کیمیای سعادت : خلاصه جلد سوم اصول کافی جلد 3

مشخصات کتاب

کیمیای سعادت

جلد سوم

خلاصه جلد سوم فارسی اصول شریف کافی حضرت علمه محمد ابن یعقوب کلینی

با شرح و تعلیق اثر : عبدالله عصام رودسری

ص: 1

اشاره

« بسم الله الرحمن الرحیم »

این اثر را نگارنده تقدیم می نماید به ذات اقدس احدیت و تمامی مقدسین درگاه او و در صدر آنان محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم و امید دارد تا مورد رضایت خدا و رسول او و ائمه اطهار و مقربین درگاه آنان واقع شود و خداوند علی اعلی، اجرت عمل و تلاش او را فرج مهدی آل محمد علیه السلام و عجل فرجهم قرار دهد. آمین آمین آمین یا رب العالمین.

عبدالله عصام رودسری

ص: 2

مقدمه

پس تو ای عاقل دانا و خردمند توجه نما که در ابتدای جلد سوم این کتاب شریف حضرت علامه روایاتی را که در باب فطرت مؤمن و کافران را مذکور نموده که دلالت تام بر جبری بودن اعمال انسان ها دارد و جعلی بودن آن ها اظهر من الشمس است و روایات باب بعد که دقیقاً بر ضد این روایات جعلی است دلیل قاطع است که حضرت علامه کلینی به عنوان یک دانشمند و محقق آنچه را در قالب روایات موجود و در دسترس داشته است را مذکور نموده و به اصطلاح حفظ امانت فرموده است پس این علما و دانشمندان و محققین جهان اسلام هستند که با برابری آن ها با آیات کتاب خدا صحت و سقم آن ها را اعلام نموده و روایاتی را که درک آن مشکل است از دسترس انسان های گمراه و سودجو کنار می زند پس چون بر این فراز آگاه شدی پس توجه نما که ما در باب اول این کتاب نمونه ای از این روایات را که دلالت دارد بر جبر اعمال و جعلی بودن آن ها را فریاد می زند مذکور و سپس در دنبال روایات معارض آن را به عنوان شاهد عادل و گواه صادق مذکور می نماییم که در این زمان انطباق این روایات بر آیات قرآن اثبات و محرز و ثابت و اظهر من الشمس خواهد بود و مانند این ابواب را در ادامه این اثر بررسی و دنبال نموده و از ذکر روایاتی که به نظر غامض و پیچیده و یا جعلی و...، می باشند خودداری می گردد

با احترام

کلب آستان حضرت علامه امینی

عبدالله عصام رودسری

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب ایمان و کفر از کتاب کافی تصنیف شیخ

باب طينت مؤمن و كافر

اشاره

1. على بن الحسين عليهما السلام فرمود: خداى عزوجل دلها و پيكرهاى پيغمبران را از طينت (گل و سرشت ) عليين آفريد، (اندازه گيرى كرد) و دلهاى مؤمنين را هم از آن طينت آفريد و پيكرهاى مؤمنين را از پائين تر از آن قرار داد (آفريد) و كافران را از طينت سجين آفريد، هم دلها و هم پيكرهايشان را، آنگاه اين دو طينت را (هنگام خلقت آدم ) ممزوج ساخت ، بهمين جهت از مؤمن كافر متولد شود و كافر مؤمن زايد (زيرا فرزندان آدم استعداد اين دو مرتبه را پيدا كردند) و نيز بهمين سبب بمؤمن گناه و بدى رسد و بكافر ثواب و نيكى (زيرا طينت هر يك از آنها بطينت ديگرى ممزوج است)، پس دلهاى مؤمنان بدانچه از آن آفريده شده گرايند و دلهاى كافران بدانچه از آن آفريده شده تمايل كنند. (این روایات و مانند آن به شرحی که مذکور گردید دلالت بر جبر اعمال دارد و به شرح روایات معارض که متعاقباً مذکور می گردد و به حکم ضدیت عقل و ضدیت مفاد آن با آیات عظیمه ی کتاب خدا، به طور قطعی جعلی است و لذا ما از ذکر این روایات و توجیهات آن صرف نظر می نماییم والسلام)

2. حبيب سجستانى گويد: شنيدم امام باقر (ع ) فرمود: همانا خداى عزوجل چون ذريه آدم (ع ) را از پشتش خارج ساخت ، تا از آنها براى ربوبيت خود و نبوت هر پيغمبرى پيمان گردد، نخستين كسيكه درباره پيغمبرى او از انبياء پيمان گرفت ، محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله بود، سپس خداى عزوجل بآدم عليه السلام فرمود: بنگر تا چه مى بينى ؟ آدم عليه السلام بذريه خود كه چون موران بودند نگريست ، ديد آسمان را پر كرده اند.

عرض كرد: پروردگارا! چه ذريه زيادى دارم ؟! اينها را براى چه خلق فرمودى ؟ و از پيمان گرفتنشان چه منظورى دارى ؟ خداى عزوجل فرمود: تا مرا عبادت كنند و چيزى را شريك من نسازد و بپيغمبرانم ايمان آورند و از آنها پيروى كنند.

آدم (ع ) عرض كرد: پروردگارا! چرا بعضى از اينها را بزرگتر از بعضى ديگر مى بينم ؟ و چرا برخى نور زيادى دارند و برخى نور كم ، و برخى بى نورند؟ خداى عزوجل فرمود: ايشانرا اينگونه آفريدم تا در تمام حالات امتحانشان كنم .

آدم (ع ) عرض كرد: پروردگارا! بمن اجازه ميدهى سخن گويم ؟

ص: 4

خداى عزوجل فرمود: سخن گوى كه روح تو از روح من است (يعنى از روحى است كه من آفريده ام و بخود نسبت داده ام ) طبيعتت بر خلاف هستى من است (يعنى خلقت جسمانى و بدنيت با عوارض و طبايعش بر خلاف عالم مجرداتست ).

آدم عرض كرد: ايكاش همه آنها را يكسان و يك اندازه ميآفريدى كه داراى يك طبيعت و يك خلقت می بودند، و رنگها و عمرهايشان يكنواخت ميبود، و از لحاظ ارزاق برابر ميبودند، تا برخى بر برخى ديگر ستم نميكردند و هيچگونه حسد و كينه و اختلاف در ميانشان پيدا نميشد.

خداى عزوجل فرمود: اى آدم بوسيله روح من سخن گفتى و بسستى طبيعت خود را بزحمت انداختى نسبت بچيزيكه در آن عالم ندارى (يعنى اصل نيروى نطق و بيانت بوسيله روحيست كه من بتو دادم و آن خير است و اصلاح ، ولى مضمون سخنت كه عقيده بتساوى ذريه و نسلت ميباشد، مقتضاى اوهام و خيالاتى ست كه از قواى جسمانيت سرچشمه ميگيرد، از اينرو بر خلاف حكمت و صلاحست ) من خالق دانا هستم ، از روى دانائيم خلقت آنها را مخالف يكديگر ساختم ، و فرمانم در ميان آنها بسبب مشيتم جارى شود، و بسوى تدبير و تقدير من ميگرايند، خلقت من دگرگونى نپذيرد، همانا من جن و انس را آفريدم تا عبادتم كنند و بهشت را آفريدم براى كسيكه اطاعت و عبادتم كند، و از پيغمبرانم پيروى نمايد و باك ندارم ، و دوزخ را آفريدم براى كسيكه بمن كافر شود و نافرمانيم كند و از پيغمبرانم متابعت نكند و باك ندارم ، و ترا و ذريه ات را آفريدم . بدون اينكه احتياجى بشما داشته باشم ، بلكه ترا و آنها را آفريدم تا آزمايشتان كنم كه كدامين شما در زندگى و پيش از مردنتان نيكو كردارتر هستند.

از اينجهت دنيا و آخرت و زندگى و مرگ و اطاعت و معصيت و بهشت و دوزخ را آفريدم و در تقدير و تدبير خود اينگونه اراده كردم ، بعلم نافذيكه نسبت بآنها دارم ميان صورتها و پيكرها و رنگها و عمرها و روزيها و اطاعت و معصيتشان تفاوت و اختلاف انداختم ، آنها را بشقى و سعيد، بينا و كور، كوتاه و بلند، با جمال و پست ، دانا و نادان ، توانگر و مستمند، فرمانبر و نافرمان ، سالم و بيمار، زمين گير و بى آفت تقسيم نمودم تا (هر كس را بقدر استعدادش تكليف كنم و بقدر اطاعتش پاداش دهم و دسته ئى مشاغل سخت و مشكل را عهده دار شوند و نوع انسان باقى ماند و تا) سالم بنا تندرست بنگرد و مرا بسبب عافيتش شكر گزارد و نا تندرست بسالم بنگرد و دعا كند و از من بخواهد تا او را عافيت بخشم ، و بر بلاء من صبر كند تا از عطاء جزيل خود باو ثواب دهم ، و توانگر بفقير بنگرد و سپاس و شكر من بجا آورد، و فقير بتوانگر بنگرد و دعا كند و از من بخواهد، و مؤمن بكافر بنگرد و براى آنكه هدايتش كرده ام سپاسگزارى من كند.

ص: 5

از اينجهت آها را آفريدم تا در خوشى و ناخوشى و عافيت و گرفتارى و عطاء و منعم آنها را آزمايش كنم ، منم خداوند مالك توانا. من حق دارم همه آنچه را مقدر كرده ام ، طبق تدبير مجرى سازم ، و حق دارم آنچه را خواهم بنحويكه خواهم ، تغيير دهم و بعضى از آنچه را مؤ خر داشته ام مقدم دارم و برخى را كه مقدم داشته مؤ خر كنم . منم خدائيكه هر چه اراده كنم انجام دهم و از آنچه كنم بازخواست نشوم ، و من مخلوقم را از آنچه كنند باز خواست نمايم (زيرا خداى سبحانه و تعالى از لحاظ ذات و صفات كامل و نسبت بهرچه خواهد و كند عادل و عالمست و مصالح نهانى و دقيقى را كه عقول مخلوقش بآن نرسد، ميداند و ملاحظه ميكند، از اينرو بازخواست و حساب كشيدن از او معنى ندارد، ولى مخلوق هر كه باشد، در كردار و رفتارش خوب و بد و زشت و زيبا يافت ميشود پس بايد مورد بازخواست و حساب كشى قرار گيرد)، پس همانگونه که در این روایت محرز است حضرت حق جل جلاله اصل انتخاب و اختیار در اعمال نیک و بد را بر اساس عقل انسان ها به آن ها عطا فرموده و کیفر بدی آن ها را در دوزخ و پاداش عمل خوب آن ها را در بهشت قرار داده است والسلام )

(رسول خدا نخستين كسى بود كه پاسخ داد و بربوبيت خداى عزوجل اقرار نمود)

امام صادق (ع ) فرمود: بعضى از مردم قريش برسولخدا صلى الله عليه و آله عرض كردند: بچه سبب (رتبه و مقامت ) از پيغمبران ديگر پيش افتاد در صورتيكه در آخر و پايان آنها مبعوث گشتى ؟ فرمود: من نخستين كسى بودم كه بپروردگارم ايمان آوردم و نخستين كسى بودم كه پاسخ گفتم ، زمانيكه خدا از پيغمبران پيمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت كه مگر من پروردگار شما نيستم ؟ در آنجا من نخستين پيغمبرى بودم كه گفتم : چرا، پس من در اقرار بخداى عزوجل بر آنها پيشى گرفتم (از اينرو در مقام و رتبه از آنها پيش افتادم).

چگونه پاسخ دادند با آنكه ذره بودند

1. ابو بصير بامام صادق (ع ) عرض كرد: چگونه پاسخ دادند با آنكه ذره بودند؟ فرمود: خدا در آنها نيروئى قرار داد كه چون از آنها بپرسند بتوانند پاسخ گويند، يعنى در عالم ميثاق .

باب : فطرت مخلوق يگانه پرستى است

اشاره

1.هشام بن سالم گويد: از امام صادق (ع ) آيه شريفه (((فطرت خدائى است كه مردم را بر آن آفريده 30 سوره 30 ))) را پرسيدم ، فرمود: آن توحيد (يگانه پرستى ) است .(پس توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند به این روایت کوتاه ولی عظیم که چگونه باطل می نماید تمامی احادیث یاوه ای را که بر ضد آیات کتاب خدا جعل شده و به هم بافته شده است این روایت عظیم مولایمان حضرت صادق علیه السلام

ص: 6

بر خلاف تمامی آن روایات بی معنی تأکید می فرماید که ذات اقدس احدیت جل جلاله تمامی خلایق را بر فطرت توحید آفریده است یعنی انسان ها مختارند با پیروی از عقل خود به بهشت رود و یا با پیروی از هوی و هوس خود را به دوزخ وارد نمایند والسلام).

2. زراره گويد از امام صادق (ع ) راجع بقول خداى عزوجل :(((فطرت خدائى است كه مرد را بر آن آفريده ))) پرسيدم ، فرمود: همه را بر يگانه پرستى آفريد.

3.زراره گويد: از امام باقر (ع ) اين قول خداى عزوجل را پرسيدم : (((مخلصان خدا باشيد و باو مشرك نشويد 31 سوره 22 ))) فرمود: فطرت حنيفيه (مستقيم و بى انحراف ) است كه خدا مردم را بر آن آفريده (((آفرينش خدا را تغييرى نيست ))) فرمود: خدا مردم را بر معرفت خود آفريده .

زراره گويد و نيز از آن حضرت اين قول خداى عزوجل را پرسيدم : (((و چون پروردگارت فرزندان آدم از پشتهايشان نسلشان را برگرفت و بر خودشان گواه ساخت كه مگر من پروردگار شما نيستم ؟ گفتند: چرا 172 سوره 7 ))) فرمود: از پشت آدم نژادش را تا روز قيامت در آورد، و مانند مورچگان خارج شدند، سپس خود را بآنها معرفى كرد و وانمود، و اگر چنين نميكرد، هيچكس (در دنيا) پروردگارش را نميشناخت ، و فرمود رسولخدا (ص ) فرمايد: هر نوزادى بر همين فطرت متولد ميشود، يعنى خداى عزوجل را خالق خود ميداند، همچنين است قول خداى تعالى :(((اگر از آنها بپرسى ، آسمانها و زمين را كه آفريده ؟ خواهند گفت : خدا)))

4. امام صادق (ع ) راجع بقول خداى عزوجل ؛ (((فطرت خدائى است كه مردم را بر آن آفريده است ))) فرمود: آنها را بر يگانه پرستى آفريده .

شرح _فطرت بمعنى سرشت و آفرينش انسان است با صفتى مخصوص ، و مقصود از اين روايات اينست كه : خدايتعالى انسانرا با صفت خدا پرستى آفريده و اين معرفت را در ذات و نهاد او بوديعت گذاشته است ، بنحويكه اگر انسان خود را از تلقينات و وساس خانواده و محيط بر كنار دارد، و از ديده سرشت و فطرت بى آلايش خود بنگرد، بصانع و خالق خويش اعتراف ميكند، و اگر اين صفت را خدايتعالى در فطرت انسان نميگذاشت ، هيچكس خدا شناس نمى گشت ، اكنون كه مى بينيم هر يك از افراد بشر به تكاپو افتاده و معبود و صانعى براى خود انتخاب ميكنند، دليل بر فطرى بودن آنست در نهاد اوليه آنها، منتهى برخى از افراد، در تطبيق مصداق دچار اشتباه گشته اند. و نيز گاهى آلودگيهاى متراكم محيط روى فطرات پاك انسانرا ميپوشاند و او را دچار ترديد يا انكار صانع ميكند، ولى همين افراد گاهى كه گرفتار بيچارگى ميشود و در جهان طبيعت ملجاء و پناهى براى خود نمى بينند، فطرت پاك و منورشان تجلى ميكند و از ميان كشتى كه نزديك بغرق شدن است ، فرياد خدايا و پروردگارا از آنها بلند ميشود. (پس توجه نمودی که چگونه خداوند شمر

ص: 7

را شمر خلق نکرد و یزید را یزید خلق نکرد و ...، یعنی این اشقیا کسانی بودند که به عقل خود پشت کرده و هوا و هوس را امام و خدای خود قرار دادند پس به دوزخ وارد شدند درحالی که اختیار داشتند که با ایمان و عمل صالح به بهشت وارد شوند همان گونه که مولا و سرور ما حضرت حر بن یزید ریاحی صورت داد و با انتخاب به عقل خود به بهشت جاویدان وارد شد و السلام )

بودن مؤمن در صلب كافر

1. امام صادق (ع ) فرمود، نطفه مؤمن در صلب مشرك قرار ميگيرد، ولى هيچگونه بدى و آلودگى باو نميرسد، تا زمانيكه در زهدان زن مشركه قرار گيرد. در آنجا هم هيچگونه بدى باو نرسد تا او را بزايد چون او را زائيد، باز هم هيچگونه بدى باو نرسد، تا آنكه قلم تكليف بر او جارى شود.

توضيح _گاهى نطفه مؤمن در پدريكه كافر است و رحم مادرى كه كافر است قرار ميگيرد و در دامن آنها تربيت ميشود، ولى از كفر و شرك پدر و مادر هيچگونه آلودگى و پليدى بآن فرزندى مؤمن نميرسد تا زمانيكه خودش بحد بلوغ و رشد رسد و مكلف شود و طبق اعمال و رفتار خويش پاداش يا كيفر بيند. و در دوران قبل از بلوغ اگر چه از نظر تبعيت حكم بكفر و نجاست او ميشود، ولى آن حكم ظاهرى است و بايمان واقعى او زيانى نرساند، و از اينجا حكم ولدالزنا روشن ميشود، زيرا زمانيكه كفر و شرك پدر مادر بايمان فرزند زيان نرساند، گناه و فسق آنها بطريق اولى باو زيانى نخواهد رسانيد.( یعنی این که انسان ها بعد از بلوغ اختیار به ورود در بهشت و دوزخ را به واسطه ایمان و عمل صالح و یا کفر و نفاق دارند و این امر هیچ ارتباطی با پدران و مادران آن ها ندارد زیرا مستقل ذاتی هستند و هم نشینی با انسان ها امری اکتسابی است والسلام)

2. على بن يقطين گويد: بموسى بن جعفر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) عرض كردم : من از نفرينى كه امام صادق (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بيقطين و فرزندانش كرده نگران و ترسانم ، فرمود: اى ابوالحسن ! آنگونه كه تو فكر ميكنى نيست ، همانا مؤمن در صلب كافر مانند سنگريزه در ميان خشت است ، باران ميآيد و خشت را ميشويد و بسنگريزه هيچگونه آسيبى نميرساند. ( پس توجه نما که نفرین امام شامل افراد بی گناه نیست بلکه وارد می شود به ستمکاران پس اگر مقصود راوی نفرین حضرت است به اشخاص بی گناه که به دنیا نیامده اند ولی می توانستند مؤمن شوند پس روایت مخدوش است زیرا قصاص قبل از جنایت شده اند و السلام )

در اينكه صبغه همان اسلام است

امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل : (((رنگ آميزى خداست ، كيست كه رنگ آميزيش از خدا بهتر باشد؟ 138 سوره 2 ))) فرمود: مقصود اسلام است و درباره قول خداى

ص: 8

عزوجل (((بدست آويزى محكم چنگ زده است 256 سوره 2 ))) فرمود: آن دست آويز ايمان بخداى يگانه بى شريك است .

2. امام صادق (ع ) راجع به قول خداى عزوجل : رنگ آميزى خدا است ، كيست كه رنگ آميزيش از خدا بهتر باشد؟))) فرمود: آن رنگ آميزى اسلام است .

3. محمد بن مسلم از يكى از دو امام پنجم يا ششم عليهما السلام نقل مى كند كه آنحضرت درباره خداى عزوجل : (((رنگ آميزى خداست ، كيست كه رنگ آميزيش بهتر از خدا باشد؟))) فرمود: آن رنگ آميزى اسلام است و راجع به قول خداى عزوجل : (((هر كه بطغيانگر كافر شود، و بخدا ايمان آورد، بدست آويزى محكم چنگ زده است 256 سوره 2))) فرمود: آن دست آويز ايمان است .

شرح _فطرت توحيد و خداشناسى را كه در اول خلقت خدايتعالى به انسان عطا فرموده نامش را رنگ آميزى گذاشته است ، زيرا چنانكه رنگ آميزى براى پارچه و لباس و زيور و زينت است ، اسلام و خداشناسى هم زيور و زينت روح انسانست و يا آنكه كلمه صبغه (رنگ آميزى ) از باب مشاكلت است ، زيرا انصارى فرزندان خود را در آب زرد رنگى كه آنرا عموديه ميناميدند، شستشو ميدادند و عقيده داشتند كه فرزندشان بدين وسيله رنگ نصرانيت ميگيرد و پاك مى شود، خداى تعالى مى فرمايد: رنگ آميزى خدا اسلام است نه نصرانيت .

در اينكه سكينه ايمان است

1. ابوحمزه گويد: از امام باقر عليه السلام راجع به قول خداى عزوجل : (((سكينه را در دل مؤمنين نازل كرد 4 سوره 48 ))) پرسيدم ، فرمود: سكينه ايمانست و باز درباره قول خداى عزّوجلّ: (((با روحى از جانب خود ايشانرا تاءييد كرد))) پرسيدم ، فرمود: آن روح ايمانست .

2. فضيل گويد: بامام صادق (ع ) عرض كردم : اينكه خدا فرمايد: (((ايشانند كه خدا ايمانرا در دلهايشان رقم زده ، 22 سوره 58))) آيا خود نسبت بآنچه خدا در دلهايشان رقم زده دستى دارند؟))) فرمود: نه. ( یعنی به واسطه تلاش خود مستحق عنایات و توجهات خداوند می شود)

شرح _اين روايت با عنوان باب مناسبت ندارد و گويا از روايات باب سابق بوده و اشتباها در اينجا درج شده است . و نيز روايتى بدين مضمون در ج 1 ص 229 بشماره 411 گذشت و در آنجا شرحى نسبت بآن بيان شد، كه مختصرش اينست : احداث وايجاد ايمان در دل مؤمن از عهده بنده خارج است و وظيفه او نيست بلكه اين كار فقط بدست خداست ، ولى وظيفه بنده اينست كه صفحه دل را از تعصب و اغراض باطل پاك كند و آنرا آماده پذيرش قلم خدا سازد، مثلا درصددهمين آيه صفتى براى مؤمنين ذكر نموده و سپس فرموده است اولئك كتب ... و پيداست كه غير ايشان مشمول رقم زدن خدا نمى شوند و صدر

ص: 9

آيه اينست : لاتجد قوما يؤ منون بالله و اليوم الاخر يوادون من حادالله و رسوله و لوكانوا آباء هم او ابناءهم او اخوانهم او عشريتهم (((گروهى را بخدا و روز جزا ايمان آورده اند، نبينى كه با كسانيكه با خدا وپيغمبرش مخالفت مى كنند، دوستى ورزند، اگر چه پدران يا پسران يا برادران يا خويشانشان باشند))).

3. محمد بن مسلم گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: سكينه همان ايمانست .

4. امام صادق (ع ) درباره خداى عزّوجلّ: (((او است كه سكينه را در دلهاى مؤمنين نازل كرده 26 سوره 48))) فرمود: آن سكينه ايمانست .

5. جميل گويد: از امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزّوجلّ (((اوست كه سكينه را در دلهاى مؤمنين نازل كرده ))) پرسيدم فرمود: آن سكينه ايمانست. و اينكه فرمايد: (((و با روحى از خود تاءييدشان كرد))) آن روح ايمانست و راجع به قول خدايتعالى (((و كلمه تقوى را گردن گيرشان ساخت ، 26 سوره 48))) پرسيدم ، فرمود: آن كلمه ايمانست .

باب اخلاص

1. امام صادق (ع ) راج به قول خداى عزّوجلّ: (((حنيفا مسلما))) فرمود: يعنى (((خالصا مخلصا))) كه چيزى از پرستش بتها در آن نباشد. (پس توجه نماید مخاطب ارجمند که پیروی از امامان باطل به منزله پرستش بت است و کسانی که امامانی غیر از امامان معصوم دارند پس مشرک از دنیا رفته یعنی غیر خدا را پیروی و پرستش نموده اند )

توضيح _حنيف بمعناى طريقه مستقيم و معتدلى است كه از افراط و تفريط خالى باشد و مسلم بمعنى منقاد و مطيع در برابر او امر و نواهى خدايتعالى است .

2. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همانا خداست و شيطان ، حق است و باطل ، هدايت است و گمراهى ، راه راست است و نوميدى ، دنياست و آخرت ، حسناتست و سيئات ، پس هر چه حسناتست از خداست و هر چه سيئات از شيطان لعنة الله .

3. حضرت رضا عليه السلام فرمايد: اميرالمؤمنين (ع ) ميفرمود: خوشا حال كسى كه عبادت و دعايش را براى خدا خالص كند و دلش را بآنچه چشمش مى بيند مشغول ندارد و بدانچه گوش مى شنود، ياد خدا را فراموش نكند، و براى آنچه بديگرى داده شده اندوهگين نشود.

4.سفيان بن عيينه گويد: امام صادق (ع ) راجع به قول خداى عزّوجلّ: (((تا بيازمايد شما را كه كداميك نيكو كردارتريد، 2 سوره 67 ))) فرمود: مقصود پركردار نيست ، بلكه مقصود درست كردارتر است ، و درستى همانا ترس از خدا و نيت صادق و كار نيك است .( که به اعتقاد نگارنده تجلی

ص: 10

می نماید در پیروی از امام معصوم یعنی محبت و ولایت 12 امام و 14 معصوم پاک علیهم السلام و عجل فرجهم که محبت ایشان بهشت و دشمنی با ایشان دوزخ است و السلام)

سپس فرمود: پايدارى بر عمل تا خالص ماند، سخت تر از خود عمل است و عمل خالص آنست كه : نخواهى هيچكس جز خداى عزّوجلّ ترا بر آن بستايد، همانا نيت همان عمل است ، سپس اين قول خداى عزّوجلّ را تلاوت فرمود: (((بگو همگى طبق روش خود عمل مى كنند، 84 سوره 17 ))) يعنى طبق نيت خود.

5. و باز سفيان گويد: از آنحضرت پرسيدم قول خداى عزّوجلّ را: (((جز كسيكه با دل سالم نزد خدا آيد، 89 سوره 26))) فرمود: دل سالم كسى دارد كه پروردگارش را ملاقات كند، در حالى كه جز خدا احدى در دلش نباشد، و هر دلى كه در آن شركى يا شكى باشد، ساقط است و (انبياء و اولياء خدا) زهد دنيا را اختيار كردند تا دلشان براى آخرت فارغ باشد. ( پس محبت خالص خدا مصداق و نماد دارد و آن اطاعت محض است از کسانی که او برای پیروی تایید نموده است یعنی رهبری و زعامت محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم یعنی اطاعت و قلب سلیم اثبات نمی گردد مگر به ولایت والسلام)

6. امام باقر (ع ) فرمود: هيچ بنده اى چهل روز ايمانش را بخداى عزّوجلّ خالص نگرداند يا فرمود: هيچ بنده اى ذكر خدا را چهل روز نيكو انجام ندهد جز آنكه خداى عزّوجلّ او را نسبت بدنيا زاهد سازد و درد و داروى دنيا را باو بنمايد، پس حكمت را دلش ثابت كند و زبانش را بآن گويا سازد سپس تلاوت فرمود: (((كسانيكه گوساله پرستيدند، بزودى خشم پروردگارشان با ذلت در زندگى دنيا بآنها برسد، افترا بندانرا اينگونه جزا مى دهيم 152 سوره 7))) از اينرو هيچ بدعت گزارى را نبينى ، جز اينكه ذليل است ، و هيچ افترا زننده بخدا و پيغمبر و اهل بيتش صلوات الله عليهم را نبينى جز اينكه ذليل است .

باب شرايع

اشاره

1.امام صادق (ع ) فرمود: همانا خداى تبارك و تعالى شريعتهاى نوح و ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السلام را بحمد صلى الله عليه و آله عطا فرمود، و آن شرايع يكتا پرستى است و اخلاص ترك بت پرستى و فطرت حنيفه آسان (كه همان طريقه و روش اسلامست) و اينكه گوشه گيرى و صحرا گردى (كناره گيرى از جماعت مسلمين ) نيست ، چيزهاى پاكيزه را در اين شرايع حلال كرد و پليديها را حرام نمود و تكليف سنگين و زنجيرهاييكه بگردن آنها بود برداشت آنگاه در آن شرايع مقرر فرمود، نماز و زكات و روزه و حج و امر بمعروف و نهى از منكر و حلال و حرام و ميراث ها و حدود و

ص: 11

فرايض و جهاد در راه خدا را، را باضافه وضو (و وضو را براى محمد صلى الله عليه و آله اضافه فرمود) و آنحضرترا فضيلت بخشيد بسبب سوره فاتحة الكتاب و آيات آخر سوره بقره و سوره هاى پر فصل (از سوره ق يا محمد يا فتح تا آخر قرآن ) و غنيمت و فى ء را براى او حلال فرمود و او را با رعب (و ترسى كه در دل دشمنانش ميافكند) نصرت بخشيد، و زمين را برايش سجده گاه و پاك كننده (در تيمم ) قرار داد، و او را بسوى همگان از سفيد و سياه و جن و انس ارسال فرمود، و گرفتن جزيه و اسير كردن مشركين و فديه گرفتن را باو عطا فرمود، سپس تكليفى باو متوجه شد بهيچ يك از پيغمبران آن تكليف متوجه نشده بود، و از آسمان شمشيرى بى غلاف بر او نازل شد و باو گفته شد (((در راه خدا جنگ كن (و اگر ترا تنها گذاشتند) تنها خودت تكليف دارى (كه با دشمنان دين بجنگى ). ( و این روایت البته از روایت های عظیم و پر معنی است که شرح عظمت آن از وصف خارج است )

2. سماعة بن مهران گويد: قول خداى عزّوجلّ را: (((چنانكه پيغمبران اولوالعزم صبر كردند توهم صبر كن 35 سوره 46 ))) بامام صادق (ع ) عرض كردم . فرمود: پيغمبران اوالوالعزم : نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد صلى الله عليه و آله ميباشند.

