سخنرانی های استاد رفیعی: ویژه خانواده جلد 3

مشخصات کتاب

سخنرانی های استاد رفیعی: ویژه خانواده (جلد 3)

سرشنامه: حسینی نیشابورت سید علي أكبر. 11362

عنوان و نام پدید آور: سخنرانی های استاد رفیعی: ویژه خانواده (جلد 3): سید علی اکبر حسینی نیشابوری

مشخعات نشر: قم: دار المبلغيين، 1397

مشخات ظاهری : 160 ص

شابک : 9500 ریال:1- 9- 94791- 600- 978

یادداشت: جلد سوم، چاپ اول، 1393 (فيپا)

موضوع: رفیعی محمدی، ناصر، 1344، وعظ

موضوع: خانواده ها- جنبه های مذهبی -- اسلام

رده بندی کنگره: 1393ص7ر/5 / 10 BP

رده بندی دیویی: 297/08

شماره کتابشناسی ملی: 1954859

دارالمبلغین

09128794005

شناسنامه کتاب

نام کتاب... سخنرانی های استاد رفیعی (ویژه خانواده ها جلد سوم)

مؤلف... حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر حسینی نیشابوری

نوبت و سال انتشار...هشتم (ششم این ناشر)/1397

تیراژ ....2000

چاپ ... بوستان کتاب

قیمت... 11000 تومان

مرکز پخش:

قم: خیابان ارم، کوچه 16 (ارگ)، جنب حسینیه ارگ، انتشارات دار المبلغين (پخش برادران حسینی)

تماس: 09128794005 - 025-37838188

تمام حقوق این اثر متعلق به مؤلف می باشد

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

سخنرانی استاد رفیعی

ویژه خانواده (جلد سوم)

تدوین وتحقیق: حجت الاسلام حسینی نیشابوری

ص: 2

فهرست مطالب

عوامل تحکیم خانواده (5)

مقدمه...7

اشاره کردن قرآن به چهار نوع خانواده ...7

وظایف مشترک بین اعضای خانواده...10

1.أبراز محبت ...10

2.معاشرت زیبا در گفتار...11

ویژگی های بهترین مردان...13

دوری امام صادق علیه السلام از دوست ناسزاگو...14

3.همکاری متقابل ...16

عوامل تحکیم خانواده (6)

مقدمه ...20

4.صبر بر ناملايمات...21

توصیه امام صادق علیه السلام به مهربانی باهمسر...25

5.کسب رضایت...26

همسر مورد تأیید اهل بیت علیهم السلام ...27

عوامل تحکیم خانواده (7)

مقدمه ...29

احترام متقابل ...29

اثرات سخن نیکو ...30

منع کردن از ناسزاگویی ...30

منع کردن از لقب دادن زشت ... 31

مذمت کردن ناسزاگویی ...32

7. تغافل ...33

رعایت حقوق مشترک... 34

ذکر یک نکته ...35

گریه شیخ محمد حسین یزدی در عروسی ...36

عوامل تحکیم خانواده (8)

مقدمه ...37

9. تشکر کردن ...37

10. راز داری ...40

تربیت خانواده و فرزندان ...40

مهمترین وظیفه زن ...43

شیوه های تربیتی

مقدمه ...46

تربیت در نهج البلاغه ...49

آتاترک در ترکیه ...50

نقش تربیت در شخصیت ...51

1.اصل تسهيل ...53

زهد على علیه السلام ... 56

توبه کردن بهتر از اعتراف گناه ...58

ص: 3

فراموش نکردن گذشتۀ دیگران ...60

شمه ای از اخلاق على علیه السلام ... 61

2. اصل اعتدال ...64

راه درست در کلام مولا على علیه السلام ...65

3. اصل تشویق ...65

بخشش گنه کار به خاطر فضائلش ... 66

تکریم و تشویق فرزند ... 66

برخورد والدین با فرزندان مقدمه... 69

داستان ...70

راهکارهای تعامل با فرزندان.... 71

1. تمرین و عادت به صفات نیکو ...72

عادت های غلط ...72

1-2. چهارشنبه سوری...72

2-2. صلاة تراویح...73

3-2. زنده به گور کردن دختران ... 74

4-2. عصبانیت...74

عادت های نیکو ...74

1-3 سلام کردن ...74

2-3. گوش کردن موارد نیکو...75

3-3. سخاوت... 75

داستان صاحب بن عبّاد ...76

بدترین مردها ... 78

داستان پندآموز...78

2. تکریم شخصیت فرزندان ....80

امام حسین علیه السلام و فرزندش ...83

پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم و امام حسن علیه السلام ...84

امام صادق علیه السلام و فرزندش...84

متوکل و فرزندش منتصر ... 84

تکریم ادیسون...86

حیاء (1)

مقدمه ... 88

مذمت کردن ساحر... 91

معرفی شش درد توسط پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم...91

حیاء منشاء تمام ارزش ها ...94

اقسام حياء از دیدگاه امام صادق علیه السلام ...97

حياء از گناه ... 98

یاد خدا مانع گناه... 98

2. حياء از کوتاهی ...99

حیا کردن از حيوان ... 99

3. حیاء کرامت... 100

حياء محبت ... 101

5. حياء هیبت ... 101

حياء (2)

مقدمه ... 104

ص: 4

حیاء کجا ظاهر می شود؟ ... 107

حیاء در چشم...107

جوان شهوت پرست ... 112

نگاه حرام ... 114

2. حیاء در گفتار ... 117

3. حیاء در رفتار ... 119

حياء (3)

مقدمه... 121

حیاء حرّ بن یزید ...123

حياء فضيل بن عياض ... 125

آسیب ها و موانع حياء ....126

1. فقر...127

على علیه السلام به دنبال کار ... 128

امام صادق علیه السلام و کاسب ورشکسته ... 129

ساده زیستی علی علیه السلام ... 130

تذکر به صاحبان ثروت... 133

2. اصرار بر گناه ... 133

3. کثرت کلام ...135

4. جهل و نادانی ... 136

حياء (4)

مقدمه ...140

آفات علماء ...142

بهشت در مقابل سه شرط ...143

اقسام حيای منفی ... 148

1. حیاء در مقابل رسم های غلط .. .148

داستان ... 149

زید بن حارثه و پدر مشرک ....150

برخورد قرآن با سنتی غلط... 151

2. حیاء در احترام و تحویل گرفتن ... 157

3. حیاء در طلب حق.... 160

4. حیاء در کسب علم ....160

5. حیاء در اظهار نادانی ...160

و حیاء در حاجت خواستن از خدا...160

پرسشنامه ... 161

برخی از آثار مولف... 171

ص: 5

ص: 6

عوامل تحکیم خانواده (5)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»؛(1)

مقدمه

اسلام اهمیت زیادی به خانه و خانواده داده است.خانواده نخستین كانونی است که شخصیت افراد در آن شکل می گیرد؛ خانواده شکل کوچکی از اجتماع و جامعه است. هر انسانی قبل از هر جا، ابتدا در خانواده تربیت می شود. در واقع خانواده یک کشور کوچکی است که مدیریت و اداره آن خیلی مهم است.

عزیزان من! در قرآن به چهار نوع خانواده اشاره شده است:

اشاره کردن قرآن به چهار نوع خانواده

1.خانواده ای که همه اعضایش (مرد و زن، فرزندان )خوب هستند و همه مطلوب و پسندیده هستند، مثلاً: خانواده حضرت زهرا علیها السلام و

ص: 7


1- روم 21

امیر مؤمنان علیه السلام و فرزندانشان. امیرمؤمنان علیه السلام شخصیت والایی است و زهرای مرضیه علیها السلام دختر پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم شده است و فرزندانشان هم امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، زینب کبری علیها السلام، ام کلثوم علیها السلام هستند. خانواده ای که سوره (هل اتی) در شانشان نازل شده است. و نیکی ها و انفاق آنها را بیان کرده است. خداوند در سوره انبیاء، آیه 90 خانواده حضرت زکریا علیه السلام را هم همین طور معرفی می کند. حضرت زکریا علیه السلام پیامبر خداست و در قرآن از همسر ایشان به نیکی یاد شده است. و فرزندش حضرت يحيي علیه السلام پیامبر خدا است. قرآن می فرماید: «يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا ۖ وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ»؛(1) که این ها خانواده ای بودند که همیشه دنبال نیکی و بندگی خدا بودند.

2. خانواده ای که همه افراد آن بد هستند، مثلاً: خانواده ابولهب؛ ابي لهب فاسد و بی دین بود. همسرش حمالة الحطب پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم را آزار می داد و دو فرزند به نام های عتبه و عتيبه داشتند که هر دو مشرک بودند و پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم را آزار می دادند. قرآن کریم، ابولهب را نفرین کرده است:

« تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ»؛ که بریده باد دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد).(2) پیامبر خدا صلی الله و علیه وآله وسلم پسر ابولهب را نفرین کرد. عتيبه خیلی پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم را اذیت می کرده حضرت نفرينشان کرد: « اللَّهُمَّ سُلِّطَ عَلَى كَلْباً مِنْ كِلابِک»؛ خدايا! یکی از جانورانی را که همه بر فرمان تو هستند بر عتبه مسلط كن تا آن را

ص: 8


1- انبیاء، 90.
2- مسد،1

از بین ببرد. اتفاقا همین طور هم شد، در یکی از جنگ ها درنده ای حمله کرد و او را درید و به درک واسط شد.(1) پدرش ابولهب هم بیماری بدی گرفت و از دنیا رفت و بدنش را به خاطر ترس از واگیردار بودن بیماری دفن نمی کردند.

3. خانواده ای که مرد آن خوب است ولی فرزند و زن خانواده خوب نیستند، مثلاً: حضرت نوح عليه السلام و خانواده اش. تنها یک پیامبر در قرآن است که خدا می فرماید: «سَلَامٌ عَلَىٰ نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ»؛(2) سلام بر او در همۀ عالم .ایشان شيخ الانبيا است اما اولاد و همسرش بد بودند؛ قرآن در مورد فرزند حضرت نوح علیه السلام می فرماید: « إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» ؛(3)این فرزند نوح نیست و غیر صالح است. هم چنین در سوره تحریم به همسر نوح علیه السلام می فرماید:« ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ»؛(4) همسر نوح الگوی کافران بود. در این جا، یک طرف حضرت نوح علیه السلام است که نیکو و صالح است و در طرف دیگر همسر و اولاد او قرار دارند که نااهل هستند. گاهی در خانواده ائمه علیه السلام هم این اتفاق افتاده است فرزندی داشتن که نااهل بوده است .

4. خانواده ای که مرد آن بد و زن آن خوب است، مثلاً: آسیه همسر فرعون. در قرآن کریم از دعاهای آسیه یاد شده است اما فرعون که شوهر

ص: 9


1- بحار الانوار، ج16، ص 308: الخرائج، ج1. 117.
2- صافات، 79.
3- هود. 46.
4- تحریم، 10.

آسیه بود کافر و بی دین بود.

با توجه به این دسته بندی، برای محکم شدن بنیان خانواده ما دو وظیفه داریم: 1- وظيفه های مشترک، 2- وظيفه های مخصوص. یک خانواده برای این که محکم بماند باید حواسش به دشمن باشد. می دانید که امروز دشمن روی سست کردن بنیان خانواده خیلی کار می کنند و در کشور ما در هر ساعت 17 طلاق گزارش شده است. دشمن باعث شده است که کانون خانواده در غرب از هم پاشیده شود و آرام آرام این فرهنگ در کشورهای اسلامی هم راه پیدا کرده است.

وظایف مشترک بین اعضای خانواده

1.ابراز محبت

اولین وظایف مشترک بین اعضای خانواده ابراز محبت است.

شخصی کنار امام صادق علیه السلام نشسته بود فردی از کنار آنها عبور کرده شخصی که کنار امام صادق علیه السلام نشسته بود به ایشان گفت: یابن رسول الله! من ایشان را خیلی دوست دارم. امام صادق علیه السلام فرمودند: به او بگو. پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: « إِذَا أَحَبَّ أَحَدُكُمْ أَخَاهُ فَلْيُعْلِمْهُ »؛(1) کسی که کسی را دوست دارد باید اعلام کند: درست است که دوستی در قلب است ولی در روایات آمده است نسبت به همسر و فرزندانتان دوستی را اعلام کنید و لذا پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: مرد اگر به همسرش بگوید من تو را دوست دارم این

ص: 10


1- وسائل الشیعه، ج12، ص55؛ بحارالانوار، ج 71، ص181؛ المحاسن، ج 1، ص 266.

جمله هیچ گاه از دلش پاک نمی شود.(1) خیلی از خانواده ها فقر عاطفی دارند.

اگر روزی چند بار امام حسن و امام حسین علیها السلام خدمت پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم می رسیدند، حضرت آنها را می بوسید. شخصی که آنجا بود تعجب کرد و گفت: یا رسول الله! هر بار که شما این ها را می بینید به آنها محبت می کنید؟ من ده اولاد دارم که هنوز یک بار این حرکت را انجام نداده ام! پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: « مَنْ لَا يَرْحَمْ لَا يُرْحَمْ »؛(2) کسی که رحم ندارد خدا هم به او رحم نمی کند.

پس اعلام دوستی و محبت یک وظیفه مشترک است.

2. معاشرت زیبا در گفتار

دومین وظایف مشترک بین اعضای خانواده معاشرت زیبا در گفتار و بدزبان و بد خلق نبودن است. قرآن کریم می فرماید:« وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ۚ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا»؛(3) با همسرتان خوب برخورد کنید، اگر به هر دلیلی از همسرتان خوشتان نمی آید (فورا تصمیم به جدایی نگیرید. گاهی شما چیزی را دوست ندارید اما خیر کثیری در آن است. این نکته دقیقی است. این که

ص: 11


1- « قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمِرَّةِ : إِنِّي أُحِبُّكِ . لَا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبْدَاهُ »(الکافی، ج 5، ص 569؛ وسائل الشيعه ،ج20، ص 23).
2- وسائل الشیعه، ج 4، ص197؛ بحار الانوار، ج 43، ص 282: المناقب، ج3، ص 384.
3- نساء، 19

پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: «أَقْرَبَكُمْ مِنًى يَوْمَ الْقِيَامَةِ أحسنکم خُلُقاً وَ أَلْطَفُكُمْ بِأَهْلِهِ »؛(1) بهترین مردم از نظر ایمان کسی است که خوش خلق باشد و نسبت به همسرش لطیف باشد. و بعد فرمودند: من هم همین طور هستم.

پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم با آن عظمتش که جبرئیل برای او وحی می آورد و خدای تبارک و تعالی با او سخن می گفت، فرشتگان اجازه می گرفتند و به محضرش می رسیدند با این وجود گاهی خودش را پایین می آورد و کنار همسرش می نشست و می فرمودند: «كَلَّمِینِي ياحميراء»؛ بیا یک مقدار با هم حرف بزنیم. نسبت به فرزند هم همین طور است. بعضی از افراد می گویند: همسر ما وقتی به خانه می آید فحاشی و بد دهانی می کند، بهانه جویی می کند! چه مرد و چه زن فرق نمی کند. در روایات داریم اگر زنی به شوهرش بگوید: من که در خانه تو خیر ندیدم اعمال آن روز او هبط می شود.

ما بحثی به نام حقوق متقابل در اسلام داریم که خیلیمهم است، مثلاً: به شما می گوید: دست جلوی مردم دراز نکن و از کسی پول نگیر این پول اسارت است : ولی به پولدار می گوید: تو کمک کن اگر فقیری از تو درخواست پول کرد دستش را رد نکن پول را بده. این نکته خیلی دقیقی است که در روایات گفته شده وقتی از کسی قرض می گیرید سر موعد بدهی تان را بدهید.

ص: 12


1- وسائل الشیعه، ج 12، ص153؛ بحار الانوار، ج 68، ص 387؛ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 38.

ویژگی های بهترین مردان

در روایت آمده است: جابر بن عبدالله انصاری می گوید: خدمت رسول خدا صلی الله و علیه وآله وسلم نشسته بودیم. پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: « أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ رِجَالِكُمْ ؟ قُلْنا بلی یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَّ مِنْ خَيْرِ رِجَالِكُمُ التَّقِيَّ الَىَّ السَّمْحَ الْكَفَّيْنِ النقى الطَّرَفَيْنِ الْبَرَّ بِوَالِدَيْهِ وَ لَا يُلْجِئُ عِيَالَهُ إِلَى غَيْرِهِ»؛(1) به شما بگویم بهترین مرد کیست؟ - ما در هر چیزی بهترین داریم. بهترین کلام قرآن است. بهترین فرشتگان جبرئیل است. بهترین ذکر: « سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ». بهترین زنهای آدم چه کسانی هستند؟ چهار نفر هستند خدیجه کبری، حضرت زهرا علیها السلام، حضرت مریم و حضرت آسیه. بهترین زمان، سرزمین و مکان داریم. حالا بهترین مرد چه کسی است و چه ویژگی دارد؟ پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: بهترین مردان شما این است که تقوا داشته باشد و رابطه اش با خدا خوب باشد و پاکیزه باشد که هم می شود به چهره زد و هم به قلب. در مورد قلب این که در دلش کینه و حسادت نباشد و در مورد چهره هم یعنی این که چهره زیبا باشد.

امام باقر علیه السلام لباس تمیزی پوشیده بود و محاسنش را رنگ کرده بود. شخصی به ایشان گفت: امروز به خودتان رسیده اید؟ آقا فرمودند: « إِنَّ التهية مِمَّا يَزِيدُ فِي عِفَّةِ النِّسَاءِ»؛(2) هر چه مرد تمیزتر باشد عفت زنش بیشتر می شود و چون مردهای بنی اسرائیل به خودشان رسیدگی نکردند

ص: 13


1- الكافي، ج2، ص75؛ التهذیب، ج 7، ص400 : وسائل الشیعه، ج 20، ص 34.
2- الكافی، ج 5، ص 567: وسائل الشيعه، ج20، ص246.

زنهایشان به فساد کشیده شدند.

پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: دومین ویژگی این است که مرد پاکیزه باشد و دست هایش باز باشد. امام سجاد علیه السلام روی منبر شام یکی از ویژگی های خودش را فرمود: «السمع»؛ ما جود داریم. مرد باید سخاوتمند باشد.

سومین ویژگی مرد این است که زبانش پاک باشد. بعضی از مردها با زبانشان آزار می دهند. عده ای خدمت پیامبر ما آمدند و گفتند: یا رسول الله! « إِنَّ فُلَانَةُ تَصُومُ النَّهَارَ وَ تَقُومُ اللَّيْلَ وَ هِيَ سَيِّئَ الْخُلُقِ تُؤْذِي جِيرَانِهَا بِلِسَانِهَا»؛ کسی در محلۀ ما است که خانم خوبی است و بی دین و بی نماز نیست، حجاب دارد و متدین است، روزها روزه می گیرد، شبها نماز شب می خواند ولی زبانش تند است و نیش دارد و با زبانش بقیه را آزار میدهد. حضرت فرمودند: « لَا خَيْرَ فِيهَا هِيَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ»؛(1) نماز و روزه اش به درد نمی خورد؛ چون زبانش تند است.

دوری امام صادق علیه السلام از دوست ناسزاگو

امام صادق علیه السلام دوستی داشت که همواره ملازم آن حضرت بود، روزی آن دوست همراه امام صادق عليه السلام از بازار کفاشها عبور می کرد و پشت سرش، غلامی از اهل سند (یکی از ایالت های هند آن روز) می آمد، ناگاه آن دوست به عقب نگاه کرد و غلام را ندید، تا سه بار به پشت سر نگاه کرد و او را ندید، بار چهارم وقتی که او را دید به او گفت: ای زنازاده!

ص: 14


1- بحارالأنوار، ج 68، ص 394 مجموعه ورام، ج 1، ص 90.

کجا بودی؟ امام صادق علیه السلام وقتی که این بدزبانی را از دوست خود دید، بر اثر ناراحتی دست خود را بلند کرد و بر پیشانی خود زد و به دوست خود فرمود: « سُبْحَانَ اللَّهِ تَقْذِفُ أُمَّهُ قَدْ كُنْتُ أَرَى أَنَّ لَكَ وَرَعاً فَإِذَا لَيْسَ لَكَ وَرَعُ» ؛ عجبا! به مادرش نسبت ناروا می دهی؟ من خیال می کردم تو آدم عفيف و پرهیز کاری هستی، اکنون می بینم چنین نیستی! دوست امام صادق عليه السلام عرض کرد: ما در این غلام از اهالی سند (هند) و مشرک است؛ بنابراین عقیدۂ اسلامی ندارند، پس فرزند آنها زنازاده است؛ امام صادق عليه السلام فرمود: آیا نمی دانی که هر امتی نزد خود دارای قانون ازدواجی است که به وسیله آن از زنا جلوگیری می شود؟ بنابراین نمی توان به آنها زناکار گفت. آن گاه امام علیه السلام به دوست خود رو کرد و فرمود: «تَنَحَّ عَنّی»؛ از من دور شو. روایت کننده می گوید: دیگر آن دوست امام را ندیدم که همراه حضرت صادق علیه السلام راه برود، تا آن گاه که مرگ بین آنها جدایی افکند.(1)

پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: بهترین مردان کسانی هستند که تمیز و پاکیزه باشند و جود داشته باشند و زبان و قوه جنسی اش پاک باشد.

بعضی از آقایان اولاد و عروس و داماد دارند ولی هنوز شهوت رانی حرام دارند که این ها خطرناک است. خدای نکرده عزیزان و خانم هایی که گاهی بی توجهی می کنند و علی رغم همسر داشتن رعایت نمی کنند، دختران جوان احتیاط کنید که این ها کانون خانواده را به هم می ریزد. خانواده ها باید در رفت و آمدها و گفت و گوها با فامیل دقت کنند! نمی گویم

ص: 15


1- الکافی، ج 2، ص324؛ وسائل الشیعه، ج16، ص36؛ مجموعه ورام، ج 2، ص 206 .

روابط نباشد اما روابط، منجر به تحریک شهوت نشود.

ویژگی بعدی بسیار مهم است؛ پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: بهترین مرد کسی است که زنش را به غیر خودش محتاج نکند. در کشور ما اعتیاد مشکلی است که قوام خانواده ها را از بین می برد. بخشی از این اعتیاد ناشی از کمبود عاطفه در خانواده است.

3. همکاری متقابل

سومین وظایف مشترک بین اعضای خانواده همکاری است. رسول خدا صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: « يَا عَلِىُّ لَا يَخْدُمُ الْعِيَالَ إِلَّا صَدِّيقُ أَوْ شَهِيدُ»؛(1) خدمت

ص: 16


1- « عَنْ عَلَى علیه السلام قَالَ : دَخَلَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله و علیه وآله وسلم وَ فَاطِمَةَ جَالِسَةُ عِنْدَ الْقِدْرِ وَ أَنَا أَنْقَى الْعَدَسَ قَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ قُلْتُ لبیک یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اسْمَعْ مِنِّي وَ مَا أَقُولُ إِلَّا مَنْ أَمَرَ رَبِّي مَا مِنْ رَجُلٍ يُعِينُ امْرَأَتَهُ فِي بَيْتِهَا إِلَّا كَانَ لَهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ عَلَى بَدَنِهِ عِبَادَةُ سِتَّةَ صِيَامُ نَهَارُهَا وَ قِيَامُ لَيْلِهَا وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أَ عَطَاءِ الصَّابِرِينَ - دَاوُدَ النَّبِيَّ وَ يَعْقُوبَ وَ عیسی علیه السلام یا عَلَى مَنْ كَانَ فِي خِدْمَةِ العیال فِي الْبَيْتِ وَ لَمْ يَأْنَفْ كَتَبَ اللَّهُ اسْمَهُ فِي دِيوَانِ الشُّهَدَاءِ وَ كَتَبَ لَهُ بِكُلِّ يَوْمٍ وَ لبلة نواب أَلْفِ شَهِيدٍ وَ كَتَبَ لَهُ بِكُلِّ قَدَمٍ ثَوَابَ حَجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ وَ أَ عَطَاءِ اللَّهُ بِكُلِّ عِرْقٍ فِي جَسَدِهِ مَدِينَةً فِي الْجَنَّةِ یا عَلَى سَاعَةُ فِي خِدْمَةِ الْبَيْتِ خَيْرُ بْنِ عِبَادَةِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ أَلْفِ حَجَّةٍ وَ أَلْفِ مَرَّةٍ وَ خَيْرُ مِنْ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ وَ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ أَلْفِ مریض عَادَةً وَ أَلْفِ جُمُعَةٍ وَ أَلْفِ جَنَازَةٍ وَ آلف جَائِعٍ يُشْبِعُهُمْ وَ أَلْفِ عَارٍ يَكْسُوهُمْ وَ أَلْفِ فَرَسٍ يُوَجِّهُهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ خیر لَهُ مِنْ أَلْفِ دِينَارٍ يَتَصَدَّقُ بِهَا عَلَى الْمَسَاكِينِ وَ خَيْرُ لَهُ مِنْ أَنْ يَقْرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْفُرْقَانَ وَ مِنْ أَلْفِ أَسِيرٍ أَسَرَّ فَأَعْتَقَهُمْ وَ خیر لَهُ مِنْ أَلْفِ بَدَنَةٍ يُعْطَى لِلْمَسَاكِينِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا حتي يَرَى مَكَانَهُ مِنَ الْجِنَّةِ يَا عَلَى مَنْ لَمْ يَأْنَفْ مِنْ خِدْمَةِ الْعِيَالِ هُوَ كَفَّارَةُ لِلْكَبَائِرِ وَ يطفي غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُورُ الْحُورِ الْعِينِ وَ تَزِيدُ فِي الْحَسَنَاتِ وَ الدَّرَجَاتِ یا عَلِىُّ لَا يَخْدُمُ الْعِيَالَ إِلَّا صَدِّيقُ أَوْ شَهِيدُ أَوْ رَجُلُ يُرِيدُ اللَّهُ بِهِ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» (مستدرک، ج13، ص48؛ بحارالانوار، ج101، ص132؛ جامع الاخبار،ص 102)

نمی کند به زنش مگر کسی یا ثواب شهید می برد و یا ثواب صديق.

صدیق حضرت یوسف علیه السلام بوده است. صديق؛ یعنی کسی که تصدیق کننده است. پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم و اهل بیت علیهم السلام این گونه بودند. خود امیر مؤمنان علیه السلام در منزل به حضرت زهرا علیها السلام کمک می کردند.

حضرت رسول صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: « جُلُوسِ الْمَرْءِ عِنْدَ العياله فِي مَسجِدی هَذَا»؛(1) اگر در خانه کنار همسرت بنشینی و او را راضی نگه داری ثوابش از نماز در مسجد من پیامبر بالاتر است.

رسول خدا صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: « اَیُّمَا امْرَأَةٍ رَفَعَتْ مِنْ بَيْتِ زَوْجِهَا شَيْئاً مِنْ مَوْضِعٍ مَوْضِعٍ ترید بِهِ صَلَاحاً نَظَرَ اللَّهُ إِلَهاً وَ مَنْ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ لَمْ يُعَذِّبْهُ»؛(2) هر زنی که یک چیزی را در خانه شوهرش جابجا کند و کاری انجام بدهد خداوند هفت درب جهنم را به روی او می بندد.

زنی که به شوهرش خدمت کند، «نَظَرَ اللهُ إِلَيهَا»؛ خدا به او نگاه می کند. خدا به هر کسی نگاه نمی کند بلکه به شهدا و انبیا و به صالحان

ص: 17


1- تنبيه الخواطر، ج 2، ص 122.
2- « أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله و علیه وآله وسلم قَالَ : أَيُّمَا امْرَأَةٍ رَفَعَتْ مِنْ بَيْتِ زَوْجِهَا شَيْئاً مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِعٍ ترید بِهِ صَلَاحاً نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهَا وَ مَنْ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ لَمْ يُعَذِّبْهُ فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ يَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله و علیه وآله وسلم - ذَهَبَ الرِّجَالُ بِكُلِّ خَيْرٍ فَأَيُّ شَيْ ءٍ لِلنِّسَاءِ الْمَسَاكِينِ فَقَالَ علیه السلام بَلَى إِذَا حَمَلَتِ الْمَرْأَةُ كَانَتْ بِمَنْزِلَةِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْمُجَاهِدِ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِذَا وَضَعَتْ كَانَ لَهَا مِنَ الْأَجْرِ مَا لَا يَدْرِي أَحَدُ مَا هُوَ يُعَظِّمُهُ فَإِذَا أَرْضَعَتْ كَانَ لَهَا بِكُلِّ مَصَّةٍ كَعِدْلِ عِتْقِ مُحَرَّرٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ - فَإِذَا فَرَغَتْ مِنْ رَضَاعِهِ ضَرَبَ مَلَكُ كَرِيمُ عَلَى جَنْبِهَا وَ قَالَ أستأنفي الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَک »(وسائل الشیعه، ج21، ص51؛ بحارالانوار، ج 10، ص109 الأمالی للصدوق، ص 411).

نگاه می کند.

عزیزان من! تمام زندگی اهل بیت علیهم السلام باید برای ما الگو باشد. امام حسین علیه السلام نسبت به همسرش رباب می گوید:

« لَعَمْرُكَ إِنَّنِي لَأُحِبُّ دَاراً * تکون بِهَا سَكِينَةٍ وَ الرَّبَابُ»؛(1)

من خانه ای که رباب و سکینه در آن باشند را دوست دارم. شما رجزهای امام حسین علیه السلام را در روز عاشورا گوش بدهید:

أَنَا الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ * آلَيْتُ أَنْ لَا أنثَنِى

أحمِي عِيَالَاتُ أَبِي * أمضِی عَلَی دیِنِ النَّبِی(2)

من پسر امیر مؤمنان عليه السلام هستم، من زیر بار زور نمی روم و از خانواده ام حمایت می کنم. حتی وقتی در گودی قتلگاه افتادند مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را صدا زدند و فرمودند: ببینید حسین تیر خورده است و پیشانی اش شکسته است. فرمودند: « یا مُسْلِمِ بْنِ عقیل ، یا هانی بْنِ عُرْوَةَ ، يا ابطال الصَّفَا فَقُومُوا عَنْ نومتكم أَيُّهَا الْكِرَامِ إدفعوا عَنْ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ الطُّغَاةُ اللِّئَامِ»؛ بلند شوید جلوی حمله دشمن به زن و فرزند من را بگیرید؛ یعنی نگران زن و فرزند است. آنها شهید شده بودند و پاسخی نیامد و صدا را عوض کرد و رو به لشکر دشمن کرد و فرمودند: «ای شیعه آل ابی سفیان من با شما می جنگم،زنها گناهی ندارند برگردید؛ یعنی در گودی قتلگاه هم نگران خانواده اش است. این نکته مهمی است که نباید ما فقط از

ص: 18


1- بحارالانوار، ج 5، ص 47.
2- بحارالانوار، ج 45، ص49؛ المناقب، ج 2، ص 110.

زندگی امام حسين عليه السلام أبعاد خاصی را بگوییم و درس بگیریم. ببینیم چقدر ائمۀ علیهم السلام نسبت به خانواده شان علاقه مند بودند. امام صادق عليه السلام فرمودند:

« مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِيَاءِ حُبُّ النِّسَاءِ»؛(1) از ویژگی های انبیا این است که همسرانشان را دوست دارند.

اباعبدالله علیه السلام به خانواده اش علاقه مند بود و خانواده اش هم به ایشان علاقه مند بودند مخصوصا رباب، ما کمتر شنیده ایم، بعد از حادثه کربلا، رباب بسیار اشک ریخته بود ولی چون زن با حیا است کمتر این موضوع را می گویند که رباب آمده باشد و بدن اباعبدالله لله را بوسیده باشد یا از خیمه ها اولین کسی باشد که بیاید کنار بدن، اکثر صحبت از خواهر است؛ اسم رباب را شما کمتر شنیده اید اما ارباب مقاتل می نویسند که در مجلس یزید وقتی آن نانجیب چوب خیزران را برداشت و به لب و دندان اباعبدالله علیه السلام زد، همه تماشا می کردند چند نقل دارد، در یک نقل آورده است: رباب دیگر طاقت نیاورد و بلند شد و رفت جلو سر را برداشت و به سینه چسبانید صدا زد « یا ثَمَرَةُ الفؤادی وَ یا قُرَّةُ عَيْنِي »؛ حسینم، نور چشمم! آن جایی که زینب گلویت را بوسید نگاه کردم و حیا کردم. آن جایی که بدنت را بر روی دست گرفت نگاه کردم و حیا کردم آن جایی که با سر بریده ات در دروازه کوفه سخن گفت، نگاه کردم و حیا کردم اما نمی توانم ببینم چوب به لب و دندان مقدست بزنند. بعد رو به یزید کرد و گفت: یزید مزن من شنیده ام پیامبر این لبها را می بوسیده و می بوییده است.

ص: 19


1- وسائل الشیعه، ج 20، ص22؛ بحارالانوار، ج100، ص236؛ عوالی اللئالی، ج3، ص 282.

عوامل تحکیم خانواده (6)

اشاره

قال الله تبارک و تعالی:«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»؛(1)

مقدمه

بحث ما در رابطۀ با عوامل تحکیم خانواده بود. بحثی که در حال حاضر به عنوان یک بحران در کشور مطرح شده است، آمارهای طلاق و کاهش ازدواج و هم چنین کاهش و پیر شدن جمعیت است. یکی از اساسی ترین نکاتی که باید مورد توجه قرار بگیرد عواملی است که موجب می شود خانواده ها استحکام پیدا کنند؛ اگر خانواده ها استحکام پیدا کردند، طلاق کاهش پیدا می کند اگر خانواده ها استحکام پیدا کردند، اعتیاد، جنایت و سرقت کاهش پیدا می کند؛ چون بسیاری از ناهنجاری هایی که در جامعه است ناشی از ناهنجاری های درون خانواده است. بسیاری از جرائمی که در جامعه پیش می آید: اختلافات، درگیری ها، پرونده ها ناشی از گرم نبودن کانون خانواده است. ما دو دسته وظایف در خانواده داریم:

ص: 20


1- روم، 21.

یک دسته وظایف مشترک هستند که باید همه اعضای خانواده آن را رعایت کنند و دسته دوم که تعدادی از آن مخصوص زن است که باید زن رعایت کندو تعدادی مخصوص مرد است که مرد باید آن را رعایت کند.

سه تا از وظایف مشترک را جلسه گذشته بیان کردیم، مورد چهارم را بیان می کنم

4. صبر بر ناملایمات

چهارمین وظایف مشترک بین اعضای خانواده صبر بر ناملایمات است. زندگی فراز و نشیب دارد. در اولیای الهی مرگ اولاد جوان و فقر بوده است. حضرت سلیمان علیه السلام با آن همه عظمتش که خدا چیزی برای او کم نگذاشت ولی به او فرزند نداد، تنها یک فرزند داشت که فلج بود و قرآن می گوید: مثل جسدی بود. در زندگی ایوب پیامبر عليه السلام بلایا و مصائب بسیاری بود از جمله داغ اولاد، بیماری همسر و بیماری خودش. در زندگی حضرت ابراهیم علیه السلام فرزند دار نشدن همسرش که باعث شد دوباره ازدواج کند تا فرزنددار شود، ناسازگاری همسر ها با همدیگر که باعث شد فرزند را در مکه بگذارد؛ از زن دیگر فرزنددار می شود و خدا به او اسحاق را می دهد با حضرت هود عليه السلام وقتی مهمان داشت داخل اندرونی رفت که از مهمان ها پذیرایی کند؛ همسرش بداخلاق بود داد و فریاد می زد و مهمان ها می فهمیدند که همسرش مهمان دوست ندارد.

بعضی از انبیا زنهایشان باب نبودند، مثلاً: حضرت نوح و هود علیه السلام که قرآن این ها را نقل می کند. گفتند: جناب هود! چرا با این آدم زندگی

ص: 21

می کنی؟ گفت: من بر بداخلاقی اش صبر می کنم تا خدا به من اجر دهد. سوره ای در قرآن به نام تحریم(1) درباره مشکلات خانوادگی آمده است؛ شأن نزول سوره تحریم را نگاه کنید آن قدر پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم اذیت شد که حد نداشت. ما این موارد را داشته ایم.

عزیزان من! ناملایمات در زندگی سه نوع است: 1-گاهی ناملایمات مالی است، 2- گاهی ناملایمات جسمی است، 3-گاهی هم سوء خلق است. این ناملایمات در زندگی های همه کم و بیش وجود دارد.

امام باقر علیه السلام فرمودند: « لَمَّا تَزَوَّجَ عَلَى فَاطِمَةَ علیه السلام بَسَطَ الْبَيْتِ كَثِيباً وَ كَانَ فِرَاشُهُمَا إِهَابَ کبش»؛ (2)وقتی من با حضرت زهرا علیها السلام ازدواج کردم، حضرت خانه را با رمل و شن فرش کرد. فرش زیر پای ما، یک پوست گوسفند بود که هم زیرانداز و هم رختخواب ما بود. امام باقر عليه السلام فرمودند: بعد از شهادت حضرت زهرا علیها السلام کسی امیرمؤمنان علي علیه السلام را دید که از قبيلۀ بنی سعد بود. حضرت على عليه السلام به این شخص فرمودند: « أحدثک عنی وَ عَنْ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَّهَا كَانَتْ عِنْدِي فَاسْتَقَتْ بِالْقِرْبَةِ حتي أَثَّرَ فِي صَدْرِهَا وَ طَحَنَتْ بِالرَّحَى حتی مَجِلَتْ يَدَاهَا »؛(3)بنشین مقداری از زندگی خودم و

ص: 22


1- الميزان. ج19، ص 352.
2- « عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ لَمَّا تَزَوَّجَ عَلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ بَسَطَ الْبَيْتِ كتيبا وکان فِرَاشُهُمَا إِهَابَ كَبْشٍ وَ مرفقتهما مَحْشُوَّةٍ ليفا وَ نَصَبُوا عُوداً يُوضَعُ عَلَيْهِ السَّقَّاءِ فسترة بِكِسَاءٍ» (بحارالانوار، ج 43، ص117؛ مکارم الاخلاق، ص 131؛ زندگانی حضرت زهرا ، ص 483).
3- من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 320؛ وسائل الشیعه، ج12، ص67؛ بحار الانوار، ج 43، ص 82.

