عقاید اسلام در قرآن کریم جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه:عسکری، مرتضی، - 1293

عنوان قراردادی:[عقاید الاسلام من القرآن الکریم. فارسی]

عنوان و نام پديدآور:عقاید اسلام در قرآن کریم/ مولف مرتضی عسکری؛ مترجم محمدجواد کرمی

مشخصات نشر:تهران: مجمع علمی اسلامی، [1375] -.

شابک:964-5841-28-36500ریال(ج.1)

وضعیت فهرست نویسی:فهرستنویسی قبلی

يادداشت:جلد دوم کتاب حاضر توسط دانشکده، اصول دین منتشر می شود که نام قلبی مجمع علمی اسلامی است

يادداشت:فهرستنویسی براساس اطلاعات فیپا

يادداشت:ج. 2 (چاپ اول: 1376)؛ بها: 6500 ریال (ج. 2) :(vol. 2)ISBN 964-5841-37-2

یادداشت:کتابنامه

عنوان دیگر:عقاید الاسلام من القرآن الکریم. فارسی

موضوع:اسلام -- عقاید -- جنبه های قرآنی

شناسه افزوده:کرمی، محمدجواد، مترجم

شناسه افزوده:مجمع علمی اسلامی

شناسه افزوده:دانشکده اصول دین

شناسه افزوده:ظ

رده بندی کنگره:BP104/ع67ع 5341 1375

رده بندی دیویی:297/159

شماره کتابشناسی ملی:م 76-2835

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

* جلد اول

فهرست

مقدمه 7

ميثاق 15

1 و 2-آيۀ كريمۀ «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» و تلاش فكرى 17

3-تفسير آيه 19

4-انسان مجبور محيط و پدر و مادر نيست 19

مباحث الوهيّت 31

الف-آيا مخلوقات تصادفى پديد آمده اند 33

ب-اله و معناى آن 36

ج-معناى لا اله الا اللّه 39

د-آيا خداوند دختر و پسر دارد؟49

انواع مخلوقات خدا در قرآن كريم 61

1-ملائكه 63

2-السموات و الارض و سماء الأرض 75

3-دواب،جنبندگان 100

4-جن و شياطين 101

5-انسان 118

شرح آيات و تفسير آن در روايات 136

مباحث ربوبيت 147

1-ربّ 149

ص: 5

2-ربّ العالمين و انواع هدايت 152

3-انواع هدايت رب العالمين براى اصناف خلق 166

دين و اسلام 187

الف-دين 189

ب-اسلام و مسلمان 189

ج-مؤمن و منافق 190

د-اسلام نامى براى همه شرايع 192

ه-تحريف شرايع گذشته و تحريف نام آنها 195

و-اسلام با فطرت انسان سازگار است 202

ز-انسان و نفس امّاره بالسوء 208

ح-مشاركت جن و انس در شريعت اسلام 213

مبلّغان الهى و معلّمان مردم 221

1-نبى،رسول و وصى 223

2-بخشى از اخبار اوصيا در كتب عهدين 232

3-آيه و معجزه 236

صفات مبلغين الهى،عصمت از گناهان 247

1-ابليس بر جانشينان خدا در زمين سلطه اى ندارد 249

2 و 3-آثار عمل و جاودانگى آن و...254

4-بستن روايات دروغين بر نبىّ خدا،داود و...258

5-آياتى كه در تأويل آنها اشتباه كرده اند 281

تفسير برخى كلمات و مصطلحات 284

تأويل آيات در روايات امامان اهل بيت 292

مبارزات انبيا 299

مبارزات انبيا درباره ربوبيت 301

ص: 6

مقدمه

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم الحمد للّه ربّ العالمين و الصلاة و السلام على محمّد و آله الطاهرين و السلام على اصحابه المنتجبين

با استعانت از خداوند متعال،براى رسيدن به اهداف ذيل،به تأليف اين كتاب اقدام نمودم:

الف- از آنجا كه ديدم مكاتب گوناگون بشرى با قرآن كريم مخالفت دارند،و قانون گذاران نظام اجتماعى،قوانين جامعه را بر اساس چنين ديدگاهى،در ستيز با احكام قرآنى،بنا مى نهند،و اين بنيان بى ريشه نسل به نسل مورد اعتماد و استناد و دست مايه آيندگان مى گردد،و اين امر،برخى علماى مسلمان را بر آن داشته تا بپا خيزند و با توجيهات گوناگون،بيان خداوند در قرآن كريم در پيدايش خلقت را كه زير بناى وحى در تشريع قوانين اسلام است،با ديدگاه مادّى مخلوقين،يكسان و يكسو جلوه دهند،و اين تلاشها،به نابودى بينش صحيح از بيان قرآن كريم درباره پيدايش خلقت و رابطه آن با خداى خالق و پروردگار قانونگذار انجاميد؛اينها همه را كه ديدم، به تدوين مباحث اين كتاب همت گماشتم،و با تلاشى متواضعانه به استنباط برخى از فرموده هاى قرآن كريم درباره خداى خالق پرورشگر قانونگذار و اسماى حسناى او مبادرت كردم،و درباره چگونگى خلقت و ارتباط آن با خالق از بدو پيدايش تا روز قيامت-به بيان قرآن مراجعه كردم،و بدون آنكه از مسير اين بيان،به چيزى از گفتار

ص: 7

آدميان منحرف گردم،به تحقيق و پژوهش پرداختم.حال اگر در اين تلاش متواضعانه ام توفيق يافتم خداى را شپاس گزارم.و سپاس و شكر او راست كه اين نعمت را ارزانيم داشت.و اگر در پاره اى از موارد لغزيدم آن را،از كوتاهى و قصور خويش مى دانم و از خداى متعال و فضل و كرمش درخواست عفو و گذشت مى نمايم.

ب- پس از آنكه در جلد دوم كتاب(قرآن كريم و روايات دو مكتب)برخى روايات مكتب خلفا را مردود دانستم-رواياتى كه به پيامبر خدا نسبت داده و گفته اند:آن حضرت جا به جائى نامهاى خدا در قرآن كريم را اجازه فرموده اند-به اين نتيجه رسيدم كه اين مبحث چنانكه شايد نيازمند بررسى ويژه اى است تا،با مقايسه و تطبيق بين موارد استعمال دو نام از نامهاى خدا در قرآن كريم و شرح و تفصيل آن،حق مطلب ادا گردد.در بررسى پيرامون دو نام(اله)و(ربّ)كه در اين كتاب انجام گرفته،نادرستى نسبت اين روايات به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سلّم و صحابه اثبات،و دور بودن چنين نسبتها از حق و صواب مبرهن و آشكار گرديده است.

ج- پس از آنكه تنظيم كتابهاى درسى حوزوى را در«مجمع علمى اسلامى»به پايان برديم،و كتابى متناسب با نياز امروز جامعه،در بررسى عقايد اسلامى نيافتيم،با يارى خدا، به تقديم دروس اين كتاب همت گماشتيم.بدان اميد كه اين كمبود را به اذن خداى متعال جبران نمايد.

د- پس از تشكيل و استوارى نظام جمهورى اسلامى،چون ديدم همه چشمها متوجه اسلام و شناخت آن شده،و از سرزمين هاى دور و نزديك،در پى درك و فهم اسلام و دريافت آن هستند،قبل از آن نيز،هجرت گروههاى مسلمان به كشورهاى غربى و قطع رابطه آنان با منابع اسلامى كشورشان را كه ديده بودم،بر خود واجب دانستم،دوره هائى از كتب آموزشى اسلامى را،در رده هاى مختلف فكرى تهيه و ارائه نمائيم،براى اين كار،به يارى خدا،برنامه ويژه اى ترتيب داده و سلسله درسهاى«نقش ائمه در احياى دين»را تدوين كرديم كه بخش اول آن به نام«اصطلاحات اسلامى»مقدمه اين كتاب قرار گرفته است.

ص: 8

ه- در همين كتاب،وقتى براى بررسى عقايد اسلام،به ژرفاى عميق قرآن كريم نزديك شدم ديدم:قرآن عظيم عقايد اسلام را چنان ساده و روان عرضه مى كند كه،هر كس زبان عرب را بداند و به سن بلوغ و رشد عقلى رسيده و مخاطب فرموده(يا ايّها الناس)باشد، كلام خدا را پس از اين خطاب،به خوبى درك مى كند.

ولى افسوس كه،دانشمندان در تفسير قرآن،به فلسفه فيلسوفان و عرفان صوفيان و كلام متكلمان و روايات اسرائيلى،و ديگر روايات بررسى نشده منسوب به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم،اعتماد كرده،و آيات قرآن كريم را به كمك آنها،تأويل و تفسير نموده اند.و با اين كار،از«عقايد اسلام»طلسم و معمّا و چيستانهائى ساخته اند كه غير از دانايان به روش علمى علما،در فنون بلاغت و منطق و كلام و فلسفه،و مانند آنها،هيچ كس را ياراى فهم آن نيست.اين روشها باعث گرديد تا مسلمانان به تفرقه گرايند،و به گروههاى معتزله و اشاعره و مرجئه و...تقسيم گردند.

در اين بررسيها،همچنين،عقايد اسلام را سلسله اى به هم پيوسته يافتم كه برخى از آن، راهگشاى برخى ديگر است،و در مجموع،پيكره واحد و منسجمى را ماند كه هر بخش آن، بخش ديگر را تكميل مى كند.و چون دانشمندان در تأليفات خود،برخى از بخشها را جداى از هم مى آورند،حكمت عقايد اسلام،از پژوهندگانش مستور مى ماند.

با توجه به آنچه آورديم،اصول و مبانى بحثها-در اين كتاب-چنين است:

الف-روش بررسى اصول عقايد اسلامى-در اين كتاب-برگرفته از آيات روشن قرآن كريم است.خداى متعال قرآن را به زبان عربى فرستاده،و فرموده:

1-إِنّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.

ما آن را قرآنى به زبان عربى فرستاديم باشد كه شما انديشه كنيد. (1)

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ* عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ* بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ2/

ص: 9


1- -يوسف2/

مُبِينٍ*

روح الأمين آن را بر قلب تو وارد كرد تا از بيم دهندگان باشى،به زبان عربى روشن. (1)

چون مقصود خداوند از«زبان عربى روشن»،زبان عصر نزول قرآن است،به خاطر دور شدنمان از كاربرد زبان عرب عصر نزول،در مواردى از تفسير آيات،به كتابهاى لغت عرب مراجعه شده است.

براى شناخت بهتر تفسير آيات،به روايات سيره و حديث،كه در ديگر تأليفاتم بررسى شده،مراجعه نمودم.تعداد كمى از آنها را نيز،در اين مبحث بررسى كرده ام.از اين رو،در مباحث كتاب،به سه گونه از انواع تفسير قرآن كريم،اعتماد شده است:

1-تفسير روائى:تفسير آيات به وسيله روايات،مانند آنچه سيوطى در تفسير(الدر المنثور)و بحرانى در تفسير(البرهان)خود آورده اند،جز آنكه من،تنها به رواياتى كه صحّتش را پذيرفته ام اعتماد كرده ام،در حالى كه سيوطى هر روايتى را كه به دستش رسيده، در تفسير خود،آورده است،آنگونه كه برخى از روايات منقوله،برخى ديگر را نقض مى كند، بدين سبب پاره اى از رواياتش را،در اين كتاب،نقد و بررسى كرده ام.

در مراجعه به كتابهاى حديث،احاديث مورد اعتمادم را از همه كتب معتبر مسلمانان، اعم از صحاح و مسانيد و سنن و غيره،برگرفتم و به اخذ حديث از مكتب خاصى بسنده نكردم.گاهى نيز،به بررسى تطبيقى و مقارن بين حديثى با حديث ديگر پرداخته،و ديدگاهى را كه بر يكى از دو حديث اعتماد كرده با رأى ديگر مقايسه،و با اشاره به صاحب رأى،برداشت خود را با آوردن دليل،تقويت و اثبات كرده ام.

در فهم و درايت حديث،روش بزرگان حديث تا سدۀ ششم هجرى را برگزيدم.اين روش در مبحث:(امامان اهل بيت براى شناخت حديث ميزانها نهاده اند)در جلد سوم «معالم المدرستين (2)»آمده است.ت.

ص: 10


1- -شعراء195/-193
2- -جلد اول اين كتاب به نام:فرهنگ دو مكتب در اسلام،ترجمه و چاپ شده است.

2-تفسير لغوى:تفسير آيات با اشاره به معناى واژه ها و اصطلاحات،بدان گونه كه سيوطى در رواياتش از ابن عباس و غير او آورده است،و چون دانشمندان لغوى گاهى با آوردن معناى حقيقى و مجازى كلمه،بحث را به درازا مى كشند،از اين روش دورى گزيدم و آن معنائى را آوردم كه با سياق آيه سازگار است.

3-تفسير موضوعى:تفسير آيات يك موضوع در كنار هم،مانند آنچه فقها در تفسيرشان از آيات احكام آورده اند.

هر سه روش تفسيرى مذكور،همان روش درستى است كه از امامان اهل بيت عليهم السّلام روايت شده است.

چون اكثر آيات قرآن مجيد،بيش از يك مقصود را در خود دارد،از الفاظ آيات،فقط آن بخشى را كه ويژه و مربوط به بحث مى شود،آورده و غير آن را ترك كردم تا جمع بندى مطالب براى دانشجويان آسان گردد.بدين سبب گاهى يك آيه،چندين بار در مباحث پيوسته،به تناسب معانى آن با موضوعات بحثها تكرار مى شود.همچنين گاهى معناى يك لفظ قرآنى،به دليل فاصله موضوعات و امكان فراموشى،يا تغيير معنى در محل جديد با موضع قبلى،تكرار مى گردد.

در استفاده از روايات نيز،گاهى علاوه بر رواياتى كه در تفسير و توضيح آيات آمده،به رواياتى هم كه دربردارنده شرح و بيان بخشى از جوانب بحث مى باشد،مراجعه شده،زيرا، جمع بندى و فراگيرى همه اطراف بحث،چنين ضرورتى را ايجاب مى كرده است.

در برخى از مباحث،به آنچه در تورات و انجيل،در تأييد و تصديق ديدگاه ما آمده،به ويژه در موارد ذيل،استشهاد شده است:

الف-داستان پيامبران؛زيرا قديم ترين نصّ تاريخى از سيره پيامبران قبل از نبىّ خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در تورات و انجيل است،و خداى متعال در قرآن كريم به آنچه در تورات، درباره تحريم اسرائيل بر خود،آمده،استشهاد كرده و فرموده:

كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ*

ص: 11

همه خوردنيها بر بنى اسرائيل روا بود،جز آنچه اسرائيل(-يعقوب)پيش از آمدن تورات بر خود حرام كرد.بگو:تورات را بياوريد و بخوانيد اگر راست مى گوئيد. (1)

بديهى است از داستانهاى اين دو كتاب،آنچه كه دربردارنده نسبتهاى ناروا به خداى ذو الجلال و رسولان و انبياى او باشد-و ساحت قدس ربوبى و انبياى گراميش پاك و منزه از آنند-و نيز مطالب مخالف علم و عقل آنها،رها شده است.

ب-آنچه از مژده و بشارات درباره بعثت خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم،در اين دو كتاب آمده، چنانكه قرآن كريم،به بشارت عيسى عليه السّلام استشهاد كرده،و فرموده:

وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ...

و آنگاه كه عيسى بن مريم گفت:اى بنى اسرائيل!من فرستاده خدا به سوى شمايم،و با آمدنم پيش گوئيهاى تورات درباره خودم را اثبات كرده و آمدن پيامبرى به نام احمد را،پس از خود،مژده مى دهم... (2)

در ذكر مطالب،تا حد امكان،از آوردن اصطلاحات علمى دورى جسته،و تعبيرات علمى با عباراتى در خور فهم خواننده عادى،آمده است.

در آوردن ديدگاهها و نظرات،در موضوع بحث،به ذكر ديدگاه انتخابى خود با دليل آن، بسنده كردم.گاهى نيز،رأيى را برگزيدم كه از ديدگاه دانشمندان گذشته بركنار است.دليل اين گزينش را،به اذن خداى متعال،عرضه مى دارم.

خلاصه آنكه،سلسله عقايد اسلام در اين كتاب را،همانگونه كه در قرآن كريم يافته ام، ترتيب دادم.مجموعه اى هماهنگ و همگون كه،هر بخشى بخش ديگر را تكميل كرده،و مبحث پيشين راهگشاى موضوع بحث آينده مى گردد.و با اين اسلوب است كه عقايد اسلام و حكمت آن دانسته مى شود.بدين سبب جمع بندى و فراگيرى بحث متأخر پيش از جمع بندى6/

ص: 12


1- -آل عمران93/
2- -صف6/

و فراگيرى مطالب آمده در مباحث پيشين، امكان پذير نيست.اين مطلب از«نمودار مباحث»آينده دانسته مى شود:

نمودار مباحث 1-عهد و ميثاق: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ»

2-مباحث الوهيت:

الف-آيا مخلوقات تصادفى پديد آمده اند؟

ب-معناى«اله».

ج-معناى«لا اله الا اللّه».

د-آيا خدا دختر و پسر دارد؟

3-انواع مخلوقات خدا در قرآن كريم:

الف-فرشتگان.

ب-سماوات و ارض و سماء ارض.

ج-دوابّ.

د-جنّ و شياطين.

ه-انسان.

4-مباحث ربوبيت:

الف-«ربّ».

ب-معناى«ربّ العالمين».

ج-انواع هدايت ربّ العالمين براى اصناف مخلوقات:

نخست-تعليم بى واسطه فرشتگان.

دوم-هدايت تسخيرى موجودات بى جان.

سوم-هدايت غريزى حيوانات.

چهارم-هدايت جن و انس به وسيله انبيا از طريق وحى.

5-دين و اسلام.

ص: 13

6-رسولان خدا،معلمان مردم:

از آدم عليه السّلام تا اجداد پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم از نسل اسماعيل عليه السّلام.

7-صفات رسولان خدا.

8-مبارزات پيامبران خدا با امت هاى خود درباره ربوبيّت ربّ العالمين(قانون گذارى خدا)و تشريع اسلام.

از خداى قادر متعال خواهانم اين كتاب را براى كسانى كه در پى دريافت عقايد اسلام از قرآن كريم اند،ياورى همراه و راهگشا،و براى آنان كه در پى رهائى از تفرقه و رسيدن به وحدت كلمه در زير لواى قرآن مجيدند،وسيله اى آرام بخش و راهنما گرداند،كه خود فرموده است:

اى مردم!برهانى از پروردگارتان براى شما آمد،و نورى آشكارا به سوى شما فرستاديم.پس آنان كه به خدا ايمان آورند و به او توسل جويند خداوند آنان را در رحمت و بخشش خود وارد ساخته و به صراط مستقيم هدايت مى كند. (1)

و آخرين سخن ما اينكه،ستايش ويژه پروردگار عالميان است.

مؤلف74

ص: 14


1- -نساء175/-174

1 ميثاق

اشاره

عهد و ميثاق پروردگار با بنى آدم الف-آيه كريمه: (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ) آيا من پروردگار شما نيستم؟

ب-تلاش معده و ذهن آدمى در پى طعام و معرفت.

ج-تفسير آيه كريمه: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» .

د-انسان مجبور محيط و پدر و مادر نيست.

ص: 15

ص: 16

1 و 2-آيۀ كريمۀ «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» و تلاش فكرى

خداى سبحان بنابر آنچه در قرآن كريم آمده،از ذريه و نسل آدم پيمان گرفته است، چنانكه در سوره اعراف فرموده:

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ* أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ*

آنگاه كه پروردگارت از فرزندان آدم،ذريّه و نسلشان را بيرون كشيد،و آنان را گواه خودشان گرفت و فرمود:آيا من پروردگار شما نيستم؟گفتند:آرى،گواهى مى دهيم.اين براى آن بود كه در روز قيامت نگوئيد ما از اين مسأله ناآگاه بوديم،يا نگوئيد پدران ما مشرك شدند و ما نسل بعدى آنانيم،آيا ما را به خاطر آنان هلاك مى كنى (1)؟!

براى تفسير و شرح اين دو آيه به مقدمه زير نيازمنديم:

هنگامى كه نوزاد از رحم مادر جدا شده،و بند نافش كه وسيله دريافت غذاى او بوده، بريده مى شود،غريزه گرسنگى او را به تلاش در پى غذا وامى دارد ،پس،مى گريد و جيغ مى كشد و دست و پا مى زند و آرام نمى گيرد تا پستان مادر را بگيرد و شير را بمكد و از

ص: 17


1- -اعراف173/-172.

مجراى دهان به معده برساند.اين غريزه در آدمى هميشگى است،و او را در طول زندگى، براى يافتن غذا،به تلاش و تحرك وامى دارد .

در اين غريزه كه ما آن را،تلاش معده در يافتن غذا،مى ناميم،همه حيوانات با انسان برابرند،و اين،اولين غريزه اى است كه انسان را به سوى كار و تلاش در زندگى مى راند.

پس از آنكه نوزاد بزرگ و بزرگتر و چندساله مى شود،غريزه دومى به تدريج در او رشد كرده و در اوان كودكى و ابتداى نوجوانى ظاهر مى گردد،و نيروى مغزى اش را براى دريافت غذاى روحى،به تلاش و تكاپو وامى دارد .در اين حال،هر چه در اطراف خود مى بيند توجهش را جلب كرده،و او را به سؤال از پدر و مادر و اطرافيان مى كشاند تا علت وجود هر پديده اى را بپرسد.براى نمونه،هنگامى كه خورشيد را در حال غروب مى بيند از ايشان مى پرسد:خورشيد شبها به كجا مى رود؟يا وقتى چشمه آبى را در كوهساران در حال جوشش و جريان مى بيند، مى پرسد:اين آبها از كجا مى آيند؟يا گاهى كه ابرها را در آسمان روان مى بيند،مى پرسد:اين ابرها به كجا مى روند؟و...

بدين گونه آگاهى اش از موجودات را گسترش مى دهد،و با سؤال هايى كه از علت و سبب پديده ها و حركات آنها از پدر و مادر يا افراد بزرگتر از خود مى كند،نياز غريزى دوم خود را تأمين مى نمايد.پس اين غريزه نيز،انسان را به تلاش براى اشباع اينگونه گرسنگى وامى دارد .و اين در حقيقت همان تلاش و كوشش عقل بشر در راه شناخت و درك معرفت است.او با كاوشگرى و بررسى،در پى دستيابى و فهم اسباب و علل وجود پديده هاست، اين شيوه برخورد با حوادث و پديده ها،در طول عمر آدمى،با اين غريزه گسترش مى يابد،و او را به كاوش و بررسى در علت پيدايش موجودات كشانده،و در پى يافتن سبب حركت و ايستائى موجودات روان مى كند.و اين تنها راه معرفت شناسى و كسب همه دانشهاى بشرى است.

بحث و بررسى و كاوشگرى انسان در يافتن علت پديده ها،در نهايت او را به شناخت پديدآورنده آنها،يعنى خداى خالق،مى رساند.و تحقيق و پژوهش او در يافتن علت حركت و ايستائى موجودات،او را به بنيانگذار نظم و نظام در زندگى فردى و جمعى

ص: 18

مخلوقات،رهنمون مى گردد.

براى نمونه،گردش ماه به دور زمين،و زمين به دور خورشيد،يا حركت الكترون در درون اتم به دور هسته خود،و حركت گلبولهاى سرخ و سفيد در خون،و ديگر نمونه هاى آشكار نظم و نظام،در حركت و سكون موجودات-كه نه به شمار آيد و نه قابل احصا باشد-اينها همه،انسان را در چنين كاوشى به اين نتيجه مى رساند كه:پديده ها و موجودات آسمان و زمين،و هر چه ميان آن دو است،پروردگار قانونگذار و نظم آفرينى دارند كه زندگى هر يك از آنها را برنامه ريزى و تنظيم فرموده است.و اين همان معناى سخن خداى متعال در آيه كريمه سوره اعراف است كه مى فرمايد: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ...

3-تفسير آيه

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ يعنى هنگامى كه خداوند از هر يك از افراد بنى آدم،ذريّه و نسل او را بيرون آورد،و نسل هر پدرى از پشت او جدا و خارج شد. أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ هر يك از آنان را بر خودش گواه گرفت و از راه فطرت كنجكاو و جستجوگرى كه به او بخشيده بود تا از سبب پديد آمدن پديده ها و حركت و سكون موجودات جويا شود،از ايشان پرسيد:آيا من پروردگار شما نيستم؟و چون همه آنان با عقل فطرى خود،دريافته بودند كه هر مخلوقى را خالقى است و هر نظمى را ناظمى، فرياد بلى و آرى سر دادند.اين همان غريزه فطرى است كه انسان را از ديگر مخلوقات ممتاز كرده و بشر به وسيلۀ آن به نتيجه گيرى و جمع بندى پرداخته،و آنچه را كه ديگر مخلوقات توان درك و دريافتش را ندارند،فرا مى گيرد.شرح و بيان آن،به يارى خدا،در تفسير آيه كريمه: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها مى آيد.

4-انسان مجبور محيط و پدر و مادر نيست

اشاره

گفتيم:خداوند رحمن به وسيله همان غريزه اى كه سرشت آدميان را بر آن بنا نهاده،آنان را گواه خودشان گرفت و پرسيد:آيا من پروردگارتان نيستم؟آنان هم به زبان فطرت پاسخ

ص: 19

دادند:آرى گواهى مى دهيم،پروردگار ما توئى.اين همان معناى حديث روايت شده از پيامبر است كه فرموده:

كل مولود يولد على الفطرة حتى يكون ابواه يهوّدانه و ينصّرانه. (1)و يمجّسانه. (2)

هر نوزادى بر پايه فطرت[عقل پژوهشگر]به دنيا مى آيد تا آنگاه كه پدر و مادر،او را منحرف و تابع خود،يعنى يهودى و نصرانى و مجوسى كنند.

يعنى،هر انسانى بر فطرت شناخت ربوبيّت،با استنتاج عقلى،به دنيا مى آيد-شرح آن بيايد-و اين پدر و مادرند كه او را از فطرت سليمش منحرف كرده،و به دين يهود يا نصارى يا مجوس-كه از دين فطرت روى گردان شده،و آيين خداى عزيز را تحريف كرده اند-در مى آورند.شرح آن مى آيد.

اما اينكه خداوند آنان را،تنها بر ايمان به«ربوبيّت»خويش گواه گرفت،و از گواهى بر «الوهيّت»و ايمان به آن،چيزى نپرسيد،از آن روست كه ايمان به«ربوبيّت»و قانون گذارى خدا در نظام زندگى مخلوقات،مستلزم ايمان به«الوهيّت»و خالق آنان است،در حالى كه عكس آن صادق نيست.بيان و توضيح آن در تفسير آيه كريمه: اَلَّذِي خَلَقَ فَسَوّى مى آيد.

آرى،خداى متعال آنان را بر خودشان گواه گرفت تا روز قيامت نگويند:ما از اين موضوع غافل بوديم،متوجه ربوبيّت و پروردگارى تو نبوديم!برهان و دليلى براى ما نياوردى،عقول ما را هم كه به كمال نرساندى تا اين«ربوبيّت»را دريابيم!يا نگويند: إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ پدران پيشين ما مشرك شدند،و ما نسل بعدى آنان بوديم.

يعنى:پدران ما پيش از ما،بر شرك به«الوهيت»و كفر به«ربوبيت»پرورده شدند،و ما..

ص: 20


1- -سفينة البحار ماده فطرت.
2- -صحيح مسلم كتاب قدر،باب معنى كل مولود...و صحيح بخارى كتاب جنائز و كتاب تفسير و كتاب قدر،سنن ابى داود،كتاب سنت.سنن ترمذى كتاب قدر.موطّا مالك كتاب جنائز و مسند احمد جلد 2،ص 233 و 253 و...

در حالى به دنيا آمديم كه چيزى را درك نمى كرديم،و آنان بودند كه ما را به سوى مرام خودشان جهت دادند،ما هم در اثر تربيت ايشان،آنگونه كه مى خواستند،پرورش يافتيم، پس گناه،گناه آنان است؛و آثار و تبعات آن هم بر ايشان! أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ آيا ما را به خاطر چيزى كه پدران و مادران سبب آن بوده اند،كيفر مى دهى؟!

اين همان چيزى است كه امروزه آن را،«جبر محيط و اثر آن بر انسان،به ويژه بر كودكان»،مى نامند.خداى سبحان مى فرمايد:شما را چنين سخنى نشايد گفت،زيرا،ما شما را به غريزه كاوشگرى و علت يا بى مجهز كرده ايم.همان گونه كه نسلهاى بعدى هميشه چيزهائى را كشف كرده و مى كنند كه گذشتگان از آن بى خبر بودند،و آنها را شديدا انكار و دست نيافتنى مى دانستند،مانند:قوّه بخار،نيروى الكتريسيته و برق،سرعت نور،گردش ستارگان به دور يكديگر و ديگر كشفياتى كه شمارش و احصاى آنها ناشدنى است.

در همه اين موارد،بشر با عقل فطرى علت ياب خود امكان آن را يافته تا پندار و گفتار گذشتگان را باطل،عقايد آنان را پوچ،و كشف جديد خود را به اثبات برساند.

آرى،خداى متعال به ما اين چنين پاسخ مى دهد:به واسطه آنكه شما را با غريزه و حسّ كنجكاوى از علتها آفريديم،و عقل مميّز و جداكننده حق و باطل و شناساى درست و نادرست عطا نموديم،حجت را بر شما تمام كرديم،پس شما را نسزد كه بگوئيد:

«ما اين را نمى دانستيم و از آن غافل بوديم»،يا بگوئيد:«پدران و مادران ما مشرك بودند،و ما از آنان پيروى كرديم،و محيط زندگى بر ما اثر گذاشت».

خداوند،براى ردّ اين پندار،و اثبات اينكه انسان مى تواند با محيطى كه در آن پرورش يافته و زندگى مى كند،به مخالفت برخيزد،در قرآن كريم نمونه و مثال آورده و فرموده:

ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِينَ* وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ* وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ*

ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِينَ* وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ* وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ*

خداوند،براى كسانى كه كافر شده اند،زن نوح و زن لوط را مثال مى زند كه در حريم نبوت و تحت سرپرستى دو تن از بندگان صالح ما بودند و به آن دو خيانت كردند.و ارتباطشان با اين دو پيامبر چيزى از عذابشان نكاست و به آنها گفته شد:وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى شوند.

و خداوند،براى مؤمنان،زن فرعون را مثال مى زند،هنگامى كه گفت:پروردگارا! خانه اى در بهشت نزد خودت براى من بنا كن،و مرا از فرعون و كردارش رهائى ده،و از گروه ستمكاران خلاصى بخش.

و نيز،مريم دختر عمران را مثل مى زند،آنكه دامان خود را پاك نگه داشت،و ما از روح خود در او دميديم،و او كلمات پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد و از فرمان پذيران تسليم خدا بود. (1)

آسيه زن فرعون در خانواده اى كافر و محيطى كفرآلود و كافرپرور زندگى مى كرد.او زن كسى بود كه ادّعاى«الوهيّت»و«ربوبيّت»داشت.بنابراين،طبيعى بود كه او نيز،به گمان قوم خود،«الهه»و خداى دست دوم به حساب آيد و مورد ستايش و تكريم ويژه و پرستش واقع شود.ولى او همه اينها را رد كرد و با شوهر و خانواده و همه مردم مملكتش به مخالفت برخاست،و تنها به پروردگار عالميان ايمان آورد.

او از فرعون قدرتمند مدّعى ربوبيت و كردارش بيزارى جست،و گفت:خدايا!مرا از فرعون و كارهائى كه مى كند رهائى بخش.و مرا از جماعت ستمكار نابخرد،يعنى از قوم خودم خلاصى ده.و در برابر آنها ايستاد و مقاومت كرد تا در راه پروردگار عالميان به شهادت رسيد.

از طرف ديگر،هر يك از دو زن نوح و لوط،با آنكه در خانه پيامبرانى بودند كه مردم را به اطاعت پروردگار عالميان فرا مى خواندند،با اين حال،به پروردگار عالم و به شوهرانشان0.

ص: 21


1- -تحريم12/-10.

كافر شدند.

مهمتر از اين دو،در مخالفت با جو محيط،پسر نوح است.آنكه خداى متعال در سوره هود،داستان مخالفتش با پدر،در سوار شدن بر كشتى را آورده،و فرموده:

وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ* قالَ سَآوِي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ*

كشتى آنان را در ميان امواج كوه مانند پيش مى برد،نوح فرزندش را كه در كنارى بود ندا داد و گفت:فرزندم!با ما سوار شو و همراه كافران مباش.او گفت:هم اكنون به كوهى پناه مى برم تا از آب نگهدارم باشد.نوح گفت:امروز نگهدارنده اى از امر خدا نيست مگر آن را كه او مورد رحمت قرار دهد.در اين حال بودند كه موج ميانشان فاصله شد و فرزند نوح از غرق شدگان بود. (1)

پس،زنان نوح و لوط با شوهرانشان مخالفت كردند،و پسر نوح در حالى كه نشانه هاى عذاب الهى و امواج كوه پيكر را مى ديد از خواسته پدر سر پيچى كرد و از سوار شدن بر كشتى امتناع ورزيد.اينان همه،در راه پيروى از خواسته دل و هواى نفس،اين راهها را برگزيدند نه از جبر محيط!

در حالى كه زن فرعون در مخالفت با هواى نفس،با شوهر و خانواده و قوم خويش به مبارزه برخاست تا فرمان پروردگارش را پيروى كند.و مريم دختر عمران،كه در خانواده اى مؤمن زندگى مى كرد،-بر خلاف زن نوح و لوط-كلمات پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد.پس جبر محيط و خانواده بى معنى است.اين خانواده و محيط نيستند كه انسان را به كفر و ايمان وامى دارند ،بلكه تنها،تمايل به عادات و گرايش به پيروى از محيط است كه،چون در آدمى پيدا شود،او را از حق منحرف مى كند،چنانكه خداى متعال در هفت مورد از قرآن كريم از آن خبر داده،و فرموده:امتهاى گذشته به پيامبرانشان مى گفتند:3.

ص: 22


1- -هود42/ و 43.

در پرستش و عبادت بتها و ملائكه،از پدرانشان پيروى مى كنند،مانند داستان ابراهيم عليه السّلام و قوم او كه در سوره انبياء آمده است:

وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا بِهِ عالِمِينَ* إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ* قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ*

ما پيش از اين،ابراهيم را به رشد و كمال خود رسانديم،و به شايستگى اش دانا بوديم،هنگامى كه به پدر و قومش گفت:اين مجسمه ها چيست كه شما خود را اسير و بنده آنها كرده ايد؟گفتند:ما پدرانمان را هميشه پرستنده آنها يافته ايم. (1)

و در سوره شعراء آمده است:

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ* إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ* قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ* قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ* أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ* قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ*

داستان ابراهيم را بر آنان بخوان،هنگامى كه به پدر و قومش گفت:چه مى پرستيد؟گفتند:ما بت هائى را مى پرستيم و خود را وقف پرستش آنها مى كنيم.ابراهيم گفت:آيا وقتى آنها را مى خوانيد سخنتان را مى شنوند؟آيا نفع و ضررى به شما مى رسانند؟!گفتند:ما پدرانمان را ديده ايم كه چنين مى كنند. (2)

و داستان موسى و فرعونيان در سوره يونس كه مى فرمايد:

قالَ مُوسى أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَ لا يُفْلِحُ السّاحِرُونَ* قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنِينَ*

موسى گفت:آيا هنگامى كه حق به سراغ شما آمد،مى گوئيد اين سحر است، در حالى كه ساحران هرگز رستگار نمى شوند؟گفتند:آيا آمده اى تا ما را از آنچه پدرانمان را بر آن يافته ايم منصرف گردانى تا بزرگى در زمين براى شما باشد؟9.

ص: 23


1- -انبياء53/-51.
2- -شعرا74/-69.

ما هرگز شما را باور نداريم. (1)

يا داستان خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم با قوم خود كه در سوره مائده مى فرمايد:

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ*

و هرگاه به ايشان گفته شد به سوى آيات خدا و پيامبر بيائيد،گفتند:آنچه پدرانمان را بر آن يافته ايم ما را بس باشد،مگر نه آنست كه پدرانشان نه دانشى دارند كه بر آن اعتماد كنند و نه راه هدايتى كه در آن سلوك نمايند. (2)

و در سوره لقمان فرموده:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ* وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ*

برخى از مردمان،بدون آنكه دانشى داشته،يا راهنمائى شده باشند و يا كتاب روشنگرى فرارويشان باشد،درباره خدا مجادله مى كنند.و هرگاه به ايشان گفته شد:از آيات نازله خداوندى پيروى كنيد،گفتند:بلكه از آنچه پدرانمان را بر آن يافته ايم متابعت مى كنيم.آيا نه آنست كه شيطان ايشان را به آتش شعله ور و عذاب آن فرا مى خواند؟ (3)

و در سوره زخرف فرموده:

وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ* وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّ يَخْرُصُونَ* أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ* بَلْ قالُوا إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ*1.

ص: 24


1- -يونس77/ و 78.
2- -مائده104/.
3- -لقمان20/ و 21.

آنان ملائكه،بندگان خالص خداى رحمان را،ماده پنداشتند.آيا اينان گواه خلقتشان بوده اند كه چنين ادّعائى دارند؟به يقين گواهى ايشان نوشته و از آن پرسيده مى شوند.و گفتند:اگر خدا مى خواست ما آنها را نمى پرستيديم.جاهلانه سخن مى گويند،در اين باره هيچ اطلاعى ندارند،فقط گمانه مى زنند و دروغ مى بافند.آيا پيش از اين كتابى به آنان داده ايم و به آن تمسّك جسته اند؟خير، بلكه گفتند:ما پدرانمان را در اين مسير يكپارچه و يك رأى يافتيم،و ما هم در پى آنان راه مى يابيم. (1)

و در آيات بعد،در همان سوره،در داستان امتهاى گذشته آمده است:

وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ* قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ* فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ*

بدين سان،پيش از تو در هيچ شهر و ديارى بيم دهنده اى نفرستاديم جز آنكه رفاه طلبان مستكبر آن گفتند:ما پدرانمان را بر آئين خود متحد و يكپارچه يافتيم،و البته كه بر مسير آنان اقتدا مى كنيم.پيامبر بيم دهنده گفت:آيا اگر به چيزى بهتر از آنچه پدرانتان را بر آن يافته ايد به نزد شما آمده باشم بازهم از پدرانتان تقليد مى كنيد؟گفتند:ما به هر چه براى ما آورده باشيد باور نداريم.

پس،از آنان انتقام كشيديم،بنگر چگونه است عاقبت تكذيب كنندگان (2)!

تفسير آيات

خداوند در آيات گذشته خبر مى دهد:خليلش ابراهيم عليه السّلام از قوم خود پرسيد:اين مجسمه هائى كه خودتان را وقف عبادت آنها كرده ايد چيستند؟آيا وقتى آنان را مى خوانيد سخن شما را مى شنوند؟آيا نفع و ضررى به شما مى رسانند؟گفتند:ما به اين مسائل كارى

ص: 25


1- -زخرف22/-19.
2- -زخرف25/-23.

نداريم،ما پدرانمان را بر اين روش ديده ايم و از آنان پيروى مى كنيم!در جاى ديگر،از برخورد موسى عليه السّلام با فرعونيان حكايت مى كند كه به آنان گفت:آيا اين آيات حقّه خداوندى را سحر مى ناميد؟فرعونيان گفتند:آمده اى كه ما را از مسير پدرانمان منحرف نمائى؟!.

خداوند از درگيرى خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم با مشركين قريش نيز خبر داد و فرمود: هرگاه به آنان گفته شد به فرمان خدا درآييد،گفتند:روش پدران و سيره آنان ما را بس!در جاى ديگر مى فرمايد:برخى مردمان،به دور از هر گونه اطلاع و دانش يا راهنما و كتاب روشنگرى،درباره خدا به بحث و جدل مى پردازند.

كفّار قريش،ملائكه را مى پرستيدند و آنان را اناث و ماده مى پنداشتند.خداى سبحان بر سبيل استفهام انكارى مى پرسد:آيا اينان شاهد خلقت ملائكه و انوثيت آنان بوده اند؟يا آنكه خداوند كتابى همانند تورات و انجيل برايشان فرستاده و اين قضيه را در آن آورده است،و اينان با تمسك و استناد به آن سخن مى گويند؟نه،چنين نگفتند،بلكه گفتند:

ما پدرانمان را بر اين روش يكپارچه و متحد يافتيم و بر مسير آنان راه مى يابيم.

خداى سبحان نيز،براى تسلّى و آرامش خاطر پيامبر خود،و اينكه اين سيره و روش تازگى ندارد و همه امتها با پيامبرانشان چنين برخوردهاى جاهلانه و نابخردانه اى داشته اند، مى فرمايد:ما در هيچ شهر و ديارى پيامبر بيم دهنده اى براى ترساندن مردمان نفرستاديم مگر آنكه مترفين مستكبر آن ديار گفتند:ما پدرانمان را بر دينى كه داريم يكدل و يك صدا يافته ايم و ما هم بر مسير و راه آنان رفته و به ايشان اقتدا مى كنيم.پيامبر فرستاده خدا كه براى ترساندن ايشان رفته بود،مى گفت:آيا اگر چيزى بهتر از روش پدرانتان براى شما آورده باشم بازهم انكار مى كنيد و كفر مى ورزيد؟آنان گفتند:ما به هر چه شما آورده باشيد كافريم!

پس،نتيجه مى گيريم:عصبيّت قومى و گروهى كه برخاسته از جهل و نادانى است چنين خواسته هائى را در جان انسان مى نشاند و او را بدانجا مى كشاند كه با فطرت پاك و سليم خدادادى اش-كه راهنماى او در شناخت خداى خالق و پروردگار پرورشگر است-به ستيز

ص: 26

و مخالفت بر مى خيزد.

فشرده بحث

از آنجا كه نفس آدمى كنجكاو و پژوهشگر است،در طول زندگى-همانند معده حريص و سيرى ناپذير خود كه در طول حيات غذا مى جويد-در جستجوى شناخت و معرفت مى باشد.پس،هنگامى كه جوياى علت حركت در متحركها و سبب وجود در موجودات مى گردد،عقل او به اين نتيجه و حكم مى رسد كه:هر حركتى حتما بايد حركت دهنده داشته باشد،و هر آفريده شدۀ داراى نظم و نظامى كه با حساب و دقت و وزانت به وجود آمده باشد،به يقين بايد آفريننده مناسب خود را دارا باشد.اين آفريننده نامش«اله»يعنى خداست.

پس،هيچ كس را نشايد كه در روز قيامت بگويد: إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ ما از اين مسائل غافل بوديم.يا بگويد:«پدران ما در گذشته شرك آوردند،و ما از نسل ايشان بوديم»-يعنى انتخاب راه از طرف آنان بوده-«آيا ما را به خاطر كردار جاهلانه آنان هلاك مى كنى؟»زيرا،حال ايشان در اين باره،حال مردمان در زندگى دنياست،مردم پيش از كشف نيروى برق و الكتريسيته در تاريكى محض به سر مى بردند.به خاطر غريزه تحقيق و كنجكاوى كه در ذات آنان به وديعت نهاده شده بود،فرزندانشان به كشف نيروى برق دست يافتند.ديگر كشفيات بشر هم،در هر دوره و نسلى كه گذشتگان به آن دسترسى نداشته اند، از اين قبيل است.بدين سبب،همانگونه كه نسل بشر تاريكى دنياى مادى خود را با تحقيق روشن نمود،مى توانست تاريكى كفر پدرانش را نيز پشت سر گذارده و از نور پيامبران روشنى بجويد.پس،هيچ كس نمى تواند بگويد:چون پدران من در تاريكى ظلم و شرك،و تاريكى انكار خالق به سر بردند،من هم به ناچار از آنان پيروى مى كردم.ناچارى در كار نيست،زيرا،خداوند رحمان با فرستادن پيامبران،براى تذكر غافلان و ناآگاهان،حجت را بر مردمان تمام كرده است.چنانكه به خاتم پيامبرانش فرموده: فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ* لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ* پس تذكر بده،كه تو تنها، تذكردهنده اى.تو بر آنان مسلّط

ص: 27

نيستى. (1)

و نيز قرآن را ذكر ناميده،و فرموده:

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ*

ما اين ذكر(يادآور)را بر تو فرستاديم تا آنچه براى مردمان فرستاده شده، برايشان بيان و روشن نمائى،و تا انديشه نمايند. (2)

در بحث آينده آنچه را در اينجا خلاصه و فشرده آورديم،به حول و قوه الهى،با شرح و بسط لازم بررسى خواهيم كرد./.

ص: 28


1- -غاشيه21/ و 22.
2- -نحل44/.

ص: 29

2 مباحث الوهيّت

اشاره

الف-آيا مخلوقات تصادفى پديد آمده اند؟

ب-معناى«اله».

ج-معناى«لا اله الا اللّه».

«اله»همان خالق است،و خالقى جز خدا نيست.و غير خالق پرستش نمى شود.

يعنى:هيچ خالق و معبودى جز خداى يگانه وجود ندارد.

بنابراين:لا اله الاّ اللّه.

د-آيا خدا دختر و پسر دارد؟

ص: 30

ص: 31

الف-آيا مخلوقات تصادفى پديد آمده اند

هنوز هستند افرادى كه مى گويند:خلقت و نظام هستى تصادفى پديد آمده است.نه مخلوقات را خالقى است،نه نظام را نظام دهنده اى!خلاصه گفتارشان اين است:

اينهمه موجود بى شمار و احصا نشدنى در مجموعه هستى،اتفاقى پديد آمده اند.يعنى ذرّات و عناصر گوناگون در اندازه ها و موقعيتهاى خاص،تصادفى در كنار يكديگر قرار گرفته اند،تصادفى به مقدار لازم و متناسب با هم ممزوج شده،تصادفى در جو مناسب و ملايم طبع خود قرار گرفته،تصادفى با ديگر عناصر تركيب شده و يكديگر را تكميل كرده اند،تصادفى در مدارهاى شايسته دور و نزديك هم جاسازى شده و تصادفى به يك مجموعه بى شمار و بى كران منظّم و حيات آفرين تبديل شده اند؛تصادفهاى دقيق و حساب شده!در اندازه هاى لازم و شايسته!تا آنجا كه عناصر اصلى حيات مانند:اكسيژن و هيدروژن و...پديدار،و مايه هاى زيست و زيستن آماده و مهيا گرديده است!!!

براى روشن شدن بيشتر موضوع،و براى آنكه ريشه اين مغالطه كاريها و پرده پوشيها از بن زده شود،به يارى خداى متعال،مثال زير را مى آوريم:

شما اگر ده عدد توپ كوچك يك اندازه را بگيريد و از يك تا ده شماره گذارى نماييد، سپس آنها را در كيسه اى بريزيد و آن را شديدا تكان دهيد تا كاملا در هم شده و از ترتيب شماره خارج شوند،پس از آن تصميم بگيرند بر همان رديف يك تا ده،آنها را از كيسه بيرون آوريد،احتمال بيرون آوردن توپ شماره يك،احتمالى از يك تا ده مى باشد،يعنى

ص: 32

ممكن است در مرتبه اول بيرون بيايد،يا دوم،و يا در مرحله آخر كه دهمين و آخرين است.حال اگر بخواهيد شماره هاى يك و دو را به دنبال هم بيرون آوريد،نسبت احتمال به يك تا صد مى رسد،يعنى هم ممكن است در مرحله اول با هم بيرون بيايند،و هم ممكن است شما مجبور باشيد يكصد بار اين عمل را تكرار كنيد تا موفق گرديد.اما اگر خواستيد شماره هاى يك و دو و سه را به ترتيب دنبال هم آوريد،نسبت احتمال در اينجا يك تا هزار مى گردد.يعنى ممكن است شما مجبور باشيد يك هزار مرتبه اين كار را تكرار نمائيد.در مرحله بعد،يعنى بيرون آوردن شماره هاى يك و دو و سه و چهار نسبت اوج مى گيرد و به رقم يك تا ده هزار مى رسد.يعنى ممكن است مجبور شويد ده هزار بار تكرار كنيد تا خواسته شما تحقق يابد،و همينطور پيش برويد تا جائى كه بخواهيد همه آن ده عدد توپ شماره گزارى شده را به ترتيب شماره هاى يك تا ده بيرون آوريد كه نسبت احتمال به يك تا دهها ميليون مى رسد (1).اين يك روش علمى پذيرفته شده روشن!

حال،اگر ديدگاه علمى چنين است كه براى بيرون آوردن تصادفى تنها ده عدد متوالى از يك كيسه،با نظم مورد نظر و ترتيب شماره،اينهمه تكرار لازم مى آيد،ديد علمى درباره ايجاد چنين نظامى كه امروزه آن را مشاهده مى كنيم چه خواهد بود؟!نظم و نظامى كه نه تنها مجموعه موجوداتش بى شمار و غير قابل احصايند،بلكه موجودات درون يك موجودش نيز با ديد علمى تيزبين و ابزار شناخته شده امروزين،در شمار و احصا نيايد!حال،آيا هيچ ذى شعورى را مى رسد كه بگويد:اينها همه تصادفى پديد آمده اند،و براى هر يك از آنها اتفاقا جزء مناسب آن پديد آمده،و از روى تصادف در كنار جزء ديگر جاى گرفته و همينطور،جزئى در كنار جزء ديگر،و بخشى در مسير بخش آخر،رديف و همگن و دمساز آمده،و اين نظم محيّر العقول شگفتى آفرين ايجاد گرديده است؟!!

خداى عظيم نظم آفرين در سوره حجر مى فرمايد:

وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنّاها لِلنّاظِرِينَ..A

ص: 33


1- -علم به ايمان دعوت مى كند تأليف:أ.كريسى موريسون. nosirrom ysserc.A

ما در آسمان برجهائى قرار داديم،و آنها را براى بينندگان آراستيم (1)

وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ.

و زمين را گسترديم؛و در آن كوههاى ثابت و استوار نهاديم،و از هر چيز موزون و مناسب،در آن رويانديم. (2)

و در سوره بقره مى فرمايد:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.*

به يقين در آفرينش آسمانها و زمين،و گردش روز و شب،و در حركت كشتى بر روى آب به سود مردمان،و آبى كه خداوند از آسمان مى فرستد و زمين را پس از مردن زنده مى كند،و جنبندگان را در آن گسترش مى دهد و چرخش بادها و ابرهاى رام شده ميان آسمان و زمين،براى صاحبان عقل و انديشه نشانه ها است. (3)

آرى،به خدا سوگند كه در آفرينش آسمان و زمين نشانه هاى تدبّر و انديشه فراوان است.و در نظام همگن و هماهنگ دژهاى آسمان و ستاره هايش،و در ميزان مستحكم و سنجيده گياهان و رويش آنها،براى انديشمندان و خردمندان نشان قدرت و عظمت و تدبير و نظم بى شمار است،اگر بينديشند!ولى افسوس كه هواى نفس انسان عاقل و انديشمند را از تعقل و انديشه بازمى دارد !!!/.

ص: 34


1- -حجر16/.
2- -حجر19/.
3- -بقره164/.

ب-اله و معناى آن

اول:معناى اله در كتابهاى لغت

خلاصه آنچه در كتابهاى لغت پيرامون اله آمده چنين است:

اله بر وزن«كتاب»از ماده اله يأله به معناى عبادت،يعنى:اطاعت خاضعانه است.

لفظ اله مانند«كتاب»هم مصدر است و هم اسم مفعول؛پس،همان گونه كه«كتاب»به معناى«مكتوب»يعنى«نوشته شده»آمده،اله نيز به معناى مألوه يعنى«عبادت شده» مى آيد.بنابراين ،اله در لغت يعنى:

1-عبادت و اطاعت خاضعانه.(معناى مصدرى)

2-معبود و مطاع:عبادت شده.(معناى مفعولى)

اين معناى اله در لغت بود.

دوم:معناى اله در محاورات و گفتگوهاى مردم عرب زبان

اله در محاورات مردم عرب زبان به دو معنى آمده است:

1-هنگامى كه شخص عرب زبانى از ديگرى خبر مى دهد و مى گويد:اله،مقصودش اين است كه او عبادتى را انجام داده است،يعنى براى معبود خودش عبادات دينى مانند:نماز و دعا و قربانى به جاى آورده است.و زمانى كه مى گويد:الها بر وزن كتابا مقصودش آن معبودى است كه عبادت و پرستش مى شود،و مراسم دينى براى او انجام مى گيرد،يعنى اين هيئت معناى اسم مفعولى دارد،همانگونه كه كتاب هم به معناى مكتوب،يعنى نوشته شده، مى آيد.و عرب هر چيزى را كه عبادت و پرستش شود،اله مى گويد كه جمع آن آلهة است، خالق و آفريننده باشد يا مخلوق و آفريده،براى او فرقى ندارد،مانند بتها و خورشيد و ماه، يا گاوها كه مورد پرستش هندوها هستند.

2-«اله»گاهى به معناى مطاع و پيروى شده مى آيد.مانند آنچه در قرآن كريم آمده است:

ص: 35

1- أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً.

آيا ديدى كسى را كه هواى نفس خود را مطاع خود گرفته است؟آيا تو مى توانى او را هدايت و راهنمائى كنى؟! (1)

2- أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْمٍ.

آيا ديدى كسى را كه هواى خود را پيروى مى كند و خداوند او را دانسته گمراه ساخته است؟! (2)

يعنى هر كه از هواى نفس خود پيروى مى كند،در واقع هواى نفس و خواسته دل را معبود و مطاع خويش گرفته است،چنانكه در سوره قصص مى فرمايد: وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللّهِ. آيا گمراهتر از آن كس كه هواى نفس خود را پيروى كرده و هدايت الهى را نپذيرفته،كسى پيدا مى شود؟! (3)

3-در سوره شعرا سخن فرعون به موسى را مى آورد كه گفت:

لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ

اگر اله ديگرى جز مرا پيروى كنى تو را زندانى خواهم كرد! (4)

اينكه اله را در اين آيه،مطاع و پيروى شده،معنى كرديم براى آن است كه فرعون و مردم زير فرمان او معبودهاى پرستيدنى خود را داشتند،چنانكه خداى سبحان در سوره اعراف از قول آنها آورده است:

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ...

اشراف قوم فرعون به او گفتند:آيا موسى و قوم او را رها مى كنى كه در زمين فساد كنند،و تو و معبودهاى تو را رها سازند؟!... (5)

اين معبودها كه در اينجا آمده،همان معبودهاى پرستيدنى فرعون و قوم اوست كه براى/.

ص: 36


1- -فرقان43/.
2- -جاثيه23/.
3- -قصص50/.
4- -شعراء29/.
5- -اعراف127/.

آنها قربانى مى كردند و مراسم دينى مى گرفتند.

اما فرعون خودش هم«اله»بود،لكن اله به معناى مطاع و پيروى شونده.اگر چه اين احتمال نيز مى رود كه فرعون ادعاى«الوهيت»به معناى اول هم داشته است،يعنى خود را معبود پرستيدنى هم مى دانسته،چنانكه از برخى ملتها نقل شده كه آنها پادشاهان خود را از نسل«آلهه»خورشيد يا غير آن،مى دانستند،و براى آنان برخى مراسم عبادى را برگزار مى كردند.

اينها معناى«اله»در نزد عرب و غير عرب از ملتهاى منقرض و باقى است.

سوم:معناى اله در اصطلاح اسلامى

«اله»در مصطلح اسلامى از اسماى حسناى خداوند و به معناى معبود و آفريننده مخلوقات مى باشد.اين واژه گاهى در قرآن كريم،همراه با قرينه اى كه دلالت بر معناى لغوى دارد،آمده است.مانند:

اَلَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ.

آنان كه با اللّه معبود ديگرى قرار مى دهند. (1)

زيرا،دو كلمه:آخر و مع اللّه در آيه كريمه،دليل بر آنند كه مقصود از«اله»معناى لغوى آن،يعنى:مطاع و معبود است،يعنى همان كه جز اللّه پيروى و پرستش مى شود.

«اله»در آيات بسيارى از قرآن كريم،بدون قرينه و مطلق به معناى اصطلاحى اش آمده،و«الوهيت»را منحصر و ويژه خداى سبحان مى كند.ما در بحث آينده مشروح آن را بيان مى داريم.

جامع ترين سخن در معناى«اله»سخنى است كه ابن منظور مؤلف كتاب لسان العرب، در ذيل ماده«اله»،از قول ابى الهيثم آورده كه گفته است:

خداى عزّ و جلّ فرموده:خداوند هيچ فرزندى نگرفته،و هيچ الهى با او نيست،چه،اگر الهى جز او وجود داشت،هر الهى به مخلوق خود مى پرداخت.

ص: 37


1- -حجر96/.

يعنى:هيچ كس نمى تواند اله باشد مگر آنكه معبود بوده،و بتواند براى عبادت كننده خود خالق و رازق و مسلط و مقتدر بر او باشد.و هر كس چنين نباشد اله نيست،بلكه او مخلوق است،اگر چه به ناحق عبادت شده باشد.

ج-معناى لا اله الا اللّه

اشاره

معناى اله در قرآن كريم با تدبّر و دقت در آياتى كه در ابطال سخن مشركين درباره الوهيت آمده روشن مى گردد،آياتى كه الوهيت را منحصر و ويژه خداوند بلند مرتبه قادر مى داند،و آياتى كه درباره محاورات و جدال با مشركين پيرامون اله آمده است.چنانكه در آيات زير مشاهده مى كنيم:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ* ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ*

ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم،سپس او را نطفه اى در قرارگاه مطمئن رحم قرار داديم؛سپس نطفه را به صورت علقه،و علقه را به صورت مضغه،و مضغه را به صورت استخوانهائى در آورديم؛پس از آن بر استخوانها گوشت پوشانديم؛سپس آن را آفرينش تازه اى داديم؛پس بزرگ است خدائى كه بهترين آفرينندگان است. (1)

شرح كلمات

1-سلالة:خالصه و عصاره اى كه به نرمى و آرامى از چيزى گرفته و بيرون آورده مى شود.نطفه را از آن رو سلاله نامند كه عصاره غذاست و از غذا توليد مى شود.

ص: 38


1- -مؤمنون14/-12.

2-نطفة:نطفه همان منى يا آب اندكى است كه از زن و مرد خارج مى شود.

3-قرار:هر محل با ثبات و آرامى را كه اشياء در آن آرام گيرند،يعنى به آرامش برسند،محل قرار يا قرارگاه مى نامند.

4-مكين:هر چيز ثابت و غير متزلزل را كه در جاى خود استوار باشد،مكين،يعنى جاى گرفته و مطمئن گويند.

پس معناى آيه تا اينجا اين مى شود كه:ما نطفه را در قرارگاه خودش،يعنى در رحم، قرار داديم.

5-علقة:خون بسته غليظ چسبنده را علق،و يك قطعه از آن را علقه گويند.

6-مضغة:هنگامى كه عرب مى گويد:مضغ اللّحم،مقصودش اين است كه گوشت را در دهان جويد و با دندان قطعه قطعه كرد تا فرو برد.

به يك لقمه گوشت قابل جويدن نيز مضغه گويند.بدين خاطر،به جنين جاى گرفته در شكم مادر،هنگامى كه به اندازه لقمه گوشتى در حدّ جويدن گردد،مضغه گويند.مضغه پس از علقه پديد مى آيد.

7-انشاء:ايجاد،پديد آوردن و پرورش دادن.

إنشاء الشىء،يعنى آن چيز را ايجاد كرد و پرورش داد.

و أنشأ اللّه الخلق،يعنى خداوند مخلوقات را آفريد و آنها را پرورش داد.

تفسير آيات

ما انسان را از عصاره ناب و صافى گل زمين آفريديم.سپس او را در جايگاه ثابت و آرام بخش وى،يعنى در رحم مادر قرار داديم،پس از آن،اين نطفه را به خون تبديل كرديم،خونى جامد و غليظ و بسته و چسبان كه به هر چه برسد آويز آن مى شود،سپس اين خون بسته غليظ را به گوشتى،همانند گوشت جويدنى،مبدل ساختيم.پس آنگه همين تكه گوشت را استخوان نموديم.سپس همين استخوان را با گوشت پوشانديم.و در نهايت او را آفرينشى ديگر،شامل اعضاء و روح انسانى،داديم،پس بزرگ است خدائى كه بهترين آفرينندگان است،خدائى كه اين موجود پيچيده و شگفت آور را،در طى مراحلى اينگونه،

ص: 39

آفريده است!

بازگشت به نقطه آغازين

خداوند در سوره مؤمنون پس از آيات 12 و 13 و 14 كه بحث آن گذشت،و پس از يادآورى موجوداتى كه به نفع انسان و در اختيار و تسخير او هستند،و پس از بيان انواع مخلوقات خود،مى فرمايد:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ

ما نوح را به نزد قومش فرستاديم،او به ايشان گفت:اى قوم من!خدا را عبادت كنيد،هيچ الهى جز او براى شما نيست،آيا پروا نمى كنيد؟! (1)

سپس به آفرينش امتهاى ديگرى كه مخلوق خداى عزّ و جلّ بوده اند اشاره كرده،و با شرح كافى به بيان انكار و كفر آنان مى پردازد تا به آيه 91 اين سوره مى رسد و مى فرمايد:

مَا اتَّخَذَ اللّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ...

خداوند هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده،و هيچ اله ديگرى با او نيست، كه اگر چنين مى شد،هر يك از الهان به سوى آفريدهاى خود مى رفت و به اداره آنها مى پرداخت،و بعضى بر بعضى ديگر برترى مى جستند و... (2)

ما در اين آيات،بارزترين و روشن ترين صفت الوهيت را،خالقيّت و آفرينش مى يابيم،و به همين سبب هم مى بينيم خداى عزّ و جلّ مشركين را استيضاح كرده،و پس از آنكه مى فرمايد:آسمان و زمين و هر چه ميان آنهاست را،جز به حق،نيافريديم، (3)به پيامبر مى فرمايد :به آنان بگو:اين معبودهائى را كه غير خدا پرستش مى كنيد به من نشان دهيد چه چيزى از زمين را آفريده اند،يا چه شركتى در آفرينش آسمانها دارند؟! (4)و در سوره رعد

ص: 40


1- -مؤمنون23/.
2- -مؤمنون91/.
3- -احقاف3/.
4- -احقاف4/.

مى فرمايد:

أَمْ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ

آيا براى خدا شريكانى قرار داده اند كه همانند خدا آفريده اند و اين آفرينشها بر آنان مشتبه شده است؟!بگو:خدا خالق همه چيز است؛و اوست يگانه پيروز! (1)

و در سوره نحل مى فرمايد:

أَ فَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ

آيا كسى كه مى آفريند،مانند كسى است كه نمى آفريند؟!آيا متذكر نمى شويد؟! (2)

اين معنى،يعنى تكيه و اعتماد بر خالقيّت به عنوان بارزترين صفت الوهيت در آيات ديگرى مانند:آيه(20)سوره نحل،آيه(3)سوره فرقان،و آيه(9)سوره اعراف تكرار مى گردد.

در تمام اين آيات،مبارزه و استدلال با مشركان در مسأله توحيد،حول محور يكتائى خالق مى گردد.در آيه اول خداى متعال از كفار مى پرسد:به من نشان دهيد،آنها را كه جز خدا مى خوانيد و پرستش مى كنيد،چه چيز زمين را براى شما آفريده اند؟!و در آيه دوم مى فرمايد:

آيا بدين سبب براى خدا انباز و شريك قرار داديد كه از آنها هم مخلوقاتى همچون آفريده هاى خدا ديده ايد،و آفرينش خدا با آفرينش ديگران بر شما مشتبه شده و قابل تشخيص نيست؟!و در آيه سوم مى پرسد:

آيا آنكه مى آفريند،و اينهمه موجودات گونه گون را پديد مى آورد،با كسى كه چيزى نيافريده و نمى آفريند يكسان است؟

و مى فرمايد:هيچ اله و معبودى با او نيست.و در آيه ديگرى مى فرمايد:

بگو:خداست خالق همه اشياء و اوست يگانه پيروز./.

ص: 41


1- -رعد16/.
2- -نحل17/.

قرآن كريم،اينگونه در مقام استدلال با مشركين برهان مى آورد،و به آنان كه الهان و معبودان ديگرى را عبادت كرده،و آنها را شريك و انباز در عبادت خداى يكتا و يگانه قرار مى دهند،مى فرمايد:آفرينش مخلوقات ويژه خداوند است،و الهان ديگر هيچ قدرتى بر آفرينش ندارند.

از اين رو است كه ما در مى يابيم،بارزترين صفت اله،آفرينش است.

اين موضوع،در آيات ذيل،به گونه اى روشن تر بيان مى گردد،آنجا كه مى فرمايد:

1- ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ

اين است پروردگار شما!«هيچ الهى»جز او نيست؛آفريننده همه چيز اوست؛ پس او را عبادت كنيد. (1)

2- يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ

[صالح پيامبر گفت:]اى قوم من!خدا را عبادت كنيد،كه«الهى»جز او براى شما نيست!اوست كه شما را از زمين آفريد. (2)

3- هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ...

آيا«آفريننده اى»جز خدا هست كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟!هيچ «الهى»جز او نيست... (3)

4- وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ...

آنان غير از خداوند«الهانى»براى خود برگزيدند،معبودانى كه چيزى نمى آفرينند،بلكه خودشان آفريده شده اند... (4)

5- يا أَيُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ* ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ*/.

ص: 42


1- -انعام102/.
2- -هود61/.
3- -فاطر3/.
4- -فرقان3/.

اى مردم!مثلى زده شده است،به آن گوش فرا دهيد:كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد،هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند،هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند!و هرگاه مگسى چيزى از آنها بربايد،نمى توانند آن را بازپس گيرند! طلب كننده و مطلوب،عابد و معبود،هر دو ضعيف و ناتوانند!به راستى، خدا را آنگونه كه بايد بشناسند نشناختند؛خداوند قوى شكست ناپذير است. (1)

خداى متعال در اين موضع از قرآن كريم همه مردمانى را كه«الهانى»جز«اللّه»را مى خوانند طرف خطاب قرار داده و به آنان مى فرمايد:

به اين مثل گوش فرا دهيد:آنانى را كه به جز خدا مى خوانيد،فراعنه و پادشاهان و زورمندان باشند يا گاوان و بتان و معبودان ديگر،هرگز نمى توانند مگسى را بيافرينند.

يعنى هيچ يك از اين فراعنه گردنكش جبّار،و هيچ يك از اين گاوهاى مورد پرستش،يا هر معبود و اله ديگرى از معبودان مردم،نمى توانند آلوده ترين و پست ترين حشره را بيافرينند حشره اى كه همه مردم آن را مى شناسند و در همه جوامع روى زمين پراكنده است، و همه خلق از آن دورى مى كنند!اينها چگونه معبودانى هستند كه هيچ يك از آنها نمى توانند مگسى آلوده را بيافرينند،و اگر با هم جمع آيند و يكديگر را پشتيبانى كنند بازهم قادر بر آفرينش يك نمونه از اين حشره بى مقدار نيستند؟!

گذشته از آن،اگر همين مگس چيزى را از اين معبودهاى پندارى ربود،گاوها باشند يا فرعون يا«آلهه»ديگر،قدرت پس گرفتن از او را هم ندارند،مثلا اگر مگس خون يكى از همين گاوهاى مورد پرستش در هند را بمكد،گاو بيچاره نمى تواند حق خود،يعنى خون مكيده شده را،پس بگيرد!

وه كه چه ضعيف و ناتوان است اين گاو بيچاره معبود بشر!و عاجزتر و ناتوان تر از آن، كسى است كه از اين موجود بيچاره حاجت مى خواهد!به راستى كه خدا را آن چنان كه شايسته ذات اقدس اوست نشناختند،خدائى كه آفريدگار همه مخلوقات،و قوى و قدرتمند و شكست ناپذير است.4.

ص: 43


1- -حج73/ و 74.

بنابراين ،آفرينش و همه هستى از آن خداى متعال است و بس.اوست كه مخلوقات را آفريده،و موجودات را به وجود آورده،زنده مى كند و مى ميراند،و مالك هر چيز اوست.

مؤثرى جز او در عالم خلقت نيست تا درخواست خود را به سوى او بريم،پس واجب است كه تنها او را عبادت كنيم و فقط از او حاجت بخواهيم.

آيات زير نيز،اين معنى را توضيح مى دهد:

1- قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ.

بگو:به من پاسخ دهيد:اگر خداوند،گوش و چشم شما را بگيرد،و دلهاى شما را مهر كند كه چيزى را نفهميد،كدامين اله است،جز اللّه،كه آنها را به شما بازگرداند (1)؟!

2- اَلَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ

همان خدائى كه حكومت آسمانها و زمين،از آن اوست؛اله و معبودى جز او نيست،زنده مى كند و مى ميراند. (2)

3- مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ

كدامين اله و معبودى جز خدا مى تواند براى شما روشنائى بياورد آيا نمى شنويد؟! (3)

4- ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَأَنّى تُصْرَفُونَ

اين است اللّه،پروردگار شما،حكومت عالم هستى از اوست؛

هيچ معبودى جز او نيست؛پس چرا از راه حق منحرف مى شويد؟! (4)

5- لا إِلهَ إِلاّ هُوَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ

هيچ الهى جز او نيست،زنده مى كند و مى ميراند،پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما است. (5)/.

ص: 44


1- -انعام46/.
2- -اعراف158/.
3- -قصص71/.
4- -زمر6/.
5- -دخان8/.

6- إِنَّما إِلهُكُمُ اللّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً

به يقين اله و معبود شما اللّه است،اله ديگرى جز او نيست،علم و دانش او همه چيز را فرا گرفته است. (1)

7- قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً

بگو:اگر آن چنان كه مى گويند با خدا خدايان ديگرى بود،در اين صورت مى كوشيدند تا راهى به سوى خداوند صاحب عرش پيدا كنند. (2)

8- وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا

آنان غير از خدا،معبودهاى ديگرى را براى خود برگزيدند،تا مايه عزّتشان باشند. (3)

9- أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا

آيا آنان را خدايانى است كه مى توانند در برابر ما از ايشان دفاع كنند؟ (4)

10- أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُونِ

آيا غير از خدا معبودان ديگرى را برگزينم كه اگر خداى رحمان بخواهد زيانى به من برساند،شفاعت آنها كمترين سودى براى من ندارد و مرا نجات نخواهد داد؟! (5)

11- وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ

آنان غير از خدا،معبودهاى ديگرى براى خويش برگزيدند به اين اميد كه يارى شوند! (6)

12- فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ شَيْءٍ لَمّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ ./.

ص: 45


1- -طه98/.
2- -اسراء42/.
3- -مريم81/.
4- -انبيا43/.
5- -يس23/.
6- -يس74/.

و هنگامى كه فرمان مجازات پروردگارت رسيد،معبودانى كه غير از خدا مى خواندند،آنان را به هيچ وجه يارى نكردند. (1)

قرآن كريم بدين گونه صريح و روشن مى گويد:هر گونه آفرينشى ويژه خداى يگانه است،نزول باران،رويش گياهان،شفاى بيماران،پيروزى بر دشمنان و برطرف كردن فقر و پريشانى،همه اينها و امثال آن،و هر گونه حركت و سكون عالم هستى،تنها از جانب خداى متعال است و بس.پس اله حقيقى جهان هستى اوست،در قدرت و شوكت و افعالش بى شريك و يگانه است،شبيه و مثل و مانند ندارد:نه كسى را زاده،و نه از كسى زاده شده،كفو و همتا و همانند ندارد،اوست خداى عزيز و مقتدر و يكتا.همان گونه كه خود را توصيف كرده و فرموده:

1- إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ

به يقين خدا،تنها معبود يگانه است،او منزه است كه فرزندى داشته باشد. (2)

2- لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ.

آنان كه گفتند:"خداوند يكى از سه خداست"به يقين كافر شدند.هيچ اله و معبودى جز خداى يگانه وجود ندارد. (3)

3- وَ قالَ اللّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ

خداوند فرموده:دو معبود براى خود انتخاب نكنيد؛يقينا معبود شما همان خداى يگانه است. (4)

تا اينجا روشن شد كه الوهيت ويژه و خاص خداوند است.اين ويژگى خود سبب مى شود تا عبادت غير،همراه با عبادت خدا،ممنوع باشد.پس عبادت هم بايد تنها براى خداوند انجام پذيرد،چنانكه فرموده:

1- إِنَّنِي أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي

من اللّه هستم؛معبودى جز من نيست!تنها مرا عبادت كن،و نماز را براى ياد/.

ص: 46


1- -هود101/.
2- -نساء171/.
3- -مائده73/.
4- -نحل51/.

من بپا دار. (1)

2- وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ

ما پيش از تو،هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به او وحى كرديم:معبودى جز من نيست؛پس تنها مرا عبادت كنيد. (2)

3- أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ* أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِيَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ* أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ* أَمَّنْ يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ تَعالَى اللّهُ عَمّا يُشْرِكُونَ* أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ*

آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده،و از آسمان براى شما آبى فرستاد كه با آن،باغستانهاى سرورانگيز رويانديم،باغهائى كه شما هرگز قدرت روياندن درختانش را نداشتيد،آيا با اين خدا،معبود ديگرى هست؟!نه،بلكه آنان گروهى نادانند كه از حق روى گردان شده و آفريده را در رديف آفريدگار قرار مى دهند!

يا آنكه زمين را رام كرد و استقرار بخشيد،و در جاى جاى آن نهرها روان ساخت،و براى آن كوههاى استوار ايجاد كرد،و ميان دو دريا مانعى آفريد،آيا با اين خدا،معبود ديگرى هست؟!نه،بلكه بيشتر آنان نمى دانند!

يا كسى كه دعاى بيچاره را اجابت مى كند و گرفتارى را برطرف مى سازد،و/.

ص: 47


1- -طه14/.
2- -انبيا25/.

شما را جانشينان زمين قرار مى دهد؛آيا با خدا،معبود ديگرى هست؟!خيلى كم متذكر مى شويد!

يا آنكه شما را در تاريكيهاى صحرا و دريا هدايت مى كند،و كسى كه بادها را پيش از نزول رحمتش مژدگانى مى فرستد؛آيا با اين خدا،معبود ديگرى هست؟!بلند است مرتبه خداوندى از آنچه اينان شريك او قرار مى دهند!

يا آنكه آفرينش را آغاز كرد،سپس تجديدش مى كند،و آنكه از آسمان و زمين روزى تان مى دهد؛آيا با اين خدا،معبود ديگرى هست؟!بگو:"دليل و برهانتان را بياوريد اگر راست مى گوئيد!" (1)

بنابراين،خدائى جز خداى يگانه نيست.شريك و مثل و مانند ندارد.همان گونه كه-بر خلاف پندار برخى-دختران و پسران نيز،ندارد.گفتار اين گروه را در بحث آينده بررسى مى كنيم.

د-آيا خداوند دختر و پسر دارد؟

اشاره

در ميان معتقدان به تعدد خدايان،كسانى يافت مى شوند كه براى خداى سبحان دختران و پسران خيالى تراشيده و بدان معتقد شده اند.خداوند در سورۀ صافات از قول ايشان مى فرمايد:

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّكَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ* أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ* أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ* وَلَدَ اللّهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ* أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِينَ* ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ*

از ايشان بپرس:آيا پروردگارت دخترانى دارد و پسران از آن آنهاست؟!آيا ما فرشتگان را مؤنث آفريديم و آنان ناظر بودند؟!بدانيد اينها با اين دروغ بزرگشان مى گويند:«خداوند فرزند آورده!»راستى را كه آنان دروغگويانند!آيا خداوند دختران را بر پسران ترجيح داده است؟شما را چه شده؟درباره خدا

ص: 48


1- -نمل64/-60.

چگونه قضاوت مى كنيد؟! (1)

در سوره زخرف مى فرمايد:

وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ* وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ...

فرشتگان را كه بندگان خداى رحمانند مؤنث پنداشتند؛آيا آفرينش آنان را شاهد بوده اند؟!گواهى آنان نوشته و بازخواست مى شوند.و گفتند:اگر خدا مى خواست ما آنها را پرستش نمى كرديم. (2)

أَمِ اتَّخَذَ مِمّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ

آيا خداوند از ميان آفريدگانش،دختران را براى خود گرفته و پسران را براى شما برگزيده؟! (3)

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ

در حالى كه هرگاه يكى از آنان را به همان چيزى كه براى خداى رحمان در پندار خود تراشيده و مثال آورده،بشارت دهند،رخسارش سياه شده و خشمگين مى گردد! (4)

اين مشركان،فرشته ها را در قالب بتهاى:لات و عزّى و منات،پرستش مى كردند؛و اين سه را پيكره و تنديس ملايك مى دانستند.

خداوند در سورۀ نجم مى فرمايد:

أَ فَرَأَيْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى* وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الْأُخْرى* أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى* تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى* إِنْ هِيَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى/.

ص: 49


1- -صافات154/-149.
2- -زخرف20/-19.
3- -زخرف16/.
4- -زخرف17/.

به من بگوئيد:آيا بتهاى:لات و عزّى و منات كه سومين آنهاست[دختران خدايند]؟!آيا سهم شما پسر است و سهم خدا دختر؟!(با آنكه به گمان شما دختران بى ارزشند!)در اين صورت چنين تقسيمى ناعادلانه است!(چنين نيست بلكه)اينها نامهائى است كه شما و پدرانتان بر آنها نهاده ايد،خداوند هيچ دليلى بر صحت اين پندار نازل نكرده؛آنان تنها از گمان و حدس و هواى نفس پيروى مى كنند،در حالى كه هدايت پروردگارشان به آنان رسيده است. (1)

إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى* وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً

آنان كه به آخرت ايمان ندارند،فرشتگان را دختران خدا مى نامند!آنان بر اين گفته خود دليلى ندارند،تنها از حدس و گمان پيروى مى كنند،در حالى كه حدس و گمان هرگز آدمى را از حق بى نياز نمى كند! (2)

برخى ديگر از مشركان،اجنه را پرستش مى كردند،خداوند درباره آنان در سوره انعام فرموده:

وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يَصِفُونَ* بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ

براى خدا همتايان و انبازانى از جن قرار دادند،در حالى كه آنان آفريده خدا هستند.و براى او بدون هر گونه دليل و دانشى پسران و دختران تراشيدند،منزّه است خدا،و برتر است از آنچه توصيف مى كنند.او پديدآورنده آسمانها و زمين است؛چگونه ممكن است فرزندى داشته باشد در حالى كه همسرى نداشته؟!او همه چيز را آفريده؛و به همه اشياء آگاه است. (3)

و در سوره سبا فرموده:0.

ص: 50


1- -نجم23/-19.
2- -نجم27/-28.
3- -انعام101/-100.

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَ هؤُلاءِ إِيّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ* قالُوا سُبْحانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ

و روزى كه خداوند همه آنان را بر مى انگيزد و به فرشتگان مى گويد:"آيا اينان شما را مى پرستيدند؟!"مى گويند:منزّهى!تنها تو ولىّ مائى نه آنان؛بلكه جن را پرستش مى كردند و بيشترشان به آنها ايمان داشتند! (1)

اين گروه از مشركان كه ملائكه را پرستش مى كردند،در عصر ما وجود ندارند.آنان منقرض شده و تنها يادى از كردارشان به جا مانده است.اما آنان كه در زمان ما هنوز باقى مانده و مى گويند خداوند پسر دارد،نصارى هستند كه در سوره توبه درباره آنان فرموده:

وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّى يُؤْفَكُونَ

يهود گفتند:"عزيز پسر خداست!"و نصارى گفتند:"مسيح پسر خداست!"اين سخنى است كه بر زبان مى آورند و با گفتار كافران پيشين دمساز مى شوند،خدا آنان را بكشد،از راه حق به كجا منحرف مى شوند؟! (2)

در سوره نساء مى فرمايد:

يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللّهِ وَكِيلاً* لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ وَ لاَ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً*

اى اهل كتاب!در دينتان غلوّ و زياده روى نكنيد!و درباره خدا سخن به غير حق/.

ص: 51


1- -سبا41/-40.
2- -توبه30/.

نگوييد!عيساى مسيح پسر مريم فرستاده خدا و كلمه اوست كه به مريم القاء نمود؛و روحى از طرف او بود،پس،به خدا و پيامبرانش ايمان آوريد،و نگوييد:"خداوند سه گانه است!"از چنين گفتارى بازايستيد كه براى شما بهتر است!به يقين خدا تنها معبود يگانه است؛او منزّه است كه فرزندى داشته باشد؛ هر چه در آسمانها و زمين است از آن اوست،و همين بس كه خدا مدبّر و كارگردان آنها باشد.

مسيح پسر مريم هرگز از اينكه بنده خدا باشد ابا ندارد؛و فرشتگان مقرّب او نيز چنين اند،هر كس از عبادت و بندگى خدا روى برتابد و تكبّر ورزد،به زودى همه آنان را نزد خود جمع خواهد كرد. (1)

و در سوره مائده مى فرمايد:

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النّارُ وَ ما لِلظّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ* لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ* أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ* مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنّى يُؤْفَكُونَ* قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ*

آنان كه گفتند:"خداوند همان مسيح پسر مريم است"مسلما كافر شدند،در حالى كه خود مسيح گفت:خدا را كه پروردگار من و شماست بپرستيد،زيرا،هر كس شريكى براى خدا قرار دهد،خداوند بهشت را بر او حرام كرده است؛و جايگاه او دوزخ است؛و ستمكاران،يار و ياورى ندارند.2.

ص: 52


1- -نساء171/ و 172.

آنان كه گفتند:"خداوند،يكى از سه خداست"به يقين كافر شدند؛هيچ معبودى جز معبود يگانه نيست؛و اگر از آنچه مى گويند دست بر ندارند،عذاب دردناكى به كافران آنها خواهد رسيد.آيا به سوى خدا بازنمى گردند ،و از او طلب آمرزش نمى كنند؟در حالى كه خداوند آمرزنده مهربان است.

مسيح پسر مريم،فقط فرستاده خدا بود كه پيش از او نيز فرستادگان ديگرى بوده اند؛مادرش زن بسيار راستگوئى بود؛هر دو غذا مى خوردند؛بنگر چگونه نشانه ها را براى آنان آشكار مى سازيم!و بنگر چگونه از حق منحرف مى شوند.

بگو:"آيا جز خداوند،چيزى را مى پرستيد كه مالك سود و زيان شما نيست؟!" و خداوند شنوا و داناست. (1)

و باز در همان سوره فرموده:

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

آنان كه گفتند:"خدا همان مسيح پسر مريم است"به يقين كافر شدند؛بگو:"اگر خدا بخواهد مسيح بن مريم و مادرش و همه افراد روى زمين را نابود كند،چه "كسى مى تواند جلوگيرى كند؟"حكومت آسمانها و زمين،و آنچه ميان آن دو قرار دارد از آن خداست؛هر چه بخواهد مى آفريند؛و او بر هر چيزى تواناست. (2)

و در سوره آل عمران فرموده:

إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ

مثل عيسى نزد خدا همچون آدم است كه او را از خاك آفريد،سپس به او فرمود:"موجود باش"او هم فورا موجود شد. (3)/.

ص: 53


1- -مائده76/-72.
2- -مائده17/.
3- -آل عمران59/.

و در سورۀ مريم فرموده:

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً* لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا* تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا* أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً* وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً* إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً*

و گفتند:"خداوند رحمان فرزندى براى خود بر گرفته است."راستى را كه سخن منكر و ناپسندى گفتيد!نزديك است به خاطر اين سخن آسمانها از هم متلاشى گردد،و زمين شكافته شود،و كوهها از هم فرو ريزد.از اين رو كه براى خداى رحمان فرزندى قائل شدند!در حالى كه هرگز براى خداوند رحمان سزاوار نيست كه فرزندى برگزيند.هيچ كس در آسمانها و زمين باقى نمى ماند مگر آنكه با خضوع و بندگى به نزد خدا آيد. (1)

خداوند در آيات سوره اخلاص بر همه گفتار و پندار اين گروه خط بطلان كشيده و فرموده:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ* اَللّهُ الصَّمَدُ* لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ* وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ*

بگو:خداوند يكتا و يگانه است؛خداوند بى نياز مطلق است؛هرگز نزاده،و زاده نشده؛و همتا و همانندى براى او نيست.

شرح كلمات

براى آنكه از بحث گذشته نتيجه بهترى بگيريم،برخى از الفاظ آيات را،توضيح مى دهيم:

1-افك:دروغ و افترا و روى گرداندن از حق به سوى باطل.

ص: 54


1- -مريم93/-88.

2-كظيم:كسى كه غم و اندوه شديد و جانكاه دارد.

3-سلطان:سلطان در اينجا به معناى دليل و برهان است.

4-ضيزى:جائرانه و ستمگرانه،«قسمة ضيزى»:تقسيم ناعادلانه.

5-خرق:ادّعاى دروغين،ساختگى و تراشيدنى.

6-بديع: پديدآورنده و ايجاد كننده اى كه پديده او بى سابقه و ابتكارى باشد. بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يعنى: پديدآورنده آسمان و زمين بدون وسيله و ابزار و مدل از پيش تعيين شده،و بدون مادّه و زمان و مكان.پس گفتن بديع(مخترع حقيقى)به غير خدا روا نيست.

7-يضاهئون:يشابهون،يعنى شبيه و همانند مى كنند.

8-ادّا:ادّ به معناى امر عظيم و چيز ناپسند و بسيار زشت است.

9-هدّ:ويرانى شديد و نابودى،كوبيدن و خراب كردن بنا.

10-مسيح:مسيح لقب عيسى بن مريم و برگردان واژه عبرانى مشيح است،زيرا،آن حضرت با مسح كردن و دست كشيدن بر اندام افراد پيسى گرفته و نابينايان مادرزاد،آنان را به اذن خداى متعال شفا مى بخشيد.

11-كلمه:مخلوقى كه خداوند او را با لفظ:كن(موجود شو)و همانند آن مى آفريند، و از روش معمول و شناخته شده خلقت،يعنى آفرينش به توسط اسباب،جداست.

عيسى عليه السّلام از آن رو"كلمه خدا"ناميده شده كه خداوند با گفتن كلمه:كن(موجود شو)او را آفريده است؛همانگونه كه زكرياى پيامبر عليه السّلام را مورد خطاب قرار داده و فرموده است:

أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ .

خداوند تو را به«يحيى»بشارت مى دهد،كسى كه كلمه خدا(مسيح)را تصديق مى كند. (1)

و خطاب به مريم عليه السّلام فرموده:

إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ./.

ص: 55


1- -آل عمران39/.

خداوند تو را به كلمه اى از طرف خودش بشارت مى دهد كه نامش«مسيح، عيسى پسر مريم»است. (1)

و در آيه اى كه گذشت آمده بود:

به يقين مسيح،عيسى بن مريم،فقط فرستادۀ خدا و كلمه(مخلوق)اوست. (2)

ناميدن عيسى عليه السّلام به«كلمه»از قبيل ناميدن مسبّب به اسم سبب مى باشد،يعنى چون كلمۀ خدا(كن)سبب پيدايش عيسى عليه السّلام كه مسبب آن است گرديده،نام سبب بر مسبب نهاده شده است.

12-صدّيقه:صدّيق كسى است كه هرگز دروغ نمى گويد،و درستى گفتارش را با كردار خوب اثبات مى كند،صدّيقين در فضل و مقام،پس از انبياء قرار دارند،و صديقة مؤنث صديق است.

13-عبد:عبد در اينجا به معناى بنده و برده اى است كه اختيار سود و زيان و مرگ و زندگى خود را ندارد.

14-صمد:صمد همان كسى است كه نه زاده و نه زاده شده و نه همتا و همانند دارد، يعنى:هيچ چيز از او بيرون نيامده است؛چه اشياء جرم دار و سنگين و پر،مانند:مثل،فرزند و امثال آن كه از مخلوق زاده مى شود،و چه اشياء لطيف و بى جرم و نرم و نازك،مانند:

نفس آدمى و حيوانى و...

خداى سبحان را نه چرت و خواب در ربايد،و نه غم و اندوه فراگيرد بيم و اميد، بى ميلى و سرور،خنده و گريه،گرسنگى و سيرى،خستگى و نشاط او را عارض نگردد.

او از هيچ چيز بيرون نيامده،آنگونه كه اشياء جرم دار پروزن فربه از همانندان خود بيرون مى آيند،مثل جنبنده ها از جنبنده،و روئيدنيها از زمين،و آبها از چشمه و ميوه ها از درخت.

همچنانكه از هيچ يك از اشياء لطيف و بى جرم هم بيرون نيامده،آنگونه كه آتش از سنگ مى جهد،يا سخن از زبان بيرون مى آيد،و شناخت و تشخيص از قلب،و روشنى از/.

ص: 56


1- -آل عمران،45.
2- -نساء171/.

خورشيد و نور از ماه.

هيچ چيز مانند او نيست،بلكه او يگانه واحد صمدى است كه نه از چيزى بيرون آمده،و نه در چيزى پيچيده است،و نه بر چيزى تكيه دارد. پديدآورنده و مخترع و ايجادكننده همه اشياء اوست؛و همه را با دست قدرت خود آفريده است.

هر چه را بخواهد به خواست خود نابود مى كند،و هر چه را در علم خود صلاح بداند باقى مى گذارد.اين است آن خداى صمدى كه نه زاده و نه زاده شده و كفو و همانند و همتا ندارد.

تفسير آيات

خداوند در آيات گذشته،برخى از يهود زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم را معرفى مى كند،و مى فرمايد:آنان مى گفتند:«عزيز پسر خداست!»اين طايفه منقرض شدند،چنانكه برخى از مشركين كه مى گفتند:«فرشتگان دختر خدايند»نيز منقرض گرديدند،ولى نصارى تا به امروز باقى مانده اند،و همانگونه كه خداى متعال از ايشان خبر داده مى گويند:مسيح پسر خداست.و مى گويند:خداوند يكى از سه خداست:اب و ابن و روح القدس.راستى را كه نمى توان فهميد،چگونه خداى واحد سه گانه مى شود،و همان سه گانه واحد!نصارى با اين سخنشان با كفار همانندى و شباهت نشان دادند؛و با اين قول به خدائى مسيح معتقد شدند.

در حالى كه مسيح كسى جز فرستاده خدا نيست كه پيش از او هم فرستادگانى بوده اند، مادرش نيز زنى راستگو و درست كردار بود.هر دو غذا مى خوردند،مانند ديگران،و بديهى است كه هر كس غذا بخورد نيازمند و ناچار از تخليه مى گردد،و از خود مدفوع به جاى مى گذارد،و چنين فردى نمى تواند«اله و معبود»باشد،بلكه عيسى بن مريم كلمه خداست كه او را به مريم القاء فرمود؛اگر چه نصارى او را براى آنكه بدون پدر به دنيا آمده،پسر خدا مى گويند؛پيدايش او همانند پيدايش آدم عليه السّلام است كه خداوند او را از خاك آفريد و به او گفت:«موجود باش»او«موجود شد».به راستى اگر بنابر آن است كه براى خدا فرزندانى باشد-و خدا منزّه و برتر از آن است كه فرزند داشته باشد-آدم عليه السّلام كه سزاوارتر است تا پسر خدا باشد؛از اين سخن باطل به خدا پناه مى بريم.اينان همه،«آدم و عيسى»و«ملائكه و جن و انس و آسمانها و زمين»از آفريده هاى خدايند.و چه درست فرموده خداى سبحان:

ص: 57

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ* اَللّهُ الصَّمَدُ* لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ* وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ*

امام حسين عليه السّلام در پاسخ به نامه مردم بصره كه از معناى«صمد»پرسيده بودند،براى آنان نوشت:به نام خداوند رحمان و رحيم.اما بعد!بدون علم و دانش در قرآن فرو نرويد، و در آن مجادله نكنيد،و ندانسته دربارۀ آن سخن نگوئيد كه من از جدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم شنيدم مى فرمود:هر كس درباره قرآن ندانسته سخن گويد جايگاه خود را در آتش برگزيند، و خداى سبحان و متعال،صمد را در قرآن تفسير كرده و فرموده:خدا يگانه است،خدا صمد است،سپس آن را شرح داده كه نه زاده و نه زاده شده،كفو و همتا و همانندى ندارد.نه چيزى مانند فرزند و امثال آن،از اشياء ثقيل و سنگين،-كه از مخلوقات بيرون مى آيد-از او بيرون آمده،و نه چيزى از اشياء لطيف و غير سنگين مثل نفس و جان.از چرت و پينه گى،خواب و وهم،غم و اندوه،خنده و گريه،بيم و اميد،تمايل و بيزارى،گرسنگى و سيرى،منزّه و مبرّاست.او برتر از آن است كه اشياء لطيف و خشن از او بيرون آيد،نه زاده شده و نه از چيزى به وجود آمده،يا از آن خارج شده-آنگونه كه اشياء جرم دار از عناصر خود بيرون مى آيند،يا جنبندگان و نباتات از زمين مى رويند و زاده مى شوند،يا آب از چشمه ساران و ميوه از درختان ظهور مى يابند-همانگونه كه از سنخ اشياء لطيفه هم نيست،اشيائى كه به مراكز خود وابسته اند،مانند:ديدن كه از چشم است و شنيدن كه از گوش،و بوئيدن كه از بينى و چشيدن از دهان و سخن گفتن از زبان و معرفت و شناخت از قلب و آتش از سنگ.نه،هيچ يك از اينها را همانند نيست،بلكه اوست خداى يگانه بى همتاى صمد،كه نه از چيزى است،و نه در چيزى،و نه بر چيزى، پديدآورنده و مخترع اشياء است،و خالق و ايجادكننده آنها به دست قدرت خود،هر چه را با مشيت و خواست خود براى نابودى آفريده در هم نوردد.و هر چه را به علم خود براى بقاء و بودن آفريده باقى نگه مى دارد.اين است آن خداى يگانه صمد كه نه زاده و نه زاده شده،همتا و همانند و همطراز ندارد.

ص: 58

نتيجه بحث

در ميان معتقدان به تعدد معبود،افرادى مانند مشركين قريش بودند كه مى گفتند:

«فرشتگان دختران خدايند»؛اين طايفه منقرض و نابود شده اند.

افراد ديگرى بودند كه مى گفتند:«عزيز پسر خداست»؛مثل برخى يهود زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم،اين گروه نيز منقرض گرديدند.

برخى از آنان مى گفتند:«عيسى بن مريم پسر خداست»و خدا يكى از خدايان سه گانه است:اب و ابن و روح القدس.همه نصارى تا امروز بر اين گفته پاى بندند.

برخى ديگر،جن را مى پرستيدند،اين طايفه در دوره هاى مختلف ديدگاهها و مذاهب گوناگونى درباره جن داشتند.

خداوند در قرآن كريم بطلان همه اين گفته ها و اقوال را آشكار كرده است؛آنجا كه از پندار فرشته پرستان خبر داد كه مى گفتند:فرشتگان دختران خدايند و مؤنث هستند،فرمود:

آيا اينان آفرينش فرشتگان را ناظر بوده و ديده اند كه آنها مؤنث هستند؟!و آنجا كه از مسيح و مادرش سخن گفت فرمود:اين دو غذا مى خورند،در حالى كه ما مى دانيم هر كس غذا بخورد مدفوع دارد،و خوردن و مدفوع گذاردن از صفات بشرى است.و فرمود:مثل عيسى در ولادت و آفرينش او بدون پدر،همانند آدم و آفرينش او از خاك است كه علاوه بر پدر،مادر هم نداشت!

پس،به يقين عيسى و فرشتگان و جن و همه موجودات آسمانها و زمين،همه و همه، بندگان خدايند،و خدا نه كسى را زاده و نه از كسى زاده شده،مثل و مانند و كفو و همتا ندارد.

قرآن كريم بدين گونه الوهيت يعنى آفرينش را منحصر و ويژه خداوند يگانه و بى شريك مى داند و بر آن استدلال مى كند،و ماسواى آفريدگار يگانه را مخلوق او مى داند.

در بحث آينده اصناف مخلوقات خدا را،بر اساس سلسله مراتبشان در هستى،مورد بررسى قرار مى دهيم.

ص: 59

3 انواع مخلوقات خدا در قرآن كريم

اشاره

الف-ملائكة.

ب-سماوات و ارض و كواكب.

ج-دوابّ.

د-جن و شيطان.

ه-انسان.

و-شرح آيات و تفسير آنها در روايات.

ص: 60

ص: 61

1-ملائكه

اشاره

مفرد آن ملك يعنى فرشته،صنفى از مخلوقات بالدار (1)خدا،و داراى مرگ و زندگى هستند.آنان بندگانى مطيع اند كه خدا را پرستش مى كنند،دستوراتش را اطاعت كرده و هرگز از فرمان او سر پيچى نمى كنند.گاهى در انجام دستورات و فرمانبردارى از خدا به صورت انسان نيز،ظاهر مى شوند.خداوند رسولان خود را از ايشان برگزيده و در سوره فاطر فرموده:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

حمد و ستايش مخصوص خداوند آفريننده آسمانها و زمين است.خداوندى كه فرشتگان را پيام رسانانى قرار داد داراى بالهاى دوگانه و سه گانه و چهارگانه،و هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد،خداوند بر هر چيزى تواناست. (2)

در سورۀ زخرف مى فرمايد:

وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ

اينان فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند؛آيا شاهد آفرينش آنان بوده اند (3)؟!

ص: 62


1- -بالدار را بنا بر آنچه قرآن كريم فرموده مى گوئيم،كيفيت و چگونگى آن را نمى دانيم.
2- -فاطر1/.
3- -زخرف19/.

در سورۀ شورى مى فرمايد:

وَ الْمَلائِ كَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ

فرشتگان پيوسته تسبيح گو و ستايشگر پروردگارشان بوده و براى كسانى كه در زمين هستند از خدا آمرزش مى خواهند. (1)

در سورۀ نحل مى فرمايد:

يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ

آنان تنها از مخالفت پروردگارشان كه حاكم بر آنهاست،مى ترسند؛و هر چه را مأمور شوند به انجام مى رسانند. (2)

دربارۀ اينكه گاهى به صورت انسان نيز در مى آيند،در سورۀ مريم فرموده:

فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا* قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا* قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا*

ما روح خود را به سوى او فرستاديم؛و او در شكل انسانى متعادل و بى عيب بر مريم ظاهر شد!مريم سخت ترسيد و گفت:من از شرّ تو،به خداى رحمان پناه مى برم اگر پرهيزگارى!فرشته گفت:«من فرستاده پروردگار تو هستم»؛آمده ام تا پسر باك و پاكيزه اى به تو ببخشم (3)!

در سورۀ هود درباره فرو فرستادن عذاب بر قوم لوط،از آمدن فرشتگان به صورت انسان خبر داده و فرموده:

وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ* فَلَمّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ*... وَ لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ* ...* قالُوا يا لُوطُ إِنّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ...7.

ص: 63


1- -شورى5/.
2- -نحل50/.
3- -مريم19/-17.

رسولان ما براى ابراهيم بشارت آوردند و گفتند:سلام!او نيز بر آنان سلام گفت و طولى نكشيد كه گوسالۀ بريانى براى آنها آورد.اما هنگامى كه ديد دست آنها به آن نمى رسد و از آن نمى خورند،ناپسندشان ديد و در دل از آنان احساس ترس كرد.آنان به او گفتند:نترس؛ما به سوى قوم لوط فرستاده شده ايم...و هنگامى كه فرستادگان ما،[ فرشتگان عذاب]،به نزد لوط آمدند،از آمدنشان ناراحت شد،و قلبش فشرده گشت و گفت:«امروز روز بسيار سختى است»...

فرشتگان گفتند:اى لوط!ما رسولان پروردگار توئيم!آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت (1)...

در سوره انفال درباره فرشتگان و اينكه چگونه در سيماى جنگجويان در جنگ بدر به يارى مسلمانان آمدند،فرموده:

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ

به ياد آوريد هنگامى را كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر،از پروردگارتان كمك مى خواستيد؛و او خواستۀ شما را پذيرفت و فرمود:من شما را با يك هزار از فرشتگان،كه پشت سر هم فرود مى آيند،يارى مى كنم. (2)

و به دنبال آن مى فرمايد:

إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ.

هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد:«من با شما هستم»كسانى را كه ايمان آورده اند،ثابت قدم داريد!به زودى در دلهاى كافران ترس و وحشت مى افكنم؛ضربه ها را بر بالاى گردن فرو آريد و همه انگشتانشان را قطع كنيد. (3)/.

ص: 64


1- -هود81/-69.
2- -انفال9/.
3- -انفال12/.

و در سوره آل عمران فرموده:

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ* بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ*

هنگامى كه به مؤمنان مى گفتى:آيا شما را كافى نيست كه پروردگارتان با سه هزار فرشته اى كه از آسمان فرود مى آيند يارى تان كند؟!آرى،اگر استقامت ورزيد و تقوى پيشه كنيد،و دشمن به همين زودى به سراغ شما بيايد، خداوندتان به پنج هزار فرشته نشاندار يارى خواهد كرد! (1)

دربارۀ گزينش فرشتگان به پيام رسانى مى فرمايد:

اَللّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ

خداوند از فرشتگان رسولانى برمى گزيند،و از مردمان نيز. (2)

درباره فرستادن وحى به توسط آنان فرموده:

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ* ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ* مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ*

اين سخن رسولى بزرگوار(جبرئيل)است.صاحب قدرت،كه نزد خداوند صاحب عرش مقام والائى دارد.در آسمانها مطاع و امين است. (3)

در سوره بقره فرموده:

قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ

بگو:هر كس دشمن جبرئيل باشد[در حقيقت دشمن خداست]زيرا او به فرمان خدا،قرآن را بر تو نازل كرده است. (4)

در سوره شعراء مى فرمايد:

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ* نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ* عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ/.

ص: 65


1- -آل عمران125/-124.
2- -حج75/.
3- -تكوير21/-19.
4- -بقره97/.

مِنَ الْمُنْذِرِينَ*

به يقين اين قرآن،از سوى پروردگار عالميان فرستاده شده.روح الأمين آن را نازل كرده است.بر قلب تو،تا از بيم دهندگان باشى. (1)

در سورۀ نحل فرموده:

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ

بگو:اين قرآن را،روح القدس از جانب پروردگارت به حق نازل كرده است،تا افراد با ايمان را ثابت قدم بدارد،و مسلمانان را مايه هدايت و بشارت باشد. (2)

در سورۀ بقره فرموده:

وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ

و عيسى بن مريم را دلايل روشن داديم؛و او را به وسيلۀ روح القدس يارى كرديم. (3)

فرشتگان در شب قدر براى تقدير امور فرود مى آيند،خداوند در سوره قدر فرموده:

تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ

فرشتگان و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان براى تقدير هر كارى فرود مى آيند. (4)

برخى از آنان مراقب و نگهبان انسانند،چنانكه در سوره ق مى فرمايد:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ* إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ* ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ*

ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس و درون او را مى دانيم،و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم.آن هنگامى كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم او هستند/.

ص: 66


1- -شعراء194/-192.
2- -نحل102/.
3- -بقره87/ و 253.
4- -قدر4/.

اعمالش را دريافت مى دارند،هيچ سخنى را بر زبان نمى آورد مگر آنكه همان دم فرشته اى مراقب و آماده دريافت و ضبط آن است. (1)

يكى از فرشتگان«ملك الموت»است،خداى سبحان فرموده:

قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ

بگو:فرشتۀ مرگ كه بر شما مأمور شده،روح شما را مى گيرد؛سپس به سوى پروردگارتان بازگردانده مى شويد. (2)

برخى از آنان معاونين ملك الموت اند،چنانكه فرموده:

حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ

هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد،فرستادگان ما جانش را مى گيرند؛آنان در انجام وظايف كوتاهى نمى كنند. (3)

در سوره نحل مى فرمايد:

اَلَّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ* فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها...* اَلَّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ*

آنان كه فرشتگان مرگ،روحشان را مى گيرند در حالى كه به خود ستم كرده اند! در اين موقع تسليم مى شوند و مى گويند:ما كار بدى انجام نمى داديم!آرى، خداوند به آنچه انجام مى داديد آگاه است!اكنون از درهاى جهنم وارد شويد كه جاودانه در آن خواهيد بود!...آنان كه فرشتگان مرگ روحشان را مى گيرند در حالى كه پاك و پاكيزه اند؛به آنان مى گويند:سلام بر شما!وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد. (4)

خداى سبحان از موقعيت و كار فرشتگان در روز قيامت نيز،خبر داده،و مى فرمايد:8.

ص: 67


1- -ق18/-16.
2- -سجده11/.
3- -انعام61/.
4- -نحل32/-28.

تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ

فرشتگان و روح به سوى او بالا مى روند،در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است. (1)

در سورۀ نبأ فرموده:

يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً

روزى كه روح و فرشتگان در يك صفّ مى ايستند و هيچ يك جز به اذن خداوند رحمن سخن نمى گويند،و آنگاه كه بگويند درست مى گويند! (2)

خداوند ايمان به فرشتگان را بر ما واجب كرده و در سورۀ بقره فرموده:

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ

نيكى تنها اين نيست كه[به هنگام نماز]روى خود را به سوى مشرق و يا مغرب كنيد؛بلكه نيكى و نيكوكار آن كسى است كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آورد. (3)

و باز در همان سوره فرموده:

مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ

هر كس دشمن خدا و فرشتگان و رسولان خدا و جبرئيل و ميكائيل باشد[بايد بداند كه]خداوند دشمن كافران است. (4)

شرح كلمات

1-فاطر:خالق و پديدآورنده.

2-حنيذ:كباب و بريان.

3-نكرهم:از آنان ترسيد و بدش آمد.

ص: 68


1- -معارج4/.
2- -نباء38/.
3- -بقره177/.
4- -بقره98/.

4-مردفين:به دنبال هم،ملائكۀ مردفين يعنى،گروه گروه در پى هم.

5-ثبّتوا:سستى را از آنان دور كنيد و استوارشان داريد.

6-مسوّمين:نشانداران،ملائكۀ مسوّمين يعنى،فرشتگانى كه بر خود يا بر اسبان خود علامت نهاده بودند.

7-مكين:بزرگوار،و در اينجا به معناى مقرب و ارزشمند نزد خدا.

8-مطاع:اطاعت شده،و مطاع از ملائكه يعنى،فرماندۀ فرشتگان كه زير دستانش او را اطاعت مى كنند.

9-بيّنات:واضحات،آيات بينات يعنى،نشانه هاى روشن.

10-حبل الوريد:شاهرگ،در اينجا به ريسمان تشبيه شده است.

11-متلقّيان:دو فرشتۀ مأمور و مراقب انسان كه،هر چه از كردار و گفتارش را مى گيرند-در نامه اى كه روز قيامت آن را فراروى خود گشوده مى بيند-ثبت مى كنند.

12-رقيب:حافظ و نگهبان

13-عتيد:آماده و مهيا.

14-توفّى:قبض كردن و دريافت داشتن تام و تمام،خداوند يا فرشتگان كه انسان را توفّى مى كنند،يعنى روح او را به هنگام مردن تمام و كمال مى گيرند.

15-روح:آنچه حيات و زندگى تن وابسته به آن است،و اگر از انسان يا حيوان بيرون رود مى ميرند.شناخت حقيقت و كنه روح براى ما ميسور نيست،چنانكه خداى متعال در سوره اسراء بدان اشاره كرده و فرموده:از تو درباره«روح»سؤال مى كنند،بگو:روح از فرمان پروردگار من است؛و جز اندكى از دانش،به شما داده نشده است. (1)

اضافه و نسبت روح به خداى متعال،يا اضافۀ تشريفى است،يعنى به خاطر ارزش ويژه اى است كه نزد خدا دارد،و يا اضافه ملكى است،يعنى چون ملك خداست آن را منسوب به خود كرده است.همان گونه كه در داستان آفرينش آدم عليه السّلام در سوره حجر آمده،و خداوند به ملائكه فرموده:/.

ص: 69


1- -اسراء85/.

فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ

هنگامى كه كار خلقت آدم را به پايان رساندم،و از روح خود در او دميدم، همگى براى او سجده كنيد. (1)

و در داستان آفرينش عيسى عليه السّلام در سورۀ تحريم فرموده:

وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا

مريم دختر عمران كه دامان خود را پاك نگاه داشت،و ما از روح خود در آن دميديم. (2)

در امثال اين موارد،نسبت دادن روح به خدا،همانند نسبت دادن«بيت»است به او كه در سوره حج به ابراهيم عليه السّلام مى فرمايد: وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ يعنى،خانه مرا براى طواف كنندگان پاكيزه گردان. (3)در اينجا اضافه و نسبت بيت اللّه الحرام به خدا اضافۀ تشريفى است،يعنى به دليل خصوصيت ويژه اى كه نسبت به ساير مكانهاى زمين دارد،خداوند آن را گرامى داشته و به خود نسبت داده و فرموده:خانۀ من!اضافه روح به خدا در دو آيه گذشته نيز چنين است.

روح معناى ديگرى نيز دارد كه آن،مايۀ حيات و هدايت جانها بودن است،مانند:

وحى،نبوت،شرايع الهى و بويژه قرآن،خداى سبحان در سوره نحل فرموده:

يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ

فرشتگان را با روح،به فرمان خود،بر هر كدام از بندگانش بخواهد نازل مى كند. (4)

و در سورۀ شورى فرموده:

وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا

و همان گونه[كه بر پيامبران پيشين وحى نموديم]بر تو نيز،روحى را به فرمان/.

ص: 70


1- -حجر29/.
2- -تحريم12/.
3- -حج26/.
4- -نحل2/.

خود وحى كرديم. (1)

روح مورد اشاره در اين آيات كه خداوند آن را به پيامبر وحى فرموده،قرآن كريم است.اين روح غير از فرشتگان است،چنانكه خداوند در سورۀ قدر نيز به آن اشاره كرده و فرموده:

تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ

فرشتگان و"روح"در آن شب به اذن پروردگار براى تقدير هر كارى نازل مى شوند. (2)

و در سوره معارج فرموده:

تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ

فرشتگان،و روح به سوى او بالا مى روند،در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است. (3)

شرح و بيان اين موضوع را از سخن امام على عليه السّلام در صفحات آينده مى آوريم.

16-امين:ثقه و امانتدار در رساندن وحى،خداوند فرشته اى به نام روح را«امين» دانسته و در سوره شعراء فرموده:

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ* عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ*

روح الأمين آن را بر قلب تو نازل كرد،تا از بيم دهندگان باشى. (4)

17-قدس:پاكى،و روح القدس يعنى،روح پاك و طاهر،خداوند فرشتۀ روح را به صفت«قدس و پاكى»نيز توصيف كرده و در سوره بقره فرموده:

وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ

ما به عيسى بن مريم دلايل روشن داديم و او را با"روح القدس"تأييد و حمايت كرديم. (5)3.

ص: 71


1- -شورى52/.
2- -قدر4/.
3- -معارج4/.
4- -شعراء194/-193.
5- -بقره87/ و 253.

و در سورۀ نحل خطاب به خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرموده:

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ

بگو:اين قرآن را"روح القدس"از جانب پروردگارت به حق نازل كرده،تا افراد با ايمان را ثابت قدم بدارد؛و هدايت و بشارتى براى مسلمان است. (1)

18-تعرج:اوج مى گيرد و بالا مى رود،از مادۀ عروج به معناى بالا رفتن تدريجى است.

پندارهاى خيالى از جهان غيب

در بحث هائى همانند اين مباحث كه از عالم غيب و نهان صحبت مى شود،معمولا از جانب مردمانى كه در سطوح مختلف درك و فهم و بينش هستند،كوششهاى گوناگونى براى شناخت اين مسائل انجام مى گيرد.آنان مى خواهند آنچه در قرآن كريم و احاديث شريف درباره عوالم غير محسوس آمده،همانگونه كه در عالم حسّ و ماده مى يابند،آن را شناخته و درك كنند،بدين خاطر در عالم خيال فرو مى روند و تخيلات و گمان خود را علم و معرفت مى نامند.بيان و شرح آن،به اذن خداى متعال،چنين است:

ابزارهاى شناخت و معرفت

ابزار ما براى شناخت اشيا و معرفت آنها-سواى آنچه درباره استنتاج عقلى در بحث ميثاق آورديم-دو گونه است:1-حسّى 2-نقلى.

اول-حسّى،از آنجا كه حواس ما براى اين آفريده شده اند تا موجودات عالم ماده را تشخيص دهيم،بديهى است كه قدرت عمل در عوالم غير محسوس را ندارند.

دوم-نقلى،يعنى آنچه را كه از راه نقل و حكايت مى شناسيم؛مانند آنچه از اوضاع شهرها و كشورهاى ناديده از راه نقل و خبر مى دانيم،دانستنيهاى ما از اين نوع در محدوده

ص: 72


1- -نحل102/.

منقولات است،و شناخت حاصل از آن بستگى به ثبوت صداقت و درستى خبر و خبر دهنده دارد.

آنچه كه انبياى الهى و پيامبران خدا عليهم السّلام از جهان غيب مى گويند،معرفتى از نوع دوم است.يعنى شناخت آسمانهاى مافوق ستارگان و سيارات،و جهان فرشتگان و جن،و مشاهده روز قيامت،و...از راه اخبار و حديث آنان براى ما حاصل مى شود،و بالاتر از آن، سخنان و احاديث ايشان درباره صفات خداى سبحان است كه علم ما در اين باره-پس از آن كه صدق نبوت و رسالت ايشان براى ما ثابت شد-محدود به حدودى است كه آنان بيان مى دارند،و ما نمى توانيم چيزى از گفته هاى آنان درباره اين عوالم را از راه حس تشخيص داده و پس از آن در اختيار عقل بگذاريم تا صحت و عدم صحت آن را تعيين نمايد.

فشردۀ بحث

فرشتگان نوعى از مخلوقات خدا،سپاهيان خدا و بندگان خدايند،آنان بالدارند،زندگى مى كنند و مى ميرند،داراى اراده و عقل اند،و گاهى كه نياز باشد براى انجام فرمان خدا به شكل انسان ظاهر مى شوند.آنان از حيث فضل و مقام درجات متفاوتى دارند،مانند:

روح الامين،روح القدس و...خداوند از آنان رسولانى را براى رساندن وحى و إنزال مقدّرات انسان در شب قدر برگزيده است.از جملۀ آنان دو فرشتۀ مأمور بر انسانند كه اعمال او را ثبت مى كنند،و نيز،ملك الموت و زير دستان او،آنان همه در روز قيامت بر انگيخته مى شوند و به انجام فرمان خدا مى پردازند و هرگز خدا را نافرمانى نخواهند كرد.

ابزار شناخت و معرفت ما منحصرا دو گونه است:

1-حسّ و شناخت حسّى،يعنى آنچه كه با آن به تشخيص و تميز اشياء مى رسيم.

2-نقل و شناخت نقلى،يعنى آنچه كه با خبر گرفتن از راوى مطمئن و مورد اعتماد دريافت مى كنيم.

از آنجا كه عالم فرشتگان و جن و روح و قيامت و ابتداى آفرينش براى ما محسوس و مشهود نيست،و ما راهى جز راه نقل،از طريق پيامبران خدا،براى شناخت آنها نداريم -پيامبرانى كه قبلا راستى و درستى رسالت ايشان از سوى خدا براى ما ثابت شده است-

ص: 73

پس،افرادى كه خود را صاحب نظر دانسته و سخنانى از اين عوالم بر زبان و قلم آورده اند، چيزى بيش از گمان و وهم و خيال نياورده اند،و ظنّ و گمان ما را از حق بى نياز نخواهد كرد.

آنچه كه در آياتى چون: وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ (1) يعنى:عرش او بر آب قرار داشت.

يا: ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ (2)يعنى:سپس به آفرينش آسمان پرداخت در حالى كه دود بود،آمده است،معنايش اين نيست كه آن آب مانند همين آبى است كه ما امروزه بر روى زمين مى بينيم و از تركيب:«اكسيژن و هيدروژن»با اندازه هاى مناسب به وجود آمده،يا دود و دخان،همان دود و دخانى است كه از آتش برمى خيزد!ما به زودى در مبحث ربوبيت معناى عرش را،به يارى خدا،بيان مى داريم،و در بحث و بررسى آينده معناى سماء و سماوات در قرآن كريم را مى آوريم.

2-السموات و الارض و سماء الأرض

نخست-السماء و السماوات

الف-سماء

1-سماء و معناى آن در زبان عرب:سماء:آسمان،در زبان عرب به معناى ارتفاع و بلندى است،و آسمان هر چيزى قسمت بالاى آن است،يعنى هر چه از بالا بر شما سايه افكند و شما را بپوشاند همان را سماء گويند.

2-سماء و معناى آن در قرآن كريم:سماء در قرآن كريم،آنجا كه مفرد آمده،گاهى به معناى فضاى پيرامون زمين و محيط بر آن است،مانند اين آيات:

1- أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ

آيا آنان به پرندگانى كه در جوّ و فضاى آسمان مسخّرند نظر نيفكندند؟ (3)

ص: 74


1- -هود7/.
2- -فصلت11/.
3- -نحل79/.

2- وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ

و از آسمان آبى فرستاد و به وسيله آن ميوه ها را پرورش داد تا روزى شما باشد. (1)

زيرا،انسان با چشم غير مسلح هم چگونگى پرواز پرنده در فضاى اطراف و بالاى زمين را مى بيند،و هم ريزش باران،از ابرهاى هدايت شده در آسمان زمين را مشاهده مى كند.

انسان گاهى كه از كوه بالا مى رود در حالى كه خورشيد را در آسمان بالاتر در حال نور افشانى مى بيند،ابرها را در زير پا و در همان فضاى ميان زمين و آسمان يا ميان آسمانى كه بالاى زمين و محيط بر آن است،مشاهده مى كند.

و گاهى به معناى همه چيزهائى است كه بالاى زمين است،مانند:آسمانهاى هفت گانه، ستارگان و...چنانكه فرموده:

1- ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ

سپس به آسمان پرداخت،و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب ساخت. (2)

2- وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ

و هيچ موجود پنهانى در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتاب مبين ثبت است. (3)

3- يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ...

در آن روز كه آسمان را چون طومارى در هم مى پيچيم... (4)

مراد از«سماء»در اين آيات،همۀ چيزهائى است كه از زمين بالاتر است،و زمين در زير و پايين آن قرار گرفته،يعنى آسمانهاى هفتگانه و غير آن كه فوق زمين است.

ب-السموات

مراد از سماوات در قرآن كريم،آسمانهاى هفت گانه است.چنانكه فرموده:

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ

ص: 75


1- -بقره22/.
2- -بقره29/.
3- -نمل75/.
4- -انبياء104/.

سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ

اوست خدايى كه هر چه را در زمين است،براى شما آفريد؛سپس به آسمان پرداخت،و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود؛و او به هر چيز آگاه است. (1)

دوم-الأرض

ارض:زمين،در قرآن كريم(451)مرتبه به لفظ مفرد،و يك بار با كلمه سماوات،و عطف بر آن،چنين آمده است:

اَللّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ...

خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد،و از زمين نيز همانند آنها را... (2)

ما از مشابهتى كه در آيه بين زمين و آسمانها آمده،چنين مى فهميم كه اين همانندى،در نحوه آفرينش است،نه در تعداد آنها،حال اگر براى زمين نيز هفت طبقه كشف شد،مى توان گفت كه مراد از اين همانندى ميان آسمانهاى هفت گانه و زمين،شباهت در تعداد طبقات آنها است.

سوم-آفرينش سماوات و ارض

اشاره

در آيات بسيارى از قرآن كريم،به خلقت ارض و سماء و ابتداى آن اشاره شده است.براى تفسير چنين آياتى كه موضوع آنها از دسترس حسّ و تجربه ما خارج است بايد تنها به كسى مراجعه كنيم كه از طرف خدا مفسّر و بيان كننده قرآن معرفى شده است؛كسى كه خداوند به او فرموده:

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ

ما اين قرآن را به سوى تو فرستاديم تا آنچه را كه بر مردم نازل شده،براى آنان روشن نمائى. (3)

ص: 76


1- -بقره29/.
2- -طلاق12/.
3- -نحل44/.

در اين باره،و دربارۀ ابتداى خلقت،روايات بسيارى از رسول خدا رسيده است،لكن چون اين احاديث مانند احاديث احكام نيست كه توسط علماى فن از حيث متن و سند بررسى شده باشد،و چون در اينجا نيز،فرصت چنين بررسى و تحقيقى نيست،بناچار در چنين شرايطى،در بحث و بررسى مان از ابتداى آفرينش،به آنچه از ظواهر آيات فهميده مى شود بسنده كرده،و از روايات آنچه را به درستى اش اطمينان يا ظنّ قوى داريم بر مى گزينيم و از خداى بزرگ مدد جسته و مى گوييم:

ابتداى آفرينش

خداوند سبحان،شروع خلقت و آفرينش و پس از آن را در قرآن كريم چنين توصيف كرده است:

1- وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ

اوست خدائى كه آسمانها و زمين را در شش روز[يا شش دوران]آفريد؛و عرش او بر آب قرار داشت. (1)

2- إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ

به يقين پروردگار شما،خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد؛سپس بر عرش قدرت قرار گرفت،و به تدبير كارها پرداخت. (2)

3- اَلَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ،وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً

خدائى كه آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو وجود دارد،در شش روز آفريد؛سپس بر عرش قدرت قرار گرفت،خداى رحمان،[هر چه مى خواهى]از

ص: 77


1- -هود7/.
2- -يونس3/.

او بخواه كه از همه چيز آگاه است. (1)

4- أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ.

آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند،و ما آنها را از يكديگر جدا كرديم؛و هر چيز زنده اى را از آب قرار داديم؟آيا ايمان نمى آورند؟!

5- هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ

اوست خدائى كه همه آنچه را در زمين وجود دارد،براى شما آفريد؛سپس به آسمان پرداخت؛و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود؛و او به همه چيز آگاه است. (2)

6- قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ* وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيّامٍ سَواءً لِلسّائِلِينَ* ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ* فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ*

بگو:آيا شما به آن كس كه زمين را در دو روز آفريد كافر مى شويد و براى او همانندهائى قرار مى دهيد؟!او پروردگار جهانيان است!

او بر گرده زمين كوههاى استوارى قرار داد و در آن بركت و فزونى بخشيد،و در طىّ چهار روز،مواد غذائى آن را،برابر با نياز خواستاران،مقدر فرمود.

سپس به آفرينش آسمان پرداخت،در حالى كه به صورت دود بود؛به آن و به/.

ص: 78


1- -فرقان59/.
2- -انبياء30/.

زمين دستور داد:«به وجود آييد،خواه از روى اطاعت و رضا و خواه با سختى و اكراه!»آنها گفتند:ما از روى اطاعت و رضا مى آييم و شكل مى گيريم!

پس،آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد،و در هر آسمانى كار آن را وحى و مقرر فرمود،و آسمان دنيا و پايين را با چراغهايى زينت داديم،و از رخنه شياطين حفظ كرديم؛اين است تقدير خداوند توانا و دانا (1)!

7- اَللّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ...

خداوند همان كسى است كه هفت آسمان را آفريد،و از زمين نيز همانند آنها را... (2)

8- أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها* رَفَعَ سَمْكَها فَسَوّاها* وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها* وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها* أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاه ا* وَ الْجِبالَ أَرْساها* مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ*

آيا آفرينش شما مشكل تر است يا خلقت آسمان كه خداوند بنايش نهاد؟! سقف آن را برافراشت و آن را منظم ساخت و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود!و زمين را بعد از آن گسترش داد و از آن آب و چراگاهش را بيرون آورد و كوهها را ثابت و استوار كرد همۀ اينها براى بهره گيرى شما و چهارپايانتان است. (3)

9- وَ السَّماءِ وَ ما بَناها* وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها*

قسم به آسمان و كسى كه آن را بنا كرد،قسم به زمين و آنكه آن را گسترانيد. (4)

10- وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ* وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ*

و زمين را گسترديم،و در آن كوههاى ثابتى نهاديم؛و از هر گياه موزون در آن5.

ص: 79


1- -فصّلت12/-9.
2- -طلاق12/.
3- -نازعات33/-27.
4- -شمس6/-5.

رويانديم و براى شما و كسانى كه شما روزى دهندۀ آنان نيستيد،انواع وسائل زندگى را در آن قرار داديم. (1)

11- اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتّى* كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى* مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى*

خداوندى كه زمين را براى شما محلّ آسايش قرار داد؛و راههايى در آن ايجاد كرد؛و از آسمان آبى فرستاد كه با آن،انواع گوناگون گياهان را برآورديم.

بخوريد،و چهارپايانتان را به چرا بريد،به يقين در اينها نشانه هاى روشنى براى خردمندان است!

شما را از زمين آفريديم؛و در آن بازمى گردانيم ؛و بار ديگر از آن بيرون مى آوريم! (2)

12- اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ

خداوندى كه زمين را براى شما بستر،و آسمان را سقف قرار داد؛و از آسمان آبى فرو فرستاد؛و به وسيلۀ آن،ميوه ها را پرورش داد تا روزى شما باشد.

بنابراين،براى خدا همتايانى كه خود[ساختگى بودنشان را]مى دانيد،نتراشيد. (3)

13- أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً*...* وَ اللّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً* لِتَسْلُكُوا مِنْها سُبُلاً فِجاجاً*

آيا نديديد چگونه خداوند هفت آسمان را بر روى هم آفريده است و خداوند زمين را براى شما فرش گسترده اى قرار داد،تا از راهها و درّه هاى آن رفت و/.

ص: 80


1- -حجر20/-19.
2- -طه55/-53.
3- -بقره22/.

آمد كنيد! (1)

14- أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ* وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ*

آيا آنان به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است؟!و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه برافراشته است؟!و به كوهها كه چگونه در جاى خود برپا شده؟!و به زمين كه چگونه گسترده و هموار گشته است؟! (2)

15- أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ* أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِيَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ*

آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده،و براى شما از آسمان آبى فرستاد كه با آن باغهاى زيبا و سرورانگيز رويانديم،باغهايى كه شما هرگز نمى توانستيد درختان آن را برويانيد!آيا معبود ديگرى با خداست؟!نه،بلكه آنان گروهى همانندتراش حق ناپذيرند!يا كسى كه زمين را مستقر و آرام قرار داد،و ميان آن نهرهائى روان ساخت،و براى آن كوههاى ثابت و پابرجا ايجاد كرد،و ميان دو دريا مانع ايجاد كرد.آيا معبودى با خداست؟!نه،بلكه بيشتر آنان نمى دانند! (3)

16- وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنا فِيها فِجاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ* وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ.

و در زمين،كوههاى ثابت و پابرجايى قرار داديم،مبادا آنان را بلرزاند!و در آن درّه ها و راههائى قرار داديم تا هدايت شوند!0.

ص: 81


1- -نوح15/ و 19 و 20.
2- -غاشيه20/-17.
3- -نمل61/-60.

و آسمان را سقف محفوظى قرار داديم،ولى آنان از آيات آن روى گردانند. (1)

17- أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً* أَحْياءً وَ أَمْواتاً* وَ جَعَلْنا فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ...

آيا زمين را مركز اجتماع انسانها قرار نداديم،هم در حال حياتشان و هم مرگشان؟!و در آن كوههاى استوار و بلندى برافراشتيم... (2)

18- هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللّهُ ذلِكَ إِلاّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ* إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ*

اوست خداوندى كه خورشيد را روشنايى،و ماه را نور قرار داد؛و براى آن منزلگاههائى مقدّر كرد،تا عدد سالها و حساب را بدانيد؛خداوند اين را جز به حق نيافريده؛او آيات را براى گروهى كه اهل دانش اند،شرح مى دهد!به يقين در آمد و شد شب و روز،و آنچه خداوند در آسمانها و زمين آفريده،آيات و نشانه هايى است براى گروهى كه پرهيزكارند. (3)

شرح كلمات:

1-يوم:روز،فاصله ميان طلوع فجر يا خورشيد تا غروب آفتاب را يوم گويند.

همچنين حوادث تاريخى و به ياد ماندنى و روزهاى جنگ را اگر چه مدت زيادى طول كشيده باشد،مانند يوم خندق و يوم صفين كه مراد جنگ خندق و جنگ صفين است.

2-ثمّ:اين كلمه بر تأخر زمانى يا مكانى يا رتبه اى ما بعد از ما قبل خود دلالت دارد.

الف-تأخر زمانى،مانند: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ... ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّيْنا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ. يعنى:ما نوح و ابراهيم را فرستاديم...و پس از آن

ص: 82


1- -انبياء32/-31.
2- -مرسلات27/-25.
3- -يونس5/-4.

رسولان ديگر خود را فرستاديم و بعد از آنان عيسى بن مريم را مبعوث كرديم. (1)

ب-تأخر مكانى،مانند:از قم به تهران،و پس از آن به مشهد رفتم.

ج-تأخر رتبه اى،مانند آنچه در پاسخ پيامبر آمده است؛شخصى پرسيد:به چه كس نيكى كنم؟پيامبر فرمود:به مادرت.پرسيد:بعد از او؟فرمود:مادرت.پرسيد:بعد از او؟ فرمود:پدرت.

3-دخان:دود يا آن چيزى است كه از آتش متصاعد مى شود،گاهى به بخار و هر چه شبيه بخار است نيز"دخان"مى گويند.

4-استوى:استوى عليه:استولى عليه،يعنى بر آن مسلّط و مستولى شد،توضيح بيشتر اين عبارت همراه با معناى:(رحمان)و(عرش)و(سوّاه)در مبحث صفات"ربّ" خواهد آمد.

5-رتق:بستن و ضميمه كردن،و فتق به معناى گشودن است.

6-جعل:جعل در قرآن كريم در معانى زير آمده است:

الف-به معناى خلق و ايجاد،مانند: اُذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ. به ياد آوريد نعمتهاى خدا بر خودتان را هنگامى كه در ميان شما پيامبرانى آفريد. (2)وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ. و براى شما پيراهنهائى آفريده كه شما را از گرما حفظ مى كند. (3)

ب-به معناى گردانيدن،مانند: اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً. خداوندى كه زمين را براى شما بسترى گردانيد. (4)

ج-به معناى قرار دادن و دستور،مانند: لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً. براى هر كدام از شما آيين و طريقه روشنى قرار داديم. (5)

د-به معناى مسخّر كردن،يعنى هدايت تسخيرى،مانند: وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ. و نهرها را از زير آنها جارى ساختيم. (6)يعنى:نهرها را با هدايت تسخيرى چنان/.

ص: 83


1- -حديد27/-26.
2- -مائده20/.
3- -نحل81/.
4- -بقره22/.
5- -مائده48/.
6- -انعام6/.

كرديم كه از زير آنان جريان يابد. (1)

7-رواسى:كوههاى ثابت و استوار،مفرد آن راسى است.

8-قضاهنّ:قضا در اينجا به معناى تقدير و اتمام خلقت است،يعنى خلقت آسمانها را در دو روز مقدر كرد و به اتمام رسانيد.

9- أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها :يعنى:وظيفه فرشتگان هر آسمان را به آنان ياد داد،و به ايشان آموخت كه چه بايد بكنند،و براى چه آفريده شده اند،ساير مخلوقات آسمانها را نيز چنان رام و مسخّر فرموده كه بر وفق نظامى كه براى آنان آفريده حركت كنند.

10-سمك:سقف،فاصله هر چيزى از پايين به بالا،چنانكه عمق،فاصله هر چيز از بالا به پايين است.

11-بناها:بنا يعنى ساختن و برپا داشتن،و در آيه يعنى:آسمان را دقيق و ميزان و محكم آفريد.

12-سوّى:سوّاه،يعنى:آن را در مسير كمال و استعداد مورد نظر قرار دارد.

13-اغطش:اظلم،آن را تاريك كرد.

14-ضحى:طلوع خورشيد و روشنائى نور آن و بر آمدن روز. أَخْرَجَ ضُحاها، يعنى:روزش را آشكار كرد.

15-دحاها:دحا يعنى بسط و گسترش و هموار كردن. وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها، يعنى:

زمين را گسترانيد و براى سكونت و بهرورى بشر،آن را مهيّا و هموار ساخت.

16-طحاها:بسطها،يعنى:آن را گسترش داد.

17-مددناها:مدّ يعنى:گسترش طولى پيوسته،و در آيه يعنى:زمين را براى زندگى بر روى آن،گسترده و هموار كرديم.

18-موزون:وزن يعنى:اندازه گيرى اجسام با چيزى برابر خود از حيث سبكى و سنگينى يا درازا و پهنا و يا گرما و سرما،و: أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ، يعنى:هر چيزى را در زمين به تناسب محيط خاص،هدف مورد نظر،مقدار نياز و مقتضاى حكمتم.

ص: 84


1- -هدايت تسخيرى را در مبحث انواع چهارگانه هدايت،در آينده بررسى مى كنيم.

آفريديم.

تفسير آيات
اشاره

آنچه از معنى آيات مى آوريم بر حسب معناى ظاهرى الفاظ است،و خدا داناتر است:

خداوند متعال،پيش از آنكه آسمان و زمين را بيافريند،آبى را كه تنها خدا حقيقتش را مى داند و بر ما روشن نيست،آفريده است.عرش خداوند،يعنى فرشتگانى كه به فرمان خدا عمل مى كردند،بر روى اين آب بودند،و هنگامى كه حكمت و مشيّت خداوندى بر آن شد كه چيزهاى ديگرى را بيافريند،ابتدا پيش از خلقت آسمان،زمين را آفريد.سپس از بخار زمين و گرماى آن،به خلق آسمان پرداخت.اين بخار يا دود از زمين بالا مى رفت.همچنين خداوند آسمان و زمين را،در حالى كه به هم پيوسته بودند،از يكديگر جدا ساخت-و خدا داناتر است-و همان بخار يا دود زمين،آسمان شد،اين آسمان را خداوند باز و گسترش داد و آن را هفت طبقه روى هم قرار داد.اين تفسير را در كلام امام على عليه السّلام چنين مى يابيم:

خداوند از درياى متراكم و موّاج آب،خشكى جامدى آفريد،و سپس از همان آب يا خشكى،طبقاتى را پديد آورد،و پس از پيوستگى از يكديگر جدايشان ساخته به هفت آسمان تبديل كرد. (1)

خداوند آفرينش آسمانها و زمين را در شش روز،يعنى شش دوره عملى به شرح زير، به انجام رسانيد:

اول-آفرينش زمين

خداوند زمين را در دو روز آفريد،و در آن كوههاى ثابت و پابرجا قرار داد،و در چهار روز ديگر،خورشيد را در فضاى آسمان قرار داد،و آب را بر روى زمين جارى كرد،سپس به تقدير ساير ارزاق از روييدنيها و غير آن پرداخت،يعنى:ذات آب،و طبيعت هر موجود زنده اى را آن چنان قرار داد كه از آب به وجود آيد.

ص: 85


1- -نهج البلاغة،خطبه 202،تفسير الدر المنثور،ج 1،ص 44،بحار ج 58،ص 104.

سپس به آسمان پرداخت،يعنى پس از آفرينش زمين به خلق آسمان پرداخت،و آسمان در اين حال،دود يا بخار بود،اين بخار يا گرما،از درياهاى زمين يا از بركه هاى آن برخاسته بود.خداوند آسمان و زمين را پس از آنكه به هم پيوسته بودند از يكديگر جدا كرده و بلنداى آسمان را سقف زمين قرار داد-خداوند داناتر است-سپس به اين آسمان و زمين فرمود:"به وجود آييد و شكل پذيريد،خواه از روى طاعت و خواه اكراه!"آنها گفتند:

"ما از روى طاعت مى آئيم و شكل مى گيريم!"

پس آسمان با همه كهكشانها و ستارگان و ديگر موجودات آن-كه تنها خداوند عدد و مقدار آن را مى داند-به وجود آمد.سپس زمين را در فاصله اى معين و دور از آسمان گسترش داد و نهرها و درختان و ساير روييدنيها را در آن قرار داد،پس از آن حيوانات را آفريد.

سپس آسمان جدا شده از زمين را كه محيط بر آن بود،به هفت آسمان تبديل كرد و در هر آسمانى،نظام بايسته اش را براى سير و ادامه بقاء در ذات آن قرار داد،و آسمان دنيا را به چراغهاى فروزان ستارگان آراست،و از همان ستارگان شهاب هاى ثاقب را براى حفاظت از استراق سمع شياطين پديد آورد كه بحث آن در آينده مى آيد.

خورشيد را نور دهنده و ماه را روشنى بخش آفريد،و براى ماه،در مسير خود منازلى را تقدير كرد تا هر شب را در يكى از اين منازل سپرى كند،و از خورشيد به مقدارى دور باشد كه در يك دور خود،يك ماه قمرى را تكميل نمايد،و با اين گردش،ماهها و سالها پديد آيد و مردمان شماره سالها و حساب آن را بدانند.و در زمين از هر چيزى به اندازه لازم آن آفريد،و زمين را محل سكونت و آرامش آدميان قرار داد تا زندگان و مردگان در آن جمع آيند و در روز قيامت از آن محشور گردند.