عرض كردم : اينها چگونه اولوالعزم گشتند؟ فرمود: زيرا جناب نوح با كتاب و شريعتى مبعوث شد و هر پيغمبريكه پس از نوح آمد، كتاب و شريعت و طريقه او را اخذ كرد، تا زمانيكه جناب ابراهيم عليه السلام آمد با صحف و فرمان ترك كتاب نوح . نه از راه كافر شدن بآن (بلكه اوضاع زمانش مقتضى ترويج كتاب نوح نبود، و ان هم بدستور خدايتعالى بود) سپس هر پيغمبرى كه بعد از ابراهيم عليه السلام آمد بشريعت و طريقه صحف او رفتار كرد، تا زمانيكه جناب موسى آمد و تورات و شريعت و طريقه خود را با فرمان ترك صحف آورد، و هر پيغمبريكه بعد از موسى (ع ) آمد، بتورات و شريعت و طريقه او متمسك شد، تا زمانيكه جناب مسيح (ع ) با انجيل و فرمان ترك شريعت و طريقه موسى آمد، سپس هر پيغمبريكه بعد از مسيح آمد شريعت و طريقه او را گرفت ، تا زمانيكه محمد صلى الله عليه و آله آمد و قرآن و شريعت و طريقه خود را آورد، پس حلال او حلالست تا روز قيامت ، و حرام او حرامست تا روز قيامت . و پيغمبران اولوالعزم اينها هستند. (یعنی با بعثت انبیا الهی لازم بود که پیروان انبیای گذشته به واسطه تحریف کتب آسمانی خود به پیامبر مبعوث شده که کتاب تحریف نشده بود ایمان بیاورند همانگونه که با مبعوث شدن حضرت رسول الله محمد مصطفی، پیروی از کتب تحریف شده انبیای گذشته بر پیروان آن حرام گردیده و خداوند غیر از اسلام دین دیگری را از ایشان در قیامت می پذیرد والسلام )

پايه هاى اسلام

ص: 12

1. امام باقر (ع ) فرمود: اسلام روزى پنج پايه نهاده شده : نماز و زكوة و روزه و حج و ولايت (در روز غدير خم يا در عالم ميثاق ) فرياد زده شد، براى هيچ چيز ديگر فرياد زده نشد.

2. عجلان گويد: بامام صادق (ع ) عرض كردم : مرا بر حدود ايمان آگاه فرما، فرمود: گواهى دادن باينكه شايسته پرستشى جز خدا نيست و اينكه محمد رسولخداست و اقرار نمودن بآنچه او از جانب خدا آورده و نمازهاى پنجگانه و پرداخت زكاة و روزه ماه رمضان و حج كعبه و دوستى ولى ما و دشمنى با دشمن ما و همراه بودن با راستگويان (چنانچه خدايتعالى فرمايد: (((با راستگويان همراه باشيد 119 سوره 9))) ).

3. امام باقر (ع ) فرمود: اسلام روزى پنج پايه نهاده شده : نماز و زكوة و روزه و حج و ولايت . بچيزى مانند ولايت فرياد زده نشد، مردم آن چهار را گرفتند و اين يعنى ولايت را رها كردند.

4. امام صادق (ع ) فرمود: پايه هاى اجاق اسلام سه چيز است : نماز و زكوة و ولايت ، هيچ يك از اينها جز بهمراه دو تاى ديگر درست نباشد (پيداست كه نماز و زكوة بدون ولايت مقبول نباشد).

5. امام باقر (ع ) فرمود: بناى اسلام روزى پنج چيز است ؟ نماز و زكاة و حج و روزه و ولايت .

زراره گويد بحضرت عرض كردم : كداميك از اينها برتر است ؟ فرمود: ولايت برتر است . زيرا ولايت كليد آنهاست و شخص والى دليل و راهنماى آنهاست (ائمه عليهم السلام راهنماى نماز و زكاة و حج و روزه مى باشند و اين اعمال بدون راهنمايى آنها درست نيست ).

عرض كردم : سپس كداميك برترى دارد؟ فرمود: نماز، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده : نماز ستون دين شماست .

عرض كردم : پس از آن كداميك برترى دارد؟ فرمود: زكوة ، زيرا خدا زكوة را همدوش نماز قرار داده و نماز را پيش از زكوة ذكر نموده و رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: زكوة گناه را ميبرد.

عرض كردم : پس از آن كداميك برترى دارد؟ فرمود: حج ، خداى عزّوجلّ فرمايد: (((براى خداست بر مردم زيارت خانه خدا كعبه آنها كه بدان راه توانند يافت و هر كه كيفر ورزد، خدا از جهانيان بى نياز است 97 سوره 3))) و رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: يك حج پذيرفته از بيست نماز نافله بهتر است و هر كه گرد اينخانه طوافى كند كه هفت شوطش را بشمارد (تا كم و زياد نشود) و دو ركعت نمازشرا نيكو گزارد خدا او را بيامرزد، و راجع بروز عرفه و مزدلفه چه مطالبى فرموده است (كه همه مى دانند، مانند ثوابهاى بسيارى كه براى عبادت در اين دو روز بيان فرموده و نيز فضيلت وقوف بعرفات و مشعر را).

عرض كردم : پس از اين كدام است ؟ فرمود: روزه .

ص: 13

عرض كردم : چرا روزه آخر همه اينها قرار گرفت ؟ فرمود: رسولخدا صلى الله عليه و آله فرموده است : روزه سپر آتش دوزخ است ، سپس فرمود: برترين چيزها آنست كه چون از دستت رفت ، توبه كردن از آن پذيرفته نيست ، جز آنكه بر گردى و عين آن عمل را بجا آوردى ، و نماز و زكوة و حج و ولايت ، جز انجام دادن خود آنها، چيز ديگرى جاى آنها را نمى گيرد، ولى روزه (ماه رمضان ) اگر از تو فوت شود يا تقصيرى در آن روا دارى يا مسافرت كنى ، در ايام غير رمضان بجا ميآوردى و آن گناه را با صدقه دادن و قضا كردن جبران مى كنى . ولى هيچيك از آن چهار، چيز ديگرى جايگزينش نشود.

سپس فرمود: بالاترين مرتبه امر دين و كليدش و در همه چيز و مايه خرسندى خداى رحمان ، اطاعت امام است ، بعد از شناسايى او، همانا خداى عزّوجلّ مى فرمايد: هر كه پيغمبر را فرمان برد خدا را فرمان برده است و هر كه پشت كند، ما ترا به نگهبانى آنها نفرستاده ايم ، 80 سوره 4))) همانا اگر مردى شبها را بعبادت بپا خيزد و روزها را روزه دارد تمام اموالشرا صدقه دهد و در تمام دوران عمرش بحج رود، و امر ولايت ولى خدا را نشناسد تا از او پيروى كند و تمام اعمالش با راهنمايى او باشد، براى او از ثواب خداى جل و عز حقى نيست و او از اهل ايمان نباشد، سپس فرمود: خدا نيكوكاران از ايشان (اهل ولايت يا مستضعفين از مخالفين ) را بفضل رحمت خود داخل بهشت كند.( همانگونه که در این روایت ها اثبات گردیده است ولایت جزء اصول دین است و به همین دلیل خلایق حق نداشته اند درطول تاریخ به دنبال شریح قاضی ها و امثال او بروند که فتوی دهند به قتل امام معصوم و دست خود را به قتل امام و قتل عام حرم رسول خدا دراز کنند وآنها را مجتهد بنامد و برای خطای رهبران خود یک ثواب هم از کیسه خود به امام خود شیطان لعین ببخشند)

6. عيسى بن سرى گويد: بامام صادق (ع ) عليه السلام عرض كردم : اركان اسلام را به من خبر ده ، آن اركان كه براى هيچكس كوتاهى در شناسائى آنها روا نيست ، و كسيكه در شناسائى آنها كوتاهى كند، دين خود را تباه ساخته و خدا كردار او را نپذيرد و هر كه آن اركان را بشناسد و بآنها عمل كند: دينش شايسته گشته و كردارش پذيرفته شده و با روشى كه دارد (كه اركان اسلام را مى داند و بآنها عمل ميكند) ندانستن هيچ امر ديگر، براى او تنگى و فشار نياورد؟ فرمود گواهى دادن به يكتايى خدا و اينكه محمد صلى الله عليه و آله فرستاده خداست و اقرار بآنچه او از جانب خدا آورد و اينكه زكوة اموال حق است و ولايتى كه خداى عزّوجلّ بدان امر فرموده است و آن ولايت آل محمد صلى الله عليه و آله است .

عرض كردم : آيا نسبت بامر ولايت دليل مخصوصى براى كسيكه ادعاء آن فضيلت كند ميباشد كه بآن شناخته شود؟ (آيا نسبت بولايت بيان و برهان مخصوصى رسيده است كه متمسك بآن شناخته شود؟) فرمود

ص: 14

آرى ، خداى عزّوجلّ فرمايد: (((كسانيكه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيغمبر و واليان امر از خودتانرا، 59 سوره 4))) و رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه بميرد و امام و پيشواى خود را نشناسد بمرگ دوران جاهليت مرده است . و امام و پيشواى مردم پيغمبر صلى الله عليه و آله بود و على عليه السلام و ديگران گفتند: معاويه امام بوده است ، سپس حسن عليه السلام بود و بعد از او حسين عليه السلام و ديگران گفتند. يزيد بن معاوية (و حسين بن على ) ولى برابر نباشند، برابر نباشند (پر واضح است كه معاويه در برابر على عليه السلام و يزيد در برابر حسين عليه السلام قابليت امامت ندارند) سپس سكوت نمود و باز فرمود: برايت زيادتر بگويم ؟ حكم اعور عرض كرد: آرى قربانت گردم ، فرمود: سپس على بن الحسين امام بود و بعد از او ابوجعفر محمد بن على ، و شيعيان پيش از ابوجعفر مناسك حج و حلال و حرام خود را نمى دانستند، چون ابوجعفر آمد، در علم را گشود و مناسك حج و حلال و حرام مردم را بيان فرمود، تا آنجا كه مردمى كه شيعه بآنها محتاج بودند (در امر مناسك و حلال و حرام ) خود محتاج شيعه گشتند، و امر امامت اينگونه ميباشد، زمين بى امام باقى نماند و هر كه بميرد و امامش را نشناسد، بمرگ جاهليت مرده است ، و زمانى كه از همه بيشتر احتياج دارى بروشى كه دارى (عقيده تشيع ) زمانى است كه نفست باينجا برسدبا دست اشاره بگردنش فرمود و دنيا از تو بريده شود، خواهى گفت : عقيده خوبى داشتم (يعنى هنگام جانداران عظمت و فضيلت ولايت خويش را مى فهمى ).

7. امام باقر (ع ) فرمود: اسلام روى پنج ستون بنا نهاده شده : ولايت و نماز و زكوة و روزه ماه رمضان و حج.

8. امام باقر (ع ) فرمود: بناى اسلام روى پنج پايه است : نماز و زكوة و روزه و حج و ولايت و چنانچه براى ولايت در روز غدير فرياد زده شد، براى چيز ديگرى فرياد زده نشد.

9. عيسى بن سرى گويد: بامام صادق (ع ) عرض كردم : پايه هايى كه اسلام بر آن نهاده شده بمن بفرما كه چون بآنها چنگ زنم ، كردارم بى عيب و پاك باشد و چيزهاى ديگرى را كه نمى دانم زيانم نرساند، فرمود: گواهى دادن بيگانگى خدا و اينكه حقى بعنوان زكوة در اموالست و ولايتى كه خداى عزّوجلّ بآن امر فرموده و آن ولايت آل محمد صلى الله عليه و آله است ، زيرا رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه بميرد و امامش را نشناسد. بمرگ جاهليت مرده است .

خداى عزّوجلّ فرمايد (((اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيغمبر و واليان امر از خودتانرا))) والى امر على (ع ) بود و پس از او حسن ، و پس از او حسين ، و پس از او على بن الحسين و پس از او محمد بن على ، سپس امر امامت همينگونه باشد (بپسر امام سابق رسد) همانا زمين را شايسته نيست كه بدون امام باشد (زمين بى امام اصلاح نشود) و هر كه بميرد و امامش را نشناسد بمرگ جاهليت مرده است و زمانيكه يكى از شما از همه بيشتر بمعرفت امام احتياج دارد، زمانى است كه نفسش باينجا برسد با دست اشاره بسينه اش فرمودآنگاه خواهد گفت : عقيده خوبى داشتم .

ص: 15

10. ابى جارود گويد: بامام باقر (ع ) عرض كردم : يا ابن رسول الله ! آيا شما دوستى و دلباختگى و پيروى مرا نسبت بخود مى دانيد؟ فرمود: آرى ، عرض كردم : من از شما پرسشى دارم كه مى خواهم به من پاسخ فرمايى ، زيرا چشمم نابيناست و كمتر راه مى روم و نمى توانم هميشه بزيارت شما آيم ، فرمود: حاجتت را بپرس ، عرض كردم : دينى كه شما و خاندانتان خدا را با آن عبادت مى كند، بمن بفرماييد تا من هم خداى عزّوجلّ را با آن ديندارى كنم . فرمود: اگر پيشگفتار را كوتاه آوردى ، ولى پرسشى بزرگ نمودى بخدا دين خود و دين پدرانم را كه خداى عزّوجلّ را با آن ديندارى مى كنم ، بتو مى گويم . آن دين شهادت بوحدانيت خدا و رسالت محمد صلى الله عليه و آله و اقرار بآنچه او از جانب خدا آورده و ولايت ولى ما (خانواده ) و بيزارى از دشمن ما و گردن نهادن بفرمان ما و انتظار قائم ما و كوشش (در امر واجب و حلال ) و پرهيزگارى (از محرمات ) است .(پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که عظمت این روایت و روایت های مانند آن که چون خورشید درخشان و پرفروز حق و حقیقت، رستگاری را برای رسیدن به حیات جاویدان برای خداپرستان و طالبان سعادت ابدی روشن فرموده است والسلام)

11. على بن ابى حمزه گويد: شنيدم ابوبصير از امام صادق عليه السلام پرسيد و عرض كرد: قربانت گردم ، بمن خبر ده دينى را كه خداى عزّوجلّ بر بندگان واجب ساخته و بندگان را نادانى آن روا نباشد و جز آن از ايشان پذيرفته نيست كدامست ؟ فرمود: دوباره بگو، او دوباره گفت ، حضرت فرمود: گواهى دادن باينكه شايسته پرستشى جز خدا نيست و محمد صلى الله عليه و آله رسولخداست و گزاردن نماز و دادن زكوة و حج خانه كعبه براى هر كه بدان راه تواند يافت و روزه ماه رمضان ، سپس اندكى سكوت نمود و باز فرمود: و ولايت و ولایت دوبار آنگاه فرمود: اينست آنچه را خدا بر بندگان واجب ساخته یعنی ولایت و پروردگار در روز قيامت از بندگانش نخواهد پرسيد كه چرا از آنچه بر شما واجب ساختم زيادتر انجام نداديد، ولى هر كه زياد كند، خدا هم پاداش او را زياد كند. یعنی از ولایت سوال خواهد کرد همانا رسولخدا صلى الله عليه و آله سنتهايى نيكو و آراسته وضع فرمود كه مردم را سزاوار است بآنها عمل كنند.( و مهمترین آن ها ولایت است)

12. امام صادق (ع ) ميفرمود: خداى عزّوجلّ پنج چيز را بر خلقش واجب ساخت كه نسبت بچهار آن رخصت فرمود و نسبت بيك چيزش رخصت نفرمود.

شرح _گويا مراد اينست كه : نماز و روزه و حج در بعضى اوقات بواسطه عذر و فقدان شرائط ساقط مى شود، چنانچه نماز از حايض و نفساء و فاقد الطهورين (بنا بقولى ) ساقط است . و زكوة از ماليكه بحد نصاب نرسيده يا يكسال بر آن نگذشته يا از تصرف مالك خارج بوده ساقط است و حج از غير مستطيع روزه از مسافر و مريض و پير و دچار تشنگى ساقط است ، ولى ولايت در هيچ حال و

ص: 16

از هيچ مكلفى ساقط نيست ممكن است مقصود اين باشد كه : ترك آن چهار امر، مسلمان را بسر حد كفر و خلود دوزخ نرساند بخلاف امر و ولايت . ( و این روایت و مانند آن از معجزات امامان معصوم علیهم السلام و عجل فرجهم استرکه حقیقت هدایت و رستگاری را در یک جمله برای خلایق جهان تا ابدالآباد بیان نموده اند و السلام)

13. اسماعيل جعفى گويد: مردى خدمت امام باقر عليه السلام رسيد و نوشته ئى همراه داشت ، حضرت فرمود: اين نوشته مخاصم است ((مخاصم یا علم است و نام شخصی است و یا وصف است به معنی مناظره کننده)) كه پرسش مى كند از دينى كه عمل در آن پذيرفته مى شود مى شود، عرض كرد خدايت رحمت كند، همين را مى خواستم . امام باقر عليه السلام فرمود: گواهى دادن باينكه شايسته پرستشى جز خداى يكتاى بى شريك نيست و اينكه محمد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست ، و اقرار نمودن بآنچه از جانب خدا آمده و ولايت ما خانواده و بيزارى از دشمن ما و گردن نهادن بامر ما و پرهيزگارى و فروتنى و انتظار قائم ما، زيرا براى او دولتى است كه هر زمان خدا بخواهد با آن دولت ميآيد.

14. عمرو بن حريث گويد: خدمت امام صادق (ع ) رسيدم و آن حضرت در منزل برادرش عبدالله بن محمد بود.

عرض كردم : قربانت گردم ، چرا باين منزل منتقل شدى ؟ فرمود: براى تفريح .

عرض كردم : قربانت گردم ، دينم را براى شما نقل نكنم ؟ فرمود: چرا.

عرض كردم : من خدا را ديندارى مى كنم با شهادت دادن باينكه شايسته پرستشى جز خداى يگانه بى شريك نيست و اينكه محمد بنده و فرستاده اوست و روز قيامت آمدنى است ، شكى در آن نباشد، و اينكه خدا در گور رفتگانرا بر انگيزاند. و گزاردن نماز و دادن زكوة و روزه ماه رمضان و حج خانه كعبه و ولايت اميرالمؤمنين على عليه السلام بعد از رسولخدا صلى الله عليه و آله و ولايت حسن و حسين و ولايت على بن الحسين و ولايت محمد بن على و شما پس از او، صلوات الله عليهم و اجمعين و اينكه شما امامان من هستيد. بر اين روش زندگى كنم و بر اين روش بميرم و خدا را با آن ديندارى كنم .

فرمود: اى عمرو! اين بخدا دين من است و دين پدرانم كه خدا در پنهان و آشكار ديندارى مى كنم پس از خدا پروا كن و زبانت را جز از سخن خير نگهدار و نگو من از جانب خود هدايت يافتم ، بلكه خدا ترا هدايت فرموده ، پس شكر نعمتهايى را كه خداى عزّوجلّ بتو داده بگزار، و از كسانى مباش كه چون رو آورد و حاضر باشد، روبرو سرزنش شود، و چون پشت كند و غايب شود، غيبتش كنند (بلكه تقيه را از دست مده و با همه مردم خوشرفتارى كن ) و مردم را بر دوش خود سوار مكن (مردم را بر خود مسلط مكن و خود را مديون آنها مساز، باينكه از آنها ضمانت كنى يا وعده ئى بدهى كه نتوانى وفا كنى يا سستى و مداهنه از خود

ص: 17

نشان دهى ) زيرا اگر مردم را بر دوش خود سوار كنى ، استخوان شانه ات بشكستن نزديك شود (زيرا بار ميمانى و درمانده ميشوى و شايد از هستى ساقط گردى ).

15. سليمان بن خالد گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: نمى خواهى كه اصل و فرع و بالاترين كنگره اسلام را بتو خبر دهم ؟ عرض كردم : چرا قربانت گردم ، فرمود: اما اصلش نماز است و فرعش زكوة و بالاترين كنگره اش جهاد، سپس فرمود: اگر دلت مى خواهد درهاى خير را بتو خبر مى دهم ؟ عرض كردم : آرى قربانت ، فرمود: روزه سپر آتش دوزخ است و صدقه گناه را ميزدايد و شب زنده دارى مرد بذكر خدا، سپس اين آيه را قرائت فرمود: (((پهلوهايشان از بستر خواب دورى گزيند، 16 سوره 32)))،( و این روایت البته جعلی است زیرا اگر صحیح باشد باید بپذیری جنایات عمر بن الخطاب و خلفای غاصب و تجاوزگر بنی امیه و بنی عباس را در تهاجم به ملت ها و قتل عام جوانان و کودکان و مردان و تجاوز به نوامیس ایشان و غارت اموال ایشان درحالی که عمل آن ها عمل قوم تاتار و مغول و خون خواران تاریخ بوده است و هیچ ارتباطی با شریعت پاک خداوند و سنت رسول خدا و آموزه های محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم ندارد یعنی کسانی که بنام اسلام از شیطان پیروی نموده اند و السلام)

اسلام حفظ جان و اداء امانت كند اما ثواب در برابر ايمان است

1. امام صادق (ع ) ميفرمود: بوسيله اسلام خون شخص محفوظ شود و امانت ادا شود و زناشوئى حلال گردد، ولى ثواب در برابر ايمان است .

شرح _چنانچه در روايات بعد توضيح داده مى شود، اسلام بمعنى اقرار بشهادتين است بوسيله زبان ، و ايمان عقيده قبلى و رفتار عملى است طبق موازين و مقررات اين دين شريف . پس كافريكه با مسلمين مى جنگد، بمحض اينكه شهادتين بزبان جارى كند، از لحاظ ظاهر يك از افراد مسلمين محسوب مى شود و مسلمانرا روا نيست بروى او شمشير بكشد، و چون امانتى نزد مسلمان سپارد، لازم است باو رد كند يا اگر كسى نزد او امانتى سپارد، لازمست بصاحبش رد كند، زيرا راستگويى و رد امانت از مشخصات بارز مسلمان است . و نيز مى تواند با زنى مسلمان ازدواج نمايد. اما ثواب و پاداشى كه خدا در آخرت ميدهد مربوط بايمان و عقيده قلبى و امتثال مقررات شرعى است .

2. امام باقر يا امام صادق عليهما السلام فرمود: ايمان اقرار است و عمل . و اسلام اقرار بدون عمل است .

ص: 18

توضيح -پيداست كه مقصود از اقرار، اعتراف زبانى و تلفظ بشهادتين است و كلمه بلا عمل بنحو لا بشرط است نه بشرط لا، زيرا كسيكه عمل بمقررات اسلام كرد و مؤمن شد، مسلمان هم مى باشد.

3. جميل بن دراج گويد: از امام صادق (ع ) اين قول خداى عزّوجلّ را پرسيدم : (((اعراب گفتند ما ايمان آورديم . بگو ايمان نياورديد، بلكه بگوييد اسلام آورديم ، تا هنوز ايمان در دلهايتان نفوذ نكرده است ، 14 سوره 49))) فرمود: مگر نمى بينى كه ايمان غير از اسلام است .

4. سفيان بن سمط گويد: مردى از امام صادق (ع ) پرسيد: ميان اسلام و ايمان چه فرقست ؟ حضرت جوابش را نفرمود، سپس سؤال كرد، باز جوابش نفرمود، آنگاه روز در ميان راه بيكديگر برخوردند و كوچ كردن آنمرد نزديك شده بود، امام صادق (ع ) باو فرمود: گويا كوچ كردنت نزديك شده است ، عرض كرد: آرى فرمود: در خانه مرا ديدار كن . آن مرد بديدارش رفت و از آنحضرت فرق ميان اسلام و ايمان را پرسيد.

حضرت فرمود: اسلام همين صورت ظاهرى است كه مردم دارند، يعنى شهادت دادن باينكه شايسته پرستش جز خداى يگانه بى شريك نيست و اينكه محمد و بنده رسول اوست و گزاردن نماز و دادن زكوة و حج خانه كعبه و روزه ماه رمضان . اينست اسلام .

اما ايمان معرفت اين امر (ولايت ) است با اين (صورت ظاهريكه بيان شد) پس اگر كسى بآنها اقرار كند و باين امر (ولايت ) عارف نباشد، مسلمان است و گمراه .

5. ابوبصير گويد: شنيدم امام باقر (ع ) مى فرمود: (((اعراب گفتند: ايمان آورديم ، بگو ايمان نياورديد، بلكه بگوئيد اسلام آورديم ))) پس هر كه معتقد باشد، آنها ايمان آوردند دروغ گفته و هر كس معتقد باشد، آنها اسلام نياورده اند، دروغ گفته است .

6. امام صادق عليه السلام مى فرمود: بسبب اسلام جان محفوظ ماند، و اداى امانت شود، و زناشويى حلال گردد، ولى ثواب در برابر ايمانست (بحديث اول اين باب رجوع شود).

ايمان با اسلام جمع شود، ولى اسلام با ايمان جمع نشود

توضيح _پيداست كه طبق توضيحى كه ذيل روايت 1497 بيان كرديم . نسبت بين اسلام ايمان عموم و خصوص مطلق است ، زيرا اسلام اعم است و ايمان اخص ، پس هر مؤمنى مسلمان است ولى هر مسلمانى مؤمن نيست .

1.سماعه گويد: بامام صادق (ع ) عرض كردم : بمن خبرده آيا اسلام و ايمان دو چيز مختلفند؟ فرمود: ايمان شريك اسلام مى شود، ولى اسلام شريك ايمان نيست ، عرض كردم : آندو را برايم وصف كن

ص: 19

فرمود: اسلام شهادت بيگانگى خدا و تصديق رسولخدا (ص ) است كه بسبب آن خونها از ريختن محفوظ ماند و زناشوئى و ميراث بر آن اجر گردد و جماعت مردم طبق ظاهرش رفتار كنند.

ولى ايمان هدايت است و آنچه در دلها از صف اسلام پا بر جا مى شود و عمل بآن هويدا ميگردد پس ايمان يكدرجه از اسلام بالاتر است . ايمان در ظاهر شريك اسلام است ، ولى اسلام در باطن شريك ايمان نيست ، اگر چه هر دو در گفتار و وصف گردآيند (يعنى اگر چه گفتن شهادتين و تصديق بتوحيد و رسالت از شرايط هر دو ميباشد).( پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که جعلی بودن این روایت و مانند آن اظهرمن الشمس است زیرا اسلام نجات دنیایی و ایمان یعنی داشتن ولایت نجات اخروی را به دنبال دارد و لذا هر حدیثی که متضمن آن باشد که بدون ولایت رستگاری جاوید حاصل می گردد آن روایت جعلی است خصوصا به اینکه شمول بیابد به ستیزه گران با آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم)

2. فضيل بن يسار گويد: امام صادق (ع ) فرمود: ايمان شريك اسلام ميشود، ولى اسلام شريك ايمان نيست .

باب : درجات ايمان

اشاره

1. مردى سراج كه خدمتگزار امام صادق (ع ) بود گويد: زمانى كه امام صادق (ع ) در حيره بود، مرا با جماعتى از دوستانش پى كارى فرستاد، ما رفتيم ، سپس وقت نماز عشاء (اندوهگين ) مراجعت كرديم ، بستر من در گودى زمين بود كه در آنجا منزل كرده بوديم ، من با حال خستگى و ضعف آمدم و خود را انداختم ، در آن ميان امام صادق (ع ) آمد و فرمود، نزد تو آمدي من راست نشستم و حضرت هم سر بسترم نشست و از كاريكه مرا دنبالش فرستاده بود پرسيد، من هم گزارش دادم ، حضرت حمد خدا كرد.

سپس از گروهى سخن بميان آمد كه من عرض كردم : قربانت گردم ، ما از آنها بيزارى ميجوييم زيرا آنها بآنچه ما عقيده داريم عقيده ندارند، فرمود: آنها ما را دوست دارند و چون عقيده شما را ندارند از آنها بيزارى مى جوئيد؟ گفتم : آرى ، فرمود: ما هم عقايدى داريم كه شما نداريد، پس سزاوار است كه ما هم از شما بيزارى جوييم ؟ عرض كردم : نه ، قربانت گردم . فرمود: نزد خدا هم حقايقى است كه نزد ما نيست ، گمان دارى خدا ما را دور مى اندازد؟ عرض كردم : نه بخدا، قربانت گردم ، نمى كنيم (از آنها بيزارى نمى جوييم ) فرمود: آنها را دوست بداريد و از آنها بيزارى مجوئيد، زيرا برخى از مسلمين يكسهم و برخى دو سهم و برخى سه سهم و برخى چهار سهم و برخى پنج سهم و برخى شش سهم و برخى هفت سهم (از ايمان را) دارند.

ص: 20

پس سزاوار نيست كه صاحب يك سهم را بر آنچه صاحب دو سهم دارد، وا دارند و نه صاحب دو سهم بر آنچه صاحب سه سهم دارد و نه صاحب سه سهم را بر آنچه صاحب چهار سهم دارد و نه صاحب چهار سهم را بر آنچه صاحب پنج سهم دارد و نه صاحب پنج سهم را بر آنچه صاحب شش سهم دارد و نه صاحب شش سهم را بر آنچه صاحب هفت سهم دارد (يعنى از مقدار استعداد و طاقت هر كس بيشتر نبايد متوقع بود).

اكنون برايت مثالى ميزنم : مردى (از اهل ايمان ) همسايه ئى نصرانى داشت ، او را با سلام دعوت كرد و در نظرش جلوه داد تا پذيرفت . سحرگاه نزد تازه مسلمان رفت و در زد، گفت كيست ؟ گفت : من فلانى هستم ، گفت : چكار دارى ؟ گفت : وضو بگير و جامه هايت را بپوش و همراه ما بنماز بيا، او وضو گرفت و جامه هايش را پوشيد و همراه او شد، هر چه خدا خواست نماز خواندند (نماز بسيارى خواندند) و سپس نماز صبح گزاردند و بودند تا صبح روشن شد، نصرانى ديروز (و مسلمان امروز) برخاست به خانه اش برود، آن مرد گفت : كجا مى روى ؟ روز كوتاه است ، و چيزى تا ظهر باقى نمانده ، همراه او نشست تا نماز ظهر را هم گزارد، باز آن مرد گفت : بين ظهر و عصر مدت كوتاهى است او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند، سپس برخاست تا به منزلش رود، آن مرد گفت : اكنون آخر روز است و از اولش كوتاه تر است ، او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم گزارد، باز خواست بمنزلش رود، به او گفت يك نماز بيش باقى نمانده . ماند تا نماز عشا را هم خواند، آنگاه از هم جدا شدند.

چون سحرگاه شد نزدش آمد و در زد، گفت : كيست ؟ گفت : من فلانى هستم ، گفت : چه كار دارى ؟ گفت : وضو بگير و جامه هايت را بپوش و بيا با ما نماز گزار، تا مسلمان گفت : براى اين دين شخص بيكارتر از مرا پيدا كن ، كه من مستمند و عيال وارم .

سپس امام صادق (ع ) فرمود: او را در دينى وارد كرد كه از آن بيرونش آورد (زيرا رياضت كشى و فشار يكروز عبادت سبب شد كه بدين نصرانيت خود برگردد) يا آنكه فرمود: او را در چنين (سختى و فشار) گذاشت و از چنان (دين محكم و مستقيم ) خارج كرد. (یعنی ولایت درجاتی دارد که همه آن درجات در نزد خداوند محترم است و خداوند کمترین درجه آن را اسباب رستگاری جاوید قرار داده است همانگونه که در مثال مذکور شده است والسلام).

