بوستان ولایت : چهارده گفتار از آیات عظام و سخنوران نامی شیعه پیروان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه : طلوعی گوگانی، محمود، - 1315

عنوان و نام پدیدآور : بوستان ولایت: چهارده گفتار از آیات عظام و سخنوران نامی شیعه پیروان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام/ تهیه و تنظیم و تحقیق از محمود طلوعی گوگانی

مشخصات نشر : قم: علامه، 1379 - 1378.

مشخصات ظاهری : 2 ج مصور (رنگی)

شابک : 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-9-615000ریال:(ج.2)

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : ج. 3 (چاپ اول: 1380)16000 ریال :(دوره)ISBN 964-90610-02-X؛ (ج. )3ISBN 964-90610-10-9

یادداشت : کتابنامه

موضوع : چهارده معصوم

چهارده معصوم -- احادیث

رده بندی کنگره : BP36/ط8ب 9

رده بندی دیویی : 297/95

شماره کتابشناسی ملی : م 78-24991

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فهرست قبلی

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

ص: 2

فهرست

مقدمه...37

گفتار اول علامه محقق حضرت آیه الله مرحوم حاج شیخ عبدالحسین امینی نجفی قدس سره همانندی ولایت پیامبر و زهرا و ائمه علیهم السلام

گفتار دوم حضرت آیه الله شهید حاج شیخ قاسم اسلامی قدس سره امامت در اسلام

اصل امامت ریشه اساسی اسلام است... 36

شیعه امامیه چه می گوید؟...37

عامه چه می گویند؟...37

به این کوردلان بایدگفت:...42

و به طور خلاصه میگوییم:...44

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به امامت امیر مؤمنان علیه السلام تنصیص فرموده:...47

چرا نام امامان علیهم السلام صریحا در قرآن کریم نیامده است؟...51

جواب این سئوال به وجوهی است:...51

دو منصب آسمانی...51

قول به تنصیص، مخصوص شیعه نیست...58

اما علماء اهل سنت...59

ناقلین احادیث مزبورعبارتند از:...60

تفسیر آیه شریفه...60

استدلال به این آیه بر امامت حضرت علی علیه السلام...62

نداء خلافت و امامت در غدیر خم...67

اکنون بررسی حدیث از جهت سند...71

طرق حدیث غدیر:...71

ص: 3

گفتار سوم حضرت آیه الله مرحوم حاج سید احمد امامی قدس سره شیعه تنها فرقه ناجیه

فرقه ناجیه:...83

هدف هیجدهم:...83

مسأله کسب و کار هم همینطور است:...86

عوامل هدایت در قرآن:...87

پیامبر گرامی صلی الله علیه واله و ائمه معصومین علیهم السلام از خاندان او نورند:...88

مراتب و مراحل افاضه نور:...89

دلیل افاضه نور به موجودات به وسیله اهل بیت عصمت علیهم السلام:...90

خدا چرا اهل بیت عصمت: را وسیله افاضه نور خود قرار داده است؟...92

دوری از اهل بیت علیهم السلام محرومیت از نور را بدنبال دارد:...93

از فکر روز قیامت بر خود می لرزیدند:...94

«فِی بُیُوتٍ أذِنَ اللهُ أن تُرفَعَ...چه کسانی هستند؟...94

بهترین پاداشها برای نیکوکاران:...95

کفار زندگی پوچ و بی نتیجه ای را در پیش گرفته اند:...96

این نوری که همراه پیامبر صلی الله علیه واله نازل شده چه کسی بود؟...98

گفتار چهارم حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری قمی قدس سره امام حسین علیه السلام وارث انبیاء

علم ائمه معصومین علیهم السلام:...100

مفهوم وارث در زیارت وارث:...101

مقایسه سخاوت امام حسین علیه السلام با انبیاء علیهم السلام...104

تواضع امام حسین علیه السلام:...105

مقایسه حضرت ابراهیم علیه السلام وامام حسین علیه السلام و شاگردان این دو مکتب: ...105

ستایش شخصیت های بلند مرتبه تاریخ از امام حسین علیه السلام :...107

ذکر مصیبت...108

ص: 4

گفتار پنجم حجه الاسلام و المسلمین مرحوم حاج شیخ علی اکبر تربتی قدس سره خمسه طیبه:

گفتار ششم حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین تهرانی(دامت توفیقاته) حضرت بقیه الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

روایات مروبط به حضرت مهدی علیه السلام متواتر است:...119

تحریف و جعل احادیث درباره حضرت مهدی علیه السلام:...119

نمونه ای از تحریف احادیث:...120

نمونه ای از جعل احادیث:...121

کتب عامه و خاصه درباره حضرت مهدی علیه السلام:...122

عقیده وهابیت درباره حضرت مهدی علیه السلام :...125

مهدی موعود علیه السلام در سایر ادیان:...127

مهدی موعود علیه السلام و کتب آسمانی:...128

شبهات پیرامون حضرت مهدی علیه السلام:...129

شبهه طول عمر:...129

سخن مرحوم سید بن طاووس قدس سره در این باره:...131

گذشت زمان در آن حضرت اثر نمی گذارد:...132

طول عمر از نظر علمی:...132

شبهه شیخیه در این مورد:...133

شبهه عدم انتفاع از امام در زمان غیبت:...135

مسأله غیبت اختصاص به امام زمان علیه السلام ندارد:...135

فوائد وجودی حضرت مهدی علیه السلام در زمان غیبت:...135

فضیلت انتظار در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام:...138

دعا برای تعجیل فرج حضرت ولی عصرعلیه السلام:...140

ص: 5

خداوند به توسط حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)...143

انتقام خون حضرت سید الشهداء علیه السلام را خواهد گرفت:...143

قصیده رائیه ابن عرندس حلی درباره امام حسین علیه السلام:...145

گفتار هفتم حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد رحمانی همدانی(دامت توفیقاته)

اسامی و القاب حضرت زهرا سلام الله علیها

بحث درباره فاطمه زهرا علیها السلام مشکل است:...153

القاب و اسامی حضرت فاطمه علیها السلام :...153

فاطمه زهرا علیها السلام کسی است که جهان به وجود او روشن شده است:...154

معنای ام در لغت عرب:...161

گفتار هشتم حضرت آیه الله مرحوم حاج سید محمد سلطان الواعظین شیرازی قدس سره اولی الامر کیانند؟

آزادی مجازی و حقیقی:...169

اطاعت خدا و پیامبر و اولی الامر واجب است:...170

عقیده اهل تسنن در معنای اولی الامر:...170

صاحبان امر بر سه قسمند:...171

بنی اسرائیل منتخب جناب موسی فاسد از آب در آمدند:...171

بشر قادر نیست انتخاب امیر صالح و کامل نماید:...172

سلاطین و امراء اولی الامر نمی باشند:...172

هر سلطان و امیر با قدرتی، اولی الامر نمی باشد:...174

اولی الامر باید منصوب و منصوص من جانب الله باشد:...175

اخبار در عصمت ائمه از طرق عامه:...180

اشاره به علم عترت و اهل بیت طهارت علیهم السلام...181

اشکال در این که چرا اسامی ائمه در قرآن نیامده؟...182

جواب از اشکال:...183

عدد رکعات و اجزاء نماز در قرآن نیامده:...184

مراد از اولی الامر علی و ائمه علیهم السلام از عترت طاهره هستند:...185

در باب اسامی و عدد أئمه اثنا عشرعلیهم السلام:...190

عدد خلفاء بعد از پیامبرصلی الله علیه واله دوازده است:...195

ص: 6

عادت جاهلانه و تعصب مانع از وصول به حقیقت است:...198

بیان جاحظ در وصول الی الحق:...198

اقرار منصفانه شیعیان:...199

گفتار نهم حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج سید محمد کاظم قزوینی قدس سره شهادت رسول اکرم صلی الله علیه واله

عالمین در این آیه چه بار مفهومی دارد؟...202

توسل پیامبران علیهم السلام به خاندان رسالت علیهم السلام:...203

شفاعت پیامبر صلی الله علیه واله و اهل بیت طاهرین او:...204

صلوات بر پیامبر صلی الله علیه واله و آل اطهار او:... 207

برتری مقام پیامبرصلی الله علیه واله و خاندان پاکش بر سایر مخلوقات:...208

پیامبرصلی الله علیه واله و آل بیت طاهرینش علیهم السلام از یک نور آفریده شده اند...210

آزار و اذیت مشرکین به ساحت مقدس آن حضرت در آغاز ظهور اسلام:... 211

ادامه ایذای آن حضرت در مدینه:...215

علی علیه السلام خلیفه و جانشین آن حضرت:...216

امام زمان علیه السلام :...219

سفارش اهل بیت علیهم السلام به امت در واپسین روزهای حیاتش:...219

رسول خدا صلی الله علیه واله امیر مؤمنان علیه السلام را امر به صبر می فرمایند:...220

حضرت فاطمه علیها السلام را نیز به صبر و بردباری امر فرمودند:...221

گفتار دهم حجه الاسلام مرحوم حاج شیخ احمد کافی خراسانی قدس سره ماجرای فدک و مظلومیت حضرت زهراعلیها السلام

فدک کجا بود:...229

برخورد نظامی پیامبرصلی الله علیه واله با یهود خیبر:...231

ص: 7

گفتار یازدهم حضرت آیه الله مرحوم حاج سید محمود مجتهد سیستانی قدس سره پیامبر خدا صلی الله علیه واله در معراج بر سفره ولایت

در جستجوی رسول الله صلی الله علیه واله :...241

بازگشت پیامبر صلی الله علیه واله از معراج:...241

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله حدیث معراج را با مشرکین در میان می گذارد:...242

تحقیق درباره معراج:...243

عروج به آسمان:...244

خلیفه شما کیست:...244

درب خانه همه به جز درب خانه علی علیه السلام بر مسجد باید مسدود شود:...246

در این هنگام سوره مبارکه «النجم» نازل شد که می گفت:...247

ای پیامبر چه کسی را در جای خود گذاشتی؟...248

اشکال کار در صورت تفسیر آیات قرآن از جمله این آیات بدون استعانت از روایات: ... 249

مستوی به کل شیء یعنی چه؟...250

ممکن الوجود یعنی چه؟...250

خدا چه زمانی به پیامبر آموخت؟...252

چشم دید یا دل؟...253

آیات کبرای خدا چیست؟...255

خلاصه ای از حدیث معراج:...257

خداوند بزرگ در شب معراج در آن مقام قرب بر پیامبر خود چه اعطاء کرد؟...257

روایت دیگر از احادیث معراج:...259

لعن بر ظالمین اهل بیت عصمت علیهم السلام:...260

گفت و شنود خدا با پیامبرصلی الله علیه واله در معراج:...261

ذکر خفی:...263

ویژگی های امیرالمؤمنین علیه السلام:...265

«حبل الله المتین»:...266

افراط و تفریط درباره امیرالمؤمنین علیه السلام:...266

حدیث دیگر:...266

حکیم ابوالقاسم فردوسی و تشیع:...267

ص: 8

گفتار دوازدهم حضرت آیه الله مرحوم حاج سید حسن میر جهانی قدس سره خلقت نور و فضائل حضرت زهرا علیها السلام

آیا قرآن افضل است یا اهل بیت علیهم السلام ؟...273

مراتب معصومین علیهم السلام از لحاظ افضلیت:...273

آفرینش نور صدیقه طاهره علها السلام :...274

چگونگی آفرینش عالم از انوار مقدسه اهل بیت علیهم السلام رُسُلِهِ )...276

مقام قرب معنوی رسول خدا صلی الله علیه واله:...277

زهرا علیها السلام مادر پدرش:...278

انتقال نور صدیقه طاهره علیها السلام به اصلاب شامخه وارحام مطهره:...279

مقام شفاعت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام :...280

فاطمه علیها السلام چگونه وارد عرصه محشر می شود:...280

زهرا علیها السلام را چرا زهرا می گویند؟!... 282

احترام رسول خدا صلی الله علیه واله از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام:...282

مقام بلند فاطمه علیها السلام :...283

انعقاد علقه زوجیت فاطمه علیها السلام درآسمانها:...283

گفتار سیزدهم حجه الاسلام والمسلمین حاج سیدعلی اکبرموسوی(محب الاسلام) تاریخ پیدایش عزاداری امام حسین علیه السلام

وجه تسمیه مجالس ذکر مصیبت به روضه خوانی:...289

وجه تسمیه دوم صحیح نیست:...290

ذکر مصیبت ابوعبد الله علیه السلام پیش از دوران زندگی او:... 290

حضرت موسی علیه السلام درکربلا:...291

تجلی پروردگار:...292

ابراهیم خلیل علیه السلام در کربلا:...293

حضرت نوح علیه السلام وکربلا:...294

گریه رسول خدا صلی الله علیه واله و امیر مؤمنان علیه السلام برای حسین علیه السلام:...294

ص: 9

حرکت به کربلا:...296

میان گودال قتل گاه:...297

در طول راه و در خانه دشمن:...298

تأثیر روضه خوانی در روحیه دشمن:...299

بنی امیه برای امام حسین علیه السلام مرثیه میخوانند:...299

توصیه امام علی بن الحسین علیه السلام به یزید:...300

اهل بیت علیهم السلام در راه بازگشت:...301

دروازه مدینه:...302

اهل بیت :در مدینه:...303

گفتار چهاردهم حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ عبدالحسین واعظ زاده خراسانی

فضائل ومناقب امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام

کثرت فضائل امیر مؤمنان علیه السلام:...309

علم امیر مؤمنان علیه السلام:...312

علی و فاطمه علیهما السلام همچون دریای بیکرانند:...315

زهد امیر مؤمنان علیه السلام:...316

ستایش امیر مؤمنان علیه السلام از زبان شعر:...317

نور او و خمسه طیبه: پیش از آفرینش پدید آمده است:...319

فرازهایی از زندگی او:...319

مظلومیت آن حضرت:...321

ص: 10

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

در طول تاریخ تشیع پس از ائمه طاهرین علیهم السلام عده ای که بیش از همه مورد تجاوز و تعدی و حملات ناجوانمردانه دشمنان اسلام قرار گرفتند دست پروردگان و اصحاب ائمه معصومین علیهم السلام بودند که با ذکر فضائل ومناقب ونشر آثار اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام ،خود را در معرض خطرات وحشت انگیزی قرار می دادند، و اکثرا در این راه حتی جان خود را نیز از دست میدادند که اگر قرار شود شرح حال شهداء و ستمدیدگان این جماعت و خدماتی را که آنها در این راه انجام داده اند بنویسیم خود یک اثر بزرگی را پدید خواهد آورد به عنوان مثال هشام بن حکم که یکی از شاگردان مکتب امام صادق علیه السلام بود در مناظراتی که با افراد گوناگون داشت چنان از حریم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دفاع می کرد که به اعتراف هارون الرشید: دفاعی که هشام با شمشیر زبان خود از حریم ولایت میکند صدهزار شمشیر زن نمی تواند آن چنان دفاعی به عمل آورد.(1)

آخر الأمر هارون در صدد دستگیری هشام بر آمد، و علی بن اسماعیل میثمی که معاصر هشام و از متکلمین به نام امامیه بود وقتی که در زندان این خبر را شنید با لحن

ص: 11


1- فَؤَالِلِهِ لِلِسَانِ هَذَا أَبْلَغُ فِی قُلُوبِ اَلنَّاسِ مِنْ مِأَهِ اَلْفِ سیفٍ.کمال الدین وتمام النعمه، ج 2، ص 386، و بحار الانوار، ج 48، ص 202.

تأسف باری چنین گفت:

إنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إلیهِ راجِعُونَ، هشام بازوی ما استاد ما و مورد توجه در بین ما بود، اگر او از بین برود علم از میان خواهد رفت.(1)

برای همین هم بود که اهل بیت عصمت علیهم السلام به وی علاقه ویژه ای از خود نشان داده و فوق العاده احترامش می کردند، با وجود آن که هشام هنوز جوان بودا صادق علیه السلام او را بر دیگران مقدم می داشت، یک روز او در منی به خدمت امام صادق علیه السلام باشد شرفیاب شد و از فضلا و دانشمندان به نام شیعه از قبیل حمران بن اعین، و قیس ماصر، و یونس بن یعقوب، و مؤمن طاق شرف حضور داشتند با این که همه نامبردگان از هشام بزرگتر بودند امام او را بر همه آنان مقدم داشته و بالاتر از همه نشانید این کارامام بر آنان گران آمد، و حضرت چون این معنی را از قیافه حاضرین احساس کرد فرمود:

«هَذا ناصِرُنا بِقَلبِهِ ولِسانِهِ وَیدِهِ».(2)

این جوان با دل و زبان و دست خود ما را یاری می کند.

همین طور در طی قرون و اعصار متمادی شخصیت های گوناگونی در رابطه با مبارزه و دفاع از حق قدم به میدان نهاده و با قلم و زبان، و دست خود از حریم مقدس خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام دفاع به عمل آوردند، این رویه تحسین آمیز در میان اصحاب مورد عمل قرار گرفته و تا عصر حاضر نیز ادامه دارد، چنان که در زمان ما شخصیت های کم نظیری پیدا شدند و از راه قلم و بیان خدمات شایسته ای به سیستم فکرشیعی انجام دادندکه به عنوان نمونه می توان از شخصیت هایی که گفتارشان در این مجموعه آمده نام برد، افرادی که خدماتشان همه جا زبانزد عام و خاص است.

مثلا مرحوم آیه الله علامه امینی قدس سره با تألیف کتاب ارزنده الغدیر بزرگترین خدمت را در عصر خود به جامعه شیعه ارائه داده وکاری کردکه بزرگان از علمای اهل سنت

ص: 12


1- رجال کشی، ص 226، و بحار الانوار، ج 8 ص 193.
2- فصول المختاره، ص 48، و بحار الانوار، ج 1، ص 295.

در برابر عظمت آن سر تعظیم فرود آوردند و ناگزیر تقریظهایی بر این کتاب نوشتند و تعداد زیادی از آنان پس از خواندن کتاب مورد بحث درمقابل منطق نیرومند آن تاب مقاومت نیاورده و مواضع عقیدتی خود تجدید نظر نمودند.

ومرحوم آیه الله سلطان الواعظین شیرازی قدس سره با منطق قوی و حافظه استثنایی خود طی 10 شب در پیشاور هندوستان با بزرگان علمای آن سامان به مناظره پرداخته وشبهات آنان را از طریق کتب علمای خودشان پاسخ قاطع داده وحقانیت مذهب شیعه را به اثبات رسانید که این مناظرات منشأ بیداری بسیاری از آنان شده و آنها را به گرایش به مذهب حق جعفری واداشت، وبعدها جلسات ده شبه مناظرات مذکور وگفتگوهای فیمابین به صورت کتابی گرانبها به نام شبهای پیشاور چاپ شد که این خدمات مرهون زحمات آن رادمرد بزرگی بود که عمل ارزشمند او مورد تقدیر و تشکر مراجع وقت مخصوصأ مرحوم آیه الله العظمی بروجردی قدس سره قرار گرفت.

وهمچنین سایر بزرگانی که گفتارشان زینت بخش این مجموعه قرار گرفته هرکدام به نوبه خود خدمات ارزنده ای به جامعه شیعه ارائه داده اند.ولی از آن جایی که ما هدفمان دراین مجموعه شرح حال و ذکر خدمات مفصل آنها نیست لذا به پاس قدردانی از خدمات شایان تحسین آنان و به عنوان یادبود ازگذشتگان، از هرکدام گفتاری پیرامون اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را برگزیده و به صورت مجموعه ای که ملاحظه می فرمایید درآوردیم.

در پایان تذکر چند نکته را لازم میدانم؛

1- اسامی آیات عظام و وعاظ محترم بترتیب حروف تهجی تنظیم شده است.

2- عده ای از آقایان مانند مرحوم آیه الله امینی قدس سره و..... گرچه از آیات عظام وفقهای اسلام بودند و هر کدام به منظور توجیه و تفسیر مذهب حقه جعفری دست به تألیف آثار بزرگ و ذی قیمتی زده اند ولی نسبت به آشنا کردن مردم به ویژه طبقه عوام آنان به بینش آل رسول الله صلی الله علیه واله در مورد مسائل اسلامی و اعتقادی علاقه عمیقی از

ص: 13

خود نشان داده و برخلاف بعضیها که منبررفتن را در شأن خود نمی دانید فرصت هایی که پیدا می کردند برای دادن شناخت به مردم از راه وعظ و خطابه نیز استنکاف نمی کردند.

3- بعضی از سخنرانی های موجود در این مجموعه به دلیل این که از نوار بیاد شده بود غالبأ مشحون از اغلاط بوده و حتی در موارد زیادی نظم و به هم پیوستگی مطالب آن از بین رفته و ناهماهنگی فاحشی میان جملات وجود داشت.

مضاف بر این که چون این سخنان به شیوه بیان خطابی القا شده بود و شیوه گفتار غیر از شیوه نوشتار است، لذا ما ضمن بر طرف نمودن اشکالات مذکور سعی کردیم تا آنها را باز نویسی کرده و به شیوۀ قلمی به خواننده عزیز عرضه بداریم.

ودرضمن به مصداق من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق وظیفه خود می دانم که از زحمات بی دریغ حجه الاسلام آقای حاج شیخ هاشم صالحی دامت توفیقاته که درترتیب بندی و صفحه آرایی مطالب ما را یاری نموده اند و همچنین از ناشر محترم آقای حاج عبدالله علامه زید عزه که در طبع و نشر این کتاب نهایت سعی و کوشش را مبذول داشتند کمال تشکر و قدردانی را نموده، و از خداوند دوام توفیق برای آنها و تمام اهل خیر خواستارم.

امید است که این اثر مقبول درگاه حضرت احدیت و منظور نظر حضرت ولی الله الاعظم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گیرد.

والسلام علی من التبع الهدی به تاریخ 13 رجب المرجب 1420 ه. سالروز میلاد مولود کعبه مولی الموحدین امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام قم / محمود طلوعی

ص: 14

گفتار اول

1- علامه محقق حضرت آیه الله مرحوم حاج شیخ عبدالحسین امینی نجفی قدس سره

تصویر

«از تهران »

ص: 15

2- همانندی ولایت پیامبر و زهرا و ائمه علیهم السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین، والصلاه والسلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین،وعدل آله المعصومین المنتجبین،واللعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

کیفیت خلقت یکسان چهارده معصوم علیهم السلام ایجاب می کند درتمام شئون ولایت نیز در ردیف یکدیگر باشند؛ لذا آثار بغض و یا محبت،اطاعت و یا عصیان نسبت به هر معصومی برابر و یکسان با آثار ودادو یا عناد،سرپیچی و یا پیروی نسبت به هر یک از معصومین دیگر می باشد.اخبار وارده در این موضوع، بسیار زیاد و فوق العاده است و شیعه و سنی همگی به این روایات معتقد بوده و به صحت آنها اعتراف دارند.در اینجا چند روایت از این دسته اخبار برای نمونه نقل میشود:

«أَخَذَ اَلرَّسُولُ اَلْأَکْرَمُ صَلَّی اللهُ علیه واله بِیَدِ الحَسَنِ وَ الْحُسَینِ فَقالَ مَن أَحَبّی وَأَحَبَّ هَذَیْنِ و أبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا کانَ مَعی فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ».(1)

« رسول خدا صلی الله علیه واله دست حسنین علیهما السلام را گرفت و فرمود: هر کس مرا و این دو

ص: 16


1- مسند احمد بن حنبل، ج 77/1 (طبع احمد محمد شاکر: ج 25/2، 26، ح 576، سنن ترمذی - کتاب المناقب،باب 21 - ج 641/5 ، 642، ح 3733، معجم صغیر طبرانی، ص 399 /ح 961: معجم کبیر طبرانی، ج50/3/ح 2654،تاریخ بغداد، ج 287/13، 288، الریاض النضره، ج 189/3، ذخائر العقبی، ص 23، 91، نظم دررالسمطین ج 25/3، 26/ ح 366، مختصر تاریخ دمشق ج 11/7 ، تهذیب الکمال ج 359/29، 360، اسد الغابه ج 29/4سیر اعلام النبلاء ج135/12، تاریخ اسلام ذهبی - حوادث و وفیات 241 الی 250 - ص 508، اسئی المطالب ص 122،121، تهذیب التهذیب ج430/10، الصواعق المحرقه ص 213، 264، 284 نزهه المجالس 232/2،کنز العمال ج97/12/ ح 34161، 103/ح34196، ج 639/13/ ح 37613، منتخب کنز العمال ج 92/5، در السحابه ص269، رشفه الصادی ص 44.

فرزند مرا، و پدر و مادر این دو را دوست بدارد، روز قیامت با من هم درجه خواهد بود».

هم درجه بودن با پیامبر اکرم صلی الله علیه واله مطلبی است که جا دارد به طور تفصیل درباره آن بحث و بررسی به عمل آید تا کاملا موضوع بر همگان روشن گردد.

آیا چگونه امکان دارد کسی در روز قیامت با رسول خدا صلی الله علیه واله هم درجه باشد؟ مگر بشری می تواند به درجه رفیع و بی نظیر پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نائل شود؟ آیا چطور ممکن است که انسانی به درجه والای امیر مؤمنان علیه السلام دسترسی پیدا کند؟ در این کلام حضرت رسول صلی الله علیه واله یک سر مگو، و یک راز نگفتنی نهفته است و آن عبارت از این است که آن حضرت میخواهد بگوید: هر کس مرا و عترت مرا دوست بدارد به درجه مومنین به ولایت نائل شده است، و با من در ردیف موالیان و در صف معتقدین به ولایت قرار دارد؛ اگر چه در این صف و در این درجه، هر فردی دارای رتبه متفاوت با رتبه دیگران و مخصوص به خود می باشد؛چنان که موحدان و افراد با ایمان را در روز قیامت درجات متفاوت بی شماری است، مؤمنین به ولایت را نیز به تعداد افرادشان درجاتی است ولی در عین حال همه آنان، در صف موحدین، در صف معتقدین،و در درجه مؤمنین به ولایت با محمد بن عبد الله صلی الله علیه واله هم صف، هم ردیف، هم دین و هم درجه اند به عبارت دیگر، ممکن است عده ای به درجه شهادت نایل آیند ولی رتبه و مقام معنوی هر یک با دیگری متفاوت بوده، و تنها در مرتبه شهادت همه - با نسبت های مختلف - مشترک باشند و با حفظ مراتب و مقامات مخصوص به خود با یکدیگر هم صف وهم ردیف باشند.

باید توجه داشت که درجات معنوی به تعداد افراد بشر متفاوت است؛مثلا جمیع موحدین اگر چه به «درجه التوحید»نایل شده و با یکدیگر در این موضوع نزدیک و هم درجه اند،لیکن خود این درجه، برای انبیا، اوصیا، علما،شهدا، مخلصون متفاوت است؛که هر یک را مقام و مرتبه بسیار متفاوت با دیگران و مخصوص به خود است، و تنها در

ص: 17

موحد بودن با هم مشترکند، و عیناً همین گونه است «درجه الولایه»و«درجه الولایه المحبه»

روایت مورد بحث را عده ای از علماء سنی در کتاب های خود نقل کرده اند که از جمله آنان: عبدالله بن احمد بن حنبل در مسند احمد، ترمذی در جامع یکی از صحیح-که یکی از صحاح ششگانه است =خطیب بغدادی در تاریخش، ابن عساکر در تاریخش،جزری دراسنی المطالب، ابن اثیر در اسد الغابه، ابوالمظفر در تذکره، محب الدین طبری در «ریاض»و«ذخایر»، ابن حجر عسقلانی در «تهذیب» و ابن حجرهیتمی در(صواعق) .

ابن حجر هیتمی در تشریح حدیث مذکور می گوید:

«لَئِیس الْمُرَادُ بالمعیه هُنَا المَعِیهُ مِنْ حَیْثُ اَلْمَقَامِ بَلْ مِنْ جِهَهِ رَفْعِ اَلْحِجَاب...».(1)

این دانشمند سنی مطلب را بسیار خوب درک نموده است که میگوید -در اینجاکه پیامبر اکرم می فرماید: هر کس مرا و علی و زهرا و دو فرزندم بحسن و حسین را دوست بدارد با من در روز قیامت هم درجه است - مبادا چنین به نظر آید که مقصود هم مقام بودن با رسول خداست، بلکه مراد این است که چون هر مسلمان با ایمانی به علی و اولاد علی محبت داشته باشد، خدای تعالی او را به جوار رحمتش نزدیک می فرماید،و در مرکز لطف و احسانش قرار می دهد، وپرده ها از میان او و حضرت حق برداشته می شود ،در این مقام رفع حجاب، و بی پرده در محضر بحق تبارک و تعالی قرار گرفتن، با پیامبر صف و همراه است.

ابن حجر آنگاه به سخن چنین ادامه می دهد:

«...نَظِیرُ مَا فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: «فَأُولَئِکَ مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ

ص: 18


1- الصواعق المحرقه، ص213.

وَالصّدّیقینَ وَالشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقَاءُ »(1)».(2)

«چنانکه خدای تعالی می فرماید: مسلمانان مؤمن، با انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین -که خدا نعمت های خویش را به آنان عطا فرموده است -همگام و همراهند، و چه رفیقان نیکویی»؛ و کاملا روشن است که در این آیه یکسان بودن مقامات مطرح نیست؛ بلکه مراد برابر بودن همه اهل ایمان است در معرض فیض، و در جلوه گاه رحمت، و بی پرده در محضر لطف و مرحمت خدا قرار گرفتن.وگرنه هر یک از انبیاء صدیقین، شهدا، علما، صالحین، ابرار، اخیار،و مخلصین را مقامی خاص و جداگانه،و درجه و مرتبه ای مخصوص به خود می باشد. پنج تن آل عبا علیهم السلام را نیز مرتبه و مقامی است بی نظیر و مخصوص به خودشان که هر پنج تن به طور یکسان در آن مشترکند، و هرگز کسی را به آن مقام والا راه نیست.

در این مورد علمای سنی و شیعه روایات دیگری نقل کرده اند که برخی از آنها ذکر می شود:

حضرت رسول اکرم می فرماید:

«مَن أَحَبَّ هَؤُلاءِ [یعنی الحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَفَاطِمَهَ وَ عَلیّاً ]فَقَد أَحَبَّنی وَمَن أبغَضَهُم فَقَد أبغَضَنی».(3)

«هر کس اینان یعنی حسن و حسین و فاطمه و علی علیهم السلام را دوست بدارد،مرا دوست داشته است، و کسی که با اینان دشمنی کند، با من خصومت کرده است».

و درباره حضرت صدیقه زهراعلیها السلام می فرماید:

«...مَنْ آذَاها فَقَدْ آذانِی وَمَن آذَانِی فَقَدْ آذَی اَللَّهَ، (4)وَذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی

ص: 19


1- سوره نساء (4)، آیه 69.
2- الصواعق المحرقه، ص 213.
3- تاریخ مدینه دمشق، قسم ترجمه الحسین علیه السلاک، ص 91 - مختصر تاریخ دمشق، ج 7، ص 120، 121 - کنز العمال، ج 12، ص 103، ح 34194.
4- الفصول المهمه، ص 139، نزهه المجالس، ج 2، ص 228 - نور الابصار، ص 41.

«إِنَّ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ اَللَّهَ وَرَسُولِهِ لَعَنَهُمُ اَللَّهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ...»(1)».(2)

«هر کس فاطمه علیها السلام را بیازارد مرا آزرده است،و هر کس مرا اذیت کند گویی خدای را آزرده است، چنانکه خدای تعالی می فرماید:[همانا آن کسانی که خدا و رسول او را بیازارند،خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و از رحمت خود دور فرموده است]»؛ که با توجه به فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه واله آزار حضرت صدیقه علیها السلام برابراست با ایذاء نسبت به خدا و رسول او.

روایاتی که نقل شد و احادیثی که از قول پیامبر اکرم صلی اللله علیه واله در این موضوع بیان می شود، همگی عبارات کتب عامه است که شیعه و سنی در صحت آنها متفق القول هستند:

«فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی مَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِی»

«فاطمه پاره تن من است هر کس او را خشمگین کند مرا به خشم آورده است»

«فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی، یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا ،وَ یُغْضِبُنِی مَا أَغْضَبَهَا»،

«فاطمه پاره تن من است، آنچه فاطمه را بیازارد مرا نیز آزرده می سازد، و آنچه فاطمه را به خشم آورد مرا هم غضبناک می کند».

«فاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنّی، یَقبِضُنی ما یَقبِضُها وَیَبسُطُنی ما یَبسُطُها»،

«فاطمه پاره تن من است، آنچه او را نارحت و دلگیر کند مرا آزرده خاطر می سازد آنچه او را مسرور گرداند مرا شاد می نماید »

«فاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنّی یُؤْذِینی مَا آذاها ویَنْصِبُنی ما أَنصِبُها»

« فاطمه پاره تن من است آنچه او را آزرده کند مرا می آزارد و آنچه او را بزحمت اندازد مرا دچار مشقت می نماید».

علمای فریقین روایات بسیار دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله با مفهومی تقریبا همانند

احادیث مذکور - ولی با عبارات مختلف - نقل کرده اند که چند نمونه از آنها را در اینجا یادآور می شویم

ص: 20


1- سوره احزاب (33)، آیه 57.
2- تفسیر قمی، ج 2، ص 170 - 171، بحار الانوار، ج 43، ص 25.

«فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی یَعْنِی مَا یُسْعِفُهَا»،

«فَاطِمَهُ شَجْنُهُ مِنِّی یَبْسُطُنِی مَا یَبْسُطُهَا وَ یَقْبِضُنِی ما «یَقبِضُها»،

«فَاطِمُهُ مُضْغَهً مِنِّی مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی»،

«فاطِمُهِ مُضغَهً مِنّی یَقبِضُنی ما قَبضِها وَیَبسُطُنی ما بَسَطَها»،

«فَاطِمُهُ مُضْغَهً مِنِّی یَسُرُّنِی مَا یَسُرُّها».

هدف و منظور ما از نقل این احادیث شریف در منقبت حضرت صدیقه زهرا علیها السلام این است که بر همگان ثابت شود موضوع محبت و یاری آن حضرت، و یا بغض و دشمنی و اذیت او، عیناً همانند محبت و دوستی با پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و یا عداوت و عناد نسبت به مقام نبوت است؛ و اعتقاد داشتن به این مطلب، هرگز منحصر به یک مذهب خاص نیست،بلکه این موضوع کاملا اسلامی و کلی است، و بدون تردید از معتقدات تمام مسلمین است.

ما در اینجا نام عده ای از دانشمندان ستی که روایت «فاطِمُهُ بَضعَهُ مِنّی...» را [با اختلاف الفاظی که بیان شد ]در طول سیزده قرن در کتاب های خویش ثبت کرده اند نقل می کنیم :

ابن ابی ملیکه متوفای 117 هجری، ابن دینار مکی متوفای 125 هجری، لیث بن سعد مصری متوفای 175 هجری، ابومحمد بن عُیَینَه متوفای 198 هجری، ابوالنُّضر بغدادی متوفای 205 هجری، احمد بن یونس یَربُوعی متوفای 227 هجری، حافظ ابوالولید طیالسی متوفای 227 هجری، ابومَعمَر هُذَلی متوفای 236 هجری، قتیبه بن سعید ثَقَفی متوفای 240 هجری، عیسی بن حماد مصری متوفای 248 هجری، احمد۔ امام حنابله - متوفای 241 هجری، حافظ ابو عبدالله بخاری ۔ صاحب صحیح معروف ۔ متوفای 256 هجری،مسلم در صحیحش - که یکی از صحاح سته است . متوفای 261 هجری، حافظ ابو عبدالله ابن ماجه (متوفای 273 هجری) در سننش - که یکی از صحاح سته است - حافظ ابو عیسی ترمذی (متوفای 279 هجری) در صحیحش - که یکی از صحاح سته است -حکیم ابو عبد الله تِرمذی متوفای 285 هجری، حافظ ابو

ص: 21

عبدالرحمن نسائی (متوفای 303 هجری)که صاحب یکی از صحاح ششگانه است ،ابوالفرج اصفهانی متوفای 356 هجری،حاکم ابو عبدالله نیشابوری، متوفای 405 هجری،حافظ ابونعیم اصفهانی متوفای 430 هجری،حافظ ابوبکر بیهقی متوفای 458 هجری، ابوزکریا خطیب تبریزی متوفای 502 هجری،حافظ ابو محمد بغوی متوفای510 هجری، قاضی ابوالفضل معروف به قاضی عیاض متوفای 544 هجری، خط خوارزمی متوفای 568 هجری،حافظ ابوالقاسم ابن عساکر متوفای 571 هجری، ابوالقاسم سهیلی متوفای 581 هجری، ابن ابی الحدید معتزلی متولد 586 هجری، ابوالفرج ابن جوزی متوفای 597 - 517 هجری، ابن اثیر متوفای 630 هجری، ابو سالم ابن طلحه شافعی متوفای 652 هجری، سبط ابن جوزی حنفی متوفای 654 هجری،حافظ کنجی شافعی متوفای 658هجری،حافظ محب الدین طبری متوفای 694 هجری،حافظ ازدی اندلسی متوفای 699 هجری،حافظ ذهبی شافعی متوفای 748 هجری، قاضی عضد الدین عبد الرحمن ایجی متوفای 756 هجری،جمال الدین زرندی متوفای بعد از 750 هجری، ابومحمد یافعی متوفای 768 هجری، زین الدین عراقی متوفای 806 هجری،حافظ نور الدین هیثمی متوفای 807 هجری،حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای 852 هجری،حافظ جلال الدین سیوطی متوفای 911 هجری،حافظ ابوالعباس قسطلانی متوفای 923 هجری، حافظ قاضی دیار بکری متوفای 966 هجری،ابن حجر هیتمی متوفای 974 هجری،عبد الرؤوف مناوی متوفای 1031 هجری،وعده کثیری از علمای عامه در قرن 10 و 11 و 12 و 13 و 14 تا به امروز .(1)

ص: 22


1- مصادر روایات مورد بحث (= فاطمه بضعه منی)عبارت است از: مسند احمد، 5/4، 323، 328، 332 صحیح بخاری -کتاب المناقب، باب مناقب قرابه رسول الله صلی الله علیه واله و منقبه فاطمه علیها السلام- ج 92/5/ح209، صحیح مسلم -کتاب فضائل الصحابه، باب (15) فضائل فاطمه بنت النبی علیها السلام ح 93، 94 - ج 1902/4 ،1903 سنن ابی داود - کتاب النکاح، باب ما یجمع بینهن من النساء -ج226/2/ح 2071، سنن ترمذی -کتاب المناقب ،باب 61فضل فاطمه علیها السلام - ج 698/5، 699/ ح 3867، 3869، معجم کبیر طبرانی ج25/20، 26/ح30،ج 404/22 ، 405/ ح 1010 -1014 ، مستدرک حاکم، ج 154/3 ، 158، 159، حلیه الأولیاء، ج40/2 ، 41، السنن الکبری، ج 307/7 ، ج201/10، شرح السنه، ج 232/7، مقتل خوارزمی، ج 53/1، تهذیب تاریخ ابن عساکرج 298/1، الروض الأنف ج 196/2 ، اسد الغابه، ج 521/5 ، ذخائر العقبی، ص 37، فرائد السمطین، ج 45/2/ح 377 ،سیر أعلام النبلاء، ج 119/2 ، 132، 133، مجمع الزوائد، ج203/9 تهذیب التهذیب،ج 44/12، الإصابه،ج 378/4 الجامع الصغیر، ج 421/4 ، الصواعق المحرقه، ص 57: 274، 285، 289، تاج العروس، ج 485/1 ، 139/6،کنز العمال، ج 106/12-108/ح 34213،34212 ، 34215، 34223،34222 ،درالسحابه ، ص 274 - 276، نزهه المجالس، ج 228/2، ینابیع الموده، ص 171، 180، 260، اعلام النساء، ج 1216/3.

چون این مطلب مورد بحث در نزد علمای عامه نیز بسیار حائز اهمیت است و با این روایات شریفه که ذکر شد به طور صریح استدلال و ثابت کرده اندکه هر کس نسبت به حضرت زهرا علیها السلام محبت نداشته، و یا به نحوی از انحاء او را آزرده باشد کافر است،لذا ما این موضوع را عمیقا مورد بررسی قرار میدهیم.

گاهی مطلبی را معتقدین به یک مذهب عنوان می کنند،وگاهی موضوعی صد در صد عمومی و اسلامی است و با توجه به مدارک و اسنادی که از دانشمندان فریقین (شیعه و سنی)نقل شده کاملا ثابت می شود که این مطلب اسلامی است :

«که هرکس حضرت صدیقه زهرا علیها السلام را آزار و اذیت نماید و آن حضرت از او دل آزرده و ناخشنود باشد کافر است.»

روایتی است فوق العاده مهم و حیرت انگیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله که آن حضرت فرمود:

«إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعالی یَغضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَهَ وَ یَرْضِی لِرِضَاهَا».

«همانا خداوند تبارک و تعالی غضب میکند هنگامی که فاطمه علیها السلام به خشم آید،و

راضی می شود آنگاه که او راضی و خشنود گردد».

و در روایت دیگر خطاب به فاطمه علیها السلام فرمود:

«إِنَّ اَللَّهَ یَغْضَبُ لِغَضَبِکَ وَ یَرْضَی لِرِضَاکَ»

«ای فاطمه، خدا با غضب تو غضب میکند و با رضای تو راضی و خشنود می گردد».

این دو روایت عجیب را عده زیادی از دانشمندان عامه نقل کرده اند که از جمله آنانند:

ص: 23

ابوموسی ابن مثنی متوفای 252 هجری، ابن ابی عاصم متوفای 287 هجری، ابویعلی موصلی متوفای 307 هجری، حافظ ابوالقاسم طبرانی متوفای 360 هجری ، حافظ ابوعبد الله حاکم نیشابوری متوفای 405 هجری،حافظ ابوسعد خرکوشی متوفای 407 هجری، حافظ ابونعیم اصفهانی متوفای 430 هجری، حافظ ابوالقاسم ابن عساکر متوفای 571 هجری، ابوالمظفر سبط ابن جوزی متوفای 654 هجری، حافظ ابوالعباس محب الدین متوفای 694 هجری، حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای 825هجری، حافظ شهاب الدین ابن حجر هیتمی متوفای 974 هجری، حافظ ابوعبدالله زرقانی مالکی متوفای 1122 هجری، ابوالعرفان محمد علی صبان متوفای 1206 هجری، بدخشانی - صاحب مفتاح النجاه - متوفای قرن 13 و عده ای دیگر...(1)

با توجه به این که هر بشری حالات مختلفی دارد،ودر هر ساعت دستخوش تحولات گوناگون است، معقول نیست که بشری در تمام لحظات زندگانی، با وجود آن همه دگرگونی ها، همیشه و همه جا مورد توجه خدا بوده؛و رضایتش رضای خدا،غضبش خشم خدا، مسرتش خشنودی خدا، محبتش حب خدا، و دشمنی با او دشمنی با خدا باشد؛ و بر هر کسی به این بشر به چشم حقارت نگاه کند خدا نیز با نظر حقارت بر او بنگرد، مگر این که صاحب مقام ولایت مطلقه بوده باشد؛وبه اعتبار همان مقام که عیناً پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و امیر مؤمنان علیه السلام نیز دارا هستند، تنها این موضوع امکان پذیر می باشد.

و با عدم توجه به شئون ولایت است که حضرات عامه می گویند پیامبر اکرم صلی الله علیه واله

ص: 24


1- مصادر این دو روایت «إن الله یغضب لغضب فاطمه...»عبارت است از:معجم کبیر طبرانی ج108/1/ح182،ج 401/22 /ح 1001،مستدرک حاکم،ج 15373، 154،ذخائرالعقبی ، ص 39، مقتل الحسین، (خوارزمی) ج 52/1، فرائد السمطین، ج 46/2 / ح 378، میزان الاعتدال، ج 492/2 [ذیل نام عبد الله بن محمد بن سالم که ذهبی خود به نحوی در همان موضع، وی را توثیق نموده است ]،شرح المواهب اللدتیه،ج 202/3، مجمع الزواید،ج 203/9، اسد الغابه، ج 522/5 ، تهذیب التهذیب، ج 443/12 ، الاصابه، ج378/4، الصواعق المحرقه، ص 266، کنز العمال، ج 674/13/ح 37725، اسعاف الراغبین ،ص 171، ینابیع الموده، ص 173، 174 ،198...

نیز همانند سایر مردم دشنام و ناسزا می گوید خشمناک می شود...و بالاخره سخن را تا به جایی می رسانند که در بستر مرگ خطاب به آن حضرت می گویند:

«إِنّ َ الرَّجُلُ لَیَهجُرُ...)؛

«این مرد هذیان میگوید...».

فاطمه علیها السلام وجود مقدسی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله یک عمر او را به تمام امتش معرفی کرده، و مقامات معنویش را بیان فرموده است.

چنانکه گفته شد کاملا روشن و مبرهن است آن بشری که محبتش محبت خدا، اطاعتش اطاعت خدا، رضایتش رضایت خدا، مخالفتش مخالفت خدا،سخطش سخط خدا،غضبش غضب خداست، لازمه اش این است که باید صاحب مقام شامخ ولایت مطلقه باشد،ودر نتیجه هر کس به صاحب ولایت ایمان نیاورد و محبتش را در دل نداشته باشدکافراست،واین مطلبی است که علمای عامه نیز به آن ایمان و اعتقاد دارندکه دراینجا نقل بعضی از عبارات آنان مفید و ضروری است:

ابوالقاسم سهیلی متوفای 581 هجری در کتاب الروض الأنف جلد دوم صفحه 194می فرماید:

«إِنَّ أَبَا لبابه رِفَاعَهَ بْنَ عَبْدِ الْمُنْذِرِ رَبَطَ نَفْسَهُ فِی تُؤُبَهٍ وَ إِنَّ فَاطِمَهَ أَرَادَتْ حُلَّهُ حِینَ نَزَلَتْ تُؤْبَتُهُ فَقَالَ أَبُو لُبَابَهَ قَدْ أَقْسَمْتُ أَنْ لاَ یُحِلُّنِی إِلاَّ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه واله فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلی اَللَّهِ علیه وَالِه إِنَّ فَاطِمَهَ مُضْغَهٌ مِنِّی فَصَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَی فَاطِمَهَ فَهَذا حَدِیثٌ یَدُلُّ عَلَی أنَّ مَن سَبَّهَا فَقَدْ کَفَرَ ومَنْ صَلَّی عَلَیْهَا فَقَدْ صَلَّی عَلی أَبِیهَا».

«هنگامی که رفاقه از گناهی که مرتکب شده بود توبه کرد،خودش را به چوب توبه محکم بیست و سوگند خورد هرگز آن بند را نگشاید مگر این که محمد بن عبدالله صلی الله علیه واله به دست خود آن را باز فرماید،و این را نشان قبول شدن توبه خود قرار داده بود، تا این که آیه قبول شدن توبه او از جانب پروردگار نازل شد(1) و در آن

ص: 25


1- منظور آیه «وَ آخَرُونَ اِعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخرسیئاً عَسَی اَللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اَللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ[سوره توبه (9) ، آیه 102] »می باشد. «وبعض دیگر آنها به گناه نفاق خود اعتراف کردند که عمل صالح و فعل قبیح هر دو به جای آوردند امید باشد که خداوند توبه آنان را بپذیرد که البته خدا آمرزنده و مهربان است.»

هنگام حضرت فاطمه علیها السلام اراده فرمود آن بندها را بگشاید،ولی ابولبابه گن جز پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نباید مرا از بند رها نماید،زیرا من به این امر سوگند یاد کرده ام، و چون سخن به گوش پیامبر اکرم صلی الله علیه واله رسید، حضرت فرمود: همانا فاطمه علیها السلام پاره تن من است.

درود خدا بر پیامبر صلی الله علیه واله و فاطمه علیها السلام .(سپس راوی حدیث چنین نتیجه که) این حدیث دلالت دارد بر این که هرکس فاطمه را دشنام دهد کافر می شود،وصلوات بر او برابر است با صلوات بر پدرش رسول خدا».

در کیفیت صلوات و سلام بر او و زیارتش اخباری از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نقل شده است که همه نشانگر این است که حضرت زهرا علیها السلام- همانند رسول خدا صلی الله علیه واله - در این مطالب کاملا استقلال داشته و صلوات وزیاراتی مخصوص به خود دارد.این روایت را ابن حجر نیز در شرح کتاب جامع صغیر نقل کرده است،وجالب تر این که عبد الرؤوف مناوی-صاحب کتاب کنوز الدقائق-ضمن بیان این حدیث می گوید:

«ابوالقاسم سهیلی با حدیث شریف [فاطمَه بَضعَه مِنی...]استدلال می کندکه هر کس فاطمه علیها السلام را دشنام دهد کافر است [چون این عمل مشعر بر بغض او نسبت به آن حضرت است و خدا چنین کسی را دشمن می دارد و هر کسی را که خدا دشمن بداردیقیناکافراست]، سهیلی از همین حدیث نتیجه می گیرد که:فاطمه علیها السلام از شیخین [یعنی ابوبکر و عمر] نیز افضل است».(1)

ص: 26


1- اصل عبارت مناوی چنین است: «استدل به السهیلی علی أن من سبهاکفر لانه یغضبه،وانها افضل من الشیخین».(فیض القدیر ج 421/4 ). زرقانی نیز پس از نقل حدیث [فاطمه بضعه منی...]می گوید: «استَدَلَّ بِهِ السُّهَیلیُّ عَلی أنَّ مَن سَبَّها کَفْرٌ وتَوْجِیهُهُ انَّها تَغْضَبُ مِمَّن سَبَّها وَ قَدْ سُوِّیَ بَیْنَ غَضَبِهَا وغَضَبِهِ ومَنْ أَغْضَبَهُ کَفَرَ».(شرح المواهب اللدنیه ج 205/3 ). یعنی: «سهیلی با این حدیث استدلال کرده هر کسی که به فاطمه علیها السلام دشنام دهد کافر است.و دلیل او این است که فاطمه علیها السلام از کسی که به او دشنام دهد به خشم و غضب می آید، و پیامبر صلی الله علیه واله نیز خشم و غضب فاطمه علیها السلام را برابر با خشم و غضب خویش دانسته است و هر کس که پیامبر صلی الله علیه واله را خشمگین نماید کافر است». سؤالی که دراینجا باید مطرح گردداین است که با توجه به این فتوای علمای عامه درخصوص کفر دشنام دهندگان به زهرا علیها السلام ، حکم صحابه و تابعینی که به فاطمه علیها السلام [و یا علی علیه السلام ] دشنام داده اند چیست؟ دشنام دهندگانی که در رأس آنان نخستین خلیفه (ابوبکر)قرار دارد.(روایت دشنام ابوبکر به حضرت فاطمه علیها السلام را می توانید در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 215/16 ط جدید [ج 80/40ط قدیم ] بخوانید).

شریف سمهودی که یکی از بزرگان عامه است در ادامه تشریح این حدیث میگوید:

«وَ مَعْلُومٌ أَنَّ أَوْلاَدَهَا بَضْعَهٌ مِنها فَیَکو نُونٌ بِوَاسِطَتَهَا بَضْعَهٌ مِنْهُ وَمِن ثُمَّ لَمَّا رَأَتْ أُمُّ اَلْفَضْلِ فِی اَلنَّوْمِ أَنَّ بَضْعَهً مِنْهُ وَضِعَتْ فِی حجرها أَوَّلُهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ بِأَنْ تَلِدَ فاطِمه غُلَاماً فَیُوضَعُ فِی حَجْرِهَا فَکُلُّ مَنْ یُشَاهِدُ الآنَ مِن ذُرِّیَّتِهَا بَضْعَهٌ مِن تِلکَ البَضْعَهِ وإن تَعَدَّدْتَ الوَسائِطَ وَ مَن تَأَمَّلَ ذَلِکَ انْبَعَثَ مِن قَلْبِهِ دَاعِی اَلْإِجْلاَلِ لَهُمْ وَ تَجَنَّبَ بُغْضَهُمْ عَلَی أَیِّ حَالٍ کَانُوا عَلَیْه».(1)

«و کاملا روشن است که نه تنها فاطمه علیها السلام پاره تن پیامبر صلی الله علیه واله است، بلکه اولاد او چون بضعه فاطمه اند،آنان نیز به واسطه زهرا علیها السلام پاره تن پیامبر صلی الله علیه واله محسوب می شوند از همین روست که وقتی ام الفضل درخواب دیدکه پاره ای از تن پیامبر صلی الله علیه واله در دامان وی افتاده است رسول خدا صلی الله علیه واله خواب وی را این طور تعبیر نمودند که فاطمه علیها السلام فرزندی خواهد آورد که در دامان ام الفضل قرار خواهد گرفت.(2)اکنون نیز در هرکجا ذریه حضرت زهرا علیها السلام مشاهده شود، پاره تن

ص: 27


1- (فیض القدیر، ج 421/4 ).
2- خوابی که سمهودی از آن سخن می گوید اشاره به روایتی است که با عبارات مختلف نقل گردیده ومتن یکی از آنها چنین است: «عَنْ سماک بن حزْب أن اَمَّ اَلْفَضْلِ قَالَتْ یَا رَسُولَ اَللَّهِ رَأَیْتُ أَنَّ عُضْواً مِنْ أَعْضَائِکَ فِی بَیْتِی قَالَ تَلِدُ فَاطِمُهُ غُلاماً وتُرْضِعِینَهُ بِلَبَنِ قُثَمَ فَوَلَدَتْ حُسَیْناً...». «سماک بن حرب می گوید: ام الفضل به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله عرض کرد:ای رسول خدا، من درخواب دیدم که عضوی از اعضای تو در خانه من است. پیامبرصلی الله علیه واله فرمودند: فاطمه علیها السلام پسری به دنیا خواهد آورد و تو از شیر (فرزندت) قثم به او شیر خواهی داد.سپس فاطمه علیها السلام حسین علیه السلام را به دست آورد...». حدیث فوق در الاصابه، ج 484/4به نقل از ابن سعد روایت شده است.احمد بن حنبل نیزدر مسند ج339/6این روایت را نقل کرده است با این تفاوت که در آنجا می گوید: «فَوَلَدَت حَسَناً»، یعنی فاطمه علیها السلام حسن علیه السلام را به دنیا آورد.

رسول خداست،اگر چه شمار واسطه های بسیار زیاد شده است،لذا هرکس این موضوع را به دقت بررسی کند، در قلب خویش نسبت به آل محمد علیهم السلام محبت می نماید، و از دشمنی نسبت به آنان در هر حال دوری می جوید».

ابن حجر می گوید:

«وَ فِیهِ تَحْریمُ أَذی مَن یَتَأَذَّی الْمُصْطَفَی بِتَأَذِّیهِ فَکُلُّ مَنْ وَقَعَ مِنْهُ فِی حَقِّ فَاطِمَهَ شَیْءٌ فَتَأَذَّتْ بِهِ فَالنَّبِیُّ یَتَأَذَّی بِهِ بِشَهَادَهِ هَذَا الْخَبَرِ ولاشَیْءَ أعْظَمُ مِنْ إِدْخَالِ الأَذَی عَلَیْها مِن قِبَلِ وَلَدِهَا وَلِهَذا عُرِفَ بِالإِسْتِقْرَاءِ مُعَالِجُهُ مَنْ تَعَاطَی ذَلِکَ بِالْعُقُوبَهِ فِی اَلدُّنْیَا وَ لَعَذَابُ اَلْآخِرَهِ أَشَدُّ»(1)

« آزار و اذیت فاطمه علیها السلام حرام است، زیرا هر چیزی که او را آزرده خاطرکند، پیامبر صلی الله علیه واله را دل آزرده می نماید، و آنچه رسول خدا صلی الله علیه واله را بیازارد، در حقیقت خدا را اذیت کرده است...(ابن حجر در پایان سخن چنین نتیجه می گیرد) آنچه تاریخ گذشته به ما گوشزد می کند این است که جزای آن کس که زهرا علیها السلام را بیازارد،گرفتاری در دنیاست،والبته عذاب او در آخرت شدیدتر خواهد بود».

ناسزا گفتن به حضرت صدیقه علیها السلام برابر است با دشنام به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و امیر مؤمنان علیه السلام و در نتیجه مساوی است با دشنام به حق تبارک و تعالی،چنان که رسول خدا صلی الله علیه واله درباره علی علیه السلام می فرماید:

ص: 28


1- فیض القدیر، ج 4، 421 .

«لا تَسُبُّوا عَلِیّاً، مَن سَبَّ عَلِیّاً سَبَّنِی ،وَمَن سَبَّنِی فَقَدْ سَبَّ اَللَّهَ».(1)

«به علی دشنام ندهید؛ هرکس به او دشنام دهد در حقیقت مرا ناسزاگفته است؛و هرکس به من دشنام دهد، همانا به خدا بد زبانی کرده است».(2)

ص: 29


1- یا «من سب علیاً فقد سبّنی، و من سبّنی فقد سبّ الله تعالی».(مستدرک حاکم،ج121/3، فردوس الأخبار، ج 189/4/ح 6099، مناقب خوارزمی، ص 81، 82 الریاض النضره، ج122/3، نظم درر السمطین، ص105، منتخب کنز العمال، ج 30/5، ینابیع الموده، ص 247، 205،نورالابصار، ص 101، مناقب ابن مغازلی،ص 394، در السحابه، ص 226، کنز العمال، ج 602/11/ح 32903). ابن عساکر این روایت را بدین گونه نقل کرده است: «من سبّ علیاً فقد سبّنی، و من سبّنی فقد سبّ الله، و من سبّ الله فقد عذّبه الله».(مختصر تاریخ دمشق، ج 118/7 ).
2- علمای عامه روایات و حکایات زیادی درباره کسانی که به امیر مؤمنان علیه السلام دشنام می دهند نقل کرده اند که بعضی از آنها را ذیلا می خوانید که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرماید: «لاَ تَسُبُّوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ بِذَاتِ اَللَّهِ» یا «لاَ تَسُبُّوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ کَانَ مَمْسُوساً فِی ذَاتِ اَللَّهِ عَزَّوَجَلَّ».. (معجم کبیر طبرانی،ج 148/19 /ح 324، حلیه الاولیاء، ج 68/1، مجمع الزوائد، ج 130/9 ، فرائد السمطین، ج 165/1/ح 127). پیامبر صلی الله علیه واله در روایت دیگری می فرماید: «مَن سَبَّ عَلِیّاً قَد سَبَّنی ومَن سَبَّنِی فَقَد سَبَّ اللَّهَ وَمَن سَبَّ اللَّهَ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ ولَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ» یعنی: «هر کس علی را سب کند همانا مرا سب کرده است و هر کس مرا سب کند خدا را ست کرده است و هر کس خدا را سب کند خدا او را در آتش جهنم داخل می کند ودرآنجا برای او عذاب هولناکی آماده شده است.» (فردوس الأخبار، ج 189/4 /ح 6099). ام سلمه به ابو عبدالله جدلی بجلی می گوید: سمعت رسول الله صلی الله علیه واله یقول: «مَنْ سَبَّ عَلِیّاً قَدْ سَبَّنِی». یعنی: از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم می فرمود: «هر کس علی را سب کند مرا سب کرده است.» (مسند احمد، ج 323/6 ، خصائص امیر مؤمنان، ص 99 [ط التقدم: مصرص 24]، مستدرک حاکم، 121/3 ، الریاض النضره، ج 123/3، ذخائر العقبی،ص 65، تاریخ الاسلام ذهبی،-عهد الخلفاء الراشدین -ص 634،تلخیص المستدرک، ج 121/3 ، البدایه و النهایه، ج 391/7 ، مجمع الزوائد، ج 426/6 ). احمد بن حنبل می گوید: ابو دجانه می گفت: «لا تسبوا علیا ولا أهل هذا البیت،إن جاراً لنا قدم من الکوفه، فقال: ألم تروا هذا الفاسق بن الفاسق أن الله قتله (یعنی الحسین)،فرماه الله بکوکبین فی عینیه وطمس الله بصره».(الصواعق المحرقه، ص 266، 297). یعنی: «به علی و اهل این بیت دشنام ندهید،یکی از همسایگان ما ازکوفه آمد وگفت: آیا ندیدیدکه خدا این فاسق فرزند فاسق را کشت [منظورش حسین بن علی بود].خداوند در چشمان اودو نقطه سفید پدید آورد و او را نابینا نمود». ابن مغازلی شافعی نیز به سندخویش نقل می کندکه هشیم بن بشیر واسطی (که در تمامی صحای سته روایاتش موجود است) گفته است: «أَدْرَکْتْ خُطَبَاءَ أَهْلِ اَلشَّامِ بِوَاسِطَهٍ فِی زَمَنِ بَنِی أُمَیَّهَ کَانَ إِذَا مَاتَ لَهُمْ مَیِّتٌ قَامَ خَطِیبُهُمْ فَحَمِدَ اللَّهَ واُثنی عَلَیهِ وَذَکَرَ عَلیّاً علیهِ السَّلامُ فَسَبَّهُ فَجَاءَ ثَوْرٌ فَوَضَعَ قَرنَیهِ فی ثَدیِیَّهَ وَأَلزَقَهُ بِالحائِطِ فَعَصَرَهُ حَتَّی قَتَلَهُ ثُمَّ رَجَعَ یَشُقُّ النَّاسُ یَمیناً وَشِمالاً لا یَهیجُ أحدَأ وَلا یُؤذیهِ».(مناقب ابن مغازلی، ص 391). یعنی: «من در زمان بنی امیه خطبای اهل شام را در واسط دیدم.یک بار فردی از اهل واسط فوت شد؛ سخنرانشان برخاست و پس از حمد و ثنای خدا از علی یاد نمود و به او دشنام داد. (پس از دشنام خطیب)گاوی آمد و دو شاخ خود را بر سینه های وی گذاردواو را به دیوار چسباند و آنقدر شاخ خود را در سینه سخنران فشرد تا وی را کشت...». حکایات دیگری نیز در این خصوص نقل شده است که از جمله آنها حکایاتی است که در کتاب فرائد السمطین ج 304/1 - 306 درج است.

لاَ تُبْغِضُوا عَلِیّاً ،مَنْ أَغْضَبَ عَلِیّاً فَقَدْ أَغْضَبَنِی وَ مَنْ أَغْضَبَنِی فَقَدِ اِغْضَبَ اَللَّه».(1)

«(با علی دشمنی نکیند)؛که هر کس او را به خشم آورد همانا مراغضبناک کرده است و هرکس مرا خشمگین کند درحقیقت خدا را به خشم آورده است.

«وَ مَن أَحَبَّهُ فَقَد أَحَبَّنِی،وَمَن أَحَبَّنِی فَقَد أَحَبَّ اللَّهَ(2)...». (3)

ص: 30


1- و یا:«مَن أغضَبَ عَلیّاً قَد أغْضَبَنِی وَمَن أغْضَبَنِی قَد أغضَبَ اللَّهُ». یعنی: «هر کس علی را خشمگین کند مرا به غضب آورده است و هر کس مرا به غضب آورد خدا را به غضب آورده است.»(الاخبار الموفقیات،ص 312،ذخائر العقبی،ص 65، الریاض النضره ج 3/ 122، مجم الزوائد، ج 109/9 ،کنز العمال، ج 610/11/ح 32953، منتخب کنزالعمال، ج 154/6 ، ینابیع الموده، ص282،91مناقب ابن مغازلی، ص 230). صحابی معروف ابوسعید خدری می گوید: «إنا کُنّا لا نَعرفُ المنافقینَ- نّحن مَعشرَ الأنّصار - إلّا بِبُغضِهِم عَلیِّ بنَ أبی طالب». یعنی: «ما (انصار)، منافقین را فقط از کینه و بغضشان نسبت به علی بن ابی طالب می شناختیم.»(فرائد السمطین، ج 366/1 ).
2- الاخبار الموققیات، ص 312، الصواعق المحرقه، ص 190.
3- در برخی از روایات متن کامل این حدیث چنین است: «مَن أَحَبَّهُ فَقَد أَحَبَّنِی، وَمَن احَبَّنِی فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهِ وَمَن أَبغَضَهُ لَقَد أبغَضَنی وَمَن أبغَضَنِی فَقَدْ أبْغَضَ اللَّهَ» یعنی: «هر کس علی را دوست داشته باشد مرا دوست داشته است و هر کس مرا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته است. و هرکس با علی کینه جویی کند با من کینه ورزی کرده است و هرکس با من کینه بورزد با خدا کینه ورزیده است.» مراجعه بفرمایید به: معجم کبیر طبرانی، ج 319/1 /ح 947، ج 38023/ح 901، مجمع الزوائد، ج 109،108/9 ، مستدرک حاکم، ج 3/ 130، منتخب کنز العمال، ج 32/5 ، تاریخ بغداد،ج 32/13 ،کنزالعمال، 610/11/ح32953،مناقب ابن مغازلی، ص 230، ذخائر العقبی، ص 65، الریاض النضره، ج122/3 ، در السحابه، ص 212، ینابیع الموده، ص 91، 237، 282 .

«هرکس علی را دوست داشته باشد، در حقیقت به من مهر ورزیده است؛ و هرکس محبت مرا در دل داشته باشد، همانا خدا را دوست داشته است».(1)

ص: 31


1- مفهوم این احادیث با الفاظ دیگر هم وارد شده است، نظیر: (1) -«مَن أَحَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ أَحَبَّنِی، وَمَن أَبغَضَ عَلِیّاً فَقَدْ أَبْغَضَنِی، وَ مَنْ آذَی عَلِیّاً فَقَدْ آذَانِی، وَمَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ». یعنی: «هر کس علی را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر کس علی بغض بورزد با من بغض ورزیده و هر کس علی را اذیت کند مرا را اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است.»(الصواعق المحرقه، ص 263) (2) - «... فإنّه (یعنی عَلیّاً )لا یُحِبُّهُ إِلاّ مُؤمِنٌ ،وَلا یُبغِضُهُ إِلاَّ مُنافِقٌ، مَن أَحَبَّهُ قَد أَحَبَّنی ،وَمَن أَبْغَضَهُ قَدْ أبْغَضَنِی ،وَمَنْ أَبْغَضَنِی عَذَّبَهُ اللَّهُ عَزَّو جَلَّ» . ...پس: «او را - یعنی علی را - دوست نمی دارد مگر مؤمن ودشمن نمی دارد مگر منافق، هر کس او را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر کس او را دشمن داشته باشد با من دشمنی کرده و هرکس با من دشمنی کند خدای عزوجل او را عذاب میکند.»(مختصر تاریخ دمشق، ج 369/17). (3) -در روایتی پیامبر صلی الله علیه واله به علی علیه السلام می فرماید: «أنتَ سَیِّدٌ فی الدُّنیا وَسیدٌ فی الآخِرَهِ، مَن أَحَبَّکَ فَقَدْ أَحَبَّنِی، وَحَبیبِکَ حَبیبُ اللَّهِ، وَمَن أَبْغَضَکَ قَدْ أبضَنی وَبَغیضُکَ بَغیضُ اللَّهِ ،وَالوَیلُ لَمِن أُبغِضَکَ مِن بَعدی». یعنی: «تودر دنیا و آخرت آقا هستی هرکس تو را دوست داشته باشدمرادوست داشته و دوست تو دوست خداست و هر کس با تو عداوت کند با من عداوت کرده، و دشمن تو دشمن خداست وای به حال کسی که پس از من تو را دشمن داشته باشد.» (مختصر تاریخ دمشق، ج 373/17 ، البدایه والنهایه، ج 391/7 ،392). (4)- پیامبر صلی الله علیه واله در روایتی دیگری به امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: «...أَلا مَن أَحَبَّکَ فَقَد اَحَبَّنی وَمَن أَحَبَّنِی فَقَد أَحَبَّ اللَّهَ وَمَن أَحَبَّ اللَّهَ أدخَلَهُ الجَنَّهَ ومَن ابْغَضَکَ فَقَدْ ابْغَضَنِی وَ مَن ابْغَضَنِی أَبْغَضَهُ اللَّهُ ومَن أبْغَضَهُ اللَّهُ أدْخَلَهُ النَّارَ». یعنی: «هر کس تو را دوست داشته باشد مرا دوست داشته،وهرکس مرا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته است، و هر کس خدا را دوست داشته او را داخل در بهشت می کند، و هر کس با تو عداوت کند با من عداوت کرده، و هر کس با من عدوات کند با خدا عداوت کرده است ،وهرکس با خدا عداوت کند او را در آتش داخل کند.» (مختصر تاریخ دمشق، ج (371/17 ). (5) -«مَنْ أَطاعَ عَلِیّاً فَقَدْ أَطَاعَنِی ،وَ مَنْ عَصَی عَلِیّاً فَقَد عَصَیانِی ومَنْ عَصَانِی فَقَدْ عَصَی اللَّهَ ،وَمَن أحَبَّ عَلِیّاً فَقَد أَحَبَّنِی وَمَن أَحَبَّنِی قَد أحَبَّ اللَّهَ، وَمَن أبغَضَ عَلِیّاً فَقَدْ أبْغَضَنِی ،ومَنْ أبْغَضَنِی فَقَد أبغَضَ اللَّهَ، لا یُحِبُّکَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَلا یُبْغِضُکَ إِلاَّ کَافِرٌ أو مُنَافِقٌ». یعنی: «هر کس از علی اطاعت کند از من اطاعت کرده، و هر کس به علی عصیان بورزد به من عصیان ورزیده و هر کس به من عصیان بورزد به خدا عصیان کرده است، و هر کس علی را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته است، و هر کس با علی عداوت داشته باشد با من عداوت کرده، و هر کس با من عداوت داشته باشد با خدا عداوت کرده است تو را دوست نمی دارد مگر مؤمن،ودشمن نمی دارد مگر منافق» (مختصر تاریخ دمشق،ج 367/17). (6) -سلیمان می گوید یک بار پیامبر صلی الله علیه واله به علی علیه السلام چنین فرمود: «مُحِبُّکَ مُحِبی وَ مُحِبی مُحِبِّ اَللَّهِ، وَ مُبْغِضُکَ مُبْغِضِی وَمُبْغِضِی مُبْغِضُ اَللَّهِ». یعنی: «دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست،ودشمن تو دشمن من است ودشمن من دشمن خداست.» (مختصر تاریخ دمشق، ج 367/17 ). (7) - پیامبر صلی الله علیه واله به علی علیه السلام می فرماید: «حبیبُکَ حبیی وَ حَبِیِّی حَبِیبُ اللَّهِ وَ عَدُوُّکَ عَدُوّی وَ عَدُوّی عَدُوُّ اللَّهِ وَالوَیلُ لَن أبغِضَکَ بَعدی». یعنی: «دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست، ودشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست، وای به حال کسی که پس از من تو را دشمن داشته باشد»(مستدرک حاکم، ج 127/3 ،128).

این فرمایشات پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در منقبت حضرت زهرا علیها السلام، عینا باهمین مضامین درکتب معتبر شیعه و سنی نقل شده است که نشان می دهد آن حضرت در جمیع احکام و شئون ولایت با رسول خدا صلی الله علیه واله و امیر مؤمنان علیه السلام شریک است، لذا علما چنین فتوا

ص: 32

می دهند که هر کس به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله یا امیر مؤمنان علیه السلام ، یا فاطمه زهرا علیها السلام دشنام دهد واجب القتل می شود،و دانشمندان عامه می فرمایند:هم کافر است و هم واجب القتل.

پروردگارا، به حق محمد و آل محمد، مارا از نظر لطف فاطمه زهرا علیها السلام دور مکن، و پرتو ولایت او را در قلب ما جایگزین فرما،و با اعتقاد به این مقام ولایت، عمر ما را به پایان

برسان. (1)

***

ص: 33


1- فاطمه الزهرا علیها السلام ، گفتار علامه امینی قدس سره تحقیق محمد امینی نجفی انتشارات استقلال چاپ اول 1376 ش، ص 277 تا ص 311.

ص: 34

گفتار دوم

1- حضرت آیه الله شهید حاج شیخ قاسم اسلامی قدس سره

تصویر

«از تهران »

ص: 35

2- (امامت در اسلام)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین والسلام علی سید الأنبیاء والمرسلین وخاتم السفراء المقربین حبیب إله العالمین أبی القاسم محمد صلی اله علیه وعلی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین المنتخبین واللعن الدائم علی أعدائهم ومخالفیهم ومعاندیهم وغاصبی حقوقهم ومنکری فضائلهم ومناقبهم أجمعین الی یوم الدین.

3- اصل امامت ریشه اساسی اسلام است

بدون شک موضوع امامت در اسلام از مسائلی است که می توان گفت: هیچ مسئله ای در این کیش پاک به آن اندازه مورد بحث و بررسی و نقض و ابرام قرار نگرفته است، و شایدکتاب هایی که در این موضوع تألیف و تدوین گردیده اگرکاملا احصا شود بیش ازکتاب هایی باشد که در سایر موضوعات اعتقادی و مسائل متنوعه اسلامی در دسترس عموم قرار گرفته است.

چنان که شهرستانی در کتاب «الملل والنحل» ص 24 مینویسد:

«وأعْظَمُ خِلافٍ بَیْنَ الأُمَّهِ خِلافُ اَلْإِمَامَهِ إِذْ مَا سَلَّ سَیْفٌ فِی اَلْإِسْلامِ عَلَی قَاعِدَهٍ دینیهٍ مِثْلِ مَا سَلَّ عَلَی اَلْإِمَامَهِ فِی کُلِّ زَمان...»

«بزرگترین اختلاف در میان ملت مسلمان، اختلاف در موضوع امامت است،زیرا:هیچ یک از قواعد دینیه چون موضوع امامت در اسلام مورد بررسی ،وکشمکش های علمی و بحث و انتقاد قرار نگرفته است.»

و در ص 162، از امامیه چنین نقل نموده:

ص: 36

«ما کان فی الدین والإسلام أمر أهم من تعیین الإمام...»

یعنی: «در دین اسلام امری مهم تر از تعیین امام نمی باشد...»

4- شیعه امامیه چه می گوید؟

آن چه شیعه امامیه می گوید این است که: امامت منصبی است الهی و آسمانی،وانتصابی، همانند نبوت.به این معنی: هرعلتی که موجب ارسال رسل گردیده،وعمل بدان حاکم است. همان علت و سبب،در نصب امام، و اوصایء انبیاء علیهم السلام بدون هیج تفاوتی موجود است،و چون بر خداوند سبحان ازباب قاعده لطف بر بندگان لازم آمده پیامبرانی برای هدایت مردمان بفرستد، همچنین از باب عنایت ازلیش لازم بوده که برای دوام و بقاء مکتب نبوت، خلفاء و جانشینانی برگزیند تا اساس دین،وریشه احکام آسمانی که به همت عالی پیامبرانش پایه گزاری گردیده محو و نابود نگردد،به خصوص اگر شریعتش خالد و برای همیشه تاسیس شده باشد، به همین سبب امامت از اصول دین شمرده شده، همان طور که نبوت، اصل و پایه دین است.

5- (عامه چه می گویند؟)

جمهور عامه برآنندکه امامت از فروع دین است با این بیان:که بقاء ودوام دین ارتباطی به وجود امام ندارد، بلکه نظام امت وابسته به وجود امام وخلیفه است!وبه همین منظوردر مطاوی کلماتشان گفته اند:تحصیل مقاصد شارع اسلام،و اجراء حدود،وتجهیز جیوش به عهده خلیفه است،و اگر این مقصود، از راه دیگری به دست آید نیازی به وجود خلیفه نیز نمی باشد.

شارح مقاصد گوید:

«لاَ یُزَاعُ فِی أَنَّ مُبَاحِثَ اَلْإِمَامَهِ بِعِلْمِ اَلْقُرُوعِ ألیقُ حَیْثُ أَنَّ مَقْصُودَ اَلشَّارِعِ قَصدُ تَحْصِیلِ أُمُورٍ کُلِیَّهٍ مِن إِقَامَهِ الْحُدُودِ الثَّغُورِ وتَجْهِیزُ الْجُیُوشِ وَلا خَفَاءَ فی أنَّ ذلِکَ مِنَ الأحْکامِ العَمَلِیَّهِ دُونَ الإِعتقادِیَّهِ».

ص: 37

«نزاعی نیست در این که مباحث امامت به علم فروع،وأحکام عملیه سزاوار است.زیرا:مقصود شارع (اسلام) به دست آمدن اموری است کلی، از قبیل: اجراء حدود، و حفظ مرزهای ممالک اسلامی،و آماده نمودن سپاه ها (جهت دفاع، در برابر دشمنان)وخفائی نیست در این که این قبیل امور از احکام عملیه (فرعیه) است نه اعتقادیه!»

ولی بر هیچ خردمندی پوشیده نیست که این نظریه با عقل سلیم سازش ندارد چنان که پس از این به بحث تفصیلی آن خواهیم پرداخت، اما آن چه در اینجا در مقام وهن کلام شارح مقاصد می توان گفت این است که: با مخالفت شیعه امامیه،و برخی دیگر از فرق اسلامی،تعبیر به «لا نزاع»خالی از تعصب،ورجم به غیب نمی باشد.

و از «قاضی روزبهان» ناصبی معروف نقل شده که در شرح منهج گوید: «مَبْحَثُ اَلْإِمَامَهِ عِنْدَ اَلْأَشَاعِرَهِ لَیْسَ مِنْ أُصُولِ اَلدِّیَانَاتِ بَلْ مِنَ الفُرُوعِ المتعلقه بِأَفْعالِ المُکَلَّفِینَ».

«مبحث امامت نزد اشعری ها از اصول دین نمی باشد بلکه از قبیل احکامی است که مربوط به اعمال مکلفین است.»

«ابو حامد غزالی» در کتاب: «الاقتصاد فی الاعتقاد» ص 13 گوید:

«نِظَامُ أَمْرِ الدِّینِ مَقْصُودٌ لِصَاحِبِ الشَّرعِ عَلَیهِ الصَّلَوهُ والسَّلامُ قِطَعاً وَهذِهِ مُقَدَّمَهٌ قطْعِیَّهٌ لا یَتَصَوَّرُ النّزَّاعُ فیها وتُضِیفُ إلَیْها مُقَدِّمَهً أُخْری وَهِیَ أنَّهُ لاَ یَحْصُلُ نِظامُ الدِّینِ إِلاَّ بِإِمامٍ مُطاعٍ فَیَحْصُلُ مِنَ المُقَدِّمَتَینِ صِحَّهِ الدَّعَوی وَهُوَ وُجوبُ نَصَبِ الإمَامِ...»

«نظام امر دین، مقصود صاحب شرع است.و این مقدمه ای است قطعی که نزاعی در آن تصور نمی شود.و مقدمه ای دیگر بر آن می افزاییم و آن این که: نظام دین بستگی به امامی دارد که اطاعتش، لازم و واجب می باشد، و با این دو مقدمه، گفتار ماکه لزوم نصب امام است ثابت می گردد...» .

این بود نمونه ای از آن چه که فریقین در موضوع امامت گفته اند.

و پیش از بررسی و بحث در مقام ثبوت و اثبات، از بیان نکته ای ناگزیریم و آن این

ص: 38

است که: حضرات عامه چون امامت را از فروع دین شمرده اند منکر آن را کافر و خارج از دین نمی دانند. زیرا بنابراین فرض غلط، امامت چون سایر احکام اسلامی خواهد بود که مذاهب مختلفه، نظرات متفاوتی درباره آنها داده اند،و ایشان چنین عقیده دارند که هر قومی در عقیده خویش،و راهی که برای ایصال به احکام شرع انتخاب نموده مصاب می باشد.

بنابراین ادعاء جا دارد از ایشان بپرسیم، که به چه مجوز دینی و اسلامی و علمی شیعه امامیه را به جرم این که خلافت «شیخین»را نپذیرفته،و برحسب مبانی مسلمه ای که دردست دارند، ایشان را غاضب میدانند،کافر و نجس، حتی از مشرک و یهود پلیدتر و پست تر می شمرند و از هر گونه شتم،و لعن، و دشنام و سب،و نسبت ناروا،و جسارت نسبت به ایشان خودداری نکرده و نمی کنند؟!

چنان که «ابن حجر مکی»درکتاب: «الصواعق المحرقه »ص 4 پس از نقل احادیث موضوعه، و مکذوبه ای در لزوم دوستی شیخین به عقیده شیعه اشاره نموده و تحت تأثیر تعصب و عناد و بغض شدیدی که نسبت به پیروان اهل بیت علیهم السلام دارد می نویسد:

«وَزْعَمَ اَلرَّافِضَهَ لَعَنَهُمُ اَللَّهُ أَنَّ ذَلِکَ تَقِیَّهٌ...»

«شیعه... گمان نموده که این احادیث از جهت تقیه صادر شده است»-درحالی که هم نسبت دروغ است (زیرا عموم این احادیث به شهادت مورخین، و علماء رجال، و فحول محققینشان از موضوعات است،ودرکتاب های رجال ایشان متناوسندا تضعیف،و راویان آنها رمی به کذب شده اند که به عنوان نمونه پاره ای از آن چه که در این مورد نوشته اند بعدا خواهد آمد) و هم در جسارتش به شیعه نظری جز عناد و بغض شدید نداشته است.(1)

ص: 39


1- ابن حجر عسقلانی در مقدمه فتح الباری می نویسد: «والتشیع محبه علی تقدیمه علی الصحابه، فمن قدمه علی أبی بکر وعمر فهو غال فی تشیعه ویطلق عَلَیهِ رَافِضِیٌ وإلاَّ فَشَیَّعِی وإن انْضَافَ إلَی ذَلِکَ السَّبِّ والتَّصْرِیعُ بِالْبُغْضِ فَغَالَ فِی الرَّفْضِ وإِن اِعْتَقَدَ اَلرَّجْعَهَ إِلَی اَلدُّنْیَا فَأَشَدُّ فِی اَلْغُلُوِّ». «تشیع عبارت از محبت امام علی بن ابی طالب علیهم السلام و مقدم داشتن او بر تمامی صحابه است و کسی که علی علیه السلام راحتی بر ابوبکر و عمر نیز مقدم می دارد در تشیع غلو کرده است و بر چنین کسی رافضی اطلاق می شود، و اگر او را بر شیخین مقدم ندارد او را شیعی گویند ولی اگر با وجود تقدیم وی بر ابوبکر و عمر صحابه را سب کند و بر دشمنی آنها تصریح کند در رفض خود غلو کرده است و اگر چنانچه که اعتقاد به رجعت هم داشته باشد غلو او در درجه أعلاست» (هدی الساری فی مقدمه فتح الباری، ص 460) نویسنده: اگر ملاک رفض و غلو این باشد که عسقلانی می گوید خدا را گواه می گیرم که من افتخار آن را دارم و از خدا میخواهم که مرا در حیات و مرگ و حشرم در همین اعتقاد ثابت نگه دارد و اشهد بالله که امیر المؤمنین علی علیه السلام را با هیچ کسی قابل مقایسه نمی دانم بلکه تنهفَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی عَدُوِّ اَللَّهِ مِنَ اَلْیَوْمِ إِلَی یَوْمِ لِقَاءِ اَللَّهِ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وآله اَلطَّیِّبِینَ اَلطَّاهِرِینَ ا او را ولی خدا و دیگران را عدو وی می دانم . پس لعنت خدا بر دشمنان خدا باد از همین روز تا روزی که به لقاء الله می پیوندم به حق محمد و آل طیبین و طاهرین او. میبدی در کتاب «کشکول»ص 256 از بحار الانوار در ابواب تاریخ حضرت عسکری علیه السلام در حدیث (علی بن عاصم کوفی) نقل می کند که آن حضرت فرمود: حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ قَالَ: «مَن ضَعُفَ عَن نُصْرَتِنَا أهلَ الْبَیْتِ ولَعَنَ فِی خَلَوَاتِهِ أَعْدَائَنَا بَلَّغَ اَللَّهُ صَوْتَهُ إِلَی جَمِیعِ اَلْمَلاَئِکَهِ فَکُلَّمَا لَعَنَ أَحَدُکُمْ أَعْدائَنا سَاعَدَتْهُ المَلائِکَهُ ولَعَنُوا مَن لا یَلعَنُهُم»الحدیث. پدرم از جدم و او از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت می کند که فرمود: «هر کس از یاری ما اهل بیت ضعیف باشد و در خلوتش به دشمنان ما لعنت کند خدا صدای او را به همه ملائکه می رساند و آنها در لعن دشمنان ما با او همکاری می کنند و نیز کسانی را که از لعن بر دشمنان ما خودداری می کنند لعنت می کنند.» پس مولف کتاب می نویسد: «صَرِیحِ هَذِهِ اَلْأَحَادِیثِ تَاکِیدَ لإستحباب لَعَنَ جَمِیعَ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ فی کِتابِهِ وَسُنَّهِ نَبِیِّهِ وَإنَّ مَن کَرِهَهُ وَتَرَکَهُ فَهُوَ مَلعونٌ. صریح این احادیث بر استحباب لعن بر همه کسانی که خدا در کتاب خود و سنت رسول خدا صلی الله علیه واله به آنان لعنت می کند تاکید دارد، و نیز این که اگر کسی از لعن بر این اشخاص کراهت داشته و آن را ترک کند ملعون است.

