سرشناسه :حسینی نیشابوری، سید علی اکبر 1362
عنوان و نام پدیدآور: سخنرانی استاد رفیعی ویژه خانواده (جلد 2)
تکرار نام پدیدآور: حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر حسینی نیشابوری
مشخصات نشر: قم: عامر دار المبلغين،1397
مشخصات ظاهری 192ص
شابك:5000ریال:-0- 37- 7686- 600- 978
وضعیت فهرست نویسی: فیپا
یادداشت :کتابنامه به صورت زیر نویسی
موضوع : رفیعی محمدی، ناصر، 1344. وعظ
موضوع : اسلام و خانواده
موضوع : داستان های اخلاقی
موضوع: اخلاق اسلامی
رده بندی کنگره: 301393ص 7 5: 10 BP
رده بندی دیویی : 297108
شماره کتابنامی ملی: 1954857
شناسنامه کتاب
نام کتاب....سخنرانی های استاد رفیعی (ویژه خانواده ها جلد دوم)
مؤلف ..... . حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر حسینی نیشابوری
نوبت و سال انتشار..... یازدهم (پنجم این ناشر)/1397
تیراژ.......2000
چاپ ...... بوستان کتاب
قیمت.....8500 تومان
مرکز پخش: قم: خیابان ارم، کوچه 16 (ارگ)، جنب حسینیه، انتشارات دار المبلغين پخش برادران حسینی) شماره تماس: 09138794005 - 37838188-025
«تمام حقوق این اثر متعلق به مؤلف می باشد.
ص: 1
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
ص: 2
ص: 3
سخنرانی های استاد رفیعی
ویژه خانواده ها(جلد دوم)
تدوین و تحقیق سید علی اکبر حسینی نیشابوری
ص: 4
عوامل تحکیم در خانواده (1)...11
1.تقدیر و تشکر کردن....11
یاد محبت های همسر در سیرۀ رسول خدا و ائمه (علیهم السّلام)...14
شکر خداوند در همه حال....15
2. اعتدال و میانه روی .....16
میانه روی نسبت به همسر و والدین...17
عوامل تحکیم در خانواده (2) ....20
مقدمه....20
3. وفای به عهد....20
اقسام وفای به عهد .....21
1-2. وفای به عهد با خدا ...21
2-2. وفای به عهد با امام....22
3-2. وفای به عهد با مردم ...23
4. نصیحت پذیری ....24
عوامل تحکیم در خانواده (3)...28
مقدمه.....28
5. تقویت جنبه های مذهبی...29
6. عدم تكلّف ....31
اقسام تكلّف ......32
ص: 5
1-2. تكلّف در مسائل علمی....32
2-2. تكلّف در قدرت....33
3-2. تكلّف در تعاملات خانوادگی .. .33
4-2. تكلّف در عزا....34
7. تكريم ...34
عوامل تحکیم در خانواده (4) ....38مقدمه....38
1.معاشرت زیبا .. .39
تذکر 2 نکته....40
2. وسعت در زندگی ....42
3. غيور بودن ....50
عاقبت همراهی با همسر در گناهان. ..43
عوامل خوشبختی در زندگی...48
1. سلامتی ....48
2. ثروت...50
3. همسر صالح ....50
حره بنت حليمۀ سعدیه ....51
4. آزادی ...52
5. قناعت...53
عوامل بدبختی. ..52
1. کینه ...53
2. حسد...53
3. بد اخلاقی...53
ص: 6
زندگی گوارا .....56
مقدمه....56
اقسام زندگی ....57
به جا آوردن شکر نعمات.....60
ویژگی های زندگی ماندگار در حدیث معراج ...61
1. پررنگ بودن ذکر و یاد خدا .....62
مهلت گرفتن شب عاشورا برای چهار چیز...63
2. دنبال رضایت خدا در شب و روز.....65
معاد باوری شیخ عباس قمی (رحمه الله)...66
مخیّر بودن بین خوب زندگی کردن و بد زندگی کردن ...65
اجر برآورده نشدن دعاها در صحرای محشر ...67
رضایت خداوند عامل قیام امام حسين (علیه السّلام)...69
3. شکر نعمات .... 71
4. نادیده نگرفتن حقوق خداوند...71
دخالت اطرافیان و زیاده خواهی همسران ...74
مقدمه....74
مراقبت آری، دخالت نه ....75
مراقبت رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نسبت به حضرت زهرا (علیها السّلام) ...76
توجه به خانواده جزو اولویت ها...79
زیاده خواهی همسران رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) ...80
هم چشمی نکردن عامل خوشبختی .......81
ازدواج، یکی از مشکلات جدّی جامعه ...83
ص: 7
عفاف(1)...86
مقدمه....86
روایات راجع به عفاف...87
معنای عفاف...89
اقسام عفاف ....89
1. عفاف جنسی...90
عفاف ورزیدن در نبودن زمینۀ ازدواج...91
نگرانی پیامبر از سه چیز ...93
بالاترین جهاد...95
عفاف حضرت زهرا (علیها السّلام)...96
عفاف (2) ....98
مقدمه...98
2. عفاف مالی ...98
مناعت طبع اباذر غفاری ....101
عفاف مرحوم مدرس (رحمه الله) ...101
سازش با نداری همسر.....103
3. عفاف گفتاری ....104
نحوۀ سخن گفتن ...107
1. با خدا ....107
2. با پیامبر و ائمه (علیهم السّلام) ...107
3. با والدین...109
تکریم از خواهر در سیرۀ رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) ...110
4. با فرزند...111
ص: 8
5. با مؤمنان...113
6. با منافقان ...14
7. با استاد و معلّم ....114
8 با گنه کار ...1159.با بدهکار...116
10. با سفیه و نادان ....116
11. هنگام مزاح کردن....116
12. هنگام عصبانیت....118
13. درخواست از دیگران ... 119
14. در برخورد با جنازه ...120
روابط اجتماعی صحیح (1)...121
مقدمه...121
برخورد پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )با عزلت و گوشه گیری...121
اهمیت روابط اجتماعی از دیدگاه اسلام...122
راه های کسب اخلاق حسنه...128
1. ارتباط با دیگران...128
2. عفو و گذشت ....129
3. احسان در مقابل بدی ...129
اهمیت کمک به دیگران....131
روابط اجتماعی صحیح (2)...133
مقدمه...133
ویژگی های رفیق و دوست...134
عوامل مؤثر در ارتباط ..134
ص: 9
1. ابراز محبت ...134
2. سلام کردن و دست دادن ...136
3. خوش اخلاقی ...136
4. مهمانی...139
ملاک مهمانی ...139
5. سوغاتی آوردن ...141
6. پرهیز از مزاحمت ....143
7. کارگشایی ...145
تقدیر و تشکر از یکدیگر ...147
9. عفو و گذشت ....147
10. حسن ظن داشتن...147
پرسش و پاسخ ...149
ص: 10
قال الله تبارک و تعالی:«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ »(1)
عنوان بحث ما اصول و مبانی است که باعث تحکیم خانواده می شود که بعضی های آن لازم است، بعضی هایش فضائل و ویژگی هایی است که باعث پویایی خانواده است. این اصول بالغ بر سی اصل است که من بدون ترتیب خاصی برخی از آن را بیان می کنم.
یکی از اصولی که باعث تحکیم خانواده می شود تقدیر و تشکر از یکدیگر است. تشکر و قدردانی موجب دلگرمی و وابستگی زن و شوهر و فرزندان نسبت به هم می شود. یکی از صفات خدا شکور است؛ یعنی خدا سپاسگزار است و تشکر می کند. این آیه قرآن است: « إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ »(2) وقتی بنده اش کاری می کند، خدا از او تشکر می کند. تشکر خدا از بنده چطور است؟ مثلاً: ما نماز می خوانیم، روزه می گیریم و... تشکر خدا از ما این است که روزی ما را زیاد می کند، مغفرت را شامل حال ما می کند، گشایش
ص: 11
در زندگی ما قرار می دهد، دعای ما را اجابت می کند، به ما توجه می کند و به ما بهشت می دهد: « رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ »(1) حس تقدیر خدا در یک کلمه؛ یعنی «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ »(2) پاسخ کار مثبت ما را با نیکی و پاداش میدهد. حالا همین صفت را در میان بندگان بیاوریم: کسی که از پدر و مادرش تشکر نکند از خدا تشکر نکرده است، چرا؟ چون همین خدا در قرآن می فرماید: «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا » شكر من را به جا آورید، من را بپرستید و به والدین احسان کنید:«وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا »(3) در روایتی امام صادق(علیه السّلام) مي فرمود: «اشْكُرْ مَنْ أَنْعَمَ عَلَيْكَ»(4) هر کسی که به تو إنعام داده، به تو خدمتی کرده، از او تشکر کن.
بعضی ها می گویند این مطلب برای بیرون است، در خانه که دیگر جای این حرف ها نیست، نه این طور نیست! من خدمت شما عرض کنم: پدر خانم و مادر خانم این نعمت را در اختیار شما قرار داده این «اشْكُرْ مَنْ أَنْعَمَ عَلَيْكَ» است؛ یعنی یک داماد باید از پدر و مادر همسرش همواره تقدیر و تشکر کند.
ص: 12
متأسفانه برخی نه تنها تشکر نمی کنند بلکه توهین می کنند و ناسزا می گویند... بعضی ها می گویند: همسرم زمانی که عصبانی می شود به پدرم که از دنیا رفته ناسزا می گوید. پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «لاَ تَسُبُّوا اَلْأَمْوَاتَ فَتُؤْذُوا اَلْأَحْیَاءَ؛(1) به اموات فحش ندهید که زنده ها ناراحت می شوند. از آن طرف هم خانم باید به والدین همسرش احترام بگذارد. این آقایی که الان با او خانه گرفتی، ماشین گرفتی و داری زندگی می کنی، او را مادرش شیر داده، تربیت کرده، و پدرش برای او زحمت کشیده است. پیغمبر گرامی اسلام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) وقتی وضعش خوب شد چهل عدد گوسفند برای مادر رضاعی اش حلیمۀ سعدیه فرستاد. گفتند: آقا چه خبر است؟ فرمود: او به من شیر داده است.
بعضی از عروس ها اجازه نمی دهند همسر خانۀ مادرش برود، خیلی بی انصافی است، اجازه نمی دهند هدیه ای برای مادرش بخرد، وقتی که نیاز به کمک دارند به آنها کمک کند! «اشْكُرْ مَنْ أَنْعَمَ عَلَيْكَ» ممکن است کسی بگوید، مگر می شود انسان مرتّب بگوید ممنون، برنج درست کردی، ممنون، چای درست کردی، ممنون. من نمی خواهم این را بگویم گرچه آن هم جا دارد، مثلاً: غذایش را که خورد، بگوید خیلی متشکر، آقا چیزی آورد، بگوید خیلی ممنون. من می خواهم یک درجه بالاترش را بگویم، افرادی گاهی به ما می گویند: مردی با خانمی زندگی کرده، مدّتی مستأجری کشیده، بعد صاحب خانه شده، صاحب ماشین شده، به جایی رسیده که زحمات
ص: 13
خانمش را فراموش کرده و سراغ زندگی جدیدی رفته و مرتب خانمش را آزار می دهد یا به چشمش نمی آید! این خیلی زشت است در صورتی که می گوید: سختی های زندگی را او تحمّل کرده، حالا دیگر او را نمی بیند، دیگران را می بیند یا وارد فضاهای جدید در زندگی می شود، شروع می کنند به لاابالی گری و بیرون رفتن با دیگران.
من چند نمونۀ دینی برایتان بیان کنم: رسول گرامی اسلام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) زمانی که حضرت خدیجۀ کبری (علیها السّلام) از دنیا رفت، مرتّب از او یاد می کرد و می فرمود: روزی من را تایید کرد که همه من را تکذیب کردند، روزی ثروتش را به من داد که همه ثروتشان را از من باز داشتند، روزی به من ایمان آورد که کسی ایمان نمی آورد.(1)
فیض کاشانی در محجة البيضاء بیان می کند که حضرت علي (علیه السّلام) بعد از شهادت حضرت زهرا(علیها السّلام) یک روز به شخصی فرمود: می دانی فاطمه چه کسی بود و چه کرد؟ گفت: نه آقا، فرمود: فاطمه (علیها السّلام) در خانه من آنقدر مشک به دوش کشید که اثر بند مشکی روی بدنش ماند، آن قدر با دستش آسیاب کرد که دستش مجروح شد، آن قدر هیزم زیر دیگ غذا گذاشت که لباسش بوی دود گرفت. حضرت دارد زحمات او را یاد می کند و تقدیر و تشکر می کند. این حس تقدیر نکتۀ دقیقی است که یکی از اصول مهمّ حاکم
ص: 14
بر روابط اجتماعی است و طرفینی هم هست. حالا ما بیشتر برای آقایان مثال زدیم، آن طرف قضیه هم طبیعتاً هست.
خداوند متعال در قرآن می فرماید: ««وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا » وقتی آدم ها گرفتار می شوند ما را رها نمی کنند، خوابیده ما را صدا می زنند، ایستاده ما را صدا می زنند، به پهلو ما را صدا می زنند، مثل کسی که یک مریضی خطرناکی دارد یا فرد! عمل جراحی دارد یا یک چکی دارد عقب افتاده، مرتّب خدا خدا می کنند، « فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ » ما به او عنایت می کنیم، گرفتاری اش را برطرف می کنیم، «مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنَا » رد می شود مثل این که دیگر ما را نمی شناسد.
بعضی ها مثلاً در یک شهر غریبی ماشینشان خراب می شود، پول کم می آورد، شخصی کمکشان می کند، بعد می گوید: آقا اگر شهر ما آمدی یک سری بزن! بعد که می آید، می گوید: شما چه کسی هستی؟ من اصلاً شما را نمی شناسم. حالا خدا بلاتشبیه می فرماید: وقتی ما گرفتاری آن ها را رفع می کنیم « مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ » مثل این که این آدم، آن آدم مشکل دار نیست « كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ »(1) غالباً آدم های مسرف و آدم های افراطی و آدم های بی پروا همین طور هستند که در گرفتاری ها دنبال ما می آیند. اینآیه می رساند که انسان در همه حال باید یاد خدا باشد.
ص: 15
یکی دیگر از اصولی که باعث تحکیم خانواده می شود و خیلی روی آن تاکید شده، بحث اعتدال و میانه روی در زندگی است. این که انسان نه افراط داشته باشد و نه تفريط. در قرآن کریم روی این اصل خیلی تاکید شده است. خداوند خطاب به پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: پیامبر! از تو سؤال می کنند که از چه چیزی انفاق کنیم؟ «قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ »(1) بگو هر مالی را که می خواهید اتفاق کنید. در سوره فرقان می فرماید: «وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا »(2) وقتی انفاق می کنید اسراف نکنید و بخل هم نورزید. این یک اصل حاکم است که من اگر بخواهم شاخه هایش را بگویم: اول در اعتقادات ما باید معتدل باشیم. امام صادق (علیه السّلام) فرمود: « لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ وَ لَکِنْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ »(3) یعنی نه خیلی معتقد باشیم که ما در همه چیز مجبور هستیم و نه همه چیز به ما واگذار شده است؛ بلکه هر دو با هم هستند که در اعتقادات توضیح داده می شود. در تعریف از دیگران هم باید اعتدال رعایت شود. اگر از کسی خیلی تعریف کنید تملّق است و اگر کم بگذارید حسادت است، مثلاً: اگر طرف فوق لیسانس است، گفتید دکترا دارد این تملّق است و اگر گفتید
ص: 16
لیسانس دارد این حسادت است.
همچنین شما این را در مسائل مربوط به حوزۀ اقتصاد جاری کنید، نه
خیلی سخت گیری شود که رفاه را برای خانواده فراهم نکنید و نه خیلی اسراف که بچه ها احساس کنند که هر چه دلشان می خواهد برایشان فراهم است. امام على (علیه السّلام) فرمود: « المؤمنُ سِیرَتُهُ القَصدُ، وسُنَّتُهُ الرُّشدُ»(1) مؤمن روشش در زندگی میانه روی است؛ بنابراین این اصل اعتدال و میانه روی در خصوص خانواده کاربرد زیادی دارد. نسبت به مسائل اقتصادی، مسائل رفت و آمد، مسائل خاص خانوادگی، اگر انسان نسبت به خانواده اش حریم ها را رعایت نکند، این عدم رعایت اعتدال می شود. درست است خانم شماست، همسر شماست و خیلی با هم صمیمی هستید ولی فحش دادن، ناسزا گفتن و تحقیر کردن درست نیست، حریم ها باید رعایت شود.
پدر و پسری که خیلی با هم رفیق هستند، فوتبال می روند، ورزشگاه می روند، با هم بیرون می روند، تفریح می روند و با هم صحبت می کنند ولی پدر باید بداند که او پدر است و پسر هم باید بداند که او پسر است، بالاخره حریم ها نباید بشکند. در زندگی روی اصل اعتدال تاکید شده است که سيرۀ معصومين (علیه السّلام) هم همین را نشان می دهد.
اگر کسی آنقدر غرق در خانواده شد که والدینش را فراموش کرد این
ص: 17
افراط است یا این که به نظر والدینش توجه کرد و به نظر همسرش توجه نکرد تفریط است که هر دو جایز نیست. بعضی ها شکوه می کنند، می گویند: سال هاست با هم زندگی کرده ایم ولی هنوز فکر می کند پسر خانه است، برای خوردنش مادرش باید تصمیم بگیرد، برای این که چه زمانی می خواهد اولاد دار شود، مادرش باید تصمیم بگیرد، کدام سفر را برود یا نرود مادرش باید تصمیم بگیرد، این بی ارادگی همسرم مرا زجر می دهد!
چند روز قبل یک خانم جوانی تلفنی می گفت: که من تازه ازدواج کرده ام، ولی شوهر من در تمام تصمیم گیری اش نگاهش به دهان مادرش است، مادرش اگر به او بگوید امشب خانۀ خانمت برو می رود، او اگر بگوید نرو نمی رود، او اگر بگوید این هدیه را بخر..
مراقبت در زندگی خانوادگی توسط بزرگترها عالی است اما دخالت کاملاً زشت است. حضرت زهرا(علیه السّلام) ازدواج کردند در حالی که مادرشان در قید حیات نبود. پیغمبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) از حضرت امیر سؤال کردند: فاطمه (علیه السّلام) چه طور همسری است؟ حضرت عرضه داشتند: یا رسول الله! « نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَی طَاعَهِ اللَّه»خوب کمکی در بندگی خدا است. حضرت، دخترش را کنار کشیدند، فاطمه جان! همسرت چه طور مردی است؟ فرمود: «خَيرُ بَعل»(1) خوب همسری است.
چه اشکالی دارد پدر زنی یا مادر زنی از دخترش، از دامادش سؤال کند و بعد
ص: 18
هم مراقبت کند. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: على جان! کارهای بیرون با شما و کارهای داخل خانه با حضرت زهرا، گاهی هم اگر یک نکاتی را می دید تذكر می داد، مثلاً: یک روز وارد خانه شد، دید پرده ای گران قیمت به در خانه آویخته است – البته عیبی ندارد آدم پرده به در خانه اش بزند، فرش خوب در خانه اش پهن کند، ولی آن زمان، زمانی بود که عدّه ای خانه نداشتند، گرسنه کنار مسجد می خوابیدند حتی سه شب اتفاق می افتاد این ها فقط خرما می خوردند - پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) هر زمانی که وارد می شد احوال حضرت زهرا (علیها السّلام) را می پرسید، اما آن روز به یک سلام و عليك اكتفا کرد و برگشت. حضرت زهرا (علیها السّلام) فهمید که پدرش ناراحت شده، فکر کرد چه چیزی باعث شده است که پدرش این طور برخورد کند؟ بلافاصله پرده را جمع کرد و خدمت پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرستاد و سفارش کرد که خرج فقرا کند. (1)آن چیزی که در واقع باید در جامعۀ ما خیلی روی آن توجّه شود این است که بزرگترها نسبت به زندگی جوان ترها و نوجوان ها مدیریت داشته باشند اما دخالت نداشته باشند. اجازه بدهند که با راهنمایی آنها خودشان تصمیم بگیرند.
ص:19
قال الله تبارک و تعالى: «و«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ »(1)
خانواده نخستین نهاد اجتماعی است که شخصیت فرزندان در آن شکل می گیرد و اسلام هم برای این کانون اهمّیت ویژه ای قائل شده است. تعابیری که در قرآن راجع به مرد و زن آمده: 1- لباس، 2- باعث آرامش، 3- نور چشم که در جلسۀ گذشته اشاره ای شد. سؤال: کدام خانواده باعث آرامش می باشند، کدام خانواده لباس و پوشش یکدیگر می باشند و کدام خانواده نور چشم انسان قرار می گیرد؟ یک سری اصول و مبانی هست که طبیعتاً به کار بستن آنها باعث می شود آن خانواده ای را که باعث آرامش، پوشش و نورچشم می شود، ما داشته باشیم. در مورد را قبلاً بیان کردم، امروز هم مواردی را بیان خواهم کرد.
سومین عامل تحكيم در خانواده، وفای به عهد است. در آیات قرآن و روایات بسیاری تاکید شده که بدقولی نکنید، پایبند به عهدتان باشید.
ص: 20
على (علیه السّلام) نامه ای به مالک اشتر می نویسد: « ليسَ مِن فرائضِ اللّه ِ شَيءٌ النّاسُ أشَدُّ علَيهِ اجْتِماعاً مَع تَفرُّقِ أهوائِهم وتَشتُّتِ آرائهِم مِن تعظيمِ الوفاءِ بالعُهودِ» . » مالک اشتر! چیزی میان واجبات الهی، با تمام اختلافی که مردم با همدیگر دارند، بالاتر از وفای به عهد نیست. بعد حضرت فرمود: مالك! حتّی مشرکین هم ملزمند؛ یعنی اصلی است که مسلمان و غیر مسلمان ندارد. مشرکان هم در بین خودشان قبل از اسلام مقید بودند که وفای به عهد داشته باشند «و وَ قَدْ لَزِمَ ذَلِكَ اَلْمُشْرِكُونَ فِيمَا بَيْنَهُمْ»(1) على (علیه السّلام) فرمود: اصل دین دو چیز است: یکی امانت داری و دیگری وفای به عهد «أصلُ الدّینِ،أداءُ الأَمانَهِ،وَالوفاءُ بِالعُهودِ».(2)
در جامعه ای که ما زندگی می کنیم، افرادی هستند که دارای سلیقه ها و آراء مختلف هستند که ما با آن ها تعامل داریم. مردم باید به هر حال به هم اعتماد داشته باشند والا اگر اعتماد از بین برود همه چیز از هم می پاشد و سنگ روی سنگ هم بند نمی شود. در تمام امور مخصوصاً محیط خانه باید به هم اعتماد کنیم. اصل اعتماد یکی از مبانی و ریشه هایش وفای به عهد است؛ یعنی زمانی این اعتماد سازی درست می شود که ما صداقت وفای به عهد داشته باشیم.
ما سه نوع وفای به عهد داریم:اولین قسم وفای به عهد، عهد با خداست.
ص: 21
در قرآن هم بیشتر روی همین قسم تاکید شده است: «الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ »(1) کسانی که به عهدشان با خدا وفا می کنند. عهد با خدا چیست؟ عهد با خدا این است که با خدا خدعه نکنیم، نگوییم ««إِيَّاكَ نَعْبُدُ » تو را می پرستیم ولی چیز دیگری را بپرستیم، نگوییم «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ » ولی به راه انحرافی برویم، نگوییم «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ » ولی کفران به عهد کنیم و ... این وفای به عهد با خداست که در سورۀ یاسین هم آمده است: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ »(2)مردم! از منِ خدا تبعیت کنید، شیطان را تبعیت نکنید؛ البته اگر یک کسی عهد و پیمانش را با خدا بشکند، خدا در قرآن لعنتش کرده است.
دومین قسم وفای به عهد، عهد با امام هست. همیندعای عهدی که ما درباره امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) می خوانیم. در یک حدیثی هم امام رضا(علیه السّلام) فرمود: یکی از نشانه های عهد با امام این است که زیارتش بروید.(3) بعضی ها می گویند: برای چه زیارت برویم؟ همین قدر که زیارت می روید، دارید با این عمل علاقه و محبّت تان را بیان می کنید.
ص: 22
سومین قسم وفای به عهد، عهد با مردم است. عهد و پیمان هایی که بین خودمان می بندیم، مثلاً: به همسرمان قول می دهیم، به فرزندمان قول می دهیم، به پدر و مادرمان قول می دهیم و ... سعی کنیم به عهد و قولی که می دهیم وفا کنیم. این نکتۀ بسیار دقیق و مهمی است که پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: « لاَ إِیمَانَ لِمَنْ لاَ أَمَانَهَ لَهُ» کسی که امانت دار نباشد ایمان ندارد، «لاَ دینَ لِمَنْ لاَ عَهْدَ لَهُ»(1) کسی که وفای به عهدش نکند دین ندارد. شخصی می گوید: دیدم پیغمبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) خداست در یک آفتاب گرم ایستاده، سؤال کردم یا رسول الله! چرا این جا ایستاده ای؟ فرمود: با شخصی در این مکان قرار دارم. عرضه داشتم. در سایه بایستید شما را می بیند، فرمود: من قول دادم این جا باشم.
قرآن کریم از حضرت اسماعيل تعریف می کند و می فرماید: «صادِقَ اَلْوَعْدِ »(2) بود. رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) قبل از رسالتش یک قراری با عمار یاسر گذاشتند که با هم گوسفندانشان را بیابان ببرند. قرار گذاشتند تا هر کدام نیامدند به هر حال این کار صورت نگیرد. رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد، دید عمار نیامد، صبر کردند تا عمار آمد. عمار گفت: آقا می گذاشتید این حیوانات به چرا بروند، فرمود: نه، من با تو پیمان بسته بودم با هم حیواناتمان را بریم.(3)
اتفاقاً در معارف حضرت مسیح (علی نبینا و آله و عليه السلام)، در معارف و زبور حضرت داوود و در معارف حضرت موسی وفای به عهد به عنوان یکی از اصلی ترین دعوت های انبیای الهی آمده است. ما اگر بخواهيم
ص: 23
یک مقدار وفای به عهد را بومی اش کنیم: در خانه زن و شوهر نسبت به یکدیگر توجّه داشته باشند، قولی که به هم می دهند پایش بایستند، مخصوصاً به بچّه ها وعده ای که انسان می دهد عمل کند. گاهی ممکن است شرایطی پیش بیاید یادش برود ولی این طور نباشد آن تعهداتی که به هم دارند فراموش شود؛ مخصوصاً تعهدات کلیدی؛ یعنی این آقا وقتی که با این خانم ازدواج می کنند، اظهار محبّت می کند: شما را دوست دارم، بعد این قول را زیرش نزند و به هر حال مبنایش را خراب نکند و خیانت به همسرش نکند.
یک نکته ای عرض کنم: خیلی از ماها فکر می کنیم به آن عهدی باید وفا کنیم که به آن قسم خورده باشیم؛ توجّه داشته باشید زمانی که قسم خوردیم واجب می شود ولی در جاهای دیگر تعهد اخلاقی داریم، مثلاً: قول دادم برای شما کاری انجام بدهم باید عمل کنم و اگر خلف وعده کردم خلف وعده هم گناه است ولی کفّاره ندارد، اما اگر قسم خوردم که این کار را برای شما انجام می دهم و انجام ندادم دیگر بحث کفاره پیش می آید.
چهارمین عامل تحكيم در خانواده، نصیحت پذیری است.پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) سه مرتبه فرمودند: «إِنَّ اَلدِّینَ اَلنَّصِیحَهُ إِنَّ اَلدِّینَ اَلنَّصِیحَهُ إِنَّ اَلدِّینَ اَلنَّصِیحَهُ » دین چیزی نیست جز خیر خواهی، بعد هم فرمودند برای چه؟ « لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِکِتَابِهِ وَ لِلْأَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ المُومنِینَ وَ عَامَّتِهِم»(1) نصیحت و خیرخواهی برای خدا، برای پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )، برای امام (علیه السّلام)، برای جامعه اسلامی و کسانی که انسان با آن ها سر و کار دارد. در قرآن کریم و روایات روی این مسأله تاکید فراوانی
ص: 24
شده است که نسبت به خطای هم، نسبت به کارهایی که در زندگی پیش می آید، بی تفاوت نباشیم و یکدیگر را نصیحت کنیم. خوبی باید گفته شود، بدی هم باید گفته شود؛ البته در نصیحت آدم باید خیر خواه باشد، سرزنش نکند، عیب جویی نکنند، تحقیر نکند، مسخره نکند و ...
یکی از نکات بسیار مهم این است که بداند واقعاً مورد، مورد نصیحت است. یک وقتی وجود مقدّس امام باقر (علیه السّلام) داشتند کشاورزی می کردند، یک کسی پیش ایشان رفت و شروع به نصیحت کرد، گفت: آقا از شما این کارها بعيد است، شما که پسر پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و از رجال الهی هستید، باید در مسجد باشید، عبادت کنید، نماز بخوانید، امام(علیه السّلام) فرمودند: این کار هم عبادت است.(1) بعضی ها وارد هم نیستند می آیند تذکّری می دهند که جایش نیست. امام حسن مجتبی (علیه السّلام) از کوچه های مدینه عبور می کردند. امام حسن (علیه السّلام) خیلی با ابهت بود. ابّهت که عیب ندارد؛ چون خدادادیست - یک کسی بلند شد، گفت: «إنَّ فیک کبرا» من در شما تکبّر می بینم. امام (علیه السّلام) فرمود: اشتباه می کنی این تکبر نیست، بلکه عین عزّت است.(2)
نصیحت و خیرخواهی معنایش این است که در خانه اگر مرد از زنش خطایی را دید یا زن از مردش خطایی را دید، به هم تذکّر بدهند؛ منتها یکی از مهمترین مسائل در این جا این است که غیر مستقیم باشد. غیر مستقیم به این معنا که انسان در روی طرف نگوید که به او بر بخورد؛ چون باعث سرزنش و کوبیدن می شود.
ص: 25
جایی برای تبلیغ رفته بودم، تعدادی از دوستان روحانی بودند که هر روز یک نفر منبر می رفت. یکی از علمای بزرگ آن شهر هم گوش می داد، سخنرانی که تمام می شد ایشان تعریف و تمجید می کرد ولی اگر روایتی را آن سخنران اشتباه خوانده بود ایشان یک بار صحیحش را می خواند؛ یعنی تو اشتباه خواندی حواست جمع باشد!
طرف اشتباه وضو می گرفت، امام حسن و امام حسین (علیه السّلام) گفتند: ما یک وضو می گیریم شما ببینید درست است یا نه؟ این تذکر، غیر مستقیم است. تأثیر این نصیحت و خیرخواهی زیاد است و باعث می شود که طرف بپذیرد. شما با خانواده یتان جایی می روید، همسر شما در آن مهمانی یک حرکتی کرد که از نظر شما ناپسند بود، تا به خانه رسیدی، فوراً به همسرت تذکّر نده! من سفارش می کنم این هم غیر مستقیم باشد. با روش های درست و بهتری این را بیان کنید. بعضی ها سؤال می کنند که راجع به پدر و مادرمان که غیبت می کنند، تهمت می زنند، مسخره می کنند و ... چه طور تذکّر بدهیم؟ باید احترام را نگه داشت یا فاز بحث را عوض کنیم یا به صورت غیر مستقیم بگوییم که متوجّه شوند کارشان درست و صحیح نیست.
امام جواد (علیه السّلام) فرمود: «الْمؤمِنُ یَحْتاجُ الی ثَلاثِ خِصال، تَوْفیقٍ مِنَ اللهِ وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَقَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ»(1) این روایت می خواهد بگوید که انسان به سه نوع ارتباط نیاز دارد: 1- ارتباط با خدا؛ خدا به آدم توفیق ندهد انسان هیچ کاری نمی تواند بکند؛ لذا می گوییم: «اللّهُمَّ ارزُقنا تَوفیقَ الطّاعَهِ»(2) «اللهم وفقنا
ص: 26
لما تحب و ترضی» خدایا! به ما توفیق بده. خدایا! بر آنچه تو دوست داری و رضای تو است موفّق گردان. 2- ارتباط با مردم: اگر کسی مرا نصیحت کرد بپذیرم. بعضی ها پذیرش ندارند که بخشی از عدم پذیرش ناشی از نخوت و تکبّر است. از بزرگی سؤال کردم که فرق شیطان با حضرت آدم چه بود که شیطان نتوانست توبه کند ولی حضرت آدم توبه کرد؟ فرمود: آدم اشتباهش را پذیرفت، گفت: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا »(1) خدایا! من بر خودم ظلم کردم ولی شیطان زیر بار نرفت، گفت: « رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي»(2) خدایا! تو مرا گمراه کردی.
بنابراین این روایت امام جواد (علیه السّلام) که می فرماید: از مردم نصيحت را بپذیرید بسیار مهم است؛ البته زمانی هم که می خواهیم کسی را نصیحت کنیم، اوّل خوبی هایش را برجسته کنیم، بعد نصیحت کنیم، به عبارت دیگر شما خوبی ها را ببین، در کنارش هم آن نقطۀ منفی را تذکّر بده، مثلاً: خانم شما پنجاه تا نکتۀ مثبت و يك مورد خطا در زندگی اش وجود دارد، این خطا را برجسته نکن، بلکه خوبی ها را هم ببین، بگو: خانم! شما که پنجاه تا خوبی داری، این یک اشکال به خوبی هایت لطمه می زند، حیف است، شما با این اشتباه را درستش کن. 3- ارتباط با خودش؛ یعنی این که انسان گاهی بنشیند، خودش را نصیحت کند؛ بنابراین انسان با تذکّرات غير مستقیم و عملی خانواده اش را نصیحت کند و این شیوه را اتّخاذ کند که بسیار تأثیرگذار است.
ص: 27
قال الله تبارک و تعالی: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ »(1)
خانواده مقدّس ترین نهاد اجتماعی است. قرآن کریم در نگاه به خانواده و زن و فرزند دارد؛ نگاه اول: می فرماید: « قُرَّةَ أَعْيُنٍ » نور چشم و در آیه دیگر می فرماید: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا »(2) زینت و زیبایی دنیا. نگاه دوم: می فرماید: « إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ »(3). بعضی از خانواده ها و فرزندان شما ممکن است که دشمن شما باشند. تعاملی که انسان با خانواده اش دارد، می تواند آن ها را زینت و نور چشمش قرار دهد و می تواند آن ها را دشمنش قرار دهد. همان طور که عرض شد خانواده نهاد مقدّسی است که در روایات و آیات ما یک سری اصولی برای حفظ این تقدّس ذکر شده است که در جلسات گذشته چهار مورد را بیان کردم.