2.عبدالعزير قراسيطى گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: اى عبدالعزيز ايمان مانند نردبانيست كه ده پله دارد و مؤمنين پله ئى را بعد از پله ديگر بالا مى روند، پس كسى كه در پله دوم است نبايد بآنكه در پله اول است بگويد: تو هيچ ايمان ندارى تا برسد بدهمى (كه نبايد چنين سخنى به نهمى بگويد) پس آنكه را از تو پست تر است دور نينداز كه بالاتر از تو ترا دور اندازد و چون كسى را يكدرجه پائين تر از خود ديدى ، با ملايمت او را بسوى خود كشان و چيزى را هم كه

ص: 21

طاقتش را ندارد بر او تحميل مكن كه او را بشكنى زيرا هر كه مؤمنى را بشكند، بر او لازمست جبرانش كند. (و البته مقصود از ایمان همان ولایت است )

نسبت اسلام

1. اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: نسبتى براى اسلام بيان كنم كه كسى جز من نكرده باشد و پس از من هم كسى جز بمانند من بيان نكند: همانا اسلام همان تسليم است و تسليم همان يقين و يقين همان تصديق و تصديق همان اقرار و اقرار همان عمل و عمل همان اداء، همانا مؤمن دينش را از راءيش نگرفته ، بلكه از جانب پروردگارش آمده و از او گرفته است ، همانا مؤمن يقينش در عملش ديده مى شود و كافر هم انكارش در عملش ديده مى شود، قسم بآنكه جانم در دست اوست كه آنها امر دين خود را نشناختند، پس شما انكار كافران و منافقان را از كردارهاى پليدشان تشخيص دهيد.(پس مقصود آن امام عالی مقام به شناختن درخت های ایمان و نفاق از میوه های آن هاست یعنی اعمال اهل ایمان بر مدار ولایت است و اعمال منافقان و کافران بر ضد ولایت و ...، زیرا ولایت یعنی فرمان خدا در رهبری امت اسلام بعد از وجود مقدس و مطهر رسول خدا حضرت محمد صل االه علیه و آله و سلم و عجل فرجهم والسلام )

2. امام صادق (ع ) فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اسلام برهنه است و لباسش حيا و زينتش وقار و سنگينى است و مردانگيش عمل صالح و ستون و پايه اش پرهيزكارى است ، و هر چيزى را اساس و پايه اى است و پايه اسلام محبت ما اهل بيت است

3.رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همانا خدا اسلام را آفريد، پس براى او ميدانى ساخت و نورى قرار داد و حصارى نهاد و ياورى نيز برايش مقرر كرد. اما ميدان اسلام قرآن است و اما نورش حكمت و حصارش نيكى و ياورانش من و اهل بيت و شيعيانم ميباشيم . پس اهل بيتم و شيعيان و يارانشان را دوست داريد، زيرا چون مرا به آسمان دنيا عروج دادند و جبرئيل نسب و وصف مرا براى اهل آسمان بيان كرد، خدا دوستى من و دوستى خاندان و شيعيانم را در دل ملائكه سپرد و آندوستى تا روز قيامت نزد آنها سپرده است ، سپس جبرئيل مرا بسوى اهل زمين فرود آورد و نسب و وصفم را براى اهل زمين بيان كرد و خداى عزوجل دوستى من و دوستى اهل بيتم و شيعيانشان را در دلهاى مؤمنين امت سپرد، پس مؤمنين امتم تا روز قيامت سپرده مرا نسبت به اهل بيتم حفظ كنند. همانا اگر

ص: 22

مردى از امتم در تمام دوران عمرش عبادت خداى عزوجل كند ولى با حالت بغض و دشمنى اهل بيت و شيعيانم خدا را ملاقات كند خدا دلش را جز بانفاق نگشايد (يعنى چون باطن و حقيقتش را خدا آشكار كند، مردم او را منافق يعنى بى ايمان و دورو بينند).

خصال مؤمن

1. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن را سزاوار است كه داراى هشت خصلت باشد: 1)هنگام شدائد باوقار باشد، 2) هنگام بلا شكيبا باشد، 3) در فراوانى نعمت سپاسگزار باشد، 4) بآنچه خدا روزيش كرده قانع و خرسند باشد، 5) بدشمنانش ستم نكند، 6) بارش را بر دوستانش نيفكند (بخاطر دوستانش متحمل گناه نشود)، 7) بدنش از او در رنج و مشقت باشد (از بسيارى عبادت و قضاء حوائج مردم )، 8) مردم از ناحيه او در آسايش باشند، همانا علم دوست مؤمن است و بردبارى و زيرش و عقل امير سپاهش (يعنى اعضاء و جوارحش بفرمان عقلش رفتار كنند) و مدارا برادرش و احسان پدرش باشد.

2. اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرمود: ايمان (اهل ولایت) چهار پايه دارد: 1 توكل بر خدا 2 واگذار كردن امر بخدا، 3 راضى بودن بقضاى خداى ، 4- تسليم بودن بامر خداى عزّوجلّ. (یعنی ایمان اهل ولایت این ارکان را دارد وگرنه غیر اهل ولایت ایمانی ندارند تا این چهاررکن بر آن ها شمول یابد والسلام)

3. امام صادق (ع ) فرمود: تا معرفت نيابيد صالح نشويد و تا تصديق نكنيد معرفت نيابيد و تا چهار دريراكه نخستينشان جز به آخرشان اصلاح نشود نگيريد تصديق نيابيد((محدث استرآبادی گوید: مقصود از چهار در: اقرار به خدا و پیغمبر و آنچه پیغمبرآورده و مترجمین آنها (یعنی ائمه معصومین علیهم السلام) است.)) همراهان سه در گمراه گشته و در بيراهه دورى افتادند، خداى تبارك و تعالى جز عمل صالح را نپذيرد و خدا جز وفاء بشروط و پيمانها را نپذيرد، و هر كه بشروط خدا وفا كند و آنچه را كه در پيمانش شرح داده بكمال رساند، بدانچه نزد اوست برسد و وعده خدا را كامل دريافت كند. (یعنی ایمان به خدا با ولایت محمد و آل محمد معنی و مصداق خواهد یافت).

خداى عزّوجلّ راههاى هدايت را به بندگانش خبر داده و در آن راهها برايشان چراغ برافراشته و دستور داده كه چگونه راه بپيمايند و فرموده : (((همانا من آمرزنده كسى باشم كه توبه كند

ص: 23

و ايمان آورد و عمل صالح نمايد و آنگاه هدايت پذيرد، 83 سوره ، 3))) و فرموده : (((خدا فقط از پرهيزگاران مى پذيرد))) پس هر كس كه خداى عزّوجلّ را نسبت به آنچه امرش فرموده پرهيزگار باشد، همان خداى عزّوجلّ را با ايمان بآنچه محمد صلى الله عليه و آله آورده ملاقات كند.

هيهات هيهات !! كه مردمى از دست رفتند و مردند پيش از آنكه هدايت شوند و گمان كردند كه ايمان دارند، در صورتيكه ندانسته مشرك شدند، هر كس از در وارد خانه شود هدايت يافته و هر كه راه ديگر پيش گيرد طريق هلاكت سپرده است ، خدا اطاعت ولى امرش را به اطاعت رسولش پيوسته و اطاعت رسولش را به اطاعت خود (آنجا كه فرماييد: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم ) پس هر كه اطاعت واليان امر را كنار گذارد، خدا و رسولش را هم اطاعت نكرده است و همانست اقرار بآنچه از جانب خدا آمده كه : (((در هر مسجدى زيور خود را بر گيريد و بجوييد خانه هايى را كه خدا اجازه فرموده بر افراشته گردند و نامش در آنها برده شود 31 سوره 7 ))) همانا خدا به شما خبر داده كه آنها: (((مردانى باشند كه تجارت و داد و ستد ايشانرا ازدياد خدا عزّوجلّ و گزاردن نماز و دادن زكوة باز ندارد، آنها از روزى كه دلها و چشمها در آن دگرگون شود بيم دارند: 36 سوره 24 ))).

همانا خدا رسولانرا ويژه امر خود ساخت و سپس آنها را با تصديق و باور بآن درباره بيمهاى خويش برگزيد و فرمود: (((هيچ امتى نبوده جز اينكه بيم دهنده ئى در ميان آنها بوده ، 24 سوره 35))) هر كه ندانست بيراهه رفت و هر كه چشم گشود و تعقل كرد هدايت يافت ، همانا خداى عزّوجلّ فرمايد: (((نكته اينست كه : ديده ها كور نيست ، بلكه دلهاى ميان سينه ها كور است . 46 سوره 22))) و كسيكه نمى بيند چگونه راه يابد و كسيكه بيمش نداده اند چگونه بينا باشد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله را پيروى كنيد و بآنچه از جانب خدا آمده اقرار كنيد و از نشانه هاى هدايت متابعت نماييد، زيرا ايشان نشانه هاى امانت و تقوايند، و بدانيد اگر كسى فقط عيسى بن مريم عليهما السلام را انكار كند و پيغمبران غير از او اقرار نمايد، ايمان ندارد، چراغگاه را جوييد و راه پيماييد و از پشت پرده ها در طلب آثار و نشانه ها باشيد (یعنی به دنبال آل محمد باشید تا رستگار شوید) (يعنى اگر چه در برابر شما پرده هاى مبتدعين و مدعيان ناحق آويخته شده ولى شما در پس اين پرده ها كسانى را كه قدم جاى قدم پيغمبر گذاشته اند، مى توانيد پيدا كنيد شما ببينيد يزيد و هشام و امثالشان نشان دهنده رفتار پيغمبر بودند يا حسين بن على و فرزندانش عليهم السلام ) تا امر دينتان را كامل ساخته و بخداى پروردگار خويش ايمان آورده باشيد.

باب

اشاره

ص: 24

توضيح _در اين باب مدح و فضيلت شريعت اسلام و مقررات آن بيان مى شود از اين نظر با ابواب سابق كه بيان اوصاف و معرفى اسلام بود مناسب دارد.

1. اصبغ بن نباته گويد: روزى اميرالمؤمنين (ع ) در خانه يا دارالاماره اش براى ما سخنرانى فرمود، و ما انجمن بوديم ، سپس امر فرمود: آن سخنرانى را بنويسند و براى مردم بخوانند و ديگرى روايت كرده است كه ابن گوا از اميرالمؤمنين عليه السلام تعريف اسلام و ايمان و كفر و نفاق را پرسيد حضرت فرمود:

اما بعد خداى تبارك و تعالى دين اسلام را مقرر فرمود: و آبگاههايش را براى واردين آسان ساخت (زيرا دستورات اسلام آبى است گوارا و سهل المؤمنه كه بلب تشنگان وادى جهل و ضلالت ميرسد) و پايه هايش را در برابر دشمنانش قوى و غالب ساخت (دلايل و براهين حقيقتش قوى است و منكرينش را مغلوب و مجاب ميكند) و آنرا مايه عزت پيروان و دوستانش قرار داد و موجب صلح واردينش و هدايت اقتدا كنند گانش و زيور جلال دانندگانش و پوزش هر كه بدان در آويزد و دست آويز هركه بدان پناه برد و رشته هر كه بدان چنگ زند و برهان هر كه بدان سخن گويد و نور هر كه از آن روشنى خواهد و ياور هر كه از آن يارى خواهد و گواه هر كه بدان مناظره كند و پيروزى هر كه بدان احتجاج كند و دانش هر كه آنرا در گوش گيرد و حديث هر كه روايت كند و فرمان هر كه قضاوت كند و مايه خويشتن دارى هر كه تجرببه اندوزد و لباس (حافظ و نگهبان ) هر كه بينديشد و مايه فهم هر كه زيرك باشد و يقين آنكه تعقل كند و مايه بصيرت آنكه تصميم گيرد و نشانه آنكه باريك بين شود و اندرز آنكه پند پذيرد و نجات آنكه تصديق كند و آرامش آنكه اصلاح جويد و مايه تقرب آنكه تقرب جويد و اطمينان آنكه توكل كند و نعمت آنكه كار خود بخدا واگذار كند و جايزه آنكه احسان كند و خير آنكه پيشى گيرد و سپر آنكه صبر كند و لباس آنكه پرهيز كار باشد و كمك آنكه براه راست رود و پناه آنكه ايمان آورد و امان آنكه اسلام آورد و اميد آنكه راست گويد و ثروت آنكه قناعت كند ميباشد.

اينست حق ، راهش هدايت ، نشانش بزرگوارى ، وصفش بهترى است ، پس برنامه اش روشن است و مناره اش تابان ، چراغش روشن ، هدف و پايانش عالى ، ميدان مسابقه اش (مدت عمر مسلمان ) كوتاه شركت كنندگانش گرد آمده ، مسابقه اش با شتاب (جايزه برندگان كه بهشت است بزودى داده شود) كيفر و انتقامش دردناك ، ساز و برگش كامل ، سوارانش (مسابقه دهندگان ) بزرگوارند.

ايمان برنامه آنست و كارهاى شايسته چراغگاهش ، دانش چراغهايش ، دنيا ميدان مسابقه اش ، مرگ پايانش ، رستاخيز قيامت انجمن مسابقه گزارش ، بهشت جايزه اش ، دوزخ كيفرش ، تقوى ساز و برگش و نيكوكاران سورانش .

ص: 25

پس به سبب ايمان بر اعمال صالح استدلال شود و با اعمال صالح فقه و دانش رونق گيرد و فقه و دانش موجب ترس از مرگ شود، و با مرگ دنيا خاتمه پذيرد و با دنيا قيامت بگذرد (با اعمال شايسته در دنيا گرفتاريهاى قيامت بگذرد) و با قيامت بهشت نزديك شود و بهشت مايه حسرت و افسوس اهل دوزخ و دوزخ مايه پند پرهيزگاران و پرهيزگارى پايه ايمانست .

بيان و وصف ايمان

1. امام باقر (ع ) فرمود: اميرالمؤمنين (ع ) را از ايمان سؤال كردند، فرمود: خداى عزوجل ايمان را بر چهار پايه قرار داده است : 1 صبر، 2 يقين ، 3 عدالت ، 4 جهاد.

و صبر چهار شعبه داده است : اشتياق و ترس و زهد و مراقبت (انتظار) پس هر كه اشتياق بهشت داشته باشد، هوس رانيها را كنار گذارد، و هر كه از دوزخ بيم دارد، از چيزهاى حرام رو گرداند، و هر كه در دنيا زهد ورزد (و بى رغبت شود)، مصيبتها بر او آسان شود، و هر كه منتظر مرگ باشد بانجام دادن نيكيها شتاب كند. و يقين چهار شعبه دارد: 1 زيركى و روشن بينى ، 2 رسيدن بحقايق ، 3 عبرت شناسى 4 روش پيشينيان ، پس هر كه روشن بين شود حقيقت شناس گردد و هر كه بحقايق رسد عبرت شناس شود و هر كه عبرت شناس باشد،سنت و روش را بفهمد و هر كه سنت را شناسد مثل اينستكه با پيشينيان بوده و بطريقه ايكه درست تر است هدايت شود و نگاه كند هر كه نجات يافته بچه وسيله نجات يافته و هر كه هلاك شده براى چه هلاك شده ، و همانا خدا هر كه اهلاك نمود تنها بسبب نافرمانيش هلاك نموده و هر كه را نجات بخشيده بسبب اطاعتش بوده .

و عدالت چهار شعبه دارد: 1 فهميدن امر مشكل (دقت در فهميدن ) 2 رسيدن بحقيقت دانش 3 روشنى حكم (داورى )، 4 خرمى شكيبائى ، پس هر كه بفهمد همه دانش را تفسير كند، و هر كه بداند آبگاههاى داورى را بشناسد و هر كه بردبارى ورزد، در كارش زياد روى نكند و ميان مردم ستوده زندگى نمايد.

و جهاد چهار شعبه دارد: 1 امر بمعروف 2 نهى از منكر 3 راستگوئى در هر حال 4 دشمنى با بد كاران .

پس هر كه امر بمعروف كند، مؤمن را يارى كرده و پشتش را محكم نموده ، و هر كه نهى از منكر كند، بينى منافق را بخاك ماليده و از نيرنگش ايمن گشته هر كه همه جا راستگويد، وظيفه ايكه بر او بوده انجام داده و هر كه با بدكاران دشمنى كند براى خدا خشم نموده و هر كه براى خدا خشم نمايد، خدا هم بخاطر او خشم نمايد،

ص: 26

اينست ايمان و پايه ها و شعبه هايش . (و ما قبلاً اوصاف مؤمن یعنی صاحب ولایت را اعلام نمودیم و لذا بدیهی است که غیر اهل ولایت با شرک از دنیا می رود پس ایمانی ندارند تا این اوصاف بر آن ها صادر شود )

برترى ايمان بر اسلام و يقين بر ايمان

1. جابر گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: اى جعفى : همانا ايمان برتر از اسلام و يقين برتر از ايمانست و چيزى گرامتر (كمياب تر) از يقين نيست .

2. وشاء گويد: شنيدم حضرت ابى الحسن عله السلام ميفرمود: ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است ، و تقوى يك درجه بالاتر از ايمان و يقين يك درجه بالاتر از تقوى است ، و ميان مردم چيزى كمتر از يقين پخش نشده است .

3. حمران بن اعين گويد: شنيدم امام باقر(ع ) ميفرمود: همانا خدا ايمان را بر اسلام بيك درجه فضيلت داده ، چنانكه كعبه را بر مسجد الحرام فضيلت داده است (بحديث 1506 1509 رجوع شود).

4. ابوبصير گويد، امام صادق (ع ) بمن فرمود: اى ابا محمد! اسلام يكدرجه است ؟ گفتم آرى ، فرمود: و ايمان يكدرجه بالاى اسلامست ؟ گفتم : آرى ، فرمود: و تقوى يك درجه بالاى ايمانست ؟ گفتم : آرى ، فرمود: و يقين يكدرجه بالاى تقوى است ؟ گفتم آرى ، فرمود بمردم چيزى كمتر از يقين داده نشد، و شما بپائين ترين (نزديكترين ) درجه اسلام چسبيده ايد، مبادا از چنگتان بپرد (گويا مقصود ضعفاء شيعه است كه فقط ولايت را دارند بدون تقوى و يقين ، و سخن امام اشاره دارد باينكه اشخاصيكه در درجات پائين ايمان باشند خطر از دست دادن عقايد بآنها نزديك است ، بخلاف كسانيكه داراى تقوى و يقينند).

5. يونس گويد: از امام رضا (ع ) راجع بايمان و اسلام پرسيدم ، فرمود: امام باقر (ع ) فرموده است : همانا دين فقط اسلامست ، و ايمان يك درجه بالاتر از آنست و تقوى يكدرجه بالاتر از ايمانست و يقين يك درجه بالاتر از تقوى است و ميان مردم چيزى كمتر از يقين تقسيم نشده است ، عرض كردم يقين چيست ؟ فرمود: توكل بر خدا و تسليم خدا شدن و راضى بودن بقضاء خدا و واگذاشتن كار بخدا، عرض كردم : تفسير اين چيست ؟ فرمود: امام باقر (ع ) چنين فرموده است .

6. امام رضا (ع ) فرمود: ايمان يكدرجه بالاتر از اسلامست و تقوى يك درجه بالاتر از ايمان و يقين يكدرجه بالاتر از تقوى و ميان بندگان چيزى كمتر از يقين تقسيم نشده .

حقيقت ايمان و يقين

1.امام صادق (ع ) فرمود: روزى رسولخدا (ص ) نماز صبح را با مردم گزارد، سپس در مسجد نگاهش بجوانى افتاد كه چرت ميزد و سرش پائين ميافتاد، زنگش زرد بود و تنش لاغر و چشمانش به

ص: 27

گودى فرو رفته ، رسولخدا (ص ) به او فرمود: حالت چگونه است ؟ عرض كرد: من با يقين گشته ام ، رسولخدا (ص ) از گفته او در شگفت شد (خوشش آمد) و فرمود: همانا هر يقينى را حقيقتى است . حقيقت يقين تو چيست ؟

عرض كردم : يا رسول خدا همين يقين من است كه مرا اندوهگين ساخته و بيدارى شب و تشنگى روزهاى گرمم بخشيده و از دنيا و آنچه در دنيا هست بى رغبت گشته ام تا آنجا كه گويا عرش پروردگارم را ميبينم كه براى رسيدگى بحساب خلق بر پا شده و مردم براى حساب گرد آمده اند و گويا اهل بهشت را مينگرم كه در نعمت ميخرامند و بر كرسيها تكيه زده ، يكديگر را معرفى مى كنند و گويا اهل دوزخ را مى بينم كه در آنجا معذبند و بفرياد رسى ناله ميكنند و گويا اكنون آهنگ زبانه كشيدن آتش دوزخ در گوشم طنين انداز است .

رسول خدا (ص ) باصحاب فرمود: اين جوان بنده ايستكه خدا دلش را بنور ايمان روشن ساخته ، سپس بخود او فرمود: بر اين حال كه دارى ثابت باش . جوان گفت : يا رسول الله از خدا بخواه شهادت در ركابت را روزيم كند. رسول خدا (ص ) براى او دعا فرمود. مدتى نگذشت كه در جنگى همراه پيغمبر بيرون رفت و بعد از 9 نفر شهيد گشت و او دهمين (شهيدان جنگ ) بود.

2. امام صادق (ع ) فرمود: رسول خدا (ص ) با حارثة بن مالك بن نعمان انصارى روبرو شد، حضرت فرمود: حارثة بن مالك ! چگونه ئى ؟ فرمود: يا رسول الله ! مؤمن حقيقى ام . رسولخدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هر چيزى را حقيقتى است . حقيقت گفتار تو چيست ؟ گفت : يا رسول الله ! بدنيا بى رغبت شده ام ، شب را (براى عبادت ) بيدارم و روزهاى گرم را (در اثر روزه ) تشنگى ميكشم و گويا عرش پروردگارم را مينگرم كه براى حساب گسترده گشته و گويا اهل بهشت را مى بينم كه در ميان بهشت يكديگر را ملاقات ميكنند و گويا ناله اهل دوزخ را در ميان دوزخ ميشنوم .

رسول خدا(ص ) فرمود: بنده ايستكه خدا دلش را نورانى فرموده ، بصيرت يافتى ، ثابت باش ، عرض كردم : يا رسول الله ! از خدا بخواه كه شهادت در ركابت را بمن روزى كند، حضرت فرمود: خدايا بحارثه شهادت روزى كن . چند روزى بيش نگذشت كه رسولخدا (ص ) لشكرى براى جنگ فرستاد و حارثه را هم در آن جنگ فرستاد. او بميدان جنگ رفت و 9 تن يا هشت تن را بكشت و سپس كشته شد.

و در روايتى كه قاسم بن بريد از ابى بصير نقل كند، گويد: همراه جعفر بن ابيطالب بود، و بعد از 9 نفر شهيد شد، و او دهمين شهيد بود.

3. اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرمود: بر سر هر حقى، حقيقتى است و بر سر هر امر صواب، نورى .

باب تفكر

ص: 28

1. اميرالمؤمنين (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) مى فرمود: با تفكر دل خود را بيدار ساز و در شب پهلو از بستر خواب بدور دار، و از خداى پروردگارت پرواكن .

2. حسن صيقل گويد: از امام صادق (ع ) درباره آنچه مردم روايت ميكنند كه : (((يكساعت انديشيدن بهتر از عبادت يكشب است ))) پرسيدم و گفتم : چگونه بينديشد؟ فرمود: از خرابه يا خانه ايكه ميگذرد بگويد: ساكنينت كجايند؟ سازندگانت كجايند؟ چرا سخن نميگوئى ؟

3. امام صادق عليه السلام فرمود: بهترين عبادت همواره انديشيدن درباره خدا و قدرت اوست .

شرح _مراد بتفكر درباره خدا، تفكر در افعال بديع و صنايع عجيب و نظم دستگاه آفرينش اوست تا از آنها بوجودش پى برد، و مقصود ازانديشيدن در قدرتش انديشيدن در خلقت بشر از مشتى خاك و روزى دادن همه افراد و امثال اينهاست تا نتيجه گيرد كه چنين قدرت ميتواند دوباره اين بشر را زنده كند و از آنها حساب كشد و نيز بداند خلقت اين دستگاه عظيم جهان ، ياوه و بيهوده نيست ، بى منظور و بى هدف نباشد، چنانكه در آيات شريفه قرآن طريقه تفكر بهمين روش بيان شده است و آنچه ممنوع است تنها تفكر در ذات و حقيقت خداست كه چون از محيط فكر بشر بالاتر است ، جز بهت وسرگردانى نتيجه ديگرى ندارد.

4. امام رضا عليه السلام ميفرمود: عبادت بنماز و روزه بسيار نيست ، همانا عبادت انديشيدن در امر خداى عزوجل است .

شرح _يعنى عبادت منحصر بنماز و روزه بسيار نيست ، بلكه عبادت كامل ، تفكر در امر خدا است اگر چه نتيجه اش نماز و روزه اندك ، ولى با معرفت و نورانيت قلب باشد.

5. اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرمود: انديشيدن انسان را به نيكى و انجام آن ميكشاند.

باب مكارم

اشاره

توضيح_مكارم صفاتى است موجب كرامت و شرف و بزرگوارى انسان ميشود، و از صفات نيك عادى بالاتر است.

1.حسين بن عطيه گويد: امام صادق (ع ) فرمود: مكارم ده چيز است ، اگر ميتوانى آنها را داشته باش ، زيرا گاهى شخصى آنها را دارد و فرزندش ندارد و گاهى در فرزند هست و در پدرش نيست ، و گاهى در برده هست و در آزاد نيست ، عرض شد: آنها چه هستند؟ فرمود: نوميدى حقيقى (از آنچه دست مردم است ) و راستى زبان و اداء امانت وصله رحم و پذيرائى از مهمان و غذا دادن بسائل (كسيكه از او غذا طلبد) و جبران نيكى ها و مراعات حق همسايه و مراعات حق رفيق و سر همه مكارم (افضل و عاليتر از همه ) حيا و شرم است (زيرا كسيكه در برابر خالق و مخلوق

ص: 29

شرم داشته باشد، همه اين مكارم را انجام ميدهد و همان خصلت حيا بر تمام اين مكارم دائى و باعث ميشود).

2. امام صادق (ع ) فرمود: خداى عزوجل پيغمبرانش را بمكارم اخلاق اختصاص داد، شما خود را بيازمائيد، اگر آنها در وجود شما هم بود، خدا را سپاس گوئيد و بدانيد كه بودن آنها در شما خير شماست و اگر در شما نبود، از خدا بخواهيد و نسبت بآنها رغبت جوئيد.

سپس آنها را ده چيز شمرد: يقين و قناعت و صبر و شكر و خويشتن دارى و خلق نيكو و سخاوت و غيرت و شجاعت و مروت .

بعضى از راويان ديگر اين ده خصلت را ذكر نموده و راستگوئى و امانت دارى را هم بدانها افزوده است .

3. امام صادق (ع ) فرمود: ما دوست داريم كسى را كه عاقل ، فهميده ، فقيه ، خويشن دار، بامدارا، بردبار، راستگو، باوفا باشد، زيرا خداى عزوجل پيغمبران را بمكارم اخلاق احتصاص داد (يعنى خصال نكوهيده را از آنها دور ساخت ) پس هر كه اين مكارم را داشته باشد، بايد خدا را سپاس گزارد و هر كس آنها را نداشته باشد، بايد بسوى خداى عزوجل تضرع كند و آنها را از او بخواهد.

راوى گويد: عرض كردم ، قربانت آنها چه صفاتى هستند؟ فرمود: پرهيزگارى و قناعت و صبر و شكر و خويشتن دارى و حيا و سخاوت و شجاعت و غيرت و خوش رفتارى و راستى گفتار و امانت دارى .

4. امام صادق (ع ): فرمود: خداى عزوجل اسلام را دين شما پسنديد، پس بسبب سخاوت و خلق نيكو با آن نيكو معاشرت كنيد.

5. اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرمود: ايمان از چهار پايه مركب است : 1 راضى بودن بقضاء خدا 2 توكل بر خدا 3 واگذاردن امر بخدا 4 تسليم امر خدا بودن .

6. جابر بن عبدالله گويد: رسولخدا (ص ) فرمود: نميخواهيد بهترين مردان شما را بشما بگويم ؟ عرض كرديم : چرا، اى رسولخدا، فرمود: برخى از بهترين مردان شما، مرد پرهيزكار ناآلوده و با سخاوت

زبان و دامن پاك ، خوش رفتار با پدر و مادر است كه عيالاتش را به پناهندگى بديگران مجبور نسازد.

فضل و امتياز يقين

ص: 30

1. ابو بصير گويد، امام صادق (ع ) فرمود: چيزى نيست جز اينكه حدى دارد. عرض كردم : قربانت گردم، حد توكل چيست ؟ فرمود: اينكه با وجود خدا از چيزى نترسى .

2. امام صادق (ع ) فرمود: از نشانه هاى درستى يقين مرد مسلمان اينستكه : مردم را بوسيله خشم خدا خرسند نكند (مانند كسيكه طبق ميل مردم برخلاف حق فتوى دهد و نهى از منكر نكند) و مردم را بر آنچه خدا بخود او نداده سرزنش ننمايد (مردم را براى آنچه بدو ندهند، زيرا خدا روزيش نكرده سرزنش نكند) زيرا روزى را نه شره و آز حريص بياورد و نه نخواستن ناخواه رد كند، و اگر شخصى از شما چنانكه از مرگ ميگريزيد، از روزيش بگريزد روزيش باوبرسد، همچنانكه مرگ باو ميرسد. سپس فرمود: خدا به عدالت و داد و خويش نشاط و آسايش را در يقين و رضا قرار داده و غم و اندوه را در شك و ناخرسندى .

3. هشام بن سالم گويد: شنيدم امام صادق (ع ) ميفرمود: عمل پيوسته اندك با يقين ، نزد خدا افضل است از عمل بسيار بدون يقين .

4. امام صادق (ع ) فرمود: اميرالمؤمنين (ص ) كنار ديوار خميده ئى نشسته بود و ميان مردمى داورى ميكرد، يكى از آنها عرض كرد: زير اين ديوار منشين كه شكسته است . اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: مرد را اجلش نگهدار است (چون زمان مرگ هر كسى نزد خدا معين است . همين امر سبب ميشود كه پيش از آن نميرد) و چون حضرت از آنجا برخاست ديوار فرو ريخت ، امام صادق (ع ) فرمود: و اميرالمؤمنين عليه السلام اين گونه كارها و اءمثال آن را ميكرد، و همين است يقين .(و این روایت و مانند آن البته جعلی است زیرا رسول خدا و امام معصوم اسوه و الگو برای اهل ایمان هستند و روش و سیره ی آن ها نیز برای حقیقت گواهی می کند و عقل و کتاب خدا نیز بر باطل بودن آن ها شهادت می دهند و السلام ).

راضى بودن بقضاء خدا

1. امام صادق (ع ) فرمود: داناترين مردم بخدا، راضى ترين آنها است از خداى عزوجل .

2. على بن الحسين عليهما السلام فرمود: صبر و راضى بودن از خدا، سر اطاعت خداست ، و هر كه صبر كند و از خدا راضى باشد نسبت بآنچه درباره او حكم فرمايد، چه دوست داشته و يا ناخوش داشته باشد، خداى عزوجل در آنچه دوست يا ناخوش دارد، براى او حكم نكند، جز آنچه خير او باشد.

3. موسى بن جعفر (ع ) فرمود: كسيكه خدا را شناخت (عقل خدايى پيدا كرد) سزاوار است . روزى دادن او را كند و دير نشمارد و او را در حكمش متهم ندارد.

ص: 31

4. امام صادق (ع ) فرمود: خداى عزّوجلّ فرمايد: بنده مؤمنم را بهر سو بگردانم ، برايش خير است ، پس بايد بقضاء من راضى باشد و بر بلاى من صبر كند و نعمتهايم را سپاسگزارد تا او را اى محمد در زمره صديقين نزد خود ثبت كنم .

