفوظی قرار دادیم و خورشید و ماه و ستارگان را برای تأمین نیازهای شما خلق نمودیم و به
ص: 133
گردش درآوردیم، سپس می فرماید: «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» یعنی ما باران را از آسمان برای شما فروفرستادیم تا به همه قسمت های روی زمین از قله ها و کوه ها و بلندی ها و پستی ها برسد و آن را به صورت متفرق و آرام [ با دانه های ریز] فرستادیم تا به وسیله آن همه روی زمین آبیاری بشود، و باران را یکجا و یک دفعه نفرستادیم تا زمین و اشجار و زراعت ها و میوه های شما را فاسد نماید. سپس می فرماید: «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ» یعنی ما به وسیله باران میوه هایی را از زمین خارج نمودیم و آنها را روزی شما قرار دادیم.
«فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» یعنی حال که شما می دانید اینها نعمت هایی است که خداوند به شما عطا نموده، پس شریک و مثل و مانندی برای خدای خود قرار ندهید و در مقابل بت هایی که نه عقلی دارند و نه شنوایی ونه بینایی و نه کاری از آنان ساخته است، خضوع و پرستش نکنید، در حالی که می دانید این بت ها قدرت بر خلقت این نعمت ها را ندارند.
ص: 134
وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (بقره/ 12)
حضرت کاظم علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: پس از آن که خداوند مثال هایی برای کافران و منکران نبوت و پیامبری رسول خدا صلی الله علیه و آله و دشمنان او از منافقین و منکرین ولایت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام و معجزات آن حضرت به میان آورد و آیات و نشانه ها و معجزاتی را نیز بین مکه و مدینه درباره امیرالمؤمنین علیه السلام آشکار نمود و تأثیری در منافقین و کفار، جز سرکشی و تمرد و طغیان ایجاد نشد، خداوند به متمردين اهل مکه و طاغیان و سرکشان اهل مدینه فرمود:
«إِنْ كُنْتُمْ فِي ریب مِمَّا لَنَا عَلى عَبْدِنا ... »یعنی اگر شما درباره قرآنی که ما بر بنده خود محمد او فرستادیم شکی دارید و رسالت پیامبر ما را انکار می کنید، و معجزات او - مانند ابری که در سفرها بر سر او سایه می افکند، و کوه ها و درخت ها و سنگ هایی که به او سلام می کنند، و دفاع او از خود در مقابل کسانی که قصد کشتن او را داشتند و به دست او کشته شدند، و آن دو درختی که برای قضای حاجت او، کنار هم قرار گرفتند و سپس به جای خود بازگشتند، و صدا زدن آن حضرت درختی را و اطاعت آن درخت از او را نمی پذیرید، اگر قدرت دارید یک نفر را - که همانند محمد صلی الله علیه و آله باشد، و نزد هیچ استادی چیزی نخوانده و ننوشته باشد از سویی شما او را به خوبی می شناسید و در وطن و سفر از او آگاهی پیدا کرده اید و چهل سال بین شما می زیسته و یکباره علوم اولین و آخرین به او داده شده است را - بگویید: یک سوره همانند سوره های این قرآن را بیاورد، و با این عمل دروغگویی محمد صلی الله علیه و آله را به گمان خود ثابت نمایید، چراکه اگر این قرآن از ناحيه خداوند نباشد، در بین مردم نظیری برای آن یافت خواهد شد.
ص: 135
و شما ای ملت یهود وای ملت نصارا اگر شکی در آیین و شریعت محمد صلی الله علیه و آله و امامت و خلافت برادر و وصی او دارید و معجزات او را به مانند: سخن گفتن غذای مسموم، و سخن گفتن گرگ با او، و ناله نمودن درخت هنگام رفتن او بالای منبر، و جلوگیری خداوند از او نسبت به خوردن غذای مسموم یهود، و هلاک شدن یهود به سبب آن غذا، و فراوان شدن غذای اندک برای او را انکار می کنید، یک سوره همانند این قرآن را از تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهيم علیه السلام و کتب چهارده گانه [پیامبران] بیاورید، و هرگز شما در این کتاب های آسمانی یک سوره همانند قرآن را نخواهید یافت، و با این وصف چگونه شما می گویید: این قرآن ساخته و بافته محمد صلی الله علیه و آله است؟! در حالی که این قرآن از همه سخنان خدا در کتب آسمانی دیگر [و فضل او شیرین تر و زیباتر] است!!
سپس خداوند به جمعیت یهود و مسیحیان می فرماید: شما برای مقابله با قرآن هرکه را می خواهید به کمک خود دعوت کنید، و به مشرکین می فرماید: شما نیز بت های خود را به کمک خود بخوانید، و به نصارا و یهود می فرماید: شما نیز از منکرین دیگر که همانند شما اسلام را نپذیرفته اند کمک بخواهید، و به منافقین نیز می فرماید: ای کسانی که دشمن آل محمد صلی الله علیه و آله هستید، وای کسانی که دشمنان آنان را اعوان خود می دانید، اگر راست می گویید که محمد صلی الله علیه و آله این قرآن را از پیش خود درآورده و به خدای خود نسبت می دهد، و از پیش خود على علیه السلام را جانشین خود قرار داده و به امر خدا نبوده است و او را دروغگو پنداشته اید بیایید یک سوره همانند این قرآن را بیاورید، و اگر نتوانستید و هرگز نخواهید توانست، پس بترسید از آتش دوزخ که گیرانه و هیزم آن مردم و سنگ های کبریت زويا بت های سنگی است و برای کافران و آنان که سخن من و سخن پیامبر من را تکذیب می نمایند و دشمن وصی پیامبر من هستند آماده شده است، پس شما
ص: 136
باید از ناتوانی خود پی ببرید که این قرآن از ناحیه خداوند نازل شده است، و اگر این قرآن سخن مخلوق می بود شما قدرت معارضه با آن را پیدا می کردید.(1)
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ (بقره/ 124)
ابن سکیت به حضرت رضا علیه السلام گفت:(2) برای چه خداوند متعال موسی بن عمران علیه السلام را با [معجز ] عصا و ید بیضا و آلت سحر فرستاد؟ و عیسی علیه السلام را با [معجزه] طب [و شفا دادن بیماران لاعلاج؟] و محمد صلی الله علیه و آله را با [معجزۂ] کلام و خطابه ؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند متعال هنگامی که موسی علیه السلام را مبعوث به پیامبری نمود بیشتر اهل زمان او اهل سحر بودند. از این رو خداوند معجزه ای به موسی علیه السلام داد که در وسع و قدرت آنان نبود و سحرآنان را باطل نمود و حجت را بر آنان تمام کرد و خداوند عیسی علیه السلام را زمانی به پیامبری مبعوث نمود که مردم آن زمان گرفتار بیماری ها و آفت هایی بودند و نیاز به طبیب داشتند و خداوند معجزه پیامبر خود را چیزی قرار داد که آنان همانند آن را نداشتند و عیسی علیه السلام برای آنان به اذن خداوند مرده ها را زنده نمود و اکمه و ابرص را شفا داد و حجت را بر آنان تمام
ص: 137
نمود، و خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و آله را در زمانی مبعوث به پیامبری نمود که بیشتر مردم زمان او اهل سخن [و کلام زیبا و فصاحت و بلاغت شعر] بودند و خداوند با فرستادن قرآن و مواعظ و احکامی که در آن بود سخنان ظریف و شیرین آنان را باطل نمود و حجت را بر آنان تمام کرد.
ابن سکیت چند مرتبه گفت: به خدا سوگند تا کنون من کسی را مانند شما
ندیده بودم، سپس گفت: امروز حجت برای این مردم چیست؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: امروز عقل حجت بر این مردم است، تا به وسیله آن راستگو را از دروغگو تمیز بدهند، و راستگو را تصدیق نمایند و دروغگو را تکذیب کنند. این سکیت گفت: به خدا سوگند پاسخ حق همین است.
امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: ... روزی با رسول خدا صلی الله علیه و آله به کوهی برخورد نمودیم. ناگهان من دیدم اشک از آن جاری است. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن کوه فرمود: برای چه گریه می کنی؟ کوه گفت: یا رسول الله، روزی حضرت عیسی عللا از من گذشت و او مردم را از آتشی می ترساند که گیرانه آن مردم و سنگ ها می باشد و من ترس آن دارم که از آن سنگ ها باشم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: هراس مكن؛ آن کوهی که عیسی علیه السلام گفته گیرانه آتش دوزخ است کوه کبریت است. پس کوه
ص: 138
آرام شد و سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را پذیرفت.(1)
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه ««وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا*وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» می فرماید: کسی که از خدا بترسد [و به طرف حرام و گناه نرود] خداوند دین او را حفظ می کند، و روزی او را از راه بی گمان می رساند.(2)
و فرمود: کسی که از عقوبت خدا بترسد، قدرت گذشت از دنیا را دارد.(3)
و فرمود: از خدا بترس، به گونه ای که او را می بینی، و اگر در ظاهرا او را نمی بینی او تو را می بیند. و اگر فکر می کنی که او تو را نمی بیند، کافر شده ای و اگر میدانی که او تو را می بیند و مقابل مردم حیا می کنی از گناه و در خلوت از خدای خود حیا نمی کنی به راستی خدای خود را کوچک تر از مخلوق او دانسته ای چراکه از نگاه او حیا نمی کنی !!(4)
امام صادق علیه السلام می فرماید: در سفارشات و وصیت های لقمان به فرزند خود عجایبی بوده است، و عجیب ترین آن ها این بوده که به فرزند خود فرموده است:
ص: 139
آن گونه از خدا بترس که اگر عبادت جن و انس را انجام داده باشی او تو را عذاب نماید و آن گونه به او امیدوار باش که اگر گناهان جن و انس را انجام داده باشی او به تو ترحم نماید.
از حديث فوق ظاهر می شود که هرکس که در هر شرایطی باشد، باید بین خوف و رجا یعنی ترس و امید قرار داشته باشد و هرگز به سبب عبادات و اعمال خیر خود غرور و محجبی پیدا نکند و به سبب گناهان و خطاها نیز یأس و ناامیدی پیدا نکند. ولا حول ولا قوة إلا بالله العلى العظيم.
امام صادق علیه السلام می فرماید: پدرم می فرمود: هیچ بندۂ مؤمنی نیست مگر آن که در قلب او دو نور وجود دارد: نور ترس و نور امید و اگر هرکدام آن ها را با دیگری موازنه کنند افزون بر دیگری نخواهد بود .(1)
یعنی مؤمن به همان اندازه که باید برای گناهان خود از خداوند هراس داشته باشد، به همان اندازه باید امیدوار به رحمت خدای خود باشد و خداوند به همان اندازه به او ترحم خواهد نمود.
امام صادق علیه السلام درباره علت خلود اهل بهشت در بهشت واهل دوزخ در دوزخ می فرماید: تنها علت خلود آنان نیت های آنان است، چراکه اهل دوزخ در دنیا نت داشتند که هرچه در دنیا بمانند همواره گناه و نافرمانی خدا را بکنند، اهل بهشت نیز نیت داشتند که هرچه در دنیا بمانند همواره عبادت و اطاعت
ص: 140
خدا را بنمایند و به همین علت هر دو گروه در بهشت و دوزخ مخلد و جاودان خواهند بود؛ سپس امام صادق علیه السلام آیه شریفه «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ »(1) را تلاوت نمود و فرمود: شاکله به معنای نیت است. یعنی عمل هر کسی بر اساس نیت اوست.(2)
و در تفسیر آیه شریفه «يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا »(3) آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره احوال متقین پس از دخول در بهشت سؤال نمود و رسول خدا پس از سخنانی فرمود: سپس اهل بهشت را داخل در چشمه ای در طرف چپ شجره طوبی می نمایند و آنان در آن چشمه که چشمه حیات است غسل می کنند و پس از آن مرگی برای آنان نمی باشد.(4)
امام صادق علیه السلام در تفسير «يَوْمَ الْحَسْرَةِ»می فرماید: « يوم الحسرة» روزی است که مرگ را می آورند و بین بهشت و دوزخ ذبح می کنند.(5)
ص: 141
وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(بقره/ 125)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: مقصود از «آمَنُوا» ایمان به خدا و ایمان به نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و تصديق آن حضرت در اقوال و افعال و تصديق به امامت وصی او امیرالمؤمنین علیه السلام و اطاعت از او و اعتقاد به این که فرقی بین رسول خدا و امیرالمؤمنین علیهما السلام نیست مگر درنبوت و پیامبری و اعتقاد به این که بهشت مشروط به ولایت امیرالمؤمنین و فرزندان او علیهم السلام و بیزاری و دشمنی با مخالفين و دشمنان آنان است و آتش دوزخ از مردم برداشته نمی شود مگر به وسیله بیزاری از دشمنان امیرالمؤمنین و فرزندان او علیهم السلام.
سپس فرمود: مقصود از «عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» انجام واجبات و پرهیز از محرمات است. و مقصود از «كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ» این است که اهل بهشت چون از میوه های بهشتی می خورند می گویند: این ها همان میوه های دنیای ما، مانند سیب و به و انار است، جز آن که میوه های بهشتی در نهایت خوشبویی و لذت است و در بدن انسان تبدیل به کثافت و سودا و صفرا و خون و بلغم نمی شود بلکه تبدیل به عرق می شود و آن خوشبوتر از مشک و عنبر است. و مقصود از «وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا» این است که میوه های بهشتی کلا سالم و در نهایت خوشبویی ولذت است و مانند میوه های دنیا نیست که برخی نارس و برخی فاسد و برخی تلخ و ترش و امثال آن باشد. بلکه میوه های بهشتی « متفقات الألوان و مختلفات الطعوم» اند.
ص: 142
سپس فرمود: مقصود از «أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ» این است که همسران بهشتی از انواع آلودگی ها و زشتیها، پاکیزه اند و از حیض و نفاس و آلودگی های زنانه پاک و مطهراند، و ازآلودگی های اخلاقی نیز پاکیزه هستند و هرگز « ولاجات» یعنی اهل حیله و خدعه و «خراجات» یعنی کثیرالخروج از منزل و «دخالات وختالات و متغيرات» یعنی اهل دخالت و خیانت و تلون و تغییر حال و «فركات » یعنی اهل کینه و «ضحابات و یا ضخامات ] » یعنی اهل فریاد زدن بر شوهران و «عابات» یعنی اهل عیب جویی و عیب گویی، و «فحاشات » یعنی اهل فحش و توهین نیستند و از هر عیب و زشتی دور هستند.
و فرمود: مقصود از «وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» این است که اهل بهشت، در باغستان های بهشتی خالد و جاوید می باشند.(1)
ص: 143
امام باقر علیه السلام می فرماید: هنگامی که اهل بهشت در بهشت واهل دوزخ در دوزخ مستقر می شوند، مرگ را به صورت گوسفندی می آورند و بین بهشت و دوزخ نگاه می دارند و سپس منادی خداوند با صدای بلند که به گوش همه اهل بهشت و اهل دوزخ می رسد فریاد می کند: ای اهل بهشت وای اهل دوزخ! پس همه آنان توجه می کنند، و به آنان گفته می شود: آیا مرگ را می شناسید؟ این همان مرگی است که شما در دنیا از آن هراس داشتید. پس اهل بهشت می گویند: خدایا مرگ را از ما دور کن. و اهل دوزخ می گویند: خدایا مرگ را به ما برسان. سپس مرگ را همانند گوسفند ذبح می کنند، و منادی می گوید: بدانید که مرگی برای شما پس از این نخواهد بود؛ پس اهل بهشت و اهل دوزخ يقين به خلود پیدا می کنند و اهل بهشت به قدری خشنود می شوند که اگر کسی در آن روز از خوشحالی می مرد آنان می مردند. سپس امام باقر علیه السلام این آیات را تلاوت نمود : «أفَمَا نَحْنُ بِمَيِّتِينَ * إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ *لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ »(1) و اهل
ص: 144
دوزخ نیز فریاد و صیحه می زنند که اگر کسی در آن روز از صیحه می مرد آنان می مردند و این معنای سخن خداست که می فرماید: «وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ»(1).(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای جمعیت شیعیان، از خدا بترسید و مبادا شما هیزم و گیرانه آتش دوزخ شوید، گرچه کافر به خدا نباشید، شما باید برای نجات از آتش دوزخ، از ظلم به برادران مؤمن خود پرهیز نمایید چراکه هر مؤمنی که به برادر مؤمن خود ظلم نماید، خداوندزنجیرهای آتشین دوزخ را بر او سنگین خواهد نمود، و از او برداشته نمی شود مگر با شفاعت ما و ما از او شفاعت نخواهیم نمود تا از برادر مؤمن او بخواهیم که از او بگذرد و اگر از او گذشت نمود ما از او شفاعت خواهیم کرد وگرنه فراوان در آتش خواهد ماند.(3)
ص: 145
امام سجاد علیه السلام فرمود: ای جماعت شیعیان، آگاه باشید که بهشت از شما فوت نخواهد شد، خواه سریع و خواه با فاصله و لکن برای رسیدن به درجات بهشتی بکوشید و بدانید که بالاترین درجه بهشتی و زیباترین قصرها و خانه های بهشتی، برای کسی است که بهتر و بیشتر در انجام خواسته های برادران مؤمن و کمک نمودن به آنان کوشا باشد، و به فقرای آنان رسیدگی کند.
سپس فرمود: بسا خداوند عزوجل به یک کلمه شیرین وزیبا که مؤمن با برادر دینی فقیر خود حرف می زند، بیش از یکصد هزار سال به بهشت نزدیک می شود، گرچه او از معذبین دوزخ باشد، پس شما احسان به برادران مؤمن خود را کوچک نشمارید، زود است که خداوند شما را بهره مند نماید و بدانید که هیچ عمل دیگری جای احسان به برادران دینی را نمی گیرد. (1)
ص: 146
شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: من از شما شنیده ام که می فرمودید: همه شیعیان ما با گناهانی که دارند در بهشت با ما هستند ؟! امام صادق علیه السلام فرمود: من به تو راست گفتم، به خدا سوگند همه آنان در بهشت [ با ما] هستند. گفتم: فدای شما بشوم، گناهان [آنان] بزرگ و فراوان است؟! فرمود: اما در قیامت همه شما شیعیان، با شفاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و یا وصی او در بهشت خواهید بود ولكن به خدا سوگند، من برای شما از بزرخ هراس دارم. گفتم: بزرخ چیست؟ فرمود: برزخ از مرگ تا قیامت است.(1)
ص: 147
إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ (26)الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (27)كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (28)هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (29)وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (30)
« استحياء» از حیاء است و نقیض آن «قه» مانند «جده» از «وقح الرجل» به معنای کم حیایی است، و «ضرب» برای اکثر اعمال گفته می شود مانند ضرب در تجارت و ضرب في الأرض و ضرب في سبيل الله و ضرب المثل، و «بعوضه» پشه کوچک را گویند، و «نقض» نقيض ابرام است، و «عهد الله» یعنی وصیت خدا و امر او، و «عهد فلان إلى فلان بكذا» یعنی أمره وأوصاه به، مانند «أَلَمَ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ » و «میثاق» پیمان محکم ومورد وثوق است، و «قطع» جدا کردن چیزی
ص: 148
چیز دیگر است، و در اعراض نیز استعمال می شود چنان که گفته اند: قطع الجبل وقطع الكلام و قطع الرحم، و«أمر» دستور عالی به دانی می باشد، و «وصل» نقيض فصل است، و «خسران» به معنای نقصان است، و «خاسر و خسار» به معنای مالک است، و اصل «سران» به معنای از بین رفتن سرمایه است، و «استواء» به معنای اعتدال، و نقیض اعوجاج است و «ملائكة» جمع ملک است، و خلیفه و امام به یک معناست، جز این که خلیفه قائم مقام دیگری است، و امام، متقدم است. و «تفک» ریختن خون است، و «تسبیح» به معنای تنزیه خداوند از هر چیز ناپسندی است که شایسته خداوند نباشد، و «توح» مستحق تنزیه را گویند، «قدوس» مستحق تطهیر و تقدیس است، و نقیض آن تنجيس است، و «سبحان الله» به معنای «برائة الله من كل سوء » است.
خداوند (باکی ندارد و) حيانمی کند که (برای بیان حق و باطل) به یک پشه ويا
بزرگ تر از آن مثال بزند و کسانی که ایمان آورده اند می دانند که آن مثال را خداوند برای بیان حقی زده است و اما کافران (برای بهانه جویی) می گویند: خداوند از این مثال چه اراده کرده است که گروه زیادی را به سبب آن گمراه می کند و گروه زیادی را هدایت می نماید؟ و [لكن] خداوند جزفاسقين را به سبب آن گمراه نمیکند (26) همان کسانی که پیمان خدا را پس از پذیرفتن وا محکم ساختن شکستند، و پیمان ها و ارتباط هایی که او خواسته بود برقرار باشد را قطع نمودند و در روی زمین فساد کردند، حق آنان زیانکاران می باشند (27) شما چگونه به خدای خود کفرمی ورزید، در حالی که مردگانی بودید واو شما را زنده نمود و سپس او شما را می میراند، و بازشما را زنده خواهد نمود و شما به سوی او بازخواهید گشت؟! (28) او خدایی است که برای شما همه آنچه روی زمین است را آفريده، و سپس به خلقت آسمان ها پرداخته و آنها را هفت آسمان قرار داده و او به هر چیزی داناست (29) ای رسول من، به یاد بیاور زمانی را که
ص: 149
پروردگار توبه ملائکه فرمود: من در روی زمین برای خود جانشینی قرار خواهم داد. آنان گفتند: آیا می خواهی در روی زمین کسی را که فساد و خون ریزی می کند خلق بکنی؟ در حالی که ما تسبيح وتقدیس و ستایش تورا می کنیم؟! خداوند فرمود: من چیزهایی را می دانم که شما نمی دانید (30)
إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ (بقره/ 26)
حضرت عسکری علیه السلام می فرماید:(1) امام باقر در تفسیر این آیه فرمود: هنگامی که خداوند در قرآن برای روشن شدن حقیقت مل هایی را بیان نمود، مانند این که در سوره حج آیه 73 فرمود: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا ...» و در سوره عنکبوت آیه 41 فرمود: «مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» و در این سوره بقره برای منافقین فرمود: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ اَلَّذِي اِسْتَوْقَدَ نَاراً ...» و برای نعمت اسلام فرمود: «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ ...» و كفار و منافقین و دشمنان
ص: 150
اهل البيت علیهم السلام گفتند: این مثل ها برای چیست؟ «مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا ...» خداوند در پاسخ آنان فرمود: ای محمد، خدا از مل زدن برای اثبات حق و روشن نمودن حقیقت برای مؤمنین حیا نمی کند، گرچه مثل به چیز کوچکی مانند پشه و بزرگ تر از پشه مانند مگس باشد.
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً ...» فرمود: این آیه پاسخ کسانی است که گمان می کردند خداوند متعال بندگان خود را گمراه می کند و سپس آنان را برای گمراهی عذاب می نماید.(1)
و از آن حضرت نیز روایت شده که فرمود: علت این که خداوند در قرآن به بعوضة (یعنی پشه) مثل زده این است که پشه با حجم کوچکی که دارد، خداوند هرچه در بدن فیل - با آن بزرگی - آفریده در بدن او نیز آفریده است به اضافه دو شاخ که در فیل وجود ندارد، و خداوند خواسته است، مؤمنین را به ظرافت و عجایب خلقت و صنع خود آگاه سازد .(2)
ص: 151
الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (بقره / 27)
امام باقر علیه السلام می فرماید:(1) سپس خداوند فاسقین و افراد خارج از دین و طاعت خود را توصیف می کند و می فرماید: «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ...» يعنی فاسقین یادشده کسانی هستند که پیمان ربوبیت خداوند و نبوت محمد صلی الله علیه و آله و امامت على بن ابی طالب علیه السلام و محبت و کرامت شیعیان محمد و على و احکام الهی را شکستند و نقض کردند و کسانی را که خداوند امر به وصل و ارتباط با آنان نموده بود، مانند ارحام و خویشان که باید حقوق آنان را ادا می کردند و از آنان دلجویی می نمودند را قطع کردند.
سپس فرمود: بالاترين و واجب ترین حق، حق رحم آل محمد صلی الله علیه و آله است چراکه
حق آنان به خاطر حضرت محمد صلی الله علیه و آله واجب شده است، همان گونه که حق
ص: 152
خویشان انسان به خاطر پدر و مادر انسان واجب شده است، در حالی که حق حضرت محمد صلی الله علیه و آله بزرگ تر از حق پدر و مادر است و حق خویشان او نیز بزرگ تر از حق خویشان پدر و مادر انسان می باشد و قطع رحم نمودن با آنان نیز زشت تر و خطرناک تر از قطع رحم با خویشان است.
سپس فرمود: «وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» برائت و بیزاری آنان از امام واجب الإطاعة و اعتقاد به امامت کسانی است که خداوند مخالفت با آنان را واجب نموده است. «هُمُ الْخَاسِرُونَ» یعنی به راستی این گروه اهل خسران و آتش و محرومیت از بهشت می باشند و چه خسارت و زیانی بزرگ تر از عذاب ابد و محرومیت از نعیم ابد می باشد ؟!
سپس امام باقر علیه السلام فرمود: آگاه باشید که اگر کسی تسلیم ما باشد و ما را اهل حق و عالم به حقایق دانسته باشد و بداند که ما او را جز به راه حق دعوت نمی کنیم و آنچه ما می گوییم را حق بداند، گرچه اسرار آن را نداند، خداوند متعال او را به بهشت و قصور آن خواهد رساند و قدر آن را جز او کسی نمی داند.
ص: 153
سپس فرمود: و هر کس تسلیم ما باشد و با ما مراء وجدال نکند، و از آزار و اذیت مال [و شیعیانمان ] خودداری بکند، هنگامی که خداوند او را روی صراط نگه می دارد و ملائکه درباره اعمال و گناهان او با او مجادله می کنند، ناگهان از ناحیه خداوند ندا می رسد: ای ملائکه این بنده من با امامان خود مجادله نکرد و تسلیم آنان بود، شما نیز با او مجادله و بحث نکنید، و او را در بهشت تسلیم امامان او بدهید، تا در کنار آنان شاد و مسرور باشد، همان گونه که او در دنیا تسلیم آنان بود و اما کسانی که با ما در دنیا معارضه نمودند و به ما چرا؟ و برای چه؟ گفتند، ملائکه بر روی صراط به آنان می گویند:
« اعمال خود را برای ما توضیح بدهید، همان گونه که شما در دنیا با راویان حدی امامان خود معارضه می کردید.» و سپس از ناحيه خداوند ندا می رسد: راست گفتید، آنان را نگهدارید و از آنان توضیح بخواهید. پس ملائکه آنان را نگاه می دارند و حسابشان طولانی می شود، و این حساب برای آنان عذابی خواهد بود، از این رو پشیمان می شوند و حسرت هایشان سخت می شود، و چیزی جز رحمت
خداوند نجاتبخش آنان نخواهد بود و این در صورتی است که هنگام مرگ از هیچ کدام از مراحل دیانت خود جدا نشده باشند وگرنه در عذاب ابد خواهند بود.
امام باقر علیه السلام سپس درباره آیة «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ...» فرمود:(1)
ص: 154
به عهد و پیمان های خود وفا می نموده و به نذرها و سوگندها و وعده های خود پای بند بوده، به ملائکه گفته می شود: ای ملائکه این بنده من در دنیا به عهد و پیمان خود وفادار بود، شما نیز امروز در مورد وعده های ما، با او مناقشه و سخت گیری نکنید و وعده های ما را برای او عملی کنید. پس ملائکه او را به بهشت می برند [و آسوده می شود] و اما کسی که با خویشان خود قطع رحم نموده باشد اگر با خویشان حضرت محمد صلی الله علیه و آله صله رحم نموده باشد، آل محمد صلی الله علیه و آله نزد خویشان او شفاعت می کنند و به آنان می گویند: از حسنات ما بگیرید و از او بگذرید، پس آنان هرچه می خواند می گیرند و از او می گذرند، و خداوند به عطاکنندگان عوض می دهد و از آنان چیزی کم نمی شود.
و اگر کسی نسبت به خویشان خود صله رحم کرده باشد، و لكن نسبت به ارحام حضرت محمد صلی الله علیه و آله قطع رحم نموده باشد و حقوق آنان را انکار کرده باشد و دیگران را به نام آناننامیده باشد و لقب های آل محمد صلی الله علیه و آله را به مخالفين آنان داده باشد و شیعیان آنان را نیز با القاب زشتی نام برده باشد، به او گفته خواهد شد: تو با پاکان آل محمد صلی الله علیه و آله دشمنی کردی، و اکنون باید از آنان کمک بخواهی تاتو را یاری کنند، ولكن او یاوری پیدا نمی کند و او را به عذاب دردناک و
ص: 155
خوارکننده ای می برند.
سپس امام باقر علیه السلام فرمود: اما کسانی که ما را با القاب و نام های خودمان بخوانند و دشمنان ما را به نام ها و القاب ما نخوانند به جز در حال تقیه و ضرورت که ما نیز در آن حال دشمنان خود را با القاب خویش صدا می زنیم و به سبب تقیه ای که شیعیان ما می کنند ما از خداوند پاداش فراوانی برای آنان طلب می کنیم - که همه دنیا در مقابل آن به اندازه خردلی است در بین آسمان ها و زمین و خداوند بیش از آن را به آنان خواهد داد. (1)
جميل بن دراج گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: مقصود از «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ » چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود ارحام و خویشان مردماست. سپس فرمود: خداوند عزوجل در این آیه امر به صله رحم نموده و آن را بزرگ دانسته است، مگر نمی بینی خداوند صله رحم را مقرون به امر به تقوا نموده است؟!(2)
ص: 156
امام صادق علیه السلام می فرماید: مردی خدمت رسول خدا آمد و گفت: اهل بیت و خویشان من مصمم شده اند که بر من بشورند و به من دشنام بدهند و خویشی خود را با من قطع نمایند، آیا اجازه می دهید که من نیز با آنان قطع رابطه نمایم؟ فرمود: اگر چنین کنی، خداوند رحمت خود را از همه شما قطع خواهد نمود. آن مرد گفت: پس من چه باید بکنم؟ فرمود: تو باید با قاطع رحم صله رحم بکنی و به کسی که تو را محروم می کند احسان کنی و از کسی که به تو ظلم می کند بگذری و اگر چنین کنی نزد خداوند بر آنان حجت خواهی داشت او معذور خواهی بود].(1)
امام باقر علیه السلام فرمود: صله و ارتباط با خویشان، اعمال نیک انسان را پاک می کند و اموال را برکت می دهد و بلاها را دفع می کند و حساب قیامت راآسان می نماید و عمر انسان را طولانی می کند.(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: صله با خویشان، اخلاق را نیکو می کند و سخاونت را زیاد می نماید و نفس او روح انسان را پاک می کند و روزی را زیاد می نماید و عمر را طولانی می کند.(3)
ص: 157
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: رحم و امانت در روز قیامت در دو طرف صراط قرار دارند، هنگامی که مؤمن وصول به رحم واهل امانت بر صراط قرار می گیرد، صراط او را به بهشت می رساند و هنگامی که خائن به امانت و قاطع رحم بر صراط قرار می گیرد، هیچ عملی برای او سودمند نیست و صراط او را به آتش می افکند.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: من نمیدانم چیزی عمر را زیاد کند، مگر صله رحم. سپس فرمود: عمر سه ساله با صله رحم سی و سه ساله می شود، و عمر سی و سه ساله با قطع رحم سه سال می شود [یعنی] خداوند عمر کسی که صله رحم می کند را ده برابر می کند و عمر قاطع رحم را نیز ده برابر کم می نماید.(2)
كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (بقره/ 28)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: رسول خدا و به کفار قریش و یهودیان فرمود: چگونه شما به خدای خود کفر می ورزید؟ در حالی که اگر از او اطاعت نمایید او شما را به راه حق هدایت می کند و از راه های گمراهی دور می دارد؟ آیا شما در
ص: 158
پشت پدرها و رحم مادران خود نبودید و او شما را زندهنمود و به دنیا آورد؟ و پس از مدتی خواهید مرد، و در قبرها باز زنده خواهید شد؟ سپس فرمود: کسانی که نبوت حضرت محمد و امامت حضرت على علیه السلام[و فرزندان او را پذیرفته اند، در قبرها متنعم خواهند بود، و کسانی که کافر به نبوت حضرت محمد و امامت حضرت على علیه السلام بوده اند در قبرها معذب خواهند بود، و سپس شما در قیامت به [محضر] خدای خود بازخواهید گشت، یعنی قبل از قیامت در قبرها می میرید و سپس برای قیامت زنده می شوید و به ثواب و یا عقاب اعمال خود خواهید رسید.(1)
به امام عسکری علیه السلام گفته شد: ای فرزند رسول خدا آیا در قبرعذاب و یا نعمتی هست؟ فرمود: سوگند به خدایی که حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به حق، پیامبر پاک و هادی و مهدی و... قرار داد و برادر او على علیه السلام را نیز به حق دارای فضیلت و مرضى و... قرار داد، قبر دارای عذاب و یا نعمت خواهد بود، و خداوند با نعمت های قبر، اولیا و دوستان خود را بهره مند خواهد کرد، و با عذاب قبر، بر دشمنان خود سخت خواهد گرفت. سپس فرمود: مؤمنیکه دوست محمد و آل طیبین او علیهم السلام باشد و
ص: 159
علی بن ابی طالب علیه السلام را پس از حضرت محمد صلی الله علیه و آله امام خود بداند و به او اقتدا نماید و او را آقا و سید خود دانسته و سخنان او را تصديق نموده باشد و از او و از فرزندان پاک او در امور دین و سیاست اطاعت کرده باشد، هنگامی که مرگ او می رسد و حکم و قضای الهی بر او فرود می آید و ملک الموت واعوان او حاضر می شوند، او بالای سر خود حضرت محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله[ آقای پیامبران] را در یک طرف خود می بیند و على علیه السلام السيد الوصيين را در طرف دیگر خودمی بیند، و در پایین پای خود امام حسن علیه السلام سبط رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام حسین علیه السلام سید همه شهدا را می بیند و در اطراف خود نیز سادات از آل محمد علیهم السلام را می بیند.
سپس مؤمن علیل در آن حال آنان را صدا می زند و خداوند گوش های مردمی که در کنار او هستند را از شنیدن صدای او محجوب می نماید، و چشم های آنان را از دیدن ما اهل البيت و دیدن خواص ما محجوب می نماید، و این به خاطر این است که اطرافیان او از رنج هایی که می بینند پاداش بیشتری ببرند. پس مؤمن محتضر در آن حال به رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه دیگر خطاب می کند و می گوید: پدر و مادرم فدای شما باد ای رسول خدا وای وصی رسول خدا وای فرزندان رسول خدا؛ سپس به اصحاب و یاران نیک رسول خدا و امیرالمؤمنین و فرزندان او می گوید: مرحبا بكم، خوش آمدید، چقدر من آرزوی دیدار شما را داشتم، و چقدر اکنون با ملاقات شما مسرور شدم.
سپس می گوید: یا رسول الله اکنون ملک الموت نزد من حاضر شده است و شگی ندارم که او به خاطر شما و برادر شما حرمت و جلالت من را رعایت می کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: او همین گونه است که می گویی. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله با به ملک الموت می فرماید: وصیت خدا را نسبت به احسان به دوست و خادم ما و کسی که ما را بر دیگران مقدم می داشته است رعایت کن. ملک الموت می گوید: یا
ص: 160
رسول الله دستور بدهید او سر خود را بالا کند و ببیند خداوند در بهشت برای او چه نعمت هایی را آماده کرده است؟ پس رسول خدا عجل الله تعالی فرجه شریف به او می فرماید: به بالا نگاه کن. پس او به بالا نگاه می کند و نعمت هایی را می بیند که از حساب و ادراک خارج است، پس ملک الموت می گوید: چگونه من به کسی که پاداش او چنین است و محمد و آل او زوار او هستند ارفاق نکنم؟
سپس ملک الموت می گوید: یا رسول الله اگر خداوند سختی مرگ را برای رسیدن به این مقامات بهشتی قرار نداده بود من هرگز روح او را قبض نمی کردم و لكن خادم و دوست شما باید به شما و سایر پیامبران اقتدا کند که مرگ را به حکم الهی چشیدند. پس رسول خدا عجل الله تعالی فرجه شریف به ملک الموت می فرماید: ما برادر خود را به تو سپردیم از او خیرخواهی کن ... سپس پرده و حجاب از چشم مؤمن محتضر برداشته می شود، و چون محمد و آل محمد را که هنگام احتضار در کنار او بوده اند در آن جا می بیند به ملک الموت می گوید: هرچه زودتر مرا قبض روح کن و مرا به محمد و آل او ملحق نما چرا که من طاقت صبر بر دوری آنان را ندارم. پس ملک الموت مانند این که مویی را از آرد جدا کنند، به آسانی روح او را قبض می کند.
امام عسکری علیه السلام فرمود: شما فکر نکنید که مؤمن در آن حال در سختی و رنج به سر می برد، بلکه او در آسودگی و لذت می باشد؛ و چون او را داخل قبر می کنند، باز محمد و آل محمد - صلوات الله عليهم اجمعین - را می بیند، و چون نکیر و منکر نزد او می آیند به یکدیگر می گویند: اینان محمد و علی و حسن و حسین و صحابه نیک آنان هستند که نزد این مؤمن جمع شده اند و ما باید در مقابل آنان خضوع کنیم. پس وارد قبر می شوند و بر هرکدام آنان سلام می کنند و می گویند:
یا رسول الله چون شما به زیارت دوست خود آمده اید، و خداوند می خواسته
ص: 161
مقام او را نزد ملائکه آشکار سازد، ما شایسته نمیدانیم که سؤالی از او بکنیم و لكن چاره ای از امتثال امر الهی نیست. سپس به او می گویند: «مِنْ ربّک ؟ وَ مَا دینک ؟ وَ مَنْ نبیّک ؟ وَ مَنْ إمامک ؟ وَ مَا قبلتک ؟ وَ مَنْ أخوانک ؟ » پس او می گوید: اللَّهُ ربّی ، وَ مُحَمَّدُ نبیّی ، وَ علیّ وصیّی ، وَ مُحَمَّدُ إمامی ، وَ الکعبه قبلتی ، وَ الْمُؤْمِنُونَ الْمُوَالُونَ لِمُحَمَّدٍ وَ علیّ [ وَ آلِهِمَا ] وَ أولیائهما وَ الْمُعَادُونَ لأعدائهما إخوانی ،وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شریک لَهُ ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ، وَ أَنَّ أَخَاهُ علیّا ولیّ اللَّهُ ، وَ أَنَّ مَنْ نصبهم للإمامه مِنْ أطائب عِتْرَتِهِ ، وَ خیار ذرّیته خُلَفَاءُ الامه ، وَ وَلَّاهُ الْحَقِّ ، وَ الْقَوَّامُونَ بِالصِّدْقِ [بالْقُسْطُ] ، هَذَا حییت ، وَ علی هَذَا مِتُّ ، وَ علی هَذَا تَبْعَثُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تعالی ، وَ تکون مَعَ مَنْ تَتَوَلَّاهُ فی دَارِ کرامه اللَّهِ وَ مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِهِ . »
سپس فرمود: واگر محتضر دشمن اولیای ما و دوست دشمنان ما باشد والقاب ما را به دشمنان ما بگويد، هنگامی که ملک الموت برای قبض روح او می آید، خداوند طاغوت هایی را که او دوست می داشته و امام خود می پنداشته را با انواع عذاب ها برای او ممثل می کند، به گونه ای که نزدیک است نگاه او به آنان او را هلاک نماید و همواره خداوند عذابی از آنان به او می رساند که طاقت تحمل آن را ندارد، و ملک الموت به او می گوید:
ای فاجروای کافر، تو اولیای خدا را رها کردی و دشمنان خدا را گرفتی؟!
پس [بدان که] امروز آنان تو را نجات نخواهند داد و تو راهی برای نجات خود نخواهی یافت، پس عذابی بر او وارد می شود که اگر کمترین آن را بر اهل دنیا تقسیم کنند همه آنان را هلاک خواهد نمود، و چون او را داخل قبر می برند، دری از بهشت به قبر او باز می شود و چون نعمت های بهشتی را می بیند، منکر و نکیر به او می گویند: ببین چگونه خود را از این نعمت ها محروم نموده ای ؟! سپس آن در بسته می شود. و دری از آتش دوزخ به قبر او باز
ص: 162
می شود، و از آن در عذاب دوزخ به او می رسد و او می گوید: خدایا قیامت را برای من بر پا مکن. (1)
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (بقره / 29)
امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: خداوند مخلوقات روی زمین را آفرید تا شما از خلقت او عبرت بگیرید و به وسیله آن ها به رضوان خدا برسید و از عذاب او نجات یابید، سپس به خلقت آسمان ها پرداخت و آن ها را متقن و محکم و به صورت هفت آسمان مستوی و مستقیم قرار دارد، و او به هر چیزی دانا و عالم است، بنابراین، آنچه خداوند در روی زمین آفریده است، برای مصالح و نیازهای شما می باشد.(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ مردی از یهود که گفت: آسمان را برای چه آسمان می گویند؟ فرمود: به علت این که آسمان معدن آب است...(3)
ص: 163
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (بقره/ 30)
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه از امیرالمؤمنین علیه السلام ضمن حديث مفصلی نقل نموده که می فرماید: اشتباه ملائکه این بود که به خاطر عبادت خویش برخدا منت گذاردند و این سخن برخی از ملائکه بود که وضع اجنه را قبل از خلقت آدم علیه السلام روی زمین به فساد و خون ریزی دیده بودند، پس خداوند از آنان اعراض نمود و آدم را آفرید و نام ها را به او یاد داد و سپس به ملائکه فرمود: اگر راست می گویید، بگویید: آنها چیست؟ ملائکه گفتند: خدایا تو منزه از هر عیبی هستی، ما را دانشی نیست جز آنچه تو به ما تعلیم نموده ای، همانا تو علیم و حکیم هستی .(1)
ابوحمزه ثمالی در تفسیر خود از امام سجاد علی بن الحسين علیها السلام نقل نموده و گوید:(2) به آن حضرت عرضه داشتم: برای چه طواف هفت دور است؟ فرمود: برای این که خداوند تبارک و تعالی به ملائکه فرمود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» و آنان سخن خدا را رد کردند و گفتند: «َتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ...» و تا آن زمان هفت هزار سال بود که خداوند آنان را از نور خود محجوب
ص: 164
و ممنوع نکرده بود و چون این سخن را گفتند از نور الهی محجوب شدند [و دانستند که نباید چنین می گفتند، پس هفت هزار سال به عرش الهی پناهنده شدند و خداوند به آنان ترحم نمود و توبه آنان را پذیرفت و برای آنان بیت المعمور را که در آسمان چهارم قرار دارد محل پناهندگی قرار داد و کعبه و بیت الحرام خود را روی زمین مقابل آن قرار داد و آن را نیز برای بنی آدم محل پناهندگی وامن معين نمود. از این رو طواف برای بندگان خدا هفت دور واجب شد به جای هر هزار سال یک دور .
امام باقر علیه السلام می فرماید: ملائکه از روی تعصب گفتند: «أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ» و خداوند هفت سال آنان را از نور خود محجوب و ممنوع نمود، و آنان به عرش الهی پناهنده شدند و گفتند: «لبيك ذا المعارج لبيك» و خداوند توبه آنان را پذیرفت، و چون آدم نیز خطا کرد، گرد کعبه طواف نمود و به خدای خود پناهنده شد و خداوند توبه او را قبول کرد.(1)
و در کتاب کافی و تفسیر عیاشی از آن حضرت نقل شده که چون ملائکه آن سخن را گفتند، خداوند بر آنان خشم کرد و آنان از او درخواست توبه کردند و
ص: 165
خداوند دستور داد تا گرد ضراح یعنی بیت المعمور طواف کنند و آنان هفت سال طواف نمودند و از گفته خود استغفار کردند و پس از آن خداوند توبه آنان را پذیرفت و از آنان راضی شد و این منشأ اصل طواف است و سپس خداوند کعبه را محاذی بیت المعمور قرار داد تا بنی آدم با طواف نمودن گرد آن توبه کنند و پاک شوند.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: ملائکه از خداوند خواستند تا خلیفه خود را از ملائکه قرار بدهد و گفتند: ما تو را تقديس واطاعت می کنیم و مانند دیگران نیستیم و نافرمانی تو را نمی کنیم و چون خداوند پاسخ آنان را با آیه «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» داد، دانستند که از حدخود تجاوز نموده اند، از این رو استغفار کردند و به عرش الهی پناهنده شدند، پس خداوند به آدم - پس از هبوط به زمین به دستور داد تا روی زمین خانه ای برای خدا بنا کند و گناهکاران از بنی آدم به آن پناهنده شوند، همان گونه که ملائکه مقرب خدا به عرش پناهنده می شوند، سپس خداوند به ملائکه فرمود: من به مصالح بندگان خود داناتر از شمایم. امام صادق علیه السلام سپس فرمود: این است معنای آیه شریفه «أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» .(2)
ص: 166
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (31)قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (32)قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (33)وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ (35)فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ (36)
کلمه «آدم» یا از «أديم الأرض» یعنی خاک گرفته شده، و یا از «أدمه» به معنای رنگ و صفت، و به معنای اول اگر نکره باشد منصرف است و به معنای دوم غیر منصرف است، و أدمة به معنای سمره و گندم گون بودن است، و «عرضت المتاع للبيع عرضا» یعنی أظهرته للبيع، و «نباء» به معنای اعلام و اخبار است، و «نبأ» به معنای خبر است، و «أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هَؤُلَاءِ » یعنی أخبروني بها، و بسا به سه مفعول متعدی می شود مانند «أنبأت زیدا عمرا خير الناس»، و نبات نیز چنین است، و
ص: 167
«نبی» بدون همزه به معنای طریق واضح است. و «إحكام» به معنای اتقان است، و «حکیم» کسی است که مانع از فساد باشد، و «إبداء» به معنای إظهار است مانند اعلان، وضد ابداء کتمان است، وضد اظهار، إبطان است، وضد اعلان، اسرار است و «سجود» به معنای خضوع و تذلل است و در شرع مقدس عمل مخصوصی است در نماز، مانند رکوع و قنوت، و «رغد» زندگی وسیع بدون رنج است.
خداوند علم اسما [یعنی اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را کلا به آدم آموخت، آن گاه آن ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید و [از آدم شایسته ترهستید] از این نام ها به من خبر بدهید (31) ملائکه گفتند: خدایا تومنزهی، ما جز آنچه توبه ما یاد داده ای چیزی را نمی دانیم و تویی دانا و حکیم (32) خداوند فرمود: ای آدم، توآنان را از اسامی و اسرار این موجودات آگاه کن . هنگامی که آدم آنان را آگاه کرد، خداوند به ملائکه فرمود: آیا به شما نگفتم که من غيب آسمان ها و زمین را می دانم؟! و به آنچه شما آشکار می کنید و یا پنهان می دارید آگاهم؟ (33) و[ای رسول من] به یاد آور زمانی را که ما به ملائکه گفتیم: به احترام آدم [در مقابل خدا] سجده کنید، پس همه ملائکه سجده کردند جزابلیس که سرباز زد و تكبرورزيد و سجده نکرد و او از پیش از کافران بود (34) و ما به آدم گفتيم: توو همسرت در بهشت ساکن شوید و از نعمت های آن با شادابی و هرگونه که می خواهید بهره مند شويد ولكن نزدیک آن شجره نشوید که از ظالمین به خود خواهید بود. پس شیطان انان را فریب داد و از بهشت [و نعمت های بهشتی] خارج نمود، و ما به آنان گفتيم: از مقام بهشتی خود فرود آیید و شما در روی زمین که کانون فساد و دشمنی هاست] با همدیگر دشمنی خواهید نمود و تا مدت معلومی زمین محل زندگی و بهره برداری شما خواهدبود.
ص: 168
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ*قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ *قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (بقره/21 - 33)
امام صادق علیه السلام می فرماید:(1) خداوند تبارک و تعالی نام های اولیای خود را به آدم علیه السلام تعلیم نمود و سپس آنان را - که به صورت ارواح بودند - برملائکه عرضه نمود و فرمود: اگر راست میگویید و خود را به سبب تسبیح و تقدیس خویش به خلافت و جانشینی من سزاوارتر از آدم می دانید بگویید: اینان کیانند؟ پس ملائکه گفتند: «سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» از این رو خداوند به آدم فرمود: «أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ...» یعنی ای آدم، تو نام آنان [و منزلتشان را به ملائکه خبر بده تا بدانند که مقام اولیا و حجت های الهی بالاتر از آنان است و چون آدم ملائکه را [به مقام اولیای الهی] آگاه نمود و ملائکه دانستند که آنان
ص: 169
نزد خداوند منزلت بزرگی دارند، و معلوم شد که آنان سزاوارتر از ملائکه هستند برای خلیفه و حجت الهی بودن در روی زمین. خداوند انوار اولیای خود را از ملائکه پنهان نمود و ولایت و محبت آنان را بر ملائکه واجب کرد و به ملائکه فرمود: «أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» ؟
على بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» گوید: مقصود از اسماء نام های کوه ها و دریاها، و دره ها و گیاهان و حیوانات است ... تا این که گوید: آدم اسماء [و اسرار] آن ها را تعلیم گرفت و خداوند آدم علیه السلام را حجت بر ملائکه قرار داد.(1)
امام عسکری علیه السلام (2) می فرماید: مقصود از «اسماء» در آیه «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» لها نام های پیامبران و نام های محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و طبین از آل آنان و نام های خوبان از شیعیان و نام های دشمنان بزرگ آنان است و مقصود از «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ» عرضه نمودن اشباه و انوار محمد و على و امامان علیهم السلام بر ملائکه را از اسماء پیامبران و
ص: 170
ائمه علیهم السلام آگاه نمود و آنان مقام پیامبران و ائمه علیهم السلام را شناختند، خداوند از ملائکه نسبت به پیامبران و ائمه علیهم السلام عهد و میثاق گرفت که به آنان ایمان داشته باشند، و آنان را بر خود فضیلت بدهند. سپس خداوند به ملائکه فرمود:
«أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»؟ و مقصود از «وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» و کتمان ابلیس - در بین ملائکه است - نسبت به اعتقاد خود به این که اگر خداوند او را مأمور به اطاعت از آدم بکند، او از آدم اطاعت نکند بلکه اگر سلطه ای بر آدم پیدا کند او را هلاک نماید و نیز کتمان ملائکه است که اعتقاد داشتند: احدی پس از آنان نخواهد آمد که افضل از آنان باشد. از این رو خداوند به ملائکه فرمود: آری محمد و آل طیبین او افضل از شمایند و آنان همان کسانی هستند که آدم نام هایشان را به شما خبر داد [و شما منزلت و مقامشان را در ساق عرش یافتید].
ص: 171
امام صادق علیه السلام می فرماید:(1) نخستین مخلوق خداوند پنج نفر بودند که خداوند آنان را از نور جلال خود آفرید و برای هرکدام نامی از نام های خود برگزید، او حمید بود و پیامبر خود را محمد نامید، او اعلی و امیرالمؤمنین علیه السلام را على نامید، او دارای اسماء الحسنی بود و از آن ها نام حسن و حسین را برگزید، او فاطر بود و از اسماء خود فاطمه را برگزید. و چون آنان را خلق نمود در سمت راست عرش قرارشان داد؛ پس ملائکه را از نور آفرید و ملائکه چون نظر به آن پنج وجود مبارک نمودند، شأن و مقام آنان را بزرگ یافتند و خداوند به آنان تلقین کرد که تسبیح خداوند را بگویند، چنان که از قول آنان در قرآن می فرماید: «وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ » (صافات، 165 - 166) و هنگامی که خداوند آدم - صلوات الله و سلامه عليه - را آفرید و او آن پنج وجود مبارک را در سمت راست عرش دید، عرضه داشت: خدایا تو را سوگند میدهم به حقی که بر آنان داری نام هایشان را به من تعلیم نمایی. خطاب شد: ای آدم نام های آنان نزد توامانت باشد، چراکه نام هایشان از اسرار من است و نباید بدون اجازه من کسی از آنها آگاه شود. آدم گفت: خدایا پذیرفتم. خطاب شد: ای آدم باید عهدی نزد من بسپاری که این
ص: 172
حقیقت را فاش نکنی؛ و خداوند با گرفتن عهد از آدم، نام آنان را به آدم تعلیم نمود.
سپس خداوند نام های آن پنج وجود مبارک را بر ملائکه عرضه نمود، و ملائکه از پیش نمی دانستند، از این رو به آنان فرمود:«أَنْبونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلاَءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» و ملائکه در پاسخ گفتند: «سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إك أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ » پس خداوند به آدم فرمود: «أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ » و چون آدم نام آن پنج وجود مبارک را برای ملائکه روشن نمود، ملائکه دانستند که آدم امانت دار خداوند وعالم به اسماء مبارک آنان شده و به این سبب برملائکه فضیلت پیدا کرده است، از این رو ملائکه مأمور شدند که به آدم سجده کنند و سجده آنان تفضيل آدم و عبادت خداوند بود و حق نیز چنین بود. و لكن ابلیس فاسق، از امر خدا تمزد کرد و خداوند به او فرمود: «ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أُمَّتِكَ » ؟(1) و ابلیس [از روی تکبر] گفت:
ص: 173
«أَنَا خَيْرُ مِنْهُ » یعنی من بهتر از آدم هستم و خداوند در پاسخ او فرمود: «من آدم را بر تو فضیلت دادم، چراکه آدم فضیلت و مقام آن پنج وجود مبارکی که من راهی برای تو در آنان و شیعیانشان قرار ندادم را پذیرفت. همان گونه که خداوند از قول ابلیس می فرماید: «إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ »(1) ويا می فرماید:«إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ »(2) و مقصود از آنها حضرت محمد و ائمه اهل البيت علیهم السلام و شیعیان آنان هستند.
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ (بقره/34)
از امام صادق علیه السلام سؤال شد:(3) آیا خطاب های خداوند، به گمراهان نیز بوده است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: آری کفار نیز داخل خطاب بوده اند، چراکه خداوند به ملائکه فرمود تا به آدم سجده کنند و خطاب او به ملائکه و ابلیس بود و ابلیس با ملائکه در آسمان عبادت می کرد و ملائکه گمان می کردند که ابلیس از آنان است در حالی که او از آنان نبود و چون خداوند ملائکه را امر کرد که به آدم سجده کنند، حسد ابلیس آشکار شد و ملائکه دانستند که ابلیس از آنان نبوده است و نیز به امام صادق علیه السلام گفته شد: چگونه ابليس مأمور به سجده شد، در حالی که خداوند به ملائکه امر نمود تا به آدم سجده کنند؟! امام صادق علیه السلام فرمود:
ص: 174
ابلیس به سبب دوستی و ارتباط با ملائکه از آنان محسوب می شد و لكن از
جنس ملائکه نبود بلکه از نژاد جت بود و علت آمدن او بين ملائکه این بود که خداوند قبل از آدم اجنه را خلق نموده بود و ابلیس از آنان بود و بر آنان در روی زمین حکومت می کرد و چون اجئه مشغول ظلم و خون ریزی شدند، خداوند ملائکه را فرستاد و ملائکه آنان را کشتند و ابلیس را اسیر گرفتند و به آسمان بردند و ابلیس همواره بین ملائکه خدا را عبادت می کرد تا این که خداوند آدم علیه السلام را خلق نمود.
امام باقر علیه السلام در حدیث مفصلی می فرماید:(1) در کتاب امیرالمؤمنین علیه السلام یافتیم ... که پس از خلقت نسناس و فسادی که آنان روی زمین کردند خداوند آدم را آفرید و آدم چهل سال به صورت مصور باقی ماند و ابلیس ملعون هرچه بر او می گذشت می گفت: خدا این را برای چه آفریده است؟
ص: 175
امام باقر علیه السلام سپس می فرماید: هنگامی که ابلیس آدم را به صورت مصور ديد گفت: اگر خدا مرا امر کند که به او سجده کنم هرگز سجده نخواهم کرد؛ و چون در آدم روح دمیده شد و آدم عطسه نمود و نشست و گفت: «الحمد لله» و خدای تبارک و تعالی فرمود: « یرحمک الله». و رحمت خداوند شامل حال او شد و خداوند به ملائکه فرمود: به آدم سجده کنید، و ملائکه کلا به آدم سجده کردند، ابلیس سجده نکرد و حسد خود را آشکار نمود. پس خداوند به او فرمود: برای چه به آدم سجده نکردی؟ ابلیس گفت: من از آدم بهتر هستم، چراکه تو من را از آتش آفریدی و آدم را از خاک آفریدی !!
امام صادق علیه السلام می فرماید:(1) نخستین کسی که قیاس کرد ابلیس بود. او به خاطر تکبر، به آدم سجده نکرد و تکبر نخستین گناهی است که به سبب آن نافرمانی خداوند انجام گرفت. امام صادق علیه السلام سپس می فرماید: ابلیس به خداوند گفت: مرا از سجده به آدم معاف بدار تا در عوض آن، تو را آن چنان عبادت کنم که هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی تو را این اندازه عبادت نکرده باشند و خداوند در پاسخ
ص: 176
او فرمود: من نیازی به عبادت تو ندارم و من اراده کرده ام که آن گونه که می خواهم مرا عبادت کنند نه آن گونه که تو می خواهی و چون شیطان از سجده بر آدم امتناع نمود، خداوند به او فرمود: دور شو، که تو از درگاه من رانده شدی و تا قیامت لعنت من بر تو خواهد بود؛ ابلیس گفت:
خدایا چگونه با من چنین می کنی در حالی که تو عادل هستی و هرگز ظلم نمی کنی؟ آیا پاداش عمل من را باطل نمودی؟ خطاب شد: چنین نیست که فکر می کنی، تو از دنیا هرچه می خواهی از من سؤال کن تا من آن را پاداش عمل تو قرار بدهم. پس اول چیزی که ابلیس سؤال نمود زنده ماندن او تا قیامت بود و خداوند خواسته او را پذیرفت، سپس گفت: خدایا من را بر فرزندان آدم مسلط کن. خطاب شد تو را بر آنان مسلط نمودم. ابلیس گفت: مرا همانند خون در بدن آنان جاری کن خطاب شد: چنین کردم. ابلیس گفت: مقابل هر فرزندی که از آدم به دنیا می آید، دو فرزند از من به دنیا آید، این نیز اجابت شد، سپس گفت:
آنان مرا نبینند و لكن من آنان را ببینم و من به هر صورتی که بخواهم بتوانم بین آنان باشم. خطاب شد: خواسته های تو پذیرفته شد. ابلیس گفت: خدایا بیش از
ص: 177
این مرا بر آنان مسلط کن. خطاب شد: ما سینه های آنان را وطن تو قرار دادیم. پس ابلیس گفت: همین مرا بس باشد. و سپس گفت: «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ *إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»(1)، «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ »(2)یعنی خدایا به عزت تو سوگند که همه فرزندان آدم را گمراه خواهم نمود جز مخلصين را، و من از پیش روی آنان و پشت سر و از راست و از چپ، سراغ آنان خواهم رفت و تو بیشتر آنان را شاکر نخواهی یافت.
على بن جعفر گوید: از برادرم موسی بن جعفر علیهما السلام شنیدم که می فرمود:هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله(در خواب) ديد: تیم و عدی (یعنی اولی و دومی) و بنی امیه بر منبر او بالا رفته اند، سخت نگران شد، و خداوند برای آرامش او [سورة قدرو] آیه «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ » را نازل نمود و سپس به او وحی نمود: ای محمد! من امر کردم و از من اطاعت نشد، پس تو جزع مکن که درباره وصی خود به این مردم دستوراتی دادی و از تو اطاعت نشد!(3)
امام حسین علیه السلام می فرماید:(4) یکی از یهودیان شام به پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: ... خداوند ملائکه را امر نمود تا به آدم سجده کنند، آیا درباره محمد صلی الله علیه و آله چنین
ص: 178
کاری را کرد؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آری. سپس فرمود: اگر خداوند ملائکه را مأمور نمود که به آدم سجده کنند، سجده آنان اطاعت و عبادت و پرستش آدم نبود بلکه اقرار به مقام و منزلت او بود و رحمتی بود از خداوند برای او و لكن خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله بالاتر از این را عطا نمود، چراکه خداوند عزوجل در جبروت خود بر او صلوات و درود فرستاد و به همه ملائکه و مؤمنین نیز دستور داد تا بر او (و آل او) صلوات بفرستند، و این بالاتر از آن چیزی است که درباره آدم انجام داد.
حضرت رضا عله فرمود: ... خداوند ما را در صلب آدم قرار داد و به ملائکه فرمود تا به احترام ما به آدم سجده کنند و سجود آنان عبادت خدا و اکرام به آدم بود، به خاطر این که ما در صلب او بودیم و چگونه ما افضل از ملائکه نباشیم در حالی که ملائکه کلا در مقابل آدم سجده نمودند.(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آدم، آدم نامیده شد، چون او از أديم الارض یعنی ظاهر
ص: 179
آن آفریده شد و نام ابلیس در آسمان حارث بود او ابلیس به معنای ممنوع از رحمت خداست و نخستین کسی که کافر به خدا شد و کفر را ایجاد کرد ابلیس ملعون بود.(1)
وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ *فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ (بقره/ 36/36)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(2) هنگامی که خداوند عزوجل ابلیس را به خاطر سجده نکردن به آدم لعنت نمود و ملائکه را به خاطر سجده کردن به آدم و اطاعت از امر خداوند اکرام نمود، آدم و حوا را دستور داد تا در بهشت ساکن شوند و از میوه های بهشتی بی حساب و بدون زحمت هرگونه که میخواهند بخورند و فرمود: «وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» یعنی نزدیک این درخت - که درخت علم محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله است - نروند، چراکه خداوند آن درخت را مخصوص به آنان نموده و سایر خلق او حقی در آن ندارند، بنابراین آن درخت مخصوص حضرت محمد صلی الله علیه و آله و علی و فاطمه و حسن و حسین - صلوات الله علیهم اجمعین -
ص: 180
است، چراکه آنان طعام خود را به مسکین و يتیم و اسیر دادند و پس از آن، گرسنگی و تشنگی و زحمت و خستگی احساس نکردند، و آن درخت بین درختان بهشتی مشخص است، چراکه سایر درختان بهشت هرکدام دارای نوعی از میوه ها و خوردنی ها می باشند، و لكن این درخت دارای انواع میوه ها و خوراکی ها - مانند گندم و انگور و انجیر و عتاب و... می باشد، از این رو درباره این درخت به اختلاف سخن گفته می شود: برخی می گویند: آن درخت گندم بوده و برخی گویند: درخت عنبه بوده و برخی گویند: درخت انجیر بوده و برخی گویند: درخت عناب بوده است.
و خداوند به آدم و حوا فرموده است: شما نباید با نزدیک شدن به این درخت، خواهان مقام و درجه محمد و آل محمد ، باشید، چراکه خداوند فقط آنان را به این درجه مخصوص نموده، نه دیگران را، و آن درخت درختی است که هر کس با اذن خداوند از آن بخورد به علم اولین و آخرین ملهم می شود بدون آن که از کسی تعلم نماید و اگر کسی بدون اذن خداوند از این درخت بخورد زیانکار و عاصی پروردگار خود می شود و خداوند به آدم و حوا فرمود: از این درخت نخوريد، و خواهان درجه محمد [و آل محمد صلی الله علیه و آله] باشید، چرا که خداوند فقط آنان را به این درجه مخصوص نموده، نه دیگرانرا ، و آن درخت درختی است که هر کس با اذن خداوند از آن بخورد به علم اولین و آخرین ملهم می شود بدون آنکه از کسی تعلم نماید و اگر کسی بدون اذن خداوند از این درخت بخورد زیانکار و عاصی پروردگار خود می شود و خداوند به آدم و حوا فرمود : از این درخت نخورید، و خواهان درجه محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله نباشید وگرنه عاصی و ظالم خواهید بود.
ص: 181
امام عسکری علیه السلام می فرماید: شیطان با وسوسه و خدعه و به تردید انداختن آدم و حوا - از روی دشمنی - آنان را فریب داد و نخست نزد آدم آمد و به او گفت: خداوند شما را از خوردن آن شجره نهی نکرده، جز آن که شما ملک باشید، سپس گفت: «اگر از این درخت بخورید، عالم به غیب می شوید، و قدرتی پیدا می کنید که مخصوصین به قدرت از ناحیه خداوند دارا هستند، و از مخلدين در بهشت می شوید و مرگی برای شما نخواهد بود. سپس برای آنان سوگند یاد نمود و گفت: من خیرخواه شما هستم.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: شیطان این سخنان را در حالی به آدم و حوا گفت، که خود را زیر چانه ماری پنهان نموده بود و آدم طلا گمان می کرد که آن مار با او سخن می گوید، و نمی دانست که شیطان خود را زیر چانه مار پنهان نموده است. پس آدم سخن مار را رد کرد و گفت: این ها فریب شیطان ملعون است، چگونه امکان دارد که خداوند به ما خیانت نموده باشد؟ و چگونه تو سوگند به نام خدا
ص: 182
می خوری و او را به خیانت و عدم خیرخواهی نسبت می دهی، در حالی که او اكرم الأكرمين است؟! سپس گفت: چگونه من به کاری دست بزنم که خداوند مرا از آن نهی کرده است و من در انجام آن حکمتی نمی بینم؟!
و چون شیطان از فریب آدم مأیوس شد، باز خود را در زیر چانه مار پنهان نمود و نزد حوا آمد و به او گفت: آیا می دانی که خداوند درختی که بر شما حرام کرده بود، به خاطر حسن طاعت و تعظیم شما از او، باز آن درخت را بر شما حلال نمود؟ و نشانه حلال شدن آن درخت برای شما این است که ملائکه ای که سایر حیوانات را از آن درخت منع می کنند، با شما کاریندارند و اگر تو، به آن درخت نزدیک شوی کسی از تو جلوگیری نمی کند و چون چنین دیدی بدان که خداوند آن درخت را برای شما حلال نموده است.
سپس گفت: من به تو بشارت میدهم که اگر تو قبل از آدم از این درخت بخوری بر آدم قدرت و سلطه خواهی داشت، و تو حاکم بر او خواهی شد و به او امر و نهی خواهی نمود. پس حوا گفت: من گفته تو را می آزمایم تا ببینم راست می گویی و یا دروغ می گویی؟
پس حوا به طرف شجرة منهیه رفت و چون ملائکه خواستند با حربه های خود از او جلوگیری کنند، خداوند به ملائکه وحی نمود: شما باید از کسانی که دارای عقل نیستند و عقل، آنان را از کار خلاف بازنمی دارد، جلوگیری کنید و اما کسی که دارای عقل و توان و تمیز و اختیار است را باید واگذار به عقل بکنید، چراکه من عقل را برای او حجت قرار دادم و با داشتن عقل اگر از من اطاعت بکند، مستحق ثواب خواهد بود، و اگر معصیت و نافرمانی بکند مستحق عقاب خواهد بود. پس ملائکه از حوا جلوگیری نکردند، و حوا گمان کرد خداوند به خاطر حلال شدن آن شجره از او جلوگیری نمی کند، از این رو پس از خوردن از آن شجره گفت: آن مار
ص: 183
راست گفت: و گمان می کرد که آن مار با او سخن گفته است و نمی دانست که شیطان این سخنان را به او گفته و او را فریب داده است، از این رو نگرانی پیدا نکرد و به آدم نیز گفت: آیا ندانستی که آن شجرة منهته برای ما حلال شده است؟ چراکه من از آن خوردم و ملائکه ای که مأمور به جلوگیریاز آن بودند، مرا منع نکردند و من نیز آسیبی از خوردن آن در خود ندیدم، پس آدم نیز فریب خورد و از آن شجرة منهيه تناول نمود و شیطان با وسوسه و فریب خود آنان را از بهشت خارج نمود. (1)
مرحوم صدوق در کتاب عیون با سند خود از عبد السلام بن صالح هروی نقل نموده که گوید: به حضرت رضا علیه السلام گفتم: ای فرزند رسول خدا، به من خبر دهید: شجرة منهته ای که آدم و حوا از آن خوردند چه درختی بوده؟ همانا مردم روایات مختلفی درباره آن نقل می کنند. برخی می گویند: درخت گندم بوده و برخی گویند: درخت انگور بوده و برخی گویند: درخت حسد بوده است؟! امام علیه السلام فرمود: همه آنچه گفته اند حق است. گفتم: معنای این اختلاف چیست؟ فرمود: ای اباصلت درخت بهشتی میوه های گوناگونی دارد و ممکن است درختی، درخت گندم باشد و در آن انگور نیز وجود داشته باشد، چراکه درخت های بهشت مانند درخت های دنیا (تک محصولی) نیستند.
سپس فرمود: هنگامی که خداوند آدم را گرامی داشت و به ملائکه دستور داد تا به او سجده کنند و سپس او را داخل بهشت نمود، آدم پیش خود گفت: آیا خداوند انسانی بهتر از من خلق کرده است؟ و خداوند به او خطاب نمود: ای آدم به ساق عرش نگاه کن. آدم سر خود را بالا نمود و به ساق عرش نگاه کرد و دید در آن نوشته شده: «لا إله إلا الله، محمد رسول الله صلی الله علیه و آله وعلى بن أبي طالب علیه السلام أمیرالمؤمنین،
ص: 184
و زوجته فاطمة سيدة نساء العالمين، والحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة». آدم علیه السلام گفت: خدایا این ها کیانند؟ خداوند عزوجل فرمود:
این ها فرزندان تو هستند و بهتر از تو و از همه خلق من هستند و اگر اینها نبودند، من تو را و بهشت و دوزخ را و آسمان و زمین را خلق نمیکردم. ای آدم مبادا به آنان به چشم حسد بنگری و منزلت آنان را آرزو کنی وگرنه شیطان بر تو مسلط خواهد شد [ پس آدم به آنان حسد ورزید] و از آن شجرة منهیه خورد. حوا نیز نسبت به فاطمه علیها السلام حسد ورزید، و او نیز از آن شجرة منهيه خورد و خداوند آنان را از بهشت خارج نمود و از جوار رحمت الهی به زمین هبوط نمودند. (1)
ص: 185
امام صادق علیه السلام می فرماید: حضرت موسی علیه السلام از خدای خود خواست که با آدم ملاقات کند و چون ملاقات انجام گرفت حضرت موسی به آدم علیهما السلام گفت: پدر جان، مگر خداوند با دست قدرت خود تو را نیافرید؟ و مگر از روح خود در تو ندمید؟ و مگر ملائکه را امر نکرد تا مقابل تو برای خدا سجده کنند؟ ومگر تو را امر نکرد که از آن درخت - یعنی شجرة منهيه - نخوری؟ پس برای چه نافرمانی کردی؟ آدم فرمود: ای موسی آیا تو در تورات ندیدی که خطای من از سی هزار سال پیش ثبت شده بود؟ موسی علیه السلام گفت: آری، و دیگر چیزی نگفت.
امام صادق علیه السلام فرمود: با این سخن آدم علیه السلام بر موسی علیه السلام غالب شد.(1)
عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: [در قصه آدم و شجرة منهیه و... ]خداوند به آدم امر کرد که از آن شجره نخورد و[لكن] نخواست که امتثال امر نماید و اگر خواسته بود او امتثال می نمود، به ابلیس نیز امر نمود تا به آدم سجده کند و [لكن] نخواست که او سجده کند و اگر می خواست او سجده می کرد. [و این معنای توفیق و عدم توفيق وتقدير وعدم تقدیر است، از سویی امور باید مطابق حکمت الهی انجام بگیرد..] (2)
ص: 186
امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از ذکر قصة آدم علیه السلام می فرماید: خداوند آدم را بعد از توبه، روی زمین آورد تا زمین با نسل او آباد شود و حجت بر بندگان خدا به وسیله آدم تمام شود.(1)
در نهج البلاغه آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: ... خداوند سپس آدم را در خانه (دنیا) ساکن نمود و زندگی او را تأمین کرد و آفات را از او دور نمود و او را از ابلیس و دشمنی او برحذر داشت، و [لكن] دشمن او شیطان [ فرزندان] او را فریب داد و از همنشینی با ابرار دور نمود [و آنان] يقين را به شک، و عزم را به سستی، و ترس از خدا را، به شادی دنیا، و ندامت از گناه را، به غرور تبدیل کردند. و خداوند برای آدم راه توبه را وسیع نمود و رحمت خود را به او تلقین کرد و به او وعدۂ رسیدن به بهشت (عدن) را عطا نمود، از این رو او را به دار بلا آورد و نسل او فراوان شد.(2) المؤلف گوید: در برخی از احادیث آمده که خداوند پس از قبول شدن توبة آدم و توسل او به محمد و آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - به آدم خطاب نمود: ای آدم اگر در همان زمانی که شیطان تو را وسوسه نمود، مرا به حق محمد وآل محمد سوگند داده بودی من تو را از فریب او نجات میدادم، ولكن باید قضای من مطابق علم من انجام می گرفت.]
ص: 187
امام صادق علیه السلام می فرماید: ... خداوند (پس از خطای آدم و حوا) به آنان فرمود: به زمین فرود آیید، همانا شما با همدیگر دشمنی خواهید نمود و در مدت کوتاهی در دنیا مستقر خواهید شد و بهره کمی از آن خواهید برد، تا قیامت برپا شود.(1)
امام صادق علیه السلام از پدران خود از امیرالمؤمنین علیهم السلام نقل نموده که فرمود: آدم و حوا تنها هفت ساعت از ایام دنیا در بهشت بودند و خداوند در همان روز آنان را از بهشت فروفرستاد.(2)
امام رضا علیه السلام می فرماید: هنگامی که خداوند آدم را از بهشت به زمین فرستاد و بر کوه ابوقبیس قرار گرفت، وحشت کرد و به خداوند شکایت نمود و گفت: خدایا صداهایی که من در بهشت می شنیدم در روی زمین نمی شنوم، پس خداوند یاقوت سرخی را فرستاد و آدم آن را در محل کعبه قرار داد و گرد آن طواف کرد و نور آن یاقوت تا اعلام و نشانه های حرم رسید و خداوند آن موضع را حرم قرار داد و آدم نشانه های حرم را به وسیله نور آن تعیین نمود و علامتگذاری کرد.(3)
ص: 188
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هنگامی که آدم به امر خداوند به زمین هبوط نمود، حوا را نیز با خود آورد و لكن ابلیس و مار بدون همسر به زمین هبوط نمودند، از این رو ابلیس و مار با خود لواط می کردند و فرزندانشان از خود آنان به دنیا می آمدند و لكن آدم همسر داشت و فرزندان او از همسرش به دنیا میآمدند. پس خداوند به آدم و حوا فرمود: مار و ابلیس دشمنان شما هستند. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: هنگامی که خداوند آدم را از بهشت به زمین آورد، یکصد و بیست نوع از خوراکی ها را همراه او فرستاد، چهل عدد آن ها، پوست و مغز آنها خورده می شد، و چهل عدد آن ها، تنها مغزشان خورده می شد، و چهل عدد آن ها، پوستشان خورده می شد و مغزشان خورده نمی شد، و نیز خورجینی از بذر هرکدام از گیاهان را همراه او فرستاد .(2)
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: هنگامی که آدم علیه السلام روی زمین قرار گرفت، نیاز به آب و غذا پیدا کرد و به جبرئیل شکایت نمود، جبرئیل علیه السلام به او گفت: ای آدم باید کشاورزی بکنی. آدم ؟ گفت: دعایی را به من تعليم کن. جبرئیل گفت: بگو اللهم اكفني مؤنة الدنيا و كل هول دون الجنة و ألبسني العافية حتى نهنئني المعيشة».. یعنی خدایا مرا نسبته به مؤنه و نیازهای دنیا و هر وحشت و هراسی قبل از بهشت
ص: 189
کفایت بفرما، و لباس عافیت را به من بپوشان تا زندگی من گوارا شود. (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود - که به منزله روایت است - گوید: آدم بر کوه صفا هبوط نمود و به این علت این کوه را کوه صفا گفتند که صفوة الله (یعنی حضرت آدم) بر آن نزول نمود و کوه مروه را نیز مروه گفتند به علت این که مرأه (یعنی حوا) برآن نزول نمود. سپس آدم علیه السلام چهل روز سجده نمود و از فراق بهشت گریه کرد، تا این که جبرئیل بر او نازل شد و به او گفت: ای آدم! آیا خداوند به دست قدرت خود تو را خلق نکرد؟ و آیا از روح خود در توند مید؟ و آیا به ملائکه دستور داد که بر تو سجده کنند؟ آدم گفت: آری. جبرئیل گفت: آیا خداوند تو را از خوردن آن شجره نهی نکرد؟ آدم گفت: آری. جبرئیل گفت: پس برای چه از خدای خود نافرمانی کردی؟ آدم گفت: ای جبرئیل ابلیس با نام خدا سوگند خورد و گفت: من از تو خیرخواهی می کنم و من گمان نمی کردم مخلوق خدا به نام خدا سوگند دروغ بخورد.(2)
ص: 190
فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (37)قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (38)وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (39)يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ (40)وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ (41)وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (42)وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ (43)
«تلقی» به معنای اخذ و گرفتن است، و اصل آن از «لقيت خيرا» است و متعدی به یک مفعول است، و «كلمات» جمع کلمه است و کلمه به هر چیز کم و زیادی اطلاق می شود، و «کلام» به جمله تألیفی گفته می شود، مانند «يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ » و «توبه و اقلاع و إنابه» در لغت به یک معناست، و ضد توبه اصرار به گناه است، و توصیف خداوند به «تواب » مبالغه در قبول توبه است، چراکه اصل توبه به معنای رجوع است. بنابراین، توبه بنده به معنای ندامت است و توبه خداوند به معنای قبول توبه است، و «هبوط» به معنای فرود از مقام عالی به دانی
ص: 191
است، و در هبوط از منزلت نیز استعمال می شود، و تابع به معنای تالی ودنباله رو می باشد، و مقابل آن «مقتدا» به معنای «سادة» یعنی پیشوا و صاحب منزلت است، و «خوف و جزع و فزع» به یک معناست، و نقیض خوف «أمن» است و «حزن و غم و هم» به یک معناست، و نقیض حزن سرور است، و معنای کفر و تکذیب گذشت، و «آیه» به معنای نشانه است چنان که خداوند می فرماید:«لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ » بينك و «ابن و ولد» به یک معناست و ولد به پسر و دختر گفته می شود به خلاف ابن که فقط به پسر گفته می شود، و «اسرائیل» یعنی يعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، و بعضی گفته اند: « إسر» به معنای عبد و ایل به معنای الله است و به لغت عبری مانند عبدالله در عربی می باشد، و «ذکر» به معنای حفظ است، و ضد آن نسیان می باشد، و به معنای شرف نیز می آید مانند ««وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ »و به معنای کتاب خداوند به پیامبران، و به معنای نماز و دعا نیز آمده است، و «وَفَيْتَ وَ أَفَيْتَ» به یک معناست، و «عهد» به معنای وصیت است، و « رهبه» به معنای خوف است، وضد آن رغبت است، و «ثمن وعوض و بدل» نظائر همدیگرند، و موارد استعمال آنها متفاوت است چنان که ثمن را در بدل معامله استعمال می کنند و عوض مطلق است، و بدل، چیزی است که به جای چیز دیگری قرار می گیرد.
آدم (پس از فريب شيطان وندامت) از پروردگار خود کلماتی را دریافت کرد و با آن کلمات توبه نمود و خداوند توبه او را پذیرفت ، همانا او نسبت به هرگنهکاری بسیار توبه پذیر و مهربان است (37) ما به آدم و حوا و ... گفتیم: همگی از بهشت به روی زمین فرود آیید، پس اگراز ناحيه من دستوررا هدایتی برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند ترس واندوهی نخواهند داشت (38) و کسانی که کافر شوند و آیات ما را
ص: 192
تكذيب نمایند در دوزخ جاودان خواهند بود (39) ای بنی اسرائیل به یاد بیاورید نعمتی را که من به شما انعام نمودم و به پیمان (خود با) من وفا کنید، تا من نیزبه پیمان خود با شما وفا کنم، شما باید تنها از من بترسید (40) وبه آنچه من (برشما) نازل نموده ام ایمان بیاورید، چراکه این قرآن ، تورات و انجیل شما را تصدیق می کند، نکند شما اول كافر به این قرآن باشيد وآيات من را به بهای ناچیز(دنیا) بفروشید، شما تنها از مخالفت با من بترسید (41) ولباس حق را به باطل نپوشانید و دانسته حق را کتمان نکنید او برمردم پنهان ننماييد و نماز را به پای بداريد و زکات را بپردازید و همراه عبادت کنندگان وا ركوع کنندگان (عبادت و) ركوع كنيد (42)
فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ *قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/ 37 - 28)
کلماتی که آدم علیه السلام به وسیله آن ها توبه نمود
در تفسیر امام عسکری علیه السلام آمده که فرمود: آدم از پروردگار خود کلماتی راگرفت تا بگوید و آمرزیده شود و چون آن کلمات را به زبان جاری نمود خداوند توبه او را پذیرفت، او نسبت به همه بندگان خود بسیار توبه پذیر و مهربان است.(1)
امام باقر علیه السلام می فرماید: کلماتی که آدم از پروردگار خود گرفت و با آن ها توبه نمود و هدایت یافت، چنین بود: «سبحانك اللهم وبحمدك إتي علمت سوءا و ظلمت نفسي فاغفر لي إنك خير الغافرين، اللهم إنه لا إله إلا أنت سبحانك وبحمدك إلى عملت سوء و ظلمت نفسي فاغفر لي إنك خير الغافرين، اللهم لا إله إلا أنت سبحانك وبحمدك إني
ص: 193
عملت سوءا، و ظلمت نفسي فاغفر لي إنك أنت الغفور الرحیم».(1)
حسن بن راشد گوید: هنگامی که از خواب بیدار شدی، کلماتی که آدم از پروردگار خود گرفت (و با آن ها توبه نمود) را بخوان و آن کلمات چنین است: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتُکَ غَضَبَکَ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْارْحَمْنِی إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ » .(2)
امام صادق علیه السلام می فرماید: خداوند تبارک و تعالی در میثاق، ذرية آدم را براو عرضه نمود و آدم علیهما السلام به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برخورد نمود که تکیه بر علی علیه السلام عمل نموده بود و فاطمه علیها السلام در کنار آنان بود و حسن و حسین علیه السلام در کنار فاطمه بودند پس خداوند به آدم خطاب نمود: ای آدم مبادا به این ها از روی حسد نگاه کنی وگرنه تو را از جوار خود دور خواهم نمود و چون خداوند آدم را در بهشت ساکن نمود تمثال پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را به او نشان داد و آدم از روی حسد به آنان نگاه نمود. سپس خداوند ولایت آنان را بر او عرضه نمود و اوانکار کرد. از این رو از بهشت او را بیرون کرد و هنگامی که از حسد خود توبه کرد و به ولایت آنان اقرار نمود و خدا را به حق آن پنج وجود مبارک سوگند داد خداوند او را بخشید.
ص: 194
سپس فرمود: و این است معنای آیه شریفه «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ یَقُولُهَا فَقَالَهَا فَتابَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِهَا إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ».(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: کلماتی که آدم از خدای خود گرفت و به وسیله آنها توجه نمود این کلمات است: «یا رب أسألك بحق محمد لماتبت على». پس به او خطاب شد: ای آدم تو محمد را از کجا شناختی؟ آدم گفت: من در بهشت دیدم که تو نام او را در سرادق اعظم خود نوشته بودی.
جابر می گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: باطن معنای آیه «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ » را برای من بیان نمایید! امام باقر علیه السلام فرمود: مقصود از «هدی» على علیه السلام است.(2)
امام باقر علیه السلام نیز می فرماید: عمر آدم، از ساعتی که خداوند او را آفرید، تا هنگامی که قبض روح شد، نهصد و سی سال بود و در مکه دفن شد. سپس فرمود: روز جمعه هنگام زوال روح در آدم علیه السلام دمیده شد و در همان روز خداوند او را در بهشت ساکن نمود و بیش از شش ساعت در بهشت نماند تا این که (با وسوسه شیطان) از خدای خود نافرمانی کرد و خداوند بعد از غروب آفتاد آدم و حوا را از بهشت اخراج نمود و آنان یک شب هم در بهشت نماندند.(3)
ص: 195
ابن عباس می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هنگامی که آدم گرفتار آن خطا شد و از بهشت خارج گردید جبرئیل نزد او آمد و گفت: ای آدم (برای نجات خود خدا) را بخوان. آدم گفت: برادر جبرئیل چگونه او را بخوانم؟ جبرئیل گفت: بگو: «رَبِّ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ الْخَمْسَهِ الَّذِینَ تُخْرِجُهُمْ مِنْ صُلْبِی آخِرَ الزَّمَانِ إِلَّا تُبْتَ عَلَیَّ وَ رَحِمْتَنِی». آدم گفت: نام آنان را بگو تا خدا را با نام آنان بخوانم. جبرئیل گفت: بگو: «خدایا از تو مسئلت می کنم و تو را سوگند میدهم به حق محمد پیامبرت و به حق على وصی پیامبرت و به حق فاطمه دختر پیامبرت و به حق حسن و حسین دو سبط پیامبرت که توبه مرا بپذیری و به من ترحم نمایی» و چون آدم خدا را با این نام ها خواند خداوند توبه او را پذیرفت، چنان که می فرماید: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتِي فَتَابَ عَلَيْهِ». سپس فرمود: و هیچ بندۂ گرفتاری نیست که با اخلاص خدا را این گونه بخواند جز آن که خداوند دعای او را مستجاب خواهد نمود.(1)
ص: 196
امام عسکری علیه السلام می فرماید: هنگامی که آدم آن خطا و لغزش را انجام داد و به درگاه خداوند عذرخواهی نمود و گفت: «خدایا توبه مرا بپذير و عذر مرا قبول کن و مرا به آن مرتبه ای که قبلا داشتم بازگردان و مقام مرا نزد خود بالا ببر، چراکه آثار گناه و ذلت بر اعضای من آشکار گردیده است.» خداوند به او فرمود: ای آدم آیا به یاد نداری که من تو را امر کردم که هنگام سختی ها و شدائد، مرا به حق محمد و آل پاک او بخوانی؟ آدم عرض کرد: پروردگارا چنین است. خطاب شد: اکنون مرا به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین بخوان تا تو را اجابت نمایم و بیش از آنچه می خواهی به تو بدهم.
آدم گفت: خدایا! آیا منزلت آنان نزد تو آن قدر بلند است که با توسل به آنان توبه مرا قبول می کنی و گناه مرا می بخشی؟! در حالی که به ملائکه خود امر کردی تا به من سجده کنند و بهشت خود را بر من مباح نمودی و حوا را به من تزويج کردی و ملائکه مقرب خود را در خدمت من قرار دادی!!
خطاب شد: ای آدم ملائکه را به این علت گفتم که به تو تعظیم نمایند و برتو سجده کنند که تو ظرف آن انوار (مقدسه) بودی. و اگر تو قبل از این که گرفتار فریب شیطان بشوی و خطایی از تو سر بزند، از من خواسته بودی و مرا به حق آنها سوگند داده بودی تا تو را حفظ نمایم، و از فریب شیطان نجاتت بدهم، من دعای تو را مستجاب می نمودم ولكن در علم من گذشته بودکه برای تو این گونه تقدیر بشود، و الآن تو مرا به حق آنان بخوان تا خواسته تو را اجابت نمایم.
پس آدم علیه السلام گفت: «اللَّهُ بِجَاهِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ الهما تَفَضَّلْتَ بقبولي تويي وَ فراين لِي وإعادتي مِنْ كراماتيك إِلَى مرتبتيي » . پس خداوند عزوجل فرمود: «من توبه تو را پذيرفتم، و رضوان خود را به تو معطوف نمودم و نعمت های باطنی و ظاهری خود را به سوی تو فرستادم و
ص: 197
تو را از کرامت خود به مرتبه پیشین بازگرداندم و نصیب تو را از رحمت خود فراوان نمودم».
سپس حضرت عسکری علیه السلام فرمود: این است معنای آیه «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ یَقُولُهَا فَقَالَهَا فَتابَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِهَا إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ».(1)
ص: 198
وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره/39)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از آیاتی که مردم آن ها را تکذیب نمودند و کافر شدند، آیاتی است که دلالت بر صدق حضرت محمد صلی الله علیه و آله نسبت به دستورات خداوند و اخبار امت های گذشته و ذكر فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندان پاک او بعد از آن حضرت داشته است و مردم آن حضرت را در آنچه گذشت تکذیب نموده و کافر شده اند و به سبب آن در آتش دوزخ مخلد گردیده اند.(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مقصود از «وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا»ایمان نداشتن گروهی به ولایت و امامت امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام است.(2)
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ (بقره/ 40)
پذیرفتن ولایت محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و بهشت
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مقصود از «بَنِي إِسْرَائِيلَ» فرزندان
ص: 199
حضرت یعقوب اند.(1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: مقصود از اسرائیل، يعقوب است و اسرائیل یعنی بنده خدا؛ چراکه «اسرا» به معنای عبد است، و «ایل» به معنای الله است.
و در سخن دیگری می فرماید: بنی اسرائیل تنها ما هستیم. و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «أنا عبدك إسمي أحمد وأنا عبدالله اسمي اسرائيل فما أمره فقد أمرني و ماعناه فقد عناني».(2)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر «اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ» می فرماید:(3) یعنی به یاد بیاورید که من محمد صلی الله علیه و آله را بین شما مبعوث به رسالت نمودم و در شهر شما او را قرار دادم و زحمت سفر را برای دسترسی به او از شما برداشتم و علامات و نشانه های حقانیت و صدق او را بر شما آشکار کردم، تا حال او بر شما مشتبه و پوشیده نباشد.
و در تفسير «وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ»می فرماید: خداوند از امت های
ص: 200
پیشین و پیامبران آنان پیمان گرفت و به آنان امر نمود که به محمد عربی [قرشی] هاشمی که دارای آیات و معجزات خواهد بود ایمان بیاورند و فرمود: از معجزات اوست: سخن گفتن ذراع گوسفند مسموم با او، و سخن گفتن گرگ با او، و ناله کردن چوب منبر از فراق او و زیاد شدن غذای کم برای او، و نرم شدن سنگ سخت برای او، و سخت شدن آب روان برای او، و خداوند برای هر پیامبری هر معجزه ای قرار داد مانند آن و یا افضل از آن را برای این پیامبر نیز قرار داد و از بزرگ ترین معجزات و نشانه های حقانیت او على بن ابی طالب علیه السلام است، او همتا و رفيق اوست و عقل او از عقل اوست و علم او از علم اوست و حلم او از حلم اوست و دین او با شمشير قاطع او برقرار خواهد بود و شمشیر او پس از قطع عذر و اتمام حجت، معاندین و دشمنان او را هلاک خواهد نمود.
و در تفسير «أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» فرمود: خداوند می فرماید: اگر شما به عهد خود وفا نمودید من نیز به آنچه برای شما واجب نموده ام - از بهشت و نعمت های ابدی ۔ وفا خواهم نمود.
ص: 201
و در تفسیر «وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» فرمود: خداوند می فرماید: درباره مخالفت با محمد صلی الله علیه و آله از من بترسید، چراکه من قدرت دارم و شر دشمنان را از محمد صلی الله علیه و آله برطرف می کنم و دیگران قادر نیستند که از انتقام من نسبت به شما جلوگیری کنند.
بهواموا بما أن م قا لما معك ولا تكونوا أول كافر به
وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ (بقره/41)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: این آیه خطاب به یهود است و می فرماید: ای یهودیان ایمان بیاورید به آنچه من بر محمد صلی الله علیه و آله نازل نمودم و نبوت او و امامت برادرش على علیه السلام و عترت پاک او را بپذیرید چراکه در کتاب تورات شما، موجود است که «محمد صلی الله علیه و آله پیامبر وسيد اولین و آخرین است، و او مؤید به سید الوصيين وخليفة رسول رب العالمين وفاروق این امت و باب مدینه حکمت و وصی رسول رحمت است.»
«وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا» یعنی آیات من را که شاهد نبوت محمد صلی الله علیه و آله و امامت على علیه السلام و پاکان از عترت اوست، به قیمت ناچیزی نفروشید و نبوت محمد وا و امامت علي وآل او را انکار نکنید و آنها را به دنیا نفروشید، چراکه [مال و ریاست] دنیا ولو فراوان باشد به نابودی می گراید و سبب خسارت و هلاکت انسان خواهد شد.
ص: 202
«وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ» یعنی از من بترسید و نبوت محمد صلی الله علیه و آله و امامت وصی او را کتمان و انکار نکنید، همانا شما اگر تقوا می داشتید نبوت این پیامبر و اوصیای او را که براهين واضحه و نشانه های روشنی برای آن ها در دست شماست و راه عذر شما را مسدود می کند را انکار نمی کردید.
سپس امام عسکری علیه السلام می فرماید: مخاطب این آیه یهودیان مدینه بوده اند که نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را انکار نمودند و به آن حضرت خیانت کردند و گفتند: «ما نمی دانیم که پیامبری به نام محمد خواهد آمد و می دانیم که وصی او على می باشد ولكن توآن پیامبر نیستی، و او [یعنی علی علیه السلام] نیز آن وصی نیست» پس خداوند لباس و کفش های آنان را به زبان آورد و بر علیه آنان شهادت دادند و هرکدامشان به آنان می گفتند: ای دشمن خدا تو دروغ می گویی، این محمد صلی الله علیه و آله همان محمد موعود است و وصى او على علیه السلام نیز همان وصی موعود است و اگر خداوند به ما اجازه بدهد ما شما را نابود و هلاک خواهیم نمود. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند یهودیان را مهلت خواهد داد، چراکه از صلب آنان افراد پاک و مؤمنی خارج خواهند شد.(1)
وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/42)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: این آیه خطاب به یهود است که لباس حق را به باطل خود پوشاندند و باطل را به حق آمیخته کردند و گفتند: محمد صلی الله علیه و آله پیامبر خداست و على وصی اوست و لکن پانصد سال بعد خواهند آمد. پس رسول خدای صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: آیا راضی می شوید که تورات بین من و شما حاکم باشد؟
ص: 203
گفتند: آری و تورات را آوردند و شروع کردند خلاف آنچه در تورات واقعی بود بخوانند. پس خداوند آن طوماری که در دست دو نفر قاری آنان بود و هرکدام یک طرف آن را گرفته بودند و می خواندند تبدیل به یک اژدهای دو سر نمود و هر سری از آن اژدها شروع کرد دست هر کدام از آن دو قاری را نیش بزند و فریاد آنان بلند شد، پس طومارهای دیگری از تورات که در بین آنان بود به سخن درآمدند و گفتند: این عذاب برای شما ادامه دارد تا وقتی که طومار تورات واقعی را بخوانید که در آن نبوت این پیامبر و صفات علی علیه السلام و امامت او طبق آنچه خداوند فرستاده ثبت شده است، پس آن دو قاری تورات حقیقی را قرائت نمودند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان آوردند و اعتقاد به امامت على علیه السلام ولى خدا و وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله پیدا کردند، از این رو خداوند به آنان فرمود:«وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ».(1)
ص: 204
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: بزرگان یهود مانند حی بن اخطب و کعب بن اشرف و امثال آنان، از یهودیان مدینه، از مردم درآمد سالانه داشتند، از این رو ترسیدند اگر یهود به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان بیاورند، درآمد آنان باطل شود و به این علت آیاتی از تورات که در آن ها رسول خدا صلی الله علیه و آله توصیف شده بود را تحریف نمودند تا بنی اسرائیل به آن حضرت ایمان نیاورند و درآمد آنان برقرار بماند و مراد از ثمن قلیل در آیه پیشین همین است.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: در سه چیز برای احدی جای عذر نیست: ادای امانت نسبت به نیکوکار و بدکار، وفای به عهد و پیمان نسبت به نیکوکار و بدکار، احسان و احترام به پدر و مادر نیکوکار و بدکار (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:(3) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: برای اهل دیانت نشانه هایی است که به وسیله آن ها شناخته می شوند، 1. راستگویی، 2. ادای امانت، 3. وفای به عهد و پیمان، 4. صله و احسان به خویشان، 5. ترحم به ضعفا و بیچارگان،
ص: 205
6. کمتر به سخنان زن ها گوش فرادادن و از آنان اطاعت نمودن، 7. از کارهای خیر دریغ نکردن، 8. اخلاق نیک داشتن، 9. به دنبال دانش رفتن، 10. اسباب قرب و نزدیک شدن به خدا را فراهم نمودن.
سپس فرمود: پاداش صاحبان این اوصاف درخت طوبی و بازگشت نیک به خداوند خواهد بود. تا این که فرمود: طوبی درختی است در بهشت که اصل آن در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله است و هیچ مؤمنی در بهشت نیست مگر آن که شاخه ای از آن درخت بر فراز خانه او سرازیر است و به هر چیزی او مایل باشد و از قلب او بگذرد از آن شاخه دریافت می نماید و اگر سواره کوشایی یکصد سال زیر سایه آن حرکت کند به انتهای آن نخواهد رسید و اگر کلاغی از پایین آن پرواز کند، به بالای آن نمی رسد تا این که به واسطه پیری سقوط می نماید.
سپس فرمود: پس بر شما باد که خود را به چنین نعمت هایی برسانید، همانا مؤمن همواره به اصلاح خود مشغول است و مردم از او آزاری نمی بینند و چو شب فرا می رسد صورت خود را در پیشگاه خداوند بر خاک می ساید و با خالق خود مناجات می کند و از او می خواهد که از آتش دوزخ آزادش کند، همانا من شما را آگاهی می دهم که این گونه باشید.
ص: 206
وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ (بقره/ 43)
امام عسکری علیه السلام فرمود: مقصود از «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ» نمازهای واجب شبانه روزی است، که خداوند بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امت او واجب نموده است. سپس می فرماید: صلوات بر محمد و آل طیبین و طاهرين او علیهم السلام نیز واجب است.