ص: 28
پنجمین عامل تحکیم در خانواده، تقویت جنبه های مذهبی و دینی است. اسلام برای این اصل خیلی اهمّیت قائل شده است تا جایی که تاکید شده، وقتی بچّه ای به دنیا آمد در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگویید، او را عقیقه کنید، اگر پسر هست ولو اسم دیگری می خواهید برایش بگذارید ولی چند روزی او را به نام محمد بخوانید، در چه سنّی یادش بدهید «لا اله الا الله» بگوید، در چه سنی نماز را به او یاد بدهید تا آداب نماز رارعایت کند و ... این همه سفارش دربارۀ این که جنبه های مذهبی را تقویت کنید، منظور این است که ما یک خانواده دینی داشته باشیم که اهل نماز، اهل تديّن، اهل رعایت حلال و حرام الهی باشد. حالا ممکن است سؤال کنید چه طور؟ ببینید این صریح قرآن است، خداوند می فرماید: « قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ »(1) مردم! خودتان و خانواده هایتان را از آتش جهنّم . حفظ کنید. هنگامی که آیۀ مذكور نازل شد، مردی از مسلمانان با شنیدن این آیۀ شریفه چنان بی طاقت شد که نتوانست سرپا بایستد، روی زمین نشست و به شدت گریست و عرضه داشت: یابن رسول الله! من قدرت و توانایی از این که خود را از آتش نجات دهم ندارم، چگونه می توانم از عهدۀ این تکلیف سنگین برآیم و خانوادۀ خود را از آتش جهنم حفظ و نگهداری کنم؟ رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «حَسْبُکَ أنْ تَأْمُرَهُمْ بِمَا تَأْمُرُ بِهِ نَفْسَکَ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا تَنْهَی عَنْهُ نَفْسَکَ»(2) ؛ همین مقدار برای تو کافی است که خانوادۀ خود را به
ص: 29
کارهای نیک امر کنی که خود موظف به انجام آن هستی و نهی از کارهای زشت کنی که خود باید آن ها را ترک کنی؛ یعنی خوبی و بدی را برایشان تبیین کنید. فرزندان از همان ابتدا باید بدانند که دروغ بد، ولی راست گویی خوب است، آبروریزی بد ولی حفظ آبروی دیگران خوب است، بدقولی بد ولی وفای به عهد خوب است. این ها را آرام آرام در خانه تمرین کند و اینجاست که پدر و مادر آیینۀ انعکاس این رفتار هستند.
نکتۀ بعدی راجع به تربیت دینی فرزندان که من نمی خواهم بگویم صد در صد جواب می دهد ولی تأثیر بسزایی دارد، این است که اگر چنانچه خود پدر و مادر به عبادت و بندگی خدا اهمیّت بدهند فرزندان هم تبعیّت می کنند، مثلاً: اگر فرزندی ببیند که پدر اهل نماز است، هر شب قرآن می خواند، اوهم تبعیّت می کند. نمی دانم شما تا به حال برخورد داشتید یا نه؟ در خانه وقتی پدر مشغول مطالعه است، مادر هم مشغول مطالعه است، بچّه هم یک قلم و کاغذ بر می دارد شروع به نقّاشی کشیدن و مطالعه کردن می کند، می خواهد خودش را با جمع وفق بدهد. لذا منظور من از اصل تقویت جنبه های مذهبی این است که ما سعی کنیم روی بچّه هایمان، روی خانواده هایمان از نظر عبادت و بندگی خدا، حلال و حرام الهی کار کنیم. حضرت زینب کبری (علیها السّلام) در مسیر کربلا به کوفه اگر صدقه ای می آوردند، این ها را از بچّه ها می گرفت و بر می گرداند، می فرمود: این ها بر ما حرام است. این همان مراقبت و توجّه است. ضمن این که ما به هر حال معتقدیم که نطفه، لقمه و ... روی مباحث تربیتی تأثیر دارد.
ص: 30
اگر کسی بگوید به فرزندم گفتم: نماز بخوان، گفت نمی خوانم، وظيفۀ من چیست؟ به نظر می رسد که در این نوع موارد باید از اهرم های دیگر استفاده کنیم: گاهی اهرم تبیین، مثلاً: آثار نماز تبیین شود. گاهی اهرم تشویق، مثلاً: چیزی به عنوان هدیه به او بدهیم. گاهی اهرم همسالان، مثلاً: روی دوستانش کار کنیم و از طریق دوستان او، او را اهل نماز کنیم. گاهی از اهرم تنبیه، مثلاً: پدر به دخترش محل نگذارد و توجّه نکنند که بفهمد بی اهمیتی به نماز، باعث شده که پدر تحویلش نگیرد. در یک جمله باید رگ خواب فرزندان را پیدا کرد.
من به مدیران مدارس، به مجموعه های آموزشی، دانشکده ها و ... توصیه می کنم: سالی یک نشست برای نماز داشته باشید، چند تا مقاله جذب کنید، مسابقۀ کتابخوانی در موضوع نماز داشته باشید، نماز خانۀ تمیز و معطّر داشته باشید، حتّی اگر قرار است یک پذیرایی خوبی انجام دهید در صف نماز انجام دهید، این کارها فرهنگ سازی نماز است؛ این ها باعث جذب به نماز و دین می شود.
ششمین عامل تحکیم در خانواده، پرهیز از تکلّف است. شاید این واژۀ یک قدری غریب باشد. تكلّف یعنی چه؟ ما یک تکلیف داريم يك تكلّف. نماز تکلیف است، روزه تکلیف است، بجا آوردن این ها زحمت دارد ولی در رشد و تعالی انسان اثر دارد؛ درست مثل یک محصّلی که درس خواندن برایش تکلیف است با یک کسی که می خواهد برود آزمون رانندگی بدهد زحمت دارد، ولی نتیجه اش خوب است. این تکلیف از نظر دین مطلوب و
ص: 31
پسندیده است. زمانی که می گوییم فرزندمان به تکلیف رسیدند؛ یعنی چه؟ یعنی برای پذیرش احکام دین آماده شدند. اما تكلّف؛ یعنی خود را به مشقّت انداختن، ریا، ظاهرسازی.
پیغمبران یکی از شعارهایشان این بود که ما متكلّف نیستیم. رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمودند: « وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُکَلِّفِینَ»(1) مكلّف هستیم ولی متکلّف نیستیم. پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «نحن معاشر الأنبياء و الأتقياء امتی برآء من التكلف»(2) ما پیغمبران و آدم های خوب امّت من، تكلّف در زندگی شان نیست. تكلّف؛ یعنی آدم آن که نیست جلوه کند، مثلاً: یک آدم بی سواد بخواهد باسواد جلوه کند، یک آدمی که هیچ اطلاعاتی از پزشکی ندارد بخواهد روی کرسی پزشکی بنشیند و نظریه پزشکی بدهد. اصل عدم تكلّف این است که انسان در زندگی تکلّف به خرج ندهد و سعی کند آن که هست جلوه کند، مثلا: شخصی در مجلس گرفتن بیش از حد خودش را به تکلّف انداخت، سفرۀ سنگین، غذاهای متنوع که بعد باید قسطش را بدهد، جهیزیه را تهیّه می کند که سال ها باید قسط بدهد. تکلّف یک نوع نفاق است. پیامبر اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: ما و نیکان امت من از تکلّف بری هستند.
اولین قسم تكلّف در مسائل علمی است، مثلاً: چیزی بلد نیست خودش را
ص: 32
طوری جلوه بدهد که بلد است. مرحوم حاج شیخ عباس (رحمه الله) در سفينة البحار می نویسد: یک کسی به عنوان یک عالم و سختران جایی نشسته بود، شخصی بلند شد، گفت: آیه ««وَفَاكِهَةً وَأَبًّا »(1) من معنای فاكهه را می فهمم ولی ابّا یعنی چه؟ بلد نبود- فاكهه؛ یعنی میوه، ابّا؛ یعنی گیاه - گفت: نمی دانم. بعد خودش گفت: «نُهِينَا عَنِ التَّكَلُّف»(2) پیغمبر به ما گفت به خودتان تكلّف ندهید. حضرت امیر (علیه السّلام) فرمودند: «سَلُونِي قَبلَ أن تَفقِدُونِی»(3) هر که هر چیزی می خواهد از من سؤال کند من جواب می دهم و بعد فرمود: هر کس غیر از من این حرف را بزند گیر می افتد. همین طور هم شد افرادی این حرف را زدند، گیر افتادند.
دومین قسم تكلّف، تكلّف در قدرت است. یک کسی از او یک مدیریتی نمی آید، آن مدیریت را به زور به او بدهند با خودش دنبال برود. نتیجه اش این می شود که خراب می کند و آبرویش می رود.
سومین قسم از تكلّف، تكلّف در تعاملات خانوادگی است. یکی از
اصول مهم این است که پدر و مادر و فرزندان در خانه به خودشان تكلّف ندهند. پدر یا مادر استعداد بچّه اش را می بیند، می بیند این بچّه استعداد این
ص: 33
نمره را ندارد، استعداد یک مدرسۀ عادی را دارد، با زحمت و زور و با کلاس های پشت سر هم می خواهد این را دانش آموز مدرسه تیزهوشان قرار بدهد یا این را در رشتۀ بالاتر از استعدادش بگنجاند، این اشتباه است. ترم أوّل مشروط می شود. اصل تكلّف بسیار اصل دقیق و قابل توجّهی است. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «لاتَكَلفوا للِضَّيفِ»(1) ؛ برای مهمان، تكلّف نکنید. افراد متكلّف نمی توانند راحت زندگی کنند و خودشان را با هر شرایطی وفق دهند.
چهارمین قسم تكلّف، تكلّف در عزاست، مثلاً: طرف سعی می کند به گونه ای جلوه بدهد که آبروی پدرش نرود. ولذا این اصل عدم تكلّف اصل بسیار مهمّی است که اگر رعایت شود بسیاری از مشکلات خانوادگی ما از بین می رود.
هفتمین عامل تحکیم در خانواده، اصل تکریم است. اصل تکریم؛ یعنی حرمت هم را نگه داشتن. می گویند: حرمت امامزاده را باید متولی اش نگه دارد، حرمت آقا را باید خانمش نگه دارد، حرمت خانم را باید همسرش نگه دارد و حرمت فرزندان را باید پدر و مادرشان نگه دارند. ما یک کرامت ذاتی
ص: 34
داریم که خداوند به همه داده است: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ »(1) این کرامت ذاتی چیست؟ این که خداوند به ما عقل داده، شعور داده، فهم داده، وجدان داده.
و...
یک کرامتی هم داریم که اکتسابی است؛ یعنی اگر ما بخواهیم باید دنبالش برویم و آن هم « إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ »(2) کرامت یکی از صفات خداوند است: «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ » خدا خودش را با این صفت ستوده است. امام صادق (علیه السّلام) هم فرمود: ««لَا یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أنْ یُذِلَّ نَفْسَهُ» مؤمن اختیار ندارد خودش را خوار و کوچک کند.(3) منظور من از اصل كرامت این است که ما در برخورد با همسر و در برخورد با فرزندان به گونه ای عمل کنیم که باعث تکریم آنها شود نه باعث تحقير .
امام باقر (علیه السّلام) فرمود: اگر بچّه ها در صف اول نماز آمدند آن ها را به صف های عقب نفرستید، «وَ فَرِّقُوا بَیْنَهُمْ»(4). بینشان فاصله بیاندازید. مثلاً یک نفر بزرگتر بگوید ببخشید می شود من بین شما بایستم که نمازتان صحیح تر باشد. این خیلی مهم است تا شما به این بچّه بگویی برو آن عقب بایست. این در واقع زدگی ایجاد می کند. رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) رد می شد، یک عدّه ای از بچّه ها
ص: 35
خاک بازی می کردند بعضی از اصحاب آمدند گفتند: خجالت بکشید خاک بازی نکنید، بلند شوید خودتان را کثیف می کنید. پیغمبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «التّراب ربيع الصّبيان»(1) - چه قدر این فرهنگ بلند است. فرمود: خاک بهار بچّه است، بچّه از خاک لذّت می برد، بگذارید بازی کنند.
من یک مهد کودکی خارج از ایران رفتم، دیدم یک کامیون خاک خالی کرده بودند، بچّه ها هم سطل دستشان بود با این خاک ها بازی می کردند و لذّت می بردند. این که شما در زیرزمین بخواهی فرزندت را محدود کنی و آموزش قرآن بدهی درست نیست. پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «مَن کانَ عِندَهُ صَبِیٌ فَلیَتَصابَ لَهُ»(2)، کسی که با بچّه برخورد می کند باید اخلاق بچّه را داشته باشد؛ یعنی خودش را با اخلاق فرزندش وفق بدهد. منظور من از تکریم خانواده و کودک این است که در گفتارمان، در بحثمان، در رفتار مان و در مهمانی هایمان احترام همسر و فرزندانمان را حفظ کنیم.
مثلاً در مهمانی ها می گویند: اول غذای بزرگترها را بیاورید، بعد غذای بچه ها را بیاورید. این یک نوع تحقیر است. این نوع برخوردها طبیعتاً یک لطمه ای به شخصیّت کودک می زند که عقده ای می شود. در روایت دیدم: «يمر على الصبيان فيسلم عليهم»(3) رسول خدا وقتی بچّه ها را مشاهده می کرد، به آن ها سلام می کرد که ما اصلاً گاهی یادمان می رود.
ص: 36
نکته ای هم عرض کنم: بعضی از آقایان یا خانم ها پیش مردم حسابی از همسرشان تکریم و تجلیل می کنند ولی در خانه تحقیر می کنند. کاملاً این رفتار یک رفتار نامتعادلی است، اولاً: این عمل آدم را لو می دهد، شما در خانه که این طور برخورد می کنید، یک وقت از دست شما خارج می شود بیرون هم ممکن است این برخورد را بکنید، ثانياً: این نفاق است، این تضاد است؛ شما واقعاً برخورد اصلی ات همین است که در خانه داری نشان می دهی، بیرون تصنّعی است؛ بنابراین این هم یکی از نکاتی است که باید رویش تاکید شود و اصلاح شود.
ص: 37
قال الله تبارک و تعالی: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ »(1)
نگاه اسلام به نهاد خانواده، نگاه بسیار مقدّسی است و خانواده نخستین نهاد اجتماعی است که شخصیّت فرزندان در آن شکل می گیرد؛ به همین دلیل پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: در اسلام بنایی زیباتر و با ارزش تر از بنای ازدواج و بنای خانواده نیست.(2)
تأكيد اسلام در درجۀ نخست در مسألۀ تشکیل خانواده آرامش است «لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا » نکته ای که من می خواهم عرض کنم این است که بعضی از کانون های خانواده متأسفانه گاهی از هم می پاشد و به طلاق منجر می شود که در آمارها هم می آید. مثلاً می گویند: از هر ده تا ازدواج این قدر منجر به طلاق شد که امیدواریم یک روزی به صفر برسد؛ اما بخش دوم آن طلاق های عاطفی است که در جامعه زیاد است. طلاق عاطفی آن اسست که
ص: 38
زن و شوهری زیر یک سقف هستند، دادگاه هم نرفتند و با هم زندگی می کنند ولی واقعاً همدل و پشتیبان هم نیستند و در کنار هم آرامش ندارند.
شخصی می گفت: آرامش زندگی ما فقط آن زمانی است که من صبح سر کار می آیم و خانواده ام هم سر کار می رود، همین که بر می گردیم دوباره... این خیلی بد است. درست نقطۀ مقابل فرهنگ قرآن است که تعبیر « وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً»(1) را دارد.
یک حدیث زیبایی را از امام صادق (علیه السّلام) بخوانم؛ کاش خانواده ها این حدیث را بنویسند و در خانه خود نصب کنند. روزی یک بار این حدیث را ببینند و به دستورات آن عمل کنند. امام صادق (علیه السّلام) فرمود: « إنَّ المَرءَ یَحتاجُ فی مَنزلِهِ وعِیالِهِ إلی ثَلاثِ خِلالٍ یَتَکَلَّفُها وإن لَم یَکُن فی طَبعِهِ» یک انسان در خانواده اش به سه ویژگی نیاز دارد، اگر این سه صفت در ذاتش نیست با زحمت برود این ها را کسب کند. حالا این صفات چه هستند؟
«ذلِکَ : مُعاشَرَه جَمیلَه وسَعَه بِتَقدیر و غَیرَه بِتَحَصُّن »(2) اولین صفتی که لازمۀ زندگی انسان است معاشرت زیبا است؛ یعنی گفت و گوی زیبا، نگاه زیبا و آراستگی در برخورد. معاشرت جمیل همان است که خداوند در قرآن می فرماید: « وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ »(3) معاشرت به معنای برخورد و ارتباط
ص: 39
داشتن زیباست.
نخستین نکته در معاشرت زیبا، خود آراستگی است. رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )بسیار به این نکته اهمیّت می داد. به چهره اش عطر می زد، موهایش را کوتاه می کرد، ناخن هایش را می گرفت، موهایش را شانه می کرد و... می فرمود من دوست دارم این ها بعد از من هم ادامه پیدا کند، این ها سنّت من است.
وقتی که همسر عثمان بن مظعون خدمت رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد، عرض کرد: همسرم که متدیّن، نماز شب خوان و از اصحاب شماست به همه کارش می رسد اما به خودش نمی رسد، ژولیده و نامنظم است، کمتر خانه می آید، آیه ای نازل شد که برخی گفته اند شأن نزول این آیه مورد مذکور است که: « لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ »(1)
پیغمبر! به مردم بگو پاکیزه هایی را که خدا برای شما حلال کرده شما حرام نکنید.(2) ببینید آن که خدا حرام کرده حرام کنید، گفته شراب حرام است نخورید؛ گفته مردار و گوشت خوک حرام است نخورید، اما « لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ »لكم چیزی را که خدا حلال کرده برای خودتان حرام نکنید.
نکتۀ اول: زیبایی و آراستگی در افراد مسن باید بیشتر باشد. جوانان یک زیبایی ذاتی دارند، دستی هم که به سرشان بکشند، آن زیبایی خودش را
ص: 40
جلوه می دهد، اما شما پیر مردها و پیرزن ها کاری کنید که عروس، دختر و نوه ها اصلاً خواهان این باشند که شما به خانۀ آن ها بروید، ولی وقتی که شما مسن می شوید به اقتضای جسمی خودتان کهولتی پیدا می کنید، وقتی مراعات نمی کنید، مثلاً: دستمال دست نمی گیرید که اگر آب دهان و را با آن پاک کنید، عطر نمی زنید، لباس تمییز نمی پوشید و... خود به خود تنفّر و زدگی را ایجاد می کند. نکتۀ دوم این که شما اگر خانه عروس رفتید، خانۀ داماد رفتید، اگر می خواهید شما را تحویل بگیرند و همواره بگویند ای کاش دوباره بیاید و اصلاً احساس کنند حضور شما در خانۀ آنها گرمی در زندگی است، دخالت بیجا نکنید.
دربارۀ معاشرت زیبا و آراستگی ظاهری، يغمبر خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: چند چیز سنت در سر و چند چیز سنّت در بدن است؛ یعنی در واقع روش پیغمبر است. سنت پیغمبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) دو قسم است یک سنت واجب دارد که آدم باید آن را انجام بدهد، مثل این که پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نماز خوانده ما هم باید بخوانیم یا حج انجام داده مثل او باید انجام بدهیم، اما قسم دوم سنت، فضیلت است؛ یعنی امتیاز است. حضرت فرمود: من چند سنت در سر دارم:
1- مسواک، 2- استنشاق، 3- مزمزه کردن آب، 4- کوتاه کردن مو و...
در بدن فرمود: 1- زدن موهای زائد، 2- عطر زدن، 3- پوشیدن لباس مرتب و...(1) یک بخشی از معاشرت جمیله این است.
ص: 41
دومین نکته در معاشرت زیبا، در خود گفتمان است. وقتی حضرت زهرا(علیها السّلام) می خواهد امیر المؤمنين (علیه السّلام) را صدا بزند، می گوید: یابن عم! پسر عمو، يا أبا الحسن، حتی یا علی هم کمتر انسان می بیند. لحظات آخر هم که دارند با هم صحبت می کنند، حضرت زهرا(علیها السّلام) عرض می کند: علی جان! من تا به حال به تو دروغ نگفتم، تا به حال به تو بدقولی نکردم، تو را عصبانی نکردم و با تو مخالفت نکردم، دلم می خواهد بینم از من راضی هستی یا نه؟(1) یکی از دغدغه های حضرت فاطمه (علیها السّلام) در هنگام جان دادن رضایت همسر است. به این معاشرت، معاشرت جمیله می گویند.
عزیزان! همدیگر را با نام خوب صدا بزنید، تحقیر نکنید، جلوی دیگران همدیگر را نکوبید، بعضی ها به کوبیدن خانواده هایشان در جمع عادت دارند. بعضی ها به فرهنگ مقایسه، عادت دارند مثلاً: خوش به حال فلانی عجب زن و بچّه ای دارد! عجب خانواده ای دارد. بعضی ها حالا حتی با مزاح و شوخی عادت دارند به این که بعضی از کلماتی را بگویند که خانواده ها را مکدّر می کند، مثلاً: ای بابا! چه شانسی ما داشتیم کاش درست نمی شد. معاشرت جمیله کنایه از این است که الفاظی که در گفتمان و برخوردهایی که صورت می گیرد زیبا و منصفانه باشد.
دومین صفتی که لازمه زندگی انسان است وسعت در زندگی است. «وَ
ص: 42
سَعَةٌ بِتَقدِيرٍ»؛ یعنی وسعت در زندگی این که انسان سخت گیر نباشد یعنی چه؟ شاید این که من می گویم مصداقش خیلی کم باشد ولی گاهی شنیده می شود که خانم می گوید: آقای ما این قدر به من بدبین است که اجازه نمی دهد با پسر خاله ام احوال پرسی کنم یا نمی گذارد به عروسی و مهمانی بروم، می گوید: ممکن است نامحرم تو را ببیند! یک خانمی می گفت آقای ما در را قفل می کند و از خانه بیرون می رود. متأسفانه بدبینی تا این حد در بعضی از انسان هاست؛ بنابراین انسان نباید سخت گیر باشد. گاهی بعضی ها زندگی را سخت می گیرند، مثلاً: یک چیزهایی که مایحتاج زندگی است تهیّه نمی کنند، یا کسانی که به فقرا زیاد می رسند که خیلی هم خوب است منتها به بچه های خودش توجه نمی کند!
«وَ غَيرَةٌ يِتَحَصُّن»(1) سومین صفتی که لازمۀ زندگی است غیور بودن است.
غیور بودن؛ یعنی این که آقا نسبت به حجاب خانواده اش، نسبت به حجاب دخترش، نسبت به رفت و آمد دخترش حساس باشد. درست است دختر خانم، دانشگاه می رود، دبیرستان می رود، برای کار بیمارستان می رود و ... با خانمش محیط بیرون کار می کند که اسلام منعی ندارد، اما توجّه داشته باشید با چه کسی تعامل دارد، با چه کسی گفت و گو دارد.
پیامبر فرمود(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ): «مَنْ أطَاعَ امْرَأتَهُ أکَبَّهُ اللهُ عَلَی وَجْهِهِ فِی النَّارِ»مردی که
ص: 43
از زنش اطاعت کند خداوند او را با صورت به آتش جهنم پرتاب می کند. شخصی گفت: « وَ مَا تِلْکَ الطَّاعَهُ» آقا چه اطاعتي؟ الان خانوادۀ ما با شما بگوید: حرم برویم، بگوید: صلۀ رحم به جا آوریم، بگوید: برویم بیرون شام بخوریم، بگوید: یک میزی برای خانه بخریم، اینها را اطاعت می کنیم و هیچ اشکالی هم ندارد.
یا رسول الله! این اطاعتی که شما می گویید اگر مردی از زنش اطاعت کند او را با صورت به آتش پرتاب می کنند چیست؟ حضرت چند مثال زد، فرمود: «تَطْلُبُ إِلَیْهِ الذَّهَابَ إِلَی الْحَمَّامَاتِ » زنی از مردش تقاضا می کند که به حمّام برود، قدیم حمام عمومی بود. «وَ الْعُرُسَاتِ» یا رفتن به مجالس عروسی،
«وَ النَّائِحَاتِ» با رفتن به مجالس عزا۔ پیغمبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: منظور من از اطاعت این است که زن می خواهد با لباس نازک و بدن نما بیرون از خانه برود «وَ الثِّیَابَ الرِّقَاقَ» نکته اینجاست. با چهره ای که مورد تأیید شرع مقدس اسلام نیست و با این کار او حریم اجتماعی شکسته می شود. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «فَیُجِیبُهَا»(1) مرد هم اجابت کند و بگوید: من از این وضعیت راضی هستم، «أَکَبَّهُ اللَّهُ عَلَی وَجْهِهِ فِی النَّارِ» بنابراین غیرت که من می گویم به این معنا است که مردها حسّاس باشند.
ص: 44
گاهی از ما سوال می کنند می گویند: آقا حریف دخترم نمی شوم، حريف خانواده ام نمی شوم، این دیگر عذر بدتر از گناه است. من نمی گویم با درگیری، با نامنی، با بی اعتمادی که اتفاقاً روایت هم داریم، على (علیه السّلام) فرمود: «والإفِرَاطُ فِی المَلامَه یَشِبُّ نِیرانَ اللّجاجَه»(1) اگر در برخورد با جوان ها زیاد ملامت و سرزنش کنید، لجوج بار می آیند. ما بایستی یک ترسیم آگاهانه داشته باشیم، مثلاً: دخترم! ببین اگر این دوستی خیابانی برای تو فراهم شد، بعداً در ازدواجت خدشه ایجاد می شود، بعداً موجب می شود یک سرخوردگی اجتماعی برایت ایجاد شود، اما اگر تو با حجاب بیرون رفتی، اگر لباس مناسب پوشیدی، موجب می شود امنیّت داشته باشی، نگاه ها به تو دوخته نشود، افراد لاابالی تو را در معرض هجمه قرار ندهند. در واقع با گفت و گوی صحیح با ابزار و اعلام آثار مثبت حجاب، آثار منفی بدحجابی از بین می رود.
یک نکته ای همین جا عرض کنم و آن این که خود پدر و مادر الگوی فرزندان باشند که این خیلی مهم است. دختر و پسر جوانی که می بیند در خانه پدرش دروغ نمی گوید، پدرش با مادرش بدرفتاری نمی کند، مقیّد به نماز صبح است، لقمۀ حرام در این خانه نمی آورد، خمس مالش را می پردازد، پشت سر برادر و خواهرش حرف نمی زند، این خود به خود درس می گیرد. این مصداق همان دستور امام صادق (علیه السّلام) است که فرمود: «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ
ص: 45
بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ»(1)، خداوند هم در قرآن می فرماید: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ »(2)؛ یعنی شما به مردم می گویید، اما برای خودتان فراموش می کنید؟ من بارها این را گفتم که: آن قدری که مردم با رفتار رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) مسلمان شدند، با گفتار و استدلال های او نشدند؛ یعنی آن کسی که به سیرۀ رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نگاه می کرد، مشاهده می کرد که این آدم ساده زیست است، نسبت به همسرش مهربان است، اهل تلاش است، گفتارش گفتار صادقانه ای است، رفتارش رفتار خداپسندانه ای است.
پیغمبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در فتح مکّه جمله ای فرمودند: «نْتُمُ الطُّلَقَاءُ» این همه او راآزار دادند ولی او همه را عفو کرد. ببینید ما این مطالبی را که می گوییم صد در صد هر کدام ممکن است جواب ندهد، مثلاً شما بگویید یک پدری در خانه هم نماز می خواند، هم خمس می دهد، هم متدیّن است، اصلاً بندۀ برگزیدۀ خدا است، اما یک بچۀ فاسد دارد، مثل نوح پیغمبر با همۀ برگزیدگی اش پسرش غير صالح بود «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»(3) و کسانی هم در تاریخ اسلام داشتیم مثل فرعون یک آدم کاملاً منفی ولی همسرش آسیه یک زن متدیّن بود، در این طور مواقع چه باید کرد؟ خیلی ها دوست دارند
ص: 46
خانواده ای سالم داشته باشند، بچّه ای سالم داشته باشند، همۀ موارد را هم رعایت می کنند.
تا آن جایی که وظیفه است ما رعایت کنیم، تذکر بدهیم، مواظبت کنیم، البته درصدش خیلی پایین است، واقعاً دیگر وقتی از دست خارج شد، توصیۀ من این است که برایشان دعا کنیم که خدا نجاتشان بدهد و یک طوری مسیر زندگی شان را عوض کنیم، مثلاً: اگر ازدواج است، ازدواج، اگر شغل است، شغل، اگر رفيق است، تغییر و تحوّل بدهیم. بعضی ها می گویند: چه کنیم این تغییر و تحوّل ایجاد شود این دیگر باید موردی شناسایی شود و با آن برخورد شود.
حدیث امام صادق (علیه السّلام) که خوانده شد مثل یک مثلث می ماند که یک ضلع آن آراستگی است که شامل معاشرت زیبا، آراستگی ظاهر و گفتار خیلی خوب می شود و ضلع دوم آن شامل آسان گیری و اصل سهولت می شود و ضلع سوم هم شامل غیرت به جا می شود که این سه مکمّل یکدیگر هستند؛ البته همین آخری را اشاره کنم: تغایر در اسلام ممنوع است؛ یعنی غیرت بی مورد و حسّاس شدن بیخود. مثلاً: تعصب غلطی که در واقع بعضی ها نسبت به خانواده هایشان دارند. منتها یک چیزی به خانم ها بگویم: همسران شما که این قدر حسّاس هستند یکی از دلایلش این است که شما را خیلی دوست دارند. فکر نکنید که همسر شما یک آدم بدی است. ولی توصیۀ ما همان بحث اعتدال و میانه روی است که اگر این موارد رعایت شود، خانواده های ما، روز به روز پربار تر و شکوفاتر می شوند و ان شاء الله نسلی که تحویل جامعه می دهند، یک نسل صالح می شود.
ص: 47
قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)
زندگی انسان با یک چیزهایی خوش می شود. امام صادق (علیه السّلام) فرمود: پنج چیز است که اگر در زندگی انسان نباشد زندگی ناقص است.
«الصِّحَّةُ» اولین مورد که زندگی با آن خوش می شود سلامتی است. آدم که مریض است در نماز و عبادتش و در حرف زدنش اثر می گذارد. شخصی زمان پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) مسجد آمده بود که نماز بخواند، پیامبر خدا راجع به قیامت و عذاب صحبت می کرد. این شخص خیلی ترسید، بعد از آنکه نمازش تمام شد، دستهایش را بلند کرد و گفت: خدایا! من طاقت عذاب و آتش را ندارم، تقاضا می کنم هر خلافی که کردم و هر گناهی که انجام دادم، نگذار کار من به برزخ و قبر بکشد، در همین دنیا هر بلایی می خواهی سر من بیاوری بیاور، مریضی می خواهی بدهی، فقر می خواهی بدهی، گرفتاری می خواهی بدهی،بده.
به خانه آمد مریض شد و به بستر افتاد، پیغمبر خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به ملاقاتش آمد، فرمود: تو که خوب بودی، دیروز مسجد بودی، چه شد که مریض شدی؟
ص: 48
عرض کرد: یا رسول الله! خودم دعا کردم و از خدا خواستم گناهانم را در همین دنیا با مریضی و سختی ببخشد تا کار به قیامت نکشد، حضرت فرمود: بد کاری کردی، چرا این چنین دعا کردی؟ مگر نعوذ بالله خدا بخیل است که تو گفتی آنجا من را عذاب نکن و به جایش دردنیا مریضم کن. می بایست در دعا به پیروی از قرآن بگویی: « رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ »(1) آنگاه پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) برای او دعا کرد و او از بیماری نجات یافت.(2)
این قصه را مولوی در مثنوی دارد می گوید که پیغمبر فرمود:
گفت هی هی، این دعا دیگر مکن ***بر مکن تو خویش را از بیخ و بن
قرآن کریم دستور می دهد که بگو خدایا! من طاقت عذاب و طاقت فشار قبر را ندارم، گناهانم را ببخش « رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا » ما یک چیزهایی را فراموش کردیم ما را مؤاخذه نكن، « أَوْ أَخْطَأْنَا» اگر خطا کردیم،رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا» بار سنگین روی گردنمان نگذار، «رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ» چه چیزی که ما طاقتش را نداریم مثل مریضی، سختی، فقر و گرفتاری به مانده، «وَاعْفُ عَنَّا» ببخش، «وَاغْفِرْ لَنَا» نادیده بگیر، «وَارْحَمْنَا»(3) به ما رحم کن.
ص: 49
«و الغِنَي»، دومین مورد که زندگی با آن خوش است ثروت است. فقر بد است. پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً»(1) فقر به کفر نزدیک است؛ لذا انسان یکی از دعاهایش می تواند دعای طلب ثروت باشد؛ منتها اسیر مال نشود و حلال و حرام را با هم نیاویزد.
«وَالْأَنِیسُ الْمُوَافِقُ» سومین مورد که زندگی با آن خوش است همسر صالح است. در تاریخ زن های زیادی داریم که مردهایشان را به جبهه و جنگ فرستادند. زهير، خانمش او را به کربلا فرستاد. وهب، جوان مسیحی، مادر و خانمش باعث شدند که به کربلا بیاید، مسلمان شد هم خودش و هم زنش شهید شدند. زنش جزو شهدای کربلاست. خانم هایی که صدایم را می شنوند توجّه داشته باشند! من یک وقت در تاریخ دنبال می کردم، شخصیت های برگزیدۀ تاریخ، همیشه نقش یک زن فعّال کنارشان بوده است.
سه زن، باعث شدند که موسی حفظ شود تا رسالتش را انجام دهد. خدا خواست از طریق این سه زن حفظ شود. مادرش او را در صندوق گذاشت و به دریا انداخت، خواهرش گفت: برایش دایه بیاورید که مادرش را آوردند و زن فرعون مانع قتلش شد.
ص: 50
عیسی بن مریم مادرش کنارش نقش دارد. رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) خديجه (علیها السّلام) همسرش کنارش نقش دارد. اولین بار که از غار حراء پایین آمد، حضرت خديجه به او ایمان آورد. حضرت زهرا(علیها السّلام) شب ها با على (علیه السّلام) به در خانه مهاجر و انصار می رفت. همراه امام حسین (علیه السّلام) حضرت زینب (علیها السّلام) بود که نقش خودش را بعد از قضیۀ عاشورا ایجاد کرد. نقش زن ها بسیار مهم است. یکی از علماء کتابی به نام ریاحین الشریعه دارد که در این کتاب شرح حال زن هایی نوشته شده است که در تاریخ نقش تعیین کننده داشته اند.
زنی به نام حره را گرفتند و پیش حجاج آوردند. حجاج نگاهی به این خانم کرد و گفت: شنیده ام تو در مجالس می روی سخنرانی می کنی و از فضایل علی بن ابیطالب می گویی، می گویی که علی از ابوبکر بهتر بوده است، تو حرف های این چنینی می زنی؟! زن نگاهی کرد و گفت: حجاج اشتباه رسانده اند، من اصلاً على را با این ها مقایسه نمی کنم که بگویم از این ها بهتر است، من گفتم که علی بر انبیاء برتر است، از موسی، عیسی و نوح هم بالاتر است. گفت: عجب! این که بدتر شد اگر ثابت نکنی می گویم اعدامت کنند، یکی یکی شروع کرد آیات قرآن را خواندن و ثابت کرد و این طور در مقابل حجاج ایستاد.(1)
«وَالْأَنِیسُ الْمُوَافِقُ» یک مصداقش فرزند صالح است. یک اولاد گاهی
ص: 51
زندگی والدینش را به هم می ریزد، زندگی را برای آن ها تلخ می کند و آبروی آن ها را می برد. اولاد خوب هم نعمتی است که باعث سربلندی انسان می شود.