5. امام صادق (ع ) فرمود: در ضمن آنچه خداى عزّوجلّ به موسى بن عمران وحى كرد اين بود كه : اى موسى بن عمران ، مخلوقى كه نزدم دوست تر از بنده مؤمن باشد نيافريدم ، من او را مبتلى كنم بآنچه براى او خير است و عافيت دهم بآنچه برايش خير است . آنچه شر اوست از او بگردانم ، براى آنچه نزد او خير است ، و من بآنچه بنده ام را اصلاح كند داناترم ، پس بايد بر بلايم صبر كند و نعمتهايم را شكر نمايد و بقضائم راضى باشد، تا او را در زمره صديقين نزد خود نويسم ، زمانى كه برضاى من عمل كند و امرم را اطاعت نمايد. (پس تو ای عاقل دانا و خردمند رضایت به رضای الله البته تفاوت دارد با رضایت به ظلم ظالمان و تفاوت دارد با تلاش نکردن و کوشش نکردن برای تعالی اقتصادی امور معیشتی خانواده و آحاد جامعه و البته تفاوت دارد با تن پروری و خانه نشینی و البته تفاوت دارد با ....؛ پس رضای به رضای حضرت حق یعنی تمام مساعی خود را بکار ببرید تا خود و خانواده و جامعه خود را خوش بخت و مرفه و ....، نمایید ولی چون مورد تهاجم قرار گرفتی و مغلوب شدی و مظلوم شدی پس انتقام خداوند بر دشمنانت در دنیا و آخرت سخت و هراسناک است پس چون نتوانسته حقوق خود و دیگر مظلومان را احیا نمایی پس راضی باش به رضای الله و ایمان داشته باش بر این که خداوند ناظر است و راضی باش بر رضای او و حامی مظلومان و دشمن ستمکاران و در کمین آن هاست )

6. على بن الحسين صلوات الله عليهما فرمود: زهد را ده جزء است ، بالاترين درجه زهد پست ترين درجه ورع است ، و بالاترين درجه ورع پست ترين درجه يقين است ، و بالاترين درجه يقين پست ترين درجه رضاست .

7. امام صادق (ع ) فرمود: حسن بن على عليهما السلام به عبدالله بن جعفر بر خورد و باو فرمود اى عبدالله؟ چگونه مؤمن ، مؤمن باشد، با آنكه از قسمت مقدر خود ناراضى باشد و مقام خود را كوچك كند، در صورتيكه حاكم بالاى سر او خدا است و من ضامنم براى كسى كه جز خدا در دلش خطور نكند دعا كردنش بدرگاه خدا مستجاب شود.

واگذاردن امر بخدا و توكل بر او

1.امام صادق (ع ) فرمود: خداى عزّوجلّ بداود (ع ) وحى فرستاد كه : هيچيك از بندگانم بدون توجه به احدى از مخلوقم بمن پناهنده نشود كه من بدانم نيت و قصد او همين است ، سپس آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست با او نيرنگ بازند، جز آنكه راه چاره از ميان آنها را برايش فراهم آورم و هيچيك از بندگانم بيكى از مخلوقم پناه نبرد كه بدانم قصدش همانست ، جز آنكه اسباب و وسائل

ص: 32

آسمانها و زمين را از دستش ببرم زير پايش را فرو برم و بهر وادى هلاكتى افتد باك ندارم . (پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که مخاطبان قرآن و مخاطبان امام معصوم با توجه به درجات عقل و عصمت آنان مورد مخاطبت خداوند و امامان معصوم قرار می گیرند یعنی نهی خداوند به معصومین با نهی او به افراد عادی تفاوت دارد و ما قبلاً در خصوص ترک اولی و افعال حرام و ...، کلام خود را آورده و تکرار نمی کنیم و السلام).

2. على بن الحسين صلوات الله عليهما فرمود: روزى بيرون شدم تا باين ديوار رسيدم و بر آن تكيه دادم ، ناگاه مردى كه جامه سفيد بر تن داشت پيدا شد و در رويم نگريست ، سپس گفت : اى على بن الحسين ! چه شده كه ترا اندوهگين و محزون مى بينم ؟ آيا اندهت براى دنياست كه روزى خدا براى نيكوكار و بدكردار آماده است .

گفتم : براى دنيا اندوهيگن نيستم ، زيرا چنانست كه تو گويى ، گفت : پس براى آخرتست ؟ كه وعده ايست درست و سلطانى قاهر قادرنسبت بآن حكم مى فرمايد.

گفتم : براى آنهم اندوه ندارم ، زيرا چنانست كه مى گويى .

گفت : اندوهت براى چيست ؟

گفتم : از فتنه ابن زبير و وضعى كه مردم دارند مى ترسم .

او خنديد و گفت : اى على بن الحسين ! آيا ديده ئى كسى بدرگاه خدا دعا كند و مستجاب نشود؟ گفتم : نه .

گفت : آيا ديده كسى بر خدا توكل كند و خدا كارگزاريش نكند؟ گفتم نه .

گفت آيا كسى را ديده ئى كه چيزى از خدا بخواهد و باو ندهند؟ گفتم نه . سپس از نظرم غايب شد.

شرح _ابن زبير همان عبدالله بن زبير است كه دشمن ترين مردم بود نسبت به خاندان پيغمبر و گويند علت دشمنى پدرش با اميرالمؤمنين و همدستى او با طلحه و بپا كردن جنگ جمل هم او بود، و روايت است كه اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: ما زال الزبير معنا حتى ادرك فرخه (((زبير هميشه با ما بود تا آنكه جوجه اش بزرگ شد))) (و او را از ما منحرف كرد) و چون پدرش در جنگ جمل كشته شده بود، ميخواست از شيعيان اميرالمؤمنين (ع ) انتقام گيرد تا عاقبت حجاج بن يوسف بدستور عبدالملك بن مروان او را در مكه بكشت و سرش را وارونه بدار آويخت و سپس فرود آورد و در گورستان يهوديان بخاك سپرد، چنانكه داستانش در تواريخ مذكور است ، و ظاهرا شخصى كه با امام سخن گفته فرشته ئى بوده كه بصورت انسان مجسم گشته و يا از جنس بشر بوده مانند خضر و الياس ، و گفته اند كه آنحضرت مى خواست بر

ص: 33

ابن زبير نفرين كند، ولى نمى كرد، چون اين شخص را ديد و سخنان او را كه عنوان تذكر از جانب خدا داشت شنيد بر اونفرين كرد.

و فرق ميان دعا و سؤال از خدا اينست كه : دعا براى دفع زيان است ، چنانكه در كتاب دعا در جلد چهارم انشاءالله بيان مى شود، ولى سؤالى براى جلب منفعت و سود است .

3. امام صادق (ع ) فرمود: بى نيازى و عزت بهر طرف در گردشند تا چون بمحل توكل برسند وطن گيرند.

شرح _استعاره تمثيله بسيار جالبى است ، براى مجسم ساختن بى نيازى و عزتيكه همواره براى شخص متوكل حاصل است ، كه گويابى نيازى و عزت را مانند هماى سعادت و شرف در جستجوى هدف و مقصودى در گردنش دانسته . و هدف و مقصودآنها را توكل معرفى فرموده و فرودگاهى جز توكل براى آنها مناسب نداسته است ، پس هرگاه شخص متوكلى را جستند،بر سر او مقام گيرند و همواره همراه او باشند از اينرو شخص متوكل همواره بى نياز و عزيز است ، اگر چه ثروتمند ومالدار نباشد، اما مناعت طبع و علو همتش هرگز اجازه نمى دهد كه در برابر مخلوق براى ثروت و مقام تملق و چاپلوسى كند يا خواهش و تقاضا نمايد.

و توكل را محقق طوسى در كتاب (((اوصاف الاشراف ))) چنين تعريف كرده است : مقصود از توكل اينست كه بنده هر كاريكه مى كند وبراى او پيش مى آيد بخدايتعالى واگذارد، زيرا كه مى داند خدا از خود او تواناتر و قويتر است و بنحو احسن انجام مى دهد، و سپس بقضاء خدا راضى باشد، و با وجود اين در امورى كه خدا باو واگذار فرموده است كوشش و جديت كند وخود را با كوشش و قدرت و اراده خويش از اسباب و شروطى بداند كه موجب تعلق اراده و قدرت خدا بامر اومى شود، و معنى لاجبر و لا تفويض بل امر بين امرين هم از اين بيان ظاهر مى گردد.

مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى هم قريب باين مضمون گفته است :

توكل ان تدع الامر الى مقدر الامور جل و علا

و ليس هذا ان تكف عن عمل اذ رب امر بوسائط حصل

4.امام صادق (ع ) فرمود: هر بنده اى كه به آنچه خداى عزّوجلّ دوست دارد، روى آورد، خدا بآنچه او دوست دارد روى آورد، و هر كه در پناه خدا رود، خدايش پناه دهد. و كسيكه خدا باو روآورده و او را

ص: 34

پناه داده است ، باك ندارد، و اگر آسمان بر زمين افتد يا بلائى بر اهل زمين نازل شود و همه را فراگيرد، او بسبب تقوايش در زمره حزب خداست (كه فرمايد: الا ان حزب الله هم الغالبون (((يعنى حزب خدا پيروزند))) ) و از هر بلا محفوظ است ، مگر نه اينست كه خداى عزّوجلّ مى فرمايد: (((مردم با تقوى در جايگاه امنى هستند. 51 سوره 44))) (كه حوادث و آفات بآنها نرسد).

5. على بن سويد گويد: از موسى بن جعفر (ع )، قول خداى عزّوجلّ را پرسيدم : (((هر كه بر خدا توكل كند، خدا او را بس است ، 3 سوره 65))) فرمود: توكل بر خدا درجاتى دارد: بعضى از آن درجات اينستكه : در همه امورت بر خدا توكل كنى و هر چه درباره تو كند راضى باشى و بدانى كه او از هيچ خير و فضلى درباره تو كوتاهى نكند و بدانى كه حكم و فرمان در اين جهت با اوست ، پس با واگذارى امورت بخدا بر او توكل نما و باو اعتماد داشته باش ، در امور خودت و غير آن .

6. امام صادق (ع ) فرمود: بهر كه سه چيز دادند، از سه چيزش باز نگرفتند: بهر كه دعا دادند، اجابت دادند، افزونى بخشيدند بهر كه توكل دادند، كارگزارى دادند، سپس فرمود: آيا كتاب خداى عزّوجلّ را خوانده ئى : (((هر كه بر خدا توكل كند، او را بس است (((3 سوره 65))) و فرمايد: (((اگر سپاسگزاريد، شما را افزونى دهم ، 7 سوره 14))) و فرمايد (((مرا بخوانيد تا براى شما مستجاب كنم ، 60 سوره 40))).

7. حسين بن علوان گويد: در مجلسى نشسته بوديم كه دانش مى آموختيم و هزينه سفر من تمام شده بود، يكى از رفقا بمن گفت : براى اين گرفتاريت بكه اميدوارى ؟ گفتم : بفلانى ، گفت : پس بخدا كه حاجتت برآورده نشود و به آرزويت نرسى ، و مرادت حاصل نشود، گفتم : تو از كجا دانستى خدايت رحمت كناد؟

گفت : امام صادق (ع ) بمن حديث فرمود كه : در يكى از كتابها خوانده است كه خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: بعزت و جلال و بزرگوارى و رفعتم بر عرشم سوگند كه آرزوى هر كس را كه بغير من اميد بندد، بنوميدى قطع مى كنم . و نزد مردم بر او جامه خوارى مى پوشم ، و او را از تقرب خود مى رانم و از فضلم دور مى كنم ، او در گرفتاريها بغير من آرزو مى بندد، در صورتيكه گرفتاريها بدست من است ؟ و بغير من اميدوار مى شود و در فكر خود در خانه جز مرا مى كوبد؟ با آنكه كليدهاى همه درهاى بسته نزد من است و در خانه من براى كسيكه مرا بخواند باز است .

كيست كه در گرفتاريهايش بمن اميد بسته و من اميدش را قطع كرده باشم ؟ كيست كه در كارهاى بزرگش بمن اميدوار گشته و من اميدش را از خود بريده باشم ، من آرزوهاى بندگانم را نزد خود محفوظ داشته و آنها را بحفظ و نگهدارى من راضى نگشتند و آسمانهايم را از كسانيكه از تسبيحم خسته

ص: 35

نشوند (فرشتگان ) پر كردم و بآنها و دستور دادم كه درهاى ميان من و بندگانم را نبندند. ولى آنها بقول من اعتماد نكردند، مگر آن بنده نميداند كه چون حادثه اى از حوادث من او ار بكوبد، كسى جز باذن من آنرا از او برندارد، پس چرا از من روى گردانست ، من با جود و بخشش خود آنچه را از من نخواسته باو مى دهم سپس آنرا از او مى گيرم ، و او برگشتش را از من نميخواهد و از غير من ميخواهد؟

او درباره من فكر مى كند كه ابتدا و پيش از خواستن او عطا مى كنم ، ولى چون از من بخواهد بسائل خود جواب نمى گويم ؟ مگر من بخيلم كه بنده ام مرا بخيل مى داند؟ مگر هر جود و كرمى از من نيست ؟ مگر عفو و رحمت دست من نيست ؟

مگر من محل آرزوها نيستم ؟ پس كه مى تواند آرزوها را پيش از رسيدن به من قطع كند (كه مى تواند آرزوها را جز من قطع كند) آيا آنها كه بغير من اميد دارند نمى ترسند؟ (از عذايم يا از بريدن آرزويشان يا از مقام قربم يا از قطع نعمتهايم از آنها) اگر همه اهل آسمانها و زمينم بمن اميد بندند، و بهر يك از آنها باندازه اميدوارى همه دهم ، بقدر عضو مورچه اى از ملكم كاسته نشود، چگونه كاسته شود از ملكى كه من سرپرست او هستم ؟ پس بدا بحال آنها كه از رحمتم نوميدند، و بدا بحال آنها كه نافرمانيم كنند و از من پروا نكنند. (پس تو ای مخاطب ارجمند ما قبلاً در خصوص تفاوت درجات انسان ها کلام خود را مذکور نمودیم و اثبات نمودیم که این فراز از روایات و مانند آن و نیز فرازهایی نظیر آن در کتاب خدا مخاطبان خاص خود را دارد یعنی معصومین علیهم السلام را و ارتباطی با ما انسان های عادی ندارد بلکه مثال ما مثال کودکی است که پدر و مادر خود را خدای خود می داند پس در درگاه ذات اقدس احدیت اینگونه چشم داشت داشتن ها اسباب غضب او را فراهم نمی آورد ولی پیامبران و معصومین ملزم به آن هستند وگرنه به واسطه ترک اولی مؤاخذه خواهند شد و السلام )

خوف و رجا

1. حارث يا پدرش مغيره بامام صادق (ع ) عرض كرد: وصيت لقمان به پسرش گفت : از خداى عزّوجلّ چنان بترس كه اگر نيكى جن و انس را بياورى ترا عذاب كند، و بخدا چنان اميدوار باش كه اگر گناه جن و انس را بياورى بتو ترحم كند.

سپس امام صادق (ع ) فرمود: هيچ بنده مؤمنى نيست ، جز آنكه در دلش دو نور است : نور خوف و نور رجا كه اگر اين وزن شود از آن بيش نباشد و اگر آن وزن شود، از اين بيش نباشد. ( و البته در روایات دیگر مذکور است که رجاء او از خوف او بیشتر باشد و این معنی به حقیقت نزدیک تر است )

ص: 36

2. اسحاق بن عمار گويد: امام صادق (ع ) فرمود: اى اسحاق ! چنان از خدا بترس كه گويا ترا مى بيند، و اگر تو او را نبينى ، او تو را مى بيند، و اگر معتقد باشى او تو را نمى بيند كافر شوى و اگر بدانى و ترا مى بيند و سپس نافرمانى او آشكار كنى (با گناهكارى بمبارزه او روى ) او را پست ترين بينندگان خود دانسته ئى (زيرا هيچ بنده ئى در برابر چشم آقاى خويش چنين نافرمانى نكند).

3. امام صادق (ع ) مى فرمود: هر كه از خدا بترسد، خدا همه چيز را از او بترساند و هر كه از خدا نترسد، خدا او را از همه چيز بترساند.

4. و فرمود: هر كه خدا را شناخت ، از او بترسد و هر كه از خدا بترسد دل از دنيا بركند.

5. يكى از اصحاب گويد: بامام صادق (ع ) عرض كردم : مردمى هستند كه گناه مى كنند و مى گويند ما اميدواريم (برحمت خدا) و همواره چنينند تا مرگشان فرا مى رسد (يعنى توبه هم نمى كنند) فرمود: اينها مردمى باشند كه در ميان آرزوها ميلولند، دروغ گويند، اينها اميدوار نيستند، هر كه بچيزى اميدوار باشد آنرا طلب كند، و هر كه از چيزى بترسد از آن بگريزد (اينها مى گويند: بخدا اميدوار و از عذابش مى ترسيم ، ولى بخدا پشت كرده و بموجبات عذابش كه گناهانست رو مى آورند).

6. مردى گويد بامام صادق (ع ) عرض كردم : گروهى از دوستان شما مرتكب گناهان مى شوند و مى گويند: ما اميدواريم ، فرمود: دروغ گويند، دوست ما نيستند، آنها مردمى باشند كه آرزوها ايشان را باين سو و آن سو برد، هر كه بچيزى اميدوار باشد، در راه رسيدن بآن كار كند، و هر كه از چيزى ترسد از آن بگريزد.

7. امام صادق (ع ) فرمود: همانا قسمتى از عبادت ترس از خداى عزّوجلّ است ، خدا مى فرمايد (((تنها بندگان دانشمند خدا از او مى ترسند، 28 سوره 35))) و نيز خداى جل ثناؤ ه فرمايد: (((از مردم نترسيد و از من بترسيد، 44 سوره 5))) و باز خداى تبارك و تعالى فرمايد: (((هر كه از خدا پروا كند، برايش راه نجاتى مقرر دارد، 2 سوره 65))) و امام صادق (ع ) فرمود: حب جاه و شهرت در دل ترسان و بيمناك نباشد (پس كسيكه از خدا ترسد، حب رياست و شهرت ندارد).

8.على بن الحسين صلوات الله عليهما فرمود: مردى با خانواده اش مسافرت دريا كرد، كشتى آنها شكست و از كسانيكه در كشتى بودند، جز زن آن مرد نجات نيافت ، او بر تخته پاره ئى از الواح كشتى نشست و از كسانيكه در كشتى بودند، جز آن زن آنمرد نجات نيافت ، او بر تخته پاره ئى از الواح كشتى نشست تا بيكى از جزيره هاى آن دريا پناهنده شد، در آن جزيره مردى راهزن بود كه همه پرده هاى حرمت خدا را دريده بود، ناگاه ديد آن زن بالاى سرش ايستاده است ، سر بسوى او بلند كرد و گفت : تو انسانى يا جنى ؟ گفت : انسانم ، بى آنكه با او سخنى گويد، با او چنان نشست كه مرد با همسرش مى نشيند، چون آماده نزديكى با او شد، زن لرزان و پريشان گشت ، باو گفت : چرا پريشان گشتى ؟ زن گفت : از اين مى ترسم و با دست اشاره بآسمان كرد مرد گفت :

ص: 37

مگر چنين كارى كرده ئى ؟ (زنا داده ئى ؟) زن گفت : نه ، بعزت خدا سوگند. مرد گفت : تو از خدا چنين مى ترسى ، در صورتيكه چنين كارى نكرده اى و من ترا مجبور مى كنم ، بخدا كه من بپريشانى و ترس از تو سزاوارترم ، سپس كارى نكرده برخاست و بسوى خانواده اش رفت و همواره بفكر توبه و بازگشت بود.

روزى در اثناء راه براهبى برخورد و آفتاب داغ بر سر آنها مى تابيد، راهب بجوان گفت : دعا كن تا خدا ابرى بر سر ما آرد كه آفتاب ما را مى سوزاند.

جوان گفت : من براى خود نزد خدا كار نيكى نميبينم تا جراءت كنم . چيزى از او بخواهم . راهب گفت : پس من دعا ميكنم و تو آمين بگو. گفت : آرى خوبست ، راهب دعا ميكرد و جوان آمين مى گفت بزودى ابرى بر سر راه آنها سايه انداخت . هر دو پاره ئى از روز را زيرش راه رفتند تا سر دو راهى رسيدند جوان از يك راه و راهب از راه ديگر رفت ، و ابر همراه جوان شد.

راهب گفت : تو بهتر از منى . دعا بخاطر تو مستجاب شد نه به خاطر من ، گزارش خود را بمن بگو، جوان داستان آن را كرد. راهب گفت چون ترس از خدا ترا گرفت ، گناهان گذشته ات آمرزيده شد، اكنون مواظب باش كه در آينده چگونه باشى .

9. امام صادق (ع ) مى فرمود: آنچه از خطبه هاى پيغمبر حفظ شده اينستكه فرمود: اى مردم شما نشانه هايى داريد (از قرآن سنت و عقل ) به نشانه هاى خود رسيد، و شما را پايانى است (و آن كمال استعداد و قابليت شما و رسيدن به بهشت و رضوان خداست ) بپايان خود برسيد، همانا مؤمن در ميان دو ترس كار مى كند: ميان زمانيكه از عمرش گذشته ، و نمى داند خدا با او چه مى كند (آمرزيده است يا معاقب ) و ميان زمانيكه از عمرش باقى مانده و نمى داند، خدا درباره او چه حكم مى كند (كى مى ميرد و چه پيش آمدى برايش مى كند).

پس بنده مؤمن بايد از خود براى خود (يعنى بايد خود را در طاعت و عبادت بزحمت اندازد تا سودش در آخرت خود كسب كند و در جوانيش پيش از سالخوردگى و در زندگيش پيش از مرگ . سوگند بآنكه جان محمد در دست اوست . كه پس از گذشت از دنيا عذرخواهى و توبه ممكن نيست و بعد از دنيا خانه ئى جز بهشت و دوزخ نباشد. (پس تو ای مخاطب ارجمند برای کسی که صاحب عقل و جویای سعادت ابدی باشد همین یک روایت از سرور کائنات یعنی حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم عجل فرجهم او را کفایت می نماید و می تواند ناجی او باشد)

ص: 38

10. امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل : (((و براى آنكه از مقام پروردگارش ترسد دو بهشت است ، 46 سوره 55))) فرمود: كسيكه بداند خدا او را ميبيند و آنچه گويد ميشنود و هر كار نيك و بديكه كند مى داند، و همين دانستن او را از كارهاى زشت بازدارد، كسى است كه از مقام پروردگارش ترسيده و ضمير خويش از هوس بازداشته است .

11. امام صادق (ع ) مى فرمود: مؤمن مؤمن نباشد تا آنكه ترسان و اميدوار باشد، و ترسان و اميدوار نباشد تا براى آنچه ميترسد اميدوار است عمل كند.

12. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن ميان دو ترس قرار دارد: 1 گناهيكه انجام داده و نمى داند خدا درباره او چه مى كند 2 عمرى كه باقى مانده و نمى داند چه مهالكى (گناهانى كه مايه هلاك او است ) مرتكب مى شود، پس هر صبح (و هر دم ) ترسانست و جز ترس اصلاحش نكند. (زيرا ترس موجب مى شود كه از گناهان گذشته توبه كند و در آينده بيشتر بطاعت و عبادت پردازد).

حسن ظن بخداى عزّوجلّ

شرح _حسن ظن به معناى خوشبينى و گمان نيك است در برابر سوءظن كه به معنى بدبينى و بدگمانى است ، خداوند متعال براى تحريك نور اميد در دل بندگان به آنها تذكر مى دهد كه به من حسن ظن داشته باشيد يعنى چون توبه و استغفار مى كنيد، دعاو مساءلت مى نماييد، بر من توكل و اعتماد مى كنيد، بدانيد كه چون مقرون بشرائط باشد، حاجت شما اجابت شود و اگر ماءيوس و بدگمان باشيد، گناه كبيره ئى مرتكب شده ايد، زيرا در صحت علم وجود حكمت خدا خدشه داركرده ايد.

1. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداى تبارك و تعالى فرمايد: آنها كه براى ثواب من عملى مى كنند، نبايد باعماليكه انجام مى دهند تكيه كنند، زيرا ايشان اگر در تمام عمر خويش كوشش كنند و در راه عبادتم خود را بزحمت اندازند، باز مقصر باشند و در عبادت خود بكنه بندگيم نرسند نسبت بآنچه از من طلب مى كنند، كه كرامت و نعمت در بهشت و رفعت بدرجات عالى در جوارم باشد، ولى تنها بر حمتم بايد اعتماد كنند و بفضلم اميدوار باشند و بحسن ظن بمن اطمينان كنند. آنگاه است كه رحتمم ايشان را در يابد و رضوانم بآنها برسد، و آمرزشم بر آنها لباس گذشت پوشاند، زيرا من خداى رحمان و رحيم و بدين ناميده شده ام .

2.امام باقر (ع ) فرمود: در كتاب على عليه السلام ديديم كه رسولخدا صلى الله عليه و آله بالاى منبر خويش فرموده : سوگند به خداييكه جز او شايسته پرستشى نيست ، به هيچ مؤمنى هرگز خير دنيا و آخرت داده نشد، جز بسبب خوشبينيش به خدا و اميدواريش به او و حسن خلقش و باز ايستادن از غيبت

ص: 39

مؤمنين و به خدائى كه جز او شايان پرستشى نيست ، خدا هيچ مؤمنى را بعد از توبه و استغفار عذاب نكند، مگر بسبب بدگمانيش به خدا و كوتاهى كردن نسبت به اميدوارى به او و بدخلقيش و غيبت نمودنش مؤمنين را، و به خدائى كه جز او شايان پرستشى نيست ، گمان هيچ ممنى نسبت به خدا نيكو نشود جز اينكه خدا همراه گمان بنده مؤمن خود باشد (هرگونه به او گمان برد، خدا با او رفتار كند) زيرا خدا كريم است و همه خيرات بدست اوست ، او حيا مى كند از اينكه بنده مؤمنش بدو گمان نيك برد و او خلاف گمان و اميد بنده رفتار كند، پس به خدا خوشبين باشيد و به سويش رغبت كنيد.

3. امام رضا (ع ) فرمود: بخدا خوش گمان باشيد. زيرا خداى عزوجل ميفرمايد: من نزد گمان بنده مؤمن خويشم ، اگر گمان او خوبست ، رفتار من خوب و اگر بد است ، رفتار من هم بد باشد.

اعتراف بتقصير

1. موسى بن جعفر عليه السلام بيكى از فرزندانش فرمود: پسر جانم ؟ همواره كوشش كن ، مبادا خودرت را در عبادت و طاعت خداى عزوجل بى تقصير دانى ، زيرا خدا چنانكه شايسته است ، پرستش نشود،

2. جابر گويد: امام باقر عليه السلام بمن فرمود: اى جابر! خدا ترا از كاستى و تقصير بيرون نبرد.

شرح _يكى از علماء كوفه گويد: يعنى خدا توفيقت دهد كه هميشه عبادتت را ناقص و خود را مقصر دانى .

3. حضرت ابوالحسن (ع ) فرمود: مردى در بنى اسرائيل چهل سال عبادت خدا كرد و سپس قربانى نمود و از او پذيرفته نشد، با خود گفت : اين وضع از خودت پيش آمد و غير از تو گناهكار نيست .

امام فرمود: خداى تبارك و تعالى باو وحى نمود كه نكوهشى كه از خود كردى از عبادت چهل سال بهتر بود.

4. فضل بن يونس گويد: حضرت ابوالحسن عليه السلام فرمود: بسيار بگو: بار خدايا مرا از عاريه داران ايمان قرار ده واز تقصير بيرون مبر.

عرض كردم : معنى عاريه داران را ميدانم كه مردى دين را بطور عاريه ميگيرد و سپس از آن خارج ميشود (چون دينش مستقر و ثابت نبوده ، پس از اندكى كافر و بيدين شود) معنى (((مرا از تقصير بيرون مبر))) چيست ؟ فرمود: هر عملى كه بمقصد خداى عزوجل ميكنى ، خود را در آن مقصر شناس ، زيرا مردم همگى در اعمال خويش ميان خود و خدا مقصرند، جز آنكه را خداى عزوجل نگهدارى كند. (كه انبياء و ائمه باشند، زيرا ايشان در شرايط عبادت باندازه امكان كوتاهى نكنند، اگر چه براى اظهار عجز و نقصان خود را مقصر دانند).

ص: 40

طاعت و تقوى

1. امام باقر عليه السلام فرمود: هر مذهبى شما را براهى نبرد، بخدا كه شيعه ما نيست ، جز آنكه خداى عزوجل را اطاعت كند.

شرح _در زمان امام باقر عليه السلام بدعتگزاران و دين سازان گمراه ، عقايد و افكار باطلى در ميان مسلمين انتشار ميدادند، كه نمونه ئى ازآنها در اينزمان هم در ميان عوام مسلمين ديده ميشود، مانند عقيده باينكه تنها قبول تشيع يا محبت اميرالمؤمنين عليه السلام يا اميداوارى بخدا يا گريه براى اما حسين عليه السلام بدون هيچ طاعت و عبادت ديگر موجب سعادت و نجاتست امام باقر (ع ) با يك جمله كوتاه ، تمام رشته هاى اوهام و خرافات ايشان را بر باد داده ، شيعيان خود رابيدار و هوشيار ميكند و شاهراه حقيقت را پيش پاى آنها ميگذارد و ميفرمايد: افكار و عقايد باطل شما را منحرف نسازد، بدانيد يگانه راه سعادت و نجات اتطاعت خداست و بس و بقيه احاديث اين باب نيز شاهد اين مدعاست .

2. امام باقر (ع ) فرمود: رسولخدا (ص ) در حجة الوداع سخنرانى كرد و فرمود: اى مردم ! بخدا چيزى نبود كه شما را ببهشت نزديك و از دوزخ دور كند جز آنكه بدان دستورتان دادم ، و چيزى نبود كه شما را بدوزخ نزديك و از بهشت دور كند، جز آنكه از آن نهيتان كردم .

همانا جبرئيل در دلم افكند كه هيچكس نميرد تا روزيش را كامل گيرد، از خدا بپرهيزيد و در طلب روزى آرام باشيد (حريص نباشيد و خود را بزحمت نيفكنيد) و دير رسيدن روزى شما را وادار نكند كه آنرا از راه حرام جوئيد، زيرا آنچه نزد خداست جز بوسيله اطاعتش بدست نيايد،

3. جابر گويد: امام باقر (ع ) بمن فرمود: اى جابر! آيا كسيكه ادعاء تشيع ميكند، اوو را بس است كه از محبت ما خانواده دم زند؟! بخدا شيعه ما نيست ، جز آنكه از خدا پروا كند و او را اطاعت نمايد، اى جابر! ايشان شناخته نشوند، جز با فروتنى و خشوع و امانت و بسيارى ياد خدا و روزه و نماز و نيكى بپدر و مادر و مراعات همسايگان فقير و مستمند و قرضداران و يتيمان و راستى گفتار و تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم ، جز از نيكى آن ها، و آنها امانت نگهدار فاميل خويش باشند.

