کیمیای سعادت : خلاصه جلد چهارم اصول کافی جلد 4

مشخصات کتاب

کیمیای سعادت

جلد چهارم

خلاصه جلد چهارم فارسی اصول شریف کافی حضرت علامه مجاهد محمد ابن یعقوب کلینی

ص: 1

اشاره

« بسم الله الرحمن الرحیم »

این اثر را نگارنده تقدیم می نماید به ذات اقدس احدیت و تمامی مقدسین درگاه او و در صدر آنان محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم و امید دارد تا مورد رضایت خدا و رسول او و ائمه اطهار و مقربین درگاه آنان واقع شود و خداوند علی اعلی، اجرت عمل و تلاش او را فرج مهدی آل محمد علیه السلام و عجل فرجهم قرار دهد. آمین آمین آمین یا رب العالمین.

عبدالله عصام رودسری

ص: 2

مقدمه

پس تو ای عاقل دانا و خردمند توجه نما که در ابتدای جلد چهارم این کتاب شریف حضرت علامه روایاتی را که در باب فطرت مؤمن و کافران را مذکور نموده که دلالت تام بر جبری بودن اعمال انسان ها دارد و جعلی بودن آن ها اظهر من الشمس است و روایات باب بعد که دقیقاً بر ضد این روایات جعلی است دلیل قاطع است که حضرت علامه کلینی به عنوان یک دانشمند و محقق آنچه را در قالب روایات موجود و در دسترس داشته است را مذکور نموده و به اصطلاح حفظ امانت فرموده است پس این علما و دانشمندان و محققین جهان اسلام هستند که با برابری آن ها با آیات کتاب خدا صحت و سقم آن ها را اعلام نموده و روایاتی را که درک آن مشکل است از دسترس انسان های گمراه و سودجو کنار می زند پس چون بر این فراز آگاه شدی پس توجه نما که ما در باب اول این کتاب نمونه ای از این روایات را که دلالت دارد بر جبر اعمال و جعلی بودن آن ها را فریاد می زند مذکور و سپس در دنبال روایات معارض آن را به عنوان شاهد عادل و گواه صادق مذکور می نماییم که در این زمان انطباق این روایات بر آیات قرآن اثبات و محرز و ثابت و اظهر من الشمس خواهد بود و مانند این ابواب را در ادامه این اثر بررسی و دنبال نموده و از ذکر روایاتی که به نظر غامض و پیچیده و یا جعلی و...، می باشند خودداری می گردد

با احترام

کلب آستان حضرت علامه امینی

عبدالله عصام رودسری

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحیم

باب دوستى دنیا و حرص بر آن

1)حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: ریشه و سر هر خطا كارى دوستى دنیا است.

توضیح: باید دانست كه دنیا و دوستى آن بخودى خود مذموم نیست، آنچه مذموم است آن دنیائى است كه انسانرا از كسب كمالات و تحصیل آخرت باز دارد، و او را بمهالك اندازد، و گرنه وسیله بسیارى از سعادت همین دنیا و دوستى آن است، دنیا است كه محل نزول فرشتگان رحمت، و خانه پیمبران، و جاى تجارت اولیاء خدا بوده، چنانچه امیرالمؤمنین (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرماید، و روى همین اصل، پیمبران و ائمه اطهار از خداى تعالى طول عمر و ماندن در دنیا را مى خواستند، چنانچه در كلام سید الساجدین علیه السلام است، كه از خدا براى صرف در اطاعتش طول عمر مى خواهد، و البته این چنین دنیائى عین آخرت است، چنانچه در روایت صحیح از ابن ابى یعفور حدیث شده است كه گوید: عرض كردم بحضرت صادق علیه السلام كه ما دنیا را دوست داریم؟ فرمود: میخواهى براى چه كار؟ عرض كردم: مى خواهم بوسیله بوسیله آن ترویج كنم و حج بجاى آورم و برنانخورهاى خود انفاق كنم، و به برادران دینى خود برسانم، و صدقه دهم؟ فرمود: این از دنیا نیست، (بلكه) این آخرت است. پس رویهمرفته آنچه از اخبار و آیات استفاده مى شود آن است كه دوستى دنیائى كه باعث فراموشى آخرت و تن پرورى و واگذاردن دستورات الهى و حرص بر لذات و شهوات و گناهان و امثال اینها باشد مذموم است، و بعبارت روشنتر دنیا را براى دنیا بخواهند نه براى آخرت، ولى اگر دنیا را براى درك سعادات و كسب كمالات و آخرت بخواهد مذموم نیست بلكه ممدوح است (این بود خلاصه كلام مجلسى علیه الرحمة در باب ذم دنیا).

2) حماد بن بشیر گوید: شنیدم از امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه میفرمود: دو گرگ درنده و خونخوار كه بگله بى شبانى برسند یكى از آندو در جلو گله بایستد و دیگرى در آخر آنها زیان آنها بیشتر از دوستى دنیا و شرف براى دین مسلمان نیست.

توضیح: مقصود از دوستى شرف در روایت همان اعیان منشى و تكبرى است كه از این ناحیه پیدا شود، و سدى در مقابل پذیرفتن حق و دعوت پیمبران گردد، و براستى این گونه خود بستگیها در تاریخ بزرگترین بدبختى بوده كه گریبانگر دسته از شرافت مآبان شده و آنان را از درك هرگونه حقیقى باز داشته است.

3)حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: شیطان پسر آدم را در هر چیز مى چرخاند (و بهر گناهى پیشنهاد مى كند) همین كه او را خسته كرد، در كنار مال كمین مى كند، و چون بدان جا رسد گریبانش را مى گیرد.

ص: 4

شرح: مقصود اینست كه مال و ثروت بزرگترین كمینگاه شیطان است زیرا بسیار كم است كه بان برسد و او را نفریبد.

4) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده: درهم و دینار (و دوستى آنها) آن ان را كه پیش از شما بودند هلاك كردند، و همان دو هلاك كننده شمایند.

5) و از حضرت امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) حدیث شده كه حضرت باقر علیه السلام فرمود: شخص حریص بر دنیا مانند كرم ابریشم است كه هر چه بیشتر ابریشم بر خود مى پیچید راه بیرون شدنش دورتر و بسته تر میگردد، تا اینكه از غم و اندوه بمیرد.

شرح: یعنى دلبستگى بدنیاى از دست رفته باعث خرابى فكر و اندیشه درباره آخرت میگردد، و شخص را از آماده شدن براى آن عالم باز میدارد.

6) زهرى گوید: از حضرت على بن الحسین (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) پرسیدند: بهترین كردارها در نزد خداوند چیست؟ فرمود: كردارى پس از شناختن خداى عزوجل و شناختن پیغبرش صلى الله علیه و آله بهتر از بغض دنیا نیست، زیرا كه براى آن شعبه هاى بسیارى است، و براى گناهان نیز شعبه هائى است، پس اول چیزى كه بوسیله آن نافرمانى خداوند شد كبر بود و آن گناه شیطان بود آنهنگام كه سر باز زد و تكبر ورزیده و از كافرین شد، سپس حرص است و آن گناه آدم و حوا علیهم السلام بود آنهنگام كه خداوند عزوجل به آندو فرمود: «بخورید از هر جا كه مى خواهید و نزدیك نشوید بدین درخت كه میشوید از ستمگران» (سوره اعراف آیه 19) و آندو دنبال چیزى رفتند كه بدان نیازى نداشتند، و این خوى در نژادشان تا روز رستاخیز در آمد و روى همین است كه بیشتر آنچه آدمیزاد بجستجوى آن است چیزهائیست ك بدان نیاز ندارد، سپس حسد است و آن گناه فرزند آدم (قابیل) است، آنهنگام كه ببرادرش (هابیل) حسد ورزید و او را كشت، و از این منشعب میشود: دوستى زنان، دوستى دنیا، دوستى ریاست، دوستى راحتى (و راحت طلبى) دوستى سخنورى و گفتار، دوستى برترى بر دیگران، دوستى ثروت، و اینها هفت خصلت است كه همه آنها در دوستى دنیا گرد آمده، و پیمبران و دانشمندان پس از شناختن آن گفته اند: دوستى دنیا سر هر گناهى است، و دنیا دو قسم دنیا است، دنیاى بلاغ (یعنى بمقدار ضرورت زندگى، یا بمعناى وسیله رسیدن به آخرت) و دنیاى ملعون.

7) امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: در مناجات موسى علیه السلام آمده است كه: اى موسى دنیا خانه كیفر است، من آدم را براى خطائى كه از او سر زد در ان كیفر دادم، و دنیا را ملعونه قرار دادم، آنچه در آنست ملعونست مگر آنچه براى من باشد، اى موسى بندگان شایسته من باندازه دانششان در دنیا زهد ورزیدند، و دیگران باندازه

ص: 5

نادانیشان بدان رغبت كردند، و كسى نیست كه آنرا بزرگ شمارد و چشمش در آن روشن گردد، و هیچكس آنرا زبون و پست نشمرد جز آنكه بدان بهره مند شود.

8) امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: عیسى بن مریم بقریه گذشت كه اهل آن و پرنده ها و جاندارانش یكجا مرده بودن، فرمود: همانا اینها بخشم و عذاب (خدا) هلاك شده اند، و اگر بمرگ خود بتدریج مرده بودند هر آینه یكدیگر را بخاك سپرده بودند، حواریون عرض كردند: یا روح الله از خدا بخواه اینان را براى ما زنده كند تا بما بگویند كردارشان چه بوده (كه باین عذاب گرفتار شده اند) تا ما از آن دورى كنیم، عیسى (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) از پروردگار خود خواست، پس از جانب فضا بدو ندا شد: كه آنان را صدا بزن، پس عیسى علیه السلام شب هنگام بر تپه از زمین بر آمد، و فرمود: اى مردم این ده، یك تن از میان آنها پاسخ داد، بلى اى روح خدا و كلمه اش، فرمود: واى بر شما كردار شما چه بود؟ در پاسخ عرض كرد: پرستش طاغوت، و دوستى دنیابهمراه ترس اندك (از خدا) و آرزوى دور و دراز، و غفلت در سرگرمى و بازى، عیسى علیه السلام فرمود: دوستى شما بدنیا چگونه بود؟ عرض كرد: مانند دوستى كودك بمادرش، هرگاه بما رو میآورد شاد و خرسند میشدیم؟ و چون از ما رومیگرداند گریان و غمناك میشدیم فرمود: پرستش شما از طاغوت چگونه بود؟ عرض كرد: گنهكاران را فرمانبرى داشتیم، فرمود: سر انجام كار شما بكجا كشید؟ عرض كرد: شبى را بخوشى بسر بردیم و بامدادان در هاویه افتادیم، فرمود هاویه چیست؟ عرض كرد: سجین است، فرمود: سجین چیست؟ عرض كرد: كوههائى از آتش گداخته است كه تا در روز قیامت بر ما فروزان است، فرمود: چه گفتید و بشما چه گفتند:؟ عرض كرد: گفتیم ما را بدنیا بر گردانید تا در آن زهد ورزیم، بما گفته شد: دروغ میگوئید: فرمود: واى بر تو چه شد كه جز تو دیگرى از این جماعت با من سخن نگفت؟ عرض كرد: یا روح الله همه آنها بدهنه ولگام آتشین مهار شده اند، و بدست فرشتگان سخت و تند گرفتارند، و من در میان آنها بسر میبردم ولى از آنها نبودم، تا آن هنگام كه عذاب خدا آمد مراهم با ایشان در برگرفت، پس من به تار موئى بر لبه دوزخ آویزان و نمیدانم كه آیا در آن برو درافتم و یا از آن رهائى یابم، پس عیسى (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بسوى حواریون رو كرده فرمود: اى دوستان خدا خوردن نانى خشك با نمكى زبر و خوابیدن بر مزبله ها خیر بسیاریسد در صورتى كه در دنیا و آخرت در عافیت باشد.

9) امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: دورترین حالى كه بنده از خداى عزوجل دارد اینست كه اندوهى جز براى شكم و فرج نداشته باشد.

10) و نیز آنحضرت (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كه بامداد كند و روز را بشب رساند و بزرگترین اندهش دنیا باشد خدایتعالى فقر و پریشانى را جلوى چشمش نهد، و كارش را پریشان سازد، و بجز بدانچه خداوند روزى او كرده نرسد، و هر كه بامداد كنم و شام كند و بزرگترین اندوهش آخرت باشد، خداوند توانگرى و بى نیازى در دلش نهد و كارش را منظم كند.

ص: 6

مجلسى علیه الرحمة (در این جتمله كه فرماید): خداوند پریشانى را جلوى چشمش نهد گوید: زیرا هر چه از دنیا بدست او رسد بهمان انداره حرصش افزون گردد و نیازش زیاد شود، یا بخاطر كمى توكل او برخدا برخى از درهاى روزى بر او بسته گردد، (و اینكه فرمود:) خداوند توانگرى در دلش نهد، یعنى بوسیله توكل بر خدا، وبیرون بردن حرص و دوستى دنیا از دلش، او را بى نیاز كند.

11) و نیز آنحضرت علیه السلام فرمود: هر كه بیشتر بدنیا آلوده است هنگام جدائى از آن افسوس سخت تر است.

12) عبد الله بن یعفور گوید: شنیدم از امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه میفرمود: هر كه دل بدنیا به سه خصلت دل بسته است: اندوهى كه پایان ندارد. و آرزوئى كه بچنگ نیاید، و امیدیكه بدان نرسد.

مجلسى (رحمه الله) گوید: زیرا آنچه فراخور حرص او است براى او فراهم نگردد. و از آفات و مصائب آن نتوانند دورى كند، پس همیشه در غم و اندوه آنچه از دستش رفته و آنچه برایش فراهم نگشته مى باشد.

باب طمع

1) امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: چه زشت است براى مؤمن كه میل و رغبتى در او باشد كه او را خوار كند. شرح: مجلسى (رحمه الله) گوید: مقصود رغبت بمردم است بخواهش كردن از ایشان، و این است آن رغبتى كه باعث خوارى و ذلت است و اما رغبت بجانب پروردگار متعال پس آن عین عزت است.

2) از امام باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) روایت كنند كه فرمود: چه بد بنده ایست آن بنده كه در او طمعى باشد كه او را بكشاند، و چه بد بنده ایست آن بنده كه در او میل و رغبتى باشد كه او را خوار كند.

3) زهرى گوید: على بن الحسین علیهما السلام فرمود: من تمامى خیر و سعادت را دیدم گرد آمده در اینكه باید طمع از هر چه در دست مردم است برید.

شرح:مجلسى (رحمه الله) گوید: زیرا طمع: خوارى، پستى، حسد، كینه، دشمنى، غیبت، بدگوئى، ستم، مداهنه، نفاق، ریاء، صبر بر باطل مردم، بى توكلى بخدا و مفاسد بى شمار دیگر به بار آورد، و علاج همه آنها بقطع طمع است.

4) سعدان گوید: به امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرض كردم: چیست آن كه ایمان را در بنده پایدار كند؟ فرمود: ورع و پارسائى (و پرسیدم) آنچه كه او را از ایمان بیرون بود چیست؟ فرمود: طمع است.

باب ناسازگارى

ص: 7

1) حضرت باقر علیه السلام فرمود: آنكس كه ناسازگارى بهره اش گردد ایمان از او در پس پرده رود. شرح:مجلسى علیه الرحمة گوید: سر اینكه شخص ناسازگار از ایمان دور میشود اینست كه اولاً: مؤمنین را آزار دهد و این مخالف ایمان است، زیرا مؤمن كسى است كه مسلمانان از دست و زبانش آسوده و در امان باشد، و ثانیاً بواسطه ناسازگارى از طلب دانش كه بوسیله او بپایه كمال ایمان رسد محروم ماند، زیرا اسباب طلب آن برایش فراهم نگردد.

و پوشیده نماند كه ناسازگارى تا آنجا نكوهیده و مذموم است كه نرمش و ملایمت ممكن باشد و كار بمسامحه در دین نكشد و گرنه ناپسند و مذموم نخواهد بود چنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مدارا كن تا آنجا كه نرمش سزد، و بتندى رفتار كن آنجا كه ملایمت سود ندهد.

2) و نیز امام باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اگر ناسازگارى دیده شود، چیزى در میان مخلوقات خدا زشت تر از آن نباشد.

باب بدخوئى

1) امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: بد خوئى كردار را تباه سازد چنانچه سركه عسل را تباه كند.

2) و نیز آنحضرت فرمود: كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداى عزوجل از صاحب خوى بد توبه نخواسته، عرض شد: اى رسول خدا این چگونه باشد؟ فرمود: بجهت اینكه هرگاه از گناهى توبه كند در گناه بزرگترى افتد.

شرح : مجلسى علیه الرحمة در شرح حدیث گوید: كه خوبى بد صاحب خود را از توبه جلوگیرى كند و اگر توبه نیز كند از باقى ماندن بر آن ممانعت كند تا بدانجا كه اگر از گناهى توبه كند در گناه بزرگترى افتد، زیرا این خوى اگر معالجه نشود روز به روز بزرگتر و شدیدتر گردد، پس گناه بعدى بزرگتر از اولى است، و خلاصى از آن فقط بمعالجه علمى و عملى آن حاصل گردد.

و نیز فرمود: هر كه خوى او بداست خود را شكنجه دهد.

شرح: مجلسى (رحمه الله) گوید: زیرا خودش از خویشتن در رنج است و چون بر آشفتگى و حركات روحى و جسمى به تن و جانش زیان رساند، و چون غضبش فرو نشیند از كرده خویش پشیمان گردد و خود را سرزنش كند، و گذشته بدخوئیش را غالباً مردم تحمل نكنند و او را (در مقابل بد خوئیش) آزار كنند، و از او كناره گیرى كنند و در هیچ كارى او را كمك نكنند، چون باعث آنها خودش بوده پس گویا خودش خویشتن را شكنجه كرده.

ص: 8

و باید بدانیكه بسا مقصود از اینخبر و مانند آن تمامى خوهاى بد باشد، مانند كبر و حسد و كینه و نظائر آنها، زیرا تمامى آنها چیزهائى است كه انسان را در مفاسد بزرگ دنیویه اندازند، و در ایمان سستى آورند، و سبب كاهش كردار گردند.

باب سفاهت

1) از امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) روایت شده كه فرمود: سفاهت براستى خوى پستى است، صاحب آن بر زیر دستش گردن فرازى كند، و بر بالادست خود زبونى كند. ( و مصداق این فراز از کلام امام معصوم (عَلَيْهَم السَّلاَمُ) شخصیت پست و لئین حجاج خبیث بود که وجود کثیف او لکه ننگی بر دامان اسلام و اهل اسلام تا ابدالآباد است الا لعنت الله علی الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون )

2) عبد الرحمن بن حجاج از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام درباره دو مردى كه همدیگر را دشنام دهند روایت كرده كه فرمود: آغاز كننده بدشنام ستمكارتر است و گناه خود و گناه رفیقش بگردن اوست در صورتیكه آنكس كه ستم باو شده از حد نگذرد.

3) و از امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) روایت شده كه فرمود: بدرستى كه مبغوض ترین خلق خدا آن بنده ایستكه مردم از زبانش پرهیز كنند.

باب بدزبانى

1) امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: از نشانه ها شركت شیطان كه تردیدى در آن نیست اینستكه شخص فحاش باشد كه باكى از آنچه گوید و از آنچه درباره او گویند نداشته باشد.

2) حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: هرگاه مردى را دیدید كه باكى از آنچه گوید و آنچه به او گفته شود ندارد، پس بدرستیكه یا از زنا است یا از شركت شیطان. (پس تو ای عاقل دانا و خردمند توجه نما که در اعتقاد نگارنده شخص حرام زاده و زنازاده به واسطه شاکله وجودی خود به سوی گناه و جرم متمایل است ولی به واسطه عقل اختیار و عقلی که در اوست می تواند راه خوب یا بد را انتخاب نماید و...؛ یعنی در مسیر شقاوت قهری نیست و یا بالعکس کسی که حلال زاده است راه دوزخ بر او بسته نیست ممکن است پیرو هوی و هوس شده و به دوزخ وارد شود والسلام )

3)از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده كه رسولخداست صلوات الله علیه و آله و صلم فرمود: خدا حرام كرده است بهشت راست بر هر فحاشى بى آبرو و كم شرمى كه باكى از آنچه گوید و آنچه باو گفته شود ندارد، زیرا اگر بازرسى از حالش كنى یا زنا است یا از شركت شیطان، بوى عرض شد: اى رسولخداست در میان مردمان شركت شیطان هم هست؟ فرمود: آیا گفتار خداى عزوجل را نخوانده كه (بشیطان فرماید:) «و

ص: 9

شركت كن با ایشان در مالها و فرزندان» (سوره اسراء آیه 64). ( و اما در حرام شدن بهشت بر فحاش، به اعتقاد نگارنده وجود تبعات جبران ناپذیر ناشی از آن است ولذا این نهی شدید از معصومین صادر گردیده است ).

رواى گوید: مردى از فقیهى پرسید: آیا در میان مردم كسى هست كه باكى از آنچه باو گفته شود ندارد؟ آنكسكه متعرض مردم شود و به آنان دشنام گوید در صورتیكه میداند كه آنها رهایش نكنند اینست آنكسیكه باكى از آنچه گوید و آنچه درباره اش گفته شود ندارد.

4) از امام باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) روایت شده كه فرمود: خدا دشمن دارد دشنام گوى دشنام جورا.

5) عمرو بن نعمان جعفى گوید: امام صادق علیه السلام دوستى داشت كه آن حضرت را بهرجا كه مى رفت رها نمیكرد و از او جداست نمى شد، روزى در بازار كفشها همراه حضرت مى رفت، و دنبالشان غلام او كه از اهل سند بود مى آمد، ناگاه آن مرد به پشت سرخود متوجه شده و غلام راست خواست و او را ندید و تا سه مرتبه بدنبال برگشت و او راست ندید، با چهار كه او را دید گفت: اى زنازاده كجا بودى؟ امام صادق علیه السلام دست خود را بلند كرده و به پیشانى خود زد و فرمود: سبحان الله مادرش راست بزنا متهم كنى؟ من خیال مى كردم تو خوددار و پارسائى، اكنون مى بینم كه ورع و پارسائى ندارى؟ عرض كرد: قربانت گردم مادرش زنى است از اهل سند و مشرك است؟ فرمود: مگر ندانسته اى كه هر ملتى براى خود ازدواجى دارند، از من دور شو عمر و بن نعمان (راوى حدیث) گوید: دیگر او را ندیدم كه با آنحضرت راه برود تا آنگاه كه مرگ میان آنها جدائى انداخت.

و در روایت دیگرى است كه فرمود: (آیا ندانسته اى كه) براى هر امتى ازدواجى است كه بوسیله آن از زنا جلوگیرى كنند.

6) از حضرت صادق علیه السلام حدیث شده كه فرموده: در بنى اسرائیل مردى بود كه سه سال پیوسته دعا مى كرد كه خدا پسرى به او روزى كند (دعایش مستجاب نمى شد) همینكه دید خدا خواهش او را بر نمى آورد عرض كرد: پروردگارا آیا من از تو دورم و تو سخن مرا نمى شنوى، یا تو بمن نزدیكى و پاسخ نمى دهى؟ كسى در خواب نزدش آمد و باو گفت: تو سه سال تمام خدا را با زبانى بد و هرزه، و دلى سركش و ناپرهیزكار، و نیتى نادرست میخوانى، پس باید از هرزه گویى بد آئى، و دلت پرهیزكار، و نیتت درست گردد (تا خواهشت بر آورده شود) حضرت فرمود: آنمرد بدستور عمل كرد سپس دعا كرد و خدا را خواند و داراى پسرى شد.

توضیح: از این حدیث معلوم مى شود كه استجابت دعا شرایطى دارد كه از آنجمله است پاكى زبان و پرهیزكارى دل و درستى نیت، و این منافاتى باوعده خدا در اجابت دعا ندارد.

ص: 10

7) و نیز از حضرت صادق علیه السلام حدیث شده كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: از زمره بدترین بندگان خدا كسى است كه براى هرزه گوئى و دشنام گوئیش از هم نشینى و مجالست با او كناره گیرى شود.

8) حضرت صادق علیه السلام فرمود: بدزبانى از جفاكارى در آتش است.

9) و نیز فرمود: دشنام دادن و بدزبانى و هرزه گوئى از (نشانه هاى) نفاق و دوروئى است.

10) و از امام باقر علیه السلام حدیث شده كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: خداوند دشمن دارد دشنام دهنده بدزبانى و گداى مبرم را.

11) و نیز از آن حضرت روایت شده كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بعایشه فرمود: اگر دشنام گوئى مجسم میشد، صورت بدى بود. ولی کجا توجه نمود عایشه به کلام عظیم رسول خدا تا ناجی او شود و بلکه اعمالی صورت داد که دشنام گویی در برابر آن کم و بی مقدار بود یعنی فتنه جویی و برپایی جنگ جمل که آثار آن تا قیامت است و ستیزه گری با دو سید جوانان اهل بهشت و...)

12) و امام علیه السلام فرمود: هر كس ببرادر مسلمان خود دشنام دهد خدا بركت از روزى او بر دارد، و او را بخودش واگذارد، و زندگیش را تباه سازد.

13) سماعة گوید: وارد شدم بر امام صادق علیه السلام، حضرت آغاز بسخن كرد و بمن فرمود: ایسماعة اینچه جنجالى بود كه میان تو و شتر دارت پدیدار گشته بود؟ مبادا دشنامگو و بدزبان و لعنت كننده باشى؟ عرض كردم: بخدا سوگند چنین بود (كه فرمود ولى) او بمن ستم كرد؟ فرمود: اگر بتو ستم كرده تو از او جلو افتادى، هر آینه این كردار از كردارهاى من نیست، و بشیعیانم چنین دستورى ندهم، از پروردگارت آمرزش بخواه، و به آن كردار باز مگرد، عرض كردم: از خدا آمرزش خواهم و دیگر باز نگردم.

باب كسیكه براى بدیش از او پرهیز كنند

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: روزى پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نزد عایشه بود ناگاه مردى اجازه شرفیابى خواست، رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: چه مرد بدى است از این تیره و قبیله، پس عایشه برخواست و بدرون اطاق رفت و رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اجازه ورود به آن مرد داد، همینكه وارد شد حضرت با روى باز از او پذیرائى كرد و با او بگفتگو پرداخت تا هنگامیكه بپایان رسانید و آنمرد از نزدش بیرون رفت، عایشه (برگشته) و عرض كرد: اى رسول خدا در حالیكه شما این مرد را به بدى یاد كردى با روى باز از او پذیرائى كردى؟ در این هنگام حضرت فرمود: از بدترین بندگان خدا كسى استكه كه براى دشنامگوئیش هم نشینى با او را بد دارند.

توضیح: مجلسى (رحمه الله) گوید: و این حدیث دلالت برجواز مدارا كردن با فاسق و جواز غیب او دارد، و گویند آن مرد عیینة بن حص فزارى یكى از سران شرور عرب بوده است.

ص: 11

2) از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: بدترین مردم در روز قیامت نزد خدا كسانى هستند كه از ترس بدى و شر آنها احترام و اكرامشان كنند.

3) امام صادق علیه السلام فرمود: كسیكه مردم از زبانش بترسند، او در آتش است. (یعنی از ظلم زبان او)

4) جابر بن عبد الله گوید: كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: بدترین مردم در روز قیامت آنانند كه از ترس بدى و شرشان اكرام و احترام شوند.

باب تجاوز كارى، و ستمگرى، و سركشى

1) از حضرت صادق علیه السلام حدیث شده كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: زودرس ترین بدیها از نظر كیفر و عقوبت تجاوز كارى و ستمگرى است.

شرح: مجلسى (رحمه الله) گوید: مقصوداز تعجیل در كیفر او اینست كه در دنیا نیز كیفر كردارش باو میرسد، بلكه در دنیا نیز زود باو برسد.

2) حضرت صادق علیه السلام فرمود: شیطان به لشكرهاى خود گوید: میان افراد آدمیزاد حسد و ستم افكنید، زیرا ایندو در نزد خداوند با شرك برابرند.

شرح: مجلسى (رحمه الله) گوید: برابرى آندو با شرك براى آنست كه آنها نیز در بیرون بردن از دین و كیفر و تأثیر در فساد نظام جهان همانندند زیرا بیشتر مفاسد جهان از مخالفت با پیمبران و اوصیاء ایشان و پیروى نكردن از آنان و شیوع گناهان از این دو خصلت سرچشمه گرفته، چنانچه شیطان به آدم علیه السلام حسد ورزید، و چنانچه سركشان هر ملت و امتى بحجتهاى الهیه تعدى و ستم كردند.

3) از ابو سیار حدیث شده كه امام صادق علیه السلام در نامه باو نوشت: نگاه كن مبادا هرگز سخنى بستم و سركشى بزبان آرى اگر چه تو را تبره و فامیلت خوش آید.

توضیح: ممكن است معناى جمله «وان اعجبتك نفسك...» این باشد كه و اگر چه تیره و فامیلت تو را خوش آید و بعجب وا دارد، ولى معناى اول ظاهرتر است چنانچه مجلسى (رحمه الله) نیز فرموده است.

باب فخر و كبر

1) حضرت على بن الحسین علیه السلام فرمود: عجب است از تكبر كننده برخود بالنده، آنكس كه دیروز نطفه (بد بو و بى ارزش) بوده، و سپس فردا مردارى (گندیده) است..

ص: 12

2) از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: آفت حسب و شرافت بخود بالیدن و خود بینى است.

شرح: مجلسى (رحمه الله) گوید: «حسب» شرافت و شخصیت آباء و اجدادى است و بسا بشرافتى اطلاق شود كه از كارهاى نیك یا اخلاق خوب بدست اید گرچه از پدران نباشد.

3) عقبة بن بشیر اسدى گوید: بامام باقر علیه السلام عرض كردم: من عقبة بن بشیر اسدى هستم، و در میان قوم خود خاندان بزرگى دارم؟ حضرت فرمود:تو بحسب و شرافت خانوادگیت بر سر ما منت نهى؟ بدرستیكه خداوند آنكه مردم او را پست میشمردند بواسطه ایمان در صورتیكه مؤمن باشد بالا برده است، و آنكه مردم او را شریف میخواندند بجهت كفر در صورتیكه كافر باشد پست و زبون ساخته است؛ پس كسى را بر كسى برترى نیست جز بوسیله تقوى.

4) حضرت باقر علیه السلام فرمود: عجب است از متكبرى كه بخود مینازد، در صورتیكه از نطفه آفریده شده، سپس مردارى گندیده شود، و در این میان نمیداند با او چه خواهد شد.

5) از امام صادق علیه السلام روایت شده كه رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: آفت حسب بخود بالیدن است. ( یعنی حسب و نسب خوب نباید وسیله آزار و اذیت و تکبر بر اهل ایمان باشد و اگر چنین شد بی ارزش می شود یعنی اصالت ندارد و صرف ادعای مدعی است )

باب قساوت و سخت دلى

1) على بن عیس در حدیثى مرفوع روایت كند كه فرمود: در آنچه خداى عزوجل با موسى علیه السلام مناجات كرد این بود كه: اى موسى در دنیا آرزوى خود را دراز مكن كه دلت سخت، و سخت دل از من دور است.

شرح: مجلسى علیه الرحمة گوید: درازى آرزو اینستكه انسان مرگ را فراموش كند و دور پندارد، و گمان كند كه عمرش دراز باشد، یا آرزوهاى بسیاریكه جز در طول عمر بدست نیاید، و این مایه سخت دلى است، یعنى نترسیدن و نداشتن هراس از ترسناكیها، و نپذیرفتن پندها سودمند، چنانكه یاد مرگ دل انسان راست نرم و هنگام تذکر خدا و مرگ ترسناک کند.

2) امام صادق علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده: (مردم را) دو خاطره است، خاطره از شیطان و خاطره از فرشته، خاطره فرشته: رفت (یعنى نرمى دل) و فهم است و خاطره شیطان: فراموشى و سخت دلى است.

توضیح: «لمه» آنچیزیست كه بدل نزدیك شود و خطور كند كه بخاطر ترجمه شد، مجلسى (رحمه الله) گوید: مقصود از رقت و فهم كه خاطره فرشته است نتیجه آندو و یا نشانه آنها است و حمل بر مجاز گردد، زیرا خاطره كه فرشته در دل اندازد نیكى و تصدیق بحق است، و نتیجه آن رقت دل و صفا و میل آن بنیكى است، و

ص: 13

همچنین خاطره شیطان انداختن وسوسه ها و شك و میل بشهوات در دل است، و نتیجه آن فراموشى كردن حق و غفلت از خدا و سنگدلى است.

باب ظلم و ستم كردن

1) امام باقر علیه السلام فرمود: ستم بر سه گونه است: ستمیكه خدا بیامرزد، و ستمیكه خدا از آن صرفنظر كند، اما آنستمیكه خداوند نیامرزد شرك است، و اما آنستمیكه خدا بیامرزد ستمى است كه انسانى بخویشتن كند مایه خود و خداى خود، و اما ستمیكه خدا صرفنظر نكند حقوقى استكه مردم بیكدیگر دارند.

توضیح: مجلسى (رحمه الله) گوید: ستم، نهادن چیزى است در غیر جاى خود، و آنكس كه شرك ورزد ستم كرده است زیرا غیر از خدا را شریك قرار داده، و پرستش بیجا كرده، و گنهكار ستمكار است زیرا گناه را بجاى طاعت نهاده. ( و بالاترین ستمکاری به دیگران، ستیزه دگری با رسولان پروردگار و اوصیای آن هاست و در امت آخرالزمان محاربه با محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم که به منزله شرک به خداوند است چنان که مذکور گردیده است ( و من حاربکم مشرک ) )

2) یكى از بزرگان قبیله نخع گوید: بحضرت باقر علیه السلام عرض كردم: من از زمان (حكومت) حجاج تاكنون پیوسته والى (و فرماندار) بوده ام آیا توبه براى من میسر است؟ گوید: آنحضرت سكوت كرد (و جوابم را نداد) من دوباره پرسیدم، فرمود: نه، تا به هر صاحب حق حقش رابپردازى. ( یعنی و چون قادر به جبران ستمگری های حجاج نیستی پس به واسطه معاونت با او در سراشیبی دوزخ قرار داری )

3) امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ ستمكارى سخت تر از آن ستمكارى نیست كه صاحبش یاورى جز خداى عزوجل نیابد. ( و نماد این مظلومان آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم هستند و پیروان ایشان که در طول تاریخ مظلوم و مقهور بوده اند درحالی که هرگز حالت تهاجمی به خلایق نداشته اند بلکه همیشه مورد تهاجم قرار گرفته اند تا آن زمان که خداوند در ظهور امام وعده داده شده ایشان گشایش فرماید ( اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم آمین یا رب العالمین ) )

4) حضرت باقر علیه السلام فرمود: هنگامیكه (پدرم) على بن الحسین در رسیدن مرا بسینه خود چسبانید سپس فرمود: اى فرزند سفارش كنم ترا بآنچه پدرم هنگام مرگش بمن سفارش كرد، و بهمان چیزیكه او یادآور شد كه پدرش بآن سفارش كرده بود، اى فرزند ستم كنى بكسیكه یاورى در برابر تو جز خدا نیابد.

5) حضرت صادق علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: هر كه از قصاص (و جزاى كردار) بترسد، خود را از ستم كردن بمردم نگهدارد.

6) و نیز فرمود: كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: خود را ستم باز دارید كه آن تاریكى روز قیامت است.

شرح: مجلسى (رحمه الله) گوید: مقصود از تاریكى در حدیث یا تاریكى حقیقى است، چنانچه گفته اند: كه حالات نفسانیه كه نتیجه كردار است و مایه سعادت یا شقاوت است، اینها نورها و یا تاریكیهائى است كه پیوسته

ص: 14

همراه انسانى است، و چون روز قیامت روز آشكار شدن اسرار، و ظاهر شدن پنهانیها است لذا در آنروز ظاهر گردد، و همان ساعت كه مؤمنان در پرتو نور خود پیش مى روند (چنانچه خداوند متعال در سوره حدید آیه 12 فرماید)، بر شخص ستمكار نیز به اندازه ستمش تاریكیها احاطه كند. یا آنكه مقصود از تاریكیها سختیها و هراسهائى است كه در قیامت است، چنانچه در گفتار خداى تعالى: «قل من ینجیكم من ظلمات البر و البحر» در تفسیر «ظلمات» گفته اند.

7) ابو بصیر گوید: شنیدم از امام صادق علیه السلام كه مى فرمود: هر كه مال برادر (دینى) خود را بخورد، و (خودش یا عوضش را) باو برنگرداند، در روز قیامت پاره از آتش خورد.

8) و نیز آنحضرت علیه السلام فرمود: ستمكار و یاری کننده او و آنكه بستم او راضى باشد هر سه آنان در ستم شریكند. ( و این از اعظم روایات و اعظم کلام معصوم (عَلَيْهَم السَّلاَمُ) است که در آتش خواهند بود زیرا خداوند ظالم را به دوزخ خود بشارت داد پس مصداق بارز آن دشمنان محمد و آل محمد هستند که یاری شدند به جماعتی و راضی شدند به اعمال مجرمانه آن ها از آن زمان و در طول تاریخ همگی به سوی دوزخ جاوید در حرکت هستند والسلام )

9) عبد الله بن سنان گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: هر كه براى ستم كارى در ستمى كه كرده است عذر بتراشد خداوند بر او مسلط كند كسى را كه باو ستم كند، و اگر دعا كند مستجاب نكند، و در برابر ستمى كه باو شده پاداشى باو ندهد. ( و ما در خصوص مسلط نماید و یا گمراه نماید و... ؛ کلام خود را مذکور و تکرار نمی نماییم )

10) از امام صادق علیه السلام روایت شده است كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هر كه بدیگرى ستم كند و او را از دست داد (یعنى دسترسى باو نداشت كه از او رضایت بجوید) از خدا براى او طلب آمرزش كند، زیرا كه همان كفاره ستم او گردد.

توضیح: مجلسى علیه الرحمة گوید: شاید این خبر حمل گردد بر آن موردى كه حق مالى نباشد مانند غیبت و امثال آن، و گرنه واجب است كه مال را از او صدقه بدهد، مگر آنكه كسى بگوید: تصدق نیز یكنوع طلب آمرزشى است براى او. ( یعنی ظلم هایی که قابل جبران است یعنی برای قاتلان و ستیزه گران به آل محمد نجاتی متصور نیست. )

11) ابو بصیر گوید: دو مدر براى كشمكش و معامله اى كه با هم داشتند خدمت امام صادق علیه السلام آمدند، همینكه حضرت سخن هر دو را شنید، فرمود: هر آینه بدرستیكه كسى دست نیابد بچیزى مانند كسى كه بوسیله ستم بچیزى دست یابد هر آینه بدرستى كه مظلوم از دین ظالم بگیرد بیش از آنچه ظالم از مال مظلوم گرفته است، سپس فرمود: هر كه بمردم بدى كند، نباید بدى را زشت شمارد آنگاه كه باو بد كنند، همانا آدمیزاده درو كند همان را كه بكارد، و هیچكس از دانه تلخ ، شیرین درو نكند، و نه از شیرین، تلخ (درو كند) پس آن دو مرد پیش از آنكه از جا برخیزند با هم سازش كردند.

ص: 15

باب پیروى از هواى نفس

1) ابو محمد وابش گوید: شنیدم از امام صادق علیه السلام كه مى فرمود: از هواهاى (نفسانى) خود بر حذر باشید و بترسید چنانچه از دشمنان حذر میكنید، زیرا چیزى براى مردان دشمن تر از پیروى هواهاى خودشان و درو شده هاى زبانهایشان نیست. (یعنی پیروی از هوی و هوس با عمل به ظلم منتهی شده و مرتکب را به دوزخ واصل می نماید مانند آنچه که ناصبیان با آل محمد در طول تاریخ صورت دادند).

2) امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: جز این نیست كه من بر شما از دو چیز مى ترسم: پیروى هواى نفس، و درازى آرزو، اما پیروى هوا پس همانا كه از حق باز مى دارد و اما درازى آرزو آخرت را فراموش سازد.

3) عبد الرحمن بن الحجاج گوید: حضرت موسى بن جعفر علیه السلام بمن فرمود: بپرهیز از نردبانیكه بالا رفتنش آسان و پائین آمدنش دشوار است.

شرح: فیض و مجلسى علیها الرحمة گویند: شاید مقصود نهى از طلب جاه و ریاست و سایر شهوات دنیا و بلندیهاى آن باشد كه اگرچه به آسانى بدست آید ولى عاقبت و سرانجام بدى دارد، و خلاصى از گرفتاریهاى آن بى نهایت دشوار است، و حاصل اینكه پیروى نفس و بالا رفتن از پله هاى هوى و هوس گرچه آسانست و بر آمدن بر هر پله بسهولت انجام شود، و بآسانى بدست آید ولى هنگام مرگ دست از همه شستن و گذاردن و رفتن و حساب پس دادن آن دشوار است، و بمانند كسى است كه اندك اندك بر قله كوهى بالا رود و در فرود آمدن حیران و سرگردان بماند، و همانند كسى است كه پله پله بر نردبانى بر آید و در پله آخرین ناگهانى در افتد. پس هر مقدار پله ها زیادتر باشد زیان سقوط بیشتر و خطر آن زیادتر است.

(برگردیم بدنباله حدیث عبدالرحمن بن حجاج) گوید و حضرت صادق علیه السلام میفرمود: نفس (سركش) را بمیل و خواهش خود رها مكن، زیرا كه هوای نفس سبب مرگ نفس است است، رها كردن نفس با آن هوا و هوس که طالب آنست اسباب درد و رنج نفس است و جلوگیرى نفس از آنچه خواهد (یعنی هوی و هوس، درمان آن است.

باب مكر و بیوفائى و فریبكارى

1) هشام بن سالم در حدیثى مرفوع از امیرالمؤمنین علیه السلام حدیث كند كه فرمود: اگر نبود كه مكر و فریبكارى در آتشند من مكر اندیش ترین مردمان بودم. (و مقصود حضرت از این کلام عظیم خبر ورود معاویه و اعوان و انصار او به دوزخ است که مکر و خدعه را اسباب موفقیت خود می دانستند).

2) حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: بیاید هر كه عهد شكنى كند در روز قیامت با امامى كه دهن او كج باشد تا داخل آتش گردد. و بیاید هر كه بیت امامى را شكسته دست بریده تا بهمان حال داخل آتش شود. (پس مقصود امام معصوم کسانی هستند که عهد خود با امیر المؤمنین را شکسته و با آن

ص: 16

حضرت از در ستیزه گری درآمدند و لذا امام معصوم آن ها را وعده به دوزخ جاوید داده است و البته حال و معاویه ملعون و عاقبت کار او در ورود آن خبیث و طرف داران ناصبی او به دوزخ واضح تر از جماعت اصحاب جمل و نهروان است).

3) حضرت صادق علیه السلام فرمود: كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: از مانیست كسیكه با مسلمانى نیرنگ كند.

4) طلحة بن زبیر گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: دو شهر است و اهل هر دو كافر حربى هستند، و براى هر كدام پادشاهى جدا است، (اهل آندو) باهم جنگ كردند سپس سازش نمودند، پس از آن یكى از آندو پادشاه برفیقش (یعنى بپادشاه دیگرى) خدعه زد و آمد با مسلمانان سازش كرد كه بوسیله آنها با آن شهر دیگر جنگ كند؟ امام صادق علیه السلام فرمود: براى مسلمین نشاید كه خدعه كنند، و نه دستور بخدعه دهند، و نه جنگ كنند با آنانكه نیرنگ زنند (و عهد شكنى كنند) ولى مى توانند هرجا كه مشركین را یافتند با آنها بجنگند، و آنچه كفار بر آن پیمان بسته اند بر آنان گذرا (و نافذ) نیست. (یعنى پیمان مشركین و سازششان با یكدیگر صحیح نیست و مانع از جنگ مسلمانان با آنها نیست. و هر كجا كه مشركین را یافتند میتوانند با آنها جنگ كنند). (ما کلام خود را در خصوص جهاد با مشرکین و کافرین وفق کلام خداوند مذکور نمودیم و اثبات نمودیم که اسلام دین تهاجمی نیست و سیاست عمر بن خطاب و پیروان ناصبی او یعنی بنی امیه و بنی عباس در غارت و چپاول مردم دنیا به نام دین و جهاد در واقع سیاست شیطان بوده است که به نابودی حرث و نسل خلایق منتهی شده و اثبات نمودیم که واژه یلونکم در آیه 123 سوره توبه به معنی هم جوار شما غلط است و معنی صحیح به شما نزدیک شده اند می باشد که اگر معنی اول را توجه نمایی یعنی اسلام دین تهاجمی عمر بن خطاب و مانند مغول و تاتار است و اگر معنی دوم را توجه نمایی یعنی اسلام دین تدافعی است و در زمان احساس خطر از خود دفاع می کند یعنی یلونکم فعل است یعنی به نزدیکی شما می آیند و معنی جوارکم را تداعی نمی نماید تا توجیه کننده غارتگری و چپاولگری باشد اسلام دین تدافعی است و این معنی فعلی آن با سنت رسول خدا و احادیث منطبق است و آن معنی جوارکم با روش چپاولگری مغولی و تاتاری عمربن خطاب و خلفای غاصب دیگر بنی امیه و بنی عباس و... ؛ است که به نام جهاد به ملت های مظلوم جهان یورش بردند و مردم و جوانان آن ها را به قتل رسانیده و به نوامیس آن ها تجاوز کرده و اموال آن ها را غارت کرده اند و... )

5) اصبغ بن نباته گوید: روز امیرالمؤمنین علیه السلام بر منبر كوفه خطبه خواند و فرمود: اى گروه مردم اگر عهد شكنى بد نبود من سیاستمدارترین مردم بودم، آگاه باشید كه هر عهد شكنى تباه كارى و هرزه گى است، و هر تباه كارى ناسپاسى و كفرى در بر دارد، آگاه باشید كه بیوفائى و تباه كارى و خیانت در آتش است. (و مقصود حضرت، معاویه و اعوان و انصار آن ملعون است.

باب دروغ

ص: 17

1) ابو نعمان گوید: حضرت باقر علیه السلام بمن فرمود: اى ابا نعمان بر ما دروغى مبند تا دین خود را بر باد دهى،و مبادا بخواهی که ریاست کنی تا دم شوى (یعنی بدبخت شوی) و بوسیله ما مردم را مخور كه فقیر گردى، (یعنی دنبال ریاست نباش) زیرا بناچار ترا نگذارند و پرسش كنند، پس اگر راست گوئى ما تصدیقت كنیم و اگر دروغ گوئى ما ترا تكذیب كنیم.

2) حضرت باقر علیه السلام فرمود: خداى عزوجل براى بدى قفلهائى قرار داده، و كلیدهاى آنها را شراب قرار داده، و دروغ بدتر از شراب است. (شرح آن این است که هر دو عقل را زایل می کند ولی دروغ فتنه های عظیم به همراه دارد که دامنه آن تا قیامت ادامه دارد مانند همان دروغ پردازی که جعل نموده اند که برای مجتهد در فتوای صحیح2 پاداش و در خطبه های غلط یک پاداش است و یزید و معاویه را مجتهد نامیدند یعنی به دروغ و به دروغ تلاش نمودند تا خون حسین (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) و...، را پایمال نماید الا لعنت الله علی الظالمین وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون).

3) و نیز حضرت باقر علیه السلام فرمود: دروغ ویران كننده ایمان است.

4) حضرت صادق علیه السلام فرمود: دروغ خدا و رسولش (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از گناهان كبیره است.

5) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: اولین كسیكه دروغگو را تكذیب كند خداوند عزوجل است، سپس دو فرشته كه با او هستند، سپس خود او هم میداند كه دروغگو است.

6) عمر بن یزید گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام مى فرمود: دروغگو با برهانهاى روشن هلاك گردد، و پیروانش بوسیله شبهات.

7) ابو بصیر گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام مى فرمود: یكدروغ روزه روز دارا بگشاید عرضكردم: كدامیك از ما است كه چنین كارى از او سر نزند؟ (و یكدروغ در روز نگوید؟) فرمود: آن دروغ كه تو خیال كردى (منظور) نیست، همانا آن دروغ بستن بخدا و رسولش و ائمه علیهم السلام است.

8) در حدیثى مرفوع روایت شده كه نزد حضرت صادق علیه السلام گفته شد: كه بافنده ملعونست؟ حضرت فرمود: این آن بافنده ایست كه بر خدا و بر رسولش دروغ ببافد.

9) حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هیچ بنده اى مزه ایمان را نچشد تا دروغرا ترك كند چه شوخى باشد و چه جدى.

10) عبد الرحمن بن حجاج گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض كردم: كذاب آنكس استكه در چیزى دروغگوید؟ فرمود: نه، (زیرا) كسى نیست جز اینكه این از او سر زند ولى مقصود آنكس است كه بدروغ عادت كرده است.

11) حضرت صادق علیه السلام فرمود: عیسى بن مریم علیه السلام فرمود: هر كه دروغش زیاد شد، آبرویش برود.

ص: 18

12) امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: براى مرد مسلمان سزاوار و شایسته است كه از رفاقت دروغگو بپرهیزد، زیرا كه او دروغگوید تا بدانجا كه اگر راست هم بگوید باور نشود.

13) عبید بن زرارة گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام میفرمود: از چیزهائیكه خداوند بوسیله آن بدروغگوان كمك كرده است فراموشى است.

14) از حضرت صادق علیه السلام حدیث شده است كه فرمود: سخن بر سه گونه است: راست، و دروغ، و اصلاح میان مردم، (راوى) گوید: به آن حضرت عرض شد: قربانت اصلاح میان مردم چیست؟ فرمود: از كسى سخنى درباره دیگرى مى شنوى كه اگر آن سخن به او برسد بد دل مى شود، پس تو او را دیدار كنى و باو بگوئى: از فلانى شنیدم كه درباره خوبى تو چنین و چنان میگفت، بر خلاف آنچه شنیده اى.

15) حسن صیقل گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض كردم: براى ما از حضرت باقر علیه السلام روایت شده كه درباره گفتار یوسف علیه السلام (كه فرمود): «اى كاروان هر آینه شما دزد هستید» (سوره یوسف آیه 70) آنحضرت فرموده است: بخدا سوگند دزدى نكردند و یوسف هم دروغ نگفت، و (هم چنین درباره آنچه) ابراهیم فرمود: «بلكه بزرگ آن بتان كرده است پس بپرسید از ایشان اگر هستند سخن گویان» (سوره انبیاء آیه 63) آنحضرت علیه السلام فرموده است: بخدا سوگند آنان نكرده بودند و ابراهیم نیز دروغ نگفت؟ حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) (كه اینكلام را شنید) فرمود: اى صیقل نزد شما در اینباره چیست؟ گوید: عرض كردم: نزدما جز تسلیم چیزى نیست؟ گوید: پس آنحضرت فرمود: خداوند دو چیز را دوست دارد و دو چیز را دشمن دارد، دوست دارد خرامندگى (و با تبختر راه رفتن) را در میان دو صف (از لشكر اسلام و كفر) و دوست دارد، دروغ گفتن را در جاى اصلاح (بین دو نفر یا دو جمعیت از مسلمانان) و دشمن دارد خرامندگى در راهها و كویها را، و (همچنین) دشمن دارد دروغ گفتن را در غیر مقام اصلاح، بدرستى كه ابراهیم علیه السلام كه فرمود: «بلكه بزرگ ایشان این كار را كرده است» بخاطر اصلاح (حال بت پرستان و نجات آنها از گمراهى) بوده، و راهنمائى (كردن آن جماعت) باینكه آن بتان نمى توانند كارى انجام دهند و یوسف علیه السلام نیز بخاطر اصلاح (حال فامیل خود یا دیگران آن كلام را) فرمود.

16) عیسى بن حسان گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم كه مى فرمود: از هر دروغگو در یك روزى باز پرسى شود جز در سه جا یكى مردى كه در نبرد خود (با دشمنان دین) نیرنگ زند كه گناهى بر او نیست، دیگر مردى كه میان دو كس را سازش دهد و اصلاح كند، باین برخورد كند بغیر آنچه بدیگرى برخورد كند، و مقصودش از اینكار اصلاح میانه آندو است، سوم: مردى كه بزن خود (یا خوانواده اش) بچیزى وعده دهد و قصد انجام دادن آنرا نداشته باشد. (و این از اعظم روایات وارده در امور اهل اسلام است که در آن ها صلاح و اصلاح جامعه بشری و دوری از شرارت ها هدف واقع شده است).

شرح: مجلسى علیه الرحمة گوید: مضمون این حدیث مورد اتفاق میان عامه و خاصه است سپس حدیثهائى در اینباره از عامه (و اهل سنت) نیز روایت میكند.

ص: 19

17) ابو اسحاق خراسانى گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرمود: بپرهیزید از دروغ زیرا هر شخصى امیدوارى جوینده است، و هر بیمناكى گریزان.

شرح: فیض علیه الرحمة گوید: مقصود آنحضرت علیه السلام اینست كه در ادعاى بیم و امید و خوف و رجاء از خدا دروغ نگوئید، زیرا كه هر امیدوارى كوشاى در اسباب آن است، و شما اینگونه نیستید و هر بیمناكى از آنچه او را بیم نزدیك كند گریزان است، و شما اینگونه نیستید.

باب شخص دو زبان و دو رو

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه با مسلمانان به دورو و دو زبان برخورد كند، روز قیامت بیاید در حالیكه براى او دو زبان از آتش باشد.

شرح _ مقصود كسانى هستند كه براى جلب نفع دنیوى نزد هر كسى مطابق تمایلات او سخن گویند و باصطلاح معروف نان را بنرخ روز خورند، و اینكار باعث حقیقت پوشى ها و حق كشیهاى زیادى گردد و بقول علامه مجلسى (رحمه الله) و دیگران این عین نفاق است.

2) حضرت باقر علیه السلام فرمود: چه بد بنده ایست آن بنده ایكه داراى دو رو و دو زبان است، در حضور برادرش او را ستایش كند (و یا در تمجید او از حد بگذراند) و در پشت سر او را بخورد (و از او بدگوئی کند) اگر دارا شود (و ثروتی به چنگ آورد) بر او رشک برد، و اگر گرفتار شود دست از یاری او بردارد.

شرح _ مقصود ار فرمایش حضرت که فرمود: « در پشت سر او را بخورد» یعنی غیبت او کند چنانچه خدایتعالى فرماید: «و غیبت نكند برخى از شما برخى را آیا دوست دارد یكى از شما كه بخورد گوشت برادر مرده خویش را، همانا خوش دارید آنرا» (سوره حجرات آیه 12)

3) عبدالرحمن بن حماد در حدیثى مرفوع (كه آنرا بمعصوم رسانده است) گوید: خداى تبارك و تعالى بعیسى بن مریم فرمود: اى عیسى باید كه زبانت در پنهانى و آشكار یك زبان باشد، و هم چنین دلت، همانا من تو را از نفس خودت میترسانم و چون من آگاهى (براى تو) كافى است، دو زبان در یكدهان نشاید، و دو شمشیر در یك غلاف نگنجد، و دو دل در یك سینه نباشد، نهاد انسان نیز این چنین است كه (دو عقیده مخالف در یكذهن نتواند جایگیر شود.)

باب قهر کردن و جدائی از برادر دینی

1)در وصیت مفضل است كه (گوید:) شنیدم از حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: از هم جدا نشوند دو مرد بصورت قهر كردن جز اینكه یكى از آندو سزاوار بیزارى (خدا و رسولش از وى) و لعنت (یعنى دورى از

ص: 20

رحمت حق) گردد، و چه بسا كه هر دوى آنها سزاور آن شوند، معتب (كه یكى از دوستان مخصوص آنحضرت بود) عرض كرد: خدا مرا بقربان تو گرداند! آنكه ظالم و ستمكار است این سزاى اوست، اما مظلوم چه جرمى دارد (كه سزاوار بیزارى و لعنت شود؟) فرمود: براى آنكه برادر خود را بآشتى و پیوست با خود دعوت نمى كند، و از گفتار او صرفنظر نمى كند (و آنرا نشنیده نمى گیرد) شنیدم پدرم مى گفت: هرگاه دو تن با هم ستیزه كنند و یكى بر دیگرى غالب آید، باید آن ستمدیده و مظلوم نزد رفیق ستمگر خود رود و باو بگوید: اى برادر من ستمكارم، تا جدائى میانه او و رفیقش از بین برود، پس خداى تبارك و تعالى حكیم و عادل است و داد مظلوم را از ظالم بستاند.

2) حضرت صادق علیه السلام فرمود: كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: بیش از سه روز جدائى و قهر كردن روا نیست.

شرح: مجلسى علیه الرحمة گوید: ظاهر این حدیث اینست كه اگر میانه دو برادر ایمانى در اثر كوتاهى كردن در آداب معاشرت كدورت و نقارى پیدا شد و سر انجام بقهر و جدائى كشید نباید بیش از سه روز ادامه دهند، و اما در آن سه روز ظاهراً عفو شده است و آن سبب تسكین غضب و بدخلقى در این مدت است، با اینكه دلالت آن برجواز ادامه تا سه روز بمفهوم حدیث است و دلالت مفهوم (و استدلال بآن) ضعیف است.

و (باید دانست كه) اینگونه اخبار مخصوص است بغیر بدعت گذاران و هوا پرستان و آنان كه برگناه خو گرفته اند و رها نمى كنند، و گرنه قهر و جدائى از آنان مطلوب و این خود یكنوع نهى از منكر است.

3) ابو بصیر گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: از مردیكه از خویشاوندش بخاطر اینكه مذهب حق را نمى شناسند (و شیعه نیستند) ببرد (و قطع مراوده كند)؟ فرمود: سزاوار نیست كه از آنها ببرد.

4) مرازم بن حكیم گوید: یكى از اصحاب ما كه بلقب شلقان او را میخواندند (و نامش عیسى بود) در خانه حضرت صادق علیه السلام بود، و حضرت او را ناظر بر خرج خانه خود كرده بود (یا خرج او را میداد). مردى بد اخلاق بود، (و بدین سبب) مرازم با او قهر كرده بود، (مرازم گوید:) روزى حضرت صادق علیه السلام بمن فرمود: اى مرازم آیا با عیسى سخن مى گوئى (و با او آشتى كرده اى)؟ عرض كردم: آرى، فرمود: خوب كردى در قهر خیرى نیست.

5) داود بن كثیر گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: پدرم فرمود: كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده است: هر دو نفر مسلمانیكه از همدیگر قهر كنند و سه روز بر آنحال بمانند و با هم آشتى نكنند هر دو از اسلام بیرون روند، و میانه آنهاپیوند دوستى دینى نباشد، پس هر كدام از آندو بسخن گفتن با برادرش پیشى گرفت، او در روز حساب پیشرو به بهشت باشد.

6) حضرت باقر علیه السلام فرمود: همانا شیطان میان دو مؤمن دشمنى اندازد و تا یكى از آن دو از دین برنگردد (آندو را رها نكند)، و همینكه چنین كردند بپشت بخوابد و دراز كشد، و سپس گوید: كامیاب شدم، پس خدا رحمت كند مردیرا كه میانه دو تن از دوستان ما الفت اندازد، اى گروه مؤمنین باهم انس و الفت گیرید و با هم مهربانى كنید.

ص: 21

7) حضرت صادق علیه السلام فرمود: پیوسته شیطان تا دو مسلمان باهم قهر هستند شادمان است، و همینكه با هم آشتى كنند زانوهایش بلرزد و بندهایش از هم جدا شود و فریاد زند: اى واى بر او (مقصود از او خود شیطان است بشرحى كه یاید) از آنچه بدو رسد از هلاكت.

باب قطع رحم

1) از حضرت صادق علیه السلام روایت شده كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در ضمن حدیثى فرمود: هر آینه بدرستیكه در دشمنى كردن با یكدیگر ستردن و از بن بركندن است، مقصودم ستردم مو نیست، ولى ستردن دین است.

2) حذیفه بن منصور گوید: حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: از حالقه بپرهیزید زیرا كه آن مردادن را میمیراند (و نابودى میكشاند) عرض كردم: حالقه چیست؟ فرمود: قطع رحم است.

3) برخى از اصحاب ما گوید: كه بحضرت صادق عرض كردم: برادران و عموزادگانم خانه ام را بر من تنك كرده و از همه آن خانه مرا بیك اطاق آن پناهنده كرده اند، و من چنانچه در این باره اقدام كنم آنچه در دست آنها است میگیرم؟ گوید: آنحضرت فرمود: صبر كن زیرا خداوند برایت گشایشى فراهم كند، گوید: من منصرف شدم، و وبائى در سال صد و سى و یك بیامد و بخدا سوگند همگى آنها مردند و یكنفر از آنها باقى نماند، گوید: من بیرون آمدم (و بنزد آنحضرت رفتم) همینه بر او وارد شدم فرمود: حال اهل خانه ات چطور است؟ عرض كردم: بخدا سوگند همه آنها مردند، و یك نفر از آنها زنده نماند، فرمود: این براى آن كارى بود كه بتو كردند، و براى آن آزاریكه بتو رساندند و قطع رحمیكه كردند نابود شدند، آیا میخواست كه زنده باشندذ و بر تو تنگ بگیرند؟ عرض كردم: آرى بخدا سوگند.

4) حضرت باقر علیه السلام فرمود: در كتاب على علیه السلام استكه: سه خصلت استكه هر كه دارا باشد نمیرد تاوبال آنرا ببیند: ستم، و قطع رحم، قسم دروغ كه بدان با خدا بجنگ رود، و هر آینه آن طاعتیكه ثواب و اجرش زودتر برسد صله رحم است، و براستى (چه بسا) مردمیكه از حق روگردانند و با هم پیوند كنند (و صله رحم كنند) پس اموالشان زیاد شود و ثروتمند گردند. و بدرستیكه قسم دروغ و قطع رحم خانه ها را ویران و خالى از اهل و خانمان كند، و خویشاوندى را از جابر كند، و از جاى بركندن خویشى مایه قطع نسل گردد.

5) عنبسة بن عابد گوید: مردى نزد حضرت صادق علیه السلام آمد و از نزدیكان (و خویشان) خود بآنحضرت شكایت كرد، حضرت بوى فرمود: خشمت را فرو نشان و بكن (یعنى دائماً خشمت را فرو نشان و در صدد انتقام برمیا) عرض كرد: آنها میكنند (آنچه مى خواهند) و میكنند (و شما بمن دستور فرو نشاندن خشمم را میدهى؟) فرمود: آیا تو هم مى خواهى مانند آنان باشى تا خدا توجهى بشما نكند.

6) حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: قطع رحم خود مكن اگر چه او از تو قطع كند.

ص: 22

7) ابو حمزه ثمالى گوید: امیرالمومنین علیه السلام در خطبه فرمود: پناه میبرم بخدا از گناهانیكه در نابودى (گنه كار) شتاب كنند، عبدالله بن كواء یشكرى برخواست و گفت: اى امیرالمؤمنان مگر گناهانى هم هست كه در نابودى شتاب كنند؟ فرمود: آرى واى بر تو آن قطع رحم است، هر آینه (چه بسا) خاندانى هستند كه گردهم آیند و یارى هم كنند و با اینكه از حق دورند خداوند بآنها روزى دهد، و (چه بسا) خاندانیكه از هم جدا شوند و از همدیگر ببرند پس خدا آنها را محروم (از روزى) كند با اینكه پرهیزكارند.

8) حضرت باقر علیه السلام فرمود: كه امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده: هرگاه مردمان قطع رحم كنند اموال (و ثروتها) در دست اشرار قرار گیرد.

باب عقوق و آزردن پدر و مادر

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: كمترین آزار (به پدر و مادر) گفتن اف (به آنها) است، و اگر خداى عزوجل چیزى را آسان تر و خوارتر از آن میدانست از آن نهى مى فرمود.

2) رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: (با پدر و مادر) نیكو رفتار باش و در بهشت جایگزین شو و اگر عاق و جفا كارى با آتش (دوزخ) بساز.

3) یعقوب بن شعیب گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون روز قیامت شود، پرده از پرده هاى بهشت را كنار زنند، پس هر جاندارى بوى آنرا از مسافت پانصد سال ران بشنود، جز یكدسته، عرض كردم: آنها كیانند؟ فرمود: عاق والدین خود.

4) رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: بالاى نیكى هر نیكوكارى نیكى است تا آنكه انسان در راه خدا كشته شود، و چون در راه خدا كشته شد دیگر بالاى آن نیكى (و عملى بهتر) نیست، و بالاى هر آزردنى آزردنى است، تا آنكه كسى یكى از پدر و مادر خود را بكشد، و چون چنین كرد بالاتر از آن آزردنى نیست.

5) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كس بپدر و مادر خود نظر دشمنى كند در صورتیكه آندو باو ستم (نیز) كرده باشند، خداوند نمازش را نپذیرد.

شرح _ یعنى در صورت ستم باو نیز قبول نشود تا چه رسد باینكه نیكى باو كنند.

6) حضرت باقر علیه السلام فرمود: كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در ضمن سخنى از سخنان خود فرمود: بپرهیز از آزردن پدر و مادر، زیرا بوى بهشت از مسافت هزار سال شنیده شود، ولى عاق والدین و بپرهیزید از آزردن پدر و مادر، زیرا بوى بهشت از مسافت هزار سال شنیده شود، ولى عاق والدین و قطع كننده رحم و پیر مرد زنا كار و آنكه جامه اش را از روى تكبر و بزرگ منشى (بلند كند كه) بر زمین كشد آنرا نشنوند، و جز این نیست كه كبریاء و بزرگى از آن پروردگار جهانیانست.

ص: 23

7) حضرت صادق علیه السلام فرمود: اگر خداوند چیزى را (در آزردن پدر و مادر) كمتر از اف مى دانست از آن نهى میكرد، و آن كمترین مراتب آزردن است، و از جمله آزردن است كه كسى به پدر و مادر خود خیره نگاه كند.

8) حضرت باقر علیه السلام فرمود: پدرم بمردى نگاه كرد كه پسرش بهمراه او بود و آن پسر بشانه پدرش تكیه كرده بود، فرمود: پدرم با آن پسر از بدى آن كارش سخن نگفت تا از دنیا رفت.

9) حضرت صادق علیه السلام فرمود: كمترین آزردن پدر و مادر گفتن اف است، و اگر خداوند چیزى را آسانتر از آن میدانست از آن نهى میفرمود.

باب بیزاری از نسب

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: آن كس كه از نسب خود اگر چه پست باشد بیزارى جوید بخدا كافر شده است.

2) جمع زیادى از راویان حدیث از حضرت باقر و حضرت صادق علیهماالسلام روایت كرده اند كه فرمودند: انكار نسب كفر بخداى عظیم است اگر چه آن نسب پست و كم ارزش باشد.

باب كسیكه مسلمانان را آزار كند و خوارشان شمارد

1) هشام بن سالم گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: خداى عزوجل فرماید: بجنگ بامن اعلان دهد آنكس كه بنده مؤمن مرا بیازارد، و از خشم من آسوده خاطر باشد آنكس كه بنده مؤمن مرا گرامى دارد، و اگر در میانه شرق و مغرب زمین آفریده از آفریده هایم جز یك مؤمن و یك پیشواى عادل نباشد، من بعبادت آندو از تمامى آنچه در زمینم آفریدم بى نیاز باشم و هر آینه هفت آسمان و هفت زمین بخاطر او برپا باشند، و براى آندو از ایمانى كه دارند آرامشى فراهم سازم كه نیازى به آرامش دیگرى نداشته باشند. ( مقصود وجود معصوم (عَلَيْهَم السَّلاَمُ) است و پیرو او حتی یک نفر)

2)مفضل بن عمر گوید: كه حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون روز قیامت شود یك منادى ندا كند: كجایند روگردانان از دوستان من؟ پس دسته اى كه صورت آنها گوشت ندارد برخیزند، پس گفته شود: اینهایند

ص: 24

آنكسانى كه مؤمنین را آزردند، و با آنان دشمنى كردند، و عناد ورزیدند، و آنها را در دینشان با درشتى سرزنش كردند، سپس فرمان شود كه آنان را بدوزخ برند.

2) از حضرت صادق علیه السلام حدیث شده كه فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: خدایتعالى فرموده است: هر كه بیك دوستى از من اهانت كند، بتحقیق بجنگ با من كمین كرده است.

3) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه مؤمنى را خوار شمارد چه (آن مؤمن) مستمند باشد یا غیر مستمند، پیوسته خداى عزوجل او را خوار و دشمن دارد تا آنگاه كه از خوار شمردن آن مؤمن برگردد.

4) معلى بن خنیس گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: خداى تبارك و تعالى فرماید: هر كه بیكدوست من اهانت كند بجنگ بامن كمین كرده، و من بیارى دوستانم از هر چیز شتابان ترم.

5) و نیز گوید: از آنحضرت شنیدم كه فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: خداى عزوجل فروموده: آشكارا بجنگ با من برخاسته آنكس كه بنده مؤمن مرا خوار كند.

6) حماد بن بشیر گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام كه فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده خداى عزوجل فرماید: هر كه بدوستى از من اهانت كند بتحقیق براى جنگ با من كمین كرده است، و هیچ بنده بچیزى بمن تقرب نجوید كه نزد من محبوب تر از آنچه بر او واجب كرده ام باشد، و همانا او بوسیله نماز نافله بمن نزدیك شود تا آنجا كه من او را دوست بدارم، و هنگامى كه او را دوست بدارم گوش او شوم همان گوشى كه با آن میشنود و چشم او گردم همان چشمى كه با آن ببیند، و زبانش شوم همان زبانى كه با آن سخن گوید، و دست او گردم، همان دستى كه با آن بگیرد، اگر مرا بخواند اجابتش كنم، و اگر از من خواهشى كند باو بدهم، و من در كاریكه انجام دهم هیچگاه تردید نداشته ام مانند تردیدیكه در مرگ مؤمن دارم، (زیرا) او مرگ را خوش ندارد، و من ناخوش كردن او را.

7) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه مؤمنى را بخاطر ندارى و فقرش پست و كوچك شمارد، خداوند روز قیامت او را در برابر خلائق رسوا كند ( و بزشتى شهره سازد).

8) و از آن حضرت روایت شده كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: همانا پروردگار من مرا بآسمان بالا برد، و از پس پرده حجاب بمن وحى كرد آنچه كرد، و بى واسطه با من سخن گفت تا آنكه بمن فرمود: اى محمد هر كه دوستى از من خوار كند بجنگ با من كمین كرده، و آنكه با من جنگ كند با او بجنگم، گفتم: پروردگارا این دوست تو كیست؟ من دانستم كه هر كه با تو بجنگد تو با او بجنگى؟ بمن فرمود: او آن كسى است كه من براى تو و وصیت و فرزندانت بولایت و دوستى از او پیمان گرفته ام.

باب كسیكه دنبال عیبجوئى و لغزش مؤمنان است

ص: 25

1) حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام فرمودند: نزدیكتر چیزى كه بنده بكفر دارد این است كه با مردى عقد برادرى در دین بسته باشد و لغزش ها و خطاهاى او را شمار كند كه روزى او را بآنها سرزنش كند.

2) حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده است: اى گروهیكه بزبان اسلام آورده و بدلش ایمان نرسیده (و پیوست نشده) مسلمانان را نكوهش نكنید، و از عیوب آنان جستجو نكنید، زیرا هر كه عیوب آنها را جستجو كند، خداوند عیوب او را دنبال كند، و هر كه خداوند عیبش را دنبال كند رسوایش كند گر چه در خانه اش باشد.

3) حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: دورترین بنده از خدا آن است كه با مردى برادرى كند و لغزشهاى او را بر او نگهدارى كند كه روزى بر آنها سرزنشش كند.

باب سرزنش

1) حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: هر كه مؤمنى را سرزنش كند، خدا او را در دنیا و آخرت سرزنش كند.

2) حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله و آله و سلم فرموده است: هر كه كار زشتى را فاش كند چون كسى است كه آن را انجام داده، و هر كه مؤمنى را به چیزى سرزنش كند نمیرد تا مرتكب آن شود.

3) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه مؤمنى را به گناهى سرزنش كند نمیرد تا آنرا مرتكب گردد.

4) نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر كه مؤمنى را دیدار كند به چیزى كه او را سرزنش كند، خداوند او را در دنیا و آخرت سرزنش كند.

باب غیبت و بهتان

1) حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: كه رسول خدا صلى الله و آله و سلم غیب در (نابودى) دین مرد مسلمان زودتر كارگر شود از بیمارى خوره در درون او.

فرمود: و نیز آن حضرت صلى الله علیه و آله فرموده است: نشستن در مسجد به انتظار نماز عبادت است تا حدثى از او سرزند عرض شد: اى رسول خدا حدص چیست؟ فرمود: غیبت كردن است.

ص: 26

2) امام صادق علیه السلام فرمود: هر كه درباره مؤمنى بگوید آنچه دو چشمش دیده و دو گوشش شنیده پس او از كسانى است كه خداى عزوجل درباره آنها فرموده: همانا آنانكه دوست دارند فراوان (یافاش) شود فحشاء درباره آنان كه ایمان آورده اند، ایشان را است عذابى دردناك، (سوره نور آیه 18)

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: مقصود این است كه مورد آیه تنها بهتان نیست بلكه شامل حقى هم كه دیده و شنیده است میشود.

3) داود بن سرحان گوید: از حضرت صادق علیه السلام از غیبت پرسیدم (كه چیست؟) فرمود: این است كه درباره برادرت در دین او بگویى چیزیرا كه نكرده است، و بزبان او منتشر كنى چیزیرا كه خداوند بر او پوشانیده بود و حدى درباره آن اقامه نكرده بود.

شرح _ در كلام حضرت كه فرمود: «برادرت در دین او... » دو احتمال مى رود، یكى آنكه مقصود برادر دینى باشد كه در این صورت فهمیده شود: كه غیبت كافر و مخالف جایز است، و دیگر آنكه جمله متعلق به «تقول» باشد كه معنا چنین شود كه «بگویى درباره دین او چیزى را كه نكرده است » بنسبت دادن كفر و یا معصیتى باو، و هر دو احتمال را مجلسى (رحمه الله) ذكر كرده است و سپس گوید: این حدیث دلالت كند كه غیبت شامل بهتان نیز مى شود و این اصطلاح دیگرى است براى غیبت. سپس وجهى ذكر كرده براى اینكه مقصود همان غیبت اصطلاحى باشد و معناى تازه نباشد.

4) از حضرت صادق علیه السلام حدیث شده كه فرمود: از پیغمبر صلى الله علیه و آله پرسیدند: كفاره غیبت چیست؟ فرمود: از خداوند طلب آمرزش كنى براى آنكه غیبتش كردى هر زمان بیادش افتادى.

5) ابن ابى یعفور از حضرت صادق علیه السلام حدیث كند كه فرمود: هر كه بمرد مؤمن یا زن مؤمنه بهتان زند بآنچه در او نیست، خداوند او را در طینت خبال برانگیزد و نگهدارد تا از آنچه گفته بیرون آید، گوید: من عرض كردم: طینت چیست؟ فرمود: چركى است كه از فرج زنان بدكاره بیرون آید.

6) از یحیى ازرق حدیث شده كه گفت: حضرت ابوالحسن (موسى بن جعفر) علیه السلام بمن فرمود: هر كه پشت سر مردى چیزى را گوید كه در اوست و مردم میدانند كه آنچیز در اوست غیبت كرده او را نكرده، و هر كه پشت سر كسى چیزیرا گوید كه در اوست ولى مردم نمى دانند غیبتش كرده، و هر كه پشت سر كسى چیزى گوید كه در او نیست به او بهتان زده است.

