سرشناسه:فرخ فال، احمد، 1337 -
عنوان و نام پديدآور:دائره المعارف ارتباطات و تعاملات خدا، انسان و جهان از دیدگاه قرآن کریم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام/ احمد فرخ فال.
مشخصات نشر:قم: ذکری، 1400.
مشخصات ظاهری:20 ج.
شابک:دوره : 978-622-6319-28-7 ؛ ج.1 : 978-622-6319-27-0 ؛ ج.2 : 978-622-6319-29-4 ؛ ج.3 : 978-622-6319-30-0 ؛ ج.4 : 978-622-6319-31-7 ؛ ج.5 : 978-622-6319-32-4 ؛ ج.6 : 978-622-6319-33-1 ؛ ج.7 : 978-622-6319-34-8 ؛ ج.8 : 978-622-6319-35-5 ؛ ج.9 : 978-622-6319-36-2 ؛ ج.10 : 978-622-6319-37-9 ؛ ج.11 : 978-622-6319-38-6 ؛ ج.12 : 978-622-6319-39-3 ؛ ج.13 : 978-622-6319-40-9 ؛ ج.14 : 978-622-6319-41-6 ؛ ج.15 : 978-622-6319-42-3 ؛ ج.16 : 978-622-6319-43-0 ؛ ج.17 : 978-622-6319-44-7 ؛ ج.18 : 978-622-6319-45-4 ؛ ج.19 : 978-622-6319-46-1 ؛ ج.20 : 978-622-6319-47-8
وضعیت فهرست نویسی:فیپا
يادداشت:ج.2 - 20 (چاپ اول: 1400) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1و 2. ارتباطات الهی و عالم هستی.- ج.3. ارتباطات و تعاملات انبیاء علیهم السلام.- ج.4 - 6. ارتباطات و تعاملات انبیاء، ائمه و اولیاء علیهم السلام.- ج.7 و 8. ارتباطات و تعاملات انسان با خداوند متعال.- ج.9. ارتباطات و تعاملات زن و شوهر.- ج.10. ارتباطات و تعاملات والدین و فرزند.- ج.11 و 12. ارتباطات و تعاملات بین مردم.- ج.13. ارتباطات و تعاملات مومنین و منافقین.- ج.14. ارتباطات و تعاملات مسلمان ها و مذاهب.- ج.15. ارتباطات و تعاملات مذاهب و امم اسلامی.- ج.16. ارتباطات و تعاملات مسلمان ها و کفار.- ج.17. ارتباطات و تعاملات حکومت اسلامی و مردم.- ج.18 و 19. ارتباطات و تعاملات بین حکومت ها.- ج.20. تعاملات در حکومت حضرت مهدی (عج).
موضوع:ارتباط -- جنبه های مذهبی -- اسلام
Communication -- Religious aspects -- Islam
ارتباط -- جنبه های قرآنی
Communication -- Qur'anic teaching
ارتباط -- احادیث
Communication -- Hadiths
ارتباط بین اشخاص -- جنبه های مذهبی -- اسلام
Interpersonal communication -- Religious aspects -- Islam
ارتباط بین اشخاص -- جنبه های قرآنی
Interpersonal communication -- Qur'anic teaching
ارتباط بین اشخاص -- احادیث
Interpersonal communication -- Hadiths
رده بندی کنگره:BP11/6
رده بندی دیویی:297/045
شماره کتابشناسی ملی:7595511
اطلاعات رکورد کتابشناسی:فیپا
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
دائرة المعارف ارتباطات وتعاملات
خدا، انسان و جهان
ازدیدگاه قرآن، پیامبر(صلی الله علیه و آله) واهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
جلد بیستم : تعاملات درحکومت حضرت مهدی(عج)
تألیف: احمد فرخ فال
ص: 3
دائرة المعارف ارتباطات و تعاملات انسان و جهان
جلد بیستم: تعاملات در حکومت حضرت مهدی (عج)
احمد فرخ فال
انتشارات ذکری/ قم /1400 ش
شابک این جلد: 8-47-6319-622-978
شابک دوره: 7-28-6319-622-978
ادرس مرکز پخش : قم خیابان معلم انتشارات مرکز مدیریت حوزه های علمیه
تلفن مرکز پخش37735547-025
ص: 4
تصویر
ص: 5
تصویر
ص: 6
تصویر
ص: 7
تصویر
ص: 8
ص: 9
ص: 10
بخش سیزدهم: تعاملات درحکومت حضرت مهدی(عج)
قرآن می فرماید:
«وَ لَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ (105) إِنَّ فی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدینَ»؛(1) «در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد! در این، ابلاغ روشنی است برای جمعیت عبادت کنندگان!»
بعد از آن که در آیات گذشته به قسمتی از پاداش های اخروی مؤمنان صالح اشاره شد در دو آیه مورد بحث به یکی از روشن ترین پاداش های دنیوی آن ها که
ص: 11
حکومت روی زمین است با بیان شیوایی اشاره کرده می گوید: «در «زبور» بعد از «ذکر» چنین نوشتیم که سرانجام بندگان صالح من وارث (حکومت) زمین خواهند شد»؛ «وَ لَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ».
«ارض» به مجموع کره زمین گفته می شود و سراسر جهان را شامل می گردد مگر این که قرینه خاصی در کار باشد، گرچه بعضی احتمال داده اند که مراد وارث شدن سراسر زمین در قیامت است، ولی ظاهر کلمۀ «ارض» هنگامی که به طور مطلق گفته می شود، زمین این جهان است.
واژۀ «ارث» همان گونه که سابقاً هم اشاره کرده ایم به معنی چیزی است که بدون معامله و داد و ستد به کسی انتقال می یابد، و گاهی در قرآن کریم «ارث» به تسلط و پیروزی یک قوم صالح بر قوم ناصالح و در اختیار گرفتن مواهب و امکانات آن ها گفته شده است، چنان که در آیه 137 سوره اعراف در باره بنی اسرائیل و پیروزی شان بر فرعونیان چنین می خوانیم: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا»؛ «ما شرق و غرب زمین را به ارث به آن قوم مستضعف دادیم»؛ گرچه «زبور» در اصل به معنی هر گونه کتاب و نوشته است، هر چند در قرآن مجید در دو مورد از سه موردی که این کلمه به کار رفته، اشاره به زبور داود است اما بعید به نظر نمی رسد که مورد سوم یعنی آیه مورد بحث نیز به همین معنی باشد.
«زبور داود» یا به تعبیری که در کتب «عهد قدیم» آمده «مزامیر داود» عبارت است از مجموعه ای از مناجات ها و نیایش ها و اندرزهای داود پیامبر.
ص: 12
بعضی مفسران نیز احتمال داده اند که منظور از «زبور» در این جا تمام کتب انبیای پیشین است(1).
ولی بیش تر- با توجه به دلیلی که ذکر کردیم- به نظر می رسد که زبور همان کتاب مزامیر داود باشد، به خصوص این که در مزامیر موجود، عباراتی وجود دارد که عیناً مطابق با آیه مورد بحث است و بعداً به خواست خدا به آن اشاره خواهیم کرد.
«ذکر» در اصل به معنی یادآوری و یا چیزی که مایه تذکر و یادآوری است، و در آیات قرآن به همین معنی به کار رفته، گاهی نیز به کتاب آسمانی موسی یعنی تورات اطلاق شده؛ مانند آیه 48 سوره انبیاء که می فرماید: «وَ لَقَدْ آتَینا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکراً لِلْمُتَّقِینَ».
و گاه این عنوان در مورد قرآن استعمال شده، مانند آیه 27 سوره تکویر: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکرٌ لِلْعالَمِینَ».
لذا بعضی گفته اند که منظور از ذکر در آیه مورد بحث قرآن است، و زبور تمام کتب انبیاء پیشین، و کلمه من بعد تقریباً معادل کلمۀ «علاوه بر» در فارسی خواهد بود(2) و به این ترتیب معنی آیه چنین می شود: «ما علاوه بر قرآن در تمام کتب انبیاء پیشین نوشتیم که سرانجام سراسر روی زمین در اختیار بندگان صالح خدا قرار خواهد گرفت».
ولی با توجه به تعبیراتی که در آیه به کار رفته، ظاهر این است که منظور از زبور، کتاب داود، و ذکر بهمعنی تورات است، و با توجه به این که زبور بعد از تورات
ص: 13
بوده، تعبیر «من بعد» نیز حقیقی است، و به این ترتیب معنی آیه چنین می شود، «ما، در زبور، بعد از تورات، چنین نوشتیم که این زمین را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد».
در این جا این سؤال پیش می آید که چرا در میان کتب آسمانی، تنها از این دو کتاب نام، برده شده است؟
این تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که: داود، یکی از بزرگ ترین پیامبرانی بود که تشکیل حکومت حق و عدالت داد، و بنی اسرائیل نیز مصداق روشن قوم مستضعفی بودند که بر ضد مستکبران قیام کردند و دستگاه آن ها را به هم پیچیدند و وارث حکومت و سرزمین آن ها شدند.
سؤال دیگری که در این جا باقی می ماند این است که بندگان صالح خدا (عِبادِی الصَّالِحُونَ) کیانند؟
با توجه به اضافه شدن بندگان به خدا، مسأله ایمان و توحید آن ها روشن می شود، و با توجه به کلمۀ «صالحون" که معنی گسترده و وسیعی دارد، همه شایستگی ها به ذهن می آید: شایستگی از نظر عمل و تقوا، شایستگی از نظر علم و آگاهی، شایستگی از نظر قدرت و قوت، و شایستگی از نظر تدبیر و نظم و درک اجتماعی.
هنگامی بندگان با ایمان این شایستگی ها را برای خود فراهم سازند، خداوند نیز کمک و یاری می کند تا آن ها بینی مستکبران را به خاک بمالند، دست های آلوده شان را از حکومت زمین کوتاه کنند، و وارث میراث های آن ها گردند.
بنا بر این تنها" مستضعف بودن" دلیل بر پیروزی بر دشمنان و حکومت
ص: 14
روی زمین نخواهد بود، بلکه از یک سو ایمان لازم است و از سوی دیگر کسب شایستگی ها، و مستضعفان جهان ما دام که این دو اصل را زنده نکنند به حکومت روی زمین نخواهند رسید.
و لذا در آیه بعد به عنوان تأکید بیش تر می گوید: «در این سخن ابلاغ روشنی است برای گروهی که خدا را با اخلاص پرستش می کنند»؛ «إِنَّ فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِینَ».
بعضی از مفسران «هذا» را اشاره به تمام وعد و وعیدهایی که در این سوره و یا در تمام قرآن آمده است دانسته اند که موضوع بحث ما نیز در این مفهوم کلی وارد است.
ولی ظاهر آیه این است که «هذا» اشاره به همان وعده ای است که در آیه قبل به بندگان صالح خود در مورد حکومت روی زمین داده شده است.
نکته ها:
1. روایات پیرامون قیام مهدی(عج)
در بعضی از روایات صریحاً این آیه تفسیر به یاران مهدی(عج) شده است.
چنان که در مجمع البیان ذیل همین آیه از امام باقر(علیه السلام) چنین می خوانیم:
«هم اصحاب المهدی فی آخر الزمان؛ بندگان صالحی را که خداوند در این آیه به عنوان وارثان زمین یاد می کند یاران مهدی(عج) در آخر الزمان هستند».
در تفسیر قمی نیز در ذیل این آیه چنین آمده است: «أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ، قال القائم و اصحابه؛ منظور از این که زمین را بندگان صالح خدا به ارث می برند مهدی قائم(عج) و یاران او هستند».
ص: 15
ناگفته پیدا است مفهوم این روایات، انحصار نیست، بلکه بیان یک مصداق عالی و آشکار است، و بارها گفته ایم این تفسیرها هرگز عمومیت مفهوم آیه را محدود نمی سازد.
بنا بر این در هر زمان و در هر جا بندگان صالح خدا قیام کنند، پیروز و موفق خواهند بود و سرانجام وارث زمین و حکومت آن خواهند شد.
علاوه بر روایات فوق که در خصوص تفسیر این آیه وارد شده روایات بسیار زیادی که بالغ به حد تواتر است از طرق شیعه و اهل تسنن در مورد مهدی(عج) از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) و هم چنین از" ائمه اهل بیت"(علیه السلام) نقل شده که همه آن ها دلالت بر این دارد سرانجام حکومت جهان به دست صالحان خواهد افتاد، و مردی از خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) قیام می کند و زمین را پر از عدل و داد می سازد آن چنان که از ظلم و جور پر شده باشد.
از جمله این حدیث معروف است که در اکثر منابع اسلامی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده:
«لو لم یبق من الدنیا الا یوم، لطوّل اللَّه ذلک الیوم، حتی یبعث رجلا (صالحا) من اهل بیتی یملأ الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا؛ اگر از عمر جهان جز یک روز نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانی می کند تا مرد صالحی را از خاندان من برانگیزد که صفحه زمین را پر از عدل و داد کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است».این حدیث با همین تعبیر یا مختصر تفاوتی در بسیاری از کتب شیعه و اهل سنت آمده است(1).
ص: 16
در سوره توبه می خوانیم:
«هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ»؛(1)
«او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!»
سرانجام در آخرین آیه مورد بحث بشارت عالم گیر شدن اسلام را به مسلمانان داده و با آن، بحث آیه گذشته را دائر بر این که تلاش های مذبوحانه دشمنان اسلام به جایی نمی رسد، تکمیل می کند و با صراحت می گوید:
«او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر تمام ادیان پیروز و غالب گرداند، هر چند مشرکان را خوشایند نباشد»؛ «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ».
منظور از هدایت دلائل روشن و براهین آشکاری است که در آئین اسلام وجود دارد و منظور از دین حق همین آئینی است که اصولش حق و فروعش نیز حق و بالآخره تاریخ و مدارک و اسناد و نتیجه و برداشت آن نیز حق است و بدون شک آئینی که هم محتوای آن حق باشد و هم دلائل و مدارک و تاریخ آن روشن، باید سرانجام بر همه آئین ها پیروز گردد.
با گذشت زمان، و پیشرفت علم و دانش، و سهولت ارتباطات، واقعیت ها
ص: 17
چهره خود را از پشت پرده های تبلیغات مسموم بدر خواهد آورد و موانعی را که مخالفان حق بر سر راه آن قرار می دهند در هم کوبیده خواهد شد، و به این ترتیب آئین حق همه جا را فرا خواهد گرفت هر چند دشمنان حق نخواهند و از هیچ گونه کار شکنی مضایقه نکنند، زیرا حرکت آن ها حرکتی است بر خلاف مسیر تاریخ و بر ضد سنن آفرینش!
در این جا به چند نکته باید توجه کرد.
اینکه قرآن در آیه فوق می گوید: «أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِ» گویا اشاره به دلیل پیروزی اسلام بر همه ادیان جهان است زیرا هنگامی که محتوای دعوت پیامبر(صلی الله علیه و آله) هدایت بود و عقل در هر مورد به آن گواهی داد، و نیز هنگامی که اصول و فروعش موافق حق و طرف دار حق و خواهان حق بود چنین آئینی طبعاً بر همه آئین های جهان پیروز می گردد.
از یکی از دانشمندان «هند» نقل شده که مدتی در ادیان مختلف جهان مطالعه و بررسی می کرد عاقبت پس از مطالعه بسیار اسلام را انتخاب کرد و کتابی به زبان انگلیسی تحت عنوان «چرا مسلمان شدم؟» نوشت و مزایای اسلام را نسبت به همه ادیان در آن روشن ساخت.
از مهم ترین مسائلی که جلب توجه او را کرده این است که می گوید:
«اسلام تنها دینی است که تاریخ ثابت و محفوظ دارد، او تعجب می کند که
ص: 18
چگونه اروپا آئینی را برای خود انتخاب کرده است که آورنده آن آئین را از مقام یک انسان برتر برده و خدایش قرار داده است در حالی که هیچ گونه تاریخ مستند و قابل قبولی ندارد»(1).
مطالعه و بررسی در اظهارات کسانی که اسلام را پذیرفته و آئین سابق خود را ترک گفته اند نشان می دهد که آن ها تحت تأثیر سادگی فوق العاده و مستدل بودن و استحکام اصول و فروع این آئین و مسائل انسانی آن واقع شده اند مسائلی که از هر گونه خرافه پیراسته است و نور «حق» و «هدایت» از آن جلوه گر است.
در این که اسلام چگونه بر همه ادیان پیروز می گردد؟ و این پیروزی به چه شکل خواهد بود؟ در میان مفسران گفتگو است. بعضی این پیروزی را تنها پیروزی منطقی و استدلالی دانسته اند و می گویند این موضوع حاصلشده است، زیرا اسلام از نظر منطق و استدلال قابل مقایسه با آئین های موجود نیست.
ولی بررسی موارد استعمال مادۀ «اظهار» (لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ...) در آیات قرآن نشان می دهد که این ماده بیش تر به معنی غلبه جسمانی و قدرت ظاهری آمده است چنان که در داستان «اصحاب کهف» می خوانیم: «إِنَّهُمْ إِنْ یظْهَرُوا عَلَیکمْ یرْجُمُوکمْ»؛(2)
«اگر آن ها (دقیانوس و دار و دست هاش) بر شما غالب شوند سنگ سارتان می کنند.» و نیز در باره مشرکان می خوانیم: «کیفَ وَ إِنْ یظْهَرُوا عَلَیکمْ لا یرْقُبُوا فِیکمْ
ص: 19
إِلًّا وَ لا ذِمَّةً»؛(1)
«هر گاه آن ها بر شما چیره شوند نه ملاحظه خویشاوندی و قرابت را می کنند و نه عهد و پیمان را.» بدیهی است غلبه در این گونه موارد غلبه منطقی نیست، بلکه غلبه عملی و عینی است به هر حال صحیح تر این است که پیروزی و غلبه فوق را، غلبه همه جانبه بدانیم زیرا با مفهوم آیه که از هر نظر مطلق است نیز سازگارتر می باشد، یعنی روزی فرا می رسد که اسلام هم از نظر منطق و استدلال و هم از نظر نفوذ ظاهری و حکومت بر تمام ادیان جهان پیروز خواهد شد و همه را تحت الشعاع خویش قرار خواهد داد.
آیه فوق که عیناً و با همین الفاظ در سورۀ «صف" نیز آمده است و با تفاوت مختصری در سورۀ «فتح» تکرار شده، خبر از واقعه مهمی می دهد که اهمیتش موجب این تکرار شده است، خبر از جهانی شدن اسلام و عالم گیر گشتن این آئین می دهد.
گرچه بعضی از مفسران پیروزی مورد بحث این آیه را به معنی پیروزی منطقه ای و محدود گرفته اند که در عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) و یا زمان های بعد از آن برای اسلام و مسلمین صورت پذیرفت ولی با توجه به این که در آیه هیچ گونه قید و شرطی نیست و از هر نظر مطلق است، دلیلی ندارد که معنی آن را محدود کنیم مفهوم آیه پیروزی همه جانبه اسلام بر همه ادیان جهان است، و معنی این سخن
ص: 20
آن است که سرانجام اسلام همه کره زمین را فرا خواهد گرفت و بر همه جهان پیروز خواهد گشت.
شک نیست که در حال حاضر این موضوع تحقق نیافته ولی می دانیم که این وعده حتمی خدا تدریجاً در حال تحقق است. سرعت پیشرفت اسلام در جهان، و به رسمیت شناخته شدن این آئین در کشورهای مختلف اروپایی، و نفوذ سریع آن در آمریکا و آفریقا، اسلام آوردن بسیاری از دانشمندان و مانند این ها همگی نشان می دهد که اسلام رو به سوی عالم گیر شدن پیش می رود.
ولی طبق روایات مختلفی که در منابع اسلامی وارد شده تکامل این برنامه هنگامی خواهد بود که «مهدی(عج)» ظهور کند و به برنامه جهانی شدن اسلام تحقق بخشد.
«مرحوم طبرسی» در «مجمع البیان» از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه چنین نقل می کند:
«ان ذلک یکون عند خروج المهدی فلا یبقی احدا الا اقر بمحمد(صلی الله علیه و آله)؛ وعده ای که در این آیه است به هنگام ظهور مهدی از آل"محمد" صورت می پذیرد، در آن روز هیچ کس در روی زمین نخواهد بود مگر این که اقرار به حقانیت محمد(صلی الله علیه و آله) می کند».
و نیز در همان تفسیر از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) چنین نقل شده که فرمود:
«لا یبقی علی ظهر الارض بیت مدر و لا وبر الا ادخله اللَّه کلمة الاسلام؛ بر صفحه روی زمین هیچ خانه ای باقی نمی ماند نه خانه هایی که از سنگ و گل ساخته شده و نه خیمه هایی که از کرک و مو بافته اند مگر این که خداوند نام اسلام را در آن وارد می کند!»
ص: 21
و نیز در کتاب «اکمال الدین» مرحوم «صدوق» از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه چنین نقل شده:
«و اللَّه ما نزل تاویلها بعد و لا ینزل تاویلها حتی یخرج القائم فاذا خرج القائم لم یبق کافر باللَّه العظیم؛ به خدا سوگند هنوز محتوای این آیه تحقق نیافته است و تنها زمانی تحقق می پذیرد که "قائم" خروج کند و به هنگامی که او قیام کند کسی که خدا را انکار نماید در تمام جهان باقی نخواهد ماند.»(1)
احادیث دیگری نیز به همین مضمون از پیشوایان اسلام نقل شده است.
گروهی از مفسران نیز این تفسیر را ذیل آیه ذکر کرده اند.
ولی تعجب آور این است که نویسنده" المنار" نه تنها در این جا تفسیر فوق را نپذیرفته بلکه به تناسب وارد بحث پیرامون احادیث مهدی(عج) شده، و با تعصب خاصی که در برابر شیعه دارد و به هر بهانه ای از حملاتناجوان مردانه فروگذار نمی کند به کلی احادیث مربوط به «مهدی» را انکار کرده و آن ها را متضاد! و غیر قابل قبول شمرده است! به گمان این که عقیده به وجود مهدی تنها مربوط به شیعه و یا آن ها که به تشیع تمایل دارند می باشد! و از این گذشته اعتقاد به وجود مهدی را عاملی برای رکود و عقب ماندگی شمرده است.
به همین دلیل ناگزیریم، به طور کاملاً فشرده بحثی در زمینه روایات مربوط به ظهور مهدی(عج) و بحثی هم پیرامون آثار این عقیده در پیشرفت جامعه اسلامی و مبارزه با ظلم و فساد ایراد کنیم، تا روشن شود هر گاه پای تعصب به میان آید علم و دانش از در دیگر فرار خواهد کرد و مفسر نامبرده با این که اطلاعات قابل ملاحظه ای
ص: 22
در مسائل اسلامی دارد اما به خاطر این نقطه ضعف (تعصب شدید) چگونه بعضی از حقائق روشن را وارونه دیده است!.
گرچه کتاب های فراوانی به وسیله دانشمندان اهل سنت، و علمای شیعه پیرامون احادیث مربوط به قیام مهدی نوشته شده است، ولی به عقیده ما چیزی گویاتر و در عین حال فشرده تر از نامه ای که گروهی از دانشمندان «حجاز» در پاسخ یکی از سؤال کنندگان فرستاده اند نیست، لذا عین ترجمه آن را ذیلاً از نظر خوانندگان محترم می گذرانیم.
اما قبلاً یادآور می شویم که:
روایات مربوط به قیام مهدی(عج) چنان است که هیچ محقق اسلامی پیرو هر یک از گروه ها و مذاهب باشد نمی تواند" تواتر" آن را انکار کند.
تا کنون کتاب های زیادی در این زمینه نوشته شده و نویسندگان آن ها متفقاً صحت احادیث مربوط به مصلح جهانی یعنی «مهدی(عج)» را پذیرفته اند تنها افراد بسیار معدودی مانند" ابن خلدون» و «احمد امین مصری" در صدور این اخبار از پیامبر(صلی الله علیه و آله) تردید کرده اند و قرائنی در دست داریم که انگیزه آن ها در این کار ضعف اخبار نبوده بلکه فکر می کردند روایات مربوط به «مهدی(عج)» مشتمل بر مسائلی است که به سادگی نمی توان آن ها را باور کرد، یا به خاطر این که احادیث درست از نادرست را نتوانسته اند جدا کنند یا تفسیر آن را در نیافته اند.
در هر صورت لازم است قبل از هر چیز سؤال و جوابی را که اخیراً از طرف «رابطة العالم الاسلامی» که زیر نفوذ افراطی ترین جناح های اسلامی «یعنی وهابیان»
ص: 23
قرار دارد، نشر یافته، از نظر خوانندگان عزیز بگذرانیم، تا روشن شود مسأله ظهور مهدی(عج) در میان مسلمانان قولی است که جملگی بر آنند و به عقیده ما مدارک لازم در این رساله کوتاه آن چنان جمع آوری شده که هیچ کسی را یارای انکار آن نیست، و اگر وهابیان سخت گیر نیز در برابر آن تسلیم شده اند به همین دلیل است.
در حدود یک سال قبل شخصی به نام «ابو محمد» از «کنیا» سؤالی در باره ظهور «مهدی منتظر(عج)» از «رابطة العالم الاسلامی» کرده؛ دبیر کل «رابطه» یعنی «محمد صالح القزاز» در پاسخی که برای او فرستاده است ضمن تصریح به این که «ابن تیمیه» مؤسس مذهب وهابیان نیز احادیث مربوط به ظهور مهدی(عج) را پذیرفته، متن رساله ای را که پنج تن از علمای معروف فعلی حجاز در این زمینه تهیه کرده اند برای او ارسال داشته است.
در این رساله پس از ذکر نام حضرت «مهدی(عج)» و «محل ظهور او» یعنی مکه چنین می خوانیم:
«... به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار کفر و ستم، خداوند به وسیله او (مهدی(عج) جهان را پر از عدل و داد می کند همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است...
او آخرین «خلفای راشدین دوازده گانه» است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) خبر از آن ها در کتب «صحاح» داده است.
احادیث مربوط به مهدی را بسیاری از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند از جمله:
عثمان ابن عفان، علی ابن ابی طالب، طلحة ابن عبید اله، عبد الرحمن ابن
ص: 24
عوف، قرة ابن اساس مزنی، عبداللَّه ابن حارث، أبو هریره، حذیفة ابن یمان، جابر ابن عبداللَّه، أبو امامه، جابر ابن ماجد، عبداللَّه ابن عمر، انس ابن مالک، عمران ابن حصین، و ام سلمه.
این ها بیست نفر از کسانی هستند که روایات مهدی را نقل کرده اند و غیر از آن ها افراد زیاد دیگری نیز وجود دارند.
سخنان فراوانی نیز از خود صحابه نقل شده که در آن بحث از ظهور مهدی(عج) به میان آمده که آن ها را نیز می توان در ردیف روایات پیامبر(صلی الله علیه و آله) قرار داد. زیرا این مسأله از مسائلی نیست که با اجتهاد بتوان چیزیپیرامون آن گفت (بنا بر این آن ها نیز طبعاً این مطلب را از پیامبر(صلی الله علیه و آله) شنیده اند).
سپس اضافه می کند:
هم احادیث بالا که از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده و هم شهادت و گواهی صحابه که در این جا در حکم حدیث است در بسیاری از کتب معروف اسلامی و متون اصلی حدیث اعم از «سنن» و «معاجم» و «مسانید» آمده است.
از جمله: سنن أبو داود، سنن ترمذی، ابن ماجه، ابن عمرو الدانی، مسند احمد و ابن یعلی، و بزاز، و صحیح حاکم، و معاجم طبرانی (کبیر و متوسط) و رویانی، و دارقطنی، و أبو نعیم در «اخبار المهدی» و خطیب در تاریخ بغداد، و ابن عساکر در تاریخ دمشق، و غیر این ها.
بعد اضافه می کند:
بعضی از دانشمندان اسلامی در این زمینه کتاب های مخصوصی تألیف کرده اند از جمله: «ابو نعیم» در «اخبار المهدی»، «ابن حجر هیثمی» در «القول
ص: 25
المختصر فی علامات المهدی المنتظر»، «شوکانی» در «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر و الدجال و المسیح»، «ادریس عراقی مغربی» در کتاب «المهدی»، «ابو العباس ابن عبد المؤمن المغربی» در کتاب «الوهم المکنون فی الرد علی ابن خلدون».
و آخرین کسی که در این زمینه بحث مشروحی نگاشته مدیر دانشگاه اسلامی مدینه است که در چندین شماره در مجله دانشگاه مزبور بحث کرده است.
باز اضافه می کند:
عده ای از بزرگان و دانشمندان اسلام از قدیم و جدید نیز در نوشته های خود تصریح کرده اند که احادیث در زمینه مهدی در سر حد تواتر است (و به هیچ وجه قابل انکار نیست) از جمله: «السخاوی» در کتاب «فتح المغیث»، «محمد ابن احمد سفاوینی» در «شرح العقیدة»، «ابو الحسن الإبری» در «مناقب الشافعی»، «ابن تیمیه» در کتاب فتاوایش، «سیوطی» در «الحاوی»، «ادریس عراقی» در تألیفی که در زمینه مهدی دارد، «شوکانی» در کتاب «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر»، «محمد جعفر کنانی» در «نظم التناثر»، «ابو العباس ابن عبد المؤمن» در «الوهم المکنون...» در پایان بحث می گوید: (تنها) ابن خلدون است که خواسته احادیث مربوط به مهدی را با حدیث بی اساس و مجعولی که می گوید: «لا مهدی الا عیسی؛ مهدی جز عیسی نیست»، مورد ایراد قرار دهد، ولی بزرگان پیشوایان و دانشمندان اسلام گفتار او را رد کرده اند، به خصوص" ابن عبد المؤمن" که در گفتار او کتاب ویژه ای نوشته است که سی سال قبل در شرق و غرب انتشار یافته.
حفاظ احادیث و بزرگان دانشمندان حدیث نیز تصریح کرده اند که احادیث
ص: 26
مهدی(عج) مشتمل بر احادیث" صحیح» و «حسن» است و مجموع آن متواتر می باشد.
بنا بر این اعتقاد به ظهور مهدی (بر هر مسلمانی) واجب است، و این جزء عقاید اهل سنت و جماعت محسوب می شود و جز افراد نادان و بی خبر یا بدعت گذار آن را انکار نمی کنند!.»
«مدیر اداره مجمع فقهی اسلامی محمد منتصر کنانی»
در بحث گذشته دانستیم که این عقیده در تعلیمات اسلامی جنبه وارداتی ندارد.
بلکه از قطعی ترین مباحثی است که از شخص پایه گذار اسلام گرفته شده، و عموم فرق اسلامی در این زمینه متفقند و احادیث در این زمینه متواتر می باشد.
اکنون به سراغ پی آمدهای این انتظار در وضع کنونی جوامع اسلامی برویم و ببینیم آیا ایمان به چنین ظهوری انسان را چنان در افکار رؤیایی فرو می برد که از وضع موجود خود غافل می گردد و تسلیم هر گونه شرائطی می کند؟
و یا این که به راستی این عقیده یک نوع دعوت به قیام و سازندگی فرد و اجتماع است؟ آیا ایجاد تحرک می کند یا رکود؟ آیا مسئولیت آفرین است یا مایه فرار از زیر بار مسئولیت ها؟! و بالآخره آیا مخدر است یا بیدار کننده؟ ولی قبل از توضیح و بررسی این سؤالات توجه به یک نکته کاملاً ضروری است و آن این که سازنده ترین دستورات و عالیترین مفاهیم هر گاه به دست افراد ناوارد یا نالایق یا سوءاستفاده چی بیفتد ممکن است چنان مسخ شود که درست نتیجه ای بر خلاف هدف اصلی
ص: 27
بدهد و در مسیری بر ضد آن حرکت کند و این نمونه های بسیار دارد و مسأله «انتظار" به طوری که خواهیم دید در ردیف همین مسائل است.
بهر حال برای رهایی از هر گونه اشتباه در محاسبه در این گونه مباحث باید به اصطلاح آب را از سرچشمه گرفت تا آلودگی های احتمالی نهرها و کانالهای میان راه در آن اثر نگذارد.یعنی ما در بحث" انتظار" مستقیماً به سراغ متون اصلی اسلامی رفته و لحن گوناگون روایاتی را که روی مسأله «انتظار" تأکید می کند مورد بررسی قرار می دهیم تا از هدف اصلی آگاه شویم.
اکنون با دقت به این چند روایت توجه کنید:
1. کسی از امام صادق(علیه السلام) پرسید چه می گوئید در باره کسی که دارای ولایت پیشوایان است و انتظار ظهور حکومت حق را می کشد و در این حال از دنیا می رود؟ امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود:
«هو بمنزلة من کان مع القائم فی فسطاطه- ثم سکت هنیئة- ثم قال هو کمن کان مع رسول اللَّه!؛ او همانند کسی است که با رهبر این انقلاب در خیمه او (ستاد ارتش او) بوده باشد- سپس کمی سکوت کرد- و فرمود: مانند کسی است که با پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) در" مبارزاتش" همراه بوده است.»(1)
عین این مضمون در روایات زیادی با تعبیرات مختلفی نقل شده است.
2. در بعضی «بمنزلة الضارب بسیفه فی سبیل اللَّه؛ همانند شمشیر زنی در راه خدا.»
ص: 28
3. و در بعضی دیگر: «کمن قارع مع رسول اللَّه بسیفه؛ همانند کسی است که در خدمت پیامبر با شمشیر بر مغز دشمن بکوبد!»
4. در بعضی دیگر: «بمنزلة من کان قاعدا تحت لواء القائم؛ همانند کسی است که زیر پرچم قائم بوده باشد».
5. و در بعضی دیگر: «بمنزلة المجاهد بین یدی رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله)؛ همانند کسی است که پیش روی پیامبر جهاد کند.»
6. و بعضی دیگر: «بمنزلة من استشهد مع رسول اللَّه؛ همانند کسی است که با پیامبر شهید شود».
این تشبیهات هفتگانه که در مورد انتظار ظهور مهدی(عج) در این شش روایت وارد شده روشن گر این واقعیت است که یک نوع رابطه و تشابه میان مسأله «انتظار» از یک سو، و «جهاد» و مبارزه با دشمن در آخرین شکل خود از سوی دیگر وجود دارد.
7. در روایات متعددی نیز انتظار چنین حکومتی را داشتن، به عنوان بالاترین عبادت معرفی شده است.
این مضمون در بعضی از احادیث از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و در بعضی از امیر مومنان علی(علیه السلام) نقل شده است، در حدیثی می خوانیم که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«افضل اعمال امتی انتظار الفرج من اللَّه عز و جل؛ بالاترین اعمال امت من انتظار فرج از ناحیه خدا کشیدن است.»(1)
و در حدیث دیگری از پیامبر(صلی الله علیه و آله) می خوانیم:
ص: 29
«افضل العبادة انتظار الفرج.»(1)
این حدیث اعم از این که انتظار فرج را به معنی وسیع کلمه بدانیم یا به مفهوم خاص یعنی انتظار ظهور مصلح بزرگ جهانی باشد، اهمیت انتظار را در مورد بحث ما روشن می سازد.
این تعبیرات همگی حاکی از این است که انتظار چنان انقلابی داشتن همیشه توأم با یک جهاد وسیع و دامنه دار است این را در نظر داشته باشید تا به سراغ مفهوم انتظار رفته سپس از مجموع آن ها نتیجه گیری کنیم.
مفهوم انتظار
«انتظار» معمولاً به حالت کسی گفته می شود که از وضع موجود ناراحت است و برای ایجاد وضع بهتری تلاش می کند.
فی المثل بیماری که انتظار بهبودی می کشد، یا پدری که در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بیماری و فراق فرزند ناراحتند و برای وضع بهتری می کوشند.
هم چنین تاجری که از بازار آشفته ناراحت است و در انتظار فرو نشستن بحران اقتصادی می باشد این دو حالت را دارد" بیگانگی با وضع موجود» و «تلاش برای وضع بهتر».
بنا بر این مسأله انتظار حکومت حق و عدالت" مهدی" و قیام مصلح جهانی در واقع مرکب از دو عنصر است، عنصر" نفی" و عنصر" اثبات" عنصر نفی همان بیگانگی با وضع موجود و عنصر اثبات خواهان وضع بهتری بودن است.
و اگر این دو جنبه در روح انسان به صورت ریشه دار حلول کند سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهدشد.
ص: 30
این دو رشته اعمال عبارتند از ترک هر گونه همکاری و هماهنگی با عوامل ظلم و فساد و حتی مبارزه و در گیری با آن ها از یک سو، و خود سازی و خود یاری و جلب آمادگیهای جسمی و روحی و مادی و معنوی برای شکل گرفتن آن حکومت واحد جهانی و مردمی از سوی دیگر.
و خوب که دقت کنیم می بینیم هر دو قسمت آن سازنده و عامل تحرک و آگاهی و بیداری است.
با توجه به مفهوم اصلی «انتظار» معنی روایات متعددی که در بالا در باره پاداش و نتیجه کار منتظران نقل کردیم به خوبی درک می شود. اکنون می فهمیم چرا منتظران واقعی گاهی همانند کسانی شمرده شده اند که در خیمه حضرت مهدی(عج) یا زیر پرچم او هستند یا کسی که در راه خدا شمشیر می زند، یا به خون خود آغشته شده، یا شهید گشته است.
آیا این ها اشاره به مراحل مختلف و درجات مجاهده در راه حق و عدالت نیست که متناسب با مقدار آمادگی و درجه انتظار افراد است؟
یعنی همان طور که میزان فداکاری مجاهدان راه خدا و نقش آن ها با هم متفاوت است انتظار و خود سازی و آمادگی نیز درجات کاملاً متفاوتی دارد که هر کدام از این ها با یکی از آن ها از نظر «مقدمات» و «نتیجه» شباهت دارد، هر دو جهادند و هر دو آمادگی می خواهند و خود سازی، کسی که در خیمه رهبر چنان حکومتی قرار گرفته یعنی در مرکز ستاد فرماندهی یک حکومت جهانی است، نمی تواند یک فرد غافل و بی خبر و بی تفاوت بوده باشد، آن جا جای هر کس نیست، جای افرادی است که به حق شایستگی چنان موقعیت و اهمیتی را دارند.
ص: 31
هم چنین کسی که سلاح در دست دارد در برابر رهبر این انقلاب با مخالفان حکومت صلح و عدالتش می جنگد آمادگی فراوان روحی و فکری و رزمی باید داشته باشد.
برای آگاهی بیش تر از اثرات واقعی انتظار ظهور مهدی به توضیح زیر توجه کنید:
من اگر ظالم و ستم گرم چگونه ممکن است در انتظار کسی باشم که طعمه شمشیرش خون ستم گران است؟.
من اگر آلوده و ناپاکم چگونه می توانم منتظر انقلابی باشم که شعله اولش دامان آلودگان را می گیرد؟
ارتشی که در انتظار جهاد بزرگی است آمادگی رزمی نفرات خود را بالا می برد و روح انقلابی در آن ها می دمد و هر گونه نقطه ضعفی را اصلاح می کند.
زیرا چگونگی «انتظار» همواره متناسب با هدفی است که در انتظار آن هستیم.
انتظار آمدن یک مسافر عادی از سفر.
انتظار بازگشت یک دوست بسیار عزیز.
انتظار فرا رسیدن فصل چیدن میوه از درخت و درو کردن محصول.
هر یک از این انتظارها آمیخته با یک نوع آمادگی است، در یکی باید خانه را آماده کرد و وسائل پذیرایی فراهم ساخت، در دیگری ابزار لازم، و داس و کمباین و...
اکنون فکر کنید آن ها که انتظار قیام یک مصلح بزرگ جهانی را می کشند
ص: 32
در واقع انتظار انقلاب و دیگرگونی و تحولی را دارند که وسیعترین و اساسی ترین انقلاب های انسانی در طول تاریخ بشر است.
انقلابی که بر خلاف انقلاب های پیشین جنبه منطقه ای نداشته بلکه هم عمومی و همگانی است و هم تمام شؤن و جوانب زندگی انسان ها را شامل می شود، انقلابی است سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اخلاقی.
چنین تحولی قبل از هر چیز نیازمند به عناصر آماده و با ارزش انسانی است که بتوانند بار سنگین چنان اصلاحات وسیعی را در جهان بدوش بکشند، و این در درجه اول محتاج به بالا بردن سطح اندیشه و آگاهی و آمادگی روحی و فکری برای همکاری در پیاده کردن آن برنامه عظیم است. تنگ نظری ها، کوته بینی ها، کج فکری ها، حسادت ها، اختلافات کودکانه و نابخردانه و به طور کلی هر گونه نفاق و پراکندگی با موقعیت «منتظران واقعی» سازگار نیست.
نکته مهم این است که منتظر واقعی برای چنان برنامه مهمی هرگز نمی تواند نقش تماشاچی را داشته باشد باید از هم اکنون حتماً در صف انقلابیون قرار گیرد.
ایمان به نتائج و عاقبت این تحول هرگز به او اجازه نمی دهد که در صف مخالفان باشد و قرار گرفتن در صفموافقان نیز محتاج به داشتن «اعمالی پاک» و روحی پاک تر و برخورداری از «شهامت» و «آگاهی» کافی است.
من اگر فاسد و نادرستم چگونه می توانم در انتظار نظامی که افراد فاسد و نادرست در آن هیچ گونه نقشی ندارند بلکه مطرود و منفور خواهند بود، روز شماری کنم.
ص: 33
آیا این انتظار برای تصفیه روح و فکر و شستشوی جسم و جان من از لوث آلودگی ها کافی نیست؟
ارتشی که در انتظار جهاد آزادی بخش به سر می برد حتماً به حالت آماده باش کامل در می آید سلاحی را که برای چنین میدان نبردی شایسته است به دست می آورد، سنگرهای لازم را می سازد. آمادگی رزمی افراد خود را بالا می برد.
روحیه افراد خود را تقویت می کند و شعله عشق و شوق برای چنین مبارزه ای را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه می دارد ارتشی که دارای چنین آمادگی نیست هرگز در انتظار به سر نمی برد و اگر بگوید دروغ می گوید.
انتظار یک مصلح جهانی به معنای آماده باش کامل فکری و اخلاقی، مادی و معنوی، برای اصلاح همه جهان است. فکر کنید چنین آماده باشی چقدر سازنده است.
اصلاح تمام روی زمین و پایان دادن به همه مظالم و نابسامانیها شوخی نیست کار ساده ای نمی تواند باشد، آماده باش برای چنین هدف بزرگی باید متناسب با آن باشد یعنی باید به وسعت و عمق آن باشد!.
برای تحقق بخشیدن به چنین انقلابی مردانی بسیار بزرگ و مصمم و بسیار نیرومند و شکست ناپذیر، فوق العاده پاک و بلند نظر، کاملاً آماده و دارای بینش عمیق لازم است.
و خود سازی برای چنین هدفی مستلزم به کار بستن عمیق ترین برنامه های اخلاقی و فکری و اجتماعی است، این است معنای انتظار واقعی آیا هیچ کس می تواند بگوید چنین انتظاری سازنده نیست؟
ص: 34
منتظران راستین در عین حال وظیفه دارند تنها به خویش نپردازند بلکه مراقب حال یکدیگر باشند، و علاوه بر اصلاح خویش در اصلاح دیگران نیز بکوشند زیرا برنامه عظیم و سنگینی که انتظارش را می کشند یک برنامه فردی نیست، برنامه ای است که تمام عناصر انقلاب باید در آن شرکت جویند، باید کار به صورت دسته جمعی و همگانی باشد، کوشش ها و تلاش ها باید هماهنگ گردد، و عمق و وسعت این هماهنگی باید به عظمت همان برنامه انقلاب جهانی باشد که انتظار آن را دارند.
در یک میدان وسیع مبارزه دسته جمعی هیچ فردی نمی تواند از حال دگران غافل بماند بلکه موظف است هر نقطه ضعفی را در هر کجا ببیند اصلاح کند و هر موضع آسیب پذیری را ترمیم نماید، و هر قسمت ضعیف و ناتوانی را تقویت کند زیرا بدون شرکت فعالانه و هماهنگ تمام مبارزین، پیاده کردن چنان برنامه ای امکان پذیر نیست.
بنا بر این منتظران واقعی علاوه بر این که به اصلاح خویش می کوشند وظیفه خود می دانند که دیگران را نیز اصلاح کنند.
این است اثر سازنده دیگری برای انتظار قیام یک مصلح جهانی و این است فلسفه آن همه فضیلتها که برای منتظران راستین شمرده شده است.
اثر مهم دیگری که انتظار مهدی دارد حل نشدن در مفاسد محیط و عدم تسلیم در برابر آلودگی ها است.
ص: 35
توضیح این که هنگامی که فساد فراگیر می شود و اکثریت یا جمع کثیری را به آلودگی می کشاند گاهی افراد پاک در یک بن بست سخت روانی قرار می گیرند، بن بستی که از یاس اصلاحات سرچشمه می گیرد.
گاهی آن ها فکر می کنند کار از کار گذشته و دیگر امیدی به اصلاح نیست، و تلاش و کوشش برای پاک نگاهداشتن خویش بیهوده است، این نومیدی و یاس ممکن است آن ها را تدریجاً به سوی فساد و همرنگی با محیط بکشاند و نتوانند خود را به صورت یک اقلیت صالح در برابر اکثریت ناسالم حفظ کنند و همرنگ جماعت نشدن را موجب رسوایی بدانند! تنها چیزی که می تواند در آنها" امید" بدمد و به مقاومت و خویشتن داری دعوت کند و نگذارد در محیط فاسد حل شوند امید به اصلاح نهایی است، تنها در این صورت است که آن ها دست از تلاش و کوشش برای حفظ پاکی خویش و اصلاح دیگران بر نخواهند داشت.
و اگر می بینیم در دستورات اسلامی یاس از آمرزش یکی از بزرگ ترین گناهان شمرده شده است و ممکناست افراد ناوارد تعجب کنند که چرا یاس از رحمت خدا اینقدر مهم تلقی شده، حتی مهم تر از بسیاری از گناهان، فلسفه اش در حقیقت همین است که گناه کار مأیوس از رحمت، هیچ دلیلی نمی بیند که به فکر جبران بیفتد و یا لا اقل دست از ادامه گناه بر دارد، و منطق او این است اکنون که آب از سر من گذشته است چه یک قامت چه صد قامت؟ من که رسوای جهانم غم دنیا هیچ است!، بالاتر از سیاهی رنگ دیگر نباشد، آخرش جهنم است، من که هم اکنون آن را برای خود خریده ام دیگر از چه می ترسم؟! و مانند این منطق ها...، اما هنگامی که روزنه امید برای او گشوده شود، امید به عفو پروردگار، امید به تغییر
ص: 36
وضع موجود، نقطه عطفی در زندگی او خواهد شد و او را به توقف کردن در مسیر گناه و بازگشت به سوی پاکی و اصلاح دعوت می کند.
به همین دلیل امید را می توان همواره به عنوان یک عامل مؤثر تربیتی در مورد افراد فاسد شناخت هم چنین افراد صالحی که در محیط های فاسد گرفتارند، بدون امید نمی توانند خویشتن را حفظ کنند.
نتیجه این که انتظار ظهور مصلحی که هر قدر دنیا فاسدتر می شود امید ظهورش بیش تر می گردد اثر فزاینده روانی در معتقدان دارد، و آن ها را در برابر امواج نیرومند فساد بیمه می کند آن ها نه تنها با گسترش دامنه فساد محیط مأیوس نمی شوند بلکه به مقتضای" وعده وصل چون شود نزدیک* آتش عشق تیزتر گردد" وصول به هدف را در برابر خویش می بینند و کوشششان برای مبارزه با فساد و یا حفظ خویشتن با شوق و عشق زیادتری تعقیب می گردد.
از مجموع بحث های گذشته چنین نتیجه می گیریم که اثر تخدیری انتظار تنها در صورتی است که مفهوم آن مسخ یا تحریف شود- همان گونه که جمعی از مخالفان، تحریفش کرده اند و جمعی از موافقان مسخش- اما اگر به مفهوم واقعی در جامعه و فرد پیاده شود یک عامل مهم تربیت و خود سازی و تحرک و امید خواهد بود.
از جمله مدارک روشنی که این موضوع را تأیید می کند این است که در ذیل آیۀ «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ...»؛ «خداوند به آن ها که ایمان دارند و عمل صالح انجام می دهند وعده داده است که حکومت روی
ص: 37
زمین را در اختیارشان بگذارد» از پیشوایان بزرگ اسلام نقل شده است که منظور از این آیه «هو القائم و اصحابه؛ مهدی و یاران او هستند.»(1)
و در حدیث دیگری می خوانیم: «نزلت فی المهدی؛ این آیه در باره مهدی(عج) نازل شده است».
در این آیه مهدی و یارانش به عنوان «الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»؛ «آن ها که ایمان و عمل صالحی دارند» معرفی می شده اند، بنا بر این تحقق این انقلاب جهانی بدون یک ایمان مستحکم که هر گونه ضعف و زبونی و ناتوانی را دور سازد، و بدون اعمال صالحی که راه را برای اصلاح جهان بگشاید امکان پذیر نیست. و آن ها که در انتظار چنین برنامه ای هستند هم باید سطح آگاهی و ایمان خود را بالا ببرند و هم در اصلاح اعمال خویش بکوشند.
تنها چنین کسانی هستند که می توانند نوید همگامی در حکومت او به خود دهند نه آن ها که با ظلم و ستم همکاری دارند، و نه آن ها که از ایمان و عمل صالح بیگانه اند نه افراد ترسو و زبونی که بر اثر ضعف ایمان از همه چیز حتی از سایه خود می ترسند.
و نه افراد سست و بیحال و بیکاره ای که دست روی دست گذارده و در برابر مفاسد محیط و جامعه شان سکوت اختیار کرده و کم ترین تلاش و کوششی در راه مبارزه با فساد ندارند.
این است اثر سازنده قیام مهدی در جامعه اسلامی.
ص: 38
جالب این که در کتاب «مزامیر» حضرت داود(علیه السلام) که امروز جزء کتب عهد قدیم است عین تعبیری که در آیات فوق خواندیم یا مشابه آن در چند مورد دیده می شود و نشان می دهد با تمام تحریفاتی که در این کتب به عمل آمده این قسمت هم چنان از دستبردها مصون مانده است.
1. در مزمور 37 جمله 9 می خوانیم:
«... زیرا که شریران منقطع می شوند، و اما متوکلان به خداوند، وارث زمین خواهند شد، و حال اندک است که شریر نیست می شود، هر چند مکانش را استفسار نمایی ناپیدا خواهد شد!.»
2. و در جای دیگر در همین مزمور (جمله 11) می خوانیم: «اما متواضعانه وارث زمین شده از کثرت سلامتی متلذذ خواهند شد».3. و نیز در همان مزمور 37 جمله 27 این موضوع به تعبیر دیگری دیده می شود:
«زیرا متبرکان خداوند وارث زمین خواهند شد، اما ملعونان وی منقطع خواهند شد...).
4. در همین مزمور جمله 29 آمده است: «صدیقان وارث زمین شده، ابداً در آن ساکن خواهند بود».
5. و در جمله 18 از همین مزمور آمده است: «خداوند روزهای صالحان را می داند و میراث ایشان ابدی خواهد شد"(1).
ص: 39
در این جا به خوبی مشاهده می کنیم همان عنوان" صالحان" که در قرآن آمده با همان تعبیر در مزامیر داود به چشم می خورد، علاوه بر این تعبیرات دیگری مانند" صدیقان»، «متوکلان»، «متبرکان»، و «متواضعان" که با آن قریب الافق است نیز در جمله های دیگر ذکر شده است.
این تعبیرات، دلیل بر عمومیت حکومت صالحان است و کاملاً با احادیث قیام مهدی(عج) تطبیق می کند.
گرچه برای آن ها که غالباً شاهد و ناظر حکومت طاغیان ظالم و یاغیان قلدر بوده اند، مشکل است این حقیقت را به آسانی پذیرا شوند که تمام این حکومت ها بر خلاف نوامیس آفرینش و قوانین جهان خلقت است و آن چه با آن هماهنگ می باشد همان حکومت صالحان با ایمان است.
ولی تحلیلهای فلسفی به این جا منتهی می شود که این یک واقعیت است، بنا بر این جملۀ «أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ» پیش از آن که یک وعده الهی باشد یک قانون تکوینی محسوب می شود.
توضیح این که: جهان هستی تا آن جا که می دانیم مجموعه ای از نظام ها است وجود قوانین منظم و عمومی در سرتاسر این جهان دلیل بر یکپارچگی و به هم پیوستگی این نظام است.
مسأله نظم و قانون و حساب در پهنه آفرینش یکی از اساسی ترین مسائل این
ص: 40
عالم محسوب می شود، فی المثل اگر می بینیم صدها دستگاه مغز الکترونیکی نیرومند دست بدست هم می دهند تا با انجام محاسبات دقیق راه سفرهای فضایی را برای مسافران فضا هموار سازند، و محاسبات آن ها درست از آب درمی آید و قایق ماه نشین در همان محل پیش بینی شده در کره ماه می نشیند با این که کره ماه و زمین هر دو به سرعت در حرکتند، باید توجه داشته باشیم که این جریان مدیون نظام دقیق منظومه شمسی و سیارات و اقمار آن است، زیرا اگر حتی یک صدم ثانیه از سیر منظم خود منحرف می شدند معلوم نبود مسافران فضا به کدام نقطه پرتاب خواهند شد.
از جهان بزرگ وارد عالم کوچک و کوچک تر و بسیار کوچک می شویم، در این جا مخصوصاً در عالم موجودات زنده نظم مفهوم زنده تری به خود می گیرد و هرج و مرج در آن هیچ محلی ندارد، مثلاً به هم خوردن تنظیم یک سلول مغزی انسان کافی است که سازمان زندگی او را به گونه غم انگیزی به هم بریزد.
در اخبار جرائد آمده بود که یک جوان دانشجو بر اثر یک تکان شدید مغزی در یک حادثه رانندگی تقریباً تمام گذشته خود را فراموش کرده است! در حالی که از جهات دیگر سالم است، برادر و خواهر خود را نمی شناسد و از این که مادرش او را در آغوش می فشارد و می بوسد وحشت می کند که این زن بیگانه با من چه کار دارد؟ او را به زادگاهش می برند، به اطاقی که در آن بزرگ شده، به کارهای دستی و تابلوهای نقاشی خودش می نگرد، ولی می گوید: این نخستین بار است که چنین اطاق و تابلوی را مشاهده می کند!! شاید فکر می کند از کره دیگری به این کره قدم گذارده است که همه چیز برای او تازگی دارد.
ص: 41
شاید از میان چند میلیارد سلول مغز او، تنها چند سلول ارتباطی که گذشته را با حال پیوند می داده، از کار افتاده است، ولی همین به هم خوردن تنظیم جزئی چه اثر وحشتناکی به بار آورد؟! آیا جامعه انسانی می تواند با انتخاب" لا نظام" و هرج و مرج و ظلم و ستم و نابسامانی و ناهنجاری خود را از مسیر رودخانه عظیم جهان آفرینش که همه در آن با برنامه منظم پیش می روند کنار بکشد؟! آیا مشاهده وضع عمومی جهان ما را به این فکر نمی اندازد که بشریت نیز خواه ناخواه باید در برابر نظام عالم هستی سر فرود آرد و قوانین منظم و عادلانه ای را بپذیرد، به مسیر اصلی بازگردد، و همرنگ این نظام شود؟! نظری به ساختمان دستگاه های گوناگون و پیچیده بدن هر انسان که می افکنیم! از قلب و مغز گرفته تا چشم و گوش و زبان و حتی یک پیاز مو، می بینیم همه آن ها تابع قوانین و نظم و حسابی هستند، با اینحال چگونه جامعه بشریت بدون پیروی ازضوابط و مقررات و نظام صحیح عادلانه می تواند برقرار بماند؟
ما خواهان بقای بشریت هستیم و برای آن تلاش می کنیم منتها هنوز سطح آگاهی اجتماع ما به آن حد نرسیده که بدانیم ادامه راه کنونی منتهی به فنا و نابودی ما می شود، ولی کم کم بر سر عقل می آئیم و این درک و رشد فکری برای ما حاصل می گردد.
ما خواهان منافع خویشتن هستیم، ولی هنوز نمی دانیم که ادامه وضع فعلی منافع ما را بر باد می دهد، اما تدریجاً ارقام و آمار زنده و گویا را مثلاً در مورد مسابقه تسلیحاتی در برابر چشممان می گذاریم و می بینیم چگونه نیمی از فعالترین نیروهای
ص: 42
فکری و جسمانی جوامع جهان و نیمی از ثروتها و سرمایه های بزرگ در این راه به هدر می رود نه تنها به هدر می رود بلکه در مسیر نابود کردن نیم دوم به کار می افتد!
همزمان با افزایش سطح آگاهی ما به روشنی می یابیم که باید به نظام عمومی عالم هستی بازگردیم و با آن همصدا شویم.
و همان طور که واقعاً جزئی از این کل هستیم عملاً هم باید چنین باشیم تا بتوانیم به اهداف خود در تمام زمینه ها برسیم.
نتیجه این که: نظام آفرینش دلیل روشنی بر پذیرش یک نظام صحیح اجتماعی در آینده، در جهان انسانیت خواهد بود، و این همان چیزی است که از آیه مورد بحث و احادیث مربوط به قیام" مصلح بزرگ جهانی" (مهدی ارواحنا فداه) استفاده می شود(1).(2)
قرآن می فرماید:
«أَ فَغَیرَ دینِ اللَّهِ یبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ إِلَیهِ یرْجَعُونَ»؛(3) «آیا آن ها غیر از آیین خدا می طلبند؟! (آیین او همین اسلام است؛) و
ص: 43
تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابرِ (فرمان) او تسلیمند، و همه به سوی او بازگردانده می شوند.»
در تفسیر البرهان آمده است:
«عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَی، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عبداللَّه(علیه السلام) یقُولُ: وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً. قَالَ: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ(علیه السلام) لَا تَبْقَی أَرْضٌ إِلَّا نُودِی فی ها بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ».(1)
«عَنِ ابْنِ بُکیرٍ، قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ(علیه السلام) عَنْ قَوْلِهِ: وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً. قَالَ: «أُنْزِلَتْ فِی الْقَائِمِ(علیه السلام) إِذَا خَرَجَ بِالْیهُودِ وَ النَّصَارَی وَ الصَّابِئِینَ وَ الزَّنَادِقَةِ وَ أَهْلِ الرِّدَّةِ وَ الْکفَّارِ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا، فَعَرَضَ عَلَیهِمُ الْإِسْلَامَ، فَمَنْ أَسْلَمَ طَوْعاً أَمَرَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّکاةِ وَ مَا یؤْمَرُ بِهِ الْمُسْلِمُ وَ یجِبُ لِلَّهِ تَعَالَی عَلَیهِ، وَ مَنْ لَمْ یسْلِمْ ضَرَبَ عُنُقَهُ حَتَّی لَا یبْقَی فِی الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ أَحَدٌ إِلَّا وَحَّدَ اللَّهَ».(2)
«قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاک، إِنَّ الْخَلْقَ أَکثَرُ مِنْ ذَلِک؟ فَقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ أَمْراً قَلَّلَ الْکثِیرَ وَ کثَّرَ الْقَلِیلَ».(3)
«فَرَوَی الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ الْجُعْفِی قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عبداللَّه(علیه السلام) یقُولُ إِذَا أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ اسْمُهُ لِلْقَائِمِ فِی الْخُرُوجِ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَدَعَا النَّاسَ إِلَی نَفْسِهِ وَ نَاشَدَهُمْ بِاللَّهِ وَ دَعَاهُمْ إِلَی حَقِّهِ وَ أَنْ یسِیرَ فِیهِمْ بِسِیرَةِ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ یعْمَلَ فِیهِمْ بِعَمَلِهِ فَیبْعَثُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ جَبْرَئِیلَ(علیه السلام) حَتَّی یأْتِیهُ فَینْزِلَ عَلَی الْحَطِیمِ یقُولُ إِلَی أَی شَی ءٍ تَدْعُو فَیخْبِرُهُ الْقائم(عج)
ص: 44
فَیقُولُ جَبْرَئِیلُ أَنَا أَوَّلُ مَنْ یبَایعُک ابْسُطْ یدَک فَیمْسَحُ عَلَی یدِهِ وَ قَدْ وَافَاهُ ثَلَاثُمِائَةٍ(1) وَ بِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلًا فَیبَایعُوهُوَ یقِیمُ بِمَکةَ حَتَّی یتِمَّ أَصْحَابُهُ عَشْرَةَ آلَافِ نَفْسٍ ثُمَّ یسِیرُ مِنْهَا إِلَی الْمَدِینَةِ».(2)
حضرت صادق(علیه السلام) می فرمود هر گاه خدای متعال به قائم آل محمد اجازه ظهور دهد به منبر می رود و مردم را به امامت خود دعوت می کند و آنان را در پذیرش مقام ولایتی خود به خدا سوگند می دهد و آن ها را به احقاق حقش می خواند و متعهد می شود که سنت خدا را در میانشان جاری فرماید و رویه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را اجرا نماید در آن هنگام خدای متعال به جبرئیل امر می کند تا بر او نازل شود او هم حسب الامر ما بین رکن و مقام با وی ملاقات می کند و می پرسد مردم را بچه آئینی دعوت می کنی؟ قائم آل حق، کیفیت و غرض دعوتش را به او اطلاع می دهد جبرئیل می گوید من نخستین کسی هستم که به تو ایمان می آورم اینک دست خود بگشا تا با تو بیعت کنم آن گاه دست حضرت او را مسح می کند پس از او سیصد و ده نفر و اندی مرد با او بیعت می نمایند و حضرت او در مکه اقامت می فرماید تا یاران او به ده هزار نفر می رسند و از آن جا به مدینه عزیمت می فرماید.
«وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ عَجْلَانَ عَنْ ابی عبداللَّه(علیه السلام) قَالَ: إِذَا قَامَ الْقائم(عج) دَعَا النَّاسَ إِلَی الْإِسْلَامِ جَدِیداً وَ هَدَاهُمْ إِلَی أَمْرٍ قَدْ دُثِرَ فَضَلَّ عَنْهُ الْجُمْهُورُ وَ إِنَّمَا سُمِّی الْقَائِمُ مَهْدِیاً لِأَنَّهُ یهْدِی إِلَی أَمْرٍ قَدْ ضَلُّوا عَنْهُ وَ سُمِّی بِالْقَائِمِ لِقِیامِهِ بِالْحَقِ.»(3)
آن حضرت فرموده چون قائم آل محمد ظهور کند مردم را به اسلام تازه دعوت
ص: 45
می کند و آن ها را به آثاری که بر اثر ظلم و بیدادگری از میان رفته و کهنه شده و مردم از آن ها بی خبر مانده رهبری می فرماید و قائم را از آن نظر مهدی گفته اند که مردم را به آئینی که مسلمانان از دست داده اند هدایت می کند و او را بدان جهت قائم خوانده اند که برای ابراز حق و ظهور آن قیام می کند.
«وَ رَوَی عبداللَّه بْنُ الْمُغِیرَةِ عَنْ ابی عبداللَّه(علیه السلام) قَالَ: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ مِنْ آل محمد(علیهم السلام) أَقَامَ خَمْسَمِائَةٍ مِنْ قُرَیشٍ فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ ثُمَّ أَقَامَ خَمْسَمِائَةٍ فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ ثُمَّ أَقَامَ خَمْسَمِائَةٍ أُخْرَی حَتَّی یفْعَلَ ذَلِک سِتَّ مَرَّاتٍ قُلْتُ وَ یبْلُغُ عَدَدُ هَؤُلَاءِ هَذَا قَالَ نَعَمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ مَوَالِیهِمْ.»(1)
و فرمود چون قائم آل محمد ظهور کند پانصد نفر از مردم قریش را که در برابر آن جناب قیام نموده اند گردن می زند پس از آن ها پانصد نفر دیگر قیام می کنند آن ها را نیز نابود می کند و بالاخره شش مرتبه همین پیش آمد رخ می دهد و همه را از دم تیغ ولایتش می گذراند عبداللَّه مغیره می پرسد آیا عدد نامبردگان به این اندازه می رسد؟ فرمود آری آن ها و بندگانشان به این مقدار هستند.
«وَ رَوَی أبو بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أبو عبداللَّه(علیه السلام) إِذَا قَامَ الْقائم(عج) هَدَمَ الْمسجد الحرام حَتَّی یرُدَّهُ إِلَی أَسَاسِهِ وَ حَوَّلَ الْمَقَامَ إِلَی الْمَوْضِعِ الَّذِی کانَ فِیهِ وَ قَطَعَ أَیدِی بنی شَیبَةَ وَ عَلَّقَهَا بِالْکعْبَةِ وَ کتَبَ عَلَیهَا هَؤُلَاءِ سُرَّاقُ الْکعْبَةِ.»(2)
و فرموده چون قائم ظهور کند مسجد الحرام را خراب می کند و به صورت نخستین آن درمی آورد و مقام را بمحلی که پیش از این بوده قرار می دهد و دست
ص: 46
بنی شیبه را که (از آغاز جاهلیت تا قیام حجت کلیددار کعبه بوده اند) جدا می سازد و قطع می کند و بر کعبه می آویزد و بر آن ها می نویسد صاحبان این دست ها، دزدان کعبه بوده اند.
«وَ رَوَی أبو الْجَارُودِ عَنْ ابی جَعْفَرٍ(علیه السلام) فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ أَنَّهُ إِذَا قَامَ الْقائم(عج) سَارَ إِلَی الْکوفَةِ فَیخْرُجُ مِنْهَا بِضْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ نَفْسٍ یدْعَوْنَ الْبُتْرِیةَ عَلَیهِمُ السِّلَاحُ فَیقُولُونَ لَهُ ارْجِعْ مِنْ حَیثُ جِئْتَ فَلَا حَاجَةَ لَنَا فِی بنی فَاطِمَةَ فَیضَعُ فِیهِمُ السَّیفَ حَتَّی یأْتِی عَلَی آخِرِهِمْ ثُمَّ یدْخُلُ الْکوفَةَ فَیقْتُلُ بِهَا کلَّ مُنَافِقٍ مُرْتَابٍ وَ یهْدِمُ قُصُورَهَا وَ یقْتُلُ مُقَاتِلَتَهَا حَتَّی یرْضَی اللَّهُ عَزَّ وَ عَلَا.»(1)
حضرت باقر(علیه السلام) در ذیل حدیث طولانی فرموده چون قائم قیام کند به طرف کوفه عزیمت می کند از آن شهرستان ده هزار و اندی خارج می شوند و بعادت همیشه از آل محمد بیزاری جسته و می گویند از هر کجا آمده برگرد که ما نیازمند بفرزندان فاطمه نمی باشیم.
مقام ولایت، شمشیر از نیام می کشد و همه آن لئیمان گرگ صفتان را می کشد و وارد کوفه می گردد و تماممنافقان و شکاکان را نابود می سازد و قصرهائی که به دست های بیزاری از آل عصمت بنیان یافته خراب می کند و آن ها که علیه جنابش قیام کرده می کشد و بدین وسیله خوشنودی خدا را به دست می آورد.
«وَ رَوَی أبو خَدِیجَةَ عَنْ ابی عبداللَّه(علیه السلام) قَالَ: إِذَا قَامَ(2) الْقائم(عج) جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ کمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) فِی بُدُوِّ الْإِسْلَامِ إِلَی أَمْرٍ جَدِیدٍ.»(3)
ص: 47
حضرت صادق(علیه السلام) فرموده: چون قائم آل محمد ظهور کند دستور تازه می آورد چنان چه پیغمبر اکرم در آغاز اسلام، دستور تازه آورد.