جابر گويد عرض كردم : يا ابن رسول الله ما امروز كسى را داراى اين صفات نميشناسيم ، فرمود: اى جابر! براههاى مختلف مرو، آيا براى مرد كافى است كه بگويد: من على را دوست دارم و از او پيروى ميكنم و با وجودئ اين فعاليت دينى نكند؟! پس اگر بگويد: من رسول خدا (ص ) را دوست دارم رسولخدا (ص ) كه بهتر از على عليه السلام است سپس از رفتار او پيروى نكند و بستنش عمل ننمايد، محبتش بپيغمبر باو هيچ سودى ندهد، پس از

ص: 41

خدا پروا كنيد براى آنچه نزد خداست عمل كنيد، خدا با هيچكس خويشى ندارد، دوست ترين بندگان خداى عزوجل (و گراميترينشان نزد او) با تقواترين و مطيع ترين آنهاست .

اى جابر! بخدا جز با اطاعت بخداى تبارك و تعالى تقرب نميتوان جست . و همراه ما برات آزادى از دوزخ نيست و هيچكس بر خدا حجت ندارد، هر كه مطيع خدا باشد دوست ما و هر كه نافرمانى خدا كند دشمن ماست ولايت ما جز با عمل كردن بورع بدست نيايد.

4. امام صادق (ع ) فرمود: چون روز قيامت شود، دسته ئى از مردم برخيزند و بيايند و در بهشت را بكوبند، بآنها گويند: شما كيستيد؟ گويند: ما اهل صبريم ، بآنها گويند: بر چه صبر كرديد؟ گويند: بر اطاعت خدا و از نافرمانى او صبر كرديم ، خداى عزوجل فرمايد: راست گويند: ايشانرا ببهشت در آوريد و همين است قول خداى عزوجل (((همانا صابران اجر خود را بدون حساب بدست آورند، 10 سوره 39))).

5. امام باقر (ع ) فرمود: اميرالمؤمنين صلوات الله عليه ميفرمود: علمى كه با تقوى همراه باشد كم نيست ، چگونه عمل پذيرفته كم است ؟ با آنكه خدايتعالى فرمايد: انما يتقبل الله منالمتقين يعنى خدا فقط عمل مردم با تقوى را ميپذيرد).

6. امام باقر (ع ) فرمود: اى گروه شيعه شيعه آل محمد! شما تكيه گاه ميانه باشيد (يعنى روشى داشته باشيد خارج از حد افراط و تفريط تا ديگران بشما تكيه كنند) و آنكه غلو كرده (و از حد وسط خارج شده ) بسوى شما بر گردد و آنكه عقب مانده خود را بشما رساند.

مردى از انصار بنام سعد عرض كرد: قربانت ، غلو كننده كدامست ؟ فرمود: مردميكه درباره ما گويند آنچه درباره خود نگوئيم ، اينها از ما نيستند و ما از آنها نباشيم .

گفت : عقب مانده كدامست ؟ فرمود: كسى كه طالب خير (دين حق يا عمل صالح ) است : خير باو ميرسد (زيرا عاقبت جوينده يابنده بود) و بهمان مقدار نيتش پاداش دارد.

سپس روبما كرد و فرمود: بخدا ما از جانب خدا براتى نداريم ، و ميان ما و خدا قرابتى نيست و بر خدا حجتى نداريم و جز با اطاعت بسوى خدا تقرب نجودئيم ، پس هر كس از شما كه مطيع خدا باشد دوستى ما سودش دهد و هر كس از شما نافرمانى خدا كند دوستى ما سودش ندهد، واى بر شما! مبادا فريفته شويد. واى بر شما مبادا فريفته شويد.

ص: 42

7. مفضل بن عمر گويد: خدمت امام صادق (ع ) بودم كه موضوع اعمال مطرح شد، من گفتم : عمل من چه اندازه كم و ضعيف است ؟! حضرت فرمود: خاموش باش ، از خدا آمرزش بخواه ، آنگاه فرمود: عمل كم با تقوى بهتر از عمل بسيار بى تقوى است .

عرض كردم : چگونه عمل بسيار، بى تقوى ميباشد؟ فرمود: آرى مانند مرديكه از غذاى خود بمردم ميخوراند و با همسايگانش مهربانى ميكند و در خانه اش باز است ، ولى چون درى از حرام بنظرش رسد بدان در آيد، اينست عمل بدون تقوى ، و ديگرى هست كه اينها را ندارد، ولى چون در حرامى بنظرش رسد، بدان وارد نشود.

8. يعقوب بن شعيب گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: خداى عزوجل بنده اى را از خوارى گناه بعزت تقوى نبرد، جز آنكه بى نيازش كند، بدون مال و عزيزش كند بدون فاميل و مانوسش كند بدون آدمى زاد (يعنى با خود مانوس سازد).

باب ورع

1. عمر بن سعيد گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : من جز چند سال يكبار شما را ملاقات نكنم ، بمن چيزى بفرما كه آنرا داشته باشم ، فرمود: ترا سفارش ميكنم بتقواى خدا و ورع و كوشش و بدانكه كوششى كه در آن ورع نباشد سود ندهد.

شرح _تقوى ترك محرمات است و ورع ترك شبهات و اجتهاد (((كوشش ))) سعى در طاعات و عبادات .

2. امام صادق (ع ) مى فرمود: تقواى خدا پيشه كنيد و دين خود را با ورع نگهداريد.

3. يزيد بن خليفه گويد: امام صادق (ع ) ما را موعظه فرمود و دستور داد و امر بزهد نمود سپس فرمود: بر شما باد بورع ، زيرا بدانچه نزد خدا هست جز با ورع نتوان رسيد.

4. امام صادق (ع ) فرمود: كوشش بدون ورع سود نبخشد.

5. امام باقر (ع ) فرمود: سخت ترين عبادت ورع است .

6. ابوالصباح كنانى بامام صادق (ع ) عرض كرد: درباره شما از مردم چه ها ببينيم (چه زخم زبانها بشنويم ؟) امام فرمود: مگر درباره من از مردم چه ميبينى ؟ گفت : هرگاه ميان من و مردى سخنى در ميگيرد؟ بمن ميگويد: جعفرى خبيث ، فرمود: شما را بمن سرزنش ميكنند؟ تنها اصحاب من كسى است كه ورعش شديد باشد و براى خالقش عمل كند و ثواب او را اميدوار باشد. اينها اصحاب منند.

ص: 43

7. امام باقر (ع ) فرمود: خداى عزوجل فرمايد: از آنچه برتو حرام شده اجتناب كن تا باورعترين مردم باشى .

8. حفص بن غياث گويد: از امام صادق (ع ) پرسيدم ، مرد با ورع كيست ؟ فرمود: آنكه از حرامهاى خداى عزوجل دورى گزيند.

9. ابو اسامه گويد: شنيدم امام صادق (ع ) ميفرمود: بر تو باد به تقواى خدا و ورع و كوشش و راستى گفتار و اداء امانت و حسن خلق و نيكى با همسايه ، و مردم را با غير زبان بمذهب خود دعوت كنيد (يعنى رفتار شما شيعيان بايد طورى باشد كه مخالفينتان بگرويدن مذهب شما مايل شوند) و زينت ما باشيد و ننگ ما نباشيد،

و بر شما باد بطول دادن ركوع و سجود، زيرا چون يكى از شما ركوع و سجود را طول دهد، شيطان از پشت سرش بانگ زند و بگويد: اى واى ، كه اين اطاعت كرد و من نافرمانى و اين سجده كرد و من سرپيچى (هنگام بسجده در برابر آدم ماءمور گشتم ).

10. ابوزيد گويد: خدمت امام صادق (ع ) بودم كه عيسى بن عبدالله قمى وارد شد، حضرت باو خوشامد گفت : و نزديك خودش نشانيد، سپس فرمود: اى عيسى بن عبدالله ! از ما نيست و شرافتى نداردكسيكه در شهرى باشد كه 100 هزار تن و بيشتر در آن باشند، و در آن شهر شخصى پارساتر از او بوده باشد.

11. عمر بن سعيد بن هلال گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : مرا سفارشى كن : فرمود: ترا سفارش ميكنم بتقواى خدا و ورع و كوشش و بدانكه كوشش بدون ورع سود نبخشد.

12. ابوالصباح كنانى گويد، امام باقر عليه السلام فرمود: ما را با ورع يارى كنيد، زيرا هر كسى از شما خداى عزوجل را با ورع ملاقات كند، براى او نزد خدا گشايشى باشد و خداى عزوجل ميفرمايد: (((آنها كه خدا و رسولش را ((و یا از خطای کاتب است زیرا به آن کلمه خاص هیچ اختلافی حاکم نیست تا از مصادیق جعل حدیث در رابطه با تحریف کلام خدا باشد))اطاعت كنند، همدم پيغمبران و صديقان و شهيدان و نيكانى باشند كه خدا نعمتشان داده ، و چه خوب رفيقانى هستند: 69 سوره 4 ))) و پيغمبر از ماست و صديق از ماست و نيكان از ما هستند.

13. امام صادق (ع ) فرمود: ما شخصى را مؤمن ندانيم تا آنكه از همه امر ما پيروى كند و خواهان آن باشد، همانا ورع از جمله پيروى ام رما و خواستن آنست ، پس خود را بآن زينت دهيد. خدا شما را بيامرزد و بوسيله ورع بر دشمنان ما غلبه كنيد (آنها را در تنگنا گذاريد) خدا بشما رفعت بخشد.

14. امام صادق (ع ) فرمود: با غير زبان خويش مردم را (بكيش و مذهب خود) دعوت كنيد، مردم بايد ورع و كوشش و نماز و خير شما را ببينند، اينها خود دعوت كننده باشند.

ص: 44

15. موسى بن جعفر (ع ) فرمود: من از پدرم بسيار ميشنيدم كه ميفرمود از شيعيان ما نيست كسى كه (در پارسائى و ورع بدرجى شهرت نيابد كه ) زنان پرده نشين در ميان پرده خويش از ورع او سخن گويند و از دوستان ما نباشد كسى كه در شهرى باشد كه ده هزار مرد در آن باشند و پارساتر از او ميان آنها خدا خلق كرده باشد (مخلوقى پارساتر از او براى خدا باشد).

باب عفت

اشاره

توضيح _عفت بمعنى خود دارى از غلبه مطلق شهوت است ، ولى در اخبار و روايات غالبا در خصوص خود دارى از شهوت شكم و فرج بكار رفته است كه در فارسى از آن به پاكدامنى تعبير مى شود.

1. امام باقر (ع ) فرمود: خدا بچيزى بهتر از عفت شكم و فرج عبادت نشده است .

2. و فرمود: بهترين عبادت عفت و شكم و فرج است .

3. امام صادق (ع ) مى فرمايد: اميرالمؤمنين صلوات الله عليه ميفرمود: بهترين عبادت عفت است .

4. مردى بامام باقر (ع ) عرض كرد: من عملم ضعيف و روزه ام اندك است . ولى اميدوارم جز حلال نخورم ، امام فرمود: چه كوششى از عفت شكم و فرج بهتر است .

5. رسول خدا (ص ) فرمود: بيشتر چيزى كه امتم را بدوزخ در آرد، دو ميان خالى است ، يعنى شكم و فرج

6. رسول خدا (ص ) فرمود: پس از خود بر امتم از سه چيز ميترسم : گمراهى بعد از معرفت و فتنه هاى گمراه كننده و شهوت شكم و فرج .

7. ميمون قداح گويد: شنيدم امام باقر (ع ) ميفرمود: هيچ عبادتى بهتر از عفت شكم و فرج نيست .

8. امام باقر (ع ) فرمود: هيچ عبادتى نزد خدا بهتر از عفت شكم و فرج نيست .

اجتناب از محرمات

1. امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل (((و براى آنكه از مقام پروردگارش ترسد دو بهشت است ، 46 سوره 55))) فرمود: هر كه بداند خداى عزوجل او را ميبيند و هر چه ميگويد و ميكند از خيرو شر ميشنود (آگاهست) و همين دانش او را از كارهاى زشت باز دارد، كسى است كه از مقام پروردگارش ترسيده و خود را از هوس باز داشته است .

2. امام باقر (ع ) فرمود: هر چشمى روز قيامت گريانست ، جز سه چشم : چشمى كه در راه خدا شب را بيدار باشد و چشمى كه از ترس خدا گريان شود و چشمى كه از محرمات خدا بسته شود.

3. امام صادق (ع ) فرمود: در ضمن آنچه خداى عزوجل با موسى (ع ) مناجات فرمود، اين بود كه : اى موسى ! تقرب جويندگان بمن بچيزى مانند پرهيز از محرماتم تقرب نجسته اند. همانا من

ص: 45

اقامت در بهشتهاى جاودانه را بآنها اجازه دهم و ديگرى را با آنها شريك نسازم (يعنى بهشتهاى عدن مختص پرهيزكاران از محرماتست ).

4. امام صادق (ع ) فرمود، سخت تر چيزيكه خدا بر خلقش واجب ساخته ، ذكر بسيار خداست ، مقصود گفتن سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اكبر نيست ، اگر چه اين هم از جمله ذكر است ، بلكه مقصود ياد آوردن خداست در آنچه حلال و حرام فرموده كه اگر طاعت خداست عمل كند و اگر معصيت است ترك نمايد.

5. سليمان بن خالد گويد: از امام صادق (ع ) اين قول خداى عزوجل را پرسيدم : (((و بكردارهائى كه انجام داده اند پردازيم و آنها را غبارى پراكنده كنيم ،23 سوره 25))) فرمود: هان بخدا سوگند كردارهاى ايشان سفيدتر از پارچه هاى نازك مصرى بود، ولى چون بحرامى بر ميخوردند، از آن دست بر نميداشتند (یعنی اعمال ظاهر آن ها تقوا را نشان می داد ولی چون به حرامی برخورد می نمایند به آن ها حمله ور می شوند و به اصطلاح تقوای آن ها تقوی گربه ای است یعنی مانند گربه که در روزهای بارانی پاورچین پاورچین روی دیوار راه می رود تا خیس نشود ولی چون به حوض پر از ماهی می رسد خود را در آن می اندازد).

6. امام صادق (ع ) از قول رسول خدا (ص ) فرمايد: هر كه گناهى را بواسطه ترس از خداى تبارك و تعالى ترك كند، خدا او را در روز قيامت خوشنود گرداند.

انجام واجبات

1. على بن الحسين صلوات الله عليهما فرمود: هر كه بدانچه خدا بر او واجب ساخته عمل كند، از جمله بهترين مردمست .

2. امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزّوجلّ (((صبر كنيد و با صبر غلبه جوييد و ارتباط داشته باشید))) فرمود: یعنی صبر كنيد بر واجبات و با صبر غلبه جوئيد بر مصيبتها و دست بدامن ائمه عليهم السلام و عجل فرجهم باشيد .

و بروايت ابى السفاتج در اين حديث زياد شده است : پس خداى پروردگار خويش نسبت بآنچه بر شما واجب كرده پروا كنيد.

3. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بواجبات عمل كن تا پرهيزگارترين مردم باشى .

4. امام صادق (ع ) فرمود: خداى تبارك و تعالى فرمايد: بنده من با چيزى محبوبتر از انجام آنچه بر او واجب كرده ام ، بدوستى من نگرايد.

استوارى عمل و مداومت بر آن

ص: 46

1. امام باقر (ع ) فرمود: دوست ترين اعمال نزد خداى عزوجل عملى است كه بنده آنرا ادامه دهد، اگر چه اندك باشد (يعنى اگر چه كوچك باشد يا از لحاظ شماره كم باشد).

2. امام باقر (ع ) فرمود: چيزى نزد خداى عزوجل دوست تر از عمليكه ادامه داشته باشد نيست ، اگر چه اندك باشد.

3. على بن الحسين صلوات الله عليهما مى فرمود: من دوست دارم كه عمل خوب را ادامه دهم اگر چه كم باشد. ( مفهوم این فراز آن است که انجام آن عمل خوب و خیر در وجود تو نهادینه می شود و اسباب رستگاری تو را به وجود می آورد زیرا جزو اخلاق و خصلت ذاتی تو می شود).

باب عبادت

اشاره

1. امام صادق (ع ) فرمود: در تورات نوشته است : اى آدمى زاد! تنها بعبارت من پرداز تا دلت را از بى نياز پركنم و نسبت بخواستت ترا بخودت وانگذار، و بر من است كه نياز را از تو بردارم و دلت را از ترس خود پركنم ، و اگر براى عبادتم خود را فارغ نسازى : دلت را از گرفتارى دنيا پركنم ، سپس در نياز را برويت نبندم و ترا با خواستت واگذارم. )( و البته این عبادت مخصوص معصومین است و مخاطب خداوند صاحبان ترک اولی است وگرنه در ماه 2 رکعت نماز با توجه وجود ندارد )

2. امام صادق (ع ) فرمود: خداى تبارك و تعالى فرمايد: اى بندگان راستى پيشه من ! در دنيا از نعمت عبادتم برخوردار باشيد كه در آخرت از آن برخوردار خواهيد بود.

3. رسول خدا (ص ) فرمود: بهترين مردم كسى است كه عاشق عبادت شود، با عبادت دست بگردن شود و آنرا از دل دوست دارد و با تن خود انجام دهد و براى آن فارغ شود (بكار ديگر دل مشغول ندارد) چنين شخصى باك ندارد كه زندگى دنيايش بسختى گذرد يا بآسانى .

4. امام صادق (ع ) فرمود: عبادت كنندگان سه دسته اند: 1 گروهى كه خداى عزوجل را از ترس عبادت كنند و اين بردگانست ، 2 مردميكه خداى تبارك و تعالى را بطمع ثواب عبادت كنند و اين عبادت مزدورانست ، 3 دسته اى كه خداى عزوجل را براى دوستيش عبادت كنند و اين عبادت آزادگان و بهترين عبادتست .

5. رسولخدا (ص ) فرمود: چه زشت است فقر بعد از ثروتمندى و چه زشت است گناه بعد از خوارى و درويشى و زشت تر از آن كسى است كه عبادت خدا كند و سپس آنرا وا گذارد.

6. على بن الحسين صلوات الله عليهما فرمود: كسى كه بدانچه خدا بر او واجب ساخته عمل كند عابدترين مردمست .

ص: 47

نيت

1. على بن الحسين صلوات الله عليهما فرمود: عملى نباشد، جز بوسيله نيت .

شرح _مقصود از عمل عبادات و طاعات و مراد به نيت قصد تقرب بخدايتعالى ست پس نماز و روزه و حج و امثال آن بدون قصد تقرب و رضاى حق تعالى صحيح نيست و هيچ اجرو پاداشى ندارد و نيز اعمالى كه بر انسان واجب نيست مانند صدقه دادن و تعليم و ارشاد زمانى موجب پاداش و ثواب گردد كه به نيت تقرب و رضاى خدا انجام گيرد. ( در اهمیت این عمل یعنی نیت همان بس که در نماز به درگاه الهی رخ محسوب می شود و لذا اگر امام جماعت به نیت اخذ مزد یا حق قدم و یا هر عنوان دیگر از خلایق پول بگیرد نماز او باطل و نماز پس نمازها هم باطل می شود و السلام )

2. رسول خدا (ص ) فرمود: نيت مؤمن بهتر بهتر از عمل اوست و نيت كافر بدتر از عملش باشد و هر كس طبق نيتش كار ميكند.

3. امام صادق (ع ) فرمود: بنده مؤمن فقير مى گويد: پروردگارا بمن (مال و ثروت ) روزى كن تا از احسان و راههاى خير چنين و چنان كنم . (مسجد بسازم و اطعام دهم و به بينوايان كمك كنم ) و چون خداى عزوجل بداند نيتش صادق است و راست مى گويد، براى او همان اجر و پاداش را مى نويسد كه اگر انجام داد مى نوشت ، همانا خدا وسعت بخش و كريم است .

امام صادق (ع ) فرمود: اهل دوزخ از اين رو در دوزخ جاودان باشند كه نيت داشتند اگر در دنيا جاودان باشند هميشه نافرمانى خدا كنند و اهل بهشت از اين رو در بهشت جاودان باشند كه نيت داشتند اگر در دنيا باقى بمانند هميشه اطاعت خدا كنند، پس اين دسته و آن دسته بسبب نيت خويش جاودانى شدند، سپس قول خدايتعالى را تلاوت نمود: (((بگو هركس طبق طريقه خويش عمل مى كند، 79 سوره 17))) فرمود: يعنى طبق نيت خويش . (ما در کتاب شریف در جستجوی رستگاری خود علت ورود به دوزخ قاتلان امامان معصوم و معصومین مانند گروه الذین فی قلوبهم مرض و مرجفه و پیروان ناصبی ایشان مانند معاویه و یزید و ... ؛ را بیان نمودیم و وفق آیات کتاب خدا صدور حکم دوزخی شدن آن ها را در دنیا شرح دادیم و نیز حکم

1. ورود بهشت را نیز برای گروهی خاص وفق آیات و روایات بیان نمودیم و این فراز از معجزات عظیم کتاب خداست والسلام)

باب

اشاره

1. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همانا براى هر عبادتى شور و جنبشى است و سپس بسستى و آرامش گرايد، پس هر كه شور و جنبش عبادتش بسوى سنت من باشد هدايت شده و هر

ص: 48

كه خالفت سنت مى كند، گمراه گشته و عملش بهلاكت كشد، همانا من نماز مى گزارم و مى خوابم و روزه مى گيرم و افطار مى كنم و مى خندم و مى گريم و هر كه از طريقه و روش من رو بگرداند از من نيست .

و فرمود: براى موعظه و پند مرگ كافى است و براى بى نيازى يقين كافى است و براى مشغول بودن عبادت بس است .

2. امام صادق (ع ) فرمود: هر كسى را شور و جنبشى است و هر شور و جنبشى ، سستى و آرامشى در پى دارد، خوشا حال آنكه آرامشش بسوى خير باشد.

ميانه روى در عبادت

1. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همانا اين دين محكم و متين است ، پس با ملايمت در آن در آئيد و عبادت خدا به بندگان خدا با كراهت تحميل نكنيد تا مانند سوار درمانده ئى باشيد كه نه مسافت را پيموده و نه مركبى بجا گذاشته (يعنى بواسطه زيادى سرعت ، مركبش در بين راه از رفتار باز مانده).

2. امام صادق (ع ) فرمود: عبادت را به خود مكروه و ناپسند نداريد.

شرح _مقصود نهى از زياده روى در مستحبات است ، بنحوى كه انسان را از شوق و نشاط بيندازد بنده مؤمن بايد تا ميل و رغبت دارد به ادعيه و نمازهاى مستحب پردازد و چون كسالت عارضش شد و افسرده گشت خود را بكار ديگرى سرگرم كند.

3. حنان بن سدير گويد: شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمايد: چون خداى عزوجل بنده ای را دوست دارد و او عمل كوچكى انجام دهد، خدا او را پاداش بزرگى دهد و به عمل كم پاداش زياد دادن بر او بزرگ و سنگين نيايد.

4. امام صادق (ع ) فرمود: من در طواف بودم كه پدرم بر من گذشت ، من جوان بودم و در عبادت كوشا پدرم مرا ديد كه عرق از من سرازير است بمن فرمود اى جعفر اى پسر جان ! همانا چون خدا بنده اى را دوست دارد، او را به بهشت در آورد و با عمل اندك از او راضى شود.

شرح _مجلسى (ره ) گويد: چون خدا بنده ئى را بسبب عقايد و اخلاق نيك و رعايت شرايط عمل كه يكى از آنها تقوى است دوست دارداو را به بهشت ببرد، و حاصل اخبارى كه در اين باب رسيده

ص: 49

اين است كه : سعى و كوشش در كيفيت عمل بهتر ازسعى در كميت آن است و سعى در تصحيح عقايد و اخلاق مهمتر از سعى در بسيارى عمل است .

5. امام صادق (ع ) فرمود: من جوان بودم و در عبادت كوشا، پدرم فرمود: پسرجان ! كمتر از آنچه مى بينم عبادت كن كه خداى عزوجل چون بنده اى را دوست دارد باندكى از او راضى شود.

6. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى على ! همانا اين دين متين و محكم است در او با نرمى وارد شود و عبادت پروردگارت را مبغوض خود مگردان ، زيرا خسته كننده مركوب يعنى كسيكه در راندن مركوب زياده روى كرده نه مركوب باقى گذاشته و نه مسافت پيموده پس عمل كن مانند عمل كسيكه اميد دارد در پيرى بميرد (يعنى مستحبات را با رفق و تاءنى انجام ده و فكر كن تا پيرى راه دوريست يا مقصود اين است كه با زيادى روزه و بيدار خوابى خود را لاغر و نحيف مكن ) و پرهيز كن مانند كسى كه مى ترسد فردا بميرد (يعنى نسبت به پرهيز از محرمات خيال كن فردا مى ميرى و كوچكترين آنها را هم بخود اجازه مده و مگو وقت مردن توبه خواهم كرد).

درباره كسى كه ثواب خدا را بر عملى بشنود

1. امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه ثوابى را بر عملى بشنود و آن را بجا آورد آن ثواب را ببرد. اگر چه چنانكه به او رسيده نباشد.

2. محمد بن مروان گويد: شنيدم امام صادق (ع ) فرمود: كسيكه ثواب بر عملى از خدا به او برسد و آن عمل را به اميد آن ثواب انجام دهد، به او مى دهند اگر چه حديث چنانكه به او رسيده نباشد.

شرح _به مضنون اين دو روايت روايت ديگرى هم وارد شده كه به حد استفاضه رسيده است . و مرحوم مجلسى برخى از آنها را در مرآت العقول ذكر مى كند. اين روايات به اخبار من بلغ معروفست و نتيجه و مضنون آنها به تسامح در ادله سنن مشهور گشته است ، و حاصل اين روايت اين است كه :

چنانچه مسلمانى بشنود يا در كتابى به بيند كه اگر كسى مثلا چنين نمازى را بخواند چنان پاداشى را در دنيا يا در آخرت به او داده مى شود، پس اگر او آن نماز را گزارد خدا آن پاداش را به او مى دهد. اگر چه واقع حقيقت چنان نباشد و آ گوينده و كتاب دروغى جعل كرده و يا اشتباه كرده باشند، زيرا كردم و فضل خدا زياد است و به خود اجازه نمى دهد كه چون بنده اى به او ظن پيدا كرد و اميدوار شد نااميدش كند، از اين رو فقها و دانشمندان اسلامى گفته اند درباره مستحبات نماز لازم نيست كه هميشه دنبال خبرى صحيح و موثق بگرديم ، بلكه به اخبار ضعيف و مجهول در اين در اين باره مى توان استناد كرد، بخلاف و اجبابت و محرمات كه جز با خبر صحيح و موثق ثابت نگردد. اخبار من بلغ را اصوليين در باب برائت و احتياط ذكر نموده و برخى از محدثين هم در بيان و شرح اين احاديث تفاصيلى مى دهند و در مقدار

ص: 50

دلالت و استفاده استجابت از اين اخبار، اشكالات و جوابهائى ذكر نموده و نقض و ابرامهائى كرده اند كه مناسب اين مختصر نيست به مرآت العقول ج 2 ص 106 رجوع شود. ( پس تو ای عاقل دانا و خردمند بر این روایات جعلی و توجیهات بلا وجه آن توجه نما که چگونه تصور شده است که خدا رضایت داده است به پیروی از اهل اسلام از جعلیات و برای آن ها شاخصه تشخیص یعنی کتاب خدا را قرار نداده است و چگونه فرد جاعل و کذاب برای خدا تعیین تکلیف می نماید با دروغ بافی ها و جعل حدیث و چگونه خدا اساس رسالت و نبوت و شریعت و ... را بازیچه قرار می دهد برای گروهی معلوم الحال به طور مثال احمقی جعل نماید که اگر کسی یک بار سوره حمد را بخواند خدا او و پدر مادر و اجداد و تمامی نسل و نتیجه ی او از آتش نجات داده و به شفاعت او احدی را به دوزخ نمی برد پس معاویه بن ابی سفیان آن را بخواند و پدر و مادر منافق و هرزه ی خود و سگ توله اش یزید و تمامی بنی امیه و بنی مروان را به بهشت ببرد و در دوزخ را با شفاعت خود ببندد و در بهشت را بر همه کافران و منافقان و مجرمان و...، باز کند و البته نخواهد پذیرفت چنین جعلی را هیچ عقل سالم و آگاه بلکه آن ها را به مزبله دان تاریخ می فرستد زیرا ضدیت آن با عقل و آیات کتاب خدا اظهر من الشمس است و السلام )

باب صبر

1. امام صادق (ع ) فرمود: صبر سر ايمان است .

شرح _اگر ايمان را به انسانى تشبيح كنيم صبر به منزله سر آن انسان و اخلاق و صفات ديگر ايمانى به منزله اعضاء و جوارح ديگر است واين تشبيح و يا از لحاظ قوم و ثبات صفات حميده به صفت صبر است ، چنانكه از حديث بعد اين معنى استفاده مى شود.

2. امام صادق (ع ) فرمود: صبر نسبت به ايمان مانند سر است نسبت به تن ، كه چون سر برود تن همن مى رود همچنين اگر صبر برود ايمان مى رود.

3. امام صادق (ع ) فرمود: اى حفض هر كه صبر كند اندكى صبر كرده و هر كه بيتابى كند، اندكى بيتابى كرده (زيرا عمر كوتاه است و مصيبات كوتاه تر).

سپس فرمود: در هر كارى صبر را از دست مده زيرا خداى عزوجل محمد صلى الله عليه و آله را معبوث فرمود و او را امر بصبر و مدارا كرد و فرمود: (((بر آنچه مى گويند صبر كن و از آنها ببر بريدنى نيكو مرا با تكذيب كنان نعمت دار واگذار 11 سوره 73 ))) و باز خداى تبارك و تعالى فرمود: (((بدى را به آنچه نيكوتر است دفع كن ، تا آنكه ميان تو و او دشمنى است مانند دوستى مهربان شود، و اين خصلت را جز كسانى كه صبر كنند بر نخورند و جز بهره دار بزرگ درنيابد، 36 سوره 41))).

ص: 51

رسول خدا صلى الله عليه و آله هم صبر نمود تا او را به امور بزرگى نسبت دادند و متهم كردند (مانند سحر و جنون و كذب ) او دلتنگ شد، خداى عزوجل اين آيه نازل فرمود: (((ما مى دانيم كه تو سينه ات از آنچه مى گويند تنگ مى شود، با ستايش پروردگارت تسبيح گوى و از سجده گذاران باش ، 98 سوره 15))) سپس تكذيبش كردند و متهمش نمودند، از آن روز عمگين شد و خداى عزوجل نازل فرمود كه : (((ما مى دانيم كه سخنان آنان تو را غمگين مى كند آنها تو را تكذيب نمى كنند بلكه ستمگران آيات خدا را تكذيب مى كنند پيش از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند و بر تكذيب شدن و اذيت ديدن صبر كردند تا نصرت ما به آنها رسيد 34 سوره 6))).