7) عبدالرحمن بن سیابه گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام مى فرمود: غیبت آنستكه درباره برادرت بگوئى چیزى را كه خدا بر او پوشانده است، و اما چیزى را كه در وجود او آشكار و ظاهر است مثل تندخوئى و شتابزدگى (گفتن آن) غیبت نیست، بهتان آنستكه درباره اش بگوئى چیزیكه در او نیست.

( باب داستان سرائی بر ضرر مومن )

ص: 27

1) مفضل بن عمر گوید: حضرت صادق علیه السلام به من فرمود: هر كه بر ضرر مؤمن داستانى بگوید و قصدش عیب او و ریختن آبرویش باشد كه از چشم مردم بیفتد خداوند او را از دوستى خود بدوستى شیطان براند و شیطان هم او را نپذیرد.

2) عبد اللّه بن سنان گوید: بآن حضرت عرض كردم: عورت مؤمن بر مؤمن حرامست؟ فرمود: آرى، عرض كردم: مقصود شما دو عضو پائین تنه اوست؟ فرمود: آنچه كه فهم تو بدان رفته است نیست همانا عورت مؤمن فاش كردن سّر اوست.

3) از زید روایت شده است كه حضرت صادق علیه السلام درباره اینكه در حدیث آمده: «عورت مؤمن بر مؤمن حرام است» فرمود: این نیست كه مؤمن برهنه شود و تو از او چیزى ببینى؟ همانا مقصود این است كه بضرر او داستانى بگوئى یا او را غیبت كنى (و نسبت عیب باو دهى).

باب شماتت و شادکامی بگرفتاری مومن

1) ابان بن عبد الملك از امام صادق (علیه السلام) حدیث كند كه آن حضرت فرمود: در گرفتارى برادر (دینى) خود اظهار شادى و شماتت مكن که (در نتیجه) خداوند باو ترحم كند و آن گرفتارى را به سوى تو بگرداند.هر كس به مصیبتى كه ببرادر (دینیش) رسیده شادكام شود از دنیا نرود تا خودش گرفتار آن شود.

باب دشنام گوئی

1) از حضرت صادق علیه السلام روایت شده كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: دشنام گوى مؤمن مانند كسى است كه در پرتگاه هلاكت است.

2) امام باقر (علیه السلام) فرمود: كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است: دشنامگویى بمؤمن نافرمانى است، و جنگیدن با او كفر است، و خوردن گوشش (بوسیله غیبت) گناه است، و احترام مال مؤمن مانند احترام خون اوست.

ص: 28

3) حضرت باقر (علیه السلام) مردى از قبیله بنى تمیم نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمده عرض كرد: بمن سفارشى (و وصیتى) بفرما، پس در آنچه حضرت باو سفارش فرمود این بود كه: بمردم دشنام مدهید تا (در نتیجه) كسب عداوت (و دشمنى) میان آنها كنید.

4) عبد الرحمن بن حجاج از حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) حدیث كند كه درباره دو مردیكه بهم دشنام دهند فرمود: آنكه آغاز بدشنام كرد ستمكارتر است، و گناه او و گناه رفیقش بگردن اوست تا زمانیكه از ستمكشیده (و مظلوم) معذرت نخواسته.

5) حضرت باقر علیه السلام فرمود: هیچگاه مردى بكفر مرد دیگر گواهى ندهد (مثل اینكه بگوید: تو كافرى، یا بگوید، اى كافر) جز اینكه از آندو بر گردد، اگر بكفر كافرى گواهى داده (یعنى طرفش واقعاًكافر بوده) كه راست گفته، و اگر مؤمن است كفر بخودش بر گردد، پس مبادا به مومنى طعن زنید.

6) على بن حمزة گوید: از حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السلام شنیدم كه فرمود: همین كه لعنت از دهان كسى بیرون آمد (در هو) مردد ماند، پس اگر جائى پیدا كرد (كه در آن قرار گیرد) برود. وگرنه بصاحب خود( یعنى گوینده) بر گردد.

7) و نیز ابوحمزه گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: هنگامیكه مردى ببرادر مومن خود بگوید «اف»از پیوند (دینى) با او بیرون رفته، و هرگاه باو بگوید: تو دشمن منى، یكى از آندو كافر شده اند، و خداوند از هر مومنى كه نیت بد نسبت به برادر مومنش در دل دارد هیچ عملى را نپذیرید.

8) حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: هیچ انسانى در چشم مومنى (یعنى روبرو) باو طعن نزند جز اینكه ببدترین مرگها بمیرد، و سزاوار است كه بخیر (و سعادت) باز نگردد.

باب تهمت و بدگمانی

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: همینكه مؤمن برادر (دینى) خود را تهمت زند ایمان از دلش زدوده شود، چون نمك در آب.

2) عمر بن یزید از پدرش حدیث كند كه گفت: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: هر كس برادر دینى خود را تهمت زند، احترامى میان آندو بجا نماند، و هر كه با برادر (دینى) خود مانند سایر مردم معامله كند او از آنچه خود را بدان بسته (یعنى مذهب حقه) بیزار و بركنار شده است.

3)از حضرت صادق علیه السلام روایت شده كه امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن سخنى از (سخنان) خود فرمود: هر كار (ى كه از) برادر دینى خود (سرزند آن) را ببهترین وجه آن حمل كن، تا كارى كند كه راه

ص: 29

توجیه را بر تو ببندد، و هیچگاه بسخنیكه از (دهان) برادرت بیرون آید گمان بد مبر، در صورتیكه براى آن سخن محمل خوبى مییابى.

باب کسیکه برای برادر دینی خود خیراندیشی نکند

1) ابو حفص اعشى گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام كه مى فرمود: رسولخدا صلى الله علیه وآله فرمود: هر كه دنبال انجام حاجت برادر دینى خود رود ولى خیر اندیشى براى او نكند بخدا و رسولش خیانت كرده است.

2) سماعة گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: هر مؤمنى كه دنبال حاجت برادر (دینى) خود رود و براى او خیر اندیشى نكند بخدا و رسولش خیانت كرده.

3) ابو بصیر گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: هر كه از یاران ما كه یكى از برادران (دینیش) در كارى از او كمك و یارى بخواهد و تا آنجا كه مى تواند در آن كوشش نكند بخدا و رسولش و مؤمنین خیانت كرده، ابو بصیر گوید: بحضرت عرض كردم: مقصود شما از مؤمنین چیست؟ فرمود: از زمان امیرالمؤمنین علیه السلام تا آخر آنان.

4) ابو جمیله گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: هر كه دنبال حاجت برادر (دینى) خود رود سپس نسبت به او خیر اندیشى نكند مانند كسى است كه بخدا و رسولش خیانت كرده، و خدا خصم او است.

5) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه از برادر (دینى) خود مشورت كند، و او رأى خالص و بى غرضانه باو ندهد، خداى عزوجل رأى (یعنى عقل و تدبیر) او را بگیرد.

6) سماعة گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: هر مؤمنى كه با برادر مؤمنش دنبال حاجتى از او برود و براى او مصلحت اندیشى نكند بخدا و رسولش خیانت كرده.

باب خلف وعده

1)هشام بن سالم گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم كه مى فرمود: وعده مؤمن به برادر (دین) خود نذرى است كه كفاره ندارد، پس هر كه بآ وفا نكند بمخالفت وعده با خدا برخاسته و خود را در غضب او

ص: 30

انداخته، این است گفتار خدایتعالى كه (فرماید:): «اى كسانیكه ایمان آورده اید چرا گوئید آنچه را نكنید چه دشمنى گرانى است نزد خدا كه بگوئید آنچه را نكنید» (سوره صف آیه 2 3).

2) حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرموده: هر كه بخدا و روز جزا ایمان دارد باید بوعده كه میدهد وفا كند.

باب كسیكه در بروى برادر مؤمن خود ببندد

1) مفضل بن عمر گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر مؤمنى كه میانه او و مؤمن دیگر حاجتى باشد خداى عزوجل میان او و بهشت هفتاد هزار دیوار بلند بكشد كه بین هر دو دیوار هزار سال راه مسافت باشد.

2) محمد بن سنان گوید: نزد حضرت رضا علیه السلام بودم پس بمن فرمود: اى محمد بدرستیكه در زمان بنى اسرائیل چهار نفر مؤمن بودند، پس (روزى) یكى از آنان نزد آن سه نفر دیگر كه در منزل یكى از آنان براى صحبتى گرد آمده بودند رفت و در زد، غلام بیرون آمد و باو گفت: آقایت كجاست؟ گفت: در خانه نیست، آنمرد بر گشت و غلام نیز نزد آقایش رفت، آقایش از او پرسید: آنكه در زد كه بود گفت: فلانكسى بود و من باو گفتم: كه شما در خانه نیستند؟ آنمرد ساكت شد و اعتنائى نكرد و غلام خود را در اینباره سرزنش نكرد و هیچكدام یك از آن سه نفر از این پیش آمد اندوهى بخود راه ندادند و شروع بدنباله سخن خود كردند؟ همینكه فرداى آنروز شد آنمرد مؤمن بامداد بنزد آن سه نفر رفت و بآنها برخورد كرد كه هر سه از خانه بیرون آمده بودند و مى خواستند بكشتزارى (یا باغى) كه از یكى از آنان بود بروند، پس به آنان سلام كرد و گفت: من هم با شما هستم (و بهمراه شما بیایم؟) گفتند:

آرى و از او نسبت به پیش آمد دیروز عذر خواهى نكردند و او مردى مستمند و ناتوان بود، پس (براه افتادند) و همین طور كه در قسمتى از راه میرفتند ناگاه قطعه ابرى بالاى سر آنها آمد و بر آنها سایه انداخت، آنان گمان كردند كه باران است، پس شتافتند (كه باران نخورند ولى) چون ابر بالاى سرشان قرار گرفت یكمنادى از میان آن ابر فریاد زد: اى آتش، اینان را (در كام خود) بگیر و من جبرئیل فرستاده خدایم، بناگاه آتشى از دل آن ابر بیرون آمد و آن سه نفر را در خود فرو برد، و آنمرد مؤمن تنها و هراسناك بماند و از آنچه بر سر آنها آمده بود در شگفت بود و نمیدانست سبب چیست؟ پس به شهر برگشت و حضرت یوشع بن نون (وصى حضرت موسى) علیه السلام را دیدار كردن و جریان را با آنچه دیده و شنیده بود باو گفت: یوشع بن نون فرمود: آیا نمى دانى كه خداوند بر آنها خشم كرد پس از آنكه از آنان خشنود و راضى بود، و این پیش آمد براى آن كارى بود كه با تو كردند عرض كرد: مگر آنها با من چه كردند؟ یوشع جریان را گفت،

ص: 31

آنمرد گفت: من آنها را حلال كردم و از آنها گذشتم؟ فرمود: اگر این (گذشت تو) پیش از آمدن عذاب بود به آنها سود میداد ولى اكنون براى آنان سودى ندارد، و شاید پس از این به آنها سود بخشند.

3) ابو حمزه گوید: بحضرت باقر عرضركردم: قربانت، چه فرمائى درباره مسلمانیكه براى دیدار یا براى حاجتى نزد مسلمانى برود و او در خانه باشد و اجازه ورود بخواهد، و او اجازه ندهد و از خانه هم بیرون نیاید؟ فرمود: اى اباحمزه هر مسلمانى كه براى دیدار یا خواستن حاجتى نزد مسلمانى برود و او در خانه باشد اجازه ورود بخواهد و او بیرون نیاید پیوسته در لعنت خدا باشد تا همدیگر را دیدار كنند، عرض كردم: قربانت در لعنت خدا است تا همدیگر را دیدار كنند؟ فرمود: آرى اى ابا حمزه.

باب كسیكه برادر دینیش از او كمك بخواهد و او كمكش ندهد

1) حضرت باقر علیه السلام فرمود: كسیكه در كمك كردن به برادر مسلمانش بخل ورزد و از اقدام در انجام حاجتش دریغ كند گرفتار بكمل كسى شود كه در آن كمك گناهكار (خدا) شود و مزدى هم نبرد.

2) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر مردى از شیعیان ما كه نزد مردى از برادرانش برود و درباره حاجتى از او كمك بخواهد و او با اینكه قدرت بر آن دارد كمكش نكند خداوند او را گرفتار كند كه حاجت دیگرى از دشمنان ما را بر آورد و بدان واسطه خداوند در روز قیامت او را عذاب كند.

3) حضرت صادق علیه السلام فرمود: كسى كمك به برادر مسلمان خود و كوشش در آن و همدردى و همكارى با او را وانگذارد جز اینكه گرفتار بكمك كس گردد كه در آن گناهكار شود و اجراى نبرد.

4) على بن جعفر از برادرش حضرت موسى بن جعفر علیه السلام حدیث كند و گوید: شنیدم كه مى فرمود: هر كه مردى از برادران (ایمانیش) باو رو كند و درپاراى از گرفتاریهایش باو پناه آورد و او پناهش ندهد با اینكه قدرت بر آن دارد، بتحقیق پیوند خود را از خداى عزوجل بریده است.

باب كسیكه مؤمنى را از چیز خود یادیگرى منع كند.

1)حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر مؤمنى كه مؤمن دیگرى را از چیز خود یا دیگرى كه قدرت بر آن دارد منع كند و آن مؤمن نیز نیازمند آن چیز است، روز قیامت خداوند او را با روى سیاه و چشم كبود و

ص: 32

دستهاى بسته بگردن، روى پا نگهدارد پس گفته شود: این است آن خیانتكارى كه بخدا و رسولش خیانت كرده، سپس فرمان دهند كه او را بدوزخ برند.

2) یونس بن ظبیان گوید: كه حضرت صادق علیه السلام فرمود: اى یونس هر كه حق مؤمنى را حبس كند خداى عزوجل در روز قیامت پانصد سال او را روى دو پا نگهدارد تا عرقش یا خونش (تردید از راوى حدیث است) جارى شود، و منادى از جانب خداوند ندا كند: این است آن ستمكاریكه حق خدا را از او حبس كرده، حضرت فرموده: پس چهل روز سرزنش شود، سپس فرمان شود او را بدوزخ برند.

3) مفضل بن عمر گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه خانه داشته باشد و مؤمنى بنشستن در آن نیازمند است و از جلوگیرى كند (یا دریغ كند) خداى عزوجل (بفرشتگانش) خطاب كند كه: اى فرشتگان من بنده مؤمن ببنده دیگرم از نشستن در خانه دنیا بخل ورزید، بعزت و جلال خودم سوگند او هرگز ساكن بهشت من نگردد.

4) على بن جعفر گوید از حضرت موسى بن جعفر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) شنیدم فرمود: هر كه برادر مؤمنش در حاجتى نزد او آید همانا آن رحمتى است از جانب خداى عزوجل كه بسوى او روانه كرده است پس اگر آنرا بپذیرد (این پذیرش) او را بولایت و دوستى ما رسانده است، و آن بولایت خداى عزوجل پیوند است، و اگر از حاجتش باز گرداند، و با اینكه قدرت بر بر آوردن آن حاج دارد آنرا بر نیاورد خداوند مار آتشینى بر او مسلط و چیره كند كه تا روز قیامت در قبرش او را نیش زند، خواه آمرزیده باشد و خواه در عذاب باشد، و اگر (در اینصورت بدروغ معذرت خواهى كند) آن مؤمن حاجت مند نیز عذرش را بپذیرد حالش بدتر است. (یعنى حال آن مؤمن حاجتمند چون دروغگوئى را تصدیق كرده و نهى از منكر ننموده، یا حال آن شخص رد كننده و عذر تراش زیرا ادعاى دروغكرده).

گوید: و شنیدم از آنحضرت كه میفرمود: هر كه یكى از برادران (دینیش) آهنگ او كند كه باو پناهنده شود درباره برخى از گرفتاریهایش و او پناهش ندهد با اینكه توانائى بر آن دارد، ولایت و دوستى خدا را از خود بریده است.

باب كسیكه مؤمنیرا بترساند

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده است: هر كه بمؤمنى نگاه كند نگاهى كه او را بآن بترساند، خداى عزوجل در روزیكه سایه (رحمت و پناهگاهى) جز سایه (رحمت) او نیست او را بترساند.

2) و نیز آنحضرت علیه السلام فرمود: كسیكه مؤمنى را از سلطانى بترساند باینكه از جانب آن سلطان بدى باو میرسد و نرسد او در آتش است، و اگر بترساند او را باینكه از سلطانى باو بدى میرسد و برسد با فرعون و پیروان فرعون در آتش است.

ص: 33

3) و نیز فرمود: هر كه به نیم كلمه بر ضرر مؤمنى اقدام كند روز قیامت خداى عزوجل را دیدار كند و میان دو چشمش نوشته شده: نا امید است از رحمت من.

باب سخن پینی

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) (باصحاب) فرمود: آیا شما را ببدترینتان آگاه نكنم؟ عرض كردند: چرا یارسول الله، فرمود: آنان كه بسخن چینى روند، و میانه دوستان جدائى افكنند، و براى مردمان پاك دامن عیب جوئى كنند.

2) حضرت باقر علیه السلام فرمود: بهشت بر دروغپردازان (یا كار آگاهان كه) سخن چینى كنند حرام است.

3) حضرت صادق علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بدترین شما آنكسانى هستند كه سخن چینى كنند، و میان دوستان جدائى افكنند، و براى پاك دامنان عیب جویند.

باب فاش کردن اسرار مذهب

1) محمد بن عجلان گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: همانا خداى عزوجل سرزنش كرده است بواسطه فاش كردن اسرار، مردمانى را در گفتارش كه فرماید: «و هرگاه برسد ایشان را امرى درباره امنیت یا ناامنى آنرا فاش كنند» (سوره نساء آیه 83) (سپس فرمود:) بپرهیزید از فاش كردن (اسرار).

شرح _ مجلسى (رحمه الله) پس از نقل كلام بیضاوى در تفسیر آیه شریفه فرماید: و بهر حال آیه دلالت دارد بر مذمت فاش كردن آنچه در افشاى آن مفسده است، و غرض حضرت بر حذر داشتن از فاش كردن اسرار ائمه علیهم السلام نزد مخالفین است، زیرا بسبب مفسده و ضرر بر ائمه و مؤمنین گردد، و ممكن است فاش كردن پاره اى از مسائل غامضه (و مشكلات) علوم را كه پایه خرد و فهم عامه مردم بدان نرسد نیز شامل گردد چنانچه در باب كتمان گذشت.

2) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه حدیث ما را بر ضرر ما فاش كند مانند كسى است كه دانسته حق ما را انكار كند.

و بمعل بن خنیس فرمود: فاش كننده حدیث ما چون انكار كننده آن است.

3) ابن ابى یعفور گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه بر ضرر ما حدیث ما را فاش كند خداوند ایمان او را ببرد.

4) حضرت صادق علیه السلام فرمود: آنكه حدیث ما را فاش كند ما را بخطا نكشته است بلكه از روى عمد كشته است.

ص: 34

توضیح _ گویا مقصود حضرت اینستكه چون افشاء حدیث ائمه اطهار و ترك تقیه، گاهى منجر بكشتن آنها میشده در اینصورت راویان باعث بر قتل آنها میشدند و دانسته آنها را بكشتن میدادند.

5) محمد بن مسلم گوید: شنیدم حضرت باقر علیه السلام مى فرمود: بنده خدا روز قیامت محشور شود و (با اینكه در دنیا) دستش بخونى آلوده نشده (وخوى نریخته) باندازه یك حجامت یا بیشتر خون باو بدهند و بگویند: این سهم تو است از خون فلانكس؟ عرض میكند: پروردگارا تو خود میدانیكه همانا جان مرا گرفتى (و در آنحال) من خون كسى را نریخته بودم (و هیچ خونى بگردنم نبود؟) خداوند فرماید: آرى تو از فلانى روایتى چنین و چنان شنیدى و بضرر او بازگو كردى، پس زبان بزبان بفلان جبار (و ستمكار) رسید و بدان روایت او را كشت، و این بهره تو از خون اوست.

6) اسحاق بن عمار گوید: حضرت صادق علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود: «این بدان بود كه كفر میورزیدند بآیات پروردگار و میكشتند پیامبران را بنا حق، این بدان شد كه نافرمانى كردند و بودند تجاوز كنندگان» (سوره بقره آیه 61) و فرمود: بخدا سوگند آنانرا بدستهاى خود نكشتند و بشمشیرهاى خود نزدند بلكه حدیثهاى آنان را شنیدند پس آنها را فاش كردند، و آنان را بدان سبب گرفتند و كشته شدند پس هم كشتن شد و هم نافرمانى و هم تجاوز.

توضیح _ مقصود حضرت تفسیر آیه شریفه است كه خداوند نسبت كشتن و نافرمانى و تجاوز بآنان داده است و اینكه همان فاش كردن حدیثهاى آنان باعث این سه گناه براى آنها شد.

7) ابوبصیر گوید: حضرت صادق علیه السلام در (تفسیر) گفتار خداى عزوجل: «و میكشتند پیامبران را بناحق» (سوره آل عمران آیه 112) فرمود: هر آینه بخدا سوگند كه آنها را با شمشیرهایشان نكشتند،

ولى سر آنها فاش كردند و شهرت دادند پس كشته شدند.

8) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه چیزى از كارهاى ما را فاش كند او همانند كسى است كه ما را بعمد كشته است و بخطا نكشته.

9) نصر بن صاعد از پدرش حدیث كند كه گفت: شنیدم از امام صادق علیه السلام مى فرمود: فاش كننده سر، شاك (و سست عقیده) است، و گوینده آن پیش نا اهلان كافر است، و هر كه به ریسمان محكم چنگ زند رستگار است، من عرضكردم: (آن ریسمان محكم) چیست؟ فرمود: تسلیم (و سر فرود آوردن در مقابل فرمان امام) است.

10) ابو خالد كابلى از حضرت صادق علیه السلام حدیث كند كه فرمود: خداى عزوجل دین را دو دولت قرار داده دولت آدم و آن دولت خدا است و دولت ابلیس، هنگامیكه خداوند خداوند اراده فرماید كه آشكارا پرستش شود دولت آدم بر سر كار باشد، و همینكه اراده فرماید كه در پنهانى پرستش شود دولت ابلیس بر سر كار آید، و آنكس كه فاش كند چیزى كه خداوند خواسته است پنهان باشد، او از دین بیرون رفته (و خارج شده) است.

ص: 35

11) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه روز خود را با افشاء راز ما بگشاید، خداوند حرارت آهن و تنگناى زندانها را بر او مسلط گرداند.

باب كسیكه بخاطر فرمان بردارى بندگان نافرمانى خدا كند

1) از حضرت صادق علیه السلام حدیث شده كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هر كس خوشنودى مردم را بخشم خدا جوید، خداوند ستایش كننده او را نكوهش كننده اش قرار دهد.

2) از حضرت باقر علیه السلام حدیث شده است كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هر كس خوشنودى مردم را بچیزى بجوید كه خدا را در آنچیز بخشم آورد، ستاینده او از مردم نكوهشش كند، و هر كه فرمانبرداى خدا را بخشم مردم مقدم دارد خداوند دشمنى كردن هر دشمنى را از او كفایت كند و رشك بردن حسودى و ستم هر ستمكارى را از او باز دارد، و خداى عزوجل یاور و پشتیبان او شود.

3) حضرت صادق علیه السلام فرمود: مردى بحسین علیه السلام نوشت: مرا با دو حرف پند بده؟ آنحضرت در جواب نوشت: هر كه امرى را با نافرمانى خدا بجوید آنچه امید دارد زودتر از دستش برود، و از آنچه مى گریزد زودتر بسرش آید.

4) حضرت باقر علیه السلام فرمود: دین ندارد آنكس كه فرمانبردارى كسى را كه نافرمانى خدا كند دین خود قرار دهد، و دین ندارد كسیكه افتراء باطلى را بر خدا دین خود كند، و دین ندارد كسیكه انكار یكى از آیات خدا را دین خود كند.

شرح _ یعنى فرمانبردارى معصیت كار و افتراء باطل و انكار آیات خدا را عبادت خود قرار دهد و آن را دین خود داند مانند كسانیكه احكام خدا را منكر شوند یا بباطل توجیه كنند و همان را دین خدا خوانند فیض كاشانى (رحمه الله) براى قسمت اول حدیث مثال زده است بآنكه پیروى از خلفاء ناحق كردند، و براى قسمت دوم مثل زده است بآنكه مدعى هستند كه خداوند خلافت را باختیار مردم نهاد و مردم میتوانند براى خود خلیفه انتخاب كنند در صورتیكه این افتراء باطلى است بر خداوند: و خداوند اجازه انتخاب خلیفه را بمردم نداده، و براى قسمت سوم مثال زده بآنكه آیاتى كه درباره امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده بود منكر شده و آنرا دین خود میدانستند، سپس گوید: آنچه گفتیم مثالهائى بود براى توضیح حدیث و گرنه حدیث عمومیت دارد و شامل شود هر كس را كه چنین باشد.

5) حضرت صادق علیه السلام از جابر بن عبدالله انصارى حدیث كند كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هر كه سلطانى را بوسیله خشم خداوند خوشنود سازد از دین خدا بیرون رود.

ص: 36

باب عقوبتهای سریع گناهان

1) حضرت باقر علیه السلام فرمود: رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: پنج چیز است كه اگر بآنها برخورد كردید از آنها بخدا پناه برید: هرگز در مردمى زنا پیدا نشود كه آن را آشكارا كنند جز اینكه در ایشان طاعون و دردهائیكه در گذشتگان آنها سابقه نداشته پدیدار گردد، و از پیمانه و ترازو كم نگذارند جز اینكه بقحطى و سختى مخارج زندگى و ستم سلطان گرفتار شوند، و از دادن زكوة منع نكنند جز اینكه آمدن باران آسمان بر آنها ممنوع گردد و اگر بخاطر چهار پایان نبود هیچ باران بر آنها نبارد، و پیمان خدا و رسولش را نشكنند جز اینكه خداوند دشمنانشان را بر ایشان چیره كند و برخى اموالشان را بگیرد، و بغیر آنچه خداى عزوجل نازل كرده حكم نكنند جز اینكه خداوند كشمكش و ستیزه میان آنها قرار دهد.

2) و نیز حضرت باقر علیه السلام فرمود: كه در كتاب رسولخدا یافتیم (نوشته بود): هر گاه پس از من زنا پدیدار شود مرگ ناگهانى فراوان گردد، و هرگاه از پیمانه و ترازو كم شود، خداوند آنان را بقحطى و كمى (خوار و بار و سایر وسائل زندگى) مأخوذ دارد، و هرگاه از دادن زكاة دریغ كنند، زمین بركات خود را از زراعت و میوه ها و معادن همه آنها (از آنان) دریغ كند، و هرگاه در احكام بنا حق حكم كنند همكارى در ستم و عدوان كنند (و بستم همدیگر دچار شوند) و چون پیمان شكنى كنند خداوند دشمنشان را بر آنان مسلط كند، و چون قطع رحم كنند خداوند اموال (و ثروتها) را در دست اشرار قرار دهد، و چون امر بمعروف و نهى از منكر نكنند و پیروى از نیكان اهل بین من ننمایند خداوند اشرار آنان را بر ایشان مسلط گرداند، پس نیكان آنها دعا كنند و مستجاب نشود.

باب همنشینی با گناهکاران

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: براى مؤمن سزاوار نیست كه در مجلسى بنشیند كه خداوند در آن مجلس نافرمانى شود و آن مؤمن قدرت بر بهمزدن آن مجلس نداشته باشد.

2)جعفرى گوید: شنیدم حضرت ابوالحسن علیه السلام بمن فرمود: چرا مینگرم كه تو نزد عبدالرحمن بن یعقوب هستى، (جعفرى) عرض كرد: او دائى من است؟ حضرت فرمود: او درباره خدا سخن ناهموارى گوید؟ خدا را (بصورت اجسام و اوصاف آن) وصف كند؟ پس یا با او همنشین شو و ما را واگذار یا با ما بنشین و او را ترك كن عرضكردم: او هر چه مى خواهد بگوید بمن چه زیانى دارد وقتیكه من نگویم آنچه را كه او گوید؟ ابوالحسن علیه السلام فرمود: آیا نمى ترسى از اینكه به او عذابى نازل گردد و هر دوى شما را فرا گیرد؟ آیا ندانى (داستان) آنكس را كه خود از یاران موسى علیه السلام بود و پدرش از یاران فرعون، پس

ص: 37

هنگامیكه لشكر فرعون (در كنار دریا) بموسى (و یارانش) رسید، (آن پسر) از موسى جدا شد كه پدرش را پند دهد و بموسى (و یارانش) ملحق سازد، و پدرش براه خود (در لشكر فرعون) میرفت و این جوان با او (درباره مذهبش) ستیزه میكرد، تا اینكه هر دو بكنارى از دریا رسیدند و (همینكه لشكر فرعون غرق شدند) آندو نیز باهم غرق شدند، خبر بموسى علیه السلام رسید، فرمود: او در رحمت خدا است ولى چون عذاب نازل گردد از آنكه نزدیك گنهكار است دفاعى نشود.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: جعفرى (راوى حدیث) همان ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى است و او از بزرگان اصحاب ما است، و گویند: كه او حضرت رضا علیه السلام را تا آخرین امامان درك كرده، و حضرت ابوالحسن علیه السلام (درحدیث) محتمل است حضرت رضا یا حضرت هادى علیه السلام باشند، و ممكن است مقصود از جعفرى در اینجا سلیمان بن جعفر باشد چنانچه در كتاب مجالس مفید (رحمه الله) بدان تصریح شده است.

3) حضرت صادق علیه السلام فرمود: با اهل بدعت رفاقت و هم نشینى نكنید تا نزد مردم چون یكى از آنها محسوب شوید، رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: انسان بر كیش دوست و رفیق خود است.

4) حضرت صادق علیه السلام حدیث شده است كه فرمود: رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده است: هرگاه پس از من اهل ریب و بدعت را دیدید بیزارى خود را از آنها آشكار كنید، و بسیار بآنها دشنام دهید، و درباره آنه بد گوئید، و آنها را با برهان و دلیل خفه كنید كه (نتوانند در دل مردم القاء شبهه كنند و) نتوانند بفساد در اسلام طمع كنند، و در نتیجه مردم از آنها دورى كنند و بدعتهاى آنها را یاد نگیرند، و خداوند در برابر این كار براى شما حسنات بنویسد و درجات بنویسد و درجات شما را در آخرت بالا برد. (پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که لعن و طعن ما بر غاصبین و ستمکاران که آسیای اسلام را از مدار خود خارج نموده و در دین بدعت های ظاهری و باطنی عظیم ایجاد نموده و به نام دین جنایت های عظیم صورت داده و فتنه های عظیم به پا کرده و خون های عظیم به ناحق از انسان های بی گناه بر زمین ریخته و به نوامیس خلایق تجاوز نموده و... ؛ همگی اجرای دستور و فرامین رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم است تا کفر و نفاق تقدیس نشود و دوستی آن ها سبب اسباب ورود به دوزخ نگردد والسلام).

5) حضرت صادق علیه السلام فرماید: براى مسلمان سزاوار نیست كه با فاجر (هرزه، تباهكار، نافرمان) و نه با احمق و نه با دروغگو رفاقت كند.

6)حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرگاه امیرالمؤمنان علیه السلام بمنبر بلا میرفت میفرمود: براى مسلمان سزاوار است كه از رفاقت با سه كس اجتناب كند: بى باك (در گفتار و كردار و هرزه)، و احمق، و دروغگو، اما شخص بى باك و هرزه، كار خو را براى تو زینت دهد، و دوست دارد كه تو هم مانند او باشى، و در كار دین و آخرتت تو را یارى نكند، و رفاقت با او جفا و سخت دلى آرد، و رفت و آمدش براى تو ننگ و عار

ص: 38

است، و اما احمق پس او بخیر و خوبى تو دستور ندهد، و در دفع شر از تو امیدى باو نیست! اگر چه خود را بتعصب و رنج اندازد، و چه بسا بخواهد كه بتو سودى برساند (ولى بواسطه حماقتش) بتو زیان رساند پس مرگ او بهتر از زندگیش باشد، و خموشیش به از سخن گفتن است، و دورى اش به از نزدیكى است، و اما دروغگو هیچ گاه زندگى بهمراهى او برتر گواراتر نیست گفته تو را نزد دیگران برد، و حدیث دیگران را نزد تو آرد، و هر گاه داستانى را بآخر رساند داستان دیگرى بدنبالش افزاید تا آنجا كه بسا رسالت گوید ولى باور نكنند، و میان مردم دشمنى اندازد، و در سینه مردمان كینه ها برویاند، پس از خدا بترسید و خود با بپائید (كه با چه كسى رفاقت مى كنید و طرح دوستى مى افكنید).

7) از حضرت صادق علیه السلام از پدرش حدیث شده كه فرمود: پدرم على بن الحسین (علیهم السلام) بمن فرمود: پنجكسى را در نظر داشته باش و با آنها همراه وهم صحبت و رفیق راه مشو، من گفتم پدر جان آنها چه كسانند؟ فرمود: بپرهیز از همراهى و رفاقت با دروغگو زیرا او بمنزله سرابى است كه دور را بتو نزدیك و نزدیك را بتو دور سازد، (و بواسطه حماقتش) بتو زیان رساند، و بپرهیز از رفاقت با قاطع رحم زیرا او میخواهد بتو سود رساند (و بواسطه حماقتش) بتو زیان رساند، و بپرهیز از رفاقت با قاطع رحم زیرا من یافتم او را كه در سه جاى قرآن باو لعن شده است: خداى عزوجل فرموده است: «پس آیا امید دارید كه هرگاه بسرپرستى گمارده شدید آنكه تبهكارى كنید در زمین و قطع رحم كنید، آنانند كه خداوند لعنتشان كرده پس كرشان ساخت و چشم هاى آنها را كور كرد» (سوره محمد آیه 23) و نیزفرموده است: «آنانكه مى شكنند پیمان خدا را پس از بستنش و میبرند آنچه خداوند دستور داده كه پیوند باشد، و تبهكارى كنند در زمین آنان را است لعنت و براى ایشان است بدى آن سراى» (سوره رعد آیه 24) و در سوره بقره (آیه 27) فرموده است: «آنانكه پیمان خدا را پس از بستنش بشكنند و ببرند آنچه را خداوند دستور پیوندش داده و فساد كنند در زمین همانا آنند زیان كاران».

8) شعیب عقر قوفى گوید: پرسیدم از حضرت صادق علیه السلام از گفتار خداى عزوجل (كه فرماید): «و بتحقیق فرو آورده است بر شما در كتاب كه اگر شنیدید بآیات خدا كفر ورزى مى شود یا استهزاء مى شود بدانها....» تا آخر آیه (كه فرماید: با ایشان ننشینید، سوره نساء آیه 140).

حضرت فرمود: مقصود از این گفتار این است كه هرگاه شنیدید كه مردى حق را كنار میكند و دروغ مى پندارد، و درباره امامان علیهم السلام بد مى گوید از نزد او برخیز و هم نشین با و مشو، هر كه خواهد باشد.

9) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه ایمان بخدا و روز قیامت دارد در مجلسى كه امامى را مذمت كنند یا مؤمنى را عیب كنند ننشیند.

10) و نیز فرمود: كه امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده: هر كه ایمان بخدا و روز جزا دارد در مكان تهمت و شك نایستد.

ص: 39

11) عبد الاعلى گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام كه مى فرمود: هر كسى بخدا و روز جزا ایمان دارد نباید در مجلسى بنشیند كه امامى را در آن عیب كنند یا مؤمنى را مذمت نماید.

12) و نیز آنحضرت علیه السلام فرمود: سه مجلس است كه خداوند آنها را دشمن دارد، و عذاب خود را بر اهل آن بفرستد، پس با آنان ننشینید و مجالست نكنید، یكى آن مجلسى كه در آن كسى باشد كه در فتواى خود دروغ گوید، و دیگر مجلسى كه ذكر دشمنان ما در آن تازه و نو، ولى ذكر ما در آن كهنه باشد، و دیگر مجلسى كه در آن كسى استكه از پیروى ما(مردم را) با میدارد و تو میدانى (كه او چنین كسى است، عبدالاعلى گوید): سپس حضرت صادق علیه السلام سه آیه از كتاب خدا خوان كه گویا در دهانش بود یا گفت: گویا در مشقش بود (اول این آیه بود سوره انعام آیه 108:) «دشنام ندهید آنان را كه جز خدا میخوانند تا (آنها نیز) دشنام دهند خدا را ستمگرانه بنادانى» (دوم آیه 86 از همان سوره) «و هرگاه بنى آنان را كه فرو روند در آیتهاى ما پس رو گردان از ایشان تا فرو روند در داستانى دیگر» (سوم آیه 116 از سوره نحل) «و نگوئید بدانچه میستاید زبانهاى شما بدروغ این حلال است و این حرام است تا بدروغ بر خدا افتراء بندید».

13) و نیز آنحضرت (علیه السلام) فرمود: هرگاه بناصبى ها و همنشینى آنها گرفتار شدید پس مانند كسى باش كه روى سنگ سرخ شده نشسته باشى تا برخیزى، زیرا خداوند آنها را دشمن دارد و لعنت كند پس هرگاه دیدى كه درباره امام از امامان بد گویند وقتى زیرا غضب خداوند در چنین وقتى بر ایشان نازل گردد.

14) و نیز آنحضرت (علیه السلام) فرمود: هر كه نزد دشنام گویى به اولیاى خدا بنشیند خداى تعالى را نافرمانى كرده است.

15) حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: هر كه بنشیند در مجلسى كه در آن به امامى از امامان دشنام گویند و مى تواند برخیزد و نكند خداوند ذلت را در دنیا بر او بپوشاند و در آخرت او را عذاب كند، و آن چیز نیكى كه بدادن آن بر او منت نهاده (یعنى) معرفت ما را از او بگیرد.

16) یمان بن عبید الله گوید: یحیى پسرام طویل را دیدم كه در كناسه (میدان بزرگ كوفه) ایستاده و با بلندترین آوازش فریاد مى زد و مى گفت: اى گروه دوستان خدا ما بیزاریم از آنچه شما مى شنوید، هر كه على (علیه السلام) را سب كند لعنت خدا بر او باد، ما بیزاریم از آل مروان و آنچه بجز از خدا مى پرستند، پس صدایش را كوتاه مى كرد و (آهسته تر) مى گفت: هر كس اولیاء خدا را سب كرد با او نشینید، و هر كه شك دارد در آنچه ما بدان هستیم با او محاكمه نكنید، و هر كه از برادرانتان نیازمند بخواهش و گدائى از شما شد به او خیانت كرده اید (یعنى پیش از این كه خواهش كند به او عطا كند كه نیاز به سؤال پیدا نكند) سپس مى خواند (این آیه شریفه را) «همانا ما آماده كرده ایم براى ستمكاران آتشى كه فرا گرفته است بدیشان سرا پرده آن و اگر فریاد كنند فریاد رسى شود به آبى چون آهن گداخته، بریان كند چهره ها را، كه زشت نوشابه ایست و چه زشت آسایشگاهى» (سوره كهف آیه 29).

ص: 40

شرح _ یحیى بن ام الطویل مطعمى از اصحاب حضرت زین العابدین (علیه السلام) است، و فضل بن شاذان گفته است: در اول كار على بن الحسین (علیه السلام) بجز پنج نفر نبودند كه از جمله آنها یحیى بن ام الطویل بود، و از حضرت صادق علیه السلام روایت كرده كه فرمود: پس از شهادت حسین علیه السلام مردم برگشتند جز سه نفر: ابو خالد كابلى، و یحیى بن ام الطویل، و جبیر بن مطعم، سپس مردم (كم كم) آمدند و پیوستند و فراوان شدند. و از حضرت باقر علیه السلام رواست شده كه حجاج یحیى را خواست و گفت به ابى تراب لعنت كن و دستور داد كه دست و پایش را قطع كنند و او را كشت.

باب کفر

1) داود بن كثیر رقى گوید: بحضرت صادق عرض كردم: سنتهاى رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چون فرائض خداوند عزوجل مى باشد؟ فرمود: بدرستیكه خداى عزوجل فرائضى را فرض فرموده كه بر بندگان لازم گشته، پس هر كه فریضه اى از آنچه لازم شده ترك كند و بان عمل نكند و منكر آن شود كافر است و (رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بكارهائى فرمان داده كه همه آنها خوب است، پس كسیكه برخى از آنچه خداى عزوجل بندگانش را بآن فرمان داده از طاعتش ترك كند كافر نیست ولى ترك فضیلت كرده و از خیر كم بهره است.

شرح _ فیض علیه الرحمة گوید: مقصود حضرت اینست كه همه این دستورات (اعم از فرائض خدا و سنتهاى رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بفرمان خدا است كه از زبان پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسیده (و از این جهت فرقى میانه آنها نیست منتهى) بعضى از آنها فرائض لازمه است كه ترك آنها با انكار موجب كفراست، و بعضى فضیلت است كه ترك آن (موجب كفر نیست ولى) موجب كمى خیر است.

2) زراره گوید: حضرت باقر علیه السلام فرمود: بخدا سوگند كفر جلوتر از شرك و پلیدتر و بزرگتر از آن است گوید: سپس كفر ابلیس را یاد آور شد هنگامیكه خداوند باو فرمود: بآدم سجده كن، و او از سجده كردن سرباز زد، پس كفر بزرگتر از شرك است، پس هر كه دیگرى را بر خداى عزوجل برگزیند و از فرمانبردارى او سرباز زند و بر ارتكاب گناهان كبیره ایستادگى كند او كفر است، و هر كه دین و كیشى غیر از دین مؤمنین برپا دارد مشرك است.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: آنچه از این اخبار براى من آشكار شود اینستكه مقصود بیان كفر آن كسى استكه منكر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام شده و بر او پیشى گرفته و با او جنگیده است، و غرض اینست كه اینها پلیدتر از مشركین هستند، و از این روایات ظاهر گردد كه كفر عبارت است از ترك اطاعت خداوند از روى عناد و تكبر ورزى، و شرك آنستكه براى خداوند در میان خلق یا در عبادت یا اطاعت شریكى بسازد چه اینكار از روى عناد باشد یا از روى نادانى و گمراهى، پس آنحضرت بیان فرمود: كه ترك اطاعت خداوند

ص: 41

دانسته و از روى علم باعناد و تكبر پلیدتر و جلوتر از شرك است زیرا اولین گناهى كه از روى عناد سر زد گناه ابلیس بود زیرا او شرك نورزید بلكه ترك سجده و اطاعت حق نمود از روى عناد و تكبر.

3) زراره گوید: نزد حضرت باقر علیه السلام از سالم بن أبى حفصه پیروانش ذكرى بمیان آمد پس (زراره یا دیگرى) گفت: اینان منكرند كه هر كه با على علیه السلام جنگیده مشرك است؟ حضرت باقر علیه السلام فرمود: پس (لابد) پندارند كه آنها كافرند، سپس بمن فرمود: كفر جلوتر از شرك است، پس متذكر كفر ابلیس شد در آنجا كه خداوند باو فرمود: سجده كن و او سرباز زد، و (مجدداً) فرمود: كفر جلوتر از شرك است، پس هر كه بر خدا دلیرى كند و از اطاعتش سرباز زند و بر ارتكاب گناهان كبیره ایستادگى كند پس او كافر است، یعنى استخفاف كرده (و سبك شمرده) و كافر است.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: سالم بن أبى حفصه از كسانى است كه امام سجاد و حضرت باقر و حضرت صادق علیه السلام روایت نقل كند و زیدى مذهب بوده و از سران آنها است، و حضرت صادق علیه السلام او را لعنت و تكذیب و تكفیر كرده است و در ذم او روایات زیادى رسیده.

و در جمله «یعنى مستخف كافر» كه در آخر حدیث است گوید: ظاهر این است كه گفته یكى از راویان حدیث است، و گفته شده: كه شاید كلام امام علیه السلام باشد و مقصود این باشد كه در صورتى بكفر تارك اطاعت حكم شود، كه استخفاف كند، یا مقصود این باشد كه آنكه همیشه ترك اطاعت كند ناچار باید استخفاف كننده هم باشد.

4) حمران بن اعین گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم از گفتار خداى عزوجل (كه در سوره دهر آیه 3 فرماید:) «همانا براه رهبریش كردیم یا سپاسگذار باشد و یا ناسپاس» در پاسخ فرمود: یا بگیرد (و عمل كند) پس او (سپاسگزار و) شاكراست و یا وانهد (و عمل نكند) پس او (ناسپاس) و كافر است.

5) زراره گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم از گفتار خداى عزوجل (در سوره مائده آیه 5 كه فرماید:) «و آنكه كفر ورزد بایمان همانا تباه شده است كردار او» فرمود: یعنى ترك كند كردارى را كه بدان اعتراف كرده است، و از آن جمله است ترك نماز بدون كسالت و بیمارى و نه از روى اشتغال بكارى.

شرح_ مجلسى (رحمه الله) گوید: بعضى گفته اند: «باء» آیه شریفه «و من یكفر بالایمان» بمعناى عوض است یعنى هر كه كفر ورزد بجاى ایمان، یا براى مصاحبت است یعنى بهمراه ایمان، پس بنابر اول یعنى كفر بعد از ایمان و بنا بر دوم یعنى در دل منكر شود و در ظاهر اقرار كند، سپس كلام بیضاوى و طبرسى را در تفسیر آن بیان كرده آنگاه گوید: مقصود امام (علیه السلام) از ترك كردار كه موجب كفر است یعنى ارتكاب هر كبیره یا آن كبیره اى كه انجام آن از نبودن یقین و استخفاف بدین خبر دهد، چنانچه از مثال زدن بترك نماز بدون عذر بر میآید.

6)موسى بن بكر گوید: از حضرت ابوالحسن (موسى بن جعفر) علیهماالسلام پرسیدم كفر و شرك كدامیك جلوترند؟ گوید: بمن فرمود: من از تو سابقه ستیزه و مخاصمه با مردم را نداشتم؟ عرض كردم: هشام بن

ص: 42

سالم بمن دستور داده كه این سؤال را از شما بكنم، فرمود: كفر جلوتر است و آن انكار است خداى عزوجل فرموده: «جز ابلیس كه سرپیچیده و بزرگى طلبید و بود از كفار» (سوره بقره آیه 35)

شرح _ مجلسى (رحمه الله) در آنجا كه امام علیه السلام فرماید: «ما عهدى بك تخاصم الناس» یعنى من نمیدانستم كه تو هم با مردم بحث كنى و در افتى، یا اینكه، پیش از این از آنان كه با مخالفین مخاصمه كنى نبودى و در اینگونه مسائل كه مورد مخاصمه میان متكلمین است وارد نمى شدى و این پرسش تو میرساند كه شروع كرده اى.

7) زراره گوید: بحضرت باقر علیه السلام عرض كردم: مؤمن بدوزخ میرود؟ فرمود: نه بخدا سوگند، عرض كردم: پس بدوزخ نرود جز كافر؟ فرمود: نه مگر آنكه خدا خواهد، و چون چند بار (اى حرف را) تكرار كردم بمن فرمود: اى زراره من میگویم: نه، و میگویم: مگر آنكه خدا خواهد، و تو میگوئى: نه، و نمیگوئى: مگر آنكه خدا خواهد؟.

(راوى گوید: هشام بن حكم و حماد براى من حدیث كردند: كه زراره گفت: من با خود گفتم: (این آقا) استادى است كه علم بحث و مناظره ندارد؟ گوید: (همینكه این مطلب در دل من خطور كرد) به من فرمود: اى زراره چه گویى درباره كسى كه براى تو به حكم اسلام اقرار كند (و گوید: هر چه تو گویى من به همان معتقدم) آیا او را مى كشى؟ (یا از او مى پذیرى؟ بنابراین كه «تقبله» باشد چنانچه در نسخه وافى است) چه گوئى درباره خدمت كاران و خانواده تان آیا ایشان را مى كشى؟ (زراره) گوید: عرض كردم به خدا سوگند منم كه علم بحث و مناظره ندارم.

شرح _ از روى هم رفته حدیث معلوم مى شود كه زراره خیال كرده است كه مردم به دو دسته اند یا مؤمن (و او شیعه عادل امامى است كه مرتكب نشود) و یا كافر (و او كسى است كه این گونه نباشد) و امام (علیه السلام) خواسته این نظریه را رد كند و واسطه اى در این میانه ثابت كند كه آنها مرتكبین گناهان كبیره از شیعه و مستضعفین از سنى ها و آنها كه حجت بر آنها تمام نگشته است از سایر فرق كه اینها واسطه میان مؤمن و كافرند و ممكن است به دوزخ روند و ممكن است به بهشت برده شوند، و زراره این گونه اشخاص را یا یكسره جزء كافر مى شمرده و یا برخى را جزء مؤمنین و برخى را جز كفار میدانسته و روى این جهت اسرار داشته و روا نمى دانسته كه مؤمن بدوزخ رود و غیز مؤمن ببهشت. تا بحدیكه در ذهنش خطور كرده كه آنحضرت علم خصومت (و بحث و مناظره) ندارد، زیرا چنانچه مجلسى علیه الرحمة گوید: ظاهر اینستكه غرضش از «لا علم له بالخصومة» امام علیه السلام است، و باصطلاح مجع ضمیر «له» آن بزرگوار است، و حملش بر اینكه مقصود خود او باشد بعید است، منتهى این حرف پیش آید كه این مطلب با جلالت مقام زراره مناسب نیست لذا مجلسى (رحمه الله) فرموده است: مجرد خطور بذهن مؤاخذه ندارد.

و در جمله «فیمن اقرللك بالحكم» فیض علیه الرحمة گوید: یعنى بتو گوید: من بر مذهب تو هستم و هر چه تو حكم كنى كه معتقد باشم من بدان معتقدم و آنرا دین خود در برابر خدا دانم آیا از او مى پذیرى (بنا

ص: 43

برنسخه وافى كه «أتقبله»است) و بمجرد تقلید حكم بایمان او میكنى و هم چنین درباره خدمتگذاران و خانواده خود، پس زراره از جواب عاجز شد و دانست كه اوست كه علم بمناظره و خصومت ندارد ناه امام (علیه السلام)، و جهت اینكه از جواب عاجز ماند این بود كه چطور میتوانست بمجرد تقلید بدون فهم و بصیرت حكم بایمان آنها كند، و یا چطور مى توانست با این اقرار حكم بكفر آنها كند پس واسطه اى در این میان ثابت شد. (و توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که منزلت حضرت زراره (رحمه الله) به حدی در نزد امام معصوم و مردم رفعت یافته بود که جان او به خطر افتاد و لذا امام صادق علیه السلام به عنوان تقیه گاهی او را در ظاهر در بین عوام طرد می فرمود تا بدین وسیله جان او را از خطرات حفظ فرماید همان روش که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام با جناب علی بن یقطین (رحمه الله) داشت).

8) مسعدة بن صدقه گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام در جواب این سؤال كه كدامیك از كفر و شرك جلوتر است؟- فرمود: كفر جلوتر است، براى اینكه ابلیس نخستین كسى بود كه كافر شد، و كفر او غیر از شرك بود زیرا او به پرستش غیر از خدا دعوت نكرد، و همانا پس از آن (مردم را بپرستش غیر خدا) خواند و مشرك شد.

9) و نیز گوید: شنیدم از آنحضرت كه در پاسخ سؤال كه چگونه شد كه شما زناكار را كافر ننامى ولى تارك نماز را كافر دلیل بر این چیست؟ فرمود: چون زناكار و آنكه مانند اوست همانا این كار را بخاطر غلبه شهوت كند، ولى تارك نماز آنرا ترك نكند جز از روى استخفاف (و سبك شمردن) آن و این براى آنستكه زناكارى نیست كه نزد زنى رود جز اینكه از نزدیكى با او طلب لذت كند و هدفش (كامیابى) و التذاذ است، ولى هر كه نماز را ترك كند و قصد آن كند هدفش در ترك آن لذت نیست، و چون لذتى نیست (پس براى) استخفاف (و سبك شمردن) است، و هرگاه استخفاف شد كفر واقع شود.

گوید: و نیز از آنحضرت پرسش شد و بوى عرض شد: چه فرق است: میان كسى كه بزنى نگاه كند پس با او زنا كند یا بشرابى (برسد) و آنرا بنوشد و میان كسیكه نماز را ترك كند كه زنا كننده و شراب خوار استخفاف كننده نباشند چنانچه تارك نماز استحفاف كننده است؟ و دلیل در این باره چیست؟ و بچه علت بین آن دو جدا شود؟ فرمود: دلیل و حجت اینستكه هر چیزى كه تو خود را وارد در آن كنى داعى و غلبه شهوت ترا بر آن وانداشته چنانچه در زنا شراب خوارى (كه غلبه شهوت سبب ارتكاب آنها است) و تو خودت داعى خویشتن بر ترك نماز شدى و گرنه در اینجا شهوتى نیست، بلكه عین استخفاف و بى اعتنائى است و همین است فرق میانه آن دو.

شرح _ مجلسى علیه رحمة گوید: ظاهر از كفر در اینجا ارتكاب چیزى است كه كم اعتنائى بدین و سستى یقین را میرساند زیرا داعى قوى بر مخالفت امر پروردگار ندارد، و همین موجب عذاب عظیم و كیفر طولانى است، و این آن كفر نیست كه سبب خلود در آتش با كفار باشد و شفاعت شافعین هم سودشان ندهد، و در دنیا نیز احكام كفار مانند نجاست و ممنوع بودن از نكاح وارث بر آنها جارى گردد. و حمل آن بر مورد استحلال

ص: 44

و انكار (نماز) هم بعید است، زیرا زنا كار هم در صورت استحلال كافر است، پس این یكى از معانى كفر و درجه اى از درجات آن است چنانچه ایمان درجات دارد.

10) امام صادق علیه السلام فرمود: هر كه در خدا و رسولش شك كند كافر است.

توضیح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: این حدیث دلالت كند بر اینكه شك در اصول دین نیز موجب كفر است چنانچه گذشت و پس از این نیز ان شاءالله بیاید، و گویا حدیث محمول است بر شك پس از اتمام حجت، و مقصود از كفر چیزى استكه در برابر ایمانست پس مستضعفین را نیز شامل گردد، و كفر باین معنى مستلزم خلود در آتش نباشد.

11) منصور بن حازم گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض كردم: كسیكه شك در باره رسول (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دارد (حكمش چیست)؟ فرمود: كافر است، عرض كردم: كسیكه شك در كفر شاك دارد او هم كافر است؟ حضرت از پاسخ (باین سؤال) خود دارى كرد و من تا سه بار تكرار كردم دیدم آثار خشم در چهره اش ظاهر گردید (من هم ساكت شدم).

شرح _ فیض (رحمه الله) گوید: اینكه حضرت پاسخش را نداده و از او هم در خشم شده براى اینستكه چنین پرسشى مورد نداشت، و واضح استكه این شك موجب كفر نیست و گرنه خود پرستش كننده نیز درباره كفر او شك داشته و اطلاعى نداشته و لذا پرستش نموده است.

12) عبید بن زراره گوید: از حضرت صادق علیه السلام از تفسیر گفتار خداى عزوجل پرسیدم كه فرماید: «و آنكه كفر ورزد بایمان همانا كردارش تباه شده است؟ (سوره مائده آیه 5) فرمود: مقصود آنكسى استكه كرداریكه بآن اقرار و اعتراف كرده ترك كند، عرض كردم، مرتبه ترك آن عمل چیست؟ همه آن را وانهد؟ فرمود از آنست كسیكه عمداً نماز را ترك كند بدون اینكه مست باشد و یا علتى داشته باشد،

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: «فما موضع ترك العمل» دو احتمال دارد: اول اینكه مقصود استعلام از این باشد كه مراد ترك تمام اعمال است یا برخى از آنها هم دارى این حكم است؟ امام علیه السلام پاسخ داده است: كه مراد دومى است و ترك برخى هم (مانند ترك نماز) موجب كفر است دوم اینكه غرض استعلام از این بوده است كه هر عملى تركش چنین است یا برخى از آنها تركش چنین است یا برخى از آنها تركش موجب كفر است؟ حضرت در پاسخ اشاره فرمود برخى چنین است یا برخى از آنها تركش موجب كفر است؟ حضرت در پاسخ اشاره فرمود كه برخى چنین است نه هر عملى، و در هر دو صورت كلمه «ما» استفهامیه است و در جمله «حتى یدعه أجمع» استفهام مقدر است.

13) ابو مسروق گوید: حضرت علیه السلام از من درباره اهل بصره پرسید و فرمود: بر چه (مذهبى) هستند؟ عرض كردم: مرجئه، و قدریه، و حروریه، فرمود: خدا لعنت كند این ملتهاى كافر مشرك را كه بهیچوجه خدا پرست نیستند.

ص: 45

شرح _ مجئه آنهایند كه گمان كنند ایمان فقط همان علم به آنچه پیغمبر آورده است مى باشد، و هیچ گناهى با وجود ایمان زیاد نرساند چنانچه هیچ طاعتى با كفر سود ندهد.

و قدریه در اخبار بهر دو دسته جبرى و تفویضى اطلاق شده و هر دو دسته از مذهب حق بدورند، و مذهب حق همانست كه ائمه دین علیهم السلام فرمودند: كه «لا جبر ولا تفویض بل امر بین امرین».

و حروریه دسته اى از خوارجند كه به حروراء (كه محلى است نزدیك كوفه) منسوبند.

14) فضیل گوید: وارد شدم بر حضرت باقر (علیه السلام) و نزدش مردى بود، پس چون من نشستم آن مرد: برخاست و بیرون رفت، حضرت بمن فرمود اى فضیل این كه بود نزد تو؟ گفتم كه بود؟ فرمود: حرورى بود (و مذهب حروریه را داشت) عرض كردم: او كافر است: فرمود: آرى بخدا سوگند مشرك است. (و توجه نما تو ای مخاطب ارجمند در نکته مهم و ظریف که امام معصوم علیه السلام به آن اشاره فرمود و آن معرفی دشمنان امیرالمؤمنین با عنوان مشرکین است و در ضمن این که این مشرکین، کافه یعنی ناسپاس به هدایت خدا نیز محسوب می گردند و نیز از جمله ظالمین نیز هستند که همگی این افراد مشمول دارای یک ماهیت هستند و لذا حضرت ضمن تأیید کفر این تبهکاران ناصبی به اطلاق نمودن عنوان شرک بر ایشان تأکید می فرماید یعنی محارب با امام معصوم مشرک تلقی می شود والسلام).

15) محمد بن مسلم گوید: شنیدم از امام محمد باقر علیه السلام مى فرمود: هر چه را اقرار و تسلیم بیاورد ایمان است و هر چه را انكار و حجود بیاورد آن كفر است.

16) ابو حمزه گوید: شندیدم از امام باقر علیه السلام كه مى فرمود: همانا على (علیه السلام) درى است كه خداوند (بروى مردمان) گشود، هر كه داخل آن گردد مؤمن است، و هر كه از آن بیرون رود كافر است.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: مقصود از داخل آنكس باشد كه معرفت درباره حقش دارد و مقصود از خارج آنكس استكه منكرش باشد چه مطلقاً و چه آنكه در مرتبه خودش منكر او گردد.

17) رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: طاعت على (علیه السلام) ذلت و خوارى است، و معصیت و نافرمانى او سبب كفر بخداست، عرض شد: اى رسول خدا چگونه طاعت على ذلت و نافرمانیش كفر بخداست؟ فرمود: هر آینه على (علیه السلام) شما را بحق وا میدارد، پس اگر او را فرمان برید (در دنیا) و در نظر مردمان خوار باشید، و اگر نافرمانیش كنید بخداى عزوجل كافر شوید.

توضیح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: ظاهر اینستكه مقصود ذلت و خوارى در دنیا و نزد مردم است، زیرا اطاعتش موجب ترك دنیا و زیور آنست، و بتقسیم مساوى بین شریف و وضیع راضى باشد، و بحكم حلال قناعت كند، و تواضع نموده تكبر نورزد و تمامى اینها از چیزهائى است كه موجب ذلت نزد مردم دنیا میشود.

18)ابراهیم بن ابى بكر گوید: شنیدم از حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: هر آینه على علیه السلام درى است از درهاى هدایت، پس هر كه آندر وارد شود مؤمن است و هر كه از آن بیرون رود كافر است، و

ص: 46

هر كه وارد آن نشود و بیرون نرود در آن طبقه اى باشد كه كارشان با خدا است (و هر چه خواهد درباره آنان انجام دهد).

19) حضرت صادق علیه السلام فرمود: اگر بندگان در هنگامیكه نمیدانستند توقف میكردند و انكار نمیكردند كافر نمى شدند.

20) حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: خداى عزوجل على علیه السلام را میان خود و خلقش براى رهبرى منصوب فرموده، پس هر كه او را بشناسد مؤمن است، و هر كس او را انكار كند كافر است و هر كه درباره او توقف كند (و منكر نشود) گمراه است، و هر كه با او دیگرى را همراه كند مشرك است، و هر كه با دوستى او آید ببهشت رود، و هر كه با دشمنى او آید بدوزخ رود.

21) حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام فرمود: بدرستیكه على علیه السلام درى از درهاى بهشت است هر كس از این در در آید مؤمن است، و هر كه از آن بیرون رود كافر است، و هر كه نه در آید و نه بیرون رود در آن طبقه اى باشد كه كارشان با خدا است (و هر چه خواهد درباره آنان همان كند).

باب اقسام کفر

1) ابو عمر زبیرى گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرضكردم: مرا آگاه فرما باینكه كفر در كتاب خداى عزوجل (قرآن) بچند وجه است؟ فرمود: كفر در كتاب خدا بر پنج وجه است:

كفر حجود (و انكار ربوبیت) و ان بر دو قسم است، و كفر بترك كردن آنچه خداوند بآن فرمان داده، و كفر برائت (و بیزارى جستن) و كفر نعمتها.

اما كفر حجود: پس همان انكار بربوبیت است، و آن گفتار كسى است كه مى گوید: نه پروردگارى است و نه بهشتى و نه دوزخى، اینها دو دسته از زندیقان هستند كه بایشان دهریه گویند، و آنهایند كسانیكه گویند: «و هلاك نكند ما را جز دهر» (و خداوند گفتارشان را در قرآن مجید در سوره جاثیه آیه 24 حكایت كند) و آن دینى استكه براى خداى بسلیقه و نظر خودشان ساخته اند، بدون اینكه بررسى و تحقیق و كاوشى در اطراف آنچه میگویند بكنند، خداى عزوجل دنبال آن فرماید: «نیستند جز اینكه پندار كنند» (یعنى پندارند) مطلب همانطور است كه آنها گویند، و نیز فرماید: «همانا آنانكه كافرند یكسان است بر ایشان بترسانیشان یا نترسانیشان ایمان نیاروند» (سوره بقره آیه 6) یعنى بتوحید خداوند (كافر شدند) پس این یكى از وجوه كفر.

ص: 47

و اما وجه دیگر: آن انكار با معرفت است، و آن اینست كه منكر با اینكه میداند مطلب حق است انكار كند، و با اینكه مطلب نزد او ثابت شده، و خداى عزوجل در این باره فرموده است: «و انكار كردند آنها را در حالیكه یقین بدانها داشت دلهاى ایشان، از روى ستمگرى و سركشى، (سوره نمل آیه 14) و نیز خداى عزوجل فرموده است: «وبدند (یهود مدینه) كه از پیش (از آمدن پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیروزى مى جستند بر آنانكه كفر ورزیدند، و چون آمد ایشان را آنچه شناخته بودند، بدان كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافرین باد» (سوره بقره آیه 89) این بود تفسیر دو وجه (كفر) جحود و انكار.

و وجه سوم از وجوه كفر: كفر بنعمت (یعنى كفران نعمت) است و اینست گفتار خداى تعالى كه از سلیمان حكایت كند كه (فرمود): «این از فضل پروردگارم باشد تا مرا بیازماید كه آیا شكرم بكنم یا كفران ورزم، و آنكه شكر كند جز این نیست كه براى خویشتن سپاسگزارى، و آنكه كفران كند همانا پروردگار من بى نیاز و گرامى است» (سوره نمل آیه 40) و نیز فرماید: «اگر شكر گزارید بیفزایم شما را و اگر كفر ورزید همانا عذاب من سخت است» (سوره ابراهیم آیه 7) و نیز فرماید: «پس یاد كنید مرا تا یاد كنم شما را و مرا شكر كنید و كفر نورزید» (سوره بقره آیه 152).

و وجه چهارم از وجوه كفر: ترك آن چیز است كه خداى عزوجل بدان فرمان داده، و اینست گفتار خداى عزوجل «و هنگامیكه گرفتیم پیمان شما را كه نریزید خونهاى خود را و بیرون نكنید همدیگر را از دیار خویش پس اقرار كردید و شما بر آن گواه بودید، سپس اینكه شمائید كه میكشید همدیگر را و بیرون مى كنید گروهى را از خانه هایشان پشتیبانى جوئید بر ایشان بگناه و ستم و اگر با سیرى آنها را نزد شما آورند فدیه از ایشان دهید در حالیكه حرام است بر شما بیرون راندن ایشان آیا ایمان آورید ببعضى از كتاب (تورات) و كافر شوید ببعضى از آن؟ چیست كیفر آنكه از شما این كار را بكند؟» (سوره بقره آیه 84 85) پس خداوند اینها را بسبب ترك آنچه باو فرمان داده كافر دانسته، و نسبت ایمان بآنا داده ولى از آنها نپذیرفته و آن ایمان نزد خداوند براى ایشان سودى ندهد، پس فرموده: «پس چیست كیفر آنكه از شما این كار را بكند جز خوارى در زندگانى دنیا و روز رستاخیز بر گردانده شود بسوى سخت ترین عذاب و خدا غافل نیست از آنچه شما میكنید».

وجه پنجم از وجوه كفر: كفر (بمعناى) بیزارى است، و اینست گفتار خداى عزوجل كه (در سوره ممتحنه آیه 4) از حضرت ابراهیم (علیه السلام) حكایت كند (بقوم خود فرمود:) «ما كفر ورزیدیم بشما و پدیدار شد میان ما و شما دشمنى و كینه براى همیشه تا آنگاه كه شما ایمان بخداى یگانه آورید» یعنى ما از شما بیزاریم، و خداوند در آنجا كه (داستان) شیطان و بیزارى جستن او را از دوستانش از آدمیزاده در قیامت یاد میكند فرماید: «جز این نیست كه شما بر گرفتید بتانى را بجز خدا بدوستى میان خویش در زندگانى دنیا پس روز قیامت كفر ورزد برخى از شما ببرخى و لعن كند برخى از شما برخى را، (سوره عنكبوت آیه 25) یعنى بیزارى جوید برخى از شما از برخى.

ص: 48

باب ستونهای کفر و شعبه های آن

1) امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: كفر بر چهار پایه استوار شده: فسق، غلو. شك، شبهه. و فسق (نیز) بر چهار شعبه است: جف، كورى، غفلت، سركشى.

پس هر كه جفا كن حق را كوچك شمرده، و فقهاء را دشمن داشته، و بر گناه بزرگ اصرار كرده است، و هر كه كور دل شود ذكر (حق) را فراموش كند، و (در اصول دین یا در تمام احكام آن) پیروى از گمان كند، و با آفریننده خود جنگ كند، و شیطان بر او چیره گردد، و بدون توبه (و پشیمانى از كرده خویش) و (همچنین) بدون زارى (در طلب آمرزش) و بدون غفلت نبودن از گناه (از خدا) آمرزش خواهد.

و هر كه غفلت كند برخود خیانت كرده (و خود را بهلاكت افكنده، و از دین خود) بپشت برگشته، و گمراهى خود را رشد و صلاح پنداشته، آرزوها (و وعده هاى دروغین شیطان) او را فریب دهد (و سرگرم كند) و حسرت و پشیمانى در هنگامیكه كار از كار بگذرد و پرده برداشته شود او را فرا گیرد، و برایش آشكار گردد كه آنطور كه او میپنداشت نبوده. و هر كه از فرمان خدا سركشى كن بشك افتاده، و هر كه بشك افتد خدا بر او بزرگى (و عضب) كند، و او را بسلطنت (و قدرت) خود خوار سازد، و (نزد خلایق) بوسیله جلال (و عظمت) خود او را كوچك كند چنانچه بپروردگار كریم خود فریفته شده و مغرور شود (و كرم او را دستاویز كرده) و در فرمان او كوتاهى كند.

(مجلسى (رحمه الله) از برخى از افاضل نقل كند كه گفته است «از مغرورین آنانند كه حشر و نشر را منكر شوند، و از آنجمله هستند:

كسانى كه پندارند تهدید پیغمبران از براى بیم دادنست و كیفرى در آخرت نیست.

و كسانى كه گویند لذتهاى دنیا یقیتى است و كیفر آخرت مشكوك و یقین را بخاطر شك رها نكنند.

و كسانى كه نافرمانى كنند و گویند خداوند غفور و رحیم است.

و كسانى كه پندارند دنیا نقد است و آخرت نسیه و نقد از نسیه بهتر است.

و كسانى كه بخودشان و كردارشان مغرور و از آفات آن غافل باشند.

و كسانى كه بعلم خود مغرور شوند، آنكه پندارد كه بحد كمال رسیده و مانندش كسى نیست گویا آنچه درباره دانشمندان مغرور بدانش رسیده نشنیده.

و كسانى كه بعلم و عمل اكتفا كرده و از شستشوى باطن از اخلاق زشت غفلت نموده و پندارد كه بهمان اندازه مستحق ثواب شایان است.

و آنانكه بخود دانش فریفته شده و بعلوم دنیائى پرداخته و از تحصیل علم آخرت باز مانده.

و كسانى كه بعبادت فریفته شده.

ص: 49

و آنانكه بمال و منال مغرور گشته. یا باولاد و انصار فریفته شده. یا بجاه و مقام گول خورده. و غیر اینها از اسباب بزرگ منشى كه در شماره نیاید».

(و بهر صورت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دنباله حدیث فرمود: و غلو بر چهار شعبه است: بر تعمق در رأى (و دقت بسیار نمودن). تنازع در رأى. كجى (و اغراق از حق). شقاق (و دشمنى كردن با حق پرستان)،

پس هر كه بسیار دقت (خرده بینى) كند بحق نگراید، و جز غرق شدن در امواج خروشان (شبهات و اباطیل) نیفزاید، فتنه از او دور نشود (و گروهى از عقدهاى اعتقادى او باز نشود) جز اینكه فتنه دیگرى (و مشكل تازه اى) گریبانگیرش شود و پرده دینش (با قیچى فتنه) بدرد، پس در كار درهم و برهمى فرو افتد (و حق و باطل بر او مختلط گردد). و هر كه در رأى نزاع و ستیزه كند بحماقت (یابسستى و بزدلى) شهره گردد (و این) بخاطر لجبازى دنباله دار (اواست). و هر كه كج دل شد خوبى در نزد او زشت گردد، و بدى در نظر او زیبا گردد. و هر كه شقاق كند (و با حق پرستان دشمنى و نزاع كند) راههاى زندگى بر او تیره و تاریك گردد، و كار بر او دشوار شود، و بتنگنائى دچار گردد كه راه خلاصى از آن بسته شود، زیرا از راه مؤمنین پیروى نكرده است.

و شك داراى چهار شعبه است: مریه (یعنى تردید. شك و جدل)، هوى و تردد، استسلام (یعنى تن دادن و گردن نهادن) و اینست گفتار خداى عزوجل: «پس بكدام نعمتهاى پروردگارت ستیزه جوئى، (سوره نجم آیه 55)

و در روایت دیگر است (كه فرمود: شك): برمریه است، و هراس از حق، و تردد، و استسلام در برابر نادانى و اهل آن،. پس هر كه از آنچه در پیش او است (از حق و رغبت بسوى آخرت) بهراسد بپشت سر (یعنى بسوى باطل و دنیا) برگردد، و هر كه در دین ستیزه كند در شك بچرخد، و همردیفان او از مؤمنین از روى پیشى گرفته (چون شك ندارند) و باز ماندگان (در ایمان كه پس از او بودند) او را دریابند، و لگد مال شیاطین گردد، و هر كه بهلاكت دنیا و آخرت تن دهد در این میان (نیز) بهلاكت رسد و هر كه از آن رهائى یابد از فضل یقین است، و خدا چیزى كمتر از یقین نیافریده است.

و شبهه بر چهار شعبه است: شادمان شدن بزینت (دنیا یا رأیهاى فاسده اى كه نزد خود زینت داده)، و خود آرائى (به أباطیل)، و باز گرداندن كج (را براست بنظر خویشتن)، و در آمیختن مایه افتادن در شهوت است، و كجى صاحب خود را بانحراف بزرگى بكشاند، و آمیختن حق بباطلى تاریكیهائى است كه رویهم انباشته. اینست كفر و ستونها و شعبه هاى آن.

باب صفت نفاق و منافق

1) (و هم امیرالمؤمنین علیه السلام) فرمود: و نفاق بر چهار ستون استوار است: بر هوى (و هوس) و سهل انكارى (در امر دین)، و خشم ورزى، و طمع.

ص: 50

و هوى پرستى بر چهار شعبه است: بر ستم، و زورگویى و تجاوز، و شهوت رانى، و سركشى، پس هر كه ستم كرد بلاها و گرفتاریهایش زیاد شود، و او را واگذارند و از كمك باو خوددارى شود، و هر كه تجاوز كند و زور بگوید از سختیها نیاساید، و دلش آرام نباشد، و از شهوترانیها خوددارى نتواند، و هر كه شهوت خود را تعدیل نكند در پلیدیها فرو رود، و هر كه سركشى كند بدون برهان و از روى عمد خود را گمراه كند.

و سهل انگارى بر چهار شعبه است: بر فریب (خوردن برحمت حق سبحانه و غفلت از شیطان)، و آرزو، و ترس و بیم (از غیر خدا) و امروز و فردا كردن، و این براى آنستكه ترس و بیم (از غیر خدا) راه حق را ببندد، و امروز و فردا كردن موجب كوتاهى در عمل گردد تا (آنگاه كه) مرگ او برسد، و اگر آرزو نباشد (شخص) بحساب خود برسد، و اگر حساب كار خود را بداند و ار هراس و ترس بمرگ ناگهانى بمیرد، (و فریب رحمت حق خوردن) دست انسان را از عمل كوتاه كند.

مجلسى (رحمه الله) در شرح «حسب ما فیه...» گوید: «حسب» بتحریك بمعناى رسیدن بحساب و اندازه و شماره و آنچه در آنست از عمر و عمل و این اشاره است بگفتار پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) كه فرمود: بحساب خودتان برسید پیش از آنكه بحساب شما برسند، تا آنكه گوید: و حاصل اینكه اگر آرزو و غفلتى كه لازمه اوست در كار نبود بحساب عمر خود و آنچه از آن صرف كرده و گناهانى كه كسب كرده مى رسید، و مى اندیشید كه ممكن است بزودى مرگش فرا رسد و دست خالى از عمل و توشه بآخرت رود، و درباره سختیهاى مرگ و هراسهاى پس از آن و دشواریهاى قیامت و كیفرهاى سختى كه در انتظار اوست اندیشه و تفكر مى كرد، حقش این بود كه از ترس و دهشت فجأه كند و ناگهان بمیرد چنانچه همام آنگاه كه اوصاف مؤمنین را شنید ناگهان (بروى زمین افتاد) و جان داد این آرزو استكه انسان را از تمام این افكار و اندیشه ها باز دارد، و از اینجا روشن شود كه در مقدارى از آرزو و غفلت حكمت نظام نوع انسان و بقاء عالم نهفته است ولى زیاده روى در آن موجب شقاوت در آخرت گردد، و بر گردیم بدنباله حدیث كه امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:).