بنابر آنچه بيان داشتيم،از آيات گذشته چنين استنباط مى كنيم كه،زمين از حيث زمان بر آسمانها،و از حيث رتبه نيز،بر ساير مخلوقاتى كه خداوند بر روى آن آفريد تقدم دارد،و خداوند تعالى همه آنچه را كه در آسمان و زمين است براى بهرورى مردم روى زمين و مقام اولياى خود كه در ميان ايشان هستند،آفريده است.همو فرموده:

ص: 86

1- أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ.

آيا نديديد خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است مسخّر شما كرده است. (1)

2- وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً.

و هر چه در آسمانها و زمين است،همه را مسخّر شما كرده است. (2)

و نيز،از آيات گذشته چنين استنباط مى كنيم كه،آفرينش غذاى انسان مثل:آب و گوشت و روييدنيها همه،قبل از آفرينش انسان بوده است،چنانكه برخى آيات،خلقت جن از آتش گرم و سوزان را،پيش از خلقت انسان از گل،با صراحت بيان مى دارد،همچنانكه فرشتگان نيز،قبل از انسان آفريده شده اند،خداوند فرموده:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ* وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ* وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ*

ما انسان را از گل خشكيده بر گرفته از گل تيره رنگ آفريديم.و جن را پيش از آن،از آتش گرم و سوزان خلق كرديم.و هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت:من بشرى از گل خشكيده اى مى آفرينم. (3)

دوم-آفرينش كواكب و كهكشانها

خداوند در قرآن كريم از برجها و كواكب و شهابها خبر داده و فرموده:

1- وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنّاها لِلنّاظِرِينَ* وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ* إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ*

ما در آسمان برجهايى قرار داديم؛و آن را براى بينندگان آراستيم.و آن را از هر شيطان رانده شده اى حفظ كرديم؛مگر آن كس كه استراق سمع كند[و دزدانه گوش دهد]كه شهاب مبين او را تعقيب مى كند. (4)

ص: 87


1- -لقمان20/.
2- -جاثيه13/.
3- -حجر28/-26.
4- -حجر18/-16.

2- إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ* وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ* لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ* دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ* إِلاّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ*

ما آسمان دنيا را با ستارگان آراستيم.تا آن را از هر شيطان خبيث و سركشى حفظ كنيم.آنها نمى توانند به سخنان فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند،و از هر سو به شدت مورد هدف قرار مى گيرند!آنان به شدت دورو رانده مى شوند؛و براى ايشان مجازاتى دائم است!مگر آنها كه در لحظه اى كوتاه براى استراق سمع به آسمان نزديك شوند،كه شهاب ثاقب آنها را تعقيب مى كند. (1)

3- تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً.

مبارك و جاودان است خدائى كه در آسمان منزلگاههائى براى ستارگان قرار داد،و در ميان آسمان چراغ روشن و ماه تابانى بر افروخت. (2)

4- هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ...

او خدائى است كه خورشيد را روشنائى،و ماه را نور قرار داد،و براى آن منزلگاههائى مقدّر كرد تا عدد سالها و حساب را بدانيد... (3)

5- وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً.

و ماه را در ميان آسمانها مايه روشنائى،و خورشيد را چراغى فروزان قرار داده است. (4)

6- إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ/.

ص: 88


1- -صافات10/-6.
2- -فرقان61/.
3- -يونس5/.
4- -نوح16/.

أَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.

تعداد ماهها نزد خداوند در كتاب الهى-از آن روزى كه آسمانها و زمين را آفريده-دوازده ماه است كه چهار ماه از آن،ماه حرام است؛اين آيين ثابت و پابرجا است!بنابراين،در اين ماهها به خود ستم نكنيد،و با مشركان،دسته جمعى پيكار كنيد،همانگونه كه آنان يكپارچه با شما پيكار مى كنند؛و بدانيد خداوند با پرهيزكاران است. (1)

7- وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ.

و علاماتى قرار داد؛و به وسيله ستارگان هدايت مى شوند. (2)

8- وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ...

او خدائى است كه ستارگان را براى شما قرار داد تا در تاريكيهاى خشكى و دريا به وسيله آنها راه يابيد... (3)

شرح كلمات

1-بروج:بروج كه مفرد آن برج است،در زمين به معناى كاخ و قلعه،و در آسمان مجموعه اى از ستارگان است كه ماه و خورشيد و ديگر سيارات از مقابل آنها عبور مى كنند.

برخى از اين برجهاى آسمانى بگونه اى است كه اگر شكل آن را بر روى كاغذ ترسيم كنيم و فاصله ميان ستارگانش را با خط به هم متصل نمائيم همانند خرس و عقرب و...مى شوند كه عقرب يكى از منازل و ايستگاههاى ماه است،و اصطلاح مشهور"قمر در عقرب"از تقارن ماه با اين برج گرفته شده است.

ستاره شناسان براى ماه،در مسير حركتش،دوازده برج قائلند.و ما در پايان همين بحث از مخاطبه قرآن با مردم درباره آنچه از ماه به صورت آشكار مى بينند سخن خواهيم گفت.

ص: 89


1- -توبه36/.
2- -نحل16/.
3- -انعام97/.

2-رجيم:رانده شده،كسى كه از نيكيها يا جايگاه عرشيان يا رحمت خدا محروم شده باشد.

3-شهاب:شعله،شعله در حال فرود از آسمان كه جمع آن شهب است.شرح بيشتر آن در بحث جن مى آيد.

4-مارد:مارد و مريد از شياطين جن و انس به معناى سركش تهى از خير و فرو رفته در شر و گناه است.

5-دحور:دفع و طرد و دور كردن.

6-نجوم:ستارگان فروزانى كه مانند خورشيد نور دارند.

7-كواكب:اجسامى كه از نجوم و ستارگان نور مى گيرند،به همه اجسام نورانى آسمان كواكب گويند،چنانكه خداى سبحان فرموده: إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ. ما آسمان دنيا را با كواكب آراستيم. (1)

8-واصب:دائم و لازم.

9-خطف خطفة:با سرعت گرفت و ربود،خطفة يعنى،يك بار ربودن.مراد اين است كه شياطين گاهى چيزى را از فرشتگان شنيده و با سرعت مى ربايند.

10-ثاقب:نافذ و شكافنده و روشن،شهاب از آن رو به ثاقب توصيف شده كه در تاريكيها نفوذ مى كند و چنان مى نمايد كه با نور خود آن را مى شكافد.

تفسير آيات
اشاره

از آياتى كه در بحث آسمانها و ستارگان آورديم دانسته مى شود كه:آسمان دنيا جايگاهش برتر و بالاتر از همه كواكب و ستارگان فروزان كهكشانهاست،و آسمان دوّم از آن برتر و بالاتر،و برتر از دوّم آسمان سوم،و بالاى سومين آسمان چهارم است،و بدين گونه تا آسمان هفتم كه رفعتش فوق ساير آسمانهاست،و ارتفاع هر يك از ديگرى،ارتفاع مكانى است،بر خلاف عرش كه رفعت آن رفعتى معنوى است و بيان آن در جاى خود

ص: 90


1- -صافات6/.

مى آيد.اين توضيح دو سؤال را متوجه خود مى كند:

1-چرا خداوند از خواص و فوائد ستارگان تنها امورى را يادآورى مى كند كه همه مردم مى دانند مانند اين آيه كه: جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا "ستارگان را براى هدايت و راهنمايى شما قرار داد (1)"چرا از آثار و صفاتى كه دانشمندان پس از نزول قرآن آنها را كشف كرده اند چيزى نگفته است؟

2-خداوند در سورۀ صافات فرموده: إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ. ما آسمان دنيا را با ستارگان آراستيم (2)سؤال اين است كه اگر ستارگان زينت آسمان دنياست، لازمه اش اين است كه جايگاه تمامى ستارگان در زير آسمان دنيا باشد،با آنكه دانشمندان ستاره شناس در گذشته مى گفتند:جايگاه بيشتر ستارگان بالاى آسمان دنياست.ديدگاه علمى زمان ما در اين باره چيست؟در پاسخ از اين دو سؤال به يارى خدا مى گوئيم:

1-جواب سؤال اوّل

خداوند سبحان خاتم پيامبرانش را با قرآن كريم براى آن فرستاد تا همۀ مردمان را به آيينى كه براى آنان مقرر فرموده هدايت كند،چنانكه خود فرموده:

1- قُلْ يا أَيُّهَا النّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً...

بگو اى مردم!من فرستادۀ خدا به سوى همگى شما هستم... (3)

2- وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ...

اين قرآن بر من وحى شده،تا شما و همۀ كسانى را كه اين پيام به آنان مى رسد، بترسانم... (4)

بدين سبب،قرآن كريم در گفتارش همۀ مردمان را مورد توجه و خطاب«يا أيها الناس» قرار مى دهد،و چون همۀ مردم از هر صنف و گروهى مورد خطاب هستند،بناچار سخن هم بايد به فراخور حال و فهم همگان باشد،تا همۀ مردمان در هر موقعيت زمان و مكانى كه

ص: 91


1- -انعام97/.
2- -صافات6/.
3- -اعراف158/.
4- -انعام19/.

هستند آن را بفهمند،چنانكه در مقام استدلال و اقامۀ برهان بر يگانگى خالق و اله(توحيد الوهيّت)مى فرمايد:

آيا آنان به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است؟!

و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه برافراشته شده؟!

و به كوهها كه چگونه در جاى خود استوار و پابرجا شده اند؟!

و به زمين كه چگونه گسترده و هموار گشته است؟!

پس تذكر بده كه تو فقط تذكّردهنده اى!

تو سلطه گر و وادار كنندۀ آنان نيستى! (1)

و در مقام استدلال و اقامۀ برهان و بر يگانگى پروردگار(توحيد ربوبيّت)مى فرمايد:

آيا به آبى كه مى نوشيد انديشيده ايد؟!

آيا شما آن را از ابر نازل كرده ايد يا ما آن را فرو مى فرستيم؟!

هرگاه بخواهيم،اين آب گوارا را تلخ و شور مى گردانيم،پس چرا شكر نمى كنيد؟

...حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن و او را منزّه بدان! (2)

حال،اگر خداى سبحان روشى بر خلاف اين مى پيمود،و در مقام استدلال،نظام حركت و سكون ميلياردها ستاره در ميليونها كهكشان آسمان را يادآور مى شد،يا از انسان فقط چشم او را محور استدلال قرار مى داد،و ميليونها خطوط ريز تعبيه شده در آن را ذكر مى كرد،و از خون او و مليونها گلبول سرخ و سفيدش سخن مى گفت،يا از مغز او و زواياى پيچيده و مليونى آن پرده برمى داشت،و يا از جهاز هاضمۀ او،و يا از انواع بيمارى و راه درمان آن مى گفت-چنانكه برخى مى پرسند:چرا خداوند از اين دانشهاى مربوط به جسم انسان كه خود آن را آفريده،چيزى در قرآن كريم بيان نكرده؟آيا اين از موارد كوتاهى و نقص در كتاب خدا نيست؟!به خدا پناه مى بريم!-شما چه فكر مى كنيد؟اگر ويژگيهاى خلقت بدان گونه كه گذشت در قرآن كريم مى آمد،كدامين از مردمان،قبل از زمان كشف آنها،آن را مى فهميد؟و اگر پيامبران مثلا به مردم مى گفتند:زمينى كه ما روى آن زندگى مى كنيم به4.

ص: 92


1- -غاشيه22/-17.
2- -واقعه70/-68 و 74.

دور خورشيد مى گردد،و خورشيد 23 مليون مايل از زمين فاصله دارد،و اين منظومه شمسى در كنار كهكشانى به نام راه شيرى قرار گرفته كه در آن كهكشان سى ميليارد ستاره است و در پشت اين كهكشان صدها هزار از عوالم ناشناخته و حفره هاى پيچيده يافت مى شود و...

شما چه مى انديشيد؟اگر امتها همانند اين سخنان را از پيامبرانشان مى شنيدند،به انبياء چه مى گفتند؟آنان كه پيامبران را-تنها بدين خاطر كه مردم را به يگانگى خدا دعوت مى كردند-ديوانه مى خواندند و خداوند درباره آنان مى فرمايد:

1- كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ*فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ*

پيش از آنها قوم نوح تكذيب كردند،آرى بنده ما نوح را دروغگو پنداشتند و گفتند:او ديوانه است! (1)

2- كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ.

اين گونه است كه هيچ پيامبرى پيش از آنان به سوى قومى فرستاده نشد مگر اين كه گفتند:او ساحر است يا ديوانه! (2)

3- وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ.

و مى گويند او[پيامبر خاتم]ديوانه است. (3)

حال،با چنين ديدگاه و حالتى كه امتها داشته اند،اگر امثال اين گفتار را نيز،از پيامبران مى شنيدند،چه مى گفتند؟اصولا چه تعداد از مردمان مخاطب قرآن بودند كه اين حقايق علمى را بفهمند،حقايقى كه دانشمندان تا امروز كشف كرده و پس از اين كشف مى كنند، چگونه براى آنان فهميدنى و قابل درك بود؟!

بعلاوه،اين مسائلى كه دانشمندان تا به امروز كشف كرده اند،در چه تعداد مجموعه علمى مى گنجد؟!در حالى كه خداوند،قرآن كريم را بر خاتم پيامبران نازل كرده تا كتاب هدايت باشد،و مردم را آموزش دهد كه چگونه خداى خود را بندگى كنند،و او امر و نواهى/.

ص: 93


1- -قمر9/.
2- -ذاريات52/.
3- -قلم51/.

او را اطاعت نمايند،و چگونه با ديگر مردمان برخورد كنند،و از آنچه خدا براى ايشان آفريده و مسخّر كرده،چگونه در راه رسيدن به درجه كمال انسانى و سعادت دنيا و آخرت بهره گيرند.

خداوند،قرآن كريم را نازل نكرده تا مردمان را از ويژگيهاى آب و هوا و زمين و حيوانات و نبات آگاه سازد،بلكه اين موضوع را از وظايف عقل بشرى قرار داده،عقلى كه خداوند به آنان بخشيده تا به همه اينها بر حسب نيازشان،در دورانهاى پياپى و حالتهاى مختلف، هدايتشان نمايد.

با چنين عقلى كه خداى سبحان به انسان بخشيده،بشر نيازمند آن نبوده تا مثلا خداوند در قرآن كريم چگونگى شكافتن اتم را به او آموزش دهد،بلكه نياز واقعى بشر در اين است كه خداوند راه بهره گيرى و كاربرى اين نيرو و امثال آن را به وى نشان دهد،تا پس از كشف و تسلط بر آن،در راه منافع انسانى به كارش بگيرد،نه در راه نابودى نوع بشر و حيوانات و گياهان!

پس،حكمت واقعى همان است كه قرآن كريم آورده،و در استدلال و اقامۀ برهان به ذكر گونه هاى مخلوقات پرداخته است.البته اين سخن با آنكه قرآن كريم گاهى اشاره اى هم به حقايق علمى مكشوفه داشته باشد،منافاتى ندارد.حقايقى كه پس از زمان نزول قرآن كشف شده،و قرآن پيش از كشف به آنها اشاره كرده،از دلايل روشن و نشانه هاى تازه اى است بر اينكه قرآن كريم از طرف خالق هستى و پروردگار آن نازل شده،و همانگونه كه وصىّ خاتم انبياء على مرتضى فرموده،عجايب قرآن پايان ناپذير است. (1)

و اين از شگفتيهاى قرآن كريم است كه هر جا ذكرى از خصائص و ويژگيهاى مخلوقات در آن شده،با حقايق علمى كه بعد از آن توسط دانشمندان در طول قرون و اعصار كشف شده مخالف نيست./.

ص: 94


1- -نهج البلاغه خطبه18/.
2-جواب سؤال دوم
اشاره

گروهى از دانشمندان در برخى از ادوار،بعضى از آنچه را كه در قرآن كريم آمده تأويل و توجيه كرده و با نظريات اشتباه و بى اساسى كه در زمان ايشان از حقايق علمى به حساب مى آمده تطبيق داده اند،مانند توجيه ايشان از آسمانهاى هفت گانه،به افلاك هفت گانه مشهور در نزد دانشمندان گذشته،بر اساس نظريه بطلميوس كه در حدود سال 90 تا 160 ميلادى مى زيسته است.بطلميوس گفته است:

آسمانها و زمين اجسامى كروى هستند كه،برخى از آنها همانند لايه هاى پياز روى برخى ديگر قرار گرفته اند.مركز اين كرات زمين است كه سه چهارم آن از آب تشكيل شده است.مرتبه فوقانى زمين هواست،و بالاتر از هوا آتش است،اين چهار عنصر يعنى:

خاك،آب،هوا و آتش را طبايع چهارگانه ناميده اند.بالاتر اينها فلك قمر است كه فلك اول مى باشد،سپس فلك عطارد،سپس فلك زهره،سپس خورشيد،سپس مريخ،سپس مشترى،بعد از آن زحل.ستارگان اين افلاك را هم،سبعه سيّاره ناميده اند كه فلك ستارگان ثابت كه آن را فلك بروج گويند بر آن احاطه دارد،پس از آن فلك اطلسى است كه ستاره اى در آن نيست.اين دانشمندان آسمانهاى هفت گانه را به افلاك سيارات هفت گانه،و كرسى را به فلك بروج،و عرش را به فلك نهمين توجيه و تأويل كرده اند!

ايشان همچنين،آنچه در قرآن و حديث در اطراف برخى از اصطلاحات اسلامى آمده، همه را با نظرات و ديدگاههاى بى اساس فلسفى و نجومى زمان خودشان توجيه و تأويل كرده اند.و چون در برخى از اين نظريات مطالبى است كه با نص قرآن كريم مخالف است، كوشيده اند تا بين آنچه در قرآن كريم آمده را با اين نظريات جمع كنند.مرحوم مجلسى(ره) به اين روش اشاره كرده و گفته است:

بدان!در اينجا اشكال مشهورى است،و آن اينكه:دانشمندان علم هيئت اتفاق دارند كه در آسمان اول جز ماه چيز ديگرى نيست،و ساير ستارگان سيار،همگى در يك فلك و گردونه هستند،و ستارگان ثابت در فلك هشتمين اند،در حالى كه آيه كريمة قرآن دلالت

ص: 95

دارد كه همه آنها يا بيشترشان،در آسمان دنيا هستند (1)،او سپس جوابهاى گفته شده را مى آورد.

با توجه به اينكه آيه مورد اشاره و تفسير آن در پى مى آيد،از ذكر وجوه مورد نقل مرحوم مجلسى در اينجا صرف نظر مى كنيم،و تنها سخن بزرگ فلاسفه زمان او، مير داماد(ره)را در تأويل حديثى در اين باب مى آوريم:

مجلسى(ره)در بحار گفته است:

بيان و تأويلى نادرست

سيد داماد رحمة اللّه در برخى تعليقاتش كه بر كتاب«من لا يحضره الفقيه»،نوشته،گفته است:

عرش همان فلك الافلاك است.و اينكه امام عليه السّلام آن را مربّع دانسته اند،براى آن است كه فلك به خاطر حركت دورانى كه دارد براى او يك كمربند و دو قطب به وجود مى آيد،و هر دايره بزرگى كه به دور كره اى كشيده شود آن كره را نصف مى كند،و فلك هم به واسطه كمربند حركتى و دايره اى كه از دو قطب آن مى گذرد به چهار بخش تقسيم مى گردد.و عرش كه فلك دورترين است و كرسى كه فلك ستارگان ثابت است به وسيله نصف النهار و كمربند بروج و دايره اى كه بر اقطاب چهارگانه مى گذرد به چهار بخش تقسيم مى گردند،و نيز دايره افق كه بر سطح فلك بالاتر است به وسيله نصف النهار و دايره مشرق و مغرب چهار بخش مى گردد و هر بخش آن بگونه اى در مجموعه قرار مى گيرد كه جهات چهارگانه جنوب و شمال و مشرق و مغرب را مشخص مى كند.فلاسفه فلك را نازل منزله انسانى فرض كرده اند كه بر پشت خود خوابيده،سر او به سمت شمال،پاهايش به سوى جنوب، دست راستش در جهت مغرب و دست چپ او به سمت مشرق مى باشد.

و نيز،تربيع و تسديس اولين اشكال دايره اند كه در جاى خود روشن شده است،زيرا، تربيع با دو قطرى كه قائم بر يكديگر باشند و همديگر را قطع كنند حاصل مى شود،و تسديس به نصف قطر،زيرا وتر يك ششم مساوى نصف قطر است،و يك چهارم دور يك

ص: 96


1- - إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ. صافات6/.

قوس تمام است.و هر چه از يك چهارم كم باشد باقيمانده آن تا رسيدن به حد يك چهارم باعث تمام آن مى شود.

و نيز،فلك نهايى داراى مادّه و صورت و عقل مى باشد كه همان عقل اول است.و به آن عقل كل گفته مى شود،و داراى نفس است كه همان نفس اولى است.و به آن نفس كلّ مى گويند.و اين نفس مربّع است و اولين از مربّعات نظام هستى است.

در آنجا جهات ديگرى نيز هست كه مقام را گنجايش بسط آن نيست،و هر كه خواهد، بايد در پى فهم آن باشد.

مجلسى(ره)مى گويد:عدم موافقت اين توجيهات با قوانين شرع و مصطلحات اهل اسلام مخفى نيست.

پايان آنچه مجلسى رحمة اللّه آورده است.

اضافه بر آنچه آورديم،برخى دانشمندان نيز،قرآن كريم را با اسرائيليات،تفسير كرده اند.

برخى نيز،با روايات دروغينى كه بر پيامبر خدا بسته شده،بدون تحقيق و بررسى،به تفسير قرآن پرداخته اند،و بر اثر چنين برخوردها،فهم قرآن و مصطلحات اسلامى و الفاظ و واژه ها،بر تلاوت كنندگان قرآن و حديث پوشيده و مشتبه گرديده است.و ما بخشى از اين اشتباه كاريها را،در كتاب«قرآن كريم و روايات دو مكتب»،بخش«قرآن در زمان رسول خدا و بعد از آن حضرت»آورده ايم.

فشرده بحث

اوّل-سماء:آسمان،در لغت آن چيزى است كه شما را از بالا بپوشاند،و آسمان هر چيزى بالا و سقف آن است،آسمان در قرآن كريم آنجا كه مفرد آمده گاهى به معناى فضاى پيرامون زمين است مانند:

1- أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ.

آيا آنان پرندگان نگه داشته شده در فضاى آسمان را نديدند؟ (1)

ص: 97


1- -نحل79/.

2- وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً.

و از آسمان آبى فرستاد. (1)

و گاهى مراد از آن،ستارگان و آسمانهاى هفت گانه بالاست،مانند:

ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ.

سپس به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود. (2)

سماء آنجا كه به لفظ جمع آمده،مقصود از آن آسمانهاى هفت گانه است،چنانكه در آيه گذشته آمده بود.

دوم-ابتداى خلقت:خداى سبحان خود خبر داده كه پيش از آفرينش آسمانها و زمين،آب را خلق كرده بود.و ما از آيات گذشته در مى يابيم كه خداوند زمين را از اين آب آفريده،و آسمانها را از بخار اين آب و اين زمين پديد آورده است،و مراحل خلقت آسمان و زمين،و آفرينش برخى موجودات در آنها،كه در ضمن آن،نيازمنديهاى زندگى انسان هم بوده،در شش دوره به پايان رسيده است.و اينكه خداوند همه ستارگان نورانى را در زير آسمان دنيا قرار داده است.و اخبارى كه از خداوند درباره آفرينش به ما رسيده،به اندازه اى است كه براى هدايت مردم مورد نياز است،و عقل بشر بيش از اين توان درك مسائل مربوط به ابتداى خلقت و حقيقت كهكشانها و سيارات را ندارد.

برخى از دانشمندان خود را به زحمت انداخته،و هر چه را در قرآن در وصف آسمانها و ستارگان يافته اند،به مسائلى كه در زمان خودشان شناخته شده بود،و آن را علمى مى دانستند،توجيه و تأويل كرده اند؛مانند تأويل معناى آسمانها به افلاك هفت گانه كه آن را مسئله اى قطعى و علمى مى دانستند،و امروزه بطلان آن از بديهيات است.

همچنين،برخى آيات را با روايات اسرائيلى تفسير كردند،روشى كه هنوز هم در ميان مسلمانان متداول است،و بدين سبب ديدگاه نادرستى از اصناف موجودات در جامعه اسلامى منتشر گرديده است كه در بحثهاى آينده،به يارى خدا،برخى از آنها را بررسى مى كنيم./.

ص: 98


1- -بقره22/.
2- -بقره29/.
3-دواب،جنبندگان
اشاره

خداى سبحان درباره آفرينش آنها مى فرمايد:

1- وَ اللّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.

خداوند هر جنبنده اى را از آبى آفريد،گروهى از آنها بر شكم خود راه مى روند، و گروهى بر دو پاى خود،و گروهى بر چهار پا راه مى روند؛خداوند هر چه را بخواهد مى آفريند،زيرا خدا بر همه چيز تواناست. (1)

2- وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ.

هيچ جنبنده اى در زمين،و هيچ پرنده اى كه با دو بال خود حركت مى كند، نيست مگر اينكه امتهائى همانند شما هستند.ما هيچ چيز را در اين كتاب فروگذار نكرديم؛سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى گردند. (2)

3- وَ لِلّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ.

تمام آنچه در آسمانها و زمين از جنبندگان وجود دارد،براى خدا سجده مى كنند. (3)

شرح كلمه

دابّة:جنبنده،هر جنبنده اى از صنف حيوانات كه به آرامى بر روى زمين مى رود،او را دابّه گويند،و مراد از دابّه در آيات مذكور تمام جانوران روى زمين است.

ص: 99


1- -نور45/.
2- -انعام38/.
3- -نحل49/.
تفسير آيات

خداوند هر جنبنده جاندارى را از آب آفريده،هيچ زنده اى در زمين،و هيچ پرنده اى در هوا نيست مگر آنكه امتها و طوائفى همچون آدميانند،مورچه خود امتى است با نظام زندگى،همانگونه كه انسان نظام و برنامه زيستن دارد،همچنين است ماهى در آب،و خزندگان بر زمين،و حشرات درون آن و ديگر جانوران،همه امتهائى مانند انسانند كه هر يك نظام زندگى ويژه خود را دارند.ما به يارى خدا در بحث«هدايت ربّ العالمين» چگونگى اين هدايت را كه براى هر يك از امتهاى جنبنده،نظام زيستى مشخصى را تعيين فرموده،بيان مى داريم.

4-جن و شياطين
الف-جنّ و جانّ

جنّ:مستور و پوشيده،جنّ الشىء يا جنّ على شىء،يعنى آن را پوشانيد.

چنانكه خداى سبحان فرموده:

فَلَمّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ.

هنگامى كه تاريكى شب او را پوشانيد. (1)

پس جنّ و جان مخلوقاتى پوشيده و ناديدنى به شرح زيرند:

الف-خداوند دربارۀ ساختمان وجودى جن مى فرمايد:

1- وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ.

و جن را از شعله هاى مختلط و متحرك آتش خلق كرد! (2)!

2- وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ.

و جن را پيش از انسان،از آتش گرم و سوزان آفريديم. (3)

ص: 100


1- -انعام76/.
2- -الرحمن15/.
3- -حجر27/.

ب-دربارۀ اينكه آنان امتهايى همچون آدميانند،مى فرمايد:

فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ.

آنان[ اجنه]به سرنوشت امتهاى گمراهى از جن و انس كه پيش از آنان بودند گرفتار شدند. (1)

ج-دربارۀ اينكه سليمان پيامبر آنان را به خدمت گرفته است،مى فرمايد:

وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ* يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ.

و گروهى از جن پيش روى سليمان به اذن پروردگارش كار مى كردند؛و هر كدام از آنان كه از فرمان ما سر پيچى كند،او را عذاب آتش سوزان مى چشانيم، آنان هر چه سليمان مى خواست برايش درست مى كردند:معبدها،تمثالها، ظروف بزرگ غذا مانند:حوضها،و ديگهاى ثابت حمل ناشدنى (2)!

د-دربارۀ اينكه در سپاه سليمان افرادى از جن بودند كه مى توانستند فاصلۀ ميان فلسطين و يمن را،قبل از اينكه سليمان از جاى خود برخيزد،رفته و بازگردند!خداوند گفتار يكى از آنان به سليمان را بدين گونه بيان فرموده است:

قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ.

عفريتى از جن گفت:«من آن تخت را نزد تو مى آورم،پيش از آنكه از مجلست برخيزى،و من نسبت به اين امر،توانا و امينم (3)

ه-دربارۀ اينكه اجنّه از غيب بى اطلاع و ناآگاهند فرموده:

فَلَمّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ/.

ص: 101


1- -فصلت25/.
2- -سبا13/-12.
3- -نمل39/.

اَلْمُهِينِ .

هنگامى كه مرگ را بر سليمان مقرر داشتيم،كسى آنان را بر مرگ وى آگاه نساخت مگر جنبندۀ زمين[ موريانه]كه عصاى او را مى خورد[تا شكست و پيكر سليمان فرو افتاد]؛پس هنگامى كه بر زمين افتاد جنّيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند در عذاب خواركننده باقى نمى ماندند (1)!

و-دربارۀ عقايد و گفتار و كردارشان قبل از بعثت خاتم انبياء از زبان خودشان فرموده:

1- وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللّهِ شَطَطاً.

و اينكه سفيه ما[ ابليس]درباره خداوند سخنان ناروا مى گفت (2)!

2- وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللّهُ أَحَداً.

و اينكه آنان گمان كردند-همان گونه كه شما گمان مى كرديد-خداوند هرگز كسى را به پيامبرى مبعوث نمى كند. (3)

3- وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً.

و اينكه مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى بردند،و آنان سبب افزايش گمراهى و طغيانشان مى شدند (4)!

ز-درباره استراق سمع آنان بعد از بعثت خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم،از قول خودشان، مى فرمايد:

1- وَ أَنّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً.

ما آسمان را جستجو كرديم و همه را پر از محافظان قوى و تيرهاى شهاب يافتيم (5)!

2- وَ أَنّا كُنّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً/.

ص: 102


1- -سبا14/.
2- -جن4/.
3- -جن7/.
4- -جن6/.
5- -جن8/.

رَصَداً.

و ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مى نشستيم؛امّا اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند،شهابى را در كمين خود مى يابد (1)!

ح-درباره اسلام آوردن جنيان مى فرمايد:آنان گفتند:

1- وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُونَ وَ مِنّا دُونَ ذلِكَ كُنّا طَرائِقَ قِدَداً.

و در ميان ما افرادى صالح و افرادى غير صالحند؛و ما گروههاى متفاوتى هستيم (2)!

2- وَ أَنّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً.

گروهى از ما مسلمانند و گروهى ظالم؛هر كس اسلام را اختيار كند راه راست را برگزيده است (3).

ب-شيطان
اشاره

شيطان نامى است براى هر متكبر سركش از آدمى و جن و حيوان.

خداوند سبحان فرموده:

1- وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنّاها لِلنّاظِرِينَ* وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ* إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ*

ما در آسمان برجهائى قرار داديم؛و آن را براى بينندگان آراستيم،و آن را از هر شيطان رانده شده اى حفظ كرديم؛مگر آن كس كه استراق سمع كند و دزدانه گوش فرا دهد كه شهاب مبين او را تعقيب مى كند و مى راند (4)!

2- إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ* وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ* دُحُوراً وَ

ص: 103


1- -جن9/.
2- -جن11/.
3- -جن14/.
4- -حجر18/-16.

لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ* إِلاّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ*

ما آسمان دنيا را با ستارگان آراستيم،تا آن را از هر شيطان خبيثى حفظ كنيم! آنان نمى توانند به سخنان عالم بالا گوش فرا دهند،و از هر سو هدف قرار مى گيرند!آنان به شدت به عقب رانده مى شوند؛و براى آنان مجازاتى دائم است!مگر آنان كه در لحظه اى كوتاه براى استراق سمع به آسمان نزديك شوند، كه شهاب ثاقب آنان را تعقيب مى كند. (1)

3- وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِيرِ.

ما آسمان دنيا را با چراغهاى روشن زينت بخشيديم،و آنها را تيرهاى دوركننده شياطين قرار داديم،و براى آنان عذاب فروزان فراهم ساختيم (2)

4- وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ* وَ لِتَصْغى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ*

اين چنين در برابر هر پيامبرى،دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم؛آنان بطور سرّى سخنان فريبنده و بى اساس به يكديگر مى گويند تا مردم را فريب دهند؛و اگر پروردگارت مى خواست،چنين نمى كردند؛بنا بر اين آنان را با تهمتهاشان به حال خود واگذار!نتيجه اين مى شود كه دلهاى منكران قيامت،به آنان متمايل گردد؛و به آن راضى شوند؛و هر گناهى كه بخواهند،انجام دهند (3)!

5- إِنّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ.

ما شياطين را اولياى كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند! (4)

6- إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً./.

ص: 104


1- -صافات10/-6.
2- -ملك5/.
3- -انعام113/-112.
4- -اعراف27/.

تبذير كنندگان،برادران شياطينند،و شيطان در برابر پروردگارش بسيار ناسپاس بود! (1)

7- وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ* إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ*

از گامهاى شيطان پيروى نكنيد!چه اينكه او،دشمن آشكار شما است!او شما را فقط به بديها و كار زشت فرمان مى دهد؛و به اينكه،آنچه را كه نمى دانيد،به خدا نسبت دهيد. (2)

8- اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ.

شيطان شما را وعده فقر و تهيدستى مى دهد؛و به فحشاء و زشتيها وامى دارد ؛ ولى خداوند به شما وعده آمرزش و فزونى مى دهد؛آرى خداوند فزونى بخش آگاه است. (3)

9- وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً* يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُوراً*

هر كس شيطان را به جاى خدا ولىّ خود برگزيند،زيان آشكارى كرده است.او به آنان وعده مى دهد؛و به آرزوها سرگرمشان مى سازد؛در حالى كه جز فريب و نيرنگ،به آنان وعده نمى دهد! (4)

10- إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ.

شيطان مى خواهد به وسيله شراب و قمار،در ميان شما عداوت و كينه ايجاد كند،و شما را از ياد خدا و از نماز بازدارد .آيا خوددارى خواهيد كرد؟! (5)/.

ص: 105


1- -اسراء27/.
2- -بقره169/-168.
3- -بقره268/.
4- -نساء120/-119.
5- -مائده91/.

11- يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ.

اى فرزندان آدم!شيطان شما را نفريبد،آن گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد،و لباس آنان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنان نشان دهد!چه اينكه او و همكارانش شما را مى بينند از جائى كه شما آنان را نمى بينيد! (1)

ج-

ابليس

الف-ابليس در لغت به معناى كسى است كه از روى حزن و اندوه و حيرت و نوميدى وادار به سكوت شده،و دستش از دليل و برهان كوتاه است.

خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:

وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ.

آن روز كه قيامت برپا مى شود،مجرمان در نوميدى و غم و اندوه،فرو مى روند! (2)

ب-ابليس در قرآن كريم،اسمى است علم براى شيطانى كه استكبار ورزيد و از سجده براى آدم سرپيچى كرد.لفظ شيطان در قرآن كريم هر جا مفرد و با الف و لام آمده مقصود همين ابليس است.

داستان ابليس با همين نام در قرآن كريم در آيات زير آمده است:

1- وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظّالِمِينَ بَدَلاً.

هنگامى كه به فرشتگان گفتيم:براى آدم سجده كنيد!آنان همگى سجده كردند جز

ص: 106


1- -اعراف27/.
2- -روم12/.

ابليس كه-از جن بود و-از فرمان پروردگارش بيرون شد!آيا او و فرزندانش را به جاى من اولياى خود انتخاب مى كنيد،در حالى كه آنان دشمن شما هستند؟!چه جايگزينى بدى است براى ستمكاران! (1)

2- وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ. وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ...

به راستى كه ابليس گمان خودش را درباره آنان محقّق ساخت.همگى از او پيروى كردند جز گروه اندكى از مؤمنان! (2)او هيچ گونه سلطه اى بر ايشان نداشت...

داستان او با نام شيطان در آيات ديگر چنين است:

1- فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما...

وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ.

پس شيطان آن دو را وسوسه كرد،تا آنچه را از اندامشان پنهان بود،آشكار سازد...و پروردگارشان آنان را ندا داد كه:آيا شما را از آن درخت نهى نكردم؟!و نگفتم كه شيطان براى شما دشمن آشكارى است؟! (3)

2- أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ.

آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم كه شيطان را پيروى نكنيد كه او براى شما دشمن آشكارى است؟! (4)

3- إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِيرِ.

به يقين شيطان دشمن شماست،پس او را دشمن بدانيد؛او فقط حزبش را به/.

ص: 107


1- -كهف50/.
2- -سبا21/-20.
3- -اعراف20/ و 22.
4- -يس60/.

اين دعوت مى كند كه اهل آتش سوزان باشند! (1)

شرح كلمات

1-مارج:مرج به معناى خلط و مارج شعله مختلط با سياهى آتش است.

2-سموم:باد بسيار گرم نيمروزى را سموم گويند،از آن رو كه همانند سمّ در منافذ و سوراخهاى بدن اثر مى كند.

3-يزغ:منحرف شود، وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا ،يعنى:هر يك از آنان كه از مسير خدائى منحرف شود.

4-محاريب:جمع محراب،به معناى صدر مجلس يا بهترين جاى آن مى باشد،همان جايگاهى كه پادشاه را از ديگران ممتاز مى كند.غرفه اى كه پيشاروى عبادتگاه است،يا مساجدى كه در آنها عبادت مى شود.

5-جفان:جمع جفنه،ظروف ويژه غذا خوردن.

6-جواب:ظروف بسيار بزرگ غذا كه از جهت وسعت و بزرگى همانند حوض آب باشد.

7-راسيات:جمع راسيه،چيز ثابت و پابرجا را گويند.

8-عفريت:قوى ترين و خبيث ترين جنيان.

9-رصد:در كمين نشستن،مراقبت كردن،راصد و رصد يعنى:پاسدار و نگهبان،و "رصدا"در آيه به معناى نگهبان در كمين است.

10-طرائق:جمع طريقه يعنى:روش و حالت،خوب باشد يابد.

قددا:جمع قدّة به معناى جماعت و گروهى است كه ديدگاههاى متفاوت دارند،و طرائق قددا،يعنى:جمعيتهائى كه خواسته ها و سليقه هاشان گوناگون است.

11-قاسطون:جمع قاسط به معناى ظالم است،و قاسطان جن يعنى ستمگرانى كه اسلام را نپذيرفته اند.

ص: 108


1- -فاطر6/.

12-رشد:درستى و سداد و دورى از گمراهى و ضلالت.

13-سفيه:جاهل در دين يا سبكسر و بى عقل.

14-شطط:افراط و زياده روى در دورى از حق، عَلَى اللّهِ شَطَطاً ،يعنى:در گفتن سخنان دور از حق و نسبتهاى ظالمانه به خدا،زياده روى مى كرديم.

15-يعوذون:پناه مى برند،يعوذ به يعنى:به او پناه مى برد و خود را به او مى چسباند.

16-رهقا:طغيانا و سفها،"زاد و هم رهقا"،يعنى:بر طغيان و سفاهت و ذلت ايشان افزود.

17-دابّة الأرض:جنبنده زمين،دابّه نامى است براى همه حيوانات،نر يا ماده،عاقل يا غير عاقل،لكن بيشتر درباره غير عاقل به كار برده شده است.مراد از"دابّة الارض"در اينجا،موريانه است كه چوب را مى خورد.

18-منساته:عصاى او،عرب به چوبى كه با آن چهار پايان را مى راند منسأة گويد.

19-غيب:غير محسوس،چيزى كه در حواس نگنجد و از دسترس حس دور يا مستور باشد،مانند:خداى خالق و پروردگار پرورشگر كه انسان با عقل خود و از راه تدبّر و دقت در اسباب و مسبّبات،به وجود او پى مى برد و او را مى شناسد،نه از راه حواس كه:ديده ها او را در نيابند.ذات بى مثالش از دسترس حس دور و حواس از درك او عاجزند.و نيز،آنچه پوشيده و مستور است مانند:حوادثى كه در آينده به وجود مى آيد،يا هم اكنون هست ولى از ما دور است و از حواس ما مستور،يا هر چه به وسيله اخبار پيامبران به ما مى رسد،از هر دو نوع:غيب دست نايافتنى و دور از طور حواس،و غيب مستور از حيث زمان و مكان يا خبرهائى كه از مردم در مكانهاى دور به ما مى رسد،همه از ما غايب اند و مستور.

20-رجوم:جمع رجم و رجم،يعنى:وسيله راندن و طرد كردن.

21-زخرف:زينت،زخرف القول:آراستن سخن با دروغ.

22-يوحى:يوسوس،ايحاء در اينجا يعنى:وسوسه كردن.

23-غرور:فريب و به طمع انداختن از راه باطل.

24-يقترف و مقترفون:يقترف الحسنة او السيئة،يعنى:كسب مى كند نيكى يا بدى

ص: 109

را،و مقترف،يعنى: كسب كننده و عمل كننده.

25-مبذّرين:ضايع كنندگان،يعنى كسانى كه اموال را از راه اسراف حيف و ميل مى كنند،و آن را در غير مورد مصرف به كار مى برند اينها مبذّرند.

26-خطوات الشيطان:گامهاى شيطان،خطوه يعنى يك گام، وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ ،يعنى:دنباله رو آثار شيطان نباشيد.به وسوسه هاى او توجه نكنيد.

27-فحشاء:گفتار و كردار زشت و قبيح،و در اصطلاح اسلامى گاهى به معناى گناهان زشت به كار برده مى شود.

28-ميسر:قمار،قمار عرب در جاهليت به وسيله ازلام و قداح بوده است.

ازلام:جمع زلم:قطعه چوبى تير مانند كه بر يكى از آنها مى نوشتند:پروردگارم مرا امر كرده،و بر ديگرى:پروردگارم مرا نهى كرده،و سومى را بدون نوشته در ظرفى مى نهادند،و هر يك از امر و نهى كه بيرون مى آمد به همان عمل مى كردند،و اگر نانوشته بيرون مى آمد دوباره تيرها را در ظرف نهاده و تكرار مى كردند.

ازلام قريش را در جاهليت در كعبه مى گذاشتند تا خادمان و كليد داران خانه به كار قرعه كشى بپردازند.

قداح:جمع قدح:قطعه چوبى به طول ده تا پانزده سانتيمتر،با عرض كم و صاف كه روى يكى،«آرى»و روى ديگرى«نه»و سومى بدون نوشته بوده و به وسيله آنها قمار و قرعه انجام مى گرفت.

29-سوآتهما:عوراتهما،يعنى:شرمگاههاى آن دو.

30-قبيل:صنف و گروه همانند،جماعت،پيروان،كه در آيه: إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مقصود همانندان و پيروان شيطان است.

31-فسق:فسق در لغت به معناى بيرون شدن و از حد گذشتن است.و در اصطلاح اسلامى به معناى دورى فاحش از طاعت خدا و حدود شرع است،يعنى:فرو رفتن در منجلاب گفتار و كردار زشت و قبيح،فسق اعم از كفر و نفاق و گمراهى است،چنانكه خداى سبحان فرموده:

ص: 110

1- وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ.

هيچ كس جز فاسقان به آيات ما كفر نمى ورزد. (1)

2- إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ.

به يقين منافقان همان فاسقانند (2)!

3- فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ.

برخى از آنان هدايت يافته اند،و بسيارى از ايشان گمراهند. (3)

فسق با ايمان مقابله مى كند،چنانكه فرموده:

مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ.

برخى از آنان مؤمنند،و بيشتر ايشان فاسقند. (4)

د-جن در تفسير روايى
اشاره

سيوطى در تفسير سوره جن آورده است:

جنيان در فاصله ميان حضرت عيسى عليه السّلام و حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم آزاد بودند و به آسمانها مى رفتند،هنگامى كه خداوند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم را مبعوث كرد،ورودشان به آسمان دنيا ممنوع شد و آنان را با شهابهاى روشن تعقيب و دور مى كردند،جنيان نزد ابليس گرد آمدند و او به آنان گفت:در زمين حادثه اى پديد آمده،بگرديد و شناسائى كنيد و ما را از اين رويداد با خبر سازيد،اين حادثه چيست؟سپس گروهى از اشراف و بزرگان جن را به اطراف يمن و تهامه فرستاد،آنان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم را در حال انجام نماز صبح مشاهده كردند كه در كنار نخل خرمائى قرآن مى خواند،هنگامى كه نزديك شدند به يكديگر گفتند:

خاموش باشيد،و چون از نماز فارغ شد،آنان به سوى قوم خود بازگشتند و در حالى كه ايمان آورده بودند به انذار آنان پرداختند،پيامبر هم متوجه آنان نشده بود تا وقتى كه اين آيه نازل شد:

ص: 111


1- -بقره99/.
2- -توبه67/.
3- -حديد26/.
4- -آل عمران110/.

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ.

بگو:به من وحى شده است كه جمعى از جن به سخنانم گوش فرا داده اند. (1)

گفته شده اين گروه،هفت نفر از اهل نصيبين بوده اند. (2)

*** آنچه گذشت برخى از شرح حال جن و شياطين و ابليس در قرآن كريم بود،آنچه در روايات آمده به شرح زير است:

1-امام باقر عليه السّلام درباره سليمان عليه السّلام فرموده:سليمان بن داود روزى به ياران خود فرمود:

خداى تبارك و تعالى مرا سلطنتى بخشيده كه براى احدى پس از من سزاوار نيست،باد را در اختيارم قرار داده،و انسان و جن و پرندگان و وحوش را سر به فرمان و مطيع من كرده است،سخن گفتن با پرندگانم آموخته،و از هر چيزى به من عطا فرموده است،ولى با اين همه نعمت و سلطنتى كه به من داده شده،يك روز را در شادى به شب نرسانده ام،حال دوست دارم فردا وارد قصر خود شوم،و بر بلنداى آن رفته،و سرزمينهاى تحت فرمانم را نظاره كنم،پس،هيچ كس را اجازه ورود به نزد من ندهيد،تا آسوده خاطر باشم،و چيز ناخواسته اى كه اين روز را كدر كند نشنوم،آنان گفتند:آرى،چنين مى كنيم.

فرداى آن روز عصاى خود را به دست گرفت و به بالاترين موضع قصر خويش رفت،و بر عصاى خود تكيه كرد و در حالى كه شاد و خرسند به تماشاى سرزمينهايش پرداخته و از آنچه به او عطا شده بود فرحناك مى نمود،بناگاه چشمش به جوان زيبا روى شيك پوشى افتاد كه از برخى زواياى قصر به سوى او مى آمد.سليمان از او پرسيد:چه كسى تو را وارد اين قصر كرده در حالى كه من بنا داشتم امروز در آن تنها باشم؟بگو بدانم با اجازه چه كسى وارد شدى؟آن جوان گفت:پروردگار اين قصر مرا به اينجا آورد،و من با اجازه او وارد شدم؟سليمان گفت:آرى،پروردگار قصر از من به آن سزاوارتر است،تو كه هستى؟گفت:

من فرشته مرگم،سليمان عليه السّلام گفت:براى چه كار آمده اى؟گفت:آمده ام تا روح تو را0.

ص: 112


1- -جن1/.
2- -تفسير در المنثور،ج 6،ص 270.

بگيرم!گفت:به هر چه مأمورى همان كن كه امروز روز شادى من است،و خداى عزّ و جلّ نمى خواهد براى من سرورى جز ملاقات او باشد!پس ملك الموت در همان حال كه سليمان به عصا تكيه كرده بود او را قبض روح كرد.

سليمان در همان حالتى كه بر عصا تكيه داشت،مدتهاى مديد بر جاى بود و مردمان او را مى ديدند،و زنده مى پنداشتند،سپس به اختلاف و فتنه در افتادند.برخى از آنان گفتند:

سليمان تمام اين مدت را بدون آنكه بخوابد يا خسته شود يا بخورد و بياشامد بر عصاى خود تكيه كرده!پس اين همان پروردگار ماست كه بايد او را عبادت كنيم!گروه ديگرى گفتند:سليمان سحر كرده،او با سحر كردن چشمان،چنين مى نمايد كه ايستاده است و بر عصاى خود تكيه زده،در حالى كه چنين نيست!و مؤمنان گفتند:سليمان بنده و نبىّ خداست،خداوند هر گونه بخواهد كار او را سامان مى دهد.

پس از اين اختلاف،خداوند موريانه را فرستاد تا در عصاى سليمان رفت،و درون آن را خورد،عصا شكست و سليمان از قصر خود به رو افتاد،اين فرموده خداى عزّ و جلّ است كه:

فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ.

هنگامى كه بر زمين افتاد جنّيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند در عذاب خواركننده باقى نمى ماندند! (1)

2-امام صادق عليه السّلام در پاسخ به اين سؤال كه:براى چه خداى عزّ و جلّ آدم عليه السّلام را بدون پدر و مادر آفريد،و عيسى عليه السّلام را بدون پدر خلق كرد،و بقيه مردمان را از پدر و مادر پديد آورد؟فرمود:

براى آنكه مردم تماميت و كمال قدرت خدا را بدانند،و بفهمند كه او همانگونه كه قادر است موجودى را از ماده بدون نر بيافريند،همچنان مى تواند اين موجود را بدون وجود نر ياام

ص: 113


1- سبا14/ و بحار الانوار،ج 14،ص 136 و 137 به نقل از علل الشرايع و عيون اخبار الرضا عليه السّلام

ماده خلق نمايد.خداى عزّ و جلّ اين چنين كرد تا دانسته شود كه او بر هر چيزى تواناست. (1)

در قصص الانبياء آمده است كه فرمود:

خداوند ابليس را فرمان داد تا براى آدم سجده كند،ابليس گفت:پروردگارا به عزّتت سوگند!اگر مرا از سجده آدم معاف دارى،آن چنان تو را عبادت كنم كه هرگز احدى مانند آن عبادتت نكرده باشد،خداى جليل فرمود:من دوست دارم آنگونه كه خواسته ام اطاعت شوم (2)!...

از آن حضرت درباره ابليس پرسيدند:آيا ابليس از فرشتگان بوده يا از جنيان؟فرمود:

فرشتگان او را از خود مى دانستند،و تنها خداوند مى دانست كه ابليس از آنان نيست.

پس،هنگامى كه مأمور به سجده شد ماهيت خود را آشكار كرد.

از آن حضرت درباره بهشت آدم عليه السّلام پرسيدند،فرمود:آنجا باغى از باغهاى دنيا بوده كه ماه و خورشيد بر آن مى تابيده اند،چه اگر آن باغ از باغهاى جاودانى بود،هرگز از آنجا بيرون نمى شد. (3)

و درباره سخن خداى تعالى: «فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» يعنى:«زشتى هايشان بر آنها نمايان شد» (4)فرموده:شرمگاههاى آن دو چنان بود كه ديده نمى شد،و پس از آن آشكار و نمايان گرديد. (5)

زنديقى از امام صادق عليه السّلام پرسيد:

كهانت[ اخترشناسى، غيب گوئى]چگونه و از چه راه پديد آمده؟و از كجا مردمان را از حوادث خبر مى دادند؟امام عليه السّلام فرمود:كهانت در دوره جاهلى و در فاصله ميان بعثت پيامبران بود،كاهن به منزله قاضى و داور بود و مردم در مسائلى كه بر آنان مشتبه مى شد به او مراجعه مى كردند،و او از حوادث و رويدادها به آنان خبر مى داد،اين خبر دادن از راههاى مختلف مانند،تيزبينى،ذكاوت،وسوسه نفس و زيركى روح همراه با القاى مطلب5.

ص: 114


1- -بحار الانوار،ج 11،ص 108.
2- -بحار الانوار،ج 11،144.
3- -بحار،ج 11 ص 143.
4- -طه121/.
5- -بحار ج 11 ص 145.

در قلب كاهن توسط شيطان بود،زيرا،شيطان اين مطالب را مى دانست و آن را به كاهن مى رسانيد،و او را از حوادث و رويدادهاى اطراف با خبر مى كرد.

اما خبرهاى آسمان:شياطين در هنگامى كه با شهابها از آسمان رانده نمى شدند و حجاب و مانعى از شنيدن اخبار آسمانى نداشتند،در جايگاههاى استراق سمع مى نشستند و اين اخبار را گوش مى دادند،علت جلوگيرى از استراق سمع آنان هم اين بود كه در زمين،چيزى همانند وحى كه از آسمان خبر مى دهد،به وجود نيايد تا مردم را به شبهه اندازد و حقيقت وحى خداوندى را بر آنان بپوشاند،وحيى كه خداوند براى اثبات حجت و برطرف كردن شبهات مى فرستد نبايد همانندى داشته باشد.

شيطانى از راه استراق سمع،كلمه واحدى از اخبار آسمانى درباره حوادث زمين را مى شنيد و مى ربود و آن را به زمين آورده و به كاهن القاء مى كرد،كاهن نيز كلماتى از پيش خود بر آن مى افزود و حق و باطل را در هم مى آميخت،پس،هر چه از اخبار كاهن درست مى آمد همانى بود كه شيطان او شنيده و به وى رسانده بود،و هر چه نادرست مى شد از باطل خودش بود كه بر آن مى افزود،و هنگامى كه شياطين از استراق سمع ممنوع گرديدند، كهانت نيز از ميان رفت.

امروزه شياطين تنها اخبار مردمان را به كاهنهاى خود مى رسانند،چيزهائى كه مردم در ميان خود از آن سخن مى گويند،و كارهائى كه مى خواهند انجام دهند،شياطين حوادث و رويدادهاى دور و مخفى مانند:سرقت و قتل و گم شدن افراد را به ديگر شياطين مى رسانند،آنان در اين كار نيز،همانند مردم،راستگو و دروغگو هستند.

زنديق گفت:شياطين چگونه به آسمان مى رفتند،در حالى كه آنان در آفرينش،همانند ساير مردمان جسم پر و غليظ دارند،و براى سليمان بن داود بناهائى مى ساختند كه از عهده بنى آدم خارج بود؟امام عليه السّلام فرمود:آنان همانگونه كه مسخّر سليمان گرديدند براى او غليظ و پروزن شدند،وگرنه آنان مخلوقاتى نرم و رقيق اند كه غذاى آنان بوئيدن است،دليل آن هم بالا رفتن آنان به آسمان براى استراق سمع است،جسم پر و غليظ قدرت بالا رفتن ندارد

ص: 115

مگر با نردبان يا وسيله ديگر. (1)

و در پاسخ به سؤالى درباره ابليس كه پرسيدند:آيا ابليس از فرشتگان است؟و آيا در چيزى از كار آسمانها دخالت دارد؟فرمود:

ابليس نه از فرشتگان بود و نه در چيزى از امور آسمانها دخالت داشت،او همراه فرشتگان بود،و ملائكه او را از خودشان مى پنداشتند،و تنها خدا بود كه مى دانست او از آنان نيست،هنگامى كه مأمور شد به آدم عليه السّلام سجده كند همان چيزى از او سر زد كه بود (2)!

فشرده بحث درباره جن و شيطان و ابليس

1-جن:موجودى پوشيده كه ديده نمى شود،خداوند در قرآن كريم خبر داده كه جنيان را از شعله آتش آميخته با سياهى آفريده است.

2-شيطان:شيطان نامى است براى هر مستكبر سركش از آدمى و جن و حيوان.مراد از شيطان در اين مبحث شياطين جن است.

3-ابليس:محزون،حيرت زده،ساكت و نوميد از دليل و برهان.ابليس مورد بحث ما همان مخلوق جنّى است كه از سجده براى آدم سر پيچى كرد.

خداوند از سرگذشت جنيان و سر به فرمان كردن آنان براى سليمان،و از اينكه براى او تماثيل و محراب و ظروف بزرگ مى ساخته اند،و اينكه در ميان آنان كسى بوده كه قدرت آوردن تخت بلقيس از يمن به شام-قبل از برخاستن سليمان از جاى خود-را داشته،خبر داده است،همچنين،از اشراف سليمان بر آنان در حالتى كه بر عصاى خويش تكيه داده بود و خداوند قبض روحش كرد،و اينكه با همان حالت مدتها پس از مردن بر جاى خود باقى ماند،و جنيان سرگرم كار خود بودند و اين را نمى دانستند،تا آنكه موريانه داخل عصايش را خورد و سليمان فرو افتاد،و به اين خاطر دانسته شد كه اگر جنيان از غيب آگاهى داشتند، اين همه مدت را در حال سختى و رنج كارشان درنگ نمى كردند،خداوند همۀ اينها را در

ص: 116


1- -خصال شيخ صدوق جلد 1 ص 152.
2- -بحار ج 11 ص 119.

قرآن كريم براى ما بيان داشته است.

خداى سبحان فرموده:شياطين از اجنه هستند،آنان در جايگاههاى استراق سمع مى نشستند تا مكالمات فرشتگان را دزدانه گوش كنند،پس از بعثت خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم خداوند آنان را از چنين كارى بازداشت و فرشتگان را فرمود تا با شهاب آتشين آنان را رانده و بسوزانند.خداوند،همچنين داستان ابليس و چگونگى وسوسۀ آدم و حوا،تا بيرون كردنشان از بهشت را،در قرآن كريم بيان فرموده است.مشروح آن در بحث آينده مى آيد.

5-انسان
اشاره

خداوند داستان آفرينش انسان و شروع آن را در قرآن كريم بيان داشته و فرموده:

1- إِنّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ.

ما انسانها را از گل چسبنده اى آفريديم. (1)

2- وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ.

ما انسان را از گل خشكيده اى كه از گل بد بوى تيره رنگى گرفته شده بود آفريديم. (2)

3- خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخّارِ.

انسان را از گل خشكيده همچون سفال آفريد. (3)

4- اَلَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ* ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ* ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ*

خداوندى كه هر چه را آفريد نيكو آفريد؛و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد؛ سپس نسل او را از عصاره اى از آب ناچيز و بى قدر آفريد.سپس او را موزون ساخت و از روح خويش در وى دميد؛و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار

ص: 117


1- -صافات11/.
2- -حجر26/.
3- -رحمن14/.

داد؛اما كمتر شكر نعمتهاى او را به جا مى آوريد! (1)

5- يا أَيُّهَا النّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً.

اى مردم!اگر در رستاخيز شك داريد،[توجه كنيد كه:]ما شما را از خاك آفريديم.سپس از نطفه،و بعد،از خون بسته شده،سپس از«مضغه»[چيزى شبيه گوشت جويده شده]،كه بعضى داراى شكل و خلقت است و برخى بدون شكل؛تا براى شما روشن سازيم[كه بر هر چيز قادريم]!و جنينهائى را كه بخواهيم تا مدت معينى در رحم مادران قرار مى دهيم؛بعد شما را به صورت طفل بيرون مى آوريم؛سپس براى آنكه به حد رشد و بلوغ برسيد.در اين ميان برخى از شما مى ميرند؛و بعضى آن قدر عمر مى كنند كه به بدترين مرحله زندگى مى رسند؛آن چنان كه بعد از علم و آگاهى،چيزى نمى دانند (2)!

6- وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ* ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ* ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ* ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ*

ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم؛سپس او را نطفه اى در قرارگاه مطمئن قرار داديم؛سپس نطفه را به صورت علقه،و علقه را به صورت مضغه،و مضغه را به صورت استخوانهائى در آورديم؛و بر استخوانها گوشت پوشانديم؛سپس آن را آفرينش تازه اى داديم؛پس بزرگ است خدائى كه بهترين آفرينندگان/.

ص: 118


1- -سجده9/-7.
2- -حج5/.

است!سپس شما بعد از آن مى ميريد؛سپس در روز قيامت برانگيخته مى شويد. (1)

7- هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.

او كسى است كه شما را از خاك آفريد،سپس از نطفه،سپس از علقه،سپس شما را به صورت طفلى بيرون مى فرستد،بعد به مرحله كمال قوت خود مى رسيد،و بعد از آن پير مى شويد،و گروهى از شما پيش از رسيدن به اين مرحله مى ميرند و در نهايت به سرآمد عمر خود مى رسيد؛و شايد انديشه كنيد! (2)

8- فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ* خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ* يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ*

انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است!از يك آب جهنده خلق شده است،آبى كه از ميان پشت و سينه ها خارج مى شود. (3)

9- خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها.

او شما را از يك نفس آفريد،و همسرش را از آن خلق كرد. (4)

10- وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ.

او كسى است كه شما را از يك نفس آفريد،برخى از شما پايدار و بعضى ناپايداريد. (5)

11- وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً* وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ أَبى* فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى* إِنَّ لَكَ أَلاّ تَجُوعَ/.

ص: 119


1- -مؤمنون16/-12.
2- -مؤمن67/.
3- -طارق7/-5.
4- -زمر6/.
5- -انعام98/.

فِيها وَ لا تَعْرى* وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى* فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى* فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى* ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى* قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى* وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى*

ما پيش از اين،از آدم پيمان گرفته بوديم!اما او فراموش كرد؛و عزم استوارى براى او نيافتيم!و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم:«براى آدم سجده كنيد!» همگى سجده كردند؛جز ابليس كه سرباززد !پس گفتيم:اى آدم!اين دشمن تو و دشمن همسر توست!مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه به زحمت و رنج خواهى افتاد!تو در بهشت هيچ گاه گرسنه و برهنه نخواهى شد؛و هرگز تشنه و گرما زده نمى شوى!ولى شيطان او را وسوسه كرد و گفت:اى آدم!آيا مى خواهى تو را به درخت زندگى جاويد و ملكى بى زوال راهنمائى كنم؟!پس هر دو از آن خوردند و شرمگاههاشان آشكار گشت و براى پوشاندن خود،از برگهاى بهشتى جامه دوختند!آرى،آدم پروردگارش را نافرمانى كرد،و از پاداش او محروم شد!

سپس پروردگارش او را برگزيد،و توبه اش را پذيرفت،و هدايتش نمود.و فرمود:هر دو از آن فرود آييد،در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود!ولى هرگاه هدايت من به سراغ شما آيد،هر كس از هدايت من پيروى كند،نه گمراه مى شود،و نه در رنج خواهد بود!و هر كس از ياد من روى گردان شود،زندگى سخت و تنگى خواهد داشت؛و روز قيامت،او را نابينا محشور مى كنيم! (1)

12- وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ5.

ص: 120


1- -طه124/-115.

فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السّاجِدِينَ* قالَ ما مَنَعَكَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ* قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصّاغِرِينَ* قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ* قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ* قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ* ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ* قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ* وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظّالِمِينَ* فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ* وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النّاصِحِينَ* فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ* قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ* قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ* قالَ فِيها تَحْيَوْنَ وَ فِيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ*

ما شما را آفريديم؛سپس صورت بندى كرديم؛بعد به فرشتگان گفتيم:«براى آدم سجده كنيد!»آنان همه سجده كردند؛جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود خداوند به او فرمود:«در آن هنگام كه به تو فرمان دادم،چه چيز تو را مانع شد كه سجده كنى؟»گفت:«من از او بهترم؛مرا از آتش آفريده اى و او را از گل!» فرمود:از آن مقام فرود آى!تو حق ندارى در آن مقام تكبر كنى!بيرون شو كه تو از افراد پست و بى مقدارى!گفت:مرا تا روزى كه برانگيخته مى شوند مهلت

ص: 121

ده!فرمود:تو از مهلت داده شدگانى!

گفت:اكنون كه مرا گمراه ساختى،من بر سر راه مستقيم تو در برابر آنان كمين مى كنم!سپس از پيش رو و از پشت سر،و از طرف راست و از طرف چپ آنان،به سراغشان مى روم؛و بيشتر آنان را شكرگزار نخواهى يافت!فرمود:از آن مقام با ننگ و عار و خوارى و ذلت،بيرون شو!به يقين هر كس از آنان تو را پيروى كند،جهنم را از شما همگى پر مى كنم!

واى آدم!تو و همسرت در بهشت ساكن شويد!و از هر جا كه خواستيد، بخوريد،امّا به اين درخت نزديك نشويد،كه از ستمكاران خواهيد بود!سپس شيطان آن دو را وسوسه كرد،تا آنچه را از اندامشان پنهان بود،آشكار سازد،و گفت:پروردگارتان شما را از اين درخت نهى نكرده مگر به خاطر اينكه با خوردن آن فرشته مى شويد،يا جاودانگى مى يابيد!و براى آنان سوگند خورد كه من خير خواه شما هستم.

بدين ترتيب،آنان را فريب داد،و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، شرمگاههاشان بر آنان آشكار شد؛و شروع كردند به قرار دادن برگهاى بهشتى بر خود،تا آن را بپوشانند.و پروردگارشان آنان را ندا داد كه:آيا شما را از آن درخت نهى نكردم؟!و نگفتم كه شيطان براى شما دشمن آشكارى است؟!

گفتند:پروردگارا!ما به خويشتن ستم كرديم!و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى از زيانكاران خواهيم بود!فرمود:از مقام خويش فرود آئيد،در حالى كه برخى از شما نسبت به برخى ديگر،دشمن خواهيد بود!و براى شما در زمين، قرارگاه و وسيلۀ بهره گيرى تا زمان معينى خواهد بود.

فرمود:در آن زنده مى شويد؛و در آن مى ميريد؛و از آن خارج خواهيد شد. (1)

13- قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً* قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاّ قَلِيلاً* قالَ اذْهَبْ فَمَنْ1.

ص: 122


1- -الاعراف25/-11.

تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً* وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُوراً* إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلاً*

ابليس گفت:آيا براى كسى سجده كنم كه او را از خاك آفريده اى؟سپس گفت:

به من بگو،اين كسى را كه بر من برترى داده اى[به چه دليل بوده است؟]اگر مرا تا روز قيامت زنده بگذارى،همه فرزندانش را،جز عده كمى،گمراه و ريشه كن خواهم ساخت!

فرمود:برو!هر كس از آنان از تو تبعيت كند،جهنم كيفر شماست،كيفرى است فراوان!

هر كدام از آنان را مى توانى با صدايت تحريك كن!و سپاه سواره و پياده ات را بر آنان گسيل دار!و در ثروت و فرزندانشان شركت جوى!و آنان را با وعده ها سرگرم كن!ولى شيطان،جز فريب و دروغ،وعده اى به آنان نمى دهد.تو هرگز سلطه اى بر بندگان من،نخواهى يافت!و همين بس كه پروردگارت حافظ آنان باشد. (1)

14- قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ* قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ* إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ* وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ*

ابليس گفت:پروردگارا!حال كه مرا گمراه ساختى،من نيز[نعمت هاى مادى] زمين را در نظر آنان زينت مى دهم،و همگى را گمراه خواهم ساخت،مگر بندگان مخلصت را.فرمود:اين راه مستقيمى است كه بر عهده من است،تو بر بندگان من تسلط نخواهى يافت،مگر گمراهانى كه از تو پيروى كنند،و جهنم1.

ص: 123


1- -اسراء65/-61.

ميعادگاه همه آنان است. (1)

شرح كلمات

1-لازب:گل سفت شده به هم چسبيده.

2-صلصال:گل خشك شده حرارت نديده.

3-حمأ:گل سياه بد بو.

4-مسنون:گل صاف شده شكل گرفته.

5-مخلّقة:جنين صورت بندى شده تام و تمام.

6-صلب و ترائب:صلب مرد،ستون فقرات و مجراى نطفه اوست،و ترائب زن،(بنا به نظر لغت شناسان)استخوانهاى فوقانى سينه اش مى باشد.

7-وسوسه:فراخوانى در گوشى و بى صدا به كارى،حديث نفس،يعنى آنچه در درون جان و ضمير مى گذرد،فريب انسان و برانگيختن او به سوى شرّ از طرف شيطان.

تفسير اين كلمه در سخن خداى متعال آمده،آنجا كه فرموده: وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ. شيطان،هر كارى را كه مى كردند،در نظرشان زينت داده! (2)و فرموده: زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ. شيطان اعمال آنها را در نظرشان جلوه داده. (3)

8-سوأة:چيزى كه نشان دادن آن قبيح و پوشاندنش لازم است.

9-عزما:عزم به معناى صبر و شكيبائى،جدّى بودن،و نيز به معناى تصميم قاطع بر انجام كار مى باشد.

10-جنّة:هر باغ پردرختى كه با درختانش زمين را بپوشاند.جنت به همين معنى در كلام خداى متعال نيز آمده،آنجا كه فرموده:

الف- وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً* أَوْ تَكُونَ

ص: 124


1- -حجر39/-43.
2- -انعام43/.
3- -انفال48/،نحل63/،نمل24/،عنكبوت38/.

لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ*

گفتند:ما به تو ايمان نمى آوريم تا اينكه چشمه جوشانى از اين سرزمين براى ما خارج سازى.يا"باغى"از درختان نخل و انگور از آن تو باشد؛ (1)

ب- لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ...* فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ*

براى قوم سبا در محل سكونتشان نشانه اى[از قدرت الهى]بود:دو"باغ" [بزرگ و گسترده]از راست و چپ،[به آنها گفتيم:]از روزى پروردگارتان بخوريد و شكر او را به جا آوريد...امّا آنان روى گردان شدند،و ما سيل ويرانگر را بر ايشان فرستاديم،و دو"باغ"[پربركت ]آنان را به دو"باغ" [بى ارزش ]با ميوه هاى تلخ و درختان شوره گز .و اندكى درخت سدر مبدل ساختيم. (2)

11-خمط:روئيدنى هائى كه مزه تلخ يا ترش زننده دارند.

12-اثل:درخت بلند راست قامت خوش چوب پرشاخه،با گره هاى زياد و برگهاى دراز و نازك،ميوه آن دانۀ سرخ رنگ ناخوردنى است.

توضيح آنكه:بهشت آخرت،جنّت و باغ ناميده شده،چون با باغهاى روى زمين شباهت دارد-اگر چه،تفاوت از زمين تا آسمان است-و بهشت جاودان توصيف شده،زيرا وارد شونده در آن جاويدان است.بدين سبب نيز،خداوند بهشتيان را،خالدان و جاودانان توصيف كرده،و فرموده:

الف- قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ...* لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ خالِدِينَ*5.

ص: 125


1- -اسراء92/-90.
2- -سبا16/-15.

بگو:آيا اين[جهنم]بهتر است يا بهشت جاويدانى كه به پرهيزگاران وعده داده شده؟...هر چه بخواهند در آنجا براى آنان فراهم است،جاودانه در آن خواهند زيست. (1)

ب- وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ.

آنان كه ايمان آوردند،و كارهاى شايسته انجام دادند،آنان اهل بهشت اند،و در آن جاودان خواهند بود.

پس،جنت در قرآن كريم،به هر دو معناى مذكور،به كار رفته است.

امّا جنت و باغى كه خداوند آدم عليه السّلام را در آن جاى داد-و سپس او را،بعد از خوردن از درخت ممنوعه،از آنجا فرود آورد-از باغهاى دنيا بوده است.ما پس از اين،در مبحث بهشت آدم عليه السّلام در كجا بوده؟از آن ياد مى كنيم.

13-تضحى:ضحى الرّجل،يعنى:حرارت خورشيد بر او آسيب رساند. وَ لا تَضْحى ،يعنى:حرارت خورشيد و گرماى سوزان را احساس نمى كنى.

14-غوى:از جمله معانى غوى،تباه كردن زندگى است،و مراد آيه همين است،يعنى آدم عليه السّلام با خوردن از درخت ممنوعه،زندگى در رفاه خود را تباه كرد.

15-طفقا:شروع كردند به كار...

16-يخصفان:خصف به معناى چسباندن و قرار دادن است.يعنى شروع كردند به چسباندن و قرار دادن برگها بر اندام خود.

17-ضنكا:ضنك يعنى زندگى سخت و دشوار و در تنگنا قرار گرفتن.

18-وورى:پوشيده و پنهان شده.

19-دلاّهما:آن دو را همانگونه كه مى خواست فريب داد،و از راه به چاه انداخت، يعنى از بهشت بيرون كرد.

20-لأحتنكنّ:دهانه و لگام مى زنم،يعنى همه اولاد آدم را با افسار وسوسه و زينت6.

ص: 126


1- -فرقان15/ و 16.

دادن به دنبال خودم مى كشم.

21-اهبطوا:فرود آييد،هبوط درباره انسان بر سبيل استخفاف به كار رفته،بر خلاف انزال كه خداوند آن را در موارد شرف و ارزش مقام آورده است،مانند:انزال فرشتگان و قرآن كريم و باران.

هنگامى كه گفته مى شود:هبط فى الشرّ،يعنى به شر مبتلا شد،و هبط فلان،يعنى ذليل و پست گرديد،و هبط من منزله،يعنى از جايگاه خود سقوط كرد.

22-استفزز بصوتك:با وسوسه ات تحريك كن و برانگيز،يعنى:هر گونه مى توانى نسل آدم را با وسوسه به گناه وادارى،وادار!

23-و اجلب عليهم:با صداى بلند آنان را بران.

24-بخيلك و رجلك:با سواران و پيادگانت،يعنى هر چه در توان دارى از حيله و مكر و نيرو به خدمت بگير.

25-و شاركهم فى الأموال و الأولاد:در اموال بدست آمده از راه حرام،و فرزندان زاده شده از زناى آنان مشاركت كن!

26-عدهم:وعده باطل به آنان بده،آنان را به نبودن روز جزا اميدوار كن!

27-سلطان:تسلط و چيره گى قدرتمندانه،سلطان به معناى دليل و برهان نيز آمده، چنانكه خداى سبحان فرموده: أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ. "آيا درباره نامهائى كه شما و پدرانتان[بر بتها]گذارده ايد،با من مجادله مى كنيد،در حالى كه خداوند هيچ دليلى درباره آن نازل نكرده است؟!

"پس،معناى: إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ تو بر بندگان من سلطانى ندارى،اين مى شود كه:تو هيچ گونه قدرتى بر آنان ندارى،و نمى توانى بر ايشان چيره و غالب گردى.

تفسير آيات

خداى سبحان در آيات گذشته،از شروع آفرينش اولين انسان،آگاهى داد و فرمود:او را از گل سياه بد بوى سخت در هم شده همچون سفال،كه از سختى و صلابت سفال گونه اش صدا دار است،آفريده است.سپس نسل او را از چكيده اى از آب پست،كه از ميان صلب و

ص: 127

ترائب بيرون مى آيد قرار داد.سپس او را علقه گردانيد و از علقه به مضغه و از مضغه به استخوان تبديل كرد،و استخوانها را گوشت پوشانيد،سپس آفرينش ديگرى به او داد و از روح خود در وى دميد،و براى او چشم و گوش و دل قرار داد،پس بلند مرتبه است خدا كه بهترين آفرينندگان است.سپس او را به صورت كودكى از رحم مادر بيرون فرستاد تا به مرحله بلوغ و رشد برسد،و به هنگام آفرينش از همان چكيده آب،با نفس واحد انسانى،نر و ماده قرار داد،تا هر يك در زندگى دنيا به وظايف ويژه خود بپردازند،و تا به سن كهولت و پيرى و افتادگى رسند،سپس آنان را مى ميراند و در زمين جاى مى دهد،پس از آن در روز قيامت از زمين بيرون شده و به محشر در مى آيند تا پاداش و كيفر كردار خود را بر اساس حكمت پروردگار عزيز و دانا در يابند.

امتحان خدا از مخلوقات با شعور

اول-فرشتگان و ابليس:خداوند فرشتگان را كه ابليس هم با آنان بود،به وسيله سجده براى خليفه خود در زمين،آدم عليه السّلام،امتحان كرد،سخنان فرشتگان مى رساند كه آنان فهميده بودند،موجود زمينى خونريز است،زيرا از مخلوقات گذشته روى زمين چنين روشى را شاهد بوده اند،و خداوند خود،آنگونه كه در روايات آمده، (1)دستور نابودى آنان را به فرشتگان داده بود.

هنگامى كه خداوند فرشتگان را به علم و دانشى كه به آدم بخشيده بود آگاه كرد،و فرمان سجده براى آدم را به ايشان داد،فرشتگان براى آدم عليه السّلام سجده كردند،ولى ابليس سرباز زد و خود را برتر از آن دانست كه براى آدم عليه السّلام سجده كند،و دليل آورد كه خداوند او را از آتش آفريده و آدم را از گل.او در اين امتحان مردود گشت.

دوم-آدم و حوّاء:خداوند براى آدم همسرش حوّا را آفريد،و آن دو را در بهشتى غير جاويد جاى داد و به آنان فرمود:هر چه خواستيد از اين بهشت بخوريد ولى به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد شد،آدم را آگاه كرد كه در اين بهشت نه

ص: 128


1- -در روايات"ابتداى آفرينش اوصياء"به آنان اشاره خواهد شد.

گرسنه مى شود و نه برهنه،او را از ابليس بر حذر داشت و فرمود:اين شخص دشمن تو و دشمن همسر توست،مواظب باشيد از بهشت بيرونتان نكند كه به زحمت خواهيد افتاد، شيطان خوردن از درخت ممنوعه را براى آنان زيبا جلوه داد تا شرمگاههاى مستورشان هويدا گردد،او آدم و حوّا را فريب داد و به اين خيال انداخت كه اگر از آن درخت بچشند، حالات آنان همچون فرشتگان شده و جاودان مى گردند.و براى اطمينان آن دو به نام خداى سبحان سوگند خورد،آدم و حوا كه گمان مى كردند هيچ كس نمى تواند به نام خدا سوگند دروغ بخورد،فريبش را خورده،و در دام باطل او گرفتار آمده،و از آن درخت ممنوعه چشيدند،و شرمگاههاشان نمايان شد،آنان شروع به پوشاندن آن با برگ درختان بهشت كردند،پروردگارشان ندا داد،من شما دو نفر را از نزديك شدن به اين درخت نهى نكردم؟ به شما نگفتم شيطان دشمن آشكار شماست؟گفتند:پروردگارا!ما به خودمان ستم كرديم! اگر ما را نبخشى و مورد رحمت خويش قرار ندهى از زيانكاران خواهيم بود.

بهشت آدم در كجا بود؟

خداى سبحان فرموده:در اين زمين خليفه اى قرار داده،و خاكى را كه با آن آدم عليه السّلام را آفريد از مخلوط همين زمين بر گرفته،همچنين بر روى اين زمين فرشتگان را دستور سجده براى آدم داده،و ابليس از سجده براى آدم سرباززده ،و همينطور آدم عليه السّلام را در بهشتى كه در اين زمين بوده وارد كرده،و او را پس از آفريدن،از اين زمين به جاى ديگر و از جمله به بهشت جاودان منتقل نكرده،تا اخراجش از بهشت جاودان به زمين باشد.

دليل ما بر اين مطلب،علاوه بر ظهور آيات،اين است كه:هر كس وارد بهشت جاودان شود،جاودان است،و هرگز از آن بيرون نخواهد آمد،چنانكه روايات بر آن صراحت دارد. (1)

ما چنان مى بينيم كه اين بهشت در عراق و در جزيره اى عربى بوده،و آنچه صاحب كتاب"قاموس كتاب مقدس"از بسيارى از دانشمندان نقل كرده كه،اين بهشت در سرزمين فرات بوده،درست است. (2)

ص: 129


1- -در روايات"آفرينش اوصياء"به آن اشاره خواهد شد.
2- -قاموس كتاب مقدس مادّه:عدن.

مؤيّد اين مطلب اينكه،عبارت تورات با صراحت مى گويد:رودخانه بهشت آدم عليه السّلام به چهار شاخه تقسيم شده كه عبارتند از:رود فرات،دجله،جيحون و فيشون. (1)

در كتاب«قاموس كتاب مقدس»آمده كه،برخى از پژوهشگران احتمال داده اند جيحون و فيشون در بابل[عراق]باشد. (2)

بنابراين است كه مراد از جيحون رودخانه جيحون معروف نيست،رودخانه اى كه در درياچه نزديك خوارزم[آرال]مى ريزد،و ياقوت حموى آن را در معجم البلدان آورده است.

هنگامى كه آدم از بهشت فرود آمد،در منطقه بابل فرات سكنى گزيد.چون وفات كرد،فرزندش شيث او را در غارى در كوه ابو قبيس مكه دفن كرد،سپس نوح استخوانهاى او را در سفينه خود گذارد و پس از پياده شدن از كشتى در نجف اشرف دفن كرد. (3)

پس،چنانكه مى بينيم،خروج آدم عليه السّلام از بهشتى است كه در عراق بوده،و هنگامى كه از آنجا بيرون شد،به سرزمينى نزديك آن در عراق رفت.

او از درختان و دانه هاى اين باغ،نهالها و بذرهائى را بر گرفت،تا با آموزشى كه خداوند به او داده بود،درختان را غرس كند و دانه ها را بكارد،چنانكه صريح روايات اين مطلب را مى رساند.

امّا سكونتش در عراق،در مادّه:"بابليّون"معجم البلدان آمده است:

اهل تورات گفته اند:جايگاه آدم عليه السّلام در بابل بوده است،و بابل سرزمينى است ميان فرات8.

ص: 130


1- -كتاب عهد عقيق(توراة)چاپ ريچارد واتس لندن 1839،سفر تكوين،باب دوم شماره 14-10.
2- -قاموس كتاب مقدس.ماده:جيحون و فيشون.دانشمند محقق استاد سامى البدرى در يكى از مباحث چاپ نشدۀ خود درباره بهشت آدم،براى من نوشته است:رودهاى چهارگانه مذكور شاخه هاى فرات اند،وى يادآور شده كه در بحث خود به ترجمه آرامى تورات عبرى و سامرى استناد مى كند،و از اسامى شاخه هاى فرات و شهرهاى واقع شده در مسير آنها در آثار خطى ميخى و هيرو گليفى پيروى مى كند،اضافه بر آنكه بررسى واقعى در جغرافيا و رودهاى فرعى نهر فرات و اسامى آنها در سرزمينهاى اسلامى نيز،آن را تأييد مى كند.
3- -بحار ج 11 ص 267 و 268.

و دجله،و در مادّه بابل،در قاموس كتاب مقدس،چيزى آمده كه خلاصه آن چنين است:

آبهاى فرات و دجله در همه اراضى اين سرزمين جريان داشت،بدين خاطر اراضى آنجا به فراوانى و بركت مشهور بوده و انواع ميوه ها و حبوبات در آنجا به دست مى آمد،و نام قديم آن شنعار بوده است. (1)

در مادّه بابل معجم البلدان آمده كه،برخى از اهل تورات گفته اند:بابل همان كوفه است، و نوح عليه السّلام پس از آنكه از كشتى پياده شده با همراهانش در پى محل سكونت و سر پناه شدند و در بابل سكنى گزيدند،و بعد از نوح عليه السّلام گسترش يافتند.

اما دفن آدم عليه السّلام،در روايات مكتب خلفا آمده است كه،نوح او را در بيت المقدس دفن كرده است،و در روايات مكتب اهل بيت آمده كه،نوح آدم عليه السّلام را در نجف،در همين محلّى كه امام على عليه السّلام دفن گرديده،دفن كرده است،و نوح عليه السّلام نيز در همين محل دفن شده است.

سكونت آدم عليه السّلام در عراق را آنچه در روايات زير آمده تأييد مى كند:

اول:آدم عليه السّلام به مكه رفت و در عرفات و مشعر و منى وقوف كرد،و توبه او در عرفات پذيرفته شد،پس از آن در مكّه به حوّا پيوست،و خداوند او را مأمور ساختن بيت اللّه كرد.و بعيد مى نمايد كه آدم عليه السّلام از مكان دورى مانند هند،مأمور به حج شده باشد،چنانكه در برخى از روايات-كه درستى اش نزد من ثابت نشده-آمده است.

دوم:در روايات ديگرى آمده كه،آدم عليه السّلام در منطقه غرّاى نجف دفن شده است.، (2)و در روايات دفن خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم آمده است:هر پيامبرى در همان جا كه قبض روح شده دفن مى گردد. (3)

از مجموع آنچه بيان داشتيم چنين نتيجه مى شود كه:بهشت آدم عليه السّلام در اراضى فرات بوده،و هنگامى كه از آن بيرون شد،در نزديكى آن فرود آمد،و خداوند آن باغ را خشكانيد، و از صفحه روزگار بر انداخت،و آدم عليه السّلام محلّ ديگرى را با درختان و كشت و كار احيا و5.

ص: 131


1- -سفر تكوين:باب 10 و 11 و مادّه شنعار قاموس كتاب مقدّس.
2- -بحار ج 11 ص 268.
3- -طبقات ابن سعد ج 2 قسمت دوم ص 71،سنن ترمذى كتاب جنائز ج 4 ص 235.

آباد كرد،و خدا داناتر است.

امتحان الهى و دگرگونى احوال
اول-فرشتگان و ابليس:

فرشتگان كه ابليس هم در كنارشان بود،خدا را عبادت مى كردند،و هر چه را به آنان فرمان مى داد،در آسمانها و زمين،اطاعت نموده است،و چشم بر هم زدنى نافرمانى و عصيان نداشتند،تا آنكه خداى متعال به آنان خبر داد كه مى خواهد در زمين خليفه قرار دهد،آنان حكمت اين آفرينش را جويا شدند،و هنگامى كه خداوند از حكمت آن آگاهى شان داد،و فرمود تا براى او سجده كنند-همانگونه كه در ساير موارد مطيع و خاضع بودند-همگى اطاعت كردند،جز ابليس،او كه خدا را در ساير دستوراتى كه مخالف هواى نفس وى نبود و با خوى استكباريش بر خوردى نداشت،اطاعت مى كرد،در فرمان سجده براى آدم عليه السّلام از هواى نفسش پيروى كرده و از دستور خدا سرباززد ،بدين سبب همين كه چنين راهى را براى خود برگزيد از درجه فرشتگان-كسانى كه خدا را در هر چه فرمان دهد عصيان نكرده و همواره به فرمان او عمل مى كنند (1)-به درجه عاصيان و هواپرستان تنزل كرد.و خداوند به او فرمود:از اين مقام فرود آى،تو را نرسد كه در اين جايگاه بزرگ نمائى كنى!

ابليس در چنين حالتى نيز،از عصيان خود در برابر پروردگار عالميان پشيمان نشد،و به سوى خدا بازنگشت ،و از او درخواست بخشش نكرد،بلكه به خواست خود بر سقوط خويش افزود و گفت:مرا تا روز قيامت مهلت بده!خداوند فرمود:تو از مهلت داده شدگانى. (2)

آن ملعون پس از دريافت وعده خدا و رسيدن به خواسته خويش،بدون درنگ موضع خود در مقابل خدا را مشخص كرد و گفت:اين كسى را كه بر من برترى دادى،از او انتقام مى گيرم،و ذريّه او را با لگام و افسار به دنبال خود مى كشم،و از پيش رو و پشت سر و راست و چپ آنان وارد مى شوم،و اعمال و رفتار بد آنان را در نظرشان زيبا جلوه مى دهم،

ص: 132


1- -تحريم6/.
2- -اعراف14/ و 15.

تا آنجا كه بيشتر آنان را سپاسگزار نخواهى يافت.خداى سبحان فرمود:

اِذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً

برو!هر يك از آنان كه تو را پيروى كند،جهنم كيفر شماست،كيفرى فراوان (1)

آرى،ابليس به محض انتخاب اين راه،از درجه فرشتگان معصوم به درجه عاصيان فرمان خدا منتقل گرديد.و در اين درجه نيز،راه نادمان از گناه و توبه كنندگان به سوى خدا را پيشه نكرد،بلكه با اختيار خود به ادنى درجه پستى و حضيض ذلت افتاد،درجه كسانى كه مردم را گمراه مى كنند و هميشه دوران،بر آن اصرار مى ورزند.

دوم:آدم و حوّاء

خداى متعال پس از آنكه آفرينش آدم عليه السّلام را تمام كرد و فرشتگان را به سجده براى او واداشت ،و حوّا را آفريد،هر دو را در آن بهشت جاى داد،بهشتى كه بايد بر روى اين زمين باشد،زيرا خداى سبحان آدم را از گل همين زمين آفريده،و او را براى زندگى بر روى اين زمين آماده كرده-و در كتاب و سنت هم نصّ صريحى نداريم،كه بگويد خداوند آدم را، پس از آفرينش،از اين زمين به بهشتى كه در يكى از ستارگان ديگر بوده منتقل كرده،و دوباره او را به اين زمين بازگردانده است-پس بناچار بايد اين بهشت،چنانكه گفتيم،بر روى اين زمين بوده باشد،جز آنكه،اين بهشت چنانكه مى نمايد،در نوع خود بى نظير و يگانه،و مخصوص اين مرحله از مراحل آفرينش آدم و حوا بوده است.و وجود آن با سرآمدن اين مرحله از خلقت،پايان پذيرفته است-و خدا داناتر است.

اين بهشت ويژگيها و امتيازات مخصوصى داشته است كه خداوند به بخشى از آن اشاره كرده و از جمله به آدم عليه السّلام فرموده:تو در اين بهشت نه گرسنه مى شوى،نه تشنه،نه عريان مى گردى و نه از حرارت خورشيد آسيب مى بينى.و به او و حواء فرموده:

از اين باغ هر چه را خواستيد بخوريد،ولى نزديك اين درخت نرويد كه از ستمكاران به خودتان خواهيد شد.

ص: 133


1- -اسراء63/.

و به آدم عليه السّلام گوشزد كرد كه شيطان دشمن تو و دشمن همسر توست،مواظب باشيد از اين بهشت بيرونتان نكند.

آدم عليه السّلام پس از آنكه شيطان بارها به خدا سوگند خورد و گفت كه خير خواه اوست،به اختيار خود با همسرش حوّا،به وسوسه هاى شيطان گوش فرا دادند و از حالت اطمينان و اعتصامى كه به فرموده خدا داشتند تنزل كرده و به حالت وسوسه پذيرى افتادند.كيفر آن عمل نيز فرود آمدن از بهشت راحت،به دنياى زحمت بود،دنياى رنج و زحمت و تكليف و آمادگى براى عالم جاويد،در نعمتهاى بهشتى يا عذاب جهنّمى.

بدين گونه بود كه انسان حمل امانت را پذيرفت،امانتى كه خداى سبحان از آن خبر داده و فرموده:

إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً* لِيُعَذِّبَ اللّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ وَ يَتُوبَ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً*

ما امانت[تعهد و تكليف]را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم،آنها از حمل آن سر برتافتند،و از آن هراسيدند؛امّا انسان آن را بر دوش كشيد،او بسيار ظالم و جاهل بود؛هدف اين بود كه خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را عذاب كند،و خدا رحمت خود را بر مردان و زنان با ايمان بفرستد؛خداوند همواره آمرزنده و رحيم است! (1)

مراد از امانت در اين آيه-و خدا داناتر است-تكاليف الهى و آن چيزى است كه انسان را به زيور انسانيت آراسته مى كند.

مراد از عرضه آن بر آسمانها و زمين،عرضه بر غير مكلفين از مخلوقات است،اين عرضه و قبول مقدمه اى براى گزينش الهى است،تا مخلصين و افراد ناب را جدا سازد.

بنابراين،عصيان آدم در حمل امانت بود،امانتى كه از آثار آن تأثيرپذيرى از وسوسه3.

ص: 134


1- -احزاب72/ و 73.

شيطان است؛تمام اين برنامه ها در مرحله اى از مراحل آفرينش آدم عليه السّلام بوده كه با مرحله اخير زندگى او در عالم خاكى ما شباهتى ندارد،و در سلسله مراحل هستى بخشيدن و ايجاد، پيش از هبوط و فرود معنوى او از آن بهشت ويژه و يگانه،و ورود به خارج آن در اين زمين بوده است.چه آنكه انبياء عليهم السّلام در اين عالم معصوم،و از گناه مبرّا هستند،و آدم عليه السّلام با انتخاب و اختيار خود به عالمى كه براى آن آفريده شده بود،فرود آمد،بنابراين ،عصيان آدم عليه السّلام نمادى از آن امر معنوى است-و خدا داناتر است-

شرح آيات و تفسير آن در روايات
اول-روايات وارد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم:

1-احمد بن حنبل و ابن سعد و ابو داود و ترمذى با اسناد خود از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم آورده اند كه فرموده:

خداوند تعالى آدم عليه السّلام را از مشتى خاك،كه از همه اطراف زمين بر گرفته بود،آفريد.

پس بنى آدم،همسوى با زمين شدند،برخى سرخ،برخى سفيد،گروهى سياه و جمعى ميانه اين گروهها هستند (1)...

2-ابن سعد از رسول خدا روايتى آورده كه فشرده آن چنين است:

هنگامى كه آن خطا از آدم عليه السّلام سر زد شرمگاهش براى او آشكار شد،در حالى كه پيشتر آن را نمى ديد. (2)

3-صدوق در خصال با سند خود از رسول خدا آورده است:

درنگ آدم و حوّا در آن بهشت تا هنگام خروج هفت ساعت از روزهاى دنيا بود،تا آنكه خداوند در همان روز از بهشت فرودشان آورد. (3)

ص: 135


1- -سنن ترمذى ج 11 ص 16،سنن ابى داود ج 4 ص 222 حديث 4693،مسند احمد جلد 4 ص 400 و طبقات ابن سعد ط اروپا جلد 1 قسمت اول ص 5 و 6.
2- -طبقات ابن سعد،ط اروپا،ج 1،قسمت اول،ص 10.
3- -بحار الانوار،ج 11،ص 142.
دوم:روايات وارد از امام على عليه السّلام:
الف-درباره آفرينش فرشتگان:

در كتاب بحار الانوار است كه آن حضرت به خدا عرض مى كند:

...و فرشتگانى كه آفريدى و در آسمانهايت جاى دادى،سستى در آنان راه ندارد و فراموشى به سراغشان نيايد،و نافرمانى در ذاتشان نيست،آنان داناترين آفريدگانت به تو هستند،و بيمناكترين آنان از تو،و نزديكترين ايشان به سوى تو،و عاملترين مخلوقات به طاعت تو،خواب چشمها آنان را فرا نگيرد،و اشتباه عقول عارضشان نگردد،و سستى تن ها در ايشان راه نيابد،آنان در صلب پدران و رحم مادران جاى نگرفته،و از آب بى مقدار آفريده نشده اند،تو خود آنان را بدان گونه كه بايد ايجاد كردى،و در آسمانهايت جاى دادى، و در كنار خود گرامى داشتى،و بر وحى خود امين فرمودى،و از آفات به دور،و از بلاها نگاهدار،و از گناهان پاكيزه شان كردى.اگر توانشان نمى دادى توانمند نبودند،و اگر پابرجايشان نمى داشتى بر جاى نمى ماندند،و اگر مشمول رحمتت نبودند اطاعتى نداشتند،و اگر نبودى نبودند.آنان با همه قرابتى كه به تو دارند و اطاعتى كه از تو مى كنند،و جايگاه ويژه اى كه نزد تو از آن برخوردارند،و كمى غفلتى كه از فرمان تو دارند،اگر مقامات مستور تو را كه از ديد آنان پوشيده است،مشاهده نمايند،اعمال خود را كوچك دانسته،و به سرزنش و ملامت خويش مى پردازند،و به راستى در مى يابند آنگونه كه حق عبادت و بندگى توست عبادتت نكرده اند.منزّهى تو،اى خالق واى معبود،وه كه امتحان و گزينش تو نزد مخلوقات،چقدر زيبا و شكوهمند است. (1)

ب-ابتداى آفرينش:

امام على عليه السّلام درباره پيدايش خلقت سخنانى دارد كه فشرده تفسير آن چنين است:

خداى سبحان فضاها را خلق كرده و بر بلنداى آن آبى متلاطم و مواج آفريد،آبى سركش و ناآرام،با موجهاى بلند كه بر هم فزونى مى گرفتند،سپس آن را بر پشت تند بادى سخت و كوبنده قرار داد تا با تكانهاى بسيار شديد،-همانگونه كه ماست و شير را در مشك مى زنند و مى جنبانند و از آن سرشير و كره مى گيرند-كفهاى آن بر فراز آمد،آب كفها را

ص: 136


1- -بحار الانوار،ج 59،ص 175 و 176.

پراكنده ساخت،كفها در هواى باز و جو گسترده فضا بالا رفتند و خداوند از آنها هفت آسمان پديد آورد،پائين ترين آنها را موجى ممنوع از سرريز و سيلان قرار داد،و بالاترينشان را سقفى محفوظ،بدون آنكه ستونى داشته و يا با وسائل و ابزار اتصال و پيوند، به هم مرتبط باشند.آسمان دنيا را با ستارگان آراست،سپس ميانه آسمانهاى فوقانى را كه بالاى آسمان دنيا هستند گشود و آنها را از انواع فرشتگان انباشت،برخى از آنان در حال سجده دائم،بر نمى خيزند،و برخى در حال ركوع دائم،قيامى ندارند،و برخى ايستاده و مستقيم و استوار با صفوف منظم در جاى خود،بى حركت هستند،خداى را تسبيح گويند،و هرگز خسته نمى شوند،خواب چشمها و غفلت عقلها و سستى تن ها و فراموشى و بى توجهى در آنان راهى ندارد،برخى امينان وحى خدايند،و زبان پيغام رسان او به رسولان،و براى رساندن حكم و فرمان خدا دائم در آمد و شد هستند،برخى نگهبان بندگان او و دربان دربهاى بهشت اند،برخى از آنان چنانند كه قدمهايشان بر سرزمينهاى پست قرار گرفته و سرهاشان از آسمان بالا بيرون رفته است...آنان پروردگار خود را با توهّم و خيال تصوير نمى كنند،و صفات مخلوقات مصنوع را به خدا نسبت نمى دهند،او را به وسيله مكان محدود نمى كنند،و به وسيله نظاير و امثال مورد اشاره قرار نمى دهند.

ج-آفرينش انسان:

امام فرموده:سپس از مكانهاى مختلف زمين،از سخت و نرم و شور و شيرين آن،خاكى را برگرفت و با آب درآميخت تا خالص شد،و با نم دار كردن مجدد آن،جلا و صيقلش داد، و از آن صورت و شكلى داراى اعضا و جوارح پديد آورد،آن را خشكانيد تا خود را گرفت، و استحكامش بخشيد تا محكم و متين شد،براى روز مشخص و معلوم.

سپس از روح خود در آن دميد،پس به شكل انسان هشيارى در آمد كه به تحرك برخاسته و ذهن و فكر و اعضاى خود را به خدمت مى گيرد،و از ابزار جابجائى استفاده مى كند،حق و باطل را مى شناسد،و از حواس چشيدن و بوئيدن و ديدن برخوردار است معجونى است با سرشتى از رنگهاى مختلف و اشياى گرد آمده كه برخى ضد يكديگر بوده و برخى با هم متباين هستند،مانند:گرمى و سردى،ترى و خشكى،بدحالى و خوش حالى. (1)

ص: 137


1- -شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،ج 1،ص 32.
د-آفرينش جنّ و شيطان و ابليس:

امام على عليه السّلام فرموده:خداوند سبحان پس از آنكه هفت هزار سال از زندگى جن و نسناس بر روى زمين گذشت،چون دوست داشت مخلوقى را به دست قدرت خود بيافريند، و آن مخلوق بايد آدم باشد كه تدبير و تقدير آسمانها و زمين براى او منظور شده بود،پرده از طبقات آسمانها برگرفت و به فرشتگان فرمود:مخلوقات من-جن و نسناس-را در زمين مشاهده كنيد.

آنان هنگامى كه رفتار عاصيانه و خونريزى ناحق و فساد اهل زمين را ديدند،بر ايشان گران آمد،و براى خدا به خشم آمدند،و بر زمينيان تأسف خوردند،و درحالى كه نمى توانستند خشم خود را كنترل كنند گفتند:پروردگارا!تو عزيز قادر جبار قاهر بزرگوارى،و اينان مخلوقات ضعيف و ذليل تو هستند كه در قبضه قدرتت جا به جا شده،و از رزق تو روزى مى خورند،و از بخشش تو بهره مى برند،و با اين گناهان بزرگ نافرمانى ات مى كنند،حال آنكه نه ناراحت مى شوى و نه خشم مى گيرى،و نه از آنچه از ايشان مى شنوى و مى بينى انتقام مى كشى،اين مسأله بر ما بسيار گران است،و آن را درباره تو خيلى بزرگ مى شماريم!خداى سبحان كه اين سخنان را از فرشتگان شنيد.فرمود:«من در روى زمين خليفه اى قرار مى دهم»تا جانشين و حجت من بر خلقم باشد،فرشتگان گفتند:منزّهى تو!«آيا در زمين كسى را قرار مى دهى كه در آن فساد و خونريزى كند، درحالى كه ما تسبيح و حمد تو را به جا مى آوريم،و تو را تقديس مى كنيم»و گفتند:اين جانشينى را در بين ما قرار ده كه نه در زمين فساد مى كنيم،و نه خونريزى مى نمائيم.

خداى عزّ و جلّ فرمود:فرشتگان من!«من حقايقى را مى دانم كه شما نمى دانيد»من بنا دارم مخلوقى را به دست خود بيافرينم و ذريّه او را پيامبران مرسل،و بندگان صالح،و امامان راه يافته گردانم،و آنان را در بين آفريدگانم جانشينان زمينى خود قرار دهم،تا ايشان را از گناهان بازدارند ،و از عذاب من بترسانند،و به اطاعتم راهنمائى كنند،و به راه من بياورند،و آنان را برهان آگاهي بخش،و دليل عذر خود گردانم،و نسناس (1)را از زمين

ص: 138


1- -حقيقت نسناس بر ما روشن نيست،در بحار اينچنين آمده است.

خود دور كرده،و آنجا را از لوث وجودشان پاك نمايم،و گردنكشان جن را از بين مخلوقات خود در زمين بيرون كرده،و آنان را در هوا و مكانهاى دوردست آن جاى دهم،تا در مجاورت نسل آدم نباشند،و با آنان انس نگيرند،و معاشرت ننمايند،پس هر كه از نسل اين آفريده من كه آنان را براى خود برگزيده ام مرا نافرمانى كند او را در جايگاه سركشان جاى داده و به منزلگاههاى ايشان وارد مى كنم،و اهميتى نمى دهم!فرشتگان گفتند:

پروردگارا!هر چه مى خواهى بكن كه:"ما چيزى جز آنچه به ما تعليم داده اى،نمى دانيم،تو دانا و حكيمى."... (1)

ه-روح:

امام على عليه السّلام درباره روح بيانى دارند كه خلاصه آن چنين است:

روح جبرئيل نيست،جبرئيل از فرشتگان است و روح غير از جبرئيل است.زيرا خداوند به پيامبرش فرموده:

يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ. فرشتگان را با روح-به فرمانش-بر هر كس از بندگانش بخواهد نازل مى كند (2)پس روح غير از فرشتگان است.و فرموده: لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ* تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ* شب قدر بهتر از هزار ماه است،فرشتگان و روح در اين شب به اذن پروردگارشان فرود مى آيند (3).و فرموده:

يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا. روزى كه روح و فرشتگان در يك صف مى ايستند (4).و درباره آدم عليه السّلام به فرشتگان كه جبرئيل نيز با آنان بود،فرموده: إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ* فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ* من بشرى را از گل مى آفرينم،پس هنگامى كه آن را نظام بخشيدم و از روح خود در او دميدم، براى او به سجده افتيد! (5)پس جبرئيل همراه با فرشتگان براى اين روح سجده كردند.و

ص: 139


1- -بحار ج 63 ص 82 و 83 به نقل از علل الشرايع
2- -نحل2/.
3- -قدر3/ و 4.
4- -نبأ38/.
5- -ص71/ و 72.

درباره مريم فرموده: فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا. ما روح خود را به سوى او فرستاديم،و او به مانند انسانى تمام عيار بر مريم نمايان شد. (1)و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرموده: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ* عَلى قَلْبِكَ* روح الأمين آن را نازل كرده است.بر قلب تو.

سپس فرموده: لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ* بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ* تا از بيم دهندگان باشى!به زبان عربى آشكار! (2)

پس روح حقيقتى است واحد با صورتهاى گوناگون (3).پايان كلام امام عليه السّلام-

بنا بر اين،روح-و خدا بهتر مى داند-آن چيزى است كه در آدم عليه السّلام دميده شد،و آن چيزى است كه فرشته مرسل به سوى مريم،آن را با خود داشت،و آن چيزى است كه فرشته حامل وحى بر پيامبر،با خود مى آورد،گاهى نيز به فرشته اى كه حامل وحى براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم بوده روح الامين گفته شده است.همچنين روح همان روح القدسى است كه خداوند عيسى عليه السّلام را به او تأييد فرموده است،و روز قيامت خود روح شخصا با فرشتگان در يك صف قرار مى گيرد،و اين همان روح است كه خدا درباره اش فرموده:

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي.

از تو درباره روح سؤال مى كنند،«بگو:روح از فرمان پروردگار من است (4)».

پروردگارا!ما را از خطاى در فهم و لغزش در گفتار مصون دار.

و-معناى سجده فرشتگان براى آدم عليه السّلام:

امام على عليه السّلام در اين باره سخنى دارد كه فشرده آن چنين است:

سجده فرشتگان براى آدم عليه السّلام سجده طاعت نبود،و فرشتگان با اين سجده،غير خدا، يعنى آدم را عبادت و بندگى نكردند،بلكه به برترى آدم و فضل و رحمتى كه خدا به او داده بود اعتراف كردند. (5)

ص: 140


1- -مريم17/.
2- -شعراء195/-194.
3- -الغارات ثقفى،تحقيق استاد مير جلال الدين حسينى ارموى"محدث"جلد اول ص 184 و 185.
4- -اسراء85/.
5- -بحار ج 11 ص 139.
شرح كلام امام على عليه السّلام:

امام على عليه السّلام در بيانات گذشته فرشتگان را به چهار گروه تقسيم كرده است:

گروه اول: عبادت كنندگان،برخى در حال ركوع،برخى سجده كنان،برخى ايستاده،و گروهى تسبيح گوى،

گروه دوم: امينان وحى خدا در رساندن آن به پيامبران،و زبان گويا در دهان رسولان، و رفت و آمد كنندگان در پى امور بندگان كه خداوند به وسيلۀ آنان،كار خلق را سامان مى دهد.

گروه سوم: پاسداران عباد،بگونه نيروهاى امانى و ذخيره در تن و جان بشر كه خداوند همراهانشان را بدين وسيله از مهالك و مفاسد نگه مى دارد،و اگر چنين نبود هلاكت و مفسده بيش از سلامت و امان به انسان مى رسيد،برخى از ايشان نيز خادم بهشت اند، يعنى نگهبان و خدمتگزار.

گروه چهارم: حاملان عرش اند،و شايد اينانند كه مأمور تدبير امر جهان از فرستادن باران و روياندن نبات و امثال آنند،امورى كه به ربوبيت پروردگار جهانيان مربوط مى شود، و براى عالم مخلوقات تدبير گرديده است.

سوم-روايات وارد از امام باقر عليه السّلام:

امام باقر عليه السّلام در معناى:و نفحت فيه من روحى فرموده:

اين روح،روحى است كه خدا خود آن را انتخاب كرده،خود آن را آفريده،آن را به خود منسوب داشته،و بر جميع ارواح برترى داده است. (1)

و در روايت ديگرى فرموده:

خداوند اين روح را تنها از آن رو به خود نسبت داده كه آن را بر ساير ارواح برترى بخشيده،همانگونه كه خانه اى از خانه ها را نيز،براى خود اختيار كرده و فرموده:خانه من!و به پيامبرى از پيامبران،فرموده:خليل من و همانند آن.اينها همه مخلوق و مصنوع و

ص: 141


1- -بحار جلد 4 ص 11.

محدث و مربوب و مدبّرند (1).يعنى:اضافه آنها به خدا اضافه تشريفى است.

در روايت ديگرى،راوى مى گويد:

از امام باقر عليه السّلام پرسيدم:روحى كه در آدم است و روحى كه در عيسى است چه هستند؟ فرمود:آنها دو روح آفريده شده اند،خداوند آنها را اختيار كرد و برگزيد:روح آدم و روح عيسى عليهما السّلام را. (2)

چهارم-روايات امام صادق عليه السّلام:

امام صادق عليه السّلام درباره سخن خداى تعالى درباره آدم و حوا كه فرموده: فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما شرمگاههاشان بر آنان هويدا شد فرموده:

شرمگاههاى آنان كه ناپيدا بود ظاهر شد،يعنى پيش از آن در درون بود. (3)

امام عليه السّلام درباره گفت و گوى جبرئيل با آدم عليه السّلام فرموده:

هنگامى كه آدم از بهشت بيرون شد،جبرئيل نزد او آمد و گفت:اى آدم!آيا چنين نيست كه خداوند تو را به دست خود آفريد،و از روح خود در تو دميد،و فرشتگان را به سجده براى تو واداشت،و كنيز خود حوّا را به همسرى تو داد،در بهشت جايگزينت كرد،و آن را برايت حلال و روا دانست،و مشافهة تو را نهى كرد كه:از اين درخت نخورى!تو از آن خوردى و خدا را نافرمانى كردى؟

آدم گفت:اى جبرئيل!ابليس براى من به خدا سوگند خورد كه او خير خواه من است،و من گمان نداشتم كسى از خلق خدا سوگند دروغ به خدا را ياد كند. (4)

امام عليه السّلام درباره توبه آدم عليه السّلام فرموده:

خداى متعال چون خواست از آدم عليه السّلام درگذرد،جبرئيل را به سوى او فرستاد جبرئيل به او گفت:سلام بر تو اى آدم صابر بر بلاى خود،و توبه كننده از خطاى خويش،خداوند

ص: 142


1- -بحار جلد 4 ص 12 به نقل از معانى الاخبار و توحيد صدوق.
2- -بحار جلد 4 ص 13.
3- -بحار جلد 11 ص 160 به نقل از تفسير قمى ص 231.
4- -بحار ج 11 ص 163.

تبارك و تعالى مرا به سوى تو فرستاده تا مناسكى را كه مى خواهد با آنها توبه ات را بپذيرد به تو بياموزم،جبرئيل دستش را گرفت و با او به سوى بيت روانه شد،در اين هنگام ابرى در آسمان پديدار شد،جبرئيل گفت هر جا را كه اين ابر بر تو سايه افكنده با پاى خود خط بكش،سپس او را حركت داد تا به منى رسيد و جاى مسجد منى را به وى نشان داد و حدود آن را خط كشيد،پس از آن كه محل بيت را مشخص كرد و حدود حرم را خط كشيد،او را به عرفات برد و بر بلنداى آن بپا داشت و به وى گفت:هنگامى كه خورشيد غروب كرد هفت مرتبه به گناه خود اعتراف كن،و آدم عليه السّلام چنان كرد. (1)

پنجم-روايات امام رضا عليه السّلام
اشاره

:

امام رضا عليه السّلام در معناى سخن خداى عزّ و جلّ كه فرموده خَلَقْتُ بِيَدَيَّ فرمود:يعنى آن را به قدرت و قوت خود آفريدم. (2)

آن حضرت درباره عصمت انبياء در پاسخ سؤال مأمون كه پرسيد:

اى فرزند رسول خدا!مگر نه آن است كه شما مى گوئيد:پيامبران معصومند؟

فرمود:آرى.گفت:پس معناى سخن خداى عزّ و جلّ كه مى فرمايد: عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى چيست؟

فرمود:خداى تبارك و تعالى به آدم فرمود:«تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و هر چه از آن را خواستيد بخوريد،و به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران مى شويد،»و درخت گندم را به آنان نشان داد.خداوند به آنان نفرمود:از اين درخت و هر چه از جنس آن است نخوريد،پس آدم و حوا به آن درخت نزديك نشدند،آن دو هنگامى كه شيطان وسوسه شان كرد و گفت:«خداوند از اين درخت نهى تان نكرده،بلكه شما را از نزديك شدن به غير آن نهى كرده،و شما را از خوردن آن نهى نكرده مگر آنكه دو فرشته شويد يا از جاودانيان گرديد»،بعد هم براى آن دو سوگند خورد كه«من خير خواه شما هستم،»و تنها از

ص: 143


1- -بحار ج 11 ص 167.
2- -تفسير نور الثقلين،ج 4،ص 472،به نقل از عيون اخبار الرضا عليه السّلام.

غير آن خوردند.»

آدم و حوّا كه پيش از آن نديده بودند كسى سوگند دروغ به خدا ياد كند،فريفته شدند و با اعتماد به سوگندى كه به خدا ياد كرد،از آن درخت خوردند،و اين كار قبل از نبوت آدم عليه السّلام بود. (1)

بقيه روايات مربوط به ابتداى آفرينش را،به يارى خدا،در پيوست هاى پايان كتاب مى آوريم.

***

فشرده بحث

مخلوقات مذكور در فصل اول اين بحث به گروههاى چهارگانه زير تقسيم مى گردند:

1-آنان كه مرگ و زندگى و اراده و ادراك كامل دارند،و نفس امّاره بالسّوء ندارند، آنان سپاهيان خدا،فرشتگانند.

2-كسانى كه مرگ و زندگى و اراده و نفس ادراك كننده و امّاره بالسوء دارند،اين گروه دو نوعند:

الف-آنان كه از خاك آفريده شده اند،فرزندان آدم،انسانها.

ب-آنان كه از آتش سوزان آفريده شده اند،جنيان.

3-گروهى كه مرگ و زندگى و اراده دارند،ولى نفس ادراك كننده ندارند،و انديشه نمى كنند،حيوانات.

4-اشيائى كه زندگى حيوانى و ادراك و اراده ندارند،مانند:نباتات،آبها،ماه و خورشيد و ستارگان.

ما با دقت در مجموعه انواع و اصناف اين مخلوقات،در مى يابيم كه در زندگى ويژه هر يك از آنها،نظام دقيق و متقن و استوارى نهفته است كه هر يك را در مسير خود به اعلى درجه كمال وجودى اش مى رساند.حال مى پرسيم:

ص: 144


1- -بحار،ج 11،ص 164 به نقل از عيون اخبار الرضا عليه السّلام.

آنكه براى هر يك از اين انواع و اصناف،برنامه و نظام زيستن را اندازه گيرى و منظم كرده كيست؟و نام او چيست؟

اين آن چيزى است كه ما،به يارى خدا،آن را در مبحث ربوبيت بررسى مى كنيم.

ص: 145

4 مباحث ربوبيت

اشاره

الف-ربّ و پروردگار

ب-ربّ العالمين چيست؟

ج-انواع هدايت ربّ العالمين درباره مخلوقات.

ص: 146

ص: 147

1-ربّ

اشاره

اصطلاح«ربّ»از مهمترين اصطلاحات اسلامى است كه درك معناى روشن آن براى مباحث آينده ما ضرورى است.چنانكه فهم بسيارى از آيات قرآن كريم به نحو عام،و شناخت خداى عزيز به طور خاص،بستگى به فهم واضح و درست اين واژه دارد.و نيز شناخت پيامبر و وحى و امام و روز قيامت،و شناخت موحّد از مشرك،متوقف بر فهم آن است.و ما،به يارى خدا،ابتدا معناى لغوى و سپس معناى اصطلاحى آن را مورد بررسى قرار مى دهيم:

الف-معناى ربّ در لغت عرب

«ربّ»در زبان عرب هم به معناى مربّى و تدبيركننده امور است،و هم به معناى مالك و صاحب اختيار،«ربّ البيت»يعنى:مالك خانه،و«ربّ الضّيعة»يعنى:مدبّر يا مالك اموال،و«ربّ الفرس»يعنى: تربيت كننده اسب يا مالك آن.

ب-معناى ربّ در اصطلاح اسلامى

«ربّ»در اصطلاح اسلامى از اسماى حسناى خداوند است،و نامى است براى آفريدگار و مالك مخلوقات و بنيانگذار نظام زندگى و مربّى آنها در طى مراحل حيات،تا هر يك به

ص: 148

درجه كمال وجود خود برسند. (1)

«ربّ»در قرآن كريم گاهى به معناى لغوى آمده و ما اين معنى را از قرينه اى كه دلالت دارد مقصود معناى لغوى«ربّ»است مى فهميم،مانند سخن يوسف عليه السّلام به همراهان زندانى خود كه به آنان فرمود:

1- أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ

آيا مالكان چندگانه بهترند يا خداى يگانه پيروز؟ (2)

2- وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ.

و به آن كسى كه مى دانست رهايى مى يابد گفت:مرا نزد مالك خود به ياد آر. (3)

«ربّ»آنجا كه مطلق آمده و به چيزى اضافه نشده،مراد از آن خداى متعال است، چنانكه در قرآن كريم آمده:

بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ.

سرزمينى پاك و پاكيزه و پروردگارى آمرزنده. (4)

بنابر آنچه آورديم،«ربّ»در لغت عرب و اصطلاح اسلامى هر دو،به معناى مالك و مربّى آمده است،اضافه بر آن،در اصطلاح اسلامى معناى بنيانگذار نظام زندگى در طى مراحل پرورش،تا رسيدن به درجه كمال، (5)بر معناى مربّى افزون شده،و معناى مربّى كامل گرديده،و«ربّ»اصطلاحى دو معنى پيدا كرده،يا معناى آن داراى دو بخش است.

راغب اصفهانى در ذيل مادّه«قرء»مى گويد:

هر اسمى كه براى دو معنى در كنار هم وضع شده باشد، هرگاه تنها آورده شود،به هر يك از آن دو اطلاق مى گردد،مانند«مائده»كه براى سفره و غذا با هم وضع شده،ولى به هرت.

ص: 149


1- -راغب اصفهانى در مادّه«ربّ»معناى اصطلاحى و معناى لغوى آن را خلط نموده،و از يكديگر ممتاز نكرده است،زيرا مربّى شىء در طى مراحل تا رسيدن به درجه كمال از معناى ويژه ربّ در اصطلاح اسلامى است،در حالى كه راغب آن را در معناى عام ربّ آورده است.
2- -يوسف39/.
3- -يوسف42/.
4- -سبا15/.
5- -واژه«ربّ»همانند واژه«صلاة»است كه در لغت عرب به معناى هر گونه دعا است،و در شريعت اسلام به معناى«صلاة معروف»يعنى«نماز»است.

يك از آن دو،به تنهائى نيز،«مائده»گويند.

معناى«ربّ»در لغت عرب نيز اينگونه است،گاهى به معناى مالك و گاهى به معناى مربّى است،و در اصطلاح اسلامى نيز،گاهى به معناى مالك تربيت كننده،و گاهى در بخشى از معناى آن،يعنى:بانى و قانونگذار نظام زندگى استعمال شده است،مانند سخن خداى متعال كه فرموده:

اِتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ.

[يهود و نصارى]دانشمندان و راهبان خود را قانون گذرانى در برابر خدا قرار دادند. (1)/.

ص: 150


1- -توبه31/.

2-ربّ العالمين و انواع هدايت

مقدمه

بحث«ربّ العالمين»به بخشهاى زير تقسيم مى شود:

الف-شرح و بيان معنى«ربّ العالمين».

ب-انحصار آن در خداى جليل.

ج-بيان انواع چهارگانه هدايت از سوى رب العالمين به شرح زير:

1-هدايت فرشتگان كه مرگ و زندگى و اراده و عقل دارند،و نفس امّاره بالسوء ندارند،هدايت به وسيله آموزش مستقيم از سوى خداوند.

2-هدايت انسان و جن كه مرگ و زندگى و اراده و عقل و نفس امّاره بالسوء دارند،هدايت به وسيله پيامبران با آموزش و بيم دادن.

3-هدايت حيوانات داراى مرگ و زندگى و اراده كه عقل و نفس امّاره بالسوء ندارند،هدايت به وسيله الهام غريزى.

4-هدايت موجودات بى جان و بى اراده،مسخّرات.

نخست-معناى ربّ العالمين در قرآن كريم

خداى متعال فرموده:

ص: 151

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

1- سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى* اَلَّذِي خَلَقَ فَسَوّى* وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى* وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى* فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى*

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

منزّه شمار نام«ربّ» بلندمرتبه ات را،خداوندى كه آفريد و منظم كرد،همو كه اندازه گيرى كرد و هدايت نمود،و او كه چراگاه را به وجود آورد،سپس آن را خشك و تيره قرار داد. (1)

2- رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى.

پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى،آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده؛سپس هدايت كرده است؟ (2)

3- خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً.

همه چيز را آفريد و به دقت اندازه گيرى نمود. (3)

4- وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ*

و علم اسماء[ اسرار آفرينش]را همگى به آدم آموخت،سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود:اگر راست مى گوئيد اسامى اينها را به من خبر دهيد!

فرشتگان گفتند:منزّهى تو!ما چيزى جز آنچه به ما تعليم داده اى،نمى دانيم؛تو دانا و حكيمى. (4)

5- شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ...2.

ص: 152


1- -اعلى5/-1.
2- -طه50/.
3- -فرقان2/.
4- -بقره31/ و 32.

آيين و نظامى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود؛و آنچه را بر تو وحى كرديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم اين بود كه:دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد... (1)

6- إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً. وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللّهُ مُوسى تَكْلِيماً* رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ...

ما به تو وحى فرستاديم؛همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم،و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحى نموديم؛و به داوود زبور داديم.و پيامبرانى كه سرگذشت آنان را پيش از اين،براى تو بازگفته ايم؛و پيامبرانى كه سرگذشت آنان را بيان نكرده ايم؛و خداوند با موسى سخن گفت.پيامبرانى كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند... (2)

7- نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ. مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنّاسِ...

كتاب را به حق بر تو نازل كرد، تصديق كننده كتب پيشين،و تورات و انجيل را، پيش از آن براى هدايت مردم فرستاد... (3)

8- وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ.

و جن و انس را نيافريدم مگر براى اينكه بندگى ام كنند. (4)

9- يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ6.

ص: 153


1- -شورى13/.
2- -نساء165/-163.
3- -آل عمران 3/4.
4- -ذاريات 56.

اَلدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ.

اى گروه جن و انس!آيا رسولانى از خود شما به نزدتان نيامدند كه آيات مرا برايتان بازگو كنند،و شما را از ملاقات چنين روزى بيم دهند؟!

گفتند:[آرى]بر ضد خود گواهى مى دهيم؛و زندگى دنيا آنان را فريب داد؛و به زيان خود گواهى مى دهند كه كافر بودند! (1)

10- وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ* قالُوا يا قَوْمَنا إِنّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ* يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ* وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ*

و هنگامى كه گروهى از جن را به سوى تو متوجه ساختيم تا قرآن را بشنوند؛و چون حضور يافتند به يكديگر گفتند:خاموش باشيد!و هنگامى كه پايان گرفت،به سوى قوم خود بازگشتند و آنان را بيم دادند!و گفتند:اى قوم ما!ما كتابى را شنيديم كه بعد از موسى نازل شده،در حالى كه كتابهاى پيشين را تصديق مى كند،به سوى حق و راه راست هدايت مى نمايد.اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابى دردناك پناه دهد!و هر كس دعوت كننده الهى را اجابت نكند،هرگز نمى تواند از عذاب الهى در زمين فرار كند،و غير از خدا ياورى ندارد،اينان در گمراهى آشكارند! (2)

11- قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً* يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً* وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً* وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللّهِ9.

ص: 154


1- -انعام130/.
2- -احقاف32/-29.

شَطَطاً* وَ أَنّا ظَنَنّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللّهِ كَذِباً* وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً* وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللّهُ أَحَداً* وَ أَنّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً* وَ أَنّا كُنّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً* وَ أَنّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً* وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُونَ وَ مِنّا دُونَ ذلِكَ كُنّا طَرائِقَ قِدَداً* وَ أَنّا ظَنَنّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللّهَ فِي الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً* وَ أَنّا لَمّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنّا بِهِ فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً* وَ أَنّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً* وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً* وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً* لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً*

بگو:به من وحى شده است كه جمعى از جن به سخنانم گوش فرا داده و گفته اند:

ما قرآن عجيبى شنيده ايم كه به راه راست هدايت مى كند،پس ما به آن ايمان آورديم و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نمى دهيم!و اينكه بلند است مقام پروردگار ما،و او هرگز همسر و فرزندى انتخاب نكرده است!و اين سفيه ما[ ابليس]بود كه درباره خداوند سخنان ناروا مى گفت!و ما گمان مى كرديم كه انس و جن هرگز بر خدا دروغ نمى بندند!و اينكه مردانى از انس به مردانى از جن پناه مى بردند،و آنان بر گمراهى و طغيانشان افزودند!و آنان همچون شما،گمان كردند كه خداوند هرگز كسى را مبعوث نمى كند!

و ما آسمانها را جستجو كرديم و همه را پر از محافظان نيرومند و تيرهاى شهاب يافتيم!و ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مى نشستيم؛اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند،شهابى را در كمين خود مى يابد!

و ما نمى دانيم آيا اراده شرّى درباره اهل زمين شده يا پروردگارشان

ص: 155

خواسته است آنان را هدايت كند؟!و در ميان ما افراد صالح و غير صالح وجود دارد،و ما گروههاى متفاوتى هستيم!و ما يقين داريم كه هرگز نمى توانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم و نمى توانيم از يد قدرت او بگريزيم!

و ما آنگاه كه هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم؛و هر كس به پروردگارش ايمان آورد،از نقصان و ظلم نمى هراسد!

و اينكه گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالمند،پس هر كه اسلام آورده،راه رشد و برترى را يافته است،اما ستمگران هيمه دوزخند!

و اگر آنان[ جن و انس]در راه اسلام پايدارى كنند،با آب فراوان سيرابشان مى كنيم!با اين هدف كه آنان را بيازمائيم،و هر كس از ياد پروردگارش روى گرداند،او را به عذاب شديد و فزاينده اى گرفتار مى سازد! (1)

12- وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعْرِشُونَ* ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ*

و پروردگار تو به زنبور عسل وحى[ الهام غريزى]نمود كه:از كوهها و درختان و داربستهائى كه مردم بالا مى برند،خانه هائى برگزين!سپس از تمام ثمرات بخور و راههائى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده است،رام و هموار بپيما!از درون آنها شربتى با رنگهاى مختلف بيرون مى آيد كه در آن، شفاى مردمانست؛به يقين در اين امر،نشانه روشنى است براى گروهى كه مى انديشند. (2)

13- إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ.9.

ص: 156


1- -جن17/-1.
2- -نحل68/ و 69.

پروردگار شما،خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز[ دوران] آفريد؛سپس به تدبير جهان پرداخت،شب را-كه با سرعت به دنبال روز است- بر روز مى پوشاند؛و خورشيد و ماه و ستارگان را آفريد؛كه مسخّر فرمان اويند.

آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير از آن اوست!بلند مرتبه و مبارك است خداوندى كه پروردگار جهانيان است.

دوم-انحصار ربوبيّت در خداى ذو الجلال

اشاره

خداى سبحان در اين باره فرموده:

1- إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِيعٍ إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ* ...هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ...

پروردگار شما،خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز[ دوران] آفريد،سپس بر عرش استيلا يافت،و به تدبير كار پرداخت؛هيچ شفاعت كننده اى،جز با اذن او نيست؛اين است خداوند،پروردگار شما!پس او را پرستش كنيد!آيا متذكر نمى شويد؟!...

اوست كه خورشيد را روشنگر،و ماه را تابنده قرار داد و براى آن منزلگاههائى مقدّر كرد،تا عدد سالها و حساب را بدانيد.. (1)

2- قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ* وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيّامٍ سَواءً لِلسّائِلِينَ* ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ* فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ

ص: 157


1- -يونس3/ و 5.

أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ*

بگو:آيا شما به آن كس كه زمين را در دو روز آفريد كفر مى ورزيد و براى او همانندهائى قرار مى دهيد؟!او پروردگار جهانيان است!او-كه در چهار روز- بر گرده زمين كوههاى استوارى قرار داد و در آن بركت و فزونى بخشيد و مواد غذائى را برابر با نياز خواستاران در آن جاى داد!سپس به آفرينش آسمان پرداخت،در حالى كه به صورت دود بود؛به آن و به زمين دستور داد:به وجود آييد،خواه از روى اطاعت و خواه اكراه:آنها گفتند:ما از روى اطاعت مى آئيم! پس آنها را به صورت هفت آسمان-در دو روز-آفريد،و در هر آسمانى كار آن را وحى فرمود،و آسمان پائين را با نوردهنده ها آراستيم و از رخنه شياطين حفظ كرديم؛اين است تقدير خداوند توانا و دانا! (1)

شرح كلمات

1-سبّح:نزّه،يعنى خدا را به پاكيزه ترين وجه يادكرد،يا«سبحان اللّه»گفت،يعنى خدا را از هر گونه نقص و آلودگى مبرّا دانست.تسبيح به معناى مطلق عبادت و پرستش در رفتار و كردار و نيّت نيز آمده است.

2-اسم:اسم،چنانكه در گذشته آورديم،دو معنى دارد:

الف-لفظى كه براى نامگذارى بر اشياء مى نهند،مانند:«مكّه»نشان شهرى كه قبله مسلمانان،كعبه،در آن است؛و«قرآن»،نشان كتابى كه خداوند بر خاتم انبياء فرستاده است.

ب-اسم الشىء،يعنى صفات ويژه هر چيز كه حقيقت آن را روشن مى كند.مراد از اسم در آيه همين معنى است.

3-ربّك:پروردگار تو،نظام دهنده و قانونگذار تو چنانكه گذشت.

4-اعلى:برتر،و در آيه يعنى خدا برتر از آن است كه با چيزى مقايسه شود.

5-خلق:آفريد،تفسير خلق را در آنچه خداوند از زبان موسى به فرعون بيان مى دارد

ص: 158


1- -فصلّت12/-9.

مى جوييم:پروردگار ما آن كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده،سپس هدايت كرده است. (1)يعنى پروردگار ما همه چيز را دقيق و ميزان و كامل آفريده است.

6-سوّى:اندازه كرد و سامان داد،يعنى متعادل و ميزان و پيراسته از كژى و كاستى آفريد،تسويه هر چيز،سامان دادن به آن در مسير كمال و استعدادى است كه براى آن ايجاد گرديده است.

خداوند در سوره انفطار فرموده:«اى انسان چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته است؟!همان خدائى كه تو را آفريد و سامان داد و منظم ساخت (2)؟!در اين آيه هر دو معناى:به سامان كردن و در مسير كمال بردن،مورد توجه است.تسويه خلق يا به سامان كردن او چهار گونه است:

نخست- تسويه و بسامان كردن انسان:انسان ابتدا از نطفه آفريده مى شود،و در مراحل معينى از آفرينش،خلقت اوليه او در دوران جنينى اش به پايان مى رسد،و خداوند تمامى اعضاء و جوارحى را كه به وسيله آنها هدايت مى يابد،مانند:گوش و چشم و ديگر حواس گيرنده دانش را،به وى مى بخشد،و قواى فكرى و مغزى اش را كه بايد خزينه معلومات او گردد،و عقل و خردش را كه با آن درست و نادرست دانسته ها را جدا مى كند، در سرشت او جايگزين مى نمايد،و قابليت دادوستد دانسته ها با همتايان خود را به وسيله زبان و قلم در او ايجاد مى كند،چنانكه فرموده:

1- خَلَقَ الْإِنْسانَ* عَلَّمَهُ الْبَيانَ*

انسان را آفريد،و سخن گفتن را به او آموخت. (3)

2- اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ* اِقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ* اَلَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ*

بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.انسان را از خون بسته خلق كرد.بخوان كه4.

ص: 159


1- -طه50/.
2- -انفطار6/ و 7.
3- -الرحمن3/ و 4.

پروردگارت بزرگوارتر است.آنكه به وسيله قلم آموزش داد،و به انسان آنچه را نمى دانست تعليم نمود. (1)

ياد گرفتن و ياد دادن به وسيله بيان و قلم موهبتى است كه خداى جليل تنها انسان را به آن دو ويژگى بخشيده است.

دوم- بسامانى حيوان:تسويه و سامان دادن حيوان در آفرينش با ايجاد غريزه در او پايان مى پذيرد،غريزه اى كه بتواند به وسيله آن چگونه زيستن را،متناسب با سرشت حيوانى خويش،تنظيم نمايد.

سوم- بسامانى در مسخّرات خلقت:خداى سبحان فرموده:

1- وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ.

خورشيد و ماه را مسخّر كرده،هر يك تا سر آمد معينى به حركت خود ادامه مى دهند؛اين است خداوند،پروردگار شما. (2)

2- وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ.

خورشيد و ماه و ستارگان مسخّر فرمان اويند،آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير از آن اوست،بلند مرتبه و مبارك است خدا،پروردگار جهانيان. (3)

چهارم- بسامانى فرشتگان:سامان دادن فرشتگان به اين است كه خداى متعال آنان را بگونه اى سرشته كه: لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ هيچ گاه از فرمان خدا سرباز نمى زنند و هر چه را بدان مأمور شوند اجرا مى نمايند. (4)

معناى كامل تسويه و سامان دادن مادّى در تفسير: قَدَّرَ فَهَدى در ضمن تفسير آيات آينده مى آيد.

7-قدّر:اندازه كرد،تقدير و اندازه كردن خداوند در مواردى كه ما به دنبال تفسير آن هستيم يعنى:نظام زيست هر چيزى را بگونه اى تنظيم كرد كه با سرشت او تناسب و/.

ص: 160


1- -علق5/-1.
2- -فاطر13/.
3- -اعراف54/.
4- -تحريم6/.

همخوانى داشته باشد،چنانكه فرموده: وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً همه چيز را آفريد و بسيار دقيق اندازه كرد: (1)

8-هدى:هدايت كرد،هدايت كردن آفريدگان از سوى خداوند چهار گونه است:

الف-آموزش دادن.

ب-الهام غريزى.

ج-مسخّر كردن.

د-تبليغ وحى به وسيله پيامبران.

تفسير كامل دو كلمه: قَدَّرَ فَهَدى در بخش تفسير آيات خواهد آمد.

9-غثاء:گياه خشكى كه از هم جدا گردد.

10-احوى:گياهى كه از شدّت سبزى به سياهى مى زند.

11-وحى:

الف-وحى در لغت:وحى در لغت به معناى:اشاره،ايماء،سخن گفتن آهسته و در گوشى،الهام،فرمان دادن و القاى سخن مى باشد.

ب-وحى در اصطلاح اسلامى:وحى در اصطلاح اسلامى كلام الهى است كه آن را بر پيامبران خود القا مى كند،چه پيامبر فرشتۀ وحى را ببيند و سخنش را بشنود،مانند پيام رساندن جبرئيل به خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلم يا فقط سخن خدا را بشنود و چيزى را نبيند،بگونه اى كه موسى عليه السّلام سخن خدا را مى شنيد،يا آنكه به وسيله رؤيا در خواب باشد،چنانكه خداوند از قول ابراهيم عليه السّلام به فرزندش اسماعيل اينگونه خبر داد: إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ "من در خواب مى بينم كه تو را ذبح مى كنم." (2)و يا گونه هاى ديگرى از وحى كه تنها خدا مى داند و پيامبرانش صلوات اللّه عليهم آن را درك مى كنند.

برخى از موارد استعمال"وحى در اصطلاح اسلامى"را كه در قرآن كريم آمده،قريبا در بخش"وحى خداوند به پيامبران"،آورديم،اما استعمال وحى در معانى لغوى كه در قرآن آمده چنين است:/.

ص: 161


1- -فرقان2/.
2- -صافات102/.

1- فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا.

[زكريا]از محراب عبادت به سوى قومش بيرون آمد؛و به آنان"اشاره" كرد:صبح و شام خدا را تسبيح گوييد! (1)

2- إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ.

شياطين به دوستان خود مطالبى را«القا»مى كنند.يعنى در دل آنان خيالات بد و زشت مى اندازند. (2)

3- وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ...

ما به مادر موسى«الهام»كرديم كه:او را شير بده و... (3)

4- وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ

پروردگار تو به زنبور عسل«الهام»كرد. (4)يعنى زنبور عسل را با الهام غريزى بر اينگونه زيستن هدايت فرموده،زيرا خداوند به مقتضاى ربوبيتش در هر صنفى از اصناف حيوانات،غريزه اى نهاده كه او را متناسب با سرشت و فطرتش راه مى برد.

12-استوى:چيره گشت،كلمۀ استوى هرگاه با«على»متعدى شود به معناى استيلا و چيرگى است.چنانكه در بحث صفات ربّ مى آيد.

13-عرش:عرش در لغت جاى بلند سر پوشيده است،تخت پادشاه را نيز به اعتبار بلنديش عرش گويند،و آن را كنايه از قدرت و سلطه و حكومت مى دانند.در لسان العرب آمده:ثلّ عرشهم،يعنى:خداوند سلطنت آنان را نابود كرد. (5)

14-ضياء:آنچه از اجسام نورانى پخش مى گردد،از نور قويتر و فراگيرتر است، ضوء، روشنى بخش است،مانند:نور خورشيد و آتش،و نور،روشنى را از غير خودد.