پس پيغمبر صلى الله عليه و آله خود را به صبر ملزم ساخت ، تا آنها تجاوز كردند و خداى تبارك و تعالى را به زبان آوردند و او را تكذيب كرند، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: درباره خودم و خاندان و آبرويم صبر كردم ولى نسبت به بد گفتن به معبودم صبر ندارم ، خداى عزوجل نازل فرمود كه : (((ما آسمانها و زمين و فضا را در شش روز آفريديم و هيچ خستگى به ما نرسد بر آنچه مى گويند صبر كن ، 38 سوره 50))).

پس پيغمبر صلى الله عليه و آله در همه احوال صبر كرد با مامان از عترتش به او مژده دادند و آنها را به صبر معرفى كردند و خدا جل ثناءه فرمود: (((چون صابر بودند و به آيات ما يقين داشتند، ايشان را پيشوايانى ساختيم كه به امر ما هدايت كنند، 24 سوره 32))) در اين هنگام پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: صبر نيست به ايمان مگر مانند سر است نسبت به تن ، پس خدى عزوجل هم از صبر او شكر گزارى كرد و نازل فرمود: (((كلمه نيكوى پروردگارت درباره پسران اسرائيل بپاداش صبريكه كرده بودند انجام يافت و آنچه را فرعون و قومش مى ساختند و (اشجار و كاخهائى كه ) بر مى افراشتند واژگون كرديم 137 سوره 7))).

پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين بشارت است و انتقام پس خداى عزوجل نبرد و كشتار مشركين را به او اجازه فرمود و نازل كرد كه : (((مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد و بگيريد و محاصره كنيد و در هر كمينگاهى سر راهشان بنشينيد، 6 سوره 9))) (((آنها را بكشيد هر جا يافتيد 191 سوره 2))) پس خدا آنها را به دست پيغمبر صلى الله عليه و آله و دوستانش بكشت و آن را پاداش صبرش قرار داد، علاوه بر آنچه در آخرت برايش ذخيره كرد، پس هر كه صبر كند و بحساب خدا گذارد، از دنيا نرود تا آنكه خدا چشمش را درباره (سركوبى دشمنان روشن كند، علاوه بر آنچه در آخرت برايش ذخيره كند. ( و این است البته پاداش صبر بر مصائب برای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که ذات اقدس احدیت جل جلاله و پاداش صبر او را ظهور پر جلالت او قرار خواهد داد و وعده عظیم خود را به مقدسین عالم در ارثیت دادن زمین به صالحین محقق خواهد فرمود و جهان پر از ظلم و جور را به عدالت مطلقه الهی تا ابدالآباد

ص: 52

مشهون خواهد فرمود و کلمه عدالت او در جهان حاکم خواهد گردید اللهم صل الا محمد و آل محمد و عجل فرجهم فرجنا بهم آمین یا رب عالمین)

4. ابو بصير گويد شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمود: آزاد مرد در همه حال آزاد مرد است اگر گرفتارى برايش پيش آيد، صبر كند، و اگر مصيبتها بر سرش ريزد، او را شكسته نكند، اگر چه اسير شود و مغلوب گردد و سختى جانشين آسايشش شود، چنانكه يوسف صديق امين صلوات الله عليه را بردگى و مغلوبيت و اسارت زيان نبخشيد و تاريكى و ترس چاه و آنچه بر سرش آمد زيانش نزد تا خدا بر او منت گذارد و ستمگر سرگش را بنده او كرد بعد از آنكه مالك او بود خدا او را به رسالت فرستاد و بسبب او به امتى رحم كرد، صبر اين چنين است ، و خير در پى دارد، پس شكيبا باشيد و دل به شكيبايى دهيد تا پاداش ببينيد.

5. امام باقر (ع ) فرمود: بهشت در ميان ناگواريها و شكيبائى است پس هر كه در دنيا بر ناگواريها صبر كند به بهشت رود و دوزخ در ميان لذتها و شهوتهاست ، پس هر كه هر لذت و شهوتى را كه دلش خواهد بخود رساند بدوزخ در آيد.

6. امام صادق عليه اسلام فرمود: چون مؤمن داخل قبر شود، نماز طرف راست و ذكاة جانب چپ باشد و احسان بر سرش سايه افكند و صبر در طرفى دور از آنها باشد، چون دو فرشته اى كه متصدى سؤال از او هستند بر او وارد شوند، صبر بنماز و زكاة و احسان گويد: مواظب رفيق خود باشيد، اگر درمانده شديد من حاضرم .

7.امام صادق عليه السلام فرمود: اميرالمؤمنين صلوات الله عليه به مسجد آمد، در مسجد مردى را ديد اندوهگين و غمناك است به او فرمود: تو را چه شده ؟ عرض كرد: اى امير مؤمنان ؛ به مصيبت پدر (و مادر) و برادر گرفتار شده ام و مى ترسم دق كنم . اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: تقواى خدا و شكيبائى پيشه كند تا فردا بر شكيبائى در آئى (پاداش آن را ببينى ) و صبر در كارها مانند سر است

8. نسبت به تن ، چون سر از تن جدا شود بدن فاسد گردد، و چون صبر از كارها جدا شود، كارها فاسد شود.

9. سماعة بن مهران گويد: حضرت ابوالحسن عليه السلام به من فرمود: چه تو را از حج باز داشت ؟ عرض كردم قربانت گردم بدهى بسيارى پيدا كردم و مالم از دست رفت و بدهى كه گردن گيرم شده از رفتن مالم سخت تر است و اگر يكى از رفقايم مرا از خانه بيرون نمى آورد نمى توانستم بيرون آيم .

حضرت فرمود: اگر صبر كنى مورد غبطه قرارگيرى (حال خوشى پيدا مى كنى كه مردم بتو رشك مى برند) و اگر صبر نكنى مقدرات خدا جارى گردد، چه تو راضى باشى يا ناراضى .

ص: 53

9. اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرمود: صبر بر دو گونه است : صبر در مصيبت كه نيكو و زيباست و نيكوتر از آن صبر و خوددارى از چيزيستكه خداى عزوجل آن را بر تو حرام كرده .

و ذكر نيز بر دو گونه است : ذكر خداى عزوجل هنگام مصيبت و بهتر از آن ذكر ياد خداست در آنچه بر تو حرام كرده ، تا مانع تو شود.

10. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: زمانى براى مردم پيش آيد كه سلطنت جز بوسيله كشتن و ستمگرى بدست نيايد و ثروت جز با عصب و بخل پيدا نشود و دوستى جز بوسيله بيرون بردن دين و پيروى هوس بدست نيايد، پس كسيكه به آن زمان برسد و بر فقر صبر كند، به آنكه بر ثروت توانائى داشته و بر دشمنى مردم صبر كند با آنكه بر دوستى توانا باشد (يعنى بتواند از راه از دست دادن دين و پيروى هوس جلب دوستى كند، ولى نكند) و بر ذلت صبر كند، با آنكه بر عزت توانا باشد، خدا ثواب پنجاه صديق از تصديق كنندگان مرا به او بدهد. ( پس این کلام معجزه ی حضرت بر پیروان مظلوم حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در آخرالزمان که شرور ازمنه است صادر گردیده و آن ها هستند که تمام تلاش و سعی آن ها در دعا برای تعجیل در امر ظهور مولای آن ها خلاصه شده است تا ان شاءالله به ظهور آخرین معصوم از سلسله معصومین الهی جهان پر از ظلم و بیدادگری از عدل و داد الهی پر و مملو گردد آمین یا رب العالمین اللهم صل الا محمد و آل محمد و عجل فرجهم فرجنا بهم آمین یا رب العالمین )

11. امام باقر عليه السلام فرمود: چون وفات على بن الحسين عليهماالسلام فرا رسيد مرا به سينه خود چسبانيد و فرمود: پسر جان ، تو را به چيزى سفارش مى كنم كه پدرم هنگام وفاتش بمن سفارش كرد و گفت پدرش او را به آن وصيت فرموده است : اى پسر جان بر حق صبر كن اگر چه تلخ باشد.

12. امام باقر عليه السلام فرمود: صبر دو گونه است : صبر بر بلا كه خوب و نيكو است ، ولى بهترين اين دو صبر پرهيز از محرماتست .(پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که ما در ادامه از ذکر روایاتی که دلالت نماید بر مخالفت علم امام در تعیین امام و ....، از قبل یعنی کلام رسول خدا و خبر ذات اقدس الهی و ....، خودداری می نماییم)

13. و فرمود: همانا خداى عزوجل به مردمى نعمت داد و آنها شكر نكردند تا وبال آنها شد و مردمى را به مصيبتها مبتلى كردند تا بر آنها نعمت شد.

14. امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل فرمود: (((شما كه ايمان داريد، صبر كنيد و با صبر غلبه جوئيد فرمود: بر مصيبتها صبر كنيد.

ص: 54

و در روايت ابن ابى يعفور است كه فرمود: با صبر بر مصيبتها غلبه كنيد.

15. و فرمود: اگر صبر پيش از بلا آفريده نشده بود مؤمن مى تركيد. چنانكه تخم مرغ روى سنگ خارا مى تركد.

شرح _از اين روايت استفاده مى شود كه مؤمن زياد بلا مى بيند و صبر از لوازم ايمان است و مقاومت صبر از بلا بيشتر است .

16. جابر گويد بامام باقر عليه السلام عرض كردم : صبر جميل چيست ؟ فرمود: صبرى كه با آن شكايت بمردم نباشد.

17. امام صادق (ع ) يا امام باقر عليهما السلام فرمود: كسيكه صبر را براى مصيبتهاى روزگار آماده نكند، ناتوان گردد.

18. امام صادق (ع ) فرمود: ما بردباريم و شيعيان ما از ما بردبارتر. رواى گويد: عرض كردم : چگونه شيعيان شما از شما بردبارترند؟ فرمود: زيرا ما بر آنچه ميدانيم صبر ميكنيم و شيعيان ما بر آنچه نميدانند صبر ميكنند.

شرح _يعنى ما هر بلا و مصيبتى را پيش از آمدنش ميدانيم ، ولى بر سر شيعه ناگهان و ندانسته وارد مى شود، از اينرون تحملش براى آنها دشوارتر است و يا اينكه ما ثوابى را كه خدا بصابران ميدهد و حكمت مصيبت ديدن مردم و رفعت درجه و مقام را بسبب صبر بخوبى ميدانيم . بدينجهت صبر كردن بر ما گواراترست تا بر شيعيان ما كه اين مطالب را چون ما نميدانند.

باب شك

اشاره

1. رسولخدا (ص ) فرمود: خورنده طعام سپاسگزار(یعنی کسی که روزه نیست یعنی روزه مستحبی ) اجرش مانند روزه دار خدا جوست ، و تندرست شكر گزار اجرش مانند اجر گرفتار صابر است و عطا كننده سپاسگزار اجرش مانند اجر محروم قانع است .

2. رسولخدا (ص ) فرمود: در سپاسگزارى بروى بنده ئى گشوده نگردد كه در افزايش برويش بسته شود (بلكه سپاسگزارى افزايش در پى دارد).

3. امام صادق (ع ) فرمود: در تورات نوشته است : كسيكه بتو نعمت داد سپاس گزار و بكسيكه از تو سپاسگزارى كرد نعمتش ده ، زيرا با سپاسگزارى نعتها نابود نگردد، و با ناسپاسى پايدار نماند،

ص: 55

سپاسگزارى مايه افزايش نعمت است و ايمنى از دگرگونى . ( معنی ضرب المثل معروف که شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت یعنی ناسپاسی به نعمت از کفت بیرون کند)

4. فضل بن بقباق گويد: از امام صادق (ع ) قول خداى عزوجل را: (((و اما نعمت پروردگارت را باز گو))) پرسيدم ، فرمود: يعنى آنكس كه بدانچه برتربيت بخشيده و بتو عطا فرموده و احسان كرده بتو نعمت داده ، سپس فرمود: دين او و آنچه بتو عطا فرموده و نعمت داده بازگو.

5. امام باقر (ع ) فرمود: رسولخدا (ص ) نزد عايشه بود، شبى كه نوبت او بود، پيغمبر (ص ) گفت : اى رسولخدا! چرا خودت را برنج مياندازى ، با آنكه خدا گناه گذشته و آينده ترا آمرزيده است ؟ فرمود: اين عايشه : آيا من بنده سپاسگزارى خدا نباشم ؟

6. و گفت : رسولخدا (ص ) روى انگشتهاى پايش ميايستاد تا خداى سبحانه و تعالى نازل فرمود: (((طه ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه برنج افتى ))).

7. شنيدم امام صادق (ع ) ميفرمود: سه چيز است كه هيچ چيز با وجود آنها زيان نرساند: دعاء هنگام گرفتارى و آمرزش خواهى هنگام گناه و سپاسگزارى هنگام نعمت . (آمرزش هنگام گناه یعنی قبل از آن تا ذات اقدس احدیت آن بلای عظیم گناه را از تو دفع و رفع نماید تا به مصیبت و عزای گناه گرفتار نشوی)

8. امام صادق (ع ) فرمود: بكسيكه سپاسگزارى دادند، افزايش دادند خداى عزوجل فرمايد: (((اگر شكر كنيد، افزايشتان دهيم ))).

9. امام صادق (ع ) فرمود: خدا نعمتى به بنده ئى نداد كه از صميم قلب آنرا شناسد و در ظاهر با زبان خدا را ستايش كند و سخنش تمام شود، جز آنكه برايش با فزونى امر شود.

10. امام صادق (ع ) فرمود: شكر نعمت دورى از محرماتست و تما شكر الحمدلله رب العالمين گفتن مرد است. ( و این از اعظم روایات واصله است که وجود اقدس امام صادق علیه السلام فرموده اند و در روایتی فرموده اند که دست ها را بالا برده و در شکر نعمت ها الهی بفرماید الحمدلله رب العالمین به شرح روایت 18 )

11. شنيدم امام صادق (ع ) ميفرمود: شكر هر نعمتى اگر چه بزرگ باشد اينستكه خداى عزوجل را بر آن سپاس گوئى .

12. ابو بصير گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : آيا براى شكر حدى است كه چون بنده انجام دهد، شاكر محسوب شود؟ فرمود: آرى ، عرض كردم : كدامست ؟ فرمود: خدا را بر هر نعمتى كه نسبت بخانواده و مال او داده سپاس ميگويد، و اگر براى خدا در نعمتى كه نسبت بمال او داده حقى باشد بپردازد، و از اين بابست قول خداى عزوجل و عز: (((منزه باد خدائى كه اين (مركوب ) را مسخره ما كرد كه ماتاب آنرا نداشتيم ، 13 سوره 43))) و از اين بابست قول خدايتعالى :

ص: 56

(((پروردگار! مرا بمنزلى مبارك فرود آر كه تو بهترين منزل دهانى 29 سوره 23))) و قول خدايتعالى : پروردگارا! مرا درون بردنى نيك برون بر برون بردنى نيك ، و براى من از نزد خويش دليل و تسلطى نصرت آور مقرر دارد، 80 سوره 17))).( پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند در این فراز به کلام امام معصوم که شکرگزاری و سپاس خداوند در عطای ثروت و درآمد و ...؛ پرداخت حقوق حقه آن است و لذا موقوفه خواران اگر به وقف عمل ننمایند و به نیت واقف و به نرخ روز عمل ننماید پس آن ها در زمره ستیزه گران با خدا و رسول و امامان معصوم هستند و ...، یعنی مشرک و کافر یعنی ناسپاس والسلام زیرا ثمره کار آن ها اشاعه فقر و فحشا و مرگ برای پیروان حضرت محمد رسول خداست و السلام)

13. معمر بن خلاء گويد: شنيدم حضرت ابوالحسن (ص ) ميفرمود: هر كه حمد خدا را بر نعمتى كند، او را شكر نموده و حمد از آن نعمت برتر است .

14. صفوان جمال گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: خدا نعمتى كوچك يا بزرگ به بنده ئى ندهد كه او بگويد: الحمد لله جز آنكه شكرش را ادا كرده باشد. (و مقصود نعمت هایی است که خدا در پرداخت آن سهمی مقرر نفرموده است )

15. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه خدا باو نعمتى دهد و او آن را از دل بفهمد، شكرش را ادا كرده است .

16. عمر بن يزيد ميگويد: امام صادق (ع ) عرض كردم : من از خداى عزوجل مال خواستم بمن روزى كرد و باز از او فرزند خواستم ، بمن روزى كرد، و از او خواستم بمن منزل دهد، روزى كرد، ميترسم از اينكه اين استدراج باشد، فرمود: امام بخدا با سپاسگزارى استدراج نيست .

شرح _استدراج اشاره به آيه شريفه سنستدرجهم من حيث لايعملون دارد. مجمع البحرين در معنى آيه گويد: يعنى آنها را اندك اندك ميگيريم و ناگهان گرفتارشان نميكنم ، مانند كسيكه از نردبان درجه بدرجه يعنى پله

پله ميرود تا به پله بالا رسد و استدراج خدا نسبت به بنده اينستكه هرگاه گناه تازه ئى كند خدا باو نعمت تازه ئى دهد و توبه و استغفار را از ياد او ببرد.

17. امام صادق (ع ) از مسجد بيرون آمد، ديد مركوبش گم شده است . فرمود: اگر خدا آنرا بمن برگرداند، حق شكرش را ميگزارم . چيزى نگذشت كه آن را آورند. امام فرمود: الحمد لله شخصى عرض كرد: قربانت مگر نفرمودى حق شكر خدا را ميگزارم ؟ فرمود: مگ نشنيدى گفتم الحمد لله (يعنى با گفتن همين كلمه حق شكر گزارى خدا انجام ميشود).

ص: 57

18. امام صادق (ع ) فرمود: مرسوم رسولخدا صلى الله عليه و آله اين بود كه هرگه امرى شادمانش ميساخت ، ميفرمود، خدا را شكر بر اين نعمت و چون پيش آمدى ميكرد كه اندوهگين مينمود ميفرمود، خدا را شكر در هر حال .

19. امام باقر (ع ) فرمود: چون شخصى گرفتار و دردمندى را ديدى ، بنحوى كه او نشنود (و دل شكسته نگردد) سه بار بگو: حمد خدائى را كه مرا از آنچه ترا مبتلى ساخته معاف داشت و اگر ميخواست ميكرد، و سپس فرمود: هر كه اين را بگويد آن بلا باو نرسد.( و البته این شکر گزاری همراه است با عند لزوم در صورت توانایی به امداد فردی و اجتماعی به آن افراد محروم و نیازمند تا شکرگزاری تو وفق کلام معصوم به درگاه ذات اقدس اذیت مورد قبول واقع شود).

20. امام صادق (ع ) فرمود: رسولخدا (ص ) براى سفر كوتاهى بر شتر ماده خويش سوار بود (در سفرى بر شتر ماده خويش نشسته راه ميپيمود) نا گاه فرود آمد و پنج سجده كرد، چون سوار شد، اصحاب عرض كردند: يا رسولخدا! شما را ديديم كارى كردى كه تاكنون نكرده بودى ؟ فرمود: آرى ، جبرئيل (ع ) پيشم آمد و از جانب خداى عزوجل بمن مژده هائى داد. من براى هر مژده يك سجده شكر براى خدا نمودم .

21. امام صادق (ع ) فرمود: هرگاه يكى از شما نعمت خداى عزوجل را بياد آورد، بياد آورد، بايد براى شكر خدا چهره روى خاك گذارد و اگر سوار است بايد پياده شود و چهره روى خاك گذارد و اگر سواراست بايد پياده شود و چهره روى خاك گذارد و اگر از بيم شهرت نتواند پياده شود چهره روى كوهه زين گذارد، و اگر نتواند، چهره بر كف دست گذارد، سپس خدا را بر نعمتى كه باو داده حمد كند. ( یعنی ادای شکر خود را به نحوی از قلب به ارکان ظهور دهد )

22. هشام بن احمر گويد، همراه حضرت ابى الحسن (ع ) اطراف مدينه سير ميكردم ، ناگاه حضرت از بالاى مركب زانو خم كرد و بسجده افتاد و مدتى طول داد، سپس سر بلندى كرد و سوار شد، من عرض كردم قربانت گردم ، سجده طولانى كردى ؟ فرمود: بياد نعمتى افتادم كه خدا بمن عطا فرموده ، دوست داشتم پروردگارم را شكر گزارم .

23. امام صادق (ع ) فرمود: در ضمن آنچه خداى عزوجل بموسى عليه السلام وحى فرمود اين بود:

اى موسى : مرا چنانكه سزاوار است شكر گزار، عرض كرد: پروردگارا! ترا چگونه چنانكه سزاوار است شكر گزارم ، در صورتيكه هر شكرى كه ترا نمايم ، آن هم نعمتى است كه تو بمن عطا فرموده ئى ؟ فرمود: اين موسى ! اكنون كه دانستى آن شكر گزاريت هم از من است ، مرا شكر كردى (چنانكه سزاوار من است .)

24. امام صادق (ع ) فرمود: در هر صبح و شام ده بار بگو: (((بار خدايا! هر نعمت و يا عافيتى كه نسبت بدين يا دنيا در اين صبح دارم ، از جانب توست ، تو يكتائى و شريك ندارى . پروردگارا! حمد

ص: 58

براى تو و شكر براى تواست ، از جهت نعمتى كه بمن دادى تا راضى گردى و هم بعد از رضايتت ))) زيرا اگر تو چنين گوئى شكر نعمت خدا را بر خود در آنروز و آنشب ادا كرده باشى .

25. امام صادق (ع ) فرمود: جانب نوح (ع ) اين دعا را (كه در روايت سابق ذكر شد) در هر صبح ميگفت ، از اينرو عبد شكور (((بنده بسيار سپاسگزار))) ناميده شد.

و رسول خدا (ص ) فرمود: هر كه با خدا راست باشد (يعنى دل و زبان و ظاهرش و باطنش موافق باشد) نجات يابد (چنانكه جانب نوح (ع ) دعائيرا كه بزبان ميگفت ، دلش هم باور داشت ، از اينرو نجات يافت ، با آنكه در ميان گروهى منكر و بى دين گرفتار بود).

26. عمار دهنى گويد: شنيدم على بن الحسين عليهما السلام ميفرمود: خدا هر دل غمگينى را دوست دارد، و هر بنده سپاسگزارى را دوست دارد، روز قيامت خداى تبارك و تعالى بيكى از بندگانش ميفرمايد از فلانى سپاسگزارى كردى ؟ عرض ميكند: پروردگارا! من ترا سپاس گفتم ، خدايتعالى فرمايد، چون از او سپاسگزارى ننمودى ، مرا هم سپاس نگفته ئى ، سپس امام فرمود: شكر گزارترين شما خدا را كسى است كه از مردم بيشتر شكر گزارى كند. ( و این هم از اعظم روایات واصله از امام معصوم (عَلَيْهَم السَّلاَمُ) است که توجه می دهد که اهل اسلام نسبت به محبت و کمک و توجه دیگران نسبت به خود و آحاد جامعه به آنان سپاس گزار و شاکر باشد و این سپاس گزاری از آن ها در واقع سپاس گزاری از خداوند است و مانند خدماتی که پزشکان و جامعه دانشمندان و داروسازان و اساتید و معلمان و ...؛ به مردم صورت می دهد )

خوش خلقى

1. امام باقر (ع ) فرمود: كاملترين مردم از لحاظ ايمان خوشخلقترين آنهاست .

2. رسولخدا (ص ) فرمود: روز قيامت در ترازوى كسى چيزى بهتر از حسن خلق گذاشته نميشود.

3. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن بعداز انجام واجبات پيش خداى عزوجل عملى محبوبتر از اين نياورد كه مردم را از لحاظ خلقش در وسعت گذارد. (يعنى تنگ خلق نباشد).

4. رسولخدا (ص ) فرمود: آنكه خلق نيكو دارد، پاداش روزه گير شب زنده دار، دارد.

5. رسولخدا (ص ) فرمود: بيشتر چيزى كه امتم را ببهشت ميبرد، تقواى خدا و حسن خلق است .

6. امام صادق (ع ) فرمود: خلق نيكو گناه را آب كند، چنانكه خورشيد يخ را آب ميكند.

7. امام صادق (ع ) فرمود: نيكوكارى و حسن خلق خانه ها را آباد كند و بر عمرها بيفزايد.

8. امام صادق (ع ) فرمود: خداى تبارك و تعالى بيكى از پيغمبرانش وحى فرمود: كه خلق خوش گناه را آب ميكند، چنانكه خورشيد يخ را آب ميكند.

ص: 59

9. امام صادق (ع ) فرمود: مردى در زمان پيغمبر (ص ) وفات كرد، او را نزد گوركنها بردند، آنها نتوانستند چيزى از زمين بكنند، پيغمبر (ص ) شكايت كردند، و گفتند: يا رسول الله كلنگ ما در زمين كارگر نميشود، مثل اينكه آنرا بسنگ خارا ميزنيم

پيغمبر (ص ) فرمود: براى چه ؟ رفيق شما كه خوش خلق بود، ظرف آبى بياوريد، چون آنرا آوردند، دست در آن برد و بر زمين پاشيد، سپس فرمود: بكنيد: گوركنها كندند، زمين مثل ريگ نرمى بود كه روى آنها ميریخت .

شرح _گويا رسولخدا (ص ) از اظهار تعجب خويش ميخواهد بفهماند، حسن خلق موجب سهولت امر است در دنيا و آخرت و بدخلقى باعث دشوارى و سختى است در دنيا و آخرت . و سختى و صلابت زمين از طبيعت خود اوست ، سپس اظهار اعجاز يا امرى طبيعى كه كيفيتش معلوم نيست ، زمين سخت را نرم و ملايم فرمود.

10. امام صادق (ع ) فرمود: خداى تبارك و تعالى ثوابى را كه بر حسن خلق بنده ميدهد مانند ثواب كسى است كه هر صبح و شام در راه خدا جهاد كند.

11. امام صادق (ع ) فرمود: هرگاه با مردم آميزش كنى ، اگر توانى كه دستت بالاتر از آنكه با او آميزش كرده اى باشد بكن (يعنى در عطا و احسان و ساير آداب معاشرت از او جلو باش ) زيرا گاهى بنده در عبادت كوتاهى و تقصير ميكند، ولى حسن خلق دارد و خدا بسبب حسن خلقش او را بدرجه روزه دارى كه بعبادت بپاخيزد ميرساند.

12. بحر سقا گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: اى بحر خوشخلقى مايه آسانى امور است (شادى ميبخشد) سپس فرمود: آيا داستانى را كه همه اهل مدينه ميدانند برايت نقل نكنم ؟ عرض كردم : چرا، فرمود:

روزى رسولخدا (ص ) در مسجد نشسته بود كه كنيز يكى از انصار آمد و خود او هم ايستاده بود، كنيز گوشه جامه پيغمبر را گرفت ، پيغمبر (ص ) بخاطر آن زن برخاست ، ولى او چيزى نگفت ، پيغمبر (ص ) هم باو چيزى نفرمود، تا سه بار اينكار كرد، پيغمبر در مرتبه چهارم برخاست و كنيز پشت سرش بود، آنگاه كنيز رشته اى از جامه حضرت برگرفت و برگشت .

مردم باو گفتند خدا: ترا چنين و چنان كند كه رسولخدا (ص ) سه بار نگهداشتى و چيزى باو نگفتى ، كه او هم بتو چيزى نفرمود: از پيغمبر چه ميخواستى ؟

كنيز گفت : ما بيمارى داريم ، اهل خانه مرا فرستادند كه رشته اى از جامه پيغمبر برگيرم تا بيمار از آن شفا جويد، و چون خواستم رشته را برگيرم ، مرا ديد و برخاست ، من از او شرم كردم كه

ص: 60

رشته را برگيرم در حاليكه مرا ميبيند، و نميخواستم در گرفتن رشته با او مشورت كنم ، تا (در مرتبه چهارم ) برگرفتم .

13. رسولخدا (ص ) فرمود: با فضيلت ترين شما كسانى باشند كه اخلاقشان نيكوتر باشد و همنشين نواز باشند، آنها با مردم انس گيرند و مردم با آنها انس گيرند و روى فرششان نشينند.

14. امير المؤمنين (ع ) فرمود: مؤمن الفت گير است و كسيكه الفت نگيرد و با او الفت نگيرند خير ندارد.

15.امام صادق (ع ) فرمود: حسن خلق صاحبش را بدرجه روزه دارى كه بعبادت ما خيزد ميرساند. (پس تو ای مخاطب ارجمند آگاه باش که مفهوم حسن خلق آن نیست که نیش انسان تا بناگوش برای خلایق باز باشد و همیشه در خیابان و اجتماعات خنده و بشاشیت داشته باشد بلکه حسن خلق آن است که در برابر رفتار زشت دیگران روشی را مدیریت نماییم که بهترین خیر و صلاح که مورد رضایت خداست حاصل شود پس نگارنده مثالی را مذکور می نماید و سپس مخاطب گرامی آن را به تمامی امور عظیم که از معصومین علیهم السلام و و عجل فرجهم صادر گردیده و نیز از پیروان ایشان تسری دهد مانند آنچه حضرت مالک اشتر رحمةالله علیه نقل گردیده و یا از علمای بزرگ ما و ...؛ نگارنده روزی در یکی از خیابان ها ساری در زمان و پارک خودرو به ماشینی جوانی ضربه وارد نمودم ولی آن جوان با خشم و غضب غضب فراوان از ماشین پیاده شد و بدون مقدمه چند فحش زشت را با صدای بلند به بنده نسار نمود و من درحالی که از خودرو خود پیاده شدم به ایشان گفتم اولاً که به ماشین شما خسارتی وارد نشد و اگر می شد من در خدمت شما بودم و خسارت به شما تقدیم می کردم پس این چه حرف هایی بدی بود که شما زدید جوان درحالی که نمی خواست از غرور خود دست بکشد با تهدید گفت سوار ماشینت خودت بشو و برو و ...، آری من هنوز هم ناراحت هستند ولی خوشحالم که مانند او عکس العمل نشان ندادم و به او و خودم صدمه روحی و جسمی وارد ننمودم و بلکه بحرانی را که این گونه به وجود آمده بود این گونه مدیریت کردم و آن را حسنی خلق نامیدم )

باب خوشروئى

اشاره

1. رسول خدا (ص ) فرمود: اى پسران عبدالمطلب : شما نتوانيد با اموال خود بهمه مردم گشايش دهيد، پس با چهره باز و خوشروئى با آنها برخورد كنيد.

و در روايت ديگر (بجاى پسران عبدالمطلب ) پسران هاشم فرموده .

2. امام صادق (ع ) فرمود: سه چيز است كه هر كه يكى از آنها را نزد خدا برد، خدابهشت را براى او واجب كند: انفاق در حال تنگدستى و خوشروئى براى همه مردم و انصاف دادن از خود (يعنى حق را بگويد اگرچه بر زيان او باشد).

ص: 61

3. امام باقر (ع ) فرمود: مردى خدمت رسولخدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول الله مرا سفارشى كن ، از جمله سفارشات پيغمبر باو اين بود كه برادرت را با چهره باز ملاقات كن .

4. يكى از اصحاب گويد بامام صادق (ع ) عرض كرد: اندازه حسن خلق چيست ؟ فرمود: اينكه فروتنى كنى و خوش سخن باشى و برادرت را با خوشروئى برخورد كنى .