ص: 40

و «فخر رازی» در تفسیر کبیرش ضمن آیه وافی ولایه:

«إنما ولکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه ویؤتون الزکوه وهم راکعون»(1)

پس از بیان حجت پنجم می نویسد:

«وذلک یوجب القطع بسقوط هؤلاء الروافض لعنهم الله»!(2)

یعنی: آن چه در این باب استدلال نمودیم موجب یقین است براین که: استدلال شیعه...با این آیه بر امامت علی علیه السلام از حجیت، ساقط است! عجبا للتعصب الجاهلی.

ودرکتابی که سال گذشته،ایام حج درمکه معظمه به دستم رسید که در تاریخ1395/2/23

ه در ریاض تألیف گردیده،و به شماره 948 - 5 از طریق دائره افتاء و ارشاد،اجازه نشرش صادر شده، و نام مولف آن «عبد الرحمن بن حماد آل عمر»یاد گردیده در ص 88 می نویسد:

«ومِنَ الْفِرَقُ الخَارِجَهُ عَنِ الإِسْلامِ وَإن کانَت تَدَّعیهِ وَ تُصَلِّی ،وَتَصُومُ ،وَتَحُجُّ فِرْقَهً کَثِیرَهُ الْعَدَدِ مِنْ فِرَقِ الشِّیعَهِ ....یَسُبُّونَ أفْضَلَ المُسلِمینَ بَعدَ نَبیِّهِم أبَا بَکْرٍ، وعُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنهُما (!!)ویَسُبُّونَ أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ عَایِشَهَ رِضَی اللَّهِ عَنها (!)ویَسْتَغِیثُونَ بِعَلِیٍ وأبنائِهِ فِی وَقْتِ الشِّدَّهِ والرَّخَاءِ ،ویَدْعُوتُهُم مِن دُونِ اللَّهِ وَیُسَمُّونَ أَنفُسَهُم بِالشّیعَهِ أنَّ شِیعَهَ آلِ البَیتِ...».(3)

«و از جمله فرقه های خارج از اسلام که مدعی اسلامند، و نماز می خوانند، و

ص: 41


1- سوره مائده (6)، آیه 55. «جز این نیست که ولی شما خداست و فرستاده او و آنان که ایمان آوردند، آنان که به پا می دارند نماز را و می دهند زکوه را و ایشان رکوع کنندگانند.»
2- تفسیر الکبیر، ج 12، ص 27، ط تهران .
3- دین الحق، ص 88 .

روزه گیرند، و به حج می روند فرقه پرجمعیتی است ازفرقه های شیعه (مقصوده امامیه است.)که ابوبکر و عمر را که پس از رسول اسلام صلی الله علیه واله افضل مسلمانان بوده اند (!!) دشنام می دهند، و همچنین ام المؤمنین عایشه را سب می کنند، و از علی علیه السلام و فرزندانش در سختی و سستی کمک می طلبند، و ایشان را می خواندند نه خدا را در حالی که خود را شیعه یعنی پیرو آل بیت می دانند).

دهلوی در کتاب: (التحفه الاثنی عشریه) ص 298،وقاحت و بی شرمی را تا آنجا رسانیده که می نویسد:

«إِنَّ مَذْهَبَ الشِّیعَهِ لَهُ مُشَابَهَهٌ تَامَّهٌ وَ مُنَاسَبَهً عَامَّهً مَعَ الکَفَرَهِ والفَسَقَهِ الفَجَرَهِ أعنی الیَهودَ والنَّصَاری وَالصَّائِبِینَ وَالمُشرِکینَ وَالمَجوسَ»!!

«مذهب شیعه، مشابهت و مناسبت تامی دارد با همه فرق کفار، فاق، فجار یعنی:یهود و نصاری و صائبین و مشرکین و مجوس!!»

ملاحظه کنید که دشمنی تا چه اندازه ایشان را به تجاسر واداشته،و کارشان را در رسوایی و افترا به کجا کشانده که بر خلاف منطق،و خرد و همه شئون انسانی فقط از جهت همان تعصب جاهلی، شیعه امامیه را تنها از نظر این که خلافت شیخین را بر خلاف مبنای اسلام و مکتب قرآن کریم، و سنن مقطوعه پیامبر گرامی صلی الله علیه واله می داند و نمی توانسته است از آن همه ادله قاطعه و احادیث متواتره در مطاعن و مثالب ایشان که در کتب فریقین ثبت و ضبط گردیده صرف نظرنماید،و برای وصول به حق و طی طریق شرع حتی تعصبی هم به خرج نداده،و جز منطق با چیز دیگری،انس و الفت ندارد این گونه مورد توهین، وجسارت و تهمت قرار داده است، این عناصر بوالهوس و دشمنان حقیقی اسلام از هرگونه افترا برای رونق بازار نامتعادلشان مضایقه ننموده اند!

6- به این کوردلان باید گفت:

اگر امامت همان گونه که شیعه امامیه می گوید از اصول دین است و انکارش کفرآور، پس مبنای شما که آن را از فروع دین شمرده اید باطل است و اگر از فروع دین و احکام

ص: 42

متعلقه به افعال مکلفین است که غالبا مدعی شده اند پس چرا در حمله به مکتب تشیع تجاسر را به حدی رسانده اید که حتی مال و جان شیعه را مباح دانسته و هرگونه تعرض نسبت به ایشان را جایز می دانید! در حالی که بنا بر فرض دوم به گفته خودتان،راه اجتهاد در فروع دین باز است، و در موارد اختلاف، هیچ طایفه ای از مسلمانان حق اعتراض بر طایفه دیگر را ندارد، شرم آورتر این که کار را به آن جا رسانده اید که دشنام ولعن بر امثال معاویه و یزید، و خالد بن ولید،و مروان حکم،وصدها نظائر این ناپاکان تاریخ،و فسقه کفره را روا نمی دارید، و مدعی هستید که ایشان در افعالشان به اجتهاد خویش عمل نموده اند!!

اگر راست می گویید، و در گفتار خود تعصبی به خرج نداده اید چرا لبه تیز حمله را منحصرا متوجه شیعه امامیه نموده اید؟! و چه بیماری مزمنی شما را بر طعن و لعن و سب و دشنام و جسارت بر این فرقه حقه محقه واداشته است؟!

اگر شیعه بنابر فرض نامعقول شما که امامت را ازاحکام تکلیفیه می دانید،الزاماً علیکم، بگوید: عقیده ما این است که خلافت. شیخین،و عثمان بن عفان باطل بوده، و ایشان و عموم خلفای اموی و عباسی غاصب حق بوده اند،و این حکم به مقتضای اجتهاد ماست سزاوار نیست که بر خلاف قواعد مؤسسه ادعایی خود برایشان حمله کنید.

چگونه عقل سلیم می پذیرد که شما در اجتهادتان مصاب باشید و شیعه امامیه مخطی؟!

آیا این روش،مخالف با موازین علمی،و صریح در اعمال تعصب،و بی بند و باری دراعتقادات، و عدم رعایت قانون ادب و شرف، و شخصیت انسانی نیست؟!

از پروردگار لایزال خواهانیم که همه را از این پلیدی های اعتقادی و لغزش های فکری، و سلوک در این مسیر بد انجام غیر انسانی محفوظ بدارد.

اکنون باز می گردیم به رشته سخن که آیا امامت از اصول دین است یا از فروع و احکام متعلقه به افعال مکلفین؟

ص: 43

7- و به طور خلاصه می گوییم:

مجموعه مباحث دین مقدس اسلام،از آغاز اصول اعتقادی تا پایان فروع تکلیفی ،و احکام تشریعی، و امور اخلاقیش در سه قسمت طرح ریزی شده است:

1- اصول دین: که مربوط به بحث و بیان در مسائل اعتقادی،وعقلانی است،و همه مسلمانان موظفند آن گونه که اندیشه و خرد حکم می کند به آن عقیده مند شوند (مشروط بر این که در مقدمات استنتاجات عقلی خطایی رخ ندهد).

2 -فروع دین:که مربوط به بیان حلال و حرام،وجنبه های عملی،و نظام فردی و اجتماعی مسلمانان است.

3- سنن اخلاقی: که مربوط به تشریع قوانین نفسانی جهت تذکیه و تصفیه باطن از رذایل، و آراستن دل به فضائل انسانی است،یعنی چگونه می توان نفس را تطهیر نمود،و روح را به پاکی، و صفا آراست.

و پر واضح است که اصل امامت نمی تواند از قسم سوم و دوم باشد،وبه طور یقین باید از اصول و ریشه های دین اسلام باشد به این بیان که:

احتیاج بوجود امام علیه السلام از جهت بقاء و دوام دین است.

زیرا امامت، مکمل نبوتست،و صاحب این منصب شامخ،در رتبه بعد از نبوت در تمام شئون تبلیغی،وصفات مبلغ،با نبی مشترک است،و به اتفاق فریقین،نبوت از مسائل اصولیه ادیانست، و امامت نیز باید چنین باشد، چون علت احتیاج، در هر دو یکسانست، و تنها فرقی که وجود دارد «حدوث و بقاء» است یعنی:نبی از طریق وحی، متصدی تأسیس دین است، وامام، دین مؤسس را حفظ می نماید.ومؤید این مطلب حدیثی است مورد اتفاق فریقین که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله فرمود:

«مَن ماتَ وَلَم یَعرِفْ إمامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهَ اَلْجَاهِلِیَّهِ»(1)

« هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد،چنان باشد که در زمان جاهلیت

ص: 44


1- ینابیع الموده، شیخ سلیمان قندوزی، ج 3، ص 372، 456.

مرده است.»

و «قندوزی حنفی» در کتاب «ینابیع الموده» ص 293 مرفوعاً از جابر روایت نموده که

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود:

«إَلْزِمُوا مَوَدَّتَنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ فَإِنَّ مَنِ اتَّقَی اللَّهَ وَهُوَ یَوَدُّنَا دَخَلَ الجَنَّهَ مَعَنا والَّذِی نَفَّسُ مُحَمّدٍ بِیَدِهِ لایَنفَعُ عَبدَأ عَمَلُهُ إلاَّ بِمَعرِفَهِ حَقِّنا»(1)

« پیوسته دوستی ما اهل بیت را پیشه سازید،به یقین،کسی که از(مخالفت با احکام) خدا بپرهیزد،و ما را دوست بدارد، داخل بهشت می شود و به آن کس که جان محمد صلی الله علیه واله در دست اوست، کردار و عمل بنده ای سودی به وی نرساند مگر به سبب شناسایی حق ما.»

این عبارت صریح است در این که اعتقاد به خاندان رسالت علیهم السلام غیر از اعمال جوارح، و تکالیف شرعیه فرعیه است، زیرا از حدیث فوق بقرینه مَنِ اِتَّقَی اَللَّهَ وَ هُوَ یَوَدُّنا) چنین استفاده میشود که تقوی، یعنی: امتثال قوانین تشریعی عملی غیر از محبت به اولیاء است. و نیز به قرینه لایَنفَعُ عَبدأً عَمَلُهُ إلاّ بِمَعرِفَهِ حَقِّنا چنین استفاده می شود که عمل، و فعل مکلف، غیر از شناسایی حقوق اهل بیت علیهم السلام است و این از بدیهیات است که اعتقاد به شئون رهبران آسمانی امری است مربوط به جوانح نه جوارح-خلاصه آن که این حدیث به طور وضوح دلالت دارد بر این که اعتقاد به اولیاء علیهم السلام چون سایر اصول اعتقادیه است، و معقول نیست که از فروع و احکام تکلیفیه باشد،بلکه اصلی است عقلانی که مقوم تقوی، و مؤثر در کیفیت عمل، و موجب قبولی آن در درگاه خدا است.

«طبرانی»درکتاب «الکبیر»و«بیهقی»در(سنن) و«ابن عدی»در(الکامل)به نقل(المراجعات) از رسول اکرم صلی الله علیه واله نقل کرده اند که با دست مبارک خود به حضرت علی علیه السلام اشاره نموده، فرمود:

«إِنَّ هَذا أَوَّلُ مَن آمَنَ بی وَأوَّلُ مَن یُصافِحُنی یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَهَذا الصّدّیقُ الأکْبَرُ وهَذَا فَاروقُ هذِهِ الأُمَّهِ یُفَرِّقُ بَینَ الحَقِّ والباطِلِ وَهَذا یَعسُوبُ

ص: 45


1- ینابیع الموده، فتدوزی بلخی، ج 2، ص 272 .

المُؤمِنینَ...»(1).

« همانا علی علیه السلام نخستین کسی است که به من ایمان آورده،و اول کسی است روز قیامت با من مصافحه می کند. علی علیه السلام صدیق اکبر،و فاروق این امت است،جدا می سازد حق را از باطل، و بزرگ و پیشوای اهل ایمان است ...»

و نیز از «کنز العمال» نقل نموده که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود:

«عَلَی بَابِ عِلْمِی ،ومُبَیَّنَ مِن بَعدی لِأمَّتی ما اُرسَلتُ بِهِ، حُبُّهُ إیمانٌ ،وبُغضُهُ نِفاقٌ...»(2).

«علی علیه السلام باب علم من است،و پس از من بیان کننده محصول رسالت من است، دوستی او ایمان است، و دشمنی اور نفاق..»

و«ابن حجر مکی»درکتاب:(الصواعق المحرقه)-ازابن سمان،از ابی بکر نقل نموده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

«عَلَی مِنِّی کَمَنْزِلَتِی مِنْ رَبِّی»(3)

« علی علیه السلام نسبت به من به منزله من است نسبت به پروردگارم.»

و غیر اینها از صدها حدیث مسلم متواتر که در کتب معتبره فریقین مضبوط است،و همه دلالت قطعیه دارد بر این که مسئله امامت، از مسائل اعتقادی،و اصولی اسلام است نه از فروع و احکام عملی.و روایاتی که در این باب آمده همه ارشاد است به حکم عقل مبنی بر این که امامت، همان منصب تحفظ شئون نبوت،و سمت ابقای دین است،که ریشه و اساس بقای احکام آسمانی خداست.

و این مطلب ناگفته نماند که در روایت (کنز) علاوه بر این که اعتقاد و دوستی اهل بیت علیهم السلام را پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله موجب قوام ایمان مؤمن قرار داده در تعبیر به جمله: (مبین من بعدی) نیز به صراحت این شایستگی را بلاواسطه مخصوص جناب

ص: 46


1- المراجعات، السید عبد الحسین شرف الدین، ص 241،ح7.
2- المراجعات، السید عبد الحسین شرف الدین الموسوی، ص 243، ح 11.
3- الصواعق المحرقه، ص 175، طبع مکتبه القاهره.

علی علیه السلام معرفی فرموده است، و اگر دیگری حائز چنین شخصیت و مقام رفیع آسمانی می بود تعبیر به چنین جمله مفهومی نداشت. و از روایت (ابن حجر مکی) نیز این مقام و رتبه رفیعه مشهود است، زیرا: منزلت و مقام رسول صلی الله علیه واله نزد خدا همان سمت نمایندگی و رهبری اوست در قالب نبوت، و مقام علی علیه السلام به صریح این روایت همان نمایندگی خداست به تعیین رسولش در قالب امامت.

8- پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به امامت امیر مؤمنان علیه السلام تنصیص فرموده:

آن چه این مطلب را تأیید بلکه اثبات می نماید، که رسول خدا صلی الله علیه واله در امر امامت سفارش لازم را فرموده، و امت را در وادی سرگردانی رها نکرده است، استظهاریست که (فضل بن شاذان)درکتاب (الإیضاح) نموده که خلاصه ترجمه اش این است:

اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نسبت به موضوع امامت، توصیه لازم نفرموده باشد، بزرگترین فریضه خداوندی را - العیاذ بالله - ترک کرده است،و این بدترین نسبت ناروا، و بالاترین جسارت به ساحت مقدس نبوی است.

و بیان مطلب بر این وجه است که:

خدای متعال در قرآن کریم، و فرقان عظیمش فرموده:

«کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ»(1) .

«نوشته شد بر شما هرگاه یکی از شما را (علامت) مرگ ظاهر گشت، اگر مال و دارائی دارد وصیت نمودن برای پدر و مادر و خویشاوندان از روی عدل و انصاف،و نیکویی آن وصیت حق و پابرجاست.»

و به یقین، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرد متمیز و شاخص متقین است، و به حکم آیه فوق، نشدنی است که احتمال دهیم آن حضرت، حامل فرمان لزوم وصیت در امت باشد ولی

ص: 47


1- سوره بقره (2)، آیه 180

خود بدون وصیت از دنیا رفته باشد !و در موارد وصایای آن رسول معظم صلی الله علیه واله چیزی نیست که اهمیتش در اسلام بیش از وصیت به خلافت باشد،زیرا: امر خلافت موجب بقاء و دوام مکتب رسالت و رهبری آن حضرت،وحفظ و صیانت احکام، وفرامین آسمانی حق است. سپس می فرماید:

«فَمن بدله مِن بَعْدِ مَا سَمِعَهُ فَإنَّما إِثْمُهُ عَلَی اَلَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».

« پس هر که وصیت را تغییر دهد پس از آن که آن را شنیده( و نزد او ثابت گردیده) گناه تغییر آن بر کسانی است که تغییر می دهند، البته خداوند، شنوای داناست.»

اکنون می پرسیم: آیا اهل سنت و جماعت،در امر خلافت، کتاب خدا را پشت سر نیفکنده اند؟!وجمهور ایشان که نسبت ترک وصیت در امر امامت به آن حضرت داده اند جفا نکرده اند؟!

و مضحک آن که ایشان شیعه را از جهت این که نسبت خطا به بعضی از اصحاب داده است سرزنش می کنند!و طعن می زنند! ولی طعنی که خود ایشان به رسول خدا صلی الله علیه واله زده و وی را متهم به ترک وصیت نموده اند که شدیدترین جسارت ها است هیچ گونه شرم نمی نمایند!!

و راستی شگفت آور است که چگونه تا این اندازه جرات تجاسر به خود داده، و وصیت آن حضرت را در زمینه امامت به کلی انکار نموده اند!و حال آن که به شهادت کتاب های معتبره شان از رسول گرامی صلی الله علیه واله نقل می کنند که فرمود کسی که نسبتی دروغ به من بدهد نشیمنگاه او از آتش پر شود.و این حدیث نزد ایشان به حد تواتر رسیده است، و تردیدی در آن ندارند- و به تصریح ۔ خودشان، چهل، یا شصت و چهار صحابی، آن را نقل کرده است، و در (هامش ایضاح) از صاحب کتاب: (قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث) در زمینه حدیث مزبور نقل نموده که گوید:

حدیث (من کذب علی...) در غایت صحت، و نهایت قوت است، و جماعتی آن را متواتر می دانند، به خصوص که بسیاری از صحابه آن را نقل کرده اند. و (ابوبکر صیرفی)

ص: 48

در رساله: (شافعی) آن را از شصت صحابی مرفوعاً نقل نموده، و بعضی از حفاظ گفته اند: از 62 صحابی که از جمله ایشان (عشره مبشره )اند حدیث مزبور روایت شده،وحدیثی نیست که عشره مبشره در آن اتفاق داشته باشند مگر این حدیث ...(1) و (عینی) در(عمده القاری) از(ابن دحیه) نقل نموده که گفته: این حدیث از چهار صد طریق روایت شده است...

حاصل سخن آن که خداوند سبحان و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله به یقین، موضوع امامت و خلافت را بیان داشته اند و این که (عامه) می گویند: پیامبر اکرم صلی الله علیه واله بر خلیفه خود تنصیص نفرموده، و نسبت به جانشین خویش وصیتی نکرده است!ولی ابوبکر، جانشین خود را معین نموده، و در این مورد خلیفه خویش را از طریق نص، معین کرده است! علاوه بر این که بیهوده بافی نموده اند.توهین شدیدی به آن حضرت نیز کرده اند !

آیا بهتانی شدیدتر از این متصور است که کسی توهم کند ابوبکر مصلحت اسلام و حفظ شئون امت، و اسرار قرآن کریم، و مصالح مسلمین بیش از رسول اکرم صلی الله علیه واله رعایت نموده، و دلسوزتر از وی بوده است که وصیت به خلافت نموده، ولی آن حضرت - العیاذ بالله - رغبتی بدان نشان نداده، و ترک وظیفه نموده است!!

آیا پیامبر گرامی صلی الله علیه واله به اندازه (عایشه) نسبت به اسلام دلسوزی نداشته، و بدون توجه به نصب خلیفه، امت را واگذارده، و از دنیا رفته است!ولی عایشه درفکر این امت بوده است که به نقل:(ابن قتیبه)در(الامامه و السیاسه)ج 1، ص 23 به(عبد الله بن عمر)می گوید: سلام مرا به (عمر بن الخطاب) برسان و بگو: امت محمد صلی الله علیه واله را بدون سرپرست مگذار و خلیفه خود را معین کن،که اگر در این امر، اهمالی روا داری می ترسم. فتنه ای در میان ایشان بر پا گردد.(2)

ص: 49


1- عشره مبشره در روایت حدیث غدیر هم اتفاق دارند رجوع شود به ص 27 مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام حافظ ابن مغازلی
2- ابلغ عمر سلامی و قل له: لا تَدَع أُمَّهَ مُحَمَّدٍ بِلا رَاعٍ اسْتَخْلِفْ عَلَیْهِم ولا تَدَعْهُمْ بَعْدَک هَمْلاً فَإنِّی أَخْشَی عَلَیْهِمُ الْفِتْنَهَ.

ایا معاویه بن ابی سفیان، در دوام و بقاء این دین آسمانی نسبت به پس از مرگ رسول خدا صلی الله علیه واله کوشش بیشتر داشته، و علاقه اش زیادتر بوده که یزید پلید را به عنوان خلیفه معین کرد! ولی بنیانگزار این کیش مقدس،امت خود را مهمل گزارده! و بدین موضوع مهم ،و اساسی ابدأ توجهی نداشته، و علاقه ای نشان نداده است! و هیچ گونه ارائه طریقی برای فتنه ها و آشوب های پس از خود ننموده! حاشا که چنین باشد.

آیا خلفای! اموی،و عباسی نسبت به احکام اسلام و سرنوشت مسلمانان دلسوزتر بوده اند که هر یک به نوبه خود پس از دوران غصب نخستین، جانشینان خویش را معین می نمودند! فقط پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله در این امر مهم اساسی و حیاتی بی تفاوت بوده! و خلیفه خود را تعیین نفرموده، و بدون وصیت از دنیا رفته است؟!

به خدای لایزال، تصور نمی رود کسی خود را مسلمان بداندوکمترین علاقه ای به اسلام داشته باشد، و تفوه به این جسارت و گناه غفران ناپذیر بنماید.

(ابن سعد) در(طبقات)ج 3، ص 274 از عایشه حدیثی نقل نموده که چون مرگ ابوبکر در رسید،وعمر را به خلافت نصب نمود! علی علیه السلام و طلحه بر او وارد گردیده وگفتند: که را خلیفه خود گردانیدی؟ گفت: عمر را !گفتند به خدای خود چه جواب خواهی داد؟ گفت: مرا از خدا می ترسانید، همانا من به خدا و عمرداناتر از شمایم! و جواب خواهم داد که بهترین اهل ترا بر امت خلیفه گردانیدم!

علاوه بر این که این ادعاء ابوبکر جسارت صریح است به ساحت مقدس حضرت علی بن ابی طالب علیه اتلسلام، و جز بغض و عناد نسبت به آن حضرت نمی توان بر این ادعاء پوچ ابوبکر، ریشه دیگری تصور نمود زیرا با آن همه احادیث (مقبول الطرفین) در افضلیت، و اعلمیت حضرت علی علیه السلام و سایر فضائلش، عمر را بهترین افراد امت معرفی نمودن، دروغ بین،و آشکاری است، آیاشایسته است بگوییم:ابوبکر،درفهم ودرک خواست خداوندی، داناتر از علی علیه السلام بوده و حتی از رسول خدا صلی الله علیه واله در انجام وظیفه کوشاتر، و

ص: 50

مقیدتر بوده که در آن حال نزار،درصدد تعیین خلیفه بودها ولی رسول اکرم صلی الله علیه واله نه.

(اف بر این تجاسر و بی ادبی!!)

9- چرا نام امامان علیهم السلام صریحا در قرآن کریم نیامده است؟

اگر مدعی بگوید: مسئله امامت که در این درجه اهمیت است و بقاء و دوام دین مقدس اسلام، بدان بستگی دارد، چرا خداوند حکیم در قرآن کریم به نام های مقدس ایشان اشاره نفرموده است که رفع هرگونه اختلافی بشود، و این امت، پس از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله در سرگردانی نماند؟

10- جواب این سئوال به وجوهی است:

1- قرآن کریم کتابی است آسمانی که در آن کلیات امور که متکفل سعادت دارین است بیان گردیده، و شرح اسرار و دقائق،و حقایق، و جزئیات آن به سفیر بزرگوار،و نبی گرامی اسلام صلی الله علیه واله واگذار گردیده است و همان طور که تفصیل همه آیات، در تمامی ابواب به عهده آن حضرت است، تشریح آیات امامت نیز وظیفه رسول الله است.وچون خداوند منان، گفتار رسول خود را به حکم محکم:

«وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی»(1).

صریحا امضاء فرموده، پس مطلقأ مسموع، و باید مورد قبول امت باشد،ومسلم است که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله آیات امامت را عمیقا خاطر نشان ساخته، و خلفاء خود را به فرمان خدا معرفی کرده است (چنان که بعدا خواهد آمد).

2-تنها مسئله امامت نیست که در قرآن کریم تفصیلی در آن داده نشده باشد،بلکه غالب مباحث اسلامی،و مفصلات احکام،کلیاتش در این کتاب مقدس آسمانی بیان شده،و از جزئیات و سایر خصوصیات آن بحثی به میان نیامده است. مثلا در باب

ص: 51


1- سوره نجم (53)، آیه 3 -4.

خداشناسی که به مراتب از مسئله امامت مهم تر است،قرآن کریم به بحث تفصیلی نپرداخته، و خداوند سبحان همه خصوصیات و صفات علیای خویش را بیان نفرموده است.

از آنان که مدعیند قرآن کریم، بدون مفسر و مبین برای امت قابل درک است، و همه مسائل اسلامی مفصلا باید در آن طرح شده باشد می پرسیم چرا در این موضوع مهم اساسی، تفصیلات مطلب بیان نشده تا این همه اختلاف در باب خداشناسی پیش نیایدکه آیا صفات خداوندی عین ذات مقدس او است یا زاید بر ذات؟ قدیم است یا حادث؟ آیا خداوند (الیعاذ بالله) جسم است و دارای مکان یا نه؟ خداوند با چشم سر دیده می شود یا نه؟ کلام او قدیم است یا حادث؟ و نظایر این ها که مورد اختلاف بین علماء فریقین است.پس چرا این جزئیات را بیان نفرموده تا موجب آن همه مشاجرات علمی نشود؟ و اختلافی پدید نیاید؟وتشتت عقائد و افکار از میان برود -و همچنین است مفصّلات سایر مباحث اسلامی،حتی در مقررات و وظایف عبادی از قبیل:نماز، روزه، و خمس، و زکات و حج و سایر مسائل، ابدأ بحثی از متفرعات آنها از قبیل:عدد رکعات،و مقدمات و مقارنات،و مبطلات نماز، و مفطرات روزه، وشرایط خمس و اموالی که متعلق خمس است،وهمچنین اموال زکویه و نصاب آنها و جزئیات احکام حج، در قرآن کریم بیان صریحی از آنها نشده است.

مسلماً جواب این است که بحث در این امور، به مقام مقدس نبوت،وبیان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله واگذار شده است.

3- اگر نام امامان علیهم السلام صریحا در قرآن کریم برده می شد چه بسا به نابودی اسلام منتهی می گردید زیرا:منافقان،وعناصری که به هوس حکومت و ریاست، روزشماری نموده، و برای رسیدن به مقام و شخصیت ظاهری دنیوی،و تکیه بر مسند غرورو نخوت در انتظار رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله بودند:و آتش بغض و عنادشان نسبت به حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام شب و روز شکنجه و رنجشان می داد،ولی جرات تظاهر،و مخالفت علنی را نداشتند، و با این که بارها از رسول خدا صلی الله علیه واله امامت و خلافت آن

ص: 52

حضرت را شنیده بودند،ودلهاشان درطپش بودکه مبادا زمینه سازیهایشان برای غصب خلافت به نتیجه نرسد، لذا پنهانی با دستیاری حاکم تراشان از خدا بی خبر، نقشه های شومی برای آینده طرح نموده؛ و چشم به زمان مناسب دوخته بودند تا حمله های همه جانبه خود را آغاز نمایند،و به همین منظور، هنوز بدن مطهر پیامبر خدا صلی الله علیه واله را دفن ننموده بودند که با شتاب شگفت آوری سقیفه مشؤومه را تشکیل داده و تعداد انگشت شماری که چند تن بیش نبودند در آن کانون فساد مجتمع گردیده، و با مکر و حیله،خلیفه ای تراشیده و مبارزه را علیه امام علیه السلام ، وخلیفه مخصوص پیامبر، آغاز نمودند!و با این حقد وعناد و دسته بندی ها، وفعالیتهای مخفیانه ای که به آرزوی دستیابی به ریاست وخود سری در سر پرورانده بودند،و به بهانهای مختلف،جمعی ماجراجو و عقده دارنیز دورخود گرد آروده بودند،و با رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله آتش های درونی را یکجا،ودفعه شعله ور نموده، وایادی دنیاطلب را بسیج نموده و آشکار به مبارزه پرداختند!! اگر نام امام علیه السلام صریحا در قرآن کریم برده می شد، به یقین برای این که از ریاست خود ساخته محروم نگردند، و زحمات دنیا طلبانه شان به هدر نرود برابر امیر مؤمنان علیه السلام صف آرایی نموده و با تمام قوا و تجهیزاتی که آماده داشتند.با آن حضرت می جنگیدند،واسلامی را که هنوز چندان تشکیلات وسیعی پیدا نکرده بود، به ویژه با انبوه منافقین،وعقده داران، دچار حوادث ناگواری می کردند، و چه بسا برای دستیابی به هوس های مشئومه خود، با تشکلی که پیدا کرده بودند با کمک کفار و از خدا بی خبران در مقام ستیزه با خاندان رسول خدا صلی الله علیه واله برآمده، و به کلی اسلام عزیر را نابود می کردند -و نمونه بارز آن، این که پس از سقیفه کار را بر حضرت علی علیه السلام چنان سخت گرفتند که اگر امیر مؤمنان علیه السلام مصلحت اسلام،و بقای این دین حنیف را در نظر نمی داشت و سفارش پیامبر صلی الله علیه واله را در این زمینه رعایت نمی فرمود،و برای قطع ایادی غاصبانه دست به شمشیر می گرفت،خون ها ریخته می شد،ودیگر مسلمانی باقی نمی ماندوقرآن کریم را نابود می کردند.، و مسلما مصلحت اسلام این چنین اقتضا نداشت، لذا خداوند حکیم، بیان مفضلات را به بیان پیامبرصلی الله علیه واله واگذار نمود، تا دشمنان، و منافقان، توان مبارزه صریح با قرآن کریم را به دست نیاورند و نتوانند کانون این دین مبین را به یک باره در هم بکوبند.

ص: 53

4-اگر نام امامان علیهم السلام در قرآن کریم برده می شد،ممکن بود ریاست طلبان ،آن آیات را از قرآن حذف نموده،و موجب تحریف کتاب خدا گردند، و نتیجتا این سند قطعی و ارزنده اسلام را از حجیت ساقط سازند،و برای همیشه دامن مسلمانان را به این ننگ آلوده کنند، و این کتاب مقدس آسمانی را به سرنوشت تورات، وانجیل مبتلا نمایند.

5-و اگر هیچ یک از این ها هم نمی شد،و قدرت بر تحریف آیات هم نداشتند، مغرضان جاه طلب چون از همه جا نا امید می گردیدند و همه درها را به روی خود بسته می دیدند، باز هم از جنبش های غیر انسانی باز نایستاده، و برای نیل به آرزوی خویش،یک حدیث جعلی به رسول گرامی صلی الله علیه واله نسبت می دادند، و می گفتند: درست است که قرآن کریم حضرت علی علیه السلام را به عنوان خلیفه و امام معرفی فرموده، ولی برای خداوند (بدا) حاصل شده، و هنگام رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله حکم خلع علی علیه السلام به آن حضرت ابلاغ گردیده، و موضوع جانشینی در اسلام به عهده امت واگذار شده است و این جرات تجاسر، و حق کشی نه تنها از اهل نفاق بعید نبود بلکه شدت اشتیاق ایشان به ریاست، و مقامات دنیاوی به یقین به چنین خیانت بزرگ وادارشان می ساخت،چنان که درمورد غصب فدک حضرت زهرا علیها السلام به شهادت عموم مورخین،و نقله آثار، ابوبکر، این خیانت را نمود، و با جعل حدیث: (نَحنُ مُعاشِرُ الأنبیاءِ لانُؤِّرَث....) حق مسلم دختر رسول خدا صلی الله علیه واله را غصب نموده و به یغما برد!!

با توجه به جهات فوق، هر خردمندی حکم می کند که تصریح به نام مقدس امام علیه السلام ابدأ به صلاح امت نبوده،و خداوند حکیم این مأموریت را به پیامبرش صلی الله علیه واله محول فرموده، و آن حضرت نیز این موضوع را در موارد عدیده،به طورصریح بیان فرموده، و آیاتی را که در قالب کلی در این زمینه نازل گردیده به شهادت فریقین، تفسیر فرموده است.

***

ص: 54

11- دو منصب آسمانی

از جمله آیاتی که به طور وضوح،ودر کمال صراحت، دلالت دارند بر این که اعطاء عنوان (خلیفه الهی) به کسی چه در قالب: (نبوت) و چه در قالب: (إمامت) باید از سوی خدا باشد، و خلق را در انتخاب صاحبان این دو منصب آسمانی بهره ای نیست، این است که هر جا در قرآن کریم به این دو موضوع اشاره شده با مشتقات کلمه:(اصطفاء)و یا(جعل)تعبیرگردیده، وخداوند، اعطاء این دو منصب به کسی را نسبت به خود داده است که به نمونه ای چند اشاره میگردد :

1- «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ»(1)

«همانا خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و دودمان عمران را بر جهانیان انتخاب فرمود.»

2-«قَالَ یَا مُوسَیٰ إِنِّی« اصْطَفَیْتُکَ »عَلَی النَّاسِ بِرِسَالَاتِی وَبِکَلَامِی »(2)

« فرمودای موسی من ترابه ابلاغ و پیام هایم بر مردم و سخن گفتن با خود برگزیده و انتخاب کرده ام.»

3-«وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ۚ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا ۖ وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ»(3)

«و کیست که از آیین ابراهیم رو گرداند مگرکسی که خود را به بی خردی وسبکی یاد آورده باشد، به تحقیق ما او را در دنیا (به پیامبری)انتخاب نموده ایم،وهمانا در آخرت ازنیکوکاران است .»

ص: 55


1- سوره آل عمران (3)، آیه 33.
2- سوره اعراف (7)، آیه 144.
3- سوره بقره (2)، آیه 130.

4 -«وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیرًا»(1)

«و به تحقیق، کتاب «تورات» را به موسی دادیم، و برادر او هرون را وزیر (خلیفه)و یار او گردانیدیم.»

5 - «وَ«جَعَلْنَا» مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا »(2)

« و از بنی اسرائیل، پیشوایان (و امامانی) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را)راهنمایی می کردند، به این سبب که (بر آزار و شکنجه قوم خود) شکیبا بودند».

6-«یَا دَاوُودُ إِنَّا «جَعَلْنَاکَ» خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ»(3)

«ای داود همانا ترا در روی زمین خلیفه قرار دادیم.»

7-«وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی*هَارُونَ أَخِی»(4)

«(موسی گفت) از اهل من برادرم هرون را وزیر(خلیفه) من قرار بده.»

8-« إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»(5)

« خداوند به فرشتگان خود فرمود:) البته من در روی زمین،خلیفه ای قرار خواهم داد».

9-«قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»(6)

« پروردگار جهانیان فرمود: البته من ترا (ای ابراهیم)امام (و پیشوای ) مردم قرار داده ام.»

و غیر این ها از سایر آیات که صریحا انتخاب خلیفه (یعنی: پیامبر و امام)را خداوند سبحان، به خود نسبت داده است و به طور وضوح چنین استفاده می شودخلق را در این موضوع، حقی نیست. و ما تفصیل این مطلب را در جلد دوم کتاب: (تشیع، یا مکتب نهایی انسان ها) کاملا بررسی و تحقیق نموده و دقیقا مورد بحث قرار داده ایم - هر کس به

ص: 56


1- سوره فرقان (25)، آیه 35.
2- سوره سجده (32)، آیه 24.
3- سوره ص (38)، آیه 26.
4- سوره طه (20)، آیه 29 - 30.
5- سوره بقره (2)، آیه 30.
6- سوره بقره (2)، آیه 124.

بیش از این نیازمند است به بدانجا مراجعه کند.

پس امام علیه السلام نیز همچون شخص پیامبر صلی الله علیه واله که جنبه (خلیفه الهی) دارد باید واجد صفات پیامبر باشد، و جز مقام پیامبری،باید از همه مزایای نمایندگی حق، برخوردار باشد-و بدیهی است که جز خدا هیچ کس نمی تواند بر چنین عنصر شایسته ای که باید واجد صفات ویژه ای باشد آگاهی کامل پیدا نماید، لذا خرد حکم می کند بالضروره، باید تعیین و معرفی، نیز از جانب خداوند، صورت پذیرد، و ناگفته نماند که این مقام منیع و رتبه و منزلت رفیعه، ربطی به حکومت های عادی و جاری،در زندگی روزمره بشریت ندارد.

و به عبارت دیگر: حکومت حقیقی و واقعی فقط برای خداست که (احکم الحاکمین) است، و افرادی را که او برای حکومت بر خلق،نصب فرموده به تعیین وتصویب خدا حق حکومت خواهند داشت.زیرا: یکی از شئون حکومت خدا برخلق، شارعیت،وعنوان قانونگزاری است که خصیصه ذات مقدس خداوندی است، و این منصب شامخ به فرمان خدا به پیامبر صلی الله علیه واله و امام علیه السلام عنایت شده، و برای تأسیس، و ابقاء همین حق، منصوب، و با دلائلی روشن و عقلانی بر مردم، معرفی شده اند.

و چون نماینده خدا، از هر عیب و نقصی باید مبرا باشد،تا مردم با طوع و رغبت از وی، پیروی نمایند، و فرمان او را به دل، بپذیرند، باید به صفت (عصمت)متصف باشد تا در بیان احکام خدا و سنت رسول گرامی صلی الله علیه واله او مردم با اطمینان کامل بدو مراجعه نموده، و الگوئی مطمئن، برای آنام باشد.

ولی اهل سنت، به علت آن که صدها خلاف،وخطا درکتب معتمده خویش،نسبت به شیخین، و رهبران غاصب، دیده اند و تعصب،مانع ایشان از پذیرش حق گردیده!به دو عقیده، -به نابخردانه مبتلا گردیده اند!:

ا- اعتقاد به خلافت شیخین، با تصریح غالب ایشان به عدم نص.

2- اعتقاد به عدم لزوم عصمت در خلیفه الله! بلکه در مقام تعصب، قدم فراتر

ص: 57

نهاده، و به خطای بالاتری دچار شده اند و آن این که:حتی عدالت را هم که حداقل شخصیت یک انسان است در خلیفه خدا اعتبار نکرده اند!و هر گونه عصیان و خطایی را براو جایز شمرده اند!نهایت با یک توبه خیالی و توخالی و ادعایی، دامن شیخین و امثال ایشان را از لوث آلودگی ها پاک کرده!!وبه توهم خویش، زمینه را برای فرمانروایی ایشان آماده نموده اند!!

12- قول به تنصیص، مخصوص شیعه نیست

موضوع لزوم تنصیص بر امامت نه تنها عقیده شیعه امامیه است بلکه جماعتی از اهل سنت نیز قائل به تنصیصند، نهایت آن که نص وارد را در مورد ابوبکر توهم کرده اند!

چنان که (ابن حجر مکی) در کتاب: (الصواعق المحرقه) صفحه 15 می نویسد:

«إِعْلَمَ أَنَّهُمْ إِخْتَلِفُوا فِی ذَلِک وَمَن تَأَمَّلَ الأَحَادِیثَ الَّتی قَدَّمْنَاهَا عَلِمَ مِنْ أَکْثَرِهَا أنَّهُ نَصَّ عَلَیها (أیُّ الخِلافَهَ) نَصَأَ ظَاهِراً وعَلَی ذَلِک جَمَاعَهٌ مِنَ الْمُحَدِّثِینَ وهُوَ الحَقُّ...»

«بدان که علماء، در موضوع نص بر خلافت، اختلاف نموده اند،وکسی که دراحادیث سابقه، اشاره است به احادیثی که از پیش، نقل کرده است) تأمل کند، خواهد دانست که اکثر آنها نصوصی است آشکار بر موضوع خلافت، و جماعتی ازمحدثین همین قول را پذیرفته اند، و حق هم همین است.»

صریح این عبارت دلالت دارد بر این که خلافت به تنصیص رسول اکرم صلی الله علیه واله نیازمند است،وبه اثبات نیز رسیده است.و این کبرای کلی برای خردمندی که عقده روانی نداشته باشد جای شک و تردیدی نیست.

اکنون، پس ازثبوت قضیه،و مسلمیت، تنصیص، در مرحله اثبات، باید بپردازیم به ادله ای که در این زمینه وارد است،یعنی احادیث وارده در موضوع امامت که مفسر،و مبین آیات امامت است، و ثابت نماییم مقصود، از آن آیات چیست؟و خلفاء رسول انام کیانند،و نص مسلم در مورد چه اشخاصی وارد گردیده است.

ص: 58

از جمله آیاتی که به انضمام احادیث مسلمه عند الفریقین دلالت بر موضوع متقدم دارد، این آیه شریفه می باشد:

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (1)

«جز این نیست که ولی شما خداست و فرستاده او و آنان که ایمان آوردند،آنان که به پا می دارند نماز را و می دهند زکوه را و ایشان رکوع کنندگانند.»

استدلال بر آیه فوق، موقوف است بر تحریر مقدمه ای و آن این که:

عموم علماء شیعه امامیه،وجمهور علماء عامه، این آیه را در فضیلت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام تفسیر کرده اند.

اما علماء شیعه، قولا واحداً، و بدون هیچ گونه شک و ریبی در تمام کتاب های تفسیری خود به دلیل احادیث متواتره قطعیه شأن نزول آیه شریفه را شخص علی بن ابی طالب علیه السلام می دانند چنان که (شیخ طوسی) رضوان الله علیه در تفسیر( التبیان )فرموده.

...ابوبکر رازی در کتاب: (احکام القرآن) به حکایت (مغربی، و طبری، و رمانی، و مجاهد، و سدی)روایت کرده اندکه شأن نزول آیه، حضرت علی علیه السلام است هنگامی که انگشتر خود را در حال رکوع به سائل اعطا فرمود و این قول حضرت باقر، و حضرت صادق علیهما السلام ، و جمیع علماء اهل بیت است،و جز شیخ مزبور،دیگران نیز دعوی اتفاق کرده اند.

13- اما علماء اهل سنت

فحول، و معروفین،وحفاظ ایشان به دلیل روایات مسلمه مقطوعه،ازطرق معتبره خود، آیه را در شأن آن حضرت تفسیر کرده اند.

ص: 59


1- سوره مائده (5)، آیه 55 .

از جمله: به نقل علامه فیروز آبادی در کتاب :(فضائل الخمسه)و طیب، در (الکلم الطیب) این جماعت را نام برده اند :

فخر رازی در تفسیر کبیر، زمخشری در کشاف،ابوالسعود،بیضاوی،ابن جریر طبری ج 6، ص 186، سیوطی در (الدر المنثور)، ثعلبی در تفسیرش، نیشابوری، بیهقی،نظنزی، کلبی، عطا حمیدی در الجمع بین الصحیحین،نسائی در خصائص، مغربی ابراهیم بن حکم بن ظهر، ابن مغازلی شافعی در مناقب، صدر الائمه اخطب خوارزمی در مناقب،ابوالحسن بن علی بن احمد واحدی در اسباب النزول، ابوبکر رازی در احکام القرآن صاحب کتاب مشکوه،صاحب کتاب مصابیح، حموینی در فرائد السمطین، احمد بن حنبل درحافظ ابونعیم در نزول القرآن،ابورافع، حسکانی در شواهد التنزیل، سمعانی در فضائل، ابن البیع و غیرهم.

و مستند ایشان، احادیثی است که مقطوعاً از ابوذر غفاری،عتبه بن حکیم، غالب بن عبید الله، ابن عباس، سلمه بن کهیل، ابورافع، عمار بن یاسر و دیگران روایت شده است.

14- ناقلین احادیث مزبور عبارتند از:

عبد الرزاق، عبد بن حمید، ابوالشیخ،ابن مردویه ابن ابی حاتم، ابن عساکر،واحدی، خطیب، طبرانی، ابن جزری و غیر ایشان.

15- تفسیر آیه شریفه

آن چه در مورد تفسیر آیه مذکور،به ضمیمه شأن نزول آن به روایات شیعه وسنی در کتب معتبره مضبوط است به شرح زیر است:

سائلی به مسجد رسول خدا صلی الله علیه واله، در آمد و از مردم عطائی بخواست،کسی چیزی به او نداد،دست های خود،سوی آسمان بلند نموده و گفت: پروردگارا گواه باش در

ص: 60

مسجد رسول اسلام صلی الله علیه واله از مسلمانان درخواستی کردم،کسی چیزی به من نداد-علی علیه السلام در رکوع نماز بود، به انگشت کوچک دست راست خود که خاتمی در آن بود ها و فرمود، سائل، پیش آمد،و انگشتر را از انگشت مبارک آن حضرت بیرون آورد - پیامبر اکرم صلی الله علیه واله عرض کرد: پروردگارا برادرم موسی علیه السلام از تو سئوالی نمود و گفت:

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی هَارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی ...»(1) و در کتاب ناطقت خبر دادی که وی را به خطاب:

«سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ »(2).

مخاطب ساختی-خداوندا: من، محمد پیامبر، وصفی توام، سینه ام را گشاده گردان، و کارم را آسان فرما (وسائل دعوتم به سوی خودت را آماده ساز) و گره از زبانم بگشا، و از اهل من علی علیه السلام را وزیر من قرار بده، و پشت مرا به وجود او محکم گردان، راوی می گوید: بخدا سوگند رسول خدا صلی الله علیه واله سخن خود را به پایان نرسانیده بودکه جبرئیل امین نازل گردید،و این آیه را بر آن حضرت فرود آورد و گفت: بخوان، فرمود: چه بخوانم، گفت: بخوان:

«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ ویُؤْتُونَ الزَّکْوَهَ وهُمْ رَاکِعُونَ»

«جز این نیست که ولی شما خداست و فرستاده او و آنان که ایمان آوردند،آنان که به پا می دارند نماز را و می دهند زکوه را و ایشان رکوع کنندگانند».

ص: 61


1- سوره طه (20)، آیات 32 - 25. «گفت پروردگاراگشاده گردان سینه مرا و بگردان برای من وزیری از اهل من هارون برادرم را، سخت فرما به آن پشت مرا، و شریک کن او را در امرم.»
2- سوره قصص (28)، آیه 35. «... زود سخت کنم بازویت را به برادرت.»

16- استدلال به این آیه بر امامت حضرت علی علیه السلام

آیه شریفه با کلمه (انما) که مفید حصر است آغاز گردیده،و اولیاء امت را به سه کس اختصاص داده است:

1- الله: خدا

2- رسول خدا (پیامبر اکرم صلی الله علیه واله )

3-«الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه ویؤتون الزکوه وهم راکعون »که تحقیقا مقصود، حضرت علی علیه السلام است. زیرا در علم عربیت مسلم آمده که کلمه حصر، همه جا برای هدفی مخصوص استعمال می گردد و افاده عموم نمی نماید، بنابراین معنی آیه چنین می شود:

ولی شما منحصر است به (خدا) و (رسول خدا) و آن که در رکوع نماز،اعطاء صدقه نموده است. و به انضمام اخبار مرویه،از طریق فریقین در شأن نزول آیه، دلالتش بر امامت حضرت علی علیه السلام قطعی خواهد بود زیرا: کلمه: (ولی) به معنی: (اولی به تصرف)و صاحب اختیار است چنان که (کمیت) گوید:

ونعم ولی الأمر بعد ولیه ***و مننج التقوی و نعم المؤدب (1)

و شاهد بر آن این که: در محاورات عرفیه اگر گفته شود:فلان کس ولی عهد مسلمانانست، خلیفه و جانشین نسبت به آن که قبلا بوده استفاده می شود که در انواع تصرفات از دیگران نسبت به او، اولی و احق است.و اطلاق کلمه (ولی) به این معنی در ابواب فقهیه بسیار است، چنان که در باب (نکاح) رسول مکرم اسلام صلی الله علیه واله فرموده:

«أَیُّمَا إِمْرَأَهٍ نُکِحَتْ بِغَیْرِ إِذْنِ وَلِیُّهَا فَیُکَاحُهَا هَا بَاطِلٌ»

«هر زنی که بدون اجاز؛ مولایش همسری انتخاب کند نکاح او باطل است.»

بدیهی است مقصود از (ولی) در اینجا کسی است که اولویت در عقد نکاح را داراست، و در

ص: 62


1- چه خوب ولی امری است علی علیه السلام پس از ولی خدا یعنی پیامبر اسلام و چه خوب و دارنده مردم به تقوی است و چه خوب تأدیب کننده مردم است به ادب الهی .

قرآن کریم نیز فرموده:

«فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ »(1)

یعنی: کسی که برای حیازت میراث اولی و سزاوارتر باشد.

اگر گفته شود: درست است که در این موارد (ولی) به معنی صاحب اختیارو اولی به تصرف است، ولی از کجا معلوم است که در آیه شریفه مورد بحث نیز کلمه (ولی) در همین معنی استعمال شده باشد.

می گوییم: دلیلش، تعبیر به کلمه: (انما) است که مفید حصر است، و در چنین موردی امکان ندارد معنی دیگری چون دوست،و غیر آن اراده گردد.زیرا: دوست قرار دادن مومن عمومیت دارد،واختصاص به مواردسه گانه ندارد،بلکه مؤمنین هر یک نسبت به دیگری محب ودوست قرار داده شده اند، چنان که فرموده:

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ»(2)

«مردان مؤمن و زنان مؤمن بعضی اولاء بعض دیگرند.»

شیخ طوسی قدس سره در تفسیر:(التبیان) می فرماید گذشته از کلمه حصر،دلیل دیگری که آیه را اختصاص به همان سه مورد می دهد این است که صدر آیه با کلمه: (ولیکم)تعبیر شده است،و مخاطب، مسلما عموم اهل ایمانند،وشکی نیست که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و عطا کننده خاتم در عموم اهل ایمان داخلند،و چون کلمه (ولی) اضافه به ضمیر (کم) شده، و مسلما مضاف، باید غیر از مضاف الیه باشد، پس رسول صلی الله علیه واله ومعطی خاتم، قهرا از عموم ضمیر «کم» خارج خواهند بود، وگرنه لازم می آید رسول خدا صلی الله عیه واله ومعطی خاتم ولی برخود باشند، و این بدیهی البطلان است.لذا از آیه چنین بر می آید که مورد خطاب، کسانی هستند که واجد مقام شامخ ولایت نیستند.

اگر گفته شود: مقصود از جمله: «والّذِینَ آمَنُوا»عموم کسانی هستند که نماز را به

ص: 63


1- سوره مریم (19)، آیه 6.
2- سوره توبه (9) آیه 71 .

پا داشته و زکوه میدهند.

می گوییم: صفاتی که در آیه ذکر شده به حکم احادیث مقطوعه، مخصوص حضرت علی علیه السلام است، زیرا: به اتفاق خاصه و عامه، هیچ کس در حال رکوع جز وجود مقدس آن حضرت صدقه به فقیر عطا نکرده است.

اگر گفته شود: جمله: «وَهُم رَاکِعُونَ»به معنی (حال) برای فاعل« ویُوتُونَ الزّکوهَ ) می باشد، بلکه عطف است بر «یُؤتُونَ» و«یُقِیمُونَ»و این صفت دیگری خواهد بود برای اهل ایمان.؟

می گوییم:این استنتاج برخلاف قواعد عربیت است زیرا:اگرکسی بگوید:(لقیت فلانا و هوراکب؛ ملاقات کرد قلان را در حالی که راکب بود.)

مسلما از این جمله چنین می فهمیم که ملاقات،در حال رکوع بوده است.و هم چنین است اگر گفته شود: (رأیتُه و هو جالسّ) او را در حالی دیدم که نشسته بود، یا(جائَنِی وَهُو ماشٍ) او در حالی پیش من آمد که راه می رفت، چنین استفاده می کنیم که رؤیت، در حال جلوس، و آمدن در حال مشی بوده است. و آیه شریفه نیز از همین قبیل است .

اگر گفته شود: (والذین )جمع موصول است،چگونه بر واحد حمل میگردد؟ گوییم: در فن ادبیت، مسلم است که گاهی در مقام اراده تعظیم، مفرد به لفظ جمع تعبیر می گردد،چنان که در فرقان مبین فرماید:

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(1).

«ما فرستادیم قرآن را و ما نیز آن را حافظیم».

«وَلَوْ شِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا »(2)

«و اگر می خواستیم هر آینه می دادیم هر نفسی را آن چه هدایت اوست.»

ص: 64


1- سوره حجر (15)، آیه 9.
2- سوره سجده (32)، آیه 13.

که جز ذات خدای تعالی دیگری قصد نشده.مع ذلک تعبیر به لفظ جمع شده است. و نیز فرمود:

«وَالَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ »(1).

«تمام آنان که گفتند ایشان را مردمان به درستی که مردم به حقیقت جمع کردند برای شما ...»

واهل تفسیر گفته اند: مقصود: (نعیم بن مسعود اشجعی) می باشد. و نیز فرموده:

«الَّذِینَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا »(2).

« آنان که گفتند بری برادران ایشان وقاعد شدند اگر فرمانبرداری ما را کشته نشدندی.»

که در حق (عبد الله بن ابی سلول) نازل گردیده -و غیر این ها از سایر آیات،که برحسب لفظ به طور عموم وارد گردیده، ولی مقصود، مصداق مشخص و معینی بوده است.و ما نحن فیه نیز از همین قبیل است.

اگر گفته شود:که آیه شریفه، دلالت بر(ولایت فعلیه)دارد،و امامت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام بعد از رسول خدا صلی الله علیه واله است پس با وجود رسول خدا صلی الله علیه واله چگونه علی علیه السلام می تواند امام و اولی به تصرف باشد؟

می گوییم: حضرت علی علیه السلام در زمان رسول خدا صلی الله علیه واله نیز به صفت ولایت متصف بوده، و تصرفاتش نیز ممضی بوده است،و اشکالی هم ندارد.واگر با وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه واله حضرت علی علیه السلام واجد مقام ولایت نباشد یعنی حیات رسول خدا صلی الله علیه واله مانع از ولایت علی علیه السلام باشد، عین این حرف را باید در حق پیامبر اسلام صلی الله علیه واله بگوییم که با وجود خدا آن حضرت نمی تواند واجد مقام ولایت باشد،وتا خدا هست عنوان:(اولی به تصرف مخصوص اوست و چون وجود اقدس الهی ابدی است پس بایدبه طورکلی نفی اولویت از رسول خدا صلی الله علیه واله بشود! و این بدیهی البطلان است.

ص: 65


1- سوره آل عمران (3)، آیه 173.
2- سوره آل عمران (3)، آیه 168.

اگر گفته شود: چگونه ممکن است آیه شریفه بر امامت حضرت علی علیه السلام دلالت نماید، و بر همه صحابه مخفی بماند، و حتی خود آن حضرت بر امامت خویش بدا استدلال نفرماید؟

می گوییم: اولا، این سخن استبعاد محض است، و جواب ادله قطعیه ای را که ازپیش از این گذشت نمی دهد.

و ثانیاً:مخفی بودن بر صحابه، ادعایی بیش نیست!زیرا: به یقین آنها هم می دانستند، و تعصب منافقان، مانع از اطاعت علی علیه السلام و اعتناء به آیه شریفه بوده است. چون اغراض شخصیه نشأت گرفته از هوا و هوس های نفسانی مخالفین آن حضرت آن قدر شدید بوده که حتی می کوشیدند تمام نصوص صریحه امامت را انکار نمایند،وبه همین جهت، بسیاری از نصوص را ترک نموده،و از قلم انداخته،و ابدأ توجهی به آنها نکرده اند! وگه گاه پاره ای از نصوص را که در شأن حضرت علی علیه السلام وارد گردیده، در مورد دشمنان آن حضرت تأویل و تفسیرمی کرده اند!چنان که به شمه ای ازآن بعد اشاره خواهد شد.و این که چرا حضرت علی علیه السلام به این آیه استدلال نفرموده؟جوابش واضح است،زیرا: دلیل بر امامت که منحصر به این آیه نبوده تا ضرورت ایجاب نماید استفاده بدان شود،بلکه آیات بسیاری در قرآن کریم این مقام شامخ را جهت آن حضرت اثبات نموده است که وجود مقدسش به پاره ای از آنها به اضافه ادله مثبته قطعیه دیگری استدلال فرموده است - ولی کفر و نفاق، همان طور که مانع از قبول سایر استدلالات بود، مسلما اگر به این آیه هم استدلال می شد ترتیب اثر نمی دادند،ودنیاطلبان،صدها تفسیر ناروا و غلط و مالا یرضی صاحبه برای آن می نمودند. دومین آیه کریمه و مبارکه ابلاغ است که می فرماید:

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ».(1)

ص: 66


1- سوره مائده (5)، آیه 66.

«ای پیامبر ابلاغ کن آن چه را که بر تو نازل گشته است از جانب خداوندواگر چنین نکنی پس رسالت خویش را انجام نداده ای و خداوند تو را حفظ می کند از مردم ...»

به اتفاق علماء فریقین (شیعه و سنی)ومفسرین خاصه و عامه،این آیه شریفه، و ایه:

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً»(1)

«امروز دینتان را کامل گردانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.»

در روز غدیر خم نازل گردیده،وجز چند نفر معدود از علماء متعصب وعنود عامه که چندان مورد توجه نمی باشند عموم ایشان، و تمام علماء خاصه، شأن نزول این آیات را در واقعه غدیر خم روایت نموده اند،و به اجمعهم آیات مذکوره را در فضیلت حضرت علی علیه السلام تفسیر و تاویل کرده اند.با کمال تأسف با صراحت تامه ای که آیه شریفه درموضوع خلافت و امامت دارد،تعصبات جاهلانه مانع گردیده که در برابرحقیقت زانو زده وبدون عناد،حق را بپذیرند! لذا بسیاری از علماء عامه در معانی احادیثی که در موضوع تفسیر آیات واردگردیده تأویلات بارده،و رکیکه ای نموده اند و به حقیقت می توان گفت:غالب تأویلات ایشان از شأن ابتدایی ترین طالب علم فرسنگها دور است تا چه رسد به آن که خود را از فحول علماء اسلام،و صاحب نظر و رأی،وواجد مقام اجتهاد پنداشته است!و شما در طی استدلال ما به آیه فوق،و بررسی و نقد در اشکالات واهیه ایشان به خوبی بر غرض ورزیشان پی خواهید برد.

17- نداء خلافت و امامت در غدیر خم

«خم» نام موضعی است میان مکه معظمه و مدینه منوره، نزدیک به «جحفه» و در

ص: 67


1- سوره مائده (5)، آیه 3.

آنجا آب گیری بوده که رسول اکرم صلی الله علیه واله در روز هیجدهم ماه ذی الحجه،پس از مراجعت از آخرین سفر حج: (حجه الوداع) از جانب خداوند سبحان با فرمان:

«یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اَنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ...»

ماموریت یافت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام را به مقام خلافت و امامت در حضور

انبوهی از مسلمانان که بیش از یکصد هزار نفر بوده اند معرفی نماید.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله به پیروی از فرمان خدا در آن هوای گرم و آفتاب سوزان و زمین تفته، با عزمی راسخ،فرمان داد:آنان که از پیش رفته اند برگردند،و هر که از عقب می آید، در حرکت تسریع کند، تا همه به هم بپیوندند،و امر خداوندی را یکجا بشنوند.

پس از اجتماع مسلمانان، آن حضرت نماز ظهر برایشان بخواند و پس ازانشاء خطبه مفصله ای که از پیش گذشت، فرمان آسمانی را با این جملات به گوش مردم رسانید.

«ألستُ أولی بکُم من أنفِسِکُم»؟

«آیا من از خود شما به شما سزاوارتر نیستم؟»

«قالوا: بَلی یا رَسولَ اللهِ »

«گفتند: آری ای رسول خدا.»

قال صلی الله علیه واله:(مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلیُّ مَولاهُ)(1)

« فرمود: هر که من بر او مولایم این علی نیز مولای اوست.»

سپس در حق دوستان امیر مؤمنان علیه السلام دعا و در حق دشمنانش نفرین نموده و فرمود:

(أللَّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَعادِ مَن عاداهُ وانصُرْ مَن نَصَرهُ وَاخِلٌ مَنْ خَذَلَهُ).

«پروردگارا دوست بدار هر که را که او را دوست دارد ودشمن بدار هرکه را که او را دشمن دارد،و یاری کن هر که را او را یاری می کند، و خوارنما هر که را که خواری او طلبد.»

ص: 68


1- المصنف، ابن ابی شیبه، ج 7، ص 506، ح 69 .

هنوز مسلمانان از آن سرزمین بیرون نرفته و متفرق نشده بودند که آیه شریفه:

«الیَومَ أَکْمَلْتُ لَکُم دینَکُم وَأتْمَمْتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسلامَ دیناً»

نازل گردید و رسول اکرم صلی الله علیه واله بر اکمال دین و اتمام نعمت سپاس خداوند به جای آورده و فرمود:

(الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی إِکْمَالِ الدِّینِ وإِتمامِ النِّعمَهِ ورِضَاءِ اللَّهِ تَعَالَی بِرِسَالَتی وبِوِلایَهِ علی علیه السَّلامُ بَعْدِی).

«سپاس خدا را بر کامل کردن دین و تمام کردن نعمت و رضایت خود به رسالت من و ولایت علی علیه السلام .»

سینمای ایران سپس تمام یاران آن حضرت بر این عنایت ازلی و موهبت آسمانی،مولی الموحدین علی بن ابی طالب امیر مؤمنان علیه السلام را تهنیت گفتند،وپیش از همه مردم، (شیخین) به عنوان شادباش بر این منصب آسمانی اظهار داشتند:

«بَخ ،بَخ لَک یابنَ أبی طالِبٍ ،أصبَحتُ مَولائی وَمُولی کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَهٌ».(1)

«به به بر تو ای پسر ابی طالب در حالی صبح میکنی که مولای تمامی مردان و زنان مؤمنی.»

این بود حدیث مزبور و سخنان رسول خدا صلی الله علیه واله در روز غدیر.

واگر چه در بعضی از کلمات حدیث بنابرمنقولات اهل سنت،اختلاف بسیاری هست، ولی در آن چه در صدر حدیث، گفته شد و جمله :

«مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیُّ مَولاهُ».

اختلاف معتنابهی در میان نمی باشد،و فریقین،متفقا به طرق متعدده متواتره آن را نقل کرده اند،وتعبیرات مختلفی که به اعتبارمنقولات گوناگون عامه درالفاظ حدیث به چشم می خورد، زیانی به اصل استدلال به آن بر خلافت آن حضرت نمی رساند -

ص: 69


1- المناقب، اخطب خوارزم، ص135، ح 152، طبع قم.

چنان که پس از این بیاید انشاء الله تعالی.

و آن چه جمهور در این باب گفته اند این است:

که پس از نزول آیه شریفه: .

«یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک...»

رسول خدا صلی الله علیه واله دست علی علیه السلام را بگرفت و بلند کرد و فرمود:

«أیّها الناس أَلَسْتُ أُولِی مِنْکُمْ بِأَنْفُسِکُمْ( أُولِی بِکُمْ مِنْ أَفْسِکُمْ)؟ قَالُوا :بَلِیٌ یَا رَسُولَ اَللَّهِ ،قَالَ :مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلَی مَوْلاَهُ( فَعَلِیٌ مَوْلاَهٌ )أَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وِعَادِ مَنْ عَادَاهُ وانْصَرَمْن نَصْرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ کَیْفَمَا (حَیْثُمَا) دَارَ، أَلا فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِب.»

«ای مردم! آیا من سزاوارتر نیستم از شما به خودتان (اولی تر به شما از خودتان)؟ گفتند: آری ای رسول خدا،پیامبر اسلام صلی الله علیه واله فرمود:هرکه من مولای اویم پس این علی مولای اوست (علی مولای اوست)بارخدایا دوست بدار آن را که علی را دوست بدارد و دشمن بدار آن را که علی را دشمن بدارد،یاری کن آن را که علی را یاری کند وخوارکن آن را که علی را خوار کند وبگردان حق را با علی آن گونه( آنجا )که علی بگردد،آگاه باشید که باید برساند (این موضوع را)هر که شاهد وخاضر است به آن که حاضر نیست.»

و همه نوشته اند که حدیث مزبور در شأن نزول آیه شریفه ابلاغ وارد گردیده که فریقین به طور متواتردرکتب تألیفه خود آن را نقل کرده اند،واین دلیل قاطعی است برخلافت بلافصل، و امامت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام .

اما بحث و تحقیق،و استدلال به حدیث، بر موضوع خلافت، موقوف است به بررسی آن از دو جهت:

اول: بررسی و بحث در سند حدیث.

دوم: تحقیق متن آن، و چگونگی استدلال به آن بر موضوع خلافت .

ص: 70

18- اکنون بررسی حدیث از جهت سند

بدون هرگونه شک و تردید،در میان احادیث صادره از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله حدیثی نیست که تا این اندازه مورد اتفاق علماء فریقین قرار گرفته باشد،و فحول مؤلفین خاصه و عامه تا این درجه در ضبط و حفظ آن کوشش به خرج داده باشند- و در مسلمیت آن همین قدر بس که بزرگان صحابه، و تابعین، و عموم مورخین و علماء اسلام از روز صدور حدیث مزبور الی زماننا هذا، خلفاً عن سلف با کمال دقت در حفظ و ضبط آن کوشیده اند.

وما هم اکنون اسناد حدیث را از طریق روائی عامه در اینجا می آوریم،و از نقل اسناد آن از طریق علماء امامیه صرف نظر می کنیم. زیرا در طول عمر اسلام عموم علماء شیعه قدیما وحدیثاً تواتر حدیث و قطعیت صدور آن را در کتاب های تألیفی خود ثبت نموده، و آن را در ردیف ارسال مسلمات شمرده اند، در درجه ای که برای احدی از علماء مکتب اهل بیت علیهم السلام ریب و تردیدی باقی نیست. و عمده، اثبات مسلمین حدیث نزد اهل سنت است که چگونه با اقرار به تواتر و قطعیت آن راه تعصب پوئیده،و کوشیده اند تا شاید بتوانند تار و پود آن را از هم گسسته و مانع از استدلال به آن شوند؛در حالی که با این حرکات مذبوحانه کاری را از پیش نبرده، و تنها آبروی خویش را از دست داده اند.

19- طرق حدیث غدیر:

علامه مجاهد و عالم جلیل القدر،فخر عالم تشیع، و مدافع ارزنده حقوق اهل بیت علیه السلام ،مرحوم آیه الله العظمی،میر حامد حسین هندی در کتاب:(عبقات الانوار)که از نفائس کتب شیعه است می نویسد(ابن مغازلی)حدیث غدیر را از یکصد صحابی نقل نموده،که (عشره مبشره)از آن جمله اند.و درصفحه 8، ج (غدیر)، ط 2 می نویسد:

ابو العباس،احمد بن محمد بن سعید بن عبد الرحمان بن ابراهیم بن زیاد بن عبد الله بن عجلان العقدی الکوفی المعروف به (ابن عقده)که از اعاظم حفاظ معتمدین، و مشاهیر

ص: 71

محدثین و معتبرین اهل سنت است، و حفظ و اتقان او به جایی رسیده که علی ماصر به (الدار قطنی) به اجماع اهل کوفه، حافظ تری از او از عهد(ابن مسعود) تا زمانش دیده نشده،کتابی مستقل، در جمع طرق این حدیث شریف تصنیف فرموده، و از قریب صد کس از صحابه آن را به اسانید خود نقل کرده اند...از این عبارت ظاهر است که ابن عقده کتابی خاص برای ذکر طرق حدیث غدیر تصنیف نموده که آن را مسمی به (حدیث الولایه) کرده و یکصد و پنج طریق این حدیث را در آن ذکر کرده -و در صفحه 37 می نویسد: و علامه نحریر و محدث شهیر (ابوالقاسم عبید الله بن عبد الله الحسکانی) نیز کتابی در اثبات حدیث غدیر و جمع طرق آن تصنیف کرده به نام:(دعاه الهداه الی اداء حق الموالاه)در 12جلد ومسعود سجستانی) غدیر را از 120 صحابی روایت کرده است.

(ابوسعید مسعود بن ناصر السجزی السجستانی) نیز کتابی مستقل که ضخامت آن به 17 جزء می رسد، در جمع طرق حدیث غدیر تصنیف کرده و آن را به کتاب:(درایه حدیث الولایه) موسوم ساخته، و اعداد اسانید آن یک هزار و سیصد است.

و در صفحه 42 می نویسد:

و (شمس الدین بن ابی عبد الله محمد بن احمد الذهبی)که مشایخ محققین،وعلماء معتمدین قوم، اسفار خود را به طراز جلائل و فضائل اومعلم و مطرز کرده اند نیز کتابی خاص،درذکر طرق حدیث غدیر مفرد، ساخته و تصریح فرموده که برای این حدیث طرق جیده است.

و (جمال الدین عطاء الله فضل الله بن عبد الرحمن الشیرازی النیشابوری المحدث) نیز متواتر بودن حدیث غدیر را تصریح نموده است.

و (ضیاء الدین صالح بن مهدی مقبلی) تواتر حدیث غدیر را اثبات کرده است انتهی .

و (ابن حجر عسقلانی) در کتاب: «تهذیب التهذیب»ج 7، ص 337 نام جمله ای از صحابه را که حدیث غدیر از ایشان نقل گردیده آورده سپس در صفحه 339 می نویسد:

ص: 72

«وَقْدَ جُمُعَه أی حدیث اَلْغَدِیرِ إِبْنَ جَرِیرٍ اَلطَّبَرِیِّ فِی مُؤَلِّفٍ فِیهِ أَضْعَافٌ مَنْ ذکر صححه وَاعَتْنِی بِجَمِیعِ طُرُقِهِ أَبُو اَلْعَبَّاسِ بْنُ عُقْدَهَ فَأَخْرَجَهُ مِنْ حَدِیثِ سَبْعِینَ صَحَابِیَاً أَوْ أَکْثَرَ».

یعنی: ابن جریر طبری (که از اعاظم علماء و مورخین عامه است)حدیث غدیر را درکتاب مستقلی جمع نموده که عدد رواتش به مراتب بیشتر است از آن چه یاد گردیده شد، و حکم به صحت همه آن ها نموده. و ابوالعباس بن عقده همه طرق حدیث مزبور را گرد آورده، و آن را از هفتاد صحابی، یا بیشتر نقل کرده است.

علامه بزرگوار، (سید شرف الدین) قده درکتاب (المراجعات)ص 213 تواتر حدیث را از علماء اهل سنت به این شرح نقل نموده است.

(صاحب الفتاوی الحامدیه)با تعصبی که در مسلک تسنن داشت،در رساله:(الصلوات الفاخره فی الأحادیث المتواتره) تصریح به تواتر حدیث غدیر کرده است.

(سیوطی) و غیر او از دیگر علماء عامه به تواتر حدیث مزبور اعتراف کرده اند.

(محمد بن جریر طبری)صاحب تفسیر و تاریخ مشهور،و احمد بن سعید بن عقده، ومحمد بن عثمان ذهبی به طرق حدیث غدیر اشاره نموده و هر یک کتاب مستقلی در این باب تألیف کرده اند. انتهی خلاصه الترجمه.

محدث جامع متتبع و عالم بزرگوار (سیدهاشم بحرانی)در کتاب:(غایه المرام)ص 79در نص غدیر 89 حدیث از طرق اهل سنت نقل نموده است.

تا علامه مجاهد: (قاضی نور الله شوشتری )(رضوان الله علیه) در کتاب: (مجالس المؤمنین) ج 1، ص 40 می نویسد: (شیخ محمد جزری شافعی)را که از اکابر متأخران ائمه حدیث است رساله ای است متداول، مشهور که تواتر حدیث غدیردر آنجا از چند طریق مذکور است.

و از (ابوعلی عطائی همدانی)منقول است که می گفته: من این حدیث را از 250 طریق روایت دارم.

ص: 73

(ابوالمعالی جوینی شافعی) که مشهور به (امام الحرمین) است از روی تعجب می گفته: که مجلدی در بغداد به دست صحافی دیدم که در بیان روایات غدیر خم بود و در ظهر آن مجلد نوشته بود (المجلده الثامنه و العشرون من طرق مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیُّ مَولاهُ) یعنی: جلد بیست و هشتم از طرق حدیث: «من کنت مولاه...» انتهی

(ابن حجر مکی) در کتاب: «الصواعق المحرقه» ص 25 می نویسد:و قد أخرجه (أی حدیث الغدیر) جَماعَهٍ کالتِّرمِذِیِّ وَالنِّسائیِّ وَأحمَدُ وَطَرُقُهُ کَثیرَهً جِدّاً وَمِن ثَمَّ رَواهُ سِتُّهُ عشرَ صحابیّاً وفی روایه لِأَحْمَدَ أَنَّهُ سَمِعَهُ مِنَ اَلنَّبِیِّ صَلی اَللَّهِ عَلَیْهِ وَالِه ثَلاَثُونَ صَحَابِیّاً وَشَهِدُوا بِهِ لَعَلَی لَمَّا نُوزَعُ أَیَّامَ خِلاَفَتِهِ کَمَا مَرَّ وَ سَیَأْتِی وکَثِیرٍ مِن أَسَانِیدِهَا صِحَاحٌ وحِسَّانَ ولا إلتَفاتٍ لِمَن قَدِحَ فی صِحَّتِهِ ولا لِمَن رَدَّه بِأنَّ عَلیّاً کانَ بِالیَمَنِ لِثُبُوتِ رُجُوعِهِ مِنْهَا وَ إِدْرَاکِهِ اَلْحَجَّ مَعَ اَلنَّبِیِّ صَلی اَللَّهِ عَلَیْهِ والِهِ اَلْخ.

... حدیث غدیر را جماعتی چون: ترمذی، و نسائی و احمد روایت کرده اند،و طرق روائی آن، جدأ کثیر است. زیرا: 16 نفر از اصحاب آن را روایت کرده اند -ودر روایتی از احمد، وارد شده که این حدیث را، 30 نفر صحابی از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیده اند که چون هنگام خلافت آن حضرت منازعه شد همه برای علی علیه السلام گواهی دادند چنان که گذشت و پس از این نیز بدین موضوع اشاره خواهد رفت - و بسیاری از اسناد حدیث مزبور بین صحاح و حسان است- و نباید به گفته آنان که در سند حدیث، قدح نموده،ویا (به تخیل این که)آن حضرت در روز غدیر در یمن بوده توجهی نمود زیرا:(به یقین) علی علیه السلام در روز غدیر از یمن بازگشته و مناسک حج را با رسول خدا درک نموده بود.

(ابن حجر عسقلانی) در کتاب: (الاصابه فی تمییز الصحابه) ج 4، ص 159درترجمه:« ابو قدامه انصاری» می نویسد: .

(ابوالعباس بن عقده) نام: (ابو قدامه انصاری)را در کتاب:(موالاه)برده، و آن کتابی است که طرق حدیث. «مَن کُنتُ مَولاهِ فَعِلیُّ مَولاهُ» را در آن جمع نموده، و از طریق «محمد بن کثیر» از «فطر» از «ابوالطفیل» روایت نموده که گفت: نزد علی علیه السلام بودیم

ص: 74

می فرمود: سوگند به خدا، چه کسی شاهد روز غدیر خم بوده است؟ 170 نفر برخاستند یک از ایشان «ابوقدامه انصاری»بود،وهمه شهادت دادند که رسول خدا صلی الله علیه واله این عبارت را فرموده است.

(قندوزی حنفی)در کتاب: (ینابیع الموده)ص 36 راویان حدیث غدیروطرق منقوله با مفصلا نام برده، سپس از «علی بن موسی»و«علی بن محمد ابی المعالی جوینی، امام الحرمین»و«استاد ابی حامد غزالی» داستان هایی را که علامه متقدم قاضی نور الله شوشتری، نقل فرموده و از پیش گذشت که مجلد بیست وهشتم کتابی را در دست صحافی در بغداد دیده بود متذکر گردیده است.

(علامه امینی)نور الله مضجعه،درجلد اول الغدیر جمله ای از راویان حدیث مزبور را به شرح زیر احصا نموده است:

از اصحاب: 110 نفر

از تابعین: 84 نفر

از علماء روات: 360 نفر

از مؤلفین: 26 نفر

از علماء عامه، آنان که آیات نازله در موضوع غدیر را نقل کرده اند: 76 نفر

ناقلین حدیث تهنیت شیخین به علی بن ابی طالب علیه السلام در روز غدیر از عامه: 60 نفر

از فحول عامه آنان که به تواتر و قطعیت سند حدیث غدیر تصریح کرده اند: 43 نفر

( ابن عساکر شافعی) در کتاب: «الامام علی بن ابی طالب علیه السلام»ج 2، ط بیروت از ص 35 -90 حدیث غدیر را از 23 راوی به طرق متعدده نقل کرده است.

و عالم بزرگوار: (شیخ محمد باقر محمودی)در پاورقی کتاب مزبور حدیث مذکور را از (حسکانی)و(ابن مغازلی شافعی)و محمد بن ادریس رازی در کتاب:«الجرح و التعدیل، و« مجمع الزواند، نیز نقل کرده است.

با این همه روات که از صدر اسلام به بعد، متفقأ این حدیث را نقل کرده اند، و موالف

ص: 75

ومخالف درکتب تألیفیه خود آن را ضبط نموده اند اگرکسی درفطعیت صدور آن کوچکترین تردیدی نماید مسلما مکابر و با معاند است. زیرا نقل آن علاوه بر این که ا حد تواتر قطعی گذشته، حتی اکابر علماء اهل سنت اسناد حدیث مزبور را کلا معتبرو به قبول تلقی کرده اند.

و شهرت آن به اندازه ای است که در تمام اعصار و قرون اسلامی، مسلمانان، خلقاً عن سلف، این واقعه مهمه تاریخی و اسلامی را که بقاء و دوام مکتب مقدس اسلام بدان بستگی داشته و دارد.در محافل، و مجالس خویش مورد مذاکره قرارداده،وبرای یکدیگر نقل می نمودند - و چگونه می توانستند موضوعی با این اهمیت و مسلمیت را انکار کنند در حالی که بیش از صد هزار نفر ناظر آن بوده، و به سخنان رسول اکرم صلی الله علیه واله در چنین روز بزرگ و تاریخی گوش فراد داده بودند

وحضرت امیرمؤمنان و اولاد معصومین علیهم السلام او نیز در موارد متعدده بدان تمسک جسته،ودر هر جا که مناسب بوده آن را بازگو فرموده اند -چنان که علامه فقید مرحوم سید شرف الدین می نویسد: در ایام موسم حج درزمین عرفات حضرت سید الشهداء علیه السلام ضمن سخنرانی مفصلی به حدیث غدیر استناد فرموده است .

و شاهد بر این که عموم عزیزان اهل بیت علیهم السلام کوشا بوده اند که این سند فصیلت و شخصیت آسمانی جد بزرگوارخود را محفوظ بدارند تا ازخاطرها نرود و فراموش نگردد این است که همه ذوات مقدسه شان روز هیجدهم ذی الحجه را به برکت و میمنت آن روزتاریخی اسلامی معزز و محترم شمرده،ومجالس جشن و تهنیت برپا می داشتند،وبرنامه هایی به عنوان عیدی بزرگ اجرا می نمودند،وبه همین مناسبت عید غدیر از اعیاد بزرگ شیعه قرار گرفته، و هنوز هم این مراسم در همه مجامع شیمی برای بزرگداشت آن روز، بلا انقطاع ادامه دارد.

(ابن اثیر)در حوادث سال 352 در کتاب( الکامل فی التاریخ)می نویسد:

در هیجدهم ذی الحجه، معز الدوله، فرمانداد شهر را آذین بندند و مجلس شرطه

ص: 76

را چراغان کنند، و به سرور و شادی بپردازند و بازارها را شب ببندند.همچنان که در مراسم سایر اعیاد همین برنامه را اجرا می کردند.و این روش و سنت از نظر احترام به عید غدیر خم بوده است(1)حتی شعرا به برکت این روز اشعاری می سرودند و درمجمامع و مجالس اسلامی می خواندند،چنان که شعر(کمیت) وقصیده رائیه (ابوتمام) در این موضوع معروف است.

علامه: (قاضی نورالله شوشتری رضوان الله علیه) در کتاب:«مجالس المؤمنین»ودیگران در کتب دیگر از ثعلبی که از رؤساء مفسرین اهل سنت است نقل نموده اندکه چون داستان غدیر خم در بلاد اسلامی انتشار یافت،و همه قبائل عرب از آن آگاهی یافتند«حارث بن نعمان فهری»برخاست و بر شتری بنشست و روی به لشکرگاه رسول صلی الله علیه واله نهاد چون به نزد آن حضرت رسید از شتر فرود آمد،و پای او را به بست، و روی به خیمه آن حضرت نهاد، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در میان مهاجر و انصارنشسته بود،آن بزرگوار را مخاطب قرار داده و گفت:

ای محمد صلی الله علیه واله بیامدی و ما را گفتی که 360 معبودرا رها کنید،وبگویید خدا یکی است بگفتیم.گفتی: ماه رمضان روزه بدارید،پذیرفتیم، گفتی:زکوه مال بدهید فرا گرفتیم،وحج فرمودی رو نکردیم.جهاد فرمودی.به قبول تلقی کردیم.پس از آن با این همه راضی نشدی،وبه آن اکتفا نکردی تا آن که بازوی پسر عمت را گرفتی و او را بر مردمان برافراشتی و بر ما تفضیل دادی و گفتی: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیُّ مَولاهُ-ما این قبول نکنیم، و این خبری است که تو از خود گفتی یا از طرف خدا فرمودی؟رسول اکرم صلی لله علیه واله فرمود: به خداوندی که جز او خدایی نیست این سخن به فرمان خدا گفتم.حارث بن نعمان چون این بشنید،پشت به آن حضرت نموده،و رو به جانب راحله خود نهاد،ودر میان راه گفت:

«اَللَّهُمَّ إِنْ کَانَ هَذَا هُوَ اَلْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَامْطُرْ عَلَیْنَا حِجَارَهٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ

ص: 77


1- کامل ابن اثیر، ج8، ص18.

أوائِتنا بِعذابٍ ألیمٍ»(1).

پروردگارا اگر این سخن که محمد صلی الله علیه واله می گوید حق است و از نزد توست سنگی بر ما از آسمان ببارد و یا عذاب دردناکی بفرست - هنوز سخن او به پایان نرسیده بود که سنگی از آسمان بر سر او کوفته شد، و تا دبرش را درید وجان بداد وخدایتعالی این آیات را نازل فرمود:

« سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِلْکَافِرِینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ»(2).

درخواست نمود درخواست کننده ای عذاب وشکنجه ای را که واقع شدنی است برای کافران مانع و بازدارنده ای برای آن نیست از جانب خداوندی که دارای درجه های بلند است.

علامه بزرگوار:(سید شرف الدین)درکتاب:(المراجعات)داستان فوق را ازجماعتی از اهل سنت، از جمله:(شبلنجی) در (نور الابصار)صفحه 11 نقل کرده است.

(شیخ طوسی) رضوان الله علیه در کتاب: (تلخیص الشافی) قسم 2 از جزء 1/ ص 168 می نویسد:

(إنَّ الشِّیعَهَ قَاطِبَهً تَنْقُلُهُ وتَتَوَاتَرُ بِهِ وَأکثَرُ رُواهِ أصحابِ الْحَدِیثِ تُرْوِیهِ بِالْأَسَانِیدِ الْمُتَّصِلَهِ ،وَجَمِیعِ أَصْحَابِ السَّیَرِ یَنْقُلُونَهُ مِنْ أسلافهم خَلَفاً عَنْ سَلَفٍ تَقُلاً بِغَیْرِ إِسْنَادٍ مَخْصُوصٍ کَمَا نَقَلُوا الْوَقَایِعَ والحَوَادِثَ الظَّاهِرَهُ ،وقَدْ أَوْرَدَهُ مُصَنِّفُوا الْحَدِیثَ فِی جُمْلَهِ اَلصَّحِیحِ فَقَدِ اِسْتَبَدَّ هَذَا اَلْخَبَرَ بِمَالاً یُشَارِکَهُ فِیهِ سَائِرَاَلْأَخْبَارِ لِأَنَّ الأخْبَارَ علَی ضَربَین-أحدِهِما:لاتَعتَبَرَفی نَقلِهِ الأَسانیدَ المُتَّصِلَهَ کالْخَبَرِ عَن وَقعَهِ بَدرٍ، وحُنَیْنٍ، والجَمَلِ، وَصِفِینِ، وَمَا جَرَی مَجْرَی ذَلِکَ مِنَ اَلْأُمُورِ اَلظَّاهِرَهِ الَّتِی نَقَلَهَا النَّاسُ قِرْناً بَعْدَ قَرنٍ بَعدَ إِسنادٍ مُعینٍ وطَرِیقٍ مَخصوصٍ.