و مقصود از «وآتوا الكوة زکات واجب اموال و زکات بدنها (یعنی زکات فطره) است و از زکات محسوب می شود، کمک شما به برادران دینی خود هنگامی که درخواست کمک نمایند.|
و فرمود: مقصود از «وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ» رکوع نماز و تواضع در پیشگاه خداوند با متواضعین است، و نیز اطاعت از اولیای خدا - یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و على علیه السلام ولی خدا و ائمه بعد از آنان علیهم السلام که آقای برگزیدگان خدایند - خضوع و تواضع در پیشگاه خداوند می باشد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که نمازهای پنج گانه شبانه روزی را بخواند خداوند گناهان بین آنها را از او می بخشد و مانند کسی خواهد بود که نهر آبی در کنار خانه او باشد و او هر شبانه روز پنج مرتبه خود را در آن شستشو بدهد و در آن صورت چرک هر گناهی از او برطرف می شود، جز گناهان هلاک کننده مانند: انکار نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و امامت امام علیه السلام و ظلم به برادران مؤمن و ترک تقیه که سبب آزار به خود و برادران مؤمن باشد.(1)
ص: 207
نویسنده گوید: بحث نماز و زكات و اهمیت و آثار و برکات و خطر انکار آنها در کتاب واجبات اسلام و محرمات اسلام بیان شده است، علاقه مندان می توانند به آن دو کتاب مراجعه فرمایند.
حضرت رضا علیه السلام درباره حکمت و فلسفه نماز می فرماید: اگر کسی بگوید: برای چه نماز بر مردم واجب شده است؟ در پاسخ او گفته می شود. به این علت که نماز اقرار به ربوبیت خداوند و مصلحت عامه مردم است، تا همواره اقرار به پروردگار خود بکنند و از پرستش غیر او پرهیز نمایند و در پیشگاه پروردگار خود با ذلت و ناچیزی و خضوع بایستند و به خطاهای خود اعتراف کنند و از خداوند بخواهند تا خطاهای گذشته آنان را ببخشد و در مقابل او هر شب و روز صورت به خاک بسایند و خدای خود را فراموش نکنند و از روی خشوع و ترس و ذلت درخواست تقویت دین و دنیای خود را داشته باشند و از فساد دوری نمایند و مدبر و خالق خویش را فراموش ننمایند وگرنه گرفتار غفلت و طغیان خواهند شد، از سویی یاد خدای آفریننده و ایستادن در مقابل او انسان را از گناهان و انواع فسادها دور می نماید.(1)
ص: 208
حضرت رضا علیه السلام در پاسخ به مسائل محمد بن سنان نوشت:(1) علت وجوب زکات این است که زکات برای تأمین فقر و پاک شدن اموال اغنیاست و خداوند عزوجل افراد سالم را تکلیف نموده تا افراد ناتوان و زمین گیر و مبتلا را تأمین نمایند، همان گونه که می فرماید: «لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ» (آل عمران / 186) یعنی «شما به طور حتم در اموال و انفس خود آزمایش خواهید شد» و امتحان در « اموال» به معنای پرداخت زکات است و امتحان در « أنفس» به معنای آمادگی برای صبر است، علاوه بر این که شکر نعمت های خداوند با پرداخت زکات انجام می شود، و آن سبب زیادی مال و رأفت و ترحم و توجه به فقرا و از کار افتاده ها و کمک به آنان در امر دین و دنیای آنان خواهد بود.
از سویی پرداخت زکات موعظه و عبرتی است برای اهل ثروت و متمکنین، چراکه ثروتمند مؤمن با کمک به فقرا و تأمین نیازهای آنان به یاد بیچارگی ونیازمندی آخرت خود می افتد و شاکر نعمت های الهی می شود و از خداوند با
ص: 209
تضرع و دعا می خواهد تا همانند آنان گرفتار فقر نشود و در ادای زکات و صدقات و رسیدگی به خویشان و انجام کارهای خیر کوتاهی نکند.
مفضل گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: از سخنانی که خداوند با پیامبر خود موسی علیه السلام مناجات نمود این بود که فرمود: ای فرزند عمران! دروغ می گوید کسی که گمان می کند مرا دوست می دارد و چون [نیمه] شب می رسد از من غافل می شود و با من مناجات نمی کند، آیا کسی که کسی را دوست می دارد، علاقه ندارد که با او خلوت کند؟ ای فرزند عمران من دوستان خود را می شناسم و چون شب فرا می رسد من چشم قلب آنان را باز می کنم و عقوبت خود را به آنان نشان می دهم، از این رو آنان مانند کسی که مرا مشاهده کند و خود را در محضر من ببیند با من سخن می گویند.
ای فرزند عمران! خشوع قلب خود را به من واگذار، وخضوع بدن خویش را مخصوص به من کن واشک چشم خود را در تاریکی شب به من واگذار و مرا بخوان و بدان که من به تو نزدیک هستم و تو را اجابت می کنم.(1)
ص: 210
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ بندهای دست گدایی به درگاه خداوند عزيز جبار بالا نمی کند، جز آن که خداوند عزوجل حیا می کند که دست او را خالی برگرداند، بلکه از فضل رحمت خود چیزی در دست او می گذارد، از این رو هرگاه شما دست خود را به دعا بالا می برید پایین نیاورید تا بر سر و صورت خویش بکشید.(1)
امام باقر علیه السلام می فرماید: به خدا سوگند هیچ بندهای الحاح و اصرار در دعای خود نمی کند، جز آن که خداوند دعای او را مستجاب خواهد نمود.(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند الحاح و اصرار مردم را به همدیگر [به خاطر نیازهایشان] دوست نمی دارد ولكن دوست می دارد که از او سؤال و درخواست شود.(3)
رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: خدا رحمت کند بنده ای را که در دعای خود با خداوند الحاح و اصرار داشته باشد خواه دعای او مستجاب شود و خواه مستجاب نشود؛
ص: 211
سپس این آیه را تلاوت نمود: «وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا» (1).(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که قلب یکی از شما رقت پیدا می کند [و حال دعا دارد] باید دعا کند، چراکه قلب چون رقت پیدا می کند خالص می شود.31(3)
ص: 212
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (44)وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ (45)الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (46)يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (47)وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (48)وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (49)وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (50)وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ (51)ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (52)
«بر و احسان و صله» در لغت به یک معناست چنان که گفته می شود: «فلان باز وصول محسن» و ضد بر، عقوق است، و فرق بين بز و خیر، این است که بر با قصد انجام می شود و خيراعم است، و «نسیان و سهو و غفلت» به یک معناست، و ضد نسیان تذکر و یادآوری است، و نسیان به معنای ترک نیز آمده است مانند «نَسُوا اَللَّهَ فَنَسِيَهُمْ» یعنی ترکوا ذكر الله فخذلهم، و «تلاوت» به معنای قرائت است، و
ص: 213
« تلا يتلو» به معنای متابعت نیز آمده است، و فرق بين تلاوت و قرائت این است که قرائت جمع حروف است و تلاوت اتباع حروف است، و «عقل و فهم و معرفت و لب»به یک معناست، و ضد عقل حماقت است، و «صبر» كف نفس از هوا و هوس است، و به این خاطر ماه رمضان را ماه صبر گویند، و «قتل صبر» کشتن بعد از بستن است، و «خشوع و خضوع و تذلل و اخبات» نظائراند، و ضد خشوع تكبر است، و خضوع، در بدن است و خشوع در قلب است، و خشوع در صوت و بصر نیز آمده، مانند «خَاشِعَةٌ أَبْصَارُهُمْ» « وخشعت الأصوات» و «خاشع و متواضع و متذلل و مستکین» به یک معناست، و «يظنون» در این آیه به معنای یقین است، و «جزاء و مکافات و مقابله» به یک معناست، و «أخذ» خلاف اعراض است، و «قبول و انقیاد و طاعت و اجابت» متراد فند، و نقیض قبول امتناع است، و «شفاعت» از شفع به معنای جفت است، و مشفوع له كأنه از شفیع درخواست شفاعت می کند، و «شفاعت و وسیله و قربت و وصله» به یک معناست، و «عدل و حق و انصاف» به یک معناست، و نقیض دل جور است، و عدل در این آیه به معنای فدیه است و «نصرت و معونه و تقویت» نظائراند، و «انجاء و تنجيه و تلخيص» به یک معناست، و «نجات و خلاص و سلامت و تخلص» نیز به یک معناست، و اهل اعم از آل است، چراکه اهل البصره گفته می شود ولكن آل بصره گفته نمی شود، و «فرق» به معنای فصل بین دو چیز است، و «عفو وصفح و مغفرت و تجاوز» به یک معناست، و «عفو الله» محو ذنوب عبد است، و اصل عفو ترک است و «فَمَنْ فِي لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ» ای ترک له، والعفو ترك العقوبة، و عفو به معنای مال پاک و به معنای معروف نیز آمده است.
آیا مردم را به نیکی و (ایمان به پیامبری که صفات او را در تورات دیده اید) دعوت
ص: 214
می کنید، و خود را فراموش می نمایید؟! در حالی که شما کتاب آسمانی (تورات) را می خوانید؟! آیا تعقل نمی کنید؟! (44) از صبر(و روزه) و نماز کمک بگیرید، و نماز برای هرکسی سنگین است جزبرای خاشعان (45) آنان که يقين دارند خدای خود را ملاقات می کنند، و به سوی او بازمی گردند (46) ای بنی اسرائیل به یاد بیاورید نعمتی را که من برشما ارزانی داشتم و شما را برجهانيان فضیلت دادم (47) وبترسید از روزی که ، کسی به جای کسی مجازات نمی شود و شفاعت کسی (بدون اذن خداوند) پذیرفته نمی شود، و غرامتی از کسی قبول نمی شود، و مجرمین را یاوری نخواهد بود (48) و به یاد آورید زمانی را که ما شما را از آل فرعون نجات دادیم، آنان شما را به بدترین وضعیت شکنجه میکردند، آنان پسران شما را سر می بریدند و زنانتان را زنده میگذاردند و ما شما را (از فرعونيان) نجات دادیم و آل فرعون را مقابل چشم شما غرق کردیم (50) و به یاد آورید زمانی را که ما با موسی چهل شب (برای گرفتن فرمان ما) وعده گذاردیم و چون او به میعادگاه ما آمد شما گوساله را به جای خدای خود برگزیدید (و پرستش کردید) و در حق خود ستم کرديد (51) و سپس ما بعد از آن قصه شما را بخشیدیم تا شاید خدای خودرا شکرگزار باشید.
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (بقره/ 44)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: کسی که از هواهای نفسانی و از آفات و شهوات نفس خود خلاصی نیافته و شیطان را مغلوب نکرده و در پناه خداوند و توحید و عصمت او قرار نگرفته و امنیت الهی شامل او نشده است، صلاحیت امر به معروف و نهی از منکر ندارد، چرا که اگر دارای شرایط یادشده نباشد به هرچه امر بکند و یا از هر چه نهی بکند، حجت بر او خواهد بود و مردم از
ص: 215
او بهره ای نخواهند برد، همان گونه که خداوند می فرماید: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ» و به او گفته می شود: ای خائن؟ آیا از خلق من چیزی را مطالبه می کنی که خود به سبب آن به خویشتن خیانت نمودی و از آن بی پروا بودی؟!(1)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: این آیه خطاب به یهود است که مردم را به صدقات و ادای امانات امر می کردند و خود را فراموش می نمودند ... و آنان گروهی از رؤسای یهود و علمای آنان بودند که اموال صدقه و خیرات را از مردم می گرفتند و می خوردند و سپس عوام يهود را وامی داشتند تا بگویند: محمد صلی الله علیه و آله از حد خود تجاوز نموده و چیزی را ادعا می نماید که شایسته آن نیست و روزی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله اجتماع نمودند و تصمیم گرفتند تا بر سر رسول خدا بریزند و او را بکشند، و بزرگان آنان با عوامشان تبانی نمودند که چون با آن حضرت مجادله کنند و او را مغلوب نمایند، عوام آنان با شمشیر به آن حضرت حمله نمایند، پس رؤسای یهود به رسول خدا صلی الله علیه و آلهگفتند:
آیا شما گمان کرده ای که همانند موسی و پیامبران دیگر، رسول خدا هستی؟! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آری من گفته ام که رسول خدا هستم اما نگفته ام که نظیر موسی و سایر پیامبران دیگر هستم و من قدر خود را که خدا بزرگ نموده کوچک
ص: 216
نمی کنم چراکه پروردگار من فرموده است: «ای محمد فضلیت تو بر جمیع پیامبران و مرسلین و ملائکه مقربین، مانند فضیلت من - که رب العزة هستم - می باشد بر جمیع خلق خود» و خداوند این چنین به موسی گفت، هنگامی که گمان کرد: خداوند او را بر جمیع خلق خود فضیلت داده است.
پس این سخنان بر یهود گران آمد و تصمیم قتل رسول خدا صلی الله علیه و آله را گرفتند، و چون شمشیرهای خود را از غلاف خارج کردند، دست های خویش را به پشت بسته دیدند و دست هایشان خشکید و قدرت حرکت از آنان گرفته شد و متحیر ماندند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: جزع و بی تابی نکنید چرا که خداوند خیر شما را خواسته و شما را از این عمل بازداشته تا نتوانید ولی او را از بین ببرید و شما را مهلت داده تا نشانه حقانیت پیامبر او محمد ، و وصی و برادر او على علیه السلام برای شما آشکار شود.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای جمعیت یهود بدانید که رؤسای شما کافرند و آنان اموال شما را به ناحق گرفته و حقوق شما را غصب نموده و در حق شما ظلم کرده اند. پس رؤسای یهود گفتند: آیا حجت و نشانه پیامبری تو و وصایت برادرت علت این ادعاهای باطلی است که می کنی و مردم را بر ما میشورانی؟!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این گونه نیست که شما می گویید، بلکه اکنون خداوند عزوجل به پیامبر خود اجازه داده تا دستور بدهد، اموالی که شما از ضعفا گرفته اید و به آنان خیانت نموده اید ( با اعجاز) حاضر شود و دفاتر حسابتان نیز نزد او حاضر شوند و نیز کسانی که شما با آنان برای گرفتن اموال ضعفا تبانی نموده اید حاضر شوند و اعضا و جوارح شما و آنان شهادت بدهند که شما چه کرده اید.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ای ملائکه پروردگار من! اکنون آن اموالی که علما و رؤسای یهود از عوام خود غصب نموده اند را حاضر کنید». ناگهان مردم دیدند
ص: 217
کیسه های درهم و دینار و لباس های غصب شده و حیوانات و اموال دیگری مقابل آنان فروریخت و سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دفاتر حساب این ستمگران که به فقرا ظلم کرده اند را نیز بیاورید.
ناگهان دفاتر حساب آنان فرود آمد و چون روی زمین قرار گرفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بگیرید این دفاتر را؛ پس آنان دفاتر را گرفتند و دیدند که سهم هر قومی از یهود در آنها نوشته شده است. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به ملائکه فرمود: ای ملائکه پروردگار من! زیر نام هرکدام از این مردم عوام بنویسید که چقدر از او غصب نموده اند؟ و چون نوشته شد، معلوم گردید که علما ورؤسای یهود، ده برابر آنچه به عوام یهود پرداخته اند را برای خود برداشته اند و به آنان خیانت کرده اند...
پس رسول خدا سهم هر کدام از عوام يهود را که حاضر بودند از آن اموال به طور کامل پرداخت نمود و سهم کسانی که غایب بودند را برای آنان فرستاد و اگر مرده بودند به وارثان آنان پرداخت نمود و رؤسای یهود رسوا شدند و برخی شقاوت بر آنان غلبه نمود (و ایمان نیاوردند) و برخی از عوامشان نیز به یهودیت باقی ماندند و برخی را خدا توفیق داد و ایمان آوردند، پس آن دسته از رؤسای یهود که علاقه به اسلام پیدا کردند به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: ای محمد ما شهادت می دهیم که تو همان پیامبر افضل و وصی و برادر تو على علیه السلام نیز همان وصی اجل واکمل است، و خداوند ما را به خاطر گناهانی که انجام داده بودیم رسوا نمود، آیا اگر توبه کنیم و خطاهای خویش را جبران نماییم چگونه خواهیم بود؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر چنین کنید، در بهشت رفقای ما هستند و در دنیا اهل دین خدا و برادران ما خواهید بود و خداوند روزی شما را وسیع می نماید و چندین برابر آنچه از مال دنیا از شما گرفته شد را به شما خواهد داد، و رسوایی شما را نیز از یاد مردم خواهد برد و احدی نامی از آن به میان نخواهد آورد. پس
ص: 218
رؤسای یهود گفتند: «إِنَّا نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، وَ أَنَّكَ يَا محمدعبده وَ رَسُولُهُ وَ صَفِيُّهُ وَ خَلِيلِهِ ، وَ أَنَّ عَلِيّاً أَخُوكَ وَ وَزِيرُكَ ، وَ الْقَيِّمُ بِدِينِكَ ، وَ النَّائِبِ عَنْكَ وَ الْمُقَاتِلُ دُونِكَ ، وَ هومنك بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ موسي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدَكَ .» پس رسول خدا به آنان فرمود: اکنون شما رستگار شديد.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ» می فرماید: این آیه درباره سخن پردازها و خطبایی است که به گفته خود عمل نمی کنند. از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بر هر منبری از آنان (یعنی اهل سنت) خطیب بلیغی بالا می رود و بر خدا و رسول او و کتاب او دروغ می گوید. (2)
امام باقر علیه السلام به خیثمه فرمود: به شیعیان ما بگو: بزرگ ترین حسرت در قیامت برای کسی است که عدالت را برای مردم توصیف نماید و خود خلاف آن را عمل کند.(3)
و نیز فرمود: شدید ترین عذاب در روز قیامت برای کسی است که عدالت را
برای مردم توصیف نماید و خود خلاف آن را عمل کند.(4)
ص: 219
مرحوم کلینی در کتاب کافی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: هنگامی که خداوند عقل را آفرید او را به سخن آورد و سپس به او فرمود: از این سو بیا و او اطاعت نمود و فرمود: به آن سو بازگرد و او اطاعت نمود. سپس فرمود: به عزت و جلالم سوگند هیچ مخلوقی نزد من محبوب تر از تو نیست، و من تو را کامل نکردم مگر در کسانی که آنان را دوست میداشتم، آگاه باش که من تنها تو را امر می کنم و تنها تو را نهی می نمایم و تنها تو را کیفر می دهم و تنها تو را پاداش می دهم.(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: ای آدم من مأمور هستم که تو را مخیر نمایم تا یکی از سه چیز را انتخاب کنی، پس هرکدام را می خواهی انتخاب کن. آدم گفت: آن سه چیز کدام است ؟ جبرئیل گفت: عقل، حیا، دین. آدم گفت: من عقل راانتخاب کردم. پس جبرئیل به حیا و دین فرمود: شما به مکان خود بازگردید و او را رها کنید. حیا و دین گفتند: ما از ناحیه خداوند مأمور هستیم که از عقل جدا نشویم. جبرئیل گفت: به آنچه مأمور هستید عمل کنید و عروج نمود.(2)
ص: 220
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام می گوید: به آن حضرت عرض کردم عقل چیست؟ فرمود: عقل چیزی است که به وسيله آن خدا عبادت می شود و بهشت به دست می آید. گفتم: پس آنچه در معاویه بود چه بود؟ فرمود: آن نكرا و حیله گری و شیطنت بود، و آن شبیه به عقل است و لكن عقل نیست. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که عاقل باشد دین دارد و کسی که دین داشته باشد، اهل بهشت خواهد بود.(2)
امام کاظم علیه السلام می فرماید: لقمان به فرزند خود فرمود: در مقابل حق تواضع کن تا عاقل ترین مردم باشی و بدان که آدم کیس و عاقل برای پذیرفتن حق کمیاب است و بدان که دنیا دریای عمیق و خطرناکی است و تو باید کشتی نجات خود را روی این دریای خطرناک تقوا قرار بدهی و... (3)
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ (بقره/ 45)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(4) این آیه خطاب به همه یهودیان و کفار و مشرکین .
ص: 221
(و مسلمین) است و مقصود از صبر، صبر از حرام و صبر بر ادای امانات و صبر از ریاست های باطل و صبر بر اعتراف به مقام نبوت رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و صبر بر قبول امامت و خلافت وصى او على علیه السلام است. و نیز مقصود از صبر، صبر بر خدمت (و اطاعت از) رسول خدا و امیرالمؤمنین علیه السلام و خدمت (و اطاعت از) کسانی که آنان امر به خدمت (و اطاعتشان) می کنند می باشد و پاداش آن استحقاق رضوان و غفران الهی و نعمت های ابدی بهشت - درجوار خدای رحمان - و هم نشینی با خوبان از مؤمنین و لذت مشاهده نورانیت و عزت حضرت محمد صلی الله علیه و آله - سید اولین و آخرین - وعلى علیه السلام - سید وصيين - و نیکان وسادات برگزیده خداوند است؛ آری مشاهده عظمت و عزت محمد و آل محمد - صلوات الله عليهم اجمعین - در آن عالم از هر نعمتی شیرین تر و مسرت بخش تر است و آن بهترین وسیله است برای رسیدن به نعمت های دیگر بهشتی.
ص: 222
سپس می فرماید: مقصود از استعانت به نماز، کمک گرفتن از اقامه نمازهای پنج گانه واجب شبانه روزی است و کلمه «وَالصَّلَاةِ» شامل صلوات بر محمد و آل طیبین او نیز می شود (و آن سبب نزدیک شدن به درجات بهشتی خواهد بود). تا این که می فرماید: مقصود از جمله «وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ» نمازهای پنج گانه و صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام است، مشروط به انقياد و اطاعت از اوامر و دستورات آنان و ایمان به امور سری و آشکارشان و پرهیز از معارضه آنان و گفتن: برای چه و دلیل آن چیست؟ می باشد و مقصود از «الْخَاشِعِينَ» ترس از عذاب و عقاب و مخالفت خداوند است نسبت به بزرگترین واجبات اسلام (مانند نمازهای واجب و اطاعت از اولیای خداوند).
امام صادق علیه السلام می فرماید: صبر در این آیه به معنای روزه است.
و در سخن دیگری می فرماید: هنگامی که برای انسان پیش آمد سختی بشود باید روزه بگیرد (تا مشکل او حل شود)، همان گونه که خداوند می فرماید:«وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ» .(1)
امام رضا علیه السلام می فرماید: صبر بر بلا زیبا و نیکوست و افضل از آن صبر بر محارم (یعنی کارهای حرام) است.
و نیز می فرماید: روز قیامت منادی خداوند ندا می کند: صابران کجایند؟ پس عده ای سر بالا می کنند، و به آنان گفته می شود: بدون حساب داخل بهشت شوید، پس ملائکه آنان را ملاقات می کنند و می گویند: اعمال شما چه بوده است؟ و چون می گویند: «ما بر طاعت خدا و معصیت خدا صبر می کردیم»
ص: 223
ملائکه می گویند: چه نیکوست پاداش شما!(1)
الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (بقره/ 46)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «يَظُنُّونَ» در این آیه به معنای «يُوقِنُونَ » است یعنی گمان آنان يقين است و مقصود از لقای پروردگار قیامت است.(2)
حضرت رضا علیه السلام می فرماید: مقصود از آن گنجی که در قصه موسی و خضر خداوند می فرماید: «وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ»(3) این جملات بوده است: «بسم اللّه الرَّحمنِ الرَّحِيمِ عَجَبٌ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ كَيْفَ يَفرَحُ وَ عَجَبٌ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدِيرِ كَيْفَ يَحْزَنُ وَ عَجَبٌ لِمَنْ رَأَيِ اَلدُّنْيَا و تقلُّبها بِأَهْلِهَا كَيْفَ يَرْكَنُ إِلَيْها... »؛ یعنی من تعجب می کنم از کسی که یقین به مرگ دارد، چگونه شاد می باشد و تعجب می کنم از کسی که یقین به تقدیر خداوند دارد، چگونه (برای روزی خود) اندوه پیدا می کند و تعجب می کنم از کسی که دنیا و بی اعتباری های آن را می بیند، چگونه بر آن اعتماد می کند و به آن دل می بندد.(4)
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (بقره / 47)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(5) مقصود از «نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ»نعمت نبوت
ص: 224
حضرت موسی و هارون است و خداوند می فرماید: نبوت آنان سبب هدایت شما شد و شما را به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و وصی او على علیه السلام و امامت عترت پاک اولا هدایت نمود و از شما (بنی اسرائیل) نسبت به ولایت آنان عهد و پیمان گرفت و فرمود: اگر به این عهد و میثاق من عمل کنید، ملوک و پادشاهان بهشت خواهید بود و مستحق رضوان و کرامت الهی خواهید شد.
«وأنّي فَضلُكُم عَلَى العالَمينَ» یعنی من در زمان موسی و هارون شما را از نظر دین و از نظر دنیا بر همه مردم زمانتان فضیلت دادم.
سپس فرمود: اما تفضيل آنان در دین، به خاطر پذیرفتن نبوت پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و ولایت علی علیه السلام و اولاد پاک او علیهم السلام بوده است، و اما تفضيل آنان در دنیا به این بوده که خداوند می فرماید: من ابر را بر سر آنان سایه افکندم، و «من و سلوی» را برای آنان فرستادم و از وسط سنگ، آب گوارا برای آنان درآوردم و آنان را سیراب نمودم و دریای نیل را برای عبور آنان شکافتم و آنان را نجات دادم و دشمنانشان که فرعون و قوم او بودند را غرق نمودم و به این وسیله آنان را بر مردم زمانشان که از راه حق منحرف بودند فضیلت دادم. سپس خداوند به بنی اسرائیل می فرماید: حال که من
ص: 225
پیشینیان شما را در آن زمان به خاطر پذیرفتن ولایت محمد و آل او علیهم السلام فضیلت دادم، شما اکنون سزاوارترید که من فضل خود را بر شما بیفزایم مشروط به آن که به عهد و میثاق خود - درباره محمد و آل و محمد صوات الله علیهم اجمعین - وفادار باشید.
وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ(بقره / 48)
امام صادق علیه السلام می فرماید: مقصود از «وَاتَّقُوا يَوْمًا» روز مرگ و مردن است که در آن روز شفاعت و فدا دادن برای محتضر سودی ندارد و اما در قیامت، ما اهل البيت همه گونه از شیعیانمان شفاعت خواهیم نمود. سپس فرمود: ما بر اعراف - که محلی است بین بهشت و دوزخ - قرار می گیریم یعنی محمد و على و فاطمه و حسن و حسین و پاکان از آل آنان علیهم السلام در آن محل حاضر می شویم و شیعیان خود را در عرصات قیامت می بینیم، پس هرکدام مقصر بوده باشند و در سختی قرار گرفته باشند، ما خوبان از شیعیانمان را به مانند سلمان و مقداد و ابی ذر و عمار و امثال آنان که در هر زمان از شیعیان ما می زیسته اند را می فرستیم و آنان مانند باز شکاری و امثال آن، آنها را از بین مردم بر می دارند و همانند عروسی که به زفاف می برند آنان را به بهشت خواهند برد و برای نجات دیگران از دوستانمان نیز خوبان از شیعیانمان را می فرستیم و آنان نیز همانند پرنده ای که
ص: 226
دانه خود را از روی زمین برمی دارد، از بین عرصات قیامت آنان را بر می گیرند و به بهشت می رسانند و نزد ما می آورند.
سپس فرمود: و چون یکی از شیعیان گنهکار ما را که دارای ولایت ما و اهل تقیه و رعایت حقوق برادران دینی خود بوده - می آورند، در مقابل او یکصد نفرتا یکصد هزار نفر از نصاب و دشمنان ما را قرار می دهند و به آن شیعه گفته می شود: اینها فدای تو می شوند و به جای تو به دوزخ می روند. پس مأمورین، گنهکاران شیعیان ما را به بهشت می برند، و نصاب و دشمنان ما را به جای آنان به دوزخ خواهند برد، همان گونه که خداوند می فرماید: «رُبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا- یعنی بالولایة- لَوْ كَانُوا مُسْلِمِينَ »؛(1) فِی اَلدُّنْیَا مُنْقَادِینَ لِلْإِمَامَهِ، لِیُجْعَلَ مُخَالِفُوهُمْ فِدَاءَهُمْ مِنَ اَلنَّارِ » یعنی در قیامت منکرین ولایت اهل البیت علیهم السلام آرزو می کنند که ای کاش در دنیا مسلمان و مطيع امام خود می بودند تا مخالفين آنان فدایشان بشوند و به جایشان به دوزخ بروند. (2)
ص: 227
وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (بقره/ 49 )
امام عسکری علیه السلام می فرماید: این آیه خطاب به بنی اسرائیل است، و خداوند به آنان می فرماید: به یاد بیاورید که ما پیشینیان شما را که از خویشان فرعون بوده اند از ظلم آل فرعون نجات دادیم و آل فرعون شما را به کار می گرفتند و شکنجه می کردند.
سپس امام عسکری علیه السلام می فرماید: یکی از شکنجه های فرعون به بنی اسرائیل این بود که آنان را به کار بنایی و جابه جا کردن مصالح ساختمانی تکلیف می نمود و برای آن که فرار نکنند دستور می داد تا آنان را ببندند و با این حال مواد ساختمانی را از نردبان ها بالا ببرند، از این رو برخی از آنان سقوط می کردند و می مردند و یا زمین گیر می شدند و فرعونیان باکی از آن نداشتند، تا این که به موسی علیه السلام وحی شد: به آنان بگو: هیچ کاری را بدون صلوات بر محمد و آل طیبین او علیهم السلام شروع نکنند تا کارهای سخت برایشان آسان شود و چون بنی اسرائیل به این دستور عمل کردند، کار برای آنان آسان شد، و موسی علیه السلام دستور داد کسانی که به خاطرفراموش کردن صلوات سقوط نموده و یا زمین گیر شده اند صلوات را در باطن خود بگویند و یا اگر قدرت گفتن آن را ندارند برای آنان گفته شود پس به این
ص: 228
دستور عمل کردند و به پا خاستند و سالم ماندند.
و در تفسير «يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ» فرمود: (منجمین) به فرعون گفتند: در بنی اسرائیل فرزندی به دنیا خواهد آمد و هلاکت و زوال سلطنت تو، به دست او انجام خواهد گرفت، از این رو فرعون دستور داد تا هر فرزند پسری از بنیاسرائیل به دنیا می آید را ذبح کنند و بکشند و چون زن های باردار فرزندان خود را در معرض کشته شدن دیدند، برخی از آنان به آن قابله ای که مأمور آن ها بود رشوه دادند تا فرزند آنان را پنهان نماید و فرعونیان را از آن آگاه نسازند و چون به دنیا آمد او را به صحرا و یا غاری و یا مکان پنهانی قرار بدهد و ده مرتبه بالای سر او صلوات بر محمد و آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - بفرستد تا خداوند ملکی را مأمور تربیت او نماید و با یک انگشت خود شیر به او بدهد و با انگشت دیگر غذای نرم و مناسبی به او بدهد تا نسل بنی اسرائیل برقرار بماند. از این رو بیشتر فرزندان بنی اسرائیل سالم ماندند، و نسل آنان منقرض نشد.
سپس فرمود: مقصود از «وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ» و این است که فرعونیان فرزندان دختر بنی اسرائیل را باقی می گذاردند و آنان را کنیزان خود قرار می دادند، پس بنی اسرائیل پریشان حال نزد موسی علیه السلام آمدند و گفتند: فرعونیان دختران و خواهران ما را مورد تجاوز قرار می دهند، و خداوند دستور داد تا اگر دختران بنی اسرائیل احساس چنین خطری را بکنند، بر محمد و آل محمد علیهم السلام صلوات بفرستند و خداوند به برکت صلوات آنان، فرعونیان را از این تجاوز جلوگیری نمود و آنان نمی توانستند به دختران بنی اسرائیل تجاوز بکنند.
از این رو خداوند می فرماید:«وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ» یعنی نجات شما از چنین خطر، نعمت بزرگی بوده از خداوند بر شما. (1)
ص: 229
وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (بقره/ 50)
امام عسکری علیه السلام در معنای این آیه می فرماید: ای بنی اسرائیل به یاد بیاورید زمانی را که ما (برای نجات شما از آل فرعون) آب دریا را باز نمودیم و راهی برای عبور شما در آن قرار دادیم و شما را از دریا نجات دادیم و فرعونیان را مقابل چشم شما غرق نمودیم.
سپس می فرماید: علت نجات بنی اسرائیل این بود که موسی علیه السلام هنگامی که با قوم خود به دریا رسیدند (و فرعونیان آنان را تعقیب می کردند) خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد: به بنی اسرائیل بگو: توحید مرا در قلب های خود تجدید کنید و به نبوت بهترین بندگان من حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ولایت علی علیه السلام برادر محمد صلی الله علیه و آله و پاکان از آل او علیهم السلام اعتراف نمایید و بگویید: «خدایا به آبروی آنان ما را از روی این آب عبور ده» و اگر چنین بگویید، آب برای شما تبدیل به زمین می شود. و چون موسی علیه السلام این خبر را به آنان داد، بنی اسرائیل گفتند:
آیا می خواهی ما را از آنچه می ترسیدیم (یعنی مرگ) باز گرفتار آن بکنی و ما را در این دریای عمیق بیندازی؟ در حالی که ما نمی دانیم چه بر سرمان خواهد آمد؟ پس یکی از بنی اسرائیل به نام «کالب بن يوحنا» که بر مرکب خود سوار بود و عرض دریا چهار فرسخ بود - به موسی علی گفت: ای پیامبر خدا آیا خدا امر کرده است که ما این کلمات را بگوییم و از آب عبور نماییم؟ موسی علیه السلام فرمود: آری. کالب گفت: اکنون شما نیز مرا به این عمل امر می کنی؟ فرمود: آری. پس کالب ایستاد و توحید خداوند و نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ولایت علی بن ابی طالب و آل او علیه السلام را به قلب خود عبور داد و گفت:
«خدایا به آبروی آنان مرا از روی این آب عبور ده» و سپس با اسب خود بر آن آب
ص: 230
زد و آب برای او مانند زمین نرمی شد و عرض دریا را طی کرد و سپس بازگشت و نزد موسی علیه السلام آمد و به بنی اسرائیل گفت: از موسی علیه السلام اطاعت کنید و بدانید که این دعا کلید باز شدن درهای بهشت، و بسته شدن درهای دوزخ، و رسیدن ارزاق و روزی مردم، و سبب خوشنودی خدای رحمان و نگهبان و خلاق عالمیان است. پس بنی اسرائیل این سخنان را نپذیرفتند و گفتند: ما جز بر روی زمین حرکت نخواهیم کرد. از این رو خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود :«أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ »(1)یعنی عصای خود را به دریا بزن و بگو: خدایا به آبروی محمد و آل پاک او دریا را بر ما بشکاف و چون موسی ما چنین گفت: دریا شکافته شد و زمین آن تا آخر ظاهر گردید و موسی علیه السلام به بنی اسرائیل فرمود: داخل شوید. بنی اسرائیل گفتند: زمین دریا گل آلود است و ما هراس داریم که در آن فروبریم و هلاک شویم.
پس خداوند به موسی علیه السلام فرمود: ای موسی بگو: «خدایا به حق محمد و آل پاک او زمین دریا را بخشکان» و چون موسی علیه السلام چنین گفت خداوند باد صبا را فرستاد و زمین دریا را خشکاند و موسی علیه السلام
به بنی اسرائیل فرمود: داخل دریا شوید. بنی اسرائیل گفتند: ای پیامبر خدا ما دوازده قبیله هستیم و اگر داخل دریا بشویم هر قبیله ای می خواهد از قبیله دیگر سبقت بگیرد و ایمن از اختلاف و نزاع نیستیم و اگر برای هر قبیله راه جداگانه ای باشد ایمن از اختلاف هستیم.
پس خداوند به موسی فرمود: با عصای خود دوازده مرتبه، در دوازده جای دریا بزن و بگو: «خدایا به آبروی محمد و آل پاک او علیهم السلام دوازده راه در دریا برای ما باز نما و زمین آنرا خشک کن. و چون دعای او مستجاب شد موسی علی به بنی اسرائیل فرمود: داخل دریا شوید. بنی اسرائیل گفتند: ما اگر از این راه ها داخل شویم از حال همدیگر آگاه نیستیم و هیچ قبیله ای نمی داند بر سر قبیله دیگر چه آمده است؟
ص: 231
پس خداوند به موسی علیه السلام فرمود: با عصای خود به هر قسمت از این آب ها بزن و بگو: خدایا به آبروی محمد و آل پاک او بین این آب ها روزنه هایی قرار بده تا بنی اسرائیل همدیگر را ببینند، این خواسته نیز انجام گرفت و بنی اسرائیل وارد دریا شدند و چون خارج گردیدند، فرعون وقوم او نیز داخل دریا شدند و چون خواستند از دریا خارج شوند خداوند دستور داد تا آب ها به هم پیوستند و فرعون وقوم او غرق شدند و بنی اسرائیل به آنان نگاه می کردند، چنان که خداوند می فرماید: «وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»
امام عسکری علیه السلام سپس فرمود: خداوند به بنی اسرائیل زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرماید: خداوند با گذشتگان شما به خاطر حضرت محمد صلی الله علیه و آله این گونه عمل نمود و موسی علیه السلام نیز خدا را به حق آنان خواند تا پدران شما نجات یافتند، اکنون شما نیز عاقلانه فکر کنید و با دیدن محمد [و معجزاتی که از او مشاهده نمودید] به او و آل او ایمان بیاورید.(1)
وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ(بقره/ 51)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: حضرت موسی بن عمران به بنی اسرائیل همواره می گفت: اگر خداوند شما را نجات داد و دشمنان شما را هلاک نمود، من کتابی از طرف خداوند برای شما می آورم که مشتمل بر اوامر و نواهی و مواعظ وعبرت ها و مشتمل ها باشد و چون خداوند فرعونیان را هلاک نمود به موسی علیه السلام دستور داد تا برای مناجات به کوه طور برود و در پایین کوه، سی روز روزه بگیرد؛ و موسی علیه السلام گمان کرد که خداوند در پایان سی روز به او آن کتاب را خواهد.
ص: 232
داد، پس سی روز در پایین کوه روزه گرفت و چون روز آخر تمام شد، قبل از افطار مسواک نمود (تا با دهان پاک و خوشبو به مناجات پروردگار خود برود) پس خداوند به او وحی نمود: ای موسی آیا نمی دانی که بوی دهان روزه دار نزد من از بوی مشک بهتر است؟ اکنون ده روز دیگر روزه بگیر و هنگام افطار مسواک نکن؛ پس موسی علی چنین کرد و وعده خدا بر این بود که پس از چهل شب کتاب (تورات) را به موسی بدهد و خداوند کتاب تورات را به موسی علیه السلام داد.
از سویی سامری نزد ضعفای بنی اسرائیل آمد و گفت: موسی به شما وعده داد که تورات را پس از سی روز برای شما بیاورد و آن سی روز گذشته و به چهل شب و روز رسیده است و موسی خطا نموده و اکنون پروردگار شما آمده و می خواهد بگوید من خود می توانم خویش را به شما معرفی نمایم و شما را به سوی خود دعوت نمایم و نیازی نیست که من موسی را به سوی شما بفرستم.
سپس سامری گوساله ای که به دست خود ساخته بود را نزد مردم آورد و گفت: این خدای شماست. مردم گفتند: چگونه گوساله می تواند خدای ما باشد؟! سامری گفت: خداوند به وسیله این گوساله با شما سخن می گوید، همان گونه که به وسیله آن درخت با موسی سخن گفت، پس خدای شما در این گوساله است همان گونه که در آن درخت بود و با موسی سخن گفت و با این سخنان، مردم را فریب داد و گمراه نمود و مردم گوساله را پرستیدند. و چون موسی علیه السلام به قوم خود بازگشت، به گوساله گفت: آیا همان گونه که مردم گمان کرده اند پروردگار ما در تو قرار دارد؟ پس گوساله به امر الهی به سخن آمد و گفت: پروردگار ما اجل از آن است که در گوساله قرار بگیرد و یا در آن شجره قرار گرفته باشد و یا در مکان دیگری قرار بگیرد (چراکه او خالق مکان و هر موجودی است و هیچ چیزی نمی تواند حاوی او باشد) سپس گفت: ای موسی به خدا سوگند، گوساله جای
ص: 233
خداوند نیست ولكن سامری گوساله ای را درست کرد و پشت او را به دیوار قرار داد و سوراخی از دیوار به پشت گوساله باز نمود و برخی از مرده خودرا گفت تا دهان خود را به نشیمن گاه گوساله قرار بدهد و بگوید: «هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى»(1). سپس گوساله سامری به موسی علیه السلام گفت: علت این که مردم مرا پرستیدند و مرا خدای خود دانستند این بود که آنان از صلوات بر محمد و آل پاک او سستی می کردند و نبوت محمد و ولایت وصی او را انکار می نمودند و این عمل، آنان را واداشت که مرا خدای خود قرار بدهند.
از این رو خداوند در این آیه به بنی اسرائیل می فرماید: شما که می دانید خداوند گوساله پرستان را به خاطر سستی و بی اعتنایی به صلوات بر محمد و وصی او على (و آل آن حضرت علیه السلام) خوار و ذلیل نمود، چگونه نمی ترسید که خذلان و خواری بزرگ تری – به خاطر دشمنی با محمد و على - برای شما قرار بدهد؟! در حالی که شما اکنون حضرت محمد و على علیه السلام را مشاهده نمودید و حقانیت آنان بر شما ثابت گردید ؟!
سپس امام عسکری علیه السلام در تفسير «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدُ ذَلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» فرمود: خداوند می فرماید: ما پیشینیان شما را به خاطر پرستش گوساله بخشیدم و آنان را عفو نمودیم، تا شاید شما بنی اسرائیل که در عصر حضرت محمد صلی الله علیه و آله هستید، بر نعمتی که ما بر شما و پیشینیان شما ارزانی داشتیم شاکر باشید، (و آیین این پیامبر را بپذیرید).
امام عسکری علیه السلام سپس فرمود: خداوند عزوجل به این خاطر آنان را بخشید که خدا را به محمد و آل پاک محمد صلی الله علیه و آله خواندند و ولایتشان را پذیرفتند.
نویسنده گوید: از این آیه و از آیه «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ
ص: 234
الرَّحِيمُ»(1)و آیات دیگری از قرآن که گذشت و خواهد آمد ظاهر می شود که هر کس خدا را به حق آنان سوگند بدهد، و حق آنان را شناخته باشد، خداوند او را نجات خواهد داد و دعای او را مستجاب می نماید و گناهان او را می آمرزد، برای نمونه به دو مورد آنها که در روایات شیعه و اهل سنت آمده اشاره می کنیم.
صفوان جمال گوید: خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم دیدم که آن حضرت این آیه را تلاوت می نمود:«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» و سپس روی مبارک به من نمود و فرمود: ای صفوان خداوند متعال به آدم الهام نمود تا به عرش نگاه کند و چون آدم نور پنج نفر را دید که خدا را تسبیح و تقدیس می کنند عرضه داشت: خدایا این ها کیانند؟ خطاب شد: ای آدم اینها برگزیدگان از مخلوق من هستند و اگر وجود اینها نبود من بهشت و دوزخ را نمی آفریدم، همانا من بهشت را برای آنان و دوستانشان آفريدم و آتش را برای دشمنانشان آفریدم و اگر بنده ای از بندگان من به اندازه کوه های بزرگ گناه کرده باشد و سپس مرا به حق آنان سوگند بدهد (و به آبروی آنان به من توسل پیدا کند) من او را خواهم بخشید.
از این رو هنگامی که آدم در آن خطا واقع شد، عرضه داشت: خدایا به حق این اشباح (نورانی) مرا ببخش و خداوند به او وحی نمود: (حال که) تو توسل به برگزیدگان من پیدا کردی من تو را بخشیدم. آدم عرض کرد: خدایا تو را سوگند می دهم به آن مغفرتی که مرا به آن بخشیدی به من خبر دهی آنان کیانند؟ خطاب شد: ای آدم! آنان پنج نفر از فرزندان تو هستند و حق آنان نزد من بزرگ است و من
ص: 235
نام های آنان را از نام خود گرفتم، من محمود هستم و این محمد است و من على (أعلى ) هستم و این علت است و من فاطر هستم و این فاطمه است و من محسن هستم و این حسن است و من (قديم) الإحسان هستم و این حسین است.
عبدالله بن مسعود گوید: روزی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدم و عرضه داشتم: ای رسول خدا حق را به من نشان ده تا از آن جدا نشوم.» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: داخل اتاق شو تا حق را ببینی. پس من داخل شدم و علی بن ابی طالب علیه السلام را دیدم که در حال نماز بود و در رکوع و سجود خود می گفت: «خدایا به حق بنده و رسول خود محمد صلی الله علیه و آله گنهکاران از شیعیان من را ببخش» پس خارج شدم تا این خبر را به رسول خدا صلی الله علیه و آله بدهم، ناگهان دیدم او نیز در حال نماز است و می گوید:
خدایا به حق بنده خود علی بن ابی طالب علیه السلام گنهکاران از امت من را ببخش» پس من از این سخن تعجب نمودم و مدهوش شدم و رسول خدا صلی الله علیه و آله سر مبارک خود را بالا نمود و فرمود: «ای عبدالله مسعود آیا بعد از ایمان، کافر شدی؟! گفتم : یا رسول الله هرگز کافر نشدم ولیکن دیدم على علیه السلام خدا را به حق شما سوگند می دهد و شما را نیز دیدم که خدا را به حق علی سوگند می دهید، از این رو متحير ماندم که کدام یک از شما در پیشگاه خداوند افضل هستید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بنشین و چون من مقابل آن حضرت نشستم، فرمود: خداوند من و على را دو هزار سال قبل از خلقت این مردم که نه تقدیسی بود و نه تسبیحی - از نور عظمت خود آفرید و سپس از نور من آسمان ها وزمین را خلق کرد و به خدا سوگند من از آسمان ها و زمین افضل هستم، سپس نور على علیه السلام را خلق نمود و از آن عرش
ص: 236
کرسی را آفرید، در حالی که على علیه السلام افضل از عرش و کرسی می باشد، و سپس نور حسن علیه السلام را آفرید، و از نور او لوح و قلم را آفرید، در حالی که حسن علیه السلام افضل از لوح و قلم می باشد و سپس نور حسین علیه السلام را آفرید و از نور او بهشت و حورالعین را خلق نمود و به خدا سوگند حسین علیه السلام از بهشت و حورالعين افضل می باشد و سپس خداوند شرق و غرب عالم را در تاریکی فرو برد، از این رو ملائکه به درگاه خدا شکوه نمودند و از او خواستند تا آنان را از تاریکی نجات دهد. پس خداوند به کلمه ای تکلم نمود و از آن روح را آفرید و سپس کلمه دیگری تکلم نمود و از آن نور را آفرید و نور را به آن روح افزود و آن دو را مقابل عرش خود قرار داد و شرق و غرب عالم از آن روشن شد و آن نور فاطمه زهرا بود و چون عالم به واسطه او روشن شد او را زهرا نامید، چرا که از نور او آسمان ها را روشن نمود.
سپس فرمود: ای عبدالله مسعود چون قیامت برپا شود خداوند به علی بن ابی طالب و به من می فرماید: «هر که را خواهید داخل بهشت کنید و هر که را خواهید داخل آتش نمایید» همان گونه که خداوند می فرماید: «أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ»(1) و کافر کسی است که نبوت من را انکار کند و عنید کسی است که ولایت علی بن ابی طالب را انکار نماید، بنابراین، دوزخ و آتش مخصوص دشمنان اوست و بهشت مخصوص شیعیان و دوستان اوست.(2)
مرحوم مقدس اردبیلی در کتاب مجمع الفائده از کتاب بشارة المصطفى لشيعة على المرتضی تصنيف عالم بزرگوار و زاهد و باتقوا سید بن طاوس حسینی رحمة الله نقل
ص: 237
نموده که گوید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که بسیار شاد و مسرور بود وارد بر امیرالمؤمنین علیه السلام شد و پس از سلام و پاسخ، نشست و امیرالمؤمنین علیه السلام تعجب نمود و عرضه داشت: یا رسول الله من تا کنون مانند امروز شما را شاد و مسرور ندیده بودم ؟!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عزیزم آمده ام تو را بشارت بدهم. سپس فرمود: در همین ساعت جبرئیل بر من نازل شد و گفت: خدایت تو را سلام می رساند و می فرماید: « به على بشارت بده که شیعیان او از صالح و عاصی اهل بهشت خواهند بود» و چون امیرالمؤمنین علیه السلام این سخن را شنید در پیشگاه خداوند به خاک افتاد و سجده نمود و دست های مبارک خود را به طرف آسمان بالا برد و سپس فرمود: «من خدا را بر خود گواه می گیرم که نصف حسنات و اعمال نیک خود را به شیعیانم بخشیدم.» پس حضرت فاطمه علیها السلام نیز فرمود: «خدایا تو شاهد باش که من نیز نصف حسنات و کارهای نیک خود را به شیعیان علی بخشیدم.» سپس امام حسن و امام حسین علیهما السلام نیز چنین گفتند و پس از آنان رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «شما از من کریم تر نیستید، خدایا تو بر من گواه باش که من نیز نصف حسنات و کارهای نیک خود را به شیعیان علی بخشیدم.» پس خداوند به رسول خود وحی نمود: شما از من کریم تر نیستید، همانا من، جمیع گناهان شیعیان و دوستان على را بخشیدم.(1)
سپس مقدس اردبیلی گوید: در حدیث صحیحی از ابی شبل نقل شده که امام صادق علیه السلام به اصحاب خود فرمود: کسی که شما را با همین وضعی که دارید دوست بدارد داخل بهشت می شود گرچه اعتقاد او مانند اعتقاد شما نباشد.(2)
ص: 238
وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (53)وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (54)وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (55)ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (56)وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (57)وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ (58)
«فرقان» مصدر فرقت بين المسيئين فرقا و فرقانا است، و هر چیزی که فارق بين دو چیز است را فرقان گویند، از این رو به کتاب خدا فرقان گفته می شود، چراکه فارق بين حق و باطل است، و روز جنگ بدر را خداوند فرقان نامیده، به خاطر این که خداوند در آن روز حق را از باطل جدا ساخت، و نیز نتیجه تقوا را خداوند
ص: 239
فرقان قرار داده، چراکه افراد با تقوا نیروی فارق بين حق و باطل پیدا می کنند،
چنان که خداوند می فرماید: ««وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا »و یا می فرماید: «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»و یا می فرماید: «وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ» و « باری» به معنای خالق وصانع است، و «ایمان» به معنای تصدیق و باور است و «آمن» بالام وباء متعدی می شود مانند «آمن به» و «آمن له» و «رؤیت» به معنای ادراک با چشم است و به معنای علم و به معنای نظر و اعتقاد نیز آمده است، و «جهر و علامت و معاینه» نظائراند، و «جهر بكامه» یعنی أعلن بكلامه و ضد جهر سر است، و اصل معنای جهر ظهور است، و فرق بین جهرو رؤیت این است که جهر در مبصرات و مسموعات و محسوسات است و رؤیت بسا در خواب و یا در قلب است، و «صاعقه» یا آتشی است که از آسمان می آید مانند «فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ »و یا به معنای عذاب است مانند «أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ»و «بعث» به معنای حرکت دادن چیزی از محل خود می باشد مانند «بعثت فلانا لحاجتی» و روز قیامت را «يوم البعث» گویند، چراکه مردم از قبور خود در آن روز برای قیامت برانگیخته می شوند، و اصل «بعث» به معنای ارسال است، و «ظله وغمامه و ستر» نظائراند، و «ظل الشجر» یعنی سترها، و «لا أزال الله عنا ظل فلان» یعنی ستره، و به تاریکی شب نیز «ظل» گفته می شود و «من» به معنای احسان است و خداوند به بندگان خود مان است، و «من» که بر بنی اسرائیل نازل شد احسان خداوند بود و «سلوی» پرنده ای است و به او «بلدرچین» گویند، و «حطه» از حط به معنای وضع و خفض است یعنی پایین افتادن گناه از دوش گنهکار است.
(ای بنی اسرائیل به یاد بیاورید). زمانی را که ما به موسی کتاب و فرقان [یعنی چیزی
ص: 240
که وسیله تشخیص حق از باطل است را) دادیم، تا شاید شما هدایت شويد (53) و به یاد بیاورید زمانی را که موسی علیه السلام به قوم خود فرمود: شما با پرستش گوساله به خود ظلم کردید، پس توبه کنید و( توبه شما این است که) همدیگر را بکشید و این کار نزد خداوند برای شما بهترخواهد بود. و با این کارخدا توبه شما را پذیرفت و او بسیار مهربان و توبه پذیراست (54) و (به یاد بیاورید) زمانی را که شما به موسی علیه السلام گفتید: ما به توایمان نمی آوریم تا خدای خود را آشکار ببینیم و با این سخن صاعقه آمد و شما را گرفت (و هلاک شدید) و شما آن را مشاهده نمودید (55) سپس ما شما را زنده کردیم تا شاید شاکر باشید (56) ما ابررا برای شما سایبان قرار دادیم و (نعمت های خود را مانند) من (که نوعی از صمغ شیرین است) و سلوى (که نوعی از پرنده است) را برای شما فرستادیم (و گفتیم:) از نعمت های پاكيز ما بخوريد. (ولكن گروهی به خود ظلم کردند) و آنان به ما ظلم نکردند بلکه به خود ظلم نمودند (57) و به یاد بیاورید زمانی را که ما به شما گفتیم: در این قریه (وشهر بیت المقدس) وارد شوید و از نعمت های فراوان آن هرگونه که می خواهید بخورید و از درب (بیت المقدس) با خضوع وارد شوید و بگوييد: خداوندا گناهان ما را بريز و اگر چنين كنيد، ما از خطای شما می گذریم و به نیکوکاران شما پاداش بیشتری خواهیم داد (58) ولكن افراد ستمکار از روی استهزاء این سخن را به گونه دیگری تبدیل نمودند و ما برآنان عذابی از آسمان فرستادیم،
چراکه فاسق بودند (59)
وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (بقره / 53)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:(1) یعنی «ای بنی اسرائیل به یاد
ص: 241
بیاورید زمانی را که ما به موسی علیه السلام کتاب تورات را دادیم، و از بنی اسرائیل آن زمان پیمان ایمان و اطاعت از موسی علیه السلام را گرفتیم و فرقان را نیز به او دادیم تا به وسیله آن حق از باطل تمیز داده شود و اهل حق نیز از اهل باطل جدا شوند و پس از آن که خداوند بنی اسرائیل را به کتاب و ایمان به آن واطاعت از موسی علیه السلام گرامی داشت، به موسی علیه السلام وحی نمود: «ای موسی! کتاب همین تورات است که بنی اسرائیل به آن اقرار نمودند، و اما فرقان فارق بين مؤمنین و کافرین، و اهل حق و اهل باطل است و تو باید نسبت به آن از بنی اسرائیل عهد و پیمان بگیری و من نیز سوگند یاد نموده ام که ایمان و عمل هیچ کسی را نپذیرم جز آن که به فرقان ایمان
ص: 242
آورده باشد».
موسی علیه السلام عرضه داشت: پروردگارا، فرقان چیست؟ خطاب شد: ای موسی باید از بنی اسرائیل پیمان بگیری که: محمد صلی الله علیه و آله بهترین پیامبران و آقای مرسلین (و خیرالبشر) می باشد و برادر او على علیه السلام نیز بهترین اوصيا است و اولیای او یعنی امامان بعد از او که مردم را به راه مستقیم هدایت می نمایند، آقا و سید خلق خدایند و شیعیان آنان نیز که اوامر و نواهی او را رعایت می کنند و تسلیم جانشینان او هستند، ستاره های فردوس اعلی و پادشاهان جنات عدن می باشند.
پس موسی علیه السلام این پیمان را بین بنی اسرائیل مطرح نمود، برخی آن را حق دانسته و به آن معتقد شدند و برخی تنها با زبان خود به آن اقرار نمودند و ایمان قلبی به آن پیدا نکردند و هر کدام از روی اعتقاد آن را پذیرفتند، نوری در پیشانی آنان ظاهر شد و هر کدام تنها به زبان اقرار کردند آن نور را نداشتند، و این همان فرقانی بود که خداوند عزوجل به موسی علیه السلام داد و به وسیله آن اهل حق از اهل باطل تمیز داده می شدند. سپس فرمود: «لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» یعنی ما فرقان را فرستادیم تا شما بنی اسرائیل بدانید: آن چیزی که سبب شرافت بنده نزد خداوند است اعتقاد به ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام می باشد و پیشینیان شما نیز با پذیرفتن ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام شرافت پیدا کردند.
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ(بقره/ 54)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله
ص: 243
می فرماید: به یاد بیاورید زمانی را که موسی علیه السلام به قوم خود - که گوساله را پرستیده بودند - گفت: شما به خویشتن ستم کردید و گوساله را خدای خود قرار دادید، پس توبه کنید و به خدای خود بازگردید، همانا او شما را آفرید و به صورت انسان قرار داد، از این رو باید برای قبول شدن توبه شما، کسانی که گوساله نپرستیده اند، گوساله پرستان را بکشند و این کشته شدن برای شما نزد خداوند بهتر از آن است که زنده بمانید و آمرزيده نشوید و سرانجام کار شما به آتش باشد و اگر کشته شوید، توبه شما پذیرفته می شود و خداوند کشته شدن را کفاره گناه شما قرار می دهد و بهشت جایگاه شما خواهد شد و قبل از آن که همه شما کشته شوید خداوند توبه شما را قبول خواهد نمود.سپس امام عسکری علیه السلام (در توضیح قصه پرستش گوساله) می فرماید: پس از آن که خداوند به دست موسی علیه السلام (همان گونه که گذشت) ماجرای گوساله را روشن نمود و گوساله را به سخن آورد و او شیطنت سامری را برای مردم برملا نمود و چون موسی ما دستور داد، کسانی که گوساله نپرستیده اند، گوساله پرستان را بکشند. بیشتر قوم موسی علیه السلام گفتند: ما گوساله نپرستیده ایم و از آن بیزاری جستند. پس خداوند به موسی علیه السلام فرمود: «این گوساله طلایی را به وسیله آهن بشکن و ذرات آن را به دریا بريز» و چون موسی چنین کرد، کسانی که گوساله پرستیده بودند از آب دریا آشامیدند و بینی و لب هایشان سیاه شد و به این وسیله گوساله پرستان شناخته شدند، پس خداوند دستور داد: آن دوازده هزار نفری که گوساله را نپرستیده بودند، با شمشیرهای برهنه به گوساله پرستان حمله کنند و آنان را به قتل برسانند. از سویی منادی موسی علیه السلام فریاد زد: «خدا لعنت کند کسی را که با دست و یا پای خود از کشته شدن جلوگیری کند، و خدا لعنت کند کسی را که مقتول خود را شناسایی نماید، تا اگر دوست و یا خویش او باشد از کشتن او
ص: 244
خودداری نماید و تنها غریبه ها را بکشد». پس گوساله پرستان تسلیم شدند، و کسانی که گوساله نپرستیده بودند گفتند: مصیبت ما از مصیبت گوساله پرستان سخت تر است، چراکه ما با دست خود پدران و مادران و فرزندان و برادران و خویشان خود را می کشیم، در حالی که ما گوساله پرست نبوده ایم . پس خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود و فرمود:
من به این علت این ها را گرفتار کشتن پدران و مادران و... نمودم که از گوساله پرستان بیزاری جستند و با آنان اظهار دشمنی ننمودند و ارتباط خود را با آنان قطع نکردند، اکنون به آنان بگو: کسی که خدا را به حق محمد و آل پاک او علیهم السلام بخواند، کشتن گوساله پرستان برای او آسان خواهد شد، پس آنان این دعا را خواندند و کار برایشان آسان شد و چون کشته شدن گوساله پرستان ادامه یافت و کار برای گوساله پرستان سخت شد جمعیت بنی اسرائیل ششصد هزار نفر بودند و تنها دوازده هزار نفر آنان گوساله را نپرستیده بودند، خداوند توفیقی به آنان داد و به همدیگر گفتند: مگر خداوند توسل به محمد و آل محمد علی را وسیله نجات ما از گرفتاری ها و بلاها قرار نداده است؟ و مگر پیامبران گذشته به آنان توسل ننموده اند؟ پس برای چه ما به آنان توسل نجوييم تا نجات پیدا کنیم؟!
از این رو همه گوساله پرستان جمع شدند و به درگاه خدا ضجه و ناله نمودند و گفتند: «خدایا تو را سوگند می دهیم به آبروی محمد اکرم و على افضل و فاطمه افضل و حسن و حسین دو سبط آقای پیامبران و دو آقای جوانان بهشتی و به آبروی ذره پاک محمدی آل طه و پس، از ما بگذر و خطای ما را عفو کن و این کشتار را از ما بردار».
پس ندایی از آسمان به موسی علیه السلام رسید و خداوند به او فرمود: «از کشتار گوساله پرستان خودداری کن، چراکه برخی از بنی اسرائیل از من درخواستی کردند
ص: 245
و مرا سوگندی دادند، که اگر این سوگند را قبل از پرستش گوساله به من داده بودند من آنان را نجات میدادم» پس خداوند کشتار را از بنی اسرائیل برداشت و آنان حسرت می خوردند که ای کاش زودتر به یاد توسل به محمد و علیه السلام پاک او علیهم السلام افتاده بودیم، و خداوند ما را از این فتنه حفظ می نمود؟!(1)
مرحوم قمی رحمة الله در تفسیر خود گوید: هنگامی که موسی علیه السلام از میقات بازگشت و قوم خود را دید که گوساله پرستیده اند، پس از خشم و عتاب بر آنان گفت: «باید توبه کنید و همدیگر را بکشید.» آنان گفتند: چگونه همدیگر را بکشیم؟ فرمود: هر کسی با شمشیر خود در بیت المقدس حاضر شود و صورت خود را بپوشاند و کسی کسی را نشناسد و چون من بالای منبر رفتم شما همدیگر را بکشید. پس آنان که گوساله پرستیده بودند جمع شدند وعدد آنان هفتاد هزار نفر بود و چون موسی علیه السلام نماز جماعت را با آنان خواند و بالای منبر رفت آنان شروع به کشتن همدیگر نمودند، تا این که وحی به موسی علیه السلام رسید: توبه شما قبول شد، و دیگر کسی کسی را نکشد، در حالی که ده هزار نفر آنان کشته شده بودند.(2)
ص: 246
وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ *ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (بقره/ 55 - 56)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: پدران شما در زمان موسی به موسی علیه السلام گفتند: «ما به تو ایمان نمی آوریم تا خدا را با چشم خود ببینیم» پس صاعقه و عذاب الهی آمد و آنان را هلاک نمود و سپس خداوند آنان را زنده کرد تا شاید خدا را شکر کنند و این گونه سخن نگویند و اگر آنان را زنده نمی کرد تا ابد گرفتار عذاب بودند.
سپس فرمود: علت این عذاب و صاعقه آسمانی این بود که موسی علیه السلام چون خواست از بنی اسرائیل پیمان ایمان به فرقان را برای محمد و آل او علیهم السلام ازبنی اسرائیل بگیرد و به وسیله آن اهل حق از اهل باطل مشخص شوند، به بنی اسرائیل فرمود: «شما باید نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامت علی علیه السلام و امامت ائمه طاهرین از اولاد او را بپذیرید.» آنان گفتند:
ما ایمان نمی آوریم و این دستور را از ناحیه خداوند نمی دانیم، جز آن که خدا را عيانا و با چشمان خود ببینیم و او چنین خبری را به ما بدهد. از این رو صاعقه و عذاب به صورت آشکار بر آنان نازل شد و خداوند به موسی فرمود: من گرامی می دارم آن گروه از اولیای خود را که برگزیدگان مرا تصديق کنند، و باکی ندارم که دشمنان خود - یعنی کسانی که حق برگزیدگان مرا انکار می کنند - را عذاب نمایم.
پس حضرت موسی علیه السلام به آن گروه که گرفتا عذاب و صاعقه نشده بودند فرمود: شما چه می گویید؟ آیا مقام اولیا و برگزیدگان خدا را می پذیرید؟ و یا می خواهید گرفتار عذاب بشوید؟ آنان گفتند: ای موسی ما نمی دانیم برای چه صاعقه بر آنان
ص: 247
نازل شد؟ ممکن است به خاطر تو نبوده باشد و یک امر طبیعی بوده باشد، که عموم مردم گرفتار آن می شوند و اگر می گویی این صاعقه به خاطر این بوده که آنان دعوت تو را نسبت به پذیرفتن حق محمد و على و آل آنان رد کرده اند، اکنون پروردگار خود را به حق محمد و آل او - که ما را دعوت به قبول ولایت آنان می کنی - بخوان تا اینهایی که با صاعقه هلاک شدند را زنده کند و ما از آنان سؤال کنیم: شما به چه علت گرفتار عذاب صاعقه شديد؟
پس موسی علیه السلام خدای خود را به حق محمد و آل او خواند و خداوند آنان را زنده نمود و موسی علیه السلام به بنی اسرائیل فرمود: اکنون از آنان سؤال کنید: برای چه گرفتار صاعقه شدید؟ پس آنان گفتند: ای بنی اسرائیل علت این عذاب این بود که از اعتقاد به امامت على علیه السلام پس از اعتقاد به نبوت محمد صلی الله علیه و آله امتناع نمودیم و پس از مرگ، ملکوت خداوند و آسمان ها و عرش و کرسی و بهشت و دوزخ را دیدیم و در آن عالم کسی را عزیزتر از محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام ندیدیم و چون ما به سبب این صاعقه از دنیا رفتیم و ملائکه عذاب خواستند ما را به دوزخ ببرند، حضرت محمد و على علیهما السلام گفتند:
این ها را رها کنید چرا که دعا کننده ای خدا را به حق ما سوگند خواهد داد تا خداوند آنان را زنده کند. و این زمانی بود که هنوز ما را به هاویه دوزخ پرتاب نکرده بودند، پس ملائکه ما را نگاه داشتند تا با دعای موسی و توسل به محمد و آل طيبين او باز زنده شدیم.
امام عسکری علیه السلام فرمود: اکنون خداوند به بنی اسرائیل زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: حال که پیشینیان شما به برکت توسل به محمد و آل محمد علیهم السلام نجات یافتند، آیا شما بر خود واجب نمی دانید که از انکار چیزی که آنان به سبب آن
ص: 248
هلاک شدند دست بردارید و خود را گرفتار عذاب نکنید؟!(1)
وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ بقره / 57)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل می فرماید: ای بنی اسرائیل به یاد بیاورید که ما (برای پیشینیان شما) ابر را در بیابان - برای نجات شما از حرارت خورشید و سردی ماه - بالای سر شما قرار دادیم و برای شما « من» یعنی ترنجبین (که از درختی می گرفتید) و «سلوى» (یعنی پرنده بلدرچین) که گوشت آن لذيذترین گوشت هاست را فرستادیم و گفتیم: روزی پاکیزه و طيب ما را بخورید و شکرگزار نعمت ما باشید و کسانی را که ما بزرگ دانسته ایم بزرگ بدانید و احترام کنید و به عهد و پیمان خود درباره محمد و آل پاک او عمل نمایید.
سپس خداوند از ظلم و پیمان شکنی بنی اسرائیل خبر می دهد و می فرماید: بنی اسرائیل با تبدیل آنچه ما آنان را به آن امر نموده بودیم و ترک عهد و پیمان خود به ما ظلم نکردند بلکه به خود ظلم کردند چراکه کفر کافر و ایمان مؤمن سود و زیانی برای ما ندارد.
سپس امام عسکری علیه السلام می فرماید: رسول خدا فرمود: «ای بندگان خدا بر شما باد به اعتقاد به ولایت ما اهل البيت و دوری از اختلاف و تفرقه، و بنگرید چگونه خداوند به شما وسعت خواهد داد و حجت را بر شما آشکار خواهد نمود تا به آسانی معرفت به حق پیدا کنید؟»
سپس فرمود: خداوند تقیه را وسیله نجات شما شیعیان از شر این خلق قرار داده است و اگر شما تبدیل و تغییری در (عمل به احکام خدا و) دیانت خود پیدا
ص: 249
کردید، خداوند راه توبه را برای شما باز گذارده و توبه شما را می پذیرد، پس همواره شاکر نعمت های خدا باشید. (1)
وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ*فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (بقره/ 58 - 59)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل زمان رسول
ص: 250
خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: به یاد بیاورید زمانی را که ما به پیشینیان شما پس از نجات از سرگردانی در بیابان ها گفتیم: داخل شهر «اَریحا» - که از بلاد شام است - بشويد و از نعمت ها و غذاهای آن بدون زحمت هرگونه که می خواهید بخورید و چون مقابل درب «اريحا» می رسید، و مثال حضرت محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام را می بینید، سجده کنید و در مقابل آنان تعظیم کنید و بیعت خود را با آنان تجدید نمایید و عهد و پیمان ولایت و دوستی با آنان را به یاد بیاورید، و بگویید:
«حِطَّةٌ» و سجده و تعظیم و اعتقاد به ولایت محمد و على علیهما السلام را سبب پاکی از گناهان و اعمال ناپسند خود بدانید و از خداوند به واسطه آنان درخواست مغفرت و آمرزش بکنید و اگر چنین کنید ما شما را می آمرزیم و از خطاهای گذشته شما می گذریم و بر پاداش محسنین شما [که خلافی نکرده اند و بر این اعتقاد بوده اند می افزاییم . و(لكن) برخی از بنی اسرائیل - که چنین اعتقادی را نداشتند - به خود ظلم کردند و به جای کلمه «حِطَّةٌ» چیز دیگری مانند «حِطَّةٌ» گفتند و در مقابل تمثال محمد و آل او علیهم السلام سجده ننمودند و از خداوند با کلمه «حِطَّةٌ» درخواست آمرزش نکردند، بلکه از عقب وارد آن درب شدند و به جای «حِطَّةٌ» گفتند:
«هطاً سمقاناً- أَيْ حِنْطَةٌ حَمْرَاءُ نَتَقَوَّتُهَا أَحَبُّ إِلَيْنَا مِنْ هَذَا الْفِعْلِ وهَذَا القَوْل.» یعنی گندم قرمزی باشد ما بخوریم برای ما بهتر از سجده کردن و گفتن این کلمات است. از این رو خداوند می فرماید: ما برای آنان که گفته ما را تبدیل و تغییر دادند و در مقابل محمد و على وآل طیبین آنان منقاد و مطیع نشدند، عذاب طاعون را فرستادیم و در فاصله کمتر از یک روز یکصد و بیست هزار نفر آنان مردند، چراکه خداوند می دانست آنان ایمان نخواهند آورد و توبه نخواهند کرد و کسانی را که خداوند می دانست توبه می کنند و یا از آنان فرزندان
ص: 251
مؤمنی به دنیا می آید و ولایت محمد و آل او علیهم السلام را قبول می کنند را ، با طاعون هلاک ننمود.(1)
ص: 252
حضرت رضا علیه السلام می فرماید: هرچه مردم گناه های تازه ای که انجام نمی داده اند را انجام دهند خداوند نیز بلاهایی که نمی شناختند را برای آنان پیش می آورد.(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پنج چیز را اگر در زمانی درک کردید از آنها به خدا پناه ببرید: 1. عمل فاحشه و خلاف عفت اگر آشکار و علنی شود طاعون ويا بیماری های جدیدی بین مردم ظاهر خواهد شد، 2. اگر خیانت در ترازو و کم فروشی پیدا شود، مردم گرفتار فقر وسختی معیشت و ظلم سلطان خواهند شد، 3. اگر مردم زکات (و خمس) مال خود را نپرداختند قطعا از برکات آسمان و باران های نافع محروم خواهند شد و اگر چهارپایان نبودند بارانی از آسمان برای آنان نمی بارید، 4. اگر مردم عهد و پیمان خدا و رسول او صلی الله علیه و آله را بشکنند، خداوند دشمن را بر آنان مسلط خواهد نمود و او برخی از اموال و منابع آنان را خواهد گرفت، 5. اگر حکام و قضات حکم به غیر ما انزل الله بکنند، خداوند آنان را گرفتار نزاع و اختلاف خواهد نمود.(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: گناهانی که نعمت را از انسان سلب می کند، ظلم و تجاوز به حقوق دیگران است و گناهانی که سبب ندامت و پشیمانی می شود، آدم کشی هاست و گناهی که سبب نقمت و گرفتاری می شود، ظلم است و
ص: 253
گناهی که پرده عصمت و حیا را پاره می کند، شرابخواری است و گناهی که ارزاق را حبس می کند، زنا است و گناهی که عمر انسان را کوتاه می کند، قطع رحم است و گناهی که دعا را بر می گرداند و عالم را برای انسان تیره می کند، عقوق پدر و مادر است. [و گناه فراوان و پیاپی، سب تکذیب آیات خدا خواهد شد.](1)
ص: 254
وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (60)وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ (61)إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (62)
« استسقاء» طلب کردن آب است، و «سقيته و أسقيته» به یک معناست، و
بعضی گفته اند: «أسقيته» دلالت و راهنمایی به آب است، و «انفجار» به معنای انشقاق و دو نیم شدن است، و «انبجاس» شکاف ضعیف است بنابراین انشقاق بعد از انجاس است، و «وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ » یعنی طغیان نکنید، و «عثا يعثو» شدت
ص: 255
طغیان و فساد است، و «دعاء» به معنای ندا و صدا زدن است، و کسی که دعا می کند خدای خود را ندا و صدا می زند، و فرق بین دعا و امر در رتبه است و « إنبات » اخراج نبات را گویند، و اصل آن ظهور است، و «بقل» گیاهی است که در بهار می روید و آن هر گیاهی است که ساق نداشته باشد، و «قثاء» به کسر وضم، به معنای خیار است و «فوم» گندم و نان است، و بعضی گفته اند: «فوم» همان سیر است، چراکه ابن عباس وابن مسعود «ثومها» خوانده اند، و «أدنی» ای أدون، و «ذلة» به معنای خواری است، و «مسکنة» مصدر مسکین به معنای فقر است، و «وَبَاءُوا بِغَضَبٍ»یعنی رجعوا إلى غضب، و «باء وا بخیر» نادر است و اکثرا «باء وا» در شر استعمال می شود، و «غضب الهی» به معنای انزال عقوبت به مغضوب عليه است (نعوذ بالله من غضبه)، و «نبی» از نبأ به معنای خبر است، و «تنبوء» به معنای ادعای نبوت است. و «هادوا» یعنی صاروا يهودا و دانوا باليهودية و «هاد يهود هودا» ای تاب، واشتقاقه من الهود ای التوبة ومنه قوله: «هُدْنَا إِلَيْكَ » یعنی تبنا إليك، و يهود، یهود نامیده شدند به خاطر توبه آنان از عبادت عجل، و یا منسوب به «يهوذا» بزرگ ترین فرزند یعقوب شدند و ذال در زبان عرب تبدیل به دال شده است، و یا «هادوا» به معنای مالوا عن الاسلام است، و چیزهای دیگری نیز گفته شده والله العالم، و «نصار» از ناصرة که قریه ای است که عیسی علیه السلام در آن ساکن بوده گرفته شده است، و یا از «مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ» گرفته شده است، و صابی به معنای کسی است که از دینی به دین دیگری برمی گردد، والله العالم.
و به یاد بیاورید زمانی را که موسی علیه السلام برای قوم خویش آب طلب نمود، پس ما به او گفتيم: عصای خویش را برآن سنگ بزن ، ناگاه دوازده چشمه آباز آن جوشيد، به گونه ای که هر طایفه ای (از دوازده طايفه بنى اسرائيل) چشمه آب خود را شناختند (و ما
ص: 256
به آنان گفتیم:) از روزي خداوند بخورید و بیاشامید، و روی زمین فساد نکنید (60) وبه یاد بیاورید زمانی را که به موسی علیه السلام گفتید: ما بریک نوع غذا اكتفا نمی کنیم، پس تواز پروردگار خود بخواه تا از آنچه در روی زمین می روید: از سبزیجات و خیار و سیرو عدس و پیاز برای ما فراهم شود. موسی علیه السلام گفت: آیا شما غذای پست تر را به جای غذای بهتر انتخاب می نمایید؟! اکنون وارد شهرشويد (زيرا) هرچه خواستید برای شما آماده است. (و به خاطراین بهانه جویی) مهرذلت ونیاز بربنی اسرائیل زده شد، و گرفتار غضب خدا شدند چرا که آنان به آیات خدا کفرمی ورزیدند و پیامبران خدا را به ناحق می کشتند، و این سیه روزی به خاطرنافرمانی خدا وتجاوز به حق دیگران بود (61) (وگرنه) کسانی که به پیامبراسلام ایمان آوردند و کسانی که به آیین یهود گرویدند، و کسانی که نصرانی بودند و یا پیروان يحيى علیه السلام بودند: هرکدام به خدا و قیامت ایمان آورند و مسلمان شوند و عمل شایسته انجام بدهند پاداش آنان نزد خدایشان می باشد و ترس و اندوهی برای آنان نیست (62)
وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (بقره / 60 )
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) قوم موسی علیه السلام در بیابان «تیه» تشنه شدند و با ضجه و ناله و گریه نزد موسی آمدند و گفتند: تشنگی ما را هلاک نمود به فریاد ما برس. پس موسی علیه السلام دست به دعا بلند نمود و گفت: «إِلَلهِم بِحَقِّ مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ
ص: 257
وَ بِحَقِّ عَلِیٍّ سَیِّدِ الْأَوْصِیَاءِ وَ بِحَقِّ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ وَ بِحَقِّ الْحَسَنِ سَیِّدِ الْأَوْلِیَاءِ وَ بِحَقِّ الْحُسَیْنِ أَفْضَلِ الشُّهَدَاءِ وَ بِحَقِّ عِتْرَتِهِمْ وَ خُلَفَائِهِمْ سَادَهِ الْأَزْکِیَاءِ لَمَّا سَقَیْتَ عِبَادَکَ هَؤُلَاءِ».
و خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود: «ای موسی عصای خود را بر این سنگ بزن » و چون موسی علیه السلام عصای خود را بر آن سنگ زد، دوازده چشمه آب از آن جاری شد و هر کدام از دوازده قبیله بنی اسرائیل که پدرانشان فرزندان يعقوب بودند چشمه مخصوص به خود را پیدا کردند و مزاحم همدیگر نشدند و خداوند به آنان فرمود: از رزق خدا بخورید و بیاشامید و روی زمین فساد نکنید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که بر موالات ما اهل البيت پابرجا باشد خداوند چنان او را از آب محبت خود سیراب می کند که مثل و مانندی برای آن نخواهد بود و کسی که در راه ولایت ما بر سختی ها صبر کند خداوند در قیامت درجاتی به او می دهد که اهل قیامت از دیدن و مشاهدة درجات او عاجز می مانند و او چنان بر درجات خود احاطه دارد که گویی همه آن ها مقابل او قرار گرفته است. سپس به او گفته می شود:
ص: 258
«تو، به خاطر ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام صبر کردی و امروز خداوند تو را از همه سختی ها و شدائد قیامت نجات داد.» پس چشم می اندازد و همه درجات و مقامات خود را می بیند و سپس در صفحه قیامت می نگرد و هر کس به او احسان و کمکی کرده و یا غیبتی را از او دفع نموده و یا برخورد نیکو وارفاقی به او نموده است را شناسایی می کند و به او گفته می شود: این ها را با خود به هر کجای بهشت می خواهی ببر؛ سپس به او گفته می شود: اکنون به اهل دوزخ بنگر و به احوال آنان آگاه شو و هر کدام آنان را در هر منزلی از منازل دوزخ که می خواهی قرار ده؛ پس او دوزخیان را شناسایی می کند و هر کدام را در جایی از درکات دوزخ که می خواهد می فرستد.
سپس امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: حال که پیشینیان شما را خداوند به موالات و دوستی با محمد و آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - دعوت نموده، شما نیز که اکنون محمد و آل او علیهم السلام را مشاهده نمودید و به برکت آنان به مقصود خود رسیدید، با ولایت آنان به من تقرب پیدا کنید و از خشم من بهراسید و به سبب ( گناهان خود و) اعراض از محمد و آل او علیهم السلام از رحمت من دور نشوید.
ص: 259
وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ (بقره/ 61 )
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) خداوند به بنی اسرائیل زمان حضرت محمد : می فرماید: به یاد بیاورید که پیشینیان شما به موسی علیه السلام گفتند: ما بریک نوع غذا - یعنی من و سلوى - قانع نیستیم و باید غذاهای دیگری بر آن افزوده شود و تو از خدای خود بخواه تا برای ما از زمین، خیار و سبزی و سیر و عدس و پیاز بروياند. موسی علیه السلام به آنان فرمود: آیا می خواهید غذای بهتر را بدهید و غذای پست تر را بگیرید؟ اگر چنین است باید داخل شهر مصر شوید، تا به خواسته خود برسید.
ص: 260
سپس خداوند نتیجه بهانه گیری آنان را بیان می کند و می فرماید: « وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ...» یعنی نتیجه بهانه گیری آنان ذلت و خواری و فقر و خشم و لعنت خداوند شد، چرا که آنان به آیات الهی کافر شدند و پیامبران خدا را به ناحق کشتند و از فرمان خداوند سرپیچی کردند و به جای امتثال امر خداوند و اطاعت از او، امر ابلیس را اطاعت نمودند.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به بنی اسرائیل زمان خود فرمود: شما آگاه باشید و کاری که پدرانتان کردند را انجام ندهید و نعمت های خدا را از خود دور نکنید و از خدای خود درخواست های بی جا نداشته باشید و اگر تقديرات خداوند برخلاف میل شما بود و خداوند شما را در معیشت و روزی امتحان نمود درخواستی نکنید که سبب هلاکت شما بشود، و تنها بگویید: «خدایا ما تو را به آبروی محمد و آل پاک او سوگند می دهیم که اگر تقديرات توصلاح ماست و ما آن ها را خوش
ص: 261
نداریم، توفيق صبر و طاقت تحمل آن ها را به ما عطا کنی تا با نشاط و رضایت، مقدرات تو را تحمل کنیم و اگر مصلحت ما در چیز دیگری است، تو از کرم خود آن را به ما عطا کن و ما را در همه حالات به قضای خود راضی بفرما، «فلک الحمد». سپس فرمود: اگر این گونه با خدای خود سخن بگویید، خداوند تقديرات نیک و بهتری را برای شما انجام خواهد داد.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای بندگان خدا از فرو رفتن در گناه و ناچیز شمردن آن بترسید چراکه معصیت خداوند سبب خذلان و خواری بنده می شود و صاحب خود را در خطر بزرگ تری قرار می دهد و آن این است که خدا او را به خود واگذار می کند و او همواره گناه می کند و هراسی ندارد و پیاپی در خطر بزرگ تری قرار می گیرد تا جایی که گناه او را به انکار ولایت وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و انکار نبوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و انکار توحيد و الحاد و کفر وامی دارد؟!!(1)
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/ 62)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مقصود از «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا» ایمان
ص: 262
به خدا و ایمان به نبوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ولایت علی بن ابی طالب وامامان پاک از آل او علیهم السلام است و مقصود از «وَالَّذِينَ هَادُوا» قوم یهودند و مقصود از والتصاری و مسیحیان هستند که گمان کرده اند: همدیگر را برای حمایت از دین خدا یاری می کنند و مقصود از «والاین » کسانی هستند که گمان کرده اند: به دین محمد صلی الله علیه و آله گرویده و علاقه مند به آن هستند، در حالی که دروغ می گویند.
و مقصود از من آمن بالله به این است که هرکدام از گروه های یاد شده اگر از کفر خود دست بردارند و ایمان بیاورند، و از مسلمانان نیز هرکدام آنان در آینده عمر خویش در ایمان و عهد و پیمان خود نسبت به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامت علی بن ابی طالب و امامان بعد از محمد و على علیهما السلام باقی بمانند و به عهد و پیمان خود با خلوص و حقیقت وفادار باشند و اعمال صالح و نیکو انجام بدهند، پاداش آنان نزد خداوند محفوظ خواهد بود و هیچ ترسی و اندوهی برای آنان نخواهد بود.(1)
ص: 263
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام از مردی آثار خوف و ترس دید و به او فرمود:(1) تو را چه می شود؟ آن مرد گفت: «من ازخدا می ترسم » امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: ای بنده خدا، از گناهان خود و عدل خداوند نسبت به مظالم مردم بترس و از خدای خود اطاعت کن و نافرمانی او را مکن و پس از آن از خدا مترس چراکه او به احدی ظلم نمی کند و بدون استحقاق، کسی را عذاب نمی نماید، جز آن که از بد عاقبتی بترسی که شاید در آینده انحراف پیدا بکنی و اگر بخواهی خدا تو را از بد عاقبتی ایمن بدارد، باید به فضل خداوند امیدوار باشی، چراکه اعمال خیر با توفیق و فضل الهی خواهد بود و اعمال بد نیز به خاطر بی توفیقی تو است که خدا تو را به خود واگذار نموده و به تو مهلت داده و تو را مؤاخذه نمی کند تا بر خطاهای خود بیفزایی و سپس ناگهان تو را خواهد گرفت و تو را کیفر خواهد نمود و این معنای استدراج است که خداوند می فرماید: «وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ*وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (183)»(2).]
ص: 264
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (63)ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ (64)وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ (65)فَجَعَلْنَاهَا نَكَالًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (66)وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ (67)قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ (68)قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ (69)قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (70)قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ (71)
«میثاق» از وثیقه است که با سوگند و یا عهد و پیمان همراه باشد (و یا با گرو
ص: 265
گرفتن مال ) گرفته می شود، و «طور» در لغت به معنای کوه است، و بعضی گفته اند: طور نام آن کوهی است که موسی علیه السلام بر بالای آن با خداوند مناجات نمود، و «توليتم» یعنی أعرضتم و استدبرتم و جعلتموه خلف ظهوركم، و «خاسرين» کسانی هستند که سرمایه آنان از دست رفته باشد، و « الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ » مفعول علمتم است، و «سبت» روز شنبه را گویند، و بعضی گفته اند: سبت، مقداری از زمان را گویند، و به این علت روز شنبه را سبت گفته اند، و بعضی گویند: سبت به معنای قطع است و یهود کارهای خود را در آن قطع می کنند، و یا اصل سبت سکون است و یهود در آن روز استراحت می کنند، و آیه«وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً» یعنی راحة، و «قردة» جمع قرد است به معنای بوزینه، و «خاسئ» دور شده و مطرود را گویند و آن از «خسأت الكلب» است یعنی طردته، و «نکال» از نكل به معنای قید و لجام است و مفاد آن ارهاب و عقوبت می باشد، و « موعظه و وعظ» به معنای تخويف است، و «بقرة » گاو ماده را گویند، و «ثور» گاو نر را گویند، واصل معنای بقر، شق و شکافتن است، و «بقرت بطنه» یعنی شققته، و گاو چون زمین را شخم می زند به او بقر گویند، و «هزوا» از هر به معنای لعب و بازی وسخريه است، و «أعوذ بالله » یعنی ألجأ إلى الله من شر فلان و «فارض» گاو پیر و بزرگ را گویند، و اصل آن در لغت به معنای واسع است و گاو اگر فرزندان زیادی آورده باشد شکم او بزرگ خواهد بود، و «لحيته فارضة» يعنى عظيمة، و گاو بکر گاو کوچک است که کاری از او ساخته نیست، و «بکر» از حیوانات و بنی آدم شوهرندیده است، و اول هر چیزی را نیز بکر می گویند، و «ضربت بکر»، ضربت قاطعه را گویند که نیاز به دوم ندارد، و روایت شده که ضربات على بن ابی طالب علیه السلام بكر بوده و نیاز به ضربت دوم نداشته است، و «عوان» میان سال را گویند، و «فاقع لونها» یعنی شديدة الصفرة، و «لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ »
ص: 266
یعنی برای شخم زمین و آبکشی برای مزرعه رام نیست و «لا شِيَةَ فِيهَا » یعنی لا لون فيها من غيرها.
(ای بنی اسرائیل) به یاد بیاورید زمانی را که ما از شما پیمان گرفتیم وکوه طور را بالای سرتان نگه داشتیم و گفتیم: آیات ما را با قوت بگیرید و معانی آنها را به یاد داشته باشید تا پرهیزگار شويد (63) سپس شما به آنها پشت کردید و اگر فضل و رحمت خدا برشما نبود زیانکار بوديد (64) به راستی شما حال کسانی که در روز شنبه از فرمان ما تخلف نمودند را دانستید و ما به آنان (در اثر آن تخلف) گفتیم: به صورت بوزینه های طرد شده در آیید (65) ما آن مجازات را درس عبرتی برای مردم آن زمان و نسل های بعدی و اندرزی برای پرهیزگاران قرار دادیم (66) به یاد آورید زمانی را که موسی علیه السلام به قوم خود گفت: خداوند شما را امر کرده تا گاوی را ذبح کنید. (و چیزی از آن را به آن مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند). بنی اسرائیل گفتند: ای موسی آیا تو ما را به مسخره گرفته ای؟ موسی علیه السلام گفت: به خدا پناه می برم که از جاهلان باشم (67) بنی اسرائیل گفتند: از خدای خود بخواه تا وضعیت آن گاو را روشن کند. موسی علیه السلام گفت: خدا می فرماید: آن گاو نه پیرفرسوده است و نه جوان ، بلکه میان سال می باشد و شما باید با سرعت مأموريت خود را انجام دهید (68) بنی اسرائیل گفتند: از خدای خود بخواه رنگ آن گاو چگونه باشد؟ موسی علیه السلام گفت: خدا می فرماید: آن گاو باید زرد روشن باشد و بینندگان را شاد و مسرور سازد (69) بنی اسرائل گفتند:از خدای خود بخواه آن گاو چگونه گاوی باشد چرا که آن برای ما ناشناخته است و اگرخدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد (70) موسی علیه السلام گفت: خدا می فرماید: باید گاوی باشد که نه به درد شخم زدن ونه به درد آبکشی برای زراعت بخورد و باید سالم باشد و رنگ دیگری در آن نباشد. بنی اسرائیل گفتند: اکنون حق را گفتی. پس آن گاو را ذبح کردند، گرچه مایل به انجام آن نبودند (71)
ص: 267
تفسير اهل بیت علیهم السلام
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ(بقره/ 62)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:(1) مقصود از «أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ» پیمانی است که خداوند از بنی اسرائیل برای عمل به تورات و فرقان یعنی ذکر محمد و على و آل پاک آنان علیهم السلام که بهترین خلق خدا و قوامین به حق هستند گرفت، تا به مقام آنان اقرار کنند، و پیامبر هر امتی تا قیامت باید به امت خود توصیه نماید که به محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان بیاورند و تسلیم او باشند و دستور او را درباره على ولی الله و جانشینان او اجرا نمایند و به نسل های پس از خود ابلاغ کنند. ولكن بنی اسرائیل تکبر نمودند و از پذیرفتن آن امتناع ورزیدند. از این رو خداوند می فرماید:
ص: 268
ما کوه طور را بالای سر بنی اسرائیل نگه داشتیم و به جبرئیل دستور دادیم که قطعه ای از کوه فلسطین را جدا کند و بالای سرلشکر بنی اسرائیل - که یک فرسخ در یک فرسخ بوده اند - قرار بدهد و چون جبرئیل چنین کرد، موسی علیه السلام به قوم خود گفت: شما باید یا به دستوری که خدا به شما داده عمل کنید و یا این کوه بر سر شما فرو خواهد ریخت؛ از این رو بنی اسرائیل ناچار شدند یا سخن موسی علیه السلام را بپذیرند و یا کوه بر سر آنان فرود آید. پس ناچار به قبول آن شدند در حالی که کراهت داشتند، جز کسانی که خداوند آنان را از عناد و لجاجت مصون نموده بود و مطیع امر خدا و پیامبر او بودند.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: بنی اسرائیل پس از پذیرفتن ولایت محمد و آل او علیهم السلام از روی کراهت سجده نمودند و صورت به خاک ساییدند و بیشتر آنان از ترس فرود آمدن کوه بر سرشان سجده کردند نه از روی خضوع، و گروهی (ناچیز) از آنان با اختیار خضوع و سجده نمودند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از بیان این قصه به پیروان و شیعیان خود فرمود: شما خدا را ستایش کنید که به شما توفیق داد که از روی خضوع صورت به خاک بسایید و سجده کنید نه مانند کار بنی اسرائیل که از ترس فرود آمدن کوه سجده نمودند.امام عسکری علیه السلام سپس فرمود: مقصود از آیة «خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ» دستوری است که خداوند درباره خضوع در مقابل محمد و آل او علیهم السلام به بنی اسرائیل داد و
ص: 269
احترام و ذکر محمد و آل او علیهم السلام را بر آنان واجب و لازم نمود و پاداش آن را بزرگ دانست، همان گونه که کیفر و عذاب امتناع از آن را نیز شدید و سخت قرار داد، از این رو در پایان آیه فرمود: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» یعنی در مقابل محمد و آل او علیهم السلام خضوع کنید تا از عقاب مخالفت با آنان نجات پیدا کنید.
ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ (بقره/ 64)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) خداوند به بنی اسرائیل می فرماید: پیشینیان شما پس از پیمانی که خداوند از آنان درباره اعتقاد به مقام محمد و آل او علیهم السلام گرفت و از انجام آن سرپیچی نمودند و به پیمان خود وفا نکردند و خداوند به آنان فرمود: اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و خداوند مهلت توبه و انابه به درگاه خود را به شما نداده بود و از خطای شما در دنیا و آخرت نمی گذشت، زیانکار می بودید و لكن خداوند به شما مهلت و توفیق توبه داد و شما توبه کردید، و افراد مؤمنی از نسل شما به وجود آمدند. امام عسکری علیه السلام سپس فرمود:
ص: 270
امام حسین علیه السلام فرمود: اگر بنی اسرائیل با نیت صحیح و اعتقاد خالص خدا را به حق محمد و آل پاک او می خواندند خداوند آنان را با دیدن معجزات رسول خدا از عناد و دشمنی با آن حضرت و اهل بیت او حفظ می نمود ولكن آنان به خواسته های نفسانی خود روی آوردند و به دنبال لذت های دنیایی رفتند.
وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ فَجَعَلْنَاهَا نَكَالًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (بقره/ 65 - 66)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: شما دانستید که پیشینیان شما را خداوند از صید کردن ماهی در روز شنبه نهی نمود و آنان حیله کردند و روز شنبه راه هایی از دریا به حوضچه های خود باز کردند و چون ماهی ها داخل آنها شدند، از بازگشت آنان جلوگیری نمودند و روز یکشنبه آنان را صید کردند و گفتند: ما روز شنبه صید ماهی نکردیم. از این رو خداوند آنان را مسخ نمود و به شکل بوزینه درآمدند و از هر خیری دور گردیدند و این عمل برای آنان سبب خواری و لعنت وعذاب و عبرت
ص: 271
مردم گردید.
حضرت زین العابدین علیه السلام می فرماید: اصحاب سبت مردمی بودند که در کنار دریا زندگی می کردند و خداوند و پیامبران او، آنان را از صید ماهی در روز شنبه نهی نمودند، پس آنان برای حلال نمودن حرام الهی، حوضچه هایی آماده کردند و راه هایی از دریا به آن ها باز نمودند، به گونه ای که ماهی ها داخل آن ها می شدند و لكن نمی توانستند به دریا بازگردند، از این رو ماهی ها طبق آمان الهی روز شنبه داخل حوضچه ها می شدند و چون شب می شد و می خواستند به دریا بازگردند راهی برای بازگشت نداشتند و بنی اسرائیل می گفتند: ما روز شنبه ماهی نگرفتیم. و آنان دروغ می گفتند، چراکه آنان در حقیقت روز شنبه ماهی ها را صید کرده بودند. و با این عمل مال و ثروتی به دست آوردند، و از جمعیت بنی اسرائیل که هشتاد وچند هزار نفر بودند، هفتاد هزار نفر آنان دست به چنین کاری زدند و بقیه به آنان اعتراض و انکار داشتند.
مؤلف گوید: تفصيل قصه آنان در سوره اعراف آیه 163 که می فرماید: «وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ ...» خواهد آمد در این آیه نیز خداوند می فرماید: گروهی از بنی اسرائیل اصحاب سبت را از عمل حرامی که انجام می دادند نهی کردند و خطر عذاب خدا و انتقام شدید او را به آنان گوشزد نمودند و لكن گروه بی تفاوتی به آنان پاسخ می دادند و می گفتند: شما برای چه کسانی را موعظه می کنید که خداوند آنان را هلاک خواهد نمود و یا به عذاب سختی مبتلا خواهند شد؟! و گروه اول در پاسخ می گفتند: ما می خواهیم در پیشگاه خداوند معذور باشیم از این رو به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عمل می کنیم تا خداوند ببیند که ما با آنان مخالفت نموده ایم و عمل آنان را زشت دانسته ایم از سویی شاید با موعظة ما از خدا بترسند و از انتقام خدا
ص: 272
پرهیز نمایند...(1)
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ (بقره/ 67)
پاداش اعتقاد به مقام محمد و آل محمد علیهم السلام
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند به يهود مدينه فرمود: به یاد بیاورید زمانی را که حضرت موسی علیه السلام به پدران شما فرمود: خداوند به شما امر می کند که گاوی را ذبح کنید و بعضی از بدن او را به این مقتول (که نمی دانید قاتل او کیست) بزنید تا به اذن خداوند زنده شود و به شما خبر بدهد که قاتل او کیست؟
سپس فرمود: این قصه مربوط به زمانی است که آن مقتول روی زمین مانده بود و حضرت موسی علیه السلام دستور داد تا پنجاه نفر از خوبان قبیله ای که آن مقتول بين آنان افتاده بود، به خدای قوی شدید و مفضل محمد و آل طیبین او علیهم السلام - سوگند یاد کنند که ما او را نکشته ایم و قاتل او را نیز نمی شناسیم و اگر چنین سوگندی را خوردند دیه آن مقتول را بپردازند وگرنه باید قاتل او را معرفی کنند تا قصاص شود وگرنه در زندان تنگی محبوس شوند تا یا سوگند بخورند و یا اقرار کنند و قاتل را معرفی نمایند. بنی اسرائیل گفتند: آیا سوگندهای ما مانع از پرداخت دیه نمی شود؟ موسی علیه السلام فرمود: خیر، این حکم خداست.
امام عسکری علیه السلام فرمود: ماجرای این مقتول این بوده که زن زیبای صاحب کمال و جمال و حیا و فضیلتی در بنی اسرائیل خواستگاران فراوانی داشت، و سه نفر از عموزاده های او خواستگار او بودند، و او بهترین آنان را از جهت علم و حیا - پذیرفته بود تا با او ازدواج نماید، از این رو حسد آن دو پسرعموی دیگر سبب شد ..