5. فضيل (از امام باقر يا امام صادق (ع )) نقل كند كه فرمود: احسانهاى نيكو و خوشروئى ، جلب محبت كنند و ببهشت در آورند، و بخل و ترشروئى ، از خدا دور كنند و بدوزخ در آورند.

6. رسولخدا (ص ) فرمود: خوشروئى كينه دل را ميبرد.

راستگوئى و اداء امانت

1. امام صادق (ع ) فرمود: خداى عزوجل هيچ پيغمبرى را مبعوث نفرمود جز با راستگوئى و اداء امانت به نيكوكار و بدكردار.

شرح _مراد اينستكه هر پيغمبرى راستگو و امانت دار بوده و يا آنكه اين دو صفت در برنامه شريعت او بوده كه بايد تبليغ كند و بمردم بگويد.

امام صادق (ع ) فرمود: بروزه و نماز مردم گول نخوريد، زيرا بسا انسان بنماز و روزه شيفته ميشود تا آنجا كه اگر ترك كند بهراس افتد، ولى آنها را براستگوئى واداء امانت بيازمائيد. ( و مصداق کامل این گروه

2. خائن موقوفه خواران هستند که دست خیانت آن ها به اموال وقف شده برای امت حضرت محمد صل الله علیه و ال و سلم و عجل فرجهم دراز است و بی اعتنا از خیانت های خود و نابودی اهل اسلام و شیوع فحشاء و نکبت در میان جامعه مسلمین در اثر فقر هستند ولی خود را فریب می دهد به نماز اول وقت و جماعت در مساجد شهر و زیارت خانه خدا و عتبات عالیات و اطعام دهی و ....، درحالی که در حرام شفا نیست و بزودی به کیفر اعمال خود می رسند زیرا خداوند در کمین ستمکاران است).

3. فضيل بن يسار گويد: امام صادق (ع ) فرمود: اى فضيل ! نخستين كسيكه راستگو را تصديق ميكند خداى عزوجل است كه ميداند او راستگو است و خودش هم خود را تصديق مى كند و مى داند راستگو است .

4. امام صادق (ع ) فرمود: مردم را بغير زبان (بلكه با كردار) خود به خير و نيكو كارى دعوت كنيد، مردم بايد كوشش در عبادت و راستگوئى و پرهيزكارى شما را ببينند.

ص: 62

5. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه زبانش راست شد، عملش پاك گشت ، پس هر كه حسن نيت داشته باشد روزيش زياد شود و هر كه با خانواده اش خوشرفتارى كند، عمرش دراز شود.

6. امام صادق (ع ) فرمود: بطول دادن ركوع و سجود مرد ننگريد، زيرا بآن عادت گرفته و اگر ترك كند، وحشتش گيرد، ولى براستى گفتار و اداء امانتش بنگريد.

باب حيا

1. امام صادق (ع ) فرمود: حيا از ايمان و ايمان در بهشت است (پس شخصى با حيا در بهشت است ).

2. امام صادق (ع ) فرمود: حيا و پاكدامنى و كند زبانى نه كند دلى از ايمان باشند.

شرح :مقصوداز كند زبانى كم گوئى است كه از علائم ايمانست ، زيرا پرگو عالبا از دروغ و غيبت و تهمت و امثال آن بركنار نميماند، ولى كندى دل ، مساوى با جهل و شك است كه مذموم و ناپسنديده باشد.

3. امام صادق (ع ) فرمود: هر كس كم رو باشد، كم دانش است (زيرا از پرسيدن شرم ميكند و مشكلات علميش حل نميشود).

4. امام باقر يا امام صادق (ع ) فرمود: حيا و ايمان در يكرشته و همدوشند، و چون يكى از آندو رفت ، ديگرى هم در پى آن رود.

5. امام صادق (ع ) فرمود: ايمان ندارد كسيكه حيا ندارد.

6. رسول خدا (ص ) فرمود: حيا دو گونه است : حيا عقل و حياء حماقت ، حياء عقل علم است و احياء حماقت نادانى .

باب عفو و گذشت

اشاره

1. رسول خدا (ص ) فرمود: بهترين اخلاق دنيا و آخرت را بشما خبر ندهم ؟ گذشتن از كسى است كه بتوستم كرده و پيوستن با كسيكه از تو بريده و نيكى باكسيكه بتو بدى كرده و بخشيدن بكسيكه ترا محروم ساخته .

2. رسول خدا (ص ) فرمود: شما را به بهترين اخلاق دنيا و آخرت رهبرى نكنم ؟ پيوستن بكسى كه از تو بريده و بخشيدن بكسى كه محرومت ساخته و گذشتن از كسى كه بتو ستم كرده است .

3. امام صادق (ع ) فرمود: سه چيز از صفات خوب دنيا و آخرتند: گذشتن از كسيكه بتو ستم كرده و پيوسته با آنكه از تو بريده و خويشتن دارى زمانيكه باتو نادانى كنند.

ص: 63

4. رسول خدا (ص ) فرمود: بر شما باد بگذشت ، زيرا گذشت جز عزت بنده را نيفزايد، از يكديگر بگذريد تا خدا شما را عزيز كند.

5. امام باقر (ع ) فرمود: پشيمانى از گذشت بهتر و آسانتر است تا پشيمانى از كيفر.

شرح :يعنى اگر شخصى را كه بتو ستمى كرده بود بخشيدى و از او در گذشتى ، سپس دانستى كه آن گذشت مورد نداشته زيرا آن ستمگرمتنبه نگشت و از گذشت خود پشيمان شدى ، اين پشيمانى بهتر و آسانتر است از مورديكه ستمگر را مجازات كنى وسپس بفهمى ، اگر از او ميگذشتى و او را ميبخشيدى بهتر بود.

اما بهتر بودن اولى از دومى بجهت همين اخبار و نيز آيات شريفه ايستكه خدايتعالى بعفو و گذشت دستور ميدهد و اما آسان تر بودنش براى اينستكه از ستمگر بخشيده ميتوان انتقام گرفت ، ولى جبران كيفر بيجا بسى مشكل و دشوار است .

6. معتب گويد: موسى بن جعفر (ع ) در باغ خرمايش بود و شاخه ميبريد، يكى از غلامان حضرت بردم و گفتم : قربانت گردم ، من اين غلام را ديدم كه اين خوشه ها را برداشته بود.

حضرت فرمود: فلانى ! غلام گفت : لبيك ،

فرمود: گرسنه اى ؟ گفت نه ، آقاى من !

فرمود: برهنه اى : گفت : نه ، آقاى من !

فرمود: پس چرا اين را برداشتى ؟ گفت : اين را دلم ميخواست .

فرمود: برو، اين خرما هم از تو، و فرمود او را رها كنيد.

7. حضرت ابوالحسن (ع ) فرمود: هر دو گروهى كه برابر شوند (بجنگ يكديگر برخيزند) آنكه گذشتش بيشتر است نصرت يابد. ( پس توجه نماید مخاطب ارجمند که این گذشت دارای حد و حدود است و اگر غیر آن بود خداوند دوزخ را خلق نمی کرد پس دوزخ برای ستمکارانی است که بایستی به کیفر ظلم و ستم خود در آن تا ابدالآباد معذب باشند مانند ستیزه گران با امامان معصوم و قاتلان ایشان و قاتلان شیعیان و دوستداران و نیز قاتلان انسان های بی گناه و...، همانگونه که خداوند می فرماید ( الا لعنت الله از ظالمین که اهل دوزخ جاوید هستند )

8. سه چيز است كه خدا بوسيله آن جز عزت مرد مسلمان را نيفزايد: گذشت از كسيكه باو ستم كرده و بخشيدن بآنك محرومش ساخته و پيوست با آنكه از او بريده است .

فرو خوردن خشم

ص: 64

1. على بن الحسين (ع ) فرمود: دوست ندارم كه بجاى نرم خوئى و فروتنيم ، شتران سرخ مو داشته باشم (يعنى چنين صفت حميده اى را با مال دنيا عوض نميكنم و هرگز راضى نميشوم كه خشن و تند خو باشم و در برابر بهترين چهارپايان و زيور دنيا را داشته باشم ) و هيچ جرعه اى ننوشم كه آنرا دوست تر داشته باشم از جرعه خشميكه طرف را بدان كيفر ندهم

2. .2. امام صادق (ع ) فرمود: نيكو جرعه ايست خشم براى كسى كه بر آن صبر كند، زيرا پاداش بزرگ در برابر بلاى بزرگست ، و خدا مردمى را كه دوست دارد، گرفتارشان سازد.

3. موسى بن جعفرعليه السلام فرمود: در برابر دشمنان نعمت (يعنى حسودان ) صبر كن ، زيرا كسيرا كه نسبت بتو خدا را نافرمانى كرده ، هرگز نتوانى بهتر از اطاعت خدا نسبت به او تلافى كنى .

4. امام صادق (ع ) فرمود: فرو خوردن خشم از دشمن در زمان دولت و اقتدار آنها، تقيه و احتياطى است براى كسيكه دور انديشى كند، و بمعرض بلاى دنيا در نيايد، و مخاصمه نمودن و دشنام دادن دشمنان در زمان اقتدار آنها بدون مراعات تقيه ، ترك دستور خداست ، پس با مردم مدارا كنيد تا عمل شما نزد آنها بزرگ و فربه شود (از شما به نيكى ياد كنيد) و با آنها دشمنى مكنيد كه بر گردن خد سوارشان كنيد و خوار و زبون گرديد.

5. امام صادق (ع ) فرمود: هيچ بنده اى خشمى فرو نخورد، جز آنكه خداى عزوجل عزت او را در دنيا و آخرت بيفزايد، و همانا خداى عزوجل فرمايد: (((و آنها كه خشم خود فرو خورنند واز مردم بگذرند، و خدا نيكوكارانرا دوست داد، 128 سوره 3 ))) و خدا او را بجاى فرور خوردن خشمش اين پاداش دهد (يعنى او را دوست دارد).

6. امام صادق (ع ) مى فرمود: هر كه خشمى را فرو خورد كه بتواند آن را اعمال كند (و از طرف خود انتقام بگيرد)، خدا روز قيامت دلش را از رضاى خود پر كند.

7. امام باقر عليه السلام فرمود: هر كه خشمى را فرو خورد كه بتواند آن را اعمال كند، خدا روز قيامت دلشرا از ايمنى و ايمان پر كند.

8. زيد شحام گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: اى زيد در برابر دشمنان نعمتها صبر كن ، زيرا كسيرا كه درباره تو خدا را نافرمانى كرده ، بهتر از اينكه خدا را درباره او فرمان برى ، جبران نخواهى كرد. اى زيد! خدا دين اسلام رابرگزيد و انتخاب فرمود: پس با سخاوت و خوشخلقى با او نيكو معاشرت كنيد.

شرح :انسان با هر كسى رفاقت و آميزش دارد، هر چه بيشتر طبق ميل و خواسته او رفتار كند، رفاقت و دوستى آنها محكم تر و پايدارترميگردد. امام صادق (ع ) مى فرمايد: خدايتعالى دين اسلام را براى

ص: 65

مصاحبت و همدمى شما انتخاب فرمود، و آنچه او را خوش آيد و طبق ميلش ميباشد، سخاوت و خوشخلقى است ، ايندو صفت را داشته باشيد تا دوستى شما با اسلام محكم و پايدار شود.

9. رسولخدا (ص ) فرمود: دوست ترين راه بنده بسوى خدا عزوجل نوشيدن دو جرعه است 1 جرعه خسميكه با خويشتن دارى ردش كند. 2 جرعه مصيبتى كه با صبرش برگرداند.

حلم و خويشتن دارى

1. ابو حمزه گويد: مؤمن عملش را با خويشتن دارى آميخته است . مينشيند تا بياموزد (بمجلسى ميرود كه چيزى بياموزد) ميگويد تا بفهمد، (براى فهميدن سؤال ميكند، نه براى اظهار فضل ) امانتى كه نزدش هست بدو ستانش خبر نميدهد (تا چه رسد بدشمنان ) و شهادت خود را از دشمنانش پنهان نميكند (بنفع دشمناانش گواهى ميدهد تا چه رسد بدوستان ) و هيچ امر حقى را بقصد خود نمائى انجام ندهد و از روى شرمسارى ترك نكند، اگر او را بستايند، از گفتار آنها بترسد و نسبت بآنچه آنها نميدانند، از خدا آمرزش خواهد، گفتار كسيكه او را نشناخته مغرورش نكند و از آمار كردار خود (نزد خدايتعالى ) در هراس است .

2. على بن الحسين (ع ) ميفرمود: من خوشم ميايد از مردى كه هنگام غضب بردباريش او را دريابد.

3. امام باقر (ع ): خداى عزوجل شخصى با حياى خويشتن دار را دوست دارد.

4. رسولخدا (ص ) فرمود: خدا هيچگاه كسى را بسبب جهل عزيز نساخته و بسبب بردبارى ذليل نداشته است .

5. امام صادق (ع ) فرمود: بردباى براى يارى (مرد بردبار) كافى است . و فرمود: اگر بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار.

6. 6. امام صادق (ع ) يكى از غلامانش را پى كارى فرستاد، او دير كرد، امام بدنبالش رفت ديد خوابيده است ، بالاى سرش نشست و بادش ميزد تا بيدار شد، امام صادق (ع ) باو فرمود: فلانى بخدا تو اين حق را ندارى كه شب و روز هر دو بخوابى . شبت براى خود و روزت از آن ماست .

7. رسول خدا (ص ) فرمود: خدا شخص با حياى خويشتن دار، پاكدامن ، با مناعت را (كه از مردم سؤال نميكند) دوست دارد.

8. امام صادق (ع ) فرمود: چون ميان دو نفر نزاعى در گيرد، دو فرشته فرود آيند بآنكه سفيه و بيخرد است گويند: هرچه خواستى گفتى ، خودت لايق آنچه گفتى هست ، و كيفر گفتار ترا

ص: 66

خواهى ديد. و به بردبار گويند: صبر كردى و حلم نمودى ، اگر حلمت را بپايان رسانى ، خدا ترا ميآمرزد، سپس فرمود: ولى اگر شخص بردبار جواب او را پس دهد، آندو فرشته بالا روند.

خاموشى و نگهدارى زبان

1. از نشانه هاى فقاهت بردبارى و علم و خاموشى است ، همانا خاموشى يكى از درهاى حكمت است ، همانا خاموشى محبت ميآورد و راهنماى هر امر خيرى ميباشد. (زيرا انسان با تفكر بهر خيرى ميرسد و خاموشى موجب و مزيد تفكر است ).

2. امام باقر عليه السلام فرمود: شيعيان ما بى زبانند (كم كورى و گزيده گويند).

3. ابو على جوانى گويد: امام صادق (ع ) را ديدم انگشت بالاى لبهاى شريفش گذاشته و بغلامش سالم ميفرمايد: اى سالم زبانت را نگه دار تا سالم بمانى و مردم را بر دوش ما سوار مكن (يعنى از فضائل و مناقب ما آنچه خلاف تقيه است بمردم مگو تا بر ما نشورند).

4. مردى بحضرت ابوالحسن (ع ) عرض كرد: مرا سفارشى نما، فرمود: زبانت را نگهدار تا عزيز باشى و افسار خود را بدست مردم مده كه خوار و زبون شوى .

5. رسول خدا (ص ) بمردى كه خدمتش آمد، فرمود: نميخواهى ترا با مردى راهنمائى كنم كه خدا بسبب آن بهشتت برد؟ عرض كرد: چرا يا رسول الله ! فرمود از آنچه خدا بتو داده بده ، عرض كرد: اگر خودم از آنكه باو دهم نيازمندتر باشم چكنم ؟ فرمود: كارى براى نادان كن يعنى نادان را راهنمائى كن ، عرض كردم : اگر خودم نادانتر از او بودم چكنم ؟ فرمود: زبانت را جز از خير خاموش دار. آيا شادمان نيستى كه يكى از اين خصال داشته باشى كه ترا ببهشت برد.

6. امام صادق (ع ) فرمود: لقمان به پسرش گفت : پسر جان اگر خيال كنى سخن از نقره است ، بدانكه خاموش از طلا است .

7. رسولخدا فرمود: زبانت را نگهدار، زيرا نگهدارى زبان صدقه ايست كه بخود ميدهى (چون خاموشى ترا از بلا نگهدارى ) سپس فرمود: هيچ بنده اى حقيقت ايمان را نشناسد، تا برخى از ايشان را نگهدارد (و تنها آنچه را به سود دنيا يا آخرتش باشد رها كند و بگويد).

8. امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل : (((مگر كسانى را كه به آنها گفته شد دستهاى خود را نگهداريد، نديدى ، 77 سوره 4 ))) فرمود: يعنى زبان خود را نگهداريد).

9. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود، نجات مؤمن درنگهداشتن زبانش باشد.

10. ابوبصير گويد: شنيدم امام باقر (ع ) فرمود: ابوذر رحمة الله مى گفت اى دانشجو همانا اين زبان كليد خير و كليد شر است ، پس همچنانكه بر طلا و نقره ات مهر مى زنى ، بر زبانت هم مهر بزن

ص: 67

11. امام صادق (ع ) فرمود: حضرت عيسى عليه السلام مى فرمود: بجز ذكر خدا سخن بسيار نگوئيد، زيرا كسانيكه بجز ذكر خدا سخن بيهوده گويند، دلهاشان سخت است و نمى دانند.

12. امام صادق (ع ) فرمود: روزى نيست جز آنكه هر عضوى از اعضاى تن در برابر زبان فروتنى كنند و بگويند: ترا بخدا مبادا بسبب تو عذاب بينيم .

13. على بن الحسين عليهما السلام فرمود: در هر بادمداد زبان آدميزاد بر تمام اعضائش مشرف شود و گويد: چگونه هستيد؟ گويند: اگر تو ما را رها كنى خوبيم و مى گويند: خدا را خدا را نسبت بما بياد آور و سوگندش دهند و گويند ما بسبب تو ثواب و عقاب بينيم .

14. مردى خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول الله ! مرا سفارشى كن ، فرمود: زبانت را نگهدار. گفت : يا رسول الله ! مرا سفارشى كن فرمود: زبانت را نگهدار، گفت يا رسول الله ! مرا سفارشى كن فرمود: زبانت را نگهدار واى بر تو! آيا مردم را جز دور شده هاى زبانشان برو در آتش اندازد.

15. رسولخدا (ص ) فرمود: كسيكه سخنش را از عملش نشمارد، خطاهايش زياد شود و عذابش فرا رسد.

16.رسولخدا (ص ) فرمود: خدا زبان را عذابى كند كه هيچيك از اعضاء را آن عذاب نكرده باشد، زبان گويد: پروردگارا مرا عذابى نمودى كه چيز ديگر را چنان عذاب ننمودى ؟ باو گفته شود تو يك جمله گفتى كه بمشارق و مغارب زمين رسيد و بوسيله آن خون محترم ريخته شد و مال محترم غارت شد و فرج محترم دريده شد، بعزت و جلالم سوگند ترا عذابى كنم كه هيچيك از اعضاء ديگر را آنگونه عذاب نكرده باشم. (و این روایت کنایه از کسانی که ظلم و ستم را توجیه و تفسیر و تاویل نموده و آتش ظلم و بیداد را در جهان می افروزند مانند کسانی که از سیاست خلیفه دوم در تهاجم

17. رسولخدا (ص ) فرمود: اگر در چيزى نجسى باشد در زبانست .

18. امام رضا عليه السلام ميفرمود: هرگاه مردى از بنى اسرائيل ميخواست عبادت كند، ده سال پيش از آن خاموشى ميگزيد. (يعنى سخن بيهوده نميگفت و فكر خود را متوجه علوم و معارف دينى مينمود و سپس بتعليم و هدايت ميپرداخت ).

19. امام صادق (ع ) فرمود: در حكمت آل داود (كتاب زبور) است كه : بر عاقل لازمست كه بوضع زمان خود آشنا باشد، سر گرم كار خود بوده ، زبانش را حفظ كند.

20. امام صادق (ع ) فرمود: بنده مؤمن تا زمانيكه خاموش باشد. نيكوكار نوشته ميشود و چون سخن گويد: نيكوكار يا بدكردار نوشته شود.

ص: 68

مدارا و سازگارى

1. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سه چيز است كه هركه نگهداشته باشد، هيچ كارش تمام نيست : پرهيزكارى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد، و خلقى كه بسبب آن با مردم بسازد و بردبارى كه نادانى نادان را با آن رد كند.

2. امام صادق (ع ) مى فرمود: جبرئيل عليه السلام نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: اى محمد پروردگارت سلام مى رساند و مى گويد: با مخلوقم مدارا كن .

3. امام باقر عليه السلام فرمود: در تورات نوشته است ، از جمله مناجات خداى عزوجل با موسى بن عمران اين بود كه : اى موسى ! راز پنهان مرا در باطن خويش پوشيده دار و در آشكارت سازگارى با دشمن من و دشمن خود را از جانب من اظهار كن و با اظهار راز پنهانم سبب دشنام دادن آنها به من مشو تا در دشنام دادن من شريك دشمن خود و دشمن من گردى .

4. رسول خدا (ص ) فرمود: پروردگارم مرا بسازگارى با مردم امر فرمود. چنانكه بانجام واجبات امر فرمود.

5. امام صادق (ع ) فرمود رسولخدا (ص ) فرمود: سازگارى با مردم نصف ايمانست و نرمى با آنها نصف زندگى است.

سپس امام صادق (ع ) فرمود: با نيكان در پنهان آميزش كنيد و با بدكاران در آشكار و بر آنها حمله نكنيد كه بر شما ستم كنند، زيرا فرمانى براى شما پيش آيد كه از دينداران نجات نيابد، جز آنكه را مردم ابلهش دانند و خود او هم آماده باشد و تحمل كند كه باو گويند ابله و بيعقل است .

نرمى و ملاطفت

1. امام صادق (ع ) فرمود: خداى تبارك و تعالى ملايم است و ملايمت رفق را دوست دارد، از ملايمت او نسبت به بندگانش ، بيرون ساختن كينه ها و مخالفت هوسها و دلهايشانست و نيز از ملايمت او نسبت به بندگان اينستكه : امرى را كه ميخواهد مردم را از آن بر كنار كند، براى ملايمت با آنها ايشان را با آن امر واميگذاريد (كه طبق عادت رفتار كنند و از ابتدا بر آنها سخت نميگيرد) تا سنگينى امر ايمان يكباره بر آنها نيفتد كه ناتوان گردند، و چون اراده بركنارى آنها كند، آن امر را با مرديگرى نسخ فرمايد تا امر اول منسوخ گردد (چنانكه در صدر اسلام مردم را بقبله بيت المقدس وا گذاشت و چون باحكام اسلام انس و الفت پيدا كردند، آنها را متوجه كعبه فرمود و بيت المقدس منسوخ گرديد).

ص: 69

شرح :مقصود از بيرون ساختن كينه ها اينستكه : به پيغمبران و اوصيائشان دستور داده ، نسبت بكفار و منافقين نرمى و ملايمت نمايند و با احسان و دستگيرى و خوشرفتارى دلهايشانرا باسلام گرم كنند تا كينه از دلهايشان خارج شود.

2. رسولخدا (ص ) فرمود: نرمى رفق ميمنت دارد و خشونت نحوست .

3. رسولخدا (ص ) فرمود: نرمى روى هر چه گذاشته شد، آنرا زينت داد و از هر چه برداشته شد، زشتش ساخت .

4. امام صادق (ع ) فرمود: هر خانواده اى كه بهره خود را از نرمى رفق گرفتند، خدا روزى ايشان را وسعت داد و نرمى در تقدير معيشت (اقتصاد و ميانه روى در خرج ) از وسعت مال بهتر است ، و با ميانه روى درماندگى نباشد و با ولخرجى چيزى باقى نماند، همانا خداى عزوجل نرمى كند (رفیق است) و نرمى رفق را دوست دارد.

5. هشام بن احمد گويد: مرا با مردى از آنقوم سخن در گرفته بود (با يكى از مخالفين نزاع ميكردم ) حضرت ابوالحسن (ع ) بمن فرمود: با آنها نرمى كن ، زيرا كفر ايشان در خشم آنهاست (چون خشمگين شوند سخن كفرآميز گويند) و خيرى نيست در كسيكه كفرش در خشمش باشد.

6. موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: نرمى نيمى از زندگى است .

7. رسول خدا (ص ) فرمود: خدا نرمى را دوست دارد و بآن كمك ميكند (چنانچه در حديث 1841 ذكر شد) پس چون مركوبهاى لاغر را سوار شديد، آنها را بمنزلگاه مقرر خود فرود آوريد (تا علوفه خورند استراحت كنند) و اگر زمين خشك و بى گياه باشد، با شتاب بگذريد و اگر پر گياه باشد، آنها را فرود آريد (پس نرمى و ملاطفت حتى نسبت بحيوانات هم خوب و پسنديده است ).

8. رسول خدا (ص ) فرمود: اگر نرمى مخلوقى ميبودكه ديده ميشد، در ميان مخلوقات خدا از او نيكوتر نبود

9. رسولخدا (ص ) فرمود: هيچ دو نفرى با هم رفاقت و همدمى نكنند، جز آنكه نرميش با رفيقش بيشتر است ، نزد خداى عزوجل پاداشش بزرگتر و محبوبيتش بيشتر است .

10. امام صادق (ع ) ميفرمود: هر كه در كار خود نرمى كند، هر چه از مردم خواهد بدان برسد.

باب تواضع

اشاره

1. امام صادق (ع ) فرمود: نجاشى دنبال جعفر بن ابيطالب و اصحابش فرستاد. آنها وارد شدند. نجاشى در اتاقى روى خاك نشسته و جامه هاى كهنه پوشيده بود، جعفر گويد: چون او را بدانحال ديديم از او بترسيديم (كه مبادا ديوانه شده باشد) چون وضع و پريدگى چهره ما را ديد، گفت :

ص: 70

سپاس خدائي را كه محمد را يارى كرد و چشمش را روشن نمود. شما را مژده ندهم ؟ گفتم : پادشاها چرا، گفت : اكنون يكى از كارآگاههاى من از سرزمين شما آمد و بمن گزارش داد كه خداى عزوجل پيغمبرش محمد (ص ) را يارى فرمود و دشمنش را هلاك كرد و فلانى و فلانى و فلانى اسير شدند در يك وادى بنام بدر كه درخت اراك بسيار دارد. پيغمبر (ص ) با دشمنش برابر شدند، و گويا هم اكنون آنرا ميبينم ، همانجائى را كه براى آقايم كه مردى از بنى ضمره بود چوپانى ميكردم .

جعفر گفت : پادشاها! چرا روى خاك نشسته و جامه هاى كهنه پوشيده اى ؟.

گفت : اى جعفر! ما در آنچه خدا بر عيسى (ع ) نازل كرده اين دستور را مى بينيم كه : حق خدا بر بندگانش اينستكه : چون نعمتى بآنها روى آورد، براى خدا تواضع كنند. و چون خداى عزوجل بوسيله محمد (ص ) نعمتى بمن داد، من اين تواضع را براى خدا كردم . چون اين گزارش بپيغمبر (ص ) رسيد، باصحابش فرمود:

همانا صدقه بصاحبش افزونى بخشد، پس صدقه دهيد خدا شما را رحمت كند و همانا تواضع موجب زيادى رفعت صاحبش شود، پس تواضع كنيد تا خدا شما را رفعت دهد، و همانا گذشت عزت صاحبش را زياد كند، پس درگذريد تا خدا عزيزتان كند.

2. امام صادق (ع ) مى فرمود: همانا دو فرشته در آسمان بر بندگان گماشته شده اند، كه هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كه تكبر كند پستش كنند.

3.امام صادق (ع ) فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله يك شب پنجشنبه براى افطار در مسجد قبا بود، و فرمود: آيا آشاميدنى هست ؟ اوس بن خولى انصارى قدحى از شير مسكه برگرفته با عسل آميخته خدمتش آورد، چون بدهان گذاشت و چشيد، كنارش زد و فرمود: دو نوشابه ايست كه با يكى از آنها از ديگرى بى نيازى حاصل مى شود، من اينرا نمى آشامم و تحريم نمى كنم ، ولى براى خدا تواضع مى كنم زيرا هر كه براى خدا تواضع كند، خدايش بلند گرداند و هر كه تكبر كند، خدايش پست كند، و هر كه در زندگى اقتصاد ورزد، خدا روزيش بخشد، و هر كه ولخرجى كند، خدا محرومش سازد، و هر كه بسيار بياد مرگ باشد خدا او را دوست دارد. (و البته این روش معصومین در زمان حاکمیت است تا به خداوند تواضع نموده و نیز امت اسلام را در یاد داشته باشد )

4. داود حمار نيز همينگونه از امام صادق (ع ) نقل كرده و چنين فرموده : هر كه از خدا بسيار ياد كند، خدا او را در بهشتش زير سايه خود گيرد.

ص: 71

5. امام صادق (ع ) فرمود: از تواضع است كه در نشستن بپائين مجلس راضى باشى و بهر كه برخورى سلام كنى و مجادله را ترك كنى ، اگر چه حق با تو باشد، و دوست نداشته باشى كه ترا بتقوى بستايند.

6. امام صادق (ع ) فرمود: خداى عزوجل بموسى (ع ) وحى فرمود كه : اى موسى ! آيا مى دانى چرا از ميان همه مخلوقم ترا براى سخن گفتن با خود برگزيدم ؟ عرض كرد: پروردگارا براى چه بود؟ خداى تبارك و تعالى باو وحى كرد كه : اى موسى من بندگانم را زير و رو كردم (بررسى كامل نمودم ) در ميان آنها كسى را از تو فروتن تر نديدم . اى موسى ! تو چون نماز مى گزارى چهره خويش روى خاك يا گفت روى زمين مينهى .

7. امام صادق (ع ) فرمود: على بن الحسين صلوات الله عليهما گذرش بر جذاميان افتاد، حضرت سوار الاغش بود و آنها صبحانه مى خوردند. امام را به صبحانه دعوت كردند، فرمود: اگر روزه نمى داشتم مى پذيرفتم ، و چون بمنزلش رفت ، دستور فرمود غذايى لذيذ و خوب بسازند، سپس براى صبحانه از آنها دعوت كرد و خود هم با آنها صبحانه خورد.

8. امام صادق (ع ) فرمود: از تواضع است كه مرد در جائى نشيند كه پائين تر از مقام و شرف او باشد.

9. امام صادق (ع ) مردى از اهل مدينه را ديد كه چيزى براى خانواده اش خريده و با خود مى برد چون آن مرد امام را ديد خجالت كشيد، امام فرمود: اين را خودت خريده و براى خانواده ات مى برى ؟ بخدا سوگند اگر اهل مدينه نبودند (كه سرزنش و خرده گيرى كنند) من هم دوست داشتم ، براى خانواده ام چيز بخرم و خودم ببرم.

10. امام صادق (ع ) فرمود: در آنچه خداى عزوجل بداود وحى فرمود، اين بود: اى داود چنانكه نزديكترين مردم بخدا متواضعانند، دورترين مردم از خدا هم متكبرانند.

دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا

1. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه براى خدا دوست دارد و براى خدا دشمن دارد و براى خدا عطا كند، از كسانيكه ايمانش كامل است .