«وَ رَوَی عَلِی بْنُ عُقْبَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: إِذَا قَامَ الْقائم(عج) حَکمَ بِالْعَدْلِ وَ ارْتَفَعَ فِی أَیامِهِ الْجَوْرُ وَ آمَنَتْ بِهِ السُّبُلُ وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ برکات ها وَ رُدَّ کلُّ حَقٍّ إِلَی أَهْلِهِ وَ لَمْ یبْقَ أَهْلُ دِینٍ حَتَّی یظْهِرُوا الْإِسْلَامَ وَ یعْتَرِفُوا بِالْإِیمَانِ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ تَعَالَی یقُولُ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ إِلَیهِ یرْجَعُونَ(1) وَ حَکمَ بَینَ النَّاسِ بِحُکمِ دَاوُدَ وَ حُکمِ مُحَمَّدٍ(علیه السلام) فَحِینَئِذٍ تُظْهِرُ الْأَرْضُ کنُوزَهَا وَ تُبْدِی برکات ها فَلَا یجِدُ الرَّجُلُ مِنْکمْ یوْمَئِذٍ مَوْضِعاً لِصَدَقَتِهِ وَ لَا لِبِرِّهِ لِشُمُولِ الْغِنَی جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ دَوْلَتَنَا آخِرُ الدُّوَلِ وَ لَمْ یبْقَ اهل بیت لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مَلَکوا قَبْلَنَا لِئَلَّا یقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِیرَتَنَا إِذَا مَلَکنَا سِرْنَا بِمِثْلِ سِیرَةِ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ(2).»(3)
علی بن عقبه از پدرش روایت کرده چون قائم(عج) قیام کند بدادگوئی فرمان می دهد و در روزگار او اساس ستم گری بکلی نابود می گردد و راه ها امن می شود و زمین برکات خود را ابراز می دارد و هر حقی بصاحبش برمی گردد و تمام متدینین عالم بدین اسلام می گروند و اعتراف بایمان به خدا می کنند چنان چه حق متعال فرموده «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ إِلَیهِ یرْجَعُونَ» تمام موجودات آسمانی و زمینی خواه ناخواه مسلمان می شوند و شما هم به او بازگشت می کنید و در میان مردم حکومت داودی و محمدی را رواج می دهد و بظاهر و باطن، حکومت می کند.
ص: 48
در این وقت زمین، گنج های خود را بیرون می کند و برکاتش را ابراز می دارد و ثروت چنان عالم- گیر می شود که هر گاه کسی بخواهد صدقه بدهد یا کمکی بنماید مستحقی پیدا نمی کند.
آن گاه فرمود سلطنت ما آخرین سلطنت است و تمام خانوادهائی که مقدر بوده در عالم جهانداری کنند پیش از ما به مقام سلطنت نائل آمده اند تا در زمان پادشاهی ما نگویند هر گاه ما هم به سلطنت برقرار بودیم مانند این گروه پادشاهی می کردیم دیگر چه فضیلتی اینان بر ما دارند خدا فرماید «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» سرانجام با پرهیزگارانست.(1)
«وَ رَوَی أبو بَصِیرٍ عَنْ ابی جَعْفَرٍ(علیه السلام) فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ أَنَّهُ قَالَ: إِذَا قَامَ الْقائم(عج) سَارَ إِلَی الْکوفَةِ فَهَدَمَ بِهَا أَرْبَعَةَ مَسَاجِدَ فَلَمْ یبْقَ مَسْجِدٌ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ لَهُ شُرَفٌ إِلَّا هَدَمَهَا وَ جَعَلَهَا جَمَّاءَ وَ وَسَّعَ الطَّرِیقَ الْأَعْظَمَ وَ کسَرَ کلَّ جَنَاحٍ خَارِجٍ فِی الطَّرِیقِ وَ أَبْطَلَ الْکنُفَ وَ الْمَآزِیبَ إِلَی الطُّرُقَاتِ وَ لَا یتْرُک بِدْعَةً إِلَّا أَزَالَهَا وَ لَا سُنَّةً إِلَّا أَقَامَهَا وَ یفْتَحُ قُسْطَنْطِینِیةَ وَ الصِّینَ وَ جِبَالَ الدَّیلَمِ فَیمْکثُ عَلَی ذَلِک سَبْعَ سِنِینَ مِقْدَارُ کلِّ سَنَةٍ عَشْرُ سِنِینَ مِنْ سِنِیکمْ هَذِهِ ثُمَ یفْعَلُ اللَّهُ ما یشاءُ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاک فَکیفَ تَطُولُ السِّنُونَ قَالَ یأْمُرُ اللَّهُ تَعَالَی الْفَلَک بِاللُّبُوثِ وَ قِلَّةِ الْحَرَکةِ فَتَطُولُ الْأَیامُ لِذَلِک وَ السِّنُونُ قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّهُمْ یقُولُونَ إِنَّ الْفَلَک إِنْ تَغَیرَ فَسَدَ قَالَ ذَلِک قَوْلُ الزَّنَادِقَةِ فَأَمَّا الْمُسْلِمُونَ فَلَا سَبِیلَ لَهُمْ إِلَی ذَلِک وَ قَدْ شَقَّ اللَّهُ الْقَمَرَ لِنَبِیهِ(علیه السلام) وَ رَدَّ الشَّمْسَ مِنْ قَبْلِهِ لِیوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ أَخْبَرَ بِطُولِ یوْمِ.»(2)
ص: 49
1. أبو بکر حضرمی از حضرت باقر روایت کرده که فرمود: گویا مشاهده می کنم قائم از مکه به طرف نجف رفته و پنج هزار ملائکه هم در خدمت او می باشند، جبرئیل در طرف راست، میکائیل در طرف چپ، ومؤمنین هم در مقابل او در حال حرکت هستند و آن حضرت لشکریان خود را به بلاد و ولایات می فرستد.
2. عمرو بن شمر از حضرت باقر روایت کرده که فرمود: مهدی داخل کوفه خواهد شد در حالی که سه پرچم مضطرب در آن جا خواهد بود، کوفیان تسلیم خواهند شد و حضرت قائم بالای منبر قرار می گیرد و برای مردم خطبه می خواند و لیکن از فرط گریه مردم گفتارش را استماع نمی کنند روز جمعه مردم از او درخواست می کنند که برای آن ها نماز جمعه بخواند، سپس امر می نماید مسجدی در غری در نظر بگیرند تا در آن جا برای آن ها نماز بخواند، پس از این دستور می دهد از پشت قبر حضرت سید الشهداء(علیه السلام) نهری به طرف غریین بکشند تا آب به نجف برسد، سپس روی آن نهر پلهائی درست می کند و آسیاب های زیادی هم می سازد، اکنون مشاهده می کنم پیره زن ها کیسه های گندم را در پشت خود گرفته و در آن آسیاب ها بدون پرداخت کرایه آرد می کنند.
3. مفضل بن عمر گوید: از حضرت صادق(علیه السلام) شنیدم می فرمود: هنگامی که قائم قیام کند در پشت کوفه مسجدی خواهد ساخت که هزار در دارد، و خانه های کوفه به نهر کربلاء اتصال پیدا می کند، و نیز فرمود: هر گاه خداوند به قائم اذن خروج دهد بالای منبر می رود و مردم را به طرف پروردگار و خوف و خشیت از وی دعوت
ص: 50
می کند، و مردم را به طرف خود می خواند و آن ها را امر می سازد تا به سیره حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) عمل نمایند، و خودش هم بروش آن حضرت عمل می کند.
در این هنگام پروردگار جبرئیل را می فرستد تا از وی سؤال کند مردم را به چه طریقی دعوت می کند، حضرت قائم(عج) روش خود را برای او توضیح می دهد، سپس جبرئیل با او بیعت می کند و می گوید: من اولین کس هستم که با شما بیعت می کنم، پس از بیعت جبرئیل سیصد و سیزده نفر اصحاب خاص او هم بیعت می کنند، و در مکه اقامت می کند تا آن گاه که لشکریانش به ده هزار برسد و پس از آن به طرف مدینه حرکت می نماید.
4. محمّد بن عجلان از حضرت صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هنگامی که قائم قیام کند مردم را به طرف اسلام جدیدی دعوت خواهد کرد و مردم را به اموری می طلبد که در نزد جمهور کهنه شده است، و او را از این جهت مهدی گفته اند که وی مردم را به طرف امور فراموش شده دعوت می کند و قائم هم برای این است که به حق قیام خواهد کرد.
5. عبداللَّه بن مغیره از حضرت صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هر گاه قائم آل محمّد قیام کند پانصد نفر از قریش را گردن خواهد زد و این عمل تا شش مرتبه تکرار می شود، گفتم: مگر عدد آن ها این اندازه هست فرمود: آری از قریش و موالیان آن ها.
6. أبو بصیر از حضرت صادق روایت می کند که فرمود: هر گاه قائم قیام کند مسجد الحرام را خراب می کند و او را به حدود اولش برمی گرداند، و مقام را هم در
ص: 51
جای خود قرار می دهد، و دست بنی شیبه را هم قطع می کند و بر کعبه آویزان می نماید و در آن جا می نویسد اینان دزدان کعبه هستند.
7. علی بن حمزه از حضرت صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هنگامی که قائم قیام کند فرشتگان جنگ بدر خدمت آن جناب خواهند رسید و یک ثلث از آن ها بر اسبان سفید، و یک ثلث بر اسبان ابلق و ثلث دیگر بر اسبان قرمز سوار می شوند.
8. سلام بن ابی حمزه روایت می کند حضرت باقر(علیه السلام) فرمود: صاحب الامر خانه ای دارد که او را حمد می گویند، در این خانه همواره چراغی می سوزد، این چراغ از روز ولادت تا روز قیام او خواهد سوخت.
9. أبو الجارود از حضرت باقر در حدیث طولانی روایت کرده که فرمود:
قائم هر گاه خروج کند به طرف کوفه می رود، از کوفه بیش از ده هزار نفر بیرون می شوند این جماعت خود را بتریة معرفی می کنند، و به حضرت قائم می گویند: از جایی که آمده ای به همان جا مراجعت کن، و ما به بنی فاطمه نیازی نداریم، حضرت شمشیر را به طرف آنان می کشاند و همه را می کشد، پس از این وارد کوفه می شود و منافقین را نابود می سازد و خانه های ظالمین را خراب می کند و مخالفین را که با او در حال جنگ هستند همه را نابود می نماید تا آن گاه که خداوند از وی رضایت حاصل کند.
10. علی بن عقبه از پدرش روایت کرده که گفت: هر گاه قائم ظهور کند عدل را در میان مردم برقرار می سازد و جور و ستم در زمان او برطرف می شود و راه ها امن می گردد، در زمان او زمین برکات خود را بیرون می کند، و قائم هر حق را به اصحابش
ص: 52
برمی گرداند، در ظهور او تمام مردم روی زمین دین اسلام را خواهند پذیرفت و این آیه شریفه: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ إِلَیهِ یرْجَعُونَ»مصداق پیدا خواهد کرد.
قائم در میان مردم مانند داود و محمد(صلی الله علیه و آله) حکم می کند، در آن زمان گنج های زمین ظاهر می گردد و زینت هایش آشکار می شود، در آن زمان همه مردم ثروت مند خواهند شد و دیگر جایی برای مصرف صدقات پیدا نخواهد شد، پس از این فرمود:
دولت ما در پایان همه دول خواهد آمد و همه قبل از ما به حکومت خواهند رسید، و این جریان از این جهت است تا نگویند، اگر ما هم حکومت داشتیم مانند این ها با عدالت رفتار می کردیم و این است قول خداوند متعال که فرمود: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ».
11. عبد الکریم خثعمی گوید: خدمت حضرت صادق(علیه السلام) عرض کردم: قائم چند سال حکومت می کند؟ فرمود: هفت سال البته در زمان او شب و روز دراز خواهد شد و هر یک سال در زمان او مانند ده سال کنونی است، پس بنا بر این وی هفتاد سال حکومت دارد، هنگامی که قیام او نزدیک شد در آخر جمادی الآخرة و دهه اول رجب باران شدیدی نازل می شود که مانند آن دیده نشده و به وسیله این باران گوشت اهل ایمان در ابدان آن ها روئیده می گردد و همگان از گورها برمی خیزند، اکنون مثل این است من آنان را مشاهده می کنم که از طرف جهینه می آیند و خاک ها را از سر و صورت خود پاک می سازند.
12. أبو بصیر از حضرت باقر(علیه السلام) روایت می کند که فرمود: هنگامی که قائم قیام کند به طرف کوفه حرکت خواهد کرد و چهار مسجد را در آن جا خراب خواهد
ص: 53
نمود، قائم تمام مساجد روی زمین را که اشراف داشته باشد خراب می کند، و راه بزرگ را توسعه می دهد، و سایبان های اطراف راه را از بین می برد، و کلیه سایبان ها و ناودان ها را که در غیر محلش نصب شده می کند، و تمام بدعت ها را از بین می برد و سنت های متروکه را بر پا می دارد، قسطنطنیه و چین و کوه های دیلم را فتح می کند و مدت هفتاد سال مانند سال های شما زندگی می نماید، و سپس خداوند طبق مشیتش عمل می کند.
راوی گوید: عرض کردم: قربانت گردم چگونه سال ها دراز می گردد، فرمود:
خداوند امر می کند فلک در سیر خود سرعت نداشته باشد و لذا روزها و سال ها دراز می گردد، گوید: عرض کردم: آنان می گویند: اگر فلک تغییر کند از بین می رود، فرمود:
این گفتار زنادقه است و مسلمین از این نوع اعتقادها ندارند، خداوند برای پیغمبرش ماه را دو نیم کرد و برای یوشع بن نون خورشید را برگردانید و در باره روز قیامت و طول آن فرمود: «کأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ».
13. محمد بن مسلم گوید از حضرت باقر(علیه السلام) شنیدم می فرمود: قائم به وسیلۀ القاء رعب در دل های مخالفین یاری می گردد، زمین برای او جمع شده و کنوز آن ظاهر می شود، سلطنت او به شرق و غرب عالم می رسد و دین خداوند بر همه ادیان غالب می گردد اگر چه اهل شرک رضایت نداشته باشند، تمام خرابیهای جهان در دولت او آباد می شود، عیسی بن مریم از آسمان فرود می آید و پشت سرش نماز می خواند.
عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه قائم شما در چه وقت ظهور می کند؟ فرمود:
ص: 54
آن گاه که مردان خود را بزنان تشبیه کنند و زنان مانند مردان گردند، مردان به مردان، و زنان هم به زنان اکتفاء نمایند، ذوات فروج بر زینها جلوس کنند و شهادت زور پذیرفته شده و شهادت عدل رد گردد، مردم مرتکب خون ریزی شوند و به طرف زنا و خوردن ربا میل کنند، مردم از اشرار برای فساد و شر آن ها تقیه نمایند.
در این هنگام سفیانی از شام و یمانی خروج می کنند و بیابان فرو می رود و جوانی از آل محمّد را بین رکن و مقام می کشند که نام او محمد بن حسن و معروف به نفس زکیه است، و منادی از آسمان فریاد می زند به این که حق با قائم و شیعیان او می باشد، در این وقت قائم قیام می کند، در هنگام قیام پشت خود را بکعبه می گذارد و سیصد و سیزده نفر یاران مخصوصش پیرامون او اجتماع می کنند، و اول آیه ای را که می خواند این است: «بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».
پس از این خواهد گفت: من بقیه پروردگار و خلیفه و حجت او در میان شما هستم، در این هنگام مسلمین بر وی به عنوان «بقیة اللَّه» سلام خواهند کرد، چون ده هزار نفر گرد وی اجتماع کنند پرچم خود را بلند می کند و دعوت خود را علنی می نماید، در روی زمین هر معبود باطلی گرفتار آتش سوزی می شود، و این خروج بعد از غیبت طولانی خواهد بود، و خداوند به این وسیله بندگان خود را در ایمان به غیبت آزمایش می کند.
14. مفضل بن عمر از حضرت صادق(علیه السلام) روایت می کند که فرمود: از پشت کوفه بیست و هفت مرد به طرف قائم خواهند رفت که پانزده نفر از آنان از قوم موسی هستند که از حق طرف داری می کردند و با حق رفتار می نمودند، و هفت نفر هم از اصحاب کهف می باشند، و نیز از افرادی که با او خواهند بود عبارتند از:یوشع
ص: 55
بن نون، سلمان، أبو دجانه انصاری، مقداد بن اسود، مالک اشتر، این گروه در مقابل او به عنوان انصار و حکام حرکت می کنند.
15. عبداللَّه بن عجلان از حضرت صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هر گاه قائم آل محمد قیام کند در میان مردم مانند داود حکم خواهد کرد و احتیاج به بینه پیدا نخواهد نمود، پروردگار حقیقت قضیه را به او الهام می کند و او هم از روی علمش حکم می دهد، و مردم را از بواطن امور مطلع می سازد و دوست خود را از دشمنش تمیز می دهد و علامت های آن ها را می داند، خداوند فرموده: «إِنَّ فِی ذلِک لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ».
16. روایت شده که مدت دولت قائم نوزده سال است که سال و ماه و روز و شبش همان طور که نقل کردیم طول خواهد کشید.
17. و نیز روایت شده که وی سیصد و نه سال به اندازه مدت اصحاب کهف حکومت می کند، و ما از این امور غیبیه اطلاعی نداریم و خداوند بهمه چیز دانا است.
18. مفضل بن عمر از حضرت صادق(علیه السلام) روایت می کند که از آن جناب شنیدم می فرمود: هنگامی که قائم ما قیام کند زمین به نور خداوند روشن می گردد و مردم از نور آفتاب مستغنی خواهند شد و تاریکی از بین خواهد رفت، عمر مردم در ایام دولت او دراز خواهد شد و حتی از یک مرد هزار پسر متولد می گردد که در میان آن ها یک دختر هم نیست، و زمین گنج های خود را ظاهر می سازد و مردم آن ها را به روی زمین مشاهده می کنند، مردم از هم می پرسند که افراد فقیر و مستحقین در
ص: 56
کجا هستند تا زکوات و صدقات خود را به آنان برسانند، زیرا در زمان او مردم همگان غنی می گردند و مستحق صدقات پیدا نمی شود.
نیز در کتاب ارشاد از علی بن عقبه و او از پدرش نقل کرده که گفت: موقعی که قائم قیام نمود به عدالت حکم می کند و در روزگار او ظلم و ستم از میان می رود و راه ها امن می شود، و زمین برکتهای خود را بیرون می دهد و هر حقی بصاحب حق داده می شود. و پیروان هیچ دینی نمی ماند مگر این که اظهار مسلمانی می کنند و با ایمان شناخته می شوند. نشنیده ای که خداوند می فرماید:
«وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ إِلَیهِ یرْجَعُونَ»؛ «هر کس در آسمان و زمین است از روی میل و اکراه تسلیم او می شوند و به سوی او بازگشت می کنند... .»(1)
چرا صاحب الزمان از نظرها مخفی شود و غیبت او دوام پیدا کند تا این که گروهی به جهت این دوام غیبت وجود او را منکر شوند، و چگونه وی امام مردم است در صورتی که هرگز در میان اجتماع قدم نگذاشته است، پدران او هم مردم را به امامت خود علناً دعوت نمی کردند و لیکن در میان مردم زندگی می کردند و در باره احکام فتوی می دادند و لذا کسی هم قدرت نداشت وجود آن ها را انکار کند.
جواب: سید مرتضی- قدس اللَّه روحه- در این مورد مطلبی دارد که اینک
ص: 57
ذکر می شود، سید گوید: هر گاه برهان عقلی بر وجوب امامت ثابت گردد، معلوم می شود که مکلفین هر زمان در امور تکلیفی خود که عبارت از حسن و قبح و یا اطاعت و معصیت باشد احتیاج به امام دارند که آنان را هدایت کند، و اگر زمانی زمین خالی از امام باشد اخلال در اعمال مکلفین پیش می آید، و آن ها قدرت بر تشخیص حسن و قبح و یا معصیت و اطاعت را نخواهند داشت.
از نظر عقلی ثابت شده که امام باید معصوم باشد و از وی خطا و لغزش و معصیت و نافرمانی ظهور و بروز نکند، و امور خلاف عقل و وجدان از وی پیدا نگردد، و معلوم است که این صفات جز در افرادی که امامیه به امامت آن ها اعتقاد دارند در اشخاص دیگر دیده نشده است، و دیگران برای پیشوایان خود نه ادعای عصمت دارند و نه در آن ها این صفت دیده شده، پس بنا بر این امامت حضرت مهدی معین می شود.
و اما غیبت حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) پس از ثبوت امامت او اشکالی نخواهد داشت، زیرا ما وقتی قطع کردیم که وی امام است و اکنون هم از انظار پنهان می باشد، یقین می کنیم که این امام معصوم و مفترض الطاعه برای علتی که مصلحت ایجاب کرده در پشت پرده غیبت قرار گرفته است، و علت تفصیلی او معلوم نیست زیرا انسان از علم خدا که اطلاع ندارد تا بفهمد علت حقیقی غیبت حضرت صاحب الزمان برای چیست.
در قرآن آیاتی هست که افرادی را به شبهه انداخته و از ظواهر آن آیات جبر و تشبیه کاملاً نمایان است، و مامی دانیم که خداوند متعال هرگز از نزول این آیات مقصودش این نبوده که مطالب غیر حقیقی را برای مردم نازل کند و یا در باره خود
ص: 58
صفاتی را بیان نماید که در واقع خلاف صفات حقیقی او باشد، پس بنا بر این معلوم است که این گونه آیات معانی دیگری بر خلاف ظواهر دارند و از نظر عقلی هم فی الجملة خلاف ظاهر این ها ثابت شده است.
اگر کسی بپرسد عقیقه اطفال و یا علت رمی جمار و طواف دور بیت و عبادات دیگر چیست؟ جواب این ست که خداوند قادر حکیم هر گاه مردم را به امری دعوت کرد معلوم است که در انجام این کارها مصلحتی هست زیرا پروردگار دانا هرگز مردم را به اداء افعال قبیحه دعوت نمی کند، اکنون اگر ما علت این عبادات را به طور تفصیل نمی دانیم و لیکن به طور اجمال می فهمیم که پروردگار بدون جهت ما را به انجام این فرائض امر نکرده است.
ما هرگز نباید در پیرامون این موضوعات بحث کنیم زیرا ما و مخالفین هم از درک علت این ها عاجز هستیم و ابواب علم در این جا بروی ما مسدود است و فرو رفتن در این امور جز گرفتار شدن در شبهه فایده دیگری ندارد، ما اینک در پیرامون غیبت حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) مختصری بحث می کنیم، اگر چه از نظر عقل و اعتبار بحث این موضوع لزومی ندارد.
علت غیبت حضرت مهدی(عج) این است که وی از دشمنانش اطمینان ندارد، و برای همین عدم اطمینان از انظار مخفی شده است، اما اگر ترس او مربوط به مال بود هرگز غیبت نمی کرد زیرا در این صورت باید تحمل می نمود و مکلفین را هدایت و ارشاد می کرد، این موضوع در باره حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) نیز صادق است، پیغمبر باید تمام مشکلات و اذیت ها را تحمل کند تا شریعت و احکام را به مردم برساند اگر چه در راه ترویج و تبلیغ جان خود را هم از دست بدهد.
ص: 59
البته حالات اکثر پیغمبران هم همین گونه است آنان تا سر حد قتل باید احکام خداوند را به مردم برسانند، زیرا در آن جا اگر پیغمبری کشته شد باز دیگری پیدا می شود که سنگینیهای نبوت را در دوش خود بگیرد و سنت های او را اجراء کند، و لیکن در مورد صاحب الزمان(علیه السلام) این مطلب درست نیست، زیرا خداوند مقدر فرموده که پس از وی کسی به عنوان امام که حافظ شریعت باشد نیاید و به وجود حضرت مهدی سلام اللَّه علیه طومار انبیاء و ائمه ختم شده است، و برای همین جهت که دیگری شایسته نیابت او را ندارد بجهت خوف از قتل از پشت پرده غیبت بیرون نمی شود پدران و اجداد حضرت صاحب الزمان(علیهم السلام) در میان مردم ظاهر می شدند و در مورد احکام فتوی می دادند و با آنان معاشرت می کردند، ائمه اطهار(علیهم السلام) اطلاع داده بودند که دوازدهمین نفر آنان با شمشیر قیام می کند و زمین را پر از عدل و داد می سازد، این جریان در میان مردم شایع شد و حتی دشمنان آنان هم از این موضوع مطلع گردیدند، خلفای بنی عباس و سلاطین ظالم از کشتن پدران حضرت مهدی(علیهم السلام) خودداری می کردند چون می دانستند که آنان خروج نخواهند کرد، و منتظر نفر دوازدهمین بودند که وی را به قتل برسانند.
خلیفه در هنگام وفات حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) امر کرد تا در مورد زنان و کنیزان آن جناب تفتیش کنند، و مقصودش این بود که اگر کودکی در شکم یکی از آن ها پیدا کردند او را بکشند، همان طور که فرعون در مورد موسی و نمرود راجع به ابراهیم این عمل را انجام دادند و لیکن خداوند ولادت ابراهیم و موسی و قائم(علیهم السلام) را از انظار مخفی داشت و آنان را از گزند دشمنان نگهداری کرد.
و اما اگر کسی ادعا کند که غیبت او دلیل عدم ولادت است، این ادعا از
ص: 60
جهت عدم علم و بصیرت و عدم اطلاع خواهد بود، افرادی که از اهل اطلاع باشند و در موارد مختلف این موضوع با دقت نظر تحقیق کرده باشند فساد این ادعا را درک خواهند کرد، و حق مطلب را آن طور که هست خواهند فهمید.
شبهه دوم- گویند: اگر امام غایب است و دسترسی به او ممکن نیست و احدی هم او را نه می بیند پس در این صورت فرق وجود و عدم او چیست؟، و یا این که ممکن است خداوند او را بمیراند و در هنگامی که رعیت اراده تمکین او را کردند بار دیگر وی را زنده کند و به میان مردم بفرستد، هم چنان که می گوئید او اکنون در پشت پرده غیبت است و هنگامی که مردم از وی تمکین کنند ظاهر می شود.
جواب: این است که: ما هرگز قطع نداریم کسی خدمت امام نمی رسد، زیرا علم به این موضوع از عهده ما خارج است و ممکن است افرادی حضور او برسند و ما از آنان اطلاع نداشته باشیم، و نیز فرق بین وجود او در غیبت برای خوف از دشمنان و بین عدم وجود وی در دنیا روشن است، زیرا در هنگام غیبت حجت خداوند به مردم تمام شده و معلوم است که غیبت او برای تقیه است و سبب این امر هم خود مردم هستند و در اینصورت آنان مورد ملامت و مذمت هستند که امام برای عدم اعتماد به آنان در پشت پرده غیبت قرار گرفته است.
و لیکن اگر خداوند او را بمیراند و از این جهان ببرد در این صورت حجت بر مردم تمام نیست، و اگر هم مرتکب اعمال و افعالی شدند مورد ملامت قرار نخواهند گرفت، زیرا خداوند حجت را بر آنان تمام نکرده و آن ها را مورد لطف خود قرار نداده
ص: 61
است و در نتیجه مردم مسئول اعمال خود نخواهند بود، و مورد مؤاخذه قرار نخواهند گرفت.
شبهه سوم- گویند: در هنگام غیبت امام احکام حدود جنایت کاران در عهده چه اشخاصی خواهد بود، و کدام کس باید حکم آنان را صادر کند، اگر بگوئید:
در هنگام غیبت حدود ساقط است در این صورت شریعت را نسخ کرده اید، و اگر بگوئید:
حدود ثابت است و باید اجراء گردد پس کسی که حدود را اجراء کند و حکم صادر نماید در کجا است؟.
جواب: حدود افراد جنایتکار در عهده آنان ثابت است و هنگامی که امام(علیه السلام) ظاهر شد در صورتی که مرتکبین اعمال موجب حد زنده بودند پس از ثبوت بینه و اقرار حد را بر آنان جاری خواهد کرد، و اگر چنان چه مرتکبین فوت کرده باشند گناه و معصیت در تعطیل این حدود در گردن آن کسانی است که امام(علیه السلام) از خوف آن ها در پشت پرده غیبت قرار گرفته، و در این صورت نسخ شریعت لازم نمی آید زیرا که اقامه حدود در صورت قدرت امام و تمکین ملت واجب است.
اما در هنگام عدم قدرت و وجود مانع و یا زوال تمکن وجوب حد ساقط است و نسخ شریعت هم لازم نیست، ما به مخالفین خود می گوئیم: هنگامی که اهل حل و عقد قدرت و تمکن بر اختیار امام ندارند و قادر نیستند امام را در محلش نصبش کنند، در این هنگام احکام حدود چگونه است، باید حدود باطل گردد و یا اجراء شود؟ در صورت عدم قدرت بر اجراء آیا نسخ شریعت است؟ اکنون هر جوابی که در این مورد بدهند جواب ما هم همان است!.
ص: 62
شبهه چهارم- گویند: در غیبت امام حق را چگونه باید فهمید؟ اگر می گوئید درک حق امکان ندارد و وصول به آن از عهده انسان خارج است در این صورت مردم را در گمراهی انداخته اید، و اگر گوئید: با ادله و براهین می توان به حق رسید و او را یافت، در این جا تصریح به استغناء از امام کرده اید و این هم مخالف مذهب شما است.
جواب: حق بر دو قسم است: عقلی، و سمعی و اما عقلی که وجود و عدم امام در او تأثیری ندارد، و اما سمعی ادله و براهین حق و اخبار و روایاتی است که از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) رسیده و آن ها هم حق را بیان داشته و حدود او را روشن کرده اند، از نظر عقلی ما قبلاً بیان کردیم که وجود امام در هر عصری لازم است، زیرا وجود امام لطف است و باید مردم را بطریق عدل و انصاف دعوت کند و از راه ظلم و عدوان و فسق و فجور باز دارد.
و اما از جهت شرع و نقل هم بسیار روشن است، زیرا حضرت رسول و ائمه(علیهم السلام) در مورد احکام شرع مطالب زیادی بیان داشته اند، البته ممکن است روات برای جهاتی این گونه روایات را نقل نکنند و در این صورت اخبار از همدیگر قطع شود، و یا این که گروهی روایات را نقل کنند که اقوال آنان قابل احتجاج نباشد، در این صورت احتیاج به وجود امام پیدا می گردد که صحت و سقم این اخبار را بیان کند، و لیکن مکلفین با همین روایات اطمینان پیدا می کنند و می دانند که احکام شرع و مذهب حق از این روایات خارج نیست، زیرا در ما وراء این مطالب منقوله امام وجود دارد که هر گاه خطائی پیش آمد و یا موضوعاتی شبهه انگیز جلو مسلمانان را گرفت حق را برای آنان بیان می کند.
ص: 63
پس بنا بر این با ادراک حق از ادله شرعیه باز هم احتیاج به وجود امام و لو در پشت پرده غیبت ثابت است، زیرا مسلم است که تکلیف تا روز قیامت از عهده ما خارج نیست، و نیز می دانیم که نقل بعضی از احکام شریعت و لو در زمان غیبت امام(علیه السلام) و خوف از دشمنانش منقطع نخواهد شد، و اتفاق بر تمام مسائل شریعت جز در حال ظهور امام امکان ندارد.
شبهه پنجم- گویند: اگر علت غیبت امام برای ترس از دشمنان و مخالفین است، پس چرا وی برای دوستانش ظاهر نمی شود، زیرا دوستان و طرف دارانش که در صدد آزار و اذیت او نیستند که او خود را از آنان مخفی بدارد، و نیز اگر امامت او در انجام تکالیف عبادی لطف است پس اینک که وی در بین آن ها نیست لازم است تکالیف از آنان ساقط گردد.جواب: علمای ما در مورد این سؤال و اعتراض جواب های متعددی داده اند که اکنون در ذیل بیان می گردد:
1. امام(علیه السلام) هرگز برای تقیه از دوستانش پنهان نشده، بلکه علت غیبت از دوستان و طرف دارانش برای این است که اگر در میان آنان ظاهر گردد، جریان ظهور او در بین مردم منتشر می گردد و مردم یک دیگر را از ظهور او اطلاع خواهند داد و قصد تشرف به حضور او را خواهند کرد، و محل او را به همدیگر نشان می دهند، در این هنگام دشمنانش از محل او اطلاع پیدا می کنند، و در صدد آزار و اذیت و ضرر رسانیدن به وی برمیآیند.
2. غیبت حضرت مهدی(عج) برای خوف و تقیه از دشمنانش می باشد، و اما عدم ظهور برای دوستانش از این جهت است که دوستانش در آزار و اذیت
ص: 64
نباشند، زیرا هر گاه وی ظهور کند دشمنانش از جریان اطلاع پیدا می کنند و او را از طرف دارانش مطالبه می نمایند، و در اثر همین موضوع دوستان و شیعیان امام(علیه السلام) در رنج و محنت زیادی قرار خواهند گرفت.
3. چون معلوم است که معتقدین به امامت وی از جهت غیبت و استتار او از عقیده خود دست نمی کشند، و او را در هر حال امام مفترض الطاعه می دانند، و اگر افرادی هم بخواهند برای آن ها اشکال تراشی و مغالطه کنند باز هم در نظریه خود ثابت می مانند، برای همین جهت خداوند امام را در انظار آن ها ظاهر نمی سازد تا به ثواب جزیلی برسند.
4. سید مرتضی- قدس سره- گوید: ما هرگز یقین نداریم که وی برای دوستانش ظاهر نمی شود، زیرا این از امور غیبیه است و از حدود فهم و اطلاعات ما بیرون می باشد، و ما جز از حالات خود از دیگران خبری نداریم.
علّت غیبت حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) از دوستانش این است که امام در هنگام ظهور جز با معجزه شناخته نمی شود و هر گاه از پشت پرده غیبت خارج شد دوستان او هم از وی تقاضای معجزه خواهند کرد و در این صورت فرقی بین دوست و دشمن نیست، زیرا نصوص داله بر امامت وی او را از سایر اشخاص تمیز نمی دهد و علم به این که وی امام غایب است فقط از طریق معجزه ثابت می گردد.
و لیکن شیعیان در غیبت امام(علیه السلام) از وجود او منتفع می گردند، زیرا آنان با علم به این که امام آن ها از انظار غایب است می دانند که وی ناظر اعمال و افعال همه بوده و زندگی شیعیان و دوستانش را تحت توجه دارد، در این صورت از وی می ترسند و گرد معصیت و نافرمانی و افعال قبیحه نمی روند و از تأدیب و انتقام و مؤاخذه
ص: 65
امام بیم دارند، و همواره می کوشند تا به وظائف شرعی و دینی خود را عمل کنند و موجبات رضایت و خوشنودی امام(علیه السلام) را فراهم سازند.
لطف حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) در غیبت برای شیعیانش زیاد است، زیرا مکلف هنگامی که از مکان امام اطلاع پیدا نکرد و از جای او خبردار نشد، همواره در ترس و بیم است که مبادا امام(علیه السلام) ناظر من باشد و در حین ارتکاب عمل زشت مرا مورد نظر بگیرد، و در این صورت کوشش می کند تا همواره افعال خیر از وی صادر گردد و موجب خوشنودی را برای خود فراهم کند.
البته معلوم است که ظهور امام(علیه السلام) فوائد زیادی در بر دارد که با غیبتش قابل مقایسه نیست، در ظهور امام و شوکت و قدرت او دوست و دشمن و مخالف و مؤالف استفاده خواهند برد، و حال این که در هنگام غیبت جز دوستان کسی دیگر از وی نفع نمی برد در حکومت امام برای دوستان منافع زیادی هست که از هر جهت برای آنان قابل توجه است در عصر امام راه ها امن می گردد، و مرزها مستحکم می شود، و مملکت از آشوب و بلوا نگهداری شده و از جنگ و خون ریزی محفوظ می ماند.
در حکومت امام زمان(علیه السلام) طرق و شوارع در امنیت خواهند بود، و در نتیجه امور تجارت و کسب و کار ترقی خواهد کرد، و مسلمین و مؤمنین سودهای زیادی می برند و در زمان امام دفع ظلم می شود و اموال زیاد می گردد و زندگی روز به روز بهتر می شود، البته این ها منافع دنیوی است که شمرده شد، و اما منافع آخرتی در هنگام غیبت برای دوستان بیش تر است و آنان در این وقت هم از امام استفاده می برند.
ص: 66
شبهه ششم- گویند: در عالم ممکن نیست کسی این اندازه عمر کند و در عین حال از نظر قوای جسمی هم تندرست و صحیح المزاج باشد، و جریان طول عمر حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) برای مخالفین مایه تعجب شده و ما را در این مورد تخطئه می کنند.
جواب: افرادی که از نظر عقلی در این باره فکر کنند و فرق بین محال و ممکن را بگذارند قدرت بر انکار این موضوع را نخواهند داشت، مگر آن دسته از اشخاص که همواره طریق عدل و انصاف را از دست داده وراه تعصب و عناد را در پیش گرفته اند طول عمر حضرت بقیة اللَّه(علیه السلام) که از عادت خارج شده از دو جهت مورد اعتراض و محل ایراد نیست.
اول- ما قبول نداریم که طول عمر آن حضرت خارق عادت باشد، زیرا طول زمان منافات با حیات ندارد و گذشتن زمان اثری در وجود انسان نمی گذارد، و علم و قدرتش را سلب نمی کند، افرادی که در اخبار گذشتگان دقت کنند و کتاب ها را مورد مطالعه قرار دهند از حالات معمرین اطلاع پیدا می کنند و می فهمند که طول عمر از جریان عادی است.
قرآن شریف در باره نوح گوید: که وی نهصد و پنجاه سال در میان قومش زندگی کرد و آنان را به طرف خداوند دعوت نمود، و در پیرامون اخبار معمرین از عرب و عجم کتاب ها نوشته و مقاله ها پرداخته اند، در اخبار زیادی رسیده که حضرت خضر عمرش از همه زیادتر است، شیعه و سنی غیر از معتزله و خوارج اجماع دارند به این که خضر هنوز زنده است و از نظر عقل و شعور کاملاً عادی است، علاوه بر مسلمین اکثر اهل کتاب هم به همین عقیده قائل هستند و خضر را زنده می دانند،
ص: 67
و در میان مسلمین خلافی نیست که سلمان فارسی در هنگام گرویدن به اسلام و رسیدن حضور حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) چهار صد سال از عمرش گذشته بوده است.
معتزله و خوارج اگر خود را بزحمت انداخته اخبار و روایات را منکر می شوند و لیکن در مقابل قرآن قدرت سخن گفتن ندارند، مگر قرآن شریف نمی گوید: اهل بهشت و دوزخ همواره حیات دارند و آنان هرگز فانی نمی شوند، در اخبار و روایات متفق علیه آمده است که بهشتیان هرگز پیر و ناتوان نمی گردند و در عقول آن ها نقصان و عیبی پیدا نمی شود، و اگر طول عمر از نظر عقل مورد انکار بود قرآن از آن سخن نمی گفت.
افرادی که به حیات خضر معتقد باشند طول عمر حضرت مهدی سلام اللَّه علیه هرگز مورد استبعاد قرار نخواهد گرفت، انس بن مالک گوید: حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند نوح را در حالی که دویست و پنجاه سال از عمرش گذشته بود برای هدایت قومش مبعوث فرمود، و مدت نهصد و پنجاه سال هم در میان قومش زندگی کرد، و پس از طوفان هم دویست سال در دنیا اقامت نمود.
هنگامی که ملک موت نزد نوح آمد گفت: ای نوح تو از همه پیغمبران بیش تر عمر کردی و در نزد خداوند مستجاب الدعوة بودی، اینک دنیا را چگونه یافتی؟ نوح گفت: مثل خانه ای که دو در داشته باشد از یکی داخل شدم و از دیگری درآمدم! لقمان بن عاد پس از خضر از همه عمرش بیش تر است، زیرا لقمان سه هزار و پانصد سال زندگی کرد، گفته شده: لقمان به اندازه عمر هفت کرکس زندگی کرده، او جوجه کرکس نر را می گرفت و در کوه می گذاشت و این جوجه کرکس زندگی می کرد
ص: 68
تا به مرگ طبیعیش می مرد، پس از آن جوجه دیگر تا هفت جوجه و این هفتمی عمر زیادی کرد و مردم می گفتند: وی هرگز نخواهد مرد.
ربیع بن ضبع فزاری سیصد سال زندگی کرد و خدمت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) هم رسید و این دو بیت از اوست:
ها أنا ذا آمل الخلود فقد
أدرک عمری و مولدی حجرا
أما امرء القیس قد سمعت به
هیهات هیهات طال ذا عمراً
و بیت ذیل هم از گفته او است:
اذا عاش الفتی مأتین عاما
فقد ذهب المسرة و الغناء
مستوعر بن ربیعه سیصد و سی و سه سال زندگی کرد و می گفت:
و لقد سئمت من الحیاة و طولها
و عمّرت من بعد المئین سنینا
اکثم بن صیفی اسدی سیصد و سی سال عمر کرد و می گفت:
و ان امرء قد عاش تسعین حجة
الی مائة لم یسأم العیش جاهل
خلت مأتان غیر ستّ و أربع
و ذلک من عدّ اللیالی قلائل
اکثم بن صیفی زمان حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) را درک کرد و لیکن پیش از آن که حضور آن جناب برسد درگذشت.
درید بن صمه چهار صد و پنجاه و شش سال عمر نمود، و در هنگام مرگ گفت:
ألقی علی الدهر رجلا و یدا
و الدهر ما أصلح یوما أفسدا
یفسد ما یصلحه الیوم غدا
پس از این دویست سال دیگر هم زندگی کرد و در جنگ حنین کشته شد.
ص: 69
صیفی بن ریاح بن اکثم دویست و هفتاد سال زندگی نمود و در این مدت عقلش زایل نشد و با بردباری کامل می زیست و این بیت را در باره او گفته اند:
لذی الحلم قبل الیوم ما یقرع العصا
و ما علّم الانسان إلا لیعلما
نصر بن دهمان بن سلیم بن اشجع یک صد و نود سال عمر کرد، تا آن گاه که دندان هایش ریخت و موهایش سپید گردید، خویشاوندانش احتیاج به رأی و نظر او پیدا کردند و از خداوند خواستند تا عقل و شعورش را به وی بازگرداند، پروردگار دعای آنان را مستجاب فرمود، و بار دیگر عقل او را برگردانید و جوانی را از سر گرفت و موهای سپیدش سیاه شد، و سلمة بن خرشب انماطی گفته:
و نصر بن دهمان الهنیدة عاشها
و تسعین حولا ثم قوّم فانصاتا
و عاد سواد الرأس بعد بیاضها
و راجعه شرخ الشباب الذی فاتا
ضبیرة بن سعید سهمی دویست و بیست سال زندگی کرد، و در این مدت دندان هایش سالم و مویش سیاه بود.
عمرو بن حممه دوسی چهار صد سال زندگی نمود و ابیات ذیل از گفته اوست:
کبرت و طال العمر حتی کأنّنی
سلیم أفاع لیلة غیر مودع
فلا الموت أفنانی و لکن تتابعت
علی سنون من مصیف و مرتع
ثلاث مئات قد مررن کواملا
و ها أنا ذا أرتجی مرّ أربع
شعبی گوید: در نزد ابن عباس در کنار زمزم نشسته بودیم و او برای مردم احکام مسائل شرع را بیان می کرد، مرد عربی به ابن عباس گفت: در باره مسائل شرعی
مانند مفتیان فتوی می دهی، اینک در باره معنی اشعار هم مانند اهل شعر
ص: 70
نظر خود را بگو، ابن عباس گفت: آن شعر کدام است؟ أعرابی گفت: معنی این شعر چیست؟
لذی الحلم قبل الیوم ما یقرع العصا
و ما علّم الانسان إلا لیعلما
ابن عباس گفت: مقصود این شاعر عمرو بن حممه دوسی است که مدت سیصد سال در میان عرب به امور قضائی پرداخت، و چون عمرش بطول انجامید و عقل و شعورش رو به نقصان گذاشت لذا حفید هفتمی او را بر وی گماشتند تا در هنگام تغییر حال او را متوجه کند، عمرو بن حممه می گفت: قلبم گاهی تغییر حال پیدا می کند و روزی چندین بار حالات مختلف برایم دست می دهد، فقط در اول روز عقل و شعورم بهتر از سایر مواقع درک می کند، وی به حفید خود می گفت: هر گاه دیدی که من از مطلب پرت شدم با عصائی که در دست داری بر من فرود آور و مرا متوجه کن حفیدش هم متوجه جدش بود و هر گاه حالش تغییر می کرد عصا را بر وی فرود می آورد و او بلافاصله متوجه اشتباهش می شد.
زهیر بن حباب بن عبداللَّه بن کنانة بن عوف چهار صد و بیست سال عمر کرد، و در میان قومش با عزت و شرافت زندگی نمود و خویشاوندانش همواره از وی اطاعت می کردند.
حارث بن مضاض جرهمی چهار صد سال زندگی کرد و این دو بیت از گفته اوست:
کأن لم یکن بین الحجون الی الصفا
أنیس و لم یسمر بمکة سامر
بلی نحن کنا أهلها فأبادنا
صروف اللیالی و الحدود العواثر
عمر بن طفیل عدوانی دویست سال عمر کرد، و این مرد از حکماء عرب بشمار می رفت، و ذو الاصبع در باره وی گفته:
ص: 71
و منّا حکم یقضی
و لا ینقض ما یقضی
این چند مورد در باره اخبار معمرین ما را کفایت می کند و بیش از این موجب اطاله کتاب است و هر گاه معلوم شود که خداوند برای حکمت و مصالحی عمر گروهی را طولانی کند دیگر جای انکار در بین نیست، در صورتی که بعضی از این معمرین از انبیاء و حجت های پروردگار هستند، و عده ای هم از کفار و مشرکین می باشند و بنا براین که خداوند عمر این ها را برای حکمت و مصالح طولانی فرموده و همه مردم هم ایناشخاص را در زمان خود مشاهده کرده اند، دیگر جای این ندارد که بخواهند طول عمر حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) را منکر شوند.
حضرت مهدی(عج) حجت پروردگار در میان مردم، و امین بر اسرار خداوند است، او خلیفه خداوند در روی زمین و خاتم اوصیاء حضرت خاتم النبیین می باشد، از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) وارد شده که فرمود: هر موضوعی که در ملت های قبل از من جاری شده در امت من هم اجراء خواهد شد، مگر اکثر مسلمین معتقد نیستند که حضرت مسیح اکنون زنده است و به صورت یک جوان قوی هنوز در این جهان زندگی می کند، مگر جوان ماندن حضرت مسیح تاکنون نقص عادت نیست، البته با مطالبی که ما قبلاً متذکر شدیم معلوم شد که این امور هرگز خرق عادت نیست و نباید مورد انکار قرار گیرد.
دوم- ما قبول می کنیم که طول عمر حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) و جوان ماندن آن حضرت خرق عادت است، و خرق عادت هم در میان ما و نزد اکثر مسلمین مانعی ندارد زیرا این خرق عادت یک نوع اعجاز است و وقوع معجزه از امام و ولی
ص: 72
صادر می گردد، و مسلمین جز خوارج و معتزله بر وقوع معجزه از غیر پیغمبران اعتقاد دارند، پس از این جهت هم مطلب قابل انکار نیست.
شبهه هفتم- گویند: اجماع مسلمین است که پس از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) پیغمبری نخواهد آمد و با نبوت آن جناب طومار بعثت انبیاء(علیهم السلام) ختم شده است، و لیکن شما عقیده دارید که هر گاه قائم ظهور کند از اهل کتاب جزیه نمی پذیرد، و افرادی که بیست سال داشته باشند و احکام دین خود را نفهمند به امر او کشته می شوند و نیز قائم دستور می دهد مساجد و مشاهد را خراب کنند، و در میان مردم مانند داود حکم می کند و از کسی بینه نمی پذیرد، مگر انجام این امور نسخ شریعت نیست، شما با اظهار این مطلب در واقع شریعت را ابطال می کنید و لو این که این گفتار را بر زبان جاری نمی کنید.
جواب: در مورد این که وی از اهل کتاب جزیه قبول نمی کند و یا افرادی را که بیست سال از عمر آنان گذشته و احکام دین را درک نکنند می کشد، خبر درست و قابل توجهی در دست نیست و ما هرگز به این موضوع قطع نداریم، و اما خراب کردن مساجد برای این است که بناء این گونه مساجد بر غیر طریق شرعی بوده و بر خلاف امر پروردگار ساخته شده اند، و خراب کردن این مساجد مشروع است و حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) هم این گونه مساجد را که بناء آن ها مورد رضایت خداوند نبوده خراب کرده است.
و اما این که حضرت مهدی سلام اللَّه علیه در میان مردم مانند داود حکم می کند و بینه نمی پذیرد، در این مورد روایت قابل توجهی نرسیده است، و به فرض صحت اخبار و روایات این باب جواب این است که امام(علیه السلام) با علم خود عمل
ص: 73
می کند، و هر گاه امام و یا حاکم از روی علم و اطلاع خود حقیقت موضوعی را درک کردند حکم صادر می کنند و احتیاج به بینه هم ندارند، و در این صورت هرگز نسخ شریعت لازم نمی آید، زیرا نسخ در صورتیست که دلیلش متأخر از حکم منسوخ باشد.
مثلاً اگر خداوند متعال بفرماید: مؤمنین مکلف هستند تا ظهر روز شنبه فلان عمل را انجام دهند و پس از این که ظهر گذشت از آن عمل خودداری کنند، این دستور ثانوی در این جا نسخ شمرده نمی شود زیرا دلیل رافع با دلیل موجب مقارن است پس بنا بر این هر گاه حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) ما را امر کنند که شما باید از قائم متابعت کنید و با اوامر او مخالفت ننمائید و ما هم طبق فرموده آن جناب از حضرت مهدی(عج) پیروی کردیم و احکام و دستورات او را مورد عمل قرار دادیم در این جا نسخ لازم نمی آید این بود مطالبی که ما در پیرامون غیبت و مسائل مربوط به آن ذکر کردیم، و تحقیق و تتبع در اطراف موضوع امامت و غیبت خود مجال دیگری لازم دارد، و این کتاب جای بحث و گفتگو از آن ها نیست، اکنون هر کس بدیده انصاف و عدالت به نوشته های این کتاب ملاحظه کند، و به مطالب و موضوعات آن توجه نماید حق را از باطل تشخیص خواهد داد و راه صواب را درک خواهد کرد.
اینک خداوند بزرگ را سپاسگزاریم که مشکلات را بر ما آسان کرد، و ما را در این طریق یاری فرمود و با لطف و مرحمتش وسائل کار و موفقیت را برای ما فراهم نمود اکنون از درگاه با عظمتش استدعا داریم این عمل را به طور خالص از ما بپذیرد
ص: 74
و او را وسیله نجات از عذاب و موصل به ثواب قرار دهد، و ما را از دعای اهل خیر و سعادت بهره مند گرداند. «و حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ نِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصِیرُ».(1)
بعضی از علامات زمان قیام قائم(عج) خروج سفیانی است، و قتل حسنی، و اختلاف بنی عباس در ملک، وکسوف شمس در نصف شعبان، و خسوف قمر در آخر ماه بر خلاف عادات، و فرو رفتن بعضی بر زمین در بیدا، و در مغرب و در مشرق، و رکود و ایستادن آفتاب نزد زوال تا وسط اوقات عصر و طلوع او از مغرب، و قتل نفس زکیه که به ظهور آید در هفتاد کس از صالحان، و کشته شدن مرد هاشمی میان رکن و مقام، و خراب شدن دیوار مسجد کوفه، و اقبال رایات سیاه از قبل خراسان، و خروج یمانی، و ظهور مغربی به مصر، و مالک شدن او شامات را، و نزول ترک به جزیره، و نزول روم برمله.
و طالع شدن ستاره بمشرق که نور دهد مثل نور قمر، بعد از آن منعطف گردد چنان چه نزدیک باشد که هر دو طرف او به هم برسد، و سرخی ظاهر شود در آسمان که آفاق را فرو گیرد، و آتش ظاهر شود طولانی در مشرق که باقی ماند در جو هوا سه روز یا هفت روز، و کندن عرب عنان های خود را، و مالک شدن آن ها بلاد را و خروج آن ها بر سلطان عجم، و کشتن اهل مصر أمیر خود را، و خرابی شام، و آمد شد سه رایات در او، و دخول رایات قیس و عرب بمصر، و رایات کنده بخراسان، و ورود خیل از قبل مغرب، تا مرتبط شود به فناء حیرة و اقبال رایات سیاه از مشرق، و زیادتی
ص: 75
فرات تا آب داخل شود در کوچهای کوفه و خروج شصت کذاب که همه دعوی نبوت کنند، و خروج دوازده نفر از آل ابی طالب که همه دعوی امامت کنند از برای نفس خود، و احراق مرد عظیم القدر از گروه بنی عباس در میان جلولا و خانقین، و بستن جسر از آن چه در یلی کرخ است به مدینة بغداد، و ارتفاع باد سیاه در آن جا در اول روز و پیدا شدن زلزله تا منخسف شوند بسیاری از خلایق، و ترسی که شامل اهل عراق باشد و موت به سرعت و نقص از انفس و اموال و ثمرات، و پیدا شدن ملخ در أوان و غیر أوان تا بیاید بر زرع و غلات، و کمی کشت و زراعتی که مردم کنند، و اختلاف عجم، و ریختن خون بسیار در میان یک دیگر، و بیرون آمدن بندگان از طاعت سیدان، و کشتن ایشان خواجگان را، و مسخ قومی از اهل بدع که بگردند ایشان بوزینگان و خوکان، و غلبه کردن عبید بر بلاد سادات.
و ندا کردن از آسمان که بشنوند آن را اهل زمین، و سخن کنند هر اهل لغتی بلغت ایشان، و روی و سینه ظاهر شوند از برای مردمان در عین الشمس و مردگان برانگیخته شوند از قبور تا رجوع به دنیا نمایند، و یک دیگر را بشناسند، و تزویج نمایند بعد از آن ختم شود این به بیست و چهار باران پیاپی، پس زنده شود زمین بعد از مردن او معلوم گردد برکات آن، و زایل شود بعد ازین هر آفت و عاهتی که باشد از معتقدان حق از شیعه مهدی(عج) پس بدانند نزد این علامات ظهور او را بمکه، پس متوجه خدمت وی گردند از برای نصرت او، هم چنان که اخبار به این ورود یافته و بعضی از جمله این احداث محتم اند و بعضی مشترط و اللَّه اعلم بما یکون و ما ذکر کردیم این ها را بر حسب آن چه ثابت شده در اصول، و تضمین نموده آن را اثر منقول، و باللَّه نستعین و نسال التوفیق.
ص: 76
مؤلف کتاب(ره) می فرماید که بلا شک که این حوادث بعضی از آن قبیل است که عقل آن را محال می داند، و بعضی دیگر منجمان آن را محال می شمرند، و لهذا شیخ مفید(ره) اعتذار فرموده در آخر ایراد آن، و آن که من می بینم که هر گاه که صحیح است طرقات نقل آن و آن ها منقول است از نبی یا امام(عهما)، پس سزاوار آن ست، که تلقی کرده شود بقبول؛ زیرا که این ها معجزات اند و معجزات خوارق عادات اند مثل انشقاق قمر و انقلاب عصا باژدها و اللَّه اعلم.
و شیخ مفید(ره) می فرماید که خبر کرد مرا أبو الحسن علی بن بلال المهلبی مرفوع باسماعیل بن صباح که او گفت من شنیدم شیخی را از اصحاب خود که ذکر می کرد از سیف بن عمیره که او گفت که من نزد ابی جعفر المنصور بودم پس گفت در ابتدا به من که یا سیف لا بد است از منادی که ندا کند از آسمان باسم مردی از ولد ابی طالب.
گفتم فدای تو گردم یا أمیر المؤمنین تو روایت می کنی این را؟ گفت بلی و به حق آن کس که نفس من بید اوست هر آینه شنیده است گوش من این را از برای او گفتم یا أمیر المؤمنین به درستی که این حدیث را نشنیده ام قبل از این وقت، گفت ای یوسف او هر آینه حق است پس هر گاه موجود گردد پس ما اول آن کسیم که اجابت کند او را آگاه باش که ندا به سوی مردی از بنی عم ماست، پس گفتم به سوی مردی از ولد فاطمه؟ گفت بلی یا سیف اگر نه آن می بود که شنیده ام این را از أبا جعفر محمد بن علی که حدیث کرده است مرا به آن و اگر چه حدیث کرده می بودند همه اهل زمین مرا به این من قبول نمی کردم این را از ایشان و لیکن او محمد بن علی است.
ص: 77
و مرویست از ابن عمر که حضرت رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که قایم نگردد قیامت تا بیرون آید مهدی از ولد من،و بیرون نیاید مهدی تا بیرون آید شصت کذاب که هر یک گوید منم پیغمبر.
و روایت ست از ابی حمزه که او گفت گفتم مر ابی جعفر را(علیه السلام) که خروج سفیانی از واجباتست؟ فرمود که نعم و ندا و طلوع شمس از مغرب، و اختلاف بنی عباس در دولت، و نفس زکیه و خروج قایم از آل محمد، همه از محتوم و واجباتست.
گفتم که ندا چگونه باشد؟ گفت ندا کند منادی از آسمان در اول روز که بدانید و آگاه باشید که حق با علی است و شیعه او، بعد از آن ابلیس ندا کند در آخر روز از زمین که حق با عثمان است و شیعه او پس نزدیک این بشک می افتند اهل باطل مؤلف می فرماید که شک نمی کند الا جاهل چه منادی آسمان أولی است بقبول از منادی زمین و روایت ست از ابی خدیجه که او روایت کرده از ابی عبداللَّه(علیه السلام) که بیرون نیاید قایم تا بیرون آیند پیش از او دوازده کس از بنی هاشم که هر یک دعوی کنند از برای نفس خود.
و روایت ست از علی بن محمد الازدی که او روایت کرده از پدر و جد خود که أمیر المؤمنین(علیه السلام) فرمود که در پیش قایم موت احمر است و موت ابیض، و ملخ در غیر محل خود همچو ألوان خون، فاما موت احمر پس سیف است، و اما موت ابیض پس طاعونست.
و روایت ست از جابر جعفی که او روایت کرده از ابی جعفر(علیه السلام) که آن حضرت فرموده که ملازم شو زمین را، و حرکت مده دست را و نه پا را تا ببینی علاماتی که ذکر می کنم از برای تو، و آن چه که می بینم که دریابی آن را آن اختلاف بنی عباس
ص: 78
است. و منادی که ندا کند از آسمان و فرو رفتن قریه از قرای شام که آن را جابیه می گویند و نزول ترک جزیره را و نزول روم رمله را، و اختلاف بسیار نزد این در هر زمین تا خراب شود شام، و سبب خرابی آن اجتماع سه رایاتست: رایت اصهب، و رایت أبقع و رایت سفیانی.
علی بن ابی حمزه روایت کند از ابی الحسن(علیه السلام) در قول خدای عز و جل که «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ» فرمود که فتن در آفاق زمین است و مسخ در اعداء حق و دین و روایت ست از ابی بصیر که من شنیدم از ابی جعفر(علیه السلام) در قول حق تعالی که «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیهِمْ مِنَ السَّماءِ آیةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» که زود باشد که خدای تعالی بکند آن را بایشان گفتم کیستند ایشان؟ فرمود که بنو امیه و گروه ایشان، گفتم که آیه چیست؟ فرمود که رکود شمس آن چه میان زوال شمس است تا وقت عصر، و خروج صدر و وجه در عین الشمس که شناخته شود بحسب و نسب او، و این در زمان سفیانی است و نزد این علامات هلاک سفیانی و هلاک قوم او باشد.
و مرویست از سعید بن جبیر که سالی که قیام خواهد نمود قائم(عج) بیست و چهار باران ببارد که دیده شود آثار و برکات آن.
و روایت ست از ثعلبه أزدی که أبو جعفر(علیه السلام) فرمود که دو آیت اند که خواهند روی نمود پیش از قائم(عج) آن کسوف شمس است، در نیمه رمضان، و خسوف قمر در آخر او، و گفت گفتم یا ابن رسول اللَّه قمر در آخر ماه و شمس در نیمه ماه؟ أبو جعفر(علیه السلام) فرمود که من داناترم به آن چه می گویم ایشان دو آیت اند که نبوده از آن
ص: 79
زمان باز که هبوط کرده آدم(علیه السلام) صالح بن میثم گوید که شنیدم از ابا جعفر(علیه السلام) که می فرموده که نیست میان قیام قایم و قتل نفس زکیه بیش تر از پانزده شب.
مؤلف(ره) می فرماید که نظر کرده می شود در این باب یا آن ست که مراد از نفس زکیه غیر محمد بن عبداللَّه بن الحسن بن علی بن ابی طالب است(علیه السلام) و او کشته شد در رمضان سنه خمس و أربعین و مائه و یا آن که راه می یابد طعن به این خبر و از جابر روایت است که گفتم مر ابی جعفر را(علیه السلام) که کی خواهد بود این امر؟ فرمود که هر کجا که باشد این ای جابر، و چون بسیار شود کشش میان حیره و کوفه این امر متوقع است.
و بکر بن محمد از ابی عبداللَّه(علیه السلام) روایت کند که دیگر خروج ثلاثه است که سفیانی و خراسانی و یمانی است در یک سال و یکماه و یک روز، و نباشد در آن رایتی که راه نماینده تر باشد از رایت یمانی زیرا که دعوت به حق می کند.
و روایت کند احمد بن محمد بن ابی نصر از ابی الحسن الرضا(علیه السلام) که آن حضرت فرمود که مکشید چشم های خود را به سوی او تا تمیز کرده شوند، و آزموده گردند خلایق، پس باقی نماند از شما مگر اندکی، بعد از آن خواند این آیه را که «الم * أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یفْتَنُونَ»؛ پس از آن فرمود که از علامات فرج حدثی باشد که واقع شود میان هر دو مسجد، و بکشد فلان ولد فلان پانزده کس از عرب.
و روایت کند میمون بن خلاد از ابی الحسن(علیه السلام) که گوئیا که من مشاهده می کنم رایاتی را از مصر آینده اند، همه سبز رنگ تا بیایند بشامات، پس راه نموده شوند به این صاحب وصیات.
ص: 80
و أبو بصیر روایت کند از ابی عبداللَّه(علیه السلام) که نرود و زایل نگردد ملک آن جماعت تا عرض کرده شوند مردم به کوفه در روز جمعه گوئیا که نظر می کنم بسرها که مبادرت می نمایند در آن چه میان باب الفیل و اصحاب صابون است و روایت ست از حسن بن جهم که سؤال کرد مردی از ابا الحسن(علیه السلام) از فرج فرمود که اکثار و تفصیل کنم یا تقلیل و مجمل؟ گفت بلکه مجمل، فرمود هر گاه که مرکوز گردد رایات قیس بمصر و رایات کنده بخراسان.
و روایت کند أبو بصیر از ابی عبداللَّه(علیه السلام) که مر ولد فلان را نزد مسجد شما، یعنی مسجد کوفه هر آینه واقعه افتد در روز عروبه که کشته شوند چهار هزار از باب فیل تا اصحاب صابون پس شما راست که بپرهیزید از این طریق و اجتناب نمائید و احسن ایشان از روی احوال آن کس است که اخذ کند در درب انصار.
و هم از او مرویست که قدام قائم(عج) هر آینه سالی باشد پر باران که فاسد شود در آن سال ثمر در نخل پس شک مکنید در آن.
و روایت کند جعفر بن سعد از پدر خود و او از ابی عبداللَّه(علیه السلام) که سال فتح گسسته شود بند فرات تا داخل شود آب در کوچهای کوفه.
و در حدیث محمد بن مسلم وارد است که شنیدم از ابا عبداللَّه(علیه السلام) که می فرمود که پیش از قیام قایم امتحان و آزمایش باشد از جانب حق تعالی، گفتم که چه چیز است آن که فدای تو گردم؟ پس این آیه را خواند که «وَ لَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَی ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»؛ بعد از آن فرمود که خوف از ملوک بنی فلان است، و جوع و گرسنگی از گرانی أسعار، و نقص اموال
ص: 81
از کسادی تجارات و قلت زیادتی در او، و نقص انفس بموت سریع و کمی ثمرات بقلت ریع زرع، و قلت برکت ثمار.
بعد از آن فرمود که «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ» نزد این امور به تعجیل خروج قائم(عج) خواهد بود و روایت ست از منذر الخوزی که شنیدم که أبو عبداللَّه(علیه السلام) فرمود که زجر کرده شوند مردمان پیش از قیام قائم(عج) از معاصی خودشان بآتشی که ظاهر شود در آسمان، و سرخی که فرو گیرد آسمان را؛ و فرو رفتن وقوع آید در بغداد و بصره، و خون ها ریخته گردد در آنجا، و خانهای آن بلاد خراب گردد، و فنا واقع شود در اهل آن، و شامل شود اهل عراق را خوفی که نباشد مر ایشان را به آن قرار فاما آن سالی که قایم شود و ظاهر گردد صاحب الزمان(علیه السلام) و روزی که بعینه ظهور کند آن را.
ابو بصیر روایت کرده از أبو عبداللَّه(علیه السلام) که بیرون نیاید قائم(عج) مگر در سال وتر از سال ها در سنه احدی یا ثلاث یا خمس یا سبع یا تسع.
و هم از او روایت ست که ندا کرده شود باسم قائم در شب بیست و سیوم، و قایم گردد در روز عاشورا و آن روزیست که کشته شد در او حسین(علیه السلام) گوئیا در روز شنبه باشد دهم محرم قائم باشد میان رکن و مقام، جبرئیل(علیه السلام) بر دست او ندا کند که بیعت کنید از برای خدای تعالی بوی.
پس روان گردد به سوی آن حضرت شیعه او از اطراف زمین و در نور دیده شود از برای ایشان زمین تابیعت کنند او را، پس پر گرداند خدای تعالی به او زمین را از داد و عدل هم چنان که پر شده باشد از جور و ظلم.
فاما سیر او از مکه به کوفه أبو بکر حضرمی روایت کرد از ابی جعفر(علیه السلام) که قائم(عج) از مکه سیر فرماید به نجف کوفه با پنج هزار از ملائکه جبرئیل از یمین باشد
ص: 82
و میکائیل از شمال، و مؤمنان در پیش و او متفرق کند لشکریان را در بلاد و روایت کند عمرو بن شمر از أبو جعفر(علیه السلام) که ذکر کرده می شد قائم(عج) نزد آن حضرت، فرمود که داخل شود کوفه را و با او سه رایت باشد، و بیاید تا آن که به منبر برآید و خطبه بلیغ بخواند و مردم ندانند که آن حضرت چه فرمود از بسیاری گریه چون جمعه دوم شود التماس کنند مردم که آن حضرت نماز جمعه با ایشان بگزارد، پس امر کند که خط بکشند از برای او مسجدی را بر غری و نماز بگزارد در آن جا با مردم، بعد از آن امر فرماید که بکنند و حفر نمایند از عقب مشهد امام حسین(علیه السلام) نهری را که جاری شود بغریین، و آب تا بنجف بیاید، و بر کنار و دهنه آن پلها و آسیاها بسازند، و پیره زنان آیند و گندم را در آن جا آرد کنند بی کرایه و در روایت صالح بن ابی الاسود وارد است از أبو عبداللَّه(علیه السلام) که نزد ذکر مسجد سهله می فرمود که آن منزل صاحب ماست، هر گاه که بیاید باهل خود و در روایت مفضل بن عمر وارد است که شنیدم از ابا عبداللَّه(علیه السلام) هر گاه که قیام نماید قائم آل محمد(علیهم السلام) بنا فرماید در پس کوفه مسجدی را که آن را هزار در باشد و متصل بود خانهای اهل کوفه بنهر کربلا.
و آن چه ورود یافته اخبار در مدت ملک قائم(عج) و أیام آن، و احوال شیعه او آن ست که.
روایت کرده عبد الکریم خثعمی که گفتم مر ابی عبداللَّه(علیه السلام) را چند گاه خواهد بود ملک قائم(عج)؟ فرمود کههفت سال که دراز شود از برای او ایام و لیالی که تا غایتی که یک سال از آن سال ها مقدار ده سال باشد از سال های شما، پس سال های ملک او هفتاد سال باشد از سال های شما که این ست، و هر گاه که قیام قایم شود بارانی ببارد در جمادی الآخرة و ده روز از رجب، آن چنان بارانی که ندیده
ص: 83
باشند خلایق مثل آن را پس برویاند حق تعالی به آن گوشت های مؤمنان و أبدانشان را در قبرهای ایشان، پس گوئیا که نظر می کنم به سوی ایشان در مقابل ایشان که می افشانند موی های خود را از خاک.