ص: 162


1- -مريم11/.
2- -انعام121/.
3- -قصص7/.
4- -نحل68/.
5- -به مادّه«عرش»مفردات راغب،معجم الوسيط و قاموس قرآن مراجعه شود.

مى گيرد،مانند نور ماه.

15-أمر:امر دو معنى دارد:الف-خواستن انجام كار كه ضد نهى است و جمع آن اوامر،ب-شأن و كار و حال،كه جمع آن امور است.

16-سخّر:رام كرد،خاضع و ذليل نمود،و آن را در مسير هدف معينى روانه ساخت.

مسخّر:آنچه با قهر و زور رام مى گردد.

17-رواسى:جمع راسى،كوه ثابت و استوار و پابرجا .

تفسير آيات

تفسير مشروح آيات را براى تفسير كلمات قَدَّرَ فَهَدى مى آوريم:

الف-تفسير قدّر:خداوند عزيز در آيات سوره فصّلت،آفرينش را منحصر و مخصوص ذات اقدس خود"رب العالمين"دانسته،سپس به بيان سامان دادن و چگونگى تقدير نظام و ادامه بقاى آن پرداخته و فرموده:

وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيّامٍ.

او در چهار روز بر گرده زمين كوههاى استوارى قرار داد،و در آن بركت و فزونى بخشيد و مواد غذائى را برابر با نياز خواستاران در آن جاى داد. (1)

و درباره آسمان فرموده:ايجاد آن به صورت هفت آسمان را در دو روز به پايان برده است،و در هر آسمانى كار آن را وحى فرموده،و آسمان دنيا را با نوردهندگان آراسته، و اينها همه را از تقدير و سامان دادن پروردگار عزيز دانا شمرده است.

درباره اينكه چگونه فرمان پروردگار،براى ادامه بقا بر وفق نظام آفرينش به آنها صادر شد،فرموده است:

إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ.

پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز[ دوران]

ص: 163


1- -فصّلت10/.

آفريد،سپس بر عرش استيلا يافت و به تدبير كارها پرداخت. (1)

تدبير امر آنها،يعنى تربيت و پرورش آنها پس از آفرينش،و اينكه پروردگار شما انسانها تنها اوست،پس فقط او را عبادت كنيد،خداوند پس از آن،اندكى تفصيل داده و فرموده:اين پروردگار همان است كه خورشيد را روشنگر،و ماه را تابنده قرار داد،و براى آن منزلگاهها تعيين فرمود.

پس،از اين آيات چنين بهره برديم كه:قدّره تقديرا،يعنى:براى آن نظام مدبّرانه معين و بسامان قرار داد.

ب-هدى:در سوره فصّلت و يونس كه سخن از ربوبيت خدا براى آسمانها و زمين و ماه و خورشيد است،ذكر"تربيت رب"نيز تنها دربارۀ آنها آمده،ولى در سوره"اعلى"كه سخن از تربيت همه مخلوقات است،و فرمود: اَلَّذِي خَلَقَ فَسَوّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى مرادش اين است كه،پروردگارى كه اين مخلوقات را آفريده،خود او نيز آنها را بسامان كرده،و با تقديرى كه براى زيستن هر يك از انواع و اصنافشان قرار داده آنها را براى پذيرش هدايت آماده ساخته است،و براى نمونه،چراگاه حيوان را مثال زده و قريب به اين مضمون فرموده:پروردگار تمام مخلوقات همان كسى است كه چراگاه حيوان را از دل زمين بيرون آورد،و آن را تا رسيدن به درجه كمال وجودى اش پرورش داد تا به سبزى شديد متمايل به سياهى رسيد،سپس آن را با همان سبزى شديد خشكانيد!خداى سبحان چگونگى هدايت اصناف چهارگانه خلق را در آيات فراوان ديگرى بيان فرموده كه در بحث آينده مى آوريم./.

ص: 164


1- -يونس3/.

3-انواع هدايت رب العالمين براى اصناف خلق

اشاره

در اين بخش كه انواع هدايت الهى،براى اصناف موجودات را،بررسى مى كنيم،بحث را به ترتيب زمان آفرينش آنها پى مى گيريم.خداوند ابتدا فرشتگان را آفريد زيرا آنان سپاه خدا در خلق،و حاملان عرش ربوبى هستند،پس از آن به آفرينش زمان و مكان و آسمان و زمين پرداخت،و هر چه مورد نياز جانداران آن بود،از آب و گياه و ساير مايحتاج،در اختيارشان قرار داد.سپس جن و حيوان را آفريد.و انسان را پس از خلق همه نيازمنديهايش به دنيا آورد.شرح انواع هدايت«رب العالمين»براى اصناف مذكور را به ترتيب زير پى مى گيريم:

نخست-آموزش مستقيم فرشتگان

اشاره

خداوند متعال درباره فرشتگان فرموده:

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ* وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ* قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ* وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ*

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ* وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ* قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ* وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ*

و هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت:من در روى زمين،جانشينى قرار خواهم داد.فرشتگان گفتند:آيا كسى را در آن قرار مى دهى كه فساد و خونريزى كند؟!ما تسبيح و حمد تو را به جا مى آوريم،و تو را تقديس مى كنيم.فرمود:من حقايقى را مى دانم كه شما نمى دانيد.

سپس علم اسماء[ اسرار آفرينش]را همگى به آدم آموخت.بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود:اگر راست مى گوييد اسامى اينها را به من خبر دهيد!گفتند:منزهى تو!ما چيزى جز آنچه به ما آموزش داده اى نمى دانيم،تو دانا و حكيمى.فرمود:اى آدم!آنان را از اسامى[ حقايق]اين موجودات آگاه كن.و هنگامى كه آنان را آگاه كرد،فرمود:آيا به شما نگفتم كه من،غيب آسمانها و زمين را مى دانم؟!و نيز مى دانم آنچه را شما آشكار مى كنيد،و آنچه را پنهان مى داشتيد!و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم:براى آدم سجده كنيد! همگى سجده كردند،جز ابليس كه سرباز زد،و تكبّر ورزيد،و از كافران شد. (1)

شرح كلمات

1-خليفة و خليفة اللّه فى الأرض.

الف-خلف:خلف زيد عمرا،يعنى:زيد بعد از عمر آمد،يا زيد بعد از عمرو به اداره امور پرداخت. (2)معناى اول مانند اين آيه: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ يعنى:بعد از آنان فرزندانى آمدند. (3)

و معناى دوم مانند: وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي يعنى:موسى به برادرش هارون گفت بعد از من[در نبود من]به اداره و اصلاح امور قومم بپرداز. (4)

ص: 165


1- -بقره34/-30.
2- -معجم الفاظ القرآن الكريم،ماده:خلف.
3- -اعراف169/ و نيز ماده:خلف از مفردات راغب.
4- -اعراف142/.

ب-خلافة:جانشينى از غير به خاطر غيبت،مرگ،ناتوانى،و يا براى بالا بردن مقام جانشين.

ج-خلفية:كسى كه به خاطر مرگ و ناتوانى و غيبت،يا رفعت مقام،جانشين ديگرى مى شود.معناى اول مانند: وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ به ياد آريد هنگامى را كه خداوند شما را جانشينان قوم نوح قرار دارد. (1)

و معناى دوم مانند: يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ اى داود ما تو را در زمين خليفه قرار داديم. (2)و مانند سخن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم:

اللهم ارحم خلفائى!اللهم ارحم خلفائى!اللهم ارحم خلفائى!قيل له:يا رسول اللّه من خلفاؤك؟قال:الذين يأتون من بعدى يروون حديثى و سنتى.

خدايا جانشينان مرا ببخشاى!خدايا جانشينان مرا ببخشاى!

خدايا جانشينان مرا ببخشاى!گفته شد:اى رسول خدا جانشينان شما كيانند؟ فرمود:كسانى كه بعد از من مى آيند و حديث و سنت مرا روايت مى كنند. (3)

با مراجعه به روايات دانسته مى شود كه خليفه خدا،يا پيامبر است و يا وصى پيامبر كه خداوند او را براى هدايت مردمان به شرايع آسمانى،تعيين فرموده است.شرح آن،به يارى خدا،در مبحث"رسولان الهى"مى آيد.

2-سجد:خضوع كرد،سجده يعنى خضوع و فروتنى،و درباره انسان، پيشانى را بر زمين نهادن بر آن افزوده شده است.معناى اول،خضوع و فروتنى، مانند: وَ لِلّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ يعنى:تمامى كسانى كه در آسمانها و زمين هستند،و سايه هاشان-از روى اطاعت يا اكراه-هر صبح و عصر،براى خدا سجده4.

ص: 166


1- -اعراف169/ و نيز ماده:خلف از مفردات راغب.
2- -ص26/.
3- -معانى الأخبار صدوق،ص375/-374.

[ خضوع و فروتنى]مى كنند. (1)

سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ.

نشانه آنان در چهره هاشان از اثر سجده نمايان است. (2)

خلاصه تفسير آيات

خداوند ايمان به فرشتگان را در رديف ايمان به خدا و روز قيامت و كتابهاى آسمانى و پيامبران قرار داده،و دشمنى با آنان را دشمنى با اينان.آنان را بندگان خاص خود شمرده، بندگانى كه تسبيح گوى پروردگار خويشند،براى اهل زمين طلب آمرزش مى كنند،و هر چه را خداوند فرمانشان دهد انجام مى دهند.

خداوند از اينكه فرشتگان را از چه آفريده،ياد نكرده-در برخى روايات آمده كه آنان را از نور آفريده- (3)تنها خبر داده كه براى آنان بالهاى:دوتائى و سه تائى و چهارتائى قرار داده،و اينكه هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد،و آنان به شكل انسان در مى آيند و مأموريت خود را اجرا مى كنند و شناخت كيفيت و چگونگى بال فرشتگان-با مقايسه آنها به بال پرندگان-براى ما ممكن نيست،زيرا فرشتگان مانند پرندگان اجسام مادى نيستند،و با ابزارهاى شناختى كه ما انسانها در اختيار داريم،يعنى شناخت حسى اجسام،راهى به درك حقيقت آنان،جز راه نقل،نداريم،همان گونه كه شناخت شهرهاى ناديده،و سرزمينهاى دور از ما تنها از راه شنيدن ميسور است،با اين تفاوت كه ما مى توانيم محسوسات را با همانندشان مقايسه كنيم،و با نتيجه گيرى عقلى،درستى و نادرستى شنيده و گوينده را به داورى بنشينيم-در اينجا مجال شرح آن نيست-ولى قياس عالم ناديده به آنچه در دنياى مادى ماست امكان ندارد.

خداى متعال،در ضمن گزارش حال فرشتگان،فرموده:خداوند هر چه را كه فرشتگان مى بايست بدانند،به آنان آموخته است،آموزشى كه بناچار بايد در حدود مأموريت و

ص: 167


1- -رعد15/.
2- -فتح29/.
3- -صحيح مسلم كتاب زهد،باب احاديث متفرقه ص 2294 و مسند احمد ج 6 ص 153 و 168.

وظايف آنان باشد.و نيز،آنان را از اينكه مى خواهد در روى زمين خليفه قرار دهد آگاه كرده،و آدم ابو البشر را به آنان نشان داده است.و فرموده فرشتگان گفتند:

أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ.

آيا در زمين كسى را قرار مى دهى كه فساد و خون ريزى كند؟!ما تسبيح و حمد تو را به جا مى آوريم،و تو را تقديس مى كنيم. (1)

در روايات آمده كه فرشتگان اين سخن را از آن رو گفتند كه خداوند قبل از آدم عليه السّلام مخلوقاتى را در زمين آفريده بود كه خون ريزى و فساد مى كردند،و به خاطر همين كارها خداوند آنان را نابود كرد.فرشتگان حالت مخلوق جديد را به آنچه از مخلوق قبلى خدا ديده بودند مقايسه كردند.

پاسخ خداوند به آنان اين بود كه:من حقايقى را مى دانم كه شما نمى دانيد!سپس آدم را آفريد،و همه اسامى،يعنى حقايق اشياء همه را به او ياد داد.زيرا اسماء در اينجا جمع اسم به معناى صفات ويژه شيء و بيان كننده حقيقت آن آمده،و اين بدان خاطر است كه خداوند، هر چه را در آسمان و زمين است به سود انسان مسخّر فرموده،پس بناچار صفات و خواص آنها را نيز بايد به او آموزش دهد.شرح آن در پايان اين بحث مى آيد.

خداوند خواص همه مسخّرات را به آدم آموخت تا با آنها به سود خود عمل نمايد،و هر يك از فرشتگان را تنها نسبت به چيزى كه براى انجام آن آفريده شده بود،آگاه كرد،مثلا:

فرشتگانى را كه براى عبادت آفريده بود،چگونگى تهليل و تسبيح و تكبير براى خدا را آنگونه كه سزاوار اوست،ياد داد،و فرشتگانى را كه براى ثبت اعمال انسان آفريده بود،از چگونگى ثبت خير و شر آدمى آگاه كرد،و به فرشتگان قبض روح كيفيت قبض آن را آموزش داد،و ديگران را آنچه براى آن آفريده شده بودند.

بنا بر اين،فرشتگان نمى توانستند آنچه را خداوند به آدم عليه السّلام آموخته بود،درك نمايند،و هنگامى كه خداوند از فرشتگان،از آن اسما و حقايقى كه به آدم عليه السّلام ياد داده بود پرسيد،/.

ص: 168


1- -بقره30/.

گفتند:منزّهى تو!ما چيزى جز آنچه به ما آموخته اى،نمى دانيم!خداوند به آدم عليه السّلام دستور داد آنان را از آنچه خدا به او ياد داده آگاه كند،سپس ملائكه را فرمود براى آدم عليه السّلام سجده كنند،همه سجده كردند جز ابليس كه سرباززد و استكبار ورزيد و...

نتيجه آنكه:اين صنف از خلق،يعنى فرشتگانى كه خداوند آنان را در آسمانها و زمين جاى داده،و داراى مرگ و زندگى و عقل مدرك هستند،و هواى نفس ندارند،در مقام هدايت،آنان را همين بس كه،آنچه را به خاطر آن آفريده شده اند فرا بگيرند تا در طول زندگيشان بدان قيام نمايند و آن را به اجرا گذارند.اما داستان پرسش آنان در اخبار سجده آدم عليه السّلام بيش از اين نيست كه آنان نمى دانستند آدم براى چه آفريده شده،و هنگامى كه اين را به واسطه آدم عليه السّلام دانستند،و او اسماء و حقايق اشياء را به آنان آموخت،دستورات خدا را اطاعت كردند،و براى آدم عليه السّلام سجده نمودند مگر ابليس كه از سجده براى آدم عليه السّلام سرباز زد،و استكبار ورزيد و از هواى نفس خود پيروى كرد.

بنابراين،هدايت فرشتگان با آموزش خداوند است،آموزش چيزى كه از آنان خواسته است.

دوم-تسخير مسخّرات

اشاره

در بحث هدايت تسخيرى در اينجا،تنها برخى از آياتى را مى آوريم كه با صراحت مى گويد خداوند اين مسخرات را به سود انسان تسخير كرده است،چنانكه فرموده:

1- وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.

خداوند آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را،از سوى خودش،براى شما مسخر ساخته،راستى را كه در اين كار،نشانه هاست براى آنان كه مى انديشند. (1)

ص: 169


1- -جاثيه13/.

2- اَللّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً.

خداوندى كه زمين را براى شما جايگاه امن و آرامش قرار داد،و آسمان را همچون سقفى برافراشت. (1)

3- اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ.

آن كسى كه زمين را مهد آسايش شما قرار داد،و براى شما در آن راههائى آفريد كه هدايت شويد. (2)

4- وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ* فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ* وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ* فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ*

و زمين را براى خلايق آفريد،كه در آن ميوه ها و نخلهاى پرشكوفه است،و دانه هاى همراه با ساقه و برگى كه به صورت كاه در مى آيد،پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (3)

5- هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ.

او خداوندى است كه زمين را براى شما رام كرد،پس بر شانه هاى آن راه برويد و از روزيهاى خداوند بخوريد؛و[بدانيد]بازگشت همه به سوى اوست. (4)

6- أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ...

آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است مسخّر و رام شما كرد... (5)

7- وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلاً.

به يقين آدميان را گرامى داشتيم،و آنان را در خشكى و دريا راه برديم،و از پاكيزه ها به آنان روزى داديم،و ايشان را بر بسيارى از آفريدگان برترى/.

ص: 170


1- -مؤمن64/.
2- -زخرف10/.
3- -رحمن13/-10.
4- -ملك15/.
5- -حج65/.

بخشيديم. (1)

8- اَللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ* وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ* وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ*

خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريد،و از آسمان آبى نازل كرد،و با آن ميوه ها را براى روزى شما بيرون آورد؛و كشتى ها را مسخر و رام شما گردانيد، تا در درياها به فرمان او حركت كنند،و نهرها را مسخر شما نمود.و خورشيد و ماه را-كه با برنامه منظمى در كارند-و شب و روز را،به سود شما مسخر ساخت.و از هر چه از او خواستيد،به شما داد؛و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، هرگز شماره شان را در نيابيد!راستى را كه انسان،ستمگر و ناسپاس است. (2)

9- وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ* هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ* يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ* وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ* وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ* وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ* وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ* وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ*

و بر خداست كه راه راست را نشان دهد؛اما برخى از راهها بيراهه است!و اگر2.

ص: 171


1- -اسراء70/.
2- -ابراهيم34/-32.

خدا بخواهد همه شما را هدايت مى كند؛او كسى است كه از آسمان،آبى فرستاد كه نوشيدنى شما از آن است،و گياهان و درختانى كه حيوانات خود را در آن مى چرانيد،نيز از آن است.خداوند با آن آب،براى شما زراعت و زيتون و نخل و انگور،و از همه ميوه ها مى روياند؛مسلما در اين كار نشانه روشنى براى انديشمندان است.او شب و روز و خورشيد و ماه را مسخّر شما ساخت،و ستارگان نيز به فرمان او مسخّر شمايند،همانا در اين تدبير نشانه هائى است براى گروهى كه از عقل خود بهره مى گيرند!و مخلوقاتى را كه در زمين به رنگهاى گوناگون به سود شما آفريده،در اين آفرينش نشانه روشنى است براى آنان كه پند مى گيرند!او كسى است كه دريا را رام كرد تا از آن،گوشت تازه بخوريد،و زيور پوشيدنى بيرون بياوريد،و كشتيها را مى بينى كه سينه دريا را مى شكافند تا شما از فضل خدا بهره گيريد،شايد شكر او را به جا آوريد!و در زمين كوههاى ثابت و استوار قرار داد تا لرزش آن را نسبت به شما بگيرد،و نهرها و راههايى ايجاد كرد،تا هدايت شويد.و علاماتى قرار داد،و به وسيله ستارگان راه مى يابند. (1)

10- وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.

و از ميوه هاى درختان نخل و انگور،مسكرات و روزى خوب و پاكيزه مى گيريد،در اين،نشانه روشنى است براى گروهى كه مى انديشند. (2)

شرح كلمات

1-سخّر:رام و خاضع كرد تا براى هدف مشخصى به كار گيرد.مسخّر،يعنى آنچه با زور خاضع و رام شده است.

2-اكمام:جمع كمّ:غلاف و پوشش ميوه درخت و دانه زراعت.

ص: 172


1- -سوره نحل16/-9.
2- -نحل67/.

3-حبّ:دانه؛مراد از آن،گندم و جو و برنج است.

4-عصف:برگ خشك،كاه و پوسته حبوبات.

5-ريحان:گياه خوشبو.

6-آلاء:نعمتها.

7-ذلول:رام،مركب سوارى كه پس از چموشى رام و آرام شده باشد.

8-مناكب:جمع منكب،محل پيوند بازو و كتف انسان و غير اوست،مناكب زمين، بنابر تشبيه به شانه هاى شتر كه برجسته است به كوهها تفسير شده،و بنابر تشبيه به پهلوهاى آن كه در دو طرف قرار دارد،به اطراف و نواحى زمين تفسير گرديده است.

9-دائبين:تثنيه دائب،به معناى كوشنده دائم در كار،يعنى ماه و خورشيد دائم در حركتند و تا پايان جهان سستى نگيرند.

10-تسيمون:مى چرانيد،به چرا مى بريد.

11-ذرأ:پديد آورد،از روى نوآورى بى سابقه،و بسط و گسترش داد.

12-مواخر:جمع ماخرة:كشتى شكافنده آب دريا.

13-تميد بكم:شما را بلرزاند،ميد:لرزش شديد مانند زمين لرزه است.يعنى كوهها را در زمين قرار داديم تا لرزش آن را نسبت به شما بگيرد.

نتيجه بحث

خداوند متعال،زمين و موجودات درون و برون آن،مانند:درياها و رودها،درختان و گياهان و معادن،آسمان و كهكشانها،ماه و خورشيد و ستارگان،همه را،براى انسان آفريده است،چنانكه مى فرمايد: سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ يعنى:هر چه در آسمان و زمين است،همه را از سوى خودش مسخّر شما گردانيد. (1)

خداوند اين گونه مخلوقات را،با هدايت تسخيرى،چنان ساخت كه مطابق با نظامى كه خود به مقتضاى ربوبيتش براى آنها تعيين فرموده،حركت كنند.اين نوع از هدايت در قرآن

ص: 173


1- -جاثيه13/.

كريم،بيشتر با لفظ«سخّر»و گاهى با عبارت«جعل»آمده است،مانند: جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً يعنى:خورشيد را روشنگر و ماه را تابنده قرار داد.

سوم-هدايت حيوانات با الهام غريزى

اشاره

خداوند سبحان در سوره نحل مى فرمايد:

1- وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ* وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ* وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلاّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ* وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ*

و چهار پايان را آفريد؛براى شما در آنها وسيله پوشش،و منافع ديگرى است؛ و از شير و گوشت آنها مى خوريد؛و مايه زينت و جمال شمايند:گاهى كه آنان را بازمى گردانيد و هنگامى كه به صحرا مى فرستيد!بارهاى سنگين شما را،به جائى كه جز با مشقت زياد به آن نمى رسيد،حمل مى كنند.پروردگار شما مهربان و بخشايشگر است.اسبها و استرها و الاغها را آفريد تا بر آنها سوار شويد و زينت شما باشد.و چيزهائى مى آفريند كه نمى دانيد. (1)

2- وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبِينَ.

به راستى كه در وجود چهار پايان براى شما عبرتى است:از آنچه در شكم آنهاست،از ميان غذاهاى جويده و خون،شير ناب گواراى نوشندگان،به شما مى نوشانيم. (2)

3- وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعْرِشُونَ* ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ

ص: 174


1- -نحل8/-5.
2- -نحل66/.

يَتَفَكَّرُونَ*

پروردگار تو به زنبور عسل وحى نمود كه:از كوهها و درختان و داربستهائى كه مردم بالا مى برند،خانه هائى برگزين!سپس از تمام ثمرات بخور و راههاى هموار پروردگارت را بپيما!از درون شكم آنها شربتى با رنگهاى گوناگون بيرون مى آيد كه در آن،شفاى مردمان است.به يقين در اين امر،نشانه روشنى است براى گروهى كه مى انديشند. (1)

4- وَ اللّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.

خداوند هر جنبنده اى را از آبى آفريد؛گروهى از آنها بر شكم خود راه مى روند، گروهى بر دو پاى خود،و گروهى بر چهار پا راه مى روند؛هر چه را بخواهد مى آفريند،خداوند بر همه چيز تواناست. (2)

5- وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ.

هيچ جنبنده اى در زمين،و هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند،نيست مگر آنكه امتهائى مانند شما هستند،هيچ چيز را در اين كتاب،فروگذار نكرديم؛ سپس همه به سوى پروردگارشان محشور مى گردند. (3)

شرح كلمات

1-فرث:آنچه در معده است.

2-وحى خداوند به حيوانات:الهام و هدايت غريزى به انجام كارى كه زندگى و صلاح آنها به آن كار بسته است،و گاهى نيز با دقت و تيزبينى همراه است.كار حيوان تقريبا

ص: 175


1- -نحل69/-68.
2- -نور45/.
3- -انعام38/.

همانند كارى است كه صنف تسخير شده انجام مى دهند.

3-يعرشون:از ماده عرش به معناى داربست و سقف،يعنى بر بلنداى داربستهائى كه بالا مى برند نيز،خانه بگير.

4-ذللا:آرام و هموار.

نتيجه بحث

خداوند براى موجوداتى كه در محدوده زيرين آسمان دنيا آفريده،موجوداتى كه مرگ و زندگى و نفس حيوانى دارند ولى عقل ندارند،در فضا باشند يا در زمين،در درون آن باشند يا در دل درياها،خداوند براى هر يك از انواع و اصناف آنها نظامى قرار داده كه با ساختار فطرى و حيات حيوانى اش تناسب دارد،و هر نوعى را به وسيله غريزه اى كه در فطرتش نهاده،الهام فرموده كه در زندگى بر اساس آن نظام حركت كند.او خود چگونگى هدايت اينگونه مخلوقات را،در خبرى كه از زندگى زنبور عسل مى دهد،اينگونه بيان فرموده است:

پروردگار تو به زنبور عسل وحى نمود كه:از كوهها و درختان و داربستهائى كه مردم بالا مى برند،خانه هائى برگزين!سپس از تمام ثمرات بخور و راههاى هموار پروردگارت را بپيما!از درون شكم آنها شربتى با رنگهاى گوناگون بيرون مى آيد كه در آن،شفاى مردمان است.به يقين در اين امر،نشانه روشنى است براى گروهى كه مى انديشند. (1)

بنابراين،آنچه كه زنبور عسل با مهارت و زيركى انجام مى دهد،و حكيمانه و دقيق مى نمايد،با الهام پروردگار ما،ربّ العالمين است.اين بيان،نمونه اى توضيحى براى نوع هدايت اينگونه جانداران است كه در آيات(8-5)همين سوره،درباره صنف چهار پايان،و حكمت آفرينش و نظام زندگى،و نفعى كه در آنهاست،از آن سخن رفته است؛و تعبير اوحى ربّك اشاره به آن دارد كه،همان پروردگارى كه زنبور عسل را هدايت كرده،تا در زندگى برابر با نظام تعيين شده متناسب با فطرتش سير كند،همو پروردگار ماست كه براى ما هم نظامى هماهنگ با فطرتمان،قرار داده است،فطرتى كه ما را حكيمانه و متقن بر آن

ص: 176


1- -نحل68/ و 69.

سرشته است.

چهارم-آموزش انسان و جن به واسطه پيامبران

اشاره

انسان و جن مصداق سخن خداى متعال در آيات: خَلَقَ فَسَوّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى از سوره اعلى هستند.

نخست-انسان: پروردگار عالميان انسان را آفريد،و براى او نظام زندگى تعيين فرمود،و در ذات او،هم هواى نفس را قرار داد كه به خواسته دل مى رود،و هم عقل مميّز بخشيد تا سود و زيان خود را با آن تشخيص دهد،و او را براى پذيرش هدايت از دو راه آماده كرد:

1-از راه سخن گفتن با زبان،چه،سخن گفتن و تفاهم با ديگران را خداوند به انسان الهام فرموده است:

خَلَقَ الْإِنْسانَ. عَلَّمَهُ الْبَيانَ

انسان را آفريد،و او را سخن گفتن آموخت. (1)

2-از راه خواندن و نوشتن و نقل افكار،از انسانى به انسان ديگر و از نسلى به نسل بعد،چنانكه فرموده:

اِقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ* اَلَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ*

بخوان كه پروردگارت بزرگوارتر است،همان كسى كه به وسيله قلم آموزش داد،و به انسان آنچه را نمى دانست آموخت. (2)

خداى سبحان پس از آن،نظام زندگى و قانون زيستن را متناسب با فطرت انسانى انسان براى او تعيين كرد.چنانكه فرموده:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها.

روى خود را متوجه آيين ناب و استوار پروردگار كن!فطرت خداوندى كه

ص: 177


1- -رحمن3/ و 4.
2- -علق3/ و 4.

مردمان را بر آن آفريده. (1)

خداوند با فرستادن وحى بر پيامبران،انسان را به سوى اين دين كه با فطرت او تناسب و سازگارى دارد هدايت كرده است.چنانكه فرموده:

1- إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ...

ما به تو وحى فرستاديم؛همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم... (2)

2- شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ...

دينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح سفارش كرده بود؛و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و آنچه به ابراهيم و موسى و عيسى توصيه نموديم اين بود كه:دين را برپا داريد و... (3)

خداوند اين دينى را كه بر پيامبران فرستاده،اسلام ناميده،چنانكه فرموده:

إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ.

دين در نزد خدا اسلام است. (4)

دوم-جن: خداوند جن را آفريد،و زندگى او را مانند انسان قرار داد،چه،در سرشت او نيز هواى نفس است كه به سوى خواسته دل مى راند،و عقل است كه سود و زيان خويش را با آن درك مى كند.چنانكه ما را از حال ابليس كه از جن بود با خبر ساخت و فرمود:

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ...

هنگامى كه به فرشتگان گفتيم:براى آدم سجده كنيد،همه سجده كردند جز/.

ص: 178


1- -روم30/.
2- -نساء163/.
3- -شورى13/.
4- -آل عمران19/.

ابليس،كه از جن بود و از فرمان پروردگارش بيرون شد... (1)

خداوند داستان ابليس را در سوره اعراف مشروحتر بيان داشته و فرموده:

وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السّاجِدِينَ* قالَ ما مَنَعَكَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ* قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصّاغِرِينَ* قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ* قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ* قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ* ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ* قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ*

ما شما را آفريديم؛سپس صورت بندى كرديم؛بعد به فرشتگان گفتيم:"براى آدم سجده كنيد!"آنان همه سجده كردند؛جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود.

خداوند به او فرمود:در آن هنگام كه به تو دستور دادم،چه چيز تو را از سجده بازداشت ؟گفت:"من از او بهترم؛مرا از آتش آفريدى و او را از گل!"فرمود:

از آن مقام فرود آى!تو حق ندارى در آنجا تكبر بورزى!بيرون شو كه تو از افراد پست و فرومايه هستى!ابليس گفت:مرا تا روزى كه برانگيخته مى شوند مهلت ده!فرمود:تو از مهلت داده شدگانى!گفت:اكنون كه مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقيم تو،در برابر آنان كمين مى كنم!سپس از پيش رو و از پشت سر،و از طرف راست و از طرف چپ آنان،به سراغشان مى روم؛و بيشتر آنان را شكرگزار نخواهى يافت!فرمود:از آن مقام،با ننگ و خوارى،بيرون شو!سوگند كه هر كس از آنان،تو را پيروى كند،جهنم را از همگى شما پر خواهم كرد. (2)

معلوم مى شود هواى نفس در اين موجود جنّى سر كش بر خداى عزيز جبّار،از هواى1.

ص: 179


1- -كهف50/.
2- -اعراف18/-11.

نفس همه هوى داران بيشتر و قويتر است.

خداوند متعال در سوره جن از وجود هواى نفس در همه جنيان نيز خبر داده،و فرموده:

اجنه در پيروى از هواى نفس به حدّى پيش رفتند كه به استراق سمع سخنان فرشتگان مى نشستند،و از اين روش دست نكشيدند تا خاتم پيامبران صلّى اللّه عليه و آله و سلم مبعوث گرديد،و خداوند آنان را هدف شهابهاى سوزان قرار داد.در روايت آمده كه،آنان هر چه از فرشتگان مى شنيدند براى كاهنان بازگو مى كردند،و از روى ستم و انحراف دروغهائى را براى آزار و اذيت آدميان بر آن مى افزودند.

خداوند از اين روش نيز،در سوره جن،خبر داده و فرموده: فَزادُوهُمْ رَهَقاً يعنى جنيان بر گمراهى آدميان مى افزودند!و از اينكه اجنه در پيروى از هواى نفس همانند آدميانند،و در ميان آنان مسلمان و غير مسلمان وجود دارد،نيز خبر داده است.

در سوره احقاف آمده است:گروهى از جنيان هنگامى كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم قرآن را تلاوت مى كرد،حاضر شدند و آن را شنيدند و به سوى قوم خود بازگشتند و آنان را بيم دادند و گفتند:خداوند بعد از موسى عليه السّلام كتابى به نام قرآن فرستاده،و از آنان خواستند كه به اين كتاب ايمان آورند همچنين در سوره جن از يكسانى ديدگاه برخى از جنيان با بعضى آدميان درباره معاد،و گمان آنان به خدا،خبر داده كه مى گويند!خداوند هرگز كسى را در روز قيامت مبعوث نخواهد كرد!

از تمامى آنچه گذشت،نتيجه مى گيريم كه:در جن هم مانند انسان،دريافت عقلى و ادراك كامل وجود دارد،و آنان سخنان انسان را مى فهمند،و در يادگيرى از راه سخن گفتن با انسان شريكند،اين موضوع را به صورت آشكار،در داستانى كه خداوند از مكالمه سليمان عليه السّلام با آنان در آيات 17 و 39 سوره نمل آورده،در مى يابيم.

بدين گونه،اين دو صنف جن و انس،در همه حالات نفسانى مشتركند،همانگونه كه در جولانگاههاى رفتارى نيز مانند هم عمل مى كنند،خداى سبحان در سوره سبا فرموده:

يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ

ص: 180

جنيان براى سليمان هر چه مى خواست انجام مى دادند،محراب و تماثيل و ظروف بسيار بزرگ،مى ساختند. (1)

و در سوره انبياء مى فرمايد:

وَ مِنَ الشَّياطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ.

برخى از شياطين براى سليمان غواصى مى كردند،و كارهائى غير از آن نيز انجام مى دادند. (2)

خداوند اين دو گروه جن و انس را در هدايت به اسلام،و فرستادن پيامبران به سوى آنان،براى بشارت و بيم دادن و آموزش،برابر دانسته،تا به خداى يگانه ايمان آورند و هيچ كس را شريك او نسازند،و به پيامبران و فرشتگان و قيامت و مشاهد و مواقف آن نيز ايمان بياورند.

اما احكام اسلامى،آنچه كه درباره آداب اجتماعى مانند:يارى رساندن به ناتوانان و نيازمندان مؤمنان،و ترك آزار ديگران،و مانند آنهاست،هر دو گروه در آن مشتركند،اما عبادات مانند:نماز و روزه و حج و ديگر احكام مربوط به جن،بناچار بايد با حالات آنان سازگار باشد،چنانكه آدميان نيز برخى با برخى ديگر در احكام اختلاف دارند،مانند احكام ويژه زن و مرد يا مريض و سالم و مسافر و مقيم و امثال آن.

نتيجه مباحث

خداوند فرشتگان را آفريد تا سپاهيان«الوهيت و ربوبيت»او باشند،چنانكه خود در آيات گذشته و آياتى كه از فرشتگان (3)ياد شده،از آن خبر داده،و بدين خاطر هم آنان را پيش از سايرين آفريده است.آنان زمانى كه عرش خدا بر آب بود حاملان عرش بوده اند، (4)چنانكه در سوره هود فرموده:

ص: 181


1- -سبا13/.
2- -انبياء82/
3- -به ماده:ملك معجم المفهرس قرآن كريم مراجعه شود.
4- -مراد از عرش،محل سپاهيان خدا،فرشتگان كارگزار الوهيت و ربوبيت است كه جايگاه آنان پيش از آفرينش آسمانها و زمين بر روى آب بوده است.

وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ...

او خدائى است كه آسمانها و زمين را در شش روز[ دوران]آفريد؛و عرش او بر آب قرار داشت... (1)

و نيز،خداى سبحان آسمانها را با هر چه در درون و برون آنهاست آفريد:فرشتگانى كه مى دانيم،و آنهايى كه نمى دانيم و هر چه در زير آسمانهاست از كهكشانها و ستارگان و ماه و خورشيدها كه مى دانيم،و آنها كه نمى دانيم و زمين را با آنچه بر روى آن است،و هر چه در درون دارد،از آبها و گياهان و معادن كه در زندگى مفيد است،و هر چه در بين آسمانها و زمين است،از گازها و غير آنها،آنچه را مى شناسيم و آنها را كه نمى شناسيم،همه اينها چيزهائى است كه اين اصناف سه گانه،يعنى:حيوان و جن و انسان،در زندگى نيازمند آنهايند،و حيوان را پيش از جن و انس آفريد،زيرا اين دو صنف در زندگى به آن نياز دارند،و جن را نيز پيش از انسان آفريد،چنانكه خود در داستان آفرينش آدم عليه السّلام فرموده:

بعد از خلقت آدم عليه السّلام ملائكه را-كه ابليس جنّى هم در ميان آنان بود-دستور داد تا براى آدم سجده كنند،سپس انسان را،بعد از آفرينش همه اصناف مخلوقات آفريد.

اينها اخبار اصناف چهارگانه مخلوقات خداى سبحان بود كه از آيات قرآن كريم و روايات،به مقتضاى ترتيب آن،استنباط كرديم.اما انواع هدايت آنها بدين قرار است:

چون خداوند"ربّ العالمين"،فرشتگان و جن و انس را عقل و ادراك بخشيد،هدايت آنان را به دو گونه:آموزش مستقيم و آموزش غير مستقيم،قرار داد،چنانكه از قول فرشتگان خبر داده كه در داستان خلقت آدم گفتند: سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا منزهى تو!ما چيزى جز آنچه به ما ياد داده اى نمى دانيم!و درباره صنف انسان فرموده: عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها خداوند همه اسامى[ اسرار آفرينش]را به آدم ياد داد،و فرموده: عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ به انسان آنچه را نمى دانست ياد داد (2).و درباره جن،در داستانى كه از خود آنان مى آورد چنين است:آنان قرآن را ياد گرفتند،و به وسيله آن هدايت شدند،و اين5/

ص: 182


1- -هود7/.
2- -علق5/

زمانى بود كه تلاوت قرآن كريم را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم شنيدند.

از آنجا كه خداى سبحان صنف حيوان،و همه دوابّ و جنبندگان را،اندكى از ادراك بخشيده است،نوع هدايت براى هر يك از آنان،با الهام غريزى است.و چون ساير مخلوقات مانند:ستارگان و سيارات و جمادات،حتى اتم را چيزى از حيات و ادراك نداده است،هدايت آنها تسخيرى است،همان گونه كه مشروح آن را در قرآن كريم بيان فرموده است.

خداوند نظامى را كه براى هدايت انسان قرار داده،اسلام ناميده،و ما،به يارى خدا،در بحث هاى آينده آن را بررسى مى كنيم.

ص: 183

ص: 184

5 دين و اسلام

اشاره

الف-معناى دين.

ب-اسلام و مسلم.

ج-مؤمن و منافق.

د-اسلام نام همه شرايع آسمانى است.

ه-تحريف شرايع و اسامى آنها.

1-يهود و نصارى كتاب خدا و دين او را تحريف كردند.

2-يهود و نصارى نام دين را نيز،تحريف كردند.

3-منشأ تحريف.

و-سازگارى احكام اسلام با فطرت انسان.

ز-انسان و نفس امّاره بالسوء.

ح-جن و انس در شريعت اسلام شريكند.

ص: 185

ص: 186

الف-دين

لفظ"دين"در شريعت اسلامى به دو معنى آمده است:

1-جزاء،زيرا،يوم الدين كه در قرآن كريم آمده،روز جزا است و: مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (1)در سورۀ فاتحه،يعنى:مالك روز جزا.

2-شريعت دربردارنده معناى اطاعت و تسليم،بيشترين كاربرد دين در شريعت اسلامى،به همين معنى است،مانند سخن خداى تعالى در داستان يوسف و برادران او: ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ يعنى:[يوسف]نمى توانست برادرش را طبق آيين پادشاه و شريعت او بگيرد. (2)و در سوره بقره فرموده: إِنَّ اللّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ يعنى:

خداوند شريعت همراه با اطاعت و تسليم را براى شما برگزيد. (3)

ب-اسلام و مسلمان

اسلام:تسليم خدا بودن،و سر به فرمان شرايع و احكام او داشتن است.

خداى سبحان فرموده: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ يعنى:دين در نزد خدا اسلام است. (4)

و مسلمان كسى است كه تسليم خدا و دين او باشد.

بنا بر اين،اسلام در زمان آدم عليه السّلام:تسليم خدا بودن،و سر به فرمان شريعت او داشتن

ص: 187


1- -فاتحه4/.
2- -يوسف76/.
3- -بقره132/.
4- -آل عمران19/.

است،و مسلمان آن زمان كسى بوده كه تسليم خدا و شريعت نازل بر آدم عليه السّلام بوده است.

اين تسليم بودن،متضمن تسليم شدن در برابر آدم عليه السّلام،كه برگزيده خدا و حامل شريعت عصر خود بوده،نيز،مى باشد.

اسلام در زمان نوح عليه السّلام نيز،تسليم خدا بودن،و سر به فرمان شريعت او داشتن،و پيروى از نوح به عنوان پيامبر مرسل خدا،و ايمان به شريعت پيشين آدم عليه السّلام بوده است.و مسلمان كسى بوده كه به همه آنچه گفته شد ايمان داشته است.

اسلام در زمان ابراهيم عليه السّلام نيز:تسليم خدا بودن،و سر به فرمان شريعت نوح داشتن،و پيروى از ابراهيم عليه السّلام به عنوان پيامبر مرسل خدا،و ايمان به انبيا و رسولان پيشين تا آدم عليه السّلام بوده است.

در عصر موسى عليه السّلام و عيسى عليه السّلام نيز،اين چنين بوده است.

و نيز،در زمان خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلم،اسلام همان است كه در گذشته بوده،و حدّ آن اقرار به زبان،يعنى گفتن شهادتين:اشهد ان لا اله الا اللّه،و اشهد انّ محمدا رسول اللّه مى باشد.

چنين اقرار زبانى،لازمه اش آن است كه:هيچ يك از ضروريات دين از عقايد و احكام، و نبوت انبياى پيشين كه در قرآن كريم آمده،انكار نگردد،يعنى:آنچه كه مورد اتفاق همه مسلمانان است و آن را از اسلام مى دانند،نبايد انكار شود،مانند:وجوب نماز و روزه و حج، و حرمت شراب خوارى و گرفتن ربا و ازدواج با كسانى كه ازدواج با آنان حرام است،و امثال آن از چيزهائى كه همه مسلمانان حكم آن را مى دانند،نبايد مورد انكار قرار گيرد.

ج-مؤمن و منافق

نخست-مؤمن

مؤمن كسى است كه شهادتين را بر زبان آورد،به عقايد اسلام ايمان قلبى داشته باشد،و به احكام آن عمل نمايد،و اگر كارى بر خلاف احكام اسلام از او سر زد آن را گناه دانسته و

ص: 188

توبه و بازگشت به سوى خدا،و در خواست آمرزش از او را،بر خود واجب شمارد.

فرق ميان مؤمن و مسلم در روز قيامت روشن مى گردد،و در دنيا هر دوى آنان، مشمول احكام اسلام و مسلمين هستند.بدين خاطر است كه خداى سبحان در سوره حجرات فرموده:

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ...

باديه نشينان گفتند:ايمان آورده ايم،بگو:شما ايمان نياورده ايد،ولى بگوئيد اسلام آورده ايم،و هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است!... (1)

دوم-منافق

الف-نفاق در لغت:نفاق در لغت،بيرون رفتن است،نافق اليربوع ،يعنى:موش با زدن سر به درب مخفى لانه خود،از سوراخ بيرون رفت.اين بدان خاطر است كه لانه نوعى موش كه دستهاى كوتاه و پاهاى بلند دارد هميشه داراى دو درب است:يكى ورودى آشكار و ديگرى خروجى پنهان،او درب خروجى را به گونه اى ماهرانه استتار مى كند تا هرگاه دشمن از درب ورود داخل شد،با كوبيدن سر به آن خارج شده و فرار نمايد،آن وقت مى گويند:"نافق اليربوع".

ب-نفاق در اصطلاح اسلامى:نفاق در اصطلاح اسلامى،عمل ظاهرى و كفر باطنى است.نافق الرّجل نفاقا يعنى اسلام را آشكار و بدان عمل كرد و كفر خود را پنهان داشت،پس او منافق است.خداى سبحان در سوره منافقون فرموده:

إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ اِتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً...

هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مى گويند:ما شهادت مى دهيم كه به راستى تو رسول خدايى،خداوند مى داند كه تو رسول او هستى،ولى خداوند گواهى

ص: 189


1- -حجرات14/

مى دهد كه منافقان درغگويانند.آنان سوگندهايشان را سپر ساخته اند... (1)

يعنى آنان چنين سوگندها را پرده استتار خويش قرار مى دهند،و نفاق خودشان را با اين قسم هاى دروغ پنهان مى دارند،و خداوند نادرستى گفتارشان را براى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم آشكار مى كند.

در سوره نساء فرموده:

إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النّاسَ

منافقان با خدا نيرنگ مى كنند،در حالى كه او آنان را فريب مى دهد،و هنگامى كه به نماز برمى خيزند،با كسالت برخاسته و در برابر مردم ريا مى كنند... (2)

د-اسلام نامى براى همه شرايع

نام اسلام در قرآن كريم درباره امت هاى گذشته نيز آمده است،خداوند در سوره يونس عليه السّلام مى فرمايد:نوح عليه السّلام به قوم خود گفت:

فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَى اللّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ.

اگر از دعوت من روى گردانيد،من از شما پاداشى نمى خواهم،مزد من،تنها بر خدا است!و من دستور دارم كه از مسلمانان باشم. (3)

و درباره ابراهيم عليه السّلام فرموده:

1- ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ.

ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى،بلكه موحّدى خالص و مسلمان بود؛و هرگز از مشركان نبود. (4)

ص: 190


1- -منافقون1/ و 2
2- -نساء142/
3- -يونس72/
4- -آل عمران67/

2- وَ وَصّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.

ابراهيم و يعقوب،فرزندان خود را به[آيين اسلام]سفارش كردند،و گفتند:

فرزندان من:خداوند اين دين را براى شما برگزيده است،و شما جز به آيين اسلام از دنيا نرويد. (1)

3- ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ.

خداوند در اين دين كه دين پدر شما ابراهيم است،هيچ گونه سختى و تنگنائى قرار نداد،او شما را در گذشته مسلمان ناميد. (2)

در سوره ذاريات درباره شهر قوم لوط فرموده:

فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ* فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ*

ما مؤمنانى را كه در آن شهر بودند بيرون برديم.ولى جز يك خانواده از مسلمانان در تمام آنها نيافتيم. (3)

درباره موسى عليه السّلام مى فرمايد:او به قوم خود گفت:

يا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ.

اى قوم من!اگر به خدا ايمان آورده ايد،بر او توكل كنيد اگر مسلمانيد (4)در سوره اعراف سخن ساحران فرعون را ياد مى كند كه گفتند:

رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ.

پروردگارا!شكيبائى و استقامت را بر ما فروريز!و ما را مسلمان بميران. (5)

در سوره يونس در داستان فرعون مى فرمايد:6/

ص: 191


1- -بقره132/
2- -حج78/
3- -ذاريات35/ و 36
4- -يونس84/
5- -اعراف126/

حَتّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ.

هنگامى كه غرقاب او را در خود كشيد،گفت:ايمان آوردم كه هيچ معبودى،جز كسى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند،وجود ندارد؛و من از مسلمانان هستم! (1)

درباره نامه سليمان به ملكه سبا و سخن او به اطرافيان در سوره نمل آمده:

إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* أَلاّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ*

اين نامه از سليمان است،و چنين مى باشد:به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

نسبت به من برترى جوئى نكنيد،و در حالى كه مسلمانيد به سوى من بياييد. (2)

و در همين سوره مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ.

اى بزرگان!كدام يك از شما تخت او را براى من مى آورد پيش از آنكه آنان اسلام آورده نزد من آيند؟ (3)

درباره حواريان عيسى عليه السّلام در سوره مائده مى فرمايد:

وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي قالُوا آمَنّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ.

و زمانى كه به حواريان وحى فرستاديم كه:به من و به فرستاده من،ايمان آوريد!آنان گفتند:ايمان آورديم،و گواه باش كه ما مسلمانيم. (4)

در سوره آل عمران مى فرمايد:

فَلَمّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ آمَنّا بِاللّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنّا مُسْلِمُونَ.1/

ص: 192


1- -يونس90/
2- -نمل30/ و 31
3- -نمل38/
4- -مائده111/

هنگامى كه عيسى از آنان احساس كفر كرد،گفت:ياوران من به سوى خدا كيانند؟حواريان گفتند:ما ياوران خدائيم؛به خدا ايمان آورديم؛و تو گواه باش كه ما مسلمانيم! (1)

اين اصطلاح نسبت به امت هاى گذشته منحصر به قرآن كريم نيست،در ديگر مدارك اسلامى نيز،در مواردى از ذكر سرگذشت آنان آمده است،مثلا:ابن سعد به سند خود از ابن عباس آورده كه او پس از يادآورى خروج نوح از كشتى گفته است:"پدران نوح تا آدم عليه السّلام همگى بر دين اسلام بوده اند."و در روايت بعد از آن چنين است:فاصله ميان آدم و نوح ده قرن طول كشيده كه همه بر دين اسلام بودند.و در دنباله روايت ابن عباس آورده است:او درباره كسانى كه از كشتى بيرون آمدند و در شهرى سكنى گزيدند گفته است:جمعيت آنان فزونى يافت و به يكصد هزار نفر رسيدند كه همگى بر دين اسلام بودند. (2)

ه-تحريف شرايع گذشته و تحريف نام آنها

اشاره

امت هاى پيشين همانگونه كه اصل شريعت ربّ العالمين را تحريف كردند،نام آن را نيز تغيير دادند،زيرا،نامگذارى برخى اديان به نامى غير از اسلام،مانند:يهوديت و نصرانيت،خود تحريفى است در نام دين كه توضيح آن چنين است:

الف-نامگذارى يهود

يهود،نامى است منسوب به شهر يهودا در كوه صهيون در جنوب غربى اورشليم كه داود عليه السّلام آن را پايتخت حكومت خويش ساخت،و بناى ويژه اى براى تابوت،كه تورات و ساير مواريث بنى اسرائيل در آن بود،بنيان نهاد،پادشاهان بنى اسرائيل در آنجا مدفونند. (3)

ص: 193


1- -آل عمران52/
2- -طبقات ابن سعد چاپ اروپا(ج 1 ص 18)ابن كثير نيز در تاريخ خود(ج 1 ص 101) روايت ابن عباس را آورده كه:عشرة قرون كلهم على الاسلام.
3- -قاموس كتاب مقدس،ماده:يهود،يهودا و صهيون.

ب-نامگذارى نصارى

نصرانى،نامى است منسوب به شهر ناصره در منطقه الجليل كه عيسى بن مريم عليه السّلام كودكى خود را در آنجا سپرى كرده است.آن حضرت در زمان خود به عيساى ناصرى مشهور بوده،شاگردان وى نيز بدين خاطر معروف به ناصرى (1)شدند.

مسيحيت نيز،منسوب به مسيح،عيسى بن مريم است،پيروان مسيح عليه السّلام را از سال 41 ميلادى مسيحيان خواندند و با اين لقب قصد مذمت آنان را داشتند. (2)

ج-تحريف شريعت

اشاره

ما بدان سبب كه معرفت و شناخت"الوهيت"و"ربوبيت"پايه اى براى شناخت عقايد و احكام دين است-در بيان كيفيت تحريف شريعت موسى و عيسى عليه السّلام توسط يهود و نصارى-تنها به بيان تحريف عقيده"الوهيت و ربوبيت"توسط ايشان بسنده مى كنيم:

الف-تحريف شريعت موسى عليه السّلام توسط يهود
اشاره

:

آنچه در پى مى آيد،خلاصه اى از باب دوم و تمام باب سوم رساله پيدايش تورات است كه از اصل عبرانى و كلدانى و يونانى به فارسى ترجمه و در سال 1932 ميلادى در دار السلطنه لندن به چاپ رسيده است:

پرودگار خالق باغى را در عدن پديد آورد،و از درون آن چهار رود جارى ساخت كه فرات و جيحون از آنهايند،در آن باغ درختانى كاشت،و در ميان آن،درخت زندگى و درخت تشخيص خوب و بد را غرس كرد،و آدم را در آن جاى داد،پروردگار خالق به آدم سفارش كرد و فرمود:از همۀ درختان اين باغ هر چه خواهى بخور، اما از درخت تشخيص خوب و بد نخور،زيرا روزى كه از آن

ص: 194


1- -قاموس كتاب مقدس،ماده:ناصره و ناصرى.
2- -قاموس كتاب مقدس،ماده:مسيح و مسيحى

بخورى به سختى مى ميرى،بعد از آن خوابى را بر آدم چيره كرد و يكى از دنده هايش را برگرفت و از آن حوّا،همسر آدم را آفريد،آدم و حوّا هر دو عريان بودند و از آن شرمگين نمى شدند.

باب سوّم و مار از همۀ حيوانات صحرا كه خداوند خدا ساخته بود هوشيارتر بود و به زن گفت آيا خدا حقيقتا گفته است كه از همۀ درختان باغ نخوريد*زن به مار گفت از ميوۀ درختان باغ مى خوريم*لكن از ميوۀ درختى كه در وسط باغ است خدا گفت از آن مخوريد و آن را لمس مكنيد مبادا بميريد*مار به زن گفت هرآينه نخواهيد مرد* بلكه خدا مى داند در روزى كه از آن بخوريد چشمان شما بازشود و مانند خدا عارف نيك و بد خواهيد بود*و چون زن ديد كه آن درخت براى خوراك نيكوست و به نظر خوش نما و درختى دلپذير دانش افزا پس از ميوه اش گرفته بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد*آنگاه چشمان هر دوى ايشان بازشد و فهميدند كه عريانند پس برگهاى انجير به هم دوخته سترها براى خويشتن ساختند*و آواز خداوند خدا را شنيدند كه در هنگام وزيدن نسيم بهار در باغ مى خراميد و آدم و زنش خويشتن را از حضور خداوند خدا در ميان درختان باغ پنهان كردند*و خداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت كجا هستى*گفت چون آواز تو را در باغ شنيدم ترسان گشتم زيرا كه عريانم پس خود را پنهان كردم*گفت كه تو را آگاهانيد كه عريانى آيا از آن درختى كه تو را قدغن كردم كه از آن نخورى خوردى*آدم گفت اين زنى كه قرين من ساختى وى از ميوۀ درخت به من داد كه خوردم*پس خداوند خدا به زن گفت اين چه كار

ص: 195

است كه كردى زن گفت مار مرا اغوا نمود كه خوردم*پس خداوند خدا به مار گفت چون كه اين كار كردى از جميع بهايم و از همۀ حيوانات صحرا ملعونتر هستى بر شكمت راه خواهى رفت و تمام ايام عمرت خاك خواهى خورد*و عداوت در ميان تو و زن و در ميان ذريّت تو و ذريّت وى مى گذارم او سر تو را خواهد كوبيد و تو پاشنۀ وى را خواهى كوبيد*و به زن گفت الم و حمل تو را بسيار افزون گردانم با الم فرزندان خواهى زائيد و اشتياق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حكمرانى خواهد كرد*و به آدم گفت چون كه سخن زوجه ات را شنيدى و از آن درخت خوردى كه امر فرموده گفتم از آن نخورى پس به سبب تو زمين ملعون شد و تمام ايّام عمرت از آن با رنج خواهى خورد*خار و خس نيز برايت خواهد رويانيد و سبزهاى صحرا را خواهى خورد*و به عرق پيشانيت نان خواهى خورد تا حينى كه به خاك راجع كردى كه از آن گرفته شدى زيرا كه تو خاك هستى و به خاك خواهى برگشت*و آدم زن خود را حوّا نام نهاد زيرا كه او مادر جميع زندگان است*و خداوند خدا رختها براى آدم و زنش از پوست بساخت و ايشان را پوشانيد*و خداوند خدا گفت همانا انسان مثل يكى از ما شده است كه عارف نيك و بد گرديده اينك مبادا دست خود را دراز كند و از درخت حيات نيز گرفته بخورد و تا با به ابد زنده ماند*پس خداوند خدا او را از باغ عدن بيرون كرد تا كار زمينى را كه از آن گرفته شده بود بكند*پس آدم را بيرون كرد و به طرف شرقى باغ عدن كرّوبيان را مسكن داد و شمشير آتشبارى را كه به هر سو گردش مى كرد تا طريق درخت حيات را محافظت كند* (1)ى.

ص: 196


1- -كتاب مقدس،عهد عتيق[ تورات]ص 4 و 5 ترجمه فارسى از عبرانى و كلدانى و يونانى چاپ دار السلطنه لندن 1932 ميلادى.
بررسى محتواى اين دو باب

بنا بر آنچه گذشت،نتيجه اين مى شود كه:پروردگار خالق به مخلوق خود آدم،دروغ گفت،زيرا،به او فرمود:اگر از درخت تشخيص خير و شر بخورى مى ميرى!و مار حوّا را از حقيقت امر،و دروغ خداى خالق آگاه كرد.آن دو از درخت خوردند و چشمانشان گشوده شد و برهنگى خود را دريافتند.و چون صداى پروردگار خالق را كه در باغ سير مى كرد شنيدند،پنهان شدند،و خداوند كه جاى آنان را نمى دانست آدم را صدا زد و فرمود:كجائى؟ آدم هم پنهان شدن خود به سبب برهنگى را به خدا خبر داد،و خداوند از چگونگى درك اين معنى از آدم پرسيد و فرمود:آيا از آن درخت خورده اى؟آدم از حقيقت ماجرا خبر داد و خداى خالق بر آدم و حوا و مار خشم گرفت و آنان را به زمين بازگردانيد،و به خاطر كارى كه كرده بودند عقوبت داد.و پروردگار خالق چون ديد كه اين مخلوق،همانند خود او، شناساى خير و شر شده،و ترسيد كه به درخت زندگى دست يازد و از آن بخورد و براى هميشه زنده بماند،او را از باغ عدن بيرون كرد،و بر سر راه درخت زندگى پاسدارانى از كرّوبين گماشت تا انسان به آن نزديك نگردد.

راستى را كه اين پروردگار خالق چقدر ناتوان است!-منزه است خدا از آنچه به او نسبت مى دهند-خدائى كه مى ترسد مخلوق او همانندش گردد و بدين خاطر همه ابزارها را براى بازداشتن او از رسيدن به درجه خود به كار مى گيرد!و چه دروغزن و نيرنگ باز است كه بر عليه مخلوق خود كار مى كند،و به او دروغ مى گويد،دروغى كه بعدا فاش مى گردد!

و چه ستمگر است كه مار را به خاطر آنكه حقيقت را به حوّا گفته،عقوبت مى كند!و ما ندانستيم مقصود او از اين سخن چيست كه گفته است:"اين انسان مانند يكى از ما شد"!آيا مراد اين است كه در آنجا غير از پروردگار خالق يگانه،خدايان و پروردگاران ديگرى نيز بوده اند كه ضمير جمع(منّا)آورده است؟!

و در پايان مى گوييم:اثر چنين معرفت و شناختى،بر كسى كه به درستى تورات معتقد است،چه خواهد بود؟او هنگامى كه در تورات مى خواند:خداى خالق هستى دروغ مى گويد و نيرنگ مى زند و به خاطر ترس از اين انسان،او را از رسيدن به درجه كمال بازمى دارد

ص: 197

چه مى انديشد؟!به راستى كه منزه است خدا و برتر است از آنچه ستمكاران به او نسبت مى دهند،برترى وصف ناشدنى.

ب-تحريف نصارى
اشاره

آنچه آورديم از مشتركات يهود و نصارى بود.نصارى ويژگى ديگرى هم دارند كه آن:

تحريف در عقيده"الوهيت و ربوبيت"است،بيان آن چنين است:

تثليث نزد نصارى

نصارى گفته اند:مسيح پسر خداست،و خدا پدر اوست،و آن دو با روح القدس شىء واحدند كه همان خداست.پس خداى يگانه سه تاست:پدر،پسر،روح القدس،و اين سه:"خدا و عيسى و روح القدس"،يكى هستند كه همان خداست.سه نفر يكى است،و يكى سه تاست!

خداى سبحان در سوره مائده فرموده:

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النّارُ وَ ما لِلظّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ* لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ...* مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنّى يُؤْفَكُونَ*

آنان كه گفتند:خداوند همان مسيح پسر مريم است،به يقين كافر شدند،[با اينكه خود]مسيح گفت:اى بنى اسرائيل!خداوند يگانه را،كه پروردگار من و شماست بندگى كنيد،زيرا هر كس شريكى براى خدا قرار دهد،خداوند بهشت را بر او حرام كرده و جايگاه او دوزخ است؛و ستمكاران را يار و ياورى نيست.

آنان كه گفتند:خداوند يكى از سه خداست[نيز]به يقين كافر شدند،خدائى جز خداى يگانه وجود ندارد...

ص: 198

مسيح فرزند مريم،فقط فرستاده اى بود كه پيش از او نيز رسولان ديگرى بودند؛ مادرش،زن بسيار راستگو و درست كردارى بود،هر دو غذا مى خورند!بنگر چگونه نشانه ها را به روشنى براى آنان بيان مى داريم!سپس بنگر چگونه از حق بازگردانده مى شوند! (1)

و در سوره نساء فرموده:

يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللّهِ وَكِيلاً.

اى اهل كتاب!در دين خود غلو و زياده روى نكنيد!و درباره خدا،غير از حق نگوئيد!مسيح عيسى بن مريم فقط فرستاده خدا،و كلمه اوست؛كه او را به مريم القا نمود؛و روحى از طرف او بود.پس به خدا و پيامبران او،ايمان آوريد، و نگوييد:[خداوند] سه گانه است!از اين سخن بازايستيد كه براى شما بهتر است!خدا،تنها معبود يگانه است؛او منزه است كه فرزندى داشته باشد،هر چه در آسمانها و زمين است از آن اوست؛و همين بس كه خدا تدبيرگر باشد. (2)

راستى را كه خداى سبحان درست فرموده،و تحريف كنندگان دروغ گفته اند،ذات اقدس الهى از آنچه ستمكاران مى گويند برتر است!

*** حال،اگر مسأله چنان است كه بيان داشتيم-و در واقع چنان است-و دين مقبول نزد خدا فقط اسلام است،و نامگذارى دين به غير اسلام تحريف است،و يهوديت و نصرانيت، در اسم و رسم هر دو،تحريف شده اند،پس،اسلام صحيح چيست؟و شريعت اسلام كدام است؟1/

ص: 199


1- -مائده72/ و 73 و 75
2- -نساء171/
و-اسلام با فطرت انسان سازگار است
اشاره

خداى سبحان در سوره روم فرموده:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ

پس،روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن!اين فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده؛دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛اين است دين استوار؛ولى بيشتر مردم نمى دانند! (1)

شرح كلمات

1-حنيفا:حنف از كژى به راستى شدن،و جنف:از راستى به كژى رفتن است.

حنيف:مخلص،كسى كه به فرمان خدا سر فرود آورده و هرگز از دين خدا منحرف نشده است.

2-فطر:اختراع كرد،فطر اللّه العالم،يعنى خداوند جهان را اختراع و ايجاد كرد.

خداوند،پس از آنكه در آيات قبلى گونه هائى از انحراف گمراهان از راه اسلام را برشمرد و به اعمال نيك اشاره فرمود،اين موضوع را به عنوان فرعى بر آن افزود و فرمود:

پس،روى خود را متوجه دين كن-دينى كه نزد خدا اسلام است-و از كژى به راستى و اعتدال،يعنى به حق،توجه نما،كه روى آوردن به دين اسلام،به مقتضاى فطرت انسانى است،فطرتى كه خداوند او را بر اساس آن آفريده است،و در آفرينش الهى تبديل و دگرگونى راه ندارد،بدين سبب،در دين او هم كه متناسب و سازگار با فطرت آدمى است، دگرگونى نخواهد بود،و هماهنگى با فطرت دليل روشن استوارى و استحكام اين دين است، ولى بيشتر مردمان نمى دانند.

جانداران همه در اين باره،بمانند انسانند و متناسب با فطرت خود هدايت مى شوند، براى مثال:زنبور عسل با فطرت و هدايت غريزى كه خداوند در او به وديعت نهاده،آنچه

ص: 200


1- -روم30/

از شكوفه گلها را كه به كار عسل مى آيد،مى مكد و گاهى كه با فطرت و هدايت غريزى اش مخالفت مى كند و چيزهاى ناباب و زيان آور مى خورد،در ورودى كند و به وسيله نگهبانان بازداشت و قطعه قطعه مى گردد.

مرغ نيز با فطرت و هدايت غريزى كه خداوند در او ايجاد كرده،دانه ها و سبزى هاى پاك را برمى چيند،و هرگاه از اين هدايت غريزى الهى سرپيچد و مدفوع نجس را بخورد، در شريعت اسلام"جلاّله"ناميده شده و خوردن گوشتش ممنوع مى گردد تا آنكه سه روز از دانه هاى پاك بخورد و پاكيزه شود.

آرى،حكم پروردگار عالميان نسبت به همه آفريدگان يكسان است.آنها را هدايت مى كند تا به كارهائى كه برايشان مفيد است اقدام نمايند،و از كارهاى زيان آور،كه هستى شان را در خطر قرار مى دهد،دورى گزينند.چنانكه نسبت به انسان در سوره مائده فرموده:

يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ...

از تو مى پرسند چه چيزهائى براى آنان حلال شده است؟بگو:همه پاكيزه ها براى شما حلال گرديده... (1)

در سوره اعراف فرموده:

اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ...

آنان كه از فرستاده خدا،پيامبر امّى،پيروى مى كنند؛پيامبرى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است،مى يابند كه آنان را به معروف دستور مى دهد، و از منكر بازمى دارد !پاكيزه ها را براى آنان حلال،و ناپاكها را بر آنان حرام مى كند... (2)

پس،ملاك در احكام اسلامى،سود و زيان انسان است.خداوند ناپاكها را حرام فرموده،7/

ص: 201


1- -مائده4/
2- -اعراف157/

چون براى انسان زيانبار است،و پاكيزه ها را حلال فرمود،چون براى او مفيد است.مؤيد اين سخن بيان خداى متعال در سوره رعد است كه مى فرمايد:

فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمّا ما يَنْفَعُ النّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ.

امّا كف ها در كناره نابود مى شوند،ولى آنچه به مردم سود رساند در زمين مى ماند. (1)

و در سوره حج فرموده:

وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ.

مردمان را به حج فراخوان؛تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو آيند،تا شاهد منافع خويش باشند. (2)

و در آيات پيشين همين سوره فرموده:

يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ* يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ...

برخى از مردم جز خدا كسى را مى خواند كه نه زيانى به او مى رساند،و نه سودى،اين همان گمراهى بسيار عميق است!او كسى را مى خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است... (3)

پروردگار عالميان،آنچه را كه براى انسان سود و زيان دارد،ولى زيان آن بيشتر است، آن را نيز حرام فرموده،چنانكه در سوره بقره مى فرمايد:

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما...

از تو درباره شراب و قمار سؤال مى كنند،بگو:در آنها گناه و زيان بزرگى است؛ و منافعى هم براى مردم در بردارد؛و گناه آنها از نفعشان بيشتر است.13

ص: 202


1- -رعد17/
2- -حج27/ و 28
3- -حج12/ و 13

هر چه دايره سود و زيان گسترش يابد،به تبع آن دائره حلال و حرام نيز،براى مخلوقات با توجه به ابعاد وجودى هر يك،گسترش مى يابد،و انسان كه ابعاد وجودى اش گسترده ترين است،مراعات سود و زيانش نيز،به مقتضاى حكمت،بايد متناسب با ابعاد وجودى اش باشد،براى مثال:انسان چون جسم مادى دارد،طبيعى است كه برخى اشياء براى جسم او زيانبار و برخى مفيدند،و خداوند هم بدين سبب،هر چه را براى جسم او مفيد بوده مانند:خوردن پاكيزه ها،براى انسان حلال فرموده،و هر چه را كه بر جسم او زيان مى زند،مانند:خوردن پليدى ها حرام كرده است.

امثال اين احكام براى شخص انسان احكام فردى است در هر جا كه باشد،در غارهاى كوهستان يا در بيشه زار دشتستان،در جوامع انسانى و يا در ستارگان و كرات ديگر.

امّا چون خداى متعال كمال زندگى انسان را در زندگى اجتماعى قرار داده چيزهاى ديگرى مانند: دادوستد و تجارت را نيز،كه سود اجتماعى دارند،براى انسان حلال فرموده، و امورى را كه به جامعه زيان مى رساند،مانند:ربا و قمار،حرام كرده است.