ص: 273
تا پسرعموی مورد رضایت آن دختر را کشتند و جنازه او را شبانه در یکی از محله های پرجمعیت بنی اسرائیل انداختند و صبحگاه آمده بر سر وصورت زده و خاک بر سر ریخته و از بنی اسرائیل مطالبه قاتل او را نمودند، حضرت موسی علیه السلام بنی اسرائیل را جمع نمود و از آنان خواست تا قاتل را معرفی کنند و یا سوگند یاد کنند که او را نکشته اند و دیه او را بپردازند و آنان انکار نمودند و گفتند:
ما قاتل او نیستیم و قاتل را نیز نمی شناسیم، و خداوند این چنین بر آنان حکم نمود و بنی اسرائیل گفتند:
اگر ما باید دیه مقتول را بپردازیم، سوگند ما چه سودی دارد؟ و موسی علیه السلام در پاسخ آنان فرمود: كل سود و نفع در اطاعت از خداوند و پرهیز از مخالفت اوست. بنی اسرائیل گفتند: ما جنایتی نکرده ایم و اگر خداوند قاتل را معرفی می نمود ما از این خسارت نجات می یافتیم، پس تو از خدای خود بخواه تا قاتل را معرفی نماید و او کیفر خود را ببیند و برای دیگران عبرتی باشد. حضرت موسی علیه السلام فرمود: خداوند این گونه حکم این واقعه را بیان نموده است و من حق ندارم درخواست تغییر حکم او را بکنم، مگر شما نديديد خداوند صید ماهی را در روز شنبه ممنوع نمود و نیز گوشت شتر را بر شما حرام کرد و کسی حق نداشت حکم او را تغییر بدهد؟ از این رو ما باید تسلیم امر او باشیم. و چون موسی علیه السلام تصمیم گرفت که این حکم را بر آنان جاری کند، خداوند به او وحی نمود:
ای موسی خواسته آنان را بپذیر و از من بخواه تا قاتل را برای آنان معرفی نمایم و فقط قاتل کشته شود و بقیه از این تهمت و غرامت نجات یابند، چراکه من می خواهم با پذیرفتن خواسته آنان، روزی یکی از نیکان بنی اسرائیل را که اعتقاد به نیکی محمد و آل پاک او علیهم السلام دارد و محمد و علی علیهما السلام و آل پاک آنان را بر همه مردم و اهل عالم فضیلت میدهد را زیاد کنم و در این قضیه او را در دنیا بی نیاز
ص: 274
نمایم و این برخی از پاداش او باشد، به خاطر تعظیم به محمد و آل محمد علیهم السلام.
پس موسی علیه السلام به خدای خود گفت: خدایا قاتل را معرفی کن. خطاب شد: ای موسی به بنی اسرائیل بگو: خداوند قاتل را برای شما معرفی می کند مشروط به این که گاوی را ذبح کنید و برخی از آن را به آن مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفی نماید، آیا چنین کاری را خواهید کرد؟ و اگر چنین کاری را نمی کنید به همان وظیفه ای که به شما گفته شد باید ملتزم باشید.(1)
امام صادق علیه السلام در تکمیل این قصه می فرماید: ... در بنی اسرائیل مردی صاحب یک گاو بود و فرزند صالحی داشت که اهل تجارت بود و گروهی آمدند تا مال او را خریداری کنند در حالی که کلید انبار او زیر سر پدرش بود و او به خواب رفته بود و این فرزند صالح نخواست خواب پدر را بر هم بزند از این رو از فروختن مال خود صرف نظر نمود و چون پدر از خواب بیدار شد به فرزند خود گفت: آیا مال خود را فروختی؟ فرزند گفت: کلید انبار زیر سر شما بود و من نخواستم شما را از خواب خوشی که داشتی بیدار نمایم. پدر گفت:
این گاو برای تو باشد به جای آن سودی که از تجارت خود نبردی. و خداوند خواست پاداش آن فرزند را بدهد از این رو به موسی فرمود: به بنی اسرائیل بگوید: باید گاو همین فرزند صالح را که به پدر خود نیکی نموده خریداری کنید و او را ذبح نمایید و برخی از آن را به آن مقتول بزنید تا زنده شود وقاتل خود را معرفی نماید. از این رو خداوند به موسی فرمود: به بنی اسرائیل بگو: خداوند شما را امر نموده تا گاوی را ذبح کنید. پس بنی اسرائیل تعجب نمودند و گفتند: «أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا» یعنی آیا ما را به مسخره گرفته ای؟ موسى علیه السلام فرمود: «أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ» یعنی من پناه به خدا می برم که از جاهلان باشم. سپس به آنان فرمود: مگر این نیست
ص: 275
که نطفه مرد و زن جان ندارند و چون برخورد به همدیگر می کنند خداوند از بین آن دو انسان زنده ای را می آفریند؟ و مگر خداوند بذر شما را در زمین بعد از متلاشی شدن و گندیدن زنده نمی کند و این گیاه ها و درخت های زیبا را از آن می رویاند؟
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ (بقره / 68 )
و چون بنی اسرائیل پاسخی نداشتند به موسی گفتند: از خدای خود بخواه که آن گاو چگونه باشد؟ و موسی علیه السلام از خدای خود سؤال نمود، و خداوند فرمود: آن گاو نه پیر فرسوده است و نه کوچک و ناتوان بلکه متوسط بین این دو می باشد. از این رو موسی علیه السلام به آنان فرمود: بروید امرخدا را اطاعت کنید وبی درنگ گاوی را ذبح نمایید.(1)
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ *قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ *قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ (بقره / 70-71)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: بنی اسرائیل بهانه گیری کردند و گفتند: ای موسی
ص: 276
برای ما از خدای خود بخواه که رنگ آن گاوی که تو می خواهی ما آن را ذبح کنیم چگونه باشد؟ پس موسی علیه السلام سؤال نمود و در پاسخ آنان فرمود: خداوند می فرماید: آن گاو باید زرد خالص و شفاف باشد به گونه ای که بینندگان از زیبایی آن شاد شوند.
باز بنی اسرائیل گفتند: ای موسی از خدای خود بخواه آن گاو را بیشتر توصیف نماید. حضرت موسی علیه السلام از ناحیه خداوند به آنان فرمود: آن گاو نه برای شخم زدن رام است و نه برای آبکشی، او سالم از هر عیبی است و رنگ دیگری (جز آنچه گفته شد) ندارد. بنی اسرائیل گفتند: آیا خداوند ما را به ذبح چنین گاوی امر نموده است؟ فرمود: آری.
ولكن موسی علیه السلام از ابتدا آن گاو را برای آنان این چنین توصیف نکرده بود وگرنه نیازی به این سؤالات و پاسخ ها نبود بلکه موسی علیه السلام نخست به آنان فرمود: خداوند شما را به ذبح بقره ای امر نموده است و اگر آنان گاوی را به هر وصفی ذبح می کردند کفایت می نمود ( ولكن کار را بر خود سخت کردند و در نهایت با کراهت انجام دادند) و چون امر خداوند برای آنان روشن و مستقر گردید به جستجوی آن گاو رفتند و چنین گاوی را تنها نزد جوانی از بنی اسرائیل یافتند - که خداوند حضرت محمد و علی و پاکان از ذریه آنان را در خواب به او نشان داده بود و محمد و على علیهما السلام در خواب به او فرموده بودند: تو از دوستان و اولیای ما هستی و ما را بر همه اهل عالم فضیلت میدهی، از این رو ما می خواهیم بخشی از پاداش تو را در این عالم به توبرسانیم و چون بنی اسرائیل برای خریدن گاو تو آمدند، بدون امر مادرت آن را به آنان مفروش، چراکه خداوند به او قیمتی را تلقین می کند که سبب بی نیازی تو و فرزندانت خواهد شد. پس آن جوان خشنود شد . و چون بنی اسرائیل به او گفتند: گاو خود را به چه قیمت می فروشی؟ او گفت: به دو دینار
ص: 277
ولكن اختیار با مادرم می باشد. گفتند: ما به یک دینار راضی هستیم و چون از مادر خود سؤال کرد او گفت: به چهار دینار بنی اسرائیل گفتند به دو دینار مادر گفت: به هشت دینار و همین گونه مادر قیمت را دو برابر نمود تا قیمت آن رسید به این که بنی اسرائیل پوست بزرگ ترین گاو را پر از طلا کنند و به آن جوان بدهند، و با این قیمت معامله انجام گرفت و آن گاو را خريدند و ذبح کردند و دم او را به آن مقتول زدند و گفتند: خدایا به آبروی محمد و آل پاک او علیهم السلام این مرده را زنده کن تا بگوید قاتل او کیست؟ پس آن مرده زنده شد و ایستاد و گفت: «ای بنی اسرائیل این دو پسرعموی من به خاطر دخترعمویم بر من حسد بردند و مرا کشتند و جنازه مرا در محله این ها انداختند تا از آنان دیه بگیرند» پس موسی علیه السلام آن دو نفر را گرفت و به قتل رسانید.
امام عسکری علمی فرماید: قبل از پرداخت قیمت گاو هرچه دم او را به آن مقتول زدند زنده نشد و بنی اسرائیل گفتند: ای موسی وعده خدا چه شد؟ موسی علیه السلام فرمود: من راست گفتم ولكن امر امر خداست. پس به موسی علیه السلام وحی شد: ای موسی خلفی در وعده من نیست ولكن باید قیمت آن گاورا به آن جوان بپردازند تا من این مقتول را زنده کنم. پس بنی اسرائیل اموال خود را جمع آوری نمودند و خداوند پوست آن گاو را وسیع نمود به قدری که گنجایش پنج میلیون مثقال طلا را پیدا کرد. پس برخی از بنی اسرائیل هنگام زنده شدن آن مقتول به موسی علیه السلام گفتند:
ما نمی دانیم زنده شدن این مقتول و سخن گفتن او عجیب تر است و یا به دست آوردن این جوان چنین مال عظیمی را؟! از این رو خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود: «ای موسی به بنی اسرائیل بگو: خدای شما می فرماید: هرکدام از شما که دوست می دارد من زندگی دنیای او را پاکیزه نمایم و جایگاه بهشتی او را بزرگ کنم
ص: 278
و در بهشت او را همنشین محمد و آل پاک او قرار دهم باید مثل این جوان عمل کند، چراکه این جوان چون از موسی علیه السلام وصف محمد صلی الله علیه و آله و علی و آل او علیهم السلام را شنید بر آنان درود و صلوات فرستاد و آنان را بر جمیع خلائق از جن و انس و ملائکه فضیلت داد و به این علت من این مال بزرگ را به او دادم تا به وسیله آن بهره مند شود و به دوستان خود نیز احسان نماید و بر دشمنان خویش نیز غالب شود.»
پس آن جوان به موسی علیه السلام گفت: ای پیامبر خدا چگونه من این اموال را حفظ نمایم؟ و چگونه از دشمنان و حشاد نجات پیدا کنم؟ حضرت موسی ملا فرمود: همان صلواتی که قبلا بر محمد و آل او علیهم السلام
این اموال را نصیب تو نمود، به برکت صلوات و اعتقاد صحیح تو نسبت به محمد و آل او علیهم السلام برای تو حفظ خواهد نمود.
پس آن جوان همواره برای حفظ آن اموال بر محمد و آل پاک او صلوات می فرستاد و خداوند، حشاد و سارقین و غاصبین را با لطف خود از آن اموال دور می کرد و آنان را گرفتار آفت و بلا می نمود.
سپس امام عسکری علیه السلام فرمود: و چون موسی علیه السلام این سخنان را به آن جوان فرمود، آن جوان مقتول که زنده شده بود خدای خود را چنین خواند: «خدایا من از تو مسئلت می نمایم به آنچه این جوان به وسیله آن از تو سؤال کرد و بر محمد و آل پاک او درود فرستاد و به وسیله آنان به درگاه تو - توسل نمود، مرا در دنیا زنده نگهداری و به ازدواج با دختر عمویم بهره مند کنی و شر دشمان و حساد را از من دورنمایی و در دنیا خیر فراوانی نصیب من بکنی و زندگی پاک و شیرینی را برای من ميسر نمایی
پس خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود: ای موسی این جوان هنگامی که کشته
ص: 279
شد شصت سال از عمر او باقی مانده بود و من به خاطر توسل او به محمد و آل پاک او علیهم السلام هفتاد سال دیگر به آن افزودم و او یکصد و سی سال با سلامت حواش و قلب سالم و شهوات نیرومند، از حلال دنیا استفاده خواهد نمود و همسر او نیز همانند او زندگی خواهد نمود و با یکدیگر از دنیا خواهند رفت و در بهشت نیز متنعم خواهند بود، و اگر قاتل شقی او نیز همین گونه به من توسل نموده بود من او را از حسد مصون می نمودم و به روزی خود قانع می ساختم و اگر پس از گناه خود با چنین توسلی، توبه نموده بود و از من خواسته بود که او را رسوا نکنم، او را رسوا نمی کردم، و این مردم را از درخواست معلوم شدن قاتل منصرف می ساختم، و این جوان را نیز از راه دیگری همین اندازه بی نیاز می نمودم، و اگر پس از رسوایی نیز توبه کرده بود و این توسل را انجام داده بود تا من مردم را از یاد عمل او فراموشی بدهم و آنان او را از قصاص معاف بدارند و احدی او را به واسطه این عمل سرزنش نکند چنین می کردم و لكن لتوفيق ] توسل به محمد و آل او فضل من است و من به هر کس بخواهم این توفیق را میدهم و از هر کس بخواهم منع می کنم، وَ أَنَا ذُو الفَضلِ العَظيمِ وَ أَعْدَلُ بِالْمَنْعِ عَلَى مَنْ أَشَاءُ وَأَنَا الْعَزِيرُ الْحَكِيمُ.(1)
سپس حضرت عسکری علیه السلام در تفسیر آیه «فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ» فرمود: بنی اسرائیل به خاطر قیمت سنگین آن گاو نمی خواستند آن را ذبح نمایند و لكن الجاجتشان سبب شد تا چنین قیمتی را برای آن گاو بپردازند و اگر نخست یک گاو را بدون هیچ شرطی ذبح نموده بودند کافی بود از سویی آنان حضرت موسی علیه السلام را متهم (به کذب و کتمان واقع) نمودند و این نیز سبب سختگیری خداوند بر آنان شد. از این رو آنان پس از پرداخت قیمت گاو فقیر شدند و به موسی علیه السلام گفتند: قبيله ما فقیر و نیازمند شدند و به گدایی افتادند و ما به سبب
ص: 280
الجاجت هرچه داشتیم از دست دادیم، پس برای ما دعا کن تا خداوند به ما وسعت روزی بدهد.
حضرت موسی علیه السلام فرمود:(1) وای بر شما چقد کوردل شده اید؟ مگر شما قصه آن جوان که صاحب آن گاو بود را نشنیدید که سبب ثروت و بی نیازی او شد؟! و مگر دعای آن جوان مقتول را که زنده شد نشنیدید که سبب عمر طولانی و لذت دنیا و سعادت آخرت او شد؟! اکنون برای چه از دعای آنان غافل مانده اید و همانند آنان خدای خود را نمی خوانید و توسل به محمد و آل پاک او علیهم السلام پیدا نمی کنید تا خداوند شما را از فقرنجات بدهد و جبران خسارت های شما را بنماید؟! پس بنی اسرائیل دست به دعا بلند کردند و گفتند:
ص: 281
« اللّهُمَّ إِلَيْكَ الْتَجَأنَا وَعَلَى فَضْلِكَ اعتَمَدتا فَأنزِل فَقْرَنا وَ شُدَّ خَلتَنَا بِجَاهِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍ وَ فَاطِمَةَ وَالْحُسَيْنِ وَالْحُسَينِ وَ الطَّيِّبِينَ مِن آلِهِم علیهم السلام».
خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود: ای موسی به رؤسای بنی اسرائیل بگو: به فلان خرابه بروند و فلان محل را از زمین حفر کنند، همانا ده هزار هزار دینار در آن نهفته است آن ها را برگیرند و به کسانی که قیمت آن گاو را پرداخت نموده اند بدهند تا احوال آنان مانند قبل بشود و پنج هزار دیگر را باز بین آنان تقسیم نمایند تا اموال آنان دوچندان گردد و این پاداش توسل آنان به محمد و آل پاک او و اعتقاد به تفضیل محمد و آل او بر دیگران باشد.
مؤلف گوید: این خلاصه قصه ای است که خداوند در آیه « وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّارَأْتُمْ فِیها... » بیان می نماید.
ص: 282
وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (72)فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (73)ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (74)أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (75)وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (76)أَوَلَا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ (77)وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ (78)
«إذا رأتم» یعنی اختلفتم و اصل آن «تدارأتم» بوده و تا در دال پس از سکون ادغام شده است و همزة وصلی قبل از آن آمده تا ابتدای به ساکن نشود، واصل «درء» به معنای دفع است چنان که گفته می شود: «ادرأوا الحدود بالشبهات» و «یدرؤن بالحسنة السيئة»، و «قسوة» به معنای سنگدلی و دوری از لين و رحمت است و نقیض قسوه، رقت است و «شدت» به
ص: 283
معنای قوت جسمانی و صعوبت امر است، و «نهر» مجرای وسیع آب است، وجمع نهر، نهر است، و اصل «يشقق» يتشقق بوده و تاء در شین ادغام شده است، و «غفلت» به معنای سهو و فراموشی است، و تغافل غفلت از روی عمد است، و «طمع وأمل ورجاء» نظائراند، و نقیض آنها یأس است، و « فريق وطائفه» به یک معناست، و مفردی از لفظ خود ندارد، و «تحریف در کلام» تغییر کلمه از معنای خود می باشد، و «حديث وخبر ونبأ» نظائراند، و حدیث مشتق از حدوث و اخبار از حوادث است، و «فتح» به معنای باز کردن قفل و به معنای حکم و قضا نیز می باشد، و به معنای تعلیم و نصرت و فتح بلاد نیز آمده است، و «امی» به کسی گویند که قدرت نوشتن ندارد، و اشتقاق آن یا از ام است؛ چراکه به حال اول خود که از مادر متولد شده باقی مانده است، و یا از امت است یعنی مانند بقیه جماعت براصل عادت مردم باقی مانده است. و «اَمانی» جمع «أمنيه» است به معنای اعتقاد، و یا تمی ما ليس له، و یا تمنى مالا حقيقة له، مثل قولهم: هذا أمنيتی یعنی اعتقادی، و «ظن و مظنه» ترجیح یکی از دو طرف قضيه را گویند.
به یاد آوريد هنگامی را که شخصی را به قتل رسانیدید و سپس درباره (قاتل) آن نزاع کردید و خداوند آنچه را پنهان نمودید آشکار کرد (72) پس ما گفتيم: (گاوی را ذبح کنید و) بخشی از آن را به آن (مقتول) بزنید (تا زنده شود و قاتل خود را معرفی نماید) و این گونه خداوند مرده ها را زنده می نماید و آیات خود را به شما نشان می دهد تا شاید تعقل نماييد (73) سپس قلب های شما همانند سنگ و یا سخت تر از سنگ شد، چرا که از برخی از سنگ ها آب جاری می شود، و برخی از ترس خدا فرومی ریزند، و خدا از کار شما غافل نیست (74) آیا شما (مسمانان) انتظار دارید آنان (یعنی اهل کتاب) به آیین شما ایمان بیاورند؟ در حالی که آنان سخن خدا را شنیدند و فهمیدند و دانسته آن را
ص: 284
تحريف نمودند؟! (75) آنان مؤمنان را که ملاقات می کنند (در ظاهر) می گویند: ما ايمان آورده ایم؛ و چون با هم کیشان خود خلوت می کنند (به همدیگر) اعتراض می کنند و می گویند: برای چه مطالبی را که (درباره پیامبراسلام) خداوند برای شما بیان نموده برای مسلمانان بازگو می کنید، تا آنان در پیشگاه خداوند برشما حجت داشته باشند؟ آیا تعقل نمی کنید؟! (76) آیا آنان نمی دانند که خداوند آشکار و پنهان آنان را می داند؟! (77) [آری) برخی از آنان بی سواد هستند و کتاب خدا را جز(خيالات و) آروزهایی نمی دانند و تنها به گمان های خود تکیه می کنند (78)
وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ *فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(بقره/ 72 - 73)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند در این آیه به بنی اسرائیل زمان رسول خود صلی الله علیه و آله می فرماید: به یاد بیاورید احوال پدرانتان را که خداوند به آنان فرمود: شما شخصی بی گناه را کشتید، و (درباره قاتل او) اختلاف پیدا کردید و خداوند آنچه پنهان می کردید را آشکار نمود. آری شما قاتل را معرفی نمی کردید و می خواستید حضرت موسی علیه السلام را در باطن تکذیب کنید و همواره از او بهانه می گرفتید تا بلکه نتواند به شما پاسخ بدهد و ما گفتیم : گاوی را ذبح کنید، و بعضی از او را به بدن مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفی نماید و با این عمل معلوم شد که خداوند چگونه در دنیا و آخرت مرده ها را زنده می کند، چنان که خداوند با ملاقات آب مرد با آب زن در دنیا به نطفه ها حیات می دهد و در آخرت نیزبین دو نفخه صور از بحر مسجور که در قرآن به آن اشاره شده و می فرماید: «وَالْبَحْرِ
ص: 285
الْمَسْجُورِ »(1) آبی همانند منی مرد فرومی فرستد و چون بر زمین می بارد اموات زنده می شوند و خداوند این آیات و سایر آیات خود را که دلالت بر توحید و نبوت موسی علیه السلام و فضیلت حضرت محمد و آل او علیهم السلام دارد و فضل آنان را بر همه خلائق اثبات می نماید را به شما نشان می دهد، تا شاید تعقل کنید و عبرت بگیرید، و بدانید که خدایی که این عجایب را خلق می کند بدون حکمت دستور نمی دهد و برگزیدگان خود به مانند محمد و آل او علیهم السلام -را نیز بدون حکمت بر همه صاحبان عقل فضیلت نمی دهد.(2)
ص: 286
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (بقره/ 74)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند - پس از بیان آیات و معجرات موسی علیه السلام و معجزاتی که بنی اسرائیل از حضرت محمد صلی الله علیه و آله دیدند و باز لجاجت کردند - به بنی اسرائیل می فرماید: [با انکار حقانیت موسی و مقام محمد صلی الله علیه و آله] تا قلب های شما همانند سنگ سخت شد و از خیر و رحمت دور گردید و همانند سنگ خشک شد و (خیری در آن نماند و) بی خاصیت شد، چراکه شما نه حق خدا را ادا می کنید، و نه زکات اموالتان را می دهید، و نه اهل کارهای خیر و احسان هستید، و نه اهل میهمان نوازی می باشید، و نه به فریاد گرفتارها و بیچاره ها می رسید، و نه (با همدیگر) با انسانیت معاشرت و معامله می کنید، از این رو قلوب شما سخت تر از سنگ می باشد، چرا که از بین برخی از سنگ ها بسا آب جاری می شود و برخی شکافته می شود و از بین آن ها آب ریزش می کند، و برخی از سنگ ها هنگامی که با نام خدا و نام اولیای او - یعنی محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و آل پاک آنان علیهم السلام - سوگند داده می شوند از خوف خداوند فرو می ریزند، در حالی که قلب های شما هیچ خیری ندارد، و خداوند از اعمال شما غافل نیست و مطابق عدل خود به شما پاداش می دهد و ظلمی به شما نخواهد نمود.
سپس امام عسکری علیهم السلام فرمود: این سرزنش ها مربوط به قوم یهود و دشمنان
ص: 287
اهل البیت علیهم السلام است و چون یهود هردو خطا را انجام دادند با خشونت بیشتری با آنان سخن گفته شده و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز آنان را توبیخ نموده است، از این رو بزرگان یهود و علمای آنان به رسول خدا صلی الله علیه و آلهگفتند: تو ما را هجو نمودی و بی مقدار معرفی کردی، و چیزی درباره قلب های ما گفتی که خدا می داند چنین نیست و در قلب های ما خیر فراوانی وجود دارد و ما اهل روزه و صدقه و کمک به فقرا هستیم!
رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ آنان فرمود: عمل خیر عملی است که برای خدا و مطابق دستور خدا انجام بگیرد، و اما عملی که همراه ريا و سمعه و دشمنی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و بزرگی و تفاخر باشد، عمل خیر نیست بلکه شر خالص و وبال بر صاحب خود خواهد بود و خداوند اهل آن را عذاب سختی خواهد نمود.
پس قوم یهود گفتند: ای محمد اکنون که تو این گونه می گویی، ما اموال خود را فقط برای ابطال امرتو و جلوگیری از رسالت تو و متفرق نمودن مردم از گرد تو مصرف می کنیم و این برای ما جهاد بزرگ است و از خداوند امید پاداش بزرگ داریم و کمترین سخن ما این است که تو در ادعاهای خود با ما مساوی هستی و فضیلتی بر ما نداری.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای برادران يهود، ادعاهای اهل حق و اهل باطل یکسان است و لکن دلائل و حجت های الهی، حق و باطل را از یکدیگر جدا می کند و نفاق و خیانت اهل باطل و حقانیت اهل حق را روشن می سازد و شما بدانید که رسول خدا - محمد - نمی خواهد از جهل شما استفاده کند و بدون دلیل شما را موظف به تسلیم خود نماید ولكن او حجت خدا را برای شما روشن می کند، به گونه ای که نتوانید آن را رد کنید و قدرت امتناع از پذیرفتن آن را نداشته باشید، اکنون من به شما می گویم: اگر محمد نشانه و دلیلی (برای حقانیت اسلام) بیاورد
ص: 288
آیا شما باز شک می کنید و می گویید: او از پیش خود این سخن را می گوید و چیزی است که خود بافته و ساخته است؟ اکنون اگر شما نشانه و دلیلی از او مطالبه کنید (و معجزه ای را تعیین نمایید) و او خواسته شما را انجام بدهد نمی توانید بگویید: این چیزی است که او از پیش آماده کرده بوده و حیله ای است که به کار برده است. پس هر معجزه و نشانه ای که می خواهید طلب کنید، چرا که خداوند رب العالمين به من وعده داده است که خواسته های شما را انجام بدهد تا عذر کافران قطع شود و اهل ایمان بصیرت بیشتری پیدا کنند.
قوم یهود گفتند: اکنون ای محمد با انصاف سخن گفتی، و اگر طبق گفته خود نتوانی خواسته ما را برآورده کنی باید از ادعای پیامبری خود دست برداری و همانند دیگران تسلیم حکم تورات باشی.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حق بین ما و شما حاکم باشد، هرچه می خواهید
بخواهید!
قوم یهود گفتند: ای محمد تو گمان کردی که در قلب های ما توجهی به فقرا و ضعفا نیست و ما را علاقه ای به صرف مال برای ابطال باطل و احقاق حق نیست و این سنگ ها مطیع تر و نرم تر از قلب های ماست؟» اکنون این کوه ها مقابل ماست، پس تو بیا تا نزد برخی از آن ها برویم و تو از آنان بخواه تا شهادت به حقانیت تو بدهند و تو را تصدیق نمایند و ما را تکذیب کنند، پس اگر تو را تصديق نمودند، تو حق خواهی بود و بر ما لازم است که تو را تصديق نماییم و اگر تو را تکذیب کردند و یا سکوت نمودند و پاسخی به تو ندادند، بدان که تو در ادعای خود اهل باطل و عناد می باشی و از پیش خود ادعای پیامبری کرده ای.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آری بیایید تا نزد هر کدام از این کوه ها که شما مایلید برویم، تا من از او بخواهم، به حقانیت من شهادت بدهد. پس قوم یهود، رسول
ص: 289
خدا صلی الله علیه و آله را نزد بزرگ ترین کوهی که می دیدند بردند و گفتند: «ای محمد به این کوه بگو، تا به حقانیت تو گواهی بدهد!» پس رسول خدا به آن کوه فرمود: «ای کوه، من تو را به آبروی محمد و آل پاک او که با نام آنان خداوند عرش را بر دوش ملائكه هشت گانه سبک نمود، پس از آن که قادر بر حرکت دادن آن نبودند . گرچه آنان خلق کثیری بودند و عدد آنان را جز خداوند نمی داند - سوگند میدهم و تو را به حق محمد و آل پاک او که با نام آنان خداوند توبة آدم علیه السلام را قبول نمود و او را آمرزید و به مقام پیشین او بازگرداند، سوگند میدهم و تو را به حق محمد و آل پاک او که با نام آنان خداوند ادریس را در بهشت قرار داد و به مقام بلندی رسانید، سوگند می دهم که طبق دستور خداوند به حقانیت من گواهی بدهی و نیز به قساوت قلب های این قوم يهود و تکذیب آنان نسبت به سخن محمد - رسول خدا صلی الله علیه و آله ۔ شهادت بدهی!
پس آن کوه تکانی خورد و به خود لرزید و آب از آن جاری شد و فریاد کرد: ای محمد من شهادت می دهم که تو رسول خدای رب العالمين و سید همه خلق خدا هستی و گواهی میدهم که قلب های این قوم یهود همان گونه که تو، توصیف نموده ای از سنگ سخت تر است و خیری از آن ها بروز نمی کند، همان گونه که از سنگ ها آب جاری می شود، و شهادت می دهم که آنان در تکذیب نمودن تو دروغ می گویند چرا که آنان تو را به خوبی می شناسند و در حقیقت آنان خدا را تکذیب می نمایند.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن کوه فرمود: تو را به حق محمد و آل طیبین او - آن کسانی که به سبب آنان خدا نوح را از آن مصیبت بزرگ نجات داد و آتش را بر ابراهیم سرد و سلامت نمود و او را در وسط آتش بر روی تخت و فرش نیکویی نشاند، که آن طاغوت (یعنی نمرود) مانند آن را از هیچ پادشاهی ندیده بود و نیز
ص: 290
اطراف ابراهیم درختان سبز و خرمی را رویاند و انواع هواها را قرار داد، که جز در فصول چهارگانه سال یافت نمی شود - آیا خداوند تو را مأمور به اطاعت من نموده است؟ پس آن کوه گفت:
آری، من گواهی میدهم که آنچه تو گفتی حق است، و گواهی میدهم که اگر تو از خدا بخواهی که انسان های روی زمین را تبدیل به بوزینه و خنزیر کند و یا آنان را ملائکه قرار بدهد و یا آتش های دنیا را تبدیل به یخ کند و یا یخ ها را تبدیل به آتش نماید و یا آسمان را به زمین آورد و زمین را به آسمان ببرد و با مشارق و مغارب زمین را مانند صره و کیسه ای در اختیار تو قرار بدهد، چنین خواهد نمود و او اکنون زمین و آسمان و کوه ها و دریاها و سایر مخلوق خود مانند بادها و صاعقه ها و اعضای انسان ها و حیوانات را در اختیار تو قرار داده است و آنان مطيع تو خواهند بود و هر دستوری به آنان بدهی از تواطاعت خواهند نمود.
پس قوم یهود گفتند: ای محمد آیا شعبده بازی می کنی؟ و پیروان خود را پشت این کوه پنهان کرده ای تا آنان این گونه با ما سخن بگویند و ما ندانیم که آیا صدای آنان را می شنویم و یا صدای کوه را می شنویم؟ سپس گفتند: فریب این کارها را جز اصحاب و یاران کم عقل تو نمی خورند، و اگر راست می گویی از جای برخیز و در این محل بنشین و به این کوه بگو تا از جای خود کنده شود و نزد تو بیاید و چون نزد تو حاضر شود و ما آن را مشاهده کردیم به او بگو دو نصف شود و پایین او بالا برود و بالای او پایین قرار بگیرد تا ما بدانیم که این از ناحیه خداوند بوده و از توطئه تو و یارانت نبودهاست.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به قطعه ای از کوه فرمود: نزد من بیا. و چون آن قطعه کوه نزد آن حضرت آمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله مخاطب خود از یهود فرمود: این سنگ را بگیر و کنار گوش خود گذار تا آنچه قبلا از کوه شنیدی برای تو بازگو کند، چراکه این
ص: 291
نیز جزئی از آن کوه است. پس آن مرد قطعه سنگ را گرفت و نزدیک گوشخود برد و همان سخنانی که او از کوه شنیده بود را از آن شنید یعنی آن سنگ رسول خدا صلی الله علیه و آله را تصديق نمود و سخنان او را راجع به قلوب يهود و این که آنان اموال خود را به باطل، صرف جلوگیری از رسالت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تلاش می کنند و این کار سبب عذاب قیامت آنان خواهد شد را تأیید نمود.
تا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن مرد فرمود: آیا سخنان این سنگ را شنیدی؟ و آیا کسی پشت این سنگ با تو سخن گفت؟ آن مرد گفت: خير ولكن خواسته من را درباره این که آن کوه زیر و بالا شود و دو نصف گردد و... انجام ندادی.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله در فضای وسیعی رفت و با صدای بلند فرمود: « یَا أَیُّهَا الْجَبَلُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الَّذِینَ بِجَاهِهِمْ وَ مَسْأَلَهِ عِبَادِ اللَّهِ بِهِمْ أَرْسَلَ اللَّهُ عَلَی قَوْمِ عَادٍ رِیحاً صَرْصَراً عَاتِیَهً تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَهٍ وَ أَمَرَ جَبْرَئِیلَ أَنْ یَصِیحَ صَیْحَهً فِی قَوْمِ صَالِحٍ علیه السلام حَتَّی صَارُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ لَمَّا انْقَلَعْتَ مِنْ مَکَانِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ جِئْتَ إِلَی حَضْرَتِی هَذِهِ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی الْأَرْضِ بَیْنَ یَدَیْهِ - ».
امام عسکری علیه السلام می فرماید: پس از این سخنان، کوه لرزه ای پیدا کرد و همانند اسب آرامی، مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و پایه و اساس آن کنار دست مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفت و صدا زد یا رسول رب العالمين من سامع و مطيع شما هستم و اگر می خواهی، بینی این دشمنان را به خاک بمالی، هر دستوری داری بگو تا من اطاعت بکنم!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این یهود [معاند] از من خواسته اند که به تو فرمان بدهم که از جای خود کنده شوی و دو نصف گردی، و بالای تو پایین قرار بگیرد و پایین تو بالا قرار بگیرد.
پس کوه گفت: یا رسول الله رب العالمين آیا مرا به چنین کاری امر می کنی؟ فرمود: آری. پس کوه از جای خود کنده شد و دونصف گردید، و بالای آن پایین
ص: 292
قرار گرفت و پایین آن بالا قرار گرفت، و سپس آن کوه به قوم یهود گفت: این که شما می بینید، کمتر از معجزات موسی علیه السلام نیست که شما به گمان خود به آن اعتقاد دارید؟
پس یهودی ها به همدیگر نگاه کردند و گفتند: راهی برای انکار این معجزه نیست. ولكن برخی از آنان گفتند: این مرد مبخوت است (یعنی دارای بخت و بهره است) و هرچه بخواهد برای او فراهم می شود، و عجایبی از او دیده می شود، شما فريب او را نخورید. پس آن کوه در پاسخ آنان گفت: ای دشمنان خدا، شما با سخنان خود نبوت موسی علیه السلام را نیز ابطال کردید. سپس گفت: شما چگونه به موسی نگفتید: تبدیل عصا به اژدها، و باز شدن راه در دريا، و قرار گرفتن کوه بالای سر شما - شانس تو بوده و این از عجایبی است که برای تو فراهم شده است و ما نباید فریب آن را بخوریم ؟! تا این که آن کوه آنان را مبهوت و محکوم نمود و حجت خدا را بر آنان تمام کرد. (1)
أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (بقره/ 75)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله با معجزات خود بر (رؤسای قوم) یهود پیروز شد و همه بهانه ها و عذرهای آنان را قطع نمود و آنان راهی برای اشکال و تشکیک در معجزات او نیافتند، مردم يهود گفتند: «ای محمد ما ایمان پیدا کردیم که تو رسول خدا و هادی مهدی هستی و برادرت على وصی تو و ولى خداست».
ص: 293
و(لكن رؤسای یهود) هنگامی که با دیگران از یهود می نشستند به آنان می گفتند: اظهار ایمان ما به او (یعنی محمد صلی الله علیه و آله) به خاطر نجات از قدرت آنان است، تا نکند ما را از بین ببرند و ما که اظهار ایمان می کنیم، مسلمانان طبق اعتقاد خود اسرار خویش را بر ما آشکار می کنند و چیزی را از ما کتمان و پوشیده نمی دارند. از این رو ما اسرار آنان را به دشمنانشان می گوییم و آنان با کمک مادر زمان مناسب بر آنان می شورند». از سویی بزرگان قوم یهود، معجزات و نشانه های حقی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله می دیدند، از بقیه یهودی ها پنهان می داشتند، از این رو خداوند رسول خود را از اعتقادات باطل و اخلاق زشت و کتمان معجزات رؤسای يهود آگاه ساخت و به رسول خود و یاران او فرمود:
«أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ...»یعنی ای محمد آیا تو و اصحاب و یارانت امید دارید که قوم يهود ایمان بیاورند و گمان می کنید که آنان با معجزاتی که دیدند و شما آنان را مبهوت و مغلوب نمودید و آیات خدا را بر آنان آشکار ساختید، اسلام را بپذیرند و شما را تصديق کنند و اعتقاد باطنی داشته باشند و حقانیت شما را بر مردم یهود آشکار سازند؟ هرگز چنین فکری نکنید، چراکه (پدران) اینها از (بنی اسرائیل) کلام خدا را در پایین کوه طور شنیدند و اوامر و نواهی او را دانستند و چون بین مردم آمدند آن ها را تحریف نمودند و تغییر دادند، در حالی که خود می دانستند دروغ می گویند!!
سپس فرمود: و لكن (خوبان ) بنی اسرائیل هنگامی که با موسی علیه السلام به کوه طور رسیدند و سخن خدارا با موسی شنیدند و به اوامر و نواهی او آگاه شدند، در بازگشت به (علمای) بنی اسرائیل خبر دادند و بر آنان (یعنی علمای بنی اسرائیل) سخت شد که این خبر را به همه بنی اسرائیل برسانند، جز برخی از آنان که ایمان پیدا کرده بودند و در ایمان خود ثابت و صادق بودند و اما پدران و اسلاف این قوم
ص: 294
يهود - که با رسول خدا صلی الله علیه و آله با نفاق و دورویی برخورد نمودند - به بنی اسرائیل گفتند: خداوند به ما این چنین گفت و ما را نسبت به آنچه به شما گفتیم امر و نهی نمود و سپس گفتند: خداوند فرمود: اگر امر و نهی ما بر شما سخت و گران آمد باکی نیست که اوامر ما را امتثال نکنید و از نواهی ما نیز پرهیز نمایید. و این در حالی بود که می دانستند بر خدای خود دروغ می بندند.
وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (بقره/ 76)
خداوند باز نفاق و جهل آنان را آشکار ساخته و می فرماید:(1) «وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا...».
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: یهودی ها [پس از ایمان ظاهری] هنگامی که سلمان و مقداد و ابوذر و عمار را می دیدند به آنان می گفتند: ما نیز همانند شما به نبوت محمد صلی الله علیه و آله و امامت برادر او علی بن ابی طالب علیه السلام ايمان آورده ایم و على علیه السلام را برادر و وزیر و خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله بر امت و انجام دهنده
ص: 295
وعده ها و پرداخت کننده دیون و قیام کننده به سیاست ها، وسرپرستی از امت و دورکننده مردم از سخط و خشم خداوند می دانیم و امامان و خلفای بعد از او را نیز ستارگان روشن هدایت و ماه های نورانی و خورشید درخشنده می دانیم و دوستان آنان را دوستان خداوند و دشمنانشان را دشمنان خداوند می دانیم.
و برخی از یهود می گفتند: ما شهادت می دهیم که حضرت محمد صلی الله علیه و آله دارای معجزات و راهنمایی های روشن و آشکاری است، او همان پیامبری است که قریش برای کشتن او متحد شدند و چون به جستجوی او آمدند او را نیافتند و خداوند دست ها و پاهایشان را از کار انداخت و ناامید و مغلوب بازگشتند و اگر حضرت محمد اراده می نمود، به تنهایی می توانست همه آنان را به قتل برساند و او همان پیامبری است که قریش او را نزد بت هبل بردند تا حکم به صدق آنان و کذب آن حضرت بکند و لكن بت هبل مقابل او به رو افتاد و شهادت به نبوت او و امامت برادرش علی و امامان بعد از او داد و آنان را وارث وقائم به سیاست و امامت بعد از او دانست و او همان پیامبری است که قریش او را در شعب ابوطالب محبوس نمودند و بر درب شعب مأموری گماشتند که غذایی داخل
ص: 296
شعب نشود و احدی از آن خارج نگردد تا نکند برای آنان غذایی ببرد!! و لكن خداوند غذاهایی بهتر از «من و سلوی» و هرچه مایل به آن بودند از انواع غذاها و شیرینی جات و لباس های نیک را برای آنان فرستاد و...
امام عسکری علیه السلام می فرماید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه هجرت نمود ابوجهل نامه ای به آن حضرت نوشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز به او پاسخ داد، از این رو علمای یهود به دنبال سخنان گذشته به این نامه - که نشانه حقانیت آن حضرت بوده است . اشاره نموده اند و می گویند:
او همان پیامبری است که چون فرستاده ابوجهل نامه تهدید آمیز و توهین آمیز ابوجهل را به آن حضرت داد، در آن نوشته بود: «ای محمد جنون و اختلال فکر، مگه را برای تو تنگ نمود و به يثرب (یعنی مدینه) رفتی، این بیماری از تو جدا نخواهد شد، تا تو را به هلاکت برساند و تو با این بیماری مدینه را نیز فاسد خواهی نمود و اهل آن را به آتش خود خواهی سوزاند و چیزی نمی گذرد که قریش حمله سختی به تو می کنند، و شر تو را از مردم کوتاه می نمایند و تو باید با فریب خوردگان خود و کسانی که ایمان به تو ندارند و از ترس جان خود و عیالاتشان به کمک تو درمی آیند - چراکه هراس دارند که اگر تو مغلوب شوی، دشمنان تو به آنان نیز رحم نکنند - آماده جنگ بشوی و با چنین مردمی با لشکر قریش روبه رو شوی و من با این سخنان، خود را نزد تو معذور قرار دادم (تا بلکه از این حرکت دست برداری) »
ص: 297
این نامه را فرستاده ابوجهل در مدینه مقابل اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و عموم کفار از یهود بنی اسرائیل و... قرائت نمود تا اصحاب آن حضرت را به وحشت اندازد و کفار را بر او بشوراند. و رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ، به آورنده نامه فرمود: آیا نامه خود را کامل نمودی و پیچیدی؟ او گفت: آری. رسول خدا فرمود: اکنون پاسخ آن را گوش کن: همانا ابوجهل مرا به حوادث تلخ و ناتوانی، تهدید می کند، در حالی که خدای رب العالمین به من وعده یاری و پیروزی می دهد و البته خبر خداوند صادق تر و سزاوارتر به قبول است.سپس فرمود:
بعداز وعده خداوند به نصرت و یاری محمد و تفضل وجود و کرم او، هرگز
محمد آسیبی از بدخواهان و خشم کنندگان بر او نخواهد دید. به ابوجهل بگو: ای ابوجهل، تو با اغوا و القای شیطان این نامه را تنظیم نمودی و من با الهام خداوند رحمان به تو پاسخ می دهم: ای ابوجهل بدان که بیست و نه روز دیگر جنگ بین ما و تو برقرار خواهد شد، و خداوند تو را در این جنگ به دست ضعیف ترین اصحاب من خواهد کشت و جسد کشته توو عتبه و شیبه و وليد و... از قریش، در چاه بدر خواهند افتاد و من هفتاد نفر از شما را خواهم کشت و هفتاد نفر را اسیر خواهم نمود و سپس با گرفتن فديه و عوض سنگینی آنان را آزاد خواهم نمود.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به گروهی از مؤمنین و یهود و نصارا و دیگرانی که حاضر بودند فرمود: آیا می خواهید محل کشته شدن آنان را بدانید؟ گفتند: آری. فرمود: بیایید تا نزد چاه بدر برویم - چرا که آن بیابان محل جنگ و بلای بزرگ است - تا من قدم خود را در جای کشته شدن آنان بگذارم، و شما پس از اتمام جنگ بیابید که جز آنچه می گویم نخواهد شد. پس کسی جز علی بن ابی طالب اظهار آمادگی نکرد و علی علیه السلام در پاسخ رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: آری بسم الله من آماده ام. و بقیه گفتند: ما نیاز به مرکب و وسایل سفر داریم و ما را امکان رفتن به منطقه بدر
ص: 298
نیست، چرا که تا آن جا چند روز راه است. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به یهودیان فرمود: شما چه می گویید؟ آنان نیز گفتند: ما در خانه های خود می مانیم و نیازی به دیدن آن نداریم، چراکه این ادعای محالی است که تو می کنی. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
برای رفتن به آن جا زحمتی برای شما نیست، چرا که خداوند با برداشتن یک قدم، شما را به آن منطقه می رساند.
پس مسلمانان مؤمن گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله راست می گوید و ما می خواهیم به این معجزه تشرف پیدا کنیم. ولكن كفار و منافقین گفتند: ما این دروغ را آزمایش می کنیم تا عذر محمد قطع شود و ادعای کذب او به روشنی واضح شود و رسوا گردد.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: آنان با برداشتن یک قدم خود را نزد چاه بدریافتند و تعجب نمودند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد چاه آمد و فرمود: چاه را علامت و مرکز قرار دهید و از چاه متر کنید تا فلان فاصله. و چون متر کردند فرمود: این جا محل کشته شدن ابوجهل است و فلان مرد انصاری ضربه ای به او می زند و سپس عبدالله بن مسعود که ضعیف ترین اصحاب من است او را می کشد. سپس فرمود:
از سمت دیگر چاه متر کنید و با فاصله های گوناگون محل کشته شدن دیگران را بیان نمود و فرمود: این جا محل کشته شدن عتبه و آن جا محل کشته شدن شیبه و آن جا محل کشته شدن ولید است و زود است که فلان وفلان ... وتا هفتاد نفر را شماره نمود و نام پدران و صفات آنان را بیان کرد و فرمود: این ها نیز اسیر خواهند شد.
سپس روی مبارک به جمعیت همراه نمود و فرمود: آیا از آنچه گفتم آگاه شديد؟ گفتند: آری. فرمود: آنچه گفتم پس از بیست و هشت روز (در روز بیست و نهم)
ص: 299
واقع خواهد شد و این وعده و قضای حتم الهی است، تا این که فرمود:
ای مسلمانان! وای یهودیان ! آنچه گفتم را مکتوب کنید. پس آنان گفتند: یا رسول الله شنیدیم و حفظ نمودیم و فراموش نخواهیم نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کتابت و نوشتن افضل و به یاد ماندنی تر است. اصحاب گفتند: در اینجا دوات و کتفی نیست! فرمود: اکنون ملائکه حضور دارند، پس فرمود: ای ملائکه پروردگار من! بنویسید این قصه را و در آستین هر کدام این مردم قرار بدهید. پس به مردم فرمود: در آستین های خود بنگرید و نوشته ها را خارج کنید و بخوانید. پس مردم دیدند در آستین هر کسی مکتوبی آماده شده و چون خواندند، دانستند که تمام قصه بدون کم و کاست و به همان ترتیب نوشته شده است. و رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: نوشته های خود را حفظ کنید، تا برای کافران شما حجت و برای مؤمنان شما شرف و افتخاری باشد. و این نوشته همراه آنان بود تا جنگ بدر به وقوع پیوست و آنان مشاهده نمودند که همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده بود بدون هیچ کم و کاستی واقع شده است ... (1)
و چون برخی از یهود که همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند این قصه را برای مردم بازگو کردند، منافقان از یهود به آنان گفتند: آیا چیزی را به مردم خبر دادند که بر علیه شما باشد و مسلمانان شما را محکوم نمایند و حقانیت و صدق این پیامبر و امامت برادر او ثابت شود؟ و آنان فردای قیامت در پیشگاه خداوند بر شما حجتی داشته باشند و بگویند: شما حقانیت این پیامبر را دانستید و مشاهده کردید و به او ایمان نیاوردید و از او اطاعت نکردید؟!
حضرت عسکری علیه السلام می فرماید: یهودیان منافق، از جهالت و نادانی فکر کردند، اگر این خبر را منتشر نمی کردند، حجت الهی از راه های دیگری بر آنان تمام
ص: 300
نمیشد؟! از این رو خداوند در پایان این آیه می فرماید: «أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» یعنی آیا نمی فهمید که این قصه برای شما در پیشگاه خداوند حجت خواهد بود (خواه منتشر بکنید و یا منتشر نکنید).(1)
أَوَلَا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ (بقره / 77)
از این رو خداوند به آن گروه از یهود که می گفتند: نباید این قصه را منتشر می کردید می فرماید: آیا این ها نمی دانند که خداوند آشکار و پنهان آنان را می داند؟! و آنان در باطن دشمن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هستند و اگر اظهار ایمان می کنند برای نابود کردن او و یاران او می باشد؟! آنان می خواهند با اظهار ایمان خود اسرار مسلمانان را بدانند و نزد دشمنان او افشا نمایند در حالی که خداوند عالم به باطن آنان است و اسرار آنان را برای پیامبر خود آشکار می نماید.(2)
ص: 301
وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ (بقره / 78)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: سپس خداوند فرمود: ای محمد برخی از این قوم يهود امی و بی سواد هستند و قدرت خواندن و نوشتن ندارند و همانند زمانی هستند که از مادر متولد شده اند. از این رو اطلاعی از کتاب آسمانی و تکذیب کننده آن ندارند، جز آن که برای آنان قرائت شود و گفته شود: این کتاب خدا و کلام خداست و اگر چیزی از کتاب خوانده شود تحریف آن را نمی شناسند «وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» یعنی آنان به گفته علمای خود در تکذیب نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامت حضرت على علیه السلام- تکیه می کنند و از آنان تقلید و پیروی می نمایند، در حالی که تقلید از علمای یهود (که از فساد و بی تقوایی آنان اطلاع دارند) برای آنان حرام است.
امام عسکری علیه السلام سپس در ذیل این آیه می فرماید: شخصی به امام صادق علیه السلام گفت: در صورتی که عوام يهود اطلاعی از کتاب خداوند ندارند و تنها به گفته علمای خود تکیه می کنند و راهی جز آن ندارند، چگونه خداوند از آنان مذمت نموده است؟! و آیا فرقی بین عوام يهود و عوام ما مسلمانان هست؟ در حالی که عوام ما نیز به گفته علمای خود تکیه می کنند؟ و اگر عوام یهود در اشتباه باشند، عوام ما نیز باید در اشتباه باشند؟!
امام صادق علیه السلام فرمود: بین عوام ما و علمای ما و عوام یهود و علمای آنان از یک جهت فرقی نیست و از یک جهت فرقی هست اما عدم فرق به این است که خداوند از عوام ما و عوام یهود ( در صورتی که علمای خود را شایسته ندانند) مذمت نموده و اما فرقی که بین عوام ما و عوام يهود هست این است که عوام یهود علمای خود را به کذب و دروغ صریح و حرام خواری و رشوه خواری و تغییر احکام
ص: 302
و تعصب شديد و ظلم و انجام محرمات شناخته بودند و می دانستند که آنان فاسق هستند و نباید به گفته آنان در دین خدا اعتماد نمایند و با این وصف به علمای خود اعتماد کردند، و به همین علت خداوند از آنان مذمت نموده است. چراکه آنان نباید به گفته چنین علمایی درباره حقانیت پیامبر خدا تکیه می کردند، بلکه باید از نزدیک وضع این پیامبر را بررسی می کردند و معجزات او را می دیدند تا حقیقت برای آنان روشن شود.
سپس فرمود: عوام ما نیز اگر از علمای خود فسق و گناه و تعضب شديد و دنیاطلبی و حرام خواری ببینند و از آنان پیروی کنند همانند عوام یهود خواهند بود.
تا این که فرمود: «فَأَمّا مَن كانَ مِنَ الفُقَهاءِ صائِناً لِنَفسِهِ ، حافِظاً لِدينِهِ مُخالِفاً عَلى هَواهُ ، مُطيعاً لِأَمرِ مَولاهُ فِلِلعَوامِّ أن يُقَلِّدوهُ ، وذلِكَ لا يَكونُ إلّابَعضَ فُقَهاءِ الشّيعَةِ لا جَميعَهُم» .
یعنی، واما فقهایی که خویشتن دار (از خطا) و حافظ دین خود و مخالف هواهای نفسانی و مطیع امر مولای خویش باشند، عوام می توانند از آنان تقلید و پیروی نمایند و این خصلت ها تنها در برخی از فقهای شیعه وجود دارد نه در جميع آنان، چراکه اگر فقیهی اهل اعمال زشت و فحشا باشد، همانند فقهای عامه خواهد بود و مردم نباید درباره ما چیزی را از آنان بپذیرند، چراکه برای آنان احترام و کرامتی نیست، و اگر در آنچه از ما نقل می شود اختلاف و دگرگونی دیده شود علت آن این است که علمای فاسق سخنان ما را شنیده اند و از بی تقوایی و جهالتی که داشته اند آنها را تحریف نموده و مواضع آن را تغییر داده اند، و برخی از آنان از روی عمد بر ما دروغ بسته اند، تا به متاع دنیای خود برسند! در حالی که بهره ای که برده اند توشه دوزخ آنان شده است.
و برخی از آنان با ما دشمن بوده و چون راهی برای تضعیف ما نداشته
ص: 303
بعضی از علوم صحيح ما را یاد گرفته اند و به وسیله آن ها نزد شیعیان ما آبرو پیدا کرده اند، و لكن چندین برابر آن را به آنها افزوده اند، و نزد دشمنان ما به وسیله افزوده های خود از ما بدگویی می کنند! و گروهی از شیعیان ما - که اهل تسلیم هستند . فکر می کنند: اینها سخنان ماست، و با این گونه سخنان شیعیان ما را گمراه می نمایند، همانند این که خود گمراه شده اند و ما از آنان بیزار خواهیم بود، و ضرر این گونه علمای فاسد برای ضعفای شیعیان ما از لشگر یزید بن معاویه - برای کشتن امام حسین علیه السلام و اصحاب او - خطرناک تر خواهد بود، چراکه لشکر یزید تنها جان و مال شیعیان ما را گرفتند ولكن نتوانستند مقام و منزلت آنان را در پیشگاه خداوند بگیرند، اما علمای ناصبی و فاسق که دشمن ما هستند و خود را اهل ولایت ما نشان می دهند، در دل های ضعفای شیعیان ما شک و شبهه ایجاد می کند و آنان را گمراه و از راه حق منع می نمایند.
ولكن شکی نیست که خداوند از عوامی که قصدی جز صیانت از دین خود را ندارند و هدف آنان تعظيم ولى خداست، حمایت خواهد نمود و آنان را از دست چنین کافرهای تشکیک کننده ای، نجات خواهد داد و مؤمن صالحی را که اهل فکر صحیح باشد قرين او خواهد نمود تا او را به راه صحیح راهنمایی کند و خیر دنیا و آخرت برای او فراهم گردد، و خداوند آن عالم فاسد گمراه کننده را به لعنت دنیا و عذاب آخرت مبتلا خواهد نمود.
سپس امام عسکری علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بد ترین علمای امت من، کسانی هستند که مردم را از راه ما (اهل البيت ) گمراه می نمایند، و آنان دزدان و راهزن های راه ما هستند و دشمنان ما را با نام ما نامگذاری می کنند و القاب ما را به آنان می گویند و بر آنان درود می فرستند و در حالی که خود مستحق لعنت خدا هستند، ما را لعنت می کنند ولكن کرامات خداوند ما را احاطه نموده، و ما با
ص: 304
صلوات خداوند و صلوات ملائکه بر ما، از درود و صلوات آنان بی نیاز هستیم.
سپس فرمود: به امیرالمؤمنین علیه السلام گفته شد: بهترین خلق خدا بعد از ائمه هدی که چراغ های نورانی خداوند هستند - کیانند؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «علمای شایسته و صالح». گفته شد: بدترین خلق خدا بعد از ابلیس و فرعون و نمرود و کسانی که خود را با نام شما و القاب شما نامگذاری می کنند و اماکن شما را غصب نموده اند و در ممالک شما حکومت می کنند، کیانند؟ فرمود: «علمای فاسدی که باطلها را رواج می دهند و حقایق را کتمان می نمایند و خداوند درباره آنان فرموده است: «أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ *إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا ...»(1)
ص: 305
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ (79) وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (80) بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (81) وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (82)وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (83)وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لَا تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (84)ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (85)أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (86)
ص: 306
«ویل» در لغت به معنای هلاکت وعذاب است، مانند «ويح و ویس» و به معنای تقبیح نیز آمده است مانند («وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»و بعضی گفته اند: به معنای «حزن وهوان و خزی» نیز می باشد، و «کسب» عملی است که از آن سودی حاصل شود و یا ضرری دفع شود، و «مس» نظير لمس است، جز آن که در «لمسن» احساس وجود دارد، و «اخلاف» از خلف به معنای نقض عهد است، و «أخذ» ضد اعطاء است، و «قربی» مصدر قربت مئی رحم فلان، و «قرابة و قربا» دو مصدر دیگر، آن است، و «یتامی» جمع يتيم است، ويتيم کسی را گویند که پدر خود را از دست داده باشد، و تا قبل از بلوغ به او یتیم گفته می شود، و يتیم در انسان پدرمرده است و در غیر انسان مادر مرده می باشد، و «مسکین» از سکون است، كأنه قد أسكنه الفقر، و «سفک» به معنای صب و ریختن است و فعل آن «سفک الدم سفكا» می باشد، و «دماء» جمع دم است ودم، می ودنی بوده، و «نفس» از نفاسة به معنای جلالت است و نفس انسان نفیس ترین چیز اوست، و «دار» منزلی است که در آن بنا و ساختمان شده باشد، و منزل محل ارتحال و رفتن است، و «شهادت» از مشاهده به معنای اخبار از چیزی است که رؤیت شده باشد، و «تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ» یعنی تعاونون عليهم، و ظهير به معنای معین است، مانند والملايكه د «وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ » و «إثم» عمل قبیحی است که به سبب آن انسان ملامت می شود و نظیر آن «وزر» است و «عدوان» افراط در ظلم است و يقال عدا فلان في ظلمه، و «أساری» جمعی اسیر است و أسر به معنای اخذ به قهر و شدت است،
وأسره إذا شده، و «خزی» به معنای سختی و ذلت است و «تخفیف» نقيض تثقيل است.
ص: 307
وای برانان (يعني تحريف کنندگان تورات) که برای رسیدن به متاع ناچیزدنیا چیزی را با دست خود نوشتند و گفتند: این از طرف خداوند (نازل شده) است، پس وای برآنان نسبت به آنچه نوشتند و آنچه به دست آوردند (79) آنان گفتند: هرگز آتش دوزخ به ما نخواهد رسید جز چند روزی، به آنان بگو: آیا شما پیمانی از خدا گرفته اید؟! - که خداوند پیمان خود را برهم نخواهد زد؟ ویا چیزی که نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟ ! (80) آری کسانی که گناه میکنند و (آثار) گناه آنان را احاطه می کند همواره در آتش (دوزخ خواهند ماند (81) و آنان که ایمان آورده و عمل نیک انجام می دهند در بهشت جاودان خواهند بود (82) و(به یاد آورید) زمانی را که ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم (و گفتیم:) جز خدای خود را پرستش نکنید و به پدر و مادر و خویشان ويتيمان و مستمندان نیکی کنید و با مردم نیکوسخن بگوييد و نماز را به پا داريد و زکات را ادا کنید، و جزعده کمی از شما (از این دستورات) روگردانیدید و (از پیمان خود با خداوند) سرپیچی کردید (83) و به یاد آورید زمانی را که ما از شما پیمان گرفتیم که خون همدیگر را نریزید و مردم را از خانه های خود اخراج نکنید و شما پذیرفتید و برآن گواه بوديد (84) سپس شما خون همدیگر را ريختيد و مردم را آواره کردید و با دشمنی و تجاوزتان ، برآنان سلطه پیدا کردید واگرآنان به صورت اسیربه شما بازگردند فديه آنان را به دشمن می دهید در حالی که اخراج آنان برشما حرام است، آیا به برخی از دستورات کتاب خدا ایمان دارید و به برخی کافرهستید؟ پس جزایاین کار شما جزذلت و خواری دنیا و سخت ترین عذاب قیامت نخواهد بود، و خداوند از اعمال شما غافل نمی باشد (85) آنان کسانی هستند که زندگی دنیا را با راز دست دادن آخرت خريدند. از این رو عذاب آنان تخفیف پیدا نمی کند، و (از هیچ راهی) یاری نخواهند شد (86)
ص: 308
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ(بقره/ 79)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) این آیه در مذمت از (علمای) قوم یهود است که (برای گمراه کردن مردم و جلوگیری آنان از پذیرفتن پیامبر اسلام) از پیش خود صفاتی برای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نوشتند و به مردم عوام گفتند: «این ها صفات آن پیامبری است که در آخرالزمان مبعوث به رسالت می شود» آنان به مردم عوام گفتند: « پیامبر آخرالزمان دارای بدنی بزرگ و شکمی وسیع و موهایی سرخ است » در حالی آن حضرت چنین صفاتی را نداشته است. و نیز گفتند: آن پیامبر پانصد سال پس از این خواهد آمد و هدف آنان این بود که ریاست خود را بر مردم ادامه بدهند و از آنان بهره های مادی داشته باشند، و از اطاعت و خدمت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و مخصوصین او نجات یابند.
از این رو خداوند درباره آنان فرمود: «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ» یعنی وای بر آنان، نسبت به این صفاتی که به دروغ برای این پیامبر بیان
ص: 309
کردند و مردم را از ایمان به او دور نمودند، آنان به خاطر این عمل در بدترین مکان دوزخ با سخت ترین عذاب گرفتار خواهند شد، چراکه مردم عوام را بر کفر و انکار نبوت حضرت محمد و وصی او علی بن ابی طالب علیها السلام باقی نگه داشتند.
وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (بقره/ 80)
خیال های باطل قوم یهود امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: آن گروه از قوم یهود که اهل نفاق بودند و در ظاهر اظهار ایمان می نمودند و نفاق خود را پنهان می داشتند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت او علیهم السلام پشت نموده بودند و گمان می کردند: گرفتاری ها و مشکلاتشان از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد، در پاسخ خویشان خود از مسلمانان که به آنان می گفتند: این نفاق برای شما خطرناک است و شما مورد خشم خدا خواهید شد و خداوند شما را عذاب خواهد نمود . می گفتند: «مدت عذاب ما چند روزی بیش نیست و سپس ما در بهشت متنعم خواهیم بود، از این رو به خاطر آن عذاب موقت خود را گرفتار مشکلات دنیا نمی کنیم» و خداوند در پاسخ این خیال باطل می فرماید:
ص: 310
«أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا» یعنی آیا شما پیمانی از خدا گرفته اید که عذاب شما بر (نفاق و) کفر به آیین محمد صلی الله علیه و آله و جلوگیری از او و از وصی او علی و سایر خلفای او علیهم السلام چند روزی بیش نباشد؟! در حالی که عذاب شما دائم خواهد بود، پس جرئت بر این گناهان (یعنی کفر به خدا و رسول او و اوصیای بعد از او) پیدا نکنید، و چیزی را که نمی دانید به خدای خود نسبت ندهید و ادعای آن را نکنید.(1)
ص: 311
بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره/ 81)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: گناهی که صاحبش را حاطه می کند، آن گناهی است که صاحب خود را از دین و ولایت خداوند خارج می کند و در سخط و خشم او قرار می دهد و آن شرک و کفر به خداوند و کفر به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است، و هر کدام اینها گناهی است که اگر به صاحبش و یا به اعمال او احاطه پیدا کند اعمال او را باطل و او را مخلد در دوزخ می نماید، همان گونه که خداوند می فرماید: « ولي أضحاب الایر هم فيها الدون).
رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر این آیه فرمود: ولایت علی علیه السلام عمل نیکی است که با بودن آن هیچ گناهی گرچه بزرگ باشد به صاحبش آسیب نمی رساند، جز گناهی که با مصائب دنیا و یا مقداری از عذاب آخرت پاک می شود و صاحب آن در نهایت، با شفاعت اولیای خدا (یعنی ائمه طاهرين علیهم السلام) نجات می یابد، چنان که ولایت و دوستی با دشمنان على علیه السلام نیز گناهی است که با بودن آن هیچ عمل نیکی برای صاحبش سودی ندارد، جز بهره های دنیایی مانند سلامتی بدن و وسعت مال، و لكن صاحب این گناه چون وارد قیامت میشود چیزی جز عذاب دائم برای او نخواهد بود.
سپس فرمود: کسی که ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را انکار کند هرگز بهشت را نخواهد دید، جز آن وقتی که بهشت را به او نشان می دهند و به او می گویند: اگر ولایت على علیه السلام را پذیرفته بودی جایگاه و منزل تو این بود. و او در آن ساعت با دیدن بهشت پشیمانی و حسرت فراوانی پیدا می کند.
سپس فرمود: کسی که ولایت علی علیه السلام را پذیرفته باشد و از دشمنان او بیزار باشد، و تسلیم اولیای دین خود باشد، هرگز دوزخ و آتش را نخواهد دید، جز زمانی
ص: 312
که دوزخ را به او نشان می دهند و به او می گویند: اگر اعتقادات توجز این می بود، جایگاه تو این جا بود؛ آری برخی از مسرفین که گناه آنان به حد کفر نرسیده باشد داخل دوزخ می شوند و همانند این که انسان آلوده به حمام می رود و پاکیزه می شود، آنان نیز پاک می شوند و سپس با شفاعت اولیای خود نجات پیدا می کنند و داخل بهشت می شوند.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای جماعت شیعه از خدا بترسید (و از معصیت و گناه دوری کنید) چراکه گناه، شما را از بهشت دور می نماید، گرچه شما قطعة اهل بهشت هستید و بهشت از شما فوت نخواهد شد، پس بکوشید و به درجات بهشتی سبقت بگیرید. گفته شد: یا رسول الله آیا کسی از دوستان شما و دوستان على علیه السلام داخل دوزخ می شود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی کهبه واسطه مخالفت با محمد وعلى علیهما السلام و انجام محرمات و ظلم به مؤمنین خود را آلوده کرده باشد، و برخلاف دستورات آنان عمل نموده باشد، روز قیامت با آلودگی وارد خواهد شد، و محمد و على علیهما السلام به او می گویند: تو آلوده هستی و شایستگی هم نشینی با خوبان و آغوش حورالعين و ملائکه مقرب خدا را نداری و تا از آلودگی گناه پاک نشوی داخل بهشت نخواهی شد؛ پس او را در طبقه بالای دوزخ می برند و او به اندازه گناهان خود عذاب می شود (و سپس با شفاعت اولیای خدا داخل بهشت می گردد) و برخی برای پاک شدن از گناه، گرفتار سختی های قیامت می شوند، و سپس خوبان از شیعه همانند پرنده ای که دانه خود را از زمین برمی دارد آنان را از بین اهل محشر برمی گیرند (و به بهشت می برند) و برخی که گناه کمتری انجام داده اند، در دنیا گرفتار سختی ها و ظلم سلاطین و مشکلات دیگری مانند بیماری ها و... می شوند تا هنگام دخول در قبر پاک و طاهر باشند.
و برخی مرگشان فرا می رسد و هنوز گناهی بر آنها مانده است و به واسطه
ص: 313
:سختی جان دادن پاک می شوند، و برخی اگر چیزی از گناه بر آنان مانده باشد، به واسطه برخی از بیماری ها که سبب تنفر مردم از آنان می شود و ذلتی پیدا می کنند، پاک خواهند شد و اگر گناهان آنان بیش از این ها باشد، با سختی های قیامت پاک خواهند شد و اگر بیش از این ها باشد (همان گونه که گفته شد) او را در طبقه بالای دوزخ می برند و چون پاک می شود با شفاعت اولیای خداوند داخل بهشت می گردد و این گروه از دوستان ما بیشترین عذاب را خواهند داشت چراکه گناهان بیشتری انجام داده اند و آنان شیعیان ما نامیده نمی شوند بلکه دوستان ما هستند که با دشمنان ما دشمن بوده اند، و شیعیان ما کسانی هستند که پیرو ما باشند و به ما اقتدا نموده باشند.(1)
امام کاظم علیه السلام می فرماید: جز اهل كفر و منکرین خدا و اهل ضلالت و اهل شرک کسی در دوزخ مخلد نخواهد بود.(2)
امام صادق علیه السلام می فرماید: هرکس امامت امیرالمؤمنین علیه السلام را انکار کند مخلد در دوزخ خواهد بود.(3)
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(بقره/ 82)
امام حسن مجتبی علیه السلام به شخصی که می گفت: من از شیعیان على علیه السلام هستم. فرمود: ای بنده خدا، تو از شیعیان على علیه السلام نیست، بلکه از دوستان او هستی و
ص: 314
شیعیان على علیه السلام کسانی هستند که خداوند درباره آنها می فرماید: «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ...».
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (بقره/83)
1. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: کسی که به واسطه عبادت خدا از دعا کردن باز بماند خداوند بهترین چیزی که به دعاکنندگان می دهد را به او خواهد داد.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند به هیچ بندهای بالاتر از این انعام نکرده که در قلب او جز یاد خود را قرار نداده باشد.(2)
حضرت زهرا علیها السلام فرمود: کسی که عبادت خالص خود را به سوی خدا بفرستد، خداوند نیز بهترین مصلحت را برای او تقدیر می نماید.(3)
امام حسن علیه السلام می فرماید: کسی که تنها خدا را عبادت کند، خداوند همه چیز را به پرستش (یعنی اطاعت) او وا میدارد.(4)
ص: 315
امام حسین علیه السلام می فرماید: کسی که خدا را به حق عبادت کند، خداوند فوق نیاز و آرزوی او را به او خواهد داد.(1)
2. امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» فرمود: احسان به آنان این است که معاشرت و برخورد نیکویی با آنان داشته باشید، و آنان را مجبور نکنید که نیاز خود را به شما بگویند، گرچه بی نیاز باشند، چراکه خداوند می فرماید: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» .(2)
در تفسیر حضرت عسکری علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: بهترین پدر و مادر و احق به سپاس و تشگر، محمد صلی الله علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السلام هستند.
امیرالمؤمنین می فرماید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: من و على دو پدر این امت هستیم، و حق ما بر مردم بزرگ تر از حق پدر و مادر نسبی آنان است، چراکه اگر از ما اطاعت کنند ما آنان را از آتش نجات و به بهشت و دار قرار رهسپار می نماییم و به سبب عبودیت و بندگی خداوند هم نشین خوبان خواهند شد.
3. و در تفسير «وَذِي الْقُرْبَى » امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مقصود خویشان پدر و مادر انسان است و همان گونه که خداوند بنی اسرائیل را امر به احسان به خویشان نموده و از آنان پیمان گرفته است شما نیز موظفید که به آنان (یعنی پدر و مادر) احسان کنید و نیز خداوند از شما امت محمد صلی الله علیه و آله پیمان گرفته که حق خویشان محمد یعنی امامان بعد از او و نیکان از ذریه او را رعایت کنید.
ص: 316
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که رعایت خویشان پدر و مادر خود را بکند خداوند در بهشت هزارهزار درجه به او می دهد. سپس آن درجات را تفسیر نمود و فرمود: و کسی که رعایت خویشان محمد و علی علیه السلام را بکند، خداوند از آن درجات و ثواب ها به قدری بر او می افزاید که محمد و على طلبان بر پدر و مادر نسبی او فضیلت دارند.(1)
4. امام عسکری علیه السلام در تفسير «وَالْيَتَامَى» فرمود: مقصود از «يتامی» کسانی هستند که پدران خود را که زندگی آنان را تأمین می کرده اند از دست داده اند. سپس فرمود: سخت تر از این یتیمان، یتیمانی هستند که از امام خود محروم مانده اند و نمی توانند از او استفاده بکنند و نمی دانند حکم او در مسائل دینی چیست؟ و هر کدام از شیعیان ما که عالم به علوم ما باشد و این گونه یتیمان را که
ص: 317
نسبت به علوم ما آگاهی ندارند، راهنمایی و ارشاد کند و آنان را به علوم ما آشنا سازد در رفیق اعلای بهشت هم نشین با ما خواهد بود. سپس فرمود: این سخن را پدرم از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نمود.(1)
5. امام عسکری علیه السلام در تفسير مساکینی فرمود: مساکین کسانی هستند که به سبب ابتلا و فقر از حرکت و تلاش بازمانده اند؛ سپس فرمود: کسانی که از گوشه های مال خود به آنان کمک کنند، خداوند بهشت را برای آنان وسعت می دهد و به آمرزش و رضوان خدا می رسند.
سپس فرمود: برخی از دوستان رسول خدا صلی الله علیه و آله مساکینی هستند که کمک به آنان افضل از کمک به فقرا می باشد و آنان کسانی هستند که توان مبارزه با دشمن خود - که آنان را در دیانت سرزنش و تسفیه می کنند - را ندارند، و هر کس آنان را از نظر علمی و فقهی تقویت کند تا بر دشمنان خود - که در ظاهر ناصبی و دشمن ما هستند و در باطن ابلیس و پیروان او می باشند - پیروز شوند، خداوند آن مسکنت و بیچارگی را بر دشمنان آنان مسلط خواهد نمود تا نتوانند بندگان او را گمراه نمایند، و این قضای حتم الهی است و بر زبان رسول او صلی الله علیه و آله جاری شده است.(2)
ص: 318
6. امام صادق علیه السلام در تفسير «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا»فرمود: خداوند می فرماید: با همه مردم خواه مؤمن و خواه مخالف نیکو سخن بگویید، اما مؤمنان را با صورت باز و شادمانی ملاقات کنید و مخالفان را با مدارا و ارفاق، تا بلکه به ایمان گرایش پیدا کنند و اگر امیدی به ایمان آنان نیست، شما از شر آنان نسبت به خود و برادران مؤمن خود جلوگیری کرده باشید.
سپس فرمود: مدارای با دشمنان خدا بهترین صدقه انسان است به خود و برادران دینی خود. تا این که فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در منزل خود بود و عبدالله بن ابی بن سلول (منافق ) اجازه دخول خواست و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او بد برادر عشیره است برای ما ولكن به او اجازه دخول بدهید. و چون داخل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله او را جای داد و با صورت باز و خوشرویی با او سخن گفت، و چون خارج شد، عایشه گفت : یا رسول الله شما آن گونه درباره او فرمودید و این گونه با او برخورد کردید؟! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای عایشه بدترین مردم کسی است که مردم از ترس آزار او به او اکرام کنند. (1)
ص: 319
امام باقر علیه السلام در تفسير آيه «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا» می فرماید: بهترین سخنی که دوست می دارید به شما گفته شود، به مردم بگویید چراکه خداوند انسانی که فراوان لعنت و دشنام و توهین می نماید را دشمن می دارد و انسان حلیم و نرم خوو عفیف را دوست می دارد.(1)
7. «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ» امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از صلاة نمازهای واجب شبانه روزی و صلوات بر محمد و آل او در احوال مختلف زندگی است.
8. «وَآتُوا الزَّكَاةَ» امام عسکری علیه السلام می فرماید: یعنی زکات مال و زکات آبرو و زکات نیروی بدن خود را بپردازید، یعنی از مال خود با برادران مؤمن خود مواسات و کمک داشته باشید، و از جاه و آبروی خود برخی از نیازهای دیگر آنان را برآورده کنید و با قدرت بدن خود نیز برخی از نیازهای برادران مؤمن خود را برآورده کنید، مشروط به آن که با انجام آنچه گفته شد، معتقد به ولایت محمد و آل پاک او، و برائت از دشمنان آنان باشید، تا خداوند اعمال شما را پاک کند و چند برابر به شما پاداش بدهد.(2)
ص: 320
«ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ» امام عسکری علیه السلام می فرماید: این آیه مذمت از یهود است که خداوند به آنان می فرماید: پیشینیان شما از وفای به پیمان خود با خداوند اعراض نمودند و از آنان غافل شدند جز کمی از آنان.(1)
«وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لَا تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ *ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ *أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (بقره / 84-86)
حضرت عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل زمان
ص: 321
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: ای بنی اسرائیل، به یاد بیاورید زمانی را که ما از پیشینان شما به و هر کسی که این خبر به او می رسد - پیمان گرفتیم و گفتیم: خون همدیگر را نریزید و همدیگر را از خانه و شهر خود بیرون نکنید و شما اقرار نمودید و همانند پدرانتان پذیرفتید و بر آن شاهد بودید، سپس شما (مردم يهود) همدیگر را کشتید و عده ای را به ناحق و با زور از خانه و دیار خود خارج نمودید و با گناه و دشمنی و تعدی، برای انجام این کار، به همدیگر کمک کردید و اگر این اخراج شده ها را دشمنان به اسارت گرفته باشند، شما فدیه آنان را از مال خود می پردازید و از دشمن تحویل می گیرید، گرچه این عمل شما صحیح است ولكن اخراج آنان بر شما حرام بوده است، آیا به بعضی از کتاب [خدا] که فديه دادن باشد ایمان می آورید و به بعضی از آن که کشتن برادران و اخراج آنان باشد کافر هستید؟! پس خود بگویید کیفر کسانی که این گونه با برادران خود عمل می کنند چیست؟ آیا کیفر آنها جز ذلت و خواری در دنیا، و عذاب شديد و سخت قیامت است؟ البته خداوند از اعمال شما ۔ جماعت یهود - غافل نخواهد بود.
سپس خداوند قوم یهود را توصیف نموده و می فرماید: آنان کسانی هستند که آخرت خود را به ضلالت و زندگی دنیا فروختند و راضی شدند که بهشت از دست آنان برود و دنیا و بهره های آن را به دست بیاورند، از این رو در قیامت عذاب آنان تخفیف پیدا نمی کند و احدی آنان را یاری نخواهد کرد و از آنان دفاع نخواهد نمود.(1)
ص: 322
سپس فرمود: هنگامی که این آیه درباره یهود نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمود: این گروه از یهود کسانی هستند که پیمان خود را با خدا
ص: 323
شکستند و پیامبران او را تکذیب کردند و اولیای او را کشتند. آیا مشابه آنان را از این امت به شما معرفی بکنم؟ اصحاب عرض کردند: آری. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: گروهی از امت من خود را معتقد به آیین من می دانند، ولكن بهترین و پاک ترین ذرية من را می کشند و دین و شریعت و سنت های من را تغییر می دهند. آنان فرزندانم حسن و حسین علیهما السلام را می کشند، همان گونه که پیشینیان این یهود، زکریا و يحيى را کشتند، و شما آگاه باشید که خداوند قاتلان فرزندان مرا لعنت نموده همان گونه که ملت های پیشین یهود را لعنت نموده است.
سپس فرمود: خداوند قبل از قیامت فرزندم مهدی که از فرزندان حسين علیهما السلام علي است را مبعوث خواهد نمود و او ذرية قاتلین فرزندانم را به آتش می کشد و با شمشیرهای دوستان خود آنان را به دوزخ می فرستد.(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای مردم، آگاه باشید که خداوند قاتلین امام حسین علیه السلام و دوستان و یاری کنندگان آنان و کسانی که از لعنت کردن به آنان بدون تقيه ساکت می مانند را لعنت نموده است.
و آگاه باشید که خداوند بر گریه کنندگان بر حسین و لعنت کنندگان به
ص: 324
دشمنان او و خشم کنندگان بر آنان درود می فرستد.
و آگاه باشید که هر کس راضی به کشته شدن امام حسین علیه السلام بوده باشد با قاتلين او شریک خواهد بود.
و آگاه باشید، که قاتلین امام حسین علیه السلام و یاران و پیروان واقتداکنندگان به آنان، از دین خدا بیزار خواهند بود.
و آگاه باشید که خداوند به ملائکه مقرب خود دستور می دهد تا اشک های گریه کنندگان بر حسین علیه السلام را بگیرند و به خزینه های بهشت ببرند و با آب حيوان بیامیزند، تا طراوت و عطر آن ها هزار برابر شود.
و آگاه باشید که ملائکه اشک های کسانی را که از کشته شدن حسین علیه السلام شاد شده اند و بر آن خندیده اند را نیز می گیرند و در هاویه دوزخ می ریزند و با حمیم و صديد و غشاق و غسلین آمیخته می کنند تا حرارت و عذاب آن هزار برابر شود و به وسیله آن، دشمنان آل محمد صلی الله علیه و آله عذاب شوند.
پس ثوبان - یکی از دوستان آن حضرت به عرضه داشت: پدر و مادرم فدای شما باد ای رسول خدا قیامت کی برپا می شود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: برای قیامت چه آماده کرده ای که از آن سؤال می کنی؟ ثوبان عرض کرد: یا رسول الله عمل زیادی آماده نکرده ام، جز آن که من خدا و رسول او را دوست می دارم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: محبت تو نسبت به رسول خدا چقدر است؟ ثوبان گفت: سوگند به خدایی که شما را به نبوت مبعوث نمود، محبت شما در قلب من به قدری است که اگر با شمشیرها قطعه قطعه شوم و با اژه ها بریده شوم و با مقراض ها ریزریز شوم و با آتش سوخته شوم و زیر سنگ های آسیاب له شوم، برای من آسان تر از این است که در قلب خود غش و خیانتی و یا دشمنی با شما و یا یکی از اهل بیت و اصحاب شما را پیدا کنم و محبوب ترین خلق خدا بعد از شما نزد من کسی است
ص: 325
که نزد شما محبوب تر باشد و مبغوض ترین آنان نزد من کسی است که شما را دوست نداشته باشد و یا با شما و محبوبین شما دشمن باشد و اگر خداوند این را از من قبول کند من سعادتمند شده ام و اگر عملی جز این را از من بخواهد، من عملی ندارم که به آن تکیه کنم و تنها عمل من این است که من همه شما را دوست می دارم ولكن طاقت اعمال و عبادات شما را ندارم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من تو را بشارت میدهم به نجات، چراکه روز قیامت هرکسی با محبوب خود محشور می شود. سپس فرمود: ای ثوبان اگر گناهان تواز زمین تا عرش را پر کرده باشد با این محبت و دوستی که نسبت به ما داری برطرف خواهد شد. (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه «أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ» گوید: این آیه درباره ابوذرو آنچه عثمان بر سر او آورد نازل شده است و سبب نزول آن این بوده که عثمان چون دستور داد ابوذر را به ربذه تبعيد کنند، ابوذر در حالی که مریض و ناتوان بود و بر عصای خود تکیه کرده بود نزد عثمان آمد و دید مقابل عثمان يکصد هزار درهم - که از برخی از نواحی حجاز برای او فرستاده بودند. قرار دارد و عده ای از اطرافیان او نگاه می کنند تا عثمان آن مال را بین آنان تقسیم کند. پس ابوذر به عثمان گفت:
این مال چیست؟ عثمان گفت: این ها یکصد هزار درهم است که برای ما فرستاده اند و من می خواهم به همین اندازه بر آن بیفزایم و سپس به مصرفی که می خواهم برسانم. ابوذر گفت: ای عثمان یکصد هزار درهم بیشتر است یا چهار دینار؟ عثمان گفت: یکصد هزار درهم. ابوذر گفت: به یاد داری که من و تو شبی
ص: 326
خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدیم و بر او سلام کردیم و او را محزون و پریشان دیدیم و او پاسخ سلام ما را نداد و چون صبح فردا نزد او رفتیم او را خندان و شادمان دیدیم و من عرض کردم: یا رسول الله پدر و مادرم فدای شما باد، ما دیشب خدمت شما آمدیم و شما را محزون و پریشان دیدیم و اکنون شما را شاد و خندان می بینیم ؟! رسول خدا فرمود: آری، از بیت المال چهار دینار نزد من مانده بود و هنوز بین مسلمانان تقسیم نکرده بودم و ترسیدم مرگ من فرا رسد و این چهار دینار نزد من مانده باشد و امروز آنها را تقسیم کردم و راحت شدم. پس عثمان رو کرد به کعب الأحبار (عالم درباری خود) و به او گفت:
ای ابا اسحاق چه می گویی درباره کسی که زکات واجب خود را پرداخته باشد، آیا چیز دیگری بر او واجب است؟ کعب الأحبار گفت: چیزی بر او واجب نیست گرچه خشتی از طلا و خشتی از نقره را انباشته کرده باشد. پس ابوذر عصای خود را بالا برد و بر سر کعب الأحبار زد و فرمود: ای فرزند زن یهودی مشرک، تو را چه می رسد که در احکام مسلمین نظر بدهی؟! همانا سخن خدا صادق تر از سخن توست که می فرماید: «الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فبشرم بِعَذابٍ أَلِيمٍ . . . إِلَى قَوْلِهِ : قذوقوا مَا کنتم تَكْنِزُونَ»(1) پس عثمان گفت:
ای اباذر تو پیر و خرفت شده ای و عقل خود را از دست داده ای و اگر از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله نبودی من تو را می کشتم. ابوذر گفت: ای عثمان تو دروغ گفتی؟ وای بر تو! همانا حبیب من رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: « آنان تو را نخواهند کشت و تو را از دین خارج نتوانند نمود»، اما عقل من هنوز باقی مانده به دلیل این که حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره توو قوم تو شنیدم و اکنون برای تو نقل می کنم. عثمان گفت: آن حديث چیست ؟
ص: 327
ابوذر گفت: آن حديث این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هنگامی که آل أبي العاص به سی نفر برسند مال خدا را بین خود می گردانند و کتاب خدا را دگرگون می کنند و بندگان خدا را در وحشت و هراس قرار می دهند و به جنگ صالحین برمی خیزند و فاسقان را حزب خود قرار می دهند.» پس عثمان رو به اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله نمود و گفت: آیا شما چنین حدیثی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده اید؟ گفتند: ما چنین حدیثی از رسول خدا نشنیده ایم. ابوذر گفت: علی [علیه السلام ] را بگویید بیاید. و چون على علیه السلام آمد، عثمان گفت: يا أبا الحسن، ببین این پیرمرد کذاب چه می گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای عثمان او را کذاب مخوان چراکه من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: «خورشید بر هیچ زمین سبز و خاکی سایه نیفکنده که در روی آن گوینده ای راستگوتر از ابوذر باشد.» پس اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله این سخن را تصدیق کردند و گفتند: على علیه السلام راست می گوید. ناگهان ابوذر گریان شد و گفت: وای بر شما، شما همگی چشم به این مال دوخته بودید و گمان کردید من بر رسول خدا صلی الله علیه و آله دروغ بستم...(1)
مؤلف گوید: عثمان ابوذر را غريبانه از مدينه تبعید نمودو امیرالمؤمنین علیه السلام با امام حسن و امام حسین علیهما السلام او را بدرقه نمود و فرمود: «یَا أَبَاذَرٍّ إنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ وَ سَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً وَ الأکْثَرُ حُسَّداً وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الارَضین کَانَتَا عَلَی عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَی اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً لَا یُؤْنِسَنَّکَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا یُوحِشَنَّکَ إِلَّا الْبَاطِلُ، فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْیَاهُمْ لَأَحَبُّوکَ وَ لَوْ قَرَضْتَ
ص: 328
مِنْهَا لَأَمِنُوکَ .»(1)
و در کافی نقل شده که امام حسن و امام حسین علیهما السلام و عقیل و عمار نیز ابوذر را دلداری دادند و ابوذر گفت: پدر و مادرم فدای این صورت ها باد و من هنگامی که شما را می بینم به یاد سفارشات رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به شما می افتم...(2)
ص: 329
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ (87)وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَا يُؤْمِنُونَ (88)وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ (89)بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ (90)وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (91)وَلَقَدْ جَاءَكُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ (92)
«قفينا» یعنی أردفنا و أتبعنا بعضهم خلف بعض، و اصل آن از قفا می باشد، چنان که گفته می شود: قفوت فلانا إذا صرت خلف قفاه، و «رسل» جمع رسول است، مانند صبر و شکر که جمع صبور و شکور است، و «أدناه» يعنى قويناه، و «قدس» به معنای طهر است و «تقدیس» به معنای تطهیر است، و توصیف
ص: 330
خداوند به «قدوس» به معنای طاهر و منزه از ولد و عمل خلاف عدل بودن است، و «بیت المقدس و بیت المقدس» یا مصدر و یا اسم مکان است، و «تقدیس» به معنای تطهیر است، چنان که خداوند درباره کعبه می فرماید: «طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ» و تطهیر کعبه به معنای دور کردن بت ها از آن است، و «هوی» به معنای شهوت است، از هوئ يهوى هوى، و «غلف» به ضم لام یعنی اوعية الخير والعلوم، و با سكون لام «غلف» یعنی غطاء، و «لعن» به معنای ابعاد و دورباش است، و «بس و نعم» دو فعل ماضی بر وزن فعل برای مدح و ذم هستند، و «اشتروا» از شراء به معنای بیع است و به معنای خریدن نیز می باشد، و «شریت» به معنای بعت و « اشتريت» به معنای ابتعت می باشد، و اصل «بغی» به معنای فساد است، و به معنای طلب نیز می آید، مانند «يبتغون العزة» و «بغاة العلم» و زانیه را بغی گویند چون طالب بغی و فساد است، و «اهانت» به معنای إذلال است، و «ماوراءه» یعنی مابعده و ماسواه، و «اسمعوا» یعنی اقبلوا، و «سمع الله لمن حمده» یعنی قبل الله حمد من حمده، و «أشرب قلبه حب كذا» یعنی سقی، و «أشربوا في قلوبهم العجل» یعنی شربوا في قلوبهم حب العجل.
ما به موسی کتاب (تورات) دادیم و پس از او پیا پی پیامبرانی را فرستادیم و به عیسی بن مريم (نیز) معجزات روشنی دادیم و او را با روح القدس تأييد نمودیم، آیا اگرهر پیامبرى (قانونی) برخلاف خواسته های نفسانی شما آورد، شما در برابر اوتکبرکرديد؟ گروهی را تکذیب کردید و گروهی را به قتل رسانیدید؟! (87) و (گروهی از شما به پیامبران خدا) گفتند: قلب های ما (نسبت به گفته شما) در غلاف است (وما سخن شما را نمی فهمیم) آری همین گونه است و خداوند آنان را به سبب كفرشان لعنت نموده ، از این رو کمی از آنان ایمان می آورند (88) و هنگامی که کتابی از ناحيه خداوند آمد و
ص: 331
هماهنگ با نشانه هایی بود که آنان با خود داشتند و از پیش نويد آن را می دادند و امید پیروزی برکفار را داشتند، چون آن کتاب (وآن پیامبر موعود) آمد با آن که او را شناخته بودند، به او کافر شدند! پس لعنت خدا بر کافرانباد (89) چه بد بود کار آنان که خود را فروختند و به جای آن، كفربه آنچه خدا نازل نموده بود را گرفتند و از روی دشمنی و حسادت گفتند: برای چه خداوند برای هرکه از بندگان خود بخواهد فضل خویش را فرومی فرستد؟! و با این سخن به خشمی دیگراز خشم خداوند گرفتار شدند، و کافران را عذاب خوارکننده ای خواهد بود (90) هنگامی که به آنان گفته شود: به آنچه خداوند نازل نموده ایمان بیاورید، می گویند: ما تنها به آنچه برخودمان نازل شده ایمان می آوریم، و به غيرآن كفرمی ورزند در حالی که آن حق است و با نشانه هایی که در اختیار دارند مطابق است، به آنان بگو: اگر راست می گویید (و به آنچه برشما نازل شده ایمان دارید) برای چه قبل از این، پیامبران خدا را میکشتيد؟! (91) همانا موسی با معجزات روشنی نزد شما آمد و شما پس از رفتن او به میقات، گوساله را خدای خود برگزیدید، و(در حق خود) ظلم کردید!! (92).
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ (بقره/87)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: این آیه خطاب به یهودیانی است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله معجزاتی را (که قبلا گذشت) کنار کوه های مدینه به آنان نشان داد و آنان را توبیخ نمود. سپس می فرماید: مقصود از کتاب در این آیه تورات است که مشتمل بر احکام دین و ذکر فضائل محمد و علی و آل آنان، و امامت علی بن ابی طالب علیه السلام و امامان بعد از او و شرافت کسانی که تسلیم او هستند، و مذمت از
ص: 332
مخالفین او می باشد و خداوند می فرماید: ما بعد از موسی علیه السلام پیامبرانی را پیاپی فرستادیم و به عیسی بن مریم علیه السلام معجزات و نشانه های روشنی دادیم، مانند زنده نمودن مرده ها، شفادادن کورها و ابرص ها، خبردادن از آنچه مردم در خانه های خود ذخیره نموده اند، و تأیید نمودن او به وسیله روح القدس، یعنی جبرائیل علیه السلام که او را از روزنه خانه اش به آسمان برد و شبیهی به جای او قرار داد و کسانی (از يهود) که قصد قتل او را داشتند آن شخص را به گمان این که عیسی علیه السلام است، به قتل رساندند.(1)
مرحوم قمی در تفسیر خود از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: عیسی علیه السلام در آن شبی که خداوند او را به آسمان برد، اصحاب (خاص) خود را که دوازده نفر بودند جمع نمود، و به آنان فرمود: خداوند به من وحی نموده که در این ساعات مرا به آسمان ببرد و از (خباثت) يهوديان پاکم نماید، اکنون کدام یک از شما خود را به شكل من قرار می دهد تا کشته شود و به دار آویخته گردد و (در بهشت) در درجه من باشد؟ پس جوانی گفت: یا روح الله من چنین خواهم کرد. عیسی علیه السلام فرمود:
ص: 333
پس تو همان هم نشین من خواهی بود.(1)
«أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ»... امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از این آیه این است که خداوند از بنی اسرائیل عهد و پیمان غلیظ گرفت که از پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیروی کنند و مطیع اولیای او باشند و آنان از این پیمان کراهت داشتند و نسبت به ایمان به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اطاعت از او تکبر می ورزیدند، از این رو خداوند به آنان می فرماید: شما هر پیامبری را که دوست نمی داشتید، از ایمان به او تکبر کردید، برخی را مانند موسی و عیسی علیهما السلام تکذیب نمودید و برخی را مانند زکریا و یحیی کشتید و در این زمان نیز قصد کشتن محمد و على علیهما السلام را کردید و خداوند شما را ناامید نمود و کید و مکر شما را به خودتان بازگرداند.
امام عسکری علیه السلام سپس فرمود: (در این امت نیز) در شب عقبه (که رسول خدا صلی الله علیه و آله از جنگ تبوک باز می گشت) کافران و فاجران این امت قصد کشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله را داشتند و منافقین مدینه نیز قصد کشتن علی بن ابی طالب علیه السلام را داشتند، و خداوند از آنان جلوگیری نمود، و انگیزه آنان از کشتن على علیه السلام حسدی بود که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به على علیه السلام داشتند، چراکه رسول خدا صلی الله علیه و آله مقام او را بالا برده بود و منزلت او را بزرگ دانسته بود...(2)
ص: 334
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) خداوند برای هیچ پیامبری از پیامبران گذشته نشانه و معجزه ای قرار نداد جز آن که برای حضرت محمد و على علیه السلام مثل آن و یا بزرگ تر از آن را قرار داد. گفته شد: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله چه معجزاتی خداوند برای حضرت محمد و على علیهما السلام قرار داد که همانند معجزات حضرت عیسی علیه السلام بود؟ در حالی که عیسی علیه السلام دارای معجزاتی مانند احیای اموات، شفا دادن نابیناها، شفا دادن بیماری های پیسی، و خبر دادن به آنچه مردم خورده بودند و یا در خانه های خود ذخیره نموده اند بود!
امام عسکری علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی با برادر خود على علیه السلام در مکه حرکت می نمود و عموی او ابولهب از پشت سر به او سنگ می زد و قدم های او را
ص: 335
خونین نموده بود و به مرم می گفت: «این ساحر و كذاب است؛ او را بکشید و از او دوری نمایید» و اوباش قریش را بر او می شوراند و آنان نیز به او و على علیهما السلام سنگ می زدند و هر سنگی به او اصابت می نمود به على علیه السلام نیز اصابت می کرد. و بعضی به على ما می گفتند: مگر تو مدافع سخت او و شجاع بی نظیر -در سن جوانی - در جنگ ها نبودی؟ برای چه از حضرت محمد صلی الله علیه و آله دفاع نمی کردی؟ امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ آنان فرمود: من بدون اجازه او کاری نمی کنم ولكن اگر او به من دستوری بدهد شما چیز عجیبی راخواهید دید.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: اوباش قریش سنگ به آن حضرت زدند تا از مکه خارج شد و سنگ ها همراه او می رفتند و اوباش مگه می گفتند: الآن این سنگ ها محمد و على [ علیه السلام] را نابود می کنند، و ما از آنها آسوده می شویم؛ از این رو مردم قریش فرار می کردند که آن سنگ ها به آنان اصابت نکنند، پس همه آنان دیدند که آن سنگ ها مقابل حضرت محمد و على علیهما السلام آمدند و هر کدام می گفتند:
«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ وَ خَيْرَ اَلْخَلْقِ أَجْمَعِينَالسَلاَمُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ اَلْوَصِيِّينَ وَ يَا خَلِيفَهُ رَسُولِ
ص: 336
رَبِّ اَلْعَالَمِينَ.» و چون مردم قریش این سخنان را از آن سنگ ها شنیدند سکوت کردند و از شدت غیظ سخنی نگفتند. پس ده نفر از سران قریش گفتند: «این سخنان را سنگ ها نمی گویند بلکه محمد مردانی را در گودال هایی نزدیک آنها پنهان نموده و آنان این گونه با محمد و علی سخن می گویند، و او می خواهد ما را فریب بدهد».
پس سنگ هایی از ده قسمت از کوه ها جدا شدند و به صورت دایره بالای سر آن ده نفر قرار گرفتند و همان سخنان را تکرار نمودند و همواره بر سر هرکدام از آن ده نفر فرود آمدند تا سرهای آنان را کوبیدند و خون و دماغ سرشان از بینی هایشان جاری شد و سرهایشان شکافته و دگرگون شد و هلاک شدند، و خویشان آنان آمدند و صدای گریه و ناله آنان بلند شد و گفتند: سخت تر از این مصیبت این است که اکنون محمد و علی و پیروانشان از این حادثه شاد شدند و این برای آنان نشانه حقانیت و معجزه بود.