«وَ الأمنُ، چهارمین مورد که زندگی با آن خوش است آزادی است. اگر همه چیز باشد اما آدم اسلحه بالای سرش باشد فایده ای ندارد. شما بهترین غذا را برای یک پرنده بگذار، اما در قفس باشد ناراحت است، ولی خودش در بیابان برود ممكن است که چیزی هم گیرش نیاید و در روز دو روز هم گرسنه بماند ولی آزاد است و لذّت می برد.
«و القَنَاعَةُ»(1) پنجمین مورد که زندگی با آن خوش می شود، قناعت در زندگی است. امام صادق (علیه السّلام) فرمود: این پنج چیز: صحّت، مال، همسر خوب، قناعت و امنیّت اگر نباشد زندگی آدم از هم می پاشد. حدیث دیگری را از امام صادق (علیه السّلام) برایتان بخوانم که عوامل بدبختی در زندگی را بیان می کند.
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «ثَلاثٌ لا یَهنَأُ لِصاحِبِهِنَّ » سه چیز زندگی آدم
ص: 52
را ناخوش می کند.
«الحِقدُ» اولین عاملی که زندگی را ناخوش می کنند کينه است. آدم کینه ای با آن کینه ای که دارد زندگی را برای خودش ناخوش می کند و بدبینی و سوء ظن می آورد.
«وَ الحَسَدُ» دومین عاملی که زندگی را ناخوش می کند حسادت است. آدم حسود نا امن است.(1) حسادت بدن را از بین می برد. فرمود: آدم حسود دشمن خود است و دوست دشمنش است.
«و َسُوءُ الخُلُق»(2) آدم بد اخلاق هم خودش عمرش کوتاه می شود و هم اطرافیانش آزار می بینند. آدم بداخلاق مریض می شود؛ پس یکی از چیزهایی که ما در زندگی نیاز داریم زندگی خوش است که گمشده بشر است؛ تمام عالم هستی در کشورهای مختلف دنبالش هستند. چرا کتاب آیین دوست یابی این همه طرفدار پیدا کرده است؛ چون آن کتاب آیین دوست یابی را بیان کرده است.
ص: 53
چرا کتاب هایی که در مورد رمز موفقیّت و رمز زندگی خوش می نویسند این همه طرفدار پیدا می کند، چرا امروز در جامعه بیماری افسردگی زیاد است؟ در سال 89-90 بیست هزار داماد به خاطر مهریه به زندان افتادند، چرا؟ چرا آمار خودکشی ها و خودسوزی ها بالا رفته است؟ چرا از هر چند ازدواج در کشور ما یک موردش منجر به طلاق می شود؟ یک سال من آمار گرفتم، بالای بیست هزار طلاق در کشور ما بود، چرا؟ چرا بعضی از خانه ها جهنّم است؟ جوان، خانه را محل امن نمی بیند، حاضر است در کوچه و خیابان پرسه بزند ولی به خانه نرود. چرا بعضی از خانم ها، خانواده هایشان و شوهرهایشان وقتی وارد خانه می شوند، واقعاً احساس عذاب می کنند، عکس قضیه هم هست، چرا؟ این ها همه اش در اثر ضعف مسائل اخلاقی است. امیر المؤمنين (علیه السّلام) فرمود: «ولا أغضَبَتنی»(1) به خدا قسم حضرت فاطمه (علیها السّلام) هیچ گاه من را عصبانی نکرد. چرا حضرت صورتش را روی خاک قبر فاطمه (علیه السّلام) می گذاشت، می فرمود:
حَبِیبٌ لَیْسَ یَعْدِلُهُ حَبِیبٌ*** وَ مَا لِسِوَاهُ فِی قَلْبِی نَصِیبٌ(2)
هیچ کس جای تو را در قلب من نمی گیرد. امير المؤمنین بعد از وفات فاطمه زهرا(علیها السّلام) ازدواج کرد، به دلیل این که فرزند کوچک داشت. اما هیچ کس جای حضرت زهرا(علیها السّلام) را برایش نگرفت، چرا؟ چون به اندازه ای این زندگی خوش بود که حد نداشت. فکر نکنید که خانۀ آن ها خیلی بزرگ بود،
ص: 54
غذایشان خیلی عالی بود، نه بعضی از شب ها گرسنه می خوابیدند، یک خانه محقّر داشتند، اما بزرگترین شخصیّت ها را تربیت کردند. ثروت گرچه کمک است اما همه جا مشکلات را حل نمی کند.
ص: 55
قال الله تبارک و تعالی: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً »(1)
شب جمعه، شبی است که درهای رحمت خداوند به سوی بندگانش گشوده می شود و شبی است که رحمت خداوند شامل همه چیز و همه کس می شود. یک دعایی را که همه شما شنیده اید و مکرر هم خوانده اید و اگر در حق ما مستجاب شود همه چیز زندگی ما تأمین می شود، این دعا است که برای شما معنا می کنم: «اللَّهُمَّ اجعَل مَحياىَ مَحيا مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ»(2)، یعنی خدایا! زندگی من، مثل زندگی پیامبر و آلش شود و مردن من هم مثل مردن پیامبر و آلش شود. این دعا بسیار مهم است. از این دعا غافل نشوید، در قنوت نماز تان و در شبانه روز این دعا را بخوانید.
ما یک زندگی داریم و یک مرگ. زندگی ما مثل چه کسی شود؟ فرعون، قارون و.... بعضی ها می گفتند:«يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ
ص: 56
عَظِيمٍ»(1) کاش زندگی ما مثل زندگی قارون بود ولی وقتی که قارون در زمین فرو رفت، گفتند: خوب شد زندگی ما مثل زندگی قارون نبود! مثل چه کسی زندگی کنیم؟ مثل کسی که زندگی اش ماندگار است. آن ها چه کسانی هستند؟ قرآن می فرماید: آنها رسول خدا و اهل بیت او می باشند.
عزیزان ما دو جور زندگی داریم: 1- زندگی دنیوی، 2- زندگی معنوی. زندگی دنیوی همین که می خوریم و می آشامیم، با زن و بچه مان ارتباط داریم، درس می خوانیم و نعمت های خداوند را استفاده می کنیم. خداوند در قرآن کریم می فرماید که بعضی ها می گویند: «مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا »هر چه هست در این دنیا است؛ یعنی آخرتی در کار نیست، می گویند:«وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ »(2)" هر چه هست در همین دنیاست. این ها بیش از این قبول ندارند و خداوند هم به پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) می فرماید: این ها را رها کن «وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ »(3) کسی که جاهل است می گوید: هر چه هست همین پنجاه سال و شصت سال عمر است. پس خداوند عقل و شعور را برای چه به انسان داده است؟! امير المؤمنين (علیه السّلام) می فرماید: این آدم هایی که فقط برای این دنیا تلاش می کنند، مردهای متحرک هستند. «فَالصُّورَهُ صُورَهُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ، لَا
ص: 57
یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ»(1)، بعضی ها قیافه هایشان قیافه آدم است اما قلبشان قلب حیوان است، این ها مردۀ متحرک هستند. حیوان به سوی عریان بودن و به سوی غرایز جنسی بی حد و بی رویه می رود و آدمی هم که به سوی عریان بودن و بدحجابی و بی غیرتی می رود چه فرقی با حیوان دارد؟ خداوند در قرآن کریم می فرماید: « أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ »(2) این ها مثل حیوانات هستند، بلکه بدتر از حیوانات هستند.
خداوند به پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) می فرماید: «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى »(3) سراغ این مرده ها نرو، این ها فقط راه می روند و حرف می زنند. یک نکته ای به شما بگویم: این که می گوییم دنیا بد است، زمانی است که انسان به دنیا وابسته شود و دنیا او را اسیر خود کند و الا خود خدا در قرآن می فرماید: «وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا »(4) بهره ات را از دنیا فراموش نکن! کسی که همسر دارد، تفریح می رود، غذای خوب می خورد، وسیلۀ خوب دارد و ... این ها که بد نیست، این ها را خود خدا آفریده و گلایه هم می کند که چرا بعضی ها این ها را بر خودشان حرام می کنند «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ »(5) کی گفته که این ها را بر خودتان حرام کتید؟ سلیمان وضع بسیار خوبی داشت،
ص: 58
می فرمود: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي »(1) این ها از فضل پروردگار من است.
امیر المؤمنين (علیه السّلام) وقتی می فرماید: «یَا دُنْیَا غُرِّی غَیْرِی.» این جمله را در جا فرموده اولین جایی که فرمود، زمانی بود که خلافت نداشت، در باغ داشت باغبانی می کرد که یک مرتبه دنیا برایش مجسم شد، حضرت آنجا فرمود: «یَا دُنْیَا غُرِّی غَیْرِی»(2)، به تعبیر استاد ما می فرمود: امير المؤمنین وقتی می فرمود: «یَا دُنْیَا غُرِّی غَیْرِی» بیلش را زمین نینداخت که من دیگر کار نمی کنم، مزارع را آب نمی دهم، قنات حفر نمی کنم؛ بلکه وقتی داشت قنات حفر می کرد، فرمود: «یَا دُنْیَا غُرِّی غَیْرِی» دومین جایی که فرمود وقتی است که به خلافت رسید، وارد بیت المال بصره شد، در جمل اصغر وارد جنگ شد و در اوج جنگ و در اوج مسئولیت فرمود: «یَا دُنْیَا غُرِّی غَیْرِی»(3) اما همین امیرالمؤمنین که می فرماید: «یَا دُنْیَا غُرِّی غَیْرِی»» هم بچه دارد، هم خانه دارد، هم مسئولیت دارد، هم قنات حفر می کند، هم درخت می کارد، هم به سؤال مردم جواب می دهد. خداوند در قرآن کریم می فرماید: ««أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ » (4) و کثرت گرایی بد است. «وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَمًّا وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا »(5) اگر کسی خوردنش «أَكْلًا لَمًّا» شد؛ یعنی حلال و حرام را با هم خورد با حیوانات هیچ فرقی
ص: 59
نمی کند؛ چون شما اگر چند کیلو علوفه برای گوسفندی بگیری و جلویش بگذاری، یک گوسفند دیگر هم که دارد رد می شود، می آید می خورد و نمی گوید که این علوفه مال دیگری است.
شما اگر یک چهارپا را در مزرعه ای ببرید و به او بگویید از همین محدوده بخور، در زمین بغلی نرو؛ چون مالکش کس دیگری است گوش نمی دهد، ده جا می رود، به همۀ مزرعه سر می زند، چرا؟ چون آن حیوان تشخیص نمی دهد و آنهایی که در خوردن حلال و حرام توجه ندارند به این ها «أَكْلًا لَمًّا» می گویند.
شخصی خدمت امام باقر(علیه السّلام) آمد و عرض کرد: من هر چه از خدا خواستم به من داده است، اولاد خواستم به من داد، مال خواستم به من داد، مکه خواستم بروم رفتم و ..... نکند اینها باعث سقوط من شود؟ خدا به آدم های بد هم گاهی نعمت زیادی می دهد، اگر به کسی فقر می دهد دلیل بر بدی نیست، اگرثروت زیاد هم می دهد دلیل بر خوبی نیست؛ چون بعضی از مؤمنین فقیرند و بعضی از مؤمنین غنی و کُفّار هم همین طور. خود خدا در قرآن می فرماید: بعضیها وقتی که فقیر می شوند: « فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ »(1) می گویند: خدا ما را رها کرده است و وقتی که وضعشان خوب می شود
ص: 60
«فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ »(1) می گویند: خدا به ما اکرام کرد. نه اکرام و نه عدمش، با ثروت و عدم ثروت نیست. به امام باقر (علیه السّلام) عرض کرد: نکند یک وقت این ها باعث سقوط من شود؟ امام فرمودند: حقوق واجبت (خمس و زکات) را پرداخت می کنی؟ شکر گزار خداوند هستی؟ عرض کرد: بله. امام باقر (علیه السّلام) فرمود: این ها «مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ »(2) است، این ها لطف خداوند است. حالا ما دو جور حیات داریم: یک حیات مادی که همین حیات دنیا است، اما وقتی که شما می گویید: «اللّهُمَّ اجعَل مَحیایَ مَحیا مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ»، خدایا! زندگی مرا مثل زندگی پیامبر و آل او قرار بده یعنی چه؟ زندگی خوب و ماندگار چهار ویژگی دارد، من این چهار ویژگی را بیان کنم تا معلوم شود زندگی پیامبر و آلش چگونه زندگی ای بوده است.
شبی که رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به معراج رفت، خدا به او فرمود: «یا أحمَدُ ، هَل تَدری أیُّ عَیشٍ أهنی ، وأیُّ حَیاهٍ أبقَی» پیغمبرم! می دانی که چه زندگی ای خوش و ماندگار است؟ همه زندگی ها خوش نیست. من آدم می شناسم که ثروتمند است ولی می گوید: نا آرام و افسرده ام. چنین نیست که زندگی خوش فقط به امکانات باشد. در اوج ثروت می بینید که طرف دچار بیماری روحی است. پیغمبرم! می دانی چه زندگی ای خوش است؟ پیغمبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) عرض
ص: 61
کرد: «اللَّهُمَّ لا» خدایا نمی دانم.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت*** و به غمزه مسأله آموز صد مُدَرَّس شد
پیامبری که مدرس همۀ بشریت است اما وقتی در مقابل خدا قرار می گیرد، می گوید: خدایا نمی دانم. خداوند فرمود: زندگی خوش و ماندگار، زندگی ای است که چهار ویژگی در آن باشد -به آن هایی که دنبال خوشی در زندگی هستید، دنبال موفقیّت هستید، من نمی گویم که همسر خوب، اولاد خوب، ماشین، خانه و .... خوشی نمی آورد، بله این ها همه خوشی می آورد. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: از سعادت های یک انسان این است که همسر خوب، خانه خوب، فرزندخوب، و مرکب خوب داشته باشد.(1) ولی این حدیثی که می خوانم غیر از این ها است.
«اَمّا الْعَیْشُ الهَنِیُ فَهُوَ الَّذِی لا یَفْتُرُ صاحِبُهُ عَنْ ذِکْری » پیامبر! اولین ویژگی زندگی خوب و ماندگار، پررنگ بودن ذکر و یاد من در آن زندگی است. عزیزان! در زندگی تان یاد خدا را قوی کنید. یاد خدا نه این که فقط لا اله الا الله و سبحان الله بگویید، این ها ذكر لفظی است. یاد خدا به این معنا است که انسان در زندگی اش خدا را همیشه ناظر و حاظر ببیند. امام حسين (علیه السّلام) عصر
ص: 62
عاشورا با یاد خدا شروع کرد، در گودی قتلگاه با یاد خدا شهید شد، وقتی که به میدان حمله می کرد لا حول و لا قوة الا بالله می گفت.
امام حسین (علیه السّلام) شب عاشورا برای چهار چیز مهلت خواست، فرمود: «یا عَبّاسُ ، ارکَب بِنَفسی أنتَ یا أخی »(1) حسین به قربانت، برو به دشمن بگو به ما امشب وقت بدهند، چرا؟ می خواهد مال و ثروتش را وصیّت کند، می خواهد چه کار کند؟ مگر در این عالم از شهادت بالاتر است؟ نه. اما در عین حال شب عاشورا فرمود: برای چهار چیز وقت گرفتیم: 1- نماز، 2- قرائت قرآن، 3- دعا و یاد خدا، 4- استغفار وَ نَدْعُوَهُ ، وَ نَسْتَغْفِرُهُ ، فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي أَحَبُّ الصَّلَاةِ لَهُ وَ تِلَاوَةِ كِتَابِهِ ، وَ كَثْرَةُ الدُّعَاءِ والإستِغفَار»(2) به تعبیر سید طاووس:«ولَهُم دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحلِ»(3) از خیمه های امام حسین (علیه السّلام) مثل کندوی زنبور عسل صدای مناجات و یاد خدا شنیده می شد.
جوان ها! نماز، ياد خدا را در شما تقویت می کنند « وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي »(4) نماز دو دسته آثار دارد: 1- آثار سلبي، 2- آثار ایجابی. آثار سلبی اش: « إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ »(5) نماز، فحشاء را می برد، نماز، منکر را
ص: 63
می برد. نماز، حرص را می برد: ««إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا »(1) آدم حریص است و در چند آیه بعد می فرماید: ««إِلَّا الْمُصَلِّينَ »(2) مگر آن کسی که اهل نماز باشد. آثار ایجابی اش: « وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي »(3) ياد خدا را در زندگی انسان پررنگ می کند. در نماز سستی نکنید. نماز شویندگی دارد، نماز سازندگی دارد، نماز آرامش زایی دارد، نماز باعث می شود که انسان تقرّب به خدا پیدا کند.
پیغمبرم! زندگی خوش، زندگی ای است که یاد من در آن قوی باشد. الان یکی از گرفتاری هایی که در جوامع آمار می دهند، بیماری افسردگی است. چقدر از جوان ها، نوجوان ها، خانم ها و آقایان از افسردگی و از وسواس رنج می برند. تعداد زیادی مراجعه می کنند و سؤال می کنند که چه کنیم؟ یکی از راه های درمان، یاد خداوند در زندگی انسان است. خود خدا در قرآن می فرماید: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا »(4) زندگی اش کلاف سردرگم است، زندگی اش به هم ریخته است.
«یَطلُبُ رِضایَ فی لَیلِهِ وَنَهارِهِ» پیامبر! دومین ویژگی خوب و ماندگار، کسب رضای خداوند در شب و روز است. اگر کسی از خدا راضی بود حزب اللهی واقعی است. آخر سورۂ مجادله را نگاه کنید، آیۀ آخرش حزب
ص: 64
اللهی را معرفی کرده است: «« رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ »(1) هر کسی که با قرآن مرتبط باشد حزب اللهی واقعی است. امام سجاد(علیه السّلام) فرمود: اگر همۀ مردم عالم بمیرند ولی قرآن با من باشد وحشت نمی کنم.(2) آن چنان صوت قرآن امام سجاد (علیه السّلام) بلند بود که سقّاها وقتی می خواستند سر کار بروند - چون آب آشامیدنی در مدینه نبود - میخ کوب می شدند و صوت قرآن امام سجاد (علیه السّلام) را گوش می دادند. چه قدر خوب است که از خانه هاصدای قرآن بلند باشد. ماشین ها به جای این نوارهای موسیقی، به جای این صداهای زننده و وحشتناک اعصاب خردکن که افسردگی آور است، سی دی و نوار قرآن بگذارند.
عزیز من! اگر در ماشین تو قرآن خوانده شود، تو حفظ می شوی؛ لذا قلبت نورانی می شود. چه قدر خوب است در موبایل ها، در ماشین ها و در خانه ها صدای قرآن خواندن پدران قبل از اذان صبح، بعد از نماز صبح بلند شود. این قرآن روی بچه هایتان اثر می گذارد.
پسر شیخ عباس قمی (رحمه الله) می گوید: بعضی از شب ها از صدای هق هق گریۀ پدرم ما هم از خواب بیدار می شدیم. وقتی سورۀ یس را می خواند به
ص: 65
این آیۀ شریفه«هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ »(1)؛ یعنی روز قیامت جهنمی ها را می آورند و می گویند بیا در همان جهنمی که منکرش شدی. آنقدر اشک می ریخت که از خود بی خود می شد؛ این تأثير قرآن است. (2)پیغمبرم! زندگی خوش، دومین ویژگی اش این است که رضایت من در آن باشد.
عزیزان! ما بین زندگی کردن و زندگی نکردن مخیّر نیستیم؛ بلکه مابین خوب زندگی کردن و بد زندگی کردن اختیار داریم. همۀ کسانی که در این عالم دارند زندگی می کنند چه بد و چه خوب، چه مثبت و چه منفی، همۀ این ها اسمش زندگی است؛ منتها سعی کنید که در زندگیتان سوار زندگی باشید، نگذارید مشکلات و سختی ها صفت رضا را در شما از بین ببرد. یک وقت در زندگی مرگ است، یک وقت شکست است، یک وقت حوادث است و یک وقت حاجتت مستجاب نمی شود و... این طور نباشد که با خدا قهر کنیم. خدا در قرآن می فرماید: بعضی ها خدا پرستیشان سودجویی است:«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ » اگر حاجتش مستجاب شد، خدا به او اولاد داد و به آن دعایی که می کرد رسید، می گوید: خدا خیلی خوب است « وَإِنْ أَصَابَتْهُ» اما اگر آزمایشی در زندگی آمد، مثلاً: از خدا اولاد می خواست به او نداد، حاجتی داشت خدا به او نداد
ص: 66
« انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ »(1) به خدا پشت می کند. نکند این طور باشیم!
بعضی ها که در صحرای محشر می آیند، پرونده هایشان را به آنها
می دهند، نگاه می کنند ثواب روزه، نماز، زیارت، حج و... می بینند یک چیزهایی در پرونده هایشان است که تعجب می کنند، می گویند خدایا! این ها از کجا آمده است؟ ندا می آید. این ها ثواب آن دعاهایی است که مستجاب
نشده است.
این ها وقتی ثواب ها را می شمارند، می بینند که خیلی زیاد شد، می گویند: خدایا! ای کاش همه دعاهایمان مستجاب نمی شد. انسان وظیفه دارد دعا کند. مطمئن باشید که هیچ دعایی را خدا بی پاسخ نمی گذارد، منتها ممکن است که بعضی هایش همین طور باشد که من گفتم؛ یعنی ثواب عدم اجابتش گاهی ممكن است در قیامت در پرونده انسان باشد: « وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ »(2) گاهی شما چیزی را دوست دارید ممکن است به صلاح و به نفع شما نباشد. این که اهل بیت (علیهم السّلام) همیشه در دعاهایشان می گفتند: خدایا ! آنچیزی که صلاح و خیر ماست برای ما قرار بده؛ دلیلش همان بود که ذکر شد.
پیغمبرم! زندگی خوش، زندگی ای است که رضایت من در آن باشد. برادران، خواهران و جوان ها! هر کاری که می خواهید انجام بدهید چند لحظه
ص: 67
قبلش فکر کنید که آیا رضایت خدا در آن کار هست یا نه؟ دیگر کلاه سرمان نمی رود و گول نمی خوریم. اگر این کارهایی که داریم انجام می دهیم، این فیلم هایی که داریم می بینیم، این نواری که گوش می دهیم، این دوستی ای که برقرار می کنیم و... آیا خدا راضی است یا نه؟
خواهر محترم! از خانه ات می خواهی بیرون بیایی، جلوی آیینه برو، بین آیا این چهره، چهرۀ مورد رضای خدا هست یا نیست، یک لحظه جلوی آیینه برو، این مانتوی کوتاه و این موی بیرون و این شال مختصر و این آرایش، آیا مورد رضایت خدا هست یا نیست؟ اگر هست بیا عیبی ندارد ولی اگر نیست نيا! اگر خواستی ببینی هست یا نیست قرآن را باز کن! خداوند در سورۀ مباركة أحزاب می فرماید: ««يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ »(1) وقتی از خانه بیرون می آیید جلباب بپوشید. جلباب؛ یعنی لباس بلند که تا روی پا را می گیرد. آیا این مانتوی کوتاه و این شلوار لی و تنگ جلباب است یا نه؟! جلباب لباسی است که بدن و نکات تحریک آمیز بدن را نشان ندهد؛ پس این حجاب تو مورد رضایت خدا نیست. حالا می خواهی بیرون بروی برو، ولی بدان مورد رضایت خداوند نیست.
جوان عزیز! قبل از آنکه این سی دی را در دستگاه بگذاری، ببین خدا راضی است یا نه، قبل از این که با آن فرد رفيق شوی و خلوت کنی،ببین خدا راضی است یا نه؟ آیا این کار شرعی است، محرم توست، محرم که نیست
ص: 68
چرا روابط نادرست بر قرار می کنی؟! ببین نگاهی که می اندازی آیا خدا راضی است یا نه؟ خدا در قرآن معیار نگاه را بیان کرده است. عزیز من! این کار مشکلی نیست، تشخیص اش ساده است هر کاری من می خواهم انجام دهم ببینم آیا خدا راضی است یا نه؟!
امام حسین (علیه السّلام) احساس کرد خدا راضی است؛ چون ظلم بزید جان گرفته است، سنّت رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فراموش شده است و اسلام به یک انقلاب و رشادت نیاز دارد، خواهرش زینب (علیها السّلام) و خانواده اش را هم آورد. این که شنیدید «فَإِنَّ اللّهَ قَد شاءَ أن یَراکَ قَتیلاً»(1). خدا می خواهد من را کشته ببیند، معنایش این نیست که خدا راضی به کشته شدن امام حسین (علیه السّلام) و اسیر شدن اهل بيت (علیه السّلام) است؛ بلکه معنایش این است که مشیّت و اراده الهی در این برهه ای از تاریخ به این تعلّق گرفته است که با این حادثه، ظلم یزید برچیده شود.
از حضرت زینب (علیها السّلام) در سراسر مسیر کربلا تا کوفه و شام یک مورد پیدا نمی کنید که خلاف رضایت الهی صحبت کرده باشد. حضرت زینب (علیها السّلام) این مشکلات را مصیبت نمی داند، چرا؟ چون رضای محبوب در این کار است، و لذا وقتی در مجلس یزید، يزيد خطاب به سید الساجدين (علیه السّلام) فریاد زد: «وَ ما
ص: 69
أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ»(1) حضرت زینب (علیها السّلام) فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلاّ جَمِیلاً »(2) من چیزی جز زیبایی ندیدم.
حتّی زمانی که یزید از اطرافیانش پرسید: ایشان کیست؟ گفتند: على بن الحسين است، گفت: یک علی که در کربلا به من گزارش دادند خدا او را کشت - می خواست به جبر نسبت بدهد – بلافاصله امام سجاد (علیه السّلام) بلند شد، فرمود: آن برادرم بود که از من بزرگتر بود، او را شما کشتید! معاویه می گفت: خلافت یزید به قضای الهی است: «إِنَّ أَمْرَ یَزِیدَ قَضاءٌ مِنَ الْقَضاءِ »(3) خدا در قرآن می فرماید: « إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ »(4) امام سجاد (علیه السّلام) با جرأت مقابل یزید ایستاد. این زندگی اهل بیت(علیهم السّلام) است.
عزیزان! هر کاری می خواهید انجام دهید، ببینید آیا رضایت خدا در آن هست یا نه؟ حرفی که می زنید غیبت و تهمت نباشد، دل کسی را نشکنید، آبروی کسی را نریزید.
«وَ لَا یَنْسَی نِعْمَتِی» پیامبر! سومین ویژگی زندگی خوب و ماندگار، به جا
آوردن شکر نعمات است. زندگی خوش آن زندگی ای است که شکر نعمت
ص: 70
من در آن فراموش نشود. نعمت من ناسپاسی نشود. یک راه شکر نعمت این است که انسان با نعمت خدا معصیت نکند. شما اگر با چشمت قرآن خواندی این شکر چشم است، اگر شما با گوش حرف خوب گوش دادی و غیبت گوش ندادی شکر گوش را به جا آوردی. شما اگر با دستت دستگیری از یکی کردی این شکر دست است. شما اگر با پایت بلند شدی در مجلس اباعبدالله (علیه السّلام) آمدی این شکر پا است که به این ها شکر عملی می گویند.
«وَ لَا یَجْهَلُ حَقِّی»(1) پیامبرم! چهارمین ویژگی زندگی خوب و ماندگار، پرداخت حقوق الهی است. خداوند حقوقی دارد چنانکه ما یک حقوقی داریم. خدای تبارک و تعالی می فرماید: تو بندۀ من هستی حق داری روزی داشته باشی، من به تو روزی می دهم، حقِّ حیات می خواهی، من به تو حيات می دهم، حق ارتباط می خواهی، من به تو امکان ارتباط می دهم، حق فکر می خواهی، من به تو عقل می دهم و... من حق تو را دادم تو حق من را ادا کن! حق من این است که بندگی کنی، عبادت کنی، نه این که من به بندگی تو نیاز دارم؛ بلکه برای این که بتوانی از حق خودت خوب استفاده کنی. زمانی که پدر به فرزندش می گوید: حرف من را گوش بده، حق من این است که تو درس بخوانی، معلِّم وقتی به دانش آموزهایش می گوید: حق من به گردن شما این است که خوب درس بخوانی، نه این که پدر و معلم احتیاج به خوب
ص: 71
درس خواندن دارند؛ بلکه حق او هم به نفع خود آن هاست.
پیغمبرم! زندگی خوش، زندگی ای است که: یاد من در آن پررنگ و رضایت من در آن باشد، نعمت من در آن فراموش نشود و حق من نادیده گرفته نشود. وقتی می گوییم: «اللَّهُمَّ اجعَل مَحياىَ مَحيا مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ » معنایش این است: می خواهی زندگی ات مثل زندگی رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شود، زندگی ات امام زمانی شود، یاد خدا را در زندگی ات پررنگ کن، کارت را برای رضایت خدا انجام بده، شاکر نعمات خدا باش و حق خدا را نادیده نگیر.
«و مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ»» مرگت هم می خواهی مثل مرگ آن ها باشد، آن ها مرگی داشتند که با عاقبت به خیری آمیخته بود، ما هم دعا کنیم عاقبت به خیر شویم، ما هم دعا کنیم. «وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ»(1) خدایا! ما را با نیکان و ابرار بمیران. « وَتَوَفَّنَي مُسْلِمِاً »(2) ما را مسلمان بمیران. خدایا! در این شب جمعه، شب مغفرت و رحمت، همه ما را ببخش.
ص: 72
قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)
موضوع این جلسه دین و نشاط تحت عنوان بحث دخالت اطرافیان و زیاده خواهی همسران است. یکی از محکم ترین بنیانها در اسلام بنیان ازدواج است. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: کسی که ازدواج کند، نصف دینش را حفظ کرده است.(2) این در واقع صرفاً بیان یک ثواب نیست، مثل بعضی از روایات که هر کسی این سوره را بخواند، این قدر ثواب به او می دهند؛ بلکه این یک حقیقت و واقعیت است که غرائز، اضطراب، و ناملایماتی که انسان در زندگی دارد با ازدواج آرام می شود.
قرآن کریم وقتی صحبت از ازدواج می کند، می فرماید: « لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا » برای این که آرامش بگیرید، « وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً »(3) با هم دوست باشید، زیر یک سایه و زیر یک سقف با هم مهربانانه زندگی کنید. قرآن
ص: 73
کریم تعبیر دیگری دربارۀ ازدواج دارد، می فرماید: « هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ » (1)زن و مرد پوشش و لباس همدیگر هستند. آدم لباس نداشته باشد، عریان است، باعث می شود که در کوچه و خیابان خجالت بکشد. لباس پوشش است. لباس با انسان تناسب دارد. الان هیچ کدام از شماها اورکت نپوشیده اید؛ چون تابستان است اما زمستان لباس گرم می پوشید. لباس مناسب فصل است. لباس مناسب قد و قوارۀ انسان است، مثلاً: یک آدمی که قد بلند است اگر لباس کوتاه بپوشد، مسخره اش می کنند. همسر هم باید لباس انسان باشد، متناسب با تن انسان باشد. لباس انسان را پوشش می دهد و محافظت می کند، همسر انسان هم باید انسان را پوشش بدهد و محافظت کند، آبرو و زینت همسرش باشد. این نگاهی است که اسلام به موضوع ازدواج و زندگی مشترک دارد.
الان مشکلی که در جامعه داریم و خانواده ها گرفتارش هستند: یکی بحث دخالت اطرافیان و دیگری بحث زیاده خواهی همسران است. من ابن دو بحث را جدا از هم مطرح می کنم.
در بحث ازدواج به نظرات پدر، مادر، برادر، خواهر و ... باید اهمیّت داد ولی بین مراقبت و بین دخالت فرق است. مثالی بزنم: حضرت زهرا(علیها السّلام)خواستگاران زیادی داشتند. وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به خواستگاری حضرت
ص: 74
زهرا(علیها السّلام) آمدند، رسول گرامی اسلام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) با دخترش مشورت کردند - سابق کسی مشورت نمی کرد، خودشان دختران را شوهر می دادند. دختران کم سن و سال را به پیرمردها می دادند، اصلاً مشورت هم نمی کردند. الان این مسأله مقداری در واقع باز شده که نظر دختر را هم جویا می شوند - چهارده قرن قبل رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) پیش دخترش آمد و سؤال کرد که دخترم آیا حاضری با علی (علیه السّلام) ازدواج کنی؟ حضرت زهرا عرضه داشتند: «أرضي الله و رسوله» آیا خدا و رسولش از این ازدواج راضی هستند؟ حضرت زهرا(علیها السّلام) اول رضایت خدا و بعد رضایت پیغمبر خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را در نظر گرفتند. نگفت چی دارد و خانه اش کجاست - پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: اگر خواستگار برای دخترتان آمد، دینش را پسندیدید به او دختر بدهيد - حضرت فرمود: خدا و رسولش از این ازدواج راضی است.(1)فاطمه زهرا(علیه السّلام) قبول کرد و این ازدواج سر
گرفت.
یکی دو روز بعد از زندگی مشترک، رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد سؤال كرد: على جان! فاطمه چطور همسری است؟ این را مراقبت می گویند نه دخالت عرض کرد: یا رسول الله! « نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَی طَاعَهِ اللَّه» خوب کمک کننده ای در طاعت و بندگی خداست. بعد از دخترش فاطمه(علیها السّلام) سؤال کرد: دخترم! على بن ابیطالب (علیه السّلام) چطور همسری است؟ عرض کرد: «خَیرُ یَعلٍ»(2) خوب شوهری است.
ص: 75
الان مشکلی که هست مخلوط شدن مراقبت با دخالت است. رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمودند: علی جان! کار بیرون با تو و کار خانه با زهرا. این را دخالت نمی گویند، بلکه این مراقبت است. باید از اطلاعات و تجربه بزرگترها استفاده کرد. گاهی پدر و مادر می خواهند یک ازدواج احساسی انجام بدهند، مثلاً: چندی قبل دختر خانمی با همسرش مراجعه کرده بود که در عقد بودند، دختر خانم اصرار داشت که طلاق بگیرد. مدرک خانم لیسانس بود و کار اداری داشت اما مدرک آقا دیپلم و راننده تاکسی بود. شغل و مدرکشان به هم نمی خورد ولی به هر حال با هم از سر علاقه ازدواج کرده بودند. دختر خانم پشیمان شده بود؛ چون کسی دیگر پیدا شده بود و زیر پایش نشسته بود که از همسرت طلاق بگیر، من شوهرت می شوم. به دختر خانم عرض کردم: آن آقایی که به شما وعدۀ ازدواج داده است از شما بزرگتر است؟ گفت: نه، شش سال از من کوچک تر است، گفتم: مسلّم است که با شما زندگی نخواهد کرد. اختلاف سِنِّی حداقل بین سه تا هفت سال بین زن و مرد باشد، البته استثنائات را کاری ندارم؛ چون الان کسانی را داریم که هم سن هستند. ولی شما که یک سال با مردی زندگی کرده ای این چه کاری است که طلاق بگیری؟! باید مراقبت باشد. اگر کسی به او بگوید این کار را نکن، دخالت نیست؛ بلکه مراقبت است.