حضرت زهرا علیها السلام برایت تعریف کنم. آن قدر فاطمه در خانه من آب از چاه کشید که بدنش زخم شد، آن قدر آسیاب کرد که دست هایش تاول زد. خانه حضرت زهرا علیها السلام از خانه پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم دور بود. خانۀ پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم خانۀ ابو ایوب انصاری بود که حضرت یک سال آنجا زندگی کرد و همان سال هم حضرت زهرا علیها السلام عروسی کرد و یک خانۀ دور برای او گرفت. کسی به نام حارثة بن نعمان که خانۀ ای کنار خانۀ پیامبرت داشت. وقتی دید پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم ناراحت است گفت: یا رسول الله! من این خانه را به حضرت فاطمه علیها السلام می دهم ایشان نزدیک شما بیاید خودم نقل مکان می کنم. پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: نه! شاید اذیت شوی؟ گفت: نه! یا رسول الله دوست دارم این کار را انجام بدهم. این خانه را داد که بعدها پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم در مسجد که برای خودش خانه ساخت یکی هم برای حضرت زهرا عليها السلام ساخت که به آنجا هم رفتند ولی خانه اصلی حضرت زهرا عليها السلام محلۀ بنی نجار پشت بقیع است؛ این فقر مالی است که صبر و تحمل کردند.

گاهی ناملایمات جسمی است. مرحوم حاج شیخ عبدالكريم حائری (رحمة الله) خیلی مرد مهمی است. آقازادۀ ایشان آقا شیخ مرتضی مرد بسیار متدین و مؤمنی بود. ایشان یک کتابی به نام سرّ دلبران نوشته است که در آن جا می گوید: وقتی از توفیق پدرم سؤال کردند ایشان فرمود: همسر من در نجف اشرف در اثر بیماری وبا فلج شد و دیدش را هم از دست داد نابینا شد، من تا آخر عمر که از دنیا رفت به این زن خدمت کردم. ایشان من را دعا می کرد.

ص: 23

وقتی انسان به مادرش خدمت می کند، بحث آن فرق می کند اما خیلی ها هستند در این طور وقایع همسر را ترک می کنند. آقاشیخ عبد الكريم فرمودند: من بر این بیماری صبر کردم و این توفیقات را خدا به من داد که این خدمات را بکنم.

خدا به پیامبرش می فرماید: «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ »؛(1) پیامبر! تو مثل انبیای گذشته صبور باش. در بین انبيا ما یک پیامبر داریم که عجله کرد و آن هم حضرت یونس عليه السلام است. حضرت یونس عليه السلام در نفرین کردن قومش یک مقدار عجله کرد که بعد به خاطر آن گریه و ناله ای که مردم کردند خداوند لطف کرد و عذاب نیامد و حضرت یونس هم توبه کرد. پیامبر خداست، گناه نمی کند، ترک اولی کرد.خدا به پیامبر ما صلی الله و علیه وآله وسلم فرماید:«وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوت »؛(2) تو مثل او نباش صبور باش.

در مورد صبر بر بداخلاقی، حدیث داریم: اگر کسی بداخلاق است در گوشش اذان بگویید. شاید دلیلش این است که می خواهد بگوید این شخص از اسلام فاصله گرفته است اذان بگویید تا به مسلمانی برگردد. ما باید برای خوش خلقی دعا هم بکنیم.

پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: « مِنْ صَبَرَتْ عَلَى سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا أَعْطَاهَا اللَّهُ مِثْلَ ثَوَابِ آسِيَةَ بِنْتِ مُزَاحِمٍ»؛(3) کسی که بر بداخلاقی مردش صبر کند آن ثوابی

ص: 24


1- احقاف 35.
2- قلم، 48.
3- « قَالَ النَّبِيُّ صلی الله و علیه وآله وسلم مَنْ صَبَرَ عَلَى سُوءِ خُلُقِ امراته أَعْطَاهَا اللَّهُ مِنَ الْأَجْرِ مَا أَ عَطَاءٍ داؤد علیه السلام عَلَى بَلَائِهِ وَ مِنْ صَبَرَتْ عَلَى سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا أَعْطَاهَا مِثْلَ ثَوَابِ آسِيَةَ بِنْتِ مُزَاحِمٍ » ( بحارالانوار ، ج100 ، ص247 ؛ مکارم الاخلاق ، ص 214 ).

که به آسیه داده است به او می دهد. سورۀ تحریم آیه ای راجع به آسیه است. خدا آسیه را آنقدر بالا برده است که به تمام مؤمنان زن و مرد می گوید، آسيه الگوی شما است:«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»؛(1) که بعضی از زن ها مثل آسيه، مریم، همسر حضرت نوح علیه السلام در قرآن اسمشان آمده. زن فرعون الگوی مؤمنان است.

توصیه امام صادق علیه السلام به مهربانی با همسر

امام صادق علیه السلام پسری به نام اسماعیل دارد، که افراد اسماعیلیه ایشان را امام می دانند. اسماعیل در خانه عصبانی شد و همسرش را کتک زد. خانمش هم قهر کرد. چند روز بعد اسماعیل بیمار شد و تب شدیدی کرد و در بستر افتاد. در روایات آمده است: اگر مؤمنی خطایی کند، خدا در همین دنیا با او برخورد می کند و در قرآن هم خدا می فرماید:«وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَىٰ دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ»؛(2) ما دو نوع عذاب داریم: یکی عذاب نزدیک و دیگری عذاب قیامت. آنهایی که خدا دوستشان دارد در این دنیا عذاب می کنند، مثل يونس عليه السلام که در شکم ماهی می افتد و توبه می کند ولى آن کسی را که دوست ندارد او را رها می کند تا در قیامت عذاب شود. لذا اگر یک وقت خطایی کردید و مشکلی پیش آمد نترسید

ص: 25


1- تحریم، 11.
2- سجده، 21.

اینها کفارۀ گناه است. اسماعیل تب شدیدی کرد همسرش خدمت امام صادق علیه السلام آمد و امام صادق علیه السلام به او فرمودند: از پسرم بگذر، از خدا بخواه که از او بگذرد که بیماری اش خوب شود. این زن هم گفت: آقاجان! از او گذشتم. امام علیه السلام یک تحفه ای به او داد که این زن خوشحال شود؛ یعنی هم گذشت را ایجاد کرد، هم هدیه داد و هم او را به خانه برگرداند. این ها نکات مهمی در زندگی است که باید به آن توجه شود خیلی از این درگیری ها به خاطر یک اتفاق ساده پیش می آمد.

5. کسب رضایت

پنجمین وظایف مشترک بین اعضای خانواده کسب رضایت است. رضایت مطلق قابل کسب نیست ما اول موظف هستیم رضایت خدا را جلب کنیم. قرآن می فرماید:«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ»؛ اگر خدا از کسی راضی باشد اهل بهشت است هر کاری هم که با رضایت خدا منافات داشته باشد نباید آن کار را انجام داد. قرآن کریم می فرماید: وقتی مسلمان ها می خواستند از مکه به مدینه هجرت کنند بعضی از زنها و بچه ها نمی گذاشتند، مردها می گفتند: اگر بخواهیم در مکه بمانیم باید مشرک شویم یا باید به مدینه برویم تا ایمان ما حفظ شود، همسر بعضی از این ها می گفت: این جا بمان و بت پرستی کن. آیه نازل شد:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ ۚ» ؛(1)که این زن و بچه ها

ص: 26


1- تغابن،14.

.دشمن هستند به حرفشان گوش نکنید.

پیامبر خدا صلی الله و علیه وآله وسلم و انبیا و اولیا علیهم السلام و شهدا و مؤمنان شفیع هستند. برای زن بهترین شفیع چیست که می تواند روز قیامت او را شفاعت کند؟ پیامبر فرمودند: « لَا شَفِيعَ لِلْمَرْأَةِ أَنْجَحُ عِنْدَ رَبِّهَا مِنْ رِضَا زَوْجِهَا»؛(1) هیچ شفیعی روز قیامت برای زن بالاتر از رضایت همسرش نیست. شما همه می دانید امیرمؤمنان علیه السلام وقتی کنار بستر حضرت زهرا علیها السلام نشست، زهرایی که فرشتگان برای خدمت به او نوبت می گیرند و جبرئیل مقابلش زانو می زند و ملائکه می گویند: ما به زیارتش مشتاق هستیم؛ وقتی نماز می خواند نور نمازش به آسمان ها می زند. حضرت زهرا علیها السلام عرض کردند: یا امیرمؤمنان! از من راضی هستی؟

پس کسب رضایت طرفینی مهم است. پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: «الْمُؤْمِنُ يَأْكُلُ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ وَ الْمُنَافِقُ يَأْكُلُ أَ فَلَهُ بِشَهْوَتِهِ»؛(2) مرد جبار و متکبر کسی است که به شهوت (خواسته همسرش) خودش غذا می خورد ولی مرد مؤمن کسی است که به شهوت خانواده اش غذا میخورد.

همسر مورد تأیید اهل بیت علیهم السلام

در روایت است على علیه السلام فرمودند: کسی که می خواهد ازدواج کند دو رکعت نماز بخواند در رکعت اول و دوم سورۀ حمد و یس را بخواند و

ص: 27


1- وسائل الشیعه، ج 20، ص 222؛ بحارالانوار، ج100، ص256؛ الخصال، ج 2، ص 588.
2- الكافي، ج4، ص12، وسائل الشیعه، ج21، صر 542: مستدرک، ج16، ص 331.

بعد این دعا را بخواند: « اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي زَوْجَةً صَالِحَةُ وَدُوداً وَلُوداً شَكُورُ قنوعا غَيُوراً إِنْ أَحْسَنْتُ شکرت وَ إِنْ أَسَأْتُ غَفَرَتْ وَ إِنْ ذَكَرْتُ اللَّهَ تعالی أَعَانَتْ وَ إِنْ نسیت ذکرت وَ إِنْ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهَا حَفِظَتْ وَ إِنْ دَخَلْتُ عَلَيْهَا سِرْتَ »؛(1) خدایا! همسری نصیب من کن که سالم و مهربان باشد - ودود کسی است که در زندگی مهربان است و سرد نیست- و اولاددار باشد و حس تشکر داشته باشد، قانع باشد و نسبت به مردش غیرت داشته باشد و اگر خدمتی به او کردم تشکر کند و اگر خطایی کردم از من بگذرد و اگر هنگامی که ذکر خدا می گویم، بگوید: کمکت می کنم و اگر دید من آدم بی نیازی هستم به من تذکر بدهد و اگر به مسافرتی رفتم حافظ من باشد و به من متعهد باشد و از درب خانه که وارد می شوم شاد شود.

اینها وظایف مشترک بین اعضای خانواده بود.

ص: 28


1- « قَالَ عَلَى علیه السلام مَنْ أَرَادَ مِنْكُمُ التَّزْوِيجَ فَلْيُصَلِّ رَكْعَتَيْنِ وَ لْيَقْرَأْ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَ سُورَةَ يس فَإِذَا فَرَغَ مِنَ الصَّلَاةِ فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ عزوجل وَ لیئن عَلَيْهِ وَ لْيَقُلِ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي زَوْجَةً صَالِحَةُ وَدُوداً وَلُوداً شَكُوراً قنوعة غَيُوراً إِنْ أَحْسَنْتُ شکرت وَ إِنْ أَسَأْتُ غَفَرَتْ وَ إِنْ ذَكَرْتُ اللَّهَ تعالی أَعَانَتْ وَ إِنْ نسبيت ذکرت وَ إِنْ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهَا حَفِظَتْ وَ إِنْ دَخَلْتُ عَلَيْهَا سِرْتَ وَ إِنْ أَمَرْتُهَا أَطَاعَنِي وَ إِنْ أَقْسَمْتُ عَلَيْهَا أَبَرَّتْ قسمى وَ إِنْ غَضِبْتُ عَلَيْهَا أَرْضَتْنِي يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ هَبْ لِى ذَلِكَ فَإِنَّمَا أَسْأَلُكَ وَ لَا أَجِدُ إِلَّا مَا قسمتی لِي وَ قَالَ عَلَيَّ علیه السلام مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ أَعْطَاهُ اللَّهُ مَا سَأَلَ ثُمَّ إِذَا زُفَّتْ إِلَيْهِ وَ دَخَلَتْ عَلَيْهِ فَلْيُصَلِّ رکعتين ثُمَّ لْيَمْسَحْ یده عَلَى نَاصِيَتِهَا وَ لْيَقُلِ اللَّهُمَّ بَارِكْ لِي فِي أهلی وَ بَارِكْ لَهَا فِيَّ وَ مَا جَمَعْتَ بَيْنَنَا فَاجْمَعْ بَيَّنَّا فِي خَيْرٍ وَ يُمْنِ » (بحارالانوار، ج100، ص268؛ النوادر للرواندی، ص48).

عوامل تحکیم خانواده (7)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى:«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» ؛(1)

مقدمه

6. احترام متقابل

ششمین وظایف مشترک بین اعضای خانواده احترام متقابل است. روایات فراوانی در این مورد داریم. پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: «مَا أَكْرَمَ النِّسَاءِ إِلَّا کریم وَ لَا أهانهن إِلَّا لَئِيمُ »؛(2) ما دو نوع آدم داریم: بعضی ها کریم (بزرگوار) هستند و بعضی ها لثيم (پست). یکی از صفات خدا کریم بودنش است. کریم صفت جبرئیل و صفت پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم و صفت قرآن هم است. یکی از اولین اوصافی که خدا خودش را با آن معرفی کرده است کرامت است:

ص: 29


1- روم، 21.
2- « خیرم خَيْرُكُمْ لاهله وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لاهلى مَا أَكْرَمَ النِّسَاءِ إِلَّا كَرِيمُ وَ لَا أهانهن إِلَّا لَئِيمُ» (نهج الفصاحه، ح 1520).

« اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ*خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ*اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ»؛ (1) خدااکرم و بزرگوار است.

در مقابل کریم، لئيم آمده است. رسول خدا فرمودند: زن را احترام نمی کند مگر افراد کریم. مردی که زنش را تکریم می کند کریم است و آن مردی که به زنش اهانت می کند لئيم أست؛ مخصوصا در رابطه با گفتار. بیشتر اهانت های ما در زبان است.

اثرات سخن نیکو

امام سجاد علیه السلام فرمودند: اگر کسی خوب و محترمانه حرف بزند پنج اثر دارد: « الْقَوْلُ الْحَسَنُ يُثْرِي الْمَالَ وَ يُنْمِي الرِّزْقَ وینسي فِي الْأَجَلِ وَ يُحَبِّبُ إِلَى الْأَهْلِ وَ يُدْخِلُ الْجَنَّةَ»؛(2) 1- ثروت را زیاد می کند، 2- رزق را رشد می دهد، 3- مرگ انسان را به تأخیر می اندازد، 4- آدم را نزد خانواده اش محبوب می کند، 5- آدم را بهشتی می کند.

منع کردن از ناسزاگویی

در جنگ صفین دو نفر از اصحاب امیر مؤمنان علیه السلام عصبانی شدند؛ یکی از آنها حجر بن عدی بود و دیگری هم عمرو بن حمق بود، حرفهای تندی به سپاه معاویه زدند. خبر به امیر مؤمنان رسید، بلافاصله اینها را

ص: 30


1- علق، 1-3.
2- وسائل الشیعه، ج 12، ص186؛ بحارالانوار، ج 68، ص310؛ الخصال، ج 1، ص 317.

خواست و فرمودند: « إِنِّي اكْرَهْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِین»؛(1) دوست ندارم اصحاب من، حتی به دشمن دشنام بدهند. بعد آقا فرمودند: شما اعمال اینها را نقد کنید ولی فحش ندهید. قرآن می فرماید:« وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»؛(2) به بت های مشرکین هم ناسزا نگویید بگویید این سنگ و چوب به چه دردی می خورد.

منع کردن از لقب دادن زشت

عده ای به پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم ایمان آورده بودند که پدرهایشان آدم های خوبی نبودند، مثلاً: عكرمه پسر ابوجهل مسلمان شده بود و جلوی عکرمه به پدرش ناسزا می گفتند. حضرت فرمودند: این کار را نکنید با صفيه که همسر پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم بود، پدرش از یهودیهای خیبر بود که با پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم جنگید و کشته شد. صفیه به پیشنهاد خودش با پیامبر ازدواج کرد و همسر پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم شد، پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم هم ایشان را دوست داشت. گاهی زنهای دیگر به او حسودی می کردند و می گفتند: یهودی زاده. حضرت فرمودند: این طور نگویید بلکه بگویید همسر رسول الله.(3)

دو نفر مسلمان از جنگی بر می گشتند، به قبرهای مشرکین رسیدند. پدرهای آنها مشرک بودند. قبر پدرهایشان آن جا بود و یکی از مسلمانها

ص: 31


1- نهج البلاغه، خطبه 206.
2- انعام، 108.
3- تفسیر القمی، ج 2، ص 321.

به دیگری که اسمش خالد بود گفت: پدر تو، یک لحظه مقابل خدا سجده نکرد؛ چون بت پرست بود. خالد هم عصبانی شد و به او گفت: پدر تو هم در اوج بخل بود. پیامبر گرامی صلی الله و علیه وآله وسلم دید آنها دعوا می کنند، فرمودند: چه کار به پدرهای همدیگر دارید اگر می خواهید به مشرکین چیزی بگویید کلی بگویید. مثلاً: بگویید مشرکین بت پرست بودند. مسئله سب (و ناسزاگویی) در روایات ما خیلی مورد مذمت قرار گرفته است.

مذمت کردن ناسزاگویی

یکی از دوستان امام صادق علیه السلام به نام سماعه با شتربانش دعوایش شد، چند فحش به او داد. امام صادق و ائمه علیهم السلام ما خبر از اعمال شیعیان دارند. آقا فرمود: « مَا هَذَا الَّذِي كَانَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ جَمَّالِکَ »؛ بین تو و شتربانت چه گذشت؟ گفت: آقا خلاف کرده بود. آقا فرمود: « إِنَّ هَذَا لَيْسَ مِنْ فِعَالِی» ما ائمه این طور نیستیم و دوست نداریم شما هم این طور باشید.(1)

حوض وجود بعضی ها لجن دارد که در دعوا و شهوت و شهرت معلوم می شود. در حوض وجود شيطان كبر بود ولی زمینه برای این کبر پیدا نشده بود، امیر مؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه می گوید: شیطان از جن است و جنیان هم مسلمان و کافر دارند. خدمت ائمه علیهم السلام رسیدند و گاهی مسئله شرعی می پرسیدند، بعضی ها هم با ائمه علیهم السلام مخالف بودند. قرآن می فرماید: بعضی ها از اینها مسلمان بودند و بعضی ها هم كافر بودند.

ص: 32


1- الكافي، ج 2، ص 326: وسائل الشیعه، ج16، ص 33؛ کشف الغمه، ج 2، ص 189.

شیطان از جن بود ولی چون موجود خوبی بود و فرشته بود فرشته ها فکر می کردند او هم فرشته است. بعد از شش هزار سال که گفتند: مقابل آدم سجده کن، گفت: نمی کنم.

زبیر حب ریاست داشت. او کسی است که پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم در جنگ های حساس از او استفاده می کرد و کسی بود که در سقیفه از حضرت على علیه السلام دفاع کرد و در وصیت نامه حضرت زهرا عليها السلام امضاء کرد. زبیر سابقۀ خیلی خوب دارد ولی حب ریاست با او چه کرد؟ حب مال بلعم باعورا را بیچاره کرد. برصیصای عابد را حب شهوت از بین برد، در روایت آمده است: خدا در روز قیامت به قيافه های شما نگاه نمی کند بلکه به قلب های شما نگاه می کند. بعضی چیزها در درون مخفی است مانند دردهای بی درمان یک مرتبه بروز می کند باید حواس ما خیلی جمع باشد.

7. تغافل

هفتمین وظایف مشترک بین اعضای خانواده که خیلی مهم است تغافل است. زن و شوهر، پدر و فرزند زیر یک سقف زندگی می کنند طبیعی است که از هم یک ناملایمات و خطاهایی را می بینند؛ یک وقت یک حرفی از دهان انسان بیرون می آید با یک حرکت ناپسندی صورت می گیرد که انسان باید خودش را به تغافل بزند؛ یعنی این که آن خطا را به روی همسرت یا فرزندت نیاوری. حضرت على علیه السلام از جایی عبور می کرد، کسی به ایشان فحش داد، حضرت فرمودند: « وَ لَقَدْ أَمُرُّ عَلَى اللَّئِيمِ يَسُبُّنِي »؛ به خدا قسم رد می شدم شخص لثیمی به من فحش داد. على علیه السلام چه کار

ص: 33

کرد؟ رد شد، گفت: ان شاء الله با در و دیوار بود.

امام سجاد علیه السلام به فرزندش امام باقر علیه السلام می فرماید: « وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ صَلَاحَ شَأْنِ الدُّنْيَا بِحَذَافِيرِهَا فِي كُلْيَتَيْنِ ثُلُثَاهُ فِطْنَةُ وَ ثُلُثُهُ تَغَافُلُ»؛(1) پسرم بدان تمام کارهای دنیا در دو کلمه اصلاح می شود. 1- دو سومش فطانت و زیرکی است. 2- یک سومش هم تغافل است؛ یعنی این که دانسته از خطاهای دیگران بگذری. یک وقت یک کسی از گذشت انسان سوء استفاده می کند که آن جای تغافل نیست.

به رعایت حقوق مشترک

هشتمین وظایف مشترک بین اعضای خانواده، رعایت حقوق مشترک است. امیر مؤمنان عليه السلام فرمودند: زنان بر گردن مردان حقی دارند و مردان هم همین طور، این حقوق مشترک اگر در زندگی پیاده شود هر کسی آن میزان حقی که وظیفه اش است را انجام بدهد، خیلی از مشکلات حل

ص: 34


1- « مَرِضَ عَلِىُّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیه السلام الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ فَجَمَعَ أَوْلَادَهُ مُحَمَّداً وَ الْحَسَنَ وَ عَبْدَ اللَّهِ وَ عُمَرَ وَ زيدين وَ الْحُسَيْنَ وَ أَوْصَى إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدِ وَ کناه بِالْبَاقِرِ وَ جَعَلَ أَمْرَهُمْ إِلَيْهِ وَ كَانَ فِيمَا وَعَظَهُ فِي وَصِيَّتِهِ أَنْ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّ الْعَقْلَ رَائِدُ الرُّوحِ وَ الْعِلْمَ رَائِدُ الْعَقْلِ وَ الْعَقْلَ تَرْجُمَانُ الْعِلْمِ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْعِلْمَ أَنْقَى وَ اللِّسَانَ أَكْثَرُ هَذَراً وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ صَلَاحَ شَأْنِ الدُّنْيَا بِحَذَافِيرِهَا فِي كَلِمَتَيْنِ إِصْلَاحِ شَأْنِ الْمَعَاشِ مِلْ ءَ مکیال ثلثاء فَطِناً وَ ثُلُثُهُ تَغَافُلُ لِأَنَّ الْإِنْسَانَ لَا يَتَغَافَلُ عَنْ شَيْ ءٍ قَدْ عَرَفَهُ فنطن فِيهِ وَ اعْلَمْ أَنَّ السَّاعَاتِ یذهب غمک وَ أَنَّكَ لَا تُنَالُ نِعْمَةُ إِلَّا بِفِرَاقِ أُخْرَى فَإِيَّاكَ وَ الْأَمَلِ الطَّوِيلِ فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ أَمَّلَا لَا يَبْلُغُهُ وَ جَامَعَ مَالُ لَا يَأْكُلَهُ وَ مَانِعُ مَالِ سَوْفَ يَتْرُكُهُ وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ أَصَابَهُ حَرَاماً وَ وَرِثَهُ عَدُوّاً احْتَمَلَ إصره وَ باه بِوِزْرِهِ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ » (بحارالانوار، ج46، ص 231؛ مستدرک، ج9. ص 38؛ كفاية الاثر، ص 240).

می شود.

جابر بن عبدالله انصاری می گوید: پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: بگویم بدترین مردها چه کسانی هستند؟ « أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِشِرَارِ رِجَالِكُمْ قُلْنَا بَلَى یا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ مِنْ شِرَارِ رجالکم الْبَهَّاتَ الجرىء الْفَحَّاشُ الْأَكْلِ وَحْدَهُ وَ الْمَانِعَ رِفْدَهُ وَ الضَّارِبَ عَبْدَةَ وَ الملجیء عِيَالَهُ إِلَى غَيْرِهِ»؛(1) از بدترین مردهای شما کسی است که: 1- تهمت بزند، مخصوصا به همسر و فرزند، 2- کسی که گستاخ و جری است، 3- کسی که ناسزا می گوید، 4- تنهایی می خورد؛ بعضی ها تکرو هستند و همسر و خانواده را حاشیه می گذارند؛ متن زندگی شان با دوستانشان هستند که بسیار کار ناپسندیدی است. 5- بخیل است، به خانواده اش رسیدگی نمی کند، 6- خدمتگزارش را کتک می زند، 7- زن و فرزندش را به دیگران واگذار می کند.

رعایت حقوق متقابل بسیار مهم است. امام سجاد علیه السلام رساله ای به نام رسالۀ حقوقی دارد که حقوق مرد و زن و اولاد را بیان کرده است.

ذکر یک نکته

خانواده و جامعه تحت تأثیر هم هستند و نمی توان گفت: خانواده فقط در جامعه اثر می گذارد یا جامعه فقط بر خانواده اثر می گذارد؛ بلکه هر دو بر هم تأثیر می گذارند. خانواده و جامعه تأثیر متقابل بر هم دارند و لذا باید مسئولین نظام و کسانی که کارهای اجتماعی در دستشان است به این نکته

ص: 35


1- الكافی، ج 2، ص 292؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص340؛ بحارالانوار، ج69، ص115.

توجه داشته باشند که خانواده ها را به بی بندوباری سوق ندهند.

گریه شیخ محمد حسین یزدی در عروسی

مرحوم آقا شیخ محمد حسین یزدی رحمة الله که مرد بسیار متدینی بود و در یزد امام جماعت بود. از محله ای می گذشت، دید عروسی است. یکی از مریدهایش عروسی گرفته و صدای حرام و ساز و آواز از خانه بلند بود. کنار دیوارنشست و گریه کرد. به صاحبخانه گفتند: آقاشیخ محمد حسین کنار دیوار خانه نشسته و گریه می کند. ایشان آمد و سلام کرد و گفت: آقا شب عروسی دختر من است شب گریه نیست برای چه گریه می کنید؟ فرمود: من برای عروسی دختر تو گریه نمی کنم، امشب شب عروسی دختر توست و شب عزای دین است؛ من برای دین گریه می کنم چون در این عروسی دین زیر پا رفته است.

ص: 36

عوامل تحکیم خانواده (8)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى:«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»؛روم. (1)

9. تشکر کردن

نهمین وظایف مشترک بین اعضای خانواده حس تقدیر است؛ یعنی از همدیگر تشکر کردن. خیلی از خانواده ها از رعایت نکردن این وظیفه شکوه می کنند. در روایت آمده است که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: حق کسی که به تو خدمتی کرده است، سه چیز است: « وَ أَمَّا حَقُّ ذِي الْمَعْرُوفِ علیک فَانٍ تَشْكُرَهُ وَ تذکر معروقه وَ تَنْشُرَ لَهُ الْمَقَالَةَ الْحَسَنَةَ وَ تُخْلِصَ لَهُ الدُّعَاءَ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَإِنَّكَ إِذَا فَعَلْتَ ذلک کنت قَدْ شکرته سِرّاً وَ عَلَانِيَةً ثُمَّ إِنْ امکن مكافاته بِالْفِعْلِ كافاته وَ إِلَّا كُنْتَ نَفْسَكَ عَلَيْهَا»؛(2) 1- از او

ص: 37


1- روم. 21.
2- مستدرک، ج 11، ص 162؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص176؛ بحارالانوار، ج 71، ص 7.

تشکر کنی، 2- کارش را هم بگویی. پیامبر خدا صلی الله و علیه وآله وسلم هم از خدیجه تشکر می کرد و می فرمودند: او پولش را در اختیار من گذاشت و به من ایمان آورد و روزی که همه مرا تکذیب کردند او مرا تصدیق کرد.(1) 3- برای او دعا کنی. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا برای کسانی که تیراندازی می کردند دعا می کردند، مثلاً: شخصی به نام ابوشعثاء بود که تیرانداز ماهری بود امام علیه السلام تا می دید او تیراندازی می کند، می فرمودند: « اللَّهُمَّ سُدِّدَ رَمْيَتَهُ»؛ (2) خدایا تیرهایش را به هدف بزن.

وقتی پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم فردای ازدواج از امیر مؤمنان علیه السلام پرسیدند فاطمه چه طور زنی برای شما است؟ بلافاصله عرضه داشتند:

« نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ »؛(3) کارش را ذکر کرد و فرمودند: فاطمه من را در بندگی خدا کمک می کند. اگر ایشان نبود حضرت چه طور هزار رکعت در شبانه روز نماز می خواند؟ چگونه این همه مبارزه و انفاق و وقفیات انجام می داد؟! این حس تقدير خیلی مهم است.

امام کاظم علیه السلام می فرمایند: «كان رسول الله صلی الله و علیه وآله وسلم مكفرا لا یشکر معروفه و لقد كان معروفه على القرش و العربي و العجمی»؛ (4)پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم مکفر بود.

ص: 38


1- بحار الانوار، ج16، ص، 8،کشف الغمه، ج 1، ص 508.
2- بحارالانوار ، ج 45، ص30؛ وقعة اللف، ص238؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص273.
3- بحار الانوار، ج 43، ص117؛ تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 57؛ رياض الابرار، ج 1، ص 51.
4- « عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام قَالَ : كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله و علیه وآله وسلم مُكَفَّراً لَا يُشْكَرُ مَعْرُوفُهُ وَ لَقَدْ كَانَ مَعْرُوفُهُ عَلَى القرشی وَ الْعَرَبِيِّ وَ العجمى وَ مَنْ كَانَ أَعْظَمَ مِنْ رول اللَّهِ صلی الله و علیه وآله وسلم مَعْرُوفاً عَلَى هَذَا الْخَلْقِ وَ كَذَلِكَ نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مُكَفَّرُونَ لَا یشكر مَعْرُوفاً وَ خِيَارُ الْمُؤْمِنِينَ مُكَفَّرُونَ لَا يُشْكَرُ مَعْرُوفُهُمْ » (وسائل الشيعه ج16، ص 308؛ بحارالانوار، ج16، ص223؛ علل الشرایع، ج2، ص520).

مکفر یعنی نعمتی که کفران شود، مثلاً: خدا به شما چشم داده که با آن قرآن بخوانید و به پدر و مادر نگاه کنید، آن وقت با این چشم شما چشم چرانی می کنید؟! یا نعمتی که استفاده شده و تشکر نشده است. پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم مکفر بود؛ یعنی مردم قدرش را ندانستند. حضرت این همه به مردم خدمات رساند و خدمت کرد و بعد فرمودند: « نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مُكَفَّرُونَ »؛ ما اهل بیت هم مکفر هستیم. اگر قدر می دانستند، با وجود افراد زیادی که در مدینه بودند باید حداقل بخشی از آنها دنبال امام حسین علیه السلام راه می افتادند. در زیارت جامعه ائمه علیهم السلام می گوییم: ای ائمه! حتی یکی از شما به مرگ طبیعی از دنیا نرفتید، یا در محراب شهيد شدید یاسرتان بالای نیزه رفت یا مسموم شدید. یارانتان هم همین طور. بعد امام کاظم علیه السلام فرمودند: « وَ خِيَارِ المُومِنينَ مُكَفَّرُونَ »؛ مؤمنان هم در زندگی همین طور هستند گاهی مردم قدرشان را نمی دانند.

عزیزان من! یکی از مهم ترین وظایف زن و مرد حس تقدیر نسبت به یکدیگر است. حس تقدیر از کسانی که نعمت را در اختیار ما گذاشته اند. پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم حتی از کسانی که مشرک بودند و به ایشان خدمت کردند تقدیر می کردند.

در جنگ بدر مشرکی به نام ابوالبختری بود. پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: اگر در جنگ به او برخورد کردید او را نکشید، این فرد به ما خدمت کرده است و هیچ وقت هم به ما فحش نداد و اجازه نمی داد کسی به ما ناسزا

ص: 39

بگوید. در روایات داریم: گاهی روز قیامت به بنده ای می گویند: تو شکر نکردی، و وقتی بنده می گوید: من شکر کردم. به او می گویند: تو شکر واسطه نعمت را به جا نیاوردی. امام حسین علیه السلام شب عاشورا از تک تک شهدای عاشورا تقدیر کردند. از مسلم بن عقيل بسیار تقدیر کردند. بچه مسلم را روی زانو نشاندند و مورد رحمت قرار دادند. روز عاشورا از مسلم بن عقیل نام بردند. وقتی به او گفتند: مسلم شهید شده است گفتند:« لا خَيْرَ فِي الْحَياةِ بَعْدَهُ»؛ دیگر بعد از تو زندگی ارزشی ندارد.

10. راز داری

دهمین وظایف مشترک بین اعضای خانواده راز داری است. گاهی زن و شوهر با هم دعوا می کنند تا جایی که ممکن است منجر به طلاق نشود. باید مراقب باشیم که اسرار خانواده بیرون نرود. راز داری از صفات مهمی است که در روایات داریم یکی از نشانه های امانت داری، رازداری است. انسان نباید سرّ کسی را افشا کند.

تربیت خانواده و فرزندان

عزیزان من! یکی از وظایفی که به عهده آقایان گذاشته شده است، تربیت خانواده و فرزند است. تربیت سه شاخه دارد: 1- تربیت دینی؛ قرآن کریم می فرماید:«ا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ »؛(1) آقایان مواظب زن و فرزندانتان باشید. تربیت دینی در درجه نخست در خانواده، وظیفه پدر است و لذا

ص: 40


1- تحریم 6

یکی از وظایف و حقوق فرزند بر پدر این است که واجبات را به او بیاموزد. روایت شده است که به فرزندان یاد بدهید لا اله الا الله بگوید. متأسفانه بعضی از خانواده ها به دین فرزندشان توجه ندارند. رسول خدا از کوچه های مدینه می گذشت دید چند بچه با هم بازی می کردند، حضرت نگاهی کرد و فرمودند: « وَيْلُ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ»؛ وای از این بچه های دوره آخر الزمان از دست پدرهایشان. شخصی گفت: یا رسول الله یعنی پدرهای مشرک؟ پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: « لَا مِنْ آبَائِهِمُ المُؤمِنینَ»؛(1) نه مشرکان بلکه مؤمنان. آنقدر که به دنیای فرزندشان اهمیت می دهند، نسبت به دین فرزندانشان اهمیت نمی دهند.

خدا به پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم می فرماید: « وأمرأهلك بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها»؛(2) که خانواده ات را به نماز فرمان بده و صبور باش.

یکی از راهکارهای نماز این است که آثار آن را بگوییم. نماز شویندگی دارد. نماز حرص را کم می کند، قرآن می فرماید:«إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا*إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا*وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعً*إِلَّا الْمُصَلِّينَ »؛(3) وقتی آثار نماز را بگوییم، باعث می شود جوانان ارتباطی با خدا پیدا کنند. قرآن

ص: 41


1- «روي عن النبي صلی الله و علیه وآله وسلم أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى بَعْضِ الْأَطْفَالِ فَقَالَ وَيْلُ بِأَوْلَادٍ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِكِينَ فَقَالَ لَا مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ لَا يُعَلِّمُونَهُمْ شَيْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ متعوهم وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ يسيبر مِنَ الدُّنْيَا فَأَنَا مِنْهُمْ بریءُ ، وَ هُمْ مَتَى بِرَاءُ » (جامع الاخبار، ص 106؛ جامع احادیث الشیعه، ج26، ص 580).
2- طه، 132.
3- معارج، 19-22 .

کریم از حضرت اسماعيل عليه السلام تعریف می کند می فرماید: اسماعیل چه می کرد؟ «يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ »؛(1) مواظب نماز خانواده اش بود. نمونه سومش خود حضرت ابراهیم علیه السلام است وقتى هاجر و اسماعیلی را در سرزمین لم يزرع مکه گذاشت گفت: «رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ »؛(2) خدایا! این ها را در این مکان گذاشتم تا نماز را برپا کنند.

پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم برای این چنین انسانهایی دعا کرده است.فرمود: خداوند رحمت کند مردی که نمازش را بخواند و بعد زن و فرزندش را هم بیدار کند.

مرحوم شهید مطهری (ره) وقتی برای نماز بیدار می شد کسی را بیدار نمی کرد حتی طوری وضو می گرفت که کسی بیدار نشود، نمازش را می خواند و موقع نماز صبح به حیاط می رفت و با صدای بلند اذان می گفت تا آنها هم برای نماز صبح بیدار شوند.