قریش عه خوفا على أنفسهم من تلك الأخجار، فرأوا تلك الأخجار قد أقبلت على محلي و علي علاٹا، گل حجر منها الجي: «السلام عليك يا محمد بن عبير الله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف. السلام عليك يا علي بن أبي طالب بن عبير المطلب بن هاشم بن عبير ممتاف. السلام عليك يا شول رب العالمين. وخير الخلق أجمعين. السلام عليك يا سيد الوصيين و يا خليقة ترشول رب العالمين» و
بيعها جماعات قريش وكموا فقال عشرة من مرد تهم و مماتهم : ما هي الأحجار كليهما، ولهم رجال في حفرة بكرة الأخبار، قد خبأهم محمد تحت الأرض فهي تكليهما إنما و تير ممتا. فأقبل عند ذلك أجار عشرة من تلك الممځور وتلقت و ارتفعت فوق العشرة المتكلمينبهذا الكلام، فما الث تقع بهاماتهم و ترتفع و ترها حتى ما بقي من العشرة أحد إلا ال ماه و ماؤه من منتريه، و تخلل رأشة وهامه واوځه جاء أهلوهم و عشاؤهم يبون ويون، يقولون:
ص: 337
پس خداوند جنازه های آنان را به سخن آورد و آن جنازه ها گفتند: «محمد صلی الله علیه و آله و راست می گوید و شما دروغ می گویید.» سپس جنازه ها به لرزه درآمدند و خود را بر سر مردم قریش کوبیدند و صدا زدند: ما از شما اطاعت نمی کنیم و بار گناه دشمنان خدا را تحمل نمی کنیم. پس ابوجهل گفت: این نیز همانند سنگ ها و صخره ها، سحری از سحرهای محمد صلی الله علیه و آله است و اگر کشته شدن این ها به وسیله سنگ ها معجزه و نشانه حقانیت اوست به او بگویید از خدای خود بخواهد تا آنان زنده شوند.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: تو شنیدی سخن این جاهلان را و دیدی که آن ده نفر (به سبب آن سنگ ها) کشته شدند. اکنون جراحات تو به سبب سنگ هایی که به تو زدند چقدر است؟ فرمود: چهار جراحت است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من نیز شش جراحت پیدا کرده ام، پس هر کدام از ما از خدای خود می خواهیم که به عدد جراحاتمان این کشته ها را زنده نماید. پس با دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله شش نفر آنان زنده شدند و با دعای امیرالمؤمنین علیه السلام چهار نفر دیگر زنده شدند و این ده نفر که زنده شدند صدا زدند: ای مسلمانان بدانید که محمد و علی در این عالم مقام والایی دارند و ما محمد صلی الله علیه و آله را در این عالم بر
ص: 338
تختی نزد بیت المعمور و عرش دیدیم، و على علیه السلام را نیز بر تختی نزد بیت المعمور و کرسی دیدیم و ملائکه آسمان ها و حجاب و عرش را دیدیم که بر آنان احاطه نموده و به آنان تعظیم می کنند و بر آنان صلوات می فرستند و دستور آنان را اجرا می کنند و برای حوائج خود خدا را به حق آنان سوگند می دهند. پس هفت نفر از قریش ایمان آوردند و دیگران بر شقاوت خود باقیماندند.
وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَا يُؤْمِنُونَ (بقره / 88)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: یهودیانی که معجزات پیشین را از رسول خدا صلی الله علیه و آله دیدند گفتند: «ای محمد قلب های ما ظرف خیر و علوم فراوانی است و با این وصف ما هیچ فضلی برای تو در هیچ کدام از کتاب های آسمانی و بر زبان هیچ پیامبری ندیدیدم.» و خداوند در رد سخن آنان می فرماید: قلوب آنان ظرف علوم نیست، بلکه آنان مورد لعنت خداوند هستند و از هر خیری دور می باشند. از
ص: 339
این رو ایمانشان ناچیز است و به برخی از آیات خدا ایمان می آورند و به برخی کافر می شوند و چون حضرت محمد صلی الله علیه و آله را تکذیب نمودند، تکذیب آنان به آیات و پیامبران الهی بیش از تصدیقشان می باشد.
سپس فرمود: اگر قرائت آیه، «غلف» باشد معنای آیه این است که «قلب های ما در غطا و پرده ای قرار گرفته و ما سخن توار نمی فهمیم» مانند آيه «وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ»(1) و هر دو قرائت حق است.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: ای جماعت يهود، شما با رسول و فرستاده خدای رب العالمين عناد می کنید و به حقانیت او اعتراف نمی کنید، چراکه از گناهان خود آگاه نیستند و فکر می کنید خداوند به سبب این عنادی که دارید شما را عذاب نخواهد نمود، در حالی که هرگز خداوند عذاب خود را از اهل عناد برنمی دارد .(2)
ص: 340
وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ (بقره/89)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند از یهودیان مذمت نموده و می فرماید: هنگامی که کتابی مانند قرآن از طرف خداوند برای آنان نازل شد و آن کتاب هماهنگ با تورات بود، و در تورات آمده بود که محمد امی (امین) از فرزندان اسماعیل است و او مؤید به بهترین خلق خدا بعد از خود: علی بن ابی طالب ولی خدا می باشد، و یهودیان از پیش، ظهور حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به عنوان یک پیامبر مرسل انتظار می کشیدند و از خداوند می خواستند که آنان را با ایمان به آن پیامبر بر دشمنانشان پیروز نماید و به دشمنان خود از کار می گفتند: هنگامی که آن پیامبر موعود بیاید، ما به او ایمان می آوریم و بر شما پیروز خواهیم شد، و چون آن پیامبری که وصف او را در تورات دیده بودند، آمد و ( آنان او را همانند فرزندان خود می شناختند)، به او کافر شدند و به خاطر حسد و دشمنی با او، نبوت او را انکارنمودند، از این رو خداوند بر آنان لعنت نمود و فرمود: «فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ» (1)
ص: 341
مرحوم کلینی در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت در پاسخ شخصی که از این آیه سؤال نمود فرمود:(1)قومی (از یهود) بین حضرت عیسی علیه السلام و بین حضرت محمد (در مدینه) می زیستند و بت پرستان و مشرکین را تهدید می کردند و می گفتند: «پیامبری خواهد آمد و او بت های شما را خواهد شکست و شما را از بین خواهد برد» و چون رسول خدا و به نبوت مبعوث شد به او کافر شدند!!
مرحوم قمی نیز در تفسیر خود می فرماید: یهودیان (مدينه قبل از آمدن رسول خدا به عرب ها می گفتند: « نزدیک است پیامبری از مکه به رسالت مبعوث شود و به مدينه هجرت نماید و او آخرین پیامبر خدا و افضل از همه پیامبران است (و از نشانه های او این است که) در چشمان او حمره و قرمزی وجود دارد و بین دو شانه او مهر نبوت زده شده و کساء و عبایی به دوش می گیرد و به چند دانه خرما و پاره نانی قانع است و بر حماربی جهازی سوار می شود و خندان و قتال است و شمشیر خود را بر شانه اش می گذارد و باکی ندارد که با چه کسی روبه رو شود و سيطره او بین خف وحافر می رسد و ما به او ایمان می آوریم و شما را همانند قوم عاد خواهیم کشت».
جاء هؤلاء اليهود ما عرفوا من تغني محمد ولی و قته كفوا به وجحدوا بنوته خدا كه وبغيا عليه. قال الله وجل: (فلعنة الله على الكافرين . (تفسیر امام عسکری علیه السلام، ص383؛ بحارالأنوار، ج 181/9
؛ تفسیر برهان، ج126/1
)
ص: 342
و چون خداوند پیامبر خود حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را با این صفات مبعوث به رسالت نمود قوم یهود نسبت به او حسد ورزیدند و به او کافر شدند، در حالی که قبلا آمدن او را وعده می دادند و مشرکین را تهدید می کردند!! (از این رو خداوند آنان را کافر معرفی نمود و به آنان لعنت کرد و فرمود: «فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ»).
بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ (بقره/ 90)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) خداوند در این آیه از (علمای) یهود مذمت نموده و آنان را نسبت به کفر به حضرت محمد صلی الله علیه و آله ملامت کرده چراکه آنان سعادت خود را به دنیا و هدایای مردم يهود فروختند و عذاب دائم الهی را خریدند، در حالی که خداوند به آنان امر نموده بود که با او معامله کنند، و با اطاعت از خداوند، نعمت های دائم آخرت را خریداری کنند، ولکن آنان با عداوت و
ص: 343
دشمنی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و صرف اموال خود در تضعیف آیین او و دور کردن عوام مردم از ایمان به آن حضرت، عذاب آخرت را برای خویش فراهم نمودند، به امید آن که عزت و ریاست آنان بر جهال باقی بماند و از محرمات الهی و فضولات دنیا لذت ببرند. از این رو خداوند درباره آنان می فرماید: « ما اشتروا به أنفسهم» یعنی به بد چیزی خود را فروختند.
سپس فرمود: کافر شدن [علمای] یهود به خاطر دشمنی و حسد آنان نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است، چراکه آنان دیدند خداوند رسول خود را به سبب قرآن فضیلت داده و نشانه های نبوت و معجزات او را آشکار نموده است. از این رو(علمای) یهود دو مرتبه مورد خشم خداوند قرار گرفتند: خشم اول خداوند بر آنان زمانی بود که عیسی علیه السلام را تکذیب نمودند و خداوند آنان را مسخ نمود و به صورت بوزینه و خوک درآمدند و خوار و ذلیل شدند و خداوند به زبان عیسی علیه السلام آنان را لعنت نمود و خشم دوم خداوند بر آنان زمانی بود که حضرت محمد صلی الله علیه و آله را تکذیب نمودند و خداوند شمشیرهای حضرت محمد صلی الله علیه و آله و آل او واصحاب و امت او را بر آنان مسلط نمود و آنان را ذلیل کرد، تا این که برخی با میل خود مسلمان شدند و برخی با ذلت، جزیه و مالیات دادند (و به کفر خود باقی ماندند و در قیامت به عذاب خوارکننده ای گرفتار خواهند شد).
ص: 344
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(بقره/91)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: هنگامی که به مردم يهود یادشده گفته می شود: به آنچه خداوند (توسط پیامبرش) فرستاده و قرآنی که مشتمل بر حلال و حرام و فرائض و احکام الهی است ایمان بیاورید، آنان می گویند: ما تنها به تورات ایمان می آوریم. و به غیر تورات کفر می ورزیم؛ در حالی که قرآن حق است و آن ناسخ کتب قبل از خود می باشد. از این رو خداوند به پیامبر خود می فرماید: به آنان بگو: اگر شما تورات را قبول دارید، برای چه پیشینیان شما پیامبران خدا را می کشتند؟ پس شما به تورات نیز ایمان ندارید چراکه تورات کشتن پیامبران را حرام دانسته است.(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند (در این آیه) خبر داده که هر کس به قرآن ایمان
ص: 345
نیاورد به تورات نیز ایمان نیاورده است؛ چراکه از بنی اسرائیل پیمان گرفته که به تورات و قرآن ایمان بیاورند و اگر کسی منکر یکی از این دو باشد، منکر دیگری نیز خواهد بود و خدا ایمان به یکی از آن ها را بدون ایمان به دیگر نمی پذیرد.
و نیز خداوند همان گونه که ایمان به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله را واجب نموده، ایمان به ولایت علی بن ابی طالب را نیز واجب نموده است. پس کسی که بگويد: من به نبوت محمد صلی الله علیه و آله ایمان دارم و به ولایت علی [ علیه السلام] کافر هستم، به نبوت محمد نیز ایمان نیاورده است.
سپس فرمود: هنگامی که خداوند همه خلایق را در قیامت جمع می کند،
منادی او در تعریف اهل ایمان و اهل کفر می گوید: «الله أكبر، الله أكبر» و منادی دیگری گوید: «با او در تکبیر همراهی کنید! پس کسانی که دهری و کمونیست بوده اند، گنگ می شوند و نمی توانند پاسخ بدهند و خداپرستان پاسخ می دهند. پس دهریه و کمونیست ها از بقیه مردم جدا می شوند. سپس منادی خداوند صدا می زند: «أشهد أن لا إله الا الله» و همه خلایق پاسخ می دهند جز مشرکین از مجوس و نصارا و بت پرستان که گنگ می شوند و نمی توانند پاسخ بدهند و جدا می شوند. سپس منادی خداوند صدا می زند: «أشهد أن محمدا رسول الله» پس همه مسلمانان آن را تکرار می کنند، جز یهود و نصارا و سایر مشرکین که گنگ می شوند و پاسخ نمی دهند. سپس منادی از انتها عرصات قیامت صدا می زند: کسانی که شهادت به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله دادند را به بهشت ببرید! ناگهان ندایی از ناحیه پروردگار می رسد (و خطاب می شود): چنین نیست و باید آنان را بازداشت کنید تا مورد سؤال واقع شوند. ملائکه می گویند:
خدایا برای چه آنان را بازداشت کنیم؟ خطاب می رسد: آنان را بازداشت کنید تا از ولایت علی بن ابی طالب و آل محمد علیهم السلام نیز سؤال شوند، چراکه آنان باید پس
ص: 346
از شهادت به نبوت محمد، شهادت به ولایت علی و فرزندان او نیز بدهند وگرنه شهادت به یگانگی من و نبوت محمد صلی الله علیه و آله برای آنان سودی نخواهد داشت. پس برخی از مسلمانان به دروغ می گویند: «ما نسبت به ولایت علی بن ابی طالب شهادت می دادیم و آل محمد علیهم السلام را دوست میداشتیم» و گمان می کنند که با این دروغ نجات پیدا می کنند، پس به آنان گفته می شود: اکنون ما از على علیه السلام درباره این ادعای (دروغین) شما سؤال می کنیم.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: تو به آنان خواهی گفت: بهشت، دوستان مرا می شناسد، و دوزخ نیز دشمنان مرا می شناسد، و هرکدام ازشما که راستگو باشد، بادها و نسیم های بهشتی او را به بهشت می برند و در بالاترین مقام بهشتی که هرگز رنج و زحمتی در آن نیست با فضل پروردگار او را جای می دهند. و هرکدام که دروغگو باشند، سموم و حمیم دوزخ او را برمی گیرند و به آتش جهنم داخل می کنند.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از این رو تویاعلی قسمت کننده بهشت و دوزخ خواهی بود و به آتش می گویی: این از من، و این از تو.(1)
وَلَقَدْ جَاءَكُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ (بقره/92)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند به يهود بنی اسرائیل می فرماید: موسی علیه السلام با بينات ومعجزات نزد شما آمد و او محمد صلی الله علیه و آله را بر همه خلایق فضیلت و شرافت داد و به آمدن او و وصى او على علیه السلام و خلفای بعد از او علیهم السلام خبر داد و شما بعد از
ص: 347
رفتن موسی علیه السلام به کوه طور، با خلیفه او هارون مخالفت نمودید و گوساله را خدای خود برگزیدید و با این عمل به خود ظلم کردید و کافر شديد.(1)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در اطراف مدینه با امیرالمؤمنین علیه السلام راه می رفت و چون به باغستان زیبایی رسیدند، امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله چه باغستان زیبایی است! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در بهشت برای تو بهتر از آن خواهد بود، تا این که به هفت باغستان برخورد نمودند و امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود: چقدر باغستان زیبایی است! و رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: در بهشت برای تو بهتر از آن خواهد بود.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه شدیدی نمود و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به خاطر گریه رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه کرد و به رسول خدا عرض کرد: یا رسول الله، برای چه گریه می کنید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای برادر من، ای ابوالحسن، کینه هایی در سینه های این مردم نسبت به تو هست که بعد از من ظاهر خواهند نمود!!
امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشت: یا رسول الله آیا با این کینه ها دین من سالم خواهد ماند؟ فرمود: آری دین تو سالم خواهد ماند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر دین من سالم بماند، مرا باکی نیست. رسول خدا فرمود: به همین علت خداوند تو
ص: 348
را همتای من و داعی به رضوان الله و غفران الله و معیار جدایی فرزندان شایسته از غیرشایسته و حامل لوا و پرچم محمد صلی الله علیه و آله در قیامت قرار داد و تو را در زیر لوای من قائد و جلودار پیامبران و مرسلین و کسانی که به بهشت برده می شوند قرار داد.
سپس فرمود: یا علی، اصحاب موسی با نبودن موسی علیه السلام گوساله پرست شدند و با خليفه موسی مخالفت نمودند و به سخن او گوش نکردند و زود است که امت من نیز بعد از من با تو مخالفت کنند و گوساله هایی را بپرستند، در حالی که تو خلیفه من بر آنان خواهی بود و آنان همانند قوم موسی علیه السلام که گوساله پرست شدند، گوساله پرست خواهند شد.
تا این که فرمود: آگاه باش که هر کس (امامت) تو را بپذیرد و از تو اطاعت کند، در رفيع اعلای بهشت با ما خواهد بود و هر کس بعد از من گوساله پرست شود و با تو مخالفت نماید و توبه نکند، با گوساله پرستان زمان موسی علیه السلام محشور خواهد شد و مخلد در جهنم خواهد بود.(1)
ص: 349
مرحوم علامه مجلسی گوید: حديث فوق متواتر و قطعی است و خاصه و عامه آن را با سندهای متعددی نقل کرده اند. تا این که گوید: احمد بن حنبل آن را در کتاب فضائل الصحابة، ج 651/2 ، ح1109 و حاکم نیشابوری در مستدرک، ج 139/3 و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج 398/12 و خوارزمی در مناقب، ص 37 و ابن جوری در تذکرة الخواص، ص 45 و دیگران از مؤلفين اهل سنت آن را نقل نموده اند.
راوی حدیث فوق ابویعقوب يوسف بن محمد گوید: به امام عسکری علیه السلام گفتم:
آیا برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام معجزات و نشانه هایی همانند معجزات موسی علیه السلام بوده است؟ امام عسکری علیه السلام؟ فرمود: على علیه السلام نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله است و معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله معجزات على علیه السلام است و معجزات على علیه السلام نیز معجزات رسول خداست و خداوند هیچ معجزه ای به موسی علیه السلام و پیامبران دیگر نداد جز آن که به حضرت محمد صلی الله علیه و آله مثل آن و بزرگ تر از آن را داد...(1)
ص: 350
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (93)قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (94)وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (95)وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ (96)قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ (97)مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ (98)
«اسمعوا» یعنی اقبلوا، و «سمع الله لمن حمده» یعنی قبل الله حمد من حمده و «سمع الله» دعا و انشاء است و خبر نیست، و «أشربوا» از شرب است و شب و أشرب غيره، إذا حمله على الشرب، و «أشرب الزرع وأشرب قلبه حب كذا» یعنی شقى قلبه بحبه، و «شربوا في قلوبهم العجل» یعنی حب العجل، و «خالصة» مصدر است مانند عافية، واصل خلوص صفای باطن است از هر شائبه ای، و
ص: 351
خالصة منصوب به حالت است، و «وجه و صادقه و ألفاه» نظائراند، و وجدت الشيء إذ أصبته، و بعضی گفته اند: «وجدت» به معنای علمت است، و «حرص» شدت طلب را گویند، و جمع حريص حراص است، و «مودت»محبت شديدة است، و «تعمیر» به معنای طول عمر است و عمر از عمارة است و آن ضد خراب است، وعمر مدت زندگی را گویند، و «زحزحة» به معنای منع کردن و تنحيه است، و «بصیر» به معنای مصر و بیناست، چنان که سمیع به معنای مسمع و بدیع به معنای مبدع است، و «عذاب أليم» به معنای عذاب مؤلم است، و در نزد متکلمین «بصیر» به معنای مدرک ممبرات و به معنای انسانی است که آفتی ندارد و مبصرات را درک می کند، و سمیع نیز چنین است. و «جبرئیل و میکائیل لغت سریانی است، و «جبر» به معنای عبد است و «إيل» به معنای الله است، و
بشری و بشارت» خبر خوش را گویند، و «بشرة الوجه » اثر بشارت است.
به یاد بیاورید زمانی را که از شما (بنی اسرائيل ) پیمان گرفتیم وکوه طوررا بالای سرتان بردیم (و گفتیم): با تمام قدرت بگیرید دستورات ما را و عمل کنید و شما گفتید: شنیدیم و مخالفت نمودیم، (و به این علت بود که) دل های آنان به سبب كفرشان به محبت گوساله آمیخته شده بود، به آنان بگو: ايمان شما، بدفرمانی به شما داده ، اگر ایمان دارید (93) بگو: شما که می گویید: آخرت مخصوص شماست، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید (94) و(لكن) با اعمالی که انجام داده اید، هرگز آرزوی مرگ نمی کنید و خدا به (اعمال) ستمگران آگاه است (95) وتوخواهی دید که آنان از مشركان حريص تربردنیا هستند و هرکدام آنان دوست دارد که هزار سال زنده بماند، گرچه عمرهزارساله، آنان را از عذاب نجات نخواهد داد و خدا به اعمال آنان آگاه است (96) به آنان بگو: هرکس دشمن جبرئيل باشد (دشمن خداست)چراکه او با اذن خداوند وحی خدا را بر قلب تو وارد می نماید و آنچه او می آورد با کتاب های آسمانی
ص: 352
هماهنگ است و برای مؤمنان هدایت و بشارت خواهد بود (97) هرکس دشمن خدا و ملائکه و پیامبران وجبرئیل و میکائیل باشد، کافر خواهد بود و خداوند دشمن کافران است (98)
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (بقره/93)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خداوند متعال بنی اسرائیل زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله را خطاب نموده و احوال پدران آنان که در زمان حضرت موسی علیه السلام می زیسته اند را یاد کرده و می فرماید: خداوند ازآنان درباره محمد و على و آل پاک آنان علیهم السلام که برای خلافت بر مردم برگزیده شده اند - عهد و میثاق گرفت تا مقام آنان و مقام اصحاب و شیعیان و سایر امت محمد صلی الله علیه و آله را بپذیرند، از این رو فرمود: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ» یعنی به یاد بیاورید که ما از پدران شما پیمان گرفتیم و چون از پذیرفتن مقام محمد و آل او علیه السلام (در باطن ) خودداری کردند، و به مقام آنان اعتراف ننمودند، ما کوه طور را بالای سر آنان قرار دادیم و گفتیم: با قدرت تمام و نیرویی که ما به شما داده ایم این پیمان را بپذیرید و اطاعت کنید؛ (ولكن بنی اسرائیل از لجاجتی که داشتند) گفتند: «ما با گوش خود شنیدیم و با قلب خود مخالفت و عصیان نمودیم». گرچه در ظاهر همه آنان با ذلت و خواری اظهار اطاعت کردند.
و این به خاطر آن بود که پرستش گوساله در قلوب آنان رسوخ نموده بود !!
ص: 353
سپس فرمود: هنگامی که موسی علیه السلام از کوه طور بازگشت و دید که بنی اسرائیل گوساله پرست شده اند، به آنان فرمود: چه کسانی گوساله پرستیده اند، تا من حكم خدا را درباره آنان اجرا نمایم؟ پس آنان از ترس عقوبت الهی هر کدام گفتند: ما گوساله نپرستیده ایم، دیگران پرستیده اند. از این رو موسی علیه السلام به سامری فرمود: به خدایی که می پرستیدی بنگر و ببین که ما آن را آتش می زنیم و خاکستر آن را به دریا می ریزیم و چون موسی علیه السلام با گوساله سامری چنین کرد، به آنان فرمود: از آب دریا بنوشید! پس کسانی که گوساله پرستیده بودند با نوشیدن آب دريا، لب ها و بینی هایشان سیاه شد و کسانی که گوساله نپرستیده بودند، گرچه سیاه چهره بودند، لب ها وبینی هایشان سفید گردید، و موسی علیه السلام به این وسیله حکم خدا را درباره آنان اجرا نمود.
سپس خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرماید: به بنی اسرائیل زمان خود بگو: (با توجه به آنچه پیشینیان شما انجام دادند) چقدر شما در اعتقاد و ایمان خود سخیف و نکوهیده هستید که به نبوت محمد صلی الله علیه و آله، و امامت على علا و منزلت آنان و شیعیان آنان کفر می ورزید و خود را مؤمن به موسی ملا و کتاب تورات می دانید!؟ ...(1)
قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ *وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (بقره/ 94 - 95)
امام عسکری علیه السلام از امام حسن مجتبی نقل می نماید که در تفسیر این آیه فرمود: خداوند چون يهود را (به خاطر لجاجت و نپذیرفتن مقام محمد و آل محمد علیهم السلام] .
ص: 354
توبيخ و سرزنش نمود و با معجزات روشنی نبوت و مقام حضرت محمد صلی الله علیه و آله السيد پیامبران و بهترین خلق خدا و امامت على علیه السلام سید و آقای اوصیا و بهترین خلق خدا بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامت ائمه پاک و معصوم بعد از آنان را اثبات نمود و عذری برای یهود باقی نگذارد، و آنان نتوانستند هیچ گونه دلیل و شبهه ای بر پیامبر خدا وارد کنند، باز به انکار و مخالفت خود ادامه دادند و گفتند: ما نمیدانیم تو چه می گویی؟! ولكن ما می گوییم: بهشت دربست مخصوص به ما می باشد و تو و على و اهل بیت شما و امت تو در آن راهی ندارید و خداوند ما را مبتلا و گرفتار به شما نموده و تنها ما بندگان مخلص و نیکوی خداوند هستیم و خداوند تنها دعای ما را مستجاب می نماید.
و چون این گونه سخن گفتند خداوند به پیامبر خود صلی الله علیه و آله فرمود: ای محمد به آنان بگو: «اگر آخرت و بهشت و نعمت های آن مخصوص به شماست و مردم دیگر مانند محمد و علی و امامان بعد از آنها و اصحاب محمد و مؤمنان دیگر این امت، راهی به آنها ندارند و شما گرفتار و مبتلای به محمد وذريه او شده اید و خداوند تنها دعای شما را می پذیرد؟ از خداوند برای مخالفین خود درخواست مرگ بکنید، چرا که محمد و على و پیروان آنان می گویند: ما اولیای خدا هستیم، نه دیگران، و دعای ما مستجاب می شود نه دعای دیگران. و شما که خود را اهل حق می دانید اگر راست می گویید، از خداوند برای مخالفین خود درخواست مرگ نمایید و بگویید: خدایا هرکدام از ما و مخالفين ما دروغ می گوید را هلاک کن، تا صادقین و راستگویان آسوده شوند و حجت شما نیز روشن گردد!؟ »
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: «هرکدام از شما چنین دعایی بکند، در همان ساعت هلاک خواهد شد. از سویی یهودیان می دانستند که دروغ می گویند، و محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام و کسانی که آنان را تصدیق نموده اند، راستگو
ص: 355
هستند. از این رو چنین دعایی را نکردند و هرگز آرزوی مرگ نداشتند، چراکه با کفر به خداوند و به نبوت محمد رسول او صلی الله علیه و آله-و به امامت وصى او على و جانشینان او ائمه برگزیده خداوند، هرگز آرزوی مرگ نمی کردند و خداوند به ظالمان دانا و آگاه است.(1)
وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ (بقره / 96)
امام حسن علیه السلام فرمود: سپس خداوند به رسول خود صلی الله علیه و آله می فرماید: تو این یهودیان را حریص بر زندگی دنیا خواهی یافت بلکه آنان از مشرکان یعنی مجوس نیز حریص تر بر دنیا هستند، چراکه آنان در کفر خود فرو رفته، و می دانند که بهره ای در آخرت (جز عذاب ) نخواهند داشت و داخل بهشت نمی شوند.
سپس خداوند قوم یهود را توصیف نموده و می فرماید: هرکدام آنان آرزو دارد که هزار سال در دنیا زنده باشد؛ گرچه زندگی هزارساله، او را از عذاب نجات نخواهد داد و خداوند به اعمال آنان بینا و آگاه است و بر حسب اعمالشان آنان را کیفر می دهد و ظلمی به آنان نخواهد نمود.
امام حسن علیه السلام سپس می فرماید: و چو قوم یهود از آرزوی عمر هزارساله ترسیدند،و خداوند عذرهای آنان را قطع نمود، گروهی از آنان به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: حال اگر شما و وصی و برادرت على علیه السلام و مؤمنان مخلص دیگر شما، ، مورد عنایت خداوند هستید و دعای شما مستجاب می شود، به على علیه السلام بگویید: برای فرزند رئيس ما که فرزند زیبایی است و اکنون بیماری پیسی و جذام پیدا کرده است، و
ص: 356
چون بیماری او مسری است کسی نمی تواند نزدیک او برود و باید نان را بر سر نیزه ای بگذارند و به او بدهند دعا کند تا خداوند او را شفا بخشد؟
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او را بیاورید، و رسول خدا صلی الله علیه و آله نگاهی به وضع فظيع و زشت و کریه او نمود و فرمود: یا ابا الحسن برای او دعای عافیت بخوان، همانا خداوند دعای تو را مستجاب خواهد کرد. پس امیرالمؤمنین علیه السلام در حق او دعا نمود، و آن جوان يكباره به حال سلامت و صحت و زیبایی پیشین خود بازگشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله او فرمود: او را بیاورید، و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: ای جوان، ایمان بیاور به کسی که تو را از این بلا نجات داد. پس آن جوان ایمان آورد و ایمان او نیکو بود، و(لكن) پدر آن جوان به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: ای محمد تو به من ظلم کردی و فرزندم را گرفتی، ای کاش او همواره گرفتار پیسی و جذام می بود و مسلمان نمی شد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند بر خلاف خواسته تو او را از این آفت نجات داد و بهشت را برای او واجب گردانید. پس پدر آن جوان گفت: شفای فرزندم به خاطر تو وعلى نبود، بلکه وقت عافیت او رسیده بود و عافیت یافت. سپس گفت: اگر على [علیه السلام ] در دعای خیر، مستجاب الدعوة است، باید در دعای شر و نفرین نیز چنین باشد، پس به او بگو: از خدا بخواهد تا من گرفتار پیسی و جذام شوم، و من می دانم که با دعای او چنین نخواهم شد و این سخن را به این علت می گویم که این مردم ضعیف که فریب شما را خورده اند، بدانند که شفای فرزند من به خاطر دعای علی [ علیه السلام] نبوده است.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای یهودی از خدا بترس و سلامت و عافیت خود را قدر بدان و خود را گرفتار بلایی که طاقت آن را نداری مکن و شاکر نعمت خدا باش و بدان که هر کس کفران نعمت کند، نعمت از او سلب خواهد شد، و هر
ص: 357
کس شاکر باشد، نعمت را بر خود افزوده است. پس مرد یهودی گفت: شکرنعمت خدا این است که ما دشمن خدا و کسی که تهمت به خدا می زند را تکذیب کنیم و من می خواهم به فرزندم بفهمانم که شفای او به واسطه شما نبوده است.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله تبسم نمود و فرمود: ای یهودی، گیرم که عافیت و سلامت فرزند تو به واسطه دعای على علیه السلام نباشد، آیا اگر على علیه السلام دعا کند و تو گرفتار آن بلا بشوی، آیا باز می گویی: این بلا اتفاقی بوده و ارتباطی به دعای او ندارد؟ مرد یهودی گفت: چنین نخواهم گفت، چراکه این احتجاجی است که من در راه دین خدا با دشمن خدا می کنم و علی نیز با دعای خود بر من احتجاج می کند و خداوند حکیم تر از آن است که بندگان خود را گرفتار تصديق دروغگوها بکند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند هرگز مردم را گرفتار تلبیس در دین و تصدیق کاذب نخواهد نمود. پس مرد یهودی متحیر شد و راهی برای پاسخ دادن نداشت و گفت: اگر تو راست می گویی، به على علیه السلام بگو تا به من نفرین کند و من گرفتار آن بلای فرزندم بشوم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: یا ابا الحسن این کافر دست از طغیان و سرکشی خود برنمی دارد، تو دعا کن تا آنچه او می خواهد را خداوند بر سر او بیاورد. پس امیرالمؤمنین علیه السلام به او نفرین نمود و او گرفتار بلای فرزند خود شد و صدای ناله واستغاثه او بلند گردید و گفت: ای محمد من دانستم که تو راست می گویی، پس از من بگذر و مرا نجات ده. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر خدا بداند که تو راست می گویی، تو را نجات خواهد داد و لكن او می داند که تو دست از انکار و کفر خود برنمیداری و بر کفر خود می افزایی و اگر می دانست که پس از نجات یافتن از این بلا ایمان خواهی آورد، تو را نجات می داد، چرا که او جواد و کریم است.
امام حسن علیه السلام می فرماید: آن مرد یهودی چهل سال گرفتار آن بلا بود و سبب
ص: 358
عبرت مردم گردیده بود و فرزند او هشتاد سال در عافیت و سلامت به سر برد و سبب عبرت مردم و ترغیب در ایمان و پرهیز از کفر و عصیان مردم شد.(1)
قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ(بقره/97)
امام حسن علیه السلام می فرماید:(2) خداوند متعال قوم یهود را به خاطر دشمنی با جبرائیل مذمت و نکوهش نموده، چرا که جبرئیل حکم خدا را برخلاف خواسته يهود - اجرا می نموده، و نیز خداوند قوم یهود و دشمنان اهل البیت علیهم السلام را به خاطر دشمنی با جبرائیل و میکائیل و ملائکه ای که علی بن ابی طالب علیه السلام را برای نابودی کار کمک می کرده اند، مذمت و نکوهش نموده است. و دشمنی کفار و یهود نسبت به علی بن ابی طالب علیه السلام به این خاطر بوده که او با کمک جبرئیل و میکائیل و ملائکه دیگر،با شمشیر خود آنان را ذلیل نموده است.
از این رو خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرماید: به آنان یعنی کفار و یهود و
ص: 359
دشمنان اهل البيت علیه السلام بگو: هرکس دشمن جبرائیل باشد . به خاطر حمایت و کمک او به محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام - (گناهکار خواهد بود چراکه) جبرائیل به اذن خداوند این قرآن را نازل نموده است، همان گونه که خداوند می فرماید:«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ *عَلَى قَلْبِكَ»(شعراء / 193 - 194) و در این جا نیز می فرماید: «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ » على قلبك بإذن الله و از سویی قرآن موافق و هماهنگ با تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم علیه السلام و کتاب های شیث وغير او از پیامبران گذشته است و آنان را تصدیق و تأیید می نماید.
در تفسیر صافی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که آن حضرت درباره على علیه السلام فرمود:(1) جبرئیل در سمت راست اوست، و میکائیل در سمت چپ اوست، و اسرافیل پشت سر اوست، و ملک الموت پیش روی اوست، و خداوند از فوق عرش - با رضوان خود - به او توجه می کند و یاور اوست. پس یکی از نصاب و دشمنان او (از منافقین) گفت: من از خدا و جبرئیل و میکائیل وملائکه ای که این گونه باور اویند، بیزار هستم. و خداوند در پاسخ او فرمود:« مَنْ کَانَ عَدُوّاً لله
ص: 360
وَمَلائِكَتُهُ ...» یعنی هر کس از روی تعصب دشمن خدا و جبرئیل و... باشد، خداوند نیز همانند دشمن با او معامله خواهد نمود.
ص: 361
وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ (99)أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (100)وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (101)وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (102)وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (103)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ (104)
«آیه» به معنای علامتی است که در آن عبرت باشد، و یا علامتی که در آن حجت و نشانه حقانیت باشد، و «بینه» دلالت روشنی است که دروغ را از راست جدا می کند، و مأخوذ از «إبانه» است که چیزی را که به چیز دیگری اشتباه شده
ص: 362
روشن نماید، و «نبذ فريق» به معنای پرت کردن چیزی است با دست، ومنبوذ چیزی است که دور انداخته شده است، و «اِتبعه» یعنی اقتدى به، و «تَتْلُوا اَلشَّيَاطِينُ» يعني ما تتبع الشياطين، چراکه تالی به معنای تابع است، و به معنای قرائت نیز آمده مانند «تلوت کتاب الله» و در آیه «هُنَالِكَ تَبْلُوا كُلَّ نَفْسُ مَا أَسْلَفَتْ» یعنی تتبع، و «سحرو کهانت و حیله» نظائراند، و سحر خلاف واقع نشان دادن است، و آن عمل خفی و پنهانی است که سبب تخيل مسحور می شود و چیزی را خلاف واقع آن می بیند، و «مثوبت و ثواب و آجر» به یک معناست، و نقیض مثوبت عقوبت است، و اصل در ثواب، چیزی است که به انسان بازمی گردد و مکافات عمل اوست، و مراعات به معنای تفقد نمودن از کسی و یا چیزی است، و «مراعات و محافظت و مراقبت» به یک معناست، و نقیض مراعات اغفال و تغافل است و «رعى الله فلانا» یعنی حفظه وعرف حقه، و «نظرت الرجل» یعنی انتظرته وارتقبته.
(ای رسول من) به يقين ما نشانه ها و معجزات روشنی برای تو فرستادیم، وجز فاسقان کسی به آنها کفرنمی ورزد (99) آیا چنین نیست که [یهود] هربار پیمانی با ما بستند، گروهی از آنان، آن را شکستند ؟! آری بیشتر آنان ایمان نخواهند آورد (100) و هنگامی که رسولی از طرف خدا - با نشانه هایی که یهود با خود داشتند - نزد آنان آمد، گروهی (از علمای یهود) که کتاب آسمانی به آنان داده شده بود، کتاب خدا را پشت سر انداختند، گویی چیزی از آن نمی دانند!! (101) و از آنچه شیاطین در زمان سليمان بر مردم می خواندند پیروی کردند، در حالی که سليمان (با سحرشياطين) كافرنشد، و شیاطین کافر شدند و سحررا به مردم آموختند، و یهود نیز از آنچه برآن دو فرشته بابل (به نام) هاروت و ماروت نازل شد (و آنان راه ابطال سحررا به مردم می آموختند) پیروی364
ص: 363
کردند در حالی که آن دو فرشته به احدی سحررا تعلیم نمی کردند جز آن که به او میگفتند: «ما وسيله آزمایشیم پس تو(از انجام سحر پرهیزکن و) کافرمشو» ولكن يهود سحر را از آنان تعلیم می گرفتند و به وسيله آن بین زن و همسرش جدایی می انداختند، اگرچه آنان بدون اذن خداوند نمی توانستند به کسی آسیبی برستانند و آنان می دانستند که هرکس خريدار سحرباشد (و به آن عمل) کند. در آخرت بهره ای نخواهد داشت، و چه ناپسند بود چیزی که خود را به آن فروختند، اگر می دانستند (103) ای کسانی که ایمان آورده اید، (هنگامی که از پیامبر خدا مهلت می خواهید حرف دوپهلونزييد و) نگوييد: «راعنا» بلکه بگویید: «أنظرنا» و به دستور او عمل کنید (وگرنه کافر می شوید) و برای کافران عذاب دردناکی خواهد بود (104)
وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ *أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (بقره/ 99-100)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) مقصود از آیات بینات، معجزاتی است که خداوند برای اثبات نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامت برادر و وصی او علی بن ابی طالب علیه السلام قرار داد، و آن آیات نشان دهنده كفر کسانی بود که درباره رسول خدا و امیرالمؤمنین علیهما السلام شک کردند و یا تسلیم آنان نشدند، از این رو فرمود: «وَمَا يَكْفُرُ
ص: 364
بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ» یعنی به این معجزات - که دلالت بر افضلیت تووافضلیت على علیه السلام بعد از تو بر همه عالم می کند - کافر نشدند مگر فاسقان -. که خارج از دین خدا و اطاعت از او می باشند، مانند (علمای) یهود که به مردم دروغ گفتند، و مانندنواصب و دشمنان اهل البیت علیهم السلام که خود را مسلمان می نامیدند.
سپس خداوند از یهودیان مذمت می نماید و می فرماید: «أوكلما عاهدوا عهد به فريق منهم) امام عسکری علیه السلام می فرماید: امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: این آیه در مقام مذمت از یهودیان یاد شده است که در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله عناد و دشمنی نمودند و نیز در مقام مذمت از دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و آله است که با او پیمان شکنی نمودند و پس از پیمان اطاعت از او و از علی بن ابی طالب علیه السلام(در غدیر خم) پیمان خود را شکستند و با على علیه السلام مخالفت کردند و خداوند از احوال آینده آنان خبر داده است و می فرماید: «بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ» یعنی در آینده آنان به وعده های خود پای بند نیستند و از اعمال خود توبه نخواهند نمود، با این که نشانه ها و آیات و معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله وعلى علیه السلام را دیده اند!! (1)
ص: 365
امام عسکری علیه السلام از (پدرانش از) امام سجاد علیه السلام نقل نموده که فرمود: هنگامی که عبد الله بن سلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان آورد و مسائلی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله این سؤال نمود و آن حضرت به او پاسخ داد، عرضه داشت: یک سؤال دیگر در پایان مسائل خود دارم که سؤال بزرگ و نهایی من است و آن این است که آیا خلیفه بعد از شما و کسی که قاضی دیون شما و عمل کننده به وعده های شما و رد کننده امانات شماست و آیات معجزات شما را روشن می کند کیست؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اکنون اصحاب من نشسته اند، تو در بین آنان بنگر تا شخصی را که دارای چهره ای نورانی است را بیابی و چون او را یافتی بدان که او خلیفه و ولی عهد من است و این طومار و نوشته تو نیز به سخن درخواهد آمد و به تو خواهد گفت که او وصى من است و نیز اعضای بدن توشهادت خواهند داد که او وصی من است.
پس عبد الله بن سلام بين اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله گردش نمود و چشم او به على بن ابی طالب علیه السلام افتاد و دید که نور صورت او غالب بر نور خورشید است، از سویی طومار و اعضای بدن او نیز شهادت دادند و گفتند: ای عبدالله سلام، این على بن ابی طالب علیه السلام است که بهشت را با شیعیان خود و دوزخ را با دشمنان خود پر می کند، و دین خدا را به سرتاسر زمین می رساند و كفر را از اطراف زمین برطرف می نماید، پس تو، به ولایت او تمسک کن تا سعادتمند شوي و تسلیم او باش تا به
.کمال خود برسی .
پس عبدالله بن سلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: یا رسول الله این آقا همان وصیت تو است که در تورات به آمدن او وعده داده شده. سپس گفت: «وأَشهَدُ أن لا إلهَ إلَّااللّهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ،وأَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ المُصطَفی،وأَمینُهُ المُرتَضی، و
ص: 366
أَمِیرُهُ عَلَی جَمِیعِ الْوَرَیوَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام أَخُوهُ وَ صَفِیُّهُ وَ وَصِیُّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِهِ الْمُنْجِزُ لِعِدَاتِهِ الْمُؤَدِّی لِأَمَانَاتِهِ الْمُوضِحُ لِآیَاتِهِ وَ بَیِّنَاتِهِ الدَّافِعُ لِلْأَبَاطِیلِ بِدَلَائِلِهِ وَ مُعْجِزَاتِهِ».
تا این که گفت: من گواهی میدهم که شما (یعنی رسول خدا و علی علیهما السلام) همان بزرگورانی هستید که حضرت موسی و پیامبران پیشین خداوند و اوصیای آنان بشارت آمدن شما را داده اند. سپس گفت: یا رسول الله حجت بر من کامل شد و راه عذر برای من بسته گردید و اگر من از شما جدا شوم عذری نخواهم داشت و اگر از شما حمایت نکنم خیری در من نخواهد بود.
سپس گفت: یا رسول الله، قوم یهود اهل تهمت و افترا هستند و اگر اطلاع از مسلمان شدن من پیدا کنند مرا به زشتی یاد خواهند نمود؛ اکنون شما مرا نزد خود پنهان کنید و آنان را بخواهید و درباره من از آنان سؤال نمایید تا سخن آنان را درباره من قبل از مسلمان شدن و بعد ازمسلمان شدن بشنوید.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله عبدالله بن سلام را در خانه خود پنهان داشت و سپس گروهی از قوم یهود را دعوت نمود و به آنان فرمود: مسلمان شوید؛ و چون از مسلمان شدن امتناع ورزیدند، فرمود: به چه کسی راضی می شوید که بین من و شما قضاوت کند؟ گفتند: به عبدالله بن سلام. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او را چگونه می پندارید؟ گفتند: او رئیس و فرزند رئيس ما و آقای ما و فرزند آقای ما و عالم ما و فرزند عالم ما و اهل زهد و تقوا است، پدر او نیز اهل زهد و تقوا بوده است.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا اگر او به من ایمان بیاورد، شما نیز ایمان می آورید؟ گفتند: خدا نکند او به تو ایمان بیاورد. رسول خدا صلی الله علیه و آله بازسخن خود را تکرار نمود و آنان نیز پاسخ خود را تکرار کردند. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به عبدالله سلام فرمود: بین ما بیا و آنچه خدا تو را به آن توفیق داد را بر آنان آشکار کن. پس عبد الله بن سلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد و گفت : «أَشهَدُ أن لا إلهَ إلَّااللّهُ وَحدَهُ لا
ص: 367
شَریکَ لَهُ،وأَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ ...» سپس گفت: نبوت این پیامبر در تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم و سایر کتاب های آسمانی یاد شده است، همان گونه که امامت برادر او على ما نیز در آن کتاب ها یاد شده است. یهودیان چون این سخنان را از عالم خود عبدالله بن سلام شنیدند، گفتند: ای محمد، او سفیه و نادان و فرزند سفیه و نادان و پلید و فرزند پلید و فاسق و فرزند فاسق و جاهل و فرزند جاهل ما می باشد و چون او بین مانبود ما دوست نداشتیم غیبت او را بکنیم.
پس عبدالله بن سلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: یا رسول الله این همان چیزی است که من از آن هراس داشتم.
امام سجاد علیه السلام سپس فرمود: عبدالله بن سلام مسلمان وارسته ای شدو لكن همسایگان او از یهود سخت با او دشمن شدند، تا این که روزی بعد از اذان ظهر با چشم گریان در هوای گرم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله، یهودیان با من دشمنی می کنند و اموالی که من به آنان عاریه داده ام را شکسته اند و آنچه من از آنان عاریه گرفته ام را مطالبه می کنند و با همدیگر پیمان بسته اند که روابط خود را با من قطع نمایند، تا جایی که اهل و اولاد من نیز با من سخن نمی گویند و همه همسایگان من یهودی هستند و من در وحشت افتاده ام و فاصله بین من و شما زیاد است و من نمی توانم همواره نزد شما بیایم. رسول خدا صلی الله علیه و آله این سخنان را شنید و حال وحی بر او عارض شد و این آیه بر آن حضرت نازل گرديد:«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(1)...(2)
ص: 368
وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ *وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ (بقره/ 101 - 102)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: هنگامی که قرآن از ناحیه خداوند نازل شد و مشتمل بر اوصافی بود که (علمای) قوم یهود و دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن آگاه بودند، و آنان در تورات منزلت محمد و على علیهما السلام ووجوب ولایت آنان و ولایت اولیای آنان و برائت از دشمنانشان را دیده بودند، گروهی از یهود، کتاب تورات و کتاب های دیگر پیامبران علیهم السلام (که شاهد بر صدق نبوت این پیامبر صلی الله علیه و آله بود) را پشت سر انداختند و به آنها عمل نکردند و نسبت به حضرت محمد و على علیهما السلام حسد ورزیدند و فضائل آنان را که در کتب آسمانی یافته بودند انکار کردند و مانند کسی که اطلاعی از آنها نداشته باشد، اظهار عدم آگاهی نمودند در حالی که حقانیت آن را می دانستند.
تا این که فرمود: یهود به جای تصدیق پیامبران الهی، از سحر ساحران که توسط شیاطین در زمان حکومت حضرت سلیمان خوانده می شد پیروی کردند و گمان کردند که سلیمان با سحر و فریب و نیرنگ به قدرت رسیده است و خواستند با سحر از راه خدا و کتاب الهی جلوگیری کنند.
علت توجه یهود و دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و آله به سحر این بود که آنان چون فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام را از آن حضرت شنیدند و معجزات آن دو بزرگوار را مشاهده کردند، به همدیگر گفتند: محمد با حیله و سحر و نیرنگ می خواهد به قدرت دست پیدا کند و بر ما مسلط شود و پس از خود نیز على علیه السلام را جانشین خویش قرار بدهد در حالی که آنچه می گوید از طرف خدا نیست، بلکه سخن اوست که به وسیله سحر و نیرنگ می خواهد به ما و ضعفای مردم وانمود کند که
ص: 369
او پیامبر خداست، همان گونه که قوی تر از آن را سلیمان بن داوود دردست داشت و به وسیله آن همه دنیا و جن و انس و شیاطین را در اختیار خود قرار داده بود و اگر ما نیز به برخی از سحر سلیمان دست پیدا کنیم، همانند محمد و على قدرت پیدا خواهیم نمود و می توانیم برای خود همان مقامی که محمد برای علی ادعا می کند را ادعا کنیم و در آن صورت از اطاعت از علی بی نیاز خواهیم بود.
از این رو خداوند همه يهود و نواصب (یعنی دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام) را مذمت نموده و می فرماید:«نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» یعنی قوم يهود کتاب خدا تورات - که امر به پذیرفتن ولایت حضرت محمد و على علیهما السلام نموده بود - را پشت سر انداختند و به آن عمل نکردند و از سحر شیاطین پیروی نمودند یعنی سحر را از آنان تعلیم گرفتند تا به گمان خود بتوانند بر آیین محمد صلی الله علیه و آله پیروز شوند، آنان می گفتند: سلیمان کافرو ساحر ماهری بوده است در حالی که خداوند می فرماید:«وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا».(1)
وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (بقره / 102)
امام صادق علیه السلام می فرماید: بعد از حضرت نوح علیه السلام ساحران و فریب کاران، فراوان
ص: 370
شدند، از این رو خداوند دو ملک از ملائکه را نزد پیامبر آن زمان فرستاد تا سحر و راه ابطال آن را به آن پیامبر تعلیم دهند و آن پیامبر نیز به امر خداوند معنای سحر و راه ابطال آن را به مردم تعلیم دهد، تا از کید و مکر ساحران و فریب کاران جلوگیری شود پس آن پیامبر سحر و راه ابطال آن را به مردم تعلیم نمود، و آنان را از عمل به سحر برحذر داشت، مانند این که شخصی سمی را معرفی کند و راه معالجه مسموم را نیز بگوید و سفارش کند که این سم را به کسی نخورانید که تلف خواهد شد.
امام صادق علیه السلام سپس فرمود: آن پیامبر دستور داد تا آن دو ملک به شکل انسان بین مردم ظاهر شوند و آنچه را خداوند درباره سحر به آنان تعلیم نموده به مردم تعلیم بدهند، پس آن دو ملک بین مردم ظاهر شدند و سحر را به آنان تعلیم کردند و راه ابطال آن را نیز به آنان یاد دادند و به آنان سفارش نمودند و گفتند: «ما فتنه و وسیله آزمایش شما هستیم، پس شما مواظب باشید که کافر نشوید و با یاد گرفتن سحر دیگران را سحر نکنید» ولكن مردم با یاد گرفتن سحر به جای این که سحر ساحران را ابطال کنند، مردم را سحر نمودند و با سحرخود بین زن و شوهر را جدایی انداختند، گرچه بدون اذن خداوند نمی توانستند کاری بکنند اما خداوند آنان را مهلت داد و آزمایش نمود و آنان به کفر گرایش پیدا کردند و آن مردم خوب می دانستند که با این عمل بهره ای در آخرت (جز عذاب) نخواهند داشت و خود را به بهره ناچیز دنیا فروخته اند و عذاب را برای خود آماده کرده اند.
امام صادق علیه السلام در سخن دیگری می فرماید: آنان اعتقاد به آخرت و قیامت نداشتند و با نداشتن اعتقاد بهره ای در قیامت نخواهند داشت.(1)
ص: 371
وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ *يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ (بقره / 102-104)
امام عسکری از موسی بن جعفر علیه السلام نقل نموده که فرمود: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه آمد مهاجرین و انصار فراوان گرد او جمع شدند و مسائل زیادی را از آن حضرت سؤال کردند و با خطاب زیبایی که شایسته آن بزرگوار بود او را خطاب می نمودند، چراکه خداوند دستور احترام به او را در آیه«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ »(1) بیان نموده بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز نسبت به آنان رحیم و مهربان بود و می کوشید تا آنان گرفتار حبط اعمال نشوند و اگر کسی با صدای بلند با او سخن می گفت، آن حضرت صدای خود را بلندتر می نمود، تا اعمال او
ص: 372
حبط نشود و روزی یکی از اعراب بادیه از پشت دیوار او را با صدای بلند صدا زد، و گفت: یا محمد. و رسول خدا صلی الله علیه و آله پاسخ او را با صدای بلندتر داد، تا گرفتار گناه و حبط اعمال نشود.
مرد اعرابی به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: یا رسول الله، توبه گنهکارتا چه زمانی پذیرفته می شود؟ رسول خدا فرمود: ای برادر عرب، راه توبه برای فرزندان آدم بسته نمی شود، تا زمانی که خورشید از مغرب طلوع کند، همان گونه که خداوند می فرماید: «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ )» سپس فرمود: مقصود از «بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ» طلوع خورشید از مغرب می باشد (و مقصود قیام حضرت مهدی علیه السلام است) که تا آن وقت اگر کسی ایمان به آن حضرت نیاورده باشد، پس از آن، ایمان او سودی نخواهد داشت.
امام کاظم علیه السلام سپس می فرماید: مسلمانان با کلمه «راعنا» رسول خدا صلی الله علیه و آله را خطاب می کردند و مقصود آنان این بود که مراعات ما را بکن و به سخن ما توجه کن همان گونه که ما به سخن شما توجه می کنیم و این احترامی بود که به آن بزرگوار می نمودند، و لکن در لغت و زبان يهود « راعنا» توهین و نفرین محسوب می شد، و یهودیان با خود گفتند: ما تا کنون در پنهانی او را دشنام می دادیم و اکنون با این کلمه آشکار او را دشنام می دهیم و چون روزی آن حضرت را با کلمه « راعنا» خطاب نمودند و مقصود آنان دشنام به آن حضرت بود، سعد بن معاذ انصاری مقصود آنان را دانست و گفت:
«ای دشمنان خدا لعنت خدا بر شما باد، آیا آمده اید رسول خدا صلی الله علیه و آله را دشنام می دهید و به ما وانمود می کنید که مانند ما با او سخن گفته اید ؟! به خدا سوگند
ص: 373
اگر پس از این یکی از شما این گونه با او سخن بگوید، گردن او را می زنم، و اگر این نبود که من دوست نمیدارم بدون اجازه او و بدون اجازه وصی او علی بن ابی طالب علیه السلام که قیم امور و نائب اوست در همه امور - کاری را انجام بدهم، الآن گردن کسی که این سخن از او صادر شد را می زدم. و خداوند این آیه را بر پیامبر خود صلی الله علیه و آله نازل نمود:«مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا »(1) و نیز این آیه را نازل نمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ »یعنی به جای «رعنا» بگویید: «انظرنا» چراکه با کلمه «رانا» دشمنان، به شما و به رسول خدا صلی الله علیه و آله دشنام می دهند وهنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله دستوری به شما می دهد، بشنوید و اطاعت کنید و بدانید که خداوند برای کار از يهود - که به رسول خدا صلی الله علیه و آله دشنام می دهند . عذاب دردناکی را آماده نموده است.(2)
ص: 374
مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (105)مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (106)أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (107)أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ (108)وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (109)وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (110)وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (111)بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (112)وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (113)
ص: 375
«مودت» به معنای محبت شدید است، و «اختصاص» به معنای، انفراد به چیزی است، و «خصه بالشيء» یعنی فضله به، و «نسخ» در لغت، ابطال چیزی و ابدال چیز دیگری به جای آن است و «نسخت الشمش الظل» یعنی أذهبته و حلت محله، و «أو ننسها» یعنی نمحو من القلوب رسمها، و «ولی» قائم به امری را گویند، مانند «ولي عهد المسلمین» یعنی قائم به امور مسلمین، و «دون الله» یعنی سوى الله و «نصیر» به معنای ناصر و مؤيد و مقوی می باشد، و «سؤال» به معنای طلب است، و «حسد» ارادۂ زوال نعمت از محسود است، و یا اندوه نسبت به آن است، و «غبطه» آرزوی داشتن آن نعمت است بدون اراده سلب آن نعمت از دیگری، و معنای یهود و نصارا گذشت، و «أسلم» دو استعمال دارد، 1. أسلمه إلى كذا ای صرفه إليه، مانند أسلمت الثوب إليه يعنی لباس را تحویل او دادم، 2. « أسلم» به معنای «أخلص له» و به این معناست آیه «وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ» یعنی خالصا له. و«قیامت» مصدر قام يقوم قیام است ولكن اسم علم شده برای روزی که مردم برای حساب از قبرها به پا می خیزند.
كفار - از مشركين واهل کتاب - دوست نمی دارند که از ناحيه خداوند برشما خيرو برکتی نازل شود، در حالی که خداوند رحمت خود را به هرکس بخواهد اختصاص می دهد و اوست صاحب رحمت بزرگ (105) ما هرحکمی را نسخ کنیم و یا نسخ آن را به تأخير اندازيم، حکمی بهتر از آن و یا مانند آن را می آوریم، آیا نمی دانی که خداوند برهر چیزی تواناست؟ (106) آیا نمی دانی که حکومت آسمانها و زمین مخصوص خداوند است و جزاو سرپرست و یاوری برای شما نیست ؟ (107) آیا می خواهید از این پیامبر همان درخواست (نامعقولی) را بکنید که پیش از این مردم از موسی کردند؟ [و با این
ص: 376
بهانه جوییها ایمان نیاورید] هرکس كفررا به جای ایمان بپذیرد، به يقين از راه راست منحرف وگمراه شده است (108) زیادی از اهل کتاب دوست می دارند که شما (مسلمانان) را به خاطر حسدی که از شما دارند پس از روشن شدن حق برای آنان - به كفر بازگردانند، پس شما باید از آنان بگذرید و آنان را نادیده بگیرید، تا خداوند امر خود را اجرا نماید، همانا او برهرچیزی تواناست (109) شما نماز را برپا بداريد و زكات را ادا کنید و آنچه برای خود از عمل خیرپیش فرستید، نزد خداوند می یابید و خداوند به اعمال شما بیناست (110) اهل کتاب گفتند: هرگز داخل بهشت نمی شود مگر یهودی یا نصرانی و این آرزو و پندار آنان است، به آنان بگو: اگر راست می گویید برهان ودليل خود را بیاورید (111) آری هرکس تسلیم خدا شود و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش موجود است و هراس واندوهی (برای چنین افراد) نخواهد بود (112) یهودیان گفتند: نصارا ارزشی ندارند ونصارا گفتند: یهودیان ارزشی ندارند؛ در حالی که آنان کتاب خدا را می خوانند و از آن آگاهی دارند و همانند این سخن را افراد نادان گفتند و خداوند در قیامت در مورد اختلافات آنان حکم خواهد نمود (113)
مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ(بقره/ 105)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود: خداوند در این آیه یهود و نصاری و مشرکین و دشمنان (محمد و آل محمد) را مذمت و نکوهش نموده، و می فرماید: آنان از این که خداوند نام محمد صلی الله علیه و آله را می برد، و فضائل على علیه السلام را بیان می نماید خشم می کنند و دوست نمی دارند که از ناحیه خداوند برای شما خیری فرود آید، و در شرافت و فضائل محمد و آل طیبین او آیاتی نازل شود، و نیز دوست نمی دارند که از ناحیه خداوند معجزاتی برای آنان نازل شود، از
ص: 377
این رو آنان مردم خود را از بحث و سخن با رسول خدا صلی الله علیه و آله منع می کنند، مبادا معجزات آن حضرت را ببینند و به او ایمان بیاورند و به علمای خود اعتراض نمایند. در حالی که خداوند توفیق و رحمت خود را مخصوص به هر کس بخواهد می کند و او را موفق به دین اسلام و ولایت محمد و على علیهما السلام خواهد نمود و هرکس موفق به دین اسلام و ولایت محمد و علی بن ابی طالب علیهما السلام بشود، فضل بزرگ خداوند شامل حال او شده است.
علی بن موسی الرضا علیه السلام سپس فرمود: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را برای اهل کتاب و مشرکین و دشمنان اهل البيت علیهم السلام خواند و آنان را منکوب نمود، گروهی از آنان جمع شدند و از روی دشمنی گفتند: «ای محمد تو چیزی را ادعا می کنی که در قلوب ما وجود ندارد وگرنه ما از این که از طرف خداوند - حجتی نازل شود و موظف به قبول و پیروی از آن باشیم امتناعی نداریم » رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر شما امروز با محمد صلی الله علیه و آله عناد و دشمنی می کنید (و سخن او را نمی پذیرید) در قیامت نیز با خدای رب العالمين عناد و ستیز خواهید نمود و در آن روز خداوند نامه های اعمال شما را به سخن درخواهد آورد و آنها اعمال شما را بازگو خواهند نمود و شما خواهید گفت که ملائکه حفظه به ما ظلم نموده اند و کاری که ما انجام نداده ایم را بر ما نوشته اند، در چنین وقتی خداوند اعضا و جوارح شما را به سخن خواهد آورد و آن ها بر علیه شما گواهی خواهند داد. آنان گفتند: تو شاهد حقانیت خود را به قیامت موکول می کنی و این کار دروغگویان است و اگر راست می گویی شاهد زنده ای از خود ما بیاور، تاما یقین به راستگویی تو پیدا کنیم و هرگز چنین کاری را نمی توانی بکنی، چراکه تواز دروغگویان هستی.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه فرمود: به اعضا و جوارح آنان بگو
ص: 378
تا بر علیه آنان گواهی بدهند. پس على علیه السلام به آنان اشاره نمود و همه جوارح و اعضای آنان شهادت دادند که آنان دوست نمی دارند از ناحیه خداوند بر امت محمد صلی الله علیه و آله خیری نازل شود و دلیل نبوت آن حضرت و امامت برادر او على علیه السلام باشد، از ترس آن که مبادا مردم عوام او را بپذیرند و علاقه آنان به علما و پیشوایانشان سست شود. از این رو در پاسخ رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند:
ما شهادت جوارح خود را که بر علیه ما شهادت می دهند نمی شنویم و نمی پذیریم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: این مردم کسانی هستند که خداوند درباره آنان می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ *وَلَوْ جَاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ » (1)پس تو در حق آنان نفرین کن تا هلاک شوند، و چون امیرالمؤمنین علیه السلام در حق آنان نفرین نمود، همان اعضا و جوارحی که بر علیه آنان شهادت داده بودند آنان را نابود کردند. و چون هلاک شدند گروه دیگری از یهود که حاضر بودند گفتند: ای محمد چقدر قساوت داری؟ آیا راضی شدی که همه آنان هلاک شوند؟!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من نسبت به کسانی که مورد خشم خداوند واقع شدند، نمی توانم ارفاق نمایم. سپس فرمود: آگاه باشید که اگر آنان خدا را به حق محمد و علی و آل پاک آنان سوگند می دادند تا به آنان مهلت بدهد و نجات یابند، خداوند دعای آنان را مستجاب می نمود، چنان که درباره کسانی که گوساله پرست بودند چنین کرد و آنان را از کشته شدن نجات داد.(2)
ص: 379
مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ *أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (بقره/ 106 - 107)
امام عسکری علیه السلام از امام جواد علیه السلام نقل نموده که در تفسیر این آیه می فرماید: ما حكم هیچ آیه ای را برنمی داریم و نشانه حفظ آن را از قلب تو و قلب امت تو محو نمی کنیم، جز آن که آیه ای بهتر و اصلح به حال شما را می فرستیم و آیه دوم برای شما پاداش بیشتری نسبت به آن آیه منسوخه خواهد داشت.
سپس خداوند می فرماید: ای محمد آیا نمی دانی که خداوند بر هر چیزی قادر و تواناست؟ و آیا نمی دانی که آسمان ها و زمین تحت قدرت و سیطره خداوند است؟ و اوست که عالم به تدبیر و مصالح آنهاست؟ و اوست که با دانش خود مصالح شما را تدبیر می نماید و جز خداوند کسی ولی و ناصر شما نیست و تنها اوست که عالم به مصالح و تدبیر امور شما می باشد و جز او کسی قادر و عالم به تدبیر اسمان ها و زمین نیست.
سپس خداوند به مردم یهود و تکذیب کنندگان رسول خدا صلی الله علیه و آلهو منکرین نسخ شرایع می فرماید: کسی جز خداوند ولى و قادر به مصالح شما نیست و تنها اوست که باید شما را یاری کند و عذاب را از شما دور نماید.
سپس امام جواد علیه السلام در شأن نزول این دو آیه می فرماید: خداوند رسول خود صلی الله علیه و آله را در مکه موظف نمود تا نمازهای خود را به طرف بیت المقدس بخواند و اگر امکان داشت کعبه را بین خود و بین بیت المقدس قرار بدهد و به طرف هردو نماز بخواند وگرنه به طرف بیت المقدس نماز بخواند و رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدت
ص: 380
سیزده سالی که در مکه بود به طرف بیت المقدس نماز می خواند و در مدينه نیز هفده ماه به طرف بیت المقدس نماز خواند، تا این که گروهی از یهودیان گفتند:
« به خدا سوگند محمد ندانست چگونه نماز بخواند تا این که به طرف قبله ما نماز خواند و عبادت خود را به روش ما انجام داده و چون این سخنان به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، بر آن حضرت سخت آمد و از نماز خواندن به طرف بیت المقدس کراهت پیدا نمود و دوست داشت تا به طرف کعبه نماز بخواند، از این رو جبرئیل نزد او آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: من دوست می دارم که خداوند قبله من را کعبه قرار بدهد، چراکه من از گفته های یهود اذیت شدم؛ پس جبرئیل گفت: من اکنون از خدای تو می خواهم که او قبله تو را کعبه قرار بدهد و او خواسته تو را رد نخواهد نمود و چون دعای جبرئیل تمام شد و به آسمان رفت، فورا این آیه را آورد: «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ ...».(1)
پس یهودی ها گفتند:«مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا؟»(2) یعنی چه چیز آنان را قبله ای که بر آن بودند برگردانید؟ و خداوند در پاسخ آنان فرمود:«قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» یعنی خدایی که مالک مشرق و مغرب عالم است او پیامبر خود را به جانب کعبه بازگرداند و او هرکه را بخواهد به صراط مستقیم هدایت خواهد نمود تا به وسیله اطاعت از خداوند به بهشت برساند.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: قومی از یهود به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: شما چهارده سال به طرف بیت المقدس نماز خواندی و اکنون آن را رها کردی و به طرف کعبه نماز می خوانی؟! آیا عمل اول تو حق بوده و این عمل باطل است؟ و یا
ص: 381
این حق است و آن باطل بوده است؟ ما به گفته تو اطمینان نداریم؛ شاید تا کنون تو در باطل بوده ای! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آن حق بوده و این نیزحق است، چنانکه خداوند می فرماید:«قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»...(1)
«أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ (بقره / 108)
امام جواد علیه السلام می فرماید: خداوند در این آیه به قوم یهود و کفار قریش می فرماید: شما می خواهید از این پیامبر بهانه گیری کنید و از او آیاتی را مطالبه کنید که صلاح و فساد خود را نسبت به آن ها نمی دانید؟ همان گونه که قوم موسی علیه السلام از موسی علیه السلام بهانه گیری کردند و گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ»(2) یعنی ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم تا خدای خود را با چشم ببینیم. پس عذاب صاعقه آمد و شما را گرفت. در حالی که موسی علیه السلام به شما فرمود: این بهانه گیری ها بعد از دیدن آیات و نشانه های حق، صلاح شما نیست و شما با این بهانه گیری ها کفر را به جای ایمان گرفتید و از راه مستقیم منحرف و گمراه شدید و به جای بهشت، راه دوزخ را پیمودید.
امام جواد علیه السلام سپس در شأن نزول این آیه می فرماید: ده نفر از یهود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و هدف آنان این بود که از آن حضرت سؤالات آزمایشی و دردسرسازی بکنند. در این بین مردی از اعراب بادیه نشین درحالی که کیسه
ص: 382
سربسته ای به دوش داشت وارد شد و گفت: ای محمد به آنچه من سؤال می کنم پاسخ بده. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای برادر عرب، قبل از تو این جماعت یهود از من سؤال نموده اند اگر اجازه می دهی نخست به آنان پاسخ بدهم! مرد اعرابی گفت: من مسافر و غریب هستم، باید نخست به من پاسخ بدهی. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آری تو به این خاطر سزاوارتری که به تو پاسخ بدهم، سؤال تو چیست؟ اعرابی گفت:
این یهودی ها دارای کتابی (مانند تورات) هستند و آن را حق می دانند ومن گمان می کنم آنان با تو در پنهانی توافقی انجام داده باشند، تا مردم را فریب بدهند از این رو من قانع نمی شوم مگر به یک معجزه روشن و آشکاری. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: علی بن ابی طالب علیه السلام کجاست؟ و چون على علیه السلام نزد آن حضرت آمد، اعرابی گفت: ای محمد با این جوان چه کاری داری که او را در بین مذاکره من با خود خبر کردی؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای اعرابی تو معجزه روشن و آشکاری خواستی و او بیان روشن و علم کافی من است. من شهر علم هستم و او در این شهر است و هرکس طالب علم و حکمت باشد باید از در آن وارد شود.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله با صدای بلند فرمود: «ای بندگان خدا، هرکس بخواهد به آدم بنگرد در جلالت او، و به شيث بنگرد در حکمت او، و به ادریس بنگرد در بزرگواری و مهابت او، و به نوح بنگرد در شکر و عبادت او، و به ابراهیم بنگرد در دوستی و وفای او و به موسی بنگرد دردشمن ستیزی او، و به عیسی بنگرد در مؤمن دوستی و حسن معاشرت او، باید به این آقا یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام بنگرد.
پس با شنیدن این سخنان، مؤمنین شاد شدند و برایمانشان افزوده شد و
ص: 383
منافقان خشمگین شدند و بر نفاقشان افزوده شد. و اعرابی گفت: ای محمد تو پسرعم خود را ستایش نمودی، در حالی که شرف او شرف توست و عزت او عزت توست و من این چیزها را نمی پذیرم، جز آن که این «ضب» (یعنی سوسمار = مارمولک) شهادت به حقانیت تو و او بدهد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او را از کیسه خود خارج کن تا به نبوت من و مقام برادرم على شهادت بدهد. اعرابی گفت: من با زحمت او را صید کرده ام و می ترسم که فرار کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هراس نداشته باش، او فرار نمی کند و به حقانیت ما شهادت خواهد داد. اعرابی گفت: می ترسم فرار کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر فرار کرد تو ما را تکذیب کن؛ او هرگز فرار نخواهد نمود، بلکه به حق گواهی خواهد داد و اگر فرار کرد تو او را رها کن و من عوض آن را به چیزی بهتر از او به تو خواهم داد.
پس اعرابی آن «ضب» را رها نمود و او مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاد و سپس صورت به خاک مالید و سر خود را بالا نمود و خداوند او را به سخن آورد و گفت:«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شریک لَهُ ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وصفیه ، وسید المرسلین ، وَ أَفْضَلُ الْخَلْقِ أجمعین ، وَ خَاتَمِ النبیین ، وَ قَائِدِ الْغُرِّ المحجلین ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ أخاک علی بْنِ أبی طَالِبٍ علی الْوَصْفِ الذی وَصَفْتُهُ ، وَ بِالْفَضْلِ الذی ذکرته ، وَأَنْ أولیاءه فی الْجِنَانِ مکرمون ، وَأَنْ أَعْدَاءَهُ فی النَّارِ یهانون (خالدون)».
پس مرد اعرابی در حالی که گریه می کرد گفت: یا رسول الله من نیز همانند این «ضب» شهادت به نبوت شما و... می دهم، و من چیزی را دیدم و شنیدم که راهی برای رد آن نیست. سپس مرد اعرابی به یهودیان گفت: وای بر شما، چه معجزه و نشانه ای بهتر از این می خواهید؟ شما راهی ندارید جز آن که ایمان بیاورید وگرنه همگی هلاک خواهید شد. پس جمعیت یهود کلا ایمان آوردند و به مرد اعرابی گفتند: برکت «ضب» تو برما بزرگ بود. و رسول خدا صلی الله علیه و آله به مرد اعرابی فرمود:
ص: 384
«ضب» خود را رها کن تا من عوض بهتری از آن را به تو بدهم، چراکه این «ضب » به خدا و رسول او و برادرم علی ایمان آورد و به حق شهادت داد و سزاوار نیست که اسیر تو باشد. پس آن ضب صدا زد: یا رسول الله مرا آزاد کن تا من به او عوض بدهم. اعرابی گفت: چه عوضی به من خواهی داد؟ ضب گفت: مرا نزد آن سوراخی که مرا از آن گرفتی ببر تا به توده هزار دینار و سیصد هزار درهم بدهم. اعرابی گفت: من چگونه می توانم از چنین مالی بهره مند شوم در حالی که حاضرین در جلسه این سخن را از ضب شنیدند و آنان قبل از من این مال را خواهند گرفت؟
پس آن ضب گفت: ای برادر عرب خداوند این مال را عوض من برای تو قرار داده است و اگر کسی قبل از تو بخواهد بگیرد خداوند او را هلاک خواهد نمود. پس مرد اعرابی که مردی ناتوان بود آهسته حرکت نمود و منافقین که در آن مجلس بودند زودتر نزد یک سوراخ ضب رفتند و چون دست خود را داخل آن کردند تا آن طلا و نقره ها را بردارند مار افعی آنان را نیش زد و کشته شدند و چون اعرابی آمد، آن افعی گفت:
بنگر چگونه خداوند مرا امر نمود که آنان را هلاک کنم و حافظ این مال باشم؟ پس برگیر این مال را و چون اعرابی آن مال را بیرون آورد و نتوانست به دوش بگیرد، آن افعی گفت: کمربند خود را باز کن و سر کسیه را با آن ببند و به دم من بیاویزتا من آن را به منزل تو برسانم و من نگهبان تو و مال تو خواهم بود و آن افعی همواره آن مال را برای اعرابی حفظ نمود تا اعرابی آن را صرف زراعت و باغ و بستان خود نمود وافعی پس از آن از او دور شد.(1)
ص: 385
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ (بقره / 109)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: زیادی از اهل کتاب از آن حسد و کینه ای که نسبت به محمد و آل پاک او علیهم السلام داشتند شبهاتی بین مسلمانان القا می کردند و دوست می داشتند که مسلمانان را از ایمانی که به محمد و آل او علیهم السلام پیدا کرده بودند بازدارند و داخل در کفر نمایند در حالی که حقانیت اسلام و مقام آن بزرگواران با معجزاتی که از آنان مشاهده نموده بودند آشکار گردیده بود و خداوند متعال رسول خود و اصحاب او را امر نموده تا از جهالت آنان بگذرند و با آنان مقابله نکنند و سخنان باطل آنان را با دليل قاطع پاسخ بدهند، تا امر الهی ترک مکه بلکه جزيرة العرب شوند و در حال کفر در آنجا بمانند (تا بمیرند)، چراکه خداوند بر هر چیزی قادر و تواناست و او صلاح بندگان خود را در مقابل قوم یهود مدارای با آنان و استدلال صحیح و محکوم نمودن آنان می داند.
امام عسکری علیه السلام سپس در شأن نزول آیه فوق می فرماید: هنگامی که مسلمانان در جنگ احد (در اثر ترک اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله) گرفتار شکست شدند، گروهی از یهودیان به عمار یاسر و حذيفة بن اليمان برخورد نمودند و گفتند: آیا دیدید در جنگ احد بر سر شما چه گذشت؟ همانا محمد صلی الله علیه و آله مانند دنیا طلبان آتش جنگ را می افروزد، گاه غالب می شود و گاه مغلوب می گردد (بنابراین او ارتباطی با خدا ندارد بلکه می خواهد پادشاهی بکند) پس شما از دین او بازگردید.
ص: 386
حذيفه به آنان گفت: خدا شما را لعنت کند، من پس از این با شما نخواهم نشست و به سخن شما گوش فرانخواهم داد، و به خاطر دینم از شما فرار خواهم نمود و سپس از آنان فرار نمود. و اما عمار به آنان گفت: ای جماعت یهود، بدانید که حضرت محمد در جنگ بدر به اصحاب خود فرمود: اگر صبر کنید پیروز خواهید شد و آنان صبر کردند (و از آن حضرت اطاعت نمودند) و پیروز شدند و در جنگ احد نیز به آنان فرمود: اگر صبر کنید، پیروز خواهید شد. و لكن آنان صبر نکردند و از دستور او تخلف نمودند و شکست خوردند و اگر اطاعت و صبر می داشتند پیروز می شدند. پس یهودیان گفتند:
ای عمار آیا اگر با این پاهای ناتوان خود از محمد صلی الله علیه و آله اطاعت کنی، محمد بر بزرگان قریش پیروز خواهد شد؟ عمار گفت: آری، به خدایی که جز او خدایی نیست و او محمد صلی الله علیه و آله را به حق مبعوث به نبوت نموده است، محمد صلی الله علیه و آله مرا چنان به فضیلت و حکمت ونبوت خود و منزلت برادر و وصی و بهترین مردم بعد از خود آگاه نموده است که من تسليم او و وصي او و ذريه پاک او می باشم و او به من فرموده است که در سختی ها و مهمات خدا را به حق آنان سوگند بدهم تا خداوند خواسته مرا اجابت نماید و من اعتقاد دارم که اگر با اعتقاد صحیح از او اطاعت کنم به خواسته خود خواهم رسید، حتی اگر او مرا امر کند که آسمان را به زمین آورم و یا زمین را به آسمان ببرم خداوند به من قدرت خواهد داد تا با همین پاهای ناتوانم چنین کاری را انجام بدهم.
یهودیان گفتند: ای عمار به خدا سوگند چنین نخواهد بود و محمد صلی الله علیه و آله نزد خداوند کوچک تر از این است و تو نیز نزد خدا و محمد صلی الله علیه و آله کوچک تر از آن هستی که بتوانی سنگی را که به اندازه چهل نفر باشد بلند کنی!!
پس عمار از یهودیان جدا شد و گفت: من حجت پروردگار خود را به شماابلاغ
ص: 387
نمودم و شما را نصیحت کردم و لكن شما نصیحت پذیر نیستید. سپس عمار نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: ای عمار خبر شما به من رسید، اما حذیفه به خاطر دین خود از شیطان و دوستانش فرار کرد، و او از بندگان صالح خداست. و اما توای عمار، از دین خدا حمایت کردی و از رسول خدا خیرخواهی نمودی، پس تو از مجاهدان با فضیلت در راه خدا هستی ...(1)
وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (بقره / 110)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ» این است که وضوی نماز و تكبيرات و قیام و قرائت و رکوع و سجود و حدود دیگر نماز را، کامل و صحیح انجام بدهید.
و مقصود از «وَآتُوا الزَّكَاةَ» این است که زکات را به مستحقین آن بدهید و به کافر و منافق و دشمن اهل البيت علیهم السلام ندهید، چراکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که زکات را به دشمنان ما بدهد، مانند این است که در حرم خدا دزدیکرده باشد. و مقصود از «وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ» این است که مال خود را در طاعت خدا صرف کنید و اگر مالی نداشتید، با آبروی خود به برادران مؤمن خویش احسان نمایید و مشکلات آنان را اصلاح کنید.
و در تفسير «تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ» فرمود: آنچه در راه خدا می دهید، در قیامت به خاطر محمد و على و آل آنان علیهم السلام برای شما سود مند خواهد بود و خداوند به سبب آن، گناهان شما را محو می نماید و حسنات و اعمال نیک شما را دوچندان می نماید
ص: 388
و درجات شما را بالا می برد و خداوند از اعمال درونی و برونی شما آگاه است. و اعمال شما را بر حسب اعتقادات و نیت های شما پاداش می دهد، او مانند ملوک دنیا نیست که به اشتباه، عمل کسی را به دیگری نسبت بدهد و جنایت کسی را به دیگری منسوب نماید.
سپس فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: مفتاح ورود به نماز طهارت است، و تحریم آن تكبير است، و خروج و تحلیل آن تسليم است و هیچ نمازی بدون طهارت پذیرفته نمی شود، و هر صدقه ای که از حرام و خیانت باشد، صدقه نخواهد بود، و بزرگ ترین طهارت برای قبولی نماز و غیر نماز - که بدون آن پذیرفته نمی شود - ولايت محمد صلی الله علیه و آله آقای پیامبران، و ولایت علی علیه السلام آقای اوصیا، و ولایت و دوستی دوستان آنان، و دشمنی و بیزاری از دشمنان آنان است.(1)
ص: 389
امام عسکری علیه السلام سپس درباره ثواب و پاداش وضو فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: هنگامی که بنده خدا برای وضو صورت خود را می شوید، گناهان صورت او می ریزد و هنگامی که دست های خود را می شوید، گناهان دست های او می ریزد و هنگامی که سر خود را مسح می کند، گناهان سر او می ریزد و هنگامی که پاهای خود را مسح می کند، گناهان پاهای او می ریزد...(1)
وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (بقره/ 111)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: قوم يهود گفتند: کسی جز یهود، داخل بهشت نمی شود. و نصارا گفتند: کسی جز نصارا، داخل بهشت نمی شود. و دهریه یعنی منکرین خداوند گفتند: چیزها همه از اول بوده و خواهد بود و اگر کسی جز این بگوید گمراه و خطاکار است. و ثنويه گفتند: نور و ظلمت عالم را تدبیرمی کنند و کسی که خلاف این را بگوید گمراه است. و مشرکان و بت پرستان گفتند: بت های ما، خدایان ما هستند و کسی که جز این را بگوید، گمراه است.
پس خداوند در پاسخ آنان فرمود: «تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ» یعنی این ها امیدها و آرزوهای
ص: 390
(بی اساس) آنان است، به آنان بگو: اگر راست می گویید، دلیل و برهانی برای سخنان خود بیاورید.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند از جدال نیکو و صحيح نهی نکرده است، بلکه از جدال غير صحيح نهی نموده است،چنان که می فرماید:«وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»(2) و یا می فرماید: «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»(3) سپس فرمود: جدال نیکو و احسن، مقرون به دیانت است، و جدال غیر نیکو را خداوند بر شیعیان ما حرام نموده است، بنابراین جدال به طور کلی حرام نیست، بلکه جدال غیرنیکو و غير احسن حرام است، چنان که خداوند از قول یهود و نصارا می فرماید: «وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ». در این آیه خداوند، علم به صدق و ایمان یهود و نصارا را متوقف بر برهان و
ص: 391
استدلال صحیح آنان نموده و برهان صحیح همان جدال بالتي هي احسن می باشد.
به امام صادق علیه السلام گفته شد: معنای جدال صحيح وجدال غیرصحیح چیست؟ امام علیه السلام فرمود: جدال غیرصحیح این است که تو سخن باطل طرف خود را با استدلال صحیحی که خداوند معین نموده پاسخ ندهی بلکه تنها حرف او را انکار نمایی و یا حرف حقی که او می خواهد دلیل باطل خود قرار بدهد را انکار نمایی از ترس آن که باطل او اثبات شود، چراکه تو راه ابطال باطل او را با دلیل صحیح نمیدانی، و این عمل بر شیعیان ما حرام و سبب شک و تردید ضعفای شیعه و (بدبینی و بستن راه به روی) مبطلين و منکرین حق خواهد شد، اما منکرین، ناتوانی این شخص را در استدلال، دلیل باطل بودن حرف او قرار می دهند، و اما ضعفای شیعه غصه مند خواهند شد که می بینند اهل حق مقابل اهل باطل مغلوب واقع شده است !!
واما جدال صحیح این است که در مقابل سخن باطل، استدلالی بشود که گوینده باطل و دیگران نتوانند آن را انکار نمایند، مانند استدلالی که خداوند در مقابل منکر معاد بیان نموده و می فرماید:«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ »(1) و خداوند در پاسخ او به پیامبر خود می فرماید: به او بگو: « يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ *الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ»(2) در این آیه خداوند به پیامبر خود صلی الله علیه و آله می فرماید: به این کسی که استخوان پوسیده ای را در دست گرفته و
ص: 392
می گوید: چگونه این استخوان پوسیده زنده می شود؟ بگو: آن خدایی که نخست او را آفريده به خوبی می تواند او را زنده کند، چراکه در خلقت اول او را از نیستی و عدم به وجود آورده است، و اعاده و زنده نمودن دوبارهاو آسان تر خواهد بود و او قادر بر هر چیزی است، چنان که او آتش را از میان درخت سبز برای شما خارج می نماید. از سویی خداوند که خالق آسمانها و زمین است، قطعا قادر بر زنده کردن دوباره آن استخوان پوسیده خواهد بود. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: جدال صحیح این است، چراکه این استدلال راه عذری برای طرف باقی نمی گذارد...(1)
بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره / 12)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از «بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ» کسانی هستند که با شنیدن و دیدن معجزات و نشانه های حق، به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان می آورند و در عمل نیز نیکوکار و اهل اعمال خیر می باشند و خداوند در روز قیامت پاداش آنان را خواهد داد و هنگامی که کفار از عذاب و آتش هراس پیدا می کنند آنان هراسی نخواهند داشت و هنگام مرگ نیز اندوهی پیدا نخواهند کرد و به آنان بشارت بهشت داده خواهد شد.(2)
ص: 393
وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (بقره/ 12)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) یهود و نصارا با آن که تورات را می خواندند (و باید حقیقت برای آنان روشن می بود) همدیگر را به کفر و عدم ایمان نسبت دادند و این به علت تقلید از پدرانشان بود و اگر در آیات تورات تأمل و دقت می کردند به این ضلالت و گمراهی مبتلا نمی شدند، و این چنین خواهد بود حال کسانی که در حقایق ادیان دقت نمی کنند و همدیگر را تکفیر می نمایند و خداوند در قیامت بین آنان حکم خواهد نمود.
امام حسن مجتبی علیه السلام در شأن نزول این آیه می فرماید: گروهی از یهود و گروهی از نصارا نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و به آن حضرت گفتند: ای محمد بین ما حکم کن. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: قصه شما چیست؟ یهودیان گفتند: «ما ایمان به خدای واحد حکیم و اولیای او داریم و نصارا بر دین حق نیستند.» نصارا نیز
ص: 394
گفتند: «بلکه ما ایمان به خدای واحد حکیم و اولیای او داریم و یهودیان بردین حق نیستند».
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همه شما اهل خطا و باطل و خارج از دین خدا و امراو هستید!! آنان گفتند: چگونه ما کافر هستیم، در حالی که تورات و انجیل بین ماست و ما آن ها را قرائت می نماییم؟!
رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: شما با کتاب تورات و انجیل مخالفت نموده اید و به آن ها عمل نکرده اید وگرنه بدون دلیل همدیگر را تکفیر نمی کردید، چراکه کتاب های آسمانی بیان و شفای از گمراهی است و کسانی که به آن ها عمل کنند به صراط مستقیم هدایت خواهند شد و چون شما به تورات و انجیل عمل نمی کنید، آن ها وبال و حجت خداوند بر شما خواهند بود و شما گنهکار و مورد خشم خدا خواهید بود.
ص: 395
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُولَئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (114)وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (115)وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ (116)بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (117)وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (118)إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ (119)وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (120)الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (121)يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (122)وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا تَنْفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (123)
«منع و صد و حيلولة» به یک معناست، وضد منع اطلاق است، و «سعی و
ص: 396
ركض و عدو» نظائراند، و ضد سعی وقف و توقف است، و «يسعى على عياله» یعنی يكسب لهم، و «سعى للسلطان» یعنی برای سلطان صدقه وزکات جمع آوری می کند، و «خراب وهدم و نقض» نظائراند، و « مشرق و شرق» محل طلوع ماه و خورشید است، و «شرقت الشمس» إذا طلعت، وأشرقت یعنی أضاءت، و «مغرب» محل غروب آفتاب است، و «واسع» به معنای غنی است، به خاطر وسعت مقدورات او، و به معنای کثير الرحمة نیز می باشد، و «قانتون» به معنای مطیعون و به معنای نمازگزاران، و به معنای طول قيام در عبادت است، و از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد: «أي الصلاة أفضل» فرمود: «طول القنوت یعنی طول القيام»، و به معنای دعا نیز آمده مانند «أمن هو قانت آناء الليل ساجدا أو قائما» و «بديع» به معنای مبدع است با مبالغه، و «جحيم» آتش سوزان است. و «رضا» به معنای محبت و مودت، و به معنای «مرضى» آمده، و اصل آن «رضو» است، به دلیل رضوان، و «املتل و نحله و دیانت» به یک معناست، و «امتل الرجل» یعنی دخل في ملة الاسلام، و «املال» املاء الكتاب است تا نوشته شود، یعنی کسی بخواند و بگوید تا دیگری بنویسد.
آیا ستمكارتراز کسانی که مردم را از آمدن در مساجد - برای ذکرخدا - منع میکنند و برای تخریب مساجد می کوشند کیانند؟ چنين مردمی داخل مساجد نخواهند شد مگر با ترس و وحشت؛ بهره آنان در دنیا جزخواری و رسوایی، و در آخرت جزعذاب بزرگ نخواهد بود (114) مشرق و مغرب ( عالم) ملک خداوند است و شما به هرسور و کنید، رو به خدا کرده اید. خداوند وسعت دهنده و داناست (115) کافران گفتند: «خداوند برای خود فرزندی برگزیده» (در حالی که) او منزه از آن است (و نیازی به فرزند ندارد) آری آنچه در آسمان ها و زمین است از آن اوست و همه در برابر او خاضعاند (116) او پدید
ص: 397
آورنده آسمان ها و زمین است و هنگامی که فرمان ایجاد چیزی را بدهد آن چیزوجود می یابد (117) افراد نادان گفتند: چرا خدا با ما سخن نمی گوید؟ و چرا نشانه ای (از او) برای ما نمی آید؟ پیشینیان آنان نیز همین سخن را می گفتند، قلب هایشان مشابه یکدیگر است، ما نشانه ها را (به اندازه کافی) برای اهل یقین روشن ساخته ایم (118) به حق ما تو را بشیر و نذيرفرستادیم و از تونسبت به دوزخيان سؤال نخواهد شد (119) و هرگز یهود و نصارا از تو راضی نخواهند شد تا تواز خواسته های آنان پیروی کنی، به آنان بگو: تنها هدایت خدا، هدایت است (و من از او پیروی می کنم) و اگرتو، پس از آگاهی، از خواسته های آنان پیروی کنی، از ناحيه خداوند برای توهیچ نگهبان و یاوری نخواهد بود (120) به آنان که ما كتاب (تورات و انجیل) دادیم به حق آن را تلاوت می کنند و به پیامبر(ما) ایمان خواهند آورد و کسانی که به او کافرشوند، زیانکار خواهند بود (121) ای بنی اسرائیل به یاد بیاورید نعمتی را که من برشما ارزانی داشتم و شما را برجهانیان برتری و فضیلت دادم (122) وبترسید از روزی که هرگز کسی به کسی پاداش نمی دهد و از کسی عوضی وشفاعتی پذیرفته نیست و مردم یاوری نخواهند داشت (123)
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُولَئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (بقره/ 114)
امام سجاد علیه السلام می فرماید: هنگامی که خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و آله را در مکه مبعوث به رسالت نمود و دعوت او را آشکار کرد و سخن او را به گوش مشرکین رساند و آنان را نسبت به پرستش بت، ملامت کرد، مشرکین مکه به خشم آمدند و با رسول خدا صلی الله علیه و آله به دشمنی برخاستند و مساجد یاران آن حضرت را تخریب
ص: 398
نمودند و مساجدی که در اطراف کعبه ساخته شده بود، و بر علیه مشرکین در آن ها تبلیغ می شد را با سرعت خراب نمودند، و سپس حضرت محمد صلی الله علیه و آله و یاران او را تحت فشار قرار دادند و آنان را مجبور کردند تا از مکه به مدینه هجرت نمایند، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله روی مبارک خود را به کعبه بازگرداند و فرمود: «ای کعبه خدا میداند که من تو را دوست می دارم و اگر اهل مکه مرا اخراج نمی کردند من جز تو جایی را انتخاب نمی کردم و در کنار تو می ماندم و اکنون از مفارقت و جدایی از تو اندوهناکم».
. پس خداوند به رسول خود وحی نمود و جبرئیل به او فرمود: «ای محمد! خدای على اعلى، تو را سلام می رساند و می فرماید: زود است ما تو را باز با پیروزی و قدرت به این شهر بازگردانیم» همان گونه که در آیه دیگری می فرماید:«إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ»(1) یعنی، ای محمد! آن کسی که قرآن را بر تو فرض نمود، او با پیروزی تو را به مکه و میعادگاه خود بازخواهد گرداند؛ و چون رسول خدا این نوید را به اصحاب خود خبر داد، به گوش اهل مکه رسید و آنان این خبر را به استهزا گرفتند، خداوند به رسول خود صلی الله علیه و آله فرمود:
زود است که من تو را بر اهل مکه پیروز کنم و حکم خود را بر آنان اجرا نمایم، و زود است که مشرکان را از ورود به مکه منع نمایم و احدی از آنان نتوانند داخل مگه شود، مگر با ترس و وحشت و یا ناشناخته باشد، از ترس این که اگر شناخته شود کشته خواهد شد و چون برای رسول خدا صلی الله علیه و آله فتح مکه از قضای الهی گذشت و مکه فتح گردید، آن حضرت شخصی به نام «عتاب بن اسید» را که نوجوانی بود بر آنان امیر قرار داد و اهل مکه گفتند:
محمد صلی الله علیه و آله همواره ما را تحقیر می کند، و اکنون جوان هیجده ساله ای را امیر بر
ص: 399
ما قرار داده، در حالی که ما بزرگان مکه و خدام خانه خدا و همسایگان حرم امن او - بهترین بقعه روی زمین - هستیم!!
از سویی رسول خدا صلی الله علیه و آله دستورالعملی به «عتاب بن اسید» درباره اهل مکه نوشت و او را والی و استاندار مکه معرفی نمود و در ابتدای آن مرقوم نمود: (بسم الله الرحمن الرحيم) از محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله به همسایگان بیت الله و سگان حرم الهی:
اما بعد، هرکس از شما ایمان به خدا و رسول او محمد صلی الله علیه و آله داشته باشد و سخنان و اعمال او را تصديق نماید و به برادر او على علیه السلام نیز ایمان داشته باشد، و او را برگزیده و وصی او و بهترین خلق خدا بعد از او بداند و ولایت او را پذیرفته باشد، او از ما خواهد بود و به ما بازمی گردد و هر کس مخالف آنچه گفته شد باشد وعملی را - کم و یا زیاد از او نمی پذیرد و او را در دوزخ مخلد خواهد نمود ...(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مقصود از «مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اَللَّهِ » مشرکین قریش هستند که رسول خدا صلی الله علیه و آله را از دخول مکه و مسجد الحرام منع نمودند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مقصود از این آیه همه مساجد روی زمین است چراکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَترابُهَا طَهُوراً» .(2)
ص: 400
مرحوم فیض از امام عسکری از امام سجاد علیه السلام نقل نموده که فرمود: برخی از منافقین و ضعفا - که همانند منافقین بودند- به قصد تخریب مساجد مدینه و تخریب همه مساجد دنیا را داشتند، و آنان همان کسانی بودند که در مدينه قصد کشتن على بن ابی طالب علیه السلام را نیز داشتند و در جنگ تبوک نیز در گردنه عقبه قصد کشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله را داشتند.(1)
وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (بقره / 115)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مشرق و مغرب عالم ملک خداست و اگر شما به امر او توجه کنید و از او اطاعت نمایید به هدف الهی خود رسیده اید و پاداش او را درک کرده اید. رسول خدا صلی الله علیه و آله(درباره تغییر قبله) فرمود: ای بندگان خدا، شما همانند مریض می مانید و خدای رب العالمین همانند طبيب است برای شما و صلاح مریض در آن چیزی است که طبيب برای او تدبیر می کند، نه در آنچه مريض اشتها دارد و بهانه گیری می کند، پس شما مصلحت امور خود را به خدا واگذار کنید و از او اطاعت نمایید، تا رستگار شوید ...(2)
ص: 401
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود می فرماید: این آیه درباره نافله و نماز مستحبی است که از هر سو شما حرکت کنید می توانید بخوانید (و نیازی به قبله ندارد) و خداوند درباره نمازهای واجب فرموده است: «وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ»(1)یعنی نمازهای واجب را به طرف قبله بخوانید.(2)
صاحب مجمع البیان گوید: این معنا از ائمه اهل البیت علیهم السلام روایت شده است. و در تفسیر عیاشی از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: این آیه درباره نمازهای نافله است.
زراره می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا نماز در کشتی و محمل، در سفر یکسان است؟ فرمود: نافله را در کشتی و محمل به هر سو کشتی و محمل حرکت نمود با اشاره بخوان، ولكن برای نماز واجب باید پیاده شوی (و مقابل قبله) نماز بخوانی، جز آن که در خطر و خوف باشی که در آن صورت با اشاره نماز می خوانی و اما در کشتی تا بتوانی باید نماز واجب خود را ایستاده و روبه قبله بخوانی، چنان که حضرت نوح علیه السلام نماز واجب خود را در کشتی رو به قبله و ایستاده انجام داد... تا این که فرمود: همه اطراف برای نافله قبله است، چراکه خداوند می فرماید:
«فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ » فثم وجه الله لاى الله واسع عليم).(3)
ص: 402
روایات فراوان دیگری نیز به این معنا نقل شده است که به جهت اختصار از
نقل آن ها صرف نظر شد.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: شخصی بعد از فراغ از نماز می فهمد که نماز خود را به سمت راست و یا به سمت چپ قبله خوانده است. امام علیه السلام فرمود: نماز او صحیح است و مابین مشرق و مغرب قبله است. و فرمود: این آیه درباره قبله متحیر است که نمی داند قبله از کدام طرف است.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «وجه الله» حجت های خدا هستند که خداوند نام آنان را پس از نام خود و نام رسول خود ذکر نموده و اطاعت آنان را بر مردم واجب کرده است و می فرماید: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»).(1)
ص: 403
وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ *بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (بقره/ 116 - 117)
از آیات قرآن استفاده می شود که (1)یهودیان، «عزير» را فرزند خدا دانستند و مسیحیان، عیسی علیه السلام را فرزند خدا دانستند، و مشرکان عرب ملائکه را دختران خدا دانستند، از این رو خداوند خود را تنزيه نمود و فرمود: «سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...».
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» می فرماید: خداوند با علم
ص: 404
خود همه چیز را آفرید، بدون آن که مثالی قبل از خلقت آن ها وجود داشته باشد، چنان که او آسمان ها و زمین را قبل از آن که آسمان و زمینی وجود داشته باشد آفرید. مگر نشنیدی که می فرماید: ««وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ »؟
امام کاظم در تفسير «وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» می فرماید: اراده مخلوق امری است در باطن او که پس از آن فعلی از او صادر می شود، اما اراده خداوند نسبت به چیزی، مساوی با انجام آن چیز است. او می گوید: «کُن» یعنی اراده انجام آن کار را می کند، و بدون آن که لفظی و نطقی از او صادر شود، و یا کوششی بکند و یا فکری درباره آن کرده باشد انجام می گیرد.
در روایتی آمده که «کُن» از ناحیه خداوند مساوی با انجام است، «وما یکون » مساوی با انجام شده است.