و روایت کند مفضل بن عمر که شنیدم از أبو عبداللَّه(علیه السلام) که می فرمود که قایم هر گاه ظاهر شود روشن گردد زمین به نور روی او، و مستغنی گردند مردمان از روشنی آفتاب، و زایل شود ظلمت و تاریکی، و معمر و دراز عمر شوند مردمان در زمان ملک آن حضرت چنان چه مردی باشد که هزار فرزند او را باشد همه نرینه که در میان ایشان هیچ مادینه نباشد، و ظاهر گرداند زمین گنج های خود را تا به بینند مردم بروی زمین آن را، و طلب کند مردی از شما کسی را که صله دهد او را بمال خود و زکاة دهد او را پس نیابد او کسی را که قبول کند این را از او، و مستغنی شوند مردمان به آن چه روزی کرده حق تعالی ایشان را از فضل خود.
و آن چه ورود یافته در صفت و حلیه قائم(عج) آن ست که جابر جعفی روایت کند که شنیدم از أبو جعفر(علیه السلام) که می فرمود که سؤال کرد عمر بن خطاب علیه اللعنة از أمیر المؤمنین(علیه السلام) و گفت خبر کن ما را از مهدی که چیست نام او؛ فرمود که حبیب من عهد داده به من که حدیث نکنم به آن تا برانگیزاند او را خدای تعالی، گفت پس خبر کن مرا از صفت او، فرمود که جوانی باشد میانه بالای، خوب روی؛ نیکو دندان که فرود آمده باشد موی وی بر دوشهای مبارکش، و غلبه کرده باشد نور روی او سیاهی موی محاسن و سر مبارک وی را، و او پسر بهترین اماء باشد فاما سیرت و طریق احکام او نزد قیام وی آن ست که روایت کند مفضل بن عمر الجعفی که من شنیدم از أبو عبداللَّه جعفر بن محمد(علیه السلام) که چون اذن الهی صادر شود در ظهور
ص: 84
قائم(عج) بر بالای منبر برآید و دعوت کند مردم را به حق و سیر فرماید در میان ایشان به سنّت رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) و عمل فرماید در میان ایشان بعمل آن حضرت.
پس حق سبحانه و تعالی بفرستد جبرئیل(علیه السلام) را تا بیاید بر حطیم و گوید مر آن حضرت را که بچه چیز دعوت می کنی؟ پس خبر گرداند آن حضرت او را، پس گوید جبرئیل(علیه السلام) که منم اول کسی که مبایعت می کند تو را پس بگشای دست خود را، پس بیعت کند بر دست او و بخدمت وی بیایند سیصد و سیزده مرد پس به آن حضرت بیعت کنند و اقامت نماید در مکه تا اصحاب او بده هزار مرد برسند بعد از آن سیر فرماید از آن جا بمدینه.
و روایت کند محمد بن عجلان از ابی عبداللَّه(علیه السلام) که چون قائم(عج) قیام نماید دعوت کند مردم را باسلام بتازگی و هدایت نماید ایشان را بامری که دثار اوست، پس آن پنهان است از جمهور و قائم را مهدی نام کرده اند از جهت آن که هدایت می کند بامری که مخفی است بر جمهور و نام نهاده شده بقایم از جهت قیام او بحق.
و روایت کند عبداللَّه بن مغیره از ابی عبداللَّه(علیه السلام) که هر گاه قائم آل محمد قیام نماید بدارد پانصد کس را که از قریش و بزند گردن ایشان را بعد از آن پانصد دیگر را تا شش نوبت این چنین کند گفتم برسد عدد این جماعت به این مقدار؟ فرمود که نعم از ایشان و از موالی ایشان.
و روایت کند أبو بصیر که أبو عبداللَّه(علیه السلام) فرمود که چون قائم(عج) قیام نماید خراب کند مسجد الحرام را تا باز گرداند باساس اول، و بگرداند مقام را بموضعی که باشد در او، و قطع کند دست های بنی شیبه را و بیاویزد به خانه کعبه، و بنویسد بر
ص: 85
آن که ایشان دزدان کعبه اند و روایت کند أبو الجارود از ابی جعفر(علیه السلام) در حدیث طویلی که چون ظهور کند قائم(عج) سیر فرماید تا کوفه، خروج کنند از آن جا زیاده از ده هزار نفس که ایشان را بتریة گویند با سلاح و یراق، و گویند مر آن حضرت را بازگرد از آن جا که آمده که ما را حاجتی به بنی فاطمه نیست پس بنهد در میان ایشان شمشیر را تا اتیان نماید بر آخر ایشان بعد از آن به کوفه داخل شود و به قتل آرد در آن جا هر منافق مرتاب که باشد، و خراب کند قصور آن را، و بکشد مقاتلان آن را بر وجهی که رضای خدای تعالی در آن باشد.
و روایت کند أبو خدیجه از ابی عبداللَّه(علیه السلام) که چون قایم گردد قائم(عج) بیاید به امر جدید هم چنان که رسول اللَّه دعوت می نمود بامری جدید در ابتداء اسلام.
و روایت کند علی بن عقبه از ابی عبداللَّه(علیه السلام) که هر گاه ظهور کند قائم(عج) حکم بعدل کند و برطرف شود در ایام او جور و امن گردد به دولت او راه ها و بیرون آرد زمین برکات خود را، و ورد کرده شود هر حق باهل خود، و باقی نماند اهل دینی تا ظاهر گرداند اسلام را و معترف شود به ایمان، آیا نشنیده ای قول حق جل و علارا که «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ إِلَیهِ یرْجَعُونَ» و حکم کند در میان مردم به حکم داود نبی(علیه السلام) و حکم محمد(صلی الله علیه و آله) پس در این هنگام ظاهر و آشکار کند زمین گنج های خود را، و بدهد برکات خود را، و یافت نشود در آن وقت مردی از شما که موضع صدقه باشد؛ و نه محل برو احسان، از جهت شمول غنی جمیع مؤمنان را.
بعد از آن فرمود که دولت ما آخر دولت ها خواهد بود، و باقی نماند اهل بیتی که مر ایشان را دولتی باشد الا که حکم کرده باشند پیش از ما تا نگویند هر گاه
ص: 86
که بینند سیرت ما را که اگر ما مالک بودیم سلوک می نمودیم مثل این سیرت که این طائفه داشته اند و این ست قول خدای تعالی «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» و روایت کند أبو بصیر از ابی جعفر(علیه السلام) در حدیث طویلی که چون قائم(عج) قیام نماید سیر فرماید تا کوفه، و خراب کند در آن جا چهار مسجد را، و باقی نماند بر روی زمین مسجدی که او را شرفی بوده الا که خراب کند او را و هموار سازد و گشاده گرداند طریق اعظم را و بشکند هر جناح خارجی که در راه و طریق باشد، و باطل کند راه های آب و ناودانها که در راه ها و طرقات است، و نگذارد هیچ بدعتی الا که ازاله کند آن را و نه سنتی الا که بر پای دارد آن را و فتح کند قسطنطینیه و چین و جبال دیلم را، پس مکث فرماید بر آن هفت سال که مقدار هر سال ده سال باشد از سال های شما که این است، بعد از آن بکند خدای تعالی آن چه خواهد گفتم مر آن حضرت را که چگونه دراز گردد سال ها؟ فرمود که امر کند خدای تعالی فلک را بدرنگ، و لبث و قلت حرکت، پس دراز گردد ایام به این واسطه، گفتم که ایشان می گویند که اگر فلک متغیر شود فاسد گردد فرمود که آن قول زنادقه است، فاما مسلمانان را به آن راهی نیست و به درستی که شکافت حق تعالی از برای پیغمبر خود ماه را، و باز گردانید آفتاب را پیش از او از برای یوشع بن نون و اخبار فرموده بدرازی روز قیامت که «کأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» و روایت کند جابر بن عبداللَّه از ابی جعفر(علیه السلام) که هر گاه ظهور کند قائم آل محمد(علیهم السلام) بزند خیمه را از برای آن کس که تعلیم کند مردمان را قرآن بر وجهی که حق تعالی فرو فرستاده، پس آن تعلیم مشکل و صعب تر نماید بر آن که حفظ داشته باشد آن را از برای این که مخالف این تألیف باشد.
و روایت کند مفضل بن عمر از ابی عبداللَّه(علیه السلام) که بیرون آرد قائم(عج) بیست
ص: 87
و هفت مرد را پانزده از قوم موسی باشند(علیه السلام) آنانی که هدایت به حق کرده اند و عدالت ورزیده اند و هفت مرد از اهل کهف باشند، و یوشع بن نون و سلمان و أبو دجانه انصاری و مقداد و مالک اشتر که در پیش وی انصار و حکام وی باشند.
و روایت کند عبداللَّه بن عجلان از ابی عبداللَّه(علیه السلام) که چون ظاهر شود قائم آل محمد(علیهم السلام) حکم فرماید به حکم داود(علیه السلام) که احتیاج به بینه نداشته باشد که الهام فرماید خدای تعالی او را که حکم کند به علم خود، و خبر کند هر قومی را به آن چه استنباط کرده اند آن را، و بشناسد دوست خود را از دشمن خود؛ قال اللَّه تبارک و تعالی «إِنَّ فِی ذلِک لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ وَ انّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ» و روایت کرده شده که مدت دولت قائم(عج) نوزده سال باشد که ایام و شهور او دراز گردد بر آن وجه که مذکور شد، و این امر بر ما پوشیده است چنان چه هفت سال اظهر و اکثر روایت ست و در آن چه ما رسم کردیم کفایت است و اللَّه ولی التوفیق و هو حسبنا و نعم الوکیل این آخر کتاب شیخ مفید است(ره) و اثابه.
ذکر اربعین حدیثا جمع ها الحافظ أبو نعیم فی امره(علیه السلام) و مؤلف کتاب(ره) می فرماید که رسیده به من چهل حدیث که جمع کرده آن را حافظ أبو نعیم احمد بن عبداللَّه(ره) در امر مهدی(عج) الاول أبو سعید خدری روایت کند از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) که آن حضرت فرمود که مهدی از امت منست اگر کوتاه هست عمر او پس هفت سالست و الا پس هشت است و الا پس نه تنعم کنند امت من در زمان او که تنعم نکرده باشند مثل آن را هر گزنه نیکوکار و نه بدکار ببارد آسمان هر باران نافعی که دارد و ذخیره نگذارد زمین چیزی را از نبات خود.
الثانی هم أبو سعید خدری رضی اللَّه عنه روایت کند از حضرت رسول
ص: 88
اللَّه(صلی الله علیه و آله) که آن حضرت فرمود که چون پر شود زمین از جور و ظلم پس قایم گردد مردی از عترت من پس پر گرداند آن را از داد و عدل که مالک گردد آن را هفت سال یا نه سال الثالث و هم از او مرویست که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که قیامت نشود تا مالک گردد زمین را مردی از اهل بیت من که پر سازد زمین را از عدل و داد، هم چنان که پر بوده باشد پیش از او از جور که مالک گردد هفت سال.
الرابع زهری روایت کند از علی بن حسین و او از پدران خود(علیه السلام) که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود مر فاطمه را که مهدی از ولد تست.
الخامس روایت کند علی بن هلال از پدر خود که او گفت داخل شدم برسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) و آن حضرت در حالتی بود که در آن رحلت فرمود پس فاطمه(س) نزد سر مبارک وی بود پس او گریست چنان چه آوازش بلند شدپس آن حضرت برداشت سر مبارک را به طرف فاطمه و فرمود که ای حبیبه من فاطمه چه چیز می گریاند ترا؟ گفت می ترسم فتنه را بعد از تو فرمود که ای حبیبه من آیا ندانسته که حضرت عزت نظر کرد بر زمین نظر کردنی پس اختیار کرد از او شوهر ترا، و وحی فرستاد به سوی من که نکاح کنم تو را بوی، ای فاطمه، و ما از اهل بیتیم که اعطا فرموده به ما حق جل و علا هفت خصلت که نداده به هیچ کس پیش از ما و نخواهد داد بکسی بعد از ما.
منم خاتم پیغمبران و اکرم ایشان بر خدای عز و جل و أحب مخلوقین به سوی حق تعالی و منم پدر تو، و وصی من بهتر اوصیاست و أحب ایشان به سوی خدای عز و جل و او شوهر تست، و شهید ما بهترین شهداست و دوستر ایشان به سوی خدای تعالی و او حمزة بن عبد المطلب است که عم پدر تو و عم شوهر تست، و از ماست کسی که او را دو بالست که طیران می کند در جنت با ملائکه هر جا که
ص: 89
می خواهد و او پسر عم پدر تست و برادر شوهر تست، و از ماست دو سبط این امت که ایشان دو پسر تواند که حسن و حسین اند که بهترین جوانان اهل بهشت اند و پدر ایشان به حق آن که مبعوث گردانید مرا به حق که بهترست از ایشان.
ای فاطمه و به حق آن که مرا به خلق فرستاد که از ایشان است مهدی این امت هر گاه که بگردد دنیا هرج و مرج، و پیدا شود فتنها و بریده گردد راه ها و غارت کنند بعضی از ایشان بر بعضی، پس بزرگ رحم نکند بر کوچک، و کوچک تعظیم ننماید بزرگ را، پس بفرستد حق سبحانه و تعالی نزد این احوال از ایشان کسی که فتح کند قلع های ضلالت را، و دل های بسته پوشیده را، و قیام نماید بدین در آخر الزمان هم چنان که من قیام نمودم به امر دین در آخر الزمان، و پر کند زمین را از عدل و داد هم چنان که پر باشد از جور.
ای فاطمه اندوه مبر و گریه مکن که خدای تعالی رحیم تر است به تو و مهربان تر بر تو از من، و این از برای مکانت و منزلت تست از من، و موقع تو از دل من، تزویج فرمود حق تعالی تو را بزوج تو و او اعظم ایشانست از روی حسب، و اکرم ایشانست از روی منصب، و ارحم ایشانست برعیت، و اعدل ایشان به سویت، و ابصر ایشان به قضیت، و من التماس کرده ام از خدای تعالی که تو باشی اول آن که به من ملحق شوی از اهل بیت من.
أمیر المؤمنین(علیه السلام) فرمود که باقی نماند فاطمه(س) بعد از آن حضرت مگر بهفتاد و پنج روز، تا ملحق گردانید حق تعالی او را بوی(علیه السلام)
السادس و به این اسناد حذیفه روایت کند که خطبه فرمود ما را رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) و ذکر فرمود ما را آن چه خواست شدن، بعد از آن فرمود که اگر باقی نماند از دنیا مگر
ص: 90
یک روز که هر آینه دراز گرداند خدای تعالی آن روز را تا برانگیزد مردی را از ولد من که نام او نام منست، پس برخاست سلمان رضی اللَّه عنه و گفت با رسول اللَّه از کدام ولد توست او؟ فرمود که از ولد من که این ست، و زد دست مبارک خود بر حسین(علیه السلام) السابع به این اسناد از عبداللَّه عمر روایت کند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که بیرون آید مهدی از قریه که آن را کرعه گویند.
الثامن به این اسناد حذیفه روایت کند که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که مهدی مردی باشد از ولد من و روی وی همچو کوکب رخشنده باشد التاسع به این اسناد حذیفه روایت می کند که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که مهدی مردی باشد از ولد من که لون اولون عربی باشد و جسم او جسم اسرائیلی، بر گونه راست او خالی باشد گوئیا کوکب رخشنده است، پر گرداند زمین را از داد و عدل هم چنان که پر بوده باشد از جور، و راضی باشند در خلافت او أهل زمین و أهل آسمان و مرغان در هوا العاشر به این اسناد أبو سعید خدری روایت می کند که حضرت رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که مهدی از ما أجلی الجبین أقنی الانف باشد.
الحادی عشر به این اسناد أبو سعید خدری روایت کند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که مهدی از ما اهل بیت مردی باشد از امت من که أشم و بوینده تر باشد بینی او، پر گرداند زمین را از عدل هم چنان که پر بوده باشد از جور.
الثانی عشر به این اسناد أبو أمامه باهلی روایت کند که حضرت رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که میان شما و روم چهار گونه صلح باشد، در روز چهارم بر دست مردی از آل هر قل که دوام آن هفت سال باشد پس گفت مردی از عبد القیس که او را مستورد بن غیلان می گفتند که یا رسول اللَّه که باشد امام مردمان در آن روز؟ فرمود که مهدی
ص: 91
ولد من که ابن چهل ساله باشد که گوئیا او مرکب درخشنده است و در گونه راست او خال سیاهی باشد و بر او دو نوع جامه باشد که گوئیا از رجال بنی اسرائیل است استخراج کنوز نماید و فتح مداین شرک کند.
الثالث عشر به این اسناد عبد الرحمن بن عوف روایت کند که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که حق سبحانه و تعالی برانگیزد مردی را از عترت من که گشاده باشد دندان های پیشین وی و اجلی الجبهه بود، پر گرداند زمین رااز عدل و افاضه مال کردند، و فیض مالی به همه کس برساند.
الرابع عشر به این اسناد أبو أمامه روایت کند که خطبه فرمود ما را پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و ذکر کرد دجال را، و فرمود که برطرف کند مدینه خبث را هم چنان که برطرف می کند کوره آتش خبث آهن را، و گویند این روز را روز خلاص، ام شریک گفت پس کجا باشد عرب در آن روز یا رسول اللَّه؟ فرمود که در آن روز کم تر باشند و میل کنند ایشان را به بیت المقدس، و امام ایشان مهدی بود که مردی صالح است.
الخامس عشر و به این اسناد أبو سعید خدری روایت کند که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که بیرون آید مهدی از امت من که برانگیزد حق سبحانه و تعالی او را عیان و آشکارا از برای مردمان که تنعم نمایند امت، و زیست نماید ماشیه، و بیرون آرد زمین نبات خود را، و بدهد مردم را مال بسویه.
السادس عشر به این اسناد عبداللَّه بن عمر روایت کند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که بیرون آید مهدی و بر سر او أبر سایه کرده باشد، پس به آن حالت منادی ندا کند که این مهدی خلیفة اللَّه است پس پیروی کنید او را.
السابع عشر به این اسناد عبداللَّه بن عمر روایت کند که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود
ص: 92
که بیرون آید مهدی و بر سر وی فرشته باشد که ندا کند که این ست مهدی پس پیروی کنید او را.
الثامن عشر به این اسناد أبو سعید خدری روایت کند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که بشارت دهم شما را به مهدی که برانگیخته شود در میان امت من بر اخلاقی که از مردم بود و زلازلی که در میان ایشان باشد پس پر گرداند از عدل و داد هم چنان که پر بوده باشد از ظلم و جور، خشنود و راضی باشند از او ساکنان آسمان و زمین و قسمت نماید مال را قسمت صحاح، مردی گفت که چه معنی دارد صحاح؟ فرمود یعنی به سویت در میان مردمان.
التاسع عشر به این اسناد عبداللَّه بن عمر روایت کند که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که قایم نگردد قیامت تا مالک شود مردی از اهل بیت من که موافق باشد نام او به نام من، پر گرداند زمین را از عدل و داد هم چنان که پر بوده باشد از ظلم و جور.
العشرون به این اسناد حذیفه روایت کند که حضرت رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که باقی نماند از دنیا مگر یک روز که هر آینه مبعوث گرداند در آن روز حق تعالی مردی را که نام او نام من باشد و خلق او خلق من و کنیتش أبو عبداللَّه باشد.
الحادی و العشرون و به این اسناد ابن عمر روایت کند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که بر طرف نشود دنیا تا برانگیزد خدای تعالی مردی را از اهل بیت من که هم نام من باشد و پدرش هم نام پدر من باشد، پر گرداند زمین را از داد و عدل هم چنان که پر شده باشد از جور و ظلم.
الثانی و العشرون به این اسناد أبو سعید خدری روایت کند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که هر آینه پر گردد زمین از ظلم و عدوان بعد از آن هر آینه بیرون آید مردی از
ص: 93
اهل بیت من تا پر گرداند زمین را از داد و عدل هم چنان که پر بوده باشد از جور و عدوان.
الثالث و العشرون به این اسناد از زر بن عبداللَّه روایت کند که حضرت رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که بیرون آید مردی از اهل بیت من که موافق باشد نام او به نام من و خلق او خلق من باشد، پر گرداند زمین را از داد و عدل.
الرابع و العشرون به این اسناد أبو سعید خدری روایت کند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که پیدا شود نزد انقطاع از زمان و ظهور از فتن، مردی که او را مهدی گویند که عطای او گوارنده باشد الخامس و العشرون به این اسناد أبو سعید خدری روایت کند که حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) فرمود که خروج کند مردی از اهل بیت من، و عمل نماید به سنّت من، و فرو فرستد خدای تعالی برکت را از آسمان، و بیرون آرد زمین برکت خود را، و پر شود زمین از داد و عدل؛ هم چنان که پر و مملو بوده از ظلم و جور، و عمل نماید بر این امت هفت سال، و فرود آید و نزول فرماید ببیت المقدس.
السادس و العشرون به این اسناد از ثوبان مرویست که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که هر گاه که به بینید رایات سیاه را که روی نماید از خراسان؛ پس بیائید به آن و اگر چه بر برف باید رفت که در او خلیفه الهی مهدی است(علیه السلام) السابع و العشرون به این اسناد از عبداللَّه روایت است که او گفت که ما نزد حضرت رسالت بودیم(صلی الله علیه و آله) که آمدند جوانانی از بنی هاشم پس چون آن حضرت ایشان را دید چشم های مبارکش پر از اشک شد؛ و رنگ روی مبارکش متغیر گشت، پس گفتند یا رسول اللَّه لا یزال می بینیم در روی مبارک تو چیزی را که ما از آن ملول می شویم و نمی خواهیم آن را، پس آن حضرت فرمود که ما اهل بیتیم که اختیار فرموده خدااز برای ما آخرت را بر
ص: 94
دنیا، و به درستی که اهل بیت من زود باشد که بیافتند در بلا و رانده گردند در اطراف تا بیایند قومی از قبل مشرق و با ایشان رایات سیاه باشد، پس ایشان سؤال از حق کنند پس ندهند آن را، پس مقاتله کنند و یاری داده شوند پس اعطا کنند آن چه طلبند، پس قبول نکنند تا دفع کنند آن را برجلی از اهل بیت من، پس پر گرداند زمین را از قسط و عدل هم چنان که پر شده باشد از جور، پس آن که ادراک کند این را از شما پس باید که بیاید ایشان را و اگر چه بر برف باید رفت.
الثامن و العشرون به این اسناد حذیفه روایت کند که من شنیدم از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) که می فرمود که وای این امت از ملوک جبابره که چگونه قتال نمایند، و تخویف کنند فرمان بر آن را مگر کسی که اظهار کند طاعت ایشان را، پس مؤمن پرهیزگار مدارا کند ایشان را به زبان خود، و نفرت باشد او را از ایشان بدل خود، پس هر گاه که خواهد حق سبحانه و تعالی که بازگرداند حق اسلام را بعزت، پس بشکند هر جبار گردنکش را، او قادر است بر آن چه خواهد که اصلاح کند حال امت را بعد از فساد ایشان.
پس آن حضرت فرمود که یا حذیفه اگر باقی نماند از دنیا مگر یک روز که هر آینه دراز گرداند حق تعالی آن روز را تا مالک شود مردی از اهل بیت من، که جاری گردد ملاحم بر دست های او، و اظهار کند اسلام را و خلاف نیست وعده او را، و او زود حساب است.
التاسع و العشرون به این اسناد أبو سعید خدری روایت کند که حضرت رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که تنعم کند امت من در زمان مهدی و چنان نعمتی باشد که
ص: 95
کسی تنعم نکرده باشد مثل آن هرگز، ببارد آسمان بر ایشان باران نافع، و نگذارد زمین چیزی را از نبات خود مگر که بیرون آرد آن را.
الثلاثون به این اسناد انس بن مالک روایت کند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که ما بنو عبد المطلبیم سادات جنت، منم و برادر من علی و عم من حمزه و جعفر و حسن و حسین و مهدی(عج) الحادی و الثلاثون به این اسناد أبو هریره روایت کند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که اگر باقی نماند از دنیا مگر یک شب هر آینه مالک شود در آن مردی از اهل بیت من.
الثانی و الثلاثون به این اسناد مرویست از ثوبان که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که کشته شوند نزد گنج شما سه کس که همه ایشان پسر خلیفه باشند بعد از آن صبر نکنند بیکی از ایشان پس بیاید آیات سیاه پس بکشند ایشان را آن چنان کشتنی که کشته نشده باشند آنچنان، بعد از آن بیاید خلیفه الهی مهدی پس هر گاه بشنوید آمدن او را پس بیائید و بیعت کنید او را.
الثالث و الثلاثون به این اسناد مرویست از ثوبان که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که بیاید رایت از قبل مشرق که گوئیا دل های ایشان پارهای آهن است، پس هر که بشنود ایشان را پس باید که بیاید و بیعت کند ایشان را و اگر چه بر برف باید رفت.
الرابع و الثلاثون به این اسناد علی بن ابی طالب(علیه السلام) روایت کند که گفتم یا رسول اللَّه آیا از ماست آل محمد مهدی یا از غیر ماست؟ فرمود که نه بلکه از ماست، ختم فرماید خدای تعالی به او این را، هم چنان که فتح فرمود بما، و به ما خلاصی یابند از فتنها هم چنان که خلاصی یافتند از شرک، و به ما الفت دهد خدای تعالی
ص: 96
در میان دل های ایشان بعد از عداوت فتنه از روی برادری، هم چنان که الفت داد در میان ایشان بعد از عداوت شرک از روی برادری در دین ایشان.
الخامس و الثلاثون به این اسناد عبداللَّه بن مسعود روایت می کند که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که اگر باقی نماند مگر یک شب هر آینه دراز گرداند آن شب را خدا تا مالک شود مردی از اهل بیت من که موافق باشد اسم او باسم من و اسم پدر او باسم پدر من پر گرداند زمین را از داد و عدل هم چنان که پر بوده باشد از ظلم و جور، و تقسیم نماید مال را به سویت، و پدید کند حق سبحانه و تعالی غنا در دل های این امت، پس مالک شود هفت سال یا نه سال و چیزی نخواهد بود در زیستن بعد از مهدی.
السادس و الثلاثون به این اسناد روایت می کند أبو هریره که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که قیامت قایم نگردد تا مالک شود مردی از اهل بیت من که فتح کند قسطنطینیه و جبل دیلم را، و اگر باقی نماند مگر یک روز هر آینه دراز گرداند حق تعالی آن روز را تا فتح کند زمین را.
السابع و الثلاثون به این اسناد قیس بن جابر از آباء و أجداد خود روایت کند که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که زود باشد که بیایند بعد از من خلفا و بعد از خلفا امرا و از بعد امرا ملوک جبابره، بعد از آن بیرون آید مردی از اهل بیت من که پر گرداند زمین را از داد و عدل هم چنان که پر بوده باشد از جور و ظلم.
الثامن و الثلاثون به این اسناد أبو سعید خدری روایت کند که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که از ماست آن که بگزاردعیسی بن مریم نماز را در پس او.
التاسع و الثلاثون به این اسناد مرویست از جابر بن عبداللَّه که حضرت
ص: 97
رسول(صلی الله علیه و آله) فرمود که فرود آید عیسی بن مریم(علیه السلام) پس گوید امیر خلایق که مهدیست بیا و بگزار به ما نماز را گوید به درستی که بعضی از شما بر بعضی امیرانند جهت کرامت از قبل خدای تعالی از برای این امت.
الاربعون به این اسناد روایت کند محمد بن ابراهیم از ابی جعفر المنصور و او از پدر خود هم چنین تا عبداللَّه بن عباس که حضرت رسالت(صلی الله علیه و آله) فرمود که هلاک نگردد امتی که من در اول ایشان باشم و عیسی بن مریم در آخر ایشان، و مهدی در وسط ایشان.
و ابن خشاب(ره) نیز ذکر کرده بعضی از احوال صاحب الزمان را و اکثر آن مذکور شده، و می فرماید که حدیث کرد ما را صدقه بن موسی و او گوید که حدیث کرد ما را پدر من از امام رضا(علیه السلام) که آن حضرت فرمود که خلف صالح از ولد ابی محمد الحسن بن علی است، و او صاحب الزمان است که مهدی است.
و مؤلف(ره) بیست و پنج باب ایراد فرموده مشتمل بر احادیث که مذکور شد منقولست از کفایت الطالب و در باب دوازدهم این حدیث را ذکر کرده که آن حضرت فرمود که هلاک نگردد امتی که من در اول ایشان باشم، و عیسی بن مریم در آخر ایشان، و مهدی در وسط ایشان که حدیث چهلم بود که مذکور شد.
و می فرماید که این قول که عیسی(علیه السلام) در آخر ایشان باشد مراد آن حضرت آن نیست که عیسی باقی ماند بعد از مهدی(عج) چه این جایز نیست از دو وجه: اول آن که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که خیری نیست در زیستن بعد از مهدی چنان که مذکور شد دوم آن که مهدی(عج) امام آخر الزمان است و امامی بعد از او نخواهد بود و ممکن نیست که باقی ماند خلق بغیر امام.
ص: 98
پس اگر گویند که عیسی(علیه السلام) باقی خواهد بود که امام امت باشد گوئیم که این قول جایز نیست زیرا که حضرت رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) تصریح فرموده که بعد از مهدی خیری نخواهد بود و هر گاه که عیسی در میان قومی باشد جایز نیست که خیر در میان ایشان نباشد و نیز جایز نیست که گویند نایب اوست چه منصب او اعلی است که نبوت است و جایز نیست که گویند او مشتغل گردد بامامت، زیرا که این بوهم می اندازد عوام را که انتقال ملت محمدیه باشد بملت عیسویه و این کفر است، پس واجب است حمل آن بر صواب و آن آن ست که آن حضرت اول دعوت کننده است بملت اسلام و مهدی اوسط دعوت کننده؛ و مسیح آخر دعوت کننده پس این ست معنی خبر نزد من.
و احتمال دارد که معنی آن این باشد که مهدی أوسط امت است یعنی بهتر امت چه او امام امت است، و بعد از آن نزول خواهد کرد عیسی که مصدق امام باشد، و عون او و مساعد و مبین مرامت را صحت آن چه ادعا می کند آن را امام(علیه السلام)، پس بنا بر این مسیح آخر مصدقین باشد بر وفق نص.
و احتمال دارد که چون آن حضرت اول داعی است و مهدی تابع او و از اهل بیت او است او را وسط گردانید از جهت قرب او از آن که او تابع اوست و بر شریعت اوست؛ و عیسی(علیه السلام) چون صاحب ملت دیگر است و داعی است در آخر الزمان بشریعت غیر شریعت او حسن این ست که او آخر باشد و اللَّه اعلم.
در باب بیست و پنجم آورده که مهدی(عج) زنده و باقی است از زمان غیبت او تا این زمان و امتناع نیست در بقای او به دلیل بقای عیسی و خضر و الیاس از اولیاء
ص: 99
اللَّه و بقای دجال و ابلیس لعین از اعداء اللَّه و ثابت شده بقای ایشان به کتاب و سنت و متفقند در بقای ایشان، و منکرند در جواز بقای مهدی.
و منکرند بقای او را از دو وجه: اول طول زمان است، دوم بودن او در سرداب بغیر آن که قیام نماید کسی بطعام و شراب او و این ممتنع است از روی عادت.
مؤلف کتاب کفایت الطالب(ره) می فرماید که دلیل بر بقای عیسی قول حق تعالی است که «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ إِلَّا لَیؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ»؛ یعنی نیست هیچ کس از اهل کتاب مگر که هر آینه ایمان بیارد بعیسی قبل از موت او و ایمان نیاورده اند به وی از زمان نزول این آیه تا زمان ما که این ست پس لا بد است که باشد این در آخر الزمان.
و اما دلیل سنت آن ست که روایت کرده مسلم در صحیح خود از نواس بن سمعان در حدیث طویلی در قصه دجال که عیسی بن مریم فرود آید نزد مناره بیضا که شرقی دمشق است در میان مهرودتین که نهاده باشد هر دو کف دست خود را بر بال های دو فرشته و نیز مذکور شد که آن حضرت(صلی الله علیه و آله) فرمود که چگونه خواهد بود حال شما هر گاه که نزول کند پسر مریم در میان شما و امام شما از شما باشد.
و اما خضر و الیاس ابن جریر طبری گفته که خضر و الیاس هر دو باقی اند و سیر می کنند در زمین و نیزروایت کرده مسلم در صحیح خود از ابی سعید خدری که او گفت حدیث فرمود ما را رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) حدیث طویلی از دجال پس آن چه حدیث کرد ما را آن حضرت آن بود که بیاید دجال و محرم بود بر او که داخل شود نقاب مدینه را پس منتهی شود ببعضی از سباخ که در یلی مدینه است پس بیرون
ص: 100
آید به سوی او در آن روز مردی که بهترین مردم باشد و گوید او را که گواهی می دهم که تو دجالی که حدیث فرموده ما را رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) حدیث او را.
پس دجال گوید که مصلحت می بینید که بکشم این را و باز زنده کنم او را آیا شک می آرید در امر من؟ پس گویند نه پس بکشد او را و باز زنده گرداند پس گوید در این هنگام که زنده کرد او را به خدا که نبودی در باب خود هرگز بر سخترین بصیرت از من در این وقت پس دجال خواهد که بکشد او را پس تسلط بر او پیدا نتواند کردن.
ابو اسحاق ابراهیم بن سعید گوید که این مرد او خضر بود(علیه السلام) و اما دلیل بر بقای دجال ایراد نموده نیز تمیم داری حدیث و اما دلیل بر بقای ابلیس آیات کتاب عزیز است که «قالَ أَنْظِرْنِی إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ قالَ إِنَّک مِنَ الْمُنْظَرِینَ» و اما بقای مهدی(عج) پس آمده در کتاب سعید بن جبیر آورده در تفسیر آیه «لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ» فرموده است که او مهدی است از عترت فاطمه(س) و اما آن کس که گفته که او عیسی است پس منافی نیست میان این دو قول چه او مساعد امام خواهد بود چنان چه مذکور شد و مقاتل بن سلیمان و کسی که مشایعت او می کند از مفسرین گویند در تفسیر آیه «وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ» که او مهدی است(علیه السلام) که خواهد بود در آخر الزمان و بعد از ظهور او قیام قیامت و علامات او بوقوع آید.
و اما جواب از طول زمان پس از حیثیت نص است و معنی، اما نص پس گذشت از اخبار بر آن که لا بد است از وجود ثلاثه در آخر الزمان و از ایشان در آن میان متبوع نیستند غیر مهدی به دلیل آن که او امام است در آخر الزمان و به درستی که عیسی نماز خواهد گزارد در خلف او هم چنان که وارد است در صحاح و مصدق است در آن دعوی و ثالث دجال لعین است که ثابت شده که او حی موجود است.
ص: 101
و اما معنی در بقای ایشان پس خالی نیست بیکی از دو قسم یا آن ست که بقای ایشان در مقدور الهی است یا نیست، و محال است که بیرون رود از مقدور الهی زیرا که آن که ابتدای آفرینش کرد بی ماده و چیزی و فانی گردانید و باز اعاده می کند بعد از فنا لا بد است که بقا باشد در مقدور خدای تعالی پس خالی نیست این از دو قسم یا آن ست که راجع است باختیار خدای تعالی یا باختیار امت، و جایز نیست که باختیار امت باشد چه اگر صحیح می بود باختیار امت هر آینه جایز می بود یکی را از ما که اختیار می کرد بقا از برای نفس خود و از برای ولد خود و این حاصل نیست ما را و در تحت مقدور ما داخل نه پس لا بد است که راجع باختیار الهی باشد.
بعد از این خالی نیست بقای این ثلاثه از دو قسم نیز یا از برای سببی است یا بی سببی، پس اگر بی سبب است پس خارج خواهد بود از وجه حکمت؛ و آن چه خارج است از وجه حکمت داخل نیست در افعال اللَّه، پس لا بد است که از برای سببی باشد که مقتضی حکمت الهی بود، و مبین می شود بقای هر یک از ایشان علی حده.
اما بقای عیسی(علیه السلام) از برای سببی است و آن قول حق تعالی است که «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ إِلَّا لَیؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» و ایمان نیاورد به وی کسی از اهل کتاب از زمان نزول این آیه تا این روز، پس لا بد است که باشد این در آخر الزمان.
و اما دجال لعین ظاهر نشد و احداث چیزی نکرده از آن زمان باز که رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که بیرون خواهد آمد در میان شما دجال اعور و با او کوهی باشد از
ص: 102
نان که با آن نان سیر کند و غیر ذلک از آیات، پس لا بد است که این در آخر الزمان باشد بلا شک.
و اما امام مهدی(عج) از زمانی که غایب شده از أبصار تا این روز ما پر نگشته زمین از داد و عدل هم چنان که سمت ذکر یافت اخبار در این باب، پس لا بد است که این شروط با آخر الزمان باشد، پس گذشت این اسباب از برای استیفاء اجل معلوم.
پس بنا بر این اتفاق اسباب بقای ثلاثه است از برای صحت امر معلوم در وقت معلوم و دو صالح از ایشان نبی و امام است، و یک طالح عدو اللَّه دجالست و اخبار از پیش گذشت از صحاح در صحت بقای دجال با صحت بقای عیسی(علیه السلام) پس مانع چه باشد از بقای مهدی(عج) با این که بقای او باختیار الهی باشد و داخل در تحت مقدور او، و این آیتی و معجزه ایست از رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) و بنا بر این امام(علیه السلام) أولی است به بقا از آن دو دیگر چه بقای او تا آخر الزمان موجب آن ست که زمین پر گردد از داد و عدل هم چنان که مذکور شد مکرراً پسبقای او از برای مصلحت مکلفین است و لطف بایشان در بقای او نزد رب العالمین.
و در بقای دجال مفسده است از برای عالمیان چه او ادعای ربوبیت خواهد کرد و رخنه در کار امت خواهد انداخت، و لیکن در بقای او امتحان و آزمایش است از قبل حق سبحانه و تعالی تا امتیاز یابد و معلوم گردد مطیع از عاصی، و محسن از مسی ء، و مصلح از مفسد، و این ست حکمت در بقای دجال.
و اما بقای عیسی(علیه السلام) پس آن سبب ایمان اهل کتاب ست به او؛ و آیه و تصدیق نبوت سید انبیاست(صلی الله علیه و آله) و از جهت تبیان دعوت امام نزد اهل ایمان، و مصدق مر
ص: 103
آن چیزی را که می خواند به سوی او نزد اهل طغیان، به دلیل نماز گزاردن وی در خلف امام، و نصرت او او را و دعوت کردن او بملت محمدیه که امام از برای آن ظاهر شده، پس بقای مهدی(عج) اصل باشد و بقای آن دوی دیگر فرع بر بقای او؛ پس چگونه صحیح باشد بقای فرعین با عدم بقای اصل مر ایشان را و اگر این صحیح باشد صحیح می شود وجود سبب از دون وجود مسبب و این مستحیل است در عقول.
و آن که گفتیم که بقای مهدی اصل است از برای بقای آن دو دیگر چه صحیح نیست وجود عیسی(علیه السلام) بانفراده که ناصر ملت اسلام و مصدق امام(علیه السلام) نباشد که اگر صحیح می بود هر آینه منفرد می بود به دولت و دعوت، و این مبطل دعوت اسلام است از آن که تابع متبوع گردد و فرع اصل شود.
و رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود که لا نبی بعدی و دیگر آن حضرت فرموده که حلال آن ست که حق تعالی حلال گردانیده بر زبان من تا روز قیامت، و حرام آن ست که حرام کرده حق تعالی بر لسان من تا روز قیامت، پس لا بد است که او مر او را عون و ناصر و مصدق باشد، پس هر گاه که این وجود نگیرد نخواهد بود مر وجود او را تأثیری پس ثابت شد که وجود مهدی(عج) اصل است مر وجود او را.
و هم چنین دجال لعین صحیح نیست وجود او در آخر الزمان و صحیح نیست مر امت را که امامی نباشد که رجوع به سوی او کنند، و او ایشان را بطاعت نزدیک گرداند و از معصیت و گناه دور سازد که اگر این چنین باشد که احتیاج بامام نشود لا یزال اسلام مقهور بود، و دعوت او باطل، پس وجود امام اصل باشد مر وجود آن ها را بر آن وجه که ما ذکر کردیم.
ص: 104
و اما جواب از منکر بودن ایشان بقای او را در سرداب بی آنکه کسی قیام نماید بطعام و شراب او پس از آن دو جوابست: یکی از آن بقای عیسی است(علیه السلام) در آسمان بی آنکه أحدی قیام نماید بطعام و شراب او و او بشر است مثل مهدی(عج) پس هم چنان که جایز است بقای او در آسمان جایز است بقای مهدی در سرداب پس اگر گوئی که حضرت رب العالمین غذا می دهد عیسی را از خزاین خود گوئیم که خزائن او فانی نمی شود بانضمام مهدی به وی در دادن غذا.
پس اگر گوئی که عیسی بیرون آمده از طبیعت بشریه گوئیم که این دعوی باطل است زیرا که حق تعالی فرموده است مر اشرف انبیا را که «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ»؛ پس اگر گوئی که کسب کرده آن را از عالم علوی گوئیم که این محتاج است بتوقیف و راهی نیست به سوی آن.
و جوابی دیگر بقای دجال است در دیری که به سخت ترین وجهی دست و پای او را بسته اند و در گردنش انداخته بزنجیر، و در روایت دیگر بچاهی در بند است و هر گاه بقای دجال ممکن باشد بر وجه مذکور بی آنکه کسی باحوال او قیام نماید، پس مانع چه باشد از بقای مهدی(عج) با تعظیم و تکریم بی قید و بندی، چه کل این ها در مقدور الهی وقوع دارد پس ثابت شد که آن ممتنع نیست شرعاً و نه عادة.(1)
ص: 105
چهل حدیث(1) از طریق اهل تسنن
الاول. کشف الغمة وَقَعَ لِی أَرْبَعُونَ حَدِیثاً جمع ها الْحَافِظُ أبو نُعَیمٍ أَحْمَدُ بْنُ عبداللَّه(ره) فِی أَمْرِ الْمهدی(عج) أَوْرَدْتُهَا سَرْداً کمَا أَوْرَدَهَا وَ اقْتَصَرْتُ عَلَی ذِکرِ الرَّاوِی عَنِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) الْأَوَّلُ عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی عَنِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ یکونُ مِنْ أُمَّتِی الْمَهْدِی إِنْ قَصُرَ عُمُرُهُ فَسَبْعُ سِنِینَ وَ إِلَّا فَثَمَانٍ وَ إِلَّا فَتِسْعٌ یتَنَعَّمُ أُمَّتِی فِی زَمَانِهِ نَعِیماً لَمْ یتَنَعَّمُوا مِثْلَهُ قَطُّ الْبَرُّ وَ الْفَاجِرُ یرْسَلُ السَّمَاءُ عَلَیهِمْ مِدْرَاراً وَ لَا تَدَّخِرُ الْأَرْضُ شَیئاً مِنْ نَبَاتِهَا.
علی بن عیسی اربلی در کتاب (کشف الغمة) می نویسد: چهل حدیث در باره مهدی موعود(علیه السلام) به دست آورده امکه حافظ أبو نعیم اصفهانی(2)
آن ها را جمع آوری کرده و من هم بترتیبی که او ذکر نموده می آورم ولی از میان سلسله سند فقط شخص راوی که از پیغمبر روایت نموده است نام می برم:
ص: 106
1. «رفاه مردم در عصر او»: أبو سعید خدری از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود: مهدی از میان امت من برخاسته شود. مدت سلطنت او هفت یا هشت یا نه سال می باشد. همه طبقات امت من در زمان ظهور او چنان مرفه الحال زندگی نمایند که قبل از وی هیچ برّ و فاجری بدان نعمت نرسیده باشند. آسمان باران رحمت خود را بر آنان می بارد و زمین از روئیدنی های خود چیزی فرو نمی گذارد.
الثَّانِی فِی ذِکرِ الْمهدی(عج) وَ أَنَّهُ مِنْ عِتْرَةِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) وَ عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی عَنِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ تُمْلَأُ الْأَرْضُ ظُلْماً وَ جَوْراً فَیقُومُ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِی فَیمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا یمْلِک سَبْعاً أَوْ تِسْعاً.
2. «عدل مهدی»: هم أبو سعید خدری گفت: پیغمبر فرمود: زمین پر از ظلم و ستم گردد پس مردی از عترت من قیام کند و آن را پر از عدل و داد گرداند و هفت سال یا نه سال سلطنت نماید.
الثَّالِثُ وَ عَنْهُ قَالَ قَالَ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) لَا تَنْقَضِی السَّاعَةُ حَتَّی یمْلِک الْأَرْضَ رَجُلٌ مِنْ اهل بیتی یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً یمْلِک سَبْعَ سِنِینَ.
3. «نیز عدل او»: نیز أبو سعید خدری نقل کرده که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: قیامت نخواهد گذشت تا این که مردی از اهل بیت من به سلطنت رسد و او زمین را پر از عدل و داد کند چنان که پر از ظلم شده باشد و مدت سلطنتش هفت سال است.
الرَّابِعُ فِی قَوْلِهِ لِفَاطِمَةَ(علیه السلام) الْمَهْدِی مِنْ وُلْدِک عَنِ الزُّهْرِی عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ عَنْ أَبِیهِ(علیه السلام) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) قَالَ لِفَاطِمَةَ الْمَهْدِی مِنْ وُلْدِک.
4. «مهدی فرزند فاطمه(س) است»: زهری از امام زین العابدین و آن حضرت از
ص: 107
پدرش روایت نموده که پیغمبر بفاطمه زهراء سلام اللَّه علیها فرمود: مهدی از فرزندان تو است.
الْخَامِسُ قَوْلُهُ(صلی الله علیه و آله) إِنَّ مِنْهُمَا مَهْدِی هَذِهِ الْأُمَّةِ یعْنِی الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ(علیه السلام) عَنْ عَلِی بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ هُوَ فِی الْحَالَةِ الَّتِی قُبِضَ فِیهَا فَإِذَا فَاطِمَةُ عِنْدَ رَأْسِهِ فَبَکتْ حَتَّی ارْتَفَعَ صوت ها فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) إِلَیهَا رَأْسَهُ فَقَالَ حَبِیبَتِی فَاطِمَةُ مَا الَّذِی یبْکیک فَقَالَتْ أَخْشَی الضَّیعَةَ مِنْ بَعْدِک فَقَالَ یا حَبِیبَتِی أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اطَّلَعَ عَلَی الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاک فَبَعَثَهُ بِرِسَالَتِهِ ثُمَّ اطَّلَعَ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا بَعْلَک وَ أَوْحَی إِلَی أَنْ أُنْکحَک إِیاهُ یا فَاطِمَةُ وَ نَحْنُ اهل بیت قَدْ أَعْطَانَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سَبْعَ خِصَالٍ لَمْ یعْطِ أَحَداً قَبْلَنَا وَ لَا یعْطِی أَحَداً بَعْدَنَا أَنَا خَاتَمُ النَّبِیینَ وَ أَکرَمُ النَّبِیینَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَحَبُّ الْمَخْلُوقِینَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنَا أَبُوک وَ وَصِیی خَیرُ الْأَوْصِیاءِ وَ أَحَبُّهُمْ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ بَعْلُک وَ شَهِیدُنَا خَیرُ الشُّهَدَاءِ وَ أَحَبُّهُمْ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّ أَبِیک وَ عَمُّ بَعْلِک وَ مِنَّا مَنْ لَهُ جَنَاحَانِ یطِیرُ فِی الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلَائِکةِ حَیثُ یشَاءُ وَ هُوَ ابْنُ عَمِّ أَبِیک وَ أَخُو بَعْلِک وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُمَا ابْنَاک الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ وَ هُمَا سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَبُوهُمَا وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ خَیرٌ مِنْهُمَا یا فَاطِمَةُ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ إِنَّ مِنْهُمَا مَهْدِی هَذِهِ الْأُمَّةِ إِذَا صَارَتِ الدُّنْیا هَرْجاً وَ مَرْجاً وَ تَظَاهَرَتِ الْفِتَنُ وَ انْقَطَعَتِ السُّبُلُ وَ أَغَارَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ فَلَا کبِیرٌ یرْحَمُ صَغِیراً وَ لَا صَغِیرٌ یوَقِّرُ کبِیراً فَیبْعَثُ اللَّهُ عِنْدَ ذَلِک مِنْهُمَا مَنْ یفْتَحُ حُصُونَ الضَّلَالَةِ وَ قُلُوباً غُلْفاً یقُومُ بِالدِّینِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ کمَا قُمْتُ بِهِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ وَ یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً یا فَاطِمَةُ لَا تَحْزَنِی وَ لَا تَبْکی فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْحَمُ بِک وَ أَرْأَفُ عَلَیک مِنِّی وَ ذَلِک لِمَکانِک مِنِّی وَ مَوْقِعِک مِنْ قَلْبِی قَدْ زَوَّجَک اللَّهُ
ص: 108
زَوْجَک وَ هُوَ أَعْظَمُهُمْ حَسَباً وَ أَکرَمُهُمْ مَنْصَباً وَ أَرْحَمُهُمْ بِالرَّعِیةِ وَ أَعْدَلُهُمْ بِالسَّوِیةِ وَ أَبْصَرُهُمْ بِالْقَضِیةِ وَ قَدْ سَأَلْتُ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ تَکونِی أَوَّلَ مَنْ یلْحَقُنِی مِنْ اهل بیتی قَالَ عَلِی(علیه السلام) لَمْ تَبْقَ فَاطِمَةُ بَعْدَهُ إِلَّا خَمْسَةً وَ سَبْعِینَیوْماً حَتَّی أَلْحَقَهَا اللَّهُ بِهِ(علیه السلام).
5. «مهدی برگزیده خداست»: علی بن هلال از پدرش روایت نموده که گفت در مرض موت پیغمبر بخدمتش رسیدم دیدم فاطمه زهراء(س) در بالین حضرت نشسته و گریه می کند. چون صدای گریه اش بلند شد، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) سر برداشت و فرمود: فاطمه جان! چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: می ترسم بعد از شما احترام ما از دست برود؟ فرمود: عزیزم مگر نمی دانی که خداوند باهل زمین نگاه کرد و پدرت را از میان آنان برگزید سپس نظر کرد و شوهرت را انتخاب فرمود و به من وحی نمود: که تو را به او تزویج کنم.
فاطمه جان! ما اهل بیتی هستیم که خداوند عز و جل هفت فضیلت به ما عطا فرموده که به هیچ کس قبل و بعد از ما عطا نفرموده است و آن این که: من خاتم انبیا نزد خداوند و بهترین آن ها و محبوب ترین بندگان می باشم و با این امتیازات پدر تو می باشم. جانشین من بهترین جانشینان پیغمبران و محبوب ترین آن ها نزد خداوند است و او شوهر تو است.
شهید ما بهترین شهدا و محبوب ترین آنان نزد خداوند است، و او حمزة بن عبد المطلب عموی پدر و شوهرت می باشد، جعفر بن ابی طالب که با دو به آل هر کجا که خواهد در بهشت با فرشتگان طیران می کند پسر عموی پدرت و برادر شوهرت، از ماست. دو سبط این امت که حسن و حسین دو فرزند تو و دو آقای اهل بهشت می باشند از ماست و به خدا قسم که پدرشان افضل از آن هاست.
ص: 109
فاطمه جان! به خداوندی که مرا براستی برانگیخته مهدی این امت نیز از ایشان می باشد، موقعی که دنیا هرج و مرج شود و آشوب ها پدید آید و راه ها مسدود گردد و اموال یک دیگر را بغارت برند، نه بزرگ تر رحم بکوچک تر کند و نه کوچک تر احترام بزرگ تر نگاه دارد، خداوند کسی را برانگیزد که قلعه های ضلالت و دل های قفل زده را بگشاید و اساس دین را در آخر الزمان استوار کند، چنان که من در آخر الزمان (دوره نبوت) پایدار کردم، و زمین را پر از عدل نماید چونان که از ظلم پر شده باشد.
فاطمه جان! غمگین مباش و گریه مکن که خداوند از من نسبت به تو مهربان تر است، و این برای احترامی است که نزد من داری و محبتی است که من به تو دارم. خداوند تو را بشوهری تزویج کرد که از لحاظ بزرگی و حسب و منصب و رعیت پروری و حکومت و قضاوت از همه مردم بزرگ تر و گرامی تر و مهربانتر و عادلتر و بیناتر است. من از خداوند عز و جل درخواست نمودم که تو نخستین کس باشی که از میان اهل بیت من به من بپیوندی! علی(علیه السلام) فرمود: فاطمه بیش از هفتاد و پنج روز بعد از پیغمبر زنده نبود تا آن که خداوند او را به پیغمبر بپیوست.
السَّادِسُ فِی أَنَّ الْمَهْدِی هُوَ الْحُسَینِی وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حُذَیفَةَ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) فَذَکرَنَا مَا هُوَ کائِنٌ ثُمَّ قَالَ لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلَّا یوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِک الْیوْمَ حَتَّی یبْعَثَ رَجُلًا مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی فَقَامَ سَلْمَانُ ره فَقَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ أَی وُلْدِک هُوَ قَالَ مِنْ وَلَدِی هَذَا وَ ضَرَبَ بِیدِهِ عَلَی الْحُسَینِ(علیه السلام).
6. «مهدی حسینی است»: در آن کتاب از حذیفة بن الیمان روایت می کند که گفت: پیغمبر خطبه ای ایراد فرمود و آن چه می باید اتفاق بیفتد به ما اطلاع داد سپس
ص: 110
فرمود: اگر از عمر دنیا جز یک روز بیش تر نمانده باشد، خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردی از اولاد من برانگیزد که همنام من باشد. سلمان برخاست و عرض کرد: یا رسول اللَّه از کدام فرزند شما خواهد بود؟ فرمود: از این فرزندم، و دست روی شانه حسین(علیه السلام) گذاشت.
السَّابِعُ فِی الْقَرْیةِ الَّتِی یخْرُجُ مِنْهَا الْمَهْدِی وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عبداللَّه بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) یخْرُجُ الْمَهْدِی مِنْ قَرْیةٍ یقَالُ لَهَا کرعَةُ.
7. «قریه ای که مهدی از آن جا قیام می کند»: از عبداللَّه بن عمر روایت نموده که گفت: پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مهدی از قریه ای قیام می کند که آن را «کرعه» می گویند.
الثَّامِنُ فِی صِفَةِ وَجْهِ الْمَهْدِی بِإِسْنَادِهِ عَنْ حُذَیفَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) الْمَهْدِی رَجُلٌ مِنْ وُلْدِی وَجْهُهُ کالْکوْکبِ الدُّرِّی.
8. «رخسار نازنین حضرت»: هم حذیفه از پیغمبر نقل کرده که فرمود: مهدی مردی از فرزندان من است که رویش چون ستاره تابان می باشد.
التَّاسِعُ فِی صِفَةِ لَوْنِهِ وَ جِسْمِهِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حُذَیفَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) الْمَهْدِی رَجُلٌ مِنْ وُلْدِی لَوْنُهُ لَوْنٌ عَرَبِی وَ جِسْمُهُ جِسْمٌ إِسْرَائِیلِی عَلَی خَدِّهِ الْأَیمَنِ خَالٌ کأَنَّهُ کوْکبٌ دُرِّی یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً یرْضَی فِی خِلَافَتِهِ أَهْلُ الْأَرْضِ وَ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ الطَّیرُ فِی الْجَوِّ.
9. «رنگ و اندام او»: نیز حذیفه روایت نموده که فرمود مهدی مردی از اولاد من است رنگ بدن او رنگ نژاد عرب و اندامش مانند اندام بنی اسرائیل است (یعنی: با صلابت و قوی پی می باشد) در گونه راست وی خالی است که چون ستاره تابناکی
ص: 111
بدرخشد. زمین را پر از عدل کند چنان که پر از ظلم شده باشد. ساکنان زمین و آسمان و پرندگان هوا در خلافت وی خشنود خواهند بود.
الْعَاشِرُ فِی صِفَةِ جَبِینِهِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) الْمَهْدِی مِنَّا أَجْلَی الْجَبِینِ أَقْنَی الْأَنْفِ.
10. «پیشانی مبارک آن حضرت»: أبو سعید خدری می گوید: پیغمبر فرمود: مهدی ما پیشانیش روشن و وسط بینیش برآمده است.
الْحَادِی عَشَرَ فِی صِفَةِ أَنْفِهِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی عَنِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ الْمَهْدِی مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ رَجُلٌ مِنْ أُمَّتِی أَشَمُّ الْأَنْفِ یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً.
11. «وصف بینی او»: هم أبو سعید خدری از پیغمبر روایت نموده که فرمود: مهدی ما اهل بیت مردی از امت من است که وسط بینیش برآمده و او زمین را پر از عدل کند چنان که پر از ظلم باشد.
الثَّانِی عَشَرَ فِی خَالِهِ عَلَی خَدِّهِ الْأَیمَنِ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی أُمَامَةَ الْبَاهِلِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) بَینَکمْ وَ بَینَ الرُّومِ أَرْبَعُ هُدَنٍ یوْمُ الرَّابِعَةِ عَلَی یدِ رَجُلٍ مِنْ آل هِرَقْلَ یدُومُ سَبْعَ سِنِینَ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ عَبْدِ الْقَیسِ یقَالُ لَهُ الْمُسْتَوْرِدُ بْنُ غَیلَانَ یا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ إِمَامُ النَّاسِ یوْمَئِذٍ قَالَ الْمهدی(عج) مِنْ وُلْدِی ابْنُ أَرْبَعِینَ سَنَةً کأَنَّ وَجْهَهُ کوْکبٌ دُرِّی فِی خَدِّهِ الْأَیمَنِ خَالٌ أَسْوَدُ عَلَیهِ عَبَاءَتَانِ قِطْرِیتَانِ کأَنَّهُ مِنْ رِجَالِ بنی إِسْرَائِیلَ یسْتَخْرِجُ الْکنُوزَ وَ یفْتَحُ مَدَائِنَ الشِّرْک.
12. «خال رخسار او»: أبو امامه باهلی از پیغمبر روایت کرده که فرمود: میان شما و رومیان چهار صلح است. چهارمین آن به دست مردی از نسل هرقل خواهد بود و هفت سال دوام می یابد. مردی از طایفه عبد قیس به نام «مستورد بن بجیلان»
ص: 112
عرض کرد: یا رسول اللَّه! در آن روز پیشوای مردم کیست؟ فرمود پیشوای مردم مهدی است که از فرزندان من می باشد که چون ظهور کند به صورت مرد چهل- ساله است. رویش چون ستاره تابان می درخشد و در سمت راست رخسارش خال سیاهی است. دو عبای قطری پوشیده (و از لحاظ سلامت بنیه) گوئی از مردان بنی اسرائیل است. ذخائر زمین را استخراج کند و شهرهای شرک را بگشاید.
الثَّالِثَ عَشَرَ قَوْلُهُ(علیه السلام) الْمَهْدِی أَفْرَقُ الثَّنَایا بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَیبْعَثَنَّ اللَّهُ مِنْ عِتْرَتِی رَجُلًا أَفْرَقَ الثَّنَایا أَجْلَی الْجَبْهَةِ یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا یفِیضُ الْمَالُ فَیضاً.
13. «دندان های وی»: عبد الرحمن بن عوف روایت نموده که پیغمبر فرمود: خداوند از عترت من مردی برانگیزد که میان دندان هایش باز و رویش روشن باشد زمین را پر از عدل کند و به مردم اموال فراوان بخشد.
الرَّابِعَ عَشَرَ فِی ذِکرِ الْمهدی(عج) وَ هُوَ إِمَامٌ صَالِحٌ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی أُمَامَةَ قَالَ خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ ذَکرَ الدَّجَّالَ فَقَالَ فَتَنْفِی الْمَدِینَةُ الْخَبَثَ کمَا ینْفِی الْکیرُ خَبَثَ الْحَدِیدِ وَ یدْعَی ذَلِک الْیوْمُ یوْمَ الْخَلَاصِ فَقَالَتْ أُمُّ شَرِیک فَأَینَ الْعَرَبُ یوْمَئِذٍ یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هُمْ قَلِیلٌ یوْمَئِذٍ وَ جُلُّهُمْ بِبیت المقدس إِمَامُهُمُ الْمَهْدِی رَجُلٌ صَالِحٌ.
14. «پیشوای صالح»: نیز أبو امامه نقل می کند که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) برای ما خطبه ای ایراد کرد و در ضمن از دجال نام برد و فرمود: پس شهر مدینه از پلیدیها پاک شود چنان که کوره آهنگری از کثافات فلزات پاک گردد. آن روز اعلام خواهند کرد که امروز، روز آزادی است. زنی به نام «ام شریک» عرض کرد: یا رسول اللَّه عرب کجا
ص: 113
خواهند بود؟ فرمود: در آن روز آن ها اندکی بیش نیستند، بیش تر آنان در بیت المقدس می باشند و پیشوای آن ها مهدی است که مردی صالح می باشد.
الْخَامِسَ عَشَرَ فِی ذِکرِ الْمهدی(عج) وَ أَنَّ اللَّهَ یبْعَثُهُ عِیاناً لِلنَّاسِ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) قَالَ یخْرُجُ الْمَهْدِی فِی أُمَّتِی یبْعَثُهُ اللَّهُ عِیاناً لِلنَّاسِ یتَنَعَّمُ الْأُمَّةُ وَ تَعِیشُ الْمَاشِیةُ وَ تُخْرِجُ الْأَرْضُ نبات ها وَ یعْطِی الْمَالَ صِحَاحاً.
15. «خداوند او را به طور آشکار برانگیخته کند»: أبو سعید خدری روایت می کند که پیغمبر فرمود: مهدی میان امت من قیام خواهد کرد و خداوند او را به طور آشکار برای مردم برانگیزد. مردم در رفاه و چهار پایان در آسایش باشند و زمین روئیدنی های خود را بیرون دهد و او مال را به طور تساوی میان مردم تقسیم کند.
السَّادِسَ عَشَرَ فِی قَوْلِهِ(علیه السلام) عَلَی رَأْسِهِ غَمَامَةٌ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عبداللَّه بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یخْرُجُ الْمَهْدِی وَ عَلَی رَأْسِهِ غَمَامَةٌ فی ها مُنَادٍ ینَادِی هَذَا الْمَهْدِی خَلِیفَةُ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ.
16. «ابر بر سر او سایه می افکند» عبداللَّه بن عمر نقل کرده که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مهدی در حالی که قطعهابری بر سر او سایه افکنده قیام می نماید. در آن وقت گوینده ای اعلام خواهد داشت که این مهدی خلیفة اللَّه است از وی پیروی کنید.
السَّابِعَ عَشَرَ فِی قَوْلِهِ(صلی الله علیه و آله) عَلَی رَأْسِهِ مَلَک وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عبداللَّه بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یخْرُجُ الْمَهْدِی وَ عَلَی رَأْسِهِ مَلَک ینَادِی هَذَا الْمَهْدِی فَاتَّبِعُوهُ.
17. «بالای سر مهدی فرشته ای ست»: هم عبداللَّه بن عمر می گوید:
ص: 114
پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مهدی در حالی قیام می کند که فرشته ای بالای سر او قرار دارد و می گوید: مهدی این ست از وی پیروی نمائید.
الثَّامِنَ عَشَرَ فِی بِشَارَةِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) أُمَّتَهُ بِالْمَهْدِی بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) أُبَشِّرُکمْ بِالْمَهْدِی یبْعَثُ فِی أُمَّتِی عَلَی اخْتِلَافٍ مِنِ النَّاسِ وَ زَلَازِلَ فَیمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً یرْضَی عَنْهُ سَاکنُ السَّمَاءِ وَ سَاکنُ الْأَرْضِ یقْسِمُ الْمَالَ صِحَاحاً فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ وَ مَا صِحَاحاً قَالَ السَّوِیةُ بَینَ النَّاسِ.
18. «مژده پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به ظهور مهدی(عج)»: أبو سعید خدری از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نقل کرده که فرمود: شما را مژده به ظهور مهدی می دهم که به هنگام انقلاب احوال مردم و اوضاع متزلزل، قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد. ساکنان آسمان و زمین از حکومت او راضی خواهند بود. و علی السویه اموال را میان مردم قسمت کند.
التَّاسِعَ عَشَرَ فِی اسْمِ الْمهدی(عج) وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عبداللَّه بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَا یقُومُ السَّاعَةُ حَتَّی یمْلِک رَجُلٌ مِنْ اهل بیتی یوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.
19. «نام مهدی(عج)»: عبداللَّه عمر از آن حضرت روایت نموده که فرمود:
پیش از قیامت مردی از اهل بیت من به سلطنت رسد که نامش مطابق نام من باشد. زمین را پر از عدل و داد کند چونان که پر از ظلم و جور شده باشد.
الْعِشْرُونَ فِی کنْیتِهِ(علیه السلام) وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حُذَیفَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلَّا یوْمٌ وَاحِدٌ لَبَعَثَ اللَّهُ فِیهِ رَجُلًا اسْمُهُ اسْمِی وَ خُلُقُهُ خُلُقِی یکنَّی أَبَا عبداللَّه(علیه السلام).
ص: 115
20. «کنیه مهدی(عج)»: حذیفه از آن سرور روایت کرده که فرمود اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خداوند در آن روز مردی برانگیزد که نامش نام من و خویش چون خوی من و کنیه اش أبو عبداللَّه می باشد.
14. الْحَادِی وَ الْعِشْرُونَ فِی ذِکرِ اسْمِهِ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَا یذْهَبُ الدُّنْیا حَتَّی یبْعَثَ اللَّهُ رَجُلًا مِنْ اهل بیتی یوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی وَ اسْمُ أَبِیهِ اسْمَ ابی یمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.
21. «نام مهدی(عج)»: هم عبداللَّه بن عمر از آن حضرت روایت نموده که فرمود عمر دنیا به پایان نمی رسد تا این که خداوند مردی از اهل بیت من برانگیزد که نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است؛ او دنیا را پر از عدل و داد نماید چنان که از ظلم و جور پر شده باشد.
الثَّانِی وَ الْعِشْرُونَ فِی ذِکرِ عَدْلِهِ(علیه السلام) وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَتُمْلَأَنَّ الْأَرْضُ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً ثُمَّ لَیخْرُجَنَّ رَجُلٌ مِنْ اهل بیتی حَتَّی یمْلَأَهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً [عُدْوَاناً] وَ ظُلْماً.
22. «عدل مهدی(عج)»: أبو سعید خدری از آن سرور روایت کرده که فرمود چون روزی فرا رسد که زمین پر از ظلم و ستم شود، خداوند مردی از اهل بیت من ظاهر گرداند تا جهان را پر از عدل و داد کند.
الثَّالِثُ وَ الْعِشْرُونَ فِی خُلُقِهِ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زِرٍّ عَنْ عبداللَّه قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ اهل بیتی یوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی وَ خُلُقُهُ خُلُقِی یمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا.
23. «خوی مهدی(عج)»: عبداللَّه عمر روایت نموده که پیغمبر فرمود:
ص: 116
مردی از اهل بیت من خواهد آمد که نامش مطابق نام من و خویش چون خوی من می باشد و او جهان را پر از عدل و داد کند.
الرَّابِعُ وَ الْعِشْرُونَ فِی عَطَائِهِ(علیه السلام) بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یکونُ عِنْدَ انْقِطَاعٍ مِنَ الزَّمَانِ وَ ظُهُورٍ مِنَ الْفِتَنِ رَجُلٌ یقَالُ لَهُ الْمَهْدِی یکونُ عَطَاؤُهُ هَنِیئاً.
24. «بخشش مهدی(عج)»: أبو سعید خدری گفت: رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: در آخر الزمان و موقعی که آشوب ها پدید آید، مردی به سلطنت رسد که بخشش او گوارا باشد.
الْخَامِسُ وَ الْعِشْرُونَ فِی ذِکرِ الْمهدی(عج) وَ عِلْمِهِ بِسُنَّةِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ اهل بیتی وَ یعْمَلُ بِسُنَّتِی وَ ینَزِّلُ اللَّهُ لَهُ الْبَرَکةَ مِنَ السَّمَاءِ وَ تُخْرِجُ الْأَرْضُ برکت ها وَ تُمْلَأُ بِهِ الْأَرْضُ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ یعْمَلُ عَلَی هَذِهِ الْأُمَّةِ سَبْعَ سِنِینَ وَ ینْزِلُ بیت المقدس.