یکی از وظایف مختص مرد، تربیت دینی است. یکی از بخش های تربیت دینی این است که مرد مواظب خانواده اش باشد. رسول گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: « أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِشِرَارِ نِسَائِكُمْ أَ مُتَبَرِّجَةٍ إِذَا غَابَ عَنْهَا بَعْلُهَا ، الْحَصَانُ مَعَهُ إِذَا حَضَرَ»؛(3) می خواهید بگوییم: بدترین زنان شما چه کسانی

ص: 42


1- مریم، 55.
2- ابراهیم، 37 .
3- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ گع أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِشِرَارِ نِسَائِكُمْ الذليله فِي أَهْلِهَا الْعَزِيزَةُ مَعَ بَعْلِهَا الْعَقِيمُ الْحَقُودُ الَّتِي لَا توزع مِنْ قَبِيحِ الْمُتَبَرِّجَةَ إِذَا غَابَ عَنْهَا بَعْلُهَا الْحَصَانُ مَعَهُ إِذَا حَضَرَ لَا تَسْمَعُ قَوْلَهُ وَ لَا تُطِيعُ أَمْرَهُ وَ إِذَا خَلَا بِهَا بَعْلُهَا تَمَنَّعَتْ مِنْهُ كَمَا تَمَنَّعُ الصَّعْبَةُ عَنْ رُكُوبِهَا لَا تَقْبَلُ مِنْهُ عُذْراً وَ لَا تَغْفِرُ لَهُ ذَنْباً »(الكافي، ج5، ص 325؛ من لا يحضره الفقیه، ج 3، ص391؛ تهذیب الاحکام، ج 7، ص 400).

هستند؟ کسانی هستند که در خانه خودشان، تیپ و قیافه آنها ساده و عادی است اما همین که از خانه بیرون می روند قیافه خود را کذایی درست می کنند. یکی از علما می فرمود: هر عضوی زنایی دارد و ما شش نوع خیانت در بین آقایان و خانم ها داریم: 1- خیانت گفتاری؛ زنی که محرک صحبت می کند. 2- خیانت در راه رفتن، 3- خیانت در رفتار، 4- خیانت بویایی، 5- خیانت لمسی. امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند: « يا أَهْلَ الْعِرَاقِ لَا تَسْتَحْيُونَ»؛(1) ای اهل عراق خجالت نمی کشید؟ شنیده ام زنهای شما با نامحرم برخورد می کنند. 6- خیانت قلبي. لذا این که فرمودند: یکی از وظایف مرد تربیت است. تمام ائمه ما به فرزندانشان یا نامه نوشتند و یا حديث. نامه 31نهج البلاغه را نگاه کنیدکه امیر مؤمنان علیه السلام به امام حسن علیه السلام نامه نوشته است. مرحوم سید ابن طاووس کتابی به نام اخلاقی عملی برای پسرش نوشته است. امام نامهۀ مهمی برای آقاسيد احمد نوشته است.

تربیت دیگر، تربیت فرهنگی روحی و روانی است که بسیار مهم است. مهمترین وظیفه مرد در خانه تربیت است.

مهمترین وظیفه زن

مهم ترین وظیفه زن پذیرش مدیریت مرد در خانه است. این صریح

ص: 43


1- الكافي، ج5، ص537؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 235؛ مشكاة الانوار، ص 237.

قرآن است:«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ»؛(1)که خانه نیاز به کسی دارد که حرف آخر را بزند، نیاز به کسی دارد که ستون قوام خانه بر عهدۀ او باشد. مثل یک کشور که باید رهبر داشته باشد. خانم ها باید بدانند که این یک واقعیت است و تعبیر قرآن هم« قَوَّامُونَ» است. می گوید: کشور خانه، پادشاهش مرد و ملکه اش زن است. پذیرش این موضوع برای بعضی از خانم ها در خانه سخت است و به خانواده لطمه می زنند؛ یعنی مرد در خانه تحقیر می شود. این همان است که حضرت زهرا علیها السلام می پذیرفت، ایشان شخصیت کمی نیست ولی وقتی پدرشان گفت: این بخش کار با على علیه السلام و این بخش کار با شما است بسیار خوشحال شدند.(2)

عزیزان من! در کشور ما خانواده دچار آسیب شده است. وقتی خانواده آسیب ببیند، جامعه نیز آسیب می بیند و سن ازدواج بالا می رود. خانواده آسیب ببیند ناهنجاری ها زیاد می شود و روابط نامشروع در جامعه زیاد می شود.

اگر خانواده ها از یک ناحیه ای آسیب می بینند، نباید به سایر اعضای خانواده این آسیب را سرایت بدهیم، مثلاً: خانواده، یک پسر معتاد دارد همه ناراحت هستند، و دختران خوبی در این خانواده وجود دارد. چرا باید

ص: 44


1- نساء 34 .
2- « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ علیه السلام قَالَ : تقاضی عَلَىَّ وَ فَاطِمَةُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله و علیه وآله وسلم فِي الْخِدْمَةِ فَقَضَى عَلَى فَاطِمَةَ بِخِدْمَةِ مَا دُونَ الْبَابِ وَ قَضَى عَلَى عَلَى بِمَا خَلْفَهُ قَالَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ فَلَا يَعْلَمُ مَا داخلنی مِنَ السُّرُورِ أَنَا اللَّهُ بإکفائی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله و علیه وآله وسلم تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَالِ » (مستدرک، ج13، ص48؛ بحارالانوار، ج 43ص 81 قرب الإسناد، ص 52).

ازدواج اینها به خاطر پسر معتاد لطمه بخورد؟ هیچ کسی نوح علیه السلام را به خاطر پسرش، محاکمه نمی کند. هیچ کسی امام عسگری علیه السلام او را به خاطر برادرش جعفر نقد نمی کند. ما باید خود فرد را ببینیم نه اطرافیانش را، يا اگر پدر و مادری به هر دلیلی طلاق گرفته اند و جدا از هم هستند و دختر با یکی از اینها زندگی می کند، اگر کسی به خواستگاری آن دختر برود و بفهمد که پدر و مادر طلاق گرفته اند دیگر سراغ دختر نمی روند یا برای پسر فرقی نمی کند، این مسئولیت شرعی دارد. مواظب باشیم یک عضو خانواده اگر دچار مشکل شد، اعضای دیگر مخصوص دختر و پسرها را به پای آنها نسوزانیم و اگر واقعا خود این فرد خوب است در مسئله ازدواج خودمان را مدیون نکنیم.

ص: 45

شیوه های تربیتی

اشاره

قال على: « فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ ».(1)

مقدمه

تربیت یکی از مباحث مهم حوزه علوم انسانی است. امروزه کتاب ها و آثار فراوانی در این زمینه، هم مسلمانان و هم غیر مسلمانان نوشته اند، و این بحث به قبل از اسلام یعنی زمان ارسطو و افلاطون بر می گردد. به این معنا که آیا تربیت انسان امکان دارد یا ندارد؟ روش آن چیست؟ موانعش چیست؟ این بحث مبتلا به جامعه است. خیلی ها می گویند: آقا، در تربیت فرزندم مانده ام، در تربیت جوانم مانده ام، در تربیت خودم مانده ام، می دانم فلان اشکال را دارم اما نمی توانم آن را رفع کنم. آیا اصلا می شود آن را رفع کرد یا نمی شود؟ تأثیر تربیت در حوزه های علوم انسانی چیست؟ امروزه این یک بحث ریشه داری در مباحث دانشگاهی و حوزوی است، مثلاً: تأثير تربیت در اخلاق، علوم اجتماعی، علوم حکومتی، مبانی تربیت،

ص: 46


1- نهج البلاغه، نامه 31.

موانع تربیت، و اهداف تربیت چیست؟

یکی از کتاب هایی که تقریباً به طور جامع این بحث را از حدود هزار سال پیش مطرح کرده، کتاب «ابن مِسکّویه» است. این دانشمند شیعی اهل ری که در قرن چهارم و پنجم بوده است کتابی به نام تهذیب الاخلاق دارد، ایشان مفصل وارد بحث تربیت شده و آنجا با توجه به آیات و روایات، ریشه ها و مبانی این بحث را مطرح کرده است، و من تصور می کنم کسانی که بعد از ایشان آثار نوشته اند تحت تأثير تهذیب الاخلاق ایشان بوده است: مثل خواجه نصیر طوسی که اخلاق ناصری را نوشته است، با مرحوم نراقی که جامع السّعادات را نوشته، با غزالی که احیاء العلوم را نوشته است. به هرحال بحث مورد توجهی بوده است. بعضی ها معتقدند که اصلاً تربیت امکان ندارد، هر کس همان گونه که آفریده شده همان گونه است. گفت که:

پرنو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است

و تربیت نااهل را چون گردکان(1) بر گنبد است

بنابر این گاهی بعضی ها می گویند تربیت اصلاً ممکن نیست؛ چون بعضی روایات را درست نفهمیده اند، استناد می کنند که پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود:

« وَ السَّعِيدُ مَنْ سَعْدُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ»، هر که هر چه دارد از پَر قنداق داشته، هر که سعادتمند است از زمانی که در شکم مادرش بوده معلوم است، و هر که نیز بدبخت است از همان موقع معلوم است؛«الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ

ص: 47


1- گردو

أمّهِ»؛(1) یا حدیث دیگری که از پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم نقل می کنند این است که می فرماید: « النَّاسُ معادنک مَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ»؛(2) مردم مثل معادن هستند. شما از معدن طلا که نمی توانی نقره بیرون بیاوری و یا برعکس، از معدن نقره نیز نمی توانی طلا بیرون بیاوری. همچنین از معدن سنگ هم نمی توانی در بیرون بیاوری. هر معدنی هر چه دارد همان است. این استدلال، استدلال درستی نیست. این استدلال با قرآن مطابقت ندارد. اگر امکان تربیت نباشد باید همه چیز را تعطیل کرد؛ بعثت انبيا، دعوت اولیا، دعوت خدا، بهشت و جهنم. اصلاً باید قائل به جبر شد و این درست نیست.

پس این که خدا در قرآن می فرماید:«وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ»؛(3)یاد بگیرید «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»،(4) «وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ » (5)،« عَمَلًا صَالِحًا» (6)،و یا مدام تأکید می کند که برگردید، توبه کنید، درست شوید صالح شوید، راه باز است « قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ»،(7) اگر قرار باشد که هر کس به هر

ص: 48


1- « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : الشَّقِيُّ مَنْ شَقِىٍّ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِيدَ مَنْ سَعْدُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ» بحار الانوار، ج 5، ص 9: تفسير القمی، ج 1، ص 227؛ عوالي اللالی، ج 1، ص 35).
2- من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 380، بحار الانوار، ج 58، ص 65.
3- آل عمران: 164.
4- شمس: 9.
5- نور: 31.
6- توبه: 102.
7- زمر: 53.

شکلی که به دنیا آمده دیگر امکان تغییر نداشته باشد؛ بنابراین باید در تربیت و اصلاح را تخته کرد. این دیدگاه، دیدگاهی است که با روایات و آیات فراوان ما سازگار نیست. این دو روایت هم معنا دارد و معنایش این نیست که نمی شود انسان را تربیت کرد

تربیت در نهج البلاغه

اگر شما به نهج البلاغه مراجعه کنید، می بینید امیرمؤمنان علیه السلام با این نگاه وارد شده که می فرماید: « تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا»؛(1) مردم خودتان تربیت خودتان را به دست بگیرید. خودتان تربیت نفس تان را شروع کنید. امیر مؤمنان اولین کتاب اخلاقی و رساله اخلاقی را در اسلام نوشته است. حضرت خطبه زیاد دارد، مطالب زیاد دارد، اما این رساله را به دست مبارک خودش نوشته است. سال 38 هجری که از صفین برگشت قلم و کاغذ دست گرفت و به پسرش امام حسن علیه السلام چنین نوشت: پسرم تو جوانی - جوان راحت تر قابل اصلاح است، زودتر قابل تغییر است« فَبَادَرتُک بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلبُکَ »؛(2) پس در تربیت تو شتاب کردم پیش از آن که دل تو سخت شود. یعنی سن تو بالا رود و تربیت تو مشکل شود. در آن زمان امام حسن علیه السلام در سن سی و پنج سالگی و امیر مؤمنان علیه السلام در سن شصت سالگی بود. من پدر پیری هستم که برای پسر جوانم دارم نامه می نویسم. این نامه، نامه 31نهج البلاغه است و چندین شرح خوب نیز

ص: 49


1- وسائل الشیعه، ج 15، ص 232؛ نهج البلاغه، حکمت، 359؛ بحارالانوار، ج 67، ص 73.
2- نهج البلاغه، نامه 31؛ وسائل الشیعه، ج 21، ص 478 بحار الانوار، ج 74، ص 220.

اساتید حوزه و بزرگان برای آن نوشته اند، من توصیه می کنم این نامه 31 نهج البلاغه را مطالعه کنید. از این نامه معلوم می شود که حضرت به امکان تربیت و زمینه سازی تربیت معتقد است.

تربیت مقوله پیچیده ای است، عوامل زیادی هم در آن دخالت دارد. یکی از آقایان نزدیک به بیست عامل ذکر کرده است که آنها در تربیت نقش دارند، مثلاً: حکومت نقش دارد همان گونه که حکومت نقش دارد که مردم شیعه شوند یا سنی، مسلمان شوند یا مسیحی، بی دین شوند یا دیندار، همان گونه نیز در تربیت آنها نقش دارد؛ چون صدا و سیما در اختیار حکومت است، برنامه ریزی در اختیار اوست، کتاب درسی، استخدام استاد و معلم دست او است. شما ببینید در زمان شاه تاریخ مملکت را عوض کردند، کتاب آسمانی و قرآن را حذف کردند و از قرآن به عنوان سوگند در دادگاهها و مراکز استفاده می شد.

آتاترک در ترکیه

شما ترکیه عثمانی را ببینید، جایی که دهها سال حکومت اسلامی و دینی بوده است. آنجا عثمانی ها حکومت کردند، مسجد ساختند، بعد که آتاترک آنجا آمد، او چگونه مبارزه کرد که امروزه اسلام گراها می خواهند حجاب را برگردانند اما جرأت نمی کنند از ارتش می ترسند، از لائیک می ترسند، از حزبهای رقیب می ترسند. چگونه این مرد خودش را پدر ترک خواند؟! آتاترک آمد و وارد صحنه شد، همزمان با او رضاخان وارد صحنه ایران شد. ما در ایران بدحجابی نداشتیم، در تركيه بدحجابی و

ص: 50

شراب خواری نداشتیم. حکومت ها در تربیت مؤثرند، محیط، دوست. والدین و لقمه همگی مؤثر هستند. تربیت مسئله خیلی پیچیده ای است، گاهی یک عامل باعث می شود همه عوامل دیگر به هم بریزد. یک عامل، پسری مثل پسر نوح را از تربیت و خاندانش جدا می کند و در حوزه اهل نبودن قرار می دهد؛«إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ».(1)

نقش تربیت در شخصیت

یکی نیز مثل محمد بن ابی بکر می شود که خواهرش جنگ جمل را اداره می کند؛ اما او در جبهه امیرمؤمنان علیه السلام می ایستد. نقش تربیت چگونه است که شخصی مثل محمد بن ابی بکر تحویل می دهد؟!(2) نقش تربیت چگونه است که شخصی مثل محمدبن عتبه تحویل می دهد؟! نقش تربیت به گونه ای است که عکس این افراد را هم تحویل می دهد؛ مثل فرزند نوح، مثل جعفر برادر امام. لذا اینها را باید دقت کرد، این بحثی که من امروز عرض می کنم بحث گسترده ای است که کتاب های خوبی نیز در این زمینه نوشته شده است؛ اصول تربیت، مبانی تربیت، شیوه های تربیت، راه تربیت. خیلی ها می گویند، آقا پدرم نسبت به نماز کاهل است، چه کنم؟ پسرم نسبت به نمازش سست است، چه کنم؟ گاهی خود فرد می گوید: من عصبانی هستم، من سست هستم، من در مقابل نامحرم میلغزم، من میدانم اشکالم این است در تربیتم چه کنم؟

ص: 51


1- هود: 46.
2- پیغمبر و باران، ج 5، ص 223.

با مقدمه ای که عرض کردم چند تا از روش های تربیتی را برایتان می گویم و داستانهایی نیز برایتان نقل می کنم تا ببینید که تربیت شیوه دارد. امروزه هر کس بدون روش وارد کاری شود شکست می خورد. امروزه در کشاورزی شیوهای آورده اند که محصول چند برابر می شود، در دامداری شیوهای آورده اند که شیر حیوان را چند برابر کرده اند، در مرغداری شیوه ای آورده اند که برداشت تخم مرغ و مرغ را چند برابر کرده اند. چگونه می شود شیوه ای در دامداری، کشاورزی، پرورش درخت و میوه اثر دارد اما در تربیت انسان اثر ندارد؟! و یا بگوییم تربیت انسان روش نمی خواهد! چگونه با یک شیوه محصول گندم را دو برابر کرده اند اما من نمی توانم با یک روش محصول عمرم را دو برابر کنم؟! چگونه با یک شیوه، شیر حیوان را افزایش می دهند اما من نمی توانم با یک روش جدید از فکرم، اندیشه ام، قلم و زبانم استفاده کنم؟!

مسلماً تربیت روش دارد. باید این شیوه ها را دید. البته این روش هایی که امروز برای شما می شمارم، نمی شود برای همه یکسان پیاده کرد. بعضی از این روش ها برای نوجوانان خوب است. بعضی از این روش ها برای مسن ها خوب است؛ یعنی شما نمی توانید بعضی از این شیوه ها را برای آدم هفتاد ساله به کار ببرید. بعضی از این روش ها مربوط به همه است. بنده امروز با حذف این تفاوت ها، این شیوه ها را خدمت شما عرض می کنم گرچه روش های تربیتی زیاد است اما من به همین چند مورد اکتفا می کنم.

ص: 52

1.اصل تسهیل

یکی از شیوه های تربیتی روش تسهیل و تیسیر است؛ یعنی روش آسان گیری و سخت نگرفتن. شخصی خدمت امام صادق علیه السلام آمد - این روایت خیلی قابل توجه است - امام صادق علیه السلام به او فرمود: مردم هفت گروه می شوند: « إِنَّ مِنَ الْمُسْلِمِينَ مَنْ لَهُ سَهْمُ »؛ بعضی ها یک ظرفیت دارند،« وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَهْمَانِ»؛ بعضی ها دو ظرفیت دارند،« وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ ثلاثه أَسْهُمٍ»؛ بعضی ها سه ظرفیت دارند، « وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ أَرْبَعَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خُمُسَهُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سته أَسْهُمٍ»، امام ظرفیت ها را همین گونه شمرد تا این که فرمود: « وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَبْعَةُ أَسْهُمٍ»؛(1) بعضی ها هفت ظرفیت دارند. بعد امام صادق عليه السلام فرمود: کسی که سه ظرفیت دارد اگر چهار ظرفیت به او بار کنی جواب نمی دهد. اگر شما در یک ظرف 20 لیتری، 30 لیتر آب بریزید 10 ليتر آن بیرون می ریزد.

امیر مؤمنان عليه السلام فرمود: « لَا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا تفاوتوا فَإِذَا اسْتَوَوْا هَلَکُوا» ؛(2)مردم با هم تفاوت دارند، و اگر این تفاوت ها نبود هلاک می شدند. همه یک طور نیستند، آیا اصحاب پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم مثل هم بودند؟ آیا اصحاب ائمه عليه السلام مثل هم بودند؟ امام صادق عليه السلام فرمود: کسانی که به پیامبر ایمان می آوردند چند دسته بودند: « مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بالسَّمعِه»؛ بعضی ها همین که پیامبر صحبت می کرد ایمان می آوردند؛ مثل ابوذر. ابوذر

ص: 53


1- الکافی، ج 2، ص 42؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 160؛ بحارالانوار، ج 66، ص161.
2- بحارالانوار، ج 74، ص 385؛ الأمالی للصدوق، ص 446: عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 53.

از پیامبر معجزه نخواست همین که پیامبر را دید ایمان آورد. « وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِالنَظَرَه»؛ بعضی ها با گوش کردن ایمان نمی آوردند. آنها معجزه می خواستند، می گفتند آقا، به آن درخت بگو جلو بیاید یا عقب برود، بعد ما ایمان می آوریم. می گفتند: یا رسول الله، چشمه ای جاری کن بعد ما ایمان می آوریم. یا مرده را زنده کن بعد ما ایمان می آوریم. امام صادق علیه السلام فرمود بعضی ها با شنیدار ایمان می آوردند و بعضی ها با دیدن معجزه؛ اما بعضی ها مثل ابوجهل نه با شنیدن ایمان آوردند و نه با دیدن. وقتی معجزه را دیدند، گفتند: این سحر است، وقتی شنیدند، گفتند: کذب است. حال آیا شما می توانید ابوجهل و أبوذر را کنار هم یکسان ببینید؟

اصل تسهيل معنایش این است، «وَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ اليُسرَ»خدا از شما آسان خواسته، « وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»؛(1) خدا از شما سختی نخواسته است. چند آیه بخوانیم:« وَ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ»؛(2) مردم چرا حلال خدا را برای خودتان حرام می کنید؟ بعضیها حلال را بر خودشان حرام می کنند. پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم از دست بعضی از همسرانش ناراحت شد، او را اذیت می کردند، فرمود: من اصلا زن نمی خواهم. آیه نازل شد: « یا اَیُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ »؛(3) پیامبر، یک نفر اشتباه و خطا کرده، چرا چیزی را که خدا برایت حلال کرده، حرام می کنی؟ این آیه اول سوره تحریم است،« یا اَیُّهَا

ص: 54


1- بقره: 185.
2- اعراف: 23.
3- تحریم: 1.

یا اَیُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ»؛ ای پیامبر، چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام می کنی؟! قرآن کریم می فرماید: بعضی ها یک چیز را یک سال حلال می کردند و یک سال حرام می کردند، این کار را نکنید حلال الهی حلال است، و حرام الهی نیز حرام است.

وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم وقتی معاذ را برای تبلیغ به يمن فرستاد به او فرمود: معاذ، در مردم نفرت از دین ایجاد نکن، دین را برای مردم منفور جلوه مده. «یَسِّر»؛ آسان بگیر، «و لاتُعَسِّر»؛ سخت نگیر، «بَشِّر» تا می شود بشارت بده و تشویق کن، «وَلا تَنفُر»، کاری نکن مردم از دین زده بشوند.(1)

عزیزان! این روایت را خوب دقت کنید تا بعد، از تاریخ برایتان بگویم. چه قدر این روایت کارشناسانه است! امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: « لا تقسروا أَوْلَادَكُمْ عَلَى آدابكم فانهم مَخْلُوقُونَ لزمان غَيْرِ زَمَانُكُمْ»؛(2) پدرها! فرزندانتان را به آداب خودتان مجبور نکنید، زمان آنها با زمان شما فرق می کند. یک سری از اصول زمان بر نیست؛ مثل صداقت، غیبت، وفای به عهد و ... هزار سال پیش دروغ بد بود حالا نیز بد است. هزار سال پیش غیبت بد بوده حالا نیز بد است. هزار سال پیش وفای به عهد خوب بوده حالا نیز خوب است. ولی آداب فرق می کند، آیا 50 سال پیش با امروز لباس ها

ص: 55


1- پیغمبر و ياران. ج 5، ص 262.
2- شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 267.

یکی است؟ پدری به فرزندش می گوید: بچه جان، تر از من وسیله می خواهی، تو از من خانه می خواهی، بابای من که چیزی برای من نخرید، بابای من ما را از سیزده، چهارده سالگی دنبال کار فرستاد، تو هم خودت برو تلاش کن! اما الان زمان فرق می کند. چهل سال پیش تهیه کردن امکانات زندگی مثل حالا نبود. چهل سال پیش تهیه کردن زمین و ازدواج کردن مثل حالا نبود. نمی شود آداب خودمان را به فرزندانمان تحمیل کنیم.

گاهی بعضی از پدرها می گویند: باباجان، من تا یادم است تا زمانی که دیپلم گرفتم و دانشگاه رفتم سرم را تا ته می تراشیدم اما الان برای فرزندان ما حتی در دوره راهنمایی و دبیرستان سر تراشیدن الزامی نیست؛ چون بهداشت خوب شده است. سابق بهداشت ضعیف بود، لذا بگذار فرزندت مو داشته باشد اما موهایش براساس موازین باشد. ترویج غرب نباشد، ترویج یک فرهنگ بیگانه نباشد. لذا على علیه السلام فرمود: « لا تُقَسِّروا أَوْلَادَكُمْ عَلَى آدابِكُم» بچه هایتان را به آداب خودتان مجبور نکنید. امیر مؤمنان فرزندانش را به خوردن غذای خودش مجبور نمی کرد.

زهد على علیه السلام

ابو رافع می گوید: روز عید خدمت امیرمؤمنان علیه السلام رسیدم، مدتی نشستم بعد آقا دستور دادند کیسه ای را آوردند که در آن مهر بود، مهر را شکستند و نانی را بیرون آوردند. گفتم: آقا، کسی که از این نان نمی خورد چرا شما در آن را مهر کردید؟ فرمود: بچه ها گاهی به آن روغن می زنند

ص: 56

می خواهم حتی این کار هم صورت نگیرد.(1) ولی حضرت این الزام را برای امام حسن و امام حسین علیه السلام نداشت. پس یک سری از اصول اخلاقی ثابت است؛ نمی شود بگوییم یک زمانی بی حجابی بد بوده اما حالا خوب است. یک زمانی مثلاً: صداقت خوب بوده اما حالا فایده ندارد. ولی در شیوه ها این طور نیست، مثلاً: شيوه لباس، شیوه زندگی این گونه نیست. ما نمی توانیم بگوییم امروزه خانه ما مطابق با خانه زمان امیر مؤمنان علیه السلام باشد. اصلاً شهرداری اجازه نمی دهد که خانه را آن گونه بسازی، تا شناژ را نبندی، شهرداری نمی گذارد ساختمان بسازی. امروزه نمی شود شیوه خانه گلی را به کار ببری. امروزه تا مهندس ناظر ساختمان را تأیید نکند اصلاً به شما جواز نمی دهند. امروزه نمی توانی بگویی پدرهای ما خانه های گلی ساختند هیچ طور هم نشد. اما یک بار نیز مثل زلزله بم سی هزار نفر زیر خاک می روند ولی در ژاپن زلزله با هفت ریشتر می آید فقط پنج نفر کشته می شوند. بنابراین نمی شود شیوه ها را یکسان بگیریم. لذا حضرت فرمود: «ولاتُقَسِّروا أَوْلَادَكُمْ عَلَى آدابِكُم ». چون زمان آنها با زمان شما متفاوت است.

روش تیسیر و تسهيل مهم است. ببینید خدا چه قدر آسان گرفته است! می گوید تا یقین نداری جایی نجس است می توانی پای خیس آنجا بگذاری. تا یقین نداری خانه کسی نجس است می توانی آن جا نماز بخوانی حتی نمی خواهد از صاحبخانه سؤال کنی. در ازدواج چه قدر سهولت قائل

ص: 57


1- هزار و یک حکایت اخلاقی، ص 556.

شده است! می گوید اگر کسی همسرش را طلاق داد بعد یک نگاهی به هم کردند با یک اشاره ای به هم کردند، می توانند رجوع کنند و لازم نیست دوباره خطبه بخوانند. در ازدواج آسان ترین خطبه را گذاشته با چند کلمه به هم محرم می شوند. خداوند در همه چیز سهولت را قرار داده است. سهولت در تزویج، سهولت در امر طهارت و نجاست، سهولت در برخورد با مردم، سهولت در حدود الهی و ...

توبه کردن بهتر از اعتراف گناه

شخصی خدمت امیر مؤمنان علیه السلام آمد - این قصه خیلی جالب است - گفت: یا ابا الحسن، مرا پاک کنید من مرتکب زنا شده ام، مرتکب فحشا شده ام. خودش آمده اعتراف می کند. آقا فرمودند: قرآن بلدی؟ گفت: قرآن را حفظ هستم. شروع کرد قرآن خواندن. آقا از او چند سؤال کرد، دید اشكال فکری ندارد، جنون و عقب ماندگی ندارد، آدم عاقلی است. فرمودند: فعلا برو. اگر می رفت دیگر رفته بود، حضرت دنبال او نمی فرستاد، ولی برگشت. باز فردا آمد، گفت: آقا، آمده ام حكم و حد زنا را بر من اجرا کنید. فرمود: همسرت در شهر بوده؟ چون ممکن است کسی زن دارد اما زنش نیست، و به عسر و حرج افتاده، ممکن است بتوانیم شبهه ای ایجاد کنیم و حد را از او دور کنیم. حضرت فرمود: همسر داری؟ گفت: بله آقا، همسر دارم. فرمود: پیشت بوده؟ شاید در سفر بوده، شاید خانه پدرش بوده، شاید با تو قهر کرده، گفت: هم زن دارم و هم در مسافرت نبوده. حضرت فرمود: فعلاً برو.

ص: 58

رفت و روز بعد آمد. حضرت نفرموده بود برو بعد بيان فرمود: برو. اما او مرحله سوم برگشت. باز وجود مقدس امير مؤمنان علیه السلام پرسش های دیگری از او کرد مثلاً: شک نداری؟شاید این طور نبوده، شاید به حد زنا نرسیده. گفت: نه آقا، مطمئن هستم زنا بوده است. رفت دفعه چهارم آمد دفعه چهارم دیگر قاضی حکم می کند. اما این قسمت از روایت منظورم است، وقتی حضرت حکم را صادر کرد، فرمود: « مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ مِنْكُمْ أَنْ يَأْتِيَ بَعْضَ هَذِهِ الْفَوَاحِشِ فَيَفْضَحَ نَفْسَهُ عَلَى رُؤُسُ الْمُلَاءَ»؛ چه قدر زشت است بعضی از شما که مرتکب فحشا می شوید بعد می آیید اعتراف می کنید، فرمود: « أَ فَلَا تَابَ فِي بَيْتِهِ»؛ اگر در خانه اش نشسته بود و توبه کرده بود، « فَوَاللَّهِ لَتَوْبَتُهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ » به خدا قسم توبه بین خودش و بین خدا، « أَفْضَلُ مِنْ إِقَامَتِي عَلَيْهِ الْحَدَّ »؛(1) به مراتب بالاتر از این بود که بیاید و اعتراف کند تا من حد را برایش جاری کنم. فرمود: خودت توبه می کردی.

اسلام بنایش بر پوشش است. حال اگر در جایی کسی لومی رود و آبرویش در جامعه می رود تو چرا بیان می کنی؟! لذا فرمود: « مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ »؛ زشت است این که بعضی از شما مرتکب خطا می شوید و بعد می آیید مطرح می کنید. اگر او بین خود و خدایش توبه می کرد بهتر از این اعتراف بود. این اصل تسهيل است. در موارد متعدد دیده ام که جاهایی حق با حضرت بوده اما به خاطر سهولت و به خاطر این که نزاع ایجاد نشود

ص: 59


1- الكافي، ج 7، ص 188؛ وسائل الشیعه، ج 28، ص 36، بحارالانوار، ج 40 دن 292.

حضرت از حق خود گذشته است.

فراموش نکردن گذشته دیگران

عبدالله بن زبير خدمت حضرت على علیه السلام آمد و گفت: آقا، دفتر پدرم زبیر را بررسی می کردم، دیدم هشتاد هزار درهم از پدر شما ابو طالب طلب دارد، حضرت فرمودند: اگر پدرت نوشته درست است؛ چون پدر تو آدم صادقی بود. دقت کنید این خودش یک نکته اخلاقی است. اگر یک کسی انحرافی پیدا کرد، اگر کسی مسیری را غلط رفت، انسان نباید گذشته خویش را هم بد تلقّی کند، مثلاً: فلانی آدم بدی است، بی نماز است، بی دین است؛ اما راستگو است حال شما بدی او را بگو خوبی اش را هم بگو. زیبر با حضرت مبارزه کرده در مقابل حضرت ایستاده، حال بماند که نتیجه زبیر چه شد و به کجا منتهی شد، در جمل هم با حضرت مبارزه مستقیم نکرد، میدان را رها کرد و رفت. اما آن جمعیت را به میدان جمل کشید. زبير بعد از پیامبر در مسیر اسلام و امیر مؤمنان و ولایت باقی نماند.

این تعبیر حضرت مهم است، فرمود: پدر تو در این مسائل دروغ نمی گفت، بی دلیل از کسی پول نمی گرفت، اگر نوشته لابد طلب دارد. فرمود پول را به او دادند. عبدالله بن زبیر رفت و فردا برگشت، گفت: آقا اشتباه کردم، پدرم نوشته بود: من به پدر شما هشتاد هزار درهم بدهکارم. من بدهی را دقت نکردم فکر کردم نوشته، پدر شما بدهکار است - گاهی پیش می آید انسان یک کلمه را جابه جا می کند - گفت: آقا، ما باید علاوه بر این که هشتاد هزار درهم شما را برگردانیم، باید هشتاد هزار درهم نیز به

ص: 60

شما بدهیم. حضرت فرمودند: «وَالِدكَ فِي حِلِّ»پدرت را حلال کردم، « وَ الَّذِي قَبْضَتَهُ مِنًى هُوَ لَکَ »؛(1) پولی هم که از ما گرفتی مال خودت باشد، چون ما اهل بیت علیهم السلام عادت نداریم چیزی را که به کسی می دهیم پس بگیریم. اهل بیت عصمت علیهم السلام و معدن کرامتند. این اصل سهولت است.

شمه ای از اخلاق على علیه السلام

یک فرد مسیحی در صفین زره حضرت را سرقت کرده بود، آقا می داند زره مال خودش است - خیلی از اوقات پیش می آید که حق با شماست اما از نظر قانونی نمی توانی ثابت کنی. ائمه علیهم السلام نیز بنا ندارند در این گونه مواقع از علم امامت و معجزه استفاده کنند - پیش شریح قاضی آمدند، آقا نشست، مسیحی هم نشست. قاضی به حضرت گفت: شاهد دارید؟ فرمود: نه، زره من در صفین گم شده شاهد نیز ندارم ولی زره مال من است. مسیحی نیز سوگند یاد کرد که مال من است. شریح بر اساس قوانین حکم کرد و زره را به شخص مسیحی داد. وقتی بیرون آمدند، آقا امیر مؤمنان علیه السلام از مسیحی خداحافظی کرد و چند قدمی هم او را همراهی کرد، فرمود: در دین ما مشایعت و همراهی با رفیق لازم است. آقا همین طور که میرفت دید مسیحی برگشت، گفت: یا امیر مؤمنان! زره مال شماست، در صفین وقتی شما برای وضو گرفتن کنار آب رفتید زره را روی اسب گذاشتید، خلوت بود و من آن را برداشتم. زره مال شماست

ص: 61


1- مستدرک، ج 13، ص 410؛ بحارالانوار، ج 41، ص 32؛ المناقب، ج 2، ص 118.

چرا شما به همین میزان اکتفا کردید؟ حضرت فرمود: من شاهد نداشتم، چه کنم؟ مسیحی بلافاصله زره را تحویل داد، شهادتین گفت و به رسالت پیامبر خدا حضرت محمد صلی الله و علیه وآله وسلم ایمان آورد. پس یک اصل، اصل تسهیل است.

2. اصل اعتدال

اصل دوم اصل اعتدال است. عزیزان! ما در طول تاریخ هم از تندروی شکست خوردیم و هم از کندروی. امیرمؤمنان در نهج البلاغه تأكید می کند مؤمن کسی است که روش او میانه روی است: «مَلبَسُهُم الاقتِصَاد»؛(1) یکی از یارانش به نام همام خدمت حضرت آمد و عرض کرد: آقا، صفات متقین را برای من بشمارید. آقا 110 صفت را بیان کردند.

سابق بزرگان و علما به فرزندانشان سفارش می کردند که خطبه متقین را حفظ کنید. یکی از صفاتی که حضرت آن جا بیان می فرماید: «مَلبَسُهُم الاقتِصَاد»؛ انسانهای متدین و متقی روش آنها میانه روی است. امروزه ما از رعایت نکردن این روش در جامعه خیلی ضربه می خوریم. یک مثال ساده بزنم، مثلاً: کسی رفیق من است در رفاقت هم نباید افراط کرد.

امام صادق علیه السلام به یکی از اصحابش فرمودند: أن رازی را با دوستت در میان بگذار که اگر دشمنت از آن آگاه شد زیانت نرساند. رفیقت را با همه اسرارت آشنا نکن. سفره دلت را پیش او نگشا؛ چون یک روز رابطۀ شما

ص: 62


1- بحارالأنوار، ج 64، ص 315 نهج البلاغه، خطبه 193: کشف الغمه، ج 1، ص100.

به هم می خورد و او عليه تو استفاده می کند.(1) در رفاقت هم افراط نداشته باش.

چند روز قبل جوانی مرا دید و گفت: آقا، شش ماه است که ازدواج کرده ام، همسرم رفته تقاضای طلاق کرده و مهریه اش را به اجرا گذاشته. گفتم چرا؟ گفت: سادگی کردم، فکر کردم این زن از آسمان برای من آمده، دیگر او همه چیز من و همه هستی من است. از بس به او علاقه داشتم سیر تا پیاز زندگی ام را از اول تا آخر برایش گفتم. اگر رابطه های نادرستی قبل از ازدواج داشتم همۀ آنها را گفتم. اگر خلاف هایی داشتم آنها را گفتم. اگر پولی داشتم گفتم. وقتی همه اینها را تعریف کردم، همسرم گفت: تو به درد ازدواج با من نمی خوری. گاهی انسان نباید حتی به زنش نیز همه حرفهایش را بزند. یک مطالبی پیش همسر انسان هم نباید گفته شود.