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند هیچ درختی را خلق نکرد، مگر آن که میوه قابل خوردنی داشت و چون مردم گفتند: «اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا» ولد نصف آن ها بدون میوه شد و چون خدایی جز او را پرستیدند (برخی از آن ها) به جای میوه خار پیدا کردند. (1)
ص: 405
وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (بقره / 118)
این آیه درباره بهانه گیری های یهود و مشرکین است، همانند آیه سوره مدثر است که می فرماید:«بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتَى صُحُفًا مُنَشَّرَةً »(1) و یا درباره بنی اسرائیل می فرماید:«قَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً»(2)و یا از قول آنان می فرماید:«هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ»(3) . و از آیات قرآن ظاهر می شودکه بهانه گیری ها و مطالبات بیجایی که بنی اسرائیل داشته اند سبب گرفتاری و یا عذاب آنان شده است، مانند این که خداوند به دنبال آیه اخیر می فرماید:«إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ »(4)و یا به دنبال خواسته آنان که به موسی علیه السلام گفتند: «أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً» خداوند فرمود: «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ»(5) و از این ماجراها روشن می شود که تسلیم و رضای به مقدرات خداوند همان گونه که در روایات آمده بهترین عبادت و عمل نیک مؤمن است .
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ(بقره/ 119)
از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: «وَلَا تُسْأَلُ» را با فتح تاء وجزم لام بخوانید
ص: 406
(یعنی درباره اصحاب دوزخ سؤال مکن).
مؤلف گوید: در ذیل این آیه جز روایت فوق تفسیری دیده نشد، چراکه این آیه از آیات محکمات بوده و نیازی به تفسیر نداشته است.
وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (بقره/ 120)
تردیدی نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای هدایت مردم، بسیار کوشا بوده است تا جایی که خداوند می فرماید: «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا »(1) ويا می فرماید: «عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»(2) و خداوند این شدت را کنترل نموده و می فرماید: «وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ ...» و در آیه قبل نیز فرمود: «وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ » و یا در سورة عبس می فرماید: انتظار ایمان آوردن ثروتمندان مغرور را نداشته باش و دل به آنان مبند و به مؤمنان فقیری که پذیرای دین خدا هستند بسنده کن. و می فرماید: «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى *فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى *وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى *وَأَمَّا مَنْ جَاءَكَ يَسْعَى *وَهُوَ يَخْشَى *فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى » (3).
از این آیات ظاهر می شود که اهل کتاب و ثروتمندان مترف و خوشگذران و دنیا طلب را هرچه بر آنان بخوانند سودی ندارد و اگر بهانه های آنان را برآورده کنند باز هدایت نخواهند شد. بنابراین نباید به امید هدایت آنان بود و کوچک ترین موافقتی با آنان کرد. از این رو خداوند در این آیه می فرماید: «وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ...
ص: 407
مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ». البته خطاب از باب «إِيَّاكِ أعني واسمَعي يا جارَةُ» می باشد و خداوند در حقیقت امت این پیامبر را به این خطاب مخاطب نموده است.
نکته قابل توجه این است که مشرکین و کفار و اهل کتاب بسا مسلمانان را فریب می دهند و می گویند: «شما چیزی از آیین ما را بپذیرید تا ما نیز آیین شما را بپذیریم» و خداوند از چنین چیزی نهی نموده و می فرماید: هرگز آنان از شما راضی نخواهند شد جز آن که شما به کیش آنان درآیید، چنان که در این آیه و آیه مباركه سورۂ کافرون این معنا مشهود است.
در تفسیر سورۂ کافرون آمده که عده ای از مشرکین به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: «شما بیایید با ما همراهی کنید و آنچه ما می پرستیم را بپرستید تا ما نیز آنچه شما می پرستید را بپرستیم و در آن صورت حق را دریافته ایم» و خداوند در پاسخ آنان با لحن شدید فرمود: «قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ *لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ *وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ *وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ *وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ *لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ»(1)
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ *يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (بقره / 121 - 122)
ابوولاد گوید: از امام صادق علیه السلام سؤال نمودم مقصود از آیه «اَلَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ اَلْكِتَابَ يَتْلُوهُ حَقٌ تِلاَوَتِهِ أُولَئِكَ يُؤُمُّونَ بِهِ ...» چیست؟ فرمود: مقصود ائمه
ص: 408
اهل البیت علیهم السلام است.(1)
صاحب تفسیر مجمع البیان نیز از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: حق تلاوت این است که قاری قرآن هنگام ذکر بهشت و دوزخ توقف کند و از خداوند درخواست بهشت نماید و از دوزخ به او پناه ببرد.(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: قرآن عهد خداوند است به خلق خود، و سزاوار است که هر مسلمانی همواره در عهدنامه خداوند نگاه کند، و در هر روز پنجاه آیه از قرآن راقرائت نماید.(3)
امام سجاد علیه السلام فرمود: آیات قرآن گنج های الهی است، و سزاوار است هرگاه قرآن گشوده شود به دقت در آن نظر شود.(4)
وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا تَنْفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (بقره / 123)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مقصود از این آیه این است که
ص: 409
بترسید از روز جان دادن و ساعت مرگ که هیچ کس نمی تواند از عذابی که شما مستحق آن هستید جلوگیری کند و نیز هیچ شفیعی نمی تواند مرگ شما را به تأخیر اندازد و کسی نمی تواند به جای شما بمیرد تا شما زنده بمانید.
امام صادق علیه السلام می فرماید: مقصود از این روز، روز مرگ و خروج از دنیاست و در آن روز، شفاعت و فدا برای کسی کارساز نیست و اما روز قیامت ما و خاندان ما از شیعیان خود کاملا دفاع خواهیم نمود و ما (یعنی محمد و على و فاطمه و حسن و حسین و پاکان از اهل البيت علیهم السلام) بر اعراف(بین بهشت و دوزخ) قرار می گیریم و شیعیان خود را در عرصه قيامت می بینیم و هر کدام از آنان که مقصر باشد و در سختی و شدائد قیامت قرار گرفته باشد، ما خوبان از شیعیان خود مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار و امثال آنان را - که در هر عصری تا قیامت خواهند آمد - می فرستیم تا همانند باز شکاری آنان را از بین اهل محشر برگیرند و همانند عروس به بهشت داخل شوند و نیز دیگران از دوستان ما را که گرفتار شدائد قیامت هستند، به واسطه خوبان از شیعیانمان نجات می دهیم و آنان مانند کبوترانی که دانه خود را از روی زمین برمی دارند آنان را برمی دارند و در بهشت نزد ما می آورند. (1)
مؤلف گوید: علت این که در برخی از آیات و روایات شفاعت نفی شده و در برخی دیگر اثبات شده این است که اولا شفاعت مخصوص به شیعیان است و ثانيا مواقف برزخ و قیامت درباره شفاعت متفاوت است و تنافی بین آیات و روایات نیست و این موضوع در ذیل آیات شفاعت خواهد آمد، إن شاء الله.
ص: 410
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (124وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (125)وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (126)وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (127)رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (128)رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (129)»
«وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (130)إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ (131)وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (132)
«ابتلاء» به معنای اختبار و آزمایش است، و «تمام و کمال و وفاء» نظائراند، و
ص: 411
ضد تمام نقصان است و «ذريه و نسل و ولد» نظائراند، و «بیت و مأوی و منزل» نظائراند، و دو مصرع شعر را یک بیت شعر گویند، و «مثابة» از ثاب يثوب مثابة و مثابا، إذ رجع، و مثابه در این آیه موضع رجوع است، وثاب إليه عقله یعنی رجع بعد عزوبه، و اصل مثابة، مثوبة بوده و واو قلب به الف شده است، و «مقام» محل قیام را گویند و جمع آن مقاوم است، و طائف به معنای دائر است، وطاف يطوف طوفا، إذا دار حول شيء، و طائف الجن و الشيطان چیزی را گویند که با وسوسه قلب را احاطه کند، و «عاكف» ملازم چیزی را گویند، و به همین سبب به معتکف در مسجد عاکف گویند، و «رکع» جمع راكع و«سجد» جمع ساجد است. و «رفع وإعلاء واصعاد» نظائراند، و نقیض رفع، وضع است، و نقیض اصعاد، انزال است، و «قواعد و اساس و ارکان» به یک معناست، و مفرد قواعد قاعده است، و اصل آن به معنای ثبوت و استقرار است، و «امرأة قاعدة» یعنی لم تتزوج او لم تحمل الولد او لم تحض، و «اسلام» به معنای انقياد و تسلیم است، و اسلام و ایمان به یک معناست چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ اللهِ الإسلام: » و « مناسک» به معنای متعبدات است.
به یاد آور زمانی را که خداوند ابراهیم را به کلماتی آزمود و چون ابراهیم در امتحان خود کاملا موفق شد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: دودمان من نیزامام خواهند شد؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد (124) و به یاد آور زمانی را که ما کعبه رامحل بازگشت (واجتماع) مردم وامن قرار دادیم (و به مردم گفتيم): مقام ابراهیم را برای نماز طواف خود برگزينيد، و از ابراهیم و اسماعیل پیمان گرفتیم تا خانه من را برای طائفين ومجاورین و راكعين و ساجدین پاکیزه نمایند (125) و به یاد آور که ابراهیم گفت: پروردگارا این شهر را امن
ص: 412
قرار ده واهل آن را که ایمان به خدا و قیامت دارند، از میوه ها روزی کن، و فرمود: کسی که کافرشود، من بهره کمی از دنیا به او می دهم و سپس او را به اجبار به عذاب میبرم و آن بدفرجامی است (126) و به یاد آور که ابراهیم و اسماعیل پایه های کعبه را بالا بردند و گفتند: پروردگارا این عمل را از ما بپذير، همانا توشنوا و دانا هستی (127) پروردگارا ما را تسلیم (فرمان) خود قرار ده، وازدودمان ما [نیز امتی تسلیم) قرارده، و شيوه عبادت
خود را به ما تعلیم ده وتوبة ما را بپذیر، همانا توپذیرنده توبه و مهربان هستی (128) پروردگارا پیامبری از بین فرزندان من برانگیز تا آیات تورا برآنان بخواند، و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد و (اخلاق) آنان را پاکیزه کند، همانا توغالب و حكیم هستی (129) جزافراد سفيه ونادان چه کسی از آیین و ملت ابراهیم روی می گرداند، ما ابراهیم را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت از صالحان است (130) به یاد آور هنگامی را که پروردگارش به او فرمود: «تسلیم (پروردگار خود باش) ابراهیم گفت: من تسليم پروردگار جهانیان شدم (131) ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را به این آیین وصیت نمودند (و هرکدام) به فرزندان خویش گفتند: خداوند این آیین را برای شما برگزيد، پس شما جزبا آيين اسلام از دنیا نروید (132) تفسير اهل بیت عال
تقسیر اهل بیت علیهم السلام
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (بقره/ 124)
مفضل گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از کلمات، کلماتی است که آدم علیه السلام از پروردگار خود گرفت و به وسیله آن کلمات توبه نمود و گفت: «یَا رَبِّ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَیَّ» و خداوند توبه او را پذیرفت «فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ». مفضل می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: معنای
ص: 413
«فَأَتَمَّهُنَّ» چیست؟ فرمود: مقصود این است که ابراهیم علیه السلام آن کلمات را تا حضرت قائم علا به اتمام رساند و نام دوازده امام عالا را که به نفر آنان از فرزندان امام حسین هستند به زبان جاری نمود.(1)
در تفسیر مجمع البیان نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: مقصود از ابتلای ابراهیم علیه السلام این است که خداوند او را در خواب امتحان نمود و او مأمور به قربانی نمودن فرزند خود گردید و چون خداوند او را چنین یافت به او فرمود: «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا». سپس خداوند سنت حنیفه (یعنی طهارت و پاکیزگی) را بر او نازل نمود وسنت حنيفه ده چیز است؛ پنج چیز در سر و پنج چیز در بدن است و آنچه در سر است: کوتاه کردن شارب، رها نمودن ریش، طم الشعر(یعنی کوتاه کردن مو) و مسواک و خلال دندان هاست. و آنچه در بقیه بدن سنت است: تراشیدن مو از بدن، ختنه کردن، گرفتن ناخن، غسل جنابت و تطهیر بدن با آب است. و این هاست حنیفیه ابراهیمی است و تا کنون بوده و نسخ نشده و نخواهد شد و تا قیامت نیز خواهد بود. از این رو خداوند به رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «واتَبِغ مِلَّةَ إبراهِيمَ حَنيفاً».(2)
ص: 414
حضرت رضا عليه السلام ضمن حديث مفصلی می فرماید: مقام امامتی که خداوند بعد از نبوت و خلیل الرحمانی به ابراهيم - صلوات الله عليه و آله - داد، مرتبه و مقام سومی بود که خداوند به او داد و منزلت و فضیلت او را بالا برد و فرمود:«إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» و حضرت ابراهیم عليه السلام با سرور و شادی عرضه داشت:«وَمِنْ ذُرِّيَّتِي» یعنی آیا ذرية من نیز به این مقام خواهند رسید ؟ خطاب شد:«لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» یعنی مقام امامت که عهد من است، به ستمکاران نمی رسد. سپس فرمود: این آیه امامت هر ظالمی را تا قیامت ابطال نمود و امامت و رهبری مخصوص به پاکان و زبدگان از بندگان خداوند گرديد.(1)
امام صادق عليه السلام می فرماید: حضرت ابراهیم عليه السلام پیامبر بود و امام نبود تا زمانی که خداوند (او را به قربانی نمودن اسماعیل امتحان نمود و) به او فرمود:«إِنِّي جَاعِلُكَ
ص: 415
لِلنَّاسِ إِمَامًا». پس ابراهیم گفت:«وَمِنْ ذُرِّيَّتِي؟»یعنی آیا ذرية من نیز به امامت خواهند رسید؟ و خداوند در پاسخ او فرمود:«لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»یعنی عهد من (یعنی امامت بر مردم به کسی که بت پرست بوده و در مقابل بت سجده می کرده است، نخواهد رسید (یعنی چنین کسی برای امامت و رهبری مردم شایسته نیست).(1)
زید شام می گوید: از امام صادق عليه السلام شنیدم که می فرمود: خداوند متعال ابراهیم عليه السلام را نخست بنده خود برگزید و سپس او را پیامبر خود قرار داد و پس از آن او را رسول خود معرفی نمود و سپس او را خلیل خود خواند و پس از آن (که او را آزمود) به او فرمود:«إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»؛ و چون مقام امامت در چشم ابراهیم عليه السلام بزرگ آمد، گفت: «وَمِنْ ذُرِّيَّتِي؟» یعنی آیا از ذرية من نیز کسی به امامت خواهد رسید؟ خطاب آمد: عهد امامت به ظالمان نمی رسد. سپس امام صادق عليه السلام فرمود: هرگز سفیه و نادان امام تقی و پارسا نخواهد بود.(2)
امیرالمؤمنین عليه السلام ضمن حديث مفصلی می فرماید: کسی که سابقه کفر داشته است، نمی تواند به مقام پیامبران و اولیای خداوند راه پیدا کند، چراکه خداوند به
ص: 416
ابراهیم عليه السلام فرمود: «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» و ظالمین در این آیه به معنای مشرکین است و خداوند در آیه «إِنَّ اَلشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» شرک را ظلم بزرگ دانسته است، و ابراهیم علی چون دانست که عهد امامت به بت پرستان نمی رسد، به خدای خود گفت: «وَ ا جَنِّبني وَبُنِيَّ أنَّ نَعْبُدُ اَلْأَصْنَامَ» یعنی خدایا من و فرزندانم را از پرستش بت دور گردان.(1)
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (بقره / 125)
امام صادق عليه السلام می فرماید: هنگامی که داخل مسجد الحرام شدی، مقابل کعبه دست به دعا بلند کن و بگو: «اللهم إني أشهدك أن هذا بيتك الحرام الذي جعلته مثابة للناس و أمنا مباركا وهدى للعالمين». یعنی خدایا من تو را گواه می گیرم که این خانه توست و تو آن را محل مراجعه مردم و امن و مبارک و هدایت برای عالمين قرار دادی.(2)
ص: 417
امام باقر عليه السلا فرمود: ای جابر، بنده ای از بندگان خداوند (یعنی ابراهیم خلیل عليه السلام)قدم خود را بر سنگی گذارد و خداوند ما را امر نمود تا آن را محل نماز خود قرار بدهیم (و مقابل آن نماز طواف خود را بخوانیم ). (1)
امام باقر عليه السلام نیز فرمود: سه سنگ از بهشت فرود آمد: مقام ابراهیم، حجر بنی اسرائیل و حجرالأسود .(2)
امام صادق عليه السلام فرمود: احدی حق ندارد نماز طواف واجب را جز پشت مقام ابراهیم به جای دیگری بخواند، چراکه خداوند می فرماید: «وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى» إبراهيم مصلی و اگر نماز طواف واجب را در جایی دیگر بخوانی باید اعاده نمایی.(3)
امام صادق عليه السلام در تفسیر آیه «طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ ...» فرمود: سزاوار است که بنده خدا داخل مسجد الحرام نشود مگر طاهر باشد، و بدن خود را از عرق و آلودگی پاکیزه نموده و با طهارت و (غسل) وارد مسجد شود.(4)
و در سخن دیگری فرمود: هنگامی که حضرت ابراهیم عليه السلام کعبه را بنا نمود و
ص: 418
مردم گرد آن (طواف کردند و) حج به جا آوردند، کعبه به خدای خود از نفس های مشرکین شکایت نمود و خداوند به او وحی کرد: آرام بگیر، همانا من در آخرالزمان مردمی را می فرستم (در کنار تو) که (اهل نظافت باشند و) مسواک و خلال نمایند.(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در هر شبانه روزی خداوند یکصد و بیست رحمت بر خانه خود می فرستد: شصت رحمت برای طواف کنندگان، چهل رحمت برای نمازگزاران و بیست رحمت برای نگاه کنندگان به کعبه.(2)
حضرت رضا عليه السلام می فرماید: علت نام گذاری طائف به طائف این است که چون ابراهیم عليه السلام از خداوند خواست که اهل مکه را از ثمرات و میوه ها روزی کند و خداوند به درخت «اردن» امر نمود تا با میوه های خود نزد کعبه آید و دور کعبه طواف نماید و سپس به جای خود که اکنون آن را طائف می گویند بازگردد. از این رو طائف را طائف گفته اند.(3)
ص: 419
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (بقره 126)
امام صادق عليه السلام می فرماید: هنگامی که حضرت ابراهیم عليه السلام از بنای کعبه و حج فارغ شد، به خدای خود گفت:«رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ». سپس فرمود: مقصود از «مِنَ الثَّمَرَاتِ» ثمرات قلوب است، یعنی خدایا آنان را محبوب مردم قرار ده و قلوب مردم را متمایل به آن کن تا همواره به مکه رفت و آمد کنند.(1). في تفسير علي بن إبراهيم حدثني ابي عن النضربن سويد عن هشام عن أبي عبدالله قال: إن إبراهيم كان نازلا في بادية الشام إلى أن قال: فقال إبراهيم عليه السلام لما فرغ من بناء البيت والحج قال:«رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ» قال:«مِنَ الثَّمَرَاتِ» و القلوب ای حببهم إلى الناس لينتابوا ويعودوا إليهم. (تفسیر نورالثقلین، ج104/1 از تفسیر قمی) (2)
ص: 420
امام صادق عليه السلام در تفسیر «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا» فرمود: کسی که به حرم پناهنده شود از خشم خدا ایمن خواهد بود، و هر پرنده و حیوان وحشی که داخل آن شود کسی حق ندارد او را تعقیب و یا اذیت و آزار نماید، تا این که از حرم خارج شود.(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز فتح مکه فرمود: خداوند هنگامی که آسمان ها و زمین را آفرید مگه را حرم خود قرار داد و مگه تا قیامت حرم الهی است و همواره احکام حرم را خواهد داشت، و حرم برای احدی قبل از من و بعد از من و حتی برای ساعتی از روز از حرمت و حرم بودن خارج نگردیده و حلال نشده و نخواهد شد.(2)
وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (بقره / 127)
امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامی که اسماعیل به بلوغ رسید، خداوند ابراهیم عليه السلام را امر نمود تا کعبه را بنا نماید. پس ابراهیم عليه السلام گفت: پروردگارا، در چه محلی خانه تو را بنا کنم؟ فرمود: در همان محلی که قبه (یعنی حجر الأسود) را بر آدم فروفرستادم و از نور آن حرم روشن گردید. پس ابراهیم ندانست که محل قبه کجاست؛ چراکه کعبه تا قبل از طوفان نوح برقرار بود و چون طوفان شد، آب همه دنیا را فراگرفت و
ص: 421
خداوند آن قبه را بالا برد و محل آن زیر آب نرفت. از این رو کعبه را بیت عتیق نامیدند؛ چراکه از غرق شدن نجات یافت. پس جبرئیل نازل شد وموضع کعبه را برای ابراهیم عليه السلام معین نمود و خداوند پایه های کعبه را برای ابراهیم از بهشت فروفرستاد و حجرالأسود، هنگامی که از ناحیه خداوند بر آدم عليه السلام فرود آمد بسیار سفید و نورانی بود و از برف سفیدتر بود و چون دست های کار با آن تماس پیدا کرد، سیاه شد.
امام صادق عليه السلام سپس می فرماید: حضرت ابراهیم عليه السلام شروع به ساختن کعبه نمود و اسماعیل عليه السلام از کوه ذی طوی برای او سنگ می آورد تا این که کعبه را نه متر بالا برد و جبرئیل عليه السلام محل حجرالاسود را به او نشان داد و ابراهیم عليه السلام حجرالأسود را در محل کنونی به دست خود نصب نمود و برای کعبه دو درب قرار داد؛ دری به طرف مشرق و دری به طرف مغرب، و آن دری که به طرف مغرب است مستجار نامیده شد. سپس ابراهيم عليه السلام از درخت اذخر سقف کعبه را پوشاند و هاجر عبای ابراهیم ما را بر در کعبه آویخت و ابراهیم و اسماعيل وهاجر عليهم السلام در داخل کعبه اسکان پیدا کردند.(1)
ص: 422
در کتاب کافی ضمن حدیثی آمده که امام صادق عليه السلام می فرماید: هنگامی که خداوند اجازه ساختن کعبه را به ابراهیم عليه السلام داد، ابراهیم به اسماعیل فرمود: خداوند مرا به بنای کعبه مأمور نموده است. پس ابراهیم و اسماعیل محل آن را جستجو نمودند تا به سنگ سرخی رسیدند، و خداوند به ابراهیم عليه السلام وحی نمود: کعبه را بر روی این سنگ بنا کن. سپس خداوند چهار ملک از ملائکه را فرستاد و آنان برای ابراهیم و اسماعیل سنگ جمع نمودند و به دست آنان دادند تا کعبه را دوازده ذراع بالا بردند و دو درب برای ورد و خروج آن قرار دادند و آستانه و قفل آهنی برای درهای آن نصب نمودند.(1)
در کتاب کافی نیز از امام باقر و یا امام صادق عليهما السلام نقل شده که فرمود: خداوند به ابراهیم عليه السلام دستور داد تا کعبه را بنا کند و پایه های آن را بالا ببرد و مناسک حج را به مردم تعلیم نماید. و چون ابراهیم و اسماعيل عليه السلام هر روز مقداری از آن را بالا بردند تا به محل حجر الأسود رسید، کوه ابوقبیس به ابراهیم عليه السلام خطاب نمود: تو امانتی نزد من داری. پس حجر الأسود را به او داد و ابراهیم عليه السلام آن را در جای خود نصب نمود.(2)
ص: 423
و درعلل الشرایع و تفسیر عیاشی از امام صادق عليه السلام نقل شده که فرمود: خداوند از بهشت حجر الأسود را برای آدم عليه السلام فرستاد و کعبه و خانه خدا، در سفید بود و خداوند آن را به آسمان برد و اساس آن روی زمین باقی ماند و خانه خدا که به آسمان بالا رفت محاذی کعبه قرار گرفت و هر روز هفتاد هزار ملک آن را زیارت می کردند و پس از آن تا آخر دنیا نوبتی برای آنان نبود. سپس خداوند به ابراهیم و اسماعیل دستور داد تا کعبه را از روی آن اساس بالا ببرند. (1)
در تفسیر مجمع البیان از امام باقر عليه السلام نقل شده که فرمود: اول کسی که زبان به عربیت گشود اسماعیل بود و ابراهیم در حال ساختن کعبه به عربی به اسماعیل می فرمود: «أعطني حجرا» و اسماعیل نیز به عربی می گفت: «یا أبت هاك حجرا» و ابراهیم کعبه را بنا می نمود و اسماعیل نیز به او سنگ میداد.(2)
ص: 424
رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ *رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (بقره/ 128 - 129)
ابوعمرو زبیری گوید: به امام صادق عليه السلام گفتم: به من خبر دهید امت محمد صلی الله علیه و آله کیانند؟ امام عليه السلام فرمود:(1) امت محمد صلی الله علیه و آله تنها بنی هاشم هستند. گفتم: دلیل آن چیست؟ فرمود: دلیل آن آیه «وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ ..رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ ...»سپس فرمود: هنگامی که خداوند دعای ابراهیم و اسماعیل را مستجاب نمود و از ذريه آنان امت مسلمه را قرار داد و در آن امت رسولی را از آن امت مبعوث به رسالت نمود تا آیات او را بر مردم تلاوت کند و آنان را (از اخلاق بد) پاک نماید و کتاب و حکمت را به آنان تعلیم نماید. سپس فرمود: ابراهیم و اسماعیل خواسته دیگری نیز داشتند و آن این بود که از خداوند برای ذرية خود پاکی از گناه و دوری از شرک و عبادت بت ها را خواستار شدند تا امت ابراهیم و اسماعیل شایسته رهبری و امامت باشند. از این رو ابراهیم عليه السلام گفت:
ص: 425
«وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ *رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ » (1).
سپس فرمود: این آیه دلالت می کند که ائمه و امت مسلمه ای که حضرت محمدی صلی الله علیه و آله به پیامبری، بین آنان مبعوث به رسالت گردید جز از ذريه ابراهيم عليه السلام نبوده اند، چرا که ابراهیم عليه السلام به خدای خود فرمود: «وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ».
ابوعمر زبیری در حدیث دیگری از امام صادق عليه السلام نقل نموده که آن حضرت پس از سخنانی می فرماید:(2) خداوند در قرآن کسانی را که حق دعوت به دین او را به بعد از پیامبرش - داشته اند را یاد نموده و می فرماید:«وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ
ص: 426
الْمُفْلِحُونَ »(1) و سپس درباره وضعیت این امت و انتساب آنان به ابراهیم و اسماعیل -که از سکان حرم بوده و هرگز جز خدا را پرستش ننموده اند - سخن گفته و می فرماید آنان با دعای ابراهیم و اسماعیل به دنیا آمده اند و خداوند در توصیفشان فرموده است: «الذين أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا».
و در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: من با دعای جدم ابراهیم آفریده شدم.(2)
و در کتاب خصال از ابوامامه نقل شده که گوید: من به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: منشأ خلقت شما چیست؟ فرمود: من نتیجه دعای ابراهیم و بشارت عیسی عليهما السلام هستم و مادرم در خواب دید که نوری از او خارج گردید و قصرهای شام از آن نور روشن شد.(3)
وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ *إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ *وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (بقره / 130 - 132)
امام سجاد عليه السلام می فرماید: احدی جز ما و شیعیان ما بر ملت ابراهیم عليه السلام نخواهد
ص: 427
بود و سایر مردم از ملت ابراهیم عليه السلام بیزار می باشند.(1)
امام باقر عليه السلام ضمن حدیث مفصلی درباره اتصال وصیت از زمان آدم عليه السلام (به وصی خود و هر پیامبری به وصی و جانشین و فرزندان خود) می فرماید: خداوند به این معنا تصریح نموده و می فرماید: «وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ» و نیز می فرماید: «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا»(2) یعنی ما او را راهنمایی نمودیم تا نبوت را در اهل بیت خود قرار دهد «ونوحاً هَدينا مِن قَبْلُ» یعنی نوح را نیز راهنمایی نمودیم تا نبوت را در اهل بیت خود قرار بدهد.(3)
امام صادق عليه السلام می فرماید: يعقوب و عیص دو برادر بودند و با همدیگر به دنیا آمدند جز آن که عیص قبل از یعقوب به دنیا آمد و یعقوب را به این علت يعقوب گفتند که بعد از برادر خود عیص به دنیا آمد...(4)
در تفسیر صافی از امام کاظم عليه السلام نقل شده که آن حضرت به بعضی از اصحاب
ص: 428
خود فرمود: آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ »(1) را چگونه قرائت می کنید؟ او گفت:«وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ » قرائت می کنیم. امام عليه السلام فرمود: سبحان الله ! آیا خداوند اول آنان را مؤمن خطاب می کند و سپس اسلام را از آنان مطالبه می کند؟ در حالی که ایمان فوق اسلام است؟! آن شخص گفت: قرائت زید چنین است. امام عليه السلام فرمود: قرائت على عليه السلام که تنزيل واقعی قرآن است و همانی است که جبرئیل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل نموده این گونه است: «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ لِرَسُولُ اَللَّهِ ثُمَّ اَلْإِمَامُ مَنْ بَعْدَهُ»(2)
مؤلف گوید: این تفسیر مخصوص به آیة 102 آل عمران است و لکن در این آیه مقصود از دینی که ابراهیم عليه السلام به فرزندان خود سفارش نموده اسلام است و آن جمله اضافی و امثال آن از اسراری است که تنها در قرائت امیرالمؤمنین عليه السلام یافت می شود و رسول خدا صلی الله علیه و آله این اسرار را تنها به امیرالمؤمنین عليه السلام تعلیم نموده است و این به معنای تحریف قرآن نیست چنان که ما در جای خود بیان نموده ایم.
ص: 429
أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (133)تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (134)وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (135)قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (136)فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (137)صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ (138)قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِي اللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ (139)أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (140)تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (141)
«شهداء» جمع شهید و شاهد است و شاهد به معنای حاضر است،
ص: 430
«حضيرة » به معنای جماعت از مردم بین پنج تا ده نفر می باشد، و اصل آن از حضور خلاف غیبت است، و «امت» چند معنا دارد، 1. جماعت که در این آیه است، 2. قدوة وامام، چنان که خداوند می فرماید: ««إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ »، 3. به معنای زمان، چنان که در آیه «واذكُر بَعدَ أُمَّةٍ» آمده است، 4. به معنای اهل یک ملت، مانند: امت موسی و امت عیسی عليهما السلام و امت محمد صلی الله علیه و آله، واصل معنای امت قصد است، و «أمه» یعنی قصده، و «خلت» یعنی مضت،و اصل آن در لغت به معنای انفراد است، چنان که گویند: «خلا الرجل بنفسه» یعنی انفرد، و «حنیف» یعنی مایل به حق و خالص از ادیان باطل، و «حنيفية» یعنی استقامت بردین حنیف ابراهیمی و دوری از شرک، و در حدیثی آمده: « بهترین ادیان نزد خداوند دین حنیفیه سمحه (سهله) است و آن آئین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است، که در آن مشقت و تنگنایی وجود ندارد» و «اسباط » جمع سبط است، و آنان فرزندان اسرائیل یعنی یعقوب بن اسحاق بن ابراهيم اند و آنان دوازده سبط از دوازده فرزند يعقوب بوده اند، و حسن و حسین عليهما السلام نیز دو سبط رسول خدا و فرزندان اویند، و اسباط بنی اسرائیل دوازده نفر بوده اند و امامان بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز دوازده نفر هستند، و «شقاق» به معنای منازعة و محاربه است، و آن از شق است چراکه در منازعه و عداوت هرکدام از دو طرف در یک شق می باشند، و «کفایت» رسیدن به نهایت است، و يكفي و يجزي و كسبی به یک معناست و كفاك هذا یعنی حسبک هذا الأمر، و «صبغة الله» از صبغ است یعنی رنگ خدایی، و یهود و نصارا يصبغون اولادهم باليهودية والنصرانية يعنی به آنها تلقين يهوديت و نصرانیت می کردند، و چجاج و جدال و خصام به یک معناست، و اخلاص و افراد و اختصاص نظائراند، و ضد خالص مشوب است، و «أعلم وأعرف وأدرى» به یک معناست، و «أظلم و أجور وأعتی» نظائراند.
ص: 431
آیا هنگامی که مرگ يعقوب رسید شما حاضر بودید که او به فرزندان خود گفت: پس از من چه چیز را می پرستید؟ آنان گفتند: ما خدای توو خدای پدرانت ابراهیم و اسماعيل واسحاق - خدای یگانه - را می پرستیم وتسليم او خواهیم بود (133) آنان امتی بودند که به نتیجه اعمال خود رسیدند و شما نیز به نتیجه اعمال خود خواهید رسید و شما مسئول اعمال آنان نخواهید بود (134) [اهل کتاب ] گفتند: «یهودی یا مسیحی شوید تا هدایت یابید» بگو: ( آیین های تحریف شده و شرک آلود نمی تواند کسی را هدایت کند و) شما باید از آیین ابراهیم که ایمان خالص داشت و مشرک نبود پیروی کنید (135) به آنان بگوييد: ما به خدا و به آنچه برما نازل شده و آنچه بر ابراهيم واسماعيل و اسحاق ويعقوب واسباط (یعنی پیامبران از فرزندان یعقوب) نازل شده و آنچه بر موسی و عیسی و سایر پیامبران از ناحيه خداوند نازل شده ایمان آورده ایم، و فرقی میان آنان نمی گذاریم وما تسلیم فرمان خدا هستیم (136) (ای رسول من اگر آن» به آنچه شما ایمان آورده اید، ایمان بیاورند، هدایت یافته اند و اگرسرپیچی کنند، از حق جدا شده اند و خداوند شر آنان را از تودفع خواهد نمود و اوست شنوای دانا (137) رنگ خدایی (به خود بگیرید) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟! (و بگوييد:) ما تنها او را عبادت میکنیم (138) (به اهل کتاب بگو:) آیا درباره خداوند با ما مجادله می کنید؟! در حالی که او پروردگار ما و شماست و اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن شماست و ما بندگان مخلص او هستیم (139) آیا شما [ اهل کتاب ] میگویید: «ابراهيم واسماعيل و اسحاق ويعقوب واسباط ، يهودی یا نصرانی بوده اند»؟ آیا شما بهتر می دانید یا خدا؟؟ و آیا چه کسی ستمكارتراز کسی است که گواهی و شهادت الهی نزد اوست وکتمان می کند؟ همانا خداوند از اعمال شما غافل نخواهد بود (140) (به هرحال) آنان امتی بودند و درگذشتند. اعمالشان مربوط به خودشان بود واعمال شما نیز مربوط به شما خواهد بود، و شما مسئول اعمال آنان نخواهید بود (141)
ص: 432
أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ *تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ *وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ *قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (بقره / 133- 136)
جابر می گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: مقصود از آیة «إذ قال لبييير ما تعبدون من بغیری... چیست؟ فرمود: مقصود اقرار تا حضرت قائم علیه السلام است (یعنی هر پیامبر و امامی به فرزندان خود این گونه سفارش نموده و سفارش خواهد نمود و این آیه تا حضرت مهدی قائم علیه السلام جاری خواهد بود).(1)
در کتاب خصال نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام به اصحاب خود فرمود: هنگامی که آیه «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ...» را قرائت نمودید بگویید: «آمنا بالله و ما أنزل إلينا و ما أنزل إلى إبراهيم وإسماعيل وإسحاق و یعقوب و الأسباط وما أوتي موسی و عیسی و.. و نحن له مسلمون».(2)
ص: 433
البته معلوم است که اسماعیل علیه السلام از پدران يعقوب نبوده، بلکه عموی او بوده است، جز آن که عرب بسا احتراما عمو وجد را پدر می نامد چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ردوا على أبي» و مقصود او عباس عموی او بود. و در حدیثی آمده: «عم الرجل صنو أبيه».(1)
حنان بن سدير می گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: آیا فرزندان يعقوب پیامبر بودند؟ فرمود: پیامبر نبودند و لكن اسباط [یعنی] فرزندان پیامبران بودند و از دنیا خارج نشدند مگر با سعادت و خوشبختی؛ چراکه آنان توبه نمودند و کارهای خویش را جبران کردند.(2)
درخصال صدوق از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که آن حضرت به فرزندان خود فرمود: هنگامی که آیه «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ » را قرائت می کنید، بگویید: « آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» .(3)
و در کتاب من لا يحضره الفقیه نیز از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که آن حضرت در وصیت های خود به فرزند خویش محمد بن الحنفيه فرمود: خداوند بر زبان واجب نموده که به آنچه شخص در قلب خود معتقد است اقرار نماید، چنان که
ص: 434
می فرماید: «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا...».(1)
صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ (بقره / 138)
امام باقر علیه السلام می فرماید: مقصود از «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ...» و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هستند و پس از آنان در ائمه دیگران علیهم السلام جاری است، و مقصود از «فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا ...» مردم (یعنی عامه ) هستند، و خداوند درباره آنان فرموده است: «وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ...»(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از «فِي شِقَاقٍ» این است که اگر از علی و فاطمه و حسن و حسین رو گرداندند کافر خواهند بود.(3)
و نیز فرمود: مقصود از «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» صبغه اسلام است (و همه چیز مسلمان باید رنگ خدایی داشته باشد).(4)
ص: 435
و در سخن دیگری فرمود: مقصود از «صِبْغَةً الله ...»صبغ المؤمنين بالولاية في الميثاق» است یعنی مؤمنین به سبب پذیرفتن پیمان ولایت (محمد و آل محمد علیهم السلام) رنگ خدایی پیدا کردند (ومن أحسن من الله بق) یعنی رنگ خدایی از هر رنگی زیباتر است .(1)
قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِي اللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ *أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (بقره / 139 - 140)
امام کاظم علیه السلام در تفسیر آیه «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ...» که در مذمت اهل کتاب نازل شده و آنان در تورات و انجیل بشارت آمدن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اوصاف او و وصی او را دیده بودند و کتمان نمودند و نیز در تفسیر آیه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»(2) فرمود: اگر از تو شهادت خواستند (و تو ماجرای مورد نظر آنان را مشاهده نموده ای،) باید برای آنان شهادت بدهی (چراکه کتمان شهادت نزد خداوند از هر ظلمی بزرگ تر است).(3)
ص: 436
سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (142)وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (143)قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (144)وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ (145)الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (146)الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (147)وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (148)وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (149)وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ
ص: 437
وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (150)
«سفیه و جاهل وغبی» به یک معناست، و «ولاهم عنه» یعنی صرفهم وفتلهم عنه»، و «ولاهم عنه» خلاف «ولاهم إليه» است، و «متول عنه» به معنای خلاف یکدیگر است، و قبله مانند جلسة است، و «أمة وسطا» یعنی خیرا و عدلا، و بعضی گفته اند: «وسط من كل شيء» أعدله و أفضله، و در توصیف رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شده: «كان من أوسط قومه» یعنی من خيارهم و أفضلهم»، و «عقبة» به معنای الكرة بعد الكرة و الركوب و المشي الى العقب است، و « ينقلب على عقبيه» یعنی يرجع على عقبيه، و «ضیاع» به معنای هلاکت و نابود شدن است، و «رأفت» به معنای مهربانی است، و «رؤيت» به معنای ادارک با چشم است، مانند ابصار، و به معنای علم نیز آمده است، و «تَقَلُّبُ وَجْهِكَ» به معنای تحول و تصرف و تحرک در جهات و اطراف است، و ضد «محبت» بغض است و ضد «رضا» سخط است، و «سخط» جایی گفته می شود که اراده انتقام باشد، و «شَطْرُ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرَامِ» یعنی تلقاه و نحوه، و «ممترین» یعنی شاکین، و «مراء» به معنای جدال است و «لِكُلِّ وَجْهِهِ» وجهه اسم متوجه است و جهت مصدر است، و «استباق» به معنای ابتدا و اسراع است.
به زودی مردم نادان خواهند گفت: چه چیز مسلمانان را از قبله ای که داشتند بازگرداند؟ به آنان بگو: مشرق و مغرب از آن خداست و خداوند هرکس را بخواهد به راه
ص: 438
راست هدایت می نماید (142) آری ما شما را امت وسط (و معتدل) قرار دادیم تا شما بر مردم گواه باشید و رسول خدا نیزبرشما گواه باشد، و ما آن قبله پیشین را برا توقرار ندادیم جز این که می خواستیم بدانیم چه کسی از پیامبرما پیروی می کند و چه کسی به جاهلیت بازمی گردد، گرچه این حکم (و این نماز) - جزبرای هدایت یافتگان - سنگین خواهد بود، و هرگز خداوند ايمان او نمازهای گذشته شما را ضایع نخواهد نمود؛ زیرا او به مردم رئوف و مهربان است (143) مانگاه انتظار تو را (برای تغییر قبله) می بینیم و ما تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود میشوی ، بازمی گردانیم. پس توروی خود را به سوی مسجدالحرام بگردان و هرکجا که باشید روی خود را به طرف مسجدالحرام بگردانید. به آنان که کتاب آسمانی داده شد، به خوبی آن را حق می دانند، و خداوند از اعمال آنان غافل نیست (144) به خدایت سوگند که اگرتوهر آیه ای برای اهل کتاب بیاوری. آنان از قبله توپیروی نخواهند نمود؛ تونيز از قبله آنان پیروی نخواهی کرد و هیچ کدام آنان از قبله دیگری پیروی نخواهند نمود. واگرتوپس از این از هوس های آنان پیرویکنی از ظالمان خواهی بود (145) آنان که ما کتاب آسمانی به آنها دادیم، این پیامبر را همچون فرزندان خود می شناسند، و گروهی از آنان حق را کتمان می کنند در حالی که از آن آگاهند (146) فرمان تغيير قبله حكم حقی است از ناحيه پروردگار تو و توتردیدی در آن مکن (147) خداوند برهرامتی قبله ای قرار داده است، (و شما به جای گفتگودرباره آن) درنیکی های بریکدیگرسبقت بگیرید. هرکجا باشید خداوند همه شما را در قیامت حاضر می کند. او برهرچیزی تواناست (148) از هر سوخارج شدی (برای نماز) صورت خود را به طرف مسجدالحرام کن. این حکم حقی است از پروردگارتو، و هرگز خداوند از اعمال شما غافل نخواهد بود (149) و از هر سوخارج شدی صورت خود را به طرف مسجدالحرام کن، وهرکجا بودید صورت های خود را به طرف مسجدالحرام کنید، تا مردم (يهود )بر شما حجتی نداشته باشند، مگر آنان که ستمکار (ولجوج) هستند. پس شما از آنان هراس نکنید و از من بترسيد (و بدانید که) این تغيير قبله به خاطر آن بود که من نعمت خود را برشما کامل کنم تا شاید هدایت شوید (150)
ص: 439
سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ *وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا(بقره / 142 - 143)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند در مکه رسول خود صلی الله علیه و آله را امر نمود تا به طرف بیت المقدس نماز بخواند به گونه ای که کعبه بین او و بیت المقدس باشد، و اگر امکان پیدا نکرد، به طرف بیت المقدس نماز بخواند. از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله در سیزده سالی که در مکه بود چنین می کرد. در مدينه نیز هفده ماه و یا شانزده ماه به طرف بیت المقدس نماز خواند، تا این که گروهی از پیشینیان یهود گفتند: به خدا سوگند ما نمی دانیم چگونه شده که محمد[ صلی الله علیه و آله]نماز خود را به طرف قبله ما می خواند [و تابع ما گردیده است و قبله ای برای خود ندارد؟!] تا این که این سخنان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله گران آمد و از قبل بیت المقدس کراهت پیدا نمود و دوست داشت که به طرف کعبه نماز بخواند. پس جبرئیل آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: من دوست می دارم که خداوند قبله مرا کعبه قرار دهد، و من از سخنان یهود آزرده شده ام. جبرئیل گفت:
« از خدای خود بخواه تا قبله تو را کعبه قرار بدهد. همانا او خواسته تو را رد نخواهد نمود.» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله دعا کرد و جبرئیل به آسمان رفت و بازگشت و به رسول خدا گفت: این آیات را بخوان: «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ ...» پس یهود با شنیدن این آیات گفتند: «مَا وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ اَلَّتِي كَانُوا
ص: 440
عَلَيْهَا؟» و خداوند زیباترین پاسخ را به آنان داد و فرمود: «قُل لِلَّهِ اَلْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ» یعنی او مالک مشرق و مغرب عالم است و تکلیف نمودن او نسبت به تغییر قبله مانند آن است که شما را از سویی به سوی دیگر تکلیف نماید، «يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ» یعنی اوست که هرکه را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می نماید و او به مصالح بندگان خود آگاه تر است، و چون بندگان او از خدای خود اطاعت کنند، به سعادت و بهشت و نعمت های آن راه پیدا خواهند کرد. (1)
ص: 441
دراصول کافی روایاتی درباره آیه «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ»نقل شده و در برخی از آنها آمده است که امام باقر علیه السلام می فرماید: امت وسط ماییم و در قیامت ما شاهد بر مردم هستیم و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما شاهد و گواه خواهد بود.
و یا می فرماید: ... خداوند حکم نموده که بین مؤمنین اختلافی نباشد. از این رو خداوند آنان را شاهد بر مردم قرار داده است و در قیامت حضرت محمد صلی الله علیه و آله شاهد بر ما خواهد بود، و ما شاهد بر شیعیانمان خواهیم بود، و شیعیان ما شاهد بر مردم خواهند بود.(1)
علمای اهل سنت نیز مانند حسکانی در شواهد التنزيل از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود: مقصود از آيه «لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ...» ما هستیم و رسول خدا صلی الله علیه و آله شاهد برما، و ما شاهد بر خلق
ص: 442
حجت های خداوند در روی زمین هستیم، و خداوند درباره ما فرموده است:
«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا».(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق می فرماید: اگر گمان کنی که خداوند از این آیه همه اهل قبله را اراده نموده است باید بگویی: «کسی که شهادتش در دنیا برای صاعی از خرما پذیرفته نیست، خداوند او را در قیامت گواه بر اعمال مردم قرار خواهد داد و شهادت او را در مقابل همه امت های گذشته قبول خواهد نمود.» و هرگز خداوند چنین نخواهد کرد و عموم مردم را شاهد بر اعمال کسانی که با دعای ابراهیم آفریده شدند(و پاک و معصوم هستند) قرار نخواهد داد، بلکه مقصود از امت وسط در این آیه بهترین امت هستند که خداوند در آیه «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ...»(2)به آنان اشاره نموده است.(3)
ص: 443
وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ *قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ *وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ (بقره/143 - 145)
در کتاب احتجاج از تفسیر امام عسکری علیه السلام نقل شده که شخصی به آن حضرت عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، برای چه نخست قبله مسلمانان بیت المقدس بود (و سپس کعبه قبله آنان گردید)؟ امام علیه السلام فرمود: علت آن آزمایش و امتحان خداوند است که می فرماید: «وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا (یعنی بیت المقدس) «إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ» یعنی ما می دانستیم که قبله تغییر خواهد نمود و نخست قبله را [برای اهل مکه] بیت المقدس قرار دادیم، چراکه اهل مگه دوست می داشتند قبله آنان کعبه باشد، و خداوند می خواست آنان را امتحان نماید، و اهل مدینه دوست می داشتند که قبله آنان بیت المقدس باشد و خداوند آنان را نیز امتحان نمود و قبله را به طرف کعبه تغییر داد، تا معلوم شود چه کسانی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیروی می کنند و تسلیم امر او خواهند بود. سپس فرمود: مقصود از «وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ» این است که توجه به قبله بیت المقدس برای اهل مکه سنگین و ناگوار بود، و خداوند اهل مکه و مدینه را بر
ص: 444
خلاف خواسته آنان امتحان نمود.(1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره صورت خود را به طرف آسمان می گرداند و خداوند از خواسته درونی او دانا بود (و می دانست که آن حضرت دوست می دارد کعبه قبله او باشد) از این رو فرمود: «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا».(2)
ابوبصیر به امام صادق و یا امام باقر علیهما السلام عرض می کند: قصة آية «سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ
ص: 445
مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ...إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» چیست؟ امام علیه السلام می فرماید: نخست خداوند پیامبر خود را مأمور نمود تا به طرف بیت المقدس نماز بخواند، همان گونه که می فرماید: «وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ ...» سپس فرمود: گروهی از قبیله بني الأشهل [در مسجد قبلتین] وارد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله شدند و آن حضرت دو رکعت نماز خود را به طرف بیت المقدس خوانده بود. پس به آنان گفته شد: پیامبر شما مأمور گردیده تا به طرف کعبه نماز بخواند. از این رو جماعت نمازگزار دگرگون شدند و زن ها به جای مردها و مردها به جای زن ها قرار گرفتند و دو رکعت باقی مانده نما را به طرف کعبه خواندند، و یک نماز به دو قبله خوانده شد، و به این خاطر، آن مسجد را مسجد قبلتین گفتند. (1)
مرحوم صدوق رحمة الله در کتاب من لا يحضره الفقيه نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله سیزده سال در مکه به طرف بیت المقدس نماز خواند، و چون به مدنيه هجرت نمود، نوزده ماه نیز در مدینه به طرف بیت المقدس نماز خواند، تا این که یهود مدينه او را ملامت و سرزنش کردند و گفتند: تو به طرف قبله ما نماز می خوانی (و
ص: 446
برای خود قبله ای نداری). پس رسول خدا علیه السلام سخت آزرده و اندوهگین شد و در نیمه های شب از اتاق خارج گردید و صورت مبارک خود را به طرف آسمان گردانید (و آرزو کرد که قبله او کعبه باشد). پس نماز صبح را (به طرف بیت المقدس) خواند و چون نماز ظهر را شروع نمود و دو رکعت آن را به طرف بیت المقدس خواند، جبرئیل علیه السلام آمد و گفت:
«قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ...». سپس جبرئیل دست آن حضرت را گرفت و او را به طرف کعبه بازگردانید و کسانی که پشت سر آن حضرت بودند نیز صورت های خود را به طرف کعبه برگردانیدند، تا این که زن ها به جای مردها و مردها به جای زن ها قرار گرفتند و نصف اول نماز را به طرف بیت المقدس خواندند، و دو رکعت باقی مانده را به طرف کعبه خواندند، و به این خاطر آن مسجد را مسجد قبلتین نامیدند. پس گروهی از مسلمانان به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: آیا آن مقدار از نماز را که ما به طرف بیت المقدس خواندیم ضایع شد؟! و در پاسخ آنان این آیه نازل شد: «وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ»؛ یعنی نماز شما به طرف بیت المقدس ضایع نشد (و خداوند از شما قبول نمود.) (1)
ص: 447
صاحب تفسیر مجمع البيان گوید: روایت شده که اهل کتاب پس از تغییر قبله به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: «ای محمد، تو از طرف خداوند مأمور به تغییر قبله نشده ای، بلکه از پیش خود یک بار، بیت المقدس را قبله خود قرار دادی و یک بار کعبه را قبله خود قرار دادی!» از این رو خداوند این آیه را نازل نمود و فرمود:«وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ»یعنی اهل کتاب در تورات و انجیل خوانده اند و می دانند که این تغییر قبله حق است و از ناحیه خداوند انجام گرفته است.(1)
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ *الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (بقره / 146-147)
مرحوم کلینی در اصول کافی با سند خود از امیرالمؤمنین علیه السلام در حديث مفصلی نقل نموده که آن حضرت در بخشی از آن می فرماید: «وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ »(2) يهود و نصارا هستند و خداوند درباره آنان می فرماید: «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا
ص: 448
يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ» یعنی یهود و نصارا نبوت محمدی صلی الله علیه و آله و ولایت (على علیه السلام) را در تورات و انجیل دیده اند و آنان را همانند فرزندان خود در منازل خویش - می شناسند.
«وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ *الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ » یعنی گروهی از یهود و نصارا با این که نشانه های حضرت محمد صلی الله علیه و آله اش را به روشنی در تورات و انجیل دیده اند، نبوت او را انکار می نمایند در حالی که به خوبی می دانستند او پیامبر موعود آخرالزمان است. از این رو خداوند به پیامبر خود می فرماید: نبوت تو از ناحیه خداوند حق و مسلماست، مبادا تو از مهمترین و اهل تردید باشی!(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود با سند صحیح از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: آیه «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ ...» درباره یهود و نصارا نازل شد و آنان رسول خدا صلی الله علیه و آله را با اوصافی که خداوند در تورات و انجیل و زبور از او یاد نموده بود همانند فرزندان خود می شناختند، چراکه خداوند در تورات و انجیل و زبور صفات حضرت محمد صلی الله علیه و آله وصفات اصحاب او و محل بعثت وهجرت او را برای آنان روشن نموده بود، چنان که در آیه دیگری می فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ »(2). سپس
ص: 449
فرمود: اینها اوصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله و اوصاف اصحاب او است که در تورات و انجیل به آن ها تصریح شده است و چون خداوند او را مبعوث به رسالت نمود أهل کتاب به خوبی او را شناختند. «فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ »(1) یعنی چون پیامبری که شناخته بودند نزد آنان آمد به او کافر شدند.(2)
وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ *وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ *وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (بقره/ 148 - 150)
مرحوم صدوق در کتاب کمال الدین با سند خود از عبدالعظیم حسنی نقل نموده که گوید: به حضرت جواد علیه السلام عرض کردم: «من امیدوارم که شما قائم
ص: 450
اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله باشی و زمین را پر از عدل و داد نمایی، پس از آن که پر از ظلم شده باشد». امام جواد علیه السلام فرمود: ای عبد العظيم، همه ما قائم به امرخدا و هادی به دین او هستیم، ولكن آن قائمی که زمین را از کفر و انکار حق، پاک خواهد نمود و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد، امامی است که ولادت او پنهان خواهد بود و مردم شخص او را نمی بینند و بردن نام او بر آنان حرام است و نام او نام رسول خدا صلی الله علیه و آله است و کنیه او کنیه رسول خداست. و او کسی است که زمین به امر خدا برای او در هم پیچیده می شود و هر مشکلی برای او آسان می گردد و یاران او همانند اصحاب بدر سیصد و سیزده نفر هستند که از دورترین نقاط زمین نزد او جمع می شوند، چنان که
خداوند می فرماید:
«أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ». و چون این عدد از اهل اخلاص، گرد او جمع می شوند خداوند امر او را آشکار خواهد نمود و چون عدد مورد نیاز او که ده هزار نفر خواهد بود، گرد او جمع می شوند او با اذن خداوند قیام خواهد کرد، و همواره دشمنان خدا را خواهد کشت، تا خداوند راضی شود.
عبدالعظیم حسنی گوید: به آن حضرت گفتم: چگونه می داند که خداوند از او راضی شده است؟ امام علیه السلام فرمود: خداوند رحمت را در قلب او وارد می کند، و چون داخل مدینه می شود، لات و عزی را از قبر خارج می کند و آنان را به آتش می کشد.
امام سجاد علیه السلام فرمود: کسانی که ناگهان از بسترهای خود ناپدید می شوند و گرد حضرت مهدی علیه السلام جمع می شوند مانند اصحاب بدر سیصد و سیزده نفر هستند که یک باره صبحگاه [نزد حضرت مهدی علیه السلام] جمع خواهند شد و آنان اصحاب (خاص) حضرت مهدی علیه السلام می باشند، چنان که خداوند می فرماید: «أَيْنَ452
ص: 451
مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا».(1)
در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: به خدا سوگند من اکنون می بینم که حضرت مهدی [ علیه السلام] پشت خود را به حجرالأسود نموده و حق را آشکار می سازد. سپس فرمود: به خدا سوگند اوست مضطری که خداوند در قرآن می فرماید: «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ»(2) و اول کسی که با او بیعت می نماید جبرئیل خواهد بود و سپس آن گروه سیصد و سیزده نفر از مردها با او بیعت می نمایند. برخی از آنان با طی طریق و برخی یک باره از بسترهای خود (با طى الأرض) به او می رسند، چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام درباره
ص: 452
آنان فرمود: «هم المفقودون عن فرشهم» و خداوند نیز درباره آنان فرموده است:«فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا» و مقصود از خیرات ولایت [آل محمد علیهم السلام] است.(1)
مؤلف گوید: آیات مربوط به قبله قبلا تفسیر شد و نیازی به تکرار آن ها نیست.
ص: 453
كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (151)فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ (152)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (153)وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ (154)وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ (155)الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (156)أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157)إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ (158)إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ (159)إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (160)إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ (161)خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ (162)
«كَمَا أَرْسَلْنَا» یعنی وجهنا رسولنا بالرسالة، «التلاوة» تلاوت، کلمات را با نظام
ص: 454
معینی دنبال همدیگر قرار دادن است، و «تلاه » یعنی تبعه، و «زکی فلان فلانا» یعنی طهره و قسه ومدحه، و «حکمت» دانشی است که به سبب آن، افعال صحیح و مستقیم انجام می شود، برخلاف خطور که فقط با قلب است، «وَاشْكُرُوا لِي» یعنی واشكروا نعمتی علیکم، و حقیقت شکر، اعتراف به نعمت است، و «وَلَا تَكْفُرُونِ» يعني لا تكفروا نعمتی علیکم، و کفر به معنای سترو پوشاندن نعمت وملازم نعمت خواهد بود، و مقصود کفر به صاحب نعمت نیست، و «سَبِيلِ اللَّهِ» به معنای طريق مرضات خداوند است، و «موت» به معنای بطلان حیات است، و «شعوره» ابتدای علم است که به وسیله حواش و مشاعر به دست می آید، و به همین علت به خداوند نسبت داده نمی شود، و به خداوند، عالم گفته می شود، و برخی گفته اند: «شعور» به معنای ادراک دقیق است و به همین علت شاعر را شاعر گویند، و «بلاء» به معنای اختبار همراه با خیر و شر و خوف است، و «مصیبت» به معنای مشقت و ضرر است، و اصل آن از اصابت است، و «صفا» سنگ نرم را گویند و آن از ماده صفو است، و «صفا يصفو» به معنای خالص است، و واو در صفوان، نشانه واوی بودن آن است، و «مروة» سنگ سخت را گویند که نرم باشد، و «شعائر» به معنای علامت ها و نشانه های اعمال است، و هر عبادتی مانند نماز و دعا و غیره را شعائر و نشانه های دین گویند، و مفرد آن شعيره است، و حج در لغت به معنای قصد است و مقصود قصد بيت الله است با اعمال مخصوصه.
(ما نعمت خود را برشما تمام کردیم) و پیامبری از خودتان برای (هدایت ) شما فرستادیم، تا آیات ما را برشما بخواند، و شما را پاکیزه سازد، و به شما کتاب و حکمت بیاموزد، و آنچه نمی دانید را به شما یاد بدهد (151) پس شما مرا یاد کنید تا من نیزشما
ص: 455
را یاد نمايم، و مرا شکر کنید و(نعمت های من را) کفران نکنید (152) ای کسانی که ایمان آورده اید! از صبر(و روزه) ونمازياری بگیرید، همانا خدا با صابران است (153) وبه آنان که در راه خدا کشته می شوند مرده نگوييد؛ همانا آنان زنده اند و شما نمی فهمید (154) ما شما را به وسيله ترس و گرسنگی و از بين رفتن مالها وجان ها و میوه ها آزمایش می نماييم (ای رسول من) توصابران را بشارت ده (155) آنان که چون مصیبتی به آن ها می رسد می گویند: «ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم» (156) درود و رحمت پروردگارشان بر آنان باد، آنان هدایت یافتگانند (157) صفا و مروه از شعائرالهی است، وهرکس حج یا عمرہ انجام دهد باکی نیست که بین آن دو طواف نماید و کسی که کار نیک انجام دهد خداوند نسبت به عمل او آگاه وقدردان است (158) کسانی که دلائل روشن هدایت ما را که درکتاب برای مردم فرو فرستاده ایم کتمان نمايند مورد لعنت خدا ولعنت کنندگان خواهند بود (159) جز کسانی که توبه کنند واعمال (بد) خود را جبران نمایند و حقایق را برای مردم آشکارسازند، پس من توبه آنان را می پذیرم ومن توبه پذیر ومهربانم (160) کسانی که با کفراز از دنیا رفتند لعنت خدا و ملائکه و همه مردم برآنان خواهد بود (161) وهمواره مورد لعنت و در عذاب الهی هستند و عذاب آنان کم نخواهد شد ومهلتی به آنان داده نمی شود و خداوند نظررحمتی به آنان نمی کند (162).
كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ *فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ (بقره/152 - 151 )
در این آیه و چند آیه دیگر، خداوند دستورالعمل تبلیغی پیامبر خود را بیان نموده است، چنان که در اول سوره جمعه می فرماید:«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ
ص: 456
يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ » و یا در آیه 129 سوره بقره می فرماید:«رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » و یا درسورة آل عمران آیه 164 می فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ » و در همه این آیات تلاوت آیات الهی و بیان توحید و خداشناسی اولین تبلیغ آن حضرت بیان شده چنان که در اولین سخن خود به مردم فرموده است: «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا» و پس از مسأله توحید، مسأله تزكيه و تعلیم کتاب و حکمت همزمان وظیفه آن حضرت بوده است، چرا که تزکیه در آیه بقره بعد از تعلیم کتاب و حکمت آمده و در آیه جمعه قبل از تعلیم کتاب و حکمت آمده است.
رسول خدا در تفسیر آیه «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ» ؛ می فرماید: ملک کاتب اعمال، اول روزو اول شب، عمل بنی آدم را می نویسد و شما باید در اول روزو آخر آن عمل خیری انجام بدهید تا خداوند اعمالی که بین این دو انجام میدهید را ببخشد إن شاء الله (و ذاکر وشاکر خدا باشید) همان گونه که می فرماید: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ».(1)
سماعة بن مهران می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا برای شکر حدی هست؟ فرمود: آری گفتم: حد آن چیست؟ فرمود: حد آن این است که هرکدام از شما بگوید: «الحمد لله على كل نعمتي أنعمها على» یعنی خدا را شکر وستایش می کنم به
ص: 457
تمام شکر و ستایش برهر نعمتی که به من عطا نموده است. سپس فرمود: این ستایش کننده اگر حقی از شما در مال او هست، باید بپردازد (تا حمد و ستایش او پذیرفته شود). سپس امام صادق علیه السلام فرمود: یکی از انواع شکراین است که (چون بر مرکب خود سوار می شود) بگوید: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي سَخَّرْ لَنَا هَذَا» و سپس آیات دیگری را نیز قرائت نمود.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود : کفر در کتاب خدا پنج معنا دارد و یکی از آن ها به معنای ناسپاسی وکفران نعمت های خداوند است چنان که خداوند از قول حضرت سلیمان می فرماید: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَشْكَرُوا أَمْ أَكْفُرُ ...» و یا می فرماید: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ»و یا می فرماید: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ». (2)
امام باقر علیه السلام می فرماید: تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیها السلام نمونه ذکر کثیری است که خداوند می فرماید: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» [و یا می فرماید: ««يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا»](3)
امام صادق علیه السلام ضمن سخن مفصلی می فرماید: به خدا سوگند هرکدام از مؤمنین که خدا را یاد کند، خداوند نیز به یاد او خواهد بود. ( وامور او را اصلاح خواهد نمود) سپس فرمود: بدانید که احدی از مؤمنین خدای خود را یاد نمی کند،
ص: 458
جز آن که خداوند او را به خیر و خوبی یاد خواهد کرد، پس شما باید برای خدا (وبه خاطر نعمت های او) در اطاعت از او کوشا باشید.(1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «وَلَذِكرُ اللَّهِ أَكْبَرُ» می فرماید: ذکر خداوند به وسیله نماز، بزرگ تر از ذکر اوست درغیر نماز؛ مگر نمی بینی که خداوند می فرماید:«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ » (و یا می فرماید: «وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكرِي»)(2).
رسول خدا ت ضمن سفارشاتی که به امیرالمؤمنین علیه السلام نمود فرمود: سه چیز
است که این امت طاقت آن ها را ندارند :
1. مواسات مالی با برادران دینی
2. انصاف با آنان
3. یاد و ذکر خداوند در همه حالات؛ سپس فرمود: مقصود من از یاد خداوند گفتن « سبحان و الحمد لله ولا إله إلا الله والله أكبر» نیست، بلکه مقصود من این است که چون حرامی برای او آماده شود از خدا بترسید و آن را ترک نماید. (و اگر واجبی برای او پیش آید انجام دهد)(3).
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: آنچه از طرف خداوند می آید
ص: 459
وقضا و نعمت است و مؤمن باید دربلاصابر ودرقضا تسلیم ودرنعمت شاکر باشد(1).
ابوحمزه ثمالی گوید: امام سجاد علیه السلام فرمود: هرکس بگوید: «الحمد لله» شکر همه نعمت های خدا را انجام داده است(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: همه جا به یاد خدا باشید و اگر چنین کنید او با شما خواهد بود(3)
و فرمود: شکر هر نعمتی این است که از حرام های در کنار آن پرهیز نمایی(4).
خداوند به موسی علیه السلام وحی فرمود: حق شکر من این است که بنده اعتراف به ناتوانی از ادای شکر من بکند.(5)
ص: 460
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (بقره/153)
فضیل گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: ای فضیل چون شیعیان ما را دیدی سلام ما را به آنها برسان و بگو: کاری از من برای شما ساخته نیست مگر آن که با تقوا و ورع باشید، پس زبان های خود را حفظ کنید و به دیگران آزار نرسانید و بر شما باد به صبر و نماز، همانا خدا با صابران است (1).
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از صبر در این آیه روزه است(2).
امام رضا علیه السلام می فرماید: کلیه آیاتی که با «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» شروع شده است در حق ما می باشد (3)
ابن عباس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر آیه ای که با يَا «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» شروع شده است، علی بن ابی طالب علی در رأس آن وامير آن و نخستین آن می باشد. (یعنی او بهترین مصداق ایمان آورندگان است.)
اهل سنت از ابن عباس نقل کرده اند که هر آیه ای از قرآن که با «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» نازل شده است، علی بن ابی طالب علیه السلام ( فرد عالی و) بزرگ و امیر آن است(4)
ص: 461
وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ (بقره/ 154)
مرحوم کلینی در کافی از امام صادق علیه السلام نقل نمود که آن حضرت ضمن حدیثی به يونس بن ظبيان فرمود: هنگام قبض روح مؤمنین حضرت محمد وعلى و فاطمه و حسن و حسین - صلوات الله عليهم أجمعين - و ملائکه مقرب خداوند نزد آنان حاضر می شوند و چون خداوند آنان را قبض روح می نماید، روح آنان در قالبی همانند قالب دنیایی قرار می گیرد، و آنان ( زنده هستند و) می خورند و می آشامند و اگر کسی آنان را به بیند، با همان شکل دنیایی، آنان را می شناسد.(1)
شیخ طوسی نیز در کتاب تهذيب از امام صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت به ابوبصیر فرمود: ارواح مؤمنین در بهشت (برزخ )درشکل جسمانی شان هستند و اگر تو آن روح را ببینی خواهی گفت: او فلانی است(2)
احمد بن حنبل، مسلم، نسایی وحاکم در کتاب های خود روایتی را با سند صحیح از انس بن مالک از رسول خدا نقل نموده اند که فرمود: مرد مؤمن بهشتی را (در برزخ) می آورند و خداوند عزوجل به او می فرماید: منزل توچگونه است؟ او می گوید: پروردگارا! منزل من بهترین منزل است. خطاب می شود: این منزل بر تو مبارک باشد. مرد مؤمن می گوید: «خدایا مرا به دنیا بازگردان تا در راه تو ده بارکشته شوم» چرا که او فضیلت شهادت را دیده است. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله
ص: 462
فرمود: مردی از جهنميان را نیز می آورند و خداوند به او می فرماید: منزل تو چگونه است ؟ آن مرد می گوید: پروردگارا! منزل من بد ترین منزل است. پس به او خطاب می شود : آیا حاضری در مقابل آن به اندازه زمین طلا بپردازی [تا نجات یابی؟] آن مرد می گوید: آری. و خداوند به او می فرماید: دروغ گفتی، چرا که من کمتر از آن را از توز در دنیا خواستم وانفاق نکردی(1).
أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (بقره / 157)
محمد بن مسلم گوید: امام صادق علیه السلام درتأويل آية «أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» فرمود: برای قائم ما نشانه هایی است. گفتم: فدای شما شوم آن نشانه ها چیست؟ فرمود: مؤمنین قبل از قیام حضرت مهدی علیه السلام گرفتار خوف و ترس از پادشاهان بنی فلان خواهند شد، و مقصود از «وَ اَلْجُوعُ» گرانی و بالا رفتن قیمت هاست و مقصود از «و تقص من الأموال» کساد تجارت و بازارو قلت سود و درآمد است و مقصود از « و نقص من الأنفس» مرگ شایع و ناگوار است و مقصود از «ونقص من الثمرات» کم بودن سود کشاورزی و کم بودن برکت میوه هاست و مقصود از وبر الابرين صبر مؤمنین هنگام قیام حضرت قائم علیه السلام است.
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: ای محمد بن مسلم آنچه گفته شد تأویل این آیه است و خداوند می فرماید:«وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» 3.(2).(3)
ص: 463
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: بدون شک قبل از قیام حضرت مهدی علیه السلام سالی خواهد آمد که مردم در آن گرفتار گرسنگی و ترس شدید از کشته شدن و کمبود اموال و مرگ زودرس و کمبود میوه ها خواهند شد، چنان که خداوند می فرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ».(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسير«الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ »فرمود: خداوند تبارک وتعالی می فرماید: «من دنیا را فیضا (قرضا) به بندگان خود عطا نمودم، پس هرکسی چیزی از آن را به من قرض بدهد من ده برابر تا هفتصد برابر و بیشتر به او عوض میدهم، و کسی که چیزی از آن را به من قرض ندهد ومن قهرا از او بگیرم (و اوصابر باشد) من سه چیز به او می دهم که اگر یکی از
ص: 464
آن ها را به ملائکه خودم بدهم خشنود خواهد شد» همان گونه که می فرماید: «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» تا آن جا که می فرماید: «وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ».(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند می فرماید: من نعمتی را به بنده مؤمنم ارزانی می کنم و به او می بخشم وسپس از او قرض می خواهم، پس اگر به من بدون چشم داشت قرض بدهد، من یکصد هزار برابر و بیشتر به او پاداش میدهم، و اگر به من قرض ندهد و من نعمت خود را به زور از او بگیرم و او صابر باشد، من درعوض سه خلصت به او عطا می کنم که اگر نسبت به یکی از آن ها ملائکه خود را اختبار نمایم آن را انتخاب خواهند نمود سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را تلاوت نمود:
«الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ» .(2)
ص: 465
إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ (بقره/ 158)
امام صادق علیه السلام می فرماید: صفا و مروه به این علت صفا و مروه نامیده شد که آدم « مصطفی» بر صفا فرود آمد و همسر او حوا بركوه مروه فرود آمد، چنان که خداوند می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ»(1) ومروه از این رو مروه نامیده شد که «مرأه » یعنی زن بر آن فرود آمد.(2)
امام صادق علیه السلام نیز فرمود: چون ابراهیم علیه السلام اسماعیل علیه السلام را در کنار کعبه رها کرد اسماعیل که کودکی بیش نبود تشنه شد و در بین صفا و مروه درختی وجود نداشت پس مادرش هاجر بر روی کوه صفا ایستاد و گفت: آیا در این وادی کسی هست؟ و چون پاسخی نشنید به کوه مروه رفت و گفت: آیا در این وادی کسی هست؟ و چون پاسخی نشنید باز بالای کوه صفا رفت و همان سخن را تکرار نمود و این عمل هفت بار تکرار شد، و خداوند آن را سنت قرارداد (تا حجاج ومعتمرین هفت مرتبه بین کوه صفا و مروه سعی کنند) سپس جبرئیل نزد هاجر آمد و گفت: توکیستی؟ هاجر گفت: من مادر اسماعیل هستم. جبرئیل گفت : ابراهیم شما را به چه کسی واگذارده است ؟ هاجر گفت: من همین سؤال را از ابراهیم علیه السلام نمودم و او فرمود: من
ص: 466
شما را به خداوند عزوجل واگذار نمودم. جبرئیل گفت: او شما را به کسی واگذار نموده که او شما را کفایت خواهد نمود ....
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: آن کودک (تشنه) یعنی اسماعیل با پایش زمین را سایید وچشمه زمزم زیر آن جوشید وهاجر( پس از ناامیدی) از مروه، به سوی کودک خود بازگشت و از ترس آن که آب جاری شود با شتاب آب را مهار نمود و اطراف آن را خاک ریخت، و چون پرندگان، آن آب را دیدند گرد آن آمدند و کاروانی از یمن که از آن محل عبور میکرد چون پرواز پرندگان را به دور آن محل دیدند، نزد اسماعیل آمدند و درخواست آب کردند وهاجر به آنان آب داد و آنان به هاجرو اسماعیل غذا دادند و خداوند به این وسیله روزی آنان را فراهم نمود.(1)
ص: 467
مرحوم کلینی درکتاب کافی روایت نموده که از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا سعی بین صفا و مروه واجب است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: آری واجب است. سؤال کننده گفت: مگر خداوند می فرماید: «فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا»عليه أن يطير بهما؟ 4 امام صادق علیه السلام فرمود: این آیه درباره عمره قضا بوده است و ماجرای آن از این قرار بوده که رسول خدا صلی الله علیه و آله با مشرکان شرط کرده بود که آنان بت ها که در بین صفا و مروه گذارده بودند را بردارند (تا آن حضرت واصحاب او عمره خود را انجام بدهند) و مردی از اصحاب آن حضرت به کاری مشغول شد و تاخیر نمود تا مشرکان بت ها را بازگرداندند و چون این خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، این آیه نازل شد:«إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا» [واجازه طواف به آن مرد صحابی داده شد.](1)
مرحوم عیاشی از حماد بن عثمان از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: بت هایی بر روی صفا و مروه بوده و مردم چون به حج می رفتند نمی دانستند چه باید بکنند؟ تا این که این آیه نازل شد و مردم دانستند که باید سعی خود را انجام بدهند، تا این که (مکه فتح شد و) رسول خدا صلی الله علیه و آله به حج رفت و بت ها را دور انداخت.(2)
ص: 468
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ *إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (بقره/ 159 - 160)
امام صادق علیه السلام فرمود: این آیه در شأن على علیه السلام نازل شده است (و مقصود از کتمان بینات وهدایت، کتمان فضائلی است که خداوند درباره على علا نازل نموده و مردم را نسبت به مقام او هدایت کرده و کتمان کنندگان دشمنان اهل البيت علیهم السلام هستند.)(1)
امام صادق علیه السلام نیز فرمود: مقصود از لاعنون و لعنت کنندگان ما هستیم.(2)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: به امیرالمؤمنین علیه السلام گفته شد: بهترین خلق خدا بعد از ائمه هدی و مصابيح الدجی کیانند؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: علمای شایسته اند. گفته شد: بدترین خلق خدا بعد از ابليس وفرعون و قوم ثمود وکسانی که حق شما را غصب نمودند و خود را به القاب شما ملقب کردند کیانند؟ فرمود: علمای فاسدی هستند که باطل ها را برای مردم (به اسم حق) آشکار می نمایند و حقایق را انکار وکتمان می کنند و خداوند درباره آنان می فرماید: «أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ »(3)
ص: 469
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: زمانی که بدعت ها در امت من آشکار می شود برهر عالمی واجب است که علم خود را (برای رد آن بدعت ها) آشکارسازد و اگر چنین نکند لعنت خدا بر او خواهد بود. (1)
امام عسکری مطلا می فرماید: مقصود من از این آیه این است که اگر از کتمان حقایق توبه کنند و اعمال گذشته خویش را اصلاح نمایند و حقایق را همان گونه که بوده است برای مردم آشکارسازند و فضائلی که از اولیای خدا کتمان کرده اند را اظهار نمایند و ویژگی های حضرت محمد صلی الله علیه و آله و على الا را آشکار کنند، خداوند توبه آنان را می پذیرد همان گونه که توبه هر توبه کننده ای را می پذیرد.(2)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ(بقره/ 161 - 162)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از «کفروا» نپذیرفتن وانکارنبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است و اگر مردم این گونه بمیرند کافر
ص: 470
مرده اند و لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر آنان خواهد بود ودرلعنت وآتش دوزخ همواره قرار خواهند داشت و عذاب آنان کم نمی شود و حتی برای یک روزو یک ساعت از عذاب و شکنجه نجات پیدا نمی کنند!!(1)
امام عسکری علیه السلام از علی بن الحسین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می نماید که فرمود: ملک الموت هنگام قبض روح، کتمان کنندگان اوصاف محمد - رسول خدا صلی الله علیه و آله- وانکارکنندگان فضیلت على ولي الله با بدترین منظره و زشت ترین چهره ظاهر می شود، و نیز شیاطینی که او را گمراه می کرده اند گرد او جمع می شوندوسپس ملک الموت می گوید: «ای نفس خبیث که با انکارنبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و امامت جانشین او علی بن ابی طالب علیه السلام به پروردگارت کافر شدی، من به تو مژده لعنت و خشم خدا را می دهم وسپس به او می گوید: سر خود را بالا کن و بنگرو چون او می نگرد، در زیر عرش الهی حضرت محمد صلی الله علیه و آله را بر روی تختی مقابل عرش خدای رحمان، وعلى علیه السلام را بر تختی مقابل او و سایر ائمه علیهl السلام را بردرجات عالیه در حضور او می بیند و سپس بهشت را می بیند که درهای آن گشوده و کاخها وقصرها و منازلی را می بیند که آرزومندان از درک آنها قاصرند و ملک الموت به او می گوید: اگرتو ولایت محمد صلی الله علیه و آله را می داشتی اکنون روح توعروج می نمود و
ص: 471
منزلگاه تو بهشت می بود و چون ولایت آنان را نپذیرفتی و مخالف آنان بودی، از درک محضرشان محروم شدی؛ سپس حجاب های دوزخ کنار می رود و او جهنم را با بلاها و مصیبت ها و عقرب ها و مارها وافعی ها و انواع عذاب ها و غل و زنجیرهای آن، مشاهده می کند، و به او گفته می شود: اکنون منزلگاه تو آن جاست، سپس شیاطین که او را می فریفته اند در برابر او ظاهر می شوند و آنان نیز همراه او دردوزخ به غل و زنجیر کشیده می شوند، و مرگ او همراه با شدید ترین حسرت و بزرگ ترین تأسف خواهد بود.(1)
ص: 472
وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ (163)إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (164)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ (165)إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ (166)وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ (167)يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (168)إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (169)وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ (170)وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ (171)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (172)
ص: 473
«واحد» چیزی است که قابل تقسیم نمی باشد، و «خلق» به معنای احداث چیزی است بر اندازه و تقدیری بدون آن که از چیز دیگری برآورده شده باشد، از این رو استعمال آن بر غیر خداوند صحیح نباشد، و «خلق» به معنای مخلوق نیز استعمال شده (و آن اسم مصدر خواهد بود) و «سماوات» جمع سماء است و به هر سقفی سماء گفته می شود با قرینه و اگر مطلق گفته شود همان آسمان است، و «سماوات» به اعتبار تعدد آن هاست و «أرضین» به اعتبار مناطق زمین است. بنابراین «سماوات» جنس نیست و لكن «أرضين» جنس زمین است و به خاطر مناطق آن جمع بسته می شود، و «اختلاف» نقیض اتفاق است و از تخلف گرفته شده، چراکه شب و روز پشت سر همدیگر قرار دارند، و یا از باب اختلاف جنس آن هاست، چراکه از نظر ادراک اختلاف دارند و شب، تاریکی پس از روز است و یا از باب عدم و ملکه است، چراکه روز به معنای نور وسیع است و شب عدم آن است، و ««فلک» به معنای کشتی است و مفرد و جمع آن یکسان است، و «سماء» به معنای سقف است، چنان که خداوند می فرماید: «وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ (32)» و «بحر» به معنای شکاف وسيع آب است که وسیع تر از نهر می باشد، و «منفعت» به معنای لذت و سرور هر چیزی است که موجب لذت و سرور شود، و نفع و خیر و حظ نظائراند، و «دابة » از دبب است و هر جنبنده ای که روی زمین راه می رود را دابه گویند، و آنداد وأشباه و امثال نظائراند، و آنداد جمع بند است، و اصل نذ مثل است، و «تبرأ» یعنی تباعد و تولی، و «تبرأ الله من المشرکین» یعنی باعدهم من رحمته لعداوتهم، و «أسباب» به معنای وصلات است و به همین علت طناب را سبب گویند، چراکه سبب اتصال می شود.
ص: 474
ومعبود شما، معبود یگانه ای است که جز او هیچ معبودی نیست، (و اوست) بخشایشگر مهربان (163) راستی که در آفرينش آسمانها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، و کشتی هایی که در دریا روانند با آن چه به مردم سود می رساند، و (همچنین) آبی که خدا از آسمان فرو فرستاده، و با آن ، زمین را پس از مردنش زنده گردانیده، و در آن هرگونه جنبندهای پراکنده کرده، و(نيز در) گردانیدن بادها، وابری که میان آسمان و زمین آرمیده است، برای گروهی که می اندیشند، واقعا نشانه هایی گویا وجود دارد (164) و برخی از مردم، در برابر خدا، همانندهایی (برای او) برمی گزینند، و آنها را چون دوستی خدا، دوست می دارند؛ ولی کسانی که ایمان آورده اند، به خدا محبت بیشتری دارند. کسانی که با برگزیدن بت ها، به خود ستم نموده اند اگر میدانستند هنگامی که عذاب را مشاهده کنند تمام نیروها از آن
خداست ، و خدا سخت كيفراست (هرگزبت نمی پرستیدند) (165) آنگاه که پیشوایان از پیروان بیزاری جویند؛ وعذاب را مشاهده کنند، و پیوندها بریده گردد (166) و پیروان میگویند: «کاش برای ما بازگشتی بود تا همان گونه که (آنان) از ما بیزاری جستند اما نیز از آنان بیزاری می جستیم.» این گونه خداوند، کارهایشان را - که برآنان مایه حسرت هاست - به ایشان می نمایاند، و از آتش بیرون آمدنی نیستند (167) ای مردم، از آن چه در زمین است، حلال و پاکیزه را بخورید، و از گام های شیطان پیروی مکنید که او دشمن آشكار شماست (168) [او] شما را فقط به بدی و زشتی فرمان می دهد، و(وا میدارد) تا برخدا، چیزی را که نمی دانید بربندید (169) و چون به آنان گفته شود: «از آن چه خدا نازل کرده است پیروی کنید»؛ میگویند: «نه، بلکه از چیزی که پدران خود را بر آن یافته ایم، پیروی می کنیم.» آیا هرچند پدرانشان چیزی را درک نمی کرده و به راه صواب نمی رفته اند باز هم درخور پیروی هستند (170) ومثل كافران چون مثل کسی است که حیوانی را که جزصدا و ندایی مبهم، چیزی نمی شنود بانگ می زند. (آری، آنان) كرند، لالند، کورند. (و) درنمی یابند. (171) ای کسانی که ایمان آورده اید، از نعمت های پاکیزه ای که روزی شما کرده ایم، بخورید و خدا را شکرکنید
ص: 475
اگر تنها او را می پرستید (172)
وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ *إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (بقره/ 162 - 164)
هشام بن حکم گوید: امام کاظم علیه السلام به من فرمود: خداوند ادله و براهین حق را با نیروی عقل تکمیل نمود و پیامبران علیهم السلام را با ادله روشن همراه ساخت و آنان را به ربوبیت خود راهنمایی کرد و فرمود: «وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ *إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ»(1)
ابوهاشم جعفری گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم معنای «واحد» چیست؟ فرمود: یعنی تمام زبان ها قائل به وحدانیت خداوند هستند. [وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ](2)
ص: 476
ابوهاشم جعفری گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم : معنای «واحد» چیست؟ فرمود: این که تمام زبان ها قائل به وحدانیت او می باشند همان گونه که خداوند می فرماید:«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ » یعنی اگر از آنان بپرسی چه کسی آنان راآفریده؟ مسلما خواهند گفت: خداوند آنان را آفریده است.(1)
مرحوم صدوق در کتاب توحيد نقل می کند که در جنگ جمل مردی اعرابی به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! آیا شما خدا را یگانه میدانید؟» پس برخی از اصحاب آن حضرت او را نکوهش نموده و گفتند: مگر نمی بینی امیرالمؤمنین سرگرم جنگ است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: او را رها کنید، چرا که خواسته او همان چیزی است که ما از این مردم می خواهیم. سپس فرمود: ای اعرابی، سخن در یگانگی خداوند چهارصورت دارد: دو صورت آن برخدا روا نیست و دو صورت دیگر آن صحیح است، و آن دو صورتی که برخدا روا نیست یکی این است که گوینده از «واحد» عدد اراده کند و این بر خداوند صحیح نیست؛ زیرا خداوند «واحدی» است که دومی ندارد، همان گونه که گفتن: «هو ثالث ثلاثة» كفر است. و دیگر این که مقصود اواز «واحد» فردی از نوع باشد مانند این که می گویند: فلانی یکی از مردم است این نیز بر خداوند روا نیست زیرا که خدا را به دیگران تشبیه نموده است و خداوند به چیزی تشبیه نمی شود، سپس فرمود: و اما آن دو صورت دیگری که در مورد خداوند صحیح است یکی این است که
ص: 477
مقصود گوینده از «واحد» این باشد که خداوند یگانه است و مثل و مانندی ندارد و دوم این که بگويد: خداوند تک معنایی (واحدی المعنی) است و وهم و فکر کسی به او راه پیدا نمی کند و این چنین است که پروردگارما.(1)
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ *إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ *وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ (بقره/ 165 - 167)
جابرگوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: به خدا سوگند آنان: دوستداران
ص: 478
فلانی وفلانی هستند که آن ها را به جای امامی که خدا تعیین نموده بود برگزیدند، از این رو خداوند درباره آنان فرمود: «وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» و سپس امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا سوگندای جابر! آنان امامان ظالم و ستمگر هستند و پیروان شان نیز همانند آنان خواهند بود.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: منادی خداوند در روز قیامت صدا می زند: جانشین خداوند در روی زمین کجاست؟ پس داود علیه السلام قیام می کند و خداوند به او می فرماید: گرچه تو جانشین خدا بر روی زمین بوده ای ولكن مقصود ما تو نیستی. سپس منادی خداوند صدا می زند: جانشین خداوند بر روی زمین کجاست؟ و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام قیام می کند و ندایی از جانب خداوند عزوجل می آید و به مردم گفته می شود: ای مردم! این علی بن ابی طالب جانشین خداوند در روی زمین وحجت او بر بندگانش می باشد، پس هرکس دردنیا به ریسمان او چنگ زده بوده به دنبال او بهشت می رود، سپس از ناحیه خداوند عزوجل به مردم ندا می شود: «آگاه باشید هرکس دردنیا از هر امامی پیروی نموده است در آخرت نیز همراه او خواهد رفت» پس مردم از امامان باطل خود بیزاری می جویند و امامان باطل نیز از آنان بیزاری می جویند، چنان که خداوند می فرماید: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا
ص: 479
مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ»(1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ»به جابر فرمود: آنان دوستداران فلانی وفلانی وفلانی هستند که آنان را به جای امامی که خداوند برای مردم تعیین کرده بود برگزیدند و خداوند درباره آنان می فرماید: «وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا» جابر می گوید: سپس امام باقر علیه السلام فرمود: ای جابر به خدا سوگند، آنان امامان ظلم و جور و پیروان ایشان هستند.(2)
ص: 480
منصور بن حازم گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّار» فرمود: دشمنان على علیه السلام، همان کسانی هستند که تا ابد در آتش دوزخ باقی می مانند. (1)
مؤلف گوید: در تفسیر آیه «كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ »معنای دیگری نیز از ائمه معصومین علیهl السلام رسیده است که باید به آن اشاره شود.
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از این آیه این است که شخصی اموال خود را از روی بخل، در راه طاعت خدا انفاق نمی کند و برای وارثانی می گذارد که اگر در طاعت خدا صرف کنند، او در قیامت حسرت می خورد که پاداش انفاق مال او در نامه دیگران است، و اگر در معصیت خدا صرف کنند او آنان را تقویت بر معصیت خدا نموده است، و در هر صورت برحسرت او افزوده می شود.(2)
امام باقر علیه السلام می فرماید: مقصود از این آیه شخصی است که اموالی را به دست می آورد و آنها را در هیچ امر خیری مصرف نمی کند، و دیگران این اموال را به ارث
ص: 481
می برند و در کارخیر و نیکی مصرف می کنند و او اموال خود را در قیامت درنامه عمل دیگران می بیند و حسرت می خورد.(1)
يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (بقره / 168)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عبادت، هفتاد جزء است و برترین آنها طلب حلال است.(2) امام باقر علیه السلام فرمود: هیچ انسانی نیست مگر آن که خداوند عزوجل رزق او را از راه حلال همراه با عافیت واجب (ومقدر) نموده و راه حرامی را نیز برای او باز نموده است پس اگراو رزق خود را از راه حرام به دست آورد، خداوندبه همان اندازه از رزق حلال اوکم خواهد نمود سپس فرمود: خداوند رزق دیگری نیز جز رزق مقدر برای بنده خود قرار داده است و آن از راه تفضل و مزيد فضل فراوان اوست، چنان که می فرماید: «وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»(3).(4)
ص: 482
امام صادق علیه السلام به یکی از اصحاب خود به نام مصادف (که بر حلال صبر نکرده بود) فرمود: «یا مصادف مجالدة السيوف أهون من طلب الحلال»(1). یعنی ای مصادف، مقابل شمشیر رفتن آسان تر از به دست آوردن حلال است.
ولكن رسول خدا صلی الله علیه و آله به عروة بارقی که همان عمل مصادف را انجام داده بود و سود و سرمایه را بازگردانده بود به خاطر رعایت حلال وحرام فرمود: بارك الله في صفقة يمينک.(2)
در تفسیر آیه «وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» و روایاتی نقل شده و ائمه معصومین علیهم السلام مواردی از پیروی از شیطان را بیان نموده اند که برای تنبه به برخی از آن ها اشاره می شود.
امام صادق علیه السلام درباره مردی که سوگند یاد نموده بود که فرزند خود را قربانی کند، فرمود: این از اعمال شیطانی است.(3)
امام صادق علیه السلام به منصور بن حازم فرمود: آیا ماجرای طارق را که در شهر مدینه برده فروشی می کرد شنیده ای؟! او نزد امام باقر علیه السلام آمد و عرض کرد:
ص: 483
ای اباجعفر! من در حال نابودی هستم، چرا که سوگند به طلاق همسرم و آزادی غلامم خورده ام. وامام باقر علیه السلام به او فرمود: این عمل توازاعمال شیطانی است. (1)
امام صادق علیه السلام درباره مردی که می گفت: «فلان چیز هزار سال بر من حرام باشد، و اگر آن را انجام دهم هزار قربانی برمن واجب باشد» فرمود: این قسم از اعمال شیطانی است.(2)
امام صادق علیه السلام درباره زنی که بر خود عهد کرده بود «اگر با خواهر خود سخن بگوید، تمام اموالش را قربانی کند و تمام غلامان و کنیزان خود راآزاد نماید» فرمود: اگر با خواهرش سخن بگوید چیزی براونیست و این عهد و مانند آن از اعمال شیطانی است.(3)
عبدالله بن سنان گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردی از (برادران من) مبتلای به وسواس درا وضو و نماز است و او مرد عاقلی است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: چگونه او عاقل است در حالی که از شیطان اطاعت می کند؟ سپس فرمود: تو از او سؤال کن برای چه چنین کاری را می کند؟ او در جواب تو خواهد گفت: کار
ص: 484
او عمل شیطانی و از ناحیه شیطان است. (یعنی او خود می داند که این وسوسه ها از ناحيه شيطان است.)(1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله من هلاک شدم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا شیطان خبيث نزد تو آمد و گفت: چه کسی تو را آفرید؟ و چون تو گفتی: خدا مرا آفرید، او گفت: خدا را چه کسی آفرید؟ آن مرد گفت: آری به خدا سوگند همین گونه بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این (وحشت و اضطراب تو) محض ایمان است. و درسخن دیگری فرمود: شیطان چون از راه اعمال نمی تواند برشما چیره شود از راه اعتقاد می خواهد شما را به لغزش و انحراف وابدارد، پس هرگاه چنین فکری برای شما رخداد، خدا را یاد کنید. چرا که خداوند می فرماید: ««إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ »)(2).
ص: 485
إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ *وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ *وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مقصود از «إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ » شیطان است که شما را به بدی یعنی نپذیرفتن مذهب حق وانکار رسالت بهترین مخلوقات خداوند حضرت محمد و ولایت بهترین اولیای خداوند پس از رسول خدا [علی بن ابی طالب علیه السلام ] امر می نماید، و شما را نیز امر می کند که بر خلاف امر خداوند چیزی را که نمی دانید بگویید او معتقد شوید یعنی به امامت کسی که خداوند او را شایسته امامت ندانسته و او سخت ترین دشمن خدا و کافرترین مردم است، معتقد شويد!!(1)
هشام بن حکم گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود: ای هشام! خداوند تبارک و تعالی در کتاب خود به عاقلان واهل فهم مژده داده و فرموده است: «فَبَشِّرْ عبابي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ » یعنی ای رسول من بر کسانی که سخنان را استماع می کنند واتعقل می نمایند و از بهترین آن ها پیروی می کنند، بشارت ده. سپس هشام آن حديث طولانی را ذکر می کند، تا آن جا که امام باقر علیه السلام می فرماید: خداوند کسانی که اهل فکر و تعقل نیستند را نکوهش نموده و می فرماید: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا».
ص: 486
على بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه «وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ » گوید: مثل سخن کافران مثل حیوانی است که جز صدا و ندایی را نمی شنود، یعنی زمانی که صاحب حیوانات، حیوانات خود را می راند آن ها صدای او را می شنوند، ولكن نمی دانند که او چه می خواهد، کفار نیز این چنین هستند، یعنی اگر برایشان قرآن بخوانی و یا ایمان را بر آنان عرضه داری، همانند حیوانات چیزی از آن نمی فهمند.(صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ- یعنی آنان کران وگنگ ها وکورانند،(از این رو تعقل) و فهمی ندارند)(1)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (بقره / 172)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: یعنی ای کسانی که به یگانگی خداوند، ونبوت محمد رسول الله، وامامت على ولى الله، ایمان آورده اید، از طيباتی که ما روزی شما کرده ایم استفاده کنید و شکر خدا را به جای آورید، و بر ولایت محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام پایدار باشید و اگر شما در ولایت خود نسبت به آنان پایدار بودید، ما شما را از شرارت های شیاطین سرکش نگاه خواهیم داشت، چرا که شما هرگاه با ولایت محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام تجديد عهد نمایید، ولایت آنان بر شیاطین سرکش و مورد لعنت خدا، تجدید می شود، و خداوند شما را از نفخات (دمیدن ها) ونفثات (فوت کردن های) آنان محافظت می کند، و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله این مطلب را بیان نمود برخی گفتند: ای رسول خدا! منظور از نفخات شیاطین چیست ؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همان چیزی که آنان هنگام خشم و غضب درانسان می دمند و موجبات نابودی و هلاکت او را فراهم می کنند.
ص: 487
سپس فرمود: آیا می دانید شدید ترین چیزی که آنان در انسان می دمند چیست؟ پس خود فرمود : آن چیز این است که آنان به انسان القا می کنند: «که آیا در میان این امت کسی هست که از اهل بیت برتر و بافضیلت تر و یا هم ردیف آنان باشد» ولكن به خدا سوگند چنین نیست چرا که خداوند متعال محمد و آل او را از تمام امت آسمان را بالای زمین قرار داده و نور خورشید و ماه را بر نور ستاره سهیل افزونی بخشیده است .
سپس فرمود: و از نفثات شیاطین این است که «آیا پس از قرآن چیزی وجود دارد که از ذكر ما اهل بیت و درود برما، شفادهنده تر باشد؟» درحالی که خداوند متعال ذكر ما اهل بیت را شفای دل ها، و صلوات بر ما را عامل پاک شدن از گناهان و پاک سازی باطنها از عیوب، وچند برابر شدن پاداش اعمال نیک قرارداده است.(1)
امام عسکری علیه السلام در تفسير «إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ» فرمود: خدای متعال می فرماید: اگر شما خدای خود را می پرستید باید با پیروی نمودن از کسانی که خداوند شما را به پیروی آنان امر نموده مانند محمد و على و جانشینان پاک آنان علیهم السلام ۔ شکر نعمت خداوند را به جای آوريد.(2)
ص: 488
إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (173)إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (174)أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ (175)ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتَابِ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (176)لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177)
«إهلال» در هنگام ذبح حیوان، بلند گفتن «بسم الله» است و مشرکین به جای « بسم الله» نام بت های خود را بلند می گفتند، و «هلال» ماه شب اول ماه را گویند؛ چراکه با دیدن آن مردم صدای خود را بلند می کنند، و «محرم» نیز صدای خود را
ص: 489
هنگام شروع احرام به «لبیک» بلند می کند، و «استهلال صبی» بلند شدن صدای اوست هنگام ولادت و هنگام اضطرار، و «اضطرار» کاری است که انسان چاره ای از آن ندارد مانند گرسنگی انسان که چاره ای از آن نیست، و «بغی» به معنای طلب (ظلم) است و «عاد» از عادی به معنای تجاوز از حد مجاز است، و «بطن» به معنای شکم است و به معنای باطن، وخلاف ظاهر نیز آمده است، و «بطن از عرب» جمعیت کمتر از قبیله است، و «اختلاف» حرکت به سوی تفرق است، و اختلاف به معنای تفاوت نیز آمده است، و «شقاق» و «مشاقه به معنای جدا شدن یکی از دیگری از روی عداوت و دشمنی است، و «پر» به معنای احسان و ارتباط از روی نیکی است، و به معنای صدق و ایمان و تقوی نیز آمده است و «بر» خلاف بحر است و فرق بين مسکین و فقیر در لغت و کلمات فقها محل اختلاف است و گروهی گفته اند: مسکین کسی است که تهی دست و ناتوان از تلاش باشد و فقیر کسی است که مالی دارد ولكن او را کفایت نمی کند، و بعضی عکس این را گفته اند، و «ابن سبیل» کسی است که در سفر تهی دست شده باشد، گرچه در وطن خود بی نیاز باشد و به چنین کسی زکات داده می شود، و «رقاب» جمع رقبه است و به انسان نیز اطلاق می شود، و «بأساء و بوس» به معنای فقر است، و «ضراء» به معنای بیماری است.