25. «علم مهدی به سنّت پیغمبر(صلی الله علیه و آله)»: هم أبو سعید خدری روایت کرده که پیغمبر فرمود مردی از اهل بیتمن به سلطنت خواهد رسید که به سنّت من (آن طور که باید) عمل نماید و خداوند از آسمان برای وی روزی فرستد، و زمین آن چه دارد بیرون دهد و او زمین را پر از عدل کند چنان که پر از ظلم و ستم باشد. او به بیت المقدس در آید و هفت سال سلطنت نماید.
السَّادِسُ وَ الْعِشْرُونَ فِی مَجِیئِهِ وَ رَایاتِهِ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ثَوْبَانَ أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) إِذَا رَأَیتُمُ الرَّایاتِ السُّودَ قَدْ أَقْبَلَتْ مِنْ خُرَاسَانَ فَائْتُوهَا وَ لَوْ حَبْواً عَلَی الثَّلْجِ فَإِنَّ فی ها خَلِیفَةَ اللَّهِ الْمَهْدِی.
ص: 117
26. «آمدن مهدی با پرچم ها»: ثوبان از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) روایت نموده که فرمود: چون پرچم های سیاه به بینید که از خراسان می آید باستقبال آن بشتابید هر چند با رفتن از روی برف باشد، چه که در آن جماعت مهدی خلیفة اللَّه است.(1)
السَّابِعُ وَ الْعِشْرُونَ فِی مَجِیئِهِ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عبداللَّه قَالَ بَینَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) إِذْ أَقْبَلَتْ فِتْیةٌ مِنْ بنی هَاشِمٍ فَلَمَّا رَآهُمُ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) اغْرَوْرَقَتْ عَینَاهُ وَ تَغَیرَ لَوْنُهُ فَقَالُوا یا رَسُولَ اللَّهِ مَا نَزَالُ نَرَی فِی وَجْهِک شَیئاً نَکرَهُهُ فَقَالَ إِنَّا اهل بیت اخْتَارَ اللَّهُ لَنَا الْآخِرَةَ عَلَی الدُّنْیا وَ إِنَّ اهل بیتی سَیلْقَوْنَ بَعْدِی بَلَاءً وَ تَشْرِیداً وَ تَطْرِیداً حَتَّی یأْتِی قَوْمٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَ مَعَهُمْ رَایاتٌ سُودٌ فَیسْأَلُونَ الْحَقَّ فَلَا یعْطَوْنَهُ فَیقَاتِلُونَ وَ ینْصَرُونَ فَیعْطَوْنَ مَا سَأَلُوا فَلَا یقْبَلُونَ حَتَّی یدْفَعُوهُ إِلَی رَجُلٍ مِنْ اهل بیتی فَیمْلَؤُهَا قِسْطاً کمَا مَلَئُوهَا جَوْراً فَمَنْ أَدْرَک ذَلِک مِنْکمْ فَلْیأْتِهِمْ وَ لَوْ حَبْواً عَلَی الثَّلْجِ.
27. «آمدن وی از جانب مشرق»: هم عبداللَّه عمر گفت روزی در خدمت پیغمبر بودیم که عده ای از جوانان بنی هاشم بیامدند، از مشاهده آن ها دیدگان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) پر از اشک شد و رنگ مبارکش تغییر کرد اصحاب عرض کردند: یا
ص: 118
رسول اللَّه سیمای مبارکتان گرفته است، ما نمی توانیم شما را بدین حالت به بینیم فرمود: ما اهل بیتی هستیم که خداوند آخرت را برای ما بر دنیا ترجیح داده، بعد از این اهل بیتم مصیبتها می بینند و از وطن آواره می گردند، تا آن گاه که مردمی که از جانب مشرق با پرچم های سیاه بطلب حق قیام کنند. این حق را به آن ها نمی دهند تا جنگ کنند و پیروزی یابند و حق را بگیرند و آن را به مردی از اهل بیت من بسپارند که دنیا را پر از عدل کند چونان که از ظلم پر باشد هر کس، آن زمان را درک کند به آن ها بپیوندد، اگر چه برفتن از روی برف باشد.
الثَّامِنُ وَ الْعِشْرُونَ فِی مَجِیئِهِ(علیه السلام) وَ عَوْدِ الْإِسْلَامِ بِهِ عَزِیزاً وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حُذَیفَةَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یقُولُ وَیحَ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنْ مُلُوک جَبَابِرَةٍ کیفَ یقْتُلُونَ وَ یخِیفُونَ الْمُطِیعِینَ إِلَّا مَنْ أَظْهَرَ طَاعَتَهُمْ فَالْمُؤْمِنُ التَّقِی یصَانِعُهُمْ بِلِسَانِهِ وَ یفِرُّ مِنْهُمْ بِقَلْبِهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یعِیدَ الْإِسْلَامَ عَزِیزاً فَصَمَ کلَّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ هُوَ الْقَادِرُ عَلَی مَا یشَاءُ أَنْ یصْلِحَ أُمَّةً بَعْدَ فَسَادِهَا فَقَالَ(علیه السلام) یا حُذَیفَةُ لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلَّا یوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِک الْیوْمَ حَتَّی یمْلِک رَجُلٌ مِنْ اهل بیتی تَجْرِی الْمَلَاحِمُ عَلَی یدَیهِ وَ یظْهِرُ الْإِسْلَامَ لَا یخْلِفُ وَعْدَهُ وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ.
28. «آمدن مهدی و تجدید عظمت اسلام»: حذیفه روایت نموده که از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شنیدم می فرمود: وای بر این امت از سلطه ای که پادشاهان ستم گر بر آن ها پیدا می کنند و آن ها را کشته و مؤمنین را بوحشت می اندازند، مگر کسی که فرمان آن ها را گردن نهد شخص با ایمان به زبان با آن ها می سازد ولی قلبا از آنان می گریزد. چون خداوند عز و جل اراده نماید که عزت اسلام را تجدید کند(1) شوکت
ص: 119
هر ستم گر جباری را در هم بشکند. زیرا خدای توانا قادر است امتی را که در میان فساد افتاده اند، به ساحل صلاح آورد.
سپس فرمود: ای حذیفه اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تامردی از اهل بیت من به سلطنت رسد که با بیدینان جنگ ها کند تا اسلام را آشکار سازد: لا یخلف وعده و هو سریع الحساب.
التَّاسِعُ وَ الْعِشْرُونَ فِی تَنَعُّمِ الْأُمَّةِ فِی زَمَنِ الْمهدی(عج) وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی عَنِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) قَالَ یتَنَعَّمُ أُمَّتِی فِی زَمَنِ الْمهدی(عج) نِعْمَةً لَمْ یتَنَعَّمُوا قبل ها قَطُّ یرْسَلُ السَّمَاءُ عَلَیهِمْ مِدْرَاراً وَ لَا تَدَعُ الْأَرْضُ شَیئاً مِنْ نَبَاتِهَا إِلَّا أَخْرَجَتْهُ.
29. «رفاه و تنعّم مسلمانان در عصر مهدی(عج)»: أبو سعید خدری از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) روایت نموده که فرمود: امت من در زمان مهدی چنان در فراخی معیشت به سر برند که هیچ گاه پیش از آن ندیده باشند. آسمان پی در پی برکات خود را برای آنان فرو می ریزد و زمین آن چه دارد بیرون می دهد.
الثَّلَاثُونَ فِی ذِکرِ الْمَهْدِی وَ هُوَ سَیدٌ مِنْ سَادَاتِ الْجَنَّةِ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِک أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) نَحْنُ بَنُو عَبْدِ الْمُطَّلِبِ سَادَاتُ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَنَا وَ أَخِی عَلِی وَ عَمِّی حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ وَ الْمَهْدِی.
30. «مهدی(عج) یکی از سروران اهل بهشت»: انس بن مالک روایت کرده که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: ما فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشتیم. یعنی من و برادرم علی و عمویم حمزه و جعفر (بن ابی طالب) و حسن و حسین و مهدی.
ص: 120
الْحَادِی وَ الثَّلَاثُونَ فِی مُلْکهِ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی هُرَیرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلَّا لَیلَةٌ لَمَلَک فی ها رَجُلٌ مِنْ اهل بیتی.
31. «سلطنت مهدی(عج)»: أبو هریره گفت: پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر از عمر دنیا جز یک شب نماند، در همان شب مردی از اهل بیت من به سلطنت رسد.
الثَّانِی وَ الثَّلَاثُونَ فِی خِلَافَتِهِ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ثَوْبَانَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یقْتَلُ عِنْدَ کنْزِکمْ ثَلَاثَةٌ کلُّهُمُ ابْنُ خَلِیفَةٍ ثُمَّ لَا یصِیرُ إِلَی وَاحِدٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَجِی ءُ الرَّایاتُ السُّودُ فَیقْتُلُونَهُمْ قَتْلًا لَمْ یقْتَلْهُ قَوْمٌ ثُمَّ یجِی ءُ خَلِیفَةُ اللَّهِ الْمَهْدِی فَإِذَا سَمِعْتُمْ بِهِ فَأْتُوهُ فَبَایعُوهُ فَإِنَّهُ خَلِیفَةُ اللَّهِ الْمَهْدِی.
32. «خلافت مهدی(عج)»: ثوبان از آن حضرت روایت کرده که فرمود: نزد گنج شما سه نفر به قتل رسند که هر سه پسران خلیفه می باشند و پس از آن دیگر هیچ یک از آن ها خلیفه نمی شود تا آن که مردمی با پرچم های سیاه سر رسند و طوری آن ها را به قتل رسانند که هیچ قومی را بدان وضع نکشته باشند(1) سپس خلیفه خدا مهدی بیاید.
الثَّالِثُ وَ الثَّلَاثُونَ فِی قَوْلِهِ(علیه السلام) إِذَا سَمِعْتُمْ بِالْمَهْدِی فَأْتُوهُ فَبَایعُوهُ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ثَوْبَانَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) تَجِی ءُ الرَّایاتُ السُّودُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ کأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِیدِ فَمَنْ سَمِعَ بِهِمْ فَلْیأْتِهِمْ فَبَایعَهُمْ وَ لَوْ حَبْواً عَلَی الثَّلْجِ.
33. «با مهدی بیعت کنید»: ثوبان نیز از آن سرور روایت کرده که فرمود: مردمی
ص: 121
با پرچم های سیاه از جانب شرق پدید آیند که دل های آهنین دارند هر کس از آمدن آن ها مطلع گشت به سوی آن ها رو آورد و با آنان بیعت کند و لو با رفتن از روی برف باشد.
الرَّابِعُ وَ الثَّلَاثُونَ فِی ذِکرِ الْمَهْدِی وَ بِهِ یؤَلِّفُ اللَّهُ بَینَ قُلُوبِ الْعِبَادِ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِی بْنِ ابی طَالِبٍ(علیه السلام) قَالَ قُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) أَ مِنَّا آل مُحَمَّدٍ الْمَهْدِی أَمْ مِنْ غَیرِنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَا بَلْ مِنَّا یخْتِمُ اللَّهُ بِهِ الدِّینَ کمَا فَتَحَ بِنَا وَ بِنَا ینْقَذُونَ مِنَ الْفِتَنِ کمَا أُنْقِذُوا مِنَ الشِّرْک وَ بِنَا یؤَلِّفُ اللَّهُ بَینَ قُلُوبِهِمْ بَعْدَ عَدَاوَةِ الْفِتْنَةِ إِخْوَاناً کمَا أَلَّفَ بَینَهُمْ بَعْدَ عَدَاوَةِ الشِّرْک إِخْوَاناً فِی دِینِهِمْ.
34. «مهدی دل های مردم را با هم پیوند دهد»: از حضرت امیر المؤمنین(علیه السلام) روایت شده که فرمود به پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) عرض کردم: یا رسول اللَّه! مهدی از ما اهل بیت است یا از غیر ما؟ پیغمبر فرمود: او از ماست. خداوند دین را به وسیلۀ او ختم کند چنان که توسط ما گشود. مردم، به وسیلۀ ما از آشوب ها نجات یابند چنان که از منجلاب شرک بیرون آمدند. دل های آن ها را به هم پیوند دهد و بعد از دشمنی ها آن ها را با هم برادر کند چنان که بعد از نجات از شرک آن ها را با هم برادر دینی کرد.
الْخَامِسُ وَ الثَّلَاثُونَ فِی قَوْلِهِ(علیه السلام) لَا خَیرَ فِی الْعَیشِ بَعْدَ الْمهدی(عج) وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عبداللَّه بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلَّا لَیلَةٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ تِلْک اللَّیلَةَ حَتَّی یمْلِک رَجُلٌ مِنْ اهل بیتی یوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی وَ اسْمُ أَبِیهِ اسْمَ ابی یمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ یقْسِمُ الْمَالَ بِالسَّوِیةِ وَ یجْعَلُ اللَّهُ الْغِنَی فِی قُلُوبِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَیمْلِک سَبْعاً أَوْ تِسْعاً لَا خَیرَ فِی الْعَیشِ بَعْدَ الْمَهْدِی.
ص: 122
35. «بعد از مهدی زندگی سودی ندارد»: عبداللَّه مسعود می گوید پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر از عمر دنیا جز یک شب نماند، خداوند آن شب را چندان دراز گرداند تا مردی از اهل بیت من به سلطنت رسد که نامش نام من و نام پدرش نام پدر من می باشد و او زمین را پر از عدل و داد کند چونان که پر از ظلم و جور شده باشد.
اموال را بالسویه میان مردم تقسیم کند(1)
و خداوند دل های امت مرا بی نیاز گرداند هفت سال یا نه سال سلطنت نماید سپس بعد از مهدی زندگانی سودی ندارد.
السَّادِسُ وَ الثَّلَاثُونَ فِی ذِکرِ الْمَهْدِی وَ بِیدِهِ تُفْتَحُ الْقُسْطَنْطِینِیةُ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی هُرَیرَةَ عَنِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) قَالَ لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّی یمْلِک رَجُلٌ مِنْ اهل بیتی یفْتَحُ الْقُسْطَنْطِینِیةَ وَ جَبَلَ الدَّیلَمِ وَ لَوْ لَمْ یبْقَ إِلَّا یوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِک الْیوْمَ حَتَّی یفْتَحَهَا.
36. «قسطنطنیه به دست مهدی(عج) فتح شود»: أبو هریره از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود: پیش از آن که قیامت شود مردی از اهل بیت من به سلطنت رسد و قسطنطنیه و جبال دیلم(2)
را فتح کند. اگر یک روز از عمر دنیا باقی باشد خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا آن جا را فتح کند.
السَّابِعُ وَ الثَّلَاثُونَ فِی ذِکرِ الْمَهْدِی وَ هُوَ یجِی ءُ بَعْدَ مُلُوک جَبَابِرَةٍ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ قَیسِ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) قَالَ سَیکونُ بَعْدِی خُلَفَاءُ وَ مِنْ بَعْدِ
ص: 123
الْخُلَفَاءِ أُمَرَاءُ وَ مِنْ بَعْدِ الْأُمَرَاءِ مُلُوک جَبَابِرَةٌ ثُمَّ یخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ اهل بیتی یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً.
37. «مهدی بعد از پادشاهان ستم گر خواهد آمد»: قیس بن جابر از پدرش و او از جدش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت نموده که فرمود: بعد از من خلفاء خواهند بود و بعد از خلفاء امراء و بعد از امراء پادشاهان ستم گر بیایند، آن گاه مردی از اهل بیت من خواهد آمد که زمین را از عدل و داد پر کند چنان که پر از ظلم باشد.
الثَّامِنُ وَ الثَّلَاثُونَ فِی قَوْلِهِ(علیه السلام) مِنَّا الَّذِی یصَلِّی عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ(علیه السلام) خَلْفَهُ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) مِنَّا الَّذِی یصَلِّی عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ(علیه السلام) خَلْفَهُ.
38. «عیسی پشت سر مهدی نماز گذارد»: أبو سعید خدری از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نقل کرده که فرمود: آن کس که عیسی بن مریم پشت سر او نماز می گذارد از من است.
التَّاسِعُ وَ الثَّلَاثُونَ وَ هُوَ یکلِّمُ عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ(علیه السلام) وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عبداللَّه قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) ینْزِلُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ(علیه السلام) فَیقُولُ أَمِیرُهُمُ الْمَهْدِی تَعَالَ صَلِّ بِنَا فَیقُولُ أَلَا إِنَّ بَعْضَکمْ عَلَی بَعْضٍ أُمَرَاءُ تَکرِمَةً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ.
39. «مهدی با عیسی بن مریم سخن می گوید»: جابر بن عبداللَّه انصاری از آن حضرت روایت نموده که فرمود: چون اصحاب مهدی قیام کنند عیسی بن مریم از آسمان فرود آید، امیر قیام کنندگان بعیسی می گوید بیا تا با تو نماز بگذاریم، عیسی می گوید: شما خود از جانب خدا برخی بر برخی دیگر امیر هستید و این لطف خدا نسبت به این امت است.
ص: 124
الْأَرْبَعُونَ فِی قَوْلِهِ(صلی الله علیه و آله) فِی الْمهدی(عج) وَ بِإِسْنَادِهِ یرْفَعُهُ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْإِمَامِ حَدَّثَهُ أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ الْمَنْصُورَ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عبداللَّه بْنِ الْعَبَّاسِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَنْ تَهْلِک أُمَّةٌ أَنَا فِی أَوَّلِهَا وَ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ فِی آخِرِهَا وَ الْمَهْدِی فِی وَسَطِهَا.
40. «امت مهدی هرگز هلاک نمی شود»: عبداللَّه بن عباس از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود امتی که من در اول آن ها و عیسی بن مریم در آخر آن ها و مهدی در وسط آن ها باشیم، هرگز هلاک نمی شوند.(1)
بیان: جسمه جسم إسرائیلی أی مثل بنی إسرائیل فی طول القامة و عظم الجثة و قال الجزری فی صفة المهدی(عج) أنه أجلی الجبهة الأجلی الخفیف شعر ما بین النزعتین من الصدغین و الذی انحسر الشعر عن جبهته و قال الشمم ارتفاع قصبة الأنف و استواء أعلاها و إشراف الأرنبة قلیلا و قال فیه أنه(علیه السلام) کان متوشحا بثوب قطری هو ضرب من البرود فیه حمرة و لها أعلام فی ها بعض الخشونة و قیل هی حلل جیاد تحمل من قبل البحرین.(2)
آیاتی که در روایات اهل بیت(علیهم السلام)، تأویل به ظهور امام زمان(علیه السلام) شده است:
«أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَکمِ عَنْ سَیفِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ هِشَامِ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِیهِ وَ کانَ مِنْ أَصْحَابِ عَلِی(علیه السلام) عَنْ عَلِی(علیه السلام) فِی قَوْلِهِ وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیقُولُنَّ ما یحْبِسُهُ قَالَ الْأُمَّةُ الْمَعْدُودَةُ
ص: 125
أَصْحَابُ الْقَائِمِ الثَّلَاثُمِائَةِ وَ الْبِضْعَةَ عَشَرَ قَالَ عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ وَ الْأُمَّةُ فِی کتَابِ اللَّهِ عَلَی وُجُوهٍ کثِیرَةٍ فَمِنْهُ الْمَذْهَبُ وَ هُوَ قَوْلُهُ کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً(1) أَی عَلَی مَذْهَبٍ وَاحِدٍ وَ مِنْهُ الْجَمَاعَةُ مِنَ النَّاسِ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَجَدَ عَلَیهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یسْقُونَ(2) أَی جَمَاعَةً وَ مِنْهُ الْوَاحِدُ قَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ أُمَّةً وَ هُوَ قَوْلُهُ إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً(3) وَ مِنْهُ أَجْنَاسُ جَمِیعِ الْحَیوَانِ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلأ فِیها نَذِیرٌ(4) وَ مِنْهُ أُمَّةُ محمد(صلی الله علیه و آله) وَ هُوَ قَوْلُهُ کذلِک أَرْسَلْناک فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ(5) وَ هِی أُمَّةُ محمد(صلی الله علیه و آله) وَ مِنْهُ الْوَقْتُ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ قالَ الَّذِی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکرَ بَعْدَ أُمَّةٍ(6) أَی بَعْدَ وَقْتٍ وَ قَوْلُهُ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ یعْنِی الْوَقْتَ وَ مِنْهُ یعْنِی بِهِ الْخَلْقَ کلَّهُمْ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ تَری کلَّ أُمَّةٍ جاثِیةً کلُّ أُمَّةٍ تُدْعی إِلی کتاب ها(7) وَ قَوْلُهُ وَ یوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُمَّ لا یؤْذَنُ لِلَّذِینَ کفَرُوا وَ لا هُمْ یسْتَعْتَبُونَ(8) وَ مِثْلُهُ کثِیرٌ.»(9)
1. «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ»؛ یعنی: اگر عذاب را تا مدت معینی (ظهور امام زمان) به تأخیر بیاندازیم.
ص: 126
«لَیقُولُنَّ ما یحْبِسُهُ»؛ با استهزاء خواهند گفت چه چیز آن را باز داشت (و مانع ظهور امام زمان چیست؟).
«أَلا یوْمَ یأْتِیهِمْ لَیسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یسْتَهْزِؤُنَ»؛(1)
بدانید روزی که عذاب می آید از آن ها برداشته نمی شود، بلکه بر آنان فرود آمده و آن چه را استهزاء به آن می کردند خواهند دید.
از امیر المؤمنین روایت شده که در تأویل این آیه شریفه فرمود: «أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ» اصحاب قائم آل محمد است که سیصد و سیزده نفر می باشند.(2) و در تفسیر عیاشی از حضرت صادق(علیه السلام) روایت می کند که فرمود: خداوند اصحاب قائم ما را در یک لحظه مانند ابرهای پراکنده فصل پائیز جمع می کند.
و در غیبت نعمانی از اسحاق بن عبد العزیز از آن حضرت روایت نموده که فرمود: «لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ»؛ این عذاب قیام امام زمان و امت معدوده یاران او می باشند. که برابر با سپاه اسلام در جنگ بدر هستند (یعنی 313 تن می باشند).
2. «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَک مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکرْهُمْ بِأَیامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذلِک لَآیاتٍ لِکلِّ صَبَّارٍ شَکورٍ»؛(3) یعنی موسی را همراه آیات خود
ص: 127
فرستادیم تا قوم خود را از ورطه ظلمانی کفر درآورده بوادی نورانی ایمان رهبری کند، و آن ها را بروزهای خداوندی متذکر گرداند که در آن آیاتی است برای هر صبرکننده شکرگزاری. روزهای خداوندی (ایامُ اللَّه) سه روز است:
روز ظهور قائم(علیه السلام) و روز مرگ و روز قیامت.
در خصال صدوق از امام باقر(علیه السلام) روایت نموده که فرمود «ایام اللَّه» سه روز است:روز قیام قائم آل محمد، روز رجعت و روز قیامت، و هم صدوق در کتاب معانی الاخبار روایت مزبور را آورده است.
3. «وَ قَضَینا إِلی بنی إِسْرائِیلَ فِی الْکتابِ»؛ یعنی: در تورات به بنی اسرائیل اعلام کردیم سپس خداوند خطاب با بنی اسرائیل را قطع کرده و امت پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را مخاطب ساخته و می فرماید: «لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَینِ» که شما ای امت محمد به راه بنی اسرائیل خواهید رفت و دو بار در زمین دست به فساد می زنید. مقصود فلان و فلان و اصحاب آن ها و نقض عهد آنان است.
«وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کبِیراً»؛ و سرکشی بزرگ خواهید کرد. یعنی ادعای خلافت عظمی می نمائید.
«فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما»؛ پس چون نخستین فتنه پدید آید، یعنی جنگ جمل به وجود آورید.
«بَعَثْنا عَلَیکمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ»؛ بندگان خود را که سخت نیرومند می باشند بر شما مسلط گردانیم، و اینان امیر المؤمنین علی(علیه السلام) و اصحاب آن حضرت می باشند.
ص: 128
«فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا»؛ پس آن ها شما را هر چند به خانه ها پناه ببرید جستجو نموده به قتل رسانند تا بدانید که اراده خداوند انجام پذیر است.
«ثُمَّ رَدَدْنا لَکمُ الْکرَّةَ عَلَیهِمْ»؛ آن گاه باز به شما دولت و غلبه می دهیم، یعنی بنی امیه که بر آل پیغمبر چیره می گردند.
«وَ أَمْدَدْناکمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکمْ أَکثَرَ نَفِیراً»؛ و اموال بسیار و فرزندان بی شمار روزی کنیم و از اندازه فزون گردانیم. یعنی با این عده وعده خود را بر آل پیغمبر برتر یافته و با آن ها بمنازعه برخاسته و بالنتیجه حسین بن علی(عهما) و یاران او را شهید و زنان خاندان پیغمبر را باسارت برید.
«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ»؛ اگر نیکی کنید، نیکی بینید، و اگر بد کنید بدی یابید و چون وعده دیگر فرا رسد یعنی قائم آل محمد و یارانش قیام کنند.
«لِیسُوؤُا وُجُوهَکمْ»؛ روی های شما سیاه گردد.
«وَ لِیدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ»؛ و با یارانش به مسجد الحرام در آیند مانند روزی که پیغمبر اکرم و امیر المؤمنین و سپاه اسلام نخستین بار در آمدند.
«وَ لِیتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً»؛ تا دولت و شوکت شما را سخت تباه گردانند: یعنی بر شما غلبه یافته همه تان را از دم شمشیر بگذرانند. سپس پروردگار جهان عطف توجهی به آل پیغمبر نموده و می فرماید: «عَسی رَبُّکمْ أَنْ یرْحَمَکمْ»؛ خدای به شما ترحم خواهد کرد و شما را بر دشمنانتان پیروز گرداند. آن گاه بنی امیه را مخاطب ساخته و می فرماید: «وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»؛(1)
یعنی: اگر شما با شوکت سفیانی
ص: 129
خروج کنید، دولت حق نیز با ظهور قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) قیام خواهد کرد. در تفسیر عیاشی است که حضرت صادق(علیه السلام) فرمود آیه «وَ قَضَینا إِلی بنی إِسْرائِیلَ فِی الْکتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَینِ» مقصود شهادت امیر المؤمنین و مسموم کردن امام حسن مجتبی؛ «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کبِیراً» یعنی کشتن امام حسین(علیه السلام)؛ «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما»؛ یعنی چون زمان خون خواهی آن حضرت فرا رسد.
«بَعَثْنا عَلَیکمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ»؛ خداوند مردمی را پیش از ظهور قائم آل محمد برانگیزد که هر جا دشمنی از دشمنان و ظالمین آل پیغمبر پیدا کنند نابود نمایند.
«وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا»؛ و این کاری است که قبل از قیام قائم شدنی است.
«ثُمَّ رَدَدْنا لَکمُ الْکرَّةَ عَلَیهِمْ وَ أَمْدَدْناکمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکمْ أَکثَرَ نَفِیراً»؛ آن گاه حضرت امام حسین(علیه السلام) با هفتاد نفر از یاران جانبازش که در کربلا با وی شهید شدند رجعت می نمایند. در حالی که لباس سفید پوشیده اند و به مردم اعلان کنند که امام حسین با یارانش قیام نموده اند تا اهل ایمان تردید ننمایند و بدانند که او دجال و شیطان نیست، بلکه او امامی است که در دسترس مردم است، و چون یقین کردند او امام حسین(علیه السلام) می باشد تردید نخواهند کرد.
سپس از جانب امام حسین(علیه السلام) امام زمان بهمه مردم معرفی می گردد و اهل ایمان نیز آن حضرت را تصدیق می کنند. چون امام زمان وفات نماید، حضرت امام حسین(علیه السلام) او را غسل داده و کفن و حنوط کرده دفن می کند. چنان که در روایت است که متصدی امر امام باید امام جانشین او باشد. و در خبر است که امام حسین(علیه السلام) چندان سلطنت می کند که ابروانش جلو چشم مبارکش را می گیرد.
ص: 130
در تفسیر مزبور از حمران بن اعین از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) روایت می کند که این آیه را می خواند:«بَعَثْنا عَلَیکمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» و می فرمود:
این بندگان خدا، قائم ما و یاران او هستند که سخت نیرومند می باشند.
هم در آن تفسیر از امیر المؤمنین(علیه السلام) روایت نموده که در یکی از خطبه هایش فرمود: ای مردم! سَلُونی قبلان تَفْقِدُونی؛ پیش از آن که از میان شما بروم هر چه می خواهید از من بپرسید. چه در گنجینه سینه من علوم بسیاری نهفته است. پس آن چه خواهید از من بپرسید، پیش از آن که فتنه ای پدید آید و شراره آن بالا گیرد، و سرپرست و رئیس و اداره کنندگان آن حتی آن ها که از آن دوری گزینند در آتش آن بسوزند.
بسیاری می خواهند از آن ورطه به کنار روند و از هول آن فتنه فریادها کشند مع الوصف در آن افتند و کسی هم بداد آن ها نرسد، آن گاه چون زمان های متمادی بدین گونه بگذرد، خواهید گفت: مهدی مرده یا کشته شده و اگر هست بکدام بیابان رفته؟ در آن موقع انتظار فرج بکشید. و این ست تأویل آیه: «ثُمَّ رَدَدْنا لَکمُ الْکرَّةَ...».
سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و آدمی را بیافرید که در آن عصر پادشاهان در نعمت و شوکت به سر برند و مردی از آنان از دنیا نرود جز این که هزار فرزند ذکور از او بماند و از هر بدعت و آفتی در امان باشند، عامِلینَ بِکتابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ همه عمل به کتاب خدا (قرآن) و سنت پیغمبر می کنند و آفت ها و تردیدها از حریم آنان برطرف گردد.
بنا بر این تفسیر آیه مزبور به این معنی است: وحی فرستادیم به بنی اسرائیل
ص: 131
که شما امت محمد چنین و چنان خواهید کرد، و احتمال دارد روایتی که علی بن ابراهیم تفسیر این آیه را از آن گرفته، همان است که پیغمبر خبر داده که آن چه در بنی اسرائیل بوده در این امت نیز هست و این وقایع از جمله آن هاست.
4. «أَوْ یحْدِثُ لَهُمْ ذِکراً»؛(1)
یعنی... یا پدید آورد برای آن ها ذکری را. یعنی ذکر ظهور قائم آل محمد و خروج سفیانی.
5. «فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یرْکضُونَ»؛ یعنی چون (بنی امیه) عذاب ما را (که به وسیلۀ ظهور قائم آل محمد بر آن ها فرو فرستیم) احساس کنند، از آن می گریزند.
«لا تَرْکضُوا وَ ارْجِعُوا إِلی ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکنِکمْ لَعَلَّکمْ تُسْئَلُونَ»؛ فرار نکنید و بازگردید تا شما را از آن نعمت ها و جایگاه ها که به خوش گذرانی سرگرم بودید باز خواست کنند.
در حدیث است که چون امام زمان ظهور کند، بنی امیه از ترس به روم می گریزند حضرت آن ها را از روم بیرون می آورد و گنج هائی که پنهان کرده اند از آن ها طلب می کند.
«قالُوا یا وَیلَنا إِنَّا کنَّا ظالِمِینَ فَما زالَتْ تِلْک دَعْواهُمْ حَتَّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ»؛(2) بنی امیه می گویند: وای بر ما که قومی ستم کار بودیم. پس هم چنان بدین سخن تکلم کنند تا آن که (به وسیله قائم آل محمد و سپاه او) همه را درو کنیم و
ص: 132
از دم شمشیر بگذرانیم! این آیات هر چند لفظش ماضی است ولی در معنی مستقبل است و این از آیاتی است که چنان که گفتیم تأویلش بعد از نزول می باشد.(1)
6. «وَ لَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ»؛(2) یعنی در زبور (حضرت داود پیغمبر) بعد از کتب آسمانی سابق نوشتیم که: زمین را بندگان صالح ما بارث می برند. و اینان قائم آل محمد و یاران او می باشند.
علی بن ابراهیم «ذکر» را تمام کتب آسمانی می داند و بنا بر این معنی آیه این است که: قبل از زبور نیز در کتب آسمانی نوشتیم، مفسرین دیگر گفته اند: «ذکر» تورات است. و گفته شده که زبور «نوع کتب آسمانی» و «ذکر» لوح محفوظ است.
7. «أُذِنَ لِلَّذِینَ یقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ»؛(3) یعنی: به آنان که ستم دیده اند اگر پیکار کنند، اجازه جنگ داده شده و خداوند قدرت بر یاری آن ها دارد.
ابن ابی عمیر از عبداللَّه بن مسکان از امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: اهل تسنن می گویند این آیه در باره پیغمبر نازل شده، در موقعی که کفار قریش حضرتش را از مکه بیرون کردند. ولی او قائم آل محمداست که برای خون- خواهی حسین(علیه السلام) قیام می کند.
و در غیبت نعمانی از اثبات الوصیه مسعودی از آن حضرت روایت می کند که فرمود: آیه «أُذِنَ لِلَّذِینَ یقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» در باره قائم ما و یاران او نازل شده است.
ص: 133
8. «وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِی عَلَیهِ لَینْصُرَنَّهُ اللَّهُ»؛(1) یعنی: کسی که (پیغمبر اکرم) عقوبت کند مانند عقوبتی که دیده، سپس مورد ظلم و ستم قرار گیرد، خداوند او را (به وسیله قائم که از اولاد اوست) نصرت دهد، و ذیل آیه که می فرماید: «الَّذِینَ إِنْ مَکنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکرِ»؛ یعنی: کسانی که اگر آن ها را در زمین ساکن نمودیم نماز بپا دارند و زکاة دهند و امر بمعروف و نهی از منکر کنند. امام محمد باقر(علیه السلام) فرمود: این آیه متعلق به آل محمد است. یعنی دوازده امام و شخص مهدی موعود و یاران او که خداوند آنان را در شرق و غرب جهان جای دهد، و دین اسلام را غالب گرداند و هر بدعت و باطلی را به وسیلۀ او و یارانش محو کند همان طور که سفیهان حق را از میان برده باشند و آن چنان عالم در آسایش به سر برد که اثر ظلم در جایی دیده نشود.
9. «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیهِمْ مِنَ السَّماءِ آیةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ»؛(2) یعنی: اگر بخواهیم می توانیم علامتی بر آن ها از آسمان فرو فرستیم تا بدان وسیله گردنهاشان خاضع گردد. از امام صادق(علیه السلام) روایت است که فرمود: مقصود بنی امیه هستند که با یک صدای آسمانی به نام قائم آل محمد گردنهاشان در پیش گاه آن حضرت خاضع می شود.
10. «أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ وَ یجْعَلُکمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ»؛(3) یعنی:... یا آن که چون گرفتاری او را بخواند، اجابت کند و گرفتاری او را برطرف
ص: 134
گرداند؟ از حضرت صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود: این آیه در باره قائم آل محمد نازل شده. به خدا قسم «مضطر» اوست که دو رکعت نماز در مقام حضرت ابراهیم بگذارد و خدا را بخواند، پروردگار نیز اجابت کند و گرفتاری او را برطرف سازد و آن ها را در زمین خلیفه خود گرداند.
11. «وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّک»؛ یعنی هر گاه از جانب خدایت نصرتی (قائم آل محمد) رسد؛ «لَیقُولُنَّ إِنَّا کنَّا مَعَکمْ أَ وَ لَیسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ»؛(1) خواهند گفت ما نیز با شما بودیم. آیا خداوند از آن چه در سینه های اهل عالم می گذرد آگاه نیست؟!
12. «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ»؛ أبو حمزه ثمالی از امام پنجم(علیه السلام) روایت می کند که فرمود: آن کس که انتقام می گیرد بعد از آن که به وی ظلم شده قائم آل محمد و یاران او هستند.
«فَأُولئِک ما عَلَیهِمْ مِنْ سَبِیلٍ»؛ و کسی را برایشان راهی نیست. و فرمود: چون قائم قیام کند خود و یارانش از بنی امیه و دروغ گویان و دشمنان اهل بیت انتقام می گیرند.
«إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ أُولئِک لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»؛(2) این انتقام را از کسانی می گیرند که بر مردم ستم می کنند و بی جهت در زمین بیدادگری پیشه سازند. آن ها کیفری دردناک خواهند داشت. در تفسیر فرات بن ابراهیم نیز این روایت از جابر جعفی از امام محمد باقر(علیه السلام) نقل شده.
ص: 135
13. «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ»؛(1) روایت شده که مقصود ساعت قیام قائم آل محمد است.
14. «مُدْهامَّتانِ»؛(2) یونس بن ظبیان از حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت نموده که در تفسیر این آیه فرمود: در دولت امام زمان راه میان مکه و مدینه با درخت خرما اتصال یابد!
15. «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ»؛(3) یعنی: می خواهند با دهانهاشان نور خدا را خاموش نمایند، ولی خداوند نور خود را با قائم آل محمد تمام می کند در آن زمان که ظهور کند تاخداوند او را بر همه مذاهب باطله غلبه دهد به طوری که جز خدای یگانه پرستش نشود. و این است معنی «یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا».
هم در کنز الفوائد است که امام پنجم آیه شریفه «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ...» را تلاوت نمود و فرمود اگر شما از نور خدا روی بتابید خداوند آن را پایدار خواهد داشت.
و نیز در آن کتاب ست که ثقه جلیل القدر محمد بن فضیل از حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) معنی آیه «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ» را پرسید، حضرت فرمود: مقصود دوستی امیر المؤمنین(علیه السلام) است وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ یعنی خداوند امامت را به آخر می رساند به دلیل آیه شریفه: «الذین فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا» که مقصود از نور همان امام است. محمد بن فضیل می گوید: عرض کردم: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ
ص: 136
بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِ» یعنی چه؟ فرمود: یعنی خداوند به پیغمبرش دستور داد که لزوم دوستی جانشین خود «امیر المؤمنین» را به مردم اعلام کند، و دوستی وصی پیغمبر «دین حق» است.
عرض کردم «لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ» چیست؟ فرمود: یعنی خداوند به هنگام ظهور قائم ما دین حق را بر همه ادیان باطله پیروز می گرداند. چنان که خود فرموده: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» یعنی خداوند نور خود را با ولایت قائم آل محمد تمام می کند.
«وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ»؛ یعنی هر چند دشمنان علی این را نخواهند. عرض کردم: این که می فرمائی تنزیل و ظاهر معنی قرآن است! فرمود: آری آن چه که گفتم تنزیل و ظاهر معنی قرآن است و غیر آن تأویل می باشد.
16. «وَ أُخْری تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ»؛(1) یعنی: و دیگری که دوست می دارید یک پیروزی از جانب خدا و فتح نزدیکی است. یعنی فتح قائم آل محمد در دنیا.
17. «حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یوعَدُونَ فَسَیعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً»؛(2) یعنی تا آن که وقتی آن چه به آن ها وعده داده اند به بینند (مقصود قائم آل محمد(علیهم السلام) و امیر المؤمنین(علیه السلام) است)، خواهند دانست که چه کسی یاورش ضعیف تر و در شماره اندک است.
ص: 137
18. «إِنَّهُمْ یکیدُونَ کیداً وَ أَکیدُ کیداً»؛(1) یعنی: آن ها: فسون گری پیشه سازند و من نیز به خوبی آن را چاره کنم.
«فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیداً»؛ یعنی: ای محمد پس آن ها را مهلتی ده! که چون قائم قیام کند برای من از ستم گران و سرکشان قریش و بنی امیه و سائر بیدینان انتقام گیرد.
19. «وَ اللَّیلِ إِذا یغْشی»؛ یعنی: قسم به شب هنگامی که پوشیده دارد. محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: مقصود امیر المؤمنین(علیه السلام) است که در دولت باطل مستور گشت و ناگزیر بصبر گردید.
«وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی»؛(2) یعنی: قسم به روز هنگامی که بدرخشد. فرمود: این روز روشن قائم ما اهل بیت است که چون قیام کند بر دولت باطل پیروز گردد. خداوند در قرآن برای مردم مثلها زده و پیغمبرش و ما ائمه را مخاطب به آن ساخته و جز ما کسی عالم بتأویل آن نیست.
20. «قُلْ أَ رَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکمْ غَوْراً فَمَنْ یأْتِیکمْ بِماءٍ مَعِینٍ»؛(3) یعنی: ای پیغمبر! به مردم بگو: به من بگوئید: اگر ابی که در دسترس دارید در زمین فرو رود کیست که آب روان برای شما بیاورد؟. در این آیه امام زمان تعبیر بآب شده (که موجب حیات همه اشیاء است) و تأویل آیه اینست: بگو اگر امام شما از نظرها غائب گردید کیست که آن امام ظاهر را بیاورد؟ از حضرت امام رضا(علیه السلام) روایت است
ص: 138
که فرمود: «مائکم» یعنی (ابوابکم) که ائمه هستند و ائمه ابواب (و درهای رحمت الهی) می باشند.
«فَمَنْ یأْتِیکمْ بِماءٍ مَعِینٍ»؛ یعنی کیست که علم امام را برای شما بیاورد؟ (و آن درها را بروی شما بگشاید)؟
این روایت در کافی و غیبت نعمانی و کمال الدین صدوق از حضرت موسی کاظم(علیه السلام) نیز نقل شده: و عبارت کمال الدین اینست: ان اصبح امامکم غائبا عنکم لا تدرون این هو فمن یاتیکم بامام ظاهر یاتیکم بأخبار السّماءو الأرض و حلال اللَّه جلّ و عزّ و حرامه.
سپس فرمود: به خدا تأویل این آیه هنوز نیامده و البته خواهد آمد.
21. «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ»؛(1) یعنی: خدا فرستاده خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا بر همه دینها غالب شود. هر چند مشرکین نخواهند. این آیه نیز در باره قائم آل محمد است و او امامی است که خداوند او را بر همه کیشها غالب گرداند و او زمین را از عدل و داد پر کند هم چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد. این آیه نیز از آیاتی است که گفتیم تأویلش بعد از تنزیل می باشد.
و نیز در آن کتاب از أبو بصیر روایت نموده که گفت از امام هشتم از آیه «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی...» سؤال کردم. فرمود هنوز موقع تأویل این آیه نرسیده است گفتم: قربانت گردم! کی موقع آن فرا می رسد؟ فرمود؟ ان شاء اللَّه هنگامی که قائم قیام کند و چون قیام کند هر جا کافر و مشرکی باشد، ظهور او را ناخوش دارد تا
ص: 139
جایی که اگر کافری در دل سنگی پنهان شود سنگ صدا می زند ای مؤمن! کافری یا مشرکی در من پنهان شده او را بکش. خداوند او را بیرون می آورد و یاران قائم او را به قتل می رسانند.
در تفسیر فرات بن ابراهیم(1)
مانند این روایت را آورده و می گوید: آن سنگ صدا می زند ای مؤمن مشرکی در من پنهان شده، مرا بشکن و او را بکش.
و نیز در کنز الفوائد از عبایه ربعی نقل می کند که: وی از حضرت امیر المؤمنین(علیه السلام) شنیده که حضرت در آیه «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِ...» را قرائت نمود و فرمود: خدا این رسول و فرستاده خود را بعد از این ظاهر خواهد کرد به خدائی که جان من به دست اوست در زمان ظهور او قریه ای نیست که صبح و شام بانگ «اشهد ان لا اله الا اللَّه و ان محمدا رسول اللَّه» در آن بلند نشود.
و هم در آن کتاب از ابن عباس روایت نموده که وی در باره آیه «لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ» گفت: این در زمانی است که تمام یهودیان و نصاری و پیروان هر کیشی بدین حنیف اسلام بگروند و گرگ و میش و گاو و شیر و انسان و مار از جان خود ایمن باشند، موقعی که دیگر موش انبانی را پاره نمی کند وقتی که حکم
ص: 140
جزیه گرفتن از اهل کتاب ساقط می شود و هر جا صلیبی است شکسته می گردد و خوگ ها معدوم می شود و این به هنگام قیام قائم آل محمد خواهد بود.
22. «هَلْ أَتاک حَدِیثُ الْغاشِیةِ»؛ یعنی: آیا داستان آن فروگیرنده به تو رسیده است؟ شیخ صدوق در کتاب ثواب الاعمال از محمد بن سلیمان از پدرش روایت می کند که گفت از امام جعفر صادق(علیه السلام) پرسیدم «هَلْ أَتاک حَدِیثُ الْغاشِیةِ» یعنی چه؟ فرمود:
مقصود قائم ماست که اهل باطل را با شمشیر فرو می گیرد. گفتم «وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ»؛ «صورت های آن ها در آن روز خاضع است» یعنی چه؟ فرمود آن ها بر خلاف دستور خدا عمل می کنند و والیان جور منصوب می دارند گفتم: «تَصْلی ناراً حامِیةً»؛(1) «در آتش سوزنده بیفتند» یعنی چه؟ فرمود: موقع ظهور قائم ما در آتش جنگ بسوزند و در سرای دیگر بدوزخ در افتند.
23. «یوْمَ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّک لا ینْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ»؛(2) یعنی: روزی که بیاید یکی از آیات پروردگارت، ایمان کسانی که قبلاً ایمان نیاورده اند سودی نبخشد. صدوق در کمال الدین و ثواب الاعمال از حضرت صادق روایت نموده که فرمود: آیات ائمه هستند. و بعض آیات قائم آل محمد است.
24. «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکنَّسِ»؛(3) یعنی: قسم بستارگانی که حرکت کرده و پنهان می شوند!. در کمال الدین از امام محمد باقر(علیه السلام) روایت می کند که در جواب ام هانی راجع به این آیه فرمود: مقصود امامی است که بسال 260 هجری
ص: 141
غائب می شود آن گاه چون ستاره تابان آشکار می شود اگر او را به بینی دیدگانت روشن گردد(1) در غیبت شیخ طوسی و نعمانی نیز بمانند آن روایت شده است.
25. «الم ذلِک الْکتابُ لا رَیبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ»؛(2) شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از حضرت صادق(علیه السلام) نقل می کند که فرمود:
هر کس اقرار به ظهور امام زمان کند، ایمان بغیب آورده است. و نیز در کتاب مزبور از یحیی بن أبو القاسم روایت نموده که گفت: تفسیر این آیه را از حضرت صادق(علیه السلام) پرسیدم فرمود: «متقین» در این آیه شیعیان علی(علیه السلام) هستند و «غیب» حجت غایب می باشد. دلیل این معنی آیه «فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ» است(3)
یعنی: ای پیغمبر بگو غیب مال خداست، پس منتظر باشید که من نیز با شما از منتظران هستم.
26. «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکمْ وَ ما تُوعَدُونَ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکمْ تَنْطِقُونَ»؛(4) یعنی روزی شما و آن چه به شما وعده داده شده در آسمان است: پس به خدای آسمان و زمین که او بر حق است (و خواهد آمد) مانند تکلم کردن شما با یک دیگر در غیبت شیخ از ابن عباس نقل می کند که گفت: مقصود قیام قائم آل محمد است(5).
ص: 142
27. «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یحْی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها. قَدْ بَینَّا لَکمُ الْآیاتِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ»؛(1) یعنی: بدانید که خداوند زمین را پس از مردنش زنده می گرداند. ما آیات خود را برای شما بیان کردیم تا در آن باره تعقّل کنید. در غیبت شیخ از ابن عباس روایت نموده که در تفسیر این آیه گفت: خداوند زمین مرده را بعد از بیدادگری اهلش، با ظهور قائم آل محمد اصلاح می کند.
و «آیات» و علائمی که خدا برای مردم بیان کرده نیز آن حضرت است و این آیه در باره او نازل شده.
در کمال الدین در تفسیر این آیه روایت کرده که امام پنجم فرمود: خداوند زمین را با ظهور قائم زنده می گرداند از آن پس که با کفر اهلش مرده باشد.(2)
28. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنِی لا یشْرِکونَ بِی شَیئاً»؛(3) یعنی خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده و عمل صالح پیشه ساخته اند وعده داده که آن ها را در زمین نماینده خود گرداند چنان که همانند آن ها را سابقاً خلیفه کرد. و ثابت می دارد دین آن ها را که برای آنان برگزید، ترس آن ها را تبدیل بأمن کنیم و اینان هیچ گاه به من شرک نیاورند.
ص: 143
در غیبت شیخ روایت می کند که این آیه نیز در باره مهدی موعود و یاران او نازل شده. در کنز الفوائد نیز بطریق دیگر این روایت نقل شده است.
29. «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ»؛ در غیبت شیخ از امیر المؤمنین(علیه السلام) روایت می کند که در تفسیر این آیه فرمود: اینان که در زمین ضعیف گشته اند آل پیغمبرند که خداوند مهدی آن ها را برانگیزد تا آنان را عزیز و دشمنانشان را ذلیل گرداند.30. «وَ لا یکونُوا کالَّذِینَ أُوتُوا الْکتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»؛(1) یعنی: مانند آن ها نباشید که از پیش کتاب به آنان داده شد، ولی زمان بر آن ها طولانی گشت، پس دل هاشان سخت گردید و بسیاری از آن ها فاسق می باشند. صدوق در کمال الدین از امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت نموده که این آیه در باره قائم آل محمد نازل شده است.
31. «وَ تِلْک الْأَیامُ نُداوِلُها بَینَ النَّاسِ»؛(2) یعنی: این روزها را میان مردم می گردانیم. در تفسیر عیاشی از زراره روایت می کند که امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمود: از زمان خلقت آدم همیشه دولتی از خدا و دولتی از شیطان بوده، پس در این زمان دولت خدا کو؟ آگاه باشید که صاحب دولت خدا قائم آل محمد(علیهم السلام) است.
32. «الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ دِینِکمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ»؛(3) یعنی: امروز کسانی که راه کفر پیش گرفته اند از دین شما نومید شدند، پس از آن ها نترسید بلکه از قهر من بترسید.
ص: 144
در تفسیر عیاشی از امام محمد باقر(علیه السلام) نقل می کند که در تفسیر این آیه فرمود: آن روز، روز ظهور قائم آل محمد است که بنی امیه نومید می شوند و آن ها هستند که کافر گشته و از آل محمد نومید می باشند.
33. «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یوْمَ الْحَجِّ الْأَکبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ وَ رَسُولُهُ»؛(1) یعنی: در روز حج بزرگ از جانب خدا و رسول به مردم اعلان می شود. در تفسیر عیاشی از امام پنجم و ششم روایت شده که فرمودند: (حج بزرگ) ظهور قائم است و (اعلان) دعوت مردم است.
البته این معنی باطن آیه است.
34. «وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کافَّةً کما یقاتِلُونَکمْ کافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»؛(2) یعنی با همه مشرکین پیکار کنید، چنان که آن ها (اگر دسترسی پیدا کنند) با شما نبرد کنند، و بدانید که خداوند با پرهیزکارانست. در تفسیر عیاشی از زراره روایت نموده که گفت: امام صادق(علیه السلام) فرمود: راجع به این آیه از پدرم سؤال شد پدرم فرمود: هنوز تأویل آن نیامده است. اگر قائم ما قیام کند، آن کس که او را می بیند تأویل آن را به خوبی خواهد دید. با ظهور او شعاع دین پیغمبر چنان بالا گیرد که در روی زمین شرک و بیدینی نماند. چنان که خداوند فرمود: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکونَ فِتْنَةٌ وَ یکونَ الدِّینُ کلُّهُ لِلَّهِ»؛(3) یعنی با آن ها پیکار کنید تا فتنه ای نباشد و تمام دین از آن خداوند باشد.
35. «أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکرُوا السَّیئاتِ أَنْ یخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یأْتِیهُمُ الْعَذابُ
ص: 145
مِنْ حَیثُ لا یشْعُرُونَ»؛(1) یعنی: آیا کسانی که اعمال بد انجام دادند، از این که خداوند آن ها را در زمین فرو برد، یا بدون این که متوجه باشند عذاب بر آن ها فرستد، ایمن هستند؟.
در تفسیر عیاشی از امام پنجم نقل می کند که فرمود: عهد و پیمان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بعد از حضرت ابا عبداللَّه(علیه السلام) به علی بن الحسین رسید، سپس از آن حضرت بمحمد بن علی منتقل گشت. آن گاه خداوند آن چه خواهد می کند. وقتی ائمه طاهرین در صحنه دنیا محکوم (دشمنان) شدند مردی از آن ها قیام می کند که سیصد و سیزده مرد فداکار با او باشند و بیرق پیغمبر با وی است. و به طرف مدینه رهسپار می گردد، تا این که از «بیداء» می گذرد و می گوید: این است محل قومی که خداوند آن ها را در زمین فرو می برد.
در تفسیر مزبور از امام ششم روایت نموده که فرمود: آن قوم دشمنان خدا می باشند که به زمین فرو روند.
36. «فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ»؛(2) یعنی: پس چون دمیده شود در صور. در غیبت نعمانی از امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت می کند که چون تفسیر این آیه را از حضرتش پرسیدند، فرمود: امامی از ما غایب می شود، پس چون خداوند اراده کند که او را آشکار گرداند، علامتی در دل وی پدید آورد و بدین گونه به امر پروردگار ظاهر می گردد.
37. «فَاسْتَبِقُوا الْخَیراتِ أَینَ ما تَکونُوا یأْتِ بِکمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ»؛(3) یعنی: پیشی گیرید اعمال نیک را، هر جا که باشید خدا همه شما را
ص: 146
خواهد آورد. چه خداوند به هر چیزی تواناست، غیبت نعمانی از حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: این آیه در باره قائم آل محمد و یاران او نازل شده و آن ها پیش از آن که موقع آمدنشان معلوم گردد، اجتماع می کنند.
38. «یعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ»؛(1) یعنی گناه کاران از سیماشان شناخته می شوند.
و نیز در کتاب مزبور از آن حضرت وارد شده که فرمود: آیه «یعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ» البته خداوند مجرمین را می شناسد ولی این آیه در باره قائم ما نازل شده که هنگام ظهورش مجرمین را از سیماشان شناخته و با یارانش آن ها را از دم شمشیر می گذرانند.
39. «وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکبَرِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»؛(2) یعنی: پیش از عذاب بزرگ تر به آن ها عذاب نزدیک تر می چشانیم شاید برگردند.
در کنز الفوائد از مفضل بن عمر نقل می کند که گفت از حضرت صادق(علیه السلام) این آیه را پرسیدم. فرمود: عذاب نزدیک تر گرانی نرخها و عذاب بزرگ تر قیام مهدی موعود با شمشیر است. و نیز در کنز الفوائد از آن حضرت روایت نموده که فرمود: چون قائم ما ظهور کند به مسجد الحرام درآید و در حالی که رو بکعبه و پشت به مقام نموده دو رکعت نماز می گزارد. آن گاه برخاسته و می گوید: ای مردم! من از هر کس بآدم أبو البشر و ابراهیم خلیل و اسماعیل ذبیح و محمد پیغمبر اکرم نزدیک ترم. سپس دست به دعا بلند می کند و آنقدر به درگاه خدا می نالد که غش کرده روی
ص: 147
زمین می افتد. چنان که خداوند می فرماید: «أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ وَ یجْعَلُکمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا ما تَذَکرُونَ».
و هم از محمد بن مسلم روایت نموده که امام پنجم فرمود: آیه «أَمَّنْ یجِیبُ» در باره قائم ما نازل شده. هنگامی که قیام می کند عمامه بر سر می نهد و جنب مقام ابراهیم نماز می گزارد و به درگاه الهی تضرع می نماید، و از آن موقع پرچم او در اهتزاز خواهد بود.
40. «إِذا تُتْلی عَلَیهِ آیاتُنا قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ»؛(1) یعنی هنگامی که آیات ما بر او خوانده می شود می گوید. افسانه های پیشینیان است. در کنز الفوائد از امام ششم نقل کرده که فرمود: بیدینان چون خبر ظهور قائم را بشنوند افسانه می پندارند و هنگامی که او را ببینند می گویند ما تو را نمی شناسیم و تو از فرزندان فاطمه(س) نیستی چنان که مشرکین این گونه سخنان به پیغمبر می گفتند.
41. «کلُّ نَفْسٍ بِما کسَبَتْ رَهِینَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیمِینِ»؛ هر کس در گرو آن چه کسب کرده می باشد جز اصحاب یمین (دست راست) در تفسیر فرات کوفی است که امام محمد باقر(علیه السلام) فرمود: اصحاب یمین ما و شیعیان ما می باشیم و فرمود: شیعیان ما «فِی جَنَّاتٍ یتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِینَ ما سَلَککمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَک مِنَ الْمُصَلِّینَ»؛ در بهشت از مجرمین (که بیرون بهشت هستند) می پرسند چه چیز شما را بدوزخ افکند آن ها می گویند ما نمازگزار نبودیم. یعنی از شیعیان علی بن ابی طالب(علیه السلام) نبودند و باز می گویند «وَ لَمْ نَک نُطْعِمُ الْمِسْکینَ وَ کنَّا نَخُوضُ مَعَ
ص: 148
الْخائِضِینَ» به درماندگان غذا نمی دادیم و پیوسته با مردم گزاف گوی بیهوده به سر می بردیم.
و این در روز ظهور قائم ماست که «یوم الدین» می باشد چنان که می فرماید: «وَ کنَّا نُکذِّبُ بِیوْمِ الدِّینِ حَتَّی أَتانَا الْیقِینُ»؛ ما یوم الدین (روز ظهور قائم آل محمد) را تکذیب می کردیم تا امروز که یقین پیدا کرده ایم.
«فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ»؛(1) پس شفاعت هیچ کس به حال آن ها سود ندارد و پیغمبر هم در روز رستاخیز از آنان شفاعت نخواهد کرد(2).
42. «قُلْ ما أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکلِّفِینَ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکرٌ لِلْعالَمِینَ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ»؛یعنی: ای پیغمبر بگو به خاطر آن پاداشی از شما طلب نمی کنم و این امر دشوار را نمی پذیرم. این فقط برای یاد آوری جهانیان است و خبر آن را بعد از گذشت زمانی خواهید دانست. در کتاب کافی از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: مقصود از «ذکر» امیر المؤمنین(علیه السلام) است.
«وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ»؛ حِینٍ یعنی: و خبر آن را بعد از گذشت زمانی خواهید دانست، این زمان، موقع ظهور قائم ماست.
43. «وَ لَقَدْ آتَینا مُوسَی الْکتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ»؛ یعنی ما کتاب تورات را به موسی دادیم پس از آن بنی اسرائیل در باره آن اختلاف نمودند. امام باقر(علیه السلام) فرمود: این امت نیز مانند بنی اسرائیل در باره معانی قرآن اختلاف پیدا کردند چنان که در باره
ص: 149
کتابی که با قائم ما است و برای آن ها می آورد نیز اختلاف نظر خواهند داشت به طوری که بسیاری از مردم آن را انکار می کنند و قائم هم گردن آن ها را می زند.
«وَ لَوْ لا کلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّک لَقُضِی بَینَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَک مِنْهُ مُرِیبٍ»؛(1) یعنی: اگر به ملاحظه آن چه خدا در باره آن ها فرموده نمی بود، میان آن ها حکم جاری می شد.
ولی آن ها همواره بحالت تردید و شک به سر می برند. امام فرمود: اگر به ملاحظه مشیت حق نبود قائم یکتن از این گروه را زنده نمی گذاشت.
44. «وَ الَّذِینَ یصَدِّقُونَ بِیوْمِ الدِّینِ»؛(2) در کافی از حضرت باقر(علیه السلام) روایت می کند که فرمود: یعنی کسانی که روز ظهور قائم ما را تصدیق و باور دارند.
45. «قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کنَّا مُشْرِکینَ»؛(3) یعنی: گفتند و اللَّه به خدا قسم ما مشرک نبودیم. در کافی روایت می کند که امام پنجم می فرماید: یعنی آن ها هنگام ظهور امام زمان می گویند: ما منکر ولایت امیر المؤمنین(علیه السلام) نبودیم.
46. «قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»؛(4) یعنی: حق آمد و باطل از میان رفت، به درستی که باطل رفتنی است! در کافی روایت نموده که
ص: 150
حضرت باقر فرمود: اذا قام القائم ذهبت دولة الباطل چون قائم ما ظهور کند دولت باطل از میان می رود.(1)
47. «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ»؛(2) یعنی زود باشد که آیات خودمان را در آفاق و در وجود آن ها به آنان نشان دهیم تا بیقین بدانند که خداوندی هست.
کلینی در کافی از أبو بصیر روایت می کند که گفت از حضرت صادق(علیه السلام) راجع به این آیه سؤال کردم، فرمود: خداوند باهل باطل نشان می دهد که چگونه مسخ می شوند و آفاق بر آن ها تنگی می گیرد، پس در آن وقت قدرت پروردگار را در خود و آفاق خواهند دید. عرض کردم: «حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ» یعنی چه؟ فرمود ظهور قائم آل محمد به امر خداوند حتمی است، خدا او را ظاهر گرداند تا همه مردم او را به بینند.
48. «حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَیعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً»؛(3) یعنی: تا زمانی که به بینند آن چه را که به آن ها وعده کرده بودیم: یا عذاب را و یا ساعت حساس! پس به زودی خواهند دانست چه کسی بدترین جای دارد و نیروی او ضعیف تر است؟
نیز در کافی از أبو بصیر از امام ششم نقل کرده که فرمود: «إِذا رَأَوْا ما یوعَدُونَ» قیام قائم ماست و آن ساعتی است که پیروان باطل خواهند دید، و عذاب خدا
ص: 151
را، به دست توانای قائم آل محمد خواهند چشید، و این ست معنی «مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً»؛ یعنی آن ها خواهند دید که در پیش گاه امام زمان چه جایگاه بدی دارند و چقدر ناتوانند.49. «مَنْ کانَ یرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ»؛(1) یعنی هر کس می خواهد برای آخرت چیزی بیاندوزد ما نیز اندوخته او را زیاد گردانیم و هر کس طالب اندوخته دنیوی است بدان ها نیز می دهیم. ولی در آخرت دیگر نصیبی ندارد! در کافی از امام جعفر صادق(علیه السلام) نقل می کند که فرمود: اندوخته آخرت یعنی: شناسائی امیر المؤمنین و ائمه طاهرین(علیهم السلام) که خداوند از برکت دولت آنها، دوستان آنان را نیز بهره مند گرداند، ولی آن کس که چشم باندوخته دنیوی دوخته، در دولت حق و ظهور قائم آل محمد بهره ای نخواهد داشت.
سید علی بن عبد الحمید(2)
در کتاب «الانوار المضیئه» از حضرت امیر
ص: 152
المؤمنین(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: کسانی را که خداوند در قرآن مجید «مستضعف» در زمین خوانده و خواسته است آن ها امامان و سفرای او باشند، ما اهل بیت عصمت هستیم. پروردگار عالم «مهدی» ما را برانگیزد تا اهل بیت را سر بلند کند و دشمنان ما را سرشکسته و خوار گرداند.
و نیز سید جلیل نامبرده در کتاب مزبور از عبداللَّه بن عباس روایت می کند که گفت: مقصود از آیه: «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکمْ وَ ما تُوعَدُونَ»، ظهور مهدی موعود است.
50. «وَ أَسْبَغَ عَلَیکمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»؛(1)
یعنی: خدا به شما روزی کرد نعمت های ظاهری و باطنی خود را. در کتاب مذکور از سید هبة اللَّه راوندی(2)
و او از حضرت امام موسی کاظم(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: نعمت ظاهری، امام ظاهر، و
ص: 153
نعمت باطنی امام غائب است که از دیدگان مردم پنهان می شود، و گنج های زمین برای او آشکار گردد، و هر چیز دوری برایش نزدیک باشد.
روایتی بخط شیخ محمد بن علی جبائی دیده ام که نوشته بود روایتی بخط شهید اول نور اللَّه ضریحه یافتم که صفوانی(1)
در کتابش از صفوان نقل کرده که چون منصور خلیفه عباسی امام جعفر صادق(علیه السلام) را خواست،حضرت وضو گرفت و دو رکعت نماز گزارد سپس سجده شکر نمود و فرمود: پروردگارا بتوسط پیغمبرت محمد(صلی الله علیه و آله) به ما اهل بیت وعده پیروزی دادی که ما را از هر گونه هراسی ایمنی بخشی.
پروردگارا آن چه به ما وعده کرده ای به ما موهبت کن، چه می دانیم که
ص: 154
وعده ات خلاف پذیر نیست. صفوان می گوید عرض کردم: آقا! وعده خداوند کدام است که به شما داده است؟ فرمود: این آیه شریفه: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ...».
و هم روایت شده که وقتی در حضور آن بزرگوار آیه «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ...» خوانده شد، اشک از دیدگان حضرت جاری گشت و فرمود: به خدا قسم آن ها که در زمین تضعیف شده اند، ما اهل بیت پیغمبر هستیم و در نهج البلاغه است که حضرت امیر المؤمنین(علیه السلام) ضمن خطبه ای فرمود:
دنیا نسبت به ما مدارا و مهربانی خواهد کرد، بعد از آن که سخت کجمداری کرده باشد سپس آیه «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا...» را تلاوت فرمود(1).
منابع شیعه روایاتی در تفسیر آیات دیگر آورده است که حتی مورد قبول برخی از دانشمندان اهل تسنن نیز واقع شده است.
شیخ سلیمان حنفی در کتاب «ینابیع الموده» باب 71 به علاوه آن چه مؤلف نقل کرده آیاتی دیگر از کتاب (المحجة فیما نزل فی القائم الحجة» تألیف دانشمند بزرگوار مشهور سید هاشم بحرینی نقل کرده است، که قسمتی از آن ذیلاً ذکر می شود:
51. «وَ لَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَی ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»؛(2) یعنی: شما را امتحان می کنیم به چیزی از ترس و گرسنگی و کاستن مال و خطر جانی و ثمرات زندگی، و مژده بده به آن ها که ثابت قدم هستند. محمد بن مسلم از امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: قبل از آمدن قائم،
ص: 155
علاماتی برای امتحان مؤمنین خواهد بود. عرض کردم: آن ها چیست؟ فرمود: این امتحان که خدا می فرماید:
بچیزی از ترس؛ این ترس بیماری های گوناگون است، گرسنگی، بالا رفتن قیمت ها است، کاستن مال، قحطی است، خطر جانی، مرگ شایع و زیاد است. و نقص ثمرات زندگی، نیامدن باران است. پس در آن موقع به آن ها که در عقیده به ما ثابت می مانند، مژده بده. آن گاه فرمود: ای محمد! این تأویل آیه است، و هیچ کس جز آن ها که راسخ در علم هستند، تأویل قرآن را نمی داند، و مائیم راسخین در علم.
52. «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً»؛(1) یعنی: آن ها که در آسمان ها و زمین هستند از روی میل یا اکراه تسلیم خدا می شوند. رفاعة بن موسی گفت: شنیدم امام صادق(علیه السلام) می فرمود: تأویل آن این ست که موقع ظهور قائم ما، زمینی نیست که در آن لا اله الّا اللَّه و محمّد رسول اللَّه گفته نشود.
53. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا»؛(2) یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید، شکیبائی پیشه سازید، و صبر کنید، و مواظب باشید. یزید بن معاویه عجلی از امام محمد باقر(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: تأویل آیه اینست: شکیبا باشید بر انجام فرائض دینی، و صبر کنید بر آزار دشمنانتان، و مواظب ظهور امام خود مهدی منتظر باشید!
54. «وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ، فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکرُوا بِهِ»؛(3) یعنی: و از کسانی که گفتند: ما نصرانی هستیم. پیمان آن ها را گرفتیم، ولی
ص: 156
آن ها فراموش کردند بهره ای را که به آن ها یادآوری شدهبود» ولی آن ها به زودی متذکر خواهند شد.
ابو ربیع شامی از امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: نصارا آن بهره را به یاد خواهند آورد، و گروهی از آن ها همراه قائم ما قیام خواهند کرد.
55. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ، أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ»؛(1) یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کدام از شما از دین خود برگردد، بداند که- به زودی خدا گروهی را می آورد که دوستشان دارد، و آن ها نیز خدا را دوست دارند، آن ها نزد اهل ایمان خود را ناچیز شمرند ولی در مقابل کفار نیرومند باشند.
سلیمان بن هارون عجلی گفت: شنیدم که: امام جعفر صادق(علیه السلام) می فرمود: صاحب الامر در پناه خدا محفوظ است، اگر همه مردم از بین بروند، خداوند یاران او را خواهد آورد، و آن ها کسانی هستند که خدا در باره شان فرموده است:
56. «فَإِنْ یکفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکلْنا بِها قَوْماً لَیسُوا بِها بِکافِرِینَ»؛(2) یعنی: اگر اینان به او کفر ورزند، به جای آن ها قومی را می آوریم که به او کفر نورزند.