افراط گاهی در دوران نامزدی است، گاهی در دوستی، گاهی دربرخورد با اطرافیان و گاهی در مسائل دینی است. عجیب است قرآن کریم حتی در مسائل ساده هم سفارش به اعتدال می کند. وقتی می خواهند گاو بنی اسرائیل را ذبح کنند، برای این که داستان بنی اسرائیل را حل کند، می گوید، خدایا! گاو باید چه رنگی باشد؟ می فرماید: «لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ

ص: 63


1- قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام : لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ لَا تُطْلِعْ صَدِيقُكَ مِنْ سِرِّكَ إلأ عَلَى مَا لَوِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ عدوک لَمْ يَضُرَّكَ فَإِنَّ الصَّدِيقَ قَدْ يَكُونُ عدوک يَوْماً مَاءٍ (بحار الانوار، ج 71، ص 177: مشکاه الانوار، ص 323؛ الأمالی للصدوق، ص 669).

عَوَانٌ بَيْنَ ذَٰلِكَ»؛(1) نه رنگش خیلی روشن باشد، نه خیلی تیره. چرا خداوند فرمود: « لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ »؟ چون می خواهد حتی در داستان گاو بنی اسرائیل نیز مسئلۀ اعتدال را جا بیندازد. این نکته دقیق و ظریفی است.

می خواهم نماز بخوانم چگونه بخوانم؟ «وَلا تَجْهَرْ بِصَلاتِک» ؛ نه داد بزن،«وَلَا تُخَافِتْ بِهَا»؛(2) نه خیلی آهسته بخوان. البته معلوم است این آیه برای نمازهایی است که باید بلند خوانده شوند مثل نماز مغرب، نه فریاد بزن و نه آهسته بخوان. آقا می خواهم انفاق کنم،«وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا»؛ نه خیلی اسراف کن،«وَلَمْ يَقْتُرُوا »؛(3) و نه خیلی سفت باش.

حد انفاق کردن

شخصی پیش رسول خدا آمد و گفت: مادرم بیمار است، پیراهن تان را برای شفا بدهید. حضرت پیراهنش را در آورد و به او داد. حضرت فقط همین یک پیراهن را داشت که آن را می پوشید و به مسجدمی آمد، لذا آن روز رسول خدا نتوانست به مسجد بیاید، آیه نازل شد: پیامبر دستت را کامل نگشا، و دستت را کامل نبند: « وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ»؛(4) که آن گونه نباشد که پیراهن خود را بدهی و نتوانی از خانه بیرون بیایی، یا در بخشش چنان محکم باشی که کسی را از لحاظ کمک

ص: 64


1- بقره: 68.
2- اسراء: 110 .
3- فرقان: 67.
4- اسراء: 29.

پوششی ندهی.(1) این را اصل اعتدال می گویند که در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام ما است.

راه درست در کلام مولا على علیه السلام

امیر مؤمنان علیه السلام فهمیدند دو برادر به نام های عاصم و عَلاء، یکی خانه بزرگی با امکانات زیاد دارد، و دیگری درون غار رفته و عبادت می کند. در واقع یکی از برادران ترک دنیا و دیگری به دنیا رو کرده است. حضرت به آن که خانه بزرگی داشت، فرمودند: خانه ات خوب است ولی در خانه ات از فقرا پذیرایی کن. در این خانه سفره بینداز و خانه را در خدمت مردم بگذار. نمی گویم خانه بزرگ نداشته باش سعادت مرد خانه بزرگ است، اما این خانه را در خدمت دین بگذارد. به آن برادری که در غار رفته بود فرمودند: ای دشمن نفس خودت، تو چرا به غار پناه برده ای ؟! چرا دنیا را ترک کرده ای؟!(2) بنابراین اصل دوّم در تربیت، اصل اعتدال و میانه رویاست.

3. اصل تشويق

اصل سوّم اصل تذکر و تشویق است که اصل بسیار مهمی است. اما بسیاری از ما می خواهیم در زندگیمان مخصوصا در برخورد تربیتی با جوان ها و نوجوان ها با تنبیه پیش برویم که این روش تنبیه فایده ای ندارد

ص: 65


1- تفسیر نمونه، ج 12، ص 92.
2- بحارالانوار، ج 40، ص 336.

مگر در موارد خاص.

بخشش گنه کار به خاطر فضائلش

فردی را که دزدی کرده بود خدمت امیرمؤمنان علیه السلام آوردند و به آقا عرض کردند: این شخص حافظ مقداری از قرآن است. امیر مؤمنان عليه السلام به او فرمودند: چه مقدار از قرآن را حفظ هستی؟ دزد گفت: سوره بقره را کامل حفظ کرده ام. حضرت فرمودند: به خاطر حفظ سوره بقره از اجرای حد گذشتم اما دیگر دزدی نکن. این تشویق است، خطا کرده است، اما یک جنبه مثبت دارد. اگر یک سیگار در کیف جوانت پیدا شد، یک جایی اشتباه کرد، یک روز نمازش ترک شد؛ اما این جوان امانتدار و مؤدب است، این جوان احترامتان می کند، نکات مثبت اخلاقی اش را در کنار نکات منفی اخلاقی اش بگذار. اصل تشویق مخصوصاً در دوره جوانی و نوجوانی حائز اهمیت است.

تکریم و تشویق فرزند

امام حسن علیه السلام کودک بودند که امیر مؤمنان عليه السلام در منزل خودشان به وی فرمودند: حسنم، برو منبر سخنرانی کن. امام حسن گفتند: بابا جان، شما نشسته اید در حضور شما نمی شود. امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند: من می روم. حضرت آمدند دم در ایستادند حرف های امام حسن علیه السلام را می شنیدند اما امام حسن عليه السلام، امیرمؤمنان علیه السلام را نمی دیدند. امام حسن علیه السلام اول شروع به حمد خدا و ثنای رسول الله صلی الله و علیه وآله وسلم کرد و بعد مطالب اخلاقی

ص: 66

را تذکر دادند. وقتی تمام شد امیر مؤمنان آمدند امام حسین را درآغوش گرفتند و لب هایشان را بوسیدند. اما ما اجازه نمی دهیم بچه هایمان حرف بزنند. امیر مؤمنان علیه السلام فرزندشان را می فرستند از همان کودکی در خانه سخنرانی کند که اهل سخن و گفتار بشود، در جامعه بتواند خودش را بروز بدهد. شما هم فرزندت را بفرست تا خرید کند، ولو کلاه سرش برود یا اشتباه کند. اما این باعث می شود کم کم اصل تشویق و تذكر در زندگی بچه را درست تربیت کند و به جامعه بیاورد. بنابر این اصل و روش های تربیتی عبارتند از: اصل تسهیل، اصل اعتدال، اصل تشویق، اصل تدریج، اصل تذكر، اصل قاطعیت، اصل تنبیه و... که این ها هر کدام در جای خودش باید تعریف شود.

متأسفانه در خیلی کارها روش را می دانیم: روش رانندگی، دامداری، پرورش گیاه، اما روش تربیت را نمی دانیم بسیاری از ما خودمان را فراموش کرده ایم،«قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ»؛(1) خود و خانواده هایتان را فراموش نکنید. تربیت، شیوه و روش دارد. اگر با روش و شیوه پیش نروی باعث همین اختلافات می شود. گاهی عزیزانی با من تماس می گیرند یا پیش من می آیند و می گویند: مادرم با همسرم اختلاف دارد، همسرم با خواهرم اختلاف دارد، فلانی با فلانی اختلاف دارد. یک مرد باید روش مند عمل کند. لازم نیست هر کاری را که انجام می دهید باز گو کنید، مثلاً: یک خدمتی به مادرتان کرده اید، چون همسرتان حساس است، نمی خواهد به

ص: 67


1- تحریم: 6.

او بگویی، چه اشکالی دارد؟ شما مخفیانه به مادرتان کمک کنید. یا یک خدمتی به همسرتان کرده اید که مادرتان حساس است، چرا اصرار دارید برای مادرتان تعریف کنید؟ بگذارید مخفی بماند. بعضی وقت ها مادرتان پشت سر همسرتان حرفی می زند بگویید می روم تذکر می دهم. بیایید خانه با یک کرامتی از کنارش بگذرید، مادر تان که نیست تا بداند شما چه گفته اند. بعد هم بگو مادرجان، تذکر دادم؛ اما چگونه تذکر دادی، دیگر لازم نیست بگویید.

بعضی اوقات بی درایتی ها باعث اختلافات خانوادگی می شود، باعث اختلاف جوانها با والدین می شود. بعضی والدین فرزندشان را مقایسه می کنند، فلانی چنین است، پسر خاله ات فلان است، دختر خاله ات فلان است. قبلاً گفتم جوانها مقایسه را نمی پسندند، جوانها مقایسه را نمی پذیرند.

گاهی از دوستان صمیمی باید استفاده کرد، این یک روش است. ده بار به بچه می گویید مسجد برویم، او نمی آید، اما همین که رفیقش می آید می گوید احيا برویم، یا مسجد برویم، یک شب تا صبح حاضر است مسجد برود، تا احیا کند؛ چون رفیقش است اما با پدر نمی رود. بنابراین این جا به رفیقش زنگ بزنید، بگویید به او نگوید که شما تماس گرفته اید ولی بیاید او را به مسجد ببرد، او را به احیا ببرد. این ها شیوه می خواهد. باید دید عملکرد ما کجا جواب نمی دهد! باید یک عملکرد معادل برایش پیدا کنید. من با توجه به سیره امیر مؤمنان عليه السلام بعضی از این شیوه ها را عرض کردم.

ص: 68

برخورد والدین با فرزندان

اشاره

قال الله تبارک و تعالی:«وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»؛(1)

مقدمه

جلساتی در رابطه با عوامل تحکیم خانواده صحبت کردیم. هم چنین راجع به حقوق زن و مرد، رعايتها و حریمداری هایی که باید در خانه داشته باشند نکاتی را بیان کردیم. بحث این جلسه راجع به برخورد والدین با فرزندان و جوانان و نوجوانان است. بحثی که مبتلا به است. هم جوانها و نوجوان ها شکوه می کنند، هم پدرها و مادرها توقع دارند. دوران جوانی و نوجوانی نه دوران کودکی است که بچه امر بپذیرد و نه دوران بزرگسالی است که پخته وآشنای با مسائل باشد؛ بلکه دوران هیجانی و احساسی است. در این دوران نه می توان مثل دوران کودکی به او امر کرد، نه می توان از او توقع پختگی داشت، لذا در این دوران معرفت و آگاهی

ص: 69


1- اسراء: 23.

نسبت به رفتار با فرزند و توجه به تربیت و روش برخورد خیلی اهمیت دارد. چرا که در خانه های همه ما کسانی هستند که یا جوان هستند یا نوجوان. این که پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: « كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ حَتَّى يکون أَبَواهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ»؛(1) همه با فطرت پاک متولد می شوند، این پدر و مادرند که او را یهودی، مسیحی یا مجوسی می کنند، بر همین مطلب تأكيد داردکه دین والدین و روش آنها، بر فرزندان اثر می گذارد. همین گونه هم هست، ببینید در جامعه در هر کشوری که باشد غالبا دین هر فرزندی بر اساس دین پدر اوست. و این موضوع، تأثير والدین را می رساند.

امیر مؤمنان می فرماید: « یا کمیل مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجُ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَةِ الْخَبَرَ»؛(2) کمیل! در هر کاری که می خواهی انجام بدهی باید آگاهی داشته باشی، تا کلاه سرت نرود. تربیت اولاد هم یکی از این موارد است که نیاز به آگاهی، آشنایی و توجه دارد.

داستان

حسن بصری - در زمان امام سجاد علیه السلام - از بچه و اولادش بدگویی می کرد، می گفت: « بِئْسَ الشَّيْ ءُ الْوَلَدِ» بچه و اولاد چه چیز بدی است! « إِنْ عَاشَ كَدَّنِي وَ إِنْ مَاتَ هدنی »؛ اگر بماند كمرم را خم می کند و مرا رنج می دهد، و اگر از دنیا برود در غمش خورد می شوم و از بین می روم. خبر

ص: 70


1- بحارالانوار، ج 3، ص 281؛ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 114.
2- مستدرک، ج 17، ص 267؛ بحار الانوار، ج 74، ص 268؛ تحف العقول، ص 171.

به امام سجاد عليه السلام رسید، ایشان فرمودند: این حرف غلط است، درست نیست، بگویید: « نِعْمَ الشَّيْ ءُ الْوَلَدِ»؛ بچۀ خوب، نعمت و عطیه ای است، « إِنْ عَاشَ فَدَعَّاءُ حَاضِرُ وَ إِنْ مَاتَ فَشَفِيعُ سَابِقُ »؛(1) اگر زنده بماند دعای حاضر است؛ وقتی خدمت می کند مردم می گویند خدا پدرت را بیامرزد و برایت دعا می کنند. خودت دعا نکردی ولی به واسطه اولاد برایت دعا می کنند. اگر هم از دنیا برود زودتر از خودت یک شفیع برای خودت به آن عالم فرستاده ای .

امام چه قدر زیبا از نظر تربیتی و روانشناسی موضوع را ترسیم کرده است.

راهکارهای تعامل با فرزندان

اشاره

بنده امروز می خواهم به آن راهکارهایی که در تعامل با فرزند مؤثر است اشاره کنم. البته این موارد مخصوص برخورد با اولاد نیست، در جلسه قبل هم گفتم حرف هایی که ما می زنیم به بهانه اخلاق خانواده است، اما برای خود انسان، مثلاً: برای رفتار با رفیق یا با همکار هم مفید است. اما امروز بحث من بیشتر روی اولاد است و می خواهم چند روش تأثیر گذار را عرض کنم والا اسلام در مورد فرزند خیلی حرف دارد؛ این که چگونه نطفه منعقد شود؟ وقتی به دنیا می آید چگونه در گوشش اذان گفته شود؛ چه لقمه ای بخورد؟ چه اسمی بگذاری؟ چگونه به او شیربدهی؟ ما

ص: 71


1- مستدرک، ج 15، ص 112؛ بحارالانوار، ج 79، ص 132؛ الدعوات، ص 285.

نمی خواهیم اینها را بگوییم چون فرصت کم است، اما بحث من روی سه چهار روشی است که کاربردی است، روشی که در جامعه می تواند جواب بدهد.

1. تمرین و عادت به صفات نیکو

اشاره

یکی از آن روش ها تمرین و عادت است. اگر در خانه ای رفتار خوبی تمرین و عادت بشود، یا رفتار بدی تمرین و عادت بشود، خود به خود بچه ها آن را فرا می گیرند. حدیث هم داریم « لِلْعَادَةِ عَلَى كُلِّ انسان سُلْطَانٍ»؛(1) عادت بر هر کسی تسلط دارد و می تواند انسان را تحت سيطرة خودش دربیاورد. همچنین روایت داریم « أَصْعَبُ السِّياساتِ نَقْلِ الْعَادَاتِ»؛(2) مشکل ترین کار این است که بخواهید عادت را از یک جامعه بگیرید. کسی که به چیزی عادت کرده حال چه درست چه غلط، مشکل ترین کار این است که این عادات را از او بگیریم.

عادت های غلط

1-2چهارشنبه سوری

به طور مثال موضوع چهارشنبه آخر سال از زمان طاغوت بین ما به غلط مطرح بوده است که این یک عادت غلط است که نه مبنا دارد، نه روش درستی است، چرا که باعث آزار و اذیت است، همه ما هم می دانیم

ص: 72


1- غررالحکم، ح 7484.
2- غررالحکم، ح 7479.

که غلط است. با این که سی سال هم از انقلاب می گذرد آیا شده که جلو آن را بگیرید؟ سال به سال هم بدتر شده است. همه ما هم می دانیم که مبنا ندارد و درست نیست، اما این روش غلط تبدیل به سنت شده است و متأسفانه گاهی هم شکل مخالفت به خودش گرفته است.

2-2، صلاة تراويح

وقتی امیر مؤمنان علیه السلام به خلافت رسید امام حسن علیه السلام را به مسجد فرستادند و فرمودند: برو جلوی صلاة تراويح را بگیر. الآن هم «صلاة تراویح» در مسجدالحرام رسم است، بعد از نماز عشاء آن را شروع می کنند و حدود سه چهار ساعت هم طول می کشد. در این نماز هر شبی یک یا دو جزء قرآن قرائت می شود و تقریبا در حدود پنجاه تا دو رکعت خوانده می شود، که خیلی هم خسته کننده است. در ماه رمضان موقع خواندن آن نماز حتی برای طواف هم نمی توانی بروی. الآن تقريبا تا ساعت یازده شب ورود به مسجد الحرام و مسجدالنبی مشکل است؛ چون عربها در تمام مسجد به نماز مستحبی (صلاة تراویح) ایستاده اند.

نماز مستحبی را نمی توان به صورت جماعت برگزار کرد، در روایات نیز آمده، خود پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم هم اجازه نداده است، اما خلیفه دوم اعلام کرد صلاة تراويح را به عنوان یک نماز مستحبی به جماعت بخوانید، و از آن زمان به جماعت خوانده شد، بعد در زمان خلیفه سوم، امیر مؤمنان خواست آن را بر دارد اما نتوانست. زمانی که امیر مؤمنان امام حسن علیه السلام را به مسجد فرستاد تا جلوی این نماز را بگیرد، صدای مردم بلند شد و گفتند: می خواهید سنت خلیفه رازیر پا بگذارید؟ لذا براندازی این رسم ممکن

ص: 73

3-2. زنده به گور کردن دختران

زنده به گور کردن دختران نیز عادت شده بود، و عرب جاهلی به عنوان یک رویه و یک سنت این کار را انجام می داد. به همین دلیل على علیه السلام فرمودند: « أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ غَلَبَةِ الْعَادَةِ »؛(1) بالاترین عبادت این است که انسان بر عادت غلط خویش غلبه کند.

402. عصبانیت

یکی دیگر از عادت های غلط، عصبانیت است. آنهایی که عصبانی اند می دانند من چه می گویم. گاهی یک نفر چهل سال، پنجاه سال به این درد مبتلاست. یکی به بد دهانی مبتلاست، یکی به چشم ناپاکی مبتلاست. اگراینها برای انسان عادت شود مبارزه با آن خیلی سخت است. حال در این قسمت می خواهیم به عادت های نیکو بپردازیم.

عادت های نیکو
اشاره

عادتی که این قدر اثر دارد؛ مثلاً: يک روش، هزار سال در تاریخ می ماند، چرا این عادت را در کارهای خوب وارد نکنیم؟

1-3. سلام کردن

امیر مؤمنان علیه السلام به پسرش امام حسن علیه السلام فرمود: پسرم! «عوَّه لسانَكَ

ص: 74


1- غررالحکم، ح 3947.

لِينَ الْكَلَامِ وَ بَذْلُ السَّلَامُ»؛(1) زبانت را به سلام کردن عادت بده. چه اشکال دارد؟ زبانی که اگر فحش بدهد به آن عادت می کند، تو آن را به سلام کردن عادت بده.

2-3. گوش کردن موارد نیکو

على علیه السلام فرمود: « عُودُ أذنک حُسْنُ الِاسْتِمَاعُ»؛(2) گوشت را به گوش دادن حرف خوب عادت بده. سعی کن این قدر به شنیدن چیزهای خوب عادت کنی که وقتی در جایی صدای موسیقی است از آنجا برخیزی، یا اگر در جایی غیبت است از آن جا بلند شوی.

3-3. سخاوت

على علیه السلام فرمود: « عَوِّدْ نَفْسَكَ السَّمَاحِ»؛(3) - این روایت چه قدر زیباست؟ - پسرم! نفست را به سخاوت عادت بده. سعی کن فرزند و خودت به سخاوت عادت کنید و فقیر را رد نکنید.

4-3. ذکر و استغفار

على علیه السلام فرمود: « عَوِّدْ نَفْسَكَ الِاسْتِهْتَارَ بِالذِّكْرِ وَ الِاسْتِغْفَارِ»؛(4) الآن بين ما رسم است وقتی می خواهیم بلند شویم می گوییم: «یا علی»، می خواهیم

ص: 75


1- غرر الحکم، ح 46 99.
2- غررالحکم، ح 4211.
3- بحارالانوار، ج 74، ص 215؛ تحف العقول، ص ٫85 غررالحکم، ح 10184.
4- مستدرک، ج 12، ص 123؛ غررالحکم، ح 3624.

چیزی را بگیریم، می گوییم: «یا علی»، چرا؟ چون از بچگی پدر و مادر ما با این ذکر «یا علی»ما را عادت داده اند. وقتی هنوز اسم خودمان را بلد نبودیم؛ «علی» را بلد بودیم. چون عادت کرده ایم، می گوییم «یا علی». اما حالا سر سفره های ما هر حرفی هست غیر از « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» غير از« وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العالمین» که، این باید عادت شود که وقتی سفره پهن شد صاحب خانه بلند بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»همه نیز بگویند و بعد شروع به خوردن غذا کنند. در پایان غذا هم به جای این تعارف تکه پاره کردن و گفتن قابل ندارد «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمین» که بگویند.

خود کلمۀ قابل ندارد ناشکری است، مگر مال پدر من است که قابل ندارد! مگر شما آن را زراعت می کنی که قابل ندارد؛ مگر این گیاه و این درخت را تو پرورانده ای که می گویی قابل ندارد! مال خداست، به جای آن بگویید: «الحمدلله». در دین ما خیلی به این موارد دقّت شده که مثلاً وقتی کسی عطسه می کند در مقابلش چه بگویید؟ وقتی به کسی می رسید در مقابلش چه بگویید؟ مسلمانان عادت کرده بودند وقتی به هم می رسیدند، سورة «والعصر» را می خواندند. پس یک روش مهم تربیتی عادت های صحیح است.

داستان صاحب بن عبّاد

داستانی از صاحب بن عبّاد برای شما می گویم. صاحب بن عبّاد وزیر آل بویه است که هزار سال پیش بوده است؛ یعنی در زمان شیخ صدوق. ابن بابویه (مرحوم شیخ صدوق) کتاب عیون اخبار الرضا را نوشت به او

ص: 76

هدیه کرد. حاکمان آل بویه هم شیعه بودند، آنها رسم عاشورا را تعطیل اعلام کردند، و رسماً در بغداد در روز عاشورا دسته عزا راه انداختند و به این کار میدان دادند. در اذان ها « أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ » را مطرح کردند،« حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ » را رسمی کردند. سلاطین در طول تاریخ خدمت هایی کردند که شیعه هر چند سال یک بار جانی پیدا کرده است. در زمان سلطان محمد خدابنده، آل بویه، صفویه و فاطمی ها این اتفاق افتاده است - جناب صاحب بن عبّاد که کتابی هم در سی و شش جلد دارد من این کتاب را دیده ام بعضی ها گفته اند کتاب و اثر ایشان است -صاحب روضات الجنات، مرحوم آقای خوانساری می نویسد: صاحب آن قدر سخاوت داشت که اگر در عصر ماه رمضان از اذان ظهر که می گذشت کسی به خانه اش می رفت، نمی گذاشت بدون افطار بیرون برود. می گفت: من بد می دانم که کسی بعد از اذان ظهر به خانه ام بیاید و برای افطار نماند.

نوشته اند شبی هزار نفر افطاری می داد که در ماه سی هزار نفر می شود. در سخاوت عجیب بود، به او گفتند: تو این سخاوت را از کجا آورده ای؟ گفت: از بچگی مادرم هر روز صبح وقتی از خانه بیرون می رفتم یک درهم و یک دینار به من می داد، و می گفت: این یک درهم و یک دینار را بگیر و به اولین فقیری که می رسی بده. این برای من عادت شد.(1) وقتی هم که به وزارت رسید به مباشرش می گفت: هر روز صبح یک درهم و یک دینار کنار متکای من بگذار که وقتی از خواب بیدار می شوم

ص: 77


1- تربیت فرزند از نظر اسلام، ص 80 .

-آن را به فقیر بدهم. او دینار و درهم های زیادی می بخشید، اما این سنت و روشی را که مادرش بنیان گذاشت ترک نکرد، می گفت سخاوت را مادر به من آموخت. کارهای والدین برای فرزند عادت می شود، پس وقتی پدر در خانه بد دهان بود، نباید از پسر توقع خوش دهانی داشته باشد.

بدترین مردها

پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: « إِنَّ مِنْ شِرَارِ رجالکم : 1 - الْبَهَّاتَ الجَرَىءَ»؛

بدترین پدرها آنهایی هستند که بهتان می زنند، 2- «الفَحَّاشَ»: فحش می دهند و ناسزا می گویند، 3- «الأكِلَ وَحدَهُ»؛ تنها غذا می خورند و از مهمان بدشان می آید، «و المَانِعَ رِفدَهُ»؛ مهمان را از خودشان می رانند، 4 «وَ الضَّارِبَ عَبدَهُ»؛ زن و بچه شان را آزار می دهند و می زنند، 5- « وَ الْمُلْجِئَ عِيَالَهُ إِلَى غَيْرِهِ»؛(1) کاری می کنند که زن و بچه شان برای نیازشان به دیگران مراجعه کنند. اگر خانم پول می خواهد برود از پدرش یا برادرش بگیرد یا وقتی کاری دارد به غریبه رو بیاندازد.

داستان پندآموز

روزی وجود مقدس امام صادق علیه السلام در مدینه ایستاده بودند، جمعیت زیادی هم اطراف ایشان ایستاده بود. در آن زمان «عبدالرحمن بن سَيابه» نوجوان بود. می گوید من از سفر حج آمده بودم، رفتم در انتهای جمعیت ایستادم. خیلی شلوغ بود، دستم به آقا نمی رسید. ایستادم کسی هم مرا

ص: 78


1- الكافي، ج 2، ص 292: وسائل الشیعه، ج 15، ص 340؛ بحار الانوار، ج 69، ص 114.

نمی دید. قدم به اندازه ای نبود که بتوانم خدمت آقا برسم، صبر کردم جمعیت یکی یکی رفتند و خلوت شد - سبک ائمه ما این بود که در میان مردم بودند، با مردم بودند - کنار جمعیت آمدم تا خلوت شد، آقا همین که مرا دید، فرمود: یا عبدالرحمن بن سبابه، پدرت چطور است؟ گفتم: يابن رسول الله! پدرم از دنیا رفت. آقا متأثر شد، فرمود: خدا رحمتش کند، از مال دنیا چیزی برایت باقی گذاشت؟ گفتم: یابن رسول الله! پدرم هیچ نداشت. فرمود: پس زندگی تان چگونه می چرخد؟ چگونه خرجتان را در می آورید؟

گفتم: یابن رسول الله! وقتی پدرم از دنیا رفت، ما هیچ نداشتیم و به نان شبمان محتاج بودیم. یکی از رفقای صمیمی پدرم هزار درهم به ما قرض داد. مادرم گفت: پسرم، این هزار درهم قرض است، برو با آن کاسبی کن ولی حواست باشد، اولین کاری که می کنی این باشد که هزار درهم را به این بنده خدا برگردانی. یابن رسول الله، یک کاسبی راه انداختم، کم کم وضعم خوب شد، با صداقت زندگی کردم و یک حرف دروغ هم نگفتم، چون مادر ما را واستگو بار آورد. کم کم وضعم خوب شد. به این جا که رسید، امام فرمود: هزار درهم را دادی؟ عرض کرد: بله یابن رسول الله، بلافاصله هزار درهم را پرداختم. امام صادق علیه السلام فرمود:« قَد أحسَنتَ»؛ بارك الله، کار خوبی کردی. حالا من هم به تو سفارشی می کنم: « أَلَا أَوْ صیک . . . بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ ». همان گونه که مادرت تو را بار آورده و عادتت داده حالا که تاجر شده ای، و وضعت خوب شده دو چیز در زندگی ات فراموش نشود؛ 1- صداقت، 2- امانت داری.

ص: 79

جالب است در پایان روایت خود عبد الرحمن می گوید: بعد از مدتی خدمت امام صادق علیه السلام رفتم، فقط سیصد هزار درهم زکات مالم را بردم. حالا شما محاسبه کنید که اموالش چه قدر بوده است؟! این نقل تاریخ است.(1) چه کسی می گوید کاسبی بی دروغ نمی شود؟ چه کسی می گوید تجارت با صداقت نمی شود؟ بله، می شود. پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: « ألتاجر الصَّدُوقُ الْأَمِينِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ» ؛(2)تاجر راستگوی درستکار با پیامبران و صديقان و شهیدان است و خدا به او برکت می دهد.

پس یکی از روشها و شیوه های مهم تربیتی عادت کردن به سلام کردن، دعا کردن، گفتن «بسم الله» سر سفره و صداقت داشتن است. اینها را در خانه تمرین بدهید، تمرین خیلی مؤثر است. امروز ورزشکاران با تمرین توانمند می شوند. مادۀ توانمندی عادت است. على علیه السلام می فرماید: « الْعَادَةُ طَبَعَ ثَانٍ»؛(3) عادت برای انسان طبیعت می سازد. این روشی است که به نظر من می تواند در خانواده ها مؤثر باشد. اگر پدر و مادر خودشان راست بگویند، خودشان اهل ذکر باشند، خودشان اهل حجاب باشند، طبعاً روی اولاد هم اثر می گذارد.

2. تكريم شخصيت فرزندان

اشاره

شیوۀ دوم، تکریم شخصیت فرزندان است. بنده زیاد بین جوانان

ص: 80


1- الكافي، ج 5، ص 134؛ بحار الانوار، ج 47، ص 384.
2- نهج الفصاحه، ح 1197 .
3- غررالحكم، 7477.

هستم، گاهی در این مورد ناراضی و گله مندهستند. یک نکته قرآنی خدمتتان بگویم: به سورة لقمان توجه کنید، شاید این نکته را زیاد دیده اید ولی به آن توجه نکرده اید. لقمان در حالی که پسرش را موعظه می کرد به او گفت:«وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ»؛(1) مفسرین می گویند اگر کلمه «وَهُوَ يَعِظُهُ » را حذف کنید معنای آیه کامل است. من برایتان می خوانم: «وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ يَا بُنَيَّ» : لقمان به پسرش گفت. کلمۀ«يَعِظُهُ » را برداشتم. عبارت درست و کامل است، اما چرا خدای تبارک و تعالی در این وسط کلمه «وَهُوَ يَعِظُهُ» را آورده است؟ همه قرآن کریم بر اساس لطافت و وحی است و تک تک حروفش دقیق است. تکرارآن هم حکمت دارد.

روانشناسان و مربیان تربیتی می گویند کلمه «وَهُوَ يَعِظُهُ» به شما خط می دهد و می گوید به پسرش گفت، نه آمرانه، نه زورگویانه، نه از روی ضعف، نه از روی تحكم؛ بلکه «وَهُوَ يَعِظُهُ» از روی خیرخواهی؛ یعنی پدر نسبت به فرزند جوان، آمر و متحكم نباشد. تحقیر نکند. این نکته تربیتی این کلمه است. ما دائم می خواهیم سد بگذاریم: ماهواره نه، سیدی نه، فیلم نه، رابطه نه. این خوب است، اما کاری کنیم که جوان آن گونه تربیت شود که اگر ماهواره هم بود نگاه نکند، اگر فیلم هم بسود پای آن ننشیند، اگر صحنه حرام هم بود نگاه نکند. شما ببینید حزب الله لبنان دارد در کشوری زندگی می کند که در آن همه کانال ها آزاد است. دریای آن با

ص: 81


1- لقمان: 13.

آن وضع افتضاح اما خانم های لبنانی در اوج آن بدحجابی، حجابشان این گونه است، یا آن جوان حزب اللهی این گونه اعتقاداتش قوی است.

من به منزل یکی از همین عزیزان در مرز سوریه و لبنان رفتم، تلویزیونش را روشن کرد می توان با آن بیش از پانصد شبکه را گرفت، اما نماز این جوان اول وقت بود، و از شبکه های فاسد استفاده نمی کرد. چرا؟ این همان است که اگر کسی به کرامت انسان پی برد و باورش شد که دروغ بد است دروغ نمی گوید، اگر باورش شد که رابطه با نامحرم خطرناک است، رابطه برقرار نمی کند. على علیه السلام فرمودند: « مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ »؛ هر کس که به کرامت نفس باور پیدا کرد و فهمید این بدن ارزش دارد، مثلاً: این چشم باید در خانه خدا اشک بریزد، باید در خانه اباعبدالله اشک بریزد، اگر کرامت خودش را باور کرد، « لَمْ يُهِنْهَا بِالْمَعْصِيَةِ»؛(1) خودش را با معصیت خوار نمی کند. اگر انسان باورش شد دروغ انسان را خوار می کند، رابطه با نامحرم انسان را ذلیل می کند، این فیلم شهرت کاذب می آورد، و روان انسان را به هم می ریزد، یا این موسیقی حزن و افسردگی می آورد و معنویت را از انسان می گیرد، کرامت خود را با این اعمال زایل نمی کند.

تکریم شخصیت کاری است که باید در خانواده ها انجام شود. من مکرر در جلسات پرسش و پاسخ خواهران، مخصوصا دختران جوان،نوجوانان، دانشجویان و دبیرستانی ها بوده ام و دقت کرده ام که هشتاد

ص: 82


1- مستدرک، ج 11، ص 339: غررالحکم، ح 4610.

درصد این سئوالات - مخصوصاً این روزها - مربوط به موضوع دوستی است؛ که با فلانی رفیقم، با فلان پسر بیرون می روم، فلان پسر به من زنگ می زند، پدر و مادرم خبر ندارند. چرا؟ چون اغلب دختران جوانی که این نوع روابط را دارند فقر عاطفی دارند، نه نیاز شهوانی. اما پسرها این گونه نیستند، پسر غالباً دنبال ارضای شهوت است و لذا حاضر نیست با همين دختر ازدواج کند، فقط می خواهد شهوتش ارضاء شود، اما بسیاری از این دخترها – بنده دنبال کرده ام - به دلیل فقر عاطفی و کمبود محبت در خانه و نادیده گرفتن حقوق خانواده، به دنبال این نوع روابط هستند. لذا تکریم شخصیت نوجوان و جوان خیلی مهم است.

امام حسین علیه السلام و فرزندش

امام حسین علیه السلام به عیادت پسرشان، امام سجاد علیه السلام آمدند.امام سجاد مریض بود، وجود مقدس ابا عبدالله به کنار بستر فرزند نشست، - این قضیه مربوط به قبل از کربلاست، و در کودکی امام سجاد علیه السلام اتفاق افتاده است - فرمود: پسرم، حالت چطور است؟ از خدا چه می خواهی؟ گفت: پدر، هیچ چیزی نمی خواهم، هر چه خودش می خواهد؛ پسندم آنچه را جانان پسندد. اگر او صلاح می داند که مریض باشم راضی ام، اگر صلاح می داند که شفا بدهد خودش می داند. من عرض حاجت نمی کنم خودش واقف است، هر چه خودش می خواهد. امام حسین علیه السلام وقتی این جمله را از کودکش شنید فرمود: « بأبی أَنْتَ وَ اُمّی »؛ پدر و مادرم به فدایت، پسرم تو مانند ابراهيم خليل هستی؛ چون ابراهیم در وسط آتش این سخن را

ص: 83

گفت. ابراهیم در وسط آتش وقتی جبرئیل و هر فرشته ای آمد، گفت: « حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ» ؛(1) فقط خدا خوب وکیلی است، خودش هم می داند چه کند. امام وقتی یک حرف خوب از پسرش شنید بلافاصله او را به حضرت ابراهيم تشبیه کرد.

پیامبر و امام حسن عليه السلام

روزی امام حسن علیه السلام حرف زیبایی زد، پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: پسرم! تو مانند یحیی بن زکریا هستی: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ فِيَّ آلِ مُحَمَّدٍ مِنَ ذریة مُحَمَّدِ الْمُصْطَفَى نَظِيرُ يَحْيَى بْنِ زکریا» .(2)

امام صادق عليه السلام و فرزندش

آقا امام کاظم علیه السلام کودک بود. وارد اتاق شد، امام صادق علیه السلام رو به اصحاب کرد و فرمود: «أنتُمُ السَّفينَةُ» .(3)

متوکل و فرزندش منتصر

دقت کردید که ائمه علسهم السلام با فرزندانشان چگونه سخن می گفتند، عکس این روش هم هست. چرا متوکل کشته شد؟ متوكل، آن عنصر خبیث به خاطر توهین به پسرش کشته شد. متوکل در جلسات عمومی به

ص: 84


1- مستدرک. ج 2، ص 148: بحار الانوار، ج 46، ص 67: الدعوات.168.
2- بحار الأنوار، ج 43، ص 326، مناقب، ج 4، ص 6.
3- الكافي، ج 1. ص 311.

امیر مؤمنان علیه السلام ناسزا می گفت، به زهرای مرضیه علیها السلام ناسزا می گفت. پسرش منتصر به امیر مؤمنان و اهل بیت علیه السلام علاقمند بود لذا ناراحت می شد از این که می دید پادرش به حضرت امیر علیه السلام توهین و جسارت می کند.

در یک بزم شبانه ای که متوكل مست بود و وزرای او هم نشسته بودند به زهرای مرضیه علیها السلام و امیر مؤمنان علیه السلام جسارت کرد. رنگ منتصر پرید، اما خودش را کنترل کرد. پدرش فهمید که او تعصب دینی دارد و به اهل بیت علیهم السلام علاقه مند است، شعری گفت و در آن شعر فحش بدی به منتصر داد. معنای آن شعر اجمالا این است: گفت: برای محبت علی علیه السلام غضب کردی؟ آن را با حرف زشتی به مادرش نسبت داد،به مادر منتصر وبه خود او فحش بدی داد. این فرزند در آن جمع بسیار ناراحت شاد و همان جا کينه پدرش را به دل گرفت. وقتی بیرون آمد گفت من پدرم را می کشم؛ البته امام هادی علیه السلام او را از این کار منع کرد؛ چون کشتن پدر در هر شرایطی جایز نیست، گر چه حكم متوکل قتل بود. چون به حضرت زهرا علیها السلام جسارت کرده بود. اگر کسی از روی عمد و آگاهی به ائمه علیهم السلام ناسزا بگوید حکمش قتل است. ولی این کار شرایط و ضوابطی دارد.