والضَّربِ الأُخَرُ یُعْتَبَرُ فیهِ إِتصالُ الأَسانیدِ کَأکثَرِ أخبارِ الشَّریعَهِ وقد

ص: 78


1- شواهد التنزیل، حسکانی، ج 2، ص 286 - 287، ح 1030، طبع بیروت.
2- سوره معارج (70)، آیه 1-2.

أَجْتَمِعُ فِی حُبِّ اَلْغَدِیرِ اَلطَّرِیقَانِ مَعاً مَعَ تفرُّقهِما فِی غَیْرِهِ مِنَ اَلْأَخْبَار...ومِمَا یَدُلُّ عَلَی صِحَّه الْخَبَرِ إِطْبَاقُ عُلَماءِ الأَثیرِ عَلَی قَبولِهِ وَلا شُبْهَهَ فِیهَا ادَّعَیْنَاهُ مِنَ الإطباقِ لِأَنَّ الشِّیعَهَ جَعَلَتْهُ اَلْحُجَّهَ فِی عَلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیهِ السَّلامُ بِالْإِمَامَهِ ومُخَالِفُو الشِّیعَهِ تَأَوَّلُوهُ عَلی خِلافِ اَلْإِمَامَهِ عَلَی إِخْتِلافِ تَأْوِیلاتِهِمُ...ومَانَعْلَمَ أنَّ فِرْقَهً مِنْ فِرَقِ الأمه رَدَّتْ هَذَا اَلْخَبَرَ أو اعتَقَدْتُ بُطْلانَهُ أوِ امْتَنَعَتْ مِنْ قَبُولِهِ وَما تُجْمَعُ الأُمُّهُ عَلَیَّ لا یَکُونُ إِلاَّ حَقّاً عِندَنَا وعِنْدَ مُخَالِفِینَا وإِن اخْتَلَفَا فِی العِلَّهِ والإِسْتَدْلال).

عموم علماء شیعه این داستان را متواترا نقل کرده اند واکثر محدثین آن را با اسناد متصله روایت نموده اند،و ارباب تاریخ خلفا عن سلف،آن را در کتاب های خود بدون ذکرسند مخصوصی از اسلاف خویش آورده اند همان گونه که دیگر وقایع وحوادث تاریخی را ضبط کرده اند، و مصنفین احادیث، آن را در عداد احادیث صحاح آورده اند -و این حدیث واجد خصوصیتی است که دیگر احادیث این ویژگی را ندارند زیرا: به طور کلی احادیث صادره (به اعتبار موضوعات مختلفه) بر دو گونه اند

1- احادیثی که در نقل آنها اتصال سند لازم نیست مثل آن چه که در باب(غزوات چون )جنگ بدر و حنین،وجمل، و صفین، و نظایر این ها از آن چه که مشهود مسلمین و مشهور بین ایشان بوده، و مورخین اسلامی در قرون متمادیه به همان طریق مخصوص منقولات خود آن را ضبط کرده اند.

2- اخباری است که اتصال سند در آنها معتبر است مثل اخباری که در احکام شریعت مقدسه است.

و خبر غدیر (امتیازی که دارد این است که): به هر دو طریق روایت شده است( یعنی هم در قالب حوادث تاریخی در مآثر و تواریخ که اتصال سند در آن لازم نبوده،وهم در شکل احکام شریعت با اتصال سند).

و آن چه بر این مطلب دلالت دارد این است که همه علماء امت (از شیعه و سنی)در قبول آن اتفاق نموده اند، و در دعوی اتفاق هیچ گونه تردیدی نیست زیرا: شیعه حدیث

ص: 79

مزبور را دلیل بر امامت حضرت امیر مؤمنان علیه السلام می داند، و مخالفین شیعه (اهل سنت با تأویلاتی که( بغلط) کرده اند دلیل بر امامت آن حضرت نمی دانند (ولی صدور آن را به همین الفاظ که شیعه نقل کرده مقر و معترفند)و هیچ فرقه ای از فرق اسلامی را سراغ نداریم که (از حیث سند)آن را رد کرده و یا معتقد به بطلان آن باشد،و یا امتناع از قبول آن نموده باشد و( در جای خود ثابت شده که )آن چه را که همه امت،اجماع برآن داشته باشند،نزد ما و مخالفین ماحجت است گرچه در علت و نحوه استدلال، اختلافی باشد.(1)

***

ص: 80


1- اقتباس از کتاب امامت در اسلام، آیه الله شهید حاج شیخ قاسم اسلامی رحمه الله ص 23 تا 31 و ص 44 تا 52وص 62 تا72و ص 82 تا 93 .

گفتار سوم

1- حضرت آیه الله مرحوم حاج سید احمد امامی قدس سره

تصویر

«از اصفهان »

ص: 81

2- شیعه تنها فرقه ناجیه

أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان اللعین الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، الذی فی خشیته ترعد السماء وسکانها، و ترجف الأرض وعمارها، و تموج البحار ومن یسبح فی غمراتها، وصلی الله علی سیدنا أحمد وحبیبنا أبی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی أهل بیته الطیبین الطاهرین ولعنه الله علی أعدائهم ومخالفیهم اجمعین إلی

قیام یوم الدین.

وبعد قال الله الحکیم فی کتابه الکریم:

«فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»(1).

«در خانه هایی- مانند منازل انبیاء و أولیاء - خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آن ذکر نام خدا شود،وصبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند،پاک مردانی که هیچ کسب و تجارتی آنان را از یاد خدا غافل نگرداند،و نماز به پا داشته و زکوه فقیران می دهند و از روزی که دل و دیده ها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند.»

ص: 82


1- سوره نور (24)، آیه 36 - 37.

3- فرقه ناجیه:

به دلیل آن که اهداف مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه واله را تنها ائمه طاهرین علیهم السلام و شیعیان آنها توانستند پیاده کنند طبق آیات شریفه قرآن و روایاتی که اهل سنت نقل کرده اند فرقه ناجیه تنها گروه شیعه است و دیگر فرق منتسب به اسلام را از این موهبت عظمی

بهره ای نیست، ما این مطلب را در چارچوبه آیات و روایات اهل سنت ضمن سخنرانیهای سابق مان طی هفده مورد از اهداف پیامبر صلی الله علیه واله ارائه داده ایم. هم اکنون مورد هیجدهم از اهداف آن حضرت را که حاوی جنبه اخلاقی - اجتماعی مهمی می باشد، بیان می کنیم، ضمن بررسی این مورد ثابت و روشن خواهد شد که این هدف نیز به وسیله گروه شیعه صورت تحقق بخود گرفته و دیگران از تحقق بخشیدن بدان محروم بوده اند.

4- هدف هیجدهم:

عبارت از آن است که رسول خدا صلی الله علیه واله می خواستند افراد مسلمان و جامعه اسلامی در جهان دارای یک جلوه نورانی باشند که البته منظوراز آن نورانیت و زیبایی روح است نه ظاهر صورت،زیرا در طول تاریخ اسلام کسانی مانند ابوجهل پیدا شده اندکه گرچه دارای چهره زیبا و جذابی بوده اند ولی با دل تاریک و ظلمانی خود همواره سد راه پیشرفت و توسعه حق و حقیقت شده اند، بدیهی است که چنین افرادی از نظر پیامبرصلی الله علیه واله الگوی انسانیت نبودند.

همچنین کسانی مانند بلال حبشی پیدا شده اند که با همان چهره زشت و سیاه ولی قلب روشن و پاک خود عمیقا مورد احترام رسول خدا صلی الله علیه واله بوده و یکی از افراد ارزشمند جامعه اسلامی محسوب می شدند.

از نظر شما اگر دو نفر که یکی دارای چهره ای زیبا و دوست داشتنی ولی دروغگو و اهل غیبت و دغل، و دزدی و آن یکی انسان سیاه چهره و زشت روی ولی خوش قلب و

ص: 83

خوش زبان،و با وفا، و امین و درستکار است،کدام یکی از ارزشهای شخصیتی شناخت شده و قابل پذیرش از نظر بشریت و حتی انبیاء بزرگ برخوردار است؟وکدام یکی د ساخت و ساز درونی خود به طور شایسته ای توفیق حاصل کرده است؟ یقینا انتخاب شما فرد دوم خواهد بود.

در اینجا بد نیست به داستانی اشاره کنم :

می گویند: پادشاهی دو غلام خرید، یکی زیبا و سفید چهره، و دیگری زشت و سیاه چهره و بدبو،ولی چون انسان فهمیده ای بود پیش خود گفت: نباید فریب ظاهر اینها را بخورم بلکه باید آنها را به محک آزمایش بکشم، زیرا عقلا، فرموده اند:

«لا تَعتَمِد عَلَی مَن لَم تَمتَحِنهُ، به هر کسی که امتحانش نکرده ای اعتماد مکن .»

نخست غلام سفید را به حمام فرستاد و سپس از غلام سیاه پرسید:رفیق تو چگونه آدمی است؟

و غلام سیاه او را تمجید نمود، شاه برای آن که بیشتر از او سخن بکشد کمی از غلام سفید و بدگویی کرد ولی غلام سیاه در برابر شاه به تبرئه رفیق خود پرداخت.

بعد غلام سیاه را به حمام فرستاد و به غلام سفید گفت:رفیق تو پشت سرت بدگوئی می کرد. غلام سفید ناراحت شد و پشت سر رفیق سیاهش به بدگوئی پرداخت،در اینجا شاه بدوگفت: بس است هم تو و هم او را شناختم .

چون دمادم کرد هجوش چون جرس*** دست بر لب زد شهنشاهش که بس

گفت دانستم تو را از وی بدان ***از تو جان گنده است و از پارت دهان

شاه گفت: معلوم می شود که او را دهان گنداست و تو را جان بنابر این او لیاقت-صدارت و وزارت دارد،زیرا ارج نهادن بر اساس روح صحیح است نه ظاهر .

پس نشین ای گنده جان از دور تو*** تا امیر او باشد و مأمور تو

ملاک ارزشیابی شخصیتی در پیش خدا و از نظر کلیه مکاتب آسمانی نیز همین است.

ص: 84

«اَنْ اُکْرَمَکُمْ عِندَ اَللَّهِ اِتَّقَاکُمْ»(1)

«بدرستی که گرامی ترین شما پیش خدا پرهیزگار ترین شماست.»

لذا یکی از بزرگترین اهداف رسول خدا صلی الله علیه واله پرداختن به ساختار درونی انسانها بر اساس اصول و ضوابط صحیح ساختاری شخصیت آنها بود،وهدف تلاشهای بی دریغ او آن بود که به انسانها جلوه نورانی و الهی بدهد.

اینجاست که خدا و پیامبرش و ائمه هدی علیهم السلام بلکه همه پیامبران و مردان الهی به عنوان عوامل سازندگی مثبت و سالم روانی در یک طرف و شیطان و ایادی او به عنوان عوامل تخریب شخصیت انسان و دیو سازی از یک زمینه ملکوتی در طرف مقابل آن قرار می گیرند.

«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ »(2).

«خدا یار و یاور کسانی است که ایمان آورده اند، آنها را از تاریکیها بیرون آورده و به عالم نور وارد می کند،وکسانی که به خدا کفرمی ورزند یارویاور آنان شیطان ومتکبرانند که آنان را از عالم نور بیرون آورده و در تاریکیهای گمراهی می افکنند.»

و بر این اساس خدا نمی پسندد که چهره واقعی مسلمانی چهره ای تاریک و ظلمانی باشد، به همین دلیل او و پیامبرش صلی الله علیه واله انسان را به طرف نور هدایت می کنند تا با کسب نور از دوزخ جهالتها ودربدری ها خود را نجات داده و وارد عالم نور و انسانیت بشود. و در طرف مقابل طاغوتها و شیاطین که دشمنان انسانند همواره می خواهند اورا از نور جدا کرده و در تاریکیهای جهالت و بی بندوباری،و پوچی رها سازند،این دشمنان خطرناک و قسم خورده انسان معمولا برنامه های مخرب خود را از نسل جوان که به دلیل خوش قلبی آمادگی پذیرششان بیشتر است شروع می کنندو آنان را با کارهای به ظاهر لذت بخش ولی خانمان برانداز، مانند بی بندوباری و اعتیاد، تجمل پرستی، موسیقی

ص: 85


1- الحجرات (13): 49.
2- سوره بقره (2): آیه 257 .

وشهوترانی شخصیت انسانی آنان را دچار درهم ریختگی می کنند.

این قرآن کتاب آسمانی پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه واله است که آوای آن به منظر

هشدار به انسان در اقطار و آفاق جهان این چنین طنین افکن است:

«قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ،وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»(1).

«ای پیامبر به مردان و زنان با ایمان بگو که چشمهایشان را (از نگاه ناروا)بپوشانندوفروج و اندامشان را از (کار زشت با همدیگر) بازدارند.»

این ندای آسمانی است که می خواهد انسان را از آشفتگی ها واضطرابها و پریشانی ها و غوطه خوردن در هوی و هوسهای حیوانی و بی اعتمادیها و عدم اطمیان برهاند و با زدودن این خصلتهای پست شیطانی از زندگی انسان،یک زندگی بی دغدغه و راحت وبهشتی لذت آفرین برایش بسازد.

«وَالَّذِینَ کَفَّرُوا اَوْلِیَائَهُمُ اَلطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ اَلنُّورِ الی اَلظُّلُمَاتِ اُولَئِکَ اِصْحَابُ اَلنَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(2)

«و کسانی که کافر شدند،اولیای آنها طاغوتها هستند که آنها را از نور،به سوی ظلمتها بیرون می برند، آنها اهل آتشند،و همیشه در آن خواهند ماند »

چندین چراغ دارد و بیراهه می رود*** بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش.

5- مسأله کسب و کار هم همینطور است:

کارها و کسبهایی را که مضربه امر معیشت فرد وجامعه تشخیص داده حرام و ممنوع اعلام کرده و بر عکس کارهایی را که قوام زندگی فرد و اجتماع بر آن است حلال اعلام داشته و اشتغال به آن را تشویق فرموده است.

ص: 86


1- سوره نور (24): آیه 31.
2- سوره بقره (2)، آیه 275.

«أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»(1).

«خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام فرموده است.»

6- عوامل هدایت در قرآن:

در لابلای قرآن آیات زیبایی وجود دارد که عوامل هدایت کننده انسان به سوی زندگی صحیح انسانی و نور را مشخص کرده و مسلمانان را به استفاده از آنها دستورداده است.بزرگترین عامل از این سری عوامل ذات اقدس الهی است که در قرآن شریف درباره او چنین فرموده است:

«اَللَّهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُمَاتِ اَلِیُّ اَلنُّورُ»(2)

و نیز می فرماید:

«هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیکُم وَمَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ اَلظُّلُمَاتِ إِلَی اَلنُّورِ»

«اوست خدایی که هم اووهم فرشتگان بر شما بندگان رحمت می فرستند تا شما را از ظلمتهای(جهل و نقص و گمراهی) بیرون آورده و به عالم نور (علم و ایمان)برسانند.»

و دومین عامل خود قرآن است که در رابطه با آن چنین می فرماید:

« قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ »(3)

«همانا از جانب خدا برای هدایت شما نوری عظیم (و رسولی بزرگ) و کتابی (چون قرآن) به حقانیت آشکار آمد که به وسیله آن کتاب هر کسی را که از پی رضا وخشنودی او راه سلامت پوید هدایت می کند،و او را از تاریکی جهل و گناه بیرون آورده و به عالم نور داخل می گرداند.»

می فرماید: ما قرآن را برای شما فرستادیم که آن نور است و نور خاصیتش آن است

ص: 87


1- سوره بقره (2): آیه 275.
2- الاحزاب (23): 43.
3- سوره مائده (5): آیه 15 - 16.

که «یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمات إلَی النُّور»انسانها را از تاریکیها نجات می دهد و به طرف نورمی برد و یکی دیگر از عوامل بزرگ هدایت وجود مقدس پیامبر گرامی صلی الله علیه واله می باشد که درباره او می فرماید:

«هُوَ الَّذِی یُنْزِلُ عَلَیَّ عَبْدَهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَیَّ النُّور»(1)

«خداست که برای بنده خود آیات روشنگری فرو فرستاد تا شما را از جهل وتاریکی به سوی نور و روشنائی بیرون بیاورد.»

پس، نقش پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه واله و به طور کلی هر پیامبری آن است که مردم را به وسیله آیات بینات از تاریکی ها به سوی نور رهنمون می شوند منتهی کل بحسبه.

7- پیامبر گرامی صلی الله علیه واله و ائمه معصومین علیهم السلام از خاندان او نورند :

حال باید بدانیم که این نور چیست،و در کجاها یافت می شود: و این نور در وجود چه کسانی بودیعه گذاشته شده است تا دست بدامان آنها دراز کنیم و هدایت یابیم، و با کسب نور از آنها نورانی شویم؟

قرآن کریم در صدد جواب به این سؤال بسیار مهم و راه گشا چنین می فرماید:

«اللَّهُ نُورُ السُّمُوتِ والأَرضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکُوهٍ فِیهَا مِصْبَاحُ اَلصَّبَاحِ فِی زجاجه الزُّجاجه کانَها کَوکَبَ دُرِّیٌ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرقِیَّهٍ ولا غَرْبِیَّهٍ یَکادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ ولَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارِنُورُ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشاءُ وَیَضرِبُ اللَّهُ الأمثالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ»

«خدا نور (وجود بخش) آسمانها وزمین است، داستان تورش به مشکاتی ماندکه در آن چراغی روشن باشد،و آن چراغ در میان شیشه ای قرار گیرد که تلألوء ان

ص: 88


1- سوره حدید (9): آیه 57.

گوئی ستاره ای است درخشان و روشن از درخت مبارک زیتون که نه شرقی است و نه غربی ولی شرق و غرب جهان بدان فروزان است،و بی آنکه آتشی زیت آن را بر افروزد خود به خود جهانی را روشنی می بخشدکه پرتو آن نور حقیقت بر روی نور معرفت قرار گرفته وخدا هرکه را که خواهد بر نور خود (اشراقات وحی خویش) هدایت می کند،و این مثلها را خدا برای مردم (هوشمند)می زند (که به راه معرفتش هدایت یابند، و خدا به همه امور (غیب و شهود عالم) و داناست.»

خداوند متعال نور مطلق است،ولکن برای استفاده موجودات دیگر از نورش،مظاهر آن را در وجود موجوداتی قرار داده که مصادیق مطلق نورخدایند و هیچگونه ظلمت و تاریکی دروجود مبارکشان وجود ندارد و آن مصادیق نورخدا جز وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه واله و اهل بیت معصومینش صلوات الله علیهم اجمعین نیستند.

و برای همین در تفسیر آیه نور می فرمایند:اگرمی خواهید بدانید نور خدا درکجا مستقر است به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بنگرید که مصادیق مطلق نورخدایند و هیچگونه ظلمتی در وجود مقدسشان وجود ندارد،اگر آنان نور مطلق نبودند نمی توانستند روشنگر جهان بشریت از شرق تا غرب عالم بشوند.

ذات نایافته از هستی بخش***کی تواند که شود هستی بخش

8- مراتب و مراحل افاضه نور:

خداوند متعال که خواست نور خودش را به موجودات عالم هستی برساند نخست وجود مقدس پیامبرصلی الله علیه واله و اهل بیت معصومینش علیهم السلام را از نور خود آفرید، چنانکه خود رسول خدا صلی الله علیه واله در این زمینه می فرمایند:

«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورُ نَبِیُّکَ یَا جَابِرُ»(1).

«اولین چیزی که خدا آفرید نور پیامبر شما بود ای یا جابر!»

ص: 89


1- بحارالانوار، ج 15، ص 24.

و در روایت دیگر خطاب به اهل بیت عصمت علیهم السلام می فرماید:

«خلقکم الله أنوارا» (1)خدا شما را به صورت نورهایی آفرید.

و در مرحله بعد آن بزرگواران نور حق را به بقیه موجودات منعکس فرمودند :

9- دلیل افاضه نور به موجودات به وسیله اهل بیت عصمت علیهم السلام:

اهل سنت درباره آیه نور چنین روایت کرده اند:

قال مولانا موسی بن جعفر علیه السلام: «(المِشکوهُ)فاطِمَهُ وَ(المِصباحُ )الحَسَنُ وَالحُسَینُ (وَالزِّحاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌ) کَانَتْ فاطمه کوکباً دُرِّیّاً بَیْنَ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ (یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکه) إِبْرَاهِیمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ( لا شَرقِیَّهٍ وَلا غَرْبِیُّهُ )لایَهُودِیَّهٍ ولا نَصْرَانِیَّهً( یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ) قَالَ کَادَ الْعِلْمُ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ( وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ )قَالَ مِنْهَا إِمَامٌ بَعْدَ إِمَامٍ (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ )یَهْدِی لَوْ لَایَتَنَا مَنْ یَشَاءُ»(2).

«مولانا الامام موسی بن جعفر علیهما السلام و فرمود: منظور از «مِشکاه» فاطمه علیها السلام و منظور از «المِصباح» حسن وحسین علیهما السلام است، «والزِّجاجَهُ کَانّهاکوکَب دُرِّیُّ» یعنی فاطمه علیها السلام همانند ستاره درخشانی بود در میان زنان عالمیان «یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ» یعنی ابراهیم علیه السلام: «لا شَرِقِیَّهِ وَلا غَربیّهٍ» یعنی نه یهودی بود و نه نصرانی، «یَکادُ زَیتُها یَضیءُ» یعنی میرفت سخن به حق گوید: «وَلَو لَم تَمسَسهُ نارُ» گرچه آتشی با آن تماس پیدا نکرده باشد «نور علی نورٍ» امامانی یکی پس از دیگری از آن بانو زاده می شوند «یَهدِی الله لِنُورِهِ مَن یَشاءُ» یعنی خدا هرکه را که بخواهد به ولایت ما هدایت می کند.

اینک این روایت را همراه با روایات شیعه در تفسیر البرهان ذیل آیه مبارکه نور با بیان خودم معنی می کنم.

می فرمایند: مثل نور خداوند متعال مثل یک وسیله است، یادتان هست در زمان

ص: 90


1- فرائد السمطین، حموینی، ج 2، ص182، زیارت جامعه کبیره.
2- مناقب علی بن ابی طالب، ابن مغازلی شافعی، ص 316 - 312، ح 360.

سابق چراغ روغن سوز را داخل یک محفظه شیشه ای قرار می دادند که آن را مردنگی می گفتند؟ این محفظه موجب می شد چراغ در حال حرکت یا آمدن باد خاموش نشود وضمنا اطراف خود را روشن کند، و یک شیشه که آن را لامپ می گفتند روی شعله چراغ قرار می دادند تا نور چراغ زیاد شده و خوب نورافشانی کند و فتیله ای هم داشت که شعله چراغ از آن بود و این فتیله از روغن تغذیه می شد تا بتواند نور تولید کند حالا خداوند متعال در این آیه میخواهد بفرماید: درخت مبارکه زیتون حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام است، و روغن زیتون، روغنی که چراغ را روشن می کند، نه یهودی است و نه نصرانی بلکه از نطفه پاک ابراهیم علیه السلام است که همان وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه واله است، و فتیله که از روغن به خود جذب نموده و نور تولید می کند واگر آن نباشد روغن انرژی نهفته در خود را نمی تواند ظاهر کند - وجود مقدس مولا امیرالمؤمنین علیه السلام است و لامپ که روی شعله چراغ قرار گرفته تا نور چراغ را بهتر وکاملتر منعکس کند وجود مقدس ائمه اطهار علیهم السلام است که در هر زمان نور از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام گرفته و در جهان منعکس می کنند.

وامامان همواره یکی پس از دیگری روشنایی می دهند،واین نور همیشگی و ابدی است، زیرا اگر لحظه ای خاموش شود جهان تاریک شده و از بین می رود، بر همین اساس فرموده:

«لَوْ لاَ اَلْحَجُّهُ لَسَاخَتِ اَلْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»(1)

«اگر امام معصوم در روی زمین نباشد زمین همه چیز را فرو می برد.»

از پیامبران صلی الله علیه واله و امیرالمؤمنین علیه السلام، حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام و بقیه ائمه علیهم السلام تا وجود مقدس حضرت بقیه الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به وجود می آیند تا یکی پس از دیگری وسیله رسیدن نور و حیات بردیگر موجودات جهان افرینش شوند. پس بر اساس این تعبیر لامپی که نور را در اطراف خود پخش می کند

ص: 91


1- اصول کافی، ج 1، ص 234، ح 10.

ائمه اطهار علیهم السلام می باشند.

و محفظه ای که چراغ را حفظ کرده و نمی گذارد طوفان و حوادث روزگار آن را خاموش کند وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا علیها السلام می باشد،یعنی به یمن وجود آن بانوی دنیا و آخرت خداوند متعال این چراغ را برای همیشه روشن نگه می دارد و لذا خطاب از عالم بالا به رسول خدا صلی الله علیه واله رسید که:

«لَو لا فاطِمه لَما خَلَقتُکُما» (1)

«ای پیامبر اگر فاطمه علیها السلام نبود تو و علی را نیز نمی آفریدیم.»

بنابر این تنها چراغ نورانی جهان که مردم می توانند از آن کسب نور کنند طبق معرفی قرآن و روایات، اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام می باشند، که هر کس راه آنان را برود نورانی می شود، و شخصیت پیدا میکند و نجات می یابد،و هر کس از آنان تخلف کند در ورطه جهالت و ضلالت غرق شده و در نهایت بدبخت و هلاک میشود،

«مَنِ اتَّبَعَکُم فالجَنَّهُ مَأْواهُ وَمَن خَالَفَکُمْ فَالنَّارُ مَثْوَاهُ» (2).

«هر کس از شما پیروی کند بهشت جایگاه او و هر کس با شما مخالفت کند آتش جهنم اقامتگاه اوست.»

10- خدا چرا اهل بیت عصمت علیهم السلام را وسیله افاضه نور خود قرار داده است؟

قرآن کریم مواردی از اوصاف این خاندان شریف را بیان نموده که هر کس دارای آن صفات باشد می تواند به مقام وساطت افاضه نورخدا به آفریدگان او نایل شود ودر این زمینه می فرماید:

«فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أن تُرفَعَ وَیُذْکَرُ فیها اسمُهُ»

زیرا اهل بیت علیهم السلام در خانه هایی قرار گرفته اند که همواره در آنها ذکر خدا می شود، و

ص: 92


1- جنه العاصمه، علامه میر جهانی، ص148 و 149؛ ملتقی البحرین، علامه مرندی ص 14 ، و علامه نمازی شاهرودی در مستدرک سفینه البحار در ماده «خلق» و «فطم» این روایت را آورده است.
2- فرائد السمطین، حموینی، ج 2، ص 181، زیارت جامعه کبیره.

همانند قلعه هایی با دیوارهای سر به فلک کشیده ای می باشند که هیچ شیطانی در آنها راه ندارد و در نتیجه گناه و تخلف از فرمان الهی در آنها متصور نیست و افراد آن معصوم از گناه می باشند، زیرا گناه مانع گرفتن نور از منبع آن و اشاعه و افاضه آن در جهان می شود. بنابر این، این دیوارها تا عرش الهی بالا رفته اندوشیطان ها به عرش الهی وعرش وجود آنان راه ندارند، لذا از این رو مصادیق حق «عَصَمکُم الله مِنَ الزَّبَلِ»(1) شده اند.

چنانکه دوست و دشمن نتوانسته اند کوچکترین گناه و خلافی بدانها نسبت دهد.

11- دوری از اهل بیت علیهم السلام محرومیت از نور را بدنبال دارد:

بدیهی است خانه هایی که در آن به گناه و کارهای ناروا دست زده می شود نور به آنها راهی ندارد، و تردیدی نیست که کلیه بدبختیهای جامعه ما زائیده دور شدن از ذکر خدا و دور شدن از اهل بیت علیهم السلام است.این خود ما هستیم که با بی توجهی خود به خدا و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام حجابهایی در مقابل تابش نور قرار داده و خودمان را از فیض دریافت آن محروم می کنیم.

اگر قرار باشد ذکر خدا و توسل به ائمه طاهرین علیهم السلام در خانه های ما باشد باید به

طور صحیح و دائمی باشد.

«یَسَبَّحُ فِیهَا بِالغُدِّو وَالآصَالِ».

صبح و شام در این آیه کنایه از دائمی بودن تسبیح خدا در آن است.»

امیرالمؤمنین علیه السلام در آخرین شب زندگیش مهمان دخترش ام کلثوم بود،گویا شب را نیز در خانه آن بانو به صبح رساندند،ام کلثوم می گوید:در آن شب پدرم مرتب از اطاق بیرون آمده و به آسمان نظاره میکردند ومی گفتند:

«سُبُّوح قُدُّوسُ رَبُّ المَلائِکَهِ وَالرُّوحِ»

« منزه و مقدس است پروردگار ملائکه و روح.»

ص: 93


1- همان.

و می فرمودند: ای سپیده صبح شاهد باش که علی همواره پیش از رسیدن تو بیدار بوده است، شب زنده داری آن حضرت تعطیل پذیر نبود و همیشه شب را با ذکر خدا به صبح می رساندند و از همین رو و به فضل پروردگارش چراغ همیشه روشن خدا در صحنه جهان بودند.

«رِجالٌ لا تُلْهِیهِم تِجارَهٌ ولا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اَللَّهِ»

«آنها مردانی هستند که تجارت و خرید و فروش،و دغدغه های زندگی آنان را ازذکر خدا باز نمی دارد، در هنگامی که تجارت می کنند نیز به یاد خدا هستند.»

در روایتی آمده: آن حضرت در نظر داشتند برای خود و غلامش پیراهنی تهیه کنند به بازار رفتند و دو پیراهن خریدند که از نظر قیمت با هم تفاوتی نداشتند،وقتی غلام علت آن را از امام پرسید امام چنین جواب فرمودند:تو هم مثل من بنده ای از بندگان خدایی در روایت دیگر آمده: روزی امام به سلمان دستور داد که باغ او را بفروشد، و سلمان باغ آن حضرت را به دوازده هزار درهم فروخت، آن حضرت مقداری از آن پول را به مرد عربی دادند که به وی قول این مبلغ پول را داده بودند،سپس دستور دادند فقراء مدینه را پیش آن حضرت حاضر کنند، و بقیه این پول را نیز در میان آنها تقسیم کردند و پس از آن لباس خود را تکان داده و از جایشان بلند شدند آنگاه دست به درگاه پروردگار بلند کرده و عرض کردند: پروردگارا شاهد باش که من از این پول چیزی برای خود برنداشتم. هنگام نماز در هر شرایطی دست از کار می کشیدند، و این یکی از بارزترین رموز پیروزی است که انسان نماز را در اول وقت بخواند، و به فقراء کمک کند.

«وَإقامُ الصُّلوهِ وإیتاء الزَّکوه»

12- از فکر روز قیامت بر خود می لرزیدند:

این خاندان بزرگوار که افتخار أخذ مستقیم نور را از مبدأ آن و افاضه آن به دیگران را پیدا کرده بودند از قیامت نیز هراسان بودند.

ص: 94

13- «فِی بُیوتٍ أذِنَ الله أن تُرفَعَ... چه کسانی هستند؟

حدود سی روایت در این زمینه پیدا کرده ام که تنها یکی از آنها را ذیلا ارائه می دهم روایت این است:

قُرَارَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه وَالِهِ «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أن تُرفَعَ إلی قَولِهِ وَالأبْصارُ»

فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ :یَا رَسُولَ اَللَّهِ! أَیُّ بُیُوتٍ هَذِهِ ؟قَالَ صَلی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ بُیُوتِ اَلْأَنْبِیَاءِ فَقَامَ إِلَیْهِ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ :یَا رَسُولَ اَللَّهِ هَذَا اَلْبَیْتُ مِنْهَا- یَقْصِدُ بَیْتَ عَلِیٍ وَفَاطِمَه علَیْها السَّلاَمُ-؟

قَالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ: نِعَم مِن افضَلِها.(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله آیه شریفه: «فی ُبیُوتٍ أذِنَ الله أن تُرفَعَ...» را قرائت فرمودند.

مردی بلند شد و پرسید: یا رسول الله! این خانه ها چه خانه هائی هستند؟ فرمود: خانه های پیامبران است.

آن گاه ابوبکر بلند شد - در حالی که اشاره به خانه علی و فاطمه علیهما السلام می کرد - پرسید: یا رسول الله این خانه همان خانه است؟

فرمود: بله از بهترین آنهاست.

14- بهترین پاداشها برای نیکوکاران:

«لِیَجزِیَهُمُ اللَّهُ أحسَنَ ما عَمِلُوا وَیَزیدُهُم مِن فَضلِهِ»(2) .

«تا خداوند در مقابل بهترین اعمال ایشان (که خلوص قلب و خوف خدا، و معرفت اوست) جزاء و ثواب کامل به آنها عطا فرماید: و از فضل خود بر آن (ثواب و پاداش) بیفزاید.».

اگر قرار باشد انسان با متمایز ساختن شکل زندگی خود از زندگی حیوانات یک زندگی انسانی و در خور انسانیت برای خود ترتیب بدهد باید از چراغ وجود اهل

ص: 95


1- شواهد التنزیل، حسکانی، ج 1، ص 410، ح 567 و 568، طبع بیروت.
2- النور (24): 38

بیت علیهم السلام استفاده کند، و دنبال هوی و هوس های باطل و زودگذر نرود، تا زندگیش به نو علم روشن باشد، و در دنیا و آخرت در نورانیت بسر برد.

15- کفار زندگی پوچ و بی نتیجه ای را در پیش گرفته اند:

«وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً »(1)

«و آنان که کافرند اعمالشان در مثل به سرابی می ماند در بیابان هموار و بی آب که شخص تشنه آن را آب پندارد».

علی بن ابراهیم در تفسیر این آیه آورده است:

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِأعْمَالِ مَنْ نازَعَهُم یعنی عَلِیّاً وَوَلَدَهُ الأئمه علیهم السّلام فَقَالَ تَعَالَی :«وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ...»

«خدا بر اعمال آنان که با امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام از فرزندان او مخالفت می کنند مثال زده و می فرماید: (وَالَّذِینَ کَفَرُوا...»»

خلاصه هر کس پیروی از این خاندان پاک نکند و با آنان مخالفت نماید.زندگی او به نتیجه مطلوبی پایان نمی پذیرد زیرا او هدفهای عالی و انسانی از زندگی را نمی فهمد و دنبال هوی و هوس می رود،و مثل او مثل آن کسی است که در کویر آب می بیند ولی هر چه پیش می رود به آب نمی رسد، زیرا آنچه را که از دور به صورت آب می دیده جزسراب چیز دیگری نبوده است. عبادت چنین آدمی نیز همانند سراب است زیرا هدف عبادت را نفهمیده لذا حتی مطابق روایات اهل سنت در روز قیامت می بیند آن عبادات در نامه عمل او ثبت نشده است و هر چند که مخالفان اهل بیت علیهم السلام در مخالفتشان اصرار ورزند بیشتر در ظلمت و جهالت فرو می روند.

«أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا ۗ وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ»(2)

ص: 96


1- النور (24): 39.
2- سوره نور (24)، آیه 40 .

مخالفان اهل بیت علیهم السلام مانند کسانی هستند که در امواج دریای طوفانی قرار گرفته

بالای موج (به سوی آنها می آید)و ابری هم روی این دریا را می گیرد وچنان ظلمتی بر دریا حاکم می شود که اگر این گرفتاران بخواهند دست خود را ببینند نمی توانند، این مثل اشعار میدارد که ظلمت و تاریکی تمام وجود و سرتاسر زندگی مخالفان اهل بیت علیهم السلام را فرا می گیرد.

خدا برای راهنمایی و افاضه نور بر کسانی که دنباله رو اهل بیت علیهم السلام هستند «نور علی نور» امامی بعد از امام قرار داده،یعنی امام حسن علیه السلام بعد از امیرالمؤمنین علیه السلام، و امام حسین علیه السلام بعد از امام حسن علیه السلام تا برسد به وجود مقدس امام زمان علیه السلام.

ولی مخالفان آنها به طور کلی از نعمت نور الهی محرومند.«وَمَن لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَمالَهُ مِن نورٍ».

پس برای درک راه و رسم زندگی صحیح و انسانی فقط باید از اهل بیت علیهم السلام پیروی کرد. بنابر این تنها گروهی که رستگارند فقط پیروان آنها می باشند و بقیه فرقه ها که تعداد آنها به هفتاد و دو می رسد ناجی نیستند.

خدای متعال در قرآن می فرماید:

«الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ ۚ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ ۙ أُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(1)

« آنان که پیروی می کنند از رسول خاتم و پیامبر امی صلی الله علیه واله که در توراه و انجیلی که در دست آنهاست (نام و نشان و اوصافش را) نگاشته می یابند (که آن رسول) آنها را امر به هر نیکویی و نهی از هر زشتی خواهد کرد و بر آنان هر طعام پاکیزه و مطبوع را حلال و هر پلید و منفور را حرام می گرداند و احکام پررنج و مشقتی را که( از روی

ص: 97


1- سوره اعراف (7): آیه 157.

جهل و هوی)چون زنجیری به گردن خودنهاده اند همه را بر می دارد(و دین آسان موافق فطرت بر خلق می آورد) پس آنان که به او گرویدند و از وی حرمت و عزت نگاه داشتند و باری او کردند و نوری را که با او نازل شده پیروی کردند(یعنی به قرآن که روشنگر دلهای تاریک است عمل کردند)آن گروه به حقیقت رستگاران عالمند.

16- این نوری که همراه پیامبرصلی الله علیه واله نازل شده چه کسی بود؟

عَن أَبی عَبدِ الله علیه السلام قالَ: «.. النُّورُ فی هذا اَلمَوضِعِ أَمیرُالْمُؤْمِنِینَ والأئِمَّهُ علیهم السلامُ»(1)

از ابو عبدالله علیه السلام روایت شده فرمود: منظور از نور در این جا امیرالمؤمنین و ائمه

اطهار علیهم السلام هستند.

برای همین خداوند متعال با قلم قدرت خود به ساق عرش نوشته:

«إنَّ الحُسَیْنَ مِصْباحُ الهُدی وَسَفِینَهُ النَّجاهِ»(2).

بدرستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.

امام مظلوم در واپسین لحظات زندگی پر برکتش در گودالی از خون افتادند،و زمانی احساس کردند سینه مبارکشان سنگین شد،چشم گشودند ناگهان دیدند شمردرحالی که خنجر برهنه ای در دست گرفته روی سینه مبارکش نشسته است، در این هنگام صدای زنی را شنید که به طور دلخراشی ناله سر داده و برای فرزند غریبش می گریست و می فرمود غریب مادر حسین .

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ***وین چه شمعیست است که جانها همه پروانه اوست

***

ص: 98


1- تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 183.
2- بحارالانوار، ج 36، ص 205، ح 8

گفتار چهارم

1- حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری قمی قدس سره

تصویر

«از قم»

ص: 99

2- امام حسین علیه السلام وارث انبیاء

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین والصلاه والسلام علی امین وحیه و خاتم رسله بشیر رحمته و نذیر نقمته، جوهر قدسه و مظهر انسه حبیبه و سفیره، مولانا و منتدانا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین.

3- علم ائمه معصومین علیهم السلام :

قالَ الصّادِقُ علیه السلام: «إِنَّ سُلَیْمَانَ وَرِثَ دَاؤُودَ وَإِنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ والِه وَرِثَ سُلَیْمانَ وإنَّا أَوْرَثْنَا مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ والِهِ وَإِنَّ عِندَنا عِلْمَ التَّوْرَاهِ وَالإنجیلِ وَالزَّبُورِ وتِبْیَانُ مَا فِی الْأَلْوَاحِ .قَالَ :قُلْتُ :إِنَّ هذا لَهُوَ اَلْعِلْمُ؟ قَالَ عَلَیْهِ السَّلامُ :لَیْسَ هَذَا هُوَ اَلْعِلْمَ، إِنَّ الْعِلْمَ، الَّذِی یَحْدُثُ یَوْماً بَعْدَ یَوْمٍ وَ سَاعَهً بَعْدَ سَاعَه»(1).

یکی از زیارات معروف و مشهور بین شیعه که ازاخباروروایات گرفته شده،زیارت وارث(2)است که مرحوم فیض کاشانی در کتاب وافی جلد دوم، این زیارت را به طور کامل نقل نموده است،و در این زیارت ائمه هدی علیهم السلام کیفیت سلام و اظهارارادت به ساحت قدس بزرگ رهبر آزادگان جهان و سالار شهیدان حسین بن علی علیهما السلام را بیان نموده اند؛ و شایسته است که مردم در هنگام خواندن این زیارت شریفه دقت کنند و معنای جملاتی

ص: 100


1- الوافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 129، باب انهم ورثوا علم جمیع الأنبیاء، طبع سنگی، و ج 3، ص 554،ح 1101 - 10: همان باب ، طبع مکتبه امیر المؤمنینعلیه السلام ، اصفهان.
2- الوافی، فیض کاشانی، ج 2، ص 228، باب الزیارات وشهود المشاهد والمساجد، چاپ سنگی، وج14، ص 1500 - 15001، همان باب ، طبع مکتبه امیر المومنین علیه السلام، اصفهان.

راکه با لفظ وارث شروع شده است و خطاب به امام حسین علیه السلام است بدانند .

در این زیارت می خوانیم:

«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَهِ اَللَّهِ ،اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اَللَّه:اَلسَّلاَمِ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اَللَّهِ، اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسِی کَلِیمِ اَللَّهِ ،اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِیسِی ژَوْحِ اَللَّهِ ،اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَاوَارِثَ مَحْمِدٍ حَبِیبِ اَللَّهِ.»(1)

تا آخر زیارت که شما شنوندگان عزیز إن شاء الله با این زیارت آشنایی کامل دارید.

4- مفهوم وارث در زیارت وارث:

حال ببینیم منظور از لغت وارث در این زیارت چیست؟آیا همان معنایی است که عامه مردم از آن می فهمند یا معنی دیگری منظور است؟

در کتاب های لغت و فقه،کلمه وارث را چنین معنی کرده اند: الوَارثُ مَنِ انتَقَلَ إلَیهِ تَرَکهُ المَیِّتِ، یعنی: وارث به کسی گفته می شود که اموال و اشیاء شخص میت به او منتقل می شود اما از چند جهت بعید است که در اینجا منظور امام علیه السلام آن معنی باشد. بدلیل اینکه اولاً: مراد خواننده این زیارت و زائر امام حسین علیه السلام، تعظیم و تجلیل از مقام آن حضرت است و به ارث بردن اشیاء و اموال پیامبران گذشته امتیاز و مقامی نیست.

ثانیا: از زمان حضرت آدم علی نبینا وآله وعلیه السلام تا زمان امام حسین علیه السلام چندین قرن گذشته بود، و اگر حضرت آدم علی نبینا وآله وعلیه السلام مثلا مالی هم از خود باقی گذاشته بود در دوران امام حسین علیه السلام از بین رفته بود.

ثالثا: فرزندان بلافصل حضرت آدم علی نبینا وآله وعلیه السلام از باب «الأقرَب

ص: 101


1- ترجمه: «سلام بر تو ای وارث آدم برگزیده خدا، سلام بر تو ای وارث نوح پیامبر خدا، سلام بر تو ای وارث ابراهیم دوست خدا، سلام بر تو ای وارث موسی که خدا با وی سخن گفت، سلام بر تو ای وارث عیسی روح الله، سلام بر تو ای وارث محمد حبیب خدا. »

یَمنَعُ الابعَدَ» سزاوارتر به آن بوده اند پس نتیجه می گیریم منظور از لغت وارث در زیارت نامه حضرت، این معنا نبوده است .

ومعنای دیگری از این کلمه مراد است، و آن به ارث رسیدن مجد و مقام و عظمت و بزرگی است از شخص قبلی به نفر بعدی و خود ما نیز در جامعه می شنویم که گاهی گفته می شود فلان شخص سخاوت را از پدرش به ارث برده است یا شجاعت را از پدرش به ارث برده است در حالی که سخاوت و شجاعت مال و شیء نبوده و جزء حالات انسان است؛ پس لغت ارث در این زیارتنامه به این معنا می باشد، افزون بر این، اخبار و احادیثی داریم که می گویند میراث انبیاء مال وشیء نیست یکی ازاین اخبار همین حدیث شریف است که درصدر عرایضم تلاوت نمودم که مرحوم فیض کاشانی قدس سره در وافی جلد اول از مفضل نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمودند:

«حضرت سلیمان از پدرش حضرت داود ارث برد و پیامبر اسلام ازحضرت سلیمان ارث برد و ما از پیامبر اسلام ارث بردیم و پیش ماست در علم تورات و انجیل و زیور و آن چه که در الواح حضرت موسی آمده است.»

مفضل می گوید عرض کردم: یابن رسول الله! این علم مهمی است؟ حضرت فرمودند:

«این مهم نیست؛ مهم این است که انسان آن چه را که روز به روز و ساعت به ساعت در جهان حادث شده و خواهد شد بداند؛ یعنی ما خانواده علم غیب می دانیم و این علم از طریق ارث به ما رسیده است.»

در حدیث دیگری حضرت می فرماید:

«خداوند هیچ چیز به انبیا نداد مگر این که آن را به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله عطا فرموده است و آنچه را که به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله عطا فرموده همه آن از طریق ارث به ما رسیده است.»(1)

ص: 102


1- الکافی، ثقه الاسلام کلینی رحمه الله، ج 1، ص 283، ح 5.

از این دو خبر استفاده می شود که امام حسین علیه السلام وارث کمالات یکصد و بیست و

چهار هزار پیامبر است گرچه در زیارت وارث همه آن ها ذکر نشده اند ولی ذکر پیامبران

اولوالعزم این مطلب را روشن زیرا اگر امام حسین علیه السلام وارث پیامبران اولوالعزم باشد به طریق اولی وارث بقیه انبیاء نیز خواهد بود و ذکر پیامبران اولوالعزم در این زیارت به عنوان مثال است.

شاید این مطلب برای بعضی از شنوندگان سنگین باشد ولی با این مثال مطلب و روشن خواهد شد فرض کنید یک باغی دارید که دارای انواع گلها و ریاحین با رنگ ها و بوهای مختلف و بی شماری است که اگر بخواهید بشمارید دچار زحمت می شوید ولی اگر آب این گلها را بگیرید و در یک شیشه بریزید یک رنگ می شود با یک بو در حالی که قبلا رنگ ها و بوهای متفاوت داشتند و با این حال صحیح است که بگوییم واین شیشه گلاب و عطر، عصاره همه آن گلهائی است که سابقا مختلف بودند و رنگها و بوهای متفاوت داشتند امام حسین علیه السلام نیز همین طور است که او نشانگر تمام صفات کامله انبیاست یعنی اگر کسی بخواهد علم آدم علیه السلام- حکمت نوح - خلیل الهی ابراهیم هیبت موسی و زهد عیسی و صفات خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله را مشاهده نماید باید، به صورت امام حسین علیه السلام نگاه کند(1) او آئینه ای است که همه انبیاء در آن پیدا و نمایان است واخبار و احادیث فراوان دلالت بر این مطلب می کند.

اگر کسی خواسته باشد مراتب علم ائمه اطهار علیهم السلام را بداند، باید به کتب مربوطه از جمله کتاب شریف وافی مراجعه نماید تا صدق مدعای ما روشن شود و بداند منشأ ادعای ما اخبار و روایات است و افراط در محبت نیست؛حال جهت نمونه به یکی از این احادیث اشاره می شود:

در وافی جلد اول جزء دوم صفحه 131 از امام ششم علیه السلام نقل نموده که ایشان فرمودند: به حضرت عیسی بن مریم علی نبینا وآله و علیه السلام دو حرف به موسی بن

ص: 103


1- الوافی، محدث کاشانی، ج 3، ص 564، ح 1116 - 3، طبع اصفهان .

عمران علی نبینا و آله و علیه السلام چهار حرف، به حضرت ابراهیم علی نبینا وآله وعلیه السلام هشت حرف به حضرت نوح علی نبینا وآله علیه السلام پانزده حرف و به حضرت آدم علی نبینا وآله وعلیه السلام بیست و پنج حرف از اسم اعظم عطا شده بود که بدان عمل می کردند؛ خداوند تمام اینها را به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله تعلیم نمود، و خدا هفتاد و سه اسم اعظم دارد که هفتاد و دو اسم آن را به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله تعلیم نمود و فقط یک اسم باقی مانده است و ما همه آن هفتاد و دو اسم را از پیامبر اسلام صلی الله علیه واله به ارث بردیم.(1)

و در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام فرمودند:

«إنی لأعلم ما فی السموات وما فی الأرض وأعلم ما فی الجنه وأعلم ما فی النار وأعلم ما کان وما یکون ثم مکث هنیئه فرأی أن ذلک کبر علی من سمعه منه فقال علمت ذلک من کتاب الله تعالی یقول: فی تبیان لکل شیء»(2).

این حدیث در وافی جلد اول است و از این دو حدیث استفاده می شود که از جنبه علم و دانش که بالاترین صفت و بزرگترین امتیاز انبیاء بوده است ائمه اطهار علیهم السلام مادر درجه بالاتری قرار داشته اند به طوری که دست هیچ بشری به آسمان علم آنان نمی رسد.

5- مقایسه سخاوت امام حسین علیه السلام با انبیاء:

اخبار و روایاتی که درباره سخاوت ائمه اطهار علیهم السلام به ویژه امام حسین علیه السلام به ما رسیده است بیشتر و فراوانتر از آن است که احتیاج به تذکر داشته باشد، اینک برای نمونه به یکی از آنها اشاره می شود:عمر بن دنیار نقل می کند امام حسین علیه السلام بر اسامه بن زیددرحالی که او در بستر بیماری افتاده، وخیلی افسرده و محزون بودوارد شدحضرت ازاو

ص: 104


1- همان.
2- الوافی، کاشانی، ج 3، ص 600، ح 1170 - 2، طبع اصفهان.

پرسید: چرا این قدر ناراحتی؟

اسامه گفت: شصت هزار درهم قرض دارم که می ترسم بمیرم و موفق به ادای آن نشوم زیرا الان مالی ندارم که آن را بپردازم.

امام حسین علیه السلام فرمودند: ناراحت نباش دین تو با من و بلافاصله امر فرمود که دین

أسامه را پرداخت نمودند(1).

6- تواضع امام حسین علیه السلام :

امام حسین علیه السلام روزی از راهی عبور می کردند به عده ای از مساکین برخورد نمودند که روی زمین،عبایی پهن نموده بودند و نان خشکی می خوردند حضرت به آنها سلام کرد. آنان جواب گفتند:و از حضرت دعوت نمودند تا با آنان غذا بخورد حضرت از اسب پیاده شدند و کنار آنها روی زمین نشستند و فرمودند اگر این نان صدقه نبود با شما می خوردم بعد فرمود:برخیزید و به منزل من بیایید و آنها را برد و غذای مفصلی به آنها داد و مقداری پول و لباس نیز به آنان بخشید.(2)

7- مقایسه حضرت ابراهیم علیه السلام و امام حسین علیه السلام و شاگردان این دو مکتب:

بزرگترین امتیاز حضرت ابراهیم علیه السلام فداکاری او در راه حق،ومجاهدتش در راه خداوند می باشد در جایی که خداوند او را به ذبح فرزندش اسماعیل مأمور نمود حضرت ابراهیم علیه السلام نیز بدون کوچکترین تردیدی پذیرفت و دست اسماعیل را گرفت و به قربانگاه آورد سپس جریان را با اودر میان گذاشت و اسماعیل نیز پذیرفت و آماده قربانی شدن، شد. اما کارد گلوی اسماعیل را نبرید در این هنگام وحی نازل

ص: 105


1- مناقب آل ابی طالب؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، ج3، ص221، فصل: مکارم اخلاق امام حسین علیه السلام ، چاپ نجف.
2- همان، ج 3، ص227 .

شد و برای اسماعیل فدا آورد و آیات 100 به بعد از سوره صافات این داستان را حکایت می کند و این بزرگترین آزمایش حضرت ابراهیم عیله السلام بود، اما در مقایسه با عمل و فداکاری امام حسین علیه السلام خیلی مهم نیست، حضرت ابراهیم علیه السلام یک قربانی به قربانگاه آورد اما امام حسین علیه السلام هفتاد و دو قربانی آورد.قربانی حضرت ابراهیم زنده و سالم برگشت اما قربانیان امام حسین علیه السلام همه با فجیع ترین طرزی کشته شدند.به حضرت ابراهیم قبل از ذبح فرزندش وحی شد، اسماعیل را نکش که فرمان خدا را به کار بستی ولی اما حسین علیه السلام در شدیدترین لحظات کمک ملائکه و جنیان را نپذیرفت و راضی به رضای خدا بود چون تکالیف همیشه در حد امکان و قدرت و تحمل مکلف است: «انَّ اللَّهُ لا یُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»(1) خدا کسی را به بیش از ظرفیت او مکلف نمی کند خداوند می خواهد به حضرت ابراهیم علیه السلام بفرماید که امتحان تو در همین حد است و بیش از این از تو نخواستم اما مرتبه و درجه امام حسین علیه السلام بالاتر از این است. شاگردان این دو مکتب نیز با هم تفاوت بسیار دارند و این نشان دهنده فکر مربی است یعنی در وقتی که حضرت ابراهیم علیه السلام به اسماعیل فرمود آیا آماده قربانی شدن هستی؟

اسماعیل جواب داد:

«فَافْعَلْ مَا تومر سَتَجِدُنِی اِنْشَاءَ اَللَّهِ مِنَ اَلصَّابِرِینَ»(2)

یعنی: اگر چه امری بسیار مشکل است اما برای خدا صبر میکنم و معنای صبر،تحمل امر دشوار است؛ ولی شاگرد مکتب امام حسین علیه السلام یعنی، علی اکبرعلیه السلام وقتی در قصر بنی مقاتل کلمه استرجاع از پدرش شنید، پرسید: ای پدر کلمه استرجاع برای چیست؟

امام حسین علیه السلام در جواب فرمود:در خواب منادیی را دیدم که میگفت، مرگ به دنبال این کاروان در حرکت است؛

ص: 106


1- سوره بقره (2)، آیه 286 .
2- سوره صافات (32) آیه 103.

علی اکبرعلیه السلام پرسید: پدر مگر ما بر حق نیستیم؟

فرمودند:چرا سیر ما به سوی خداوند است؛ در اینجا علی اکبر علیه السلام گفت:

«إِذَنْ لاَ نُبَالِی بِالْمَوْتِ»

«یعنی؛ در این صورت ما هیچ وحشتی از مرگ نداریم.»(1)ببین تفاوت ره از کجا است تا به کجا

8- ستایش شخصیت های بلند مرتبه تاریخ از امام حسین علیه السلام:

گاندی ،مصلح بزرگ جهان و رهایی بخش هند از چنگال استکبار،می گفت: من برای هند چیز تازه ای نیاورده ام اگر بخواهید هند را از چنگال ستمگران نجات بدهید، واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی علیهما السلام پیموده است.

محمد علی جناح رهبر پاکستان می گوید: هیچ نمونه ای در شجاعت بهتر از امام حسین علیه السلام وفداکاری او در عالم پیدا نمی شود و به عقیده من تمام مسلمانان جهان باید از این شهید که خود را در سرزمین عراق قربانی آرمان به حق خود کرد سرمشق بگیرند.

واشنگتن ایرونیک، مورخ آمریکایی می گوید: برای حسین بن علی علیه السلام ممکن بود زندگی خود را با تسلیم شدن و بیعت با یزید نجات دهد اما مسؤولیت پذیری و پیشوای مسلمین بودن، به او این اجازه را نمی داد که با یزید بیعت کند؛لذا خود را برای هر گونه ناراحتی و شنکجه آماده ساخت و در سرزمینی سوزان وخشک،تا سر حد امکان فداکاری نمود و به شهادت رسید به همین دلیل است که روح حسین بن علی علیهما السلام قهرمان شجاعت، فنا ناپذیر است.

یک بانوی انگلیسی در مقاله ای تحت عنوان سه شهید می نویسد:سه نفر در تاریخ بشریت جانبازی نمودند، یکی سقراط درآتن؛ دوم حضرت عیسی علی نبینا وآله وعلیه السلام در فلسطین و سوم حسین بن علی علیه السلام در کربلا .

ص: 107


1- مناقب آل ابی طالب، این شهر آشوب، ج 3، ص 245، طبع نجف.

اما به یقین فداکاری حسین بن علی علیهما السلام به مراتب بیشتر و مهمتر از آن دو نفر دیگر بود؛ زیرا آن دو فقط خود را فدا کردند،اما حسین بن علی علیهما السلام نه تنها خود بلکه عزیز ترین افراد خاندانش و حتی بچه شیرخوارش را فدا نمود و این بالاترین درجه فداکاری بود که بساط عزت خاندان مقتدر بنی امیه را برچید و رسوای عالمشان نمود و در اثر جانبازی او و یارانش دین محمد صلی الله علیه واله حیات نوینی به خود گرفت.

9- ذکر مصیبت

ای به گلزار فضیلت گل بی خار حسین ***فیض بخش دو جهان مظهر ایثار حسین

ای جگر گوشه پیامبر و زهرای بتول ***وی صفابخش دل حیدر کرار حسین

زنده کردی زفداکاری خود دین خدا ***خونبهای تو بود حضرت دادار حسین

بر سر نعش علی اکبرت از سوز جگر ***می کشیدی به فغان آه شرربار حسین

آه از آن لحظه ای که آقا امام حسین علیه السلام آمدند بالای سر علی اکبر، چه علی اکبری بدن قطعه قطعه شده «فَقَطَعُوهُمْ بِسُیُوفِهِمْ إِرْباً إِرْباً » «یعنی بدن آن جوان دل آرا را با شمشیرهای خود قطعه قطعه کرده بودند».سر علی اکبر را به دامن گرفت دلش آرام نشد!سر را به سینه اش چسبانید دلش آرام نشد! خم شد صورت به صورت علی اکبر گذاشت!

سپه کوفه و شام ایستاده*** و به تماشای شه و شهزاده

شه روی نعش پسر افتاده ***همه گفتند حسین جان داده

الا لعنه الله علی القوم الظالمین!

***

ص: 108

گفتار پنجم

1- حجه الاسلام و المسلمین مرحوم حاج شیخ علی اکبر تربتی قدس سره

تصویر

«از قم»

ص: 109

2- خمسه طیبه علیهم السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الذی لا یبلغ مدحته القائلون، ولا یحصی نعمائه العادون، ولا یؤدی حقه المجتهد وان، الذی لا یدرکه بعد الهمم، ولا یناله غوض الفطن، الذی لیس لصفته حد محدود،ولا نعت موجود، ولا وقت معدود ولا أجل ممدود، فطر الخلائق بقدرته، ونشر الریاح برحمته و وتد بالصخور میدان أرضه، ثم الصلوه والسلام علی خاتم الانبیاء و المرسلین، أبی القاسم محمد وعلی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین، واللعن علی اعدائهم من الان الی یوم الدین.

«فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ»(1)

قال الباقر علیه السلام:

«بُنِیَ الإِسلامُ علی خَمسٍ عَلی الصَّلاهِ وَالزَّکاهِ والْحَجِّ والْجِهَادِ والْوِلایَهِ ولَمْ یُنادَ بِشَی ئ کَما نُودِیَ بِالوِلایَهِ»(2).

وقال رسول الله صلی الله علیه واله:

«حُبُّ علی حَسَنَهٍ لا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ وَبُغْضُهُ سَیِّئَهٌ لَاتَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَهٌ». (3)

ص: 110


1- سوره آل عمران (3)، آیه 61. «بگوای پیامبربیاییدشما فرزندانتان و مانیز فرزندانمان را، وشمازنانتان وماهم زنانمان را، و شما خودتان و مانیزخودمان دعوت کنیم سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
2- اصول الکافی، ج 2، ص 21، باب دعائم الاسلام، ح 1؛ بحار الانوار، ج 68، ص 329. « اسلام بر روی پنج چیزبناشده است:نماز، وزکاه وحج، وجهاد، ولایه ما اهل بیت و مردم به طرف چیزی همانند ولایت فرا خوانده نشده اند.»
3- نهج الحق، علامه حلی، ص 259 - عوالی الکثالی، ج 4، ص 86، ح 103 .دوستی امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام حسنه ای است که هیچ گناهی نمی تواند بدان صدمه ای بزند، ودشمنی آن بزرگوار گناهی است که هیچ حسنه ای نمی تواند آن را از نامه عمل انسان پاک کند.»

موضوع بحث ما در اینجا پنج تن آل عبا علیهم السلام است،به طورکلی همه موجودات عالم اعم از موجودات مادی و غیر مادی به جز ذات اقدس پروردگار عالمیان-که تک و تنها وبسیط است.

« قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ»(1).

«وَلَم یَتَّخَذَ صَاحِبَهً وَلَا وَلَدًا»(2)«وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ ۖ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا»(3).

وبه تنهایی ، و بدون شریک و معاضد، و نقشه قبلی جهان و جهانیان را آفرید - بدون استثناء روی پنج پایه قرار دارند.

اینک ما برای نزدیک نمودن اذهان شنوندگان عزیز به درک مطلب، نخست به ارائه چند مثال ساده مبادرت می کنیم و سپس به اصل مسأله می پردازیم.

درشکه ای را در نظربگیرید می دانیم که آن روی چها چرخ خود حرکت می کند وبار خود را از جایی به جای دیگر می برد این درشکه را اسبی حرکت می دهد،بدین ترتیب می بینیم که عوامل حرکت درشکه وجابه جا نمودن مسافر و بارخود پنج تا هستند یکی اسبی که آن را می کشد و چهار تای دیگر چرخ های آن است، اکنون از خود می پرسیم آیا تأثیر این پنج عامل در حرکت دادن به درشکه برابر است؟ و اگر برابر نیست کدام یک از آنها اثرش در ایجاد حرکت درشکه مهم تر و بیشتر است؟

جواب این سئوال آن است که در میان این عوامل اسب تأثیر بیشتر و قوی تری داشته و علت مهم تر حرکت درشکه می باشد.

یا اگر اتومبیلی را به عنوان مثال در نظر بگیریم باز می بینیم عوامل پیدایش حرکت

ص: 111


1- سوره اخلاص (112)، آیه 1- 4 .
2- سوره جن (72)، آیه 3.
3- سوره اسرا (17)، آیه 111 .

در آن پنج چیز است که عبارتند از موتور و چهار چرخ آن در این مثال نیز می بینیم که موتور نقش اساسی در حرکت دادن به اتومبیل را ایفاء می کند و چرخ ها هر کدام به نوبه خود نقشی فرعی در این عمل دارند به این معنی که اگر اتومبیل فاقد موتور باشدان حرکت می ایستد ولی اگر چرخ های آن اندک نقصانی هم داشته باشند اتومبیل می تواند به حرکت خود ادامه دهد.

اینک به عنوان مثال انسانی را در نظر بگیریم، انسان از چهار دست و پا برای انجام عمده کارهایش و یک سر،که مرکز اراده او می باشد تشکیل یافته است باز با مختصر توجهی در می یابیم که سر انسان برای انجام و اداره کارهایش نقش قاطع و اساسی دارد بخلاف دست و پا، درست است که انسان با فقدان دستها و پاهایش نمی تواند کارهای آن اعضا را انجام دهد ولی در صورت سلامت مغز می تواند برای آن کارها از یک انسان دیگر و یا وسیله دیگری استفاده نماید اما اگر سر او، و در نتیجه مغزش دچار اشکال شود کارهای او مختل شده و سرانجام نمی تواند کاری انجام دهد.

کمی پا را فراتر می گذاریم و عرش خداوندعالم را در نظرمی گیریم اینجا نیز بدین حقیقت بر می خوریم که عرش را چهارملک مقرب به نام های: جبرئیل، مکائیل، اسرافیل، و عزرائیل حمل می کنند و اگر خود عرش را نیز بر آنها اضافه کنیم می شود پنج عامل.

از این مثال نیز نتیجه گرفته میشود که کارهای همه عالم روی پنج عامل، و پنج رکن اداره می شود.

حالا به اصل مطلب می رسیم و به روشنی در می یابیم که حدیث شریف بنی الاسلام علی خمس...چه می خواهد بگوید و درمیابیم که دیانت مقدس اسلام نیز پنج رکن دارد.

یکی از این ارکان نماز است، و رکن دیگر آن زکاه ودیگری حج،و بالاخره رکن دیگر آن جهاد است،رکن پنجم که از تمام رکن های چهارگانه دیگر نقشش اساسی تر و

ص: 112

اهمیتش بیشتر است رکن ولایت اهل بیت پیامبرصلی الله علیه واله و دوستی امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام و اقرار به ولایت آن حضرت است و این رکن همانند مغز، در بدن انسان، و یا موتور اتومبیل نسبت به آن و همانند اسب در درشکه،و همانند عرش نسبت به

ملائکه مقربین چهارگانه که حامل آن هستند می باشد.

همانگونه که در مثال های بالا دیدیم که در صورت از کار افتادن مغز، دیگر انسان قادر به انجام هیچ کاری نیست، و با نبودن موتوردر اتومبیل و اسب در درشکه این دو وسیله از کار افتاده و نمی توانند کوچک ترین حرکتی به خود بدهند مسأله دیانت هم چنین است اگر نماز و روزه و خمس و زکاه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر اندکی ایراد داشته باشند. ولی مرکز اراده دینی که همان حب علی بن ابی طالب علیه السلام و ولاء خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است محکم و قوی باشد ممکن است با همان نماز ناقصی که اعضاء و جوارح آن شکسته و بسته است، نکاتی که شکسته و بسته است،و حج وجهادی که شکسته و بسته است به قدرت ولای امیر مؤمنان علیه السلام انسان بتواند به هدف رسیده و وارد بهشت شده و به مقام ارجمند مؤمنین برسد.

ولی اگر نماز بدون ایراد و به طور صحیح و کامل انجام شود و عبادات دیگر از قبیل زکات و حج و جهاد و...هم همین طور صحیح و بی عیب انجام شوند اما به جا آورنده این اعمال علی و اولاد علی علیهم السلام را دوست نداشته باشد مثل اعضاء و جوارح کسی است که مغز او که مرکز اراده او است از کار افتاده است روایات زیادی از رسول خدا صلی الله علیه واله و ائمه طاهرین علیهم السلام وارد شده است که مطلب ما را کاملا تأیید می کنند.که اگر کسی هزار هزار بار شتر از طلا و نقره یعنی هزار من طلا و نقره را در راه خدا به فقراء بدهد، و چندان عبادت کرده و نماز بخواند که چشمش از حدقه در آید و چندان سرپا بایستد که پایش ورم کند وآن قدر روزه بگیرد که پوست شکم او به پشتش بچسبدو... مع ذلک محبت و ولاء علی بن ابی طالب علیه السلام در دل او نباشد با همه این عبادات در آتش جهنم سرنگون می شود، بر عکس اگر کسی ولاء ومحبت وجود مقدس علی علیه السلام را در دل داشته باشد به

ص: 113

آبروی قدرت ولای آن حضرت صاحب این عبادات ناقص میتواند وارد بهشت شده و به تشرف به خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله موفق شود.

« یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ »(1)

«ای پیامبر آنچه را که از طرف پروردگارت درباره علی علیه السلام به تو نازل شده به مردم ابلاغ کن که اگر فرمان خدا را در این مورد اطاعت نکنی از رسالت خود هیچ چیزی ابلاغ نکرده ای.»

پیامبر اسلام صلی الله علیه واله برای جادادن قوانین الهی در مغز و مرکز اراده مردم، یعنی آشنا کردن مردم به نماز، روزه، زکات، حج و جهاد از طرف خداوند جل و علا فرستاده شده است ولی اگر مردم به طور تمام عیار به این عبادات آشنا شوند و به صورت صحیح وبی عیب و نقص آنها را به جا آورند مع ذلک ولای علی بن ابی طالب علیه السلام و امامت ولی امر تعیین شد، از جانب پروردگار عالم را نپذیرد مانند این است که اتومبیلی موتور آن صحیح نیست ولی چرخ ها و طایرهای آن نو است،و مانند بدنی است که مغز آن معیوب و مجنون است، اما اعضاء و جوارح آن ستبر است، اگر نماز شما،و زکات و حج و جهاد شما بی عیب و نقص انجام شود و آتش عشق و محبت امیر مؤمنان در اعماق قلب شما جایگزین و روشن نباشد به بهشت نمی توانید داخل شوید،و شب اول قبر میان چاله ای از آتش سرازیر می شوید و امکان ندارد شما را به بهشت راه دهند زیرا:

«بُنِیَ اَلْإِسْلامُ عَلَی خَمْسٍ عَلَی الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ والْوِلایَهِ ولَمْ یُنَادَ بِشَیٍ کَمَا نُودِیَ بِالوِلایَهِ».

و قال رسول الله صلی الله علیه واله :

«إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی جَعَلَ لِأخی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَضَائِلَ لاَ ظَاهِراً لاَ یُحْصِیهَا غَیْرُهُ فَمَنْ ذَکَرَ فَضِیلَهً مِنْ فَضَائِلِهِ مُعْتَرِفاً بِهَا غَفَرَ اَللَّهُ ذُنُوبَهُ یَوْم

ص: 114


1- سوره مائده (5)، آیه 67.

القِیامَهِ وَلَو کانَ بِقَدرِ ذُنوبِ الثَّقَلَینٍ.(1)

«خدای تبارک و تعالی برای برادرم علی بن ابی طالب علیه السلام فضائلی قرار داده که جز او کسی نمی تواند تعداد آن را بشمار آورد، پس اگر کسی فضیلتی از فضائل او را در صورتی که بحقانیت آن اعتراف دارد ذکر کند خدا در روز قیامت بر گناهانش قلم عفو می کشد اگر چه به اندازه گناهان انس وجن باشد.»

در روز مباهله پیامبر اکرم صلی الله علیه واله امیر مؤمنان علی علیه السلام ودختر معصومه خود فاطمه علیها السلام و دو فرزند عزیزش حسن و حسین علیهم السلام را با خود زیر درختی برد که درختان به آن حضرات سایه اندازد و به زحمت نیفتند.نصارای نجران که آمدند حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام را فرزندان خود شمرد ولی علی علیه السلام را نفس خود به حساب آورده و به منزله مرکز اراده و مغز نبوت قلمداد کرد زیرا ولایه الله حقیقتی است که نبوت جلوه و صورتی از آن است. در اعتقاد هرکس که عقیده به نبوت رسول خدا صلی الله علیه واله و ولایت امیر مومنان علیه السلام توأما داشته باشد دین او به درجه کمال و مطلوب رسیده است، وگرنه اگر کسی معتقد به خدا و پیامبر صلی الله علیه واله و قرآن باشد و تمام احکام الهی را عمل کند ولی علی علیه السلام را دوست نداشته باشدو اقرار به امامت او و یازده فرزند معصومش- که اولشان حسن بن علی علیه السلام و آخرشان فرزند حسن بن علی العسکری علیه السلام می باشند-نکند این عبادت ها موجب خذلان و اسباب سرنگونی او را در آتش فراهم خواهد آورد.

«عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ.»(2).

در روز قیامت مردم درباره چه چیزی مورد سئوال قرار می گیرند از نبأعظیم که در مورد آن دچار اختلاف شده اند.

علی بن ابی طالب علیه السلام نبأ عظیم،و صراط مستقیم،و میزان عدل الهی است وکوثری است که در روز قیامت رفع تشنگی از تشنگان می کند علم علی و ذوالفقارش برطرف کننده خواری ها از سر راه دوستان پروردگار عالمیان و زبان مبارکش شمشیر نطق و بیان در عالم علم و کمالات است، قدم نازنینش برای برداشتن و برافکندن درب قلعه خبیر روی هوای قدرت پروردگار عالمیان و چشم نازنین علی علیه السلام پیش بینی تا قیام

ص: 115


1- کفایه الطالب، ص 252.
2- سوره عم یتسائلون (78)، آیه 1 - 2 .

قیامت است، حکومت عادلانه وی زلزله دل های مردم را آرام و زلزله بی نظمی و ناامنی را در جهان کوتاه کند، چنان که روز قیامت آندم که زمین به آن زلزله عجیب افتاد،خطاب می کند ای زمین چرا میلرزی؟ عرضه می دارد آقا جان یا علی، بگذار بلرزم واین مردم را تنبیه کنم تا بلرزند و بترسند و هول کنند و دلشان زیر و رو شود اینها حیا نکردند، نعمت های خدا را در روی زمین خوردند و دست از نافرمانی حق بر نداشتند.

زین العابدین علیه السلام را به زنجیر و غل جامعه بسته و سوار برشتر برهنه نمودند،راوی

می گوید:

دم دروازه کوفه بودم، اسیری را سوار بر شتر دیدم فاصله من از او کمی زیاد بود، دیدم این اسیر لباس سرخ بر تن کرده، ناباورانه با خود گفتم: عجیب است این اسیر که سوار بر شتر است چگونه لباس سرخ بر تن دارد؟ کسی که اسیر دشمن است چگونه لباس شادی بر تن کرده است؟ وقتی نزدیک شدم دیدم خون گردن او است که از زیر زنجیر بر بدن نازنین اش جاری شده است، خدایا بنی امیه چه ظلم هایی بر اهل بیت پیامبر تو روا داشتند، خدایا زین العابدین علیه السلام را با بدنی بیمار و علیل سوار بر جهاز شتری نمودند که روی آن نمد و فرشی نبود، غل جامعه به گردن مبارکش زده و دستهای او را به گردنش بستند،عده ای پیش عمر بن سعد رفتند و گفتند: آیا این اسیر را می خواهی زنده به کوفه برسانی یا نه؟ گفت: بله، گفتند: اگر دستش باز بود و بنا بود از شتر بیفتد، دستش را بر جهاز شتر می گرفت که روی زمین نیفتد، ولی حالا دستهایش بسته است اگر از شتر افتاد چه کنیم؟ گفت: بروید پاهایش را با ریسمان از زیر شکم شتر ببندید.

«وَ سُبِیَ أَهْلُکَ کَالْعَبِیدِ وَصَفَدُوا فِی اَلْحَدِیدِ قَوْقُ أَقْتَابِ اَلْمَطِیَّاتِ».(1)

یا رسول الله اهل بیت تو را مانند برده ها اسیر کرده و آنان را با زنجیرهای آهنین بر جهاز شتران بستند.

***

ص: 116


1- بحار الانوار، ج 101، ص 241 و ص 322.

گفتار ششم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین تهرانی (دامت توفیقاته)

تصویر

«از قم»

ص: 117

2- حضرت بقیه الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

*حضرت بقیه الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الذی جعل ائمتنا حماه لدینه و هداه لعباده و حججا علی خلقه، والصلوه والسلام علی امین وحیه و خاتم رسله، سیدنا و مولانا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین الهداه المهدیین، الذین من تمسک بهم نجی،و من

تخلف عنهم هلک، السلام علی المهدی الذی وعد الله به الامم.

عن أمیر المؤمنین علیه السلام

«نَحنُ أنوارُ السَّمواتِ وَالأرضِ وسَفنُ النَّجاهِ وَفَینا مَکْنُونَ العِلمِ وإِلَیْنَا مَصِیرالأُمُورٍ وَبِمَهْدِیِّنَا تَقطَعُ الحُجَجَ قَهوَ خَاتَمُ الائِمَّهِ ومُنْقَدُ الأُمَّهِ ومُنْتَهِی النُّورِ وَغامِضُ السَّرَفلَیهِنَّ مَنِ اسْتَمْسَکَ بِعُرْوَتِنا وحُشِرَ عَلَی مَحَبَّتِنا».(2)

«ازامیر مؤمنان علیه السلام روایت شده فرمود: ما خاندان نبوت نور آسمان ها و زمین وکشتی های نجاتیم و پیش ما است آن قسمت از علم که از دیگران پوشیده است و به طرف ما است بازگشت کارها و با مهدی ما آل محمد که پایان بخش امامان و نجاه دهنده امت رسول الله صلی الله علیه واله و بالاترین مراتب نور و پیچیده ترین اسرار است حجت تمام می شود، پس برای کسی که به عروه الوثقای ما چنگ زند و با محبت ما

ص: 118


1- این سخنرانی در روز جمعه ششم محرم الحرام 1420 ه دردفترحضرت آیه الله العظمی سیستانی دامت برکاته (قم)ایراد شدکه پس از استخراج ازنوار،متن آن خدمت خطیب محترم عرضه شد و بعد از تجدید نظر و اضافات توسط معظم له در اینجا درج شد.
2- تذکره الخواص، سبط ابن جوزی،مطبعه الحیدریه،فی النجف الاشرف 1383 ه ، الباب السادس، ص 130، همچنین این فقره از خطبه با اندکی تفاوت در بحار الانوار،ج 75،ص 214 و مروج الذهب، ط 2، دار الهجره قم، ج 1، ص 43 آمده است.

محشور شود گوارا باد.

3- روایات مروبط به حضرت مهدی علیه السلام متواتر است:

در میان روایات و اخباری که از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در منابع حدیث اعم از شیعه و

سنی نقل شده است یکی از موضوعاتی که بیشترین احادیث را به خود اختصاص داده، حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) می باشد.

اخبار واحادث مربوط به آن حضرت،متواتر بلکه بیش ازحد تواتر است که حتی بعضی از علمای اهل سنت هم به متواتر بودن آن ها تصریح کرده اند. (1)

4- تحریف و جعل احادیث درباره حضرت مهدی علیه السلام:

از آن جایی که موضوع حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)و وجود او،و بقاء او از بمان شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری علیه السلام إلی الآن،و خروجش در آخرالزمان، از جمله موضوعات مسلم و از ضروریات مذهب امامیه می باشد لذا دشمنان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)از آغاز درصدد بوده اندکه مسائل مربوط به آن حضرت را تحریف کنند و اقداماتی هم در این زمینه نموده و دست به کارهایی هم زده اند.

از جمله این که در متون احادیث مربوط به آن حضرت دست برده اند، یا این که

ص: 119


1- جماعتی از علمای اهل سنت که احادیث مربوط به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را متواتر دانسته اند و بدان تصریح نموده اند عبارتند از: 1- ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب، ج 9، ص 144، ط حیدر آباد الدکن. 2 - ابن حجر هیتمی مکی در الصواعق المحرقه، ص 165، ط مصر. 3- مؤمن شبلنجی شافعی،نور الابصار، ص 171 ، ط مصر، 1380 ه. 4- محمد بن رسول برزنجی الشافعی در الاشاعه لا شراط الساعه، ص 87. 5 - محمد بن علی الصبان در اسعاف الراغبین، ط مصر 1312، ب 2، ص 140 و ...

حدیثی را در این زمینه جعل کرده اندکه اذهان مردم از موضوع اصلی منحرف بشود تا بتوانند دیگران را به جای مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به مردم معرفی کنند.

که ما در زمینه تحریف و جعل احادیث از هر کدام فقط به یک نمونه بسنده می کنیم.

5- نمونه ای از تحریف احادیث:

از جمله روایاتی که دست به تحریف آن زده اند روایت زیر است:

عن ابی داود،عن زائده،عن عاصم،عن زر عن عبد الله،عن النبی صلی الله علیه واله أنه قال: «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ اَلدُّنْیَا إِلاَّ یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اَللَّهُ ذَلِکَ اَلْیَوْمَ حتی یَبْعَثُ اَللَّهُ رَجُلاً مِنِّی (أوْ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی )یُوطَیءُ إِسْمُهُ إِسْمِی وإِسْمُ أَبِیهِ إِسْمِ أَبِی یَمَلاءُ الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وُجُورا».(1)

در این روایت، پدر حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همنام با پدر رسول خدا صلی الله علیه واله معرفی شده است این موضوع با احادیث بسیاری که نام پدر آن حضرت را حسن معرفی نموده است منافات دارد.

پیداست دشمنان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)این جمله را داخل در روایت کرده اند تاشبهه دراذهان بیفتدکه حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)فرزند عبدالله است، نه امام حسن عسکری علیه السلام .

ولی روایت مذکوراز جهت سند مخدوش و فاقد ارزش است زیرا راوی این روایت زائده می باشد که از هر جهت اسم با مسمایی داشته زیرا که خود اهل سنت درباره اش می گویند:

«والَّذِی رَوَاهُ واسمُ أبیه إِسْمُ أبی قَهْوٌ زَایِدَهٌ وَهُوَ یَزیدُ فی الاحادِیثِ».(2)

ص: 120


1- فصول المهمه، علی بن محمد بن احمد بن الصباغ المالکی، ص 274.
2- البیان فی اخبار صاحب الزمان، محمد بن یوسف الکنجی الشافعی، نشر موسسه الهادی، قم، 1399 ،ص94.

«کسی که حدیث را چنین روایت می کند که:نام پدر امام مهدی با نام پدر من یکی است شخصی به نام زائده است -چنان که در سند حدیث مذکور است-و او روی احادیث چیزهایی از خود اضافه می کرده است.»

مضافاً بر این که در هیچ یک از منابع معتبر شیعه و سنی جمله (واسم أبیه إسم ابی )وجود ندارد و خود محققین اهل سنت هم به این مطلب اعتراف کرده اند،ازجمله محمد بن یوسف گنجی شافعی در کتاب البیان فی اخبار صاحب الزمان می گوید:

تمام روایاتی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در این مورد وارد شده فاقدجمله (واسم ابیه سه ابی) می باشد(1) واحمد بن حنبل که یکی از ائمه اربعه اهل سنت است در کتاب مسند خود چندین روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نقل کرده که همه آن ها فاقد جمله (وإسم أبیه إسم أبی) می باشد.(2)

6- نمونه ای از جعل احادیث:

از جمله روایاتی که در این زمینه جعل کرده اند این روایت است:

«لا مَهدِیَّ إلا عِیسَی بن مَریَمَ»

یعنی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وعده آمدنش را داده است، عیسی بن مریم علیهما السلام است نه شخص دیگر.»

ولی خوشبختانه رجالیون اهل سنت راوی این روایت را که محمد بن خالد الجندی می باشد توثیق ننموده و گفته اند: او شخص کذابی بوده است.

و محمد بن احمد بن ابوبکر قرطبی (متوفی 671 ه)صاحب تفسیر مشهورهم درکتاب التذکره فی احوال الموتی و امور الاخره راوی روایت (لا مهدی الا عیسی بن مریم)

ص: 121


1- همان، ص 93، و ص 94 .
2- مسند، احمد بن حنبل، الطبعه الأولی، دار صادر بیروت، ج 1، ص 376.

را مجهول خوانده است.(1)

و از همه مهم تر این که ابن تیمیه (متوفی 728ه)که بیانگذارمکتب منحوس وهابیت بوده در کتاب منهاج السنه النبویه در مورد روایت (لا مهدئ إلاعیسی بن مریم) می گوید: این روایت ضعیف است و قابل استناد نیست. (2)

خلاصه از این نمونه تحریف ها واحادیث مجعول که دشمنان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)تا به حال درست کرده اند آن قدر زیاد است که اگر همه را دریک جا جمع کنیم، یک کتاب مفصلی خواهد شد، اما از آن جایی که خدا نخواسته که آن ها به اهداف شوم خودشان برسند، لذا تا به امروز هر کسی را که در این وادی قدم گذاشته وخواسته آثار مربوط به آن حضرت را محو کند رسوا و منفور عام و خاص قرار داده است.

«یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ »(3)

کافران می خواهند نور خدا را به وسیله پف کردن با دهانشان خاموش نماید درحالی که خدا به رغم اکراه آنان نور خود را تمام می کند.

کافران می خواهند تا نور خدا را (به گفتار باطل و طعن مسخره خود)خاموش کنند و البته خداوند نور خود را هر چند که کافران دل خوشی از آن نداشته باشند (به رغم آنان) تمام و کامل (و محفوظ) خواهد داشت.

7- کتب عامه و خاصه درباره حضرت مهدی علیه السلام :

ص: 122


1- التذکره فی احوال الموتی وامور الآخره،القرطبی،الطبعه الأولی، دار الحدیث قاهره، ص 516.
2- والحدیث الذی فیه (لا مهدی الا عیسی بن مریم)رواه ابن ماجه و هو حدیث رواه عن یونس بن عبدالاعلی و روی عنه أنه قال عن حدیث الشافعی وفی الخلعیات وغیرهاحدثنا یونس عن الشافعی ولم یقل حدثنا الشافعی ثم قال عن حدیث محمد بن خالد الجندی و هذا تدلیس یدل علی توهین الحدیث و من الناس من یقول أن الشافعی لم یروه،(منهاج السنه النبویه، الطبعه الأولی، بالمطبعه الکبری الأمیریه، مصر 1321 ه ج 2، ص 133.
3- سوره صف (61)، آیه 8 .