(خداوند)، تنها مردار و خون و گوشت خوک و آن چه را که (هنگام سربریدن) نام غیر خدا برآن برده شده، برشما حرام گردانیده است. (ولی) کسی که (برای حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود، در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد براو گناهی نیست، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است (173) کسانی که آن چه را خداوند از کتاب نازل کرده، پنهان می دارند و بدان بهای ناچیزی به دست می آورند، آنان جزآتش در
ص: 490
شکم های خویش فرونبرند. و خدا روز قیامت با ایشان سخن نخواهد گفت، و پاکشان نخواهد کرد، و عذابی دردناک خواهند داشت (174) آنان همان کسانی هستند که گمراهی را به (بهای) هدایت ، و عذاب را به (ازای )آمرزش خريدند، پس به راستی چه اندازه باید بر آتش شکیبا باشند! (175) چرا که خداوند کتاب (تورات) را به حق نازل کرده است، و کسانی که درباره کتاب (خدا) با یکدیگر به اختلاف پرداختند، در ستیزهای دور و درازند (176) نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورد، و مال خود را با وجو دوست داشتنش، به خویشاوندان ويتيمان و بینوایان و در راه ماندگان وگدایان و در(راه آزاد کردن) بندگان بدهد، و نماز را برپای دارد، و زكات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند؛ و درسختی و زیان، و به هنگام جنگ شكيبايانند؛ آنانند کسانی که راست گفته اند، و آنان همان پرهیزگارانند (177)
إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (بقره / 173)
امام صادق علیه السلام در تفسیر (في اضری باغ و عاډ) فرمود: مقصود از «باغ» شکارچی و مقصود از «عاد» دزد است و این دو درصورت اضطرارمجاز به خوردن میته و مردار نیستند و نماز خود را نیز (در سفر شکار و دزدی) نباید شکسته بخوانند.(1)
ص: 491
و در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمود: باغی کسی است که به جنگ امام علیه السلام قيام کند و عادی کسی است که راهزنی می کند، و خوردن مرداربر آنان (در صورت اضطرار) حلال نیست.(1)
و در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمود: مقصود از باغی، ظالم و
مقصود از عادی غاصب است.(2)
ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: انسان مضطر نباید شراب بنوشد چرا که شراب فایده ای جز شر وفساد ندارد و شفابخش نخواهد بود و اگر کسی بنوشد هلاک خواهد شد، بنابراین انسان مضطر حق ندارد قطرای از شراب را بنوشد.(3)
مرحوم عیاشی در تفسیر خود از یکی از اصحاب اماميه نقل نموده که گوید: زنی نزد عمربن خطاب آمد و گفت: ای امیرالمؤمنين من مرتکب زنا شده ام، حد خدا را بر من جاری کن. پس عمر دستور سنگسارکردن او را صادر نمود، و على ما که در آن مجلس حضور داشت فرمود: از او بپرس چگونه مرتکب زنا شده ای؟ آن زن گفت: «من دربیابانی تشنه بودم و خیمه ای را دیدم که مردی اعرابی در آن بود و چون من از او درخواست آب کردم گفت: اگر خود را در اختیار من می گذاری، من به
ص: 492
تو آب میدهم. پس من از او فرار کردم ولكن شدت تشنگی من به جایی رسید که چشمانم به گودی رفت و قدرت سخن گفتن نداشتم و چون به این حد از تشنگی رسیدم نزد آن مرد رفتم و او به من آب داد و با من زنا نمود.»
پس امیرالمؤمنین علیه السلام به عمر فرمود: این زن از مصادیق آیه «فَمَنْ أَضَرَّ غیر باغٍ وَ عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ » است و زناکار وستمکار نیست و باید او را رها کنی. پس عمر او را رها نمود و گفت: اگر على علیه السلام نمی بود عمر هلاک می شد.(1)
محمد بن مسلم گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: شخصی نابینا شده و اطبا گفته اند یک ماه و یا چهل روز باید به پشت بخوابی تا تو را معالجه کنیم و این گونه باید نماز خود را بخوانی. امام علیه السلام فرمود: باید همین گونه نماز بخواند سپس فرمود: «فَمَنْ أَضَرَّ غیر باغٍ وَ عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ ». (2)
ص: 493
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (بقره/ 174)
امام حسن عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:(1) خداوند در توصیف کسانی که فضائل ما اهل بیت را کتمان می کنند می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ» و این آیه شامل انکارمقام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و برتری او بر تمام پیامبران، وانکار برتری علی علیه السلام بر تمام اوصیا و جانشیان پیامبران می شود، و خداوند می فرماید: با این انکاردشمنان محمد وعلى علیهما السلام ثمن قليل و بهره اندکی از دنیا را به دست آوردند و ریاستی را در این دنیا بر بندگان نادان خدا پیدا کردند، از این رو خداوند درباره آنان می فرماید: «ُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ» یعنی آنان مالی که به وسيله انکار فضایل محمد وعلى علیهما السلام به دست آوردند و خوردند درحقیقت آتش خورده اند، و خداوند در قیامت نظر رحمت به آنان نخواهد نمود بلکه به آنان لعنت و نفرین خواهد کرد و آنان را خوار می نماید و می فرماید: شما چه بندگان بدی
ص: 494
هستید، شما چیزی را که من مرتب نمودم برهم زدید و آن که را مقدم داشتم مؤخر نمودید و آن که را مؤخرساختم مقدم دانستید، و آن که را من دوست داشتم شما دشمن داشتید؟!
سپس امام عسکری علیه السلام در تفسير «وَلَا يُزَكِّيهِمْ» فرمود: خداوند آنان را از گناه پاک نخواهد نمود، زیرا گناهان تنها با موالات و دوستی محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام و خاندان پاک آنان محو و زدوده می شود، و گناهانی که به این وسیله زدوده و محو نشود دو چندان و بزرگ تر خواهد شد، و عذاب دردناکی در دوزخ برای صاحبان آنان خواهد بود.
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند در روز قیامت با سه نفر سخن نخواهد گفت و آنان را از گناه پاک نخواهد کرد و عذاب دردناکی خواهند داشت، 1. پیرمرد زناکاری 2. مرد بی غیرت وديوث، 3. زنی که در بستر همسرش با دیگران زنا کند.(1)
أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ *ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتَابِ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (بقره / 175 - 176)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: آنان به خاطر انجام اعمالی که می دانند
ص: 495
عاقبت آن آتش جهنم است، فراوان باید در آتش صبرکنند. (1)
ودرسخن دیگری در تفسیر این آیه فرمود: آنان در برابر آتش جهنم چه گستاخ و بی باک اند ؟!(2)
ودرسخن دیگری فرمود: آنان چه قدر به انجام اعمال اهل جهنم، مشتاقند (3)؟!؟
امام عسکری علیه السلام فرمود:(4) «ذلک» یعنی آن عذابی که بر آنان واجب شد، به سبب گناهان و جرمی بود که مرتکب شدند و از موالات و دوستی بهترین مخلوق خدا پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله دوری کردند و به حق او اعتراف ننمودند.
و در تفسير «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ» فرمود: خداوند این قرآن را به حق نازل نمود، و در آن به کسانی که با اهل حق مخالفت کنند و از راستگویان (یعنی خاندان نبوت ) دوری نمایند و از فاسقان پیروی کنند وعده های حتمی و تخلف ناپذیری داده است. چنان که می فرماید: «وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتَابِ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ» یعنی آنانکه به قرآن ایمان نیاوردند و برخی گفتند: اینها سحرو جادوست و برخی آن را شعر نامیدند و برخی آن را پیش گویی دانستند و از حقیقت دورشدند.
ص: 496
سپس فرمود: حضرت علی بن الحسین علیه السلام می فرمود: این ها اوصاف کسانی است که فضائل ما را کتمان و حقوق ما را انکار کرده اند و دیگران را با نام و لقب های ما می خوانند و غاصبین حقوق ما را یاری می کنند و با دشمنان ما همدست شده اند، درحالی که تقیه ای ندارند و از جان و مال خود نمی ترسند.
سپس فرمود: ای شیعیان ما! تقوای الهی را پیشه کنید و در جایی که تقیه ای بر شما نیست، با مخالفین ما رفق و مدارا نکنید و در جاهایی که تقیه شما را از فتنه نجات می دهد، برای مصون ماندن، به مکان دیگری مهاجرت ننمايد.
ص: 497
تا این که فرمود: من برای شما ماجرایی را نقل می کنم تا موجب مصون ماندن و پند و نصیحتی برای شما باشد و آن ماجرا از این قرار است که دونفر از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام یکی از آنان ماری را لگد کرده بود و ماربه او نیش زده بود و دیگری را عقرب گزیده بود و هردوسخت درفشار بودند و گریه می کردند، امیرالمؤمنین علیه السلام به اصحاب خود فرمود: آنان را به حال خود واگذاريد تا رنج خود را ببینند. پس آنان را به خانه هایشان بردند و به مدت دو ماه درعذاب شدیدی باقی ماندند، سپس امیرالمؤمنین علیه السلام به دنبال آنان فرستاد و آنان را نزد آن حضرت آوردند در حالی که مردم می گفتند: آنان روی دست مردم خواهند مرد؛ پس امیرالمؤمنین علیه السلام به آنان فرمود: حالتان چطور است؟ و آنان عرض کردند: ما، درعذاب و درد عظیمی هستیم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
از خداوند نسبت به گناهان خود که شما را به این عذاب گرفتار نموده توبه کنید و از آن چه پاداش شما را ضایع نموده و بارگناه را بر شما افزایش می دهد به خدا پناه ببرید. آنان گفتند: چه ارتباطی بین گناهان ما و این ماجرا وجود دارد؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شما به خاطر گناهانتان به این مصیبت گرفتار شده اید.
ص: 498
تا این که آن حضرت روی مبارک خود را به یکی از آنان نمود و فرمود: آیا به یاد می آوری که فلان شخص به سلمان فارسی با گوشه چشم اشاره کرد و چون سلمان ما را دوست می داشت او به سلمان طعنه وزخم زبان زد و تو با آن که ترسی نداشتی وتقيه ای برای تونبود به خاطر خجالت از آن شخص از سلمان دفاع نکردی و جوابی به آن مخالف ندادی و او را حقیر نشمردی؟! و به این علت گرفتار این مصیبت شدی، اکنون اگر می خواهی خداوند این درد را از تو برطرف نماید، باید باور داشته باشی که نباید به دوستان ما به چشم حقارت بنگری وهرگاه توانایی یاری آنان را داشتی باید از آنان دفاع کنی مگر آن که در تقیه باشی و برجان و خانواده و یا فرزندان و مال خود هراس داشته باشی.
سپس به آن دیگری فرمود: اماتو، آیا میدانی برای چه گرفتاراین مصیبت شده ای؟ آن مرد عرض کرد: خیر نمی دانم. امام علیه السلام فرمود: آیا به یاد می آوری که نزد فلان ظالم ستمگر و سرکش بودی و چون قنبروارد شد تو به احترام اور احترام به من از جای خود برخاستی؟ و آن مرد سرکش به توگفت: آیا در مقابل من به او احترام می کنی و مقابل او قیام می کنی؟! وتوا رعایت تقیه را نکردی و به او گفتی: چرا در مقابل او به پا خیزم و به او احترام نکنم در حالی که ملائکه بالشان را بر سر راه او
ص: 499
پهن می کنند و او بر روی بال های ملائکه راه می رود؟ و چون تو این گونه سخن گفتی او برخاست و قنبر را دشنام داد و او را کتک زد و به او آزار و اذیت رسانید واو و من را تهدید کرد و به قدری برمن سخت گرفت که من مانندکسی که خاری در چشم او باشد، خانه نشین شدم، و تو به خاطر این عمل گرفتار آن عقرب شدی، و اگر می خواهی شفا یابی، باید باور داشته باشی که نباید نسبت به ما و دوستان ما در حضوردشمنان مان عملی انجام بدهی که موقعیت ما به خطر افتد.
سپس فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله با آن که مرا بر دیگران برتری میداد هنگامی که به محضرش می رسیدم از جای خود برنمی خاست درحالی که هنگام حضور بعضی که یک دهم از یکصد هزار فضیلتی که در من است را نداشت از جای خود برمی خاست، زیرا که او می دانست که اگر به خاطر من از جای خود برخیزد دشمنان خدا به من و مؤمنین دیگر آزار خواهند رسانید.
ص: 500
لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (بقره/ 177)
امام عسکری صلی الله علیه و آله از امام سجاد علیه السلام نقل می فرماید که فرمود: یهود می گفتند: ما نماز فراوانی به سوی قبله خود بیت المقدس خوانده ایم و در بینما کسانی هستند که شب را تا به صبح به طرف بیت المقدس نماز می خوانند و آن قبله موسی علیه السلام بوده و او ما را امرکرده که آن را قبله خود قرار بدهیم. ونصارا نیز همین سخن را می گفتند، وهمه يهود و نصارا (بعد از تغییر قبله به مسلمانان) می گفتند: آیا خدا عباداتی که ما به سوی بیت المقدس انجام داده ایم را به خاطر محمد صلی الله علیه و آله و برادر او على علیه السلام که فکر می کنند، قبله آنان کعبه است، باطل قرار می دهد؟ پس خداوند این آیه را نازل نمود و به پیامبر خود فرمود: به آنان بگو: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا ...» یعنی به آنان بگو: عمل نیکی که شما به واسطه آن به بهشت می رسید واستحقاق غفران و رضوان خدا را پیدا می کنید، این نیست که شما «نصاری» به طرف مشرق روکنید و یا شما «یهودیان» به طرف مغرب رونمایید و با امر خدا مخالفت کنید، و ولي خدا را دشمن بدارید. بلکه عمل نیک این است که به خدا و قیامت و ملائکه وكتاب خدا و پیامبران ایمان بیاورید و مال خود را با علاقه ای که به آن دارید برای خدا به مستمندان از خویشان پیامبر صلی الله علیه و آله و یتیمان و مساکین و در راه مانده ها و نجات
ص: 501
برده ها بدهید و ...(1)
ص: 502
ص: 503
ص: 504
امام باقر و امام صادق علیهما السلام می فرمایند: ذوي القربی خویشان رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند
ص: 505
امام صادق صلی الله علیه و آله فرمود: فقیر کسی است که نیازمند است و از مردم سؤال نمی کند، و مسکین حال سخت تری دارد، و بائس حال سخت تر از مسکین دارد.(1)
امام باقر صلی الله علیه و آله فرمود : « ابن السبيل» کسی است که در راه مانده باشد (گرچه دروطن خود فقیر نباشد) (2)
امام صادق صلی الله علیه و آله فرمود: مقصود از «وفي الرقاب» برده ای است که با مولای خود قرارداد بسته که پولی را برای آزادی خود بدهد تا آزاد شود ولکن از پرداخت آن عاجز مانده است (و یکی از مصارف زکات همین است).(3)
ص: 506
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ (178)وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (179)كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ (180)فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (181)فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (182)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (183)أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184)شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)
ص: 507
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (186)
«كتب » به معنای فض و واجب شدن است، و اصل «کتابت» به معنای خطی است که دلالت بر معنایی داشته باشد و به این خاطر به آن فرض گفته می شود، و قصاص ومقاصة ومعاوضة و مبادله نظائراند، و قص اثره ای تلاه شيئا بعد شیء و «قصاص» به دنبال جنایت می آید، و بعضی گفته اند: قصاص این است که مثل آنچه کرده بر سر او بیاورند، و «حر» نقيض عبد است، و حر از هر چیزی، گرامی آن است، و «تحریر کتابت» مرتب نمودن حروف آن است، و «عفو» به معنای ترک است، و «عفت الدار» ای ترکت حتی درست، و عفو از معصیت ترک عقوبت آن است، و جمع اخ، اخوة است اگر از یک پدر باشند و اگر مادر آنان یکی باشد جمع آن اخوان است، و «أداء و تأدية» به معنای پرداخت و رساندن کامل حق است، و «معروف»عدالت غیرقابل انکار است که ظلمی در آن نیست، و «حق» عملی است که قابل انکار نیست، و «جت» به معنای جور و انحراف از حق است، و «صوم» به معنای امساک است، از این رو به سکوت صوم گویند، چراکه آن امساک از کلام است و صوم در شرع مقدس امساک معینی است، و «سفر» در لغت به معنای کشف است، و انسفرت الإبل يعني انكشفت، و «عدة» به معنای معدود است، و «طوق» به معنای طاقت است، و «طوقه» یعنی ألبسه الطوق، و هر چیز دائره ای را طوق گویند، و «رمضان» به معنای شدت حرارت خورشید و غیر آن است، و بعضی گفته اند رمضان یکی از نام های خداوند است، و روایت شده که نگویید: رمضان آمد بلکه بگویید: ماه رمضان آمد، و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده
ص: 508
که فرمود: کسی که ماه رمضان را برای خدا روزه بگیرد گناهان گذشته و آینده او آمرزیده می شود.
ای افرادی که ایمان آورده اید! حکم قصاص در مورد کشتگان، برشما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد، وبرده در برابر برده، وزن در برابر زن، پس اگر کسی از سوی برادر (دینی) خود، چیزی به او بخشیده شود، (و حکم قصاص او، تبدیل به خونبها گردد)، باید از راه پسندیده پیروی کند. (و صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد.) و او ا قاتل نیز، به نیکی دیه را (به ولی مقتول) بپردازد (و در آن، مسامحه نکند.) این، تخفیف و رحمتی است از ناحیه پروردگار شما! و کسی که بعد از آن، تجاوز کند، عذاب دردناکی خواهد داشت (178). و برای شما در قصاص، حیات و زندگی است، ای صاحبان خرد! شاید شما تقوا پیشه کنید (179). برشما نوشته شده: «هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگرچیز خوبی (مالی) از خود به جای گذارده، برای پدر و مادر و نزدیکان، بطور شایسته وصیت کند! این حقی است بر پرهیزکاران !» (180). پس کسانی که بعد از شنیدنش آن را تغييردهند، گناه آن، تنها بر کسانی است که آن (وصیت) را تغییر می دهند خداوند، شنوا و داناست (181). و کسی که از انحراف وصیت کننده (وتمايل يك جانبه اوبه بعض ورثه)، یا از گناه او (که مبادا وصیت به کار خلافی کند) بترسد، و میان آنها را اصلاح دهد، گناهی بر او نيست (و مشمول حکم تبدیل وصیت نمی باشد.) خداوند، آمرزنده و مهربان است (182). ای افرادی که ایمان آورده اید! روزه برشما نوشته شده ، همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد تا پرهیزکار شوید (183). چند روز معدودی را (باید روزه بداريد!) وهرکس از شما بیمار یا مسافر باشد تعدادی از روزهای دیگر را (روزه بدارد) و بر کسانی که روزه برای آنها طاقت فرساست (همچون بیماران مزمن، و پیرمردان وپیرزنان،) لازم است کفاره بدهند: مسکینی را اطعام کنند و کسی که کار خیری انجام دهد، برای او بهتر است و روزه داشتن برای شما بهتراست اگر بدانید! (184). (روزه، در چند روز معدود)
ص: 509
ماير رمضان است ماهی که قرآن ، برای راهنمایی مردم، ونشانه های هدایت، وفرق میان حق و باطل ، درآن نازل شده است. پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن کس که بیمار یا در سفراست، روزهای دیگری را به جای آن، روزه بگیرد! خداوند، راحتی شما را می خواهد، نه زحمت شما را! هدف این است که این روزها را تکمیل کنید و خدا را براینکه شما را هدایت کرده ، بزرگ بشمريد باشد که شکرگزاری کنید! (185). و هنگامی که بندگان من، از تودرباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ میگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند) ! (186)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ(بقره/ 178)
امام باقرو یا امام صادق علیه السلام درباره قصاص فرمود: اگر شخص آزادی، غلام مملوکی را بکشد نباید او را بکشند بلکه باید به شدت او را کتک بزنند و دیه آن غلام را از او بگیرند.(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ» به فرمود: سزاوار است کسی که حق قصاص دارد، اگر می خواهد دیه بگیرد بر برادر دینی خود سخت گیری نکند و سزاوار است کسی که بدهکار دیه است اگر توانایی مالی دارد در پرداخت آن کوتاهی نکند و با احسان و نیکی دین خود
ص: 510
را ادا کند.(1)
و در تفسیر «فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ» فرمود: این مربوط به کسی است که به جای قصاص دیه می پذیرد و یا عفو می کند و یا با چیزی مصالحه می نماید و سپس ظالمانه قاتل را به قتل می رساند، از این رو خداوند می فرماید: عذاب الیم و دردناکی برای او خواهد بود.(2)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى» فرمود ... اگر مردی زنی را بکشد و اولیای مقتول تقاضای قصاص بکنند باید نصف دیه مرد را به قاتل بپردازند و سپس او را قصاص نمایند.(3)
امام صادق علیه السلام فرمود: آية «کُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ» مخصوص به مؤمنین است و برای همه مسلمانان نیست.(4)
امام سجاد علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: این خطاب به امت حضرت محمد صلی الله علیه و آله است و خداوند به آنان می فرماید: قصاص برای شما موجب حیات و زندگی است چرا که هرکس بخواهد کسی را بکشد چون می داند قصاص خواهد شد، از کشتن برادر دینی خود صرفنظر می نماید و این سبب حیات و زنده ماندن او و زنده ماندن کسی که اراده قتل او را داشت و زنده ماندن مردم دیگر خواهد بود و هنگامی که مردم بدانند آدمکشی قصاص دارد از ترس قصاص جرات برقتل نمی کنند از این رو خداوند می فرماید «يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» یعنی ای
ص: 511
صاحبان عقل قصاص مایه حیات شماست ...
سپس فرمود: ای بندگان خدا این قصاص در برابر کسانی است که شما آنان را در دنیا می کشید و روح آنان را ازبدن شان جدا می سازید، آیا می خواهید من شما را از قتلی که بزرگ تر از این است و خداوند قصاص بزرگ تری برای قاتل آن قرار داده است خبر بدهم؟ عرض کردند آری ای فرزند رسول خدا. پس امام سجاد علیه السلام فرمود: بزرگ تر از این قتل، قتلی است که قابل جبران نیست و مقتول دیگر زنده نخواهد شد. عرض کردند: آن چیست؟ فرمود: آن این است که کسی مردم را از نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام گمراه سازد و آنان را به راهی غیر از راه خداوند بکشاند، و به پیروی از راه دشمنان على علیه السلام و اعتقاد به امامت آنان وا بدارد و از اعتقاد به امامت على و حق او و فضل او باز دارد، و این قتلی است که مقتول اوقاتل را برای ابد در آتش جهنم مخلد و جاوید خواهد کرد وكيفر قاتل و مقتول عذاب ابد خواهد بود.(1)
ص: 512
كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ (بقره / 180)
یکی از دوستان امیرالمؤمنین علیه السلام بیمار بود و به آن حضرت عرض کرد: آیا من باید برای خویشان خود وصیت کنم؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: تو با داشتن هفتصد درهم و یا ششصد درهم نیاز به وصیت برای خویشان خود نداری چرا که مال فراوانی نداری.(1)
امام صادق علیه السلام از پدران خود از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نمود که فرمود: کسی که هنگام مرگ برای خویشان غیر وارث خود وصیت نکند، عمل خود را با معصیت و گناه ختم نموده است.(2)
محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر علیه السلام سؤال کردم: آیا کسی می تواند برای وارث خود وصیت بکند؟ فرمود: آری. و سپس این آیه را تلاوت نمود «إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ» .(3)
امام باقر علیه السلام فرمود: هرکس برای غیر وارث خود کوچک یا بزرگ وصیت
ص: 513
معروف و پسندیده و دور از منکر و ظلم - بنماید باید به وصیت او عمل شود.(1)
عمار بن مروان گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: برای آیه «إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ» حد محدودی هست؟ فرمود: آری. عرض کردم: حد آن چیست؟ فرمود:کمتر آن سدس و بیشتر آن ثلث است.(2)
محمد بن مسلم گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردی وصیت نمود که اموال او را در راه خدا بدهند؟ امام علیه السلام فرمود: باید به هرکسی که برای او وصیت نموده بدهید، گرچه یهودی یا مسیحی باشد، چرا که خداوند می فرماید: «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ».(3)
اما صادق علیه السلام درباره کسی که وصیت به حج کرده بود و وصی او آن مال را صرف کار دیگری نمود فرمود: وصی باید غرامت بدهد و از مال خود به همان اندازه صرف حج نماید چرا که خداوند می فرماید: «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ» (4)
از امام صادق علیه السلام درباره مردی که چیزی برای او وصیت شده بود و پیش از آن که آن را بگیرد از دنیا رفته بود، فرمود: به دنبال وارث وولي او بگرد و آن مال را به دست او برسان چرا که خداوند می فرماید: «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ» راوی می گوید: عرض کردم: او اهل فارس است و مسلمان شده و نامی برای او نیست و ما ولی او را نیز نمی شناسیم؟ حضرت فرمود: تلاش کن تا ولی او را پیدا کنی، پس اگر او را نیافتی و خداوند از تلاش تو آگاه شد، آن مال را از طرف آن
ص: 514
میت صدقه بده.(1)
فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (بقره/ 182)
على بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: هنگامی که مسلمانی وصیتی می کند بر وصى (و وارث) او حرام است که وصیت او را تغییر بدهد، بلکه باید طبق آن چه او وصیت نموده عمل کند، جز آن که وصیت کننده بر خلاف امر خدا وصیت کرده باشد و به وارث خود ظلم نموده باشد، و در آن صورت بروصی جایز است که وصیت او را به حق بازگرداند، مانند این که مردی وصیت کند که امال اورا به بعضی از ورثه او بدهند و بقیه ورثه را از ارث محروم نمایند، و در این صورت بروصی جایز است که وصیت او را به حق بازگرداند (و مطابق قانون ارث اموال او را تقسیم نماید) و این معنای «جنفا أو اثما» می باشد، سپس فرمود: «جنف» این است که مایل به برخی از ورثه باشد و مایل به برخی نباشد و «اثم» این است که وصیت کند مال او را صرف آتش پرستی و یا ساختن شراب نمایند و در این صورت وصی نباید به این گونه وصیت ها عمل کند.(2)
ص: 515
ذیل حدیث فوق امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا» فرمود: اگر کسی در وصیت خود از ثلث تجاوز کند (وصی می تواند وصیت او را به ثلث بازگرداند.)(1)
در روایت دیگری فرمود: خداوند این اختیار را به وصی داده که اگر وصیت به امر پسندیده و معروفی نباشد و موصی از حق منحرف شده باشد، او می تواند وصیت را به امر پسندیده ای تغییر بدهد، چرا که خداوند می فرماید:«فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ علیه».(2)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ «بقره / 183 »
امام حسن مجتبی می فرماید: یکی از مسائلی که یهودیان از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال کردند این بود که مردی از یهود به آن حضرت گفت: ای محمد برای چه خداوند برامت تو سی روز روزه واجب نموده و بر امت های پیشین بیش از آن واجب نموده است؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به خاطر این که آدم هنگامی که از آن
ص: 516
شجرة منهيه خورد، سی روز در شکم او باقی ماند، از این رو خداوند برذرية اوسی روز گرسنگی و تشنگی را واجب نمود، و آن چه بین آن می خورند تفضل الهی است بر آنان، و آدم که چنین کرد خداوند بر امت من نیز چنین واجب نمود.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را تلاوت کرد «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ» مرد یهودی گفت: راست گفتی ای محمد، اکنون بگو: پاداش روزه ماه رمضان چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ مؤمنی ماه رمضان را برای خدا روزه نمی گیرد جز آن که خداوند هفت پاداش به او می دهد. 1. حرام دربدن او ذوب می شود، 2. به رحمت خدا نزدیک می گردد، 3. کفاره گناه پدرخود آدم را می پردازد، 4. سختی مرگ برای او آسان می شود، 5. از گرسنگی و تشنگی قیامت ایمن خواهد بود، 6. از دوزخ نجات می یابد و داخل بهشت می شود، 7. خداوند از میوه های بهشت به او اطعام می کند. مرد یهودی گفت:راست گفتی ای محمد. (1)
ص: 517
امام صادق علیه السلام فرمود: روزه ماه رمضان بر امت های پیشین واجب نبوده است، بلکه بر انبیا و پیامبران واجب بوده و خداوند به این امت تفضل نموده و روزه ماه رمضان را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و بر امت او واجب کرده است.(1)
امام صادق علیه السلام درسخن دیگری فرمود: آية «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ »مخصوص به مؤمنین است.(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: لذت ندا وخطاب الهی در مورد روزه (و غیر روزه) زحمت و رنج عبادت را برطرف می نماید.(3)
و در حدیث معروف آمده که: «الصوم جنة من النار» یعنی روزه سپری است در مقابل آتش دوزخ. و در حدیث دیگری آمده که : « من لم يستطع الباه فليصم فإن الصوم وجاء» یعنی هرکس غریزه شهوت به او فشار می آورد و ازدواج برای او فراهم نمی شود باید برای کنترل غریزه روزه بگیرد.(4)
ص: 518
أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/ 184)
در تفسیر عیاشی از محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسافرت روزه نمی گرفت نه روزه واجب ونه روزه مستحب. سپس فرمود: مخالفین دروغ می گویند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفر روزه می گرفته است، چرا که آیة (فن گات بينكم مريضا أو على قبر قعده ممن أيام أخر هنگامی نازل شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله در منطقه «كراع الغميم» (که تا مدینه یکصد و هفتاد میل فاصله داشت) نازل شد و هنگام طلوع فجر بود، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله ظرف آبی طلب نمود و از آن نوشید و دستور داد تا مردم نیز افطار نمودند، پس گروهی گفتند: » اکنون روز شد وای کاش ما این روز را روزه می گرفتیم» و رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را عصاة (و متمردين) نامید و همواره به این نام معروف بودند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نمود.(1)
امام سجاد علیه السلام فرمود: اهل تستن درباره روز؛ مريض ومسافر اختلاف نموده اند، گروهی می گویند مريض و مسافر باید روزه بگیرند، وگروهی می گویند مختارند، اگر خواستند، روزه بگیرند و اگر نخواستند روزه نگیرند و اماما ((خاندان نبوت) می گوییم: باید روزه نگیرند، و اگر کسی در سفر و بیماری روزه بگیرد (گناه کرده و) باید قضای آن را انجام بدهد چرا که خداوند می فرماید: «فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ».؟ (2)
ص: 519
ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام درباره حد مرض وبیماری که با وجود آن نباید روزه گرفت سؤال نمودم و آیه «فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ» را قرائت کردم.
و امام علیه السلام فرمود: خداوند حد آن را به خود مکلف واگذار نموده، اگر ضعف و ناتوانی (شدید) احساس کند باید روزه نگیرد . همان گونه که مسافر روزه نمی گیرد - و اگر در خود توانایی احساس نماید باید روزه بگیرد.(1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ» فرمود: مقصود پیرمرد سالخورده و کسی است که عطش شدید پیدا می کند. و در مورد آیه «فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا »نیز فرمود: مقصود مریض و بیمار ذوالعطاش است.(2)
امام صادق علیه السلام فرمود : کسی که در ماه رمضان مریض شود و روزه نگیرد و سپس سلامت یابد و قضا نکند تا به ماه رمضان برسد باید روزه خود را قضا کند و برای هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد.(3)
ص: 520
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ (بقره/185)
امام صادق علیه السلام فرمود: ماه ها(ی اسلامی) نزد خداوند در کتاب خدا به هنگام خلقت آسمان ها و زمین - دوازده ماه بوده است و نخست آن ها شهر الله عزوجل - ماه رمضان - است و قلب ماه رمضان شب قدر است و قرآن درشب اول ماه رمضان نازل شده است و ماه رمضان با نزول قرآن شروع گردیده است.(1)
حفص بن غیاث می گوید: من به امام صادق علیه السلام درباره این آیه گفتم: قرآن از اول آن تا آخردرمدت بیست سال نازل شد؟ امام علیه السلام فرمود: قرآن جملة واحدة درماه رمضان در بیت المعمور( به قلب مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله) نازل شد و سپس درطول بیست سال تدریج بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردید.
سپس فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: صحف ابراهيم علیه السلام در اولین شب از ماه رمضان نازل شد و تورات در شب ششم ماه رمضان نازل شد و انجیل درشب سیزدهم ماه رمضان نازل شد وزبور داود علیه السلام درشب هیجدهم ماه رمضان نازل شد و قرآن درشب بیست و سوم ماه رمضان نازل شد.(2)
ص: 521
امام باقر علیه السلام فرمود: نگویید: این رمضان است و رمضان رفت و رمضان آمد، چرا که رمضان نامی از نام های خداوند است و صحیح نیست که بگویید: رمضان آمد و رمضان رفت و آمدن و رفتن مربوط به مخلوق زوال پذیر است ولكن بگویید: ماه رمضان آمد و یا ماه رمضان رفت و ماه را اضافه به رمضان کنید و ماه رمضان ماهی است که قرآن درآن نازل شده است و خداوند آن را مثل عید قرار داده است.(1)
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: فرق بین قرآن و فرقان چیست؟ فرمود: قرآن نام کل کتاب خداست و فرقان نام آیات محکم و واجب العمل است.(2)
فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ(بقره / 185)
عبید بن زراره گوید: آیه «فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ» را برای امام صادق علیه السلام
ص: 522
تلاوت نمودم، فرمود: معنای این آیه بسیار روشن است، کسی که ماه رمضان را شاهد باشد و آن را درک کند باید روزه بگیرد، و کسی که مسافر ا(و یا مریض باشد) نباید روزه بگیرد.(1)
ابن ابی یعفور از امام صادق علیه السلام سؤال نمود ماه رمضان می رسد و من در خانه خود هستم وسپس مسافرت می نمایم؟ امام علیه السلام فرمود: خداوند می فرماید: «قمن شهد منكم الشهر فليضمه) پس کسی که در بین خانواده خود باشد و ماه رمضان برسد حق ندارد به مسافرت برود مگر سفر حج و یا عمره و یا برای دریافت مالی که از تلف آن هراس داشته باشد.(2)
ابوبصیر گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدای شما شوم، ماه رمضان می رسد و من برخی از آن را روزه می گیرم و سپس نیت می کنم که به زیارت قبر امام حسین علیه السلام بروم و در آن صورت در رفتن به زیارت و بازگشت و در کنار قبر او چند روزی می مانم و روزه نمی گیرم؟ فرمود: نزد قبر آن حضرت بمان و روزه نگیر. عرض کردم: فدای شما شوم آیا این عمل افضل است و یا ماندن در وطن و روزه گرفتن؟ امام علیه السلام فرمود: زیارت جدم افضل است، مگرتودرکتاب خدا نمی خوانی:«فَمَنْ
ص: 523
شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ». (1)
امام صادق علیه السلام فرمود: «فليصمه» یعنی باید ماه رمضان را روزه بگیرد، و روزه مربوط به دهان است و روزه دارنباید سخنی جز سخن خیر بگوید(2).
یُریدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (بقره / 185)
درکتاب کافی و علل الشرایع از امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: خداوند بر مریض ها و مسافرهای امت من ترحم وتصدق نموده و در سفرو بیماری دستور افطار روزه و شکسته خواندن نماز داده است. آیا شما دوست می دارید که صدقه او را رد کنید؟(3)
در کتاب خصال از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: خداوند از کرامتی که بر ما دارد، به من و امت من هدیه ای داده که به هیچ امت دیگری نداده است. اصحاب آن حضرت عرض کردند: هدیه او چیست یا رسول الله ؟ فرمود: افطار در
ص: 524
سفر وشکسته خواندن نماز درسفر و هر کس در سفر چنین نکند هدیه خدا را رد نموده است.(1)
مرحوم صدوق درکتاب فقیه از حضرت رضا علیه السلام نقل نموده که فرمود: علت این که تکبير درنماز عید فطر بیشتر از نمازهای دیگر است این است که تکبير تعظیم و تمجید خداوند است برهدایت وعافیتی که به بنده خود داده، همان گونه که می فرماید: «وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ».
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: در (عید) فطر تکبیراتی است ولكن مستحب است. راوی گوید: گفتم: آن تکبیرات چیست؟ فرمود: پس از نماز مغرب و عشای شب عید فطر و پس از نماز صبح عید و پس از نماز عید فطر. گفتم : چگونه بگویم : فرمود: بگو: «الله أكبر الله أكبر لا إله إلا الله و الله أكبر الله أكبر ولله الحمد الله أكبر على ما هدانا» چنان که خداوند می فرماید: «وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ(یعنی الصيام) وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ».(2)
امام باقر علیه السلام فرمود: مقصود از «یسر» امیرالمؤمنین است و مقصود از «عسر» فلان و فلان است، پس هرکس از فرزندان آدم باشد در ولایت فلان وفلان داخل نمی شود
ص: 525
(و آنان را پیشوای خود نمی داند).(1)
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (بقره/ 186)
روایت شده که مردی از اعراب بادیه نشین به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: آیا خدا نزدیک به ماست تا با او راز کنیم و یا از ما دور است تا او را صدا بزنیم؟ پس این آیه نازل شد(2).
و در مناجات سید الشهداء علیه السلام آمده که می فرماید: «إلهي ما أقربك مني وأبعدني عنك وما أرأفك بي فما الذي يحجبني عنك؟ وإنما يجد قربه من بده كأنه يراه» (3).
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «أعبد الله كأنك تراه فإن لم تكن تراه فإنه يراك»(4).
ص: 526
امام صادق علیه السلام در تفسير و إذا سألك عبادي عيني.. که فرمود: معنای ایمان داشتن به خداوند در این آیه این است که بدانند، او قادربر اجابت دعا وعطای به آنان است.
احمد بن محمد بن أبي نصر گوید:(1) به امام کاظم علیه السلام گفتم: فدای شما شوم من سال هایی است که حاجتی را از خداوند طلب نموده ام و از تأخیر اجابت آن در قلب من چیزی وارد شده؟! امام علیه السلام فرمود: ای احمد بترس از آن که شیطان برتو مسلط شود و تو را نا امید نماید.
سپس فرمود: امام باقر علیه السلام می فرمود: خداوند اجابت دعای مؤمن را به خاطر این که صدای او را دوست می دارد به تأخیر می اندازد. تا این که فرمود: به خدا سوگند تأخیر اجابت مؤمنین نسبت به خواسته های دنیای آنان مصلحت وخیر آنهاست، چرا که دنیا ارزشی ندارد و سزاوار است که مؤمن همان گونه که در سختی دعا می کند، در رفاه و آسایش نیز دعا کند، واگر حاجت او برآورده شد از دعا غافل نشود، چرا که دعا نزد خداوند منزلت بالایی دارد.
سپس امام کاظم علیه السلام به احمد بن محمد بن ابی نصر فرمود: بر تو باد به صبرو طلب حلال و صله رحم و دورباش از دشمنی و بدگویی از مردم، همانا ما اهل
ص: 527
بیتی هستیم که با قاطع رحم صله می کنیم و به کسی که به ما ظلم کرده احسان می کنیم و به خدا سوگند در این عمل عافیت نیکی به دست می آوریم.
سپس فرمود: صاحب نعمت در دنیا هنگامی که چیزی از خدا سؤال کند و به او داده شود باز چیز دیگری را طلب می کند و نعمت خدا در نظر او ناچیز می شود و از هیچ چیزی سیر نمی شود و هنگامی که نعمت برای او فراوان شود، وظیفه ادای حقوق و امتحان الهی پیشمی آید و فتنه هایی برای او خواهد بود.
تا این که فرمود: بگو بدانم آیا اگر من به تو وعده ای بدهم به من اطمینان داری که به وعده خود عمل کنم؟ احمد بن ابی نصرگوید: گفتم: اگر به شما اطمینان نداشته باشم به چه کسی اطمینان دارم، درحالی که شما حجت خدا هستید؟ امام علیه السلام فرمود: پس تو باید به خدایی که به تو وعده اجابت دعا داده است اطمینان بیشتری داشته باشی، آیا خداوند نفرموده: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ»؟ و آیا نفرموده است: ( لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ » و آیا
ص: 528
نفرموده است: « وَ اللَّهُ يعدکم مِغْفَرَهُ مِنْهُ وَ فَضْلًا » پس به خدای خود بیش از همه امیدوار باش، و نسبت به خداوند جز خوبی فکر نکنید، تا او شما را مورد مغفرت خود قرار بدهد.
ص: 529
أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (187)وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (188)يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (189)وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (190)وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ (191)فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (192)وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ (193)الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (194)
ص: 530
«رفث» به معنای جماع است، و «لباس» چیزی است که بدن را می پوشاند و هر پوشاننده ای را لباس گویند، چنان که گفته می شود: «لبس السيف بالحلية» و عرب زن را لباس و ازار می نامد، و «اختیان» به معنای خیانت است و «خائنة الأعين» به معنای نگاه دزدی است، و «باشروهن» یعنى ألصقوا البشرة بالبشرة، و « ابتغاء» به معنای طلب است، و مراد از «خيط أبيض» سفیدی صبح است، و مراد از «خيط أسود» سیاهی شب است و اول روز طلوع فجر ثانی است که نور افقی وسیعی دارد، و «أهله» جمع هلال است و از «استهل الصبي حين الولادة» گرفته شده است، و «أهل القوم بالحج» هنگامی گفته می شود که حجاج صدای خود را به لبیک بلند می کنند، و «هلال ماه» روزهای اول ماه را گویند که ماه به صورت دائره نشده است و «معتدين» متجاوزین از حد را گویند و «عدا طوره » یعنی جاوز حده، و «ثقفتموهم» یعنی وجدتموهم، و «فتنة» به معنای اختبار و امتحان است، و به معنای بلا و عذاب نیز آمده است، و به معنای صد از دین نیز آمده مانند «وَ اِحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اَللّهُ إِلَيْكَ »، و فتنه در آیه«وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ » شرک است و «وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ » يعنى الإذعان لله أو الإسلام لله. و «شهر حرام» ماهی است که قتال در آن حرام است، و «مات» جمع حرمت به معنای چیزهایی است که حفظ آنها واجب و هتک آن ها حرام است، و «حرام» چیزی است که انجام آن ممنوع است، و «قصاص» انتقام گرفتن از ظالم برای مظلوم است، و «اعتدی علیه» و «عدا عليه» به یک معناست.
در شب های روزه ، همخوابگی با زنانتان برشما حلال گردیده است. آنان برای شما
ص: 531
لباسی هستند و شما برای آنان لباسی هستید. خدا می دانست که شما با خودتان ناراستی میکرديد، پس توجه شما را پذیرفت و از شما درگذشت. پس، اکنون (در شب های ماه رمضان میتوانید) با آنان همخوابگی کنید، و آن چه را خدا برای شما مقرر داشته طلب كنيد. وبخوريد و بیاشامید تا رشته سپید بامداد از رشته سياه [شب] بر شما نمودار شود؛ سپس روزه را تا (فرا رسیدن) شب به اتمام رسانید. و در حالی که در مساجد معتكف هستید (با زنان) درنیامیزید. این است حدود احکام الهی ! پس (زنهار به قصد گناه) بدان نزدیک نشوید. این گونه، خداوند آیات خود را برای مردم بیان می کند، باشد که پروا پیشه کنند (187) واموالتان را میان خودتان به ناروا مخورید، و به عنوان رشوه قسمتی از آن را به قضات مدهید تا بخشی از اموال مردم را به گناه
بخوريد، در حالی که خودتان هم خوب می دانید (188) درباره (حكمت) هلال ها(ی ماه) از تو می پرسند ، بگو: «آنها [شاخص ] گاه شماری برای مردم و(موسم) حج اند.» و نیکی آن نیست که از پشت خانه ها درآیید، بلکه نیکی آن است که کسی تقوا پیشه کند، و به خانه ها از در ورودي آنها درآیید، و از خدا بترسید، باشد که رستگار گردید (189) و در راه خدا، با کسانی که با شما می جنگند، بجنگید، وإلی از اندازه درنگذرید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمی دارد؛ (190) وهرکجا برایشان دست یافتید آنان را بکشید، و همان گونه که شما را بیرون راندند، آنان را بیرون برانيد، چرا که فتنه شرک از قتل بدتر است، با این همه در کنار مسجدالحرام با آنان جنگ مکنيد، مگر آن که با شما در آن جا به جنگ درآیند، پس اگر با شما جنگیدند، آنان را بکشید، که کیفر کافران چنین است (191) واگربازایستادند، البته خدا آمرزنده مهربان است (192) با آنان بجنگید تا دیگرفتنه ای نباشد، و دین، مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز برستمکاران روا نیست (193) این ماه حرام دربرابر آن ماه حرام است، و(هتک) حرمت ها قصاص دارد. پس هرکس برشما تعدی کرد، همان گونه که بر شما تعدی کرده، براو تعدی کنید و از خدا پروا بدارید و بدانید که خدا با تقواپیشگان است (194)
ص: 532
تفسیر اهل بیت علیهم السلام
أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ...(بقره/ 187)
ابن ابی عمیر از حماد از حلبی نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: مقصود از «حتى يتبين لكم الخيط الأبيض من الخيط الأسود» چیست؟ فرمود: سفیدی روز (هنگام طلوع فجر) از سیاهی شب است...(1)
ابوبصیر گوید: از امام باقر یا امام صادق علیه السلام درباره این آیه سؤال نمودم فرمود: این آیه درباره خوات بن جبیر انصاری نازل شده که در ماه رمضان در خندق با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مشغول کار بود و قبل از نزول این آیه هرکس قبل از افطار کردن به خواب می رفت حرام بود که چیزی بخورد و یا بیاشامد تا روزبعد را روزه بگیرد . و چون شب شد، خوات به خانه آمد و به اهل خود گفت: آیا طعامی نزد شما هست که من بخورم؟ خانواده او گفت: نخواب تا برای تو طعامی آماده کنم. پس خوات (که) خسته بود به دیواری تکیه داد و خواب او را ربود و به او گفتند: به خواب رفتی؟
ص: 533
گفت: آری وآن شب را گذراند و صبحگاه وارد خندق شد و (از ناتوانی) غش نمود و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله او را چنین دید و از حال او باخبر شد، این آیه نازل گردید. «وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ».(1)
در روایتی آمده که امام علیه السلام می فرماید: «الحي الأي) همان فجر صبح است که شکی در آن نیست.(2)
و در روایت دیگردرتهذيب از امام صادق علیه السلام نقل شده که شخصی به آن حضرت عرض کرد: آیا شب ماهرمضان غذا بخورم تا وقتی که شک در طلوع فجر دارم؟ امام علیه السلام فرمود: بخور تا وقتی که یقین به طلوع فجر پیدا کنی.
ودرتهذیب وكافی و تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که به آن حضرت گفته شد: دو نفر درشب ماه رمضان به جستجوی فجر قیام می کنند و یکی از آنان می گوید: این فجر صادق است. و دیگری می گوید: من چیزی را نمی بینم. پس امام علیه السلام فرمود: آن کس که يقين به فجر ندارد می تواند بخورد و آن که گمان کرده فجر
ص: 534
را دیده است، حرام است چیزی بخورد، چرا که خداوند می فرماید:«وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ...».(1)
در تفسیر جوامع از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: غذا خوردن درشب ماه رمضان برای کسی که بعد از مغرب به خواب برود درصد راول حرام بوده، همان گونه که مسأله زناشویی در شب و روز ماه رمضان حرام بوده است و مردی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به نام مطعم بن جبیر درشب ماه رمضان قبل از افطار به خواب رفت و روز بعد به خندق رفت تا خندق را حفر کند و در اثر گرسنگی غش نمود و نیز گروهی از جوان ها مخفیانه در شب های ماه رمضان عمل زناشویی انجام دادند، و پس از آن این آیه نازل شد و خداوند زناشویی در شب وافطار بعد از خواب را حلال نمود و فرمود: «عَفا عَنْكُمْ
».
و در مجمع البیان نقل شده که عمر گفت: «یا رسول الله من معذرت می خواهم که درشب ماه رمضان با همسر خود همبستر شدم.» و پس از او گروهی دیگر نیز به این عمل اعتراف نمودند و سپس این آیه نازل شد(2).
ص: 535
وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/ 188)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: قریش با خانواده و مال همدیگر قمار می کردند و خداوند در این آیه آنان را از این عمل نهی نموده است.(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: ای ابا بصیر خداوند می دانسته که در این امت حکام جائر وستمگری خواهند آمد و تو بدان که مقصود از حام در این آیه، حکام عدل نیست. سپس فرمود: ای ابابصیر اگر کسی مدیون باشد و تو او را دعوت کنی که نزد حکام عدل بیاید و او بخواهد تو را نزد حکام جور ببرد، تا به نفع او حکم کنند، او از کسانی خواهد بود که برای بیان حکم خدا به طاغوت مراجعه نموده است و خداوند مراجعه به طاغوت ها را حرام کرده و می فرماید:«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ»(2). (3)
ص: 536
سماعة می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: شخصی مالی در اختیار دارد که تنها از آن معاش خود را تأمین می کند و دینی نیز به عهده اوست، آیا با آن مال عيال خود را تأمین کند و منتظر باشد که برای ادای دین خود مال دیگری را به دست آورد. و یا از مردم برای ادای دین خود قرضی بگیرد؟ امام علیه السلام فرمود: با آن مالی که دارد، دین خود را ادا کند و اموال مردم را نگیرد، مگر آن که به اندازه آن، مالی اندوخته باشد، چرا که خداوند می فرماید: «وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ».(1)
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ...(بقره / 189)
مرحوم شیخ طوسی درکتاب تهذیب از امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه نقل نموده که فرمود: ماه ها برای تعیین زمان شروع روزه و پایان آن و تعیین زمان حج مسلمانان است(2).
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: مقصود از «أهله» ماه ها می باشد و هنگامی که تو ماه را (در شب اول ماه رمضان) دیدی روزه بگیر و چون در
ص: 537
شب اول ماه شوال ماه را دیدی روزه نگیر. راوی گوید: به آن حضرت گفتم: اگر ماه بیست و نه روز باشد، آیا باید من قضای آن یک روز دیگر را بگیرم؟ فرمود: خیر، مگر آن که سه نفر عادل شهادت بدهند که یک شب زودتر ماه را دیده اند.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود گويد: مواقيت دو قسم است: مشهوره و مبهمه ومواقیت مشهوره چند چیزاست : 1. چهارماه حرام، که خداوند می فرماید: «مِنْهَا أَرْبَعَةُ حَرَّمَ » 2. دوازده ماه سال که اول آن ها محترم و آخر آن ها ذوالحجة است و ماه های حرام، رجب وذوالقعدة وذوالحجة ومحترم است وقتال در آنها حرام می باشد و کیفر گناه و ثواب عبادات وحسنات در آن ها مضاعف خواهد بود، 3. ماه های سیاحت و آن ها بیست روز از آخر ذی حجه و ماه محرم و صفرو ربيع الأول وده روز اول ربیع الثانی می باشند که خداوند مشرکین مکه را در آنها مهلت داد و فرمود: «فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ »، 4. ماه های حج، و آن ها شوال و ذوالقعدة وذو الحجة است، و کسی که در غیر این ماه ها عمره به جا آورد خواه نیت ماندن برای حج را داشته باشد و خواه نداشته باشد، عمرة او عمره تمتع نخواهد بود چرا که در ماه های حج داخل مگه نشده است، و خداوند فرموده است: « الْحَجُّ أَشْهُرُ مَعْلُوماتُ »، 5. ماه رمضان.
واما مواقیت مبهمه که باید به انتظار آن بود برای چند چیز است 1. عده طلاق و آن سه طهر است اگر زن حیض ببیند و اگر حیض نبیند سه ماه است، 2. عده وفات و آن چهارماه و ده روزاست، 3. عده طلاق زن باردار، وضع حمل اوست،
ص: 538
4. عده ایلاء - یعنی قسم بر ترک وطی زوجه - وآن چهارماه است، 5 و 6. کفاره ظهار و كفاره قتل خطایی دو ماه روزه پیاپی می باشد، 7. روزه های درحج برای کسی که قربانی نیافته است و آنها سه روز در حج وهفت روز در بازگشت از حج است، 8. كفارة قسم و آن سه روز روزه است، 9. ماه ها در اجل دیون نیز مورد نیاز است و اینها مواقيت معروفه و مبهمه ای است که خداوند در قرآن از آنها یاد نموده و می فرماید: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ»(1).
ص: 539
وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (بقره / 189)
امام باقر علیه السلام می فرماید: مردم [زمان جاهلیت ] هنگامی که محرم می شدند از درهای خانه های خویش وارد نمی شدند، بلکه از پشت خانه های خود راهی باز می کردند و از آن وارد و خارج می شدند و خداوند آنان را در این آیه از این عادت نهی نموده است (1).
امام صادق علیه السلام فرمود: اوصیای پیامبران «أبواب الله» و درهای رسیدن به خدا هستند و اگر آنان نبودند خداوند شناخته نمی شد و خداوند به واسطه آنان حجت را بر مردم تمام می نماید (2).
امام باقر علیه السلام فرمود: ما حجت های خداوند وباب الله ولسان الله و وجه الله وعین
ص: 540
الله وولاة ونمایندگان خدا بر مردم هستیم(1).
امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: ماییم خانه هایی که خداوند فرموده است: از در خانه ها وارد شوید سپس فرمود: ما باب الله و بيوت الله هستیم که خداوند فرموده است از آنها وارد شوید، پس هرکس با ما بیعت کند و به ولایت ما اقرار نماید، از در خانه های الهی وارد شده است و هرکس با ما مخالفت کند و دیگران را بر ما مقدم نماید و فضیلت بدهد، خانه ها را از پشت وارد شده است(2).
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: آل محمد علیه السلام تا قیامت ابواب الله وسبيل الله ودعوت کنندگان و پیشوایان و راهنمایان به بهشت هستند.
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: برای رسیدن به هر چیزی از راه صحیح آن باید وارد شد(3)
و فرمود: کسی که به سوی آل محمد علیه السلام بیاید، وارد چشمه زلال علم خداوند شده و آن تمام نخواهد شد. سپس فرمود: خداوند اگر می خواست خود را به مردم نشان می داد تا از باب او وارد شوند ولكن او آل محمد علیه السلام را ابواب رسیدن به (مرضات) خود قرار داده و فرموده است: «وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا...»(4).
ص: 541
وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ *وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ *فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ *وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ (بقره/ 190-193)
امام باقر علیه السلام فرمود: مقصود از فتنه در «حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ» شرک به خداست(1).
امام صادق علیه السلام در معنای «لَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ» فرمود: مقصود از ظالمين فرزندان قاتلین امام حسین علیه السلام هستند.2
عبد السلام هروی گوید: به امام رضا علیه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا چه می فرمایید درباره حدیثی که از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرموده است: هنگامی که حضرت قائم آل محمد علیه السلام قيام می نماید او فرزندان قاتلین امام حسین علیه السلام را به سبب عمل پدرانشان خواهد کشت؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: آن حديث صحيح است. گفتم: پس معنای آیه « وَ تِيرٍ وازِرَةُ وِزْرَ أُخْرى » چیست؟
ص: 542
فرمود: خداوند در جميع سخنان خود صادق است، ولكن فرزندان قاتلین امام حسین علیه السلام به عمل پدران خود راضی میشوند و به آن افتخار می نمایند وهرکس به انجام عملی راضی شود مانند این است که آن عمل را انجام داده باشد. |
سپس فرمود: «اگر مردی در مشرق کشته شود و شخصی که در مغرب است به کشتن او راضی شود، شخص راضی نزد خداوند با قاتل شریک خواهد بود و حضرت مهدی علیه السلام هنگامی که قیام می کند، فرزندان قاتلین امام حسین علیه السلام را تنها به خاطر رضایت از اعمال پد را نشان خواهد کشت...»(1) .
الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ(بقره/ 194)
معاوية بن عمارگوید: از امام صادق علیه السلام درباره کسی که مردی را در غیر حرم کشته و سپس داخل حرم شده است سؤال نمودم؟ فرمود: نباید در حرم او را بکشند بلکه باید به او آب و غذا داده نشود و چیزی به او نفروشند تا از حرم خارج .
ص: 543
شود وحد خدا را بر او جاری نمایند. گفتم: چه می فرمایید درباره کسی که در حرم سرقت کند و یا کسی را بکشد ؟ فرمود: درحرم حد خدا بر او جاری می شود، چرا که حرمت حرم را حفظ نکرده است و خداوند می فرماید: «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ» سپس فرمود: این شخص در حرم ظلم کرده است و خداوند می فرماید: «لا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ ».(1)
علاء بن رزین گوید: از امام علیه السلام سؤال کردم: آیا مسلمانان می توانند در ماه حرام با مشرکان جنگ کنند؟ امام علیه السلام فرمود:(2) اگر مشرکین شروع به جنگ کرده باشند و حرمت ماه حرام را حفظ نکرده باشند مسلمانان می توانند در ماه حرام با آنان جنگ کنند، چرا که خداوند می فرماید: « الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصُ » و رومیان نیز در این مسأله همانند مشرکانند، چرا که آنان نیز حرمتی برای ماه حرام نمیدانند و در ماه حرام شروع به جنگ می کنند. سپس فرمود: مشرکان (مکه) قبلا برای ماه حرام حق وحرمتی قائل بودند و چون ماه حرام را برای خود حلال
ص: 544
دانستند، خداوند نیز جنگ با آنان را در ماه حرام حلال قرارداد واگر مشرکان متجاوز و ستمگر در ماه حرام شروع به جنگ نمایندمسلمانان به جنگ با آنان برمی خیزند.
ص: 545
وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (195)وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (196)الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ (197)لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ (198)ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (199)فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ (200)وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ
ص: 546
حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (201)أُولَئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ (202)وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (203)
«الإنفاق» انفاق این است که کسی چیزی را از مال خود خارج کند و در ملک دیگری وارد نماید، و «إلقاء» انداختن چیزی به طرف پایین است، و ألقى إليه مسألة، يعنی طرح علیه مسألة، و «تهلكة و هلاکت و هلاک» به یک معناست، و اصل هلاک به معنای ضایع شدن است، و در کلام عرب مصدری بر وزن «تهلكة» وجود ندارد، و «إحسان» به معنای نفع رسانی می باشد، و در معنای «حسن» باید نفع وجود داشته باشد، از این رو به عقاب گرچه صحیح باشد احسان نمی گویند، و قبلا معنای حج و عمره در ذیل آیه «فمن حج البيت أو اعتمر» گذشت، و «إحصار» به معنای منع است و محصور به معنای ممنوع است، و «آخره» یعنی عرضه للحصر، و «حصر حصرا» إذاعي في الكلام یعنی در سخن ناتوان شد، و حصیر به معنای بخیل و به معنای حبس آمده و محصور به معنای محبوس آمده، و «هدی» از هدیه است، و «أهديت الهدي إلى بيت الله» یعنی قربانی خود را به بیت خدا هدیه نمودم و واحد هذي هديه است مثل تمر و تمرة و جمع هدی هی بر وزن فعیل است مانند عبد و عبید، و «خلق» به معنای تراشیدن سر است، و «أذى» چیزی را گویند که انسان از آن آذيت ببيند، واصل أذيت به معنای ضرر است، و «شک» جمع نسيكة به معنای ذبيحة است و جمع آن نسائک است مانند صحیفه وصحائف و صحل، و «نسک» به معنای عبادت
ص: 547
است و رجل ناسک یعنی عابد، و «تمتع» به معنای التذاذ واستمتاع است، ومتعه حج این است که در ماه های حج، عمره به جا بیاورد و سپس از احرام خارج شود و باز محرم به احرام حج شود، بدون رفتن به میقات یعنی بین دو احرام محل شود.
و در راخدا، انفاق کنيد! و (باترك انفاق) ، خود را به دست خود، به هلاکت نيفكنيد؟ ونیکی کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست می دارد (195). وحج و عمره را برای خدا به اتمام برسانید؛ واگرمحصور شديد، (و مانعی مانند ترس از دشمن یا بیماری، اجازه نداد که پس از احرام بستن ، وارد مکه شويد،) آنچه از قربانی فراهم شود (ذبح کنید، و از احرام خارج شويد)! وسرهای خود را نتراشید، تا قربانی به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود) ! واگرکسی (از شما بيمار بود، و یا ناراحتی در سر داشت، (وناچار بود سرخود را بتراشد) ، باید فديه وكفاره ای از قبیل روزه یا صدقه یا گوسفندی بدهد؛ و هنگامی که از بیماری و دشمن) در امان بوديد، هرکس با ختم عمره، حج را آغاز کند، آنچه از قربانی برای او میتراست (ذبح کند) ؛ و هركه نيافت، سه روز در ایام حج، وهفت روز هنگامی که باز می گردید، روزه بدارد! این، ده روز کامل است. (البته) این برای کسی است که خانواده او، نزد مسجد الحرام نباشد (اهل مکه و اطراف آن نباشد). و از خدا بپرهیزید. و بدانید که او، سخت کيفراست ! (196). حج، در ماه های معینی است! و کسانی که با بستن احرام، و شروع به مناسک حج، حج را بر خود فرض کرده اند، باید بدانند که در حج، آمیزش جنسی با زنان، و گناه و جدال نیست! و آنچه از کارهای نیک انجام دهید، خدا آن را می داند. و زاد و توشه تهیه کنید، که بهترین زاد و توشه، پرهیزکاری است ! و از من بپرهیزید ای خردمندان ! (197). گناهی برشما نیست که از فضل پروردگارتان (و از منافع اقتصادی در ایام حج) طلب کنید (که یکی از منافع حج، پی ریزي يك قتصاد صحيح است). وهنگامی که از « عرفات» کوچ کردید، خدا را نزد « مشعرالحرام» یاد کنید! او را یاد کنید همان طور که
ص: 548
شما را هدایت نمود و قطعا شما پیش از این، از گمراهان بوديد (198). سپس از همان جا که مردم کوچ میکنند، (به سوی سرزمین منی) کوچ کنید! و از خداوند، آمرزش بطلبيد، که خدا آمرزنده مهربان است ! (199). و هنگامی که مناسبي (حج) خود را انجام دادید، خدا را یاد کنید، همانند یاد آوری از پدرانتان (آن گونه که رسم آن زمان بود)، بلکه از آن هم بیشترا (در این مراسم، مردم دو گروهند:) بعضی از مردم میگویند: «خداوندا! به ما در دنیا، (نیکی) عطا کن!» ولی در آخرت ، بهره ای ندارند (200). و بعضی می گویند: «پروردگارا! به ما در دنیا (نیکی) عطا کن ! و در آخرت نیز(نیکی) مرحمت فرما! و ما را از عذاب آتش نگاه دار!» (201). آنها از کار و دعای خود، نصيب و بهره ای دارند و خداوند، سريع الحساب است. (202). و خدا را در روزهای معینی یاد کنید! (روزهای 11 و 12 و 13 ماه ذی حجه). وهرکس شتاب کند، (و ذکرخدا را) در دو روز انجام دهد، گناهی بر او نيست، وهرکه تأخيركند، (و سه روز انجام دهد نیز) گناهی براونیست برای کسی که تقوا پیشه کند. و از خدا بپرهیزید! و بدانید شما به سوی او محشور خواهید شد! (203)
وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ(بقره/195)
امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر کسی یکجا تمام اموال خود را انفاق نماید (و خود را تهی دست قرار بدهد) هیچ توفیقی به دست نیاورده است، چرا که خداوند می فرماید: «وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» و منظور از محسنین در این آیه اهل اعتدال و میانه روی هستند.(1)
ص: 549
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: (در مواقع تقيه) اطاعت از سلطان جور واجب است و اگر کسی از او اطاعت نکند از خداوند اطاعت ننموده و مورد نهی خدا خواهد بود چرا که خداوند می فرماید: «وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ».(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که مؤمن عمل خود را نیکو(و صحيح و از روی اعتدال واقتصاد) قرار می دهد، خداوند پاداش او را تا هفتصدبرابر زیاد می کند چنان که می فرماید: «وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ یشاء » سپس فرمود: شما به خاطر چنین ثوابی اعمال خود را نیکو قرار بدهید. گفته شد: نیکو بودن عمل به چیست؟ فرمود: هنگامی که نماز می خوانی رکوع و سجود آن را نیکو قرار بده و هنگامی که روزه می گیری از چیزهایی که روز تو را فاسد می کند دوری کن و هنگامی که حج می روی از محرمات حج و عمرہ دوری کن و هر عملی که انجام میدهی برای خدا و پاک انجام بده.(2) (و خلاصه این که انجام محرمات و ترک واجبات القای در تهلکه است. برای مثال - همان گونه که در روایات آمده به کسی که موظف به
ص: 550
جهاد با دشمن است اگر در این وظیفه کوتاهی کند القای در تهلکه است و اگر طبق وظیفه بجنگد و کشته شود هرگز القای در تهلکه نیست).
وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ...(بقره/196)
امام باقر علیه السلام فرمود: حج به معنای فلاح و رستگاری است و «حج فلان ای افلح فلان.»(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از تمامیت حج و عمره انجام صحیح آن ها و پرهیز از محرمات احرام است و مقصود از حج اكبر وقوف به عرفه و رمی جماراست و حج اصغر عمره است. (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید: این آیه دلالت می کند که حج و عمره واجب است.(3)
و فرمود:عمره همانند حج برافراد مستطیع واجب است چرا که خداوند
ص: 551
می فرماید: «و أتموا الحج و العمرة له ) گفته شد: آیا حج تمتع کفایت ازعمره می کند؟ فرمود: آری.(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: تمامیت حج و عمره به این است که در احرام آنها از جماع وفسوق وجدال پرهیز شود و فرمود: هنگامی که محرم شدی بر تو باد به تقوای خدا و فراوان خدای خود را یاد کن و از سخن زیاد پرهیزکن مگر سخن خیری باشد. سپس فرمود: از تمامیت حج و عمره این است که انسان زبان خود را از هر سخنی حفظ کند مگر سخن خیری باشد، همان گونه که خداوند می فرماید: «فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ »(2) امام باقر علیه السلام فرمود: تمامیت حج ملاقات با امام است.(3)
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر حج به جا آوردی باید حج خود را به زیارت ما ختم کنی چرا که زیارت ما سبب تمامیت حج تو خواهد بود .(4)
ص: 552
فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (بقره / 196)
از روایات معصومین علیهم السلام ظاهر می شود که مقصود از «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ» این است که حاجی پس از محرم شدن «محصور» یعنی مریض شود و یا « مصدود» یعنی دشمن از او جلوگیری کند و نتواند به مکه برود.
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: « محصور» مریض است و « مصدود» کسی است که مشرکان وغیر آنان او را از رفتن به مکه باز می دارند، همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب او را از رفتن به مکه باز داشتند، و برای «مصدود» زن حلال است ولكن برای «محصور» حلال نیست.(1)
امام باقر علیه السلام فرمود: «مصدود» در همان مکانی که ممنوع گردیده است بایدقربانی خود را ذبح کند تا زن ها برای او حلال شوند ولكن «محصور، باید قربانی خود را به من بفرستد و با کاروانیان برای ذبح قربانی خود وعده کند و چون قربانی او به محل خود رسید و ذبح گردید. او در همان مکان از احرام خارج شود و اگر در
ص: 553
خود احساس سلامت و توان نمود و گمان کرد که می تواند به قافله برسد باید حرکت کند و اگر قبل از ذبح قربانی به مکه رسید باید به احرام خود باقی بماند تا همه مناسک را انجام بدهد و قربانی خویش را ذبح کند و در آن صورت حج او صحيح است و چیزی بر او نیست ولكن اگر وارد مکه شود و قربانی او ذبح شده باشد باید سال آینده به حج و یا عمره برود. گفته شد: اگر قبل از رسیدن به مکه در حال احرام بمیرد چه حکمی دارد؟ امام علیه السلام فرمود: باید در سال بعد برای او حجی انجام گیرد.(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ» فرمود: هنگامی که حاجی بعد از احرام محصور و مریض می شود باید قربانی خود را (همان گونه که گذشت) به مکه بفرستد، پس اگر قبل از آن که قربانی او ذبح شود در سر او بیماری پیدا شود و نتواند صبر کند باید در همان محل گوسفندی را ذبح کند و یا سه روز روزه بگیرد و یا صدقه بدهد یعنی به شش نفر فقیر هرکدام نصف صاع صدقه بدهد (و از احرام خارج شود.) (2)
و درکافی و تفسیر عیاشی آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حج به یکی از اصحاب خود به نام کعب بن عجزه برخورد نمود و او محرم بود و شپش از سر او می ریخت، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: آیا در آزار هستی؟ عرض کرد: آری. پس این آیه نازل شد: «فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ» و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود تا سرخود را بتراشد و سه روز روزه بگیرد و یا به شش مسکین صدقه بدهد یعنی به هر کدام دو مذ طعام بدهد و یا گوسفندی را ذبح کند. او در انتخاب هرکدام به فرموده امام صادق الا مختار خواهد بود و مقصود از «نسک» در آیه گوسفند است.)(3)
ص: 554
امام صادق علیه السلام در تفسير «فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ» فرمود: «متمتع اگر گوسفند قربانی برای خود نیافت باید در روز هفتم و هشتم و نهم ذی الحجه روزه بگیرد» گفته شد: او شاید روزهشتم وارد مکه شده باشد؟ امام علیه السلام فرمود: او بعد از ایام تشریق سه روز روزه می گیرد. گفته شد: اگر قافله به او مهلت ندهند تا در مکه روزه بگیرد چه باید بکند؟ فرمود: «روز حرکت از مکه را در مکه روزه بگیرد و دو روز دیگر را در سفر» گفته شد: او مسافر خواهد بود؟ فرمود: مگر او روز عرفه مسافر نبود؟ سپس فرمود: ما خانواده از کتاب خدا سخن می گوییم که می فرماید: «فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ» یعنی در ماه ذى الحجه در مکه «وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ» یعنی وهفت روز در بازگشت از حج (1).
امام صادق علیه السلام در تفسير «ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» فرمود: هر کس فاصله او تا مکه جنوبا وشمالا وشرقا وغربا بیش از هیجده میل (شانزده فرسخ) نباشد نمی تواند حج تمتع انجام بدهد مانند « مر» و امثال آن (که فاصله آن تا مکه یک مرحله است.)
امام باقر علیه السلام فرمود: این آیه مربوط به اهل مکه است و حج تمتع و عمره برای آنان نیست. گفته شد: حد آن چیست؟ فرمود: چهل و هشت میل از همه اطراف مکه
ص: 555
جز عسفان وذات عرق و این دو محل مصداق «حاضرى المسجد الحرام» اند.(1)
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ (بقره / 197)
امام صادق و امام باقر علیهما السلام در عده ای از روایات فرموده اند: «أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ» ماه های شوال وذي القعدة وذي الحجة است «وليس لأحد أن يحج فيما سواهن ومن أحرم الحج في غير أشهر الحج فلاحج له».(2) یعنی احدی حق ندارد در غیر ماه های حج احرام ببندد و اگر چنین کند حج او حج نخواهد بود.
و در کتاب کافی و تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: مقصود از من «فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ» تلبيه واشعارو تقلید است و هر کدام را انجام بدهد وارد حج شده است و فرمود: مقصود از « رفث» جماع است. و مقصود از «فسوق » كذب و دروغ و فحش است. و مقصود از «جدال» گفتن: لا والله ولي والله است. و در روایت کافی آمده که فرمود: کفارۂ جدال یک گوسفند است و كفارة فسوق یک گاو است وکفارۂ جماع فساد حج است.(3)
ص: 556
محمد بن مسلم گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: اگر شخص محرم بگوید: به جانم سوگند آیا جدال نموده است؟ فرمود: این گونه سوگندها جدال نیست و سوگند حرام سوگندی است که با نام خدا باشد و بگوید: به خدا سوگند و یا نه به خدا سوگند.(1)
مؤلف گوید: احادیث این بحث فراوان است و آن چه بیان شد خلاصه ای از
آنها بود و برای تفصیل بیشتر باید به کتب فقهی مراجعه شود .
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ (بقره / 198)
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از « فَضْلاً مِنْ ربکم » به دست آوردن مال وتأمين معاش است و هنگامی که حاجی از اعمال و مناسک حج فارغ شد و از احرام خارج گردید، می تواند در موسم حج به تجارت و خرید و فروش بپردازد.
جابر از امام باقر وائمه دیگر از نقل نموده که فرمودند: مردم قبلا تجارت و خرید و فروش را در حج حرام می دانستند و خداوند در این آیه تصریح نموده که تجارت و خرید و فروش در موسم حج حرام نیست . (2)
ص: 557
اما باقر علیه السلام در سخن دیگری می فرماید مقصود از «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ..» یعنی باکی نیست که پس از اعمال حج از خدای خود درخواست مغفرت و آمرزش کنید.(1)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: «فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ...» یعنی هنگامی که از عرفات حرکت کردید و به مزدلفه (ومشعرالحرام) رسیدید، نعمت های ظاهری و باطنی خدا را یاد کنید و برسید و آقای پیامبران صلی الله علیه و آله و وصی او علی بن ابی طالب علیه السلام سيد و آقای اصفیا درود و صلوات بفرستید چرا که او شما را به دین خود و ایمان به رسول خدا صلی الله علیه و آله هدایت نموده است و قبل از آن شما در گمراهی بوده اید(2).
ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (بقره / 199)
امام باقر علیه السلام می فرماید: قریش وهم سوگندهای آنان با مردم دیگر در عرفات وقوف نمی کردند و از عرفات به مشعر افاضه نمی نمودند و می گفتند: ما اهل حرم خدا هستیم و از حرم خدا خارج نمی شویم از این رو در مشعر وقوف می کردند و از مشعر به من می آمدند و خداوند (در این آیه) آنان را امر نموده که در عرفات وقوف بکنند و سپس از عرفات به مشعر افاضه کنند(3).
ص: 558
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام ضمن اخباری این معنا نقل شده است وامام صادق علیه السلام می فرماید: مقصود از «الناس» ابراهیم و اسماعیل و اسحاق وکسان دیگری هستند که از عرفات به مشعر افاضه می نموده اند . (1)
امام حسین علیه السلام می فرماید: ناس ما خانواده هستیم .
امام صادق علیه السلام ضمن بیان حدیث حج رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله صبحگاه با اصحاب خود (از منی) به عرفات آمد در حالی که عادت قریش این بود که در مشعر الحرام وقوف می کردند و از آن جا به منا افاضه می نمودند و مردم را از وقوف به مشعر منع می کردند، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله برای وقوف حرکت نمود و قریش دوست می داشتند که او در مشعرالحرام وقوف نماید و همانند آنان از مشعر به منى افاضه نماید، پس خداوند این آیه را نازل نمود «ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّه» و مقصود از ناس ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و پیامبران ومؤمنین بعد از آنان هستند.(2)
مؤلف گوید: روایات درذیل این آیه فراوان است و خلاصه همه آنها چیزی بود
که نقل شد.
ص: 559
فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ *وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ *أُولَئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ (بقره / 200-202)
امام باقر علیه السلام می فرماید: (قریش وامثال آنان از) مردم مکه عادت داشتند که پس از اعمال حج (در ایام تشریق) گرد هم جمع می شدند و مفاخر پدران خود و آثار آنان را بر می شمردند و از تاریخ زندگی و حقوق آنان یاد می کردند، از این رو خداوند آنها را امر نمود که در چنین مکانی به جای شمردن آثار و مفاخر پدران خود، خدای خود را یاد کنند بلکه شایسته است که بیش از آن به یاد خداوند و نعمت های ظاهری و باطنی او باشند. چرا که حق خداوند از حق پدران آنان بزرگ تر ونعمت های او بیشتر می باشد.(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»فرمود: حسنه
ص: 560
درآخرت، به معنای رضوان الله و بهشت است وحسنه دردنیا، وسعت روزی و معاش وحسن خلق دردنیاست (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: حسنه در دنیا، زن صالحه است و در آخرت حورالعين بهشتی است و «عَذَابَ النَّارِ» زن ناشایسته [وبد زبان و بد اخلاق] است(2).
امام عسکری علیه السلام فرمود: مقصود از «أُولَئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا» این است که خواننده این دعا از نصیب و ثواب دنیا و آخرت بهره مند خواهند شد(3).
امام صادق علیه السلام می فرماید: شخصی از پدرم - پس از بازگشت از موقف [عرفات ] - سؤال کرد: آیا به نظر شما خداوند دعای همه این مردم را اجابتمی کند؟ پدرم فرمود: هیچ کس در این موقف (عرفات) وقوف نمی کند، مگر آن که خداوند او را می بخشد خواه مؤمن باشد و خواه کافر، جز آن که آمرزش آنان سه گونه است 1. اگر مؤمن باشد، خداوند گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد و او را از آتش دوزخ آزاد می کند، چنان که می فرماید: «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ أُولَئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ»، 2. کسی که خداوند گناهان گذشته او را می بخشد و به او گفته می شود: «در باقیمانده عمر خود نیکوکار باش» چنان که می فرماید: «فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ» یعنی
ص: 561
کسی که قبل از گذشتن از موقف بمیرد گناهی بر او نخواهد بود و کسی که مرگ او به تأخیر افتد گناهی بر او نیست و نیز کسی که از کبائر پرهیز کند گناهی بر او نخواهد بود.
واما عامه و مخالفين ما می گویند: «معنای «فَمَنْ تَعَجَّلَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ» این است که اگر حاجی در «نفر» اول (یعنی روز 12 ذیحجه) از منی خارج شود گناهی بر او نیست و اگر در «نفر» دوم (یعنی روز 13 ذیحجه) خارج شود نیز گناهی بر او نیست اگر از صید پرهیز نموده باشد. در حالی که تو میدانی که خداوند پس از خروج از احرام صید را حلال نموده و فرموده است: «وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا » ولكن عامه می گویند: «وَ إِذَا حللثم فَاتَّقُوا الصَّيْدِ ». 3. کافری که برای زینت و هوس های دنیایی در موقف عرفات آمده باشد او نیز اگر از کفر و شرک خود توبه کند خداوند گناهان گذشته او را می بخشد و اگر بدون توجه به حال شرک و نفاق باقی بماند خداوند پاداش وقوف او را در عرفات از دنیا می دهد، چنان که می فرماید: «مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ*أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (1).(2)
ص: 562
محمد بن مسلم می گوید: امام باقر علیه السلام در تفسير «فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا» فرمود: بین مردم جاهلیت مرسوم بوده که از پدران خود زیاد یاد می کردند و می گفتند: پدرم چنین و چنان بود.(1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود: در جاهلیت مردم به پدران خود سوگند می خوردند و می گفتند: «کلاو أبیک» و«بلي وأبیک» پس به آنان امرشد که بگویند: «لا والله» و «بلى والله» (2).
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسير «وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ» نقل نموده که فرمود: خداوند حساب همه خلق خود را دفع انجام خواهد داد، همان گونه که رزق آنان را دفع می دهد(3).
ص: 563
مرحوم فیض در تفسیر صافی می فرماید: در روایت دیگری وارد شده که خداوند حساب همه خلایق را در مقدار چشم برهم زدن انجام خواهد داد.(1)
در تفسیر امام عسکری علیه السلام آمده که می فرماید: علت اینکه خداوند در یک لحظه حساب همه خلایق را در قیامت انجام می دهد این است که هیچ چیزی توجه او را از چیزدیگر مشغول نمی کند و هیچ محاسبه ای توجه او را از محاسبه دیگر باز نمی دارد و هنگامی که حساب یک نفر را می کند حساب همه خلایق را نیز خواهد نمود چنان که می فرماید: «مَا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ»(2).
وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (203)(بقره/ 203)
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از «أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ» ایام تشریق (یعنی 11-12-13 ذی حجه) است و مردم (جاهلیت ) هنگامی که در منی قرار می گرفتند بعد از انجام قربانی با همدیگر تفاخر می کردند وهرکدام به دیگری می گفت: پدرم چنین و چنان کرد. پس خداوند به آنان فرمود: همانند این که پدران خود را یاد می کنید
ص: 564
خدا را به یاد آورید بلکه بیش از آن به یاد خدا و ذکر او باشید. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: بگویید: «الله أكبر، الله أكبر، لا إله إلا الله والله أكبر ولله الحمد، الله أكبر على ما هدانا، الله أكبر على ما رزقنا من بهيمة الأنعام»(1)
محمد بن مسلم گوید: از امام صادق علیه السلام در تفسير «وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ» سؤال نمودم فرمود: تکبیر در ایام تشریق برای کسانی که در منی هستند از بعد از نماز ظهر روز عید قربان تا بعد از نماز صبح روز سیزدهم می باشد و در شهرهای دیگر، از بعد از نماز ظهر عید قربان تا بعد از ده نماز می باشد...(2)
ابوایوب گوید: به امام صادق علیه السلام در شب دوازدهم ذی حجه - عرض کردم: من می خواهم زود از منی خارج شوم در چه ساعتی خارج شوم؟ امام علیه السلام فرمود: اما روز دوازدهم نباید خارج شوی تا ظهر شود، و اما روز سیزدهم هنگامی که خورشید تابید خارج می شوی «على بركة الله» چرا که خداوند می فرماید: «فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ» و اگر خداوند «وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ» را نفرموده بود همه مردم روز دوازدهم از منی کوچ می کردند(3).
ص: 565
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر محرم در حال احرام صید کند نمی تواند درنفر اول یعنی روز دوازدهم از منی خارج شود و نیز کسی که در نفراول خارج می شود نباید صید کند تا مردم از منی خارج شوند چنان که خداوند می فرماید: «فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقَى » یعنی «لِمَنِ اتَّقَى الصيد»(1).
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر«فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقَى » فرمود: به خدا سوگند مقصود از این آیه شمایید؛ چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله و فرمود: بر ولايت على علیه السلام ثابت نمی مانند مگر متقون (2).
امام باقر علیه السلام فرمود: نفر اول مربوط به کسی است که در احرام خود از صید و زناشویی و دروغ و قسم وآنچه خداوند در احرام او حرام نموده بوده پرهیز کرده باشد(3).
ص: 566
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ (204)وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ (205)وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ (206)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ (207)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (208)فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (209)هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (210)سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (211)زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ (212)كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (213)
ص: 567
(اعجاب و عجب) سرور معجب است از چیزی استحسانا له وذلک إذا تعجب من شدة حسنه، و «ألد» شديد الخصومة را گویند، و «لده يلده» إذا غلبه في الخصومة، و «خصام» جمع الخصم، و قيل مصدر کالمخاصمة، و «تولی» به معنای انحراف از چیزی به خلاف جهت اوست، و «سعی» به معنای عمل و کوشش است، و «إفساد» به معنای اضرار بدون استحقاق و مصلحت است، و «إهلاک » کاری است که به سبب آن نفى انتفاع شود، و «حرث» به معنای زرع است، و «نسل» به معنای عقب و دودمان است، مانند این که «ناس» نسل آدم اند، و «اتقاء» پرهیز از خسران است، و «إتقاء الله» پرهیز از عذاب اوست، و «عزت» قدرت غیر قابل شکست است، و «مهاد» به معنای جایگاه است، و «شراء» به معنای فروختن و خریدن آمده و در قرآن فقط به معنای فروختن است، مانند « وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ » و «رضا» ضد سخط است، و «كافة» به معنای جمیعا منصوب به حالت است، و «زل الرجل» إذا أذنب، و زل عن الطريق يعنى لم يستعصم، و «عزيز» القدير الذي لا يعجزه شيء، واصل العزة الإمتناع، و «هَلْ يَنْظُرُونَ » یعنی هل ينتظرون، وأصل النظر، الطلب لإدراك الشيء، و نظر با قلب به معنای فکر است و نظر با چشم، انتظار دیدن است، و «ظلل» جمع طلة به معنای سایبان است، از این رو سحاب را ظله گویند، و «غمام» به معنای سحاب است و آن ابر سفیدی است که سایه می شود از نور خورشید، و «تزیین و تحسین» به یک معناست وزینت اسم مصدر است، و «زین» خلاف شين است، و «امت» به معنای ملت و دین است.
و از مردم، کسانی هستند که گفتار آنان، در زندگی دنیا مايه اعجاب تو می شود (در ظاهر، اظهار محبت شدید می کنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه می گیرند. (این در
ص: 568
حالی است که) آنان، سرسخت ترین دشمنانند (204). (نشانه آن، این است که) هنگامی که روی برمی گردانند (و از نزد توخارج می شوند)، در راه فساد در زمین، کوشش می کنند، و زراعتها و چهارپایان را نابود می سازند (با اینکه می دانند) خدا فساد را دوست نمی دارد (205). وهنگامی که به آنها گفته شود: «از خدا بترسيد!» (لجاجت آنان بیشتر می شود)، ولجاجت و تعصب ، آنها را به گناه می کشاند. آتش دوزخ برای آنان کافی است و چه بدجایگاهی است! (206). بعضی از مردم (با ایمان وفداکار، همچون على علیه السلام در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبران صلی الله علیه و آله)، جان خود را به خاطرخشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است (207). ای کسانی که ایمان آورده اید همگی در صلح و آشتی درآيد! و از گامهای شیطان، پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست (208). واگر بعد از این همه نشانه های روشن، که برای شما آمده است، لغزش کرديد (و گمراه شديد)، بدانيد (از چنگال عدالت خدا، فرار نتوانید کرد) که خداوند، توانا و حکیم است (209). آیا (پیروان فرمان شیطان ، پس از این همه نشانه ها و برنامه های روشن) انتظار دارند که خداوند و فرشتگان، در سایه هایی از ابرها به سوی آنان بیایند (و دلايل تازه ای در اختیارشان بگذارند؟! با اینکه چنین چیزی محال است !) و همه چیز انجام شده، و همه کارها به سوی خدا بازمی گردد (210). از بنی اسرائیل بپرس: «چه اندازه نشانه های روشن به آنها دادیم؟» (ولی آنان، نعمتها و امکانات مادی و معنوی را که خداوند در اختیارشان گذاشته بود، در راه غلط به کار گرفتند.) و کسی که نعمت خدا را، پس از آن که به سراغش آمد، تبدیل کند و (در مسيرخلاف به کار گیرد، گرفتار عذاب شديد الهی خواهد شد) که خداوند شديد العقاب است (211). زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است، از این رو افراد با ايمان را (که گاهی دستشان تھی است)، مسخره میکنند در حالی که پرهیزگاران در قیامت، بالاتر از آنان هستند (چرا که ارزشهای حقیقی در آنجا آشکار می گردد، وصورت عینی به خود می گیرد) و خداوند، هرکس را بخواهد بدون حساب روزی می دهد (212). مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا570
ص: 569
شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می کرد، با آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دريافت داشته بودند، و نشانه های روشن به آنها رسیده بود، به خاطرانحراف از حق و ستمگری ، در آن اختلاف کردند. خداوند، آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (اما افراد بی ایمان، هم چنان در گمراهی واختلاف، باقی ماندند.) وخدا، هرکس را بخواهد، به راه راست هدایت میکند (213).
تفسير اهل بیت علیهم السلام
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ *وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ *وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ (بقره / 204 - 206)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این سه آیه به طور خلاصه می فرماید: مقصود از «مَنْ يُعْجِبُكَ» کسی است که با اظهار دیانت و اسلام و نشان دادن زهد واحسان، می خواهد خود را در قلب تو بزرگ و با شرافت جلوه دهد، و مقصود از «وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ » این است که برای تو، به نام خداسوگند می خورد که او مخلص و مؤمن واهل احسان می باشد، و مقصود از «وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ » این است که او دشمن سرسختی است برای توو مسلمانان و با زبانبازی می خواهد خود را نیکو نشان بدهد، ولكن چون از نزد تو می رود، سعی می کند تا با کفر و ظلم باطنی خود، روی زمین فساد کند و زراعت و حیوانات ( ونعمت های دیگر خداوند را) از بین ببرد و
ص: 570
چون به او گفته می شود: از خدا بترس، تکبر وجهالت، او را به گناه وا می دارد وظلم وشر خود را افزون می کند، از این رو خداوند می فرماید: «فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ»(1) .
آنچه گفته شد، در تفسير برهان از امیرالمؤمنین و امام کاظم و امام صادق و امام باقر علیهم السلام از کتاب کافی وتفسیر عیاشی نقل شده است(2)
مرحوم طبرسی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: مقصود از «حرث » دین است و مقصود از «نسل» مردم هستند. (یعنی این منافق مفسد می خواهد دین خدا و مسلمانان را تباه نماید)(3).
ص: 571
مرحوم علی بن ابراهیم قمی نیز این معنی را نقل نموده و سپس گوید: این آیه درباره خلیفه دوم نازل شده است، و برخی گفته اند: درباره معاویه نازل شده است (1).
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ (بقره / 207)
حکیم بن جبیر گوید: امام سجاد علیه السلام فرمود: این آیه درباره امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شد، هنگامی که او در «ليلة المبيت» در بستر رسول خدا خوابید و رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه هجرت نمود(2)
از طریق اهل سنت نیز این حدیث نقل شده است و موفق بن احمد با سند خود آن را از حکیم بن جبیر از علی بن الحسین علیه السلام نقل نموده و در ذیل آن آمده است:
علی بن ابی طالب علیه السلام نخستین کسی بود که جان خود را به خداوند فروخت (و این آیه درباره او نازل شد)(3)
ابوذر می گوید: عمر بن خطاب دستور داد (برای تعیین خلیفه بعد از خود )على علیه السلام وعثمان وطلحه و زبیر وعبد الرحمان بن عوف وسعدبن ابی وقاص در خانه ای جمع شوند - ودرب خانه را بر خود ببندند و از بین خود خلیفه مورد نظر خویش را تعیین نمایند و تنها تا سه روز این مشاوره ادامه پیدا کند، پس اگر پنج نفر
ص: 572
از آنان بر یک نفر توافق نمودند و یک نفر دیگر مخالف بود او را بکشند و اگر چهارنفر بریک نفر توافق نمودند و دو نفر دیگر مخالف بودند آن دو نفر باید کشته شوند و چون همه آنان بر یک نفر توافق نمودند، او خلیفه است و حرفی در آن نیست (وبه گمان خود خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله را تعیین نمودند) اميرالمؤمنین علیه السلام به آنان فرمود: من دوست می دارم که به سخن من گوش فرا دهید و اگر آن را حق دانستید بپذیرید واگرباطل دانستید انکارنماييد. آنان گفتند: سخن شما چیست؟ پس امیرالمؤمنین علیه السلام برخی از فضائل خویش را بیان نمود و آنان سخن او را تأیید نمودند تا این که فرمود: آیا در بین شما کسی هست که درباره او آیه «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ »نازل شده باشد؟ سپس فرمود: آیا کسی جز من در «ليلة المبیت» در بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله خوابید و جان خود را فدای رسول خدا صلی الله علیه و آله نمود؟ گفتند: خیر(1)
انس بن مالک گوید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای هجرت به مدینه - با ابوبکر به طرف غار ثور رفت، به على علیه السلام فرمود تا در بستر او بخوابد وآن برد (یمانی رسول خدا صلی الله علیه و آله) را بر روی خود بکشد، پس امیرالمؤمنین علیه السلام درحالی که خود را آماده کشته شدن نموده بود، در بستر آن حضرت خوابید و قریش (نیمه شب از خانه های خود برای کشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله خارج شدند و از دیوار وارد خانه آن حضرت گردیدند و چون خواستند شمشیرهای خود را بر او وارد کنند . در حالی که شکی نداشتند که او حضرت محمد صلی الله علیه و آله است - با یکدیگر گفتند: او را بیدار کنید تا طعم کشته شدن وشمشیرهای ما را بالای سر خود ببیند، و هنگامی که دیدند
ص: 573
على علیه السلام در بستر او خوابیده است منصرف شدند و در جستجوی رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتند و خداوند این آیه را در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام نازل نمود «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ » (1).
در تفسیر ثعلبی، وملحمة ابن عقبه، وفضائل العشرة ابوالسعادات، واخبار غزالی و ... از اهل سنت و ابن بابویه قمی و ابن شاذان و کلینی و طوسی وابن عقده و برقی و ... از علمای شیعه، از ابن عباس وابی رافع وهندبن ابی هاله از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی نمود: من شما را برادر قرار دادم وعمر یکی از شما را بیش از دیگری تعیین نمودم اکنون کدامیک از شما برادر خویش را بر خود مقدم می دارد و برای مردن آماده می شود؟ پس جبرئیل و میکائیل هیچ کدام آماده مرگ نشدند و خداوند به آنان وحی نمود: آیا شما نمی خواهید مانند ولی من علی بن ابی طالب علیه السلام باشید که من بین او و بین پیامبرم محمد صلی الله علیه و آله اخوت و برادری قرار دادم و او پیامبر من را بر خود مقدم نمود و در بستر او خوابید تا کشته شود و جان برادر او محفوظ بماند؟! پس شما باید به زمین بروید و او را از شر دشمنانش حفظ نمایید. پس جبرئیل و میکائیل به زمین آمدند و جبرئیل بالای سر على علیه السلام نشست و میکائیل پایین پای او نشست و جبرئیل شروع به سخن کرد و گفت:
ص: 574
«بخ بخ من مثلک یابن أبي طالب، و الله يباهی بک الملائكة؛ یعنی به به به تو ای پسر ابوطالب، چراکه خداوند به مثل تو برملائکه مباهات می نماید» سپس خداوند این آیه را نازل نمود«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ »(1).
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ *فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ«بقره / 208 - 209)
امام باقر علیه السلام فرمود: مقصود از «سلم» ولایت ما خانواده است (2).
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از «سلم» ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است، و مقصود از «وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» پیروی نمودن از غیر اوست(3)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: آیا میدانی «سلم» چیست؟ گفتم: شما داناترید. فرمود: «سلم» ولایت امیرالمؤمنين واوصیای بعد از او (علیهم السلام) هستند و طوات الشيطان ) به خدا سوگند ولایت فلانی وفلانی است(4).
ص: 575
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آگاه باشید که دانش آدم وهمه پیامبران و فضائل آنان تا حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله درعترت و اهل بیت آن حضرت جمع شده است، پس شما را به کجا می برند و شما به کجا می روید؟ ای کسانی که از صلب اصحاب کشتی نوح به دنیا آمده اید، بدانید که کشتی نوح برای شما مثلی می باشد و همان گونه که در زمان نوح هرکس وارد کشتی نوح شد نجات یافت، ما نیز کشتی نجات این امت هستیم و هرکس به طرف ما بیاید و ولایت ما را بپذیرد نجات خواهد یافت وگرنه هلاک خواهد شد، پس وای بر کسانی که از عترت و اهل بیت پیامبرشان صلی الله علیه و آله جدا شوند، چرا که مثل اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بین شما مثل اصحاب کهف و باب حطة بنی اسرائیل و باب السلام است و همه شما باید داخل یلم و سلامت شوید و از خطوات شیطان پیروی نکنید(1).
فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ *هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (بقره / 209 - 210)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: «... فَإِنْ زَلَلْتُمْ» یعنی اگر از مسیر صلح وصلاح و اسلام و پذیرفتن ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام که شرط ایمان است - لغزش پیدا کردید، بدانید که اعتقاد به نبوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با انکار ولایت علی بن ابی طالب سودیبرای شما ندارد، همان گونه که اعتقاد به توحید و یگانگی خداوند، با انکار نبوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سودی نخواهد داشت.
ص: 576
سپس فرمود: مقصود از «مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ» و سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره امامت علی بن ابی طالب علیه السلام است، و مقصود از «فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» این است که خداوند قادر و تواناست که مخالفین دین و تکذیب کنندگان پیامبرش را مجازات نماید و کسی نمی تواند از او جلوگیری کند، همان گونه که قادر است به مؤمنین و پیروان پیامبر خود، پاداش [ بزرگ ] عطا فرماید ... سپس فرمود: على بن الحسین علیه السلام می فرمود: على علیه السلام به وسیله این آیه و آیات دیگری در روز شورای سقیفه در مقابل غاصبين خلافت احتجاج نمود، گرچه آنان به خود زیان رساندند و خداوند على علیه السلام را همانند کعبه امام مردم قرارداد و همان گونه که مردم باید به طرف کعبه نماز بخوانند، در امور دین خود نیز باید از على علیه السلام پیروی کنند ...(1).
مرحوم صدوق درکتاب عیون از حضرت رضا علیه السلام در تفسیر آیه «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ» فرمود: این آیه این گونه نازل شده است: «هل ينظرون إلا أن يأتيهم الله بالملائكة في كل من الغمام» و درباره آیه (وجاء ربك والملك صقاضا) فرمود: خداوند را نباید توصیف به آمدن و رفتن و انتقال از مکانی به مکان دیگر نمود و مقصود این آیه این است که «وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا ».(2)
ص: 577
مرحوم عیاشی از ابوحمزه نقل نموده که امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ» فرمود: ای اباحمزه! گویی من قائم اهل بیت خود را می بینیم که به فراز نجف شما حرکت می نماید و پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله را به اهتزاز در می آورد و در آن وقت ملائکه روز جنگ بدر، براو فرود می آیند، و در کوفه بر فاروق، درقبه ای از نورنازل می شود. سپس فرمود: و مقصود از «وَقُضِيَ الْأَمْرُ» این است که هنگام ظهور آن حضرت (توسط امیرالمؤمنین علیه السلام) بر بینی کافران، داغ زده می شود (1).
سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (بقره / 211)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: خداوند آیات و نشانه های روشن و فراوانی برای هدایت بنی اسرائیل فرستاد و برخی از آنان ایمان آوردند و
ص: 578
برخی آیات خدا را انکار کردند و برخی اقرار نمودند و برخی تغییر دادند. سپس فرمود: «وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ»(1).
و در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت این آیه را چنین قرائت می نمود. «كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ فمنهم من آمن ومنهم من جحد ومنهم من أقر و منهم من بدل» .(2)
زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ *كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (بقره/ 112 - 213)
حب دنیا و انحراف از مسیر حق
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود:مقصود از «ناس» دراین آیه مردمی هستند که قبل از نوح می زیسته اند. سؤال شد: آیا آنان هدایت یافته بودند؟ فرمود: خیر، بلکه گمراه بودند (وقضه آنان از این قرار بود که)
ص: 579
چون آدم و فرزند او صالح علیهما السلام از دنیا رفتند، جانشین صالح، شیث علیه السلام به پیامبری رسید اما نمی توانست دین خدا را که آدم و فرزند او صالح بر آن بودند اظهار نماید، چرا که قابیل او را تهدید به قتل نموده بود، همان گونه که برادرش هابیل را به قتل رسانید، از این رو شیث علیه السلام با تقیه وكتمان دین خدا به سر می برد و روز به روز بر گمراهی مردم افزوده می شد، تا این که شیث علیه السلام و کسانی که همراه او بودند به جزیره ای در میان دریا رفتند و آزاد، خدا را پرستش نمودند و خداوند اراده نمود تا پیامبرانی را برای هدایت آنان بفرستد.