و خشم ورزى بر چهار شعبه است، بر كبر، و فخر (كردن بحسب و نسب و غیر اینها)، پس هر كه كبر ورزد بحق پشت كند، و هر كه فخر كند (بر خود بنازد) نافرمانى كرده (یا دروغ گفته و خلاف كرده) و هر كه حمیت كشد بگناهان اصرار ورزد (و بواسطه حمیت بنظائر و فحاشى و آدمكشى و جنایات دیگر دچار گردد) و هر كه تعصب او را فرا گیرد ستم كند (یا از راه راست منحرف شود)، پس چه بدچیز است خشم ورزى كه میان پشت كردن بحق و نافرمانى و اصرار بر گناه و انحراف را از راه راست قرار گرفته است. (این معنى بنا بر توضیحى استكه آخر حدیث بیاید).

و طمع بر چهار شعبه است: شادى و شادكامى و تبختر، و سرسختى، و فزون طلبى، پس شادى نزد خداوند خوش نیست (و بد است) و شادكامى و تبختر خودپسندى است، و سرسختى بلائى استكه اگر كسى دچار شد او را بكشیدن بار گناهان وادار مى سازد، و فزون طلبى (و برترى جوئى) بازى و سرگرمى و (موجب) باز

ص: 51

داشتن دل (از یاد خداى تعالى) است و پذیرفتن چیزیست (یعنى دنیا و سرگرمى هاى آن) بجاى آنچه بهتر است (یعنى آخرت و نعمتهاى آن مى باشد).

پس این بود نفاق و ستونها و شعبه هاى آن، و خداوند بر تمام بندگان خود غالب است نامش بلند و ذاتش والا است، و زیبا و نیكو ساخته است خلقت هر چیز را، دو دست جودش گشاده است، و رحمتش همه چیز را فرا گرفته، امر او عیان و نورش تابان است، بركتش بسیار و حكمتش نورانى است، كتابش پابرجا و حجتش پیروز و هویدا است، دینش پاك و سلطنتش محكم و پیروز است، سخنش حق، و موازینش عادلانه و رسولانش رساننده بودند، بدكردارى را گناه دانسته، و گناه را فتنه، و فتنه را چركى شمرده، و كار نیك را بازگشت دانسته، و بازگشت را توبه، و توبه را پاك كنده قرار داده، پس هر كه توبه كند براه راست هدایت یافته، و هر كه گرفتار فتنه گمراه شده تا مادامیكه بخدا بازگشت نكند و بگناهش اعتراف ننماید، بر خدا دلیرى نكند مگر هلاك شونده. از خدا بترسید، از خدا بترسید! كه چه اندازه باب توبه و رحمت و بشارت و بردبارى بزرگ در درگاهش و وسیع است، و چه اندازه سخت است آن شكنجه ها و دوزخ و سختیگرى او، پس هر كه باطاعتش دست یابد كرامتش را بخود جلب كند، و هر كه در نافرمانیش درآید ناگوارى و سختى پاداش كیفر او را چشد و بزودى زود روز پشیمانیش فرا رسد.

2) محمد بن فضیل گوید: بحضرت أبى الحسن علیه السلام نوشتم و از مسئله اى از او پرسش كردم در پاسخ بمن نوشت: «همانا منافقان نیرنگ ورزند با خدا و اوست فریب دهنده ایشان و هرگاه برخیزند بسوى نماز برخیزید سرگران خود نمایى كنند بمردم و یاد نكنند خدا را جز اندكى، در این میانه سرگردانند نه بسوى اینانند و نه بسوى آنان و هر كه را خدا گمراه سازد براى او راهى نیابى» (سوره نساء آیه 142 143) اینها نه از كفارند و نه از مسلمانان، اظهار ایمان كنند و بسوى كفر و تكذیب روند، خدا آنها را لعنت كند.

شرح _ فیض (رحمه الله) گوید: اما از كفار نیستند چون اظهار ایمان كنند و شهادتین بر زبان جارى سازند، و از مسلمانان نیستند چون در دل انكار كنند. و مجلسى (رحمه الله) در مرآة العقول از بعضى نقل كند كه گفته اند: شاید ذكر نشدن اصل مسئله در حدیث بجهت تقیه بوده است، و شاید سؤال از حال مأمون بوده زیرا او از دشمنان اهل بیت علیهم السلام بود و براى مصلحت اظهار تشیع مى كرد، و مقصود حضرت در پاسخ او و شیعه مآبان منافق اطراف او چون ذوالریاستین باشد. (و توجه نما که قطعاً این روایت شرح حال سگ ملعون مامون و همه غاصبین ناصبی بوده که همگی منافقین ستمکار امت حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و عجل فرجهم بوده اند که دین را وسیله دنیای خود و ریاست خود و پیروی از هوی و هوس خود نموده و خود و طرف داران خود را به دوزخ جاوید وارد نموده اند الا لعنت الله علی الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون )

3)ابو حمزه از حضرت على بن الحسین علیهما السلام حدیث كند كه فرمود: همانا منافق (آنكس است) كه (از كارى) نهى كند ولى خود او (از آن كار) دست نمى كشد، و فرمان مى دهد بدانچه خود نمى كند، و چون

ص: 52

بنماز ایستد اعتراض كند، عرضكردم: اى فرزند رسولخدا اعتراض چیست؟ فرمود: روبراست و چپ گردانیدن، و چون ركوع كند خود را (مانند گوسفند) بزمین اندازد (یعنى بعد از ركوع نایستد و بهمان حال بسجده رود) روزش را شب كند و اندوهى جز خوردن شام ندارد با اینكه روزه هم نبوده است، و چون بامداد كند اندوهى جز خوابیدن ندارد با اینكه شب را بیدار نبوده، اگر براى تو حدیثى گوید دروغ گوید و اگر نزدش چیزى بامانت گذارى بتو خیانت كند، اگر از او پنهان باشى تو را غیبت كند (و بدگوئى كند) و اگر بتو وعده بدهد وفا نكند.

عبدالملك بن بحر مانند همین حدیث را بطور مرفوع از آنحضرت حدیث كرده و در آن افزوده است: چون ركوع كند چون گوسفند بزمین افتد، و چون سجده كند نوك بزمین زند (چون كلاغى كه دانه از زمین برچیند، یعنى سجده را بسیار كوتاه بجا آورد) و چون بنشیند چون سگى است كه بر سر دم نشیند. ( تعبیر نگارنده به شرح اوصاف ظاهری این منافقین یعنی غاصبین و ستمکاران به امام معصوم و شرعیت پسندیده خداست).

4) رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: منافق بمانند تنه درخت خرما است كه صاحب آن بخواهد در قسمتى از ساختمانش از آن بهره مند گردد و در آنجا كه خواهد (بواسطه كجى) قرار نگیرد، پس بجاى دیگرش برد (آنجا نیز) قرار نگیرد، و سرانجامش اینست كه آنرا به آتش بسوزاند.

باب شرک

1) برید عجلى گوید: از حضرت باقر علیه السلام پرسیدم: از كمترین چیزى كه بنده بدان مشرك گردد؟ گوید: فرمود: هر كه بهسته اى بگوید: سنگریزه، و بسنگریزه بگوید: هسته، و بآن متدین گردد. (یعنی شرک ظاهر یعنی بت پرستی).

2) ابوالعباس گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: از كمترین چیزى كه انسان بدان مشرك شود؟

گوید: فرمود: هر كه رأیى را بدعت گذارد چه بواسطه آن محبوب گردد، و چه بدان واسطه مبغوض شود. (و این فراز هم دلالت بر ستیزه گری با خدا و رسول و امامان معصوم دارد یعنی غاصبین و پیروان ناصبی ایشان که اولین بدعت آن ها غصب جایگاه رهبری امت اسلام و سپس تغییر در دین اعم از احکام و سیاست های اخوتی بوده است مانند تغییر در احکام و تجاوز به ممالک همسایه و...)

ص: 53

3) حضرت صادق علیه السلام در گفتار خداى عزوجل: «و ایمان نیاورند بیشتر آنان بخدا جز اینكه ایشانند مشركان» (سوره یوسف آیه 106) فرمود: شیطان را ندانسته پیروى كند پس مشرك گردد. (این فراز نیز به پیروان ایشان برمی گردد که در طعام خود نمی نگرند یعنی چشم بسته پیروی می کنند پس همانگونه که خوردن غذای مسموم بر ایشان اثر می گذارد پیروی از این مشرکین نیز بر آن ها اثر می گذارد).

4) ضریس از آنحضرت علیه السلام حدیث كند كه در گفتار خداى عزوجل (در همین آیه) فرمود: شرك در طاعت است نه شرك در عبادت، و از گفتار خداى عزوجل «و برخى از مردمند كه خدا را بر حرف پرستش كنند» (سوره حج آیه 11 پرسیدم؟) فرمود: آیه درباره مردى نازل شده و سپس درباره پیروان او هم باشد، پس من عرضكردم: هر كه در برابر شما چیزى بر پا دارد او از كسانى است كه خدا را بر حرف پرستیده؟ فرمود: آرى و گاهى مشرك محض باشد. (پس این روایت عظیم نیز کلام قبل و در رابطه با شرک غاصبین و پیروان ایشان که در برابر امام معصوم دین سازی می نماید آشکار می نماید و پیروی در این زمان به منزله پرستش و غاصبین به منزله بت های مورد پرستش هستند).

5) عمیره گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم كه مى فرمود: مردم بشناسائى ما و مراجعه بما و تسلیم شدن براى ما مأمورند، سپس فرمود: و اگر چه روزه بگیرند و نماز گزارند و گواهى دهند كه معبودى جز خداى یگانه نیست؛ ولى پیش خود بنا گذارند كه بما مراجعه نكنند بهمان سبب مشرك گردند. (و این روایت عظیم نیز باز دلالت به همین معانی دارد یعنی خلایق وفق کلام خدا و رسول بایستی از آل محمد یعنی امامان معصوم که اوصیاء رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم است پیروی کند و اگر سرکشی و عصیان و عداوت نماید شرک آن ها محرز است).

6) عبدالله بن یحیى كاملى گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: اگر چنانچه مردمى خداى یگانه و بى شریك را پرستش كنند، و نماز را برپا دارند، سپس بچیزى كه خدا كرده یا پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ساخته اعتراض كنند و بگویند: كه چرا بر خلاف آن نساخته؟ یا در دل خود چنین اعتراضى كنند (گرچه بزبان نیاورند) بهمین اعتراض مشرك شوند، سپس این آیه را تلاوت فرمود، «نه چنین است بپروردگار تو سوگند ایمان نیاوردند تا بداورى بگزینند تو را در آنچه سرزده است بین ایشان و سپس نیابند در دلهاى خویش چاره اى از آنچه تو قضاوت كرده اى و تسلیم شوند تسلیم شدنى» (سوره نساء آیه 65) سپس حضرت صادق علیه السلام فرمود: بر شما است كه تسلیم باشید. (این روایت عظیم نیز دلالت بر لزوم و تاکید پیروی اهل اسلام از ولایت امامان معصوم دارد زیرا آن ها به امر خداوند متعال تعیین شده اند و امت اسلام نیز بایستی از ایشان پیروی نمایند).

7)ابوبصیر گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: از گفتار خداى عزوجل: «كشیشان و دیرنشینان خود را خدایانى در برابر گرفتند» (سوره توبه 31) فرمود: هر آینه بخدا سوگند آنها ایشان را بپرستش خودشان نخواندند، و اگر بپرستش خود خوانده بودند ایشان نمى پذیرفتند ولى حرامى را بر ایشان حلال كردند، و

ص: 54

حلالى را بر ایشان حرام كردند، پس آنها را ندانسته از همین راه پرستش كردند. (یعنی بر خلاف شریعت بدعت ها کردند و از این نظر مشرک شدند و مانند آن در این امت واقع شد)

8) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه مردى را در گناهى پیروى كند بتحقیق كه او را پرستش كرده است. (و این روایت عظیم نیز تاکید از عدم پیروی از امامان باطل دارد که به سوی آتش دعوت می کنند).

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: و سر این مطلب آنست كه پرستش جز خضوع و تذلل و اطاعت و انقیاد نیست، و روى همین حساب خداى سبحان پیروى هواى نفس و اطاعت شیطان را پرستش آندو نامیده در آنجا كه فرماید: «آیا دیدى آنكس را كه برگرفت خداى خویش را هوس خویش» (سوره جاثیه آیه 23) و نیز فرماید: «آیا بشما سفارش نكردیم اى بنى آدم كه نپرستید شیطان را كه او شما را دشمنى است آشكار، (سوره یس آیه 60).

باب شک

1) حسین بن حكم گوید: بحضرت موسى بن جعفر علیهما السلام نوشتم و از حال خود او را آگاه كردم كه من در شك افتاده ام، و حضرت ابراهیم علیه السلام بخدا عرضكرد: «پروردگارا بمن بنما چگونه مرده ها را زنده مى كنى، (سوره بقره آیه 260) و من دوست دارم كه شما (نیز براى رفع شك من) چیزى (و عقیده داشت) و مى خواست كه ایمانش را افزون كند، ولى تو در شكى، و در شك خیرى نیست، و نوشت: جز این نیست كه شك تا جائیست كه یقین نیامده، و چون یقین آمد شك روا نباشد، و نوشت: بدرستى كه خداى عزوجل فرماید: «و نیافتم براى بیشتر شان عهدى و دریافتم بیشترشان را نافرمان» (سوره اعراف آیه 102) و فرمود: این آیه درباره شك كننده نازل شده.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: غرض راوى از نقل داستان حضرت ابراهیم علیه السلام عذر تراشى براى شك خود بوده باینكه ابراهیم با مرتبه نبوت درباره مردگان در شك بوده و از خدا چیزى براى برطرف كردن شك خود پرستش كرده، و آنچه راوى این حدیث سؤال كرده یا معجزه بوده یا دلیلى بر امامت، و بنابر اول یا حضرت معجزه اى برایش آشكار كرده و راوى بیان نكرده است، و یا آنحضرت علیه السلام مصلحت در آشكار كردن آن ندیده. یا مى دانسته كه شك او روى وسواس و عناد است و گرنه حجت بر او تمام شده و حق برایش آشكار گردیده، و بنابر احتمال دوم نیز هر سه وجه احتمال مى رود و آخرى ظاهرتر است، و اما عذرى كه براى شك خود آورده است حضرت آن را ابطال كرده است باینكه ابراهیم شك نداشت... بلكه بجهت ازدیاد یقین بود و بتعبیر دیگر او علم الیقین داشت و طالب عین الیقین بود ولى تو چنانچه خود اعتراف كرده اى شك دارى و خیرى در آن نیست زیرا هر چه خیر است در ایمان است و او بجز با یقین حاصل نگردد.

ص: 55

و در جمله «انما الشك ما لم یأت الیقین» گوید: این جمله دو احتمال دارد اول اینكه تأكید همان جمله سابق باشد كه فرمود: ابراهیم مؤمن بود و حاصل معنى این است كه او یقین بقدرت خداى تعالى بر زنده كردن مردگان داشت و شك با یقین اجتماع نكنند، و جواز (در فرمایش آنحضرت «لم یجز» ) به معناى امتناع است.

دوم مراد بیقین آن چیزى است كه یقین آورد و شك بعد از آن وسوسه و عناد است (و این همان وجهى است كه فیض (رحمه الله) نیز در وافى فرموده است).

سپس مجلسى (رحمه الله) پس تفسیر آیه شریفه «و ما وجدنا لاكثرهم من عهد...» گوید: و شاید تأویل حضرت علیه السلام باین باز گردد كه خداى تعالى از ایشان بواسطه آن عقلى كه بآنها داده پیمان گرفته كه همان را بكار اندازند و یقین كنند، و آن را واگذارند و پس مشاهده معجزات روشن فاسق شدند و از ایمان بیرون رفتند.

2) ابواسحاق خراسانى گوید: أمیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه اش مى فرمود: تردید (درباره دین و احكام آن) بخود راه ندهید تا بشك افتید، پس كافر شوید.

توضیح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: شاید مقصود ورود در شبهاتى است كه موجب شك گردد، یا نارضایتى به قضاى خدا است و متهم هم ساختن خداوند در قضاى اوست، یا مقصود تردیدى است كه ریشه و مبدأ شك است.

3) محمد بن مسلم مى گوید: نزد حضرت صادق علیه السلام در سمت چپ آن حضرت نشسته بودم، و زراره در سمت راستش بود، پس ابو بصیر وارد شد و عرض كرد: یا ابا عبدالله چه فرمائى درباره كسى كه در خدا شك كند؟ فرمود: كافر است اى ابا محمد (ابا محمد كنیه ابوبصیر است) عرض كرد: اگر در پیغمبر شك كند (چطور)؟ فرمود: كافر است؟ (محمد بن مسلم) گوید: پس حضرت رو به زراره كرد و فرمود: همانا كافر شود در صورتى كه انكار كند.

توضیح _ این كه حضرت در پایان حدیث رو به زراره كرد و فرمود: «همانا كافر شود در صورتى كه انكار كند» شاید بخاطر این بوده كه زراره واسطه میان ایمان و كفر را قبول نداشته چنان كه مطلب در ضمن حدیثى در باب كفر حدیث (7) گذشت، و مقصود امام (علیه السلام) این است كه به مجرد شك كافر نشود بلكه شك در صورتى موجب كفر است كه از روى انكار باشد اگر چه در صورت شك مؤمن هم نیست. (شک نیست که ایمان به خدا و رسول و امام معصوم بایست از روی تحری حقیقت و استدلال و جستجو و اقامه دلیل و... باشد، و به اصطلاح اصول دین تعبدی نیست و از روی تعقل و تحقیق بایستی صورت گیرد و این روش عین خداپرستی و... است و اما اگر از روی انکار و ستیزه گری باشد یعنی ریشه در آن ها داشته باشد کفر است).

4)ابو بصیر گوید: پرسیدم از حضرت صادق (علیه السلام) از (تفسیر) گفتار خداى عزوجل: «آنانكه ایمان آوردند و ایمانشان را به ستم آلوده نكردند » (سوره انعام آیه 82) فرمود: (مقصود از ستم) شك است (یعنى ایمانشان را به شك نیالوده اند). (آلوده نمودن ایمان به ستم مصادیق دیگری نیز دارد که اهم آن همان طور

ص: 56

که در روایت بعدی محرز است عدم توجه و عدم پیروی از امامان معصوم علیهم السلام و عجل فرجهم است).

5) امام صادق علیه السلام فرمود: شك و نافرمانى در آتشند، نه از ما هستند و نه به سوى ما توجه دارند.

6) حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: با شك و انكار هیچ عملى سود ندارد.

7) در وصیت مفضل است كه گوید: شنیدم حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: هر كه شك كند و یا گمان برد و بر یكى از آن دو به ایستد خداوند عملش را حبط كند، بدرستیكه حجت خدا همان حجت روشن است. (یعنی در حقانیت ولایت و امامت شک نماید و یا گمان داشته باشد دچار حبط عمل یعنی نابودی اعمال می شود و ... ؛ یعنی به سوی دوزخ می رود).

8) محمد بن مسلم از یكى از دو امام باقر یا صادق (علیه السلام) حدیث كند كه بوى عرض كردم: ما مى بینیم مردى را كه داراى عبادت و كوشش و خشوع در دین است ولى معتقد بحق (یعنى امامت شما) نیست، آیا این اعمال باو سودى بخشد؟ فرمود: اى ابا محمد جز این نیست كه مثل (ما) اهل بیت و (و مردم)، مثل آن خاندانى هستند كه در بنى اسرائیل بودند، و هیچ یك از آنها نبودند، و هیچ یك از آنها نبود كه چهل شب كوشش كند (و ریاضت كشد) جز اینكه (پس از چهل شب) دعا میكرد و دعایش اجابت میشد، (ولى وقتى) یكى از آنها چهل شب كوشش كرد سپس دعا، و دعایش باجابت نرسید، پس نزد عیسى بن مریم (علیه السلام) (که آخرین پیامبر بنی اسرائیل بود) آمد و از حال خود باو شکایت کرد و از او خواست برایش دعا کند، پس عیسی (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) تطهیر كرده و نماز خواند سپس بدرگاه خداى عزوجل دعا كرد، خداى عزوجل باو وحى كرد اى عیسى این بنده من نزد من آمد اما بغیر از آندریكه باید بیاید، او مرا خواند ولى در دلش نسبت بتو شك داشت، پس (با این حال) اگر (آنقدر) مرا بخواند كه گردنش ببرد و انگشتانش بریزد دعایش را أجابت نكنم، پس حضرت عیسى (علیه السلام) بآن مرد رو كرده فرمود: تو پروردگارت را مى خوانى و نسبت به پیغمبرش شك دارى؟ عرض كرد: یا روح الله بخدا سوگند آنچه گفتى همانطور بود (و من درباره تو شك دارم) اكنون از خدا بخواه كه این شك را از دل من ببرد، (حضرت صادق علیه السلام) فرمود: كه عیسى براى او دعا كرد و خدا توبه آن مرد را پذیرفت و قبول كرد و او بمانند خاندان خود گردید.

شرح _ فیض علیه الرحمة گوید: حضرت در این حدیث اهل بیت پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و امت او را به عیسى (علیه السلام) و امتش مثل زده در این كه آنها كه درباره اهل بیت (علیه السلام) شك داشته باشند دعایشان مستجاب نشود و عبادتشان قبول درگاه واقع نگردد، و در حدیث اشاره به این كه شك درباره آنها چون شك درباره پیغمبر است زیرا عیسى (علیه السلام) پیغمبر بود.

باب گمراهی یا گمراهان

ص: 57

1) هاشم صاحب برید گوید: من با محمدبن مسلم و ابو الخطاب گردهم بودیم پس ابوالخطاب به ما گفت: چه گوئید درباره كسى كه امر امامت را نشناسد؟ من گفتم: هر كه آنرا نشناسد كافر است، ابوالخطاب گفت: كافر نیست تا حجت بر او اقامه شود و چون حجت بر او اقامه شد و آنرا نپذیرفت آنگاه كافر است، محمد بن مسلم به او گفت: سبحان الله اگر نپذرد و انكار هم نكند كافر است؟ اگر انكار نكند كافر نیست، گوید (این جریان گذشت تا به حج رفتیم) همین كه حج كردم خدمت حضرت صادق (علیه السلام) شرفیاب شدم و جریان را خدمتش عرضه داشتم، فرمود: تو اكنوى هستى ولى آن دو غایبند موعد شما (هر سه) امشب نزد جمره وسطى درمنى باشد.

گوید همینكه شب شد من و محمد بن مسلم و أبولخطاب خدمتش رفتیم، پس حضرت بالشى برداشت و بسیهه نهاد (و بر آن تكیه زد) سپس بما فرمود: شما درباره خدمتكاران و زنان و خاندان خود چه گوئید؟

آیا شهادت و گواهى بیگانى خدا یگانه ندهند؟ عرض كردم: چرا، فرمود: آیا گواهى ندهند كه محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسول (و فرستاده) خدا است؟ عرض كردم: چرا، فرمود: آیا آنچه شما بر آنید (از شناسائى امام و امر امامت) آنها مى شناسند و میفهمند؟ عرض كردم: نه، فرمود: آنها در نظر شما چگونه هستند؟ عرض كردم: هر كه امر امامت را نشناسد كافر است.

فرمود: سبحان الله؛ آیا اینان كه سر راههاى (ى مكه و غیر آن) و كنار آبها(ى چاه و غیره منزل كرده اند) ندیده اى؟ عرض كردم: چرا، فرمود: آیا نیستكه اینها نماز مى خوانند و روزه میگیرند و حج میكنند؟ آیا نیستكه گواهى دهند كه معبودى جز خداى یگانه نیست و محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسولخدا است؟ عرضكردم: چرا، فرمود: آنچه شما برآنید (از أمرا است) میدانند؟ عرضكردم: نه، فرمود: آنها در نزد شما چگونه هستند؟ عرض كردم: هر كه این امر امامت را نشاسد كافر است.

فرمود: سبحان الله؛ آیا اینان كه سر راهها(ى مكه و غیره آن) و كنار آبها(ى چاه و غیره منزل كرده اند) ندیده اى؟ عرض كردم: چرا، فرمود: آیا نیستكه اینها نماز مى خوانند و روزه میگیرند و حج میكنند؟ آیا اینستكه گواهى دهند كه معبودى جز خداى یگانه نیست و محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسولخدا است،

عرض كردم: چرا، فرمود: آنچه شما بر آنید (از أمر امامت) میدانند؟ عرض كردم: نه، فرمود: آنها در نزد شما چگونه هستند؟ عرض كردم: هر كه این امر امامت را نشناسد كافر است.

فرمود سبحان الله: آیا تو خانه كعبه و طواف كنندگان آن اهل یمن و آویختن آنها را بپرده كعبه ندیده اى؟ عرض كرد: چرا، فرمود: آیا گواهى ندهند كه معبودى جز خداى یگانه نیست و محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسولخدا است و (آیا) نماز نخوانند و روزه نگیرند و حج نكنند؟ عرض كرد: چرا، فرمود: آیا آنچه شما بر آیند (از امر امامت) میدانند؟ عرض كردم: نه، فرمود: درباره آنها چه گوئید؟ عرض كردم: هر كه نشناسد (امر امامت را) او كافر است.

ص: 58

فرمود: سبحان الله: این گفتار خوارج است، سپس فرمود، اگر بخواهید آگاهتان كنم؟ من عرض كردم: نه، پس فرمود: همانا براى شما بد است كه چیزى را تا از ما نشنیده اى بگوئید: من فهمیدم كه حضرت ما را بگفتار محمد بن مسلم وا میدارد.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: عقیده صاحب برید این بوده كه هر كه امر امامت را نشناسد چه حجت بر او قائم شود و چه انكار هم بكند یا نكند كافر است، ولى عقده محمد بن مسلم این بوده كه در صورتى كافر است كه انكار كند، و اگر انكار نكند كافر نیست، و این همان واسطه بین ایمان و كفر است كه متضعف و گمراه نامیده شود، و گویا مقصود از كافر در اینجا كسى است كه احكام كفر مانند نجاست و عدم جواز مباشرت و نكاء و غیره آن بر او بار باشد چناچه برخى از اصحاب گفته اند و گرنه در استحقاق عقوبت و خلود برخى از آنان در آتش خلافى نیست.

و این كه حضرت فرمود: «این گفتار خوارج است» زیرا آنها گویند: هر كه گناه كبیره كندو اصرار بر صغیره كند كافر است و از اسلام بیرون رود و سزاوار كشتن است، و از این رو بكفر امیرالمؤمنین (علیه السلام) در قصه حكمیت حكم كنند، با اینكه خود آنها حضرت را بر قبول حكمیت وا داشتند، و او را مجبور بر قبول حكم آن مرد احمق و جائر و دشمن امیرالمؤمنین (علیه السلام) كردند، و با اینكه آن بزرگوار بطور مطلق بحكم آنان رضا نداد، بلكه در صورتى كه بر طبق كتاب و سنت حكم كنند رضایت داد، و آن دو ملعون بر خلاف كتاب و سنت حكم كردند و آنچه آن حضرت (علیه السلام) انجام داد معصیت نبود و تفصیل این مطلب را در كتاب كبیرمان گفته ایم. فیض (رحمه الله) گوید: این كه راوى حاضر نشد كه حضرت صادق علیه السلام بحق آگاهشان كند براى این بوود كه دانست كه حضرت بر خلاف عقیده او بگوید، و آنگاه نزد آن دو نفر كه طرف نزاعش بودند رسوا شود از این رو حاضر نشد و شاید پیش خود مطلب را قبول كرده بود و از حرف سابقش برگشته است.

2) زراره گوید: بحضرت باقر (علیه السلام) عرض كردم: چه فرمائى درباره زناشوئى با این مردم (كه قائل بامامت شما نیستند یعنى سنیها) زیرا من باین سن كه مى بینید رسیده ام و هنوز زن نگرفته ام؟ فرمود: چه چیز جلو گیریت كرده از ازدواج؟ عرض كردم: چیزى جلوگیریم نكرده جز این كه میترسم ازدواجشام بر من حلال نباشد، پس در این باره چه دستورى بمن میدهید؟ فرمود: پس توجه مى كنى با اینكه جوانى؟ آیا برد بارى میكنى؟ عرض كردم: كنیزها را (براى زناشوئى) میگیرم، فرمود: اكنون بیاور (آنچه درباره آنها دارى، و بگو بدانم) بچه دلیل كنیزان را حلال دانى؟ عرض كردم: كنیز كه همانند زن آزاد نیست اگر چیزى از او دیدم كه مرا بشك انداخت او را مى فروشم و از او كناره میگیرم، فرمود: برایم بیان كن بچه دلیل او را بر خود حلال میدانى؟ گوید: من جوابى (و پاسخى) نداشتم كه بآن حضرت عرض كنم.

(مجلسى (رحمه الله) گوید: علت ترس زراره از ازدواج با آنها این بود كه زراره اصرار داشته كه واسطه اى میان ایمان و كفر نیست (چنانچه پیش از این نیز بدان اشاره شد) و همه مخالفین و گرچه از فرق شیعه غیر از امامیه

ص: 59

باشند كافر میدانسته، و احكام كفر را در دنیا و آخرت بر آنان جارى مى كرده، و امام (علیه السلام) درباره آمیزش كنیزان از او مطالبه دلیل كرد یعنى او هم زن كافره است و خصوص اگر اهل كتاب نباشد وطیش حرام است چنانچه نكاح كافره حرام است، پس چه فرقى میان آندو است؟)

(زراره گوید): پس بآنحضرت عرض كردم: چه فرمائى (بالاخره) ازدواج كنم (یانه)؟ فرمود: من باكى ندارم كه ازدواج كنى، عرضكرد: این كه فرمودى: من باكى ندارم كه ازدواج كنى، عرضكردم: این كه فرمودى: من باكى ندارم كه ازداج كنى دو معنى دارد: یكى اینكه میفرمائى من باك ندارم تو گناهى مرتكب شوى بى آنكه من بتو دستور دهم (دیگر اینكه براى من جایز است؟) پس چه دستور دهى آیا بفرمان شما اینكار را بكنم؟ فرمود: رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) زن گرفت، و داستان زن نوح و زن لوط (را نیز كه) میدانى چه بوده (كه در سوره تحریم آیه 10 خداوند داستان آنها را بیان فرماید:) «و بودند در زیر سرپرستى (حباله نكاح) دو بنده از بندگان شایسته ما»؟ من عرض كردم: رسولخدا مانند من نبوده، همانا زن زیر دست او بوده: و بحكمش اقرار داشته، و بدین او اعتراف مى كرده؟ گوید:

بمن فرمود: درباره آن خیانت كه در گفتار خداى عزوجل (در همان آیه است كه فرماید:) «پس خیانت كردند آن دو زن» چه نظرى دارى؟ (آیا خداوند) مقصودى جز فاحشه (یعنى زنا) ندارد؟ (اینطور نیست بلكه مقصود از خیانت شر و كفر باطنى است و آندو پیغمبر، آنها را بزنى گرفته بودند) و رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بفلانى (یعنى عثمان) زن دارد (در صورتیكه مطلب در اینجا بعكس آنچه تو درباره خود رسولخدا و زنانش گوئى بوده)؟ گوید: عرضكردم: خداوند كار شما را به نیك گرداند (بالاخره) چه دستورى بمن فرمائى؟ آیا بروم و بدستور شما (از اینها) زن بگیرم؟ بمن فرمود: اگر اینكار را میكنى بتو سفارش كنم كه از زنهاى بى تمیز و ساده بگیرى، عرض كردم: زنهاى بى تمیز و ساده كیانند؟ فرمود: پرده نشینان پارسا. عرض كردم: آنكه بركیش سالم بن أبى حفصه است؟ فرمود: نه؛ عرضكردم: آنكه بركیش ربیعة الرأى است؟ فرمود: نه.

(مترجم گوید:سالم بن أبى حفصه از رؤساى زیدیه است و روایات حضرت صادق علیه السلام او را لعن و تكذیب و تكفیر كرده، و ربیعه فقیه اهل مدینه بوده و چون براى خود فتوى میداده او را ربیعة الرأى نامیده اند).

(سپس فرمود:) ولى تزویج كن دختران جوانى كه در تحت سرپرستى پدرانشان هستند و اظهار كفرى نكنند و اطلاعى هم از آنچه شما دانید (و اعتقاد شما بامامت ما) ندارند، عرض كردم: جز اینست كه آن دختر هم یا مؤمن است و یا كافر؟ فرمود: او نماز میخواند و روزه میگیرد و از خدا میترسد ولى عقیده شما را نمیداند؟ عرض كردم: بتحقیق خداى عزوجل فرموده است: «او است آنكه شما را آفرید پس برخى از شما كافر است و برخى مؤمن» (سوره تغابن آیه 2- مقصود زرارة این است كه مردم از این دو دسته خارج نیستند) نه بخدا سوگند كسى از مردم نیست كه نه مؤمن باشد و نه كافر (و واسطه اى در بین نیست؟)

گوید: حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: اى زراره گفتار خداوند از گفته تو راست تر است، آیا دیده اى گفتار خاى عزوجل را كه فرماید: (سوره توبه آیه 102) «در آمیختند كردار نیك را با كردار بد امید است كه خداوند توبه آنها را

ص: 60

بپذیرد» (زراره گوید:) همینكه فرمود: «عسى: امید است كه، من عرض كردم: آنها هم نیستند جز مؤمن و یا كافر (یعنى زراره صبر نكرد تا امام (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) آیه را تمام كند و عقیده خود را تكرار كرد) گوید: پس فرمود: چه گوئى در گفتار خداى عزوجل: «سوره نساء آیه 98) «مگر مستضعفان (ناتوانان) از مردان و زنان و كودكانى كه نه چاره توانند راه برند» كه بایمان رسند؟ عرض كردم: آنها هم نیستند جز مؤمن یا كافر، فرمود: بخدا، سوگند آنها نه مؤمنند و نه كافر، سپس رو بمن كرد و فرمود: چه گوئى درباره اصحاب اعراف؟ (اعراف نام دیوارى است میان بهشت و جهنم چنانچه از روایات و تفاسیر استفاده شود و پیش از این نیز كافرند، فرمود: بخدا سوگند نه مؤمنند و نه كافر و اگر مؤمن بودند ببهشت میرفتند چنانچه دیگر مؤمنان ببهشت میروند، و اگر كافر بودند بدوزخ میرفتند چنانچه دیگر كافران بدوزخ روند، ولى آنها مردمى هستند كه كارهاى نیك و كارهاى بد آنها برابر است، كردار نیك آنها را (ببهشت) نرساند و حال اینها چنانست كه خداى عزوجل فرموده.

پس من عرض كردم: آیا ایشان از اهل بهشتند یا از اهل دوزخ؟ فرمود: آنها را واگذار همانجا كه خدا واگذارده (یعنى كارشان با خداست) عرض كردم: آیا كار آنها را بتأخیر اندازى (كه خدا هر چه خواهد با آنها انجام دهد)؟ فرمود: آرى من هم بتأخیر اندازم چنانچه خداوند بتأخیر انداخته، اگر بخواهد بسبب رحمت خود آنها را ببهشت برد، و اگر خواهد بسبب گناهانشان بدوزخشان كشد و ستمى هم بآنها نكرده، عرض كردم: آیا كافرى ببهشت میرود؟ فرمود: نه، عرض كردم: آیا بجز كافر كسى بدوزخ رود، فرمود: نه، جز آنكه خدا بخواهد، اى زراره من میگویم آنچه خدا خواهد. (همان شود) و تو نمیگوئى آنچه خدا خواهد، هر آینه اگر تو بزرگ شوى از این حرف برگردى و خشمت (نسبت بمخالفان) فرو نشیند (یا عقده هاى دلت باز شود). (همانگونه که قبلاً ذکر شد در حضرت زراره (علیه الرحمه) از بزرگان و اعاظم شیعه است و از این گونه روایات جلالت قدر او معلوم می شود زیرا امام او را در بیان افکارش کاملاً آزاد می گذارد تا قانع شود و این که او از جوانی خود به عشق ولایت امامان معصوم مزین بوده است و فراز آخر کلام امام نیز مؤید همین مطلب است و نکته مهم دیگر حفظ جان او از شرارت اعدای ناصبی مطمح نظر امامان معصوم بوده است و لذا در بین عوام گمراه او را طرد کرده و در بین خواص احترام می نمودند).

باب مستضعف ناتوان در دین

1) زرارة گوید: از حضرت باقر (علیه السلام) راجع به مستضعف پرسش كردم: فرمود: او كسى است كه حیله به كفر ندارد كه كافر شود، و راهى به ایمان نیابد (تا مؤمن گردد) نتواند مؤمن شود و نتواند كافر گردد، و آنها كودكانند، و هر مرد و زنى كه عقل (و خرد) آنها چون عقل كودكان است، و قلم (تكلیف) از آنان برداشته شده است. (و این از اعظم روایات واصله از امامان معصوم علیه السلام و عجل فرجهم است.

ص: 61

2) و نیز زراره از آن حضرت (علیه السلام) حدیث كند كه فرمود: مستضعفان «آن كسانند كه چاره اى نتوانند و راه به جائى نبرند» فرمود: (یعنى) چارهاى به سوى ایمان نتوانند و كافر هم نشوند، (و اینها كودكانند و كسانى كه عقلشان چون كودكان است از مردان و زنان.

3) و نیز زراره گوید: از حضرت باقر(عَلَيْهَ السَّلاَمُ) از مستضعف پرسیدم؟ فرمود او كسى است كه حیله اى كه بوسیله آن كفر را از خود دور كند نتواند و چاره اى ندارد كه بدان براه ایمان رود، نتواند كه مؤمن شود، و نه كافر گردد، فرمود: و (آنها) كودكانند و هر كه از مردان و زنان كه عقلشان چون عقل كودكان است.

4) سفیان بن سمط بجلى گوید: به حضرت صادق عرض كردم: چه گوئى درباره مستضعفان؟ حضرت مانند اشخاص حراسناكى به من فرمود: كگر شما مستضعفى گذاردید؟ كجایند مستضعفان؟ به خدا سوگند عقیده شما را دوشیزگان پشت پرده بهم رسانده اند، و زنان آبكش و سقا در راه مدینه (درباره مذهب شما) گفتگو كنند.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: گویا این اضطراب و فزع حضرت به خاطر خشم و انكارى بوده كه بر فاش كنندگان اسرار اهل بیت از شیعه داشته، زیرا آنان به سبب ترك تقیه مذهب اهل بیت را برملا كردند تا آنجا كه دوشیزه گان پشت پرده با اینكه از خانه بدر نروند و زنان سقائى كه كارشان تفتیش مذهب نیست و در جستجوى آن نبودند از اسرار مذهب شیعه آگاه شدند، و این فاش كردن اسرار موجب زیان بر ائمه و شیعیان آنها مى شد و براى هدایت مردمان هم سودى نداشت، و سبب مى شد كه مستضعفان ناصبى گردند و معذور نباشند. و بدانكه مستضعف نزد بیشتر اصحاب ما كسى است كه امام را نشناسد و منكر او هم نباشد و ولایت شخص معینى را هم نداشته باشد چنانچه شهید در ذكرى فرمود، و از شیخ مفید در كتاب غریه نقل كند كه فرمود: آنكس است كه ولایت را شناخته ولى در برائت توقف كند. (و به اصطلاح تولى دارد ولى تبرى ندارد)، و ابن ادریس گفته است: آنكسى است كه اختلاف مذاهب را نداند و با اهل حق هم دشمن نیست، سپس مجلسى (رحمه الله) گوید: و این موافق تر با اخبار است.

5) عمربن ابان گوید: از امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) درباره مستضعفین پرسیدم؟ فرمود: آنها اهل ولایت هستند، عرض كردم: چه ولایتى؟ فرمود: هر آینه آن ولایت در دین نیست بلكه ولایت (و بستگى) در ازدواج وارث و معاشرت است، و ایشان نه مؤمنند و نه كافر، و از آنهایند كسانى كه به امید خداى عزوجل هستند (و كارشان با خدا است كه اگر خواهد عذاب كند یا ببخشد).

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: چون لفظ «ولایت» مجمل بوده و احتمال داده میشد كه مقصود ولایت اهل بیت (علیه السلام) باشد سائل عرض كرده است: چه ولایتى، حضرت در پاسخ فرموده است: مقصود ولایت اهل بیت و امامان بر حق نیست زیرا اگر اینطور بودند در زمره مؤمنین بودند، یا این كه مقصود از ولایت در دین آن ولایتى است كه به سبب اتحاد در دین میانه مؤمنین است چنانچه خداى سبحان فرماند: «الؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض ». یعنى مردان مؤمن و زنان مؤمنه برخى از آنها دوستان برخى

ص: 62

هستند....(سوره توبه آیه 71) و حضرت فرموده است اینان نیستند بلكه مقصود مردمى هستند كه معتصب در مذهب خود نیستندد و با شما نیز بغض ندارند بلكه با شما ازدواج كنند وارث دهند و آمیزش كنند، یا اینكه مقصود این است براى شما ازدواج و معاشرت ایشان جایز است آنان از شما ارث برند و شما از ایشان، پس پرسش سائل از حكم انها بوده نه از وصفشان، یا این كه حضرت حكمشان را بیان فرموده سپس آنها را معرفى كرده است كه اینان مؤمن نیستند و كافر هم نیستند...

6) اسماعیل جعفى گوید: از حضرت باقر (علیه السلام) پرسیدم: از آن دینى كه بر بندگان روا نیست نسبت بدان نادان باشند (و باید بدانند كه آن چه دینى است؟) فرمود: دین وسیع است، ولى خوارج از روى نادانى خودشان بر خود تنگ گرفتند (و گرفتار شدند) عرض كردم: قربانت (اجازه مى فرمائید) من دین خودم را كه بر آن هستم براى شما باز گویم؟ فرمود: آرى، عرض كردم گواهى دهم كه معبودى جز خداى یگانه نیست، و گواهى دهم كه محمد بنده و رسول اوست، و آنچه از جانب خداوند آورده است قبول دارم، و شما را دوست دارم، و از دشمن شما و هر كه بر شما بزرگى كند و استیلاء خواهد و خود را امیر و حاكم بر شما داند، و حق ششما را بستم بگیرد بیزارم؟ فرمود: تو چیزى را نادان نیستى، این همانست كه به خدا سوگند ما هم بر آن هستیم (و بدان معتقدیم) عرض كردم: آیا كسى كه این امر را نداند (و از عذاب خداوند یا خلود در آتش) سالم ماند؟ فرمود: نه، مگر مستضعفان، عرض كردم: آنها كیانند؟ فرمود: زنان و فرزندان شما، سپس فرمود: آیا ام ایمن را دیده اى؟ همانا من گواهى دهم كه او اهل بهشت است در صورتى كه آنچه شما بر آنید (و بدان معتقدید) نمى دانست.

توضیح _ فیض علیه الرحمه گوید: شاید ام ایمن نام زنى در آن زمان بوده است كه نزد مخاطب معروف بوده، و محتمل است كه مقصود همان ام ایمنى بوده است كه در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده و آن حضرت صلى الله علیه و آله گواهى داد كه او از اهل بهشت است، و مجلسى (رحمه الله) گوید ام ایمن همان آزاد شده رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بوده و از گواهان فدك است، خاصه عامه از پیمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) روایت كنند كه او اهل بهشت است، تا آنجا كه گوید: «و ما كانت تعرف ما انتم علیه....» یعنى در صورتیكه او امامت سایر امامان جز امیرالمؤمنین علیه السلام را نمیدانست و در اینبار معذور بود چون نشنیده بود و حجت بر او تمام نشده بود، و هم چنین مستضعف بهمین جهت معذور است، و اما درباره امامت امیرالمؤمنین و معرفت نداشتن ام ایمن بدان بسیار بعید است و اینكه ام ایمن زن دیگرى بوده باشد كه نزد مخاطب معروف بوده بعیدتر است (پایان) و این اشاره بكلام فیض (رحمه الله) است، ولى این استبعاد زیادى كه مجلسى علیه الرحمة كرده و جهش ظاهر نیست بلكه از سیاق روایت ظاهر گردد كه بعید نیست مقصود آن ام ایمن نبوده باشد، زیرا گواهى دادن حضرت صادق علیه السلام باینكه او اهل بهشت است با اینكه پیش از آن رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بدان گواهى داده، و نشناختن او آنچه شیعیان زمان حضرت صادق علیه السلام بدان معتقد بوده اند با اینكه او در زمان

ص: 63

خلاف عثمان از دنیا رفته چندان مهم نبوده و هم چنین از لفظ «أرایت» و دیگر مطالب استفاده شود كه احتمال فیض (رحمه الله) چندان بعید نیست.

7) ابو بصیر گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه اختلاف مردم را (در دین بفهمد مستضعف نباشد (زیرا در اینصورت پیدا كردن مذهب حق بر او عقلا و شرعاً لازم است).

8) جمیل بن دراج گوید حضرت صادق علیه السلام عرض كرد: هر آینه من گاهى بیاد این مستضعفین میافتم و میگویم: ما و آنها در منازل بهشت همراهیم؟ پس حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرگز خداوند با شما چنین نكند!.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: مقصود راوى این است كه ما بسبب گناهانمان میترسیم كه خداوند ما را در درجه مستضعفین از مخالفین قرار دهد، یا بر ما گران است كه آنها با اینكه مخالفند داخل بهشت شوند و با ما در منازلمان باشند، و فیض (رحمه الله) گوید: اینكه امام (علیه السلام) فرمود: «هرگز خداوند با شما چنین نكند» براى آنستكه منازل مؤمنین در بهشت در درجه بلندترى از مستضعفین است اگر چه همگى ببهشت روند، و گنهكاران از مؤمنین پس از تطهیر و پاك شدن از گناهان داخل بهشت گردند.

9) ایوب بن حر گوید: مردى به حضرت صادق علیه السلام عرض كرد و ما هم در خدمت آن بزرگوار بودیم كه: قربانت... ما میترسیم بواسطه گناهانمان (در بهشت) بدرجه مستضعفین تنزل كنیم؟ گوید: پس آنحضرت فرمود: نه بخدا سوگند هرگز خداوند با شما چنین نكند.

10) على بن سوید گوید از حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) از ضعفاء (ناتوا در دین) پرسیدم؟ پس بمن نوشت: ضعیف آنكسى است ككه حجت باو نرسیده و اختلاف را نفهمیده است، و چون اختلاف را فهمیده مستضعف نیست.

11) حضرت صادق علیه السلام فرمود: امروز دیگر مستضعفى نیست، (زیرا) مردان بمردان (دین حق) را رسانده اند و زنان بزنان.

باب آنانكه بامید خدایند و كارشان باخداست

1)حضرت باقر علیه السلام فرمود: مرجون لامرالله و آنانكه بامید خدایند مردمانى هستند كه مشرك بودند پس حمزه و جعفر و مانند اینها از مؤمنین را كشتند، سپس همانها بعد از این كارشان مسلمان شدند و خدا را بیگانگى شناختند و شرك را رها كردند ولى ایمان كامل نیاوردند تا در زمره مؤمنین باشند و بدل ایمان نیاورند تا بهشت بر آنها واجب گردد، و كافر نشدند تا آتش دوزخ بر آنها لازم شود، پس اینان بر همین حال بامید خدایند. (و نگارنده بر این اعتقاد است که قاتلان امامان معصوم و بزرگان اسلام و شیعیان خالص

ص: 64

مانند حضرت حمزه و جعفر طیار و... ، اهل دوزخ هستند و شاهد کلام ما آن است که رسول خدا وحشی ملعون را از خود دور نمود درحالی که اگر برای او ایمان متصور بود قلب رسول خدا نسبت به او مهربان می گردید بلکه کلام امام نافذ است به جماعت مستضعفین از مشرکین و کسانی چون وحشی و هنده هرزه جگرخوار و ابوسفیان و معاویه و ... ؛ که تا قیام قیامت داغ عظیم را بر دل اهل اسلام قرار داده اند که شفا گرفتنی نیست).

باب در بیان حال أصناف مخالفین و قدریه و خوارج و مرجئه و اهالى شهرهاو بلاد

1) مردى از حضرت صادق علیه السلام حدیث كند كه فرمود: خدا لعنت كند قدریه را، خدا لعنت كند خوارج را، خدا لعنت كند مرجئه را، خدا لعنت كند مرجئه را گوید: من عرض كردم: قدریه و خوارج را هر كدام یك بار لعنت كردى، و اینان را (یعنى مرجئه) را دوباره؟ فرمود: اینها میگویند: كشندگان ما (اهل بیت عصمت و طهارت) مؤمنند، پس دامنشان (یعنی این اشقیاء و طرف داران آن ها) تا روز قیامت بخون ما (اهل بیت) آلوده است، همانا خداوند در كتاب خود از مردمى حكایت كند كه (گفتند): «هرگز ایمان بپیامبرى نیاوریم تا برا یما قربانى بیاورد كه آتش آنرا بخورد بگو همانا آمد شما را پیامبرانى پیش از من با نشانه ها و با همانكه گفتید پس چرا كشتید آنها را اگر راستگویانید» (سوره آل عمران آیه 183) فرمود: میانه كشندگان و گویندگان (باین حرف) پانصد سال فاصله بود و خداوند كشتن را بآنان نسبت داده براى اینكه بدانچه آنها (یعنى كشندگان) كردند راضى بودند.

شرح _ قدریه در روایات بر جبرى و تفویضى هر دو اطلاق شده و در اینجا مقصود دومى است چنانچه پیش از این نیز گذشت، و خوارج آنهایند كه بر امام (علیه السلام) خروج كنند و مرجئه بحسب لعنت از ارجاء بمعناى تأخیر است، و بكسانى گویند كه على (علیه السلام) را از مرتبه خود در خلافت تأخیر اندازند و خلیفه چهارم دانند، و نز بآنان گویند كه معتقدند كه هیچ گناهى بایمان زیان نرساند زیرا ایمان در نظر آنها صرف عقیده است و عمل هیچ دخالتى در آن ندارد و روى این جهت گویند هیچ مصیبتى بایمان زیان نرساند چنانچه هیچ طاعتى با كفر سود ندهد، و این دسته دوم آنهایند كه گویند هیچ مصیبتى بایمان زیان نرساند چنانچه هیچ طاعتى با كفر سود ندهد، و این دسته دوم آنهایند كه گویند كشتن امام و مؤمنین اخیار موجب عذاب نشود زیرا صرف اعتقاد بخدا و رسول را ایمان دانند و وجه این كه آنها را مرجئه گویند اینست كه اینان عذاب را از گناه پس اندازند و مؤخر كنند، و ظاهر این است كه مقصود از مرجئه این معناى دوم است اگرچه چنانچه مرحوم مجلسى (رحمه الله) گوید: ممكن است بمعناى اول هم باشد زیرا انان كه على را خلیفه چهارم دانند (و انتخاب خلیفه رابراى مردم دانند) كشتن هر كس كه بر خلیفه زمان بشورد

ص: 65

جایز دانند اگر چه از ائمه دین و فرزندان رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باشند، و باید دانست كه آیه نقل بمعنا شده و گرنه لفظ آیه «لا نؤمن» است بجاى «لن نؤمن» (و یا خطای کاتب متن).

2) ابو مسروق گوید: حضرت صادق علیه السلام از من درباره اهل بصره پرسید كه (بر) چه (مذهبى) هستند؟ عرض كردم: مرجئه، و قدریه، و حروریه، فرمود: خدا لعنت كند این ملتهاى كافر مشرك را بهیچ وجه خدا پرست نیستند.

توضیح _ حروریه دسته اى از خوراجند كه به حروراء كه محلى است نزدیك كوفه منسوبند.

3) حضرت صادق علیه السلام فرمود: اهل شام بدتر از مردم روم اند، اهل مدینه از اهل مكه بدترند، و اهل مكه آشكارا بخدا كفر ورزند.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: محتمل است كه این كلام در زمان بنى امیه صادر شده كه اهل شام از بنى امیه و پیروانشان بودند و آنها منافق بودند كه بزبان اظهار اسلام میكردند و در دل كافر بودند، و منافق از كافر بدتر است، و هم آنها بودند كه امیرالمؤمنین علیه السلام را سب میكردند و این خود كفر بخداى بزرگ بود ولى نصارى و اهل روم چنین كارى نمیكردند (پس بدو سبب این ها بدتر از اهل روم بودند) تا آنكه گوید: و تفاوت بین این شهرها براى این بوده است كه بیشتر مخالفین در آن زمان از ناصبیان منحرف از اهل بیت علیهم السلام بوده اند و مخصوصاً اهل این سه شهر، و سبب اختلافشان تفاوت آنها در دشمن اهل بیت علیهم السلام از جهت شدت و ضعف بوده است، و شبهه نیست در این كه ناصبیها خبیث تر از كفارند، و نسبت اهل مكه بكفر آشكارا بجهت اظهار دشمنى آنها با خاندان پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است كه تا امروز هم در میان آنان هست و روز عاشورا را از بزرگترین عیدهاى خود دانند، و بعضى گفته اند: این كه اهل مكه بكفر نسبت داده شده اند براى اینست كه آنها هرگاه نافرمانى یا پرستش غیر از خدا را كنند، با جز اولیاء خدا را دوست دارند ملحد و مشرك شوند، زیرا خداى تعالى فرماید: «و من یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم» و در روایت صحیح است كه حضرت صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: هر كه در مكه پرستش غیر از خدا كند یا جز دوستان خدا را در آن دوست بدارد او بستم ملحد شده و بر خدا است كه از عذاب دردناكش باو بچشاند.

4) ابو بصیر از حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السلام حدیث كند كه فرمود: همانا اهل مكه آشكارا بخداوند كفر ورزند، و اهل مدینه از اهل مكه خبیث ترند، هفتاد بار خبیث ترند.

5) ابوبكر حضرمى گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضكردم: اهل شام بدترند یا اهل روم؟ فرمود: (مردمان) روم كافرند ولى با ما دشمنى نكنند، و اهل شام هم كافرند و هم با ما دشمنى كنند.

6) فضیل بین یسار از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) حدیث كند كه آن حضرت فرمود: با آنها یعنى مرجئه همنشین نشوید، خدا آنها و ملتهاى مشركان را لعنت كند در هیچ چیز خدا را پرستش نكنند.

ص: 66

توضیح _ فیض (رحمه الله) گوید: مقصود از مرجثه همان معنای اول از دو معنا است ( که گذشت و آن این بود که مرجثه آنانند که علی علیه السلام را چهارمین خلیفه دانند ) زیرا آناهایند که ملت های زیادی هستند.

باب مولفه قلوبهم دل بدست آورندگان

1) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: «مؤلفة قلوبهم» مردمى بودند كه خدا را بیگانگى شناختند و از پرستش آنچه بجز خدا پرستش مى شود دست برداشته بودند ولى در دل آنها شناختن اینكه محمد رسولخدا است وارد نشده بود، و شیوه رسولخدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) این بود كه دل آنها را بدست آورد (و آنها را بخود نزدیك كند) و (با نشان دادن براهین و معجزات دین اسلام و رسالت خود را) بآنها مى فهماند تا بفهمند و (شرایع و دستورات دین را) بآنها یاد مى داد.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: بدانكه «مؤلفة قلوبهم» یك دسته از مستحقین زكاة هستند كه خداوند در قرآن بیان فرموده است، و از این اخبار ظاهر گردد كه اینها مردمى بودند كه اظهار اسلام مى كردند ولى پابرجا در آن نبودند پس آنها یا منافق بودند و یا در شك بودند، خداى تعالى سهمى از زكات و غنیمتها بآنها اختصاص داد تا دلشان باسلام الفت گیرد و در دین پابرجا شوند، و در جهاد با مشركین از آنان كمك گرفته شود تا آنكه گوید: و مشهور میان اصحاب ما آنست كه ایشان كفارى بودند كه براى جهاد از آنان دلجویى مى شد.

2) اسحاق بن غالب گوید: حضرت صادق(عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بمن فرمود: بنظر تو چقدر مردم اهل این آیه هستند (كه خدا فرماید): «اگر از آن صدقات بآنها داده شود خوشنود شوند و اگر بآنها داده نشود از آن ناگهان خشم كنند» (سوره توبه آیه 58)؟ گوید: (خود) آن حضرت فرمود: آنان بیش از دو سوم مردم هستند.

توضیح _ شیخ طبرسى (رحمه الله) و دیگران گویند: چون پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) غنیمتهاى حنین را چنانچه گذشت تقسیم فرمود حرد قوص بن زهیر (یكى از آنانكه بعدها از سران خوارج شد) یا دیگرى از منافقین بآن حضرت ایراد و خرده گیرى كردند و گفتند بتساوى قسمت نكرد؟ یا گفتند آیا این عدالت است (كه بما چیزى ندهى و بآنها تقسیم كردى؟) سپس این آیه نازل شد: «و منهم من یلمزك فى الصدقات فان اعطوا منها....» یعنى و برخى از ایشان بتو درباره صدقات خرده گیرند پس اگر بآنها داده شود....» و مقصود حضرت اینست كه بیشتر مردمان این زمان هم اینگونه هستند.

باب در اشتراك منافقین و گمراهان و شیطان با مؤمنین و فرشتگان در دعوت الهیه

جمیل گوید: طیار بمن مى گفت: شیطان كه از فرشتگان نبود، و جز این نیست كه فرشتگان مأمور بسجده براى آدم علیه السلام شدند، و شیطان گفت: من سجده نمیكنم، پس چرا شیطان گناهكار شد آنگاه كه سجده نكرد با اینكه او از فرشتگان نبود؟ گوید: من و او خدمت حضرت صادق علیه السلام شرفیاب شدیم،

ص: 67

و بخدا سوگند پرسش خود را بطرز نیكوئى طرح كرد و عرضكرد: قربانت شوم بفرمایید آنچه خداوند مؤمنین را خوانده است از این كه فرموده است: «اى كسانیكه ایمان آورده اید» آیا منافقان هم در این خطاب وارد مى شوند (و خطاب شامل آنان نیز گردد؟) فرمود: آرى و شامل گمراهان نیز گردد، و شامل هر كس كه بدعوت آشكار (اسلام) اعتراف كرده نیز گردد، و شیطان هم از كسانى بود كه بدعوت آشكار با آنان (یعنى فرشتگان) اعتراف كرده بود.

شرح _ مقصود از این كه راوى گوید: طیار سؤال را خوب طرح كرد روشن است زیرا خدمت امام علیه السلام كه رسیدند ادب را رعایت كرد و سؤال اصلى را كه صورت اعتراض بخداى تعالى داشت طرح نكرد، بلكه سؤال دیگرى طرح كرد كه این صورت را نداشت ولى در ریشه با هم مشترك بودند و از جواب امام علیه السلام شبهه اصلى نیز برطرف شده و جواب آن نیز داده مى شد، و امام علیه السلام چون از راه اعجاز منظور اصلى او را متوجه شده بود سؤال اصلى را هم طرح فرموده و از آن جواب داد.

باب در تفسیر گفتار خداى تعالى: و برخى از مردم خدا را بر حرف پرستش كنند

1) زراره گوید: از حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) از گفتار خداى عزوجل: «و برخى از مردم خدا را بر حرف پرستش كنند. پس اگر خوبى و خوشى بدو رسید بدان آسوده خاطر است، و اگر آزمایش و فتنه بدو رسد روى بر تابد و در دنیا و آخرت زیانكار است» (سوره حج آیه 11) پرسیدم؟ فرمود: اینان مردمى بودند كه خدا را پرستش كردند، و دست از پرستش آنچه جز خدا مى شد كشیدند، ولى درباره محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و آنچه آورده بود شبهه كردند، و در شك بودند پس اسلام را بزبان جارى كردند و گواهى دادند كه معبودى جز خداى یگانه نیست و این كه محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسول خدا است، و بقرآن نیز اعتراف كردند، ولى با این حال آنها درباره محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و آنچه آورده بود در شك بودند، اگر چه درباره خدا شك نداشتند، خداى عزوجل فرماید: «و برخى از مردمند كه خدا را بر حرف پرستش كنند» یعنى بر شك درباره محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و آنچه آورده است «پس اگر باو خوبى رسد» یعنى عافیت در خود و مال و فرزندش «بآن آسوده گردد» و خشنود گردد «و اگر فتنه اى باو رسد» یعنى بلائى در تن یا مالش، آن را بفال بد گیرد و از پابرجا بودن بر اقرار پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بدش آید و بتوقف و شك برگردد، و بدشمنى خدا و رسولش انكار بپیغمبر و آنچه آورده است برخیزد.

شرح _ «حرف در لغت بمعناى طرف و كنار و حاشیه است، مجلسى (رحمه الله) از بیضاوى نقل كند كه در تفسیر «على حرف» گفته است یعنى در كنار دین است و پابرجا نیست مانند كسى كه در كنار (و حاشیه) لشكر است اگر احساس پیروزى كند پابرجا بایستد و گرنه فرار كند و بگریزد، و روایت شده كه این آیه درباره دسته اى از بدویان حجاز نازل گردید كه بمدینه آمده بودند (و اسلام اختیار كرده بودند) و هر كدام تنش سالم بود و اسبش كره خوبى مى زائید، و زنش پسر نیكوئى مى آورد و مال و گله اش زیاد مى شد مى گفت: از وقتى

ص: 68

وارد در این دین شده ام جز خوبى ندیدم، و دلبند و آسوده خاطر مى گردید و اگر بر خلاف آن بود مى گفت: جز بدى چیزى ندیدم و برمى گشت.

2) و نیز زراره از آنحضرت حدیث كند كه در تفسیر این آیه فرموده: ایشان مردمى بودند كه خدا را یگانه دانستند، و از پرستش آنچه جز خداوند پرستش شود دست برداشتند، پس (بدینجهت) از شرك بیرون جستند، ولى ندانستند كه محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسول خداست، و اینها خدا را پرستیدند با شك درباره محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و آنچه آورده است، پس اینان نزد رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمدند و گفتند: ما نظر میكنیم اگر دیدیم اموال ما بسیار شد و از جهت تن خودمان و فرزندانمان بعافیت و صحت ماندیم مى دانیم كه او راستگو است و پیامبر خدا است، و اگر جز این شد تأمل مى كنیم، خداى عزوجل فرمود: «پس اگر باو خوبى رسد بدان آسوده خاطر گردد» یعنى عافیت در دنیا «و اگر فتنه اى باو رسد» یعنى بلائى در جان و مالش «روباز گرداند» (یعنى) بشك خود بسوى شرك باز گردد «زیانكار است در دنیا و آخرت اینست آن زیان آشكار، مى خواند جز خدا آنچه نه زیانش رساند و نه سودش دهد» (سوره حج آیه 12) فرمود: بشرك برگردد و جز خدا را بخواند و جز او را پرستش كند، پس برخى از آنها كسانى هستند كه مى فهمند و ایمان در دلشان وارد گردد پس ایمان آورد و باور كند و از سر منزلشك بمقام ایمان درآید، (دسته دیگر) آنهایند كه بر شك خود پابرجایند و دسته سوم آنهایند كه بشرك برگردند.

و على بن ابراهیم نیز مانند این خبر را از زراره حدیث كرده است.

باب كمتر چیزیكه بنده بسبب آن مؤمن شود و یا كافر و یا گمراه گردد

1) سلیم بن قیس گوید: شنیدم على علیه السلام مى فرمود: (و این هنگامى بود) كه مردى نزد آن حضرت آمده بود و باو عرضكرد: كمتر چیزى كه بنده بسبب آن مؤمن شود چیست؟ و كمتر چیزى كه بنده بوسیله آن كافر گردد چیست؟ و كمتر چیزى كه بنده با آن گمراه است چیست؟ حضرت باو فرمود: پرسیدى پس پاسخش را (دقت كن و) بفهم -.

اما كمتر چیزى كه بنده بدان مؤمن است آنست كه خداى تبارك و تعالى خودش را بآن بنده بشناساند پس (آن بنده) بفرمانبردارى براى او اقرار كند، و (سپس) پیغمبرش (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را باو بشناساند پس بفرمانبردارى او نیز اقرار كند، و (هم چنین) امام و حجت خود را در زمین، و گواهش را بر خلق باو معرفى كند، و براى او هم بفرمانبردارى اعتراف كند، (سلیم گوید:) من عرضكردم: اى امیر مؤمنان و اگر چه همه چیز را بجز آنچه بیان فرمودى نداند؟ فرمود: آرى در صورتیكه هرگاه دستورى باو دهند اطاعت كند. و اگر نهیش كردند نكند.

ص: 69

و كمتر چیزیكه بنده بسبب آن كافر گردد آنست كه كسى چیزى را كه خدا از آن نهى كرده است پندارد كه (جایز است) و خدا بآن دستور داده (یعنى بدعتى در دین گذارد)، و این معنى را دین خود كند و بآن بماند، و پندارد كه خدایرا كه بآن كار (بپندار خودش) دستور داده پرستش كند، (در حالیكه) جز این نیست كه شیطان را پرستش كند.

و كمتر چیزیكه بنده بواسطه آن گمراه شود اینست كه حجت خداى تعالى و گواهش را بر بندگانش نشناسد (یعنى) آن كس را كه خداى عزوجل دستور بفرمانبرداریش داده، و ولایتش را فرض (و واجب) فرموده، (سلیم گوید:) من عرضكردم: اى امیرمؤمنان آنان (یعنى حجت و گواهان) را برایم توصیف كن، فرمود: آنها كسانى هستند كه خداى عزوجل آنها را قرین خود و پیغمبرش ساخته و فرموده است: «اى آنانكه ایمان آورده اید خدا و رسول و اولیاء امر خود را فرمانبرید» (سوره نساء آیه 59) عرض كردم: اى امیرمؤمنان خدا مرا بفدایت كند برایم واضح كن (و آشكارتر بیان فرما) فرمود: آنانكه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در آخرین خطبه اش روزى كه خداى عزوجل قبض روحش فرمود (و او را بنزد خودش برد) فرمود: من همانا دو چیز در میان شما میگذارم كه پس از من هرگز گمراه نشوید تا مادامیكه بآندو چنگ زنید: كتاب خدا، و عترتم كه اهل بیت (و خاندان) منند زیرا خداى لطیف و آگاه بمن سفارش كرده كه آندو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند، مانند این دو (انگشت كه با هم برابرند) و هر دو انگشت سبابه خود را بهم چسباند و نمى گویم مانند این دو انگشت و انگشت سبابه و وسطى را بهم چسباند یعنى با هم برابرند و اینطور نیست) كه یكى بر دیگرى پیش باشد (و جلو افتد) پس بهر دوى اینها چنگ زنید تا نلغزید و گمراه نشوید، و برایشان جلو نیفتید كه گمراه شوید.

باب

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا بنى امیه براى مردم تعلیم ایمان را آزاد گذاردند و تعلیم شرك را آزاد نگذاردند، زیرا اگر مردم را بر آن وادار مى كردند آنرا نمى پذیرفتند.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: و پوشیده نماند كه این معنى دور است بلكه ظاهر اینست كه مقصود امام علیه السلام این بوده كه آنها چیزى كه مردم را از اسلام بیرون برد یادشان نمى دادند (و بصرف دستورات اولیه اسلام و كلیاتى اكتفا مى كردند و اگر آنچه موجب شرك مى شود و مردم را از دین بیرون برد بمردم یاد مى دادند مردم پیروى آنها را مى كردند و آنها را از مقام خلافت و زمامدارى اسلام طرد مى نمودند) مانند انكار كردن نصوصى كه پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درباره خلافت على علیه السلام و فرزندانش فرموده بود، و مانند اینكه بر امیرالمؤمنین على علیه السلام خروج كند یا او را سب كند یا دشمنى با او و اهل بیت او آشكار كند مشرك

ص: 70

است و از دین خارج شده، زیرا اگر اینها را بمردم یاد مى دادند و مردم متوجه مى شدند هرگز پیروى امثال آن غاصبین یاغى را نمى كردند (این بود گفتار مجلسى (رحمه الله) با پاره توضیحات مربوط بآن).

باب ثبوت ایمان و اینكه آیا روا هست خدا ایمان را از كسى بگیرد؟

1) حسین بن نعیم صحاف گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضكردم: چگونه است كه (گاهى) انسان نزد خداوند مؤمن است و ایمان او نزد خدا ثابت است سپس خداوند پس از آن او را از ایمان بكفر ببرد؟ گوید: حضرت در پاسخ فرمود: همانا خداى عزوجل عادل است، و جز این نیست كه بندگانش را بایمان خود خوانده است نه بكفر، و احدى را بكفر دعوت نكرده است، پس هر كه باو ایمان آورد و ایمانش نزد خداوند ثابت گردد خداى عزوجل دیگر او را از ایمان بكفر منتقل نسازد.

من عرضكردم: (گاهى) مردى كافر است، و كفرش نزد خدا ثابت است سپس خداوند او را پس از آن از كفر بایمان منتقل سازد (این چگونه است؟).

فرمود: همانا خداى عزوجل همه مردم را بر فطرت ساده آفریده، كه نه ایمان بشریعتى را بفهمند و نه كفر و انكارى دانند، سپس رسولان را فرستاد كه بندگان را بایمان بخدا دعوت كنند، پس برخى را خداوند (بدین وسیله) هدایت و راهنمایى فرمود، و برخى را هدایت نفرمود. (یعنی هر کس ایمان آورد خدا او را کمک کرده و هر کس ایمان نیاورد خدا او را رها کرد و آن وقت گمراه شد).

باب آنانکه ایمان عاریه دارند

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا بنده بامداد كند در حالى كه مؤمن است و شام كند در حالى كه كافر است، و (بالعكس گاهى شود كه) صبح كند كافر و شام كند مؤمن، (و در این میان) مردمى هستند كه ایمانشان عاریت است و سپس از آنها گرفته شود و آنها را معارین (یعنى عاریت داده شدگان) نامند، سپس فرمود: فلانى از آنها است.

2)حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداوند پیمبران را بر سرشت نبوت آفرید پس هرگز بر نگردند و اوصیاء (آنهارا) بر سرشت وصیتها (و آنچه بآنها سفارش شده) آفرید، پس هرگز بر نگردند، و برخى از مؤمنین را بر سرشت ایمان آفریده پس هرگز بر نگردند، و برخى از ایشان كسى است كه ایمانش عاریتى است، پس اگر دعا كند و در دعا اصرار ورزد با ایمان بمیرد. (پس توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند که آن عنایت و رحمت عظیم که خدا در خلقت پیامبران و معصومین به جهت سعادت ابدی قرارداد هرگز جنبه جبری ندارد زیرا در برابر مواخذه ترک اولی و عذاب خدا در صورت انجام فعل حرام قرار دارند و به واسطه بار عظیم نبوت بار آن ها سنگین تر از هر فرد دیگر است و مانند این رحمت و بلکه بالاتر برای همه خلایق قرار

ص: 71

داد و آن ها را با فطرت خداپرستی خلق فرمود و به اندک توجه و کمترین عمل بهشت را بر ایشان مقرر فرمود یعنی به عکس آنچه تصور می شود بر انبیا و معصومین خود سخت گیری کرد و بر همه خلایق دیگر ترحم روا داشت و ...؛ لذا آن کسی که راه دوزخ را در پیش می گیرد در شقاوت و نجاست او شک ننما).

باب در تیرگى دل منافق گرچه زبان آور و سخنور باشد و روشنى دل مؤمن گرچه كوته زبان باشد و نتواند آنچه در دل دارد بزبان آورد

1) عمرو گوید روزى حضرت صادق علیه السلام بما فرمود: (گاهى) مردى را مى بینید كه در سخنورى در یك لام یا واوى خطا نكند، خطیب (و سخنورى) است و زبردست و شیوا و همانا دلش از شب تاریك و ظلمانى تاریكتر و سیاهتر است، و (گاهى) مردى را بینى كه نتواند آنچه در دل دارد به زبان آورد، اما دلش مانند چراغ نورافشانى كند. (و شاهد عظیم این فراز ما اعمال ابن زیاد مرحوم است که زبان آوری می نمود و در راه شقاوت و کفر و خدمت به شیطان مجسم یعنی یزید پلید از زبان خود مدد می گرفت و خود را در طبقات دوزخ فرومی برد الا لعنت الله علی الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون).

باب در تغییرات حالات دل

1) سلام بن مستنیر گوید: من در خدمت حضرت باقر علیه السلام بودم كه حمران بن اعین (یكى از اصحاب آنحضرت) وارد شد، و از چیزهائى از آنحضرت پرسید، پس همین كه خواست برخیزید بامام باقر عرض كرد: من شما را آگاه كنم خداوند عمر شما را دراز كند و ما را بوجود شما بهره مند سازد كه ما خدمت شما میرسیم و از نزد شما بیرون نمیریم تا اینكه (در نتیجه) دلهاى ما نرم شود، و جانهاى ما از (نداشتن) این دنیا تسلى یابد، و آن چه از این اموال و دارائى كه در دست مردم است بر ما خوار و پست شود، سپس از نزد شما بیرون رویم و همینكه (دوباره) پیش مردم و تجار رویم دنیا را دوست بداریم؟ (این چگونه است؟) گوید آنحضرت علیه السلام فرمود: همانا این ها دلهاست كه گاهى سخت شود، و گاهى هموار و آسان.

سپس فرمود: هر آینه یاران محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عرض كردند: یا رسول خداما بر نفاق از خودمان ترسناكیم؟ فرمود: چرا از آن مى ترسید؟ عرض كردند: هنگامیكه كه نزد شما هستیم و شما ما را متذكر كنید و بآخرت تشویق كنید، از خدا مى ترسیم و دنیا را (یكسره) فراموش كنیم و در آن بى رغبت شویم تا آنجا كه گویا آخرت را بچشم خود ببینیم و بهشت و دوزخ را (بنگریم) و چون از خدمت شما برویم و داخل این خانه ها گردیم، و بوى فرزندان را بشنویم و زنان و خاندان را بنگریم از آن حالى كه نزد شما داشتیم برگردیم بحدى كه گویا

ص: 72

ما هیچ نداشته ایم (و شما را ندیده و خدمت شما نبوده ایم و آن حالى قبلى را نداشته ایم) آیا شما از این كه این تغییر حالت نفاق باشد بر ما میترسید؟ رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بآن ها فرمود: هرگز (این نفاق نیست)، اینها وسوسه هاى شیطانیست كه شما را بدنبال تشویق كند، بخدا سوگند اگر شما مهمان حالى كه بآن خودتان را توصیف كردید مى ماندید هر آینه فرشتگان دست در دست شما مى گذاردند (و بدون وسیله) روى آب راه مى رفتند، و اگر نبود كه شما گناه مى كنید سپس از خدا آمرزش (آن گناه را) خواهید هر آینه خداوند خلقى مى آفرید تا گناه كنند و سپس از خدا آمرزش خواهند و خداوند آنها رابیامرزد، و براستى مؤمن در گناه افتد (یا بامتحان در گناه گرفتار شود) و بسیار توبه كند، آیا نشنیده اى گفتار خداى عزوجل را (كه فرماید:) «همانا خداوند دوست دارد توبه كنندگان را و دوست دارد پاكیزه جویان را» (سوره بقره آیه 222) و (نیز) فرماید: «و آمرزش خواهید پروردگار خویش سپس باز گشت كنید بسوى او» (سوره هود آیه 90).

باب وسوسه و حدیث نفس

1) محمد بن حمران گوید: از حضرت صادق علیه السلام از وسوسه گرچه بسیار باشد پرسیدم؟ در پاسخ فرمود: چیزى در آن نیست. میگوئى: لا اله الا الله.