موضوع حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)ومهدویت یکی ازمسائلی است که همواره و از دیرباز مورد توجه علماء خاصه و عامه،حتی سایر فرق و مذاهب غیر اسلامی بوده و هست، از این رو کتب زیادی توسط اشخاص مختلف از مذاهب و گروه های مختلف راجع به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شده است،که بر حسب رقم به دست آمده متجاوز از دو هزارجلد کتاب مستقل به زبان های عربی و فارسی و غیره می باشد.

و عجیب این است که بعضی از این کتب قبل از ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)نوشته شده است یعنی قبل از این که آن حضرت به دنیا بیاید،در حدود 20 نفر از یاران و اصحاب ائمه درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)کتاب نوشته اند.

که قدیمی ترین آن ها یا به تعبیر دیگر اولین کتابی که شیعه درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)نوشته است، کتاب السقیفه مرحوم سلیم بن قیس هلالی می باشد که متوفای سنه 90 هجری قمری است یعنی سلیم بن قیس هلالی که ازاصحاب و یاران با وفای امیر مؤمنان علیه السلام بوده ورجالیون هم توثیقش کرده اند.165 سال قبل از این که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دنیا بیاید درباره آن حضرت کتاب نوشته و روایاتی را درباره ایشان در آن کتاب آورده است که ابان بن ابی عیاش می گوید تمام این کتاب را نزد امام سجاد علیه السلام خواندم و حضرت هم تمام مطالب آن را تأیید نمود(1)و به غیر از علمای شیعه علمای اهل سنت هم تا به حال درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در حدود 150 جلد کتاب نوشته اندکه البته این کتاب ها را عامه به طور مستقل درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)نوشته اند و الاکتاب هایی که اهل سنت به مناسبت در آن ها راجع به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سخن گفته اند بیش از این تعداد است ابونعیم اصفهانی (متوفای 430 ه)که از علمای بزرگ اهل سنت است خود به تنهایی 5 جلد کتاب درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به ترتیب زیر نوشته است:

ص: 123


1- بحار الانوار، ج 1، ص 78.

1- مناقب المهدی . 2- نعت المهدی . 3- صفه المهدی. 4 - اخبار المهدی ه - اربعون حدیثا که در میان این کتب،کتاب اخبار المهدی عباد بن یعقوب رواجنی متوفای سنه 250ه قدیمی ترین آن ها است.(1)یعنی قبل از این که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دنیا بیاید این عالم سنی درباره آن حضرت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) کتاب نوشته است.

رواجنی از مشایخ بخاری، ترمذی، ابن ماجه، ابوحاتم، بزاز ودیگر محدثان اهل سنت است که همگی از او روایت کرده وبر وثاقت و صداقت او تاکیدکرده اند.و یکی از خصوصیات رواجنی این بوده که به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آن قدر علاقه داشت که برای این که هر وقت آن حضرت ظهور کرد برود و در رکاب وی بجنگد و او را یاری کند. شمشیری بالای سرش آویزان کرده بود.(2)

خلاصه مطلب بزرگان علمای عامه مخصوصا ائمه اربعه اهل سنت،روایات مربوط به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را پذیرفته وقبول کرده اندکه متقی هندی(متوفای 975 ه) در این باره می گوید:علمای مذاهب چهارگانه شافعی،حنفی، مالکی وحنبلی در صحت احادیث مربوطه به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)اتفاق نظر دارند و معتقدند که واجب است تمام مسلمانان بر این موضوع ایمان بیاورند.(3)

و قاضی بهلول بهجت افندی،مورخ شهیرسنی درکتاب جامع خود راجع به این موضوع می گوید:

ظهور مهدی قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در میان امت اسلامیه مسأله متفق علیه بوده و محتاج به تشریح و محاکمه نیست چون حدیث:

«مَن ماتَ وَلَم یَعرِفْ إمامَ زَمَانِهِ فَقَدْ مَاتَ مِیتَهَ اَلْجَاهِلِیَّهِ»

ص: 124


1- التاریخ الکبیر، ج 6، ص 44.
2- میزان الاعتدال، ج 2، ص 379.
3- البرهان فی علامت مهدی آخر الزمان، ملا علی متقی هندی، ص 177، باب 13 .

متفق علیه علمای عامه و خاصه می باشد بنابراین هیچ فردی از افراد اسلام پیدا نمی شود که به وجود صاحب عصروزمان اقرار نداشته باشد(1).

پس بنابراین تمامی فرق مسلمین قائل به وجود حضرت مهدی (عجل الله تعالی فی فرجه الشریف) هستند که ابن ابی الحدید معتزلی حق مطلب را در این جهت ادا کرده ودر شرح نهج البلاغه خود می نویسد:

«قد وقع اتفاق الفرق بین المسلمین علی أن الدنیا والتکلیف لا ینقضی إلا علیه».(2)

یعنی تمامی فرق مسلمین-نکته مهم این است که نمی گوید تمامی فرق شیعه،بلکه می گوید تمامی فرق مسلمین - در این مطلب اتفاق نظر دارند که عمر دنیا و تکلیف (بشر نسبت به اجرای احکام الهی) پایان نمی پذیرد مگر پس از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف).(3)

8- عقیده وهابیت درباره حضرت مهدی علیه السلام :

مسأله مهدویت حتی مورد پذیرش وهابیت قرار گرفته و ابن تیمیه

ص: 125


1- تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد صلی الله علیه واله ،بهلول بهجت افندی، ط 7، ص 139، و ص 141.
2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، چاپ داراحیاء الکتب العربیه، ج 10، ص 96.
3- راجع به این موضوع که مسأله مهدویت مورد قبول و اتفاق جمیع فرق اسلامی می باشد رجوع شود به کتب عامه از قبیل: 1۔ صحیح ترمذی، ج 2، ط دهلی، ص 46. 2 - غایه المأمول،شیخ منصور علی ناصف،ج 5، ص 362. 3- اسعاف الراغبین،محمد بن علی الصبان، ط مصر، ب 2، ص 140 . 4- نور الابصار،شبلنجی شافعی، ط7، مصر ص 155. 5- الفتوحات الإسلامیه، احمد زینی دحلان، ط مصر، ج 2، ص 211 . 6- سبائک الذهب، سویدی، ص 78 . و...

(متوفای 728ه)که بنیانگذار این مکتب است درکتاب منهاج السنه النبویه می گوید :

«وأحادیث المهدی معروفه،رواها الإمام أحمد وأبو داود والترمذی وغیرهم».(1)

احادیث مربوط به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)معروف است که امام احمد ابن حنبل و ابو داود و ترمذی و غیره آن را روایت کرده اند.

و دبیر کل موسسه رابطه العالم الاسلامی جناب محمد علی کنانی که از مهم ترین مراکز وهابیت در عربستان سعودی است ومقرآن درمکه می باشد در سال 1976میلادی درجواب شخصی به نام محمد صالح القزاز،ازکشور کنیا،که سؤالاتی درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از این مرکز مهم وهابیت کرده بود مطالبی نوشته بود که خیلی اهمیت دارد، از جمله این که نوشته بود به هنگام ظهور ظلم و فساد در جهان خداوند به وسیله حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جهان را پرازعدل و داد می کند او آخرین خلیفه پیامبر صلی الله علیه واله می باشد که خود رسول الله صلی الله علیه واله از ظهور آن حضرت خبر داده است و مؤید این مطلب احادیثی است که بسیاری از صحابه پیامبر آن را روایت کرده اند، بعد هم نام 20 نفر از صحابه را در آنجا به عنوان شاهد آورده و بالاخره سخن خود را با این جمله پایان داده است:

«إنَّ الإعتقادَ بِخُروجِ المَهدِیِّ واجِبٌ وَأنَّهُ مِن عَقائِدِ السُّنَّهِ وَالجَماعَهِ وَلا یُنکِرُهُ إِلاَّ جاهِلٌ بِالسُّنَّهِ وَمُبتَدِعٌ فی العَقیدَهِ وَاللَّهُ یَهْدِی إلی الحَقِّ ویَهْدِی السَّبِیلَ».(2)

«به عقیده ما اعتقاد به قیام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)(بر هر مسلمانی)واجب است و این جزء عقائد اهل سنت و جماعت به شمار می رود و جز افراد نادان

ص: 126


1- منهاج السنه النبویه، ابن تیمیه، الطبعه الأولی، بالمطبعه الکبری الامیریه، مصر، 1321 ه ، ج 2، ص ص 133.
2- البیان فی اخبار صاحب الزمان،محمد بن یوسف الکنجی الشافعی،نشر موسسه الهادی قم، 1399، ص 76 تا ص 79 .

یا بدعت گذار کسی آن را انکار نمی کند،خداوند همه را به سوی حق و راه راست هدایت کند.»

وبن باز(1)(متوفی 1420 ه)که مفتی اعظم وهابی ها درعربستان سعودی بود در کنفراسی که در دانشگاه اسلامی مدینه در سال 1388 تشکیل شد بعد از سخنرانی شیخ عبد المحسن عباد که پیرامون حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ایراد شده بود سخنرانی کرد و ضمن تأیید سخنان وی چنین افزود:

مسأله مهدی آشکار و روشن است و احادیث درباره آن فراوان،بلکه متواتر ومستحکم است و بسیاری از اهل علم تواتر آن را بازگو کرده اند.

، امام که از الطاف خدای عزوجل به این امت در آخر الزمان است، ظهور می کند داد و حق را بر پا می دارد و از ظلم و بیداد جلوگیری می کند وخدا به وسیله او سایه لوای حق را بر این امت در راه عدالت، هدایت و راهنمایی مردم می گستراند.(2)

9- مهدی موعود علیه السلام در سایر ادیان:

عقیده به مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)اختصاص به مسلمانان ندارد، بلکه تمام ادیان و مذاهب آسمانی در این عقیده با مسلمان ها شریک هستند،وپیروان همه ادیان عقیده دارند که در این عصر تاریک و بحرانی جهان، که فساد و بیدادگری و

ص: 127


1- شیخ عبد العزیز بن باز مهم ترین عالم وهابیت درعصرحاضر بودکه تبعا لاسلافه بزرگترین خیانت را به اسلام و پیروان حقیقی آن (شیعه اثنی عشری)نمود.و فتاوی او مبنی بر مشرک بودن شیعه و جواز قتل شیعه و هتک نوامیس و غارت اموال شیعه،شاهد این حقیقت است.به علاوه تهمت ها و افترائاتی را که او به شیعه زده بود اگر بخواهیم ذکر کنیم کتاب مفصلی را به خود اختصاص خواهد داد که بحمد الله در حین تنظیم این مقاله خبر به درک واصل شدنش را شنیدم.امیدوارم که خداوند او را با موالیانش (خوارج و نواصب) محشور فرماید.
2- مجله الجامعه الاسلامیه، شماره سوم، سال اول، ذی القعده 1388 ه ، فوریه 1969 میلادی، ص 146 به بعد.

بی دینی همه جا را فرا می گیرد،یک نجات دهنده بزرگ جهانی طلوع می کند و بواسطه نیروی فوق العاده غیبی اوضاع آشفته جهان را اصلاح می کند وخداپرستی را به بی دینی و مادی گری غلبه می دهد.

بنابراین همه ارباب ملل و ادیان این عقیده را دارند و در انتظار چنین موعودی هستند و هر ملتی او را با لقب مخصوصی میشناسد، زردشتیان او را به نام سوشیانس(نجات دهنده جهان) جهودان به نام سرور میکائیلی، عیسویان به نام مسیح موعود مسلمانان به نام مهدی منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می نامند.(1)

پس این شبهه که عده ای از دشمنان امام زمان علیه السلام در بین مردم القاء کرده اند که عقیده به حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)ازشیعه سرچشمه گرفته و آن ها با جعل یک سری از احادیث، این عقیده خرافی را در بین مردم رواج داده اند،کاملا غلط وبی اساس است. (2)

10- مهدی موعود علیه السلام و کتب آسمانی:

در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که بر حسب روایات وارده از ائمه طاهرین علیهم السلام

ص: 128


1- دادگستر جهان، ص 66.
2- شیخ عبدالله بن زید المحمود، رئیس دادگاه های شرعی کشور قطر، در رساله ای که تحت عنوان:لامهدی ینتظر بعد الرسول خیر البشر،منتشرنموده ودرصفحه 37 این کتاب می گوید: اندیشه مهدی علل سیاسی، اجتماعی و دینی دارد و جملگی از عقاید شیعه سرچشمه می گیرد. شیعیان از همان ابتدای دور شدن خلافت از اهل بیت علیهم السلام خود این اندیشه را ابداع کردند، و با سوء استفاده از ساده اندیشی توده ها و شوروشوق آنان نسبت به دین و دعوت اسلامی، از این جنبه ظاهر الصلاح شروع به تبلیغ نمودند،و بدین سان توطئه زشت شکل گرفت که با مفسده انگیزی،افکار مردم را با احادیث جعلی و داستان های منسوب به پیامبر و اهل بیت علهیم السلام و کعب الأحبار پر ساختند. و احمد امین مصری هم در کتاب ضحی الاسلام، ج 3، ص 241 و 242 در این باره می نویسد: اندیشه مهدی علل سیاسی، اجتماعی دینی دارد که به نظر من از شیعه نشأت گرفته و آنان پس از خروج خلافت از دست اهل بیت آن را ابداع کردند.

مربوط به حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد حتی بعضی از بزرگان در این زمینه کتاب مستقلی نوشته اند از جمله :کتاب المحجه فیما نزل فی القائم ،الحجه تالیف

مفسر و محدث عالی مقام شیعه مرحوم سید هاشم بحرانی (اعلی الله مقامه)، که این بزرگوار در این کتاب ارزشمند 132 آیه از آیات قرآن را ذکر کرده و آن آیات را به وجود مبارک حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تفسیر کرده است.

وبشارتی که در این باره در سایر کتب آسمانی و کتب مدعیان نبوت وارد شده بی شمار است که از کتب غیر اسلامی:زبور، زند، حکی صفیناه، اشعیاء، شاکمونی (هند)انجیل متی،دیدوپاتیکل (هند)، جاماسب، انجیل یوحنا را به عنوان نمونه می توان نام برد(1).

11- شبهات پیرامون حضرت مهدی علیه السلام:

همان طوری که در بحث تحریف گفته شد، از آن جایی که موضوع مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جزو مسلمات است و جمیع ادیان و مذاهب به آن ایمان و اعتقاد دارند، لذا دشمنان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) غیر از تحریف و جعل احادیث اقدام به تشکیک در مسائل مربوط به آن حضرت نموده و سعی دارند که عقیده به مهدویت را در بین مردم نوعی خرافه پرستی جلوه دهند، که ما در میان تمام اشکالاتی که می نمایند، دو اشکال عمده را مطرح کرده و جواب می دهیم.

12- شبهه طول عمر:

درباره مسأله طول عمر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)با این که علما و دانشمندان از قدیم الایام به این سؤال پاسخ داده اند باز عده ای در گوشه و کنار با طرح

ص: 129


1- چون ذکر مطالب آن کتب در این مختصر نمی گنجد لذا طالبین جهت اطلاع بیشتر به کتاب بشارات عهدین ، ص 232 (بشارت 32) تا ص 286، (بشارت 50) مراجعه نمایند.

این سوال در بین مردم القاء شبهه می کنند که چطور می شود یک انسانی بیش از هزار سال در این دنیا عمر کند؟ باید گفت که این افراد نه الآن،بلکه از همان اولی که آن حضرت یک عمر طبیعی و معمولی داشته باز چنین اشکالاتی را مطرح می کردند.

به عنوان نمونه شما اگر مراجعه به کتاب کمال الدین مرحوم شیخ صدوق (اعلی الله مقامه) بنمایید، می بینید که ایشان در مقام پاسخ به کسانی که اشکال به طول عمر اما زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می نمایند، باب 54 کتابش را به معمرین و کسانی که در این دنیا عمر زیادی نموده اند اختصاص داده است، در حالی که مرحوم شیخ صدوق این کتاب را به امر آن حضرت در اوایل شروع غیبت کبری نوشته است.(1)

یعنی در آن هنگام سن مبارک حضرت،حدود صد سال بوده است و به هنگام وفات شیخ صدوق رحمه الله آن حضرت در سن 126 سالگی بود ، چون وفات شیخ در سنه 381ه

بوده است.

و در عصر و زمان ما هم افراد زیادی هستند که این ها در سنین صد سالگی به سر

ص: 130


1- مرحوم شیخ صدوق رحمهالله سبب تألیف این کتاب را در مقدمه چنین بیان کرده و می فرماید: در سالی که توفیق زیارت قبر مقدس مولایم حضرت رضا علیه السلام را پیدا کردم، هنگام مراجعت از مشهد، در نیشابور اقامت کردم، در آنجا بسیاری از شیعیان نزد من می آمدند و از لابه لای حرف هایشان دریافتم که آنها از بابت غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سرگردان و حیرانند و در مورد آن حضرت اشتباهات زیادی دارند تا این که شبی در خواب دیدم که در مکه معظمه هستم و گرد خانه کعبه طواف می کنم،در دور هفتم پس از پایان طواف کنار حجر الاسود آمدم و آن را بوسیدم.در این اثنا دیدم مولایم حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر در خانه کعبه ایستاده است من با شوق توأم با پریشانی به او نزدیک شدم، آن حضرت از چهره من راز درونم را دانست بر او سلام کردم، آن حضرت جواب دادند، و فرمودند چرا درباره غیبت کتابی تألیف نمی کنی تا اندوه دلت را زایل کند، عرض کردم یابن رسول الله، درباره غیبت مطالبی نوشته ام، فرمودند، آن ها به این روش که من دستور می دهم نیستند، اکنون مستقلا کتابی درباره غیبت تألیف کن و غیبت هایی را که پیامبران داشته اند در آن بنویس. سپس حضرت تشریف بردند و من هراسان از خواب برخواستم و تا طلوع فجر و دمیدن سپیده به دعا و گریه گذرانیدم و چون صبح شد، شروع به نوشتن کتاب کمال الدین نمودم تا امر ولی خدا و حجت او را اطاعت کرده باشم (کمال الدین و تمام النعمه، مقدمه مصنف، ص 2 و 3)

می برند و یا این که سن صد سالگی را پشت سرگذاشته و وارد قرن دوم زندگی خود شده اند.

یک دانشمند روسی تعداد کسانی را که در اتحاد جماهیر شوروی،دومین قرن زندگی خودرا می گذرانند، در حدود 30 هزار تن دانسته است.(1)

پس بنابر این از همان ابتدا که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از یک عمر طبیعی برخورداربوده است، دشمنان چنین شبهاتی را مطرح می کردند که مردم را در مورد آن حضرت به شک و تردید بیندازند، حال برای جواب این مسأله به طور اختصار مطالبی عرضه می شود.

13- سخن مرحوم سید بن طاووس قدس سره در این باره:

در مناظره ای که مرحوم سید بن طاووس قدس سره با عده ای از منکران امام زمان (عجل الله ووجه الشریف) داشت، در جواب آن ها فرمود: اگر کسی امروز ادعا کند که من می توانم از روی آب راه بروم، کسی باور نمی کند، ولی وقتی که او در مقام عمل بر آمد و از روی آب راه رفت، بسیاری از مردم به تماشای وی می روند و از روی تعجب او را نگاه می کنند، و اگر روز دوم نفر دیگری آمد و چنین ادعایی کرد باز مردم در تعجب و شگفتی قرار می گیرند ولی با دیدن صحنه تعجبشان نسبت به روز قبل کمتر می شود و روز چهارم و روزهای دیگر، همین طور کمتر و کمتر می شود، تا آن که قضیه به کلی عادی می شود و این قضیه، نظیر قضیه طول عمر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد.(2)

ص: 131


1- مجله دانشمند، سال 6، شماره 1، ص 44.
2- یعنی اگر حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اولین نفری بود که چنین عمر درازی را در بین می داشت، جای تعجب و شگفتی بود،در صورتی که می بینیم در طول قرون و اعصار متوالی این قضیه کرات تکرار شده است،وکسانی بودند که بیش از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عمرکردند حتی یک عده از آن ها قبل از آن حضرت به دنیا آمدند و هنوز هم زنده هستند نظیر، (ادریس، الیاس، حضرت عیسی و حضرت خضر) که در متن به آن اشاره شده است.

زیرا که شما روایت کرده اید که ادریس در آسمان ها از زمان خود تا به حال زنده است و باز روایت کرده اید که حضرت عیسی در آسمان ها زنده است و در زمان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می آید و اقتدا به حضرتش می نماید و نماز می خواند،چگونه است که شما طول عمر این ها را قبول دارید،ولی طول عمر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را انکار می کنید.(1)

زمخشری صاحب تفسیرکشاف که از بزرگان علمای اهل سنت است درربیع الابرارمی گوید: چهار نفر از پیامبران تا حال حاضر زنده اند: ادریس و عیسی در آسمان و الیاس و خضر در روی زمین .(2)

14- گذشت زمان در آن حضرت اثر نمی گذارد:

عَنِ اَلْهَرَوِیِّ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا عَلاَمَهُ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مِنْکُمْ إِذَا خَرَجَ ؟قَالَ :«عَلاَمَتُهُ أَنْ یَکُونَ شَیْخَ السِّنِّ شَابَّ اَلْمُنْظَرَحَتِی أَنَّ اَلنَّاظِرَ إِلَیْهِ لیَحْسَبُه إبنَ أَرْبَعِینَ سَنَهً أَوْ دُونَها وَ انْ مِنْ عَلامَتِهِ أَنْ لایَهرَمَ بِمُرُورِ الأَیَّامِ وَاللَّیالی عَلَیهِ حَتّی یَأتِیَ أَجَلُهُ».(3)

هروی می گوید: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم نشانه قائم شما در وقت ظهورش چیست؟ امام رضا علیه السلام فرمود: نشانه او این است که از نظر سن بزرگسال است ولی آنچنان جوان منظر است که هر کس او را ببیند فکر می کند که او چهل ساله و یا کوچک تر از آن است، و یکی از نشانه هایش این است که گذشت روزها و شب ها تا آخر عمر در او اثر نمی گذارد.

15- طول عمر از نظر علمی

علم طب و زیست شناسی به قدری پیشرفت کرده است که خیلی از چیزهایی را که

ص: 132


1- انوار النعمانیه، ج 2، ص 36 .
2- ربیع الأبرار، الزمخشری، الطبعه الأولی، 1410 ه منشورات دار الذخائر قم، ج 1، ص 397.
3- بحار الانوار، ج 52، ص 285، ح 16.

قدما آن را جزو به محالات می شمردند،در دنیای امروز از نظر علوم یاد شده به وسیله اکتشافات دانشمندان خلاف آن به ثبوت رسیده است،که یکی از آن مسائل،مسأله طول عمر انسان است،که دانشمندان از نظر علمی امکان آن را به ثبوت رسانده و این معما را برای نسل امروزی حل کرده اند و ادله و براهین آن ها در این زمینه بسیار زیاد است، ولی چون بنای ما در این بحث فقط نقل آیات و روایات است لذا از ذکر آن ها دراینجا خودداری شد.

16- شبهه شیخیه در این مورد :

شبهه دیگری از طرف شیخیه وارد شده است که می گویند امام زمان (عجل الله والی فرجه الشریف) در حال حاضر در عالمی غیر از این عالم و در جسدی به نام جسد هور قلیا زندگی می کند و در وقت ظهور در جسد عنصری ظاهر خواهد شد(1)کما این که شیخ احمد احسائی که بنیانگذار این مکتب است دراین باره می گوید:

«إِنَّ اَلْإِمَامَ رُوحِی لَهُ اَلْفِدَاءُ لِمَا خَافَ مِنْ أَعْدَائِهِ خَرَجَ مِن هَذَا الْعَالَمِ ودَخَلَ فِی جِنِّهِ الهُورُ قَلْیاً وسَیَعُودُ فِی هَذَا اَلْعَالَمِ بِصُورَهِ شَخْصٍ مِنْ أَشْخَاصِ هَذَا اَلْعَالَمِ».(2)

«بدرستیکه امام و پیشوای مردم که جان من به فدای او باد، چون از دشمنان خود ترسید از این جهان بیرون رفت ودربهشت هورقلیا داخل شد و به زودی به صورت شخصی از اشخاص این عالم باز می گردد. »

ودر جای دیگر می گوید:

«إِنَّهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَمَّا کَانَ غَایِبَأ کَانَ خَارِجاً مِنَ الدُّنیَا وعِندَ ظُهُورِهِ یَرْجِعُ إِلَی

ص: 133


1- ارشاد العوام: محمد کریم خان، چاپ کرمان، سال 1380، ج 13، ص 401 .
2- الکواکب الدریه، ص 20 از میرزا عبد الحسین آواره که قبلا ازمبلغان بهائیت بودولی بعدها مستبصر شد وکتابی در رد بابی ها و بهائی ها و شیخی ها نوشت به نام کشف الحیل و شهرت خود را به عبد الحسین آیتی در تغییر داد.

الدُّنیا»(1).

«بدرستیکه آن حضرت در مدت زمانی که در پرده غیبت است در خارج از دنیا به زندگی ادامه می دهد،و هنگامی که وقت ظهورش فرا رسد به دنیا باز می گردد »

مقصود شیخ احمد و سایر سران شیخیه از این حرف آن است که می خواهند بگویند که انسان نمی تواند در این جسد عنصری هزار سال عمر بکند و این جسد استعداد چنین عمری را ندارد فلا محاله باید جسدی غیر از جسد عنصری باشد کما این که ایشان کیفیت حشر ونشر انسان ها در قیامت را هم با همین جسد(هورقلیا)می دانسته ومی گویند: این جسد عنصری که در خانه قبر خاک می شود به قیامت بر نمی گردد.(2)

و این بر خلاف نص صریح کلام خداوند و ائمه طاهرین علیهم السلام صلوات الله علیهم اجمعین می باشد، زیرا که در آیات و روایات تصریح شده که انسان با همین جسدی که در دنیا زندگی می کرده محشور خواهد شد.

او درباره معراج پیامبر صلی الله علیه واله نیز همین عقیده را دارد، حالا مراد از جسد هور قلیائی چه نوع جسدی می باشد، در آیات و روایات،هیچ اشاره ای به آن نشده،واصطلاح جسد هورقلیائی، اصطلاحیست جدید از شیخ احمد احسائی و آن چه که در این باب گفته و یا نوشته ، تمام زائیده افکار منحرف وی می باشد.(3)

پس این که شیخی ها می گویند امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)درحال حاضر در عالمی دیگر و در جسدی به نام جسد هور قلیائی زندگی می کند حرفی است باطل و طبق ادله ای که قبلا ذکر شد انسان می تواند در همین جسد عنصری هزار سال یا بیشتر

ص: 134


1- شرح زیارت جامعه کبیره، الشیخ احمد احسائی، ج 3، ص 62 .
2- شیخ احمد احسائی درشرح زیارت جامعه کبیره خود،ج 4،ص 26 تا ص 32 به این مطلب تصریح کرده و می گوید: این جسد عنصری که انسان با آن در این دنیا زندگی کرده به قیامت برنخواهد گشت.
3- برای شناخت جسد هورقلیائی ومطالب ایشان در این باره،طالبین به شرح زیارت جامعه کبیره وی، ج 4، ص 26 تا ص 32 مراجعه نمایند.

هم عمربکندکما اینکه که نظائرش در طول تاریخ به کرات دیده شده است (1).

17- شبهه عدم انتفاع از امام در زمان غیبت:

عده ای از مخالفین حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می گویند: امامی که غائب باشد و مردم دسترسی به او نداشته باشند و نتوانند حوائجشان را به وسیله او بر طرف نمایند، وجود وی العیاذ بالله لغو است، زیرا یکی از فوائد وجودی امام انتقاع خلق در مورد مسائل خود از او اعم از اوامر و نواهی و تقریب خلق به سوی طاعات وتبعید آن ها از معاصی و اجراء حدود و احقاق حقوق و بیان احکام و... است و اگر امام غائب باشد فرقی بین وجود و عدم او نخواهد بود.

18- مسأله غیبت اختصاص به امام زمان علیه السلام ندارد:

باید گفت مسأله غیبت اختصاص به حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)ندارد بلکه انبیاء هم هر کدام برای مدتی از قوم خود دور شدند ودر غیبت به سربردند،نظیرغیبت حضرت موسی علیه السلام از بنی اسرائیل ، و غیبت حضرت عیسی علیه السلام که به امر خداوند به آسمان ها عروج کرد و از امت خود غائب شد و غیبت حضرت یونس علیه السلام که به دور از امت خود مدتی در شکم ماهی قرار گرفت و...

19- فوائد وجودی حضرت مهدی علیه السلام در زمان غیبت:

طبق عقیده شیعه،امام و حجت و ولی خدا وجودش برای مردم لطف است ولو این که در پس پرده غیبت باشد ،کما این که مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی(اعلی الله مقامه) در کتاب تجرید الکلام از وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعبیر به لطف

ص: 135


1- در مورد دراز عمران تاریخ می توانید به کتاب المعمرون والوصایا،تألیف ابی حاتم سحستانی و کتاب آثارالباقیه، تالیف ابوریحان بیرونی و مروج الذهب، مسعودی، ج 1 و 2 مراجعه فرمایید.

کرده و می فرماید:

«وُجودٌ لَطُفتَ وتَصرِفُهُ لُطفٌ آخَرُ وَعَدمُهُ مِنّاً».(1)

یعنی وجود امام لطف خدا و تصرف او یعنی عمل به وظائف امامت لطف دبی خداوند است و غیبت او از ما است یعنی به دلیل جوی که امت برای او به وجود آوردند ناگزیر از غیبت شد.

تمام برکات از ناحیه مقدس آن حضرت عائد بندگان خدا می شود و تمام موجودات این عالم به طفیل وجود مبارک آن حضرت زنده و به حیات خود ادامه می دهند و بقاء آسمان و زمین به وسیله وجود مقدس اوست(2) و بلیات به سبب آن حضرت از ما دفع می شود(3) و وجود مبارکش امان است برای مردم از نزول بلا(4) ، و اگر لحظه ای زمین خالی از وجود حجت و ولی خدا بشود، اهلش را در خود فرو خواهد برد.(5)

که ما در این باب به ذکر یک روایت که عامه و خاصه آن را نقل کرده اند بسنده

ص: 136


1- کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلی، ص 362.
2- بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَرِیُّ وَ بِوُجودِهِ ثَبَتَتِ الأَرضُ والسَّماءُ،دعای عدلیه، مفاتیح الجنان،ص 115، همچنین یکی از فقرات زیارت جامعه کبیره این است که می خوانید:وَبَکُم یُنَزِلُ الغَیثَ وَبِکَم یُمسِکُ اَلسَّمَاءِ أَنْ تَقَعَ عَلَی اَلْأَرْضِ إِلاَّ بِاِذْنِهِ، بواسطه شما (اهل بیت، خداوند)برما باران رحمت را نازل می کند و به واسطه شما آسمان را به پا داشت تا بر زمین فرو نریزد جز به امر او (زیارت جامعه کبیره، مفاتیح الجنان، ص 715).
3- قال علیه السلام:أَنَا خائِمُ الأوصِیاءِ وبی یدفع اَللَّهِ عَزَّوجَلَّ اَلْبَلاَءِ عَنْ أَهْلِی وَشیعَتی،حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)می فرماید: من خاتم اوصیاء هستم و به واسطه من خدا بلا را از اهل من و شیعیان من دور می گرداند (بحار الانوار، ج 52، ص 30، ح 25).
4- قال علیه السلام: وإنِّی أمانٌ لِأهلِ الأَرضِ کَمَا أَنَّ اَلنُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ اَلسَّمَاءِحضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می فرماید: من مایه آرامش و امنیت اهل زمین هستم، همان گونه که ستارگان آسمان باعث امنیت آسمانیان هستند (کمال الدین جلد 2، ص 458، غیبت شیخ طوسی، ص 177، احتجاج طبرسی، ج 2، ص 471 بحار الانوار، ج 52، ص 92)، خداوند در قرآن درباره پیامبر صلی الله علیه واله می فرماید: وَمَا کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأنتَ فیهِم (سوره انفال، آیه 33)تا مادامی که تو در میان آن ها هستی خداوند آن ها را عذاب نخواهد کرد.
5- قال الباقرعلیه السلام: لَوْ بَقِیَتِ اَلْأَرْضُ یَوْماً بَلاَمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا،اگر یک روز امامی از ما در روی زمین نباشد،زمین اهلش را در کام خود فرو خواهد برد(کافی، ج 1، ص179، کمال الدین، ج 1، ص 304، بحار ج 23 ص 37).

می کنیم :

عَنْ جَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السَّلاَمُ قَالنحْنُ ائمَهُ الْمُسْلِمِینَ وَحُجَجُ اَللَّهِ عَلَی الْعَالَمِینَ وَ سَادَاتِ وَ الْمُومِنِینَ وقَادَهُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ ومَوَالِی الْمُسْلِمِینَ ونَحْنُ أمَانٌ لِأَهْلِ الأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ وَبْناً یُمْسِکُ اللَّهُ السَّماءَ أن تَقَعَ عَلَی الأَرْضِ إِلاَّ بِإِذنِهِ وبِناً یُنْزِلُ الْغَیْثَ وتَنْشُرُ الرَّحْمَهَ وَتُخْرُجُ بَرَکَاتُ الارْضِ وَلَوْلا مَا عَلَی الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا ثُمَّ قَالَ ولِمْ تُخلَّ اَلاَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اَللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّهِ اَللَّهِ فِیهَا إِمَّا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍ وَلا تَخْلُوا الأَرْضَ إِلَی أَن تَقُومَ اَلسَّاعَهُ مِنْ حُجَّهٍ وَلَولا ذَلِکَ لَمْ یُعْبَدِ اللَّهُ

قَالَ سُلَیْمَانُ :فَقُلْتُ لِجَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَیْفَ یَنْتَفِعُ اَلنَّاسُ بِالْحُجَّهِ الغائِبِ الْمَسْتُورِ ؟قَالَ «کَمَا یَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إذا سَتَرَهَا سَحاب».(1)

امام سجاد علیه السلام فرمود: «ما پیشوای مسلمین و حجت بر اهل عالم و سادات مؤمنین و رهبر نیکان و صاحب اختیار مسلمین هستیم.ما امان اهل زمین هستیم،چنان که ستارگان امان اهل آسمانند، بواسطه ماست که آسمان بر زمین فرود نمی آید مگر وقتی که خدا بخواهد، به واسطه ما باران رحمت حق نازل و برکات زمین خارج می شود، اگر ما روی زمین نبودیم، زمین اهلش را فرو می برد و آنگاه فرمود: از روزی که خدا آدم را آفرید، تا حال هیچ گاه زمین از حجت خالی نبوده است، ولی آن حجت گاهی ظاهرو مشهوروگاهی غایب و مستور بوده است،تا قیامت نیز ازحجت خالی نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمی شود.»

سلیمان می گوید: عرض کردم : مردم چگونه از وجود امام غایب منتفع می شوند فرمود: همان طور که از خورشید پشت ابر نفع می برند.»

پس همان گونه که ملاحظه می فرمایید، در این روایت و چند روایت دیگر وجود

ص: 137


1- ینابیع الموده،قندوزی حنفی،ج 2،ص 217،فرائد السمطین،ج 1، ص 45،احتجاج طبرسی، ج 2، ص 317، بحار الانوار، ج 23، ص 5.

مقدس حضرت صاحب الامر و نحوه انتفاع مردم از وی تشبیه به خورشید درپشت ابر شده است، یعنی گر چه به واسطه ابر نورخورشید به زمین نمی رسد ولی فیوضاتش باقیست و مردم از آن منتفع خواهند شد.

20- فضیلت انتظار در زمان غیبت حضرت ولی عصرعلیه السلام:

دیگر از فوائد وجودیه حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)ثواب انتظار فرج از برای مؤمنین است که در باب فضیلت انتظار روایات زیادی وارد شده است از جمله این که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود:

«أَفْضَلُ اَلْعِبَادَهِ إِنْتِظَارُ اَلْفَرَجِ».(1)

«برترین عبادت، انتظار فرج است.»

در اینجا انتظار فرج به طور مطلق بهترین عبادت شمرده شده است،اما وقتی که این انتظار در مورد فرج ائمه باشد، آن هم در زمان غیبت ایشان،فضیلت بیشتری پیدا خواهد کرد،که اینک به چند روایت در این زمینه اشاره می شود.

1- قال الصادق علیه السلام:

«مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ وَهُوَ مُنْتَظِرٌ لِهَذَا الأَمْرِ کَمَنْ هُوَ مَعَ اَلْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ لا بَلْ کَمَنْ قَارَعَ مَعَهُ بِسَیْفِهِ لا واللَّهِ إلاَّمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ رَسُولِ صَلِیِّ اللَّهِ عَلَیْهِ واله»(2)

امام صادق علیه السلام می فرماید: «هرکس از شما بمیرد در حالی که منتظر این امر (ظهور امام) باشد مانند کسی است که با حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)درخیمه ایشان بوده باشد (سپس لحظاتی درنگ کرده و بعد فرمود)نه،بلکه مانند کسی است که همراه با حضرت شمشیر بزند (سپس اضافه فرمود) نه به خدا قسم نیست مگر مانند کسی که همراه رسول خدا صلی الله علیه واله شهید شده باشد.»

ص: 138


1- منتخب الاثر، فصل 10، باب 2، ح 16.
2- بحار الانوار، ج 52، ص 126، ح 18.

2۔ امام سجاد علیه السلام به ابو خالد فرمود:

«یا أبا خالِدٍ إنَّ أهْلَ زَمانِ غَیبَتِهِ القائِلِینَ بإمامَتِهِ والْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِن أهلِ کُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وتَعَالَی أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَالأفهامِ وَالمَعرِفَهِ مَا صَارَتْ بِهِ الغَیبَهُ عِندَهُم بِمَنزِلَهِ المَشاهِدِهِ وجَعَلَهُم فی ذلِکَ اَلزَّمانِ بِمَنْزِلَهِ اَلْمُجَاهِدِینَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اَللَّهِ صلی اَللَّهُ عَلَیْهِ واله بِالسَّیْفِ أُولَئِکَ الْمُخْلَصُونَ حَقَّاً وَشِیعَتُنَا صِدْقاً والدُّعَاهُ إلی دینِ اللَّهِ عزَّوجلَّ سَرأ وجَهراً».(1)

ای ابوخالد، همانا اهل زمان غیبت او (حضرت مهدی علیه السلام ) که اعتقاد به امامتش دارند و در انتظار ظهورش هستند،از مردم همه زمان ها برترند،زیرا خدای تبارک و تعالی آن چنان عقل و فهم و معرفتی به آن ها عنایت فرموده که غیبت برای آن ها به منزله دیدن حضوری وی شده است و آنان را در آن زمان نظیر کسانی قرار داده که در پیشگاه رسول خدا صلی الله علیه واله با شمشیر جهاد کرده اند، آن ها مخلصان حقیقی و شیعیان راستین ما و دعوت کنندگان به دین خدای عزوجل به طور پنهان و آشکار هستند.»

3- قال موسی بن جعفر علیه السلام:

«طوبی(2) لِشِیعَتِنَا اَلْمُتَمَسِّکِینَ بِحَبْلِنَا فِی غَیْبَهِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَی مُوَالاتِنَا والْبَرَاءَهِ مِن أعدائِنا أُولَئِکَ مِنَّا ونَحْنُ مِنْهُمْ قَدْرَضُوا بِنَا أَئِمَّه

ص: 139


1- کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج 1، باب 31، ص 320ح 2.
2- به قرینه ای که در روایت دیگر آمده (طوبی) غیر از معنای تحسین است زیرا در روایتی که ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده به این مطلب اشاره شده است که حضرت فرمود: «طُوبَی لِمَنْ تَمَسَّکَ بِأَمْرِنَا فِی غَیْبَهِ قَائِمِنَا فَلَمْ یَزِغْ قَلْبُهُ بَعْدَ اَلْهِدَایَهِ»طوبی از آن کسی است که در زمان غیبت قائم ما متمسک به ولایت ما بوده و قلبش پس از آن که هدایت شد گمراه نمی باشد. سپس ابوبصیر از حضرت سؤال کرد وگفت: جُعِلت فِداکَ وَما طُوبیِ؟، جانم به فدایت طوبی چیست؟ حضرت در جواب فرمودند: «شَجَرَهٌ فِی اَلْجَنَّهِ أَصْلُهَا فِی دَارِ عَلِیِّ بْنِ ابیطَالِب عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لَیْسَ مِن مُؤْمِنٍ إلأو فِی دَارُو غُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا وَذَلِکَ قَولُ اللَّهِ عزَّوجلَّ طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبِ» (طوبی )درختی است در بهشت که اصل و ریشه آن در خانه علی بن ابی طالب علیه السلام است و شاخه های آن در خانه هر یک از مؤمنان می سند و به این مطلب اشاره دارد فرموده خدای تعالی: طوبی و حسن عاقبت برای آن هاست. (کما الدین و تمام همه، شیخ صدوق، ج 2، باب 33، ص 385، ح 55، سوره رعد آیه 29).

وَرَضِیْنَابَهُمْ شِیعَهً فَطُوبَی لَهُمْ ثُمَّ طُوبَی لَهُمْ هُمْ وَاللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَاتِنَا یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ».(1)

«خوشا به حال شیعیان ما که در زمان غیبت قائم ما به ریسمان (ولایت)ماتمسک نموده، و بر دوستی با ما و بیزاری از دشمنان ما ثابت قدم باشند، آن ها ازما و ما از آن ها هستیم، آن ها به امامت ما خشنود و ما از یپروی آن ها راضی و خشنود هستیم پس خوشا به حال ایشان، پس خوشا به حال ایشان و قسم به خدا آن ها در قیامت با مادر درجات ما خواهند بود .»

21- دعا برای تعجیل فرج حضرت ولی عصرعلیه السلام:

طبق روایات وارده دعا برای تعجیل در امر فرج آن حضرت اثر کامل دارد و حتی در بعضی از روایات تصریح شده که دعای مؤمنین موجب تعجیل در فرج و ترک آن موجب تأخیر در امر فرج خواهد شد، از جمله آن روایات این است که فضل بن ابی قره می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: حق تعالی به حضرت ابراهیم علیه السلام وحی فرمود: که به زودی از ساره برای تو فرزند پسری متولد می شود، ساره گفت:که من پیره زن و عجوزه ام،حق تعالی فرمود: به زودی فرزندی می آوری و فرزندان آن پسر تا چهارصد سال در دست دشمن من گرفتار می گردند،به سبب آن که کلام مرا رد نمودی پس چون بنی اسرائیل در دست فرعون مبتلا شدند تا چهل روز به درگاه خداوند ناله و گریه نمودند،حق تعالی به حضرت موسی و هارون علیه السلام وحی فرمود:که ایشان را از دست فرعون خلاص گردانند و صد و هفتاد سال از آن چهار صد سال باقی مانده بود که آن را از ایشان برداشت، بعد حضرت صادق علیه السلام فرمود:

«که اگر شما نیز چنین تضرع و زاری می کردید حق تعالی فرج ما را مقدر می کرد وچون چنین کند پس به درستی که این امر به نهایت

ص: 140


1- کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، باب 34، ص 361، ح 5.

خواهد رسید.»(1)

از این روایت استفاده می شود که امر ظهور بدا پذیر است.به این معنا که هر لحظه ممکن است خداوند متعال در مورد آن حکمی فرماید که قبلا مقدر نبوده است، بنابراین دعا برای تعجیل فرج می تواند به طور کامل مؤثر باشد.

و در توقیع مبارک حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چنین آمده:

«وَأَکثِرُوا الدُّعاهَ بِتَعجیلِ الفَرَجِ فَاِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُمْ».(2)

«برای تعجیل فرج بسیاردعاکنید،پس به درستی که این موجب فرج شما خواهد شد.»

و این سنت حسنه را خود آن حضرت از هنگام تولد خویش به همه شیعیانش آموخت ،که حکیمه خاتون می گوید پس از به دنیا آمدن آقا، مشاهده کردم که آن حضرت با صورت خویش به سجده افتاده و انگشتان سبابه خود را به سوی آسمان بلند کرده و چنین می گوید:

«أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَأنَّ جَدّی رَسُولُ اللَّهِ وأنَّ أبی أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ».

«شهادت می دهم که جز خداوند معبودی نیست، او واحد است و شریکی ندارد وشهادت می دهم که جد من رسول خداست و پدرم امیر المؤمنان است.»

سپس بقیه امامان را نام بردند، وقتی که به نام خودشان رسیدند از خداوند چنین طلب کردند:

«أللَّهُمَّ أنجِزِلی وَعدِی وأتْمِم لی أمری وَثَبت وَطْأَتی واملَأ الأرضَ بِی عَدْلاً وقِسْطاً».(3)

« خداوندا، و عده ای را که به من داده ای ، عملی ساز، و امر مرا به اتمام برسان و گام

ص: 141


1- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 54، ح 49.
2- بحار الانوار، ج 52، ص 92، ح 7.
3- بحار الانوار، ج 51، ص 13.

های مرا استوار گردان و زمین را به وسیله من پر از عدل و داد کن.»

و این دعا برای تعجیل فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سنتی بوده که امامان

گذشته ما هم به آن عمل می کردند و بر آن اصرار داشتند از جمله امام صادق علیه السلام را می بینیم که در صبح جمعه روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان پس از ادای فریضه صبح به سجده رفته، در انتهای یک دعای طولانی به درگاه ایزد یکتا چنین عرضه داشتند:

«أَسأَلُکَ بِجَمیعِ ما سَأَلْتُکَ وَما لَمْ أَسْأَلْک مِن عَظِیمِ جلالِک مالو عَلِمْتُهُ لَسَأَلْتُکَ بِهِ أَنْ تُصَلِّیَ علی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّه عَلَیْهِ وَالِهِ وأَهْلِ بَیتِهِ وأَنْ تَأْذَنَ لِفَرَجِ مَن بِفَرَجِهِ فَرَجُ أولیائِکَ وَأصفیائِکَ مِن خَلقِکَ وَتُبَیِّدُ الظَّالِمینَ وَتُهلِکُهُم عَجِّلَ ذلِکَ یارِبَ العالَمینَ».

«(خدایا) از تو می خواهم به حق همه آن چه از تو درخواست کردم و آن چه نخواستم ازجلال و عظمت تو که اگر آن ها را می دانستم به حق آن ها هم از تو درخواست می کردم که بر محمدصلی الله علیه واله و اهل بیت او درود بفرستی و اجازه فرمایی فرج کسی را که فرج همه اولیاء و برگزیدگان تو از آفریدگانت به فرج اوست و به وسیله او ستمکاران را نابود و هلاک می کنی، ای پروردرگار جهانیان، در این امر تعجیل بفرما.»

راوی می گوید،پس از آن که حضرت سرازسجده برداشتند، عرض کردم،فدایت شوم، شنیدم که چنین دعا فرمودید:

«بِفَرجِ مَن بِفَرَجِهِ فُرِّجَ أصفِیاءُ الله وَأولیائُهُ» آیا شما آن کس نیستید؟

فرمود: «لاَ ذَلِکَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه واله نه خَیْرٌ اَوْ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِیُّ اللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ مِی بَاشد.» (1)

پس بنابراین قبل ازولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)برای فرج آن حضرت دعا می شده پس چرا ما که در عصر غیبت او به سر می بریم برای فرجش دعا نکنیم و در فراق آن جان جانان اشک نریزیم.

ص: 142


1- بحار الانوار، ج 98، ص 158.

بی جهت نیست که در 4 عید بزرگ اسلامی (فطر، قربان، غدیر، جمعه) دعای ندبه وارد شده(1)این 4 روز بهترین ایامی است که خداوند برای رحمت بر مؤمنان قرار داده است و همه آن ها متعلق به وجود مقدس حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف )می باشد، در سه روز جمعه، فطر و قربان نماز و خطبه به وسیله امام علیه السلام اقامه می شودو در عید غدیر هم تجدید بیعت مسلمانان است با امام منصوب از جانب خداوند و حال آن که جای صاحب این ایام در بین ما خالیست ، لذا مومنین باید به ندبه بپردازد ودر فراق محبوب خود ناله بزنند و بگویند:

«أَیْنَ مُعِزُّ الأَوْلِیَاءِ ومُذِلُّ الأَعْدَاءِ أَیْنَ جَامِعُ اَلْکَلِمَهِ عَلَی التقوی أَیْنَ بَابُ اَللَّهِ اَلَّذِی مِنْهُ یُؤتی أَیْنَ وَجْهُ اَللَّهِ اَلَّذِی إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الأولیاءُ أینَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بَیْنَ الأَرْضِ وَالسَّمَاءِ أیْنَ صَاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وناشِرُ رایَهِ الْهُدَی أَینَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضَا أیْنَ الطَّالِبُ بَذْ حَوْلَ أنبِیاءَ وَأبناءِ الأَنْبِیَاءِ أینَ الطَّالِبُ بِدَمِ المَقْتولِ بِکَرْبَلا».

یعنی کجاست آن آقایی که بیاید و انتقام خون جدش را از قتله او بگیرد.

***

22- خداوند به توسط حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

23- انتقام خون حضرت سید الشهداء علیه السلام را خواهد گرفت :

عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

«فَإنَّ الحُسَینَ لَمَّا قُتِلَ عَجَّتِ السَّمَاوَاتُ والأَرْضُ وَمَنَّ عَلَیْهَا وَالْمَلائِکَهُ فَقَالُوا یَا رَبَّنَا إِذَنْ لَنَا فِی هَلاَکِ اَلْخَلْقِ حَتَّی نَجُدَّهُم عَن جَدِیدِ الْأَرْضِ بِمَا اسْتَحَلُّوا حَرَمَکَ وقَتَلُوا صَفْوَتَک فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِمْ یَا مَلاَئِکَتِی وَیَا سَمَاوَاتِی وَیَا أَرْضِی اُسْکُنُوا ثُمَّ کَشَفَ لَهُم حِجَاباً مِنَ الْحُجُبِ فَإِذَا خَلَّفَهُ مُحَمَّدٌ واثنَی عَشَرَ وَصِیّاً علیه السَّلاَمُ وأَخَذَ بِیَدِ فُلانٍ الْقَائِمِ بَیْنَهُمْ فَقَالَ یَا

ص: 143


1- مفاتیح الجنان، ص 879.

مَلائِکَتی وَسَماواتی وَأرضی بِهَذا أنتَصرِلُهذا قَالَهَا ثَلاَثَ مَرَّاتٍ».(1)

حضرت صادق علیه السلام فرمود: «به درستی که چون حسین علیه السلام شهید شد آسمان ها زمین و هر کسی که در آن ها بود به ناله در آمدند،سپس عرض کردند:پروردگارما را در هلاک نمودن این خلق اذن فرما، تا آن که آن ها را از اطراف زمین از بین ببریم به سبب آن که حرمت تو را ضایع کردند و برگزیده تو را کشتند.

پس خداوند به سوی آن ها وحی فرمود:که ای ملائکه من و ای آسمان و زمین من آرام باشید، پس پرده ای از حجاب ها را برای آن ها کشف نمود(و کنار زد) در این حال از پشت آن حجاب وجود مبارک محمد صلی الله علیه واله و دوازده نفر از اوصیاء علیهم اسلام آشکار شدند و اشاره فرمود به یکی از آن ها که مابین آن ها ایستاده بود، پس فرمود: ای ملائکه من، و ای آسمان و زمین من، به توسط این قائم و ایستاده برای این مظلوم انتقام می گیرم و این مطلب را 3 مرتبه تکرار فرمود، لذا در دعای ندبه می خوانید أین الطّالِبُ بِدَمِ المَقتُولِ بِکَربلا.»

امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خطاب به جد بزرگوارش عرض می دارد:

«فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِی الدُّهُورُ وَعَاقَنِی عَنْ نَصْرِکَ المَقدُورُ وَلَم أَکُن لِمَن حارَبَکَ مُحَارِباً وَلِمَن نَصَبَ لَکَ العَداوَهَ مُناصِباً فلأَنْدُبَنَّکَ صَبَاحاً ومَسَاءً وَلَأَبْکِیَنَّ لَکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً».(2)

«یا جدا: اگر زمانه مرا به تأخیر انداخت و مقدرات از یاریت مرا باز داشت و نتوانستم در رکاب تو با دشمنانت بجنگم، ولی از بام تا شام به یاد تو سرشک غم از دیده می بارم و به جای اشک، خون می گریم.»

24- قصیده رائیه ابن عرندس حلی درباره امام حسین علیه السلام:

یکی از اشعار جانسوزی که تا به حال در مصائب حضرت سید الشهداء علیه السلام گفته

ص: 144


1- اصول الکافی، ج 1، ص 534، ح 19.
2- بحار الانوار، ج 18، ص 320.

شده، قصیده رائیه ابن عرندس حلی(1) است که مرحوم علامه امینی(اعلی الله مقامه) درکتاب ارزشمند الغدیر می فرمایند:که در بین اصحاب و یاران ما چنین مشهور است که در هر مجلسی که این قصیده خوانده شود وجود مقدس حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف )و در آن مجلس تشریف فرما خواهند شد. (2)

ومرحوم شیخ عبد الزهراء کعبی (متوفای 1393ه)که از رجال اهل منبر کربلا بود ومورد توجه حضرت زهرا علیها السلام- که در روز میلاد حضرت زهرا علیها السلام به دنیا آمد و در روز شهادت حضرت زهرا علیها السلام هم شهیداً از دنیا رفت، ایشان می فرمودند: که یک روز وارد صحن امام حسین علیه السلام شدم، دیدم شخصی مقابل یکی از حجره های صحن مطهر نشسته وداردکتاب می فروشدوبا من هم سابقه آشنایی داشت وقتی که چشمش به من افتاد مرا صدا زد و گفت: فلانی کتابی دارم که ممکن است به درد شما بخورد که این کتاب دربردارنده اشعاری است وقیمت آن هم این است که یک بارآن اشعار را برایم بخوانی.

مرحوم عبد الزهراء با دیدن این کتاب گویا گمشده خودش را پیدا کرده بود چون که مدت ها درجستجوی آن کتاب بود،می گوید کتاب راازآن شخص گرفتم ومشغول خواندن اشعارش که قصیده رائیه ابن عرندس بود شدم، یک وقت دیدم یک سید عربی آمد مقابل من ایستاد و همین طور به اشعاری که می خواندم گوش می داد و گریه می کرد، می گوید وقتی که به این بیت رسیدم:

ایقتل ظَمأنا حُسَینُ بِکَربَلاَ ***وَفی کُلُّ عُضْوٍ مِنْ آنَامِلِهِ بَحْرٍ

چگونه حسین در کربلا با لب تشنه شهید می شود

در صورتی که در هر عضوی از انگشتانش دریائی از سرافرازی وجود دارد؟

ص: 145


1- الشیخ صالح بن عبد الوهاب الوهاب بن العرندس الحلی الشهیر بابن العرندس (متوفای 840ه) از بزرگان شیعه و از شعرای نامی و از صاحب نظران در فقه و اصول بود (الغدیر ، ج 7، ص 14).
2- الغدیر، ج 7، ص 14.

یک مرتبه دیدم آن سید بزرگوار به شدت گریه بیفزود و در حالتی که توجهش به قبر امام حسین علیه السلام بود مرتب این بیت را تکرار می کرد و مثل زن جوان مرده گریه می کرد، بعد از اتمام قصیده یک وقت دیدم که آن سید از نظرم غایب شد، به هر طرف که رفتم آن سید را ندیدم، بعد فهمیدم که آن آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود.(1)

حالا چون این اشعار مورد نظر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)است وهر کجا هم که این اشعار خوانده شود آقا تشریف فرما می شوند، لذا برای آن که نظر آن حضرت،معطوف به مجلس ما بشود، همه به یاد مظلومی جد بزرگوارش این اشعار را زمزمه می کنیم و می گوییم:

ایقتل ظمآنا حسین بکربلا ***وفی کل عضو من آنامله بحر

چگونه حسین علیه السلام در کربلا با لب تشنه شهید می شود

در صورت که در عضوی از انگشتانش دریائی از سرافرازی وجود دارد؟

ووالده الساقی علی الحوض فی غد*** وفاطمه ماء الفرات لهامهر

و با آن که پدرش علی علیه السلام (ساقی حوض کوثر است) و فردای قیامت

مردم را از آن آب گوارا سیراب می کند و آب فرات مهریه مادرش فاطمه زهرا علیها السلام بود.

فوالهف نفسی للحسین وما جنی*** علیه غداه الطف فی حربه الشمر

جانم بر حسین علیه السلام دریغ می خورد که در آن روز (واقعه) کربلا

شمر چه جنایاتی درباره او روا داشت.

در اینجا ابن عرندس اشاره به مصیت عطش امام حسین علیه السلام نموده است.همان مصیبتی که تمام انبیاء بر آن گریه کردند و جبرئیل برای انبیاء مصیبت عطش امام حسین

علیه السلام را خواند.(2)

ص: 146


1- المختار، من کلمات الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)،ج 1، ص 421، الصحیفه المبارکه المهدیه، ص 706 .
2- در این که انبیاء برای امام حسین علیه السلام گریه کردند و جبرئیل برای آن ها مصائب آن حضرت، از جمله مصیبت عطش را متذکر شد به کتاب، بحار الانوار، ج 44، ص 245 به بعد و کتاب خصائص الحسینیه مرحوم آیه الله حاج شیخ جعفر شوشتری قدس سره، ص 101 به بعد و کتاب البکاء مرحوم آیه الله میرجهانی قدس سره ، ص 151 به بعد و ... مراجعه فرمایید.

بهمه ائمه ما برای مصیبت عطش امام حسین علیه السلام گریه کردند، خود امام زمان (عجل

فرجه الشریف) هم وقتی که تشریف فرما می شوند برای جد مظلومشان مصیبت عطش می خوانند و می فرمایند:

«أَلاَ یَا أَهْلَ اَلْعَالَمِ إِنَّ جَدِّیَ اَلْحُسَیْنَ قَتَلُوهُ عَطْشَاناً»(1)

«ای مردم عالم همانا جدم حسین را با لب تشنه به شهادت رساندند».

لذا یکی از القاب سید الشهدا علیه السلام عطشان است کما این که این تعبیر در روایات،

زیارتنامه ها و تواریخ درباره آن امام آمده است،از جمله در حدیث امام باقر علیه السلام است :

«إِنَّ اَلْحُسَیْنَ... قُتِلَ مَظْلُوماً مَکْرُوباً عَطَشَانا».(2)

«به درستی که حسین مظلوم در حالی که غصه او را احاطه کرده بود با لب تشنه شهید شد.»

امام سجاد علیه السلام نیز سال های سال، به یاد لب عطشان پدر بزرگوارش گریه می کرد و

اشک می ریخت هرگاه هنگام افطار، آب و غذا برای آقا می آوردند تا چشم مبارک به آب و غذا می افتاد گریه می کرد و می فرمود:

«قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ جَائِعاً قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ عَطْشَاناً».(3)

فرزند رسول خدا گرسنه و با لب تشنه به شهادت رسید.

در روایات به فضیلت یاد نمودن امام حسین علیه السلام در حین خوردن آب اشاره شده

است.(4)

ص: 147


1- الزام الناصب، ج 2، ص 282
2- کامل الزیارات، ص 168.
3- ملهوف، السید بن طاووس، الطبعه الأولی 1414 ه ، دار الاسوه للطباعه والنشر، ص 233.
4- داود رقی می گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم، آن جناب آب طلب نمودند، چون نوشیدند رقت کردندو چشم مبارکشان پر از اشک شد و گریستند،سپس فرمودند: ای داود، خدا قاتل حسین علیه السلام را لعنت کند؛ هیچ گاه آب سرد ننوشم جز این که یاد حسین علیه السلام کنم «وَمَا مِن عَبْدٍ شَرِبَ الْمَاءَ فَذَکَرَ الحُسَینَ عَلَیهِ السلامُ( وأَهْلَ بَیْتِی) ولَعِنَ قاتِلَهُ إِلاَّ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِأَهَ ألفِ حَسَنَهٍ مُحِیَ (حُطَّ )عَنهُ ماءُ الفِ سَیِّئَهٍ وَرَفَعَ لَهُ مِأهَ أَلفِ دَرَجَهٍ وکانَ کَأَنَّمَا أَعْتَقَ مِأَهَ أَلْفِ نَسَمَهٍ وَ حَشَرَهُ اَللَّهُ تَعَالِی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ أَبْلَجَ اَلْوَجْهِ (ثَلْجَ اَلْفَوَاد». «و هر کس آب نوشد و حضرت حسین علیه السلام و اهل بیتش را یاد کند،وکشنده او را لعنت نماید، خداوند صد هزار حسنه برای او بنویسد،و صد هزار گناه از او محو کند، و صد هزار درجه برای او بالا برد، و گویا صد هزار بنده آزاد کرده است،وخداوند متعال در روز قیامت او را با قلبی مطمئن (با صورتی درخشان) محشور فرماید.» (امالی صدوق، ص 142، م 29، ح 7- کامل الزیارات، ص 106 ب 34 - اصول الکافی، ج 6، ص 391، باب نوادر از اشربه، ح 6). در حضور یکی از ائمه طاهرین علیه السلام سخن از یکی از شبهای متبرکه و فضیلت آن و ثواب احیاء و اعمال خیری که در آن شب انجام می گیرد به میان آمد، یکی از حاضران گفت: آه که من در آن شب غافل بودم و آن را به غفلت گذرانیدم و بر فوت آن شب تأسف می خورد. امام علیه السلام فرمود: عمل تو در آن شب از همه بیش و ثواب تو از همه بیشتر بود، چون در آن شب آب خوردی و امام حسین علیه السلام را یاد کردی و بر ظالمانی که بر او ظلم کردند لعنت کرده، و از ایشان تبری نمودی (حدیقه الشیعه، ملا احمد مقدس اردبیلی، چاپ اول، 1419 ه ، انصاریان، ج 2، ص 677 - لثالی الاخبار، ج 2، ص 332). در حدیث دیگر است که هر کس آب بیاشامد و از تشنگی امام مظلوم در کربلا باد کند و بر قاتلان سید الشهداء علیه السلام لعنت کند، ثواب کسی را دارد که اطفال سید الشهداء علیه السلام را در روز عاشورا آب داده باشد، و ثواب کسی را دارد که آن حضرت را در روز عاشورا اجابت نموده باشد و در رکاب آن جناب شهید شده باشد. درحدیث دیگر فرمود: مثل آن است که هزار پیامبر خدا را از تشنگی نجات داده باشد، وهزار مرتبه در رکاب امام عادلی شهید شده باشد،(انوار الشهاده، ص 159 ، ف 14). در حدیث دیگر دارد که روز قیامت شخصی را پای میزحساب می آورند وحسنات وسیئات او را می سنجند پس سیئات او بر حسناتش غلبه می کند، ملائکه او را می گیرند و به سوی جهنم می برند، خداوند می فرماید او را نبرید، عملی از او نزد من است که شما از آن اطلاعی ندارید: « وَهْوَ أَنَّهُ کَانَ إِذَا شَرِبَ اَلْمَاءَ صَلَّی عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ولَعْنَ ظَالِمِیه،» آن عمل این است که هرگاه اب می خورد صلوات بر حسین علیه السلام می فرستاد و ظالمان او را لعنت می کرد،فَیُوضَعُ فِی اَلْکِفَّهِ اَلاِخْرِی فَیَرْجَحُ عَلَی تِلْکَ اَلسَّیِّئَاتِ کُلِّهَا، پس ثواب این عمل را در کفه حسات او می گذارند پس غلبه می کند بر تمام گاهان او: فَیُؤمَرُ بِهِ إلی الجَنَّهِ پس امر می شود که او را به بهشت ببرند» (انوار النعمانیه، السید نعمت الله جزائری، ج 4، ص 267).

ص: 148

شاید به همین خاطر بود که ابی عبد الله علیه السلام روز عاشورا به حضرت سکینه علیها السلام فرمود:دخترم پیغام مرا به شیعیانم برسان، و بگو هر وقت آب سرد و گوارایی نوشیدند

یادی هم از لب عطشان من بنمایند.

شیعتی ما ان شربتم ماء عذب فاذ کرونی***او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی(1)

فردا روز هفتم محرم است که در چنین روزی آب را به روی امام حسین علیه السلام و اهل

بیت گرامیش بستند دیگر از فردا صدای بچه ها به العطش بلند شد:

زان تشنگاه هنوز به عیوق می رسد ***فریاد العطش زبیابان کربلا(2)

در روایت دارد که روز عاشورا وقتی که تشنگی بر ابی عبد الله علیه السلام غلبه کرد آن حضرت به همراه برادرش ابوالفضل العباس علیه السلام کنار شط فرات آمد تا قدری آب بردارد ولی لشگریان عمر بن سعد راه را بر آن حضرت بستند، در این اثنا مردی از قبیله (بنی دارم)، تیری به طرف حضرت پرتاب کرد که در کام شریفش جا گرفت، امام حسین علیه السلام تیر را از دهان مبارک بیرون آورد و دست خود را زیر آن خون گرفت تا لبریز شد و آن را به زمین ریخت سپس خطاب به خداوند عرضه داشت:

«أَللَّهُمَّ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ مَایَفْعْلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکَ»

خداوندا به تو شکایت می کنم از ستم هایی که این مردم با پسر پیامبرت می

ص: 149


1- منتهی الامال، ج 1، ص 720، = نفس المهموم، ص 377 و 378 - خصائص الحسینیه، ص 99 مقتل الحسین علیه السلام السید عبد الرزاق مقرم، الطبعه الثانیه، 1376 ه دار الکتب الاسلامیه فی النجف ص 368 - سکینه مصباح الحسین علیهما السلام، ص 50- معالی السبطین، الشیخ محمد مهدی الحائری، منشورات الرضی قم، ج 2، ص 55، مصباح الکفعمی، ط هند، ص 376.
2- از اشعار مرحوم محتشم کاشانی قدس سره.

نمایند(1)

در اینجا سید الشهدا علیه السلام نتوانست آب بیاشامد، این تشنگی همین طور ادامه پیدا کرد تا وقتی که آن حضرت میان گودال قتل گاه قرار گرفت، بعد از مذاکراتی که باشمر ملعون کرد وقتی که دید موعظه اش در دل سنگ او اثر نگذاشت فرمود:

«إِذَا کَانَ لَابُدَّ مِنْ قَتْلِی فَاسْقِنِی شُرْبَهُ مِنَ اَلْمَاءِ».(2)

«پس حالا که ناگزیر از کشتن من هستی جرعه ای آب به من بده.»

هر کس که به یک حادثه دلخراشی از دنیا می رود معمولا آن حادثه را روی سنگ قبر متوفی می نویسند لذا امام سجاد علیه السلام هم بعدازدفن پدر بزرگوارش این جملات را روی خاک قبر نوشت:

هَذَا قَبْرُ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنُ أُبَیْطَالِبٍ اَلَّذِی قَتَلُوهُ عَطْشَاناً غَرِیباً».(3)

«این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است که او را غربیانه با لب تشنه به شهادترساندند.»

اَلسَّلاَمُ عَلَی نَامُوسِ اَللَّهِ اَلْأَکْبَرِ وَ اَلْإِمَامِ الثَّانِی عَشَرَ ،أبی الوَقتِ وَمُوَلِّی الزَّمانِ، الَّذِی هُوَ لِلْحَقِّ أَمِینٌ وَ لِلْخَلْقِ أَمَانٌ مَوْلانَا وَسَیدِنَا صَاحِبِ الزَّمانِ رُوحِی وَأَرْوَاحَ العَالَمِینَ لَهُ الْفِدَاءَ وَزَجعَلَنا مِن شِیعَتِهِ وَأَنْصارِهِ وَ أَعوانِهِ وَکَلْبُهُم بَاسِطَ ذِرَاعَیهِ بِالوَصِیدِ

حسین تهرانی

ص: 150


1- بحار الانوار، ج 45، ص 50 - الارشاد، الشیخ المفید، الطبعه الأولی 1413 ه موسسه آل البیت علیه السلام، ج 2، ص 109 - الملهوف، السید بن طاووس، الطبعه الأولی 1414 ه دارالاسوه للطباعه والنشر،ص 170 -روضه الواعظین،ابی علی الفتال النیشابوری،منشورات الشریف الرضی،قم،الطبعه الأولی 1368 ش،ص 188-اعلام الوری باعلام الهدی،الطبرسی، ط 3، دار الکتب الاسلامیه، ص 248.
2- المنتخب ، الشیخ فخر الدین الطریحی، موسسه اعلمی بیروت، ج 2، ص 464.
3- مقتل الحسین علیه السلام السید عبد الرزاق، مقرم، الطبعه الثانیه، 1376 ه ، دار الکتب الاسلامیه فی النجف، ص 386- حیاه الامام الحسین علیه السلام ، ج 3، ص 325.

گفتار هفتم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد رحمانی همدانی« دامت توفیقاته »

تصویر

«از تهران»

ص: 151

2- اسامی و القاب حضرت زهرا سلام الله علیها

*اسامی و القاب حضرت زهرا سلام الله علیها(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین، الصلاه والسلام علی سیدنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه واله ، وعلی آله آل الله وعلی أولاده المعصومین.

قال رسول الله صلی الله علیه واله :

«خَلَقَ اللَّهُ الأنبیاءَ مِن أَشجارِ شَتّی وخَلَقَنِی وَعَلِیّاً مِن شَجَرَهٍ وَاحِدَهٍ فَأَنَا أَصْلُهَا وعَلَی فَرْعِهَا وفَاطِمَهُ لِقَاحُهَا وَالحَسَنُ والحُسَینُ ثَمَرُهَا فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا نَجَا ومَنْ زَاغَ هَوی وَلَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ بَیْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَهِ ألْفَ عَامٍ ثُمَّ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ لَم یُدْرِک مَحَبَّتَنا أَهْلَ اَلْبَیْتِ لَأَکِبَّهُ اَللَّهِ عَلَی مَنْخِرَیْهِ فِی اَلنَّارِ »(2).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

«پیامبران از درختان گوناگونی آفریده شده اند و من و علی از یک درخت آفریده شده ایم، پس من اصل آن درختم وعلی فرع آن و فاطمه لقاح آن و حسن و حسین میوه های آن درختند،

هرکس به شاخه ای از شاخه های آن چنگ بزند نجات یافته و هرکس از آن منحرف شود سقوط می کند.

و اگر بنده خدایی در میان مروه و صفا هزار سال،سپس هزار سال،وسپس هزار سال خدا را عبادت کند و محبت ما را در دل نداشته باشد خدا او را به رو آتش جهنم می افکند».

ص: 152


1- این سخنرانی در شب 13 ماه رمضان، سنه 1406 ه برابر با 65/3/1 در هیئت جامعه مداح تهران (مسجد حاج ابوالفتح) ایراد گردید که پس از تصحیح و تنظیم در اینجا درج شد.
2- تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 1، ص 132، و شواهد التنزیل، حسکانی، ج 2، ص 141.

3- بحث درباره فاطمه زهرا علیها السلام مشکل است:

درباره صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و شناخت آن حضرت بسیارمشکل است در حدیث آمده است که امام صادق علیه السلام فرمودند:

«فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا قَدْ أَدْرَکَ لَیْلَهَ اَلْقَدْرِ...».(1)

«هرکس حضرت صدیقه طاهره فاطمه علیها السلام را آنچنانکه هست وشایسته است بشناسد پس به تحقیق شب قدر را درک کرده است »

4- القاب و اسامی حضرت فاطمه علیها السلام:

یکی از مباحث جالب درباره حضرت صدیقه کبری علیها السلام بحث درباره اسامی و القاب آن، حضرت است که برخی از آنها عبارتند از: فاطمه، زهرا محدثه، حانیه، طاهره، مرضیه،

حره.

زهراء :

قال الراوی:

«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ فَاطِمَهَ لِمَ سُمِّیَتْ زَهْرَاءَ ؟فَقَالَ :لِأَنَّهَا کَانَتْ إِذَا قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا زَهَرَ نُورُهَا لِأَهْلِ اَلسَّمَاءِکُمَا یزهرنور اَلْکَوَاکِبَ اَلأَقَلَّ اَلْأَرْضَ»(2)

راوی می گوید:

«از امام صادق علیه السلام سؤال کردم: چرا فاطمه علیها السلام را زهرا نامیده اند؟ فرمود: برای آن که هنگامی که در محرابش می ایستاد نورش بر اهل آسمان می درخشید همانگونه که نور ستارگان بر اهل زمین می درخشد».

ص: 153


1- بحارالانوار، ج 43، ص 65، ح 58.
2- بحارالانوار، ج 43، ص 12، ح 6 .

5- فاطمه زهرا علیها السلام کسی است که جهان به وجود او روشن شده است:

عن جابر، عَن أبی عَبدِاللهِ علیه السلام ، قُلتُ لَه: لِمَ سُمیت فاطِمهُ الزَّهراء زهراء؟

فقال علیه السلام:«لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجل خَلَقَها مِن نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أشرَقَت أضاءَتِ السَّمَواتُ وَالأرضُ بِنُورِها...».(1)

جابر می گوید به ابوعبدالله علیه السلام عرض کردم: چرا فاطمه زهرا علیها السلام زهرا نامیده شد؟

فرمود: بدان جهت که خدا او را از نور عظمت خود آفرید و هنگامی که نور وجد آن حضرت درخشیدن گرفت آسمانها و زمین را به نور او روشن فرمود... ».

وقال ابن مَسْعُودٍ دَخَلْتُ یَوْماً عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلی الله علیه وَالِهِ فَقُلْتُ :یَا رَسُولَ اَللَّهِ !عَلَیْکَ السَّلامُ أَرِنِی اَلْحَقَّ لِأَنْظُرَ إِلَیْهِ.

فَقَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ: یَا عَبْداللَّه لِج اَلْمِخْدَعَ فَوَلَجْتُ اَلْمِخْدَعَ وعَلِیُّ بْنُ أبی طالِبٍ یُصَلِّی وَهُوَ یَقولُ فی سُجودِهِ وَرُکوعِهِ: أللَّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ عَبدِکَ اغْفِرْ لِلْخاطِئِینَ مِنْ شِیعَتِی فَخَرَجْتُ حَتَّی اِجْتَزْتُ بِرَسُولِ اَللَّهِ فَرَأَیْتُهُ یُصَلِّی وَهْوَیْقُولَ أَللَّهُمَّ بِحَقِّ عَلِیٍ عَبدِکَ اغفَرللخاطِئینَ مِن أُمَّتی»

ابن مسعود می گوید: روزی خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله شرفیاب شدم و گفتم: یا

رسول سلام بر تو باد، حقیقت رابرای من چنان بنما که گویا آن را به چشم می بینم.

فرمود: ای عبدالله !برو توی آن اطاق حقیقت را می بینی،توی اطاق رفتم و دیدم که علی بن ابی طالب علیه السلام آنجا نمازمی خواند،ودرسجده ورکوع خود چنین می گوید: پروردگارا بحق بنده عزیزت محمد صلی الله علیه واله خطارکاران از شیعه مرا عفو کن، از اطاق بیرون آمدم تا به رسول خدا صلی الله علیه واله گذشتم دیدم او نیز درحال نماز است و در نمازش می گوید:پروردگارا بحق بنده عزیزت علی علیه السلام خطاکاران ازامت مرا ببخش.

دراینجا این روایت را موقتا ناتمام می گذاریم و حدیثی به همین مضمون ازابن ابی الحدید معتزلی که از بزرگان علمای اهل سنت است نقل میکنیم و سپس به ادارمه

ص: 154


1- بحارالانوار، ج 43، ص 12، ح 5 .

روایت ابن مسعود خواهم پرداخت.

ایشان در آخر جلد بیستم شرح نهج البلاغه خود یک قسمت از کلماتی که در نهج البلاغه نداره جمع آوری کرده که روی هم 800 کلمه شده به نام الحکم المنسوبه الی امیر المومنین وآن کلمات را شرح کرده، در آنجا این روایت را از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود:

«سَأَلْتُهُ مَرَّهً أَنْ یَدْعُوَ لِی بِالْمَغْفِرَهِ فَقَالَ أَفْعَلُ ثُمَّ قَامَ فَصلیَ فَلَمَّا رَفَعَ یَدَهُ لِلدُّعَاءِ إستمعت عَلَیهِ فاِذا هُوَ قائِلٌ: أَللَّهُمَّ بِحَقِّ عَلِیٍ عند اغفِر لِعَلِیٍ فقُلْتُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ !مَا هَذَا؟ فَقَالَ :أواحد أَکْرَمُ مِنْکَ عَلَیْهِ فَأَسْتَشْفِعُ بِهِ إِلَیْه؟»(1)

امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:

یکبار از سول خدا صلی الله علیه واله خواستم مرا دعا بفرمایند تا خدا مرا ببخشد، درخواست مرا پذیرفتند و بلند شده مشغول نماز شدند،هنگامی که دست به دعا برداشتند گوش فرا دادم تا ببینم چه می گویند؟ ناگهان دیدم به خداوند چنین عرضه می دارد و می گوید: پروردگارا به حق وحرمت علی در پیش خودت او را ببخش، گفتم: یا رسول الله این چه دعائی است که (برای من) کردید؟ (خود مرا در خانه خدا واسطه قرار دادید برای آمرزش من) فرمودند: آیا پیش خدا گرامی تر از تو وجود دارد تا او را شفیع قرار دهم؟

اینک دنباله روایت ابن مسعود:

«فَأَخَذَنِی مِنْ ذَلِکَ اَلْهَلَعُ اَلْعَظِیمُ، فَأَوْجَزَ اَلنَّبِیُّ صلی اللَّهُ عَلَیهِ وَالِهٍ فی صَلاتِهِ وقال :یَابنُ مَسْعُودٍ !أَکْفُرُ بَعْدَ اَلْإِیمَانِ؟ فَقُلْتُ :حَاشَاً وَکْلاً یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَلکِن رَأَیتَ عَلِیّاً یَسأَلُ اللَّهَ بِکَ وَرَأَیتُکَ تَسأَلُ اللَّهَ بَعِلتَ فَلا أعلَمُ أَیُّما أَفضَلُ عِندَ اللَّهِ عزَّوجل؟»

ص: 155


1- الحکم المنسوبه، الی امیر المؤمنین علیه السلام مطبوع در آخر جلد بیستم از شرح نهج البلاغه ،ص315،316،شماره 625 .

«ابن مسعود می گوید: از مشاهده این وضع پریشانی و اضطراب عجیبی سرتا پای وجودم را در برگرفت، رسول خدا صلی الله علیه واله نمازش را خلاصه کرد،و پس از فراغت رو به من کرد و فرمود: ای پسر مسعود آیا بعد از آن که ایمان آوردی دوباره به کف برمی گردی؟ گفتم: هرگز یا رسول الله، ولی چون دیدم علی علیه السلام در نمازش به شما توسل جسته و شما در نمازتان به علی علیه السلام این سؤال برایم پیدا شد که کدام یک از شما دو نفر پیش خدا برتر از آن یکی است؟

«قَالَ إجلس یَابن مَسْعُودٍ فَجَلَسْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ لِی إعلَم أَنَّ اَللَّهَ خَلَقَنِی وَعَلِیّاً مِنْ نُورِ قُدْرَتِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْخَلْقَ بِأَلْفَیْ عَامٍ إِذْ لا تَسبیحَ وَلا تَقدیسَ فَفَتَقَ نُورِی فَخَلَقَ مِنهُ السَّمَوَاتِ وَالأرضینَ وَأنَا واللَّهِ أَجَلُّ مِنَ السَّمَوَاتِ والأَرَضِینَ وفَتَقَ نُورَعَلی بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَخَلَقَ مِنْهُ الْعَرْشَ وَالکُرسِیِّ وَعَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ واللَّهِ أفضَلُ مِنَ الْعَرْشِ والکُرْسِیِّ وفَتَقَ نُورالْحَسَنَ خَلَقَ مِنْهُ اللَّوْحَ والْقَلَمَ والحَسَنُ واللَّهِ أَفْضَلُ مِنَ اللَّوحِ وَالقَلَمِ وَفَتَقَ نُورَ الحُسَیْنِ فَخَلَقَ مِنهُ الْجِنَانَ والحُورَ الْعینُ وَالحُسَینُ واللَّهِ أَفْضَلُ مِنَ الجَنَّهِ والحُورِ العینِ ثُمَّ أظلَمَتِ الْمَشَارِقُ والْمَغَارِبُ فَشَکَتِ الْمَلائِکَهُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی أَنْ یَکْشِفَ عَنْهُمْ تِلک الظُّلمَهَ فَتَکلَّم الله جلَّ جلاَلُهُ کَلِمَهً فَخَلَقَ مِنْهَا رُوحاً ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَهٍ فَخَلَقَ مِنْ تِلْکَ الْکَلِمَهِ نُوراً فَأَضَافَ اَلنُّورَ إلی تِلکَ الرُّوحِ وأقامَهَا مَقَامَ الْعَرْشِ فَزَهَرَتِ المَشارِقُ وَالمَغارِبُ فَهِیَ فاطِمَهُ الزَّهراءُ ولِذَلِکَ سُمِّیَتِ الزَّهْراءَ لِأنَّ نُورَهَا زَهَرَتْ بِهِ اَلسَّمَوَاتُ یابن مَسْعُودٍ إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ یَقولُ اللّه جلَّ جلالُهُ لِی ولَعَلَی أَدْخِلا الجَنَّهَ مَنْ شِئتُمَا وأَدْخِلا النَّارَ مَن شِئْتُمَا وذلِکَ قَولُهُ تَعالی :«ألْقِیَا فی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارعَنِیدٍ »(1)قالکَافِرُ مَن جَحَدَ نُبُوَّتی والعَنیدُ مَن جَحَدَ بِوَلایَهِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ وَعِترَتِهِ والجِنَّهُ لِشیعَتِهِ وَلِمُحِبِّیهِ»(2).

فرمود: (بنشین یابن مسعودا و من روبروی آن حضرت نشستم، فرمود: این را بدان که خدا من و علی را دو هزار سال پیش از آفرینش موجودات از یک نور آفرید،

ص: 156


1- سوره ق (50)، آیه 24.
2- بحارالانوار، ج 40، ص 43 - 44، ح 81 .

هنگامی که نه تسبیح گوینده ای بود و نه تقدیس کننده ای،آنگاه نور مراشکافت و از آن آسمانها و زمین را آفرید بخدا قسم من از آسمانها و زمین برترم،و نور علی علیه السلام را شکافت و از آن عرش و کرسی را آفرید بخدا علی بن بی طالب علیه السلام افضل از عرش و کرسی است، و نور حسن علیه السلام را شکافت و از آن لوح و قلم را آفرید،بخدا قسم فرزندم حسن برتر از لوح و قلم است، و نور حسین علیه السلام را شکافت و از آن بهشت و حور عین را آفرید،بخدا فرزندم حسین افضل از بهشت،وحور عین است،در این هنگام ظلمت مشارق و مغارب عالم را فراگرفته بود،ملائکه به پیشگاه حضرت حق شکایت کرده و از او خواستند که این ظلمت عالمگیر را از جهان بردارد، پس پروردگار جهان به کلمه ای تکلم کرده و از آن روحی آفرید، سپس به کلمه دیگری تکلم فرمود و از آن نوری آفرید، آنگاه آن نور را به آن روح افزود و آنرا در عرش قرارداد،در این هنگام مشارق و مغارب عالم روشن شد، پس آن موجود مرکب از روح و نور دخترم فاطمه زهرا علیها السلام بود و به همین دلیل آن حضرت، زهرا نامیده شد زیرا در اثر تابش نور او آسمانها و زمین روشن شد.» یابن مسعود!هنگامی که روز قیامت برپا می شود پروردگار عالمیان به من و علی می فرماید هرکه را می خواهید در بهشت و هرکه می خواهید در آتش وارد کنید، چنانچه در قرآن مجید فرموده:«ألقِیا فی جَهَنَّمَ کُلُّ کَفَّارٍ عَنِدٍ»

پس کافرکسی است که نبوت مرا انکار می نماید و عنید کسی است که ولایت علی وعترت او را انکار می کند،وقتی که کفار و اهل عناد در آتش جا گرفتند، می ماند تنها محبان و شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام بنابراین بهشت اختصاص بدانها دارد ».

و در رابطه با مساوی بودن رسول خدا صلی الله علیه واله و امیرالمؤمنین علیه السلام در کلیه صفات بجز نبوت شیخ کاظم ارزی قدس سره چنین گفته است:

قد تراضعتما بثدی وصال ***کان من جوهر التجلی غذاها

لک ذات کذاته حیث لولا ***أنها مثلها لما آخاها

شما دو بزرگوار از پستان وصال شیر خورده اید

که غذای آن از جوهر تجلی گرفته می شود

ص: 157

یاعلی ترا ذاتی است همانند ذات رسول خدا صلی الله علیه واله که اگر علی علیه السلام همانند رسول خدانبود که در میان او خودش عقد برادری نمی انداخت .