سپس فرمود: اگر این سؤال از مخالفين ما بشود می گویند: خداوند دست از هدایت مردم برداشته بوده و در مقام هدایت آنان نبوده است و البته دروغ می گویند، چرا که مسأله هدایت مردم چیزی است که خداوند هرسال (درشب قدر) به آن حکم می نماید، چنان که می فرماید: «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ»(1) یعنی در آن شب قدرا هر کاری به گونه ای فيصله داده می شود و خداوند در آن شب، برهر سختی و رفاه و نزول باران و ... که تقدیر نموده حکم می نماید.
راوی حدیث مسعدة بن صدقه گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا مردمی که قبل از پیامبران می زیسته اند، هدایت یافته بودند یا درگمراهی بودند؟ امام علیه السلام فرمود: آنان هدایت نشده بودند، بلکه برفطرت و سرشت خداپرستی و توحید که خداوند آنان را برآن خلق نموده بود بودند، وهدایت نشده بودند تا این که خداوند آنان را هدایت نمود. سپس فرمود: مگر سخن ابراهیم علیه السلام را نشنیدی که فرمود: «فلَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ»(2) یعنی اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود ازگمراهان می بودم و عهد و پیمان عالم ذر را
ص: 580
فراموش می کردم)(1).
مؤلف گوید: روایات دیگری نیز در تفسیر عیاشی و غیره در ذیل این آیه نقل شده که به همین معنا اشاره دارد و الله الموفق.
ص: 581
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ (214)يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (215)كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (216)يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (217)إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (218)يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (219)فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ
ص: 582
الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (220)
«زلزلة» به معنای شدت حرکت است، و «زلزال» بلای تکان دهنده همراه با شدت حرکت است، و جمع آن «زلازل» است، و اصل آن از «زل الشيء عن مكانه می باشد و به خاطر حرف اضافه معنا نیز زیادتی پیدا کرده است، و «زلزلة» تکرار حرکت است، مانند صر و صرصر، وصل و صلصل، و «هو کُره لكم» «کُره» به معنای مشقت و تحمل چیزی است که نفس از آن کراهت دارد، چه بر او تحميل بشود یا نشود، و «کَره» به فتح به معنای تحمل مشقت است و ممکن است چیزی بر انسان تحمیل شود که بر او مشقت نداشته باشد، و بعضی گفته اند: «کَره و کُره» به یک معناست، مانند ضَعف و ضُعف، و «خیر» نقيض شر است، و «خیر» نفع نیکوست و «شر» ضرر قبیح است، و «صد و منع و صرف» به یک معناست، و « غيره عن أمر» یعنی منعه عنه، و «لا يزالون» نفی در نفی است، یعنی یدومون على القتال، وما زال یعنی دام، و «حبط عمل الرجل و أحبطه الله إحباطا» یعنی عمل او ضایع و هلاک گردید، و «مهاجرة » به معنای قطع مواصلت است، و «جاهد العدو مجاهدة و جهادا» یعنی حمل نفسه على المشقة في قتاله، و «رجاء» به معنای آرزو می باشد، و اصل «خمر» به معنای ستر است، و «خمرت الإناء» یعنی غطيته، وخمار به معنای متعة است، و لعل تسمية المسكر بالخمر لكونه يستر العقل، و «میسر» به معنای قمار است، و اصل آن از «سر» است و یاسر به معنای واجب است، و در قمار یکی از دو مقامر چیزی را بر صاحب خود واجب می نماید، و بعضی گفته اند: از سر به معنای آسانی گرفته شده است، و «عفو» به معنای ترک و به معنای وسط است.
ص: 583
آیا پنداشته اید که داخل بهشت خواهید شد؟ درحالی که هنوز(سختی هایی) مانند آنچه برسرامت های پیشین شما آمده برسرشما نیامده است؟ آنان مبتلای به سختی وزيان ووحشت تکان دهنده ای شدند تا جایی که پیامبرآنان و پیروان او گفتند: پیروزی ونصرت الهی کی خواهد آمد؟! آگاه باشید که نصرت خداوند نزدیک است (214) از توسؤال می کنند چه چیزدر راه خدا بدهیم (وبر چه کسانی انفاق کنیم) ؟ به آنان بگو: بهترین انفاق شما (باید) به پدرومادروخويشان ويتيمان وفقرا و مستمندان و در راه ماندگان باشد، و آنچه شما از مال خود انفاق کنید (ويا هرعمل خیر دیگری را انجام بدهید)، خداوند می داند (215) جهاد وقتال (در راه خدا) برشما واجب شده است درحالی که برای شما ناگوار است، و بسا شما از چیزی کراهت دارید و آن خیرشماست و یا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما زیانبار است و مصلحت شما را تنها خدا می داند، و شما (مصالح واقعی خود را) نمی دانید (216) (ای رسول من از تودرباره جنگ در ماه حرام (یعنی ماه هایی که جنگ در آنها حرام است مانند ماه رجب ومحرم وذی القعده وذي الحجه)سؤال می کنند، بگو: جنگ در ماه محرم گناهی بزرگ است ولكن بستن راه خدا وکفر ورزیدن به او و جلوگیری از(حج و) مسجدالحرام واخراج اهل آن نزد خداوند بزرگ تر است ، وفتنه (وشرک) بزرگ تر از کشتار است، و همواره (مشركان) با شما می جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند، و کسانی از شما که از دین خود بازگردند ودرحال كفربمیرند، اعمالشان در دنیا وآخرت تباه می شود، ودرآتش (دوزخ) ماندگار خواهند بود (217) ترجمه: حقا کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که در راه خدا هجرت نمودند و جهاد کردند امیدوار به رحمت خداوند خواهند بود و خداوند آمرزنده و مهربان است (218) (ای رسول من) درباره شراب وقمار از توسؤال میکنند، به آنان بگو: دراین دو چیز گناه بزرگی است ، و(لكن) برای مردم منافع وسودهایی در آن ها هست وگناه آن ها بزرگ تر از سود آن هاست و از تو می پرسند که چه چیزانفاق کنند؟ به آنان بگو: باید به مقدار متوسط بين اقتارواسراف باشد. این گونه خداوند
ص: 584
آیات خود را برای شما بیان می کند، (تعقل و) تفكرنماييد (219) (ای رسول من) درباره يتيمان از توسؤال می کنند، بگو: به صلاح آنان کارکردن بهتراست، واگربا آنان همزیستی داشتید و آنان را داخل زندگی خود نمودید آنها برادران (دینی) شمایند و خداوند مفسد (وخيانتكار) را ازدرستکاربازمی شناسد، واگرخدا می خواست شما را به سختی و دشواری می انداخت ، همانا خداوند توانا و حکیم است (220)
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ (بقره / 214)
در تفسیر عیاشی از معافی بن سلیمان نقل شده که گوید: هنگامی که ولید بن عبد الملک بن مروان کشته شد، گروهی از شیعیان وحشت نمودند تا این که ما نزد امام صادق علیه السلام رفتیم و آن حضرت فرمود: چه شده که شما درغیر موسم حج و عمره از وطن خود خارج شده اید؟ پس یکی از آنان عرض کرد: علت آن این بود که خداوند ولید را هلاک نمود و اهالی شام متفرق وگرفتار اختلاف شدند!! امام صادق علیه السلام فرمود: شما درباره آنان چیزی نمی دانید. وسپس برخی از احوالات آنان
را بیان نمود و فرمود:
شما امروز در امنیت به سر می برید به گونه ای که از خانه خود خارج می شوید و نیاز خود را برآورده می نمایید و بازسالم به خانه خویش باز می گردید، درحالی که مسلمانان قبل از شما که دارای عقاید شما بودند، اگر یکی از آنان از خانه خود برای کاری خارج می شد او را می گرفتند و دست و پایش را قطع می کردند و بدن او را با
ص: 585
اره می بریدند و بر تنه درخت خرما به دار می آویختند و اجازه نمی دادند که بردین و مذهب خود باقی باشد.
سپس امام صادق علیه السلام سخن خود را قطع نمود و این آیه را تلاوت کرد: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ...»(1).
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت این آیه را چنین تلاوت می نمود «وَزُلْزِلُوا ثُم زُلْزِلُوا...»(2)
و در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمود: « حُفَّتْ الْجَنَّةِ بِالْمَكَارِهِ وَ حُفَّتْ النَّارِ بِالشَّهَوَاتِ .» یعنی بهشت آمیخته به سختی ها، و دوزخ و آتش آمیخته به شهوات ولذت هاست(3).
ص: 586
يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ(بقره/ 215)
خداوند درباره حليت آن مالی که انفاق می شود فرموده است: «ولاتيمموا الخبيث بالطيب» (یعنی مال پاک و حلال را در راه خدا بدهید و مالی که آمیخته به حرام است را در راه خدا ندهید و در اینجا در پاسخ کسانی که باید به آنان انفاق بشود، می فرماید: مراعات ترتیب را بکنید و نخست به پدر و مادرانفاق کنید و سپس به خویشان و یتیمان و فقرا و در راه ماندگان و درآيه «ويَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا العَفوَ» درباره مقدار انفاق سؤال شده است و خداوند می فرماید: «قل العفو» و عفو به معنای وسط می باشد و وسط، متوسط بین اقتار و اسراف است.
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «ويَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا العَفوَ» فرمود: العفو الوسط .
و در تفسیر علی بن ابراهیم آمده که عفو متوسط بين اقتار و اسراف است.
ودر آیه شریفه «وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا »(1) به این معنا نیز اشاره شده است. و در آیه شریفه «وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا »(2) نیز به این معنا اشاره شده است.
شخصی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: یا رسول الله من به چه کسی احسان کنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به مادرت. آن شخص گفت: پس از او به چه کسی احسان کنم؟ فرمود: به مادرت. بازگفت: سپس به چه کسی احسان نمايم؟فرمود:
ص: 587
به مادرت. و بازگفت: پس از او به چه کسی احسان کنم؟ فرمود به پدرت(1).
امام صادق علیه السلام می فرماید: شخصی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرضه داشت: یا رسول الله اهل بیت و خویشان من بر آزار و اذیت و جدایی از من و توهین به من اجتماع نموده اند، آیا من نیز از آنان جدا شوم و با آنان قطع رحم کنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگرتونیز چنین کنی، خداوند همه شما را رها خواهد نمود، و رحمت خود را از شما قطع خواهد کرد سؤال کرد: پس چه باید بکنم؟ فرمود: با کسی که با تو قطع رحم نموده صله واحسان کن، و به کسی که تو را محروم نموده عطا و احسان کن، و از کسی که به تو ظلم کرده عفوكن، و اگر چنین کنی تو بر آنان پیروز خواهی بود (و روز قیامت در مقابل آنان حجتی خواهی داشت.)(2)
و درباره «وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ ...» از روایات استفاده می شود که پس از احسان به پدر و مادر و خویشان ویتامی و مساکین وابن السبيل، هيچ عمل خیری بهتر از برآوردن حاجت مؤمن نیست چرا که امام صادق علیه السلام به مفضل فرمود: ... کسی که حاجت برادر مؤمن خود را برآورده کند خداوند در قیامت یکصد هزار حاجت او را برآورده خواهد نمود که اول آنها دخول در بهشت است ...(3)
ص: 588
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (بقره / 216)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: جهاد بر همه مسلمانان واجب است، زیرا خداوند می فرماید:«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ» واگر گروهی از مسلمانان به جهاد بروند و نیاز برطرف شود، از بقیه مردم جهاد ساقط خواهد بود، و هرگاه نیاز به یاری و کمک آنان بود، باید همگی به یاری مجاهدین بروند تا نیاز آنان تأمین شود، ولكن واجب نیست همه مردم به جهاد بروند همان گونه که خداوند می فرماید: «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً »(1) آری اگر از ناحیه دشمن هجوم ناگهانی رخ دهد و به همه مردم نیاز باشد، بر یکایک مردم جهاد واجب خواهد بود، چنان که خداوند می فرماید: «انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (2)یعنی سبکبار وگرانبار بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید(3)
مؤلف گوید: روایات فراوانی درباره فضيلت جهاد و پاداش آن وارد شده و ما به
ص: 589
برخی از آنها اشاره می کنیم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئيل مرا به چیزی بشارت داد که چشم من روشن و قلب من شاد گردید و آن این بود که فرمود: هرکس از امت تودر راه خدا به جهاد برود و قطره بارانی بر سر او بريزد ویا سردردی پیدا کند، خداوند برای او پاداش شهادت می نویسد.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: «الجهاد أفضل الأشياء بعد الفرائض» یعنی بعد از انجام فرائض و واجبات، جهاد بهترین چیزهاست(2)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «للجنة باب يقال له باب المجاهدين ...» یعنی بهشت را دری است به نام «باب المجاهدين» و چون اهل جهاد به طرف آن می روند آن دربه روی آنان گشوده است و آنان با تکیه به شمشیرهای خود وارد بهشت می شوند و ملائکه به آنان خوش آمد می گویند، درحالی که مردم در قیامت (در موقف حساب) مانده اند ...(3)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: جهاد دری از درهای بهشت است و خداوند آن را به روی اولیای خود باز نموده است و از کرامت خود به آنها این است که اجازه ورود،
ص: 590
به آنان داده شده و آن نعمتی است که او برای آنان ذخیره نموده است ...(1).
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خداوند جهاد را بر مردها و زن ها واجب نموده است و جهاد مرد این است که مال و جان خود را در راه خدا بدهد وجهاد زن این است که بر آزار شوهر وغیرت های بیجای او صبر کند.
و در حدیث دیگری آمده که جهاد زن این است که خوب شوهرداری کند(2).
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره / 217)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود گويد: علت نزول این آیه این بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از هجرت به مدينه گروه های مسلحی را در راه های منتهی به مگه قرارداد تا سر راه قافله تجارتی قریش را بگیرند، از این رو عبد الله بن جحش را با عده ای به نخیله یعنی بستان بنی عامر فرستاد تاقافله تجارتی قریش که از طائف به طرف مکه حرکت می کرد و متاع آن کشمش وادام (یعنی نان خورش) وگندم بود را بگیرند پس آنان آن قافله را در محلی که بارانداخته بودند یافتند، و رئيس قافله
ص: 591
عمرو بن عبدالله حضرمي حليف عتبة بن ربیعه بود و چون او رئیس قافله مدينه عبد الله بن جحش را دید، ترسید و با همراهان خود آماده جنگ شدندو با خود گفتند:
اصحاب محمد صلی الله علیه و آله برای جنگ با ما آمده اند. ولكن عبدالله جحش به همراهان خود دستور داد پیاده شوند و سرهای خود را بتراشند و چون چنین کردند عبدالله حضرمی گفت: این ها برای جنگ با ما نیامده اند بلکه برای عبادت آمده اند و خطری برای ما ندارند. و چون آنها مطمئن شدند و سلاح های خود را کنار گذاردند عبد الله بن جحش به آنان حمله برد وحضرمی و یاران او را کشت و قافله را در اختیار گرفت و به مدينه آورد و این قصه در روز اول ماه رجب که از ماه های حرام است واقع شد (و آنان فکر می کردند در روز آخر ماه جمادی الثانيه واقع شده است) از این رو مسلمانان اموال قافله را تصرف نکردند چرا که جنگ در ماه حرام واقع شده بود.
از سویی قریش در نامه ای به رسول خدا صلی الله علیه و آله نوشتند: شما ماه حرام را محترم ندانسته اید و در ماه حرام جنگ و خونریزی نموده اید و اموال مردم را تصاحب کرده اید! از سوی دیگر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز همین سخن را به آن حضرت عرضه داشتند و گفتند: آیا جنگ وقتال در ماه حرام حلال است؟! پس خداوند این آیه را نازل نمود و مفاد آن این است که قتال در ماه حرام، حرام و بزرگ است و لكن ای رسول من! آنچه قریش درباره تو انجام دادند و تو را از مسجد الحرام ممنوع نمودند و به خدای خود کافر شدند و تو را از مکه اخراج کردند بزرگ تر بود. و فتنه یعنی کفر بالله بزرگ تر از قتل و خونریزی می باشد. و سپس این آیه نازل شد:« الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا
ص: 592
اعْتَدَى عَلَيْكُمْ»(1).
و برخی گفته اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله عبدالله بن جحش ویاران او را فرستاد تا اخباری از قریش کشف نمایند و آنان را به جنگ و قتال امر نفرمود(2).
ص: 593
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ(بقره/ 218)
برخی گفته اند: این آیه در پایان قصه عبدالله بن جحش ویاران او و کشتن ابن حضرمی در روز اول ماه رجب - به دنبال گمان عده ای که می گفتند: اگر عبدالله بن جحش ویاران او گناهی نکرده باشند، پاداشی نخواهند داشت - نازل شده است(1).
مؤلف گوید: از آیات و روایات استفاده می شود که جهاد وهجرت به دارالاسلام در صورت وجوب، بزرگ ترین واجب الهی است و کسی که به خاطر اموردنیایی از آن ها اعراض نماید باید منتظر عذاب الهی باشد و چنین کسی در پیشگاه خداوند هیچ ارزشی نخواهد داشت چنان که خداوند می فرماید«قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ »(2).
یعنی ای رسول من به آنان بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خویشان واموالی که جمع کرده اید و تجارتی که از کساد آن هراس دارید و خانه هایی که دل به آن ها بسته اید، نزد شما از خدا و رسول او و جهاد در راه خدا محبوب تر است منتظر عذاب خدا باشید تا امرالهی برشما فرود آید و خداوند فاسقان را هدایت نخواهد نمود.
ص: 594
ویا می فرماید:«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا»(1). یعنی آنان که ایمان آوردند و برای خدا (از مکه به مدینه) هجرت نمودند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد نمودند و آنان که (مسلمانان را در مدینه ) پناه دادند و یاری کردند اولیای یکدیگر هستند و کسانی که ایمان آوردند وهجرت نکردند ولایتی بین يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (بقره/ 219)
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: شراب منشأ هرگناه و کلید هر شروفسادی است، و خداوند برای هرشروفسادی قفل هایی قرار داده و کلید های آن ها را شراب قرارداده است. سپس فرمود: خداوند معصیت نشده به چیزی که سخت تر از شراب او چیزهای مست کننده دیگر باشد، و به سبب شراب بسا نماز واجب ترک می شود و شرابخوار به مادر و خواهرودختر خود تجاوز می کند و نمی فهمد، و فرمود: شراب از ترک نماز بدتر است، چرا که شرابخواربا نوشیدن شراب خدای خود را نمی شناسد. و فرمود: در ماه رمضان خداوند همه را می بخشد جز سه نفر را، 1. شرابخوار، 2. صاحبان بدعت، 3. صاحب شاهين. گفتم: شاهین چیست؟ فرمود: شطرنج است(2) .( روایات مربوط به شراب خواری
ص: 595
فراوان است. برخی از آن ها را در پاورقی مشاهده می کنید.)
و فرمود: با هرچه قمار شود میسر است، و مشاحن صاحب بدعت است و او از مسلمانان نیست. (1)
امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند دین هیچ پیامبری را تکمیل نکرد مگر آن که در آیین او شراب را حرام نمود و همواره شراب (درهمه ادیان) حرام بوده است ...(2).
ص: 596
مهدی عباسی معروف به هارون الرشید به امام کاظم علیه السلام گفت: آیا شراب در کتاب خدا حرام شده است؟ سپس گفت: مردم می گویند: خداوند از آن نهی نموده ولكن حرام نشده است؟ امام علیه السلام فرمود: شراب درکتاب خدا حرام شده است هارون گفت: در کدام آیه ؟ فرمود: درآیة «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ»(1)سپس فرمود: مقصود از « مَا ظَهَرَ» زنای آشکار است و زن هایی در جاهلیت دارای پرچم فحشا بوده اند. و مقصود از «مَا بَطَنَ» زنای با همسر پد راست، چرا که مردم جاهلیت قبل از اسلام و آمدن رسول خدا صلی الله علیه و آله با همسران پدران خود که مادران آنان نبودند ازدواج می کردند و خداوند آن را حرام نمود. و مقصود از «الْإِثْمَ» شراب است و خداوند درباره حرمت شراب در آیه دیگری می فرماید:«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ» و «إثم» در کتاب خدا شراب و قمار است ...(2).
ص: 597
جابر گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامی که آیه «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ »(1) نازل شد، برخی از مردم به رسول خدا عرض کردند: «میسر» چیست؟ فرمود: هر چه با آن قمار انجام شود میسر است، حتی با كعاب (یعنی نرد) و با گردو، اگر بازی و برد و باخت کنند قمارو میسر است. پرسیدند، «انصاب» چیست؟ فرمود: مقصود حیواناتی است که برای بت هایشان قربانی می کنند. گفتند: «أزلام» چیست؟ فرمود: تیرهایی است که بر روی آن سوگند می خورند(2)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ»فرمود: هرچه با آن قمار شود میسر است و هر مایع مست کننده ای حرام است(3)
امام سجاد علیه السلام فرمود: شراب از شش چیز تهیه می شود: خرما، کشمش، گندم، جو، عسل و ذرت (4).
ص: 598
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ» فرمود: عفو به معنای وسط (یعنی متوسط بين اقتار و اسراف) است(1).
و در سخن دیگری درباره آیه فوق از آن حضرت سؤال شد فرمود: «وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا » سپس فرمود: این آیه پس از آن آیه نازل شده است (یعنی آیه «وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا» بعد از آیه «وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ» نازل شده و اعتدال در انفاق را بیان نموده است) و عفو به معنای حد وسط است(2).
مؤلف گوید: تفسیر این آیه در ذیل آیه 215 گذشت، و روایاتی درباره اقتصاد در
انفاق آمده که به برخی از آنها اشاره می شود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که در زندگی خود میانه رو باشد خداوند او را روزی می دهد و کسی که اهل تبذير واسراف باشد او را محروم می نماید .(3)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اقتصاد و میانه روی، مال کم را برکت می دهد.
و فرمود: کسی که به خوبی اقتصاد را رعایت نکند، اسراف او را هلاک
خواهد نمود(4)
و فرمود: کسی که با اقتصاد زندگی کند همواره بی نیاز خواهد بود.
ص: 599
عبد الرحمان گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: معنای آیه «وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ»چیست؟ فرمود: معنای آن این آیه است«وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا » يعني الوسط (1).
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (بقره/ 220)
در تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام نقل شده که چون آیه «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا»(2) نازل شد، هرکسی یتیمی نزد او بود، او را از زندگی خود خارج نمود، و سپس مردم نسبت به خارج نمودن يتيمان از خانه خود، از رسول خدا صلی الله علیه و آله این سؤال نمودند و این آیه نازل شد.
در تفسیر مجمع البيان امام صادق از پدرخود امام باقر علیهما السلام نقل نموده که فرمود: هنگامی که آیة « وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ » نازل شد، مردم از زندگی با یتیمان کراهت پیدا کردند و این برای یتیمان سخت شد از این رو نزد رسول خدا شکوه نمودند و این آیه نازل شد(3)
درکتاب کافی و تفسیر عیاشی امام صادق علیه السلام در معنای «قُلْ إِصْلاحُ لَهُمْ خَيْرُ ...» فرمود: مقداری از اموال يتيم ها - که به قدرنیازشان باشد- با مقداری از مال خود - که به اندازه نیازتو است را به مخلوط می کنی و با یتیم زندگی می کنی. راوی می گوید: گفتم: اگر یتیم ها برخی صغیر و برخی کبیر باشند و برخی لباس بیشترو
ص: 600
بهتری نیاز داشته باشند و یا بعضی از آنان از سهم غذای دیگری بخورد و اموالشان مساوی باشد من چه کنم ؟ امام علیه السلام فرمود: در مورد لباس، هرکدام قیمت لباس خود را می پردازد و اما در مورد خوارک، همگی بر سر یک سفره می نشینند و بسا صغیر همانند کبیر غذا می خورد(1).
و در روایت دیگری فرمود: چیزی از اموال یتیمان را کم نکند (و برای خود بر
ندارد) که آتش خواهد بود.
و در کافی وتفسیر عیاشی نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده که به آن حضرت گفته شد: ما میهمان براد رمان در خانه ایتام می شویم و بر روی فرش آنان می نشینیم و خادم آنان برای ما آب وغذا می آورد که آمیخته به مال ایتام است، نظر شما چیست؟ امام علیه السلام فرمود: اگر در رفتن شما به خانه ایتام منفعت و بهره ای برای آنان باشد باکی نیست و اگر برای آنان ضرر وزیان داشته باشد، حرام خواهد بود. سپس آیه «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ »(2) راتلاوت نمود و فرمود: این مسأله برای شما پوشیده نیست و خداوند فرموده است: «وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» (3). ..
ص: 601
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه ««وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» نقل شده که فرمود: کسی که از اموال يتيم مراقبت می کند، اگر در مضیقه باشد می تواند به طور متعارف (و عادلانه) از مال یتیم بخورد، و اگر مال يتيم ناچیز باشد، نباید ذره ای از آن را تصرف کند. راوی گوید: گفتم: معنای وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدَّيْنِ » چیست؟ فرمود: از مال آنان به اندازه نیازشان و از مال خود به اندازه نیازت جدا می کنی و سپس همگی مصرف می کنید ...(1).
امام باقر علیه السلام می فرماید: مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول الله برادرم از دنیا رفت و فرزندان او یتیم شدند و او تنها گوسفندان و چهار پایانی را باقی
ص: 602
گذارده است؟ آیا من می توانم از آن ها استفاده بکنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر حوض علوفه آن ها را کاهگل و تعمیر می کنی، و چهارپایان او را که فرار کرده اند باز می گردانی و به چرا می بری، می توانی از شیر آن ها بنوشی، اما نباید همه شیر آنها را بدوشی که برای بچه های چهارپایان چیزی نماند. سپس فرمود: «وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ»(1).
محمد بن مسلم گوید: امام باقر علیه السلام [درذیل روایت دیگری ] فرمود: «وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ»(2). یعنی کسی که غنی و بی نیاز است نباید از مال یتیم بخورد و کسی که فقیر و نیازمند است باید به اندازه نیاز بخورد و سپس این آیه را تلاوت نمود: «وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» (3).
مؤلف گوید: آنچه نقل شد حاصل تمام روایاتی است که درباره خوردن اموال یتیم وارد شده است. و بعضی از روایات گذشته در ترجمه تقدم و تأخر پیدا کرده و برخی ترجمه نشده و برخی از ترجمه ها بدون متن آمده ولكن همه آنها در کتب حدیث موجود است.
ص: 603
وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (221)وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ (222)نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (223)وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (224)لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (225)لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (226)وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (227)وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (228)الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا
ص: 604
يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (229)فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (230)
«نکاح» به عقد نکاح گفته می شود و به عمل زناشویی نیز گفته می شود، و بعضی گفته اند: اصل لغت به معنای زناشویی بوده است و در اثر کثرت استعمال به عقد نیز نکاح گفته اند، و «نکح نکح» به معنای ازدواج کردن است، و «أنكح» به معنای به ازدواج درآوردن دختران و پسران است، و «محيض» مصدر حاضت المرأة حيضا و محیضا و محاضا است، و «اعتزال» به معنای تنخی و دوری کردن است، و اعتزال والی به معنای دوری او از ولایت است، و «ظهر» خلاف دنس و چرکی است و به معنای اسمی و وصفی استعمال می شود، مانند « وَ أَنْزَلْنا الْمَاءُ ماءً طَهُوراً » و «تطهرت المرأه طهورا حسنا»، و « عرضة» چیز را گویند که صلاحیت برای کاری داشته باشد، مانند این که گویند: «هذه المرأة عرضة للنكاح، و الدابه عرضة للسفر» یعنی معدة له، و يمين وقسم وحلف به یک معناست، و «لغو» کلامی را گویند که فائده ای در آن نباشد، و «ألغى الكلمة» إذا طرحها، و «لاغية » کلمه زشت را گویند، و «ایلاء» به معنای قسم بر ترک وطی زوجه است و «قروء» جمع قرء است، و «أقرأت المرأة» إذا حاضت، و «قرء» به معنای طهر نیز آمده است، و «بعولة» جمع بعل به معنای زوج است، و زوج را بعل گویند؛
ص: 605
چراکه او علو برزن دارد به خاطر مالکیت بضع او، و بعل الرجل یعنی استعلی تكبرا، و «امساک خلاف اطلاق است، و ممسک به معنای بخیل است، و
«تسريح» به معنای اطلاق است.
با زنان مشرک ازدواج نکنید تا ایمان بیاورند، وکنیزمؤمن بهتراز زن آزاد مشرک است، هرچند زیبایی اوشما را به شگفت آورده باشد، و به مردان مشرک زن ندهيد تا ایمان بیاورند، برده مؤمن بهتر از مرد آزاد مشرک است، گرچه شما را به شگفت آورد، (چرا که) آنان شما را به (طرف) آتش دعوت می کنند، و خداوند شما را به بهشت وآمرزش دعوت می نماید، او آیات خود را برای مردم بیان می کند، تا شاید متذكر شوند (221) ای رسول من از تودرباره حيض (وعادت ماهیانه زنان) سؤال می کنند، بگو: آن رنج (و بیماری) است پس شما در آن حالت از (آميزش با) زنان کناره گیری کنید، تا پاک شوند و چون پاک شدند (و غسل کردند). همان گونه که خدا به شما امر نموده با آنان آمیزش کنید، خداوند توبه کنندگان وپاکیزگان را دوست می دارد (222) زنان شما کشتزارشما هستند، پس شما هرزمان که می خواهید به کشتزارخود وارد شوید، و برای آخرت خود توشه ای پیش فرستيد، وازخدا بترسيد، وبدانيد که او را ملاقات خواهید نمود، و(ای رسول من) مؤمنین را بشارت ده (223) و خدا را دستاویز سوگندهای خود قرارندهید تا (به این بهانه) از نیکوکاری وپرهیزکاری واصلاح بين مردم خودداری کنید همانا خداوند شنوا و داناست (224) خداوند شما را به سوگندهای لغوتان مؤاخذه نمی کند و لكن شما را به آنچه از روی عمد دردل های خود عزم نموده اید مؤاخذه خواهد نمود و خداوند آمرزنده و حکیم است (225) کسانی که سوگند برترک همبستری با زن های خود می خورند، چهارماه است ، پس اگر به آتشی رو آورند خداوند آمرزنده و مهربان است (226) واگرتصمیم طلاق گرفتند خداوند شنوا و داناست (227) زن های طلاق داده شده باید به مدت سه پاکی انتظار بکشند، واگربه خدا وقيامت ایمان دارند، نباید آنچه خداوند در رحم آنان آفریده است را کتمان کنند و شوهرانشان سزاوارترند که در
ص: 606
زمان عده به آنان بازگردند، اگرهدف شان آشتی واصلاح باشد و همان گونه که مردان بر آنان حقوقی دارند آنان نیز بر مردان حقوقی دارند و مردان را فضیلتی است برزنها و خداوند عزيزو حکیم است (228) طلاق (رجعی) دوبار است و پس از آن یا مرد باید با همسر خود به خوبی زندگی کند ویا او را به شایستگی (طلاق دهد و) آزاد نماید (وگرنه گناهکار خواهد بود) و برای شما حلال نیست که پس از طلاق چیزی از مهری که به آنان داده اید پس بگیرید، مگر آن که (طرفين) دربه پاداشتن حدود خدا بيمناک باشند واگر چنین بود، زن می تواند (برای نجات خود) چیزی بدهد (تا او را طلاق بدهند) وگناهی بر آنان نیست و این است حدود الهی وشما نباید از ان تجاوز کنید، و کسانی که از حدود الهی تجاوز کنند ستمکار خواهند بود (229) و اگر(شوهر برای بار سوم) او را طلاق گفت، پس از آن، دیگر(آن زن) برای او حلال نیست، تا این که با شوهری غیر از او ازدواج کند (و با او همخوابگی نماید). پس اگر(شوهردوم) وی را طلاق گفت، اگرآن دو(همسر سابق) پندارند که حدود خدا را برپا می دارند، گناهی برآن دو نیست که به یکدیگر بازگردند. واینها حدود لاحكام الهی است که آن را برای قومی که می دانند، بیان میکند (230)
وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ(بقره/ 221)
حسن بن جهم گوید: حضرت رضا علیه السلام به من فرمود: ای ابامحمد آیا مردی که همسر مسلمان دارد، می تواند با زن مسیحی ازدواج کند؟ عرض کردم: فدای شما شوم پاسخ من در محضر شما چه معنایی دارد؟ فرمود: تو نظر خود را بگو، چرا که
ص: 607
نظر توهمان نظر ماست، عرض کردم: جایز نیست مردی که همسر مسلمان دارد با زن مسیحی ازدواج کند، فرمود: دلیل آن چیست؟ عرض کردم سخن خداوند که می فرماید: «وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» فرمود: نظرتودرباره آیه«وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ»(1) چیست؟ عرض کردم: این آیه به وسیله آیه «وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ» نسخ شده است. پس امام علیه السلام لبخندی زد و سکوت نمود(2)
در تفسیر مجمع البیان نیز آمده که ابوالجارود از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: آیه «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ» به وسیله آیه «وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» و آیة «وَ لَا تُمْسِكُوا يَعْصِمُ الْكَوافِرِ
» نسخ شده است(3).
مؤلف گوید: و عجیب آن است که در تفسیر صافی از تفسیر قمی نقل شده که آیه «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ» ناسخ آیه «وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» می باشد!!(4).
ص: 608
برخی از مفترين گویند: بین آیات یاد شده تعارض وتنافی نیست و نسخی نیز
واقع نشده است.
صاحب تفسير أطيب البيان گوید: همه مسلمانان اجماع واتفاق دارند که ازدواج با مشرک حرام است چرا که خداوند می فرماید: «وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ...» و اخبار فراوانی نیز دلالت بر آن دارد، و مراد از مشرک کافر و هرکسی است که بت و امثال آن را می پرستد، واما ازدواج با اهل کتاب مانند یهود و نصاری ومجوس محل اختلاف است و اخبار نیز در این باره مختلف است و منشأ اختلاف استفاده از آیات شریفه قرآن است. (همان گونه که گذشت).
تا این که گوید: «تحقیق این است که بین آیات شریفه یاد شده تنافی و تباینی نیست تا نیاز به التزام به نسخ شویم بلکه جمع بین آنها ممکن است، زیرا لفظ مشرک و مشرکات گرچه به دلیل آیه «وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ»و آیه «وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ»و آیه «وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ»(1). و آیات دیگر شامل يهود و نصاری می شود ولكن تسمية اهل کتاب به نام مشرکین در قرآن ظاهر نیست، بنابراین آیه بقره«وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ...» در بیان تحریم ازدواج با مشرکات غیر اهل کتاب است و آیة مائده «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي
ص: 609
أَخْدَانٍ»(1) حليت زنان محصنة أهل کتاب را با شرائط مذکور بیان می کند.
ثانيا برفرض که «المشركات» شامل اهل کتاب هم بشود، لفظ نکاح در آیه «وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ...» ظهوردردوام دارد، و در آیه مائده لفظ نکاح نیست و مجرد حليت ذکر شده است و در مقام بیان حلیت هم نیست که اطلاق داشته باشد بلکه في الجمله اثبات حليت می کند و قدرمتيقن آن عقد موقت است به قرینه «إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» که تعبیر به اجرت و مزد نموده است و اگر بگوئیم: آیه بقره مطلق است و شامل عقد موقت نیز می شود آیه مائده مقيد آن خواهد بود، واما راجعه به قسمت دوم آیه بقره که دال بر حرمت ازدواج زن مسلمان با مرد مشرک است آیه مائده مخالفتی با آن ندارد.
واما آیه ممتحنه«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ »(2) قسمت اول آن کاملا صراحت دارد که زن مؤمنه را به مرد کافر نمی توان تزويج نمود و زنان کاراگر مسلمان شوند نباید به شوهران کافر خود بازگردانده شوند و این قسمت با آیه بقره کاملا موافقت دارد و با آیه مائده نیز منافاتی ندارد.
واما جمله «لَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ» ممکن است نهی از بقای بر ازدواج سابق زنان کافره اعم از مشرکه وكتابته باشد چنان که در تفسیر قمی از امام باقر علیه السلام درذیل این آیه روایت شده که فرمود: «هرکس زن کافره ای نزد او باشد باید اسلام را بر او عرضه کند و اگر پذیرفت ازدواج او ادامه خواهد یافت و همسر او خواهد بود وإلا همسراو نخواهد بود و غریبه حساب می شود، از این رو خداوند می فرماید: «وَلَا
ص: 610
تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ. بنابراین ظهوری در منع از ازدواج ابتدایی زن های اهل کتاب ندارد». تا این که گوید: وبالجمله: از همه آیات استفاده می شود که زن مؤمن را نمی توان به مرد کافر تزويج نمود خواه مشرک باشد و خواه اهل کتاب باشد، و نیز مسلمان نمی تواند زن کافره را به عقد دائم خود درآورد چه آن زن مشرک باشد و چه اهل کتاب باشد و زن مشرک را حتی به عقد موقت نیز نمی توان در آورد و لكن مسلمان می تواند زن کتابیه یعنی یهودیه یا نصرانیه را به عقد موقت خود در آورد ...(1).
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ *نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (بقره/ 222 - 223)
در کتاب کافی نقل شده که از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا مرد از همسر خود در حال حیض چه بهره ای می تواند ببرد؟ امام علیه السلام فرمود: هر بهره ای را می تواند ببرد مگر عمل زناشویی را.
و در روایت دیگری آمده که هر بهره ای را می تواند ببرد مگر از محل خون
(حيض).
ودر کافی نیز نقل شده که از آن حضرت سؤال شد: آیا اگرزن پاک شده و هنوز غسل حیض نکرده است همسر او می تواند با او عمل زناشویی انجام بدهد؟
ص: 611
امام علیه السلام فرمود: اگر همسر او بی تاب است، باید او را امرکند تا محل خون را بشوید و سپس با او عمل زناشویی انجام بدهد.
و در روایتی فرمود: بهتر است صبر کند تا او غسل حیض ویا تیمم نماید(1).
از امام صادق علیه السلام از تفسیر آیه شریفه «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» سؤال شد: آیا مرد می تواند در ایام حیض از عقب با همسر خود آمیزش کند؟ امام علیه السلام فرمود: اگر همسر او راضی باشد مانعی ندارد. راوی می گوید: گفتم: پس معنای آیه «فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ» چیست؟ امام علیه السلام فرمود: این (که خداوند می فرماید: از فرج با همسر خود آمیزش کنید) مربوط به زمانی است که می خواهید فرزندی از او به دست آورید وگرنه خداوند فرموده است: «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ»(2).
عبدالله بن ابی یعفورگوید: از امام صادق علیه السلام درباره همبستر شدن مرد با زن خود از عقب سؤال کردم، فرمود: مانعی ندارد و سپس این آیه را تلاوت نمود «نِسَاؤُكُمْ
ص: 612
حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ»(1).
ولكن در برخی از روایات آمده که مقصود از «أَنَّى شِئْتُمْ» زمان همبستر شدن است و همبستر شدن از عقب حرام است، مانند روایت زراره از امام باقر علیه السلام که فرمود: «أَنَّى شِئْتُمْ مِن قَبل»(2)
ابوبصیر می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا مرد می تواند از عقب با همسر خود همبستر شود؟ پس امام علیه السلام اظهار کراهت نمود و فرمود: «و ایاکم و محاش النساء» (يعنى أدبارهن) و سپس فرمود: معنای آیه «ِنسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» این است که شما هر ساعت و هر زمانی، می توانید با همسران خود از جلو آمیزش کنید(3).
معمر بن خلاد گوید: حضرت رضا علیه السلام به من فرمود: مخالفين ما درباره آمیزش با زنان از عقب چه می گویند؟ عرض کردم: شنیده ام اهل مدینه آن را جایز می دانند. فرمود: یهودیان می گفتند: اگر کسی از عقب با همسر خود آمیزش کند فرزند او احول ولوچ به دنیا می آید. از این رو خداوند در پاسخ آنان فرمود: «ِنسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» یعنی از پشت یا جلو ولکن درفرج نه درنشیمن.
ص: 613
این روایت از امام حسن مجتبی واز امام صادق علیهما السلام نیز نقل شده است (1).
مؤلف گوید: حدود سی روایت درباره جواز و عدم جواز آمیزش با زن از عقب (یعنی دبر) وارد شده است و در بین آن ها روایات صحیح زیاد دیده می شود و به سختی می شود وجه جمعی برای آن ها پیدا نمود از این رو فقها نیز اختلاف پیدا کرده اند و بعضی گفته اند: هردودسته روایت را می توان به روایت اول که می فرماید: اگر زن راضی بودجایز است و اگر راضی نبود جایز نیست تقیید نمود. (از این رو در بعضی از روایات آمده «لاتؤذها» والله العالم.
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ».
در کتاب کافی و تفسیر عیاشی نقل شده که جميل بن دراج گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ»فرمود: مردم مسلمان قبل از نزول این آیه به وسیله پنبه و سنگ محل بول و غائط خود را تطهیر می کردند، و سپس دستور وضو (و شتسشوی با آب ) - که روش پسندیده است - آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد تا مردم با آب خود را تطهیرو پاک نمایند و خود نیز چنین می نمود و پس از آن آیه «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» نازل شد(2)
ص: 614
رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمود: ... اگر شما گناه نکنید و توبه و استغفار ننمایید خداوند خلق دیگری را خواهد آفريد، تا گناه کنند و پس از آن توبه واستغفار نمایند و خداوند آنان را بیامرزد. سپس فرمود: مؤمن همواره آزموده می شود وگناه می کند و توبه می نماید و خداوند توبه او را می پذیرد، از این رو فرموده است :«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» و نیز فرموده است: «اسْتَغْفِرُوا ربکم ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ »(1).
امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند از توبه بنده خود بیش از کسی که در شب تاریک زاد و توشه و راحله خود را گم کرده باشد و سپس پیدا کند (و از مرگ نجات یابد) خشنود می شود (2).
وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره / 224)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: اگر دعوت شديد، تا بین دو نفر را اصلاح
ص: 615
دهید نگویید: من سوگند یاد کرده ام که از این گونه کارها نکنم(1).
ودرسخن دیگری فرمود: با نام خدا سوگند نخورید، چه راستگو باشیدو چه دروغگو (2)
امام صادق علیه السلام به سدیر صیرفی فرمود: ای سدیر! کسی که با نام خدا به دروغ سوگند یاد کند کافر شده است و اگر راستگو باشد گنهکار شده است چرا که خداوند می فرماید: «وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ»(3).(4)
از امام باقر و امام صادق علیهما السلام در تفسیر این آیه نقل شده که فرمودند: این آیه مربوط به کسی است که بین دو نفر را اصلاح می دهد و بارگناه بین آنان را به دوش می گیرد(5)
محمد بن مسلم گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: مقصود این است که کسی سوگند یاد کند که با برادر و یا مادر و یا ارحام دیگر خود سخن نگوید(6).
ص: 616
لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (بقره / 225)
مسعدة بن صدقه گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: مقصود از «لغو» این است که کسی بگوید: «لاوالله و بلى والله» و قصد جدی برای سوگند نداشته باشد، (و معامله ای را ثبت نکند)(1).
در تفسیر عیاشی از ابی الصباح نقل شده که گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیراین آیه فرمود: مقصود این است که کسی بگوید: «لا والله، وبلى والله» وقصد سوگند نداشته باشد و با قرار و معامله ای را نخواهد اثبات نمايد(2). لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره/ 226 - 227)
على بن ابراهیم قمی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «ایلاء» این است که مرد سوگند یاد کند بر ترک مجامعت با همسر خود، پس اگرزن صبرکند، حق او خواهد بود و اگر از مرد خود نزد امام وحاكم شکایت کند، حاکم آن مرد را چهار ماه مهلت میدهد، و پس از آن به او می گوید: یا باید به همسر خود بازگردی ویا او را
ص: 617
طلاق بدهی و اگر امتناع نمود، او را برای همیشه حبس می نماید.(1)
و در کافی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده که فرموده اند: اگر مرد برترک مجامعت با همسر خود سوگند بخورد، زن تا چهار ماه حق ندارد سخنی بگوید، و مرد را نیزگناهی نیست و اگر چهارماه بگذرد و مرد با همسر خود همبستر نشود وزن راضی باشد و سخنی نگوید، گناهی بر مرد نیست، و اگر زن پس از چهار ماه به امام و حاکم شرعی شکایت کند، حاکم به آن مرد می گوید: یا باید به همسر خود بازگردی و با او مجامعت کنی و یا او را طلاق بدهی وطلاق این است که همسر خود را رها کند تا حیض شود و پاک گردد و سپس او را طلاق بدهد و در عده طلاق -که سه طهراست - مرد حق رجوع به همسر خود را دارد، و این معنای ایلائی است که در کتاب خدا و سنت رسول او صلی الله علیه و آله آمده است(2)
روایات دربحث «ایلاء» زیاد است و خلاصه همه آنها آنچه است که دردو حدیث فوق بیان شد. و احکام و فروعات آن در رسائل فقهيه به طور مبسوط بيان گردیده است.
ص: 618
وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا(بقره / 228)
از روایات استفاده می شود که «قرء» به معنای طهرو پاکی زن از آلودگی ماهیانه اوست؛ و سه طهر، با رؤیت اولین قطره خون حیض سوم کامل می شود و زن از عده خارج می گردد؛ سه «قرء»، مربوط به زنی است که صاحب عادت معينه باشد واما زنی که صاحب عادت نیست عده او سه ماهاست.
محمد بن مسلم گوید: از امام باقر علیه السلام درباره مردی که همسر خود را طلاق داده بود، سؤال کردم: آن زن چگونه و در چه زمانی از شوهر خود جدا می شود وعده او کامل می گردد؟ فرمود: هنگامی که حیض سوم را ببیند..
زراره می گوید: امام باقر فرمود: زن مطلقه (صاحب عادت) هنگامی که اولین قطره خون حیض سوم را می بیند عده او تمام می شود و همسر او حق رجوع به او را ندارد) (1)
عبدالرحمان بن ابی عبدالله گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: زن مطلقه هنگامی که حیض سوم را می بیند از عده خارج می شود و مالک خود می گردد (و مرد حق رجوع به او را ندارد)(2).
زراره نیز می گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: «أقراء» به معنای اطهار است، و «قرء» ما
ص: 619
بین دو حیض را می گویند (1).
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسير ولا يحل له أن يكن ما خلق الله في أحايره) فرمود: یعنی زنهای مطلقه (وغير مطلقه) حق ندارند فرزندی که از شوهر خود در رحم دارند را کتمان نمایند، تا شوهرانشان از حمل آنان آگاه نباشند و نتوانند بعد از طلاق به آنان رجوع نمایند، درحالی که شوهران آنان قبل از وضع حمل حق دارند که از طلاق خود رجوع نمایند (2)
وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (بقره/ 228)
مرحوم صدوق در کتاب فقیه از محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: چندین حق بر او دارد: زنی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت : یا رسول الله حق مرد بر همسر خود چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله
فرمود: 1. از او اطاعت کند، 2. نافرمانی از اونکند، 3. بدون اجازه او (از مال او) صدقه ندهد، 4. بدون اجازه او روزه مستحبی نگیرد، 5. از بهره گیری او جلوگیری نکند، گرچه بر پشت شتری باشد، 6. بدون اجازه او از خانه خارج نشود، و اگر بدون اجازه همسر خود از خانه خارج شود، ملائکه آسمان و ملائکه زمین وملائكه غضب وملائكه رحمت او را لعنت می کنند تا هنگامی که به خانه بازگردد؛ آن زن گفت: یا رسول الله چه کسی بیش از
ص: 620
همه بر مرد حق دارد؟ فرمود: پدراو. آن زن گفت: چه کسی بیش از همه برزن حق دارد؟ فرمود: همسر او. آن زن گفت: در مقابل حقوقی که شوهر من برمن دارد، من چه حقوقی براو دارم؟ فرمود: حقوق تویک صدم حق او نیست. آن زن گفت: سوگند به خدایی که تو را به حق به پیامبری مبعوث نموده است، هرگز اجازه نمی دهم که با مردی ازدواج کنم و او چنین حقوقی را بر من پیدا کند(1).
مرحوم کلینی درکتاب کافی می فرماید: (باب حق المرأة على الزوج) وسپس
روایاتی در ذیل آن بیان نموده که به برخی از آنها اشاره می شود.
اسحاق بن عمارگوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: حق زن بر شوهر خود چیست که اگر انجام بدهد مرد نیکوکاری خواهد بود؟ امام علیه السلام فرمود: باید غذا و پوشاک او را تأمین کند و اگر خطا و جهالتی انجام داد از او بگذرد، (تا همسر نیکی برای او بوده باشد)(2).
ص: 621
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل به قدری به من نسبت به زن سفارش نمود که من گمان کردم: طلاق دادن زن شایسته نیست مگر آن که کار خلاف عفتی انجام داده باشد.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: درباره دو ضعیف از خدا بترسید، 1. يتيم ها، 2.زن ها. سپس فرمود: زن ها باید پوشیده و مستور باشند «وإنما هن عورة»(2).
مؤلف گوید: زیباترین سخن درباره حق زن کلام خداست که می فرماید:
«وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ».
یعنی با آنان نیکو و پسندیده زندگی و معاشرت داشته باشید.
الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (بقره / 229)
آری طلاق دادن زن تا دو مرتبه حلال است و مرد در عده طلاق (رجعی) می تواند همسر خود را بازگیرد و با او ادامه زندگی بدهد و اگر چنین نکرد و مدت عده به پایان رسید حقی به او ندارد جز آن که آن زن راضی به ازدواج مجدد باشد، خلاصه این که اگر مرد در عده طلاق اول مراجعه نمود و باز همسر خود را طلاق داد
ص: 622
و باز در عده طلاق دوم مراجعه نمود گناهی نکرده است، ولكن اگر برای مرتبه سوم باز طلاق بدهد گناه کرده و حق رجوع ندارد، مگر آن که آن زن پس از عده طلاق سوم با مرد دیگری ازدواج نماید و آن مرد با او همبستر شود و سپس او را طلاق بدهد و عده او بگذرد و آن زن راضی شود که باز با همسر پیشین خود ازدواج نماید. و این ماجرا اگر سه مرتبه تکرار شود، آن زن برای همیشه بر آن مرد اول حرام خواهد بود، آنچه گفته شد حاصل آیات و روایاتی است که در تفسیر آیات، وارد شده و فقهای شیعه طبق آن فتوا داده اند و ما یکی از روایات این مسأله را برای روشن شدن معنای این آیه نقل می کنیم.
ابوبصیر می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: زنی که پس از طلاق، برای شوهر خود هرگز حلال نمی شود تا با مرد دیگری ازدواج کند، زنی است که مرد، او را طلاق بدهد و سپس رجوع کند، و باز طلاق بدهد و باز رجوع کند، و اگر بار سوم او را طلاق بدهد، آن زن بر شوهر خود حرام می شود مگر آن که با مرد دیگری ازدواج دائم نماید (و آن مرد دوم با او همبستر شود و سپس او را طلاق بدهد، وعده او بگذرد) چرا که خداوند می فرماید: «الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» طلاق سوم است. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند فرموده است: «فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ » یعنی اگر بار سوم همسر خود را طلاق داد برای او حلال نمی شود تا این که آن زن با مرد دیگری ازدواج کند و اگر مرد دوم او را طلاق داد (پس از گذشت عده) بازآن زن می تواند با شوهر پیشین خود ازدواج نمايد(1).
ص: 623
«وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا...»
این قسمت مربوط به این است که مهريه زن باید به او پرداخت شود و مرد نمی تواند پس از طلاق چیزی از آن را پس بگیرد،گرچه مهریه سنگین و به اندازه قنطارباشد، بلکه اگر زن و مرد چیزی را به همدیگر بخشیده باشند نمی توانند از بخشش خود بازگردند، چرا که خداوند می فرماید:«وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا». آری اگر زن با میل و رضایت خود چیزی از مهر خویش را ببخشد، حلال و گوارا خواهد بود چنان که خداوند می فرماید: «إِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا »
زراره می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: نباید مرد چیزی را که به همسر خود می بخشد و می دهد، پس بگیرد و نیز زن نباید چیزی را که به همسر خود می بخشد پس بگیرد، چرا که خداوند می فرماید: «فلا تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا» (آری اگر با رضایت باشد مانعی ندارد) چنان که خداوند می فرماید: «فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا » واین شامل مهره و بخشش نیز می شود(1).
إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ» .
این قسمت مربوط به طلاق خلع و مبارات است و حاصل آن این است که اگر بإحساني »
ص: 624
ترس این باشد که زندگی خانواده با رعایت حدود ودستورات الهی ادامه پیدا نکند، مانعی نیست که زن چیزی از مهر، و یا همه مهر خود را بدهد تا مرد او را طلاق خلعی و یا مباراتی بدهد و دیگر مرد بر زن حقی نداشته باشد و این عمل برای هردو جایز و حلال خواهد بود.
امام صادق علیه السلام می فرماید: طلاق خلعی این است که زن به مرد بگوید: من به هیچ سوگندی درباره تو وفا نمی کنم، و بدون اجازه تو از خانه خارج می شوم، و در بستر توبا دیگران همبستر می شوم، وباتو آمیزش نخواهم نمود. ویا بگوید: از دستورات تو پیروی نمی کنم تا مرا طلاق بدهی. در این صورت بر مرد حلال است که همه مهریه و اموالی که به او بخشیده است را پس بگیرد و او را طلاق خلعی بدهد یعنی هنگامی که هر دو به طلاق راضی شدند، مرد می تواند او را در حال پاکی وحضور شهود (عادل) طلاق بدهد، واین طلاق، باین و غیرقابل رجوع خواهد بود، و اگر هردو راضی شوند باز می توانند با همدیگر ازدواج نمایند ...(1).
«تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ».
محمد بن مسلم گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: خداوند بر مرد زناکار خشم دارد و مجازات وحد او را یکصد ضربه شلاق قرارداده است و هرکس مورد خشم خدا باشد و به جای توبه و بازگشت از گناه گناهان بیشتری انجام بدهد،
ص: 625
من از او بیزار هستم وآية «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا» به همین معناست (1).
فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (بقره/ 230)
در کتاب کافی نقل شده که به امام صادق علیه السلام گفته شد: مردی همسر خود را سه بوده تا برای شوهر اول حلال شود، پس مردی با آن زن ازدواج موقت نموده آیا بعد از گذشت ازدواج موقت آن مرد اول می تواند با آن زن ازدواج نماید؟ امام صادق علیه السلام فرمود: آن زن با ازدواج موقت برای مرد اول حلال نمی شود و باید با مرد دوم ازدواج دائم نماید (و آن مرد با او همبستر شود و سپس او را طلاق بدهد و پس از گذشت عده طلاق آن مرد اول می تواند با او ازدواج نماید).
ابوبصیر گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: کدام زنی است که پس از طلاق، با شوهر خود نمی تواند ازدواج کند تا مرد دیگری با او ازدواج نماید؟ - امام علیه السلام فرمود: او زنی است که او را طلاق دهند و سپس همسراو، درعده، رجوع کند و سپس او را
ايا
.. عن محمد بن مسلم عن أبي جعفر علیه السلام في قول الله تبارك وتعالی: «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» فقال: إن الله غضب على الزاني فجعل له جلد مائة فمن غضب عليه فزاد فأنا إلى الله منه بريء، فذلك قوله «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا». (همان، ح 368)
ص: 626
طلاق بدهد و باز در عده، به او رجوع کند و سپس برای بار سوم او را طلاق بدهد (که در این صورت این زن اگر با غیر شوهر اول خود ازدواج نکند و شیرینی آمیزش با او را آن شوهردوم نچشد، بر شوهر اول خود حلال نمی شود)(1).
مؤلف گوید: روایات در این مسأله فراوان است و به خاطر اختصار به همین اندازه بسنده شد.
ص: 627
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (231)وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (232)وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَكُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (233)وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (234)وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ
ص: 628
سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِنْ لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفًا وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (235)لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ (236)وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (237)
«أجل» به معنای پایان مدت و عاقبت امور است، و مراد از «معروف» در این جا چیزی است که عقل و شرع آن را صحیح می داند، و نقیض آن منکر است که عقل و شرع آن را صحیح نمی داند، و «عضل» به معنای حبس و یا منع است، و بعضی گفته اند: به معنای ضیق و سختی است، و امر معضل یعنی کاری که به خاطر سختی غیرقابل انجام است، و «عضل المرأة بعلها عضلا»، إذا منعها من التزویج ظلمة، و «رضع» مکیدن پستان را گویند، و «أرضعت المرأة فهى مرضعة» یعنی زن فرزند خود را شیر داد، و «رضع و رضاعة» مصادر آن است، و «حول» به معنای یک سال است، و «كسوة» مصدر كسوته می باشد، و به معنای لباس نیز می آید، و «تکلیف» به معنای الزام به عمل شاق است، و تكلف به معنای تحمل کار سخت است، و مقابل آن «سعة» به معنای وسع و طاقت است، و «وصال» به معنای فطام و جدا شدن مولود از شیر است، و «فصيلة الرجل» فرزند آن مرد است، و اصل لغت به معنای فراق و جدایی است، و «تشاور» مأخوذ از شور به
ص: 629
معنای به دست آوردن عسل است، و « مشورت» به معنای استخراج رأی و نظر دیگران است، و «یذر و يدع و يترک» به یک معناست و «یذر » ماضی ندارد، و «تربص» به معنای انتظار است، و «أجل» انتهای مدت است و «خبير» عالم به
خبر را گویند، و «تعريف» ضد تصريح است و «خطبة» خواستگاری است و «خطبه» به معنای وعظ است، و «الإكنان» الستر للشيء والكن الستر و الفرق: أن في الإكنان الإضمار في النفس، و «الكن» في معنى الصون و « بيض مكنون» یعنی بيض مستورة، و «السر» على ثلاثة أوجه: الإخفاء في النفس، و الشرف في الحسب، و الجماع في الفرج، و «العزم» عقد القلب على أمر تفعله، وفي الحديث: «خیر الأمور عزائمها» یعنی ما أكدت عزمك عليه، و «العقدة » از عقد به معنای بستن و گره زدن است، و «عقد اليمين» به معنای سوگند جدی در مقابل یمین لغو است، و «موسع » کسی را گویند که دارای وسعت مالی است، و «مقتر» خلاف آن است، و « أوسع الرجل» إذا كثر ماله واتسعت حاله وأقتر الرجل إذا افتقر و قتره إذا ضيقه في الإنفاق .
هنگامی که شما زنان را طلاق داديد وعده آنان به پایان رسید، آنان را یا به نیکی نگهدارید و یا آزادشان کنید و با آزاروزیان رساندن، آنان را نگه ندارید تا به حقوقشان تعدی کنید، و هرکس چنین کند به خود ستم کرده ، و آیات خدا را به مسخره نگیرید، و نعت های خدا وكتا وحكمت را که برشما فروفرستاده بیاد بیاورید، و از خدا بترسید و بدانید که او به هر چیزیداناست (231) هنگامی که عده زنها تمام می شود، آنان را از ازدواج - (با همسران پیشین) که عاقلانه با آنها توافق پیدا کرده اند - منع نكيد او مشکلی برسرراه آنان ایجاد نمایید این موعظه ای است ازناحية [خداوند] به کسانی که ایمان به خدا وقيامت دارند و شما باید خیرخواه برادران و خواهران دینی خود
ص: 630
باشید) و این برای پاکی وطهارت باطن شما (ازهرچیزی) مؤثرتر خواهد بود و خداوند (مصالح شما را )می داند و شما (مصالح خود را نمی دانید) (232) مادران اگربخواهند دوران شیرخوارگی را کامل کنند باید فرزندان خود را دوسال تمام (قمری) شیر بدهند و پدران باید خوراک و پوشاک آنان (= مادران) را به شایستگی تأمین نمایند، وهیچکس جز به اندازه توان مكلف نیست، وهیچ مادری نباید به سبب فرزند خود زیانی ببیند، و هیچ پدری نیز نباید به خاطر فرزندش زیانی ببند، وهمين تكليف به عهده وارث نیز می باشد (یعنی وارث باید خوراک و پوشاک مادر را در ایام شیردادن تأمین نماید) و اگر (پدر و مادر) بخواهند با رضایت وصوا بدید یکدیگرکودک را زودتر از شیربازگیرند گناهی بر آنان نیست، و اگر شما بخواهید برای فرزندان خود دایه ای بگیرید گناهی بر شما نیست، به شرط آن که اجرت آن دایه را به شایستگی بپردازید و از خدا بترسيد و بدانید که اوبه کرده های شما بیناست (233) کسانی که فوت می کنند و همسرانی بر جای می گذارند، همسران آنان باید چهارماه وده روزعده نگهدارند (وبا کسی ازدواج نکنند) و چون مدت عده به پایان رسید باکی نیست که آنان درباره خود عاقلانه تصمیم بگیرند و خداوند به آنچه شما انجام می دهید آگاه است (234) (در مورد زن های مطلقه قبل از گذاشتن عده) تعريض شما به خواستگاری از آنان ويا آنچه درباطن شما نسبت به آنان می گذرد، باکی برشما نیست و خداوند می داند که شما آن زنهای مطلقه را، در یاد خود می آوريد، ولكن نباید با آنان قرار ووعده سری بگذاريد، جز آن کسی که سخن پسندیده ای را مطرح کنید و نباید عقد زناشویی را تعیین کنید، تا زمانی که عده آنان سرآید (و قرارداد عقد نکاح بلامانع شود) و بدانید خداوند از باطن شما آگاه است، پس شما باید از مخالفت او در هراس باشید، و بدانید که خداوند آمرزنده و بردبار است (235) گناهی برشما نیست اگرهمسران خود را قبل از آن که با آنانهمبستر شويد و مهری برای آنان تعيين كنيد، طلاق گوييد (جز آن که) باید به طور شایسته آنان را از مهری بهره مند نماييد: توانگربه اندازه توان خود وتنگدست به اندازه وسع خود واین حقی است که به عهده نیکوکاران است (236) اگرهمسران خود را قبل از همبسترشدن با آنان طلاق دهید و مهری برای آنان تعیین نموده اید، نصف آن مهر را باید به آنان
ص: 631
بدهید، جز آن که بگذرند و یا کسی که پیوند نکاح به دست اوست بگذرد و عفوكند و عفو وگذشت شما، به تقوا نزدیک تر است و شما نباید از احسان به یکدیگر خودداری کنید، خداوند به اعمال شما بینا وآگاه است (237)
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (بقره/ 231)
مؤلف گوید: توضیح این آیه قبلا بیان شد.
امام صادق علیه السلام در تفسیر «وَ لَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا» می فرماید: مقصود از ضرارو تعدی به زن در این آیه این است که مرد او را طلاق بدهد و قبل از تمام شدن عده به او مراجعه کند و سپس او را طلاق بدهد و این عمل را سه مرتبه تکرار کند. (تا آن زن بر او حرام گردد)(1).
زراره و حمران فرزندان اعين، ومحمد بن مسلم گویند از امام باقر و امام صادق علیه السلام سؤال کردیم معنای «وَ لَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا» چیست؟ فرمودند: این است که مردی همسر خود را طلاق بدهد و چون عده او نزدیک به پایان می رسد باز
ص: 632
به او مراجعه کند و سپس او را طلاق دهد و باز رجوع کند و باز طلاق بدهد و او را رها کند، و خداوند او را در این آیه از این عمل نهی نموده است، جز آن که هدف از رجوع در عده، زندگی کردن با آن زن باشد)(1).
امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر «وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا» فرمود: در تورات نوشته شده: کسی که صبح کند و به خاطر دنیای خود، محزون و غمگین باشد، از قضا وتقدير الهی خشمگین شده است و کسی که صبح کند و به خاطر مصیبتی که بر او وارد شده شکوه نماید، از خدای خود شکوه نموده است و کسی که در مقابل غنی و ثروتمندی به خاطر ثروت او تواضع کند دو سوم دین خود را از دست داده است و کسی که قرآن بخواند، و سپس داخل آتش شود او دوزخی باشد. او از کسانی بوده که آیات الهی را به استهزاء وسخره گرفته، و کسی که اهل مشورت نباشد پشیمان می شود و فقر مرگ بزرگ است(2).
ص: 633
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (بقره/232)
مؤلف گوید: این آیه می تواند خطاب به همسران پیشین باشد که پس از طلاق دوست نمی دارند همسرانشان با دیگران ازدواج نمایند و می تواند خطاب به اولیا و خویشان زن های مطلقه باشد، که دوست نمی دارند آنان با همسران پیشین ویا افراد دیگری ازدواج نمایند و یا خطاب به این دو دسته و همه مردم دیگر باشد، که از ازدواج زنهای مطلقه (ویا شوهر از دست داده) جلوگیری و بهانه تراشی می نمایند، والله العالم.
در ذیل این آیه روایتی دیده نشد، جز روایاتی که درباره خیرخواهی و اصلاح امور
زن و شوهر وارد شده است و یا روایاتی که در مذمت و نکوهش از اخلال در زندگی زن و شوهر و برهم زدن کانون و نظام خانواده وارد شده است که به برخی از آنها اشاره می شود.
امیرالمؤمنين علیه السلام (درباره اصلاح بین مردم) می فرمود: اصلاح بین دو نفر (مسلمان ) نزد من بهتر از آن است که دو دیناردر راه خدا انفاق نمایم.
سپس فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله تو می فرمود: اصلاح بین مردم بهتر از یک سال نمازو
روزه است (و یا بهتر از سرتاسرنمازها و روزه هاست)(1).
ص: 634
رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره کسی که از برادر مسلمان خود فریاد رسی کند و او را از غم و اندوه و مصیبت خارج نماید فرمود: خداوند برای او ده حسنه می نویسد و ده درجه به درجات او می افزاید و پاداش آزاد نمودن ده برده به او می دهد وده بلا را از او برطرف می کند و در قیامت برای او حق شفاعت از ده نفر را قرار میدهد(1).
امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیت نامه خویش - پس از ضربت ابن ملجم - به فرزندان و اهل خود و همه کسانی که نوشته او به آنان می رسد فرمود: من همه شما را به اصلاح ذات البين سفارش می کنم، چرا که از جد شما رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: «اصلاح بین مردم از یک سال نماز و روزه (و یا از سرتاسرنماز و روزه ها) بهتر است ...»(2) .
امیرالمؤمنین علیه السلام پس از جنگ جمل بالای منبر رفت و به اصحاب عایشه فرمود: توبه کنید از این که شیطان شما را بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله به جنگ با ولی امرو صاحب علم رسول خدا صلی الله علیه و آله واداشت و شما برای تفریق و اختلاف بین مسلمانان وافساد بین آنان مجتمع شدید، همانا خداوند پذیرای توبه است و از سیئات شما اگر توبه کنید می گذرد و از اعمال شما آگاه است(3).
ص: 635
وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَكُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (بقره / 233)
امام صادق علیه السلام فرمود: باید نفقه زن مطلقه باردار داده شود تا وضع حمل کند و پس از وضع حمل، او برای شیر دادن به فرزند خود مقدم بردایه های دیگر است، چرا که خداوند می فرماید:«لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ» .
سپس امام صادق علیه السلام در شأن نزول این آیه می فرماید: درگذشته (یعنی زمان جاهلیت) هنگامی که مردی می خواست با همسر خود مجامعت بکند، همسر او دست خود را بالا می نمود و می گفت: نمی گذارم با من همبستر شوی چرا که می ترسم فرزندی پیدا کنم (وکشته شود) و(بسا) مرد نیز به همسر خود می گفت: با توهمبستر نمیشوم، چرا که می ترسم (دختری) بیاوری و من او را بکشم. از این رو خداوند نهی نمود از اینکه زن و شوهر به یکدیگر این گونه آزار برسانند. سپس فرمود: واما جمله «وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ»
ص: 636
به این معناست که مادرکودک نباید به سبب آن کودک آزار ببیند، و فرزند او را از او بگیرند و به دایه ای بدهند تا او را شیر بدهد، از سویی مادر حق ندارد بیش از دو سال به فرزند خود شیر بدهد (واجرت بگیرد) و اما اگر پدرومادرکودک قبل از دو سال بخواهند، فرزند خود را از شیر باز بگیرند مانعی نیست(1).
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر مردی از دنیا برود و فرزند شیرخواری از او بماند، وارث حق ندارد آن کودک را از مادر او بگیرد، بلکه باید اجرت متعارف شیردادن را به او بدهد و آن کودک نزد مادر بماند تا به سن بلوغ برسد و وصی باید، اموال پدر او را به او تحویل بدهد(2).
مؤلف گوید: روایات در ذیل این آیه فراوان است و خلاصه آنها بیان شد.
ص: 637
وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (بقره/234)
در تفسیر عیاشی از محمد بن مسلم ودرکافی از محمد بن سليمان نقل شده که گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: فدای شما شوم برای چه عده زن مطلقه سه حیض (در صورت داشتن عادت معينه) ويا سه ماه در صورت نداشتن عادت معينه است، ولكن عده زنی که شوهر او از دنیا رفته باشد چهار ماه و ده روز است؟ امام علیه السلام فرمود: اما این که عده مطلقه سه حیض است، برای پاک شدن رحم اوست از فرزند، واما عده زنی که شوهر او از دنیا رفته و باید (چهارماه و ده روز صبر کند تا بتواند با دیگری ازدواج نماید) به این خاطر است ، که خداوند در «ایلاء » به نفع زن ها چهارماه بیشتر به مرد اجازه نداده که از همبستر شدن با عیال خود امتناع نماید از این رو در وفات همسرشان نیز از آنان خواسته که چهارماه و ده روز صبر کنند و سپس ازدواج نمایند، و این به خاطر این است که خدا می داند، زن ها بیش از چهارماه نمی توانند بدون همسر باشند و بیش از این طاقت بر ترک جماع ندارند(1).
ص: 638
درکافی از محمد بن مسلم نقل شده که گوید: زنی نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت: آیا زن بعد از فوت شوهر خود می تواند در خانه دیگری بخوابد؟ امام علیه السلام فرمود: در زمان جاهلیت زن ها بعد از فوت شوهرانشان یکسال در خانه آنان می ماندند و چون خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و آله را مبعوث به رسالت نمود، بر ناتوانی زن ها ترحم نموده و عده آنان را چهارماه و ده روز قرارداد و شما بر این نیز صبر نداريد! (1)
وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِنْ لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفًا وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (بقره/ 235)
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از «لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا» این است که در پنهانی با زن مطلقه قرار مجامعت وعمل زناشویی نگذارید. و مقصود از «إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفًا» خواستگاری برای ازدواج حلال است ولكن این کار قبل از گذشتن عده نکاح قبلی نباید انجام بگیرد(2).
ص: 639
-مؤلف گوید: آنچه نقل شد مفاد چندین روایت است که از ترجمه آن ها صرف
نظر شد.
لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ (بقره/ 236)
امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که همسر خود را قبل از همبستر شدن با او طلاق گوید و مهری برای او تعیین نکرده باشد باید مهر مناسب شأن او را به او بدهد و اگر مهری برای او تعیین نموده بوده است، باید نصف آن را به او بدهد و طلاق او قابل رجوع نیست(1).
محمد بن مسلم می گوید: امام باقر علیه السلام درباره کسی که همسر خود را قبل از همبستر شدن با او طلاق می دهد فرمود: قبل از طلاق باید او را از مهری بهره مند نماید، چنان که خداوند می فرماید: اگر توانگر است، به اندازه توان خود و اگر دست تنگ است به اندازه توان خود مهر او را بدهد(2).
ص: 640
حفض بن بختری گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا اگرکسی همسر خود را طلاق بدهد، باید او را بهره مند نماید؟ فرمود: آری آیا دوست نمی دارد که از محسنین واز متقين باشد؟(1)
وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ( بقره / 237)
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که مرد همسر خود را قبل از همبستر شدن با او طلاق می دهد آن زن از او جدا می شود وآن مرد نمی تواند به او مراجعه کند و در همان ساعت آن زن می تواند با دیگری ازدواج نماید، پس اگر مهری برای او تعیین نموده، باید نصف آن را به او بدهد و اگر مهری برای او تعیین نکرده است، باید بهره ای (به اندازه توان خود) به او بدهد(2).
ودرسخن دیگری فرمود: اگر مهری برای او تعیین نموده باید نصف آن را به او
بدهد وگرنه باید (نصف) مهرالمثل را به او بدهد.
سپس فرمود: مقصود از «أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ» پدر و برادروکسی است
ص: 641
که اختیار امور آن زن به دست اوست و برای او می فروشد و می خرد، چنین کسی اگر از مهر آن زن گذشت کند روا خواهد بود (1).
امام صادق علیه السلام در تفسير «وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ» فرمود: زمان سختی بر این مردم خواهد آمد، که هرکسی نسبت به آنچه در دست دارد عضوض و بخیل است و گذشت و احسان را از یاد برده است، چنین مردمی اموال افراد مضطر و بیچاره را خریداری می کنند و به فکر حل مشکل آنان نیستند در حالی که خداوند می فرماید: «وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ»(2).
امام صادق علیه السلام در روایت دیگری می فرماید» پدر و برادر و کسی که اختیار نکاح به دست اوست، باید از طرف آن زن مطلقه وکیل در قبض مهر باشند وگرنه حق ندارند چیزی از آن را به زوج ببخشند، چنان که حق ندارند كل مهر را ببخشند، جز آن که آن مطلقه بچه ای بوده باشد دردامن پدرکه در آن صورت نیازی به وکالت نیست. (و پدر، ولی قهری او خواهد بود) (3).
مؤلف گوید: روایات فراوان دیگری در ذیل آیه فوق نقل شدهاست که خلاصه
همه آن ها آنچه است که ذکر شد.
ص: 642
حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ (238)فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُكْبَانًا فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (239)وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (240)وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ (241)كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (242)أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ (243)وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (244)مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (245)
«حفظ» به معنای ضبط چیزی است در نفس به گونه ای که فراموش نشود، و نسیان خلاف آن است، و «وسطی» مؤنث أوسط است و آن به معنای چیزی است که به طور اعتدال بین دو چیز قرار گرفته باشد، و «قنوت» در لغت به معنای دوام برامر واحد است، و بعضی گفته اند: «قنوت» به معنای طاعت و یا به معنای دعاست که در حال قيام انجام گیرد. و «فلان يقنت على الدعاء» یعنی يدعو
ص: 643
عليه دائما، و «رجالا»، جمع راجل است و راجل کسی را گویند که بر روی پای خود باشد خواه راه برود و خواه ایستاده باشد، و «ركبان» جمع راكب است مانند فرسان که جمع فارس است، و هر چیزی که بالای چیز دیگری قرار گرفته باشد به او راکب گفته می شود، و «ألم ترا» یعنى ألم تعلم، و «قرض» به معنای جدا کردن بخشی از مال است برای پرداخت، و قرض الشيء يقرضه إذا قطعه ببنانه، و «أقرضه» إذا أعطاه ما يتجازاه منه، و«قرض» اسم مصدر است، و «تضعیف و مضاعفة و إضعاف» به معنای زیاده بر اصل است به صورت دو برابر و یا چند برابر. و «ضعفت القوم» إذا كثرتهم، وضعف خلاف قوت است، و قبض خلاف بسط است، و قبض انسان هنگامی است که ملک الموت روح انسان را می گیرد و ملک الموت را قابض الأرواح گویند، و « بَسَطَ يَبْسُطُ بَسْطاً » خلاف قبض است و «بساط » زمین وسیع را گویند.
برنمازها و نماز وسطی (یعنی نماز میانه ) مواظبت کنید وخاشعانه وخاضعانه برای خدا به پا خیزید (238) اگردرحال خوف و ترس از دشمن بودید در حال راه رفتن و سواره نماز بخوانید و چون ایمن شديد همان گونه که خدا به شما تعلیم داده است نمازبخوانید (239) کسانی از شما که مرگشان فرا می رسد، وهمسرانی برجای می گذارند، باید برای همسران خود وصيت بكنند، که آنان را تا يكسال بهره مند نمایند ورازخانه شوهرا بیرون نکنند واگرخود بیرون روند باکی نیست که به طور شایسته درباره خود تصمیم بگیرند، همانا خداوند توانا و حکیم است (240) مردهای باتقوا باید همسران خود را بهره مند نمایند (241) خداوند این چنین آیات خود را برای شما بیان می کند تا شاید تعقل نماييد (242) ای رسول من آیا توازحال کسانی که از ترس مرگ، از خانه های خود خارج شدند و آنان هزاران خانواده بودند، باخبرنشدی؟ (آنان از ترس طاعون ازدیارخود فرار کردند و) خداوند به آنان فرمود: بمیرد، و سپس (به درخواست
ص: 644
حزقیل پیغمبرع) آنان را زنده نمود (تا سبب عبرت باشند) همانا خداوند صاحب کرم و احسان به مردم است ولكن بیشتر مردم شكرگذار نیستند (243) در راه خدا جنگ و قتال كنید و بدانید که خداوند شنوا و داناست (244) کیست که به خدای خود قرض نیکوبدهد تا خداوند پاداش او را فراوان بدهد همان خداوند به بعضی تنگی زندگی و به بعضیا گشایش می دهد و شما به سوی او باز خواهید گشت (245)
حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ(بقره/ 238)
زراره گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: «صلاة وسطی» نماز ظهر است و آن نخستین نمازی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در وسط روز خوانده است و وسط نمازهایی است که در روز بین نماز صبح و نماز عصر خوانده می شود.
امام باقر علیه السلام سپس می فرماید: این آیه در روز جمعه در حالی نازل شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حال سفر بود، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله در پایان آن قنوت خواند و آن را به حال خود (به صورت دو رکعت) دروطن ودرسفر رها نمود و برای کسی که در وطن باشد (و نماز جمعه نخواند) دو رکعت به آن افزود، و نماز جمعه را دو رکعت قرارداد، به خاطر آن که دو خطبه آن به جای دو رکعت خواهد بود، بنابراین کسی که در روز جمعه نماز ظهر را بدون جماعت (جمعه) بخواند باید چهار ركعت بخواند همانند روزهای غیر جمعه که چهار رکعت می خواند.
و فرمود: مقصود از « قانتین» مطیعین و راغبین است(1).
ص: 645
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: نماز « وسطی» نماز ظهر است و آن نخستین نمازی است که خداوند بر رسول خدا با نازل نموده است (1).
محمد بن سنان گويد: امام صادق علیه السلام این آیه را چنین قرائت نمود «حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ»(2).
زراره و محمد بن مسلم گویند: از امام باقر علیه السلام درباره این آیه سؤال نمودیم، فرمود: صلاة وسطی نماز ظهر است و در آن ساعت خداوند نماز جمعه را واجب نمود و آن
ص: 646
ساعتی است که بنده مسلمان هر چه از خدا بخواهد خداوند به او می دهد(1).
و فرمود:«وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ» اقبال به نماز و محافظت بر وقت آن است به گونه ای که هیچ چیزی او را از نماز بازندارد(2).
عبدالله بن کثیر گوید: امام صادق علیه السلام ( درتأویل این آیه) فرمود: مقصود از صلوات، رسول خدا و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هستند و مقصود از «وسطی» امیرالمؤمنین علیه السلام است و مقصود از «وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ» اطاعت از ائمه علیهم السلام است. و فرمود: «قنوت» کسی را گویند، که در حال قيام درنماز فراوان دعا کند(3).
فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُكْبَانًا فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (بقره / 239)
امام صادق علیه السلام می فرماید: (درجنگ صفین) روزی امیرالمؤمنین علیه السلام ویارانش
ص: 647
نتوانستند نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را بخوانند از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام به اصحاب خود دستور داد تا به جای نماز تسبیح وتكبير وتهليل بگویند، چرا که خداوند می فرماید: «فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُكْبَانًا» و آنان به دستور آن حضرت درحال راه رفتن و سوار بودن بر اسب ها این گونه نماز می خواندند (1).
حلبی گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: در جنگ صفین اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام یک شبانه روز نتوانستند نماز خود را طبق معمول بخوانند(2).
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود: در صورت ترس و وحشت از حیوان درنده و یا دزد (و...) به جای نماز تکبیر بگویند و با سر خود (برای رکوع و سجده) اشاره نمایند(3)
مؤلف گوید: نماز خوف و شرایط آن در کتب فقهه بیان شده است و آنچه موافق نظر همه فقهاست این است که اگر امکان دارد رو به قبله تكبيرة الإحرام بگوید و به جای هر رکعت یک مرتبه تسبیحات اربع را بخواند و چون نماز خوف شکسته است برای هر نماز بعد از تكبيرة الإحرام دو مرتبه تسبیحات را بگوید و برای نماز مغرب سه مرتبه بگوید و رکوع و سجود را با اشاره انجام دهد و در برخی
ص: 648
از روایات به گفتن تکبیر اکتفا شده است و بعضی گفته اند اگر از دنده و دزد می ترسد و یا در حال غرق شدن و یا زیر دیوار رفتن باشد نیز همین گونه عمل نماید.
وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (بقره/ 240)
در تفسیر عیاشی و مجمع البيان ضمن روایاتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: در صدر اسلام کسی که از دنیا می رفت تا یکسال همسر او را در خانه شوهر نگاه می داشتند و از مال شوهر، نفقه او پرداخت می شد و سپس بدون ارث از خانه شوهر اخراج می شد ولكن پس از نزول آیه ارث زن از شوهر، این آیه نسخ شد، وزن پس از مرگ شوهر از سهم الارث خود تأمین شد.
امام باقر علیه السلام می فرماید: این آیه به وسيله آیه عده وفات که خداوند می فرماید: «يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا» و آیات ارث نسخ گردید. (یعنی مدت تربص، و نفقه یک سال، با آیه میراث نسخ شد(1).
وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ *كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (بقره/241 - 242)
بین آیه فوق و آیه 236 که می فرماید: «لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ »
ص: 649
حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ» تنافی به نظر نمی رسد و روایات پیشین نیز همانند ظاهر آیه در مورد زنهای مطلقه ای بود که مهری برای آن ها تعیین نشده بود و روایات دلالت داشت که باید زوج اگر توان مند ویا ناتوان است به اندازه توان خود او را بهره مند نماید و در این آیه به طورکلی می فرماید: باید زنان مطلقه را بهره مند نمایند و در کتاب فقیه نیز مرحوم صدوق رحمة الله از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: بهره مند نمودن زن های مطلقه واجب است، خواه با آنان همبستر شده باشند و یا نشده باشند، و این بهره ومتاع باید قبل از طلاق انجام شود (1)(و این غیر از مهریه آنهاست).
امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر مردی که همسر خود را طلاق داده، توان مالی داشته باشد، باید همسر خود را با پرداخت چیزهایی مانند غلام و کنیز بهره مند کند و اگر توان مالی نداشته باشد، به وسیله مقداری گندم و کشمش ولباس و درهم او را بهره مند کند. سپس فرمود: حسن بن علی علیهما السلام همسر مطلقه خود را به وسیله کنیز بهره مند نمود و هیچ زنی را طلاق نداد مگر آن که او را بهره مند نمود(2)
مؤلف گوید: این مسأله در بین فقها مورد اختلاف واقع شده است. بعضی گفته اند: این آیه مربوط به مطلقات غیرمدخول بها وغير مفروض المهر است و بقیه مطلقات مهر المسمی و یا مهر المثل می گیرند و اگر مدخوله نباشند نصف
ص: 650
آن را می گیرند و لكن «المطلقات» جمع با الف و لام است و شامل همه اقسام طلاق می شود و امکان دارد که این «متاع معروف» زائد بر مهر و مستحب باشد و لكن در احادیث آمده که امام مجتبی علیه السلام به همه زن های خود بعد از طلاق متاعی مانند غلام و کنیز و امثال آن ها می داد و بعید است همه آن زن ها غیرمدخوله بوده باشند، و الله العالم.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ (بقره / 243)
در کتاب کافی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده که در تفسیر این آیه می فرمایند: آنها از اهالی یکی از شهرهای شام بودند و جمعیت شان هفتاد هزار خانواده بود و هر چند وقت یکبار مبتلای به طاعون می شدند و چون احساس خطر می کردند، ثروتمندانشان از شهر می گریختند و فقرایشان به خاطر فقر باقی می ماندند و بیشتر آنان به سبب طاعون می مردند و کسانی که از شهر خارج می شدند کمتر گرفتار طاعون می گردیدند و ثروتمندان می گفتند:
اگر ما اگر از شهر خارج نمی شدیم، گرفتار طاعون می گشتیم. و فقرا میگفتند: ما نیز اگر شهر خارج می شدیم کمتر گرفتار طاعون می گشتیم. از این رو تصمیم گرفتند، هنگام طاعون همگی از شهر خارج شوند، تا از طاعون نجات یابند، و چون چنین کردند و همگی از شهر خارج شدند و به شهر خرابه ای رسیدند که اهل آن به سبب طاعون هلاک شده بودند- و در آن شهر مستقر شدند خداوند به آنان خطاب نمود: همگی بمیرید. پس همه آنان در یک لحظه مردند و در کنار راه پوسیده شدند، و مردم استخوان های آنان را در یکجا جمع نمودند، تا این که حزقیل پیغمبر از آن راه
ص: 651
عبور نمود و چون وضعیت آنان را دید گریست و گفت:
خدایا اگر تو بخواهی، آنان را زنده خواهی نمود و آنان بلاد تو را آباد خواهند کرد و فرزندان مؤمنی به دنیا خواهند آورد و همراه بندگان دیگرت تو را عبادت خواهند نمود. پس خداوند به حزقیل فرمود: تو این گونه دوست می داری؟ حزقیل گفت: آری آنان را زنده کن. پس خداوند به حزقیل فرمود: چنین بگو (و اسم اعظم را بر زبان جاری کن) و چون حزقیل اسم اعظم را بر زبان جاری نمود، دید استخوان ها پرواز کردند و آن مردم زنده شدند و به همدیگر نگاه می کردند و تكبير وتهليل و تسبیح خدا را می گفتند. در آن هنگام حزقیل گفت: خدایا من گواهی میدهم که تو برهر چیزی قادر و توانا هستی(1).
ص: 652
امام صادق علیه السلام درسخن دیگری می فرماید: خداوند آنان را به دنیا بازگرداند و آنان در خانه های خود ساکن شدند و زندگی نمودند و ازدواج کردند و تا زمانی که خدا می خواست زنده ماندند و سپس (با اجل های خود) مردند(1). وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ *مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (بقره / 244 - 245)
يونس بن ظبيان گويد: امام صادق علیه السلام می فرمود: هیچ چیزی نزد خداوند محبوب تر از صلة دراهم (و دادن هدیه) به امام علیه السلام نیست، و خداوند دراهم او پول هایی که به امام داده می شودرا در بهشت همانند کوه (بزرگ) قرار
ص: 653
می دهد. چنان که در کتاب خود می فرماید: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً» و سپس فرمود: به خدا سوگند این پاداش مربوط به صله به امام علیه السلام است(1).
ابو ايوب خرازگوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: هنگامی که آیة «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا»(2) بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدایا بیش از این عطا کن. پس خداوند آیه «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»(3) را نازل نمود، و رسول خدا صلی الله علیه و آله باز فرمود: خدایا بیش از این عطا کن. و خداوند آیه «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً» را نازل نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله دانست که چیزکثیر نزد خداوند شماره و نهایت ندارد(4).
سليمان بن مهران گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: معنای «وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ» این
ص: 654
است که خداوند عطای خود را به بعضی (که اهل عطا هستند) سرازیر می کند واز بعضی که بخیل هستند منع می نماید (1).
ص: 655
أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (246)وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (247)وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (248)فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (249)وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (250)فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ
ص: 656
وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ (251)تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (252)
«ملا» به معنای گروه اشراف از مردم است، و «ملا الرجل ملاءة فهو ملئ بالأمر» إذا أمكنه القيام به، واصل لغت به معنای اجتماع است، و اشراف را به این خاطر ملا گویند که به شرافت کامل رسیده اند و یا به خاطر این که هیبت آنان سینه ها را پر می کند، و «اصطفاه» در اصل اصتفاه بوده و به معنای اختاره می باشد، و «بسطة» به معنای فضیلت در جسم و مال است، و «تابوت» لغت عموم اعراب است و «تابوه» لغت انصار است، و «سکينة» اسم مصدرو به معنای سکون و آرامش است، و «فصل» به معنای قطع است، و فصل بالجنود ای ساربهم و قطعهم عن موضعهم، و «جنود» جمع جند است، و جند الجنود أي جمعهم، و «ظرف الماء واقترف» یعنی أخذ منه غرفة، و«مغرفة» آلت برداشتن آب است، و «الجواز» المرور، و «طاقت» به معنای قوت است، و «فئه» به معنای طائفه است، و جمع آن فئون و فئات است، و «بروز» به معنای ظهور است، و «إفراغ» به معنای فروریختن چیزی است با سرعت که چیزی از آن نماند، و«وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا» یعنی خاليا من الصبر، و «تثبیت» قرار دادن چیزی است در مکان خود، و « أثبت حجته» ای أقامها، و «رجل ثبت» یعنی ثقة مأمون فيما يرويه، و «هزم» به معنای دفع است، و هزمهم یعنی دفعهم و غلبهم، و «تلاوت» به معنای خواندن کلمات به دنبال همدیگر است، و «حق» این است که چیزی در جای خود قرار بگیرد بدون آن که تغییری در آن رخ بدهد، و «رسالت» به معنای به دوش گرفتن
ص: 657
کلامی است برای رساندن به مردم و «مرسلين» صاحبان رسالت الهی هستند.
ای رسول من آیا از وضعیت سران بنی اسرائیل بعد از موسی خبرنيافتی هنگامی که آنان به پیامبری از پیامبران خود گفتند: پادشاهی برای ما تعيين کن تا در راه خدا جنگ وجهاد کنیم و آن پیامبر(یعنی اشموئيل) به آنان گفت: آیا فکرنمیکنید که اگرجهاد بر شما واجب شود از آن امتناع خواهید ورزید؟ آنان گفتند: «چگونه ما در راه خدا جهاد نمی کنیم؟ درحالی که ما از دیار خود رانده و از فرزندان خود جدا شده ایم؟» وهنگامی که جهاد برآنان واجب شد - جزاندکی از آنان - از جهاد در راه خدا روگرداندند، و خداوند از حال ستمکاران آگاه است (246) و پیامبر آنان به آنها فرمود: خداوند طالوت را برای شما پادشاه قرارداده است . بنی اسرائیل گفتند: او چگونه می تواند سلطان برما باشد؟ درحالی که ما ازاوسزاوارتربه ملک و سلطنت هستیم، از سویی به اوثروت ومالی داده نشده است. پیامبرشان فرمود: خداوند او را ازبین شما برگزيده ، وبرعلم و نیروی بدنی او افزوده وخداوند ملک خود را به هرکس بخواهد می دهد همانا خداوند وسعت دهنده و داناست (247) پیامبرشان به آنان فرمود: نشانه ملک طالوت این است که تابوت (موسی ع) که درآن سكينه الهی و بقیه ای از آثار آل موسى وآل هارون است، نزد شما خواهد آمد و ملائکه آن را حمل خواهند نمود و در این ماجرا نشانه (حقی) برای شما خواهد بود اگر ایمان داشته باشید (248) هنگامی که طالوت با لشکریان خود بیرون شد، به بنی اسرائیل گفت: خداوند شما را با نوشیدن از آب نهری خواهد آزمود، پس هرکس از آن بنوشد از پیروان من نیست؛ وهرکس ننوشد از پیروان من است - مگر کسی که کفی از آن برگیرد - پس همه آنان از آن نهر نوشیدند، مگر اندکی از ایشان، از این روهنگامی که طالوت و کسانی که به اوايمان آورده بودند از آن نهرگذشتند (بقيه مردم که از آن نهرنوشیده بودند) گفتند: امروز ما طاقت جنگ با جالوت وجنود او را نداریم و آنان که (از آن نهر ننوشیده بودند) و يقين به ملاقات پروردگار خود داشتند گفتند: بسا گروه کمی - با اذن بر گروه زیادی غالب شده اند و خداوند با صابران
ص: 658
(249) وهنگامی که با جالوت وسپاهیانش روبروشدند گفتند: خدایا صبری بردل های ما فرو ريزوقدم های ما را استوارگردان وما را برگروه کافران پیروزفرما (250) پس با اذن خداوند آنان را شکست دادند وداود جالوت را کشت و خداوند به او حكمت و پادشاهی داد و از آنچه می خواست به او آموخت. واگرخداوند برخی از مردم را به وسيله برخی دیگردفع نمی کرد، قطعا زمين فاسد وتباه می شد ولكن خداوند نسبت به همه جهانیان تفضل دارد (251) آنچه گذشت آیات الهی بود که ما به حق برای توتلاوت نمودیم، و به راستی تواز پیامبران ومرسلین هستی (252)
أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (بقره / 246)
تفصیل این قصه در تفسیر قمی از امام باقر علیه السلام نقل شده است و ما متن آن را برای روشن شدن این آیات ترجمه می کنیم.
امام باقر علیه السلام می فرماید: بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی علیه السلام به گناه و معصیت روی آوردند و دین خدا را تغییر دادند و در مقابل پروردگار خود سرکشی نمودند، تا این که پیامبر آنان «ارمیا» آنان را امرونهی نمود و آنان از او اطاعت نکردند، از این رو خداوند جالوت را که از قبطیان بود بر آنان مسلط نمود وجالوت به آن ها ظلم می کرد و مردان شان را می کشت و از شهر و دیار اخراجشان می نمود و اموالشان را می گرفت و زنانشان را به خدمت وامی داشت، پس آنان نزد آن پیامبر آمدند و گفتند:
ص: 659
« از خدای خود بخواه تا پادشاهی برای ما قرار بدهد و ما در راه خدا با دشمنانمان بجنگیم» و در آن زمان در بنی اسرائیل نبوت وسلطنت در یک خانواده نبود از این رو گفتند: پادشاهی برای ما قرار بده تا ما با او در راه خدا (با دشمنانمان ) جنگ کنیم؛ پیامبر آنان فرمود: «هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا» یعنی «آیا گمان نمی کنید که چون قتال برشما واجب شود از آن امتناع ورزید؟» و چون خداوند قتال را بر آنان واجب نمود، همان گونه که پیامبرشان خبر داده بود، از قتال با دشمن، خودداری کردند جزکمی از آنان وچون پیامبرشان فرمود: «خداوند "طالوت" را پادشاه شما قرارداده»، خشمگین شدند و گفتند:
چگونه او برما حکومت خواهد نمود، درحالی که ما سزاوارتر از او به حکومت هستیم؛ از سویی او دارای ثروت و مالی نیست ؟!» و در آن زمان نبوت در فرزندان لاوی وملک و پادشاهی در فرزندان يوسف بود وطالوت ازفرزندان «ابن یامین» برادر يوسف - از ناحیه مادر- بود، وطالوت نه از فرزندان نبوت بود و نه از فرزندان بیت پادشاهی بود، پس پیامبر آنان فرمود: «خداوند طالوت را برای شما برگزیده و نیروی علم و قدرت بدن به او داده و خداوند ملک و سلطنت خود را به هرکس بخواهد می دهد و اوست وسعت دهنده دانا وطالوت از نظر نیروی بدنی و دانش و علم از جمیع مردم بزرگ تر و قوی تر است جز آن که او فقیر می باشد» پس مردم سخن او را نپذیرفتند و از او بدگویی نمودند و گفتند: طالوت، مال و ثروتی ندارد(1).
ص: 660
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ *وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (بقره / 247 - 248)
امام باقر علیه السلام سپس می فرماید: مقصود از تابوت آن صندوقی است که خداوند برای موسی علیه السلام نازل نمود و مادر موسی علیه السلام موسی را در آن قرار داد و به رود نیل انداخت و بنی اسرائیل همواره از آن تبرک می جستند و چون وفات موسي علیه السلام فرا رسید، موسی الواح تورات و زره خود و آنچه از نشانه های نبوت داشت را در آن قرار داد و به وصی خود یوشع سپرد و این تابوت بین بنی اسرائیل بود (و از آن تبرک می جستند) و چون به گناه و معصیت روی آوردند و به تابوت توهین کردند،
ص: 661
خداوند تابوت را بالا برد، و چون از پیامبر خود درخواست سلطان و پادشاه نمودند و خداوند طالوت را برای آنان برگزید تا بتوانند با دشمنان خود جنگ کنند و(به عنوان نشانه ) تابوت را به آنان بازگردانید، چنان که می فرماید:«إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ» سپس فرمود: مقصود از «بقية من ربکم» ذره پیامبران است(1).
در تفسیر عیاشی از حضرت رضا علیه السلام نقل شده که فرمود: در آن تابوت الواح موسی و طشتی که در آن قلوب پیامبران شسته می شد وجود داشت.
در تفسیر قمی از آن حضرت نقل شده که فرمود: سکینه نسیم بهشتی بوده و صورت آن همانند صورت انسان بوده است و هنگامی که تابوت را مقابل مسلمانان و كفار قرار می دادند، اگر کسی بر تابوت مقدم می شد، بازنمی گشت تا کشته شود و یا مغلوب گردد و کسی که از تابوت بازمی گشت کافر می شد و امام او را می کشت.
در کتاب معانی الاخبار نقل شده که از امام کاظم علیه السلام سوال شد: تابوت موسی علیه السلام چگونه و چه اندازه بوده است؟ امام کاظم علیه السلام فرمود: سه ذراع دردو ذراع بوده است. گفته شد: در آن تابوت چه بوده است؟ فرمود: «عصای موسی و سکینه» گفته شد: سکینه چه بوده است؟ فرمود: روح الله بوده که تکلم می نموده، و هرگاه
ص: 662
بنی اسرائیل درباره چیزی اختلاف می نموده اند، با آنان سخن می گفته و از اراده آنان خبر می داده است.
در تفسیر مجمع البیان از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: سکینه چیزی بوده که نسیم بهشتی از آن می وزیده و صورت آن همانند صورت انسان بوده است.
از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود: همان گونه که سلاح برای ما نشانه امامت است و هرکدام از ما امامان سلاح به دست او داده شود نشانه امامت اوست، تابوت نیز برای پیامبران بنی اسرائیل نشانه نبوت آنان بوده است و هر خانواده ای که تابوت را به درخانه خود می یافت، نشانه پیامبری او بود (1).
فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ *وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ *فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ *تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ
در تفسیر عیاشی آمده که امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیات فرمود: داود چهار
ص: 663
برادر و پدری پیرداشت و برای چراندن گوسفندان پدر در شهر خود می ماند، تا این که طالوت سربازان خود را به صف نمود و پدرداود فرزند کوچک تر خود داود را فرا خواند و به او گفت: «ای فرزندم با براد رانت با این وسایلی که فراهم ساخته ایم همراه شوتا بردشمنان پیروزگردید»، داود که مردی کوتاه قامت و سبزه گون وكم موو دارای قلبی پاک بود، وارد میدان نبرد شد و دو لشکر به یکدیگر نزدیک شدند.