منتصر هم از این ناسزاگویی ناراحت بود و هم به خاطر تحقیری که شده بود به غلامها گفت: امشب به قصر بریزید و پدرم را به قتل برسانید. در قصر ریختند، فتح بن خاقان خودش را روی منتصر انداخت و گفت نمی گذارم خلیفه را بکشید. گفتند: اگر نمی گذاری تو را هم می کشیم. غلامها فتح بن خاقان خبیث و متوکل هر دو را به درک واصل کردند و

ص: 85

بعد آمدند با منتصر بیعت کردند و منتصر خليفه شد.(1) نتیجه این تحقیر فرزند، اخذ خلافت و قتل خلیفه شد - خدا رحمت کند- مرحوم آقای فلسفی دو جلد کتاب دارد که اگر چه قدیمی است، اما مطالبش هنوز نو است، به نام جوان 1و جوان 2، ایشان در این کتاب به طور مفصل در مورد «تکریم» صحبت کرده است. با تکریم شخصیت می توان خیلی از مسائل را حل کرد.

تکریم ادیسون

در حالات اديسون خواندم که ایشان می گوید: من هر چه دارم از مادرم دارم - سر ادیسون نسبت به سایر اعضای بدنش بزرگتر بوده - او می گوید: در مدرسه به خاطر بزرگی سرم مرا مسخره می کردند، مرا کودن و نادان می خواندند، و از کلاس درس بیرونم می کردند. ادیسون سه ماه بیشتر به مدرسه نرفت، مدرسه را رها کرد، به خانه آمد و گفت: من به مدرسه نمی روم. بچه ها مسخره ام می کنند، و دستم می اندازند. مادرش شروع به تعلیم او کرد و به او درس داد. در نه سالگی از محصلهای هم طراز خودش پیش افتاد.

بعدها وقتی آن کشف ها و خدمات عظیم را انجام داد می گفت: همه این ها از آن تکریمی است که مادرم نسبت به من داشت. روزی که از مدرسه آمدم و گفتم: به من کودن و نادان می گویند. مادرم گفت: خودشان کودن هستند تو از همه داناتری، آن کسی که تو را کودن خوانده تو را

ص: 86


1- بحار الانوار، ج 20، ص 130 .

نشناخته است. پسرم تو از همه آگاه تری، و حافظه ات از همه قوی تر است، خودم به تو درس می دهم. بعد پسرش را به جایی رساند که ادیسون شد.

به همین دلیل است که عرض می کنم تکریم شخصیت فرزند باید بسیار مورد توجه قرار گیرد. دو راهکاری که امروز ارائه کردیم: 1- عادت ها و تمرین های صحیح، 2- تکریم شخصیت.

امیدواریم خداوند به همه ما توفیق عمل به دستورات اهل بیت علیه السلام عنایت بفرماید.

ص: 87

حیاء(1)

اشاره

قال الله تبارک و تعالی:«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ۖ»؛(1)

مقدمه

بشر در این قرن و در این سال ها در زمینه های مختلفی پیشرفت داشته است، بشر به کُرات فرود آمده، به اوج فضا دست یافته. دانشمندان قعر اتم را شکافتند و به انرژی هسته ای دست یافتند، در پزشکی پیشرفتهای شگرف و عمیقی صورت گرفت تا آن جا که الان شبیه سازی صورت می گیرد و می توانند برای بدن انسان شبیه و لوازم یدکی بسازند. بشر در علوم انسانی، تجربی، سیاسی و فضایی پیشرفت های زیادی داشته است. الآن کارخانه هایی است که بدون دخالت دست و فقط با رباط ها از راه دور اداره می شوند، این همه پیشرفت در فضاء اتم، طب، مهندسی، دامداری و

ص: 88


1- نحل،97.

کشاورزی صورت گرفته است! الآن میوه ها یا محصولاتی را که وزنش باید 100 گرم باشد، گاهی به 5 کیلو می رسانند. بذری که مثلاً: باید مقدار محدودی ثمره داشته باشد. با اصلاحات، ثمرش را به چندین برابر می رسانند.

با همۀ این پیشرفت ها اما در یک موضع و در یک حوزه پس رفت و تنزل داشت. و آن حوزه اخلاق اجتماعی است. شما می بینید بشری که به کُرات راه یافته هنوز نتوانسته مشکل روابط را حل کند، جنایت. قتل، زنا، فحشاء، طلاق، اعتیاد و مواد مخدر در حال پیشرفتند. بشر در این زمینه از یک طرف پیشرفت کرده است؛ انواع مواد مخدر را تولید کرده اما در برخورد با مواد مخدر به جای پیشرفت تنزل پیدا کرده است. در هزاره سوّم میلادی در قرن اکتشافات هستیم، هنوز آمار طلاق در جامعه و کشورها بیداد می کند، آمار فحشاء بیداد می کند. چقدر روابط اجتماعی در جوامع در هم ریخته است! چقدر مردم از این ناحیه گرفتار ند!

شما ببینید یکی از دلایلی که این روزها کاسبی این رمالها و طلسم کننده ها و جادوگرها و دعانویس ها رونق گرفته که همه اینها از نظر اسلام مردود است . یکی از دلایلش همین است. گاهی انسان می بیند در این باندهای رمالی، طلسم و جادو و جن گیری، انسان هایی می آیند که باسواد و با فرهنگ هستند. این ها به یک پناهگاهی مراجعه می کنند که هیچ مینایی ندارد، چرا؟ چون نیاز دارد. می گوید همه جا رفتم و نتیجه نگرفتم. شاید این رمال یک طلسم بدهد، اختلافم حل شود. شاید این دعانویس

ص: 89

دعایی بدهد، کاری انجام بدهد که مشکلم حل شود. چرا سرِّ این افراد شیاد شلوغ است؟ چرا سرِّ این افراد با این که گاهی مرتکب فحشاء و جنایت می شوند شلوغ است؟ دلیلش نیاز است.

آن کسی که صنم می پرستد دنبال صمد است اشتباهی سراغ صنم می رود. بچه ای که به او پستانک می دهند دنبال شير است، از حس شیر خواری اش سوء استفاده می کنند و پلاستیک در دهانش می گذارند. از حس پرستش بشر سوء استفاده می کنند بت را مقابلش می گذارند. از حس نیاز او سوء استفاده می کنند، دلیل آن این است که بشر در این زمینه به بن بست رسیده و نتوانسته است از راههای طبیعی مشکلش را حل کند. قرآن کریم در سوره جن آیه ششم روی این گونه راهکارها خط بطلان کشیده و می فرماید:«وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ»؛ بعضی از انسانها به جن پناه می برند و می گویند جن استخدام کنیم تا از این طریق مشکلمان را حل کنیم.« فَزَادُوهُمْ رَهَقًا»؛(1)همه اش باطل است. «رهق» یعنی باطل، یعنی کفر آمیز، قرآن می گوید تمام این راه ها اشتباه است.

چرا قرآن را رها کردید؟«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ»(2) چرا احادیث نورانی اهل بیت عهد را رها کردید و دنبال رمال و شیاد می گردید؟ یکی از مسئولین قضایی چند روز قبل به من می گفت

ص: 90


1- جن: 6.
2- إسراء: 82.

پرونده های بسیاری در دادگاهها انباشته شده، در گوشه و کنار این افرادی که از این راه ها افراد را جذب خودشان می کنند و پول می گیرند و مرتکب کارهای نادرست می شوند زیاد هستند. گاهی هم سر از فحشاء و زنا در می آورند.

مذمت کردن ساحر

شخصی خدمت پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم آمد و گفت: یا رسول الله! وقتی ما بیمار می شویم در جزیره ای ساحری است پیش او می رویم. او کارهای عجیب و غریبی انجام می دهد و گاهی هم نتیجه می گیریم و مشکل حل می شود. پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: « مَنْ مَشَى إِلَى سَاحِرٍ أَوْ كَاهِنٍ أَوْ كَذَّابٍ»؛ هر که قدمی بردارد و در خانه ساحر و کاهن و صاحب طلسم و این راه های خرافی برود، « یصدقه بِمَا يَقُولُ فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ »؛ خدا و قرآن را تکذیب کرده است.(1)

بعضی ها امام صادق و اهل بیت علیه السلام و کلمات نورانی و آیات قرآن را رها می کنند و سراغ این شیوه های نادرست و غلط می روند که نتیجه اش سقوط و هلاکت است.

معرفی شش درد توسط پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم

من روایت زیبایی از پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم از کتاب کنز العمال که از منابع اهل سنت است برایتان می خوانم. بنابر نقل، یکی از اصحاب می گوید

ص: 91


1- وسائل الشیعه، ج 17 ص 150؛ بحار الانوار، ج 76، ص 212.

رسول خدا صلی الله و علیه وآله وسلم در جمع مردم فرمودند: « انْهَ سَيُصِيبُ أُمَّتِي دَاءُ الْأُمَمِ»؛ روزی می رسد که مردم به درد اجتماعی مبتلا می شوند. گاهی درد، فردی است و گاهی اجتماعی است. یک وقت کسی سرطان دارد این درد فردی است. یک وقت کسی بیماری کلیه یا سر درد یا میگرن دارد این ها در ده شخصی است. اما زمانی می رسد که امت من مبتلا به درد اجتماعی می شوند. « قالُوا وَ مَا داءَالامَمِ؟»، گفتند: یا رسول الله درد امت دیگر چیست؟درد اجتماعی چیست؟ حضرت فرمودند: « الاشر وَ الْبَطَرِ وَ التَّكَاثُرِ والتنافش بِالدُّنْيَا وَ التَّبَاعُدَ وَ التَّحَاسُدِ حَتَّى يَكُونَ الْبَغْىِ ثُمَّ الْهَرْجَ»؛(1) شش چیز درد امت من است: «اشَرَ»؛ یعنی نافرمانی یعنی لغو و بیهودگی، «بَطَر »: یعنی ناسپاسی و ترک شکر،« تَكاثُر»؛ یعنی مسابقه ثروت اندوزی، «تَنافُشَ»؛ یعنی هم چشمی در به دست آوردن امور دنیا. «تَباعُد»: یعنی دوری گزیدن از همدیگر یعنی بغض و کینه. «تَحاسُدَ؛ یعنی حسادت ورزیدن به هم. نتیجه این شش تا چیست؟« حتّى يَكونَ البَغَّي»؛ یعنی ظلم، یعنی استعمار شدن و حکومت کردن ستمگران. یعنی ملت ها وحکومت ها استعدادهایشان را فراموش کنند.

این که علما و بزرگان ما، مثل مرحوم کلینی، مرحوم صدوق، شیخ حر عاملی و مرحوم مجلسی رحمة الله همیشه مقید بودند بخشی از کتاب هایشان را تحت عنوان آداب معاشرت بگذارند از این جا ناشی می شود. در کافی یک

ص: 92


1- پیام پیامبر،ص 312.

كتاب العشره داریم. «عشره» یعنی معاشرت. در وسائل الشیعه و بحار الانوار بخش مستقلی چاپ شده است. مرحوم صدوق یک کتاب مستقل درباره آداب بر خورد. آداب رفت و آمد، أداب مصاحبت و گفت و گو دارد. امروزه در جامعه ما مرز رابطه ها شکسته، رابطه پدر و فرزند به هم ریخته است. رابطه زن و شوهر به هم ریخته است. دوستی ها مرز ندارد. ضابطه ها از بین رفته و رابطه جای آن را گرفته.

ازدواج یک ضابطه است که کاهش پیدا کرده. برقراری ارتباط خیابانی یک رابطه است که افزایش پیدا کرده. هر کجا ضابطه پایین آمد رابطه بالا می رود. هر کجا ضابطه کمرنگ شد رابطه پر رنگ می شود. به نظر من جا دارد که یک سال به این بحث پرداخته شود. ما از آداب اسلامی معاشرت دور شده ایم. کلمه معاشرت، مصاحبت، مرافقست در قرآن آمده است:«وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» ،(1) «صَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا»،(2) . تمام این واژه ها در قرآن آمده و ما می توانیم از آنها استفاده کنیم.

با این مقدمه ای که عرض کردم می خواهم بحث را در این زمینه پیگیری کنم که ببینیم ما چگونه باید معاشرت هایمان را منطبق بر قرأن کنیم. آیا واقعا ازدواج های ما، مهریه های ما، رفت و آمدهای ما مطابق با ملاک های قرآنی و حدیثی است؟ ما در این زمینه روایت و حدیث کم نداریم. من یکی از عزیزان را دیدم که کتابی با عنوان الف حديثِ

ص: 93


1- نساء 19.
2- لقمان،15.

في المؤمن نوشته بود ورقی زدم، دیدم هزار حدیث دربارۀ مؤمن آورده است. ایشان چگونگی راه رفتن مؤمن، نشستن مؤمن، خوابیدن مؤمن، غذا خوردن مؤمن، را در احادیث بررسی کرده است. عزیزان! غربی ها این ها را ندارند. ادیان دیگر اینها را ندارند. تازه این نویسندۀ محترم نتوانسته همه را جمع کند.

عنوان های کتاب این هاست: راه رفتن مؤمن، نشستن مؤمن، غذا خوردن مؤمن، گفت و گوی مؤمن، نگاه کردن مؤمن، وضو گرفتن مؤمن، اینها خیلی مهم است. تمام آداب و خصوصيات مؤمن در روایات و آیات و کلمات نورانی رسول خدا و ائمه معصومین علیهم السلام مورد دقت قرار گرفته که باید به آن توجه شود. من می خواهم ابتدا بحث را از زیر بنا شروع کنم. بحث ما اخلاق معاشرت است. اما اخلاق معاشرت زیربناهایی دارد که مربوط به همه جاست. روابط پدر با فرزند، همسر با همسر، دوست با دوست، ارباب با کارمند، رئیس با مرئوس، من می خواهم درباره این زیربناها صحبت کنم.

حياء منشاء تمام ارزش ها

یکی از زیربناهای مهم اخلاق معاشرت که اگر فرصتم اقتضا می کرد بیشتر درباره اش صحبت می کردم، بحث حیاء است. حیاء به عنوان یک ارزش مطرح است. حدیث داریم «الإِسلَامُ عُريَانُ»: اسلام عریان است.

ص: 94

فَلِباسُهُ الحَيَاءُ»؛(1) پوشش اسلام حياست. على علیه السلام فرمود: « الْحَيَاءُ سَبَبُ إِلَى کُلِّ جَمیلٍ»؛(2) منشاء تمام نیکی ها، تمام خوبی ها و تمام ارزشها حياست. امروزه حیاء در جامعه ما کم شده است.

این را عرض کنم که حياء غير از خجالت است، حیاء غیر از تقواست، حیاء غیر از خوف است، حیاء غیر از شرم است. ما گاهی به اشتباه حياء را خجالت معنی می کنیم، در حالی که خجالت یک حالت اضطراری است، مثلاً من وارد جایی می شوم نمی توانم حرف بزنم خجالت می کشم. این حیاء نیست، حیاء یک حالت اختیاری است. خوف به خاطر عذاب است اما حیاء به خاطر عذاب نیست، حیاء از ناظر است. تقوا از حرام است اما حياء فقط از حرام نیست. حیاء صفت ارزشمندی است که مهم تر از تقوا و خوف و يقين و بلکه پایه و اساس همه این هاست. لذا پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: اگر کسی بخواهد مجسمه حیاء را بسازد، « لَوْ كانَ الْحَيَاءُ رَجُلًا كَانَ صَالِحاً» (3) یک شخصیت صالح می شود. یک حدیث دیگر هم داریم که اگر بخواهی حیاء را نقاشی را کنی چه کسی می شود؛ « لَوْ كانَ الْحَيَاءُ صُورَةِ لَكَانَ حُسَيْنٍ» (4)امام حسین علیه السلام می شود. حیایی که مجسمه اش رجل صالح

ص: 95


1- « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : الْإِسْلَامُ عُرْيَانُ فلیاسة الْحَيَاءُ وَ زينتة الْوَقَارَ وَ مروءنة الْعَمَلُ الصَّالِحُ وَ عمادة الْوَرَعِ وَ لکل شیء ایاس وَ أَسَاسُ الْإِسْلَامِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ» (کافی، ج 2، ص 46: وسائل الشیعه، ج 15، ص 184؛ بحارالانوار، ج 65، ص 281).
2- مستدرک، ج 8 ص 466؛تحف العقول، ص ٫82 بحار الانوار، ج 74، ص 212.
3- کنز العمال، 5781.
4- منه منقبه، ص135.

می شود. حیایی که سبب همه کارهای جمیل است. حیایی که پوشش و لباس اسلام است.

من نکته ای را عرض کنم بعداً بحث را ادامه می دهم. حياء غير از شر است؛ شاید در جاهایی شرع اجازه دهد ولی حياء اجازه ندهد، مثلاً: کسی در یک اتاق عریان باشد آیا این شرعاً حرام است؟ خودش هست و تنهایی خودش، عريان خوابیدن شرعاً حرام نیست اما حیاء می گوید جایز نیست، این عمل بی حیایی است. در خوابگاه دختران، همه دانشجویند هیچ مردی هم نیست همه دخترند. اجازه دارند در مقابل هم به هر شکلی هم راه بروند. ولی حیاء می گوید خانم محترم! با شلوارک کوتاه، با تاب و با لباس کوتاه در خوابگاه دختران هم نچرخید، چرا؟ چون بی حیایی است ولو شرعاً حرام نیست.

برای مرد چقدر پوشش لازم است؟ به اندازه ای که بپوشد. حالا یک مرد بالباس زیر و شلوار کوتاه به خیابان بیاید آیا شرعاً حرام است؟ او که پوشش اسلامی دارد به اندازه طبیعی خودش را پوشانده اما این پوشش بی حیایی است. لذا حياء اعم از حرام شرعی است. حیاء برتر از پوشش است. هم چنین حیاء برتر از موضوع خجالت است. حیاء را در فارسی به قول شهید مطهری نمی توان معنا کرد. به قول مرحوم مطهری بعضی واژه ها را در فارسی نمی توان معنی کرد. در مورد« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم » که نمی توانی در فارسی برایش معادل پیدا کنی. رحمن که بخشنده و مهربان نیست، یک قسمتی از معنایش است. برای« اللهُ الصَّمَد» در فارسی

ص: 96

نمی توان واژه ای پیدا کرد. در زبان عربی گاهی در یک واژه آنقدر معنا نهفته هست که اگر بخواهی آن را به فارسی ترجمه کنی باید حدود دو سطر ترجمه اش کنی.

بنده بیشتر کتاب های اخلاقی و روانشناسی را گشتم تا ببینم حیاء را چگونه معنا کرده اند، یکی می گوید شرم، شرم که حیاء نیست، شرم یک حالت اضطراری است و حیاء یک صفت اختیاری است. یکی می گوید تقوی، تقوی از حرام است، ولی حیاء گاهی در عرف است ولی حرام نیست. یکی می گوید خوف، حیاء که خوف نیست یک عظمت و ابهت است. لذا درباره بحث شرم و حیاء باید دقت کرد، گاهی به مردم می گوییم حجاب داشته باشید، حجاب فعل است ولی حیاء صفت است. تا شما حیاء را جا نیندازید نمی توانید به دختر جوان بگویید حجاب داشته باش. ما برای حل مشکلی که در بحث حجاب یا در روابط داریم، سراغ فعل می رویم و می گوییم خانم مویت را بپوشان، چادرت را سرت کن. اما اگر حیاء را برایش جا انداختی خودش چادر سر می کند. اگر در روابط پدر و فرزند وارد شد خودش احترام پدر را رعایت می کند. اگر حیاء در روابط زن و شوهر وارد شد خود مادر رعایت اولاد را می کند. و لذا ما اول باید زیربناهای معاشرت را درست کنیم و یکی از زیربناهای مهم معاشرت حیاست .

اقسام حیاء از دیدگاه امام صادق علیه السلام

اشاره

روایتی را از صادق آل محمد صلی الله و علیه وآله وسلم ،پیشوای ششم خدمت شما

ص: 97

می خوانم که در بعضی از منابع مثل مصباح الشریعه آمده است. نمی خواهم بگویم مصباح الشریعه کتابی است که همه اش مربوط به امام صادق علیه السلام و درست است، بلکه جای بحث علمی دارد، اما این روایت در بعضی از منابع شیعی دیگر نیز آمده است. اگر به این حدیث خوب دقت کنید، این که گفته شد حیاء از تقوی، خوف، پوشش، حجاب و رعایت محرمات بالاتر است، روشن می شود. امام صادق علیه السلام فرمود: حیاء پنج قسم است:

« حَيَاءُ ذَنْبٍ وَ حَيَاءُ تَقْصِيرٍ وَ حَيَاءُ كَرَامَةٍ وَ حَيَاءُ حُبٍّ وَ حَيَاءُ هَيْبَةٍ»؛(1)

1. حياء از گناه

اشاره

«حَياءُ ذَنبٍ»؛ حیاء از گناه، یعنی این که انسان از گناه حیاء کند و گناه رامرتکب نشود.

یاد خدا مانع گناه

عبدالله بن عمر می گوید در سفر بودیم، به یک گله گوسفند رسیدیم، تشنه و گرسنه بودیم، به چوپان گفتم می شود یکی از این گوسفندها را سر ببری تا ما کباب کنیم و بخوریم. گفت من مالک اینها نیستم، این ها متعلق به ارباب من است. من فقط چوپانم، اینها را آورده ام بچرانم. گفتم می دانم، پولش را به تو می دهم جایگزین کن. گفت اجازه فروش ندارم. گفتم اربابت تعداد اینها را می داند؟ گفت خیر، او به من اعتماد دارد، زاد و ولد و جمع و جور کردن و آوردن و بردن این گوسفندها با من است.

ص: 98


1- مستدرک ، ج 8 ، ص 463 ؛ بحارالانوار ، ج 68 ، ص 336 ؛ مِصْبَاحُ الشَّرِيعَةِ ، ص 189 .

گفتم اگر این چنین است او که متوجه نمی شود یک گوسفند را سر ببر تا ما استفاده کنیم و در این بیابان گرسنه نمانیم، به اربابت هم لازم نیست خبر بدهی. می گوید ناگهان رنگ چوپان تغییر کرد و گفت: «فَأينَ الله»؛ پس خدا را چه کنم؟ اگر ارباب نفهمد و تعدادشان را نشمارد خدا را چه کنم؟ این همان حياء ذنب؛ حیاء یعنی انسان موقع ارتکاب گناه خدا را ناظر بداند. این حیاء از گناه است.

2. حياء از کوتاهی

اشاره

«حَيَاءُ تَقصيِر»؛ گاهی انسان از گناه حياء می کند ولی گاهی با این که معصیت نکرده اما احساس تقصیر و کوتاهی می کند، مثلاً: من بیشتر می توانستم در ماه رمضان قرآن بخوانم و نخواندم. من بیشتر می توانستم به نمازم توجه کنم و نکردم. من بهتر می توانستم بندگی کنم اما بندگی نکردم. حیای تقصیر به این می گویند، یعنی معصیتی در کار نیست و شاید وظیفه هم نباشد. این حیاء بالاتر از آن حیای قبلی است.

1.حیا کردن از حيوان

شخصی می گوید خدمت امام مجتبی علیه السلام رسیدم، دیدم سفره پهن است و امام در حال غذا خوردن هستند و مقابل ایشان هم سگی زانو زده و به صورت امام نگاه می کند. امام هر لقمه ای که خودش میل می کند لقمه دوم را جلوی این حیوان می گذارد. گفتم: یابن رسول الله! غذا کم است خودتان هم با این غذا سیر نمی شوید چرا غذا را تقسیم می کنید؟ فرمود:

ص: 99

«إِنِّي لَأَسْتَحِي مِنَ اللَّهِ »؛ از خدا شرم می کنم که یک موجود زنده به صورت من نگاه کند و من تنهایی غذا بخورم.(1) این حیاء بالاتر از حیای قبلی است و درباره عملی است که گناه نیست.اگر امام خودش غذا را می خورد و سفره را جمع می کرد و به این حیوان هم چیزی نمی داد معصیت نبود. امام علیه السلام فرمود: من حياء می کنم وقتی حیوانی به صورت من نگاه کند، این مکتب اسلام است. در حالی که در این دنیای توحش در مقابل اطفال بمب گذاری می کنند، در مقابل جوانها و نوجوانان آنها را به آتش و خون می کشند. وقتی امام می فرماید: من حياء می کنم در حالی که یک ذى الروح به صورت و چهرۀ من نگاه می کند، این حیای تقصیر است.

3. حیاء کرامت

«حَيَاءُ كَرَامَةٍ»؛ حیاء سوم، حیاء کرامت است، نه گناهی در کار است، نه خجالت، نه معصیت و نه قبح اجتماعی؛ اما این حیاء نشانه کرامت است، مثال بزنم: امیر مؤمنان علیه السلام به بازار آمد و دو پیراهن خرید، یکی پنج درهم و یکی سه درهم. سه درهمی را آقا خودش و پنج در همی را به قنبر داد. قنبر می گوید: گفتم: آقاجان، شما خليفه مسلمانانید، حضرت فرموند: از خدا حياء می کنم چیزی را که بهتر است خودم بردارم و چیزی را که پست تر است به غلام و نوکر و فدایی ام بدهم. به این حیا، حیاء کرامت

ص: 100


1- مستدرک، ج 8، ص 295. بحارالانوار، ج 43، ص 352.

می گویند، این که انسان غذای خوب را به کسی بدهد و غذای بد را خودش بخورد، کفش نو را بدهد و کفش کهنه را خودش بپوشد، سه شب نانش را در راه خدا بدهد و خودش گرسنه بخوابد، این وظیفه نیست اگر انجام ندهی حرام نیست و محاکمه نمی شوی، این حیاء کرامت است.

4. حیاء محبت

«حَيَاءُ حُبَّ»؛ یک پله بالاتر آمد. می گوید حیاء محبت، حیاء دوستی یعنی اصلاً بحث خجالت و گناه و معصیت نیست بلکه از شدت دوستی خجالت می کشد. امام سجاد علیه السلام در حال طواف است، و عبدالملک مروان وارد مسجد الحرام می شود. یک نفر کنار امام سجاد علیه السلام رفت و در گوشش گفت: یابن رسول الله! خلیفه وارد مسجد الحرام شد فرصت خوبی است که به خلیفه بگویید فرماندار مدینه خانه شما را غصب کرده است و حقتان را بگیرید. امام سجاد علیه السلام تبسمی کرد و فرمود: من این جا از خدا خجالت می کشم دنیا را بخواهم. شرم می کنم که در حال طواف حاجت دنیایی بخواهم. تو می گویی در مسجد الحرام از عبدالملک مروان آزادی خانه و باغم را بگیریم؟ ابداً! به این حیاء حب می گویند.

5. حياء هیبت

«حَياءُ هَيبَة»؛ یعنی عظمت الهی آنچنان در انسان نافذ بشود که وقتی نام خدا برده می شود دلش بلرزد، وقتی اذان گفته می شود هر کاری که دارد رها کند و نماز را اقامه کند.

امام صادق علیه السلام فرمود: حیاء پنج قسم است: حیاء تقصير، حياء ذنب،

ص: 101

حیاء کرامت، حباء حب و حیاء هیبت. بحث شرم و حیاء خیلی مهم است و خیلی هم جای بحث دارد؛ عوامل، ریشه ها، نشانه ها، موانع و اقسام آن، که هر کدام جای بحث مفصل دارد اما من آن را به طور خلاصه بیان می کنم. چرا این بحث ارزشمند و این مسئله مهم در جامعه ما کمرنگ شده؟ چگونه می شود آن را افزایش داد؟ راهش چیست؟

رسول خدا صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: وقتی بنده ای دستش را بالا می آورد و دعا می کنند، خدا می گوید: «إنّي لأستَحیِی»؛ من حياء می کنم حاجتش را برگردانم چون دستهایش را بالا آورد.(1) در یک روایت خواندم بنده ای را به صحرای محشر می آورند که نامش نام رسول الله حضرت محمد صلی الله و علیه وآله وسلم است، خدا به او می فرماید نام تو نام رسول ما بود آيا خجالت نکشیدی گناه کردی؟ من خجالت می کشم به خاطر اسمت تو را به جهنم ببرم. من حياء می کنم چون نام تو نام رسول الله است.

خانم! نام تو نام فاطمه زهراست. آقا نام تو نام امام حسین و اهل بیت علیهم السلام است. مواظب باشید! روایت داریم خدا می گوید: «لاستحیی»؛ من شرم می کنم تو را به خاطر هم اسم بودن باپیامبر به جهنم بفرستم، آن وقت تو شرم نکردی؟! حیاء نکردی؟! روایت داریم وقتی محاسن کسی سفید می شود خدا می فرماید: محاسنت سفید شده، استخوانهایت سست شده، موهایت رو به سفیدی نهاده، توانت سست شده، من از موی سفید تو حياء می کنم که عذابت کنم اما تو از موی سفیدت خجالت نمی کشی که گناه و

ص: 102


1- وسائل الشیعه، ج 5، ص 95؛ بحارالانوار، ج 90، ص 321.

مخالفت مرا کنی؟(1) حياء صفت خداست.

پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم می فرماید: روز قیامت شخصی را به طرف جهنم می برند او دائم بر می گردد و پشت سرش را نگاه می کند. نگهش می دارند و می پرسند چرا بر می گردی؟ می گوید: من آدم بدی بودم گنه کار بودم اما « مَا هَكَذَا الظَّنِّ بِک»؛ فکر نمی کردم خدا با من چنین معامله ای بکند، گمان نیک به خدا داشتم. خطاب می شود فرشته ها رهایش کنید، من شرم می کنم، خجالت می کشم، حیاء می کنم بنده ای را که به من حسن ظن داشت عذاب کنم، به خاطر حسن ظنش او را برگردانید.؟(2)

خدایی که به خاطر نام پیامبر، به واسطه محاسن سفید، به واسطه بالا بردن دست هنگام دعا و به واسطه حسن ظن به خدا این گونه می گوید که من حياء می کنم بنده ام را عذاب کنم، چرا ما در روابطمان، در گفت و گوهایمان و در نگاه هایمان حیاء نمی کنیم؟

ان شاء الله خواهم گفت: جای حیاء کجاست؟ حیاء دست چیست؟ حیاء پا چیست؟ ریشه حیاء چیست؟ همین قدر بدانیم زیربنای حجاب، پوشش، امر به معروف، نهی از منکر، تقوی و ایمان همین صفتی است که ما امروز روی آن دست گذاشته ایم و در یک کلام، امام صادق علیه السلام فرمود: « لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا حَيَاءَ لَهُ».(3) اگر در جامعه حیاء کم شد، ایمان و اعتقاد و باور نیز کم می شود.

ص: 103


1- ينابيع الحكمه، ص 793.
2- تفسیر نمونه، ج 2، ص 245؛ بنابيع الحكمة، ص811 .
3- کافی، ج 2، ص 106؛ وسائل الشيعة، ج 12، ص 166، بحارالانوار، ج 68، ص 331.

حياء (2)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً»؛(1)

مقدمه

بحث ما در این مجلس نورانی در رابطه با «حیاء» به عنوان یکی از زیربناهای آداب معاشرت بود. قبلاً گفته شد حیاء صفت بسیار ارزشمندی است که به یک معنا از تقوی، خوف و ورع، عام تر و بالاترست. حياء صفتی است که به دنبال آن تقوی، ورع و خوف نیز می آید، امام على عليه السلام فرمود: « الْحَيَاءُ سَيَّبَ إِلَى كُلِّ جَمِيلٍ»؛(2) حياء تمام نیکی ها را به دنبال خود می کشد. اگر انسانها باحياء تربیت شوند دیگر لازم نیست ما برای حجاب، روابط، احترام و غیره چانه بزنیم. حیاء خودبه خود پوشش می آورد، حیاء نیکی می آورد، حیاء عفت کلام و گفتار و چشم می آورد.

ص: 104


1- نحل، 97.
2- بحار الأنوار، ج 74، ص 212؛ مستدرک، ج 8 ص 466؛ تحف العقول، ص 82.

این قضیه طرف دیگری هم دارد، پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: تمام حرفهای انبیا در یک جمله جمع شده است. آن یک جمله چیست که نبی اکرم می فرماید تمام سفارشات و فرمایشات انبیاء در آن جمع شده؟ جمله این است: «إِذَا لَم تَستَحيِ فَاصنَع مَا شِئتَ»؛(1) کسی که حیاء ندارد هر کاری که بخواهد انجام می دهد از او توقعی نیست. لذا پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمودند: « مَنْ حُرِمَ الْحَيَاءَ هُوَ شَرُّ كُلَّهُ »؛(2) هر که از حیاء محروم شود همه اش شر می گردد. حال یکی ده درجه شر دارد، یکی پنجاه درجه شر دارد. اما شر عام، شری است که فراگیر است. فرمود: « مَنْ حُرِمَ الْحَيَاءَ فَهُوَ شَرُّ كُلُّهُ وَ إِنْ تَعْبَّدَ وَ تَوَرَّعَ»؛ اگر چه نماز بخواند، ورع داشته باشد و عبادت کند؛ ولی اگر حیاء در کردارش نباشد همۀ شر، همین انسان است. این گونه روایات و تعابیری که از ائمۀ معصومین علیهم السلام رسیده عجیب است. می دانید که چقدر در قرآن از منافق بد گفته شده! حتی خدا به پیامبر می فرماید: برای منافق طلب آمرزش نکن که طلب آمرزش به سبب نفاق او پذیرفته نیست. قرآن کریم بارها در آیات متعدد به این مسئله اشاره کرده، شاید بیش از ده - دواز ده سوره قرآن به بحث نفاق اختصاص یافته است. در قرآن سورۀ منافقین داریم؛ اما حدیث داریم که پیامبر فرمود: همین منافق اگر حیاء داشته باشد، من پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم امید دارم که اصلاح شود. «أرجو لِلمُنافِق»؛ من امید دارم منافق درست شود، «مَادامَ يَستَحیی»؛

ص: 105


1- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 56: بحار الانوار، ج 68، ص 333؛ شرح نهج البلاغه، ج11، ص 214.
2- مستدرک الوسائل، ج 8 ص463؛ بحار الانوار، ج 68، ص 336؛ مصباح الشریعه، ص 189.

مادامی که حياء داشته باشد. بالاخره حیای او نفاقش را از بین می برد؛ حیای او گناهش را از بین می برد.

امیر مؤمنان عليه السلام مالک اشتر را به مصر می فرستد - یار فدایی امیر مؤمنان که مع الاسف پای ایشان به مصر نرسید و به شهادت رسید - حضرت يک نامه تاریخی به مالک نوشته که این نامه هنوز در دنیا طراوت دارد و نو است، با این که حقوقدانان دنیا اعلامیۀ حقوق بشر را نوشته اند اما اصلاً با این نامه قابل مقایسه نیست. نامۀ 53 نهج البلاغه آن نامه حضرت به مالک اشتر است، یکی از مطالبی که حضرت در همان نامه به مالک اشتر نوشته است می فرماید: مالک! دو چیز را در افرادی که می خواهی استخدام کنی امتحان کن اگر قبول شدند استخدامشان کن: «وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ »؛(1) یکی این که تجربه داشته باشند و صفر کیلومتر نباشند اگر می خواهند استخدام تو شوند و در دستگاه تو کار یاد بگیرند، ابتدا یک جایی تجربه کسب کرده باشند بعد به آنها کار بده، دوم این که حیاء داشته باشند. ببینید در میان همه صفاتی که برای کارگزار است، شرح صدر، تقوی، ایمان، صبر، تعهد و علم، امیر مؤمنان به روی مسئلۀ تجربه و حياء دست گذاشته است. بحثی که ما به آن می پردازیم خیلی دامنه دار است، عوامل حیا، موانع حیاء، ریشه های حیاء، بعضی از عزیزان می گفتند این بحث را مقداری کاربردی کنیم. مقداری وارد جنبه های کاربردی آن شویم. اهمیت این موضوع از روایات روشن است، اما چگونه می شود این را

ص: 106


1- نهج البلاغه، نامه 53.

در جامعه اجرا کرد؟این مهم است.

حیاء کجا ظاهر می شود؟

اشاره

با مقدمه ای که عرض شد می خواهم به بحث ظهور و بروز حیاء بپردازم؛ یعنی حیاء کجا ظاهر می شود؟ درباره عوامل، موانع و اقسام آن در آینده صحبت خواهیم کرد، اما در این جا درباره این صحبت می کنم حیاء که یک صفت است چگونه در وجود انسان ظاهر می شود؟ من این موضوع را در چهار بخش برای شما عرض می کنم. ببینیم ظهور و بروز حياء از کجاست؟ آدم باحیاء را نمی توان آزمایش کرد. مثل قند نیست که با آزمایش خودش را نشان بدهد. حیاء یک صفت است و بروز دارد، بروز حیاء کجاست؟ ما از کجا بفهمیم این آقا باحیاست؟ امیر مؤمنان علیه السلام که به مالک نوشتند حیای افراد را تجربه کن بعد به آنها کار بده، مالک چگونه باید حياء افراد را تجربه کند؟ چگونه می شود حياء افراد را سنجید؟ این مهم است، دقت کنید بروز حیاء کجاست؟

1. حیاء در چشم

اشاره

اولین و مهم ترین و اساسی ترین نقطه بروز حیاء، چشم است، حدیث داریم: « مَوْضِعِ الْحَيَاءُ العَینَانِ ». حضرت سلیمان با حضرت داوود گفت و گویی داشته، نکته ای که بیان می کنم مربوط به همین گفت و گوست. حضرت سلیمان پسر حضرت داوود است. وقتی داوود می خواست علم نبوت را به سليمان واگذار کند خدا به داوود وحی کرد. می دانید داوود

ص: 107

پیامبر خداست، سليمان هم پیامبر خداست. داوود پدر است و سلیمان پسر است. داوود شخصیت مهمی است و سلیمان هم شخصیت مهمی است که قرآن می فرماید:«وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا ۖ»؛(1) هم داوود عالم بود و هم سليمان.