فاطمه:

فاطمه از فَطَم به معنی قطع شده و قطع کننده به کار می رود.

«عَن أبی عبداللهِ علیه السلام، عَن أبیهِ قالَ:

قال رسول الله صلی الله علیه واله: «یَا فَاطِمَهُ أَتدَرِینَ لِمَ سُمِّیتِ فَاطِمَهَ ؟فَقَالَ عَلی عَلَیْهِ السَّلاَمُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ لِمَ سُمِّیتْ قَالَ :لِأَنَّهَا فُطِمَتْ هِیَ وَشِیعَتُهَا مِنَ اَلنَّارِ»(1).

«امام صادق علیه السلام از پدرش روایت می کند گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ای فاطمه آیا می دانی تو چرا فاطمه نامیده شدی؟ علی علیه السلام گفت: یا رسول الله چرا فاطمه نامیده شد؟ فرمودند: برای اینکه خود و شیعیانش از آتش جدا شده اند».

در روایتی آمده است:

«لاَنَهَا فَطَمَتْ شِیعَتَهَا مِنَ اَلنَّارِ»

«برای آنکه او شیعیان خودش را از آتش جدا کرده است».

و در روایتی آمده است:

«...وإنَّما سُمِّیَتْ فاطِمَهُ فاطِمَهُ لِأنَّ اَلنَّاسِ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»(2).

«چرافاطمه را فاطمه می گویند؟ برای آنکه مردم از شناخت حقیقت او قطع شده اند».

یعنی فکر، عقل، درک، شعور، و بینش مردم از شناخت او بدانگونه که هست عاجزند نه تنها فکر و عقل مردم عادی بلکه قوای عقلانی مثل انبیا و پیامبران اولی العزم نیز از شناخت وی عاجز هستند.

و در زیارت آن حضرت آمده:

ص: 158


1- بحارالانوار، ج 43، ص 12، ح 10.
2- بحار الانوار، ج 43، ص65، ح58.

«یَا مُمْتَحَنَهُ إِمْتَحَنُکِ اَللَّهُ اَلَّذِی خَلُقِکَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکَ»(1).

«ای دختر محبوب رسول خدا که خدا ترا پیش از آن که پا به عرصه وجود بگذاری آزمود».

و حکیم سنایی می گوید:

آن جلوه که بالذات برون است از تحدید***ذات احدی کرد پدید این سه موالید

یعنی آن جلوه بزرگ حق که هیچ حد و حدودی نمی تواند او را در برگرفته و او را در خود محدود نماید، زیرا او فیض حضرت باری است و فیض حق لا یتناهی است، نه اول دارد و نه آخر دارد و نه حدی دارد و نه مرزی .

در روایت آمده:

«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ اَلْعَقْلُ»(2).

«نخستین آفریده خدا عقل است.»

« أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ اَلْقَلَمُ»(3).

«اولین آفریده خدا قلم است.»

و روایت دیگری دارد:

«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ اَلْمَاءُ» (4).

«اولین مخلوق خدا آب است».

و بالاخره در روایتی:

«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی»(5)

«اولین خلق خدا خلقت نور من (پیغمبر) است».

یعنی مراد از عقل، قلم و آب که در این احادیث به عنوان اولین خلق خدا ذکر

ص: 159


1- بحار الانوار، ج100، ص 194، ح 11.
2- بحارالانوار، ج 1، ص 92، ح 8.
3- بحارالانوار، ج 57، ص 313.
4- بحارالانوار، ج 5، ص 24، ح 23 .
5- بحارالانوار، ج 1، ص 97، ح 7.

شده اند همان نور رسول خداست زیراهرکدام به تأویلی به آن نور مقدس صدق می کنند.

آن جلوه که بالذات برون است ز تحدید ***ذات احدی کرد پدید این سه موالید

زین چار زن حامل و این هفت تن شوی

یا فاطمه الزهراء إنا بک نشکوا

پس به حضرت صدیقه طاهره فاطمه علیها السلام می گویند به دلیل قطع شدن از آتش و قطع کردن شیعیانش از آتش و بدلیل حیرت آفرینی و اینکه حقیقت و منزلت آن حضرت از افق افکار وعقول چنان بالاست که احدی را توان شناخت آن طیبه طاهره نیست.

محدثه:

«...عَن أبی عَبدِاللهِ علیه السلام قال:

«إِنَّ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ مَکَثَ بَعْدَ أَبِیهَا رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهِ عَلَیْهِ وَالِهِ خَمْسَهً وسَبْعِینَ یَوْماً وکانَ دَخَلَها حُزنٌ شَدِیدٌ عَلَی أَبِیهَا وَکَانَ یَأْتِیهَا جَبْرَئِیلُ فَیُحْسِنُ عَزَاءَهَا علی أبِیها وَیُطَیِّبُ نَفسَها ویُحَبِّرُهَا عَنْ أَبِیهَا ومَکَانِهِ ویُخْبِرُهَا بِمَا یَکُونُ بَعْدَها فِی ذُرِّیَّتِهَا وَکَانَ عَلَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَکْتُبُ ذَلِک »(1)

«از ابو عبدالله صادق علیه السلام روایت شده فرمود: که فاطمه علیها السلام پس از پدرش رسول خدا صلی الله علیه واله،هفتاد و پنج روز زنده ماند،ودر این مدت بخاطر ارتحال رسول الله صلی الله علیه واله شدیداً غمگین بود، به همین مناسبت جبرئیل حضور آن سیده طاهره می رسید و از آن حضرت در فقدان پدر بزرگوارش دلجوئی کرده و او را تسلی می داد،و برای او از پدرش و جایگاه او در بهشت خبر می داد و درباره حوادثی که پس از وی در رابطه با اولاد و احفاد آن حضرت روی خواهد داد او را آگاهی می داد، و علی علیه السلام تمام گزارشهای جبرئیل را می نوشت»

که این نوشته ها به صورت کتابی به نام مصحف فاطمه علیها السلام در آمد.

ص: 160


1- اصول کافی، ج 1، ص 525، ح 1.

لذا بدین مناسبت آن حضرت را محدثه میگویند.

أم أبیها:

یکی از کنیه های آن حضرت أم أبیها است، ام ابیها یعنی مادر پدرش و به عبارت روشن تر یعنی فاطمه مادر پدرش رسول خدا صلی الله علیه واله است، این کنیه را خود رسول الله صلی الله علیه واله برای فاطمه علیها السلام تعیین فرموده است.

وشاید دلیلش این باشد که در قرآن درباره زنان پیامبر صلی الله علیه واله آیه نازل شده دال بر

اینکه آنان أمهات مؤمنین هستند یعنی زنان رسول خدا صلی الله علیه واله مادران مؤمنین هستند :

«النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ »(1).

«یعنی پیامبر اولی بنفس مؤمنین و زنان و مادران آنها هستند».

حالا این احتمال وجود داشت که پاره ای از زنان رسول خدا صلی الله علیه واله که به مقام ارجمند آن دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه واله حسادت می ورزیدند و همواره در صدد تحقیر و آزار و اذیت آن حضرت بودند پس از رسول خدا این آیه را دست آویز خود قرار دادده و بگویند ما به حکم صریح آیه قرآن مادر مؤمنان هستیم و فاطمه علیها السلام فاقد این موقعیت ممتاز می باشد پس ما از وی برتر و بالاتریم و پیامبر صلی الله علیه واله برای این که جلوی این دسیسه بازی احتمالی آنها را بگیرد فرمود: فاطمه أم أبیها، یعنی اگر شما مادر مؤمنان هستید دخترم فاطمه مادر پیامبر مؤمنان است پس مقام فاطمه علیها السلام به مراتب بالاتر از مقام شماست.

6- معنای ام در لغت عرب:

«ام» به معنای اصل و ریشه،ومقصود بکار رفته است،بهمین جهت مادر را که بچه اش همواره به دنبال او راه می رود،ومقصدومقصود فرزندش می باشد «أم»می گویند:ومکه بدلیل آنکه گسترش زمین از مکه آغاز شده و کره زمین به شکل

ص: 161


1- سوره احزاب(33)،آیه 6.

کنونیش پیدا شده و شهرها در آن بوجود آمده لذا آن را «ام القری» می گویند.

و آیات قرآن به دو دسته «ام الکتاب»و«متشابهات» تقسیم می شوند.

آن دسته از آیات قرآن را که در معنای خود صراحت تام وتمام دارند بطوری که هیچ احتمال دیگری درباره آن نمی توان داد «آیات محکم»یا «محکمات آیات»و بالاخره «ام الکتاب» می گویند.

و آن دسته از آیات که در معنای خود صراحت ندارند یعنی در کنار معنای تحت اللفظی و منطوق آن احتمالات دیگری هم می توان داد متشابهات هستند.

در نتیجه چون در آیات قرآن اصل محکمات آیات است زیرا مراد پروردگار از آنها روشن است و برای فهم مراد از متشابهات باید آنها را با محکمات تطبیق داد از اینرو به محکمات «ام الکتاب» گفته می شود.

چنانکه در قرآن مجید آمده:

«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ »(1)

عربها مغز را «أم الرأس و أم الدماغ»می گویند: زیرا مرکز فرماندهی بدن درمغز مستقر بوده و حرکات اعضاء و جوارح از خرد وکلان در راستای فرامینی که از مرکز مغزصادر می شود انجام میگیرند لذا مغز را «ام الرأس» می گویند.

حالا چرا حضرت زهراعلیها السلام را ام ابیها می گویند؟چون آن حضرت ریشه،هدف،مقصد و نتیجه پدرش می باشد، اگر او نبود اسلام، رسول الله، امام حسین ...امام زمان هم نبودند.

رسول خدا صلی الله علیه واله را به منظور توهین و استهزاء ابتر و بلاعقب می گفتند، و خوشحال بودند که هنگامی که آن حضرت بدرودحیات گفت مکتبش هم برچیده شده و از بین می رود، ولی بر خلاف انتظار آنها وقتی خدا حضرت زهرا علیها السلام را به آن حضرت عطا فرمود

ص: 162


1- سوره آل عمران (3)، آیه 7.

امیدشان به نومیدی مبدل شد:

«إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»(1).

«که محقق دشمن بدگوی تو(عاص بن وائل) مقطوع النسل است».

بدین ترتیب، اسلام، رسول خدا صلی الله علیه واله، و قرآن حیاتی تازه یافت به همین جهت آن حضرت ریشه بقاء و دوام دین رسول خدا صلی الله علیه واله، نام رسول خدا صلی الله علیه واله و کتاب آسمانی اوست روی این جهت او مادر پدر است.

اگر صدیقه طاهره علیها السلام نبود کسی که برای علی مرتضی علیه السلام کفو و همسر باشد پیدا نمی شد، همسری که ائمه معصومین علهیم السلام را برای آن حضرت بیاورد، این ظرفیت برای امامت و ولایت مطلقه تنها از آن حضرت فاطمه بتول علیها السلام بود.

ملا عبدالصمد همدانی که مردملاوزحمت کشیده وعالم وارسته ای بودو وهابی های جنایتکار در راه اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله سر از بدنش جدا کردند،ایشان در کتاب بحرالمعارف، و علامه مرندی در کتاب خود ملتقی البحرین،حدیثی را که ناظر بر همین مطلب است روایت کرده اند که ذیلا ملاحظه می فرماید:

در حدیث قدسی آمده:.

«لَوْلاک لُؤْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الأَفْلاکَ وَلَولا عَلِیٌ لَما خَلَقْتُکَ ولَوْلا فَاطِمَهَ لَمَّا خَلَقْتُکُمَا»(2)

«خداوند خطاب به رسول خدا صلی الله علیه واله می فرماید: اگر تو نبودی جهان را نمی آفریدم و اگر علی نبود تو را نیز نمی آفریدم،و اگر فاطمه نبود تو و علی را نیز نمی آفریدم».

چرا؟ چون در نبود فاطمه علیها السلام کسی که درخت نبوت را با درخت ولایت پیوند بزند، و باردار نماید، و ثمراتی چون ائمه اطهار علیهم السلام از خود بدهد نبود و با فقدان او، اینها هیچکدام نمی توانستند پا به ورطه تحقق بگذارند.

ص: 163


1- سوره کوثر (108)، آیه 3.
2- ملتقی البحرین، علامه مرندی، ص 14، جنه العاصمه،علامه میرجهانی، ص148 و 149، وعلامه نمازی شاهرودی در مستدرک سفینه البحار،در ماده «خلق»و«فطم» این روایت را آورده است.

«مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ، بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا یَبْغِیَانِ،یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ »(1).

«اوست که دو دریای (پرگوهر علم و حلم، علی و فاطمه علیهما السلام )و یا در دریای آب شور و گوارا را بهم درآمیخت (تا مختلط شوند) و میان آن دو دریا،برزخ و فاصله ای است که تجاوز به حدود یکدیگرنمی کنند، و از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان (یعنی امامان حسن و حسین علیهما السلام ) را درآورد».

به فاطمه زهرا علیها السلام خبر دادند که عمال را از فدک بیرون کردند و ملک را تصرف کردند، فاطمه علیها السلام وقتی این مطلب را شنید جماعتی از زنان بنی هاشم را به دور خود جمع کرد.

«لَمَّا أَجْمَعَ أَبُوبکْرٍ عَلَی مَنْعِ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ فَدَکَ وبَلَغَهَا ذَلِکَ لاثَتْ خِمَارَهَا عَلَی رَأْسِهَا واشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا وأقْبَلَتْ فی لُمَهٍ مِن حَفَدَتِهَا ونِسَاءِ قَوْمِها»(2).

«هنگامی که ابوبکر تصمیم بر منع فاطمه علیها السلام از فدک گرفت، و این خبر بگوش آن مظلومه رسید پوشش خود را به سر کردولباسش را پوشیدو با عده ای از خدمتکاران و زنان قبیله اش به طرف مسجد حرکت کرد، با متانت خاصی آرام آرام قدم بر می داشت»

روایت می گوید:

«مَا تَخْرِمُ مِشْیَتُهَا مَشْیَهُ رَسُولَ الله»(3).

«راه رفتنش عینا همانند راه رفتن رسول خدا صلی الله علیه واله بود».

این چنین به مسجد نزدیک می شد و مردم راه رفتنش را که شبیه راه رفتن رسول خدا صلی الله علیه واله بود تماشا می کردند، با دختر چهار ساله اش زینب علیها السلام وارد مسجد شد.

گویا خطاب به دختر کوچک خود می گفت: دخترم امروز من از امام زمانم دفاع

ص: 164


1- سوره رحمن (55)، آیه 19 - 22.
2- بلاغات النساء، ابن طیفور، ص 12-13.
3- همان.

می کنم،ودر مقام دفاع از وی سخن می گویم:داد میزنم،طولی نمی کشد که سرنوشتی مثل سرنوشت من برای تو رخ می نماید و در آن روز تو نیز باید در دفاع از امام زمانت سخن گوئی و داد بزنی.

همین که وارد مسجد شد «فَنِیطَت دُونَها مُلاءَهً»(1) از جلو آن بانو پرده ای زدند.آن مظلومه ستمدیده آرام و با وقار خاصی بدون آنکه با کسی سخن گوید وارد مسجد شد و روی زمین نشست، و در حالیکه حاضرین در مسجد با حیرت او را می نگریستند شروع به گریه کرد: «ثُمَّ أَنَّت أَنَّهً أجهَشَ القَوم لَهَا بِالبُکاء»(2).سپس ناله ای سرداد که مردم همه بگریه افتادند.

و سید محمد بن سید مهدی قزوینی حلی نجفی می گوید:

أحلماً وکادت تموت السنن ***بطول انتظارک یابن الحسن

أتنسی مصائب آبائک ***التی هد عمادها الرکن

مصاب النبی وغصب الوصی ***وذبح الحسین وسم الحسن (3)

ای پسر امام حسن عسکری علیه السلام این چه وقت حلم است، تشریف فرمائی شما آنقدر طول کشیده که سنت ها و شرع مقدس جد بزرگوارت دارد از بین می رود، آیا مصیبت های پدرانت را فراموش می کنید، مصائبی که از شدت وکثرت آن ارکان دین فرو ریخت، مصائب رسول خدا صلی الله علیه واله وغصب خلافت جد بزرگوارت امیرالمؤمنین علیه السلام و بریدن سر مبارک جدت حسین علیه السلام و مسموم کردن جدت امام حسن علیه السلام را در بوته فراموشی می گذارید؟

و مرحوم آیه الله العظمی غروی اصفهانی قدس سره (کمپانی) در پیرامون حادثه هجوم به

خانه آن معصومه مظلومه اشعاری گفتند که یک بیتش این است:

ص: 165


1- همان.
2- همان.
3- ریاض المدح والرثاء، الشیخ حسین علی آل شیخ سلیمان بلادی بحرانی، ص6.

ومن نبوع الدم من ثذییها*** یعلم عظم ما جری علیها

خونی که از سینه آن سیده طاهره سرازیر شد

از مصائبی که بر آن بانوی دو جهان گذشت حکایت ها دارد.

***

ص: 166

گفتار هشتم

1- حضرت آیه الله مرحوم حاج سید محمد سلطان الواعظین شیرازی قدس سره

تصویر

«از تهران »

ص: 167

2- اولی الامر کیانند؟

*اولی الامر کیانند؟(1)

پبسم الله الرحمن الرحیم

رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی الحمد لله الأول قبل اولیه الأولین والباقی بعد فناء الخلق اجمعین والصلاه والسلام علی سرالوجود واول کل موجود و صاحب لواء الحمد والمقام المحمود الخاتم لما سبق والفاتح لما انفلق والمعلن الحق بالحق والدافع جیشات الأباطیل والدامغ صولات الأضالیل النبی الامی والرسول المکی المدنی القرشی الهاشمی الابطحی سید الاولین والاخرین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد بن عبدالله خاتم الانبیاء والمرسلین وعلی آله الطاهرین واوصیائه المعصومین شموس سماء العلم والهدایه وینابیع الحکمه نوامیس الکبریاء وآیات الله العظمی ولعنه الله علی اعدائهم و مبغضیهم ومنکری فضائلهم من الأولین والاخرین من الان الی یوم الدین.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال اللَّهُ اَلْحَکِیمُ فِی کِتَابِهِ اَلْکَرِیمِ یَا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیٍ فَرُدُّوهُ إلی اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالیَومِ الآخِرِ ذلِکَ خَیرٌ وَأحَسَّ تَأویلاً»(2)

ص: 168


1- این سخنرانی در روز سوم شعبان المعظم سال 1345 قمری سالروز میلاد مولی الکونین حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام در امام باره (حسینیه) رسالدار پیشاور ایراد شده است.
2- «ای اهل ایمان فرمان خدا و رسول و فرمان داران از طرف خدا و رسول را اطاعت کنید و چون در چیزی کارتان به گفتگو و نزاع کشید به حکم خدا و رسول بازگردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید این کار (رجوع به حکم خدا و رسول) برای شما از هر چه تصور کنید بهتر و خوش عاقبت تر خواهد بود.» سوره نسا (4)، آیه 62 .

3- آزادی مجازی و حقیقی:

یکی از موضوعات مهمه که سالهاست رطب اللسان عموم گردیده و هر فرقه و قومی برای پیشرفت مرام و مقصد خود اتکاء به آن می نمایند موضوع حریت و آزادی است که اخیرا دست آویز دسته ای مردمان قصیر الفکروکوتاه نظر گردیده که روی همین اصل حریت و آزادی از زیر فرمان قضاء جریان انبیاء عظام بیرون رفته و از حوزه متدینین خارج گردیده است و حال آن که نفهمیدند حریت و آزادی از عبودیت پروردگار عالمیان و قیود شرایع حقه وقوانین مقدسه مخالفت کامل با علم وعقل دارد و چنین حریت و آزادی مخل آسایش بشر و موجب هرج ومرج وخلاف نظام طبیعی و مردود و مبغوض محققین علماء و عقلاء می باشد.

البته آن حریت و آزادی که بسیار خوب و ممدوح است عبارت است از آزادی از عبودیت مخلوق و تعظیم و پرستش أبناء بشر و اطاعت کورکورانه هم جنسان مانند خود، چنین آزادی از لوازم انسانیت است چه آن که انسان فهمیده که به نور عقل منورگردیده وصاحب علم و معرفت می باشد بایستی از عبودیت و بندگی مانند خود برکنار باشد کورکورانه مطیع صرف احدی نگردد که در وادی ضلالت و حیرت سرگردان گردد.

البته باید انسان که اشرف مخلوقات است سر اطاعت به جایی فرود آورد که قابل و لایق، و دلائل عقل و نقل بر او قائم باشد.

بدیهی است ستایش و بندگی منحصرأ اختصاص دارد به ذات بی زوال حضرت احدیت جل و علاکه خالق ما وشما و جمیع موجودات عالم است که با دلائل عقلیه ثابت شده است که مخلوق عاجز در مقابل خالق قادر آن هم خالقی که ایجاد همه چیز برای او نموده بایستی خاضع و خاشع و مطیع صرف باشد.

و اطاعت احدی از مخلوقات بر انسان جائز نیست مگر آن کسی که خداوند متعال

ص: 169

امر به اطاعت او نموده باشدوسند محکم ما در اطاعت و فرمان برداری اشخاص، قرآن مجید است.

وقتی مراجعه به قرآن مجید، این سند محکم آسمانی می نماییم می بینیم دستور کامل اطاعت را در آیات چندی به ما داده که روی قواعد عقلانی اطاعت از چه اشخاصی بنماییم و در مقابل چه افرادی سر تعظیم فرود آوریم.

4- اطاعت خدا و پیامبر و اولی الامر واجب است:

از جمله در همین آیه شریفه که مطلع عرایض داعی است صریحا فرموده:

«أَطِیعُوا اَللَّهَ وَأَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ..»

یعنی «اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید پیامبر و صاحبان امر را.»

پس به حکم این آیه شریفه بعد از اطاعت خداوند متعال از جنس بشر اطاعت پیامبر و صاحبان امر واجب است.

در اطاعت أوامر پیامبر خاتم صلی الله علیه واله عموم جامعه مسلمین متفقند و احدی انکار این معنی را ندارد فقط اختلافی که بین مسلمانان ایجاد نمودند در معنای اولی الامر است که خداوند در این آیه بعد از اطاعت خود و رسولش اطاعت از آنان را واجب قرار داده است.

5- عقیده اهل تسنن در معنای اولی الامر:

اهل تستن را عقیده برآن است که مراد از اولی الامردر آیه امراء و فرمانفرمایان وسران لشگرند که شامل حال سلاطین و صاحبان امر (ظاهری) می باشد.

فلذا آقایان اهل تسنن اطاعت امر سلاطین را بر خود واجب می دانند(هر چند متجاهر به فسق و فجور و ظلم باشند؟)به دلیل آن که مشمول آیه اولی الامرند پس اطاعتشان واجب است؟!.

ص: 170

و حال آن که چنین عقیده ای با دلایل عقل و نقل باطل است که این مجلس مختصر با ضیق وقت آن، اجازه نمی دهد که به تمام دلائل بر بطلان عقیده آنها استشهاد نمایم حداقل یک ماه وقت می خواهد تا به تفصیل بپردازیم ولی از باب «ما لا یدرک کله لا یترک کله».

آب دریا را اگر نتوان کشید*** لیک بهر تشنگی باید چشید

با اجازه آقایان محترم برای اثبات هدف و مقصد خود مختصرا در اطراف این موضوع بحث مینمایم تا اهل انصاف قضاوت عادلانه نموده و کشف حقیقت گردد.

6- صاحبان امر بر سه قسمند:

بدیهی است امراء و سلاطین که در جامعه فرمان روایی می نمایند از سه حال بیرون نیستند یا منصوب بالاجماع -یا غالب بالقدره -و یا منصوب من جانب الله اند.

اما طریقه اول که اگر مسلمین اجماع بر فردی نموده و او را به امارت بر قرار نمودنداطاعتش مانند اطاعت خدا و پیامبر واجب باشد دلیل مثبت عقلانی ندارد که مسلمانان بتوانند عموما اتفاق کنند بر یک فرد کامل عیار و پاکی و او را به امارت بر قرار نمایند.

برای آن که مسلمین هر قدر هم قوی الفهم باشند به ظواهرحالات می نگرند و ازبواطن اشخاص که در چه عقیده ای هستند بی خبرند.

7- بنی اسرائیل منتخب جناب موسی فاسد از آب در آمدند:

هر قدرهم مسلمین عاقل و دانا باشند درامر انتخابات قطعاً روی موازین ظاهریه از حضرت موسی کلیم الله علی نبینا وآله وعلیه السلام که از انبیاء اولوا العزم است عالم تر نمی باشند و عقول همه آنها از عقل کامل فرستاده خدا بالاتر نخواهد بود.

حضرت موسی از میان هزاران عقلاء ودانشمندان بنی اسرائیل هفتاد نفر را روی حسن ظواهر انتخاب نمود (چون انبیاء مأمور به ظواهر بودند به بواطن اشخاص نظر

ص: 171

نمی کردند،وهمان حسن ظاهررا مداراعتبار قرار می دادند)وبه طور سینا برد در موقع امتحان همگی فاسد از آب در آمدند و هلاک شدند و معلوم شد که از اول صاحبان عقد صحیح ثابت قلبی نبودند منتها در موقع امتحان پرده بالا رفت و آنچه در باطن داشتند آشکار شد؛ چنانکه قرآن مجید در آیه 154 از سوره 7 (اعراف) اشاره به این معنی نموده است.

8- بشر قادر نیست انتخاب امیر صالح و کامل نماید:

پس جایی که منتخبین کلیم الله پیامبر خدا فاسد وکافر از کار در آیند و به وسیله صاعقه به عذاب حق تعالی معذب گردند - سایر افراد بشر به طریق اولی قدرت بر انتخاب امراء صالح کامل نخواهند داشت.

چه آنکه که ممکن است منتخب ظاهر الصلاح آنها درواقع و باطن کافر یا فاسق باشد وظاهرا سالوسی نموده وبعد از جلوس بر اریکه سلطنت وامارت جلد ظاهر الصلاحی را انداخته بی پرده مقاصد سینه خود را اجراء نماید.

چنانکه در بسیاری از سلاطین و امراء (حتی نمایندگان مجلس شورای ملی؛ از این امر دیده شده است و قطعا اطاعت چنین امیر و پادشاهی موجب اضمحلال دین و ضیاع حقوق مردم و محو آثار اسلام خواهد بود.

9- سلاطین و امراء اولی الامر نمی باشند:

هرگز عقل باور نمی کندکه خدواند متعال اطاعت امرسلاطین و صاحبان امر ظالم و فاسق فاجری را قرین اطاعت خود و رسولش قرار دهد پس بطلان این عقیده و رویه بارز و آشکار است.

و علاوه اگر این حق اجماع امت،شرعی باشد اولی الامر باید در هر زمان با انتخاب حقیقی ملل اسلامی باشدواختصاص به ملتی دون ملت دیگر نداشته باشد. این حق

ص: 172

شرعی تمام افراد جامعه مسلمین است که درهرگوشه وکنار عالم-فرد یا افرادی از مسلمانان در شهر و یا قریه ای سکنا داشته باشند باید در آن انتخاب رای بدهند و تعیین صاحب امر شرکت نمایند نه آنکه دسته ای در شهری یا مملکتی رای بدهند و برای آنها اجباراً مطاع باشد و سایر عقلاء و افراد برجسته مسلمین مجبورا تسلیم گردند و اگرجمعیتی نظر مخالفی داشته باشند آنها را رافضی و مشرک خوانند و قتلشان را واجب بدانند.

چنان که اگر صفحات تاریخ هزار و سیصد ساله اسلام را مطالعه نماییم،می بینیم که چنین اجماعی بعد از خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله در هیچ زمانی واقع نشده که تمام مسلمین موجود در عالم یا نمایندگان حقیقی آنها مجتمعاً رأی داده باشند پس عقیده به اجماع در هیچ دوره ای لباس عمل نپوشیده ونخواهد پوشید مخصوصا امروزه که بلاد مسلمین قطعه قطعه و ممالک اسلامی متعدد،وهر یک برای خود امیر و پادشاهی دارند.

اگر بنا شود اهالی هر مملکتی پادشاه و صاحب امرمستقلی برای خود انتخاب نمایند گذشته از آن که در هر زمانی اولی الامر متعدد خواهد بود و هیچ یک از ممالک زیر فرمان پادشاه و اولی الامر مملکت دیگر نخواهد رفت چنانچه بین آنها هم خلاف و اختلافی واقع شود و نائره حرب بینهما مشتعل گردد(چنانکه مکرر در تاریخ اسلام واقع شده)مسلمانان بلا تکلیف خواهند بود چه آن که هر دو دسته از مسلمانان اطاعه لامر اولی الامر خود ناچار به جان هم افتاده و برادران مسلمان خود را بکشند آیا هر دو دسته از مسلمانان دراین برادر کشی مثاب و قاتل و مقتول اهل بهشت خواهند بود؟!

حاشا که اسلام و شارع مقدس چنین دستوری داده باشد هرگز اسلام دین جامع کامل عقل پسند أمر به چیزی نمی کند که مورد انکار عقلاء بوده و قابل عمل و اجراء نباشد و به علاوه سبب ایجاد تفرقه و جدایی مسلمانان گردد.

پس اولی الامری که خداوند امر به اطاعت آنها نموده منسوب بالاجماع نخواهند بود.

ص: 173

چنان که در لیالی ماضیه در مجلس بحث خصوصی با حضور علماء و دانشمندان فریقین (شیعه و سنی )بطلان اجماع را عقلا و نقلا ثابت نمودیم که در صفحات جراید و مجلات درج گردیده(1) ولابد به نظر آقایان محترمی که در آن جلسات حاضر نبودند نیز رسیده است.

10- هر سلطان و امیر با قدرتی، اولی الامر نمی باشد:

و اما قسم دوم که منسوب بالقدره است یعنی هرامیروسلطان وخلیفه سفاک خونخوار فاجری که به قهر و غلبه و به زورسر نیزه و دسیسه بازی بر مردم مسلط وصاحب امر نافذ باشد اطاعتش واجب گردد.

چگونه عقل زیربارچنین امر پوچی رود و تسلیم به این عقیده بی معنی گرددکه اطاعت امراء و سلاطین و یا خلفاسفاک وبی باک و فاسق فاجر مانند اطاعت خدا و پیامبر واجب باشد؟!

اگر امر چنین است چگونه علماء ومورخین ومنقدین از اکابر علماء عامه خلفاء وامراء سفاک ظالم مانند معاویه و یزید پلید وزیاد بن ابیه و عبید الله وحجاج و ابوسلمه وابومسلم وغیر آنها را در کتب و دفاتر خود تقبیح می نمایند؟

و اگر فی الواقع کسی ازراه لجاج بخواهد بگوید اطاعت این قبیل اشخاص وقتی آمر و نافذ و سلطان و خلیفه بر مسلمین شدند واجب است(چنانچه بعضی از علماء عامه گفته اند) قطعا چنین اطاعتی بر خلاف نص صریح قرآن مجید و کتاب محکم آسمانی می باشد.

زیرا خداوند متعال در آیات چندی از قرآن مجیدکفاروفساق و ظالمین را موردلعن قرار داده و مسلمین را منع از اطاعت آنها نموده است.

پس چگونه در این آیه شریفه امر میکند که اولی الامر (فاسق فاجر ظالم بلکه

ص: 174


1- مراجعه شود به ص 482 تا 491 و ص 742 تا 748 کتاب شبهای پیشاور.

کافر) را اطاعت کنند!!!.

بدیهی است نسبت دو قول متضاد به ذات اقدس پروردگار از أقبح قبایح می باشد؟وحال آن که فخر رازی که از اکابر علماء عامه است درتفسیر این آیه شریفه صریحاً می گوید قطعا بایستی اولی الامرمعصوم ازگناه باشدوالاخداوند اطاعت او را در ردیف اطاعت خود و پیامبر خاتم قرار نمی داد.

پس وقتی باهمین مختصردلائل،بطلان این دو عقیده ثابت شد که ممکن نیست اولی الامر منصوب بالاجماع و یا منصوب بالقدره باشد پس معلوم می شود که :.

11- اولی الامر باید منصوب و منصوص من جانب الله باشد:

ثابت می ماند قسم سیم که حتما بایستی اولی الامر منصوب و منصوص من جانب الله باشد فثبت المطلوب،همین است عقیده شیعه امامیه اثنا عشریه که می گویند چون اولی الامر بایستی مانند پیامبر مهذب و منزه ازجمیع صفات رذیله واخلاق فاسده ومعصوم از تمام کبائر و صغائر ظاهراً و باطنا باشند و چون علم ببواطن امورهم أحدی جزخدای تعالی ذاتاً واستقلالاً ندارد.پس باید خدای تعالی اولی الامر را معین نماید.

همان خدایی که رسول را از میان خلق برگزیده وبه رسالت می فرستد اولی الامر را هم بایستی ذات اقدس او جل و علا انتخاب نموده و به مردم معرفی نماید.

علاوه براین قبیل دلائل که ازخارج اثبات مرام می نمایدصراحت ظاهر خود آیه حکم می کند که اولی الامر کسی باید باشد که واجد جمیع صفات رسول الله صلی الله علیه واله باشد الا ما خرج بالدلیل که آن مقام وحی و رسالت است.

و چون عالم به جمیع صفات بشریت جزذات پروردگاردیگری نیست پس حق انتخاب مخصوص به ذات او جل و علا می باشد.

فلذا در آیه شریفه برای فرق بین واجب و ممکن دو اطیعوا آورده که می فرماید الطیعوا الله و اطیعو الرسول خدا را اطاعت کنید به نحوی که او را واجب الوجود بالذات

ص: 175

بدانید که کلیه صفات او از قبیل حیات و علم وحکمت و قدرت و غیر آنها از خودش و عین ذات او می باشد.

و اطاعت کنید پیامبر را به نحوی که او را ممکن الوجود و عبد صالح و واجد جمیع صفات حمیده و اخلاق پسندیده بدانید که تمام آن صفات از جانب واجب الوجود به او افاضه شده است.

ولی وقتی به معرفی اولی الامر می رسد کلمه اطیعوا نمی آورد فقط با یک واو عاطفه اولی الامر را معرفی می نماید و در این واو لطیفه ای است که می خواهد به مردمان منور الفکر روشن ضمیر بفهماند که اولی الامرآنکس است که واجد باشد هر چه را که رسول خدا صلی الله علیه واله واجد بوده است مگر آنچه به دلیل فاقد آن است از قبیل نزول وحی و استقلال در ابلاغ رسالت، خلاصه آنچه که رسول اکرم صلی الله علیه واله داشته اولی الامر نیز باید داشته باشد مگر مقام رسالت و نبوت پس اطاعت اولی الامر از سنخ اطاعت رسول الله می باشد!.

فقط شأن اولی الامر این است که مجری احکام و نگاهبان دین و قوانین شرع سید المرسلین صلی الله علیه واله می باشد.

فلذا جامعه شیعه امامیه معتقدندکه مراد از اولی الامر ائمه اثنی عشر از نسل پیامبروعترت طاهره آن حضرت می باشند که آنها امیر مؤمنان علی علیه السلام از عترت و اهل بیت پیامبر و یازده فرزند بزرگوار آن حضرت هستند.

و این آیه شریفه بزرگترین دلیل شیعه و جامعه امامیه بر اثبات امامت ائمه اثنی عشرعلیهم السلام میباشد.

علاوه بر آیات کثیره دیگری که مورد استدلال ما می باشد که هر یک به جهتی از جهات اثبات مرام مینماید از قبیل آیه 118 سوره 2 (بقره) «قَالَ اِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ اماما قال وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین».(1)

ص: 176


1- خدای تعالی (به ابراهیم) فرمود من تو را امام و پیشوای خلق قرار دادم ابراهیم عرض کرد این امامت و پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا خواهی کرد؛ فرمود: آری اگر صالح و شایسته آن باشند که عهد من (امامت) هرگز به مردم ستم کار نخواهد رسید.

و آیه 6 سوره 33 (احزاب) «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَیٰ بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ »(1)

و آیه 120 سوره 9 (توبه) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ».(2)

و آیه 8 سوره 13 (رعد) «اِنِما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٌ هَادٍ»(3)

و آیه 154 سوره (انعام) «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ »(4)

و آیه 180 سوره 7 (اعراف) «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ»(5)

و آیه 98 سوره 3 (آل عمران) «وَ اِعْتَصُوْا بِحَبْلِ اَللَّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا»(6)

و آیه 45 سوره 16 (نحل) «فَاسْئَلُوا اَهْلَ اَلذِّکْرِ اَنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ »(7)

و آیه 33 سوره 33 (احزاب)«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(8)

ص: 177


1- پیامبر اولی وسزاوارتر به مؤمنان است ازخود آنها وزنان پیامبر(در اطاعت و عطوفت و حرمت نکاح)به حکم مادر مؤمنان هستند وخویشاوندان نسبی شخص بعضی بر بعض دیگر در کتاب خدا مقدمند از مؤمنین و مهاجرین.
2- ای اهل ایمان خدا ترس باشید و با مردمان راستگو بپیوندید و پیرو آنها باشید.
3- جز این نیست که وظیفه تو إنذار و ترسانیدن (از نافرمانی خدا است)وهر قومی را از طرف خدا راهنمایی است.
4- این است راه راست که راه من است پس پیروی کنید آن را و از راه های دیگر که موجب تفرقه شما است جز از راه خدا متابعت نکنید.
5- و از خلقی که آفریده ایم فرقه ای بحق هدایت می یابند و از باطل همیشه به حق باز می گردند (که مراد پیشوایان دین و ائمه معصومین اند).
6- همگی به رشته دین خدا(و ولایت عترت طاهره)چنگ زده به راه های متفرق نروید.
7- از اهل ذکر (قرآن) (که خاندان محمد و آل محمد علیهم السلام اند)بپرسید اگر شما نمی دانید.
8- جز این نیست که مشیت خداوند تعلق گرفته که رجس و هر آلایش را از شما خانواده نبوت ببرد شما را از هر عیب پاک ومنزه گرداند.

و آیه 30 سوره 3 (آل عمران) «إِنَّ اَللَّهَ اُصْطَفَیَ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ وَ بُغْضَهَا مِنْ بَعْض».(1)

و آیه 29 سوره 35 (فاطر)« ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْکِتَابَ اَلَّذِینَ اِصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا»(2).

آیه 35 سوره 24 (نور) «اللَّهُ نُورُ السَّمَوَاتِ والأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکُوهٍ فِیهَا مصباحٌ اَلْمِصْبَاحُ فِی زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کانَها کَوکَبَ دُرِّیٌ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرقِیَّهٍ ولا غَربِیَّهٍ یَکادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ ولَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ علی نُورٍ یَهدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشاءُ».(3)

و آیات بسیار دیگر که وقت مجلس اقتضای ذکر تمامی آنها را ندارد تا آنجا که خطیب خوارزمی در مناقب و امام احمد در مسند و حافظ ابونعیم در ما نزل من القرآن فی علی و حافظ ابوبکر شیرازی در نزول القرآن فی امیر مؤمنان آورده اندکه رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: ربع قرآن درباره ما اهل بیت نازل شده است.

و نیز حافظ ابونعیم درما نزل من القرآن فی علی واحمد بن حنبل در مسند و واحدی دراسباب النزول و محمد بن طلحه شافعی در مطالب السئول و ابن عساکر محدث شام در تاریخ خود و حافظ ابوبکر شیرازی در نزول القرآن فی امیر مؤمنان علیه السلام و محمد بن یوسف گنجی شافعی در اول باب 62 کفایت الطالب و خواجه کلان سلیمان

ص: 178


1- به حقیقت خدا برگزید آدم علیه السلام و نوح علیه السلام و خانواده ابراهیم علا و خانواده عمران را بر جهانیان و فرزندان بعض از آنها را بر بعض دیگر.
2- پس( از آن پیامبران سلف) ما آنان را که از بندگان خود برگزیدیم (یعنی محمد و عترت طاهره او علیهم السلام) وارث علم قرآن گردانیدیم.
3- خدا نور (وجود بخش) آسمانها و زمین است داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن چراغی روشن باشد و آن چراغ در میان شیشه ای که تلؤلؤ آن گویی ستاره ای است درخشان و روشن از درخت مبارک زیتون که با آنکه شرقی وغربی نیست شرق و غرب جهان بدان فروزان است و بی آن که آتشی زیت آن را برافروزد خود به خود جهانی را روشنی بخشد که پرتو آن نور حقیقت بر روی نور قرارگرفته وخدا هر که را خواهد به نور خود (و اشراقات وحی خویش) هدایت کند.

بلخی حنفی در باب 42 ینابیع الموده از طبرانی و او از ابن عباس (حبر امت) نقل می نماید که فرمود:

«نزلت فی علی علیه السلام أکثر من ثلاث مائه آیه فی مدحه».

«در مدح علی علیه السلام بیشتر از سیصد آیه نازل شده است.»

و البته در اطراف هر یک از این آیات حداقل بایستی چندساعتی صحبت نمود که به واسطه نبودن وقت فقط به طور فهرست بعض ازآنها را قرائت نمودم تا اهل فن به کتب اکابر علمای عامه از قبیل تفاسیر امام فخر رازی و امام ثعلبی و زمخشری و جلال الدین سیوطی و طبری و نیشابوری و واحدی.

وکتاب های فرائد السمطین جوینی و صحیح بخاری وصحیح مسلم وسنن ابی داود وجمع بین الصحیحین حمیدی و مسند امام احمد بن حنبل و صواعق ابن حجر و شرف المصطفی خرگوشی و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و حلیه الأولیاء حافظ ابونعیم و مفاتیح الاسرار شهرستانی و مناقب خوارزمی و فصول المهمه مالکی و شواهد التنزیل حاکم ابوالقاسم و استیعاب ابن عبد البروسقیفه جوهری و ینابیع الموده خواجه کلان حنفی و موده القربی همدانی وما نزل من القرآن فی علی، اصفهانی و مطالب السئول محمد بن طلحه شافعی و نهایه ابن اثیر وکفایت الطالب گنجی شافعی ونزول القرآن فی امیر المؤمنین ابوبکرشیرازی و رشفه الصادی سید ابی بکر بن شهاب الدین العلوی وغیر آنها مراجعه و با دیده تحقیق بنگرند تا حقیقت بر آنها کشف گردد.

خلاصه خوبست اطاله کلام ندهم وآیه اول مجلس را که ادل دلائل است ذکر نماییم که عرض کردم عقیده جامعه شیعه امامیه این است که مراد ازاولی الامردرآیه شریفه طبق دلائل عقلیه و براهین نقلیه ائمه اثنی عشر سلام الله علیهم اجمعین اند.

اما دلائل عقلیه بر این معنا بسیار است که وقت مجلس مقتضی ذکر تمامی آنها لیست ولی به حکم قرینه ثابت است اولی الامرکه اطاعتش توام با اطاعت خدا و پیامبر است بایستی معصوم از خطاء باشد.

ص: 179

چنانچه امام فخر رازی هم درتفسیرش اقرار به این معنی نموده که اگرگفته شود اولی الامر معصوم نیست اجتماع نقیضین خواهد شد و آن محال است.

ودیگر آن که اولی الامر باید أعلم وأفضل وأورع واتقی وأکمل من فی الأرض باشدتا واجد صفات پیامبرصلی الله علیه واله گردیده و اطاعتش از هر حیث واجب شود.

این صفات درمیان امت جزدرباره ائمه اثنی عشر(به تصدیق اکابر علماء عامه)گفته نشده مقام عصمتشان طوری است که خداوند در آیه تطهیر شهادت به این معنی داده است.

واخبار بسیاری در کتب معتبره اکابر علماء اهل تسنن درعصمت آن خاندان جلیل ذکر گردیده است از باب نمونه به چند خبر از اکابر علمای اهل تستن تبرک می جویم .

12- اخبار در عصمت ائمه از طرق عامه:

از جمله شیخ سلیمان بلخی حنفی در ص 445 ینابیع الموده ضمن باب 77 و شیخ الاسلام جوینی در فرائد السمطین از ابن عباس روایت نموده اند که گفت سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول:

«أنا وعلی والحسن والحسین وتشسعه من ولد الحسین مطهرون معصومون».

«شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه واله که فرمود من و علی وحسن وحسین ونه نفر از اولاد حسین همگی پاک و پاکیزه و معصوم (از جمیع صغائر و کبایر و اخلاق رذیله)می باشیم.»

و از سلمان فارسی نقل می نمایند که رسول اکرم صلی الله علیه واله دست برکتف حسین علیه السلام گذارد و فرمود:

«إِنَّهُ اَلْإِمَامُ بْنُ اَلْإِمَامِ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ».

«به درستی که او امام پسر امام و نه نفر از صلب او امامان و نیکوکاران و امناء با عصمت اند.»

و از زید بن ثابت روایت نموده که آن حضرت فرمود:

«وانه لَیَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ قَوَّامُونَ

ص: 180

بالقسط».

«هر آینه بیرون می اید از صلب حسین امامان نیکوکار امناء با عصمت کارگذاران به عدل و داد.»

و از عمران بن حصین نقل می کند که گفت: از رسول اکرم صلی اله علیه واله شنیدم که به

علی علیه السلام فرمود:

«أنت وارث علمی وأنت الإمام والخلیقه بعدی تعلم الناس مالا یعلمون وأنت أبوسبطئ وزوج ابنتی ومن ذریتکم العتره الأئمه المعصومین».

«تو وارث علم منی و تویی امام و خلیفه بعد از من یاد می دهی به مردم چیزی که نمی دانند و تویی پدر دو دختر زاده من و شوهر دختر من و ذریه شما است عترت پاک و امامان با عصمت.»

از این قبیل اخبار از طرق اکابر علمای عامه بسیار رسیده که برای نمونه در این وقت کم به این مختصر کفایت می کند.

و اما درباره علم آنها نیز اخبار بسیاری از طرق اهل سنت و جماعت وارد است که درلیالی گذشته و جلسات خصوصی در این باب بحث مفصل نمودیم لابد به نظر محترم آقایان در جراید و مجلات رسیده امروز هم برای نمونه به نقل چند خبر اکتفا می کنیم.

13- اشاره به علم عترت و اهل بیت طهارت علیهم السلام

شیخ الاسلام جوینی در فرائد السمطین وحافظ ابونعیم اصفهانی درحلیه الأولیاء وابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه از ابن عباس روایت می نمایند که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: عترت من از طینت من آفریده شده اند وخدای تعالی علم وفهم به ایشان کرامت فرموده وای بر کسی که ایشان را تکذیب نماید.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه وصاحب کتاب سیرالصحابه ازحذیفه بن اسید روایت کرده اندکه رسول خدا صلی الله علیه واله بعد از اداء خطبه مفصل وحمد و ثناء حق تعالی فرمودند:

ص: 181

«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اَللَّهِ وَعِتْرَتِی إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا فَقَدْ نَجَوْتُم»

طبرانی آن را با این زیادتی نقل می نماید که فرمود:

«فَلا تُقَدِّمُوهُمَا فَتَهْلِکُوا ولا تَقْصُرُوا عَنهُم فَتَهْلِکُوا ولا تُعَلِّمُوهُم فَانَّهُم اعْلَمْ مِنکُم».

«دو چیز نفیس بزرگ را در میان شما می گذارم که اگر به این دو چیز تمسک جویید نجات یابید یکی قرآن مجید و دیگری عترت من آن گاه فرمود امت بر ایشان سبقت نجویید و تقصیر و کوتاهی نکنید از آنها که هلاک خواهید شد به ایشان یاد ندهید و تعلیم ننمایید که

ایشان از شما داناترند.»

به روایت دیگر از حذیفه بن اسید نیز نقل می کند که آن حضرت فرمود:

«الْأَئِمَّهُ بَعْدِی مِنْ عِتْرَتِی عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِی وفَهْمی فَلا تُعَلِّمُوهُمْ فَانَّهُم أعْلَمُ مِنْکُمْ إِتَّبَعُوهُم فَانَّهُم مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَهُمْ».

«امامان بعد از من از عترت من بعدد نقباء بنی اسرائیل اند (یعنی دوازده نفر) نه نفر از صلب حسین اند،اعطاء نموده است خداوند به آنها علم و فهم مرا پس به آنها یاد ندهید وتعلیم ننمایید به درستی که آنها اعلم از شما می باشند متابعت کنید آنان را پس به درستی که آنها با حق و حق با آنها می باشد.»

اینها مختصری از دلائلی است که اکابرعلماء عامه و اهل تستن بر اثبات علم و عصمت ائمه اثنا عشر ما نقل نموده اندکه تقویت می کند دلائل عقلیه را.

14- اشکال در این که چرا اسامی ائمه در قرآن نیامده؟

بعضی بازیگران با اشکال تراشها ایجاد شبهه نموده ودردسترس عموم قرار داده اند که اگر ائمه اثناعشر شیعیان برحقند چرا اسامی آنها در قرآن مجید که سند محکم دیانت است ذکر نگردیده دیشب هم برادران عزیزم درمجلس خصوصی همین سؤال را از داعی نمودند چون وقت گذشته بود جواب را موکول به امروزنمودم اینک که به اصرار آقایان منبر آمدم ومقتضی موجود گردیده باتوجهات خاصه پروردگار رفع

ص: 182

اشکال می نمایم.

مقدمتا عرض میکنم اشتباه بزرگی دامن گیر دسته ای ازمردمان قصیر الفکرگردیده که گمان می کنند جزئیات جمیع اموردرقرآن مجید موجود است وحال آن که قرآن مجید که کتاب محکم آسمانی است بسیار مجمل و مختصر و موجز نازل گردیده فقط متعرض کلیات امور است ولی جزئیات امور را موکول به بیان مبین که رسول الله صلی الله علیه واله است نموده چنان که در آیه 7 سوره 59 (حشر) می فرماید:

«وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».

«آنچه رسول حق به شما دستور دهد (و عطا کند)بگیرید و هرچه نهی کند شما را از آن واگذارید.»

فلذا وقتی به احکام و قوانین اسلام از طهارت تادیات می نگریم می بینیم که در قرآن مجید کلیات آنها ذکرگردیده ولی شرح و بیان آنها را پیامبر فرموده.

15- جواب از اشکال:

اولا آقایانی که اشکال تراشی می کنند و می گویند چون اسامی و عدد امامان اثناعشر در قرآن مجید نیست ما قبول نداریم و اطاعت نمی کنیم چیزی را که در قرآن نمی باشد -باید به آنها گفت که اگر امر چنین باشد که هر چه در قرآن مجید نام برده نشده وصراحت ندارد و جزئیات او ذکر نگردیده باید متروک گردد.

پس آقایان باید ترک نمایند تبعیت و پیروی از خلفاء راشدین و همچنین خلفاء اموی و عباسی و غیرهم را چه آن که در قرآن مجید آیه ای که اشاره به مقام خلافت خلفاء راشدین (غیر از علی بن ابی طالب علیه السلام )وهمچنین خلفاء اموی وعباسی و طریقه اجماع و اختیار امت در تعیین خلافت وعددواسامی آنها نیامده پس روی چه اصل و قاعده تبعیت از آنها نموده و مخالفین آنها را رافضی و مشرک و کافر میخوانند؟!.

و از این ها گذشته اگر امر چنین باشد که هر چه در قرآن مجید ذکر و نامی از آنها

ص: 183

نشده بایستی متروک گردد:

قطعا آقایان باید تارک جمیع عبادات و احکام گردند زیرا جزئیات هیچ یک از آنها در قرآن مجید ذکر نگردیده است .

16- عدد رکعات و اجزاء نماز در قرآن نیامده:

برای نمونه نماز را که اصل اولیه از فروع دین است- که به اتفاق فریقین رسول اکرم صلی الله علیه واله سفارشها و تاکیدات بلیغه در آن باب نموده تا آنجا که فرموده:

«الصَّلوهِ عَمُودُ الدِّینِ إِنْ قُبِلَتْ قَبْلُ مَاسواهَا وَانٍ رُدَّتْ رَدَّ مَاسُوَاهَا».

«نماز ستون و نگهبان دین است اگر نماز قبول شد ماسوای آن قبول و اگر نماز رد شد ماسوای آن هر چه هست رد می گردد.»

مورد مطالعه قرار داده و می بینیم در قرآن مجید ابدأ ذکری از عدد رکعات نمازها و طریق اداء آنها از حمد و سوره و رکوع و سجود و ذکر و تشهد نشده پس بایستی نمازها را ترک کرد چون در قرآن مجید ذکری از اجزاء آن نیامده است!.

و حال آن که این طور نیست در قرآن مجید فقط کلمه صلاه مجملا آمده أَقِمِ الصَّلاهَ - إقامَ الصَّلاهَ(1) -وَإقامَ الصّلوهِ(2)-اقیموا الصلاه اقیموا الصلاه ولی تعیین عدد رکعات و سایر أرکان از واجبات و مستحباتش در بیان مبین است که رسول خدا صلی الله علیه واله می باشد.

پس همان طورکه کلمه صلاه موجزاً در قرآن آمده ولی تشریح معنای صلاه وتعیین عدد رکعات و سایر اجزاء و دستوراتش را پیامبر داده و ما موظف عمل به آن دستوارت هستیم، همین قسم راجع به امامت و خلافت بعد از خاتم الانبیاء صلی الله علیه و اله هم، در قرآن مجید موجزاً و مجملا فرموده و اولی الامر منکم یعنی بعد از اطاعت خدا و پیامبر اطاعت کنید صاحبان امر را.

ص: 184


1- سوره توبه (9)، آیه 18.
2- سوره انبیا (73)، آیه 21، سوره بقره (2)، آیه 43 .

بدیهی است که مفسران مسلمان ازشیعه و سنی از پیش خود نمی توانند اولی الامر را معنی کنند چنانکه کلمه صلاه را نمی توانند به میل و اراده خود معنی کنند زیرا درحدیث و روایات فریقین است که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود:

«مَنْ فَسَّرَ اَلْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَمَقْعَدُهُ فِی اَلنَّارِ.».

«هر کس قرآن را به رای خود تفسیر کند پس نشیمن گاه او آتش خواهد بود.»

البته هر مسلمان عاقلی باید مراجعه کند به بیان مبین قرآن و ببیند آیا از مبین قرآن مجید خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله در معنای اولی الامر خبری رسیده، و از آن حضرت سؤالی شده یا نه؟ اگر سؤالی شده و حضرت رسول اکرم که مبین قرآن مجید است جوابی داده بر جامعه امت واجب است ترک عادت و تعصب نموده تبعیت و اطاعت نمایندگفتار و بیان آن حضرت را.

مدت مدیدی است که تفاسیر وکتب اخبار شیعه و سنی را کاملا مطالعه نمودم به حدیثی که دلالت کند بر این که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرموده باشد:مراد از اولی الامر امراء و سلاطین اند بر نخوردم ولی بر عکس اخبار بسیاری در کتب فریقین(شیعه و سنی)موجود است که نقل نموده اند از رسول اکرم صلی الله علیه واله معنای اولی الامر را سؤال نمودند و آن حضرت جوابهای کافی داده و فرمودند مراد از اولی الامرعلی و یازده فرزند بزرگوار آن حضرت اند الحال چند خبر به مقتضای وقت مجلس برای نمونه عرض می کنم البته متوجه باشید به اخبار متواتری که از طریق اکابر علمای شیعه از طریق عترت طاهره علیهم الصلاه و صحابه خاص رسیده ابداً استشهاد نمی نمایم.

فقط به ذکر چند خبر از اخبار بسیاری که از طریق آقایان اهل سنت وجماعت رسیده اکتفا نموده و قضاوت را به ضمیر پاک و روشن آقایان با علم و منطق و انصاف وا می گذارم.

17- مراد از اولی الامر علی و ائمه علیهم الصلاه از عترت طاهره هستند:

ص: 185

1- شیخ الاسلام جوینی ابراهیم بن محمد در فرائد السمطین گوید: آن چه از رسوا خدا صلی الله علیه واله به ما رسیده مراد از اولی الامر در آیه شریفه علی بن ابی طالب علیه السلام واهله رسول خدا صلی الله علیه واله هستند.

2- عیسی بن یوسف همدانی از ابی الحسن و از سلیم بن قیس از امیر مؤمنان علی علیه السلام روایت کرده که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: شریکان من کسانی هستند که خدای تعالی اطاعت ایشان را مقرون به اطاعت خود نموده و در حق ایشان «وَأولی الأمر مِنکُم »تنزیل فرموده باید از کلام ایشان بیرون نروید و فرمان بردار ایشان باشید و انقیاد از احکام و أوامر ایشان نمایید -من چون این سخن را شنیدم عرض کردم یا رسول الله خبرده مرا از اولی الامر که آنها چه کسانیند؟ فرمود:

«یا عَلِیُّ أنتَ أوَّلُهُم؛ یا علی تو اولین آنها هستی.»

3- محمد بن مؤمن شیرازی که ازاعاظم علماء عامه واهل تسنن بوده است دررساله اعتقادات روایت می کندکه وقتی رسول اکرم صلی الله علیه واله امیر مؤمنان علی علیه السلام را در مدینه خلیفه قرار داد آیه شریفه «وَأولی الأمر منکُم»در شأن علی بن ابی طالب علیه السلام نازل گردید.

4- خواجه کلان شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 38 ینابیع الموده که مخصوص همین آیه قرار داده از مناقب نقل می نماید که در تفسیر مجاهد است که:

«إِنَّ هَذِهِ الْآیَهَ نَزَلَتْ فِی امیر اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍ عَلَیْهِ السَّلامُ حِینَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلی اللَّه علیه واله بِالمَدِینَه

یعنی این آیه نازل شده در حق امیر مؤمنان علی علیه السلام زمانی که خلیفه قرار داد او را

پیامبر صلی الله علیه واله در مدینه.»

عرض کرد: یا رسول الله مرا خلیفه قرار میدهی بر زنها و بچه ها؛ حضرت فرمود:

«اَما تَرضی أن تکون مِنِّی بِمَنزِلَهِ هارُونَ مِن مُوسی؟»

«آیا راضی نیستی که تو از من به منزله هرون باشی از موسی ۔ یعنی همان گونه که هارون را خداوند خلیفه موسی قرار داد، تو راهم خلیفه من قرار داد.»

ص: 186

5- از شیخ الاسلام جوینی نقل می کند به سند خودش از سلیم بن قیس هلالی که گفت در دوره خلافت عثمان جماعتی از مهاجر و انصار را دیدم نشسته و فضائل خود را نقل می کنند و علی علیه السلام در میان آنها ساکت نشسته بود عرض کردند: یا علی شما هم حرف بزنید. حضرت فرمودند:

«آیا این فضائلی که نقل می کنید خدای تعالی برای خودتان عطاء فرموده یا به وسیله غیر؟»

عرض کردند خدا منت بر ما گذارده به وجود محمد مصطفی صلی الله علیه واله حضرت فرمود:

«آیا نمی دانید که پیامبرصلی الله علیه واله فرمود من و اهل بیت من نوری بودیم که سعی

می نمودیم بین قدرت خدای تعالی قبل از این که خلق کند آدم را به چهارده هزارسال پس چون آدم را خلق فرمود آن نور را در صلب او قرار داد که به زمین آمد و در پشت نوح قرار داد در میان کشتی و در صلب ابراهیم در میان آتش همین قسم از اصلاب پاک به رحمهای پاکیزه از پدرها و مادرهایی که یکی از آنها حرام نبودند - سابقین از بدر و أحد گفتند بلی ما شنیدیم از رسول خدا صلی الله علیه واله این جملات را، فرمود شما را به خدا قسم می دانید که خداوند در قرآن مجید فضیلت داده است سابق را بر مسبوق و سبقت نگرفته است أحدی بر من در اسلام»

گفتند: بلی، حضرت فرمود:

«قسم می دهم شما را به خدا آیا می دانید وقتی نازل شد آیه شریفه «والسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولَئِکَ المُقَرَّبُونَ»(1) سؤال کردند رسول خدا صلی الله علیه واله را از سابقین و این که این آیه در چه چیز نازل گردیده فرمود: «أنزَلَهَا

ص: 187


1- «آنان که در ایمان بر همه پیشی گرفتند (در اطاعت خدا و رسول مقام تقدیم یافتند) به حقیقت مقربان درگاهند» سوره واقعه (56)، آیه 10.

اللَّه عزَّوجلّ فی الأنبیاءِ وَأَوصِیائِهِم فَأَنَا أَفْضَلُ الأنبیاءِ وَ رُسُلِهِ وَعَلِیٌ وَصِیُّ أفضَلِ الأوصیاءِ»(1)

نازل گردانید خدای عزوجل این آیه را در حق انبیاء و اوصیاء آنها پس من بهترین انبیاء و رسولان او هستم و علی وصی من بهترین اوصیاء می باشد آنگاه؛ فرمود: شما را به خدا قسم آیا می دانید وقتی نازل شد آیه

« وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ»(2) و آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ ویُؤْتونَ الزَّکْوَهَ وهِیَ رَاکِعُونَ»(3) و آیه «وَلَم یَتَّخِذوا مِن دُونِ اللَّهِ وَ لاَ رَسُولَهُ وَلاَّ الْمُؤْمِنِینَ وَلیجهً».(4)

خدای متعال امر فرمود پیامبرش را که معرفی نماید ولات امر را و تفسیر نماید بر آنها ولایت را همان قسمی که تفسیر نمود برای آنها نماز و زکاه و حج را پس نصب نمود مرا بر مردم در غدیر خم و فرمود ایها الناس به درستی که خداوند عزوجل مرا به رسالت فرستاد تنگ شد سینه من گمان کردم مرا تکذیب می نمایند آنگاه فرمود: «أَتَعَلَّمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوجلَّ مَوْلائ وَأنَا مَولی المُؤمِنِینَ وأنَا أُولِی بِهِم مِن أنفُسِهِم»

آیا می دانید که خدای عز وجل مولای من و من مولای مؤمنین هستم و من اولی به تصرف هستم به آنها از نفسهای آنها عرض کردند بلی یا رسول الله پس دست مرا گرفت و فرمود:

ص: 188


1- «خدای عزوجل آن را درباره پیامبران و اوصیای آنان نازل فرمود، پس من برترین پیامبرانم و وصی من علی افضل اوصیا است.»
2- «اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید رسول و فرمان داران (از طرف خدا و رسول را) که صاحبان امرند» سوره نساء (5)، آیه 62.
3- «جز این نیست که اولی به تصرف درامور شما خدا ورسول وآن مؤمنانی هستندکه نماز به داشته و در حال رکوع زکوه می دهند (که ب اتفاق مفسرین خاصه و عامه انفاق کننده در حال رکوع علی7 بوده).(رجوع شود به ص 447 تا ص 450 همین کتاب) سوره مائده (5)، آیه 60.
4- «و نگرفتند از غیر خدا و نه رسولش و نه مؤمنین دوست پنهانی»-سوره توبه (9)، آیه 16.

«مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌ مَوْلاهُ أَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وِعَادِ مَنْ عَادَاهُ»

یعنی هر کس را من مولی و اولی به تصرف به او هستم پس علی مولی و اولی به تصرف در او می باشد خدایا دوست بدارکسی را که علی را دوست بدارد ودشمن بدارکسی را که علی را دشمن بدارد (این خبر نیز مؤید اخباری است که قبلا در لیالی ماضیه در جلسات خصوصی عرض کردم کلمه مولی به معنی اولی به تصرف می باشد).

سلمان برخاست عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه واله ولایت علی علیه السلام چگونه است؟ فرمود:

«وَلاَیَهٌ عَلَی کَوْلاَئِی مَنْ کُنْتُ أُولِی بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلَی أُولِی بِهِ مِنْ نَفْسِهِ»

یعنی ولایت علی مثل ولایت من است هر کس را من اولی به تصرف هستم به او از نفس او پس علی اولی به تصرف است به او از نفس او پس نازل شد آیه ولایت:

«الیَومَ أَکْمَلْتُ لَکُم دینَکُم وَأتْمَمْتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسلامَ دیناً»(1)

پس پیامبر فرمود: «اللَّهُ أَکبَرُ بِاکْمالِ الدّینِ وَإِتمامِ النِّعمَهِ وَرِضاءِ رَبِّی بِرِسالَتی وَوِلایَهً عَلَی بَعْدِی»

یعنی بزرگ است خدای تعالی که دین را کامل و نعمت راتمام نمود و رضا داد رسالت را برای من و ولایت را برای علی بعد از من(این خبر نیز مؤید اخباری است که در لیالی ماضیه در جلسات خصوصی عرض کردم که کلمه مولی به معنی اولی به تصرف می باشد).

عرض کردند بیان نما برای ما اوصیاء خودت را؛ حضرت فرمود:

«عَلیٍ أخی وَوارِثی وَوَصِیّی وَوَلَّی کُلِّ مُؤمِنٍ مِن بَعدی ثُمَّ اِبْنِی الْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ التِّسْعَهُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ القُرآنُ مَعَهُم وَهُم مَعَ القُرآنِ لاَیُفَارِقُونَهُ وَلاَیُفَارِقُهُم حَتَّی یَرِدُوا عَلَی الْحَوْضَ» یعنی اوصیاء من عبارتند از علی برادر و وارث و وصی من و ولی هر مؤمن بعد از

ص: 189


1- «امروزدینم را برای شما کامل و نعمتم را تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.»

من، پس فرزندان من حسن و حسین، پس از آن نه نفر از اولاد حسین اند، قرآن با آنها است و آنها با قرآنند ازهم جدا نمی شوند تا درکنارحوض(یعنی در قیامت)برمن وارد شوند.(1)

و بعد از این خبر مفصل که قسمتی از آن را به اقتضای وقت مجلس عرض نمودم سه خبر دیگر از مناقب از سلیم بن قیس و عیسی بن السری وابن معاویه نقل می کند که مراد از اولی الامر أئمه اثناعشر و اهل بیت طهارتند.

گمان می کنم برای اثبات معنای اولی الامر همین چند خبری که ذکر نمودیم کافی باشد.

و اما راجع به عدد و شماره و اسامی مقدسه ائمه طاهرین علیهم السلام من هم فقط به چند خبری که ازطرق علمای بزرگ عامه واهل تسنن نقل شده استشهاد می کنم وازاخبارمتکاثره متواتره ای که از طریق عترت و اهل بیت طهارت علیهم السلام رسیده صرف نظر می نماییم.

18- در باب اسامی و عدد أئمه اثنا عشر علیهم السلام:

1- شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 76 بنابیع الموده از فرائد السمطین شیخ الاسلام جوینی از مجاهد از ابن عباس نقل می نماید که مرد یهودی نعثل نام مشرف شد خدمت رسول اکرم صلی الله علیه واله ومسائل چندی ازتوحید سؤال نمودحضرت هم جوابهایی دادند که بمناسبت ضیق وقت از نقل آنها خودداری مینمایم)آنگاه نعثل بشرف اسلام مشرف گردید بعد عرض کرد یا رسول الله هر پیامبری وصیی داشته و پیامبر ما موسی بن عمران علیه السلام بیوشع بن نون وصیت نموده. ما را خبر ده که وصی شما کیست؟حضرت فرمود:

«إنَّ وَصِیَّتی علَی بنُ أبیطَالِبٍ وبَعدَهُ سِبطایَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ تَتلوهُ أئمَّهُ

ص: 190


1- فرائد السمطین، ج 1، ص 318/312 ، ح 250 .

مِن صُلبِ الحُسَینِ»

یعنی وصی من علی بن ابیطالب است و بعد از او دودختر زاده من حسن وحسین وبعد از ایشان نه نفر امامان از صلب حسین علیه السلام می باشند.

نعثل عرض کرد: تمنا دارم اسامی شریفه ایشان را برای من بیان فرمایی حضرت فرمود:

«إِذَا مَضَی اَلْحُسَیْنُ فَابْنُهُ عَلِیٌ فَاِذا مَضَی عَلِیٌ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَاِذا مَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَاِذا مُضِیُّ جَعْفَرٍ فَابْهُ مُوسِی فَاِذا مُضَیَ موسی فَابْنُهُ عَلَی فَاذا مَضَی عَلِیٌ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَاذا مُضِیُّ مُحَمَّدٍ فَإِبْنُهُ عَلَی فَاذا مُضِیٌ عَلَی فَابْنِهِ اَلْحَسَنِ فَاِذا مَضَی اَلْحَسَنُ فَابْنُهُ اَلْحُجَّهُ مُحَمَّدٌ اَلْمَهْدِیُّ فَهؤلاَءِ اِثْنَا عَشَر»

پس از ذکر اسامی امامان نه گانه و توضیح دادن آن که هر پدری درگذشت پسرش به جای پدر امام است تا امام دوازدهم که به نام محمد مهدی معرفی فرموده ذیل خبر مفصل است که طریقه شهادت هر یک را سؤال نموده و حضرت جواب داده آنگاه نعثل گفت: أشهَدُ أن لا إلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ واشْهَدُ أنَّهُمُ الأوصِیاءُ بَعْدَکَ

یعنی شهادت میدهم به وحدانیت خدا و رسالت شما و شهادت می دهم که آن دوازده نفر اوصیاء بعد از شما می باشند به تحقیق آنچه را فرمودی درکتب انبیاء پیشین دیده ام ودر وصیت نامه حضرت موسی کاملا ثبت است.

آنگاه حضرت فرمودند:

«طُوبی لِمَن أَحَبَّهُم واتَّبِهِم وَوَیلٌ لِمَن أبغَضَهُم وَخالِقُهُم»

«یعنی بهشت برای کسی است که آنها را دوست بدارد ومتابعت کند و جهنم برای آن کس است که آنها را دشمن بدارد و مخالفت کند.»

آنگاه نعثل در حضور آن حضرت اشعاری انشاء نمود و گفت:

صَلَّی اَلْعَلیُّ ذو العلی عَلَیْکَ یَا خَیْرَ الْبَشَرِ*** أَنْتَ النَّبِیُّ الْمُصْطَفَی والهاشِمِیُّ المُفتَخَرُ

بِکُم هَدانا رَبُّنا وفیکَ نَرجُوا ما امَرَ***وَمَعشر سَمَّیتُهم أئمَّهً إثنی عَشَر

حَبَاهُمُ رَبُّ العُلَی ثمَّ اِصْطَفَاهُمْ مِنْ کَدَرٍ*** قَدْ فَازَ مَنْ وَالاَهُمْ وَخَّابَ مَنْ عَادَی اَلزهر

ص: 191

آخِرُهُمْ یُسْقَی الظَّمَأُ وَهُوَ الْإِمَامُ الْمُنْتَظِرُ ***عِتْرَتُکَ الأَخْیَارُ لِی والتَّابِعِینَ مَا أَمَر

مَنْ کَانَ عَنْهُمْ مُعْرِضٌاً فَسَوْفَ یَصلی بالسَقَرِ(1)

2 - و نیز خواجه کلان در باب 76 ینابیع از مناقب خوارزمی از واثله بن اسقع این قرخاب از جابر بن عبدالله انصاری-وابوالمفضل شیبانی از محمد بن عبدالله بن ابراهیم شافعی و او بسند خود از جابر انصاری (که از صحابه خاص رسول الله صلی الله علیه واله ) بوده است نقل می نماید که گفت: مردی از یهود به نام جندل بن جناده بن جبیر خدمت خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله مشرف شد بعد از سئوال مسائل توحید و شنیدن جوابهای کافی شهادتین برزبان جاری کرد ومسلمان شد آنگاه عرض کرد شب گذشته درعالم رؤیا خدمت موسی بن عمران رسیدم به من فرمود که:

أسْلَمَ عَلَی یَدِ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ الأنبِیاءِ واسْتَمسِکَ أوصِیَاءَهُ مِن بَعدِهِ یعنی اسلام بیاور بردست محمد خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله و متمسک شو به اوصیاء بعد از او.

حمد خدا را که مرا مشرف بدین اسلام فرمود اینک بفرما اوصیاء شماکیانند که به آنها متمسک گردم؟ حضرت فرمودند:

«اوصیاء من دوازده نفرند»؛عرض کرد چنین است:من هم همین قسم در تو راه یافته ام ممکن است اسامی آنها را برای من بیان فرمایی. حضرت فرمود:

«اؤلُهُم سَیِّدُ الأوْصِیَاءِ أَبُو الأئِمَّهِ علَی ثمَّ ابناهُ الحَسَنُ وَالحُسَینُ»

«اول ایشان سید و آقای اوصیاء و پدر امامان علی7 و پس از آن دو فرزندش حسن و

ص: 192


1- درود و رحمت خدای بزرگ بر تو باد ای صاحب مقام عالی که بهترین فرد بشری تو پیامبر برگزیده هاشمی نسبی و به آن مفتخری به سبب شما هدایت شدیم و به وسیله تو امید رهایی از آتش دوزخ داریم وجماعتی را که شما آنان را به عنوان ائمه دوازدگانه نام بردید خدای بزرگ ایشان را بلند رتبه و پاک و پاکیزه از هرعیب و ریب نموده است نجات می یابد آن که به ایشان تمسک جوید،هرکس دشمنی با ایشان نماید زیانکار گردد و دوازدهمی آنها که امام منتظر است به ظهور خود شیعیان تشنه دیدار را سیراب می نماید وخاندان شما آن برگزیده گانی هستند که ما مأمور متابعت از ایشانیم وکسی که از ایشان اعراض کند در آتش دوزخ جاوید خواهد ماند. فرائد المسطین، ج 2، ص 134 - 135.

حسین اند.»

تو این سه نفر را ملاقات می کنی آن گاه عمرت به آخر می رسد در وقتی که زین العابدین علیه السلام متولد گرددوآخرین زاد و توشه تو از دنیا یک شربت شیر خواهد بود پس متمسک باش به ایشان مبادا جهل جهال تو را مغرور نماید.

عرض کرد: من در تورات و کتب انبیاء اسم علی و حسن و حسین را به نام ایلیا و شبر و شبیر دیده ام تمنا دارم اسامی بعد از حسین را بیان فرمایی حضرت فرمودند:

«إِذَا اِنْقَضَتْ مُدَّهُ اَلْحُسَیْنِ فَالْإِمَامُ بعده إبنُهُ عَلَی یُلَقَّبُ بِزِینِ اَلعَابِدِینَ فَبَعْدَهُ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ یُلَقَّبُ بالباقر فَبَعده اِبْنُهُ جَعْفَرٌ یُدْعَی بِالصَّادِقِ فَبَعْدَهُ اِبْنُهُ موسی یُدْعَی بِالکَاظِمِ بَعْدَهُ اِبْنُهُ عَلَی یُدْعَی بِالرِّضَا بَعْدَهُ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ یُدْعَی بالتقی وَ اَلزَّکِیِّ فَبَعْده إِبنُهُ عَلَی یُدْعَی بِالنَّقِیِّ والهَادِی فَبَعْدَهُ ابنُهُ الحَسَنُ یُدْعَی بِالْعَسْکَرِیِّ فَبَعْدَهُ ابنُهُ مُحَمَّدٌ یُدعی بِالمَهدِیِّ وَالقائِمِ وَالحُجَّهِ فَیَغیبُ ثُمَّ یَخْرُجُ فَاِذا خَرَجَ یَمَلاَّءُ الأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً».

«پس از این که اسامی نه نفر امامان بعد از ابا عبد الله الحسین علیه السلام را با لقبهای آنها بیان نمود فرمودنهمی آنها محمدمهدی قائم وحجه است که غایب می شودوپس از آن خروج می نماید و زمین را پر از عدل و داد می کند هم چنان که پر از ظلم و جور شده باشد».

«طُوبِی لِلصَّابِرِینَ فِی غَیْبَتِهِ طُوبِی لِلْمُقِیمِینَ عَلَی مَحَبَّتِهِمْ أُولَئِکَ اَلَّذِینَ وَ صَفَهُمُ اللَّهُ فی کتابه وقال هُدیً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ثُمَّ قَالَ تَعَالَی وَأُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ الا إنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ».

«یعنی بهشت برای صبر کنندگان در غیبت آن حضرت است و بهشت برای باقی ماندگان در محبت آنهاست و آنها هستندکه خداوند در قرآن مجید آنها را وصف نموده و اهل تقوی (که قرآن مجید آنها را هدایت می نماید)کسانی هستند که ایمان به غیب می آورند (که مراد از غیب آن حضرت است )و آنها هستند حزب الله که در

ص: 193

قرآن می فرماید بدانید که حزب خدا غالب است.»(1)

3- ابوالمؤید موفق بن احمد اخطب الخطباء خوارزمی در مناقب به سند خود نقل می نماید از ابوسلیمان راعی رسول خدا صلی الله علیه واله که گفت شنیدم از آن حضرت که می فرمود:

«در شب معراج خدای متعال به من وحی فرمود که یا محمد نظرکردم به سوی اهل زمین و تو را از میان ایشان برگزیدم و نامی از نامهای خود را برای تو جدا کردم یاد نشوم در جایی مگر آن که تو با من یاد شوی من محمودم و تو محمد صلی الله علیه واله بعد از تو علی علیه السلام را از میان اهل زمین برگزیدم و نامی از نامهای خود برای او جدا کردم منم اعلی و او است علی علیه السلام یا محمد تو و علی و فاطمه وحسن وحسین و امامان از اولاد حسین علیهم السلام را آفریدم از نور خود و ولایت شما را بر آسمانها و زمین ها عرضه کردم پس هر کس قبول کرد از مؤمنان است و هر کس انکار کرد از کافران است یا محمد می خواهی ایشان را ببینی»

عرض کردم بلی خطاب فرمود:

«أنْظُرُ الی یَمِینِ الْعَرْشِ فَنَظَرْتُ فَاِذا عَلیَّ وَالحَسَنُ وَالحُسَینِ وَعَلی بِئ الحُسَینِ وَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍ وَجَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ وَموسِی بنُ جَعفَرٍ وَعَلِیُّ بنُ موسی وَمُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍ وَعَلیُّ بنِ مُحَمّدٍ وَالحُسَینِ بنِ عَلِیٍ مُحَمَّدِ الْمَهْدِیُّ ابْنُ الْحَسَنِ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌ بَیْنَهُمْ.»

یعنی نظر کن به طرف راست عرش چون نظر کردم دیدم(دوازده نفر اوصیاء خود را)و اسمهای آنها را یک یک بیان نمود تا آن که فرمود محمد مهدی فرزند حسن درمیان آنها مانند کوکب دری و ستاره درخشان بود آنگاه خطاب الهی رسید»

«یَا مُحَمَّدُ هَؤُلاَءِ حُجَجِی عَلَی عِبادی وَهُم أوصِیاؤُکَ».

یعنی ایشان حجتهای منند بر بندگان من و اوصیای تو هستند.(2)

گمان می کنم برای اثبات مدعای ما در مقابل آن اشخاصی که می گویند چرا اعداد و

ص: 194


1- ینابیع الموده، ج 3، ص 283 - 287، ج 2.
2- مقتل الحسین، ج 1، ص 95 - 96، باب ششم، و فرائد السمطین، 2، ص 319 - 320 تا ح 571 .

اسامی ائمه اثنا عشر علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه واله نرسیده همین سه خبر من باب نمونه از طرف روات معتبره أکابر علمای سنت و جماعت به مقتضای وقت مجلس کافی باشد.

و اگر کسی طالب بیش از اینهاست مراجعه کند به مناقب خوارزمی و ینابیع الموده سلیمان بلخی حنفی و فرائد السمطین جوینی و مناقب محدث فقیه ابن مغازلی شافعی و موده القربی میر سید علی همدانی شافعی و فصول المهمه مالکی ومطالب السئول محمد بن طلحه شافعی و تذکره سبط ابن جوزی و دیگران از علماء که همگی از أفاضل و أکابر علماء عامه و اهل تسنن هستند تا ببینند زیاده از صد خبر از طرق اهل سنت و جماعت درباره خلفاء و ائمه إثنا عشرعلیهم السلام بعد از رسول اکرم صلی الله علیه واله رسیده به استثناء أخبار شیعه که لا

تعد ولا تحصی است .

19- عدد خلفاء بعد از پیامبر صلی الله علیه واله دوازده است:

میر سید علی همدانی شافعی در موده دوازدهم ازموده القربی نقل می نماید از عمر بن قیس که گفت ما در حلقه ای که عبدالله بن مسعوددراو بود نشسته بودیم اعرابی آمد وسئوال نمود کدام یک از شما عبدالله هستید عبدالله گفت من هستم گفت یا عبدالله آیا پیامبرصلی الله علیه واله از خلفاء بعد از خود به شما خبر داد؟در جواب گفت بلی پیامبر فرمود:

«اَلْخُلَفَاءُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ بِعَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ»

«یعنی خلفاء بعد از من دوازد نفر می باشند به عدد نقباء بنی اسرائیل (که دوازده نقیب بودند».

و نیز از شعبی از مسروق از عبدالله شیبه این خبر را نقل نموده.

و نیز از جریر از اشعث ازعبدالله بن مسعود و ازعبدالله بن عمر از جابر بن سمره همگی از رسول اکرم صلی الله علیه واله نقل نموده اند که فرمود:

«اَلْخُلَفَاءُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ بِعَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ»

و در خبر عبد الملک است که فرمود:کُلُّهُم مِن بَنی هاشم یعنی آن دوازده خلیفه بعد از من که به عدد نقباء بنی اسرائیل اند تمام از بنی هاشمند .

ص: 195

علاوه بر این کتابهایی که ذکر نمودیم سایر علمای مهم اهل تسنن در کتابهای خود متفرقأ به اقتضای هر محلی اخبار بسیاری در این باب آورده اندکه خواجه کلان سلیمان بلخی حنفی باب 77 ینابیع الموده را اختصاص به این موضوع داده و اخبار بسیاری در این باب نقل نموده از شیخین و ترمذی و ابی داود و مسلم و سید علی همدانی و شعبی و غیرهم.

از جمله گوید یحیی بن حسن فقیه در کتاب عمده از بیست طریق نقل نموده که :

«إِنَّ اَلْخُلَفَاءَ بَعْدَ اَلنَّبِیِّ صلی الله علیه وآله إِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَهً لَهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ».

«یعنی خلفاء بعد از پیامبر صلی الله علیه واله دوازده خلیفه می باشند که تمامشان از قریش

هستند.»

و بخاری از سه طریق و مسلم از نه طریق و ابی داود از سه طریق و ترمذی از یک طریق و حمیدی از سه طریق نقل نموده اند که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود خلفاء و امامان بعد از من دوازده نفرند تمام آنها از قریش هستند ودر بعض از آن اخبار است که کُلُّهُم مِن بَنی هاشِم.

تا آنجا که در ص 446 گوید بعض از محققین علماء (یعنی علماء عامه و اهل تسنن)گفته اند: احادیث داله بر اثبات امامت خلفاء بعد از رسول خدا صلی الله علیه واله دوازده نفر به طریق بسیاری مشهور است که آدمی می داند مراد رسول الله صلی الله علیه واله از تعیین عدد خلفاء بعد از خود ائمه اثنا عشر از اهل بیت و عترت خودش میباشد-وممکن نیست مطابقت این احادیث با خلفاء از صحابه بعد از آن حضرت؛چه آن که پیامبر تعیین عدد دوازده فرموده (و آنها چهار نفر بودند).

و نیز حمل نمی شود برسلاطین بنی امیه برای آن که از دوازده نفر بیشتر بودند(سیزده نفر بودند)علاوه بر آن که همگی ظالم بودند به استثناء عمر بن عبد العزیز(دراثبات ظلم عمر بن عبدالعزیز هم غصب خلافت و خانه نشین نمودن امام وقت علیه السلام کافی است) علاوه بر این از بنی هاشم هم نبودند نظر به فرموده آن حضرت که کُلُّهُم مِن

ص: 196

بَنی هاشِم

و نیز حمل بر ملوک بنی عباس هم نمی شود برای آن که عدد آنها بیشتر از دوازده بوده (سی و پنج نفر بودند) و ابدأ هم رعایت ننمودند توصیه خداوند متعال را درباره عترت که در آیه 22 سوره 42 (شوری) فرمود:

«قل لا أسئلکم علیه أجرا الا الموده فی القربی»- و حدیث کساء.

پس لابد باید حمل شود این همه اخبار و احادیث وارده از رسول اکرم صلی الله علیه واله بر امامان دوازده گانه از عترت و اهل بیت طهارت پیامبرصلی الله علیه واله (به عقیده امامیه اثنا عشریه).

«لِأَنَّهُمْ کَانُوا أَعْلَمَ أَهْلِ زَمانِهِمْ و أَجَلَّهُمْ وَ أَوْرَعَهُم وأتْقاهُم وَأعلاهُم نَسَباً وَ أفضَلُهُم حُسَبَأً وَأکرَمُهُم عِندَ اللَّهِ وَکانَ عُلومَهُم عَن آبائِهِم مُتَّصِلاً بِجَدِّهِم وبالْوِرَاثَهِ وَاللدنِیَّهِ کذا عَرَفَهُم أهْلُ العِلمِ والحَقیقِ وَأهلُ الکَشفِ وَالتَّوفیقِ».

«یعنی برای آن که آنها أعلم و أجل و أورع و أتقای أهل زمانشان بودند و بالاتر از آنها از حیث نسب و افضل آنها از حیث حسب وگرامی ترین آنها نزد پروردگارند و علوم آنها إرثا (و موهوبأ)از طریق پدرانشان متصل به رسول الله صلی الله علیه واله بوده و اهل علم و تحقیق و کشف کنندگان با توفیق آنها را به این قسم تعریف و معرفی نمودند.»