پدری در تهران به من مراجعه کرده بود و می گفت: ما اهل یک شهر مذهبی هستیم، پسرم در دانشگاه ارومیه قبول شده و به ارومیه رفته که درس بخواند. دختر خانمی را در آن جا برای ازدواج دیده که سُنّی است، اما ما
ص: 76
شیعه هستیم، خانواده اش یک خانوادۀ بی بند و بار و بدحجابی هستند، اما خانواده ما چادری و مذهبی هستند، ما اصلاً با هم جور در نمی آییم! اما فرزندم اصرار دارد که همان دختر خانم را بگیرد، با این که پسرم کوچک تراز آن دختر خانم است، چه کنم؟ من نمی گویم ازدواج با کسی که از قبیلۀ دیگر است عیب دارد، ولی در این مورد تفاوت زیاد است.
عزیزان! یکی از جاهایی که پدر و مادر باید مراقبت کنند بحث ازدواج است. مورد بعدی که پدر و مادر باید مراقبت کنند نه دخالت، بعد از ازدواج است.
امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمودند: بشتابید، گران دیگران را ارزان بخرید! گفتند: گران دیگران چیست؟ حضرت فرمودند: تجربه، برای خود شخص گران است ولی برای دیگری ارزان است.(1) یک زن و شوهر شصت سال با هم زندگی کرده اند، در ظرف ده دقیقه تجربۀ شصت ساله اش را در اختبار شما که تازه ازدواج کرده اید می گذارد. مثل یک راننده ای که ده تا تصادف کرده، می آید برای شما می گوید: آقا اینطور رانندگی کن! شما فقط می شوی اما او سختی کشیده است. استفاده از تجربه دیگران، نشانۀ خرد و عقل است؛ پس نظارت و مراقبت غیر از دخالت است! آقایان و خانم هایی که در جلسه هستید، در زندگی فرزندانتان دخالت نکنید اما مراقبت و نظارت داشته باشید.
ص: 77
مطلب دومی که خدمت شما عرض می کنم در ارتباط با زیاده خواهی همسران است. دین مبین اسلام توجّه به خانواده را جزو اولویت ها قرار داده است. قرآن کریم می فرماید: ««وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ »(1) حضرت اسماعیل به خانواده اش امر می کرد: نماز بخوانید و اهل نماز باشید.
حضرت ابراهیم وقتی زن و بچه اش را به بیابان لم یزرع مکه برد، قرآن می فرماید: به خاطر این بود که دین و نماز برپا شود. چرا حضرت اسماعیل خانواده اش را به نماز امر می کند؟ چرا حضرت ابراهیم خانواده اش را که در زمین مکه می گذارد نمی گوید خدایا به این ها غذا بده؟ من دو سه تا آدرس خدمت شما می دهم مراجعه کنید: 1- آیات آخر سورۀ تغابن، 2- سورۀ أحزاب، آیات 28 و 29. خداوند می فرماید: « إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ»(2) مردم! بعضی از زن و بچّه های شما دشمن شما هستند. آیا می شود زن و بچۀ آدم دشمن آدم باشد؟ بله، رسول گرامی اسلام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) وقتی می خواستند از مکه به مدینه هجرت کنند، بعضی از مردها که می خواستند به مدینه بیایند، خانم های آن ها مانع شدند و گفتند: هجرت نکنید! در مکه بمانید و همان بت را بپرستید. آیه نازل شد: « إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ» گاهی بعضی از زن ها و فرزندان شما دشمن شما هستند، به حرف آنها گوش ندهید.
ص: 78
بنابراین اسلام مطلق گوش کردن به حرف زدن زن و اولاد را نمی پسندد؛ بلکه مرز دارد.
رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) با خدیجه کبری(علیها السّلام)
در 25 سالگی ازدواج کردند تا 50 سالگی هم با خدیجه زندگی کرد و هیچ زن دیگری نگرفتند تا این که حضرت خدیجه از دنیا رفت. بعد از وفات خدیجه کبری(علیها السّلام) پیغمبر خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) چند ازدواج کردند. بسیاری از این ازدواج ها پیشنهاد و فشار از طرف خانم ها بود؛ یعنی خودشان می آمدند و اصرار می کردند که ما دلمان می خواهد سایۀ شما روی سر ما باشد.
خیلی از این ها کسانی بودند که با همسر شهید بودند با همسرشان مرده بود. بالاخره چند ازدواج رسول خدا صورت داد و همان اول هم شرط کرد که من از مال دنیا چیزی ندارم، فکر نکنید چون پیغمبرم، رئيس حكومتم، برای شما خانه های بزرگی درست می کنم. کنار مسجد اتاق هایی درست کرده بود که سفید هم نبود. نوشته اند که فقط ام سلمه اتاقش را سفیده کرده بود آن هم با خرج خودش. اتاق های ساده ای که آن ها را با هم قاطی کردند، شده قبر پیغمبر که به آن ها حجرات می گویند. یک اتاق مال صفیه بود، بک اتاق مال ام حبیبه بود، دیگری برای حفصه بود، یک اتاق مال ام سلمه بود و... جنگ بدر پیش آمد، مسلمان ها مقداری غنیمت گرفتند. مدتی گذشت جنگ احد و جنگ های دیگری پیش آمد، وضع مسلمان ها خوب شد. خانم های
ص: 79
رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فشار آوردند، یکی گفت: من لباس می خواهم، یکی گفت: اتاق من پرده می خواهد، یکی گفت: اتاق من سفید کاری می خواهد و... آیه نازل شد: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا »(1) ای رسول ما! به زنهایت بگو اگر به خاطر مال دنیا و زینت هایش با من ازدواج کردید، بیایید طلاق بگیرید، «وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا »(2) اگر شما رضایت خدا و رسولش را می خواهید و آخرت را می خواهید خدا برای شما اجر عظیمی گذاشته است. این آیه را برای این خواندم که رسول خدا هم تحت فشار زیاده خواهی همسرانش قرار گرفت.
عزیزان! ما یک درخواست منطقی داریم و یک زیاده خواهی. خانمی که
وضع حقوق شوهرش را می داند که اگر بتواند با این گرانی بازار زندگی اش را تأمین کند کاری فوق العاده انجام داده است، نباید از او چیزی بخواهد که نتواند بر آورده کنند. بعضی ها می گویند: همسایۀ ما به حج واجب رفته است، ما هم باید برویم؛ کسی که کارمند است و حقوقش کفاف نمی دهد واجب نیست که به حج برود. حج بر کسی واجب است که وضع مالی اش خوب است و استطاعت دارد. حج که چشم و هم چشمی نیست، عمره که چشم و
ص: 80
هم چشمی نیست. اگر من می دانم که حقوق همسرم در سال پنج میلیون تومان است نمی توانم به او بگویم که ماشین زانتیا بخر؛ چون با این حقوق جور در نمی آید، این درخواست آمال و آرزو می شود. زیاده خواهی و زیاده طلبی
کاری نادرست و غیر عقلایی است.
سلمان می گوید: رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) هفت سفارش به من نمود که هیچ وقت فراموش نمی کنم. دو مورد از آنها مرتبط به موضوع ماست: « أَنْ أَنْظُرَ إِلَی مَنْ هُوَ دُونِی وَ لَا أَنْظُرَ إِلَی مَنْ هُوَ فَوْقِی »(1) سفارش کرد: سلمان! همیشه در امور دنیوی به پائین دست خودت نگاه کن! شخصی که خانۀ دویست متری دارد به کسی که خانۀ صد متری دارد نگاه کند، غصه نمی خورد، می گوید الحمدلله که خانۀ ما بزرگ است اگر به کسی که مستأجر است نگاه کند می گوید الحمدلله که ما خانه داریم.
در امور دنیوی سفارش شده به پایین دست نگاه کنید، خیلی با ثروتمندان رفت و آمد نکنید. سلیمان همه چیز داشت و همه چیز تحت فرمان او بود. نوشته اند این آدم با این ثروتش صبح به صبح بین فقرا می رفت و با آن ها
ص: 81
می نشست و می گفت: «مِسْکِینٌ مَعَ الْمَسَاکِینِ»(1)؛ پس یکی از نکاتی که باعث می شود در زندگی تعادل ایجاد شود این است که در امور دنیوی به بالا دست نگاه نکنیم، بلکه به پایین دست نگاه کنیم.
پیغمبر فرمود: سلمان! در امور اخروی به بالا دست نگاه کن! مثلاً:فلانی نماز شب می خواند ای کاش من هم می خواندم. فلانی حافظ قرآن است ای کاش من هم بودم. این ای کاش گفتن ها در مسائل معنوی خوب است.
شما بهتر از من می دانید که یکی از مشکلات جدّی ازدواج است. ما بیست سال پیش، سی سال پیش این قدر محرّك شهوت نداشتیم. الان موبایل ها، اینترنت ماهواره ها که متأسفانه کم کم دارد پشت بام خانه ها را پر می کند، سی دی ها و فیلم های مبتذل، بدحجابی ها و ... محرک شهوت هستند. دشمنان قسم خوردۀ اسلام بطور گسترده دارند فرهنگ فحشاء را در جهان سوم گسترش می دهند. شما کشورهای جنگ زده را ببینید به چه وضعیتی در آمده اند. خانۀ چهل متری در ندارد، یک پرده آویزان کرده اند اما چهارتا دیش ماهواره دارد. استعمار در کتاب های آن ها، در فرهنگ آن ها و در زندگی آن ها وارد شده است.
ص: 82
یکی از راه هایی که جوان ها به فساد کشیده می شوند مجرّد بودن است. بالاخره خطر کسی که متأهل است کمتر است و امروز هم اطلاع دارید که سِن ازدواج بالا رفته است. دختران و پسران سی، سی و پنج سالگی تشکیل خانواده می دهند. چرا این قدر سن ازدواج بالا رفته است؟ می گویند: بیکاری، فقر، مسکن و... همۀ این ها را من قبول دارم، اما یکی از مشکلات عمده اش زیاده خواهی است. وقتی قرار شد که یک عروسی چند میلیون هزینه بردارد و یک جهیزیه کمر یک پدر را بشکند، معلوم است که ازدواجی سر نمی گیرد! جهیزیه اگر چینی آرکوپال فرانسه نباشد، نمیشود در آن غذا خورد؟ چقدر در خانه ها جهیزیه های سنگین و غیر قابل استفاده است؟!
من بارها گفته ام اگر یک روز اعلام کنند خانواده ها جنس های اضافی خود را بیرون بگذارند، خدا میداند کوچه ها و خیابان ها پر می شود و هزاران دختر جهیزیه دار می شوند. چینی های گران، مبل های گران، کمدهای گران، سرویس های گران و... چه خبر است؟! در هتلی که ما بودیم چون عروسی هم در آن می گرفتند از طرف کمیته امداد پیش ما آمدند و گفتند ما وسائل مورد نیاز یکصد خانواده را فراهم کردیم، جهیزیۀ آن ها را هم در حیاط چیده بودند: یک کمد ساده، یک گاز ساده، یک دست رختخواب و ... من نمی گویم جهیزیۀ حضرت زهرا(علیها السّلام) که کاسه و کوزۀ گلی آن زمان بوده همان تهیّه شود، بلکه می گویم وسایلی تهیه نشود که مورد نیاز زندگی نباشد، خدا می داند که نشاط در ثروت نیست.
من و شما خانواده های ثروتمندی را می شناسیم که دچار نگرانی و
ص: 83
اضطراب هستند و حسرت می خورند. خانمی پیش من آمده بود که شوهرش کارخانه دار بود، می گفت: خدا شاهد است آرزو می کنم که شوهرم میوه می فروخت اما اخلاق می داشت، زندگی ما آرامش می داشت و بچّه های ما با آرامش بزرگی می شدند. نمی گویم ثروت بد است، ثروت خوب است، اما ثروتی که طغیان و سرکشی بیاورد بد است «كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى »(1).
خدایا! قلب های آنهایی که با هم ازدواج کرده اند را نسبت به هم مهربان
بگردان.
خدایا! آنهایی که مجردند، زمینۀ ازدواج را برایشان مهیّا بفرما.
خدایا! به مردها و زن های بد اخلاق، خوش اخلاقی و خوش برخوردی
عنایت بفرما.
ص: 84
قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)
در رابطه با یکی از ابعاد زندگی حضرت زهرا(علیه السّلام) مطالبی را خدمت شما تقدیم کنم. رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «و لو كان الحسن شخصا لكان فاطمة، بل هي أعظم »(2) اگر همۀ خوبی ها و نیکی ها را بخواهی مجسّم کنی، حضرت زهرا می شود. رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )به او فرمود: فاطمه جان! تمام افتخارات این امت به تو بر می گردد؛ چون بهترین رسول خدا، پدر توست، بهترین اوصیاء جانشین من پیامبر همسر توست، جوانان بهشت حسن و حسین (علیهما السّلام) فرزندان تو هستند و از همه مهم تر آخرین وصی الهی وجود مقدس حضرت حجت (أرواحناله الفداء) هم فرزند توست.(3) فاطمه زهرا چنین شخصیتی است.
ص: 85
برادران و خواهران! بحث الگو گرفتن از حضرت فاطمه (علیها السّلام) بحث زن و مرد نیست؛ مگر خدا در قرآن نمی فرماید: آسيه الگو برای همۀ مؤمنان است! آسیه یک زن است؛ اسلام بین زن و مرد تفاوت قائل است اما زن یا مرد بودن امتیاز حساب نشده است. خداوند در قرآن می فرماید: «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ »(1) آسیه، زن فرعون الگو برای همۀ دنیاست. تفاوت هست، اما ملاک امتیاز مؤنث و مذکر بودن در قرآن نیامده است؛ این صریح قرآن است که: « وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا » هرکس عمل صالح انجام دهد، « مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى » مرد باشد یا زن، « فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً »(2) به او زندگی پاکیزه می دهیم؛ بنابراین حضرت زهرا(علیه السّلام) برای همۀ جهانیان الگو است. من در این چند جلسه که خدمت شما هستم، می خواهم راجع به صفت عفاف حضرت فاطمه(علیها السّلام) صحبت کنم؛ چون مبتلابه است.
امام سجاد (علیه السّلام) در دعاهایش عرضه می دارد: «اللَّهُمَّ زَیِّنِّی فِیهِ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ»(1) خدایا! مرا با عفّت زیبا کن. على (علیه السّلام) فرمود: کسی که عفیف است ثواب مجاهد در جبهه جنگ را دارد: «مَا الْمُجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبیلِ اللهِ بِأَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ» کسی که در راه خدا می جنگد و به شهادت می رسد، مقامش بالاتر از کسی نیست که عفّت می ورزد، در دنباله اش فرمود: « لَکادُ الْعَفیفُ أنْ یَکُونَ مَلَکاً من المَلَائِكَته»(2) کسی که عفّت می ورزد، فرشتۀ زمینی است.
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نامه ای به عثمان بن حنیف نوشت. در آن نامه نوشت شما مردم نمی توانید مثل من على (علیه السّلام) زندگی کنید، من هم از شما نمی خواهم مثل من زندگی کنید: « أَلَا وَ إِنَّکمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِک» شما قادر نیستید، از بچّه هایش هم نخواست. ابورافع می گوید: خدمت آقا رفتم، على (علیه السّلام) كيسه ای را پیش کشیدند که درش مهری داشت، وقتی گشودند دیدم نان خشک است، على (علیه السّلام) يواش يواش نان ها را در دهان می گذارد، عرض کردم: مولای من! چرا در آن را مهر می زنی و این چنین می بندی؟ فرمودند: می ترسم دو فرزندم نان ها را به روغن آغشته کنند.(3)
امام على (علیه السّلام) فرمود مرا با چهار چیز یاری کنید: « أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ »(4) تقوا، اجتهاد؛ یعنی تلاش، عفّت و استواری و محکم بودن در
ص: 87
دین داری. پیروان امیرالمؤمنین! این پیام مولا به شیعیان و پیروانش است.
حالا ممکن است شما سؤال کنید عفاف یعنی چه؟ خیلی ساده برایتان معنا کنم: ما یک غرایزی داریم، مثلاً: میل به غذا، میل جنسی، غضب، عصبانیت و... این ها در همۀ من و شما که این جا نشسته ایم وجود دارد، مثلاً: غضب داریم، البته این غریزه فعّال نیست؛ چون من دارم صحبت می کنم و شما هم دارید گوش می دهید، اما اگر یک نفر یک فحش به آدم بدهد،دعوایی شود، آدم را عصبانی کنند، این غریزه طوفانی می شود. همۀ ما غریزۀ جنسی داریم، اگر فیلم محرّکی، نوار محرّکی و صحنۀ حرامی مشاهده شود، این غریزه طوفانی می شود. میل به غذا هم همین طور. اگر کسی این غرائز را مدیریت کرد به این عفّت می گویند. عفّت؛ یعنی خویشتن داری؛ یعنی غرائز را از راه حرام تأمین نکردن. يوسف جوان بود، زلیخا هم دنبالش دوید و میل جنسی هم داشت، عفّت ورزید؛ یعنی چه؟ یعنی سراغ حرام نرفت. عفاف، اعتدال در قواست. عفاف، اعتدال در غرائز است.
من می خواهم سه قسم از عفاف را برای شما بیان کنم: 1- عفاف جنسی،
2- عفاف مالی، 3- عفاف گفتاری.
ص: 88
اولین مورد عفاف، عفاف جنسی است. پدرها و مادرها گوش بدهید!
خداوند می فرماید: «وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ »(1) همان خدایی که می فرماید: ««وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ » و نماز بخوان، می فرماید: «وَأَنْكِحُوا» پسرانتان را زن بدهید، دخترانتان را شوهر بدهید! نگذارید دختر و پسرتان مجرد بماند. در دنبالۀ آیه می فرماید:«إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ » اگر فقر است، بیکاری و نداری هست، « يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ » خداوند بی نیاز می کند. این آیۀ قرآن است، من از خودم نمی خوانم. خدا کسانی را که نمی توانند ازدواج کنند، خودشان تلاش بکنند، خدا هم آن ها را بی نیاز می کند.
شما با این متأهل ها مصاحبه کنید، متوجه می شوید اکثراً بعد از ازدواج خانه خریده اند، ماشین خریده اند، مسافرت رفته اند و... چرا شک دارید؟ مگر خدا ندار است، مگر خدا ضعیف است«وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ »(2) هم علمش را دارد و هم قدرتش را. من نمی خواهم امشب راجع به ازدواج صحبت کنم. آیه می گوید: ازدواج کنید خدا بی نیاز تان می کند.
سؤال: به هر دلیل نشد ازدواج کنید مثل خانم هایی که نامه می نویسند، به ما زنگ می زنند و می گویند، مثلاً: من سی و پنج ساله هستم و ازدواج
ص: 89
نکرده ام یا جوان های زیادی که می گویند: ما تازه دانشجو هستیم، درس می خوانیم، پول توجیبی خودمان را نداریم یا به هر دلیلی کسی ازدواج نکرده خواستگار ندارد، شغل ندارد، پول ندارد، شرایط فراهم نیست، وظیفه چیست؟ آیا اگر کسی گرسنه بود و غذای حلال گیرش نیامد، حق دارد برود سر سفره همسایه بنشیند؟ حق دارد دست در جیب شما کند پول بردارد و غذا بخورد؟ نه، هر کسی باید با هزینۀ خودش، خودش را تأمین کند. عرض من این است اگر ازدواج نشد، خداوند در قرآن می فرماید: «وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا » عفت بورزید. این مجوز نیست که چون شما جوانی و شرایط ازدواج هم فراهم نیست با دختر مردم ارتباط نامشروع داشته باشی.
عزیزان! آیات و روایاتی که می فرماید: عفت داشته باشید به خاطر خود ماست، اگر کسی عفت جنسی نورزد، بیمار می شود و زمانی که بیمار شد دیگر کنترلش مشکل است. خواهر بزرگواری چند روز قبل نوشته بود که همسر من اهل ماهواره، سی دی و فیلم های مبتذل است و به من می گوید:خانم! شما برای من تکراری شدی، گفتم: معلوم است کسی که پای فیلم های مبتذل می نشیند شما برایش تکراری می شوی؛ چون نگاهش به نامحرم می افتد، چشمش همیشه دنبال زن های مردم است.
عفاف زهرای مرضیه (علیها السّلام) را ببینید، عفاف دخترش حضرت زینب (علیها السّلام) را ببینید، عقیلۀ بنی هاشم زمانی که وارد مجلس یزید شد، زینبی که داغ دیده بود، داغ اولاد دیده، چهرۀ او با آفتاب سوخته و... وقتی وارد مجلس یزید شد، دو تا اعتراض کرد که حالا اولیش را نمی خواهم بحث کنم، اما دومیش
ص: 90
این بود، فرمود: أَ مِنَ الْعَدْلِ یا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِیرُک حَرَائِرَک وَ إِمَاءَک وَ سَوْقُک بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و اله) سَبَایا»(1) این زن داغدیده نگفت گرسنه ایم، نگفت تشنه ایم، نگفت کجا می خواهید به ما جا بدهید؟ اول حرفی که زد رو به یزید کرد و فرمود: ای یزید! این عدالت است که زن های شما پشت پرده باشند، اما دختران پیغمبر جلوی نامحرم؟
خواهر من! عفت جنسی هم برای مرد است و هم برای زن برای مردها این که نگاهشان را کنترل کنند، هوس باز نباشند، افراط جنسی نداشته باشند، پای فیلم ها و صحنه های حرام ننشینند. یکی دو سال قبل در همین مکان صحبت می کردم، بعد از منبر یک آقای محترمی پیش من آمد، خانم بدحجابی هم همراهش بود. گفت: حاج آقا شما چرا این قدر راجع به حجاب صحبت می کنید، من دوست دارم زنم این طور باشد، من دلم می خواهم مانتویش کوتاه باشد، دلم می خواهد ده سانت سرش پوشیده باشد، موهایش بیرون باشد و... چه اشکالی دارد، مگر این موجب فساد همسر من است؟
گفتم: نه، خانم شما خانم محترمی است و شما هم آقای محترمی هستید، بحث این نیست؛ بلکه بحث این است که آن جوان مجردی که نگاهش به همسر تو می افتد و شرایط ازدواج را هم ندارد به حرام کشیده می شود با این می خواهی چه کنی؟ بعضی از گناهان فردی نیست، بلکه اجتماعی است. یک دختر جوان نمی تواند بگوید اختیار دارم، می خواهم بدحجاب باشم. خانواده ها حواسشان جمع باشد. متأسفانه خیلی الان از این ناحیه ما داریم
ص: 91
لطمه می خوریم. این ناحیه ناحیه ای است که دشمن رویش دست گذاشته است.
پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: من از سه چیز بعد از خودم می ترسم - بیست و سه سال برای اسلام تلاش کرد، حالا که از دنیا می رود از چه نگران است؟ شخصی مثلاً در بستر افتاده دارد از دنیا می رود، می گوید: من از دخترم نگران نیستم، از زنم نگران نیستم من از این بچّه نگرانم که معتاد نشود، فاسد نشود. آدم از چیزی دغدغه دارد که زمینه اش فراهم است. اگر رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: من ازسه چیز بعد از خودم نگرانم دلیل دارد - فرمود: «ثَلاَثٌ أَخَافُهُنَّ عَلَی أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی» نه بر یهودی ها، نه بر کافران؛ بلکه بر امت مسلمان از سه چیز می ترسم:
1- «اَلضَّلاَلَهُ بَعْدَ اَلْمَعْرِفَهِ»؛ اولین دغدغۀ پیامبر گمراهی بعد از هدایت امتّش است. کسانی که در غدیر معرفت پیدا کردند اما در سقیفه انکار کردند. حسان بن ثابت که در غدیر دربارۀ ولایت امیر المؤمنين (علیه السّلام) شعر گفت، در سقیفه لال شد و ساکت ماند. این ضلالت بعد از معرفت است.
پیغمبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) حسن و حسین (علیهما السّلام) را روی شانه هایش می نشاند و مردم هم می دیدند و می فرمود: این ها را دوست داشته باشید! هر کس این ها را دوست داشته باشد مرا دوست دارد. اما پنجاه سال بعد کار به جایی رسید که سر امام حسين (علیه السّلام) را بالای نیزه بردند و به او سنگ زدند. این ضلالت بعد از معرفت
ص: 92
است. این دعا را زیاد بخوانید: «رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا »(1) ؛ یعنی خدایا! بعد از این که هدایت یافتم، گمراهمان نکن!
جوان عزیز! از شبهات نترس، بیا بپرس؛ تا دو تا شبهه در اینترنت دیدی، نمازت را کنار نگذار! رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: از سه چیز می ترسم که یکی از آن ها ضلالت بعد از معرفت است.
2- «وَ مَضَلاَّتُ اَلْفِتَنِ» دومین دغدغه پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فتنه های گمراه کننده است. الان وقت نیست و بحثم هم فتنه نیست، ولی یک نگاهی به تاریخ بکنید، ببینید چقدر بعد از رحلت پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فتنه شده است؟ مثلاً: امام صادق (علیه السّلام) به شهادت می رسد، باید امام موسی بن جعفر را قبول کنند، فتنه ای به پا می شود، می گویند: امام هفتم اسماعيل است، فرقۀ اسماعیلیه به وجود می آید. امام کاظم (علیه السّلام) به شهادت می رسد، باید امامت امام رضا (علیه السّلام) را قبول کنند، یک خبیثی به نام علی بن ابی حمزه بطائنی پیدا می شود می گوید: ما فقط هفت امام داریم، امامت امام رضا(علیه السّلام) را منکر می شود و مذهب واقفيه را به وجود می آورد. همین طور زیدیه، کیسانیه، جارودیه، فتحیه و.... کنار امام صادق (علیه السّلام) ابو حنيفه می گوید: من، شافعی می گوید من، محمد بن ادریس می گوید من و.. پسر پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نوۀ رسول خدا از جامعه حذف می شود.
موسی بن جعفر به زندان می افتد، هارون الرشید خبیث کشور اسلامی را اداره می کند و وليد مست لا يعقل برای مردم نماز جماعت می خواند. کشور
ص: 93
اسلامی به جایی می رسد که امام جمعه اش یزید و ولید می شود که در حوض شراب می نشستند و شراب می خوردند. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: من از این ها می ترسم.
همه حدیث را برای این تکه اش خواندم 3-«وَ شَهْوَهُ اَلْبَطْنِ وَ اَلْفَرْجِ»(1) دغدغۀ سوم پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شهوت شکم و شهوت جنسی است. شما این صفحات حوادث روزنامه ها را بخوانید! اکثر دزدی ها، جنایت ها، آدم کشی ها یا برای شکم است یا برای قوای جنسی. چقدر جنایات در تاریخ واقع شده است!
بحث ما راجع به عفاف است. سه قسم عفّت را می خواهیم بگوییم که امشب عفّت جنسی را گفتیم. اگر زمینۀ ازدواج فراهم نشد یا شد، همسرداشتی اما یک نوع بی بند و باری در زندگی ات پیدا شد، میل به حرام پیدا کردی، میل به صحنه های نادرست پیدا کردی، بدان این خلاف عفّت است. عفّت این است که خودت را کنترل کنی، عفّت این است که قوای جنسی ات را ارضای غیر شرعی نکنی.
شخصی خدمت امام باقر (علیه السّلام) آمد گفت: « إِنِّی رَجُلٌ ضَعِیفُ اَلْعَمَلِ»، من یک آدم کم عملی هستم، مثلاً: بگویم تا حالا پنجاه بار حج رفته ام، این قدر نماز شب خوانده ام، نه این طور نیست؛ البته کم نماز نه این که هفده رکعت را
ص: 94
چهارده رکعت خوانده ام، منظورم این بود اهل مستحبّات نیستم، ولی یک ویژگی دارم: «لَا آکُلَ إِلَّا حَلَالًا وَ لَا أَنْکَحَ إِلَّا حَلَالًا»، آن ویژگی این است که مال حلال می خورم و قوای جنسی ام را هم با حلال ارضاء می کنم. امام باقر(علیه السّلام) به اوفرمود: «أیُّ الاجْتِهَادِ أفْضَلُ مِنْ عِفَّهِ البَطْنٍ وَ الفَرْجٍ»(1) بیشترین عمل را تو داری، بالاترین جهاد را تو داری! کدام جهاد بالاتر از کنترل شکم و قوای جنسی است؟ برو آقاجان عملت كم است عیبی ندارد تو اهل بهشتی! درسی که امشب از زندگی حضرت زهرا(علیها السّلام) گرفتیم عفاف بود.
حضرت حتی حاضر نبود نابینای نامحرم او را ببیند(2). فاطمه زهرا(علیها السّلام) وقتی مسجد آمد که خطبه بخواند، لباس و روسری بلند پوشید، زن ها دورش را گرفتند.(3) همه دغدغه اش هم این است که همیشه این عفّت حفظ شود؛ بنابراین شما نگاه کنید وقتی پیغمبر اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) تقسیم کار کرد، فرمود: کار
ص: 95
بیرون با على (علیه السّلام) و کار خانه با فاطمۀ زهرا(علیها السّلام) حضرت فرمود: بعد از اسلام به اندازه ای که از این خبر خوشحال شدم، هیچ چیز من را خوشحال نکرد.(1) متأسفانه الان برعکس شده، نانوایی ها، بقّالی ها، سوپری ها، غالباً زن ها خرید می کنند! حضرت فرمود: من این قدر از تقسیم کار خوشحال شدم که حد ندارد. این نکتۀ دقیقی است کنایه از این که هر چه حضور خانم ها در اجتماع کمتر باشد، بهتر است.
حضرت زینب (علیها السّلام) خطبه خوانده، حضرت زهرا(علیها السّلام) خطبه خوانده، زن ها در تاریخ نقش داشته اند، مادر عيسی، مادر موسی، همسر فرعون آنجایی که لازم است باید هم باشد. در انقلاب ما، چقدر خانم ها نقش داشتند ولی واقعاً جایی که ضرورت نیست و خیلی جاها این ضرورت نیست احتیاط شود که جامعه دچار طغیان و دچار مشکل نشود.
خدایا! به زنان و مردان ما عفّت عنایت بفرما.
ص: 96
قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)
بحثی را شب گذشته در رابطه با عفاف محضر شما عزیزان تقدیم کردم.
یکی از بزرگترین و مهم ترین صفات انسان های با تقوا عفاف است. على (علیه السّلام) فرمود: « العِفَّهُ رَأسُ کُلِّ خَیرٍ»(2)؛ رأس همۀ خوبی ها و نیکی ها این است که انسان عفيف باشد؛ یعنی خویشتن دار باشد؛ قدرت کنترل و مدیریت داشته باشد. ولنگار و رها نباشد. امیر المؤمنين (علیه السّلام) در بیان صفات اهل تقوا خطبه ای دارد که صد و ده صفت را در آن خطبه بیان کرده است. یکی ازآن ها این است: «وأنفُسُهُم عَفیفَهٌ»(3) آدم های با تقوا انسان های عفیفی هستند. ما سه جور عفاف داریم: یکی عفاف جنسی که در جلسۀ گذشته مورد بحث قرار گرفت.
دومین مورد عفاف، عفاف مالی است. خداوند در قرآن کریم می فرماید:
ص: 97
وقتی مردم از مکه به مدینه هجرت کردند - آنهایی که از مدینه به مکه آمدند به آن ها مهاجرین می گویند و به مردم مکه انصار می گویند - در مدینه جا نداشتند، غذا و امکانات هم نداشتند. یک تعدادی از این مهاجرین مجبور شدند شب ها کنار مسجد بخوابند؛ یک جایی که به آن صُفِّه می گفتند. صفّه به معنای ایوان است. نزدیک چهارصد نفر بودند که شب ها در صفه می خوابیدند، خوراکشان هم همانجا بود.
پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) برای این ها سایبانی درست کرده بود، گاهی مثلاً دو شب سه شب پشت سر هم پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) برایشان خرما می آورد. گاهی بعضی ها نذر می کردند و برای آن ها غذا می آوردند. در بین این ها افرادی مثل مقداد، سلمان و... بودند که از نظر تقوا در حدِّ بالا، ولی از نظر مالی فقیر بودند.
قرآن کریم می فرماید: : این ها این قدر عفيف بودند و عزّت نفس داشتند که اگر کسی به این ها نگاه می کرد و آن ها را نمی شناخت فکر می کرد ثروتمند هستند « يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ » بحث من روی این کلمۀ تعفُّف است. این ها از بس عفيف بودند، قرآن می فرماید «تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا
يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا »(1) هیچ وقت این ها به مردم رو نمی انداختند و خودشان را کوچک نمی کردند، نمی گفتند: ما نداریم، خانه نداریم، جانداريم، غذا نداریم. این را عفاف مالی می گویند.
عفاف مالی؛ یعنی این که انسان به داشته های خودش اکتفا کند، چشمش
ص: 98
دنبال مال مردم نباشد. مشکلی که الان متأسفانه ما در جامعه پیدا کردیم، همه می خواهند مثل هم باشند، مثل هم مهریه قرار بدهند، مثل هم جهاز بدهند، مثل هم مبل بخرند، مثل هم سفر بروند، مثل هم خانه بگیرند و ....
عزیزان! در طول تاریخ، ما در میان انبیای الهی هم غنی و هم فقير داشته ایم. در میان انبیای الهی ایّوب فقیر بود و سلیمان غنی در بین ائمۀ اطهار(علیهم السّلام) هم غنی و هم فقیر داشته ایم. امام صادق (علیه السّلام) از ثروتمندان مدینه بود. یک وقتی سفیان ثوری امام صادق (علیه السّلام) را دید که لباسی شیک و به هر حال حساب شده پوشیده، عرض کرد: ما از جدتان امیر المؤمنین بر عکس شنیدیم، می گویند: آقا لباسش لباس ساده ای بوده، مندرس بوده و وصله داشته است، اما لباس شما با لباس جدَّت مطابق نیست! امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: زمان جدَّم با الان فرق می کند، زمان جدم نداری بود، جامعه وضعیت مالی مناسبی نداشت، آن طور لباس می پوشید.(1)
خطر این است که فقیر بخواهد در سطح غنی زندگی کند، خطر این است که فقیر بخواهد به داشته های خودش اکتفا نکند، آن وقت است که سقوط، مشکلات و سختی ها آغاز می شود. عفاف مالی؛ یعنی هر کسی به اندازه ای که وسعش است، پایش را دراز کند.
اباذر غفاری آن شخصیتی که در طول عمرش یک دروغ هم نگفت. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: ابوذر راستگوترین این امت است.(2) جبرئیل گفت: آسمان
ص: 99
بر سر کسی صادق تر از اباذر سایه نیفکنده است؛ البته در میان اصحاب، نه میان ائمه و معصومین (علیهم السّلام) .
اباذر شخصیتی است که مناعت طبع داشت. جلوی خلیفۀ سوم می ایستاد و فریاد می زد. جلوی معاویه می ایستاد و از اهل بیت (علیهم السّلام) دفاع می کرد. به ربذه تبعیدش کردند، سختی کشید اما دست از ولایت بر نداشت. یک وقتی خلیفۀ سوم پولی را برایش فرستاد. این غلامی که این پول را آورده بود به اباذر داد اباذر گفت: این چیست؟ گفت: این را خلیفه برای شما فرستاده، گفت: من قبول نمی کنم، گفت: گفته اگر قبول کند تو را آزاد می کنم، اباذر گفت: تو آزاد می شوی ولی من بنده می شوم.(1)
خدا مرحوم مدرس را رحمت کند. حضرت امام (رحمه الله) از ایشان زیاد نام می برد. مرحوم مدرس قبرش در کاشمر است، می گفت:خدا را شکر که سه چیز ندارم - بعضی نداری ها خوب است، مثلاً آدم قند نداشته باشد، چربی نداشته باشد، بیماری نداشته باشد و... - 1- حُبِّ ریاست، 2- مال و دنیا، 3- ترس؛ لذا راحت در مقابل رضاخان قلدر ایستاد و فریاد زد.