57. «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ. قالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»؛(3) یعنی: شیطان گفت: خدایا به من مهلت ده تا روزی که مردم برانگیخته می شوند، خدا فرمود: به تو مهلت داده شده تا روزی که وقت آن معلوم است! وهب بن جمع گفت: از حضرت صادق(علیه السلام) پرسیدم: این روز کدام روز است؟ فرمود: ای
ص: 157
وهب روزی است که پیغمبر شیطان را به قتل می رساند. و این بعد از قیام قائم ما مهدی است.
58. «وَ یوْمَئِذٍ یفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ»؛(1) آن روز مؤمنین با پیروزی حق خشنود می گردند، أبو بصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند که فرمود: در موقع قیام قائم اهل ایمان از پیروزی خدا خشنود خواهند شد.
59. «قُلْ یوْمَ الْفَتْحِ لا ینْفَعُ الَّذِینَ کفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ ینْظَرُونَ»؛(2) یعنی: بگو در روز پیروزی ایمان آن ها که کافر گشتند، سودی به حال آن ها ندارد، و مهلت داده نمی شوند.
جمیل بن درّاج روایت کرده که امام ششم فرمود: این روز فتح و پیروزی، فتح جهان به وسیلۀ قائم ما است. اگر کسی قبل از آن روز ایمان نیاورده باشد، ایمان آن روزش که می خواهد به قائم نزدیک شود نفعی به حال وی ندارد، ولی آن کس که پیش از این فتح و پیروزی عقیده بامامت او داشته و منتظر ظهور او بوده، ایمانش نافع به حال او است. خداوند مقام او را نزد قائم بزرگ می گرداند، و آن مرد از دوستان اهل بیت پیغمبر است.
60. «حم * وَ الْکتابِ الْمُبِینِ. إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکةٍ. إِنَّا کنَّا مُنْذِرِینَ فی ها یفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ»؛(3) یعنی: قسم به کتاب مبین (قرآن) که آن را در یک شب پر برکت نازل کردیم که ما خلق را از نافرمانی خود بر حذر می داریم و هر امر محکمی، از هم جدا می گردد.
ص: 158
عبداللَّه بن مسکان از حضرت باقر، و صادق و کاظم(علیهم السلام) روایت کرده که هر سه امام فرموده اند: خداوند تمام قرآن را در «لیلة القدر» به بیت المعمور نازل کرد. سپس در مدت بیست و سه سال بر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نازل نمود. خداوند در آن شب هر کار حق و باطلی و آن چه را در آن سال روی می دهد، تقدیر فرموده، و بداء و مشیت الهی در آن راه دارد، آن چه خواهد مقدم می دارد و هر چه خواهد به تأخیر می اندازد، از سرنوشت ها، روزی ها، امنیت و صلح و سلامت و غیره.
پیغمبر آن را بامیر المؤمنین تلقین فرمود، و آن حضرت هم به ائمه طاهرین از اولاد خود رسانید تا آن که نوبت به صاحب الزمان مهدی(عج) برسد.(1)
در کشف الغمه می نویسد: شیخ أبو عبداللَّه محمد بن یوسف بن محمد شافعی کنجی(2) در کتاب «کفایة الطالب» که در مناقب حضرت امیر(علیه السلام) نوشته
ص: 159
در قسمت مربوط بمهدی(عج) گفته است: مطالب این کتاب را فقط از طرق اهل سنت جمع آوری کرده ام تا استناد به آن محکم تر باشد. سپس در قسمت مربوط به مهدی (موعود)(1)
می نویسد:
الْبَابُ الْأَوَّلُ فِی ذِکرِ خُرُوجِهِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زِرٍّ عَنْ عبداللَّه قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَا تَذْهَبُ الدُّنْیا حَتَّی تَمْلِک الْعَرَبَ رَجُلٌ مِنْ اهل بیتی یوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی أَخْرَجَهُ أبو دَاوُدَ فِی سُنَنِهِ.
ص: 160
وَ عَنْ عَلِی عَنِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلَّا یوْمٌ لَبَعَثَ اللَّهُ رَجُلًا مِنْ اهل بیتی یمْلَؤُهَا عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً هَکذَا أَخْرَجَهُ أبو دَاوُدَ فِی سُنَنِهِ.
وَ أَخْبَرَنَا الْحَافِظُ إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَزْهَرُ الصَّرِیفِینِی بِدِمَشْقَ وَ الْحَافِظُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ الْمَقْدِسِی بِجَامِعِ جَبَلِ قاسبون [قَاسِیونَ] قَالا أَنْبَأَنَا أبو الْفَتْحِ نَصْرُ بْنُ عَبْدِ الْجَامِعِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْفَامِی بِهَرَاةَ أَنْبَأَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عبداللَّه بْنِ مَحْمُودٍ الطَّائِی أَنْبَأَنَا عِیسَی بْنُ شُعَیبِ بْنِ إِسْحَاقَ السِّجْزِی أَنْبَأَنَا أبو الْحَسَنِ عَلِی بْنُ بُشْرَی السِّجْزِی أَنْبَأَنَا الْحَافِظُ أبو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَینِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَاصِمٍ الْآبُرِی فِی کتَابِ مَنَاقِبِ الشَّافِعِی ذَکرَ هَذَا الْحَدِیثَ وَ قَالَ فِیهِ وَ زَادَ زَائِدَةً(1) فِی رِوَایتِهِ لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلَّا یوْمٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِک الْیوْمَ حَتَّی یبْعَثَ اللَّهُ فِیهِ رَجُلًا مِنِّی أَوْ مِنْ اهل بیتی یوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی وَ اسْمُ أَبِیهِ اسْمَ ابی یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.
قَالَ الْکنْجِی وَ قَدْ ذَکرَ التِّرْمِذِی الْحَدِیثَ فِی جَامِعِهِ وَ لَمْ یذْکرْ وَ اسْمُ أَبِیهِ اسْمَ ابی وَ ذَکرَهُ أبو دَاوُدَ وَ فِی مُعْظَمِ رِوَایاتِ الْحُفَّاظِ وَ الثِّقَاتِ مِنْ نَقَلَةِ الْأَخْبَارِ اسْمُهُ اسْمِی فَقَطْ وَ الَّذِی رَوَی وَ اسْمُ أَبِیهِ اسْمَ ابی فَهُوَ زَائِدَةٌ وَ هُوَ یزِیدُ فِی الْحَدِیثِ وَ إِنْ صَحَّ فَمَعْنَاهُ وَ اسْمُ أَبِیهِ اسْمَ ابی أَی الْحُسَینُ وَ کنْیتُهُ أبو عبداللَّه فَجَعْلُ الْکنْیةِ اسْماً کنَایةٌ عَنْ أَنَّهُ مِنْوُلْدِ الْحُسَینِ دُونَ الْحَسَنِ وَ یحْتَمِلُ أَنْ یکونَ الرَّاوِی تَوَهَّمَ قَوْلَهُ ابْنِی فَصَحَّفَهُ فَقَالَ ابی فَوَجَبَ حَمْلُهُ عَلَی هَذَا جَمْعاً بَینَ الرِّوَایاتِ قَالَ عَلِی بْنُ عِیسَی عَفَا اللَّهُ عَنْهُ أَمَّا أَصْحَابُنَا الشِّیعَةُ فَلَا یصَحِّحُونَ هَذَا الْحَدِیثَ لِمَا ثَبَتَ عِنْدَهُمْ مِنِ اسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ(علیه السلام)
ص: 161
وَ أَمَّا الْجُمْهُورُ فَقَدْ نَقَلُوا أَنَّ زَائِدَةً کانَ یزِیدُ فِی الْأَحَادِیثِ فَوَجَبَ الْمَصِیرُ إِلَی أَنَّهُ مِنْ زِیادَتِهِ لِیکونَ جَمْعاً بَینَ الْأَقْوَالِ وَ الرِّوَایاتِ.
شیخ مذکور به اسناد خود از «سنن» أبو داود از زر از عبداللَّه نقل می کند که پیغمبر فرمود: دنیا به پایان نمی رسد مگر این که مردی از اهل بیت من در میان عرب به سلطنت رسد که نامش مطابق نام من باشد(1)
هم أبو داود در سنن آورده است که علی(علیه السلام) از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) روایت نموده که: اگر از عمر روزگار جز یک روز نمانده باشد خداوند مردی از اهل بیت من را برانگیزد که دنیا را پر از عدل کند چنان که پر از ظلم باشد.(2) و نیز حافظ ابراهیم بن محمد الازهر صیریفینی در دمشق و حافظ محمد بن عبد الواحد مقدسی در مسجد «جبل قاسیون» به اسناد خود از حافظ أبو الحسن محمد ابن حسین بن ابراهیم بن عاصم أبری برای ما روایت نمودند که وی در کتاب «مناقب شافعی» روایت سابق را نقل کرده و اضافه نموده که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولانی گرداند تا مردی را از من و اهل بیت من برانگیزد که نامش نام من و نام پدرش نام پدر من باشد و او زمین را پر از عدل و داد کند چنان که پر از ظلم و ستم باشد.
کنجی می گوید: ترمدی این حدیث را در کتاب «جامع» خود بدون جمله «نام پدرش نام پدر من می باشد» آورده است(3)
ولی أبو داود آن را ذکر نموده. در بسیاری از
ص: 162
روایات حفاظ و ثقات از ناقلان اخبار فقط جمله «نامش نام من است» نقل شده، و جمله: «نام پدرش نام پدر من می باشد» در حدیث (زائدة بن ابی رقاد) زائد است و بر فرض که صحیح باشد به این معنی است که نام پدر مهدی حسین است که کنیه اش أبو عبداللَّه می باشد و این نام پدر من (عبداللَّه) است، که کنیه أبو عبداللَّه کنیه از اسم پدر پیغمبر (عبداللَّه) باشد، تا مردم بدانند که مهدی از اولاد حسین است نه از فرزندان برادرش حسن. احتمال هم دارد که (بر فرض صحت) جمله «اسم ابی» در اصل «اسم ابنی» یعنی نام پدرش نام فرزند من است، باشد زیرا نام پدر مهدی حسن بوده است. ولی امام احمد بن حنبل با دقتی که در نقل و حفظ حدیث دارد، این خبر را در چندین جا به همان لفظ «نامش نام من است» ذکر کرده است.
مؤلف کشف الغمه (که خود از علمای شیعه است) بعد از نقل این مطلب می گوید:
علمای شیعه این حدیث را صحیح نمی دانند، زیرا در نزد ما نام امام زمان و نام پدرش معلوم بوده است ولی چون اهلسنت این جمله را در حدیث زیاد می دانند، ناگزیر از آنند که بنحو مذکور آن را تصحیح کنند، تا بدین گونه میان اقوال و روایات مختلف را جمع کرده باشند.(1)
ص: 163
الْبَابُ الثَّانِی فِی قَوْلِهِ(صلی الله علیه و آله) الْمَهْدِی مِنْ عِتْرَتِی مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیبِ قَالَ کنَّا عِنْدَ ام سلمة فَتَذَاکرْنَا الْمَهْدِی فَقَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله)
ص: 164
یقُولُ الْمَهْدِی مِنْ عِتْرَتِی مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ- أَخْرَجَهُ ابْنُ مَاجَةَ فِی سُنَنِهِ وَ عَنْهُ عَنْهَا رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یقُولُ الْمَهْدِی مِنْ عِتْرَتِی مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ(س) أَخْرَجَهُ الْحَافِظُ أبو دَاوُدَ فِی سُنَنِهِ.
وَ عَنْ عَلِی(علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) الْمَهْدِی مِنَّا أَهْلَ الْبیت(علیهم السلام) یصْلِحُهُ اللَّهُ فِی لَیلَةٍ.
ابو داود در کتاب سنن از سعید بن مسیب روایت کرده که گفت: ام سلمه گفت: از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شنیدم می فرمود: مهدی از عترت من و فرزندان فاطمه است.
و هم ابن ماجه در سنن از علی(علیه السلام) نقل کرده که پیغمبر فرمود: مهدی از ما اهل بیت است. خداوند در یک شب او را آشکار نموده به سلطنت می رساند.
الْبَابُ الثَّالِثُ فِی أَنَّ الْمَهْدِی مِنْ سَادَاتِ أَهْلِ الْجَنَّةِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِک قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یقُولُ نَحْنُ وُلْدُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ سَادَاتُ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَنَا وَ حَمْزَةُ وَ عَلِی وَ جَعْفَرٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ وَ الْمَهْدِی أَخْرَجَهُ ابْنُ مَاجَةَ فِی صَحِیحِهِ.
ابن ماجه در کتاب صحیح از انس بن مالک روایت نموده که گفت شنیدم پیغمبر می فرمود: ما فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشت هستیم: من و حمزه و علی و جعفر و حسن و حسین و مهدی.
الْبَابُ الرَّابِعُ فِی أَمْرِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) بِمُبَایعَةِ الْمهدی(عج) عَنْ ثَوْبَانَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یقْتَلُ عِنْدَ کنْزِکمْ ثَلَاثَةٌ کلُّهُمُ ابْنُ خَلِیفَةٍ ثُمَّ لَا یصِیرُ إِلَی وَاحِدٍ مِنْهُمْ
ص: 165
ثُمَّ تَطْلُعُ الرَّایاتُ السُّودُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ فَیقْتُلُونَکمْ قَتْلًا لَمْ یقْتَلْهُ قَوْمٌ ثُمَّ ذَکرَ شَیئاً لَا أَحْفَظُهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) فَإِذَا رَأَیتُمُوهُ فَبَایعُوهُ وَ لَوْ حَبْواً عَلَی الثَّلْجِ فَإِنَّهُ خَلِیفَةُ اللَّهِ الْمَهْدِی أَخْرَجَهُ الْحَافِظُ ابْنُ مَاجَةَ.
و نیز ابن ماجه از ثوبان روایت کرده که گفت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: در نزد گنج شما سه تن کشته می شوند که همه فرزندان خلیفه می باشند و بعد از آن ها آن منصب به هیچ یک آنان نمی رسد، تا آن گاه که پرچم های سیاه از سمت مشرق پدید آید و شما را طوری به قتل رسانند که هیچ قومی را بدان وضع نکشته باشند، سپس راوی چیزی گفت که من حفظ نکردم آن گاه فرمود چون او را به بینید با وی بیعت کنید هر چند برفتن از روی برف باشد، چه وی مهدی خلیفه خداست و در حدیث عبد العزیز بن مختار از خالد حذاء این مضمون را بدین گونه آورده: پرچم های سیاه از جانب شرق می آید که پرچمداران آن، دل هائی آهنین دارند. هر کس قیام آن ها را شنید، به سوی آن ها بشتابد، هر چند با راه رفتن از روی برف باشد، آن ها به شهر دمشق می آیند و آن را منهدم می کنند و پیروان پادشاهان را در آن جا می کشند.
الْبَابُ الْخَامِسُ فِی ذِکرِ نُصْرَةِ أَهْلِ الْمَشْرِقِ لِلْمهدی(عج) عَنْ عبداللَّه بْنِ الْحَارِثِ بْنِ جَزْءٍ الزُّبَیدِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یخْرُجُ أُنَاسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَیوطِئُونَ لِلْمَهْدِی یعْنِی سُلْطَانَهُ هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ رَوَتْهُ الثِّقَاتُ وَ الْأَثْبَاتُ أَخْرَجَهُ الْحَافِظُ أبو عبداللَّه بْنُ مَاجَةَ الْقَزْوِینِی فِی سُنَنِهِ.
وَ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ عبداللَّه قَالَ بَینَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) إِذْ أَقْبَلَ فِتْیةٌ مِنْ بنی هَاشِمٍ فَلَمَّا رَآهُمُ النَّبِی(صلی الله علیه و آله)اغْرَوْرَقَتْ عَینَاهُ وَ تَغَیرَ لَوْنُهُ قَالَ فَقُلْنَا مَا نَزَالُ نَرَی
ص: 166
فِی وَجْهِک شَیئاً نَکرَهُهُ قَالَ إِنَّا اهل بیت اخْتَارَ اللَّهُ لَنَا الْآخِرَةَ عَلَی الدُّنْیا وَ إِنَّ اهل بیتی سَیلْقَوْنَ بَعْدِی بَلَاءً وَ تَشْرِیداً وَ تَطْرِیداً حَتَّی یأْتِی قَوْمٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَ مَعَهُمْ رَایاتٌ سُودٌ فَیسْأَلُونَ الْخَیرَ وَ لَا یعْطَوْنَهُ فَیقَاتِلُونَ فَینْصَرُونَ فَیعْطَوْنَ مَا سَأَلُوا وَ لَا یقْبَلُونَهُ حَتَّی یدْفَعُوهَا إِلَی رَجُلٍ مِنْ اهل بیتی فَیمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کمَا مَلَئُوهَا جَوْراً فَمَنْ أَدْرَک ذَلِکمْ مِنْکمْ فَلْیأْتِهِمْ وَ لَوْ حَبْواً عَلَی الثَّلْجِ.
وَ رَوَی ابْنُ أَعْثَمَ الْکوفِی فِی کتَابِ الْفُتُوحِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ وَیحاً لِلطَّالَقَانِ فَإِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا کنُوزاً لَیسَتْ مِنْ ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ وَ لَکنْ بِهَا رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ عَرَفُوا اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ هُمْ أَیضاً أَنْصَارُ الْمَهْدِی فِی آخِرِ الزَّمَانِ.
هم چنین ابن ماجه این حدیث حسن و صحیح را که ثقات محدثین نقل کرده اند در کتاب سنن از عبداللَّه بن حارث بن جزء زبیدی روایت نموده که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مردمی از جانب مشرق قیام نمایند و سلطنت را برای مهدی آماده سازند و از عبداللَّه مسعود نقل شده که گفت: روزی در خدمت رسول خدا بودیم که جمعی از جوانان بنی هاشم آمدند.
در کتاب فتوح ابن اعثم کوفی است که امیر المؤمنین(علیه السلام) فرمود: به به از طالقان.
خدا را در آن جا گنج هائی است که از طلا و نقره نمی باشد، بلکه آن گنج ها مردان مؤمنی هستند که خدا را به خوبی شناخته اند. آن ها در آخر الزمان از یاران مهدی خواهند بود.
الْبَابُ السَّادِسُ فِی مِقْدَارِ مُلْکهِ بَعْدَ ظُهُورِهِ(علیه السلام) عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی قَالَ خَشِینَا
ص: 167
أَنْ یکونَ بَعْدَ نَبِینَا حَدَثٌ فَسَأَلْنَا نَبِی اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) فَقَالَ إِنَّ فِی أُمَّتِی الْمَهْدِی یخْرُجُ یعِیشُ خَمْساً أَوْ سَبْعاً أَوْ تِسْعاً زَیدٌ الشَّاک قَالَ قُلْنَا وَ مَا ذَاک قَالَ سِنِینَ قَالَ فَیجِی ءُ إِلَیهِ الرَّجُلُ فَیقُولُ یا مَهْدِی أَعْطِنِی قَالَ فَیحْثِی لَهُ فِی ثَوْبِهِ مَا اسْتَطَاعَ أَنْ یحْمِلَهُ.
وَ قَدْ رُوِی مِنْ غَیرِ وَجْهِ ابی سَعِیدٍ عَنِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) وَ عَنْ ابی سَعِیدٍ أَنَّ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) قَالَ یکونُ فِی أُمَّتِی الْمَهْدِی إِنْ قَصُرَ فَسَبْعٌ وَ إِلَّا فَتِسْعٌ یتَنَعَّمُ فِیهِ أُمَّتِی نِعْمَةً لَمْ یتَنَعَّمُوا مثل ها قَطُّ تُؤْتِی الْأَرْضُ أُکلَهَا وَ لَا تَدَّخِرُ مِنْهُمْ شَیئاً وَ الْمَالُ یوْمَئِذٍ کدُوسٌ یقُومُ الرَّجُلُ فَیقُولُ یا مَهْدِی أَعْطِنِی فَیقُولُ خُذْ.
وَ عَنْ ام سلمة زَوْجِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) قَالَ یکونُ اخْتِلَافٌ عِنْدَ مَوْتِ خَلِیفَةٍ فَیخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ هَارِباً إِلَی مَکةَ فَیأْتِیهِ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ مَکةَ فَیخْرِجُونَهُ وَ هُوَ کارِهٌ فَیبَایعُونَهُ بَینَ الرُّکنِ وَ الْمَقَامِ وَ یبْعَثُ إِلَیهِ بَعْثُ الشَّامِ فَتَنْخَسِفُ بِهِمُ الْبَیدَاءُ بَینَ مَکةَ وَ الْمَدِینَةِ فَإِذَا رَأَی النَّاسُ ذَلِک أَتَاهُ أَبْدَالُ الشَّامِ وَ عَصَائِبُ أَهْلِ الْعِرَاقِ فَیبَایعُونَهُ ثُمَّ ینْشَأُ رَجُلٌ مِنْ قُرَیشٍ أحواله [أَخْوَالُهُ] کلْبٌ فَیبْعَثُ إِلَیهِمْ بَعْثاً فَیظْهَرُونَ عَلَیهِمْ وَ ذَلِک بَعْثُ کلْبٍ وَ الْخَیبَةُ لِمَنْ لَمْ یشْهَدْ غَنِیمَةَ کلْبٍ فَیقْسِمُ الْمَالَ وَ یعْمَلُ فِی النَّاسِ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ یلْقِی الْإِسْلَامَ بِجِرَانِهِ إِلَی الْأَرْضِ فَیلْبَثُ سَبْعَ سِنِینَ ثُمَّ یتَوَفَّی وَ یصَلِّی عَلَیهِ الْمُسْلِمُونَ.
قَالَ أبو دَاوُدَ قَالَ بَعْضُهُمْ عَنْ هِشَامٍ تِسْعَ سِنِینَ قَالَ أبو دَاوُدَ قَالَ غَیرُ مُعَاذٍ عَنْ هِشَامٍ تِسْعَ سِنِینَ قَالَ هَذَا سِیاقُ الْحُفَّاظِ کالتِّرْمِذِی وَ ابْنِ مَاجَةَ الْقَزْوِینِی وَ ابی دَاوُدَ.
ترمدی از أبو سعید خدری روایت کرده که گفت ترسیدم مبادا بعد از پیغمبر سوانحی روی دهد، لذا از پیغمبر در این باره سؤال کردیم، حضرت فرمود: «مهدی
ص: 168
در میان امت من ظهور کند و پنج یا هفت یا نه سال زندگی نماید» و بیش از این هم راوی به طور اختلاف روایت نموده و هم روایت شده که راوی گفت: مهدی چقدر سلطنت می نماید؟ فرمود: چند سالی. سپس فرمود: مردم می آیند و از وی طلب مال می کنند و او هم به قدری که آن ها توانائی بردن دارند به آنان می دهد. ترمدی در پایان حدیث گفته این حدیث حسن است، و از غیر أبو سعید هم روایت شده است(1)
و نیز أبو سعید از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نقل کرده که فرمود: مهدی در امت من خواهد بود. چون ظهور کند حد اقل هفت و حد اکثر نه سال سلطنت نماید. امت من در عصر او چنان متنعّم گردند که هیچ گاه بمانند آن ندیده باشند!، زمین آن چه دارد بیرون می دهد و هیچ باقی نمی گذارد. اموال در آن روز از بسیاری چون دانه هائی است که زیر پا ریخته باشد. چون کسی از مهدی طلب کند (بیدرنگ) می گوید: بگیر!(2) و هم از ام سلمه زوجه پیغمبر(صلی الله علیه و آله) روایت شده که گفت: به هنگام مرگ یکی از خلفا اختلافی پدید آید. پس مردی از اهل مدینه به سوی مکه فرار نماید.
اهل مکه او را پذیره شوند و با اصرار بیرون آورده در بین رکن و مقام با او بیعت نمایند، آن گاه از جانب شاملشکری بدفع وی گسیل شود ولی در بیابان مکه و مدینه به زمین فرو رود. چون مردم از این ماجرا مطلع شوند ابدال شام و عراق آمده با او بیعت نمایند.
سپس مردی از قریش خروج کند که دائیهای او از قبیله کلب(3)
می باشند،
ص: 169
مرد مدنی اموال آن ها را میان مردم قسمت کند و به سنّت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) عمل نماید و اساس اسلام پایدار بماند آن گاه با مرد کلبی جنگ کند و او را شکست دهد، بیچاره کسی که موقع تقسیم غنائم آن ها حاضر نباشد مرد مدنی هفت سال یا نه سال زندگی می کند. آن گاه وفات می نماید و مسلمانان بر وی نماز گزارند.(1)
الْبَابُ السَّابِعُ فِی بَیانِ أَنَّهُ یصَلِّی بِعِیسَی ابْنِ مَرْیمَ(علیه السلام) أبو هُرَیرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) کیفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْیمَ فِیکمْ وَ إِمَامُکمْ مِنْکمْ قَالَ هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ مُتَّفَقٌ عَلَی صِحَّتِهِ مِنْ حَدِیثِ مُحَمَّدِ بْنِ شِهَابٍ الزُّهْرِی رَوَاهُ الْبُخَارِی وَ مُسْلِمٌ فِی صَحِیحَیهِمَا.
وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عبداللَّه قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یقُولُ لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِی یقَاتِلُونَ عَلَی الْحَقِّ ظَاهِرِینَ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ قَالَ فَینْزِلُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ(علیه السلام) فَیقُولُ أَمِیرُهُمْ تَعَالَ صَلِّ بِنَا فَیقُولُ أَلَا إِنَّ بَعْضَکمْ عَلَی بَعْضٍ أُمَرَاءُ تَکرِمَةَ اللَّهِ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ.
و مَا رَوَاهُ الْحَافِظُ أبو عبداللَّه مُحَمَّدُ بْنُ یزِیدَ بْنِ مَاجَةَ الْقَزْوِینِی فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ فِی نُزُولِ عِیسَی(علیه السلام) فَمِنْ ذَلِک قَالَتْ أُمُّ شَرِیک بِنْتُ ابی الْعَکرِ یا رَسُولَ اللَّهِ فَأَینَ الْعَرَبُ یوْمَئِذٍ فَقَالَ هُمْ یوْمَئِذٍ قَلِیلٌ وَ جُلُّهُمْ بِبیت المقدس وَ إِمَامُهُمْ قَدْ تَقَدَّمَ یصَلِّی بِهِمُ الصُّبْحَ إِذَا نَزَلَ بِهِمْ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ(علیه السلام) فَرَجَعَ ذَلِک الْإِمَامُ ینْکصُ یمْشِی الْقَهْقَرَی لِیتَقَدَّمَ عِیسَی(علیه السلام) یصَلِّی بِالنَّاسِ فَیضَعُ عِیسَی(علیه السلام) یدَهُ بَینَ کتِفَیهِ ثُمَّ یقُولُ لَهُ تَقَدَّمْ.
ابو هریره از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) روایت نموده که فرمود: چه حالی خواهید داشت،
ص: 170
زمانی که عیسی بن مریم در میان شما فرود آید و امام شما هم میان شما باشد؟ این حدیث حسن و صحیح است و صحت آن مورد اتفاق همه محدثین اهل سنت است و از حدیث محمد بن شهاب زهری است که بخاری و مسلم آن را در صحیح خود آورده اند(1)
و از جابر بن عبداللَّه انصاری نقل است که گفت: شنیدم پیغمبر می فرمود: پیوسته جماعتی از امت من تا روز رستخیز به خاطر اجرای حق جنگ کنند و پیروزی یابند، پس عیسی بن مریم(علیه السلام) فرود آید. سر کرده آن جماعت می گوید بیا تا با تو نماز بگذاریم عیسی خواهد گفت: شما خود برخی بر برخی دیگر امیر هستید و این لطف خدا در حق این امت است.
کنجی می گوید: این حدیث نیز حسن و صحیح است و مسلم آن را در صحیح خود نقل کرده است.(2) اگر حدیث سابق قابل تأویل باشد، تأویل این روایت امکان ندارد. زیرا این حدیث صریح در مقصود است. چه که عیسی(علیه السلام) نزد سرکرده مسلمین می آید و او در آن روز مهدی است. بنا بر این تأویل این روایت به معنی دیگر اعتبار ندارد.
سپس کنجی می گوید: اگر کسی بگوید: چنان چه این اخبار صحیح باشد که عیسی(علیه السلام) پشت سر مهدی(عج) نماز می گذارد و در رکاب او جنگ می کند و دجال را را به قتل می رساند و این اخبار از نظر سلسله سند نزد سنی و شیعه صحیح و مورد اتفاق همه علمای اسلام است، زیرا غیر از علمای شیعه و سنی اگر کسی چیزی بگوید، از درجه اعتبار ساقط و مردود است، و این معنی اجماعی علمای اسلام
ص: 171
است و با اثبات این معنی و صحت آن، باید دید که آیا در آن نماز و جهاد، عیسی افضل است یا مهدی (امام یا مأموم)؟
جواب گوئیم که: عیسی و مهدی هر دو دو پیشوا می باشند. یکی پیغمبر و دیگری امام.
اگر آن ها در محلی اجتماع کنند و امام سمت پیشوائی پیدا کند، قهرا نسبت به بدیگری که پیغمبر است مقتدا و پیشواست، و می دانیم که امام و پیغمبر هر دو از ارتکاب افعال زشت و ریا و نفاق معصوم و پیراسته می باشند و هیچ کدام عملی را که از حریم شریعت بیرون و مخالف خواسته خدا و رسول باشد برای خود ادعا نمی کنند.
چون این معنی مسلم است می گوئیم: امام افضل از مأموم یعنی حضرت عیسی است که پشت سر او نمازمی گذارد. زیرا از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود: امام جماعت باید پیشوای جماعت باشد، اگر دو نفر مساوی بودند آن که عالم تر و چنان چه هر دو در علم مساوی بودند آن که فقیه تر و اگر هر دو فقیه بودند آن که سابقه دینیش بیش تر است.
و چنان چه هر دو از لحاظ سابقه مساوی بودند آن را که خوش صورت تر است باید مقام داشت، و با او نماز گذارد. پس اگر امام زمان بداند عیسی(علیه السلام) از او افضل است، جایز نیست که بر وی پیشی گیرد. چه امام از هر کس آشناتر بمسائل دین و منزّه تر از ارتکاب فعل مکروه است.
هم چنین اگر عیسی(علیه السلام) بداند که مهدی(عج) از وی افضل می باشد، جایز نیست که در نماز به مهدی اقتداء نماید، چه که پیغمبر از عمل ریا و نفاق و نیرنگ
ص: 172
پیراسته است. علی هذا امام زمان به خوبی می داند که از عیسی(علیه السلام) افضل می باشد و لذا بر وی مقدم می شود و عیسی هم می داند که مهدی از او افضل است و به همین جهت او را بر خود مقدم می دارد و پشت سر او نماز می گذارد و اگر جز این بود معنی نداشت که به وی اقتدا کند. این بود علت فضیلت امام نسبت بعیسی در نماز گزاردن پشت سر او.
و اما در باره جهاد عیسی بن مریم در رکاب امام زمان، باید دانست که جهاد عبارت است از جان دادن در راه خدا بفرمان کسی که برای خدا می جنگد، و اگر جز این بود، معنی نداشت کسی بفرمان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) جهاد کند.
دلیل بر این مطلب آیه شریفه: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ. یقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ وَ یقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِکمُ الَّذِی بایعْتُمْ بِهِ وَ ذلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»؛(1)
یعنی: خداوند جان و مال مؤمنین را می خرد تا در عوض بهشت به آن ها ارزانی دارد. آن ها در راه خدا پیکار می کنند و می کشند و کشته می شوند. این وعده حق خداوند است که در تورات و انجیل و قرآن بمؤمنین داده است. کیست که بهتر از خداوند بعهدش وفا کند پس شما را به آن چه فروخته اید بشارت باد، که سعادتی بس بزرگ است.
دیگر این که امام در میان امت نماینده پیغمبر است و برای حضرت عیسی جایز نیست که بر پیغمبر (اسلام که اشرف مخلوقات و خاتم انبیاء است) پیشی گیرد هم چنین بر نماینده او نیز نمی تواند مقدم باشد. مؤید این قول روایت مفصلی
ص: 173
است که حافظ ابن ماجه قزوینی راجع بفرود آمدن عیسی بن مریم(علیه السلام) از آسمان نقل کرده است که قسمتی از آن اینست: ام شریک دختر ابی عکر عرض کرد: یا رسول اللَّه! در آن روز قوم عرب کجا هستند؟
فرمود عرب در آن روز قلیلی بیش نیستند. اغلب آن ها در بیت المقدس می باشند.
امام آن ها هر صبح با آن ها نماز می گذارد. چون عیسی بن مریم فرود آید امام آن ها به عقب برگشته تا عیسی جلو آمده و با مردم نماز گذارد. ولی عیسی دست روی شانه های او می گذارد و می گوید بایست تا ما با شما نماز گزاریم. این حدیث صحیح و نزد محدثین اهل فن ثابت و ابن ماجه آن را در کتاب خود از أبو امامه باهلی نقل کرده است.(1).
الْبَابُ الثَّامِنُ فِی تَحْلِیةِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) الْمَهْدِی عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) الْمَهْدِی مِنِّی أَجْلَی الْجَبْهَةِ أَقْنَی الْأَنْفِ یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً یمْلِک سَبْعَ سِنِینَ قَالَ هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ أَخْرَجَهُ الْحَافِظُ أبو دَاوُدَ السِّجِسْتَانِی فِی صَحِیحِهِ وَ رَوَاهُ غَیرُهُ مِنَ الْحُفَّاظِ کالطَّبَرَانِی وَ غَیرِهِ.
وَ ذَکرَ ابْنُ شِیرَوَیهِ الدَّیلَمِی فِی کتَابِ الْفِرْدَوْسِ فِی بَابِ الْأَلِفِ وَ اللَّامِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) الْمَهْدِی طَاوُسُ أَهْلِ الْجَنَّةِ.
وَ بِإِسْنَادِهِ أَیضاً عَنْ حُذَیفَةَ بْنِ الْیمَانِ عَنِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ الْمَهْدِی مِنْ وُلْدِی وَجْهُهُ کالْقَمَرِ الدُّرِّی اللَّوْنُ لَوْنٌ عَرَبِی وَ الْجِسْمُ جِسْمٌ إِسْرَائِیلِی یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا
ص: 174
کمَا مُلِئَتْ جَوْراً یرْضَی به خلافتِهِ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ وَ الطَّیرُ فِی الْجَوِّ یمْلِک عِشْرِینَ سَنَةً.
ابو سعید خدری روایت نموده که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مهدی از من است: پیشانیش باز و بینیش باریک می باشد. زمین را پر از عدل
و داد کند، چنان که پر از ظلم و جور شده باشد، و هفت سال سلطنت نماید. این حدیث حسن و صحیح است. أبو داود سیستانی در صحیح خود(1)
آورده و دیگران و از جمله طبرانی نیز روایت کرده اند.ابن شیرویه دیلمی در کتاب «الفردوس» باب «الف و لام» با سند خود از ابن عباس روایت نموده که پیغمبر فرمود:
«المهدی طاوس اهل الجنّة؛ مهدی(عج) طاوس اهل بهشت است.»
و هم او از حذیفة بن الیمان نقل کرده که آن حضرت فرمود: مهدی از فرزندان من است. رویش چون ماه تابان، رنگ بدنش عربی و اندامش بنی اسرائیلی(2)
زمین را پر از عدل کند چنان که پر از ظلم شده باشد. اهل آسمان و زمین و پرندگان هوا از خلافت وی خشنود خواهند بود و بیست سال سلطنت کند.
الْبَابُ التَّاسِعُ فِی تَصْرِیحِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) بِأَنَّ الْمَهْدِی مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ(علیه السلام) عَنْ ابی هَارُونَ الْعَبْدِی قَالَ أَتَیتُ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِی فَقُلْتُ لَهُ هَلْ شَهِدْتَ بَدْراً قَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ أَ لَا تُحَدِّثُنِی بِشَی ءٍ مِمَّا سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) فِی عَلِی وَ فَضْلِهِ فَقَالَ بَلَی أُخْبِرُک أَنَّ رَسُولَ
ص: 175
اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) مَرِضَ مَرْضَةً نَقِهَ مِنْهَا فَدَخَلَتْ عَلَیهِ فَاطِمَةُ تَعُودُهُ وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ یمِینِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِرَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) مِنَ الضَّعْفِ خَنَقَتْهَا الْعَبْرَةُ حَتَّی بَدَتْ دُمُوعُهَا عَلَی خَدِّهَا فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) مَا یبْکیک یا فَاطِمَةُ قَالَتْ أَخْشَی الضَّیعَةَ یا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ یا فَاطِمَةُ أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهُمْ أَبَاک فَبَعَثَهُ نَبِیاً ثُمَّ اطَّلَعَ ثَانِیةً فَاخْتَارَ مِنْهُمْ بَعْلَک فَأَوْحَی إِلَی فَأَنْکحْتُهُ وَ اتَّخَذْتُهُ وَصِیاً أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّک بِکرَامَةِ اللَّهِ إِیاک زَوَّجَک أَغْزَرَهُمْ عِلْماً وَ أَکثَرَهُمْ حِلْماً وَ أَقْدَمَهُمْ سِلْماً فَاسْتَبْشَرَتْ فَأَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) أَنْ یزِیدَهَا مَزِیدَ الْخَیرِ کلِّهِ الَّذِی قَسَمَهُ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّدٍ فَقَالَ لَهَا یا فَاطِمَةُ وَ لِعَلِی(علیه السلام) ثَمَانِیةُ أَضْرَاسٍ یعْنِی مَنَاقِبَ إِیمَانٌ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ حِکمَتُهُ وَ زَوْجَتُهُ وَ سِبْطَاهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ وَ أَمْرُهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهْیهُ عَنِ الْمُنْکرِ یا فَاطِمَةُ إِنَّا اهل بیت أُعْطِینَا سِتَّ خِصَالٍ لَمْ یعْطَهَا أَحَدٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ لَا یدْرِکهَا أَحَدٌ مِنَ الْآخِرِینَ غَیرُنَا نَبِینَا خَیرُ الْأَنْبِیاءِ وَ هُوَ أَبُوک وَ وَصِینَا خَیرُ الْأَوْصِیاءِ وَ هُوَ بَعْلُک وَ شَهِیدُنَا خَیرُ الشُّهَدَاءِ وَ هُوَ حَمْزَةُ عَمُّ أَبِیک وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُمَا ابْنَاک وَ مِنَّا مَهْدِی الْأُمَّةِ الَّذِی یصَلِّی عِیسَی خَلْفَهُ ثُمَّ ضَرَبَ عَلَی مَنْکبِ الْحُسَینِ فَقَالَ مِنْ هَذَا مَهْدِی الْأُمَّةِ قَالَ هَکذَا أَخْرَجَهُ الدَّارَقُطْنِی صَاحِبُ الْجَرْحِ وَ التَّعْدِیلِ.
دارقطنی در کتاب «الجرح و التعدیل» از أبو هارون عبدی روایت نموده که گفت: نزد أبو سعید خدری آمدم و پرسیدم آیا در جنگ بدر شرکت داشتی؟ گفت: آری. گفتم: آیا از آن چه از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) راجع به علی و فضل او شنیدی برای من نقل نمی کنی؟ گفت چرا می گویم. وقتی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) سخت بیمار شد، فاطمه زهرا بعیادت آن سرور آمد و من هم در سمت راست حضرت نشسته بودم، چون فاطمه
ص: 176
ضعف زیاد پیغمبر را مشاهده کرد، چندان گریست که قطرات اشک بر صورتش فرو ریخت پیغمبر فرمود: فاطمه جان! برای چه گریه می کنی؟
عرض کرد: می ترسم سانحه ای روی دهد. فرمود: نمی دانی که خداوند نظری باهل زمین کرد و از میان آن ها پدرت را انتخاب نمود و او را به مقام پیغمبری برگزید، باز نظر کرد و شوهرت را انتخاب کرد و به من وحی نمود تو را به وی تزویج کنم و او را جانشین خود نمایم؟
نمی دانی خداوند به خاطر پدرت، شوهر تو را عزیزترین امت دانسته و علم و حلم او از همه آن ها بیش تر و اسلامش پیشتر است؟ فاطمه مسرور گردید و پیغمبر خواست همه فضائل و مناقبی را که خداوند باهل بیت موهبت کرده است برای او بیان فرماید، پس فرمود: فاطمه جان! علی هشت منقبت دارد: 1. ایمان به خدا 2. ایمان برسول خدا 3. علم و حکمت 4. همسرش فاطمه 5. 6. فرزندانش حسن و حسین 7. امر بمعروف کردن و نهی از منکر نمودن وی.
فاطمه جان! ما اهل بیتی هستیم که خداوند شش فضیلت به ما داده است که جز ما به یک نفر از پیشینیان نداده است، و یکتن از آیندگان نخواهند یافت و آن این که پیغمبر ما بهترین پیغمبران است و او پدر تو است، و وصی ما بهترین اوصیاست و او شوهر تو است. شهید ما بهترین شهداء است و او عموی پدرت حمزه است.
و دو سبط این امت از ماست که حسن و حسین دو فرزند تو می باشند و از ماست مهدی این امت که عیسی پشت سر او نماز می گذارد. آن گاه دست روی دوش حسین نهاد و فرمود: مهدی از نسل این می باشد.
ص: 177
الْبَابُ الْعَاشِرُ فِی ذِکرِ کرَمِ الْمهدی(عج) وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی نَضْرَةَ قَالَ کنَّا عِنْدَ جَابِرِ بْنِ عبداللَّه فَقَالَ یوشِک أَهْلُ الْعِرَاقِ أَنْ لَا یجْبَی إِلَیهِمْ قَفِیزٌ وَ لَا دِرْهَمٌ قُلْنَا مِنْ أَینَ ذَاک قَالَ مِنْ قِبَلِ الْعَجَمِ یمْنَعُونَ ذَاک ثُمَّ قَالَ یوشِک أَهْلُ الشَّامِ أَنْ لَا یجْبَی إِلَیهِمْ دِینَارٌ وَ لَا مُدٌّ قُلْنَا مِنْ أَینَ ذَاک قَالَ مِنْ قِبَلِ الرُّومِ ثُمَّ سَکتَ هُنَیهَةً ثُمَّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یکونُ فِی آخِرِ أُمَّتِی خَلِیفَةٌ یحْثِی الْمَالَ حَثْیاً لَا یعُدُّهُ عَدّاً قَالَ قُلْتُ لِأَبِی نَضْرَةَ وَ ابی الْعَلَاءِ الرَّیانِی إِنَّهُ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ قَالَ لَا.قَالَ هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ فِی صَحِیحِهِ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی نَضْرَةَ عَنْ ابی سَعِیدٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) مِنْ خُلَفَائِکمْ خَلِیفَةٌ یحْثُو الْمَالَ حَثْیاً لَا یعُدُّهُ عَدّاً قَالَ هَذَا حَدِیثٌ ثَابِتٌ صَحِیحٌ أَخْرَجَهُ الْحَافِظُ مُسْلِمٌ فِی صَحِیحِهِ.
وَ عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) أُبَشِّرُکمْ بِالْمَهْدِی یبْعَثُ فِی أُمَّتِی عَلَی اخْتِلَافٍ مِنَ النَّاسِ وَ زَلَازِلَ یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً یرْضَی عَنْهُ سَاکنُ السَّمَاءِ وَ سَاکنُ الْأَرْضِ یقْسِمُ الْمَالَ صِحَاحاً فَقَالَ رَجُلٌ مَا صِحَاحاً قَالَ بِالسَّوِیةِ بَینَ النَّاسِ وَ یمْلَأُ اللَّهُ قُلُوبَ أُمَّةِ محمد(صلی الله علیه و آله) غِنًی وَ یسَعُهُمْ عَدْلُهُ حَتَّی یأْمُرَ مُنَادِیاً ینَادِی یقُولُ مَنْ لَهُ فِی الْمَالِ حَاجَةٌ فَمَا یقُومُ مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَجُلٌ وَاحِدٌ فَیقُولُ أَنَا فَیقُولُ ائْتِ السَّدَّانَ یعْنِی الْخَازِنَ فَقُلْ لَهُ إِنَّ الْمَهْدِی یأْمُرُک أَنْ تُعْطِینِی مَالًا فَیقُولُ لَهُ احْثُ حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ فِی حَجْرِهِ وَ أَبْرَزَهُ نَدِمَ فَیقُولُ کنْتُ أَجْشَعَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ نَفْساً أَعْجَزَ عَمَّا وَسِعَهُمْ فَیرُدُّهُ وَ لَا یقْبَلُ مِنْهُ فَیقَالُ لَهُ إِنَّا لَا نَأْخُذُ شَیئاً أَعْطَینَاهُ فَیکونُ لِذَلِک سَبْعَ سِنِینَ أَوْ ثَمَانَ سِنِینَ أَوْ تِسْعَ سِنِینَ ثُمَّ لَا خَیرَ فِی الْعَیشِ بَعْدَهُ أَوْ قَالَ ثُمَّ لَا خَیرَ فِی الْحَیاةِ بَعْدَهُ قَالَ هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ حَسَنٌ ثَابِتٌ أَخْرَجَهُ شَیخُ أَهْلِ الْحَدِیثِ فِی
ص: 178
مُسْنَدِهِ وَ فِی هَذَا الْحَدِیثِ دَلَالَةٌ عَلَی أَنَّ الْمُجْمَلَ فِی صَحِیحِ مُسْلِمٍ هُوَ هَذَا الْمُبَینُ فِی مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ وِفْقاً بَینَ الرِّوَایاتِ.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یکونُ عِنْدَ انْقِطَاعٍ مِنَ الزَّمَانِ وَ ظُهُورٍ مِنَ الْفِتَنِ رَجُلٌ یقَالُ لَهُ الْمَهْدِی یکونُ عَطَاؤُهُ هَنِیئاً قَالَ حَدِیثٌ حَسَنٌ أَخْرَجَهُ أبو نُعَیمٍ الْحَافِظُ.
در صحیح مسلم است که أبو نضره گفت: نزد جابر بن عبداللَّه انصاری بودیم و او گفت: روزی خواهد آمد که اهل عراق بیش از یک قفیز(1)
خوراکی و یک درهم نداشته باشند گفتیم: چرا چنین خواهد شد؟ گفت: زیرا عجم جلوگیری می کنند. سپس گفت: روزی بیاید که نزد اهل شام بیش از یک دینار و یک مد(2)
خوراکی نباشد، گفتیم: چرا؟ گفت: رومیان چنین کنند. آن گاه مدتی سکوت نمود، سپس بگفتار خود ادامه داد و گفت: پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: در آخر الزمان میان امت من خلیفه ای است که چندان مال به مردم دهد که از شماره بیرون باشد(3)
و هم مسلم در صحیح آورده است که أبو سعید خدری گفت: پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: یکی از خلفای شما خلیفه ای است که چندان مال به مردم می دهد که نتوان احصا کرد، و این حدیثی ثابت و صحیح است.
ص: 179
و در مسند احمد بن حنبل روایت شده که أبو سعید خدری گفت: پیغمبر فرمود:
بشما مژده می دهم که مهدی به هنگامی که مردم با هم نزاع داشته باشند و اوضاع متزلزل باشد در امت من برانگیخته شود و زمین را پر از عدل و داد کند چونان که پر از ظلم و ستم شده باشد. ساکنان آسمان و زمین از او راضی باشند و بالسویه اموال را میان مردم تقسیم کند.
خداوند دل های آن ها را بی نیاز می سازد و سایه عدلش بر سر همه گسترش می یابد تا آن جا که دستور دهد اعلان کنند کیست که بمال نیاز داشته باشد؟ و در آن میان فقط یک مرد برخاسته و می گوید: منم که نیازمند می باشم. اعلان کننده به وی می گوید:
برو نزد خزینه دار و بگو مهدی(عج) دستور داده که به من مال دهی. خزینه دار پول بسیاری در دامن او ریخته و می گوید: بردار! ولی او از حملش عاجز می ماند و پشیمان می شود، و می گوید: من از لحاظ نیروی بدنی بسیار قوی هستم و با این وصف از بردن این پولها ناتوان می باشم و آن را نمی پذیرد. ولی به او گفته می شود: چیزی را که ما بکسی دادیم پس نمی گیریم! مهدی هفت یا هشت یا نه سال بدین گونه سلطنت می کند و بعد از وی دیگر زندگی لذتی ندارد.
کنجی شافعی می گوید: این حدیث صحیح و حسن است و نزد اهل حدیث مسلم می باشد و شیخ اهل حدیث (احمد بن حنبل) در مسند خود آن را نقل کرده
ص: 180
است(1)
و هم این روایت که در مسند احمد حنبل است، همان روایتی است که اجمال آن در صحیح مسلم نقل شده و هر دو با هم توافق دارد.
و نیز حافظ أبو نعیم از أبو سعید خدری نقل کرده که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: در آخر الزمان و پیدایش آشوب ها، مردی به سلطنت خواهد رسید که بخشش وی برای همه گواراست.الْبَابُ الْحَادِی عَشَرَ فِی الرَّدِّ عَلَی مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْمَهْدِی هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِی بْنِ ابی طَالِبٍ(علیه السلام) قَالَ قُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) أَ مِنَّا آل مُحَمَّدٍ الْمَهْدِی أَمْ مِنْ غَیرِنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَا بَلْ مِنَّا یخْتِمُ اللَّهُ بِهِ الدِّینَ کمَا فَتَحَ بِنَا وَ بِنَا ینْقَذُونَ مِنَ الْفِتْنَةِ کمَا أُنْقِذُوا مِنَ الشِّرْک وَ بِنَا یؤَلِّفُ اللَّهُ بَینَ قُلُوبِهِمْ بَعْدَ عَدَاوَةِ الْفِتْنَةِ کمَا أَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِمْ بَعْدَ عَدَاوَةِ الشِّرْک وَ بِنَا یصْبِحُونَ بَعْدَ عَدَاوَةِ الْفِتْنَةِ إِخْوَاناً کمَا أَصْبَحُوا بَعْدَ عَدَاوَةِ الشِّرْک إِخْوَاناً فِی دِینِهِمْ قَالَ هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ عَالٍ رَوَاهُ الْحُفَّاظُ فِی کتُبِهِمْ فَأَمَّا الطَّبَرَانِی فَقَدْ ذَکرَهُ فِی الْمُعْجَمِ الْأَوْسَطِ وَ أَمَّا أبو نُعَیمٍ فَرَوَاهُ فِی حِلْیةِ الْأَوْلِیاءِ وَ أَمَّا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ حَمَّادٍ فَقَدْ سَاقَهُ فِی عَوَالِیهِ.
وَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) ینْزِلُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ فَیقُولُ أَمِیرُهُمُ الْمَهْدِی تَعَالَ صَلِّ بِنَا فَیقُولُ أَلَا إِنَّ بَعْضَکمْ عَلَی بَعْضٍ أُمَرَاءُ تَکرِمَةَ اللَّهِ تَعَالَی هَذِهِ الْأُمَّةَ.
قَالَ هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ حَسَنٌ رَوَاهُ الْحَارِثُ بْنُ ابی أُسَامَةَ فِی مُسْنَدِهِ وَ رَوَاهُ الْحَافِظُ أبو نُعَیمٍ فِی عَوَالِیهِ وَ فِی هَذِهِ النُّصُوصِ دَلَالَةٌ عَلَی أَنَّ الْمَهْدِی غَیرُ عِیسَی وَ مَدَارُ الْحَدِیثِ لَا مَهْدِی إِلَّا عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ عَلِی بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُنْدِی مُؤَذِّنُ الْجُنْدِ قَالَ الشَّافِعِی الْمُطَّلِبِی کانَ فِیهِ تَسَاهُلٌ فِی الْحَدِیثِ قَالَ قَدْ تَوَاتَرَتِ الْأَخْبَارُ وَ اسْتَفَاضَتْ بِکثْرَةِ
ص: 181
روات ها عَنِ الْمُصْطَفَی(علیه السلام) فِی الْمَهْدِی وَ أَنَّهُ یمْلِک سَبْعَ سِنِینَ وَ یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ أَنَّهُ یخْرُجُ مَعَ عِیسَی ابْنِ مَرْیمَ وَ یسَاعِدُهُ عَلَی قَتْلِ الدَّجَّالِ بِبَابِ لُدٍّ بِأَرْضِ فِلَسْطِینَ وَ أَنَّهُ یؤُمُّ هَذِهِ الْأُمَّةَ وَ عِیسَی یصَلِّی خَلْفَهُ فِی طُولٍ مِنْ قِصَّتِهِ وَ أَمْرِهِ وَ قَدْ ذَکرَهُ الشَّافِعِی فِی کتَابِ الرِّسَالَةِ وَ لَنَا بِهِ أَصْلٌ وَ نَرْوِیهِ وَ لَکنْ یطُولُ ذِکرُ سَنَدِهِ قَالَ وَ قَدِ اتَّفَقُوا عَلَی أَنَّ الْخَبَرَ لَا یقْبَلُ إِذَا کانَ الرَّاوِی مَعْرُوفاً بِالتَّسَاهُلِ فِی رِوَایتِهِ.
ابن ماجه از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: پیغمبر(صلی الله علیه و آله) عرض کردم: آیا مهدی از ما آل محمد است یا از نسل دیگران می باشد؟ پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: او از ماست. خداوند دین خود را به وسیلۀ او ختم کند چنان که به وسیلۀ ما گشود(1). مردم به وسیلۀ ما از آشوب ها نجات یابند، چنان که به وسیلۀ ما از شرک و بت پرستی رهائی یافتند، و هم به وسیلۀ ما خداوند دل های آن ها را بعد از دشمنی ها و آشوبگریها با هم پیوند دهد چنان که به وسیلۀ ما دل های آن ها را پس از عداوت آلوده بشرک پیوند داد و آن ها را با هم برادر دینی نمود.
ابن ماجه می گوید: این حدیث حسن و عالی است. حفاظ محدثین آن را در کتاب های خود آورده اند. طبرانی آن را در «معجم اوسط» نقل کرده و أبو نعیم در «حلیة الاولیاء» روایت نموده(2)، و عبد الرحمن بن حاتم نیز در «عوالی» خود آورده است.
و هم ابن ماجه از جابر بن عبداللَّه انصاری نقل کرده که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:
ص: 182
چون عیسی بن مریم از آسمان فرود آید، مهدی امیر آن عده (که در آخر الزمان با وی قیام می کنند) به وی می گوید: بیا پیشنماز ما باش! عیسی می گوید: شما هر کدام نسبت به دیگری امیر و پیشوا هستید، و این کرامت خداوند برای امت پیغمبر اسلام است.
ابن ماجه می گوید: این حدیث صحیح و حسن است. حارث بن ابی اسامه آن را در مسند خود آورده و حافظ أبو نعیم در (مناقب المهدی) نقل کرده، این روایت دلالت دارد که مهدی غیر از عیسی بن مریم است. فقط در روایت علی بن محمد خالد جندی است که مهدی همان عیسی بن مریم است! شافعی گفته است: که وی در حدیث سهل انگار بود و من گویم: روایات در باره مهدی بحد تواتر و استفاضه رسیده که او هفت سال سلطنت می نماید، و زمین را پر از عدل می کند و با عیسی بن مریم قیام می نماید و عیسی(علیه السلام) به وی در کشتن دجال در باب «لدّ» فلسطین کمک خواهد کرد. مهدی با مردم نماز می گذارد و عیسی به وی اقتدا می نماید.
شافعی این حدیث را در کتاب «الرسالة» نقل کرده است ولی سندش طولانی است شافعی گفته است: اهل حدیث اتفاق دارند، حدیثی که راوی آن در نقلش معروف به سهل انگاری باشد، مورد قبول نخواهد بود.
الْبَابُ الثَّانِی عَشَرَ فِی قَوْلِهِ(علیه السلام) لَنْ تَهْلِک أُمَّةٌ أَنَا فِی أَوَّلِهَا وَ عِیسَی فِی آخِرِهَا وَ الْمَهْدِی فِی وَسَطِهَا وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَنْ یهْلِک أُمَّةٌ الْحَدِیثَ.
قَالَ هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ رَوَاهُ الْحَافِظُ أبو نُعَیمٍ فِی عَوَالِیهِ وَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ
ص: 183
وَ مَعْنَی قَوْلِهِ وَ عِیسَی فِی آخِرِهَا لَمْ یرِدْ بِهِ أَنَّ عِیسَی یبْقَی بَعْدَ الْمهدی(عج) لِأَنَّ ذَلِک لَا یجُوزُ لِوُجُوهٍ.مِنْهَا أَنَّهُ قَالَ(صلی الله علیه و آله) لَا خَیرَ فِی الْحَیاةِ بَعْدَهُ.
وَ فِی رِوَایةٍ لَا خَیرَ فِی الْعَیشِ بَعْدَهُ کمَا تَقَدَّمَ.
وَ مِنْهَا أَنَّ الْمهدی(عج) إِذَا کانَ إِمَامَ آخِرِ الزَّمَانِ وَ لَا إِمَامَ بَعْدَهُ مَذْکورٌ فِی رِوَایةِ أَحَدٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ وَ هَذَا غَیرُ مُمْکنٍ أَنَّ الْخَلْقَ یبْقَی بِغَیرِ إِمَامٍ فَإِنْ قِیلَ إِنَّ عِیسَی یبْقَی بَعْدَهُ إِمَامُ الْأُمَّةِ قُلْتُ لَا یجُوزُ هَذَا الْقَوْلُ وَ ذَلِک أَنَّهُ(صلی الله علیه و آله) صَرَّحَ أَنَّهُ لَا خَیرَ بَعْدَهُ وَ إِذَا کانَ عِیسَی فِی قَوْمٍ لَا یجُوزُ أَنْ یقَالَ لَا خَیرَ فِیهِمْ وَ أَیضاً لَا یجُوزُ أَنْ یقَالَ إِنَّهُ نَائِبُهُ لِأَنَّهُ جَلَّ مَنْصَبُهُ عَنْ ذَلِک وَ لَا یجُوزُ أَنْ یقَالَ إِنَّهُ یسْتَقِلُّ بِالْأُمَّةِ لِأَنَّ ذَلِک یوهِمُ الْعَوَامَّ انْتِقَالَ الْمِلَّةِ الْمُحَمَّدِیةِ إِلَی الْمِلَّةِ الْعِیسَوِیةِ وَ هَذَا کفْرٌ فَوَجَبَ حَمْلُهُ عَلَی الصَّوَابِ وَ هُوَ أَنَّهُ(صلی الله علیه و آله) أَوَّلُ دَاعٍ إِلَی مِلَّةِ الْإِسْلَامِ وَ الْمَهْدِی أَوْسَطُ دَاعٍ وَ الْمَسِیحَ آخِرُ دَاعٍ فَهَذَا مَعْنَی الْخَبَرِ عِنْدِی وَ یحْتَمِلُ أَنْ یکونَ مَعْنَاهُ الْمَهْدِی أَوْسَطُ هَذِهِ الْأُمَّةِ یعْنِی خَیرَهَا إِذْ هُوَ إِمَامُهَا وَ بَعْدَهُ ینْزِلُ عِیسَی مُصَدِّقاً لِلْإِمَامِ وَ عَوْناً لَهُ وَ مُسَاعِداً وَ مُبَیناً لِلْأُمَّةِ صِحَّةَ مَا یدَّعِیهِ الْإِمَامُ فَعَلَی هَذَا یکونُ الْمَسِیحُ آخِرَ الْمُصَدِّقِینَ عَلَی وِفْقِ النَّصِّ قَالَ الْفَقِیرُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی عَلِی بْنُ عِیسَی أَثَابَهُ اللَّهُ بِمَنِّهِ وَ کرَمِهِ قَوْلُهُ الْمَهْدِی أَوْسَطُ الْأُمَّةِ یعْنِی خَیرَهَا یوهِمُ أَنَّ الْمهدی(عج) خَیرٌ مِنْ عَلِی(علیه السلام) وَ هَذَا لَا قَائِلَ بِهِ وَ الَّذِی أَرَاهُ أَنَّهُ(صلی الله علیه و آله) أَوَّلُ دَاعٍ وَ الْمهدی(عج) لَمَّا کانَ تَابِعاً لَهُ وَ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِهِ جُعِلَ وَسَطاً لِقُرْبِهِ مِمَّنْ هُوَ تَابِعُهُ وَ عَلَی شَرِیعَتِهِ وَ عِیسَی(علیه السلام) لَمَّا کانَ صَاحِبَ مِلَّةٍ أُخْرَی وَ دَعَا فِی آخِرِ زَمَانِهِ إِلَی شَرِیعَةٍ غَیرِ شَرِیعَتِهِ حَسُنَ أَنْ یکونَ آخِرَهَا وَ اللَّهُ أَعْلَمُ.
ص: 184
و نیز از ابن عباس روایت نموده که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«لن تهلک امّة انا فی اوّلها و عیسی فی آخرها و المهدی فی وسطها؛ امتی که من در اول و عیسی در آخر و مهدی در وسط آن ها باشیم، هرگز به هلاکت نمی افتند»: این حدیث حسن را حافظ أبو نعیم در «عوالی» خود و احمد بن حنبل در مسند نقل کرده اند.
و این که می فرماید: عیسی در آخر آن است، مقصود این نیست که عیسی بعد از مهدی(عج) می ماند، چه بعللی این درست نیست. اول این که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرموده است: بعد از مهدی زندگی لذت و خیر ندارد. دوم این که مهدی امام آخر الزمان است، و در هیچ یک از احادیث، بعد از او امام دیگری ذکر نشده است و ممکن نیست که مردم بعد از مهدی بدون امام باشند.
پس اگر گفته شود: بعد از او عیسی امام امت است، با گفته پیغمبر که می فرماید: «بعد از مهدی خیری در زندگی نیست» نمی سازد.
زیرا اگر عیسی در میان قومی باشد، معنی ندارد که خیر از میان آن ها برود، و اگر گفته شود عیسی(علیه السلام) به عنوان نیابت مهدی می ماند، مقام پیغمبری وی با نیابت امام وفق نمی دهد، و اگر بگویند بالاستقلال بر مردم امامت خواهد کرد، باز صحیح نیست، زیرا این توهم برای عوام امت اسلام پیش می آید که دین اسلام بآئین مسیحیت انتقال یابد، و این کفر است!.
پس لازم است که روایت را درست معنی کنیم. به نظر من معنی روایت این ست که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید: نخستین دعوت کننده باسلام من و مهدی در وسط و عیسی در آخر آن خواهد بود. و هم ممکن است مقصود از «و المهدی اوسطها»
ص: 185
این باشد که مهدی بهترین امت اسلام است، زیرا او امام این امت می باشد و بعد از ظهور او عیسی از آسمان فرود آمده و او را تصدیق کرده و به وی کمک و مساعدت نموده صحت ادعای امام را برای مردم اثبات می کند. بنا بر این مطابق روایت مزبور عیسی آخرین مصدّق مهدی موعود است.(1)
مؤلف کشف الغمه می نویسد: این که دانشمند مزبور می گوید: معنی «اوسطها» یعنی مهدی بهترین امت اسلام است، این توهم را پیش می آورد که وی از علی(علیه السلام) بهتر باشد در صورتی که این را هیچ کس نگفته است.
آن چه به نظر من می رسد این ست که پیغمبر نخستین دعوت کننده باسلام است، و چون مهدی پیرو پیغمبر و دین اوست به علت پیوندی که با حضرتش دارد در ردیف دعوت کنندگان، او را نفر وسط قرار داده و عیسی(علیه السلام) را که صاحب دین دیگری بوده و مع هذا در آخر الزمان مردم را بدین (اسلام) دعوت می کند، جا دارد که آخرین داعیان در بین امت خود بخواند و اللَّه اعلم.باب سیزدهم کنیه مهدی و این که خوی مهدی(عج) چون خوی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است.
باب چهاردهم قریه ای به نام کرعه که مهدی(عج) از آن جا ظهور کند.
باب پانزدهم ابری که بر سر مهدی(عج) سایه می افکند.
ص: 186
به دلیل حیات عیسی و خضر و الیاس از اولیاء اللَّه و زنده بودن دجال و شیطان از دشمنان خداوند، چه این عده باستناد کتاب و سنت تاکنون زنده می باشند. اهل حدیث در این مورد اتفاق دارند. ولی بودن مهدی را منکرند! آن ها از دو نظر وجود مهدی را انکار کرده اند یکی به علت طول زمان غیبتش و دیگری بودن وی در سرداب، بدون این که کسی آب و غذائی برای او بیاورد. و می گویند که این عادتاً محال است.(1)
حسین بن مسعود فراء در کتاب «شرح السنه» به سند خود از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود: به خدائی که جان من در دست اوست سوگند یاد می کنم که: عیسی بن مریم آن حاکم عادل در میان شما مسلمانان فرود می آید و صلیب را می شکند و خوک را می کشد و جزیه دادن را از میان برمی دارد و چندان مال به مردم می دهد که دیگر کسی آن را نمی پذیرد.
سپس حسین بن مسعود می گوید: مقصود از شکستن صلیب این ست که عیسی(علیه السلام) کیش نصرانیت را از میان برده و مطابق دین اسلام حکم می کند و معنی کشتن خوک تحریم نگهداری و خوردن و اباحه کشتن آن ست (که نصارا عادت بدان دارند) و این می رساند که خوک نجس العین است: زیرا عیسی(علیه السلام) به دستور
ص: 187
شرع اسلام خوک ها را می کشد. چون چیز طاهری که مردم از آن نفع می برند تلف کردنش مباح نیست، و این که فرمود: جزیه دادن را از میان برمی دارد یعنی از اهل کتاب (یهود و نصارا) برداشته و آن ها را مسلمان می کند.
ابو هریره از پیغمبر روایت نموده که در باره فرود آمدن عیسی از آسمان فرمود در زمان او تمام ادیان از میان می رود. مگر اسلام که باقی می ماند، و دجال را می کشد و چهل سال در روی زمین زندگی می نماید و سپس وفات می کند و مسلمانان بر وی نماز می گزارند.
بعضی (از دانشمندان اهل سنت) گفته اند: مقصود از برداشتن جزیه این ست که به قدری اموال در آن روزگار زیاد می شود که نیازمندی که جزیه به خاطر آن ها مقرر گردیده است پیدا نمی شود، به دلیل این که پیغمبر فرمود: چندان مال به مردم می دهد که دیگر کسی آن را نمی پذیرد.
بخاری(1) به سند خود از أبو هریره روایت کرده که پیغمبر فرمود چه حالی خواهید داشت هنگامی که عیسی بن مریم از آسمان فرود آید و امام شما هم در میان شما باشد؟ این حدیثی است که همه علما اتفاق بر صحت آن دارند (پایان سخن فراء)
فراء و سایر علمای اهل تسنن روایات دیگری در این خصوص نقل کرده اند که همه می رساند آن چه در باره طرز حکومت قائم نقل شده اختصاص به ما ندارد، بلکه مخالفین ما هم روایت کرده اند ولی آن ها این امور را به حضرت عیسی نسبت داده اند. اما این را خوشبختانه روایت هم کرده اند که پیغمبر فرمود: هنگام نزول
ص: 188
عیسی امام شما در میان شماست. هر جوابی که از این مطلب دادند همان جواب ماست زیرا اشکال مشترک بین ما و آن هاست.
سید علی بن عبد الحمید نیلی در کتاب «غیبت» خود از کتاب فضل بن شاذان روایت کرده که وی به سند خود از سعد بن عبداللَّه اشعری نقل کرده که امام حسن عسکری(علیه السلام) فرمود: باندازه یک جای قدم زمین که در کوفه داشته باشم نزد من بهتر از داشتن یک باب خانه در مدینه است.
و هم در آن کتاب از فضل بن شاذان از سعد بن اصبغ نقل کرده که گفت:
شنیدم حضرت صادق می فرمود: اگر کسی خانه ای در کوفه داشته باشد، آن را از دست ندهد.