و چون داراى"نفس انسانى"است-و تهذيب نفس از ضروريات زندگى است-حج را كه در آن تهذيب نفس و مشاهده منافع ديگر است،بر او واجب كرده،و هر چه را كه بر جامعه ضرر بزند حرام فرموده،و انسان را به آنچه سود جامعه در آن است ارشاد نموده،و در سوره حجرات فرموده:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ...* يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ* يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحِيمٌ*

مؤمنان برادر يكديگرند،پس ميان دو برادر خود را اصلاح كنيد...اى كسانى

ص: 203

كه ايمان آورده ايد،نبايد گروهى از شما گروه ديگر را مسخره كند،شايد آنان از اينان بهتر باشند؛و نه زنانى زنان ديگر را،شايد آنان بهتر از اينان باشند،و يكديگر را مورد طعن و عيب جوئى قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند همديگر را ياد نكنيد،بسيار بد است كه بر كسى بعد از ايمان نام زشت و كفرآميز بگذاريد؛و آنان كه توبه نكنند،ظالم و ستمگرند!

اى مؤمنان!از بسيارى از گمانها بپرهيزيد،چرا كه بعضى از گمانها گناه است؛و هرگز تجسس نكنيد؛و هيچ يك از شما ديگرى را غيبت نكند،آيا كسى از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟!همه شما اين را ناخوش داريد؛ تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند توبه پذير و بخشايشگر است. (1)

اين شأن تشريع اسلامى است كه با فطرت انسانى در هر زمان و مكانى دمساز است.

بدين سبب در قرآن كريم چنين مى يابيم كه خداى متعال نماز و روزه و زكاة را همانگونه كه بر ما فرض كرده،بر امّت هاى پيشين هم واجب فرموده،و اين را درباره ابراهيم و لوط و اسحاق و يعقوب در سورۀ انبيا بيان مى دارد كه:

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ...

آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما،هدايت مى كردند؛و انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را به آنان وحى كرديم... (2)

و در سورۀ مريم از حال عيسى عليه السّلام حكايت مى كند كه گفت:

وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا

خداوند مرا تا زنده ام به نماز و زكات سفارش كرده است. (3)

همچنين از حال اسماعيل صادق الوعد خبر مى دهد و مى فرمايد:

وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا.1/

ص: 204


1- -حجرات12/-10
2- -انبيا73/
3- -مريم31/

او همواره خانواده اش را به نماز و زكات فرمان مى داد؛و همواره مورد رضايت پروردگارش بود. (1)

خداى متعال ما را به روزه سفارش كرده،و در سورۀ بقره فرموده:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ.

اى مؤمنان!روزه بر شما نوشته شد،همان گونه كه بر پيشينيان شما نوشته شده بود؛تا پرهيزكار شويد. (2)

و ما را از«ربا»بازداشت،همانگونه كه امّت هاى پيشين را بازداشت،و در سورۀ نساء دربارۀ بنى اسرائيل مى فرمايد:

وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ...

و به خاطر ربا گرفتن،در حالى كه از آن نهى شده بودند! (3)...

و قصاص را بر ما واجب فرمود،بدان گونه كه بر گذشتگان پيش از ما فرض كرد، چنانكه در سورۀ مائده از تورات خبر مى دهد و مى فرمايد:

إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا...* وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ...*

ما تورات را نازل كرديم در حالى كه در آن،هدايت و نور بود،و پيامبران،كه در برابر فرمان خدا تسليم بودند،با آن براى يهود حكم مى كردند...و بر آنان در تورات مقرّر داشتيم كه،جان در مقابل جان،و چشم در مقابل چشم،و بينى در مقابل بينى،و گوش در مقابل گوش،و دندان در برابر دندان باشد.و هر زخمى،قصاص دارد... (4)45

ص: 205


1- -مريم55/
2- -بقره183/
3- -نساء161/
4- -مائده44/ و 45

و هنگامى كه خداوند در سورۀ بقره فرمود:

وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ...

و مادران،فرزندان خود را دو سال تمام،شير مى دهند.اين براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند... (1)

اين برنامه را،نظامى براى دوران كودكى انسان قرار داد.از اوّلين كودكى كه براى آدم و حوّا زاده شد تا آخرين آنها،براى همه كودكان،در هر سرزمينى كه به دنيا آيند.اختصاص به شريعت خاصى هم ندارد،زيرا اين نظام با فطرت الهى كه آدميان را بر آن آفريده متناسب و دمساز است،و دگرگونى در آفرينش خدا راه ندارد،به همين سبب،در دين خدا هم دگرگونى نخواهد بود،اين دين استوار است ولى بيشتر مردم نمى دانند.

امّا اينكه چرا انسان با احكام الهى كه با فطرت او سازگار و دمساز است،مخالفت مى كند؟اين را در بحث آينده،به يارى خداى سبحان،پى مى گيريم:

ز-انسان و نفس امّاره بالسوء
اشاره

از آنچه گذشت دانستيم كه،جداى از موجوداتى كه هدايت تسخيرى دارند،موجودات جاندار،گاهى با هدايت غريزى پروردگار عزيز مخالفت مى كنند،مانند مرغ كه گاهى به جاى بر چيدن سبزه و دانه پاك،مدفوع مى خورد و به خاطر آن بايد سه روز با غذاى پاكيزه و پاك استبرا شود.

زنبور عسل هم كه از شيره گلها مى مكد،گاهى چيزهائى را بر مى گيرد كه به كار عسل در كند و زيان مى زند،و بدين سبب نگهبانان كند و او را در آستانه ورود گرفته،و براى حفظ و بقاى نسل و ادامه زندگى جمعى،نابودش مى كنند.

حال بشر نيز،چنين است،زيرا،در بين انسانها كسانى هستند كه با نظام همسو با فطرت آدمى و هدايت الهى انبيا مخالفت مى كنند تا از هواى نفس خويش پيروى نمايند.توضيح

ص: 206


1- -بقره233/

آن اين است كه:خداوند متعال انسان را بر ساير جانداران برترى داده،و او را نفس انسانى عطا فرموده،نفسى كه هيچ كس جز خالق آن ابعاد وجودى اش را نمى داند،و از ويژگى هاى نفس انسانى يكى عقل است كه آدمى به وسيلۀ آن همه اشياء را به خدمت مى گيرد،از اتم گرفته تا ديگر اشيائى كه هنوز كشف نشده،خداى سبحان در توصيف اين نفس در سوره شمس مى فرمايد:

وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها* فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها*

قسم به جان آدمى و آن كس كه او را منظّم ساخت.سپس فجور و تقوا را به او الهام كرد. (1)

شرح كلمات

1-نفس:نفس در زبان عرب به چند معنى آمده كه از جمله آنها است:

الف-روحى كه سر چشمه زندگى است،و اگر از جسم مفارقت كند مرگ به سراغ او مى آيد،مى گويند:نفس[ جان]محتضر بيرون رفت.

ب-ذات و حقيقت شىء،نفس انسان و جن كه گفته مى شود يعنى:حقيقت انسان و حقيقت جن.

ج-عين هر چيز،چنانكه در مقام تأكيد گفته مى شود:جاءنى محمد نفسه،محمد خودش نزد من آمد.

د-آنچه جاى قلب استعمال مى شود،و با آن تميز و ادراك حاصل مى گردد،و انسان به وسيله آن اشياء پيرامون خود را احساس مى كند،و به هنگام خواب و بيهوشى از انسان كناره مى گيرد،و همان شعورى كه او را متوجه رفتار خير و شرّ مى كند.چنانكه گفته مى شود:

نفسم به من فرمان داد،نفسم چنين كار بدى را برايم آراست،مراد از نفس در آيه كريمه، همين معنى است.

2-سوّاها:آفرينش آن را تكميل كرد تا به درجه كمال آمادگى براى پذيرش هدايت

ص: 207


1- -شمس7/ و 8

رسيد.

3-فالهمها فجورها و تقويها:يعنى در نفس او احساسى را القاء كرد كه با آن،بين گمراهى و هدايت فرق مى گذارد.در زمان ما از چنين شعورى به ضمير و وجدان تعبير مى كنند.

از ويژگى ها و رفتار اين نفس،اضافه بر آنچه كه درباره عقل تميز دهنده خير و شر و خبيث از طيّب آوريم،امورى است كه انسان و حيوان در آن شريكند،مانند:حبّ و رضا، ميل و خواسته،كراهت و دشمنى و نفرت.

انسان اگر از راهنمائى عقل پيروى كند و شرور و پليدى ها را واگذارد،پاداش مى گيرد.

و هرگاه با حكم عقل مخالفت نمايد و از هواى نفس اطاعت كند عقوبت مى شود.چنانكه خداى سبحان در سوره نازعات فرموده:

وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى*

و هر كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى بازدارد يقينا بهشت جايگاه اوست. (1)

فَأَمّا مَنْ طَغى* وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا* فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى*

اما آن كس كه طغيان كرد.و زندگى دنيا را مقدم داشت.مسلمان دوزخ جايگاه اوست. (2)

خداوند در سوره مريم قومى را چنين توصيف كرده كه:

أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ

نماز را ضايع كردند،و از شهوات پيروى نمودند. (3)

همانگونه كه در اندرون نفس انسانى،انگيزه هاى متفاوت:خير خواهى و شرّ طلبى،با يكديگر در جدالند،خداوند براى انسان،در بيرون نفس او نيز،اين دوگانگى را ايجاد/.

ص: 208


1- -نازعات40/ و 41.
2- -نازعات39/-37.
3- -مريم59/.

كرده است:گروهى او را به هدايت و ترك هواى نفس فرا مى خوانند،اينان انبياء و پيروان ايشانند.و گروهى او را به گمراهى و پيروى هواى نفس دعوت مى كنند،آنان شياطين جن و انس مى باشند.

اين دو گروه،هيچ گونه تسلطى بر انسان ندارند،بلكه هر يك از دو طايفه تنها محتواى دعوت خود يعنى هدايت و گمراهى را زينت و شرح مى دهند،چنانكه خداى متعال در سوره حجر از شيطان و گفتار او پس از طرد شدن،خبر مى دهد كه گفت:

رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ

پروردگارا!حال كه مرا گمراه كردى من اشياء زمينى را در نظر آنان زينت مى دهم. (1)

و در سوره ابراهيم از خطاب شيطان به پيروانش در روز قيامت خبر مى دهد و مى فرمايد:

وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ...

و شيطان،هنگامى كه كار به پايان مى رسد،مى گويد:خداوند به شما وعده حق داد،و من هم به شما وعده دادم،و تخلّف كردم!من بر شما تسلطى نداشتم،جز اينكه شما را دعوت كردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد!بنابراين،مرا سرزنش نكنيد،خودتان را سرزنش كنيد! (2)

حال پيامبران با مردم نيز بدين گونه است،چنانكه خداى سبحان خطاب به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم در سورۀ غاشيه فرموده:

فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ* لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ*

پس تذكر ده كه تو فقط تذكردهنده اى!تو سلطه گر و مجبوركننده آنان نيستى. (3)22

ص: 209


1- -حجر29/.
2- -ابراهيم22/
3- -غاشيه21/ و 22

و در سوره بلد فرموده: وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ يعنى راه خير و شر را به انسان نشان داديم. (1)

و در سورۀ انسان فرموده:

إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً

ما راه راست را به او نشان داديم،خواه شاكر باشد و خواه ناسپاس! (2)

و در سوره بقره فرموده:

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ* اَللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ*

هيچ اكراهى در قبول دين نيست.راه راست از گمراهى روشن شده است.

بنابراين،كسى كه به طاغوت كافر شود و به خدا ايمان آورد،به دستگيره محكمى چنگ زده كه گسستنى براى آن نيست.و خداوند شنوا و داناست.

خداوند،ولىّ و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند؛آنان را از تاريكيها بيرون و به سوى نور مى برد،و كسانى كه كافر شدند،اولياى آنان طاغوتها هستند كه آنان را از نور بيرون و به سوى ظلمات مى برند؛آنان اهل آتشند و هميشه در آن خواهند بود. (3)

بدين سبب انسان مسئول رفتار خويش است.چنانكه در سوره زلزال فرموده:

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ* وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ* پس،هر كس به اندازه ذره اى كار نيك انجام دهد آن را مى بيند!و هر كس به اندازه ذره اى كار بد انجام دهد آن را مشاهده مى كند. (4)

*** 8

ص: 210


1- -بلد10/
2- -انسان3/
3- -بقره256/ و 257
4- -زلزال7/ و 8

اينها امورى است كه خداوند درباره انسان خبر داده،و جنيان در آن با او شريكند، چنانكه در بحث اصناف خلق بدان اشاره شد،مشروح آن به اذن خداى متعال در بحث آينده مى آيد:

ح-مشاركت جن و انس در شريعت اسلام
اشاره

خداى سبحان در سوره احقاف فرموده:

وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ* قالُوا يا قَوْمَنا إِنّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ* يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللّهِ وَ آمِنُوا بِهِ...*

و هنگامى كه گروهى از جن را به سوى تو متوجّه ساختيم كه قرآن را بشنوند، چون حضور يافتند به يكديگر گفتند:خاموش باشيد و بشنويد!و زمانى كه پايان گرفت،به سوى قوم خود بازگشتند و آنان را بيم دادند!گفتند:اى قوم ما! ما كتابى را شنيديم كه بعد از موسى نازل شده،هماهنگ با نشانه هاى كتب پيش از آن،كه به سوى حق و راه راست هدايت مى كند.اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد... (1)

و در سوره جن فرموده:

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً* يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً* وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً* وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللّهِ شَطَطاً* وَ أَنّا ظَنَنّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللّهِ كَذِباً* وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً* وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللّهُ أَحَداً* وَ

ص: 211


1- -احقاف31/-29

أَنّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً* وَ أَنّا كُنّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً* وَ أَنّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً* وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُونَ وَ مِنّا دُونَ ذلِكَ كُنّا طَرائِقَ قِدَداً* وَ أَنّا ظَنَنّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللّهَ فِي الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً* وَ أَنّا لَمّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنّا بِهِ فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً* وَ أَنّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً* وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً* وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً*

بگو:به من وحى شده كه جمعى از جنيان به سخنانم گوش فرا داده اند،سپس گفته اند:ما قرآن عجيبى شنيديم كه به راه راست هدايت مى كند،پس به آن ايمان آورديم و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نمى دهيم!

و اينكه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما،و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نكرده است!و اينكه سفيه ما درباره خداوند سخنان ناروا مى گفت.و اينكه ما گمان مى كرديم كه انس و جن هرگز بر خدا دروغ نمى بندند!

و اينكه مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى بردند،و آنان سبب افزايش گمراهى و طغيانشان مى شدند!و اينكه آنان گمان كردند-همان گونه كه شما گمان كرديد-كه خداوند هرگز كسى را مبعوث نمى كند!

و اينكه ما آسمان را جستجو كرديم و همه را پر از محافظان قوى و تيرهاى شهاب يافتيم.و اينكه ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مى نشستيم؛امّا اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند،شهابى را در كمين خود مى يابد.

و اينكه ما نمى دانيم آيا اراده شرّى درباره اهل زمين شده يا پروردگارشان

ص: 212

خواسته است آنان را هدايت كند؟!و اينكه در ميان ما،افرادى صالح و افرادى غير صالحند؛و ما گروههاى متفاوتى هستيم!و اينكه ما يقين داريم هرگز نمى توانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم و نمى توانيم از يد قدرت او بگريزيم!و اينكه ما هنگامى كه هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم؛و هر كس به پروردگارش ايمان بياورد،نه از نقصان مى ترسد و نه از ظلم!و اينكه گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالمند؛هر كس اسلام را اختيار كند راه راست را برگزيده است.و امّا ظالمان آتشگيره و هيزم دوزخند!

و اگر آنان[ جن و انس]در راه راست استقامت ورزند،با آب فراوان سيرابشان مى كنيم (1)

و در سوره انعام فرموده:

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنا قالَ النّارُ مَثْواكُمْ خالِدِينَ فِيها إِلاّ ما شاءَ اللّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ*...* يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ*

و در آن روز كه همه آنان را گرد هم آورد،مى گويد:اى جماعت اجنّه!شما افراد زيادى از انسانها را گمراه ساختيد!دوستان انسى آنان مى گويند:پروردگارا!هر يك از ما دو گروه از ديگرى استفاده كرديم،و به سرآمدى كه براى ما مقرر داشته بودى رسيديم.خداوند مى فرمايد:آتش جايگاه شماست،هميشه در آن مى مانيد،مگر آنچه خدا بخواهد،پروردگار تو حكيم و داناست.

اى گروه جن و انس!آيا رسولانى از خودتان به سوى شما نيامدند كه آيات مرا-1

ص: 213


1- -جن16/-1

برايتان بازگو مى كردند،و شما را از ملاقات چنين روزى بيم مى دادند؟!

مى گويند:ما بر ضدّ خودمان گواهى مى دهيم،آرى،زندگى دنيا آنان را فريب داد؛و به زيان خود گواهى مى دهند كه كافر بودند! (1)

شرح كلمات

1-جدّ:جدّ در اينجا به معناى عظمت و جلال است.

2-غدقا:غدق به معناى كثير است،«و هم فى غدق من العيش»،يعنى:آنان در نعمت و فراوانى هستند.

تفسير آيات

خداوند متعال،پس از بعثت خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم،گروهى از جنيان را در مسيرى قرار داد تا تلاوت قرآن را از زبان رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم بشنوند،آنان به هنگام استماع به يكديگر گفتند:خاموش باشيد!تلاوت رسول اللّه كه پايان يافت،به سوى قوم خود بازگشتند و آنان را بيم دادند و گفتند:اى قوم ما!ما كتابى را گوش داديم-يعنى قرآن-كه پس از موسى نازل شده و كتب پيشينيان را تصديق مى كند و به راه راست هدايت مى نمايد.اى قوم! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد،و به او ايمان آوريد،كه ما به او ايمان آورديم و هيچ كس را شريك پروردگار خود نخواهيم كرد،براستى پروردگار ما برتر است از آنكه همسرى برگزيند يا فرزندى اختيار نمايد.برخى از مردان انس همانند شما گمان مى كردند كه خداوند هيچ كس را به رسالت مبعوث نخواهد كرد،در ميان ما جنيان،افراد صالح و اشخاص ناصالح،هر دو،وجود دارند،و روش و رفتار ما مختلف است:برخى از ما مسلمانيم و برخى ديگر ظالم و ستمگر و از حق بدوريم،به راستى كه مؤمنان به پروردگار، از كمبود و نقصان در حق خود،و جور و ستم بر خويشتن نمى هراسند،امّا ستمگران از حق گريز،يقينا هيزم جهنم خواهند بود و در آن عذاب مى شوند،اين روز همان روزى است كه

ص: 214


1- -انعام128/ و 130

خداوند جن و انس همگى را در آن گرد آورد،و پس از اعتراف گنهكاران به گناه خود به آنان مى گويد:اين آتش جايگاه شماست،هميشه در آن خواهيد بود،مگر آنكه را خدا بخواهد و مشيت او اقتضا كند و مورد رحمت خويش قرار دهد.

خداوند در چنين روزى مى فرمايد:اى گروه جن!آيا رسولانى از خودتان به سوى شما نيامد كه آيات مرا بر شما مى خواندند و از ملاقات اين روزتان بيم مى دادند؟پس آنان بر عليه خود به كفر خويشتن شهادت مى دهند.

از سخن جنيان كه گفتند:"ما كتابى را گوش داديم كه پس از موسى آمده...واى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد."از اين سخنان،استنباط مى شود كه اجنه،در هدايت به وسيله كتب پيامبران صاحب شريعت،با انسانها شريكند،و شايد اينكه خداوند فرموده: أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ مراد همان پيامبران اولو العزم باشد.

تفسير آيات در روايات

در صحيح مسلم و غير آن از قول ابن عباس آورده اند-ما عبارت مسلم را مى آورديم- كه گفت:پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم با گروهى از يارانش به سوى بازار عكاظ روانه شدند،و اين در زمانى بود كه ميان شياطين و اخبار آسمانى فاصله ايجاد شده بود،و آنان را با تير شهاب مى زدند،شياطين نزد قوم خود بازگشتند،به آنان گفتند:شما را چه مى شود؟جواب دادند:

بين ما و اخبار آسمانى فاصله شده،و تيرهاى شهاب به سوى ما فرستاده مى شود،به آنان گفتند:حتما حادثه مهمّى رخ داده كه شما را از خبرهاى آسمان بازداشته اند ،شرق و غرب عالم را بگرديد و بررسى كنيد و ببينيد چه چيزى است كه بين شما و اخبار آسمان مانع شده است،گروهى از آنان كه به سوى تهامه رفته بودند متوجه پيامبر اكرم شدند كه در منطقه نخلة،در مسير بازار عكاظ،با يارانش نماز صبح مى خوانند،و هنگامى كه قرآن را شنيدند، به آن گوش فرا دادند و گفتند:به خدا سوگند،اين است آنچه كه بين شما و اخبار آسمان مانع شده است،پس به سوى قوم خود بازگشتند و گفتند:اى قوم ما!ما قرآن عجيبى را شنيديم كه به راه رشد هدايت مى كند،پس ما به آن ايمان آورديم،و هيچ كس را شريك

ص: 215

پروردگار خود قرار نمى دهيم.پس از آن خداوند اين آيه را بر پيامبرش فرستاد: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ ،بگو:بر من وحى شده كه گروهى از جنيان گوش فرا دادند.

و آنچه بر حضرتش وحى شد همان گفتار جنيان بود. (1)

در كتاب بحار الانوار از تفسير على بن ابراهيم قمى ذيل آيه كريمه: يا قَوْمَنا إِنّا سَمِعْنا از سوره احقاف آورده كه مى گويد:

سبب نزول اين آيه آن بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم از مكّه به سوى بازار عكاظ بيرون رفت،و در حالى كه زيد بن حارثه با او بود،مردم را به اسلام دعوت مى كرد،و چون هيچ كس دعوتش را لبيك نگفت و كسى را نيافت تا از او بپذيرد،به سوى مكّه بازگشت، هنگامى كه به محلّى به نام(وادى مجنّه)رسيد،در نيمه هاى شب به تهجّد برخاست و به تلاوت قرآن پرداخت،در اين هنگام گروهى از جنيان بر او گذشته،و با شنيدن قرائت رسول خدا،بدان گوش فرا دادند و يكديگر را به سكوت واداشتند.هنگامى كه رسول خدا، تلاوت را پايان برد،به سوى قوم خود بازگشتند و آنان را بيم دادند و گفتند:اى قوم ما:ما كتابى را شنيديم كه پس از موسى آمده،كتابهاى پيشين را تصديق مى كند و به سوى حق و به راه راست هدايت مى نمايد.اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد...تا آنجا كه مى گويد:"اين گروه در گمراهى آشكارند."پس از آن براى آشنائى با اصول و احكام اسلام خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم رسيدند و اظهار اسلام كردند و ايمان آوردند،رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم نيز احكام اسلام را به آنان تعليم فرمود.

پس از آن،خداوند اين سوره را بر پيامبرش فرستاد كه:بگو:به من وحى شده كه گروهى از جنيان گوش فرا دادند...تا پايان سوره كه خداوند گفتارشان را بازگو كرده است.

رسول خدا يكى از خود آنان را بر ايشان سرپرستى داد و... (2)23

ص: 216


1- -صحيح مسلم كتاب صلاة باب الجهر بالقراءة،حديث 149 و صحيح بخارى كتاب التفسير،تفسير سوره جن ج 3 ص 139.
2- -بحار ج 63 ص 81 به نقل از تفسير قمى ص 624-623
نتيجه بحث

جنيان در دريافت كتابهاى الهى مثل تورات و قرآن،همانند انسانند،و در بين اجنه كسانى يافت مى شوند كه مانند انسانها،به درجه منذرين و بيم دهندگان قوم خود مى رسند،و آنان بودند كه قوم خود را از وجود قرآن و اينكه تصديق كننده كتب الهى پيشين است-با تمام معنائى كه در كلمه مصدّق است و بر درستى قرآن دلالت مى كند-با خبر كردند،ديگر اينكه،در جن نيز بمانند انس،مشركان به پروردگار خالق وجود دارد،و از سياق آيات به دست مى آيد كه،جنيان معتقدند خداوند فرزند دارد همانگونه كه برخى از انسانها معتقدند مسيح پسر خداست.و افرادى از جن مانند مردانى از انس گمان مى كنند خداوند هيچ پيامبرى نفرستاده،و بعد از حيات دنيوى،حشر و حيات ديگرى نيست.

كوتاه سخن اينكه:جنيان همچون انسانند.در بين آنان مسلمانان مؤمن به پروردگار،و كافران ظالم نابكار،هر دو،وجود دارند.امّا مؤمنان به پروردگارشان و به آنچه ياد كرديم، در روز قيامت رستگارانند،و امّا كافران نابكار به زودى در آتش جهنم عذاب شده و هيمه و آتشگيره جهنّم خواهند بود.

و نيز،جن و انس را در عقايد مشترك مى بينيم،برخى مشركند و قائل به اينكه خدا فرزند دارد،و برخى از آنان دشمن انبيايند،و برخى وسوسه گر و اغواكننده ديگرانند، دسته اى هم مسلمان مؤمن به خدا و پيامبران و كتابهاى او هستند.اين دو گروه همگى در روز قيامت محشور و محاسبند،عذاب مى شوند يا پاداش مى گيرند.اين دو صنف در همه موارد مشتركند،امّا كيفيت عمل صنف جن به احكام اسلام بناچار بايد به گونه اى باشد كه با ساختمان وجودى و فطرتى كه خداوند بر آن خلقشان فرموده تناسب داشته باشد.

بنابراين،اسلام همان دين خدا و شريعت او براى جن و انس است،همان است كه به واسطه پيامبران صاحب شريعت و اوصياى ايشان كه پس از آنان آمده اند،آن را به جن و انس رسانيده است،كيفيت آن را در بحث آينده به يارى خدا بيان مى داريم.

ص: 217

ص: 218

6 مبلّغان الهى و معلّمان مردم

اشاره

الف-معناى نبى و رسول و وصى.

ب-اخبار رسولان و اوصيا در كتب آسمانى و در سيره و تاريخ

ج-تعريف آيه-معجزه-و چگونگى آن.

ص: 219

ص: 220

1-نبى،رسول و وصى

الف-نبىّ و نبوّت

نبوت در لغت به معناى بلندى و علوّ مقام است،خداوند در سوره آل عمران مى فرمايد:

ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللّهِ...

براى هيچ انسانى سزاوار نيست كه خداوند،كتاب آسمانى و حكم و نبوت به وى دهد.سپس او به مردم بگويد:غير از خدا مرا پرستش كنيد... (1)

پس نبوت منزلتى ويژه است،و نبى،به واسطه علمى كه خدا به او داده،و مقام قربى كه ارزانيش داشته،بر ديگران برترى يافته است.بنابراين،نبى كسى است كه چنين منزلتى را دارا باشد،همين معنى را در خطاب خداى متعال به نبىّ اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم در سوره احزاب مى يابيم كه مى فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً* وَ داعِياً إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً*

اى پيامبر!ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و ترساننده،و دعوت كننده به سوى خدا،به فرمان او،و چراغى روشنگر. (2)

ص: 221


1- -آل عمران79/
2- -احزاب45/ و 46

يعنى:اى بلند مرتبه والامقام ،ما تو را فرستاديم تا...

همچنين در آيه ديگر سوره احزاب كه مى فرمايد:

اَلنَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ.

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. (1)

نبى كسى است كه به او وحى مى شود،چنانكه خداى سبحان در سوره نساء فرموده:

إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ...

ما به سوى تو وحى فرستاديم،همانگونه كه به سوى نوح و انبياى بعد از او وحى كرديم... (2)

بنابراين،نبى اصطلاحى است اسلامى به معناى:انسانى كه نزد خدا مقام والائى دارد و به او وحى مى شود،پروردگار خالق،انبياء والامقام را برمى انگيزد تا رسولانى بشارت دهنده و ترساننده باشند،و مردم را هدايت نمايند،چنانكه در سوره بقره فرموده:

كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ...

مردمان همه امتى يگانه بودند،خداوند انبيا را برانگيخت تا بشارت دهنده و ترساننده باشند،و با آنان كتاب را فرستاد... (3)

و انزل معهم الكتاب،يعنى:پروردگار خالق با كسانى از انبيا كه برانگيخته شدند كتاب فرستاد،نه آنكه خداوند با هر يك از انبياء كتابى را همراه كرده باشد.ديگر آنكه، پروردگار عالميان برخى از انبيا را بر برخى ديگر برترى داده،چنانكه در سوره اسراء مى فرمايد:

وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ.

ما بعضى از انبيا را بر بعض ديگر برترى داديم. (4)

خداوند همچنين رسولان خود را از ميان انبياء برگزيده و به سوى مردم فرستاده است،5/

ص: 222


1- -احزاب6/
2- -نساء163/
3- -بقره213/
4- -اسراء55/

چنانكه مى آيد:

ب-رسول

رسول:حامل رسالت،او وسيله هدايت مردمان از سوى پروردگار عالميان است،و شرف وساطت ميان آفريدگار و آفريده،از نوع بشر،ويژه اوست،و با رسالت خاص به سوى آنان فرستاده مى شود،خداوند او را از ميان كسانى كه به سويشان فرستاده شده و با زبان آنان سخن مى گويد،برمى گزيند،چنانكه در سوره ابراهيم مى فرمايد:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ...

ما هيچ پيامبرى را،جز به زبان قومش،نفرستاديم؛تا براى آنان روشن كند... (1)

و در سوره اعراف و هود مى فرمايد:

وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً.

و به سوى قوم"عاد"برادرشان"هود"را فرستاديم. (2)

و در سوره اعراف و هود و نمل مى فرمايد:

وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً.

و به سوى قوم"ثمود"برادرشان صالح را فرستاديم. (3)

و در سوره اعراف و هود و عنكبوت مى فرمايد:

وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً.

و به سوى مدين برادرشان شعيب را فرستاديم. (4)

حكمت چنين انتخابى نيز روشن است،زيرا رسول خدا در قوم خود،با خويشاوندانش تقويت،و در انجام تبليغ توانا مى گردد،چنانكه خداى متعال در سوره هود داستان قوم شعيب را آورده كه به او مى گفتند:

وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ.

ص: 223


1- -ابراهيم5/
2- -اعراف65/،هود50/
3- -اعراف73/،هود61/،نمل45/
4- -اعراف85/،هود84/،عنكبوت36/

اگر خويشاوندانت نبودند،تو را سنگسار،مى كرديم. (1)

خداوند پيامبران را براى هدايت مردمان و اتمام حجّت بر آنان مى فرستد،چنانكه در سوره نساء فرموده:

رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ.

رسولانى كه بشارت دهنده و ترساننده بودند،تا بعد از اين پيامبران،مردمان را بر خدا حجّتى نماند. (2)

و در سوره اسراء فرموده:

وَ ما كُنّا مُعَذِّبِينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً.

و ما هرگز مجازات نخواهيم كرد،مگر آن كه پيامبرى برانگيخته باشيم. (3)

و در سوره يونس مى فرمايد:

وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ.

و براى هر امّتى،پيامبرى خواهد بود،هرگاه پيامبرشان بيايد،در بين آنان به عدل و داد حكم مى شود،و آنان مورد ستم قرار نمى گيرند. (4)

امّت هائى كه پيامبر را نافرمانى مى كنند سزاوار عذاب دنيا و آخرت مى گردند.چنانكه خداوند از فرعون و امّت هاى پيش از او خبر داده و در سوره حاقّه فرموده:

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً.

آنان فرستاده پروردگارشان را نافرمانى كردند،خداوند هم ايشان را به عذاب شديدى گرفتار ساخت. (5)

نافرمانى پيامبر عين نافرمانى خداست،چنانكه در سوره جن مى فرمايد:0/

ص: 224


1- -هود91/
2- -نساء165/
3- -اسراء15/
4- -يونس47/
5- -حاقّه10/

وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً.

و هر كس خدا و رسول او را نافرمانى كند،آتش دوزخ از آن اوست و هميشه در آن خواهد بود. (1)

خداوند رسولان را از ميان انبيا برگزيده،و هميشه تعداد پيامبران از شمار انبياء كمتر است،چنانكه در روايت ابو ذر آمده كه گفت:

«...و قلت يا رسول اللّه كم هى عدد الانبياء قال:مائة الف و اربعة و عشرون الفا،الرسل من ذلك ثلاثمائة و خمسة عشر،جمّا غفيرا.»

...گفتم اى رسول خدا:شمار انبياء چند است؟فرمود:يكصد و بيست و چهار هزار نفر،رسولان از اين جمع:سيصد و پانزده نفرند،مجموع آنان همين است. (2)

بنابر آنچه آورديم،هر رسولى نبى است،ولى هر نبيّى رسول نيست،چنانكه"يسع"رسول نبود ولى نبى و وصىّ موساى كليم بود.

برخى از پيامبران با شريعتى كه مى آورند،بعضى از مناسك شريعت سابق را نسخ مى كنند،چنانكه شريعت موسى عليه السّلام با شرايع پيش از خود چنين نسبتى داشت،برخى از پيامبران هم شريعتى مى آورند كه متمّم و تجديدكننده شريعت سابق است،چنانكه شريعت خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم نسبت به آيين حنيف ابراهيم خليل عليه السّلام اينگونه بود.خداوند در سوره نحل مى فرمايد:

ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً...

سپس به سوى تو وحى فرستاديم كه از آيين خالص ابراهيم پيروى كن... (3)

و در سوره مائده مى فرمايد:

اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ3/

ص: 225


1- -جن23/
2- -مسند احمد ج 5 ص 265-266،معانى الاخبار صدوق با شرح بيشتر ص 332،خصال صدوق چاپ مكتبة الصدوق ج 2 ص 523 و بحار ج 11 ص 32 ح 24،عبارت حديث را از مسند احمد آورديم.
3- -نحل123/

دِيناً.

امروز دين شما را كامل كردم،و نعمت خود را بر شما تمام نمودم،و اسلام را به عنوان آيين شما پسنديدم. (1)

در بحث آينده اخبار اوصياى انبيا را پى مى گيريم:

ج-وصىّ و وصيّت

وصىّ در كتاب و سنّت،انسانى است كه ديگرى به او وصيّت مى كند تا پس از مرگش به امورى كه مورد توجّه اوست،اقدام نمايد.چه با اين لفظ و عبارت باشد كه:"به تو وصيّت مى كنم كه بعد از من چنين كنى،يا:با اين لفظ كه:با تو عهد مى بندم و بر عهده تو مى گذارم كه بعد از من چنين و چنان نمائى،فرقى ندارد،همانگونه كه در اطلاع رساندن به ديگران دربارۀ وصيّت نيز،اشاره به لفظ وصىّ و وصيّت،يا غير آن،فرقى ندارد،و اگر بگويد:فلانى بعد از من وصىّ من است،يا بگويد:فلانى بعد از من چنين و چنان مى كند،و يا هر عبارتى كه بر وصيّت دلالت كند،كافى است.

وصىّ نبى نيز،انسانى است كه پيامبر با او عهد بسته تا پس از مرگش،كار شريعت و امّت او را بر عهده گيرد و به انجام رساند. (2)

از جمله اخبار اوصياى انبيا كه به ما رسيده،خبرى است كه طبرى از ابن عبّاس آورده، فشرده آن چنين است:

حوّا براى آدم عليه السّلام"هبة اللّه"را كه نام عبرى اش"شيث"مى شود به دنيا آورد،و آدم عليه السّلام او را وصىّ خود قرار داد،براى شيث نيز فرزندى به نام"انوش"زاده شد كه به هنگام بيمارى او را وصى خود قرار داد و از دنيا رفت.سپس فرزندان انوش،"قينان"و ديگران به دنيا آمدند كه وصىّ پدر"قينان"شد.از قينان هم"مهلائيل اليرد"و گروه ديگرى به دنيا آمدند، كه وصيّت بر عهده"يرد"قرار گرفت.از يرد نيز"اخنوخ"كه همان"ادريس"باشد با ديگر

ص: 226


1- -مائده3/
2- -شرح بيشتر را در"فرهنگ دو مكتب در اسلام"جلد اوّل مبحث:اصطلاح وصىّ مى يابيد.

فرزندان به دنيا آمدند و ادريس وصىّ پدر شد،از ادريس نيز"متوشلخ"و تعداد ديگرى به دنيا آمدند،كه وصيّت بر عهده او قرار گرفت.

ابن سعد در طبقات،درباره ادريس نبى،از ابن عباس آورده كه گفت:اوّلين پيامبرى كه بعد از آدم برانگيخته شد،"ادريس"بود.او"خنوخ بن يرد"است...از خنوخ نيز"متوشلخ"و تعدادى ديگر به دنيا آمدند،و وصيّت بر عهده او قرار گرفت،از متوشلخ نيز"لمك"و عدّه اى ديگر زاده شدند،و او وصىّ پدر شد،از لمك نيز"نوح"به دنيا آمد. (1)

مسعودى در«اخبار الزمان»روايتى آورده كه فشرده آن چنين است:

خداى سبحان هنگامى كه خواست آدم را قبض روح كند،به او دستور داد فرزندش شيث را«وصىّ»خود قرار دهد،و همه علومى را كه به وى داده شده به او بياموزد،و او چنين كرد.و گفته است:شيث پس از آنكه صحف را به فرزندش قينان آموزش داد،و محاسن زمين و ذخائر آن را برايش بيان كرد،او را وصى خود ساخت،و به اقامه نماز و دادن زكاة و گزاردن حج و جهاد با فرزندان قابيل فرمان داد.او فرمان پدر را به انجام رسانيد و در سن هفتصد و بيست سالگى از دنيا رفت.

قينان،فرزند خود«مهلائيل»را وصى خود ساخت،و او را به آنچه خود بدان سفارش شده بود سفارش كرد،عمر مهلائيل هشتصد و هفتاد و پنج سال بود.او هم به فرزندش «بوارد»وصيّت كرد،صحف را به وى آموخت و او را از ذخائر زمين و حوادث آينده آگاه كرد،و كتاب سرّ ملكوت را به او سپرد،كتابى كه مهلائيل ملك به آدم عليه السّلام آموخته بود،و آن را سر بسته و بدون نگاه در آن،از يكديگر به ارث مى بردند،از«بوارد»فرزندش«خنوخ»به دنيا آمد،وى همان ادريس نبى عليه السّلام است كه خداى متعال او را مرتبت والا داد،او را از آن رو ادريس گفته اند كه كتاب خداى عزّ و جلّ و سنّت هاى دين را بسيار خوانده و پيروى مى كرد،خداى سبحان سى عدد صحيفه را بر او نازل كرد كه با آنها صحيفه هاى نازله در آنت.

ص: 227


1- -تاريخ طبرى چاپ اروپا ج 1 ص 153،165 و 166،تاريخ ابن اثير ج 1 ص 20-19 درباره شيث بن آدم،طبقات ابن سعد ج 1 ص 16،ابن كثير در تاريخ خود خبر وصيّت آدم به فرزندش شيث را آورده است.

زمان كامل شد،«بوارد»پسرش«خنوخ»[ ادريس]را وصى خود قرار داد و وصيت پدرش را در اختيار او گذاشت،و علومى را كه نزدش بود به وى آموخت و مصحف سرّ را بدو سپرد و...

يعقوبى اخبار اوصياء را سلسله وار و با شرحى بيش از طبرى و ابن اثير آورده،او اخبار ديگرى را نيز درباره وصيّت آورده كه-براى مثال-مى گويد:به هنگام وفات آدم فرزندش شيث و فرزندان و نوه هايش نزد وى آمدند،او بر آنان درود فرستاد و از خدا برايشان بركت و فزونى خواست و شيث را وصىّ خود قرار داد.و گفته است:

بعد از مرگ آدم،فرزندش شيث بپا خاست و قوم خود را به تقواى الهى و عمل صالح فرمان مى داد...تا آنجا كه مى گويد:هنگام وفات شيث فرزندان و نوه هاى او كه در آن روز،انوش و قينان و مهلائيل و يرد و اخنوخ بودند و زنان و فرزندان آنان نزد او آمدند، شيث بر آنان درود فرستاد و از خداى برايشان بركت و فزونى خواست،و به آنان رو كرد و سوگندشان داد كه...با اولاد قابيل ملعون آميزش نكنند،و فرزند خود انوش را وصىّ خويش قرار داد.

يعقوبى بدين گونه اخبار وصيّت را سلسله وار،همراه با ذكر وقايع روزگار آنان مى آورد تا به خبر وصيّت نوح مى رسد و مى گويد:

هنگام وفات نوح،هر سه فرزند وى:سام و حام و يافث،و فرزندان ايشان نزد او جمع شدند،سپس به شرح وصيّت نوح به سام پرداخته است.او همچنين تسلسل اخبار اوصياء، -هر وصىّ بعد از نبى-را تا آخر انبياى بنى اسرائيل و اوصياى ايشان آورده است كه ما تا اينجا به همان فشرده اى كه آورديم بسنده مى كنيم.

در زمان نوح عليه السّلام عبادت بت ها در ميان فرزندان قابيل گسترش يافت.

ادريس فرزند خود متوشلخ را وصى خود قرار داد،زيرا خداوند به او وحى فرستاد كه وصيّت را در فرزندت متوشلخ قرار ده كه من بزودى از صلب او نبىّ پسنديده كردارى را بيرون خواهم آورد.خداوند ادريس عليه السّلام را به سوى خود بالا برد و بعد از آن وحى منقطع گرديد و اختلاف و تنازع پديدار و فزونى گرفت،و ابليس شايع كرد كه وى مرده است،زيرا

ص: 228

او كاهن بوده و مى خواسته به فلك بالا رود كه آتش گرفته و سوخته است،فرزندان آدم كه پيرو دين او بودند شديدا اندوهگين شدند،ابليس گفت كه بت بزرگ آنان بوده كه ادريس را هلاك كرده،پس بت پرستان در عبادت بت ها فزونى يافتند،و به زيور آنها پرداختند،و برايشان قربانى كردند،و جشن عيد گرفتند،عيدى كه همگان در آن حضور يافتند،آنان در اين دوران بت هائى به نام:يغوث و يعوق و نسر و ودّ و سواع،داشتند.

هنگامى كه مرگ متوشلخ فرا رسيد،فرزندش لمك را وصىّ خود قرار داد،-لمك به معناى جامع-و از او پيمان گرفت و صحف و كتاب هاى مختومۀ ادريس عليه السّلام را به او سپرد، عمر متوشلخ در اين هنگام نهصد سال بود.

وصيّت به لمك منتقل شد(او پدر نوح عليه السّلام بود)او يك بار چنان ديد كه آتشى از دهانش خارج شد و جهان را سوزانيد،و يك بار ديگر ديد گويا روى درختى در ميان درياست و هيچ چيز ديگرى نيست.

نوح عليه السّلام بزرگ شد،و خداوند او را در پنجاه سالگى رفعت مقام داد و نبوت بخشيد،و وى را به سوى قومش كه بت مى پرستيدند فرستاد،او از رسولان صاحب عزم بود.

در برخى از اخبار،عمر او را هزار و دويست و پنجاه سال ذكر كرده اند،او همانگونه كه خداى متعال فرموده:نهصد و پنجاه سال (1)در ميان قوم خويش درنگ كرد و آنان را به سوى ايمان فرا خواند،شريعت وى:توحيد و نماز و روزه و حج و جهاد با دشمنان خدا از فرزندان قابيل بود،او به حلال مأمور،و از حرام نهى شده بود و دستور داشت مردمان را به سوى خداى متعال دعوت نمايد و از عذاب او بر حذر دارد،و نعمت هاى خدا را يادآورى شان كند.

مسعودى گفته است:

خداوند رياست و كتابهاى انبيا را براى سام بن نوح قرار داد،و وصيّت نوح ويژه فرزندان او شده است. (2)

تا اينجا آنچه از كتاب اخبار الزمان مسعودى نزد ما موجود بود پايان گرفت،مسعودى02

ص: 229


1- -عنكبوت14/
2- -اخبار الزمان مسعودى چاپ بيروت 1386 ه ص 75-102

همچنين در كتاب"اثبات الوصيّه" (1)سلسله اوصياء را،از آدم عليه السّلام تا نبى خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلم،آورده است.اين آن چيزى است كه در مدارك بحث هاى اسلامى،درباره رسولان و اوصياى ايشان آمده است.در بحث آينده،به اخبار رسولان و اوصياى آنان در كتابهاى عهدين(تورات و انجيل)مى پردازيم:

2-بخشى از اخبار اوصيا در كتب عهدين

اشاره

در نقل اخبار اوصياء از كتب عهدين به آوردن سه وصيّت از آنها بسنده مى كنيم:

الف-وصيّت موسى كليم به نبى خدا يوشع عليهم السّلام

در كتاب"قاموس كتاب مقدّس"ذيل مادّه"يوشع"به نقل از تورات آمده است:

يوشع بن نون با موسى در كوه سينا بود و به پرستش گوساله در زمان هارون آلوده نگرديد. (2)

در آخر باب بيست و هفتم از سفر اعداد،درباره خبر تعيين او به وصايت موسى از جانب خدا،آمده است:

و موسى به خداوند عرض كرده گفت:*ملتمس اينكه يهوه خداى ارواح تمامى بشر كسى را بر اين جماعت بگمارد*كه پيش روى ايشان بيرون رود و پيش روى ايشان داخل شود و ايشان را بيرون برد و ايشان را در آورد تا جماعت خداوند مثل

ص: 230


1- -ما در جلد دوم اين كتاب درباره نسبت كتاب اثبات الوصيه به مسعودى در فصل:عصر فترت،باب:پدران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم توضيح لازم را آورده ايم.
2- -قاموس كتاب مقدس،ترجمه و تأليف مستر هاكس آمريكايى،چاپ مطبعه امريكايى،بيروت،1928 ميلادى،ص 970.

گوسفندان بى شبان نباشند*و خداوند به موسى گفت يوشع بن نون را كه مردى صاحب روح است گرفته دست خود را بر او بگذار*و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامى جماعت برپا داشته در نظر ايشان به وى وصيّت نما*و از عزّت خود بر او بگذار تا تمامى جماعت بنى اسرائيل او را اطاعت نمايند*و او به حضور العازار كاهن بايستد تا از براى او به حكم اوريم به حضور خداوند سؤال نمايد و به فرمان وى او و تمامى بنى اسرائيل با وى و تمامى جماعت بيرون روند و به فرمان وى داخل شوند*پس موسى به نوعى كه خداوند او را امر فرموده بود عمل نموده يوشع را گرفت و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامى جماعت برپا داشت*و دستهاى خود را بر او گذاشته او را به طورى كه خداوند به واسطۀ موسى گفته بود وصيّت نمود* (1)

و نيز،داستان قيام او به اداره امور بنى اسرائيل و جنگهايش در بيست و سه باب از سفر يوشع بن نون آمده است. (2)

ب-وصيت داود نبى به سليمان عليهما السّلام

در باب دوّم از كتاب اوّل پادشاهان آمده است: (3)

ص: 231


1- -كتاب مقدس،عهد عتيق[ تورات]ص 254 ترجمه فارسى از عبرانى و كلدانى و يونانى،چاپ دار السلطنه لندن،1932 ميلادى.
2- -كتاب مقدس،عهد عتيق[ تورات]ترجمه فارسى از عبرانى و كلدانى و يونانى چاپ دار السلطنه لندن 1932 ميلادى ص 370-332.
3- -همان مرجع.

باب دوّم و چون ايّام وفات داود شد پسر خود سليمان را وصيّت فرموده گفت*من به راه تمامى اهل زمين مى روم پس تو قوىّ و دلير باش*وصاياى يهوه خداى خود را نگاه داشته به طريقهاى وى سلوك نما و فرايض و اوامر و احكام و شهادات وى را به نوعى كه در تورات موسى مكتوب است محافظت نما تا در هر كارى كه كنى و به هر جائى كه توجّه نمائى برخوردار باشى* (1)

ج-وصيّت عيسى عليه السّلام به حوارى شمعون بطرس:

اشاره

در باب دهم انجيل متّى درباره سمعون كه نام او در تورات شمعون مى باشد،آمده است:

سپس دوازده شاگرد خود را طلبيده ايشان را بر ارواح پليد قدرت داد كه آنها را بيرون كنند و هر بيمارى و رنجى را شفا دهند نامهاى دوازده رسول اين است:اول شمعون معروف به پطرس...

و در باب بيست و يكم انجيل يوحنا،شماره 18-15 آمده است:

عيسى عليه السّلام او(شمعون)را وصى خود قرار داد و به وى گفت:

"گوسفندان مرا شبانى كن!"يعنى ايمان آورندگان به مرا مراقبت نما.

در"قاموس كتاب مقدّس"نيز آمده است:

مسيح عليه السّلام او(شمعون)را براى هدايت كنيسه تعيين كرد. (2)

در خبر اول ديديم كه نبىّ رسول،موسى بن عمران عليه السّلام پس از خود نبى خدا يوشع-در

ص: 232


1- -همان مرجع ص 524.
2- -قاموس كتاب مقدس،ماده:پطرس حوارى

قرآن كريم اليسع-را وصىّ قرار مى دهد.و در خبر دوم نبى خدا داود عليه السّلام به سليمان وصيت مى كند تا به شريعت نبى و رسول خدا موسى بن عمران عليه السّلام عمل نمايد.

و در خبر سوم،عيسى روح اللّه عليه السّلام به حوارى خود وصيّت كرد تا مردمان را هدايت نمايد.

اخبار رسولان و اوصيا در قرآن كريم

خداى سبحان در قرآن كريم داستان بيست و شش نفر از انبيا را با ذكر نام آنان آورده كه عبارتند از:

آدم،نوح،ادريس،هود،صالح،ابراهيم،لوط،ايوب،اليسع،ذو الكفل،الياس،يونس، اسماعيل،اسحاق،يعقوب،يوسف،شعيب،موسى،هارون،داود،سليمان،زكريا،يحيى، اسماعيل صادق الوعد،عيسى،و محمّد صلّى اللّه عليهم اجمعين.

برخى از آنان صاحب شريعتى بوده اند كه متمم و مكمّل شريعت گذشته بوده،مانند شريعت نوح عليه السّلام كه مكمّل شريعت آدم عليه السّلام شد،و شريعت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم كه مكمّل شريعت ابراهيم عليه السّلام بود.و برخى از آنان صاحب شريعتى بودند كه ناسخ شريعت پيشينيان بود، مانند موسى عليه السّلام و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم.

برخى از آنان هم نبى بودند و هم وصىّ و حافظ شريعت رسول پيشين،مانند يوشع بن نون كه وصى موسى بن عمران عليه السّلام بود.

بدان خاطر كه هر كس از طرف پروردگار عالميان براى هدايت مردم برانگيخته مى شود -پيامبر باشد يا وصى پيامبر-بايد نشانه اى از جانب خدا به وى داده شود تا شاهد صدق مدّعايش بوده و مبعوث بودن از جانب پروردگارش را گواهى دهد،در بحث آينده اين موضوع،يعنى"معجزه"را،پى مى گيريم:

ص: 233

3-آيه و معجزه

آيه در لغت به معناى نشانه اى است كه بر چيزى دلالت كند،به گونه اى كه هرگاه آن نشانه پيدا شد وجود آن چيز آشكار گردد.

ما در اصطلاح اسلامى دو گونه آيه و نشانه داريم،يكى آنكه بر وجود خالق دلالت نمايد و ديگرى آنكه بر يكى از صفات وى-اسماى حسناى الهى-راهنما باشد،آن دو عبارتند از:

الف-آياتى كه با وجود متقن و سنجيده خود بر خالق حكيم و نظام محكم او دلالت دارند،و چنان مى نمايند كه اين مجموعه را پروردگارى حكيم است كه امورات خلق را برابر با نظامى استوار تدبير مى كند و ما آن را"سنت هاى خدا در هستى"مى ناميم.

نمونه اوّل،مانند آنچه خداى متعال در سوره غاشيه مى فرمايد:

أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ* وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ* وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ*...

آيا آنان به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است؟!و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه برافراشته شده؟!و به كوهها كه چگونه در جاى خود نصب گرديده؟! (1)...

و در سوره عنكبوت مى فرمايد:

خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ.

خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد،به راستى كه در اين آيتى است براى مؤمنان. (2)

خداوند در اينگونه آيات قرآنى،انواعى از مخلوقات را يادآور مى شود كه با وجود خود، بر وجود خالق خويش دلالت دارند،بدين خاطر نيز،آنها را آيات و نشانه ها ناميده است.

نمونه دوم،سخن خداى متعال در سوره نحل است كه مى فرمايد:

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ

ص: 234


1- -غاشيه20/-17
2- -عنكبوت44/

تُسِيمُونَ* يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ* وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ* وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ*

اوست خدائى كه از آسمان،آبى فرستاد كه نوشيدنى شما از آن است؛و گياهان و درختانى كه حيوانات خود را در آن به چرا مى بريد،نيز از آن است.خداوند با آن آب،براى شما زراعت و زيتون و نخل و انگور،و همه گونه ميوه را مى روياند،به راستى كه در اين،نشانه روشنى براى انديشمندان است.

او شب و روز و خورشيد و ماه را مسخّر شما ساخت،و ستارگان نيز به فرمان وى مسخر شمايند؛به راستى كه در اين نشانه هاست براى گروهى كه تعقل مى كنند.و مخلوقات گوناگون و رنگارنگى را كه در زمين آفريده،مسخر شما گردانيد،راستى را كه در اين،نشانه روشنى است براى آنان كه متذكر مى گردند. (1)

خداوند در اينگونه آيات قرآنى،انواعى از نظام هستى را كه بر وجود پروردگار مدبّر حكيم دلالت دارد،بيان مى كند.گاهى نيز با جمع ميان آيات و نشانه هاى دالّ بر وجود "خالق عزيز"و"ربّ مدبّر حكيم"همه را يكجا آورده،چنانكه در سوره بقره مى فرمايد:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.

به راستى كه در آفرينش آسمانها و زمين،و گردش شب و روز،و كشتى هاى درياپيما به سود مردمان،و آبى كه خداوند از آسمان فرو مى فرستد و زمين را10

ص: 235


1- -نحل13/-10

پس از مردنش زنده مى كند،و انواع جنبندگان را در آن گسترش مى دهد،و حركت بادها و ابرهاى تسخير شده ميان آسمان و زمين،نشانه هاى روشنى است براى آنان كه مى انديشند. (1)

خداوند در ابتداى اين آيه،آفرينش آسمانها و زمين را آورده،و پس از آن به ذكر نشانه هاى نظام هستى پرداخته،نظامى كه پروردگار عالم آن را تنظيم كرده،و ما آن را "سنت هاى خداوند در هستى"مى ناميم.

ب-آياتى كه پروردگار عالم در اختيار انبيا قرار مى دهد،مانند ولايت بر نظام هستى،به گونه اى كه هرگاه مشيت الهى اقتضا كند،پيامبر-به اذن خدا-مى تواند جزء كوچكى از اين نظام را كه خداوند بر هستى حاكم فرموده،تغيير دهد،چنانكه خداى متعال در وصف عيسى عليه السّلام فرموده:

وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ...

عيسى را فرستاده اى به سوى بنى اسرائيل[قرار داد كه به آنان گفت:]من نشانه اى از پروردگارتان براى شما آورده ام؛من از گل براى شما چيزى همانند پرنده مى سازم،سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا پرنده اى مى گردد... (2)

اين گونه آيات الهى را در عرف اسلامى"معجزه"گويند،زيرا ديگر افراد بشر از آوردن مانند آن عاجزند؛و آن خارق عادت و بر خلاف نظام طبيعى آفرينش است؛مانند معجزه حضرت عيسى عليه السّلام كه از گل به اذن خدا پرنده اى آفريد تا دليلى باشد بر اينكه:

1-اين پروردگار عالميان است كه خواص اشياء و نظام طبيعى را به آنان بخشيده است،و هرگاه حكمت او اقتضا كند تا خاصيّت چيزى را از آن بگيرد،چنين قدرتى را داراست،بدانسان كه حرارت آتش را گرفت و آن را از سوزانيدن ابراهيم عليه السّلام كه در آن افتاده بود،بازداشت،و هرگاه حكمتش اقتضا كند تا نظام طبيعى را كه خود براى برخى مخلوقاتش قرار داده تغيير دهد،بر چنين كارى تواناست،مانند آفرينش مرغ از گل،به/.

ص: 236


1- -بقره164/
2- -آل عمران49/.

دست عيسى عليه السّلام به جاى ايجاد آن در مرغ مادر،از طريق جفت گيرى با جنس نر،بر اساس نظام طبيعى آفرينش كه در سلسله خلقت جاندران قرار داده است.

معجزات انبيا-همانگونه كه گفتيم-خارق العاده و بر خلاف نظام طبيعى است و از طى مراحل انتقال مادّه،يعنى از حالى به حال ديگر،و از صورتى به صورت ديگر تا رسيدن به شكل نهائى،پيروى نمى كند.زيرا طى مراحل آفرينش مرغ از گل-چنانكه از سخن برخى فلاسفه مسلمين نيز فهميده مى شود-چيزى نزديك به سرعت سير نور بود كه خداوند آن را سريعتر از زمان طبيعى و دوره انتقال،براى پيامبرش درهم نورديد.

معجزه سحر نيست،زيرا سحر نوعى از خيال پرورى پوچ و غير واقعى است،براى مثال، ساحرى كه ديده مى شود مرغى را مى بلعد،يا از دهان شتر وارد و از مخرج آن بيرون مى آيد،يا ظروف شيشه اى را خرد مى كند و دوباره آن را به شكل اول در مى آورد،در واقع هيچ يك از اين كارها را انجام نداده،بلكه تنها چشم بينندگان را سحر كرده،و آنان اين امور را در خيال خود ديده اند،و لذا هنگامى كه كار سحر پايان مى پذيرد حاضران همه چيز را همانگونه كه بوده،بدون هر گونه تغيير و تبديلى،در جاى خود مى بينند.ولى معجزه نظام طبيعى را حقيقتا تغيير مى دهد،مانند كارى كه عصاى موسى كرد:مارى عظيم الجثه شد،و همه آنچه را كه ساحران در آن ميدان بزرگ آماده كرده بودند به يكباره بلعيد،و هنگامى كه دوباره به دست موسى عليه السّلام به شكل عصا در آمد اثرى از آنچه ساحران در آن ميدان تهيه ديده بودند باقى نماند،بدين خاطر بود كه ساحران به سجده افتادند،و گفتند:ما به پروردگار عالميان ايمان آورديم،پروردگار موسى و هارون؛زيرا آنان در كار سحر متخصص و خبره بودند،و فهميدند كه كار موسى عليه السّلام سحر نيست،بلكه آيت و نشانه اى از آيات پروردگار متعال است.

معجزه به امر محال تعلّق نمى گيرد،و آنچه كه در علم منطق از آن به اجتماع نقيضين تعبير مى كنند-مانند آنكه چيزى در زمان واحد و مكان واحد هم باشد و هم نباشد-آن هم از شمول اثر معجزه بيرون است.

حقيقت معجزات پيامبران،آياتى است كه پروردگار خالق به دست آنان جارى مى سازد،

ص: 237

نشانه هائى كه جن و انس از آوردن مانند آنها ناتوانند،و لو آنكه برخى از آنان برخى ديگر را پشتيبانى كنند،با آنكه در بين جنيان افرادى يافت مى شوند كه-براى مثال-قادرند تخت بلقيس را از يمن تا بيت المقدّس،قبل از برخاستن سليمان عليه السّلام از جاى خود،نزد او بياورند. (1)زيرا سرعت سير جن در فضا چيزى نزديك به سرعت نور است.

به همين دليل است كه جنيان گاهى مى توانند اخبار دوردست را،به كاهنى كه با آنان مرتبط است برسانند،ولى همين جن و انس نمى توانند مرغى را از گل بسازند كه بدون اذن پروردگار عالم مرغ حقيقى گردد.

مرتاض هندى هم گاهى مى تواند قطار را از حركت بازدارد ،ولى او و غير او،از كسانى كه خدا به آنان اجازه نداده،نمى توانند عصاى خود را بر سنگ بزنند،تا از آن دوازده چشمه آب فوران كند.

چون پروردگار خالق آيات و معجزات را،از آن رو به انبياى مبعوث خود مى دهد تا امّت هاى آنان درستى ادعايشان را دريابند،و بدانند كه آنان برانگيخته خدايند،مقتضاى حكمت آنست كه اين معجزات از امورى باشد كه امّتى كه پيامبر براى هدايت آن مبعوث گرديده،آن را بشناسد،چنانكه امام على بن موسى الرضا عليه السّلام در پاسخ كسى كه از او پرسيد:

براى چه خداوند موسى بن عمران عليه السّلام را با يد بيضاء و عصا مبعوث كرد،و عيسى عليه السّلام را با طبّ،و محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم را با كلام و سخن؟امام عليه السّلام فرمود:

خداى متعال هنگامى كه موسى را برانگيخت فن غالب اهل زمان سحر بود،او هم از جانب خداى عزّ و جل با چيزى به نزد آنان رفت كه همانندش در توان آن مردم نبود،چيزى كه سحرشان را باطل كرد،و حجّت را به وسيله آن بر ايشان تمام نمود.

خداوند متعال عيسى را نيز در هنگامى برانگيخت كه بيماريهاى مزمن پديدار شده بود، و مردم نيازمند طب بودند،او از سوى خداى رحمن چيزى براى آنان آورد كه همانند آن در نزد ايشان نبود،چيزى كه مردگان را برايشان زنده مى كرد و كور و پيس را به اذن خدا شفا مى داد،و حجت را به وسيله آن بر آنان تمام كرد.9/

ص: 238


1- -نمل39/

خداى متعال محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم را نيز هنگامى مبعوث فرمود كه فنّ غالب زمان،سخنورى و خطابه-راوى مى گويد:به گمانم فرمود:و شعر-بود،آن حضرت از كتاب خداى عزّ و جلّ و موعظه ها و احكام آن براى ايشان چيزهائى آورد كه،همه سخنانشان را باطل كرد، حجت را بر ايشان تمام نمود.

سائل گفت:به خدا سوگند،مثل امروزى را تا به حال هرگز نديده ام!سپس گفت:حجت بر مردم در زمان ما چيست؟امام عليه السّلام فرمود:"عقل؛با آن راستگوى بر خدا را مى شناسى و تصديقش مى كنى،و دروغگوى بر خدا را تشخيص مى دهى و تكذيبش مى نمائى."

سؤال كننده گفت:به خدا سوگند،جواب درست همين است و بس. (1)

*** معجزات خارق العاده پيامبران كه با بخشى از نظام طبيعى اشياء ناهماهنگ است خود، از سنت هاى تكوينى پروردگار عالميان در جوامع انسانى است،جوامعى كه انبياء را به سوى آنان برانگيخته بود،بهمين دليل هم،امت ها از پيامبرانشان معجزه مى خواستند تا دليلى بر درستى ادّعاى آنان باشد،چنانكه خداوند در سوره شعرا سخن قوم ثمود را آورده كه به پيامبرشان صالح عليه السّلام گفتند:

ما أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ* قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ* وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ*

تو فقط بشرى همچون مائى،اگر راست مى گوئى آيت و نشانه اى بياور!گفت:

اين ناقه[آيت الهى است]سهمى از آب براى اوست،و سهمى براى شما در روزى معين،مباد كمترين آسيبى به او رسانيد كه عذاب روزى بزرگ شما را فرا خواهد گرفت! (2)54

ص: 239


1- -بحار ج 11 ص 70-71 به نقل از علل الشرايع ص 52 و عيون الاخبار ص 234
2- -شعرا156/-154

بسيارى از امت ها پس از آنكه پيامبرشان معجزه اى مى آورد،بر عناد خود مى افزودند و با او به دشمنى مى پرداختند،و از ايمان آوردن سرباز مى زدند،چنانكه خداى متعال درباره قوم ثمود پس از ديدن ناقه،مى فرمايد:

فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ.

سرانجام آن ناقه را پى كردند،سپس از كرده خود پشيمان شدند! (1)

سنت خداوند بر اين است كه اگر مردمى از پيامبر خود درخواست آيت و معجزه كردند، و معجزه آمد،و آنان ايمان نياوردند،مستحق زجر و عذاب مى گردند،و خداى متعال ايشان را عذاب مى كند،چنانكه در همين سوره نيز از سرانجام قوم ثمود خبر داده و فرموده:

فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ.

پس عذاب الهى آنان را فرا گرفت؛به راستى كه در اين،آيت و نشانه اى است؛ ولى بيشتر آنان مؤمن نبودند! (2)

معجزه آوردن انبياء به مقتضاى حكمت است،مقتضاى حكمت هم آنست كه معجزه به مقدارى باشد كه حقانيت ادعاى پيامبر را،براى كسى كه مى خواهد به او ايمان آورد،اثبات نمايد.آيت الهى به دلخواه سركشان و مردم آزارانى كه از ايمان آوردن به خدا و رسول در هر حالى بازمى زنند نيست تا هر چه خواستند اجابت شود،و نيز چنانكه گذشت،بر امر محال تعلق نمى گيرد،چنانكه هر دو قسم آن در خواسته قريش از خاتم پيامبران صلّى اللّه عليه و آله و سلم وجود داشت، درحالى كه خداوند آيت و معجزه مخصوص عرب،"سخن بليغ"را به آنان داد، و در سوره بقره ايشان را مخاطب ساخته و فرموده بود:

وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ*

اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم شك داريد،يك سوره همانند آن بياوريد؛و گواهان خود را-غير خدا-براى اين كار فرا خوانيد اگر راست8/

ص: 240


1- -شعرا157/
2- -شعراء158/

مى گوئيد.پس اگر چنين نكنيد-كه هرگز نخواهيد كرد-از آتشى كه هيزم آن، مردمان و سنگهاست و براى كافران آماده شده،بترسيد. (1)

سران قريش كه قصد ايمان آوردن نداشتند،بر تعنّت و آزار خود افزودند،و براى به زحمت افكندن و عاجز نمودن پيامبر به درخواست هاى گوناگون و حتى محال خود افزودند،خداوند در سوره اسراء از انواع سركشى و مزاحمت ايشان خبر داده و فرموده:

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً* وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النّاسِ إِلاّ كُفُوراً* وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً* أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً* أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلاً* أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً* وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلاّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولاً* قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً* قُلْ كَفى بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً*

بگو:اگر همه انسانها و تمام جنيان گرد هم آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهند آورد،هر چند يكديگر را در اين كار پشتيبانى كنند.ما در اين قرآن،براى مردم از هر چيز نمونه اى آورديم،امّا بيشتر مردمان جز ناسپاسى،كارى نكردند.و گفتند:ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا اينكه چشمه جوشانى از اين سرزمين براى ما بيرون آورى،يا باغى از نخل و انگور از آن تو باشد،و نهرها در لابه لاى آن جارى نمائى،يا قطعات آسمان را-آنچنان كه24

ص: 241


1- -بقره23/ و 24

مى پندارى-بر سر ما فرود آورى؛يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما حاضر كنى،يا براى تو خانه اى از نقش و نگار زرّين باشد،يا به آسمان بالا روى،و ما بالا رفتنت را باور نمى كنيم مگر اينكه نامه اى بر ما فرود آورى كه آن را بخوانيم!بگو:منزّه است پروردگار من،مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم؟! تنها چيزى كه بعد از آمدن هدايت مانع ايمان مردم شد،اين بود كه مى گفتند:

آيا خداوند بشرى را به عنوان رسول فرستاده است؟!بگو:اگر در روى زمين فرشتگانى بودند و با آرامش گام برمى داشتند،ما هم فرشته اى را به عنوان رسول،بر آنان مى فرستاديم!بگو:همين بس كه خداوند،ميان من و شما گواه باشد؛چرا كه او نسبت به بندگانش خبير و بيناست. (1)

پروردگار خالق حجت را بر قريشيان تمام كرد و فرمود:اگر درباره آنچه بر بنده خود فرستاديم شك و ترديد داريد،يك سوره همانند آن بياوريد،و گواهان خود را-غير خدا- فرا خوانيد.و خبر داد كه همه جن و انس هم اگر جمع شوند،نمى توانند همانند قرآن را بياورند،هر چند يكديگر را پشتيبانى كنند،و آن را تأكيد كرد و فرمود:هرگز نمى توانيد همانند آن را بياوريد،و تا امروز هم دشمنان اسلام-با تعداد زياد و قدرت انباشته و متنوع خود-نتوانسته اند سوره اى همانند قرآن بياورند.مشركين قريش پس از اين مبارزه طلبى آشكار و رساى قرآن،و اين كه اين معجزه اى است كه جن و انس در برابر آن عاجز و ناتوانند،هنگامى كه خود را درمانده و ذليل ديدند،از پيامبر خواستند تا طبيعت و هواى مكّه را تغيير دهد،و خانه اى پر از طلا داشته باشد،يا خدا و ملائكه را در يك صف روبروى آنان وادارد ،يا به آسمان بالا رود تازه بالا رفتنش را هم زمانى باور دارند كه از آسمان براى ايشان نامه اى بياورد تا آن را بخوانند،و چنانچه مشهود است،در خواسته هاشان امر محال نيز بود،و آن آوردن خدا و ملائكه روياروى ايشان است.راستى كه مرتبه خدا برتر از آن است كه اين ستمگران مى گويند.ديگر اينكه،برخى خواسته هاى آنان با سنّت هاى خداوند در فرستادن پيامبران مخالف بود،مانند بالا رفتن به آسمان،پيش روى آنان،و آوردن88

ص: 242


1- -اسراء96/-88

كتاب كه خداوند آن را مخصوص رسولان خود از فرشتگان قرار داده،و كار بشر نيست.