و تأیید می کند این عقاید را که مراد پیامبرصلی الله علیه واله از تعیین خلفاء بعد از خود امامان دوازده گانه از عترت و اهل بیت او می باشند حدیث شریف ثقلین (که طبق روایات صحیحه فریقین شیعه وسنی به حد تواتر رسیده )که آن حضرت فرمود:

«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللّهِ وعِترَتِی لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَی اَلْحَوْضِ إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهَا أَبْدَأَ».

«به درستی که می گذارم در میان شما دو چیز نفیس بزرگ را که کتاب خدا (قرآن مجید) و عترت من باشد که از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض (کوثر بر من وارد شوند اگر چنگ بزنید به این هر دو هرگز گمراه نمی شوید پس از آن.»

ص: 197

و نیز احادیث بسیاری که در این کتاب ذکر گردیده مؤید این معنی میباشد -انتهی کلا خواجه .

این بود مختصری از اظهار نظر و عقاید عامه و اهل تسنن تا امر را برشما مشتبه نکنند و نگویند شیعیان رافضی هستند وغلومی کنند بلکه بدانید علم و انصاف اگرتوام شدند نتیجه همین نظرهای پاک می باشد خواه شیعه باشد یا سنی.

علاوه بر اخبار کثیره که نقل نموده اند دراثبات مقام امامت ائمه اثنا عشر علیهم السلام۔

نظریات پاک آنها راهنمای شما می باشد تا آقایان حاضرین و همچنین غائبین از مجلس ما بدانند که جامعه شیعیان اگر اطاعت ومتابعت و پیروی از ائمه اثنا عشر از عترت و اهل بیت پیامبر می نمایند به حکم قرآن مجید و فرموده رسول اکرم صلی الله علیه واله می باشد.

و نقل اسامی مقدسه و اعداد دوازده گانه وصفات عالیه آن ذوات مکرمه فقط در اخبار شیعیان متواتره نرسیده بلکه در کتب معتبره علماء بزرگ عامه متفرقاً بسیار ذکرگردیده است.

20- عادت جاهلانه و تعصب مانع از وصول به حقیقت است:

فرق ما با علماء عامه آن است که آنها نقل اخبار می کنند وتفسیر آیات قرآن مجید نازله در حق آن خاندان جلیل را می نویسند و اظهار نظر هم می نمایند ولی تحت تاثیرعادت قرار گرفته و پیرو اسلاف خود بدون برهان و دلیل می باشند وبعضی را هم تعصب مانع است که به زبان تصدیق نمایند پس بی مورد نیست اگر گفته شود که سیر تکامل و ارتقاء در وجود این افراد به کلی بی اثر مانده هوی و عادت بر قوه عاقله شان غالب امده !!

بلکه گاهی در مقام تشریح اخبار منقوله از رسول اکرم صلی الله علیه واله تأویلات بارده ای می نمایند که از برودت یخ به مراتب بیشتر است که باعث تعجب اهل علم وتحت می گردد.

21- بیان جاحظ در وصول الی الحق:

اگر از روی واقع و حقیقت پرده تعصب و عناد را برکنار زنند به راهنمایی علم و عقل

ص: 198

و انصاف (در عین تعصب)حق را واضح و آشکار می بینند چنان که ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ بصری معتزلی صاحب کتاب البیان و التبیین متوفی سال 255 هجری که از علماء محققین و اعیان متعصبین متقدمین عامه می باشد اشاره به این حقایق دارد و خواجه کلان حنفی در باب 52 ینابیع الموده بعض از کلمات او را ثبت نموده که گوید:

«إِنَّ الْخُصُومَاتِ نَقَضَتِ العُقول السَّلِیمَهَ وَ أَفْسَدَتِ الْأَخْلَاقُ الْحَسَنَهُ مِنَ الْمُنَازَعَهِ فِی فَضْلِ أَهْلِ الْبَیْتِ عَلَی غَیْرِهِمْ فَالواجِبُ عَلَینا طَلَبُ الْحَقِّ وَاتِّبَاعِهِ وَ طَلَبَ مُرادِ اللَّهِ فِی کِتابِهِ وَ تَرْکُ التَّعَصُّبِ وَالهَوی وَطَرَحِ تَقلیدِ السَّلَفِ وَالأساتیئِ والآباءِ».

به درستی که خصومات باعث نقصان عقول سلیمه وفساد اخلاق حسنه می باشد ازنزاع نمودن در فضل اهل بیت بر غیر آنها پس واجب است بر ما طلب حق و تبعیت از آن و طلب نمودن مراد خدای تعالی در قرآن ترک تعصب و هوای نفس و دورانداختن تقلیدگذشتگان از اساتید و پدران خود و اثبات نمودن مقام فضل اهل بیت وعترت طاهره پیامبر صلی الله علیه واله بر دیگران.»

ولی جای تأسف است که با چنین نظری که بی اراده به زیر قلمشان جاری می گردد، مع ذلک عادت و تعصب بر علم و عقلشان غالب وبرخلاف حقیقت تبعا للاسلاف راه پیما شده و موجب تأثر عقلاء گردیده اند،در تحت تأثیر عادت و تعصب به مخاصمه ومنازعه برخاسته روی هوای نفس دیگران را من غیر حق بر اهل بیت طهارت علیهم السلام مقدم داشته نصوص وارده از قرآن و اخبار معتبره را کنار زده تابع اسلاف بدون دلیل و برهان گردیده اند.

مثلا از روی جهالت و تعصب ابوحنیفه یا مالک یا دیگران از فقهاء وعالم نمایان را که صاحبان رأی و قیاس و از علم بی بهره بوده اند پیروی می کنند ولی بفقیه اهل بیت طهارت امام جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام توجهی نمی نمایند.

وحال آن که اکابر علماء خودشان مانند ابن ابی الحدید دردیباچه شرح نهج البلاغه می نویسد آنان خوشه چین خرمن علم و دانش خاندان جلیل عصمت وطهارت علیهم السلام و نمایندگان خاص رسول الله صلی الله علیه واله بوده اند.

22- اقرار منصفانه شیعیان:

ولی ما شیعیان چون از خدای قادر متعال می ترسیم و بروز بازپسین و یوم الجزاء

ص: 199

معتقدیم وقتی همین دلائل وبراهینی را که اکابرعلماء سنت وجماعت هم درکتب معتبره خود ثبت نموده اند دیدیم برعادت وتعصب غالب آمده اقرار و اعتراف می نماییم قلبا ولسانا به آنچه که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرموده و در دستورات الهی وارد است،وپیروی می نمائیم از همان کتاب مقدس و عترت طاهره ای که آن حضرت به ما سپرده و امیدواریم به سعادت ابدی نائل آییم .

چه آنکه رسول اکرم صلی الله علیه واله سعادت و نجات ابدی را به محبت و متابعت آن خاندان جلیل قرار داده چنان که حافظ ابن عقده احمد بن محمد کوفی همدانی که از علماء عامه است نقل می نماید از علماء و مشایخ خودشان ازعبدالقیس که گفت در بصره از ابو ایوب انصاری حدیث مفصلی را شنیدم تا آنجا که گفت شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه واله که فرمود شب معراج نظر کردم بر ساق عرش دیدم که نوشته شده است:

«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ أَیَّدْتُهُ بِعَلَئٍ وَنَصَرْتُهُ به سپس نوشته شده بودالحَسَنُ وَالحُسَینُ وَعَلِیٌ وَعَلِیٌ وَعَلِیٌ وَمُحَمّدٌ وَمُحَمّدٌ وَجَعفَرٌ وَمُوسی وَالحَسَنُ وَالحُجَّهُ

«جز خدا پروردگاری نیست و محمدرسول خداست او را با علی تأیید و یاری نمود.که عبارتند ازحسن وحسین و سه تن به نام علی و «محمد و جعفر و موسی و حسن و حضرت حجت علیهم السلام »

عرض کردم الهی ایشان کیانند؟وحی شد اینها اوصیاء تو هستند بعد از تو فَطُوبِی لِمُحِبِّیهِمْ وَالْوَیْلُ لِمُبْغِضِیهِم یعنی بهشت برای دوستان آنها و جهنم برای دشمنان آنان می باشد.(1)

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

آب دریا را، اگر نتوان، کشید*** لیک، بهر تشنگی باید چشید

ص: 200


1- کتاب شبهای پیشاور، ص 972 تا ص 1001 .

گفتار نهم

1- حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج سید محمد کاظم قزوینی قدس سره

تصویر

«از قم»

ص: 201

2- شهادت رسول اکرم صلی الله علیه واله

بسم الله الرحمن الرحیم

صلی الله علیک یا رسول الله، وعلی أهل بیتک الطیبین الطاهرین المعصومین المظلومین الغر المیامین، صلی الله علیک یا أبا عبد الله،یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما.إن الله وملائکته یصلون علی النبی، یا أیها الذین آمنوا صلوا علیه وسلموا تسلیما

روز ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله بزرگترین نعمتها بر اهل زمین نازل شد، نعمتهایی که شامل حال همه مسلمان ها شد،و آن رحمت و نعمتی است که واقعا عقول دانشمندان و عقلا در مقام درک ابعاد و خصوصیات آن از کار می افتد.

آن حضرت در سن 40 سالگی به عنوان یک رحمت فراگیر و بسیاربزرگ برای همه قرن ها و نسل ها به رسالت مبعوث شدند.

در اینجا توجه آقایان وعلما و فضلا را به این آیه شریفه:«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ»(1)جلب می نمایم.

کدام عالمین؟ عالمین یعنی چه، یعنی قرنها و زمان ها؟!

عالم ارواح، عالم اصلاب، عالم دنیا،عالم برزخ،عالم آخرت،عالم زمین، عالم این کره، عالم بالا؟؟

3- عالمین در این آیه چه بار مفهومی دارد؟

اگر افلاک و اجرام سماوی هم مسکون باشند و موجودات زنده ای در آنها وجود

ص: 202


1- سوره انبیا (21) آیه 107 .

داشته باشد جزء مفهوم عالمین است؟

اگر در سوره حمد که اقلا روزی ده مرتبه در نماز قرائت می شود مفهوم کلمه «عالمین» مشخص شود در آیه شریفه «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» هم مفهوم آن شناخته می شود ما قرآن را تفسیر به رأی نمی کنیم، به قرآن دست نمی بریم هر مفهومی که در سوره حمد به کلمه عالمین بدهیم در آیه «و ما أرسلناکَ...» نیز همان مفهوم مصداق کلمه عالمین می شود، آدم ابوالبشردر اوج گرفتاری خود متوسل به آن حضرت شد،چنان که خدا درپیام آسمانی خود در این زمینه می فرماید:

«فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ»(1).

4- توسل پیامبران علیهم السلام و به خاندان رسالت علیهم السلام:

حضرت نوح علی نبینا وآله وعلیه السلام برای نجات کشتی اش از خشم طوفان از اسماء پاک این بزگوار و اهل بیت طاهرینش علیهم السلام استفاده کرده و دست توسل به دامن آنان دراز کرد.

غالب این پیامبران که گرفتاری ها،و تلخی ها،وسختی ها در زندگانی شان پیش آمده وتهدید شان می کرد به آن حضرت و خاندان طاهرینش علیهم السلام متوسل می شدند،وجبرئیل از آسمان فرود آمده و آنان را به توسل به این خاندان پاک ره می نمود.

اینک روایاتی که در تأیید این مطلب وارد شده است:

در روایتی آمده حضرت یوسف علیه السلام در زندان عرصه چنان برایش تنگ شد و صبرش رو به اتمام گذاشت که ناگزیر به خدا پناه برده و چنین به عرض او رسانید:

«إِلَهِی أَلَیسُ لِی خَلاَصٌ؟ أَلْیَسَ لِی نَجَاتٌ؟»

«پروردگارا من از این زندان خلاص نخواهم شد؟ونجات پیدا نخواهم کرد؟»

جبرئیل نازل شد و گفت: اگر می خواهی از زندان بیرون بیایی باید خدا را به خمسه

ص: 203


1- سوره بقره (2)، آیه 37 .

طیبه علیهم السلام قسم دهی و اسماء آن بزرگواران را یادش داد.(1)

این بزرگواران در عالم برزخ و همچنین در روز قیامت نیز کارآیی نامحدودی دارند.

5- شفاعت پیامبر صلی الله علیه واله و اهل بیت طاهرین او:

بر همین اساس رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

«إِنَّمَا أَشْفَعُ لِأَهْلِ اَلْکَبَائِرِ مِنْ أمَّتی »(2).

«یعنی برای گناهان جزئی نیازی نیست که من وارد کار شوم بلکه من در مورد گناهان بزرگ و سنگین اقدام به شفاعت خواهم کرد.»

روز قیامت روز عجیبی است، روزی منحصر به فرد که نمی شود به طور کامل به توصیفش پرداخت.

در این روز تمامی امت ها ازشدت ترس ولرزواضطراب و نگرانی چنگ به دامن پیامبرانشان می زنند تا در برابر این مصیبت عظیم، و این هول و هراس شدید چاره ای بیاندیشند.آن هم در روزی که - «وحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» (3). بچه های سقط شده هم به صورت یک انسان سالم و کامل و حتی آنان که در دریا خوراک حیوانات دریایی شده ویا دربیابان ها طعمه درندگان شده اند همه و همه در پیشگاه عدل الهی حضور پیدا می کنند صحبت میلیون نفر و میلیارد نفر نیست بلکه صحبت از اجتماع بسیارعظیم وفوق العاده ای است که در عرصه محشر تشکیل می شود از آدم ابوالبشر گرفته تا روز قیامت تمامی انسان ها را در برمی گیرد، آفریدگار توانا از آدم ابوالبشرتا حالاوتا روز قیامت چند صد هزار میلیارد انسان آفریده اعم از آنان که زندگی دنیوی خود را به پایان برده و آنان که اکنون در حال حیات هستند و آنان که پس از این پا به عرصه حیات خواهند گذاشت همه را در یک جا جمع می کند و آنان به پیامبرانشان پناه

ص: 204


1- بحار الانوار، ج 12، ص 291، ح 76.
2- بحار الانوار، ج 16، ص 399، ح 8، ص 34، ح 4، ص 62.
3- سوره کهف (18)، آیه 47.

می برند که چاره ای باندیشندوپیامبران می گویند:در این جاکاری از ما ساخته نیست.

- پس چه کار کنیم؟

بر اثر فشار و اصرار و التماس مردم به انبیا آنان می گویند:امروز ازکسی به جز پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه واله کاری ساخته نیست،آن گاه پیامبران آن حضرت را در میان گرفته و می گویند: آیا نمی بینید مردم در چه وضعی و درچه حالی به سر می برند؟

یا رسول الله به داد اهل محشر برسید و برای آنان چاره ای بیندیشید.(1)

در روایت آمده در آن روزحتی اخبار و ابرار و علما نیز بشدت در هول و هراس می افتند، به همین دلیل خدا وقتی می خواهد احوال اولیای خود را در روز محشر توصیف کند می فرماید:

«وَیَخافُونَ سُوءَ الحِسابِ»(2).

در حدیث آمده که شخصی برای مدت معینی پولی به دیگری قرض داد،سر مدت شخص قرض دار ادای دین نکرد وطلبکار ناچار طلب خود را از او مطالبه کرده و درشتی با او کرد، و بدهکار شکایت او را پیش امام صادق علیه السلام برد، امام طلبکار را به حضورطلبید، وقتی حاضر شد از او پرسید، چرا چنین کردی؟درجواب گفت:وقت ادای دین رسیده و این آقا طلب مرا پرداخت نمی کند،من که مرتکب خلاف نشده ام، طلبم را از او می خواهم.

حضرت فرمودند: به خیال خود فقط حقت رامطالبه کرده ای وخلافی مرتکب نشده ای؟ در حالی که خدا در قرآن می فرماید: «وَیَخافُونَ سُوءَ الحِسابِ» أتریَ الله یَحیفُ عَلیهِم؟ مگر خدا به بندگانش ستم روا می دارد که آنان از بد حسابی می ترسند؟!

عرض کرد: پس معنای آیه شریفه چیست؟

حضرت فرمود:

ص: 205


1- بحار الانوار، ج 8، ص 35 - 36، ح7.
2- سوره رعد (13)، آیه 21.

«یَخافونَ أن لاتُقبَلَ حَسَناتُهُم وَأن لاَ تُغْفَرُ سَیِّئَاتُهُمْ»(1).

«می ترسند حسنات آنان پذیرفته نشده و گناهانشان آمرزیده نشود.»

یعنی اگردرآن روز در عبادات ما کمی سخت گیری کنند همه آنها ارزش خود را از دست داده و از درجه قبولی ساقط می شوند.

می گویند:خطیبی بالای منبر در پیرامون پل صراط واین که از شمشیر تیزتر و از مو باریک تر است صحبت می کرد، یکی از حضار پرسید؟ حاج آقا پل صراط دستگیره ای دارد که انسان از آن بگیرد و رد شود:؟ گفت: نه.

گفت: پس مرا در شمار افتادگان به حساب آورید.

واقعیت این است که ما نمی دانیم نمازهایمان صحیح است یا نه، مورد قبول الهی است یا نه؟ تازه این درباره کسانی است که نماز خوان هستند.

سائر عبادات و طاعات ما چگونه خواهد بود برای ما قابل پیش بینی نیست.

این همه گناهان: غیبت ها،دروغ ها، خلاف شرع ها که از ما سر می زند آیا آمرزیده شده است یا نه؟

از این رو است که در روز قیامت آدم های خوب هم حسابی دچار پریشانی و دغدغه خاطر بوده و می ترسند، در عالم آخرت کسی نمی تواند گناهان خود را انکار کند: آنهایی که در دنیا انحراف عقیدتی داشتند، مثلا منکر معاد بودند، و منکر عذاب بودند دیگر نمی توانند انکار کنند زیرا جهنم را به چشم خود می بینند،ودر همین صدد خدا می فرماید:«وَجِیءٌ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ»(2)

«همچنین آنان بهشت را به چشم خود می بینند.» و آیه شریفه: «وأُزْلِفَتِ الجَنَّهُ لِلمُتَّقِینَ»(3).

بر همین مطلب مهر تاکید می زند، و دیگر پرده از روی آن عقاید باطل در توحید و

ص: 206


1- تفسیر البرهان، ج 2، ص 289.
2- سوره فجر (89)، آیه 23.
3- سوره شعرا (26)، آیه 90؛ سوره ق (50) آیه 31.

عدل و نبوت و امامت وغیر آن کنار می رود و تمامی اهل محشرحقایق را می بینند و لذا انکار در آن روز دیگر فایده ای ندارد،درسوره احقاف درباره کسانی که منکر معاد بودند می فرماید:

«وَیَوْمَ یُعْرَضُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی اَلنَّارِ اَلْیسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلِی وَرَبْنَا قَالَ فَذُوقُوا اَلْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ»(1)

آنان را در لبه پرتگاه آتش می آورند و می گویند: «ألیسَ هذا بالحَقِّ»؟ آیا این آتش نیست؟ همین که می گفتید دروغ است آیا این آتش نیست؟«قالوُا بَلی وَرَبِّنا» می گویند چرا قسم به خدا این آتش است.

خلاصه در یک چنین حالت خوف واضطرابی که بر اهل محشر چیره می شود پیامبران دامن پیامبر خاتم صلی الله علیه واله را میگیرند و می گویند: یا رسول الله به داد مردم برسید.

در روایت آمده که در اینجا حضرت رسول صلی الله علیه واله نگاهی به اطراف خود می اندازد و می گوید: «أینَ ابنَتی فاطِمَهُ»؟ دخترم فاطمه علیها السلام کجا است بیاید و نقش خود را در شفاعت مردم ایفاء کند. نیازی به اقدام من نیست «انّما أشفَغُ لاهل الکَبائر».

سید و سرور عظیم القدری که روز ولادتش نعمتی بزرگ و بعثت او رحمه للعالمین است روز وفاتش نیز بزرگترین فاجعه کره زمین خواهد بود.

می فرمایند: «لَیسَت مِثلُها نازِله ولا بائقهُ عاجلهُ»

به این زودی ها فاجعه ای به این عظمت و سنگینی در زندگی مردم روی زمین به وجود نخواهد آمد.

6- صلوات بر پیامبرصلی الله علیه واله وآل اطهار او:

آیه شریفه:

ص: 207


1- سوره احقاف (46)، آیه 36.

««إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَی النَّبی...»(1).

گوشه ای از عظمت رسول خدا صلی الله علیه واله را نشان می دهد.

در حدیث شریف از امام صادق علیه السلام آمده است که فرمود:

«تعداد ملائکه آسمانها از عدد ذرات خاک زمین بیشتر است،مثلا تعدا ذرات به مشت ازخاک به چندین میلیون عدد سر می زند،تصورش را بکنید خدا واین تعداد بی حد و حصر ملائکه به رسول اکرم صلی الله علیه واله صلوات می فرستند صلوات خدا بر پیامبر یعنی چه؟»

روایات فراوان از راویان متعدد به ما رسیده است که می گویند:معنای صلوات خدا بر پیامبرصلی الله علیه واله ترفیع درجه آن وجود مقدس است،اما صلوات ملائکه بر آن حضرت طلب ترفیع درجه ایشان از خدا است (2) زیرا درجات تقرب به خدای بزرگ حد وحصری ندارد، خدای متعال نامحدود و درجات تقرب به ساحت اقدس او نیز بی نهایت است در وجود اقدس پروردگار بخل وجود ندارد و رسول مکرم او هم آمادگی واستعداد ترفیع مقام را دارند و آن حضرت به هر اندازه که ترفیع مقام پیدا بکنند بازهم مقام بالاتری وجود دارد.

7- برتری مقام پیامبرصلی الله علیه واله وخاندان پاکش بر سایر مخلوقات:

البته تردیدی در این نیست که موقعیت رسول اکرم صلی الله علیه واله و اهل بیت طاهرینش علیهم السلام از آغاز آفرینش با دیگر آفریدگان تفاوت زیادی داشته است چنان که در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:

«خَلَقَکُمُ اَللَّهُ أَنْوَارَ فَجَلَعَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ».

«یعنی پروردگار عالم شما را در آغاز خلقت به صورت نوری آفرید و سپس مقرر

ص: 208


1- سوره احزاب (33)، آیه 56.
2- تفسیر البرهان، ج 3، ص 335.

فرمود که عرش برین را در میان گرفته و در جوار آن جایگزین باشید.»

موقعیت نخستین آنان در پیش خدا چه بود؟

و در کجا بودند، و به کجا آمدند؟

«حتّی مَنَّ الله علینا بِکُم»

«خدا با فرود آمدن شما از آن مقام منیع به کره زمین برای هدایت و راهنمایی نوع بشر بر ما منت نهاد».

«فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اَللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ».

«سپس شما را در خانه هایی قرار داد و اجازه فرمود که یاد و ذکر آن خانه ها آن به آن بالاتر رود. چنان خانه هایی که.»

«أَذِنَ اللَّهُ أن تُرفَعَ وَیُذکَرَ فِیهَا اِسْمُهُ»(1)

اینجا باید بیاد خدا بوده و او را عبادت و ستایش نمود.»

در روایتی آمده: رسول خدا صلی الله علیه واله روزی در مسجد تشریف داشتند وشخصی

مشغول خواندن قرآن بود، با صدای بلند قرآن می خواند تا به این آیه رسید:

«وَفِی بُیُوتٍ أَذِنَ اَللَّهُ أَنْ تُرفَع...»

در این هنگام ابوبکر از آن حضرت پرسید: «أیُّ بُیُوتٍ هذِهِ»؟ این خانه ها از آن کیانست که خدا درباره آنها این همه تجلیل و احترام می فرماید و اجازه می فرماید که یاد آنها همواره در اوج شموخ،وعزت و رفعت باشد؟

واضح است که منظور از ارتفاع در اینجا ارتفاع مادی نیست بلکه مراد آن است که باید این خانه ها مورد تقدیر و تقدیس و احترام قرار بگیرند.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله در جواب ابوبکر فرمودند:

«تِلکَ بُیُوتُ الأنبیاء».

«یعنی آنها خانه های پیامبران است.»

جایی که در آن وحی نازل می شود،خانه هایی که منکرات و معاصی در آن بوقوع

ص: 209


1- سوره نور (24)، آیه 36.

نمی پیوندد جایی که مورد خشم وغضب حضرت حق واقع نمی شود شاید ایوری احتمال چنین جوانی را نمی داد از این رو مجددا درحالی که اشاره به حجره حنه فاطمه علیها السلام می نمود پرسید «وهذا مِنها؟» این خانه که دختر ودامادونواده های شما د آن سکونت دارند از همان خانه ها است؟ حضرت فرمودند:

«نِعَم من أفضَلِها»(1)

آری از برترین آنها است.»

8- پیامبر صلی الله علیه واله و آل بیت طاهرینش علیهم السلام از یک نور آفریده شده اند:

از این جا روشن می شود که میان پیامبرواهل بیت معصومینش نباید فاصله انداخت و نباید آنها را بافته جدا تافته از رسول خدا دانست زیرا «کُلُّهمُ نور احد».یعنی همه آنان از یک نور آفریده شده اند.

یکی از مواردی که از جدایی انداختن میان آن حضرت و اهل بیتش در آن نهی وارد شده صلوات است.

از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت شده است که فرمودند:

«لَاتَبْخُلُوا عَلَی الصَّلَاهِ الْبَثْرَاءِ»

«یعنی بر من صلوات ناقص نفرستید».

«قَالوا: وَمَا اَلصَّلاهُ الْبَتراءُ؟»یعنی صلوات ناقص چیست؟ فرمود:

«أَنْ تُصَلُّوا عَلَی وَلاَ تُصَلُّوا عَلَی آلِی»(2).

«یعنی بر من بدون اهل بیتم صلوات بفرسید.»

پس باید گفت: «أَللَّهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» .

جای زهی تأسف است که شاخه بزرگی از مسلمانان این سفارش رسول خدا صلی الله علیه واله را نادیده گرفته و آن را به کار نمی بندند.

ص: 210


1- کنز الدقائق، میرزا محمد مشهدی، ج 7، ص 81، طبع جامعه مدرسین.
2- بحار الانوار، ج 5، ص 209 - 208، ج 48 .

گاهی هم پس از اسم مبارک آن حضرت حرف (ص) وجلونام مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام و یا یکی از اولاد طاهرینش علیهم السلام حرف (ع) می نویسند.

در سفینه البحار حدیثی روایت کرده که در آن چنین آمده است:اگر انسانی (صلی الله علیه و آله و سلم)را در کتابی بنویسد تا روزی که این نوشته باقی است برای نویسنده آن ثواب صلوات می نویسد(1)

معروف است اول کسی که در صلوات به اختصار پرداخت یکی از اهل تسنن بود که به جای صلوات (صلعم) نوشت و این بدعت سیئه به راه افتاد ورائج شد،آنگاه برای این شخص حادثه ای پیش آمد که هر دو دستش را بریدند.

خلاصه صلوات بر پیامبرصلی الله علیه واله و آل پیامبر علیهم السلام آثار و برکات زیادی دارد که در زیارت بدان اشاره شده است

«جعل صلاتنا علیکم وماخصنا من ولایتکم طیبا لخلقنا وطهارتا لأنفسنا وکفاره لذنوبنا» (2).

«یعنی صلوات بر محمد و آل محمد دلیل حلال زادگی، و باعث تطهیر نفس و آمرزش گناهان می شود.»

به هر حال با وفات رسول الله صلی الله علیه واله بزرگترین ستاره درخشان عالم خاموش شد، و بزرگترین رحمت که وجود مقدس آن حضرت بود از اهل زمین گرفته شد و مردم از برکات حضور و تشرف به خدمت آن جناب محروم شدند.

9- آزار و اذیت مشرکین به ساحت مقدس آن حضرت در آغاز ظهور اسلام :

رسول خدا صلی الله علیه واله بیست و سه سال تمام رنج بردوزحمت کشید و آن چه از اهانت و بی احترامی می توان تصورش را کرد به آن حضرت روا داشتند، کنیزان مشرکین و

ص: 211


1- احیاءالعلوم، محمد غزالی، ج 1، ص 309؛ سفینه البحار،محدث قمی، ج 2، ص 50 طبع کتابخانه سنائی.
2- بحار الانوار، ج 100، ص 203، ح 1.

زن های فاحشه در مکه در حال رقص و پایکوبی خطاب به آن حضرت نام مبارک او را به جای محمد (مذمم)می خواندند و بدین ترتیب در سرودهایشان صدای(مذمم، مذمم)سر می دادند.

و عمرو بن عاص در هجو آن حضرت شعری ساخت که مرحوم علامه امینی قدس سره در

کتاب الغدیر به ذکر آن پرداخته است

نوشته اند:که مشرکین شترانی برای اصنام وبت های خود نذرکرده و آنها را به پای بت های خود ذبح می کردند وکثافت های آنها را همانجا در مسجد الحرام می ریختند،وگاهی برخی از این شترها باردار بودند و آنها را پیش از آن که بچه به مرحله رشد جنینی خود برسد در همان اوان بارداری که جنین هنوز لخته خونی بیش نبود به عنوان قربانی ذبح می کردند، عرب ها کیسه بچه دان چنین شتری را که حاوی جنینی پیش از رشد کامل و به صورت لخته خون می باشد «سلا»می گویند.اینها پس از ذبح قربانی های باردارشان سلای آن را با محتویاتش در گوشه مسجد الحرام می انداختند روزی رسول خدا صلی الله علیه واله با لباس سفید و پاکیزه وارد مسجد الحرام و در حجر اسماعیل مشغول تلاوت قرآن شدند، مشرکین تصمیم گرفتند با آن حضرت جنگ روانی راه انداخته واورا اذیت و تحقیرکنند،در این صدد یکی از آنان رو به حاضرین نمود وگفت: کدام یک از شماها می تواند این سلای پر از خون را روی شانه محمد صلی الله علیه واله خالی کند؟ یکی از آنها به نام عبد الله بن زبعری گفت: این کار از من ساخته است، آنگاه از جایش بلند شد و آن کیسه پر از خون و کثافت را روی شانه و لباس حضرت رسول صلی الله علیه واله خالی کرد.

در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه واله به شدت برآشفت و از جایش بلند شد و با همان حالت راه منزل عموی بزرگوار خود ابوطالب علیه السلام را در پیش گرفت، تا ابوطالب علیه السلام این صحنه را دید، پرسید: چه شده است؟

حضرت فرمودند:

«کیفَ حَسبی مِنکُم؟» یعنی پیش شما ارزش من چقدر است؟

ص: 212

ابوطالب علیه السلام عرض کرد: آخر بفرما چه شده است؟حضرت جریان راگفتند،ابوطالب علیه السلام پرسید: چه کسی این کار را با شما کرد؟ حضرت فرمودند: ابن زبعری. ابوطالب علیه السلام با شنیدن این سخن سخت خشمگین شد و پیش چشم عده ای از مشرکین که آنجا حضور داشتند رو به برادر دلیر و شجاع خود حمزه علیه السلام کرده و فرمود: حمزه شمشیرت را بردار حمزه علیه السلام شمشیرش را بر دوش نهاد،وابوطالب علیه السلام هم شمشیر به دست گرفت و غلام او هم در معیت آنها روبه مسجد الحرام نهادند ووارد مسجد شدند تا ابن زبعری چشمش به رسول خدا صلی الله علیه واله و در معیت آن حضرت به ابوطالب و حمزه علیهما السلام افتاد احساس خطر کرد،اووهمراهان مشرکش در صدد فرار بر آمدند، ابوطالب علیه السلام فریاد برآورد:از جایتان تکان نخورید اگر یک نفر از شماها بخواهد از اینجا دور شود همه را گردن میزنم، همه آنها در جای خود نشستند،ابوطالب علیه السلام رو به رسول خدا صلی الله علیه واله کرد و پرسید: برادر زاده چه کسی این کار را کرد؟

حضرت فرمودند ابن زبعری.

ابوطالب علیه السلام به غلامانش دستور داد تمامی این کثافات وقاذورات را از لباس پیامبر اکرم صلی الله علیه واله پاک کرده و به سبیل ابن زبعری وهمکاران مشرکش که به سبیل شان ارج بسیاری نهاده وبه آن قسم می خوردند بمالند،آنان ساکت و بی حرکت نشستند و دستور اجرا شد، و پس از آن ابوطالب علیه السلام رو به رسول خدا صلی الله علیه واله کرده و گفت:

«هذا حَسَبُک منّا»

یعنی «برادرزاده جانمان فدایت این ارزش تو پیش ما است.»(1)

ونمونه دیگر از آزار و اذیت های چندش آور مشرکین نسبت به آن حضرت داستان عقبه بن ابی معیط است.

عقبه یکی از سردمداران مشرکین مکه بود،روزی عده ای از مشرکین را جهت صرف غذا به منزلش دعوت کرد، و از رسول خدا صلی الله علیه واله نیز دعوت به عمل آورد.

ص: 213


1- بحار الانوار، ج 18، ص 239 - 240، ج 85 و ج 35، ص 136، ج 82 .

حضرت فرمود: به یک شرط دعوت تو را می پذیرم.

گفت: چه شرطی؟

فرمود: این که کلمه «لا إلهَ إلاّ الله»را بر زبان برانی.

شرط را پذیرفته و کلمه توحید را بر زبان راند.

وقتی حضرت وارد خانه عقبه شد ارکان مشرکین از قبیل ابوجهل و ابوسفیان و دیگران که جلوتر از پیامبر بزرگوار صلی الله علیه واله در آنجا حضور بهم رسانیده بودند از عقبه سؤال کردند: یعنی چه؟حضور محمد صلی الله علیه واله در منزل تو چه مناسبتی دارد؟!!

عقبه در جواب گفت: شرطی با من کرد ومنهم زبانی آن را پذیرفتم.

چه شرطی؟

این که کلمه توحید را بر زبان برانم،ابوجهل درحالی که از شدت خشم وغضب به خود می پیچید گفت: «وَجهی لِوَجهِکَ حرامُ» یعنی اکنون صورت من بر صورت تو حرام شد، ما دیگر با تو کاری نداریم وبا تو قطع رابطه می کنیم زیرا تودین اسلام را پذیرفته وبدان گرویده ای و دلیل حضور محمد صلی الله علیه واله در منزل تو به عنوان مهمان هم همین است.

هر چه انکار کرد و در انکار خود اصرارکرد فایده ای نبخشید،ابوجهل و دیگر مدعوین گفتند ما اطمینان نداریم براین که تو هنوز بر دین ما باقی بوده باشی مگر آن که فردا هنگامی که محمد صلی الله علیه واله در مسجد الحرام مشغول تلاوت قرآن میشود تو از پشت سر او آمده و با لگد از پشتش زده و آب دهن بر صورت او بیاندازی آن وقت ما تو را به عنوان یک مشرک وفادار به آیین جاهلیت می پذیریم.

مشرک بی شرم پذیرفته وفردا خواسته آنان را جامه عمل پوشانید،از این عمل چهره رسول خدا صلی الله علیه واله سرخ شد و با لباس خود آب دهان او را از صورت مبارکش پاک کرد.

آری این یکی از نمونه های «مَا أُوذِی نَبِیُّ مِثلَ ما أوذِیتُ»(1)می باشد.

ص: 214


1- بحار الانوار، ج 39، ص 56.

ونمونه های دیگر از قبیل هجوم شبانه به خانه آن حضرت،وبیرون امدن وی از مکه، و پناه بردنش به غار، و سپس هجرت به مدینه و ... بسیار زیاد است .

10- ادامه ایذای آن حضرت در مدینه :

در مدینه هم نگذاشتند اوبدون دغدغه خاطر به کار ادای رسالت آسمانی خود بپردازید، و در مدت ده سالی که در مدینه اقامت داشت 84 جنگ بزرگ و کوچک مانندجنگ بدر، أحد و خندق و... برای آن حضرت تدارک دیدندکه در برخی از آنها خود شخصا حضور به هم رسانیده و در پاره ای دیگر نماینده ای از جانب خود تعیین فرموده است،در این جنگ ها جراحات و صدماتی بر بدن مبارکش وارد آمد،در روز احد سنگی به پیشانی و سنگ دیگری به لب و دهان وی اصابت کرده و خون از چهره و دهان او سرازیرشد که با آستین خود آن را پاک کرد.

راوی می گوید: روزی خدمت حضرت صادق علیه السلام مشرف شدم و آن حضرت فرمود:

می خواهی پیراهنی را که در روز احد بر تن پیامبر صلی الله علیه واله بود ببینی؟

عرض کردم: آری به دستور حضرت سبدی آوردند و آن جناب از درون آن سبد لباس رسول خدا صلی الله علیه واله را بیرون آوردند،دیدم هنوز آثار خون در پیراهن مبارکش باقی است.

از حضرت پرسیدم: این چه خونی است؟

فرمود:این خون دهان رسول خدا صلی الله علیه واله است که در روز احد آن را با آستین خود

پاک کرده است.سپس پیراهن را در میان سبد جا داده و فرمودند:

«این پیراهن صاحبی دارد که روزی می آیدواین پیراهن را با خود می آورد »(1)

حالا مهدی آل محمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف)در آن روز با این پیراهن چه می کنندو چه احتجاج و استدلالی با آن خواهند کرد پاسخ این سئوالات در آینده معلوم خواهد

ص: 215


1- بحار الانوار، ج 52، ص 355، ح 118.

شد به هرحال نوشته انددر روز احد خون از پیشانی آن حضرت سرازیر شده و روی محاسن آن جناب رسیده ومانند حنا خشک شده بود،ولی حضرت دشمنان اسلام را هرگز نفرین نفرمود و تنها می فرود:

«أللّهُمَ اهدِ قَومی فَانَّهُم لا یَعلَمُونَ»(1).

و آن حضرت در کنار تحمل این همه سختی ها وشدائد آنی از ابلاغ رسالت آسمانی و تعلیم احکام اسلام به مسلمانان باز نمی ایستاد.دربحار آمده:روزی بالای منبر رفتند صورت نماز را از وضو گرفته تا تکبیره الإحرام،حمد و سوره ورکوع را برای مردم بیان کردند سپس از منبر پایین آمده علاوه بر نماز جماعت که مردم همه روزه به چشم خود می دیدند، پس از آن که از آموختن نماز به مردم فارغ شد خطاب به آنها چنین فرمودند:

«صَلُّوا کَما رأیتُمونی أصَلِّی».

11- علی علیه السلام خلیفه و جانشین آن حضرت :

بعد هم برای این که کار هدایت نیمه تمام نماند،و یا اگر مسأله ای بیان نشده، و یا عمر وفا نکرد و اجل مهلت نداد که امکان سئوال درباره آن باشد مکررا خطاب به مسلمانان می فرمودند:

علی علیه السلام جانشین من و حامل تمامی علوم من است،از او رهنمود بگیرید و در کارها و مسائل خود به او رجوع کنید.

در پیرامون آیه شریفه:

«وَتَعِیَها أذُنُ واعِیَهَ».(2)

در کتب شیعه و اهل سنت روایات زیادی وارد شده که آیه شریفه درباره امیر مؤمنان علیه السلام نازل شده است، یعنی ایشان آن چه را که شنیده اند هرگز به بوته فراموشی

ص: 216


1- بحار الانوار، ج 20، ص 20 - 20.
2- سوره حاقه (69)، آیه 12.

نمی سپارند و تمامی آن را در حافظه خود نگه می دارند.(1)

از همین نوع است حدیث شریف ثقلین که از احادیث معتبر و متواترنزد شیعه واهل سنت است، در این حدیث می فرماید:

«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیَّیْنِ کِتَابَ اَللَّهُ وَعِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی ».

نه یک مرتبه، نه دو مرتبه،بلکه در سفر،ودر حضر،دربیابان،ودر مسجد،در موارد متعدد، و مناسبت های گوناگون این حدیث شریف را بر زبان رانده و بر آن تأکید أکید فرمودند چنان تاکید می فرمودند که کسی نتواند بعدها آن را انکار نموده و سخن پیام آور آسمانی را به بازی بگیرد، و مرتب می فرمود: «أهل بَیتی عِترتی»در صحیح مسلم که از کتب معتبره اهل سنت است روایت نموده که حضرت سه مرتبه فرمودند:

«أذَکَّرُکَم الله فی أهلِ بَیتی»

یعنی «درباره اهل بیت من خدا را به یاد بیاورید.»(2)

ام سلمه می گوید: گفتم یا رسول الله من هم از اهل بیتم؟

فرمود:نه «انَّکَ مِن أهلی وَأنتِ عَلی خیرٍ»(3)

یعنی تو از افراد خانواده من هستی ولی از اهل بیت نیستی،اهل بیت من کسانی هستند که زیر این کساء جمع شده اند چنان که در حدیث کساء می خوانیم:

«هُم فاطِمهُ وَأبوها وَبعَلُها وَبَنُوها»

یعنی اینها اهل بیت من اند،اینها فاطمه علیها السلام است و پدرش،وفاطمه است و فرزندانش همان أهل بیتی که قرآن کریم آنان را چنین توصیف می کند:«إنّما یُریدُالله لیذهِبَ عَنکُم الرِجسَ أهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیراً»(4).

بارها و بارها رسول خدا صلی الله علیه واله خلفاء پس از خود را معرفی کرده و فرمودند:

«الأئمَّهُ بَعدی إثنا عَشَر»

ص: 217


1- جامع البیان، ابن جریر طبری، ج 29، ص 35 - 36.
2- الجامع الصحیح، مسلم بن الحجاج القشیری، ج 7، ص 123 - 122.
3- مستدرک الصحیحین، الحاکم النیشابوری، ج 2، ص 416 .
4- سوره احزاب (33، آیه 33 .

خلفاء پس از من دوازده تن اند که اهل بیت من هستند اول آنها امیر مؤمنان علیه السلام بود پس از وی یازده فرزند وی از حضرت زهرا علیها السلام هستند.

دقت شود خدای بزرگ در حدیث کساء در پاسخ سئوال جبرئیل می فرماید :

«هُم فاطِمهُ وَأبوُها وَبعلُها وَبنُوها»

یعنی آنها فاطمه و پدرش و شوهر و اولادش علیهم السلام هستند.

و نمی گوید فاطمه صلی الله علیه واله و پدرش و شوهر و دو فرزندش می باشند در حالی که آن روز دو فرزندش که امام حسن و امام حسین علیهما السلام باشند زیرا کساء بودند، ولی چون بقیه ائمه اطهار علیهم السلام امتداد همین خط امامت وولایتند و همه نور واحدند لذا می فرماید:

«وَبَنُوها» یعنی فرزندانش.

بر این اساس کاملا روشن است که اهل بیت شامل دوازده امام است،در رابطه با حدیث شریف: «الأئمَّهُ بعدی اثنا عشر»(1)مصادر و مدارک بسیار زیادی در کتب اهل سنت روایت شده است.

در مکه در نخستین سال های رسالت خود پس از نزول آیه انذارحضرت امیر مؤمنان علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی فرمودند.

در مدینه بارها و بارها سفارش کردند که مبادا از خط اهل بیت من منحرف شویدکه در این صورت هلاک و گمراه می شوید،و پایان کارتان توأم باضلالت وخسران می شود کار هدایت از اینان ساخته است من ضمانت می کنم که اگر چنگ بذیل عنایت و هدایت اینها بزنید هرگز منحرف و گمراه نشوید.(2)

در تفسیر قرآن به آنها مراجعه کنید که اینان قرآن ناطقندواینها عالم به تفسیروتأویل آن هستند.قرآن قیم لازم دارد، قرآن مفسر می خواهد، هیچ کس حق ندارد هر

ص: 218


1- طبقات المحدثین باصهبان، ابوالشیخ، ج 2، ص 89 - 90، ج 140.
2- فضائل امیر المؤمنین، احمد بن حنبل، ص 161 - 160، ح 229.

چه دلش می خواهد بگوید قرآن کتاب صامت و ساکت است و باید به قرآن ناطقوسخن گو مراجعه کنید تا مقصود خدا از آیات آن را بیان نماید.!

12- امام زمان علیه السلام:

درباره مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)درکتب اهل سنت احادیث نبوی به قدری زیاد و خارج از حد احصاء وارد شده است که واقعا غوغا است،و بر این همه می توان صدها هزار حدیث مروی از رسول خدا صلی الله علیه واله و ائمه طاهرین علیهم السلام از اولاد وی را که در کتب شیعه در این زمینه روایت شده است افزود.

13- سفارش اهل بیت علیهم السلام به امت در واپسین روزهای حیاتش:

در واپسین روزهای عمر پر برکتش بالای منبر قرار گرفته و فرمودند:

«إنّی قَد دُعیتُ ویُوشِکُ أن أجُیبَ»

یعنی «خدا مرا به پیشگاه خود خوانده وبه زودی من از میان شما رخت برمی بندم.»

جبرئیل علیه السلام از پیش پروردگار محمد صلی الله علیه واله پایین آمده وخبرارتحال آن حضرت را با خود آورده است، نقشه پیاده می شود،وتمام قضایا را به آن حضرت خبرمی دهد، و یا بهتر بگویم: مثل این که تمامی جریاناتی که پس از آن وجود مکرم بوقوع پیوست در پیش چشم آن حضرت مجسم می شود،ولذا می فرماید:کأنی،کأنی، یعنی گویا می بینم،گویا جلوی چشم من است صحنه هایی که اتفاق خواهد افتاد.

دیگر وضع مزاجی رسول خدا صلی الله علیه واله از هر جهت عوض شده است، پاهای مبارک را گاهی جمع و گاهی دراز می کند،گاهی به این پهلووگاهی به آن پهلومی خوابد،حالش حال یک انسان مریض و مسموم است، روایات هم این مطلب را تأیید می کند که حضرت مسموما ازدنیا رفته است.امام صادق علیه السلام به خدا سوگند یاد می کند و می فرماید:

«وَاللهِ هما سَمَّتَاهُ»

ص: 219

یعنی «به خدا قسم آن دو زن رسول خدا صلی الله علیه واله را مسموم کردند.»(1)

لذا حضرت رسول صلی الله علیه واله مضطرب بودند، دست و پای خود را مرتب حرکت می دادند،از این طرف بر آن طرف می غلطیدند،درمنتهای ضعف قرار گرفته بودند ولی عقل و هوش و حواس آن وجود بزرگوار کاملا بر جا بوده است.

14- رسول خدا صلی الله علیه واله امیر مؤمنان علیه السلام را امر به صبر می فرمایند:

تا ساعتی رسید که حضرت در آستانه انتقال قرارگرفتند،دستور دادند کلیه زوجات و زن ها حجره مقدسه را ترک کنندوبه ام سلمه دستور دادند پشت درب اطاق بایستد و از نزدیک شدن و استراق سمع زنان دیگر وی جلوگیری نماید.در اطاق فقط چهار نفر بودند و آنان عبارت بودند از امیر مؤمنان علیه السلام و حضرت زهرا دخت گرامی رسول خدا و حسن و حسین علیهم السلام .

رسول خدا صلی الله علیه واله خطاب به امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند:

یا علی اینها جبرئیل ومیکائیل هستند که به عنوان دو تا شاهد از جانب رب العزه اینجا آمده اند، تو باید قول داده و امضاء کنی که بر آن چه پس از من بر تو خواهد گذشت صبر می کنی و اینها شهادت خواهند داد پس رسول خدا صلی الله علیه واله نامه ای را که جبرئیل آن را از طرف خدا با خود آورده بود به امیر مؤمنان علیه السلام ارائه داده و فرمود:جبرئیل این نامه را از طرف خدا با خود آورده و در آن آنچه پس از من بر تومی گذرد نوشته شده است، یا علی من دنیا را ترک می کنم پس از من وضع عوض خواهد شد، این نامه را بخوان.

امام نامه را خواندند.

جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله به ایشان بگویید که پس از شما بر وی چه می گذرد و از او قول بگیرید که بر آن صبر کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله شروع کردند به بیان مصائبی که در کمین امیر مؤمنان علیه السلام صف

ص: 220


1- بحار الانوار، ج 22، ص 516، ح 23.

آرایی کرده بودند، و فرمودند:

«یا علی یُغصَبُ حَقُّکَ»

یعنی«حق تو را غصب کرده و خانه نشینت می کنند.»

امیر مؤمنان علیه السلام عرض کرد:«أصبر»

جبرئیل علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله ادامه بدهید.

پیامبرصلی الله علیه واله فرمود:

«یا عَلیُّ تَخَضبُ لِحَیتُکَ مِن دم رأسک».

یعنی «ضربتی بر سر مبارکت وارد می کنندکه دراثر آن محاسن شریف از خون سرت خونین می شود.»

عرض کرد: «أصبر»

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

«یا عَلیُّ وَتُهتَکُ حرمَتُکَ»

یعنی «یا علی ناموست را هتک نموده و سیلی به صورت فاطمه علیها السلام می زنند.»

امیر مؤمنان علیه السلام می گویند:این را که شنیدم برو افتادم بر زمین، رسول خدا صلی الله علیه واله می خواهند از امیر مؤمنان علیه السلام تعقد بگیرندکه صبرکند،زیرا خدا می خواهد مسلمانان را امتحان کند امتحان سخت و دشواری.

بالاخره امام عرض کرد: أصبِرُ یارَسولَ اللهِ»حالا که خدا و رسول خدا و جبرئیل همه می خواهند صبر کنم صبر می کنم.(1)

15- حضرت فاطمه علیها السلام را نیز به صبر و بردباری امر فرمودند:

در اینجا رسول خدا صلی الله علیه واله به امیر مؤمنان علیه السلام دستور دادند از اطاق خارج شوند، زیرا می خواست با حضرت فاطمه علیها السلام مسائلی را در میان بگذارد.

ص: 221


1- بحار الانوار، ج 22، ص 478 - 481 .

امیر مؤمنان علیه السلام ازاطاق بیرون آمدند، عایشه وحفصه که قبلا از اطاق اخراج شد بودند زبان به طعنه گشودند:هان چطور شد شما را هم از اطاق بیرون کردند!!

امام علیه السلام در جواب آنها فرمودند:پیامبرصلی الله علیه واله می خواهد برنامه های پدران شما را که پس از وی به موقع اجرا خواهند گذاشت به اطلاع دخترش برساند.

طولی نکشید که پیامبر صلی الله علیه واله دستور دادند که امیرالمؤمنین علیه السلام دوباره وارد اطاق شوند. وقتی وارد شدند رسول خدا صلی الله علیه واله خطاب به وی فرمودند:

«یا عَلیُّ أنفِذ لِما أمَرَ تکَ بِهِ فاطِمهُ فَقَد أمَرتُها بِأشیاء أمَرَ بِها جَبرَئیلِ».(1)

یا علی من با فاطمه علیها السلام مطالبی را در میان گذاشتم هر چه فاطمه علیها السلام امرکرد انجام دهید.

راستی چه اسراری رسول خدا صلی الله علیه واله با فاطمه علیها السلام در میان گذاشته بودند که قرار بود از طریق فاطمه علیها السلام به اطلاع امام برسد؟

شاید یکی از آنها این باشد که یا علی اگر فاطمه علیها السلام وصیت کند که او را در نیمه شب و به طور پنهانی دفن کنی،اگرگفت قبر مرا با زمین یکسان کن،اگر گفت: آنان که مرا اذیت کردند و به من صدمه زدند درتشییع جنازه من شرکت نکنند از او قبول کن.

پیامبر صلی الله علیه واله شب وفاتش فاطمه علیها السلام را می نگریست و می فرود:

«بأبی أنتِ و أُمّی».

یعنی«پدر و مادرم فدای تو ای فاطمه فردا پس از من چه بر سرت می آورند؟!»

آنگاه به امیر مؤمنان و فاطمه زهرا و حسن و حسین علیهم السلام نگاه کردند و فرمودند:

«أنتُم المُستَضعَفون بَعدی»(2).

یعنی «شما را پس از من تضعیف خواهند کرد.»

روایتی از حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام وارد شده که فرمود:

«ثُمَّ بَکَت فاطِمَهُ وَأکَبَّت علی وَجهِهُ فَقَتَلتُهُ وأَکَبَّ عَلَیهِ عَلِیٌ و الحَسَنُ

ص: 222


1- بحار الانوار، ج 22، ص 458.
2- بحار الانوار، ج 22، ص 484 .

وَالحُسَینِ فَرَفَعَ صلی اللَّه علیهِ والِهِ رَأسَهُ إلَیهِم وَوَضَعَ یَدَها فی یَدِهِ...»

«فاطمه علیها السلام خود را روی پدر انداخت و صورت او را غرق در بوسه کرد، همچنین امیر مؤمنان و امام حسن و امام حسین علیهم السلام خود را روی پیامبر صلی الله علیه واله انداختند، رسول خدا دست فاطمه علیها السلام را در دست امیر مؤمنان علیه السلام گذاشت.»

ومی خواست سخنی بگوید که گریه امانش نداد، پیامبر صلی الله علیه واله چندان گریست که ملافه ای که روی رسول خدا علیه السلام کشیده شده بود از اشک چشم آن بزرگوار، تر شد.

آنگاه فرمود:

«یَا أَبَا الْحَسَنِ هَذِهِ وَدِیعَهُ اللَّهِ ووَدِیعَهُ رَسولِهِ مُحَمَّدٍ عِندَکَ فاحفَظِ اللَّهَ وَ احفَظْنی فیها وَإنَّکَ لفاعِلُهُ».(1)

یعنی «یا علی این فاطمه امانت خدا و رسول خداست نزد تو این امانت را حفظ کن و از او نگهداری کن که البته این کار را می کنی.»

فاطمه علیها السلام نه سال با امیر مؤمنان علیه السلام در خانه او با هم زندگی کردند چه اشکالی پیش آمده بود؟ چه شده بود که رسول خدا صلی الله علیه واله در آخرین ساعات زندگیش سفارش زهرا علیها السلام را به امیر مؤمنان علیه السلام می کردند؟

شاید قسمتی از سفارش رسول خدا صلی الله علیه واله درباره فاطمه علیها السلام به علی علیه السلام چنین باشد که یا علی اگر فاطمه علیها السلام را بین در و دیوار فشار دادند او را دریاب.

یا علی اگر فاطمه علیها السلام غریب و تنها شد،اگر مردم همه با شما قطع رابطه کردند در

آن حالت تو مونس و غم خوار فاطمه علیها السلام باش.

آن چه رسول خدا صلی الله علیه واله از آن خبر داده بود،همه به وقوع پیوست، پس از رحلت آن حضرت خانه فاطمه علیها السلام مورد هجوم و تاخت و تازعده ای جاپلوس ومتملق قرار گرفت در خانه را آتش زدند و حرمت خانه دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه واله لگد مال شد.

امام موسی ابن جعفرعلیه السلام هر وقت به یاد این مصیبت دردناک می افتادند به شدت گریه می کردند و سه بار می فرمودند:

«هُتِکَ وَاللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ هُتِکَ وَاللَّهِ حِجَابُ اَللَّهِ هُتِکَ وَاللَّهُ حِجَابُ اَللَّهِ» سپس

ص: 223


1- بحار الانوار، ج 22، ص 484.

با صدای بلندی فریاد میکرد: ای مادر....(1)

جای زهی تأسف است که یک عده چماق بدست،یک عده اراذل و اوباش با شمشیرو تازیانه به خانه بی بی حمله کنند و با کمال و قاحت و بی شرمی عمر صدا بزند یا علی اگر بیرون نیایی خانه را آتش می زنم.

به او گفتند «إنَّ فی البَیتِ فاطمه» در این خانه فاطمه سکونت دارد.

و آن ملعون در جواب گفت: «وَإن» اگر چه فاطمه در آن پناه گرفته باشد برای من مسأله ای نیست.

یا بَقیّهَ اللهِ أجَرَکَ اللهُ فی أمّک الزهراء علیها السلام

ای کاش به سوزاندان درب خانه اکتفا کرده بودند یا بقیه الله

أتَدری ماصَدرُ فاطِمه مَا المِسمارُ وَ ما حالِ ضِلعِها المَکسورِ؟

مَا سُقُوط الجَنینِ مَا حُمرَه العینِ وَمَا بالُ قرطِها المَنثُورِ

یا بقیه الله آیا می دانی مسمار چیست ووضعیت سینه فاطمه چگونه است؟

آیا میدانید سقط جنین و سرخی چشم مادرت یعنی چه؟

آیا می دانید چرا دو گوشواره از گوش آن بانو در آمد و پرتاب شد؟

سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود***کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود

أَلاَ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَی الْقَوْمِ الظّالمین وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ

***

ص: 224


1- بحار الانوار، ج 22، ص477 .

گفتار دهم

1- حجه الاسلام مرحوم حاج شیخ احمد کافی خراسانی قدس سره

تصویر

«از طهران»

ص: 225

2- ماجرای فدک و مظلومیت حضرت زهرا علیها السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

لاحول ولا قوه إلا بالله العلی العظیم، حسبنا الله ونعم الوکیل نعم المولی ونعم النصیر،الحمد لله رب العالمین والعاقبه لأهل التقوی و الیقین، الصلوه والسلام علی الأنبیاء والمرسلین، حبیب إله العالمین، أبی القاسم، محمد صلی الله علیه وآله المعصومین الذین أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهیراً سیما الامام المنتظر الحجه الثانی عشر روحی و ارواح العالمین له الفداء.

قال رسول الله صلی الله علیه واله:

«سَیَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ لا یُنَالُ الْمُلْکُ فیهِ إِلاَّ بِالْقَتْلِ والتَّجَبُّرِ وَلا الغَنِیِّ إِلاَّ بِالغَصبِ والبُخلِ وَلا الْمَحَبَّهُ إِلاَّ بِاسْتِخْرَاجِ الدِّینِ وإِتباعِ الهَوی فَمَن أَدْرَکَ ذَلِکَ اَلزَّمَانَ فَصَبَرَعلی البِغضَهِ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی المَحَبَّهِ وَصَبَرَ عَلَی الْفَقَرُوهِو یَقدِرُ عَلَی الْغَنِیِّ وصَبْرَعَلَی الذُّلِّ وَهُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْعِزِّ آتَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ خَمْسِینَ صِدِّیقاً مَنْ صَدَّقَ بَی».(1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

«به زودی برای مردم زمانی پیش می آید که در آن زمان رسیدن به قدرت و حکومت ممکن نمی شود مگر با کشتار مردم و زورگویی ورسیدن به ثروت ممکن نمی شود مگر با غصب حقوق مردم و بخل ورزیدن به آنها،وجلب محبت ممکن نمی شود مگر با بیرون رفتن از دین و پیروی هوی و هوس،پس هرکس آن زمان را درک کند،و بر غضب و بی اعتنایی زورگویان صبر کند در حالی که می تواند محبت آنان را

ص: 226


1- بحار الانوار، ج 18، ص 147،و ج 70،ص 181،و ج 71، ص 75، -اصول الکافی، ج 2، ص 91، مشکاه الانوار، ص 19.

جلب کند،و بر فقر وناداری صبر کند در صورتی که می تواند کسب ثروت کند،وبر خواری و ذلت صبر کند در حالی که می تواند عزیزباشد خدا ثواب پنجاه صدیق ازکسانی که مرا تصدیق کرده اند را بر او عطا می کند.»

از همان روزی که رسول اکرم صلی الله علیه واله رحلت فرمود پیش بینی های آن حضرت که درحدیث بالا آمده تحقق یافت،درسفرمراجعت ازحجه الوداع در غدیرخم ریاست زمامداری، جانشینی، خلافت، و صایت،ووراثت را به امیر مؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام اختصاص داده و فرمود:

«من کنت مولاه فعلی مولاه».

هر که من مولای او هستم این علی مولای او است.

از عمار بن یاسر روایت شده است گفت: روزی من و امیر مؤمنان علیه السلام و چند نفر دیگر - که عمار از آنان نام می برد-در خانه مالک در حضور رسول خدا صلی الله علیه واله بودیم، یکوقت پیامبر گرامی صلی الله علیه واله در میان آن جمعیت رو به من کرد و فرمود:

عمار! به زودی پس از من فتنه ای بر پا می شود،وسایه شوم خود را بر جهان اسلام می افکند، در آن روز اگر تمامی مردم یک طرف بودند و علی علیه السلام به تنهایی در جهت مخالف آنها قدم بر دارد همه مردم را رها کن و در همان جهتی قدم بردار که علی علیه السلام در آن طرف قدم بر می دارد زیرا همواره حق با علی علیه السلام است و آن دو هرگز از هم جدا نمی شوند.

پیامبرصلی الله علیه واله از دنیا رفتند و جنازه طیب و طاهر او سه روز روی زمین ماند وبر سر دفن نعش مقدس در میان مهاجرین وانصار اختلاف به وجود آمد،زیرا هرکدام می خواستند فضیلت دفن آن حضرت را منحصرا از آن خود نمایند جدال لفظی شدیدی در میان این دو طائفه از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله در گرفت :و امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمودند: طبق وصیت رسول خدا صلی الله علیه واله تجهیز و دفن آن حضرت تنها به عهده من است زیرا هر پیامبری را خلیفه او باید دفن کند و من خلیفه او هستم.

ص: 227

بگو مگو و کشمکش شدیدی در میان اصحاب بروز کرد، بالاخره قرار شد پیر مردی از قبیله انصار و پیرمرد دیگری از طرف مهاجرین انتخاب شود و تا کنار قبر در حمل جنازه کمک کنند،وهنگامی که جنازه رسول خدا صلی الله علیه واله را کنار قبر مطهر آن حضرت رساندند آن را به امیر مؤمنان علیه السلام بسپارند تا آن حضرت او را در قبر شریف قرار داده ودفن کند، امام علیه السلام آن بدن پاک و مقدس را در قبر قرار داده و بند کفن را باز کرد و آن را کناری زده و طرف راست صورت آن جناب را همان گونه که خود آن حضرت دستور داده بود روی خاک قرار داد.

از امیر مؤمنان علیه السلام روایت شده است که فرمود:

«همین که صورت شریف آن حضرت را روی خاک قرار دادم ناگهان دیدم که لب های مبارک پیامبر به هم می خورند و گویا یواش یواش دارد چیزی می گوید،خم شده وگوش سپردم تا ببینم پیامبر خدا در لحظات اول قبر چه می گوید؟ دیدم می گویند:

«رَبَّ أُمَّتی، رَبِّ أُمَّتی. پروردگارا در روز قیامت بر امت من سخن نگیر.»

بدین ترتیب پیامبر بزرگوارصلی الله علیه واله به خاک سپرده شد و تشییع کنندگان همه به خانه های خود بازگشتند در همان ساعات تجهیز و تغسیل و دفن پیامبر صلی الله علیه واله در سقیفه بنی ساعده میان عده ای از انصار و چند نفر از مهاجرین که از مدتها قبل برای تصاحب خلافت از رسول خدا به طور محرمانه طرح ها می ریختند غوغایی در گرفته بود نقشه مطابق اخلاق و عادات مردم آن عصر دقیق و نتیجه بخش تنظیم شده بود،کودتا چیان خلافت عده ای را که از کنترل های اخلاقی اسلام رنج می بردندومی خواستند همچون دوران جاهلیت در کارهای مورد علاقه خود مانند قمار بازی،وشرابخواری و...پاپیچی نداشته باشند تقریبا آزاد گذاشتند،وجماعتی را که دنبال جمع آوری پول وثروت بودند پول دادند،وعده دیگرکه نسبت به نامبردگان بالا از ایمان راسخ تری برخوردار بودند و امیر مؤمنان علی علیه السلام می توانست از محل درآمد فدک نیازهای مادی آنها را درحد ضرورت برآورد از خود مقاومت نشان دادند، برای شکستن مقاومت این عده طرح

ص: 228

تصاحب فدک ریخته شد.

فدک(1)کجا بود:

در چند فرسخی مدینه دژ بسیار محکم و وسیعی به نام خیبر وجود داشت که از مدت ها پیش از ظهور اسلام یهود شبه جزیره عربستان در آن متمرکز شده بودند،یهودی ها در مرکز این دژ وسیع و مستحکم ده و یک قلعه کوچک تری به نام قلعه قموص ساخته و آن را انبار مهمات جنگی شان قرار داده و از سلاح های جنگی آن روز مانند شمشیر و تیر و نیزه انباشته بودند، در داخل دژ بزرگ خیبرودر اطراف قموص شش ده و یک قلعه دیگر ساخته بودند که یکی انبار غله از قبیل گندم و جو و ذرت بود و پنج تای دیگر متشکل از واحدهای مسکونی بودند که خانواده های یهود در آنها اسکان یافته و زندگی می کردند، دیوار دژ بزرگ خیبر بسیار ضخیم، بلند، محکم و غیر قابل نفوذ می نمود، چند شب قبل بنده کاشان بودم،وعده کرده بودم که 20 شب در آنجا منبر بروم

ص: 229


1- طالبان تفصیل در موضوع فدک به کتب زیر مراجعه فرمایند: 1- تاریخ الامم و الملوک، ابن جریر طبری، ج 3، ص 14. 2- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج 16، ص 210. 3- الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، ج 5، ص 273. 4- الصداعق المحرقه، ابن حجر هیتمی، ص 21 . 5- مفاتیح الغیب معروف به تفسیر کبیر،فخر رازی، ج 29، ص 284. 6- شواهد التنزیل، الحافظ الحسکانی، ج 1، ص 340. 7- المسند، احمد بن حنبل، ج 1، ص 228 . 8- الملل والنحل، الشهرستانی، ج 1، ص 23. 9 - السیره الحلبیه، برهان الدین حلبی، ج 3، ص 362 10- کشف الغمه، الاربلی، ج 1، ص 476. 11- الاحتجاج الطبرسی، ج 1، ص 119 - 123. 12 - الاختصاص، الشیخ المفید، ص 183 و 184. 13- النص و الاجتهاد، السید شرف الدین، المورد 8، ص 110 - 119 و...

رفقای کاشان هر شب ما را به یکی از ییلاقات اطراف کاشان می بردند، در یکی از این شبها به یک ده ییلاقی بنام قهرود رفتیم که جای بسیار عالی،دارای آب فراوان وهوای لطیفی بود، آنجا سدی وجود داشت که 300، 400 سال پیش عباس صفوی آن را ساخته است که پهنای دیوار ست بالغ بر چهل متر است.

دیوار قلعه خیبر هم به همین شکل پهن بود،یعنی یک چنین دیوار پهن و بلندی دور قلعه کشیده بودند و دژ خیبر با قلعه های اندرون خود فقط یک در داشت که جز از طریق آن رفت و آمد به داخل آن ممکن نبود،این در در بسیار بزرگ و از نوع آهن بود که در مقابل وسائل آن روز بسیار مقاوم و آسیب ناپذیر بودوسنگینی آن چنان بود که تنها در روی پاشنه و یا لولای خود 44 مرد نیرومند قادر نبودند آن را باز کرده و ببندند چنانکه ابن ابی الحدید معتزلی شارح نهج البلاغه در یکی از قصائد هفتگانه اش آن را چنین توصیف کرده و در یک بیت از قصیده مذکور که در مدح امیر مؤمنان علیه السلام ساخته خطاب به آن حضرت می گوید:

یا قالعَ البابِ الّتی عن هزَّها ***عَجَزَت أَکُفُّ الأربَعُونَ وَأَرَبَعُ.(1)

ای از جا کننده دری که 44 نفر تنها از حرکت دادن آن روی پاشنه آن عاجز بودند.

در اطراف این دژ از طرف خارج دیوارش خندق بزرگ و عمیقی کنده بودند تا دشمن نتواند به راحتی به پای دیوار آن برسد، در خارج دژ خیبردر فاصله نزدیک به آن ده بسیار بزرگ و پر جمعیتی قرار داشت که نام آن فدک بود،وسالی 80 هزار دینار طلا در آمد آن بود، به عبارت دیگر هر دینار یک مثقال طلا بود بدین ترتیب درآمد سالانه فدک 80 هزار مثقال طلا بود. و جمعیت آن به قدری زیاد بود که هر وقت یهود خیبرمی خواست با جائی بجنگد و از فدک کمک نظامی می خواست فدک سپاهی متشکل از

ص: 230


1- این قصیده با شش قصیده دیگر او معروف به «القصائد السبع» می باشد که سید اجل سید محمد صاحب مدارک،ونجم الأئمه شارح رضی استر آبادی امامی آنها را شرح فرموده اند و یکی از آن قصائد را که بیت مورد نظر ما می باشد بر ضریح مقدس امیر مؤمنان علیه السلام نوشته شده است.

بیست هزار جوان نیرومند و جنگ آزموده کمک نظامی برایش گسیل می داشت فدک یک چنین جایی بود.

3- برخورد نظامی پیامبرصلی الله علیه واله با یهود خیبر:

اساس کار یهود از آغاز پیدایش شان برخیانت و توسعه نفوذ خود از راه لگدمال کردن حقوق دیگران استوار است، این جمعیت پست وخائن حتی به پیامبر صلی الله علیه واله خود حضرت موسی علیه السلام نیز خیانت کردند. و با استفاده از چند روز غیبت و توقف وی در طور سینا برای به انحراف کشاندن قوم او گوساله ای را به عنوان خدا ساختند و پرداختند و بدین وسیله گرفتاری جبران ناپذیری برای آن حضرت و مؤمنین به توراه فراهم آوردند.این قوم ضد بشر در طول تاریخ خود آنی ازخیانت ومسأله آفرینی برای بشریت باز نایستاده است که دنیای قدیم و جدید شاهد خیانت های دهشت آفرین آنها بوده است،با دیانت مسیح به مقابله بر خاستند ودراین زمینه کار را به جایی رساندندکه صدیقه عذراحضرت مریم علیها السلام مادر عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام را متهم به...وفرزندش حضرت عیسی علی نبینا وآله و علیه السلام را یک مولود نامشروع العیاذ بالله معرفی کردند.ودر زمان پیامبر ما حضرت ختمی مرتبت نیز با وجود آن که ما بین آنها و آن حضرت پیمان عدم تعرض امضاء شده بود همواره برای مسلمین گرفتاری درست می کردند و پنهان و آشکار در کنار دشمنان پیامبرصلی الله علیه واله و مشرکین مکه قرار می گرفتند به طوری که احتمال برچیده شدن بساط اسلام به وسیله آنان بسیار جدی می نمود بر این اساس پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه واله مجبور شد این غده سرطانی را که درست در روی قلب اسلام برای خود جاخوش کرده بود بردارد. بدین ترتیب به دژخیبر لشگر کشی فرموده،ودرکنارحصار محکم خیبر اردو زد،و پرچم را به دست ابوبکر داده، و دستور حمله به دژ استوار خیبروگشودن آن را صادر فرمود،ولی ابوبکر بدون آن که بتواند کاری انجام دهد به حضور پیامبر صلی الله علیه واله بازگشت.

ص: 231

فردای آن روز پرچم را به دست عمر داده ودستورحمله داد،عمر نیز بدون نتیجه بازگشت در این هنگام رسول خدا فرمود:

«لَأُعْطِیَنَّ اَلرَّایَهَ غَداً رَجُلاً یَفْتَحُ اَللَّهُ عَلَی یَدَیْهِ».(1)

فردا پرچم را به کسی می سپارم که تا قلعه را نگشوده باز نمی گردد »

ابوبکر از عمر پرسید: به نظرت فردا چه کسی این پرچم را با خود حمل می کند؟گفت: خوب معلوم است جز علی بن ابی طالب کس دیگری نخواهد بود.

امیر مؤمنان علیه السلام فردا پرچم را برداشت و به طرف دژ خیبر به راه افتاد،رزمندگان اسلام نیز از پشت سر آن حضرت البته نه برای کمک به اوبلکه برای مشاهده عملیات راه افتادند امام به قلعه نزدیک شدوخندق را پشت سرگذاشته وخود را به در آهنین و غول پیکر قلعه رسانید، دو انگشت اش را توی حلقه در انداخت وبا یک تکان در را از جا کنده و آن را با خود به طرف خندق آورد،توی خندق رفته در را روی دست خود گرفته و آن را همانند پلی روی خندق گرفت، و به رزمندگانی که در آن نزدیکی ها ایستاده بودند و با دیدن کار معجزه آسای آن حضرت انگشت حیرت به دندان گرفته بودند فرمان داد از روی در عبور کرده و داخل قلعه شوند.امیر مؤمنان علیه السلام با جنگ آوران اسلام وارد قلعه شد ونیر مندترین مبارز یهود به نام مرحب راه بر آن حضرت بسته وبه دست اوکشته شدو بدین ترتیب دژ مستحکم یهود سقوط کرد.

می گویند: یک نفر از یهود در حالی که از این کار امام به شدت به حیرت افتاده بود

ص: 232


1- این عبد البر اندلسی این حادثه را چنین روایت کرده : الْأعْطین الرایه رَجُلاً یُحِبُّ اَللَّهَ وَرَسُولَهُ لَیْسَ بِفَرَّارٍ یَقْتَحُ اَللَّهُ عَلَی یَدَیْهِ.(الاستیعاب فی معرفه الأصحاب طبع اول، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1328 ه،ص 36،و با اندکی تفاوت در منابع زیر آمده است : 1- صحیح المسلم، مسلم بن الحجاج القشیری، ج 7، ص 121 . 2- السیره النبویه،عبد الملک بن هشام، ج 3 ، ص 349. 3- الکامل فی التاریخ، عز الدین بن الاثیر، ج 2، ص 219. 4- المستدرک علی الصحیحین،الحاکم النیشابوری، ج 3، ص 109. 5۔ صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل البخاری، ج 5، ص 18.

پرسید این درب به این عظمت را چه کسی از کجا کند؟گفتند: علی علیه السلام گفت: نه به ما خبر داده اند که این کار جز از کسی که مادرش نام او را حیدرمی گذارند ساخته نیست گفتند این همان است.

خیبر فتح شد، روزگاری گذشت،وپیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه واله به لقاء الله پیوست، فردای بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه واله علی علیه السلام را از خانه اش بیرون کشیدند و در حالی که ریسمان به گردنش انداخته بودند برای بیعت به مسجد می بردند یهودی ای در آن کنار ایستاده بود او که کندن درب خیبر به وسیله آن حضرت را به چشم دیده بود سئوال کرد:

هذا ابوالحسن؟ این همان علی است؟ گفتند: بله.

گفت: أشهَدُ أن لا إلهَ إلّا الله و أشهَدُ أنَّ مُحمَّداً رَسُولُ اللهِ.

و گفت: معلوم می شود که این علی بنده مطیع خداست وهیچ چیزی را بر مصالح عالیه دین مقدس اسلام و رضای پروردگار ترجیح نمی دهد،روزی که خدا می گوید:در خیبر را از کجا بکن و جنگ و طوفان راه بیانداز چنان می کند،و روزی که به او سفارش می شود در مقابل حق کشی ها و آزار و اذیت های ناروا صبر پیشه کند،صبر می کند و دم بر نمی آورد

گاهی به کشته گشتن و گاهی به کشتن است ***ترویج دین به هر چه زمان اقتضا کند

دژ افسانه ای خیبر سقوط کرد، و پیامبر اکرم صلی الله علیه واله دستور حمله به فدک آن ده پر جمعیت یهود را صادر فرمود.نیروی نظامی یهود مستقردر فدک همان که دیدند در مقابل نیروی نظامی اسلام توان مقابله و جنگ ندارند بدون کوچکترین مقاومتی تسلیم شدند و فدک به دست سپاهیان اسلام افتاد. طبق قانون جنگی اسلام فدک که بدون جنگ،ومقاومت تسلیم شده بود از آن پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه واله بود، پس فدک مطابق این قانون منحصرا متعلق به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله بود.

در این هنگام جبرئیل فرود آمد و از جانب پروردگارمتعال دستور آورد که یا رسول الله حق ذوی القربی را بدیشان بده، و رسول خدا صلی الله علیه واله فدک را در اختیار فاطمه علیها السلام

ص: 233

گذاشت بدین ترتیب فدک از طرف رسول خدا صلی الله علیه واله به فاطمه زهرا علیها السلام تملیک شده و ملک شخصی آن حضرت شد.

و ابوبکر پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه واله برای آن که امیر مؤمنان علیه السلام را در تنگنا بگذارد تا آن حضرت قادر به هیچ کاری نباشدبه فکر افتاد که صدیقه طاهره علیها السلام را از فدک خلع ید کند، و در این راستا دست به جعل حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه واله زده و چنین گفت: قال رسول الله صلی الله علیه واله :

«نَحنُ مُعاشِرَ الأنبیاء لا نوَرِّث وَما ترکناهُ صَدَقهُ».

شنیدم از رسول خدا که فرمود:ما جماعت انبیاء از خود ارث به جا نمی گذاریم هر چه از ما بماند مال فقراء است.

پس فدک اختصاص به فاطمه زهرا علیها السلام ندارد.

این را ساخت تا به خیال خود دست آویز شرع پسندی برای غصب فدک در دست داشته باشد ای کاش این نوار منبر مر برای اهل سنت می بردند و آنها گوش می دادند و پی به حقایق می بردند.

آقایان ابو بکر این حدیث را ساخت تا همان طوری که عرض کردم بتواند به کارخودش صورت شرعی بدهد وفدک را غصب کند در حالی که :

1- این حدیث جعلی است که بوسیله خود ابوبکر ساخته و به پیامبر صلی الله علیه واله نسبت داده شده است.

2 - شیعه و سنی می گویند که خبر واحد حجت نیست، و این حدیث بر فرض ثبوت خبر واحد است لذا ابو بکر برای این که ثابت کند که به غیر از او دیگران هم این حدیث را از پیامبرصلی الله علیه واله شنیده اند، نام شانزده نفر از جمله ابن عباس وعکرمه را برد.

3- بر فرض صحت در تعارض با قرآن است زیرا خداوند در قرآن می فرماید :

«وَ وَرِثَ سُلیمانُ دَاوُدَ...»(1).

ص: 234


1- سوره نمل (27)، آیه 16.

یعنی «سلیمان از داود ارث برد.»

پس خبر واحد حکم قرآن را نمی تواند نسخ نماید.»

4- این حدیث اگر هم صحیح باشد باز نمی تواند مدعای ابو بکر را در غصب فدک ثابت کند زیرا فدک از طریق ارث به آن حضرت نرسیده بود بلکه چنان که گذشت رسول خدا صلی الله علیه واله به دستور حق سبحانه و تعالی در حیات خود آن را به عنوان حق ذی القربی به دخترش تملیک کرده بود، اینک برای روشن شدن مطلب مثالی برایتان می زنم.آقایان فرض کنید من ده تا خانه دارم، امروز عصری من مریض شده و احساس میکنم که دقایق آخر عمرم را سپری می کنم،و یکی از این ده خانه را به یکی از پسرانم تملیک می کنم،حالا چند تا خانه برای من باقی می ماند؟ 9تا، فردا می میرم وقتی من مردم چند خانه از من به بچه ها ارث می رسد؟ 9تا، درست است که من ده تا خانه داشتم ولی خانه دهمی را بدست خودم وقتی که هنوز زنده بودم بیکی ار پسرانم بخشیده و به وی تملیک کردم،بدین ترتیب ارث من 9 خانه است نه 10 تا، و قضیه فدک هم عیناً مثل همین است یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در زمان حیات خودش فدک را به حضرت زهرا علیها السلام بخشید و در دوران زندگی رسول خدا صلی الله علیه واله مدت ها۔ یعنی از فتح خیبر تا ارتحال رسول خدا - چهار سال تمام ملک آن حضرت بوده و در آن تصرف مالکانه داشته است،چنان که امیرمؤمنان علیه السلام پس از تصرف غاصبانه ابوبکر و دار و دسته اش در آن در مسجد ازش پرسید: چرا کارگران فاطمه را از ملکش بیرون کردی؟

«مَلِکَتهُ فی حَیاتِ رَسُولِ اللهِ وَبَعدَ وَفاتِهِ.

«درحالی که فاطمه در زمان حیات رسول خدا و پس از وفات آن حضرت در آن تصرف مالکانه داشته است.»

علاوه بر امیر مؤمنان علیه السلام خود حضرت صدیقه طاهره علیها السلام نیز نوبتی به مسجد آمده و با ابوبکر در این زمینه محاجه فرمودند،و ابوبکر از آن دختر محبوب رسول خدا صلی الله علیه واله برای اثبات ادعایش طلب شاهد نمود و آن بانو امیر مؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام را به

ص: 235

عنوان شاهد پیش ابوبکر آورد و ابوبکر به بهانه آن که اینان ذی نفعند از قبول شهادت آنها طفره رفت فاطمه مظلومه که کار را این چنین دید،ام ایمن را برای ادای شهادت پیش ابوبکر آورد ام ایمن پیش از ادای شهادت از ابوبکر سئوال کرد آیا از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیده ای که فرمود: ام ایمن زنی از زنان بهشت است؟

گفت: آری من خود با این دو گوشم شنیدم که پیامبر فرود:ام ایمن زنی از زنان بهشت است.

باز ام ایمن از او پرسید: به نظرت کسی که پیامبرگرامی درباره وی چنین فرموده آیا او دروغ می گوید؟ گفت: نه هرگز.

اینجا ام ایمن پس از آن که از ابوبکرچنین اقراری درباره خود گرفت، گفت: من شهادت می دهم که فدک مال حضرت زهرا علیها السلام است.

ابوبکر ناچار قلم وکاغذ خواسته وقباله فدک را نوشت و به سیده صدیقه طاهره علیها السلام تسلیم کرد دخت گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله قباله فدک در دستش به سوی خانه اش حرکت کرد، در میان راه عمر راه براوبسته و پرسید از کجا می آیی؟ فرمود: از پیش ابوبکر می آیم، قباله فدک را از او گرفتم،عمر گفت: ببینم، آن بانوی ستمدیده قباله را به دست عمر داد، و عمر به محض گرفتن آن، آن را پاره پاره کرده و روی زمین ریخت،آن مظلومه شهیده او را نفرین کرده و فرمود:«خدا شکمت را پاره کند»،وعمردرغضب شده و آن سیده مطهره را با نواختن سیلی بر صورتش آزرده خاطر کرد.(1)

ص: 236


1- داستان پاره کردن قباله فدک و سیلی زدن عمر به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در کتب زیر آمده است: 1- الشانی، ج 2، ص 236 . 2- تلخیص الشافی، شیخ طوسی، ص 48 . 3- لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 1، ص 268. 4- میزان الاعتدال ذهبی، ج 1، ص 139. 5- و داستان نفرین آن بانو به عمر:سند مرا پاره نمودی...درکتاب رفاه الصدیقه الصدیقه الزهراء السید عبد الرزاق مقرم، ص 78 آمده است.

علی علیه السلام در خانه نشسته بود، ناگاه دید فاطمه می آید ولی بسیار افسرده و پریشان حال است، فرمود: فاطمه جان جلو بیا،آن بانو جلو آمد،امام با یک نگاه متوجه شد چشم های فاطمه قرمز شده، فاطمه چه شده؟ فرمود: یا علی عمر کتکم زد.

صلی الله علیکم یا اهل بیت النبوه.

***

ص: 237

ص: 238

گفتار یازدهم

1- حضرت آیه الله مرحوم حاج سید محمود مجتهد سیستانی قدس سره

تصویر

«از مشهد»

ص: 239

2- پیامبر خدا صلی الله علیه واله در معراج بر سفره ولایت

*پیامبر خدا صلی الله علیه واله در معراج بر سفره ولایت(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبنا الله ونعم الوکیل، نعم المولی ونعم النصیر رب الشرح لی صدری ویسر لی أمری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی الحمدلله رب العالمین والصلاه والسلام علی أشرف الأنبیاء والمرسلین وعلی أهل بیته الطیبین الطاهرین.

و بعد فقد قال الحکیم فی محکم کتابه اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرجیم

«وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَی* مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی* وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی *عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی* ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَی*وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی*ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی*فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی*فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی*مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی*أَفَتُمَارُونَهُ عَلی مَا یَرَی*وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَی*عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَی*عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَی»(2)

ص: 240


1- این سخنرانی در شب 26 رمضان 1413 هم برابر با 1371/12/29ش ایراد گردیده است که پس از تصحیح در اینجا درج شد.
2- سوره نجم (53) آیه 1- 15. «قسم به ستاره (ثریای نبوت) موقعی که (از عالم قدس به جهان خاک فرود آید)که صاحب شما محمد مصطفی صلی الله علیه واله هیچ گاه در ضلالت و گمراهی نبوده است، و هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید، سخن او نیست جز وحی خدا،او را جبرئیل همان فرشته بسیار توانا (به وحی خدا) علم آموخته است، همان ملک مقتدری که به صورت کامل (و در صورت ملکوتی خود بر رسول خدا) جلوه کرد، و آن رسول در افق اعلای کمال(و مشوق انسانیت) بود آنگاه نزدیک آمد و بر او (وحی حق) نازل گردید (بدان نزدیکی که )با او به قدر دو کمان یا نزدیک تر از آن شد،پس خدا به بنده خود وحی فرمود آن چه را که هیچ کس درک نتواند کرد،(آن چه در غیبت عالم)دید در دلش هم حقیقت یافت وکذب و خیال نپنداشت، آیا کافران آن چه را که رسول خدا در شب معراج به چشم خود مشاهده کرد انکار می کنند؟ یک بار دیگر هم او (جبرئیل را )مشاهده کرد، در نزد (مقام) سدره المنتهی (که آن درختی است در سمت راست عرش که منتهای سیر عقلی فرشتگان و ارواح مؤمنان تا آنجا است و بر مقام بالاتر آگاه نیستند، بهشتی که مسکن متقیانست در همان جایگاه (سدره) است.