عفاف مالی؛ یعنی انسان به خاطر مال دنیا خودش را به حرام نیندازد.
ص: 100
رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: من بر شما از فقر نمی ترسم؛ بلکه از انباشته شدن ثروت می ترسم، «ما أخشى عليكم الفقر و لكنّي أخشى عليكم التّكاثر»(1) فرمود: من بعد از خودم از تکاثر می ترسم. تكاثر در قرآن هم آمده است: «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ »(2) یعنی بعضی ها را کثرت و ثروت از خدا دور می کند. (تكاثر) بعضی ها را به بی بند و باری و معصیت می کشاند.
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در نهج البلاغه فرمود: من از این می ترسم که در دورانی رشوه و هدیه جایش عوض شود، عنوان گناه عوض شود.(3) این ها خطر است. عفاف مالی این است که به سیرۀ صدیقه طاهره(علیها السّلام) اقتدا کنیم. من نمی گویم امروز آن طور باید زندگی کرد. جهیزیۀ فاطمه زهرا(علیها السّلام) هفده قلم بوده، امروز شاید پنجاه قلم لازم باشد. ما نمی گوییم امروز هم یک خانم مسلمان آن کار را انجام بدهد؛ بلکه می گوییم امروز نان را از نانوایی می خرد، اسراف در نان نکند، آن روز جاروی خانه یک جاروی ساده دستی بود، امروز جاروبرقی جایش آمده، نمی گوییم این ها نباشد، آن روز لباس شستن ها با دست بوده، امروز وسایل پیشرفته آمده، نمی گوییم استفاده نشود؛ خدا تمام این خوبی ها را برای بشر آفریده: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ »(4) خدا می گوید: زینت ها، خوبی ها و نعمت ها را برای خودتان حرام نکنید، استفاده کنید «وَأَمَّا
ص: 101
بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ »(1) نعمت های خدا را یاد آوری کنید. حدیث داریم:یادآوری نعمت این است که از نعمت خوب استفاده کنید. ما با استفاده خوب از نعمات مخالف نیستیم. بحث این است که حرام در زندگی انسان نیاید و به خاطر دنيا به حرام نیفتد.
صدیقه طاهر(علیها السّلام) در نقل دارد دو روز در خانه اش غذا نبود. بعضی ها می گویند: این حرف ها چیست، مگر می شود دو روز در خانۀ فاطمه (علیها السّلام) غذا نباشد؟! این ها اراده می کردند غذا از آسمان می آمد، بله، اما اراده نکردند، قرار بود زندگی آن ها عادی باشد و الا امام حسين (علیه السّلام) اراده می کرد همۀ شمشیرها روز عاشورا به اذن خدا از کار می افتاد. حضرت زهرا(علیها السّلام) اگر اراده می کرد دنیا برایش فراهم بود. اراده نکردند بماند حتی پول هایی هم که داشتند به فقرا کمک می کردند. دو روز در خانه غذا نبود، امیر المؤمنين (علیه السّلام) آمد وعرضه داشت: فاطمه جان! چرا به من نگفتی؟ این جمله خیلی مهم است! زهرای مرضیه (علیها السّلام) فرمود: «یَا أَبَا اَلْحَسَنِ ، إِنِّی لَأَسْتَحِی مِنْ إِلَهِی أَنْ تکلِّفَ نفسك مَا لاَ تَقْدِرُ. عَلَيه»(2) من از خدا خجالت کشیدم تكلیفی گردن تو بگذارم که تو توانش را نداری.
خواهرها! تکلیفی گردن مردهایتان نگذارید که توانش را ندارد. این
ص: 102
خیلی نکتۀ دقیقی است که انسان در زندگی به میزان دخلش، خرجش را تنظیم کند؛ این را عفاف مالی می گویند.
سومین قسم عفاف، عفاف گفتاری است. در قرآن آیات زیادی راجع به گفتار داریم که انسان در گفتارش عفیف باشد؛ کلماتی که به کار می برد، كلمات حساب شده ای باشد. رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )
فرمود: ««لا یَستَقیمُ إیمانُ عَبدٍ حتّی یَستَقیمَ قَلبُهُ »؛ ایمان آدم استوار نمی شود، مگر قلب آدم محکم باشد. معلوم است ایمان قلبی است. ایمان از اسلام بالاتر است؛ چون اسلام زبانی است ولی ایمان قلبی است. در دنبالۀ حدیث می فرماید: «و لا یَستَقیمُ قلبُهُ حتّی یَستَقیمَ لِسانُهُ»(1) قلب بنده استوار نمی شود مگر زبانش استوار باشد. زبان، قلب و ایمان این سه به هم وابسته است. فرمود زبان سالم باشد، قلب و ایمان سالم هستند. قلب که می گوییم این قلب صنوبری نیست؛ بلکه در واقع قوای ادراکی ماست. قلب و روح انسان از زبان، چشم و گوش متأثر می شود.
بعضی ها می گویند: چرا ما حال نماز نداریم؟ بزرگواری می گفت: بچه ام تا مقطع راهنمایی و دبیرستان نماز می خواند اما الان که دانشگاه می رود نماز نمی خواند، دلیلش چیست؟ چند منشأ دارد: یک منشأ آن شبهاتی است که مطرح می شود، مثلاً: چرا ما باید نماز بخوانیم، چرا باید به عربی بخوانیم؟ جوان هم می شنود و می گوید نکند که این راست می گوید؟! از فردا نماز را
ص: 103
کنار می گذارد.
جوان عزیز! برادر عزیز! تو واقعاً در مسائل دنیایی ات هم به این راحتی می گذری؟ مثلاً یک نفر به تو بگوید چرا این رشته را انتخاب کردی، تو تعطیلش می کنی؟ چرا این زن را گرفتی، تو طلاقش می دهی؟ چرا اصلاً زنده ای، خودت را می کشی؟ این شبهاتی که در کتاب وهّابی ها و بهایی ها و در تبلیغات مسيحيّت روی ذهن جوان ها می ریزند، شبهات جدیدی نیست، این ها همه قدیمی است، فقط یک مقدار رنگ و لعاب به آن داده اند.
مثلاً: چرا نماز را به عربی بخوانیم؟ تمام ملل برای خودشان سرود ملی و حساب شده ای دارند، نماز هم زبان دین و ترجمان دین ماست، مسلمان ها با این شاخصه شناخته می شوند، زبان نظم و زبان گفتار است. اگر ترک نماز، ترک روزه و بی دینی برایش شبهه است برود بپرسد. بعضی ها هم واقعاً این طور نیستند؛ بلکه از سستی و تنبلی است.
عزیزان! طبیعی است که خانواده ها روی این مسأله نگران باشند؛ چون معلوم است اگر نماز کنار گذاشته شد مثل این که یک سدی از جلوی آب کنار برود، آب راه می افتد، فحشاء راه می افتد « إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ »(1) جوانی که نماز را کنار گذاشت، رابطۀ خیابانی هم برقرار می کند، نوار موسیقی هم گوش می دهد و... اسلام برای حفظ بشر، نماز را قرار داده است.
ص: 104
سؤال: مگر خدا به نماز ما نیاز دارد؟ نه، نیاز ندارد این انسان است که به این نماز نیاز دارد، مثلاً: تمام مردم عالم اگر پشت به خورشید کنند به خورشید لطمه ای وارد می شود؟ نه، این مردم هستند که از ویتامین محروم می شوند. تمام خانه های عالم را پشت به آفتاب بسازند خورشید ناراحت می شود؟ نه، اصلاً لطمه ای به خورشید وارد نمی شود؛ بلکه این انسان ها هستند که فرزندانشان مریض می شوند و از نور محروم می شوند. اگر همۀ انسانها کافر شوند خداوند به آنها نیاز ندارد؛ «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ »(1) همه عالم دارند تسبیح می گویند.
جمله ذرات عالم در نهان*** با تو می گویند روزان و شبان
ما سميعیم و بصیریم و باهشيم*** باشما نامحرمان ما خامشیم
شما فکر کردید زهرای مرضیه (علیها السّلام) در محراب می ایستد تا صبح عبادت می کند، خدا به این عبادت او نیاز دارد؟ نه، اوست که به عبادت و بندگی خداوند نیازمند است. اگر شما با دریا قهر کردید دریا خشک می شود؟ نه، خود شما محروم می شوید. درخت اگر با اکسیژن قهر کند، اکسیژن هوا لطمه می بیند؟ نه، درخت است که خشک می شود.
عزیزان! یکی از نکات مهم، عفاف گفتاری است. بسیاری از گناهان ما ناشی از زبان است. من در یادداشت هایم حدود پانزده قسم گفتار را نوشته ام
حالا هر چقدرش را که برسم در این جلسه بیان می کنم.
ص: 105
بحث من این است یک وقت شما با پدرت صحبت می کنی، یک وقت با اولادت صحبت می کنی، یک وقت با زنت صحبت می کنی، یک وقت با عالم صحبت می کنی، یک وقت با جاهل صحبت می کنی، یک وقت با گنه کار صحبت می کنی، یک وقت با نماز شب خوان صحبت می کنی و... یک اصول کلّی داریم که مال همه است، آدم باید مؤدّب باشد و الفاظ زشت به کار نبرد. هر کدام از این قشرهایی که گفتم، صحبت کردن با آن ها یک آدابی دارد که من چند موردش را بیان می کنم. این بحث واقعاً یک بحث رساله ای و پایان نامه ای است. می شود صدها صفحه راجع به آن نوشت.
چطور با خدا حرف بزنیم؟ «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا »(1) طلبکارانه با خدا صحبت نکنیم. یا ربّ یا ربّ امیر المؤمنین (علیه السّلام) را در دعای کمیل ببینید! با خدا می خواهید صحبت کنید، با الفاظ حساب شده، صحبت کنید. می خواهید خدا را قسم بدهید به اسماء حسنی خدا را قسم بدهید.
چطور با پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) صحبت کنیم؟ با ائمه می خواهید صحبت کنید، قرآن می فرماید: « لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ» (2) صدایتان را از صدای
ص: 106
پیغمبر بلندتر نکنید! گرچه ما در قرآن داریم: « وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ »(1) با هر کس صحبت می کنید داد نزنید! این یک توصیۀ کلی است. لقمان به پسرش گفت: پسرم صدایت را پایین بیاور. حالا یک وقت سخنرانی است، یک وقت به آدم ظلم شده می خواهد از خودش دفاع کند، یک وقت تظاهرات است، فرق می کند ولی در حالت عادی توصیه این است که صدا پایین باشد.
پیغمبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به اباذر فرمود: در تشییع جنازه فریاد نزن، در عیادت مریض، در گفت و گو، در زیارتگاه ها و ... صدایتان را بلند نکنید!
عزیزان! خداوند در سورۀ حجرات می فرماید: صدایتان را از صدای پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بالاتر نیاورید. ممکن است شما بگویید حالا که پیغمبر زنده نیست، زمانی که پیغمبر زنده بود، بعضی ها خانۀ پیغمبر می آمدند، داد می زدند، آیه نازل شد: « لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ » نه این طور نیست! من یک قصه ای برایتان بگویم: جنازۀ امام حسن مجتبی (علیه السّلام) را کنار قبر پیغمبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آوردند دفن کنند، بنی مروان گفتند: جنازه را تیرباران کنید، تیرها را به چلۀ کمان به طرف بدن امام مجتبی (علیه السّلام) گرفتند، بنی هاشم دست به شمشیر بردند و سایر کسانی که بودند داد و فریاد بلند شد، امام حسین (علیه السّلام) مردم را ساکت کرد، فرمود: جنازه را به بقیع می بریم و بعد این آیه را خواند: « لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ »(2) کنار قبر پیغمبر فریاد نزنید. امروز هم شما به
ص: 107
مدینه می روید، بالای قبر پیغمبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نوشته، رعایت هم می کنند و نمی گذارند کسی آنجا فریاد بزند. امام حسین (علیه السّلام) این جمله را زمانی فرمود که پیامبر از دنیا رفته بود؛ پس زنده و مرده ندارد.
خواهر من! امروز هم کنار حرم شما داد می زنی، بی احترامی است. برادر من کنار حرم فریاد می زنی بی احترامی است. یکی از آداب زیارت آرام بودن است. چگونه با پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و ائمه (علیهم السّلام) سخن بگوییم؟ فریاد نزنیم، ادب را رعایت کنیم.
با پدر و مادر چگونه صحبت کنیم؟ خداوند در قرآن می فرماید: « وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا »(1) با پدر و مادر کریمانه صحبت کنید؛ یعنی الفاظی که بار عاطفی دارد به کار ببرید.
در قرآن راجع به پدر و مادر چند سفارش داریم: 1- احسان؛ « وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا »(2) 2- دعا؛ «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ »(3) 3- اگر از دنیا رفتند از آنها یاد کن، 4- تشکر از خدا. بگو خدایا! شکر به بابام نعمت دادی، بابام ولایت داشت: « رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ »(4)
ص: 108
5- کلمه ای نگو که آن ها ناراحت شوند « فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا »(1) اسلام نسبت به والدین حساب ویژه ای باز کرده است
رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نشسته بود، خواهر رضاعی اش آمد، پیغمبر خیلی تحویلش گرفت، بعد از مدتی بلند شد و رفت. لحظاتی بعد برادر رضاعی پیغمبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد، حضرت او را هم تحویل گرفت ولی یک مقدار کمتر. اصحاب پرسیدند یا رسول الله! این ها برادر و خواهر رضاعی شما بودند، چرا خواهر رضاعی تان را بیشتر از برادر رضاعی تان تحویل گرفتید؟ فرمود: من بچّه بودم، این خواهر نسبت به والدینش مهربان تر بود و بیشتر اهمیّت می داد.(2)
جوان هایی که در جلسه هستید، عزیزانی که پدر و مادرتان در قید حياتند، آن هایی هم که از دنیا رفته اند یک وظایفی دارند که الان نمی خواهم عرض کنم، به پدر و مادرتان احترام بگذارید که این دستور قرآن است: « وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا »(3) با آن ها با الفاظ و واژه هایی که بار عاطفی دارد، صحبت کنید.
فاطمه زهرا(علیها السّلام) یک حدیثی از پدرش نوشته بود، یک وقتی به خادمش فرمود: برو حدیث را بیاور! گفت: گم شده، نمی دانم كجا گذاشته ام، حضرت زهرا(علیها السّلام) ناراحت شد، فرمود: این حدیث پدرم به اندازه حسن و حسین (علیهما السّلام)
ص: 109
پیش من ارزش و اهمیّت داشت.(1) این ها نکاتی است که به ما یاد می دهند. دختر و پسرها که ازدواج می کنند، بچّه دار می شوند، سن و سالی از آن ها می گذرد، پدر و مادرها پیر می شوند احترام یادشان نرود، تکریم یادشان نرود که این یک وظیفه است.
با فرزندانمان چطور صحبت کنیم؟ والدین عزیز! وقتی می خواهید با فرزندانتان حرف بزنید، بینید در قرآن چگونه با فرزند حرف می زنند، ببینید لقمان، نوح، پیامبران و انبیا چگونه با فرزندانشان صحبت می کنند! لقمان می گوید: «یا بُنَيَّ؛ پسر عزیزم، «لا تُشرِك بِالله».(2) به خدا شرک نورز. چقدر زیباست! جناب یعقوب به پسرش می فرماید: پسرم رؤیایت را برای هر کسی نقل نکن! « يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ »(3) به پسرهایش می گوید: وقتی پیش عزیز مصر می روید « يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ »(4) ؛ از یک در وارد نشوید، چون چشم (چشم زخم) می خورید. یک پدر روی جزء جزء زندگی اولادش حساس است؛ روی عبودیتش، «لا تُشرک بِالله» ، روی خوابی که دیده؛ برای هر کسی نقل نکن ممکن است به تو حسادت بورزند، روی حضورش در جامعه؛ مواظب باش همۀ آنچه که داری بارز نشود؛ چون چشم می خوری،
ص: 110
روی دعا کردن، « سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ »(1) ؛ برایت دعا می کنم.
پدرهای عزیز! پیامبر فرمود: «دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ کَدُعاءِ النَّبِیِّ لاُمَّتِهِ»(2) دعای پدر برای اولاد مثل دعای پیغمبر برای امتش است. قرآن به ما یاد می دهد که اولاد طرف مشورت است ولو حکم در ظاهر، عليه اوست. به ابراهیم ابلاغ کردند باید پسرت را سر ببری، چه کار می کند؟ اول به پسرش می گوید: به من گفتند باید تو را سر ببرم؛ « أَنِّي أَذْبَحُكَ »(3) نظر تو چیست؟ حتی در ذبح اولاد هم با او مشورت می کند. الان افرادی هستند که به من مراجعه می کنند، می گویند چهار پنج سال است که من می خواهم ازدواج کنم، با هم صحبت کردیم اما پدر و مادرم نمی گذارند، زمینه و شرایط فراهم است، طرف متدیّن است، اما آن ها اجازه نمی دهند. یا برای تحصیلم اجازه نمی دهند سال هاست که زندگی تشکیل داده ام حتّی صاحب فرزند هستم اما هنوز پدر و مادرم در زندگی و در رفت و آمد من دخالت می کنند. این ها دخالت نیست بلکه مشورت است، نفرین نیست بلکه دعاست، او مواظب شما است، او به شما توجّه دارد، این ها دوستی است. این ها را قرآن به ما می گوید، شما تمام این موارد را از قرآن استخراج کنید، ببینید لقمان چگونه با پسرش صحبت می کند؟ نوح چگونه با پسرش صحبت می کند؟ چگونه غصۀ فرزندش را می خورد؟! خدایا، فرزندم دارد غرق می شود! خدایا، این بچه مال من است! او را نجات بده؛ پس تخاطب با اولاد باید هم در مشورت باشد و هم در دعا، هم
ص: 111
مواظبت باشد و هم نصیحت.
با مؤمنان چطور صحبت کنیم؟ اگر میخواهید بین خودتان حرف بزنید،
«وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ »(1) ؛ پاكيزه سخن بگویید.
قول طيّب، قول کریم، قول معروف، قول میسور و قول لیّن، هر کدام از این ها جایی دارد که اگر به آیات دقّت کنید متوجّه خواهید شد که نحوۀ تخاطب و سخن گفتن در هر جایی چگونه است. البته موارد جزئی تر نیز در روایات آمده است. وقتی به دیدن مریض می رویم چه بگوییم، وقتی می خواهیم با شخصی که عزادار است برخورد کنیم چه بگوییم، وقتی به کسی که خبر شادی به او رسیده برخورد می کنیم چه بگوییم، وقتی از سفر می آییم، وقتی کسی در مقابل ما عطسه می کنند، وقتی کسی مصیبتی می بیند، وقتی در مقابل قبرستان قرار می گیریم، وقتی تشیع جنازه می رویم، تمام این ها در روایات به طور دقیق بیان شده است، که به تک تک این افراد چه واژه ها و کلماتی بگویید.
با منافقان چطور صحبت کنیم؟ ای پیغمبر وقتی می خواهی با منافق سخن بگویی «وَقُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغًا »(2) ؛ با آن ها بليغ و رسا سخن بگو و
ص: 112
تعارف نکن.
با استاد و معلم چطور صحبت کنیم؟ می خواهم از آیات قرآن بگویم: در سورۀ کهف موسی شاگرد و خضر استاد است. کسانی که درس می خوانید: محصّل ها، دانش آموزان، دانشجویان، دقت کنید یک دانشجو چگونه با استادش حرف می زند! «هَلْ أَتَّبِعُكَ » ؛ جناب خضر آیا اجازه می دهید؟ اولاً اجازه می گیرد، نمی گوید من به کلاس شما بیایم؟ آیا من به درس شما گوش بدهم؟ می گوید: آیا اجازه می دهی دنبالت بدوم؟ آیا اجازه می دهی تو متبوع بشوی و من تابع؟ «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ » ؛ این که به من چیزی یاد بدهی، «مِمَّا عُلِّمْتَ »؛ نه همۀ چیزهایی که یاد داری و می دانی، بلکه یک مقداری؛ چون تو استادی و من به حدِّ تو نمی رسم. نمی گوید چه چیزی بلدی؟ نمی گوید چقدر بلدی؟ نمی گوید چقدر یاد بده! این آداب گفت و گوی با استاد است، این آداب گفت و گوی با معلّم است، «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا » ، ببینید چقدر زیبا به ما یاد می دهد!
وقتی جناب خضر به موسی گفت که تو نمی توانی صبر کنی، موسی گفت: « سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ »(1) شاید ان شاء الله صبر کنم و بتوانم تحمل کنم، لذا پیروی از استاد را تقاضا کرد. وقتی استاد مرحوم علامه طباطبایی، یعنی مرحوم قاضی از دنیا رفت، مرحوم علامه دو سال لباس عزا را از تن درنیاورد
ص: 113
و عطر استفاده نکرد. گفت: استادم از دنیا رفته است. مرحوم امام در کتاب هایش هر کجا به اسم استادش مرحوم شاه آبادی می رسد، می نویسد: روحی لهُ الفداء؛ روحم فدای او، هستی ام فدای او.
گاهی محصّل ابتدایی ما به خاطر بچگی اش معلّم را تحویل می گیرد اما، در راهنمایی کمتر می شود. روز معلّم، هدیه های بچه های ابتدایی بیشتر از راهنمایی است، در دبیرستان تقریباً تعطیل می شود و در دانشگاه گاهی حتّی کسی بلند نمی شود تبریک بگوید. در برخورد با معلّم و استاد هر چقدر سن بالاتر برود باید این ادب و تخاطب بیشتر شود. خداوند در سورۀ کهف، بسیار زیبا فرهنگ گفت و گوی با استاد و معلّم را یاد می دهد.
با گنه کار چطور صحبت کنیم؟ پیغمبر می فرماید: مسلمانان! اگر می خواهید امر به معروف کنید، «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا »(1) ؛ با گنه کار نرم حرف بزنید. دقّت کنید چقدر روانشناسانه و کارشناسانه است! فرهنگ گفت و گو دقیق است.
با بدهکار چطور صحبت کنیم؟ وقتی با بدهکارت می خواهی حرف بزنی، کسی که از او پول می خواهی « فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُورًا » (2) با او میسور
ص: 114
حرف بزن؛ یعنی شرایط را بر او آسان بگیر. اگر ندارد شرایط را بر او سخت
نگیر.
با سفیه و نادان چطور صحبت کنیم؟ اگر شخصی متوجّه چیزی نیست، با مطلبی را به خاطر کم سوادی و سفاهت و نادانی درک نمی کند « وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا »(1) ، با جاهل در گیر نشو، اگر سخن اشتباهی گفت سرت را پایین بینداز و بگو ان شاء الله که با من نبود، سخنی بگو که در آن بار منفی نباشد.
زمانی که می خواهیم مزاح کنیم چطور صحبت کنیم؟ ما امروزه فرهنگ مزاح نداریم، فرهنگ مزاح مهم است. ائمۀ ما نیز خودشان اهل مزاح بودند. یونس شیبانی خدمت امام صادق (علیه السّلام) آمد، آن حضرت پرسید: دوستان و رفقای ما چطورند؟ گفت: خوبند، نماز می خوانند و شروع به تعریف کردن از عبادت آن ها نمود. آن حضرت فرمود: آیا آن ها اهل شوخی و مزاح هم هستند؟ عرض کرد: خیر، یابن رسول الله! خیلی اهل شوخی و مزاح نیستند. فرمود: از جانب من به آن ها بگویید که با هم شوخی و مزاح داشته باشند، منتها در حدِّ صداقت.(2) پیغمبر اکرم می فرمایند: «إنّي لأمزحُ؛ من خودم اهل
ص: 115
شوخی هستم ««وَلَا أَقُولُ إلاَّ حَقّاً»(1) ، و چیزی جز حق نمی گویم. مزاح فرهنگی دارد.
شخصی امام حسن (علیه السّلام) را خیلی دوست داشت و انسان شوخی بود، گاه گاهی خدمت آقا می آمد و بعضی جریان ها را نقل می کرد و آقا را می خنداند و می رفت، و از این کار خوشحال بود. مدّتی تأخیر کرد و خدمت حضرت نیامد، وقتی خدمت آقا آمد، آن حضرت فرمود: فلانی،چطوری؟ حالت چطور است؟ گفت: آقا من حالی دارم که نه خدا دوستم دارد، نه شیطان و نه خودم، خودم را دوست دارم. آقا فرمود: این که معما شد، مگر می شود کسی را هم خدا، هم شيطان و هم خودش دوست نداشته باشد؟ گفت: آقا، خدا آدم متدیّن و متّقی و انسان متعبّد و اهل خشوع و عبادت و بنده خالص را دوست دارد، خلوص و خشوع من نیز در حدِّی نیست که ادِّعا داشته باشم؛ پس خدا مرا دوست ندارد، چون عبادت من آن گونه نیست که خدا راضی باشد. شیطان هم دوستم ندارد؛ چون شیطان می گوید دنبالم بدو، ولی من دنبالش نمی دوم، خودم هم خودم را دوست ندارم؛ چون من می خواهم که پیر نشوم، موهایم سفید نشود، مرگی سراغم نیاید، همیشه زنده باشم، مریض نشوم و درد نداشته باشم. این گونه هم که نیستم؛ چون هم پیر می شوم و هم موهایم سفید می شود. امام خیلی خنده اش گرفت، به خاطر سخنان این شخص که این گونه مزاح می کرد لبخند زد. گاهی در کلام اهل بیت (علیهم السّلام) نیز
ص: 116
فرهنگ مزاح دیده می شود.
زمانی که عصبانی هستیم چطور صحبت کنیم؟ شخصی دعوایش شده بود، دنیا را به زیر باد فحش و ناسزا گرفت و به باد و کوه و دریا و دشت و صحرا ناسزا گفت، پیامبر فرمود: «تَسِبُّوا الرِّیاحَ فَإنَّها مَأمُورَهٌ وَ لَا الْجِبالَ وَ لَا السّاعاتِ وَ لَا الْأَیّامَ وَ لَا اللَّیالِیَ فَتَأْثِمُوا وَ یَرْجِعَ إلَیْکُمْ»(1)؛ در دعوایت به دنیا چه کار داری؟ مگر با دنیا دعوایت شده است؟ مگر با کوه دعوا داری؟ چرا به دنیا فحش می دهی؟ پیامبر فرمود: هر کس به این اجسام فحش بدهد عین فحش به خودش بر می گردد، مثلاً اگر کسی به باد یا دنیا ناسزا گفت فحش مال خودش است، خانمی که لباس ها را شسته و می خواهد آنها را روی بند پهن کند ناگهان بادی می وزد و بند پاره می شود و همه لباس ها را روی زمین می ریزد و یا غبار بر می خیزد و اتاقی را که جارو کرده کثیف می کند، چنانچه این خانم به باد و گرد و غبار ناسزا بگوید، به خودش برمی گردد.
مکرّر پیش می آید که کسی با همسرش اختلاف پیدا می کند، به پدر یا پدربزرگش که در قبر هستند فحش می دهد، بندۀ خدا! پدر و پدربزرگ او چه گناهی کرده است؟ و فرمود: «لاَ تَسُبُّوا اَلْأَمْوَاتَ»؛ به میّت فحش ندهید «فَتُؤْذُوا اَلْأَحْیَاءَ»(2) که زنده ها ناراحت می شوند، اولادش ناراحت می شوند.بنابراین نزاع هم فرهنگی دارد. ببینیم اگر کسی امام صادق (علیه السّلام) را ناراحت
ص: 117
می کرد آن حضرت چه می فرمود؟ ائمۀ ما مظهر عفو و کرامت بودند، ولی انسان غضب دارد بالاخره در زندگی اش، حداقل با دشمن و مخالفش اختلاف پیدا می کند. فرهنگ نزاع و فرهنگی گفت و گو را در دعوا رعایت کنید، عفو کنید و ببخشید.
کسانی که از دیگران تقاضای کمک می کنند چطور تقاضای کمک کنند؟ بعضی ها در تقاضا کردن دروغ می گویند، حیثیت شان را پایین می آورند و شخصیت خودشان را می گویند، تقاضا نیز فرهنگی دارد. این داستان را در کشکول ها دیده ام، شخصی که خیلی لئيم و پست بود و کم به فقرا کمک می کرد، زمانی اعلام کرد هر فقیری که در خانۀ من بیاید به او کمک می کنم چون نذر کرده ام به فقرا کمک کنم. فقیری می گوید: من به خانه اش رفتم و گفتم: آقا، مگر نگفتی به فقرا کمک می کنم؟ من هم فقیرم، سهم مرا هم بده. گفت: نذر کرده ام، اما در ذهنم فقیرهای کور بودند، نه فقیری که چشم دارد. می گوید به او گفتم: کورتر از من در عالم نیست، چون خدای کریم را رها کرده ام و سراغ تو لئيم آمده ام که اکنون نیز که می خواهی کمک کنی، شرط گذاشته ای که نابینا باشد، لال باشد، کر باشد. پس تقاضا نیز فرهنگی دارد
زمانی که جنازه ای را تشییع می کنند چطور برخورد کنیم؟ اگر دیدی
ص: 118
جنازه ای را می برند، بگو خدایا! ما به این تصدیق داریم و آن را قبول داریم، خدایا! ما هم روزی به او ملحق خواهیم شد. وقتی به قبرستان می رسی، بگو « السَّلَامُ عَلَیْکُمْ مِنْ دِیَارِ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکُمْ لَاحِقُونَ »(1).
در یک جمله، فرهنگ تخاطب و گفتار در بین ما ضعیف است، و برای شناخت آن باید به متن قرآن و روایات مراجعه کنیم و آنها را استخراج کنیم؛ البته بعضی از عزیزان در این زمینه کتاب نوشته اند و این موارد را تقریباً ریز کرده اند. کتابی به نام اخلاق الهی از جناب آیت الله سید مجتبی تهرانی اخيراً چاپ شده است که مجموعه درس های اخلاق ایشان می باشد، مجموعۀ بسیار جالبی است که بنده جلد 27 و 28 آن را که نگاه کردم دربارۀ شیوۀ گفتار و زبان و خطرها و آفات آن است، و مجموع این مباحث را جمع آوری کرده است، عزیزانی که علاقه مند هستند ان شاء الله مراجعه خواهند کرد.
خداوندا! به همه ما گفتار سدید، فکر پاک، عمل صالح و قلب و نیّت خالص، عنایت بفرما.
ص: 119
قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)
موضوع بحث ما، بحث روابط اجتماعی و ارتباطات است. اسلام یک دین اجتماعی است و گوشه گیری و ترک دنیا را مذمت کرده است. قرآن کریم به صراحت می فرماید: « وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا »(2) مردم! سهم خودتان را از دنیا فراموش نکنید. این آیۀ قرآن می فهماند که دنیا و ارتباط در دنیا، یکی از ارزش هایی است که اگر درست استفاده شود، باعث رشد و تعالی است.
زمان پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) يك عدّه ای دور هم نشستند و برای خودشان یک سنگین وسبکی کردند و یک قدری تحلیل کردند که چه کنیم آدم های خوبی باشیم؟ گفتند: بهترین راهش این است که تمام عوامل گناه را ترک کنیم. یکی گفت: اجتماع عامل گناه است، وقتی آدم در جامعه می رود، با
ص: 120
مردم حرف می زند، دروغ می گوید، تهمت می زند و وقتی کسی را ندید حرف هم نمی زند، در نتیجه گناه هم نمی کند؛ پس اجتماع را ترک کنیم. یکی گفت: ازدواج عامل گناه است، آدم که زن بگیرد خرجی می خواهد، این ور بزن و آن ور بزن حلال و حرام با هم قاطی می شود، انسان زن که نداشته باشد دیگر دغدغه ندارد و خیالش راحت است. یکی گفت: غذای خوب عامل گناه است، آدم که غذای خوب می خورد، شکمش سیر می شود، دیدید غالباً بعد از جلسات و مهمانی ها غیبت ها شروع می شود؛ چون آدم شکمش که سیر شد ممکن است که زمینۀ معصیت برایش مهیّا شود... بالاخره تصمیم گرفتند که همۀ این ها را ترک کنند و بروند در خانه بنشینند و راحت عبادت کنند - عزیزان! انسان همیشه در تصمیم گیری باید با یک فرد آگاه و عادلی مشورت کند. در جامعه افکار انحرافی و خرافی زیاد است - خبر به رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) رسید، آن ها را در مسجد خواست و مردم را هم خواست و فرمود: روش من این نیست، من که پیغمبر شما هستم غذای خوب می خورم، زن دارم، با مردم ارتباط دارم و... هر کسی این ها را ترک کند، سنّت من را کنار گذاشته است(1).
اسلام، فوق العاده به روابط اجتماعی اهمیت داده است، مثلاً یکی از صفاتی که خداوند در قرآن روی آن تأكيده کرده است «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ
ص: 121
يُنْفِقُونَ »(1) انفاق کردن است، زکات دادن است. این ها نشان دهندۀ این است که اسلام در مجموعۀ صفات و خوبی ها، یکی از شاخص های بزرگش روابط اجتماعی است.
خداوند در سورۀ مبارکۀ انعام وقتی ویژگی آدم های مؤمن و متدین را می شمارد، اول می گوید: توحید و بعد می گوید «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا »(2) نیکی به پدر و مادر. در اول سورۀ نساء می فرماید: مردم! از دو چیز سؤال می شوید: « وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا »(3) یکی خدا و دیگری ارحام. خیلی جاها در قرآن این فرهنگ حاکم است که خداوند تبارک و تعالی در کنار توحید و معارف دینی، مسألۀ روابط اجتماعی را مطرح کرده است.
سورۀ حجرات یکی از سوره هایی است که به نظر من دارای مباحث اجتماعی گسترده در قرآن است که بیشترش هم مباحث اخلاقی است و یکی از آیاتش این است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ »(4) مؤمنین با هم برادر هستند. ببینید! هر تعبیر دیگری به کار می بُرد بار برادر را نداشت، مثلاً می فرمود: رفيق هستند، شریک هستند، همکار هستند و ... برادر است که وقتی از دنیا می رود کمر انسان می شکند و انسان احساس می کند که پارۀ تنش را از دست داده
ص: 122
است.
رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) وقتی به مدینه آمد، یکی از اولویت های کاریش عقد أخوّت بود؛ اعلام کرد مردم بیایید با هم عقد اخوت ببندید. این خیلی نکتۀ دقیقی است. پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: دوستی دو نفر مثل دو دست است که همدیگر را می شویند. شما ببینید دو تا دست هیچ گاه با هم تضاد ندارند، وقتی شما دستت کثیف است زیر شیر آب می بری خواهی نخواهی آن یکی کمکت می کند که دستت را بشوری، و نمی گوید به من چه که تو کثیف شدی. مثل دو تا دوست در جامعه، مَثَل دو تا دستی است که همدیگر را می شویند یعنی چه؟ یعنی همان طور که دو تا دست کثافات را از بین می برند و همدیگر را تمیز می کنند، دو تا دوست در جامعه هم باید عیب هم را از بین ببرند و اسرار یکدیگر را بپوشانند.