و نیز در آن کتاب از أبو خالد کابلی از علی بن الحسین(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: قائم گروهی از مردم مدینه را می کشد و سپس با لشکر از مدینه بیرون می آید تا به «اجفر»(1)
می رسد در آن جا دچار گرسنگی سختیمی شوند فی الحال میوه برای آن ها روئیده می شود و آن ها هم از آن می خورند و از آن توشه می گیرند این است معنی آیه شریفه «وَ آیةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیتَةُ أَحْییناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یأْکلُونَ»؛(2) یعنی: علامتی برای آن ها این ست که ما زمین مرده را زنده می گردانیم و از آن میوه ای بیرون می آوریم تا از آن بخورند آن گاه حرکت نموده تا بقادسیه(3)
می رسد در آن موقع مردم در کوفه اجتماع نموده و با سفیانی بیعت کرده اند.
ص: 189
و هم در آن کتاب از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) روایت شده که فرمود:
قائم ما سیصد و نه سال سلطنت می کند بمدتی که اصحاب کهف در غار خود توقف نمودند. او زمین را پر از عدل و داد می کند، چنان که پر از ظلم و ستم شده باشد. خداوند شرق و غرب زمین را برای ما می گشاید او هم چندان مردم بی دین را به قتل رساند که جز دین محمد(صلی الله علیه و آله) نماند و بروش سلیمان بن داود رفتار نماید، اگر آفتاب و ماه را به سوی خود بخواند، اجابت می کنند(1)
و زمین در زیر پایش پیچیده می شود (یعنی طی الارض خواهد داشت) و از جانب خدا به وی وحی می شود و او هم طبق دستور خدا عمل می کند.
هم چنین در آن کتاب از عبداللَّه بن مسکان روایت می کند که گفت: شنیدم حضرت صادق(علیه السلام) فرمود:
«انّ المؤمن فی زمان القائم و هو بالمشرق لیری اخاه الّذی فی المغرب و کذا الّذی فی المغرب یری اخاه الّذی فی المشرق؛ در زمان دولت قائم اگر یکفرد با ایمان در مشرق باشد برادرش را در مغرب می بیند و آن کس که در مغرب است برادرش را که در مشرق می باشد، می بیند.»(2)
سید رضی الدین بن طاوس در کتاب «سعد السعود» می نویسد: من در
ص: 190
«صحف ادریس» دیده ام که وقتی شیطان به خدا گفت: مرا تا روز رستخیز مهلت بده خدا فرمود: نه تو را تا روزی که وقت آن معلوم است مهلت می دهم. آن روز، روزی است که: زمین را از لوث کفر و شرک و گناهان پاک می گردانم مردانی را برای زندگی در آن روز بر می گزینم که دل های آن ها را برای ایمان و درون آن ها را با پرهیزکاری و اخلاص و یقین و تقوی و فروتنی و راستی و بردباری و استقامت در امر دین و وفا و زهد در دنیا، و میل به آن چه من به آن ها می دهم، امتحان کرده ام.
آن ها را داعیان مهر و ماه قرار داده ام، و سروران زمین می گردانم، و دین (اسلام) را که برای آن ها برگزیده ام، برای آن ها باقی می گذارم. تا آن که مرا چنان که می باید عبادت کنند، و به من شرک نورزند.
نمازها را در اوقات مخصوص به خود بپا دارند، و زکاة مال خود را بپردازند و امر بمعروف کنند، و نهی از منکر نمایند. در آن زمان امانت داری را در روی زمین برقرار سازم که هرگز چیزی تلف نشود، و کسی از چیزی نترسد، جانوران و چهارپایان در میان مردم باشند، و بیکدیگر آزار نرسانند، و تمام جانوران زهر دار را از میان می برم، و اثر سم حیوانات نیش دار را، بلا اثر می گذارم.
برکات خود را از زمین و آسمان بر آن ها می فرستم، و زمین با گیاهان و سبزه خود نزهت گیرد، و هر درخت ثمر داری و عطر آگینی، ثمر و عطر خود را بیرون می دهد.
رأفت و ترحم را در دل آن ها جای دهم، به طوری که مواسات و برادری میان آن ها برقرار گردد، و آن چه دارند علی السویه میان خود قسمت کنند، فقرا بی نیاز می شوند و کسی بر دیگری برتری ندارد. و بزرگ بر کوچک ترحم می کند و کوچک
ص: 191
بزرگ را محترم می دارد، همه متدین بدین حق (اسلام) هستند و طبق دستورات آن رفتار می کنند و حکم می نمایند.
آن ها دوستان من هستند که پیغمبری چون محمد مصطفی و امام امینی مانند علی مرتضی را برای (هدایت و راهنمائی) آن ها برگزیدم، و آن مردم را دوستان و یاوران پیغمبرم محمد مصطفی و امینم علی مرتضی قرار دادم.
ای شیطان! آن روز وقتی است که در علم غیب خودم پنهان کرده ام، و ناچار بوقوع می پیوندد. در آن روز تو و تمام دار و دسته و لشکرت را نابود می گردانم، «فاذهب فَإِنَّک مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ».این آثار که ذکر شد در نابودی شیطان و دار و دسته او در تمام ایام پیغمبر و امت او تاکنون تحقق نیافته است؛ و مسلماً باید روزی بعد از برانگیخته شدن پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله) متحقق شود؛ و آن روز هم فقط زمان ظهور و سلطنت قائم آل محمد است چنان که در اخبار سابق گذشت و قسمتی هم خواهد آمد.
در کتاب «عدد القویه» می نویسد: حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: گوئی قائم را در پشت نجف می بینم که زره پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را پوشیده و چون جمع شده است، آن را می تکاند تا باندامش رسا می آید آنگاه، آن را با پارچه ای از استبرق می پوشاند و سوار اسب ابلقی (سیاه و سفید) که میان دو چشمش سفید است شده، و طوری آن را بحرکت می آورد که سفیدی پیشانی اسبش را مردم شهرها ببینند و خود علامت ظهور او باشد، سپس پرچم رسول خدا را می گشاید و از گشودن آن نوری می جهد که ما بین شرق و غرب را روشن می کند.
امیر المؤمنین(علیه السلام) فرمود: گویا قائم را می بینم که بر اسب سیاهی که میان
ص: 192
پیشانیش از سفیدی می درخشد سوار است و از وادی السلام به طرف خندق مسجد سهله می رود و این دعا را می خواند:
لا اله الّا اللَّه حقّا حقّا لا اله الّا اللَّه ایمانا و صدقا، لا اله الّا اللَّه تعبّدا و رقّا، اللّهم معزّ کلّ مؤمن وحید و مذلّ کلّ جبّار عنید. انت کنفی حین تعیینی المذاهب و تضیق علی الأرض بما رحبت اللّهم خلقتنی و کنت غنیا عن خلقی و لو لا نصرک ای ای لکنت من المغلوبین، یا منشر الرّحمة من مواضعها و مخرج البرکات من معادنها، و یا من خصّ نفسه بشموخ الرّفعة فاولیاءه بعزّه یتعزّزون. یا من وضعت له الملوک نیر المذلّة علی اعناقهم فهم من سطوته خائفون. أسألک باسمک الّذی فطرت به خلقک فکلّ لک مذعنون. أسألک ان تصلّی علی محمّد و آل محمّد، و ان تنجّز لی امری و تعجّل لی فی الفرج و تکفینی و تعافینی و تقضی حوائجی، السّاعة السّاعة، اللّیلة اللّیلة، انّک علی کلّ شی ء قدیر.(1)
سپس خداوند به نور دستور می دهد که به صورت عمودی از زمین تا آسمان جلوه کند و هر که ساکن زمین است، از آن نور استضائه نماید و نور از میان خانه اش بر وی بدرخشد و از این نور دل های مؤمنین مسرور گردد، در حالی که هنوز آن ها نمی دانند که قائم ما اهل بیت ظهور کرده است. ولی چون صبح شود همه در برابر
ص: 193
قائم خواهند بود و آن ها سیصد و سیزده مرد به تعداد لشکر پیغمبر در روز جنگ بدر هستند.
مفضل گفت: آقا! آیا آن هفتاد و دو نفر که با امام حسین(علیه السلام) در کربلا شهید شدند هم با آن ها ظهور می کنند؟ فرمود: فقط ابا عبداللَّه حسین بن علی(علیه السلام) با دوازده هزار نفر از شیعیان امیر المؤمنین(علیه السلام) در حالی که حضرتش عمامه سیاه پوشیده است ظهور می کند.
عرض کردم: آقا! آیا مردم بغیر روش و سنت قائم(عج) قبل از ظهور و قیامش با امام حسین(علیه السلام) بیعت می کنند؟ فرمود: ای مفضل! هر بیعتی قبل از ظهور قائم کفر و نفاق و نیرنگ است، خداوند بیعت کننده و بیعت گیرندگان آن را لعنت کند. بلکه ای مفضل! تکیه به خانه خدا می دهد و دستش را دراز می کند و نوری از آن می جهد و می گوید:
این دست خدا و از جانب خدا و به امر خداست سپس این آیه را می خواند: «إِنَّ الَّذِینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ فَمَنْ نَکثَ فَإِنَّما ینْکثُ عَلی نَفْسِهِ»؛(1)
یعنی: کسانی که با تو بیعت می کنند، در حقیقت با خدا بیعت می نمایند، دست خدا بالای دست های آن هاست، پس هر کس آن بیعت را بشکند، کاری بزیان خود کرده است.
اول کسی که دست او را می بوسد، جبرئیل است، و سپس سایر فرشتگان و نجباء جن و بعد از آن ها نقبا با وی متابعت می کنند. مردم در مکه فریاد می زنند و می گویند:
ص: 194
این مرد کیست و این جماعت که با او هستند کیانند و این علامت که دیشب دیدیم و نظیرش دیده نشده چیست؟
بعضی به بعضی دیگر می گویند: این مرد همان صاحب بزهاست! عده دیگر می گویند: نگاه کنید ببینید کسی از همراهان او را می شناسید؟ مردم می گویند ما جز چهار نفر از مردم مکه و چهار نفر که از اهل مدینه هستند و فلانی و فلانی می باشند هیچ کدام آن ها را نمی شناسیم.این واقعه در آغاز طلوع آفتاب آن روز خواهد بود، موقعی که آفتاب طالع شد گوینده ای از چشمه خورشید به زبان عربی فصیحی بانگی می زند که اهل آسمان ها و زمین آن را می شوند، و می گوید: ای مردم عالم! این مهدی آل محمد است و او را به نام و کنیه جدش پیغمبر(صلی الله علیه و آله) می خواند و بپدرش حسن(علیه السلام) امام یازدهم تا حسین بن علی صلوات اللَّه علیهم اجمعین نسبت می دهد.
آن گاه گوینده می گوید: با وی بیعت کنید که رستگار می شوید و مخالفت امر او ننمائید که گمراه خواهید شد. سپس به ترتیب فرشتگان و جن و نقباء دست او را می بوسند و می گویند: شنیدیم و اطاعت می کنیم، هیچ صاحب روحی در میان مخلوق خدا نمی ماند جز این که آن صدا را می شنود. کسانی که در جای دور و نزدیک و دریا و خشکی می باشند، می آیند و برای یک دیگر نقل می کنند که ما با گوش خود چنین صدائی را شنیدیم.
هنگامی که آفتاب خواست غروب کند؛ کسی از سمت مغرب زمین فریاد می زند ای مردم دنیا! خداوند شما در بیابان خشکی از سرزمین فلسطین به نام
ص: 195
«عثمان بن عنبسه» اموی از اولاد یزید بن معاویه ظهور کرده، بروید و با او بیعت کنید تا رستگار شوید.
و با وی سر به مخالفت بر ندارید که گمراه می شوید، در آن وقت فرشتگان و جن و نقبا گفته او را رد کرده تکذیب می کنند و به آن گوینده می گویند: شنیدیم و نافرمانی می کنیم! هر کس شک و تردیدی بدلش راه یافته باشد و هر منافق و کافری، با این صدای دوم گمراه می گردد.
در آن وقت آقای ما قائم تکیه به خانه خدا می دهد و می گوید: الا ای اهل عالم! هر کس می خواهد آدم و شیث را به بیند، بداند که من همان آدم و شیث هستم، هر کس می خواهد نوح و پسرش سام را به بیند بداند که من همان نوح و سام می باشم، هر کس می خواهد ابراهیم و اسماعیل را به بیند، بداند که من همان ابراهیم و اسماعیل هستم هر کس می خواهد موسی و یوشع را به بیند بداند که من همان موسی و یوشع هستم.
هر کس می خواهد عیسی و شمعون را به بیند، بداند که من همان عیسی و شمعون هستم. هر کس می خواهد محمد(صلی الله علیه و آله) و امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیهما را به بیند، بداند که من همان محمد و علی هستم، هر کس می خواهد حسن و حسین را ببیند، بداند که من همان حسن و حسین می باشم. هر کس می خواهد امامان اولاد حسین را به بیند، بداند که من همان ائمه اطهار هستم دعوت مرا بپذیرید و به نزد من جمع شوید که هر چه خواهید به شما اطلاع دهم.
هر کس کتاب های آسمانی و صحف الهی را خوانده است اینک از من می شنود آن گاه شروع می کند بقرائت صحفی که خداوند بر آدم و شیث(عهما) نازل
ص: 196
فرمود پیروان آدم و شیث می گویند: به خدا قسم! این صحف حقیقی آدم و شیث است این مرد آن چه را ما از صحف آدم و شیث نمی دانستیم و بر ما پوشیده بود، و یا از آن حذف و یا تبدیل و تحریف شده بود، به ما یاد داد.
سپس صحف نوح و ابراهیم و تورات و انجیل و زبور را می خواند. پیروان تورات و انجیل و زبور می گویند: به خدا قسم! این همان صحف حقیقی نوح و ابراهیم است که چیزی از آن سقط نشده و تبدیل و تحریف نگردیده، به خدا قسم! تورات جامع و زبور تمام و انجیل کامل همین است و این بیش از کتبی است که آن را خوانده ایم سپس قرآن می خواند مسلمانان می گویند: به خدا قسم! این همان قرآن حقیقی است که خداوند بر پیغمبر نازل کرده، چیزی از آن کم نشده و تحریف و تبدیل نگردیده است.
آن گاه دابة الارض در بین رکن و مقام ظاهر می شود و در صورت مؤمنین کلمه «مؤمن» و در صورت کافران کلمه «کافر» را می نویسد. سپس مردی که صورتش به عقب و پشتش بسینه برگشته است، به نزد قائم آمده جلو او می ایستد و می گوید: آقا! من بشر هستم یکی از فرشتگان به من دستور داده که بخدمت شما برسم و نابودی لشکر سفیانی را در بیابان «بیداء» به شما اطلاع دهم.
ماجرای فرو رفتن لشکر سفیانی در زمین بیداء
قائم به وی می گوید: داستان خود و برادرت را شرح بده. آن مرد می گوید:
من با برادرم در لشکر سفیانی بودیم، از دمشق تا زوراء هر جا آبادی بود ویران ساختیم و به حال خراب گذاشتیم، سپس کوفه و مدینه را نیز خراب کردیم و منبر پیغمبر را شکستیم و قاطران خود را در مسجد بستیم.
ص: 197
آن گاه از آن جا خارج شدیم در حالی که نفرات ما سیصد هزار لشکر بود و می خواستیم به مکة بیائیم و خانه خدا را ویران سازیم و اهل مکه را به قتل رسانیم؛ ولی چون به سرزمین «بیداء» رسیدیم در آن جا منزل کردیم، ناگاه صدائی شنیدیم که گفت ای بیابان این ظالمان را در کام خود فرو بر! با این صدا زمین شکاف برداشت و تمام لشکر را بلعید! به خدا قسم از تمام آن لشکر جز من و برادرم حتی بندی که با آن زانوی شتررا می بندند، باقی نماند. در آن هنگام فرشته ای را دیدیم که سیلی به صورت ما زد و رویهای ما بپشت برگشت چنان که می بینی! سپس آن فرشته به برادرم گفت: برو بشام نزد سفیانی ملعون و او را از ظهور مهدی آل محمد بترسان و به وی اطلاع بده که خداوند لشکر او را در سرزمین (بیداء) نابود گردانید.
آن گاه به من گفت: تو هم برو به مکة و قائم را بنابودی ستم گران بشارت بده و بر دست وی توبه کن که او توبه تو را قبول می کند قائم هم دست روی صورت او می کشد و به صورت نخست برمی گرداند و با وی بیعت نموده و همراه او می ماند.
مفضل گفت: آقا: آیا جن و فرشتگان برای بشر آشکار می گردند؟ فرمود:
آری و اللَّه آشکار می شوند و با آن ها سخن می گویند، مانند یک نفر آدمی که با بستگان خود سخن بگوید. عرض کردم: آقا! آیا فرشتگان و طایفه جن همه جا همراه قائم می روند؟ فرمود: آری و اللَّه. آن ها در زمین هجرت واقع در کوفه و نجف فرود می آیند، و عدد یاران او در آن موقع چهل و شش هزار نفر فرشته و شش هزار جن است (در روایت دیگر فرمود چهل و شش هزار هم از جن) خداوند قائم را پیروز می گرداند.(1)
ص: 198
مفضل عرض کرد: قائم با اهل مکه چه می کند؟ فرمود: آن ها را دعوت بحکمت و موعظه حسنه می کند آن ها هم از وی اطاعت می کنند. قائم مردی از خاندان خود را در آن جا بنیابت خود منصوب داشته و مکه را به قصد مدینه ترک می گوید.
مفضل عرض کرد: آقا! با خانه خدا چه می کند؟ فرمود: آن را می شکند و بر همان پایه ای که روز نخست در عهد حضرت آدم برای مردم بنا شده و ابراهیم و اسماعیل بالا برده بودند، بر پای می دارد. و آن چه که بعد از آن در مسجد الحرام تعمیر شده که پیغمبری و جانشین پیغمبری آن را نساخته است، آن طور که خدا می خواهد آن را می سازد. و هر آثاری که در مکه و مدینه و عراق و سایر جاها از ستم گران باقی مانده باشد همه را ویران می کند. مسجد کوفه را نیز خراب کرده و بر اساس اولی آن بنا می کند. و هم چنین قصر عتیق را نیز ویران می کند. خدا لعنت کند سازنده آن را، خدا لعنت کند او را.
مفضل عرض کرد: آقا! آیا قائم در مکه اقامت می کند؟ فرمود: نه! بلکه نائب خود را در آن جا می گذارد، ولی چون اهل مکه دیدند قائم از میان آن ها رفته است، هجوم می آورند نائب او را می کشند. قائم به سوی آن ها برمی گردد و آن ها به طور سرشکسته و ذلیل و گریه کنان نزد وی می آیند و التماس می کنند و می گویند: ای مهدی آل محمد! توبه کردیم توبه کردیم، قائم آن ها را موعظه می کند و از غضب خدا
ص: 199
می ترساند و شخصی از اهل مکه را به نیابت خود انتخاب می کند و از مکه خارج می شود.
این بار نیز اهل مکه هجوم می آورند و نائب او را می کشند. قائم هم یاوران خود از طایفه جن را به سوی مکه فرستاده و سفارش می کند که جز افراد با ایمان یک نفر از آن ها را باقی نگذارید. اگر به ملاحظه رحمت پروردگار نبود که همه اشیاء را گرفته و مظهر رحمتش نیز من می باشم، خودم با شما به سوی آن ها باز می گشتم. زیرا آن ها بکلی از خداوند و من فاصله گرفته و هر گونه پیوندی را قطع کرده اند. لشکر مهدی هم به سوی اهل مکه بازمی گردند. به خدا قسم از هر صد نفر آن ها بلکه از هر هزار نفر آنان یک نفر را باقی نمی گذارند.
در روایات است که همه علوم و ابزار وادوات و تکنیک های جنگی و دفاعی ممکن به حسب امکان ذاتی در دنیا، 27 قسم است، اما قدرت های نظامی فقط قادرند، 2 قسم از آن را کشف و بسازند وبقیه که 25 قسم است، به دست عوامل حضرت مهدی(عج) ساخته شده و در میادین نبرد و قیام، آورده خواهد شد، به گونه ای که هیچ قدرتی توان مقابله نظامی و دفاعی در مقابل آن حضرت را نخواهد داشت و نمونه این روایات، روایتی است که در بحار به شرح ذیل آمده است.
الخرائج و الجرائح مُوسَی بْنُ عُمَرَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ ابی عبداللَّه(علیه السلام) قَالَ الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ
ص: 200
یعْرِفِ النَّاسُ حَتَّی الْیوْمِ غَیرَ الْحَرْفَینِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِینَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَیهَا الْحَرْفَینِ حَتَّی یبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِینَ حَرْفاً.(1)
علم 27 شاخه دارد که تنها دو شاخه از آن تا زمان ظهور برای بشر آشکار خواهد شد و 25 شاخه دیگر در زمان دولت آرمانی امام موعود آشکار می شود.
به گزارش مشرق، در پرتو دولت مهدوی، دانش، تکنیک و اقتصاد پیشرفت حیرت انگیزی خواهد داشت که هر یک از آن ها با یکدیکر دارای ارتباط تنگاتنگی است.
پیشرفت برق آسای علوم این مسأله در روایات، بسیار گویا و روشن مطرح شده است. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
علم 27 شاخه دارد که تنها دو شاخه از آن تا زمان ظهور برای بشر آشکار خواهد شد و 25 شاخه دیگر در زمان دولت آرمانی امام موعود آشکار می شود.
بنابراین، پیشرفت علوم، دوازده برابر بیش تر از همه اعصار گذشته خواهد بود.
در روایات دیگری، آمده است که عقل بشر در زمان ظهور حضرت کامل خواهد شد؛ راه اندیشیدن و خردورزی و شکوفایی دانش و بستر کمال برای انسان هموار خواهد شد و امام مهدی(عج)، جهل و نادانی را از ساحت فکر و اندیشه بشر خواهد زدود.
ص: 201
در این زمینه احادیثی وجود دارد که از زوایای متفاوتی به مسأله می نگرند. بی شک، تکنولوژی در زمان حضرت بسیار متفاوت با فن آوری امروزی بشر خواهد بود. دیگر این که در زمان حضرت محدودیت امروز حاکم بر تکنولوژی بشر وجود نخواهد داشت و گستره آن بسیار وسیعتر از آن خواهد بود که بشر امروز بتواند آن را درک کند.
دین خواهی در زمان ظهور، همراه و هم زمان با علم می گسترد و انسان آن عصر، دین داری را با پیشرفت فن آوری ناسازگار نمی بیند؛ بنابر روایات، انرژی و استفاده از انرژی غیرخورشیدی، وسایل سریع السیر، صدا و تصویر به گونه ای شهودی و حضوری در گستره عالم هستی کارآمد خواهند شد؛ همه چیز مانند کف دست، پیش روی خواهد بود و حضرت بر همه عالم فرمان خواهد راند؛ نیکان در آزادی کامل و بدون محدود شدن خواهند بود.
و هم چنین در روایات آمده است در عصر ظهور به دلیل وجود وسایل مدرن سفر به فضا و کرات امری عادی خواهد بود.(1)
تمام این ها در سایه حکومت امام عصر تحقق می پذیرد و بشر نظیر آن را هنوز تجربه نکرده است. البته همه این پیشرفت های بزرگ و تعجب برانگیز از طریق اعجاز صورت نمی گیرد، بلکه این پیشرفت ها محصول تکامل علمی عصر بعد از
ص: 202
ظهور است؛ زیرا زندگی بشر در این عالم باید مطابق سنن حاکم بر طبیعت باشد، نه اعجاز که استثنا به شمار می رود و در موارد ضروری اتفاق می افتد. پس در دوران ظهور حضرت، صنایع و تکنولوژی تکامل می یابد.
پیشرفت های بزرگ اقتصادی وقتی علم و دانش ترقی کرد و صنایع و تکنولوژی مطابق نیاز فراهم آمد، ناگزیر اقتصاد رشد خواهد کرد؛ یعنی پیشرفت علمی و فن آوری، اقتصاد توسعه یافته ای را نیز در برخواهدداشت؛ چنان که در آموزه های دینی ما آمده است:
گنجینه های زمین بر او (امام موعود) ظاهر می شود و در سراسر جهان، هیچ ویرانی باقی نخواهد ماند..،
یا این که: «زمین برکاتش را خارج می سازد».
و یا گفته پیامبر که فرمود:
امت من، در زمان مهدی به نعمت هایی دست می یابند که پیش از آن و در هیچ دوره ای بدان دست نیافته اند. در آن روزگار، آسمان فراوان باران دهد و زمین هیچ روییدنی را در دل خود نگاه ندارد.
یا این که:
مردم آن گونه معیشتی با رفاه خواهند داشت که کسی یافت نمی شود تا به او زکات دهند (یعنی مستحق زکات وجود ندارد).
از این روایات، می توان استفاده کرد که در عصر امام موعود توسعه همه جانبه و موزونی اتفاق خواهد افتاد که همه مردم از این توسعه اقتصادی برخوردار خواهند شد. وقتی فرآورده های زراعی فراوان شود و عمران و آبادانی گسترش پیدا کند و
ص: 203
زمین همه برکاتش را تقدیم حضرت نماید، دیگر چیزی به نام فقر اقتصادی و جامعه طبقاتی مفهوم نخواهد داشت.(1)
وشاهد ومؤید قدرت وعظمت وصلابت ظهور و حکومت حضرت، این آیه می باشد:
«أَ فَغَیرَ دینِ اللَّهِ یبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ إِلَیهِ یرْجَعُونَ»؛(2) «آیا آن ها غیر از آیین خدا می طلبند؟! (آیین او همین اسلام است؛) و تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابرِ (فرمان) او تسلیمند، و همه به سوی او بازگردانده می شوند.»
مفضل گفت: آقا خانه مهدی در کجا خواهد بود و مؤمنین در کجا جمع شوند؟ فرمود: مقر سلطنت وی شهر کوفه است و محل حکومتش مسجد جامع کوفه و بیت المال و محل تقسیم غنائمش مسجد سهله واقع در زمین های صاف و مسطح و روشن نجف و کوفه است.
عرض کرد: آقا همه اهل ایمان در کوفه خواهند بود؟ فرمود: آری و اللَّه. در آن روز تمام مؤمنین یا در کوفه و یا در حوالی کوفه می باشند، زمین آن بمساحت جولآن گاه اسبی بدو هزار درهم می رسد. اکثر مردم آرزو دارند که کاش می توانستند
ص: 204
یک وجب از زمین «سبع» را به یک وجب شمش طلا بخرند، و «سبع» از مضافات همدان است(1).
در آن روز طول شهر کوفه به پنجاه و چهار میل می رسد به طوری که کاخهای آن مجاور کربلا است. خداوند در آن روز کربلا را محل آمد و رفت فرشتگان و مؤمنین خواهد نمود! و در آن روز ارزشی بسزا دارد، چنان برکت به آن روی می آورد که اگر مؤمنی از روی حقیقت در آن جا بایستد و یک دفعه از خداوند طلب روزی کند؛ خداوند هزار برابر دنیا به او عطا می فرماید(2).
آن گاه حضرت صادق(علیه السلام) آهی کشید و فرمود: ای مفضل! تمام اماکن روی زمین بر یک دیگر فخر می کردند. از جمله کعبه در مسجد الحرام بر زمین کربلا فخر نمود. خداوند وحی فرستاد که ای کعبه ساکت باش! و بر کربلا فخر مکن! زیرا کربلا بقعه مبارکی است که در آن جا از جانب خداوند به وسیلۀ درخت به موسی بن عمران وحی شد.
و همان تلی است که مریم و عیسی منزل کردند و محلی است که سر حسین(علیه السلام) را در آن شستشو دادند و مریم عیسی را شست و خودش هم بعد از ولادت وی غسل کرد.
ص: 205
کربلا بهترین سرزمین هاست. پیغمبر هنگام غیبتش از آن جا به آسمان بالا رفت و آن جا تا موقع ظهور قائم خیر و برکت زیادی برای شیعیان ما دارد.
عیاشی در تفسیر خود از رفاعة بن موسی نقل کرده که گفت: از حضرت صادق(علیه السلام) شنیدم که در تفسیر این آیه: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً» می فرمود:
«اذا قام القائم لا یبقی ارض الّا نودی فی ها شهادة ان لا اله الّا اللَّه و انّ محمّدا رسول اللَّه؛ هنگامی که قائم ما قیام کرد جایی در روی زمین باقی نمی ماند، مگر این که در آن جا صدای اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه بلند می شود.»
و نیز در تفسیر عیاشی از عبداللَّه بن بکیر روایت می کند که گفت: از حضرت صادق(علیه السلام) تفسیر این آیه: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» را پرسیدم. حضرت فرمود: این آیه در باره قائم نازل شده، هنگامی که علیه یهود و نصارا و صابئین و مادیها و برگشتگان از اسلام و کفار در شرق و غرب کره زمین، قیام می کند، و اسلام را پیشنهاد می نماید هر کس از روی میل پذیرفت دستور می دهد که نماز بخواند و زکاة بدهد و آن چه هر مسلمانی مأمور بانجام آن ست بر وی نیز واجب می کند، و هر کس مسلمان نشد گردنش را می زند تا آن که در شرق و غرب عالم یک نفر خدا نشناس باقی نماند.
عرض کردم: قربانت گردم! در روی زمین مردم بسیار هستند چطور قائم(عج) می تواند همه آن ها را مسلمان کند و یا گردن بزند؟ حضرت فرمود هنگامی که خداوند چیزی را اراده کند، چیز اندک را زیاد و زیاد را کم می گرداند.
ص: 206
نیز در تفسیر عیاشی از مفضل بن عمر روایت می کند که حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: هنگامی که قائم آل محمد قیام نمود بیست و پنج نفر از قوم موسی که حکم به حق و عدالت می کنند، و هفت نفر اصحاب کهف و یوشع وصی حضرت موسی و مؤمن آل فرعون و سلمان فارسی و أبو دجانه انصاری و مالک اشتر را از پشت کعبه (خانه خدا) بیرون می آورد. این روایت در ارشاد مفید هم از مفضل بن عمر با جزئی تغییری نقل شده و در باب «رجعت» خواهد آمد.
و نیز عیاشی در تفسیر خود از أبو المقدام از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) روایت کرده که در تأویل آیه «لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ»؛ یعنی خداوند او (امام زمان) را بر همه ادیان غالب می گرداند، هر چند مشرکین نخواهند فرمود: هیچ کس نمی ماند جز این که اقرار به خاتمیت محمد(صلی الله علیه و آله) می کند.
در غیبت نعمانی از حمران بن اعین نقل می کند که امام محمد باقر(علیه السلام) فرمود: گویا دین شما (اسلام) را می بینم که آغشته بخون می گردد (از بس دشمنان دانا و دوستان نادان، به آن ضربت می زنند) نمی بینم کسی آن را به حال نخست برگرداند؛ مگر مردی از ما اهل بیت که در هر سال دو عطا و در هر ماه دو روزی می دهد. در زمان وی چنان حکمت و علوم دین از طرف خداوند داده شود که زن در خانه اش مطابق کتاب (قرآن) و دستور پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) حکم کند.
نیز نعمانی در کتاب غیبت از عبداللَّه بن عطا روایت کرده که گفت: از حضرت باقر(علیه السلام) پرسیدم مهدی با چه روشی در میان مردم حکومت می کند؟
«فقال یهدم ما قبله کما صنع رسول اللَّه و یستأنف الاسلام.»
جدیداً فرمود: آن چه از آثار بدعت و گمراهی قبل از وی بوده است، منهدم
ص: 207
می کند چنان که پیغمبر اساس جاهلیت را منهدم کرد. آن گاه از نو اسلام را از سر می گیرد(1).
هم چنین در غیبت نعمانی است که زراره گفت: به حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) عرض کردم: نام بنده ای از نیکان را برای من ذکر کن و منظورم قائم بود فرمود: نام او نام من است، گفتم: آیا او هم بروش ملایم پیغمبر سلوک می کند؟ فرمود: نه! نه! ای زراره بروش پیغمبر رفتار نمی کند، پیغمبر در میان امت خود با ملایمت رفتار کرد و می خواست بدان وسیله دل های مردم را با هم پیوند دهد، ولی روش قائم
ص: 208
جنگ است و در کتابی که با اوست(1) نیز چنین مأمور شده که با جنگ کار را از پیش ببرد، و در آن روز توبه کسی را نمی پذیرد. وای بر کسی که با وی دشمنی کند.
هم چنین در غیبت نعمانی از حسن بن هارون روایت می کند که گفت: من در خدمت حضرت صادق نشسته بودم. معلی بن خنیس از آن حضرت پرسید آیا هنگامی که قائم ظهور کرد بر خلاف روش علی(علیه السلام) حکومت می کند؟ فرمود:
آری و آن بدین گونه است که علی(علیه السلام) با منت گذاشتن بر اسیران و مردم و گذشت از آن ها عمل می نمود. زیرا که می دانست بعد از وی سلاطین جور بر شیعیانش تسلط پیدا می کنند. ولی قائم با مردم (بیدین) می جنگد و آن ها را اسیر می کند زیرا او می داند که بعد از وی به هیچ وجه شیعیان مورد غلبه دشمن قرار نمی گیرند (و خطری متوجه آن ها نیست) در تهذیب شیخ طوسی این روایت به سند دیگر هم آمده است.
هم در آن کتاب از علاء بن محمد روایت می کند که گفت: اگر مردم می دانستند قائم هنگام ظهورش (از بسیاری کشتن مردم) چه می کند، بیش تر آن ها دوست داشتند که او را نمی دیدند، او نخست به کار قریش می پردازد. جز شمشیر چیزی از آن ها نمی گیرد، و جز شمشیر چیزی به آن ها نمی دهد، تا جایی که بسیاری از مردم (بیدین) می گویند: این مرد از خاندان پیغمبر نیست. او اگر از آل محمد بود بر مردم (کدام مردم؟) رحم می کرد.
نیز در غیبت نعمانی است که أبو بصیر گفت حضرت باقر(علیه السلام) فرمود:
ص: 209
«یقوم القائم بامر جدید و کتاب جدید و قضاء جدید علی العرب شدید، لیس شأنه الا السیف لا یستتیب احدا و لا یأخذه فی اللَّه لومة لائم.»
یعنی قائم به امر جدید و کتاب جدید و حکم جدید که بر عرب دشوار است قیام می کند، کار وی شمشیر (و جنگ) است توبه هیچ کس را قبول نمی کند، و ملامت دشمنان او را از هدفش باز نمی دارد.
و هم در کتاب مذکور از یعقوب بن شعیب از حضرت صادق(علیه السلام) روایت می کند که به وی فرمود: نمی خواهی پیراهن قائم را که در آن قیام می کند به تو نشان دهم؟
عرض کردم: چرا می خواهم به بینم. حضرت دستور داد جعبه ای آوردند و در آن را گشود و یک پیراهن کرباسی از میان آن بیرون آورد و آن را باز کرد. دیدم آستین چپ آن خون آلود است، حضرت فرمود: این پیراهن پیغمبر است که در روزی که دندان مبارکش را شکستند بتن داشت، قائم هم در روز ظهورش این را بتن می کند. من آن خون خشکیده را بوسیدم و آن را به صورت خود مالیدم. سپس حضرت پیراهن را پیچید و برداشت.
و هم در آن کتاب از عبد الرحمن بن کثیر نقل می کند که حضرت صادق آیه شریفه «أَتی أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» را تلاوت کرد و فرمود: این «امر اللَّه» امر ماست، تو برای آن شتاب و عجله مکن که خداوند صاحب الامر ما را با سه لشکر از فرشتگان و مؤمنین و رعبی (که در دل پادشاهان و گردنکشان می اندازد) تأیید می کند.
قیام وی مانند قیام پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است که خداوند می فرماید:
ص: 210
«کما أَخْرَجَک رَبُّک مِنْ بَیتِک بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ».(1)و نیز در غیبت نعمانی از بشیر نبال نقل می کند که گفت: به حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) عرض کردم: مخالفین ما می گویند: وقتی مهدی قیام می کند بدون این که یک قطره خون بریزد امور سلطنت برای او فراهم می شود. فرمود: نه! این طور نیست به خدائی که جان من در دست اوست اگر بدون خون ریزی امکان داشت این کار برای پیغمبر روی می داد و دیگر دندانش نمی شکست و روی مبارکش مجروح نمی گشت به خدا قسم تا ما و شما شدائد و صدمات بسیار نبینیم و خون ها ریخته نشود دولت او قوام نمی گیرد. در این وقت حضرت با دست اشاره بپیشانی مبارکش فرمود(2)
ص: 211
نیز در کتاب یاد شده از یونس بن ظبیان روایت کرده که گفت: شنیدم حضرت صادق(علیه السلام) می فرمود: پیروان حق همیشه در ناراحتی به سر می برده اند! آگاه باشید که مدت ناراحتی اندک و زمان دولت قائم طولانی خواهد بود.
هم در آن کتاب از عمر بن خلاد نقل کرده که گفت: در محضر حضرت رضا(علیه السلام) از قائم آل محمد سخن به میان آمد. حضرت فرمود: شما امروز راحتی بیش تری دارید عرض شد: چرا؟ فرمود: برای این که وقتی قائم خروج می کند شدائد بسیار روی می دهد و خون زیاد ریخته می شود و مردم دسته دسته سوار بر اسب هر سو در تاخت و تازند لباس قائم زبر و غذایش صعب التناول است.(1)
و نیز در آن کتاب از یعقوب سراج روایت می کند که گفت: شنیدم حضرت صادق(علیه السلام) می فرمود: سیزده شهر و طایفه است که مردم آن با قائم می جنگد و او هم
ص: 212
با آن ها می جنگد نام برد و اینان: مردم مکه، مردم مدینه، اهل شام، بنی امیه، اهل بصره، مردم دمیسان، کردها، اعراب قبائل بنی ضبه و غنی و باهله و از دو اهل ری! نیز در غیبت نعمانی است که حضرت صادق از پدرش از جد بزرگوارش علی بن الحسین(علیهم السلام) روایت نموده که فرمود: هنگامی که قائم ظهور می کند خداوند هر گونه نقاهتی را از مؤمنین برطرف ساخته قوای از دست رفته آن ها را به آنان پس می دهد.
و هم در غیبت نعمانی است که امیر المؤمنین(علیه السلام) فرمود: گوئی شیعیانم را می نگرم که در مسجد کوفه خیمه ها زده اند و در آن قرآن را آن طور که نازل شده است، می آموزند. وقتی قائم قیام کرد مسجد کوفه را شکسته و قبله آن را درست می کند.
نیز در آن کتاب از علی بن عقبه روایت می کند که حضرت صادق(علیه السلام) فرمود:
گوئی شیعیان علی(علیه السلام) را می بینم که قرآن را به دست گرفته و به مردم تعلیم می دهند.
نیز در آن کتاب از حضرت صادق(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: چه حالی خواهید داشت هنگامی که قائم خیمه هائی در مسجد کوفه بر سر پا کند، آن گاه فرمان نوی برای آن ها بیرون آورد که بر عرب دشوار باشد؟
هم چنین در آن کتاب است که أبو صالح کنانی گفت: من در نزد حضرت صادق(علیه السلام) بودم که پیر مردی وارد شد و عرض کرد: فرزندم به من ظلم و ستم می کند حضرت فرمود: نمی دانی که حق و باطل هر کدام دولتی دارند و پیروان هر یک در دولت دیگری خوار است هر کس در زمان دولت باطل بکسی آزاری وارد سازد، در دولت حق تلافی آن را از او خواهند گرفت.
ص: 213
و نیز در آن کتاب از ابان بن تغلب نقل کرده که گفت: شنیدم حضرت صادق(علیه السلام) می فرمود: عمر دنیا تمامنمی شود مگر این که گوینده از آسمان صدا زند: ای پیروان حق جمع شوید! همه پیروان حق در یک قسمتی از زمین گرد آیند. آن گاه بار دوم گوینده ای صدا می زند: ای اهل باطل جمع شوید پس همه پیروان باطل در یک سرزمین اجتماع کنند. من عرض کردم: اهل باطل می توانند داخل جبهه حق شوند و بالعکس؟ فرمود: نه به خدا، چنان که خدا فرمود: «ما کانَ اللَّهُ لِیذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیهِ حَتَّی یمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیبِ»؛(1) یعنی: خداوند نمی گذارد اهل ایمان داخل این ورطه شوند که شما (بیدینان) در آن هستید، تا این که بد از خوب تمیز داده شود.
و هم در کتاب یاد شده از أبو بصیر و او از کامل از حضرت امام باقر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: وقتی قائم ما قیام می کند، مردم را به امر تازه ای دعوت می نماید، چنان که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) مردم را بدین گونه دعوت نمود. اسلام در حال غربت ظاهر شد و به زودی مانند روز اول غریب می شود پس خوش به حال غربا.
و نیز در آن کتاب از أبو بصیر روایت نموده که حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: اسلام با غربت ظاهر شد. و به زودی نیز غریب می شود، چنان که بود. پس خوش به حال غربا.
من عرض کردم: آقا این را برای من شرح دهید! فرمود: دعوت کننده ما دعوت خود را از سر می گیرد. مانند دعوت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله(2)
و هم در کتاب
ص: 214
مذکور از بطائنی روایت می کند که حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: در اثنای این که جوانان شیعه در پشت بام خود خوابیده اند، ناگاه در یک شب به سوی صاحب خود می روند و صبح را در مکه خواهند بود. در غیبت نعمانی از أبو بصیر روایت می کند که حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: قائم از مکه ظهور نمی کند تا این که حلقه کامل شود. عرض کردم: حلقه چقدر است؟ فرمود: ده هزار نفر که جبرئیل در سمت راست و میکائیل در جانب چپ او باشد:
«ثمّ یهز الرّایة المغلبة و یسیر بها فلا یبقی احد فی المشرق و لا فی المغرب الّا لعن ها ثمّ یجتمعون قزعا کقزع الخریف.»
آن گاه پرچم پیروزمند خود را برافراشته و بحرکت می آورد. هر کس در شرق و غرب است آن را لعنت می کند.
سپس مردم قبائل مختلف مانند پاره های ابر در فصل پائیز ناگهان بدو روی اجتماع کنند، یک نفر، و دو نفر، و سه نفر، و چهار نفر، و پنج نفر، و شش نفر و هفت نفر، و هشت نفر، و نه نفر، و ده نفر (یعنی دسته دسته به طرف قائم می روند) شیخ مفید در کتاب اختصاص از حضرت صادق(علیه السلام) روایت می کند که فرمود:
شیعیان در دولت قائم رؤسای روی زمین و حکم ران آن می باشند. به هر مردی
ص: 215
از آن ها قوت چهل مرد داده می شود سپس فرمود: امام محمد باقر فرمود: پیش از قیام قائم وحشت دشمنان در دل شیعیان ما جای می گیرد. وقتی قائم ما ظاهر گشت، و مهدی ما خروج کرد، هر یک از آن ها از شیر دلیرتر و از نیزه چابک ترند، به طوری که دشمن ما را زیر پاهای خود له می کنند و با کف دست به قتل می رسانند.
شیخ طوسی در کتاب «تهذیب» از أبو المقدام از حبه عرنی روایت کرده که گفت: امیر المؤمنین(علیه السلام) بحیره تشریف برد و فرمود: روزی برسد که کوفه به حیره وصل شود و چنان مرغوبیت پیدا می کند که یک ذرع زمین آن به چند اشرفی فروخته می شود، و مسجدی در حیره بنا شود که دارای پانصد درب باشد! و نماینده قائم در آن نماز می گزارد. زیرا مسجد کوفه برای آن ها تنگ خواهد بود. دوازده پیشنماز عادل در آن جا نماز می گزارد.
من عرض کردم: یا امیر المؤمنین! آیا مسجد کوفه در آن روز گنجایش این همه جمعیت را که می فرمائید دارد؟ فرمود: چهار مسجد برای قائم ساخته می شود که مسجد کوفه کوچک ترین آن هاست. مسجد فعلی کوفه و دو مسجد دیگر در آن روز در این دو طرف کوفه واقع است، و با دست مبارک اشاره به نهر اهل بصره وکوفه و نجف کرد.
کلینی در کافی روایت می کند که سالم بن مستنیر گفت: از حضرت باقر(علیه السلام) شنیدم می فرمود: هنگامی که قائم قیام کرد، ایمان را بهمه ناصبی ها پیشنهاد می کند که پذیرفته و ایمان بیاورند. اگر واقعاً داخل در ایمان شدند فبها و گر نه یا گردن آن ها را می زند و یا باید جزیه بدهند چنان که امروز کافران ذمی به دولت اسلام جزیه می دهند.
ص: 216
در کتاب «مزار» تألیف یکی از علمای پیشین ما(1)
از أبو بصیر روایت شده که گفت: حضرت صادق(علیه السلام) به من فرمود: ای أبو محمد! گویا من فرود آمدن قائم را با کسان و بستگانش در مسجد سهله می بینم. عرض کردم: مسجد سهله اقامت گاه اوست؟ فرمود: آری مسجد سهله جایگاه ادریس و ابراهیم خلیل الرحمن بوده.
خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد جز این که در این مسجد نماز گزارد و هم محل سکونت خضر در آن مسجد است.
عرض کردم: قربانت گردم! قائم همیشه در آن جا اقامت می کند؟ گفت: آری! عرض کردم: بعد از او چه کسی در آن سکونت می کند؟ فرمود: هر کس که بعد از قائم خلیفه باشد.
عرض کردم: با کافران ذمی چه می کند؟ فرمود: مانند پیغمبر با آن ها صلح می کند و آن ها نیز با کمال ذلت جزیه به وی می دهند.
عرض کردم: اگر کسی با شما دشمنی ورزد چه می شود؟ فرمود: در دولت ما مخالفین ما دیگر فرصتی برای دشمنی با ما ندارند، زیرا در آن موقع خداوند ریختن خون آن ها را برای ما حلال کرده است.
امروز کشتن آن ها بر ما و شما حرام است، پس کسی تو را مغرور نسازد. وقتی قائم ما قیام کرد خداوند به وسیلۀ او انتقام پیغمبرش و ما را از دشمنان ما می گیرد.
در کفایة الاثر از ابن عباس روایت می کند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در ردیف ائمه اولاد حسین(علیه السلام) فرمود:
«التّاسع منهم قائم اهل بیتی و مهدی امّتی اشبه النّاس بی فی شمائله و أقواله
ص: 217
و افعاله لیظهر بعد غیبة طویلة و حیرة مضلّة فیعلی أمر اللَّه و یظهر دین اللَّه و یؤید بنصر اللَّه و ینصر بملائکة اللَّه فیملأ الأرض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما؛ یعنی: نهمی آن ها قائم اهل بیت من و مهدی امت من است که در شمائل و اقوال و افعالش از همه کس به من شبیه تر است. تا این که بعد از غیبت طولانی و حیرتی که مردم را از پریشانی گمراه می کند، آشکار شود، و امر خدا (دین اسلام) را بالا برد و دین خدا را بر همه ادیان غالب گرداند و با نصرت خدا و فرشتگان تأیید شود، پس زمین را پر از عدل و داد کند چنان که پر از جور و ستم شده باشد.(1)
سید علی بن عبد الحمید در کتاب «الانوار المضیئة» به سند خود از اسحاق بن عمار نقل می کند که از حضرت صادق(علیه السلام) پرسیدم این که خداوند بشیطان فرمود: منتظر «وقت معلوم» باشد. «قالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» این وقت معلوم کی خواهد بود؟ فرمود: روز قیام قائم ماست. وقتی خداوند او را برانگیخته می کند (و آماده قیام است) در مسجد کوفه است. در آن وقت شیطان در حالی که با زانوهای خود راه می رود، بآنجا می آید، و می گوید: ای وای از خطر امروز! قائم پیشانی او را گرفته و گردنش را می زند. آن موقع روز وقت معلوم است. که مدت او به آخر می رسد.
شیخ مفید در کتاب «اختصاص» از حضرت صادق(علیه السلام) روایت می کند که فرمود:
ص: 218
چون قائم قیام کند با پای خویش به میدان کوفه می آید، و با دست خود اشاره بموضعی می کند و می گوید: این جا را بکنید! به دستور او آن جا را حفر می کنند دوازده هزار زره و دوازده هزار شمشیر و دوازده هزار کلاه خود دو روی بیرون می آورد. آن گاه دوازده هزار نفر از غلامان و مردم عجم را می خواند و آن سلاح را به آن ها می پوشاند، و سپس خطاب به آن ها می گوید: کسانی که این لباس را نپوشیده اند، به قتل برسانید.
کلینی در کافی از أبو بصیر روایت می کند که مردی خدمت حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) رسید و عرض کرد: شما اهل بیت رحمت هستید و خداوند شما را به این منقبت مخصوص داشته است. حضرت فرمود: چنین است خدا را شکر می گوئیم. زیرا ما هیچ کس را بگمراهی نیانداخته و هیچ کس را از راه هدایت بیراه نکرده ایم.
دنیا به آخر نمی رسد، مگر این که خداوند عز و جل مردی از ما اهل بیت را برانگیزد که مطابق کتاب (خداقرآن) عمل کند و هر کار زشتی را ببیند، تقبیح نماید.
شیخ طوسی در کتاب «تهذیب» از علاء بن محمد روایت می کند که گفت: از حضرت باقر(علیه السلام) پرسیدم: قائم چگونه در میان مردم رفتار می کند؟
«فقال یسیر بسیرة ما سار به رسول اللَّه حتّی یظهر الاسلام قلت و ما کانت سیرة رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) قال: ابطل ما کانت فی الجاهلیة و استقبل النّاس بالعدل و کذلک القائم اذا قام یبطل ما کان فی الهدنة ممّا کان فی ایدی النّاس و یستقبل لهم العدل؛ فرمود: به روش پیغمبر(صلی الله علیه و آله) عمل می نماید تا آن که اسلام را آشکار
ص: 219
می سازد. عرض کردم: روش پیغمبر چگونه بود؟ فرمود: پیغمبر آثار کفر جاهلیت را از میان برد و با مردم به عدالت رفتار کرد. قائم هم موقعی که قیام می کند هر اعمال نامشروع و بدعتی را که هنگام صلح و سازش با بیگانگان اسلام در میان مسلمین مرسوم گشته از میان می برد و مردم را به عدالت گستری رهبری می نماید.
تذییل امین الدین طبرسی در کتاب «اعلام الوری» می نویسد:
اگر گفته شود: همه مسلمانان متفقند که بعد از حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) دیگر پیغمبری نخواهد آمد، ولی شما شیعیان عقیده دارید که چون قائم قیام کند جزیه را از اهل کتاب نمی پذیرد؛ و هر کس که بیش از بیست سال داشته باشد و احکام دینش را نداند به قتل می رساند و مساجد و مشاهد دینی را خراب می کند و به طریقه حضرت داود که برای صدور حکم شاهد نمی خواست، حکم می کند، و امثال این ها که در روایات شما وارد شده. این عقیده موجب نسخ دیانت و ابطال احکام دینی است، و در حقیقت شما با این عقیده نبوت و پیغمبری را بعد از خاتم انبیا اثبات نموده اید هر چند نام آن را پیغمبر نگذارید، جواب شما چیست؟(1) پاسخ می گوئیم: ما از آن چه در این سؤال ذکر شده که قائم جزیه را از اهل کتاب نمی پذیرد و کسانی را که بسن بیست سالگی می رسند و احکام دین خود را نمی دانند به قتل می رساند اطلاع نداریم. بر فرض هم که در این خصوص روایتی رسیده باشد، نمی توان آن را به طور قطع پذیرفت. و اما خراب کردن بعضی از مساجد و مشاهد
ص: 220
دینی، ممکن است، منظور مساجد و مشاهدی باشد که بر خلاف جهات تقوی و دستور خدا بنا شده است؛ که البته کاری مشروع خواهد بود و پیغمبر هم چنین کاری را کرد(1) و اما این که قائم مانند اولاد داود حکم می کند و در صدور حکم شاهد و دلیل نمی خواهد، این هم چیزی است که نزد ما معلوم و یقینی نیست. فرضاً هم اگر درست باشد آن را بدین گونه باید تأویل کرد که: در مواردی که شخصاً علم بحقیقت قضایا و ماهیت دعوی دارد، طبق علمش حکم می کند زیرا هر گاه امام یا حاکم یقین به چیزی پیدا کرد لازم است که موافق علمش عمل کند، و دیگر شاهد و دلیلی نخواهد، و این موجب نسخ دیانت نیست.
بعلاوه این که گفته اند: قائم جزیه نمی گیرد و گوش بگواهی شاهد و گواه نمی دهد، در صورتی که صحیح باشد هم باعث منسوخ گشتن دیانت نخواهد بود. زیرا نسخ آن ست که دلیلش متأخر از حکم منسوخ باشد و با هم نیاید. اگر هر دو دلیل با هم آمدند نمی تواند یکی ناسخ دیگر باشد هر چند در معنی مخالف آن باشد. مثلاً اگر فرض کردیم که خداوند فرمود: روز شنبه را تا فلان وقت در خانه به سر برید و بعد از آن وقت آزاد هستید، این را نسخ نمی گویند، زیرا دلیل رافع همراه دلیل موجب است.
چون این معنی معلوم گشت و دانستیم پیغمبر به ما اطلاع داده است که قائم از فرزندان من است و از دستورات او پیروی کنید، و هر حکمی می کند بپذیرید، بر ما واجب است از وی پیروی کنیم و هر طور قائم میان ما حکم نمود عمل نمائیم
ص: 221
پس اگر ما حکم او را پذیرفتیم هر چند با بعضی از احکام سابق فرق داشته باشد احکام دین اسلام را منسوخ ندانسته ایم زیرا چنان که گفتیم: نسخ احکام در جایی که دلیلش وارد شده باشد، متحقق نمی شود.(1)
سپس مردی که صورتش به عقب و پشتش بسینه برگشته است، به نزد قائم آمده جلو او می ایستد و می گوید: آقا! من بشر هستم یکی از فرشتگان به من دستور داده که بخدمت شما برسم و نابودی لشکر سفیانی را دربیابان «بیداء» به شما اطلاع دهم.
قائم به وی می گوید: داستان خود و برادرت را شرح بده. آن مرد می گوید:
من با برادرم در لشکر سفیانی بودیم، از دمشق تا زوراء هر جا آبادی بود ویران ساختیم و به حال خراب گذاشتیم، سپس کوفه و مدینه را نیز خراب کردیم و منبر پیغمبر را شکستیم و قاطران خود را در مسجد بستیم.
آن گاه از آن جا خارج شدیم در حالی که نفرات ما سیصد هزار لشکر بود و می خواستیم به مکة بیائیم و خانه خدا را ویران سازیم و اهل مکه را به قتل رسانیم؛ ولی چون به سرزمین «بیداء» رسیدیم در آن جا منزل کردیم، ناگاه صدائی شنیدیم که گفت ای بیابان این ظالمان را در کام خود فرو بر! با این صدا زمین شکاف برداشت و تمام لشکر را بلعید! به خدا قسم از تمام آن لشکر جز من و برادرم حتی بندی که با آن زانوی شتر را می بندند، باقی نماند. در آن هنگام فرشته ای را دیدیم که سیلی
ص: 222
به صورت ما زد و رویهای ما بپشت برگشت چنان که می بینی! سپس آن فرشته به برادرم گفت: برو بشام نزد سفیانی ملعون و او را از ظهور مهدی آل محمد بترسان و به وی اطلاع بده که خداوند لشکر او را در سرزمین (بیداء) نابود گردانید.
آن گاه به من گفت: تو هم برو به مکة و قائم را بنابودی ستم گران بشارت بده و بر دست وی توبه کن که او توبه تو را قبول می کند قائم هم دست روی صورت او می کشد و به صورت نخست برمی گرداند و با وی بیعت نموده و همراه او می ماند.
مفضل گفت: آقا: آیا جن و فرشتگان برای بشر آشکار می گردند؟ فرمود:
آری و اللَّه آشکار می شوند و با آن ها سخن می گویند، مانند یک نفر آدمی که با بستگان خود سخن بگوید. عرض کردم: آقا! آیا فرشتگان و طایفه جن همه جا همراه قائم می روند؟ فرمود: آری و اللَّه. آن ها در زمین هجرت واقع در کوفه و نجف فرود می آیند، و عدد یاران او در آن موقع چهل و شش هزار نفر فرشته و شش هزار جن است (در روایت دیگر فرمود چهل و شش هزار هم از جن) خداوند قائم را پیروز می گرداند. (1)
آن گاه سید حسنی آن جوان زیبا از طرف سرزمین دیلم خروج کرده و با صدای رسا صدا می زند: ای آل احمد! دعوت آن کس را که از غیبتش متأسف بودید
اجابت کنید این صدا از ناحیه ضریح پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بلند می شود پس گنج های خدا از طالقان او را پذیره می شوند. آن ها گنج هائی هستند اما چه گنجی
ص: 223
که نه طلا و نه نقره است بلکه مردانی هستند که ایمانی فولادین دارند، و بر اسب های چابک سوار و اسلحه به دست گرفته و پی در پی ستم گران را کشته تا آن که وارد کوفه می شوند و در آن موقع اکثر روی زمین را از لوث وجود بیدینان صاف کرده اند. آن ها کوفه را محل اقامت خود قرار می دهند.
چون خبر ظهور مهدی(عج) به او (سید حسنی) و اصحابش می رسد، اصحابش به او می گویند: ای پسر پیغمبر! این کیست که در قلمرو ما فرود آمده؟
سید حسنی می گوید: با من بیائید تا ببینم او کیست و چه می خواهد. به خدا قسم سید حسنی می داند که او مهدی است و او را می شناسد، ولی برای این می گوید که باصحابش بشناساند که او کیست.
سید حسنی بیرون می آید تا به مهدی می رسد و از وی می پرسد: اگر تو مهدی آل محمد هستی عصای جدت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و انگشتر و پیراهن و زرهش موسوم به «فاضل» و عمامه مبارکش به نام «سحاب» و اسبش «یربوع» و «عضباء» شترش و «دلدل» قاطرش و «یعفور» الاغ آن سرور و اسب اصلیش «براق» و قرآنی که امیر المؤمنین جمع- آوری کرده کجاست؟ مهدی(عج) تمام این ها را بیرون آورده به سید حسنی نشان می دهد آن گاه عصای پیغمبر را گرفته و بسنگ سختی می زند، فی الحال سنگ مانند درخت سبز می شود؛ و شاخ و برگ در می آورد. مقصود سید حسنی این ست که بزرگواری مهدی(عج) را باصحاب خود نشان دهد تا حاضر شوند با وی بیعت کنند. آن گاه سید حسنی عرض می کند: اللَّه اکبر! یا ابن رسول اللَّه! دست مبارکت را بده تا با شما بیعت کنیم، مهدی هم دستش را دراز کرده و حسنی
ص: 224
نخست خود و سپس سایر لشکریانش با وی بیعت می کنند، مگر چهل هزار نفر که قرآنها با خود دارند و معروف به «زیدیه» می باشند که از بیعت کردن امتناع می ورزند.
آن ها می گویند این کار چیزی جز یک سحر بزرگ نیست و با این حرف دو لشکر بجان هم می افتند، مهدی(عج) به طرف طائفه زیدیه آمده و سه روز آن ها را موعظه می نماید و دعوت بآرامش و پذیرش خودشمی کند، ولی آن ها بر سرکشی و کیفر خود می افزایند مهدی(عج) هم ناچار دستور قتل آن ها را صادر نموده همه را از دم شمشیر می گذرانند. سپس مهدی(عج) باصحاب خود می گوید: قرآن های آن ها را نگیرید بگذارید تا باعث حسرت آن ها گردد؛ همان طور که آن را تبدیل کرده و تغییر دادند و مطابق آن چه در آن بود عمل نکردند(1)
مفضل عرض کرد: آقا! بعداً مهدی چه می کند؟ فرمود: لشکری برای دستگیری سفیانی بدمشق می فرستد؛ او را گرفته و روی سنگی سر می برند. آن گاه حسین(علیه السلام) با دوازده هزار صدیق و هفتاد و دو نفری که در کربلا از یاران او بودند و با وی شهید شدند، آشکار می شود.
ای خوش آن رجعت نوری(2)
سپس صدیق اکبر امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) ظهور می کند و خیمه ای که بر چهار پایه استوار باشد در نجف برای وی بر سر پا می کنند. یک پایه آن در نجف و پایه ای در حجر اسماعیل و پایه ای در صفا و پایه ای در زمین مدینه است.
ص: 225
گویا چراغهای آن را می بینم که مانند انوار مهر و ماه در آسمان و زمین می درخشد. در آن موقع باطن هر کس آشکار می شود، و زنان شیرده از وحشت بچه های خود را رها می کنند. آن گاه آقای بزرگ محمد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با انصار و مهاجرین و آن ها که به او ایمان آوردند، و نبوت او را تصدیق کردند و در رکاب وی شهید شدند، ظهور می کند.
با ظهور حضرتش کسانی که دعوت آن حضرت را تکذیب کردند و در باره پیغمبریش شک نمودند و اعتنا بگفتار وی نکردند و کسانی که گفتند او ساحر و کاهن و دیوانه است و از روی هوای نفس سخن می گوید و آن ها که با وی جنگ کردند حاضر می کنند تا از روی حق و عدالت انتقام اعمالی را که از بعثت آن حضرت تا موقع ظهور مهدی با هر امامی و در هر وقتی از اوقات مرتکب شده اند از آن ها بگیرد. این ست تأویل حقیقی آیه شریفه: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ».
مفضل عرض کرد: آقا فرعون و هامان در آن وقت کیستند؟ فرمود: اولی و دومی است. عرض کرد آقا آیا پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) با قائم خواهند بود؟ فرمود:
آری و اللَّه پیغمبر و علی ناگزیر می باید قدم روی زمین بگذارند آری به خدا آن ها همه جا حتی به پشت کوه قاف و ظلمات و قعر دریاها هم می روند تا آن جا که جایی نمی ماند جز این که پیغمبر و علی(عهما) رفته و آثار واجب دین خدا را در آن جا برپا می دارند(1).
ص: 226
ای مفضل! گویا می بینم که ما ائمه آن موقع جلو پیغمبر جمع شده و به آن حضرت شکایت می کنیم که امت بعد از وی چه به روز ما آوردند، و می گوئیم امت ما را تکذیب کردند و بی اعتنائی و نفرین و لعنت و تهدید به قتل نمودند، والیان ستم گر آن ها ما را از وطن بیرون آورده بپایتخت خود بردند و جمعی از ما را با سم و حبس کشتند. در این وقت پیغمبر سخت گریه می کند و می فرماید ای فرزندان من! هر چه به شما رسید بیش تر بجد شما رسید.(1)
در یکی از تألیفات علمای شیعه بسلسله سند از مفضل بن عمر(2)
روایت شده است که گفت: از آقایم حضرتصادق(علیه السلام) پرسیدم: آیا مأموریت مهدی منتظر
ص: 227
وقت معینی دارد که باید مردم بدانند کی خواهد بود؟ فرمود: حاشا که خداوند وقت ظهور او را طوری معین کند که شیعیان ما آن را بدانند. عرض کردم: آقا برای چه؟ فرمود:
زیرا وقت ظهور او همان ساعتی است که خداوند می فرماید:
«یسْئَلُونَک عَنِ السَّاعَةِ أَیانَ مُرْساها؛ قُلْ إِنَّما علمها عِنْدَ رَبِّی لا یجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیکمْ إِلَّا بَغْتَةً»؛(1)
و نیز این همان ساعتی است که خدا فرموده: «یسْئَلُونَک عَنِ السَّاعَةِ أَیانَ مُرْساها»؛(2)
و هم فرموده: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ»؛(3) یعنی: علم آن وقت فقط در نزد خداست و در آیه دیگر فرمود: «فَهَلْ ینْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها»؛(4) و نیز فرمود: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ و هم فرمود: ما یدْرِیک لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ یسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یعْلَمُونَ انّها الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ».(5)
عرض کردم: معنی «یمارون» چیست؟ فرمود: یعنی مردم می گویند قائم کی متولد شده و کی او را دیده، و حالا کجاست و چه وقت آشکار می شود؟ این ها همه عجله در امر خدا و شک در قضای الهی و دخالت در قدرت اوست اینان کسانی هستند که در دنیا زیان می برند و پایان بد از آن کافران است.
ص: 228
عرض کردم: آیا وقتی برای آن تعیین نشده؟ فرمود: ای مفضل! نه من وقتی بر آن معین می کنم و نه هم وقتی برای آن تعیین شده است! هر کس برای ظهور مهدی ما وقت تعیین کند، خود را در علم خداوند شریک دانسته و (بناحق) ادعا کرده که توانسته است بر اسرار خدا آگاهی یابد! در صورتی که خداوند هر سری دارد برای این مخلوق که از خدا و اولیاء خدا برگشته اند واقع شده است، هر خیری خدا داشته باشد اختصاص به بندگانش دارد که باید به آن برسند. زیرا که خدا همه وقت با بندگانش است. آن اسرار که به آن ها می دهد برای این است که بر آن ها حجت باشد.
«فقلت فکیف یا مولای فی ظهوره؟ فقال یظهر فی شبهة لیستبین امره و یعلی ذکره.»
مفضل گفت: در وقت ظهورش چگونه است؟ فرمود: ای مفضل! او در وضع شبهه ناکی آشکار می شود، تا این که امرش روشن شود(1) و نامش بالا رود و کارش
ص: 229
آشکار گردد، و نام و کنیه و نسبش برده شود، و آوازهاو در زبان پیروان حق و باطل و موافقین و مخالفین زیاد برده می شود؛ تا این که بواسطه شناختن او حجت بر مردم تمام شود.
بعلاوه ما داستان ظهور او را برای مردم نقل کرده ایم و نشان داده ایم و نام و نسب و کنیه او را برده و گفته ایم که: او همنام جدش پیغمبر خدا و هم کنیه اوست تا مبادا مردم بگویند اسم و کنیه و نسب او را نشناختیم، به خدا سوگند کار او بواسطه روشن شدن نام و نسب و کنیه اش که بر زبان های مردم بالا گرفته، متحقق می شود. به طوری که آن را برای یک دیگر بازگو می کنند.
ص: 230
همه این ها برای اتمام حجت بر آن هاست. آن گاه همان طور که جدش وعده داده، خداوند او را ظاهر می گرداند قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ»؛(1) یعنی: خداوند نماینده خود را با هدایت و دین حق می فرستد تا او را بر تمام ادیان غالب گرداند هر چند مشرکان نخواهند.
هم چنین ابن ماجه این حدیث حسن و صحیح را که ثقات محدثین نقل کرده اند در کتاب سنن از عبداللَّه بن حارث بن جزء زبیدی روایت نموده که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مردمی از جانب مشرق قیام نمایند و سلطنت را برای مهدی آماده سازند(2)
و از عبداللَّه مسعود نقل شده که گفت: روزی در خدمت رسول خدا بودیم که جمعی از جوانان بنی هاشم آمدند.
در کتاب فتوح ابن اعثم کوفی است که امیر المؤمنین(علیه السلام) فرمود: به به از طالقان.
خدا را در آن جا گنج هائی است که از طلا و نقره نمی باشد، بلکه آن گنج ها مردان مؤمنی هستند که خدا را به خوبی شناخته اند، آن ها در آخر الزمان از یاران مهدی خواهند بود.
ص: 231
باب 29 الرجعة(1)
1. خص، منتخب البصائر سَعْدٌ عَنِ ابْنِ عِیسَی وَ ابْنِ ابی الْخَطَّابِ عَنِ الْبَزَنْطِی عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْینَ وَ أَبَا الْخَطَّابِ یحَدِّثَانِ جَمِیعاً قَبْلَ أَنْ یحْدِثَ أبو الْخَطَّابِ مَا أَحْدَثَ(2)
أَنَّهُمَا سَمِعَا أَبَا عبداللَّه(علیه السلام) یقُولُ أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ وَ یرْجِعُ إِلَی الدُّنْیا الْحُسَینُ بْنُ عَلِی(علیه السلام) وَ إِنَّ الرَّجْعَةَ لَیسَتْ بِعَامَّةٍ وَ هِی خَاصَّةٌ لَا یرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْک مَحْضاً.
2. خص، منتخب البصائر بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ بُکیرِ بْنِ أَعْینَ قَالَ قَالَ لِی مَنْ لَا أَشُک فِیهِ یعْنِی أَبَاجَعْفَرٍ(علیه السلام) إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ عَلِیاً سَیرْجِعَانِ.