3- در جستجوی رسول الله صلی الله علیه واله:

مبدأ عروج رسول خدا صلی الله علیه واله از مسجد الحرام خانه ام هانی خواهر امیر مؤمنان علی علیه السلام بود. این سفر آسمانی چنان بی مقدمه و محرمانه انجام گرفت که افراد خانواده رسول خدا صلی الله علیه واله هرچه گشتند او را نیافتند، اصحاب بسیار ناراحت شدند، ابوطالب علیه السلام عموی بزرگوار آن حضرت شمشیر برکشیده و قسم یاد کرد که اگر تاصبح خبری از پیامبر به دست نیاید هر کسی را که متهم به دشمنی با پیامبر است گردن خواهد زد، آشوبی در شهر مکه بر پا شده بود، بعد رسول الله صلی الله علیه واله...(1)

در این مورد گزارشهای گوناگونی درتاریخ وجود داردکه بررسی همه آنها به طول می انجامد لذا ما با صرف نظر از پرداختن به همه آنها اصل مطلب را دنبال می کنیم.

4- بازگشت پیامبر صلی الله علیه واله از معراج:

وقتی پیامبرصلی الله علیه واله از معراج بازگشتند ام هانی از او پرسید: یا رسول الله کجا تشریف داشتید؟

ص: 241


1- مناقب ابن شهر آشوب، ج 1 / ص 179 - 180، و بحار الأنوار، ج 18، ص 383 .

فرمود: به بیت المقدس رفتم،ودر آنجا نماز خوانده و با ارواح انبیاء ملاقات کردم،واز آنجا به آسمان عروج کردم، در معراج اسرار شگفت انگیزی را به من نشان دادند...

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله حدیث معراج را با مشرکین در میان می گذارد:

ام هانی گفت: یا رسول الله آیا می خواهید این مطالب را با مردم در میان بگذارید؟

فرمود: آری.

عرض کرد: «به خدا اگر مردم این سخنان را از شما بشنوند بی تردید مورد استهزاء و مضحکه آنان قرار خواهید گرفت، من خودم در صحت و حقانیت این مطالب ذره ای تردید به خود راه نمی دهم اما...»

پیامبرصلی الله علیه واله فرمود: مهم نیست هر کس هر چه می خواهد، بگوید.

ام هانی از این که مبادا رسول خدا صلی الله علیه واله مورد استهزاء مشرکین قرار گیرد بسیار ناراحت شد و ناگزیر کنیز خود را که نبعه نام داشت از پشت سر رسول خدا صلی الله علیه واله فرستاد.

در روایتی آمده: وقتی رسول خدا صلی الله علیه واله از سفر آسمانی خود بازگشتند در میان حطیم و حجر به ابوجهل برخوردند،وابوجهل از آن حضرت سئوال کرد:آیا حدیث تازه ای داری؟

پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: آری دیشب به بیت المقدس و از آن جا به آسمانها پرکشیدم.

ابوجهل گفت: ما این مسافت - یعنی فاصله مکه تا بیت المقدس -را با شتر تیزتک در مدت یک ماه بزور می توانیم طی کنیم و تو...؟

پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: ولی من در یک سوم شب این مسافت را طی کردم، و از آنجا به آسمانها رفتم و بازگشتم.

ابوجهل گفت: آیا می خواهی این مطالب را به اطلاع مردم برسانی؟

پیامبر خدا صلی الله علیه واله فرمود: آری.

ابوجهل بر فراز بلندی قرار گرفت و فریاد برآورد و مردم را به پیش رسول خدا صلی الله علیه واله

ص: 242

فراخواند و مردم اطراف رسول خدا صلی الله علیه واله را گرفتند، آنگاه رو به پیامبرصلی الله علیه واله کرد و گفت: حالا آن چه را که می خواهی بگو.او می پنداشت که اگر پیامبرصلی الله علیه واله در برابر این همه مردم قرار بگیرد در ادای سخنش دچار اشکال خواهد شد.

ولی پیامبرصلی الله علیه واله، با خونسردی و متانت مخصوص خود شروع به سخن کرد و فرمود: دیشب من به بیت المقدس رفتم و آنگاه ماجرای مسافرتش را به آنان تشریح فرمود.

مشرکین به محض شنیدن حرف های آن حضرت ناباورانه گفتند: این حرف با حرف های دیگر او تفاوت زیادی دارد و هرگز نمی شود آن را باور کرد.

5- تحقیق درباره معراج:

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود برای آن که صدق ادعای من ثابت شود از حوادثی که در مسیر سفرم دیده ام بپرسید اگر بعداً صحت آنها ثابت شد بدانید که عروج من به آسمانها نیز صحیح است.

آنان که بیت المقدس را دیده بودند درباره مسجد آن و تعداد ستونها، و قندیلها و در و پنجره آن و چگونگی دیوارهای آن سئوالاتی از رسول خدا به عمل آوردند و رسول خدا صلی الله علیه واله همه را درست جواب داد.

آنان صحت جواب های رسول خدا صلی الله علیه واله را تأیید کرده و شروع به سئوالات دیگری نموده و گفتند: بگو ببینیم در سر راهت به چه چیزهایی برخوردی؟

پیامبرصلی الله علیه واله فرمود:من سوار بر براق درحرکت بودم که به قافله ای رسیدم،مرکب های آنان از صفیر براق چنان به وحشت افتادند که رم خورده و پا به فرار گذاشتند،در آن میان شتری به زمین خورده و دستش شکست،وبه دلیل تشنگی که داشتم فرود امدم،وپوشش ظرف روپوش داری را که در آن آب داشتندکناری زده واز آن آب برداشته و آشامیدم، همه متاع کاروان مأکولات است، من کاروان را در همین

ص: 243

نزدیکی های مکه دیدم، و کم کم دیگر همین حالا اول آفتاب می رسند.

جمعیت با شنیدن این سخن به سرعت به طرف وادی تنعیم دویدند،حالاخورشید نزدیک است طلوع کند،یکی گفت: به خدا دروغ می گویی، هیچ کس نیامد.

و دیگری گفت: به خدا قسم دارند می آیند.

کاروان رسید و پیشاپیش آن یک شتر خاکستری رنگ حرکت می کرد، وقتی سخنان پیامبر صلی الله علیه واله را از اهل کاروان سئوال کردند صحت همه آنها از طرف کاروانیان تأیید شد.(1)

تا اینجا مربوط به سیر زمینی رسول خدا صلی الله علیه واله تا بیت المقدس بود.

6- عروج به آسمان :

در بیت المقدس صخره معلقه ای به برزگی یک اطاق وجود داردکه پیامبرصلی الله علیه واله از روی آن به آسمان بلند شد، هنگامی که آن حضرت از زمین بلند شدند آن سنگ هم پشت سر آن حضرت از زمین کنده شد،و رسول خدا صلی الله علیه واله با دیدن این امر فرمودند: بایست و سنگ در فضا معلق ماند.

جریان این سفر شگفت آور و اسرار آمیز در سوره اسراء و داستان معراج در سوره نجم آمده است و آن چه پیامبرصلی الله علیه واله از آسمان با خود به ارمغان آورد سر تا سر حاکی از احترام و تعظیم امیر مؤمنان علی علیه السلام بود، در این زمینه روایات زیادی وارد شده است که ممکن است پاره ای از آنها ارائه شود-و این خود اسباب برانگیخته شدن حسدعده ای را نسبت به امام امیر مؤمنان علی علیه السلام فراهم آورده و آن را دست آویز خود قرار داده و شایع کردند که محمد صلی الله علیه واله مفتون پسر عموی خود علی بن أبی طالب علیه السلام شده است.

7- خلیفه شما کیست:

ص: 244


1- بحار الانوار، ج18، ص 376 و 279.

خلاصه روزی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله در حضور آن حضرت بودند که عده ای از وی پرسیدند:

بعد از شما خلافت از آن کیست؟

فرمود: به زودی ستاره ای از آسمان به زمین سرازیر خواهد شد آن ستاره در خانه هرکس فرود آید همان خلیفه و وصی من خواهد بود(1). این مطلب خیلی هم شگفت انگیز نیست زیرا در بسیاری از اوقات از این گونه شهاب ها در فضا ظاهر می شوند که حتی پاره ای از آنها به زمین نیز سقوط می کنند منتهی به کیفیت دیگر.

این روایت را محدثین اهل سنت نیز با اسنادی از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده و در این زمینه ها ده ها کتاب از خود به یادگار گذاشته اند.

ولی با کمال تأسف بعضی از به اصطلاح علمای منتسب به تشیع در مقام بیان شأن نزول این آیات لاطائلات وترهاتی را در تفسیر خود آورده اند و به این روایات حتی به عنوان یک احتمال نیز توجهی از خود نشان نداده اند.

اگر انسان به خدا، به پیامبر خدا، به اعجاز رسول الله صلی الله علیه واله اعتقاد داشته باشد قطعاً به شق القمر نیز معتقد خواهد بود، و اگر انشقاق کره ماه به دو نیم و جوش خوردن دوباره آن صحیح باشد، نزول یک شهاب به زمین نیزکوچکترین اشکالی به وجود نخواهد آورد. از طور سخن خارج نشویم بگذریم.

خلاصه اصحاب رسول الله صلی الله علیه واله به تک و دو افتادند که شاید ستاره در خانه آنان فرود آید و آنها جانشین رسول خدا صلی الله علیه واله شوند و در این مورد حرص و آز عباس بن عبد المطلب عموی رسول خدا صلی الله علیه واله از دیگر اصحاب آن حضرت به مراتب بیشتر و بیشتر بود.(2)

امیر مؤمنان و فاطمه زهرا علیهما السلام مطابق برنامه هر شب خود با اطمینان خاطر به ذکر

ص: 245


1- این روایت و روانی از این قبیل در شأن نزول این آیات در تفسیر البصائر، ج 42، ص 10 - 12 آمده است.
2- تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 145 - 146.

و دعای خود مشغول شدند وبه این که ستاره مذکور به در خانه آنان بیاید یا دیگران اعتنایی نکردند و هر کدام در جایگاه مخصوص خود به کار خود پرداختند.

ستاره مورد نظر در آسمان ظاهر شد و در حالی که همه مردم مدینه با نگاه آزمندانه خود آن را دنبال می کردند آمد و آمد و مستقیما بر در خانه امیر مؤمنان علیه السلام فرود آمد.

8- درب خانه همه به جز درب خانه علی علیه السلام بر مسجد باید مسدود شود:

در همان روزها جبرئیل با دستور دیگری از آسمان به حضور رسول خدا صلی الله علیه واله

رسید.

در صدر اسلام به دلیل فقر مسلمانان دور تا دور مسجد پیامبرصلی الله علیه واله را مانند یک صحن بزرگ اطاق هایی ساخته بودند که در هر کدام یکی از صحابه سکونت داشت، این اطاقها طوری ساخته شده بودند که هر کدام دو درب داشتند یکی از پشت آن به خارج مسجد و یکی دیگر از سمت روبه روی درب اول به مسجد باز می شد.

طبیعی است که اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله محل زندگی و خانه های آنان همین اطاق ها بود و در آن جنب و...وارد می شدند و با همان حال گاهی در مسجد می خوابیدند و یا از آن عبور و مرور می کردند دستور لازم الاجرائی که جبرئیل با خود آورده بود آن بود که تمامی درب هایی که از این اطاق ها بر مسجد باز می شوند باید مسدود شوند،زیرا در این مسجد کسی نمی تواند در حال جنابت بخوابدویا حتی عبور و مرور کند،وقتی دستور آسمانی اعلام شد نخست امیر مؤمنان و حضرت صدیقه طاهره علیهما السلام به عنوان اطاعت از فرمان پروردگار در صدد برآمدند که درب خانه خود را از ریشه بکنند و جای آن را تیغه کنند.

ولی از طرف اصحاب غرولندهایی آغاز شده و در صدد بر آمدند که از بستن درب خانه خود طفره روند...

ص: 246

عباس بن عبد المطالب مشرف شد و خطاب به رسول الله صلی الله علیه واله گفت: مرا از مسجد بیرون می کنی در حالی که من به جای پدر شما هستم.

پیامبرصلی الله علیه واله فرمود: عمو جان من شما را از مسجد بیرون و علی علیه السلام را در آن داخل نمی کنم بلکه این خداست که می خواهد او را داخل و شما را از مسجد بیرون کند.

آنگاه رسول خدا صلی الله علیه واله رو به فاطمه علیها السلام کرده و فرمود: چرا درب خانه خود را می خواهید بکنید و راه خود را به مسجد ببندید درحالی که مطابق دستور آسمانی جز درب خانه شما همه درب ها باید بسته شود و این که خانه شما از این دستور استثناء شده خود فلسفه ای دارد و آن این که مردم باید بدانند دربی که از آن درب به خدا راهی وجود دارد،و حقایق و معارف منحصرا از همان درب باید به مردم برسد درب خانه شما است درست در این هنگام بودکه منافقین به ویژه ابو بکر و عمر از این پیشامد بسیار ناراحت و غمگین شدند.

در این هنگام سوره مبارکه «النجم» نازل شد که میگفت:

«وَالنَّجمِ إذا هَوی»

قسم به ستاره هنگامی که فرود آمد.

در پیرامون این آیه که منظور از ستاره مذکوردر آیه شریفه کدام ستاره است حرف زیاد است عده ای گفته اند منظور از آن ستاره ثریا است، و عده ای دیگر آن را ستاره عقرب می دانند ولی ستاره مذکور هر ستاره ای باشد اشکالی به وجود نمی آورد فقط ماگوییم شأن نزول آیات شریفه همان است که گفتیم.

قسم به ستاره هنگامی که فرود آمد.

«ما ضَلَّ صاحِبُکُم وَمَا غَوَی»

پیامبر شما گمراه نشده و اغوا هم نشده است که بخواهد پسر عمویش را به رخ شما بکشد. «وَما یَنطِقُ عَنِ الهَوی»

ص: 247

از روی هوای نفس نیز سخن نمی گوید.

«إن هُوَ إلّا وَحیُ یُوحی»

سخن او نیست مگر وحیی که از جانب پروردگار جهان بر او نازل می شود.

مسائلی که در شب معراج میان پیامبر صلی الله علیه واله و پروردگار عالمیان مطرح و مورد

مذاکره قرار گرفت بسیار زیاد است که ما اینک به ذکر یکی از آنها کفایت می کنیم :

9- ای پیامبر چه کسی را در جای خود گذاشتی؟

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه واله در مقام قرب قرار گرفت حضرت احدیت خطاب به وی فرمود: یا مُحَمَّد!

عرض کرد: لَبَّیکَ رَّبِی.

قالَ مَنِ اختَرتَ لأُمَّتِکَ مِن بَعدِکَ ؟(1)

چه کسی را در میان امت خود برای بعد از خود انتخاب کردی؟

عرض کرد: پروردگارا تو بر همه چیز اعلم و داناتری؛

خدا فرمود: «عَلی بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَسِیدُ الْمُسْلِمِینَ وَقائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ.»

علی بن ابی طالب امیر مؤمنان و سید و سرور مسلمانان و پیشوای دست و رو سفیدان است.

حالا قسمتی از چگونگی معراج در این آیات شرح داده شده است.

همین سوره را بگذارید پیش آنان که می پندارند بدون کمک از روایات و تفاسیر هم می توان آیات قرآن را معنا کرد و از ایشان بخواهید آنها را با کمک گرفتن از لغت معنا کنند، تا هم برای شما و هم برای خودشان روشن شود که در آن صورت چگونه در حیرت و سرگردانی فرو می روند،و روشن شودکه قرآن از اهل بیت عصمت و طهارت هرگز جدا نمی شود.

ص: 248


1- تاویل الآیات الظاهره، ص 104 - 105، و بحار الانوار، ج 18، ص 341، و ج 36، ص 261.

اشکال کار در صورت تفسیر آیات قرآن از جمله این آیات بدون استعانت از روایات:

«عَلّمَهُ شَدِیدُ القُوَی)

مفسرین در تعیین مرجع ضمایر واقع در این آیات و فهم معنای آنها سخت در حیرت افتاده اند بعضی از آنها جبرئیل را شدید القوی می دانند(1) بنابراین آیه را چنین معنا می کنند :

جبرئیل که شدید القوی بود به پیامبر تعلیم داد.

«ذُمِرَّهٍ فَاستَوَی»

آن صاحب قدرتی که بر همه چیز مستولی و مسلط است.

«وَهُوَ بالأفِقِ الأعلَی»

در اینجا با دست پاچگی تمام از تشخیص کسی که بر افق اعلی قرار گرفته وامانده اند آیا منظور خدا است؟ جبرئیل است؟ و یا خود پیامبر بزرگوار؟

«ثُمَّ دُنِیَ فَتَدَلَّی فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أُدْنِیَ»

همین جا است که اشکال اصلی رخ می نماید.

«فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی»

بر بنده خود آن چه را که باید وحی کرد، مگر پیامبر گرامی عبد جبرئیل بود؟!!

بدون تردید چنین نیست. درست است که جبرئیل قوی و مکین است ولی شدید القوی نیست، شدید القوی یکی از نامهای خدا است.

«یاَ شَدِیدُ یاَ شَدِیدُ یا ذَا البَطشِ الشَّدِیدِ»

در این عبارت منادی خود خدا است و بر این اساس شدید و ذوالبطش الشدید

ص: 249


1- گروه کثیری از مفسرین از جمله طبرسی در مجمع البیان،و بیضاوی در انوار التنزیل،و زمخشری در کشاف،قرطبی در الجامع احکام القرآن،وفخر رازی در تفسرکبیر،وسید قطب در فی ضلال القرآن، همین معنی را برای «شدید القوی» انتخاب کرده اند.

خود خدا است.

«عَلَّمُهُ شَدیدُ القُوَی ذُمِرِّهٍ فاستوی»

صاحب عظمت بی پایان، آن که بر همه چیز مستوی است

10- مستوی به کل شیء یعنی چه؟

«الرَّحمَنُ عَلیَ العَرشِ الستَوَی»

خدا بر عرش و بر همه موجودات مستوی است، نه این که آن بالا نشسته است و ازآن جا به همه موجودات مسلط است.

حالا به منظور تقریب مفهوم آیه شریفه به ذهن شنونده عزیز ذیلا مقدمه ای ارائه می کنیم و آن این که: کلیه موجودات عالم هستی از سه حال بیرون نیستند :

ا- یا ممتنع الوجودند؛مانند کوسه و ریش پهن،ومثلثی که چهار ظلع داشته باشد،و یا زوجی که طاق باشد، و جمع بین متباینین و متناقضین که اینها همه ممتنع الوجودند یعنی موارد مذکور با اوصاف مذکور قابلیت پذیرش تحقق را ندارند.

آیا شریک خدا می تواند وجود داشته باشد؟هرگز،زیرا هر چیز مفروضی با وصف شرکت در الوهیت خدا نمی تواند تحقق پذیرفته و پا به عرصه وجود گذارد،پس شریک خدا ممتنع الوجود است.

2 -ویا واجب الوجودند؛واجب الوجود چیزی است که هستی او از خودش بوده و از جای دیگر و یا موجود دیگری کسب تحقق نکرده است،چنین وجودی در سرتاسر عالم وجود یکی و منحصر به ذات اقدس الهی است و بقیه موجودات ممکن الوجود بوده و تحقق و هستی خود را از ذات واجب الوجود حضرت حق تعالی أخذ کرده اند.

3- و یا ممکن الوجودند: مانند بقیه موجودات به جز ذات اقدس الهی

11- ممکن الوجود یعنی چه؟

ممکن الوجود آن دسته از موجودات است که نسبت هستی و نیستی به آن مساوی

ص: 250

باشد یعنی هیچ کدام از این دو محمول نسبت به آن رجحان نداشته باشد، زیرا با رجحان نسبت هستی به آن واجب الوجود بالغیر و با رجحان نسبت نیستی بدان ممتنع الوجود می شود.

فی المثل ماری را در نظر بگیرید که سی متر طول و چند متر قطران باشد آیا چنین ماری در عالم هست یا نیست؟ جواب این است که ممکن است باشدوممکن است نباشد به عبارت دیگر اگر علل و اسباب وجودی چنین ماری موجود باشد آن مار ناگزیرپا به عرصه وجود گذاشته و موجود خواهد بود وگرنه، نه.

نه پس همه ممکنات برسرسفره احسان واجب الوجود نشسته اند،یعنی همه آنها درحد نفسشان که عدم اند از نظر انتساب به واجب الوجودکسب تحقق کرده و موجود می باشند پس اشراف واجب الوجود نسبت به همه ممکنات برابر است یعنی باکسی قرب و بعد ویژه ای ندارد و هر چیزی که ممکن است وجود و تحققش از خود او نیست بلکه از ذات قدیم احدیث تحقق و هستی می گیرد.

پس «الّرحمَنُ عَلی العَرشِ استَوَی» و «استَوَی مِن کُلِّ شَیءٍ» هر دو به یک معنی است و این مفهوم در ما نحن فیه، یعنی «ذُومِرَّهٍ فاستَوَی»نیز لحاظ شده است، یعنی نسبت قدرت مطلقه قادر متعال بر همه چیز یکسان است،وهیچ چیزی از حیطه قدرت وی دور نیست که مثلا دستش را به فلان نقطه دراز کند، خلاصه همه ممکنات چشم امید به افاضه او و قدرت تامه و کامله وی دوخته اند.

«إِنَّمَا أَمَّژُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (1)

پس در آیاتی که در صدر گفتار مان قرائت شد آموزنده به پیامبر خدا است،و اوست که شدید القوی است، و همو صاحب قدرت مطلقه است که

«اسْتَوَی مِن کُلِّ شَیءٍ وَهُوَ بِالْأُفُقِ اَلْأَعْلَی »

نه این که خدا در افق اعلی قرار گرفته باشد

ص: 251


1- سوره یس (36) آیه 36.

12- خدا چه زمانی به پیامبر آموخت؟

وقتی که پیامبر در افق اعلی بود

«هُوَ» ضمیر است و انسان در تعیین مرجع آن کمی دچار تردید می شود،آیا مرح آن «شدید القوی» است و منظور از آن جبرئیل است؟ نه بدون تردید «شَدیدُ القَوَی »جبرئیل نیست، جبرئیل شدید هست و قوی نیز هست اما «شَدیدُ القُوَی»نیست زیرا که این اسم اختصاص به ذات اقدس و بحت و بسیط حق تعالی دارد.

پس «وَهُوَ بالأفُقِ الأعلَی»به این معنا است که خاتم الأنبیاء صلی الله علیه واله در معراج در افق أعلی قرار گرفت، نه این که خدا در افق أعلی بود.

«ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قَابَ قَوسَینِ أو أدنَی»

رسول خدا صلی الله علیه واله به حضرت حق آن قدر نزدیک شد که فهمید، «تَدَلّی» در لغت قریش به معنای فهم است از باب «تَدَلَّیتُ»:فَهِمتُ، پس نزدیکی رسول خدا صلی الله علیه واله به خدا از نوع نزدیکی از روی ادراک و فهم است،چون خدا در زمان و مکان واقع نشده است تا نزدیکی به او در زمان و یا در مکان واقع شده باشد.

امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید:.

«الحَمدِ للهِ مُحَیِّثُ الحَیثَ وَمُکَیِّفُ الکَیفَ وَمُؤیِّنُ الأینَ»(1)

زمان و مکان و دوری و نزدیکی را او آفرید،پس در آیه شریفه منظور از قرب به او قرب معنوی است.

رسول خدا صلی الله علیه واله چنان به خدا نزدیک شد «فَتَدلَّی»تا آن فهمی را که شایسته قرب

به اوست به دست آورد.

«فکانَ قابَ قَوسَینِ أو أدنَی»

این نزدیکی به قدری بود که آن را به نزدیکی دو خمیدگی از کمان تشبیه کرده است.

ص: 252


1- بحار الانوار، ج 46، ص 374، ح 1.

پس به نظر می رسد منظور از قرب در این آیه شریفه قربی باشد که بالاتر از آن قربی متصور نیست چنانکه در دعای ندبه آمده:

«دُنُوّا واقتِراباً مِن العَلِیّ الأعلی»

یعنی: آن حضرت با علی اعلی چنین قربی را پیدا کردند نه با جبرئبل،و وقتی این قرب حاصل شد

«فأوُحَی إلَی عَبدِهِ ما أوحَی»

در آن جا خدا آن چه را که باید؛ به بنده اش وحی فرمود .

«ماکَذِبَ الفُوادُ ما رَأی»

دل دروغ نگفت آن چه را که دید

13- چشم دید یا دل؟

آن چه را که دل رسول الله صلی الله علیه واله دید، دل به پیامبر دروغ نگفت، پیامبر صلی الله علیه واله در آن مقام همان حق و حقیقت را ادراک کرد که ذَعلب گفت:

یا أمیر المُؤمِنینَ! هَل رَأیتَ رَبَّکَ؟

یا امیر مؤمنان! آیا خدایت را دیده ای؟

قالَ:«وَیلَکَ یا ذَعلَبُ...لَم ترَهُ العُیُونُ بِمُشاهَدَهِ الأبصارِ وَلکِنُ رَأتُهُ القُلُوبُ بِحَقایِقِ الإیمان...»

من خدایی را که ندیده ام هرگز عبادت نمی کنم،وای بر تو ای ذعلب،چشم ها خدا را با دید چشم نمی بینند ولی دلها او را با حقایق ایمان می بینند.

آری کسانی که واقعأ خداشناس هستند خدا را این چنین می بینند

آفرینش همه تسبیح خداوند دل است*** دل ندراد که ندارد به خداوند اقرار

صاحب دل از بینش اشیاء پی به وجود ذات اقدس ربوبی می برد که

برگ درختان سبز در نظر هوشیار ***هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

وقتی انسان نگاه می کند و می بیند که:

ص: 253

«کَذَلِکَ یُحْیِی اَللَّهُ اَلْمُؤْتِیَ »(1)

«وَکَذلِکَ یُخْرُجُ المَوتی»(2)

«وَکَیْفَ یُحْیِی اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(3)

و وقتی صنع نقاش ازل را می بیند و به قدرت و حکمت او پی می برد.

و وقتی که انسان با تماشای آیات حق در آفاق وانفس به قدرت بی پایان و حکمت استوار پروردگار با قلب خود یقین حاصل می کند پیامبرخدا صلی الله علیه واله نیز در نهایت درجه بینش که از دید چشم به مراتب قوی تر است با دیده دل می بیند

«أَفْتَمَارُونَهُ عَلَی مَایِرِی». (4)

آیا با پیامبر درباره علی و خدا بحث می کنید؟!!

«لَقَدْ رَآهُ نَزَّلَهُ أُخْرَی عِنْدَ سِدْرَهُ اَلْمُنْتَهِی».(5)

آنان که گفته اند مرجع ضمیر در «رآه» جبرئیل است می گویند: پیامبرصلی الله علیه واله جبرئیل را دوبار در صورت اصلی خود دیده است که یک بار آن نزد سدره المنتهی بوده است.

اما طبق احادیث زیادی که در این زمینه از ائمه هدی علیهم السلام وارد شده این رؤیت لقاء

الله عند سدره المنتهی است.

«عِنْدَهَا جَنَّهُ اَلْمَأْوِی»

همان که جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله از امت تو آنان که صالحند جایشان بعد از مرگ جنه المأوی است.

«إِذ یَغْشی السِّدْرَهَ ما یَغْشی ماذاغُ البَصَرِ وَماطِفی » (6)

ص: 254


1- سوره بقره (2)، آیه 73.
2- سوره اعراف (7)، آیه 57.
3- سوره روم (30)، آیه 50.
4- سوره نجم (53)، آیه 14 .
5- همان. آیه 15.
6- سوره نجم (53)، آیه 16 - 17.

چون سدره (از نور و عظمت حق) آن چه را که احدی از آن آگاه نیست پوشاند وچشم محمد صلی الله علیه واله از حقایق آن عالم آن چه را باید بنگرد بی هیچ کم وکاست مشاهده کرد. «وَلَقَدْ رَأَیَ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الکُبرَی»(1)

14- آیات کبرای خدا چیست؟

آن جا بزرگترین آیات حیرت انگیز پروردگار را به حقیقت دید.

آیه کبرائی که رسول خدا در مقام قرب مشاهده فرمود امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام بود.

در آنجا پس از آن که پروردگار علی عظیم از پیامبر صلی الله علیه واله و دلجویی هایی به عمل آورد و سلام خود را به وی ابلاغ کرد آن حضرت در جواب عرض کرد:

«التَّحیَّاتُ لِلَّهِ وَالصَّلاهُ الطَّیِّباتُ الطَّاهِراتُ المُبارَکاتُ ».

حق تعالی فرمود:

««السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها النَّبِیُّ ورَحمَهُ اَللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ»

سلام خدا ای پیامبر و رحمت و برکات او بر تو باد.

و رسول خدا صلی الله علیه واله عرض کرد:

«أَشهَدُ أن لا إلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ وَأشهَدُ أنَّ عَلِیّاً وَلِیُّهُ وَصَفیهِ»

وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه واله اقرار به ولایت و وصایت امیر مؤمنان علی مرتضی صلی الله عیه واله کرد حق تعالی گفت:

«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبّهِ وَالمُؤمِنونَ کُلٌ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ ورُسُلِهِ لانَقْرِقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنا وَإِلَیْکَ المَصیرُ لا یُکَلِّفُ اَللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسَّعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا

ص: 255


1- سوره نجم (53)، آیه 18.

اکْتَسَبْتَ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا وأَخْطَأْنَا رَبُّنَا ولا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْراً کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلا تُحَمِلْنَا مالاً طاقَهً لَنا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا واغْفِرْ لَنا وارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الکَافِرِینَ»(1).

هر کس این دو آیه را بعد از نماز عشاء بخواند مانند آن است که تمام شب را عبادت کرده است(2)سوم این که: هر کس این آیات را بخواند خداوند بخشنده مهربان جز شرک همه گناهانش را می آمرزد از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت شده فرمود: این دو آیه هم دعاء و هم قرآن، و هم موجب رضای خدا است.

در روایت دیگر آمده: اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله بارها می دیدند که از خانه ثابت بن سمعان نوری بیرون می زند،پیش پیامبر خدا صلی الله علیه واله آمدند و گفتند: یا رسول الله چندی است که مابینیم از خانه ثابت نوری بیرون می تابد.

حضرت در جواب ایشان فرمود:دلیل آن این است که او سوره بقره را می خواند.

آنان پیش ثابت رفته و از او سئوال کردند: تو چه می خوانی؟

گفت: دو آیه آخر سوره بقره را می خوانم.

ص: 256


1- سوره بقره (2)، آیه 285 و 286. «رسول خدا صلی الله علیه واله به آن چه از طرف پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است،ومؤمنین همه به خدا، و ملائکه او،وکتاب های او و پیامبران او ایمان آوردند،و گفتند: ما در میان پیامبران خدا فرق نمی گذاریم و همه یک دل و یک زبان اظهار داشتندکه ما فرمان خدا را شنیده واطاعت کردیم،پروردگارا ما آمرزش تو را می خواهیم ومی دانیم که بازگشت همه به سوی توست،خدا هیچ کس را تکلیف تعیین نکند مگر به قدر توانایی او در روز جزا نیکی های هر کس به سود خود او و بدی هایش به زبان اوست، پروردگارا ما را در مقابل آن چه که به فراموشی و یا به خطا انجام داده ایم مؤاخذه مفرما، پروردگارا تکلیف سنگین و طاقت فرسا که بر پیشینیان نهادی بر ما نگذار، پروردگارا بار تکلیف فوق طاقت ما را به دوش ما منه و بیامرز و ببخش گناه ما را و بر ما رحمت فرما تنها سلطان ما و یار و یاور ماتویی ما را بر (مغلوب کردن) گروه کافران یاری فرما.»
2- تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 404 .

15- خلاصه ای از حدیث معراج

جریان معراج رسول خدا صلی الله علیه واله بسیار مفصل است که من خلاصه ای از آن را ارائه می دهم پیامبرصلی الله علیه واله در طول این سفر آسمانی به ابراهیم خلیل الرحمن، و أدم صفی الله، و نوح نجی الله، و موسی کلیم الله،وعیسی روح الله و انبیاء و...برخوردند که در میان آنان سخنان بسیاری رد و بدل شد.(1)

بعد که دو آیه (آمن الرَّسُولُ...) خوانده شد خدا به پیامبرصلی الله علیه واله فرمود:

«سَل تُعطَی»

ای پیامبر هر چه میخواهی بخواه که خواسته ترا اجابت می کنم.(2)

عرض کرد:خدایا! ابراهیم را خلیل خود، و موسی را کلیم خود قرار دادی،ادریس را به جایگاه اعلی بردی،و سلیمان را ملک عظیم،وداود را زبور دادی، بر من چه عطا می فرمایی؟

16- خداوند بزرگ در شب معراج در آن مقام قرب بر پیامبر خود چه اعطاء کرد؟

فرمود: تو را حبیب خود قرار داده،ودو چیز گرانبها به تو دادم که مثل آن را به هیچ پیامبری نداده ام یکی سوره فاتحه، و دیگر دو آیه آخر سوره بقره است.

تو را به سفید و سیاه مبعوث کردم ولی پیامبران دیگر رسالتشان جهانشمول نبود،انس و جن از امت تو هستند ولی آنان این چنین نبودند و هر کدام در قسمتی از روی زمین مامور به ادای رسالت خود بودند،ودین تو بر دریا و خشکی حاکم است.(3)

و زمین را برای تو مسجد قرار دادم.(4)

ص: 257


1- حیوه القلوب، علامه مجلسی، ج 2، ص 270 - 300.
2- مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 179.
3- بحار الانوار، ج 18، ص 305.
4- تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 308.

و گنجینه عرشم را که همان سوره حمد و این دو آیه می باشد به تو دادم(1)

و فیء را برای تو حلال کردم

و تو را به ترسی که در دل دشمنانت افکندم یاری کردم که از فاصله یک ماه راه دشمن از تو می ترسد و رعب پیشاپیش نام تو را می سپارد.

و قرآن کتاب نازل بر تو را سید کتابهای آسمانی قراردادیم .

و بر تو شرح صدر، و حفظ هرآنچه را که برایت نازل کردیم عطا نمودیم.

برای همین بود که پیامبر هیچ وقت از سوره بقره حتی یک کلمه آنرا هم فراموش نمی کرد.

وامت تو را امت وسط قرار دادیم.

بجای توراه مثانی را بتو دادیم

یکی از معانی مثانی سوره حمد است که دوبار خوانده می شود،ومعنای دیگرش هفت نام است که اگر دو برابر کنیم چهارده می شود.

وبجای انجیل سوره یاسین و بجای زبور حم را بتو دادیم

«وَخُذ ما آتَیْتُکَ وَکُن مِنَ الشّاکِرِینَ»

«آنچه را که برایت اعطا کردم بگیر و از شکرگزاران باش که بتو رفع ذکر دادیم.»

رفع ذکر آن است که در هرجا،در صومعه ها،معبدها،ودر مناره ها «أشهد أن لا إله إلا الله» گفته شود «أَشهَدَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله»نیز گفته می شود.

آنگاه خدا به رسولش فرمود: ای پیامبر آیا میدانی که ملأ أعلی در چه چیز خصومت کردند؟(2)

عرض کرد: خدا بهتر می داند.فرمود:بحث فرشتگان با یکدیگر در پیرامون درجات است، یعنی اگر انسان بخواهد درجه اش بالا برود راه آن :

ص: 258


1- حیوه القلوب، مرحوم علامه مجلسی، ج 2، ص 282 - 283 .
2- بحارالأنوار، ج 18، ص 396.

«إِشْبَاعُ اَلْوُضُوءِ فِی اَلْمَکْرُوهَاتِ ».

«در اوقات سختی و ناراحتی وضوی درست بگیرد.»

یعنی اگر انسان هنگامی که سردش میشود،و وقتی که آب یخ کرده و یا در فاصله دوری است وضو بگیرد این موجبات علو درجه را برای وی فراهم می کند.

«والمَشْیُ عَلَی الأَقْدامِ فِی الْجَمَاعَاتِ»(1).

همچنین وقتی که مسجد در فاصله دوری واقع شده و لازم است برای رسیدن به جماعات راه دوری را طی کند.

«وإنْتِظارُ الصَّلوهِ بَعدَ الصَّلوهِ».

«و نیز یک نماز خوانده و منتظر رسیدن وقت نماز دیگر است.»

مثلا نماز شب را خوانده و منتظر طلوع فجر است که نماز صبح را بخواند اما درباره حسنات ملائکه چنین گفتگو می کند.

«وإِفْشاءُ السَّلامِ»

«و آدم در سلام بر همگان پیشی دستی کند.»

«وإِطْعامُ الطَّعامِ»

«به گرسنگان غذا بدهد.»

«وَالتَّجَهُّدُ بِاللَّیلِ وَالنَّاسُ نِیامٌ».

« در حالی که همه خوابند نماز شب را بخواند.»

17- روایت دیگر ازاحادیث معراج :

پیامبر خدا صلی الله علیه واله در سفر معراج فرشته ای را دیدند که هزار هزار سر، و در هر سر هزار هزار صورت و در هر صورت یک میلیون دهان،و در هر دهان یک میلیون زبان،و در هر زبان با یک میلیون لغت حرف میزد،او با همه این لغتها خدا را تسبیح می کرد.

ص: 259


1- این عبارت در بحارالأنوار چنین نقل شده: «والمَشیُ عَلَی الأقْدامِ إلی الجُمُعَاتِ مَعَکَ وَمَعَ الأئِمَّهِ مِن وُلْدِکَ... »

روزی از خیالش خطورکردکه آیا در دستگاه آفرینش کسی که چون من بتواند به تسبیح و تهلیل و تمجید خدا بپردازد وجود دارد؟!

خطاب رسید که ای فرشته در روی زمین بنده ای داریم که بیشتر و بهتر از توبه عبادت من می پردازد، فرشته پس از اخذ اجازه بر زمین فرود آمد و سه روز در معیت بنده ای که خدا به وی نشان داده بود بسر برد در این مدت جز یک ذکر مختصری که پس از نمازهایش می خواند چیز دیگری از او ندید.

آن گاه بعرض خدا رسانید که پروردگارا این شخص جز یک ذکر مختصر چیز دیگری ندارد خطاب رسید که: ذکر او از ذکرهای تو بیلغ تر،و فصیح تر و رساتر است.

ذکر بنده زمینی عبارت بود از:

«سُبحانَ اللَّهِ کُلَّما سَبَّحَ اللَّهَ شَئءَ وَکَما یُحِبُّ اللَّهُ أن یُسَبَّحَ وَکَما هُوَ أهلَّهُ وَکَما یَنبَغی لِکَرَمِ وَجهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ »

و«الحَمدُ لله» و «لاَ إلهَ إلّا اللهُ» «والله أکبرُ» را هم همینطور می گفت (1).

18- لعن بر ظالمین اهل بیت عصمت علیهم السلام :

ما هم یک لعنی داریم که از لعن هزاران هزار ملائکه که بنشینند و ظالمین اهل بیت علیهم السلام را آنچنانکه خدا در قرآن فرموده لعنت کنند بالاتر است.

أو ذکر خدا این است:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیماً».(2)

وخداوند خود در مورد لعن در قرآن چنین فرموده:

«إنَّ الَّذِینَ یُوذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اَللَّهُ فِی اَلدُّنْیَا وَالآخِرَهِ»(3)

ص: 260


1- بحارالأنوار، ج 86، ص 44.
2- 56/ الأحزاب: 33.
3- 57/ الأحزاب: 33.

«کسانی که خدا و رسول او را اذیت می کنند خدا آنان را در دنیا و آخرت هدف لعن خود قرار می دهد.»

خدا را که کسی نمی تواند اذیت کند در اینجا منظور از اذیت خدا، اذیت فاطمه زهرا علیها السلام است

«أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللّاَّعُونَ »(1)

«اینان هستند که خدا و لعن کنندگان آنان را لعن می کنند.»

این لعنی که ذیلا عرض می شود همانند ذکری است که آن بنده خدا می گفت و ازذکر آن فرشته بالاتر است :

«أللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا الشُّرُورِ وأصْحَابَهُ فِی کُلِّ لَمحَهٍ بِعَدَدِ ما فِی عَلَیکَ مِنَ الأَزَلِ إلَی الأَبَدِ»

«پروردگارا از ازل تا ابد در هر لحظه به شماره آنچه در علمت هست بر أبی شرور و

اصحبابش لعن کن.»

19- گفت و شنود خدا با پیامبر صلی الله علیه واله در معراج:

حضرت سلطان سریر ارتضاء ابی الحسن الرضا علیه السلام از آباءشان از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت می کند فرمود:

«لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی اَلسَّمَاءِ نُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ»هنگامی که مرا به آسمانها بردند از جانب پروردگارم خطاب رسید یا محمد گفتم:

«لَبَّیْکَ وَسَعدَیکَ تَبارَکتَ وَتَعالَیْتَ»

لبیک و سعدیک، تو پاک و منزهی و علو شأنت پایانی ندارد.

فَتُودِیتُ: یا محمَّدُ أَنتَ عَبدِی

«پس ندا آمد محمد تو بنده منی.»

شگفتا خدا به پیامبرش در آن مقام قرب منحصر به رسول خدا صلی الله علیه واله که بالاتر از آن

ص: 261


1- 195/البقره:2.

مقامی متصور نیست می فرماید: تو بنده منی و یک صوفی خیالاتی با یک چله نشینی که با هزار خطا و اشتباه نیز توأم است از مقام بندگی خارج می شود و لاف «لَیسَ فی جُبَّتی سوی الله» میزند.

روا باشد انا الحق از درختی ***چرا نَبوَد روا از نیکبختی؟

چه اشتباه بزرگی! مگر برای جز ذات اقدس الهی افتخاری بزرگتر و مقامی بالاتر و برتر از مقام بندگی متصور است؟

«فَنُودِیتُ یا مُحَمَّدُ أَنتَ عَبْدِی وأَنَا رَبُّکَ فَایّایَ فاعبُد[ فَأَعْبُدُ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الیَقِینُ ](1)وعَلَی فَتَوَکَّل».

«ندا آمد محمد! تو بنده منی و من پروردگار توام پس تنها مرا پرستش کن [پروردگارت را پرستش کن تا یقین برایت حاصل شود] و بر من اتکا داشته باش.»

«فَإِنَّکَ نُورِی فِی عِبَادِی وَرَسُولِی إلی خَلْقِی وَ حُجَّتِی عَلَیَّ بَرِیَّتِی وَلِمَنْ خَالَفَکَ خَلَقْتُ نَارِی».

«که تو نور من در میان بندگانم و فرستاده من سوی بندگانم هستی - دلهای مؤمنین بر نور تو هدایت می شوند =وحجت منی در میان مخلوقات = و برای کسانی که با تو مخالفت می کنند آتش جهنم ر آفریده ام.»

«وَلأوصیاکَ أوجَبتُ کَرامَتی وَلِشیعَتِهِم أوجَبتُ ثَوابِی».

« و برای اوصیای تو واجب کردم مقام عظمت را، و ثواب، و اجر و پاداش ام را برای شیعیان آنها واجب کردم و جز آنها عبادت کسی پیش من پذیرفته نیست.»

«فَقُلْتُ یا رَبِّ ومَنْ أوصیائی فَنُودِیتُ یا مُحَمَّدُ أوصیائُکَ المُکتَبُونَ علی ساقِ عَرشِی».

«گفتم: پروردگارا اوصیای من کیانند؟ ندا آمد: یا محمد اوصیای تو همان هایی هستند که نام های آنها در ساق عرش من نوشته شده است.»

«فَنَظَرْتُ وأنَا بَیْنَ یَدَی رَبِّی جلَّ جلالُهُ فَرَأَیْتُ إِثْنا عَشَرَ نُوراً فِی کُلِّ نُورٍ سَطْرٌ أخضَر».

ص: 262


1- سوره حجر (15)، آیه 99.

«پس همان آن که در جلو پروردگارم قرار داشتم به ساق عرش نگریستم و در آنجا دوزاده نور دیدم که بر هر نوری به خط سبز اسم یکی از اوصیای من نوشته شده بود.»

«أَوَّلُهُمْ علی بْنُ أَبِی طَالِبٍ وآخِرُهُم مُهْدِئُ أُمَّتِی فَقُلتُ یارب هؤلاءِ أوْصییائِی بَعدی؟».

«اول آنان علی ابن ابیطالب علیه السلام و آخرشان مهدی أمت من است،گفتم پروردگارا اینها اوصیایم بعد از من هستند؟ »

20- ذکر خفی:

خدا در قرآن می فرماید:

«أدعوا رَبَّکُم تَضَرُّعاً وَخُفیهِ »(1)

«پروردگارتان را با فروتنی و آهسته بخوانید.»

ونیز می فرماید:

«وَاذکُرْ رَبَّکَ فی نَفسِکَ».(2)

«خدای را توی دلتان بخوانید.»

ولی رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: صلوات را باید با صدای بلند فرستاد تا دوروئی را از دل بزداید.

«فَنُودِیتُ یا مُحَمَّدُ هَؤُلاءِ أَوْلِیائی وَاحِبائی وَأصفِیائی وَحُجَجی بَعْدَکَ علی بَرِیَّتی وَهُم أوصیاءُکَ وخُلَفاءَکَ».

« پس ندا آمد محمد اینها موالیان من و دوستان و برگزیدگان و حجت های من بر مردم و جانشینانت بعد از تو هستند.»

«وعِزَّتِی وجَلالِی لَأُظْهِرَنَّ بِهِم دِینِی ولَأُوعِلِینَ بِهِم کَلِمَتِی ولاطُهَّرْنَ الأَرْضَ بِآخِرِهِمْ مّن أعْدائِی ولا مَلَکَتْهُ مَشارِقُ الأرضِ وَمَغارِبُها».

ص: 263


1- سوره اعراف (7) آیه 55.
2- سوره اعراف (7)، آیه 205.

«قسم به عزت و جلالم به وسیله آنها دین را ظاهر میکنم و کلمه خود را پیروز می کنم و روی زمین را به وسیله آخرین آنها از وجود دشمنان خود پاک می کنم و او را در مشارق و مغارب کره زمین حاکم می کنم.»

چون زمین کروی و گرد است لذا برای هر افقی مشرقی و مغربی مخصوص به خود آن وجود دارد و از طرف دیگر مشارق و مغارب زمستان و تابستان هم فرق می کند که از شرح آن صرف نظر می کنیم.

«ولاسَخَّرْنَ لَهُ الرِّیَاحَ ولاذَلَّلْنَّ لَهُ السَّحابَ الصِّعابَ وَلارَقینَهٍ فی الأشبابِ ».

«بادها و ابرها را مطیع او و در اختیار وی قرار می دهیم و کلیه اسباب را وسیله ترقی و تعالی او قرار می دهیم.»

و دردوران حکومت حضرت ولی عصر(عجل الله فرجه الشریف)طوری می شودکه اگر مؤمنی از شرق دنیا بخواهد با مؤمن دیگری در مغرب آن حرف بزند او را می بیند و با او سخن می گوید حتی بند کفشش او را از آنچه در پیرامون وی می گذرد خبر می دهد.

«فَلا نَصرَنَّهُ بِجُندی وَما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إلاَّ هُوَ وَلأمدَّنَّهُ بِمَلائِکَتی حَتّی تَعلُوَ دَعوَتی وَتَجمَعُ الخَلقُ علی تَوحیدی».

«و او را با لشکریان خودم یاری می کنم،لشکریان خدا که جز او کسی از تعداد و شماره آنها خبر ندارد.»

آب را دیدی که با طوفان چه کرد*** باد را دیدی که با آنان چه کرد

بدین ترتیب برق و آب،و باد و زمین همه لشکریان خدایند، و به وسیله ملائکه آسمانها مددش می دهیم تا این که دعوت مرا اعلام کند و خلق را بر توحید گردآورد.

«ثُمَّ لَأُدِیمَنَّ مُلْکَهُ ولأُداوِلَنَّ الأَیَّامَ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ».(1)

«پس سلطنت او را دوام می بخشیم و همین طور روزگار را بعد از ظهور و برقراری حکومت وی بین اولیای خود تا روز قیامت بگردش در می آوریم.»

ص: 264


1- بحارالأنوار، ج 18، ص 346/ 347.

در اینجا مطالب فراوانی در پیرامون آیه شریفه:

«إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اَللَّهُ».

و معنای آن و همچنین در پیرامون معنای آیه کریمه :

«آمَنَ اَلرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ»

و در رابطه با امیرالمؤمنین علی علیه السلام وجود دارد که مفصل است و ما بلحاظ رعایت

وقت از ذکر آن صرف نظر می کنیم.

و اینک حدیثی را که از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت شده و فهم مفهوم آن احتیاج به دقت فراوانی دارد بعرض می رسانیم.

21- ویژگی های امیرالمؤمنین علیه السلام :

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

«یَا حذیفه إِنَّ حُجَّهَ اَللَّهِ عَلَیْکُمْ بَعدِی عَلِی بنُ أَبِی طَالِبٍ الکُفرُ بِهِ کُفْرٌ بِاللَّهِ والشَّرْکُ بِهِ شِرْکٌ بِاللَّهِ والإِیمَانُ بِهِ إِیمَانٌ بِاللَّهِ»

«حذیفه! پس از من حجه خدا برای شما علی بن ابی طالب علیه السلام است، که هر کس بر او کفر بورزد به خدا کفر ورزیده و هرکس علی علیه السلام را به مقام خلافت بلا فصلی و مقام ولایت کبری و مقام «أولی الأمر الذین فُرِضَت عَلَینا طاعَتَهُم» قبول نداشته باشد خدا را قبول ندارد، و هر کس برای علی علیه السلام کسی را شریک قرار بدهد مثل آنست که برای خدا شریک قرار داده باشد چون «أنتم الصراط الأقوم وأنتم السَّبیل الأعظم»صراط مستقیم شمائید و شاهراه بزرگ خدا که مقصد آن توحید است نیز شما هستید.»

پس هرکس راه را اشتباه رود به مقصد نمی رسد، کج فهمی درباره علی علیه السلام کج فهمی در باره خداست نشناختن او و انکارش انکار الله است.

«لِأَنَّهُ أَخُو رَسولِ اللَّهِ وَوَصِیُّهُ وإمامُ أُمَّتِهِ وَهُوَ حَبلُ اللَّهِ المَتِینُ وَعُرْوَتُهُ الوُثْقَی الَّتی لا انفِصامَ لَها»

«زیرا او برادر رسول خدا و وصی او و امام امت او است و حبل الله المتین و گره استواری که هرگز پاره نمی شود اوست.»

ص: 265

22- «حبل الله المتین»:

یعنی ریسمان قرص ومحکم الهی که دوستان خود را از ته چاه طبیعت نجات می دهد.«عروه» یعنی دستگیره و«وثقی» یعنی قابل اطمینان و «لا انفصام الها» تأکیدی است بر «عُروَه الوثقی» یعنی دستگیره محکمی که لغزش های روزگار آنرا فرسوده نمی کند.

23- افراط و تفریط درباره امیرالمؤمنین علیه السلام:

«وسَیَهلُکَ فیهِ إثنانِ وَلا ذَنبَ لَهُ».

«درباره امیرالمؤمنین علیه السلام دو گروه به ضلالت می افتند که گناه گمراهی آنها متوجه

آن حضرت نیست...»(1)

24- حدیث دیگر:

تنها امیرالمؤمنین علیه السلام و اولاد معصومین علیهم السلام آن حضرت هستند که می توانند

مردم را از ضلالت و گمراهی نجات دهند.

قال رسول الله صلی الله علیه واله:

«سَیَکُونُ بَعْدِی فِتْنَهٌ مُظْلِمَهٌ لاَ یَنْجُوا مِنْهَا إِلاَّ مَنْ تَمَسَّکَ بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْقِیِّ».

«بزودی پس از من فتنه عظیم وجو ناسالم ظلمانی پیش می آید که جز کسانی که به ریسمان محکم خدا چنگ زده اند کسی از آن خلاص نمی شود.»

«قِیلَ یا رَسولَ اللَّهِ ومَنْ عُرْوَهُ اَلْوُثْقَی قَالَ وَلاَیَهُ سَیِّدِ الوَصِیِّینَ».

«سؤال کردند: یا رسول الله عروه الوثقی چیست:گفت: ولایت سید وسرور مسلمانان است.» «قیلَ: یا رسول اللهِ وَمَن سَیِّدُ الوصِیِّین؟

ص: 266


1- امالی الصدوق، مجلس 36، ص 165، طبع موسسه الأعلمی، وثواب الأعمال، ص209، مضامین این حدیث در مواردی از کتاب احقاق الحق آمده است: ج 4، ص 333، وج 7، ص 331 و 334، وج17، ص 279 - 283 .

قَالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ :امیرالمُؤْمِنِینَ قِیلَ یا رَسولَ اللَّهِ وَمَن أمیرالمُؤمِنینَ ؟

قَالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ :مَوْلَی اَلْمُسْلِمِینَ و امامَّهُم بَعدِی قِیلَ: یا رَسولَ اللَّهِ وَمَن مُوَلّی المُسلِمینَ وإمامُهُم بَعْدَک؟

قَالَ: أَخِی عَلَی بْنُ أَبِیطَالِبٍ».(1)

«گفتد: یا رسول الله سید و سرور مسلمانان کیست؟ فرمود: امیر مؤمنان علیه السلام است، گفتند: یا رسول الله امیرالمؤمنین کیست؟ فرمود: مولای مسلمین و امام آنان پس از من است، گفتند: یا رسول الله مولای مسلمین و امام آنها پس از شما کیست؟ فرمود: برادرم علی بن ابی طالب علیه السلام است.»

25- حکیم ابوالقاسم فردوسی و تشیع:

حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعری توانا، واز شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام و خاندان طاهرین علیهم السلام وی بود، درباره او به سلطان محمود گزارش دادند که او شیعه است. وسلطان او را تهدید کرد که اگر او شیعه باشد زیر پای فیل می اندازمش،فردوسی همانکه از ماجرا اطلاع حاصل کرد شعری در این زمینه سرود که ابیات زیر از جمله آن است:

آیا شاه محمود کشور کشا***زکس گر نترسی بترس از خدا

مرا غمز کردندکان بد سخن*** بمهرنبی وعلی شد کهن

هر آن کس که دلش کین علیست*** از او خوارتر در جهان گو که کیست

منم بنده هر دو تا رستخیز*** اگر شه کند پیکرم ریز ریز

من از مهر این هر دو شه نگذرم***اگر تیغ شه بگذرد بر سرم

نباشد جز از بی پدر دشمنش ***که یزدان بسوزد به آتش تنش

منم بنده اهل بیت نبی ***ستاینده خاک پای وصی

مرا سهم دادی که در پای پیل ***تنت را بسایم چو دریای نیل

ص: 267


1- کفایه الخصام، ص 343، والتحصین، سید بن طاووس، قسم اول، باب 13.

چنین گفت پیامبر پاک رای*** خداوند علم و خداوند رای

من شهر علم وعلم در است ***درست این سخن گفت پیامبر است

توگوئی در گوشم بر آواز اوست*** گواهی دهم این سخن راز اوست

ابر کتف پیامبر پاک رای ***خدا دست سود و خداوند پای

دست خدا کنایه از قدرت (یَدُ الله فوق أیدیهم) است که آن بالای دست همگان است و خدا چنین دستی را یعنی قدرت مطلقه خود را متوجه شانه رسول الله کرد،وقتی که پیامبر چنین لطفی شامل حالش شد در درون قلب خود احساس خنکی کرد.

می خواهد بگوید:

همان شانه پاکی را که خدا دست قدرتش را به عنوان تفضل اعظم خود بر دوش پیامبرصلی الله علیه واله نهاد و مهر ختم نبوت را بر آن ثبت کرد مولی علی علیه السلام پای مبارکش را روی همان شانه گذاشت، فردوسی در این بیت از شعرش اشاره به حدیث معراج دارد و ضایع کردن حق چنین شخصیتی روا نیست زیرا حکیم فردوسی شخصیتی بود که برای حفظ دین خود شهرهای سرزمین خود را یکی پس از دیگری زیر پا گذاشت و مزه تلخ در به دری و آوارگی را چشید و ارادات خود به خلیفه بحق رسول خدا را از دست نداد.

اینها نمونه مختصری از حدیث معراج بود که خدا در ضمن آن کفار قریش و دشمنان علی علیه السلام را مخاطب ساخته و می فرماید: «أنتمارونَه..»آیا با پیامبرصلی الله علیه واله درباره علی بحث کرده و می گوئید:

پیامبر شیفته علی و اصلا دلباخته اوست؟

«مَا ضَلَّ صَاحِبُکُم وما غَوَی»

«پیامبر شما گمراه نشده و فریفته کسی هم نشده است.»

«وما ینطق عن الهوی»و از پیش خود نیز سخن نمی گوید.

«عَلَّمهُ شدیدُ القوی»ولایت علی علیه السلام را خدا بر وی آموخته است.

یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک

ص: 268

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ وَعَلَی الأَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مَئِی سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتْ بَقِی اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ العَهدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ اَلسَّلاَمُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعلی عَلی بنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی أَولادِ الحُسَینِ وَعَلی أصحابِ الحُسَینِ.

ورَحمَهُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ

***

ص: 269

ص: 270

گفتار دوازدهم

1- حضرت آیه الله مرحوم حاج سید حسن میر جهانی قدس سره

تصویر

«از اصفهان »

ص: 271

2- خلقت نور و فضائل حضرت زهرا علیها السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله المتجلی لعباده بآیاته الداله علی ذاته بذاته، المنتزه عن مجانسه مخلوقاته، والصلوه والسلام علی السید السائر بمقاماته فی یقظته و مناماته، اول بحر تشعب فیه الهویه، و أول نار أوقدت من مصباح القدمیه فی مشکوه الواحده فی الزجاجه الأحدیه، نور الله الأضوء الأتم، و اسم الله الأعظم الأعظم أبی القاسم محمد سیماعلی النفس التی هی للأمکان مصدر، و للممکن محور، وفی الکون مضمر طاووس أهل الجنه، لونه لون عربی،وجسمه جسم اسرائیلی و فی خده الأیمن خال کأنه فتاه مسک، علی رضاضه عنبر،العدل المؤمل والامام المنتظرعجل الله تعالی فرجه، ولعنه الله علی اعدائهم أبد الابدین الی قیام یوم الدین.

قاَل اللهُ تَبارَکَ وَتَعالی:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمُوا اِتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیهِ الوَسِیلَهَ وَجَاهِدُوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّکُم تُفْلِحُونَ».(1)

« ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا بترسید و به سوی او وسیله ای بجویید و در راه وی جهاد کنید؛ امید است رستگار شوید.»

از جمله تجلیات الهیه، تجلی او به کلمات عالیات و آیات متعالیات است؛ أعم از این

ص: 272


1- سوره مائده (5)، آیه 25.

که کلمات لفظیه باشند یا معنویه، زبریه باشند یا بینیه،انفسیه باشند یا آفاقته زیرا همه موجودات کلمات الله هستند، منتهی هر کدام نسبت به موقعیت خود در دستگاه آفرینش و در میان این کلمات الهیه فرد اکمل و اتم در عالم الفاظ و معانی قرآن مجید است، و در عالم انفس ذوات مقدسه محمد و آل محمد علیهم السلام هستند.

3- آیا قرآن افضل است یا اهل بیت علیهم السلام ؟

در این که آیا قرآن أفضل است یا عترت؟ در میان علما اختلاف وجود دارد؛ مرحوم ملا اسماعیل خواجوئی قرآن را برتر از اهل بیت علیهم السلام دانسته و عده زیاد دیگری قائل به افضلیت عترت هستند و ادله ای هم ارائه داده اند که حالا در این رابطه بسط کلام نمی دهیم؛ ولی در هر حال در عالم أنفس بدون تردید ذوات مقدسه خاتم الانبیاء و ائمه هدی علیهم السلام بر تمامی موجودات برتری دارند که در این مورد خلافی نیست.

چنان که پیامبران نیز در درجات متفاوتی قرار گرفته و مرتبه و مقام هر کدام نسبت به دیگری فرق دارد:

«تِلْکَ اَلرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعضٍ».(1)

همچنین مراتب معنویت و حقیقت از لحاظ أسبقیت و أفضلیت اختصاص به این چهارده نفوس زکیه راضیه مرضیه دارد که از جمله آنها حضرت صدیقه طاهره، شفیعه امت، زهرای مرضیه علیها السلام می باشد که او نیز دارای مقام ولایت کلیه است و در این مورد ملحق به پدر و شوهر و فرزندانش می باشد.

4- مراتب معصومین علیهم السلام از لحاظ افضلیت:

در مقام افضلیت وجود مقدس خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله أفضل از همه و پس از آن حضرت، وجود مقدس امیر مؤمنان علیه السلام برتر از دیگران است که به دلیل آیه شریفه:

ص: 273


1- سوره بقره (2) آیه 253.

«مباهله» (1)مقام نفس پیامبرصلی الله علیه واله را داراست، و پس از وی وجود مقدس صدیقه طاهره فاطمه زهراعلیها السلام و بعد از آن بزرگوار حضرت مجتبی علیه السلام و پس از وی حضرت سید الشهداء علیه السلام و بعد از سرور و سالار شهیدان در میان سلسله ائمه طاهرین علیهم السلام امام زمان علیه السلام أفضل از همه است که در این زمینه اخباری هم وارد شده است.

5- آفرینش نور صدیقه طاهره علیها السلام:

نور مقدس حضرت صدیقه طاهره علیها السلام، پیش از آسمانها و زمین- هنگامی که نه از آسمانها خبری بود و نه از زمین - آفریده شده است،و وجود مقدس آن یگانه دختر محبوب رسول خدا صلی الله علیه واله مقدم بر عالم آفرینش بوده و در آفرینش تمامی عوالم امکانیه مدخلیت هم دارد.

صدوق المحدثین قدس سره حدیثی را در این زمینه مسندا از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده که می فرماید:.

«خَلَقَ اللَّهُ نُورَ فاطِمَهَ قَبْلَ أن یَخلُقَ الأَرضَ والسَّماءَ»

یعنی خدای متعال پیش از آفرینش آسمانها و زمین، نور حضرت زهرا علیها السلام را آفرید.

أصحاب عرض کردند: یا رَسُولَ اللهِ فَلَیسَت هِیَ إنسِیّه؟ پس بنابر این فاطمه علیها السلام از نوع بشر نیستند؟ فرمود:

«فاطِمَهُ حَوراءُ إنسِیَّه. چرا او بشری است که متصف به صفات حورالعین است.»

عرض کردند: أینَ کانَت فاطِمَهُ؟ در صورتی که نه آسمانی بود و نه زمینی پس فاطمه علیها السلام در کجا بود؟ فرمود:

«کانَت فی حُقَّهٍ تَحتَ ساقِ العَرشِ، در حقه ای در زیر ساق عرش إلهی بود.

ص: 274


1- سوره آل عمران (3)، آیه 61.

گفتند: یا نبی اللهِ! فَما کانَ طَعامُها؟ غذای آن بانوی محترمه چه بود؟

قالَ التَّسبیحُ والتَّقدِیسُ والتَّهلیلُ(1)خوراکش: تا هنگام آفرینش زمین و آسمان گفتن:سُبحانَ اللهِ، لا إلهَ إِلا الله و قدوس بود، و خدا آسمانها و زمین را از نور پاک آن حضرت بیافرید.

6- چگونگی آفرینش عالم از انوار مقدسه اهل بیت علیهم السلام

در حدیث دیگری کهاز طرق شیعه و اهل سنت، روایت شده می فرماید: خداوند قادر متعال، با اراده خود، نور مرا شکافت و از آن عرش را آفرید؛نور عرش، از نور من است، و نور من از نور خدا است و من أفضل از عرشم؛پس از آن، نور پسر أبی طالب را شکافت وازآن فرشتگان را آفرید و نور فرشتگان از نور پسر أبی طالب است و نور پسر ابی طالب از نور خداست و پسر ابی طالب أفضل از فرشتگان است؛ پس از آن نور دخترم فاطمه را شکافت و از آن آسمانها و زمین را خلق کرد، پس آسمانها و زمین از نور دخترم فاطمه است و نور دخترم فاطمه از نور خداست و دخترم فاطمه برتر از آسمانها و زمین است؛پس از آن نور حسن را شکافت و از آن آفتاب و ماه را آفرید؛پس آفتاب و ماه از نور حسن و نور حسن از نورخداست و حسن أفضل از آفتاب و ماه است.

پس از آن، نور حسین را شکافت و از آن بهشت و حورالعین را آفرید پس بهشت و حورالعین از نورحسین و نورحسین از نور خداست و حسین برتر از بهشت و حورالعین

است. (2)

پس عرش، مولود نور پیامبرصلی الله علیه واله، و ملائکه مولود نور علی علیه السلام ، و آسمانها و زمین

ص: 275


1- جنه العاصمه، ص 10، به نقل از بحار الانوار، و نزهه الأبرار سید هاشم بحرانی، و معانی الاخبار شیخ صدوق.
2- جنه العاصمه، ص 12، به نقل از بحار الانوار، و روض الجنان فضل الله بن محمود فارسی.

مولود نور زهرا علیها السلام، و خورشید و ماه و ستارگان مولود نور مجتبی علیه السلام و بهشت و حورالعین و نعمتهای بهشتی مولود نور حضرت سید الشهداء علیه السلام است.

بنابراین خداوند آسمانها و زمین را از زیادتی نور حضرت فاطمه زهراء افرید و هر آنچه به آسمانها و زمین و مابین آنها افاضه فیض می شود، به وسیله نور آن بانوی گرامی است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله یکی از صفاتش این است که خدا درباره وی می فرماید:

«مَا یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوَی إِنْ هُوَ إِلأوحَئ یُوحِی»(1).

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و از روی هوای نفس حرف نمی زند، و هر چه می فرماید وحی خدا است، حتی کلماتش هم کلمات خدا است که در آیه شریفه:

«آمَنَ اَلرَّسُولُ بِمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ من رَبِّه»

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در عالم معراج به آن چه خدا برای او فرو فرستاد و ایمان آورده

است ؛

«وَالمُؤمِنونَ کُلٌ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کَتُبَهِ وُرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ»

همه مؤمنان به خدا، ملائکه، کتب (آسمانی) و پیامبران او ایمان آورده ما در میان پیامبران خدا فرقی نمی گذاریم؛

«قَالُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبُّنَا وَ إِلَیْکَ اَلْمَصِیرُ»

فرمان الهی را شنیدیم از آن پیروی می کنیم پروردگارا بر ما ببخشای که بازگشت ما به سوی تو است از کلام پیامبر است، و آیه شریفه:

«لا نُکَلِّفُ نَفساً إلاّوُسعَها»

ما هیچ کس را بیش از ظرفیت او تکلیف بار نمی کنیم از کلام خدا:

«لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکتَسَبَ»(2)

باز از کلام خدا و دو سه آیه بعد که کلمه ربنا دارد، از کلام پیامبر است.

ص: 276


1- سوره نجم (53)، آیه 3.
2- سوره بقره (2)، آیه 285

مقام قرب معنوی رسول خداصلی الله علیه واله :

خلاصه، کلام خدا، کلام پیامبر، و کلام پیامبر، کلام خداست؛ این جا مقام قرب معنوی است که وجود نازنین خاتم الانبیاء علیهم السلام داشته است؛ ولذا در رابطه با نامهای فرزندانش همه را به امر خدا تعیین فرمود، اسم خودش را خدا تعیین کرد، اسم امیر مؤمنان علیه السلام هم به طور اشتقاق معنوی مشتق از اسم خداست؛ پس خدای علی اعلی نام علی را علی قرار داده است.

وَ إسمهُ مِن شامِخٍ عَلِیُّ ***عَلیُّ أشتُقَّ مِنَ العَلِیِّ

این جواب ابوطالب علیه السلام ، پدر بزرگوار امیر مؤمنان علی علیه السلام است هنگامی که به خدا عرضه داشت:

یا رَبَّ یا ذَالغَسَق الدُّجی ***وَ القَمَرِ المُبتلَجِ المُضِیِّ

بَیِّنِ لَنا مِن حُکمِکَ المَقضِیّ ***مَاذَا تَری فی إسمِ ذَالصَّبِیِّ (1)

پروردگارا! ای خدای شب تاریک

وای خدای ماه درخشان

برای ما از حکم نافذ خود بیان فرما که

درباره نام این طفل چه اراده فرموده ای

جواب این درخواست از آسمان چنین آمد:

اسم او در آسمان، علی تعیین شده است که نام علی از علی مشتق شده است.

چنان که نام مبارک فاطمه علیها السلام از فاطر اسم مبارک خدا مشتق شده است، خدا فاطر السماوات و الارض است و نام فاطمه را به همین مناسبت از نام خود مشتق فرموده است.

اسم امام حسن علیه السلام، و اسم امام حسین علیه السلام، و اسامی سایر ائمه هدی علیهم السلام همین طور از جانب پروردگار عالمیان تعیین و مناسبتهایی نیز در آن لحاظ شده و دل بخواهی تعیین نشده اند.

ص: 277


1- بحار الانوار، ج 35، ص 18 - 19، ج 14.

هنگامی که امام حسن مجتبی علیه السلام متولد شد او را خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله آوردند، نوزاد را در پارچه زردی پیچیده بودند،پیامبر همین که لباس زرد نوزاد را دید، فرمود:

مگر نهی نکردم شما را از این که نوزاد را در پارچه زرد نپیچید، جامه را عوض کردند، او را پس از تولد و پیش از رسول خدا صلی الله علیه واله اول امیر مؤمنان علی علیه السلام دیده بود در آن هنگام فاطمه علیها السلام به امیر مؤمنان علی عرض کرد: یا علی! این مولود را نامگذاری بفرما.

حضرت فرمود:من در نامگذاری او به رسول خدا صلی الله علیه واله پیشی نمیگیرم؛وقتی نوزاد را خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله آوردند پرسیدند یا علی این نوزاد را چه نام گذاشتی؟

عرض کرد: یا رسول الله من در نام آن بر شما پیشی نمی گیرم؛شما باید نامش را معین کنید! آن حضرت فرمودند: من هم در این مسأله بر خدا پیشی نمی گیرم باید نامش را خدا تعیین فرماید، داستان تولد حضرت سید الشهداء علیه السلام و نامگذاری آن حضرت نیز، عیناً شبیه تولد و نامگذاری برادر بزرگوارش حسن علیه السلام است. از کنیه های زهرا علیها السلام: ام الخیر؛ ام ابیها؛ و ام الحسن و ام الحسین است.

7- زهرا علیها السلام مادر پدرش:

ام ابیها یعنی چه؟ یعنی؛ مادر پدرش چگونه دختر می تواند مادر پدرش شود؟ آیا رسول خدا صلی الله علیه واله در اینجا اغراق فروده است؟ نه هرگز؛ به یک تأویل دختر می تواند مادر پدرش باشد؛ بدین ترتیب که اگر بدن جسمانی رسول خدا صلی الله علیه واله را در نظر بگیریم؛ می دانیم که آن بدن شریف از عالم طبیعت و ماده و مولود زمین بوده است؛ زمین نیز مولود نور زهراست؛ پس به این اعتبار فاطمه زهرا علیها السلام أم أبیها می تواند باشد؛ نه تنها ام ابیها بلکه «أم الامکان بقابلیتها» است.

یک وقت درباره این بانوی دو عالم قصیده ای ساخته بودم که از جمله آن، این دو بیت است:

ص: 278

کسی شماره کند قدر فضل زهرا***که قطره قطره تواند شمرد دریا را

کسی به جز پدر و شوهرش نبتواند ***کند معرفی این مهر عالم آرا را

8- انتقال نور صدیقه طاهره هلیها السلام به اصلاب شامخه وارحام مطهره:

رسول خدا علیه السلام می فرمایند: هنگامی که خدا زمین و آسمانها و أدم ابوالبشر را افرید،نور دخترم، «زهرا» را در صلب أو قرار دادواز صلب وی به رحم حوا انتقال داد. این نور همین طور از ارحام مطهژه به اصلاب شامخه منتقل می شد تا وقتی آمد که خواست او را از من متولد گرداند، جبرئیل از جانب رب العزه نازل شد و سیبی با خود آورده و عرض کرد: یا رسول الله حق تعالی تو را سلام می رساند گفتم: منه السلام و إلیه بعود السلام؛ سلام از اوست و باز گشت سلام نیز بدوست .

عرض کرد: یا رسول الله! این سیب را خدا برای شما هدیه فرستاده است؛ این را بگیرید و تناول بفرمایید! من سیب را گرفته و آن را شکافتم «فَرَایتُ نوُراً ساطِعاً وَ فَزَعتُ منه»نوری از آن سیب؛ درخشیدن گرفت که من ترسیدم، جبرئیل گفت: یا رسول الله! نترسید این نورکسی است که او را در آسمان، «منصوره» و در زمین فاطمه می گویند.

گفتم: چرا او را در آسمان منصوره و در زمین فاطمه می گویند؟

گفت: بدان سبب او را در آسمانها منصوره می گویند که خدا او را به واسطه دوستانش یاری می دهد و بعد این آیه را تلاوت کرد: «یومئذ یفرح المؤمنون بنصر الله من یشاء) (1)،(2)

و در روی زمین بدان جهت او را فاطمه می گویند که شیعیان خود را از آتش قطع و جدا می کند.

ص: 279


1- سوره روم (30)، آیه 4.
2- جنه العاصمه، ص 14 و 15 به نقل ازکتاب نزهه الأبرار سید هاشم بحرانی و بحار الانوار، و تفسیر فرات بن ابراهیم، و معانی الاخبار صدوق.

مقام شفاعت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام:

«مَنِ اَلَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِاِذنِهِ»(1).

در تفسیر آمده که مراد از «بِاذنِهِ» در آیه شریفه، اذن فاطمه علیها السلام است که خداوند آن را اذن خودش و نصرت او را نصرت خویش قرار داده است؛و این خداست که این مقام را هم در این دنیا و هم در عالم آخرت به آن حضرت عطا کرده است.

در روایت آمده: تا حضرت زهرا علیها السلام قدم در عرصه محشر نگذارد، پیامبرصلی الله علیه واله نیز شفاعت نمی کند، زیرا شفاعت آن حضرت درکل مسأله شفاعت مدخلیت دارد، در روایت وارد شده است که آتش در روز قیامت اطراف گناهکاران از امت مرحومه و دوستان و شیعیان آنان را احاطه میکند و صدای آنها به وا محمدا بلند می شود پیامبر رحمت طاقت نیاورده و قدم در میان آنها می گذارد و به احترام آن حضرت، آتش، خود را کنارمی کشد خطاب میرسد «یا احمد تَنَحَّ عنهم» ای پیامبرا از میان آنها بیرون رو! اینها باید بسوزند! پیامبر از میان آنان بیرون می رود؛ دوباره آتش آنان را در بر می گیرد؛ باز فریاد وامحمدا از آنان بلند میشود و رسول خدا صلی الله علیه واله دوباره طاقت نیاورده و در میان آنها می آید و آتش از آنها دور می شود؛ مرتبه سوم که این مطلب تکرار می شود، پیامبر رو به جبرئیل کرده و می فرماید: برادر؛ جبرئیل برو وسیله شفاعت مرا بیاورا جبرئیل می پرسد:سیدی! وسیله شفاعت شما کدام است؟

می فرماید: برو فاطمه را بیاورا امت من طاقت عذاب ندارند.

9- فاطمه علیها السلام چگونه وارد عرصه محشر می شود:

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله روزی خود این مسأله را برای فاطمه صلی الله علیه واله تعریف کرده و چنین فرمود: فاطمه دخترم! هنگامی که قیامت بر پا می شود حق تعالی جبرئیل را با هفتاد هزار ملک بر سر قبر تو می فرستد و هفت قبه نور بالای قبرت نصب میکند؛ بعد از آن

ص: 280


1- سوره بقره (2)، آیه 255.

اسرافیل با سه حله نور بر سر قبر تو توقف می کند و ندا می کند:

«یَا فَاطِمَهُ بِنْتَ مُحَمَّدٍ قُومِی الی مَحشَرکَ ،

ای فاطمه ای دختر محمد !به سوی محشر برخیز»

پس تو بر می خیزی در کمال ایمنی، و اسرافیل آن حله ها را به تومی دهد و تو آنها را می پوشی و زوقائیل نزد تو می آید وناقه ای از نور برای تو می آورد که مهار آن از مرواریدتر، و بر آن جهازی از طلا می باشد و تو بر آن سوار می شوی و زوقائیل زمام آن را می گیرد و هفتاد هزار ملک در پیشاپیش تو حرکت می کنند که به دست هر یک پرچمهایی از تسبیح باشد و چون مقداری راه پیمودی هفتاد هزار حوریه تو را استقبال می کنند ودرکمال مسرت و خوشحالی به روی تو نظاره می کنند و به دست هر کدام مجمره ای از نور باشد که بوی عود از آن ساطع می باشد و بر سر هر کدام تاجهایی از جواهرمرصع به زبرجد سبز می باشد و از جانب راست تو حرکت می کنند وچون اندکی دیگر راه رفتی مریم؛دختر عمران با حور العین به استقبال تو می آید و بر توسلام می کند و از جانب چپ تو روانه می شود؛پس مادرت خدیجه دختر خویلد اول زن مؤمنه به خدا و رسول او با هفتاد هزارملک به استقبال تو می آید و همراه وی آسیه؛ دختر مزاحم نیز می آید و همراه تو به طرف محشرحرکت می کنند و هنگامی که تو قدم به عرصه محشر میگذاری از زیر عرش ندا در می دهند که:

«یَا أَهْلَ اَلْمَحْشَرِ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ حُتِّی تَجُوزُ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ»

ای اهل محشر چشم هایتان را ببندید تا فاطمه دخت رسول خدا صلی الله علیه واله به همراه

کسانی که در معیت وی حرکت میکنند بگذرد.

وای نور دیده، همه مردم در آن روز چشم های خود را می پوشانند به جز جدت؛ ابراهیم خلیل الرحمان و شوهرت؛ علی بن ابی طالب علیه السلام.(1)

در روایت دیگر آمده: بجز محمد و علی و حسن و حسین و طاهرین از اولاد فاطمه

ص: 281


1- الجنه العاصمه، ص 161 - 163، به نقل از تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی.

که محارم او هستند و فرزندان وی(1)که شامل سادات هم می شود و می توان گفت فرزندانی که از طرف مادر انتساب به حضرت زهرا علیها السلام دارند از حکم بستن چشم مستثنی هستند مسأله محرم و نامحرمی در آنجا مطرح نیست بلکه مسأله آن است که نور حضرت زهرا علیها السلام در آن جا به نحوی است که در مقابل درخشش بسیار شدید آن، چشمهای مردم طاقت نیاورده و دید خود را از دست می دهند.

10- زهرا علیها السلام را چرا زهرا می گویند؟!

هنگامی که خداوند قادر متعال آسمانها وزمین را آفرید، ملائکه در ظلمت محض فرورفتند و از خدا درخواست نمودند که پرده ای از هفتاد پرده نور حضرت زهرا علیها السلام را برداشته و آن را به آسمانها و زمین بتاباند تا زمین و آسمانها به نور آن حضرت روشن شود؛و خدا هم درخواست آنان را اجابت فرمود این یک پرده از هفتاد پرده نور حضرت زهرا علیها السلام بود که زمین و آسمان ها را روشن کرد و خداوند تمامی هفتاد پرده ازنور آن وجود مقدس را در روز قیامت برداشته و آن را خواهد تابانید.

11- احترام رسول خدا صلی الله علیه واله از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام :

فاطمه زهرا علیها السلام کسی است که هر وقت بر پیامبر صلی الله علیه واله وارد می شد آن حضرت تمام قد در مقابل آن بانوی محبوب بلند می شد و از وی استقبال به عمل آورده و پیشانی و دست مبارک او و سینه اش را غرق در بوسه می فرمود و او را بالای دست خود می نشاند و خودش زیر دست آن بانوی دو عالم می نشست و هر وقت می خواست آهنگ سفر کند، از خانه آن حضرت بیرون می آمد و هنگام مراجعت نیز اقل داخل خانه او می شد.

یک دهان خواهم به پهنای فلک*** تا بگویم شرح آن رشک ملک

ص: 282


1- همان، ص 165.

مقام بلند فاطمه علیها السلام :

روزی امیر مومنان علیه السلام علم آن سیده زنان اهل جنت را آزموده و به خصوصیاتی در او پی برد که موجبات تعجب شدید آن حضرت را فراهم آورد، این دو زوج بزگوار محاجه ها ومفاخره هایی با هم دارند مبنی بر این که کدام یکی از دیگری افضل است که شاذان بن جبرئیل قمی قسمت اعظم آن را در کتابش آورده است.

روزی فاطمه و امیر مؤمنان علیهما السلام در حضور مقدس رسول خدا صلی الله علیه واله مفاخره کرده و هر یک مدعی شدند که از دیگری برتر و افضل است و رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

«هَبَطَ عَلَی جَبْرَئِیلَ فَقَالَ :یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اَللَّهَ جَلَّ جلاَلُهُ یَقُولُ: لَوْ لَمْ أَخْلُقْ عَلِیّاً لَمَا کَانَ لِفَاطِمَهَ کُفْوٌ عَلَی وَجْهِ الأَرْضِ بَیْنَ آدَمَ ومَن دُونَهُ»(1).

اگر علی علیه السلام را نمی آفریدم کسی لیاقت همسری فاطمه علیها السلام را در خود نمی توانست احراز نماید.

12- انعقاد علقه زوجیت فاطمه علیها السلام در آسمانها:

زهرا علیها السلام کسی است که عقد ازدواج او را خدا در عرش برین بسته است؛اولین خطبه عقد زهرا علیها السلام را خداوند علی اعلی در عرش در میان عرشیان خواند.

«ورَوَی أَنَّ جَبْرَئِیلَ رُوِیَ عَنِ اَللَّهِ تَعَالَی عَقیبَها قَولُهُ عزوجل الحَمدُ رِدایی وَالعَظَمُهُ کِبْرِیَایِی والْخَلْقُ کُلُّهُمْ عَبِیدِی وإمَائی زَوَّجْتُ فَاطِمَهَ أمَتِی مِن علَی صَفْوَتِی لِیَشْهَدُوا مَلائِکَتِی ».(2)

«روایت شده که جبرئیل پشت سر خطبه حضرت احدیت قول پرودگار عزوجل را روایت کرد: حمد ردای من و بزرگی کبریای من است و آفریدگان همه بندگان وکنیزان منند.اینک فاطمه کنیز خود را به عقد ازدواج برگزیده خود علی در می آورم ملائکه من گواه باشند.»

ص: 283


1- الجنه العاصمه، ص 132، به نقل از کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام .
2- همان، ص 95 و 96.

روایت شده است که جبرئیل پس از این خطبه (خطبه را حیل ملک را که در بیت المعمور، در میان جمعی از اهل آسمانهای هفت گانه خوانده از خدا روایت فرمود.

پس پیش از آن که پیامبرصلی الله علیه واله عقد فاطمه علیها السلام را برای علی علیه السلام ببندد خدا عقد آن دو را در آسمانها بسته ایجاب آن را خود خدا و به امر او جبرئیل از طرف علی بن ابی طالب علیه السلام قبول آن را خوانده اند که من خطبه های عقد علی و فاطمه علیهما را در کتاب الجنه العاصمه(1)که درباره حضرت زهرا علیها السلام تألیف کرده ام به تفصیل آورده ام بدین ترتیب.

یک خطبه خدا خوانده،و یکی جبرئیل و یکی راحیل ملک و یک خطبه پیامبرعظیم الشان اسلام و خطبه ای امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام خوانده است در رابطه با عقد ازدواج حضرت زهرا علیها السلام با حضرت علی علیه السلام چند خطبه به تفصیلی که عرض شد خوانده شده است که در نهایت فصاحت و بلاغت و رفعت معانی می باشند.

به امر خدا ملائکه آسمانهای اول و دوم و سوم در آسمان چهارم، و ملائکه آسمانهای ششم و هفتم در آسمان پنجم در بیت المعمور اجتماع کردند و راحیل که افصح کلیه ملائکه آسمانهاست خطبه ای خواند،ودرجشن ازدواج صدیقه طاهره،درخت سدره المنتهی به جنبش در آمده و جواهرات و لئالی و زینتهای بیشماری را که داشت فرو ریخت.

در روایت آمده: که آن دسته از ملائکه که موفق به اخذ نثار آن بانو شده اند تاروز قیامت آن را برای یکدیگر هدیه می برند و تفاخر می کنند که این از نثار ازدواج صدیقه طاهره علیها السلام با امیر مؤمنان علی علیه السلام است.

مرحوم شیخ بهائی اعلی الله مقامه الشریف روایت کرده اند که در زمان شاه سلیمان صفوی دری پیدا شد که بر روی آن چنین نوشته شده بود:

أنا در من السماء نثرونی*** یوم تزویج والد السبطین

کنت أبهی من اللجین بیاضا*** غیرتنی دماء نحر الحسین

ص: 284


1- الجنه العاصمه، ص 95 - 103.