برادران و خواهران گرامی! یک خورده در مسائل اجتماعی به هم اهميّت بدهید. امروز در جامعه در بحث اخلاق اجتماعی، در گفت و گوها، در رابطه ها و در رفت و آمدها مشکل داریم. یک جریانی از قرآن کریم عرض کنم، بعد نمونه هایش را بیان می کنم: خدا به پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ »(1) پیغمبر! تو اخلاق عظیمی داری! برای من جای سؤال بود که خداوند در کجا این جمله را به پیغمبر فرموده است. پیغمبر از غار حراء که پایین آمد، 23 سال مردم را به اسلام دعوت کرد تا از دنیا رفت. اتفاقاً روایتی
ص: 123
از امام صادق (علیه السّلام) دیدم که جواب این سوال برایم روشن شد. امام صادق (علیه السّلام) فرمود: خداوند به پیغمبر سه تا دستور داد، وقتی که این سه تا را پیغمبر عمل کرد، به او فرمود: «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ » پیامبرا تو اخلاق عظیمی داری. این سه دستور چیست؟
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «خُذِ اَلْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْجاهِلِینَ ، فَلَمَّا کَانَ ذَلِکَ أَنْزَلَ اَللَّهُ وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ »(1) آدم هایی که اطراف ما هستند سه دسته اند: یا خطا کار هستند، یا نا آگاه هستند و یا نادان. آن که به شما فحش می دهد و تندی می کند یا خطا کار است و می داند که کار بدی است عمداً انجام می دهد و یا این که نمی داند، متأسفانه الان در جامعه خیلی ها واقعاً نمی دانند، مثلاً طرف می گوید: نمی دانستم که این کار بد است.
خدا به پیغمبرش فرمود: پیغمبرم! اگر خطاکارند ببخش، اگر نا آگاهند آگاهشان کن و اگر نادان هستند سر به سرشان نگذار، «وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْجاهِلِینَ» و اگر کشش ندارند، به قول بعضی ها تعطیل است و بیشتر از این جواب نمیدهد، سر به سرشان نگذار.
عزیزان! وقتی که می گوییم اخلاق اجتماعی، در اخلاق اجتماعی چند بحث مطرح می شود، ما اگر در جامعه بخواهیم اخلاق درست شود، می گویند: 1- زیربناها؛ اول باید زیربناها را در خانواده، مدرسه، محیط کار و در برخوردها درست کرد. 2- آفت ها، ما یک آسیب ها و آفاتی در جامعه
ص: 124
داریم که اخلاق و روابط اجتماعی را به هم می زند که باید آنها را از بین برد. 3- راهکار و عوامل برقراری در روابط اجتماعی بیان شود.
همین سه تا را من اشاره ای کنم: زیربناهای اخلاق اجتماعی چیست؟ یکی از زیربناها ادب است. اگر ادب در جامعه ضریب اش بالا برود، انسان بداند که ادب چه قدر ارزش دارد: ادب در مقابل خدا، در مقابل پیغمبر، در مقابل پدر و مادر و... خود به خود ترغیب می شود. امام صادق (علیه السّلام) فرمود: اگر خداوند در روز به شما مهلت داد در این دنیا بمانید، یک روزش را ادب یاد بگیرید که آن یک روز دیگرش را با ادب زندگی کنید.(1)
الان ما در جامعه متأسفانه در زیر ساخت های اخلاق اجتماعی بحث ضعف ادب در برخوردها را داریم. اگر یک اولادی بداند ادب برخورد با پدر و مادر چیست بی احترامی نمی کند. قرآن می فرماید: «فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ »(2) دختر و پسر، چهره ات را پیش پدر و مادرت در هم نکش! متأسفانه بعضی ها داد و فریاد می کنند و فحش می دهند. یک آقایی پیش من آمده بود، می گفت: پسرم توی گوش من زده! آن وقت این بچه می خواهد عاقبت به خیر شود؟ ادب در مقابل خدا و پیامبر، ادب در مقابل والدین، ادب در مقابل همسر، ادب در مقابل همسایه و ادب در مقابل مردم باید رعایت شود.
ص: 125
عزیزان! من بارها در همین صحن حرم امام رضا (علیه السّلام) گفتم که خدا کند جامعه و مملکت ما یک روزی شود که فرهنگش، فرهنگ قرآنی شود؛ یعنی روابط عبادی و اجتماعی ما بر اساس قرآن باشد. ما خیلی با قرآن فاصله داریم. قرآن در بین ماها خیلی مظلوم و تنها است. خیلی از ماها بلد نیستیم بخوانیم، خیلی ها می خوانیم ولی عمل نمی کنیم. اگر روابط ما بر اساس قرآن باشد، قرآن می فرماید: با پدر و مادرت چطور رفتار کن، با همسرت چگونه رفتار کن، با رفیقت چطور برخورد کن، با دوستت و با آن که به تو فحش می دهد چطور برخورد کن و با او که به تو خوبی و یا بدی می کند چطور رفتار کن.
خداوند در سورۀ رعد، آیۀ نوزده هشت ویژگی را برای اهل بهشت و اندیشمندان ذکر کرده است که هر کسی آن ها را داشته باشد عاقبت به خیر می شود. یک موردش این است: «وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ »(1) اهل بهشت کسانی هستند که در این دنیا اهل پیوند هستند، اهل جوشش و رابطه هستند، اهل جدایی و کینه و حسادت نیستند. عزیزانی که با برادرتان، پدرتان، پسر عمویتان و ... دو سال است که قهر هستید، چرا؟ اسلام دین رابطه و دین دوستی و جوشش است. اسلام دین حمایت از یکدیگر است. یک مورد دیگرش این است: «وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ»(2) و اهل بهشت کسانی هستند که بدی را با خوبی جواب می دهند.
ص: 126
جبرئیل نزد رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و عرضه داشت: پیامبر خدا به تو فرمان می دهد که اخلاق حسنه داشته باشی. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: از خدا بپرس چه کنم که صاحب خلق عظیم شوم؟ جبرئیل رفت و برگشت و عرضه داشت: یا رسول الله! خدا می گوید سه کار انجام بده:
«صِلْ مَنْ قَطَعَکَ وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ أَعْطِ مَنْ حَرَمَکَ»(1) اولین راه کسب اخلاق حسنه این است که اگر کسی با شما قطع رابطه کرد شما با او رابطه ات را برقرار کنی. یکی از دوستان ما مشاور خانواده است که کارش هم خیلی گرفته است. به او گفتم: تو چکار می کنی که این قدر مراجعه داری؟ گفت هر کسی که مراجعه می کند همین حدیث را می خوانم و می گویم: قول بدهید یک هفته به این حدیث عمل کنید مشکلاتتان حل می شود. پیغمبر خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) می فرماید: خدا به من سه دستور داد «صِلْ مَنْ قَطَعَکَ» آن که قطع رابطه کرده است تو وصل کن. خانم! شوهرت قهر کرده است، شما حرف بزن. آقا! خانمت قهر کرده است، شما حرف بزن. او سلام نکرد، شما سلام کن. حدیث داریم: کمترین صدقه که باعث می شود ثروت انسان هم زیاد شود سلام کردن است.
ص: 127
« وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ» دومین راه کسب اخلاق حسنه این است اگر کسی در حق تو بدی کرد او را عفو کنی. یک کسی از دوستان می گفت: فلانی من را در عروسی فرزندش دعوت کرده، ولی من نمی روم، گفتم: چرا؟ گفت: بیست سال پیش عروسی پسرم بود دعوتش کردم نیامد. گفتم: می خواهی خدا تو را ببخشد ولی تو بنده اش را نمی بخشی، بیست سال کینه نگه داشته ای؟!
حضرت یوسف این همه برادرانش در حَقِّ او بدی کردند اما او بخشید، خداوند فرمود: او قطع کرده است تو وصل کن، او بدی کرده است، توببخش، «وَ أَعْطِ مَنْ حَرَمَکَ » سومین راه کسب اخلاق حسنه احسان در مقابل بدی است. او تو را محروم کرده است ولی تو عطا کن، او تو را دعوت نکرده ولی تو او را دعوت کن و.... این که خدا به پیغمبر می گوید: «الصَّفْحَ الْجَمِيلَ»(1) ؛ یعنی این که خطای طرف را به رویش نیاوری، در حقیقت تغافل کنی. چقدر ما با فرهنگ قرآن فاصله داریم!
روابط اجتماعی زیرساخت هایی دارد که یک زیر ساخت آن ادب است.
تا ادب در جامعه زیاد نشود روابط اجتماعی قوی نمی شود. یک زیرساخت
ص: 128
آن حیا است، اگر حیا در جامعه زیاد شد، انسان هر کاری را در جامعه انجام نمی دهد. بدحجابی، بی موالاتی، بی توجهی و فحّاشی در جامعه کاهش پیدا می کند. الان ما در جامعه ضعف حیا داریم. خانمی که دست شوهرت را گرفتی، در هواپیما، اتوبوس و پارک طنازی می کنی، جوان مجرد رد می شود تو را می بیند، تحریک می شود به گناه می افتد، تو مقصری و در گناهش شریک هستی. من نمی گویم که خانم بدحجاب تو هم فاسد هستی، نه! قبول دارم شما مسجد می آیی، حرم می آیی، اما ساختار فرهنگی ات باید اصلاح شود.
گناهان ما همیشه جنبۀ فردی ندارد بدحجابی جنبۀ عمومی دارد. آقایی که صدای موسیقی در ماشین اش بلند است گناهش جنبۀ اجتماعی دارد. یکی دیگر از زیرساخت های روابط اجتماعی غیرت است. یکی دیگر از زیرساخت های روابط اجتماعی تقویت تقوا است.
بحث دوم که خیلی مهم است آسیب شناسی روابط اجتماعی است. هر چیزی یک آفتی دارد خوشا به حال کسی که آفت زندگی اش را بشناسد. هیچ کس به اندازۀ خود آدم، آسیب زندگی اش را نمی شناسد. آسیب زندگی قند، چربی و فشار خون نیست که با آزمایش به دست بیاید. شما برادر و خواهر گرامی می دانید مثلاً در نماز کاهل هستید، مواظب زبانتان نیستید، مواظب چشمتان نیستید و... ممکن است چند آسیب در زندگی شما باشد. یک فرد مؤمن متدین نماز شب خوان که اهل زنا نمی شود، اهل شراب نمی شود و اهل قتل نمی شود اما ممکن است غیبت در زندگی اش باشد،
ص: 129
ممكن است تمسخر در زندگی اش باشد. خوش به حال آن کسی که با امام خودش عهد کند که آسیب های زندگی اش را از بین ببرد.
در سورۀ حجرات شش مورد از آسیب های روابط اجتماعی آمده است: 1- غیبت، 2- سوء ظن، 3- تمسخر، 4- القاب بد برای هم گذاشتن، 5- تهمت، 6- تجسس و بیرون ریختن عیوب و اسرار زندگی.
در یک جمله روابط اجتماعی در اسلام یکی از مهم ترین روابط است و آن قدر مهم است که خداوند حقوق بندگان را بر حقوق خودش مقدم کرده است، می فرماید: شما اگر مشغول نماز بودی، طلبکار آمد، می توانستی بدهکاری ات را پرداخت کنی، وقت نماز هم تنگ نبود، وظیفه این است که نمازت را رها کنی.
امام حسن مجتبی(علیه السّلام) اعتکاف کرده بود. یک کسی آمد گفت: یابن رسول الله! من یک بدهکاری دارم، شما اگر سفارش کنید تاخیر می اندازد، امام حسن (علیه السّلام) اعتکاف را قطع کرد و از مسجد بیرون رفت، واسطه شد و مشکل را برطرف کرد. وقتی که برگشت بعضی ها اعتراض کردند، امام فرمود: از جدم رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شنیدم که رفع مشکل یک مؤمن از نه هزار سال عبادت بالاتر است.(1)
ص: 130
زیارت خانۀ خدا، زیارت امام رضا (علیه السّلام) نماز شب، همۀ این ها ارزش است، اما بار از دوش دیگران برداشتن ارزش بالاتری است. کسانی که توان دارند واسطه شوند هر سالی برای چند تا دختر جهیزیه تهیه کنند. بررسی کنند کارگرهایی که روزانه مزد می گیرند، اگر یک روز سر کار نروند نان شبشان را ندارند، کمک کنند. خداوند در قرآن می فرماید: «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ»(1) در راه خير سبقت بگیرید و بشتابید.
امیر المؤمنين (علیه السّلام) نمی نشست که فقیر در خانه اش را بزند، اموالی را به دوش می کشید و به در خانۀ فقرا می برد. اسلام به روابط اجتماعی فوق العاده اهمیّت داده است. خداوند مرتب در آیات قرآن بدون استثناء هر کجا صفت های اخلاقی را ذکر می کند، یک موردش روابط اجتماعی است.
ص: 131
قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)
بحث این جلسه ما در رابطه با ارتباط مؤثر است. این که ما چطور با
همسرمان، فرزندانمان، همسایه ها، همکاران و... ارتباط داشته باشیم؟ بسیاری از افراد در ارتباطاتشان دچار ناهنجاری و مشکل هستند. یکی از مسائلی که در قیامت و در صحرای محشر، افراد از آن شکوه می کنند ارتباط های غلط و نادرست است. قرآن می فرماید: « كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا »(2)؛ هر گروهی که وارد جهنم می شود، گروه دیگری را لعنت می کند و می گوید: آن ها ما را بدبخت و بیچاره کردند. قرآن می فرماید: عده ای که وارد صحرای محشر می شوند می گویند: « لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا »(3) کاش با فلانی دوست نمیشدم، فلانی مرا بدبخت کرد. قرآن کریم می فرماید:«الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ »(4) بعضی از دوستی های دنیا، در قیامت تبدیل به دشمنی
ص: 132
می گردد، این دوستی ها کدام است؟ دوستی ای که در راه گناه بوده، دوستی ای که بر اساس رابطه های نامشروع بوده و دوستی ای که براساس خدعه و کلک بوده است.
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: دوست باید سه ویژگی داشته باشد: «أنْ تَكُونَ عَيْنَهُ وَ دَلِيلَهُ وَ مِرْآتَهُ»(1) 1- دوست آیینۀ تو باشد. شما آیینه را جلویتان بگیرید، راست می گوید، مثلاً: سیاه باشید نمی گوید سفیدی یا سفید باشید نمی گوید سیاهید. 2- راهنمای تو باشد. اگر جایی خطا کردی و به بیراهه رفتی، تذکر بدهد. 3- چشم و چراغ تو باشد و بیراهه را نشانت ندهد.
من ده راه مؤثر در ارتباط خوب را برای شما بیان می کنم؛ البته راه هایی که برای ارتباط خوب و مؤثر است خیلی بیشتر است ولی من این ده مورد را گزینش کرده ام که برای شما بیان می کنم.
اولین راه ارتباط مؤثر ابراز محبّت است. امام صادق (علیه السّلام) با اصحابشان نشسته بودند، شخصی رد شد، یکی از اصحاب امام عرض کرد: یابن رسول الله! من این شخص را که رد شد خیلی دوست دارم. امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ص: 133
بلند شو، خودت را به او برسان و به او اعلام کن که دوستش داری. اعلام دوستی محبّت را ماندگار می کند.
رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأهِ: إنِّی أُحِبُّکِ لَا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أبَداً»(1)، مرد وقتی به زنش می گوید دوستت دارم، هرگز از قلبش بیرون نمی رود. رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) وقتی حسنین (علیهما السّلام) را بوسید اقرع بن حابس تمیمی که نزد پیامبر نشسته بود، گفت: من ده فرزند دارم و تاکنون، حتی یکی از آنها را نبوسیده ام. اگر در یک روز پنج بار هم خدمت رسول خدا می رسیدند، رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) هر بار حسنین(علیهما السّلام) را می بوسیدند و در آغوش می کشیدند. اقرع تعجب کرد و گفت: من ده اولاد دارم حتی یکی از آنها را هم نبوسیده ام، پیغمبر فرمود: «مَنْ لَا یَرْحَمْ لَا یُرْحَمْ» هر کسی که رحم نداشته باشد، خدا هم به او رحم نمی کند.(2) محبّت به اولاد، به همسر، به رفيق باید اعلام شود.
امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: «أبقَى في المَودَّة.»(3) وقتی اعلام می کنی محبت ماندگار می شود. بعضی از مردها می گویند: اگر به خانم ها گفته شود دوستت دارم لوس می شوند، باید تو در دلت دوست داشته باشی. همین طور بعضی از خانم ها می گویند: من مرد خانه ام را دوست دارم ولی به او نمی گویم، اما در
ص: 134
نبودش از او تعریف می کنم. این کار اشتباه است. در روایات ما تأكيد شده است که دوستی را اعلام کنید.
دومین راه ارتباط مؤثر سلام کردن و دست دادن است. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «إِذَا تَلاَقَیتُم فَتَلاقُوا بِالتَّسلِیمِ وَ التَّصَافُحِ»(1) وقتی همدیگر را ملاقات می کنید سلام کنید و دست بدهید. خود ارتباط از طریق سلام موجب می شود که این دوستی تحکیم شود. رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به بچّه ها سلام می کردند و می فرمودند: می خواهم سلام کردن بر کودکان سنت شود. حتی در روایت داریم: بخیل ترین افراد کسی است که از سلام کردن بخل بورزد و در روایت دیگری داریم: به خانۀ خالی هم وارد می شوید سلام بدهید؛ این روایات می خواهند فرهنگ سلام کردن را نهادینه کنند. کسی که وارد می شود اول سلام کند، سواره بر پیاده سلام كند، کوچکتر بر بزرگتر سلام کند. سلام دادن به یکدیگر و مصافحه موجب می شود محبت ماندگار شود.
سومین راه ارتباط مؤثر خوشرویی و تبسم است. انسان با بعضی ها که ملاقات می کند دلش می گیرد؛ چون از بس چهرۀ آنها عبوس و گرفته است؛ انسان تا هم صحبت می شود سفرۀ دلش را باز می کند و هر چه غم و اندوه و
ص: 135
دفترچه قسط و بیماری دارد می گوید. ولی عدّه ای هم آنقدر با مشکلات راحت کنار آمده اند که به قول سعدی:
گفته بودم چو بیایی، غم دل با تو بگویم *** چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
امام باقر (علیه السّلام) : «تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ أَخِيهِ حَسَنَةٌ»(1) تبسّم مرد بر دوستش حسنه محسوب می شود. بعضی از خانم ها و آقایان، محیط خانه را سرد می کنند، مثلاً: فحاشی نمی کند اما چهره اش را عبوس می کند. خدا از چهره های عبوس و ناراحت خوشش نمی آید. پیغمبر گرامی اسلام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) همواره تبسم در چهره اش بود. رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «إنّ المؤمن ليدرك بحسن الخلق درجة القائم الصّائم»(2) یعنی انسان با خوش اخلاقی می تواند به مقام روزه دار و قیام کنندۀ نماز شب خوان برسد. حسن خلق عمر را زیاد می کند، سکرات موت را راحت می کند و بدی ها را از بین می برد.
شخصی به نام ثُمامة بن أُثال رئيس قبيلۀ يمامه بود. قبيلۀ يمامه، قبیلۀ بسیار بزرگی بود که آن زمان صادرات گندم به مکه داشت. ثُمامة مشرک بود و مخالف صد در صد رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بود و بارها به رسول خدا گفته بود که من روزی تو را می کشم. رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) دعا کرد: خدایا! من را بر او مسلّط
ص: 136
کن. اتفاقاً در جنگی اسیر شد. او را به مدینه آوردند و به ستون مسجد بستند. رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) که برای نماز آمد، ثُمامة را دید خیلی خوشحال شد و فرمود: دیدی خدا من را بر تو مسلط کرد؟ گفت: بله، رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: بعد از نماز راجع به تو تصمیم می گیرم. نماز خواندند و برگشتند، فرمودند: من با تو می توانم چند کار کنم.
1- این که تو را بکشم؛ چون تو من را تهدید کردی و هم در حال جنگ دستگیر شدی، 2- می توانم تو را به قبیله ات تحویل دهم و در مقابل پول زیادی بگیرم، 3- می توانم تهدید تو را نادیده بگیرم و تو را عفو کنم، گفت: اگر این کار را انجام بدهید از کرامت شماست. حضرت فرمودند: او را آزاد کنید! رهایش کردند، از مسجد بیرون رفت، غسل کرد، لباسش را عوض کرد و آمد شهادتین را گفت و مسلمان شد. گفت: یا رسول الله اگر من را می کشتید با تحویل قبيله ام می دادید، من جذب اسلام نمی شدم، اما اخلاق شما من را جذب اسلام کرد.(1) طرد کردن راحت است اما جذب کردن مهم است.
رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) زیر درختی خوابیده بود، سیل آمد، بین او و اصحابش جدایی افکند. یکی از مشرکین او را دید، بلافاصله به طرف پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و روی سینۀ پیغمبر نشست و گفت: «مَنْ یُنْجِیکَ مِنِّی یَا مُحَمَّدُ» چه کسى الان می تواند نجاتت دهد؟ فرمود: خداوند، در این هنگام که وی با حضرت سخن
ص: 137
می گفت ناگهان با سینه بر زمین آمد، پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شمشیر را از او گرفت و روی سینه اش نشست، پرسید حال چه کسی می تواند تو را نجات دهد؟ گفت: لطف و حسن خلق شما، حضرت همانجا او را بخشیدند. (1) خیلی از این نمونه ها وجود دارد و قرآن مکرراً به آن ها اشاره کرده است؛ بنابراین سومین عاملی که ارتباط مؤثر را در جامعه ایجاد می کند، مسأله خوشرویی و تبسم است.
چهارمین راه ارتباط مؤثر مهمانی کردن است. دعوت کردن از دیگران محبّت را ماندگار می کند. فرهنگ مهمانی کردن در بین ما خیلی ضعیف شده است؛ چون زوائد مهمانی ها زیاد شده است.
حارث همدانی امیر المؤمنين (علیه السّلام) را دعوت کرد. حضرت فرمودند: به سه شرط می آیم: 1- از بیرون چیزی تهیه نکنی؛ یعنی خودت را به زحمت نیندازی قرض کنی. 2- زن و بچه ات را اذیت نکنی. نکند آن قدر اذیت شوند که بگویند خدا کند دیگر نیاید. 3- آنچه را در خانه داری از من دریغ نکنی.(2)
از هر چیزی که برای خودت هم مخفی کردی برای میهمان بیاور.
سلمان زندگی زاهدانه ای داشت. ابووائل می گوید: من و رفیقم بر سلمان وارد شدیم. سلمان فرمود: اگر پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) از تکلّف برای میهمانی نهی نکرده
ص: 138
بود، خود را به زحمت افکنده و طعام خوبی برای شما تهیه می کردم. مقداری نان و نمک حاضر کرد. سفره را که پهن کرد، رفیقم گفت: اگر با این نمک قدری هم سبزی می بود خیلی عالی می شد. سلمان بلند شد رفت ظرفی را گرو گذاشت، مقداری سبزی تهیه کرد و آورد. پس از صرف غذا رفیقم گفت: خدایا شکر ما انسان های قانعی هستیم. سلمان گفت: اگر قانع بودی ظرف ما گرو نمی رفت!(1)
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به اميرالمؤمنين (علیه السّلام) فرمودند: پنج جا مهمانی کردن مستحب است: 1- عروسی؛ متأسفانه الان در عروسیها اسراف صورت می گیرد. شخصی می گفت: من را سال ها پیش به هتل شهرداری تهران دعوت کردند. پنج کارت آوردند، سؤال کردند آیا تشریف می آورید یا نه؟ گفتم: وقتی کارت برای کسی می فرستند یا می آید یا نمی آید، گفت: آخر هر یک از این کارت ها ده هزار تومان برای ما هزینه داشته است؛ یعنی پنج نفر، پنجاه هزار تومان. رفتیم دیدیم چقدر ریخت و پاش برنج و ماهی و مرغ و بره و... چرا این قدر اسراف؟
آقایی می گفت: نموه ام الان دوازده ساله شده، و من هنوز دارم قسط عروسی دخترم را می دهم. فرهنگ ازدواج هم به همین دلیل عقب افتاده است. چقدر در خانه ها دخترهای 25 ساله و 30 ساله است؟! هم دختردار می ترسد و هم پسردار می ترسد. پسردار می خواهد خرید بازار برود، باید چند میلیون هزینه کند، دختردار می خواهد جهیزیه بدهد، باید چند میلیون هزینه کند. اگر هر دو کوتاه بیایند این مشکلات به وجود نمی آید.
ص: 139
مهمانی چند جا مستحب است: 1- عروسی، 2- تولد اولاد، 3- ختنه کردن فرزند، 4- خرید خانه، 5- سفر حج.(1) این مواردی که ذکر شد این ها جاهایی است که مستحب است انسان ولیمه بدهد اما با همان نکته ای که عرض کردم.
پنجمین راه ارتباط مؤثر سوغاتی آوردن است. رسول گرامی اسلام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به جنگی رفتند. بعد از اتمام جنگ در مسیر برگشت به شهری رسیدند، فرمودند: همۀ شما بازار بروید و برای خانواده هایتان هدیه بخرید. علی (علیه السّلام) فرمود: هدیه و سوغات محبت را زیاد می کند. «الهَدِیَّهُ تَجلِبُ المَحَبَّهَ»(2) و در روایتی دیگر پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «إذا خَرَجَ أحَدُکُم إلی سَفَرٍ ثُمّ قَدِمَ علی أهلِهِ فَلْیُهدِهِم ولْیُطرِفهُم ولو حِجارهً»(3) هر کسی از شما سفر می رود و بعد به سوی اهلش باز می گردد، برای آن ها هدیه بیاورد اگر چه سنگ باشد. سنگ کنایه از این بود که حتماً سوغات بخرید. اصحاب رفتند برای خانواده هایشان سوغات خریدند و حرکت کردند، زمانی که رسیدند نیمه شب بود، رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )فرمود: الان کسی به خانه اش نرود، زن و بچه اش را از خواب بیدار نکند؛ کنار مسجد بروید استراحت کنید، نماز صبح که شد نماز صبح را
ص: 140
می خوانیم، بعد از نماز صبح به خانه هایتان بروید. این شخصیت پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) است.
من با یکی از رفقا از مکه می آمدیم، من یک ساکی دستم بود که مقداری وسیله برای خانواده گرفته بودم اما رفیقم هیچی نگرفته بود. گفتم: شما چرا چیزی برای خانواده ات نگرفتی؟ گفت: من از راه که می رسم صد هزار تومان به عیالم می دهم، می گویم هر چی می خواهید بخرید، گفتم: این کار درستی نیست.
یکی از رفقای ما نقل کردند که حضرت آیت الله العظمی بهجت (رحمه الله) فرموده بودند وقتی مسافرت می روید، مخصوصاً برای کوچکترها سوغات بخرید تا این بچه چهار ساله وقتی به او می گویند این انگشتر از مشهد امام رضاست از همان اول امام رضا(علیه السّلام) تو ذهنش با سوغاتی و شادی شکل
بگیرد.
امیر المومنین (علیه السّلام) فرمود: « عُدْ مَنْ لَا یَعُودُکَ» عجب فرهنگی داریم. آن کس که به عیادتت نمی آید به عیادتش برو. مریض شدی به عیادتت نیامد حالا متوجه شدی مریض شده اول کسی باش که به عیادتش می روی. می گوید: پدرم مرد نیامد من هم عزای مادرش نمی روم، بچه ام مریض شد نیامد حالا خودش مریض شده من بروم؟! عزیز من! على (علیه السّلام) فرمود: « عُدْ مَنْ لَا یَعُودُکَ» آن کسی که به عیادتت نیامد تو به عیادتش برو، «وَ أَهْدِ إِلَی مَنْ لَا یُهْدِی إِلَیْکَ»(1) آن کسی که برای تو سوغات نیاورده تو برایش سوغات ببر.
ص: 141
خیلی ها می گویند: مکه رفت اصلاً یادی از ما نکرد، حالا من برایش سوغات ببرم؟!
خدمت یکی از عرفای بزرگ مشرف شدند، سؤال کردند ما که مکه،
مشهد و کربلا مشرف می شویم چه کنیم؟ یکی از توصیه ها این بود برای کسانی که به شما التماس دعا نگفته اند دعا کنید.
ششمین راه ارتباط مؤثر پرهیز از مزاحمت است. پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِه»(1)؛مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند. ساعت دوازده شب از مهمانی آمده، توی کوچه با خانمش بلند بلند حرف می زند، دیر وقت دستش را روی بوق ماشینش می گذارد، ساختمان ساخته، دو سال است که نخاله اش سر راه مردم است، لباس می شورد، فاضلابش را در کوچه و خیابان رها می کند. روضه می گیرد تا ساعت یک شب حسین حسین می کند و... در یکی از شهرها قبل از دعای ندبه سخنرانی ام تمام شد، بیرون آمدم که سوار ماشین شوم، شخصی به من گفت: فلانی ما سخنرانی شما را گوش کردیم ولی بینی و بين الله ما دیشب دوازده شب آمدیم در این هتل استراحت کنیم دو ساعت صدای سخنرانی و دعای ندبه بلند است، آیا درست است؟ گفتم: نه درست نیست. اسلام اجازۀ مزاحمت نداده است هر چند با مداحی و نوحه سرایی فوتبال که تمام می شود تا ساعت دوازده شب صدای بوق و فریاد جوان ها در خیابان ها
ص: 142
مردم را آزار می دهد. عروسی می گیرد تا یک شب صدای بوق و فریاد بلند است، چرا؟
رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمودند: «شَرُّ النّاسِ مَن تَأَذّی بِهِ النّاسُ»(1) بدترین مردم آن کسی است که مردم را اذیت می کند. و در حدیث دیگری فرمود: آنقدر خدا به من سفارش همسایه را کرد که من فکر کردم همسایه از همسایه ارث می برد. حضرت زهرا(علیها السّلام) در حق همسایه ها دعا می کردند و می فرمودند: «الْجَارَ ثُمَ الدَّارَ»(2) الان خیلی ها می گویند: (الدار ثم الدار) همسایه هر کجا می خواهد برود برود. واقعاً آزار همسایه با نوار موسیقی، با بوق ماشین، یا نخالۀ ساختمان، یا فاضلاب تو کوچه و ... کار درستی نیست.
عزیزان من! مسلمان نباید دیگری را آزار بدهد. مسلمانی را باید در همین
چیزها امتحان کرد، نه به نماز شب و دعا و عبادت.
شخصی خدمت رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و عرض کرد: یارسول الله! همسایه ام اذیّت می کند، فرمود: برو تحمل کن و با او بساز. فردا دوباره آمد، عرض کرد: یا رسول الله! نمی شود او مرا اذیت می کند، فرمود: برو بساز. روز سوم آمد، یا رسول الله! او مرا اذیت می کند، پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: برو روز جمعه
ص: 143
اثاث های خانه ات را در کوچه بگذار و همانجا بنشین، مردم که به نماز جمعه می روند از تو سؤال می کنند که چه شده است، بگو همسایه ام مرا اذیت می کند. بنده خدا اثاثش را داخل کوچه آورد و همانجا نشست، هر کسی که رد می شد سؤال می کرد چه شده است؟ می گفت: فلانی اذیتیم می کند. مردم هم او را لعن می کردند. خبر به همسایه رسید، آمد گفت: غلط کردم تو به خانه ات برگرد به خدا عهد می کنم که دیگر تو را اذیت نکنم.(1) در اینجا رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) از افکار عمومی کمک گرفت.
اگر همۀ مردم به راننده ای که صدای موسیقی ماشینش را بلند کرده است بگویند آقا خجالت بکش صدای موسیقی ماشینت را خاموش کن، اگر همۀ مردم به کسی که شب توی خیابان بوق می زند عکس العمل نشان بدهند، تأثیر می گذارد. افکار عمومی می تواند جلوی آزار و اذیّت را بگیرد.
هفتمین راه ارتباط مؤثر کارگشایی است. خداوند در قرآن کریم می فرماید: « فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ »(2) مردم! در کار خیر از هم سبقت بگیرید. حدیث هم داریم: امام زمان وقتی قیام کنند این آیه را پیاده می کنند؛ یعنی مردم دنبال کار خیر می دوند نه این که کار خیر دنبال آنها بدود. على (علیه السّلام) فرمودند: «اَحْسِنْ إلی مَنْ شِئْتَ وَ کُنْ امیرَه»(3) به مردم احسان کنی امیر مردم
ص: 144
می شوی و همه به تو احترام می گذارند. یکی از آرزوهای ما امنیّت مادر قیامت است و همه در دعاهایمان از خدا این را می خواهیم.
یکی از گروه هایی که در قیامت امنیت و آرامش دارند کسانی هستند که
گره از کار بندگان خدا باز کرده اند. امام رضا(علیه السّلام) فرمودند: ««إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً فِي الْأَرْضِ يَسْعَوْنَ فِي حَوَائِجِ النَّاسِ» خدا بنده هایی بر روی زمین دارد که آن ها سعی می کنند گره از کار مردم باز کنند. امام سجاد (علیه السّلام) در کوچه های مدینه با اسب می رفتند، سنگ یا کلوخ در مسیر مردم بود، آقا پیاده شدند سنگ را کناری گذاشتند، کسی سوال کرد چرا این کار را کردید؟ حضرت فرمودند: ممکن است همین عمل من را بهشتی کند. کار خیر را کوچک نشمارید.
امام رضا (علیه السّلام) فرمود: خدا بنده هایی دارد که سعی می کنند حوائج مردم را برآورده کنند «هُمُ الْآمِنُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»(1)، این ها در روز قیامت در امنیت به سر می برند. خداوند می فرماید: شما بار از دوش مردم برداشتید، من هم بار هول و ترس را از دل شما بر می دارم و شما را در مقام امن خودم قرار می دهم. برادران و خواهران! بزرگترین عبادت چیست؟ امام صادق(علیه السّلام) فرمود: «مَا عُبِدَ اللّهُ بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَدَاءِ حَقِّ الْمُؤْمِنِ»(2) خدا به هیچ چیزی به اندازۀ اداء حقِّ مؤمن عبادت نمی شود.
ص: 145
هشتمین راه ارتباط مؤثر تقدیر و تشکر از یکدیگر است. علی(علیه السّلام)
فرمود: «إِذَا صُنِعَ إِلَيْكَ مَعْرُوفٌاً فَانْشُرْهُ»(1) زمانی که کسی در حق تو خوبی کرد او را نشر بده. یک مصداق نشر تقدیر و تشکر است.
نهمین راه ارتباط مؤثر عفو و گذشت است. خطای یکدیگر را نادیده بگیریم.
دهمین راه ارتباط مؤثر حسن ظن داشتن نسبت به یکدیگر است؛ یعنی این که نسبت به دیگران سوءظن نداشته باشیم و اگر چیزی را هم مشاهده کردیم حمل بر صحت، حمل بر خوبی و نیکی کنیم. کتاب های زیادی در مورد ارتباط مؤثر نوشته شده است. مرحوم شیخ صدوق کتابی به نام مصادفة الاخوان نوشته که ترجمۀ فارسی هم شده است. استاد محدثی هم کتابی در مورد اخلاق معاشرت دارد که نزدیک پنجاه مورد را شمرده و جمع آوری کرده است.
یک مقداری باید در بحث اخلاق اجتماعی تقویت شویم تا روابط ها، روابط خوب و مؤثری باشد. ان شاء الله خداوند روز به روز دل های ما را به هم مهربان تر و کینه و کدورت و اختلاف را از بین ما ریشه کن بفرماید.