فکر نکنید سلیمان چون پسر داوود بود پیامبر شد، خیر، در نبوت وراثت نیست کما این که در امامت هم وراثت نیست. اگر فرزند امام، امام می شود به این دلیل است که لیاقتش را دارد نه این که چون پسر امام است. اگر فرزند پیامبر، پیامبر می شود به این دلیل است که لیاقت دارد. «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ »؛(2)سليمان وارث داوود بود نه به خاطر این که پدرش داوود او را پیامبر قرار دهد. اصلاً دست داوود نیست، دست خداست. خدا در قرآن می فرماید:«وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا»؛ هر دو عالم بودند و گرنه وقتی حضرت ابراهیم از خدا تقاضا کرد که نبوت در نسلش قرار بگیرد، خدا به صورت مطلق نپذیرفت، فرمود: ابراهیم، ما نبوت را به کسی می دهیم که ظلم، گناه و عصیان در زندگی اش نباشد:« لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِين » ؛(3)لذا به این مطلب دقت داشته باشید که نبوت و امامت وراثتی نیست، نبوت و امامت لیاقتی است، منتهی این لیاقت گاهی در فرزند امام است و گاهی در برادر امام، مثل امام حسين علیه السلام . گاهی در افراد دیگری است که درنبوت

ص: 108


1- نمل: 15.
2- نمل: 16.
3- بقره: 124.

اتفاق افتاده؛ فرزند نبی، نبی نبوده است.

داوود پیامبر می خواهد علم نبوت را به سلیمان بدهد، « إِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى دَاوُدَ»؛ خدا به داوود وحی کرد: داوود! چهارده سؤال از سلیمان بپرس، اگر درست جواب داد معلوم است علمش کامل است، آن وقت نبوت را به او واگذار کن. در اینجا نمی خواهم چهارده سوال را بگویم. سؤالها را خدا تعيين کرد، جوابها را سلیمان باید بدهد و خدا نیز تصحیح می کند. یک سؤالش این بود: - قصه را برای این گفتم - داوود پرسید: سليمان؟« این مَوْضِعِ الْحَيَاءِ ؟ این مَوْضِعِ الْبَاطِلِ ؟ أَيْنَ بَابُ الْكَسْبِ »؛ جای حیاء کجاست؟ جای باطل کجاست؟ جای کاسبی کجاست؟ سلیمان یکی یکی جواب داد. صدا زد پدرجان! « مَوْضِعِ الْحَيَاءُ الْعَيْنَانِ»؛(1) منظورم اینجا بود، موضع و محل حياء دو تا چشم است. چون شروع بی حیایی از چشم است. شروع بی حیایی از نگاه است، حال فیلم باشد، سی دی باشد، نامحرم باشد، عکس ها و تصویرهای مستهجن باشد. به این سورۀ قرآن دقت کنید،

ص: 109


1- « إِنَّ اللَّهَ أُوحِيَ إِلَى دَاوُدَ أَنِ يَسْأَلَ سُلَيْمَانَ عَنْ أَرْبَعَ عَشْرَةَ كَلِمَةُ فَإِنْ أَجَابَ وَرِثَهُ الْعِلْمِ وَ النُّبُوَّةَ قَالَ أَخْبِرْنِي يَا بُنَيَّ أَيْنَ مَوْضِعِ الْعَقْلِ مِنْكَ قَالَ الدِّمَاغِ قَالَ این مَوْضِعِ الْحَيَاءُ مِنْكَ قَالَ الْعَيْنَانِ قَالَ این مَوْضِعِ الْبَاطِلِ منک فال الْأُذُنَانِ قَالَ این بَابُ الْخَطِيئَةَ مِنْكَ قَالَ اللِّسَانِ قَالَ أَيْنَ طَرِيقِ الرِّيحُ مِنْكَ قَالَ المنخران قَالَ أَيْنَ مَوْضِعِ الْأَدَبِ وَ الْبَيَانِ منک قَالَ الکلوتان قَالَ أَيْنَ بَابُ الْفَظَاظَةِ وَ الْغِلْظَةَ مِنْكَ قَالَ الْكَبِدِ قَالَ أَيْنَ بَيْتِ الرِّيحُ مِنْكَ قَالَ الرئه قَالَ أَيْنَ بَابُ الْفَرَحُ مِنْكَ قَالَ الطِّحَالِ قَالَ این بَابُ الْكَسْبِ مِنْكَ قَالَ الْيَدَانِ قَالَ این بَابُ النُّصُبِ مِنْكَ قَالَ الرَّجُلَانِ قَالَ این بَابُ الشَّهْوَةِ مِنْكَ قَالَ الْفَرْجِ قَالَ این بَابُ الذُّرِّيَّةِ منک قَالَ الصُّلْبِ قَالَ این بَابُ الْعِلْمَ وَ الْفَهْمَ وَ الْحِكْمَةَ قَالَ الْقَلْبِ إِذَا صَلَحَ الْقَلْبِ صَلَحَ ذلک کله وَ إِذْ فَسَدَ الْقَلْبِ فَسَدَ ذَلِكَ كُلِّهِ»، (بحارالانوار، ج 58، ص 331).

سورۀ نور که سفارش شده هر خانه ای که هر روز در آن سوره نور خوانده شود در آن خانه حياء می آید. فرمودند: امام صادق به « حَصِّنُوا بِهَا نِسائِكُمُ»؛(1) زنهایتان را به خواندن سوره نور تشویق کنید.

روایت داریم که فرمود: مال و ناموس تان را با خواندن هر روز سوره نور در خانه حفظ کنید. البته معلوم است که منظور قرائت ظاهری نیست، منظور تحقق معنای آن است. به آیات 30 و 31 این سوره دقت کنید، ببینید چقدر زیبا می فرماید: «قُل لَلمُومِنینَ» پیامبر به مردهای مومن بگو:

«يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِ».(2) يغضوا به معنای چشم بستن نیست، گاهی این آیه را اشتباه معنا می کنند و می گویند: بگو چشم هایشان را ببندند. خیر، «غض» یعنی کاهش، یعنی پیامبر، به مردها بگو خیره نشوند و خیره نگاه نکنند، مثلاً در یک خیابان صحنه های مختلفی است. اگر نگاهت را روی یک زن نامحرم انداختی این غلط است. اما اگر همه خیابان را نگاه کنی، به این می گویند «غض». غض به معنی چشم بستن نیست. اگر انسان چشمش را ببندد که به زمین می خورد. جلوی پایش را نمی بیند.

استادی که در یک کلاس درس می دهد، غضّ این است که به

ص: 110


1- قَالَ أَبُو عبدالله : حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ وَ فُرُوجَكُمْ بِتِلَاوَةِ سُورَةِ النُّورِ وَ حَصِّنُوا بِهَا نِسَاءَكُمْ فَانٍ مَنْ أَدْمَنَ قِرَاءَتَهَا فِي كُلِّ يَوْمٍ أَوْ فی کل لَيْلَةٍ لَمْ يَزْنِ أَحَدُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ أَبَداً حَتَّى يَمُوتَ فَإِذَا هُوَ مَاتَ شَيَّعَهُ إِلَى قَبْرِهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ کلهم يَدْعُونَ وَ يَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَهُ حَتَّى يُدْخَلَ إِلَى قَبْرِهِ» (وسائل الشيعة، ج 6، ص 252؛ بحارالانوار، ج 89 ص 286: الدعوات. ص 111).
2- نور: 30.

دانشجوی خانم خیره نشود و به مجموع کلاس نگاه کند. برای یک سخنران در حال سخنرانی غض بصر این است که همه را با هم ببیند. اگر برای خانم ها درس می دهد یا جلسه ای دارد، روی یک مورد خاص، روی یک موضع خاص، روی یک صورت خاص، روی یک دست خاص، روی یک پای خاص نگاهش را متمرکز نکند. معنای غض این است.«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»؛ این آیه خیلی عجیب است؛ مؤمنان چشمتان را به نامحرم خیره نکنید. توجه نکنید، استمرار نبخشید به مجموع نگاه کنید نه به یک مورد خاص و نه یک موضع خاص.

بعد قرآن می فرماید: «وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ»؛ بگو قوای جنسی شان را حفظ کنند، زنا نکنند. یکی از مفسرین ذیل این آیه می فرماید که خدا اول می گوید چشم، بعد می گوید زنا. می دانید علتش چیست؟ می گوید علتش این است که دروازه زنا و فحشا چشم است و با نگاه شروع می شود، نكته دقیق تر این است که غالبا در قرآن خطاب به مؤمنان می کند و زنها را جدا نمی کند:« اِنَّما المُومِنُون ،قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ».(1) شما سوره مؤمنون را نگاه کنید، دیگر مؤمنات را جداگانه خطاب نمی کند. اما برای این که تأکید کند، می فرماید: «وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ ». برای این که خانم ها فکر نکنند حیاء مال مرد است، حجاب و نگاه نکردن مربوط به مرد است. به همین دلیل می گوید پیامبر به زنان بگو: «يَغْضُضْنَ»؛ آنها هم به مرد چشم ندوزند و خیره

ص: 111


1- مؤمنون: 1.

نشوند. «يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»؛(1)آیا می دانید - در بعضی روایات - شهوت زن؛ یعنی تحریک کننده گی زن نود و نه برابر مرد است، اما حیاء او نه برابر است، به همین دلیل گاهی خانم ها اعتراض می کنند و می گویند شما همیشه به ما زنها سفارش می کنید که حجاب داشته باشیم، این را به آقایان هم بگویید. این درست است اما علت سفارش زیاد به این دلیل است که قدرت تحریک کنندگی در زن نود و نه برابر مرد است و این دلیل تأكيد زياد اسلام بر پوشش زن است.

جوان شهوت پرست

چرا آیۀ 30 سوره نور نازل شد؟ در شهر مدینه جوانی، دختری را دید که راه می رفت - در آن زمان در مدینه مقنعه ها و روسری ها را پشت گوش می انداختند و مثل الآن نبود که مقنعه را روی گوش می اندازند. با آن مقنعه تمام زیر گلو، سینه، چانه و گاهی مقداری از موها پیدا بود، مثل الآن که بعضی از روسری ها و شالها فقط دکوری و نمایشی است و خود این نوع پوشش ها زیبا کننده است و اصلا نقش پوشش ندارد. گاهی ده درصد و گاهی هم چهل درصد سر خانم ها را می پوشاند اما از پشت و جلوی سر موها دیده می شود. آن زمان هم بعضی از این روسری ها را تا می زدند و پشت گوش می انداختند، لذا سينه و صورت کاملا پیدا بود - خلاصه پسر جوان هم نگاهش افتاد، تحریک شد و دنبالش راه افتاد. خانم

ص: 112


1- نور: 31.

می رفت این پسر هم دنبالش از این کوچه به آن کوچه می رفت تا این که در یک کوچه تنگ و باریک، آنقدر حواس جوان به هیکل این زن بود که دیگر دیوار را ندید و یک شیء تیزی که از دیوار بیرون زده بود صورت جوان را زخمی کرد - دیوارهای قدیمی مانند امروز سنگ گرانیت و غیره نبود، کاه گل می کردند و داخل آن گاهی تکه چوب، استخوان و یا شیشه ای بود.

قرآن نیز می گوید زنهایی که یوسف را دیدند خواستند میوه پوست بکنند اما دستشان را بریدند و اصلاً متوجه نشدند. آری، شهوت انسان را کور می کند و احساس گناه را از آدم می گیرد. آن جوان با سر و صورت خونین دختر را رها کرد، عاشقی را فراموش کرد و خدمت پیامبر رفت. در همین جا بود که این آیه نازل شد:(1)«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ » ؛(2) بگو نظر و نگاهتان را غض کنید؛ یعنی به نامحرم خیره نشوید. در همه جا نگاهتان را کنترل کنید: در کوچه، خیابان در مجتمع، محل سکونت تان.

به همین دلیل است که می گویم آغاز حیاء از چشم و نگاه است. الآن مکرر می شنویم و می بینیم که می گویند از هم پاشیدگی خانواده ها به خاطر ازدواج دوم است. گفته می شود ازدواج دوم که شرعاً حرام نیست. درست است حرام نیست، اما آیا تمام شرع را رعایت کرده ای و همین یکی مانده است؟ من نمی گویم ازدواج دوم حرام است اما باید به این نکته توجه

ص: 113


1- وسائل الشیعه، ج 12، ص 139 به نقل از تفسیر نمونه، ج 14، ص 435.
2- نور،30.

شود که عرف باید در مسائل شرعی رعایت شود. در ازدواج دوم، خانم اول تو، عذاب می کشد؛ چون پیش او نمی روی، کانون خانواده از هم می باشد، عدالت رعایت نمی شود، در تأمین مخارجشان کم می آوری، دعوا و نزاع پیش می آید. بچه ها بدبین می شوند، احساسات و عواطف از بین می رود. شهوت و نتیجۀ شهوت این گونه است .

اگر این ازدواجهای موقت، این رابطه ها و دوستی ها از سوی مردهای همسر دار و بچه دار در جامعه بروز پیدا کند این گونه نیست که فقط یک نتیجه فردی خاصی داشته باشد. « رُبَّ شَهْوَةِ سَاعَةٍ »؛ به این روایت خوب دقت کنید پیامبر فرمود: یک نگاه شهوت آمیز « أَوْرَثَتْ زِنًا طَوِيلًا»؛(1) گاهی یک عمر حزن و اندوه برای انسان می آورد.

نگاه حرام

صاحب کتاب منتخب التواریخ داستانی نقل می کند که داستان جالبی است. می خواهم درباره نگاه عرض کنم. او می نویسد در زمان معتصم عباسی یکی از وزرایش کاخی ساخت که بلند ترین منزل در منطقه خودش بود، و این منزل را مشرف به همه منازل ساخت - این هم یک مشکل فرهنگی است که متأسفانه در ساخت و سازها مورد توجه قرار نمی گیرد گاهی آپارتمانهای بلند مقابل خانه های کوتاه، گاهی خانه های مقابل هم، گاهی پنجره های مقابل هم، گاهی اشراف منازل به همدیگر می تواند زمینۀ

ص: 114


1- بحار الانوار، ج67 ص 321ارشاد القلوب، ج 1، ص 157؛ عده الداعي، ص 120.

گناه بشود - وزیر معتصم از قدرتش استفاده می کرد، می رفت روی کاخ بلند می ایستاد و به درون خانه های مردم چشم چرانی می کرد؛ به این خانه نگاه کن، به آن خانه نگاه کن، زن آن را ببین، زن این را ببین - شهوت این است، گاهی انسان را تبدیل به بُعد حیوانی می کند، انسانیت انسان را سلب می کند. ببینید گاهی چه جنایت هایی به خاطر همین مسئله این طرف و آن طرف واقع می شود - همین طور که نگاه می کرد نگاهش به دختر جوانی افتاد دختری که پدرش تاجر بود، پایین آمد و کسی را برای خواستگاری فرستاد.

تاجر گفت: تو همسر داری! ما اصلاً نمی توانیم با تو وصلت کنیم این دختر نامزد کس دیگری است. اما این حرفها فایده ای نداشت، تاجر هر چه کرد وزیر قبول نکرد. وزیر رفیقی داشت، گفت هزار درهم به من بده کارت را درست می کنم. هزار درهم از وزیر معتصم گرفت و ده تا شاهد دروغین درست کرد، به هر کدام صد درهم داد و به آنها گفت بیایید جلوی قاضی شهادت بدهید که ما دیدیم خطبه عقد بین این وزیر و این دختر خوانده شد، ما شاهد بودیم که مهریه تعیین شد و این پدر به عقد این دختر رضایت داد- الله اكبر! شهادت دروغ! قرآن کریم در سوره معارج می فرماید: یکی از صفات مؤمن این است که شهادت دروغ نمی دهد و چیزی را که ندیده بیان نمی کند. گاهی شهادت دروغ انسان را به ورطه نابودی می کشاند - آمدند و شهادت دادند و قاضی هم حکم کرد. وزیر حکم را برداشت آمد در خانه پدر که زن مرا تحویل بده. پدر گفت:

ص: 115

کدام زن؟ گفت: این حکم قاضی است. قاضی نوشته این خانم زن شرعی من است، مهریه دارد، عقد خوانده شده و تو رضایت دادی.

پدر دختر می گوید ما چه کنیم؟ ما که به معتصم دسترسی پیدا نمی کنیم. گرچه حاکم ستمگری بود اما گاهی به این گونه مراجعات جواب می داد. بالاخره پدر با لباس مبدل خودش را به معتصم رساند و خبر را داد. معتصم عباسی گفت این ده شاهد را حاضر کنید. یکی یکی آنها را خواست؛ گفت مثلاً: عقد کجا خوانده شد؟ خوب هماهنگ نکرده بودند، اولی گفت مثلاً: در خانه پدر دختر. دومی را خواست و پرسید عقد کجا خوانده شد؟ گفت: در مسجد. سومی را خواست و پرسید عقد کجا خوانده شد؟ گفت: پیش قاضی. مهریه چقدر بود؟ شهادت ها با هم تفاوت می کرد. دستور داد ده چوبه اعدام در میدان شهر گذاشتند، ده شاهد را اعدام کرد. در مورد وزیر هم گفت اعدام برای او کم است و با چوبه دار فایده ندارد. گفت یک پوست گاو را خالی کنید و او را در پوست گاو آنقدر بزنید تا له شود و گوشت و استخوانش به هم آمیخته شود. یک شهوت رانی و یک نگاه، یازده سر را بالای دار کرد. یازده انسان را به قتل رساند! «رُبَّ شَهوَةِ سَاعَةِ»

حالا رسم شده با این موبایل ها در زندگی خصوصی مردم وارد می شوند، عکس ها و تصویرهای استخر، زنهای بدحجاب، عکس های هنرپیشه ها را برای همدیگر می فرستند. من در مشهد مقدس بالا سر حضرت امام رضا علیه السلام نشسته بودم دیدم یک نفر برای کسی چیزی

ص: 116

می فرستد نگاهم افتاد دیدم عکس های مستهجن است. آن یکی هم برای این می فرستد. آخر در حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام از این کار شرم نمی کنید؟ متأسفانه الأن باب شده که فیلم های خصوصی افراد، فیلم عروسی، عکس های خصوصی و سی دی های ناپسند را بین یکدیگر رد و بدل می کنند.

عزیزان! این کارها را توجیه نکنیم و نگوییم عیب ندارد من که زن دارم و متأهل هستم. خیر! شهوت چشم، زنای چشم، نگاه کردن به همین محرمات است. این چشم دیگر نمی تواند با قرآن انس بگیرد. این چشم دیگر نمی تواند با حرم اهل بیت علیهم السلام انس بگیرد، این چشم دیگر نمی تواند حق بین باشد. این چشم دیگر نمی تواند واقع نگر باشد. این چشم دیگر از مجرای طبیعی خودش ساقط می شود. طبق این روایاتی که خواندم و این حدیثی که از حضرت داوود خواندم و کلماتی که از ائمه علیهم السلام

نقل کردم نخستین موضع حیاء ،چشم است.

2.حیاء در گفتار

دومین موضع حياء گفتار است، انسان در گفتارش باید حياء داشته باشد. گاهی در طنزها، فکاهی ها، جک ها، و تذكرها، انسان موارد بی حیایی را می بیند. شما حق نداری در خانه جلوی دختر و پسرت لطيفه ای بگویی که با حياء منافات دارد. آیا این درست است که برای این شهر و آن شهر طنز ساخته اند و اسامی ناپسند به کار برده اند؟ در گفتار انسان هم باید حياء باشد.

ص: 117

چه معنا دارد انسان با زن نامحرم شوخی کند؟ شيطان از همین جا نفوذ می کند. مواظب باش ! امام صادق علیه السلام دیدند شخصی سوار بر مرکب شده و در حال عبور است و موسیقی می خواند. فرمودند: ببینید در حالی که مركب او تسبیح می گوید خود او غنا می خواند. چرا اهل نماز را زجر می دهی؟ صدای موسیقی را کم کن اصلاً خاموشش کن. غنا و موسیقی نفاق می آورد. موسیقی فحشا می آورد. غنا انسان را به حرام جذب می کند. بعضی مواقع هم الفاظ غنا تحریک کننده است و هم موسیقی و صدایش. گاهی باعث می شود انسان به فحشاء کشیده شود. چرا در اسلام غنا حرام است؟

صوت خوب حرام نیست، مگر نمی گوید قرآن را با صوت خوب بخوان؟ صدای خوب حرام نیست. صدایی که در آن لهو نباشد حرام نیست. می گوید به این دلیل غنا در اسلام حرام است که انسان را سست می کند، شهوت را تحریک می کند و به شهوت می کشاند. امام صادق عليه السلام فرمود: غنا مقدمه زناست. شما غالب مراکز فساد راببینید در آن موسیقی نواخته می شود؛ در غالب مراکز قمار، موسیقی نواخته می شود. چون موسیقی زمینه ساز معاصی دیگر است. پس حیاء در گفتار باید باشد. امر به معروف می کنید با حياء باشید، عصبانی می شوید با حياء باشید. می خواهی تذکر بدهی باحباء تذکر بده، می خواهی داستان بگویی، باحياء بگو. به قرآن دقت کنید، خدا در 111 آیه داستان یوسف و زلیخا را بیان کرده اما یک جای آن تحریک کننده نیست. هر کس دیگری می خواست این داستان

ص: 118

را بگوید دچار انحراف می شد. خدا احکام عادت ماهانه خانم ها را بیان کرده، احکام نزدیکی را بیان کرده، احکام رابطه زن و مرد را بیان کرده، اما هیچ جا لفظ تحریک آمیز و تند و مخالف حیاء بیان نشده است. اگر می خواهی داستان بگویی، اگر می خواهی طنز بگویی، مواظب باش باحياء منافات نداشته باشد.

3. حياء در رفتار

حیاء در رفتار کجاست؟ پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم کارگری را آوردند که برایشان کار کنند - کار بنایی - کارگر نیاز به غسل داشت، در فضای باز لباسش را در آورد و مشغول غسل کردن شد. باید این کار را پشت دیواری و به طور پنهانی انجام می داد. او را صدا زدند و فرمودند: این مزد توست نمی خواهیم کار کنی. پرسید: برای چه؟ فرمودند: من کارگر بی حیاء نمی خواهم.

برادر عزیز! درست است که پدر خانه هستی؟ چرا با رکابی، چرا با شلوار کوتاه، چرا با لباس تحریک کننده راه می روی؟ درست است که طرف مقابل برادر توست شوهر توست یا فرزند توست. درست است که در خوابگاه همه دخترند یا همه پسرند، یا در اردو آن منطقه مخصوص رفت و آمد قشر خاصی است، اما حیاء اقتضا می کند لباس انسان محرک نباشد. قرآن به ما خط می دهد دختر شعیب را ببینید وقتی پیش موسی،

ص: 119

آمد:« تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ»؛(1) با حیاء راه می رفت. پس می شود در راه رفتن هم بی حیایی باشد. در لباس پوشیدن هم بی حیایی باشد.

حیاء در نگاه، حیاء در بیان، حیاء در گفتار، حیاء در نوشتار و حیاء در کردار، اینها بروز و ظهور حیاست که من اشاره کردم و به همین میزان اکتفا می کنم. ان شاء الله بحث موانع و عوامل و راههای پیاده کردن حياء را در قسمت های بعد عرض خواهم کرد.

در مفاتیح بعد از زیارت امام رضا علیه السلام دعایی است که با این بیان شروع می شود: « رَبُّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفَارَ حَيَاءً»؛(2) خدایا! ما مغفرت را هم با حیاء از تو می خواهیم.

حياء صفت ارزشمندی است که در سیره معصومین، اولیاء خدا و انبیا موج می زند؛ چون خدا حیاء را دوست دارد: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الحَيِیَّ الْحَلِيمَ»؛ پیامبر فرمودند: خدا انسان باحیاء را دوست دارد.(3) گاهی حیاء بعضی ها آنقدر بالاست که نه تنها از حرام و مکروه بلکه گاهی از مباح و از چیزی که جایز است نیز اجتناب می کنند.

ص: 120


1- قصص: 25.
2- بحارالانوار، ج 99، ص 55.
3- کافی ج 2، ص 112: وسائل الشیعه، ج 15، ص 266؛ مجموعه ورام، ج 1، ص 191.

حیاء(3)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا»؛(1)

مقدمه

چند جلسه ای را راجع به حیا، که یکی از زیربناها و مبانی اخلاق معاشرت است صحبت کردیم، درباره اهمیت حیا، اقسام حیاء آثار شرم و حیا، نکاتی عرض شد و گفتیم حیاء یک صفت ارزشمند الهی است. حیاء یک زینت، پوشش و نوری است که اگر در زندگی کسی باشد خود به خود تابش می کند و خود به خود انعکاس دارد. امام صادق عليه السلام فرمود: «الحَيَاءُ نُورٌ»؛(2) حیاء نور است، خصوصيت نور هم این است که کسی نمی تواند جلوی تابش و انعکاس آن را بگیرد. خصوصیت نور این است که روشنگری دارد، شفافیت و ظلمت زدایی دارد.

ص: 121


1- مریم: 96.
2- مستدرک، ج 8، ص 463: بحار الانوار، ج 68، ص 336، مصباح الشریعه، ص 189 .

به تعبير بعضی از روایات حياء فطری انسان است، همراه عقل است؟ حتی ممکن است شخصی از نظر دینی هم ضعیف باشد ولی حیاء داشته باشد، به همین دلیل پیامبرصلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: « الْحَيَاءُ خَيْرُ كُلُّهُ يَعْنِي أَنَّهُ يکف ذَا الدِّينِ وَ مَنْ لَا دین لَهُ عَنِ الْقَبِيحِ»؛(1) حياء هم انسان بی دین را از کار زشت حفظ می کند و هم انسان متدین را. حیاء تمامش خیر است هم انسان متدین را حفظ می کند و هم انسان بی دین را حفظ می کند. لذا کسی که دیندار است و نماز می خواند و بی حیاست، زشت است اما کسی که کافر و بی دین است و نماز نمی خواند ولی حیاء دارد در این مورد هم حیاء یک ارزش است. حياء فطری و منطبق با فطرت است.

خداوند در سوره حجرات می فرماید: خدا ذاتاً گناه، كفر، معصیت و زشتی را پیش نفس انسان، مکروه قرار داده؛ یعنی اگر انسان خودش باشد و خودش، ایمان و حیاء پیش او محبوب است:« حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ کرة إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ»،(2) لذا هیچ کسی بی حیاء متولد نمی شود، هیچ کسی با محبت عصیان و معصبت به دنیا نمی آید. این پیام قرآن است که می فرماید: ما ایمان را در دل ها زینت دادیم و سه چیز را هم در دلها منفی جلوه دادیم؛ 1- كفر 2- فسق، 3۔ معصیت. فسق؛ یعنی خروج از اطاعت، خروج از بندگی،پس حیاء مطابق با فطرت انسان است. اصلاً حياء قبل از این که علامت دینداری باشد علامت عاقل

ص: 122


1- وسائل الشیعه، ج 12، ص 168.
2- حجرات: 7.

و خردمندی است. لذا در روایتی دارد وقتی خدا آدم ابوالبشر را آفرید جبرئیل آمد و سه چیز را به او پیشنهاد کرد که یکی از این سه را انتخاب کن؛ عقل، دین و حيا. البته این زبان قال نبوده زبان حال است؛ یعنی کنایه از این است که می خواهد بگوید حالا که تو یک موجود مختار هستی، و قدرت تشخیص داری، میان این سه چیز کدام برتر است، کدام برایت مهم تر است؟ عقل، دین یا حيا؟ آدم ابوالبشر به جبرئیل فرمود: عقل را انتخاب می کنم. جبرئیل فرمود: دین و حیاء نیز گفتند ما می مانیم چون ما با عقل هستیم و از عقل جدا نمی شویم.(1)

بله! حیاء و دین همه جا کنار عقل هستند و دو بال برای عقل هستند. لذا از این روایت که در واقع معصوم خواسته به وسيله آن تشبیهی و ترسیمی بکند چنین استفاده می شود که حياء همراه عقل است، حیاء فطری انسان است، حیاء نورانیت دارد و حیاء بی دین را هم نجات می دهد.

حیاء حرّ بن یزید

به نظر بنده یکی از دلایلی که باعث نجات حرّبن یزید ریاحی شد همین حیاء او در مقابل امام حسين علیه السلام بود. وقتی امام می بیند که راه را بر او بسته اند، حرّ را نفرین می کند: «ثَكِلَتكَ اُمُّک»؛ حرّ! مادرت به عزایت بنشیند. این جمله معروفی در بین اعراب بود. امیر مؤمنان نیز آن را به کار برده، افراد زیادی نیز آن را به کار برده اند نه این که به کار رفتن آن در کلام

ص: 123


1- کافی، ج 1، ص10.

امام حسین علیه السلام ایرادی داشته باشد، خیر، مثل این که ما در فارسی می گوییم: «خدا مرگم بدهد»، با «بمیرم اگر چنین باشم»! در عرب وقتی می خواهند کسی را از کاری باز دارند یا می خواهند کسی را تحریک کنند این اصطلاح را به کار می برند و می گویند: «ثَكِلَتكَ اُمُّک» این یک اصطلاح معمولی است، نه این که بار منفی چندانی داشته باشد. خیر، امام حسين عليهالسلام وقتی این جمله را فرمودند حرّ بلافاصله عرض کرد: آقا! اگر مادر شما فاطمه زهرا نبود، من هم این جمله را می گفتم، ولی من از نام مادر تان صديقه طاهره حياء می کنم. لذا این جمله را به کار نبرد. چرا؟ به احترام حضرت زهرا علیها السلام.

امام حسین علیه السلام نماز بر پا کرد و حرّ حیاء کرد که یک نماز جماعت دیگر تشکیل بدهد، با این که على الظاهر دشمن است و خودش جبهه مجزایی دارد اما به امام حسين عليه السلام اقتدا کرد. روز عاشورا وقتی مقابل امام حسین می آید سرش را بالا نمی گیرد سرش را پایین می اندازد، نیزه و شمشیر را واژگون می کند. این حیاء، او را نجات داد.(1) ولى عمر سعد چوب بی حیایی اش را خورد ما نمونه این حیاء را در تاریخ فراوان داریم. در جنگ بدر پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم یکی از مشرکین را به اسم «ابوالبَخدَری» نام برد، فرمود: مسلمانان! اگر در جنگ به این شخص دست یافتید با این که او مشرک است و به جنگ ما آمده اما او را نکشید. چرا؟ چون آدم باحیایی بود، هیچ گاه به پیامبر ناسزا نگفت، هیچ گاه به حضرت

ص: 124


1- بحارالانوار، ج 44، ص 313، الأمالی للصدوق، ص 153.

فحش نداد، هیچ گاه حضرت را آزار جسمی و زبانی نداد، و حیاء در رفتار داشت.

حياء فضیل بن عیاض

فضيل(1) از یک آیه قرآن حیاء کرد و نجات پیدا کرد. وقتی این آیه راشنید:« أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّه».(2) لذا «الحَيَاءُ نورٌ»،(3) «الحَياءُ زينَهُ الإِسلام»،(4) «الحَيَاءُ خَيرُ كُلُّهُ».(5) اگر ما بتوانیم مقداری در تقویت

ص: 125


1- وفضيل در ابتدای زندگی خود یکی از راهزنان مشهور بود. او مدتی از عمر خود را به این کار گذرانید و در سرقت شهرت یافت. کم کم در قلبش عشق و محبت دختری پیدا شد، شبی خیال داشت خود را به آن دختر برساند، از دیواری که بین او و معشوقش بود بالا رفت، در این هنگام صدای شخصی را شنید که آیه ی مذکور را تلاوت می کرد. هنگام آن نرسیده است که مؤمنان خشوع پیدا کنند و در مقابل ذکر خدا قلب هایشان خاضع شود. فضيل از نیمه ی راه فرود آمد و این آیه چنان در قلب او اثر گذاشت که زندگی اش را دگرگون کرد. با کمال اخلاص و صفای دل گفت: پروردگارا! آری، نزدیک شده و هنگام خشوع رسیده است. فضیل از صمیم قلب به سوی خدا باز گشت. آن شب به خرابه ای پناه برد. در همان خرابه عده ای با هم صحبت می کردند، آنها مسافرانی بودند که در فکر کوچ کردن و حرکت کردن بودند، به یکدیگر می گفتند: چگونه از شر فضيل خلاص شویم؟ قطعا در این موقع از شب بر سر راه ما کمین کرده تا دستبرد بزند. او از شنیدن گفت و گوی کاروانیان بیشتر متأثر شد که چقدر من بدبختم، پیوسته خانواده ها را به تشویش انداخته و آنها را نگران می کنم. آن گاه خود را به کاروانیان معرفی کرده و گفت: آسوده باشید. دیگر کاروانی از دست من ناراحت نخواهد بود.» هزار و یک حکایت اخلاقی، ص 285).
2- حدید: 16.
3- مستدرک، ج 8 ص 463 بحارالانوار، ج68، ص 336؛ مصباح الشریعه، ص 189.
4- قال رسول الله (مستدرک، ج 8 ص 463).
5- بحارالانوار، ج 68، ص 335؛ معانی الاخبار، ص 409.

این صفت در جوانهایمان و سایر افراد جامعه کوشش کنیم خیلی از معضلات و مشکلاتمان حل می شود. خیلی از افعال بر این صفت مترتب می شود، مثل حجاب، پوشش، تربیت، برخورد، احترام، بحث روابط خانوادگی و..

آسیب ها و موانع حياء

اشاره

مطلبی که می خواهم عرض کنم بسیار مهم است بحث موانع حياست؛ یعنی چه چیزی حیاء را از بین می برد؟ ما اول باید به این بحث بپردازیم که چرا امروزه در جامعه با کاهش حیاء مواجه هستیم؟ چرا با کاهش ادب در برخوردها، روابط و گفتار مواجه هستیم و چه چیزی حیاء را زمین می زند؟ دیگر این که آسیب های حیاء چیست؟ من اینها را در روایات دنبال کردم، بیش از بیست مورد ذکر شده که حیاء را از بین می برد؛ البته فرصت نمی شود همه آنها را بیان کنم اما چند موردش را عرض می کنم. بعضی از آنها به بعضی شغل هابر می گردد، می گویند بعضی از شغل ها حياء را از بین می برد. نمی خواهیم وارد این بحث بشویم. بعضی از آنها به بعضی از برخوردها، ازدواج ها، حضورها بر می گردد. به این ها هم نمی پردازیم. بنده چهار عامل کلیدی را مطرح می کنم. دقت کنید که چگونه می شود این صفت فطری، عقلی و دینی، این ارزش الهی و این ویژگی ای که مال خدا، انبیا و اولیاست در انسانها کاهش پیدا می کند؟

ص: 126

1. فقر

اشاره

اولین آسیب حياء ففر است. 1- فقر، در روایات داریم فقر و نداری گاهی موجب می شود انسان حیاء را کنار بگذارد و به دیگران رو بیندازد و دست به جنایت بزند. در مورد بعضی از جرم هایی که روزنامه ها می نویسند؛ سرقتها، دزدیها، آدم کشی ها و تجاوزها، وقتی در کنه قضيه وارد می شوی می بینی بخش عمده ای از ریشه آنها به نداری و فقر بر می گردد. لذا امیر مؤمنان فرمود: 1- « مَنِ ابْتُلِيَ بِالْفَقْرِ ابْتَلَى بِأَرْبَعِ خِصَالٍ بِالضِّعْفِ فِي يَقِينِهِ»؛ هر که مبتلا به فقر شود چهار مصیبت به زندگی اش وارد می شود؛ یقینش کم می شود، 2- « وَ النُّقْصَانِ فِي عَقْلِهِ» عقل و خردش کاهش پیدا می کند، اگر انسان نان نداشته باشد که بخورد چگونه فکر کند؟ 3- « وَ الرِّقَّةِ فِي دینه»؛ دینش هم رقیق می شود، و به او می گویی نماز بخوان، عبادت کن و دختر و پسرش در خانه بیکار است و شغل ندارد، نان شب ندارد، مریض است در بیمارستان بستری است و پول عمل ندارد با کدام توان نماز بخواند؟ 4- « وَ قِلَّةِ الْحَيَاءِ »؛(1) بی حیاء هم می شود، باید رو بیندازد، التماس بكند، تکدّی کند. ممکن است دست به خیانت و سرقت هم بزند.

می خواهیم در جامعه حیاء زیاد شود. نمی گویم فقر علت تامه است. از بین رفتن حیاء علت های زیادی دارد، گاهی نیز ثروت بی حیایی می آورد:

ص: 127


1- بحارالانوار، ج 69، ص 47 جامع الاخبار، ص 110.

«كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَىٰ*أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ»؛(1)ولی به طور صریح حدیث داریم که فقر حياء را می برد اگر می خواهیم این عامل در جامعه ریشه کن شود و حیاء فراوان شود باید با فقر مبارزه شود. در مبارزه با فقر وظیفه دولت این است که بایدشغل ایجاد کند.

اما بحث دوم که درباره فقر می باشد این است که ما در جامعه یک سری مسائل داریم که باعث ایجاد فقر می شود، یکی از آنها عار داشتن از بعضی کارهاست. الآن جوانهای زیادی داریم که دیپلم، فوق دیپلم لیسانس یا فوق ليسانس هستند، پدرش مثلاً: نانوایی دارد، تعویض روغنی دارد، مغازه بقالی دارد، سوپری دارد، جوان می گوید من لیسانس دارم من در تعویض روغنی نمی ایستم، من فوق ليسانس دارم در نانوایی کار نمی کنم. نباید این گونه باشد، یکی از عواملی که باعث می شود فقر در جامعه ریشه کن شود عار نداشتن از کار است.