امام صادق علیه السلام فرمود: داود در بین راه به سنگی عبور نمود و آن سنگ به او گفت: ای داود مرا با خود ببرو به وسیله من جالوت را بکش، چرا که من برای قتل او آفریده شدم. داود آن سنگ را برداشت و در میان خورجین خود در کنار سنگ هایی که به وسیله «قلاب سنگ» ازگله خود دفاع می نمود قرار داد، و چون وارد سپاه شد، شنید که مردم، سپاه جالوت را بزرگ می شمارند، از این رو به آنان فرمود: برای چه او را بزرگ می شمارید؟! به خدا سوگند اگرمن او را ببینم او را خواهم کشت. پس این سخن به گوش طالوت رسید، وطالوت به او گفت:
ای جوان قدرت و توان توچه مقدار است؟ داود گفت: روزی شیری به طرف یکی از گوسفندانم میدوید، پس من خود را رساندم وسرش را گرفتم و گوسفندم را از دهانش جدا کردم. پس طالوت دستور داد تا زره فراخی بیاورند و چون زره را به گردن او انداختند، به اندازه او بود وطالوت و بنی اسرائیل تعجب نمودند، در این هنگام طالوت گفت: به خدا سوگند چیزی نمانده است که خداوند جالوت را به دست وی هلاک نماید، و چون صبح شد لشکریان گرد طالوت جمع شدند و دو سپاه مقابل همدیگر قرار گرفتند، پس داود گفت: جالوت را به من نشان دهید و چون او را دید آن سنگ را در« قلاب سنگ» خود قرارداد و چون پرتاب نمود به وسط چشمان جالوت اصابت کرد و در سر او فرو رفت و از مرکب به زیر افتاد، پس مردم گفتند:
ص: 664
داود جالوت را کشت. از این رو مردم داود را به پادشاهی پذیرفتند و دیگر یادی از طالوت به میان نیامد و بنی اسرائیل گرد داود جمع شدند و خداوند کتاب زبور را بر داود نازل نمود و آهن را به دست او نرم کرد به گونه ای که با آهن هرچه را می خواست می ساخت و خداوند به کوه ها و پرندگان دستور داد تا با وی درتسبیح خداوند هماهنگ شوند، و خداوند صدای زیبایی به او داد که احدی مانند او نبود، او در پنهانی در بین بنی اسرائیل زندگی می کرد، و در عبادت نیروی فراوانی داشت(1).
ص: 665
ابوبصیر گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي» فرمود: همه آنان از آن نهر آب نوشیدند جزسیصد و سیزده نفر از مردان و برخی مشتی از آن آب را گرفتند و نوشیدند و برخی اصلا از آن آب ننوشیدند، و چون وارد میدان جنگ شدند، کسانی که مشتی از آن آب را نوشیده بودند گفتند: «لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» و کسانی که اصلا از آن آب ننوشیده بودند گفتند: «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ»(1).
حماد بن عثمان گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت قائم آل محمد صلی الله علیه و آله نیرویی کمتر از «فئة » قيام نخواهد نمود و جمعیت «فئة » کمتر از ده هزار نفر نخواهد بود (2).
وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ(بقره/ 251)
در تفسیر عیاشی و کافی نقل شده که يونس بن ظبيان گويد: امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند به خاطر نمازگزاران از شیعیان ما، بلا را از شیعیان غیر نمازگزار ما
ص: 666
برطرف می نماید، و اگر همه آنان نماز را ترک کنند هلاک خواهند شد، و خداوند به خاطر زکات دهندگان از شیعیان ما، بلا را از آنان که زکات نمی دهند برطرف می کند و اگر همه آنان زکات ندهند هلاک خواهند شد، و خداوند به خاطر شیعیان حج گذار ما، بلا را از کسانی که حج بجا نمی آورند برطرف می کند، و اگر همه آنان حج بجا نیاورند، هلاک خواهند شد و این معنای آیه شریفه قرآن است که می فرماید:«وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ» سپس فرمود: به خداسوگند این آیه فقط درباره شما شیعیان نازل شده است نه غیر شما (1).
در تفسیر مجمع البیان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: اگر عبادت کنندگان واهل رکوع و بچه های شیرخواروحيوانات اهل چرا نبودند، خداوند به سرعت بر شما عذاب می فرستاد.
ونیز فرمود: خداوند به خاطر صلاحیت یک مرد صالح، فرزندان و فرزندان فرزندان او (واهل) و خانه های اطراف او را در صلاح وحفظ خود قرار می دهد، تا زمانی که آن مرد صالح بین آنان باشد(2).
ص: 667
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ (253)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (254)اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ (255)لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (256)اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (257)
«بيع» به معنای استبدال متاع در مقابل ثمن و قیمت است و ضد آن شراء است، و «خلة» مودت خالص را گویند، و «خليل» خالص در مودت را گویند،
ص: 668
«خلة» به معنای خصلت است، و «خلة» به معنای غلاف شمشیر است، و «حی» آن ذاتی است که همه مدرکات را درک می کند، و «قيوم» قووم بوده و اجتماع دو واو سبب ادغام و تبدیل به یاء می شود، و «قیام» نیز قیوام بوده و واو تبدیل به الف شده است، و وزن آن فعال است، و «سنة» خواب خفیف است که آن را نعاس می نامند، و (ولا يؤوده حفظهما يعني لا يثقله، چراکه حفظ آسمان ها و زمین برای خداوند کار آسانی است و «وسع فلان الشیء» یعنی احتمله وأطاقه و أمکنه القيام به، و «کرسی» هر چیزی را گویند که بر آن تکیه می شود، و گفته می شود: «کرسی پادشاه از کجا تا کجاست» یعنی محدوده قدرت و حکومت او از آن جاتا آن جاست و «علق» به معنای اقتدار است، و «علو» با کسر وضم خلاف فل است، وعلا فلان في الأرض یعنی تجبر كما قال سبحانه: (إن فرعون علا في الأرض ) ای تجبر، والله تعالى العالي المتعالی ای القادر القاهر الذي لا يعجزه شیء، و فلان من محلية الناس يعني من أشرافهم، و «العظیم» یعنی عظیم الشأن و المعظم، و «رشد» نقيض غن است، و غواية طريقه هلاکت است، و «غوی» به معنای خاب و خیر است، و «ولی» به معنای قرب بدون فصل است، و این معنای اولویت از دیگران است، و «والی» کسی را گویند که تدبیر امور مردم را می کند، و «مولی» نیز تدبیر امور عبد می نماید، و «طاغوت» صاحب طغیان را گویند.
ظما برخی از پیامبران را بر برخی دیگربرتری دادیم، برخی از آنان (مانند موسی ع) کلیم خدا شد و(خداوند با او سخن گفت) و خداوند درجات بعضی را بالا برد وما به عیسی بن مریم دلائل (وبينات) روشن دادیم و او را به وسيله روح القدس تأييد نمودیم واگر خدا می خواست امت های پیامبران - با علامات ونشانه های حقی که برای آنان آمد - به کشتاریکدیگرنمی پرداختند ولكن (دراثر) اختلاف برخی ایمان آوردند و برخی کفر ورزيدند واگرخدا می خواست، آنان با یکدیگر جنگ نمی کردند، جز این که خداوند
ص: 669
آنچه را می خواهد انجام می دهد (253) ای کسانی که ایمان آورده اید! از آنچه ما روزی شما کرده ایم، انفاق کنید، پیش از آن که روزی فرا رسید که در آن روزنه دادوستدی هست ونه رفاقت و دوستی ونه شفاعتي وكافران حقا ستمکاران (به خود) هستند (254) خداست که معبودی جز او نيست واوزنده و پایداراست و چرت وخوابی، او را نمی گیرد و آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست، چه کسی می تواند بدون اذن او شفاعت کند، او همه امور گذشته و آینده را می داند و مردم احاطه به علم او پیدا نمی کنند، جز آن که اولاز راه وحی) دانشی به آنان بدهد، قدرت وعلم او آسمانها و زمین را احاطه نموده وحفظ آسمانها و زمین برای اوسنگین نیست و اوست (خدای) بلند مرتبه و بزرگ (255) در(پذیرش) دین اجبار و اکراهی نیست و راه از بيراهه برای مردم آشکارشده است ، پس هرکس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به يقين به دستگیره استوار ومحکم و ناگسستنی چنگ زده است و خداوند شنوا و داناست (256) خداوند ولی (و سرور) اهل ایمان است و آنان را از تاریکی ها (وظلمت های گمراهی) به نورا (هدایت) می برد (ولكن) کسانی که کافر شدند، اوليا (وسرپرستان) همان طاغوت ها (وگناهکارانند) که آنان را از نورا (هدایت) به تاریکی (گمراهی) می برند، آنان اهل آتش ومخلد (وجاويد) در آن می باشند (257)
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ (بقره / 252)
در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که به امیرالمؤمنین
ص: 670
(صلوات الله عليه) فرمود: خداوند مخلوقی را خلق نکرده که افضل وگرامی تر از من - نزد او -باشد. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: من عرض کردم: یا رسول الله آیا شما از جبرئیل افضل هستید؟ فرمود: خداوند متعال پیامبران مرسل خود را بر ملائکه مقرب خود فضیلت داد و من را بر همه پیامبران و مرسلین فضیلت داد و بعد از من يا على تو و امامان بعد از تو برهمه پیامبران و ملائکه فضیلت دارید و ملائکه خدام ما وخدام دوستان ما هستند (1).
در کتاب کافی از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: از این آیه استفاده می شود که اصحاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله پس از او اختلاف پیدا کردند، برخی ایمان داشتند و برخی کافر شدند.
در تفسیر عیاشی نقل شده که شخصی در جنگ جمل به امیرالمؤمنين علیه السلام عرض کرد: اصحاب جمل، تکبیر گفتند ما نیز تکبیر گفتیم، آنان «لا إله إلا الله» گفتند، ما نیز گفتیم، آنان نماز خواندند، ما نیز نماز خواندیم، پس برای چه ما با آنان جنگ می کنیم ؟! امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: به خاطر آیه «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ»سپس فرمود: مقصود از « الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ » ما هستیم، و مقصود از «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ» نیز ماییم و مقصود از «وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ» آنان اند.
و در روایت دیگری فرمود: هنگامی که اختلاف (بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله)رخ داد
ص: 671
ما به خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و کتاب خدا و به حق سزاوارتر بودیم، بنابراین ماییم اهل ایمان و آنان هستند اهل كفروخداوند با مشيت و اراده خود قتال با آنان را [ازما] خواسته است(1).
اصبغ بن نباته گوید: من در جنگ جمل درکنار امیرالمؤمنین علیه السلام بودم که مردی مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام ایستاد و گفت: یا امیرالمؤمنین اهل جمل همانند ما الله اکبر ولا إله إلا الله گفتند و همانند ما نماز خواندند. سپس گفت: در این صورت برای چه ما با آنان می جنگیم؟ امیرالمؤمنین علیه السلام؟ فرمود: به خاطر آیه «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ... وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ» سپس فرمود: مقصود از «الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ» ما هستیم و مقصود از «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ» ما هستیم و مقصود از «وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ» آنان هستند. پس آن مرد گفت: به خدای کعبه سوگند آنان کافر شدند و سپس به لشکر عایشه حمله کرد و عده ای را کشت تا کشته شد، خدا او را رحمت کند(2).
ص: 672
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (بقره / 254)
امام باقر علیه السلام می فرماید: مقصود از انفاق دراین آیه: انفاق برواجب النفقه مانند غلامان و کنیزان (و ...) است. سپس می فرماید: از خدا بترسید درباره آن دو ضعیف یعنی همسران و یتیمان - همانا آنان باید محفوظ و پوشیده باشند(1).
حضرت رضا علیه السلام می فرماید: شخصی دو دینار با خود آورده بود و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: می خواهم این دو دینار را در راه خدا بدهم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا پدر و مادر تو و یا یکی از آنان زنده اند؟ گفت: آری. فرمود: بهتر است که صرف آنان بکنی. پس او رفت و باز دو دینار دیگر آورد و گفت: به دستور شما عمل کردم اکنون این دو دینار را می خواهم در راه خدا بدهم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا فرزند داری؟ گفت: آری فرمود: بهتر است آنها را به فرزند خود انفاق کنی. پس آن مرد رفت و بازد و دینار دیگر با خود آورد و گفت: این ها را می خواهم در راه خدا انفاق کنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بهتر است که بر همسر خود انفاق کنی. پس آن مرد رفت و با دو دینار دیگر آمد و گفت: می خواهم این ها را در راه خدا بدهم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا خادم داری ؟ گفت : آری. فرمود: بهتر است آنها را به خادم خود بدهی. پس آن شخص رفت و با دو دینار دیگر آمد و گفت: این ها را می خواهم در راه خدا بدهم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اکنون آن ها را در راه خدا انفاق کن و بدان که
ص: 673
این پست ترین انفاق تو خواهد بود (1).
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ(بقره/ 255)
امام صادق علیه السلام می فرماید: ابوذر به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: بهترین آیه ای که بر شما نازل شده کدام است؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «آية الكرسی». سپس فرمود: آسمان های هفتگانه و زمین های هفتگانه در مقابل کرسی مانند حلقه ای است که در یک بیابان وسیع قرارگرفته باشد و فضیلت عرش بر کرسی مانند فضیلت آن ..
ص: 674
بیابان بر آن حلقه است(1).
حماد بن عیسی گوید: امام صادق علیه السلام را دیدم که پای مبارک روی ران خود انداخته و نشسته بود، پس مردی به آن حضرت گفت: فدای شما شوم، این گونه نشستن مکروه است. امام علیه السلام فرمود: چنین نیست، آری یهودیان گفتند: هنگامی که خداوند از خلقت آسمان ها و زمین فارغ شد، این گونه بر کرسی نشست تا استراحت کند. و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ» و او هرگز متوركا ننشست و هرگز برای استراحت پاهای خود را روی هم نینداخت، همان گونه که یهودیان گفتند (همان، ح 452)(2)
معاوية بن عمارگوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» فرمود: مقصود از «شافعین» ما هستیم(3)
اصبغ بن نباته گوید: مردی از امیرالمؤمنین علیه السلام از معنای آیه «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» سؤال نمود امام علیه السلام فرمود: آسمان ها و زمین و آنچه خداوند در
ص: 675
آن ها خلق نموده، در کرسی قرار دارد، وکرسی را با اذن خداوند - چهارملک حمل می کنند، یکی از آنان به صورت انسان است و آن گرامی ترین صورت است نزد خداوند، و همواره به درگاه خداوند دعا وتضرع دارد، و برای بنی آدم درخواست رزق و شفاعت می کند و ملک دوم به صورت گاو است که آقای چهارپایان می باشد. و همواره او از خداوند برای چهارپایان طلب روزی و شفاعت می نماید و ملک سوم به صورت شاهین است و اوآقای پرندگان است و همواره دعا و تضرع می نماید و از خداوند برای پرندگان درخواست روزی و شفاعت می کند و ملک چهارم به صورت شیر است و او آقای درندگان است، او نیز به درگاه خداوند دعا و تضرع می نماید و از خداوند برای حیوانات درنده درخواست روزی و شفاعت می کند و چون بنی اسرائیل گوساله را خدای خود دانستند و او را پرستش کردند، آن ملکی که به صورت گاو بود و دارای زیباترین صورت بود سر به زیر شد و از خداوند حیا نمود که مردم او را به جای خداوند پرستش کردند و هراس پیدا نمود که عذابی بر او نازل شود.
سپس امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: درخت نیز قبلا بدون شاخه و برگ بود تا این که مردم برای خداوند فرزندی قائل شدند، درحالی که خداوند منه از آن است که دارای فرزندی باشد و نزدیک بود به سبب این اعتقاد آسمانها و زمین دگرگون شود وکوه ها ویران گردد و در آن هنگام درخت به خود لرزید و از ترس آن که عذابی بر او نازل شود، دارای خارو خس گردید.
(سپس فرمود: این وضعیت حیوانات واشجاربود نسبت به شرک به خدا تا چه رسد به مردمی که سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله را تغییر دادند و وصیت آن حضرت را نسبت به حق على علیه السلام وامامان دیگر انکار کردند و از آنان روی گرداندند، آیا این مردم نمی ترسند که عذابی بر آنان نازل شود؟ سپس این آیه را تلاوت نمود: «الَّذِينَ
ص: 676
بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ *جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ »(1) سپس فرمود: به خدا سوگند ماییم نعمت هایی که خداوند به بندگان خود انعام نموده، و به سبب ما رستگار شد، هرکس رستگارشد (2)
مفضل گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: عرش و کرسی چیست؟ فرمود: یک
ص: 677
عنای عرش: جمله خلق است و کرسی ظرف آن است و معنای دیگر آن: عرش علمی است که خداوند پیامبران و مرسلین واوصیای آنان را به آن آگاه نموده است وکرسی علمی است که احدی از پیامبران و مرسلین و اوصیای آنان علیهم السلام را به آن آگاه ننموده است(1).
در مجمع البيان وجوامع طبرسی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرموده: من از پیامبر شما، رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که بالای منبر فرمود: کسی که آية الكرسي را بعد از نمازهای واجب بخواند، مانعی برای او از دخول در بهشت نیست مگر مرگ و بر آن مواظبت نمی کند مگر مؤمن صديق و يا مؤمن عابد، و کسی که قبل از داخل شدن در بستر خواب، آية الكرسی را بخواند، خداوند او و همسایگان و همسایه های همسایگان او و خانه های اطراف او را حفظ خواهد نمود(2).
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ *اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره/ 257)
عبدالله بن ابی یعفورگوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: من با این مردم (یعنی اهل
ص: 678
سنت) رفت آمد دارم و تعجب می کنم از مردمی که به امامت شما اعتقاد ندارند و ولایت شما را نپذیرفته اند و امامت و ولایت فلان وفلان را پذیرفته اند و اهل امانت و وفا و صداقت و درستی هستند، و کسانی که امامت شما را پذیرفته اند و اهل ولایت شمایند (بعضا) آن گونه اهل امانت و وفا و صداقت نیستند ؟! عبدالله بن ابی یعفور گوید: امام صادق علیه السلام با شنیدن سخنان من، برآشفت و نشست و با عصبانیت و خشم به من فرمود: دین ندارد کسی که ولایت امام جائر وظالمی که از ناحیه خدا تعیین نشده است را پذیرفته باشد و باکی نیست بر کسانی که ولایت امام عادلی را که از ناحیه خداوند تعیین شده است پذیرفته اند.
گفتم: آیا آنان دین ندارند و بر اینان باکی نیست؟ فرمود: آری آنان دین ندارند و بر اینان باکی نیست. سپس فرمود: مگر توسخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «الله ولين الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات إلى الور» یعنی خداوند مؤمنین اهل ولایت ائمه معصومین علیهم السلام را به خاطر پذیرفتن ولایت امام عادل من عند الله از تاریکی های گناهان به نورتوبه و آمرزش وارد می کند؟ سپس فرمود: خداوند درباره آنان نیز فرموده است: (والبنين كفوا أولياؤهم الطاغوث يخرجوهم من الثور إلى الظلمات و مقصود از این آیه آن است که آنان نخست بر نور اسلام بودند و چون ولایت هرامام جائری را -که از ناحیه خداوند نبود - پذیرفتند از نور اسلام خارج شدند و در ظلمات کفر داخل گردیدند از این رو خداوند آتش را همانند کاربر آنان واجب نمود و برای همیشه در دوزخ و آتش خواهند بود(1).
ص: 679
عبدالله بن عباس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هرکس دوست می دارد، به دستگیره ناگسستنی چنگ بزند باید به ولایت براد رو وصى من علی بن ابی طالب علیه السلام چنگ بزند، چرا که هر کس او را دوست بدارد و ولایت او را بپذیرد هلاک نخواهد شد، و هرکس بغض ودشمنی او را داشته باشد، نجات نخواهد یافت(1).
حذيفة بن اسید گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای حذيفه حجت خدا بر شما بعد از من على بن ابی طالب علیه السلام است وکافر شدن به (مقام) او، کافر شدن به خداست و شرک به او (یعنی دیگران را در ردیف او قرار دادن) شرک به خداست و شک درباره (امامت و خلافت) او شک درباره خداست، و الحاد و انکار او، الحاد و انکار خداست، و ایمان به او، ایمان به خداست، چرا که او برادر رسول خدا و وصی او و امام امت او وحبل الله متين وعروة الوثقی و دستگیره محکمی است که هرگز پاره و قطع نمی شود و زود است که دو گروه از امت من درباره اوهلاک شوند و او را گناهی نباشد. 1. گروهی که درباره او غلو کنند (و او را خدا بدانند) 2. گروهی که مقام او را
ص: 680
انکار نمایند (و او را امام وخليفه بلافصل من ندانند).
سپس فرمود: ای حذيفه از على علیه السلام جدا مشو که از من جدا خواهی شد و با او مخالفت مکن که با من مخالفت خواهی کرد، همانا على از من است و من از على هستم، هرکس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است، و هر کس او را خشنود کند مرا خشنود نموده است(1).
فضل بن شاذان از حضرت رضا از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرموده: زود است که بعد از من فتنه تاریکی رخ دهد و راه نجات از آن این است که انسان به دستگیره محکم چنگ بزند؛ گفته شد: یا رسول الله دستگیره محکم چیست؟ فرمود: پذیرفتن ولایت سید اوصیا؛ گفته شد: سید اوصیا کیست؟ فرمود:امیرالمؤمنین است؛ گفته شد: امیرالمؤمنین کیست؟ فرمود: برادرم علی بن ابی طالب علیه السلام است (2).
ص: 681
امام باقر علیه السلام فرمود: کسی که یک مرتبه آية الكرسی را بخواند خداوند هزار مکروه و گرفتاری دنیا وهزار مکروه وگرفتاری آخرت را از او برطرف می نماید، که آسان ترین گرفتاری دنیای او فقر باشد و آسان ترین گرفتاری آخرت او عذاب قبر باشد(1).
امام صادق علیه السلام فرمود: آیا به شما خبر بدهم که رسول خدا این صلی الله علیه و آله هنگام رفتن در بستر خواب چه می خواند؟ محمد بن مروان می گوید: عرض کردم: آری. فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام رفتن در بستر خواب آية الكرسی را قرائت می نمود و سپس می فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ كَفَرْتُ بِالطَّاغُوتِ اللَّهُمَّ احْفَظْنِي فِي مَنَامِي وَفِيُّ قطتي » یعنی با نام خدا، به خدا ایمان آوردم و با نام خدا به طاغوت کافر شدم، خدایا در خواب و بیداری مرا حفظ فرما(2).
در تفسیر عیاشی از عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: هر چیزی را جای بلندی است و جای بلند قرآن «آية الكرسي» می باشد و هر کسی که یک مرتبه آن را بخواند خداوند هزار مکروه دنیا و هزار مکروه آخرت او را برطرف خواهد نمود که کوچکترین مکروه دنیای او فقر و تنگدستی باشد و کوچکترین مکروه آخرت او عذاب قبر باشد. سپس فرمود: من به وسیله قرائت آية الكرسی به
ص: 682
درجات بهشتی صعود می کنم (1).
امام صادق علیه السلام می فرماید: آية الكرسی را بخوان و در هر روزی که خواهی حجامت کن ...(2).
امام هشتم علیه السلام می فرماید: اگر می خواهی مال تو محفوظ بماند، آية الكرسی را بخوان و آن را بنویس ودروسط آن قرار ده و نیز این آیه را بنویس و در بین آن قرارده «وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ» (3).
شیخ طوسی رحمة الله در کتاب النهایه می فرماید: در حال تخلى (ودستشویی کردن) قرآن نباید خوانده شود مگر آية الكرسي(4).
رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «قل هو الله أحد) را بخوان چرا که آن نور قرآن است و بر تو باد به خواندن آية الكرسی، چرا که در هر حرفی از آن هزار برکت و هزار رحمت نهفته است. و فرمود: کسی که پس از هر نماز واجب آية الكرسي بخواند، نمازاو قبول می شود و در امان وعصمت خدا خواهد بود(5).
ص: 683
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (258)أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (259)وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (260)مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (261)الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (262)قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ (263)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ
ص: 684
الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (264)
«بُهِت» مجهول بَهُتَ و بَهِتَ و بَهَتَ است و افصح بَهَتَ است، و بَهَت الرجل بهتا إذا انقطع و تحير، و بَهت به معنای خیرت خصم است هنگامی که حجت بر او تمام شود، و «أتأخذونه بهتانا» یعنی کذب و به ادعای کذب چیزی را گرفتن است، و «وَ هِيَ خاوِيَةُ عَلى عُرُوشِها » یعنی سقف آن خانه ها بر زمین فرو ریخته و دیوارهای آنها باقی مانده است، و هربنایی را عرش گویند و «عريش مكة» خانه های آن را گویند، و «عرش» به معنای تخت نیز آمده است چراکه آن از اطراف خود بالاتر است، و «لبث» به معنای مکث است، و « لَمْ تسنه » یعنی لم يتغير، و «نشز» جای بلند از زمین را گویند، و «اطمأن إليه» إذا وثق به، و «طائر الإنسان» عمل اوست از خوب و بد، و «النبت» الحشيش و كل ما ينبت من الأرض، و«من» از منت است و آن گفتن حرفی و عملی است که عمل خیر را کم ارزش می نماید، و اصل «من» به معنای قطع است، و «أذئ» به معنای ضرری است که زود به دیگری می رسد، و «خوف» توقع ضرر است و «حزن » اندوهی است که بر انسان دشوار می باشد، و «رئاء الناس» از رؤیت است و ریاکار عمل خود را برای دیدن مردم انجام می دهد، و «صفوان» جمع صفوانه است مانند سعدان و سعدانة و آن به معنای سنگ صاف است، و «تراب» به معنای خاک است، و «ترائب» استخوان های سینه را گویند، و « وابل» باران شدید را گویند، و وبیل به معنای شدید است، و «وبال» سوء عاقبت است، و اصل لغت به معنای شدت است، و «صلد» سنگ بسیار صاف و املس است، و زمین صلد زمینی است که به خاطر سختی گیاه در آن نمی روید، و به بخیل نیز صلد گویند.
ص: 685
آیا از حال آن پادشاهی که به سبب (غرور) ملک و پادشاهی با ابراهیم علیه السلام محاجه و ستیز می کرد با خبرنشدی؟ آن گاه که ابراهیم علیه السلام به او فرمود: پروردگار من همان کسی است که زنده می کند و می میراند و آن پادشاه (مغرور) گفت: من نیز زنده می کنم و میمیرانم. ابراهیم علیه السلام فرمود: خداوند خورشید را از مشرق (بيرون) می آورد، توآن را از مغرب (بيرون) بياور پس آن کافرمبهوت ماند (ولايق هدایت نبود) و خداوند مردم ستمکار را هدایت نمی کند (258) (بازاز کسانی که از احيا و زنده شدن اموات درتعجب و شگفت بود) عزير(يا دانيال و يا ارميا) بود که برقریه ای (شهری) که همه ساختارش فرو ریخته بود عبور نمود و (با خود) گفت: چگونه خداوند اهل این ویران کده را پس از میراندنشان زنده می کند؟! پس خداوند او را يکصدسال میراند وسپس زنده نمود وبه او فرمود: چقدر است که مرده ای؟ او گفت:یک روز و يا پاره ای از روزا (خداوند به او) فرمود: بلکه يکصدسال است که مردهای واگرباور نداری به خوراک ونوشیدنی خود بنگر که طعم و رنگ آن تغییر نکرده است وبه الاغ خود بنگر که چگونه متلاشی شده است، این ماجرا برای آن است که (تو بدانی خداوند چگونه مرده ها را زنده می کند و) ما تورا نشانه ای از حق قرار بدهیم تا مردم نیزبدانند خداوند چگونه مرده ها را زنده می نماید. اکنون بنگرکه ما چگونه استخوان ها(ی مرده ها) را پیوند می دهیم وسپس گوشت برآنها می پوشانیم، و چون مسأله (زنده شدن مرده ها برای او) آشکار گردید گفت: اکنون دانستم که خداوند برهرچیزی تواناست (259) ای رسول من بیاد بیاور زمانی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده، چگونه مردگان را زنده می کنی؟ خداوند فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟ ابراهیم گفت: آری ولكن می خواهم قلبم مطمئن شود. خداوند فرمود: چهار پرنده را برگیرو آنها را نزد خود ریزریزکن، سپس هر قسمتی از آن ها را برسرکوهی قرارده، آن گاه آنها را فراخوان ، آنان با شتاب نزد تو خواهند آمد و بدان که خداوند توانا و حکیم است (260) مثل کسانی که اموال و اصدقات خود را در راه خدا انفاق میکنند مثل دانه ای است که هفت خوشه بروياند و
ص: 686
درهرخوشه ای يکصد دانه باشد و خداوند برای هرکس بخواهد چند برابر می کند و خداوند گشایش دهنده و داناست (261) کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند و پس از آن منت و آزاری (برفقرا) ندارند، پاداششان نزد خداوند محفوظ است، و هراس واندوهی برای آنان نخواهد بود(262) گفتارنیک و پسندیده (در برابر فقرا) وگذشت [از آنان ] بهتراز صدقه ای است که به دنبال آن آزارابه فقيرا باشد و خداوند بینیازوحليم وبردباراست (263) ای کسانی که ایمان آورده اید صدقه های خود را با منت و آزار باطل نکنید، همانند کسی که مال خود را برای خودنمایی انفاق کند وبه خدا وقيامت ایمان نداشته باشد، مثل چنین کسی مثل سنگ خارایی است که بر روی آن خاکی نشسته باشد و رگبار(بارانی) برآن ببارد و آن را صاف وصلد قراردهد (این ریاکاران نیز) از آنچه انفاق نموده اند بهره ای نمی برند و خداوند کافران را هدایت نخواهد نمود (264)
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (بقره/ 258)
امام صادق علیه السلام می فرماید: حضرت ابراهیم علیه السلام با قوم خود درباره بت پرستی و خدایان دروغین مخاصمه کرد. و با آنان مخالفت نمود تا این که نزد نمرود آمد و با او درباره پرستش بتها مخاصمه کرد و به نمرود فرمود: پروردگار من کسی است که زنده می کند و می میراند. نمرود گفت: من نیز زنده می کنم و می میرانم.
ابراهيم علیه السلام فرمود: خداوند خورشید را از مشرق (بیرون) می آورد، تو (اگرمی توانی) آن را از مغرب (بیرون) آور. پس نمرود که کافر به خدا بود متحیر و مبهوت گردید (و
ص: 687
قابلیت هدایت را نداشت و خداوند ستمکاران را هدایت نخواهد نمود .
در تفسیر عیاشی حتان بن سدير از یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام نقل نموده که گوید: اما صادق علیه السلام فرمود:« إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَذَاباً یوم القیامة لِسَبْعَةِ نَفَرٍ أَوَّلُهُمُ ابْنَ آدَمَ الذی قَتَلَ أَخَاهُ وَ نُمْرُودَ الذی حَاجٍّ إبراهیم فی رَبَّهُ ...» یعنی سخت ترین عذاب در قیامت برای هفت نفر است: 1. قابیل که برادر خود هابیل را کشت، 2. نمرود بن کنعان که با ابراهیم درباره خداوند جدال نمود، 3. مردی از یهود که مردم را به دین یهود واداشت، 4. مردی از نصاری که مردم را به دین نصرانیت واداشت، 5. وفرعون که می گفت: من خدایشمایم، 6 و 7. اولی و دومی از این امت(1)
على بن ابراهیم قمی در تفسیر خود گوید: هنگامی که نمرود ابراهیم ما را در آتش انداخت و خداوند آتش را برای او سرد و سلامت نمود نمرود گفت: ای ابراهیمی پرودگارتو کیست؟ ابراهیم علیه السلام فرمود: پروردگار من کسی است که زنده می کند و می میراند نمرود گفت: من نیز زنده می کنم و می میرانم. ابراهیم علیه السلام فرمود: تو چگونه زنده می کنی و می میرانی؟ نمرود گفت: دو نفر را که محکوم به اعدام هستند می آورم و یکی از آنان را آزاد می کنم و دیگری را می کشم، در آن صورت اولی را زنده
1. عن أبي عبد الله علیه السلام قال: خالف إبراهيم علیه السلام قومه وعاب آلهتهم حتى أدخل على نمرود فخاصمهم، فقال إبراهيم: «رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ». (تفسیر عیاشی، ج1/ 139، ح 464)
ص: 688
کرده ام و دومی را میرانده ام.
ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر راست می گویی آنکه را کشته ای زنده کن. سپس فرمود: از این بگذر، همانا خدای من خورشید را از مشرق بیرون می آورد، تو آن را از مغرب بیرون بیاور. پس نمرود مبهوت و متحیر ماند، همان گونه که خداوند می فرماید:«فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ» یعنی نمرود که کافر بود مبهوت شد و پاسخی نداد، چرا که میدانست خورشید قبل از او وجود داشته است (و او را قدرتی بر آن نیست)(1).
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (بقره / 259)
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: ارمیای پیامبر را خداوند
ص: 689
برای بنی اسرائیل مبعوث نمود و به او فرمود: به بنی اسرائیل بگو: کدام شهری را من پاک تر وگرامی تر داشتم؟ و بهترین اشجار را در آن غرس نمودم؟ و آن را از هر(كافر) غریبی پاک کردم و(اهل) آن شهر نافرمانی کردندو من به آن خاطر خرنوب (ویا خروب) را برای آنان رویاندم؟ (خروب مانند تنور به معنای درخت تیغ دار است) و چون ارمیای پیامبر این سخنان را به بنی اسرائیل گفت آنان خندیدند و استهزا نمودند وارمیا از آنان به درگاه خداوند شکایت نمود و خداوند به او وحی کرد: به آنان بگو: «مقصود از آن شهر بیت المقدس است و مقصود از درخت ها بنی اسرائیل اند که من سلطه هر جباری را از آنان دورنمودم و آنان با من مخالفت نمودند و به گناهان روی آوردند و اکنون در این شهر کسی را بر آنان مسلط خواهم نمود که خون آن ها را بریزد و اموالشان را بگیرد و اگر به درگاه من گریه و ناله کنند به آنان رحم نخواهم نمود و اگر دعا کنند دعای آنان را مستجاب نمی کنم، بلکه آنان را از هم خواهم گسیخت وسرزمین شان را دگرگون خواهم کرد و یکصد سال اینگونه خواهند ماند و سپس آن سرزمین را آباد خواهم نمود.»
و چون ارمیا این سخنان را به آنان فرمود، علمای آنان عجز و لابه کردند و گفتند: ای رسول خدا گناه ما چیست؟ ما که اهل گناه نبوده ایم، برای چه ما را همانند آنان قرار داده است ؟! وتو برای ما از خدای خود سؤال کن ما چه کرده ایم که باید همانند آنان باشیم ؟! پس ارمیا هفت روز روزه گرفت ووحی بر او نازل نشد وسپس هفت روز دیگر روزه گرفت و وحی بر او نازل نشد و چون هفت روز سوم را روزه گرفت، خداوند به او وحی نمود: اگر درباره آنان با من سخن بگویی صورت تو را به پشت بر می گردانم.
سپس فرمود: به آنان بگو: علت این مجازات این است که شما منکر و گناه را دیدید و انکار ونهی از آن نکردید. از این رو خداوند بخت نصر را بر آنان مسلط نمود
ص: 690
و او آنچه تودیدی را با آنان کرد.
سپس بخت نصر ارمیا را خواست و به او گفت: تو به بنی اسرائیل خبر داده ای که من با آنان چه خواهم نمود، اکنون اگر می خواهی با همراهان خود نزد من باش وگرنه از بین بنی اسرائیل خارج شو. ارمیا گفت: من از بین آنان خارج می شوم از این رو مقداری از انجیر و آب میوه با خود برداشت و از بین آنان خارج شد و چون از دور نگاهی به بنی اسرائیل نمود و دید مرده های آنان روی زمین انباشته شده است گفت: «أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا» یعنی، چگونه خداوند پس از مرگ، آنان را زنده می نماید. « ... فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ» یعنی خداوند یکصد سال او را میراند.
سپس فرمود: خداوند او را صبحگاه میراند و پس از یکصد سال قبل از غروب خورشید زنده نمود و اول عضوی که از او زنده نمود چشم های او بود که همانند دو پوست تخم مرغ آفریده شد و سپس به او گفته شد: چه مقدار از عمرتوگذشت؟ او گفت: یک روز و چون دید هنوز خورشید غروب ننموده است گفت: بلکه شاید نصف روز. پس خداوند به او فرمود: بلکه يکصد سال است که مرده ای، اکنون به طعام و نوشیدنی خود بنگر که تغییری نکرده و به الاغ خود بنگرکه تبدیل به خاک گردیده و این برای ایناست که ما می خواهیم تو را برای مردم نشانه ای از قدرت خود قرار بدهیم پس ببین چگونه استخوان های تو را پیوند می کنیم و سپس با گوشت می پوشانیم؟ پس ارمیا نگاه کرد به استخوان های خود و دید که چگونه به همدیگر پیوند می شود و عروق بین آن ها جاری می گردد و چون خلقت او کامل گردید و به پا خاست گفت: «أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ » یعنی دانستم که خداوند بر هر چیزی تواناست(1).
ص: 691
درکتاب احتجاج از امام صادق علیه السلام نقل شده که زندیق و منکر خدایی از آن حضرت سؤال نمود ... وگفت: آیا بهتر نبود که خداوند هر یکصد سال اموات را
ص: 692
زنده می نمود، تا ما از آنان سؤال کنیم از آنچه بر آنان گذشته و بدانیم که احوال شان چگونه است ؟ تا مردم یقین حاصل کنند و از شک و خیانت قلوب نجات یابند؟ امام صادق علیه السلام به او فرمود: سخن توسخن منکرین رسالت پیامبران و تکذیب کنندگان آنان است در حالی که پیامبران احوال مردگان را خبر دادند و خداوند نیز از زبان پیامبران در کتاب خود از احوال مردگان ما را خبر داده است، آیا کسی از خداوند و پیامبرانش راستگوتر است؟
سپس فرمود: از کسانی که مردند و باز به دنیا بازگشتند، اصحاب کهف بودند که خداوند آنان را سیصد و نه سال میراند و سپس در دوران مردمی که منکر بعث و قیامت بودند زنده نمود، تا حجت بر آنان تمام شود و به قدرت خداوند آگاه کردند و بدانند که قیامت حق است و نیز خداوند ارمیای پیغمبر را که به مرده های بیت المقدس - که بخت النصر کشته بود و روی زمین مانده بودند - نگاه کرد و گفت: چگونه خداوند این ها را زنده می کند؟«أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا» خداوند يکصدسال او را میراند و سپس او را زنده نمود و خود به اعضای بدن خویش نگاه می کرد که چگونه به همدیگر پیوسته می شوند و گوشت بر استخوان های او می روید و مفاصل وعروق او پیوند پیدا می کنند و چون خلقت او کامل شد و نشست، گفت: «أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ »(1).
ص: 693
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البيان گويد: مقصود از «الذى مر على قرية» «عزیر» است همان گونه که از امام صادق علیه السلام نقل شده است و برخی گفته اند: مقصود «ارمیا» است و آن از امام باقر علیه السلام نقل شده است. سپس گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «عزیر» چون از خانواده خود خارج شد همسر او آبستن بود و عزیر پنجاه سال داشت، پس خداوند یکصد سال او را میراند و چون به اهل خود بازگشت فرزند او یکصد سال داشت و او پنجاه ساله بود و فرزند از پدر
خود بزرگ تر بود و این از آیات الهی است (1).
مرحوم فیض در تفسیر خود گوید: اخبار در این ماجرا مختلف است و شاید این قصه چند بار رخ داده است والله العالم.
ص: 694
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (بقره / 260)
على بن محمد بن جهم گوید: من در مجلس مأمون حضور داشتم که مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله مگر این نیست که شما می گویید پیامبران معصوم هستند؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: آری. پس مأمون سؤالاتی از آیات قرآن کرد و از سؤالات او این بود که گفت معنای آیه «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» چیست؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند به ابراهیم وحی نمود: من یکی از بندگان خود را خليل خویش قرار خواهم داد و اگر او از زنده کردن اموات از من سؤال کند، او را پاسخ خواهم داد. پس در قلب ابراهیم خطور نمود که خود، خلیل خدا خواهد بود، از این رو برای این که بداند او خلیل خدا خواهد بود گفت:«رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى...» و خداوند به او فرمود:
چهار پرنده را بگیر و درهم بکوب و هر جزئی از آن ها را بر سر کوهی قرارده و سپس آنان را صدا بزن تا با سرعت نزد تو آیند و بدان که خداوند عزیز و حکیم است. پس ابراهیم علیه السلام پرنده شاهین و مرغابی وطاووس و خروس را گرفت و(ذبح نمود و) آنها را قطعه قطعه و مخلوط نمود و هر قسمتی از آن ها را بر سر کوهی از کوه های دهگانه قرارداد و منقارهای آن ها را به دست گرفت و سپس آن ها را با اسم صدا زد و آب و دانه برای شان آماده نمود، پس یکباره دید اجزای هر پرنده ای با سرعت پرواز کرد و به بدن خود ملحق شد و تا گردن آماده شد و ابراهیم منقار آنان را رهانمود و منقارها
ص: 695
به بدن های آنان ملحق گردید و پرواز نمودند و نزد ابراهیم نشستند و از دانه ها و آب خوردند و به ابراهیم گفتند: ای پیامبر خدا، توما را زنده کردی خدا تو را زنده کند. ابراهیم علیه السلام فرمود: بلکه خدا زنده می کند و می میراند و اوست که برهر چیزی تواناست. پس مأمون گفت: بارك الله فيك يا أبا الحسن (1).
صفوان بن يحيی گوید: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم: آیا حضرت ابراهیم علیه السلام در قلب خود شک داشته که فرموده:گفت:«أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى» و خداوند در پاسخ او فرموده است: «أَوَلَمْ تُؤْمِنْ؟» فرمود: ابراهیم شک نداشته است بلکه می خواسته بر
ص: 696
یقین خود بیفزاید(1).
در کتاب کافی و تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: هنگامی که ابراهیم، ملکوت آسمان ها و زمین را دید (و به حقايق آنها پی برد) نگاه به مرداری کرد که در ساحل دریا قرار گرفته بود و نصف آن در آب و نصف دیگر آن در خشکی بود و درندگان دریا می آیند و از آن قسمت داخل آب می خورند و چون باز می گردند به همدیگر حمله می کنند و برخی دیگری را می خورند و درندگان زمینی نیز همین گونه از آن مردار می خورند و سپس به همدیگر حمله می کنند و همدیگر را می خورند پس ابراهیم علیه السلام از این وضعیت تعجب نمود و گفت:«رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى»؟...(2).
عبد الرحمان بن سیا به گوید: زنی به من وصیت کرد و گفت: «از ثلث مالم دین فرزند برادرم را پرداخت کن و جزئی از آن را به فلانی بده» پس من از ابن ابی لیلای
ص: 697
قاضی درباره جزء سؤال کردم او گفت: «وصیت او بی فایده است و من معنای جزء را نمی دانم». پس من قصه را به امام صادق علیه السلام عرضکردم و امام فرمود: ابن ابی لیلا دروغ گفته است وصیت آن زن صحیح است و جزء به معنای عشر است همان گونه که خداوند به ابراهیم علیه السلام فرمود: «ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا» و آن کوه ها ده عدد بوده و ابراهیم برسر هرکوهی عشری از پرندگان را قرار داده است، بنابراین یک عشراز ثلث مال آن زن را باید به شخصی که برای او وصیت نموده بدهی(1).
مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (بقره / 261)
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام گوید: امام علیه السلام فرمود: «هنگامی که بنده مؤمن عمل خود را به نیکی انجام دهد خداوند پاداش او را چند برابر تا هفتصد برابر (و بیشتر) قرار می دهد، همان گونه که می فرماید: «وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ» سپس فرمود: پس شما به خاطر پاداش خیر و نیکوی خداوند باید اعمال خود را نیکوکنید». پس من به آن حضرت عرض کردم: معنای نیک بودن عمل چیست؟ فرمود: هنگامی
ص: 698
که نماز می خوانی رکوع و سجود خود را نیکو انجام ده و هنگامی که روزه می گیری از چیزهایی که روزه را فاسد می کند دوری کن و هنگامی که به حج میروی از آنچه در حج و عمره حرام است دوری کن. سپس فرمود: وهرعملی برای خدا انجام میدهی باید از هر چرکی و آلودگی پاک باشد(1).
مرحوم طبرسی صاحب مجمع البیان گوید: از امام صادق علیه السلام روایت شده کهاین آیه مربوط به همه انفاقات است.
سپس گوید: بعضی گفته اند این آیه مخصوص به جهاد است و اما درغیر جهاد خداوند می فرماید: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» سپس گوید از عبدالله عمرنقل شده که گوید: هنگامی که آیه «وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خدایا به امت من بیش از این عنایت کن» و خداوند فرمود:«مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله باز فرمود: به امت من بیش از این عنایت کن و خداوند فرمود :«إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ »(2).(3)
ص: 699
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ *قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ *يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (بقره/264 - 262 )
علی بن ابراهیم قمی از امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود: هر کس به مؤمنی احسانی بکند و سپس با سخن خود او را آزار نماید و یا منتی براو گذارد، احسان و صدقه خود را باطل نموده است همان گونه که خداوند درباره آن ملی بیان نموده و می فرماید: «كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» و سپس فرمود: کسی که نسبت به فقیری که به او احسان نموده است منت واذيت فراوان داشته باشد صدقه و احسان او باطل می شود همان گونه که گرد و خاک روی صخره و صفوان به وسیله باران در بیابان برطرف می شود و چیزی از آن باقی نمی ماند و خداوند این مثل را برای کسی زده است که در حق کسی عمل خیر واحسانی بکند و سپس منت و آزار به او بدهد(1).
ص: 700
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ چیزی نزد من بهتر از این نیست که به کسی احسانی کرده باشم و او باز از من درخواست احسان کند و من به او احسان نمایم، چرا که دیده ام اگر احسان دوم انجام نشود شکر احسان اول قطع می شود. سپس فرمود: خداوند مثل کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا و دور از منت و آزارانفاق می کنند را بیان نموده و می فرماید: «وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ».
امام صادق علیه السلام می فرماید: یعنی مثل آنان مثل جنت و بستانی است که در جای بلندی قرار گرفته باشد و باران فراوانی بر آن ببارد و میوه های دو چندان به بار آورد، این گونه است پاداش کسی که مال خود را در راه خدا انفاق کند ...(1).
امام صادق علیه السلام سپس فرمود: و کسی که مال خود را در راه خدا انفاق نماید و سپس بر آن که انفاق نموده منت گذارد، خداوند مثل او را چنین بیان نموده است:
ص: 701
«أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ»سپس فرمود: مقصود از «إعصار»باد( های تند) است و کسی که با صدقه خود منت برفقیرگذارد مثل او مثل کسی است که پیرمرد وضعیف باشد و فرزندان ضعیفی نیز داشته باشد و باغستان فراوان و پر از میوه ای داشته باشد و باد (تندی) و یا آتشی بیاید و همه مال او را آتش بزند و نابود کند(1).
در تفسیر عیاشی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده که فرمودند: مقصود از «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى» آزار به محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله است. و این تأویل این آیه است و آیه درباره عثمان نازل شده است.
و در روایت دیگری فرمودند: این آیه درباره عثمان نازل شد و شامل معاویه و
پیروان او نیز گردید (2).
ص: 702
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از آیه«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى» تا «لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا» فلان وفلان وفلان و معاویه و پیروان او هستند(1).
ص: 703
وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (265)أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (266)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (267)الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (268)يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ (269)وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ (270)إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (271)
ص: 704
«ربوة » با حرکات سه گانه راء ورباوة به معنای رابیه و مکان بلند است، و «ضعف الشیء» مثلاه، و «طل» باران ریز را گویند، و «طلل» اسم هر شخصی است، و «اطلال» به معنای اشراف بر چیزی است و «طلة الرجل» امرأته، واصل طل به معنای باران است، و «جنت» به معنای باغستان پر از درخت است، و «نخل» جمع نخلة است و مؤنث و مذکر آن یکسان است، و «إعصار» به معنای غباری است که فضا را گرفته باشد، و «لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ» یعنی لا تعمدوا ولا تقصدوا الردي من المال، و «یم» به معنای لجه و دریا می باشد، و «خبيث» به معنای ردی و پست است، و «اغماض در بیع » کم کردن قیمت است به خاطر پستی متاع و اصل لغت به معنای خفاء است، و «فقر» به معنای حاجت وضد غنا می باشد و « فاقرة » به معنای داهيه ومصیبت است، و فرق بین وعد و وعید این است که وعید فقط در شر استعمال می شود و وعد در شر و خیر استعمال می شود ولكن اگر مطلق گفته شود مخصوص به خیر است، و «فحشاء» به معنای فحش و زشتی می باشد و به معنای معاصی نیز آمده است و به بخیل نیز فاحش گفته می شود، و «نذر» قراردادی است که انسان بر خود برای انجام کاری با شرط و یا بدون شرط واجب می نماید و عقد آن این است که بگوید: «لله على كذا...» و اصل لغت نذر به معنای خوف است، و «نصار» جمع نصیر است مانند شریف و اشراف، و «نصیر» معین انسان در مقابل دشمن است، و فرق بين صدقه و زکات این است که زکات انفاق واجب است و صدقه ممکن است مستحب باشد، و «إخفاء» به معنای ستر است، و «فی» به معنای اظهار است، و خفی يخفى خفية يعني أظهره، و «ابداء» و اظهار و اعلان به یک معناست، چنان که اخفاء و اسرار و اغماض نیز به یک معناست.
ص: 705
ومثل (صدقات) کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا وتثبيت (ایمان و روح) خویش انفاق می کنند مثل باغی است که در جای بلندی قرار گرفته باشند و باران تندی برآن ببارد و محصول آن دو چندان شود واگرباران تندی نبارد باران ریزی برآن ببارد، وخداوند به آنچه شما می کنید بیناست (265) آیایکی از شما دوست می دارد که باغی از درخت خرما وانگور داشته باشد و از زیر آن ها نهرهایی روان باشد وهمه ثمرات و میوه ها در آنها برای او آماده شده باشد و او در حال ضعف و پیری ودارای فرزندانی ضعیف باشد و ناگهان گردبادی آتشین برآن رسد و يكباره آتش بگیرد؟ (این مثل کسانی است که مال خود را از روی ریا و خودنمایی انفاق نماييد (266) ای کسانی که ایمان آورده اید، از چیزهای پاکیزه ای که به دست می آورید و از آنچه ما برای شما از زمین خارج میکنیم (برای ما) انفاق کنید و از مال های ناپاک وحرامی که برای خود - جزدرحال اغماض - نمی پسنديد، در راه خدا انفاق نکنید، و بدانید که خداوند بی نیاز (از شما) و ستوده است (267) شیطان به شما نويد فقروتنگدستی می دهد و شما را به فحشا و عمل زشت امرمیکند، و خداوند به شما نويد آمرزش واحسان می دهد، وخداوند وسعت دهنده (روزی) وداناست (268) خداوند به هرکس که بخواهد حکمت (وفهم حقایق) را می دهد و به هرکس حكمت داده شود به يقين خيرفراوانی به او داده شده است وجزصاحبان عقل (وحکمت) کسی آگاه ومتنبه نخواهد بود (269) هرچه را شما انفاق میکنید و یا نذر می نمایید خداوند از آن آگاه است وستمکاران را ياو رو پناهی نخواهد بود (270) اگرصدقات (خود) را آشکار کنید کارخوبی است و اگر آنها را در پنهانی به فقرا بدهید برای شما بهتر خواهد بود و خداوند (به سبب) برخی از گناهان شما را می بخشد و خداوند از اعمال شما باخبراست (271)
ص: 706
وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ *أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (بقره / 165-166)
امام باقر علیه السلام می فرماید: آیة «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ» درباره على علیه السلام نازل شده است (1).
و در روایت دیگری امام صادق علیه السلام فرمود: آیه فوق درباره کسانی است که مال خود را برای خشنودی خداوند انفاق می کنند وافضل آنان امیرالمؤمنین علیه السلام است(2)
مؤلف گوید: تفسیر این دو آیه در روایات پیشین بیان شد.
ص: 707
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (بقره/ 267)
حاصل این آیه این است که ما باید بهترین و پاکترین مال خود را در راه خداوند بدهیم بلکه به مقتضای آیه «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ » از آنچه دوست می داریم در راه خدا بدهیم تا خداوند نیز پاداش ما را چیزی قرار بدهد که دوست می داریم.
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که دستور داد مردم زکات خرماها را بدهند گروهی از مردم خرماهای پستی را برای پرداخت زکات آوردند که به آن ها جعرود و معافاره می گفتند و این نوع از خرما هسته بزرگ وگوشت کمی داشت و برخی آن ها را زکات خرماهای جید و عالی خود قرار دادند، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از آنان قبول نکنید و این آیه نازل شد «وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ...».
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ» فرمود: مردم در زمان جاهلیت درآمدهای ناپاک و حرامی داشتند و چون مسلمان شدند می خواستند این گونه اموال را در راه خداوند بدهند و خداوند فرمود: جزاموال طيب و حلال از آنان پذیرفته نیست(1).
ص: 708
امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر این آیه فرمود: صدقه و(زكات) اگر از کسب حرام به دست آمده باشد به درگاه خداوند پذیرفته نمی شود (1).
امام صادق علیه السلام فرمود: اهل مدينه زکات فطره خود را از خرمای جعرود و معافاره - که دارای هسته های بزرگ وگوشت کمی بود و طعم تلخی داشت . به مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ...» (2).
ص: 709
ابراهیم نخعی گوید: پیرزنی را دیدم که صبحگاه درخانه خود مشغول ریسندگی بود و او را ام بکرمی گفتند پس من به او گفتم: آیا وقت آن نرسیده که دست از این کار بکشی؟ او گفت: چگونه دست از آن بردارم در حالی که از امیرالمؤمنين علیه السلام شنیدم که می فرمود: این از کسب های پاک است (1).
الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (بقره/ 268)
ابوعبدالرحمان گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: بسا من محزون و غمگین می شوم و علت آن را نمی دانم و بسا مسرور و شادمان می شوم و علت آن را نمیدانم ؟ امام علیه السلام فرمود: در کنار هرکسی یک شیطان و یک ملک وجود دارد، و شادی او از آن ملک است و اندوه او از آن شیطان است، همان گونه که خداوند می فرماید: «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ...»(2).
ص: 710
هارون بن خارجه گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من بسا شاد هستم و علتی برآن نمی دانم و بسا غمگین هستم وسبب آن را نمیدانم؟ امام علیه السلام فرمود: آری شیطان در قلب تو رخنه می کند و تو را سرزنش می نماید و می گوید: اگر این کار نزد خدا پسندیده بود، خداوند دشمن را بر تو مسلطنمی کرد و تو را نیازمند به او نمی نمود آیا تو می خواهی آنچه برسر دیگران آمده است برسرتو بیاید؟ سپس فرمود: این ها علت آن اندوهی است که تو پیدا می کنی، واما علت فرح و شادی تواین است که آن ملک نیز در قلب تو رخنه می کند و می گوید: اگر خداوند دشمن را برتو مسلط نموده و تو را نیازمند به او کرده است، مدت آن کوتاه است و من تو را از ناحيه خداوند بشارت به آمرزش و احسان میدهم. همان گونه که خداوند می فرماید: «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (1).
ص: 711
يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ (بقره / 269)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از حکمت اطاعت از خداوند و معرفت به امام است. و درسخن دیگری فرمود: مقصود از حکمت معرفت امام و پرهیز از گناهان بزرگی است که خداوند نسبت به آنها عذاب و دوزخ را واجب نموده است(1).
سلیمان بن خالد گوید: درباره این آیه از امام صادق علیه السلام سؤال نمودم فرمود: حکمت به معنای معرفت و تفقه در دین است، پس هرکدام از شما که فقیه (و دانای به معارف دین) باشد حکیم خواهد بود و مرگ فقیه برای شیطان از هر چیزی محبوب تر است(2).
امام صادق علیه السلام فرمود: حکمت نور معرفت و میراث تقوی و میوه صدق است و اگر من بگویم: خداوند نعمتی بزرگ تر و بالاتر و ارزشمندتر از حکمت به بندگان خود نداده است صحیح گفته ام چرا که می فرماید: «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ»(3).
ص: 712
در تفسیر مجمع البیان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: خداوند متعال به من قرآن عطا نمود و همانند قرآن حکمت عطا کرد و هر خانه ای که حکمت درآن نباشد خراب خواهد بود. سپس فرمود: غافل مباشید و (در دین خود) فقيه وعالم شوید و با جهل و نادانی از دنیا نروید.(1)
در کتاب خصال از آن حضرت نقل شده که فرموده: مهم ترین حکمت، ترس از
خداوند است.(2)
و درخصال وكافی از آن حضرت نقل شده که روزی در یکی از سفرهای خود با
گروه سواره ای برخورد نمود و آنان گفتند: السلام علیک یا رسول الله و رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: شما چگونه مردمی هستید؟ گفتند: ما اهل ایمان هستیم. فرمود: حقیقت ایمانتان چیست؟ گفتند: رضای به قضای خدا و تسليم امراو بودن و واگذار نمودن کارها به او.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: اینان حکیمانی هستند که از حکمت نزدیک به پیامبران می باشند. سپس فرمود: اگر راست می گویید، چیزی که در آن ساکن نمی شوید را بنا نکنید و اموالی را که نمی خورید جمع نکنید و از خدایی که به او بازگشت می کنید بترسید(3).
ص: 713
وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ *إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (بقره / 270 - 271)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسير «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ ...» فرمود: مقصود از صدقات در این آیه زکات نیست چرا که صله واحسان به خویشان زکات محسوب نمی شود.
و در سخن دیگری فرمود: زکات آشکار پرداخت می شود، نه پنهانی و مقصود از این آیه صدقه ای است که انسان برای خود می دهد.(1)
و فرمود: صدقه در شب ، آتش خشم خدا را خاموش می کند ...(2).
ص: 714
لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ (272)لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (273)الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (274)الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (275)يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ (276)إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (277)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (278)فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ (279)وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (280)وَاتَّقُوا يَوْمًا
ص: 715
تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (281)
«احصار» منع دیگری است از تصرف و حرکت، و «حصر» ممنوعیت به خاطر مرض و حاجت و یا ترس است و «محصور» به معنای ممنوع است و در تفسیر آیه « فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ » گذشت، و «ضرب» به معنای راه رفتن روی زمین است، و «سماء و سمو» علامتی است که از آن به چیزی پی برده می شود، و «تعقف» ترک سؤال است وقف عن الشيء إذا تركه، و «الحاف» به معنای الحاح و اصرار در سؤال است، و «ربا» به معنای زيادة است، وأربى الرجل إذا عامل في الربا، و «تبط» و خط به معنای دگرگونی است و به کسی که وارد کاری می شود و راه آن را نمی داند می گویند: يخبط خبط عشواء، و به معنای دیوانه شدن و شبه جنون نیز می آید، و «خباط» دردی است مانند جنون و « بفلان مس» ای جنون، و«سلف» به معنای تقدم است، و «أمم سالفه» امم ماضیه را گویند، و «محق» به معنای کم شدن و نقصان حالا بعد حالي است، و محقه الله يعنى أهلکه و تلف حالا بعد حال، و «أثيم» متمادی در اثم است یعنی کسی که همواره گناه می کند، و «نظرة» به معنای تأخیر و مهلت دادن است که به آن انظار گفته می شود، و «میسرة و ميسور» به معنای یسار و غنا و وسعت مال است.
برتو واجب نیست که آنان هدایت شوند، بلكه خداوند هرکس را بخواهد هدایت می کند. و آنچه شما از مال خود انفاق میکنید (پاداش آن) مخصوص خودتان خواهد بود. وانفاق شما نباید جز برای خشنودی خدا باشد، و آنچه انفاق میکنید پاداش آن را می یابید و به شما ظلمی نخواهد شد (272)[(صدقات وانفاقات خود را) مصرف
ص: 716
فقرایی بکنید که در راه خدا گرفتار شده اند و به این خاطرنمی توانند مالی را به دست بیاورند، افراد بی اطلاع آنان را به خاطرعفتی که دارند بی نیاز می پندارند وتواز صورت های آنان تعقف را میشناسی، آنان با اصرار از مردم سؤال نمی کنند، و آنچه شما به آنان انفاق کنید خداوند به آن داناست (273) کسانی که اموال خود را در شب و روزوآشکار و پنهان انفاق می کنند پاداش آنان نزد پروردگارشان محفوظ است وترس واندوهی نخواهند داشت (274) کسانی که ربا می خورند (از گور) برنمی خیزند مگرمانند برخاستن کسی که براثر تماس شیطان با او، آشفته سروجن زده شده است (وديوانه گردیده) و این به خاطر این است که (رباخوارها) می گویند: دادوستد (نیز) همانند رباست درحالی که خداوند دادوستد را حلال نموده و ربا را حرام کرده است ، پس به هرکس موعظه خدا رسیده واودست از ربا برداشته ، گذشته های او عفوشده است ، وهرکس با شنديدن آیات ربا توبه نکرده و باز به عمل خود ادامه داده است، درآتش دوزخ مخلد وجاوید خواهد بود (275) خداوند (مال) ربایی را نابود میکند و صدقات را برکت می دهد (وثواب آن ها را دوچندان میکند) و خداوند هیچ ناسپاس گنهکاری را دوست نمی دارد (276) به راستی کسانی که ایمان آورده اند وکارهای نیک انجام دادند و نماز را به پا داشتند و زکات را پرداخت نمودند، پاداش آنان نزد خداوند است، و هراس و اندوهی نخواهندداشت (277) ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا بترسيد و اگر واقعا به خدا ایمان دارید، آنچه از ربا باقی مانده است را رها کنید. (278) واگر چنين نکردید، باید با خدا و رسول اواعلان جنگ کنید، و اگر توبه کردید، اصل سرمایه های خود را بگیرید (تا) نه ظلم کنید ونه ظلم ببینید (297) واگر(بدهکار) درسختی و تنگدستی باشد، باید به او مهلت بدهید، تا گشایش پیدا کند واگرشما (پاداش گذشت را) بدانید، گذشت از بدهکار (تنگدست) برای شما بهتر خواهد بود (280) وبترسید از روزی که در آن روز به خدا باز می گردید و سپس هرکسی پاداش آنچه کرده است را دریافت می کند و درباره ظلمی نخواهد شد (281)
ص: 717
لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ *لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (بقره/ 272 - 273)
على بن ابراهیم قمی گوید: مقصود از «يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» و «لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا » کسانی هستند که راضی به تقديرات خدا هستند و در دیانت خود آبرومند به سر می برند و از کسی سؤال نمی کنند و اگر سؤال کنند، اصرار در سؤال نمی کنند، در حالی که قدرت بر تحصیل مال ندارند، از این رو کسانی که آنان را نمی شناسند فکر می کنند آنان از اغنیا هستند(1).
مرحوم طبرسی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: این آیه درباره اصحاب صفه نازل شد و آنان جمعیتی نزدیک به چهارصد نفر بودند که به مدینه هجرت نمودند ودر مدينه خانه و خویشاوندی نداشتند که به آنان پناه ببرند از این رو درکنار مسجد زندگی می کردند و می گفتند: ما درهرجنگی شرکت خواهیم نمود و خداوند به مردم نسبت به آنان سفارش نمود، از این رو مردم اگرغذای اضافه ای ..
ص: 718
داشتند برای آنان می فرستادند.(1)
امام باقر علیه السلام می فرماید خداوند از کسی که اصرار در سؤال می کند خشم دارد .(2)
حضرت رضا علیه السلام فرمود: «إِنَّ اَللَّهَ يُبْغِضُ اَلْقِيلَ وَالْقَالَ وإِضاعَةِ المالي وَكَثْرَةِ السُّوالِ ».
یعنی خداوند از نزاع وجدال و ضایع کردن مال وسؤال زیاد خشم دارد.
در تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: فقرا کسانی هستند که با داشتن نیازو مخارج عيالات از مردم سؤال نمی کنند، چنان که خداوند می فرماید: «لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ...» و « مساکین» از کارافتاده ها هستند مانند نابیناها وافراد لنگ و جذامی و انواع زمین گیرهای مرد و زن و بچه ها ...(3).
ص: 719
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/ 274)
على علیه السلام نازل شده است (1).
ابواسحاق گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام (روزی) تنها چهاردرهم داشت و جز آن، مالی نداشت پس یک درهم آن را در شب و یک درهم آن را در روز و یک درهم آن را در پنهانی و یک درهم آن را آشکارا، در راه خدا انفاق نمود و چون این خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید به او فرمود: یا علی برای چه چنین کردی؟ امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: می خواستم وعده خدا محقق شود. پس این آیه درباره او نازل شد(2).
شیخ مفید در کتاب اختصاص از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که آن حضرت به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آیا شب گذشته عملی انجام دادی؟ امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشت: برای چه سؤال می فرمایید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند درباره تو به چهار معنای بلند اشاره نموده است. امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: پدرومادرم فدای شما باد، من چهاردرهم داشتم، یک درهم آن را در شب و یک درهم آن را در روز و یک درهم آن را آشکارا و یک درهم آن را در پنهانی در راه خدا دادم. رسول خدا فرمود: خداوند نیز این آیه را درباره تونازل نمود: «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»(3).
ص: 721
این روایت درکتب اهل سنت نیز نقل شده است، چنان که خوارزمی درمناقب ص 198 و قندوزی درینابیع الموده ص92 وابن مغازلی در مناقب ص 280 و دیگران از اهل سنت نیز این روایت را درکتب مناقب نقل کرده اند.
الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (275بقره / 275)
در تفسیر قمی و مجمع البیان از امام صادق علیه السلام، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: هنگامی که من (در شب معراج) به آسمان رفتم، مردمی را دیدم که یکی از آنان چون می خواست برخیزد نمی توانست از زمین بلند شود، ازبس شکم او بزرگ بود، پس من به جبرئیل گفتم: این ها کیانند؟ جبرئیل گفت: این ها رباخوارها هستند. ناگهان دیدم همانند آل فرعون هر صبح و شام بر آنان آتش فرو می ریزد و می گویند: خدایا قیامت چه وقت برپا می شود؟!(1)
در تفسیر عیاشی ج152/1 ، ح 503 نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: رباخوار از دنیا نمی رود تا این که شیطان او را جن زده و دیوانه می کند(2).
ص: 722
مؤلف گوید: ربا یا در معامله است و یا در قرض و ربای معاملی این است که جنس مکیل و موزون را به مثل خود با زیاده بفروشند، و ربای قرضی این است که مالی را قرض بدهد و شرط کند که قرض گیرنده هنگام پرداخت چیزی بر آن بیفزاید.
امام صادق علیه السلام فرمود: ربا این است که درهم ها را به دو برابر بفروشد و یاگندم را به دو برابر آن بفروشد.
ونیز فرمود: ربا)ی معاملی) جزدر اموالی که با کیل و وزن فروخته می شود نیست (1).
محمد بن مسلم گوید: مردی از اهل خراسان مال او از ربا فراوان شده بود و فقها به او گفته بودند: خداوند چیزی را از توقبول نمی کند، تا اموال ربایی را به صاحبانش بازگردانی. پس او نزد امام باقر علیه السلام آمد و چون قصه خود را بیان نمود امام باقر علیه السلام به او فرمود: راه نجات تو در قرآن بیان شده است و خداوند می فرماید: «فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّه» سپس فرمود: موعظه به معنای توبه است(2)
ص: 723
مؤلف گوید: روایت فوق درباره کسی است که حرمت ربا به گوش او نرسیده
باشد وگرنه باید اموالی را که از ربا به دست آورده به صاحبانش بازگرداند.
زراره گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: ربا(ی معاملی) تنها در اجناس کیلی و وزنی می باشد(1).
يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ (بقره / 276)
زراره می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: خداوند می فرماید: «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ» در حالی که من می بینم رباخوار بر مال او افزوده می شود؟! امام صادق علیه السلام فرمود: چه چیزی نابود کننده تر از یک درهم رباست که دین رباخوار را نابود می کند و اگر توبه کند مال او از بین می رود و نیازمند می گردد؟(2).
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: خداوند متعال می فرماید: من برای هر عملی مأموری قرار داده ام تا آن را دریافت کند جز صدقه را که خود از بنده ام دریافت می نمایم و بسا بنده من دانه خرما و یا پاره ای از آن را صدقه میدهد و من آن را همانند بچه شتری که شما تربیت می کنید تربیت می کنم و روزقیات
ص: 724
بنده من آن را مانند کوه احد و بزرگ تر از آن مشاهده می کند (1).
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ*يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ *فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ *وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/ 277 - 280)
امام باقر علیه السلام می فرماید: ولید بن مغیره در زمان جاهلیت ربا می گرفت و چون از دنیا رفت هنوز از قبيله ثقيف مقداری از ربا طلب داشت و فرزند او خالدبن ولید پس از مسلمان شدن می خواست طلب پدر خود را دریافت کند و این آیه نازل شد(2).
على بن ابراهیم قمی گوید: هنگامی که آیه «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا... » نازل شد، خالد بن ولید برخاست و به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت : قبيلة ثقيف به پدرم ربا بدهکارند و پدرم هنگام مرگ به من وصيت نمود که طلب او را از آنان بگیرم. پس
ص: 725
آیه «وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا» نازل شد(1).
امام صادق علیه السلام فرمود:گناه یک درهم از ربا نزد خداوند بیش از هفتاد زنای با محارم درکعبه است سپس فرمود: ربا هفتاد جزء است وگناه یک جزء آن مانند این است که کسی با مادر خود در کعبه زنا کند(2)
مرحوم شیخ طوسی با سند خود از حلبی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: کلیه رباهایی که مردم از روی جهالت خورده اند و سپس توبه کرده اند، اگر توبه آنان از روی حقیقت بوده باشد (ودیگر سراغ ربا نروند) بخشوده است. سپس فرمود: کسی که از پدرخود مالی را به ارث به دست آورد و بداند که در بین مال او مال ربایی بوده و مخلوط با مال التجاره او شده است، بر او باکی نیست ولكن اگر مال معینی را بداند که مال ربایی است، باید اصل مال پدر را بردارد و آن زیاده (یعنی ربا) را به صاحبش بازگرداند(3).
ص: 726
ودرسخن دیگری امام صادق علیه السلام می فرماید: مردی نزد پدرم امام باقر علیه السلام آمد و گفت : مالی از راه ارث به من رسیده است و من میدانم که صاحب آن اهل ربا بوده ومن یقین دارم که دراین مال ربا وجود دارد و چون چنین چیزی را می دانم، این مال برای من گوارا نیست و من از فقهای عراق وحجاز این مسأله را سؤال نموده ام و آنان گفته اند: این مال برای تو حلال نیست؟ پس پدرم امام باقر علیه السلام به او فرمود: اگر عین مال ربایی را می شناسی و صاحب آن را می دانی اصل مال را بردارو آن ربا را به صاحبش بازگردان و اگر مال ربایی با مال دیگر مخلوط گردیده است، برای تو حلال و گوارا خواهد بود و مال تو می باشد ولكن تو-مانند صاحب مال - رباخواری مکن، همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله رباهای گذشته را بر مردم حلال نمود و فرمود: پس از تحریم ربا، رباخواری نکنید، پس کسی که جاهل به اصل ربا بوده باشد و يا عين ربا را نمی شناسد، برای او باکی نیست(1).
«وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ».
مرحوم کلینی درکتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: رسول
ص: 727
خدا صلی الله علیه و آله روزی بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبران خدا علیهم السلام فرمود: ای مردم حاضرین به غايبين خبر دهند و آگاه باشند که هرکس بدهکار معسر و دست تنگی را مهلت بدهد، بر خداوند است که در هر روزی برای او به اندازه مالی که طلب دارد صدقه بنویسد، تا زمانی که او دین خود را پرداخت نماید. سپس امام صادق علیه السلام آیه «وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ» را تلاوت نمود و فرمود: چنین کسی که معسر و دست تنگ است را شما باید به او صدقه بدهید، و اگر چنین کنید برای شما بهتر خواهد بود، چنان که خداوند می فرماید: «وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(1).
یکی از اصحاب حضرت رضا علیه السلام گوید: شخصی به حضرت رضا علیه السلام گفت: فدای شما شوم خداوند در کتاب خود می فرماید: «فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ» معنا وحد این نظره و مهلت چیست؟ و چه باید کرد با کسی که مال مردم را گرفته و صرف زندگی خانواده خود نموده و اکنون نه تجارتی دارد که بتواند به سبب آن مال مردم را پرداخت کند ونه از کسی طلبی دارد که صبر کند تا طلب او وصول شود و ... حضرت رضا علیه السلام فرمود: باید صاحب مال صبر کند تا امام علیه السلام از او آگاه شود و بدهی او را از سهم زکات - که برای بدهکار تعیین شده است - بپردازد، به شرط آن که آن مال را در راه حلال مصرف کرده باشد و اگر در راه حرام مصرف کرده باشد، حقی بر .
ص: 728
امام علیه السلام ندارد. پس من گفتم: دراین صورت طلبکاربیچاره چه باید بکند که نمیداند آیا در راه حلال مصرف نموده است و یا در راه حرام؟ فرمود: باید به هر صورت مال خود را از او بگیرد(1).
امام صادق علیه السلام می فرماید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمود: هرکس می خواهد از شعله آتش دوزخ نجات پیدا کند باید: یا به بدهکار معسر خود مهلت بدهد و یا از او بگذرد (2).
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله در یکی از روزهای گرم تابستان فرمود: کسی که دوست می دارد در روز قیامت - که سایه ای جز سایه عرش خدا نیست- در زیر سایه عرش خدا باشد، باید یا بر بدهکار معسر خود صبر کند و یا از مال خود بگذرد(3).
ص: 729
امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند روز قیامت گروهی را از زیر عرش خود مبعوث می نماید در حالی که صورت هایشان از نورولباسشان از نورو محاسن شان از نور است و بر تخت هایی از نور نشسته اند و مردم گمان می کنند آنان پیامبرانند و يا شهیدانند، پس ندایی از زیر عرش می رسد و گوینده ای می گوید: اینان پیامبران و شهدا نیستند بلکه کسانی هستند که بر مؤمنین سختگیری نمی کرده اند و بدهکار خود را مهلت می داده اند تا توانایی پیدا کند(1).
وَاتَّقُوا يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (بقره/ 281)
ابن عباس گوید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از جنگ حنین بازگشت و سوره فتح نازل شد، فرمود: «یا علی بن ابیطالب و یا فاطمة! «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا »
ابن عباس گوید: سپس آیه «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ »نازل شد و پس از آن شش ماه رسول خدا صلی الله علیه و آله زندگی نمود و چون از مدینه برای حجة الوداع به طرف مکه حرکت کرد در بین راه آیه «يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي
ص: 730
الْكَلَالَةِ...» نازل شد و آن آیه صیف نامیده شد و چون به عرفه رسید آیه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» ديمه نازل شد و پس از هشتاد و یک روز آیات ربا بر آن حضرت نازل شد و پس از آن آية «وَاتَّقُوا يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ» و نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از آن بیست و یک روز در دنیا زندگی کرد (1).
امیرالمؤمنین علیه السلام فراوان به اصحاب خود می فرمود:(2) خدا شما را رحمت کند، آماده سفر آخرت خود باشید، و علایق خود را به دنیا کم کنید، و بهترین زاد و توشه ای که در اختیار دارید را در راه خدا بدهید چرا که شما گردنه های سخت و منازل وحشتناکی در پیش رو دارید و باید در آنها وارد شوید و مورد سؤال واقع شوید. سپس فرمود: بدانید که چنگال های مرگ به شما نزدیک است، و چنین
ص: 731
می نماید که شما زیر چنگال مرگ می باشید...
ص: 732
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (282)وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (283)لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (284)آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا
ص: 733
وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ (285)لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (286)
«داینت الرجل مدانة» و «تداين الرجلان» یعنی با او معامله با دین نمودم و از او گرفتم و یا به او دادم، و «دنت و أنت» یعنی از او قرض گرفتم و «أدنت الرجل» یعنی به او قرض دادم، و «املال» به معنای املاء و نوشتن است، و املی علیه نیز به همین معناست، و «بخس» کم دادن از روی ظلم است، و «ثمن بخس» قیمت ناقص است، و «سفیه» به معنای جاهل است و اصل ته به معنای خفت عقل است، و جاهل را سفیه گویند به خاطر سبکی عقل او، و «أبي يأبی» به معنای امتناع و خودداری کردن است، و «ضلال» به معنای هلاکت است چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضلالي وَ سُعُرٍ » و بعضی گفته اند ضلال به معنای گم شدن است مانند « أَ ذَا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ » و «أم» به معنای ملامت است، و «قسط» به معنای عدل است، و أقسط إذا عدل، و «قسط یقسط قسوطا» به معنای جور و ظلم است، چنان که خداوند می فرماید: « وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لجهم حَطَباً » و «قسط» به معنای چه و سهم نیز آمده است، و «رهنت عند الرجل رهنا» إذا وضعته عنده، و قول النبي صلی الله علیه و آله: «يفلق الرهن» فمعناه أن يقول الراهن: إن جئتک بنکاکه إلى شهر وإلا فهولک بالدين وهذا باطل بلاخلاف، و «وسع» مادون طاقت است یعنی انسان در تنگنا قرار نمی گیرد، و «أخطأنا» یعنی کسبنا خطيئة، و
ص: 734
«أخطأو خطأ» به یک معناست ولكن أخطأ در مورد گناه و غیرگناه استعمال می شود و خطأ فقط در مورد گناه استعمال می شود، و «اصر» در لغت به معنای نقل و سنگینی است و به معنای عهد نیز آمده است، و آصار جمع اصر است، و « آصرة» به معنای صله رحم است، و هرچه وسیله ارتباط باشد به آن اصر گفته می شود، و اصل لغت به معنای عطف است.
ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که (معامله ای کردید و قرارداد) دین و
طلبکاری بین شما تا مدت معینی پیدا شد، آن را مکتوب کنید، ونويسنده و كاتب عادلی - همان گونه که خدا به اوتعلیم نموده - آن را بنویسید و نباید از نوشتن آن خودداری کند (بلکه) بر او لازم است که بنویسد و بر بدهکار نیز واجب است که امضا کند و از خدا بترسد وهنگام پرداخت چیزی از آن را کم نکند،واگربدهکارسفيه و يا ضعیف باشد و یا نتواند امضا کند باید ولی او با رعایت عدالت از طرف او امضا کند ودومرد (عادل ) باید برآن گواه باشند واگردو مرد عادل نبود یک مرد وزن عادل که مورد رضایت شما هستند، برآن گواه باشند، تا اگر یکی از آن دو(زن ) فراموش نمود آن ازن دیگری وی را یادآوری کند و چون آن شهود وگواهان دعوت (به ادای شهادت) می شوند نباید امتناع ورزند، و شما نباید از مکتوب نمودن دين وبدهکاری تا سرآمد مدت چه کم باشد و چه زياد ملالت پیدا کنید، این کارنزد خداوند عادلانه تر واستوارتر ومانع از ترديد وشک خواهد بود، مگر آن که دادوستد نقدی باشد و شما نخواهید آن را خاتمه دهید درآن صورت نیازی به نوشتن ندارد و(لكن) هرگاه معامله ای کردید برای آن شاهدانی بگیرید وكاتب وشاهد نباید زیانی ببینند و اگر كاتب وشاهد زیانی ببینند برای شما گناه خواهد بود و از خدا بترسيد (و خیانت نکنید) تا خداوند (حقایق را) به شما نیاموزد و خداوند به هرچیزی داناست (282) واگردرحال سفربوديد وكاتبی نیافتيد، وثيقه (و مالی را به عنوان گرو) بگیرید و اگر برخی از شما شخصی را به امانتداری پذیرفت باید
ص: 735
امانت گیرنده از خدا بترسد وامانت را به صاحبش بازگرداند، و نباید شهادتی را کتمان کنید و کسی که شهات (خود را) کتمان کند، قلب اوگنهكار خواهد بود و خداوند به اعمال شما دانا وآگاه است (283) آنچه در آسمان ها و زمین است، از آن خداست واگر شما آنچه درباطن دارید را (از خوب وبد) آشکارو یاپنهان سازید، خداوند نسبت به آن ها به شما جزا خواهد بود، پس اوهرکه را بخواهد می بخشد وهرکه را بخواهد عذاب می کند، و خداوند برهرچیزی تواناست (284) رسول (خدا) به آنچه براونازل شده است ایمان دارد مؤمنان (نيز) همگی به خدا و ملائکه و کتاب های او و پیامبران او، ایمان آورده اند لوگويند: ما فرقی بین پیامبران خدا نمی گذاریم (و همه آنان را فرستادگان خدا می دانیم ونیز گویند.) (285) خدایا ما امرتورا اجابت واطاعت نمودیم وآمرزش تورا می طلبیم پروردگارا بازگشت ما به سوی تواست، آنچه انسان عمل نیک انجام دهد برای اوست وآنچه عمل ناشایسته انجام دهد برای اوست ، پروردگارا اگرما نسيان و خطایی کردیم از ما مؤاخذه مكن، وبارسنگین (تكليف را) بردوش ما قرار مده، همان گونه که بردوش پیشینیان ما قراردادی ، پروردگارا (عقوبتها) و چیزهایی که ما طاقت آن را نداريم بردوش ما مگذارو از گناهانمان بگذروما را ببخش (و عيوب ما را بپوشان وما را رسوا مکن) وبه ما ترحم نما همانا تویی مولای ما، پس ما را برملت های کفر پیروزفرما (286)
تفسير اهل بيت علیهم السلام
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا(بقره/ 282)
در تفسیر صافی از کتاب علل الشرایع صدوق از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
ص: 736
خداوند نام های پیامبران و مقدار عمرهرکدام از آنان را بر آدم عرضه نمود و آدم چون برخورد به نام داود کرد و عمر او را در دنیا چهل سال دید، گفت: خدایا چه قدر عمر داود اندک است و عمر من زیاد است؟! سپس گفت: خدایا اگرمن سی سال از عمر خود را بر عمر داود بیفزایم، آیا تو برای او ثبت خواهی کرد؟ خطاب شد: آری. پس آدم گفت: من سی سال از عمر خود را بر عمر او افزودم و تو برای او ثبت کن واز عمر من بكاه.
امام باقر علیه السلام می فرماید: با این درخواست خداوند طبق قانون « يَمحُو اللَّهُ ما يَشاءُ وَيُثْبِتُ وعِندَهُ امُّ الكِتابِ» سی سال از عمر آدم را کاست و بر عمر داود افزود و چون (طبق این قرارداد) عمر آدم به پایان رسید و ملک الموت برای قبض روح او آماده شد، آدم گفت: ای ملک الموت سی سال دیگر به عمر من باقی است. ملک الموت گفت: مگر آن را به فرزند خود داود نبخشیدی؟ واز عمر خودنکاستی وتودرآن روز در بیابان «دخیاء» بودی؟! آدم گفت: من چنین چیزی را به یاد ندارم. ملک الموت گفت: ای آدم انکارنکن، مگرتو از خدای خود نخواستی که سی سال از عمر تو را برای داود ثبت کند و از عمرتو بکاهد و خداوند نیز چنین کرد و آن را درکتاب ذکر ثبت نمود ؟! آدم گفت: صبر کن تا به یاد آورم.
امام باقر علیه السلام می فرماید: آدم راستگو بود و نمی خواست حقی را انکار کند ولكن فراموش کرده بود. از این رو از آن روز خداوند به بندگان خود امر نمود تا اگر معامله و دینی بین آنان پیدا می شود آن را مکتوب نمایند تا فراموشی وانکاری رخ ندهد.
این روایت در کتاب کافی نیز با مختصر اختلاف نقل شده است و در روایت کافی آمده که آدم چهل سال از عمر خود را به داود بخشید و نیز آمده که پس از انکار آدم جبرئیل و میکائیل بر آدم شهادت دادند، و سپس ملک الموت او را
ص: 737
قبض روح نمود(1).
مؤلف گوید: این آیه بزرگ ترین آیه از آیات قرآن است و روایت شده که این سوره
دارای پانصد حکم از احکام الهی است(2).
ص: 738
إِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى(بقره/ 282) امام صادق علیه السلام در تفسیر قإن كان الي عليه الحق فيها أو ضعيفا) فرمود: سفيه کسی است که درهم را به چند برابر آن می خرد و ضعیف، آدم نادان و ابله و بی خرد را گویند(1).
و در روایت دیگری فرمود: سفيه شارب الخمر است و ضعیف کسی است که
مالی را به دو برابر قیمت می خرد(2).
ص: 739
وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ »(بقره/ 282)
امام صادق علیه السلام در تفسير«وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا» فرمود: هنگامی که تو را دعوت به شهادت (و یا تحمل شهادت) می کنند باید اجابت نمایی(1).
وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (بقره / 283)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ» فرمود: اگر کاتبی نبود که دین را مکتوب کند باید از بدهکارگرو بگیرد و اگر به او اطمینان کرد و گرونگرفت، باید بدهکاراز خدا بترسید و خیانت نکند(2).
امام باقر علیه السلام می فرماید: رسول خدا در تفسير «وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» و فرمود: کسی که شهادت را کتمان کند، و یا شهادت دروغی بدهد تا (مال مسلمانی را هدر بدهد و یا) خونی را پایمال کند، هنگامی که وارد قیامت
ص: 740
می شود صورت او سیاه و تاریک و خراشیده است و همه خلایق او را به اسم و نسبت می شناسند و فرمود: مقصود از «آثم قلبه» این است که قلب اوکافر
خواهد بود(1).
لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ *آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ *لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ(بقره/ 284 - 286)
درکتاب احتجاج، ج314/1 از موسی بن جعفر علیه السلام از پدرانش ازامیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که آن حضرت در سخنان طولانی خود با مردی از یهود که فضائل پیامبران گذشته را بیان می کرد و امیرالمؤمنین علیه السلام
ص: 741
می فرمود:(1) «پیامبر اسلام دارای فضیلتی بالاتر از آنان است.» مرد یهودی گفت: خداوند برای سلیمان باد را مسخر نمود و باد او را از شهری به شهر دیگری می برد و رفتن به آن شهر یک ماه راه بود و بازگشت از آن نیز یک ماه راه بود؟
ص: 742
ص: 743
ص: 744
ص: 745
ص: 746
ص: 747
ص: 748
ص: 749
ص: 750
ص: 751
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آری سلیمان چنین بودولكن خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله مقام بالاتری داد چرا که خداوند او را از مسجد الحرام به مسجد اقصی که فاصله آنها یک ماه راه بود - در فاصله کمی منتقل نمود و از مسجد اقصی به ملکوت آسمان ها برد، در حالی که مسیر آن پنجاه هزار سال بود و در کمتر از یک سوم از شب آن حضرت به ساق عرش رسید و به علم الهی نزدیک شد ودرختان بهشتی بر سر او سایه افکندند و نوری بر چشمان او احاطه نمود و با قلب خود عظمت پروردگار خویش را دید، نه با چشم خود، وقرب او به خداوند همان گونه که می فرماید: «قَابُ قَوْسَيْنِ أَوْ أُدْنِيَ» بود و خداوند به بنده خود آنچه که می خواست وحی نمود «فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أُوحِيَ» و از آیاتی که به او وحی شد این آیه بود که در سوره بقره آمده است «لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ ...»
ص: 752
سپس فرمود: این آیه قبلا بر پیامبران دیگر از آدم تا قبل از بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و وبر امت های آنان عرضه شد و آنان از پذیرفتن آن دوری نمودند ولكن رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را پذیرفت و بر امت خویش نیز عرضه نمود و آنان نیز پذیرفتند و چون خداوند پذیرفتن آنان را دید و دانست که آنان طاقت آن را ندارند، با رسول خود در ساق عرش کلام خویش را تکرار نمود تا بفهمد که امت او طاقت آن را ندارند، از این رو به رسول خود صلی الله علیه و آله خطاب نمود:«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ» و رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ از ناحیهخود وامت خود گفت: « وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» پس خداوند فرمود: «حال که پذیرفتند، برای آن ها بهشت و آمرزش خواهد بود.» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: خدایا اکنون که نعمت غفران و بهشت را به اتت من عطا نمودی، ما غفران و آمرزش تو را طلب می کنیم و بازگشت ما به تو خواهد بود «غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ »
ص: 753
پس خداوند فرمود: ما خواسته تو و امت تو را اجابت نمودیم. سپس فرمود: حال که تو و امت تواین آیه را با آن سختی وسنگینی که داشت پذیرفتید و من بر امت های پیشین عرضه نمودم و آنان نپذیرفتند، بر من حق ولازم است که این بار سنگین را از امت تو بردارم. از این رو فرمود: «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ(من خیر) وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ(من شر)» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله با شنیدن این سخن عرضه داشت: حال که به من و امت من این گونه تفضل نمودی، نعمت خود را بر من بیفزا. خطاب شد: آنچه می خواهی بخواه. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا» و خداوند فرمود:
من به خاطر تو، امت تو را نسبت به خطا ونسيان مؤاخذه نمی کنم در حالی که امت های پیشین اگر دستورات من را به فراموشی می سپردند، درهای کیفرو عذاب بر آنان گشوده می شد و من این کیفر را از امت تو برداشتم» .
ونیزامت های پیشین اگر خطایی می کردند، مؤاخذه وكيفر می شدند و من به
خاطر تو، این مؤاخذه را از آنان برداشتم.
ص: 754
رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: حال که چنین عطایی به من فرمودی، برعطای خود بیفزا. خطاب شد: درخواست کن.
رسول خدا عرضه صلی الله علیه و آله داشت: «رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا» و مقصود از «اصرا» سختی هایی است که بر امت های پیشین بوده است. پس خداوند خواسته رسول خود را اجابت کرد و فرمود: «من از امت توسختی های امت های پیشین را برداشتم چرا که من نماز آنان را جز در معابدی که برای آنان تعیین نموده بودم نمی پذیرفتم، گرچه آن معابد به آنان دور بود، در حالی که من همه زمین را برای امت تو محل عبادت و مسجد قرار دادم و خاک را برای آن ها پاک کننده نمودم».
ونیز امت های پیشین اگر بدن های شان نجس می شد باید آن را مقراض
می کردند و من آب را برای امت تو پاک کننده قراردادم.
ونیزامت های پیشین قربانی های خود را باید به دوش می گرفتند و به بیت المقدس می آوردند و نشان قبول شدن قربانی آنان این بود که هرکس قربانی او قبول می شد، من آتشی می فرستادم و آن آتش قربانی او را می خورد و صاحب آن شاد می شد که قربانی او قبول شده است و هرکس قربانی او چنین نمی شد با آه و ناله باز می گشت درحالی که من محل قربانی های امت تو را شکم های فقرا و مساکین قراردادم وهرکس قربانی او پذیرفته شود من در قیامت چندین برابر به او پاداش میدهم واگر قربانی کسی را نپذیرم سختی های دنیا را از او بر می دارم.
ونیز امت های پیشین وقت نمازهایشان در نیمه های شب وبين روز بود و این برای آنان سخت و دشوار بود و من این سختی را از امت تو برداشتم و نمازهای آنان
ص: 755
را در اطراف شبانه روز و ساعت های نشاط آنان قراردادم.
ونیز بر امت های پیشین پنجاه نماز در پنجاه وقت واجب نمودم واین از آصارو مشکلات آنان بود و من این مشکل را از امت تو برداشتم و پنج نماز در پنج وقت بر آنان واجب نمودم واین پنج نماز را (با نافله های شبانه روزی که پنجاه و یک رکعت می باشد و پاداش آن را) پاداش پنجاه نماز دادم.
ونیز امت های پیشین اگر یک کارنیک انجام می دادند یک پاداش داشتند و اگر یک کاربد (و یک گناه) انجام می دادند یک کیفر داشتند و این نیزبرای آنان از سختی ها بود و من آن را از امت تو برداشتم و برای آنان پاداش یک کارنیک را ده برابر و پاداش یک کارناشایست (وگناه) را یک برابر قراردادم.
ونیزدر انتهای پیشین اگرکسی کار خوبی را نیت می کرد و انجام نمیداد چیزی بر او نوشته نمی شد و اگر آن را انجام میداد یک پاداش برای او نوشته می شد، درحالی که اگر کسی از امت تو نیت انجام کار خوبی را بکند یک پاداش برای او خواهد بود، گرچه آن کار را انجام ندهد و اگر انجام بدهد ده پاداش برای او خواهد بود.
ونیز درامت های پیشین اگر کسی نیت گناهی را می کرد و آن را انجام نمیداد چیزی براو نوشته نمی شد و اگر انجام میداد یک کیفر برای او بود، در حالی که اگر یکی از افت تو نيت گناهی را بکند و آن را انجام ندهد برای او یک پاداش نوشته می شود.
ص: 756
ونیز امت های پیشین اگر گناهی می کردند گناه آنان بر درب خانه هایشان نوشته می شد و شرط توبه آنان این بود که باید از بهترین طعامی که دوست می داشتند پرهیز کنند. و من این را از امت تو برداشتم و توبه آنان را بین خود و آنان (مستور) قرار
ص: 757
دادم و بدون عقوبت، توبه آنان را پذیرفتم.
و نیز در امت های پیشین بسا کسی یکصد سال و یا پنجاه سال و یا هشتاد سال توبه می کرد و من توبه او را نمی پذیرفتم تا این که عقوبتی بر او قرار می دادم، در حالی که اگر یکی از امت تو بیست سال و یا سی سال و یا چهل سال و یا یکصد سال گناه بکند و سپس به اندازه چشم برهم زدن تائب ونادم شود، من همه گناهان او را می بخشم». .
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: حال که تو این گونه برامت من لطف فرموده ای، برلطف خود بیفزا. خطاب شد: «هرچه می خواهی بخواه». رسول خدای صلی الله علیه و آله عرضه داشت: «رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ» خطاب شد: «خواسته تو اجابت شد و من همه بلاهای بزرگ امت های گذشته را از امت تو برداشتم وکسی را فوق طاقت او مكلف نکردم. پس رسول خدا عرضه داشت: «وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا » خطاب شد: خواسته تو را درباره تائبين اجابت نمودم».
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: «فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ». خطاب شد: امت تو روی زمین (عزیز است و آنان) همچون خال سفیدی دربدن گاو سیاه اند، آنان قوی و توانمند و پیروز هستند و دیگران را به خدمت می گیرند و درخدمت (و استعمار) کسی قرار نمی گیرند و این به خاطر مقام و ارجی است که تو نزد من داری و بر من حق ولازم است که دین تو را بر همه ادیان پیروز و غالب نمایم تا این که در شرق و غرب زمین دینی جزدین تو حاکم نباشد و اگردینی باشد، اهل آن به اهل دین تو جزیه و مالیات بدهند...».
ص: 758
ص: 759
ص: 760
ص: 761
ص: 762
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عقوبت چهارچیز را خداوند از امت من برداشته است: 1. خطا و اشتباه، 2. فراموشی و نسیان، 3. چیزی که بر آن اکراه و اجبار شوند، 4. عملی که طاقت آن
ص: 763
را نداشته باشند، همان گونه که می فرماید: «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ»و نیز می فرماید: «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ»(1).(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نمود مردی از يهود وارد مدينه شد و سؤالاتی از امیرالمؤمنین علیه السلام نمود و یکی از سؤالات او این بود که گفت: نخستین سخنی که پیامبرتان در معراج گفت چه بود؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: نخستین سخن او این بود: «آمن الرسول ما أنزل إليه من ربه) مرد یهودی گفت: مقصود من این نبود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «والمؤمون گل آمن بالله ). مرد یهودی گفت: مقصود من این نبود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از چیزی که مستورو پوشیده است سؤال مکن. مرد یهودی گفت: باید بگویی وگرنه تو آن (وصی پیامبر) نیستی. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
حال که رها نمی کنی به تو می گویم: رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که از نزد پروردگار خود بازگشت - وحجاب ها از مقابل چشم او برداشته شده بود . قبل از آن که به موضع جبرئیل برسد، ملکی او را صدا زد و گفت: با احمد! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: لبیک. پس آن ملک گفت: خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید: «سلام من را به
ص: 764
آن سید ولی برسان» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:سید ولی کیست؟ آن ملک گفت: على بن ابی طالب علیه السلام است. پس آن مرد یهودی گفت: راست گفتی به خدا سوگند من این مطلب را در کتاب پدرم یافتم. و آن مرد یهودی از فرزندان داود علیه السلام بود(1).
ص: 765
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت در تفسير «وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ » فرمود: بر خداوند حقیق و شایسته است که داخل بهشت نکند کسی را که در قلب او مثقال حبه ای از خردل از محبت آن دو را در دل داشته باشد(1).
در کتاب ثواب الأعمال از امام سجاد علیه السلام نقل شده که می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که چهار آیه از اول سوره بقره وآية الكرسي و دو آیه بعد از آن وسه آیه آخر سوره بقره را بخواند هیچ چیز ناگواری درجان ومال او رخ نخواهد داد و شیطان به او نزدیک نخواهد شد و قرآن را فراموش نخواهد نمود(2).
جابر گويد: امام سجاد علیه السلام فرمود: خداوند به پیامبر خود صلی الله علیه و آله فرمود: من به توو امت توگنجی از گنجهای عرش خود را عطا نمودم و آن سوره حمد و پایان سوره بقره است.
واز رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود: خداوند در آیه (در آخر سوره بقره نازل نمود که از گنج های عرش است و خداوند آن دو آیه را به دست قدرت
ص: 766
خود دو هزار سال قبل از خلقت مردم نوشت وهرکس بعد از نماز عشا این دو آیه را بخواند این دو آیه از نماز شب او را بی نیاز می کنند(1).
مرحوم صدوق با سند خود در ذیل روایت مفصلی از جابر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود: من از جهت خلق و خلق به آدم شبیه ترم و ابراهیم به من شبیه تر است... و خداوند به من فرمود: من به تو و امت تو گنجی از گنج های عرش خود را عطا نمودم وآن فاتحة الكتاب و خاتمه سوره بقره است....(2)
ص: 767
مؤلف گوید: مقصود از دو آیه فوق الذکر، دو آیه «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ»تا آخر سوره است.
***
با لطف الهی جلد اول تفسير اهل البیت علیهم السلام تا آخر سوره بقره به اتمام رسید. والله الموقق وله الحمد أولا وآخرا.
ص: 768