«من دری هستم که در روز ازدواج پدر حسن و حسین علیهما السلام با فاطمه علیها السلام دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه واله از آسمان نثار کرده اند من از نقره خام سفیدتر بودم، مرا خونی که از گلوی حسین علیه السلام جاری شد به رنگ خون درآورده است.»

شاه اسماعیل صفوی دستور داد آن را قاب گرفتند و اکنون جزو ذخائر خزانه شاه سلیمان است.

زن مگو مرد آفرین روزگار ***زن مگو بنت الجلال اخت الوقار

نمی دانم مصیبت این بانوی گرامی سیده نساء العالمین علیها السلام با دل نازنین امیر مؤمنان علی علیه السلام چه کرد هنگامی که به در خانه امیر مؤمنان علیه السلام آمدند و آن چه را که نباید بکنند انجام دادند، آن بزرگوار را با سر و پای برهنه به طرف مسجد می بردند، 40 نفر آن حضرت را می کشیدند و زهرا علیها السلام تنهائی کمر بند امام گرفته و می کشید و به تنهایی مانع از بردن آن حضرت شده بود، عمر وقتی که قضیه را چنین دید به قنفذ فرمان داد و گفت قنفذ بزن زهرا را، این جا بود که آن مظلومه کارآیی دست مبارک خود را از دست داد.

امام علیه السلام را به مسجد آوردند؛ آنگاه امام علیه السلام خطاب به حاضرین در مسجد چنین فرمودند:

«أُقَادَ کَمَا یُقَادُ اَلْجَمَلُ اَلْمَخْشُوشُ »؛

من کشانده می شوم همانگونه که شتر چموش کشانده می شود.

امام علیه السلام پای منبر آورده شد، اطرافش را گرفته و می خواهند از او بیعت بگیرند؛ در این زمینه امام علیه السلام خطبه ای ایراد فرموده اند که در مستدرک نهج البلاغه،جلد اول درج شده است، خطبه زیر را من پیدا کرده ام که در همین زمینه ایراد شده است:

«فَلَمَّا أُوقِفَ تَکَلَّمَ فَقَالَ»وقتی او را در جلو منبر نگه داشتند لب به سخن گشوده و فرمود:

«أَیَّتُهَا الغَدرَهُ الفَجَرَهُ النُّطْفَهُ الْقَذِرَهُ الْمَذِرَهُ والْبَهِیمَهُ السَّامَّهِ نَهَضْتُمْ علی أقْدامِکُم وشَمَّرْتُم لِلضَّلالِ عَن سَاعِدِکُم تَبْغُونَ بِذَلِک النِّفاقَ وتُحِبُّونَ

ص: 285

مُرَاقَبَهِ الجَهلِ وَالشِّقاقِ أفَظنَنْتُم أنَّ سُیُوفَکُمْ مَاضِیَهٌ ونُفُوسُکُم واعِیَهٌ ألاسَاءَ ما قَدَّمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ أَیَّتُهَا الْأَوْقَهُ الْمُتَشَتِّتَهُ بَعْدَ إِجْتِمَاعِها والمُلْحِدَهُ بَعْدَ إِنْتِفَاعِهَا وَأنتُم غَیرُ مُرَاقِبِینَ ولا مِنَ اللَّهِ بِخَائِفِینَ أَجَلْ وَاللَّهِ ذَلِکَ أَمْرٌ اَبْرَرْتُهُ ضَمَائِرُکُمْ وَ أَضْرَبْتُ عَنْ مِخْضَرِ خُبْثِ سَرَائرممْ».

«آی فاسقان خیانتکار،ای نطفه های تباه نا پاک، ای حیوانهای بی عقل لجام گسیخته، با پای خود بسوی ضلالت وگمراهی شناخته شده می روید و آستین هایتان را بالا زدید، با این کارتان می خواستید نفاق راه بیندازید و دوست داشتید جهل وشکاف در میان است ایجاد کرده و از آن حراست به عمل آورید، آیا گمان می برید که شمشیرهایتان بران و خودتان چیزی درک می کنید؟ ای مردان بی مقداری که پس از به دست آوردن اتحاد و یگانگی راه تشتت و پراکندگی در پیش گرفتید، و پس از آنکه درپرتورهنمودهای اسلام به عزت رسیدید راه انحراف پیمودید در حالی که شما نه مراقب وظیفه تان هستید ونه ازخدا می ترسید، آری قسم به خدا این همان است که مدتی آنرا در اعماق دلهایتان مخفی نگاه داشته بودید که الآن آن را آشکار می کنید وهمان است که نموداری از خبث باطن تان می باشد.»

خلاف ها و جنایت های آنان را یکی پس از دیگری به رخشان می کشد و می فرماید:

«أو تُضرَبُ الزَّهراء نَهراً»

حالا کارتان به جایی رسیده که فاطمه را می زنید،

ویُوخَذُ مِنّا حَقُّنا قَهراً وجَبراً

حق ما را از روی قهر و جبر میگیرید،

فلا نَصیرَ ولا مُجیر

و کسی ما را یاری نمی دهد و احدی از شما اهل بیت پیامبر تان را پناه نمی دهد ...

سپس صدا زد

فَلَیْتَ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ مَاتَ قَبْلَ یَوْمِهِ فَلاَ یَرَی الکفره اَلْفَجَرَهَ قَدِ اِزدَحَمُوا عَلَی ظُلمِ الطاهره اَلْبَرَّهِ »

ای کاش پسر ابی طالب پیش از این مرده بود و ندیده بود که امروز مردان فاسق و فاجر پشت زهرا به ضرب تازیانه سیاه کرده اند.(1)

***

ص: 286


1- الجنه العاصمه، ص 252.

گفتار سیزدهم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج سید علی اکبر موسوی (محب الاسلام) (دامت توفیقاته )

تصویر

«از تهران »

ص: 287

2- تاریخ پیدایش عزاداری امام حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الذی علا فی توحده، و دنی فی تفرده،و جل فی سلطانه، و عظم فی ارکانه، و احاط بکل شیء علما و هو فی مکانه،محموداً لم یزل، مجیدا لا یزال،و الصلاه والسلام علی خیر خلقه و اشرف بریته،حبیب إله العالمین أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین

المعصومین

قالَ الله تبارک وتَعَالَی :

«فَأمّا بِنِعمَهِ رَبِّکَ فَحَدَّث»(1).

«و اما نعمت پروردگارت را (که مقام نبوت و تقرب کامل به خدا است) بر امت بازگو کن.»

گریستن بر مصیبت اهل بیت پیامبر علیهم السلام پیش از آن که یک عمل شرعی باشد و یا پیش از آن که دستوری از پیامبر و امام در این زمینه داشته باشیم یک کار عقلی،طبیعی فطری و انسانی است، یعنی اگر ما دستوری از پیامبرصلی الله علیه واله و امام هم در این رابطه در دست نداشتیم و تنها انسان بودیم - انسان عاقل دارای عواطف، انسان کامل و دارای فضائل و مکارم اخلاقی، انسان تربیت شده، نه انسانی که فقط روی دو پا راه می رود و جزوحشرات الأرض به شمار می رود بودیم-چنین انسانیتی ما را برای گریستن به مصائب اهل بیت عصمت و طهارت تشویق و این عمل را از ما تأیید و تحسین می نمود،

ص: 288


1- سوره ضحی (93) ،آیه 11.

زیرا انسان ذاتاً فضیلت خواه، و خوب بوده و خوبان را دوست میدارد و در مقابل تضییع حق یک انسان ستمدیدهای متأثر می شود. حال اگر کسی صدای استغاثه مظلومی را نمی شنود و خورد شدن ستمدیده ای در زیر پای مستکبر از خدا بی خبری را نمی بیند اشکال از ساختار شخصیتی او می باشد.

3- وجه تسمیه مجالس ذکر مصیبت به روضه خوانی:

شاید به آن جهت باشد که کلمه روضه از نظر لغوی به معنی بهشت، و باغ و بوستان به کار رفته است به همین مناسبت از آن جایی که غالبا در مجالس ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام از فضائل و مناقب، و مصائب و مراثی آن بزرگواران سخن به میان می آید آن را تشبیه به باغ و یا بوستانی از بهشت نموده اند.

و شاید به این دلیل باشد که در زمان قدیم مرثیه را از روی کتاب می خواندند، -و اکنون نیز در کشورهای عربی فراوان به چشم میخورد در ایام محرم که مجالس عزا برپا می شود و وعاظ و سخنگویان آنها عین عبارت کتاب را که به حافظه خود سپرده اند و بدون کم و زیاد برای مردم می خوانند-

و مهم ترین کتابی که در این گونه موارد از آن استفاده می شود کتابی به نام روضه الشهداء بود این کتاب به زبان فارسی،ودر پیرامون شرح زندگی سبط شهیدوذکر مصائب وگرفتاری های آن حضرت در سفر عراق به قلم ملا حسین کاشفی نوشته شده است که در آن زمان در میان مردم دست به دست می گردید و مردم در مجالس عزا دور هم جمع شده و آن را می خواندند، و هنگامی که همدیگر را برای حضور در مجالس ذکر مصیبت خبر می کردند می گفتند در فلان جا در فلان ساعت کتاب روضه الشهداء خوانده می شود،بعدها در اثر کثرت استعمال کلمه «شهداء»از آخر آن حذف شد و بدین ترتیب مجالس عزاداری را مجالس روضه خواندند یعنی مجلسی که در آن روضه الشهداء خوانده می شود.

ص: 289

4- وجه تسمیه دوم صحیح نیست:

ولی این درست نیست برای آن که مرثیه امام حسین علیه السلام و مجالس عزای آن حضرت بعد از تألیف روضه الشهداء رایج نشده و قبل از آن هم بوده است.اگر بر فرض، بپذیریم که عزاداری امام حسین علیه السلام پس از تألیف روضه الشهداء معمول شده، پس در این صورت روضه الشهداء از کجا مایه گرفته و مآخذ آن چه بوده است؟

و نویسنده آن هنگام تألیف و تدوین آن به کدام کتاب و یا کتابهایی مراجعه کرده و آن را به رشته تحریر در آورده است؟

پس بنابراین مجالس عزای امام حسین علیه السلام به بعد و قبل از تألیف روضه الشهداء و یا به عصر صفویه ربطی ندارد و این سیره سنیه پیش از شهادت آن حضرت هنگام ولادت او: نیز مورد عمل واقع شده است، روزی که ریحانه رسول خدا صلی الله علیه واله پا به دنیا گذاشت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و به محض این که چشمش به نوزاد افتاد گریه آغاز کردصدیقه طاهره علیها السلام از آن حضرت پرسید: چرا گریه می کنید مگر این نوزاد عیبی دارد؟

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: نه دخترم فرزند دلبندم هیچ عیبی ندارد من به سرنوشت دلخراش این نوزاد گریه می کنم، او را پس از من در سرزمینی به نام کربلا همراه با یاران و افراد خانواده اش آماج شمشیرهای کین می کشند و همه را به طرز فجیعی به شهادت می رسانند.(1)

5- ذکر مصیبت ابوعبد الله علیه السلام پیش از دوران زندگی او:

اگر پیش از دوران زندگی امام حسین علیه السلام را در نظر بگیرید می بیند که پیامبران خدا نیز از سرنوشت این شهید بزرگوار اطلاع حاصل کرده و در مصیبت آن حضرت گریسته اند.

در قرآن کریم درباره حضرت موسی آمده:

ص: 290


1- بحار الانوار، ج44، ص 236 - 269.

«فَلَمَّا قَضَی مُوسَی الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ اَلطُّورِ نَاراً قَالَ اَلْأَهْلُهُ اُمْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّی آتیکُمْ مُهْنَّا بِخَیْرٍ أَوْ جَذْوَهٍ مِنَ اَلنَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُون »(1).

«آن گاه که موسی تعهد خدمت به شعیب را به پایان برد و با اهل بیت خود به مقصد دیار خود به راه افتاد از سمت طور آتشی دید، به همسرش گفت: شما همین جا باشید من بروم شاید خبری، و یا شعله ای از آن برای گرم کردن شما بیاورم.»

خلاصه پس از آن که موسی علیه السلام از فراعنه مصر فرار کرد به مدین آمد، شب هنگام به آن جا رسید در آن جا با شعیب یکی از پیامبران خدا قرار داد بست که 10 سال برای وی شبانی کند، پس از ده سال با دختر شعیب علیه السلام به نام سفورا ازدواج کرد، در این مدت اموال وگوسفندان فراوانی به دست آوردوهمین که تعهدش با شعیب به پایان رسید با همسرش و خدم و حشمش راه مصر را در پیش گرفت،او می خواست دوباره به مصر بازگردد.

6- حضرت موسی علیه السلام در کربلا:

مدین و مداین جاهایی است که در خاک عراق واقع شده اند:او در راه بازگشت به دشتی به نام کربلا رسید، شب هنگام بود فضای کربلا بسیار تاریک و ظلماتی و هوا سرد و مرطوب بود، نم نم باران می آمد، در شب تاریک و هوای بارانی گوسفند راه نمی رود،با این حال موسی علیه السلام راه را هم گم کرده بود تاریکی هوا و سرما موسی و همسرش را رنج می داد، او در جستجوی سرپناهی بود که زنش درد زایمان گرفت، شاید این یک امتحان بود، خداپیامبران خود را با حوادث تلخ و سختی که در پیش پای آنان می گذاشت به آزمون می کشید.

«ولَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ والْجُوعِ وَنَقْصٌ مِنَ الأموالِ وَالأنفُسِ

ص: 291


1- سوره قصص (28)، آیه 29.

وَالثَّمَراتِ وبَشِّرِ الصّابِرینَ»(1)

«ما شما را با چیزهایی از قبیل ترس، و گرسنگی، و کمی مال ها و جان ها و میوه ها در بوته آزمون قرار می دهم و به آنان که در این هنگام صبر و شکیب از خود نشان می دهند مژده ده.»

در این موقعیت دشوار و حساس، سرما و باران و از همه بدتر زایمان همسرش، موسی را رنج می داد.

7- تجلی پروردگار:

ناگهان از آن دور دست ها درخشش آتشی نظرش را به سوی خود جلب کرد به خانواده خود گفت: آتش، آتش، آن جا را ببین، این نشان می دهدکه آبادی ای در فاصله نزدیک از ما قرار دارد شما همین جا باشید و من به سوی آن آتش می روم تا از آن خبری و یا شعله ای برای شما بیاورم که گرم شوید، سفورا همان جا نشست و موسی به طرف آتش راه افتاد، رفت ورفت، ولی و به آتش نرسید، او چندان به سوی آتش گام برداشت که دوری راه او را به تنگ آورد، با خود خیال کرد که برگردد و بالاخره آمد تا به آتش رسید، همان که رسید دید نه آبادی ای در کار است و نه آتشی، این یک درخت است که از سر یکی از شاخه های آن نور خیره کننده می درخشد، شگفت زده در پیرامون این درخت گام بر می داشت که ناگهان صدایی از آن نور به گوشش رسیده و سکوت شب را درهم شکست این صدا خطاب به وی می گفت:

«...یاموسی إنّی أنا رَبُّکَ فاخلَع نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طَوِیٌ وأنَا اختَرتُکَ فاستَمِع لِما یُوحِی»(2)

«هنگامی که به آن نور رسید صدایی از میان آن در فضا طنین انداخت که گویا از درخت، از کوه، از زمین، از آسمان از شش جهت و یکصدا و هم زمان از همه چیز

ص: 292


1- سوره بقره (2)، آیه 155.
2- سوره طه (20)، آیه 12 - 13.

برخاسته و خطاب به او می گفت: موسی من پروردگار توام کفشهایت را از پایت در آور که تو در وادی مقدس قدم نهادهای من تو را به پیامبری از جانب خود برگزیده ام، به آن چه که برایت وحی می شود گوش فرا ده، از تابش این نورکوه متلاشی شد و موسی بیهوش بر روی زمین افتاد.»

«فَلَمَّا تَجلّی رَبَّهُ للجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرموسیٌ صَعِقاً»(1).

«هنگامی که جلوه خدا بر کوه تابش کرد کوه را متلاشی ساخت و موسی بیهوش افتاد.»

این سرزمینی که موسی در آن جا به دریافت خلعت نبوت و هدایت قوم خود نایل می شود سرزمین کربلاست، در این سرزمین پاک سرور شهیدان، ریحانه رسول خدا صلی الله علیه واله حضرت حسین بن علی علیه السلام با یاران پاک و باوفای خود خفته اند که مردم را همواره به راستی و درستی و مقاومت در برابر ستم و ستمکار، و شجاعت، شرف، مردانگی، و عزت فرا می خوانند در حقیقت اینها مثل علیا و نمونه های تام و تمام انسان به معنی واقعی انسانند.

8- ابراهیم خلیل علیه السلام در کربلا:

پیش از حضرت موسی علیه السلام ، ابراهیم خلیل الرحمان علیه السلام نیز روزی در این بیابان پرماجرا ویلان و سرگردان در گرداب بلا گرفتار شد، باران مصیبت از زمین و آسمان به سوی او سرازیر شد، ابراهیم به خدا پناه برده و از او پرسید:پروردگارا این سرزمین بلا خیز با این خصوصیات و با این ترکیب اندوهبارش چگونه سرزمینی است؟ جبرئیل برایش خبر آورد: که این سرزمین جایی است که سرنوشت دلخراشی در کمینش نشسته است، در آینده در همین سرزمین حوادثی به وقوع خواهد پیوست که بشریت را خجل و تا دنیا دنیاست انسانیت راستین را در سوگ جگر گوشه رسول الله صلی الله علیه واله خواهد

ص: 293


1- سوره اعراف (7)، آیه 143.

نشانید، اینجا یک کشش و جاذبه ویژه ای دارد، هر کسی را که اهل دل است،اهل حق است، عاشق راستی و وارستگی است به خود می کشد،زمین کربلا کمی از زمین های مجاور خود گودتر است، هنگامی که به طرف کربلا سرازیرمی شوید مثل آن است که دل و روحتان جلوتر از شما راه می رود، با هر سرعتی که بروید خیال می کنید که حرکتتان خیلی کند است.

وعده وصل چون شود نزدیک*** آتش عشق تیزتر گردد

حضرت نوح علیه السلام و کربلا:

در این سرزمین رازهایی نهفته است ک جز خدا کسی را از آن خبری نیست، موسی اینجا سرگردان و ابراهیم در همین جا در سیلاب بلاگرفتار شد، نوح نبی در کشتی نجات از این سرزمین عبور کرد، همین که به اینجا رسید طوفان عظیم و وحشتناکی آرامش او و کشتی اش را در هم ریخت، نوح و همراهانش در شرف غرق و انهدام قرار گرفتند در این هنگام نوح خطاب به پروردگارش چنین گفت: پروردگارا تو به من وعده نجات داده بودی،در وعده تو که خلافی متصور نیست، راز این حادثه شوم و غمین را بر من بنما، جبرئیل ازآسمان فرود می آیدوبه نوح توسل به پنج تن را تذکر می دهد،شیخ الانبیاء به پنج تن توسل می جوید، دریا آرام می شود، جبرئیل شمه ای ازحوادث شومی را که در این سرزمین بلا به وقوع خواهد پیوست با نوح در میان می گذارد، به نام حسین علیه السلام که می رسد دل نوح می شکند و از سبب آن جویا می شود، جبرئیل برایش مرثیه حسین علیه السلام را می خواند و سیل اشک از چشمان نوح سرازیر می شود.(1)

9- گریه رسول خدا صلی الله علیه واله و امیر مؤمنان علیه السلام برای حسین علیه السلام:

زمان از حرکت نمی ایستد، و طومار حوادث خرد و کلان آن در هم پیچیده می شود

ص: 294


1- به کتاب بحار الانوار، ج 44، ص 223 - 249، رجوع کنید که در آن احادیثی در این زمینه روایت شده است.

عصر رسول خدا صلی الله علیه واله فرا می رسد، روزی در خانه دختر دلبند او فاطمه علیها السلام نوزادی به دنیا می آید، و پیامبرصلی الله علیه واله به دیدن او می آید، نوزاد را به رسول خدا صلی الله علیه واله می دهند، و او بچه را در آغوش می کشد وچشم به صورت زیبای نوزاد فاطمه علیها السلام می دوزد، وهای های گریه می کند. (1)

دوران خلافت امیر مؤمنان علیه السلام فرا می رسد، دشمنان پیامبرصلی الله علیه واله و مخالفان اسلام از خلافت آن حضرت ناراضی اند،به همین سبب گرفتاری های دردناکی برای او به وجود می آورند عائشه همسر پیامبرصلی الله علیه واله دهها هزار تن از مسلمانان را در کنار بصره به جان هم می اندازد، یگانگی و اتحاد مسلمانان به هم می خورد، عده زیادی در حدود چهل هزار نفر از طرفین کشته می شوند امیر مؤمنان علیه السلام از دیدن این منظره دلش خون می شود، ولی مسأله هنوز به پایان خود نرسیده است، معاویه سودای خلافت در سر می پروراند، قتل عثمان را بهانه قرار داده و در شام بر علیه هارون محمد صلی الله علیه واله فتنه انگیزی می کند، عده ای از عناصر ناآرام و دنیا طلب را به دور خود جمع کرده است و از بیعت و اطاعت از مرکز قدرت اسلامی سربازمی زند، امام برای خاموش کردن این فتنه با لشکری آراسته به طرف شام حرکت می کند،در سر راهش هنگام رفتن و یا مراجعت از صفین از کربلا عبورمی کند و برای رفع خستگی در آن جا توقف می کند،جلوخیمه فرماندهی خواب بر چشمانش غلبه می کند، و پس از چند لحظه سراسیمه و آشفته خاطر از خواب بر می خیزد،دلیل آشفتگی خاطرش را ازوی سئوال می کنند،می فرماید: خواب عجیبی دیدم، ودیدم که این بیابان به دریای خونی تبدیل شده است،و من نگران و مضطرب به دریا مینگرم ناگهان دیدم یکی در میان امواج خروشان خون دست و پا می زند، خوب نگریستم، ناگهان حسینم را در میان دریای خون دیدم که دست و پا می زند و کسی برای نجات وی اقدام نمی کند آنگاه امام همانند یک مادر جوان مرده ای ناله سر می دهد و از چشمش خون می بارد.

ص: 295


1- بحار الانوار، ج 44، ص 250، ح 1.

10- حرکت به کربلا:

پیش از آن که امام حسین علیه السلام عزم کربلا کند حتی مردم عادی مدینه نیز از سرنوشت خوبناری که در کمین آن نور دیده زهرا علیها السلام نشسته بود اطلاع داشتند، بر همین اساس بود که هنگام حرکت آن بزرگوار در و دیوار مدینه خون گریست و در سوک آن سرور جوانان اهل بهشت ترانه غم زمزمه می کرد،شخصیت های بزرگ آن تاریخ اعم از مخالف و موافق یکی پس از دیگری با آن مظلوم دیدار به عمل آورده و او را از حرکت به عراق باز می داشتند.

امام همراه برادران و تعدادی از نزدیکان خود حتی زن و بچه اش مدینه را به سوی مکه پشت سر می گذارد، محمد بن حنفیه، یکی از برادران آن حضرت از موضوع باخبر می شود، با عجله و با سرعت هر چه تمام تر خود را به برادر بزرگوار خود می رساند،در برابر او زانو می زند، گریه می کند و با اصرار و الحاح می کوشد آن حضرت را به انصراف از سفر عراق وادارد به برادرش عرض می کند: برادر از پدرم شنیدم که این سفر برای شما بسیار خطرناک است. برادر مردم کوفه امتحان خود را داده اند، آنها مردمان بی وفا و لین الأریکه ای هستند که با پدر و برادرت آن چنان که نباید کردند، ولی امام تصمیم جدی گرفته است.(1)

به هر حال، مبدأ پیدایش روضه خوانی برای سید جوانان بهشت، از زمان تألیف روضهالشهداء و یا از زمان پیدایش حکومت صفویه نیست،و منشأ این سخن ها از عدم تحقیق و عدم بررسی کافی در تاریخ زندگی اباعبد الله الحسین علیه السلام و یا از اغراض مسموم ومرموز باصطلاح روشنفکران غرب زده سرچشمه می گیرد.

زیرا اولین روضه خوان پس از شهادت آن حضرت که مورد قبول همگان است زینب کبری علیها السلام خواهر رشید و ستمدیده امام علیه السلام است.

در روایت آمده هنگامی که آن حضرت به گودال قتلگاه رسید و در کنار نعش قطعه

ص: 296


1- مقتل الحسین، السید عبد الرزاق مقرم، ص 133 - 134.

قطعه شده برادرش به زمین نشست زار زد و گفت:

«یَا أَخِی أَیُّ اَلْمَصَائِبِ أَشْتَکِی ،فَرَاغِکَ أَبْکِی أَمْ لِبُعْدِ مَسَافَتِی».

«برادر بر کدامین مصیبت تو بنالم، برای شهادتت بگریم یا به این سفر وحشتناک دور و درازی که در پیش رو دارم؟»

زینب عقیله بنی هاشم علیها السلام در سال شصت و یک هجری در گودال قتلگاه با بدن چاک چاک برادرش روبرو شده و دست به شیون و زاری زد، و اکنون سال 1392 هجری است، از زمان صفویه هم 300 سال گذشته است و اکنون از عاشورا، آن روز مصیبت بار 1332 سال می گذرد، ولی بدون تردید پیش از آغاز دوران صفویه یعنی از روز عاشورا تا آغاز سلطنت خاندان صفوی که هزار و اندی سال به طول انجامیده در عزای حسین علیه السلام مسلمانان و بالاخص شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و مرثیه ها گفته و شعرهای جانسوزی ساخته اند و به سر و صورت خود زده و بی آرامی ها کرده اند، این یک خیال واهی بیش نیست که کسی خیال کند عزاداری برای حسین علیه السلام با پیدایش حکومت صفویه پیدا شده و از آنها به یادگار مانده است مطابق مدارکی که ما در دست داریم و غالبا از علمای اهل سنت نیز آنان که در تاریخ حسین علیه السلام کتاب نوشته اند در کتاب خود حتی در پیرامون آشنایی پیامبران خدا با عزای حسین علیه السلام چیزها نوشته اند که قسمتی از آن را به عنوان نمونه خدمتتان عرض کردم.

11- میان گودال قتل گاه:

شیره زن کربلا زینب بنت علی علیه السلام و ام کلثوم علیها السلام هر کدام بر سر نعش برادر مظلوم خود سخنان دلخراشی دارند. این زینب علیها السلام است که با دیدن جنازه برادر مظلومش دردمندانه اشک می ریزد و می گوید:

«یَا مُحَمَّداً صَلَّی عَلَیْکَ مَلِیکُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ معَفَّر بِالتُّرَابِ مُقَطَّعَ اَلْأَعْضَاءِ یا مُحَمَّدا بَنَاتُکَ سَبَایا وذُرِّیَّتُکَ قَتلی تَسفی

ص: 297

عَلَیْهِمُ اَلصَّبَا هَذَا إِبَنُکَ مَخْزُورُ اَلرَّاسُ مِنَ اَلْقَفَا...»(1)

«یا جداکه پروردگار آسمانها بر تو درود فرستاد،این حسین است که با بدن خاک آلود و اعضای قطعه قطعه شده و تن آغشته به خون بر روی زمین افتاده است، یا جدا دخترانت اسیر شدند و اولاد و احفادت از دم تیغ گذشتند و اینک باد خس و خاشاک بیابان ها را بر روی جنازه آنها می ریزد، یا جدا این فرزند دلبند تو است که سرش را از پشت از تن جدا کرده اند...»

و وقتی که ام کلثوم علیها السلام بر بالای سر برادر بزرگوارش آمد و آن حضرت را در آن حال رقت بار دید، دست هایش را بر سر گذاشته و با گریه و ناله دلخراشی چنین می گفت:

«وامُحَمَّداً واجِداهُ وانْبِیَاهُ ...هذا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ صَرِیعٌ بِکَرْبَلاَ مَحْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ والرِّدَاءِ ثُمَّ غُشِیَ عَلَیْهَا».(2)

«یا جذا یا رسول الله این حسین تو است که در کربلا بر زمین افتاده، و آفتاب سوزان کربلا بر بدنش تابیده،نه بر سر عمامه ای دارد، و نه بر تن لباسی، و سرش از پشت از بدنش جدا شده است.»

این را گفت و از حال رفت و بیهوش بر زمین افتاد.

12- در طول راه و در خانه دشمن:

هر کدام از بانوان حرم در راه ها، در مجالس دشمن، در موقعیت های حساس، در برابر ابن زیاد در مقابل یزید مصائب سرور شهیدان امام حسین علیه السلام را شرح داده و دوست و دشمن را به گریه و زاری واداشته اند.

خطبه زینب علیها السلام، خطبه ام کلثوم علیها السلام، و خطبه امام زین العابدین علیه السلام را در کوچه وبازار کوفه، و خطبه خواهر شجاع و عقیله بنی هاشم حضرت زینب علیها السلام را که در مجلس یزید، در جلو آن ستمکار، و خطبه امام علی بن الحسین علیه السلام را در مسجد اموی دمشق -

ص: 298


1- مقتل الحسین، اخطب خوارزم، ج 2، ص 39.
2- همان، ج 2، ص 37.

در حالی که یزید و تمامی شخصیت های بلند پایه بنی امیه و...حضور داشتند-ایراد گردیده ببینند در این خطبه ها قسمت های عمده ان ها اختصاص به ذکر مصائب دلخراش اباعبد الله الحسین علیه السلام دارد، پس از واقعه ننگین و دلخراش عاشورا در مدینه و در بلاد دیگر اسلامی ائمه معصومین علیهم السلام و طرفداران آنها هیچ فرصتی را در این زمینه از دست نداده و به ذکر مصیبت آن ستمدیده مظلوم پرداخته اند،ودر فاصله پس از شهادت سرور شهیدان تا آغاز دوران حکومت صفویه هزاران شاعر دلسوخته ادیب همچون سید حمیری، دعبل خزائی، سلیمان بن قته،کمیت، دیک الجن،و...قصائد بلند و زیبایی حاوی مصائب آن بزرگوار از خود به یادگار گذاشته اند.

13- تأثیر روضه خوانی در روحیه دشمن :

تحت تأثیر این مصیبت ها وروضه خوانی ها بود که دولت یزید از آن لجاجت وقاطعیت اولیه خود که در آغاز حادثه کربلا از خود نشان می داد-تا جایی که حتی طفل شش ماهه شیر خواره را هم از قتل عام وحشیانه خود استثناء نمی کردند،و بعد از ظهر عاشورا هنگام تاراج خیام آل الله علیهم السلام امام علی بن الحسین علیه السلام را که در آن هنگام به شدت مریض بود می خواستند بکشند و این ها همه نشانه آن بود که بنی امیه آل علی علیه السلام را سد راه هوسرانی ها و عیاشی های خود تشخیص داده بودند و می خواستند ریشه خانواده رسول خدا صلی الله علیه واله را از روی زمین بکنند-دست برداشته و بالاخره با یک تغییر موضع 180 درجه ای خود مرثیه برای سالار شهیدان حضرت اباعبد الله الحسین علیه السلام خواندند.

14- بنی امیه برای امام حسین علیه السلام مرثیه می خوانند :

ابوالفرج بن جوزی در الرد علی المتعصب العنید روایت می کند هنگامی که اسرای اهل بیت علیهم السلام را وارد مجلس یزید کردند و سر مطهر حسین علیه السلام را توی طشتی از طلا در

ص: 299

برابر یزید گذاشتند عمویش عتبه بن ابی سفیان در کنارش نشسته بود، با دیدن وضع رقت بار اسرا و سرهای بریده آل علی علیهم السلام خطاب به یزید شروع به خواندن اشعار زیر کرد:

لِحامٌ بِجَنْبِ الطَّفِّ أدَّتِی قَرَابَهٌ ***مِنِ اِبْنِ زِیَادٍ اَلْعَبْدِ ذِی النَّسبِ الدَّغرِ

سَمِیُّهِ أَمْسَی نَسْلُهَا عَدَدَ اَلْحَصَی***وَبِنْتُ رَسُولِ اَللَّهِ لَیْسَ لَهَا نَسلُ

آن گروه از خویشاوندانت که چندی پیش به دستور تو در کربلا قتل عام شدند از نظر خویشاوندی برای تو نزدیک تر از ابن زیاد بودند ابن زیادی که برده ای بیش نبوده و دارای نسب مشکوکی - اشاره به واقعه استلحاق = هم می باشد سمیه - اشاره به مادر زناکار زیاد بن ابیه - اکنون بر و بچه هایش به شماره سنگریزه های بیابان همه جا را پرکرده اند در حالی که دختر محبوب رسول خدا صلی الله علیه واله اکنون دیگر نسلی برایش باقی نمانده است.

یزید قاتل بی شرم امام حسین علیه السلام پشیمان شده است، حضور امام علی بن الحسین علیه السلام می رسد و اظهار ندامت می کند،و راه جنایت سنگین خود را از امام جویا می شود، امام با لحن سرزنش باری می گوید:

مگر قتل ریحانه رسول الله صلی الله علیه واله جنایتی است قابل جبران؟!!

او گناه این جنایت جهان سوز را به گردن عبید الله بن زیاد می اندازد،ودر جبران آن اصرار می ورزد.

15- توصیه امام علی بن الحسین علیه السلام به یزید:

امام از وی سه چیز می خواهد :

1- از هنگامی که پدر بزرگوارم با یاران خود درکربلا کشته شدند تا کنون به ما فرصت نداده اند در عزای او بنشینیم ترتیبی داده شود که ما برای شهیدان خود مجلس عزا بگیریم، یزید با خواسته امام موافقت می کند- و بنا به نوشته بعضی از سیره نویسان کربلا - دستور می دهد در خانه خود در مجلس، یکی مردانه و دیگری زنانه برای اقامه

ص: 300

عزای آن شهید مظلوم برقرار شود ناگفته روشن است که در مجلس مردانه صاحب عزا امام علی بن الحسین علیه السلام است و در مجلس زنانه شیرزن کربلا و خواهرانش، اهالی شام برای عرض تسلیت خدمت امام زین العابدین علیه السلام و عمه هایش می رسند و قهرا از آنان در پیرامون چگونگی مسأله تشریف فرمایی امام حسین علیه السلام به عراق و برخورد نظامی در میان او و لشکر ابن زیاد و چگونگی کشته شدن امام و یارانش و انگیزه طرفین در این برخوردها چه بوده است سئوالاتی به عمل می آید و آنان در جواب اهداف عالیه امام حسین علیه السلام و چگونگی عملیات نظامی ابن زیاد در کربلا و نحوه برخورد آنان با امام و اهل بیتش و بالاخره چگونگی شهادت وی و همچنین اهداف یزید و...را برای آنان شرح می دهند،و بدین ترتیب جنایت هولناک بنی امیه برای همگان روشن و بر ملا میشود و آنان که دیروز در حال اسارت و به اتهام خروج از دین و آشوب گر وارد پایتخت افسانه ای بنی امیه شده بودند امروز به عنوان مظهر شرف و حامی امت رسول خدا صلی الله علیه واله و .. شناخته می شوند، می گویند: این مجلس 7 روز به درازا کشید.

2. اگر پس دادن تمامی چیزهایی که در کربلا از ما به غارت برده اند ممکن نیست فقط باید پیراهنی را که مادرم فاطمه علیها السلام تار و پود آن را به دست مبارک خود رشته و بافته و دوخته بود به ما پس بدهند که آن از ودایع امامت است و باید به ما برگردد.

3- یزید به عرض امام علیه السلام رسانید:اگر می خواهید درشام سکونت کنید وسایل راحتی وزندگی شمار را همین جا به بهترین وجهی آماده می کنم،و اگر میخواهید جای دیگری تشریف ببرید در امانید، امام علیه السلام فرمود:

ما در شام سکونت نمی کنیم و می خواهیم دوباره به مدینه رسول الله صلی الله علیه واله باز گردیم.

16- اهل بیت و در راه بازگشت:

اهل بیت علیهم السلام امام حسین علیه السلام عصمت با عزت و احترام تمام از شام به طرف مدینه راه افتادند اما آنان می خواستند در سر راه خود به کربلا نیز سری بزنند و در آن جا عقده

ص: 301

دل باز کنند.

به کربلا نزدیک شدند،جابر بن عبد الله انصاری یکی از مشهورترین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله همراه با عطیه عوفی همان روزها برای زیارت امام حسین علیه السلام وارد کربلا شده بودند جابر بینایی اش را از دست داده بود، از عطیه می خواهد او را به کنار فرات ببرد تا او غسل کندوهمانند یک محرم به زیارت امام برود،پس از غسل به قبر شریف نزدیک می شود، امام را صدا می کند و مکرر صدا می کند و جواب نمی شنود، بالاخره در حالی که سیل اشک از چشمانش به صورتش سرازیر است فریاد می زند: حبیبی یا حسین ...

و بیهوش میشود، درست در همین زمان اهل بیت امام حسین علیه السلام خسته و غم زده از راه می رسند در اطراف مزار امام و شهدای دیگر غوغایی برپا می شود و اهل بیت سه روز در کربلا توقف می کنند، پس از سه روز به دستور امام آماده حرکت به سوی مدینه می شوند، می گویند: رباب بنت امرء القیس همسر با وفای امام حسین علیه السلام و مادر علی اصغرعلیه السلام آن طفل شیر خوار شهید و سکینه علیها السلام که به امام در حد پرستش علاقه و ارادت داشت و امام نیز او را دوست می داشت خدمت امام علی بن الحسین علیهما السلام می رسد وازوی میخواهد تا موافقت کند آن بانو در کربلا برای همیشه اقامت وسکنی گزیند، امام با ملاطفت او را راضی به حرکت با اهل بیت به سوی مدینه می کند و اهل بیت علیهم السلام به سوی مدینه راه می افتند.

17- در دروازه مدینه:

همین که به مدینه نزدیک می شوند به فرمان امام همان جا چادرهایی برافراشته می شودو بدین ترتیب امام و همراه او اهل بیت از ورود به مدینه خودداری می کنند،امام بشیر بن جذلم را - که یزید برای تدارک وسائل راحتی اهل بیت همراه قافله کربلا گسیل داشته بود =به مدینه می فرستد و از او می خواهد که اهالی مدینه را از ورود قافله غم به وطن آگاه کند، بشیر وارد مدینه می شود و خطاب به مردم مدینه اعلام می کند و می گوید:

ص: 302

یا أهلَ یَثرِبَ لا مُقامَ لَکُم بِها*** قُتِلَ الحُسَینُ وَأدمَعِیمِدرارُ

الجِسمِ مِنهُ بِکَریلاءَ مُضَرَّجٍ ***والرَّاسُ مِنْهُ عَلَی اَلْقَنَاهِ یُدَارُ

ای مردم مدینه درنگ نکنید که حسین علیه السلام کشته شده و به همین جهت سیل اشکم را به صورتم جاری کرده ام، او را کشتند چنان که بدن مبارکش در کربلا غرقه به خون بر جای مانده و سرش بالای نیزه شهرها را یکی پس از دیگری زیر پا گذاشت.

مردم مدینه از شنیدن این خبر ناگوار انگشت حیرت به دندان می گیرند وگریان و نالان به سرعت به طرف خیمه های آل الله حرکت می کنند، به خیمه ها می رسند و در اطراف چادرهای دختران پیامبر و عروس های آن حضرت غوغای عجیبی بر پا می شود گویا قیامت بر پا شده است.

18- اهل بیت علیهم السلام در مدینه:

اهل بیت علیهم السلام وارد مدینه می شوند، حضرت زینب علیها السلام خواهر شجاع و بزرگوار حسین علیه السلام وارد حرم رسول الله صلی الله علیه واله می شود و از جمله سخنانی که خطاب به جدش بر زبان می آورد آن است که می گوید:جد بزرگوار اگر درحرمت نامحرم حضور نداشت پیراهنم را از تن کنار می زدم تا جای تازیانه هایی را که بر بدنم خورده ببینی.

هنوز بر کف پایم نشان آبله پیداست*** به روی خار مغیلان زبس پیاده دویدم

***

ص: 303

ص: 304

گفتار چهاردهم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ عبد الحسین واعظ زاده خراسانی «دامت توفیقاته»

تصویر

«از مشهد »

ص: 305

2- فضائل ومناقب امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، والصلاه والسلام علی خیر خلقه محمد و اله الطاهرین ولا سیما ابن عمه امیر المؤمنین علی واله الطاهرین، واللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

أَنتَ الْعَلِیُّ الَّذِی فَوْقَ العَلِیِّ رُفْعاً*** بِبَطْنِ مَکَّهَ وَسَطَ اَلْبَیْتِ قد وضعا

وأَنْتَ حَیْدَرَهُ الْغَابِ الَّذِی أَسَدَّ اَل ***بُرْجِ اَلسَّمَاوِیِّ عَنْهُ خَاسِئاًرَجَعا

وأنتَ بابُ تَعالی شَأنِ حارِسِهِ ***بِغَیْرِ رَاحَهٍ رُوحُ اَلْقُدُسِ مَا قُرِعا

وأَنْتَ ذَاکَ الْبَطِینُ الْمُمْتَلِی حُکْماً ***مِعْشَارَهَا فَلَکَ اَلْأَفْلاَکُ مَا وَسَّعَا

وأَنْتَ ذَاکَ الْهِزَبْرُ الأنْزَعُ الْبَطَلُ***اَلَّذِی بِمِخْلَبِهِ لِلشِّرْکِ قَدْ نُزِعَا

وأَنْتَ نُقْطَهُ بَاءٍ مَعَ تَوَحُّدِهَا***بِهَا جَمِیعَ اَلَّذِی فِی اَلذِّکْرِ قَد جُمِعا

وأَنْتَ یعْسوبٌ نُحَل اَلْمُؤْمِنِینَ إِلَی***أَیَّ اَلْجِهَاتِ اُنْتُحِیَ یَلْقَاهُمْ تَبَعاً

وأنتَ صَنونَبی غَیرُ شَرَعَتَهُ*** لِلأنبیاءِ إِلَهُ اَلْعَرْشِ مَاشَرِعاً

وأَنْتَ زَوْجُ ابْنَهِ الهَادِی إلی سَنَنٍ*** مَا حَادَ عَنْهُ عِدَاهُ اَلرُّشْدُ فَانْخَزَعَا

وَأنتَ غَوثٌ وَغَیثٌ فی ورَدی وندی ***لخَائِفٌ ولَرَّاجٌ لاَذٍ وانْتَجَعَا

وأنتَ رُکنٌ یُجیرُ المُستَجیرَ بِهِ***وأنتَ حِصنٌ لِمَن مِن دَهرِهِ فَزَعا

وَأَنْتَ أَنْتَ الَّذِی حُطَّتْ لَهُ قَدِمَ*** فِی مَوْضِعِ یَدِهِ اَلرَّحْمَنُ قَدْ وُضِعَا

ص: 306

وَأَنْتَ أَنْتَ الَّذِی لِلْقِبْلَتَیْنِ مَعَ النَّ***بی أَوَّلُ مَن صَلَّی وَمَن رَکَعا

وَأنْتَ أنتَ الَّذی فی نَفسِ مَضْجَعَهُ*** فِی لَیْلِ هِجْرَتِهِ قَدْبَاتَ مُضْطَجِعاً

وأَنْتَ أَنْتَ الَّذِی یَلْقَی الْکَتَائِبَ فِی*** ثَبَاتِ جَأْشٍ لَهُ سَهْلاَنِقَد خَضًعا

وَأنتَ أنتَ الَّذی لِلَّهِ مافِعَلاً ***وَأنتَ أنتَ الَّذی لِلَّهِ ماصَنَعاً

وَأنتَ أنتَ الَّذی لِلَّهِ ماوَصلاً***وَأنتَ أنتَ الَّذی لَهُ ماقطَعاً

وَ بَابَ خَیْبَرَ لَوْ کَانَتْ مُسَامَرَهَ ***کُلِّ اَلثَّوَابِ حَتَّی اَلْقُطْبُ لا نقَلَعا

سَمَّتْکَ أُمُّکَ بِنْتُ اَللَّیْثِ حَیْدَرَهُ***أُکْرِمْ بِلَبْوَهِ لَیْثٍ أَنْجَبَتْ سَبْعاً

وأَنْتَ مِن فَجْعِ الدِّینِ الْمُبِینِ بِهِ ***ومَنْ بِأَوْلادِهِ الإِسْلامَ قَدْ فُجِعا

نَهْجِ اَلْبَلاَغَهِ نَهَجَ عَنْکَ بلغنا***رُشْداً بِهِ اُجْتَثَّ عَرَقَ اَلْغَیِّ فَانقَمعا

تو آن علی هستی که از بالاترین حد علق مقام پا فراتر نهادی، و در اندرون مکه وسط بیت الله الحرام با قدوم مبارک خود دنیا را با صفا و شرف قرین فرمودی.

تو آن شیر بیشه ای هستی که از برابر او اسد بروج آسمانی با ذلت پس رانده می شود.

تو آن دری هستی که دربان آن مقام بسیار بلندی داشته، و جز به دست روح القدس زده نمی شود.

تو آن بزرگواری هستی که اندرون آن پر از حکمت است به اندازه ای که فلک الافلاک گنجایش یک دهم آن را ندارد.

تو آن قهرمان و شیر قوی پنجه ای هستی که با چنگ خود ریشه شرک را از روی زمین برکندی .

تو همان نقطه تحت بائی هستی که هر آن چه در قرآن است در آن جمع شده است.

تو پناهگاه مؤمنین هستی، چنان پناهگاهی که به هر طرف رو آورد آنان دنبال او می روند.

ص: 307

تو برادر آن پیامبری هستی که پروردگار عرش جز شریعت او را برای پیامبران تشریع نفرموده است.

تو همسر دختر هدایت کننده به روش هایی هستی که تا هنگامی که دشمنانش از آن کناره گیری می کنند از راه رشد فاصله می گیرند.

تو پشتیبانی هستی که پناهنده را پناه می دهد و برای کسی که از گرفتاری ها می ترسد قلعه و پناهگاه محکمی هستی .

تو کسی هستی که در آن جا که پروردگار متعال دستش را گذاشت پانهادی.

و تو با رسول خدا صلی الله علیه واله اولین کسانی بودید که به هر دو قبله یعنی بیت المقدس و کعبه نماز خواندید،

تو کسی هستی که در شب هجرت رسول خدا در بستر او خوابیدی .

تو کسی هستی که با ستونهای لشگرها بدون خوف و هراس برخورد می کنی و آنها در مقابل تو سر تعظیم فرود می آورند.

تو کسی هستی که هرکاری انجام میدهی وهر چه به انجام آن مبادرت می کنی برای رضای خداست.

تو کسی هستی که با هر کسی پیمان وصلت و دوستی می بندی و با هر کس قطع رابطه میکنی در طلب رضای خداست.

اگر میخ های درب خیبر تا مرکز زمین هم فرو می رفتند در مقابل نیروی خدایی تو دوام نیاورده و از جا کنده می شدند.

مادرت بنت اسد تو را حیدر - شیر - نامیده، آفرین به شیره زنی که شیر قوی پنجه ای را از خود به یادگار گذاشت.

تو کسی هستی که دین مبین در فقدان تو به سوگ نشست و تویی که دین مقدس اسلام با شهادت فرزندانش دچار مصیبت شد.

نهج البلاغه راهی است از تو که ما را به چنان مرحله ای از رشد رسانید که به وسیله آن ریشه های عداوت از روی زمین کنده می شود.

ص: 308

ای ماورای حد تصور مقام تو*** مریم کنیز و عیسی مریم غلام تو

نام خدای جل جلاله علی بود ***زان رو علی عالی اعلی است نام تو

دون کلام خالق و فوق کلام خلق*** نهج البلاغه آن ملکوتی کلام تو

دست خدا و چشم خدا صورت خدا*** تو بر خدای قائم و ما بر قوام تو

فرض است بر تمامی ذرات کائنات*** مهر تو و ولای تو و احترام تو

ارض و سما به یمن وجود تو ثابتند*** دائم بود مدار فلک بر دوام تو

تو شاهباز رفعت و عنقای عزتی*** عرش خدا و دوش نبی بود بام تو

فردا حساب مؤمن و کافر تو میکنی ***برپا کند قیامت کبری قیام تو

ظاهر شدی به کعبه به مسجد شدی شهید*** قربان حسن مطلع و حسن ختام تو

کفش دوپاره دوز و عدو را دوپاره کن ***ای من فدای خرق تو و التیام تو

بر سفره بود نان جو و سرکه و نمک*** صبحانه تو چاشت تو در شام شام تو

چشم خدایی تو پر از اشک بریتیم ***در جنگ خنده بود لب لعل فام تو

صوم و صلاه رنگ خدایی به خود گرفت ***زان خون که رنگ کرد صلاه وصیام تو

3- کثرت فضائل امیر مؤمنان علیه السلام:

قال الله تعالًی فی کتابِهِ الحَکیمِ:

«وَلُو أَنَّ ما فِی الأرضِ مِن شَجَرَهٍ أَفْلامٍ والْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعدِهِ سَبعَهُ أبحُرٍ مافِدُ تَکَلِماتِ اللَّهِ»(1)

«وَفَسَّرَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ بِالأئِمَّهِ وَأهْلِ اَلْبَیْتِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ فِی اَلْأَخْبَارِ»(2).

«و اگر کلیه درختان روی زمین (در کف نویسندگان عالم) قلم شود،و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر دوات گردد باز کلمات خدا ناتمام بماند.»

«و کلمات الله در اخبار به ائمه اطهار و اهل بیت علیهم السلام تفسیر شده است.»

ص: 309


1- سوره لقمان (31)، آیه 27.
2- بحار الانوار، ج 26، ص 291، ح 51، و ج 15، ص 10، ح 10.

وفی خطبه رسول الله صلی الله علیه واله یَومَ الغَدیرِ - و هِیَ خُطبَه مَعروفَه -

«مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ إِنَّ فَضَائِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عِنْدَ اَللَّهِ وَقَدْ أَنْزَلَهَا فِی اَلْقُرْآنِ أَکْثَرَ مِنْ أَنْ أُحْصِیَهَا فِی مَقَامٍ وَاحِدَ»(1).

«ای مردم فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام پیش خدا - که آنها را در قرآن نازل کرده -

بیش از آن است که بتوان در یک جا گرد آورد.»

حدیث فضل علی را تمام نتوان کرد ***اگر مداد شود أبحر و قلم دریا

گمان مکن که در این گفتگو بود اغراق ***چنین بما خبر آورده احمد مختار

ابن حجر هیثمی در صواعق المحرقه در بخش فضائل مولا امیر مؤمنان علیه السلام از

احمد بن حنبل روایت می کند؛ گفت:

«لَمْ یَجِیءْ فِی أَحَدٍ مِنَ اَلصَّحَابَهِ مِنَ اَلْقَضَائِلِ مَاجَاءَ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ»(2)

درباره علی بن ابی طالب علیه السلام به اندازه ای فضائل روایت شده که درباره هیچ کدام از صحابه روایت نشده است.

می گویند از شافعی سئوال کردند: درباره علی بن ابی طالب علیه السلام چه می گویی؟ گفت: چه گویم درباره کسی که دوستانش از ترس،ودشمنانش از روی حسد و کینه فضائل او را مخفی کردند با این حال درباره او به قدری فضیلت روایت شده که مابین آسمانها و زمین را پر کرده است.(3)

وابن ابی الحدید در مقدمات شرح نهج البلاغه می گوید:

«مَا أَقُولُ فِی رَجُلٍ أَقْرَلُهُ أعْداءَهُ وخُصُومُهُ بِالفَضلِ وَلَم یُمْکِنْهُمْ جَحْدُ مَناقِبِهِ ولاکِتمَانِ فَضائِلِهِ فَقَد عَلَیَّ أَنَّهُ إستولی بَنُو أُمَیَّهَ علی سُلْطَانِ الإِسْلامِ فِی شَرْقِ الأَرضِ وَغَربِها واجتَهدوا بِکُلِّ فی إطفاءِ نُورِهِ

ص: 310


1- بحار الانوار، ج37، ص217..
2- الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، ص118.
3- حق الیقین، سید عبد الله شبر، ج 1، ص 173، و سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 367 و الانوار البهیه، محدث قمی، ص 59.

وَالتَّحریضِ عَلَیهِ وَوَضْعِ الْمَعَایِبِ وَالْمَثَالِبِ لَهُ ولَعَنُوهُ عَلَی جَمِیعِ المَنَابِرِ وتَوَعَّدُوا مَادِحِیهِ بَلْ حَبَسوهُم وَقَتَلُوهُم ومُنَعُوا مِن رِوَایَهِ حَدِیثٍ یَتَضَمَّنُ لَهُ فَضِیلَهُ أَوْ یُرْفَعُ لَهُ ذَکَراً حَتَّی حَظَرُوا أَنْ یُسَمَّی بِاسْمِهِ فَما زادَهُ ذَلِکَ إِلاَّ رِفْعَهً وسَمُوا وکَانَ کَالْمِسْکِ کُلَّما سَتَرَ انتَشَرَ عَرفُهُ وَکُلَّما کَتَمَ تَضَوُّعَ نَشرِهِ وَکالشَّمسِ لا تُستَرُ بِالرَّاحِ»(1).

«چه گویم درباره مردی که دوستان و دشمانش همگی به فضل او اقرار کرده، و نتوانستند منقبتی از مناقب او را انکار و یا فضیلتی از فضایل او را پنهان کنند، تو می دانی که بنی امیه در شرق و غرب عالم بر حکومت اسلام تسلط یافتند؛و با تمام دسیسه های شیطانی شان در خاموش نمودن نور آن حضرت و نسبت دادن دروغین عیب ها و کارهایی که موجبات سرزنش برای او فراهم می آورد به وی کوشیدند و او را در بالای همه منابر سب کردند، و ثناگویان او را تهدید کردند بلکه آنان را حبس نموده و به کشتار آنان پرداختند و از روایت حدیثی که در بردارنده فضیلتی برای او باشد و یا مقام اورا بالا برد و جلوگیری کردند و قدغن نمودند که نام کسی را علی بگذارند با این همه همواره مقام او در میان مردم بالا رفت و معروفیتش بیشتر شد همانند مشکی که هر چند روی آن را بپوشانند،عطرش بیشتر پخش می شود، و هرقدر پرده پوشی از آن به عمل آورند بوی آن بیشتر منتشر می شود و مانندخورشیدی است که با کف دست ها نمی توان آن را از دیده ها پنهان ساخت.»

از طرف مخالفین و موافقین آن حضرت کتاب های زیادی حاوی فضائل و مناقب وی نوشته شده که سخن در پیرامون آنها به درازا می کشد، یک نفر از مورخین عرب کتابی به نام الابطال نوشته که در آن چنین می گوید:

«وأمَّا عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ فَلاَ یَسَعُنَا إِلاَّ أَنْ نَتَعَشَّقَهُ»

اما علی بن ابی طالب علیه السلام برای ما جز عشق ورزیدن به او روا نیست.

یعنی روایاتی که در پیرامون شخصیت و فضائل او به ما رسیده در چنان سطح نامحدود و وسیعی است که ما نمی توانیم او را آنچنان که هست توصیف کنیم، روایات بی شماری از رسول خدا صلی الله علیه واله و ائمه معصومین علیهم السلام وارد شده است که هر دسته از آن گوشه ای از جوانب شخصیت محیر العقول او را توصیف می کند با این حال باز جوانب و

ص: 311


1- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 17.

ابعاد زیادی از شخصیت وی هنوز در پرده ابهام باقی می ماند مثلا :

علم امیر مؤمنان علیه السلام:

دسته ای از احادیث از طرق شیعه و اهل سنت درباره علم آن حضرت وارد شده که

نمونه هایی از آن چنین است:

«أَنَا مَدِینَهُ العِلْمِ وَعَلی بَابِها»(1).

من شهر علمم و علی علیه السلام دروازه آن است.

«أَنَا مَدِینَهُ الحِکْمَهِ وَعلی بَابِها»(2).

من شهر حکمت هستم و علی علیه السلام درب آن است.

«أنَا دارُ الحِکْمَهِ وعلی بابِها»(3)

من خانه حکمتم و علی علیه السلام درب آن است.

این احادیث هم از تواتر اجمالی و هم از تواتر معنوی برخوردارند، همچنین در روایتی آمده که آن حضرت فرمود:

«عَلَّمَنِی رَسُولُ اَللَّهِ أَلْفَ بَابٍ مِنَ اَلْعِلْمِ یُفْتَحُ مِنْ کُلِّ الفُ بابٍ»(4).

رسول خدا صلی الله علیه واله هزار درب، از علم را بروی من گشود که از هر درب آن هزار

درب گشوده می شود.

و نیز فرمود:

«سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»

آن گاه دست روی سینه خود گذاشته و فرمود:

«هَذَا سَفَطُ اَلْعِلْمِ هَذَا مَازَقَنِی رَسُولُ اَللَّهِ زَقّاً»(5)

پیش از آن که من از میان شما بروم از من بپرسید، این-یعنی سینه اش-صندوق علم

ص: 312


1- مناقب علی بن ابی طالب، ابن مغازلی، ص 80، ح 120 .
2- همان، ص 86، ح 127 .
3- همان، ص 78، ح 128.
4- میزان الاعتدال، ذهبی، ج 1، ص 624، رقم 2392.
5- المناقب، خوارزمی، ص 91، ح 85 .

است علمی که رسول خدا صلی الله علیه واله به من آموخته است.

و نیز فرمود:

«لَو ثُنِیَتْ لِی الوِسَادَهِ لَحَکَمتُ بَیْنَ أهْلِ التَّوْرَاهِ بِتَوْرَاتِهِم وبَیْنَ أَهْلِ الانْجِیلِ بِانْجِیلِهِمْ وَ بَیْنَ اَهْلِ الزَّبُورِ هُمْ وَ بَیْنَ اَهْلِ الفُرقانِ بِفُرْقانِهِم حتی یُنَادِی کُلُّ کِتَابٍ بِأَنَّ عَلِیّاً حَکَمَ فِی بِحُکْمِ اَللَّه»(1).

« اگر برای من تشکچه حکم بگسترانند در میان اهل توراه مطابق قوانین توراه و در میان اهل انجیل مطابق قوانین انجیل، و در میان اهل زبور طبق قوانین زبور، و در میان اهل قرآن طبق قوانین قرآن حکم می کنم چنان که هر کدام از این کتاب ها اعلام می دارند که علی درباره من مطابق حکم الهی نظر داد .»

و فرمود:

«سَلُونِی وَاللَّهِ لا تَسْأَلُونِّی عَن شَیٍ یَکُونُ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ إِلاَّ حَدَّثْتُکُم بِهِ سَلُونِی عَنْ کِتَابِ اللَّهِ فَوَاللَّهِ مَا مِنْهُ آیَهٌ إِلاَّ وأنَا أَعْلَمُ أَیْنَ نَزَلَتْ بِلَیْلٍ أوْ بِنَهَارٍ أوْ بِسَهْلٍ نَزَلَتْ أَوْ فِی جَبَلٍ»(2).

«هر چه می خواهید از من بپرسید، قسم به خدا اگر در پیرامون هر چه که تا قیامت به وقوع خواهد پیوست بپرسید شما را از آن خبر می دهم.

از من درباره قرآن بپرسید به خدا قسم من به قرآن احاطه کامل دارم هر تک تک آیات قرآن را می دانم که شب نازل شده یا در روز، در زمین هموار نازل شده یا در کوه.»

و فرمود:

«مَا نَزَلَ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ آیَهً مِنَ اَلْقُرْآنِ إِلاَّ أقرَأَنِیهَا أو أملاهاعلیفأکتُبُها بِخَطِّی وعِلْمِی تَأْوِیلَهَا وتَفسیرَها وناسِخَها ومَنْشُوخِهَا ومُحْکَمِهَا ومُتَشابِهِهَا وَدَعَا اللَّهُ لِی أَنْ یُعَلِّمَنِی فَهْمَهَا وخَفْظَها لَمْ أَنْسَ مِنْهُ

ص: 313


1- بحار الانوار، ج 10، ص 118، ح 1.
2- شواهد التنزیل، حسکانی، ج 1، ص 42، ح 31.

حَرفاً واحِداً»(1).

«به رسول خدا صلی الله علیه واله هیچ آیه ای از قرآن نازل نشد جز آن که آن را برای من قرائت فرمودند و یا دیکته کردند و من آن را با خط خود نوشتم، و تأویل، و تفسیر، و ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه آن را به من آموختند و از خدا خواستند که شیوه فهم و حفظ آن را به من بیاموزد بنابراین حتی یک حرف از آن را فراموش نکردم.»

نهج البلاغه،و فصاحت و بلاغت آن و مطالب و مسائل بی شمار در هر رشته از رشته های علوم که حاوی آن است نشانی از علم بیکران آن حضرت است .

کسی که گفت سلونی سزد امامت را*** نه آن که کرد بلولا به جهل خود اقرار

امام اهل معارف کسی تواند بود ***که کرد تربیتش مصطفی بدوش و کنار

می گویند: عمر بن خطاب در هفتاد مورد که از طرق شیعه و سنی وارد شده گفته است:

«لولا عَلِیُّ لهلک عمر» (2).

«اگر علی نبود عمر هلاک می شد»

و نیز گفته است:

«لا أبقانِیَ اللهُ لِمُعضَلَهٍ لَیسَ لَها أبوالحَسَنِ»(3)

خدا مرا هنگام پیش آمدن مشکلی که در آن موقع علی علیه السلام نیست زنده نگه ندارد. قضاوت های محیر العقول و حل مشکلات به وسیله آن حضرت امری است واضح و غیر قابل انکار چنان که فرموده:

«سَلُونِی عَنْ طُرُقِ اَلسَّمَوَاتِ فَإِنِّی أَعْلَمُ بِهَا مِنْ طُرُقِ اَلْأَرْضِ» (4).

از من درباره راه های آسمانها بپرسید که شناخت من به آنها بیشتر از راه های زمین است.

ص: 314


1- شواهد التنزیل، حسکانی، ج 1، ص 48، ح 41.
2- الامام علی بن ابی طالب، عبد الفتاح عبد المقصود، ج 1، ص 226 .
3- مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 45.
4- نزهه المجالس، صفوری، ج 2، ص 210.

و می فرماید:

«سَلونی عَمَّا شِئتُم ولا تَسأَلونی عَنْ شَیْءٍ إِلاَّ أَنْبَائَکُمْ بِهِ»(1).

در پیرامون هر چه دلتان که می خواهد از من بپرسید، زیرا از هر چه سئوال بکنید در مورد آن شما را آگاهی کافی می دهم.

4- علی و فاطمه علیهما السلام همچون دریای بیکرانند:

احادیثی در پیرامون شخصیت و فضائل آن حضرت به ما رسیده که هر کدام به نوبه خود دلالت دارند بر آن که آن حضرت دریایی است بیکران. از جمله در تفسیر آیه

«مرج البحرین یلتقیان» وارد شده:که

«عَلَی وَفَاطِمِهِ بَحْرَانِ عَمِیقَانِ لاَ یُدْرِکُ قَعْرُهُمَا»(2).

علی و فاطمه علیهما السلام دو دریای عمیقی هستند که قعر آن را کسی نمی داند

و فاضل بهبهانی قدس سره در کتاب اثبات الولایه خود روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

«عَلَی بَحْرِ اَلْعِلْمِ وَفَاطِمَهَ بَحْرِ النَّبُوَّهِ»(3).

علی علیه السلام دریای علم است و فاطمه علیها السلام دریای نبوت

ائمه اطهارعلیهم السلام اولاد این دو بزرگوار هستند و کلیه فضائلی را که این دو بزرگوار دارا هستند آنان نیز دارا می باشند.

رسول خدا صلی الله علیه واله در خطبه غدیر می فرمایند:

«مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ مَامِنٌ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَد أحْصَاهُ اللَّهُ فِی کُلِّ عِلْمٍ عَلِمْتُهُ وقَد احْصَیْتُهُ فِی امامِ الْمُتَّقِینَ»(4).

ای مردم هیچ علمی وجود ندارد جز آن که خدا آن را در سینه من قرار داده است و هر

ص: 315


1- بحار الانوار، ج 40، باب 93، ص 136، ح 27.
2- بحار الانوار، ج 24، ص 98، ح 5.
3- بحار الانوار، ج 24، ص 99، ح 6.
4- بحار الانوار، ج 37، ص 208.

آن چه را که من می دانم آن را در سینه امام متقیان به ودیعه گذاشتم امیرمؤمنان علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا و ائمه معصومین علیهم السلام از اولاد آنها در چنان مقام عظیمی از علم، نورانیت،هدایت و رحمت و شفقت و...هستند که زبان فصحای عالم ازبیان آن و عقول عقلای به نام از درک آن عاجزند.

نهاد نام علی را در مدینه علم*** که تا غلط نکند ابلهی در آن دیوار

إنما المصطفی مدینه علم ***وهو الباب من أتاه أتاها

جز این نیست که مصطفی یعنی رسول خدا صلی الله علیه واله شهر علم است و او - یعنی

علی علیه السلام - درب آن است که هر کس به سوی آن درب بیاید به شهر علم آمده است.

5- زهد امیر مؤمنان علیه السلام :

امام علیه السلام در نامه ای که به عثمان بن حنیف نوشته است چنین می گوید:

«ولوُشِئْتُ لاهْتَدَیْتُ إِلَی مَضَی هَذَا اَلْعَسَلُ ولُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ ونَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ ولکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنی هَوایَ وَیَقودَنی جَشَعِی إلی تَخَیُّرِ الأطْعِمَهِ والأشْرِبَهِ»(1).

اگر می خواستم به عسل صاف شده،و به مغز این گندم و به این پارچه های ابریشم به راحتی دست می یافتم ولی هیهات که هوی و هوس بر من غالب آید، و حرص و آز مرا به طرف خوردنی ها و آشامیدنی ها بکشد.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در کلیه خصائل پسندیده،مانند جهاد در راه خدا با جان ومال، شجاعت، و مقابله با دشمنان دین و اسلام و... همچون دریای بیکران و خروشانی بود چنان که در دنباله همان نامه اش به عثمان بن حنیف می فرماید:

«وَکَانِی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ اِبْنِ أَبِی طَالِبٍ قَدْ قَعْدَبَهُ الضَّعْفُ عَن قِتَالِ الأقْرانِ ومُنَازَلَهِ الشُّجْعَانِ...

وَأَنَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ والِه کَالصُّنُومِنِ الصِّنوِ وَالذِّراعِ مِنَ العَضُدِ وَاللَّهِ لَو

ص: 316


1- بحار الانوار، ج 33، ص 474، ح 686.

تَظَاهِرِینَ الْعَرَبَ علی قِتَالِی لَمَّا وَلَّیْتُ عَنْهَا ولَوْ أَمْکَنْتُ مِن رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إلَیْها»(1)

گویا می بینم که گوینده شما می گوید:اگر روزی ۔ خوراک۔علی بن ابی طالب همین باشد ضعف او را از جنگ با پهلوانان و دست و پنجه نرم کردن با شجاعان باز می دارد.

در حالی که نسبت من از رسول خدا صلی الله علیه واله همچون برادری نسبت به برادرش و همچون آرنج نسبت به بازی است، به خدا قسم اگر همه عرب به یک باره رو به من آورند هرگز پشت به آنها نمی کنم...

6- ستایش امیر مؤمنان علیه السلام از زبان شعر:

مرحوم آیه الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی قدس سره در مدح امام امیر مؤمنان علیه السلام می گوید:

وَسیفُهُ المُبیدُ لِلکُفّارِ ***آیِهِ قَهَرَ الواحِدُ القَهّارُ

وَبَطشُهُ هُوَ العَذابُ الأکبَرُ ***وَکادَتِ الأرضُ بِهِ تُدَمَّرُ

سَلْ خَنْدَقاً وَخَیبَراً وَبَدْراً*** فَاِنَّهَا بِمَا أَقُولُ أَدْرِی

سَلْ أَحَداً فَقِیه بِالنَّصِّ اَلْجَلِیِّ*** نَادِی اَلْأَمِینِ لاَ فَتَی اِلاَّ عَلِیٌ

و شمشیر او۔ یعنی علی علیه السلام- که نابود کننده کفار است نشانه قهر خدای یکتا و قهار است.و حمله او عذاب بزرگی است که نزدیک است روی زمین در مقابل آن هلاک شود.

از خندق بپرس و از خیبر و بدر بپرس که آنها آن چه را که من می گویم بهتر می دانند.

از أحد بپرس که در آن جبرئیل امین ندای نص آشکار لافتی الا علی را سر داد.

و مرحوم سید رضا هندی قدس سره گوید:

ص: 317


1- بحار الانوار، ج 33، ص 475، ح 686.

یَامِنٍ قَدْ أنْکَرَ مِن آیَاتِ أَبِی حَسَنٍ مالاینْکِرَ***إِنْ کُنْتَ لِجَهْلِکَ بِالْأَیَّامِ جَحَدَ ت مَقَامَ أَبی شبْر

فَاسْئلَ بَدْراً واسْئَلْ أحَداً وَلِیَّ الأحزابِ وَسَلَ خَیبَرَ*** مَنْ دُبُرَ فیهَا الأمْرُ ومَنْ أَرْدَی الأَبْطَالَ ومِن دَمَّرَ

مَن هَدَّ حُصُونَ الشِّرْکِ وَمَن شَادَی الإِسْلامَ ومَن عَمّر*** قَاسُوک أبا حَسَنٍ بِیسواکَ وَهَل بِالطَّودِ یُقاسُ الذَّر؟

ای آن که از نشانه های امیر مؤمنان چیزهایی را که قابل انکار نیستند انکار میکنی اگر در اثر

عدم اطلاع از حوادث روزگار مقام ابوالحسن را انکار میکنی یعنی غرضی در کار نیست.

از بدر، و از احد، و جنگ احزاب و خیبر بپرس که چه کسی در آنها تدبیر امور فرمود و چه کسی نام آوران شجاع را نابود کرد و از میان برداشت و چه کسی سنگرهای محکم شرک را درهم کوبید و اسلام را سرافراز کرد.

یا امیر مؤمنان تو را از روی نادانی با غیرتومقایسه کردند آیا کوه سر به فلک کشیده را با مورچه ضعیفی مقایسه کردن درست است؟!!

و مرحوم آیه الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی قدس سره در یک شعر فارسی آن حضرت را چنین ستوده است:

داده گلشن دین را جویبار تیغش آب*** لاله زار یاسین را کرده خرم و شاداب

شمع دین و آیین را کرده مهر عالمتاب*** داده داد تمکین را روز خیبر و احزاب

در حد فداکاری از شماره بیرون کرد

رفت کشتی ایمان در حد چه در گرداب ***بود از جگر نالان یاعلی مرا دریاب

تیغ و دست شرافشان کرد همتی نایاب ***تابه عرصه میدان شد دل دلیران آب

روزگار دشمن را تیره و دگرگون کرد

ص: 318

فاتح ولایت بود خاتم النبیین را ***مصدر عنایت بود صادر نخستین را

رایت هدایت بود هادی المضلین را ***قلعه حمایت بود ملک دین و آیین را

با پیامبرش یزدان چون کلیم و هارون کرد

اوصاف علی به گفتگو ممکن نیست ***گنجایش بحر در سبو ممکن نیست

7- نور او و خمسه طیبه علیهم السلام پیش از آفرینش پدید آمده است:

نور او در آغاز آفرینش با نور پیامبر صلی الله علیه واله و فاطمه علیها السلام همسان بوده است بر اساس روایات بی شماری که از طرق اهل سنت وارد شده انوار خمسه طیبه علیهم السلام و همچنین انوار ائمه طاهرین علیهم السلام از اولاد آن حضرت پیش از آفرینش جهان خلعت وجود برتن کرده اند.

8- فرازهایی از زندگی او:

ابتدای زندگیش با تولد و در بیت الحرام آغاز شده و پس از عمری تلاش بی وقفه در راه اعتلای کلمه الله در مسجد به لقای پروردگار خود شتافته است.

ای آن که حریم کعبه کاشانه تو ***و بطحا صدف گوهر یکدانه تو

گر مولد تو به کعبه آمد چه عجب ***دارای نجل خلیل خانه خود خانه تو

هنوز سال های اولیه زندگی پرافتخارش را سپری می فرمود که به خانه رسول خدا صلی الله علیه واله انتقال یافته و زیر نظر پر مهر پیامبر صلی الله علیه واله تربیت یافته و بزرگ شد، او خود در این زمینه چنین فرموده است:

«وَلَقَد کُنتُ أَتَّبِعُهُ إِتباعَ الفَصیلِ اثَرَ امِّهِ» (1)

همواره دنبال رسول الله میرفتم همان گونه که بچه شتر دنبال مادرش می رود.

و در یک خطبه طولانی از نهج البلاغه جزئیات رفتار رسول خدا صلی الله علیه واله با خود را

ص: 319


1- بحار الانوار، ج 14، ص 475 .

توضیح داده و می فرماید:

«وَلَقَدْ کَانَ یَمْضَغُ اَلشَّیْءَ فَیُلْقِمُنِیهِ»(1).

و معمولا رسول خدا صلی الله علیه واله غذا را در دهان مبارکش می جوید و سپس آن را در دهان من می گذاشت.

تا می فرماید:

«ولَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ وأن رَأَتْهُ عَلَی صَدْرِی»(2).

و رسول خدا صلی الله علیه واله آخرین لحظات از زندگی با برکتش را طی می کرد که سرش به سینه من بود.

تا می فرماید:

«حَتِّی وَارَیْنَاهُ فِی ضَرِیحِهِ فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّی حَیّاً وَمیِّتاً؟»(3)

از اول عمرم با آن حضرت بودم و آنی از وی جدا نمیشدم تا هنگامی که جسد مبارکش را در قبر گذاشته و روی آن را پوشاندم ودر این مدت تا آنجا که مقدور بود استفاده های علمی و اخلاقی بی شماری از آن وجود مقدس کردم،بر این اساس و با این همه سوابق درخشان و این همه فضیلت، از علم و حلم و اخلاق، و کرم، سخا، و ایثار، و ورع و تقوی و جهاد، و مبارزات جدی در راه به کرسی نشاندن کلمه الله؛ چه کسی در حال حیات و پس از ارتحال وی سزاوارتر از من بر او میباشد؟!!

همو بود که عمر گرانبهایش را در طاعت خدا و رسول گرامی او به پایان برد چنان که در قسمتی از سخنان خضر علیه السلام هنگامی که برای تعزیت آن حضرت به خانه رسول الله صلی الله علیه واله آمده بود، چنین به چشم میخورد :

«وَبَذَلَ نَفسَهُ فی مَرضاتِ رَسولِکَ وَجَعَلَهَا وَقْفاً عَلَی طَاعَتِهِ» (4).

نفس مقدس خود را در راه رضای رسول خدا صلی الله علیه واله بذل فرموده و آن را وقف بر

ص: 320


1- نهج البلاغه ،خطبه 192.
2- نهج البلاغه، خطبه 197.
3- نهج البلاغه، خطبه 197 .
4- بحار الانوار، ج 100، ص 307.

طاعت از پیامبر بزرگوارصلی الله علیه واله نمود.

9- مظلومیت آن حضرت :

با این همه فضائل و سوابق گران بها و درخشان امکان تصدی حکم بعد از رسول خدا صلی الله علیه واله را به وی نداده و در مقابل او به مقاومت تأسف باری دست زدند،نه تنها مقاومت کردند بلکه اقدام به آزار وی نمودند، چنان مظلومش کردند که در طول تاریخ بشریت مظلوم تر از وی سراغ نمی توان گرفت، که حوادث پس از عروج رسول خدا صلی الله علیه واله گواه صدق این مطلب است.

رسول خدا صلی الله علیه واله در واپسین لحظات حیاتش خطاب به آن حضرت و همسرش حضرت صدیقه طاهره علیها السلام و فرزندانش سروران جوانان اهل بهشت چنین فرمود:

«أَنْتُمُ اَلْمُسْتَضْعَفُونَ بَعْدِی»(1).

شما پس از من به استضعاف کشانده می شوید.

و در کتب فریقین از طرق شیعه و اهل سنت بسیار وارد شده که رسول خدا صلی الله علیه واله

خطاب به امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:

« أَنتَ وَصِیّی وَخَلیفَتی مِن بَعدی»(2).

انا و حدیث غدیر را که به صراحت تام و تمام دلالت بر خلافت بلافصل آن حضرت دارد از نظر سند متواتر بوده و اشکال در دلایت آن یعنی در دلالت کلمه مولی اشکالی است نشأت گرفته از تعصب در دین و اغراض دیگری که صحبت درباره آن به طول می انجامد و آیا ممکن است شخصی همچون رسول خدا صلی الله علیه واله در یک چنین مسأله حساس و مهم و حیاتی به مجمل گویی پردازد،در حالی که این همه قرائن لفظی و معنوی، و قرائن داخلی و خارجی در این احادیث وجود دارد که منظور آن حضرت را

ص: 321


1- المعجم الکبیر، طبرانی، ج 25، ص 23، ح 33.
2- مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور، ج 17، ص 311.

کاملا روشن می نمایند؟!!

دشمنان امام شخصیت و موقعیت عظیم آن حضرت را نادیده گرفته و او را چنان از اوج عظمت پایین کشیدند که آن بزرگوار در مقام شکوه از این رفتار فرمودند:

«ظُلِمتَ عَدَدَ المَدَدِ وَالوَبَرِ»(1)

به تعداد سنگها و کلوخ های روی زمین ستم دیدم

و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در خطبه طویله غرایش می فرماید:

«... قَذَفَ بِأَخِیهِ فِی لَهَوَاتِهَا فَلا یَنْکَفِیء حَتَّی یُطأصِماحَها بِأَخمَصِهِ ویُخمِدَ لَهَبَها بِحْرَهُ مَکْدُوداً فِی ذَاتِ اَللَّهِ قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلی اَللَّهُ عَلَیْهِ واله سَیِّداً فی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ مُشَمِّراً نَاصِحاً مُجْذَاً کافِحاً وَأنْتُم فِی بُلَهْنِیَّهٍ وَادِعُونَ آمِنُونَ تَتَوَکَّفُونَ الْأَخْبَارَ وَیُفِرُّونَ مِنَ القِتالِ وَ تَنکُصونَ عِندَ النِّزَالِ» (2).

هنگامی که جنگ همانند اژدهایی دهن می گشود (رسول خدا صلی الله علیه واله ) برادرش - یعنی علی علیه السلام - را به سوی آن می فرستاد، و آن حضرت بر نمی گشت تا سر آن را با پایش بر زمین می مالید،و آتش آن را با شمشیرش خاموش می فرمود، در راه خدا سختی ها و مشقت های جنگ را تحمل می نمود و به رسول خدا صلی الله علیه واله نزدیک بود، و برای اولیاء خدا سرور و سید بود، در راه پیش برد دین خداکمر همت بسته بود و در این زمینه خیر خواه و کوشا بود، و همواره با دشمنان اسلام در حال مبارزه و جدال به سر می برد، و شما در این شرایط بی خبر از همه چیز و بدون توجه به گرفتاری های اسلام در رفاه و آرامش خاطر و در امان از خطرها روزگار می گذرانیدید تنها گوش خوابانده بودید که از حوادث واقعه اطلاع پیدا کنید، از جنگ می گریختید، و در هنگام اشتعال آتش جنگ پا عقب می گذاشتید.

ارتحال رسول خدا صلی الله علیه واله و انتقال او به رفیق اعلی خود از نظر مصیبت و سختی برای اهل بیت کافی بود،ولی با کمال تأسف به این کفایت نکردند و آن چه از دستشان می آمد و از ایشان ساخته بود به امام امیر مؤمنان علیه السلام و همسر طیبه طاهره اش علیها السلام

ص: 322


1- بحار الانوار، ج 28، ص 373.
2- بلاغات النساء، ابن طیفور، ص 12 - 14.

گرفتاری و درد و رنج آفریدند، چنان که آن بزرگوار می فرمایند:

«فَنَزَلَ بِی مِنْ وَفَاتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلی اللَّهُ علَیهِ وَاله مَالِمٌ أَکُن أَظُنُّ اَلْجِبَالَ لَوْ حُمِّلَتْهُ عَنْوَهً کَانَتْ تَنْهَضُ بِه»

با وفات رسول خدا صلی الله علیه واله چنان ضربه ای بر من وارد آمد که گمان نمی کنم که اگر بر کوه ها وارد می شد می توانست آن را تحمل کند.

«فَحَمَلْتُ نَفْسِی عَلَی اَلصَّبْرِ عِنْدَ وَفاتِهِ»(1).

ناگزیر هنگامی که وفات کرد خودم را به صبر و شکیبایی واداشتم.

و در خطبه شقشقیه می فرماید:

«فَصَبَرْتُ وَفِیَّ اَلْعَیْنِ قَذِی وَفِیُّ الحَلق شَجَی»

پس صبر کردم مانند کسی که در چشمش خاشاک فرو رفته و در گلویش استخوان گیر کرده باشد.

امواج بلا از هر طرف چنان به سوی او هجوم آورد که به قول علامه مجلسی قدس سره بیست و یک مرتبه در حال سجده و غیر آن آرزوی مرگ کرد.

مرحوم سید باقر هندی قدس سره در این زمینه گفته:

کَمْ تَمَنَّی الْمَوْتَ الْمُرِیحُ ومَاضِنٌ*** کَ فَیمَن بِ الْمَوْتِ دَرْکُ مُنَاهُ

وَغداً لِلصَّلاهِ لِلْمَسْجِدِ الأَ***عْظَمِ وَاللَّیلِ مُستَجنٌ دُجَاهُ

وأَقَامَ الصَّلاهَ لِلسَّجْدَهِ الأو***لی وَکانَ ابْنُ مُلْجَمٍ یَرْعَاهُ

فَعَلاَهُ بِالسَّیْفِ فَاعْجَبْ لِسَیْفِ*** اَللَّهِ بِالسَّیْفِ کَیْفَ فَل شِبَاهٍ

فَهَوَی قائِلاً لَقَدْ فُزْتُ واللَّهِ ***وسَأَلْتُ عَلَی الْمُصَلِّی دِمَاهُ

فَبَکَتْهُ الأَمْلاکُ وارْتَجَّتِ الأُفُّ ***لاکَ حُزْناً وجَبْرَئِیلُ نَعَاهُ

الْهَدْیُ هَدَّ رُکْنُهُ وَالتُّقی قَد*** فَصُمتَ فی المُصابِ وثُقَی عَراهُ(2)

چقدر زیاد مرگ زود رس را آرزو کرد، چه فکر میکنی درباره کسی که رسیدن به آرزویش در مرگ وی نهفته است.

ص: 323


1- بحار الانوار، ج 22، ص 512.
2- شعراء الغری، شیخ علی خاقانی، ج 1، ص 389.

صبح زود به طرف مسجد اعظم راه افتاد در حالی که تاریکی شب از بین رفته بود. نماز را شروع کرد تا به سجده اول رسید در حالی که ابن ملجم در کمین وی نشسته و او را می پایید.

پس شمشیرش را بالا برد و جای شگفتی است که سیف الله چگونه فرقش با شمشیر کین شکافته شد، آن گاه بر زمین افتاد در حالی که می فرمود: قسم به خدا به سعادت رسیدم، و خون هایش بر نمازگاه سرازیر شد،ملائکه و آسمانها در ماتم او گریستند و جبرئیل خبر شهادت آن حضرت را به جهانیان اعلام کرده و چنین گفت:

رکن هدایت و محکمترین گره هدایت از هم گسیخت.

خون دلها که پس از مرگ پیمبر خوردم ***ریخت در دامن محراب عبادت زسرم

مسجد کوفه تو در روز جزا شاهد باشد ***من که معصوم ترم از همه مظلوم ترم

امیر مؤمنان علیه السلام در این بیت از شعرش با فرزند دلبندش امام حسین علیه السلام چنین

می فرماید:

حسین جان من و تو هر دو ریشمان از خون سرمان خضاب می شود.

وَتَخضِبُ مَتّا اللِّحی بِالدِّماءِ ***خِضابَ العَرُوسِ بِاثوابِها

ریش من و تو به خون آغشته می شود همچنان که عروس لباس های خود را رنگین می کند.

ریش مبارک سید الشهداء علیه السلام هنگامی به خون آغشته شد که در حدود ظهر عاشورا سنگی به پیشانی مقدسش اصابت کرد و خون از پیشانیش سرازیر شد و ریشش را رنگین کرد، دامن را بالا زد تا خون از پیشانی خود بزداید،قلب مبارکش نمایان شد در این اثنا چنان تیر سه شعبه زهرا آلودی بر قلب مبارکش نشست چنان که نتوانست آن را از جلو بیرون بیاورد ناگزیر از عقب آن را از قلبش بیرون کشید و انداخت آنگاه خون قلبش مانند ناودان بر زمین ریخت.

ص: 324

مرحوم شیخ جعفر شوشتری قدس سره نقل می کند که عمر سعد به حال امام حسین علیه السلام گریه می کرد ابی عبد الله علیه السلام خونها را می گرفت و به سر و صورت و محاسن خود می مالید، می فرمود می خواهم با همین حال به خدمت جدم رسول الله صلی الله علیه واله برسم وشکایت از کسانی که به من ظلم کردند بنمایم.

***

ص: 325

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109