على علیه السلام به دنبال کاربردی

امیر مؤمنان عليه السلام زن و بچه اش گرسنه اند از خانه بیرون آمد و دنبال کار رفت با این که امام و حجت خداست. ظاهرا زمان پیامبر اکرم هم بوده است، به چند تا از نخلستان های اطراف مدینه سر زد تا ببیند کارگر می خواهند یا نه، کسی کارگر نمی خواست، بازار کار کساد بود. آقا یک فرسنگ از مدینه بیرون آمد، پنج - شش کیلومتر بیرون آمد، دیدند خانمی

ص: 128


1- علق: آیات 6و 7.

کنار باغی ایستاده دائم این طرف و آن طرف را نگاه می کند. پرسیدند: خانم دنبال چه می گردی؟ گفت: کارگر می خواهم، دیوار باغ فرو ریخته. حیوانات و بچه ها می آیند خرماها را می برند. کارگری می خواهم که تا شب این دیوار را درست کند.

حضرت فرمودند: من هستم. وارد باغ شدند و تا آخر شب خودشان با سطل از چاه آب کشیدند، گل درست کردند، خشت زدند و دیوار را کشیدند و تعمیر کردند، آخر وقت همان شخص گفت: آقا! باشما طی نکرده بودم ولی خرما هست، هر چقدر می خواهید خرما بردارید. مقداری خرما به حضرت امیر علیه السلام داد، آن حضرت با خوشحالی خرما را به خانه آوردند و با پیامبر و زن و بچه استفاده کردند.(1) این امیر مؤمنان است، با علی علی گفتن که پیرو على نمی شویم. علی با نام در زندگی ما تجسم پیدا نمی کند. اسم را جستی مسی را بجوی. این شغل على علیه السلام است، همه انبيا بلااستثنا چوپانی کرده اند. روایت داریم خدا مخصوصاً به انبيا چوپانی داد تا صبور شوند؛ چون چوپان خیلی صبور است. باید چند ساعت در بیابان بنشیند که حیوان آهسته آهسته علف بخورد و از آنجا برود. اصلاً چوپانی شغل همه انبيا بوده است..

امام صادق عليه السلام و كاسب ورشکسته

یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام عمروبن مسلم مدتی بود خدمت

ص: 129


1- بحارالانوار، ج 1، ص 33.

آن حضرت نرسیده بود. عمروبن مسلم در بازار تاجربود، او گاهی خدمت امام صادق علیه السلام می آمد و گاهی آن حضرت به مغازه اش می رفت. امام علیه السلام از یکی از اصحابش پرسید: عمروبن مسلم كجاست؟ گفت: آقا تجارت و کاسبی اش را تعطیل کرده، پولش را نقد کرده و در خانه نشسته و می گوید دیگر بس است، چقدر بدوم؟ تا کی بدوم؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: « عَمَلُ الشَّيْطانِ ثَلَاثَةٍ»؛ این عمل شیطانی است.(1) و در جای دیگری فرمودند: تعطيل تجارت باعث ضعف عقل است.(2) به تدریج بدخو می شوی و حوصله ات سر می رود.

بعضی می گویند من که اولاد ندارم، فرزندم را زن داده ام، خودم هستم و خانمم. به خاطر چه سر کار بروم؟ به خاطر ثوابش، به خاطر افزایش عقل و خردت. بنابراین یکی از مسائلی که ما الآن در مورد فقر در جامعه داریم یکی عار داشتن از کار است. دومین مشکلی که الآن جامعه ما در مورد فقر دارد، پرهیز از فرهنگ قناعت و ساده زیستی است، بیست سال پیش این گونه نبود، سی سال پیش این گونه نبود، ازدواج ها بیشتر بود، یکی از دلایل آن نداشتن فرهنگ قناعت و ساده زیستن است.

ساده زيستي على علیه السلام

ابو اسحاق می گوید به نماز جمعه امیرمؤمنان عليه السلام رفتم، با پدرم نشسته

ص: 130


1- کافی، ج 5، ص 75؛ وسائل الشیعه، ج 17، ص 14.
2- وسائل الشیعه، ج 17، ص17 .

بودیم، آقا خطبه می خواند، در حالی که دائم پیراهنش را تکان می داد، من گفتم: بابا مگر هوا گرم است که آقا امیر مؤمنان دائم پیراهنش را تکان می دهد؟ گفت: نمی دانم. خطبه تمام شد ، بعد از نماز جمعه خدمت آقا رفتیم گفتم یابن ابی طالب چرا شما در نماز لباستان را تکان می دادید؟ فرمود: لباسم خیس است. همین یک لباس را بیشتر نداشتم، آن را شسته، دیدم نماز جمعه نیز شروع شد، لباس را پوشیدم و به نماز آمدم. امام مسلمین با یک پیراهن است. نمی گویم امروز باید این گونه باشد ولی حداقل یک مقداری که باید رعایت شود. در بعضی عروسیها کت و شلوارهای یک میلیونی، هشتصد هزار تومانی، ساعتهای دویست هزار تومانی خریده می شود. این مخارج هنگفت با قناعت علی علیه السلام مقایسه شود.

من از تاریخ برایتان می گویم تا سخنم بهتر درک شود. شخصی می گوید: به مسجد آمدم، دیدم پیرمردی با محاسن سفید در گوشه مسجد نشسته، ظاهراً ماه رمضان هم بوده، دیدم بعد از نماز کیسه ای را باز کرد و تکه ای نان بیرون آورد، من نیز گرسنه بودم می خواستم روزه ام را باز کنم، دنبال کسی می گشتم که مهمانم کند. آقا فرمودند: بیا با من افطار کن. کمی به آن نان نگاه کردم و گفتم: نه آقا! من گرسنه بمانم بهتر از خوردن این نان است. من این نان رانمی توانم بخورم. بلند شدم و بیرون آمدم، او را نشناختم، بیرون آمدم. دو تا آقازاده ها، امام حسن و امام حسین علیه السلام را در کوچه های مدینه دیدم، گفتم: آقایان! من گرسنه ام، کسی این جا افطار

ص: 131

نمی دهد؟

گفتند: به منزل ما برویم. مرا به منزل آوردند، دیدم غذای آنها خوب است، قابل استفاده است، همین طور که مشغول خوردن شدم، گفتم: آقایان پیرمردی در مسجد است من دلم برایش سوخت می شود، مقداری از این غذا را هم بدهید برای او ببرم. دیدم با یک تکه نان خشک دارد افطار می کند. گفتند: آقای عزیز! آن پیرمرد پدر ما امیر مؤمنان، علی بن ابیطالب عليه السلام است، (1) ما حریف او نمی شویم، على عليه السلام نتوانست با ما سر این سفره غذا بنشیند، غذای او همین است. من نمی گویم آن زهد را داشته باشید، او خودش هم فرمود که آن زهد را از شما نمی خواهم. اما ساده زیستی و قناعت یکی از عواملی است که فقر را در جامعه از بین می برد. فقر حیاء را می زداید پس با فقر مبارزه کنیم تا حیاء از بین نرود.

خیلی از این رابطه های پنهانی گاهی- همه اش نه، ولی بعضی هایش - به همین وعده و وعید دادنها بر می گردد. می بیند در خانه ای که پدر فقير و بداخلاق است، با وعده ای که به او می دهند، مثلاً: با تو ازدواج می کنم، یا برایت زندگی فراهم می کنم، بعضی افراد به روابط نادرست و فیلم گرفتن و عکس گرفتن تن می دهند لذا دختر مردم به خاطر اندکی ارتباط و محبت کردن از دست می رود.

ص: 132


1- شهید عبدالحسین دستغيب. حقائقی از قرآن، ص 404.
تذکر به صاحبان ثروت

صاحبان ثروت هر چقدر می توانند انفاق کنند. اسلام انفاق و احسان را وظیفه یک فرد خاص ندانسته برای همه صاحبان ثروت باز گذاشته است. اسلام می توانست این امر را دولتی کند ولی اتفاق نباید دولتی بشود، کمک به فقرا نباید دولتی بشود، باید عام باشد تا طبیعتاً زمينه حياء فراهم شود.

2.اصرار بر گناه

دومین عاملی که روایت داریم حیاء را از بین می برد اصرار بر گناه است. در دعای کمیل می خوانیم: « اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ »،

«عصم» یعنی پرده ها، سترها. ستر حیاء، پوشش حیاء در اثر گناه زیاد و تکرار گناه از بین می رود. گاهی کسی گناهی می کند با یک بار، دو بار، سه بار، پنج بار، بعد استغفار می کند و کنار می گذارد. اما وقتی روی گناه اصرار شود، قبحش می شکند و حیاء آن هم از بین می رود، در این مورد نیز روایت داریم، لذا خود خدا هم در قرآن می فرماید ما کسانی را می آمرزیم که اصرار بر گناه صغيره نکنند.

صغيره با كبيره تفاوت دارد، ولی اصرار بر صغیره، صغیره را تبدیل به کبیره می کند و تکرار و فراوانی گناه، قبح گناه را می شکند. ما امروز در جامعه با گناهانی مواجه هستیم که قبحش شکسته، مثلاً: ریش تراشی حرام است، اما آنقدر تکرار شده که متدینین ما هم با تیغ ریش هایشان را می زنند. بعضی از خانم ها که به مسجد می آیند جوراب به پا نمی کنند، فکر می کنند این حرام نیست، در حالی که پیدا بودن روی پا هم حرام است، و

ص: 133

گناه هم محسوب می شود. جوان مذهبی ما طلا به دست می کند و می گوید موقع نماز از دستم خارج می کنم، اما طلا چه موقع نماز و چه غیر نماز برای مرد حرام است. یک سری گناهان قبحش در جامعه شکسته، آنقدر تکرار شده که دیگر عادی شده مثل ریا، خیلی راحت می گوید پول گذاشتم و در سال این قدر سود می گیرم، یا در ماه این قدر نزول می گیرم. خود دولتمردان هم امروز به سیستم بانکی اعتراض می کنند می گویند این سیستم دارد با مسئلۀ ربا پیش می رود، گرچه به عنوان بانکداری بدون ربا تأسیس شد، اما عملاً نتوانست آن هدف اولیه اش را پوشش بدهد، نتوانست به آن شکل و قراردادهای اولیه اش پیش برود. ربا قبحش شکسته، ریش تراشی قبحش شکسته، این به دلیل اصرار بر گناه و تکرار گناه است.

دیده اید شخصی می خواهد برای اولین بار جلوی باباش سیگار بکشد. خجالت می کشد، دستش را به گونه ای کنار می گیرد که کسی نبیند، اما بعد از یک بار، دو بار، سه بار، پنج بار، ده بار کم کم عادی می شود، لذا شما الآن می بینید قبح سیگار کشیدن شکسته شده است. قبح رابطه دختر و پسر شکسته شده است، لذا أصرار بر گناه هم یکی از عواملی است که حیاء را از بین می برد و باید به آن توجه کرد. بعضی عزیزان گاهی نامه می نویسند که من فلان کار را کرده ام، فلان خطا را کرده ام، خوب توبه کن در جایی هم تعریف نکن. نقل گناه بد است، اشاعه گناه بد است، تعریف کردنش بد است و حیاء را از بین می برد.

ص: 134

3. کثرت کلام

عامل سوم که متأسفانه خیلی به آن مبتلا هستیم کثرت کلام و حرف زدن زیادی است. نمی گویم دروغ گفتن و غیبت کردن، خیر، همین حرف زیادی و به تعبیر یکی از بزرگان، بیهوده گویی، حرفهای لغو و حرفهای فراوان. على علیه السلام فرمود: «مَن كَثُرَ كَلامُهُ»؛ روایت خیلی کارشناسانه است، هر که زیاد حرف می زند، «كَثُرَ خَطاوُهُ»؛ زیاد هم اشتباه می کند، «و مَن كَثُرَ خَطاوُهُ»؛ کسی که زیاد خطا می کند «قَلَّ حياؤُهُ»: حیایش کم می شود، «وَ مَن قَلَّ حَياوُهَ»؛ هر کس حیایش کم شود «قَلَّ وَرَعُهُ» تقوایش کم می شود،«َو مَن قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلبُهُ»؛ هر کس تقوایش کم شد قلبش می میرد.

می گوید: آقا، چرا از نماز لذت نمی برم؟ چون در شب نشینی حرف های بی ربط زیاد می زنی، سئوال بی جا می کنی، الفاظ نادرست به کار می بری. من نمی گویم لغو گویی، عصیان و گناه است، خیر، این مربوط به فرهنگ گفتار است. که«وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»؛(1) دقت کنید آقا امیر مؤمنان عليه السلام چقدر زیبا بیان کرده، فرمود: کثرت کلام خطا می آورد، کثرت خطا قلّت حياء، قلّت حیاء قلّت تقوا، قلّت تقوا مرگ قلب، و مرگ قلب، « وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ»؛(2) آدم را جهنمی می کند. دقت بفرمایید حضرت چقدر ترتیب را زیبا چید.

بعضی از بزرگان همه حرف هایشان را از صبح تا شب می نوشتند -

ص: 135


1- مؤمنون: 3.
2- بحار الانوار، ج 68، ص 286.

الآن که کار راحت شده ضبطهای کوچک، موبایل و امکانات آمده ولی در گذشته نبود - شب نوشته را جلویشان می گذاشتند و حسابرسی می کردند،انسان یک هفته این کار را بکند، یک ضبط کوچک روشن کند و در جیبش بگذارد که تمام حرفهایش را ضبط کند، بعد ببیند چقدر حرفهای لغو و بیهوده می زند. خداوند دو تا سد برای زبانت گذاشته؛ دندان و لب، چرا دو تا سد گذاشته؟ یعنی بسنج، دقت کن و توجه داشته باش. این هم یکی از عواملی که موجب می شود در جامعه حياء از بین برود؛ چون کثرت کلام و بیهوده گویی آدم را سست می کند، سست که کرد تبعاً آن شرم و حیاء و رابطه خدشه دار می شود. اگر یک پسر و پدر یا دو همسر یا یک استاد و شاگرد، خیلی به الفاظ ناپسند بپردازند، خود به خود در رابطه شان به حياء لطمه می خورد.

تا این جا سه عامل را گفتیم: فقر، اصرار بر گناه، بیهوده گویی ولغوگویی.

4. جهل و نادانی

عامل چهارم که در روایات داریم جهل و نادانی است. دقت کنید همه گرفتاری های ما از جهل شروع می شود. انسان باید بداند خدا ناظر است، بداند امام معصوم علیه السلام ناظر است، بداند اعمالش ثبت می شود. به امام صادق علیه السلام گفتند: آقا، چرا شما در زندگی ات موفق هستی؟ فرمود: به خاطر چند چیز: 1- « عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِي لَا يَأْكُلُهُ غيری»؛ می دانستم رزق مرا کس دیگری نمی تواند بخورد، لذا حرص نزدم، 2- می دانستم کاری را که گردن

ص: 136

من است کس دیگری انجام نمی دهد، لذا خودم کارم را انجام دادم، 3- می دانستم مرگ حتمی است، پس خودم را آماده می کردم. 4- می دانستم خدا ناظر است پس از او حیاء می کردم. (1)اگر این می دانستم ها و این علم و آگاهی و توجه از بین برود حیاء از بین می رود.

انسان باید توجه کند که چه کسی او را می بیند. بعضی از بزرگان و علما و گذشتگان ما در اتاق و منزلشان این آیات را می نوشتند و نصب می کردند:«أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ»؛(2) انسان؛ خدا تو را می بیند. چه خوب است وقتی انسان قرآن می خواند به پیامش توجه کند. شخصى آیات عذاب را می خواند و اشک می ریخت. گفتند: لابد وقتی آیات عذاب قرآن تمام شود و آیات رحمت را بخواند دیگر گريۀ او تمام می شود، صبرکنیم تا آیات عذابش تمام شود،« الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ» ، آیات سوره واقعه، سوره الرحمن، خلاصه آیات عذاب تمام شد، گفتند الحمد لله، حتما قرار است از فردا آیات رحمت را بخواند، لبخند می زند و گریه اش تمام می شود، اتفاقاً اولین آیه رحمتی که شروع کرد آیه 21 سوره حدید بود،«سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»؛ مردم بدوید بهشت بزرگ است. سبقت بگیرید بهشت وسیع است. باز هم شروع به گریه

ص: 137


1- «سُئِلَ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَلَى أَيِّ شي بَنَيْتَ عَمَلَكَ قَالَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِي لَا يَأْكُلُهُ غَيْرِي فَوَثِقْتُ بِهِ وَ عَلِمْتُ أَنَّ عَلَى أُمُورِ لَا يَقُومُ بأدابها غَيْرِي فَاشْتَغَلْتُ بِهَا وَ عَلِمْتُ أَنَّ الْمَوْتَ يَأْخُذُنِي بَغْتَةً فاستغددت لَهُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ مُطَّلِعُ عَلَى فَاسْتَحْيَيْتُ مِنْهُ ، (مستدرک، ج 12، ص 172).
2- علق: 14.

کردن کرد، گفتند: عجب! تو آیه عذاب می خوانی گریه می کنی، آیه رحمت هم می خوانی گریه می کنی؟ گفت: می دانید گریه ام از چیست؟ گریه ام از این است این بهشت با این بزرگی که « عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»، و با این عظمت یک جای پا برای من پیدا نشود. مهم این است که انسان آیه رحمت و آیه عذاب را با این نگاه بخواند، لذا من عزیزانی را که اهل مطالعه هستند ارجاع به بحار، جلد اول، صفحه 119 و 120 می دهم روایتی دارد که در آن آثار جهل را می شمارد، حدود سی - چهل اثر بر جهل مترتب است، که جهل با انسان چه می کند. یکی از آثارش همين قلّت حیاست .

بحث را جمع کنم خلاصۀ عرض من این است عواملی حیاء را از بین می برد؛ مثل فقر و پرگویی، و یا در روایات داریم تربیت بد خانوادگی مثلاً: پدری که دروغ می گوید و موازین شرعی را رعایت نمی کند، به نماز اهمیت نمی دهد و بدخلقی می کند، عزیزان این ها حیاء را از بین می برد. در روایات داریم استفاده از ابزار نادرست، این ها حیاء را از بین می برد، مثل پرگویی، بیهوده گویی، در روایات داریم که گناهان جنسی، تجاوز جنسی، شراب خواری حیاء را کاهش می دهد.

از امام معصوم علیه السلام سئوال کردند چرا شراب حرام است؟ فرمود: چون عقل را می گیرد و حیاء را کاهش می دهد. مواد مخدر هم همین گونه است این هایی که به این مواد مخدر جدید مبتلا هستند همین وضعیت را دارند. پسری با من تماس گرفت و گفت پدر من با این مواد مخدر جدیدی که

ص: 138

به بازار آمده از این رو به آن رو شده، می گفت وقتی این مواد را مصرف می کند یک ربع - بیست دقیقه می گوید ومی خندد اما وقتی اثرش تمام می شود 26 ساعت تخیلی می شود، یک مرتبه فحش می دهد، ناسزا می گوید، اصلاً فهم را از او گرفته است.

چرا بعضی ها اجازه می دهند این گونه مسائل در خانه هایشان راه پیدا کند، و حیاء را از آنها بگیرد و گاهی منجر به بعضی از جنایات و حوادثی بشود که انسان شرم دارد آنها را بیان کند. خلاصه این است که حیاء نور است، زینت است، لباس است، پوشش است و مطابق عقل و فطرت است. اما حواسمان باشد ان شاء الله این عوامل زایل کننده حیاء را در جامعه ریشه کن کنیم. این عوامل و چیزهایی که از بین برنده حیاء است ریشه کن کنیم تا ان شاء الله بتوانیم این صفت را بیشتر دارا باشیم. البته بحث حياء هنوز ادامه دارد و من یک جلسه دیگر درباره آن صحبت می کنم و این بحث را در این چهار جلسه تمام می کنم. ان شاء الله در بخش بعدی نیز درباره حياء منفی و مثبت صحبت خواهم کرد.

خدایا! به عظمت ائمۀ معصومین علیهم السلام، به عظمت و عصمت آن شخصیت هایی که مظهر حیا، وفا، تدبير و خرد بوده اند تو را قسم می دهیم که به زنان ما، مردان ما، جامعه ما،جوانهای ما و به همه ما صفت حیا، تقوا و ایمان عنایت بفرما.

ص: 139

حیاء(4)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»؛(1)

مقدمه

بحث ما در رابطه با صفت ارزشمند، صفت الهی و خلق و خوی اولیا و انبیای الهی یعنی حیاء بود. حیاء از ارزش هایی است که امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند انبیا را به ده صفت و ده ویژگی آراسته؛ یعنی پیامبران این ویژگی های ده گانه را دارند و آن چیزی که در این ده صفت قابل توجه است این است که: « رَأْسُهُنَّ الْحَيَاءُ»: رأس این ده ویژگی حیاست، و آن ده ویژگی عبارتند از: « صِدْقُ الْبَأْسِ وَ صِدْقُ اللِّسَانِ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ وَصَلْتَ الرَّحِمِ وَ إِقْرَاءُ الضَّيْفِ وَ إِطْعَامُ السَّائِلِ وَ الْمُكَافَأَةُ عَلَى الصَّنَائِعِ وَ التَّذَمُّمُ لِلْجَارِ وَ التَّذَمُّمُ لِلصَّاحِبِ وَ رَأْسُهُنَّ الْحَيَاءُ »: 1- صبر است، پیامبران باید صبور باشند و الا نمی توانند با امت هایشان به سر ببرند و یا با مخالفین برخورد کنند.

ص: 140


1- توبه: 199 .

2- سخاوت است، پیامبران باید دست گشاده داشته باشند. 3- شجاعت است، باید در مقابل دشمن در جنگ ها و مبارزات و در دفاع از حق شجاع باشند. 4- شکر و سپاس است. 5- ورع و قناعت است. گاهی در فقر حساس ترین شرایط را فراهم می کنند نبی باید قناعت و ورع داشته باشد. 6- نبی باید در گفتارش صادق باشد، «صِدقُ اللِّسَانِ»؛ گفتارش باید درست و صحیح باشد. 7- «أدَاءُ الأَمَانَةِ»؛ پیامبران امانت دارند، امین الهی هستند، 8- در رأس اینها حياست.(1) ببینید اهمیت حیاء چقدر است که در ویژگی های انبيا در رأس همه آنها واقع شده است.

باز در روایت داریم که پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: فردای قیامت گروهی با سرعت به طرف بهشت می آیند، تعبير حديث این است: « فَيَطيِروُن مِنْ قُبُورِهِمْ إِلَى الْجِنَانِ يَسرَحُونَ فِيهَا»؛ پرواز می کنند؛ یعنی آنقدر سریع جلوی بهشت می آیند که اصلاً زمان محشر را درک نمی کنند، جلوی بهشت از اینها سئوال می شود: « هَلْ رَأَيْتُمْ الْحِسَابِ ، هَلْ رَأَيْتُمْ جَهَنَّمَ»؛ این که در قرآن می فرماید همه انسانها میزان دارند، حساب دارند، صراط دارند، « فَيَقُولُونَ مَا رَأَيْنَا»؛ می گویند ما اینها را ندیدیم. مسلّم است که دیده اند، مثل کسی که با هواپیما از تهران سوار شود و مشهد پیاده شود، به او بگویند شهرها را در راه دیدید؟ می گوید: خیر، با این که از روی شهرها رد شده اما ندیده؛ چون آنقدر سرعت زیاد بوده که توجه به بیابان و صحرا نداشته. مسلّم

ص: 141


1- کافی، ج 2، ص 55؛ مستدرک، ج 11، ص 190؛ بحارالانوار، ج 66، ص 372.

است که عبور بهشت از صراط است، منتها کسی که با پرواز مسیری را می رود از همه بیابانها، کوهها و شهرها عبور می کند اما چون سرعتش آنقدر زیاد است متوجه نمی شود. می گویند شما که هستید که با این سرعت سبقت گرفتید و مقابل بهشت آمده اید؟!می گویند: ما در دنیا دو ویژگی داشتیم؛ اول این که: « إِذَا خَلَوْنَا نَستَحِي أَنْ نَعصِيَهُ»؛ ما حیاء داشتیم حتی در خلوت گناه کنیم، «خَلَوُنَا»؛ یعنی خلوت، در تنهایی، وقتی تنها خودمان بودیم و خودمان و هیچ کس نبود، از روی حیاء گناه نکردیم، و دوم: « وَ تَرْضَى بِالْيَسِيرِ مِمَّا قَسَمَ لَنَا»، ما به تقدير الهی راضی بودیم و شکوه نکردیم، اگر فقدان بود، اگر سلامت بود، اگر بیماری بود، اگر اندک بود، اگر فزونی بود، « تَرْضَى بِالْيَسِيرِ»: ما به سادگی رضایت داشتیم.(1) بینید چقدر این صفت ارزشمند است که در راس صفات انبيا قرار می گیرد و عامل طیران و سرعت گرفتن به سوی بهشت می شود و اتفاقا كاهش آن هم بدترین نقیصه است.

آفات علماء

در روایت داریم امام صادق علیه السلام فرمود: « آفَةُ عُلَمَاءُ ثَمَانِيَةٍ»؛ آفت علما هشت چیز است. برای یک عالم دینی یک فقیه دینی و دانشمندی که می خواهد جامعه را اداره کند هشت چیز آفت است، و بعد شمرد: « الطَّمَعُ وَ الْبُخْلِ» یکی یکی شمردند، « حُبُّ الْمَدْحِ» - حالا نمی خواهم وارد روایت

ص: 142


1- بحار الانوار، ج 100، ص 25؛ مجموعه ورام، ج 1، ص 230؛ مسكن الفؤاد، ص 84.

بشوم - عالمی که دوست دارد از او تعریف کنند، عالمی که به علمش عمل نکند، عالمی که طمع دارد، شمرد تا این که فرمود: « قِلَّةُ الْحَيَاءِ مِنَ اللَّهِ»؛ بی حیایی، کاهش حیا، رعایت نکردن حریم ها در جامعه اسلامی.(1) این است که عرض می کنم اهمیت حیاء چقدر زیاد است!

بهشت در مقابل سه شرط

زمانی اباذر غفاری آن یار صادق و حق گوی پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم خدمت حضرت آمد، حضرت نصایحی به او کردند - این نصایح مستقلاً چاپ شده است، مرحوم مجلسی یک کتاب مستقل در شرح نصایح پیامبر به اباذر دارد، از جمله مطالب که خیلی هم جالب است - نبی مکرم اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: « یَا أبَاذَر، أَ تُحِبُّ أَنْ تَدْخُلَ الْجَنَّةَ»؛ می خواهی به بهشت بروی؟ - چه کسی از بهشت رفتن بدش می آید؟ کدام عاقل جهنم را دوست دارد؟ کدام عاقل از نعمت گریزان است؟ - اباذر عرض کرد: « نَعَمْ فِدَاكَ أَبِي وَ أمّی»؛ پدر و مادرم به قربانت! چه کسی از بهشت بدش می آید؟ - ادب را ببینید پدرم به قربانت! مادرم به فدایت - فرمود: پس سه کار را انجام بده تا من بهشت را برایت تضمین کنم:

ص: 143


1- فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام : خَشَبَةُ مِيرَاثَ الْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ شُعَاعُ الْمَعْرِفَةِ وَ قُلْتُ الْإِيمَانِ وَ مَنْ حُرِمَ الْخَشْيَةَ لَا يَكُونَ عَالِماً وَ إِنْ شَقَّ الشِّعْرِ فِي مُتَشابِهاتُ الْعِلْمَ قَالَ اللَّهُ عزوجل إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ بْنِ عِبادِهِ الْعُلَماءُ وَ آفَةُ الْعُلَمَاءِ ثَمَانِيَةَ أَشْيَاءَ الطَّمَعِ وَ الْبُخْلَ وَ الرِّيَاءِ وَ الْعَصَبِيَّةِ وَ حُبُّ الْمَدْحِ وَ الْخَوْضِ فِيمَا لَمْ يُصَلُّوا إِلَى حَقِيقَتِهِ وَ التَّكَلُّفَ فِي تَزْيِينِ الْكَلَامِ بزوائد الْأَلْفَاظِ وَ قِلَّةُ الْحَيَاءِ مِنَ اللَّهِ وَ الِافْتِخَارُ وَ تُرِكَ الْعَمَلُ بِمَا علمواه (بحارالانوار، ج 2، ص 52: مصباح الشریعه، ص 20).

1- «فَاقُصُر الأمَلَ» اباذر! آرزوی طولانی نداشته باش. می سازم می گیرم، ماشین عوض می کنم، اگر این وام را بگیرم بالای خانه ام را می سازم، اگر آن وام را بگیرم پایین خانه را تعمیر می کنم، هر چه داری استفاده کن و هر چه هم رسید خرج کن؛ اما در زندگی ات امل و آرزوی طولانی نداشته باش، البته اگر آرزو نباشد انسان ضربه می خورد؛ مادر بچه اش را شیر نمی دهد، کشاورز زمین را کشت نمی کند، محصل درس نمی خواند، نفرمود آرزو نداشته باش بلکه فرمود: «فَاقصُر»؛ کوتاهش کن، آرزویی که به عمرت بخورد، هشتاد سالت است، آرزویی که تو داری صد و شصت سال عمر می خواهد، با این عمرها نمی شود. فیش حقوقی ات معلوم است، حکم کارگزینی ات معلوم است، با این آرزوهایی که تو داری این فیش جواب نمی دهد. در این صورت دائم احساس کمبود می کنی، دائم احساس ضعف و عقب ماندگی می کنی. فرمود: سقف آرزوهایت را پایین بیاور. نمی گویم حذفش کن، می گویم کوتاهش کن.

2- « وَ اجْعَلِ الْمَوْتَ نُصْبَ عَينِکَ»؛ مرگ را پیش رو داشته باش، هر شب به آن فکر کن، که اگر امشب خوابیدم و صبح پا نشدم، اگر این ماه رمضان آخر عمر من باشد، چه می شود؟ اگر امسال، آخرین سال عمر من باشد چه می کنم؟ به یاد مرگ باش. خود پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: هر که زیاد یاد مرگ کند، با شهیدان محشور می شود.

شخصی آمد و گفت: یا رسول الله، « هَلْ يُحْشَرُ مَعَ الشُّهَدَاءِ أَحَدُ»، ما که جبهه نبودیم با جبهه بودیم و شهید نشدیم آیا می شود با شهیدان محشور

ص: 144

شویم؟ « قَالَ نَعَمْ مَنْ يَذْكُرُ الْمَوْتَ بَيْنَ الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ عِشْرِينَ مَرَّةً »؛ فرمود: بله، اگر کسی زیاد یاد مرگ بنماید با شهیدان محشور می شود.(1) اباذر! آمال و آرزویت را کوتاه کن، اباذر! مرگ را «نُصبَ عَینِکَ» نصب العین خود قراربده.

3- مورد سوم که شاهد بحث بنده است، فرمود: « وَ اسْتَحْيِ مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ »؛(2) از خدا حیاء کن. اگر این سه چیز در زندگی تو بود من پیامبر به تو بهشت را وعده می دهم و برایت تضمین می کنم.

ببینید روایات ما چقدر نورانی است! « کَلامُکُم نُورٍ وَ أمرُکُم رُشْدُ وَ وَصِیَتُكُم التَّقْوَى»؛(3) من غیر از روایت و آیه چیزی نمی گویم و بنا هم بر این است که روی منبر کمتر حرف بزنم. چرا؟ خود امام صادق علیه السلام فرمود: شما لازم نیست از راه های نادرست یا از راه غیررسمی و معمول، مردم را به سمت ما جذب کنید، راه جذب مردم به ما اهل بیت را خودمان يادتان می دهیم، شما کلام ما را برای مردم نقل کنید مردم به سمت ما جذب می شوند. هم چنین امام صادق علیه السلام فرمود: سخنان ما را نقل کنید، مردم ما را دوست می دارند، ولو غیر مسلمان باشند به سوی ما جذب می شوند.

حیاء چقدر صفت با ارزشی است! رسول گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم دربارۀ حضرت موسی بن عمران که پیامبر اولوالعزم الهی است، فرمود: داستانش

ص: 145


1- مستدرک، ج 2، ص 104، مجموعه ورام، ج 1، ص 268.
2- وسائل الشیعه، ج 1، ص 304، مستدرک، ج 8، ص 463؛ بحار الانوار، ج 77، ص 182.
3- الفقيه، ج 2، ص 615؛ التهذیب، ج 6، ص 99؛ مستدرک، ج10، ص 423.

در سوره کهف آمده و طبق روایات، موسی شاگردی خضر را کرد، به این صورت که موسی دنبال جناب خضر راه افتاد و قول داد هر کاری که جناب خضر می کند، اعتراض نکند اما نتوانست. جناب خضر، کشتی را سوراخ کرد گفت: این چه کاری است که می کنی؟ گفت: صبر کن. دیوار را اصلاح کرد، اعتراض کرد. گفت: صبر کن. آن شخص را به قتل رساند. خلاصه سه جریان بين موسی و خضر پیش آمد که در مورد سومی وقتی موسی اعتراض کرد، خضر گفت دیگر نمی شود، به تو گفتم که اگر اعتراض کنی از تو جدا می شوم «قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ»؛(1) اما برای تو توضیح می دهم آن سه کار را برای چه انجام دادم؛ ولی قبل از این که سومین حادثه پیش بیاید گفتم اگر صبر نکنی کلاس درس را تعطیل می کنم و حضرت موسی هم قبول کرد،(2) - پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: « رَحِمَ اللَّهُ أَخِي مُوسى »؛ خدا برادرم موسی را رحمت کند، « اسْتَحْيَا فَقَالَ ذَلِکَ »؛ وقتی مرتبه سوم خضر به او گفت اگر اعتراض کنی دیگر درس را تعطیل می کنم حیاء کرد، و الا می توانست بگوید یک بار دیگر، دو بار دیگر؛ چون می دانید که اگر کسی وعده بدهد باید انجام دهد؛ اگر کسی به بچه اش گفت یک چیزی می خرم باید بخرد، تخلف از وعده ممنوع است. اما تخلف وعید، عیب ندارد، اگر به بچه گفتی تو را می زنم ولی او را نزدی این عیب ندارد. اگر خدا گفت: کسی را که غیبت کرده عذاب می کنم و

ص: 146


1- کهف،78.
2- تفسیر نمونه، ج 12، ص 498

زبانش را دراز می کنم، اما روز قیامت گفت از این گذشتم، تخلف وعید عیب ندارد. درست است که خضر وعید داد و گفت اگر بار دیگر اعتراض کنی کلاس درس را تعطیل می کنم ولی اگر موسی می خواست خضر از حرفش برمی گشت،پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: موسی به خاطر حیائش از خضر نخواست و محروم شد، و الا می توانست تقاضا کند و درس ادامه پیدا کند. بعد رسول خدا صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود: « لَولَبثَ مَعَ صَاحِبِهِ لأبصر أَعْجَبُ الْأَعَاجِيبُ »؛ اگر این کلاس ادامه پیدا کرده بود موسی خیلی چیزهای شگفت و عجیب را یاد گرفته بود، اما «رَحِمَ اللَّهُ أَخِي مُوسى»؛ خدا برادرم موسی را رحمت کند که فرمود: «اسْتَحْيَا فَقَالَ ذَلِکَ»؛ شرم کرد پس این حرف را زد.(1)

این اهمیت حیاء در زندگی ماست که من روایاتش را خواندم، اما این مقدمه بود بحث این است که حیاء یک ارزش است، حیاء خوب است. اما وقتی از حد بگذرد خیر. هر چیزی حدی دارد، عبادت حد دارد، نماز حد دارد، انفاق حد دارد، امام عسگری علیه السلام فرمود: « وَ اعْلَمْ إِنْ لِلْحَيَاءِ مِقْدَاراً» بدان حياء حد و مرز دارد، در بعضی جاها انسان نباید حیاء داشته باشد، در یک جاهایی حیاء به انسان ضربه می زند و انسان را محروم می کند، فرمود: « أَنَّ لِلْحَيَاءِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَيْهِ هُوَ سَرَفُ » ؛(2)حياه حد دارد از حدش که بگذرد اسراف می شود.

ص: 147


1- بحار الانوار، ج 13، ص 284.
2- بحار الانوار، ج 90، ص 372؛ عده الداعي، ص 136؛ آیین بندگی و نیایش، ص 233.

اقسام حیای منفی

اشاره

بحث امروز من درباره حیاهای منفی است، سؤال: حیاء در چه جایی بد است؟ من حدود ده، دوازده مورد یادداشت کرده ام ولی چون فرصت اقتضا نمی کند پنج، شش مورد از مهم ترین ها را بیان می کنم. خداوند در قرآن می گوید من حیاء نمی کنم، خودش می فرماید:« إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً»؛(1) ای مردم! من در قرآن پشه را مثال می زنم. قرآن از فیل سخن گفته، از پشه هم سخن گفته است، از شمس و قمر سخن فرموده از انجیر و زیتون هم سخن فرموده است، می فرماید من خدا شرم نمی کنم، حیاء ندارم از این که پشه را مثال بزنم. چه اشکالی دارد می خواهم از پشه برای مثال استفاده کنم، مخلوق من است، می خواهد پشه یا شتر یا فيل باشد. لذا در قرآن هم از مورچه سخن گفته، هم از زنبور عسل، و هم از شمس و قمر. لذا خداوند در قرآن می گوید: «ِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي » در یک مواردی حیاء بد است، من این ها را برای شما می شمارم.

1.حیاء در مقابل رسم های غلط

اشاره

حیاء از مبارزه با رسم های غلط و عادت های خرافی. گاهی رسم غلط و سنت غلطی در جامعه جا می افتد، آن قدر جا می افتد که مقدس می شود، آن قدر جا می افتد که تبدیل به عبادت می شود و شکستن آن مشکل می شود، آیا این جا جای حیاست؟ خیر.