2) جمیل بن دراج گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض كردم: در دلم چیز بزرگى آمده؟ فرمود: بگو لا اله الا الله، جمیل گوید: هرگاه در دلم چیزى میآید مى گفتم: لا اله الا اللّه آن چیز از دلم بیرون مى رفت. (پس این فراز از عظیم ترین آموزه های امامان معصوم علیهم السلام و عجل فرجهم و معجزه عظیم خداوند است در حضور دائم نزد بندگان).

3) حضرت صادق علیه السلام فرمود: مردى نزد پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمده عرض كرد: اى رسول خدا هلاك شدم؟ حضرت رسول (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باو فرمود: آن خبیث نزد تو آمد و بتو گفت: كى ترا آفرید؟ تو گفتى خدا پس بتو گفت: خدا را چه كسى آفریده؟ آن مرد عرض كرد: آرى سوگند بآنكه تو را براستى (به نبوت) برانگیخته چنین بوده است؟ پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله به آن مرد فرمود: به خدا سوگند. این محض ایمان است. ابن ابى عمیر گوید: من این حدیث را براى عبدالرحمن بن حجاج گفتم، او گفت: پدرم از امام صادق علیه السلام برایم حدیث كرد كه فرمود: مقصود رسول خدا صلى اللّه علیه و آله از اینكه فرمود: «به خدا این محض ایمانست»یعنى همین ترس از اینكه هلاك شده باشد هنگامى كه این خاطره در دلش گذشته است (محض ایمانست، زیرا كافر از این خاطره ها بلكه از بالاتر از آنها هراسى در دل ندارد).

4)على بن مهزیار گوید: مردى به حضرت جواد علیه السلام نوشت و از وسوسه هائى كه به خاطرش آید شكایت كرد، حضرت در ضمن پاسخ نامه اش به او چنین نوشت: همانا خداى عزوجل اگر بخواهد تو را ثابت و پا برجا كند و از براى شیطان بر تو راهى قرار ندهد، و مردمى هم به پیغمبر صلى اللّه علیه و آله شكایت بردند از خاطره هائى كه در دل آنها افتد كه اگر باد آنها را به جاى دورى اندازد و یا قطعه قطعه شوند دوستر

ص: 73

دارند از اینكه آن خاطره ها را بزبان آرند؟ پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: این را دریافتید؟ (كه این خاطره ها بر شما بسیار گران است؟) عرض كردند: آرى، فرمود: سوگند به آنكه جانم بدست اوست این صریح ایمانست، پس هر گاه آنرا یافتید (و احساس كردید كه این خاطره ها به سراغتان آمده) بگوئید: «آمنا باللّه و رسوله و لا حول و لا قوة الا باللّه». (پس توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند که چگونه پیامبر عظیم الشأن ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم و آموزه های امامان معصوم علیهم السلام و عجل فرجهم هدایت می نماید انسانها را به سوی تفکر در امر خداشناسی و شناخت رسالت رسول و امامت امامان معصوم علیهم السلام و عجل فرجهم و از آن به عنوان ایمان خالص یاد می فرمایند یعنی این که پایه های این امور و این تفکرات و اعتقادات بایستی بر اساس تعقل و تحری حقیقت باشد و مانند نماز و روزه و... ؛ تعبدی نیست).

5) حضرت باقر علیه السلام فرمود: مردى نزد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا من منافق شدم، فرمود: به خدا سوگند تو منافق نشده اى، و اگر منافق بودى نزد من نمى آمدى كه مرا به آن آگاه كنى، چه چیز تو را به شك انداخته؟ به گمانم آن دشمن حاضر به خاطرت آمده و به تو گفت: كى تو را آفریده؛ تو گفتى: خدا مرا آفریده، پس به تو گفته: كى خدا را آفریده. عرض كرد: آرى بدانكه تو را براستى فرستاده سوگند كه چنین شده، فرمود: همانا شیطان ز راه كردارهاى شما (و جلوگیرى شما از اعمال نیك) نزدتان آید و بر شما دست نیابد پس از این راه به سراغتان آد كه شما را بلغزاند، و هرگاه چنین شد هر كدام شما (كه برایش چنین رخ داد) خدا را بیگانگى یاد كند (خیالات شیطانى برطرف گردد).

باب اعتراف به گناهان و پشیمانی از آنها

1) على احمسى از حضرت باقر علیه السلام حدیث كند كه فرمود: به خدا سوگند از گناه نجات نیابد (و رها نشود) جز كسى كه بدان اقرار (یعنی اظهار پشیمانی) كند.

گوید: و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: در توبه پشیمانى كافى است.

2) امام باقر علیه السلام فرمود: نه به خدا سوگند! خداوند از مردم جز دو خصلت نخواسته است: (یكى) اعتراف به نعمتهاى او تا نعمت را برایشان بیفزاید، و (دیگر) اقرار (به خطای در انجام) به گناهان تا آنها را براى ایشان بیامرزد.

3)برخى از اصحاب عمروبن عثمان از حضرت صادق حدیث كند كه شنیدم آن حضرت مى فرمود: همانا مرد (گاهى) گناه كند و خدا بوسیله آن او را به بهشت برد، عرض كردم: خداوند به سبب گناه او را به بهشت

ص: 74

برد؟ فرمود: آرى، هر آینه او گناه كند و پیوسته از آن ترسان است و بر خود خشمناك است پس خداوند به او ترحم كند و او را به بهشت برد.

4) معاویة بن عمار گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: هر آینه به خدا سوگند هیچ بنده با اصرار (بگناه و ادامه آن) از گناه بیرون نرود، و هیچ بنده اى از گناه بیرون نرود جز به اقرار و اعتراف (به آن).

5) یونس بن یعقوب گوید: كه شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: هر كه گناهى كند و بداند كه خدا بر او مطلع هست كه اگر خواهد او را عذاب كند و اگر خواهد او را بیامرزد، خداوند (بهمین آگاهیش) او را ببیامرزد اگر چه استغفار هم نكند.

6) حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا خداوند دوست دارد بنده اى را كه در گناه بزرگ به او توجه كند (و از او آمرزش بخواهد) و مبغوض دارد بندهایى را كه گناه اندك را خوار شمارد و به آن بى اعتنا باشد (و در مقام توبه و تدارك آن نباشد).

7) حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده: همانا پشیمانى بر گناه و بدى، انسانرا بدست كشیدن از آن وا مى دارد.

8) ابان بن تغلب گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: هیچ بنده اى نیست كه گناهى كند و از آن پشیمان گردد جز اینكه پیش از آنكه طلب آمرزش كند خدا گناهش را بیامرزد، و هیچ بنده اى نیست كه خداوند بر او نعمتى ارزانى دارد، و بداند كه آن نعمت از طرف خدا است جز اینكه خداوند پیش از آنكه او سپاسگزارى آنرا كند او را بیامرزد.

باب پنهان داشتن گناهان

1) عباس غلام حضرت رضا علیه السلام گوید: شنیدم آنحضرت علیه السلام مى فرمود: پنهان كننده كار نیك (كردارش) برابر هفتاد حسنه است، و آشكار كننده كار بد مخذول است، و پنهان كننده كار بد آمرزیده است.

باب کسیکه آهنگ کار نیک یا بد کند

ص: 75

1) زراره از یكى از دو امام باقر و یا صادق علیه السلام حدیث كند كه فرمود: همانا خداى تبارك و تعالى براى آدم در فرزندانش مقرر ساخته كه هر كه آهنگ كار نیكى كند و آن كار را نكند براى او یك حسنه نوشته شود، و هر كه آهنگ كار نیكى كند و بكند براى او ده حسنه نوشته شود، و هر كه آهنگ كار بد كند و آن را نكند بر او نوشته نشود، و هر كه آهنگ آن كند و انجام دهد یك گناه بر او نوشته شود.

2) حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا مؤمن آهنگ كار نیك كند و انجام ندهد، و براى او حسنه اى نوشته شود، و اگر انجام دهند براى او نوشته شود، و همانا مؤمن آهنگ كار بد كند كه آنرا بجا آورد و نكند، چیزى بر او نوشته نشود.

3) عبداللّه بن موسى بن جعفر گوید: از پدرم (موسى بن جعفر علیه السلام) پرسیدم از دو فرشته (موكل) بر انسان كه آیا هرگاه بنده قصد گناه كند یا قصد كار نیك كند مى دانند؟ فرمود: بوى مبال (توالت) و بوى عطر یكى است؟ گفتم: نه، فرمود: همانا بنده چون آهنگ كار نیك كند نفسش خوشبو بیرون آید، پس فرشته دست راست بفرشته دست چپ گوید: بر خیز (و دنبال كار خود رو) زیرا این بنده آهنگ كار خوب كرده، و هنگامیكه آن كار خوب را انجام داد زبانش قلم او باشد و آب دهانش مركب او و آن را براى او ثبت كن (و دست نگهدار و چیزى ننویس) زیرا او آهنگ گناه كرده، و چون آن گناه را بجا آورد زبانش قلم او است و مركبش آب دهان او، و آن گناه را بر او ثبت كند.

4) فضل بن عثمان مرادى گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: چهار خصلت است كه در هر كه باشد (هنگام) ورود به (پیشگاه) خداوند پس از آنها هلاك نگردد مگر آنكه سزاوار هلاكت باشد: بنده آهنگ كار خوب كند كه آنرا انجام دهد، كه اگر آنرا نكند یك حسنه خداوند براى او بنویسد بخاطر حسن نیت او، و اگر آن را بكند خداوند برایش ده حسنه بنویسد، و بنده آهنگ كار بد بكند كه آن را انجام دهد، پس اگر انجام ندهد چیزى بر او نوشته نشود و اگر بجا آورد تا هفت ساعت مهلتش دهند و فرشته موكل حسنات سیئات كه در طرف چپ است گوید: شتاب مكن شاید دنبال آن (كار بد) كار خوبى كند كه آن را محو سازد (و از بین ببرد) زیرا خداى عزوجل فرماید: «همانا كارهاى خوب كارهاى بد را ببرند» (سوره هود آیه 114) و یا آنكه آمرزش خواهد استغفار كند پس اگر بگوید: «استغفر اللّه لذى لا اله الا هو، عالم الغیب و الشهادة العزیز الحكیم الغفور الرحیم ذوالجلال و الاكرام و اتوب الیه» چیزى بر او نوشته نشود، و اگر هفت ساعت بگذرد و دنبالش حسنه اى نیاورد (و كار نیكى نكند) و استغفار هم نكند فرشته حسنات بفرشته سیئات گوید: بنویس (گناه را) بر این بدبخت محروم (از خیر). (پس توجه نما که این بدی ها با انجام اعمال مجرمانه که خداوند در کتاب خود در آن به مرتکبین وعده دوزخ داده است تفاوت دارد و ما شرح کامل آن را در کتاب شریف در جستجوی رستگاری خود شرح داده ایم).

توضیح مجلسى (رحمه الله) گوید: این ذكر استغفارى كه فرموده است از جمله بهترین نوع استغفار است این مقصود منحصر بودن استغفار باین ذكر مخصوص است.

ص: 76

باب توبه

1) معاویة بن وهب گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: چون بنده توبه نصوح كند خداوند او را دوست دارد، و در دنیا و آخرت بر او پرده پوشى كند، من عرضكردم: چگونه بر او پرده پوشى كند؟ فرمود: هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل بر او برایش نوشته اند از یادشان ببرد و بجوارح (و اعضاى بدن) او وحى فرماید: كه گناهان او را پنهان كنید، و به قطعه هاى زمین (كه در آنجاها گناه كرده) وحى فرماید: كه پنهان دار آنچه گناهان كه بر روى تو كرده است، پس دیدار كند خدا را هنگام ملاقات او و چیزى كه بضرر او بر گناهانش گواهى دهد نیست.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: در نهایه گفته است كه در حدیث ابى بن كعب آمده از پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از توبه نصوح پرسید؟ فرمود: آن توبه خالصى است كه پس از آن بگناه بازگشت نكند. و شیخ بهائى گفته است كه مفسران در معناى توبه نصوح چند وجه گفته اند:

از آن جمله است اینكه مقصود توبه ایست كه مردمان را نصیحت كند و اندرز دهد یعنى آنها را بخواند كه مانندش بیاورند بخاطر آثار نیكى كه از آن در صاحبش آشكار شود یا صاحبش را اندرز دهد و یكسره از گناهان دست بكشد و هرگز بازگشت نكند.

و از آن جمله اینكه نصوح توبه ایست كه خالص و پاك براى رضاى خدا و خالصاً لوجه اللّه باشد و ریشه این لغت از «عسل نصوح» گرفته شده كه بمعناى آن عسلى است كه خالص و پاك از موم باشد.

و از آنجمله اینكه «نصوح» از نصاحت بمعنى خیاطت باشد، زیرا بوسیله آن هر آنچه گناهان از پرده دیانت پاره كرده رفو كند، یا این توبه میانه او و اولیاء خدا و دوستانش را جمع كند و او را بآنان متصل سازد چنانچه بوسیله دوختن، تیكه هاى پارچه بهم متصل گردد.

2) محمد بن مسلم از یكى از دو امام باقر و یا صادق علیهما السلام حدیث كند كه در گفتار خداى عزوجل: «و آنكس كه بیایدش اندرزى از جانب پروردگارش پس باز ایستد، از آن اوست آنچه در پیش گذشته است» (سوره بقره آیه 275) فرمود: (مقصود از) اندرز (و موعظه در این آیه) توبه است.

3) ابوالصباح كنانى گوید: پرسیدم از حضرت صادق علیه السلام از گفتار خداى عزوجل: «اى آنانكه ایمان آوردید توبه كنید بسوى خدا توبه نصوح» (سوره تحریم آیه 8) فرمود: یعنى بنده گناه توبه كند و دیگر بآن باز نگردد.

محمد بن فضیل گوید: من از تفسیر این آیه از حضرت ابوالحسن (موسى بن جعفر علیهما السلام) پرسیدم؟ فرمود: از گناه توبه كند و دیگر بآن بازنگردد، و دوست ترین بندگان نزد خداى تعالى آن كسانى هستند كه در فتنه (گناه) واقع شوند و بسیار توبه كنند.

ص: 77

4) ابوبصیر گوید (راجع بهمین آیه) بحضرت صادق علیه السلام عرضكردم (كه معناى آن چیست؟) فرمود: آن گناهى است كه هرگز در آن باز نگردد، عرضكردم: كدامیك از ما هست كه باز نگردد؟ فرمود: اى ابا محمد همانا خداوند از (میان) بندگانش دوست دارد آنكس را كه در فتنه (گناه) واقع شود و بسیار توبه كند.

6) ابن ابى عمیر از برخى از اصحاب در حدیثى مرفوع (كه سندش بمعصوم علیه السلام رسد) حدیث كرده كه فرمود: خداى عزوجل بتوبه كنندگان سه خصلت داده است كه اگر یكى از آنها را بتمامى اهل آسمانها و زمین بدهد بسبب آن همگى نجات یابند.

(یكى این بشارت و نویدى است كه بآنان داده در) گفتارش: «همانا خداوند دوست دارد توبه كنندگان را و دوست دارد پاكیزگى جویان را» (سوره بقره آیه 222) پس هر كه خدا او را دوست دارد عذابش نكند.

(دیگر) گفتار اوست (كه فرماید:) «آنكسانیكه برادرند عرش را و آنانكه گردآنند، تسبیح گویند بستایش پروردگار خویش و ایمان آورند بدو و آمرزش خواهند براى آنانكه ایمان آوردند، پروردگارا فرا گرفتى همه چیز را برحمت و دانش پس بیامرز آنانكه توبه كردند و پیروى كردند راه تو را، و آنها را از عذاب دوزخ باز دار. پروردگارا و در آور ایشانرا ببهشتهاى جاودانى كه نوید دادى بایشان و هر كه شایسته باشد از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان زیرا كه توئى همانا عزیز و حكیم. و دور ساز ایشان را از بدیها و آنرا كه از بدیها دور ساختى در آنروز همانا باو مهر ورزیدى و این است آن رستگارى بزرگ» (سوره مؤمن آیه هاى 7 و 8 و 9).

و دیگر گفتار او عزوجل است: «و آنانكه نخوانند با خدا معبود دیگرى، و نكشند تنى را كه حرام كرد خدا جز بحق، و زنا نكنند و هر كه چنین كند گرفتار كیفر شود. افزوده شود براى او عذاب در روز قیامت و جاودان ماند در آن سرا فكنده. مگر آنكه توبه كند و ایمان آرد و كردار شایسته كند پس آنانند كه خداوند تبدیل كند بدیهایشان را بخوبیها و خدا آمرزنده و مهربان است» (سوره فرقان آیه هاى 68 و 69 و 70).

شرح _ سه خصلتى كه حضرت فرمود و از این آیات استفاده شود (اول) اینكه خداوند آنها را دوست دارد. (دوم) اینكه فرشتگان براى آنان آمرزش خواهند. (سوم) اینكه خداى عزوجل بآنها نوید امن و رحمت داده است.

6)محمد بن مسلم گوید: حضرت باقر علیه السلام فرمود: اى محمد بن مسلم گناهان مؤمن كه از آن توبه كند براى او آمرزیده است، و باید براى آینده پس از توبه و آمرزش كار (نیك) كند، هر آینه بخدا سوگند این فضیلت نیست مگر براى اهل ایمان، عرضكردم: پس اگر بعد از توبه و استغفار از گناهان باز گناه كند و دوباره توبه كند (چگونه است)؟ فرمود: اى محمد بن مسلم آیا باور دارى كه بنده مؤمن از گناه خود پشیمان شود و از آن آمرزش خواهد و توبه كند و خداوند توبه اش را نپذیرد؟ عرضكردم: (اگر) چند بار این كار را كرده، گناه مى كند پس توبه كند و از خدا آمرزش خواهد (این چگونه است)؟ فرمود: هر آنگاه كه مؤمن باستغفار و توبه بازگردد خداوند نیز بآمرزش او بر مى گردد (و گناهش را بیامرزد و بدرستیكه خداوند

ص: 78

آمرزنده و مهربان است، توبه را مى پذیرد و از كردارهاى بد درگذرد، پس مبادا تو مؤمنان را از رحمت خدا دور سازى.

7) ابو بصیر گوید: از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) از تفسیر گفتار خداى عزوجل پرسیدم (كه فرماید: همانا آنانكه پرهیزكارى كردند) «هرگاه شیطان رهگذرى خود را بدانها ساید یادآور شوند و بناگاه بینا شوند» (سوره اعراف آیه 201) فرمود: او بنده اى است كه آهنگ گناه كند سپس یاد آور از خدا شود و خوددارى كند، پس اینست گفتارش (كه فرماید): «یادآور شوند و بناگاه بینا شوند». (پس تو ای عاقل دانا و خردمند آگاه باشگاه که عظیم ترین کلام را وجود مقدس مولای مظلوم ما علی علیه السلام فرموده است و آن این که گناه نکردن آسان تر از توبه کردن است والسلام).

8) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: همانا خداوند دوست دارد بنده اى كه در فتنه (گناه) افتد و بسیار توبه كند، و هر كه اینگونه نباشد (البته) بهتر است (یعنى آنكس كه خود را آلوده بگناه نكرده بهتر است از آنكه گناه كند و پس از آن توبه نماید).

9) جابر گوید: شنیدم حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: توبه كننده از گناه همانند كسى است كه گناه ندارد، و آنكه در گناه بماند با اینكه آمرزش خواهد چون مسخرچى است.

شرح _ یعنى كسى كه استغفار كند و آمرزش خواهد ولى با این حال از گناه نیز دست نكشد مانند مسخره چى است كه خود را یا احكام دین را یا پروردگار را مسخره كند، مجلسى (رحمه الله) گوید: زیرا او اظهار پشیمانى كند ولى در حقیقت پشیمان نیست زیرا پشیمانى حقیقتى دنبالش دست كشیدن از گناه است، و اگر در حقیقت مسخره كند بخداى بزرگ كافر شود.

10)حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: خداى عزوجل بداود علیه السلام وحى فرمود: كه نزد بنده ام دانیال برو و بگو: همانا مرا نافرمانى كردى و تو را آمرزیدم، و نافرمانى كردى و تو را آمرزیدم، و اگر دربار چهارم نافرمانى مرا كنى تو را نیامرزم؟ پس داود علیه السلام نزدش آمد و فرمود: اى دانیال من فرستاده خدایم بسوى تو، و او بتو فرماید: تو مرا نافرمانى كردى پس من آمرزیدم، و نافرمانى مرا كردى و من تو را آمرزیدم، و نافرمانى مرا كردى و تو را آمرزیدم، پس اگر براى چهارمین بار مرا نافرمانى كنى تو را نیامرزم، دانیال بوى گفت: اى پیامبر خدا پیام خود را رساندى، و همین كه وقت سحر شد دانیال برخاست و با پروردگار خود مناجات كرد و عرضكرد: پروردگارا همانا پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تو داود از سوى تو را مرا خبر داد از سوى تو كه اگر من در بار چهارم تو را نافرمانى كنم مرا نیامرزى، پس بعزتت سوگند اگر تو مرا نگاه ندارى (و از نافرمانى كردن مرا حفظ نكنى) هر آینه تو را نافرمانى كنم، و سپس نیز نافرمانى كنم، و باز هم نافرمانى كنم. (پس توجه تو ای مخاطب ارجمند که وفق اوراق کتاب عهد عتیق دانیال در عهد و زمان داود نبوده است تا به او پیام دهد بلکه در عهد سلیمان هم نبود بلکه در زمان رحبعام هم نبود و در زمان پادشاهی ابیام و آسا و یهوشافاط و یهورام و اخزیا و

ص: 79

یواش و امسیا هم نبود عزریا و یوتام و و آحاز و حزقیا و منسی هم نبود. او حتی در زمان پادشاهی آمون و یوشیا و یهوآحاز هم نبود و حتی یهویاکین بلکه در زمان جدلیا به وسیله بخت النصر اسیر شد و به بابل رفت و بین داود و دانیال حدود 400 سال فاصله بود و دانیال به دنیا نیامده بود پس این روایت جعلی است)

باب استغفار آمرزش خواهی از گناه

1) زراره گوید: شنیدم از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه مى فرمود: بنده چون گناهى كند از بامداد تا شب مهلت دارد، پس اگر آمرزش خواست (آن گناه) بر او نوشته نشود.

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كس گناهى كند هفت ساعت از روز درباره آنها باو مهلت دهند پس اگر سه بار گفت: «استغفر اللّه الذى لا اله الا هو الحى القیوم» آن گناه بر او نوشته نشود. (پس توجه تو ای مخاطب ارجمند که مقصود امام معصوم از گناه هر گناهی نیست زیرا بسیاری از گناهان بدون بازگشت است مانند قتل اهل ایمان و یا ستیزه گری با معصومین و ...؛ پس بهترین عمل همان امری است که مولای مظلوم ما به آن امر فرمود یعنی گناه نکردن آسان تر از توبه کرده است والسلام نامه تمام)

3) و نیز آنحضرت علیه السلام فرمود: همانا مؤمن گناهى كند و پس بیست سال بیادش آید و از خدا راجع بآن گناه آمرزش خواهد و خداوند برایش بیامرزد، و هر آینه (خداوند) بیادش اندازد تا برایش بیامرزد، و همانا كافر گناهى كند و همان ساعت آنرا فراموش كند.

4) جمعى از اصحاب در حدیث مرفوعى از معصوم حدیث كنند كه فرمود: براى هر چیزى داروئى است، و داروى گناهان آمرزشخواهى و استغفار است.

5) حفص ابن غیاث گوید: شنیدم از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه مى فرمود: هیچ مؤمنى نیست كه گناهى را مرتكب شود جز اینكه خداى عزوجل هفت ساعت از روز باو مهلت دهد، پس اگر (در این مدت) توبه كرد چیزى بر او نوشته نشود، و اگر توبه نكرد، خداوند یك گناه بر او بنویسد، پس عباد بصرى نزد آنحضرت آمد و گفت: بما رسید كه شما فرموده اید: هیچ بنده اى نیست كه گناهى كند جز اینكه خداوند هفت ساعت از روز مهلتش دهد؟ فرمود: من چنین نگفتم بلكه من گفتم: هیچ مؤمنى نیست و چنین بوده است گفته من.

شرح _ یعنى این مهلت كه من گفتم مخصوص بمؤمن است و شامل كافر و مخالف نیست.

باب

ص: 80

( باب در آنچه خداى عزو جل هنگام توبه آدم علیه السلام به او عطا فرمود )

1) ابن بكیر از حضرت صادق یا حضرت باقر علیهما السلام حدیث كند كه فرمود: همانا آدم علیه السلام عرض كرد: پروردگارا شیطان را بر من مسلط كردى، و چون خون (كه در رگهاى من جریان دارد) او را بر من چیره كردى پس براى من هم چیزى مقرر فرما، خداوند فرمود: اى آدم قرار دادم براى تو كه هر یك از فرزندانت آهنگ گناهى كند بر او نوشته نشود، و اگر انجام داد یك گناه بر او نوشته شود، و هر كه آهنگ كار نیك كرد اگر آنرا انجام نداد یك حسنه براى او نوشته شود، و اگر انجم داد ده حسنه برایش نوشته شود، عرض كرد: پروردگارا برایم بیفزا، فرمود: برایت مقرر ساختم كه هر یك از فرزندانت گناهى كند سپس براى آن آمرزش خواهد برایش بیامرزم، عرض كرد: پروردگارا برایم بیفزا، فرمود: براى آنها توبه قرار دادم یا فرمود: توبه را براى ایشان گستردم تا آنكه نفس باینجا (یعنى بگلو گاه) رسد، عرض كرد: پروردگارا مرا بس است.

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده است: هر كه یك سال پیش از مرگش توبه كند خداوند توبه اش را بپذیرد سپس فرمود: یكسال هر آینه زیاد است هر كه یكماه پیش از مرگش توبه كند خدا توبه اش را بپذیرد، سپس فرمود یكماه زیاد است، هر كه یكهفته پیش از مرگش توبه كند خدا توبه اش را بپذیرد، سپس فرمود: یك هفته زیاد است هر كه یك روز پیش از مرگش توبه كند خدا توبه اش را بپذیرد، سپس فرمود: یك روز زیاد است هر كه پیش از دیدار مرگ (ملك الموت) توبه كند خدا توبه اش را بپذیرد.

3) حضرت باقر علیه السلام فرمود: همینكه جان باینجا رسید و اشاره بگلوى خود فرمود براى عالم (و دانا) توبه نباشد، و براى نادان وقت توبه (باقى) است.

4) معاویة بن وهب گوید: (سالى ما) بطرف مكه حركت كردیم و با ما پیرى بود خداپرست و اهل عبادت (ولى) معترف - بمذهب شیعه نبود (و اطلاعى از آن نداشت) و (بمذهب سنیها كه تمام خواندن نماز را براى مسافر جایز دانند) نمازش را در راه تمام میخواند و برادر زاده اى داشت مسلمان (و شیعه مذهب) كه همراهش بود، پس آن پیر بیمار شد من ببرادر زاده اش گفتم: كاش مذهب شیعه را بعمویت پیشنهاد میكردى شاید خدا او را نجات دهد؟ همه همراهان ما گفتند: بگذارید پیر مرد بحال خو بمیرد زیرا همین حال كه دارد خوب است، ولى برادرزاده اش تاب نیاورد تا بالاخره بدو گفت: اى عموجان همانا مردم پس از رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مرتد شدند جز عده كمى، و على بن ابیطالب مانند رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود كه پیروى و اطاعتش لازم بود، و پس از رسول خدا حق و طاعت از آن او بود: گوید: آن پیر مرد نفسى كشید و فریاد زد و گفت: من هم بر همین عقیده هستم، و جانش از تن بیرون آمد (و مرد) و پس ما شرفیاب خدمت حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) شدیم، على بن سرى (یكى از همراهان ما) سخن پیر مرد را (یا جریان را) بآنحضرت عرض كرد: حضرت فرمود: او مردیست از اهل بهشت، على بن سرى عرض كرد: آنمرد جز در آن ساعت از مذهب شیعه هیچ اطلاعى نداشت؟ فرمود چه چیز دیگر از او مى خواهید؟ بخدا سوگند وارد بهشت شد.

ص: 81

باب لمم گناهان خرد، یا سبك از نظر عقاب

1)و نیز محمد بن مسلم از یكى از دو امام باقر و یا صادق علیهماالسلام حدیث كند كه فرمود: به آن حضرت عرض كردم: (درباره تفسیر لمم در این آیه) فرمود: آن گناه پس از گناه است كه بنده دست بدان زند. (لغزش های کوچک)

باب در اینکه گناهان بر سه گونه اند

1) عبدالرحن بن حماد در حدیثى مرفوع از برخى از اصحابش نقل كند كه امیرالمؤمنین علیه السلام در كوفه بر منبر بر آمد، خدا را سپاس گفت و ستایش كرد سپس فرمود: اى مردم همانا گناهان سه گونه اند (اینرا فرمود و خاموش نشست) و از سخن گفتن خود دارى كرد، حبه عرنى (كه یكى از اصحاب آنحضرت بود) به وى عرض كرد: اى امیرالمؤمنان فردى گناهان سه گونه اند و دم فروبستى؟ فرمود: من آنها را یاد نكردم جز اینكه مى خواستم شرح دهم ولى تنگى نفسى بر من عارض شد كه میان من و سخنم حائل شد، آرى گناهان سه گونه اند: گناهى كه آمرزیده است، و گناهى كه آمرزیده نشود، و گناهى كه بر صاحبش هم امیدوار و هم بیمناكم، عرض كرد: اى امیرالمؤمنان آنها را براى ما بیان فرما.

فرمود: آرى اما گناه آمرزیده: گناه آن بنده ایست كه خداوند او را در دنیا بر گناهش عقوبت كند پس خدا بردبارتر و كریمتر از آن است كه بنده خود را دوباره عقوبت كند، و اما گناهى كه آمرزیده نشود ستمكاریهائى است كه بندگان برخى به برخى كنند، زیرا چون خداوند تبارك و تعالى (بوسیله پیمبران و احكام) بر خلقتش عیان شد بخودش سوگند یاد كرده و فرموده است: بعزت و جلالم سوگند كه ستم هیچ ستمكارى (بدون كیفر) از من نگذرد گرچه زدن مشتى بمشتى باشد یا مالیدن (دستى) بدستى باشد (از روى لذت و هوسرانى) و گرچه شاخ زدن شاخدارى به بیشاخى باشد پس براى بندگان از یكدیگر قصاص گیرد تا ستمى از كسى بر كسى (بدون كیفر) نماند، سپس آنها را (خداوند) براى حساب بر انگیزد، و اما گناه سوم گناهى است كه خداوند بر خلقش پنهان داشته، و توبه از آنرا بر گنهكار روزى كرده، و بوضعى در آمده كه از گناهش بیمناك و بپروردگارش امیدوار است، پس ما براى او (یعنى این شخص گنهكار) همان حال را داریم كه خودش آن حال را براى خود دارد امید رحمت براى او داریم، و از عذاب نیز بر او بیمناكیم.

ص: 82

باب شتاب در کیفر گناه

1) حضرت باقر علیه السلام فرمود: چون خداى عزوجل خواهد كه بنده اى را كه داراى گناهیست اكرام كند او را به بیمارى گرفتارى كند، و اگر اینكار را نكند به نیازمندى مبتلایش سازد، و اگر اینكار را با او نكرد مرگ را بر او سخت كند تا بدان واسطه گناهش را جبران كند (و بگناهش مكافات كند) فرمود و چون بخواهد بنده اى را كه حسنه اى در نزدش دارد خوار كند تنش را سالم كند و اگر اینكار را درباره اش نكند روزیش را فراخ گرداند، و اگر آنرا هم درباره اش انجام ندهد مرگ را بر او آسان كند تا بدان سبب در عوض آن حسنه او را پاداش دهد.

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: چون گناه بنده بسیار گردد (و خدا بخواهد او را پاك كند) و چیزى از كردار (نیك) نداشته باشد كه آنرا جبران كند و كفاره آنها شود او را باندوه گرفتار سازد تا كفاره گناهانش گردد.

3) و نیز آنحضرت علیه السلام فرمود: كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: خداى عزوجل فرماید بعزت و جلالم سوگند من بنده اى كه بخواهم رحمتش كنم از دنیا بیرون نبرم تا اینكه هر گناهى كرده است (عوضش را) یا بوسیله بیمارى در تنش، یا بتنگى در روزیش، یا با ترس و هراس در دنیایش، و اگر باز هم چیزى بماند مرگ را بر او سخت كنم، و بعزت و جلالم سوگند بندهاى را كه بخواهم عذاب كنم از دنیا بیرون نبرم تا هر كارى نیكى انجام داده (عوض كاملش) را باو بدهم: یا بفراخى در روزیش، و یا بسلامت در تنش، و یا بآسودگى خاطر در دنیایش، و اگر باز هم چیزى باقى ماند مرگ را بر او آسان كنم.

4) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: همانا مؤمن خواب هولناك ببیند و (بواسطه همان ترسى كه كرده) گناهش آمرزیده شود، و تنش رنج كار ببیند پس گناهش آمرزیده شود.

5) و نیز آنحضرت علیه السلام فرمود: چون خداى عزوجل خیر بنده اى را خواهد بعقوبت او در دنیا بشتابد، و چون بدى درباره بنده اى خواهد گناهانش را بر او نگهدار تا در روز قیامت (كیفر) همه را بدو بدهد.

6) و نیز فرمود امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر گفتار خداى عزوجل: «و هر چه به شما رسد از پیش آمدها پس به سبب چیزى است كه فراهم كرده اند دستهاى شما و خداوند در گذرد از بسیارى گناهان» (سوره شورى آیه 30) فرمود: هیچ پیچ خوردن رگى نیست، و نه برخورد به سنگى، و نه لغزش گامى، و نه خراش دادن چوبى، جز بخاطر گناهى، و هر آینه آنچه را كه خداوند در گذرد بیشتر است، پس هر كه را خداوند در دنیا به كیفر گناهش شتاب كرد پس ان خداى عزوجل و والاتر و كریمتر و بزرگوارتر از آنست كه دوباره در آخرت او را كیفر كند.

ص: 83

7) حضرت باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: پیوسته غم و اندوه گریبانگیر مؤمن باشند تا براى او گناهى بجا نگذارند.

8) عمرو بن جمیع گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم مى فرمود: همانا بنده مؤمن در دنیا اندوهگین شود، تا اینكه از دنیا بیرون رود و گناهى بر او نباشد.

9) امام باقر علیه السلام فرمود: پیوسته غم و اندوه گریبانگیر مؤمن باشد تا براى او گناهى بجا نگذارند.

10) حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرموده است: خداى عزوجل فرماید: هیچ بنده اى نباشد كه من بخواهم او را به بهشت ببرم جز آنكه او را ببلائى در تنش دچار كنم، پس اگر آن كفاره گناهانش شد (كه پاك) و گرنه هنگام مرگش بر او سخت گیرم تا نزد من آید و گناهى بر او نباشد سپس او را به بهشت برم، و هیچ بنده اى نباشد كه بخواهم او را به دوزخ برم جز آنكه تنش را سالم كنم، پس اگر بدان سبب آنچه از من خواهد به پایان رسد (حسابش پاك شود) و گرنه از ترس آنكه بر او تسلط دارد آسوده خاطرش كنم، پس اگر طلبى كه نزد من دارد بدان پایان یابد (كه رها شود) و گرنه روزیش را بر او فراخ كنم، پس اگر طلبش از این تمام شود (كه او را بس باشد) و گرنه (در آخر كار) مرگ را بر او آسان كنم تا نزد من آید و هیچ كردار نیكى نزد من نداشته باشد سپس او را بدوزخ برم.

11) حضرت باقر علیه السلام فرمود: پیغمبرى از پیغمبران بنى اسرائیل بمردى گذر كرد كه قسمتى از بدنش در زیر دیوارى بود و قسمتى از آن بیرون از دیوار بود و مرغان پرنده او را از هم پاشیده و سگان تنش را دریده بودند، از آنجا گذشت شهرى پدیدار شد وارد آن شهر شد دید یكى از بزرگان آن شهر مرده است، او را بر زبر تختى نهاده اند و با پارچه دیبا كفن شده و دور آن تخت منقلهاى عود است (كه مى سوزد) پس عرض كرد: پروردگارا من گواهى دهم كه تو حاكم عادلى هستى كه ستم نكنى، آن بنده تو است كه چشم بهمزدنى به تو شرك نورزیده و به آن مردن (كه من دیدم با آن وضع رقت بار) او را مى رانیدى، و این هم یك بنده تو است كه چشم بر هم زدنى به تو ایمان نیاورده به این مرگ (با این تشریفات) او را مى رانیدى؟ خداوند فرمود: (آرى) اى بنده من، من چنانم كه گفتى حاكم عادلى هستم كه ستم نكنم، آن بنده من گناهى یا كردار بدى پیش من داشت او را به آن وضع مى راندم تا مرا دیدار كند و گناهى بر او بجاى نماند، و این بنده من كار نیك نزد من داشت، او را با چنین وضع میراندم تا مرا ملاقات كند و پیش من حسنه اى نداشته باشد.

12)ابو الصباح كنانى گوید: خدمت اما صادق علیه السلام بودم كه پیر مردى بر آنحضرت وارد شود و عرض كرد: یا ابا عبداللّه من از فرزندانم و ناسپاسیشان و از برادرانم و جفاكاریشان نزد شما شكایت آورده ام با این سالخوردگى من؟ حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) باو فرمود: اى پیرمرد همانا براى حق دولتى است و براى باطل هم دولتى است و هر كدامیك از ایندو در دولت رفیقش خوار است، و همانا كمترین مصیبتى كه در دولت باطل بمؤمن رسد آزار كشیدن از فرزندان و جفاكارى برادران او است، و هیچ مؤمنى نباشد كه در دولت

ص: 84

1) باطل آسایشى بیند جز در دوران حكومت باطل بدست آورده رها سازد، و بهره اش را در دولت حق وافر كند پس صبر كند مژده باد تو را.

باب در تفسیر گناهان

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: گناهانیكه نعمت ها را دگرگون سازند تجاوز (بدیگران) است، و گناهانیكه پشیمانى ببار آورند كشتن (و آدمكشى) است، و آن گناهانى كه بلاها نازل كند ستم است، و آنها كه پرده را بدرند شرابخواریست، و آنها كه روزى را نگهدارند (و در نتیجه كم شود) زنا است، و آنها كه در نابودى شتاب كنند قطع رحم است؛ و آنها كه دعا را برگردانند و فضا را تیره و تار كنند نافرمانى و آزردن پدر و مادر است. (پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند به عظمت این روایت عظیم که ریشه در کتاب خدا و علم لدنی امام علیه السلام دارد و ما به خدا پناه می بریم از بقی، از قتل، از ظلم، از شرب خمر، از زنا، از قطع رحم یا قطع خویشاوند، از آق والدین، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم آمین یا رب العالمین)

2) اسحاق بن عمار گوید: شنیدم از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه مى فرمود: همیشه پدرم مى فرمود: پناه مى بریم بخدا از گناهیكه در نابودى شتاب كنند و مرگ ها را نزدیك سازند و خانه ها را ویران كنند و آنها: قطع رحم، و آزردن و نافرمانى پدر و مادر، و واگذاردن احسان و نیكى است.

3) و نیز حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: همین كه چهار چیز شایع شد (همراه آنها) چهار چیز دیگر پدیدار گردد: هرگاه زنا شایع شد زلزله پیدا شود، و هرگاه حكم بنا حق شایع شود باران بند آید، و هرگاه پیمان با كفارى كه در ذمه اسلامند شكسته شود (و طبق مقررات با آنها رفتار نشود) دولت بدست مشركین افتد وبر مسلمین حكومت كنند، و هرگاه زكاة داده نشد فقر و احتیاج پدیدار گردد.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: اینكه پیمان شكنى با ذمیان سبب غلبه آنها شود براى آنست كه چون بنقض عهد مخالفت با خداوند كنند بجهت اظهار تسلط، خدا نیز خلاف مقصودشان را پیش آورد، چنانچه منع از زكاة بخاطر ثروتمند شدن پس خدا بركت آن را میبرد و آنها را نیازمند كند.

باب نادر

1)ابن ابى یعفور گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام كه مى فرمود: خداى عزوجل فرماید: همانا بنده اى از بندگان مؤمن من گناهى بزرگ كند كه مستوجب كیفر و عقوبت من در دنیا و یا در آخرت شود و من

ص: 85

آنچه صلاح آخرت او در آنست برایش منظور كنم پس در عقوبت دنیایش شتاب كنم تا او را بدین گناه كیفر دهم، و یا اینكه انداره كیفر او را معین كنم و بدان حكم كنم و آن را بدون اجر موقوف گذارم و اجراى آنرا بمشیت خود واگذارم و بنده من آنرا نمیداند، بارها درباره اجراى آن مردد گردم سپس خوددارى كنم و اجرا نكنم زیرا بد آمدن او را خوش ندارم و از بدحال كردن او كناره گیرى كنم، و بگذشت و ندیده گرفتن آن گناه بر او منت نهم (و بالاخره آنرا ببخشم) زیرا دوست دارم نمازهاى نافله بسیارى كه بسبب آنها در شب و روز بمن تقرب مى جست پاداش دهم، پس این بلا را از او بگردانم با اینكه آن را مقدر كرده و بدان حكم كرده بودم و موقوف گذارده بودم و اجراى آن بستگى بمشیت من داشت، سپس (باین هم اكتفا نكنم) و اجر بزرگ نزول این بلائى كه از آن معاف شده است برایش بنویسم و ذخیره كنم، و مزدش را وافر كنم با اینكه خود او بدان آگاه نیست (زیرا) آزار آن بلا باو نرسیده است، و منم خداوند كریم مهربان و رحیم.

باب نادر دیگر

على بن ابراهیم در حدیث مرفوعى (كه سندش بمعصوم رسد) حدیث كند كه فرمود: هنگامى كه حضرت على بن الحسین (زین العابدین) علیهما السلام را نزد یزید بن معاویه بردند و در برابر او نگهداشتند یزید كه خدایش از رحمت خود دور كرده گفت: «و آنچه بشما مصیبت رسد از آنچیزى بود كه خود كردید» (و این آیه شریفه را خواند) حضرت على بن الحسین علیهما السلام فرمود: این آیه درباره ما نیست، همانا درباره ما گفتار خداى عزوجل است (كه فرماید): «هیچ مصیبتى در زمین نرسد و نه بجانهاى شما جز اینكه در كتابى است پیش از آنكه آنها را بیافرینیم همانا این بر خدا آسان است» (سوره حدید آیه 22). (یعنی این حاصل ستمگری ظالمان و آزمون الهی ما برای حفظ اساس و ارکان شریعت پسندیده خدا یعنی اسلام و قرآن حضرت محمد ص و عجل فرجهم است.)

باب اینكه خداوند بواسطه عمل كننده بلا را از تارك عمل دور كند

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر آینه خداوند بخاطر آنكسیكه نماز مى خواند از شیعیان ما (بلا را) دفع كند از آن كسى كه نماز نمى خواند از شیعیان ما و اگر همگى نماز را ترك كنند هر آینه (همگى آنها) هلاك شوند. و خداوند بخاطر آنكه زكات دهد از شیعیان ما دفع كند از آنكه زكاة نمى پردازد و اگر همگى زكاة ندهند هلاك گردند، و همانا خداوند بخاطر آنكه از شیعیان ما حج كند از آنكه حج نكند (بلا را) دفع

ص: 86

كند، و اگر بترك حج اتفاق كنند هر آینه هلاك شوند، و این است گفتار خداى عزوجل: «و اگر نبود بر كنار كردن خداوند برخى را ببرخى دیگر هر آینه زمین تباه مى شد و لیكن خدا داراى فضل است بر همه جهانیان» (سوره بقره آیه 251) فرمود: بخدا سوگند این آیه جز درباره شما نازل نگشته، و دیگرى جز شما از آن مقصود نیست.

باب اینكه نكردن گناه آسانتر از توبه كردن است

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده: دست برداشتن از گناه آسانتر از طلب توبه است، و بسا شهوترانى یكساعت كه اندوه درازى بجا گذارد. و مرگ، دنیا را رسوا كرده و براى هیچ صاحب خردى شادى نگذاشته.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: «ایسر من طلب التوبة» اشاره باینست كه شرایط قبول شدن توبه بسیار است، و اینكه فرمود: «مرگ دنیا را رسوا كرده» براى آنست كه مرگ پرده از بدیهاى آن و گول زدنهاى و بى وفائیهاى آن برداشته است. (و این البته همان روایت عظیم از امام مبین ما حضرت علی ع است که امر می فرماید دوستان خود را به دوری از گناه و معصیت و هشدار می دهد به انتخاب بد و ابلاغ میفرماید سختی توبه را در برابر راحتی انجام ندادن نافرمانی در برابر ذات اقدس الهی احدیت جل جلاله را پس بگو به شکرانه امامت آن حضرت الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم آمین یا رب العالمین)

باب استدراج و غافلگیر كردن بآهستگى و تدریج

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: همانا چون خداوند خوبى بنده اى را خواهد و آن بنده گناهى مرتكب شود خدا دنبالش او را كیفرى دهد و استغفار را بیاد او اندازد، و چون براى بنده اى بدى خواهد و او گناهى كند خدا دنبالش نعمتى باو دهد تا استغفار را از یاد او ببرد و بآن حال ادامه دهد، و این است گفتار خداى عزوجل «بتدریج و آهستگى آنها را غافلگیر كنیم از راهیكه ندانند» (سوره اعراف آیه 182) یعنى بسبب (دادن) نعمت هنگام (ارتكاب) گناهان.

2) از امام صادق علیه السلام معناى استدراج را پرسیدند؟ فرمود: آن اینست كه بنده اى گناه كند پس باو مهلت داده شود و برایش در هنگام گناه نعمتى تجدید گردد، پس او را از آمرزش خواهى از گناهان باز دارد، پس او غافلگیر شده از راهى كه نداند.

ص: 87

3) سماعة بن مهران گوید: از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) از گفتار خداى عزوجل پرسیدم كه فرماید:) «ایشان را بآهستگى و تدریج غافلگیر كنیم از راهى كه ندانند» (سوره اعراف آیه 182) فرموده: آن بنده ایست كه گناهى مرتكب شود، پس براى آن بنده با آن گناه نعمت هم تجدید گردد، و آن نعمت او را از استغفار آن گناه سرگرم كند.

4) و آنحضرت علیه السلام فرمود: چه بسا شخصى كه بنعمت هائى كه خداوند باو داده مغرور گردد، و چه بسا كسانیكه پرده پوشى خداوند بر آنها، غافلگیر شوند، و چه بسا مردمى كه بستایش مردم فریب خورند.

باب محاسبه و حساب کردن عمل

1) على بن الحسین علیهما السلام فرمود: پیوسته امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرمود: همانا روزگار سه روز است كه تو در میانه آنهائى: دیروز كه گذشت با هر آنچه در آن بود، و هرگز بر نگردد، پس اگر كار نیكى در آن انجام داده اى از رفتنش اندوهى ندارى و بدانچه بدان با وى روبرو شدى (یعنى بكار نیكى كه در آن انجام دادى) خوشحال و شاد هستى، و اگر تو در آن تقصیر روا داشته اى افسوس سختى برفتن آن و بتقصیریكه در آن كرده اى دارى. و تو در روزیكه هستى درباره فردایت غافلى و ندانى چه شود؟ شاید بدان نرسى و اگر هم برسى شاید بهره ات از لحاظ تقصیر و كوتاهى كردن مانند بهره دیروز گذشته ات باشد.

پس یكى از آن سه روز كه گذشته است و تو در آن كوتاهى كردى، و یكى روز آینده است كه انتظار آمدنش را دارى و یقین ندارى كه در آن كوتاهى نكنى، و همانا توئى و آن روزى كه در آن هستى، و تو را سزاوار است اگر تعقل كنى و در كوتاهى كردن گذشته ات بیندیشى كه چه حسناتى از دستت رفته تا (اكنون در این روز) بدست آرى، و چه گناهى كرده اى كه در آن كوتاهى كنى (و مرتكب آن نشوى) و تو با اینحال رو بفردائى هستى كه اطمینان ندارى كه بدان برسى، و یقین ندارى كه در آن كار نیكى بدست آورى (و انجام دهى) یا چیزى تو ار از گناهى تباه كننده (كه نیكیها را تباه سازد) باز دارد، پس تو نسبت بروزى كه در جلو در دارى مانند روزى هستى كه پشت سر گذاشته اى، پس كار كن مانند آن مردیكه از همه روزها امید ندارد جز بهمان روزى كه در آنست و شبش، پس كار كن یا (اگر نخواهى) واگذار و خدا بر كار تو كمك كند. (پس تو ای مخاطب ارجمند به نحوه زیبای کلام امامان معصوم علیه السلام و عجل فرجهم توجه نما که چگونه در نهایت زیبایی کلام و استدلال و منطق و ...؛ بیان شده اند و البته این گونه کلمات صادر نمی شود مگر از منبع علم لدنی ذات اقدس احدیت جل جلاله و ما به شکرانه این فراز و تمامی فرازهای مانند آن همیشه خواهیم گفت اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم آمین یا رب العالمین)

ص: 88

2) حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام فرمود: از ما نیست كسى كه هر روز حساب خود را نكند، پس اگر كار نیكى كرده است از خدا زیادى آن را خواهد، و اگر گناه و كار بدى كرده در آن گناه از خدا آمرزش خواهد و بسوى او بازگشت كند (و توبه نماید).

3) ابو نعمان عجلى از حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) حدیث كند كه فرمود: اى ابا نعمان مردم تو را بخودت مغرور نكنند (و با مدح و ستایشت تو را از خودت غافل نكنند) زیرا (سزاى) كار (و كردارت) بتو رسد نه بآنها، و روزت را بچنین و چنان (یعنى سخنان بیهوده) بپایان مبر، زیرا با تو كسى هست كه كردار تو را بر تو نگهدارد (و یادداشت كند) و نیكى كن زیرا من ندیده ام چیزى براى تدارك گناه گذشته و كهنه، بهتر و شتابانتر از كردار نیكى كه تازه باشد.

4) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: بر دنیا شكیبا باشید كه آن ساعتى است، زیرا آنچه كه از دنیاى گذشته (اكنون) نه دردى از آن احساس كنى و نه شادى، و آنچه نیامده كه ندانى چیست؟ همانا دنیاى تو آن ساعتى است كه در آنى پس در آن یكساعت بر طاعت خدا صبر كن و از نافرمانى خداوند شكیبا باش (و خود را نگاهدار).

5) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: خودت را براى خودت بردار (یعنى از خودت براى خودت استفاده كن) و اگر برندارى دیگرى تو را برندارد.

شرح _ یعنى از وجود خودت بنفع خود استفاده كن و اگر نكنى دیگرى از تو بنفع تو استفاده نكند. مجلسى (رحمه الله) گوید: یعنى نفس خود را از جاهاى پست دنیا و آخرت بردار، و یا اینكه نفس خود را براى رسیدن ببهشت و درجات عالیه بر مركب اطاعتها و اعمال صالحه سوار كن، و آنچه دیگران انجام دهند اگر بوصیت تو باشد كه از كارهاى او است (و نتیجه اش عاید او گردد) و اگر بوصیت تو نباشد چندان نفعى نبخشد و گذشته اعتمادى بر آن نیست.

6) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بمردى فرمود: تو را طبیب خودت كرده اند، و درد را هم برایت گفته اند و نشانه سلامتى را هم برایت یاد داده اند، و بدارو هم تو را راهنمایى كرده اند اكنون بنگر تا چگونه درباره آن رفتار كنى.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: درد همان اخلاق زشت گناهان كشنده است، و نشانه سلامتى همان نشانه هایست كه خدا و رسول و ائمه اطهار فرموده اند مانند اول سوره مؤمنون و سایر آنچه در اوصاف مؤمنین و متقین گفته شده است و بسیارى از آنها گذشت، و دارو و توبه و استغفار است و هم چنین هم نشینى با احیار و پرهیز كردن از اشرار و زهد در دنیا و تحقیق در اطراف امراض جسم كردن و مداواى هر كدام را بضد خودش.... تا آنجا كه گوید: «اكنون نگاه كن ببین چگونه در رسیدگى بخودت قیام كنى، و دردهاى آن را درمان كنى، و اگر در این باره كوتاهى كنى خود را كشته اى و هر كه خودكشى كند سزایش تا ابد دوزخ است.

7) و نیز آن حضرت علیه السلام بمردى فرمود: دل خود را (بمنزله) رفیقى خوش كردار، یا فرزندى سپاسگزار قرار ده، و كردارت را (بمنزله) پدرى كه از او پیروى كنى، و نفس (اماره) خود را (بجاى) دشمنى كه با او نبرد مى كنى، و مالت را (بمنزله) عاریتى كه برگردانى.

ص: 89

8) و نیز آنحضرت علیه السلام فرمود: خویشتن را از آنچه زیانش رساند بازگیر (و دست نفس را از آن كوتاهى كن) پیش از آنكه از تو جدا شود، و چنانچه در جستجوى روزى مى كوشى در رهائى آن بكوش، زیرا نفس تو در گرو كردار تو است.

9) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: چه بسا جوینده دنیا كه بدان نرسیده، و (چه بسا كسانى كه) رسیده اند بدان و از آن مفارقت كرده اند، پس مبادا طلب دنیا تو را از كردارت باز دارد، و دنیا را از بخشنده و مالكش (كه خدا است) بخواه، چه بسا حریص بر دنیا كه دنیا او را بخاك افكنده، و بآنچه از آن بدست آورده از آخرتش باز مانده تا اینكه عمرش سپرى شده و مرگ در رسیده.

و فرمود: زندانى آن كسى است كه دنیا او را از طلب آخرت ببند گرفتار كرده (و بزندان خود افكنده است).

10) امام باقر علیه السلام فرمود: همین كه مرد چهل ساله شد باو گفته شود: خود را واپاى (و برحذر باش) زیرا معذور نیستى، و چهل ساله بحذر كردن سزاوارتر نیست از مرد بیست ساله (و هر دو باید بترسند) زیرا آنكه هر دو را مى جوید (و مى طلبد كه مرگ باشد) یكى است، و او خواب هم نیست، (كه از كسى غفلت كند) پس براى آن بیمى كه در پیش دارى كار كن، و زیادى گفتار را واگذار (زیرا: بعمل كار برآید بسخن دانى نیست).

11) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: از خودت براى خودت باز گیر، از تندرسیت پیش از آنكه بیمار شوى باز گیر، و در توانائى پیش از آنكه ناتوان گردى، و در زندگى پیش از مردن (از خودت بنفع خودت بهره بردارى كن).

12) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: چون روز آید (بمردمان) گوید: اى فرزند آدم در این روز كار نیكى كن تا من در روز قیامت نزد پروردگارت براى تو گواهى دهم، زیرا من كه در گذشته پیش تو نیامدم، و پس از این هم نزدت نیایم، و شب هم هنگامى كه آید همین سخن را گوید.

13) شعیب بن عبداللّه در حدیث مرفوعى (كه سند بمعصوم رسد) حدیث كند كه فرمود: مردى نزد امیر المؤمنین علیه السلام آمد و عرضكرد: اى امیرمؤمنان مرا سفارش كن براهى از راههاى خیر و خوبى كه بدان نجات یابم؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اى آنكه پرسیدى بشنو و سپس بفهم و پس از آن باور كن و سپس بكار بند:

مردم سه گروهند: زاهد (پارسا) و صابر (شكیبا) و راغب (خواهان دنیا)، اما زاهد كسى استكه اندوهها و شادیها از دلش بیرون رفته نه بچیزى از دنیا شاد شود، و نه بر چیزى كه از دستش رفته افسوس خورد پس او آسوده خاطر است، و اما صابر آنكس است كه در دل آرزوى دنیا كند و چون بدان رسد بخاطر سرانجام بد آن و زشتى منظر آن (در نظر خرد) بنفس خود لگام زند كه از آن برنگیرد، (و چنانست) كه اگر بر دلش آگاه شوى از پارسائى و فروتنى و دور اندیشى او در شگفت شوى، و اما راغب باك ندارد كه دنیا از چه راهى بدست او رسد: از حلال است یا از حرام، و باك ندارد كه درباره آن آبرویش چركین شود، و خود را هلاك كند، و مردانگى خود را از بین ببرد، پس آنهایند كه در گرداب سخت (دنیا) سرگردان و مضطربند.

ص: 90

14) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام فرموده: آنچه در روز قیامت سود دهد و بكار آید كوچك نیست (یا كوچك شمرده نشود) و آنچه در روز قیامت زیان رساند كوچك نباشد، پس در آنچه خداى عزوجل بشما آگاهى داده مانند كسى باشد كه بچشم خود دیده باشد.

15)حفص بن غیاث گوید: شنیدم حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: اگر بتوانى كه شناخته نشوى (و گمنام باشى) همان كار را بكن، چه باكى بر تو باشد كه مردم تو را نستایند؟ و چه باكى است تو را كه نزد مردم نكوهیده باشى در صورتیكه نزد خدا پسندیده باشى؟ سپس فرمود: پدرم على بن ابى طالب علیه السلام فرموده خیرى در زندگى نیست جز براى دو نفر: (یكى) مردى كه هر روز كار خیرى (بر كارهاى خیر گذشته) بیفزاید، و (دیگر) مردى كه مرگش را با توبه تدارك ببیند و كجا توبه تواند؟ بخدا سوگند اگر سجده كند تا گردنش بریده شود بجز با ولایت (و دوستى) ما اهل بیت، خداى تعالى توبه اش را نپذیرد، آگاه باشید آیا كیست كه حق ما را بشناسد و امید ثواب بوسیله ما داشته باشد؟ و بخوراك نیم مد (كه تقریباً پنج سیر است) در هر روز راضى باشد، و بدانچه از جامه كه عورتش را بپوشاند و سرش را در خود مستور سازد (خشنود باشد) با اینكه در همین اندازه هم ترسان و هراسان باشند، و دوست دارند بهره شان از دنیا همان باشد و بهمین سان خداى عزوجل آنها را توصیف كرده و فرموده است: «و آنانكه در راه خدا بدهند آنچه بآنها داده شده و دلشان ترسان است كه بسوى پروردگارشان بازگشت كنند» (سوره مؤمنون آیه 60) سپس فرمود: چه چیز بآنها داده شده؟ بخدا سوگند بدانها با اطاعت خدا محبت و ولایت (ما خاندان) داده شد و با اینحال باز هم ترسانند، ترسشان شك و تردید نیست، بلكه مى ترسند مبادا در دوستى و فرمانبردارى از ما مقصر باشند؟ (و توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که الگوهای که امامان معصوم صادر می فرماید از مجموعه روایات واصله این مقربین درگاه الهی واضح و آشکار می شود و لذا ملاحظه می شود که در بعضی از روایات مذمت دنیا می شود و در بعضی از روایات دنیا مزرعه آخرت محسوب می گردد پس حاصل این روایات آن است که انسان خدا پرست خداجو بایستی از دنیا برای آخرت خود توشه گیرد و برای معاش خود و خانواده و دیگر آحاد جامعه و رفاه ایشان تلاش نماید ولی اگر مجبور به انتخاب شد برای نجات آخرت خود به کم قانع شود تا رستگار گردد)

16) حكم بن سالم گوید: دسته اى از مردم وارد شدند (بر حضرت باقر و یا حضرت صادق علیهما السلام چنانچه مجلسى (رحمه الله) گوید) از آنحضرت آنها را موعظه كرد، سپس فرمود: هیچكدام نیست جز اینكه بهشت را با آنچه در آنست بچشم خود دیده، و دوزخ و آنچه در آنست دیده است اگر قرآن راست و درست دانید (و آن را باور دارید).

شرح _ یعنى اگر انسان ایمان بقرآن و آنچه در آنست داشته باشد و یقین داند كه هر چه خداوند در قرآن فرموده از حالات قیامت و نعمتهاى بهشتى و عذابهاى دوزخ بدون كم و زیاد بیاید و بدان برسد پس چنین كسى مانند آن كس است كه بچشم خود تمامى آن نعمتها عذابها و خود بهشت و دوزخ را دیده باشد.

ص: 91

17) سماعه گوید: از حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام شنیدم كه مى فرمود: كار خیر زیاد هم كه باشد شما آن را زیاد نشمارید، و گناه كم هم اگر هست شما آن را كم نشمارید زیرا گناه كم است كه جمع شود تا بسیار گردد، و از خدا در نهانى بترسید تا خودتان انصاف و عدالت كرده باشید، و بسوى اطاعت خداوند شتاب كنید، و راست بگوئید و امانت را بصاحبش بدهید زیرا كه آن بسود شماست و در آنچه بر شما حلال نیست وارد نشوید زیرا كه آن بزیان شما است.

18) محمد بن مسلم گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم كه میفرمود: چه بسیار خوب است حسنات (كارهاى نیك و شایسته) بدنبال سیئات (كارهاى بد و گناهان) و چه بسیار بد است سیئات در دنبال حسنات.

19) حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا شما در عمرهاى گرفته شده و روزهاى شمرده شده هستید كه ناگهان مرگ در رسد، آنكه خوبى كشت كند (آنجا) غبطه (و آرزوى زیادتر داشتن را) درو كند، و هر كه بدى مى كارد پشیمانى بچیند، براى هر شخص كشتكارى همان است كه كشت كرده، هر كس از شما كه در تحصیل روزى كند است روزیش بر او پیشى نگیرد، یعنى كندیش سبب از دست رفتن روزى او نشود) و آنكه حریص است (هر قدر حرص زند) با آنچه مقدرش نشده دست نیابد، اگر بكسى خیلى رسد خداست كه آن را باو داده و اگر از بدى نگه داشته شود، خدا است كه او را از آن نگهداشته است. (پس توجه نما تو ای مخاطب و ارجمند که در این فراز نکته ای عظیم وجود دارد همانگونه که در تمامی روایات امامان معصوم ما و کلام خداوند علی اعلی یعنی قرآن مجید وجود دارد و آن این که امام می فرماید حرص روزی او را افزون ننماید و...؛ زیرا که محرز است که خوراک انسان و دستیابی به تمامی لذایذ دیگر محدود است و افزون بر آن تصور و اوهام است به طور مثال کسانی که لذت شهوت را در شهوت رانی و...؛ می دانند غافل اند از این که لذت آن به کسی داده می شود که عفت ورزی نماید و قص علی هذا)

20) حضرت صادق علیه السلام فرمود: مردى پیش ابى ذر آمد و گفت: اى اباذر چگونه است كه ما مرد را بد (و ناخوش) داریم؟ گفت: زیرا شما دنیا را آباد كرده اید و آخرت را ویران ساخته اید و خوش ندارید كه از (خانه) آبادان بمنزل ویران روید (آنمرد) از او پرسید: ورود ما را بر خداوند چگونه بینى؟ گفت: اما نیكوكاران شما مانند مسافرى است كه بخاندان خود وارد شود، و اما بدكرداران و (گناهكاران) شما چون بنده گریخته ایست كه نزد آقایش باز گردانند، گفت: حال ما را نزد خداوند چگونه بینى گفت: كردارتان را بر قرآن قبضه كنید (و بوسیله آن سنجش كنید) خداوند (در قرآن) فرماید: «همانا نیكان در نعمتها هستند و گنهكاران در دوزخند (سوره انفطار آیه 13 14) حضرت فرمود: پس آنمرد گفت: پس رحمت خدا كجاست؟ فرمود: رحمت خدا به نیكوكاران نزدیك است (یعنى باید مستحق رحمت باشد تا باو برسد).

و نیز امام صادق علیه السلام فرمود: مردى بابى ذر نوشت: اى اباذر چیزى از علم بمن تحفه بده، در جوابش نوشت: همانا علم بسیار است ولى اگر بتوانى بآنكه دوستش دارى بدى نكنى، آنرا بكن، آنمرد گفت: آیا

ص: 92

تاكنون كسى را دیده اى كه بآنكه دوستش دارد بدى كند؟ گفت: آرى تو خودت را از همه كس بیشتر دوست دارى، و چون نافرمانى خدا كنى بداى بدى كرده اى.

21) سماعه گوید از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) شنیدم كه مى فرمود: بر طاعت خدا صبر كنید و از نافرمانى خدا شكیبائى ورزید (و خود را بصیر وادار كنید) زیرا جز این نیست كه دنیا ساعتى است، چون آنچه گذشته است اكنون نه از شادى آن چیزى دست تو است و نه از اندوهش، و آنچه نیامده است كه ندانى چگونه است، پس اكنون بر آن ساعتى كه در آن هستى صبر كن (كه اگر صبر كردى) بزودى مورد رشك دیگران واقع شوى.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) در جمله پایان حدیث گوید: یعنى پس از مرگ در حال نیكى قرار گیرى كه مردمان بر تو غبطه برند و آرزوى آن حال تو را كنند و تلخى صبر هم از كامت بیرون رفته و پایان یافته.

22) و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: اى موسى بهترین دو روز (زندگانى دنیا و آخرتت) همان روزى كه در پیش دارى (كه روز آخرت باشد) پس ببین كه آنروز چه روزى است و جوابى براى آن آماده و مهیا كن، زیرا تو بازداشت شوى، و پرسش شوى، و تو پند خود را از دنیا بگیر، زیرا روزگار هم دراز است و هم كوتاه، پس چنان كار كن كه گویا ثواب كردارت را بچشم خود ببینى تا بآخرت خود امیدوارتر باشى، زیرا آنچه از دنیا بیاید همانند آنست كه رفته است.

23) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: بامیر مؤمنان عرض شد: بما پند ده و مختصر كن (یعنى در قالب كوتاهى بریز) فرمود: حلال دنیا حساب است و حرامش عقاب، كجا براى شما آسایشى فراهم گردد (از هراسهاى قیامت) با اینكه بروش پیغمبرتان در نیامده اید؟ مى جویید آنچه شما را بسركشى برد، و خشنود نیستید بدانچه شما را كفایت كند (و بیش از حد كفایت خواهید).

باب كسیكه مردم را عیب كند یا عیب مردمان گوید

1) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: همانا ثواب نیك رفتارى زودتر از هر كار خیرى رسد، و عقوبت ستم و تعدى بمردم زودتر از هر بدى آید، و همین عیب براى مرد بس است كه از مردمان ببیند چیزى را كه از (دیدن) آنچیز در خودش كور است، یا مردم را بكارى سرزنش كند كه خودش نتواند آنرا واگذارد، یا همنشین خود را بچیزى كه بكار او نخورد آزار دهد.

ص: 93

2) ابو حمزه گوید: از حضرت على بن الحسین علیهما السلام شنیدم كه میفرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: همین عیب براى مرد بس است كه ببیند كه از مردمان چیزى را كه در خود نبیند، و همنشین خود را بیازارد به چیزى كه بكار او نخورد.

باب اینكه مسلمان بآنچه در جاهیلیت پیش از مسلمانى كرده است مؤاخذه نشود

1) حضرت باقر علیه السلام فرمود: مردمى نزد رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمدند و این پس از آن بود كه مسلمان شده بودند، پس عرضكردند: اى رسول خدا آیا كسى از ماها بكارهائى كه در زمان جاهلیت كرده است پس از اینكه مسلمان شده مؤاخذه شود؟ رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بآنها فرمود: هر كه اسلامش نیكو شود و یقین ایمانش درست باشد خداى تبارك و تعالى بآنچه در جاهلیت انجام داده او را مؤاخذه نكند، و هر كه اسلامش نیكو نشده، و یقین ایمانش درست نباشد خداى تعالى باول (یعنى پیش از اسلامش) و بآخر (یعنى پس از اسلامش) او را مؤاخذه كند. (یعنی ابوسفیان ملعون و هنده هرزه جگرخوار و معاویه و یزید و اشخاص مانند آنها امیدی به رستگاری نداشته باشند)

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: مقصود باسلام نیكو آن است كه بتمامى اصول دین مقرون باشد تا مخالفان و امثال آنها خارج باشند، و مقصود از درستى یقین ایمان اینست كه آلوده بشك و نفاق نباشد.

2) فضیل بن عیاض گوید: از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) پرسیدم مردى كه در اسلام خود نیكو باشد یا بآنچه در جاهلیت كرده است مؤاخذه شود؟ فرمود: كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده است: كه هر كه در اسلام نیكو شود (و بدل و جان معتقد گردد) بآنچه در زمان جاهلیت كرده مؤاخذه نشود، و هر كه در اسلام بد باشد (و طورى باشد كه منجر بسلب ایمانش گردد) بآغاز تا انجام مؤاخذه شود.

باب در اینكه كفر پس از ایمان و توبه از آن کفر، عمل گذشته پیش از كفر او را را باطل نكند

1) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كه مؤمن باشد و كار خیرى در زمان ایمانش كرده باشد سپس فتنه اى دچار او گردد و كافر شود، و پس از كفر توبه كند (و دوباره مؤمن گردد) هر چه (كار خیر) در زمان ایمانش كرده است نوشته شود و در حساب آید، و این كفرى كه پس از آن توبه كرده آنها را باطل نكند.

ص: 94

باب معاف شدگان از بلا

1) امام باقر علیه السلام فرمود: همانا خداوند بندگان خاصى دارد كه از بلا آنها را نگهدارد، پس در عافیت آنان را زنده بدارد، و در عافیت روزیشان دهد، و در عافیت بمیراند و در عافیت زنده داشته، و در عافیت در بهشت آنانرا سكونت دهد.

2) اسحاق بن عمار گوید: از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) شنیدم كه مى فرمود: خداى عزوجل خلقى را آفرید كه از بلا بدانها دریغ دارد، آنها را در حال عافیت آفریده زنده داشته، و در عافیت بمیراند و با عافیت ببهشتشان برد.

و نیز حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: براى خداى عزوجل خواصى از بندگان هستند كه بنعمت خود آنانرا خوراك دهد، و بعافیت خود بدانها بخشش كند، و برحمت خود آنانرا ببهشت برد، بلاها و فتنه ها بر آنها بگذرند و هیچگونه زیانى بآنان نرسانند. (یعنی این اشخاص کسانی هستند که همیشه توکل آن ها بر خداست انسانهای دلرحم و مهربان هستند و در میان مردم کارگشا اهل محبت و دوستی و ...؛ به گونه ای که همه دعاگوی آن ها هستند پس خداوند نیز از آن ها را از خطرات و بلایا و... حفظ می نمایند و شیطان در عوض تمامی تلاش خود را بر مقربین خداوند یعنی امامان معصوم و پیروان آن ها معطوف می نماید تا حیات حافظان شریعت نبوی را نابود نماید زیرا با نابودی گروه دوم اساس سلطنت او در جهان گسترده می شود نه گروه اول)

باب آنچه از امت برداشته شده

1) عمرو بن مروان گوید: شنیدم حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: چهار خصلت از امت من برداشته شده: خطا، فراموشى، آنچه بزور بآن وادار شوند، آنچه تاب آنرا ندارند، و این است معناى گفتار خداى عزوجل: «پروردگارا مگیر بر ما اگر فراموش كردیم یا خطا كردیم، پروردگارا تكلیفهاى سنگین را بر ما بار مكن چنانچه بآنانكه پیش از ما بودند بار كردى، پروردگارا بما تحمیل مكن آنچه ما تاب آنرا نداریم» (سوره بقره آیه 286) و گفتار دیگر او «مگر آنكه وادار شود بناخواه در حالیكه دلش مطمئن بایمان است» (سوره نحل آیه 106).

2)حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: نه خصلت از امت من برداشته شده: خطا، فراموشى، آنچه ندانند، آنچه نتوانند آنچه بدان توانایى ندارند، آنچه بناخواه (و زور) بر آن وادار شوند، طیرة، وسوسه در تفكر (و اندیشه) در آفرینش، و حسد (و رشك بردن) در صورتیكه بزبان یا دست آشكار نشود. ( و توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند به مفاد این حدیث که به نام حدیث رفع مشهور است و مقصود آن این است که خدا مواخذه نمی کند از کسانی که بواسطه این نوع علت به عمل خلاف رضای خدا و احکام شریعت عمل نمایند پس البته این روایت جعلی است و شکی در آن

ص: 95

نیست و دلیل قاطع آن هم آیه عظیمه کتاب خداست در سوره بقره 286 و آیه 16 سوره نحل،زیرا اگر این گونه اعمال مترتب بر آن ها آمرزیده بود خداوند آن را در قالب دعا به بندگان خود آموزش نمی داد پس معلوم است که همه اهل سلام در تحت پوشش این دعا نیستند یعنی ( رفع ) واقع نمی شود و دیگر عدم مؤاخذه در زمان اجبار و اکراه مسلمان است پس ما می دانیم و در زمان اجبار مسلمان حق کشتن برادر دینی را ندارد و یا در تحت اجبار و تهدید خانواده اش یا ...؛ عملی را بر ضد مسلمانان صورت دهد و یا شراب خورده و عقل خود را زایل کرده و اعمالی غیرقابل جبران را صورت دهد و ما در کتاب شریف در جستجوی رستگاری خود این فراز را کاملاً شرح داده و اساس جعلی بودن این روایت را در تمامی موارد آن اثبات نموده ایم والسلام )

باب اینكه هیچ گناهى با بودن ایمان زیان ندارد، و هیچ حسنه اى با بودن كفر سود ندهد

1) یعقوب بن شعیب گوید: به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ): عرضكردم: آیا براى كسى در برابر آنچه مى كند ثوابى بر خدا لازم باشد جز براى مؤمنان؟ فرمود: نه.

2) امام صادق علیه السلام فرمود: با ایمان هیچ كارى زیان ندارد، و همچنین با كفر هیچ كردارى سود ندهد. (یعنی اگر با صدق و حقیقت در راه ولایت قدم برداری خداوند تو را نجات می دهد و بالعکس اگر در راه دشمنی با ولایت امامان معصوم خدای ناکرده قدم برداری هیچ عمل نیکویی به نجات تو کمک نخواهد نمود و دلیل آن هم واضح و آشکار است زیرا تو در گزینه اول به حفظ اساس و ارکان تمام خوبی های عالم یعنی ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم همت گمارده ای و در گزینه دوم همت خود را صرف نابودی اساس خیر و سعادت تمام خوبی های جهان یعنی ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم نموده و لذا رحمت و عقاب ذات اقدس احدیت در این راستا صورت می پذیرد و دلیل قاطع آن روایت پنج است.)

3) محمد بن مادر گوید: به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرضكردم: براى ما حدیثى روایت شده كه شما فرموده اید: چون معرفت (بامامت ما) پیدا كردى پس هر چه خواهى بكن؟ فرمود: آرى، من این را گفته ام، گوید عرضكردم: اگر چه زنا كنند، یا دزدى كنند یا شراب بنوشند؟ بمن فرمود: «اناللّه و انا الیه راجعون» بخدا سوگند با ما بانصاف رفتار نكردند كه خود ما بگردارمان مؤاخذه شویم ولى تكلیف از آنها برداشته شده باشد؟ همانا من گفتم چون معرفت (بامام خود) پیدا كردى هر چه خواهى كم یا بیش كار خیر انجام ده كه از تو پذیرفته شود.

ص: 96

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: «اناللّه و انا الیه راجعون» اشاره باین است كه چنین افتراقى بر ما به كج فهمى كلام ما مصیبت بزرگى است. و در جمله «ان نكون اخذنا بالعمل» گوید: حاصل كلام امام (علیه السلام) اینست كه تكلیف از ما برداشته نشده، پس چگونه بخاطر ما از آنان برداشته شود؟ یا اینكه ما خود از عقاب بیمناكیم و توبه و زارى بسوى خدا كنیم و آنها بسبب ولایت ما آسوده باشند؟ این انصاف نیست.