3. خص، منتخب البصائر بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْفُضَیلِ عَنْ ابی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ لَا تَقُولُوا الْجِبْتَ وَ الطَّاغُوتَ وَ لَا تَقُولُوا الرَّجْعَةَ فَإِنْ قَالُوا لَکمْ فَإِنَّکمْ قَدْ کنْتُمْ
ص: 232
تَقُولُونَ ذَلِک فَقُولُوا أَمَّا الْیوْمَ فَلَا نَقُولُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) قَدْ کانَ یتَأَلَّفُ النَّاسَ بِالْمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ لِیکفُّوا عَنْهُ فَلَا تَتَأَلَّفُونَهُمْ بِالْکلَامِ.
4. خص، منتخب البصائر بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عبداللَّه(علیه السلام) عَنْ هَذِهِ الْأُمُورِ الْعِظَامِ مِنَ الرَّجْعَةِ وَ أَشْبَاهِهَا فَقَالَ إِنَّ هَذَا الَّذِی تَسْأَلُونَ عَنْهُ لَمْ یجِئْ أَوَانُهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ بَلْ کذَّبُوا بِما لَمْ یحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ(1).
5. خص، منتخب البصائر سَعْدٌ عَنِ ابْنِ یزِیدَ وَ ابْنِ ابی الْخَطَّابِ وَ الْیقْطِینِی وَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ ابی عُمَیرٍ عَنِ ابْنِ أُذَینَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الطَّیارِ عَنْ ابی عبداللَّه(علیه السلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً-(2) فَقَالَ لَیسَ أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قُتِلَ إِلَّا سَیرْجِعُ حَتَّی یمُوتَ وَ لَا أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ مَاتَ إِلَّا سَیرْجِعُ حَتَّی یقْتَلَ. الی أخر. (3)
بن مسلم روایت می کند که گفت: از حمران بن اعین و أبو الخطاب پیش از آن که آن کارها از أبو الخطاب سر بزند(1)
شنیدم که می گفتند: از حضرت صادق شنیدیم می فرمود: نخستین کسی که قبرش می شکافد و زنده شده به دنیا برمی گردد حسین بن علی(علیه السلام) است.
و این رجعت عمومی نیست (که تمام مردگان زنده شده سر از قبر درآورند) بلکه افراد خاصی به دنیا برمی گردند که یا مؤمن خالص و یا مشرک محض باشند.
و نیز در آن کتاب به سند مزبور از حماد بن عیسی روایت می کند که گفت:
بکیر بن اعین به من گفت کسی که من در شخصیت بزرگش شک ندارم یعنی حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) فرمود: پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) به دنیا رجعت می کنند.
نیز در کتاب یاد شده به سند مذکور از فضیل بن یسار از حضرت باقر(علیه السلام) نقل می کند که فرمود: (اولی و دومی) را جبت و طاغوت بگوئید، و از رجعت نیز سخن به میان نیاورید. اگر دشمنان به شما گفتند: شما شیعیان سابقاً این حرف ها را می زدید، به آن ها بگوئید: اما امروز این را نمی گوئیم. زیرا پیغمبر(صلی الله علیه و آله) با صرف صد هزار درهم دل های اینان را به دست آورد، تا دست از وی بردارند، و شما (شیعیان) نمی توانید با سخنان خود دل های آن ها را جمع کنید.
مقصود حضرت این ست که از دشمنان تقیه کنید، و آن ها را به این اسامی
ص: 234
نخوانید (و از رجعت که خوش آیند آن ها نیست، و برای شما ایجاد خطر می کند صحبت ننمائید).
هم چنین در کتاب نامبرده به همان سند از زراره روایت می کند که گفت: از حضرت صادق(علیه السلام) از رجعت و امثال این امور مهم سؤال کردم. حضرت فرمود: این را که می پرسید هنوز وقت آن نرسیده است. خداوند می فرماید: «بَلْ کذَّبُوا بِما لَمْ یحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ»؛(1) یعنی:... بلکه آن ها آن چه را که با علم خود به آن احاطه نداشتند، دروغ پنداشتند در صورتی که (دروغ نیست) و هنوز (موقع) تأویل آن نرسیدهاست.
و نیز در کتاب «منتخب البصائر» از محمد بن طیار از آن حضرت روایت کرده است که در تأویل آیه: «وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً»؛(2) یعنی: و روزی که برانگیخته می کنیم از هر گروهی، جمعی را. فرمود: هر مؤمنی که کشته شده باشد؛ به دنیا برمی گردد تا (بعد از زندگی مجدد) بمرگ طبیعی بمیرد و هر مؤمنی که مرده باشد، به دنیا برمی گردد تا کشته شود (و بثواب شهادت نائل گردد).
و هم در کتاب مزبور از أبو بصیر روایت کرده که گفت: حضرت صادق(علیه السلام) به من فرمود: آیا مردم عراق رجعت را انکار می کنند؟ عرض کردم: آری. فرمود: آیا این آیه را در قرآن نخوانده اند: «وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً؟» هم در آن کتاب از بکیر بن اعین از حضرت صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
گویا حمران بن اعین و میسر بن عبد العزیز را می بینم که با شمشیرهای خود
ص: 235
مردم (بیدین) را در بین صفا و مروه به خاک می اندازند (که البته مقصود امام رجعت آن ها به دنیا است).
و هم در آن کتاب است که جابر جعفی گفت: از حضرت صادق(علیه السلام) تفسیر آیه «وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ...»؛(1)
یعنی اگر در راه خدا کشته شدید یا مردید... سؤال شد، فرمود: ای جابر آیا می دانی راه خدا کدام است؟ عرض کرد نه به خدا مگر این که از شما بشنوم. فرمود: کشته شدن در راه علی و اولاد اوست.
هر کس در راه محبت او کشته شود، در راه خدا کشته شده است و هیچ کس نیست که ایمان به این آیه داشته باشد، مگر این که کشته شدن و مرگی در پیش دارد، به این معنی که اگر کشته شود دوباره برانگیخته می شود تا بمیرد، و اگر مرد، برانگیخته می شود تا این که کشته شود، نظیر این روایت در تفسیر عیاشی هم ذکر شده است.
شاید آخر روایت تفسیر قسمت آخر آیه یعنی «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ» باشد، به این معنی که مقصود از «حشر» رجعت باشد.
نیز در کتاب مزبور از فیض بن ابی شیبه روایت می کند که گفت: شنیدم حضرت صادق(علیه السلام) آیه «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیینَ...» را تلاوت نمود و سپس فرمود: تمام پیغمبران برسول اکرم ایمان می آورند و علی(علیه السلام) را یاری می نمایند و بعد فرمود: آری و اللَّه خداوند از زمان آدم تا پیغمبر خاتم هر پیغمبری را که مبعوث گردانید دوباره به دنیا برمی گرداند، تا در رکاب امیر المؤمنین(علیه السلام) جهاد کنند. در تفسیر عیاشی این روایت به سند دیگر هم از فیض بن ابی شیبه نقل شده است.
ص: 236
و هم در کتاب مزبور از جابر بن یزید جعفی از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) نقل کرده که در تفسیر «یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ» فرمود: مقصود از «مدثر» محمد(صلی الله علیه و آله) و آمدن آن حضرت در زمان رجعت است که مردم را از نافرمانی خدا برحذر می دارد. و در آیه دیگر که خدا می فرماید: «إنَّها لَإِحْدَی الْکبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِ»؛(1) نیز مقصود پیغمبر است که در رجعت به دنیا بازگشته بشر را از معصیت خدا برحذر می دارد، و هم در آیه دیگری که می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْناک إِلَّا کافَّةً لِلنَّاسِ»؛(2) مقصود آن حضرت است که خدا او را در رجعت برای هدایت و تأمین حوائج تمام مردم جهان برانگیخته می گرداند.
هم چنین در کتاب «منتخب البصائر» به سند مذکور از امام محمد باقر و آن حضرت از امیر المؤمنین(عهما) نقل می کند که فرمود: آمدن «مدثر» در رجعت حتمی است. مردی عرض کرد: یا امیر المؤمنین! آیا پیش از قیامت انسان زنده می شود و باز می میرد؟ فرمود: آری و اللَّه یک لحظه کفر بعد از رجعت سخت تر از چند کفر قبل از رجعت است.
و هم در آن کتاب از یونس بن ظبیان از حضرت صادق(علیه السلام) نقل می کند که فرمود: کسی که پیش از روز قیامت بحساب مردم رسیدگی می کند حسین بن علی(علیه السلام) است و حساب روز قیامت هم به دست اوست به این معنی که هر کسی را (خدا بخواهد) او به بهشت یا بدوزخ می فرستد.
هم در آن کتاب از حمران بن اعین(3) از امام باقر نقل کرده است که فرمود: اول
ص: 237
کسی که در رجعت به دنیابرمی گردد، همسایه شما حسین(علیه السلام) است آن حضرت چندان سلطنت می کند که از پیری ابروانش روی دیدگانش را می گیرد و نیز در کتاب مزبور از حضرت صادق(علیه السلام) روایت می کند که در تأویل آیه «یوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یفْتَنُونَ»؛(1) یعنی روزی که آن ها بر آتش امتحان می شوند فرمود:
مقصود این ست که در رجعت غل و غش آن ها مانند طلا گرفته می شود، تا آن که هر چیزی بحقیقت خود بازگشت کند.
شاید بیان حضرت اشاره به اخباری باشد که در باره امتزاج بین دو طینت (در مجلدات سابق بحار) گذشت، یا این که مقصود امتحان آن ها باشد تا آن که واقعیت و باطن آن ها آشکار شود.
نیز در کتاب «منتخب البصائر» از حضرت موسی کاظم(علیه السلام) روایت می کند که فرمود: مردمی که مرده اند به دنیا بازگشت خواهند کرد و انتقام خود را می گیرند به هر کس آزاری رسیده بمثل آن قصاص می کند و هر کس خشمی دیده بمانند آن انتقام می گیرد و هر کس کشته شده قاتل را خود بتقاص خون خود می کشد و برای این منظور دشمنان آن ها نیز به دنیا برمی گردند، تا خون ریخته شده خود را تلافی کنند و بعد از کشتن آن ها سی ماه زنده می مانند، و سپس همگی در یک شب می میرند، در حالی که انتقام خون خود را گرفته و دل هاشان شفا یافته است، و دشمنان آن ها بسخت ترین عذاب دوزخ مبتلا می شوند. آن گاه در پیش گاه خداوند جبار ایستاده تا حقوق از دست رفته آن ها را از دشمنان بگیرد.
و نیز در کتاب مزبور به سند مذکور از محمد بن عبداللَّه بن حسین روایت
ص: 238
کرده که گفت همراه پدرم بر حضرت صادق(علیه السلام) وارد شدیم، میان آن حضرت و پدرم سخنی گذشت، سپس پدرم به حضرت عرض کرد: در باره رجعت چه می فرمائید؟ فرمود:
در این باره همان را می گویم که خداوند فرموده: «تِلْک إِذاً کرَّةٌ خاسِرَةٌ»؛(1) یعنی: این بازگشت زیان بخشی است، تفسیر این آیه بیست و پنج شب قبل از رسیدن آن به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) رسید. و این هنگامی است که مردم به دنیا برمی گردند و خون خواهی آن ها تمام می شود، پدرم عرض کرد: این که خداوند در قرآن می فرماید: «فَإِنَّما هِی زَجْرَةٌ واحِدَةٌ، فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ»؛(2) مقصود چیست؟ فرمود: وقتی از ستم گران انتقام گرفته شد و سپس مردند، ارواح آن ها بیدار است نه می خوابد و نه می میرد.
شاید علت این که اینان ببازگشت زیان بخش توصیف شده اند، این باشد که آن ها بعد از قتل و عذاب شدن، عذابشان تمام نمی شود، بلکه کیفرهای روز قیامت نیز در انتظار آن هاست، یا این که به این معنی باشد که آن ها قادر نیستند برای انواع قتل ها و عذاب ها راه چاره ای بیاندیشند و «ساهره» شاید در تقدیر بنا بر اسناد مجازی این طور باشد که: آن ها در حالت بیداری می باشند، یا این که: در میان گروه بیدارها هستند.
بیضاوی در تفسیر «تِلْک إِذاً کرَّةٌ خاسِرَةٌ» می نویسد: این رجعت، بازگشت
ص: 239
زیان کارانست، یا صاحبان این رجعت زیان کارند و معنی آن این ست که: اگر این رجعت درست باشد، ما از زیان کاران می باشیم، زیرا ما آن را دروغ می دانستیم، و این را به طور مسخره می گویند.
«فَإِنَّما هِی زَجْرَةٌ واحِدَةٌ»؛ متعلق به محذوف است یعنی آن را دشوار نگیرید فما هی الا صیحة واحدة أین رجعت، جز یک صدا که نفخه است، نیست.
«فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ»؛ یعنی با آن صدا آن ها در روی زمین زنده خواهند بود، بعد از آن که مرده بودند و در دل زمین جای داشتند.
«ساهره» زمین سفید هموار است. علت این که چنین زمینی را «ساهره» گفته اند این ست که «سراب» در آن جریان دارد، چه ساهره به معنی جاری شدن است، عرب می گوید: «عین ساهرة» یعنی چشم های که آب آن جاری است، و ضد ساهره، نائمه است.
و هم در کتاب «منتخب البصائر» از محمد بن سلیمان دیلمی از پدرش روایت می کند که گفت: از حضرت صادق(علیه السلام) تفسیر این آیه شریفه را پرسیدم:«إِذْ جَعَلَ فِیکمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکمْ مُلُوکاً»؛(1) یعنی: شما را پیغمبران و پادشاهان قرار دادیم. حضرت فرمود: مقصود از انبیاء پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ابراهیم و اسماعیل و ذریه اوست، و منظور از پادشاهان ائمه اطهار می باشند، عرض کردم: خداوند چه سلطنتی به شما عطا فرموده؟ فرمود: سلطنت بهشت و سلطنت به هنگام رجعت.
نیز در کتاب مزبور از معلی بن خنیس نقل کرده که گفت: حضرت صادق(علیه السلام) به من فرمود: نخستین کسی که به دنیا برمی گردد، حسین بن علی(علیه السلام) است و او
ص: 240
چندان سلطنت می کند که از پیری ابروانش بروی دیدگانش می افتد. سپس حضرت فرمود:
اینکه خداوند (به پیغمبر) می فرماید: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیک الْقُرْآنَ لَرادُّک إِلی مَعادٍ»؛(1) مقصود پیغمبر است که به دنیا برمی گردد.
گفتگوی شهر بن حوشب با حجاج بن یوسف علی بن ابراهیم قمی در تفسیر این آیه شریفه «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ إِلَّا لَیؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یوْمَ الْقِیامَةِ یکونُ عَلَیهِمْ شَهِیداً»؛(2) می گوید: یعنی: هیچ کس از اهل کتاب «تورات و انجیل» نیست مگر این که قبل از مرگ او (عیسی) و پیش از روز قیامت به وی ایمان می آورند، و او هم (عیسی) بر آن ها گواه خواهد بود. روایت شده که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) چون به دنیا رجوع می کند تمام طبقات مردم به وی ایمان میاورند.
سپس علی بن ابراهیم می گوید: پدرم از قاسم بن محمد و او از سلیمان بن داود منقری از أبو حمزه و او از «شهر بن حوشب» نقل کرده که حجاج بن یوسف(3)
به من گفت:
ص: 241
ای شهر! یک آیه ای در قرآن است که مرا از درک معنی آن عاجز کرده است. من گفتم: کدام آیه است ایها الامیر؟ حجاج گفت: آیه «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ إِلَّا لَیؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» است. به خدا قسم من بسیاری از یهود و نصارا را دستور دادم گردن بزنند و در آن هنگام آن ها را بدقت می نگریستم، هیچ گاه ندیدم که لبهای خود را پیش از مرگش به منظور ایمان آوردن به عیسی حرکت دهند.
من گفتم: ای ها الامیر! تأویل آیه این نیست که شما فهمیده اید. حجاج پرسید پس تأویل آن چیست؟ گفتم: عیسی بن مریم پیش از روز قیامت به دنیا فرود می آید، و در آن موقع پیروان هیچ دینی اعم از یهودی و غیره نمی ماند جز این که قبل از مرگ به وی ایمان میاورند، و عیسی خود پشت «سر مهدی» نماز می گذارد. حجاج گفت: ای وای! این را از کی دانستی و از کجا آورده ای؟ گفتم: محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (امام محمد باقر) به من خبر داد حجاج گفت: به خدا قسم این تأویل را از چشمه زلالی آورده ای!! نیز در تفسیر علی بن ابراهیم بعد از ذکر این آیه «بَلْ کذَّبُوا بِما لَمْ یحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ»؛ یعنی: چیزی را که علم آن ها بدان احاطه ندارند، تکذیب کردند، در صورتی که هنوز تأویل آن برای آن ها نیامده است.
ص: 242
«کذلِک کذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»؛ و بدین گونه پیشینیان را نیز تکذیب نمودند. این آیه در باره رجعت نازل شده.
بیدینان وقوع رجعت را تکذیب می کنند و می گویند: رجعتی نخواهد بود.«وَ مِنْهُمْ مَنْ یؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّک أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ»؛(1)
یعنی: بعضی بدان ایمان دارند و برخی ایمان ندارند، و خدای تو داناتر است که مفسدین کیانند.
و هم در تفسیر علی بن ابراهیم می نویسد از حضرت صادق(علیه السلام) معنی آیه «وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» را پرسیدند. حضرت از راوی پرسیدند: اهل تسنن در این مورد چه می گویند؟ راوی عرض کرد: آن ها می گویند: این آیه مربوط به قیامت است. حضرت فرمود: آیا خداوند در روز قیامت از هر امتی جمعی را برانگیخته می کند و بقیه را رها می گرداند؟! نه! این در ایام رجعت است، آیه ای که مربوط به قیامت است این است: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»؛ یعنی آن ها را برانگیخته می کنیم و یک نفرشان را باقی نمی گذاریم تا آن جا که می فرماید «موعدا» و نیز در تفسیر مزبور از معاویة بن عمار روایت نموده که گفت: به حضرت صادق عرض کردم معنی زندگی تنگ در آیه «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً»؛(2) هر کس از ذکر ما روی بگرداند، گذران تنگی برای او خواهد بود چیست؟ فرمود:
بخدا قسم این آیه در باره نواصب (و دشمنان ما) است عرض کردم: قربانت
ص: 243
گردم! ما که آن ها را همواره در ناز و نعمت دیده و می بینیم و بدین گونه هم می میرند. فرمود:
بخدا آن ها آن زندگی ناراحت کننده و گذران تنگی را هنگام رجعت در پی خواهند داشت که در آن موقع نجاست می خورند.
هم چنین در تفسیر مزبور است که آیه: «وَ لَوْ أَنَّ لِکلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ»؛(1) یعنی: در زمان رجعت هر کس ظلمی در باره آل محمد نموده باشد، اگر تمام آن چه را که در روی زمین است مالک باشد، همه را می دهد تا از کیفر آن روز نجات یابد.
نیز در تفسیر مذکور ذیل آیه «وَ حَرامٌ عَلی قَرْیةٍ أَهْلَکناها أَنَّهُمْ لا یرْجِعُونَ»؛(2) یعنی: حرام است بر (مردم) قریه ای که آن ها را نابود کردیم که به دنیا برنگردند آن گاه علی بن ابراهیم می گوید: پدرم از محمد بن ابی عمیر و او از عبداللَّه بن سنان و او از أبو بصیر و محمد بن مسلم و آن ها از حضرت باقر و صادق(عهما) روایت کرده اند که فرمود: هر قریه ای که خداوند مردم آن را با عذاب نابود گردانید در رجعت به دنیا برنمی گردند.
بنا بر این آیه شریفه بزرگ ترین آیات داله بر رجعت است. زیرا هیچ یک از مسلمانان منکر این نیست که تمام مردم اعم از آن ها که با عذاب خدا نابود شده اند یا آنان که وفات یافته اند، همه در قیامت برانگیخته می شوند و این که در این آیه
ص: 244
خدا می فرماید «لا یرجعون» مقصود این ست که در رجعت برنمیگردند؛ ولی به قیامت برمی گردند تا بدوزخ درافتند.
بیان: قال الطبرسی اختلف فی معناه علی وجوه أحدها أن لا مزیدة و المعنی حرام علی قریة مهلکة بالعقوبة أن یرجعوا إلی دار الدنیا و قیل إن معناه واجب علیها آن ها إذا أهلکت لا ترجع إلی دنیاها و قد جاء الحرام به معنی الواجب و ثانیها أن معناه حرام علی قریة وجدناها هالکة بالذنوب أن یتقبل منهم عمل لأنهم لا یرجعون إلی التوبة و ثالثها أن معناه حرام أن لا یرجعوا بعد الممات بل یرجعون أحیاء للمجازات ثم ذکر روایة محمد بن مسلم(1).
در بحار الانوار آمده است:
حَدَّثَنِی ابی قَالَ حَدَّثَنِی ابْنُ ابی عُمَیرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ ابی عبداللَّه(علیه السلام) فِی قَوْلِهِ وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً قَالَ لَیسَ أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قُتِلَ إِلَّا یرْجِعُ حَتَّی یمُوتَ وَ لَا یرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْکفْرَ مَحْضاً قَالَ أبو عبداللَّه(علیه السلام) قَالَ رَجُلٌ لِعَمَّارِ بْنِ یاسِرٍ یا أَبَا الْیقْظَانِ آیةٌ فِی کتَابِ اللَّهِ قَدْ أَفْسَدَتْ قَلْبِی وَ شَککتْنِی قَالَ عَمَّارٌ وَ أَیةُ آیةٍ هِی قَالَ قَوْلُ اللَّهِ وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یوقِنُونَ(2) الْآیةَ فَأَیةُ دَابَّةٍ هَذِهِ قَالَ عَمَّارٌ وَ اللَّهِ مَا أَجْلِسُ وَ لَا آکلُ وَ لَا أَشْرَبُ حَتَّی أُرِیکهَا فَجَاءَ عَمَّارٌ مَعَ الرَّجُلِإِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ هُوَ یأْکلُ تَمْراً وَ زُبْداً فَقَالَ یا أَبَا الْیقْظَانِ هَلُمَّ فَجَلَسَ عَمَّارٌ وَ أَقْبَلَ یأْکلُ مَعَهُ فَتَعَجَّبَ الرَّجُلُ مِنْهُ فَلَمَّا
ص: 245
قَامَ عَمَّارٌ قَالَ الرَّجُلُ سُبْحَانَ اللَّهِ یا أَبَا الْیقْظَانِ حَلَفْتَ أَنَّک لَا تَأْکلُ وَ لَا تَشْرَبُ وَ لَا تَجْلِسُ حَتَّی تُرِینِیهَا قَالَ عَمَّارٌ قَدْ أَرَیتُکهَا إِنْ کنْتَ تَعْقِلُ.
تفسیر القمی سَیرِیکمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها-(1) قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةُ(علیهم السلام) إِذَا رَجَعُوا یعْرِفُهُمْ أَعْدَاؤُهُمْ إِذَا رَأَوْهُمْ وَ الدَّلِیلُ عَلَی أَنَّ الْآیاتِ هُمُ الْأَئِمَّةُ قَوْلُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) مَا لِلَّهِ آیةٌ أَعْظَمَ مِنِّی فَإِذَا رَجَعُوا إِلَی الدُّنْیا یعْرِفُهُمْ أَعْدَاؤُهُمْ إِذَا رَأَوْهُمْ فِی الدُّنْیا.
تفسیر القمی ابی عَنِ النَّضْرِ عَنْ یحْیی الْحَلَبِی عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ الطَّائِی عَنْ ابی خَالِدٍ الْکابُلِی عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ(علیه السلام) فِی قَوْلِهِ إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیک الْقُرْآنَ لَرادُّک إِلی مَعادٍ(2) قَالَ یرْجِعُ إِلَیکمْ نَبِیکمْ(صلی الله علیه و آله).
تفسیر القمی وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکبَرِ(3) قَالَ الْعَذَابُ الْأَدْنَی عَذَابُ الرَّجْعَةِ بِالسَّیفِ وَ مَعْنَی قَوْلِهِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ أَی یرْجِعُونَ فِی الرَّجْعَةِ حَتَّی یعَذَّبُوا.3 تفسیر القمی قَالَ عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی قَوْلِهِ وَ یرِیکمْ آیاتِهِ یعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ فِی الرَّجْعَةِ فَإِذَا رَأَوْهُمْ قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کفَرْنا بِما کنَّا بِهِ مُشْرِکینَ(4) أَی جَحَدْنَا بِمَا أَشْرَکنَاهُمْ فَلَمْ یک ینْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِک الْکافِرُونَ.
ص: 246
تفسیر القمی وَ جَعَلَها کلِمَةً باقِیةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ(1) یعْنِی فَإِنَّهُمْ یرْجِعُونَ یعْنِی الْأَئِمَّةَ إِلَی الدُّنْیا.(2)
امین الدین طبرسی (در تفسیر مجمع البیان) می گوید: علماء در معنی این آیه اختلاف نظر دارند، و چند وجه ذکر کرده اند: وجه اول این که: «لا» در لا یرجعون زیادی است و بنا بر این معنی آیه این ست که: حرام است بر مردم قریه ای که ما آن را نابود کردیم که به دنیا برگردند. و گفته شده که معنی آیه اینست:
واجب است بر چنین قریه ای که وقتی مردم آن با عذاب الهی، نابود گشتند، دیگر به دنیا برنگردند و با این معنا «حرام» به معنی واجب است.
وجه دوم این که: قریه ای که مردم آن با گناهان نابود شده اند، حرام است که اعمال نیک از آن ها پذیرفته گردد. زیرا آن ها بازگشت به توبه نمی کنند.
وجه سوم این که: حرام است آن ها بعد از مردن به دنیا برنگردند، بلکه زنده می شوند و به دنیا برمی گردند تا مجازات شوند. سپس طبرسی روایت محمد بن مسلم را ذکر می کند.
و نیز در تفسیر علی بن ابراهیم بعد از ذکر این آیه «سَیرِیکمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها»؛(3) یعنی: خداوند آیات (و علامات) خود را به شما می نماید تا شما آن را بشناسید می گوید:
هنگامی که امیر المؤمنین و ائمه طاهرین(علیه السلام) رجعت به دنیا نمودند، دشمنانی که آن ها را می بینند آنان را می شناسند. دلیل بر این که این آیات ائمه می باشند
ص: 247
گفته امیر المؤمنین(علیه السلام) است که فرمود: «خدا را آیتی بزرگ تر از من نیست» پس وقتی که آن ذوات مقدسه به دنیا برگشتند دشمنان آنها، آنان را می شناسند.
و نیز علی بن ابراهیم در تفسیر آیه «رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَینِ وَ أَحْییتَنَا اثْنَتَینِ»؛(1) یعنی: خداوندا! ما را دو بار میرانیدی و دو بار زنده کردی تا آن جا که می فرماید «من سبیل» حضرت صادق فرمود: این آیه در باره رجعت است.
یعنی یکی از این دو زنده گردانیدن در رجعت است و دیگری در قیامت؛ و یکی از آن دو مرگ در دنیا و دیگری در رجعت می باشد.
و هم علی بن ابراهیم در تفسیر آیه «سَیرِیکمْ آیاتِهِ» (آیه سابق) می گوید: مقصود این ست که امیر المؤمنین و ائمه معصومین را خداوند در رجعت بدشمنان آن ها نشان می دهد «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَکفَرْنا بِما کنَّا بِهِ مُشْرِکینَ» چون آن ها را دیدند خواهند گفت: ایمان آوردیم به خدای یگانه و کافر گشتیم به آن چه قبلاً شرک می ورزیدیم «فَلَمْ یک ینْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِک الْکافِرُونَ»؛ یعنی: وقتی آن ها آن روز عذاب ما را دیدند دیگر ایمانشان سودی به حال آن ها ندارد. این سنت الهی است که همیشه در میان بندگانش جریان داشته و در این مورد کافران زیان کار گردیده اند.
و هم در تفسیر مزبور است که آیه «وَ جَعَلَها کلِمَةً باقِیةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»؛(2)
یعنی: خداوند کلمه توحید را در نسل اول (حضرت ابراهیم) باقی
ص: 248
گذاشت. زیرا دودمان وی به دنیا برمی گردند «لعلهم» به معنی «فإنهم» است، و مقصود این ست که ائمه اطهار رجعت به دنیا می کنند.
تفسیر القمی فَارْتَقِبْ أَی اصْبِرْ یوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ(1) قَالَ ذَلِک إِذَا خَرَجُوا فِی الرَّجْعَةِ مِنَ الْقَبْرِ تَغْشَی النَّاسَ کلَّهُمُ الظُّلْمَةُ فَیقُولُوا هذا عَذابٌ أَلِیمٌ رَبَّنَا اکشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ فَقَالَ اللَّهُ رَدّاً عَلَیهِمْ أَنَّی لَهُمُ الذِّکری فِی ذَلِک الْیوْمِ وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ أَی رَسُولٌ قَدْ بَینَ لَهُمْ ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ قَالَ قَالُوا ذَلِک لَمَّا نَزَلَ الْوَحْی عَلَی رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ أَخَذَهُ الْغَشْی فَقَالُوا هُوَ مَجْنُونٌ ثُمَّ قَالَ إِنَّا کاشِفُوا الْعَذابِ قَلِیلًا إِنَّکمْ عائِدُونَ یعْنِی إِلَی الْقِیامَةِ وَ لَوْ کانَ قَوْلُهُ یوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ فِی الْقِیامَةِ لَمْ یقُلْ إِنَّکمْ عَائِدُونَ لِأَنَّهُ لَیسَ بَعْدَ الْآخِرَةِ وَ الْقِیامَةِ حَالَةٌ یعُودُونَ إِلَیهَا ثُمَّ قَالَ یوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکبْری یعْنِی فِی الْقِیامَةِ إِنَّا مُنْتَقِمُونَ.
بیان قال الطبرسی ره إن رسول الله(صلی الله علیه و آله) دعا علی قومه لما کذبوه فقال اللهم سنینا کسنی یوسف(2) فأجدبت الأرض فأصابت قریشا المجاعة و کان الرجل لما به من الجوع یری بینه و بین السماء کالدخان و أکلوا المیتة و العظام ثم جاءوا إلی
ص: 249
النبی(صلی الله علیه و آله) فسأل الله لهم فکشف عنهم و قیل إن الدخان من أشراط الساعة تدخل فی مسامع الکفار و المنافقین و هو لم یأت بعد و إنه یأتی قبل قیام الساعة فیدخل أسماعهم حتی أن رءوسهم تکون کالرأس الحنیذ و یصیب المؤمن منه مثل الزکمة و تکون الأرض کل ها کبیت أوقد فیه لیس فیه خصاص و یمکث ذلک أربعین یوما.
تفسیر القمی قَالَ عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی قَوْلِهِ یوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً(1) قَالَ فِی الرَّجْعَةِ.
تفسیر القمی حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یوعَدُونَ(2) قَالَ الْقَائِمُ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) فِی الرَّجْعَةِ فَسَیعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً قَالَ هُوَ قَوْلُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ لِزُفَرَ وَ اللَّهِ یا ابْنَ صُهَاک لَوْ لَا عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ کتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَعَلِمْتَ أَینَا أَضْعَفُ نَاصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً قَالَ فَلَمَّا أَخْبَرَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ مَا یکونُ مِنَ الرَّجْعَةِ قَالُوا مَتَی یکونُ هَذَا قَالَ اللَّهُ قُلْ یا مُحَمَّدُ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً وَ قَوْلُهُ عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلی غَیبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُک مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً قَالَ یخْبِرُ اللَّهُ رَسُولَهُ الَّذِی یرْتَضِیهِ بِمَا کانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَخْبَارِ وَ مَا یکونُ بَعْدَهُ مِنْ أَخْبَارِ الْقائم(عج) وَ الرَّجْعَةِ وَ الْقِیامَةِ.
ص: 250
نیز در آن کتاب در تفسیر آیه «فَارْتَقِبْ یوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ»؛(1)
یعنی منتظر باش روزی خواهد آمد که آسمان دودی آشکار می آورد، می گوید:
این به هنگامی است که مردم در رجعت از قبر بیرون آمده به دنیا باز می گردند و ظلمت و تاریکی همه مردم را فرو می گیرد و آن ها می گویند: این ست عذاب دردناک «رَبَّنَا اکشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ» خدایا اینعذاب را از ما برطرف کن ما ایمان آوردیم، خداوند جواب رد به آن ها می دهد.
و می فرماید: «أَنَّی لَهُمُ الذِّکری وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ»؛ یعنی: امروز از کجا به یاد آوردند که ایمان بیاورند، با این که قبلاً پیغمبری آشکار به نزد آن ها آمد ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ سپس از وی روی برتافتند و گفتند: وی چیزهائی را آموخته و دیوانه است.
وقتی وحی بر پیغمبر رسید و حضرتش از هیبت وحی الهی غش نمود، بیدینان گفتند: پیغمبر دیوانه است سپس علی بن ابراهیم این آیه را ذکر می کند: «إِنَّا کاشِفُوا الْعَذابِ قَلِیلًا إِنَّکمْ عائِدُونَ»؛(2) یعنی اندکی از عذاب را برطرف می کنیم. زیرا شما (بقیامت) عود خواهید کرد.
اگر «یوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ» روز قیامت باشد نمی فرمود: شما عود می کنید. زیرا بعد از آخرت و قیامت حالتی نیست که مردگان عود به آن کنند.
ص: 251
سپس علی بن ابراهیم می گوید: «یوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکبْری إِنَّا مُنْتَقِمُونَ»؛(1) یعنی: روزی که باز خواست بزرگ را از مردم می نمائیم ما انتقام از آن ها می گیریم، که البته این انتقام و بازخواست در قیامت است.
امین الدین طبرسی در ذیل آیه فوق فرموده است: وقتی قریش دعوت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را تکذیب نمودند حضرت هم آن ها را نفرین کرد که مبتلا شوند به قحطی نظیر قحطی زمان حضرت یوسف قریش هم با دعای حضرت مبتلا به قحطی سختی شدند، به طوری که از فرط گرسنگی میان زمین و آسمان را به صورت دود می دیدند و از روی ناچاری مردار و استخوان می خوردند. آن گاه متوسل به پیغمبر شدند، حضرت هم از خدا خواست که ناراحتی آن ها را برطرف سازد.
بعضی از دانشمندان گفته اند: «دخان» در این آیه که می فرماید: آسمان با دود آشکاری می آید از علائم پیش از قیامت است این دود در گوش های کفار و منافقین فرو می رود، و از حرارت آن، سرهای مردم مثل سر بریان خواهد شد! افراد با ایمان هم از آن دود حالتی شبیه به زکام و سرماخوردگی پیدا می کنند تمام زمین از حرارت آن مانند خانه ای می شود که آتش در آن افروخته باشند و هیچ روزنه ای هم نداشته باشد، و این حالت تا چهل روز خواهد ماند.(2)
هم چنین علی بن ابراهیم می گوید:
ص: 252
«یوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً»؛(1) روزی که زمین شکافته می شود و آن ها به سرعت سر از قبر درآورند، یعنی در رجعت.
نیز در تفسیر از علی بن ابراهیم می گوید: «حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یوعَدُونَ» تا موقعی که دیدند آن چه را که به آن ها وعده داده شده، این بینندگان قائم و امیر المؤمنین در رجعت می باشد.
نیز در کتاب مزبور از أبو بصیر از حضرت صادق(علیه السلام) روایت نموده که در باره آیه «وَ لَلْآخِرَةُ خَیرٌ لَک مِنَ الْأُولی»؛ یعنی: ای پیغمبر رجعت برای تو از دنیا بهتر است، عرض کردم: «وَ لَسَوْفَ یعْطِیک رَبُّک فَتَرْضی»؛ یعنی چه؟ فرمود: خدا به زودی بهشت را به تو می دهد تا خشنود گردی.
شیخ طوسی به سند خود از فضل بن شاذان و او بسلسله سند از بریده
ص: 253
اسلمی روایت می کند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) درضمن حدیثی بامیر المؤمنین(علیه السلام) فرمود: یا علی خداوند در هفت جا تو را با من حاضر می کند تا آن جا که فرمود: محل هفتم آن که در وقتی که هیچ کس نمانده باشد من و تو هستیم و نابودی احزاب به دست ماست.(1)
الخرائج و الجرائح سَهْلُ بْنُ زِیادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ فُضَیلٍ عَنْ سَعْدٍ الْجَلَّابِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ ابی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ قَالَ الْحُسَینُ(علیه السلام) لِأَصْحَابِهِ قَبْلَ أَنْ یقْتَلَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِی یا بنی إِنَّک سَتُسَاقُ إِلَی الْعِرَاقِ وَ هِی أَرْضٌ قَدِ الْتَقَی بِهَا النَّبِیونَ وَ أَوْصِیاءُ النَّبِیینَ وَ هِی أَرْضٌ تُدْعَی عموراء وَ إِنَّک تُسْتَشْهَدُ بِهَا وَ یسْتَشْهَدُ مَعَک جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِک لَا یجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ وَ تَلَا قُلْنا یا نارُ کونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ(2) یکونُ الْحَرْبُ بَرْداً وَ سَلَاماً عَلَیک وَ عَلَیهِمْ فَأَبْشِرُوا فَوَ اللَّهِ لَئِنْ قَتَلُونَا فَإِنَّا نَرِدُ عَلَی نَبِینَا قَالَ ثُمَّ أَمْکثُ مَا شَاءَ اللَّهُ فَأَکونُ أَوَّلَ مَنْ ینْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ فَأَخْرُجُ خَرْجَةً یوَافِقُ ذَلِک خَرْجَةَ أَمِیرِ
ص: 254
الْمُؤْمِنِینَ وَ قِیامَ قَائِمِنَا ثُمَّ لَینْزِلَنَّ عَلَی وَفْدٌ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لَمْ ینْزِلُوا إِلَی الْأَرْضِ قَطُّ وَ لَینْزِلَنَّ إِلَی جَبْرَئِیلُ وَ مِیکائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ وَ جُنُودٌ مِنَ الْمَلَائِکةِ وَ لَینْزِلَنَّ مُحَمَّدٌ وَ عَلِی وَ أَنَا وَ أَخِی وَ جَمِیعُ مَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیهِ فِی حَمُولَاتٍ مِنْ حَمُولَاتِ الرَّبِّ خَیلٍ بُلْقٍ مِنْ نُورٍ لَمْ یرْکبْهَا مَخْلُوقٌ ثُمَّ لَیهُزَّنَّ مُحَمَّدٌ لِوَاءَهُ وَ لَیدْفَعَنَّهُ إِلَی قَائِمِنَا مَعَ سَیفِهِ ثُمَّ إِنَّا نَمْکثُ مِنْ بَعْدِ ذَلِک مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ یخْرُجُ مِنْ مَسْجِدِ الْکوفَةِ عَیناً مِنْ دُهْنٍ وَ عَیناً مِنْ مَاءٍ وَ عَیناً مِنْ لَبَنٍ ثُمَّ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) یدْفَعُ إِلَی سَیفَ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ یبْعَثُنِی إِلَی الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَلَا آتِی عَلَی عَدُوٍّ لِلَّهِ إِلَّا أَهْرَقْتُ دَمَهُ وَ لَا أَدَعُ صَنَماً إِلَّا أَحْرَقْتُهُ حَتَّی أَقَعَ إِلَی الْهِنْدِ فَأَفْتَحُهَا وَ إِنَّ دَانِیالَ وَ یوشَعَ یخْرُجَانِ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ یقُولَانِ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ یبْعَثُ اللَّهُ مَعَهُمَا إِلَی الْبَصْرَةِ سَبْعِینَ رَجُلًا فَیقْتُلُونَ مُقَاتِلِیهِمْ وَ یبْعَثُ بَعْثاً إِلَی الرُّومِ فَیفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ ثُمَّ لَأَقْتُلَنَّ کلَّ دَابَّةٍ حَرَّمَ اللَّهُ لحم ها حَتَّی لَا یکونَ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا الطَّیبُ وَ أَعْرِضُ عَلَی الْیهُودِ وَ النَّصَارَی وَ سَائِرِ الْمِلَلِ وَ لَأُخَیرَنَّهُمْ بَینَ الْإِسْلَامِ وَ السَّیفِ فَمَنْ أَسْلَمَ مَنَنْتُ عَلَیهِ وَ مَنْ کرِهَ الْإِسْلَامَ أَهْرَقَ اللَّهُ دَمَهُ وَ لَا یبْقَی رَجُلٌ مِنْ شِیعَتِنَا إِلَّا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیهِ مَلَکاً یمْسَحُ عَنْ وَجْهِهِ التُّرَابَ وَ یعَرِّفُهُ أَزْوَاجَهُ وَ مَنْزِلَتَهُ فِی الْجَنَّةِ وَ لَا یبْقَی عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ أَعْمَی وَ لَا مُقْعَدٌ وَ لَا مُبْتَلًی إِلَّا کشَفَ اللَّهُ عَنْهُ بَلَاءَهُ بِنَا أَهْلَ الْبَیتِ وَ لَینْزِلَنَّ الْبَرَکةُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ حَتَّی إِنَّ الشَّجَرَةَ لَتَقْصِفُ بِمَا یرِیدُ اللَّهُ فی ها مِنَ الثَّمَرَةِ وَ لَتَأْکلَنَّ ثَمَرَةَ الشِّتَاءِ فِی الصَّیفِ وَ ثَمَرَةَ الصَّیفِ فِی الشِّتَاءِ وَ ذَلِک قَوْلُهُ تَعَالَی وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ
ص: 255
بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکنْ کذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یکسِبُونَ(1) ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ لَیهَبُ لِشِیعَتِنَا کرَامَةً لَا یخْفَی عَلَیهِمْ شَی ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ مَا کانَ فی ها حَتَّی إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ یرِیدُ أَنْ یعْلَمَ عِلْمَ اهل بیتهِ فَیخْبِرَهُمْ بِعِلْمِ مَا یعْمَلُونَ.(2)
صدوق در کتاب «عیون اخبار الرضا» به سند خود از حسن بن جهم روایت می کند که مأمون (خلیفه دانشمند عباسی) به حضرت رضا(علیه السلام) عرض کرد: در باره رجعت چه می فرمائید؟ حضرت فرمود: رجعت درست است بازگشت بعضی از مردگان در امت های پیشین سابقه داشته و قرآن هم ناطق بآنست، و پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آن چه در امت های پیشین بوده است طابق النعل بالنعل در این امت نیز خواهد بود و هم پیغمبر فرمود: موقعی که فرزند من مهدی قیام می کند عیسی بن مریم از آسمان فرود آمده و پشت سر او نماز می گذارد، و هم فرمود: اسلام با غربت آشکار گشت و عنقریب نیز غریب می شود، پس خوش به حال غربا. عرض شد یا رسول اللَّه بعد از آن که اسلام دوباره غریب شد چه می شود؟ فرمود: حق بصاحب حق بازگشت می کند.
قطب الدین راوندی در کتاب «خرایج» از جابر جعفی از حضرت امام باقر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: امام حسین(علیه السلام) پیش از آن که شهید شود بیارانش
ص: 256
فرمود: جدم پیغمبر خدا به من فرمود: ای فرزند! تو را بعراق می برند و آن سر زمینی است که پیغمبران و جانشینان به آن برخوردند و آن جا «عمورا» خوانده می شود.تو در آن جا شهید می شوی و جماعتی از اصحاب تو که احساس اسلحه و آهن را نخواهند کرد نیز با تو بشهادت می رسند.
آن گاه این آیه را تلاوت نمود: «قُلْنا یا نارُ کونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ»؛(1) و سپس فرمود: آتش جنگ بر تو و آن ها سرد و سلامت خواهند شد. پس مژده باد شما را!.
به خدا قسم اگر این قوم ما را به قتل رسانند، ما به نزد پیغمبرمان برمی گردیم.
آن گاه من تا مدت زمانی که خداوند بخواهد خواهم ماند. من نخستین کسی خواهم بود که قبرش شکافته گردد و به موازات برانگیخته شدن امیر المؤمنین از قبر و قیام قائم ما از گورم بیرون می آیم.
آن گاه جماعتی از فرشتگان آسمان به امر الهی فرود می آیند، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل با لشکری از فرشتگان به سوی من نازل می شوند... سپس محمد و علی و من و برادرم (امام حسن) و تمام آن ها که خدا بواسطه ایمان کامل بر آنان منت نهاده بر مرکب های ابلق که همه از نورند و تا آن روز آفریده ای بر آن ها سوار نگشته فرود می آئیم. سپس محمد(صلی الله علیه و آله) پرچم خود را باهتزاز درآورده و آن را با شمشیر خود
ص: 257
به قائم ما می دهد، و بدین گونه بعد از آن تا زمانی که خدا تقدیر فرموده در جهان خواهیم زیست...
من هر جنبنده حرام گوشتی را کشته و نابود می گردانم، به طوری که جز حیوانات حلال گوشت در روی زمین باقی نماند. سپس من یهود و نصاری و سایر ملل را بدین اسلام دعوت می کنم و آن ها را در برگزیدن اسلام و شمشیر مخیر می گردانم. هر- کس اسلام آورد بر وی منت می نهم و هر کس امتناع ورزید، خون او را می ریزم.
و نیز در کتاب «منتخب البصائر» از جمیل بن دراج روایت کرده که گفت: تفسیر این آیه را «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یوْمَ یقُومُ الْأَشْهادُ»؛(1) یعنی: ما فرستادگان خود و کسانی را که ایمان آورده اند، در دنیا و روزی که شهیدان برمی خیزند، یاری می کنیم: از حضرت صادق(علیه السلام) پرسیدم، فرمود: به خدا قسم این در رجعت است. نمی دانی که بسیاری از پیغمبران در دنیا یاری نشدند و کشته گشتند و ائمه هم کشته شدند و کسی آن ها را یاری نکرد؟ تأویل این آیه در رجعت است.
ص: 258
عرض کردم: تأویل این آیه چیست؟:(1) «وَ اسْتَمِعْ یوْمَ ینادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ
ص: 259
ص: 260
قَرِیبٍ * قَرِیبٍ یوْمَ یسْمَعُونَالصَّیحَةَ بِالْحَقِّ ذلِک یوْمُ الْخُرُوجِ»؛(1)
یعنی: بشنو روزی را که گوینده از محل نزدیک صدا می زند، روزی که مردم صدای حق را می شنوند، آن روز روز قیام است، حضرت فرمود: این آیه نیز مربوط به رجعت است.
در تفسیر علی بن ابراهیم قمی این حدیث را آورده و در پایان می گوید: امامان بعد از پیغمبران کشته شدند و در دنیا یاری نشدند.
پوشیده نماند که این معنی از آن چه مفسرین گفته اند (که آیه مربوط به قیامت است) روشن تر می باشد. زیرا یاری ائمه و گرفتن انتقام آن ها از کافران و دشمنان آن ها باید در دنیا و زمان ظهور امام زمان باشد.
و هم در کتاب یاد شده از زراره روایت نموده که گفت: مطلبی داشتم که نمی خواستم ابتداء آن را از حضرت باقر(علیه السلام) بپرسم. سؤال لطیفی را پیش کشیدم تا در خلال آن بمسأله مورد نظرم برسم. آن مسأله لطیف این بود که از آن حضرت پرسیدم: آیا کسی که کشته می شود مرده است؟ فرمود: نه! مرگ مرگ و کشته شدن کشته شدن است (یعنی هر کدام حساب جداگانه دارند).
عرض کردم: جایی را در قرآن نمی یابم که خداوند میان کشته شدن و مردن
ص: 261
فرق گذاشته باشد. حضرت این دو آیه را «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ»؛(1) و «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ»؛(2) که خداوند مرگ و کشته شدن را از هم جدا ساخته است، خواندند و سپس فرمود: ای زراره! بنا بر این مرگ مرگ و کشته شدن کشتهشدن است، با این فرق که خداوند می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ وَ یقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیهِ حَقًّا»؛(3)
یعنی: «خداوند جان ها و اموال مؤمنین را از آن ها می خرد تا در عوض به آن ها بهشت بدهد. آن ها در راه خدا جهاد می کنند و دشمنان خدا را می کشند، و خود کشته می شوند این وعده راست خداوند است».
زراره می گوید: عرض کردم: خداوند در آیه دیگر می فرماید: «کلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»؛(4) یعنی: هر کس مرگ را می چشد آیا می فرمائید: کسی که کشته می شود مرگ را نمی چشد؟ فرمود: کسی که با شمشیر در راه خدا کشته می شود با آن کس که در بسترش جان می دهد یکسان نیستند، کسی که کشته می شود ناچار می باید به دنیا برگردد (و مجدداً زندگی کند و بعد بمیرد) تا مزه مرگ را بچشد. این روایت در تفسیر عیاشی هم آمده است.
و نیز در کتاب «منتخب البصائر» از ابان بن تغلب از حضرت صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) خبر رسید که دو دسته از قریش گفته بودند:
محمد چنین می بیند که اگر از دنیا رفت منصب جانشینی وی بخاندان او
ص: 262
بازگشت می کند. پیغمبر سخنان آن ها را به خاطر داشت تا روزی که قریش در یک مجلس گرد آمده بودند آن چه را پنهان می داشت به زبان آورد و به آن ها فرمود: شما جماعت قریش بعد از من کافر می شوید، سپس مرا در لشکری از اصحاب خود می بینید که شمشیر کشیده بر روی و گردن شما فرود می آورم.
در آن موقع جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای محمد. بگو ان شاء الله یا این که گفت: این شمشیر زن ان شاء اللَّه علی بن ابی طالب است(1)
سپس جبرئیل عرض کرد یا رسول اللَّه شما یک رجعت و علی بن ابی طالب دو رجعت خواهید داشت و وعده گاه شما سلام است ابان بن تغلب عرض کرد: قربانت گردم سلام کجاست؟ حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: سلام واقع در پشت کوفه است.
و نیز در کتاب مزبور از أبو بصیر روایت می کند که حضرت باقر یا صادق(عهما)(2) فرمودند: «وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا»؛(3) یعنی: هر کس در دنیا (چشم دلش از نور ایمان) کور باشد در آخرت نیز کور است و سخت گمراه می باشد، این در رجعت خواهد بود و در تفسیر عیاشی به سند دیگر هم آمده است.
عیاشی در تفسیرش از سالم بن مستنیر روایت می کند که حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: آن ها (خلفای غاصب) خود را بنامی که خدا جز علی بن ابی طالب را بدان موسوم نگردانید خواندند (مقصود لقب امیر المؤمنین است) و تأویل (امیر
ص: 263
المؤمنین) هنوز نیامده است. من عرض کردم: قربانت گردم تأویل آن کی خواهد آمد؟ فرمود:
موقعی که تأویل آن نزدیک شد خداوند پیغمبران و مؤمنین را در پیش روی آن حضرت جمع می کند تا از وی یاری نمایند و این ست معنی آیه شریفه «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیینَ لَما آتَیتُکمْ مِنْ کتابٍ وَ حِکمَةٍ»؛ الی قوله «وَ أَنَا مَعَکمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ» در آن روز خداوند پرچم خود را به علی بن ابی طالب(علیه السلام) می دهد و آن حضرت سرکرده جهانیان است و جهانیان نیز در زیر پرچم او خواهند بود، و او امیر و سرکرده آن هاست و این ست تأویل کلمه امیر المؤمنین.
و نیز در کتاب «منتخب البصائر» از أبو الصباح روایت می کند که گفت:
بحضرت امام محمد باقر(علیه السلام) عرض کردم: قربانت گردم سؤالی دارم که نمی خواهم نام آن را ببرم حضرت فرمود: سؤال تو از رجعت است؟ عرض کردم: آری فرمود:
رجعت قدرت نمائی خداوند است و کسی جز فرقه «قدریه»(1) آن قدرت را انکار نمی کند روزی طبقی ازبهشت برای پیغمبر(صلی الله علیه و آله) آوردند که شاخه خرمائی در
ص: 264
آن بود که آن را «سنت» می گفتند پیغمبر هم آن را گرفت در حالی که طبق، اشاره به سنّت و روش مردم پیش از شما بود.
قدریه فرقه ای از معتزله اهل تسنن می باشند که بسیاری از قدرت های الهی را انکار می کنند و موضوع طبق بهشتی اعلامی از جانب پیغمبر بوده که آن چه در امت آن سرور پدید می آید بعینه در امت های پیشین نیز واقع شده و مسلم است که رجعت بکرات در امت های پیشین روی داده است.
و نیز در کتاب مزبور از حمران بن اعین نقل می کند که گفت به حضرت باقر(علیه السلام) عرض کردم: آیا چیزی در بنی اسرائیل بوده است که در این امت نباشد؟ فرمود:
نه! عرض کردم: از معنی آیه «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ»؛(1)
یعنی: آیا ندیدی مردمی را که هزاران نفر بودند و از ترس مرگ از خانه های خود، بیرون رفتند، پس خداوند به آن ها گفت:
بمیرید، آن گاه آن ها را زنده کرد، به طوری که مردم آن ها را زنده دیدند، سپس در همان روز مجدداً آن ها را میرانید یا این که فرمود: آن روز آن ها را زنده کرد و مدتی در جهان زیستند و در خانه ها سکونت نموده غذا خوردند و ازدواج کردند و بعد از مدت ها بمرگ طبیعی مردند.
و هم در آن کتاب از جابر جعفی روایت می کند که گفت: حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: امیر المؤمنین(علیه السلام) را در زمین با فرزندش حسین(علیه السلام) رجعتی است. وی با پرچم خود می آید تا این که انتقام خود را از بنی امیه و معاویه و اولاد معاویه و آن ها که همراه
ص: 265
آنان به جنگ حضرت آمدند بگیرد، خداوند در آن روز سی هزار نفر از یاوران علی را که همه از اهل کوفه می باشند و هفتاد هزار نفر از سایر مردم شیعه را بیاری علی برانگیخته می گرداند. و دوباره در صفین آن دو لشکر یک دیگر را مانند بار نخست ملاقات می کنند و تمام نفرات لشکر معاویه را از دم شمشیر می گذراند، به طوری که یک نفر آن ها باقی نمی ماند که خبر آن ها را بیاورد، آن گاه در روز رستخیز هم خداوند آن ها را برمی انگیزد و با فرعون و آل فرعون ببدترین عذاب ها گرفتار می سازد آن گاه علی(علیه السلام) بار دیگر با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به دنیا برمی گردد و پیغمبر پادشاه روی زمین می شود و سایر ائمه فرمانداران او خواهند بود، و بعکس روز نخست این بار به طور آشکار مبعوث می گردد و خدا را آشکارا عبادت می کند. سپس حضرت صادق فرمود:
آری و اللَّه امیر المؤمنین دو بار به دنیا رجعت می کند، و با دست اشاره کرد که چند بار آن حضرت رجعت خواهد کرد.
خداوند سلطنت تمام اهل عالم را از روز آفرینش دنیا تا روز فنای جهان به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) می دهد تا وعده ای که در قرآن به آن حضرت داده مصداق پیدا کند چنان که فرمود:
«لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ»؛ یعنی: خداوند پیغمبرش را بر تمام ادیان غالب می گرداند، هر چند مشرکین نخواهند.
کراجکی در «کنز الفوائد» به سند خود از محمد بن علی از حضرت صادق(علیه السلام) روایت می کند که: در تفسیر آیه «أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِیهِ»؛(1) یعنی: آیا
ص: 266
کسی که ما به او وعده نیک دادیم، پس به آن وعده خواهد رسید؟ فرمود: موعودی که این وعده به وی داده شده علی بن ابی طالب است که خداوند به او وعده داده که در دنیا از دشمنش انتقام بگیرد، و در آخرت نیز به وی و دوستانش وعده بهشت داده است.
مفید در کتاب «مجالس» از عبایه اسدی روایت کرده که گفت: شنیدم امیر المؤمنین(علیه السلام) می فرمود: من آقای پیران هستم، در من علامتی از ایوب هست(1)
و روزی بیاید که خداوند کسان مرا مانند کسان و فرزندان یعقوب بدورم گرد آورد.
کلینی در کافی از حسن بن شاذان واسطی روایت کرده که گفت: نامه ای بخدمت حضرت امام رضا(علیه السلام) نوشتم و از ناسازگاری و تعدی مردم واسط که از پیروان عثمان بودند، و به من آزار می رساندند، شکایت نمودم. حضرت بخط مبارک مرقوم فرموده بودند که: خداوند جل ذکره از دوستان خود عهد و پیمان گرفته که در دولت باطل صبر پیشه سازند؛ بنا بر این تو هم به حکم پروردگارت صبر کن، که چون سرور مردم قیام کند پیروان باطل را از قبر بیرون آورده انتقام دوستان مظلوم ما را از آن ها بگیرد در آن موقع است که آن ها می گویند: «مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ
ص: 267
الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ»؛(1) یعنی: چه کسی ما را از گورمان بیرون آورد؟ این ست آن روزی که خداوند وعده داده و فرستادگان خداوند راست گفتند.
شیخ صدوق در کتاب «من لا یحضره الفقیه» به سند خود از موسی بن عبداللَّه نخعی از امام علی النقی(علیه السلام) «زیارت جامعه» را روایت کرده تا آن جا که حضرت این فقره از زیارت مزبور را خواندند: «و جعلنی ممّن یقتص آثارکم و یسلک سبلکم و یهتدی بهداکم و یحشر فی زمرتکم و یکرّ فی رجعتکم و یملّک فی دولتکم و یشرّف فی عافیتکم و یمکن فی ایامکم و تقرّ عینه غدا برؤیتکم»؛ یعنی خداوند مرا از آنان قرار دهد که از آثار شما (اهل بیت عصمت) پیروی می کند، و از راه شما می رود، و با هدایت شما هدایت می یابد، و در جمعیت شما برانگیخته می گردد؛ و در رجعت با شما به دنیا بازگشت می کند، و در دولت شما بریاست و دولت می رسد، و در راحتی شما بشرافت نائل می گردد، و در روزگار (دولت شما) قدرت به هم می رساند، و فردا چشمش با دیدن شما روشن می شود.
و در زیارت وداع فرمود: «و مکننی فی دولتکم و أحیانا فی رجعتکم»؛ یعنی: خداوند مرا در دولت شما (آل محمد) قدرت دهد، و به هنگام بازگشت شما به دنیا زنده کند. در تهذیب شیخ طوسی این روایت هم از صدوق نقل شده.
نیز در «تهذیب» شیخ از صفوان بن مهران جمال از حضرت صادق(علیه السلام) روایت می کند که در زیارت «اربعین» فرمود: «و اشهد انی بکم مؤمن و بایابکم موقن بشرایع دینی و خواتیم عملی»؛ یعنی: من گواهی می دهم که مؤمن به شما هستم و باحکام دین خود و پایان اعمالم یقین به رجعت شما دارم.
ص: 268
و هم صدوق در «من لا یحضره الفقیه» از حضرت صادق(علیه السلام) روایت می کند که فرمود: کسی که ایمان به رجعت ما ندارد و متعه (عقد موقت) را حلال نداند از ما نیست.
و نیز کلینی در کتاب «کافی» از أبو بصیر از امام ششم(علیه السلام) روایت می کند که به آن حضرت عرض کردم: معنی آیه شریفه چیست: «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیمانِهِمْ لا یبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یمُوتُ، بَلی وَعْداً عَلَیهِ حَقًّا وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ»؛(1)
یعنی: با اصرار زیاد به خداوند قسم خوردند که خداوند مرده را زنده نمی گرداند.
ولی خداوند مرده را زنده می کند این وعده راست خدا است ولی اکثر مردم نمی دانند.
حضرت فرمود: ای أبو بصیر! در باره این آیه چه عقیده داری؟ عرض کردم آن چه من میدانم این ست که مشرکین عقیده داشتند و برای پیغمبر قسم می خوردند که خداوند مردگان را زنده نمی گرداند. حضرت فرمود: اف بر کسی که این عقیده را دارد.
حضرت فرمود: از آن ها سؤال کن آن ها به خداوند یگانه سوگند می خوردند یا به «لات» و «عزی»؟(2)
عرض کردم: قربانت گردم! مرا در جریان امر بگذار حضرت فرمود: ای أبو بصیر! هر گاه قائم ما قیام کرد، خداوند گروهی از شیعیان ما را که سر دسته شمشیرشان را بر روی دوش داشته باشند، از قبرهاشان برانگیخته نموده به سوی قائم می فرستد.
ص: 269
چون این خبر بجمعی از شیعیان که هنوز نمرده اند می رسد بیکدیگر می گویند فلانی و فلانی و فلانی از قبرهای خود بیرون آمده و هم اکنون با قائم هستند. وقتی این خیر بگوش مردمی از دشمنان می رسد، می گویند: ای جماعت شیعه! چقدر شما دروغ گو هستید این دولت شما است، با این وصف شما در این دولت هم دروغمی گوئید نه به خدا قسم این اشخاص زنده نشده اند و تا روز قیامت زنده نمی شوند. خداوند هم زبان حال آن ها را در این آیه «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیمانِهِمْ» حکایت فرموده است.
در تفسیر عیاشی از أبو بصیر هم این حدیث آمده است.
مؤلف سید بن طاوس در کتاب «سعد السعود» از کتاب «ما نزل من القرآن فی اهل البیت» تألیف شیخ مفید به سند خود این روایت را از حضرت صادق و حضرت باقر(عهما) نیز نقل کرده است.
و نیز شیخ طوسی در کتاب «مصباح» در زیارت حضرت أبو الفضل العباس(علیه السلام) این جمله را روایت کرده: «انی بکم مؤمن و بایابکم موقن»؛ یعنی: من مؤمن بفضل و مقام شما در نزد خداوند هستم و یقین به برگشتن شما دارم.
و هم در «مصباح المتهجد» شیخ طوسی در ضمن زیارتی که با سلسله سند روایت کرده است، این جملات از آن مربوط به این مقام است:
و یرجعنی من حضرتکم خیر مرجع الی جناب ممرع و موسّع و دعة و مهل الی حین الأجل و خیر مصیر و محلّ فی النّعیم الأزل و العیش المقتبل و دوام الاکل و
ص: 270
شرب الرّحیق و السلسل و عسل و نهل لا سأم منه و لا ملل و رحمة اللَّه و برکاته و تحیاته حتّی العود الی حضرتکم و الفوز فی کرّتکم.
حاصل مضمون آن این است که خداوند مرا در رجعت شما بحضور شما برگرداند تا از فیض محضر شما بهره مند گردم.
و هم در «اقبال» سید بن طاوس و «مصباح» شیخ روایت نموده که توقیعی برای قاسم بن علاء همدانی وکیل حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) به این مضمون صادر گشت. حسین(علیه السلام) در روز پنجشنبه روز سوم شعبان متولد گردید؛ آن روز را روزه بدار و این دعا را بخوان! سپس دعا را نقل کرده تا این جا:
و سید الاسرة الممدود بالنّصرة یوم الکرّة المعوّض من قتله انّ الأئمة من نسله و الشّفاء فی تربته و الفوز معه فی اوبته و الأوصیاء من عترته بعد قائمهم و غیبته حتّی یدرکوا الاوتار و یثأروا الثّار و یرضوا الجبّار و یکونوا خیر انصار.
یعنی: و او (امام حسین(علیه السلام) سرور آل محمد است که در روز رجعت: نصرت خداوند به او می رسد. آقائی که خداوند نه امام را از نسل او در عوض شهادتش به وی موهبت کرد. و تربتش را موجب شفا دانسته و سعادت را در زمان رجعت، با وی و جانشینان او بعد از قائم آن ها و غیبت او که همه از عترت وی می باشند، قرار داده تا این که از قاتلان آن ها انتقام بگیرند و از دشمنانشان خون خواهی کنند و خداوند جبار را خشنود نمایند و بهترین یاور آن ها باشند...
و هم در «مصباح الزائر» سید بن طاوس زیارتی برای امام زمان(علیه السلام) در سرداب سامره (که حضرت در آن جا غائب شده است) روایت کرده که از جمله این فقرات است:
ص: 271
«و وفّقنی یا ربّ للقیام بطاعته و المثوی فی خدمته و المکث فی دولته و اجتناب معصیته فان توفّیتنی اللّهم قبل ذلک فاجعلنی یا ربّ فیمن یکر فی رجعته و یملّک فی دولته و یتمکن فی ایامه و یستظلّ تحت أعلامه و یحشر فی زمرته و تقرّ عینه برؤیته».
یعنی: پروردگارا: مرا برای فرمانبرداری امام زمان و خدمتگزاری حضرتش و زندگی در دولت آن سرور و دوری از نافرمانیش، موفق بدار. خداوندا اگر من پیش از آن زمان، مردم؛ مرا! در آن جماعتی قرار بده که در رجعت وی برمی گردند و در دولت و روزگار او بملک و تمکن می رسند: و در سایه پرچم های او به سر می برند، و در زمره او برانگیخته می گردند، و چشمش به جمال وی روشن می شود.
و نیز در آن کتاب در ضمن زیارت دیگر آن حضرت این فقرات دیده می شود:
و ان ادرکنی الموت قبل ظهورک فاتوّسل بک الی اللَّه سبحانه ان یصلّی علی محمّد و آل محمّد و ان یجعل لی کرّة فی ظهورک و رجعة فی ایابک لأبلغ من طاعتک مرادی و اشفی من اعدائک فؤادی.
یعنی: ای قائم آل محمد! اگر پیش از ظهور حضرتت مرگ گریبان مرا گرفت متوسل به وجود اقدست می شوم که خداوند بر محمد و آل محمد درود بفرستد و هنگام ظهور و ایام دولت شما رجعت و بازگشتی برای من به دنیا قرار دهد، تا آن طور که می خواهم فرمانبرداری حضرتت بنمایم و دلم از کشتن دشمنانت شفا یابد.
هم در کتاب مزبور ضمن زیارت دیگر حضرت این جمله را می خوانیم:
«اللّهم ارنا وجه ولیک المیمون فی حیاتنا و بعد المنون اللّهم انّی ادین لک بالرّجعة بین یدی صاحب البقعة»؛یعنی: خداوندا! در زمان حیات و بعد از مردن
ص: 272
ما، رخسار مبارک ولی خود را به ما بنما! خدایا من در پیش گاه صاحب این قبه برای تو ایمان به رجعت می آورم.
و هم در کتاب «مصباح الزائر» سید بن طاوس از حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هر کس چهل بامداد این- دعای- عهد را بخواند، از یاوران قائم خواهد بود، و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد خداوند (هنگام ظهور) او را از قبر بیرون آورد؛ و با هر کلمه این دعا؛ هزار ثواب به او عطا فرماید و هزار گناه از نامه عمل او محو کند.
اللّهم ربّ النّور العظیم، و الکرسی الرّفیع، و ربّ البحر المسجور؛ و منزل التّوریة و الإنجیل و الزّبور، و ربّ الظلّ و الحرور، و منزل القرآن العظیم، و ربّ الملائکة المقرّبین و الأنبیاء و المرسلین. اللّهم انّی أسألک بوجهک الکریم و بنور وجهک المنیر و ملکک القدیم، یا حی یا قیوم! أسألک باسمک الّذی اشرقت به السّموات و الأرضون، یا حی قبل کلّ حی لا اله الّا انت.
اللّهم بلّغ مولانا الأمام الهادی المهدی القائم بأمرک،(علیه السلام) و علی آبائه الطّاهرین عن المؤمنین و المؤمنات فی مشارق الأرض و مغاربها، سهل ها و جبلها، برّها و بحرها، عنّی و عن والدی من الصّلوات زنة عرش اللَّه، و مداد کلماته، و ما أحصاه علمه، و احاط به کتابه.
اللّهم انّی اجدّد له فی صبیحة یومی هذا و ما عشت من ایامی، عهدا و عقدا و بیعة له فی عنقی، لا احول عنها و لا ازول ابداً.
ص: 273
اللّهم اجعلنی من انصاره و اعوانه، و الذّابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه؛ و المحامین عنه و السّابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه.
اللّهم ان حال بینی و بینه الموت الّذی جعلته علی عبادک حتماً فأخرجنی من قبری مؤتزرا کفنی شاهرا سیفی مجردا قناتی ملبّیا دعوة الدّاعی، فی الحاضر و البادی.
اللّهم ارنی الطّلعة الرّشیدة و الغرّة الحمیدة و اکحل ناظری بنظرة منّی الیه، و عجّل فرجه و سهّل مخرجه و اوسع منهجه، و اسلک بی محجّته فانفذ امره و اشدد ازره، و اعمر اللّهم به بلادک و أحی به عبادک، فانّک قلت و قولک الحقّ ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ.