ص: 146
ص: 147
1. حداقل و حداکثر سن ازدواج برای پسرها و دخترها چه سنّی می باشد؟
برای پسرها حداقل 22 و حداکثر 25 سال و برای دختر خانم ها زیر بیست سال، قبل از این که وارد عرصۀ دانشگاه شوند و شغل پیدا کنند؛ البته جامعه به اندازۀ دختر و پسر های موجود شغل ندارد، مخصوصاً دختر خانم ها که وظیفۀ آن ها این نیست که شغل پیدا کنند.
2. بعضی از جوان ها به خاطر نداشتن شغل یا به خاطر وضعیّت نامناسب
مالی ازدواج نمی کنند، آیا این کار درستی است؟
خداوند در قرآن کریم وعده داده است که اگر کسی وضع مالی خوبی نداشه باشد ازدواج کند، البته هم کفو او باشد، خداوند او را غنی و بی نیاز می کند: «وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ »(1) امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «مَنْ تَرَكَ اَلتَّزْوِيجَ أَسَاءَ اَلظَّنَّ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ»(2)، اگر جوانی به خاطر فقر مالی ازدواج نکنند به خداوند سوءظن ورزیده است. خیلی از شماها قبل ازازدواج شغل نداشته اید، وضع مالی خوبی نداشته اید، همین که ازدواج کرده اید خداوند همه چیز به شما داده است؛ البته به پدران و مادران محترم توصیه می کنم. برای دختر و پسرتان از کوچکی پولی را پس انداز کنید که در موقع ازدواج کمک حال فرزندتان باشد.
ص: 148
3. بعضی ها مهریه دخترشان را زیاد می گویند، زمانی که سؤال می شود چرا؟ می گویند: کی داده و کی گرفته یا می گویند به خاطر این که دخترمان را طلاق ندهد، آیا این کار درستی است؟
مورد اول: زیاد گذاشتن مهریه کار درستی نیست؛ چون پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «أفضَلُ نِساءِ اُمَّتِی أصبَحُهُنَّ وَجها وأقَلُّهُنَّ مَهرا. »با فضیلت ترین زنان امّت من، کسانی هستند که زیباترین صورت و کمترین مهر و صداق را داشته باشند. (1)
مورد دوم: این جمله ای که می گویند کی داده و کی گرفته اشتباه است؛ چون مهریه دین است، باید پرداخت شود مگر این که زوجه به زوج ببخشد و مورد سوم: این که می گویند دخترمان را طلاق ندهد این هم درست نیست؛ چون زندگی ای که در آن مهر و محبّت نباشد و فقط به خاطر مهریه سنگین مجبور به زندگی باشد، آن زندگی، زندگی نمی شود.
4. بعضی از دختر خانم ها می گویند اگر در دوران دبیرستان ازدواج کنیم میزان تحصیلاتمان پایین است، شاید به آن همسری که در شأن ماست دسترسی پیدا نکنیم و اگر هم دنبال تحصیلات دانشگاه برویم سن ما بالا می رود وظیفه چیست؟
این طرز فکر اشتباه است، بنده با آقای قرائتی از کرمان بر می گشتیم،
متوجّه شدم آقای قرائتی دخترانش را در دوران دبیرستان عروس کرده است،
ص: 149
بعد هم دانشگاه رفته اند و ادامۀ تحصیل داده اند. اگر درست مدیریت شود، ازدواج با ادامۀ تحصیل هیچ منافاتی ندارد. من پیشنهادم این است که قبل از اخذ دیپلم یا حداکثر با اخذ دیپلم ازدواج کنند و منتظر دانشگاه و مراحل آموزش عالی نباشند. من خودم تمام مدارک دانشگاهی ام را بعد از ازدواج گرفته ام.
5. جوان ها با توجّه به این که تجربۀ زندگی ندارند، احتیاج به راهنما دارند اما نسبت به راهنمایی والدین یکدیگر احساس دخالت می کنند؛ مثلاً: اگر خانمی عروسش را راهنمایی کند ولو خیرخواهانه؛ از نگاه او دخالت محسوب می شود یا بر عکسش، چه کنیم که این حس از بین برود؟
به طور کلی عرض کنم: انسان یکی را دوست دارد، اگر او را بزند می گوید نوازشم کرد، اما یکی را دوست ندارد اگر او را ناز کنند، می گوید او مرا کتک زد. ممکن است عروس خانمی از مادر شوهرش پذیرش نداشته باشد، اما از مادر یا خواهر یا خاله اش پذیرش داشته باشد، این خانم با یکی از آن ها تماس بگیرد و مطلب را با او در میان بگذارد و لازم هم نیست که واسطه بگوید این را مادر شوهرت گفته است. در مورد جوان ها هم همین سفارش را می کنم: ممکن است جوانی از پدرش پذیرش نداشته باشد اما از رفيقش، از دایی اش پذیرش داشته باشد، مثلاً: پدرش به او بگوید بیا مسجد برویم نیاید ولی دوستش بگوید بیا مسجد برویم با او برود. خود پدر یا مادرشوهر با همۀ ظرافت و لطافت اگر مسأله را بیان کند ممکن است قبول نکند؛ چون او عینک بدبینی را زده است.
ص: 150
6. مدّتی است که ازدواج کرده ام اما دخالت دیگران باعث می شود که در زندگی ما سر و صدا بالا بگیرد، مثلاً: یک شب نشینی که می رویم، برمی گردیم صحبت های دیگران باعث می شود زندگی ما تلخ شود. چه طور می توان مدیریت کرد که این صحبت ها باعث درد و رنج در زندگی ما نشود؟
دو راهکار معرفی می کنم
1. تغافل؛ یعنی خود را به غفلت زدن؛ امير المؤمنین (علیه السّلام) از جایی رد می شد، شخصی به او فحش داد: «ولقد امر على اللئيم يسبني فمضيت عنه و قلت لايعنيني» من على رد می شدم یک نفر به من فحش داد توجّه نکردم، رد شدم گفتم: ان شاء الله با من نبود. علی(علیه السّلام) فرمود: «مِنْ أَشْرَفِ أَفْعَالِ [أَعْمَالِ] الْکَرِیمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا یَعْلَمُ»، از بهترین رفتارهای شخص بزرگوار نادیده گرفتن چیزی از خطاها و بدی های مردم است که می داند.(1).
تغافل نشانۀ انسان های با کرامت است. دو نفر که با هم ازدواج می کنند
یک عمر می خواهند با هم زندگی کنند مگر می شود حرفشان نشود، راهش این است که تغافل داشته باشید، مثلاً: اگر شما یک چیزی از خانمت دیدی نادیده بگیر و اگر خانمت یک چیزی از شما دید نادیده بگیرد. خانم شما می آید می گوید مادرت این طور گفت: بگو اشتباه کرده یا مرد شما می آید می گوید: مادر شما این طور گفت: بگو اشتباه کرده است. لازم نیست به
ص: 151
والدین گفته شود.
جوانی سال اول ازدواجش با خانم و مادرش به مکه آمده بودند. جوان به من مراجعه کرد، گفت: حاج آقا از بس خانمم سر و صدا می کند، کلافه شده ام. گفتم: اولین سفرت بود نباید مادرت را می آوردی، حال که آوردی اتاق جدا می گرفتی، حالا بگو دعوا سر چیست؟ گفت: پدرم از دنیا رفته است. من به مادرم مبلغی پول دادم، گفتم برای خودت سوغاتی بخر، خانمم می گوید: چرا پول به مادرت می دهی؟ سر و صدا می کند. گفتم: دعوا را تو خودت درست کرده ای، می خواستی پول بدهی، در خفاء پول می دادی و لازم هم نیست به خانمت بگویی دروغ گفتن حرام است اما راست گفتن واجب نیست، مثلاً الان واجب است بگویم امروز ناهار چه خورده ام؟ نه.
انسان خیلی وقت ها با تدبیر می تواند کاری کند که بین زن و مادرش اختلاف به وجود نیاید، مثلاً آقای محترم! مادرت به خانم شما حرف نامربوطی زده است تا خانمت گفت: بگو مادرم اشتباه کرده است. خانم محترم! اگر پدر یا مادر شما حرف نامربوطی زده است از همسرت عذرخواهی کن؛ بنابراین ساده ترین راهکار دعوای خانوادگی، تغافل است.
2. تحریک نکردن احساسات یکدیگر. شما با همسرت بحث کردی، چه کار به پدر و مادرش داری، چه کار به خواهر و برادرش داری؟ بعضی وقت ها شنیده می شود که به مرده های همدیگر بد و بیراه می گویند. عزیز من! باید فردای قیامت جواب اجدادش را بدهی.
7. اگر ما بخواهیم بین خانم و مادرمان که حساسیت وجود دارد،
ص: 152
مدیریت کنیم، باید حرمت کدام یک را بیشتر نگه داریم؟
این سؤال، سؤال نادرستی است. ما در جایگاه خودش را دارد و همسر هم جایگاه خودش را دارد. اگر فردی به همسرش بگوید من مادرم را بیشتر دوست دارم یا به مادرش بگوید من همسرم را بیشتر دوست دارم این ناشی گری است.
حضرت آیت الله احمدی میانجی (رحمه الله) می فرمود: من در سه مکان مطالعه می کنم: 1- در کتابخانه، 2- در آشپزخانه؛ با خانمم صحبت می کنم که احساس تنهایی نکند؛ با خودش فکر نکند که من به درسم بیشتر بها می دهم؛ چند دقیقه که از صحبت فارغ می شوم مطالعه می کنم. 3- کنار مادرم؛ می روم با مادرم صحبت می کنم، مادرم تا چرت می زد، من کنارش مطالعه می کردم. انسان باید هر چیزی را در جای خودش قرار بدهد.
حرفهای اختصاصی را انسان نباید مشترک مطرح کند، مثلاً: پیش خانمت رفتی بگو نظير تو پیدا نمی شود، من تو را خیلی دوست دارم.
همین طور پیش مادرت رفتی این مطالب را بیان کن.
8. پدر و مادرم انسان های عجیبی هستند، آن قدر پشت سر بچّه هایشان حرف می زنند که همه از هم کدورت دارند. وقتی برای سر زدن پیششان می روم بسیار ناراحتم می کنند به طوری که زندگی ام خراب می شود و همیشه با گریه بر می گردم. من می خواهم به آنها محبّت کنم ولی آن ها این فرصت را از من می گیرند، در ضمن دختر بزرگ خانواده هستم و پنج تا برادر و یک خواهر دیگر هم دارم، لطفاً راهنمایی ام کنید!
ص: 153
ما در دو بخش باید توصیه کنیم. توصیه اول به خود شماست که وظیفه ات را به نحو احسن انجام بده، به پدر و مادرت محبّت کن و سر زدنت را کم نکن، اگر آن ها کوتاهی می کنند پیش خدا مسئول هستند. اما توصيۀ دوم بنده به پدر و مادر شما این است طبیعتاً ما باید یک کاری بکنیم که بچّه هایمان به هم مهربان تر شوند؛ چون شما که همیشه بالا سر آن ها نیستید، بعد از یک مدّتی که از دنیا رفتید این بچّه ها هستند که با همدیگر باید تعامل داشته باشند و اتّفاقاً من خانواده هایی را می شناسم که تا پای پدر و مادر کنار رفته این ها هم از همدیگر دور شده اند؛ بنابراین باید یک طوری برنامه ریزی کنید که حتّی بعد از شما هم این کانون گرم بماند و راهش هم این است که غیبت نکنید، بلکه سعی کنید اگر خواهر و برادران دیگر او هم چیزی گفتند، زمانی که دختر بزرگ شما آمد به او چیزی نگویید تا کانون خانواده گرم بماند.
یک نکتۀ دیگر هم بگویم خود بچّه ها این زمینه را فراهم نکنند؛ یعنی با هم مهربان باشند، مسائل را مطرح کنند، تلفن بزنند و از هم بپرسند تا سوء تفاهم ایجاد نشود، مثلاً: این خانواده پنج یا شش نفره چند نفرشان با هم پارک رفتند، آن یکی را زنگ زدند گوشی را برنداشته یا یادشان رفته به او بگویند واقعاً بعد او گله می کند می گوید: همه را بردید به من چیزی نگفتید، وقتی می گویند: یادمان رفت، حواسمان نبود یا زنگ زدیم گوشی ات را برنداشتی، قبول کند نه این که همین را بزرگ نمایی کند که به من زنگ نزدند. اگر این ها توجّه شود این اختلافات پیش نمی آید.
گاهی هم این مسأله از طرف پدر و مادر پیش می آید، مثلاً: فرزندی
ص: 154
آمده سر بزند، دیگری هم آمده سر بزند، مادر می گوید: ما یک غذایی داریم آن دو را شب شام نگه می دارد. سوّمی مطلّع می شود که آن دو تا دیشب شام خانۀ پدر و مادر بودند، می گوید: آن ها را بیشتر از من دوست دارد،برنامه ریزی کرده آن ها را دعوت کرده، فوراً روی نقطۀ منفی می رود، فکر نمی کند که برنامه ریزی نبوده است، والدین اگر بگویند همین طوری آمدند تو هم فردا شب بیا. کدورت ها از بین می رود، سؤال کنندۀ عزیز فرزند اوّل هم هست. بچّه های اول یک مقدار حسّاس ترند؛ یعنی یک حساب ویژه ای برای خودشان باز می کنند؛ در واقع خودشان را قائم مقام پدر و مادر می دانند، من از کوچکترها خواهش می کنم حرمت بزرگترها را یک مقدار بیشتر حفظ کنند.
9. من عروس خانواده ای خودخواه شده ام که با رفتارشان جانم را به لب
رسانده اند، من را راهنمایی کنید آیا قطع رابطه کنم یا نه؟
این طور قضاوت با این صراحت کار درستی نیست که به این سادگی یک خانواده ای را متّهم به خودخواهی کنیم. على (علیه السّلام) فرمود: «ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ عَلَی أَحْسَنِهِ» تا می توانید کار مردم را حمل بر حسن و نیکویی کنید.(1) خداوند در قرآن می فرماید: «« اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ »(2) از سوء ظن بپرهیزید، بعضی از سوء ظن ها حرام است.
ص: 155
من می خواهم به این عروس بزرگوار خانواده بگویم: خود همین که شما می گویید من عروس خانواده ای خودخواه شدم خیلی جرات می خواهد؛ چون واقعاً احتمال دیگری نیست، آیا یک خانواده ای با عزت نیستند؟ یک خانواده ای با کلاس نیستند؟ با خانواده ای با ابّهت نیستند؟ نمی شد یک واژه ای دیگر استفاده کرد؟ خودخواهی؛ یعنی تکبّر، تكبّر صفت شیطان است و در قرآن هم جزء صفات رذیله ذکر شده است و حدیث هم داریم: کسی که ذره ای کبر در دلش باشد وارد بهشت نمی شود. اولاً: من فکر می کنم دارید اشتباه می کنید؛ چون روایات ما این را می گوید. ثانياً: فرض کنیم که درست می گویید که آن خانواده، خانوادۀ متکبری هستند. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )
فرمود: «فان التكبر مع المتکبرین عبادة» خودخواهی در مقابل خودخواه یک نوع عبادت است؛(1) یعنی کسی که خودش را در مقابل شما می گیرد، شما هم خودت را برایش بگیر؛ یعنی دیگر تواضع و فروتنی که ذلیلت کند نداشته باش، مثلاً: خانوادۀ همسرت دیر به دیر به شما سر می زنند، شما هم دیر به دیر منزل آن ها برو، وقتی که می آیند دائم از خودشان تعریف می کنند، شما هم گاهی برایشان ویژگی هایت را بیان کن .
«فان التكبر مع المتکبرین عبادة» نمی گوید: شما متكبر شوید؛ بلکه می گوید اگر کسی در سلام کردن به شما، در برخورد با شما می خواهد فخر
ص: 156
بفروشد، شما هم به او بی اعتنایی کن و میدان به فخرش نده! یعنی التماسش نکن و نرو دستش را ببوس. اگر آن ها سعی می کنند جلوی شما به گونه ای خودشان را برتر نشان بدهند، اهمیّت به این خودبرتربینی شان نده، ولی ارتباط را با آن ها قطع نکن. باز روی حرف اوّلم تاکید دارم که تصور نشود بعضی ها برخوردهایشان خودخواهانه است؛ یعنی نسبت به دیگران سوء ظن نداشته باشیم.
10. خانمی کارمند هستم، دو سال است که متأهل شدم. با ماهی چهارصد هزار تومان حقوق قبل از ازدواج تمام وسایل رفاهی را برای خانواده ام تهیّه کردم و حتّی به واسطۀ اعتیاد پدرم خرج خانه را هم می دادم، از وقتی که ازدواج کردم ماهیانه مبلغی را به مادرم می دهم ولی آن ها راضی نیستند ومدام شکایت می کنند و می گویند: تو غیرت نداری و با این درآمد از من خیلی بیشتر انتظار دارند، دیگر از دست صحبت هایشان خسته شدم خواهش می کنم بفرمایید وظیفۀ من چیست؟
اولاً: سؤال این است که این خانم وقتی که ازدواج کرد وظیفه ای در مقابل پدر و مادر دارد که حتماً باید بخشی از حقوق را به آن ها بدهد؟ نه. پدر و مادر واجب النفقه فرزند پسرشان هستند؛ ثانياً: من به این خواهر بزرگوار توصیه می کنم اگر با شوهرتان مشکل پیدا نمی کنید، گاهی می خواهید یک کمکی به فقرا و مستمندان و گاهی برای سلامتی خانواده تان انفاقی به دیگران داشته باشید. چه کسی بهتر از پدر و مادر است؟ بنابراین من توصیه می کنم که این کمکتان را با هماهنگی همسر و با فرض این که
ص: 157
خودتان نیازمند نباشید ادامه بدهید. ثالثاً: پدر و مادرها توجّه داشته باشند که این طور توقّعات را از فرزند دختری که ازدواج کرده و به خانۀ همسر رفته، نداشته باشند.
خواهر محترم! حالا شما دربارۀ کمک مالی به والدین سؤال کردید، گاهی از من سؤال می کنند، مثلاً: دختری هستم که ازدواج کرده ام، خودم فرزند دارم، کارم دارم اما پدر و مادرم توقّع دارند هنوز هم هفته ای دو روز بروم منزلشان را تمیز کنم یا پدر و مادر پیری دارم که توقّع دارند به آن ها رسیدگی کنم وظیفه چیست؟ من عرض می کنم: اگر بنای همۀ این مباحث را قانون بگذاریم رابطه ما از بین می رود، مثلاً: آن طور که قانون می گوید مادر وظیفه ندارد به بچّه اش شیر بدهد اما عاطفه چه می گوید؟ آن طور که قانون می گوید خانم وظیفه ندارد در خانه غذا تهیّه کند اما اخلاق چه می گوید؟ در این طور مواقع باید آن چه که قرآن توصیه می کند به آن عمل شود: در مورد همسر می فرماید: « وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ »(1) به بهترین نحو برخورد شود. راجع به والدین می فرماید: «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا »(2) به پدر و مادر احسان کنید. باید با آن نگاه عاطفی و انسانی نگاه کنید.
حضرت زهرا(علیها السّلام) نسبت به همسرش امیر المؤمنين (علیه السّلام) بسیار وفادار و علاقه مند بود و بارها از او دفاع کرد. اما همین بانوی بزرگوار پدرش که بیمار
ص: 158
می شد، می بینیم واقعاً احساس ناراحتی می کند، به او سر می زند، احوالش را می پرسد، اظهار محبّت می کند و از آن طرف نسبت به فرزندانش می بینیم آن ها را می بوسد، به وضعیت آن ها رسیدگی می کند. ما هیچ چیز را نباید فدای چیز دیگری کنیم. این را مخصوصاً برای خانواده هایی می گوییم که گاهی به بنده می گویند: ما بچّه دار شدیم، دیگر خانمم مرا فراموش کرده یا تمام توجّه همسرم به پدر و مادرش است و من را فراموش کرده است. هر کدام باید در جای خودش دیده شود و احترام گذاشته شود.
11. بنده قبلاً سر کار بودم و از در مغازه صاحبکارم پول برداشتم به قصد این که بر گردانم. از این ماجرا سه سال گذشته، اما در طول این سه سال شاید حدود پنجاه برابر آن پول را با از من کلاهبرداری کردند یا ضرر کردم و هنوز هم که هنوز است تاوان آن کارم را دارم پس میدهم و هر چه می خواهم پیشرفت کنم نمی شود باید چه کار کنم؟
چند چیز را از هم باید تفکیک کنیم، مورد اول: این که انسان بدون اجازۀ کسی پولی را بردارد و اعلام نکند، سرقت محسوب می شود و حرام است. مورد دوم: این که ایشان و موارد مشابه ایشان که این اتّفاق برایشان افتاده باید جبران کنند؛ یعنی اگر می توانند به آن طرف بگویند، اگر می بیند باعث کدورت و اختلاف و بحران سازی می شود این پول را سر جایش بگذارند یا از طریق ادارۀ پست برایش ارسال کند. بالاخره یک راهکاری را پیدا کند.
تا زمانی هم که به طرف دسترسی دارد نوبت به صدقه نمی رسد باید به او برساند. مورد سوم: این که ایشان گفتند دارم تاوان می دهم همان تأثير آثار
ص: 159
گناه است. یک روایتی از امام سجاد(علیه السّلام) در بحارالانوار، در باب آثار گناه دیدم. یک کسی به نام اباخالد کابلی خدمت امام سجاد (علیه السّلام) می آید، امام سجاد (علیه السّلام) آثار گناه را برایش می شمارد که اکثرش هم آثار دنیایی است. گناهانی که عمر را کوتاه می کند، گناهانی که برکت را از زندگی می گیرد، گناهانی که دعای انسان را حبس می کند، گناهانی که باعث می شود انسان در زندگی امیدش را از دست بدهد، گناهانی که آبروی آدم را در جامعه می برد و ...(1) سرقتی که ایشان کرده، باعث شده برکت از مالش برود. راهش این است که هر چه برداشته را به صاحب کارش برگرداند و دیگر این کار را ادامه ندهد و ان شاء الله خداوند کمکش خواهد کرد. گفت:
گنه کرد در بلخ آهنگری*** به کاشان زدند گردن مسگری
این پولی را که برداشته، باید جایگزین کند. روغن ریخته را نذر هیچ امامزاده ای نمی کنند.
12. من زنی سی و یک ساله هستم با این که یک دختر و پسر داشتم بعد از هفت سال خداوند به من دو فرزند (دوقلو) هدیه داده که بسیار سالم و زیبا هستند. مردم و خانواده ام با ترحّم و تمسخر به ما نگاه می کنند، کار به جایی رسیده که دوست ندارم با کسی رفت و آمد کنم. من از زندگی ام راضی ام اما دیگران هر وقت ما را می بینند نیش و کنایه می زنند که چرا چهار فرزند دارید لطفاً من را راهنمایی کنید، آیا من باید سقطشان می کردم با کارم
ص: 160
درست بوده که آنها را نگه داشتم؟
ظاهراً این کنایه ها از کثرت فرزند است؛ چون سی و یک سال که سنّ دیری نیست ما الان افرادی را می بینیم که بالای چهل و پنج سال خداوند به آن ها فرزند داده. بهترین پاسخش این است که موسی بن جعفر (علیه السّلام) فرزندان متعددی داشت. پیغمبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: ازدواج کنید، فرزنددار شوید که فردای قیامت من به نسل شما مباهات کنم.(1) نه تنها سقطش حرام است، نه تنها در واقع نگاه این طوری حرام است، بلکه آن کسانی که این حرف ها را به ایشان می زنند کار حرام مرتکب شده اند و از فرهنگ دین فاصله گرفته اند.
ائمه (علیهم السّلام) اكثراً فرزندانشان زیاد بودند. اگر کسی توانش را دارد، اگر کسی زمینه ای دارد که می تواند فرزند خوب تربیت کند، محدود کردن فرزند شاید خیلی جا نداشته باشد و لذا خدا فرزند سالم به آن ها داده که بعضی حسرت یکی از آن ها را می خورند. این نگاه به شما، کاملاً نگاه غير دینی است و یقیناً بدانید هر چه فرزند صالح در جامعه بیشتر باشد و انسان بتواند تربیت کند، زمینۀ رشد پدر و مادر را هم فراهم می کند. حتّی روایت داریم که: فرزند صالح می تواند پدر و مادر را شفاعت کند.
13. من شوهرم خیلی پرخاشگر و بدزبان است، زیاد تحملش می کنم
آیا خدا اجر من را می دهد یا خیر؟
هر کسی که صدای من را می شنود دقّت داشته باشد که بدزبانی فشار قبر
ص: 161
دارد. پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «إنَّ اللهَ حَرَّمَ الْجَنَّهَ عَلَی کُلِّ فَحَّاشٍ» خداوند بهشت را بر انسان های بدزبان و فحّاش حرام کرده است.(1) در سوره حجرات می خوانیم: « وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ »(2) روی هم دیگر لقب های زشت نگذارید. کسانی که بددهانی می کنند بدانند که بددهانی فرهنگی ضدّ قرآن است و بددهان را عقاب و عذاب می کنند. پیغمبر خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به شخصی که سه مرتبه نصیحت خواست، سه مرتبه فرمود: زبانت را کنترل کن. گفت: چرا سه مرتبه همین را فرمودید؟ فرمود: چون بیشترین گناهی که انسان را جهنمی می کند از همین زبان است.(3) اما خانمی که بدزبانی همسرتان را تحمّل می کنی مسلماً اجر می برید. یک کسی به قنبر ناسزا گفت، قنبر آمد جواب بدهد، على (علیه السّلام) فرمود: جواب نده، اگر جواب ندهی سه تا اثر دارد: 1- این که خودش
خُرد می شود. آدمی که فحش می دهد فحش نمی شود یک احساس ناراحتی به او دست می دهد. 2- شیطان از تو ناراضی می شود. 3- خدا از تو راضی می شود.(4) پس خواهر بزرگوار پاسخ بدزبانی را ندادن سه تا امر مثبت دارد که
ص: 162
یک موردش رضایت خداست.
14. جوانی هستم که از خودم و وضعیتی که دارم خسته شدم، می خواهم بدانم اساسی ترین سدّی که مقابل من و خیلی از جوان ها قرار گرفته که نمی گذارد نمازهایم را به موقع بخوانم چیست؟ باور کنید که این قدر ترک نماز کردم و دوباره برگشتم که دیگر نمی دانم از چه راهی به سمت خدا برگردم خواهش می کنم که کمکم کنید.
همین که دغدغۀ نماز خواندن دارید خودش خیلی مهم است. من چند تا نکته را خدمت شما عرض می کنم، نکته اول: خداوند در سورۀ مبارک مدثّر، وقتی علّت جهنمی شدن افراد را می خواهد معرفی کند می فرماید: وقتی جهنمی ها را به سمت جهنّم می برند به آن ها می گویند: ««مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ »(1) چه باعث شد شما جهنمی شوید؟ یکی از علّت هایش را می گویند « لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ »(2) ما نماز گزار نبودیم. در آیات دیگر قرآن هم بر این مطلب تاکید شده است که ترک نماز یکی از عوامل سقوط و نابودی انسان است. نکتۀ دوم: در ارتباط با نماز ما دو تا بحث داریم که البته یک بحث مستقلی می طلبد ولی من اشاره می کنم: 1- تارک نماز، 2- سست بودن در نماز. اگر کسی واقعاً نماز را ترک کند و بی توجّهی کند، در بعضی روایات در حدّ
ص: 163
كفر دانسته شده و تاکید هم شده که با این افراد ارتباط نداشته باشید. طبیعتاً اگر کسی به هیچ وجه نماز نمی خواند و سرکشی هم می کند، می گوید: دلم نمی خواهد بخوانم با او نمی شود کاری کرد
اما جناب عالی که گاهی سستی می کنی یک ماه نماز می خوانی چند روز نمی خوانی با آخر وقت می خوانی در کار باید کرد: 1- کار عملی؛ کتاب هایی که راجع به نماز نوشته شده، مثل كتاب اسرار نماز آیت الله جوادی آملی (حفظه الله)، کتاب هایی که جناب آقای قرائتی راجع به نماز نوشته اند، کتاب هایی که در اجلاسیه نماز چاپ شده و ... مطالعه کرد. مطالعه این کتاب ها باعث می شود انسان علاقه مند به نماز شود. 2- ریشه یابی؛ یک وقت ممکن است از شخصی یک عملکرد بدی دیده باشی، یا یک سرخوردگی در مسائل سیاسی پیدا کرده باشی یا رفیقی داری که باعث کسالت در نماز شده که هر کدام از این ها راهکاری دارد: اگر عملکرد فردی بوده، باید بدانی که عملکرد افراد را به پای اسلام نگذاری، اگر مسألۀ سیاسی بوده، باید بدانی ربطی به نماز ندارد، نماز یک وظیفۀ شخصی است، اگر چنانچه با همسالان بد نشست و برخاست داشتی، باید از آنها دوری کنی.
15. دختری هجده ساله ام، نماز می خوانم، روزه می گیرم ولی از روسری پوشیدن بیزارم، آخر مگر نمی گویند چه یک تار مویت بیرون باشد چه همه اش گناهش یکی است، لطفاً مرا توجیه کنید!
این که گفتند: چه یک تار مو چه همه اش، از آن طرف قضیه است؛ یعنی
یک تار مو را هم بیرون نگذار، نه این که چه یک تار مو چه همه اش؛ پس
ص: 164
همه اش را بیرون بگذار. این مثال همان مثالی است که می گویند: آدمی که زیر آب رفت چه یک وجب چه صد وجب. بالاخره صد وجب فشار بیشتری روی آدم است، اما یک وجب فشار کمتری است، یک وجب امکان نجاتش بیشتر است، ولی صد وجب امکان نجاتش بسیار کم است. اما بحث حجاب که گفتید: من بیزار هستم، حجاب یک بعد مهمّش مصونیت است و یک بعد مهمش حفظ اعتدال و تقوای جامعه است، مثلاً: بنده الان میخواهم جایی بروم، یک خیابان یک طرفه است من اگر این را بروم دو دقیقه ای می رسم ولی اگر بروم دور بزنم یک ساعت طول می کشد. معلوم است من از یک ساعت بیزارم و خوشم نمی آید این کار را انجام می دهم.
مثال دیگر: الآن بنده در دانشگاه ثبت نام کردم، درس هم یک درس ساده ای است که با مطالعه می توانم بیست بگیرم ولی قانون می گوید: چهارده جلسه باید شما سر کلاس حاضر باشید. دلم نمی خواهد حضور پیدا کنم ولی چون ثبت نام کردم، خودم را ملزم می کنم که بروم. ما در یک کشور اسلامی زندگی می کنیم، کشوری که الزاماتی دارد، من نمی توانم هنجارشکنی کنم. شما از روسری یا مقنعه خوشت بیاید یا خوشت نیاید، برای حفظ قوام جامعه باید آن را سرت کنی؛ منتها ما می گوییم سعی کن خوشت هم بیاید، سعی کن این را بپذیری اما می گویی نمی توانم بپذیرم باشد، بالاخره این یک قانون اجتماعی است و یک مصونیتی برای جامعه است که باید حفظ شود.
16. امروز برای پلاک کردن موتورسیکلتم طبق روال قانونی به شورای حل اختلاف رفتم، آن جا یک آقای روحانی به قدری برخورد بدی با من
ص: 165
داشت من که خودم فرزند روحانی هستم واقعاً به کسانی که از روحانیت بدشان می آید حق دادم، آیا این کار درستی است؟
من قضاوت نهایی ایشان را نمی پذیرم ولی کار آن آقا را هم تایید نمی کنم. روحانیون هم مثل سایر اقشار جامعه متعدد هستند. من از شما سؤال می کنم پزشکان خوش اخلاقند یا بداخلاقند؟ بعضی هایشان خوش اخلاقند، بعضی هایشان بداخلاقند، همۀ مهندس ها متديّنند یا غير متدین با همه خوش اخلاقند یا بداخلاقند یا همه عصبانی اند یا صبورند؟ در جواب می گوید: متعدد هستند.
همۀ اقشار مردم اقسامی دارند. کسانی که می آیند روحانی می شوند از آسمان که نمی آیند این ها برادر من و شماست، پسر عموی من و شماست، از اقوام و خویشان ما هستند. در این جامعه یک عدّه دارند زندگی می کنند، در گزینش هایشان می آیند یک عدّه وارد رشته دانشگاهی می شوند، یک عدّه وارد حوزه می شوند، در همان دانشگاه یک عدّه مثلاً رشتۀ الهیّات می خوانند، یک عدّه رشته های پزشکی می خوانند و ... شما می توانید على الاطلاق بگویی دانشجویان مهندسی خوش اخلاقند، اما دانشجویان پزشکی بداخلاقند؟ نمی شود. در مورد روحانیون هم همین است به هر حال طبيعتاً در این قشر هم خوش اخلاق وجود دارد و هم بداخلاق. عرض کردم قضاوت آخرتان را قبول ندارم که بگویید پس مردم حق دارند نسبت به روحانیون بدبین باشند؛ چون خیلی از روحانیون خوش اخلاق و خوش برخوردند.
17. دختری هجده ساله هستم، از این که در یک کشور اسلامی و در
ص: 166
یک خانوادۀ مسلمان به دنیا آمدم خیلی خوشحالم و این را لطفی از طرف خداوند متعال می دانم اما ذهنم همیشه در گیر است که اگر من در یک کشور غیر اسلامی به دنیا می آمدم آیا باز هم اسلام می آوردم یا خیر؟ آیا مسلمان بودنم توفیق اجباری نیست؟
بدون تردید محیط روی دین انسان و خانواده اش هم تأثیر گذار است. این که پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: هر کسی با فطرت توحیدی متولد می شود اما پدر و مادرش او را یهودی یا مسیحی می کنند این درست است. (1) من بعضی از این کشورهایی که نوجوان ها و جوان هایشان را می بینم که به کلیسا می روند یا حجاب ندارند، معلوم است محيط آن ها را به این سمت و سو کشیده ولی در همان کشور با توجّه به گستردگی وسایل ارتباط جمعی، عدّه ای مسلمان شدند، عدّه ای محجبه شدند.
درست است شما اگر در کشور غیر اسلامی بودید، ممکن بود با همان آئین بار بیایید اما الان که در کشور اسلامی هستید و اسلام را پذیرفتید، معنایش این نیست که اجباری است. همین سؤال که در ذهن شما آمده دلیل بر این است که اجبار و الزامی نیست. من با فرض این که قبول دارم محیط و خانواده روی دین انسان مؤثر است اما الزام آور نیست. علامۀ طباطبایی این بحث را دارد که اسلام مراتبی دارد: ما یک اسلام زبانی داریم و یک اسلام حقیقی داریم. اتفاقاً در روایت ما تاکید روی آن دومی است که ایمان
ص: 167
بیاورید، نه فقط اسلام به زبان باشد، بلکه اسلام عملی هم باشد.