4) و نیز حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: امیرالمومنین علیه السلام (این جمله را) زیاد در خطبه اش میفرمود: اى مردم دین خود را نگهدارید، دین خود را نگهدارید، زیرا گناه در آن بهتر از حسنه در غیر آن است، گناه در آن آمرزیده شود و حسنه در غیر آن پذیرفته نشود.

شرح _ بهتر بودن گناه در این دین از حسنه در غیر آن ظاهراً بهمان اعتبارى است كه در خود حدیث است كه گناه در این دین آمرزیده شود و حسنه در غیر آن پذیرفته نشود. پایان كتاب ایمان و كفر و طاعات و معاصى از كتاب كافى، و سپاس مر خداوند یكتا را است، و درود خداوند بر محمد و آلش باد.

کتاب دعا

باب فضیلت دعا و تشویق كردن بر آن

1) زراره از حضرت باقر علیه السلام حدیث كند كه فرمود: خداى عزوجل فرماید: «همانا آنانكه تکبر و سرفرازى كنند از عبادت (و پرستش) من، زود است كه سرافكنده بدوزخ در آیند» (سوره مؤمن آیه 60) حضرت فرمود: (مقصود از عبادت) دعاء است، و بهترین عبادت دعاء است، عرض كردم: (مقصود از «أواه» در این آیه چیست كه خداوند فرماید:) «همانا ابراهیم أواه و شكیبا بود» (سوره توبه آیه 114) فرمود: «أواه» یعنى بسیار دعاء كننده بدرگاه خداوند.

2) سدید گوید: بامام باقر علیه السلام عرضكردم: كدام عبادت بهتر است؟ فرمود: چیزى نزد خداى عزوجل بهتر از این نیست كه از او درخواست شود و از آنچه نزد او است خواسته شود، و كسى نزد خداى عزوجل مبغوض تر نیست از آنكس كه از عبادت او تكبر ورزد (و سر پیچى كند) و آنچه نزد او است درخواست نكند.

3) میسر بن عبد العزیز گوید: حضرت صادق علیه السلام بمن فرمود: اى میسر دعا كن و مگو كه كار گذشته است و آنچه مقدر شده همان شود (و عمل اثرى ندارد)، همانا نزد خداى عزوجل منزلت و مقامى است كه بدان نتوان رسید جز بدرخواست و مسئلت، و اگر بنده اى دهان خود ببندد و درخواست نكند چیزى باو داده نشود، پس درخواست كن تا بتو داده شود،اى میسر هیچ درى نیست كه كوبیده شود جز اینكه امید آن رود كه بر وى كوبنده باز شود. (یعنی با پیروی از عقل و ایمان و عمل صالح از خداوند خیر دنیا و آخرت خواسته شود و جمعیت خداپرستان به سوی حیات جاویدان پاک بروند آمین)

ص: 97

4) و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه از فضل خداى عزوجل درخواست نكند نیازمند و فقیر گردد.

5) حماد بن عیسى گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام كه میفرمود: دعا كن و مگو كار از كار گذشته است زیرا دعا همان عبادت است و خداى عزوجل فرماید: «آنانكه از عبادت من تكبر ورزند زود است كه سر افكنده بدوزخ در آیند» (سوره مؤمن آیه 60) و نیز فرموده است: «مرا بخوانید تا اجابت كنم» (این آیه نیز اول همان آیه پیشین است).

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: مقصود اینست كه چناچه پیش گفته شد دعا بخودى خود عبادت است زیرا در این آیه آنرا عبادت دانسته و خداى تعالى بدان فرمان داده پس بر فرض كه با جابت نیز نرسد بخاطر اطاعت امر او باید انجام شود مانند سایر عبادات، و ترك آن موجب خوارى و كوچكى و ورود در دوزخ است چناچه آیه بر آن دلالت دارد، علاوه بر اینكه خداى سبحان وعده اجابت فرموده و در وعده خویش تخلف نورزد، و این مطلب با تقدیر هم منافات ندارد، زیرا دعا نیز مقدر است و فایده اى هم كه بر آن مترتب شود مقدر گردیده است.

6) سیف تمار گوید: شنیدم از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه میفرمود: بر شما باد به (ملازمت) دعاء زیرا بهیچ چیز مانند آن بخدا نزدیك نشوید، و هیچ حاجت كوچكى را بخاطر كوچكیش رها نكنید از اینكه براى آن بدرگاه خداوند دعا كنید، زیرا آنكس كه حاجات كوچك بدست اوست همان كس است كه حاجات بزرگ در اختیار اوست.

شرح _ یعنى نپندارید كه كارهاى كوچك بدون تقدیر خداوند انجام شود بلكه تمامى كارها از كوچك و بزرگ بدست او است.

7) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: دعاء همان عبادتى است كه خداى عزوجل فرموده است: «همانا آنانكه از عبادت من تكبر ورزند» تا آخر آیه. خداى را بخوان (و دعاكن) و مگو كار گذشته است.

زراره گوید: مقصود آن حضرت اینست كه عقیده تو به قضاو قدر جلوگیر تو نشود از اصرار در دعا و كوشش در آن یا (آنكه زراره كلامى) مانند این گفت. (یعنی معتقد به جبر در اعمال نباشید)

8) و نیز امام صادق علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرماید: محبوبترین در (روى) زمین براى خداى عزوجل دعا است، و بهترین عبادت پرهیزكارى و پارسائى است و امیرالمؤمنین علیه السلام مردى بود كه بسیار دعا مى كرد.

باب اینكه دعا سلاح مؤمن است

1) امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرموده: دعا سلاح مؤمن و ستون دین و نور آسمانها و زمین است.

ص: 98

2) و نیز فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده: دعاء كلیدهاى نجات و گنجینه هاى رستگاریست، و بهترین دعاء آن دعائیست كه از سینه خاك و دلى پرهیزكار بر آید، و وسیله نجات در مناجات است، و خلاصى به اخلاص آید، و چون فزع و بى تابى سخت شود مفزع و پناهگاه خدا است.

3) و نیز فرمود: پیغمبر صلى اللّه علیه و آله فرمود آیا شما را به سلاحى راهنمائى نكنم كه شما را از دشمنان رهائى دهد و روزى شماها را فراوان سازد؟ عرض كردند: چرا، فرمود: پروردگارتان را در شب و روز بخوانید زیرا سلاح مؤمن دعا است.

4) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: دعا سپر مؤمن است، و هر گاه بسیار درى را كوبیدى به روى تو باز شود.

5) حضرت رضا علیه السلام همیشه به اصحاب خود مى فرمود: بر شما باد به اسلحه پیمبران به او عرض شد: اسلحه پیمبران چیست؟ فرمود: دعاء است.

6) حضرت صادق علیه السلام فرمود: دعاء از نیزه نافذتر است.

باب اینكه دعا بلا و قضا را دفع میكند

1) حماد بن عثمان گوید: شنیدم كه مى فرمود: همانا دعاء قضا را برمى گرداند، و آنرا از هم واتابد و بزند چنانچه رشته نخ اگر چه به سختى تابیده شده باشد از هم باز شود.

2) عمر بن یزید گوید: از حضرت ابى الحسن (كاظم) علیه السلام شنیدم كه مى فرمود: همانا دعاء برمى گرداند آن چه را مقدر شده و آنچه را مقدر نشده، عرض كردم: مقدر شده را دانستم مقدر نشده كدام هست؟ فرمود: تا اینكه تقدیر در مورد آن نشود.

3) حضرت صادق علیه السلام فرمود: دعا برگرداند قضائیكه از آسمان نازل گردیده و به سختى ابرام شده (و محكم گردیده) است.

4) حضرت رضا علیه السلام فرمود: على بن الحسین علیهماالسلام فرموده: همانا دعا و بلاء تا روز قیامت با هم رفاقت كنند، و همانا دعاء برگرداند بلاء را كه به سختى ابرام شده است.

5) و نیز از حضرت رضا علیه السلام از آنحضرت علیه السلام حدیث شده كه فرمود: دعا بلائى را كه نازل شده و آنچه نازل نشده دفع كند.

6) زراره گوید: حضرت باقر علیه السلام بمن فرمود: آیا تو را راهنمائى نكنم به چیزى كه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در آن استثناء نزد (و چیزى را از آن بیرون نكرده)؟ عرض كردم: چرا، فرمود: دعاء است كه برگرداند قضاء مبرم را كه به سختى محكم شده و (براى تشبیه و بیان مطلب) انگشتانش را بهم چسباند (یعنى شدت ابرام آن مانند این انگشتان چسبیده به هم باشد).

ص: 99

7) عبداللّه بن سنان گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: دعاء قضاء مبرم شده را برگرداند، پس بسیار دعا كن مه آن كلید هر رحمت و پیروزى در هر حاجت است، و به آنچه نزد خداى عزوجل است نتوان رسید جز بوسیله دعا، و هیچ درى بسیار كوبیده نشود جز این كه امید بباز شدن آن نزدیك شود.

8) ابو ولاد گوید: حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: بر شما باد (كه ملازمت كنید) به دعا، زیرا دعاء بدرگاه خدا و خواستن از او، برگرداند بلائى را كه مقدر شده و حكم بدان شده، و جز اجراى آن چیزى نمانده، پس چون خداى عزوجل خوانده شد و از او در خواست شد یكباره بلا را بگرداند.

9) حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداى عزوجل هر آینه دفع كند بوسیله دعاء آنچه را كه مى داند اگر براى آن دعاء شود اجابت خواهد كرد، و اگر نبود كه بنده به این دعا موفق شود به او بلائى مى رسید كه او را از روى زمین بردارد.

باب اینكه دعا شفاء و درمان هر دردى است

1) علاء بن كامل گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) به من فرمود: بر تو باد بدعاء زیرا آن درمان هر دردى است.

باب اینكه هر كه دعا كند مستجاب گردد

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: دعا مخزن و گنجینه اجابت است چناچه ابر مخزن باران است.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: «الدعاء كهف الاجابة» یعنى مخزن و محل و مظنه اجابت است چناچه ابر محل و مظنه باران است... تا اینكه گوید: و گفته شده: اینكه تشبیه بابر فرموده اشاره باینست كه ابر محل باران است جز اینكه روى نبودن مصلحت گاهى باران نبارد، دعا نیز این چنین است كه گاهى نبودن مصلحت در دنیا مستجاب نگردد ولى در آخرت عوض آن را بدهند.

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هیچ بنده اى دست به درگاه خداى عزیز جبار نگشاید جز اینكه خداى عزوجل شرم كند كه آنرا تهى بازگرداند تا اینكه از فضل رحمت خود در آن بنهد، پس هر گاه یكى از شماها دعا كرد دستش را برنگرداند تا آنرا بسر و روى خود بكشد.

باب اینكه براى دعا به مؤمن الهام شود

ص: 100

1) ابوولاد گوید: حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: هیچ بلائى بر بنده مؤمن نازل نشود كه خداى عزوجل بدو الهام دعا كند، جز اینكه بزودى آن بلا برطرف شود، و هیچ بلائى بر بنده مؤمن نازل نگردد كه از دعا كردن خوددارى كند جز اینكه آن بلا طولانى است(یعنی طولانی خواهد شد)، پس هرگاه بلا نازل شد بر شما باد كه بدرگاه خداى عزوجل دعا و زارى كنید. (تا بلا طولانی نشود)

باب پیش افتادن در دعا

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه در دعا پیش افتد (یعنى همیشه دعا مى كند و اختصاصى به هنگام رسیدن بلا ندارد) بلائى كه به او برسد دعایش مستجاب شود، و فرشتگان گویند: صداى آشنائى است و از بالا رفتن به آسمان ممنوع نگردد، و كسى كه پیشدستى به دعا نكند، چون بلا به او برسد دعایش مستجاب نشود، و فرشتگان گویند ما: این آواز را نشناسیم.

2) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر كه از بلائى بترسد كه بدو رسد و پیش از رسیدن آن بلا در باره (بر طرف شدن) آن دعا كند خداى عزوجل هرگز آن بلا را بدو ننمایاند.

3) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: دعا در حال راحتى و آسایش نیازمندیهاى در حال بلا را بر مى آورد (یعنى گرفتاریهاى آن زمان را بر طرف مى كند).

4) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر كه را خوش آید (و خواهان است) كه دعایش در حال سختى به اجابت رسد باید در حال راحتى و آسایش بسیار دعا كند.

5) محمد بن مسلم گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: جدم مى فرمود: در دعا پیش دستى كنید (و پیش از آنكه گرفتار شوید دعا كنید) زیرا چون بنده اى بسیار دعا كند و بلائى به او رسد و دنبالش دعا كند گفته شود: آوازى آشنا است، و چون بسیار دعا نكند (و پردعا نباشد) و بلائى به او رسد و دنبالش دعا كند بدو گفته شود: تا به امروز كجا بودى؟.

6) حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: همیشه على بن الحسین علیهماالسلام مى فرمود: دعاى بعد از رسیدن بلاسود ندارد. (یعنی همیشه دعا کنید تا بلا بر شما نازل نشود)

باب یقین داشتن باجابت در حال دعا

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هرگاه دعا كردى گمان كن كه حاجتت بر در خانه است.

ص: 101

باب اقبال و رو آوردن و توجه بدعا

1) سلیمان بن عمرو گوید: شنیدم حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: خداى عزوجل اجابت نكند دعائى كه از روى دل غافل باشد، پس هرگاه دعا كردى به دل توجه كن و یقین داشته باش كه اجابت شود.

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه فرموده است: خداى عزوجل دعاى دل غافل و سرگرم بلهو را نپذیرد، و على علیه السلام همیشه مى فرمود: هر گاه یكى از شماها براى مرده اى دعا كند، در حالى كه دلش از او غافل دعا نكند، بلكه در دعاى بر او كوشش كند (یعنى براستى از دل دعا كند).

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: اینكه تخصیص بمرده داده شده است براى اینستكه مرده بدعا نیازمندتر است، یا براى آنستكه در میان مردم شایع شده و معمول است كه براى سر سلامتى كه میروند طبق معمول و مرسوم براى مرده دعا مى كنند بدون اینكه توجه و تصمیمى در دعا داشته باشند و منظور امام علیه السلام اینست كه این دعاى براى مرده نیست و معناى اول ظاهرتر است.

3) امام صادق علیه السلام فرمود: هر گاه دعا كردى به دل توجه كن و گمان كن كه حاجتت بر در خانه است.

4) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: بدرستى كه خداى عزوجل اجابت نكند دعائى كه از روى دل سخت و با قساوت باشد.

باب پافشارى كردن و اصرار در دعا و انتظار اجابت

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا چون بنده دعا كند خداى تبارك و تعالى در كار حاجت او است مادامیكه آن بنده شتاب نكند.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: یعنى مادامى كه شتاب در آن را نخواهد كه اگر تأخیر در اجابت آن شد نومید گردد و در نتیجه از خداوند رو گردان شود و پندارد كه چون تأخیر در اجابت شده خداوند دعایش را مستجاب نفرماید، یا معناى كلام حضرت علیه السلام اینست: مادامى كه آن بنده در دعا شتاب نكند و بدان اعتنا نكرده و بدون پافشارى و اصرار در اجابت آن بدنبال كار خود رود چناچه ظاهر خبر دوم است.

2) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: همانا بنده چون شتاب كند و براى كار (هاى) خود برخیزد (و بدنبال كار خود رود) خداى تبارك و تعالى فرماید: آیا بنده من نداند كه براستى منم آن خدائى كه حاجتها را بر آوردم.

ص: 102

توضیح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: «اذا عجل» یعنى در تعقیب نماز شتاب كند و آن را واگذارد و به اندك توجهى اكتفا كند و برخیزد دنبال كار خود برود، یا به اندك دعائى اكتفا كند و به دنبال آن كارى كه براى آن دعا كرده برود، یا مقصود همان باشد كه در خبر سابق گفتیم.

3) ولید بن عقبه هجرى گوید: شنیدم حضرت باقر علیه السلام فرمود: به خدا سوگند هیچ بنده اى در دعا پافشارى و اصرار به درگاه خداى عزوجل نكند جز اینكه حاجتش را برآورد.

4) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: همانا خداى عزوجل خوش ندارد كه مردم در انجام حاجت به هم دیگر اصرار كنند ولى براى خودش آن را دوست دارد، خداى عزوجل دوست دارد كه از او در خواست شود و آنچه نزد او است خواهش شود.

5) حضرت باقر علیه السلام فرمود: نه به خدا سوگند هیچ بنده اى به درگاه خداى عزوجل اصرار نورزد جز اینكه خداوند دعایش را مستجاب كند.

6) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: خدا رحمت كند بنده اى را كه از خداى عزوجل حاجتى بخواهد و در دعاى درباره آن پافشارى و اصرار كند، خواه اجابت شود و خواه اجابت نشود، و این آیه را تلاوت فرمود (كه ابراهیم علیه السلام فرماید:) «و دعاكنم بدرگاه پروردگار خود شاید به وسیله دعاى پروردگارم تیره بخت نباشم» (سوره مریم آیه 48).

توضیح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: حاصل معناى حدیث اینست كه: براى تأخیر در اجابت اصرار را رها نكند و استشهاد به آیه براى آنست كه ابراهیم (علیه السلام) اظهار امیدوارى و بلكه اطمینان كرد زیرا لفظ «عسى» براى اثبات است باینكه دعا بدرگاه خداوند موجب عدم شقاوت او گردد... و متحمل است كه در كلام تقدیرى باشد یعنى پس از پافشارى و اصرار راضى شود چه باجابت رسد و چه نرسد و دنبالش بر خداوند اعتراض نكند و بدگمان باو نشود پس استشهاد به آیه باینست كه حمل شود بر این معنا كه: «امید است كه دعاى من سبب شقاوت و تیره بختى من نگردد». و متحمل است كه ذكر آیه شریفه فقط بخاطر بیان فضیلت دعا باشد.

باب نام بردن حاجت در دعا

1) ابو عبداللّه فراء گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: خداى تبارك و تعالى میداند كه بنده اش چه میخواهد هرگاه بدرگاهش دعا كند، لیكن دوست دارد كه حاجتها بدرگاهش شرح داده شود پس هرگاه دعا كردى حاجتت را نام ببر.

و در حدیث دیگرى گوید: كه فرمود: خداى عزوجل حاجت تو را مى داند و نیز داند كه تو چه خواهى ولى دوست دارد كه حاجتهاى (خود را) بدرگاه او شرح دهى.

ص: 103

باب پنهان كردن دعا

1) حضرت رضا علیه السلام فرمود: دعاى بنده در پنهانى یك دعایش برابر با هفتاد دعاى آشكار است. و در حدیث دیگر است كه: یك دعائى كه در پنهانى كنى بهتر است نزد خداوند از هفتاد دعا كه آشكار كنى.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: این دو حدیث دلالت كند بر اینكه پنهان كردن دعا بهتر از آشكار كردن آنست، و اینكه یك دعاى در پنهانى برابر است یا بهتر است هفتاد دعاى آشكار در صورتى كه آشكار كردن آن مشعوب بر یاء و سمعه نباشد و گرنه میان آنها نسبتى نیست.

و اما جمع میان این اخبار و آنچه روایت شده است از اینكه مستحب اجتماع در دعا پس از این بحث در آن بیاید ان شاء اللّه تعالى.

باب اوقات و حالاتیكه امید اجابت دعا در آنها رود

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: دعا را در چهار هنگام بخوانید: هنگام وزیدن بادها، و (گاه) بر طرف شدن سایه ها (یعنى هنگام ظهر)، و (نزد) فرو شدن باران، و (هنگام) ریخته شدن اولین قطره خون مؤمن (در جهاد یا غیر آن) زیرا در این چیزها درهاى آسمان باز شود.

2) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: دعا در چهار جا به اجابت رسد: در نماز وتر، و بعد از سپیده دم، و بعد از ظهر، و بعد از مغرب.

توضیح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: ظاهر اینست كه در سه مورد اخیر بعد از نمازهاى این اوقات است نه بعد از دخول اوقات. (مترجم گوید: وجهى براى این استظهار بنظر نرسید، و اللّه علم).

3) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است: دعا را در چهار جا غنیمت شمارید: نزد قرائت قرآن، و نزد گفتن اذن، و نزد آمدن باران، و نزد برخورد كردن دو صف (از مؤمنین و كفار) براى قتال.

4) حضرت باقر علیه السلام فرمود: پدرم هر زمان بدرگاه خداوند حاجتى داشت در این ساعت آن را مى خواست یعنى هنگام زوال خورشید (و اول ظهر كه خورشید از میانه آسمان بطرف مغرب متمایل شود).

5) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هرگاه دل یكى از شما رقت كرد (و نرم شد) در آن حال دعا كند، زیرا دل تا پاك نشود رقت نكند.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: رقت ضد قساوت است و نشانه رقت دل گریه است، و حاصل اینكه رقت نشانه پاكى دل از دغلى و حسد و افكار باطله و خیالاتى است كه انسانرا از توجه به خداى تعالى سرگرم كند، و خلوص و پاكى دل نشانه و سبب اجابت دعاء است.

6) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا فرموده است: بهترین وقتیكه در آن خداى عزوجل را بخوانید (و دعا بدرگاهش كنید) سحرها است، و این آیه را كه درباره گفتار حضرت یعقوب علیه السلام است تلاوت فرمود: (دعا كردن براى آنها را) بسحر تأخیر انداخت (و مولكول بوقت سحر كرد).

ص: 104

7) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: پدرم هرگاه حاجتى از خدا طلب میكرد آنرا هنگام ظهر طلب میكرد، و چون اراده آن را میكرد چیزى مى آورد و صدقه میداد، و مقدار كمى عطر میزد و به مسجد مى رفت و براى حاجت خود دعا میكرد بدانچه خدا میخواست.

توضیح _ «و شم شیئاً من الطیب» كنایه از استعمال آن است چناچه ترجمه شد، و نیز مرحوم مجلسى و دیگران گفته اند: و این حدیث دلالت كند كه دعا چند شرط دارد (1) هنگام زوال باشد (2) صدقه دادن پیش از آن (3) استعمال عطر (4) به مسجد رفتن.

8) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر گاه بدنت لرزید و چشمت گریان شد پس خود را باش، خود را باش (و بوسیله دعا بگیر از خداى سبحان آنچه خواهى از فیض ره) كه به تو توجهى شده است.

9) حضرت باقر علیه السلام فرمود: خداى عزوجل از میان بندگان مؤمنش آن بنده اى را دوست دارد كه بسیار دعا كند، پس بر شما باد به دعا از هنگام سحر تا زدن آفتاب زیرا آن هنگامى است كه درهاى آسمان در آن هنگام باز گردد، و روزیها در آن تقسیم شود، و حاجتهاى بزرگ بر آورده شود.

10) عمر بن اذینه گوید: شنیدم از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه مى فرمود: همانا در شب ساعتى است كه درك نكند آنرا بنده مسلمانى كه در آن نماز گزارد و خداى عزوجل را در آن ساعت بخواند (و به درگاهش دعا كند) جز اینكه اجابت شود (و دعایش مستجاب گردد) واین ساعت در هر شب هست، عرض كردم: خداینت خیر دهد بفرمائید آن چه ساعتى از شب است؟ فرمود: هنگامى كه نیمى از شب بگذرد، شش یك از اول نیمه شب.

باب رغبت و رهبت و تضرع و تبتل و ابتحال و استعاذه و مسئلت

توضیح _ رغبت به معناى میل و شوق و رهبت به معناى ترس و بیم، و تضرع یعنى فروتنى كردن، و تبتل به معناى بریدگى و انقطاع بدرگاه خداوند، و ابنهال به معناى زارى كردن است و استعاذه یعنى پناه جستن، و مسئلت به معناى درخواست كردن است، اینها ترجمه هاى فارسى آن است و معانى دیگر آنها در ضمن اخبار بیاید.

1) ابو اسحاق گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رغبت آن است كه كف دو دست خود را بسوى آسمان بدارى، و رهبت آن است كه پشت دستهایت را بسوى آسمان بدارى. و در گفتار خداى عزوجل: «و تبتل الیه تبتیلا» فرمود: تبتل: دعا كردن بیك انگشت اسست كه بدانم اشاره كنى، و تضر علیه السلام این است كه با دو. انگشت اشاره كنى و آندو را حركت دهى، و ابتهال: بالا بردن هر دو دست است و اینكه آنها را بكشى، و این موقع اشك ریختن است، و سپس دعا كن.

ص: 105

2) محمد بن مسلم گوید: از حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) پرسیدم از (تفسیر) گفتار خداى عزوجل: «پس فروتن نشدند براى پروردگار خویش و زارى نكردند» (سوره مؤمنون آیه 76) فرمود: استكانت همان فروتنى است و تضر علیه السلام بلند كردن هر دو دست و زارى كردن بدانها است.

3) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) رغبت را ذكر كرد و درون دو كف خود را به طرف آسمان باز كرد (یعنى رغبت چنین است) و اما رهبت چنین است: و پشت دو دست را به طرف آسمان كرد، و اما تضرع چنین است: و انگشتانش را بر است و چپ گردانید، و تبتل چنین است: و انگشتانش را بالا مى برد و پائین مى آورد، و ابتهال چنین است: و دست خود را تا برابر رویش به جانب قبله كشید (فرمود) و ابتهال نباشد تا اشك روان شود.

4) ابو بصیر گوید: از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) از دعا كردن و بلند كردن دستها پرسیدم فرمود: اما براى پناه بردن به خداى (از شر دشمنان) درون دستهاى خود را به طرف قبله كنى، و اما در دعاى براى روزى دستهاى خود را باز كنى و درون آندو را به سوى آسمان بدارى، و اما تبتل پس آن اشاره كردن با انگشت سبابه است، و اما ابتهال: بلند كردن دستها است بطورى كه از سرت بگذرد، و دعاى تضرع این است كه انگشت سبابه را در برابر رویت به جنبانى و آن دعاى خیفه (و هراس) است.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: ظاهر آنست كه مقصود از تعوذ پناه بردن از شر دشمنان است، و ممكن است آنرا تعمیم داد كه دشمنان باطن را هم چون نفس و شیطان شامل شود، و این حالت (یعنى حالتى كه امام (علیه السلام) در تعوذ فرمود) حالت نهایت بیچارگى است، زیرا كسى كه سنگى یا شمشیرى یا نیزه اى را بیند اینگونه دست خود را سپر سازد تا آنها را از اعضاء شریف بدن خود دور سازد.

5) محمد بن مسلم و زراره گویند: به حضرت صادق علیه السلام عرض كردیم: مسئلت بدرگاه خدا چگونه است؟ فرمود: دو دست خود را باز كنى، عرض كردیم: استعاذه چگونه است؟ فرمود: هر دو كف دست خود را بجانب فضا كنى (مانند كسى كه مى خواهد دست به دیوار بگذارد و خلاصه اینكه كف دستها را بطرف قبله مى گیرى از مجلسى ره) و تبتل: اشاره با انگشت است، و تضرع: جنبانیدن انگشت است، و ابتهال اینست كه هر دو را با هم بكشى.

باب گریه

حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هیچ چیزى نیست جز اینكه پیمانه و وزنى دارد جز گریه كه یك قطره اش دریائى از آتش را خاموش سازد، و چون چشم باشك خود پر شود (و اشك در آن حلقه بزند) آن چهره پریشانى و

ص: 106

خوارى نبیند، و چون اشك بریزد خدا آنرا بر آتش دوزخ حرام كند، و اگر هر آینه در میان یك امت یك نفر گریان باشد همه آنها مورد ترحم قرار گیرند.

2) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هیچ چشمى نیست جز اینكه روز قیامت گریان است مگر چشمیكه از ترس خدا گریسته باشد، و هیچ چشمى نیست كه از ترس خداى عزوجل باشك خود پر شود جز اینكه خداى عزوجل همه آن بدن را با آتش دوزخ حرام گرداند، و آن اشك بر گونه اى روان نگردد كه گرد پریشانى و خوارى ببیند، و هیچ چیزى نیست جز اینكه پیمانه و وزنى دارد مگر اشك كه همانا خداى عزوجل به اندكى از آن دریاهائى از آتش را خاموش كند، پس اگر بنده اى در میان یك امتى بگرید خداى عزوجل بخاطر گریه آن بنده بهمه آن امت رحم كند.

3) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هیچ قطره اى نزد خدا محبوبتر نیست از آن اشكى كه در تاریكى شب از ترس خدا بریزد و جز خدا چیز دیگرى بآن منظور نباشد.

4) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر چشمى در روز قیامت گریان است جز سه چشم چشمى كه از (دیدن و نظریه) آنچه خداوند حرام كرده بر هم نهاده شده، و چشمى كه در راه اطاعت خداوند بیدارى كشیده، و چشمى كه در دل شب از ترس خدا گریسته است.

5) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: خداى عزوجل به موسى علیه السلام وحى فرمود: كه همانا بندگان من به من تقرب نجستند به چیزى كه محبوبتر باشد نزد من از سه خصلت، موسى عرض كرد: پروردگارا آنها كدام است؟ فرمود: زهد درباره دنیا (و بى اعتنائى بدان) و ورع (و پارسائى) از نافرمانیها و معاصى، و گریه از ترس من، موسى عرض كرد: پروردگارا هر كه اینها را به جا آورد چه پاداشى دارد؟ خداى عزوجل به موسى وحى كرد: اى موسى اما آنانكه درباره دنیا زهد ورزیدند در بهشت باشند، و اما آنانكه از ترس من گریه كنند در بلندترین منازلند، واحدى در آن منازل با آنها شریك نباشد، و اما آنها كه از نافرمانیهاى من بپرهیزند پس من كه همه مردم را (در روز قیامت) بازرسى و تفتیش كنم آنها را بازرسى و تفتیش نكنم.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: رفیع اعلى آن مكان بلندى است كه در بهشت بلندترین منزلها است، و آن مسكن انبیاء و اولیاء است، و مقصود از اینكه (در دسته سوم) فرمود: آنها را بازرسى و تفتیش نكنم یعنى آنها بى حساب به بهشت روند.

6) اسحاق بن عمار گوید: به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرض كردم: من دعا مى كنم و میل دارم گریه (نیز) بكنم ولى گریه ام نمى آید، و بسا بیاد برخى از مردگان خانواده خودم میافتم پس رقت مى كنم و گریه كنم آیا این كار درست است؟ فرمود: آرى آنها را بیاد آور و چون رقت كردى گریه كن و پروردگار تبارك و تعالى را بخوان (و بدرگاهش دعا كن).

7) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: اگر گریه ندارى خود را به گریه وادار كن (یا مانند گریه كن بنما).

ص: 107

8) سعیدین یسار گوید: به حضرت صادق عرض كردم: من در حال دعا خود را به گریه وادار كنم اگر چه گریه ندارم؟ فرمود: آرى گر چه به اندازه سرمگسى باشد.

9) على بن أبى حمزه گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بأبى بصیر فرمود: اگر از وقوع چیزى ترس داشتى یا حاجتى خواستى بنام خدا (دعا را) آغاز كن، و او را تمجید كن و ستایشش كن چنانچه شایسته آن است، و بر پیغمبر صلى اللّه علیه و آله صلوات بفرست و حاجت خود را بخواه و خود را به گریه وادار كن اگر چه به اندازه سرمگسى باشد، همانا پدرم همیشه مى فرمود: نزدیكترین حالى كه بنده به پروردگار عزوجل دارد آنزمانى است كه در سجده باشد و گریان.

10) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: اگر گریه ات نیاید خود را به گریه وادار كن، پس اگر از دیده ات به اندازه سرمگسى اشك بیرون آمد پس به به (خوشا بر احوالت).

باب ستایش و ثناء پیش از دعا

1) حارث بن مغیره گوید: شنیدم حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: مبادا چون یكى از شما بخواهد از پروردگار خویش چیزى از حاجات دنیا و آخرت مسئلت كند بدان مبادرت ورزد تا به ستایش او و صلوات بر پیغمبر صلى اللّه علیه و آله سخن خود را آغاز كند، و سپس حاجات خود را بخواهد.

2) محمد بن مسلم گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: همانا در كتاب امیرالمؤمنین علیه السلام است كه ستایش پیش از درخواست است، پس هر گاه خداى عزوجل را خواندى (و به درگاهش دعا كردى) او را تمجید كن، عرض كردم: چگونه تمجیدش كنم؟ فرمود: «اى كسى كه به من از رگ گردن نزدیك ترى، اى كسى كه هر چه را بخواهى انجام دهنده آنى، و اى كسى میان مرد و دلش حائل شوى، و اى كسیكه در برترین نظر اندازه هائى، و اى آنكه به مانندش چیزى نیست.

3) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: جز این نیست كه (آداب دعا) همان مدح است، وسپس ستایش، و بعد اقرار به گناه، آنگاه در خواست، همانا بخدا سوگند هیچ بنده اى از گناه بیرون نشده جز باقرار بآن.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: شاید مراد از مدح بیان آن چیزهائى است كه دلالت بر بزرگوارى ذات و صفات او دارد بدون ملاحظه نعمت، و مراد بستایش وثناء: اعتراف به نعمتهاى او و شكرگزارى بر آنها است.

4) حارث بن مغیره گوید: كه حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هرگاه خواهى دعا كنى پس خداى عزوجل را تمجید كن، و سپاسگزار و او را تسبیح و تهلیل بگو و او را ثنا گوى (و ستایش كن) و بر محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و آل او صلوات فرست سپس درخواست كن تا بتو داده شود.

ص: 108

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: گاهى گفته شود كه تمجید گفتن «اللّه اكبر» است، و تحمید «الحمدلله» است، و تسبیح «سبحان» است، و تهلیل «لا اله الا الله» است، و ثناء آن است كه نعمتهائى كه خداوند بر بنده عطا فرموده بشمارد، ولى دور نیست كه معانى اینها را تعمیم دهیم كه شامل گردد هر چه را باین معانى برسانند و اختصاصى باین الفاظ مخصوص نداشته باشد چنانچه تمجید بر «لا حول و لا قوة الا بالله» نیز اطلاق شده است.

5) و نیز حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هرگاه یك از شما حاجتى خواهد پس پروردگار را ستایش كند و او را مدح گوید، زیرا چون مردى از سلطان حاجتى خواهد بهترین سخنى كه توانائى آن را دارد براى او آماده سازد، پس چون حاجتى خواستى پس خداى عزوجل جبار را تمجید كنید و او را مدح گویید و ستایش كنید (و با این بیان) مى گویى: «یا اجود من اعطى، و یا خیر من سئل، یا ارحم من استرحم، یا احد یا صمد، یا من لم یلد و لم یولد و لم یكن له كفواً احد، یا من لم یتخذ صاحبة و لا ولداً، یا من یفعل ما یشاء و یحكم ما یرید و یقضى ما أحب، یا من یحول بین المرء و قلبه، یا من هو بالمنظر الاعلى، یا من لیس كمثله شى ء، یا سمیع یا بصیر» و از نامهاى خداى عزوجل بسیار بگو، زیرا نامهاى خدا بسیار است و صلوات فرست بر محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و آلش بگو: «اللهم اوسع على من رزقك الحلال ما أكف به وجهى واؤدى به عن امانتى و أصل به رحمى و یكون عوناً فى الحج العمرة».

و فرمود: مردى وارد مسجد شد و دو ركعت نماز خواند و از خداى عزوجل در خواست كرد، رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: این بنده نسبت (بدرخواست از) پروردگارش شتاب كرد، مردى دیگر آمد و دو ركعت نماز خواند سپس خداى عزوجل ثناء خواند (و او را ستایش كرد) و بر پیغمبر و آلش صلوات فرستاد، پس رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: (اكنون) درخواست كن كه بتو داده شود.

توضیح در حدیث (2) دعایى بود كه هم ترجمه بفارسى شد و هم شرح بعضى از فقرات آن را در آخر حدیث ذكر كردیم، ولى چون از این پس آخر كتاب دعا بیشتر احادیث مشتمل بر دعاهایى است كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) یا ائمه معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین دستور خواندن آنها را فرموده اند، و ترجمه و شرح آن براى خوانندگان پارسى بسیار كم فائده بود، زیرا با دستور و سیره اى كه بر خواندن دعاها بمتن عربى آن رسیده، و از طرفى تمامى این دعاها در كتب ادعیه با ترجمه اش براى كسانیكه بخواهند از معانى آن استفاده كنند موجود بود، بدین جهت حدیثهایى كه از این پس مشتمل بر دعا است، قسمتى از آن كه مربوط بكیفیت خواندن آن دعا است و یا چیزهاى دیگرى كه از متن دعا مورد نظر بیرون است ترجمه خواهد شد، ولى از ترجمه متن دعاها خوددارى مى شود جز در پاره اى از موارد كه مناسب باشد.

6)ابو كهمس گوید: شنیدم حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: مردى وارد مسجد شد و پیش از ستایش بر خدا و صلوات بر پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شروع بدعا كرد، رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: این بنده در (دعا و درخواست از)

ص: 109

پروردگارش شتاب كرد، سپس مرد دیگرى وارد شد و نماز خوانده و خداى عزوجل را ستایش نمود و بر رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) صلوات فرستاد، پس رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بوى فرمود: بخواه تا بتو داده شود.

سپس حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: همانا در كتاب على علیه السلام است كه: ستایش بر تو صلوات بر رسول خدا پیش از خواستن حاجتش سخن خوشى گوید.

7) عثمان بن عیسى از كسى كه براى او حدیث نقل كرده بود بحضرت صادق علیه السلام عرضكردم: دو آیه در كتاب خدا (قرآن) است كه آن دو را مى جویم و نمى یابم، فرمود: كدام است آن دو آیه؟ عرضكردم: گفتار خداى عزوجل: «مرا بخوانید تا براى شما اجابت كنم» (سوره مؤمن آیه 60) و او را مى خوانیم و اجابتى نمى بینیم؟ فرمود: آیا تو پندارى كه خداوند خلاف وعده خود كرده؟ عرضكردم: نه، فرمود: پس این (باجابت نرسیدن دعاها) از چیست؟ عرضكردم: نمى دانم، فرمود: ولى من تو را آگاه كنم: هر كه خداى عزوجل را در آنچه باو فرمان داده اطاعت كند سپس او را از جهت دعا بخواند او را اجابت كند، عرضكردم: جهت دعا چیست؟ فرمود: شروع مى كنى پس خدا را حمد و ستایش كنى، و نعمتهاییكه بتو داده است بزبان آرى، و سپس او را شكر كنى، سپس بر محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) صلوات فرستى، و سپس گناهان خود را یادآور شوى و بدانها اعتراف كنى و از آنها بخدا پناه برى، اینست جهت (و راه) دعا.

سپس فرمود: آیه دیگر كدام است؟ عرضكردم: گفتار خداى عزوجل: «و آنچه بدهید از چیزى پس خداوند عوضش را بدهد و اوست بهترین روزى دهندگان» (سوره صباء آیه 39) و من انفاق كنم (و بدهم) ولى عوضى (براى آن) نبینم؟ فرمود: آیا پندارى كه خداى عزوجل خلاف وعده خود كند؟ عرضكردم: نه، فرمود: پس این از چیست؟ عرضكردم ندانم، فرمود: اگر هر آینه یكى از شماها مالى را از راه حلالش بدست آورد، و آن را در راه حلالش انفاق كند (و بدهد) هیچ درهمى از آن انفاق نكند جز اینكه بر آن عوض داده شود.

توضیح _ انفاق در لغت عرب بمعناى خرج كردن و بخشیدن و یا دادن مال بكسى و نفقه دادن و امثال این معانى است، و در این آیه شریفه طبرسى (رحمه الله) در مجمع البیان گوید: یعنى آنچه از مال خود را در راه خیر صرف كنید پس خداى سبحان عوض آن را بشما عطا فرماید، اما در دنیا باینكه نعمت شما را افزون كند، و اما در آخرت پاداش آن بهشت است، و كلبى گفته: آنچه در راه خیر صدقه دهید خداوند عوض آنرا بشما بدهد یا در دنیا و یا براى آخرتتان ذخیره كند، و جابر از پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حدیث كند كه فرمود: هر كار معروفى صدقه است و هر چه مرد بوسیله آن آبروى خود را نگهدارد صدقه است، و هر چه انسان خرج كند خدا ضامن عوض آن است مگر آنچه در بنا و نافرمانى باشد.

8) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كه شاد شود دعایش باجابت رسد باید كسب خود را پاك و حلال كند.

باب اجتماع براى دعا كردن

ص: 110

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هیچ چهل نفر مردى براى دعا نزد هم اجتماع نكنند و خداى عزوجل را در كارى نخوانند (و دعا نكنند) جز اینكه خداوند دعاى آنها را مستجاب كند، پس اگر چهل نفر نبودند، و چهار نفر بودند (نزد هم جمع شوند و) ده بار خداى عزوجل را بخوانند خداوند دعایشان را اجابت كند، و اگر چهار نفر هم نباشند و یك نفر باشد كه چهل مرتبه خدا را بخواند پس خداى عزیز جبار براى او اجابت كند.

2) و نیز حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هیچگاه چهار نفر با هم اجتماع نكرده اند كه براى مطلبى بدرگاه خدا دعا كنند جز اینكه با اجابت آن دعا از هم جدا شده اند.

3) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هرگاه پیش آمدى پدرم را غمناك مى كرد زنان و كودكان را جمع مى كرد، سپس دعا مى كرد و آنها آمین مى گفتند.

4) و نیز آنحضرت علیه السلام فرمود: دعا كننده و آمین گو در مزد و اجر شریكند.

باب عمومیت دادن در دعا و براى همه دعا كردن

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هرگاه یكى از شماها دعا كند پس عمومیت دهد (و همه را دعا كند) زیرا كه آن باجابت نزدیكتر است.

باب كسیكه اجابت دعایش بتأخیر افتد

احمد بن محمد بن ابى نصر گوید بحضرت ابى الحسن (رضا) علیه السلام عرضكردم: قربانت: من چند سال است كه از خدا حاجتى درخواست كرده ام و از تأخیر اجابتش در دلم شبهه و نگرانى آمده است؟ فرمود: اى احمد مبادا شیطان بر (دل) تو راهى باز كند، تا تو را نا امید كند همانا امام باقر علیه السلام مى فرمود: هر آینه مؤمن حاجتى از خدا بخواهد و اجابت آن پس افتد براى محبوبیت آوازش (نزد خداوند) و شنیدن صداى گریه اش، سپس فرمود: بخدا سوگند آنچه خداى عزوجل براى مؤمنین از آنچه خواهند پس اندازد، بهتر است براى ایشان از آنچه زود بآنها عطا فرماید، و دنیا چیست؟ امام باقر علیه السلام مى فرمود: سزاوار است براى مؤمن كه دعایش در حال آسایش همانند دعاى او در حال سختى باشد، و چون باو داده شد (آنچه درخواست كرده از دعا) سست نشود، پس تو از دعا خسته مشو زیرا كه دعا نزد خداى عزوجل منزلتى دارد (بس بزرگ) و بر تو باد بشكیبائى و دنبال روزى حلال رفتن، و صله رحم كردن و مبادا با مردم اظهار دشمنى كنى، زیرا كه ما خاندانى هستیم كه پیوند كنیم با هر كه از ما ببرد، و نیكى كنیم بهر كه بما بدى كند، پس بخدا سوگند در این كار سرانجام نیكودى ببینیم (چه در دنیا و چه در آخرت)، همانا كسى كه در این دنیا داراى نعمت است اگر هر گاه درخواست (چیزى از خدا) كند و باو داده شود (حرصش زیاد

ص: 111

گردد) و جز آنرا نیز بخواهد، و (در نتیجه) نعمت خدا در چشم او كوچك و خوار گردد، و از هیچ چیز سیر نشود، و چون نعمت فراوان شود مسلمان از اینراه بخطر افتد، (و این خطر) بخاطر آن حقوقى (است) كه بر او واجب شود، و بخاطر آن چیزى است كه بیم آن رود بواسطه این حقوق در فتنه و آزمایش افتد (و در أداء آنها كوتاهى كند)، بگو بدانم كه اگر من بتو چیزى گفتم بدان وثوق و اعتماد دارى؟ عرضكردم: فدایت گردم اگر من بگفته شما اعتماد نكنم پس بگفتار چه كسى اعتماد كنم با اینكه شما حجت خداوند بر خلق او هستى؟ فرمود: پس تو بخدا (و وعده ها و گفتارهاى او) اعتمادت بیشتر باشد، زیرا خداوند بتو وعده اجابت داده است (یا اینكه اجابت دعاى تو بموعودى واگذار شده) آیا خداى عزوجل نفرماید: «و هرگاه پرسندت بندگان من از من، پس همانا من نزیكم و اجابت كنم دعاى آنكه مرا خواند» (سوره بقره آیه 186)؟ و فرموده است: «نومید نباشید از رحمت خدا» (سوره زمر آیه 53) و نیز فرموده است: «و خدا نویدتان دهد بآمرزش و فضل» (سوره بقره آیه 268) پس تو به خداى عزوجل اعتمادت بیشتر باشد از دیگران، و در دل خود جز خوبى راه ندهید، كه شما آمرزیده اید.

توضیح _ مجلسى (رحمه الله) در ضمن شرح قسمتهاى حدیث وجوهى براى تأخیر در اجابت دعا از آن استفاده نموده كه تا هشت وجه آن را ذكر كرده است (اول) حقارت و پستى دنیا و اینكه تأخیر بآخرت بهتر است. (دوم) اینكه از شرایط اجابت دعا اینست كه در هر حال نباید دست از دعا برداشت چه در حال آسودگى و چه در حال سختى (سوم) شكیبائى در تأخیر آن (چهارم) اینكه كسب خود را حلال كند، یا اینكه دعائى باجابت رسد كه حرامى در برنداشته باشد. (پنجم) قطع رحم نكند (ششم) اظهار دشمنى با مردم نكند (هفتم) اینكه اگر زود باجابت رسد موجب حرص بر دنیا گردد و نعمتهاى خدا در نظر خوار و كوچك شود (هشتم) آنكه بواسطه فراوان شدن مال و ثروت و قدرت در خطر اداء نكردن حقوق آن افتد، و سپس در آخر گفتارش گوید: و در این حدیث فواید بسیار و حقیقتهاى فراوانى است براى كسى كه پدیده حقیقت و یقین در آن بنگرد. (آری و تو ای عاقل دانا و خردمند اعظم شکرگزاری تو فقط و فقط بایستی شکرگزاری بواسطه اعطاء نعمت عظیم ولایت مولای مظلوم ما علی (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) و سایر معصومین یعنی هدایت محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم باشد و نیز درخواست تعجیل در امر ظهور مولای مظلوم مان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تا به واسطه ظهور پرجلالت او عدل و عدالت بر جهان حاکم شود پس از این ظلم و جور آمین)

2) منصور صقیل گوید: به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرضكردم: بسا هست كه مردى دعا كند و دعایش مستجاب گردیده، ولى تا مدتى (اثر آن استجابت ظاهر نگردد و) پس افتد؟ فرمود: آرى (چنین است) عرضكردم: این براى چیست؟ آیا براى اینست كه بیشتر دعا كند، فرمود: آرى.

3)و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: همانا بنده اى دعا كند پس خداى عزوجل بدو فرشته (كه موكل بر انسان هستند یا دو فرشته دیگر) فرماید: من دعاى او را باجابت رساندم ولى حاجتش را نگهدارید، زیرا كه

ص: 112

من دوست دارم آواز او را بشنوم، و همانا بنده اى هم هست كه دعا كند پس خداى تبارك و تعالى فرماید: زود حاجتش را بدهید كه آوازش را خوش ندارم.

4) اسحاق بن عمار گوید: بحضرت صادق عرضكردم: (ممكن است) دعاى مردى مستجاب شده (باشد) ولى بتأخیر افتد (و اثر استجابت آن همان زمان ظاهر نگردد؟ فرمود: آرى تا بیست سال (ممكن است تأخیر افتد).

5) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: میان گفته خداى عزوجل (كه بموسى و هارون در مقابل تقاضاى نابودى فرعون و پیروانش فرمود:) «هر آینه دعاى شما باجابت رسید» (سوره یونس 89) و میان نابودى فرعون چهل سال طول كشید.

6) ابو بصیر گوید: شنیدم از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه مى فرمود: همانا مؤمن دعا كند و اجابت دعایش تا روز جمعه (یا روز قیامت) بتأخیر افتد.

7) و نیز آن حضرت فرمود: همانا بنده اى كه دوست خدا است در پیش آمدى كه براى او رخ داده دعا كند، و خدا بفرشته اى كه موكل باو (یا بآن دعا) است فرماید: حاجت بنده مرا برآور ولى در (دادن) آن شتاب مكن زیرا كه من میل دارم صدا و آواز او را بشنوم. و همانا بنده اى دشمن خدا بدرگاه خداى عزوجل درباره اتفاقى كه براى او پیش آمده دعا كند پس فرشته موكل بر او (یا بر آن دعا) گفته شود: حاجتش را برآور و در (دادن) آن شتاب كن زیرا من خوش ندارم آواز و صدایش را بشنوم.

فرمود: پس مردم (كه خبر از این جریان ندارند بآنكه حاجتش زود بر آورده شده) گویند: باین داده نشده جز براى گرامى بودنش (نزد خدا، و بآنكه در اجابتش تأخیر شده گویند:) از او دریغ نشده جز براى زبونى و خواریش.

8) ابو بصیر گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: پیوسته مؤمن در حال خیر و امیدوارى است تا مادامیكه شتاب نكند پس نومید شود و دعا را رها كند، عرضكردم: چگونه شتاب كند؟ فرمود: گوید: از فلان وقت و فلان وقت دعا كرده ام و اجابت آن را نمى بینم؟

9) و نیز آنحضرت فرمود: همانا مؤمن خداى عزوجل را درباره حاجت خود بخواند و خداى عزوجل فرماید: اجابت او را بتأخیر اندازید بخاطر شوقى كه بآواز و دعاى او دارم، پس چون روز قیامت شود خداى عزوجل فرماید: اى بنده مؤمن تو مرا خواندى (و دعا كردى) و من اجابتت را پس انداختم اكنون ثواب و پاداش تو چنین و چنان است، و باز درباره فلان چیز مرا خواندى (و دعا كردى) و من اجابت تو را بتأخیر انداختم و پاداش تو چنین و چنان است، فرمود: پس مؤمن آرزو كند كه كاش هیچ دعائى از او در دنیا اجابت نمى شد براى آنچه ثواب و پاداش نیك كه مى بیند.

ص: 113

باب ذكر صلوات بر محمد ص و خاندانش علیهم السلام در دعا و غیر آن

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: پیوسته دعا محجوبست (و میانه آن و استجابش حجاب و پرده اى حائل است) تا بر محمد و آلش صلوات فرستاده شود (كه آنگاه پرده و حائل برطرف شود).

شرح _ جزرى در نهایه گفته است: صلوة در لغت بمعناى دعا است، و عبادت مخصوصه را كه شامل دعا است صلوة گفته اند، و برخى گفته اند: صلوة در لغت بمعناى تعظیم است، و عبادت مخصوصه را هم صلوة گفته اند چون در آن تعظیم خداوند است تا آنكه گوید: و اما اینكه گوئیم «اللهم صلى على محمد» معنایش اینست كه خدایا او را بزرگوار كن در دنیا بوسیله بلند كردن نام او و آشكار كردن دعوت و نگهدارى شریعتش، و در آخرت بقبول كردن شفاعت او درباره امتش و دو چندان كردن اجر و پاداشش.

فیض (رحمه الله) در وافى گوید: معناى صلوة بر پیغمبرش (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اضافه انواع كرامات و لطائف نعمتها است بر او، و اما صلوات ما و فرشتگان بر او پس آن درخواست آن كرامت و اضافه آن بر او است.

و مجلسى (رحمه الله) گوید: مشهور آنست كه صلوة از خداى سبحان رحمت است و از فرشتگان استغفار (و طلب آمرزش) و از بندگان دعا است. و در معناى «آل» گفته است: آل پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نزد شیعه امامیه عترت طاهره و خاندان معصوم او هستند.

2) حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون نام پیغمبر صلى اللّه علیه و آله برده شد بسیار بر او صلوات بفرستید، زیرا هر كس یك صلوات بر پیغمبر صلى اللّه علیه و آله فرستد خداوند هزار بار در هزار صف از فرشته ها بر صلوات فرستد، و چیزى از مخلوقات خدا نماند جز اینكه بر این بنده صلوات فرستد براى آنكه خداوند و فرشتگان براى او صلوات فرستند، و هر كس در این فضیلت رغبت نكند پس او نادان و مغرور است، و خدا و رسول و خاندانش از او بیزارند. ( پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که این امر یعنی تقدیم صلوات بر رسول خدا به محض شنیدن نام مبارک ایشان معجزه خداوند و خبر غیبی مذکور در صحف انبیای سلف است که ما آن را در قسمت بشارات کتاب شریف نور الانوار خود مذکور نموده ایم و آن این که نام ایشان پشت درپشت مذکور است و لذا بر اهل ایمان تقدیم صلوات در این زمان واجب است یعنی در آن زمان که نام مقدس و مطهر ایشان ذکر می شود و نکته عظیم دیگر این که تقدیم صلوات بایستی با آل او همراه باشد زیرا عدم ذکر آل ستم بر رسول خداست)

3) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: صلوات بر من و بر اهل بیت من نفاق را مى برد.

4) و نیز حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كه صد بار بگوید: «یا رب صلى على محمد و آل محمد» صد حاجت از او بر آورده شود كه سى حاجت آن از (حاجات) دنیا باشد (و باقى از آخرت).

5) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر دعائى كه خداى عزوجل بدان خوانده شود از رفتن به آسمان محجوبست تا صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده شود.

ص: 114

6) و نیز فرمود: علیه السلام مردى نزد صلى اللّه علیه و آله آمده عرض كرد: اى رسول خدا: یك سوم دعاهاى خود را به شما اختصاص دهم؟ فرمود: نیكو است عرض كرد: صلى اللّه علیه و آله نیمى از دعاهاى خود را مخصوص شما گردانم؟ فرمود: این بهتر است، عرض كرد: همه دعاهایم را براى شما قرار دهم؟ فرمود: در این صورت خداى عزوجل - آنچه از كارهاى دنیا و آخرتت كه ترا اندوهناك كند كفایت فرماید. پس مردى به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرض كرد: خدایت نیكى دهد چگونه دعایش را براى او قرار دهد، حضرت علیه السلام فرمود: چیزى از خداى عزوجل درخواست نكند جز اینكه ابتداء به صلوات بر محمد و آلش علیهم السلام كند. (پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند در تمامی این روایات مقصود تقدیم صلوات است به دوازده امام و چهارده معصوم یعنی ذکر آل محمد واجب است و لذا ما از ذکر روایاتی که انحصار را تاکید نموده خودداری می نماییم زیرا توجه به معنی آن ستم بر رسول خداست)

شلوغی داشت بعد کلمه بعدی)

7) و نیز حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: آوازهاى خود را بصلوات بر من بلند كنید، زیرا كه آن نفاق را بر طرف سازد. (یعنی صلوات بر محمد و آل محمد را با صدای بلند تقدیم نمایند)

8) اسحاق بن فروخ گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: اى اسحاق بن فروخ هر كه ده بار بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد خداوند و فرشتگان او صد بار بر او صلوات فرستند، و هر كه صد بار بر محمد و آل محمد صلوات فرستد خداوند و فرشتگانش هزار بار بر او صلوات فرستند، آیا گفتار خداى عزوجل را نشنیده اى (كه فرماید:) «او است آن خداوندى كه رحمت (یا درود) فرستد بر شما (او) و فرشتگانش تا برون آرد شما را از تاریكیها بسوى روشنائى و بوده است بمؤمنان مهربان» (سوره احزاب آیه 43).

9) محمد بن مسلم از یكى از دو امام باقر و صادق علیهماالسلام حدیث كند كه فرمود: در میزان (و ترازوى اعمال در قیامت) چیزى سنگین تر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست، و همانا مردى باشد كه اعمالش را در میزان گذارند و سبك باشد، پس ثواب صلوات او در آید و آنرا در میزان نهد پس بسبب آن سنگین گردد و (بر كفه دیگر) بچربد.

10) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كه بدرگاه خداى عزوجل حاجتى دارد باید بصلوات بر محمد و آلش شروع كند، و سپس حاجت خود را بخواهد، و در آخر هم بصلوات بر محمد و آل محمد پایان دهد، زیرا كه خداى عزوجل كریم تر از آن است كه دو طرف (دعا) را بپذیرد، و وسط (دعا) را واگذارد (و به اجابت نرساند) زیرا صلوات بر محمد و آل محمد محجوب نیست (و بدون بر خورد به حجابى بالا رود).

11) عبد السلام بن نعیم گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: من وارد خانه (كعبه) شدم و هیچ دعائى بخاطر نداشتم جز صلوات بر محمد و آل محمد؟ فرمود: آگاه باش كه هیچ كس مانند تو (در فضیلت و ثواب) از خانه بیرون نیامده است.

ص: 115

12) عبید اللّه بن عبداللّه دهقان گوید: خدمت حضرت رضا علیه السلام شرفیاب شدم، پس آن حضرت به من فرمود: معناى گفتار خداوند چیست؟ (كه فرماید:) «و یاد كرد نام پروردگارش را پس صلوات بجا آورد» (سوره اعلى آیه 15)؟ من عرض كردم: یعنى هر زمان نام پروردگارش را بیاد آورد برخاست پس نماز خواند (و صلواة بمعناى نماز است) فرمود: (اگر اینطور باشد) پس خدا به حقیقت تكلیفى نا به جا و بیرون از طاقت و توانائى كرده است؟ عرض كردم: قربانت: پس معناى آن چگونه است؟ فرمود: هر گاه نام پروردگارش را یاد كند بر محمد و آل محمد او صلوات فرستد.

13) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هرگاه یكى از شماها نماز بخواند و در نماز خود نام پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) (و آل او) را نبرد، با این نماز بجز راه بهشت مى رود (یعنى این نماز او را به بهشت نخواهد برد). و رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هر كس كه من نزد او نامم برده شود و بر من صلوات نفرستد به دوزخ رود، پس خدایش (از رحمت خود) دور كند. و فرمود (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): و هر كس كه من نزدش نام برده شوم و صلوات (فرستادن) را بر من فراموش كند از راه بهشت به خطا رفته است.

14) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده است: هر كه من نزدش نام برده شوم و فراموش كند كه بر من صلوات بفرستد خداوند او را براهى جز راه بهشت برد.

15) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: پدرم شنید كه مردى به پرده كعبه در آویخته و مى گوید: «اللهم صل على محمد»، (و نامى از آل محمد دنبال آن نمى برد) پدرم باو فرمود: اى بنده خدا بریده اش مكن، و درباره حق ما به ما ستم مكن، و بگو: «الهم صل على محمد و أهل بیته». (یعنی 14 معصوم پاک محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم)

باب آنچه لازم است از ذكر خداى عزوجل در هر مجلسى

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هیچ مجلسى نباشد كه در آن نیكان و بدكاران گرد هم اجتماع كنند كه بى یاد خداى عزوجل از آن برخیزند جز اینكه در روز قیامت براى آنها مایه حسرت و افسوس باشد.

2) و نیز حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هیچ مردمى، در انجمنى فراهم نشوند كه در آن ذكر خداى عزوجل و ذكر ما نباشد جز اینكه آن انجمن در روز قیامت مایه حسرت و افسوس آنان باشد، سپس فرمود: (پدرم) حضرت ابوجعفر علیه السلام فرمود: همانا ذكر ما ذكر خدا است و ذكر دشمن ما ذكر شیطان است.

3)و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: در آن توراتى كه دست نخورده (و مانند این توراة فعلى كه تحریف شده نیست) نوشته است كه موسى علیه السلام از خداوند پرسشى كرده عرض كرد: پروردگارا آیا تو به من نزدیكى تا با تو آهسته راز گویم یا از من دورى تا فریادت كنم؟ خداى عزوجل به او وحى فرمود: اى موسى

ص: 116

من هم نشین آن كسم كه مرا یاد كند، موسى عرضكرد: كیست كه در پناه تو است روزى كه پناهى جز پناه تو نیست؟ فرمود: آنانكه مرا یاد كنند پس من نیز آنها را یاد كنم، و در راه من (یا بخاطر خشنودى من) با هم دوستى كنند، پس من نیز آنها را دوست دارم، اینهایند كه چون خواهم به أهل زمین بلا و بدى برسانم یادشان كنم و به خاطر آنها آن بدى را از اهل زمین دفع كنم.

4) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: خداى عزوجل به موسى وحى كرد: اى موسى به زیادى مال شاد مشو، و ذكر مرا در هر حالى وا مگذار (از یاد من بیرون مرو) زیرا زیادى مال گناهان را فراموش سازد، و واگذاردن ذكر من دلها را سخت كند.

5) امام باقر علیه السلام فرمود: در آن توراتى كه تغییرى در آن داده نشده است (و محرف نیست) نوشته است: كه همانا موسى از پروردگار پرسید و عرضكرد: بارالها هر آینه گاهى مجلسى براى من پیش آید كه من تو را عزیزتر و والاتر دانم از اینكه در آن مجلسها یاد تو كنم (و نامت را برم).

6) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: خداى عزوجل به موسى فرمود: در شب و روز مرا بسیار یاد كن و هنگام ذكر من خاشع باش، و به هنگام بلایم شكیبا باش، و پیش ذكر من آسوده باش (چون با ذكر من دل آسوده شود) و مرا بپرست و چیزى را شریك من قرار مده، بازگشت بسوى من است، اى موسى مرا (براى روز درمانگى) ذخیره خود ساز، و گنج كردارهاى شایسته و پاینده خود را بمن بسپار.

7) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: خداى عزوجل به موسى فرمود: زبانت را دنبال دلت قرار ده تا سالم بمانى، و در شب و روز مرا بسیار یاد كن و گناه را از كان و معدنش دنبال مكن كه پشیمان شوى، زیرا خطا كارى و گناه وعده گاه اهل دوزخ است.

8) و نیز امام حضرت صادق علیه السلام فرمود: در آنچه خدا با موسى مناجات كرد (این بود كه) فرمود: اى موسى مرا در هیچ حالى فراموش مكن زیرا كه فراموش كردن من دل را مى میراند.

9) و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداى عزوجل فرماید: اى فرزند آدم مرا در میان مردم یاد كن تا من تو را در میان گروهى بهتر (از گروه تو) یاد كنم.

10) و نیز فرمود: خداى عزوجل فرموده: هر كه در میان دسته اى از مردم مرا یاد كند من او را در میان دسته اى از فرشتگان یاد كنم.

باب بسیار ذكر خداى عزو جل كردن

1)حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هیچ چیز نیست جز آنكه براى آن حدى (و اندازه اى) است كه بدان پایان پذیرد مگر (ذكر) كه حدى ندارد تا پایان پذیرد، خداى عزوجل فرائض را واجب كرده و هر كه آنها را به جاى آورد همان حد و انتهاى آنها است، و ماه رمضانست پس هر كه آنرا روزه دارد همان حد آن است، و حج (واجب است) و هر كه حج كرد به پایان رسانده، مگر همان (ذكر) كه براستى خداى عزوجل به اندك آن راضى

ص: 117

نشده و انتها و حدى براى آن قرار نداده كه بدان پایان یابد، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «اى آنانكه ایمان آوردید یاد كنید خدا را بسیار، و تسبیحش گوئید بامدادان و شامگاهان» (سوره احزاب آیه 41 و 42) پس فرمود: خداى عزوجل براى آن حدى كه بدان پایان پذیرد قرار نداده است.

فرمود: و پدرم فراوان ذكر خدا مى كرد، (گاهى) من به همراه او مى رفتم و او ذكر خدا مى كرد، با او غذا مى خوردم او ذكر خدا مى كرد، و (گاهى) با مردم گفتگو مى كرد ولى آن از ذكر خدا بازش نمى داشت و من مى دیدم زبانش را كه چسبیده به كامش بود و مى گفت «لا اله الا اللّه» و پیوسته ما را انجمن مى كرد، و ما را به ذكر خدا فرمان مى داد تا آفتاب بزند، و هر كدام ما كه خواندن (قرآن) میدانستیم دستور به خواندن مى داد، و هر كدام نمیدانست به او دستور ذكر مى فرمود.

در هر خانه اى كه قرآن خوانده شود و ذكر خداى عزوجل شود بركت آن خانه زیاد گردد، و فرشتگان در آن خانه آیند، و شیاطین از آن دورى كنند، و براى اهل آسمان بدرخشد چنانچه ستاره فروزان براى اهل زمین مى درخشد، و (اما) خانه اى كه در آن قرآن خوانده نشود و خدا در آن خانه ذكر نشود بركتش كم مى شود و فرشتگان از آن دورى كنند و شیاطین در آن خانه در آیند.

و به تحقیق رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: آیا شما را آگاه نكنم به بهترین كارهایتان كه در درجات شما از همه كارها بالاتر، و نزد خداوند از همه پاكتر و پاكیزه تر است، و براى شما از دینار (طلا) و درهم (نقره) بهتر، و از اینكه با دشمن خودتان برخورد كنید (و جهاد كنید) و شما آنها را بكشید و آنها شما را بكشند خوبتر است؟ عرض كردند: چرا فرمود: آن بسیار ذكر خدا كردن است سپس فرمود: مردى خدمت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: هر كه زبانى گویا به ذكر خدا به او داده شده است خیر دنیا و آخرت به او داده شده، و درباره گفتار خدایتعالى: «و منت منه كه فزونى جوئى» (سوره مدثر آیه 6) فرمود، (یعنى) آنچه كار خیر براى خدا كردى آن را بیش مشمار. (این روایت البته مثل سایر روایات معصومین درس های عظیم در جهت نیل به رستگاری جاوید و کسب رضایت حضرت الله جل جلاله به پیروان خداوند می دهد و به همین دلیل یعنی ادای رسالت و امامت است که شایسته تقدیم صلوات هستند یعنی واسطه نزول سعادت ابدی بر خلایق جهان تا ابدالآباد اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم آمین یا رب العالمین)

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: شیعیان ما آنهائى هستند كه هرگاه تنها باشند ذكر خدا بسیار كنند.

3) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: هر كه ذكر خداى عزوجل را بسیار كند خداوند او را دوست دارد، و هر كه ذكر خدا را بسیار كند براى دو براءت (یعنى منشور آزادى) نوشته شود، یكى براءت از دوزخ، و دیگرى براءت از انفاق (و دو روئى).

4)حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: تسبیح فاطمه زهراء علیهاالسلام از جمله ذكر بسیارى است كه خداى عزوجل فرموده است: «خدا را یاد كنید یاد كردن بسیار» (سوره احزاب آیه 41). و نیز مانند این حدیث را سعید

ص: 118

اعرج از آن حضرت علیه السلام روایت كرده است. (این البته از اعظم روایات واصله است که تأکید می نماید به ولایت 14 معصوم ع و عجل فرجهم)

5) و نیز امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كه بسیار ذكر خداى عزوجل را بكند خداوند او را در بهشتش در كنف رحمت خود جا دهد.

باب اینكه صاعقه آتشى كه در رعد و برق شدید از آسمان فرو ریزد شخص ذاكر را نگیرد

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: مؤمن بهر مرگى مى میرد جز به صاعقه زیرا در حالى كه او ذكر خداى عزوجل مى كند به او اصابت نكند.

2) برید بن معاویه عجلى گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: صاعقه ها به كسى كه ذكر خدا گوید و ذاكر است اصابت نكنند، گوید: من عرضكردم: ذاكر كیست؟ فرمود: آنكه صد آیه بخواند.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: یعنى در هر روز و شب صد آیه بخواند یا در هر یك از شب و روز.

3) ابو بصیر گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم از مردن مؤمن؟ فرمود: مؤمن بهر مردنى مى میرد: بوسیله غرق شدن بمیرد، به زیر آور ماندن بمیرد، به درنده دچار گردد، به صاعقه بمیرد، ولى این صاعقه به ذكر كننده خداى عزوجل اصابت نكند (و نرسد).

باب سرگرم شدن به ذكر خدا

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: همانا خداى عزوجل فرماید: هر كه بسبب ذكر من از درخواست و پرسش از من سرگرم شود (بطورى كه درخواست و حاجات خود را فراموش كند) باو بدهم بهتر از آنچه میدهم بآنكس كه از من درخواست كند.(و ذكر من او را سرگرم نكرده).

2) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: همانا بنده اى به خداى عزوجل حاجتى دارد، و به ثناء و ستایش بر خدا و صلوات بر محمد و آل محمد شروع كند تااینكه حاجت خود را فراموش كند (و سرگرم ثناء بر خدا و صلوات شود) پس خداوند حاجت او را بر آورد بى آنكه درباره آن درخواستى كرده باشد.

باب ذكر خداى عزوجل در نهان

ص: 119

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: خداى عزوجل فرموده: هر كه مرا در نهانى یاد كند من او را آشكارا یاد كنم. شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: ذكر نهانى یعنى در دل یا در خلوت و تنهائى یا آهسته گفتن در برابر بلند گفتن (كه بر تمامى اینها صادق است).

2) ابى مفراى خصاف در حدیث مرفوعى از امیرالمؤمنین علیه السلام حدیث كند كه فرمود: هر كس خداى عزوجل را در نهان یاد كند (از جمله كسانى است كه) ذكر خدا را بسیار كرده، زیرا منافقان را شیوه این بود كه آشكارا (پیش مسلمانان) ذكر خدا مى كردند ولى در نهان ذكر خدا نمى كردند، پس خداى عزوجل فرمود: «خود نمائى كنند به مردم و یاد نكنند خدا را جز اندكى» (سوره نساء آیه 142).

3) ابن فضال در حدیث مرفوعى (كه سند آنرا بمعصوم رسانده) حدیث كند كه خداى عزوجل بعیسى علیه السلام فرمود: اى عیسى مرا در خاطر خود یاد كن تا من نیز تو را بیاد آرم، و مرا در میان مردمان یاد كن تا من نیز تو را در میان جمعى بهتر از جمع آدمیان (یعنى فرشتگان) یاد كنم، اى عیسى دلت را براى من نرم كن و در تنهائیها بسیار مرا یاد كن و بدان شادى من باینست كه براى من تواضع كنى، و در این باره زنده (دل) باش و مرده (دل و افسرده) مباش.

4) زراره از یكى از دو امام باقر و یا امام صادق علیه السلام حدیث كند كه فرمود: فرشته ننویسد جز آنچه را بشنود، و خداى عزوجل فرموده است: «و یاد كن پروردگار خویش را در درون خود بزارى و ترس» (سوره اعراف آیه 205) پس به جز خداى عزوجل ثواب این ذكر را كه درون مرد باشد كسى نداند براى بزرگى آن ذكر. (پس پس تو ای مخاطب ارجمند اگر می خواهی طبق روایات به اعظم اذکار خداوند که می توانی آن را بیان نمایی حتی در میان مردم و در زمانی که کنار آن ها نشسته ای همان ذکر لااله الاالله است زیرا لب های تو ساکن است ولی زبان تو گویا اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم آمین یارب العالمین)

باب ذكر خداى عزوجل در میان غافلان و بى خبران از حق

1) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: یاد كننده خداى عزوجل در میان غافلان چون كسى است كه (در میدان جنگ با دشمنان دین) جنگ كند بجاى گریخته ها (بخاطر دفاع از آنها كه دشمن آنها را تعقیب نكند) و هر كه بجاى گریخته ها جنگ كند بهشت براى او (لازم) گردد.

باب تحمید یعنى ستایش كردن و تمجید یعنى ببزرگى و نیكى ستودن

ص: 120

1) مفضل گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: قربانت گردم دعاء جامعى (یعنى تمام كاملى) به من بیاموز، فرمود: خدا را حمد كن زیرا هیچ نماز گزارى نیست جز اینكه (آن زمان) براى تو دعا كند (زیرا هر نماز گزارى در نماز) میگوید: (سمع اللّه لمن حمده یعنى): خدایا بشنو سخن كسیكه تو را ستایش كند.

2) محمد بن مروان گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض كردم: چه عملى بدرگاه خداى عزوجل محبوبترین همه اعمال است؟ فرمود: اینكه او را حمد كنى.

3) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چنان بود كه روزى سیصد و شصت بار خدا را حمد مى كرد بشماره رگهاى بدن، (و اینگونه مى فرمود: «الحمد للّه رب العالمین كثیراً على كل حال» (یعنى ستایش مخصوص پروردگار جهانیانیست بسیار بر هر حال).

4) یعقوب بن شعیب گوید: شنیدم حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده است: همانا در (بدن) آدمیزاد سیصد و شصت رگ است، كه یكصد و هشتاد رگ از آنها مى جنبد و یكصد و هشتاد رگ دیگرش ساكن است ،پس اگر رگهاى جنبنده ساكن شود (آدمیزاد) خوابش نبرد، و اگر یكى از رگهاى ساكن به جنبش در آید خوابش نبرد، و رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چنان بود كه چون بامداد مى كرد سیصد و شصت بار مى فرمود: «الحمد للّه رب العالمین كثیراً على كل حال»، و چون شام میكرد مانند آنرا مى گفت.

5) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كه چون صبح كند چهار بار بگوید: «الحمدللّه رب العالمین» هر آینه شكر آن روزش را اداد كرده، و هر كه آنرا همینكه شام كرد بگوید هر آینه شكر آن شبش را ادا كرده است.

6) برخى از یاران على بن حسان از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) حدیث كند كه فرمود: هر دعائى كه پیش از آن حمد و ستایش (خداوند) نباشد آن ناتمام و پى بریده است، حمد باید و سپس ثناء گویى او، عرض كردم: من نمى دانم چه اندازه از تمحید و تمجید كفایت كند؟ فرمود: مى گوید: «الهم انت الاول فلیس قلبك شى ء، و انت الاحر فلیس بعدك شى ء، و انت الظاهر فلیس فوقك شى ء، و انت الباطن فلیس دونك شى ء، و انت العزیز الحكیم».

باب استغفارآمرزش خواهى

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: بهترین دعا استغفار (و آمرزش خواهى) است.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: براى آنكه آمرزش مهمترین و بزرگترین خواسته هاى (دعا كننده) است، و یا براى آنست كه استغفار وسیله برطرف شدن گناهان شود كه آنها بزرگترین پرده ها و حجابهاى مستجاب شدن دعاها است.

ص: 121

2) عبید بن زراره گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه بنده استغفار كند (و از خداوند آمرزش خواهد) نامه عملش بالا رود در حالیكه مى درخشد.

3) حضرت رضا علیه السلام فرمود: مثل استغفار (و ریختن گناهان بسبب آن) چون برگى است بر درختى كه (در فصل پاییز آن درخت) بجنبد و آن برگ بریزد، و كسیكه از گناهى استغفار كند و باز آنرا انجام دهد مانند كسى است كه پروردگار خود را مسخره كند.

4) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را شیوه چنان بود از كه هیچ مجلسى بر نمى خواست و گرچه (مدت توقفش در آن) كوتاه بود، تا اینكه بیست و پنج بار بدرگاه خداى عزوجل استغفار مى كرد.

5) حارث بن مغیره از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) حدیث كند كه فرمود: شیوه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) این بود كه در هر روز هفتاد بار بدرگاه خداى عزوجل استغفار مى كرد، و هفتاد بار توبه مى كرد، گوید: عرضكردم: (یعنى) مى فرمود: «استغفر اللّه و اتوب الیه»؟ فرمود: هفتاد بار مى فرمود: استغفر الله، استغفر الله، و هفتاد بار (دیگر) مى فرمود: اتوب الى اللّه و اتوب الى الله. (و توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که بسیاری از اعمال و رفتار محمد و آل محمد (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) و عجل فرجهم جنبه آموزشی برای امت اسلام دارد مانند این فرازها یعنی استغفار برای ترک اولی احتمالی و نیز طلب آمرزش برای امت و پیروان خداوند اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم آمین یا رب العالمین)

6) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: استغفار كردن و گفتن «لا اله الا الله» بهترین عبادتست، خداى عزوجل جبار فرموده است: «پس بدانكه نیست معبودى جز خدا، و آمرزش خواه براى گناه خویش» (سوره محمد آیه 19).