فاظهر اللّهم لنا ولیک و ابن بنت نبیک المسمّی باسم رسولک حتّی لا یظفر بشی ء من الباطل الّا مزّقه و یحقّ الحقّ و یحقّقه و اجعله اللّهم مفزعا لمظلوم عبادک، و ناصرا لمن لا یجد له ناصرا غیرک، و مجدّدا لما عطّل من احکام کتابک، و مشیدا، لما ورد من اعلام دینک، و سنن نبیک و اجعله ممّن حصّنته من بأس المعتدین.
اللّهم و سرّ نبیک محمّدا(صلی الله علیه و آله) برؤیته و من تبعه علی دعوته و ارحم استکانتنا بعده.
اللّهم اکشف هذه الغمة عن هذه الأمّة بحضوره و عجّل لنا ظهوره انّهم یرونه بعیدا و نراه قریبا العجل العجل یا مولای یا صاحب الزّمان برحمتک یا ارحم الرّاحمین.
سپس سه بار دست بر ران راست خود بزند و بگوید:
«العجل العجل یا مولای یا صاحب الزّمان.»
ص: 274
حاصل مضمون دعا اینست: ای خداوندی که خدای نور بزرگ و تخت رفیع(1)
و خدای دریای خروشان هستی، و تورات و انجیل و زبور را (بر موسی و عیسی و داود از آسمان) فرو فرستادی، و ای خدای سایه و شعاع آفتاب، و ای خدائی که قرآن عظیم را (بر محمد(صلی الله علیه و آله) نازل فرمودی و ای خدای فرشتگان مقرب و پیغمبران مرسل! من تو را به قدرت کامله و نورانیت آثار صنع و سلطنت قدیمت می خوانم! ای خدای حی قیوم! تو را به آن نامت که آسمان ها و زمین ها با آن روشن گشت می خوانم. ای زنده ای که پیش از هر زنده ای بوده ای! گواهی می دهم که جز تو خدائی نیست.
خداوندا! من از جانب مردان و زنانی که ایمان به تو آورده اند و در شرق و غرب زمین دشتها و کوه ها و خشکی ها و دریاها به سر می برند، و از جانب من و پدر و مادرم باندازه وزن دستگاه سلطنت و ذرات آفرینش و آن چه علمت بدان احاطه دارد می خواهم که درود و رحمت خود را بر آقا و امام ما «هادی مهدی» راهنمائیکه او را خود راهنمائی کرده ای و کسی که دین مقدست بدو پایدار است، برسانی! خداوندا! من بامداد امروز که در آن به سر می برم و هر بامدادی تا زنده ام عهد و پیمان خود را با امام خویش تجدید می کنم، و بیعت او را بگردن می گیرم و هیچ گاه آن را از نظر دور نمی دارم و از یاد نمی برم.
خداوندا! مرا از یاوران و مدافعین او و آن ها که سعی در انجام مقاصد او دارند
ص: 275
و از پشتیبان های وی و کسانی که در ارادت به حضرتش سبقت گرفته اند و آنان که در رکابش شهید می شوند، قرار بده! پروردگارا! اگر مرگ را که برای بندگانت یک امر حتمی قرار داده ای میان من و آن حضرت جدائی انداخت، مرا از قبرم بیرون آور تا در حالی که کفنم را پوشیده و شمشیرم را از غلاف درآورده و نیزه ام را به دست گرفته ام در میان آن ها که در شهر حاضرند یا آنان که کوچ می کنند، قرار گیرم و دعوت کننده آن حضرت را اجابت کنم.
خداوندا! آن طلعت رعنا و آن صورت زیبا را به من بنما و با نگاهی که به وی می کنم دیدگانم را روشن گردان.
خدایا او را زود برسان و آمدن آن حضرت را آسان کن و راه آمدنش را هموار گردان و مرا از راهی که او می رود، راه بر! حکمش را نافذ و کارش را روبراه کن.
پروردگارا! شهرهای خود را به وسیلۀ او آباد کن(1)
و بندگانت را زنده گردان زیرا خود گفته ای و گفته ات راست است. «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ»؛(2) آری فساد اخلاق مردم در دریا و خشکی آشکار گشته است.
خداوندا! ولی خود و فرزند دختر پیغمبرت را که همنام پیغمبرت می باشد،
ص: 276
ظاهر گردان تا به هر باطلی که می رسد، آن را به هم زده از میان ببرد، و حق را بر جای خود استوار و آشکار سازد.
پروردگارا! او را پناه بندگان ستمدیده ات و یاور مردمی که جز تو یاوری ندارند قرار ده! او را بفرست تا احکام تعطیل شده کتابت (قرآن) را تجدید و آثار دینت و سنت های پیغمبرت را محکم کند و او را از خطر وجود دشمنان، در پرتو لطف خود نگاهدار!(1) پروردگارا! پیغمبرت محمد(صلی الله علیه و آله) و کسانی را که بواسطه پذیرش دعوت وی از پیروان او گشته اند، بدیدن وی شاد گردان و به بیچارگی که ما بعد از پیغمبر پیدا کرده ایم رحم کن! خدایا! این غم و اندوه را (که بر اثر غیبت او به ما رسیده) با حضور او برطرف نما و در ظهور او شتاب کن، دشمنان ما ظهور آن حضرت را بعید می دانند ولی ما آن را نزدیک می دانیم. یا صاحب الزمان بظهورت شتاب کن! شتاب کن! و نیز در کتاب مصباح الزائر می نویسد: از حضرت صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود: هر کس خواست پیغمبر(صلی الله علیه و آله) یا یکی از ائمه صلوات اللَّه علیهم را از دور زیارت کند بدین گونه زیارت نماید... تا آن جا که می گوید:
«انی من القائلین بفضلکم مقرّ برجعتکم لا انکره اللَّه قدرته و لا ازعم الّا ما شاء اللَّه»؛
یعنی: من از کسانی هستم که اعتقاد بفضل شما دارم، رجعت شما را اقرار می کنم و این قدرت را از خداوند انکار نمی نمایم و به چیزی جز آن چه خداوند می خواهد عقیده ندارم.
ص: 277
بیش تر این اخبار که متعلق بزیارات و دعاهاست در کتاب هائی که شهید و شیخ مفید و غیر اینان نوشته اند و نزد ما موجود است و هم چنین در کتاب عتیق ما و در کتاب «زوائد الفوائد» پسر رضی الدین علی بن طاوس مذکور است.
کلینی در کتاب «کافی» از حضرت صادق(علیه السلام) روایت می کند که: در ضمن حدیث طولانی راجع بجان دادن مؤمن فرمود: سپس مؤمن در بهشت برین خاندان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را ملاقات می کند، و با آن ها غذا می خورد و با آنان گفتگو می کند تا آن گاه که قائم ما اهل بیت قیام نماید.
وقتی قائم ما قیام کرد، خداوند آن ها را زنده می کند و دسته دسته لبیک- گویان بجانب وی می شتابند. در آنوقت اهل باطل دچار تردید می شوند و افرادی که حرام را حلال می دانند از میان می روند، و اندکی می مانند، آن ها که در ظهورش شتاب می کنند به هلاکت می افتند، و آنان که عجله ندارند و تسلیم خواسته و مشیت خدایند نجات می یابند، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود: تو برادر منی و وعده گاه من و تو «وادی السلام» است.
ابن قولویه در کتاب «کامل الزیاره» به سند خود از حضرت صادق(علیه السلام) روایت می کند فرمود: چون به نزدیک قبر حسین(علیه السلام) یا هر یک از ائمه رسیدی این زیارت را بخوان تا این جمله:
«اللّهم لا تجعله آخر العهد من زیارة قبر ابن بنت نبیک و ابعثه مقاما محمودا تنتصر به لدینک و تقتل به عدوّک فانّک وعدته و انت الرّب الّذی لا یخلف المیعاد»؛ یعنی: خدایا! این را آخرین زیارت من از قبر فرزند دختر پیغمبر قرار مده و او (امام حسین) را با مقامی پسندیده زنده گردان تا به وسیلۀ او دینت را یاری کنی و دشمنت
ص: 278
را بکشی، زیرا تو خود این را به او وعده داده ای، و میدانم که تو خدائی هستی که وعده ات خلاف نمی پذیرد. هم چنین این زیارت را می توان در جنب قبور سایر ائمه هم بخوانی.
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود این آیات را بدین گونه تفسیر می کند:
«قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکفَرَهُ»؛ این انسان امیر المؤمنین علی(علیه السلام) است و ترجمه آیه این ست این انسان کشته گشت. مگر چه کرده بود گناهش چه بود که او را کشتند؟ سپس خداوند می فرماید: «مِنْ أَی شَی ءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ثُمَّ السَّبِیلَ یسَّرَهُ»؛ یعنی: او را از چه آفرید؟ از نطفه آفرید! سپس او را اندازه گیری کرد.
آن گاه راه را برای او باز گذاشت.
«ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ»؛ یعنی: سپس او را میرانید و به خاک سپرد، و از آن پس هر گاه او را از قبر بیرون می آورد که مقصود زمان رجعت است.
«کلّاً لَمَّا یقْضِ ما أَمَرَهُ»؛(1) ولی آن انسان (امیر المؤمنین) نتوانست مأموریت خود را انجام دهد، و از این رو به دنیا برمی گردد تا آن چه خدا به وی دستور داده بود اجرا کند.
شیخ حسن بن سلیمان در کتاب «منتخب البصائر» از بهاء الدین سید علی بن عبد الحمید حسینی به اسناد خود از احمد بن عقبه از پدرش روایت می کند که از حضرت صادق(علیه السلام) پرسیدند: آیا رجعت صحیح است؟ فرمود: آری. گفتند: نخستین کسی که می آید کیست؟ فرمود: حسین(علیه السلام) است که بعد از ظهور قائم(عج) می آید.
ص: 279
عرض شد آیا همه مردم با او هستند؟ فرمود: نه بلکه چنان است که خدا می فرماید: «یوْمَ ینْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً»؛ مردمی بعد از مردمی می آیند.
و هم آن حضرت فرمود: امام حسین با یارانش که با وی کشته شدند در حالی که هفتاد پیغمبری که با حضرت موسی بن عمران برانگیخته شدند با اوست، بازگشت به دنیا می کنند. قائم، انگشتر خود را بامام حسین می دهد چون قائم رحلت کند، امام حسین(علیه السلام) او را غسل می دهد و کفن می کند و حنوط کرده در قبر می گذارد.
و هم در آن کتاب از جابر جعفی روایت نموده که گفت: شنیدم حضرت باقر(علیه السلام) می فرمود: به خدا قسم مردی از ما اهل بیت بعد از مرگش سیصد و نه سال در جهان سلطنت می کند. عرض کردم: این چه وقت خواهد بود؟ فرمود: بعد از قائم پرسیدم: قائم در عالم خود چقدر می ماند؟ فرمود: نوزده سال. آن گاه «منتصر» یعنی حسین(علیه السلام) به دنیا برمی گردد، برای طلب خون خود و یارانش، و از پس او امیر المؤمنین رجعت می کند.
و هم در آن کتاب از حضرت صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: چون تفسیر آیه «فِی یوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ» را از آن حضرت پرسیدند، فرمود: این در موقع بازگشت و رجعت پیغمبر به دنیا است که مدت سلطنتش پنجاه هزار سال خواهد بود. و امیر المؤمنین نیز چهل و چهار هزار سال سلطنت می کند(1).
ص: 280
کتاب «الانوار المضیئة» تصنیف شیخ(1)
علی بن عبد الحمید نزد من است و این اخبار در آن موجود است.
ابن قولویه قمی در «کامل الزیاره» به سند خود از أبو عبیده بزاز و او از حریز روایت می کند که گفت: به حضرت صادق(علیه السلام) عرض کردم: قربانت گردم! چقدر
ص: 281
عمر شما اهل بیت کم شده است، با این که این مردم محتاج به شما ائمه هستند مرگ بعضی زود فرا می رسد؟ حضرت فرمود: ما ائمه هر کدام صحیفه ای (کتابی) داریم که آن چه در مدت عمر خود محتاج به آن هستیم، در آن نوشته است، وقتی آن چه در آن است تمام شد، امام صاحب آن کتاب می داند که مرگش رسیده است!.
در آن هنگام پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به نزد وی می آید و به او اطلاع می دهد که خواهد مرد و خبر می دهد که چه مقامی در نزد خداوند دارد، امام حسین(علیه السلام) هم صحیفه ای را که به وی داده شده بود خواند و آن چه بنا بود در سرنوشت او روی دهد دانست و بعضی چیزهائی که منقضی نمی شد از آن باقی ماند، سپس آن حضرت بکربلا رفت، چیزهائی که باقی ماند این بود که فرشتگان از خداوند خواستند که به آن ها اجازه دهد بیاری آن حضرت بروند، خداوند هم به آن ها اجازه داد.
فرشتگان تا خود را آماده کردند، و از آسمان بزیر آمدند وقت گذشته بود و آن حضرت شربت شهادت نوشیده بود از این رو فرشتگان گفتند: پروردگارا! به ما اجازه دادی که فرود آئیم و حسین(علیه السلام) را یاری کنیم، ولی موقعی که ما رسیدیم روح مقدس وی بعالم بالا پرواز کرده بود.
خداوند وحی به آن ها فرستاد که در اطراف بارگاه او باشید تا وقتی که به بینید او از قبر بیرون آمده و او را یاری نمائید و از حالا پیوسته بروید و بر آن چه در راه یاری نمودن او از دست داده اید گریه کنید، و شما را بیاری او و گریستن بر وی امتیاز دادم، پس فرشتگان برای تقرب بذات الهی و تأسف از یاری وی که از آن ها فوت شده بود، گریستند. و چون آن حضرت رجعت کند، آن ها از یاوران او خواهند بود.
ص: 282
کراجکی در «کنز الفوائد» از سلیمان بن خالد روایت می کند که امام صادق(علیه السلام) در تأویل این آیه شریفه: «یوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تتبع ها الرَّادِفَةُ»؛ یعنی: به یاد بیاور روزی را که کسی با حرکت سریع و اضطراب از جا برمی خیزد و دیگری نیز از پی او می آید. فرمود: «راجفه» شخصی که با حرکت سریع و اضطراب بر می خیزد، حسین بن علی و دیگری که از پی او می آید علی بن ابی طالب(عهما) است نخستین کسی که در رجعت از قبر بیرون می آید و خاک از سر و روی خود می تکاند حسین بن علی است که با هفتاد و پنج هزار نفر برانگیخته می شوند. چنان که خداوند می فرماید:
«إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یوْمَ یقُومُ الْأَشْهادُ یوْمَ لا ینْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»؛ یعنی: ما پیغمبران خود و مردم با ایمان را در زندگی دنیا و در روزی که شهیدان برمی خیزند یاری می کنیم روزی که عذر ستم گران سودی به حال آن ها ندارد، لعنت خدا و عاقبت بد؛ برای آن هاست(1).
و نیز در کتاب «منتخب البصائر» از عبداللَّه بن نجیح یمنی روایت می کند که گفت: از حضرت صادق(علیه السلام) پرسیدم معنی آیه «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»؛ (در آن روز از شما از نعمت سؤال می شود) چیست؟ فرمود: مقصود نعمتی است که خداوند بمحمد و آل محمد روزی فرموده، و این که می فرماید: «لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَالْیقِینِ»؛(2) اگر با علم الیقین بدانید؛ یعنی: با چشم به بینید و این که می فرماید: «کلّاً سَوْفَ تَعْلَمُونَ»؛ نه! به زودی خواهید دانست. یعنی: یک بار در رجعت و بار دیگر در قیامت (که در باره دشمنی با پیغمبر و اهل بیت او از شما بازخواست می کنند).
ص: 283
نجاشی در کتاب رجال خود می نویسد: مؤمن طاق(1)
را با أبو حنیفه حکایات بسیار است از جمله این که روزی أبو حنیفه از وی پرسید: ای أبو جعفر! آیا عقیده به رجعت داری؟ گفت آری أبو حنیفه از روی تمسخر گفت: پس از این کیسه خود پانصد درهم به من قرض بده تا وقتی من و تو در رجعت دوباره به دنیا برگشتیم آن را به تو بپردازم! مؤمن طاق فی الفور در جواب گفت: یک ضامن بیاور که ضمانت کند تو به صورت آدم به دنیا برگردی تا این مبلغ را به تو بدهم چه می ترسم که تو بشکل بوزینه برگردی و من نتوانم طلب خود را وصول کنم! این داستان در کتاب «احتجاج» طبرسی هم آمده است.
ص: 284
و در کتاب «علل الشرائع»(1) تألیف محمد بن علی بن ابراهیم بن هاشم که نسخه قدیمی آن نزد ما موجود است می نویسد: خداوند در قرآن به پیغمبرش خبر داد که اهل بیتش بعد از وی مبتلای بکشته شدن و غصب حقشان و گرفتاری ها می شوند و آن گاه آن ها را به دنیا برمی گرداند و آن ها دشمنان خود را به قتل می رسانند و خداوند زمین را در اختیار آن ها قرار می دهد و آن این آیه شریفه است: «وَ لَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ»؛(2) و این آیه است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»؛(3) ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب» از حضرت رضا(علیه السلام) روایت کرده که در تفسیر آیه «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکلِّمُهُمْ»؛ یعنی جنبنده زمین را برای آن ها بیرون می آوریم تا با آن ها سخن بگوید فرمود: دابة الارض علی(علیه السلام) است.
و هم در کتاب مزبور از أبو عبداللَّه جدلی نقل کرده که گفت امیر المؤمنین(علیه السلام) فرمود: دابة الارض من هستم.
و نیز در تفسیر علی بن ابراهیم از عبداللَّه بن عباس روایت نموده که پیغمبر در تفسیر آیه «وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها» فرمود: مقصود از روز روشن در این آیه امامان ما اهل بیت است که در آخر الزمان به سلطنت می رسند و زمین را پر از عدل و داد می کنند.
شیخ صدوق در کتاب «صفات الشیعه» از احمد بن ابی عبداللَّه برقی و او به
ص: 285
سند خود از حضرت صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هر کس اقرار بهفت چیز کند مؤمن است. سپس حضرت یکی از آن هفت چیز را ایمان به رجعت شمرد(1)
ای برادر! گمان نمی کنم که بعد از نقل آن همه آیات و روایاتی که در باره اثبات رجعت برای تو نقل کردم،هنوز در عقیده به رجعت شک داشته باشی. باید بدانی که رجعت مسأله ایست که شیعیان در تمام اعصار بالاتفاق معتقد به آن بوده اند، و میان آن ها هم چون آفتاب نیم روز مشهور و معلوم بوده است، چنان که آن را به شعر در- آورده و در تمام شهرهای خود در مقام مناظره با مخالفین (اهل تسنن) بدان استناد می جستند، و مخالفین هم آن ها را بدین عقیده سرزنش می نمودند، و در کتاب های مربوطه ثبت کرده اند.
مانند فخر رازی و حاکم نیشابوری و غیر اینان، سخن ابن ابی الحدید نیز در این باره گذشت. اگر به ملاحظه تطویل کلام نمی بود بسیاری از سخنان آن ها (یعنی علمای اهل تسنن) را ذکر می نمودم.
ولی کسی که ایمان بائمه اطهار دارد چگونه در مطلبی که قریب دویست روایت به طور تواتر از چهل و چند نفر از محدثین بزرگ و موثق و علمای اعلام در بیش از پنجاه کتاب آن ها نقل شده است، تردید می کند؟! علمای بزرگی مانند ثقة الاسلام کلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی، سید مرتضی،
ص: 286
نجاشی، کشی، عیاشی، علی بن ابراهیم قمی، سلیم بن قیس هلالی، شیخ مفید، أبو الفتح کراجکی، نعمانی، صفار، سعد بن عبداللَّه اشعری، ابن قولویه قمی، سید علی بن عبد الحمید بن فخار موسوی، سید رضی الدین علی بن طاوس، و فرزندش(1) مؤلف کتاب «زوائد- الفوائد»، محمد بن علی بن ابراهیم، فرات بن ابراهیم، امین الدین طبرسی، ابراهیم بن محمد ثقفی، محمد بن عباس بن مروان.
احمد بن محمد بن خالد برقی (مؤلف کتاب محاسن) ابن شهر آشوب مازندرانی شیخ حسن بن سلیمان، قطب الدین راوندی، علامه حلی، سید علی بن عبد الکریم بن عبد الحمید بهاء الدین نیلی، احمد بن داود بن سعید، حسن بن علی بن ابی حمزه، فضل بن شاذان، شیخ شهید محمد بن مکی.
حسین بن حمدان، حسن بن محمد بن جمهور نابینا مؤلف کتاب «الواحدة» حسن بن محبوب؛ جعفر بن محمد بن مالک کوفی، طهر بن عبداللَّه، شاذان بن جبرئیل، و صاحب کتاب الفضائل، و مؤلف کتاب العتیق، و مؤلف کتاب الخطب و غیر اینان از مؤلفین کتاب هائی که در نزد ماست و مؤلف آن ها را به طور تحقیق نمی شناسیم.
به همین جهت هم اخبار آن را به آن ها نسبت ندادیم. هر چند بعضی از اخبار رجعت در آن کتاب ها هست. اگر چنین مطلبی متواتر نباشد، در چه چیز
ص: 287
می توان دعوی تواتر کرد؟ با این که تمام طائفه شیعه این مسأله را در هر عصری از علما و راویان پیش از خود روایت کرده اند.
من فکر می کنم که هر کس در موضوع رجعت تردید کند، در منصب امامت ائمه اطهار شک دارد، ولی چون نمی تواند آن را در بین مؤمنین اظهار کند، با حیله و نیرنگ به منظور تخریب دین حنیف اسلام شب هاتی در باره رجعت که ناشی از ملحدان بی دین است القا نموده، و افکار مردم ضعیف الایمان را از اعتقاد به آن منحرف می سازد؛ «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ»؛(1)
شیخ صدوق در کتاب «اعتقادات» می نویسد: اعتقاد ما در باره رجعت صحیح است. به دلیل این آیه شریفه قال اللَّه تعالی: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ» و داستان عزیز پیغمبر که صد سال بعد از مرگش خداوند او را زنده کرد قال اللَّه تعالی: «أَوْ کالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیةٍ وَ هِی خاوِیةٌ عَلی عُرُوشِها»؛(2) (که خداوند در سوره بقره ضمن این آیه شرح داده است) و مانند داستان برگزیدگان قوم حضرت موسی که خداوند می فرماید: «ثُمَّ بَعَثْناکمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکمْ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ»؛ یعنی شما را بعد از مرگتان دوباره زنده گردانیدیم تا شکر خدا را به زبان آورید (ترجمه آن نیز قبلاً گذشت) در باره
ص: 288
عیسی(علیه السلام) می فرماید: «وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی»؛ یعنی: عیسی به اجازه من مرده را زنده می کند. تمام مردگانی که عیسی باذن خداوند زنده کرد به دنیا برگشتند و داستان آن ها معروف است.
و مانند اصحاب کهف که مدت سیصد و نه سال در غار خود به خواب رفتند، سپس خداوند آن ها را بیدار نمود و به دنیا بازگشتند؛ چنان که داستان ایشان معروف است (و قرآن مجید هم گواهی می دهد).
این گونه رجعت ها که طی آن مردمی در امت های پیشین از این جهان دیده فرو- بستند و دوباره زنده شدندبسیار است، و پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود آن چه در این امت است طابق النعل بالنعل مثل همان هاست که در امت های پیشین وی داده است. بنا بر این اصل، لازم است که رجعت نیز در این امت باشد. من به زودی کتاب مستقلی در رجعت خواهم نوشت و کیفیت رجعت و دلیل های اثبات آن را روشن خواهم ساخت. اعتقاد به تناسخ باطل است، هر کس عقیده به تناسخ داشته باشد، کافر است، زیرا اعتقاد به تناسخ مستلزم ابطال بهشت و دوزخ است.
شیخ مفید در کتاب «الفصول» در جواب مسائلی که از «عکبرا» از وی پرسیده بودند از حرث بن عبداللَّه روایت کرده که گفت: من در مجلس منصور دوانقی خلیفه عباسی در وقتی که در سر پل بزرگ بغداد بود نشسته بودم- «سوار» قاضی هم نزد وی
ص: 289
بود و سید اسماعیل حمیری(1) اشعاری که در مدح بنی عباس و دولت آن ها سروده بود، می خواند و منصور از استماع آن مسرور می گشت.
چون قصیده بانتها رسید، سوار قاضی رو کرد بمنصور و گفت: این شخص (سید اسماعیل حمیری) با زبان شما را مدح می گوید ولی دلش با آن موافقت ندارد! به خدا کسانی که این مرد آن ها را دوست می دارد، شما بنی عباس نیستید! و او دشمنی شما را در دل پنهان ساخته است.
سید اسماعیل گفت: به خدا قسم قاضی دروغ می گوید، من براستی در این قصیده تو را مدح گفتم. او این را از روی حسد به من می گوید. چه می بینید من نزد شما آمد و رفت دارم و شما به من نظر دارید.
دوستی من نسبت به شما اهل بیت! واقعی است و من آن را از پدر و مادرم بارث برده ام، ولی این مرد (سوار قاضی) و خاندانش در زمان جاهلیت و اسلام از دشمنان شما اهل بیت بوده اند! از این گذشته خداوند در باره خاندان او این آیه را نازل فرمود:
ص: 290
«إِنَّ الَّذِینَ ینادُونَک مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکثَرُهُمْ لا یعْقِلُونَ»؛ یعنی ای پیغمبر کسانی که از پشت حجره ها تو را صدا می زنند، بسیاری از آن ها نادانند.
منصور گفت: راست گفتی. مجدداً قاضی گفت: یا امیر المؤمنین! وی عقیده به رجعت دارد و بشیخین ناسزا می گوید.
سید اسماعیل گفت: اما این که گفت من عقیده به رجعت دارم، من عقیده به رجعت را به اتکاء این آیه قرآن دارم: «وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یکذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یوزَعُونَ» و در جای دیگر از قرآن می فرماید: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»؛ پس می دانیم که ما دو بار برانگیخته می شویم که یک دفعه به طور عموم و در دیگری افراد خاصی را به دنیا برمی گرداند.
چنان که خدا فرموده: «رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَینِ وَ أَحْییتَنَا اثْنَتَینِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ» و هم خداوند در باره عزیر پیغمبر فرموده: «فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ» و هم فرمود: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ»؛ این منطق قرآن در باره رجعت است(1) پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هم فرمود: طایفه متکبران روز قیامت به صورت مورچه های ریز برانگیخته می شوند.
و هم فرمود: چیزی در بنی اسرائیل پدید نیامد جز این که در امت من نیز می باشد و در امت من هم مثل آن خواهد بود، حتی فرو رفتن در زمین و مسخ شدن آدمی و سنگسار نمودن او. و حذیفه گفت به خدا قسم دور نیست که خداوند این امت را به صورت بوزینه یا خوک هائی محشور گرداند.
ص: 291
بنا بر این رجعتی را که من معتقدم مسأله ایست که قرآن به آن ناطق و سنت پیغمبر بر آن شاهد است و من عقیده دارم که خداوند عز و جل این مرد یعنی سوار قاضی را به صورت سگ یا بوزینه یا خوک و مورچهریز به دنیا برمی گرداند! چه به خدا قسم در حقیقت وی ستم گری متکبر و کافر است. راوی گفت در این حالت منصور خندید و سید بالبداهه این اشعار را سرود:
حاشیت سوارا ابا شملة *** عند الامام الحاکم العادل...
و هم مفید در کتاب «ارشاد» آن جا که علامات ظهور قائم آل محمد را ذکر می کند می نویسد: و از جمله مردگان از قبرهای خود بیرون آمده به دنیا برمی گردند و با یک دیگر مأنوس گشته بدید و بازدید هم می روند.
و نیز در ضمن مسائلی که از «ساری» از وی پرسیده اند، سؤال شده بود: معنی روایتی که از حضرت صادق نقل شده چیست که فرمود:
«لیس منا من لم یقل بمتعتنا و لم یؤمن برجعتنا.» یعنی کسی که قائل بمتعه ما و ازدواج موقت (که آن را صیغه هم می گویند) نشود و ایمان به رجعت ما نداشته باشد، از ما نیست؟
آیا مقصود بازگشت به دنیا و مخصوص اهل ایمان است، یا منظور غیر آن ها از ظالمان جبارند که پیش از روز قیامت رجوع به دنیا می کنند؟
شیخ مفید بعد از جواب سؤال از متعه، راجع به رجعت نوشت: و این که امام فرموده هر کس ایمان به رجعت ما نداشته باشد از ما نیست، مقصود
ص: 292
رجعتی است که ایمان به آن اختصاص به آل محمد(صلی الله علیه و آله) دارد به این معنی که خداوند مردمی از امت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را بعد از مردن و پیش از روز قیامت زنده می گرداند و این عقیده خاندان پیغمبر و از معتقدات شیعیان آن هاست و قرآن مجید هم گواه بر آن ست.(1)
و هم شیخ مفید در کتاب «ارشاد» می نویسد: سید مرتضی رضی اللَّه عنه در پاسخ مسائلی که از شهر «ری» از وی پرسیده اند، از جمله در باره «رجعت» که سؤال کرده بودند: عده قلیلی از شیعیان عقیده دارند که «رجعت» یعنی بازگشت دولت آل محمد در زمان قائم(عج) نه رجوع بدن های آنها، چنین فرموده است:
عقیده شیعه امامیه در باره رجعت آن ست که خداوند متعال در موقع ظهور امام زمان مهدی(عج) مردمی از شیعیان آن حضرت را که قبلاً مرده بودند، به دنیا برمی گرداند.
تا بثواب یاری او و مساعدت وی و مشاهده دولت آن حضرت فائز گردند. هم چنین مردمی از دشمنان آن حضرت را نیز زنده می گرداند، تا از آن ها انتقام گیرد.
و آن ها نیز از مشاهده ظهور حق و بالا گرفتن دین پیروان حق، زجر بکشند.
دلیل بر اثبات رجعت این ست که: هیچ عاقلی تردید ندارد، که خداوند قدرت بر زنده گردانیدن مردمی در پایان روزگار، دارد. و این معنی فی نفسه محال
ص: 293
نیست. پس وقتی ثابت شد که رجعت عقلا جایز و از حیز قدرت خداوند خارج نیست، راه اثبات آن به این است که می گوئیم علمای شیعه اجماع دارند که این معنی واقع می شود، و ما در کتب خود ثابت نموده ایم که اجماع علمای شیعه حجت است، زیرا حاکی از وجود قول امام(علیه السلام) است.
سید بن طاوس در کتاب «سعد السعود» بعد از نقل کلام شیخ طوسی از «تفسیر تبیان» در ذیل آیه «ثُمَّ بَعَثْناکمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکمْ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ»؛(1) در جواز اعتقاد به رجعت به دلیل این آیه شریفه می گوید: شیعه و سنی حشر مردگان را که همان رجعت است در کتب خود نقل کرده اند. از جمله حمیدی (دانشمند معروف اهل تسنن) در کتاب «جمع بین صحیحین» از أبو سعید خدری روایت کرده که پیغمبر فرمود: روش و شیوه امت های پیش وجب بوجب و ذرع بذرع بعینه در باره شما نیز جاری خواهد شد، تا آن جا که اگر آن ها بسوراخ سوسماری رفته باشند، شما نیز خواهید رفت! عرض کردیم: یا رسول اللَّه! آیا شیوه یهود و نصارا در بین ما جریان می یابد؟ فرمود: پس شیوه کی؟
و از جمله زمخشری در تفسیر «کشاف» از حذیفه روایت نموده که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: شما امت اسلام بعد از من شبیه ترین امتها به بنی اسرائیل هستید و طابق النعل بالنعل از راهی که آن ها رفتند خواهید رفت. تا جایی که من نمی دانم گوساله پرست هم خواهید شد؟!.
ص: 294
سپس سید بن طاوس می گوید: وقتی این پاره ای از روایات آن ها در مطابقت شیوه امت اسلام با امت های گذشته و بنی اسرائیل و یهود باشد و قرآن مجید و اخبار متواتر هم گواه بر این ست که مردمی از امت های گذشته و یهود وقتی به موسی بن عمران گفتند: ما به تو ایمان نمی آوریم مگر این که خدا را به طور آشکار به ما بنمایانی، خدا هم آن ها را میرانید و سپس زنده گردانید، به همین دلیلها که آن ها معتقد هستند می گوئیم:
در امت اسلام نیز این وضع جریان دارد و خداوند کسانی را بعد از مرگشان دوباره زنده می گرداند (و این همان رجعت بعقیده شیعه است) عجب این ست که من در روایات اهل تسنن دیده ام که آن ها بیش از شیعه در این خصوص روایت نقل کرده اند. از جمله در روایات آن ها اشاره به این هست که مولی امیر المؤمنین بعد از ضربت زدن ابن ملجم و بعد از رحلتش مانند ذو القرنین دوباره به دنیا برمی گردد.
چنان که زمخشری در «کشاف» در داستان ذو القرنین می گوید: و از علی(علیه السلام) روایت شده که فرمود: خداوند ابرها را تحت فرمان ذو القرنین گذارده بود و پرده ها برای او کشیده و نور برایش پخش شد. از آن حضرت علت این را پرسیدند. فرمود:
او دوستدار خدا بود. خدا هم او را دوست می داشت.
عبداللَّه بن کوّاء از آن حضرت پرسید: آیا ذو القرنین پادشاه بود یا پیغمبر؟
فرمود: نه پادشاه بود و نه پیغمبر ولی او بنده نیکوکاری بود که یک شاخش در راه بندگی خدا ضربت دید و با همان ضربت مرد، سپس خدا او را زنده گردانید
ص: 295
آن گاه شاخ چپش ضربت دید و دوباره مرد، مجدداً خداوند او را زنده گردانید و به همین جهت ذو القرنین(1) خوانده شد و در میان شما مردم هم کسی مانند ذو القرنین هست!
هم چنین من در کتاب های آن ها (اهل تسنن) دیده ام که جماعتی (از مردم عادی) را نام برده اند که آن ها بعد از مرگ، و پیش از دفن و بعد از دفن به دنیا برگشتند و حرف زدند و چیزها نقل کردند و سپس مردند! وقتی مخالفین ما از اهل سنت و غیر هم این گونه موضوعات را نقل کرده و در کتاب های خود نوشته اند، چرا حاضر نیستند قبول کنند که علمای اهل بیت دوباره به دنیا برگردند و برای چه از روایات ائمه اطهار در خصوص رجعت اظهار تنفر می کنند؟! رجعتی که علمای ما و اهل بیت پیغمبر و شیعیان آن ها معتقدند از جمله علائم و معجزات پیغمبر اسلام است، چرا مقام آن حضرت در نزد اهل تسنن با انکار رجعت باید از موسی و عیسی و دانیال پیغمبر کم تر باشد؟ زیرا می دانیم که خداوند متعال به دست آن ها مردگان بسیاری را زنده گردانید و تمام علمای اهل تسنن هم باتفاق آن را قبول دارند.
ص: 296
شیخ حسن بن سلیمان در کتاب «المختصر» از کتاب سید جلیل حسن بن کبش نقل می کند که وی از کتاب «مقتضب الاثر» به سند خود از سلمان فارسی روایت نموده که گفت: روزی بخدمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) رسیدم. حضرت فرمود: ای سلمان خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد جز این که دوازده نقیب برای او قرار داد. عرض کردم: یا رسول اللَّه این معنی را من از یهود و نصارا هم شنیده ام.
فرمود: ای سلمان می دانی آن دوازده تن که خداوند بعد از من برای پیشوائی برگزیده است، چه کسانی هستند؟ عرض کردم: خدا و پیغمبرش بهتر می دانند فرمود: ای سلمان خداوند مرا از نور پاک خود آفرید، مرا خواند، اطاعت کردم از نور من علی را آفرید، او را نیز خواند اطاعت کرد، سپس از نور من و علی فاطمه را خلق کرد، و او را نیز خواند اطاعت کرد، آن گاه از نور من و علی و فاطمه حسن و حسین را آفرید، و آن ها را نیز به بندگی و اطاعت خود فراخواند، و اطاعت کردند. خدا هم ما را به پنج اسم خود موسوم کرد: خدا محمود است و من محمد هستم. خدا علی است، این هم علی بن ابی طالب است، خدا فاطر السموات و الارض این هم فاطمه است. خداوند صاحب احسان است، این هم حسن، خداوند محسن است این نیز حسین است.
از آن پس از نور ما و نور حسین، بقیه امامان نه گانه را آفرید، و آن ها را به پیروی از خود دعوت کرد و آن ها نیز پیش از آن که آسمانی درست شود و زمینی پهن گردد، و هوائی و آبی، و فرشته ای و بشری باشد، پذیرفتند و خدا را اطاعت
ص: 297
کردند، ما با علم خداوند، انواری بودیم. که او را پاک و منزه می دانستیم، و از وی اطاعتمی کردیم.
سلمان گفت: عرض کردم: یا رسول اللَّه! پدر و مادرم فدایت گردد، کسی که اینان را بشناسد چه پاداشی دارد؟ فرمود: ای سلمان! هر کس عارف به حق آن ها باشد و از آنان پیروی کند، دوستان آن ها را دوست بدارد، و از دشمنان آنان بیزاری بجوید، به خدا قسم با ما خواهد بود. هر جا ما وارد شویم، آن ها نیز وارد می شوند و هر جا مسکن کنیم آن ها نیز ساکن می شوند.
عرض کردم: یا رسول اللَّه! آیا می شود بدون این که اسامی آن ها را بدانم، به آن ها ایمان داشته باشم؟ فرمود: نه ای سلمان آن ها را تا حسین دانستی (یعنی امیر المؤمنین و امام حسن) بعد از حسین سید العابدین علی بن الحسین، و بعد از او فرزندش محمد بن علی باقر، شکافنده علم اولین و آخرین از انبیاء و مرسلین و بعد از او فرزندش جعفر بن محمد لسان صادق خداوند، و بعد از او موسی الکاظم صابر در راه خدا، و بعد از او علی بن موسی الرضا، راضی به امر خداوند، و بعد از او محمد بن علی برگزیده خلق خداوند، و بعد از او علی بن محمد هادی، راهنمای خلق به سوی خدا و بعد از او حسن بن علی امین دین خدا، و بعد از او فرزندش مهدی ناطق و قائم بر حق است.
سلمان گفت: من گریستم و عرض کردم: آیا من آن ها را درک می کنم؟ فرمود:
ای سلمان تو و امثال تو که آن ها را دوست بدارند با معرفت آن ها را درک
ص: 298
می کنند. سلمان گفت خدا را شکر کردم سپس عرض کردم: یا رسول اللَّه آیا من تا زمان آن ها خواهم بود؟ فرمود: ای سلمان این آیه را بخوان:
«فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیکمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا ثُمَّ رَدَدْنا لَکمُ الْکرَّةَ عَلَیهِمْ وَ أَمْدَدْناکمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکمْ أَکثَرَ نَفِیراً».
سلمان گفت: گریه من از روی شوق شدت یافت و گفتم: یا رسول اللَّه این معنی در زمان شما خواهد بود؟ فرمود: آری و اللَّه در آن زمان من و علی و فاطمه و حسن و حسین و نه امام اولاد حسین که همه مظلوم اهل بیت من بودند، همه یک جا جمع خواهیم بود. آن گاه ابلیس و لشکریان او و مؤمنین واقعی و کافران حقیقی حاضر می شوند تا از یک دیگر قصاص کنند، و هیچ کس ظلم نکند. و مائیم تأویل این آیه:
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ».(1)
آن گاه فاطمه زهراء(س) می آید و از ظلم اولی و دومی و غصب فدک ملک خود توسط آن ها، و رفتن به میان مهاجرین و انصار و ایراد خطبه اش در خصوص غصب فدک، و جوابی که خلیفه در رد او گفت که: پیغمبران ارث نمی گذارند، و استدلال زهرا به گفته زکریا و یحیی و داستان داود و سلیمان و این که دومی به او گفت:
ص: 299
آن طوماری را که پدرت برای تو نوشت به من نشان بده و او در آورد و نشان داد و او آن را گرفته پیش روی قریش و مهاجرین و انصار و سایرین پاره کرد و گریستن زهرا(علیه السلام) و برگشتن به طرف قبر پدرش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حالی که می گریست و محزون بود و به خداوند و پدرش پیغمبر(صلی الله علیه و آله) پناه آورده و با شعار رقیه دختر صفی تمثل جست شکایت می کند که گفت:
قد کان بعدک انباء و هنبثة *** لو کنت شاهدها لم یکبر الخطب
انّا فقدناک فقد الأرض وابلها *** و اختلّ اهلک فاشهد هم فقد لعبوا
ابدّت رجال لنا فحوی صدورهم *** لمّا نأیت و حالت دونک الحجب
لکلّ قوم لهم قرب و منزلة *** عند الاله علی الادنین مقترب
یا لیت قبلک کان الموت حلّ بنا *** املوا اناس ففازوا بالّذی طلبوا
سپس داستان اولی را نقل می کند که چگونه خالد بن ولید و قنفذ و عمر بن الخطاب و جمعی را فرستاد تا امیر المؤمنین را از خانه خود برای بیعت گرفتن در سقیفه بنی ساعده ببرند، و امیر المؤمنین بعد از آن حضرت مشغول جمع آوری قرآن گردید، و قرض حضرتش را که هشتاد هزار درهم بود، با فروش دارائی خود، همه آن ها را پرداخت.و هم نقل می کند که چگونه عمر گفت یا علی بیرون بیا و در آن چه مسلمانان شرکت کرده اند تو نیز شرکت کن و گر نه گردنت را می زنیم، فضه گفت: امیر المؤمنین(علیه السلام) مشغول کاری است که اگر انصاف داشته باشید، خواهید دانست که او از آمدن معذور است، ولی آن ها گوش نگرفتند و هیزم آوردند تا درب خانه ای را که امیر- مؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و زینب و ام کلثوم و فضه در آن بودند آتش
ص: 300
بزنند، و بالاخره، آن در را هم آتش زدند. فاطمه آمد پشت در و از همان جا صدا زد: ای عمر و ای بر تو چگونه بر خدا و پیغمبر جسارت ورزیدی که با این کار می خواهی نسل پیغمبر را از روی زمین براندازی و او را از میان ببری و نور خدا را خاموش کنی، با این که خدا نمی گذارد که نورش خاموش شود.
عمر گفت: ای فاطمه! فعلاً نه محمد حاضر است و نه فرشتگان از جانب خدا برای امر و نهی و ترساندن می آیند، و علی هم مانند یک نفر از مسلمین است، اگر می خواهی بگو بیرون بیاید و با أبو بکر بیعت کند و گر نه همه شما را آتش می زنم فاطمه در حالی که می گریست گفت: پروردگارا! شکایت فقدان پیغمبر و رسول برگزیده ات و ارتداد امتت و ممانعتی را که از رسیدن حقی که تو در کتاب خود برای ما قرار داده ای بعمل آوردند، به تو می کنم.
عمر گفت: ای فاطمه این حرف های زنانه را کنار بگذار. خدا نبوت و خلافت را یک جا برای شما جمع نمی کند. سپس هیزم را آتش زد و قنفذ ملعون دستش را داخل نمود تا در را بگشاید، و عمر با تازیانه به بازوی فاطمه(س) زد به طوری که بازویش هم چون بازوبند سیاهی ورم کرد، و طوری با پا بدر نیم سوخته زد که بشکم دختر پیغمبر خورد و او که حامله بود محسن شش ماهه خود را سقط کرد(1)
عمر و قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند بدرون خانه. فاطمه با صدای بلند گریه می کرد و می گفت: ای پدر! ای پیغمبر خدا! دخترت را دروغ گو می دانند و می زنند! و بچه اش را
ص: 301
کشتند!! سپس امیر المؤمنین در حالی که چشمش از شدت غضب سرخ شده بود از داخل خانه بیرون آمد و عبایش را در آورد و روی فاطمه که غش کرده بود انداخت و او را بسینه چسبانید.
و به وی گفت: ای دختر پیغمبر خدا! می دانی که خداوند پدر بزرگوارت را برای هدایت جهانیان برانگیخت. مبادا مقنعه خود را از سر برداری و نفرین کنی! ای فاطمه به خدا قسم اگر چنین کنی یک نفر در روی زمین نمی ماند که بگوید محمد و موسی و عیسی و ابراهیم و نوح و آدم پیغمبر خداست هر جنبنده ای که در روی زمین است و هر پرنده ای که در آسمان است خداوند آن را نابود می کند.
آن گاه بعمر گفت: ای پسر خطاب وای بر تو از این کار که امروز نمودی و از عواقب آن. از خانه من بیرون برو پیش از آن که شمشیرم را بکشم و امت جفا جوی را بکشم عمر هم با خالد بن ولید و قنفذ و عبد الرحمن بن ابی بیرون رفتند.
امیر مؤمنان فضه را صدا زد و فرمود: ای فضه بانوی خود زهراء را دریاب که دچار درد زائیدن شده است. چون فضه به کار آن مخدره پرداخت. بچه ای که پیش از ولادت نام او را محسن گذارده بودند سقط گردید! امیر المؤمنین فرمود: این بچه به نزد جدش رسول خدا می رود و به وی شکایت می کند.
امیر المؤمنین در تاریکی شب زهرا را برداشته باتفاق حسن و حسین و زینب و ام کلثوم بدر خانه مهاجر و انصار می رفت، و آن ها را به یاد خدا و
ص: 302
پیغمبر و بیعت و پیمانی که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در زمان حیات خود در چهار جا برای وی گرفت و در هر مورد مسلمانان او را امیر المؤمنین(علیه السلام) دانستند می آورد و همه وعده می دادند که فردای آن شب بیاری وی قیام کنند ولی چون صبح می شد هیچ کس حرکتی از خود نشان نمی داد.
سپس امیر المؤمنین(علیه السلام) محنت های عظیمی را که بعد از پیغمبر دید و با آن امتحان خود را داد، به آن حضرت شکایت می کند. می گوید: یا رسول اللَّه داستان من مانند داستان هارون است و من به شما همان را می گویم که هارون به موسی گفت:
«ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِی الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»؛(1)
یعنی: فرزند مادرم مردم مرا تنها گذاشتند و نزدیک بود مرا بکشند پس تو کاری نکن که دشمن به من سرزنشکند، و مرا با مردم ظالم قرار مده من هم صبر کردم و تسلیم حوادث شدم و راضی برضای خدا گشتم و با مخالفتی که با من نمودند و نقض عهد خود که با آن ها در باره من معاهده نمودی، حجت بر آن ها تمام گشت.
یا رسول اللَّه! من متحمل رنجها و گرفتاری هائی شدم که هیچ جانشین پیغمبری در هیچ امتی متحمل نگشت، تا جایی که با ضربت عبد الرحمن
ص: 303
بن ملجم مرا به قتل رساندند، و خداوند شاهد بچگونگی نقض بیعت من است.
طلحه و زبیر عایشه را به بهانه ادای مراسم حج و عمره به مکة بردند ولی او را گردش داده به بصره آوردند. من هم ناچار برای جلوگیری از بلوای آن ها بسیج کردم و خدا و شما را به یاد آن ها آوردم، ولی آن ها برنگشتند تا این که خداوند مرا بر آن ها پیروز گردانید و خون بیست هزار نفر از مسلمانان ریخته و هفتاد دست که می خواست مهار شتر عایشه را نگهدارد بریده شد.
یا رسول اللَّه: آن چه در جنگ های شما و جنگ های بعد از شما دیدم از جنگ جمل بر من دشوارتر نبود(1)
زیرا آن جنگ از سخت ترین و هول انگیزترین و بزرگ ترین جنگ هائی بود که من دیدم. همان طور که مرا بار آوردی و به این آیه: «فَاصْبِرْ کما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ؛ و آیه وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُک إِلَّا بِاللَّهِ»؛ من نیز صبر کردم.
یا رسول اللَّه به خدا قسم تأویل این آیه «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکمْ وَ مَنْ ینْقَلِبْ عَلی عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئاً وَ سَیجْزِی اللَّهُ الشَّاکرِینَ»؛(2)
واقعاً بعد از شما تحقق یافت که خدا می فرماید:
محمد هم پیغمبری است که پیش از او هم پیغمبران بودند، آیا اگر او مرد یا کشته شد شما به طریقه (جاهلیت سابق) خود بازمی گردید؟ (این را بدانید که) هر
ص: 304
کس (بعد از پذیرفتن اسلام) به طریقه سابق خود برگردد، هیچ گونه ضرری نمی تواند به خدا برساند.
ای مفضل! آن گاه حسن(علیه السلام) برخاسته و خطاب به پیغمبر می گوید: ای جد بزرگوار! من هنگام آمدن پدرم امیر المؤمنین به کوفه با حضرتش بودم تا این که بضربت عبد الرحمن بن ملجم ملعون شهید شد. همان طور که شما به او وصیت کرده بودید پدرم نیز به من وصیت فرمود. چون معاویه ملعون از شهادت پدرم مطلع شد، زیاد زنازاده را با دویست و پنجاه هزار سرباز به کوفه فرستاد و به وی دستور داد که من و برادرم حسین و سایر برادران و بستگان و شیعیان و دوستان مرا گرفتار سازد و از ما برای معاویه بیعت بگیرد.
هر کدام از ما حاضر نشدند گردنش را زدند، و سر او را برای معاویه فرستادند چون من این را دیدم از خانه بیرون آمده، به مسجد جامع کوفه رفتم تا نماز بگزارم. بعد از نماز به منبر رفتم و بعد از حمد و ثنای الهی گفتم: ای مردم! اوضاع دنیا عوض شده و آثار دین از بین رفته، و بردباری کم شده امروز دیگر از تحریکات شیطانی و حکم خائنین کسی آسایش ندارد.
بخدا قسم دلیلهای محکمی برای آن ها آورده شد، و علائم زیادی بر ایشان روشن گردید، و مشکلاتشان آشکار گشت، و هر لحظه منتظر بودیم که تأویل این آیه: «و ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ...» تحقق یابد. ای مردم! به
ص: 305
خدا قسم جدم رحلت کرد و پدرم شهید شد و وسواس خناس در دل های مردم تخم وسوسه پاشید و فتنه جویان برای ایجاد فتنه عربده ها کشیدند و بر خلاف سنت رفتار کردید.
ای وای بر آن فتنه کر و کور که صدای کسانی که مردم را به راه راست می خوانند و برای پذیرش حق و حقیقت صلا می زنند، شنیده نمی شود، در آن فتنه است که سخن نفاق آمیز آشکار می گردد و باطن تفرقه اندازان معلوم می شود و دو لشکر خارجی شام و عراق بجان هم می افتند. خدا شما را رحمت کند بشتابید به سوی گشایش و نور آشکار و پرچم بزرگ و چراغی که هیچ گاه خاموش نمی شود و حقی که مخفی نمی گردد.
ای مردم! از خواب غفلت بیدار شوید و از تاریکی گمراهی که شما را احاطه کرده بدرائید. به خدائی که دانه را شکافت و انسان را آفرید و ردای عظمت پوشانید، قسم یاد می کنم جمعی از شما که دارای دل هائی صاف و نیتهائی خالص باشند، بدون این که آمیخته بنفاق و قصد افتراق باشند برخاسته با من بیعت کنید، تا من بتوانم با شمشیر قیام کنم و اطراف کار را بر دشمن تنگ بگیرم و با نیزه ها و سمهای اسب لشکر آن ها را از میان بردارم، ای مردم! خدا شما را رحمت کند سخن بگوئید و به من جواب بدهید! یا رسول اللَّه! مثل این که مهرسکوت بدهان آن ها زده بودند. زیرا جز بیست نفر کسی دیگر به من جواب نداد!! آن ها برخاستند و گفتند: ای پسر پیغمبر؛ ما با شمشیرهای خود تا پای جان برای نصرت تو ایستاده ایم. فرمانبردار توئیم و هر کاری بکنی تصدیق می کنیم، هر امری داری بفرما.
ص: 306
من بچپ و راست خود نگاه کردم دیدم جز آن بیست نفر کسی دیگر نمانده است. در آن هنگام پیش خود گفتم: من هم از جدم پیروی می کنم، چه او وقتی سی و نه نفر معتقد داشت در پنهانی خدا را پرستش نمود. چون خداوند او را بسن چهل سالگی رسانید با جماعت بیش تر امر خدا را آشکار کرد. اگر آن عده با من بودند ببهترین وجه در راه خدا جهاد می کردم، آن گاه سر به آسمان برداشتم و عرض کردم:
خداوندا! من مردم را به راه راست دعوت کردم و از عذاب تو ترساندم و امر و نهی کردم، ولی آن ها پاسخ مثبت به من ندادند و از یاری من سر باز زدند، آن ها از اجابت دعوت داعی حق غافل بودند و از یاری وی خودداری کردند و در پیروی از او تقصیر نمودند و بکمک دشمنان او رفتند.
پروردگارا! عذاب و بلای خود را که بر ستم گران همیشه می فرستی بر اینان نیز فرو فرست. این را گفتم و از منبر بزیر آمدم و از کوفه کوچ کرده رهسپار مدینه
شدم! در کوفه دسته دسته مردم (خون مرده) می آمدند و می گفتند: معاویه دسته دسته سپاه خود را به شهر انبار و کوفه گسیل داشته و آن ها هم دست بغارت و قتل مردم و زنان و اطفال آن ها زدند؛ من هم به آن ها فهماندم که وفا ندارند، لشکری فراهم آوردم، و به آن ها گفتم که شما به طرف معاویه خواهید رفت و پیمان و بیعت خود را با من می شکنید، و همان طور هم که گفته بودم، تحقق پذیرفت.
ص: 307
آن گاه امام حسین(علیه السلام) با بدنی آغشته بخون، خود و یارانش که با وی کشته شدند، در جلو پیغمبر می ایستد. چون پیغمبر او را می نگرد زار زار می گرید. از گریه او اهل آسمان و زمین نیز گریه می کنند. فاطمه زهراء(علیه السلام) هم ناله جانکاه از دل پر الم بر می آورد. از ناله و شیون و گریه و زاری آن حضرت زمین و اهل زمین متزلزل می گردند.
سپس امیر المؤمنین و امام حسن در سمت راست پیغمبر و فاطمه زهرا در سمت چپ آن حضرت قرار می گیرند. پیغمبر او را در آغوش می گیرد و می گوید: یا حسین فدایت گردم! دیدگانت روشن باد و دیدگان من هم روشن باشد سپس حمزه سید الشهداء عموی پیغمبر در سمت راست آن حضرت می ایستد و در سمت چپ جعفر بن ابی طالب (طیار) قرار می گیرد. ناگاه خدیجه کبری و فاطمه دختر اسد (مادر امیر المؤمنین) محسن سقط شده فاطمه زهراء را به دست گرفته ناله کنان به نزد پیغمبر(صلی الله علیه و آله) میایند و مادرش فاطمه(س) این آیه قرآن را می خواند: «هذا یوْمُکمُ الَّذِی کنْتُمْ تُوعَدُونَ، یوْمَ تَجِدُ کلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَینَها وَ بَینَهُ أَمَداً بَعِیداً»؛(1) یعنی: این ست آن روزی که به شما وعده شده بود.
امروز هر کس کار نیکی کرده یا عمل بدی نموده، کرده خود را خواهد یافت، امروز هر کس آرزو می کند که کاش میان او و عمل بدش زمان متمادی فاصله بود.
ص: 308
آن گاه جدم علی بن الحسین و پدرم امام محمد باقر(علیه السلام) برخاسته و آن چه را از امت جفاکار دیده اند بجد بزرگوارشان رسول خدا شکایت می کنند. سپس من بر می خیزم و از ظلم منصور خلیفه عباسی شکایت می کنم، بعد از من فرزندم موسی بن جعفر از هارون و بعد از او علی بن موسی از مأمون و بعد از وی فرزندش محمد بن علی از معتصم و بعد از وی فرزندش علی بن محمد از متوکل و بعد از وی فرزندش حسن بن علی از ظلم معتز شکایت می کنند.
آن گاه مهدی همنام جدم رسول خدا در حالی که پیراهن آن حضرت را که آغشته بخون پیشانی و دندان پاکش می باشد پوشیده، و فرشتگان اطراف او را گرفته اند، آمده و جلو پیغمبر می ایستد، و می گوید: ای جد بزرگوار، شما مرا باوصافی معرفی فرمودی که مردم مرا از روی آن اوصاف بشناسند. و نام و نسب و کنیه ام را ذکر فرمودی.
مع هذا امت منکر وجود من شدند و متمرد گشتند و گفتند: مهدی متولد نشده و اصلاً نبوده. اگر هست کجاست و کی می آید؟ پدرش مرده و اولاد نداشته است و اگر او موجود و سالم می بود خدا آمدن او را تا این موقع بهتأخیر نمی انداخت، من هم تاکنون صبر کردم و اینک بفرمان الهی ظاهر گشته ام.
پیغمبر می فرماید: خدا را شکر می کنیم که وعده خود را در باره ما عملی ساخت، و ما را وارث زمین گردانید، و در بهشت هر جا بخواهیم مسکن می کنیم، چه خوب است پاداش عمل کنندگان و هم می فرماید: موقع نصرت و پیروزی خدا
ص: 309
فرا رسید. و آیه «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ» امروز مصداق پیدا کرد، و تأویل شد.
سپس این آیه را می خواند: «إِنَّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبِیناً لِیغْفِرَ لَک اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّرَ وَ یتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیک وَ یهْدِیک صِراطاً مُسْتَقِیماً وَ ینْصُرَک اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً»؛(1)
یعنی: ما فتحی آشکار برای تو نمودیم. تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را به بخشد. و نعمت خود را در باره تو تمام کند و تو را به راه راست هدایت نماید و خداوند تو را پیروزمند گرداند.
مفضل عرض کرد: آقا، پیغمبر چه گناهی کرده بود؟ (که خدا می فرماید:
گناهان گذشته و آینده تو را به بخشد) فرمودند: ای مفضل پیغمبر عرض کرد: خدایا گناهان گذشته و آینده شیعیان برادرم (علی بن ابی طالب) و اولادم که جانشینان منند تا روز قیامت به من واگذار کن. و مرا میان پیغمبران و انبیاء از کرده پیروانم رسوا مگردان. خدا هم گناهان آن ها را واگذار به پیغمبر کرد و همه آنان را بخشید.
ص: 310
مفضل می گوید: در این وقت من سخت گریستم، و عرض کردم: آقا، این از موهبت خداوند است که به برکت وجود شما به ما رسیده است.
حضرت فرمود: ای مفضل! شیعیانی که پیغمبر گناهان آن ها را بگردن گرفت تو و امثال تو هستی. ای مفضل این حدیث را برای بعضی از شیعیان ما که در امر دین لا ابالی هستند مگو. زیرا باعتماد این فضیلت، عمل باحکام دین را ترک می گویند و در نتیجه از رحمت الهی محروم می گردند. خداوند در باره آن ها فرمود:
«لا یشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیتِهِ مُشْفِقُونَ»؛(1) یعنی: اهل بیت پیغمبر شفاعت نمی کنند مگر برای کسانی که خدا آن ها را دوست بدارد، و آن ها نیز از خوف و خشیت الهی مسرورند.
مفضل گفت: آقا! پیغمبر در موقع برانگیخته شدنش بر تمام ادیان باطله غلبه نیافت (پس چگونه خداوند می فرماید: او هنگام رجعت بر تمام ادیان غلبه می یابد؟) فرمود:
ای مفضل اگر پیغمبر بعد از بعثتش بر تمام ادیان غالب شده بود، دیگر نه مجوسی و نه یهودی و نه صابئیان و نه نصرانی و هیچ تفرقه و اختلاف و شک و شرک و بت پرستی و اوثان و لات و عزی و پرستش آفتاب و ماه و ستارگان آتش سنگ بود، پس «لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ» تأویلش امروز است. اینک این مهدی و این هم رجعت است که خداوند می فرماید: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکونَ فِتْنَةٌ وَ یکونَ الدِّینُ کلُّهُ لِلَّهِ»؛ یعنی: بیدینان را بکشید تا دیگر فتنه ای نباشد و تمام دین از آن خدا باشد.
ص: 311
مفضل گفت: گواهی می دهم که از علم خداوند استفاده کرده اید و با قدرت و اقتدار او توانا گشته اید و با حکم او تکلم می کنید و به امر او عمل می نمائید.(1)
مرحوم صدوق در کمال الدین از أبو بصیر روایت می کند که گفت: به حضرت صادق(علیه السلام) عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه از پدرت شنیدم می فرمود: بعد از قائم دوازده مهدی خواهد بود. حضرت صادق فرمود: پدرم فرموده: دوازده مهدی و نفرمود دوازده امام! آن ها مردمی از شیعیان ما هستند که مردم را دعوت به دوستی ما و شناسائی ما می کنند.
و هم در غیبت شیخ طوسی از أبو حمزه ثمالی روایت می کند که حضرت صادق(علیه السلام) ضمن حدیث طولانی فرمود: ای أبو حمزه ما را بعد از قائم یازده مهدی خواهد بود که همه از اولاد حسین(علیه السلام) می باشند.شیخ مفید در «ارشاد» می نویسد: بعد از دولت قائم آل محمد دولتی نخواهد بود، مگر آن چه که در روایتی رسیده که اگر خدا بخواهد اولاد قائم به جای وی می نشینند. این حدیث هم قاطع و اطمینان بخش نیست. غالب روایات می گوید: مهدی موعود چهل روز پیش از قیامت می میرد و در آن چهل روز هرج و مرج خواهد شد و علامت بیرون آمدن مردگان و روز رستاخیز برای حساب و پاداش اعمال خود آشکار خواهد شد. و اللَّه اعلم.
ص: 312
عیاشی در تفسیر خود از جابر بن یزید جعفی روایت نموده که گفت: شنیدم حضرت باقر(علیه السلام) می فرمود: به خدا قسم مردی از ما اهل بیت بعد از مرگش سیصد و نه سال سلطنت می کند. عرض کردم: این کی خواهد بود؟ فرمود: بعد از مرگ قائم است عرض کردم: قائم در عالم خود چقدر می ماند؟ فرمود: نوزده سال از موقع قیام تا هنگام مرگش عرض کردم: آیا بعد از مرگ قائم هرج و مرج می شود؟
فرمود: آری پنجاه سال. آن گاه امام منتصر به دنیا باز می گردد برای خون خواهی خود و یارانش. وی بیدینان را به قتل می رساند و باسارت می برد، تا جایی که می گویند اگر این شخص از دودمان پیغمبران بود، این همه مردم را به قتل نمی رسانید.
طبقات مردم از سفید و سیاه چنان در اطراف او اجتماع کنند که از کثرت و فشار مردم ناگزیر شود پناه بحرم خدا ببرد. وقتی گرفتاری وی شدت پیدا کرد و امام منتصر وفات یافت، امام سفاح به دنیا برمی گردد، در حالی که از مرگ امام منتصر غضبناک است. پس تمام دشمنان ستم گر ما را می کشد، و تمام زمین را مالک می شود و خداوند کار او را اصلاح می گرداند، و سیصد و نه سال سلطنت کند، آن گاه امام باقر فرمود: ای جابر! می دانی امام منتصر و سفاح کیست؟ منتصر حسین(علیه السلام) و سفاح امیر المؤمنین(علیه السلام) است.
شیخ طوسی در کتاب «غیبت» از جعفر بن محمد مصری و او از عمویش حسین بن علی از پدرش روایت می کند که حضرت صادق از پدران بزرگوارش
ص: 313
روایت کرده که امیر المؤمنین(علیه السلام) فرمود: پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در شب رحلتش به من فرمود: یا ابا الحسن! صحیفه و دواتی بیاور! سپس پیغمبر وصیت خود را املا فرمود تا به این جا رسید...: یا علی! بعد از من دوازده امام خواهد بود، و بعد از آن ها دوازده مهدی می باشد. یا علی تو نخستین آن دوازده امامی. سپس یک یک ائمه را نام برد تا این که فرمود: حسن (عسکری) هم این صحیفه را بفرزندش م ح م د که از ما آل محمد محفوظ است تسلیم کند، این ها دوازده امام هستند. بعد از مهدی موعود دوازده مهدی دیگر خواهد بود، چون او وفات کرد، آن را تسلیم کند به مهدی اول که دارای سه نام است: یک نام مثل نام من، و یک نام مانند نام پدرم عبداللَّه و احمد و اسم سوم مهدی است و او نخستین مؤمن است.
شیخ حسن بن سلیمان در «منتخب البصائر» از جمله روایاتی که سید علی بن عبد الحمید به سند خود از حضرت صادق(علیه السلام) روایت نموده این ست که فرمود: بعد از قائم دوازده مهدی خواهد بود از اولاد حسین(علیه السلام).
ابن قولویه در کتاب «کامل الزیاره» از حضرمی و او از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق(عهما) روایت می کند که آن دو بزرگوار از شهر کوفه سخن به میان آورده و از جمله فرمودند: در آن جا مسجد سهله است که خدا هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد جز این که در آن جا نماز گزارد. به خدا قسم عدل (حقیقی) از آن جا آشکار می شود. قائم به امر الهی در آن جا منزل دارد و کسانی که بعد از وی قیام به امر
ص: 314
خدا می کنند نیز در آن جا می باشند، و آن مسجد منازل پیغمبران و جانشینان آن ها و مردان صالح خداست.
این اخبار که ذکر شد با آن چه میان ما شیعه مشهور است، مخالفت دارد. راه تأویل آن ها بدو گونه است:
اول این که مقصود از دوازده مهدی(1)
پیغمبر و سایر ائمه غیر قائم باشد.
باین معنی که آن ها بعد از قائم به دنیا رجعت نموده و بنوبه سلطنت می نمایند، و قبلاً هم از شیخ حسن بن سلیمان روایت کردیم که مهدی را بهمه ائمه تأویل کرده بود و هم او گفت که قائم بعد از مرگش دوباره به دنیا برمی گردد. و نیز با این روایت می توان بعضی از اخبار مختلفه را که در باره مدت سلطنت قائم آل محمد رسیده است با هم جمع کرد(2)
دوم این که این مهدی ها جانشینان قائم باشند که در زمان سایر ائمه که رجعت بهدنیا می کنند، مردم را دعوت بدین خدا
ص: 315
ص: 316
می نمایند، تا زمان از وجود حجت خالی نماند، هر چند جانشینان انبیا و ائمه حجت های خدایند، و اللَّه یعلم.(1)
«اللهمّ عجّل لولیّک الفرج واجعلنا من اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه.»
ص: 317
ص: 318
مهدیا جانم فدایت، یوسف زهرا بیا
طالب روی تو هستم، ای گل زهرا، بیا
حجت برحق یزدان، ای عزیز فاطمه
انتظارت برده دل ها را، حبیب ما، بیا
هستی عالم به دست توست ای نورخدا
در فراغت مرده دل ها، منجی عالم، بیا
اشقیا و کافران، رونق ربودنداز میان
ای حیات دین ما، ای مصلح عالم، بیا
عاشقانت خسته وآخر ندیدن روی تو
ای نجات کشتی طوفان زده، آقا، بیا
مؤمنین را ظلم ها، محدودکرده درجهان
ای پناه مخلصین، اِحیاگر عالَم، بیا
نوجوانان، عاشق آن قامت رعنای تو
قوّت قلب یتیمان، حامی قرآن، بیا
مؤمنین در انتظار رجعت و یاری تو
دادخواه خون مادر، ای گل زهرا، بیا
مَلحَم پهلوی زهرا، ای دَوای دردها
یاور اولاد زهرا، حامی حیدر، بیا
یادگار آل طاها، ای عمود کائنات
وعده برحق یزدان، ناظر عالم، بیا
ص: 319
«تائبم» درانتظارت ای طبیب دردها
طالب روز وِصالم، یوسف زهرا، بیا
خداوند متعال و مهربان را، شاکرم که توفیقم عطا فرمود و توانستم، دو فصل مهمّ «ارتباطات و تعاملات خدا و انسان» را در بیست جلد، به پایان رسانم، و به لطف الهی امیدوارم تا بتوانم فصل سوم این دائرة المعارف را نیز، در موضوع «ارتباطات و تعاملات و اِکوسیستم کائنات، حیوانات و نباتات» کامل، و به اتمام رسانم،بِمَنِّه وکَرَمِه.
***
اَللهُمّ اجعَل عَواقِبَ اُمورِنا خَیراً
وآخِرُ دَعؤ انا اَن الحمدُ لِله ربِّ العالَمین.
حوزه علمیه قم، احمد فرّخ فال
بهمن 1399ش، مطابق با رجب المرجب 1442ق.
ص: 320