18. هشت تا خواهر و برادریم که همه مجرّد هستیم و با پدر و مادر مان زندگی می کنیم، پدرم بدون هیچ دلیل با هیچ کدام از ما حرف نمی زند و به جای اسممان مثلاً می گوید: دختر، پسر. از این وضعیت خیلی رنج می کشیم، وظیفه ما چیست؟
شما فرزندان با هم مهربان باشید و به پدرتان هم احترام بگذارید ولو پدرتان با شما حرف نمی زند. به این پدر هم توصیه می کنم :که این کار شما خلاف شرع است. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: دو مسلمان اگر بیشتر از سه روز با هم قهر باشند، هر دو از اسلام خارج می شوند.(1) حرف نزدن یک نوع قهر است. پدر بزرگوار! خداوند چند فرزند به شما داده است، شکرش این است که با آن ها صحبت کنید، با آن ها مهربانی کنید. اما اگر پدر این کار را نکرد، بچه ها باید آن قدر به پدرشان مهربانی کنند، خدمت کند و حرف بزنند تا بالاخره آن خوی غلطش را از دست بدهد.
19. پسری شانزده ساله هستم، آبروی من به خاطر ارتکاب اعمال زشت و ناپسند در پیشگاه خداوند و نزد خانواده ام رفته اما مدّتی است که دست از کارهای خلاف کشیده ام، نمازهایم را به موقع می خوانم، چه کنم که آبرویم بر گردد و خانواده ام مرا باور کنند که من انسان خوبی شده ام؟
ص: 168
چند تا نکته را من متذکّر شوم، نکتۀ اول: پدر و مادر این جوان توجّه داشته باشند: امام حسین (علیه السّلام) حر را پذیرفت. در زمانی که برای رجوع به أمام حسين (علیه السّلام) آمد، امام حسین (علیه السّلام) به او نگفت تو این کارها را کردی من حالا تو را می بخشم، از همان ابتدا امام حسین (علیه السّلام) او را پذیرفت.
پیغمبر اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در فتح مکه وقتی افراد را می بخشید، نمی فرمود: تو این کار را کردی، فرمود: «انتم الطلقاء» همۀ شما را در راه خدا آزاد کردم. امام باقر (علیه السّلام) فرمود: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ»، کسی که از گناه توبه کند مثل کسی است که اصلاً گناه نکرده است.(1) بنابراین والدین این جوان با آغوشی باز او را بپذیرند و خطای او را هم متذکّر نشوند. نکتۀ دوم: برجسته کردن خطای گذشته مشکل جدّی در جامعه ماست، مثلاً یک کسی زمان طاغوت مشروب فروشی داشته یا مشروب می خورده یا خطایی کرده که همه فهمیده اند، بعد توبه کرده و انسان خوبی شده، یا طرف برادرش معتاد بوده، حالا ترک کرده، زمانی که برای خواهرش خواستگاری می آید می گوید: فلانی را می گویی که برادرش معتاد بوده، أولاً: خوب شده، ثانياً: معتاد است چه ربطی به خواهرش دارد؟
متأسفانه وقتی می خواهند از انسان های خلافکار حرفی بزنند می گویند: همان که فلان خطا را کرد، می گویی، همان که مشروب فروش بود را می گویی. این کار، کار بسیار نادرستی است. خدا در قرآنش خطاب به
ص: 169
پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) می فرماید: به مسلمانان بگو از رحمت من مأيوس نشوند، هر که از رحمت من مأیوس شود، گمراه است. نکتۀ سوم: به شما جوان عزیز توصیه می کنم این قدر کارهای خوب انجام بده که کم کم جایگزین شود. کارهای خوب شما باعث می شود آن سابقۀ بد شما فراموش شود.
20. اگر کسی تهمت به من زد، اگر گذشت کنم آیا آدم با انصافی هستم، آیا خدا من را دوست دارد؟
گذشت کار بسیار پسندیده ای است، منتها در مورد تهمت اگر باعث این شود که آبروی شما برود، باید از خود دفاع کنید. اگر به کسی تهمت زدند که دزدی کرده، نمی شود گذشت، حتماً طرف باید اعلام کند که او سارق نیست. گذشت خوب است ولی به شرط این که مؤمن ذلیل نشود. امام سجاد(علیه السّلام) وقتی دید در مجلس شام به او تهمت می زنند و اهل بیت(علیهم السّلام) را به عنوان خارجی معرفی می کنند؛ یعنی خروج کننده برای خلیفه، بالای منبر رفت، شروع کرد خودش را معرّفی کردن: من پسر مکه و منی هستم، من پسر پیامبر خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) هستم، پدرم على مرتضى (علیه السّلام) است، مادرم فاطمه زهرا(علیها السّلام) است. بنابراین در موضع تهمت، جایی که انسان را دارند بد معرفی می کنند نیاز به دفاع است.
من نمی گویم در گوش طرف بزن، اما به هر حال باید بداند که کار، کار
زشتی است بیاید عذرخواهی کند؛ البته این طوری نباشد که طرف عذرخواهی کند ولی شما نپذیرید. در تمام مسائل دین، اعتدال را باید رعایت کنیم، نمی شود یک نسخۀ واحد پیچید، بگوییم همه جا گذشت خوب است.
ص: 170
21. من دختری بیست و شش ساله هستم که در خانواده ای زندگی می کنم که به دختر اصلاً اهمیّتی نمی دهند و دختر را به چشم کنیز نگاه می کنند؛ مادرم بین من و برادرانم خیلی فرق می گذارد با این که من برای او بیشتر از برادرانم احترام می گذارم و همۀ کارهای خانه و آشپزی بر دوش من است؛ وقتی برایم خواستگار می آید پدر و مادرم قبول نمی کنند که ازدواج کنم به خاطر ترس از این که کارهایشان بماند و کسی آن کارها را انجام ندهد، بارها شده مراسم خواستگاری تا بله برون رسیده اما خانواده ام خراب کرده اند، همیشه برای امیدواری خودم می گویم قسمت نبود، آیا کار خانواده ام گناه محسوب می شود؟ اگر گناه است چرا مانع سرنوشت من می شوند؟ خواهش می کنم من را راهنمایی کنید و بگوییدکه باید چه کار کنم؟
مسلماً کارشان گناه است، نباید تبعیض قائل شوند و نباید مانع ازدواج یک دختر جوان شوند. پدر و مادر بین پسر و دختر نه تنها نباید فرق بگذارند؛ بلکه در بعضی از روایات داریم: دخترها را مقدّم کنید، مثلاً: اگر جایی می روید، در برگشت سوغات بخرید اول به دختر بدهید. این یک فرهنگ غلطی است که افرادی هم هستند که مثلاً چند تا دختر دارند همیشه در حسرت این که ای کاش یک پسر داشتیم تا نسل ما باقی می ماند! این حرف ها کدام است؟ پیغمبر گرامی اسلام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) همۀ فرزندانش می گفتند: ما پسر رسول خداییم. امام صادق (علیه السّلام) می گفت « قَالَ أبُونَا رسول الله» ، پدر ما پیغمبر چنین فرمود. خود پیغمبر هم می فرمود حسن و حسین (علیهما السّلام) فرزندان پسر من هستند. لذا این تفکّر جاهلی بود که می گفتند: پسر پسر، پسر هست ولی پسر دختر
ص: 171
پسر نیست.
خانواده ها توجّه کنند یک دختری دارند، خدا فرزند پسری به آنها می دهد دختر را کم ارزش نکند، مخصوصاً این خانوادۀ محترمی که دخترشان می گوید: مانع ازدواج من می شوند! خانواده محترم! دخترتان را قربانی کارهای خانه نکنید، بگذارید او ازدواج کند. به دختر خانم هم توصیه می کنم اگر واقعاً این قضیه حاد است، خودتان از طریق دایی، عمو و بستگان دیگر اقدام کنید. حال اگر هم گزینۀ مناسب آمد پای قسمت نگذارید، اگر خانواده مخالفت می کنند، شما هم مخالفت و مقاومت کنید؛ البته من الزاماً این راهکارها را توصیه نمی کنم ولی گاهی می توانید با قهر، گاهی می توانید با یک مقدار اظهار ناراحتی که بالاخره سرنوشت من یک دختر بیست و شش ساله چه می شود؟ به نظر می رسد که این نوع خانواده ها را اگر از راه درست وارد شد قبول نمی کنند، باید از راه های دیگری وارد شد، اهرم های دیگری را باید آورد که در عین حالی که جایگاه خانواده حفظ شود، این فرزند هم قربانی نشود.
22. من دختری شانزده ساله هستم، متوجه نمی شوم که معنای تقوا
چیست و انسان با تقوا چه کسی است؟ لطفاً من را راهنمایی کنید!
تقوا؛ یعنی پلیس درونی، یک پلیس در شهر کارش چیست؟ یک پلیس در شهر خودش موضوعیت که ندارد؛ یعنی آن جا نگذاشتند که مردم تماشایش کنند، نگذاشتند که مردم بیایند به او سلام بکنند؛ بلکه پلیس نقشش در شهر این است جاهایی که رانندگان تخلّف می کنند جلویشان را بگیرد و
ص: 172
اگر راننده ای در مسیر راه می رود کاری نداشته باشد. شما پارک ممنوع می ایستید، می گوید: اینجا نایست جریمه ات می کنم یا می خواهی خیابان یک طرفه بروی، می آید جلویت را می گیرد می گوید: نرو. تقوا؛ یعنی یک نیرویی در وجود خودم قرار می دهم به نام پلیس درونی که وقتی من می خواهم خطا کنم بگوید: نکن، وقتی کار درستی می خواهم انجام دهم تشویق کند.
از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدند انسان با تقوا چه کسی است؟ فرمود: انسان با تقوا کسی است جایی که خدا امر کرده عملی کند و جایی که خدا نهی کرده دوری کند. (1) مثلاً: یک جایی الان دارند تمسخر می کنند، یک کسی از شما سؤال می کند خدا به تمسخر امر کرده یا نهی کرده؟ می گویی نهی کرده. وظیفه این است که از آن جا دوری کنی. خدای تبارک و تعالی فرموده غنا و موسیقی مبتذل حرام است. در یک جلسه ای هستی که موسیقی مطرب نواخته می شود وظیفه این است که دوری کنی. یک جایی می بینی می خواهندنماز جماعت بخوانند؛ چون به نماز امر شده، وظیفه این است که شرکت کنی. به شخصی دارند ظلم می کنند؛ چون امر شده دفاع شود، وظیفه این است که دفاع کنی.
تقوا، یعنی موارد امر الهی را شما انجام بدهید و از موارد نهى الهی دوری کنید. دو تا نکته را باید توجّه داشت، نکتۀ اول: این که بدانیم چه چیزهایی مورد امر است و چه چیزهایی مورد نهی است که البته در قرآن و در روایات
ص: 173
مشخص شده است. نکتۀ دوم: استخدام این پلیس درونی بستگی به آن اراده و توان انسان دارد؛ چون خداوند در قرآن می فرماید: اگر شما تقوا داشته باشید ما به شما تقوای اضافی می دهیم؛ یعنی ما یک تقوای اولیه باید داشته باشیم بعد خداوند تقوای بیشتری به ما می دهد: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا »(1) در قرآن کریم دو تا مطلب راجع به تقوا است: علامۀ طباطبایی در الميزان می فرماید: خداوند در قرآن یک جا فرموده:« اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ »(2) و در جای دیگری فرموده: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ » (3) « اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ »؛ یعنی آخرین مرحله تقوا را دریابید. علامه می گوید: این مورد برای همه کس ممکن نیست؛ این مورد برای سلمان و اباذر ممکن است. بعد خداوند تخفیف داده فرموده: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ » هر چه قدر می توانید
23. من بعضی روزها می خواهم کاری را انجام بدهم، مادرم به من گیر می دهد می گوید: این روز، روز خوبی نیست ولی من می گویم هر روز روز خداست، روزهای خدا خوب و بد ندارد، خواهش می کنم شما من را راهنمایی کنید که باید چه کار کنم؟!
بحث نحوست ایّام و بحث روز خوب بودن یا روز بد بودن بحث مفصّلی است. داستانی برایتان بگویم بعد وارد این بحث می شوم: شخصی می خواست خدمت امام هادی (علیه السّلام) برسد، زمانی که راه افتاد پشت سر هم سه تا حادثه
ص: 174
برایش پیش آمد، انگشتش به جایی خورد که زخم شد، لباسش پاره شد و تصادف کرد. شروع کرد به آن روز بد و بیراه گفتن که عجب روز بدی و عجب روز نحسی است. وقتی خدمت امام رسید، امام فرمود: «مَا ذَنْبُ الْأَیَّامِ» گناه ایام چیست.(1) گناه روزها چیست؟
مرحوم علامه طباطبایی بحث مفصلی در الميزان راجع به نحوست دارد،
می فرماید: روزها به خودی خود بار ندارد، نه منفی است و نه مثبت، نه نحس است و نه با برکت. آن که یک روزی را تحس می کند یا با برکت، حوادثی است که در آن روز پیش آمده، مثلاً: شب قدر قرآن نازل شده، می شود «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ »(2) انسان در شب قدر قرآن بخواند یا در شب دیگری فرق می کند، شب قدر أحياء بگیرد یا شب دیگری فرق می کند، برای ازدواج شب میلاد حضرت زهرا (علیها السّلام) را انتخاب کند با شب شهادتش فرق می کند، در ماه صفر، اهل بیت (علیهم السّلام) را به اسارت بردند یا روز عاشورا بنی امیّه روزه گرفتند و تبركاً امام حسین (علیه السّلام) را کشتند، ازدواج در آن ایّام یک مقداری از ادب به دور است.
من به این سؤال کننده عرض کنم: روزها با هم مساوی است اگر می خواهی کار خیر انجام بدهی، می خواهی صدقه بدهی، می خواهی انفاق
ص: 175
کنی، می خواهی تلاش کنی، هیچ مانعی ندارد. بعضی ها از خانه بیرون نمی روند، کار نمی کنند، زمانی که سؤال می شود می گویند: این ایّام نحس است که در شرع مقدّس اسلام بسیار مذمّت شده است. در دوران جاهلیّت ما
چنین موضوعی را داشتیم که به آن «تطير» می گویند، مثلاً: طرف از خانه بیرون می آمد، یک کلاغی پر می زد، می گفت امروز روز نحسی است بر می گشت. اسلام این ها را تایید نمی کند و می فرماید: هیچ گاه فال بد نزنید، همه روزها را خوب ببینید، حتّی اگر هم به دلتان بد افتاد صدقه ای بدهید و مشغول کار شوید.
اما این فرق می کند با آن مطلب اوّلی که من گفتم: اگر شما می خواهی ازدواج کنی شهادت ها را انتخاب نکن، اگر شما می خواهی زیارت بروی مثلاً روز عرفه زیارت امام حسين (علیه السّلام) ثوابش بیشتر است، عید قربان ثوابش بیشتر است و ... روزها و شب ها به خاطر حوادثی که در آن پیش آمده، بارهای مثبت و منفی پیدا کرده است، اما برای انجام کار خوب هیچ موضوعیتی ندارد، هر وقت می خواهید کار خوب انجام دهید به تأخیرنیندازید.
على (علیه السّلام) فرمود: روزی که انسان گناه نکند آن روز عید است.(1)یکی از روزها که می گویند نحس است، روز سیزده است، سؤال: سیزده چه نحوستی دارد؟ این یک تفکّر در یونان قدیم بوده که در مسلمان ها هم متأسفانه راه پیدا کرده، غربی ها هم به این اهمیّت می دهند، طبقۀ سیزده آپارتمان های آن ها
ص: 176
غالباً انباری است یا خیلی مثلاً به تولّد روز سیزده منفی نگاه می کنند، در صورتی که امیر المؤمنين (علیه السّلام) وصیّ رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) روز سیزده رجب به دنیا آمد. اصلاً سیزده رجب آغاز ایّام برکت و ایّام البیض است؛ یا طرف عطسه می کند، می گوید: صبر آمد که ما در شرع مقدّس اسلام چنین چیزی نداریم این ها خرافات است. اتفاقاً دستور قرآن است که می فرماید: «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ»(1) در کارهای خیر از یکدیگر سرعت بگیرید.
24. جوانی هفده ساله هستم، می دانم عمر انسان دست خداست. من شنیدم خداوند عمر انسان را قبل از به دنیا آمدنش تعیین کرده که چه سالی و چه روزی و چه ماهی و حتّی چه لحظه ای از دنیا خواهد رفت، پس چرا ما انسان ها بر این باوریم که اگر مثلاً: گناهی را انجام بدهیم یا این که غذای حرامی را بخوریم عمر انسان کم می شود و با توصیه می شود کارهایی که باعث زیاد شدن عمر انسان می شود را انجام بدهیم، مثلاً: صله رحم بجا آوریم، به والدین احترام بگذاریم و ... لطفاً این را برای من توضیح بدهید؟
بحث «بَداء» بحث پیچیده ای است که از اعتقادات شیعه است ولی به طور خلاصه عرض می کنم: خداوند تبارک و تعالی برای انسانها عمری را معیّن کرده که به آن اجل مسمّی می گویند، مثلاً: چهل سال، پنجاه سال، هشتاد سال، نود سال، ولی امکان تجدید نظر را هم گذاشته؛ یعنی بعضی چیزها این اجل را جلو می آورد که به آن اجل معلّق می گویند؛ یعنی عمر انسان را کوتاه
ص: 177
می کند. رئیس کارخانه ای به یکی از زیر مجموعه هایش بگوید: ماهی یک میلیون حقوق ولی با صد و بیست ساعت کار منظّم و مرتّب، اما اگر بد کار کردی تولید کم شد، صد ساعت یا هشتاد ساعت کار کردی، دیر و زود آمدی این یک میلیون تبدیل به پانصد هزار تومان می شود، این یک میلیون با پانصد هزار تومان منافاتی ندارد. خداوند تعالی یک اجلی را معیّن کرده و خودش فرموده، قطع رحم، بی احترامی به والدین، ظلم کردن و ... این ها عمر را کوتاه می کند و از آن طرف صلۀ رحم، صدقه، خدمت رسانی به پدر و مادر عمر شما را طولانی می کند، این هیچ منافاتی ندارد که مقتضای این را «بَداء» می گویند.
25. ما در روابط و اخلاق عبادی موفّق هستیم، مثلاً: در جامعه بعضاً دیده
می شود که زائرین و یا مجاورین امام رضا(علیه السّلام) روز نهم ذی الحجه برای خواندن دعای عرفه چند ساعت وقت می گذارند، اما همین افرادی که این قدر در عبادت دقّت دارند، بعضی مواقع مشاهده می شود که برای همسایه اش مشکلی پیش آمده، اما بی توجّه از کنارش می گذرد، در بعد عبادی چند ساعت وقت می گذارد، اما در بعد اخلاق اجتماعی و کمک به دیگران بی توجّه از کنارش می گذرد، چرا؟
مدّتی است که باب شده است برای شهدا یادواره می گیرند و خیلی هم کار عالی و پسندیده است. من به یکی از استان های کشور که یادوارۀ شهدا گرفته بودند رفتم، دیدم که جمعیّت بسیار زیادی که اکثراً هم جوان هستند جمع شده اند، آن جا این جمله را گفتم: تقریباً باید گفت که باب شهادت
ص: 178
دیگر بسته شده است، اما بنده مواردی را برای شما می شمارم که اگر این ها را انجام بدهید، ثواب و اجر شهید را به شما می دهند. کتابی هم معرفی کردم به نام شهید تا شهادت در قرآن و احادیث که مؤلف آن آقای عباسی است و حضرت آیت الله حسن زاده آملی (حفظه الله) هم بر آن مقدمه زده است. توصیه می کنم جوان هایی که فرهنگ شهادت را ندیدند آن را بخوانند.
حدیث اول: پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: « وَ مَنْ مَشَی فِی إِصْلَاحِ بَیْنِ امْرَأَهٍ وَ زَوْجِهَا » اگر کسی قدمی برای صلح دادن زن و شوهری بردارد، خداوند ثواب هزار شهید را به او می دهد.(1)
واقعاً در جامعه ما چه قدر این فرهنگ کم رنگ شده است! به بعضی ها می گوییم: که واسطۀ ازدواج و رفع اختلاف شوید، می گویند: سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند؛ اگر خوب شود می گویند خودمان کردیم و اگر بد شود می گویند فلانی واسطه شد. حضرت امام (رحمه الله) فرمودند: ما مأمور به وظیفه هستیم نه مأمور به نتیجه. ما وظیفۀ خودمان را انجام بدهیم نزد خداوند
مأجور هستیم.
حدیث دوم: پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «مَنْ کَظَمَ غَیْظاً وَ هُوَ قَادِرٌ عَلَی إِنْفَاذِهِ وَ حَلُمَ عَنْهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ شَهِیدٍ»(2) اگر کسی در اوج عصبانیت خشمش را فرو برد و
ص: 179
بردباری کند، مثلاً گفت: خدا سر زنم داد نمی زنم، سر بچّه ام داد نمی زنم و کسی که باعث شده من خشمگین شوم خشمم را فرو می برم، فرمود: ثواب شهید را به او می دهند. یک سری کارهایی است که اگر کسی انجام بدهد شهید حکمی می شود. دو تای از آنها را شمردم یکی رفع اختلاف و دیگری هم کظم غیض بود که اینها اهمیّت روابط اجتماعی و بار از روی دوش مردم برداشتن را می رساند. شیخ انصاری از علمای بزرگ ماست که در نجف در ایوان حضرت امیر المؤمنين (علیه السّلام) دفن است. ایشان را خواب دیدند، سؤال کردند جناب شیخ چه کاری در عالم برزخ امور را خیلی تسهیل می کند؟ شیخ انصاری فرمودند: تا می توانید بار از روی دوش مردم بردارید. این خیلی مسأله دقیق و ظریفی است. روابط اجتماعی در جامعه ما ضعیف است، دو تا ماشین به هم می خورد و کاری هم نمی شود، ببینید چه قدر شخصیّت هم را خُرد می کنند یا بر فرض کاری شود، کارشناسی می آید مقصّر رامشخص می کند، تمام می شود. فحش و ناسزا و زد و خورد خیلی بد است. پیغمبر
خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) کنار کعبه آمد و عرضه داشت: کعبه خیلی حرمت داری - این قدر احترام دارد که در طول سال مردم دورش می چرخند- ولی حرمت مؤمن سه برابر توست.(1) اگر کسی حرمت مؤمن را بشکند حرمت خانۀ خدا را شکسته است. بنابراین ما باید روابط اجتماعی را تقویت کنیم و راهکارش هم این
ص: 180
است که منبرها و فیلم های صدا و سیما فرهنگ احترام به والدین و احترام به یکدیگر را در جامعه القاء کند.
26. ما با بعضی از فامیل هایمان رفت و آمد نمی کنیم، چون با ما هم عقیده
و هم فکر نیستند، مثلاً: یک سری فیلم های نادرست می گذارند یا در مجالس عروسی دوستانمان شرکت نمی کنیم، چون مجالس آنها در شأن یک انسان مذهبی نیست، وظیفه ما چیست آیا قطع ارتباط کنیم یا به خاطر به جا آوردن صله رحم این ارتباط را داشته باشیم؟ این رفت و آمدها چند تا آفت دارد 1- تأثیری سوء در فرزندمان دارد، 2- فیلم برداری می شود، 3- حضورما توجیه بر گناهان آنها می شود، لطفا راهنمایی بفرمایید؟
قرآن کریم با همه اهمیتی که به روابط اجتماعی می دهد، یک جاهایی خط قرمز گذاشته است، مثلاً در سورۀ قلم، آیه 9 به بعد نه مورد را خدا شمرده است و خطاب به پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) می فرماید: مواظب این نه گروه باش و از این ها تأثیر نپذیر: «وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ » (1) پیغمبر! مواظب سخن چین ها، عیب جویان و آنهایی که دنبال نقطه ضعف می گردند باش و از آنها تأثير نپذیر.
امام صادق (علیه السّلام) از پدرش حکایت کرده که فرمود: پدرم امام سجاد (علیه السّلام) به من فرمود: پسرم با پنج گروه رفیق نشو: 1- دروغگو، 2- بخیل، 3- قاطع رحم، 4- فاسق، 5- خسيس(2). شخصی دایی اش فاسد بود. امام صادق (علیه السّلام)
ص: 181
فرمود: چرا با دایی ات رفت و آمد داری او عقیده اش فاسد است، دیگر با او رفت و آمد نکن. (1)
نتیجه ای که می خواهم بگیرم این است: اگر یک فامیلی فساد عقیدتی و اخلاقی دارد، مثلاً: مجالس عروسی و شب نشینی آن ها گاهی با مشروبات، گاهی با اختلاط، گاهی با موسیقی و گاهی با نگاه کردن ماهواره همراه است، باید رفت و آمد را قطع کرد اما قطع صله رحم نباید کرد؛ چون صله رحم به جا آوردن الزاماً به معنای رفت و آمد نیست؛ بلکه یک تلفن هم زده شود که از فامیلت تفقّد کنی کفایت می کند. پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «صِلُوا أرحَامَكُم وَلَو بِسَلَام»(2)، صلۀ رحم کنید ولو با یک سلام. فامیلتان مثلاً: امشب عروسی دارد می دانید اختلاط و موسیقی در آن مجلس هم است. اولاً: توصیه می کنم که دست از این کار بردارند و ثانياً: این که انسان در آن ساعات اولیه و با در ساعات آخر شب حضور پیدا کند و کادویش را تحویل دهد و خداحافظی کند؛ یعنی به حداقل رفت و آمد اكتفا شود. ثالثاً: با یک پیامکی، عروسی را تبریک بگویید و اعلام کنید که ما از آمدن معذوریم اما کادو را بفرستید.
یک نکته مهم عرض کنم: خانواده ای که در خانه ماهواره دارید احتیاط کنید، بچّه هایتان را به ورطه هلاکت نیندازید، نگویید که ما می خواهیم پای شبکه های درستش بنشینیم، آماری که گرفته می شود هشتاد درصد استفاده
ص: 182
کنندگان از این شبکه ها، متأسفانه در شبکه های ناپسند و نادرست می چرخند. این ها عاقبت به خیری و برکت را از خانه هایتان می گیرد، عطش شهوانی می آورد، در میان خانواده ها یک نوع بی اعتمادی ایجاد می کند، یک نوع عدم ارضای به همسر ایجاد می کند و کانون خانواده ها را حتّى متأهل ها را از هم می پاشد. اگر یک خانواده ای مبتلا به این گونه موارد هستند، صلۀ رحم به صورت رفت و آمد توصیه نمی شود، مگر این که بدانیم در آن ها اثر می گذارد و دست از این کار ناپسندشان بر می دارند.
27. بعضی مواقع دیده می شود در شلوغی اگر زائری دوست کناری اش را هل بدهد، دستش را روی سینه اش می گذارد و در نهایت شرمندگی معذرت خواهی می کند یا زمانی که از مجلسی خارج می شوند، می گویند: اول روحانی، سادات و محاسن سفید، اما در خیابان و ترافیک از این ادب ها و از این احترامها نیست، دلیلش چیست؟
این یک ارزش است که شخصی می گوید: این جا حرم امام رضا (علیه السّلام) است و عصبانی نمی شوم، ماه رمضان است زبانم را نگه می دارم، و احترام به بزرگترها می گذارم اما این ارزش را نباید محدود کرد، این ارزش را باید گسترش داد و همه جا این احترام را رعایت کرد.28
. برای کنترل عصبانیت و بداخلاقی چه باید کرد؟
عصبانیت یک بحث فراگیری است. بعضی ها ذاتاً صبور هستند که خوشا به حالشان، اما بعضی ها زود عصبانی می شوند، مثلاً: مردی با خانمش مراجعه کردند، مرد گفت: این خانم من مذهبی و متدیّن است، ولی زود عصبانی
ص: 183
می شود و محیط خانه را بی خود سرد می کند. گفتم: خواهر گرامی! امام صادق (علیه السّلام) فرمود: اگر زنی، محیط خانه را سرد کند، همین قدر که به شوهرش بگوید: من در خانه تو خیری ندیدم(1). یا مقایسه با مرد دیگری کند، اعمال او مورد قبول خداوند قرار نمی گیرد و چند راهکار معرفی کردم: 1- خروج از صحنه، 2- غسل کردن، 3- نذر کردن؛ مثلاً هر وقت عصبانی شد پانصد تومان صدقه بدهد. چند مرتبه که صدقه بدهد، آرام آرام عصبانیت کاهش پیدا می کند، 4- تغافل؛ یعنی خطای دیگران را نادیده گرفتن.
امیر المؤمنین (علیه السّلام) رد شد، طرف فحش داد، آقا گفتند: ان شاء الله با من نیست. اهانت به مالک اشتر شد ولی او نادیده گرفت. اگر انسان در زندگی اش تغافل کند و به همۀ آیتم های موجود در جامعه ترتیب اثر ندهد خود به خود عصبانیت کاهش پیدا می کند.
خواننده عزیز!
برای تهیه کتب سخنرانی حضرت آیت الله سید احمد خاتمی (حفظه الله)، حجت الاسلام جناب آقای دکتر رفیعی (زید عزه) و کتب تبلیغی کافی است با شماره های09128794005 - 09109650765 - 025- 37838188
تماس حاصل فرمائید و کتب را در درب منزل دریافت نمائید.
ص: 184
1. عوامل تحکیم خانواده کدام است؟
الف) تقدیر و تشکر کردن و تقویت جنبه های مذهبی
ب) اعتدال و میانه روی، وفای به عهد و نصیحت پذیری
ج) تکریم و عدم تكلف
د) همه موارد
2. اقسام وفای به عهد کدام است؟
الف) وفای به عهد با خدا و مردم
ب) وفای به عهد با امام و مردم
ج) وفای به عهد با خدا و امام و مردم
د) وفای به عهد با خدا و امام
3.انواع تكلف را مشخص کنید.
الف) تكلف در مسائل علمی، قدرت و عبادت
ب) تکلف در مسائل علمی و عزا و عبادت
ج) تکلف در تعاملات خانوادگی و عبادت
د) تكلف در مسائل علمی، عزا، قدرت و تعاملات خانوادگی
4. طبق حدیث امام صادق (علیه السّلام) یک انسان در خانواده اش به چه ویژگی هایی نیاز دارد؟
الف) وسعت در زندگی، معاشرت زیبا و غیور بودن
ب) وسعت در زندگی، معاشرت زیبا و با حیا بودن
ج) وسعت در زندگی، اخلاق نیکو داشتن و غیوربودن
د) معاشرت زیبا، غيو بودن و تواضع داشتن
د. عوامل خوشبختی در زندگی کدام است؟
الف) قناعت، آزادی، فرزند صالح، ثروت و سلامتی
ص: 185
ب) اخلاق نیکو، آزادی، سلامتی، فرزند صالح و ثروت
ج) قناعت، آزادی، همسرصالح، ثروت و سلامتی
د) قناعت، آزادی، همسر صالح، فرزند صالح وسلامتی
6. عوامل بدبختی در زندگی کدام است؟
الف) کینه، حسد و تکبر
ب) کینه، حسد و بداخلاقی
ج) حسد، بداخلاقی و تکبر
د) کینه، بداخلاقی و فقر
7. ویژگی های زندگی ماندگار در حدیث معراج کدام است؟
الف) پررنگ بودن ذکر، یاد خدا و شكرنعمات
ب) پررنگ بودن ذکر، یاد خدا و دنبال رضایت خداوند در شب و روز
ج) نادیده نگرفتن حقوق خداوند و دنبال رضایت خداوند در شب و روز
د) الف وج
8. قرآن کریم در آیه 21 سوره روم فلسفه ازدواج را چه می داند؟
الف) دفع شهوت
ب) تولید نسل
ج) رسیدن به آرامش
د) کامل شدن دین 9
. این جمله «در امور دنیوی به پایین دست خودت نگاه کن» از چه کسی است؟ الف) رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )
ب) امام صادق (علیه السّلام)
ج) سلمان
د) سلیمان
10. یکی از مشکلات جدی جامعه ...... است.
الف) بیکاری
ب) فقر
ج) گرانی
د) بالا رفتن سنّ ازدواج
ص: 186
11. امام علی (علیه السّلام) فرمود: «مرا با چهار چیز یاری کنید، آن چهار چیزرا مشخص کنید.
الف) تقوا، تلاش، عفت و محکم بودن در دین
ب) اجتهاد، تلاش، عفت و محکم بودن در دین
ج) تقوا، تلاش، استواری و محکم بودن در دین
د) تقوا، تلاش، تواضع و محکم بودن در دین
12. اقسام عفاف کدام گزینه است؟
الف) عفاف مالی، عفاف جنسی، عفاف رفتاری
ب) عفاف مالی، عفاف رفتاری، عفاف گفتاری
ج) عفاف مالی، عفاف گفتاری و عفاف جنسی
د) الف و وب
13. رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) چه کسی را بیشتر تحویل گرفت؟
الف) برادر رضاعی اش
ب) خواهر رضاعی اش
ج) امام على (علیه السّلام)
د) فاطمه الزهر(علیها السّلام)
14. راه های کسب اخلاق حسنه چیست؟
الف) ارتباط با دیگران
ب) احسان در مقابل بدی
ج) عفو و گذشت
د) همه موارد
15. ویژگی های رفیق و دوست طبق فرمودۀ امام صادق (علیه السّلام) کدام است؟
الف) آیینه، راهنما و چشم و چراغ تو باشد.
ب) آیینه، خیر خواه و چشم و چراغ تو باشد.
ج) صادق، صالح و چشم و چراغ تو باشد.
د) صادق، صالح و خیر خواه تو باشد.
16. طبق فرموده على (علیه السّلام) به حارث همدانی ملاک مهمانی چیست؟
ص: 187
الف) از بیرون چیزی تهیه نکنی، زن و بچه ات را اذیت نکنی و آنچه در خانه داری از مهمان دریغ نکنی.
ب) از بیرون چیزی تهیه کنی، زن و بچه ات را اذیت نکنی و از هر چیزی که برای خودت هم مخفی کردی برای مهمان بیاوری.
ج) از بیرون چیزی تهیه نکنی، زن و بچه ات را اذیت نکنی و آنچه را در خانه داری از مهمان دریغ نکنی.
د) از بیرون چیزی تهیه نکنی، زن و بچه ات را اذیت نکنی و از هر چیزی که برای خودت مخفی کردی برای مهمان بیاوری.
17. خداوند در آیه 32 سوره نور وعده داده است: اگر کسی وضع مالی خوبی نداشته باشد ازدواج کند. در صورتی که هم کفو باشد - خداوند او را .......
الف) به آرامش می رساند
ب) غنی و بی نیاز می کند
ج) مورد توجه خاص خود قرار می دهد
د) هیچ کدام
18، این حدیث: «ازدواج کنید، فرزنددار شوید که فردای قیامت من به نسل شما مباهات می کنم» از چه کسی است؟
الف) پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )
ب) امام على (علیه السّلام)
ج) امام سجاد (علیه السّلام)
د) امام باقر (علیه السّلام)
19. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )فرمود: خداوند بهشت را برای انسان های ...... حرام کرده است.
الف) بی حیا
ب) بداخلاق
ج) متکبر
د) بدزبان و فحاش
20. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «اگر کسی قدمی برای صلح دادن زن و شوهری بردارد، ثواب ......... را به او می دهد.»
الف) ده شهید
ب) صد شهید
ج) هزار شهید
د) ده هزار شهید
ص: 188
تصویر
ص:189
تصویر
ص: 190
تصویر
ص: 191
تصویر
خواننده عزیز!
برای تهیه کتب مذکور و کتب تبلیغی کافی است با شماره های 09109650765-09128794005 تماس حاصل فرمائید و کتب را در درب منزل دریافت نمائید. *ضمناً هزینه پست رایگان می باشد*
ص: 192