آنان اين را كه خداوند بشرى را به پيامبرى برانگيزد،منكر مى داشتند، درحالى كه اقتضاى حكمت آن است كه پيامبر مرسل به سوى بشر بايد از جنس خود آنان باشد،تا در كردار و رفتار الگو و اسوه ايشان گردد،اگر چه ساير خواسته هاشان هم بر مقتضاى حكمت نبود، مانند اينكه،درخواست عذاب مى كردند،بدين خاطر خداوند به پيامبر مى فرمايد در جواب آنان بگويد:منزه است پروردگار من،آيا من جز انسانى فرستاده خدايم؟!

خلاصه آنچه آورديم:حكمت خداوندى مقتضى شد تا فرستاده او معجزه اى از پروردگار خود،براى درستى ادعايش بياورد و با آن حجت را بر مردمان تمام كند،در چنين حالى هر كه بخواهد ايمان مى آورد،و هر كه نخواهد انكار مى كند،چنانكه حال قوم موسى و هارون عليه السّلام اينگونه بود كه پس از ديدن معجزات،ساحران ايمان آوردند،و فرعون و درباريان وى كفر ورزيدند،و خداوند آنان را با غرق كردن خوار و ذليل گردانيد،و هر آيتى را پيامبران از جانب خداى سبحان بياورند،در اصطلاح اسلامى به آن معجزه گويند.

اضافه بر آنچه آورديم،كسانى را كه خداوند پيشوايان زمين و هاديان مردم قرارشان داده-پيامبر صاحب شريعت باشند يا وصى پيامبر-صفات ويژه اى دارند كه از ديگر مردمان ممتاز مى گردند و ما در بحث آينده به يارى خداى متعال به آن مى پردازيم:

ص: 243

ص: 244

7 صفات مبلغين الهى،عصمت از گناهان

اشاره

الف-ابليس بر جانشينان خدا در زمين سلطه اى ندارد.

ب-اثر عمل و جاودانگى آن و سرايت بركت و شومى اعمال بر زمان و مكان.

ج-عصمت جانشينان خدا از گناه به خاطر مشاهده آن است.

د-روايات دروغينى كه بر نبى خدا داود عليه السّلام درباره ازدواج با بيوه اوريا بستند، و بر خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلم،درباره ازدواج با زينب مطلّقه زيد فرزند خوانده خود،نسبت دادند،و حكمت اين دو ازدواج.

ه-آياتى كه در تأويل آن اشتباه كرده اند.

ص: 245

ص: 246

1-ابليس بر جانشينان خدا در زمين سلطه اى ندارد

اشاره

خداوند سبحان در سوره حجر،در بيان گفتگوى خود با ابليس خبر داده كه،ابليس بر بندگان مخلص او سلطه اى ندارد،آن محاوره چنين است:

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ* قالَ... إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ*

ابليس گفت:پروردگارا!به خاطر آنكه گمراهم كردى،در زمين براى آنان جلوه ها مى سازم،و همگى را گمراه مى كنم،مگر بندگان مخلصت را.

فرمود...تو بر بندگان من سلطه اى ندارى،مگر گمراهانى كه از تو پيروى مى كنند. (1)

و در بيان ماجراى يوسف و زليخا،چگونگى محافظت خدا از مخلصين در برابر وسوسه شيطان را چنين آورده است:

وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ.

آن زن قصد او كرد،و او نيز-اگر برهان پروردگارش را نمى ديد-قصد وى مى نمود!اين چنين كرديم تا بدى و فحشاء را از او دور سازيم؛چرا كه او از

ص: 247


1- -حجر42/-39

بندگان مخلص ما بود! (1)

ما وصف مذكور يعنى:عصمت و عدم سلطه ابليس را،در سوره بقره،در آنچه ميان خداى سبحان و خليل او ابراهيم مى گذارد،از شروط امامت مى يابيم،آنجا كه فرموده:

وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ.

و هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگونى امتحان كرد.و او به خوبى از عهده آن بر آمد.خداوند به او فرمود:من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم.

ابراهيم عرض كرد:از دودمان من نيز!خداوند فرمود:پيمان من به ستمكاران نمى رسد! (2)

در سوره انبيا آورده است:كسانى را كه خداوند پيشوايان مردم قرار داده،آنان مردم را به فرمان خدا هدايت مى كنند: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كنند. (3)

در همان سوره برخى از آنان را نام برده است،مانند:نوح،ابراهيم،لوط،اسماعيل، ايوب،ذا الكفل،يونس،موسى،هارون،داود،سليمان،زكريا،يحيى و عيسى عليهم السّلام.

در ميان كسانى كه خداوند در اين سوره آنان را به امامت توصيف فرموده،نبىّ و رسول و وزير و وصىّ همگى وجود دارد،بنابراين،براى ما آشكار مى شود كه خداى تبارك و تعالى چنين شرط فرموده كه هر كس را امام قرار مى دهد،نبايد ظالم باشد.

خداوند امام را خليفه خود در زمين شمرده،چنانكه در خطاب به داود عليه السّلام در سوره ص مى فرمايد:

يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ.

اى داود!ما تو را جانشين در زمين قرار داديم. (4)

و در توصيف آدم عليه السّلام براى فرشتگان در سوره بقره فرموده:/.

ص: 248


1- -يوسف24/
2- -بقره124/
3- -انبيا73/.
4- -ص26/.

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً.

و هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان فرمود:من در روى زمين خليفه قرار مى دهم. (1)

شرح كلمات

1-اغويتنى،و لاغوينّهم،و الغاوين:

غوى:گمراه شد،غاوى:كسى كه غرق در گمراهى است.شيطان لعين از آن رو به خدا مى گويد:اغويتنى:گمراهم كردى،كه خداوند پيش از آن لعنتش كرده و فرموده بود: إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ دورى از رحمت حق تا روز قيامت بر تو باد،و اين دورى از رحمت خدا،كيفر نافرمانى و تن زدن او از سجده براى آدم عليه السّلام بود،چنانكه در سوره بقره فرموده:

يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِينَ

خداوند جمع زيادى را با آن گمراه،و گروه بسيارى را هدايت مى كند؛ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى سازد! (2)

2-لازيّننّ لهم:رفتار زشت آنان را نيكو جلوه مى دهم،چنانكه خداى سبحان فرموده:

زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ شيطان رفتار آنان را در نظرشان زينت داده است. (3)و فرموده: زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ زشتى هاى اعمالشان براى آنان زيبا شده است. (4)

3-مخلصين:پاكان،كسانى كه خداوند آنان را-پس از آنكه خود را وقف خدا كرده و در جانشان محلّى براى غير خدا نيست-براى خود برگزيده است.

4-ابتلى:امتحان كرد،با خير و شر و رفاه و سختى،آزمود.

5-بكلمات:مقصود از كلمات در اينجا حوادثى است كه خداوند ابراهيم عليه السّلام را با آنها امتحان كرد،مانند:مبتلا شدنش به ستاره پرستان و بت پرستان،و سوزانيده شدن با آتش،و

ص: 249


1- -بقره30/
2- -بقره26/
3- -انفال48/،نحل24/،عنكبوت37/
4- -توبه37/

سر بريدن فرزند به دست خود،و امثال آن.

6-فاتمّهنّ:آنها را به احسن وجه انجام داد.

7-جاعلك:جعل در زبان عرب،به معناى:آفرينش،ايجاد،حكم، قانون گذارى، جاى گزين كردن و قرار دادن آمده،كه در اينجا همين معناى آخر مراد است،يعنى من تو را امام قرار دادم.

8-اماما:امام يعنى پيشوا و مقتداى مردمان در گفتار و كردار.

9-ظالمين:ظلم نهادن شىء در غير جاى خود،و نيز،تجاوز از حق است.ظلم سه گونه است:نخست-ظلم ميان انسان و پروردگارش كه بزرگترين آن شرك و كفر است،چنانكه در سوره لقمان فرموده: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ. به راستى كه شرك ظلم بزرگى است. (1)و در سوره انعام فرموده: فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآياتِ اللّهِ. چه كسى ظالم تر است از آنكه آيات خدا را تكذيب مى كند. (2)

دوم-ظلم ميان انسان و غير او،چنانكه در سوره شورى فرموده: إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النّاسَ. سلطه و مجازات بر كسانى است كه به مردم ظلم مى كنند. (3)

سوم-ظلم انسان بر خويشتن،چنانكه در سوره بقره فرموده: ...وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ و هر كس چنين كند،به خويشتن ظلم كرده است. (4)

و در سوره طلاق فرموده: وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ و هر كه از حدود و مرزهاى الهى خارج شود،مسلما به خويشتن ظلم كرده است. (5)

و ظلم،از هر نوع كه باشد،در نهايت ظلم به خويشتن است و به كسى كه متصف به ظلم شد،در هر زمان كه ظلم كرده باشد،گذشته يا حال،ظالم گويند.

10-همّت به و همّ بها:همّ يعنى تصميم بر اقدام گرفت،ولى انجام نداد.

11-رأى:ديد،ديدن دو گونه است:ديدن با چشم،يعنى نگاه كردن،و ديدن با قلب،1/

ص: 250


1- -لقمان13/
2- -انعام157/
3- -شورى42/
4- -بقره231/
5- -طلاق1/

يعنى بصيرت و ادراك.

12-برهان:دليل محكم و حجّت آشكارى كه حق و باطل را از هم جدا مى سازد،و آنچه يوسف عليه السّلام ديد فوق اين تعاريف است.

تأويل آيات

ابليس به پروردگار عالميان گفت:پروردگارا!حال كه مرا لعنت كردى،و از رحمت خود دورم ساختى،من هم در دنيا رفتارهاى زشت را در ديد مردمان زيبا جلوه مى دهم، چنانكه در سوره نحل فرموده:

تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ.

به خدا سوگند،ما به سوى امتهاى پيش از تو پيامبرانى فرستاديم؛اما شيطان رفتارشان را در نظرشان زيبا جلوه داد. (1)

و در سوره انفال فرموده:

وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ...

و هنگامى كه شيطان رفتار مشركان را در نظرشان زيبا جلوه داد،و گفت:امروز هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد... (2)

و در سوره نحل فرموده:

...يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ...

...به جاى خدا،براى خورشيد سجده مى كنند،و شيطان اعمالشان را در نظرشان زيبا جلوه داده،و آنان را از راه راست بازداشته است (3)...

آرى،شيطان گفت:من كارهاى همه مردمان را در چشم آنان زيبا جلوه مى دهم،مگر

ص: 251


1- -نحل63/
2- -انفال48/
3- -نمل24/

بندگان خاصّت را كه براى خود برگزيده اى!

و خداوند در جواب او فرمود:تو هيچ گونه تسلطى ندارى مگر بر آنان كه پيرويت مى كنند،كسانى كه در گمراهى و ضلالت فرو رفته اند.

خداوند از حال بندگان مخلص خود،در ماجراى يوسف و زليخا،خبر داده و مى فرمايد:

وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ آن زن قصد يوسف كرد و يوسف هم، اگر برهان پروردگارش را نمى ديد،قصد وى مى نمود.و اين در خانه اى بود كه هيچ انسانى جز يوسف عليه السّلام و زليخا در آن نبود!

زليخا كه شهبانوى مصر و مالك يوسف بود،تصميم بر آن داشت تا از يوسف عليه السّلام كام ستاند،و اگر نبود آنكه يوسف عليه السّلام برهان پروردگارش را ديد،يا تصميم به قتل او گرفته بود كه اين كار بدى بود،يا آنكه تصميم به فحشا مى گرفت كه مقتضاى حال و طبيعت جوانى و عزوبت او بود،و با مالكه جوان خود كه او هم در شرايطى مشابه و در اوج رفاه اشرافى مى زيست،در خانه خالى از اغيار،در مى آميخت،ولى برهان پروردگارش را ديد و عفّت ورزيد و از گناه و بدى به دور ماند.به راستى كه او از كسانى بود كه خداوند آنان را براى خود برگزيده و پاكيزه شان گردانيده است.اما برهانى كه يوسف عليه السّلام ديد،و چگونگى ديدن آن،اجمالا چنين است كه او آثار هر دو كار را بر خويشتن بعينه مشاهده كرد.شرح آن در آينده مى آيد:

2 و 3-آثار عمل و جاودانگى آن و سرايت بركت و شومى از

برخى كارها بر زمان و مكان و عصمت جانشينان خدا از گناه

بدان خاطر كه آن را مى بينند

براى آشنائى با عصمت انبيا،زيبنده آن است كه ابتدا چگونگى سرايت و گسترش بركت و شومى آثار كار انسان،بر زمان و مكان،در دنيا و آخرت را،بررسى كنيم.پس،از خدا مدد جسته و مى گوئيم:خداى سبحان در سوره بقره فرموده:

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ.

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ.

(روزه،در)ماه رمضان است،ماهى كه قرآن،براى راهنمائى مردم،و نشانه هاى هدايت،و فرق ميان حق و باطل،در آن نازل شده است،پس هر كه از شما در اين ماه در حضر باشد،روزه بدارد. (1)

و در سوره قدر فرموده:

إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ* وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ* لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ* تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ* سَلامٌ هِيَ حَتّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ*

ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم!و تو چه ميدانى كه شب قدر چيست؟!شب قدر بهتر از هزار ماه است!فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى هر كارى نازل مى شوند.شبى است سرشار از سلامت تا سپيده دم!

خداوند قرآن را در يكى از شبهاى ماه رمضان،بر خاتم پيامبرانش نازل فرمود،اين شب،بدين خاطر شب قدر شد،و فرشتگان و روح،براى هميشه دوران،هر سال به فرمان پروردگارشان فرود مى آيند،و بركت اين شب به همه شبهاى ماه رمضان،براى هميشه دوران،سرايت كرد.

ما در مبحث نسخ،به يارى خدا،بررسى خواهيم كرد كه،روز جمعه از زمان آدم عليه السّلام بركت يافت،بدان خاطر كه خداى سبحان در آن روز بركات خود را بر آدم عليه السّلام نازل فرمود، و روز نهم ذيحجه مبارك شد،و روز آمرزش گناهان بندگان خدا در منى گرديد،بدان خاطر كه خداوند آمرزش خود را در اين روز بر آدم عليه السّلام نازل فرمود،و سرزمين هاى عرفات و منى و مشعر هم،در نهم و دهم ذيحجه بر همه اولاد آدم سرزمين مبارك شد،و آثار آن تا هميشه دوران باقى ماند.

همچنين،اثر گامهاى ابراهيم عليه السّلام در خانه خدا،بر پشتۀ گلى كه در زير پاى خود نهاده بود تا بر روى آن رفته و ديوار خانه را بالا ببرد،بركت يافت،و خداوند ما را فرمان داد تا

ص: 252


1- -بقره185/

براى هميشه،آن را عبادتگاه خود قرار دهيم،و فرمود: اِتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى از مقام ابراهيم،عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد.حال شومى و سرايت آن به ديگران نيز، اينگونه است.چنانكه وضع خانه هاى قوم عاد در منطقه حجر،پس از نزول عذاب،چنين بود،و رسول خدا به هنگام عبور از آنجا در غزوه تبوك،ما را از آن مطلع فرموده است.

خلاصه آن در كتابهاى حديث و سيره چنين است:

هنگامى كه رسول خدا در سال نهم هجرى،به سوى غزوه تبوك مى رفت به سرزمين حجر-شهر قوم ثمود در وادى القرى،در مسير مدينه به شام-كه رسيدند،پيش از عبور از آن پياده شدند و سپاهيان از چاه آنجا آب كشيدند كه منادى پيامبر فرياد زد!از آب چاه اينجا ننوشيد!و براى نماز با آن وضو نسازيد!مردم هر چه در آبگيرهاى خود داشتند بر زمين ريختند و گفتند:اى رسول خدا!با آن خمير ساخته ايم،فرمود:آن را به شتران بخورانيد،مبادا مانند آنچه به آنان رسيد بر شما هم برسد و هنگامى كه بار برداشتند و از حجر گذشتند جامه خود را بر چهره كشيد و مركب خود را به شتاب راند،سپاهيان نيز چنين كردند.رسول خدا فرمود:

لا تدخلوا بيوت الذين ظلموا الاّ و انتم باكون

داخل خانه هاى ستمگران نشويد مگر در حال گريستن!

مردى با انگشترى كه در حجر،در خانه عذاب شدگان،يافته بود خدمت رسول خدا آمد،آن حضرت از وى روى گردانيد و با دست خود جلوى چشمانش را گرفت تا آن را نبيند،و فرمود:آن را بينداز!او هم بدورش افكند. (1)

همانند اين واقعه براى امام على عليه السّلام نيز پيش آمد،نصر بن مزاحم و غير او آورده اند:

مخنف بن سليم با امام على عليه السّلام از"بابل" (2)مى گذشتند كه امام على عليه السّلام فرمود:در سرزمين بابل،محلى است كه مورد عذاب واقع گرديده و بر زمين فرو شده است،مركب خود رات.

ص: 253


1- -مغازى واقدى ص 1006 تا 1008،امتاع الاسماع ص 454 تا 456 و...
2- -بابل منطقه اى است در عراق بين كوفه و بغداد و پل صراة بر روى رودخانه صراة نزديك بغداد بوده است.

تيزتر بران تا شايد نماز عصر را در بيرون آنجا به جا آوريم!

او مى گويد:امام عليه السّلام مركب خو را برجهانيد،مردم نيز مركب هاى خود را به دنبال آن حضرت راندند،او هنگامى كه از پل صراة گذشت،فرود آمد و نماز عصر را با مردم اقامه كرد. (1)در روايت ديگرى آمده است:

با امير المؤمنين عليه السّلام به هنگام عصر،از پل صراة گذشتيم،فرمود:اين سرزمين،وادى عذاب شده اى است و براى هيچ پيامبر يا وصى پيامبرى شايسته نيست تا در آن نماز بگزارد. (2)

آرى،بركت،از زمان و مكانى كه خداوند آن را براى بنده اى از بندگان مخلص خود، مبارك گردانيده،به ديگر زمانها و مكانها سرايت كرده و گسترش مى يابد،چنانكه شومى و نحوست هم گسترش و سرايت دارد،و از زمانى كه خداوند بر بندگان شقى و بدبخت خود غضب فرموده،به ديگر زمانها و مكانها راه مى يابد.

ما بزودى در مبحث"آثار عمل"كه در آينده مى آيد،مى بينيم كه رفتار آدميان در دنيا و آخرت آثار هميشگى دارند كه يا به شكل آتش جاويدى كه آتشگيره آن مردمان و سنگها هستند،در مى آيد،يا به شكل نعمت هاى خالد در بهشت هاى عدن،همه اين آثار و سرايت ها را بندگان مخلص خدا مى بيند و درك مى كنند،و اين بينش،آنان را به كوشش بيشتر در انجام كارهاى شايسته،و دورى از زشت كارى و فحشا و منكر مى كشاند.

اين بينش ها،همان برهان الهى است كه خداوند به كسانى از بندگانش مى دهد كه خود را پاك كرده و رضاى خدا را بر خواسته نفس امّاره برگزيده اند.بدين خاطر از بندگان مخلص خدا گناه هلاكت بار سر نمى زند،مثال ايشان در اين باره مثال انسان بينا و شخص كور است كه با هم در يك مسير ناهموار پر از پرتگاه مى روند،بديهى است شخص بينا از فرو افتادن در مهالك دورى مى كند،و همراه نابيناى خود را نيز آگاه مى كند تا از سقوط در آن دورى گزيند.ت.

ص: 254


1- -وقعه صفين،نصر بن مزاحم ص 135.
2- -بحار ج 41 ص 168 به نقل از علل الشرايع و بصائر الدرجات.

يا مانند انسانهاى تشنه اى كه روياروى آنان آبى زلال خودنمائى كرده و جانشان براى نوشيدن جرعه اى از آن لحظه شمارى مى كند تا حرارت تشنگى خود را فرونشانند،ولى در ميان ايشان پزشكى است كه با ميكروسكوپ آب را آزمايش مى كند و در آن انواع ميكروب هاى كشنده مى يابد،و به همراهان خود مى گويد:بايد اين آب را قبل از نوشيدن تصفيه نمائيم!

مثال بندگان مخلص خدا،اينگونه است.آنان برهان الهى را مى بينند،و حقايق اعمال و آثار نيك و بد آن را در مى يابند،ايشان با چنين بصيرتى كه از زشتى گناه و شناعت آن دارند،و مى دانند كه گناه در آخرت عذاب مجسم و آتش جاودان مى گردد،ممكن نيست در حال اختيار به چنان عملى مبادرت كنند.

شبهاتى كه در پيرامون عصمت انبيا مى آورند،و به آيات متشابه استشهاد مى كنند،بدان خاطر است كه در تأويل برخى راه اشتباه رفته،و برخى ديگر را با روايات نادرست تفسير مى كنند.ما براى اجتناب از طول بحث تنها به نمونه هائى از هر دو نوع بسنده مى كنيم:

4-روايات دروغينى كه بر نبىّ خدا،داود عليه السّلام،درباره ازدواج با

اشاره

بيوه اوريا بستند و بر خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم درباره ازدواج با زينب

مطلّقه زيد نسبت دادند و حكمت اين دو ازدواج

ما ابتدا،روايات مربوط به ازدواج داود با بيوه اوريا،و ازدواج پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم با مطلّقه زيد را مورد بررسى قرار مى دهيم:

الف-ازدواج داود عليه السّلام در قرآن كريم:

خداى سبحان در سوره ص مى فرمايد:

اِصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ* إِنّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ* وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوّابٌ* وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ* وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ* إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ* إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ* قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ* فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ* يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ*

اِصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ* إِنّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ* وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوّابٌ* وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ* وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ* إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ* إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ* قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ* فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ* يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ*

در برابر آنچه مى گويند شكيبا باش،و به ياد آر بنده ما داود صاحب قدرت را، كه بسيار توبه كننده بود،ما كوهها را مسخّر او ساختيم كه شامگاه و بامداد با او تسبيح مى گفتند.پرندگان را نيز مسخّر او نموديم كه همگى به سوى او مى آمدند.و حكومتش را استوار كرديم،و حكمت به او بخشيديم،و داورى عادلانه اش آموختيم.آيا داستان شاكيان هنگامى كه از محراب بالا رفتند به تو رسيده است؟!در آن هنگام كه بر داود وارد شدند و او از ديدن آنان ترسيد؛ گفتند:نترس،ما دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده،اكنون در ميان ما به درستى داورى كن و از حق دور مشو و ما را به راه راست هدايت كن!اين برادر من است؛او نود و نه ميش دارد و من يكى بيش ندارم!او اصرار مى كند كه:اين يكى را هم به من واگذار؛و در سخن بر من غلبه كرده است.داود گفت:مسلّم است كه او با درخواستش در افزودن ميش تو به ميشهاى خود،بر تو ستم نموده،و بسيارى از شريكان بر يكديگر ستم مى كنند،مگر كسانى كه ايمان آورده و عمل شايسته انجام داده اند؛كه شمار آنان اندك است.داود دانست كه ما او را امتحان كرديم،پس،از پروردگارش آمرزش خواست و به سجده افتاد و توبه كرد.ما اين كار را بر او بخشيديم،و او نزد ما داراى مقامى

ص: 255

و الا و سرانجامى نيكوست.اى داود!ما تو را جانشينى در زمين قرار داديم؛پس در ميان مردم به حق داورى كن... (1)

تأويل اين آيات در روايات مكتب خلفا

اشاره

روايات مكتب خلفا در تأويل آياتى كه از داورى داود عليه السّلام سخن مى گويد،بسيارند،ما در زير تنها به آوردن سه نمونه از آنها بسنده مى كنيم:

1-روايت وهب بن منبّه

طبرى در تأويل آيات از قول وهب بن منبّه آورده است:

هنگامى كه بنى اسرائيل پيرامون داود عليه السّلام گرد آمدند،خداوند زبور را بر او نازل كرد،و فن آهنگرى را به وى آموخت،و آهن را براى او نرم ساخت،و كوهها و پرندگان را فرمان داد تا هرگاه تسبيح گويد با او همراهى نمايند،-از جمله آورده اند-خداوند به هيچ يك از آفريدگانش همانند صداى داود را نداده است،او هرگاه زبور مى خواند-چنانكه آورده اند- وحوش به اندازه اى نزديك او مى شدند كه گردن آنها را مى گرفت،و آنها ساكت و آرام به صداى او گوش مى سپردند،او بسيار جهادگر و عبادت پيشه بود،در ميان بنى اسرائيل به حكومت برخاست،و نبىّ جانشينى بود كه به فرمان خدا داورى مى كرد،از انبياى بسيار زحمتكش بود كه زياد گريه مى كرد،سپس به فتنه آن زن مبتلا شد،او محراب ويژه اى داشت كه خود تنها در آن به تلاوت زبور و نماز مى پرداخت،و در پايين آن باغچه اى از مردى بنى اسرائيلى قرار داشت،و آن زن كه داود مبتلاى او شد نزد اين مرد بود.

او هنگامى كه در آن روز به محراب خود وارد شد،گفت:امروز تا شب هيچ كس نبايد نزد من آيد،و هيچ چيز نبايد خلوتم را بر هم زند،سپس داخل محراب شد،زبور را گشود و به تلاوت آن پرداخت.در محراب پنجره اى بود كه باغچه مذكور از آن ديده مى شد،در همان حال كه داود زبور خود را تلاوت مى كرد،كبوترى زرّين رويا روى او در پنجره قرار

ص: 256


1- -ص26/-17.

گرفت،او سر بر داشت و آن را ديد و در شگفت شد،سپس به ياد گفته خويش افتاد كه:

"هيچ چيز نبايد او را از عبادت بازدارد ،"پس،سر خود را به زير افكند و به زبور پرداخت، كبوتر كه براى امتحان و آزمايش آمده بود،از پنجره برخاست و روبروى داود به زمين نشست.او به سويش دست گشود،كبوتر قدرى عقب كشيد،به دنبالش برخاست،كبوتر به سوى پنجره پر زد.براى گرفتنش به سوى پنجره رفت،كبوتر به سوى باغچه پر كشيد.او با چشم تعقيبش كرد تا كجا مى نشيند كه آن زن را در حال شستشوى خود ديد-زنى كه در زيبائى و جمال و اندام،خداوند به حال او داناتر است.مى گويند آن زن وقتى داود را ديد موهايش را گشود و بدن خود را با آن پوشانيد-پس قلبش فرو ريخت و به سوى زبور و نشيمنگاه خود بازگشت،و چنان شد كه ياد آن زن از دلش جدا نمى شد،اين فتنه بدان جايش كشاند كه همسر زن را به جنگ فرستاد،و فرمانده لشكر را-به گمان اهل كتاب-فرمان داد او را به كام مرگ فرستد تا آنكه به خواسته اش رسيد،او كه نود و نه زن داشت آن زن را نيز پس از مرگ شوهرش خواستگارى و با وى ازدواج كرد.خداوند هم در موقعى كه در محراب بود دو فرشته را در حال درگيرى نزد وى فرستاد تا نمونه اى از كار او با همسايه اش را به وى بنمايد،داود كه آن دو را در محراب بر بالاى خود ايستاده ديد،ترسيد و گفت:چه چيز شما را بر سر من كشانده؟گفتند:نترس،ما براى درگيرى و ايراد بدى نيامده ايم،"ما دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده."آمده ايم تا ميان ما داورى كنى"،"بين ما به درستى داورى كن،و از حق دور مشو و ما را به راه راست هدايت كن."يعنى:ما را بر مسير حق ببر،و بر غير حق مبر،فرشته اى كه از جانب«اوريا بن حنانيا»شوهر آن زن سخن مى راند،گفت:"اين برادر من است"يعنى:برادر دينى من است،"او نود و نه ميش دارد و من تنها يك ميش دارم،به من مى گويد:ميش خود را در اختيار من نگذار"يعنى:مرا بر او مسلط كن،سپس در سخن بر من غلبه،و به من زور گفته،زيرا از من نيرومندتر است،او ميش مرا در شمار ميش هاى خودش آورده،و مرا دست خالى رها كرده است،داود خشمگين شد،و به متشاكى ساكت رو كرد و گفت:اگر آنچه مى گويد راست باشد،بينى ات را با تيشه مى كوبم،سپس به خود آمد و ساكت شد،و دانست كه مراد از اين صحنه،

ص: 257

نماياندن كارى است كه درباره همسر"اوريا"انجام داده است،پس،با گريه و انابه،به سجده افتاد و توبه كرد.او چهل روز را اين چنين در حالى كه روزه بود و چيزى نمى خورد و نمى آشاميد در سجده گذرانيد،تا سرشك ديده در زير صورتش سبزه رويانيد،و سجده بر گوشت چهره اش اثر گذاشت،خداوند او را بخشيده و توبه اش را پذيرفت.

چنين مى پندارند كه او گفت:پروردگارا!جنايتى را كه در حق آن زن روا داشتم بخشيدى،خون آن كشته مظلوم چه مى شود؟-به گمان اهل كتاب-به او گفته شد:اى داود بدان كه پروردگار تو در خون او ستم نكرده،ولى بزودى از او درباره تو سؤال مى كند و خونبهايش را مى پردازد،و از دوش تو برمى دارد.او هنگامى كه گرفتاريهايش بر طرف شد، گناهش را در كف دست راست خود نمودار كرد،و هرگاه غذا به دهان مى برد يا شربتى مى نوشيد،آن را مى ديد و گريه مى كرد،و چون براى سخن گفتن با مردم برمى خاست،دست خود را باز مى كرد و روبروى مردم مى گرفت تا نمودار گناهش را ببينند. (1)

2-روايت حسن بصرى

طبرى و سيوطى در تفسير آيات از حسن بصرى آورده اند كه گفت:

داود ايام زندگى را چهار بخش كرده بود:روزى را براى زنانش اختصاص داده بود، روزى را براى عبادت،روزى را براى داورى در بنى اسرائيل،و روزى را به خود بنى اسرائيل تا پندش دهند و پندشان دهد،او را بگريانند و او آنان را بگرياند،روز بنى اسرائيل كه شد گفت:موعظه كنيد،گفتند:آيا روزى بر انسان مى گذرد كه در آن گناه نكند؟داود در خود چنان ديد كه او توان اين را دارد،روز عبادتش كه رسيد،درها را به روى خود بست و دستور داد هيچ كس بر او وارد نشود،سپس به تورات پرداخت.در حال قرائت بود كه كبوترى زرّين،با رنگهاى زيبا،پيش روى او قرار گرفت،خواست آن را بگيرد،پر زد و قدرى دورتر،به مقدارى كه از دست يافتن به او نوميد نگردد،به زمين نشست،او همچنان به دنبال كبوتر رفت تا ديدگانش از بالا بر زنى افتاد كه خود را شستشو مى داد،اندام و

ص: 258


1- -تفسير طبرى ج 23 ص 96-95 چاپ دار المعرفة بيروت.

زيبائى اش او را به شگفت آورد،زن كه سايه اش را ديد،خود را با موهايش پوشانيد،و اين بر شگفتى و اعجاب وى افزود،او كه پيش از اين شوهرش را در سمت فرماندهى با برخى سپاهيانش به بيرون فرستاده بود،براى او نوشت به سوى مكان چنين و چنان حركت نمايد، مكانى كه اگر به سوى آن مى رفت بازگشتى نداشت،او دستور را انجام داد و كشته شد.وى نيز زن را خواستگارى و با او ازدواج كرد. (1)

3-روايت يزيد رقاشى از انس بن مالك
اشاره

طبرى و سيوطى در تفسير آيات به سند خودشان از يزيد رقاشى از انس بن مالك روايتى آورده اند كه فشرده آن چنين است:يزيد رقاشى مى گويد،از انس بن مالك شنيدم كه مى گفت:

از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود:داود عليه السّلام هنگامى كه آن زن را ديد بنى اسرائيل را به جنگ فرستاد،و به فرمانده سپاه سفارش كرد: هرگاه به دشمن رسيديد فلانى[اوريا] بايد پيش روى تابوت شمشير بزند،تابوت را در آن زمان براى پيروزى مى بردند،و هر كه پيشاروى تابوت مى رفت،بازنمى گشت تا كشته شود يا دشمن از او بگريزد،او كشته شد و داود با آن زن ازدواج كرد،و آن دو فرشته بر داود عليه السّلام فرود آمدند،او به سجده افتاد و چهل روز در اين حال بود تا از سرشك ديده اش سبزه روئيد،و زمين صورتش را خورد،او در سجده اش مى گفت:پروردگار من!داود لغزشى كرد كه از فاصله مشرق و مغرب دورتر است،خداى من!اگر به ناتوانى داود رحم نكنى و خطايش را نبخشى،گناه او سخن مردمان پس از وى مى گردد،جبرئيل عليه السّلام پس از چهل روز آمد و گفت:اى داود!خداوند بر تو بخشود،داود گفت:من ميدانم كه خدا عادل است و ذره اى از عدل منحرف نمى شود،اگر فلانى[اوريا]روز قيامت بيايد و بگويد:اى پروردگار من!خون من به گردن داود است،چه كنم؟جبرئيل گفت:من از پروردگارت در اين باره سؤال نكرده ام،اگر بخواهى چنان كنم،

ص: 259


1- -تفسير طبرى ج 23 ص 96 چاپ دار المعرفه بيروت.سيوطى ج 5 ص 148 عبارت از طبرى است.

گفت:آرى،بپرس.جبرئيل عليه السّلام بالا رفت و داود به سجده افتاد،مدتى گذشت كه جبرئيل فرود آمد و گفت:اى داود!درباره آنچه مرا فرستادى از خدا سؤال كردم،فرمود:به داود بگو:خداوند شما دو نفر را در روز قيامت مى آورد و به او مى گويد:خونى را كه به گردن داود دارى بر من ببخش،مى گويد:پروردگارا!آن را به تو بخشيدم،خداوند مى فرمايد:در عوض آن،هر چه مى خواهى در بهشت برگزين،و هر چه ميل دارى از آن تو باشد (1)...

روايات وارد درباره نبى خدا،داود عليه السّلام،در تفاسير بدين گونه بود كه ديديم.اينك به بررسى اسناد آنها مى پردازيم:

بررسى اسناد روايات
1-وهب بن منبّه:

پدر وى از ايرانيانى بود كه كسرى آنان را به يمن فرستاد.شرح حال او در طبقات ابن سعد-فشرده آن-چنين است:

وهب گفته:من نود و دو كتاب را كه همه از آسمان نازل شده بود خوانده ام؛هفتاد و دوتاى آنها در كنيسه ها و در دست مردمان است،و بيست عدد ديگر را تنها عده كمى مى دانند، او در سال(110)هجرى وفات كرد.

دكتر جواد على گويد:گفته مى شود وهب از ريشه يهودى است،او به گمان خود،زبان يونانى و سريانى و حميرى و خواندن كتابهاى قديمه را خوب مى دانسته است.در كشف الظنون"قصص الانبياء"را از تأليفات وى شمرده است. (2)

2-حسن بصرى:

ابو سعيد،پدرش غلام زيد بن ثابت بوده،او در دو سال آخر خلافت عمر به دنيا آمد،در بصره زندگى و در سال 110 هجرى وفات كرد،در فصاحت و بلاغت بلند مرتبه،در نزد مردم و دستگاه خلافت پرشكوه ،و در بصره پيشواى پيروان مكتب خلفا بود. (3)

ص: 260


1- -تفسير طبرى ج 23 ص 96 چاپ دار المعرفه بيروت،و سيوطى ج 5 ص 300-301
2- -طبقات ابن سعد چاپ اروپا ج 5 ص 395 و كشف الظنون ص 1328،و تاريخ العرب قبل الاسلام،از دكتر جواد على ج 1 ص 44
3- -به ترجمه وى در وفيات الاعيان ابن خلكان چاپ اول ج 1 ص 354 و طبقات ابن سعد چاپ اروپا ج 7 ق 1 ص 120 مراجعه شود.

ديدگاه و عقايد او:از روايات شرح حالش در طبقات ابن سعد،چنين به دست مى آيد كه او قدرى مذهب بوده و درباره آن مناظره مى كرده،سپس از اين عقيده برگشته است.او قيام بر عليه حكومت ظالمى همچون حجاج بن يوسف را جايز نمى دانست.

ارزش روايات او:بخشى از شرح حال او در ميزان الاعتدال (1)چنين است:

حسن بصرى بسيار فريب كار بود،او هر حديثى را كه از ديگران روايت كرده بى اعتبار و ضعيف است،زيرا به خاطر نياز، سندسازى مى كرد،بويژه احاديث كسانى مانند ابو هريره و امثال وى كه يقينا چيزى از آنان نشنيده است.محدثان روايات او از ابو هريره را،در زمره روايات بى سند مى دانند،و خدا داناتر است.

يعنى:حسن هرگاه در حديثى گفته است:(از فلان)اين روايت ضعيف است،زيرا او به گفتن اين سخن كه(از فلان كس شنيدم)نيازمند بوده،بويژه راويانى كه چيزى از خود آنان نشنيده است؛مانند روايات مستقيم وى از ابو هريره و امثال او،حسن در حالى كه آنان را نديده بدون واسطه از ايشان روايت كرده است.

در قسمتى از شرح حالش در طبقات ابن سعد از قول على بن زيد آورده است:

من براى حسن بصرى حديثى گفته بودم و او همان را براى ديگران روايت مى كرد،به او گفتم اى ابا سعيد!چه كسى اين حديث را براى شما روايت كرد؟گفت:نمى دانم.به او گفتم:

من اين را براى شما روايت كردم.

همچنين آورده است:به او گفته شد:اين فتواها كه براى مردم صادر مى كنى از احاديثى است كه شنيده اى يا از ديدگاه و پندار شخصى است؟گفت:نه به خدا،چنان نيست كه هر فتوائى مى دهيم آن را شنيده باشيم،بلكه رأى و نظر ما[براى مردم]از رأى و ديد خودشان براى آنان بهتر است (2)!

واصل بن عطا، بنيان گذار مكتب اعتزال(متوفاى 131 ه)،و ابن ابى العوجاء يكى ازت.

ص: 261


1- -جلد 1 ص 527 شماره ترجمه 1968
2- -هر دو روايت در طبقات ابن سعد ج 8 ص 120 چاپ اروپا و ج 7 ق 1 ص 120 آمده است.

مشاهير زنديقان،از فارغ التحصيلان مكتب حسن بصرى هستند.

به ابن ابى العوجاء گفتند:مكتب استادت را رها كردى و به راهى وارد شدى كه نه اصلى دارد و نه حقيقتى!گفت:استاد من مغشوش و نامتعادل بود،گاهى طرفدار قدر بود و گاهى جبرى مسلك،باور ندارم او به عقيده ثابتى پايبند مانده باشد.

ابن ابى العوجاء را فرماندار كوفه در سال 155 هجرى كشت،او پيش از كشته شدنش گفت:مرا مى كشيد،ولى بدانيد من چهار هزار حديث ساخته ام كه حلال خدا را در آنها حرام كرده و حرام خدا را حلال نموده ام،روز روزه دارى تان را به افطار و روز افطارتان را به روزه برگرداندم. (1)

3-يزيد بن ابان رقاشى:

"حديث گوى قصه پرداز بصرى،زاهد گريان نابخرد."

فشرده شرح حال او در تهذيب الكمال مزّى و تهذيب التهذيب ابن حجر چنين است:

الف-درباره زهد او: او خويشتن را گرسنه و تشنه مى داشت،جسمش نحيف، اندامش ضعيف و رنگش كبود شده بود،گريه مى كرد و همنشينان خود را مى گريانيد و مى گفت-مثلا-:بيائيد بر آب خنك در روز تشنگى بگرييم!و مى گفت:سلام بر آب خنك به هنگام ظهر،راوى مى گويد:او كارهائى مى كرد كه پيامبر،نه گفته و نه عمل كرده بود.

خداى سبحان مى فرمايد: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا...

بگو:چه كسى زينت هاى الهى و روزى هاى پاكيزه را-كه خدا براى بندگان خود بيرون آورده-حرام كرده است؟!بگو:اين ها براى مؤمنان در زندگى دنياست... (2)

ب-ديدگاه او: اعتقادش ضعيف و مذهبش قدرى بود. (3)

ج-ارزش روايات او: از قول يكى از راويان،به نام"شعبه"،آورده اند كه گفت:اگر

ص: 262


1- -به ترجمه و اصل بن عطا در وفيات الاعيان،و شرح حال ابن ابى العوجاء در بحث زندقه و زنادقه جلد اول"يكصد و پنجاه صحابى ساختگى"و"الكنى و الالقاب"مراجعه شود.
2- -اعراف32/.
3- -طبقات ابن سعد چاپ اروپا ج 7 ق 2 ص 13

راهزنى كنم نزد من محبوبتر است تا از وى روايت نمايم!

درباره روايات او گفته اند:رواياتش منكر و ناشناخته است،رواياتش متروك است، روايات او نوشته نمى شود!

ابو حاتم گفته است:واعظى گريان بود،از انس بسيار روايت مى كرد،و اين محل تأمل و اشكال است،حديث او ضعيف است.

در تهذيب التهذيب آمده:ابن حبّان گويد:او از بهترين بنده هاى گريان خدا در شب بود، لكن از ضبط درست حديث به خاطر عبادت غافل ماند،بگونه اى كه سخن حسن را وارونه و آن را به جاى قول انس از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم قرار مى داد،روايت از قول او روا نيست مگر براى اظهار شگفتى!

يزيد بن ابان پيش از سال 120 هجرى وفات كرد. (1)

بررسى متن روايات

1-روايت وهب: فشرده روايت:نبىّ خدا داود عليه السّلام روزى را به عبادت اختصاص داد و خلوت گزيد و بر روى تورات افتاد و به قرائت آن پرداخت،بناگاه كبوترى زرّين روبروى او سبز شد،خواست آن را بگيرد،پر زد و قدرى عقب نشست،داود از پى او رفت و رفت تا همسر اوريا همسايه اش را،در حال شستشوى خود ديد،از زيبائى او در شگفت شد،زن كه وجود او را احساس نمود،خود را درون موهايش پنهان كرد و اين بر شگفتى داود افزود، نقشه كشتن شوهرش را كه در ميدان جنگ بود طراحى و با اين زن ازدواج كرد،پس آن دو فرشته بر او وارد شدند.و دنباله داستان كه قرآن كريم بيان مى دارد.

اين راوى يك بار مى گويد:(وهب گفت)،و بار ديگر مى گويد:(بنابر آنچه اهل كتاب مى پندارند)و با اين سخن،مسئوليت آن را از خود دور مى كند.ما هنگامى كه به تورات -باب يازده و دوازده كتاب دوم سموئيل-مراجعه كنيم،داستان را چنين مى يابيم كه:داود "يتشبع"همسر اوريا همسايه اش را از بالاى بام ديده و از زيبائى وى در شگفت مى شود،او

ص: 263


1- -شرح حال او را در تهذيب التهذيب ج 11 ص 309-311 مى يابيد.

را به خانه خود مى خواند،و با وى همبستر مى شود،زن از او به زنا باردار مى گردد و...

ملاحظه كنيد:

و واقع شد در وقت عصر كه داود از بسترش برخاسته بر پشت بام خانۀ پادشاه گردش كرد و از پشت بام زنى را ديد كه خويشتن را شستشو مى كند و آن زن بسيار نيكو منظر بود*پس داود فرستاده دربارۀ زن استفسار نمود و او را گفتند كه آيا اين بث شبع دختر اليعام زن اورياى حتّى نيست*و داود قاصدان فرستاده او را گرفت و او نزد وى آمده داود با او همبستر شد و او از نجاست خود طاهر شده به خانۀ خود برگشت*و آن زن حامله شد و فرستاده داود را مخبر ساخت و گفت من حامله هستم پس داود نزد يوآب فرستاد كه اورياى حتّى را نزد من بفرست و يوآب اوريا را نزد داود فرستاد*و چون اوريا نزد وى رسيد داود از سلامتى يوآب و از سلامتى قوم و از سلامتى جنگ پرسيد*و داود به اوريا گفت به خانه ات برو و پايهاى خود را بشو پس اوريا از خانۀ پادشاه بيرون رفت و از عقبش خوانى از پادشاه فرستاده شد*امّا اوريا نزد در خانۀ پادشاه با ساير بندگان آقايش خوابيده به خانۀ خود نرفت*و داود را خبر داده گفتند كه اوريا به خانۀ خود نرفته است پس داود به اوريا گفت آيا تو از سفر نيامده اى پس چرا به خانۀ خود نرفته اى*اوريا به داود عرض كرد كه تابوت و اسرائيل و يهودا در خيمه ها ساكنند و آقايم يوآب و بندگان آقايم بر روى بيابان خيمه نشين اند و آيا من به خانۀ خود بروم تا اكل و شرب بنمايم و با زن خود بخوابم به حيات تو و به حيات جان تو قسم كه اين كار را نخواهم كرد*و داود به اوريا گفت امروز نيز اينجا باش و فردا تو را روانه مى كنم پس اوريا آن روز و فردايش را در

ص: 264

اورشليم ماند*و داود او را دعوت نمود كه در حضورش خورد و نوشيد و او را مست كرد و وقت شام بيرون رفته بر بسترش با بندگان آقايش خوابيد و به خانۀ خود نرفت*و بامدادان داود مكتوبى براى يوآب نوشته به دست اوريا فرستاد*و در مكتوب به اين مضمون نوشت كه اوريا را در مقدّمۀ جنگ سخت بگذاريد و از عقبش پس برويد تا زده شده بميرد*و چون يوآب شهر را محاصره مى كرد اوريا را در مكانى كه مى دانست كه مردان شجاع در آنجا مى باشند گذاشت*و مردان شهر بيرون آمده با يوآب جنگ كردند و بعضى از قوم از بندگان داود افتادند و اورياى حتّى نيز بمرد*پس يوآب فرستاده داود را از جميع وقايع جنگ خبر داد*و قاصد را امر فرموده گفت چون از تمامى وقايع جنگ به پادشاه خبر داده باشى*اگر خشم پادشاه افروخته شود و تو را گويد چرا براى جنگ به شهر نزديك شديد آيا نمى دانستيد كه از سر حصار تير خواهند انداخت*كيست كه ابى ملك بن يربّوشت را كشت آيا زنى سنگ بالائين آسيايى را از روى حصار بر او نينداخت كه در تاباص مرد پس چرا به حصار نزديك شديد آنگاه بگو كه بنده ات اورياى حتّى نيز مرده است*پس قاصد روانه شده آمد و داود را از هر آنچه يوآب او را پيغام داده بود مخبر ساخت*و قاصد به داود گفت كه مردان بر ما غالب شده در عقب ما به صحرا بيرون آمدند و ما بر ايشان تا دهنۀ دروازه تاختيم* و تيراندازان بر بندگان تو از روى حصار تير انداختند و بعضى از بندگان پادشاه مردند و بندۀ تو اورياى حتّى نيز مرده است*داود به قاصد گفت به يوآب چنين بگو اين واقعه در نظر تو بد نيايد زيرا كه شمشير اين و آن را بى تفاوت هلاك مى كند پس در مقاتله با شهر به سختى كوشيده آن را منهدم بساز پس او را خاطر جمعى بده*و

ص: 265

چون زن اوريا شنيد كه شوهرش اوريا مرده است براى شوهر خود ماتم گرفت*و چون ايّام ماتم گذشت داود فرستاده او را به خانۀ خود آورد و او زن وى شد و برايش پسرى زاييد امّا كارى كه داود كرده بود در نظر خداوند ناپسند آمد*

باب دوازدهم و خداوند ناتان را نزد داود فرستاد و نزد وى آمده او را گفت كه در شهرى دو مرد بودند يكى دولتمند و ديگرى فقير*و دولتمند را گوسفند و گاو بى نهايت بسيار بود*و فقير را جز يك ماده برۀ كوچك نبود كه آن را خريده و پرورش داده همراه وى و پسرانش بزرگ مى شد از خوراك وى مى خورد و از كاسۀ او مى نوشيد و در آغوشش مى خوابيد و برايش مثل دختر مى بود*و مسافرى نزد آن مرد دولتمند آمد و او را حيف آمد كه از گوسفندان و گاوان خود بگيرد تا به جهت مسافرى كه نزد وى آمده بود مهيّا سازد و برۀ آن مرد فقير را گرفته براى آن مرد كه نزد وى آمده بود مهيّا ساخت* آنگاه خشم داود بر آن شخص افروخته شده به ناتان گفت به حيات خداوند قسم كسى كه اين كار را كرده است مستوجب قتل است*و چون كه اين كار را كرده است و هيچ ترحّم ننموده بره را چهار چندان بايد رد كند*ناتان به داود گفت آن مرد تو هستى و يهوه خداى اسرائيل چنين مى گويد من تو را بر اسرائيل به پادشاهى مسح نمودم و من تو را از دست شاؤل رهايى دادم*و خانۀ آقاى تو را به تو دادم و زنان آقاى تو را به آغوش تو و خاندان اسرائيل و يهودا را به تو عطا كردم و اگر اين كم مى بود چنين و چنان براى تو مزيد مى كردم*پس چرا كلام خداوند را خوار نموده در نظر وى عمل بد بجا آوردى و

ص: 266

اورياى حتّى را به شمشير زده زن او را براى خود به زنى گرفتى و او را با شمشير بنى عمّون به قتل رسانيدى*پس حال شمشير از خانۀ تو هرگز دور نخواهد شد به علّت اينكه مرا تحقير نموده زن اوريا حتّى را گرفتى تا زن تو باشد*خداوند چنين مى گويد اينك من از خانۀ خودت بدى را بر تو عارض خواهم گردانيد و زنان تو را پيش تو گرفته به همسايه ات خواهم داد و او در نظر اين آفتاب با زنان تو خواهد خوابيد*زيرا كه تو اين كار را به پنهانى كردى امّا من اين كار را پيش تمام اسرائيل و در نظر آفتاب خواهم نمود*و داود به ناتان گفت به خداوند گناه كرده ام ناتان به داود گفت خداوند نيز گناه تو را عفو نموده است كه نخواهى مرد*ليكن چون از اين امر باعث كفر گفتن دشمنان خداوند شده اى پسرى نيز كه براى تو زائيده شده است البته خواهد مرد*پس ناتان به خانۀ خود رفت و خداوند پسرى را كه زن اوريا براى داود زاييده بود مبتلا ساخت كه سخت بيمار شد*پس داود از خدا براى طفل استدعا نمود و داود روزه گرفت و داخل شده تمامى شب بر روى زمين خوابيد*و مشايخ خانه اش بر او برخاستند تا او را از زمين برخيزانند امّا قبول نكرد و با ايشان نان نخورد*و در روز هفتم طفل بمرد و خادمان داود ترسيدند كه از مردن طفل او را اطّلاع دهند زيرا گفتند اينك چون طفل زنده بود با وى سخن گفتيم و قول ما را نشنيد پس اگر به او خبر دهيم كه طفل مرده است چه قدر زياده رنجيده مى شود*و چون داود ديد كه بندگانش با يكديگر نجوى مى كنند داود فهميد كه طفل مرده است و داود به خادمان خود گفت آيا طفل مرده است،گفتند مرده است*آنگاه داود از زمين برخاسته خويشتن را شستشو داده تدهين كرد و لباس خود را عوض نموده به خانۀ خداوند رفت و عبادت نمود و به خانۀ خود آمده

ص: 267

خوراك خواست كه پيشش گذاشتند و خورد*و خادمانش به وى گفتند اين چه كار است كه كردى وقتى كه طفل زنده بود روزه گرفته گريه نمودى و چون طفل مرد برخاسته خوراك خوردى*او گفت وقتى كه طفل زنده بود روزه گرفتم و گريه نمودم زيرا فكر كردم كيست كه بداند كه شايد خداوند بر من ترحّم فرمايد تا طفل زنده بماند*امّا الآن كه مرده است پس چرا من روزه بدارم آيا مى توانم ديگر او را باز بياورم من نزد او خواهم رفت ليكن او نزد من باز نخواهد آمد*

از مقايسه روايت وهب با آنچه كه در تورات،كتاب دوم سموئيل،آمده،معلوم مى شود كه وهب برخى از داستان را از تورات،و برخى را از كتابهاى اسرائيلى ديگرى كه خوانده برگرفته است-چنانكه خود از خواندن آنها خبر داده است-اينگونه روايات،در علم حديث شناسى،روايات اسرائيلى يا اسرائيليات ناميده مى شود.

دوم-روايت حسن بصرى: خلاصه روايت حسن بصرى همان خلاصه روايت وهب مى باشد،جز آنكه بصرى در ابتداى داستان افزوده:داود اوقات را به چهار بخش تقسيم كرد،و ما نمى دانيم آيا اين را از پندار و ابتكار خود بر آن افزوده يا از راوى ديگرى از راويان اسرائيليات گرفته است؟

هر گونه باشد،حسن بصرى سند اين روايت را بيان نكرده،و آن را بدون سند و به اصطلاح"مرسل"آورده است،اگر او به هنگام روايت مرجع آن را بيان مى كرد و مى گفت از وهب بن منبّه يا غير او از راويان اسرائيليات روايت مى كند،مسأله آسان مى شد و پژوهشگران به مرجع روايت دست مى يافتند و به راحتى مى فهميدند كه از روايات اسرائيلى است،او با عدم بيان سند،كار اين روايت را بر محققين سخت مشكل كرده است.

و بدان سبب كه در مكتب خلفا امام پيش كسوتان عقايد به شمار است،روايت او در فهم عقايد اسلامى اثرى دو چندان دارد.

بيشتر راويان روايات اسرائيلى،همان كارى را مى كنند كه حسن بصرى كرده،يعنى روايات اسرائيلى را بدون سند و مرجع مى آورند،بدين خاطر،كار اينگونه روايات بر

ص: 268

افرادى كه حديث شناس نيستند بسيار سخت و پيچيده مى شود.

سوم-روايت يزيد رقاشى: يزيد بن ابان گفته است:اين روايت را از انس صحابى كه از رسول خدا شنيده،دريافت كرده،و با اين سخن،هم بر انس و هم بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم دروغ بسته است.در حالى كه سيماى خارجى اش در جامعه،زاهد و عابد و گريان است! براستى اثر روايتى كه افرادى همانند يزيد عابد زاهد گريان،در موعظه ها و داستانهاى خود روايت مى كنند چه مقدار است؟!آيا غير متخصص در علم حديث شناسى مى تواند بفهمد كه يزيد رقاشى،آنچه را از حسن بصرى شنيده،به صحابى پيامبر انس و به پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم نسبت داده است؟!بويژه كه پس از آنان نيز مفسرانى مانند طبرى(متوفاى 310 ه)تا سيوطى(متوفاى 911 ه)از پى هم مى آيند و اين افسانه ها را در تفاسير خود وارد مى كنند،و غمبارتر آنكه آنان در نقل خود به آنچه از روايات اسرائيلى در اينجا آورديم بسنده نكرده اند،بلكه دامنه نقل از چنين راويان را به ديگر صحابه و تابعين گسترش دادند، و ما برخى از آنان را در جزء پنجم و دوازدهم"نقش ائمه در احياى دين"آورده ايم (1)،مانند:

1-صحابى عبد اللّه بن عمر و عاص،كسى كه دو انبان بزرگ از نوشته هاى اهل كتاب را در برخى جنگها به دست آورد،وى از اين كتابها بدون ذكر هيچ گونه مرجعى روايت مى كرد.

2-صحابى تميم دارى،وى پس از آنكه راهب نصارى بود اسلام آورد،و در روزهاى جمعه در مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم-پيش از شروع خطبه نماز توسط خليفه دوم عمر بن خطاب-سخنرانى مى كرد.اين كار،در زمان خليفه عثمان،به هفته اى دو روز گسترش يافت.

3-كعب الاحبار[تابعى]:او در زمان خلافت عمر اسلام آورد و پس از آن،در رديف علماى مسلمان به حساب آمد.

پس از اين گروه،كسان ديگرى،افسانه هاى ياد شده را از اينان گرفته و تفسير قرآن ناميدند،مانند:ت.

ص: 269


1- -جزء اول تا چهاردهم با همين عنوان به فارسى چاپ و نشر شده است.

4-مقاتل بن سليمان مروزى ازدى(متوفاى 150 ه)،او به مفسّر كتاب خدا شهرت دارد.شافعى درباره اش گفته است:

مردم همه ريزه خوار سه نفرند:در تفسير مقاتل بن سليمان،در شعر زهير بن ابى سلمى، و در كلام ابو حنيفه!

حال،جناب مقاتل چه مقدار از اسرائيليات را در روايات مورد اعتماد مكتب خلفا جاى داده،و چه مقدار از پيش خود ساخته و به ديگران نسبت داده،خدا مى داند و بس (1)!!

نتيجه بررسى

وهب بن منبّه روايت دروغينى را كه حاوى تهمت و افترا بر نبىّ خدا داود عليه السّلام است از كتابهاى اهل كتاب نقل كرد و مرجع آن را نشان داد،پيشواى امامان مكتب خلفا،حسن بصرى،آن را بدون اشاره به مرجع و مدرك روايت كرد،حديث گوى قصه پرداز،زاهد عابد گريان،يزيد بن أبان،با فريبكارى آن را به انس نسبت داد و گفت:انس آن را از رسول خدا شنيده است!

اينگونه تدليس و فريبكارى و نسبت دادن روايات اسرائيلى به صحابه،منحصر به اين مورد تنها،و اين صحابه خاص نيست،امثال اين روايت و خيلى بيش از اين را،به پسر عموى پيامبر،عبد اللّه بن عباس،نسبت داده اند،رواياتى كه بررسى آنها نيازمند بحث هاى تطبيقى گسترده است،و با مراجعه به صفحه آخر تفسير سيوطى(الدّر المنثور)برخى از اين موضوع براى ما روشن مى گردد.

*** بدينسان منشأ خبر دروغينى را كه بر داود عليه السّلام بسته اند،در قصه هاى تورات مى يابيم، اينگونه اخبار اسرائيلى،به تدريج و در طول زمان،با تفسير قرآن درآميخت،و براى

ص: 270


1- -مراجعه شود:تاريخ بغداد ج 12 ص 160-169 شماره 7142، وفيات الاعيان ج 4 ص 240-242،تهذيب التهذيب ج 10 ص 279-285،ميزان الاعتدال ج 4 ص 172 شماره 7841

مسلمانان ديدگاه نادرستى از سيره پيامبران ايجاد كرد.اينها،داستان دروغين ازدواج داود عليه السّلام با بيوه اوريا و افتراهائى بود كه در اين باره بر او بستند.

در بحث آينده،داستان صحيح ازدواج زينب دختر جحش با زيد و سپس با رسول خدا را،بيان مى داريم:

ازدواج پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم با زينب در روايت:

خازن در تفسير آيه:و تخفى فى نفسك و در دل چيزى را پنهان مى داشتى،مى گويد:

راست ترين سخن در اين باب روايتى است كه از سفيان بن عيينه از على بن جدعان رسيده كه گفته است:زين العابدين،على بن الحسين عليهما السّلام از من پرسيد:حسن بصرى درباره اين سخن خداى متعال كه فرموده: «وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ يعنى:در دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خدا آن را آشكار مى كند؛و از مردم مى ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى.»چه مى گويد؟گفتم مى گويد:هنگامى كه زيد خدمت رسول خدا رسيد و گفت:اى رسول خدا!من تصميم دارم زينب را طلاق گويم،پيامبر به شگفت آمد و فرمود:همسرت را نگه دار و از خدا بترس، على بن الحسين عليهما السّلام فرمود:چنين نيست،بلكه خداى ذو الجلال پيامبر را آگاه كرده بود كه زينب بزودى در شمار زنان پيامبر مى آيد،و زيد او را طلاق مى گويد،هنگامى كه زيد نزد آن حضرت آمد و گفت:من مى خواهم زينب را طلاق گويم،فرمود:همسرت را نگاه دار.

خداى متعال هم او را عتاب كرد و فرمود:چرا گفتى همسرت را نگاه دار،من كه تو را آگاه كرده بودم كه او بزودى در شمار زنان تو مى آيد؟!

خازن مى گويد:

اين تفسير به حال پيامبران،سزاوارتر و شايسته تر است،و با صريح آيات قرآن دمساز است و...

مشروح داستان ازدواج زينب-ابتدا با زيد،و سپس با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم-در آيات و روايات چنين است:

الف-

آيات ازدواج رسول خدا با زينب:

ص: 271

خداوند در سوره احزاب مى فرمايد:

وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً* وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللّهَ وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً* ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللّهُ لَهُ سُنَّةَ اللّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللّهِ قَدَراً مَقْدُوراً* اَلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّهَ وَ كَفى بِاللّهِ حَسِيباً* ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً*

هيچ مرد و زن با ايمانى را نشايد-هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند-اختيارى از خود نشان دهند،و هر كس خدا و رسولش را نافرمانى كند، به گمراهى آشكارى در افتاده است.

و هنگامى كه به آن كس كه خداوند نعمتش داد،مى گفتى:همسرت را نگاه دار و از خدا بترس،و در دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خداوند آشكارش مى كند،و از مردم ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى،پس هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن پايان داد،ما او را به ازدواج تو داديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با زنان پسرخواندهاشان-هنگامى كه طلاق گيرند-نباشد؛و فرمان خدا انجام شدنى است.

هيچ گونه تنگنائى بر پيامبر-در آنچه خدا برايش مقرر داشته-وجود ندارد،اين سنت الهى در مورد پيشينيان هم جارى بوده و فرمان خدا روى حساب و اندازه است.پيشينيانى كه رسالتهاى الهى را تبليغ مى كردند،و از او ميترسيدند،و از

ص: 272

هيچ كس جز خدا بيم نداشتند،و همين بس كه خداوند حسابرس باشد.

محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم پدر هيچ يك از مردان شما نيست،و لكن او رسول خدا و آخرين پيامبران است،و خداوند بر همه چيز آگاه است. (1)

تأويل آيات مذكور در روايات مكتب خلفا

طبرى در تأويل اين آيه از وهب بن منبّه روايت كرده:پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم زينب بنت جحش دختر عمه خود را به ازدواج زيد بن حارثه در آورد،روزى رسول خدا به دنبال زيد به درب خانه او رفت،بادى برخاست و پرده درب خانه را كنار زد،زينب در اطاق بدون پوشش كافى نمايان شد،شگفتى از جمال او در قلب پيامبر جاى گرفت،اين واقعه كه پيش آمد...-تا آنجا كه-زيد خدمت رسول خدا رسيد و گفت:اى رسول خدا!من مى خواهم از همسرم جدا شوم،پيامبر فرمود:تو را چه مى شود؟آيا شبهه اى درباره او به تو رسيده؟گفت:

نه به خدا چيز مشكوكى از او سراغ ندارم،و جز خوبى از او نديدم (2)...تا آخر حديث.

روايت ديگرى نيز در اين باره با همين مضمون از حسن بصرى آمده كه بزودى آن را -در ضمن روايات اهل بيت عليه السّلام در تأويل آيات-مى آوريم.

بررسى هر دو روايت

الف-سند دو روايت: اين دو روايت از قول وهب بن منبّه و حسن بصرى است،ما افزون بر آنچه در شرح حال آن دو آورديم مى گوئيم:هر دوى آنان سالها بعد از رسول خدا به دنيا آمده اند،حال چگونه از حوادث زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم روايت مى كنند،و بدون ذكر مدرك و مرجع،آن را مانند مسلّمات قطعى بيان مى دارند؟!

ب-متن دو روايت: شالوده اصلى جز اين نيست كه:پيامبر از ديدار ناگهانى جمال بى حجاب زينب در شگفت آمد و در دل خواستار طلاق وى توسط زيد شد ولى آن را در خود مخفى مى داشت.

ص: 273


1- -احزاب40/-36
2- -تفسير الميزان چاپ دار المعرفه بيروت ج 22 ص 10 و 11

بيان بطلان روايت:زينب دختر عمه پيامبر بود،حكم حجاب هم پس از ازدواج پيامبر با زينب آمد،آن حضرت او را پيش از ازدواج با زيد بارها و بارها ديده بود،پس هر كه چنين چيزى گفته،بر رسول خدا افترا بسته است.خبر صحيح آن است كه از كتابهاى سيره مى آوريم:

زيد بن حارثه كيست

بخشى از سرگذشت زيد بن حارثه كلبى چنين است:زيد در دوره جاهليت به اسارت در آمد و در برخى بازارهاى عرب به فروش رفت و براى خديجه خريدارى شد.

خديجه،پيش از بعثت،او را كه هشت ساله بود به پيامبر بخشيد،او نزد پيامبر بزرگ شد.خبر او به خويشاوندانش رسيد،پدر و عمويش براى آزاد كردن او به مكه آمدند و بر پيامبر وارد شده و گفتند:اى فرزند عبد المطلب،واى زاده هاشم،اى كسى كه فرزند آقاى قوم خود هستى،ما براى بردن فرزندمان نزد تو آمده ايم،بر ما منت بگذار و در فدا گرفتن در حق ما نيكى كن!پيامبر فرمود:چه كسى را مى گوئيد؟گفتند:زيد بن حارثه را،فرمود:

چرا روش ديگرى را پيش نگيريم؟گفتند:چه كنيم؟فرمود:او را صدا بزنيد و به اختيار خودش بگذاريد،اگر شما را برگزيد از آن شما باشد،و اگر مرا برگزيد،به خدا سوگند!من آنى نيستم تا ديگرى را بر كسى كه مرا برگزيده ترجيح دهم،گفتند:به راستى كه از مرز انصاف هم فراتر رفتى و بر ما بخشودى و نيكوئى نمودى،رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم زيد را فرا خواند و فرمود:اينان را مى شناسى؟گفت:آرى،اين پدرم و آن هم عمويم مى باشند،فرمود:من نيز همانم كه شناخته اى و مصاحبتم را ديده اى،هر يك از ما را مى خواهى انتخاب كن.زيد گفت:من آنان را نمى خواهم،من آنى نيستم كه ديگرى را بر تو گزينش كنم!تو براى من هم پدر و هم عمو هستى،گفتند:واى بر تو اى زيد!آيا بردگى را بر آزادى و بر پدر و خويشاوندانت ترجيح مى دهى؟گفت:آرى،من از اين مرد چيزى ديده ام كه هيچ گاه كسى را بر او ترجيح نمى دهم،رسول خدا كه چنين ديد او را به سوى حجر-در بيت اللّه-برد و فرمود:اى كسانى كه در اينجا حاضريد!گواه باشيد كه زيد پسر من است،او از من ارث

ص: 274

مى برد و من از او!پدر و عموى زيد كه اين را ديدند،دل آرام و شادمان شده و بازگشتند. (1)

زيد پس از اين واقعه به پيامبر منسوب شد،و به او زيد بن محمد مى گفتند.پيامبر كنيز مربّيه خود،ام ايمن را،به همسرى او داد،وى در مكه اسامة بن زيد را براى او به دنيا آورد. (2)

اين داستان پسرخواندگى زيد،از سوى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم بود،داستان ازدواج پيامبر با زينب چنان است كه مى آيد:

ازدواج زيد با زينب دختر عمّه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم

پس از هجرت به مدينه،عده اى از صحابه از زينب،دختر عمه پيامبر خواستگارى نمودند،او برادرش را براى مشورت در اين باره خدمت رسول خدا فرستاد،پيامبر فرمود:

نظرش درباره آن كس كه كتاب خدا و سنت پيامبرش را به وى بياموزد چيست؟

زينب پرسيد:آن شخص كيست؟پاسخ شنيد:زيد!زينب خشمگين شد و گفت:آيا دختر عمه خود را به ازدواج غلامت مى دهى؟!من با او ازدواج نمى كنم!من از جهت خاندان از او برترم!من ايّم و بى شوهر قوم خود هستم!پس،خداى متعال اين آيه را فرستاد: وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً يعنى:هيچ مرد و زن مؤمنى را نشايد-هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند-از خود اختيارى نشان دهند،و هر كس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند به گمراهى آشكارى در افتاده است. (3)

زينب كه آيه را شنيد رضايت داد و پيامبر او را،پس از امّ ايمن سياه پوست حبشى،مادر اسامة بن زيد،به ازدواج زيد در آورد.زينب بر زيد برترى مى جست و درشتى مى كرد و با زبان آزارش مى داد،زيد به پيامبر شكوه مى كرد و سعى داشت او را طلاق گويد.خواست خدا نيز چنين بود كه زينب پس از زيد به ازدواج پيامبر در آيد تا بدين وسيله پسرخواندگى را در ميان مسلمانان الغاء نمايد،و اين را با وحى به اطلاع پيامبر رسانده بود،پيامبر هم از

ص: 275


1- -اسد الغابه ج 2 ص 227-224
2- -اسد الغابه ج 7 ص 303
3- -احزاب36/

آن مى ترسيد كه مردم بگويند با زن پسر خود ازدواج كرده است،بنا بر اين،سرّ وحى را در جان خود مخفى داشت و به زيد فرمود:از خدا بترس و همسرت را نگاه دار!زيد در نهايت از دست همسرش زينب به تنگ آمد و او را طلاق گفت و چون عدّه طلاق به سر آمد، مجموعه اين آيات يكباره بر پيامبر فرود آمد و از واقعه خبر داد و حكم پسرخواندگى در شريعت اسلام را بدين گونه بيان داشت:

فَلَمّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ...* ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ...*

پس هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن پايان داد،ما او را به ازدواج تو در آورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخواندهاشان نباشد...

محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست؛ولى رسول خدا و خاتم پيامبران است (1)...

خداى سبحان به ديگر مؤمنان هم مى فرمايد:

وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ* اُدْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ*

خداوند فرزندخواندهاى شما را فرزند حقيقى شما قرار نداده است؛اين سخن شماست كه بر دهان مى رانيد،ولى خداوند حق را مى گويد و همو به راه راست هدايت مى كند.آنان را به نام پدرانشان بخوانيد كه اين نزد خدا عادلانه تر است؛ و اگر پدرانشان را نمى شناسيد،آنان برادران دينى و دوستان شما هستند. (2)

ما در گذشته دو نمونه از آياتى را كه دانشمندان در تأويل آنها اشتباه كرده بودند آورديم، اشتباه بدان سبب بود كه آنان به روايت دروغينى كه بر انبياء بسته شده اعتماد كرده اند،در4.

ص: 276


1- -احزاب40/-37.
2- -احزاب5/-4.

بحث آينده آياتى را كه برخى در تأويل آن-بدون استناد به هر گونه روايتى-دچار اشتباه شده اند،مى آوريم:

5-آياتى كه در تأويل آنها اشتباه كرده اند

اشاره

1-در سوره طه،راجع به نسبت عصيان به آدم عليه السّلام،آنجا كه مى فرمايد:

وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى.

آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و راه هلاكت پيمود. (1)

2-در سوره انبيا،آنجا كه ابراهيم عليه السّلام درباره شكستن بت ها گفت:بل فعله كبير هم بلكه اين كار را بزرگشان كرده است. درحالى كه اين خود او بود كه آنها را شكست،چنانكه خداى سبحان فرموده:

فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ* قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمِينَ* قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ* قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ* قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ* قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ* فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ* ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ*

سرانجام،همه بت ها-جز بت بزرگشان-را قطعه قطعه كرد تا شايد سراغ او بيايند.گفتند:هر كس با خدايان ما چنين كرده،قطعا از ستمگران است!گفتند:

شنيديم نوجوانى از بت ها سخن مى گفت كه او را ابراهيم گويند.

گفتند:او را در ديدگاه مردمان بياوريد،تا گواهى دهند!

گفتند:آيا تو اين را با خدايان ما كرده اى،اى ابراهيم!

گفت:بلكه اين كار را بزرگشان كرده است!از آنها بپرسيد اگر سخن مى گويند! آنان به وجدان خويش بازگشتند و گفتند:به راستى كه شما ستمگريد!

ص: 277


1- -طه121/

سپس بر سرهايشان واژگون شدند كه:تو خوب مى دانى كه اينها سخن نمى گويند! (1)

3-خداوند در سوره يوسف خبر داده كه كارگزار يوسف عليه السّلام به برادرانش گفت:انّكم لسارقون به راستى كه شما دزدانيد. درحالى كه اينان ظرف پادشاه را ندزديده بودند،زيرا خداى سبحان مى فرمايد:

فَلَمّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ* قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ* قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ* قالُوا تَاللّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنّا سارِقِينَ* قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ* قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظّالِمِينَ* فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاّ أَنْ يَشاءَ اللّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ* قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ* قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنا مَكانَهُ إِنّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ*

و هنگامى كه بارهاى آنان را بست،ظرف آبخورى پادشاه را دربار برادرش گذاشت؛سپس ندا كننده اى فرياد زد:اى اهل قافله شما دزد هستيد!آنان رو به سوى او كردند و گفتند:به خدا سوگند شما خوب مى دانيد كه ما نيامده ايم تا در اين سرزمين فساد كنيم؛و ما دزد نبوده ايم گفتند:اگر دروغگو باشيد،كيفرش چيست؟گفتند:پيمانه،دربار هر كس پيدا شد،خود او كيفرش باشد،ما ستمگران را اينگونه كيفر مى دهيم.او پيش از بررسى بار برادرانش،به جستجوى بارهاى آنان پرداخت،سپس آن را از بار برادرش بيرون آورد؛58

ص: 278


1- -انبياء65/-58

اين گونه براى يوسف چاره ساختيم!

او نمى توانست برادرش را مطابق آيين پادشاه بگيرد،مگر آنكه خدا بخواهد! درجات هر كس را بخواهيم بالا مى بريم؛و برتر از هر صاحب علمى،عالمى است!

گفتند:اگر او دزدى كند،برادرش نيز پيش از او دزدى كرد!يوسف اين را در درون خود پنهان داشت،و براى آنان آشكار نكرد؛گفت:شما از نظر جايگاه بدترين مردميد!و خدا از آنچه توصيف مى كنيد،آگاهتر است!گفتند:اى عزيز! او پدر پيرى دارد؛يكى از ما را به جاى او بگير؛ما تو را از نيكوكاران مى بينيم! (1)

4-خداوند در سوره انبياء نيز خبر داده كه"ذا النون پيامبر"[ يونس]چنان مى ديد كه خدا هرگز او را در تنگنا قرار نمى دهد،آنجا كه فرموده:

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ* فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ*

و ذا النون[ يونس]هنگامى كه خشمگين رفت و چنان مى ديد كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت،در آن ظلمت ها صدا زد:جز تو معبودى نيست!منزّهى تو!من از ستمكاران بودم!ما دعاى او را اجابت كرديم؛و از اندوه نجاتش بخشيديم؛و اين گونه مؤمنان را نجات مى دهيم! (2)

5-خداوند در سوره فتح نيز خبر داده كه پس از فتح،گناهان گذشته و آينده خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم را آمرزيده است،آنجا كه مى فرمايد:

إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً* لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً* وَ يَنْصُرَكَ اللّهُ نَصْراً عَزِيزاً*86

ص: 279


1- -يوسف78/-70
2- -انبياء88/-86

ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم.تا خداوند گناهان گذشته و آينده ات را بيامرزد،و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد.

و پيروزى ات دهد،پيروزى شكست ناپذير! (1)

*** اينها و آياتى نظير اينهاست كه تأويل درست آن را درك نكرده اند،و ما پس از تفسير كلمات و برخى مصطلحات،به بررسى آنها مى پردازيم.

تفسير برخى كلمات و مصطلحات

نخست-تعريف مصطلحات بحث

الف-اوامر و نواهى خدا: برخى از اوامر و نواهى خدا مربوط به امور شخصى است، و آثار مخالفت با آن تنها در زندگى دنيا آشكار مى گردد،و به زندگى آخرت نمى رسد، مانند: كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد. (2)

اسراف:از اندازه گذشتن و زياده روى در هر كارى است كه انسان انجام مى دهد، مانند:پر خوردن و پر نوشيدن پاكيزه ها،انسان اثر مخالفت با اينگونه اوامر و نواهى خدا را در زندگى دنيا مى بيند و به آخرت وى مربوط نيست.اين گونه امر و نهى را در اصطلاح فقهى،امر و نهى ارشادى نامند.

گونه ديگرى از اوامر و نواهى آن است كه،فعل خواسته شده را واجب،ترك آن را حرام و انجام فعل نهى شده را ممنوع مى داند.

آثار مخالفت با اين گونه امر و نهى بر انسان،به قيامت كشيده و براى او عذاب آفرين مى گردد،اينها را در اصطلاح فقهى امر و نهى مولوى گويند،مانند:وجوب نماز و روزه و حج و حرمت قمار و شراب و ربا و...

ص: 280


1- -فتح3/-1
2- -اعراف31/

ب-ترك اولى: در ميان اعمالى كه از انسان سر مى زند برخى از آنها بگونه اى است كه اگر ضد آن را انجام مى داد بهتر و برتر مى نمود،ترك چنين بهترى را"ترك اولى"نامند، مانند برخى از افعال انبياى الهى همچون آدم و موسى عليه السّلام كه در قرآن كريم آمده و در بحث آينده مى آيد.

ج-معصيت: معصيت و عصيان،بيرون شدن از طاعت و انجام ندادن فرمان است، عاصى يعنى نافرمان.

كلمه و لفظ(امر)در جمله،گاهى پس از ذكر مشتقات معصيت مى آيد،مانند آنچه در سوره كهف در داستان خضر و موسى آمده و از زبان موسى مى گويد:

سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي-لَكَ«أَمْراً»

به زودى-به خواست خدا-مرا شكيبا يافته،و در هيچ كارى مخالفت فرمان تو نخواهم كرد. (1)

و در وصف فرشتگان كارگزار جهنّم در سوره تحريم مى فرمايد:

عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ.

بر آتش جهنم فرشتگانى گمارده شده اند كه خشن و سخت گيرند و هرگز«امر» خدا را مخالفت نمى كنند و به آنچه مأمورند عمل مى نمايند. (2)

كلمه و لفظ(امر)بيشتر اوقات،بدان خاطر كه معنى در جمله روشن است،آورده نمى شود،مانند سخن خداى متعال در سوره طه: وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ آدم پروردگارش را نافرمانى كرد.يعنى آدم«امر»پروردگارش را نافرمانى كرد. (3)

گاهى نيز نام شخص نافرمان را در جمله نمى آورد،مانند آنچه درباره فرعون در سوره نازعات آمده است:فكذّب و عصى پس تكذيب كرد و نافرمانى نمود. (4)

د-ذنب: حقيقت"ذنب"دنباله و اثر هر كارى است كه در آينده به انسان زيان1/

ص: 281


1- -كهف69/
2- -تحريم6/
3- -طه121/
4- -نازعات21/

مى رساند.اين اثر گاهى ويژه برخى كارهاى دنيائى مى گردد،و از جانب زورمندانى كه قدرت زيان رسانى دارند به انسانها مى رسد،چنانكه در سخن موسى عليه السّلام در مناجات با پروردگار خود،در سوره شعرا آمده است:

وَ إِذْ نادى رَبُّكَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظّالِمِينَ* قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ* قالَ رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ* وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ* وَ لَهُمْ عَلَيَّ«ذَنْبٌ»فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ* قالَ كَلاّ فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ*

و هنگامى كه پروردگارت موسى را ندا داد كه به سراغ قوم ستمگر برو،قوم فرعون،آيا آنان پرهيز نمى كنند؟!موسى عرض كرد:پروردگارا!من از آن بيم دارم كه دروغگويم بخوانند،و سينه ام تنگ شود،و زبانم گويا نگردد،پس به سوى هارون فرست.و آنان را بر عهده من«گناهى»است كه مى ترسم مرا بكشند،فرمود:چنين نيست،شما هر دو با آيات ما برويد،ما با شما بوده و مى شنويم! (1)

كار موسى[ذنب او]همان كشتن شخص قبطى بود كه در آيات سوره قصص چنين آمده است:

وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ* قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ* قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ* فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ* فَلَمّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ15

ص: 282


1- -شعرا10/-15

نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلاّ أَنْ تَكُونَ جَبّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ* وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى قالَ يا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النّاصِحِينَ* فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ*

او به هنگامى كه اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد؛ناگهان دو مرد را در حال درگيرى ديد؛يكى از پيروان او بود،و ديگرى از دشمنانش.آنكه از پيروان او بود در برابر دشمنش از وى كمك خواست؛موسى مشت محكمى بر سينه او زد و كارش را ساخت.گفت:اين از عمل شيطان بود كه او دشمن گمراه كننده آشكارى است![سپس]گفت:پروردگارا!من به خويشتن ستم كردم؛مرا ببخش!خداوند او را بخشيد،كه او بخشنده بخشايشگر است.عرض كرد:پروردگارا!به شكرانه نعمتى كه به من دادى،هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود!موسى در شهر ترسان و مراقب بود كه ناگهان ديد همان كسى كه ديروز از او يارى خواسته بود فرياد مى زند و از وى كمك مى خواهد؛موسى به او گفت:راستى را كه تو گمراه آشكارى.و هنگامى كه خواست با كسى كه دشمن آن دو بود درشتى نمايد،گفت:اى موسى مى خواهى مرا بكشى همان گونه كه ديروز انسانى را كشتى؟!تو تنها مى خواهى جبّارى در روى زمين بوده و نمى خواهى از مصلحان باشى![در اين هنگام]مردى با سرعت از دورترين نقطه شهر آمد و گفت:اى موسى!سران قوم براى كشتن تو نقشه مى كشند؛ بيرون شو كه من از خير خواهان تو هستم!موسى، درحالى كه ترسان و مراقب بود،از شهر بيرون رفت،گفت:پروردگارا!مرا از اين قوم ستمگر رهائى بخش. (1)

كار موسى عليه السّلام-كشتن قبطى-اثر و دنباله دنيائى داشت كه همان طرح كشتن او به وسيله فرعونيان بود.5/

ص: 283


1- -قصص15/

بيشتر آثار و تبعات نافرمانى اوامر و نواهى مولوى خداوند،در آخرت گريبان گير انسان مى شود؛گاهى نيز در دنيا و آخرت هر دو است و آن،گناهان گستاخانه انسان در برابر پروردگار بزرگ خويش است.

دوم-شرح برخى كلمات

1-ذا الأيد:توانمند.

2-أوّاب:توّاب بازگشت كننده به سوى خدا با ترك گناه و انجام فرمان.

3-لا تشطط:ستم مكن و از اندازه مگذر،از ريشه شطط به معناى جور و ستم در قضاوت و تجاوز از حدّ است.

4-اكفلنيها:مرا سرپرست او قرار ده،نگهداريش را به من بسپار.

5-عزّنى فى الخطاب:در سخن بر من درشتى كرده است.

6-الخلطاء:دوستان و همسايگان و انبازان.

7-ظنّ:ظنّ آن چيزى است كه از شواهد و نشانه ها به دست آيد،گاهى به درجه يقين مى رسد،مانند: وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ داود يقين كرد كه او را امتحان كرديم.و گاهى خيلى كم رنگ و از يقين به دور و در حد حدس و وهم است،مانند: وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّ يَظُنُّونَ آنان به آنچه مى گويند علمى ندارند،بلكه تنها حدس مى زنند.

8-فتنّاه:فتنه اش زديم،امتحانش كرديم.

9-خرّ:از بلندى سقوط كرد،خرّ راكعا،يعنى به ركوع رفت.

10-اناب:بازگشت و توبه نمود،و به خدا پناه برد،ابراهيم عليه السّلام از آن رو منيب خوانده شده كه در همه كارهاى خود به خدا تكيه داشت و به سوى او بازمى گشت .

11-فغفرنا له:بر او پوشانديم،غافر و غفور به معناى پوشاننده،و غفّار براى مبالغه است.بخشى از زره را كه در زير كلاه خود بر سر مى كشند مغفر گويند،زيرا سر و گردن را مى پوشاند،غفر اللّه ذنوبه،يعنى:خداوند گناهش را پوشانيد،اين پوشاندن با محو آثار گناهان در دنيا و آخرت مى باشد.

12-زلفى:قرب و منزلت

ص: 284

13-مآب:سرانجام،اسم زمان و مكان اوب[بازگشت]نيز مى باشد.

14-خليفة:شرح معناى خليفه گذشت،خلاصه اش چنين است:

معناى خليفة اللّه در قرآن چنانكه برخى گفته اند،خلافت نوع انسان در زمين نيست، بلكه مراد:امام و پيشواى برگزيده از سوى خدا براى هدايت مردمان و قضاوت در بين ايشان است،چنانكه از سخن خداى متعال به داود عليه السّلام آشكار مى گردد:يا داود انا جعلناك خليفة فى الأرض فاحكم بين الناس بالحقّ اى داود ما تو را جانشين در زمين قرار داديم،پس ميان مردم به حق داورى كن.

15-خيرة:اختيار و حق گزينش.

16-وطر:نياز مهم و مورد توجه كه هرگاه به آن رسيد مى گويند:قضى وطره، نيازش را برآورده ساخت.

17-ادعياؤهم:منسوبان به آنان،دعى:كسى كه او را به قومى نسبت دهند و از آنان نباشد،مصداق بارز آن، پسرخواندگى است.

18-سنّة اللّه:نظام خداوندى كه براى مخلوقات تقدير كرده، سُنَّةَ اللّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا فرمان خدائى و شريعتى كه بر پيامبران پيشين فرستاده است.

19-قدرا مقدورا:اندازه تدبير شده،قدر اللّه الرزق روزى را محدود و اندك قرار داد.

20-جذاذ: قطعه قطعه شده،شكسته شده.

21-فتى:جوان شاداب،تازه جوان،به غلام و كنيز هم براى عطوفت و دلجوئى فتى گفته مى شود،و نيز مردان كامل و جوانمردان،ولى در اينجا مقصود نوجوان است.

22-نكسوا:از روى خوارى و خفت سربزير شدند.

23-سقاية:ظرف آب خوردن كه گاهى پيمانه اش مى كنند.

24-عير:كاروان حامل بار،مردان و شتران،قافله شتر يا قافله انسانى.

25-صواع:پيمانه،همان ظرف آب خورى كه گذشت.

26-زعيم:ضامن،كفيل.

ص: 285

سوم-تأويل آيات

در بيان تأويل آيات،ابتدا به تأويل برخى موارد،متناسب با معناى لغوى آن پرداخته،و پس از آن روايات امامان اهل بيت عليهم السّلام را مى آوريم.

تأويل آيات متناسب با معنى الفاظ در زبان عرب

الف-تأويل سخن ابراهيم عليه السّلام در شكستن بتها: ابراهيم عليه السّلام كه به مشركين فرمود: بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ بلكه اين كار را بزرگشان كرده است!از آنها بپرسيد اگر سخن مى گويند. (1)با اين بيان توريه كرد،زيرا معناى سخن او اين مى شود كه:اگر مى توانند سخن بگويند بزرگشان اين كار را كرده است،اين معنى از جمله بعدى دانسته مى شود كه گفتند: لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ تو خوب مى دانى كه اينها سخن نمى گويند! (2)

ب-تأويل سخنى كه به برادران يوسف گفته شد: مقصود اين سخن كه برادران يوسف را دزد ناميدند و گفتند:أيّتها العير إنّكم لسارقون اى اهل قافله،شما دزد هستيد! اين بود كه آنان در گذشته،يوسف عليه السّلام را از پدرش دزديده بودند.

درباره پيمانه پادشاه نيز گفتند:نفقد صواع الملك پيمانه پادشاه را گم كرده ايم،و نگفتند:پيمانه پادشاه دزديده شده،در اين سخن نيز چنانكه مى بينيم توريه شده است. (3)

ج-داستان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم پس از فتح: خداى سبحان در سوره فتح مى فرمايد:

إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً* لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً* وَ يَنْصُرَكَ اللّهُ نَصْراً عَزِيزاً* هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ...

ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم،تا خداوند گناهان گذشته و آينده ات را بپوشاند،و نعمتش را بر تو تمام گرداند و به راه راست هدايتت

ص: 286


1- -انبياء63/.
2- -انبياء65/.
3- -يوسف70/ و 72،مجمع البيان،ج 3،ص 252.

نمايد،و پيروزت گرداند،پيروزى شكست ناپذير.اوست كه آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل كرد. (1)...

تفسير كلمات

1-فتحنا:گشوديم،مراد از فتح و گشايش در اينجا صلح حديبيه است.خداوند از آن رو فتحش ناميده كه اقتدار قريش را شكست،به گونه اى كه ديگر نتوانستند با پيامبر دشمنى نمايند و براى جنگ با آن حضرت به تجهيز سپاه بپردازند،و پس از اين صلح بود كه پيامبر مكه را گشود.

2-ليغفر:تا بپوشاند،غفران در لغت به معناى پوشاندن است.

3-ذنبك:گناهت،دنباله و پى آمد كارت،راغب در مفردات گويد:ذنب در اصل گرفتن دنباله چيز است،«اذنبته»،يعنى:دنبال او را گرفتم،«ذنب»با اين معنا در هر كارى كه پى آمد وخيم و ناخوشايند دارد استعمال مى شود.جمع ذنب ذنوب است.

تأويل آيه متناسب با معناى لغوى

فشرده آنچه واقدى درباره صلح حديبيه آورده چنين است:

عمر نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم آمد و گفت:آيا ما مسلمان نيستيم؟فرمود:چرا هستيم.

گفت:پس چرا در دين خود به پستى تن مى دهيم؟رسول خدا فرمود:من بنده خدا و پيامبر او هستم و هرگز با فرمان خدا مخالفت نمى كنم،و او هم هرگز مرا تباه و ضايع نخواهد كرد.

عمر سخن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم را نپذيرفت و با ابو بكر و ابو عبيده به گفت وگو پرداخت.آن دو نيز پاسخش گفتند،او پس از اين ماجرا مى گفت:در اين روز كه من دچار شك و ترديد شده بودم،بگونه اى با پيامبر برخورد كردم كه هرگز بمانند آن نكرده بودم... (2)

پس از صلح حديبيه سوره فتح نازل شد و اعلام داشت كه،اين صلح براى پيامبر و

ص: 287


1- -فتح4/-1.
2- -مغازى واقدى،ج 2،ص 606 و 607.و صحيح بخارى جلد 3 ص 190 در تفسير سوره فتح.

مسلمانان عين پيروزى است،و آنچه را كه مشركان ذنب و گناه پيامبر مى شمردند،عين صواب است.يعنى سفيه خواندن مشركين و عيب و ايرادى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم در مكه بر خدايان ايشان مى گرفت و كشتارى كه پس از آن،در جنگ بدر و غير آن،از ايشان نمود همه حق و مورد رضاى خدا بوده،و خداوند همه پندار مشركان را با اين صلحى كه اين همه ره آورد و پيروزى داشت،محو و نابود كرد!و سخن خداى متعال در اين سوره كه مى فرمايد: «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ گناهان گذشته و آينده ات»،همانند سخنى است كه از قول موسى در سوره شعرا آورده كه گفت: وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ آنان را بر عهده من گناهى است كه مى ترسم مرا بكشند.يعنى من به پندار آنان گناهكارم!

*** به همين مقدار از تأويل آيات متناسب با معناى لغوى بسنده مى كنيم،و به روايات وارد در تأويل آنها مى پردازيم:

تأويل آيات در روايات امامان اهل بيت عليهم السّلام

صدوق آورده است كه،مأمون خليفه عباسى،صاحب نظران مذاهب اسلامى و اديان ديگر از يهود و نصارى و مجوس و صابئين را براى بحث با امام على بن موسى الرضا عليه السّلام گرد هم آورد،در ميان آنان على بن جهم كه از صاحب نظران مذاهب اسلامى بود به سؤال از امام عليه السّلام پرداخت و گفت:يا بن رسول اللّه!آيا شما انبياء را معصوم مى دانيد؟فرمود:

آرى،گفت:پس با اين سخن خداى عزّ و جل چه مى كنيد كه مى فرمايد: وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و از پاداش محروم شد؟ (1)و اين سخن كه مى فرمايد: وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ، و ذا النون[ يونس]كه خشمگين رفت و چنين پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت؟ (2)و اين سخن كه درباره

ص: 288


1- -طه121/.
2- -انبياء87/.

يوسف فرموده: وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها آن زن قصد يوسف كرد و يوسف قصد آن زن؟ (1)

و اين سخن كه درباره داود فرموده: وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ و داود دانست كه ما او را امتحان كرديم؟ (2)و اين سخن كه درباره نبى خود محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرموده: وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ و در دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خداوند آن را آشكار مى كند،و از مردم مى ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى؟ (3)شما با اين آيات چه مى كنيد و چه پاسخى داريد؟

امام على بن موسى الرضا عليه السّلام فرمود:واى بر تو اى على!از خدا بترس و زشتى ها را به انبياى الهى نسبت مده،و كتاب خدا را با رأى شخصى خودت تأويل مكن!خداى عزّ و جلّ مى فرمايد: وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ هيچ كس تأويل آن را نمى داند جز خدا و راسخان در علم! (4)

اما آنچه خداى عز و جل درباره آدم عليه السّلام فرموده: وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى چنين است كه:خداى سبحان آدم را آفريد تا حجت و جانشين او در زمين باشد،او را براى آن بهشت نيافريده بود،نافرمانى آدم عليه السّلام در آن بهشت بود نه در اين زمين،براى آن بود كه تقدير خدا به انجام رسد،او هنگامى كه به زمين فرود آمد و حجت و خليفه خدا در زمين شد عصمت يافت،زيرا خداى سبحان فرموده: إِنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را برگزيد و بر عالميان برترى داد. (5)

و اما آنچه درباره يونس فرموده: وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ جز اين نبود كه يونس عليه السّلام مى پنداشت خداى عزيز رزق او را در تنگنا قرار نخواهد داد، مگر اين سخن خداى عزّ و جلّ را نشنيده اى كه فرموده: وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ اما هنگامى كه انسان را امتحان كند و رزق او را كاهش دهد؟ (6)يعنى او را در تنگناى/.

ص: 289


1- -يوسف24/.
2- -ص24/.
3- -احزاب37/.
4- -آل عمران7/.
5- -آل عمران33/.
6- -فجر16/.

معيشت قرار دهد،اگر يونس عليه السّلام پنداشته بود خداوند قدرت و تسلطى بر او ندارد كه به راستى كافر شده بود!

و اما سخن خداى عزّ و جلّ درباره يوسف عليه السّلام كه فرموده: وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها چنان است كه آن زن قصد گناه كرد و يوسف قصد كشتن او را-اگر مجبورش مى كرد-زيرا در ماجراى بزرگى داخل شده بود،و خداوند كشتن آن زن و فحشا را از يوسف دور كرد، چنانكه فرموده: كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ اينچنين كرديم تا بدى،يعنى كشتن،و فحشا،يعنى زنا،را از او[ يوسف]دور سازيم.

و اما داود عليه السّلام،درباره او چه مى گويند؟على بن جهم گفت:مى گويند:داود در محراب نماز مى گزارد كه ابليس به صورت زيباترين پرندگان خود را به او نماياند،او نمازش را شكست و برخاست تا پرنده را بگيرد،پرنده وارد خانه شد،آن را دنبال كرد،پر زد و بر پشت بام نشست،در پى بى آن بالا رفت،پرنده در خانه اوريا بن حنّان فرود آمد،داود با چشم آن را تعقيب كرد كه ناگهان همسر اوريا را در حال شستن خود ديد،هنگامى كه بر او نظر افكند،دلباخته اش شد،و اين در حالى بود كه اوريا را قبلا به يكى از جنگها فرستاده بود، پس،به فرمانده خود نوشت اوريا را به خط مقدم جبهه بفرستد،اوريا به خط مقدم رفت و بر مشركين پيروز گرديد،و اين بر داود گران آمد،دوباره نوشت اوريا را پيشاروى تابوت بفرستند،اوريا-كه رحمت خدا بر او باد-كشته شد،و داود با همسر وى ازدواج كرد.امام رضا عليه السّلام با شنيدن اين سخنان بر صورت خود زد و فرمود: إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ! راستى را كه شما يكى از انبياى الهى را تا بدانجا متهم كرديد كه در نماز سهل انگارى كرد و دنبال پرنده افتاد و به زشتى گرائيد و به كشتن بى گناهان دست يا زيد!!على بن جهم پرسيد:

اى فرزند رسول خدا!پس خطاى داود چه بود؟امام عليه السّلام فرمود:واى بر تو!كار داود جز اين نبود كه پنداشت خداى عزّ و جلّ مخلوقى داناتر از او نيافريده است،خداوند نيز،دو فرشته را برانگيخت تا در محراب بر او وارد شدند و گفتند: خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ* إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ* .

ص: 290

ما دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده؛اكنون در ميان ما به حق داورى كن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدايت كن!اين برادر من است،او نود و نه ميش دارد و من يكى دارم،او مى گويد اين يكى را هم به من واگذار،و در سخن بر من غلبه كرده است. (1)

داود عليه السّلام در داورى به زيان مدّعى عليه شتاب كرد و گفت: لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ به راستى كه او با درخواست افزودن ميش تو به ميش هاى خود،بر تو ستم نموده.و از مدّعى نخواست تا بر اين ادعاى خود بيّنه و دليل بياورد،و به مدّعى عليه توجه ننمود تا از او بپرسد:تو چه مى گوئى؟پس،اين خطاى او در داورى بود،نه آنچه كه شما بدان سو رفته ايد،مگر سخن خداى عزّ و جلّ را نشنيده اى كه مى فرمايد: يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ اى داود!ما تو را در زمين جانشين گردانيديم،پس در ميان مردم به حق داورى كن! (2)

على بن جهم مى گويد گفتم:اى فرزند رسول خدا!پس داستان اوريا چيست؟امام رضا عليه السّلام فرمود:وضع زن در دوره داود عليه السّلام چنان بود كه اگر شوهرش فوت مى كرد يا كشته مى شد،پس از او هرگز شوهر نمى كرد،و اولين كسى كه خداوند بر او روا داشت تا با زنى كه شوهرش كشته شده ازدواج نمايد،داود عليه السّلام است،و اين آن چيزى بود كه بر مردم دربارۀ اوريا گران آمد (3)...

در داستان داود عليه السّلام روايت ويژه اى از امير المؤمنين امام على عليه السّلام رسيده كه فرمود:اگر كسى را نزد من آورند كه بگويد داود عليه السّلام با همسر اوريا ازدواج كرده،او را دو بار حدّ مى زنم،حدّى براى مقام نبوت و حدّى براى اسلام. (4)يعنى:(اگر كسى بگويد داود عليه السّلام قبل از شهادت اوريا با همسر او ازدواج كرده)

و در روايت ديگرى مى فرمايد:هر كس داستان داود را بگونه داستانسرايان روايت كندد.

ص: 291


1- -ص23/-22.
2- -ص26/.
3- -بحار الانوار ج 11 ص 73-74 به نقل از امالى صدوق و عيون اخبار الرضا عليه السّلام.
4- -به تفسير آيه در مجمع البيان و نور الثقلين و تنزيه الأنبياء مراجعه شود.

يكصد و شصت تازيانه بر او خواهم زد.و در روايت ديگرى است كه،اين حدّ افترا بر انبياست. (1)

صدوق نيز،از امام صادق عليه السّلام همانند روايت اول را آورده است.

در روايت ديگرى از امام هشتم عليه السّلام است كه فرموده:وضع زن در دوره داود عليه السّلام چنان بود كه اگر شوهرش فوت مى كرد يا كشته مى شد،پس از او هرگز ازدواج نمى كرد،و اولين كسى كه خداوند بر او روا داشت تا با زنى كه شوهرش كشته شده ازدواج نمايد،داود عليه السّلام بود، او پس از كشته شدن اوريا و پايان عدّه وفات،با همسر وى ازدواج كرد،و اين است آنچه پس از كشته شدن اوريا بر مردم گران آمد. (2)

مؤلف گويد:اگر گفته شود آنچه شما آورديد با روايتى كه قمىّ در تفسير خود آورده معارض است،روايتى كه خلاصه آن چنين است:

داود عليه السّلام در محراب نماز مى گزارد كه پرنده اى روياروى او قرار گرفت و او را به گونه اى در شگفت آورد كه نماز را فراموش كرد و برخاست تا آن را بگيرد،پرنده پر زد و بر ديوار ميان خانه داود و اوريا نشست-داود اوريا را به جبهه فرستاده بود-داود از ديوار بالا رفت تا آن را بگيرد كه زنى را در حال شستشوى خود ديد،زن كه سايه او را ديد موهاى خود را پراكنده و بدنش را با آنها پوشانيد،داود شيفته او شد و به محراب بازگشت و به فرمانده لشكر نوشت به فلان جا و فلان محل حركت كنند و تابوت را ميان خود و دشمن قرار دهند و اوريا را در جلوى تابوت بفرستند،او چنين كرد و اوريا كشته شد و (3)...

مى گوييم:راوى اين روايت آن را از روايات متعدد وارد در كتب تفسير مكتب خلفا جمع آورى و تلفيق كرده،و از خيال خود بر آن افزوده،سپس آن را از قول امام صادق عليه السّلام روايت كرده است.ما اكنون متن روايت را بدون اشاره به سند آن بررسى مى كنيم:د.

ص: 292


1- -به تفسير آيه در تفسير خازن(35/4)و تفسير فخر رازى(192/26)و نور الثقلين (6/4)مراجعه شود.
2- -بحار الانوار(24/14)و نور الثقلين(446/4)به نقل از عيون اخبار الرضا عليه السّلام.
3- -بحار الانوار(23/14-20)از تفسير قمى(565-562)دنباله آن را در كتاب اسرائيليات و اثر آن در كتابهاى تفسير چاپ اول بيروت ص 233 مى يابيد.

1-امام صادق عليه السّلام خود به ما فرموده:دو حديثى كه با هم تعارض دارند آن را كه با اخبار عامّه موافق است واگذاريد و به آن اعتماد نكنيد. (1)

2-در خصوص داستان اورياى مورد بحث از امام صادق عليه السّلام روايتى به ما رسيده كه وقتى از آن حضرت پرسيده شد:نظر شما درباره آنچه مردمان راجع به داود و همسر اوريا مى گويند چيست؟فرمود:اين چيزى است كه عامّه(پيروان مكتب خلفا)مى گويند.

امام صادق عليه السّلام در اين حديث تصريح مى كند كه منشأ گفتار مردم درباره داود و بيوه اوريا،عامّه،يعنى پيروان مكتب خلفا هستند،پس اين سخن يقينا از سوى آنان در كتب و مدارك مكتب اهل بيت منتشر شده است.و ما اين روايات را در جاى خود،«روايات منتقله»،يعنى منتقل شده از مكتب خلفا به مكتب اهل بيت ناميده ايم. (2)

و اگر در جستجوى مصدر اين روايت در كتب تاريخ و تفسير مكتب خلفا برآييم (3)در مى يابيم كه راويان اين روايت آن را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم نقل نكرده اند،و نگفته اند رسول خدا اين را گفته است،مگر در يك روايت كه سيوطى در تفسير آيه مورد بحث از يزيد رقاشى از انس آورده،و ما بطلان آن را در گذشته اين بحث آشكار كرديم.

اما داستان زيد و زينب،رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم با تزويج زينب به زيد،قانون برابرى نسبى يا تبعيض نژادى را كه از اصول شناخته شده عصر جاهلى بود شكست و آن را به قانون برابرى اسلامى تبديل كرد،آن حضرت پس از اين توفيق بزرگ،از جانب خداى متعال مأموريت يافت تا-با ازدواج با مطلّقه زيد-قانون پسرخواندگى را هم كه از اصول شناخته شده جاهليت بود بشكند،و اين كار پيامبر اكرم همانند كار داود عليه السّلام در ازدواج با بيوه اوريا و تبديل قانون جاهلى به قانون اسلامى بود.همه انبياى الهى در اجراى احكام اسلام چنين اند،پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم در ابطال قانون"ربا"و قانون"خونخواهى اعراب جاهلى"نيز چنين كرد و با مردود شمردن سودهاى ربائى عمويش عباس و هدر دانستن خون فرزندد.

ص: 293


1- -معالم المدرستين 336/3
2- -به بحث"روايات منتقله"در جلد دوم:"القرآن الكريم و روايات المدرستين"مراجعه شود.
3- -به تفسير آيه در تفسير طبرى و قرطبى و ابن كثير و سيوطى مراجعه شود.

پسر عمويش ربيعه در حجة الوداع،آن را اعلام داشت. (1)

اين لبّ لباب ازدواج داود نبى عليه السّلام با بيوه اوريا،و ازدواج خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم با مطلّقه پسر خوانده خود،زيد بود.ولى افسوس كه سرايت روايات اسرائيلى در تأويل داستانهاى انبياى گذشته،و روايات ساختگى در تأويل غير آن،در برخى كتب تفسير و بعض مدارك تحقيقى اسلامى،مانع ديد درست و صحيح پژوهشگران گشته و باطل را حق و حق را باطل مى نمايد،اين روايات بويژه از آن رو شهرت يافته،و در طبقات متوسط جامعه اسلامى رواج گرفته تا سند توجيه جنايات و غوطه ورى برخى از افراد هيئت حاكمه در شهوت و شهوترانى قرار گيرد،چنانكه صدور گناهان بزرگ از امثال يزيد بن معاويه و همتايان او،از خلفاى مروانى و همانند آنان،عامّه را بر آن داشت تا به انبيا و رسولان الهى نيز گناهانى را نسبت داده و عصمت را از آنان سلب نمايند،و آيات قرآنى را در حق ايشان بگونه اى تأويل كنند كه ايراد و اشكالى بر برخى از خلفا وارد نيايد!

*** پس از اتمام بحث و بررسى صفات مبلغين الهى،سزاوار آن است كه در بحث آينده نحوه مبارزه ايشان با طاغوت ها و مترفين سركش عصر خود را به بررسى بگذاريم.ت)

ص: 294


1- -در سيره ابن هشام چاپ مصر 1365 ه.ق(275/4)آمده است:رسول خدا در خطبه اش در حجة الوداع فرمود:(...هر ربا و سود پولى برداشته شد،ولى سرمايه هاى شما از آن خودتان است،نه ستم كنيد و نه ستم شويد،حكم خدا بر آن است كه ربائى نباشد،و رباى عباس بن عبد المطلب همگى برداشته شد و هر خونى كه در جاهليت بود برداشته شد،و اولين خونى كه از شما برمى دارم خون پسر ربيعه پسر حرث پسر عبد المطلب است.(پسر ربيعه در دوره شيرخوارگى در قبيله بنى ليث بود كه قبيله هذيل او را كشت)

8 مبارزات انبيا عليهم السّلام

اشاره

ص: 295

ص: 296

مبارزات انبيا درباره ربوبيت

تاريخ اديان آسمانى نشان مى دهد كه محور درگيرى اكثر جبّاران و ستمگرانى كه به مقابله با انبيا برخاستند،«ربوبيت و پروردگارى»خداوند بوده نه«خالقيت»او،زيرا بيشتر اقوام به اينكه«اللّه»خالق همه موجودات است اقرار داشتند،اگر چه گاهى نام ديگرى بر آن نهاده اند،مانند يهود كه«اللّه»را«يهوه»مى نامند.همان گونه كه خداوند از آنان خبر داده و فرموده:

1- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ

اگر از ايشان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده مى گويند:اللّه! (1)

2- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ

اگر از ايشان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده مى گويند:خداوند قادر و دانا آنها را آفريده است. (2)

3- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللّهُ فَأَنّى يُؤْفَكُونَ.

اگر از ايشان بپرسى چه كسى آنان را آفريده مى گويند:اللّه!پس چگونه از او منحرف مى شوند؟ (3)

ما بحث و بررسى را از مبارزه موساى كليم عليه السّلام با فرعون-كه ابعاد درگيرى در آن كاملا

ص: 297


1- -لقمان25/
2- -زخرف9/
3- -زخرف87/

روشن است-شروع مى نماييم:

موساى كليم و فرعون

داستان موسى عليه السّلام و طاغوت زمانش فرعون،بارها و بارها در قرآن كريم آمده است،از جمله در سوره نازعات است كه:فرعون پس از آنكه آيات الهى را ديد و موسى عليه السّلام حجّت را بر او تمام كرد،گروه بزرگى از اهل مصر را گرد آورد و در ميان آنان ندا داد: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى. من ربّ برتر شما هستم. (1)

فرعون با اين شعار خود در واقع مى گويد:-مثلا-اگر مرغ پرورشى پرورش دهنده اى دارد كه مالك آن است و آب و دانه اش داده،و نظام زيستن براى زندگى و رشدش قرار مى دهد،من فرعون نيز نسبت به شما چنينم!او مى گويد: أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي آيا حكومت مصر از آن من نيست،و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ (2)

فرعون مصر،در آن دوران،مالك تمامى مصر و متعلقات آن بود،بنابراين چنان مى ديد كه مصريان را او تغذيه مى كند،و اوست كه نيازهاى همۀ آنان را برطرف كرده و به آنان امداد مى رساند،پس،او پرورش دهندۀ آنان است،و نظام زيستى ايشان بايد از طرف او تعيين گردد،و هرگاه قانونى گذارد كه-مثلا-بنى اسرائيل بايد خادم مصريان باشند،اين همان شرع و دين بوده و عمل بدان واجب است.معناى سخن فرعون كه گفت: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى. همين است.او در سخن خود ادعاى آفرينش آسمانها و زمين و موجودات آنها را نداشت.

امّا اينكه موساى كليم به او چه مى گويد؟و رسالت او و برادرش هارون در رساندن پيام الهى به فرعون چيست؟خداوند هر دو موضوع را در اين خطاب معين كرده و فرموده:

اِذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى... فَأْتِياهُ فَقُولا إِنّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ.

ص: 298


1- -نازعات24/.
2- -زخرف51/.

برويد به سوى فرعون كه سركشى كرده است...نزد او برويد و بگوئيد:ما فرستادگان پروردگار توييم،پس بنى اسرائيل را با ما بفرست و آنان را شكنجه و عذاب مكن،ما با نشانه اى روشن از پروردگارت نزد تو آمده ايم. (1)

خداوند در اين آيه مى فرمايد:اى موسى واى هارون!نزد فرعون برويد و بگوئيد ما دو فرستاده پروردگار توايم،آنكه تو را پديد آورد و پرورش داد و به كمال رسانيد،به او بگوئيد:جناب فرعون!تو در ادعاى«ربوبيّت»خود اشتباه مى كنى!ما براى درستى گفتار خود دليل و نشانه اى از پروردگار تو همراه داريم.

ولى فرعون پس از مشاهده آيات و نشانه هاى خدا با موسى به جدال و احتجاج برخاست و گفت:اگر شما«ربوبيت»مرا قبول نمى كنيد،و مى گوئيد«ربوبيت»از آن ديگرى غير من است و ما بايد نظام زيستن را از او بگيريم،اين«ربّ»مورد ادعاى شما كيست؟

فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى (2) پروردگار شما دو نفر كيست اى موسى؟

قرآن كريم در اينجا جواب موسى به فرعون را در كمال ايجاز بيان داشته و فرموده:

رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى پروردگار ما آن كسى است كه به هر موجودى،آنچه لازمه آفرينش او بوده داده،سپس هدايت كرده است. (3)

يعنى خلقت هر چيزى را تام و تمام به انجام رسانده است.خداوند در سوره«اعلى»اين تماميت را با تفصيل بيشتر بيان داشته و فرموده: فَسَوّى ميزان و منظم كرد.يعنى او را براى پذيرش هدايت آماده ساخت،سپس قدّر فهدى اندازه گيرى كرد و هدايت نمود. (4)

يعنى هر صنفى از مخلوقات را متناسب با فطرت و ذات او در اندازه مناسب آفريده و هدايت كرد،و آدميان را،در مجموعه خلقت،به وسيله پيامبران هدايت نمود.

فرعون بر آن شد تا در اين استدلال موسى عليه السّلام القاى شبهه نمايد،بدين خاطر گفت: فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى پس تكليف نسلهاى گذشته چه خواهد شد؟ (5)يعنى اگر پروردگار تو/.

ص: 299


1- -طه47/-43.
2- -طه49/.
3- -طه50/.
4- -سوره اعلى2/ و 3.
5- -طه51/.

مردم را به وسيله پيامبران به سوى نظامى كه براى آنان قرار داده هدايت مى كند،اين پروردگار،نسل هاى گذشته را چگونه هدايت كرده است؟رسولانى كه به سوى آنان ارسال شده اند كيانند؟دستورات و شرايع آنان چگونه است؟موسى عليه السّلام گفت: عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى علم آن نزد پروردگارم در كتابى محفوظ است، پروردگار من هرگز گمراه نمى شود و فراموش نمى كند (1).يعنى علم و آگاهى اين دورانها نزد پروردگار در كتابى نوشته است و او هرگز به گمراهى و فراموشى دچار نخواهد شد.

موسى عليه السّلام پس از آن به شرح صفات و ويژگيهاى پروردگار پرداخت و گفت:

اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتّى* كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى*

همان خداوندى كه زمين را محل آسايش شما قرار داد،و راههائى در آن ايجاد كرد،و از آسمان آبى فرستاد كه با آن انواع گوناگون گياهان را برآورديم.

بخوريد و چهارپايانتان را در آن بچرانيد،راستى را كه در اينها نشانه هاى روشنى براى خردمندان است. (2)

قرآن كريم،در اين مقطع،پاسخ موسى عليه السّلام به فرعون را ياد كرده و مى فرمايد:جناب فرعون!تو كه مى گوئى: أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي (3)تو،و همه درباريان و حاشيه نشينان دربارت بايد بدانيد كه:پروردگار شما همان آفريننده اى است كه زمين را آفريد و به مقتضاى"ربوبيّت"خود آن را مهد آرامش انسان قرار داد،و در آن راهها ايجاد كرد-زمينى كه مملكت مصر هم جزئى از آن است-و از آسمان بارانى را فرستاد كه نهرها از آن به وجود آيد-و نهر نيل يكى از آنهاست-و به واسطه همين آب از زمين گياهان گوناگون بيرون آورد تا خوراك انسان و حيوانات باشد.

فرعون كه در برابر اين منطق موسى عليه السّلام عاجز و درمانده شده بود،مصمم شد تا دوباره/.

ص: 300


1- -طه52/.
2- -طه54/-53.
3- -زخرف51/.

به القاى شبهه پردازد و براهين روشن موسى عليه السّلام را تحت الشعاع قرار دهد.خداوند درباره او و موضع گيرى دوباره اش مى فرمايد: وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها به راستى كه ما همه آيات خود را به او نشان داديم. (1)يعنى پس از آنكه ما آيات عامّه هستى و آيات خاص و ويژه اى را كه موسى آورده بود به او نشان داديم،فكذّب و ابى او تكذيب كرد و سرباز زد،و گفت:

أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى* فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكاناً سُوىً*

اى موسى!آمده اى كه با سحر خود،ما را از سرزمينمان بيرون كنى؟!مسلما ما هم سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد،اكنون تاريخ معينى را ميان ما و خودت قرار ده كه نه ما و نه تو،هيچ يك از آن تخلف نكنيم،در مكانى كه نسبت به همه مساوى باشد. (2)

موسى عليه السّلام از قوم بنى اسرائيل بود،آنان در سرزمين مصر غريبانه به بردگى گرفته شده بودند،و فرعون با اين سخن كه:آمده اى تا ما را از سرزمينمان بيرون كنى؟مى خواست اطرافيان گردنكش خود را بر عليه موساى غريب بشوراند،و در آيات و نشانه هاى الهى -عصا و يد بيضا-با اين سخن كه اينها سحر تو هستند،القاى شبهه نمايد.و اين بدان خاطر بود كه سحر در سرزمين مصر گسترده بود و بسيارى از ساحران پيروان فرعون بودند.

سحر،خيال و پندارى بى حقيقت است كه چشم و حواس آدمى را فريب مى دهد، همانگونه كه گاهى احساس انسان فريب مى خورد و در خيال خود چيزهائى را مى بيند كه وجود خارجى ندارند،امّا نشانه هاى همراه موسى ساخته قدرت خداى سبحان بود،قدرتى كه آتش را بر ابراهيم عليه السّلام سرد و سلام كرد،ولى عامّه مردم نوعا قوه تميز و تشخيص حق و باطل و خيال و واقع را ندارند،به علاوه كه گاهى كثرت و زيادتى غالب آيد،و فرعون نيز با توجه به حال مردم و نيروى فريبنده سحر بود كه از موضع قدرت با موسى برخورد كرد و گفت:«مسلما ما هم سحرى همانند آن براى تو خواهم آورد اكنون تاريخ مشخصى بين ما و خود قرار ده كه هيچ يك از آن تخلف نكنيم،در مكانى مساوى و برابر!»7.

ص: 301


1- -طه56/.
2- -طه58/-57.

فرعون از موضع قدرت و برترى با موسى به مبارزه پرداخت،و تعيين زمان را در اختيار موسى گذاشت،موسى مبارزه را پذيرفت و روز موعد را يكى از اعيادى قرار داد كه مردم جشن مى گرفتند و در ميادين رو باز اجتماع مى كردند،و گفت: مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النّاسُ ضُحًى ميعاد ما و شما روز زينت و عيد باشد،با اين شرط كه همه مردم در روشناى روز جمع آيند.ضحى هنگامى است كه آفتاب بالا مى آيد و شعاع آن گسترش مى يابد. فَتَوَلّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ فرعون مجلس را ترك گفت و به جمع آورى مكر و كيد خود پرداخت. (1)

بخش ديگرى از مواجهه موساى كليم با فرعون در سوره شعراء است،آنجا كه خداى سبحان از فرستادن موسى و هارون به سوى فرعون و نتيجه روياروئى خبر مى دهد و مى فرمايد:

فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ*... قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ* قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ* قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ* قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ* قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ* قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ*

به سراغ فرعون برويد و بگوئيد:ما فرستاده پروردگار جهانيان هستيم...

فرعون گفت:پروردگار عالميان چيست؟موسى گفت:پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است اگر اهل يقين هستيد!فرعون به اطرافيانش گفت:آيا نمى شنويد؟موسى گفت:او پروردگار شما و پروردگار نياكان پيشين شماست!فرعون گفت:پيامبرى كه به سوى شما فرستاده شده مسلما ديوانه است!موسى گفت:او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه ميان آن دو است مى باشد،اگر عقل و انديشه خود را به كار بگيريد! (2)

پس از آنكه فرعون از موسى عليه السّلام دليل و نشانه خواست،و عصاى موسى و يد بيضاى او16

ص: 302


1- -طه60/-59.
2- -شعراء28/-16

را ديد،به اطرافيانش گفت:

إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ. يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ* قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ* يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحّارٍ عَلِيمٍ* فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ* وَ قِيلَ لِلنّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ* لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كانُوا هُمُ الْغالِبِينَ* فَلَمّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنّا نَحْنُ الْغالِبِينَ* قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ* قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ* فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ*

اين ساحر آگاه و ماهرى است!او مى خواهد با سحرش شما را از سرزمينتان بيرون كند!شما چه نظر مى دهيد؟گفتند:او و برادرش را مهلت ده،و مأموران را براى بسيج به تمامى شهرها اعزام كن،تا هر ساحر ماهر و دانائى را نزد تو آرند! سرانجام ساحران براى وعده گاه روز معينى جمع آورى شدند.و به مردم گفته شد:آيا شما نيز اجتماع مى كنيد تا اگر ساحران پيروز باشند،از آنان پيروى كنيم؟!هنگامى كه ساحران آمدند به فرعون گفتند:اگر ما پيروز شويم،پاداش مهمى خواهيم داشت؟گفت:آرى،و در آن صورت شما از مقربان خواهيد بود! موسى به ساحران گفت:آنچه را مى خواهيد بيفكنيد،بيفكنيد!آنان طنابها و عصاهاى خود را افكندند و گفتند:به عزت فرعون،يقينا ما پيروزيم! (1)

در سوره اعراف درباره كيفيت سحر آنان و تاثيرش بر مردم مى فرمايد:

فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيمٍ* وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ* فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ* فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِينَ* وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ* قالُوا آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ* رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ* قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ34

ص: 303


1- -شعراء34/-34

فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ* لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ* قالُوا إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ* وَ ما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآياتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ*

هنگامى كه وسايل سحر خود را افكندند،مردم را چشم بندى كردند و ترساندند و سحر عظيمى پديد آوردند.ما به موسى وحى كرديم:عصاى خود را بيفكن كه ناگهان اين عصا وسائل آنان را به سرعت برمى گرفت!

...ساحران به سجده افتادند.و گفتند:ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم، پروردگار موسى و هارون.فرعون گفت:آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم،به او ايمان آورديد؟يقينا اين توطئه اى است كه در اين شهر چيده ايد تا اهلش را از آن بيرون كنيد؛ولى بزودى خواهيد دانست!

سوگند كه دست ها و پاهاى شما را در جهت خلاف قطع مى كنم؛سپس همگى تان را به دار مى آويزم.ساحران گفتند:ما به سوى پروردگارمان بازمى گرديم .انتقام تو از ما بدان روست كه ما به آيات پروردگار خويش-كه سراغ ما آمد-ايمان آورديم،پروردگارا!صبر و استقامت بر ما فروريز،و ما را مسلمان بميران.

در سوره شعراء مى فرمايد:

إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ. يقينا او بزرگ و استاد شماست كه سحر را به شما آموخته!

در آيات گذشته آمده بود:فرعون به مردم مصر گفت:انا ربّكم الاعلى من پروردگار برتر شما هستم.به موسى عليه السّلام وحى شد به فرعون بگويد:

انّا رسولا ربك...و جئناك بآية من ربك.ما فرستادگان پروردگارت هستيم...ما نشانه اى از او نزد تو آورديم.

فرعون گفت:فمن ربكما يا موسى پروردگار شما كيست اى موسى!

ص: 304

موسى عليه السّلام به او گفت: رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى،آنچه لازمه آفرينش آن بوده،داده،سپس هدايت كرده است.

و در پاسخ او كه پرسيد:تكليف نسل هاى گذشته چه خواهد شد؟گفت:علم آن نزد پروردگارم مى باشد...آنكه زمين را محل آسايش شما قرار داد و...خداوند در مورد ديگرى به موسى و هارون فرمود:به فرعون بگوئيد:ما فرستادگان ربّ العالمين هستيم! فرعون گفت:ربّ العالمين چيست؟موسى عليه السّلام جواب داد:ربّ آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست.

ربّ شما و ربّ پدران گذشته شما.ربّ مشرق و مغرب و آنچه ميان آنهاست.

اما ساحران،آنان هنگامى كه معجزه عصا را ديدند،و ديدند هر چه را به دروغ واقعى جلوه داده بودند،بلعيد،گفتند: آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ* رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ. ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم،پروردگار موسى و هارون. (1)

و در پاسخ فرعون كه گفت:دست ها و پاهاى شما را در جهت خلاف قطع مى كنم، گفتند: لا ضَيْرَ إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ* وَ ما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآياتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ* مهم نيست!ما به سوى پروردگارمان بازمى گرديم .انتقام تو از ما بدان روست كه ما به آيات پروردگارمان-كه به سراغ ما آمد-ايمان آورديم.پروردگارا!صبر و استقامت را بر ما فروريز،و ما را مسلمان بميران.

از آنچه در قرآن كريم آمده به خوبى روشن مى شود كه:روياروئى موسى و هارون با فرعون و اطرافيان سركش او بارها تكرار شده،چنانكه آيات و نشانه هاى الهى نيز متعدد بوده است:طوفان،ملخ،آفت گياهى،قورباغه و خون،و اينكه همه درگيرى ها در اطراف ربوبيت بوده و موسى و هارون به او مى گفتند:پروردگار ما و شما همان پروردگار جهانيان است،پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست و پروردگار نسل هاى گذشته، پروردگار مشرق و مغرب و آنچه ميان آنهاست و پروردگار پدران پيشين شما.47

ص: 305


1- -شعرا48/-47

و مى گفتند:پروردگار همه يكى است،و او همان است كه به هر موجودى هر چه لازمه خلقت او بوده داده،سپس هدايت كرده،و اينكه:ساحران فهميدند سحرشان امرى موهوم و خيالى است و حقيقت ندارد،و آثار آن موقتى است،و چوب و ريسمانى كه در ميدان همچون مار موج مى زند به حالت اول خود بازگشته،و چوب و ريسمان باقى مى مانند،ولى معجزه عصا همه را مى بلعد و اصل و فرعى بر جاى نمى گذارد،و اين جز از خالق عصا،ربّ العالمين،نشايد،لذا گفتند:ما به پروردگار جهانيان،پروردگار موسى و هارون،ايمان آورديم.پروردگارى كه آن دو را براى هدايت مردمان فرستاده است.

مبارزات ابراهيم عليه السّلام پيرامون توحيد«الوهيت و ربوبيت»

اشاره

قرنها پيش از عصر موساى كليم عليه السّلام،ابراهيم خليل عليه السّلام با انواعى از شرك عصر خويش به مبارزه پرداخت كه از آن جمله است:

الف-مبارزه براى«توحيد الوهيت».

خداوند در سوره انبيا و شعرا و صافات،داستان مبارزه ابراهيم با قوم خود درباره"توحيد الوهيت"را بيان داشته،و در هر يك از آنها،بخشى از داستان را آورده است كه:ابراهيم عليه السّلام با دلايل محكم اعتقاد آنان را كوبيد،بت هاشان را در هم شكست،او را در آتش افكندند، خداوند آتش را بر او سرد و سلامت گردانيد و...كه سخن در اطراف آن را كوتاه كرده و تنها به بررسى آنچه درباره"توحيد الوهيت"انجام داده مى پردازيم:مشركان كه بت هاى خود را در هم شكسته ديدند،ابراهيم عليه السّلام را حاضر كردند و به او گفتند:

أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ* قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ*

آيا تو با خدايان ما چنين كرده اى اى ابراهيم!گفت:بلكه اين كار را بزرگشان كرده است!از آنها بپرسيد اگر سخن مى گويند. (1)

يعنى:اگر آنها توان سخن گفتن دارند از خودشان بپرسيد:بزرگشان آنها را شكسته يا

ص: 306


1- -انبيا63/-62

ديگرى؟و چون بت ها سخن نمى گويند يقينا بزرگشان نيز آنها را نشكسته است.

خداوند همچنين خبر مى دهد:ابراهيم،با كسانى كه ستارگان را ارباب خود گرفته بودند نيز،به احتجاج برخاست،ولى از معناى مورد نظر آنان ما را آگاه نمى كند،و ما در اخبار مشركان مى يابيم كه،برخى از آنان«ربّ»و«اله»را از هم جدا نمى دانستند،و چنانكه در گذشته بيان داشتيم انبيا و پيامبران هميشه با مشركان امت خود درباره«توحيد ربوبيت» درگير بوده اند.

خداوند در سوره انعام از درگيرى ابراهيم عليه السّلام با ستاره پرستان خبر مى دهد و مى فرمايد:

وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ* فَلَمّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ* فَلَمّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّالِّينَ* فَلَمّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ* إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ* وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاّ أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ*

و اين چنين،ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا از اهل يقين گردد.هنگامى كه شب او را فرا گرفت،ستاره اى ديد،گفت:اين خداى من است؟و چون غروب كرد،گفت:غروب كنندگان را دوست ندارم!

و هنگامى كه ماه شكافنده افق را ديد،گفت:«اين خداى من است؟»و چون غروب كرد،گفت:اگر پروردگارم مرا هدايت نكند يقينا از گمراهان باشم.و هنگامى كه خورشيد را ديد كه سينه افق را مى شكافد،گفت:اين خداى من است؟اين بزرگتر است،و چون غروب كرد،گفت:اى قوم!من از آنچه شريك خدا مى سازيد بيزارم.

من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريده؛من در ايمان

ص: 307

خود خالصم،و از مشركان نيستم.

قوم ابراهيم با او به ستيز برخاستند،گفت:آيا درباره خدا با من ستيز مى كنيد؟ در حالى كه خداوند مرا هدايت كرده،و من از آنچه شما شريك او قرار مى دهيد نمى ترسم،مگر آنكه پروردگارم چيزى را بخواهد كه علم پروردگارم همه چيز را در برگرفته،آيا متذكر نمى شويد؟! (1)

خليل عليه السّلام در اينجا به زبان ستاره پرستان قوم خود با ايشان سخن مى گويد و"ربّ"را به همان معنائى كه مى فهمند به كار مى برد،و سخن او كه مى گويد:اين ربّ من است!بر سبيل توريه و استفهام است،يعنى آيا اين پروردگار من است؟!همانگونه كه وقتى بت ها را شكست توريه كرد و در پاسخ بت پرستان گفت:بلكه بزرگشان اين كار را كرده است!

ب-جهاد ابراهيم عليه السّلام در توحيد ربوبيت به معناى تربيت اجسام:

بسيارى از انسانها در زمانهاى گذشته عقيده داشتند:ستارگان بر جهان ما و هر چه در آن است از انسان و حيوان و نبات،اثر مى گذارند.باران به خواست آنهاست كه مى بارد يا نمى بارد،سعادت و شقاوت،تنگدستى و گشايش،سلامت و مرض در جامعه انسانى از آنهاست،كم و زياد مرگ در آدميان و حيوان و نبات از آنجاست،گسترش محبت و نفرت ميان دو كس يا القاى محبت آدمى در دل ديگران،و هر چه مانند اين امور است از اثر ستارگان مى باشد.

بدين خاطر نيز برخى مراسم عبادى را براى آنها برگزار مى كردند،و فضاى مراسم را با عود خوشبو و عطر و گلاب معطر مى ساختند،ورد و دعا مى خواندند و از آنها جلب خير و دفع شر مى خواستند.برخى از اينها را در نوشته اى خطى منسوب به سكاكى(ت 626 ه)ديده ام كه در آن،انواع طلسم ها و دعاها و مناجات ها براى بعض ستارگان مانند:زهره و مريخ و غيره بود كه گاهى آنها را به نام"ربّ"مورد خطاب قرار داده است،ولى اينكه تأليف كتاب از سكاكى باشد براى من اثبات نگرديد.

نديم،نيز،در فهرست خود،در بخش اخبار صابئيان،در مقاله نهم،از برخى فرقه هاى صابئى،آورده است:(آنان بعض ستارگان را مى پرستند و براى آنها مراسم ويژه برگزار

ص: 308


1- -انعام80/-75

مى كنند)ابراهيم عليه السّلام اين طايفه را با سخنانى كه درباره ستارگان و ماه و خورشيد گفت راهنمائى كرد،و با گفتن:"هذا ربّى"به هنگام طلوع آنها و"لا احبّ الآفلين"به گاه غروبشان،اساس تفكر آنان را در هم ريخت،و در پايان با گفتن: "إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ" راه راست را به آنان نشان داد.

ج-جهاد ابراهيم عليه السّلام در«توحيد ربّ»به معناى تنها قانونگذار نظام هستى

خداوند در سوره بقره از اين جهاد خبر مى دهد و مى فرمايد:

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ...

آيا نديدى آن را كه با ابراهيم درباره پروردگارش محاجه و گفتگو كرد؟آنكه خداوند به او سلطنت داده بود،هنگامى كه ابراهيم گفت:ربّ من آن كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند.او گفت:من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم!ابراهيم گفت:خداوند خورشيد را از مشرق مى آورد؛تو آن را از مغرب بياور!آن مرد كافر مبهوت و درمانده شد و (1)...

منطق خليل عليه السّلام در اين آيه،منطق قرآن در سوره"اعلى"است كه مى فرمايد:پروردگار، همان خداوندى است كه آفريد و منظم كرد،و اندازه كرد و هدايت نمود.و مثال موجودات در اين باره،مثال همان چراگاهى است كه پروردگار عالميان آن را رويانيد و سپس خشك و تيره اش گردانيد،يعنى موجودات را حيات داد و سپس آنها را ميرانيد.

استدلال ابراهيم عليه السّلام توانمند و روشن بود،ولى طاغوت زمان او كه مى خواست آن را با پوششى گمراه كننده مستور كند،گفت:

اگر"ربوبيت"از آن كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند،من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم!دستور داد زندانى محكوم به اعدامى را آوردند و آزادش كرد،و انسان بى گناهى را كه مى گذشت گرفته و اعدامش نمود،و با اين كار اطرافيان مترف خود را به شبهه8/

ص: 309


1- -بقره258/

انداخت.

ابراهيم عليه السّلام به جاى جدال در معناى ميراندن و زنده كردن،به احتجاج درباره موضوعى محسوس و دليلى آشكار پرداخت تا ادعاى اين طاغوت را از ريشه بركند و گفت:

پروردگار من خورشيد را از مشرق مى آورد،تو هم اگر پروردگار هستى،اين نظام را تغيير ده،و خورشيد را از مغرب بياور كه آن مرد كافر مبهوت و وامانده شد.

شرك طاغوت زمان ابراهيم عليه السّلام از نوع شرك طاغوت عصر موسى عليه السّلام بود،هر دو ادّعاى ربوبيت كردند،يعنى هر دو مى گفتند:حق قانون گذارى در نظام زندگى بشر را دارند.

و چون ادّعاى هر دو شبيه بود،آن دو پيامبر نيز پاسخ يكسانى به آنان دادند و گفتند:

پروردگار انسان كه نظام زيستن او را معين فرموده،همان پروردگار جميع موجودات است، آنكه موجودات را حيات بخشيده و براى ادامه وجودشان نظام ويژه سنت نهاد،و چگونه زيستن بر اساس آن نظام را به آنها آموخت و هدايتشان فرمود.او همان است كه همه زندگان را مى ميراند.

اين،منطق ابراهيم در دعوت مشركان به توحيد بود،او همانگونه كه خداوند در سوره شعرا از او خبر مى دهد،گفت:

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاّ رَبَّ الْعالَمِينَ* اَلَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ*

همه آنچه شما مى پرستيد دشمن من هستند،مگر پروردگار عالميان،همان كه مرا آفريد،و هميشه راهنمائى ام مى كند. (1)

همين سخن را موسى عليه السّلام در قالب ديگرى در پاسخ فرعون گفت:

رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى

پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى،آنچه لازمه آفرينش و زيست او بوده داده،سپس هدايت كرده است. (2)

ابراهيم عليه السّلام پس از آن ربوبيت خدا را شرح داده و مى گويد:

وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ* وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ* وَ الَّذِي0/

ص: 310


1- -شعرا77/ و 78
2- -طه50/

يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ* وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ* همان پروردگارى كه مرا غذا مى دهد و سيراب مى نمايد.و هنگامى كه بيمار شوم مرا شفا مى دهد.و آنكه مرا مى ميراند و سپس زنده مى كند.و كسى كه اميد دارم گناهم را در روز جزا ببخشد. (1)

قرآن هنگامى كه اخبار استدلال و محاجه پيامبران با اقوام خويش را تكرار مى كند،در هر بار،بخشى از آن را متناسب با آنچه در آن سوره آمده،بيان مى دارد،يعنى تنها آنچه را كه براى توجيه فكرى و ارشاد و هدايت مردم و اطرافيان پيامبر اعم از مسلمان و مشرك و يا يهود و نصارى لازم مى داند،آن را تكرار مى كند،زيرا قرآن كتاب تاريخ نيست تا اخبار پيشينيان را،آنگونه كه واقع شده،سلسله وار پى گيرى و بيان نمايد.

پس از بررسى مبارزات پيامبران،و اينكه دانستيم بيشتر درگيرى آنان درباره"ربوبيّت ربّ العالمين"بود،و"ربّ العالمين"يعنى همان ربّ انسان،همان كه زندگى او را تقدير كرد و نظام متناسب با فطرتش را براى او تشريع فرمود،نظامى كه نامش"دين اسلام" است،دينى كه آن را به همه پيامبرانش وحى كرد،و آنان براى رساندنش به مردم بپاخاستند،جاى اين سؤال باقى است كه اگر چنين است و دين خدا تنها اسلام است،پس معناى"نسخ شريعت"برخى پيامبران به وسيله شريعت پيامبر ديگر چيست؟اين چيزى است كه-به يارى خدا-در مبحث بعدى،"نسخ در مسير انبياء"در جزء دوم كتاب به بررسى آن مى پردازيم.

و الحمد للّه ربّ العالمين79

ص: 311


1- -شعرا82/-79

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109