ص: 148


1- بقره،26.
داستان

عمربن عبدالعزیز در مقابل سب کنندگان على علیه السلام که حدود شصت سال سب امیر مؤمنان را می کردند، سنت را شکست. مردم آن قدر به این موضوع عادت کرده بودند که شخصی پنج وعده بالای مأذنه می رفت و بعد از اذان سب امیر مؤمنان می کرد. در مسیر شام به معاویه گفتند امروز در خطبه های نماز جمعه یادت رفت سب کنی و ناسزا بگویی، گفت همین جا قضایش را انجام می دهم، مسجدی به نام مسجد سب علی بسازید. دستور داد مسجدی به نام سب امیر مؤمنان بسازند، شصت سال این گونه بود. حالا گاهی برادران اهل سنت می گویند لعن از كجا راه پیدا کرده است؟ سب از کجا آمده؟ اصلا بنیانگذار لعن و سب معاویه است. آنها شروع به سب امیر المومنین علیه السلام کردند این طرف هم (شیعیان و بعضی از بزرگان و اهل بیت) موضع گرفتند.

چرا این قدر از فضائل اهل بیت علیهم السلام در روایات صحبت شده؟ در جامعۀ کبیره، زیارت امین الله، زیارت عاشورا؛ برای این که داشتند اهل بیت علیهم السلام را از بین می بردند، بیش از نیم قرن تا سال 99 هجری؛ یعنی یک قرن بعد از رحلت پیامبر این موضوع سب ادامه داشت. حالا جناب عمربن عبدالعزيز آمده که این سنت را بردارد، مگر می گذارند! فریاد اعتراض مردم بلند شد، حتی بعضی ها گفتند حاضریم حد بخوریم. گفت: اگر سب کنید حد میزنم، شلاق می زنم. گفتند: حد می خوریم ولی دست از سب برنمی داریم.

ص: 149

بعضی ها به او نوشتند جناب عمر بن عبد العزيز، یک سال دیگر به ما اجازه بده که سب کنیم منتها آن را کم می کنیم از دو خطبه به یک خطبه می رسانیم از پنج نماز به دو نماز می رسانیم، به تدریج آن را کم می کنیم تا سب را ریشه کن کنیم.(1) این جا حیاء نیاز نیست، اگر سنت غلطی در یک جامعه ای رواج دارد در مبارزه با آن حیاء نكن اگر چه همه فامیل و همه افراد مخالفت کنند.

زید بن حارثه و پدر مشرک

پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم پسر خوانده ای به نام زید دارد، به این داستان که در سوره احزاب است، دقت کنید. زید بن حارثه غلام حضرت خديجه علیها السلام است، ایشان خدمت پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم آمد، خیلی هم رسول خدا را دوست داشت، پدر او هم فکر کرده بود این بچه از بین رفته؛ گم شده یا مرده. اما به پدر زید خبر دادند که بچه ات زنده است وپیش پیامبر است، او را در مکه و مدینه دیده اند.

خدمت رسول خدا صلی الله و علیه وآله وسلم آمد و گفت: من می خواهم پسرم را ببرم. حضرت فرمود: آزاد است اگر می خواهد بیاید. زید حاضر نشد برود، گفت: پدر تو مشرکی، من پیش پدر مشرک نمی آیم. من رسول الله را رها نمی کنم. پدر زید گفت: اگر نیامدی دیگر بچه من نیستی. گفت: اشکالی ندارد. پدر از این بچه قطع ولدیت کرد و رفت. رسول خدا صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود:

ص: 150


1- جهاد با نفس، استاد مظاهری، ج 1-2، ص 11-12.

غصه نخور،خودم پدرت می شوم. لذا زید پسر خوانده پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم شد.(1)

پسر خوانده، مثل بچه ای است که از بهزیستی می آورند و یا از افراد فامیل می گیرند. پسرخوانده، پسر انسان نیست و زن پسر خوانده هم محرم انسان نیست، به این نکته خیلی باید دقت کرد. الآن گاهی عزیزان بچه هایی را می آورند و محرمیت ایجاد نمی کنند، بچه بزرگ می شود، پسر به مادر، به خانم خانه نامحرم است. دختر به پدر خانه نامحرم است. این بچه نمی تواند در ارث این پدر شریک باشد، اگرچه قانوناً أسم او در شناسنامه اش است، اگر چه قانوناً شما او را بچه رسمی خودت کردی. قانون اجازه ارث به او می دهد، اما شرع اجازه نمی دهد، تمام ارث متعلق به فرزندی است که از شما متولد شده و بچه شماست. چون این بچه فرزند شما نیست، مگر این که تا زمانی که در قید حیات هستی به او ببخشی و مقیدش کنی. چنانچه کسی که بچه خوانده می آورد به یک شکلی محرمیت ایجاد نکند، دیگر نمی تواند محرم شود. و همین طور اگر خدا به او فرزندی داد، پسر خوانده در ارث شرع شریک نمی شود و زن او هم محرم نمی شود و اگر محرمیت دیگری نخوانده باشد محرم وعروس او نیست.

برخورد قرآن با سنتی غلط

عرب ها این طور نمی گفتند، می گفتند هر که پسر خوانده باشد زن او نیز عروس و محرم انسان است. پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم حجت است،

ص: 151


1- تفسیر نمونه، ج 17، ص 316.

دختر پسر عمه اش، زینب را به زید داد. زن و شوهر با هم اختلاف پیدا کردند و با هم نساختند. زید زینب را طلاق داد، این داستان هم در سوره احزاب آمده و اتفاقاً اسم زید به خاطر همین جریان در قرآن آمده است، قرآن کریم می فرماید:« فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ»؛(1) ؛ پیامبر، تو با این زینب ازدواج کن. زینبی که طلاق گرفته و زن پسر خوانده پیامبرصلی الله و علیه وآله وسلم است. بیشتر ازدواج های پیامبر از روی مصلحت بوده است. والا رسول خدا بیست و پنج سال با تنها همسرش خدیجه علیها السلام زندگی کرد. با فرض این که خدیجه از او بزرگتر بود و عنفوان جوانی اش بود، از بیست و پنج سالگی تا پنجاه سالگی با خديجة کبری زندگی کرد. ازدواج های پیامبر بعد از پنجاه سالگی براساس مصالحی است که یکی از آنها همین است، خدا این ازدواج را قرار داد. لذا زینب به زنهای دیگر پیامبر می گفت من از شما بالاترم؛ چرا که شماها را پیامبر عقد کرده و مرا خدا به عقد پیامبر در آورده است،(2)چون خود خدا در قرآن می گوید: «زَوَّجناكَها»؛ او را ما به ازدواج تو در آوردیم تا این سنت غلط بشکند و مردم بدانند زن پسرخوانده عروس و محرم نیست.

حالا این سنتی که در بین اعراب کاملاً جا افتاده بود برای شکستن آن اینجا جای حیاء نیست. برای پیامبر حرف در آوردند، در کتاب ها داستانهای عجیب و غریب نوشتند و این جریان را تبدیل به یک جریان

ص: 152


1- احزاب: 37.
2- تفسیر نمونه، ج 17، ص 322.

عشقی کردند. متأسفانه مستشرقين حول این جریان حرفهای بی ربط زیاد زده اند، درست است کسی که در آن جو با زن پسر خوانده اش ازدواج می کند، حرف زیادی پشت سرش است؛ ولی این جا برای شکستن سنت غلط جای حیاء نیست.

اعراب می گفتند: پسرِ دختر، پسر انسان نیست. نوه، نوۀ پسری است:« بَنَوْا أَبْنَائِنَا أَبْنَائِنَا »؛این شعری بود در صدر اسلام که بین اعراب معروف بود. می گفتند: «بَنَوْا أَبْنَائِنَا »؛ یعنی پسر پسر، «أَبْنَائِنَا»؛ پسر ماست، اما پسر دختر، پسر ما نیست. آیه نازل شد، فرمود: «حَسَن و حُسِین أَبْنَائِنَا »؛(1) پسرهای پیامبرند. حسن و حسین از نسل زهرای مرضیه علیها السلام هستند. لذا موسی بن جعفر علیه السلام وقتي هارون الرشید اعتراض کرد که چرا به شما می گویند: السلام علیک یابن رسول الله؟ شما که پسر پیامبرنیستید، شما پسر ابوطالب هستید، وجود مقدس امام کاظم علیه السلام فرمود: به دلیل آیه مباهله، «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ»؛(2) در این آیه شریفه، قرآن کریم می فرماید: حسن و حسین أبناء پیامبرند. لذا در جنگ صفین امیر مؤمنان علیه السلام گاهی محمد حنفیه را بیشتر از حسنین جلو می فرستاد. کسی اعتراض کرد اینها پسرهای شما هستند. فرمود: « مُحَمَّدُ حنفيه ابنی وَ هُمَا ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ »؛ اینها پسرهای پیامبرند، من وظیفه دارم مواظب این ها باشم، من امانت دارم، اما این پسر خودم است.

ص: 153


1- تفسیر نمونه، ج 2، ص 582.
2- آل عمران: 61.

به این تعبیر دقت کنید حسنين هم پسر امیرمؤمنان هستند. محمد حنفیه هم پسر اوست؛ اما این تعبیر پسر پسر، پسر انسان است، این حرفها معنی ندارد. من امروز در حالات امام رضوان الله تعالى عليه می خواندم یکی از فرزندانشان می گفت: من خدمت ایشان رفتم به امام عرض کردم دعا کنید اولاد دار شوم. می گوید امام سه مرتبه فرمود: دعا می کنم دختردار شوی. گفتم: آقا فرق نمی کند. گفت: چرا آقا!دختر اولاد است، دختر اولاد است، سه مرتبه این جمله را امام فرمودند. در خاطراتی که از ایشان چاپ شده این مطلب را ببینید می فرمایند: دختر اولاد است. در جوّی که کسی حاضر نبود اصلاً مقامی برای دختر قائل شود، پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم دست فاطمه علیها السلام را می بوسید، پیامبر پیشانی فاطمه را می بوسید. پیامبر در حضور یک نفر فرزندش را بوسید، او گفت: یا رسول الله! من هفده فرزند دارم تا حالا یکی از آنها را نبوسیده ام. پیامبر ما گفت: خیلی بی رحمی، « مَنْ لَا يَرْحَمْ لَا يُرْحَمْ ».(1)

می خواهم این مطلب را عرض کنم که شکستن سنت های غلط و سنت های باطل در جامعه حیاء نمی خواهد. من چند مثال ساده از جامعه خودمان بزنم. در جامعه فراوان می بینیم که می گویند تا دختر بزرگ ازدواج نکند، دختر کوچک تر را شوهر نمی دهیم، چرا؟ براساس کدام آیه و کدام حديث؟ حالا این دختر کوچک تر خواستگار دارد، زمینه اش فراهم است، اما برای خواهر بزرگتر فراهم نیست، دختر کوچکتر را شوهر بده. با

ص: 154


1- بحارالانوار، ج 43، ص 282؛ المناقب، ج 3، ص 384: العمدة، ص 401.

می گویند دو پسر از یک خانه دو خواهر را نمی توانند بگیرند، دو برادر نباید با هم باجناق باشند. چه کسی گفته اشکال دارد؟ یا می گویند اگر سد این مقدار مهریه را بشکنیم بین فامیل رسوا می شویم. مگر رسوایی به شکستن سد مهریه است؟ یا می گویند اگر در تالار عروسی نگیریم انگشت نما می شویم. اگر جهاز مان مثل دختر عمویمان نباشد مردم حرف می زنند. عزیز من اینها حياء ندارد، با خرافات و با سنت غلط، مبارزه کردن حیاء ندارد.حدیث نورانی از وجود مقدس امام سجاد علیه السلام برایتان بخوانم، این حدیث بسیار زیبا و کارگشاست، فرمود: « الْمُؤْمِنَ لَا يَفْعَلُ شَيْئاً مِنَ الْحَقِّ ریاء »؛ مؤمن کاری را از روی ریا انجام نمی دهد، « وَ لَا يَتْرُكُهُ حَيَاءً»؛(1) و آن را از روی حیاء ترک نمی کند. شخصی که در خانه اهل نماز شب است وقتی به مسافرت می رود، در مسافرت نماز شب نمی خواند، می گوید ریا می شود. می فرماید نه آقا! حیاء نکن، بلند شو نماز شبت را بخوان. یا شخصی متدین و مؤمن است در اتوبوس نشسته و صدای موسیقی ماشین هم بلند است، می گوید اگر بلند شوم بروم زشت است، مردم حرف می زنند. نه عزیزم! مبارزه با موسیقی در اتوبوس حیاء نمی خواهد، بلند شو و در مقابل راننده بایست. یا وقتی راننده اتوبوس برای نماز نگه نداشت، می گوید اگر من بگویم آقا نگه دار، انگشت نما می شوم. اصلاً اگر قطاری نمی ایستد، ترمز دستی اش را بکش، با آن ماشینی که نمی ایستد برخورد

ص: 155


1- کافی، ج 2،ص 111؛ مستدرک ج 1، ص 109؛ بحار الانوار، ج 64، ص 29

کن. بله، اگر وسیله شخصی است نمی توانی کاری کنی، باید پیاده شوی. اما اتوبوس و قطار و وسیله های عمومی وظیفه دارند که بایستند. این حیاء ندارد.

متأسفانه الآن بخشی از ترک امر به معروف و ترک نهی از منکرها و ترک تذكرها به واسطه همین مسئله حياء غلط است. عزیز من! مبارزه با موسیقی، مبارزه با سنت های غلط، مبارزه با حرام، حیاء ندارد. مقابل خرافات باید ایستاد. من مکرر در سخنرانی هایم گفته ام. الآن این خرافاتی که انسان در گوشۀ کتاب های حرم می بیند. شخصی خواب دید اگر این کار را انجام بدهید مثلاً: چنین و چنان می شود، اگر ده بار ننویسی خبر بد به تومی رسد، این حرام است، شرعاً جایز نیست.

می نویسند یکی از علما یک شب خواب دید که فردا اولین موجودی که وارد مسجد می شود او را تحویل بگیر و احترامش کن فردایش که به مسجد رفت، اتفاق سگی وارد شد گفت این خواب چه معنایی دارد؟ چه کسی را تحویل بگیرم؟ سگ که نجس است، نمی شود او را به مسجد راه داد، گوش سگ را گرفت و از مسجد بیرون کرد و گفت در خواب هر چه گفتند، بگویند. شب دوم خواب دید گفتند فلانی مگر ما به تو چه گفتیم؟ گفت اگر صد بار دیگر هم بگویید، خلاف شرع انجام نمی دهم و دوباره این سگ را از مسجد بیرون می اندازم. اگر خود رسول الله صلی الله و علیه وآله وسلم هم به خوابم بیاید و بگوید سگ را به مسجد راه بده، راه نمی دهم؛ چون که خواب حجت شرعی نیست، خواب پیام آور تکلیفی نیست، خواب بشارت

ص: 156

و پیام دارد اما تکلیف شرعی نمی آورد. یکی از مواردی که الان باید در جامعه با خرافات و سنت های غلط مبارزه کرد، سنت های نادرستی که در ازدواج و در رفت و آمدها است.

2. حیاء در احترام و تحویل گرفتن

مورد دومی که حیاء در آن مورد بد است حیاء در احترام و تحویل گرفتن بزرگتر، پدر، مادر، معلم و میهمان است. حدیثی از امیر بیان، على ابن ابی طالب عليه السلام، شهید رمضان بگویم، آن حضرت فرمود: « ثَلَاثُ لَا يُسْتَحْيَا مِنْهُنَّ »؛ مردم! سه جا حیاء نکنید و خجالت نکشید. آن سه مورد کجاست؟ 1- «خِدْمَةُ الرَّجُلِ ضَيفَةُ» تحویل گرفتن مهمان. وقتی مهمان به خانه ات آمد تکریمش کن، اگرچه شما یک پزشک هستی، آیت الله هستی، تیمسار هستی و اگر چه شما بالاترین شخصیت هستی و مهمان کارگر توست، مهمان سرباز توست، مهمان بیمار توست. امیرمؤمنان على عليه السلام شخصاً بلند شد ظرف آب را جلوی مهمان گرفت و فرمود دستت را بشوی. گفت: آقا، شما خليفه ای، من یک فرد عادی ام! فرمود: من صاحبخانه ام و تو میهمانی. میهمان، میهمان است و صاحبخانه، صاحبخانه است. اگر چه صاحبخانه از نظر نظامی بالاترین درجه باشد، از نظر علمی بالاترین درجه باشد، یا از نظر شغلی عالی ترین درجه باشد. لذا شما فرهنگ اهل بیت را ببینید که چگونه به استقبال می رفتند، چگونه به بدرقه می رفتند و چگونه با میهمان برخورد داشتند؟

ص: 157

2 و 3- « وَ قِيَامُهُ عَنْ مَجْلِسِهِ لِأَبِيهِ وَ مُعَلِّمِهِ»؛ فرمود: جلوی پای پدرت بلند شو، خجالت نکش. جلو پای معلّمت بلند شو خجالت نکش. به پدر و مادرت احترام کن و خجالت نکش. ابراهیم پیامبر علی نبینا و آله و عليه السلام به دیدن پسرش اسماعیل آمد، همسرش گفت: اسماعیل نیست، به صحرا رفته است، گفت: من کار دارم نمی توانم بایستم، به او سلام برسان،خداحافظی کرد و رفت. اسماعیل از راه رسید، پرسید: پدرم کجاست؟ همسرش گفت: رفت. اسماعیل گفت: کجا نشسته بود؟ گفت: این جا. خم شد جای نشستن پدرش را بوسید. گفت حالا که پدرم نیست جایی را که پدرم نشسته من می بوسم! این قدر در اسلام تأکید شده است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم تمام قد مقابل مادر رضاعی اش بلند می شد، عبا زیر پایش پهن می کرد. در حالات بعضی از مراجع بزرگ و بعضی از علما خوانده ام که یک بار جلوی پدر و مادرشان پا دراز نکرده اند، اما اکنون پسر جوان جلوی پدرش سیگار می کشد، سرش فریاد می زند. آقایی گفت: پسرم در گوش من سیلی زده است، حال این پسر می خواهد عاقبت به خیر شود و پیشرفت کند ؟! این پسر می خواهد دنيا بر وفق مرادش بچرخد؟! به خاطر این بی احترامی عمرش کوتاه می شود و برکت از زندگی اش سلب می شود.

من یک روایت دیدم که باید تابلو شود و در مرکز خانه های ما نصب شود. مگر قرآن نمی گوید:« إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»؛(1) امام صادق علیه السلام

ص: 158


1- حجرات: 13.

فرمود: گرامی ترین شما نزد خدا کسی است که زن و بچه اش را بیشتر تحویل بگیرد، به همسرش احترام بگذارد. همسر شما نوکر و کنیز شما که نیست، او برای خودش کسی بوده، در خانه ای بزرگ شده، پدر دارد، برادر دارد. کنیز که استخدام نکردی! به این حديث دقت گوش کنید: « إِنَّ أَكْرَمَكُمْ أَشَدُّكُمْ إِكْرَاماً لِحَلَائِلِهِمْ»؛(1) همسر امام رحمة الله می گوید: شصت سال با امام زندگی کردم یک بار نفر مود یک لیوان آب به دست من بده، یک بار تاوقتی من سر سفره نشستم غذا نخورد، فرمود: خانم بیاید بعد غذا می خوریم.

همسر شهید مطهری می گوید در مسافرت اصفهان بودم، نیمه شب از اصفهان برگشتم، دیدم شهید مطهری جلوی خانه را جارو زده، آب پاشیده، غذا را گرم کرده، سماور را روشن کرده و بیدار نشسته تا من از سفر بیایم، ما چه می کنیم؟ اینها سيره بزرگان ماست.

خود پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه وآله وسلم، بارها از خدیجه کبری علیها السلام یاد می کرد،تکریم و تجلیل می کرد. امیر مؤمنان علیه السلام آن چنان در مرگ زهرای مرضيه علیها السلام می سوخت که می فرمود: کاش مرگ، علی را بگیرد و داغ فاطمه را تحمل نکند. عزیزم! حتی به شوخی این حرفها را در خانه نزنید، به شوخی نیز به مرگ خانمت راضی نشو، به شوخی از زن دوم حرف نزن، به شوخی از ازدواج موقت حرف نزن، این حرفها محبت و دوستی را می برد. در این زمینه مزاح هم نکن، مزاحش هم خوب نیست.

ص: 159


1- الفقیه، ج 3، ص 506. التهذیب، ج8 ص 141.

بگذارید زندگی ها گرم بماند، کانونها حساب شده بماند.

3. حیاء در طلب حق

مورد سوم که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: «وَ طَلَبُ الْحَقِّ وَ إِنْ قَلَّ »؛(1) در طلب حق، اگر چه کلام حق کم و اندک باشد، نباید حیاء کرد.

4. حياء در کسب علم

در کسب علم نباید حیاء کرد.

5. حیاء در اظهار نادانی

در اظهار نادانی نباید حیاء کرد.

6. حیاء در حاجت خواستن از خدا

در حاجت خواستن از خدا نباید حیاء کرد. موارد منع حياء فراوان است. به همین میزان اکتفا می کنم.

خدایا! به عظمت اهل بیت علیهم السلام قسمت می دهیم این صفت الهی، این صفت نبوی و این خلق و خوی انبیا را به همه ما عنایت بفرما.

خدایا! تو را به عظمتت می خوانیم که به همه ما حیاء و تقوی و ایمان عنایت بفرما.

ص: 160


1- مستدرک ج 16، ص 260؛ غررالحکم، ح 978.

پرسشنامه

1. این حدیث: «مرد اگر به همسرش بگوید من تو را دوست دارم این جمله هیچ گاه از دلش پاک نمی شود» از چه کسی است؟

الف) امام حسین علیه السلام

ب) امام حسن علیه السلام

ج) امام صادق علیه السلام

د) پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم

2. برای محکم شدن بنیان خانواده ما چند وظیفه داریم؟

الف) چهار وظیفه

ب) دو وظیفه

ج) هفده وظیفه

د) پنج وظيفه

3. کدام جمله صحیح نیست؟

الف) هر چه مرد تمیزتر باشد عفت زنش بیشتر می شود.

ب) به کسی که رحم ندارد خدا هم به او رحم نمی کند.

ج) بهترین مردم از نظر ایمان کسی است که خوش خلق باشد.

د) خانواده نخستین کانونی نیست که شخصیت افراد در آن شکل می گیرد.

4. این حدیث: «من خانه ای که رباب و سکینه در آن باشند را دوست دارم» از چه کسی است؟

الف) امیر مؤمنان علیه السلام

ب) امام صادق علیه السلام

د) رسول خدا صلی الله و علیه وآله وسلم

ج) امام حسین علیه السلام

ص: 161

5. صبر بر ناملایمات چند نوع است؟ نام ببرید.

الف) دو نوع، جسمی و مالی

ب) دو نوع، مالی و سوء خلق

ج) سه نوع، جسمی، مالی و سوء خلق

د) دو نوع، جسمی و سوء خلق

6. این حدیث: «کسی که بر بداخلاقی مردش صبر کند آن ثوابی که به حضرت آسیه داده است به او می دهد» از چه کسی است؟

الف) امام صادق علیه السلام

ب) پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم

ج) حضرت یونس علیه السلام

د) حضرت نوح علیه السلام

7. امام صادق ع به همسر فرزندش اسماعیل چه سفارشی کرد؟

الف) مهربانی کردن با همسر

ب) مدارا کردن با همسر

ج) عفو و گذشت

د) هیچ کدام

8. کدام جمله صحیح است؟

الف) هیچ شفیعی روز قیامت برای مرد بالاتر از رضایت همسرش نیست.

ب) هیچ شفیعی روز قیامت برای زن بالاتر از رضایت همسرش نیست.

ج) هیچ شفیعی روز قیامت برای زن و مرد بالاتر از رضایت خداوند نیست.

د) هیچ کدام.

9. این حدیث: «زن را احترام نمی کند. مگر افراد کریم و آن مردی که به زنش اهانت می کند لئيم (پست) است» از چه کسی است؟

الف) امیر مؤمنان علیه السلام

ب) امام سجاد علیه السلام

ص: 162

ج) امام صادق علیه السلام

د) پیامبر خدا صلی الله و علیه وآله وسلم

10. طبق فرموده امام سجاد علیه السلام سخن نیکو چند اثر دارد؟

الف) دو اثر

ب) پنج اثر

ج) سه اثر

د) چهار اثر

11. به کدام یک از خانم های پیامبر و لقب زشت دادند که مورد منع پیامبر دنیا قرار گرفت؟

الف) حضرت خديجه علش

ب) حفصه

ج) عایشه

د) صفيه

12. کدام جمله صحیح است؟

الف) بدترین مرد کسی است که ناسزا می گوید.

ب) بدترین مرد کسی است که تهمت بزند.

ج) بدترین مرد کسی است که گستاخ و جری باشد.

د) همه موارد

13. امير مؤمنان علیه السلام در جواب سؤال پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم که فرمود: فاطمه چطور زنی برای شماست - چه پاسخ داد؟

الف) فاطمه علی بهترین همسر است.

ب) فطمه عالی خانم با محبتی است.

ج) فاطمه که من را در بندگی خدا کمک می کند.

د) فاطمه عل اهل عبادت و بندگی است.

14. چه کسی مواظب نماز خانواده اش بود؟

ص: 163

الف) حضرت ابراهیم علیه السلام

ب) حضرت اسماعیل علیه السلام

ج) پیامبر اکرم علیه السلام

د) امیر مؤمنان علیه السلام

15. مهمترین وظیفه زن در خانه چیست؟

الف) مهم ترین وظیفه زن پذیرش مدیریت مرد در خانه است.

ب) مهم ترین وظیفه زن رازداری است.

ج) مهم ترین وظیفه زن اظهار محبت به همسرش است.

د) مهمترین وظیفه زن اطاعت از شوهرش است.

16. طبقه فرموده پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم بدترین زنان چه کسانی هستند؟

الف) کسانی هستند که در خانه تیپ و قیافه آنها ساده است.

ب) کسانی هستند که در بیرون تیپ و قیافه آنها ساده است.

ج) کسانی هستند که بیرون از خانه قیافه خود را کذایی درست می کنند.

د) الف و ج

17. امیرمؤمنان علی علیه السلام کدام فرزندش فرمود: پس در تربیت تو شتاب کردم پیش از آن که دل تو سخت شود؟

الف) امام حسن علیه السلام

ب) امام حسین علیه السلام

ج) امام سجاد علیه السلام

د) قمر بنی هاشم علیه السلام

18. این حدیث: «مردم خودتان تربیت خودتان را به دست بگیرید» از چه کسی است؟ الف) امام حسن علیه السلام

ب) امام حسین علیه السلام

ص: 164

ج) امیر مؤمنان علیه السلام

د) پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم

19. شیوه های تربیتی کدام است؟

الف) تسهیل، اعتدال، محبت

ب) تسهیل، تنبیه، اعتدال

ج) تسهيل. تشویق، اعتدال

د) تسهیل، تشویق، محبت

20. کدام جمله صحیح نیست؟

الف) پدرها! فرزندانتان را به آداب خودتان مجبور نکنید؛ چون زمان آنها با زمان شما فرق می کند.

ب) پدرها! فرزندانتان را به آداب خودتان مجبور کنید.

ج) مردم با هم تفاوت دارند و اگر این تفاوت ها نبود مردم هلاک می شدند.

د) چه قدر زشت است بعضی از شماها که مرتکب فحشا می شوید بعد می آیید اعتراف می کنید.

21. این حدیث: «همه با فطرت پاک متولد می شوند، این پدر و مادرند که او را یهودی، مسیحی یا مجوسی می کنند» از چه کسی است؟

الف) پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم

ب) امیر مؤمنان علیه السلام

ج) امام سجاد علیه السلام

د) امام حسین علیه السلام

22. کدام جمله صحیح است؟

الف) در هر کاری که می خواهی انجام بدهی باید آگاهی داشته باشی.

ب) بالاترین عبادت این است که انسان بر عادت غلط خویش غلبه کند.

ص: 165

ج) هر کسی که به کرامت نفس باور پیدا کرد، خودش را با معصیت خوار نمی کند.

د) هر سه مورد

23. عادتهای نیکو کدام است؟

الف) سلام کردن، سخاوت، گوش دادن حرف خوب

ب) سلام کردن، عصبانیت، سخاوت

ج) سلام کردن، گوش دادن حرف خوب، عصبانیت

د) سلام کردن، چهارشنبه سوری، سخاوت

24. امام صادق علیه السلام به چه کسی فرمود: دو چیز در زندگی ات فراموش نشود:1- صداقت، 2- امانت داری.

الف) صاحب بن عباد

ب) حسن بصری

ج) عبدالرحمن سیابه

د) هیچ کدام

25. این حدیث: «هر که قدمی بردارد و در خانه ساحر و صاحب طلسم و این راه های خرافی برود، خدا و قرآن را تکذیب کرده است» از چه کسی است؟

الف) پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم

ب) امام صادق علیه السلام

ج) امام علی علیه السلام

د) امام حسین علیه السلام

26. طبق فرموده پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم درد اجتماعی است چیست؟

الف) لغو و بیهودگی، مسابقه ثروت اندوزی، هم چشمی در امور دنیا

ب) بغض و کینه، حسادت ورزیدن، ناسپاسی و ترک شکر

ص: 166

ج) لغو و بیهودگی، غفلت از یاد خدا، مسابقه ثروت اندوزی

د) الف و ب

27. کدام جمله صحیح نیست؟

الف) اسلام عریان است و پوشش آن حیاست

ب) منشأ تمام نیکیها و ارزشها حياست.

ج) اگر کسی بخواهد مجسمه حیاء را بسازد امام حسین علیه السلام می شود.

د) اگر در جامعه حياء كم شد، ایمان و اعتقاد نیز کم می شود.

28. اقسام حیاء از دیدگاه امام صادق علیه السلام کدام است؟

الف) حیاء از گناه، حیاء محبت، حياء هیبت

ب) حیاء از گناه، حیاء از کوتاهی، حیاء هیبت

ج) حیاء کرامت، حیاء از کوتاهی، حیاء هیبت

د) الف و ج

29. کدام جمله صحیح نیست؟

الف) کسی که حیاء ندارد هر کاری که بخواهد انجام می دهد.

ب) هر که از حیاء محروم شد همه اش شر می گردد.

ج) من امید ندارم که منافق درست شود مادامی که حیاء داشته باشد.

د) هیچ کدام

30. ظهور و بروز حیاء در کجاست؟

الف) در چشم

ب) در رفتار

ج) در گفتار

د) هر سه مورد

31. این حدیث: «یک نگاه شهوت آمیز، گاهی یک عمر حزن و اندوه برای انسان می آورده از چه کسی است؟

ص: 167

الف) پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم

ب) امیر مؤمنان علیه السلام

ج) امام صادق علیه السلام

د) حضرت سلیمان علیه السلام

32. این حدیث: «خدا انسان باحیاء را دوست دارد» از چه کسی است؟

الف) پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم

ب) امیر مؤمنان علیه السلام

ج) امام صادق علیه السلام

د) حضرت سلیمان علیه السلام

33. کدام جمله صحیح است؟

الف) حیاء انسان بی دین را از کار زشت حفظ نمی کند.

ب) حياء فقط انسان متدین را از کار زشت حفظ می کند.

ج) حیاء هم انسان متدین و هم بی دین را از کار زشت حفظ می کند.

د) حیاء نور و ظلمت زدایی ندارد.

34. آسیب ها و موانع حیا کدامند؟

الف) فقر، عقل، اصرار بر گناه، جهل

ب) فقر، کثرت کلام، اصرار بر گناه

ج) فقر، اصرار بر گناه، جهل، کثرت کلام

د) الف و ج

35. طبق فرموده امام صادق علیه السلام چه چیزی باعث ضعف عقل می شود؟

الف) حياء

ب) تعطیل تجارت

ج) فقر

د) کثرت کلام

36. طبق فرموده على علیه السلام چه چیزی باعث مردن قلب می شود؟

الف) کثرت کلام

ب) جهل

ص: 168

ج) اصرار بر گناه

د) فقر

37. طبق فرموده پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم بهشتیان چه ویژگی هایی دارند؟

الف) حیاء در خلوت، صبر

ب) حیاء در خلوت، راضی به رضای خدا

ج) راضی به رضای خدا، صبر

د) قناعت، امانت

38. کدام جمله صحیح نیست؟

الف) پسر خوانده مثل بچه ای است که از بهزیستی می آورند.

ب) دختر به پدرخوانده محرم است.

ج) دختر به پدر خوانده محرم نیست.

د) پسرخوانده شرعا در ارث شریک نمی شود.

39. سب امیر مؤمنان را چه کسی بعد از حدود شصت سال ممنوع کرد؟

الف) زید بن حارثه

ب) عمر بن عبدالعزيز

ج) معاویه

د) هیچ کدام

40. اقسام حیای منفی کدامند؟

الف) حیاء در کسب علم، حیاء در طلب حق

ب) حیاء در حاجت خواستن از خدا، حیاء در اظهار نادانی

ج) حیاء در مقابل رسم های غلط، حیاء در احترام و تحویل گرفتن

د) همه موارد

ص: 169

پاسخنامه

ص: 170

برخی از آثار مؤلف:

کتب تبلیغی

ردیف-نام کتاب -نوبت چاپ -قیمت (به تومان)

1.لسلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد اول- یازدهم- 10000

2.سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد دوم- یازدهم- 10000

3.سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلدسوم- دهم-10000

4.سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد چهارم -دهم-10000

5.سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد پنجم-ششم-10000

6.سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد ششم-سوم-10000

7.سخنرانی های استاد رفیعی ویژه خانواده ها، جلد اول -پانزدهم-6000

8.سخنرانی های استاد رفیعی ویژه خانواده ها، جلد دوم - نهم -5000

ص: 171

9.سخنرانی های استاد رفیعی ویژه خانواده ها، جلد سوم -چهارم-5000

10.اخلاق در نهج البلاغه-

11.گنجینه خطباء، جلد اول (50 موضوع اخلاقی)- سوم 17000

12. گنجینه خطباء، جلد دوم- سوم- 18000

13. منابر ترحيم-چهارم- 6000

14. بایدها و نبایدها در قرآن -چهارم-5000

15. نقش لطایف و حکایات در گفت وگو - اول-2000

16. نوشته های درب های بهشت و جهنم چگونه بهشتی شویم؟!)-چهارم-5000

17. راه کارهایی برای جذب به نماز - سوم -2500

18.عفاف در قرآن (به ضميمۀ عنصر بصیرت در نهضت حسینی)-اول-4000

19. اخلاق عملی امام حسين عليه السلام- دوم-6000

20. شرح احادیث امام حسين علیه السلام و فضائل قمر بنی هاشم علیه السلام- دوم- 6000

21. بیست مجلس - وظایف ما در مقابل دوم اهل بیت علیهم السلام-دوم-7000

ص: 172

22. امارت بر نفس (خطبه های نماز جمعه حضرت آیت الله سید احمد خاتمی «زید عزه»، جلد اول) -دوم-16000

23. سبک زندگی دینی در عرصه خانواده ها چگونه بهترین همسرم باشم؟!)-دوم -4500

24.آفات زبان (سخنرانی های حضرت آیت | سوم . الله سید احمد خاتمی «زيد عزه»)- سوم- 4500

25. حقایق و خرافات (سخنرانی های حضرت آیت الله سید احمد خاتمی «زيدعزه»)- سوم- 6000

26. گلچین اشعار اخلاقی (شامل یکصد و دوم چهارده موضوع جیبی)-دوم- 4000

27. گلچین اشعاراخلاقی (شامل یکصد چهارده موضوع رقعی)-اول- 7000

28. مشکات (جلد اول) (110 سخنرانی ایراد شده در حرم امام رضا علیه السلام)

29. مشکات (جلد دوم)

کتب مداحی

30. مقتل رفیعی (روضه های استاد رفیعی) -دوازدهم -5000

31. روضه های سیدالشهدا (برگرفته از چهارم كرامات، اشعار، روضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا)-چهارم- 10000

ص: 173

32. روضه های سیدالشهدا (جلد دوم) -چهارم-9000

33. روضه های سیدالشهدا (جلد سوم)-اول -11000

34. گلچین روضه های سیدالشهدا (جلد اول)-هفتم -3500

35. گلچین روضه های سیدالشهدا (جلد دوم)-هفتم -4000

36. گلچین روضه های سیدالشهدا (جلد سوم)- سوم- 5000

37. گلچین روضه های سیدالشهدا (جلد چهارم) -سوم- 5000

38. روضه های فاطمیه (برگرفته از کرامات، اول اشعار، روضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا جلد اول) -اول- 6500

39. گلچین روضه های فاطمیه (برگرفته از چهارم اشعار، روضه ها و نوحه های مراجع، علماو شعرا جلد اول)-چهارم- 3500

40. گلچین روضه های فاطمیه (برگرفته از چهارم اشعار، روضه ها و نوحه های مراجع، علماو شعرا جلد دوم)-چهارم- 3000

41. روضه های چهارده معصوم جلد اول برگرفته از اشعار، روضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا)-اول- 6000

ص: 174

42. روضه های چهارده معصوم جلد دوم (برگرفته از اشعار، روضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا) -اول- 6000

43. گلچین روضه های چهارده معصوم جلد اول-دوم- 3500

44. گلچین روضه های چهارده معصوم جلددوم-دوم - 3500

خواننده عزیز!

برای تهیه کتب مذکور و کتب تبلیغی کافی است با شماره های 09128794005-09109650765 تماس حاصل فرمائید و کتب را در درب منزل دریافت نمائید.

*ضمنا هزینه پست رایگان می باشد*

ص: 175

قابل توجه ناشران، کتاب فروشی ها و مؤسسات فرهنگی: این انتشارات برای پخش کتب مذکور از سراسر کشور تعداد معدودی نمایندگی به عنوان مرکز پخش را پذیر است.

عزیزانی که تمایل به همکاری دارند با شماره 009128794005 تماس حاصل فرمایند.

ص: 176

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109