باب تسبیح سبحان اللّه گفتن و تهلیل لا اله الا اللّه گفتن و تكبیر اللّه اكبر گفتن

1)هشام بن سالم و أبى ابوب خزاز هر دو از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) حدیث كنند كه فرمود: فقرا و مستمندان خدمت رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمدند و عرضكردند: اى رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، همانا اغنیاء و توانگران (آن اندازه مال) دارند كه بنده آزاد كنند و ما نداریم؟ (و همچنین) دارند كه حج كنند و ما نداریم، و (نیز) دارند چیزیكه صدقه دهند و ما نداریم (و هم) دارند كه چیزى بدان جهاد كنند و ما نداریم (و در نتیجه ما بواسطه ندارى از ثواب این اعمال محروم و بى بهره هستیم؟) پس رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) (در پاسخشان) فرمود: هر كه صد بار «اللّه اكبر» بگوید بهتر است از آزاد كردن صد بنده، و هر كه صد بار «سبحان الله» بگوید بهتر است از راندن صد شتر (براى قربانى كردن در حج) و هر كه خدا را صد بار حمد گوید بهتر است از فرستادن صد اسب با زین و لجام و سوار آن در راه خدا (براى جهاد) و هر كه صدبار بگوید: «لا اله الا الله» در آن روز از نظر عمل

ص: 122

بهترین مردم است مگر (از) كسیكه زیادتر گفته باشد، (حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ)) فرمود: این خبر بگوش اغنیاء رسید آنها (آنچه پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده بود) بكار بستند، فرمود: پس فقراء دوباره نزد رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باز گشتند و عرضكردند: اى رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آنچه فرمودید بگوش اغنیاء رسید و آنان (نیز) بكار بستند (اما اكنون هر دو ثواب را دریافت كنند؟) فرمود: این فضل خدا است بهر كه خواهد دهد.

توضیح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: ظاهر این حدیث آنست كه فقرا در فضیلت باغنیاء نرسند با اینكه ثواب فقر و صبر آنها بر فقر بسیار بزرگ است چنانچه در اخبار زیادى گذشت، و اخبارى نیز بود كه دلالت داشت بر انیكه هر كه كار خیرى را آرزو كند و برایش فراهم نگردد خداى كریم ثواب آنرا باو عطا فرماید. (یعنی خداوند دوست دارد تا مسلمانان و اهل اسلام در تلاش و کوشش برای رفاه اجتماعی و امور معیشتی خود باشند و آن هایی که در این راه یعنی خدمت به خانواده خود و خدمت به جامعه موفق ترند البته به فضل بیشتری از خداوند خواهند رسید)

2) فضیل از یكى از دو امام باقر و یا صادق علیهما السلام حدیث كند كه فرمود: شنیدم از آنحضرت كه مى فرمود: «لا اله الا الله» و «اللّه اكبر» بسیار بگویید، زیرا چیزى نزد خداى عزوجل محبوبتر از گفتن لا اله الا الله، و اللّه اكبر نیست.

3) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «سبحان الله» گفتن نیمى از میزان اعمال است (كه آنرا پر كند) و «الحمدلله» همه میزان را پر كند، و «اللّه اكبر» میان آسمان زمین را پر كند.

4)حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بمردى گذر كرد كه در باغش درخت مى كاشت پس آن حضرت (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نزدش ایستاد و فرمود: تو را راهنمائى نكنم بركشت درختى كه ریشه اش پا برجاتر و میوه هایش زودرس تر و بهتر و پاینده تر باشد؟ عرضكرد: چرا مرا رهنمائى فرما اى رسول خدا، فرمود: چون بامداد كنى و شام كنى بگو: «سبحان اللّه و الحمدلله و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر» زیرا اگر آنرا بگوئى بشماره هر تسبیحه اى (یعنى هر یك مرتبه) ده درخت در بهشت دارى (كه هر درختى از آنها یك نوع) از انواع میوه ها (مى دهد) و آنها را از كارهاى شایسته و پاینده است. امام محمد باقر علیه السلام فرمود: پس آن مرد گفت: پس من شما را گواه گرفتم كه این باغ من صدقه قبض شده وقف است بر فقراى از مسلمانان كه مستحق صدقه باشند، پس خداى عزوجل آیاتى از قرآن را نازل كرد: «پس اما آنكه بخشید و پرهیزكارى كرد، و تصدیق به نكوكارى كرد، زود است كه راهنمویش بسوى گشایش شویم» (سوره لیل آیه هاى 5 76). (پس توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند به عظمت وقت و ثواب واقف و اثرات عظیم گره گشای آن بر اهل اسلام و نیز عظمت جرم وقفی خوران که لعنت خدا بر آن ها مداوم نثار باد در خیانت به اسلام و قرآن و اهل اسلام و ما در خصوص نجاست و رجاسات این جماعت یعنی موقوفه خواران و کسانی که آن ها را مدد و یاری و حمایت در این عمل ظالمانه می نمایند و نیز کسانی که به این جنایات عظیم

ص: 123

راضی هستند را در کتاب های شریف اشتغال و تفاسیر دیگر خود مذکور نموده ایم. الا لعنت الله علی الظالمین و سهیلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون)

باب دعا براى برادران دینى در پشت سر آنان

1) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: دعائى كه بیشتر امید استجابت آن مى رود و زودتر باجابت رسد دعا براى برادر دینى است در پشت سر او.

2) امام صادق علیه السلام فرمود: دعاى انسان براى برادر (دینى اش) در غیاب او روزى را فراوان كند و از ناخوشى و بدى جلوگیرى كند.

3) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) در تفسیر گفتار خداى تبارك و تعالى: «و مى پذیرد از آنانكه ایمان آوردند و كردار نیك كردند، و بیفزاید براى ایشان از فضل خویش» (سوره شورى آیه 25) فرمود: مقصود مؤمنى است كه براى برادر (دینى) خود در پشت سر او دعا كند، پس فرشته براى دعاى او آمین گوید، و خداى عزیز جبار فرماید: براى تو است دو برابر آنچه (براى برادرت) درخواست كردى، و آنچه (نیز براى او) درخواست كردى، بخاطر اینكه او را دوست داشتى بتو داده شد (و دعایت در حق او مستجاب شد).

4) و نیز آنحضرت علیه السلام فرمود: زودترین دعائى كه باجابت رسد دعاى برادر (دینى) است براى برادرش در غیاب او، ابتداء شروع بدعا براى برادرش كند پس فرشته اى كه موكل بر او است گوید: آمین و براى تو است دو چندان (آنچه براى برادر دینیت خواستى).

5) امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: هیچ مؤمنى نیست كه براى مردان مؤمن و زنان مؤمنه دعا كند جز اینكه خداى عزوجل باو باز گرداند مانند آنچه را براى ایشان دعا كرده است بشماره هر مرد مؤمن و زن مؤمنه اى كه از آغاز روزگار در گذشته یا تا روز قیامت بدنیا آید، همانا بنده اى باشد كه در روز قیامت دستور دهند كه او را بدوزخ برند و او را بدانسو كشند، پس مردان مؤمن و زنان مؤمنه گویند: این است آنكه براى ما دعا مى كرد پس شفاعت ما را درباره او بپذیر (و او را بدوزخ مبر) خداى عزوجل شفاعت ایشان را درباره او بپذیرد، و آن بنده نجات یابد. (پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند به عظمت این حدیث شریف که ارشاد می نماید به عملی که نافع است به همه خلایق و دعای آن ها بدرقه راه خادم است پس توجه نما به ثواب و عظمت خدمت کسانی که به امت رسول خدا خدمت می کنند مانند طبقه پزشکان و علمای واقعی و خادمان مانند راویان احادیث امامان معصوم مانند حضرت علامه کلینی و حضرت علی بن ابراهیم و...؛ همه راویان حق که ناجی جان و روح خلایق هستند تا ابدالآباد اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم آمین یا رب العالمین)

ص: 124

6) على بن ابراهیم از پدرش حدیث كند كه: عبداللّه بن جندب را در موقف (عرفات) دیدم و وقوفى بهتر از وقوف او ندیدم پیوسته دستهایش بسوى آسمان بلند بود، و اشكهایش بر گونه اش روان بود بطورى كه بزمین مى ریخت، پس همینكه مردم (از عرفات) برگشتند من بوى گفتم: اى ابا محمد من وقوفى بهتر از وقوف تو ندیدم؟ گفت بخدا سوگند من جز براى برادران (دینى) خود دعائى نكردم، و این براى این بود كه حضرت اباالحسن كاظم علیه السلام بمن خبر داد كه هر كه براى برادر دینى خود پشت سرش دعا كند از عرش بدو ندا شود: براى تو باد صد هزار برابر (آنچه براى برادران دینیت درخواست كردى) پس من خوش نداشتم كه صدهزار دعاى تهدید شده را بخاطر یك دعا از دست بدهم كه نمى دانم آن یك دعا هم باجابت برسد یا نه.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: عبداللّه بن جندب از راستگویان اصحاب حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) و حضرت كاظم و حضرت رضا (علیهم السلام) است و براى جلالت شان اوست كه دعایش هر یك برابر صدهزار دعا است.

7) ثوبر (بن أبى فاخته) گوید: شنیدم حضرت (زین العابدین) على بن الحسین علیهما السلام مى فرمود: همانا چون فرشتگان بشنوند كه مؤمن براى برادر مؤمنش پشت سر او دعا مى كند یا بنیكى او را یاد مى كند، گویند: توجه نیكو برادرى هستى براى برادرت كه درباره او دعاى خیر مى كنى با اینكه او از نظر تو پنهان است و او را بنیكى یاد مى كنى، هر آینه خداى عزوجل دو برابر آنچه براى او خواستى بتو داد و دو چندان آنچه تو او را به نیكى یاد كردى بر تو ثنا گوید و تو بر او برترى دارى، ولى چون بشنوند كه برادرش را ببدى یاد كند و برایش نفرین كند، گویند: تو چه بد برادر هستى براى برادرت خود را از این سخنان نگهدار اى كسى كه بر گناهانت پرده پوشى شده و بخودت بنگر (و بین خودت چه اندازه عیب و گناه دارى) و سپاسگزار آنخدائى را كه روى (گناهان عیوب) تو پرده پوشیده و بدانكه خداى عزوجل نسبت ببنده اش از تو داناتر است. ( و توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که بدخواهی به خود شخص باز می گردد و می گویند شخصی برادری داشت و می خواست به او ناراحتی برسد پس کسی را که چشمان او شور بود یعنی چشم زخم می زد را با خود همراه کرد و بسوی برادر خود روان شد پس از راه دور به برادر خود اشاره کرد و به آن شخص گفت آن فرد برادر من است او را چشم زخم بزن و آن فرد گفت کو و کجاست گفت آن جاست و مسیر دوری را اشاره کرد پس آن شخص گفت که عجب چشمانی داری که این فاصله به این دوری را می بینی و... و این گونه چشم زخم بر این برادر بدخواه رسید و کور گردید و البته این داستان تمثیل است برای این که اشخاص نسبت به هم خیرخواه باشند)

باب كسیكه دعایش مستجاب شود

ص: 125

1) عیسى بن عبداللّه قمى گوید: شنیدم از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه مى فرمود: سه دسته اند كه دعایشان باجابت رسد: (یكى) آنكس كه بحج رود، پس بیائید كه چگونه در بازماندگانش بجاى او رفتار كنید، (دیگر) جهاد كننده در راه خدا، پس بیائید چگونه در بازماندگانش در غیاب او رفتار كنید، (سوم) بیمار و مریض، پس او را بخشم در نیاورید دلتنگش نكنید، (مبادا بشما نفرین كند)

2) و نیز حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: پدرم مى فرمود: پنج دعا است كه از درگاه پروردگار تبارك و تعالى محجوب نگردد (و پرده حائلى نیست كه جلویش را بگیرد) 1 دعاى امام عادل 2 دعاى ستمدیده كه خداى عزوجل فرماید: هر آینه بطور مسلم انتقام تو را (از ستمكارت) بگیرم گرچه پس از زمانى باشد 3 دعاى فرزند صالح (و نیكوكار) براى پدر و مادر 4- دعاى پدر صالح براى فرزندش 5 دعاى مؤمن براى برادرش در پشت سر او كه خدا فرماید: براى تو باد مانند آن.

3) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: بترسید از دعاى ستمدیده و مظلوم زیرا كه آن از ابرها (و پرده هاى مانع از دعا) بالا رود تا خداى عزوجل در آن بنگرد و فرماید: آن را بالا برید تا براى او اجابت كنم، و بپرهیزید از نفرین پدر كه آن از شمشیر برنده تر است.

4) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: پدرم مى فرمود: از ستم بپرهیزید زیرا دعاى ستمدیده بآسمان بالا رود.

5) و نیز امام صادق علیه السلام فرمود: هر كه چهل مؤمن را (در دعا) جلو اندازد (و بآنها دعا كند) سپس (براى خود) دعا كند دعایش اجابت شود.

6) و نیز حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: چهار كسى هستند كه دعاشان باز نگردد درهاى آسمان براى آنها باز شود و بعرش رسند: دعاى پدر براى فرزندش، دعاى مظلوم بر آنكه باو ستم كرده، دعاى عمره كننده تا بوطن باز گردد، دعاى روزه دار تا وقتى افطار كند.

7) و نیز حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: هیچ دعایى زودتر باجابت نرسد از دعاى شخص غائب كه براى غائب دیگرى كند.

8) و نیز آن حضرت (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: حضرت موسى دعائى كرد و هارون آمین گفت، و فرشتگان نیز آمین گفتند، پس خداى تبارك و تعالى فرمود: «هر آینه دعاى شما مستجاب شد پس باید استقامت (و پایدارى) كنید» (سوره یونس آیه 89) و هر كه در راه خدا جهاد كند دعایش مستجاب شود چنانچه دعاى شما باجابت رسیدتا روز قیامت.

باب كسیكه دعایش باجابت نرسد

ص: 126

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: چهار كس هستند كه دعایشان باجابت نرسد: (1) مردى كه در خانه خود نشسته و مى گوید: خدایا بمن روزى بده، پس بوى گفته شود: آیا بتو دستور ندادم كه بجستجوى روزى برو؟ (2) مردى كه زنى دارد و بر او نفرین كند كه باو گفته شود: آیا كار او را بتو واگذار نكردم؟ (اختیار طلاق و رها كردنش بدست تو است) (3) مردى كه مالى دارد و ان را از بین برده و فاسد كرده و مى گوید: خدایا بمن روزى بده، پس بوى گفته شود: آیا بتو دستور میانه روى ندادم؟ آیا بتو دستور اصلاح مالت را ندادم؟ سپس (باین آیه استشهاد كرده) فرمود: «و كسانیكه هرگاه اتفاق كنند نه اصراف كنند و نه بر خود تنگ گیرند و باشند میان ایندو» (سوره فرقان آیه 67) (4) مردى كه مالى را بدون شاهد و گواه بدیگرى وام دهد (و سپس بانكار مدیون برخورد كند، و براى دریافت طلبش از مدیون منكر بدرگاه خداوند متعال رو آورد و از او استمداد جوید) كه باو گفته شود: آیا بتو دستور ندادم (كه هنگام وام دادن) گواه بگیرى؟

باب نفرین بر دشمن

1) اسحاق بن عمار گوید: به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) از دست همسایه اى كه داشتم و آزارى كه او از بمن مى رسید شكایت كردم؟ گوید: بمن فرمود: بر او نفرین كن، پس من نفرین كردم ولى نتیجه اى ندیدم، پس دوباره خدمتش رفتم و شكایت كردم؟ فرمود: بر او نفرین كن گوید: عرضكردم: فدایت گردم من نفرین كردم و نتیجه اى ندیدم، فرمود: چگونه نفرین كردى؟ عرضكردم: هرگاه باو برخوردم نفرینش كردم، گوید: فرمود: چون بتو پشت كند و رو گرداند نفرینش كن، پس من اینكار را كردم و زمانى نگذشت كه خدا مرا از شر او آسوده كرد.

شرح _ ظاهر این خبر با ذیل حدیث اول از باب قبل كمى منافات دارد زیرا در آنجا فرمود نفرین در حق همسایه صحیح نیست و مستجاب نشود چون انسان مى تواند خانه خود را بفروشد و از وى خلاص شود و در اینجا فرمود نفرین با چنین شرطى (یعنى هنگام پشت كردن و روگرداندنش) پذیرفته گردد و رفع و تنافى به قرینه عنوان باب بدین است كه در حدیث قبل مراد نفرین در حق همسایه ایست كه صدمه اش به انسان تنها از جهت همسایگى نه از راه دشمنى. و در این خبر مراد نفرین بد دشمنى است كه در همسایگى انسان است نه همسایه فقط.

2) و از حضرت ابى الحسن علیه السلام روایت شده كه فرمود: هرگاه یكى از شماها بر دشمن نفرین كند بگوید: «اللهم اطرقه ببلیة لا اخت لها و ابح حریمه» (یعنى بار خدایا او را ببلاى شبانه كه مانند ندارد دچار كن، و دشمن را بر او چیره ساز).

ص: 127

3) یونس بن عمار گوید: به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرض كردم: من گرفتار همسایه اى از قریش از آل محرز شده ام كه نام مرا فاش كرده و مرا شهره مردم ساخته (كه همه مرا بشناسند) هرگاه به او بگذرم گوید: این را فضى است و مالها را به نزد جعفر بن محمد مى برد؟ گوید: حضرت به من فرمود: در نماز شب به او نفرین كن آنگاه كه به سجده روى در سجده آخر از ركعت اول، پس خداى عزوجل را حمد كن و تمجید نما و بگو: (آنچه ترجمه اش اینست:) بار خدایا فلان پسر فلان مرا شهره مردم كرده، و نام مرا فاش كرده و مرا بخشم آورده و در معرض خطرها قرار داده بار خدایا او را با تیر شتابانى بزن كه او را از من باز دارى، بار خدایا مرگش را نزدیك كن و اثرش را از میان بردار، و پروردگارا در آن شتاب كن، الساعة. الساعة (یعنى هم اكنون)، گوید: همینكه به كوفه آمدیم شبانه وارد شدیم، و از خانواده خود از حال آن مرد پرسیدم و گفتم: فلانى چه كرد؟ گفتند: مریض و بیمار است، و هنوز سخنم را به پایان نرسانده بودم كه صداى شیون از خانه اش بلند شد و گفتند: مرد. (پس تو ای خداوند عظیم الشأن این دعا و مانند آن را در خصوص همه دشمنان ناصبی امیرالمؤمنین که قابل هدایت نیستند مستجاب فرما و شر و شرارت آن ها را به خود آن ها بازگردان بحق عظمت خودت و مقربین درگاهت و در صدر آن ها محمد و آل محمد علیه السلام و عجل فرجهم)

4) یعقوب بن سالم گوید: خدمت حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بودم پس علاء بن كامل به آن حضرت عرض كرد: همانا فلان كس به من (آزار) مى كند (و هر چه خواهد) مى كند؟ اگر صلاح مى دانید بدرگاه خداى عزوجل بر او نفرین كنید؟ فرمود: این از ضعف (و ناتوانى) تو است بگو: «بار خدایا تو از هر چیز كفایت كنى و چیزى از تو كفایت نكند كار فلان كس را درباره من كفایت فرما بدانچه خواهى و هر گونه خواهى و از هر راهى كه و از آنجا كه خواهى».

5) مسمعى گوید: همینكه داود بن على (كه از جانب خلفاى عباسى حاكم مدینه بود) معلى بن خنیس را (كه آزاد كرده امام صادق علیه السلام و از نزدیكان آن حضرت بود) كشت، و آن حضرت علیه السلام فرمود: هر آینه نفرین كنم بدرگاه خدا كسیكه آزاد شده من (معلى) را كشته، و مال مرا ربوده است؟ داود بن على گفت: آیا مرا به نفرین خود تهدید مى كنى؟ حماد (كه راوى حدیث است) گوید:

مسمعى گفت: معتب (خادم امام صادق علیه السلام ) براى من حدیث كرد امام صادق علیه السلام در آن شب پیوسته در ركوع و سجود بود، پس همینكه سحر شد شنیدم كه در سجده مى فرمود: «بار خدایا از تو به نیروى نیرومندت و بجلالت سختت كه همه آفریده هایت در برابر آن خوراند درخواست كنم كه بر محمد و خاندانش رحمت فرستى و او را هم اكنون الساعه بگیرى» (معتب گوید:) آن حضرت سر از سجده بر نداشته بود كه فریاد شیون از خانه داود بن على شنیدیم، پس حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) سر (از سجده) برداشت و فرمود: من خدا را به دعائى خواندم و خداى عزوجل فرشته اى فرستاد كه با میلى آهنین چنان بر سر او زد كه مثانه اش از آن ضربت شكافت و مرد.

ص: 128

شرح _ معلى بن غلام آزاد كرده حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بوده و از روى هم رفته اخبار استفاده شود كه از نزدیكان آن حضرت و جزء محرمان اسرار بوده است، داود بن على عباسى او را گرفته به زندان افكند و از او خواست كه نام اصحاب حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) را فاش كند و آنها را معرفى نماید و معلى نپذیرفت و در پاسخ گفت: اگر در زیر پایم باشند تو را از نامشان آگاه نكنم، پس داود بن على دستور داد گردنش را زدند و به دارش آویختند.

باب مباهله یعنى لعن كردن و نفرین كردن به یكدیگر

1) ابو مسروق گوید: به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرض كردم: ما با مردم (درباره مذهب و امامت شما) گفتگو كنیم و با آنان احتجاج كنیم و به گفتار خداى عزوجل دلیل آوریم كه فرماید: «خدا و رسول را و اولیاء را اطاعت نمایند» (سوره نساء آیه 59) مردم گویند: این آیه درباره فرماندهان قشونها نازل گشته، پس براى آنان به گفتار (دیگر) خداى عزوجل حجت آوریم (كه فرماید): «جز این نیست كه ولى شما خدا و رسول اوست» تا آخر آیه (55 از سوره مائده) پس مردم گویند: این آیه درباره مؤمنین نازل شده، و دلیل آوریم براى آنها به گفتار خداى عزوجل:«بگو اى محمد من از شما مزدى نخواهم جز دوستى درباره نزدیكان (و خویشان)..» (سوره شورى آیه 23) گویند: این آیه درباره نزدیكان و خویشان اسلامى نازل شده، گوید: من آنچه در خاطر داشتم از این آیات و مانند آن (و جوابهائى كه مردم از آنها دهند) ذكر كردم؟ حضرت به من فرمود: اگر اینطور است آنها را به مباهله دعوت كن، عرض كردم: چگونه (مباهله) كنم؟ فرمود: سه روز خود را اصلاح كن و گمانم فرمود: روزه بگیر (یعنى در آن سه روز كه در صدد اصلاح خود به توبه و استغفار و دعا و امثال اینها بر آئى روزه هم بگیر) و غسل كن و تو به اطراف خود به صحرا بروید و انگشتان دست راست خود را در انگشتان او شبكه وار بینداز، و او را انصاف ده (یعنى) ابتداء بخود (لعن و نفرین) كن و بگو: «بار خدایا اى پروردگار هفت آسمان و هفت زمین، و اى داناى نهان و عیان، و اى بخشاینده مهربان، اگر أبو مسروق حقى را انكار كرده و اعاى باطلى كرده پس بر او از آسمان عذابى دردناك نازل فرما» سپس نفرین را به او برگردان و بگو: «و اگر فلان كس حقى را انكار كرده و باطلى را ادعا كرده پس عذابى دردناك از آسمان بر او فرور» سپس فرمود: پس از آن درنگ نكنى كه اثر آن را به چشم خود خواهى دید، (ابو مسروق گوید): پس بخدا سوگند هیچكس را ندیدم كه مرا در این كار اجابت كند (و بمباهله حاضر شود).

2) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: ساعتیكه در آن مباهله شود میان زدن سپیده تا زدن آفتاب است.

و بسند دیگر نیز این حدیث را از آن حضرت علیه السلام حدیث كرده است.

3) برخى از اصحاب ما در كیفیت مباهله گفته است كه: انگشتانت را در انگشتان او (یعنى طرف بحث) شبكه مى كنى سپس مى گوئى: «اللهم ان كان فلان (و نام او را مى برى) جحد حقاً و أقر بباطل مأصبه بحسبان من السماء او بعذاب من عندك» و تا هفتاد بار با او به این نحو ملاعنه كنى و به همدیگر نفرین كنید.

ص: 129

4) ابو جمیله از برخى از اصحابش نقل كند كه گفته است: اگر مردى حق را انكار كرد و خواست كه تو با او ملاعنة كنى (و همدیگر را لعن كنید) بگو: «اللهم رب السماوات السبع و رب العرش العظیم ان كان فلان حجد الحق و كفر به فأنزل علیه حسباناً من السماء او عذاباً الیماً».

باب آنچه خداى تبارك و تعالى خود را بدان تمجید كرده است

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: همانا براى خداى عزوجل در شب سه ساعت است و در روز سه ساعت كه خود را در آن تمجید كند، پس نخستین ساعتها از روز آن ساعت است كه خورشید در جانب مشرق باشد و باندازه اى كه در عصر به غروب مانده است (به وقت نماز ظهر مانده باشد) و تا هنگام نماز اولى (یعنى نماز ظهر) ادامه یابد، و نخستین ساعتهاى شب ثلث آخر شب است تا زدن سپیده (كه در این ساعات خداوند خود را تمجید كند و) فرماید:

«انى انا اللّه العظیم، انى انا اللّه العزیز الحكیم، انى انا اللّه الغفور الرحیم، انى انا اللّه الرحمن الرحیم، انى انا اللّه مالك یوم الدین، انى انا اللّه لم ازل و لا ازل، انى انا اللّه خالق الخیر و الشر، انى انا اللّه خالق الجنة و النار، انى انا اللّه بدى ء كل شى ء والى یعود، انى انا اللّه الواحد الصمد، انى انا اللّه عالم الغیب و الشهادة، انى انا اللّه الملك القدوس السلام المؤمن المیهن العزیز الجبار المتكبر، انى انا اللّه الخالق البارى ء المصور لى الاسماء الحسنى، انى انا اللّه الكبیر المتعال».

سپس حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) از بیان خودش فرمود: «و الكبریاء رداؤه» (یعنى كبریاء و بزرگى برازنده حضرت اوست) و هر كس درباره آن با او ستیزه كند خداوند او را به رو در آتش اندازد، سپس فرمود: هیچ بنده مؤمنى نیست كه این اسامى را بخواند و دلش متوجه خداى عزوجل باشد جز اینكه حاجتش بر آورده شود، و اگر شقى (و با شقاوت) باشد امید دارم كه سعید گردد. (مقصود از مؤمن اهل ولایت محمد و آل محمد است وگرنه خداوند دوزخ را برای دشمنان ناصبی ایشان خلق فرموده است والسلام)

باب ثواب کسیکه لا اله الا الله بگوید

1) ابو حمزه گوید: شنیدم حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: هیچ چیز ثوابش بزرگتر از این نیست كه انسان گواهى دهد بیگانگى خداوند (و لا اله الا اللّه بگوید) همانا با خداوند عزوجل هیچ چیز برابرى نكند، و أحدى با او در كارها شركت نجوید.

ص: 130

باب كسیكه بگوید: لا اله الا اللّه و اللّه اكبر

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: بهاى بهشت (گفتن): «لا اله الا و اللّه اكبر» است.

باب كسیكه بگوید: لا اله الا اللّه وحده وحده وحده

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: جبرئیل به رسول خدا گفت: خوشا بحال هر كس از امت تو كه بگوید: «لا اله الا وحده وحده وحده».

باب كسیكه ده بار بگوید: لا اله الا اللّه وحده لا شریك له

1) امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هر كه نماز صبح بخواند و پیش از آنكه زانوها را حركت دهد (یعنى از آن حال كه در وقت سلام نماز داشته تغییر نكند) ده بار بگوید: «لا اله الا اللّه وحده لا شریك له، له الملك و له الحمد یحیى و یمیت و یحیى (و هو حى لا یموت) بیده الخیر و هو على كل شى ء قدیر» و در نماز مغرب نیز چنین كند هیچ بنده اى خداى عزوجل را بكردارى بهتر از كردار او دیدار نكند مگر آن كس كه مانند كار او (بدرگاه خداى عزوجل كارى) آورده است.

باب كسیكه بگوید: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله

1) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كه بگوید: اشهد و ان لا اله الا الله وحده لا شریك له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله» خداوند براى او هزار هزار حسنه بنویسد.

باب كسیكه در هر روز ده بار بگوید: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له الهاً واحداً أحداً صمداً لم یتخذ صاحبة و لا ولداً

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كه هر روز ده بار بگوید: «اشهد و ان لا اله الا الله وحده لا شریك له الهاً واحداً أحداً صمداً لم یتخذ صاحبة و لا ولداً» خداوند براى او چهل و پنج هزار حسنه بنویسد، و چهل و پنج هزار سیئه از او محو كند و چهل و پنج هزار درجه براى او بالا برد.

ص: 131

2) و در روایت دیگرى است كه: این ذكر (كه ده بار گفته است) در آن روز براى او پناه گاهى محكم در برابر ملطان و شیطان باشد، و هیچ گناه كبیره اى پیرامون او را فرا نگیرد.

باب كسیكه ده بار بگوید: یا اللّه یا الله

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه ده بار بگوید: یا اللّه یا اللّه باو گفته شود: بله حاجتت چیست؟

باب كسیكه بگوید: لا اله الا اللّه حقاً حقاً

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كس در هر روز گوید: «لا اله الا اللّه حقاً حقاً لا اله الا اللّه عبودیة ورقاً، لا اله الا اللّه ایماناً و صدقاً» خداوند باو رو كند و از او رو برنگرداند تا ببهشت رود.

باب هركس كه یارب یارب بگوید

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كس ده بار «یارب یارب» گوید: بدو گفته شود: بله حاجتت چیست؟

2) محمد بن حمران گوید: اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام بیمار شد پس حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) به او فرمود: بگو: «یارب یارب» زیرا هركس آن را بگوید باو ندا شود: بله حاجتت چیست.

باب كسیكه بگوید: ماشاء اللّه لا حول و لا قوة الا بالله

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هرگاه مردى دعا كند و پس از دعا بگوید: ماشاءاللّه لاحول و لاقوة الا باللّه» خداى عزوجل فرماید: بنده مؤمن دل به من نهاد و تسلیم امر من گردید حاجتش را بر آورید.

باب كسیكه بگوید: استغفر اللّه الذى لا اله الا هو الحى القیوم ذوالجلال و الاكرام و أتوب الیه

1) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كه دنبال نماز واجب پیش از آنكه پاهاى خود را تا كند (و بر خیزد، یا پیش از آنكه از حالت و هیئت تشهد زانوهاى خود را دهد) سه بار بگوید: «استغفر اللّه الذى لا اله الا هو الحى القیوم ذوالجلال و الاكرام و أتوب الیه» خداى عزوجل گناهش را بیامرزد گرچه (در زیادى) مانند كف دریا باشند.

ص: 132

باب گفتار در بامداد و شامگاه

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) درباره گفتار خداى تبارك و تعالى: «(و براى خدا سجده كنند آنانكه در آسمانها و زمینند خواه و ناخواه، و سایه هاى آنان در بامداد و شامها» (سوره رعد آیه 15) فرمود: مقصود از آن دعاى پیش از زدن آفتاب و پیش از غروب آن است، و آن ساعت اجابت است.

2) رزین از یكى از دو امام باقر و یا صادق علیهماالسلام حدیث كند كه فرمود: هر كه بگوید: «اللهم انى اشهدك ملائكتك المقربین و حملة عرشك المصطفین انك انت اللّه لااله انت الرحمن الرحیم و ان محمداً عبدك و رسولك و ان فلان بن فلان (وبجاى آن نام امام زمان و پدر بزرگوارش علیهماالسلام را ببرد) امامى و ولیى و اباء رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم و علیاً و الحسن و الحسین و فلاناً و فلاناً و امامان بعد از حسین علیه السلام را تا برسد به امام زمان علیه السلام نام ببرد ائمتى و اولیائى على ذلك احیا و علیه اموت و علیه ابعث یوم القیامة و أبرء من فلان و فلان و فلان» پس اگر در همان شب بمیرد وارد بهشت گردد.

توضیح _ «فلان و فلان و فلان» در آخر دعا كنایه از غاصبان خلافتند و در نسخه وافى یك «فلان» دیگر هم هست كه رویهم چهار مرتبه ذكر شده و آن چهارمى چناچه فیض (رحمه الله) و مجلسى (قده) گفته اند: كنایه از معاویه است.

3)حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: پدرم چون بامداد مى كرد مى خواند (دعائیرا كه ترجمه اش چنین است:) «بسم اللّه و باللّه و فى سبیل اللّه و على ملة رسول الله، بار خدایا خودم را بتو سپردم و كارم را بتو واگذاردم و بتو توكل كردم اى پروردگار جهانیان، بار خدایا در پناه ایمان مرا از پیش رو و از پشت سر و از راست و چپ و از بالاى سر و از پائین پایم نگهدار، معبودى جز تو نیست، از تو گذشت و عافیت از هر بدى و شرى در دنیا و آخرت خواهم، بار خدایا اى پروردگار مشعرالحرام، و اى پروردگار شهر حرام (یعنى مكه) و اى خداى حل حرم، محمد و خاندانش را از من سلام برسان، بار خدایا به زره نگهدارنده تو (كنایه از حفظ و حراست و یا جامه تقوى است) و بجامعیت تو (همه صفات كمالیه را) پناه برم از اینكه مرا بوسیله غرق شدن، یا سوختن یا بقصاص یا دست بسته در دست دشمن یا بزهر خوردن، یا افتادن در چاه، یا طعمه شدن درندگان، یا مرگ ناگهانى یا بهر یك از مردنهاى بد مرا میرانى، ولى مرا در بستر خود در فرمانبردارى از خودت و رسولت (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در حالیكه در راه ثواب باشم و بخطا نرفته باشم بمیران، یا در صف مجاهدان كه در كتاب خود آنان را توصیف كرده اى كه «گوئیا ایشانند ساختمانى ریخته شده» (سوره صف آیه 4) پناه دهم خودم و فرزندانم و آنچه پروردگار بمن روزى كرده به قل اعوذ برب فلق تا آخر سوره مى خواند و دنبالش مى فرمود: سپاس از آن خداست بشماره آنچه آفریده، و سپاس از آن خدا است بمانند آنچه آفریده، و سپاس از ان خدا است بكشش كلماتش، و سپاس از آن خدا است بوزن عرش او، و سپاس از آن خدا است تا خودش خشنود گردد و لا اله الا اللّه الحكیم و الكریم، و لا اله الا اللّه العلى

ص: 133

العظیم، اللهم انى اعوذ بك من درك الشقاء و من شماتة الاعداء و اعوذ بك من الفقر و الوقر، و اعوذ بك من سوء المنظر فى الاهل و المال و الولد» و ده بار نیز بر محمد و آل محمد صلوات میفرستاد. (و توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند که فرمود استاد من که ادعیه صحیح آن ادعیه است که با نام مبارک محمد و آل محمد خصوصاً در اول و آخر آن مزین باشد پس ما از ذکر تمامی آن ادعیه که خالی از این خصیصه یعنی ولایت بود چشم پوشی کردیم و بقیه را به عنوان نمونه آوردیم و اعتقاد داریم که دعا به درگاه خداوند به شرط ولایت پذیرفته است مگر آن که بنده از خدا از روی قلب راه هدایت بخواهد و خداوند او را سعادت دهد به محمد و آل محمد (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) و عجل فرجهم)

4) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هیچ بنده اى نیست كه چون بامداد كند پیش از آفتاب زدن بگوید: «اللّه اكبر اللّه اكبر كبیراً و سبحان اللّه بكرة و اصیلا و الحمدللّه رب العالمین كثیراً، لا شریك له و صلى اللّه على محمد و آله» جز اینكه فرشته اى آنها را دریابد و در درون بال خود نهد و بآسمان دنیا بالا برد، پس فرشتگان بدو گویند: خدا رحمت كند آنكس كه این كلمات را گفته و او را بیامرزد، و بهر آسمانى كه بالا رود باهل آن آسمان مانند همان حرف را بزند، و آنها نیز گویند: خدا رحمت كند كسى را كه این كلمات را گفته و او را بیامرزد تا بحاملین عرش رسد پس بدانها گوید: با من كلماتى است كه یكى از مؤمنین بدان تكلم كرده و آنها چنین و چنانند، پس آنها گویند: خدا رحمت كند این بنده را و او را بیامرزد، آنها را ببر نزد نگهبانان گنجهاى گفتار مؤمنان، زیرا اینها گنجینه هاى كلماتند تا آنها را در دفتر گنجنها بنویسند.

5) از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) (حدیث شده كه این دعا را مى خواند كه ترجمه اش چنین است): بار خدایا از آن تو است سپاس، تو را سپاس گویم و از تو یارى خواهم و تو پروردگار منى و من بنده توام، بامداد كردم بعهد و وعده تو و ایمان بوعده ات دارم و تا آنجا كه بتوانم بعهدت وفا كنم، و لا حول و لا قوة الا باللّه وحده لا شریك له، و گواهى دهم كه محمد بنده و رسول او است، بامداد كردم بر فطرت اسلام و كلمه اخلاص و بر ملت ابراهیم و دین محمد، و انشاء اللّه بهمین عقیده زنده باشم و بمیرم، بار خدایا تا هر چه مرا زنده دارى بدان زنده بدار، و چون مرا بمیرانى بهمین بمیران، و آنگاه كه مرا برانگیزى بهمین برانگیزانم، و من بدان وسیله خشنودى تو و پیروى تو را مى جویم، تو را پشتیبان خود ساخته و كارم را بتو واگذاردم، آل محمد پیشوایان منند و پیشوایانى جز آنها ندارم، بآنها اقتداء كنم و آنان را دوست و سرپرست خود دانم، و از ایشان پیروى كنم، بار خدایا آنانرا اولیاء (دوستان و سرپرستان) من در دنیا و آخرت قرار ده، و مرا چنان كن كه دوستانشان را دوست، و دشمنانشان را دشمن گیرم در دنیا و آخرت و مرا با پدرانم بصالحین ملحق ساز.

توضیح _ این دعا چنانچه از جملات آن معلوم است از دعاهاى صبح است و مرحوم فیض (رحمه الله) نیز آنرا در وافى در دعاهاى صبح ذكر كرده است.

6)صفوان از شخصى نقل مى كند كه او گوید بامام صادق علیه السلام عرضكردم: بمن دعائى بیاموز كه هر گاه صبح كردم و هر گاه شام نمودم آنرا بگویم، گوید: فرمود: بگو: «الحمدلله الذى یفعل ما یشاء و لا یفعل ما

ص: 134

یشاء غیره، الحمدلله كما یحب اللّه بحمدالحمد كما هو اهله، اللهم ادخلنى فى كل خیر ادخلت فیه محمداً و آل محمد، و اخرجنى من كل سوء اخرجت منه محمداً و آل محمد و صلى اللّه على محمد و آل محمد».

7) محمد بن مسلم گوید: از حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) علیه السلام درباره تسبیح پرسیدم؟ فرمود: من از تسبیح چیز مقرر و موظفى جز تسبیح حضرت فاطمه علیهما السلام ندانم (و سراغ ندارم) و درباره پس از طلوع فجر مى گوئى: «لا اله الا اللّه وحده لا شریك له، له الملك و له الحمد (یحیى و یمیت) و هو على كل شى ء قدیر» و هر چه خواهى تسبیحات مستحبه را بگو.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: مقصود از موظف: چیزى است كه داراى عدد مخصوص و هیئت خاصى باشد كه بر آن افزوده نشود و از آن كم نگردد، یا مقصود اینست كه آن از سنتهاى تأكید شده اى است كه ترك آن سزاوار نیست مگر براى عذر شدید و مواظبت بر آن لازم است.

و در جمله «یسبح ماشاء تطوعاً» گوید: گویا مقصود از تسبیح در اینجا چیزى است كه اعم از «سبحان اللّه» و امثال آن باشد، بلكه هر چیزى كه دلالت بر بزرگوارى و دور كردن خداوند از عیوب و آنچه راهنمائى بر جلالت او كند از ذكرها و تكبیرها را شامل گردد، و تطوع در عرف اخبار و محمدئین غالباً بر آن مستحباتى اطلاق گردد كه از سنتهائى نباشد كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بر آنها مواظبت داشت، چون نافله هاى روزانه، و روزه سه روزه در هر ماه و مانند آن، و از این روى صدوق (رحمه الله) در كتاب فقیه براى روزه سالیانه یك باب منعقد كرده و براى روزه تطوع بابى دیگر، و از خاصیتهاى سنتها آن است كه چون فوت شد قضا شود. و چون این مطلب را فهمیدى پس بدانكه امام (علیه السلام) در این فرمایش بدو چیز اشاره فرموده: (1) اینكه این دو ذكر كه موظف و سنت است منافاتى با استحباب سایر اذكار ندارد. (2) اینكه این دو ذكر از سنتهاى اكیده است ولى سایر ذكرها از تطوعات است.

8) ابو عبیده حذاء گوید: حضرت باقر علیه السلام فرمود: هر كه هنگام زدن سپیده ده بار بگوید: «لا اله الا اللّه وحده له شریك له، له الملك و له الحمد یحیى و یمیت (و یمیت و یحیى) و هو حى لایموت بیده الخیر و هو على كل شى ء قدیر» و ده بار بگوید: «صلى اللّه محمد و آل محمد» و سى پنج بار تسبیح (سبحان اللّه) بگوید، و سى پنج بار «لا اله الا اللّه» بگوید، و سى پنج بار «الحمدللّه» بگوید در آن بامداد در زمره غافلین (و بى خبران) نوشته نشود، و چون در شب آن را گوید در آن شب از جمله غافلین نوشته نشود.

باب دعاى هنگام خوابیدن و هنگام بیدار شدن

1)حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) علیه السلام فرمود: (یكى از جاهائیكه) تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیهماالسلام (گفتن آن وارد است) هنگامى است كه به خوابگاه خود رفتى، پس سى چهار بار اللّه اكبر بگو، و سى سه بار الحمدلله،

ص: 135

و سى سه بار سبحان الله، و بخوان آیه الكرسى و معوذتین را (دو سوره قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق) و ده آیه از اول سوره صافات و ده آیه از آخر آن را.

باب دعاى هنگام بیرون رفتن از منزل

1) معاویة بن عمار از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) حدیث كند كه فرمود: هرگاه (خواستى) از منزلت بیرون روى بگو: «بسم اللّه توكلت على اللّه، لا حول و لاقوة الا باللّه، اللهم انى اسئلك خیر ما خرجت له و اعوذ بك من شر ما خرجت له، اللهم اوسع على من فضلك، و اتمم على نعمتك، و استعملنى فى طاعتك و اجعل رغبتى فیما عندك، و توفنى على ملتك و ملة رسولك صلى اللّه علیه و آله».

باب دعا پیش از نماز

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: كه امیر المؤمنین علیه السلام مى فرمود: هر كه این كلام را بگوید بام محمد و آل محمد خواهد بود، هنگامیكه (براى نماز) برخیزد پیش از اینكه شروع بنماز و (تكبیرة الاحرام) كند (بگوید:) «اللهم انى اتوجه الیك بمحمد و آل محمد و اقدمهم بین یدى صلاتى و اتقرب بهم الیك فاجعلنى بهم وجیهاً فى الدنیا و الاخرة و من المقربین مننت على بمعرفتهم فاختم لى بطاعتهم و معرفتهم و ولایتهم فانها السعادة و اختم لى بها فانك على كل شى ء قدیر» سپس نماز مى خوانى و چون از نماز فائق شدى بگوئى: «اللهم اجعلنى مع محمد و آل محمد فى كل عافیه و بلاء و اجعلنى مع محمد و آل محمد فى كل مثوى و منقلب، اللهم اجعل محیاى محیاهم و مماتى مماتهم و اجعلنى معهم فى المواطن كلها و لا تفرق بینى و بینهم انك على كل شى ء قدیر».

2) و در حدیث مرفوعى (كه سندش بمعصوم رسد) فرمود: پیش از آنكه وارد در نماز شوى گوئى: «اللهم انى اقدم محمداً نبیك صلى اللّه علیه و آله بین یدى حاجتى و أتوجه به (الیك) فى طلبتى فاجعلنى بهم وجیهاً فى الدنیا و الاخرة و من المقربین، اللهم اجعل صلاتى بهم متقبله و ذنبى بهم مغفوراً و دعائى بهم مستجاباً یا ارحم الراحمین».

باب دعا دنبال نمازها

1)و نیز در حدیثى مرفوع معصوم علیه السلام فرمود: هر كه پس از نمازى با دست راست ریش خود را بگیرد و سه بار بگوید: «یا ذوالجلال و الاكرام ارحمنى من النار» و دست چپ را بلند كند و كف آنرا برابر آسمان

ص: 136

بگیرد، سپس سه بار بگوید: «اجرنى من العذاب الالیم» سپس دست را از ریش خود دور كند و بطرف آسمان بلند كند بطوریكه كف آنرا برابر آسمان گیرد، و بگوید: «یا عزیز یا كریم یا رحمن یا رحیم» سپس دستها را بگرداند و (دوباره) كفهاى آندو را بآسمان كند و سه بار بگوید: «اجرنى من العذاب الالیم» (سپس بگوید:) «صل على محمد و آل محمد و الملائكة و الروح» آمرزیده شود و خدا از او خشنود گردد، و تا هنگام مردنش همه خلایق بآمرزشخواهى براى او بوى احسان كنند، بلكه همه جن و انس بدان وسیله باو نیكى كنند.

فرمود: و چون از تشهد فارغ شدى (یعنى سلام نماز را دادى چون سلام تابع تشهد اخیر است چنانچه مجلسى (رحمه الله) گوید: پس دستهاى خود را بلند كن و بگو: «اللهم اغفر لى مغفرة عزماً جزماً لا تغادر ذنباً و لا أرتكب بعدها محرماً ابداً و عافنى معافاة لابلوى بعدها ابداً و اهدنى هدى لا اضل بعده ابداً و انفعنى یا رب بما علمتنى و اجعله لى و لا تجعله على و ارزقنى كفافاً و رضنى به یا رباه و تب على یا اللّه یا اللّه یا الله، یا رحمن یا رحمن یا رحمن، یا رحیم یارحیم یا رحیم، ارحمنى من النار ذات السعیر و ابسط على من سعه رزقك واهدنى لما اختلف فیه من الحق باذنك و اعصمنى من الشیطان الرجیم و ابلغ محمدا صلى اللّه علیه و آله عنى تحیه كثیرة و سلاماً و اهدنى بهداك و اغننى بغناك و اجعلنى من اولیائك المخلصین و صلى اللّه على محمد و آل محمد آمین». فرمود: هر كه این دعا را پس از هر نمازى بخواند خداوند روحش را در گور او بوى باز گرداند و زنده گردد و روزى داده شود و در نعمت و شادى باشد تا روز قیامت.

2) و نیز حدیث را بمعصوم رسانده كه فرمود: پس از نماز صبح گویى: «اللهم لك الحمد حمداً خالداً مع خلودك و لك الحمد حمداً لا منتهى له دون رضاك و لك الحمد حمداً لا امد له دون مشیئتك و لك الحمد حمداً لا جزاء لقائله الارضاك، اللهم لك الحمد و الیك المشتكى و أنت المستعان اللهم لك الحمد كما أنت أهله، الحمدلله بمحامده كلها على نعمائه كلها حتى ینتهى الحمد الى حیث ما یحب ربى و یرضى» و نیز مى گویى پس از نماز صبح پیش از آنكه سخن بگویى: «الحمد لله مل ء المیزان و منتهى الرضا وزنة العرش و سبحان اللّه مل ء المیزان و منتهى الرضا وزنة العرش، و اللّه اكبر مل ء المیزان و منتهى الرضا وزنة العرش، و لا اله الا اللّه مل ء المیزان و منتهى الرضا وزنة العرش، تعید ذلك اربع مرأت ثم تقول اللهم اسئلك مسئلة العبد الذلیل ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تغفر لنا ذنوبنا و تقضى لنا حوائجنا فى الدنیا و الاخرة فى یسر منك و عافیة».

3)محمد بن فرج گوید: حضرت جواد علیه السلام این نامه را بمن نوشت و آنرا بمن آموخت و فرمود: هر كه آنرا پس از نماز صبح بخواند حاجتى نخواهد جز اینكه برایش میسر گردد، و خداوند مهم او را كفایت كند (و آن دعا اینست:) «بسم اللّه و باللّه و صلى اللّه على محمد و آله و افوض امرى الى اللّه ان اللّه بصیر بالعباد، فوقاه اللّه سیئات ما مكروا، لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمین فاستجبنا له و نجیناه من الغم و كذلك ننجى المؤمنین، حسبنا اللّه و نعم الوكیل، فانقلبوا بنعمة من اللّه و فضل لم یمسسهم سوء ما شاء اللّه لا

ص: 137

حول و لا قوه الا باللّه (العلى العظیم) ما شاءاللّه لا ما شاء الناس، ما شاء اللّه و ان كره الناس حسبى الرب من المربوبین، حسبى الخالق من المخلوقین، حسبى الرازق من المرزوقین، حسبى الذى لم یزل حسبى منذ قط، حسبى اللّه الذى لا اله الا هو، علیه توكلت و هو رب العرش العظیم».

و فرمود: چون از نماز واجب فارغ شدى پس بگو: (و دعایى دستور داد كه ترجمه اش اینست) «خشنودم كه خدا پروردگارم باشد و محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیغمبرم باشد، و اسلام دینم باشد و قرآن كتابم و فلان و فلان (و نام امامان را ببرد) امامان من باشند، بار خدایا ولى تو فلان (و نام امام زمان علیه السلام را ببرد) است پس او را از برابر و از پشت سر و از راست و چپ و بالاى سر و پائین پایش نگهدارى فرما، و عمرش را دراز كن، و او را بأمر خود قائم كن، و یارى كننده دینش قرار ده، و باو بنما آنچه را دوست دارد و آنچه چشمش را روشنى بخشد درباره خودش و فرزندانش و خاندان و مالش و درباره شیعیان و دشمنانش، و بدشمنانش بنما چیزى را كه بدان بترسند و باو بنما درباره دشمنانش چیزى كه او دوست دارد و چشمش را بدانوسیله روشنى بخش، و درد دلهاى ما و سینه هاى مؤمنین را شفا بخش».

فرمود: و چون پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از نماز فارغ مى شد مى خواند (دعایى كه ترجمه اش چنین است): «بار خدایا بیامرز براى من آنچه پیش كرده ام و آنچه بتأخیر انداخته ام و آنچه نهان كردم و آنچه عیان نمودم، و اسراف مرا درباره خودم بیامرز و آنچه تو بدان داناترى، بار خدایا پیش اندازى، و تو پس اندازى، معبودى جز تو نیست، بحق دانائیت بر غیب توانائیت بر همه خلق (سوگند) تا آنگاه كه زندگى را برایم بهتر دانى مرا زنده دار، و آنگاه كه مرگ را برایم بهتر دانى جانم را بگیر، بار خدایا من از تو خواهم، ترس از تو را در پنهانى و عیان، و سخن حق را در حال خشم و خوشنودى، و میانه روى را در حال فقر و توانگرى، و از تو خواهم نعمتى كه فانى نشود و روشنى چشمى كه منقطع نگردد و از تو خواهم راضى بودن بقضا و میمنت مرگ را پس از زندگى، و گوارائى زندگى را پس از مرگ و لذت دیدارت و شوق زیارت و لقایت را بى آنكه زیانى ضرر زننده یا فتنه اى گمراه كننده بمن رسد، بار خدایا ما را بآرایش ایمان بیاراى، و راهنمایانى هدایت شده قرارمان ده، بار خدایا ما را در زمره كسانى كه رهبرى كردى رهبرى فرما، بار خدایا من از تو خواهم تصمیم بپایدارى در كار و براه راست شدن را، و از تو خواهم توفیق شكر گزارى نعمتت و عافیتى نیكو و پرداخت حقت را، و از تو خواهم بار پروردگارا دلى سالم و زبانى راستگو و از تو آمرزش خواهم از آنچه میدانى و از تو خواهم بهتر آنچه دانى، و پناه برم بخودت از بدى آنچه (نسبت بمن) میدانى زیرا كه تو میدانى و ما نمى دانیم و توئى علام الغیوب».

4)محمد جعفى از پدرش حدیث كند كه گفت: من بسیار بدرد چشم مبتلا مى شدم پس از این درد به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) شكایت كردم فرمود: آیا دعائى بتو نیاموزم كه براى دنیا و آخرتت (سودمند باشد) و درد چشم تو را كفایت كند؟ عرض كردم: چرا: فرمود: پس از نماز صبح و نماز مغرب مى گویى: «اللهم انى اسئلك بحق

ص: 138

محمد و آل محمد علیك صل على محمد و آل محمد و اجعل النور فى بصرى و البصیرة فى دینى و الیقین فى قلبى و الاخلاص فى عملى و السلامة فى نفسى و السعه فى رزقى و الشكر لك ابداً ما ابقیتنى».

باب دعا براى روزى

1) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: مردى خدمت پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسید و عرضكرد: اى رسول خدا من مردى هستم عالیمند و قرضدار، و حالم سخت شده، پس دعائى بمن بیاموز كه با آن بدرگاه خداى عزوجل دعا كنم تا بمن روزى دهد به مقدارى كه با آن قرضم را ادا كنم و بوسیله آن بر (مخارج) نانخورها و عیالم كمك جویم، پس رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: اى بنده خدا وضوى خوب و كاملى بساز، و سپس دو ركعت نماز بگزار و ركوع و سجودش را كامل و نیكو بجا آر، سپس (پس از فراغت از نماز) بگو: «یا ماجد یا واحد یا كریم یا دائم اتوجه الیك بمحمد نبیك نبى الرحمة صلى اللّه علیه و آله یا محمد یا رسول اللّه انى اتوجه بك الى اللّه ربك و ربى و رب كل شى ء ان تصلى على محمد و اهل بیته و اسئلك نفحه كریمه من نفحاتك و فتحاً یسیراً و رزقاً واسعاً الم به شعثى و اقضى به دینى و استعین به على عیالى».

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) این دعا را (براى زیاد شدن روزى): «یا رازق المقلین یا راحم المساكین یا ولى المؤمنین یا ذا القوة المتین صل على محمد و اهل بیته و ارزقنى و عافنى و اكفنى ما أهمنى»

3) و نیز از حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام دعائى براى روزى روایت كرده، (و آن اینست): «یا اللّه یا اللّه یا اللّه اسئلك بحق من حقه علیك عظیم ان تصلى على محمد و آل محمد و ان ترزقنى العمل بما علمتنى من معرفه حقك و ان تبسط على ما حظرت من رزقك».

باب دعا براى دین و وام

1)موسى بن بكر از حضرت كاظم علیه السلام حدیث كند كه (براى پرداخت بدهكارى كه داشتم این دعا را) براى من در كاغذى نوشت: «اللهم اردد الى جمیع خلفك مظالمهم التى قبلى، صغیرها و كبیرها فى یسر منك و عافیة و مالم تبلیغه قوتى و لم تسعه ذات یدى و لم یقو علیه بدنى و یقینى و نفسى فأده عنى من جزیل ما عندك من فضلك ثم لا تخلف على منه شیئاً تقضیه من حسناتى، یا ارحم الراحمین، اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریك له، و اشهد و ان محمداً عبده و رسوله و ان الدین كما شرع و ان الاسلام كما

ص: 139

وصف و ان الكتاب كما انزل و ان القول كما حدث و ان اللّه هو الحق المبین، ذكر اللّه محمداً و اهل بیته بخیر و حیا محمداً و اهل بیته بالسلام».

باب دعا براى رفع اندوه و سختى و غم و دلتنگى و ترس

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: چون برادران یوسف او را در چاه افكندند جبرئیل نزدش آمد و گفت: اى پسرك در اینجا چه مى كنى؟ گفت: همانا برادران من در این چاه افكندند جبرئیل گفت: مى خواهى كه از این چاه بیرون بیرون آئى؟ یوسف گفت: این با خداى عزوجل است اگر خواهد مرا بیرون آرد، امام صادق علیه السلام فرمود: پس جبرئیل باو گفت، همانا خداى تعالى به تو فرماید: مرا با این دعا بخوان تا از چاه بیرونت آورم، یوسف گفت: آن دعا كدام است؟ گفت: بگو: «اللهم انى اسئلك بأن لك الحمد، لا اله الا اللّه انت المنان بدیع السماوات و الارض ذوالجلال و الاكرام ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تجعل لى مما انا فیه فرجاً و مخرجاً» امام صادق علیه السلام فرمود: پس داستانش همان شد كه خداوند در كتابش یاد فرموده است.

2) معاویه بن عمار از امام صادق علیه السلام حدیث كند كه آن دعائى كه حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بوسیله آن به داود بن على نفرین كرد در داستان كشتن او معلى بن خنیس و گرفتن اموال آن حضرت را از (كه در باب نفرین بر دشمن حدیث (5) داستانش گذشت، آن دعا اینست. «اللهم انى اسئلك بنورك الذى لا یطفى و بعزائمك التى لا تخفى و بعزك الذى لا ینقضى و بنعمتك التى لا تحصى و بسلطائك الذى كففت به فرعون عن موسى علیه السلام .

3)امام صادق علیه السلام فرمود: از دعاهاى پدرم كه در هنگامى كه امرى پیش مى آمد مى خواند این بود (و ترجمه اش چنین است): «اللهم صل على محمد و آل محمد» و بیامرز مرا و به من رحم كن و كردار مرا پاكیزه فرما و بازگشت مرا آسان كن، و دل مرا آرام نما، و از ترس آسوده فرما، و در همه عمرم به من عافیت ده، و حجت مرا پا بر جا كن، و خطاهایم را ببخش، و رویم را سپید گردان، و درباره دینم مرا نگهدار، و رسیدن بدانچه را جویاى آنم بر من آسان كن، و روزیم را فراوان كن زیرا من ناتوانم، و از بدى كه نزد من است بآن خوبى كه در نزد تو است در گذر، و مرا درباره خودم داغدار مكن، و نزدیكانم را نیز داغدار منما، و به من ببخش بار خدایا یك لحظه اى (و یك نظر رحمتى) كه بدان همه گرفتاریهایم را برطرف سازى، و بدان وسیله باز گردانى به من هر آن خوئى كه پیش تو بهتر است، كه هر آینه نیرویم سست، و چاره ام كم شده، و امیدوارم از خلق تو بریده و جز امید به تو و توكل بر تو چیزى نمانده، و توانائیت پروردگارا اگر به من رحم كنى و عافیتم بخشى چون توانائیت به عذاب و گرفتارى من است، خدایا یاد بخششهایت مرا آرام كند و امید بانعام تو به من نیرو دهد، و از آن زمان كه مرا آفریدى تهى از نعمت هاى تو نبودم، و توئى پروردگار من و آقایم و داد رسم و پناهگاهم و نگهدارم، و دور كننده از من (بلاها را) و مهربان به من و كفیل روزیم، و هر آنچه كه من در آنم بقضا و قدر تو است، پس اى آقا و اى مولاى من در آنچه مقدر

ص: 140

فرمودى و حتم كرده اى رهائى من باشد از همه گرفتاریهائى كه در آنم، و عافیت من در آن باشد، زیرا من براى دور ساختن آنها جز تو كسى راندارم، پس اى صاحب جلالت و اكرام با من برابر خوش گمانى و امیدواریم رفتار كن و بزارى و ناتوانى و سستى من ترحم كن و بدان بر من منت نه و نیز بهر كس كه بدرگاهت دعا كند «یا ارحم الراحمین و صلى اللّه على محمد و آله» .

4) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: كه على بن الحسین علیهما السلام مى فرمود: من باكى ندارم چون این كلمات را بگویم اگر جن و انس بر علیه من گرد آیند (و به ضرر من اجتماع كنند، و آن كلمات این است): «بسم اللّه و باللّه و من اللّه و الى اللّه و فى سبیل اللّه و على ملة رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله اللهم الیك اسملت نفسى و الیك و جهت وجهى و الیك الجات ظهرى و الیك فوضت امرى اللهم احفظنى بحفظ الایمان من بین یدى و من خلفى و عن یمینى و عن شمالى و من فوتى و من تحتى و من قبلى و ادفع عنى بحولك و قوتك فانه لا حول و لا قوة الا بك».

5) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: مردى به من گفت: هنگامى كه در ربذه بر ابى جعفر (مقصود عباسى دومین خلیفه بنى عباس) وارد شدى چه دعائى خواندى؟ فرمود: گفتم: «اللهم انك تكفى من كل شى ء و لا یكفى منك شى ء فاكفنى بما شئت و كیف شئت و من حیث شئت و انى شئت».

شرح _ ابو جعفر منصور دومین خلیفه بنى عباس و از خلفائى است كه بر بنى هاشم بسیار ستم روا مى داشت و مخصوصاً به اولاد حضرت مجتبى علیه السلام بسیار اذیت كرد و جمعى از آنها را در زندانهاى تاریك در مدینه و كوفه زندانى كرده بود و شكنجه هائى كه این مرد ستمگر در زندانها به فرزندان پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) داده قلم از بیان آن شرم دارد و بالاخره تمامى آنها را كه حدود سى نفر از اولاد امام حسن علیه السلام بودند در زندان به دستور او با وضع فجیعى كشتند و یا سقف زندان را بر سر آنها خراب كردند، و شهادت عبداللّه محض و فرزندانش نفس زكیه و برادرش محمد دیباج و دیگر از اولاد حضرت مجتبى كه بدست خودش یا لشكریانش اتفاق افتاده در تواریخ مضبوط است، و از ستمهاى آن مرد خبیث به فرزندان رسول خدا این بود كه در سال 144 بنام حج به مكه سفر كرد و در بازگشت در ربذه كه دهى بود در چهار منزلى مدینه طیبه و قبر ابوذر غفارى رضوان اللّه تعالى علیه در آنجاست منزل كرد، و چند روزى در آنجا توقف كرد و دستور داد زندانیان مدینه كه از آن جمله محمد دیباج و عبداللّه محض بودند نزدش بردند، محمد دیباج را دستور داد در حضورش چهار صد تازیانه زدند كه مورخین مى نویسند یك چشم محمد در اثر تازیانه از حدقه بیرون آمد و پیراهنش از بسیارى خون بر تنش چسبیده بود كه پس از چندى كه خواستند آن پیراهن را از تنش بیرون آورند با روغن زیتون چرب كردند و با این حال با پوست از بدنش كنده شد، سپس تمامى آن زندانیان را با وضع بسیار رقت بارى به همراه خود به كوفه برد و در كوفه زندان كرد و در زندان بودند تا از دنیا رفتند، و رفتن امام صادق علیه السلام در ربذه نزد منصور در همین مسافرت بوده است كه حضرت را از

ص: 141

مدینه خواست و گویا نظر اذیت و شاید قتل آن حضرت نیز داشت ولى خداوند تعالى به بركت دعاى آن حضرت شر او را كفایت فرمود.

6) على بن میسر گوید: چون امام صادق علیه السلام بر ابى جعفر منصور یكى از غلامان خود را بالاى سر خود نگهداشت و به او گفت: همینكه (جعفر بن محمد) بر من وارد شد گردنش را بزن، حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) هنگامى كه وارد شد نگاهى به منصور كرد و زیر لب سخنى گفت كه كسى نفهمید چه بود، و سپس این جمله را آشكارا گفت: «یا من یكفى خلقه كلهم و لا یكفیه احد، اكفنى شر عبداللّه بن على» (منصور نامش عبداللّه و فرزند محمد بن عبداللّه بن عباس بوده است) گوید: پس منصور غلامش را ندید و غلام نیز او را نمى دید، پس منصور به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) گفت: اى جعفر. ابن محمد راستى من شما را در این گرما به رنج و تعب انداختم برگرد (به منزل، و معذرت خواهى كرد) پس حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) از نزدش بیرون رفت، پس از آن منصور به غلامش گفت: چرا آنچه به تو دستور داده بودم انجام ندادى (و گردن جعفر بن محمد رانزدى؟) گفت: به خدا سوگند من او را ندیدم و چیزى آمد و میان من و او حائل شد، منصور گفت: به خدا سوگند اگر این داستان را براى احدى گفتى هر آینه تو را خواهم كشت.

7) عبداللّه بن عبد الرحمن گوید: حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) به من فرمود: آیا دعائى به تو نیاموزم كه بوسیله آن دعا كنى؟ و همانا ما خاندان هرگاه امرى اندوهناكمان كند و از سلطان براى امرى بترسیم كه تاب آن را نداریم با آن دعا (بدرگاه خداوند) دعا مى كنیم؟ عرض كردم: چرا، پدر و مادرم به فدایت باد اى فرزند رسول خدا، فرمود: بگو: «یا كائناً قبل كل شى ء و یا مكون كل شى ء و یا باقى بعد كل شى ء صل على محمد و آل محمد، و افعل بى كذا و كذا» (و بجاى آن جمله اخیر حاجت خود را ذكر كند).

8) سعید بن یسار گوید: به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرض كردم: (من گاهى) اندهگین شوم (و براى رفع آن از حضرت دستورى خواستم) فرمود: بسیار بگو: «اللّه اللّه ربى لا اشرك به شیئاً» پس هر گاه از وسوسه یا حدیث نفس (خاطره هاى شیطانى) بترسى بگو: «اللهم انى عبدك و ابن عبدك و ابن امتك بیدك عدل فى حكمك، ماض فى قضاؤك، اللهم انى اسئلك بكل اسم هو لك انزلته فى كتابك اوعطمته احد من خلقك او استاثرت به فى علم الغیب عندك ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تجعل القرآن نور بصرى و ربیع قلبى و جلاء حزنى و ذهاب همى اللّه اللّه ربى لا اشرك به شیئاً».

9) سماعة گوید: حضرت ابوالحسن (موسى بن جعفر علیهماالسلام) بمن فرمود: اى سماعة هرگاه براى تو نزد خداى عزوجل حاجتى است پس بگو: «اللهم انى اسئلك بحق محمد و على فان لهما عندك شأناً من الشأن و قدراً من القدر فبحق ذلك الشأن و بحق ذلك القدر ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تفعل بى كذا و كذا حاجت خود را بگوید) زیرا همانا چون روز قیامت شود هیچ فرشته مقرب و نه پیغمبر مرسل و نه مؤمن آزمایش شده نماند جز آنكه در آن روز بآندو (یعنى محمد و على علیهما السلام) نیاز دارند.

ص: 142

10) معاویة بن عمار و علاء بن سیابه و ظریف بن ناصح گوید: چون ابوالدوانیق منصور دوانیقى) بسراغ حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرستاد بآسمان برداشت سپس گفت: «اللهم انك حفظت الغلامین بصلاح ابویهما فاحفظنى بصلاح آبائى محمد و على و الحسن و الحسین و على بن الحسین و محمد بن على اللهم انى ادرء بك فى نحره و اعوذ بك من شره» یعنى بار خدایا تو آن دو پسر بچه را بخاطر نیكى و خوبى پدر و مادرشان نگهدارى كردى مرا هم بخاطر خوبى پدرانم: محمد و على و حسن و حسین و على بن الحسین و محمد بن على نگهدارى فرما، بار خدایا من بوسیله تو در گلویش او را دور سازم، و از شرش بتو پناه برم) سپس بشتربان (كه مهار شتر حضرت در دستش بود) فرمود: برو پس همینكه، ربیع (حاجب منصور) در خانه منصور او را دیدار كرد بوى عرضكرد: اى اباعبداللّه وه چه اندازه دلش نسبت بشما سخت شده، و من همانا شنیدم كه مى گفت: بخدا سوگند هیچ نخل خرمائى براى آنها باقى نگذارم جز اینكه همه را ببرم، و هیچ مالى براى آنها باقى نگذارم و همه را غارت نكنم، و هیچ كودكى براى ایشان باقى نگذارم و همه را با سیرى ببرم؟ گوید: پس آنحضرت زیر لب چیزى گفت: و لبانش را جنبانید، پس همین كه بر منصور وارد شد سلام كرد و نشست، منصور جواب سلام حضرت را داد سپس گفت: بخدا سوگند آهنگ داشتم كه یكدرخت خرما برایت باقى نگذارم و همه را قطع كنم، و هر چه دارى بگیرم؟ حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: یا امیرالمؤمنین همانا خداوند ایوب را گرفتار كرد و او صبر كرد، و بداود نعمت داد او شكر كرد، و یوسف را بر برادران چیره كرد (ولى او انتقام نگرفت) و از آنها درگذشت، و تو از این نژادى و این نژاد كارى نكنند جز بدانچه مانند كردار آنان باشد، گفت: راست گفتى و من از شما در گذشتم و (شما را) بخشیدم، فرمود: یا امیرالمؤمنین هر آینه هیچ كس دست خود را بخون ما خاندان نیالوده است جز اینكه خداوند سلطنتش را برگرفته، منصور از این سخن برآشفت و خشم كرد، حضرت فرمود: یا امیرالمؤمنین آرام باش (تا دنباله سخن را بگویم) همانا این سلطنت در خاندان ابى سفیان بود تا اینكه یزید حسین علیه السلام را كشت خداوندسلطنتش را گرفت و بمروان بن محمد رسید، و چون مروان ابراهیم را كه برادر منصور و بابراهیم امام معروف بود) كشت خداوند سلطنتش را گرفت و بشما داد، گفت: راست گفتى بزرگترین (حاجتت را) بگو (تا برآورم) فرمود: اذن بده (كه برگردم) گفت: آن بدست شما است هرگاهى بخواهى (در بازگشت آزادید) پس آنحضرت بیرون آمد ربیع حاجب عرضكرد: ده هزار درهم براى شما داده فرمود: من بدان حاجتى ندارم، عرضكرد: اگر نپذیرى او را خشمگین خواهى كرد (و از نپذیرفتن شما بخشم آید) آنرا بگیر و در راه صدقه بده.

شرح _ سبوطى در تاریخ الخلفاء گوید: جهت اینكه منصور را ابوالداونیق لقب دادند این بود كه بسیار حریص و بخیل بود و از كارگران و صنعتگران خود به دانق و حبه نیز حساب میكشید، و دانق معرب دانگ است كه در فارسى گویند و آن یكششم درهم است.

ص: 143

و مقصود از «غلامین» دو پسر بچه كه امام علیه السلام) بدانها اشاره فرمود همان دو غلامى است كه خداوند متعال در داستان حضرت موسى و خضر علیهما السلام در آیه 82 از سوره كهف بیان فرموده كه فرماید: «و اما الجدار فكان لغلامین یتیمین فى المدینة و كان تحته كنز لهما و كان ابوهما صالحاً،...» و ملخص داستان این بود كه حضرت موسى و خضر دو پیامبر الهى مأموریت پیدا كردند دیوارى كه روبخرابى و انهدام بود از خرابى آن جلوگیرى كنند و آنرا از نو بسازند بخاطر گنجى كه در زیر آن پنهان بود و آن گنج متعلق بدو پسر بچه و آن پدر و مادر صالح هفتصد سال و یا هفت پشت بوده است.

و ربیع حاجب (دربان منصور، و پیشخدمت مخصوص) ظاهراً علاقه مند بدان حضرت علیه السلام بوده بلكه از برخى از روایات استفاده شود از شیعیان بوده و پاره اى روایات نیز از او نقل شده گرچه از جهت وثاقت در حدیث مورد اعتماد دانشمندان رجال نویس نبوده ولى از روى هم رفته چند حدیث كه یكى همین حدیث شریف است استفاده مى شود كه از علاقمندان حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بوده است و شاید هم علاقه مندى او نسبت به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فقط در پیش روى آنحضرت بوده ولى در مورد انجام فرمان منصور كاملاً مطیع او بوده است.

باب دعا براى دردها و بیماریها

1) برخى از اصحاب ما حدیث كرده اند كه حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) هنگام درد و بیمارى (ایندعا مى خواند) مى گفت: «اللهم انك عیرت اقواما فقلت: قل ادعوا الذین زعمتم من دونه فلایملكون كشف الضر عنكم و لا تحویلا، فیا من لا یملك كشف ضرى و لا تحویله عنى احد غیره صل على محمد و آل محمد و اكشف ضرى و حوله الى من یدعو معك الها آخر لا اله غیرك»

2) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: چون مردى را دیدى كه گرفتار بلا شده (بشكرانه اینكه تو بدان بلا گرفتار نشده اى) بگو: «الحمد لله الذى عافانى مما ابتلاك به وفضلنى علیك و على كثیر ممن خلق» و نگذار او بشنود.

3) داود بن زربى گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) (درباره كسیكه جائى از بدنش دردى دارد) فرمود: دست خود را بر جاى درد بگذار دو سه بار بگوید: «اللّه اللّه ربى حقاً لا اشرك به شیئاً اللهم انت لها و لكل عظیمه ففرجها عنى»

4) امام باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هرگاه انسان مریض شد (این دعا را بخواند) بگوید: «بسم اللّه و باللّه و محمد رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله اعوذ بعزة لله و اعوذ بقدرة اللّه على ما یشاء من شر ما أجد».

5) امام صادق علیه السلام فرمود: (براى رفع درد و بیمارى بگوید:) «یا منزل الشفاء و مذهب الداء انزل على ما بى من داء شفاء».

ص: 144

6) حسین خراسانى نانوا گوید: از دردى كه داشتم به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) شكایت كردم، فرمود: چون نماز خواندى پس بجاى سجده ات دست بگذار و بگو: «بسم اللّه محمد رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله اشفنى یا شافى لا شفاء الا شفاؤك، شفاء لا یغادر سقما شفاء من كل داء و سقم».

7) معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام حدیث كند كه فرمود: دستت را بر موضع درد مى گذارى و سه بار مى گویى: «اللهم انى اسئلك بحق القرآن العظیم الذى نزل به الروح الامین و هو عندك فى ام الكتاب على حكیم ان تشفینى بشفائك و تداوینى بدوائك و تعافینى من بلائك» و بر محمد و آل او صلوات میفرستی. (پس تو ای عاقل دانا و خردمند در این فراز به یک نکته عظیم توجه نما و آن این که مقصود امام از بیان این ادعیه عدم مراجعه به پزشک و درمان از طریق دعا نیست زیرا این تعبیر بر ضد قرآن و بر ضد روایات معارض و ضد عقل است یعنی این که از خدا شفا می خواهی و به پزشک مراجعه می نمایی زیرا در بسیاری از اوقات ثابت می شود که پزشک در تشخیص خود خطا می کند و این حضرت حق جل جلاله است که درمان بیماری ها را نیز در داروها قرار داده و لذا خلایق بایستی در برابر عوامل درمان خود یعنی پزشکان و داروسازان و ...؛ و خلقت گیاهان دارویی و داروها که برگرفته از عوامل شیمیایی و خواص فیزیکی اجسام است از خدا شاکر باشند یعنی خدا را به واسطه اسبابی که در اختیار قرار داده است شکرگزاری نمایند یعنی مفهوم این ادعیه عدم مراجعه به پزشک و استفاده از دارو نیست و به همین دلیل در احکام اسلامی مراجعه به پزشک حرام نمی باشد و یا مکروه نمی باشد بلکه برای حفظ سلامت واجب است به پزشک مراجعه شود والسلام)

باب حرز و تعویذ

1) صالح بن سعید از ابراهیم بن محمد بن هارون حدیث كند كه به حضرت ابى جعفر علیه السلام نوشت و از آن حضرت دعائى براى بادهائى كه كودكان بدان دچار گردند در خواست ،حضرت به خط خود این دو دعا را نوشت، و صالح (بن سعید) معتقد بود كه آن حضرت این دو دعا را به خط خود براى ابراهیم فرستاد (یا ابراهیم دعاها را كه به خط حضرت بود براى صالح فرستاد). (سپس دعا را ذکر می نماید)

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: بادى كه دچار كودكان شود همانست كه در فارسى بدان «باد جن» گویند و همان ام الصیبان است، كه شیخ در كتاب قانون آن را ریح الصبیان (باد كودكان) نامیده است، سپس كلامى از كتاب نهایه نقل كند كه باد در امثال این حدیث كنایه از «جن» است. (پس توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند که توکل بر خداوند و پناه خواستن از او برای دفع تمام بلاها و شرور و...؛ امری صحیح و عقلایی است ولی سوءاستفاده اشخاص معلوم الحال و شیاد از این ضعف خلایق نبایستی دلیل مراجع مسلمان به افراد شیاد و

ص: 145

کلاهبردار و رمال و جادوگر و ساحر شود زیرا که خداوند ساحران و جادوگران را به دوزخ خود بشارت داده و انسان ها را از ورود به عوالم دیگر که بایستی در آن ورود نیابند نهی فرموده است و البته کسی که توکل او به خداست خداوند او را کفایت خواهد فرمود از تمامی شرورهای موجود که آن را در کتاب خود در سوره های عظیم ناس و خلق بیان فرموده است و اهل اسلام بایستی به خدا پناه ببرند از شرارت دشمنان خود و اما بحث جن پس این که جن در اجسام خلایق فرومی رود و آن ها را وادار به اعمال خلاف می نماید و... یاوه ای است که مانند آن یاوه ای پیدا نمی شود و این مزخرفات برگرفته از کتب عهد عتیق و خصوصاً عهد جدید است و ما شرح کامل آن را در کتاب شریف نورالانوار خود مذکور نموده ایم پس اهل اسلام بایستی در همه امور بر خدا توکل نمایند و روایت چهارده معصوم در این راستاست)

2) بكیر گوید: شنیده از امیرالمؤمنین علیه السلام كه مى فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به من فرمود: اى على آیا به تو نیازمودم كلماتى؟ هر گاه در ورطه (امرى كه خلاصى از آن دشوار باشد) یا بلائى افتادى پس بگو: «بسم اللّه الرحمن الرحیم و لا حول و لاقوة الا باللّه العظیم» زیرا خداى عزوجل به بركت این دعا آنچه خواهد از اقسام بلا از تو دور كند.

باب دعا هنگام خواندن قرآن

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) هنگام خواندن قران این دعا را مى خواند (كه ترجمه اش چنین است): «بار خدایا اى پروردگار ما ستایش مخصوص تو است، توئى یگانه در قدرت و پادشاهى استوار، و مخصوص تو است ستایش، توئى برتر بعزت و كبریاء و مسلط بر فراز آسمانها و عرش بزرگ، پروردگار ما و از آن تو است ستایش، توئى كه همه چیز را به ذات خود دانائى و هر دانشمندى نیازمند در گاه تو است، پروردگارا ما ازان تو است ستایش اى فرود فرستنده آیه ها و ذكر عظیم، پرورد گارا ما مخصوص تو است ستایش بد آنچه بما آموختى از حكمت و قرآن عظیم آشكار كننده، بار خدایا توئى كه پیش از رغبت ما در آموختن آن را به ما آموختى، و پیش از اظهار شوق ما در سودش ما را بدان مخصوص گردانیدى، بار خدایا در اینصورت این منتى است از تو بر ما، و فضل وجود و لطفى است به ما و رحمتى است براى ما و امتنانى است بر سر ما، بدون اینكه از جانب ما جنبش و حركت و توانائى و چاره جوئى شود، بار خدایا پس تلاوت این قرآن و در برداشتن آیاتش را محبوب ما ساز، و به ما ارزانى دار ایمان بآیات متشابه آن را، و توفیق عمل بمحكمش را، و به ما ده وسیله ناویل آن را، و راهنمائى در تدبیر آن و بینائى در پرتو نورش را به ما عنایت فرما.

بار خدایا چنانچه آن را فرو فرستادى درمان براى دوستانت، و وسیله بدبختى براى دشمنانت، و سبب كورى نافرمانت، و وسیله روشنى فرمانبردارنت، بار خدایا آن را قرار ده براى ما پناهگاه محكمى از عذابت، و دژى از خشمت، و جلوگیرى از نافرمانیت و نگهبانى از قهر و غضبت، و راهنمائى به فرمان برداریت، و نورى در

ص: 146

روز دیدارت كه بدان در میان خلق تو روشنى یابیم، و بر صراط تو بدان وسیله بگذریم، و به بهشت راه یابیم.

بار خدایا به تو پناه بریم از بدبختى در حمل آن، و كورى از عمل (یا علم) بآن، و كجروى در حكم آن و برترى نمودن از توجه بدان (یا پیشتازى از میانه روى آن) و كوتاهى كردن در برابر حق آن، بار خدایا سنگینى آن را از ما بردار و مزدش را براى مالارم گردان، و سپاسگذاریش را نصیب ما گردان، و ما را چنان كن كه مراعات و محافظتش كنیم، بار خدایا ما را چنان ساز كه از حلالش پیروى كنیم و از حرامش اجتناب ورزیم، و حدود آن را بر پا داریم، و فرائض آن را به جا آوریم.

بار خدایا روزى ما گردان شیرینى تلاوتش را و نشاط درباره قیام بدان، و ترس در هنگام خواندنش و نیروئى براى بكار بستن آن در هر آن از شب و روز، بار خدایا باندكى خواب خستگى ما را درمان كن (و بنابر نسخه «اسقنا» یعنى عطش خواب ما را باندكى از آن فرو نشان) و در ساعت مخصوص شب ما را از خوابها بیدار كن. و در گاههائى كه دعا باجابت رسد ما را از چرت چرتیها بخود آر.

بار خدایا دلهاى ما را در برابر عجائب بى پایانش تیز هوش كن، و زمزمه آن را لذت بخش نما، و هنگام مراجعه بآن عبرتى بما بده، و سود آشكارى هنگام فهم جوئیش به ما عنایت فرما، بار خدایا به تو پناه بریم از تخلف قرآن در دلهاى ما (یعنى اثر آن در اعضاء و جوارح ما آشكار نشود) و از اینكه آن را بالش خواب خود كنیم (فیض «ره») گوید: یعنى شب بخوابیم با او و تهجد باو نكنیم یا او را در كنار تختخواب خود اندازیم و آن را گرامى نداریم) و از اینكه آن را پشت سر اندازیم، و از قساوت دلهامان نسبت بدانچه ما را بدان پند دادى به تو پناه بریم، بار خدایا بآیاتى كه در آن آوردى ما را سود ده، و به مثلهائى كه در آن زدى ما را متذكر ساز، و به تأویل آن بدیهاى ما را جبران كن و بدان وسیله مزد كردار نیك ما را دو چندان كن، و درجات ما را بالا ببر، و پس از مرگ بسبب آن به ما بشارت تلقین نما، بار خدایا آن را براى ما توشه اى ساز كه در موقع وقوف در برابرت بدان وسیله به ما نیرو دهى، و راه روشنیكه كه با آن نامهاى تو را تسبیح گوئیم، زیرا تو با فرود فرستادن آن حجتى بر ما آوردى كه راه عذر را بر ما بستى و نعمتى به ما دادى كه زبان شكر ما از آن كوتا هست.

بار خدایا آن را براى ما سرپرستى ساز كه ما را از لغزش نگهدارد، و راهنمائى ساز كه ما را بكار نیك راهنمائى كند، و كمكى راهنمایش ساز كه ما را از كجى راست كند، و در خستگى نیرو بخشد، تا به بهترین آرزوهایمان رساند، بار خدایا آن را براى ما در روز قیامت شفیع ساز و وسیله اى براى ارتقاء و وكیلى پیروز در آن روز قضاوت، و نورى در آن روز تاریكى و ظلمت روزى كه نه زمینى است و نه آسمانى، روزى كه هر كس بآنچه كوشش كرده بدان مزد گیرد.

بار خدایا آن را براى ما وسیله سیرابى در روز تشنگى ساز، و سبب نجات ما گردان در روز جزا از آن آتش سوزانى كه بر هر كس از آن گرمى خواهد ترحم نكند و شعله اش زبانه كشد، بار خدایا آن را براى ما برهانى قرار ده

ص: 147

در آن روز كه همه اهل زمین و آسمانها گرد آیند. بار خدایا منزلهاى شهیدان و زندگى سعیدان، و رفاقت پیمبران را روزى ما گردان زیرا تو شنواى دعائى». (نگارنده گوید هرچند در ابتدا یا انتهای این دعای واصله صلوات بر محمد و آل محمد (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) و عجل فرجهم که به اعتقاد ما شاخصه صحیح بودن ادعیه است مذکور نشده است ولی ما آن را ذکر نمودیم به لحاظ محتوای علمی آن ولی خداوند پناه بردن به او از شر شیطان در زمان قرائت قرآن را امر فرموده و روایات ما نیز بر این معنی دلالت دارد والسلام)

باب دعا در هنگام حفظ قرآن

1) ابان بن تغلب گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: مى گوئى (این دعا را كه ترجمه اش چنین است): «بار خدایا من از تو خواهم باینكه بندگان از چون توئى خواهش نكنند خواهم به حق محمد پیغمبر و رسولت و به حق ابراهیم خلیل خود و برگزیده ات و به حق موسى هم سخنت و هم رازت، و بحق عیسى كلمه ات و روحت، و از تو خواهم به حق صحف ابراهیم و تورات موسى و زبور داود و انجیل عیسى و قرآن محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و بهر وحییكه فرستادى و به حق هر آن حكمیكه آنرا گذرا فرمودى، و هر آن حقیكه بدان حكم فرمودى، و هر بى نیازى كه توانگرش كردى و هر گمراهى كه راهنمائیش كردى، و هر خواهنده اى كه بدو عطا فرمودى، و از تو خواهم بدان نامت كه بر شب نهادى پس تاریك شد، و بدان نامت كه بر روز نهادى پس روشن گشت. و بدان نامت كه بر زمین نهادى پس آرامش گرفت، و با آن آسمانها را ستون زدى و استوار شدند، و بدان نامت كه بر كوهها نهادى و مستقر شدند، و بدان نامت كه روزیها را بدان پراكنده كردى، و از تو خواهم بدان نامت كه مردگان را بدان زنده سازى، و از تو خواهم بدان چه مركز انعقاد عزت عرشت شد، و آخرین رحمتى كه از كتابت (قرآن یا لوح محفوظ) آشكار گردد، از تو خواهم كه بر محمد و آلش رحمت فرستى و حفظ قرآن و انواع دانش را به من روزى كن، و اینكه آنها را در دل و گوش و چشمم پا برجا كنى، و با گوشت و خون و استخوان و مغز من آنها را بیامیزى، و شب و روز مرا از رحمت و قدرت خودت بدانها بكار اندازى، زیرا كه نه جنبشى و نه توانائى بجز تو نیست اى زنده و پاینده».

گوید: و در حدیث دیگر اضافه دارد (كه ترجمه آن اضافه نیز اینست):

«و از تو خواهم بدان نامت كه بندگانى كه دعایشان را باجابت رساندى بدان ترا خواندند، و پیمبرانت بدان ترا خواندند كه آنها را آمرزیدى و بدانها ترحم كردى، و از تو خواهم بهر نامى كه در كتابهایت فرو فرستادى، و بدان نامت كه عرش تو بدان پابرجا شد، و به نامت واحد، احد، فرد، وتر، متعال، آنكه همه اركان را (عرش یا آسمانها و زمینها و جز آن را) پر كرده و پاك، پاكیزه، مبارك مقدس، حى، قیوم، روشنى آسمانها و زمین، رحمن، رحیم، كبیر متعال، و (از تو خواهم) به حق كتابت كه به حق و راستى فرود آمده و كلمات نامه ات و نور نام تو، و به عظمت و اركانت».

ص: 148

و گوید: در حدیث دیگرى است كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هر كس بخواهد كه خداوند عزوجل قرآن و دانش را در دل او نهد این دعا را (كه گذشت) با عمل سفید در ظرف پاكى بنویسد سپس آن را با آب بارانیكه به زمین نرسیده باشد بشوید، و سه روز ناشتا بخورد كه ان شاءاللّه قرآن را حفظ كند. (نگارنده اعتقاد دارد که علاوه بر این امور از خداوند توفیق مسئلت کرده و سپس مداومت و کوشش نماید در حفظ آیات عظیم الهی و بداند که حافظه انسان ها متفاوت است و با تکرار و تمرین توفیق حاصل می شود ان شاءالله)

باب دعاهاى كوتاه و مختصر براى همه حاجتهاى دنیا و آخرت

1) على بن زیاد گوید: على بن بصیر بدان حضرت نامه نوشت و درخواست كرد كه در پائین نامه اش دعائى براى او بنویسد و بیاموزد كه بوسیله آن از گناهان نگهدارى شود و دعائى جامع براى (حوائج) دنیا و آخرت باشد، پس حضرت علیه السلام در پاسخش به خط خود نوشت (دعائى كه ترجمه اش اینست): «بسم اللّه الرحمن الرحیم اى كسیكه نیك را آشكار كند، و زشت را بپوشاند، و پرده مرا ندرد، اى در گذشت كریم، و اى خوش در گذرنده (از گناه) اى وسیع در آمرزش اى پر بخشش در رحمت اى دمساز در هر راز، و اى پایان هر شكایت، اى در گذرنده با كرامت، و اى بزرگ در منت، اى آغاز كننده بهر نعمت جلوتر از استحقاق آن، اى پروردگار و اى آقا و اى فریاد رس، رحمت بر محمد و آلش فرست و از تو خواهم كه درد و زخم جا ندهى» سپس بخواه هر چه خواهى.

2) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: به حقیقت و راستى كه خدا مردى بیابانى را با دو كلمه كه با آنها بدرگاه خداوند دعا كرد آمرزید (و آن دو كلمه این بود كه) گفت: «اللهم ان تعذبنى فأهل لذلك انا، و ان تغفر لى فأهل لذلك انت» (یعنى بار خدایا اگر مرا عذاب فرمائى پس من سزاوار آنم، و اگر بیامرزى پس تو شایسته آنى) پس خداوند او را آمرزید.

3) داود رقى گوید: من شنیدم كه حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بیشتر چیزى كه در هنگام دعا بر آن اصرار داشت این بود كه خدا را بحق پنج تن مى خواند، یعنى رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین صلوات اللّه علیهم اجمعین.

4)معاویة بن عمار گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بدون سخن و پرسشى بمن فرمود: اى معاویة آیا مى دانى كه مردى خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و از اینكه اجابت دعایش دیر شده بود بآنحضرت شكایت كرد، آنحضرت باو فرمود: چرا دعاى سریع الاجابة را (یعنى دعائى كه زود باجابت رسد) نخواندى؟ آنمرد عرضكرد: آندعا كدام است؟ فرمود: بگو: «اللهم انى اسئلك باسمك العظیم الاعظم الاجل الاكرم المخزون المكنون النور الحق البرهان المبین الذى هو نور، مع نور و نور من نور و نور فى نور، و نور على نور و نور فوق كل نور، و نور یضى ء به كل ظلمة و یكسر به كل شدة و كل شیطان مرید و كل جبار عنید، لا تقر به ارض و لا تقوم به سماء، و یا من به كل خائف، و یبطل به سحر كل ساحر، و بغى كل باغ، و حسد كل حاسد، و یتصدع

ص: 149

لعظمته البر و البحر، و یستقل به الفلك، حین یتكلم به الملك، فلا یكون للموج علیه سبیل و هو اسمك الاعظم الاعظم، الاجل الاجل النور الاكبر، الذى سمیت به نفسك، و استویت به على عرشك و أتوجه الیك بمحمد واهل بیته اسئلك بك و بهم ان تصلى على و محمد و آل محمد و ان تفعل بى كذا و كذا».

5) عمرو بن ابى المقدام گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) ایندعا را كه جامع حاجتهاى دنیا و آخرت است بمن دیكته فرمود: (و فرمود:) كه پس از حمد و ثناى خداوند مى گویى:

«اللهم انت اللّه لا اله الا انت الحلیم الكریم، و انت اللّه لا اله الا انت العزیز الحكیم، و أنت اللّه لا اله الا انت الواحد القهار، و انت اللّه لا اله الا أنت الملك الجبار، و انت اللّه لا اله الا انت الرحیم الغفار، و انت اللّه لا اله الا انت شدید المحال، و انت اللّه لا اله الا انت الكبیر المتعال، و انت اللّه لا اله الا انت السمیع البصیر، و انت اللّه لا اله الا انت المنیع القدیر، و انت اللّه لا اله الا انت الغفور الشكور، و انت اللّه لا اله انت الحمید المجید، و انت اللّه لا اله الاانت الغفور الودود، و انت اللّه لا اله الا انت الحنان المنان، و انت اللّه لا اله الا انت الحلیم الدیان، و انت اللّه لا اله الا انت الجواد الماجد، و انت اللّه لا اله الا انت الواحد الاحد، و انت اللّه لا اله الا انت الغائب الشاهد، و انت اللّه لا اله الا انت الظاهر الباطن، و انت اللّه لا اله الا انت بكل شى ء علیم، تم نورك فهدیت و بسطت یدك فأعطیت، ربنا وجهك اكرم الوجوه و جهتك خیر الجهات و عطیتك افضل العطایا و اهناها تطاع ربنا فتشكر و تعصى ربنا فتغفر لمن شئت تجیب المضطرین و تكشف السوء و تقبل التوبه و تعفو عن الذنوب لا تجازى ایادیك و لا تحصى نعمك و لا یبلغ مدحتك قول قائل اللهم صل على محمدو آل محمد و عجل فرجهم و روحهم و راحتهم و سرورهم، و أذقنى طعم فرجهم و اهلك اعداءهم من الجن و الانس و آتنا فى الدنیا حسنة و فى الاخرة حسنة و قنا عذاب النار، و اجعلنا من الذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون، و اجعلنى من الذین صبروا و على ربهم یتوكلون و ثبتنى بالقول الثابت فى الحیاة الدنیا و فى الاخرة و بارك لى فى المحیا و الممات و الموقف و النشور و الحساب و المیزان و أهوال یوم القیامة و سلمنى على الصراط و اجزنى علیه و ارزقنى علما نافعاً و یقیناً صادقاً و تقى وبراً و ورعاً و خوفاً منك و فرقاً یبلغنى منك زلفى و لا یباعدنى عنك، و احببنى و لا تبغضنى و تولنى و لا تخذلنى و اعطنى من جمیع خیر الدنیا و الاخرة، ما علمت منه و ما لم اعلم و اجرنى من السوء كله بحذافیره ماعلمت منه و ما لم اعلم».

6) ابو جعفر كه مردى بوده است در كوفه و بكنیه اش معروف بوده گوید: به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرضكردم: دعائى بمن بیاموز كه با آن دعا كنم، فرمود: آرى بگو: «یا من ارجوء لكل خیر و یا من آمن سخطه عند كل عثره و یا من یعطى بالقلیل الكثیر یا من اعطى من سئله تحننا منه و رحمة یا من اعطى من لم یسئله و لم یعرفه صل على محمد و آل محمد و اعطنى بمسألتى من جمیع خیر الدنیا و جمیع خیر الاخره فانه غیر منقوص ما اعطیتنى و زدنى من سعه فضلك یا كریم».

7)محمد بن مسلم گوید: بآنحضرت علیه السلام عرضكردم: دعائى بمن بیاموز، فرمود: تو كجائى از دعاى الحاح؟ و (چرا آنرا نخوانى؟) گوید: عرضكردم: دعاى الحاح كدام است؟ فرمود: «اللهم رب السماوات السبع و ما

ص: 150

بینهن و رب العرش العظیم و رب جبرئیل و میكائیل و اسرافیل و رب القرآن العظیم و رب محمد خاتم النبیین انى اسئلك بالذى تقوم به السماء و به تقوم الارض و به تفرق بین الجمع و به تجمع بین المتفرق و به ترزق الاحیاء و به احصیت عدد الرمال و وزن الجبال و كیل البحور» سپس بر محمد و آل محمد صلوات مى فرستى آنگاه حاجت خود را مى خواهى و در درخواست خود اصرار بنما.

8) امام صادق علیه السلام بابى بصیر فرمود: بخوان (و این دعا را باو آموخت كه ترجمه اش چنین است:) «بار خدایا از تو درخواست كنم گفتار توبه كنندگان و كردارشان را و (نیز از تو خواهم) نور پیمبران و راستى آنها را، و كردار ذكر گویان و یقین ایشانرا، و ایمان دانشمندان و فهم ایشانرا، و پرستیدن خاشعان و فروتنشیانرا، و حكمت فقیهان و سیره آنها را، و ترس پرهیزكاران و رغباتشانرا، و باور داشتن مؤمنان و توكل آنها را، و امید نیكوكاران و نیكیهایشانرا.

بار خدایا من از تو خواهم پاداش شاكران، و مقام مقربان و رفاقت پیمبران را. بار خدایا از تو خواهم ترس آنانكه عمل براى تو كنند، و كردار آنانرا كه از تو ترسانند، و خشوع آنانكه برایت پرستش كنند، و یقین آنان كه بر تو توكل كنند؛ و توكل آنانكه بر تو گرویدند.

بارالها تو بحاجت من نگفته دانائى، و برآوردنش براى تو آسان و بى تكلیف است، و توئى كه هیچ سائلى تو را در سئوال دچار نسازد، و هیچ بدگوئى از (مقام) تو نكاهد، و گفتار هیچ بنده گوینده مدحى بحق مدحت تو نرسد، تو آنچنانیكه خود فرمائى و برتر از آنى كه ما بگوئیم.

بار خدایا براى من گشایشى نزدیك قرار ده، و مزد بزرگى بمن عطا فرما، و پوشش نیكو بر عیوبم كن، بار خدایا تو دانائى كه من با اینكه بر خود ستم كردم و بر نفس خود اسراف نمودم ولى براى تو ضد و همتا و همسر و فرزندى نگرفتم، اى كسیكه مسائل بسیار او را بغلط نیندازد، و اى كسى كه چیزى از چیزى دیگر او را سرگرم نكند، و نه شنیدنى از شنیدنى دیگر و نه دیدنى از دیدنى دیگر، و اصرار و پافشارى اصرار كنندگان او را بستوه نیاورد، از تو درخواست كنم كه در همین ساعت بمن گشایشى دهى از جائى كه گمان برم و از جائى كه گمان ندارم، توئى كه استخوانهاى پوسیده را زنده كنى، و بر هر چیز توانائى.

اى كسیكه شكر من (در برابر نعمتهایش) اندك بود ولى باز هم مرا محروم نكرد، و خطایم بزرگ بود ولى رسوایم نساخت، و بر نافرمانیها مرا دید ولى برویم نزد، و مرا آفرید براى آنچه آفرید و من جز آنچه براى آن آفریدم كردم،

پس چه خوب مولایى هستى تو اى آقاى من، و بد مطلوب و خواسته شده اى هستم من كه مرا یافتى، بنده تو و زاده بنده كنیز توام كه در برابر هستم و هر چه خواهى درباره من انجام دهى.

بار خدایا آوازهایش خاموش شده و حركات آرام شدند، و هر دوستى با دوستش خلوت كرده و من با تو خلوت كرده ام، توئى محبوب من، پس نتیجه این خلوتم را با خودت در این شب آزادى از دوزخ قرار ده، اى كسیكه برتر از دانش او براى دانشمندى وصفى نماند (یعنى كسى از او دانشمندتر نیست) و اى كسیكه

ص: 151

بدون لطف او براى هیچ مخلوقى نگهبانى نیست، اى آنكه پیش از هر چیز بوده و اى آنكه پس از هر چیز خواهى بود، اى كسى كه عنصر (و ماده اى) برایش نیست، و اى كسیكه پایان او فناء ندارد (چون پایان ندارد) اى كاملترین توصیف شدگان، و بخشنده ترین دهندگان، و اى كسى كه بار هر زبانى كه خوانده شود آن را بفهمد و اى كسى كه گذشت او قدیم است، و سخت گیریش سخت است، و ملكش استوار است، تو را بخوانم بآن نامت كه بدان با موسى بیواسطه سخن گفتى، اى خداى بخشنده، و اى مهربان، اى آنكه جز تو معبودى نیست، بار خدایا توئى صمد از تو خواهم كه رحمت بر محمد و آلش فرستى و برحمت خود مرا ببهشت برى». (توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که بعضی از دعاهای شریف به واسطه طولانی بودن ذکر نشد)

پایان کتاب دعاء و دنبال آن کتاب فضل قرآن است.

به نام خداوند بخشنده مهربان

کتاب فضل قرآن

1)حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حدیث فرماید كه آنحضرت (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: اى مردم شما اكنون در دنیا و خانه سازش و صلح هستید و شما در سر راه سفر هستید و بشتاب شما را خواهند برد، و شما مى نگرید كه شب و روز و خورشید و ماه هر تازه اى را كهنه كنند و هر دورى را نزدیك سازند و هر وعده اى را بسر رسانند، پس اسباب وسائل زیادى فراهم كنید براى اینكه گذرگاه درازى در پیش است. فرمود: پس مقداد بن اسود برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا خانه سازش یعنى چه؟ فرمود: خانه اى كه رساننده است (انسانیرا بگور رساند، یا در آن خانه كردار نیك ذخیره شود براى رسیدن بمنزلهاى آخرت) و جدا كننده (یعنى انسان را از علایق دنیا جدا كند) پس هرگاه آشوبها چون شب تار شما را فرا گرفت بقرآن رو آورید (و بدان چنگ زنید) زیرا آنست شفیعى كه شفاعتش پذیرفته است (درباره كسى كه بدان عمل كند) و گرارش دهنده است از بدیها كه گفته اش (درباره آنكس كه بدان عمل نكرده) تصدیق شده است، هر كه آنرا پیشواى خود كرد به بهشتش رهبرى كند و هر كه (از آن پیش افتد) و آنرا پشت سر خود قرار دهد بدوزخش كشاند، و قرآن راهنمائى است كه به بهترین راهها راهنمائى كند، و كتابى است كه در آنست تفصیل و بیان و تحصیل (بدست آوردن حقایق) و آنست جدا كننده (میان حق و باطل) شوخى و سرسرى نیست براى آن ظاهرى است و باطنى، پس ظاهرش حكم و دستور است و باطنش علم و دانش، ظاهرش جلوه و زیبایى دارد و باطنش ژرف و عمیق است، ستارگانى دارد و ستارگانش هم ستارگانى

ص: 152

دارد (آنچه ترجمه شده بنا بر نسخه اى «نجوم» است و در برخى از نسخه ها «تخوم» است و آن به معناى پایان هر چیزى است) شگفتیهایش به شماره در نیاید و عجایبش كهنه نگردد، در آنست چراغهاى هدایت و جایگاه نور و حكمت و راهنماى معرفت است براى آنكس كه بشناسد صفات را مجلسى (رحمه الله) گوید: یعنى صفاتى كه موجب مغفرت است یا صفت شناسائى و استنباط را پس باید شخص تیز بین دقت نظر كند و دقت نظر را تا بدرك صفت آن ادامه دهد كه نجات بخشد آنكس را كه هلاكت افتاده، و رهائى بخشد آنرا كه راه رهائى ندارد، زیرا اندیشیدن است كه زندگانى دل بینا است، چنانچه آنكه جویاى روشنى است در تاریكیها بوسیله نور راه را پیماید، بر شما باد كه نیكو برهید و كم انتظار برید.

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: همانا خداى عزیز و جبار كتابش را بر شما فرود فرستاد و او است راستگو و نیك خواه، در آن كتاب است آگاهى از شما و آنانكه پیش از شما بودند، و آنانكه پس از شمایند، و آگاهى از آسمان و زمین، و اگر كسى نزد شما آید و از آنها بشما آگاهى دهد هر آینه شما در شگفت شوید.

3) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: من نخستین كسى هستم كه روز قیامت بر خداى عزیز جبار وارد شوم و با كتابش و اهل بیتم، سپس امتم (وارد شوند) پس از ایشان بپرسم چه كردید با كتاب خدا و اهل بیت من؟.

4) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: همانا این قرآن (كتابى) است كه در آن است جایگاه نور هدایت و چراغهاى شب تار، پس شخص تیز بین باید كه در آن دقت كند و براى پرتوش نظر خویش را بگشاید، زیرا كه اندیشه كردن زندگانى دل بینا است، چنانكه جویاى روشنى است در تاریكى ها به سبب نور راه بپیماید.

5) امام صادق علیه السلام فرمود: در سفارش امیرالمؤمنین علیه السلام بیارانش بود كه: بدانید همانا قرآن راهبر روز است و پرتو افكن شب تار اگر چه (آنكس كه در صدد راهنمائى شدن و كسب نورش باشد) در سختى و ندراى باشد. (زیرا فقر وفاقه او را از آن باز ندارد بلكه رغبتشان را در اینباره افزون كنند از فیض (رحمه الله).

6) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) از پدرانش حدیث كند كه مردى از درد سینه به پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شكایت كرد، حضرت (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: بوسیله قرآن شفا بجوى زیرا خداى عزوجل فرماید: (و این قرآن) شفاء است براى آنچه در سینه ها است». (سوره یونس آیه 57). (پس تو ای عاقل دانا و خردمند معنی این آیه و مانند آن این نیست که برای درمان همه دردها و بیماری ها بایستی به قرآن مراجعه نمود بلکه معنی آن این است که بسیاری از آشفتگی های روحی انسان اسباب بیماری های جسمی را فراهم می نماید و لذا با توکل و پناه بردن به کتاب خدا این آرامش حاصل شده و قهراً اثر خود را بر تسکین جسم نشان می دهد و لذا این روایات هرگز منافاتی با مراجعه به پزشکان در زمان بروز انواع بیماری ها ندارد)

7) امام صادق علیه السلام فرمود: نه بخدا سوگند این امر خلافت هرگز در دودمان ابوبكر و عمر باز نگردد، و نه هرگز در بنى امیه، و نه در فرزندان طلحه و زبیر باز آید، براى آنكه اینان قرآن را بیكسو نهادند، و سنتها را باطل كردند، و احكام (الهى) را تعطیل كرده (و مهمل گذاردند).

ص: 153

و رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده است: قرآن راهنماى گمراهى است و بینائى از هر كورى است، و سبب گذشت از لغزشها است، و روشنى در هر تاریكى است، و در پیشامدها (و بدعتها) پرتوى است، و نگاهدارنده از هر هلاكتى است و ره جوئى در هر گمراهى است، و بیان كننده هر فتنه و اشتباهى است، و انسانیرا از دنیا (ى پست بسعادتهاى) آخرت رساند، و در آنست كمال دین شما، و هیچكس از قرآن رو گردان نشود جز بسوى دوزخ.

8) ابوبصیر گوید: شنیدم حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: همانا قرآن بازدارنده و فرمان دهنده است. به بهشت فرمان دهد و از دوزخ باز دارد.

9) زهرى گوید: حضرت على بن الحسین علیهما السلام فرمود: اگر همه مردم كه ما بین مشرق و مغرب هستند بمیرند من از تنهائى هراس نكنم پس از آنكه قرآن با من باشد، و آن حضرت علیه السلام شیوه اش این بود كه هرگاه «مالك یوم الدین» را مى خواند آنقدر آنرا تكرار مى كرد كه نزدیك بود بمیرد.

10) اسحاق بن غالب گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: آنگاه كه خداوند خلق اولین و آخرین را در قیامت جمع كند بناگاه شخصى را كه خودش صورت ترا از او هرگز ندیده اند دیدار كنند كه بسوى آنان آید، پس چون مؤمنان نظرشان بر او كه همان قرآن است بیفتد گویند: این از ما است و این بهترین كسى است كه ما او را دیده ایم، و چون از همه آنها بگذرد گویند: این قرآن است، پس از آنها هم بگذرد تا به پیمبران مرسل رسد آنها نیز گویند: این قرآن است، از آنها نیز بگذرد تا به فرشتگان رسد آنها گویند: این قرآن است، پس از آنها نیز بگذرد تا به سمت راست عرش رسد و آنجا بایستد، پس خداى جبار فرماید: بعزت و جلال خودم و ببلندى مقامم سوگند كه البته امروز اكرام كنم (و گرامى دارم) آنكه تو را اكرام كرده است، و البته خوار كنم هر كس كه تو را خوار كرده است.

باب فضیلت آنكس كه قرآن را بكار بندد

و نیز فرمود، رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده است: قرآن را بیاموزید زیرا كه در روز قیامت قرآن در صورت زیبا كه رنگ صورتش گشته باشد نزد خواننده خود آید و باو گوید: منم كه شب تو را به بیدارى بپایان بردم، روزهاى داغ تو را به تشنگى بسر آوردم، و آب دهانت را خشك كردم، و اشكت را روان ساختم، (اكنون) هر كجا بروى من هم با تو باشم، و هر تاجرى (امروز) بدنبال تجارت خویش است (كه در دنیا كرده است) و من امروز بسود تو در پس تجارت هر تاجرى باشم، و بزودى كرامتى نیز از جانب خداى عزوجل بتو رسد پس شادمان باش، و (در این حال) تاجى بیاورند و بر سرش نهند، و امان نامه (از آتش دوزخ را) بدست راستش دهند، و فرمان جاوید بودن در بهشت را بدست چپش، و دو جامه بهشتى بوى پوشند،

ص: 154

سپس باو گفته شود: بخوان و بالا برو، پس هر یك آیه را بخواند یكدرجه بالا رود، و بپدر و مادر او نیز دو جامه بپوشانند در صورتیكه مؤمن باشند، و بآن دو گویند. این پاداش آن قرآنى است كه بفرزندتان آموختید. (یعنی این خیرات برای اهل ایمان است یعنی پیروان محمد و آل محمد (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) و عجل فرجهم یعنی کسانی که به کلام قرآن که پیروی از ایشان است توجه نمودند و این پیروی از ایشان است که مفهوم و معنی احترام به قرآن را تداعی می نماید)

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كه در حال جوانى قرآن بخواند و با ایمان هم باشد قرآن با گوشت و خونش بیامیزد، و خداى عزوجل او را با فرشتگان پیغام برنده و نیكرفتارش رفیق كند، و قرآن براى او در روز قیامت پرده و مانعى از آتش باشد و گوید: بار پروردگارا هر كار گرى بمزد كار خویشتن رسیده جز كارگر من، پس گرامى ترین عطاهاى خود را باو برسان، فرمود: پس خداى عزیز و جبار دو جامه از جامه هاى بهشتى باو بپوشاند و بر سرش تاج كرامت نهاده باشد، سپس بقرآن گفته شود: آیا ما تو را درباره این شخص خشنود كردیم؟ قرآن گوید: بار پروردگارا من برتر از این درباره او میل داشتم، پس نامه امان (از دوزخ را) بدست راستش دهند، و فرمان جاویدان ماندن در بهشت را در دست چپش گذارند و وارد بهشت گردد، پس باو گفته شود: بخوان (قرآنرا) و یكدرجه بالا برو، سپس به قرآن گویند: آیا آنچه تو خواستى باو رساندیم و تو را خشنود كردیم؟ گوید: آرى، حضرت فرمود: هركس قرآن را بسیار بخواند و با اینكه حفظ آن (بر او) دشوار است آنرا به ذهن خویش بسپارد خداى عزوجل دو بار پاداش آنرا باو بدهد.

3) ابان تغلب از امام صادق علیه السلام حدیث كند كه فرمود: مردم بر چهار گونه هستند، من عرضكردم: فدایت شوم آنها كیانند؟ فرمود: یكى مردى كه ایمان دارد ولى قرآن باو داده نشده. (دیگر) مردى كه قرآن را دارد ولى ایمان ندارد، (سوم) مردى كه هم قرآن را باو داده اند و هم ایمان را، (چهارم) مردیكه نه قرآن را دارا است و نه ایمان دارد، عرضكردم: قربانت گردم براى من حال اینها را بیان و شرح فرمائید، فرمود: اما آنكه ایمان دارد ولى قرآن بدو داده نشده چون میوه (یا خرما) ایست كه مزه اش شیرین است ولى بو ندارد، و اما آنكس كه قرآن را دارا است ولى ایمان ندارد چون برگ درخت مورد است كه بویش خوش ولى مزه اش تلخ است، و اما آنكس كه هم قرآن را دارا است و هم ایمان دارد چون ترنج است كه هم خوشبو است و هم خوش مزه، و اما آنكس كه نه قرآن باو داده شده و نه ایمان مانند هندوانه بوجهل است كه نه بو دارد و مزه اش نیز تلخ است. (و گروه چهارم مقصود دشمنان ناصبی اهل بیت و...؛ هستند پس همه آن اشخاص ملعون که با نام قرآن فساد و تبهکاری می کنند پس از جمله اعداء و دشمنان قرآن هستند و بر خداست که روز قیامت آن ها را با سر وارد آتشی نماید که از غضب او مشتعل شده است الا لعنت الله علی الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون)

4)زهرى گوید: بحضرت على بن الحسین علیهما السلام عرضكردم: كدام عمل بهتر است؟ فرمود: عمل آنكس كه فرود آید و كوچ كند، عرضكردم: او كیست (و یعنى چه؟) فرمود: قرآن را باز كند (و خواندش را آغاز كند) و

ص: 155

بانجام رساند و هر زمان كه از اولش در آید بآخرش كوچ كند، و فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هر كس كه خدا قرآن باو داد و چنان پندارد كه بمردى بهتر از او چیزى داده اند خیر بزرگى را كوچك شمرده و كوچكى را بزرگ دانسته است.

5) معاویه بن عمار گوید: امام صادق علیه السلام بمن فرمود: هر كه قرآن بخواند او بى نیاز شود و نیازى پس از آن نیست، و گرنه (اگر قرآن بى نیازش نكند) هیچ چیز او را بى نیاز نكند.

6) حضرت باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: اى گروه قرآن خوانان از خداى عزوجل بپرهیزید در آنچه از كتاب خود بشما داده است زیرا كه من مسؤلم و شما هم مسئول هستید، من از رساندن و تبلیغ رسالت مسئولم، و شما از آنچه از قرآن و سنت من در بردارید مسئول هستید.

7) حفص گوید: از حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام شنیدم كه بمردى مى فرمود: آیا ماندن در دنیا را دوست دارى، عرضكرد: آرى، فرمود: براى چه؟ عرضكرد: براى خواندن قل هو اللّه احد، حضرت سكوت فرمود: و پس از ساعتى بمن فرمود: اى حفص هر كه از دوستان و شیعیان ما بمیرد و قرآن را خوب نداند در قبر باو یاد دهند تا خداوند بدان وسیله درجه اش را بالا برد زیرا درجات بهشت برابر با آیات قرآن است باو گفته شود: بخوان و بالا برو، پس مى خواند و بالا مى رود، حفص گوید: من احدى را ندیدم كه بر خود بیمناك تر باشد از حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام و نه امیدوارتر از او دیدم، و قرآن را محزون (و با ناله) مى خواند، و هنگامى كه قرآن مى خواند گویا با انسانى روبرو سخن گوید. (و توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که شرح عظمت قرآن هرگز در یک حدیث یا هزار حدیث نمی گنجد بلکه بیان عظمت آن نیازمند هزاران هزار رساله دارد زیرا آن معجزه باقی و عظیم آخرین و برترین پیامبران الهی یعنی حضرت محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و عجل فرجهم است که تا قیام قیامت همچون خورشیدی عظیم و تابان بر همه خلایق جهان درخشش عظیم دارد)

باب كسیكه بسختى قرآن را یاد گیرد

1) فضیل بن یسار گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم كه مى فرمود: كسى كه درباره قرآن رنج كشد و بسختى و كم حافظه گیش آنرا حفظ كند دو اجر دارد.

2) صباح بن سیابه گوید: شنیدم كه از حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: كسى كه بسختى قرآن را یادگیرد دو اجر دارد و آنكس كه بآسانى یاد گیرد با اولین است.

توضیح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: شاید مقصود از اولین آن كسانى باشند كه در ایمان بخدا و رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیشى جستند.

3) امام صادق علیه السلام فرمود: براى مؤمن شایسته است كه نمیرد تا قرآن را بیاموزد و یا آن كه در كار یاد گرفتن آن باشد.

ص: 156

باب كسیكه قرآن را حفظ كرده سپس فراموش كند

1) یعقوب احمر گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرض كردم: فدایت شوم من قرآن را خوانده ام ولى از ذهنم رفته است دعا كنید كه خداوند آنرا بمن بیاموزد، گوید: آنحضرت از این طلب كه من خدمتش عرض كردم ناراحت شد و فرمود: خداوند آنرا به تو و ما همگى یاد دهد گوید: ما نزدیك ده نفر بودیم سپس فرمود: سوره اى كه مردى مى خواند با اوست ناگاهى كه آنرا واگذارد، پس روز قیامت در زیباترین صورت نزدش آید و بر او سلام كند آنمرد گوید: تو كیستى؟ گوید: من فلان سوره ام و اگر تو بمن چسبیده بودى و نگاهم داشته بودى تو را در این درجه فرود مى آوردم، پس بر شما باد بملازمت قرآن، سپس فرمود: برخى از مردمند كه قرآن خوانند كه گفته شود: فلانكس قارى قرآن است، و برخى قرآن مى خوانند براى (سود جوئى) و بدست آوردن دنیا و خیرى در اینها نیست و برخى هستند كه قرآن خوانند تا از آن در نمازشان و در شب و روزشان منتفع شوند. (پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که مقصود امام معصوم در این روایت آنست که اگر اهل ایمان از روی جهل، توجه کامل به کتاب خدا را رها کنند پس اسباب پشیمانی آن ها را در روز قیامت فراهم می آورد ولی برای کسانی که از روی پیری و طول عمر دچار این نسیان می شوند غمی وجود ندارد و نیز هشدار عظیم امام معصوم به آن اراذل و اوباشی است که کتاب خدا را وسیله سودجویی می نمایند پس لعنت خدا و رسول و امامان معصوم و همه لعنت کنندگان بر آن ها نثار و ایثار باد زیرا اسباب توهین و اهانت را به کتاب خدا فراهم نموده و در راه بهره گیری از آن بازدارندگی ایجاد نموده اند)

2) ابو كهمس گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم از مردى كه قرآن خوانده و سپس فراموش كند و تا سه بار گفتم؟ آیا بر او باكى هست؟ فرمود: نه.

3)یعقوب احمر گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضكردم: قربانت گردم هر آینه بمن اندوهها و ناراحتیهائى رسیده كه چیزى از خیر و نیكى برایم نگذارده، و همه را از كفم ربوده تا بدانجا كه قسمتى از قرآن را از یادم برده، گوید: آنحضرت از این جریان كه گفتم: چون بنام قرآن رسیدم ناراحت شد سپس فرمود: همانا مرد سوره اى از قرآن را فراموش كند پس روز قیامت نزدش آید تا از برخى از درجه هاى بهشت باو سر كشد و گوید: سلام علیك، گوید: و علیك السلام تو كیستى؟ گوید: من فلان سوره هستم كه مرا ضایع گذارى و رها ساختى، آگاه باش كه اگر به من چسبیده بودى تو را باین درجه مى رساندم سپس با انگشت اشاره كرده فرمود: بر شما باد بقرآن پس بیاموزید آنرا، زیرا برخى از مردم هستند كه قرآن را بیاموزند كه گفته شود: فلانكس قرآن خوان است، و برخى براى آوازه خوانى آنرا یاد گیرند كه بگویند: فلانى خوش صدا

ص: 157

است، و در اینها خیرى نیست، و برخى هستن كه آنرا یاد گیرند و دستورات آنرا در شب و روز انجام دهند، و توجه ندارند كه كسى بداند یا نداند.

باب در خواندن قرآن

1) حضرت صادق علیه السلام فرمود: قرآن عهد خداوند و فرمان او است بر خلقش پس سزاوار است براى شخص مسلمان كه در این عهد و فرمان خدا نظر افكند و روزى پنجاه آیه از آن بخواند.

2) زهرى گوید: از حضرت على بن الحسین علیهما السلام شنیدم كه مى فرمود: آیه هاى قرآن گنجینه هائى است، پس هرگاه در یك گنجینه را گشودى شایسته است كه بدانچه در آن است نظرى بیفكنى. (یعنی نظر به مصحف خداوند در جایگاه خود دارای فضل و کرامت است و قرائت و توجه به آن به منزله گلی است که به سبزه آراسته می شود)

باب خانه هایى كه در آنها قرآن خوانده شود

1) پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: خانه هاى خود را بتلاوت قرآن روشن كنید و آنها را گورستان نكنید چنانچه یهودى و نصارى كردند، در كلیساها و عبادتگاههاى خود نماز كنند، ولى خانه هایش خویش را معطل گذارنده اند (و در آنها عبادتى انجام ندهند) زیرا كه هرگاه در خانه بسیار تلاوت قرآن شد خیر و بركتش زیاد شود، و اهل آن بوسعت رسند، و آن خانه براى اهل آسمان درخشندگى دارد چنانچه ستارگان آسمان براى اهل زمین مى درخشند.

2) حضرت صادق علیه السلام خانه ایكه در او شخص مسلمانى قرآن مى خواند اهل آسمان آن خانه را بنگرند چنانچه اهل دنیا ستاره درخشان را در آسمان بنگرند.

3) و نیز فرمود علیه السلام: كه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خانه اى كه در آن قرآن خوانده شود و ذكر خداى عزوجل (و یاد او) در آن بشود، بركتش بسیار گردد، و فرشتگان در آن بیایند و شیاطین از آن دور شوند، و براى اهل آسمان مى درخشد چنانچه ستارگان براى اهل زمین مى درخشد، و خانه اى كه در آن قرآن خوانده نشود و ذكر خداى عزوجل در آن نشود بركتش كم شود، و فرشتگان از آن دور شوند و شیاطین در آن حاضر گردند.

باب ثواب خواندن قرآن

ص: 158

1) حضرت باقر علیه السلام فرمود: هر كه قرآن در حال ایستاده در نمازش بخواند خداوند بهر حرفى از آن صد حسنه براى او بنویسد، و هركس آنرا در نمازش نشسته بخواند خداوند بهر حرفى پنجاه حسنه برایش بنویسد و هر كه قرآن را در غیر از نمازش بخواند خداوند بهر حرفى ده حسنه برایش بنویسد.

ابن محبوب گوید: من مانند همین حدیث را از معاذ بن مسلم (یكى از راویان حدیث) شنیدم.

2) حضرت صادق علیه السلام فرمود: چه باز مى دارد تاجرى را كه در بازار مشغول (بتجارت است) از اینكه چون (شب هنگام) بخانه باز گردد نخوابد تا یك سوره از قرآن بخواند و بجاى هر آیه كه مى خواند برایش ده حسنه نوشته شود و ده گناه از او محو گردد. (و البته توجه نماید مخاطب ارجمند از کلام امام (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) در رابطه با محو گناهان؛ محو گناهانی نیست که در قالب ظلم و ستم بر خلایق از طریق کم فروشی، تقلب در کسب و کلاه برداری و...؛ امثال آن باشد و یا کسب از محل حرام مانند محل وقفی که به نیت واقف عمل نشده و حاصل آن غارت می شود)

3) بشر بن غالب اسدى از حضرت حسین بن على علیهما السلام حدیث كند كه فرمود: هركس یك آیه از كتاب عزوجل را در نمازش در حال ایستاده بخواند در برابر هر حرفى خداوند صد حسنه برایش بنویسد، و اگر در غیر از نماز بخواند بهر حرفى ده حسنه بنویسد، و اگر قرآن را گوش دهد بهر حرفى یك حسنه برایش بنویسد، و اگر قرآن را شبانه ختم كند فرشتگان تا صبح براى او رحمت فرستند، و اگر روز آنرا ختم كند تا شام فرشتگان نگهبان (در روز) بر او رحمت فرستند، و یك دعاى مستجاب شده نزد خداوند دارد، (و این دعا یا ختم قرآن) براى او بهتر است از آنچه میان زمین و آسمان است، گوید: من عرضكردم: این پاداش آنكسى است كه همه قرآن را بخواند و اگر كسى همه آنرا نخواند (چه پاداشى دارد)؟ فرمود: اى برادر اسدى خداوند بخشنده و بزرگوار و كریم است هر چه از قرآن كه بلد باشد و بخواند خداوند این پاداش را باو مى دهد.

4) حضرت باقر علیه السلام فرمود: كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: هركس در یك شب ده آیه از قرآن بخواند از غالفین نوشته نشود، و هركس پنجاه آیه بخواند در زمده ذاكرین نوشته شود و هر كس صد آیه بخواند در زمره قانتین نوشته شود، و هركس دویست آیه بخواند از خاشعین نوشته شود، و هر كه سیصد آیه بخواند از فائزین نوشته شود، و هر كه پانصد آیه بخواند از جمله مجتهدین نوشته شود، و هر كه هزار آیه بخواند براى او (ثواب انفاق) یك قنطار از طلا نوشته شود و قنطار پانزده هزار مثقال طلا است، كه هر مثقالى بیست و چهار قیراط است كه كوچترین آنها باندازه كوه احد و بزرگترین آنها باندازه آنچه میان زمین و آسمان است. (و توجه نماید مخاطب ارجمند که این ثواب ها برای دوستان و پیروان محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم است و بر دشمنان ناصبی آن ها لعنت و عذاب خداوند است در آن زمان که به سوی قرآن می روند زیرا قرآن وسیله ظلم و ستم ایشان به خلایق جهان است الا لعنت الله علی الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون)

ص: 159

باب دستور به خواندن قرآن از روى آن

1) و نیز فرمود علیه السلام: سه چیز است كه بدرگاه خداى عزوجل شكایت كند مسجد ویرانى كه اهلش در آن نماز نخوانند، و دانشمند عالمى كه میان نادانها و جهال باشد و قرآنى كه گرد بدان نشسته و كسى آنرا نخواند.

2) اسحاق بن عمار گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضكردم: قربانت گردم من قرآن را حفظ دارم آنرا از حفظ بخوانم بهتر است یا از روى قرآن؟ فرمود: بلكه آنرا بخوان و نگاه بقرآن كن (و از روى آن بخوان) كه بهتر است، آیا ندانسته اى كه نگاه كردن در قرآن عبادت است؟

باب شمرده و هموار خواندن قرآن

1) عبداللّه بن سلیمان گوید: از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) پرسیدم از گفتار خداى عزوجل (كه فرماید:) «و رتل القرآن ترتیلا» فرمود: امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه فرموده: یعنى او را خوب بیان كن و همانند شعر آنرا بشتاب مخوان، و مانند ریك (هنگام خواندن) آنرا پراكنده مساز، ولى دلهاى سخت خود را بوسیله آن به بیم و هراس افكنید، و همت شما این نباشد كه سوره را بآخر رساند (یعنى همت خود را در تدبر و تأمل در آیات و بكار بستن و عمل كردن آنها قرار دهید نه باینكه سوره را بآخر رسانید).

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: قرآن را براى اندوه (و تأثر در نفوس مردمان) نازل شده پس آنرا با آواز حزین بخوانید.

3) امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: قرآن را با لحنها و آواز عرب بخوانید، و از لحن فاسقان و گنهكاران دورى كنید، زیرا پس از من مردمانى بیایند كه قرآن را در گلو بچرخانند، مانند خوانندگى و نوحه خوانى و خواندن كشیشان، كه از گلوى آنها نگذرد (یعنى مقبول درگاه خداوند واقع نگردد از مجلسى (رحمه الله) دلهاى ایشان وارونه است، و هر كه از آنها خوشش آید نیز دلش وارونه است. ( پس این روایت بسیار قابل تأمل و توجه است و اعتقاد نگارنده را در خصوص عدم رعایت قوانین من درآوردی در روی آن تحکیم می نماید و...؛ خصوصاً در حالاتی که در آن ها ادغام صورت گرفته و معانی کلام عوض می شود که به اعتقاد نگارنده اگر در نماز باشد اسباب بطلان نماز است و اگر در دعا است اسباب به هدر رفتن و یا اسباب استهزا و...؛ خواهد بود مانند این که بجای (اللهم کن لولیک) بگویی (اللهم کل ولیک)

4)على بن محمد نوفیلى گوید: نزد حضرت ابى الحسن علیه السلام از آواز خواندن یاد كردم فرمود: همانا على بن الحسین علیهماالسلام قرآن مى خواند و چه بسا كسانى بر آن حضرت مى گذشتند و از آواز خوش او

ص: 160

مدهوش مى شدند، و اگر راستى امام چیزى از آواز خوشش آشكار كند مردم تاب شنیدن آنرا ندارند، عرضكردم: مگر نبود كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با مردم نماز (جماعت) مى خواند و آوازش را بخواندن بلند مى كرد؟ فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باندازه تحمل و طاقت آنان كه پشت سرش بودند آوازش را بلند مى كرد.

5) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: قرآن را با اعراب بخوانید زیرا كه قرآن عربى است. یعنی به لفظ صحیح یعنی کامل و صحیح بخوانید و به قواعدی که در زمان رسول خدا وجود نداشته است آن را تغییر ندهید.)

6) امام صادق علیه السلام فرمود: خداى عزوجل بموسى بن عمران علیه السلام وحى فرمود: كه هرگاه برابر من ایستادى چون شخص زبون و نیازمندى بایست، و هرگاه تورات مى خوانى بآواز حزین بخوان.

7) و نیز فرمود علیه السلام كه على بن الحسین علیهما السلام خوش آوازترین مردم بود در خواندن قرآن و سقاها مى گذشتند بدر خانه اش مى ایستادند و قرآن خواندن او را گوش مى دادند، و حضرت باقر علیه السلام نیز خوش آوازترین مردمان بود. (و مقصود از آواز حسن آواز خوش و زیبا نیست بلکه آواز شمرده و با لحن صحیح و باحزن است نه مانند آوازه خوان ها و ....،)

8) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: مكروه است كه قل هو اللّه احد بیك نفس خوانده شود.

باب كسیكه هنگام خواندن قرآن خود را بغش مى زند

1) جابر گوید:به حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرضكردم: مردمى هستند كه چون آیه اى از قرآن را ذكر كنند و یا براى آنان خوانده شود مدهوش گردند و چنان مى نمایند كه اگر دستها یا پاهایش را ببرند نمى فهمد؟ فرمود: سبحان اللّه این كار شیطان است بچنین چیزى توصیف نشده اند، و همانا تأثر از قرآن باینست كه دل نرم شود و برقت قلب و اشك ریختن و ترس است.

و بسند دیگر نیز جابر این حدیث را از آن حضرت علیه السلام روایت كرده است. (و البته از این روایت معلوم می شود که افراد شیاد و کلاهبردار و...، در تمامی زمان ها وجود داشته اند الا لعنت الله علی ظالمین و سیعلم الذین الظلمو ای منقلب ینقلبون)

باب مدت خواندن قرآن و ختم آن و مقدار زمانى كه یك ختم قرآن در آن شود

1) محمد بن عبداللّه گوید: به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرضكردم: قرآن را در یك شب بخوانم؟ فرمود: خوش ندارم كه در كمتر از یك ماه بخوانى.

2)على بن ابى حمزه گوید: خدمت حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) شرفیاب شدم پس ابوبصیر بآن حضرت عرض كرد: قربانت بروم در ماه رمضان همه قرآن را در یك شب بخوانم؟ فرمود: نه عرضكرد: در دو شب؟ فرمود: نه، عرضكرد:

ص: 161

در سه شب؟ فرمود: ها (یعنى آرى بخوان) و با دست خود اشاره فرمود و سپس فرمود: اى ابا محمد براى ماه رمضان حقى و حرمتى است كه ماههاى دیگر مانند آن نیستند (یعنى اصحاب حضرت محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قرآن را در یك ماه یا كمتر مى خوانند، و هر آینه قرآن با سرعت و شتاب خوانده نشود، و باید هموار و شمرده و با آهنگ نیکو خوانده شود، و هر گاه به آیه اى كه در آن نام بهشت برده شده است گذر كنى آنجا بایست، و از خداى عزوجل بهشت را بخواه، و چون بآیه اى كه در آن ذكر دوزخ است گذر كنى نزد آن نیز ایست كن و از دوزخ بخدا پناه ببر.

3) على بن مغیرة گوید:بحضرت ابى الحسن (كاظم) علیه السلام عرضكردم: كه پدر من از جد شما پرسیده از ختم قرآن در هر شب؟ و جداً شما فرموده بود: هر شب، و باو عرضكرده بود: در ماه رمضان؟ جد شما فرموده بود: و در ماه رمضان، پدرم باو عرضكرده بود: آرى هر چه توانائى داشته باشم (بخوانم)؟ و پدرم چنین بود كه چهل بار قرآن را در ماه رمضان ختم مى كرد و من نیز از این پس از پدرم (بهمین اندازه ها) ختم مى كنم گاهى بیشتر و گاهى كمتر باندازه فراغت و شغلم و باندازه نشاط و كسالتم؟ و چون روز عید فطر شود یكختم آنرا هدیه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) كنم، و یكى را هدیه على علیه السلام و یكى را هدیه فاطمه علیهما السلام و همچنین براى هر یك از ائمه (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) تا برسد بشما كه براى هر یك یكى هدیه كنم و تا باین حال رسیده ام چنین كرده ام، براى من در برابر این عمل چه پاداشى هست؟ فرمود: پاداشت این است كه روز قیامت با ایشان باشى، گفتم: اللّه اكبر! این است پاداش من؟ تا سه بار فرمود: آرى. (و البته این توانایی برای کسانی است که مداومت دارند در کسب فیض از قرآن کریم به گونه ای که سرعت در قرائت ایشان را از توجه و صحیح خواندن باز نمی دارد)

باب اینكه قرآن بهمانسان كه نازل گردیده بالا رود نه انسان كه خوانند

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: مرد عجمى (و غیر عرب) از امت من قرآن را عجمى مى خواند و فرشتگان آنرا بعربى صحیح بالا برند.

2) برخى از یاران محمد بن سلیمان (یكى از راویان حدیث) از حضرت ابى الحسن علیه السلام حدیث كند كه بآن حضرت علیه السلام عرضكردم: قربانت شوم! ما آیاتى (از جانب شما) در قرآن مى شنویم كه آنطور كه مى شنویم نزد ما آنطور نیست، و نمى توانیم آنطور كه از شما بما رسیده است آنها را بخوانیم آیا گناهكاریم؟ فرمود: نه، همانطور كه آموخته اید (و بلد هستید) بخوانید بزودى بیاید كسى كه بشما بیاموزد (مقصود حضرت صاحب الامر علیه السلام است چنانچه فیض (رحمه الله) گوید). (پس همانگونه که قبلاً اثبات نموده ایم هر گونه روایات که دلالت نماید بر تحریفی بودن قرآن جعلی است و شکی در آن وجود ندارد و السلام تمام)

ص: 162

باب فضیلت برخى از سوره ها و آیات قرآن

1) محمد بن مروان از حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) روایت كند كه فرمود: هركس قل هو اللّه احد را یك بار بخواند بر او مبارك باشد (و بركت باو داده شود) و هركس دو بار بخواند خودش و خاندانش بركت یابند، و هركس سه بار بخواند خودش و خاندانش و همسایگانش بركت یابند، و هركس دوازده بار بخواند خداوند برایش دوازده قصر در بهشت بنا كند و نگهبانان بهشت گویند: برویم قصرهاى فلان برادرمان را تماشا كنیم، و هركس صدبار بخواند گناهان بیست و پنج سال او بجز خونها و مالها (كه بناحق ریخته و یا خورده است) آمرزیده شود، هركس چهار صد بار بخواند مزد چهارصد شهید دارد كه همه آنها اسبش را در راه خداى پى كرده و خونش ریخته شده است، و هركس در یكشبانه روز هزار بار آنرا بخواند نمیرد تا جایگاه خویش در بهشت ببیند یا باو نشان داده شود.

2) جابر گوید: شنیدم حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: هركس همه سوره ها مسبحات (یعنى سوره هایى كه اول آن سبح یا یسبح است) پیش از آنكه بخوابد آنها را بخواند، آنكس نمیرد تا حضرت قائم علیه السلام را درك كند و اگر بمیرد در جوار نبى اكرم (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خواهد بود.

شرح _ مسبحات كه اول آنها سبح یا یسبح است هفت سوره است: سوره اسرى، سوره حدید، سوره حشر، سوره صف، سوره جمعه، سوره تغابن، سوره اعلى.

3) رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هركس هنگامى كه بیشتر خواب رود صد بار سوره قل هو اللّه احد را بخواند خداوند گناه پنجاه سال او را بیامرزد.

4) و نیز آن حضرت (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هركس چهار آیه از اول سوره بقره و آیة الكرسى و دو آیه بعد از آن (یعنى آیه هاى «لا اكراه فى الدین....» و آیه: «اللّه ولى الذین آمنوا....») و سه آیه آخر سوره بقره را بخواند در جان و مالش بدى نبیند و هیچ شیطانى باو نزدیك نشود، و قرآن را فراموش نكند.

5) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هركس سوره انا انزلنا فى لیلة القدر» را بخواند و آوازش را (هنگام خواندن آن) بلند كند مانند كسى است كه شمشیر در راه خدا كشیده، و هركس آنرا بخواند باندازه هزار گناه از گناهانش آمرزیده شود.

6) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: كه پدرم صلوات علیه مى فرمود: «قل هو اللّه احد» یك سوم قرآنست و «قل یا ایها الكافرون» یكچهارم آن است.

7) و نیز فرمود علیه السلام: هركس یك روز تمام بر او بگذرد و نمازهاى پنج گانه را بخواند و در آن نمازها قل هو اللّه احد نخواند باو گفته شود: اى بنده خدا تو از نمازگزاران نیستى.

ص: 163

8) و نیز فرمود علیه السلام: هر كه ایمان بخدا و روز جزا دارد خواندن قل هو اللّه احد را دنبال هر نماز واجب از دست ندهد، زیرا هركس آنرا بخواند خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او فراهم كند و او را و پدرش و مادرش را و هر كه از آندو متولد شده بیامرزد. (پس توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند بر معانی مترتب بر این روایت عظیم که در رابطه با ثواب قرائت آیات کتاب خدا مذکور گردیده است و مقصود این روایات روایت اعطاء این اجرها و پاداش ها و اشخاص مشمول است که اعمال و رفتار آن ها مورد رضایت حضرت الله جل جلاله است و آن ها علاوه بر انجام اعمال واجب و دوری از حرام و ابراز ولایت و دوری از دشمنان ولایت مولای مظلومان علی علیه السلام و اولاد طاهرین آن علیه السلام و عجل فرجهم از روی عشق و علاقه به کتاب خدا متصل شده و خود را به ذات اقدس احدیت متصل می نمایند مانند آنچه که خداوند در روایت 13 نسبت به وجود مقدس و سعد بن معاذ مأمور فرمود یعنی بر خداوند است که بر امثال سعد بن معاذ به رحمت خود را نازل فرماید و به پدر و مادر و خاندان او رحمت روا دارد یعنی از شفاعت او آن ها را بهره مند فرماید یعنی عزیزان او را اگر که مستحق این رحمت باشند پس فرد نادان تصور ننماید که اگر شیاد و ظالمی مانند یزید مانند این اعمال ظاهری را به جای آورد او و پدرش معاویه و ابوسفیان و هند هرزه جگرخواره را آمرزیده می شوند)

9) و نیز فرمود علیه السلام: پیغمبر صلى اللّه علیه و آله بر جنازه سعد معاذ نماز خواند و پس از آن فرمود: هفتاد هزار فرشته كه در آنها جبرئیل نیز بود آمدند و بر جنازه سعد نماز خواندند، من بجبرییل گفتم: اى جبرییل بچه عمل سزاوار نماز شماها شد؟ جبرییل گفت: براى خواندنش قل هو اللّه احد را (در همه احوال) ایستاده و نشسته و سواره و پیاده در هنگام رفتن و آمدنش.

10) و نیز فرمود علیه السلام: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: هر كه سوره الهیكم التكاثر را هنگام خوابیدن بخواند از فتنه قبر محفوظ بماند.

11) عبداللّه بن فضل نوفلى در حدیث مرفوعى (كه سند را بمعصوم رسانده) حدیث كند كه فرموده: سوره حمد بر هیچ دردى هفتاد بار خوانده نشود جز آنكه آن درد آرام گیرد.

12) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: اگر سوره حمد هفتاد بار بر مرده اى خوانده شود و روح به تن او باز گردد شگفت نیست.

13) حسین بن احمد منقرى گوید:از حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام شنیدم كه مى فرمود: هر كه بیك آیه قرآن اكتفا كند (و آنرا براى نگهدارى از خود بس داند) از شرق تا غرب همان آیه او را بس باشد (اگر با ایمان و عقیده باشد).

14)مفضل بن عمر گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: اى مفضل از همه مردم خویشتن را بوسیله بسم اللّه لرحمن الرحیم و بسوره قل هو اللّه احد نگهدارى و محافظت كن، آن را از سمت راستت و از سمت چپت و از پیش رویت و پشت سرت و از زیر پایت بخوان (یعنى بشش جهت بخوان) و چون بر سلطان

ص: 164

ستمكارى وارد شدى همینكه نگاهت باو افتاد سه بار آنرا (یعنى سوره قل هو اللّه را) بخوان و با دست چپ بشمار، و از خواندن آن جدا مشو (و ادامه بده) تا از نزدش بیرون آئى.

15) سلمة بن محرز گوید: شنیدم كه حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: كسى كه سوره حمد او را بهبودى نبخشید هیچ چیز بهبودش ندهد.

16) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هركس هنگامى كه ببستر خواب رود سوره قل یا ایها الكافرون و قل هو اللّه احد را بخواند خداى عزوجل بیزارى (و دورى) از آتش را برایش بنویسد. (یعنی به شرط ولایت یعنی به شرط دوستی آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم زیرا خداوند دوزخ را برای دشمنان و ستیزه گران با خود خلق نمده است یعنی در این امت برای دشمنان و ستیزه گران با آل محمد و کسانی که اعمال و رفتار آن ها را توجیه و از آن دفاع می کنند و نیز کسانی به اعمال و رفتار این جرسومه های فساد و تباهی راضی هستند والسلام)

باب نوادر

1) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: قرآن خوانان سه گروه اند:

یكى آنكه قرآن خواند و آنرا سرمایه كسب خود كند و پادشاهان را با آن بدو شد و بمردم بزرگى بفروشد.

و دیگر مردى است كه قرآن را بخواند و حروف آنرا نگهدارى كند ولى حدود آنرا ضایع سازد و در سایر اوقات پشت سر اندازد چنانكه شخص سواره جام آبش را پشت سرش میآویزد و مانند این كلام در كتاب دعاء باب صلوات گذشت مراجعه شود) خداوند امثال اینهان را در قرآن خوانان زیاد نكند. (که البته در این دوره و تمام و زمانه مانند اشخاص ملعون فراوان هستند یعنی از طریق گستردن دام قرآن به اعمال جنایت بار اقدام می کنند و نیز کسانی که از آن ها حمایت می خواهند و از این طریق به خدا و رسول و امامان معصوم و قرآن عظیم و امت اسلام بالاترین خسارت را وارد می نمایند پس امید است که ذات اقدس احدیت جل جلاله دوزخ جاوید را در دنیا و آخرت بر آن ها حکم فرماید و تا ابدالآباد در آن به بدترین عذاب ها معذب باشند آمین آمین آمین یا رب العالمین)

و دیگرى مردى است كه قرآن خواند و داروى قرآن را بر دل دردمندش نهد و براى (خواندن و بكار بستن و دقت و غور در معانیش) شب زنده دارى كند و روش را بتشنگى بسر برد، و در هنگام نمازهایش و جاهاى آن بدان قیام كند، و از بستر خواب بخاطر آن دورى گزیند، و بخاطر این دسته از از مردمان است كه خداى عزیز جبار بلا را بگرداند، و ببركت ایشان است كه خداى عزوجل شر دشمنان را باز دارد، و بسبب آنان است

ص: 165

كه خداى عزوجل از آسمان باران فرستد، پس بخدا سوگند اینها در میان قرآن خوانان از كبریت احمر كمیاب ترند.

2) اصبغ بن نباته گوید: شنیدم از امیرالمؤمنین علیه السلام كه مى فرمود: قرآن در سه بخش نازل شده یك بخش آن درباره ما و دشمنان ما است، و بخش دیگر در سنتها و امثال است، و بخش سوم در واجبات و احكام است. (پس نگارنده عرض می نماید یا امیرالمومنین سنت ها و امثال و احکام و فرایض همانست که شما بفرمایید پس با این حساب کل قرآن درباره شما و دشمنان شماست)

3) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: بقرآن تفأل نزن. (یعنی که آن نوعی رمالی و جادوگری است)

توضیح _ مقصود از تفأل در این حدیث چنانچه فیض (رحمه الله) فرمود: پیش بینى از پیش آمدهاى آینده است مانند شفاى مریض یا مرگ او یا یافتن گمشده و امثال اینها از روى قرآن كه این خود یكنوع فال زدنى است و این مورد نهى واقع شده و این منافاتى با استخاره با قرآن كه متداول است و در جواز آن حدیثى رسیده است ندارد، زیرا استخاره بمعناى طلب خیر كردن از خداى و پى جوئى براى شناسائى خیر و خوبى در كارها است كه میخواهد بكند یا ترك كند، و براى مشورت كردن با خداوند است چنانچه در حدیث آمده كه با پروردگارت در كارها مشورت كن و میان استخاره باین معنى و تفأل فرق آشكارى است، و سر اینكه از تفأل نهى شده اینست كه چون تفأل بر خلاف شد موجب بدگمانى بقرآن شود، ولى در استخاره چنین نیست (این بود ملخصى از كلام فیض (رحمه الله) در باب نماز استخاره) و مجلسى (رحمه الله) گوید: و شاید ظاهرتر از این كلام اینست كه مقصود نهى از تفأل بقرآن براى آنچیزى است كه رسم عرب بوده كه چون كلامى یا شعرى مى شنیدند فال خوب و بد میزدند، و مقصود امام علیه السلام اینست كه هنگام شنیدن یا خواندن قرآن آنطور فال نزنید.

4) محمد بن وراق گوید: كتابى را كه در آن قرآنى بود و آن قرآن با آب طلا مهر خورده بود و عشر گذارى شده بود، و در پایان آن نیز یكسوره بآب طلا نوشته شده بود من آن قرآن را بحضرت حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرضه نموده و نشان دادم (و مقصود این بود كه بدانم آیا با آب طلا نوشتن و مهرگذارى آن عیبى دارد یا نه؟) پس آنحضرت در چیزى از آن عیبى نگرفت جز در نوشتن قرآن را با آب طلا و فرمود: خوش ندارم كه قرآن جز با مركب سیاه نوشته شود چنانچه اول بار نوشته شده است. (این حدیث دارای احادیث معارض است)

5) زراره از حضرت باقر علیه السلام حدیث كند كه فرمود: در دهه دوم ماه رمضان قرآن را بردار و باز كن و پیش رویت بنه و (این دعا را) بخوان:«اللهم انى اسئلك بكتابك المنزل و ما فیه اسمك الاعظم الاكبر و اسماؤك الحسنى و ما یخاف و یرجى ان تجعلنى من عتقائك من النار» و هر حاجتى كه خواهى از خدا بخواه.

6) و نیز آنحضرت علیه السلام فرمود: هر چیزى بهارى دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.

ص: 166

7) محمد بن سنان یا دیگرى از كسى كه نامش را برده حدیث كند كه گوید: از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) پرسیدم كه قرآن و فرقان دو چیزند (دو معنى دارند) یا یك چیزند؟ فرمود: قرآن همه كتاب است، و فرقان همان قسمت محكم آن است كه عمل بدان واجب است.

8) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: قرآن مانند این ضرب المثل عربى نازل شده (كه گویند:) «ایاك اعنى و اسمعى یاجاره» (یعنى بتو مى گویم ولى اى همسایه تو گوش كن). (که در رابطه با خطاب نمودن رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم است که در آن ها ذات اقدس احدیت امت را قصد فرموده یعنی اراده فرموده است)

شرح _ نظیر این مثل در فارسى این است كه گوید: بدر میگویند كه دیوار بشنود.

(دنباله حدیث 14).

و در روایت دیگرى از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) است كه معناى آن اینست (یعنى معناى حدیث گذشته) كه هر چه خداى عزوجل به پیغمبرش صلى اللّه علیه و آله عتاب فرموده مقصود از آن دیگران است مانند گفتار خداوند: «ولولا ان ثبتناك لقد كدت تركن الیهم...» (سوره اسراء آیه 74 یعنى اگر نبود كه ما تو را استوار داشتیم نزدیك بود كه كج شوى بسوى ایشان) و با این كلام جز او را قصد كرده است.

9) احمد بن محمد بن أبى نصر گوید: حضرت رضا علیه السلام قرآنى بمن داد و فرمود: در آن نگاه مكن، پس من آنرا باز كردم و در آن سوره «لم یكن الذین كفروا» را خواندم و در آن نام هفتاد نفر از قریش را بنامهاى خودشان و نام پدرانشان یافتم، گوید: پس حضرت نزد من فرستاد: كه آن قرآن را بسوى من باز فرست.

شرح _ فیض (رحمه الله) شاید مقصود از این نامهائى كه در آن مصحف بوده تفسیر براى «الذین كفروا، و المشركین» بوده نه اینكه جزء آیات قرآن بوده است، و همین است مقصود از آنچه در حدیث است كه «راوى گوید: بحضرت أبى الحسن علیه السلام عرضكردم: ما مى شنویم آیاتى در قرآن (از جانب شما) و آنها با آنچه ما شنیده ایم تفاوت دارد؟» و مقصود از این حروف تفسیر الفاظ قرآن است كه از طریق وحى معلوم شده و رویهمرفته هر چه از این سنخ اخبار (یعنى اخبارى كه اشعار در تحریف دارند) از ائمه علیهم السلام رسیده معناى آنها همین است (یعنى مقصود از آن اضافات یا تغییرات، تفسیر آیات است كه ائمه علیهم السلام رسیده معناى آنها همین است (یعنى مقصود از آن اضافات یا تغییرات، تفسیر آیات است كه ائمه علیهم السلام فرموده اند منتها تفاوت آن تفسیرى كه آنها فرموده اند با تفسیرهاى دیگر این است كه اینها از طریق وحى بدانها رسیده است) سپس گوید: و در كتاب الحجة نیز دسته اى از این اخبار گذشت و خلاصه تمام آنچه در اینباره رسیده است حمل بر همین معنائى شود كه گفتیم زیرا اگر تحریف و تغییر در الفاظ قرآن راه یافته باشد (و چنین احتمالى در كار آید) بهیچ یك از الفاظ قرآن نمى توانیم تكیه و اعتماد كنیم، زیرا روى این مبنى محتمل است دستخوش تحریف و تغییر شده باشد، و بر خلاف آنچه خداوند نازل فرموده است باشد، و بنابراین قرآن حجیب براى ما ندارد و فائده بر آن مترتب نیست و هم چنین دستور به

ص: 167

پیروى از قرآن و سفارش بدان، و دستورى كه فرموده اند، كه هرگاه دو خبر با یكدیگر متعارض شد عرضه بر قرآن نمائید (و آنچه موافق با قرآن است بدان عمل كنید و آنچه مخالف با آن است آنرا رها كنید) همه اینها بى فائده است، و شیخ صدوق (رحمه الله) در كتاب اعتقادات فرموده است: عقیده ما (شیعیان دوازده امامى) بر اینست كه قرآنى كه خداى تعالى بپیغمبرش محمد صلى اللّه علیه و آله نازل فرموده همین است كه در دست مسلمانان و میان دو جلد است، و كم و زیادى از آن نشد، و تعداد سوره هایش نزد مردم (114) سوره است و نزد ما سوره و الضحى و ألم نشرح یكسوره است و سوره لا یلاف و ألم تركیف، یكسوره است است، و هر كس بمانسبت دهد كه ما گوئیم بیش از این است دروغگو است، سپس صدوق (رحمه الله) براى اثبات عدم تحریف استدلال كرده بروایاتى كه در ثواب خواندن سوره ها در نمازها و غیر آن رسیده است، و نیز در ثواب ختم قرآن و تعیین زمان ختم آن روایاتى رسیده و جز اینها از مطالب دیگر (كه همگى دلالت دارند بر اینكه تحریف و تغییرى در قرآن رخ نداده) سپس داستان جمع قرآن كه امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده ذكر كند و فیض (رحمه الله) نیز وجهى براى آن بیان كرده و سپس دنباله بحث عدم تحریف یكى دو حدیث دیگر حدیثى است كه كلینى (رحمه الله) در كتاب روضه نقل كرده در نامه اى كه حضرت باقر علیه السلام بسعد الخیر نوشتند این جمله است: «و از پشت گوید: و این دو حدیث نیز دلالت دارند بر آنچه ما گفتیم كه مقصود از تحریف و تغییر و حذف همانا از نظر معنى و تفسیر است نه از نظر لفظ، یعنى از نظر تفسیر و تأویل آنرا تغییر و تحریف كرده اند و بر خلاف آنچه خداى تعالى اراده فرموده حمل نموده اند، و همچنین مقصود از روایاتى كه (در برخى از آیات) رسیده است كه این آیات اینگونه نازل شده همین است (یعنى از لحاظ تفسیر و تأویل مقصود خداوند این بوده است و نزول آن اینگونه بوده) نه آنچه مردم از ظاهر این روایات فهمیده اند، و مقصود ائمه علیهم السلام این این نیست كه در لفظ اینگونه نازل شده و دستخوش تحریف و تغییر گردیده.

(پایان كلام فیض ره)

مترجم گوید: این بهترین وجهى است كه براى حمل اخبارى كه اشعار بر تحریف دارند ذكر شده وگرنه جمعى از علماى شیعه مانند سید مرتضى (رحمه الله) اخبارى كه دلالت بر تحریف كند از حشویه دانسته و بكلى بى اعتبارى شمرده است، و نظیر آنچه فیض (رحمه الله) در حمل اینگونه اخبار بیان كرده است جمعى از اخباریین مانند شیخ حر عاملى در كتاب اثبات الهداة نیز چنین حمل كرده اند و ما در اینجا كلام فیض (رحمه الله) كه جامعترین و در عین حال فشرده تر از كلمات دیگران بود روى رعایت جنبه اختصار انتخاب كردیم. و نكته دیگرى كه ما را بر آن داشت كه كلام فیض (رحمه الله) و آنچه در ضمن از صدوق (قده) نقل كرده بود نقل كنیم و دنباله آن اشاره بكلام شیخ حر عاملى (رحمه الله) بنمائیم این بود كه عقیده تحریف از اخباریین سرچشمه گرفته است و برخى از آنان هستند كه پافشارى در اینباره داشته اند و تألیفاتى هم در اثبات آن نموده اند و ذكر كلام این سه بزرگوار كه خود از اخباریین و مورد احترام طرفین هستند براى پاسخ دادن بكسانى است كه

ص: 168

دنبال گفته برخى از اخباریین این بحث را تا بامروز كشانده اند و گرنه بنا بگفته یكى از اساتید بزرگ حفظه اللّه تعالى میفرمود: گویا من تمام قرآن را بهمین نحو كه هست هم اكنون باگوش خود از زبان مبارك رسولخدا صلى اللّه علیه و آله مى شنوم، زیرا قرآن و این كتاب بزرگ آسمانى با أهمیت فوق العاده و عجیبى كه مسلمانان بحفظ و قرائت و یاد دادن آن داشتند چنین نبوده است كه كسى بتواند تغییر و تحریفى در آن بدهد، فقط در اینجا یك بحث باقى ماند و آن بحث اختلافات قراءات است كه آنهم آن شاء اللّه در جاى خود بدان اشاره خواهیم نمود. (خلاصه کلامی که هر روایتی که دلالت نماید به تحریف قرآن جعلی و یا الحاقی است مقصود از جعلی آن است که از اساس جعلی است و مقصود از الحاقی آنست که روایتی را امام معصوم در شرح و تأویل آیات مذکور نموده اند و دشمنان ناصبی به دنبال آن عبارت این گونه نازل شد را جهت تخریب روایت اصلی الحاق نمودند تا به اصل روایت خدشه وارد شده مورد طعن و نفرت اهل اسلام واقع شود و السلام)

10) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: پدرم علیه السلام فرمود: هیچكس قرآن را بهم نزند جز اینكه كافر شده است. (یعنی به دنبال تحریف آن رود)

11) میمون قداح گوید: حضرت باقر علیه السلام بمن فرمود: بخوان، عرض كردم: از چه بخوانم؟ فرمود: از سوره نهم، گوید: من شروع بجستجوى آن كردم فرمود: از سوره یونس بخوان گوید: پس من این آیه را خواندم: «للذین احسنوا الحسنى و زیادة و لا یرهق و جوههم قتر و لاذلة» (آیه 26) فرمود؛ رسولخدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: كه راستى من در شگفتم كه چگونه هنگامى كه قرآن مى خوانم مویم سپیده نشود؟.

12) حجال از كسى كه نامبرده از یكى از دو امام باقر و صادق علیهما السلام حدیث كند كه گفت: از آنحضرت پرسیدم: از گفتار خداى عزوجل (كه درباره قرآن فرماید:) «بزبان عربى روشن كننده اى است» (سوره شعراء آیه 195)؟ فرمود: یعنى زبانها را بیان كند و زبانى آن را بیان نكند.

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: برخى گفته اند: یعنى قرآن نیازمند باستشهاد به اشعار عرب و كلمات آنها نیست بلكه بعكس است زیرا قرآن فصیح ترین كلامى است كه همگى بدان اعتراف دارند. (پایان كلام مجلسى (رحمه الله)).

و متحمل است مقصود این باشد كه زبان عربى داراى ریزه كاریها و لطائف و كنایاتى است كه آنها با بهیچ زبانى نمى توان ترجمه كرد چنانچه بر اهل اطلاع از ادبیات عرب پوشیده نیست. و این بدان جهت است كه لغت عرب جامعترین و وسیعترین لغات است و گاهى براى یك معنى چندین لغت (كه هر كدام روى نكته خاصى وضع شده) و بالعكس براى چندین معنى گاهى یك لغت وضع شده (كه آنهم روى قرینه و خصوصیات از هم متمایز مى شوند) و البته این مطلب احتیاج بتوضیح بیشترى دارد كه از وضع شرح و ترجمه ما بیرون است ولى چكیده بحث همان است كه گفته شد.

13) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هیچكس نیست كه آخر سوره كهف را بخواند جز اینكه در هر ساعتى كه بخواهد از خواب بیدار شود.

ص: 169

14) سعید بن یسار گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضكردم: سلیم (كه نام) آزاد كرده شما است یاد آور شده كه جز سوره یس از قرآن چیز دیگرى حفظ ندارد و شب بر مى خیزد و آنچه میداند (یعنى همان سوره یس را) مى خواند و بپایان میرسد و دیگر چیزى بلد نیست كه بخواند آیا همان را تكرار كند و دوباره بخواند؟ فرمود: آرى باكى نیست.

15) سالم بن سلمة گوید: مردى براى حضرت صادق علیه السلام قرآن مى خواند (و آنحضرت گوش میداد) و من شنیدم كه حروفى از آن كه مى خواند آنطور كه مردم مى خوانند نبود (و از نظر حروف و قرائت تفاوت داشت با آنچه مردم مى خوانند) حضرت صادق علیه السلام فرمود: از این قرائت خود دارى كن (و اینگونه نخوان بلكه) همانسان كه مردم قرائت میكنند (و میخوانند) تو نیز بخوان تا آنگاه كه حضرت قائم علیه السلام بیاید و چون حضرت قائم علیه السلام آید كتاب خداى عزوجل را بر حد خودش خواهد خواند و آن مصحفى كه على علیه السلام نوشته است بیرون آورد، و فرمود: كه على علیه السلام پس از فراغت از آن براى مردم آورد به آنها فرمود: این است كتاب خدا آنچنانكه خدا بر محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نازل كرده است و من از دو لوح آنرا فراهم كرده ام، مردم گفتند: نزد ما مصحفى است كه قرآن در آن گرد آمده و ما باین (قرآن تو) نیازى نداریم، على علیه السلام فرمود: هان بخدا سوگند كه هرگز پس از امروز آنار نخواهید دید، و فقط بر من (لازم) بود كه پس از فراهم كردن و جمع كردنش شما را بدان آگاه كنم تا آنرا بخوانید.

توضیح _ در اینكه اختلاف مصحف على علیه السلام با این مصحفى كه اكنون در دست است آیا چگونه اختلافى بوده وجوه زیادى گفته اند و از رویهمرفته روایات و كلمات بزرگان چنین استنباط مى شود كه یكى دو اختلاف اساس میان آندو وجود داشته:

یكى اینكه مصحف على علیه السلام بترتیب نزول سوره ها و آیات جمع آورى شده است برخلاف این قرآن موجود در دست مسلمین كه این ترتیب در آن هیچگونه مراعات نشده است و چه بسیار آیاتى كه در مكه نازل شده و در ضمن سوره مدنى جمع آورى شده و یا بعكس و هم چنین در جمع آورى سوره ها این ترتیب هیچگونه مراعات نشده و بسا هست كه اگر ترتیب نزول سوره ها و آیات مراعات مى شد حقائقى از قرآن مجید روشن میشد.

دیگر از موارد اختلاف ( که شاید اختلاف مهم همین باشد ) بیانات و تفاسیری است که علی علیه السلام از رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گرفته و در آن مصحف بعنوان تفسیر و توضیح بیان فرموده، و شاید قسمتی از اخباری که بظاهر اشاره بتحریف قرآن دارند نیز ناظر بهمین مطلب باشد چنانچه در شرح خبر شانزدهم نیز بدان اشاره شد.

و روى این دو جهت این خبر دلالت ندارد كه متن آن قرآن با قرآن موجود اختلاف داشته باشد و این را دلیل بر تحریف دانست، چنانچه پیش از این نیز گذشت. (نگارنده نیز تأکید می نماید همین شرط صحیح است

ص: 170

یعنی ترتیب و بیان تفسیر در کنار آن و اعتقاد به تحریفات کتاب خدا کفر است و شکی در آن نیست والسلام)

16) سعید بن عبداللّه عرج گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم از مردى كه قرآن را میخواند سپس فراموش كند، و باز میخواند و فراموش میكند آیا بر او گناهى هست؟ فرمود: نه.

بنام خداوند بخشنده مهربان

کتاب معاشرت ( و دستور آمیزش با مردم )

باب اندازه واجب در معاشرت

1) مرازم گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: بر شما باد بنماز در مسجدها، و به نیكى به همسایگان، و اداى شهادت، و حاضر شدن در تشییع جنازه ها، زیرا شما ناچارید از زیستن با مردم، و براستى كسى نیست كه تا زنده است از مردم بى نیاز باشد و ناچار مردم باید با همدیگر سازش داشته باشند.

2) معاویة بن وهب گوید: بحضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرضكردم: چگونه براى ما با مردمى كه با ما آمیزش دارند شایسته است رفتار كنیم؟ گوید كه در پاسخ فرمود: امانت آنها را بایشان بپردازید، و (در هنگام نیاز) گواهى بر سود و زیانشان بدهید، و بیمارانشان را عیادت كنید و در جنازه مرده هاشان حاضر شوید (و در مراسم تشییع و دفن و كفن آنها شركت كنید).

3) حبیب خثممى گوید: شنیدم از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه مى فرمود: بر شما باد به پارسائى و كوشش در اطاعت، و بر سر جنازه ها حاضر شوید، و بیمارها را عیادت كنید و با مردم در مساجد حضور بهم رسانید، و براى مردم چیزى را دوست دارید كه براى خودتان دوست دارید، آیا شرم نكند یكى از شما كه همسایه اش حق او را بشناسد ولى او حق همسایه اش را نشناسد.

4) معاویة بن وهب گوید: بحضرت عرضكردم: چگونه شایسته است براى ما كه با قوم خود (یعنى شیعیان) و مردمانیكه با ما آمیزش دارند و شیعه نیستند رفتار كنیم؟ فرمود: نگاه كنید به پیشوایان خود یعنی آنانكه از آنها پیروى كنید و هر طور آنها رفتار كنند شما نیز همانطور رفتار كنید، بخدا سوگند آنها عیادت بیمارانشان را مى كنند، و بر سر جنازه هاشان حاضر گردند و بسود و زیان آنها گواهى دهند و امانتهاى آنها را بآنها رد كنند.

5)زید شحام گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بمن فرمود: بهر كس از مردم ببینى پیروى از من كنند و بگفتار من عمل كنند سلام مرا برسان، و من بشما سفارش كنم كه نسبت به خداى عزوجل تقوى داشته باشید و در دین خود پارسا باشید و در راه خدا كوشش كنید، و بر راستگوئى و بأدا امانت و طول دادن سجده و نیكى با

ص: 171

همسایه شما را سفارش مى كنم زیرا محمد صلى اللّه علیه و آله همین دستورات را آورده است هر كه بشما امانت سپرده باو پس بدهید نیكرفتار باشد یا بد كردار، زیرا رسول خدا صلى اللّه علیه و آله دستور مى داد كه سوزن و نخ را نیز بصاحبش پس دهید، و با فامیل خود پیوند داشته باشید، و بجنازه مرده هاشان حاضر شوید، و بیمارانشان را عیادت كنید، و حقوقشان را بپردازید، زیرا هركس از شما كه در دینش پارسا باشد و راستگو باشد و امانت را بصاحبش برگرداند و اخلاقش با مردم خوب باشد گویند: این جعفرى است و این مرا شاد كند و از جانب او شادى در (دل) من آید و گویند: این روش پسندیده جعفر (بن محمد) است بخدا سوگند پدرم براى من حدیث كرد كه مردى از شیعیان على علیه السلام در قبیله اى بود و زینت آن قبیله بشمار مى رفت، از همه آنها در پرداخت امانت بهتر بود، و حقوقشان را بهتر مراعات مى كرد، و در گفتار راستگوتر بود، و در سفارشات و همه وصیتهاى اهل قبیله و سپردهاشانرا آنان بدو مى سپردند و چون از او پرسش مى كردى مى گفتند: كیست مثل فلانكس؟ او در پرداخت امانت و راستگوئى از همه ما بهتر است.

باب خوش سلوكى با مردم

1) محمد بن مسلم گوید: حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: با هر كه آمیزش دارى اگر توانى دست عطایت را بسر آنها كشى و بآنها خیرى برسانى بكن.

2) ابى الربیع شامى گوید: وارد شدم بر حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) دیدم كه اطاق پر از جمعیت است از خراسانى و شامى و سایر بلاد و من جائى كه بنشینم نیافتم، حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) تكیه كرده بود پس روى دو پا نشست و فرمود: اى شیعه آل محمد آگاه باشید كه از ما نیست آنكس كه هنگام خشم نتواند خوددارى كند، و (از ما نیست) كسیكه با هم نشین خود خوشرفتارى نكند، و با هم خوى خود خوش خلقى نكند، و با رفیق خود رفاقت نكند، و با همسایه خود خوش همسایگى نكند، و با هم خوراك خود مراعات خوراك نكند، اى شیعه آل محمد تا بتوانید از خدا بپرهیزید و لا حول و لا قوة الا بالله.

3) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) در تفسیر گفتار خداى عزوجل (كه درباره یوسف علیه السلام فرماید:) «ما ترا از نیكوكاران دانیم» (سوره یوسف آیه 36) فرمود: براى واردین جا باز مى كرد، و به نیازمندان وام مى داد، و به ناتوانان كمك مى كرد.

4)و نیز فرمود علیه السلام: كه امام باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: یاران خود را بزرگ شمارید و احترامشان كنید و برخى از شما بر برخى دیگر هجوم نبرید، و بهم زیان نزنید و بر هم حسد نورزید و از بخل بپرهیزید تا از بندگان با اخلاص (و شایسته) خدا باشید. (و نگارنده را اعتقاد آن است که موقوفه خوران پست و لعین از

ص: 172

جمله این تهاجم کنندگان بر حقوق اهل اسلام هستند که در نزد خدا بر آن ها و طرف داران آن هاو معاونین آن ها و کسانی که به ظلم و ستم آن ها راضی هستند آمین یا رب العالمین)

5) برخى از راویان از یكى دو امام باقر و صادق علیهما السلام حدیث كرده اند كه فرمود: ترش روئى بمردم دشمنى ببار آرد.

باب كسیكه رفاقت و هم نشینى با او لازم است

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: باكى نیست بر تو كه با شخص خردمند همنشین شوى اگر چه كرم (جوانمردى و جود و بخشش) او را نپسندى (و از این ناحیه نفعى از او نبرى) ولى از خرد او منتفع شو، و از اخلاق بدش بپرهیز، و هیچگاه هم نشینى با شخص كریم را از دست مده اگر چه از خرد او سودى نبرى ولى با خرد خود از كرم او سود ببر، و بگریز هر چه مى توانى از هم نشینى با شخص پست و بى خرد.

2) ابو عدیس گوید: حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: اى صالح (ظاهر اینست كه صالح نام ابوعدیس بوده) پیروى كن از كسیكه تو را مى گریاند و اندرزت مى دهد (به سوی آخرت)، و پیروى مكن از آنكه تو را بخنداند و گولت زند (به سوی دنیا)، و بزودى همگى بر خدا درآئید و بدانید.

3) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: بنگرید: كه با چه كسى هم صحبت هستید؟ زیرا هیچكس نیست كه مرگش فرا رسد جز آنكه یارانش در پیش خدا برابرش مجسم شوند، اگر از نیكان باشد نیكانند (و بدانها شاد شود) و اگر از بدان باشد بد هستند (و بداند كه بسرنوشت آنان دچار شود) و هیچكس نیست كه بمیرد و هنگام مرگش برابر او مجسم نشود.

4) ابن مسكان از مردى از اهل جبل كه نامش را نگفته از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) حدیث كند كه فرمود: بر تو باد (كه رفاقت كنى) با دوستان دیرین (كه آنها را آزمایش كرده اى) و بپرهیز از هر (رفیق) تازه پیمان شكن كه پناه ندهد و عهد و میثاقى نشناسد و از استوارترین مردمان در پیش خود بر حذر باش (یعنی فکر می کنی شخص موثقی است درحالی که ممکن است محاسبه و یا خائن باشد)

5) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: محبوبترین برادرانم نزد من كسى است كه عیبهاى مرا پیش من هدیه آورد (و آنها را بمن گوشزد كند).

6) و نیز فرمود علیه السلام: دوستى از روى راستى و درستى نباشد جز با شرایط آن پس هر كه در او آن شرایط یا پاره اى از آنها باشد او را اهل چنین دوستى بدان و كسیكه چیزى از آن شرایط در او نباشد او را باینگونه دوستى نسبت مده.

اولش اینكه نهان و عیانش براى تو یكسان باشد.

دوم اینكه زیب و زینت تو را زینت خود داند، و زشتى تو را زشتى خود شمرد.

ص: 173

سوم اینكه ریاست و دارائى حالش را نسبت بتو تغییر ندهد.

چهارم اینكه از آنچه توانائى دارد نسبت تو دریغ نكند.

پنجم كه همه خصلتها را در بردارد اینكه هنگام بیچارگى و پیش آمدهاى ناگوار تو را رها نكند.

( باب كسیكه هم نشینى و رفاقت با او بد است )

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود، هر زمان امیرالمؤمنین علیه السلام بمنبر مى رفت مى فرمود: سزاوار است از براى مسلمان كه رفاقت با سه كس دورى جوید: پر روى بى باكى كه تباهكار است، و احمق، و دروغگو، اما شخص پر روى تباهكار پس كردار خویشتن را براى تو بیاراید و دوست دارد كه تو نیز مانند او باشى، و نه در كار دین تو را كمك كند و نه در كار آخرت، و نزدیكى با او جفاكارى و سنگدلى است و ورود و خروج او (و رفت و آمدش) براى تو ننگست، و اما احمق پس كار خیرى درباره تو انجام ندهد، و بجلو گیریش از رسیدن بدى بتو امیدى نیست اگر چه خود را بتلاش اندازد و بسا كه بخواهد بتو سودى برساند ولى (از روى حماقت) زیانت رساند، پس مرگ او به از زندگیش مى باشد، و خموشى او به از گفتارش، و دورى او (از تو) به از نزدیكى اوست، و اما دروغگو زندگى كردن با او بر تو گوارا نشود، گفتار تو را بدیگران باز گوید، و از دیگران بسوى تو درآید، هرگاه افسانه را بپایان رساند آنرا بافسانه دیگرى مانند آن بچسباند (و در نسخه وافى «مطها» است یعنى بكشاند) تا بدانجا كه راست گوید ولى كسى باور نكند، و میانه مردمان را بدشمنى پراكنده سازد، و در سینه ها تخم كینه افشاند و برویاند، از خداى عزوجل بپرهیزد و خود را بپائید.

2) و نیز آنحضرت علیه السلام حدیث كرده كه فرمود: شایسته نیست كه مرد مسلمان با شخص تبهكار طرح برادرى افكند، زیرا كه او كردار خود را برایش بیاراید و دوست دارد كه آن مسلمان هم چون او شود، و او را نه در كار دنیا و نه در كار آخرتش كمك نكند، و رفت و آمدش براى او ننگ است.

3) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: شایسته نیست براى مرد مسلمان كه با شخص تبهكار و احمق دروغگو رفاقت كند.

4) حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود: عیسى بن مریم علیه السلام فرموده: همانا شخص بدكار بدى وى سرایت كند، و همنشین بد انسان را بهلاكت افكند، پس بنگر با چه كس هم نشینى گردى.

5) گوید: و نیز از آن حضرت علیه السلام شنیدم كه مى فرمود: دوست داشتن نیكان نیكان را براى آنها ثواب است، و دوست داشتن تبهكاران نیكان را براى نیكان فضیلت است، و دشمنى تبهكاران با نیكان براى نیكان زینت است، و دشمنى نیكان با تبهكاران براى تبهكاران خوارى و رسوائى است.

6)حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) از پدرش علیهما السلام حدیث كند كه پدرم على بن الحسین علیهما السلام بمن فرمود: اى فرزند در نظر داشته باش كه با پنج كس همنشین نشوى، و با آنها گفتگو و رفاقت در راهى نكنى گفتم پدر جان آنها كیانند؟ بمن معرفى كن، فرمود: زنهار مبادا با دروغگو همنشین شوى زیرا كه او بمنزله سرابى است كه دور را در نظرت نزدیك و نزدیك را برایت دور جلوه دهد، و زنهار از هم نشینى با فاسق و گنهكار

ص: 174

بپرهیز كه او بیك لقمه یا كمتر از آن ترا بفروشد، و بر تو باد كه با با شخص بخیل همنشین نگردى زیرا كه او مال خود را در سخت ترین نیازمندیهایت از تو دریغ دارد، و زنهار مبادا با احمق همنشین شوى كه او مى خواهد بتو سود رساند ولى (بواسطه حماقتش) زیانت زند، و مبادا با آنكس كه قطع رحم كند رفاقت كنى كه من او را در دو سه جاى قرآن ملعون یافتم (یكجا) خداى عزوجل فرماید: «پس آیا امید دارید كه هرگاه بسرپرستى كارى گمارده شوید فساد در زمین نكنید و قطع رحم كنیم، ایشانند كه خداوند لعنتشان كرده پس كرشان كرد، و كور ساخت دیدگانشان را» (سوره محمد آیه 22 23) و نیز (در جاى دیگر) فرماید: «آنانكه بشكنند پیمان خدا را پس از بستن آن، و مى برند آنچه را كه خدا فرموده پیوند شود، و فساد كنند در زمین آنها را است لعنت و براى ایشان است بدى آن سراى» (سوره رعد 25) و نیز در سوره بقره (آیه 27) فرماید: «آنانكه پیمان خدا را پس از بستنش بشكنند و ببرند آنچه را خداوند دستور داده پیوندش را داده و فساد كنند در زمین ایشانند زیانكاران».

7) امام صادق علیه السلام از پدرانش رسول خدا علیهم الصلاة والسلام حدیث كند كه فرمود (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): سه دسته اند كه همنشینى با آنها دل را بمیراند: هم نشینى با اراذل و فرومایگان، و گفت و شنود با زنها، و نشستن با توانگران. (و توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند که مقصود امام معصوم اصل گفت وشنود با زن ها تخمین زن ها نیست بلکه خصایص ذاتی زن هاست که عملکرد آن ها از روی احساس است یعنی با گرایش افشا شد زیرا این احساسات است که به آن ها عطوفت مادری و مهربونی عالی مرتبه می دهند ولی از فضایل عظیم انسانی ایشان و عطای خدا به ایشان است و لذا جلسات آن ها در محور احساسات دور می زند و مجالس مردم در این جلسات کارهایشان زنان می دهد که مخالف با اتخاذ و حذف می شود تزریقات از روی خیر احساس است و لذا این مجالست نهی شده است و ما در کتاب شریف تلبیس پیش خود این معنی را شرط کابل داده و رفع شبهه نموده ایم)

8) از لقمان حدیث شد كه به پسرش گفت: اى پسر جانم زیاد با مردم نزدیك مشو كه موجب دوریت از دلهاى آنها شوى (یعنى چون زیاد رفت و آمد با مردم كردى موجب ملال و خستگى آنها شود و در نتیجه مورد بى مهرى آنان واقع شوى) و یكسره از آنان دورى مكن كه (اعتنایت نكنند و) خوار و بى مقدار شوى، هر جاندارى همانند خود را دوست دارد و آدمیزاد هم بمانند خود دوستى ورزد، كالاى خود را جز در نزد خریدار و جویایش پهن مكن، و چنانچه میان گرگ و گوسفند دوستى نباشد هم چنین میان نیكوكار و بدكار دوستى نباشد، و هر كه به قیر نزدیك شود پاره اى از آن باو بچسبد هم چنین هركس با تبهكار در زندگى شریك شود از روشهاى او بیاموزد، و هر كه جدال و ستیزه جوئى را دوست دارد دشنام خورد، و هر كه بجاهاى بد رود متهم گردد، و كسى كه با رفیق بد همنشین شود در امان نباشد، و هر كه زبان خود را نگه ندارد پشیمان گردد.

ص: 175

9) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: با بدعت گذاران هم صحبت نشوید و هم نشین نگردید كه در نظر مردم چون یكى از آنها شوید، رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: انسان هم كیش دوست و رفیق خویش است.

10) عبید بن زراره گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: بپرهیز از دوستى با احمق زیرا كه تو هر چه از جانب او شادتر باشى او ببدى رساندن بتو نزدیك تر است (گویا مقصود اینست كه هر چه بدوستى او خوشحال تر باشى خطر زیان رساندن او بواسطه حماقتش بتو نزدیكتر شود).

باب دوستى كردن با مردم

1) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: عربى از بنى تمیم نزد پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمد عرضكرد: بمن سفارش كن، پس از جمله سفارشهایش باو این بود كه با مردم دوستى كن تا مردم تو را دوست بدارند.

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: خوشرفتارى و مدارا كردن با مردم یك سوم خردمندى است.

3) و نیز فرمود: كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: سه چیز است هك دوستى انسانیرا با برادر مسلمانش صفا دهد: (1) همیشه با خوشروئى با او برخورد كند، (2) هرگاه در مجلسى بر او بنشیند برایش جا باز كند (3) بآن نامى كه بیشتر آنرا دوست دارد او را بخواند (و صدا كند).

4) و نیز فرمود: كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده است: دوستى كردن با مردم نیمى از خرد است.

5) حذیفة بن منصور گوید: شنیدم از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه مى فرمود: هر كه دست آزارش را از سر مردم بردارد فقط یكدست از آنها باز داشته ولى (در مقابل) دستهاى بسیارى از آزار او خوددارى كنند.

6) امام صادق علیه السلام فرمود: كه حضرت مجتبى علیه السلام فرموده: خویش نزدیك آنكس است كه مودت و دوستى او را نزدیك كرده باشد اگر چه خویشاوندش دور باشد، و بیگانه و دور كسى است كه دوستى او را دور كرده است (و از نظر دوستى بیگانه باشد) اگر چه خویشاوندیش نزدیك باشد، و چیزى نزدیكتر از دست به پیكر انسان نیست، و همین دست خیانت كند و بریده مى شود و اثر آن محو گردد. (پس تو ای مخاطب ارجمند در خصوص موضوع احکام و فرائض الهی به این حقیقت عظیم توجه نمود که اجرای حدود الهی دارای شرایط عظیم و کامل است و عدم رعایت آن به اصل و اساس قرآن و شریعت اسلام خدشه وارد می نماید و موج باید اصول غضب پروردگار را باعث شویم می گردد اما در خصوص موضوع سنگسار با کلام خود را آورده ایم و در خصوص بوییدن دست وجود شرایط جامعه آن را شست می دانیم پس لعنت خدا بر کسانی که خدا بر کسانی که احکام فراز کتاب خدا را بدون توجه به شرایط کامل آن صورت می دهند آمین یا رب العالمین)

ص: 176

باب آگاه كردن مرد برادر دینى خود را بدوستیش

1) نصر بن قابوس گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بمن فرمود: هرگاه یكى از برادران (دینى) خود را دوست داشتى بآن آگاهش كن، زیرا ابراهیم علیه السلام عرضكرد: «بار پروردگارا بمن بنما كه چگونه مرده ها را زنده مى كنى فرمود مگر ایمان نیاورده اى گفت چرا ولیكن براى اینكه دلم مطمئن شود» (سوره بقره آیه 260).

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هرگاه مردى را دوست داشتى او را بدان آگاهش ساز، زیرا كه آن دوستى میان شما را پابرجاتر كند.

باب سلام كردن

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: سلام كردن مستحب است و رد (یعنى جواب) آن واجب است.

2) و نیز رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هر كه پیش از سلام كردن آغاز بسخن كند پاسخش را نگوئید، و فرمود: پیش از سخن گفتن بسلام كردن آغاز گفتار كنید، و هر كه پیش از سلام كردن آغاز سخن كرد پاسخش ندهید.

3) و نیز رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: نزدیكترین مردم بخدا و رسولش كسى است كه بسلام آغاز گفتار كند.

4) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: بدرستیكه خداى عزوجل دوست دارد آشكار كردن سلام را.

5) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: بخیل كسى است كه از سلام كرن بخل كند.

6) ابن قداح گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هرگاه یكى از شماها سلام كند باید بلند سلام كند و نگوید: من سلام كردم و جواب مرا ندادند، زیرا شاید سلام كرده و آنها نشنیده اند، چون یكى از شماها جواب سلام گوید: باید بلند جواب دهد مسلمانى نگوید: كه من سلام كردم و بمن جواب ندادند، سپس فرمود: على علیه السلام همیشه مى فرمود: خشم نكنید و كسى را هم بخشم نیاورید، سلام را آشكار گویید و گفتارتان را خوش كنید، در شب نماز بخوانید آنگاهیكه مردم در خوابند (مقصود نماز شب است) تا بسلامتى ببهشت روید، سپس این گفتار خداى عزوجل را براى مردم خواند: «السلام المؤمن المهیمن» (سوره حشر آیه 23) (یعنى خدائى كه سالم از هرگونه عیب و نقصى است و امان دهنده و نگهبان است، و منظور امام از استشهاد باین آیه اینست كه سلام یكى از نامهاى خدا است).

7) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: آنكه آغاز بسلام كند بخدا و رسولش نزدیكتر است.

8) حسن بن منظر گوید: شنیدم كه حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: هركس (را) بگوید: «السلام علیكم» ده حسنه است، و هر كه (را) بگوید: «السلام علیكم و رحمة الله» بیست حسنه است، و هر كه (را) بگوید: «السلام علیكم و رحمة اللّه و بركاته» سى حسنه است.

ص: 177

9) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: سه كس هستند كه گرچه یك نفر باشند ولى درباره آنها بصیغه جمع (مانند صیغه شما در فارسى) جواب داده شود یكى در جائیكه كسى عطسه زند كه باو گفته شود: «یرحمكم الله» (یعنى خدا بشما رحمت فرستد كه در اینجا) اگر چه كسى دیگر با او نباشد (بصیغه جمع گفته شود) و دیگر مردى كه بمرد دیگرى سلام كند كه مى گوید: «السلام علیكم» (یعنى درود بر شما) و دیگر مردى كه براى مرد دیگر دعا كند كه مى گوید: «عافاكم الله» (یعنى خداوند شما را عافیت بخشد) كه اگر چه یكى است ولى دیگرى با او هست (مقصود از آن دیگر فرشته هاى نویسنده و نگهبانان و دیگر از ایشان كه با انسان هستند مى باشد چنانچه فیض و مجلسى رحمهمااللّه فرموده اند.)

10) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: سه كس سلام نكنند: كسى كه همراه جنازه رود، و كسیكه بنماز جمعه مى رود، و در حمام.

11) و نیز آنحضرت علیه السلام فرمود: از فروتنى و تواضع این استكه بهر كه برخورد كردى سلام كنى.

12) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام بمردمى گذر كرد و بر آنها سلام كرد آنها در جواب گفتند: «علیك السلام و رحمة اللّه و بركاته و مغفرته و رضوانه» پس امیرالمؤمنین علیه السلام بدانها فرمود: درباره ما از آنچه فرشتگان بپدرانمان ابراهیم علیه السلام گفتند نگذرید، آنها گفتند: «رحمة اللّه و بركاته علیكم اهل البیت».

13) امام صادق علیه السلام فرمود: تكمیل تحیت (سلام گفتن و خوش آمد) براى شخصى كه به سفر نرفته مصافحه (و دست دادن باو) است، و تكمیل آن درباره آنكه از سفر آمده معانقه (و در آغوش گرفتن و دست بگردن همدیگر انداختن) است.

14) و نیز فرمود علیه السلام: براى مرد بد است كه اول بگوید: «حیاك الله» (خدایت زنده بدارد) سپس خاموش شود و دنبالش سلام كند.

باب آنكه باید آغاز بسلام كند

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: كوچك بر بزرگ سلام كند، و رهگذر بر نشسته، و گروه اندك بر گروه بسیار سلام كنند.

2) و نیز فرمود: علیه السلام: كمترها به بیشتران سلام كنند، و سواره بپیاده، و استر سوارها به الاغ سوارها، و اسب سواران باستر سواران سلام كنند.

3) و نیز مى فرمود: سواره بر پیاده و پیاده بر نشسته سلام كنند، و چون گروهى بگروه دیگر برخورند آنان كه كمترند به بیشتران سلام كنند، و چون یك نفر بگروهى برخورد آن یك بآن گروه سلام كند.

ص: 178

4) و نیز آنحضرت علیه السلام فرمود: سواره بر پیاده و ایستاده بر نشسته سلام كند.

5) و نیز فرموده علیه السلام: هرگاه مردمى در انجمنى باشند و مردم دیگرى وارد شوند آنها كه تازه وارد شده اند باید سلام كنند.

باب اینكه چون یكتن از میان یك گروه سلام كرد از دیگران كافى است و چون یكى از میان یك گروه جواب داد از دیگران كافى است

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هرگاه گروهى بجمعى بگذرند كافى است كه یكى از آنها سلام كند، و چون بر جمعى سلام كردند كافى است كه یكى از ایشان جواب دهد.

2) عبد الرحمن بن حجاج گوید: كه (امام علیه السلام) فرمود: چون یكتن از میان گروهى سلام كرد از دیگران كافى است.

3) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: چون یكى از میان مردمى سلام كرد از آنها كافى است، و چون یكى از آنها جواب داد از آنها بس است.

باب سلام كردن به زنها

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: كه رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بزنها سلام میكرد و آنها نیز جواب مى دادند، و امیرالمؤمنین نیز سلام مى كرد و خوش نداشت كه بجوانهاى از زنها سلام كند، و مى فرمود: مى ترسم آوازش مرا خوش آید، و زیادتر از آن اجرى كه مى جویم (گناه) بمن رسد. (پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که مولای مظلوم ما علی (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) از طریق این حدیث اراده فرمودند تا پیروان خود را نهی فرموده از مخالطت غیرضروری با زنان جوان و فلسفه آن را نیز شرح فرموده اند و این است همان اصلی که پیروان آن حضرت بایستی سرلوحه کار خود قرار دهند والسلام)

باب سلام كردن بر سائر ملت ها

1)حضرت باقر علیه السلام فرمود: مردى یهودى وارد شد بر رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و عایشه هم در حضور آنحضرت صلى اللّه علیه و آله بود و گفت: «السام علیكم» (یعنى مرگ بر شما، رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در پاسخ فرمود: «علیكم» (یعنى بر شما) سپس دیگرى (از یهود) آمد و مانند همان گفت و رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)

ص: 179

نیز مانند رفیقش باو پاسخ داد، پس سومى وارد شد و مانند آن گفت و رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همانطور كه بدو نفر رفقایش جواب داده بود جواب او را گفت، پس عایشه خشمگین شد و گفت: «سام» و خشم و لعنت بر شما باد اى گروه یهود واى برادران میمونها و خوكها، پس رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به عایشه فرمود: اى عایشه اگر فحش بصورتى مجسم مى شد هر آینه بد صورتى داشت، نرمش و مدارا بر هیچ چیز نهاده نشده جز اینكه آن چیز را آراسته است، و از هیچ چیز برداشته نشده جز اینكه آنرا زشت ساخته عرض كرد: اى رسولخدا آیا نشنیدى كه اینها گفتند: «السام علیكم»؟ فرمود: چرا، مگر تو نشنیدى آنچه من پاسخشان را دادم و گفتم: «علیكم»؟ پس هرگاه مسلمانى بشما سلام كرد باو بگوئید: «سلام علكیم» و هرگاه كافرى بر شما سلام كرد در پاسخش بگوئید: «علیك». (و البته عایشه با این حرکت می خواست تظاهر نماید به ارادت نسبت به رسول خدا و حال آنکه که اعمال او و حفضه در کتاب خدا به هشدار منتهی شده که البته بازدارنده آن ها نبود و این عایشه بود که بر خلاف اوامر صریح رسول خدا فتنه عظیم در امت اسلام برپا نمود و آثار و تبعات سو آن و آتش عظیمی که بر پا نمود تا قیام قیامت برقرار است.)

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده: بأهل كتاب آغاز بسلام نكنید، و هرگاه بشما سلام كردند شما در جواب بگوئید: «و علیكم».

3) سماعه گوید: از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) پرسیدم از اینكه یهودى و نصرانى و مشرك هرگاه بر مسلمانى سلام كنند و او نشسته باشد چگونه جواب آنها را بگوید؟ فرمود: میگوید: «علیكم».

4) و نیز محمد بن مسلم از آنحضرت علیه السلام حدیث كند كه فرمود: هرگاه یهودى و نصرانى و مشرك بر تو سلام كردند بگو: «علیك».

جابر از حضرت باقر علیه السلام حدیث كند كه فرمود: ابوجهل بن هشام با گروهى از قریش نزد ابوطالب رفتند و گفتند: این برادر زاده ات ما را آزار دهد و معبودهاى ما را هم بیازارد او را بخواه و دستورش بده از نكوهش معبودان ما خود دارى كند تا ما هم از نكوهش معبود او خود دارى كنیم، فرمود: پس ابوطالب نزد رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرستاد و او را فرا خواند، همینكه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وارد شد در خانه جز مشرك كسى ندید پس فرمود: «السلام على من اتبع الهدى» (یعنى سلام بر هر كس پیروى از حق كند) و نشست، ابوطالب از آنچه مشركین گفته بودند آگاهش، حضرت فرمود: آیا بجاى این پیشنهاد كلمه اى نخواهند كه بدان وسیله بر عرب آقائى كنند و بر گردن همه آنها سوار شوند؟ (كنایه از این است كه همه را زیر فرمان خویش در آورند) ابوجهل گفت: چرا آن كلمه چیست؟ فرمود: بگوئید: «لا اله الا الله» (همینكه این كلام را شنیدند) انگشت هاى خود را در گوش نهاده و پا بفرار گذاردند و مى گفتند: «ما در ملت پسین این را نشنیده ایم و این نیست جز آورده تازه و نوین» پس خداى تعالى درباره گفتار ایشان از اول سوره: «ص، و القرآن ذى الذكر» تا آیه (8) (یعنى تا آخر آیه): «الا اختلاق» نازل فرمود. (و توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند در این فراز که رسول خدا فرموده است بر عرب آقایی کنند و برگردن آن سوار شود

ص: 180

لازم به ذکر است که کلام حضرت اشاره به اعتقاد آن ها بوده و اعتقاد خود زیرا آن ها اعتقاد داشتند با این کلام خوار و ذلیل می شوند درحالی که اسلام به انسان ها شرافت و حریت عطا می فرماید و لذا حضرت اشاره به اصل اسلام می نماید که به انسان ها عزت عطا می فرماید و لذا این گونه رد می فرماید موضوع ذلیل شدن و خوار شدن را و تاکید می فرماید اگر عزت و شرافت را بر غیر خود طالب هستید اسلام بیاورد که مسلمانان بر غیر مسلمانان عزت و شرافت غیرقابل انکار دارد.)

6) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: در جواب سلام یهودى و نصرانى میگوئى: «سلام»

شرح _ مجلسى (رحمه الله) گوید: یعنى بر ما یا بر مستحقش یا بركسى كه پیروى از حق كند.

7) عبدالرحمن بن حجاج گوید: بحضرت كاظم علیه السلام عرض كردم: بفرمائید كه اگر من نیازمند یك طبیب نصرانى شدم میتوانم بر او سلام كنم و در حقش دعا كنم؟ فرمود: آرى دعاى تو باو سودى نبخشد. (یعنی اگر آن طبیب بر عقاید خود باقی بماند سودی نمی رساند ولی اگر دعای تو باعث شود به شرف اسلام مشرف شود پس البته عاقبت او بخیر خواهد شد و السلام)

8) حضرت رضا علیه السلام فرمود: به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرض شد: در حق یهودى و نصرانى چگونه دعا كنیم؟ فرمود: باو بگوئید: خدا بدنیاى تو بركت بدهد.

9) ابو بصیر از یكى از دو امام باقر و صادق علیه السلام حدیث كند كه درباره مصافحه (و دست دادن) مسلمان بیهود و نصرانى فرمود: از پشت جامه باشد، و چنانچه با دست لختت بتو دست داد دستت را بشوى.

10) خالد قلانسى گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرض كردم: من با كافر ذمى (یعنى آنان كه در ذمه اسلامند مانند یهود و نصارى و گبر) برخورد میكنم و او با من دست میدهد؟ فرمود: دستت بخاك بمال یا بدیوار بكش، عرض كردم: اگر ناصبى (یعنى دشمن اهل بیت پیغمبر ص -) باشد چطور؟ فرمود: دستت را بشوى.

11) محمد بن مسلم از حضرت باقر علیه السلام درباره مردى كه با مردى گبر دست داده است حدیث كند كه فرمود: دستش را بشوید و وضوء نسازد. (س توجه نماید مخاطب ارجمند که این روایات دلالت بر عزت و شرف اهل اسلام بر غیر از اهل اسلام اعم از مشرک و ناصبی دارد و این که مسلمانان جایگاه خود را بدانند و در برابر ایشان دچار کمبود شخصیت نشده و احساس حقارت نداشته باشند و مقصود از شستن دست و یا و ... یعنی به گونه ای که آن ها متوجه نشود زیرا اگر آگاه شوند از ادب به دور است)

باب نامه نوشتن مسلمان با اهل ذمه یهود و نصارى و مجوس

ص: 181

1) ابو بصیر گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند: از اینكه (اگر) مردى نیازى بگبر یا یهودى یا نصرانى داشت، یا اینكه یكى از آنها براى او كار مى كند یا دهقان و از بزرگان سرزمین اوست، و این مرد در حاجت مهمى باو نامه مى نویسد آیا در آغاز نامه نام آن مرد كافر را بنویسد، و در نامه سلام باو بنویسد؟ و البته این كار را هم فقط بخاطر گذشتن كارش مى كند؟ فرمود: اما اینكه نام او را در آغاز نامه بنویسى پس نكن (اجازه نمیدهم) ولى در نامه ات سلام براى او بنویس زیرا رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز بسا كه براى كسرى (پادشاه ایران) و قیصر (سلطان روم) نامه مى نوشت.

2) عبداللّه بن سنان از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) حدیث كند كه درباره مردى كه به یكى از بزرگان كارمندان گبر نامه بنویسد و در آن نامه پیش از نام خودش نام او را بنویسد آنحضرت علیه السلام فرمود: باكى نیست اگر اینكار را بخاطر سودى كند. (یعنی اگر احساس حقارت نداشته باشد و یا آداب نگارش چنین باشد)

باب چشم پوشى و گذشت

1) ثعلبة بن میمون از مردى كه نامش را برده، حدیث كند كه گفت: مردمى نزد حضرت صادق علیه السلام بودند و حضرت براى آنها حدیث میكرد، در این میان مردى از آنها نام مردى را ببدى یاد كرد و گله او را بحضرت صادق علیه السلام نمود، حضرت باو فرمود: كجا برایت برادرى تمام عیار بدست آید، و كدام مردى است كه مهذب و پاك از همه عیوب باشد.

2) ابوبصیر گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: از درون مردم كاوش و جستجو مكن كه بى رفیق و دوست بمانى.

شرح _ چون عموم مردم اینگونه هستند كه خواه و ناخواه نقطه ضعفى در آنها هست، و آنكس كه خالى از هرگونه عیبى باشد بطور عموم در میان مرد نیست، و در نتیجه كاوش بعیوب مردم آگاه شوى و آنكس كه تو خواهى بدون عیب و نقص باشد پیدا نخواهى كرد، پس بهتر آنكه بهمان حسن ظاهر اكتفا شود و در صدد جستجو از باطن مردمان نباشى و گرنه ناچار بى رفیق خواهى ماند.

باب نادر

1) حماد بن عثمان گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: بدلت بنگر پس اگر دیدى كه نسبت برفیقت نگران هستى (و چیزى در دل دارى) پس (بدان) كه یكى از شماها كار تازه اى كرده است.

2) صالح بن حكم گوید: شنیدم كه مردى از حضرت صادق علیه السلام مى پرسید و مى گفت: مردى میگوید: ترا دوست دارم من چگونه بدانم كه و مرا دوست دارد؟ (و راست میگوید) فرمود: دلت را آزمایش كن پس اگر تو نیز او را دوست دارى (بدان كه) او هم تو را دوست داد.

ص: 182

3) مسعدة بن یسع گوید: به حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرض كردم: بخدا سوگند من شما را دوست دارم حضرت سر را پائین انداخت و سپس بلند كدر و فرمود: اى ابا بشیر راست گفتى، از دلت بپرس از آنمقدار دوستى كه بمن دارى، و دل من از آنمقدار محبتى كه از من در دل تو هست مرا آگاه ساخت.

4) حسن بن جهم گوید: بحضرت ابى الحسن علیه السلام عرض كردم: مرا از دعا فراموش مكن، فرمود تو میدانى كه من فراموشت كنم؟ گوید: در فكر فرو رفتنم و با خود گفتم: آنحضرت براى شیعیانش دعا كند و من هم از شیعیان او هستم (پس براى من دعا كند) عرضكردم: نه، شما مرا فراموش نمیكنى، فرمود: اینرا از كجا دانستى؟ عرض كردم: من از شیعیان شما هستم و شما هم كه براى شیعیان دعا میكنى (پس مرا هم در ضمن دعا میكنید) فرمود: جز این هم چیزى دانستى؟ گوید: عرض كردم: نه، فرمود: هرگاه خواستى بدانى نزد من چگونه هستى بنگر من نزد تو چگونه هستم. (پس توجه تو ای مخاطب ارجمند که فراز آخر این روایت شباهت دارد به روایاتی که دلالت دارد به آگاه شدن از جایگاه صاحب ایمان در نزد پروردگار و آن این که اگر می خواهد بداند که جایگاه او در نزد خدا چگونه است پس به جایگاه خدا در نزد خود توجه نمایند پس اگر آن را عظیم یافت آگاه باشد که او نیز پی در پیشگاه خداوند جایگاه رفیع دارد والسلام)

باب عطسه و جوابى كه هنگام عطسه زدن كسى باید گفت

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: از حقوق مسلمان بر برادرش اینست كه چون باو برخورد كند سلامش كند، و چون بیمار شود بعیادتش رود، و چون پنهان شود (پشت سرش) براى او خیر خواهى كند: و چون عطسه زند و بگوید: «الحمد اللّه رب العالمین لا شریك له» باو بگوید: «یرحمك الله» او نیز در جواب این گوید: «یهدیكم اللّه و یصلح بالكم» و چون او را (بكارى یا بجائى) بخواند (و دعوتش كند) بپذیرد، و چون بمیرد تشییعش كند.

2) صفوان بن یحیى گوید: در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم پس آنحضرت عطسه زد، من باو گفتم: «صلى اللّه علیك» دوباره عطسه زد من گفتم: «صلى اللّه علیك» براى سومین بار عطسه زد و من گفتم: «صلى اللّه علیك» و عرض كردم: اگر مانند شما (امام معصومى) عطسه زد همانطور كه ما بهم میگوئیم «یرحمك الله» آنطور بگوئیم یا اینطور كه من میگویم؟ فرمود: چرا مگر نمیگوئى: «صلى اللّه على محمد و آله»؟ عرضكردم: چرا، فرمود: (تو میگوئى)؟ «ارحم محمداً و آل محمد» سپس فرمود: آرى محققاً خداوند بر محمد صلوات و رحمت فرستاده و جز این نیست كه صلوات ما بر او براى ما رحمت و تقرب بخدا است.

ص: 183

شرح _ یعنى باكى نیست هر كدام یك از این دو لفظ را بگوئى زیرا هر دو بمعناى طلب رحمت خداوند است و محتمل است معناى فرمایش امام علیه السلام این باشد كه «صلى اللّه علیك» بهمان معناى «ارحم محمداً و آل محمد» است كه آنهم از لحاظ معنا بازگشتش به «یرحمك الله» است پس هر دو لفظ داراى یك معنى است.

3) صالح بن ابى حماد گوید: از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام از عطسه و سراینكه دنبالش حمد خدا را باید كرد پرسیدم؟ فرمود: همانا براى خدا بر بنده اش نعمتهائى است كه سلامتى بدو و اعضاى او و تندرستیش، و بدرستى كه بنده خداى عزوجل را از یاد ببرد و درباره این نعمتها فراموشش كند، و چون خدا را فراموش كند خداوند به باد دستور دهد كه در تنش بگذرد و از بینى او بیرون آید تا خدا را بر آن حمد كند، پس حمد او در آن هنگام شكرى است براى آنچه فراموش كرده است. (و جالب این که می گویند عضله قلب انسان ها بدون هیچ وقفه ای به طور دائم مشغول فعالیت است مگر دقیقاً در لحظه ای که عطسه می کند پس در آن زمان است که استراحت می کند اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم آمین یا رب العالمین)

4) جابر گوید: حضرت باقر علیه السلام فرمود: چه چیز خوبى است عطسه زدن، براى بدن سودمند است، و خداى عزوجل را نیز بیاد انسان آورد، من عرض كردم: نزد ما مردمانى هستند كه میگویند: رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از عطسه بهره اى ندارد (و عطسه نمیزند)؟ فرمود: اگر دروغ گویند شفاعت محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به آنها نرسد.

5) ابن ابى عمر از برخى از اصحابش حدیث كند كه گفت: مردى در خدمت حضرت باقر علیه السلام عطسه زد و گفت: «الحمدلله» حضرت باقر علیه السلام جواب عطسه او را نداد و فرمود: از حق ما كاست سپس فرمود: چون یكى از شماها عطسه كرد بگوید: «الحمد لله رب العالمین و صلى اللّه على محمد و أهل بیته» گوید: پس آنمرد آنچنان گفت و حضرت نیز جواب عطسه او را داد. (یعنى باو فرمود: یرحمك الله).

6) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: پسر بچه اى كه بحد بلوغ نرسیده بود نزد پیغمبر صلى اللّه علیه و آله عطسه زد و پس از آن گفت: «الحمد لله» پیغمبر صلى اللّه علیه و آله باو فرمود: «بارك اللّه فیك».

7) ابن ابى نجران از برخى از شیعیان حدیث كند كه گفت: مردى نصرانى نزد حضرت صادق علیه السلام عطسه زد مردم باو گفتند: «هداك الله» (یعنى خدا هدایتت كند) حضرت صادق علیه السلام فرمود: (بگوئید) «یرحمك الله) عرضكردند: او نصرانى است؟ تا حد باو رحم نكند هدایتش نفرماید. (و مقصود حضرت رعایت احترام مجالست نصرانی نیز بوده است)

8) ابوبكر حضر مى گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم از گفتار خداى عزوجل (كه فرماید) «براستى ناخوش ترین آوازها بانگ خران است» (سوره لقمان آیه 19) فرمود: عطسه ناهموار است.

ص: 184

باب لازم بودن احترام از مسلمانان ریش سفید و سالخورده

1) عبداللّه بن سنان گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بمن فرمود: از احترام خداى عزوجل احترام پیرمرد سالمند است.

2) و نیز فرمود (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هر كس احترام كند از كسى كه موى خود را در اسلام سفید كرده خداى عزوجل از هراس روز قیامت او را آسوده سازد.

3) اسحاق بن عمار گوید: شنیدم ابا الخطاب از حضرت صادق علیه السلام حدیث مى كرد كه فرموده: سه كس هستند كه حق آنها را نادیده نگیرد كسى جز منافقى كه بنفاق معروف است: كسى كه مویش را در اسلام سپید كرده، و آنكه قرآن را در بردارد، و پیشواى عادل.

توضیح _ فیض (رحمه الله) گوید: شاید مقصود از پیشواى عادل امام معصوم علیه السلام باشد. (و توجه نما تو ای مخاطبان ارجمند که احترام به مسلمان به لحاظ این که عمر خود را در مسلمانی و اسلام سپری نموده است واجب است یعنی اگر پیرمردی عمر خود را در نفاق و ظلم و ... سپری نموده است بلکه در عداوت با اهل بیت عصمت و طهارت نه تنها احترام ندارد بلکه واجب است بر او لعن و سب و ...، مانند معاویه ابن ابوسفیان و امروعاص معلون و اربابان و پیروان ناصبی ایشان لعنه الله علیهم اجمعین)

باب گرامى داشتن شخص كریم و بزرگوار

1) و نیز فرمود علیه السلام كه رسولخدا صلى اللّه علیه و آله فرموده: هرگاه بزرگوار قومى بر شما رسید او را گرامى دارید.

2) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: چون عدى بن حاتم (كه هم خود از بزرگان قبیله طى بوده و هم پدرش حاتم طائى معروف است) به پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وارد شد آنحضرت (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) او را بخانه خود برد، و در خانه جز تیكه حصیرى و بالشى از پوست چیزى نبود، رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آنها را براى عدى بن حاتم پهن كرد (و خود روى زمین نشست).

باب حق شخص وارد شونده

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: از حقوق شخص كه بر اهل خانه وارد شود اینست كه هنگام ورود و خروجش كمى با او راه روند (یعنى چند قدم استقبال و چند قدم بدرقه اش كنند). و فرمود: كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: هر گاه یكى از شما ببرادر مسلمانش در خانه او وارد گردد او بر صاحبخانه امیر است تا آنگاه كه بیرون رود.

ص: 185

باب اینكه مجلسها امانت است

(یعنى صحبتهاى خصوصى كه در مجالس شود كه گوینده میل ندارد فاش شود حكم امانت را دارد و باید از افشاء آن خوددارى كرد).

1) (ابن) ابى عوف گوید: شنیدم از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه مى فرمود: مجلسها امانت است.

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: مجلسها امانت است، و كسى حق ندارد كلام محرمانه رفیق خود را بدون اجازه او بازگو كند، مگر در موردى كه شنونده مورد وثوق و اطمینان باشد یا ذكر خیرى از آن رفیق باشد.

باب سربگوشى صحبت كردن

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هرگاه سه نفر باهم هستند دو نفر آنها سربگوشى با هم صحبت نكنند زیرا كه آندو مایه اندوه و آزار رفیق سومى ایشان است.

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: هركس در میان سخن برادر مسلمانش (كه مشغول سخن گفتن است) بدود و سخن او را ببرد مانند این است كه او را خراشیده است.

باب کیفیت نشستن

1) عبدالعظیم بن عبداللّه در حدیث مرفوعى (كه سند را بمعصوم علیه السلام رسانده) حدیث كند كه فرمود: پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سه جور مى نشست:

- زانو را در بغل گرفته مى نشست و آن اینگونه است كه ساقهاى پا را از زمین بلند كند و دو زانو را در میان دو دست خود حلقه وار بگیرد (و رانها را بشكم بچسباند) و بشانه پاها را ببندد 2- و گاهى دو زانو مى نشست 3 و گاهى یك پا را خم مى كرد و پاى دیگر را روى آن مى انداخت، و هرگز دیده نشد كه آنحضرت (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چهار زانو بنشیند.

2) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر كه بمجلسى بدون تشریفات خشنود باشد خداى عزوجل و فرشتگانش پیوسته بر او رحمت فرستند تا از آن مجلس برخیزد.

3) و نیز فرمود علیه السلام: كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیشتر اوقات كه مى نشست رو بقبله بود.

4)حماد بن عثمان گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) روى پاى چپ نشست و پاى راست را روى ران چپ گذارد، پس مردى باو عرضكرد: قربانت گردم این نوع نشستن خوب نیست!؟ فرمود: نه این حرفى است كه یهود گویند: كه چون خداى عزوجل از آفریدن آسمانها و زمین فارغ شد، و بر عرش استوار گردید براى استراحت (و رفع

ص: 186

خستگى) اینگونه نشست، پس خداى تعالى این آیه (یعنى آیة الكرسى) را نازل كرد: «اللّه لا اله هو الحى القیوم لا تأخذه سنة و لا نوم» و حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بهمانطور كه نشسته بود حركت نكرد.

5) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اینگونه بود كه در هر منزلى وارد مى شد همان دم در مى نشست.

6) و نیز فرمود علیه السلام: امیر المؤمنین علیه السلام فرموده: بازار مسلمانان چون مسجد آنها است، پس هركس بمكانى از آن پیشى گرفت (و زودتر از دیگران در جائى نشست) او سزاوارتر است بدانجا تا بشب، و فرمود: آنحضرت از دكانهاى بازار كرایه از مردم نمى گرفت.

7) و نیز فرمود علیه السلام: شایسته است براى آنان كه در تابستان دور هم مى نشینند كه میان هر دو نفر باندازه یك استخوان ذراع فاصله باشد كه از گرما ناراحت نشوند.

8) حماد بن عثمان گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) را دیدم در اطاقش در رو بقبله مى نشست.

باب شوخی و خنده

1) معمر بن خلاد گوید: از حضرت رضا علیه السلام پرسیدم: و عرضكردم: قربانت گردم مردى در میان جمعى است و سخنى بمیان آید و آنها شوخى كنند و بخندند؟ فرمود: باكى نیست تا آنجا كه نباشد و گمانم كه مقصودش فحش بود (یعنى در صورتیكه بفحش و هرزه گوئى نكشد، و فحش در آن نباشد) سپس فرمود: همانا رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اینگونه بود كه عرب بیابانى نزدش مى آمد و هدیه اى برایش مى آورد و همانجا مى گفت: بهاى هدیه ما را بده، پس رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مى خندید، و هر زمان كه اندوهگین مى شد مى فرمود: آن عرب بیابانى چه شد؟ كاش نزد ما مى آمد.

2) فضل بن ابى قره گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هیچ مؤمنى نیست جز اینكه در او دعابة هست، من عرضكردم: دعابة چیست؟ فرمود: مزاح.

3) یونس شیبانى گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: شوخى كردن شما با همدیگر چگونه است؟ عرضكردم: اندك است، فرمود: اینگونه نباشید زیرا شوخى از خوش خلقى است، و تو بدان وسیله برادرت را خوشحال و مسرور كنى، و هر آینه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با كسى شوخى مى كرد و مى خواست كه او را شاد و مسرور كند.

4) عبداللّه بن محمد جعفى گوید: شنیدم حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: خداى عزوجل آنكس كه میان جمعى شوخى و خوشمزگى كند دوستش دارد در صورتیكه فحشى نباشد.

5) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: خنده مؤمن تبسم است.

6) و نیز فرمود علیه السلام: خنده بسیار دل را بمیراند. و فرمود: بسیار خندیدن دین را آب كند چنانچه آب نمك را.

ص: 187

7) و نیز فرمود علیه السلام خنده بى مورد از نادانى است. (سكونى راوى حدیث) گوید: و آن حضرت پیوسته مى فرمود: خنده اى كه دندانها آشكار شود مكن با اینكه كردارهاى رسوا كننده اى انجام داده اى، و آنكس كه كارهاى زشت كرده از بلاهاى شبانه آسوده نیست.

توضیح _ این عبارت امام علیه السلام جنبه فنى دارد و روى مراعات سجع در بیان باین تعبیر فرموده، و مقصود این است كه انسانى آلوده بگناهانى است (كه هر یك از آنها اگر آشكار شود براى رسوائى او كافى است) با چنین وضعى خنده از ته دل كه حاكى از آسودگى خاطر اوست برایش روا نیست.

8) و نیز فرمود علیه السلام: هرگاه مردى را دوست دارى با او مزاح و ستیزه مكن.

9) و نیز فرمود علیه السلام: قهقهه از شیطان است.

10) عنبسه عابد گوید: شنیدم حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: خنده بسیار آبرو را مى برد.

11) و نیز فرمود علیه السلام: امیر المؤمنین علیه السلام فرموده: مبادا شوخى كنید كه كینه آورد و دشمنى بجاى گذارد، و آن دشنام كوچك است.

12) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هرگاه قهقهه زدى پس از فراغت از آن بگو: «اللهم لا تمقتنى» (بار خدایا مرا دشمن مدار).

13) عنبسه عابد گوید: شنیدم حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: شوخى بی جا دشنام كوچك است.

14) و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: از شوخى بپرهیزید زیرا آبرو را بریزد و شكوه و بزرگى مردان را ببرد (مراد اینستكه در مزح حد اعتدال را نگهدارید و زیاده روى نكنید).

15) و نیز فرمود علیه السلام: ستیزه مكن كه شخصیت تو را ببرد، و شوخى مكن كه روى مردم بتو باز شود و بر تو دلیر شوند.

16) و نیز فرمود علیه السلام: شوخى مكن تا بر تو دلیر شوند. (پس توجه به روایات معارض باید مقصود امام معصوم علیه السلام شوخی بی جا و یه شوخی با اشخاص بی جنبه و غریبه باشد)

17) حضرت كاظم علیه السلام فرمود: یحیى بن زكریا علیه السلام اینگونه بود كه گریه مى كرد و نمى خندید، و عیسى بن مریم علیه السلام اینگونه بود كه هم مى خندید و هم گریه مى كرد، و آنچه عیسى علیه السلام مى كرد بهتر بود از آنچه یحیى علیه السلام مى كرد.

باب حق همسایگی

1)عمرو بن عكرمه گوید: وارد شدم بر حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) و بآن حضرت عرضكردم: همسایه اى دارم كه مرا بیازارد فرمود: تو با او خوشرفتارى كن، من گفتم: خدایش رحم نكند! پس آنحضرت روى از من برگردانید،

ص: 188

گوید: من نخواستم با آنوضع از حضرت جدا شوم از اینرو عرضكردم: با من چنین و چنان مى كند و مرا آزار مى دهد! فرمود: گمان مى كنى كه اگر با او آشكارا دشمنى كنى (و تو نیز مانند او درصدد آزارش برآئى) مى توانى از او انتقام بكشى؛ (و شر او را از خود دور كنى؟ و محتمل است مقصود این باشد: كه اگر آشكارا با او دشمنى كنى آیا در مقام مخامصه مى توانى ستم و آزار او را بر خودت ثابت كنى بطورى كه از تو بپذیرد؟) عرضكردم: آرى من بر او مى چربم، فرمود: این همسایه تو از كسانى است كه بمردم رشك برد از آنچه خداوند بآنها داده و تفضل كرده، پس چون نعمتى براى كسى دید، اگر اهل و عیالى داشته باشد بآنها تعرض كند و (از ناراحتى كه ناشى از حسدى است كه در درون اوست) آنها را بیازارد، و اگر خاندانى ندارد (كه آنها را آزار كند) بخدمتكارش مى پیچد، و اگر خدمتكار نداشته باشد شبها را به بیدارى بسر برد و روزها را بخشم بگذراند، همانا مردى از انصار خدمت رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمده عرضكرد: من خانه اى در فلان قبیله خریدارى كرده ام، و نزدیكترین همسایه من در آنخانه كسى است كه خیرى از او بمن نرسد و از شرش آسوده نیستم؟ پس رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و بسلمان و اباذر (راوى گوید:) دیگرى را هم فرمود كه من فراموش كردم و گمان دارم كه مقداد بود دستور داد كه با بلندترین آوازشان در مسجد فریاد زنند كه:

هر كه همسایه اش از آزار او آسوده نباشد ایمان ندارد، پس آنها سه بار آن را گفتند، سپس با دست اشاره كرد كه تا چهل خانه است از برابر و پشت سر و طرف راست و سمت چپ (یعنى تا چهل خانه از چهار طرف همسایه هستند).

2) حضرت صادق از پدرش علیهما السلام حدیث كند كه فرمود: من در كتاب على علیه السلام خواندم: كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نامه اى میان مهاجر و انصار و دیگران از مردم مدینه كه با آنان پیوند داشتند نوشت (و همه امضاء كردند) كه: همسایه مانند خود انسان است كه نه زیان باو رسد و نه گناهكار شود و (دیگر اینكه) احترام همسایه مانند احترام مادر است. و این مختصر حدیث است.

3) ابو مسعود گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بمن فرمود: حسن الجوار خوش همسایگى در عمرها بیفزاید و خانه ها را آباد كند.

4) حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام فرمود: خوش همسایگى تنها باین نیست كه از آزار همسایه خوددارى كنى بلكه بر آزار او نیز شكیبائى كنى. (یعنی حسن الجوار مانند حسن خلق است همان طور که حسن خلق مقصود تنها با مردم با روی گشاده رفتار کردم و...، نیست بلکه صبور بودن در برابر رفتارهای ناهنجار آن هاست پس حسن الجوار هم تنها خوبی نمودن به همسایه نیست بلکه صبور بودن در برابر اعمال خطا و رفتار خلاف آن هاست)

5) رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: خوش همسایگى خانه ها را آباد سازد و اجل را بتأخیر اندازد (كنایه از درازى عمر است).

ص: 189

6) ابو الربیع شامى گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) در حالیكه خانه پر از جمعیت بود فرمود: كه بدانید از ما نیست كسى كه با همسایه اش خوش رفتارى نكند.

7) ابوحمزه گوید: شنیدم از حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه مى فرمود: مؤمن كسى است كه همسایه اش از بوائق او آسوده باشد، من عرضكردم: بوائق او چیست؟ فرمود: ستم و آزار او.

8) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: نزد پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمد و از آزار همسایه اش باو شكایت كرد، رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باو فرمود: صبر كن، سپس بار دوم خدمتش آمد (و شكایت كرد) پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باو فرمود: صبر كن، سپس بار سوم آمد و باز شكایت كرد، حضرت باو فرمود: چون روز جمعه شود آنگاه كه مردم براى نماز جمعه مى روند اثاثیه خانه ات را سر كوچه و راه مردم بیار تا هر كه بنماز جمعه مى رود ببیند، و چون از تو پرسند (كه براى چه اینكار كرده اى) جریان را بآنها بگو، فرمود: آنمرد اینكار را كرد، پس آن همسایه كه آزارش مى داد پیش او آمد و گفت: اثاثیه ات را بخانه بازگردان من با خدا عهد مى كنم كه دیگر ترا آزار نكنم. (ظاهرا این یک نوع مبارزه منفی بود و آزار آن شخص حتماً به گونه ای خاص بوده است)

9) و نیز فرمود علیه السلام: كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: بمن ایمان ندارد كسى كه سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، و فرمود: اهل یك آبادى كه شب را بگذرانند و در ایشان گرسنه اى باشد روز قیامت خداوند بآنها نظر رحمت نیفكند.

10) و نیز فرمود علیه السلام: از بلاهاى كمرشكن كه پشت انسانرا خم كند همسایه بد است، اگر خوشرفتارى و كارى نیكى ببیند پنهان كند و اگر بدى از انسان ببیند فاش كند.

11) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: بخدا پناه مى برم از همسایه بد براى خانه اى كه اقامتگاه است، چشمانش ترا ببیند و دلش بتو توجه دارد اگر خوشى در تو ببیند بدش آید، و اگر تو را در بدى ببیند خوشش آید.

باب حد همسایگی

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: هر چهل خانه همسایه باشند، از برابر و از پشت سر و از راست و چپ (یعنى از چهار طرف تا چهل خانه همسایه هستند).

باب خوش رفاقتى و حق رفیق در سفر

ص: 190

1) عمار بن مروان گوید: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بمن سفارش كرد و فرمود: تو را سفارش مى كنم بپرهیزكارى از خدا و پرداختن امانت و راستگویى و خوش رفاقتى با هر كه رفاقت كنى. و لا قوة الا بالله.

2) حضرت باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: با كسى كه دوستی كنى اگر بتوانى دست خیرت را بر سر او نهى و باو سود رسانى و نیكى كنى) بكن.

3) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: هیچ دو نفرى با هم رفاقت نكنند جز اینكه هر یك با رفیق خود بهتر رفاقت كند پاداشش بزرگتر و پیش خداى عزوجل محبوبتر است.

4) و نیز حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: حق مسافر این استكه چون بیمار شد رفقاى هم سفرش تا سه روز بخاطر او توقف كنند.

5) و نیز آن حضرت علیه السلام از پدرانش علیهم السلام حدیث كند كه امیرالمؤمنین علیه السلام با یكنفر كافر ذمى (كه در پناه اسلام است) همراه شد، آن مرد ذمى بآن حضرت گفت: اى بنده خدا مى خواهى بكجا بروى؟ فرمود: مى خواهم بكوفه بروم، (پس سر دو راهى رسیدند و مرد ذمى گفت: مگر نمى خواستى كه بكوفه بروى؟ فرمود: چرا، ذمى گفت: راه كوفه را رها كردى، فرمود: مى دانم، گفت: پس چرا با اینكه مى دانى براه من گشتى؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: این از بپایان رساندن خوش رفاقتى است كه مرد رفیق راهش را هنگام جدائى چند گامى بدرقه كند، و اینگونه پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بما دستور داده است، ذمى گفت: اینگونه دستور داده؟ فرمود: آرى، ذمى گفت: پس بطور مسلم هر كه پیرویش كرده بخاطر همین كردارهاى بزرگوارانه او بوده، و من تو را گواه مى گیرم كه پیرو دین تو و بر كیش شمایم و مرد ذمى با امیرالمؤمنین علیه السلام برگشت و همینكه او را شناخت مسلمان شد.

باب نامه نوشتن به همدیگر

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: پیوند میان برادران (دینى) آنگاه كه پیش هم هستند دیدار همدیگر است، و در مسافرت نامه نوشتن بیكدیگر.

2) و نیز فرمود علیه السلام: جواب نامه دادن واجب است مانند جواب سلام دادن، و آنكس كه آغاز بسلام كند بخدا و رسولش نزدیكتر است. (و در این زمان البته ارتباط تلفنی و یا تصویری و ...، از مصادیق مکاتبه است)

باب نوادر

ص: 191

1) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نگاه كردنش را میان اصحاب تقسیم مى كرد پس باین و آن برابر نگاه مى كرد، و هرگز پاهایش را رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیش اصحاب دراز نمى كرد، و اگر مردى بآنحضرت دست مى داد رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دستش را رها نمى كرد تا او رها كند، چون این مطلب را دانستند مردى كه با او دست مى داد زود دستش را مى كشید. (تا رسول خدا صلی الله علیه و عجل فرجهم

خسته نشود)

2) حضرت زین العابدین علیه السلام از رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حدیث كند كه روزى بهم نشینهاى خود فرمود: آیا مى دانید كه ناتوانى چیست؟ عرضكردند: خدا و رسولش داناترند، فرمود: ناتوانى سه چیز است: یكى اینكه كسى اقدام كند و خوراكى براى رفیقش آماده كند و آن رفیق خلف وعده كند و براى صرف آن خوراك پیش او نیاید، دوم اینكه كسى از شما با دیگرى رفاقت كند یا هم نشین شود و دوست دارد بداند كه او كیست و از كجا است و پیش از اینكه داناى بآن گردد از او جدا شود، سوم درباره كار زنها است، كه یكى از شما بزن خود نزدیك شود و كام خود را بگیرد (و از آن زن لذت ببرد) با اینكه زن كامش را نگرفته، عبدالله پسر عمروعاص عرضكرد: اى رسول خدا آن چگونه است؟ فرمود: خوددارى و درنگ كند تا از هر دو انزال شود.

فرمود: و در حدیث دیگرى است كه رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: ناتوانترین ناتوانها مردى است كه بمردى دیگرى برخورد كند و از رفتارش خوشش آید، و از نام و نسب و جاى او نپرسد.

3) سماعة گوید: از حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام شنیدم كه مى فرمود: پرده شرم و حیاى میان خود و برادرت را برمدار، و از آن باقى گذار، زیرا از میان بردن و برداشتن آن، برداشتن حیاء است.

4) حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: یكسره ببرادرت اعتماد مكن (و از همه جهت با وثوق نداشته باش بلكه احتیاط كن) زیرا بزمین خوردن از راه بى بندوبارى جبران پذیر نیست.

5) مفضل بن عمر و یونس بن ظبیان گویند: حضرت صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: برادران خود را با دو خصلت آزمایش كنید پس اگر آندو خصلت در آنها بود خوب است، و گرنه دور شوید، دور شوید، دور شوید: مواظبت او بر نمازهایش در اوقات آن، نیكى به برادران در سختى و گشایش.

پایان خلاصه جلد چهارم کتاب شریف اصول کافی مرحوم علامه مجاهد جناب محمدبن یعقوب کلینی رحمةالله علیه پس نگارنده از خدای متعال شفاعت ایشان و همه بزرگانی را و مسئلت دارد که در راه اعتلای فرهنگ شیعه اثنی عشری تلاش نموده و دست های نالایق ما را در دستان پرمهر محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم قرار دادند یعنی با حفظ و نشر آثار آن بزرگواران و ذات اقدس احدیت را به پاس این نعمت عظیم یعنی اسلام و قرآن و ولایت دوازده امام و چهارده معصوم علیهم السلام و عجل فرجهم شکرگزاری می نماییم الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آل طاهرین

کلب آستان حضرت علامه امینی عبدالله عصام رودسری

ص: 192

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109