2. و فرمود: از محكمترين دست آويزهاى ايمان اينستكه : براى خدا دوست بدارى و براى خدا دشمن بدارى و براى خدا عطا كنى و براى خدا دريغ دارى .

3. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: دوستى مؤمن با مؤمن براى خدا از بزرگترين شعبه هاى ايمانست ، همانا هر كه براى خدا دوستى كند و براى خدا دشمنى كند و براى خدا عطا و براى خدا دريغ كند از برگزيدگان خداست.

ص: 72

4. امام صادق (ع ) فرمود: كسانيكه براى خدا با يكديگر دوستى مى كنند، روز قيامت بر منبرهاى نور مى باشند، نور چهره و نور تن و نور منبرهايشان همه چيز را روشن كند، بدرجه ايكه بآن معرفى شوند، و گفته شود: اينان دوستى كنان براى خدايند.

5. فضيل بن يسار گويد: از امام صادق (ع ) پرسيدم : آيا حب و بغض از ايمان است ؟ فرمود: مگر ايمان چيزى غير از حب و بغض است ؟ سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (((خدا ايمان را محبوب شما كرد و آنرا در دل شما بياراست و كفر و نافرمانى و عصيان را ناپسند شما كرد. آنانند هدايت يافتگان ، 7 سوره 49))).

6. رسول خدا صلى الله عليه و آله باصحابش فرمود: كداميك از دستاويزهاى ايمان محكمتر است ؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند، و بعضى از آنها گفتند: نماز و برخى گفتند: زكاة و بعضى گفتند: روزه و برخى گفتند: حج و عمره و بعضى گفتند: جهاد، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر يك از اينها را كه گفته فضيلتى است ، ولى جوابش پرسش من نيست . محكمترين دستاويزهاى ايمان دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا و پيروى اولياء خدا و بيزارى از دشمنان خداست .

7. امام صادق (ع ) فرمود: سه چيز از علامات مؤمن است : شناختن خدا و شناختن دوستان و دشمنان خدا

8. امام باقر (ع ) فرمود: هر گاه خواهى بدانى در تو خيرى هست ، بدلت نگاه كن ، اگر اهل طاعت خدا را دوست و اهل معصيت خدا را دشمن دارد، در تو خير است و خدا هم ترا دوست دارد، و اگر اهل طاعت خدا را دشمن و اهل معصيت خدا را دوست دارد و در تو خير نيست و خدا دشمنت دارد، و هر كسى همراه دوست خود است .

9. و فرمود: هر كه براى دين دوست ندارد و براى دشمن ندارد، دين ندارد (پيداست كه شخص متدين حداقل بايد پيغمبر و ائمه (ص ) را براى خدا دوست بدارد و گرنه دين نخواهد داشت ).

نكوهش دنيا و زهد در دنيا

1. امام صادق (ع ) فرمود: كسيكه بدنيا زاهد و بى رغبت باشد، خدا حكمت را در قلبش بر جا دارد و زبانشرا بآن گويا سازد، و او را به عيبهاى دنيا و درد و دوايش بينا گرداند، و او را از دنيا سالم بيرون كند و ببهشت دارالسلام درآورد. ( و مفهوم این روایات یعنی دل بستگی به دنیا نداشتن یعنی به واسطه دوستی آن در غضب خدا وارد نشدن است نه این که کسی تصور نماید که زاهد بایستی در غار زندگی کرده و با پوستین عورت خود را بپوشاند و ...، و گرسنه و برهنه زندگی نماید)

ص: 73

2. مردى از على بن الحسين عليهما السلام درباره زهد پرسيد، فرمود زهد ده چيز است ، (و درجاتى دارد) بالاترين درجه زهد پست ترين درجه ورع و بالاترين درجه ورع پست ترين درجه يقين و بالاترين درجه يقين پست ترين درجه رضاست ، همانا تمام زهد در يك آيه از كتاب خداى عزوجل است : (((تا بر آنچه از دست شما رفته افسوس نخوريد و بآنچه بشما رسيده شادى نكنيد، 23 سوره 57))).

3. امام صادق (ع ) مى فرمود: هر دلى كه شكى يا شركى داشته باشد، ساقط و بى ارزش است و آنها (پيغمبر و اولياء خدا) زهد نسبت بدنيا را خواستند تا دلشان براى آخرت فارغ باشد (زيرا محبت دنيا و آخرت در يك دل جمع نشود).

4. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: علامت مشتاق به ثواب آخرت بى رغبتى نسبت بشكوفه (خرم و بى ثبات ) دنياى نقد است ، همانا بى رغبتى زاهد نسبت بدنيا، از آنچه خداى عزوجل برايش از دنيا قسمت كرده كاهش ندهد، اگر چه زهد كند، و حرص شخص حريص بر شكوفه دنياى نقد، برايش افزونى نياورد، اگر چه حرص مى زند، پس مغبون كسى است كه از بهره آخرت خود محروم ماند.

5. امام صادق (ع ) فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله به بزغاله گوش بريده اى كه مرده ، و در زباله دان افتاده بود گذر كرد، باصحاب فرمود: اين چند مى ارزد؟ گفتند: اگر زنده مى بود شايد يك درهم ارزش نداشت ، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: سوگند بآنكه جانم در دست اوست كه دنيا نزد خدا از اين بزغاله اهلش پست تر است .

6. امام صادق (ع ) فرمود: چون خدا خير بنده ئى را خواهد، او را نسبت بدنيا بى رغبت و نسبت بدين دانشمند كند، و بعيوب دنيا بينايش سازد، و بهر كه اين خصلتها داده شود، خير دنيا و آخرت داده شده ، و فرمود: هيچ كس حق را در راهى بهتر از زهد دنيا نجسته است و آن ضد مطلوب دشمنان حق است .

راوى گويد: عرض كردم : قربانت ، آنها از چه راه ميجويند؟ فرمود: از رغبت بدنيا. و فرمود آيا شخص پر صبر كريمى نيست ؟ همانا دنيا چند روز اندكست ، همانا حرامست بر شما كه مزه ايمان چشيد جز آنكه نسبت بدنيا بى رغبت شويد.

و شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمود: چون مؤمن از دنيا كنار كشد، رفعت پيدا كند و شيرينى محبت خدا را دريابد، و نزد اهل دنيا ديوانه نمايد، در صورتيكه شيرينى محبت خدا بآنها آميخته شده كه بچيز ديگر مشغول نشوند.

و شنيدم مى فرمود: زمانيكه دل صفا پيدا كند، زمين برايش تنگ شود. تا آنجا كه پرواز كند.

ص: 74

7. از على بن الحسين پرسيدند، كدام عمل نزد خداى عزوجل بهتر است ؟ فرمود: هيچ عملى بعد از معرفت خداى عزوجل و رسولش بهتر از بغض دنيا نيست ، و براى آن شعبه هاى بسياريست و براى گناهان (نافرمانيهاى خدا) شعبه هاى بسياريست :

نخستين نافرمانى كه خدا را نمودند تكبر بود و آن نافرمانى شيطان بود، زمانيكه سرپيچى و گردنفرزاى كرد از كافران گشت .

و ديگر حرص است كه نافرمانى آدم و حوا بود، زمانيكه خداى عزوجل بآنها فرمود: (((از هر چه خواهيد بخوريد ولى باين درخت نزديك مى شود كه از ستمكاران باشيد، 25 سوره 2))) پس آدم و حوا چيزى را گرفتند كه بدان احتياج نداشتند، و اين خصلت تا روز قيامت در ذريه آنها رخنه كرد، از اينرو بيشتر آنچه را آدميزاد مى طلبيد بدان احتياج ندارد.

و ديگر حسد است كه نافرمانى پسر آدم (قابيل ) بود، زمانيكه به برادرش (هابيل ) حسد برد و او را كشت ، و از اين نافرمانيها دوستى زنان و دوستى دنيا و دوستى رياست و دوستى استراحت و دوستى سخن گفتن و دوستى سرورى و ثروت منشعب گشت ، و اينها هفت خصلت است كه همگى در دوستى دنيا گرد آمده اند، از اينرو پيغمبران و دانشمندان بعد از شناختن اين مطلب گفتند: دوستى دنيا سر هر خطا و گناهست و دنيا دو گونه است : دنياى رساننده و دنياى ملعون (يعنى دنيايكه انسانرا بطاعت و قرب خدا مى رساند بقدر كفاف است كه آن ممدوح و پسنديده است و دنيايكه بيش از مقدار كفاف و زيادتر از احتياجست كه آن مايه لعنت و دورى از رحمت خداست ).

8. ابوعبيده خزاء گويد: بامام باقر (ع ) عرض كردم : حديثى بمن بفرما كه از آن سود برم فرمود: اى ابا عبيده ، بسيار ياد مرگ كن ، زيرا شخصى از مرگ بسيار ياد نكند، جز آنكه بدنيا بى رغبت شود.

9. امام باقر (ع ) فرمود: فرشته ئى هر روز فرياد مى كشد: آدمى زاد براى مردن بزاى و براى نابودى گردآور و براى خراب شدن بساز.

10. على بن الحسين صلوات الله عليهما فرمود دنيا پشت كرد، كوچ مى كند و آخرت روى آورده مى آيد و براى هر يك از ايندو فرزندانى است ، شما از اين فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد و از زاهدين در دنيا و راغبين در آخرت باشيد.

همانا زاهدين در دنيا زمين را بستر خود گرفتند و خاك را فرش و آب را بوى خوش خود و خويشتن را از دنيا قيچى كردند.

ص: 75

همانا خدا را بندگانى است كه گويا اهل بهشت ار جاويدان در بهشت ديده و اهل دوزخ را در دوزخ گرفتار عذاب ديده اند، مردم از شر آنها در امانند، دلشان غمگين است ، عفت نفس دارند، حاجاتشان سبك است ، چند روزى صبر كردند و باستراحت طولانى قيامت رسيدند.

اما شب گامهايشان براى عبادت براى عبادت صف كشيده ، اشكهايشان بر چهره جاريست و بپروردگار خويش پناه بردند و براى آزادى خود (از آتش دوزخ ) كوشش كنند.

و اما روز خويشتن دارانى باشند، دانشمند، نيكوكار و پرهيزگار، در لاغرى مانند چوبه تيرى كه ترس از عبادت آنها را تراشيده ، هر كه بآنها نگرد، گويد بيمارند در صورتى كه بيمارى ندارند يا گويند ديوانه اند، در صورتيكه بامر بزرگى كه ياد آتش دوزخ و وضع آنست گرفتارند.

11. جابر گويد: خدمت امام باقر (ع ) رسيدم ، حضرت فرمود: اى جابر بخدا كه من غمگين و دلگرفته ام ، عرض كردم : قربانت ، گرفتارى و غم دل شما چيست ؟ فرمود: اى جابر! همانا خالص و صافى دين خدا بدل هر كه درآيد، دلش از غير او بگردد،

اى جابر! همانا مؤمنين بماندن در دنيا اطمينان نكردند، و از رسيدن بآخرت ايمن نگشتند.

اى جابر! آخرت خانه ثباتست و دنيا خانه نابودى و زوال ، ولى اهل دنيا غافلند و گويا مؤمنانند كه فقيه و اهل تفكر و عبرتند: آنچه با گوشهاى خود شنوند، ايشان را از ياد خداى جل اسمه كر نكند و هر زينتى كه چشمشان بيند از ياد خدا كورشان ندارد، پس بثواب آخرت رسيدند، چنانكه باين دانش رسيدند.

و بدان اى جابر كه اهل تقوى كم هزينه ترين اهل دنيايند و ترا از همه بيشتر يارى كنند، تا تذكر دهى ياريت كنند و اگر فراموش كنى يادت آورند. امر خدا را گويند و بر امر خدا ايستادگى دارند، براى دوستى پروردگارشان دل از همه چيز كنده و بخاطر اطاعت مالك خويش از دنيا در هراسند و از صميم دل بسوى خداى عزوجل و محبت او متوجه گشته و دانستند كه هدف اصلى همين است ، بخاطر عظمت شاءنى كه دارد پس دنيا را چون بار اندازى دان كه در آن بار انداخته اند و سپس كوچ خواهى كرد. يا

مانند ترقى و كمالى كه در خواب بآن رسيده و چون بيدار شده ئى چيزى از آن ندارى . من اين را بعنوان مثل برايت گفتم ، زيرا دنيا در نظر خردمندان و خداشناسان مانند سايه بعد از ظهر است .

اى جابر! آنچه را كه خداى جل و عز از دين و حكمتش بتو سپرده حفظ كن و از آنچه برايت نزد خداست مپرس ، جز آنچه براى او نزد تو است (يعنى ثواب و پاداش او باندازه دين نگهدارى خودت باشد) و اگر دنيا در نظرت غير از آنچه گفتم باشد، بايد بخانه عذر خواهى روى (و از عقيده سوء خود استغفار كنى ).

ص: 76

بجان خودم كه بسا شخصى كه بچيزى حريص است و چون بدستش آيد، بسبب آن بدبخت شود، و بسا شخصى كه چيزى را ناخوش دارد و چون بآن رسد مايه سعادتش گردد، اينستكه خداى عزوجل فرمايد (((تا خدا مؤمنان را پاک كند و كافران را نابود کند، 141 سوره 3))).

12. امام صادق (ع ) فرمود: ابوذر رضى الله عنه در سخنرانى خود مى گفت : اى دانش جو! گويا هيچ چيز دنيا چيزى نبوده ، جز آنچه خوبش بمردم سود بخشند و شرش زيان ، مگر آنكه را خدا ترحم كند (و او را بيامرزد) اى دانشجو! مبادا اهل بيت و مال دنيا ترا از خودت باز دارند، كه تو روزيكه از آنها جدا شوى مانند ميهمانى باشى كه شب را با آنها خوابيده و صبح نزد ديگران رفته ئى و دنيا و آخرت مانند منزلى است كه از يكى بديگرى منتقل شوى و ميان مردن و از گور برخاستن جز مانند خوابيدن و بيدار شدن نيست ، انى دانشجو! براى ايستادن در برابر خداى عزوجل طاعتى پيش فرست ، زيرا بعملت پاداش بينى و چنانكه كنى ، جزا يابى ، اى دانشجو!.

13. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مرا با دنيا چكار؟ حكايت من و دنيا حكايت سواريست كه در روز گرمى درختى برايش بپا شده و او در زير آندرخت خواب قيلوله (كوتاهى ) نموده ، سپس كوچ كرده و درخت را واگذاشته است .

14. امام باقر (ع ) فرمود: حكايت شخص حريص بدنيا، حكايت كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر بر خود تند، راه بيرون آمدنش دورتر شود تا آنكه از غصه بميرد.

و امام صادق (ع ) فرمود: در آنچه لقمان پسرش را موعظه كرد اين بود كه : پسر جان ! مردم پيش از تو براى فرزندان خود اموالى گرد آوردند، ولى نه آن اموال گرد آمده باقى ماند و نه اولادى كه براى آنها گرد آوردند. و همانا تو بنده مزدورى باشى كه بكار دستورات داده اند و اجرتى برايش وعده داده اند پس كارت را تمام كن و اجرتت را تمام بگير. و در اين دنيا مانند گوسفندى مباش كه در ميان زراعت سبزى افتاده و بخورد تا فربه شود و مرگش هنگام فربهيش باشد، بلكه دنيا را مانند پل روى نهرى دان كه بر آن مى

گذرى و آنرا واميگذارى و تا پايان روزگار بسويش بر نمى گردى ، خرابش كن و آبادش مساز كه ماءمور بساختنش نيستى.

و بدانكه چون فرداى قيامت در برابر خداى عزوجل بايستى ، از چهار چيز پرسش شوى : 1 جوانيت را در چه راه پير كردى ؟ 2 عمرت را در چه راهى بسر بردى ؟ 3 مالت را از چه راه بدست آوردى ؟ 4 و در چه راه خرج كردى ؟ پس آماده اين مقام باش و پاسخش را تهيه كن ، و بر آنچه از دنيا از دستت رفت افسوس مخور، زيرا اندك دنيا را دوام و بقايى نيست و بسيارش از بلا ايمن نباشد، پس آماده و بر حذر باش و در كار خود كوشش كن و پرده (غفلت ) از چهره (دل ) بردار، و متوجه احسان

ص: 77

پروردگارت (بسبب اعمال صالح ) باش ، و در دلت توبه را تازه دار، و در زمان فراغت بشتاب ، پيش از آنكه آهنگ تو شود و مرگت فرا رسد و ميان تو و خواسته هايت پرده افتد.

15. امام صادق (ع ) فرمود: از مناجاتهاى خداى عزوجل با موسى عليه السلام اين بود كه اى موسى بدنيا تكيه مكن ، مانند تكيه كردن كسى كه آنرا پدر و مادر خود دانسته ، اى موسى : اگر ترا بخودت واگذارم كه بآن بنگرى ، محبت و رونق دنيا بر تو چيره شود، اى موسى در كار خير با اهلش مسابقه گذار و بر آنها پيشى گير، زيرا كار خير مانند اسمش (نيكو و پسنديده ) است ، و آنچه از دنيا را كه بدان احتياج ندارى رها كن . و بفريب خورندگان بدنيا و بخود واگذشتگان منگر، و بدانكه آغاز هر فتنه ئى محبت دنياست ، و بمال زياد هيچكس غبطه مبر، زيرا مال بسيار مايه گناه بسيار است ، نظر بحقوق واجبه ، و بحال كسيكه مردم از او خشنودند غبطه مبر، تا بدانى خدا هم از او خوشنود است و نيز بحال مخلوقى كه مردم از او اطاعت كنند غبطه مبر، زيرا اطعت و پيروى ناحق مردم از او باعث هلاكت او و پيروانش باشد.

16. امام صادق (ع ) فرمود در كتاب على صلوات الله عليه است كه : حكايت دنيا حكايت مار است ، كه چه اندازه اى سودنش نرم است و زهر كشنده در درون دارد، مرد عاقل از آن بپرهيزيد، و كودك نادان بسويش گرايد.

17. امام صادق (ع ) فرمود: اميرالمؤمنين (ع ) بيكى از اصحابش بعنوان موعظه نوشت :

ترا و خودم را به تقواى كسى سفارش ميكنم كه نافرمانيش روا نيست و اميد و بى نيازى جز باو و از او نباشد زيرا هر كه از خدا پروا كرد، عزيز و قوى شد و سير و سير آب گشت و عقلش از اهل دنيا بالا گرفت ، تنها پيكرش همراه اهل دنياست ، ولى دل و خردش نگران آخرتست ، آنچه را از محبت دنيا چشمش ديده پر تو دلش خاموش نموده ، حرامش را پليد دانسته و از شبهاتش دورى گزيده بخدا كه بحلال خالص دنيا هم توجه ننموده جز بمقدارى كه ناچار از آنست مانند پاره نانيكه به پيكرش نيرو دهد و جامه اى

كه عورتش را بپوشاند، آن هم از درشت ترين خوراك و ناهموارترين لباسى كه بدستش آيد، و نسبت بآنچه ناچار هم ميباشد اطمينان و اميدى ندارد، و اطمينان و اميدش بآفريننده همه چيز است .

تلاش و كوشش كند و تنش را بزحمت اندازد تا استخوانهايش نمودار شود و ديدگانش بگودى رود، و خدا در عوض نيروى بدنى و توانائى عقليش دهد، و آنچه در آخرت برايش اندوخته بيشتر است ، دنيا را رها كن ه محبت دنيا كور و كر و لال و زبون كند، پس در آنچه از عمرت باقيمانده جبران گذشته نما و فردا و پس فردا مگو، زيرا پيشينيانت كه هلاك شدند، بخاطر پايدارى بر آرزوها و امروز و

ص: 78

فردا كردن بود تا آن كه ناگهان فرمان خدا بسويشان آمد (مرگشان رسيد) و آنها غافل بودند، سپس بر روى تابوت بسوى گورهاى تنگ و تاريك خود رهسپار گشته و فرزندان و اهلبيتش او را رها كردند، پس با دلى متوجه و ازهممه بريده و ترك دنيا نموده ، با تصميمى كه شكست و بريدگى ندارد بسوى خدا رو. خدا من و ترا بر اطاعتش يارى كند و بموجبات رضايتش موفق دارد.

18. امام صادق (ع ) فرمود: دنيا مانند آب درياست كه هر چه شخص تشنه از آن بيشتر آشامد، تشگيش بيشتر شود تا او را بكشد.

19. و شاء گويد: شنيدم امام رضا (ع ) ميفرمود: عيسى بن مريم (ص ) بحواريين گفت : اين بنى اسرائيل ! بر آنچه از دنيا از دست شما رفت افسوس مخوريد، چنانكه اهل دنيا چون بدنياى خود رسند، بر دين از دست داده خود افسوس نخورند.

باب

اشاره

1. امام باقر (ع ) فرمود: همانا خداى عزوجل ميفرمايد: بعزت و جلال و عظمت و علو و بلندى مقامم سوگند كه ، هيچ بنده اى خواست مرا بر خواست خود اختيار نكند، جز آنكه زندگيش را روبراه كنم (از تباهى نگهش درام ) و آسمانها و زمين را ضامن روزيش سازم و خودم پشت سر تجارت هر تاجرى براى او باشم (يعنى دل تجار را متوجه او كنم تا با او داد و ستد كنند و سود برد يا آنكه خودم بجاى تجارت هر تاجرى باو سود رسانم ).

2. امام باقر (ع ) فرمود: خداى عزوجل فرمايد: بعزت و جلال و شرف و بلندى مقامم سوگند كه : هيچ بنده مؤمنى خواست مرا برخواست خود، در يكى از امور دنيا بر نگزيند، جز آنكه بى نيازش را در وجود خودش قرار دهم و همتش را متوجه آخرت سازم و آسمانها و زمين را عهده دار روزيش گردانم ، و خودم برايش پس تجارت هر تاجرى باشم .

قناعت

1. عمر و بن هلال گويد: امام باقر (ع ) فرمود: مبادا ببالا دست خود چشم بدوزى كه در اين باره آنچه خداى عزوجل به پيغمرش (ص ) فرمود بس است : (((از مالها و فرزندانشان خوشت نيايد و در شگفت نشوى ، 56 سوره 9 و فرمود: (((ديدگان خويش را بآنچيزها كه رونق زندگى دنياست و بگروهى از ايشان بهره داده ايم نگران مساز، 131 سوره 20))) و اگر درباره اينموضوع شك و ترددى يافتى ، زندگى رسولخدا (ص ) را بياد آور كه خوراكش جو و حلوايش خرما و آتش گيره اش شاخ درخت خرما بود اگر پيدا ميكرد.

ص: 79

2. رسولخدا (ص ) فرمود: هر كه از ما سؤال كند باو عطا كنيم و هر كه بى نيازى جويد و سؤال نكند خدا او رابى نياز سازد.

3. امام صادق (ع ) فرمود، هر كه بمعاش اندك خدا راضى گردد، خدا هم بعمل اندك او راضى شود.

4. و فرمود: در تورات نوشته است : آدميزاد! هرگونه خواهى بوده باش كه چنانكه باشى جزا بينى ، هر كه بروزى اندك خدا راضى شود، خدا عمل اندك او را بپذيرد، هر كه بحلال اندك خشنودباشد هزينه اش سبك شود و كسبش پاكيزه گردد و از مرز بدكارى بيرون رود.

5. امام صادق (ع ) فرمود: اميرالمؤمنين (ص ) ميفرمود آدميزاد! اگر از دنيا بقدر كفايت خواهى اندك و سبكتر چيز دنيا كفايتت كند، (چنانكه پيغمبر (ص ) زندگى ميكرد)، و اگر بقدر كفايت نخواهى (و راضى نباشى ) هر چه در دنياست كافيت نباشد. ( یعنی زندگی به گونه ای نباشد که برای رسیدن به آن به حرام به خدا روی آوری بلکه در راه رفاه و معاش خود و خانواده در چنین شرایطی بایستی به قناعت روی آوری والسلام )

6. امام صادق (ع ) فرمود: مردى از اصحاب پيغمبر (ص ) حال زندگيش سخت شد همسرش گفت : كاش خدمت پيغمبر (ص ) ميرفتى و از او چيزى ميخواستى ، مرد خدمت پيغمبر (ص ) و چون حضرت او را ديد فرمود: هر كه از ما سؤال كند باو عطا كنيم و هر كه بى نيازى جويد خدايش بى نياز كند، مرد با خود گفت : مقصودش جز من نيست ، پس بسوى همسرش آمد و باو خبر داد.

زن گفت رسولخدا (ص ) هم بشر است (و از حال تو خبر ندارد) او را آگاه ساز، مرد خدمتش آمد و چون حضرت او را ديد فرمود: هر كه از ما سؤال كند باو عطا كنيم و هر كه بى نيازى جويد خدايش بى نياز كند، و تا سه بار آنمرد چنين كرد.

سپس برفت و كلنگى عاريه كرد و بجانب كوهستان شده بالاى كوه رفت و قدرى هيزم بريد و بياورد و به نيم چارك آرد فروخت و آنرا بخانه برد و بخورد، فردا هم رفت و هيزم بيشترى آورد و فروخت و همواره كار ميكرد و اندوخته مينمود تا خودش كلنگى خريد، باز هم اندوخته كرد تا دو شتر و غلامى خريد و ثروتمندى و بى نياز گشت .

آنگاه خدمت پيغمبر (ص ) آمد و گزارش داد كه چگونه براى سؤال آمد و چه از پيغمبر (ص ) شنيد: پيغمبر (ص ) فرمود، من كه بتو گفتم : هر كه از ما سؤال كند باو عطا كنيم و هر كه بى نيازى جويد خدايش بى نياز كند.

ص: 80

7. رسولخدا (ص ) فرمود: هر كه خواهد بى نيازترين مردم باشد، بايد بآنچه در دست خداست اعتمادش بيشتر از آنچه در دست ديگرانست بوده باشد.

8. امام باقر يا امام صادق (ع ) هر كه بآنچه خدا روزيش كند قانع باشد، بى نيازترين مردم است .

باب كفاف

اشاره

1. رسولخدا (ص ) بشتر چرانى گذر كرد و كسى را فرستاد تا از او شير بخودهد شتربان گفت : آنچه در پستان شترانست صبحانه قبيله است و آنچه در ظرفهاست شام ايشانست ، رسولخدا (ص ) فرمود: خدايا مال و فرزندانش را زياد كن .

سپس به گوسفند چرانى گذر كرد و كس فرستاد تا از او شير بگيرد، چوپان گوسفندها را دوشيد و هر چه در ظرف داشت ، در ظرف پيغمبر (ص ) ريخت و گوسفندى هم براى حضرت فرستاد و عرض كرد همين اندازه نزد ما بود، اگر بيشتر هم بخواهيد بشما ميدهيم .

رسولخدا (ص ) فرمود: خدايا او را بقدر كفاف روزى ده ، يكى از اصحاب عرض كرد: يا رسول الله ! براى كسيكه ردت كرد، دعائى فرمودى كه همه آنرا دوست داريم و براى كسيكه حاجتت را روا كرد دعائى فرمودى كه همه ما ناخوش شديم .

رسولخدا (ص ) فرمود: آنچه كم باشد و كفايت كند، بهتر است از زياديكه دل را مشغول دارد بار خدايا بمحمد و آل محمد بقدر كفاف روزى كن. ( یعنی به حد کفاف باشد و به خدا نزدیک کند بهتر است از مال و اموال زیادی که انسان را از خدا دور کنم و لذا در این راستا اگر کسی یک واحد تجاری بسازد و یا کارخانه ای و یا ...، و گروهی را در آن مشغول به کار نماید پس او به خدا نزدیک تر است از کسی که به حد کفایت و گذران خود قناعت کرده پس مقصود خداوند است و دنیا مزرعه آخرت است پس اگر در راهی قدم گذاشتی که معاش و زندگی و حیات دیگران کمک نموده باشی پس تو در مسیر رضایت حضرت الله قدم برداشته و این طلب

دنیا تلقی نمی شود بلکه دقیقاً عین طلب آخرت است زیرا به زندگی و حیات مسلمان ها خدمت نموده اید پس مقصود از کفاف و عدم تمایل به دنیا عدم وابستگی به دنیاست).

1. امام صادق (ع ) فرمود: خداى عزوجل ميفرمايد: اگر برنده مؤمنم تنگ گيرم ، غمگين شود در صورتيكه اين تنگى او را بمن نزديكتر سازد و اگر بر بنده مؤمنم وسعت دهم شادمان گردد، در صورتيكه آن وسعت او را از من دورتر كند.

ص: 81

2. رسولخدا (ص ) فرمود: خداى عزوجل فرمايد: رشك آورترين دوستانم نزد من بنده مؤمنى است كه بهره اى از شايستگى دارد، عبادت پروردگارش را نيكو انجام داده ، و خدا را در نهان عبادت كرده ، و در ميان مردم گمنام است و با انگشت باو اشاره نميشود، (مشهور و معروف نيست )

روزيش بقدر كفاف است و بر آن صبر ميكند، مرگش زود رسيده ، ميراثش كم و گريه كنندگانش كم اند. (یعنی به هر قیمت میراث خود را وسعت نداده و به هر قیمت دوست داران خود را افزون نکرده است).

تعجيل در كار خير

1. امام صادق (ع ) مى فرمود: هرگاه يكى از شما آهنگ كار خيرى كند، نبايد تاءخيرش اندازد، زيرا بنده گاهى نماز ميخواند يا روزه ميگيرد و باو گفته ميشود، پس از اين هر چه خواهى بكن ، كه خدا ترا آمرزيد (يعنى گناهان گذشته و آینده ات را آمرزيد).

2. امام صادق (ع ) فرمود: روز خود را بكار خير آغاز كنيد، و در اول و آخر روز برفرشتگان گماشته خود نيكى املا كنيد (تا در اول و آخر روزنامه عمل شما نيكى نوشته شود) و در آن ميان براى شما آمرزش باشد انشاء الله .

3. امام صادق (ع ) فرمود: پدرم ميفرمود: چون اراده كار خيرى كردى بشتاب ، زيرا نميدانى چه پيش ميآيد.

4. رسولخدا (ص ) فرمود: همانا خدا كارهاى خير، زود انجام شده را دوست دارد.

5. امام صادق (ع ) فرمود: چون اراده كار خيرى كردى تاءخيرش مينداز، زيرا بنده بقصد ثواب خدا در روز گرمى روزه ميگيرد، و همان سبب ميشود كه خدا او را از آتش دوزخ ميرهاند، و چيزى را كه مايه تقرب بخداى عزوجل است كوچك مشمار، اگر چه پاره اى خرمائى باشد (كه آنرا در راه خدا دهى ).

6.و فرمود: هر كه آهنگ خيرى كند، بايد عجله كند و تاءخيرش نيندازد، زيرا بنده گاهى عملى انجام ميدهد كه خداى تبارك و تعالى ميفرمايد: ترا آمرزيدم و ديگر چيزى عليه تو نمينويسم ، و هر كه آهنگ گناهى كند، آنرا انجام ندهد، زيرا گاهى بنده گناهى ميكند و خداى سبحان او را ميبيند و ميفرمايد: نه ، بعزت و جلالم سوگند كه ترا پس از اين هرگز نيامرزم. ( یعنی بنده در دنیا عملی را صورت میدهد که در دنیا حکم ورود او به بهشت و دوزخ صادر می گردد مانند بعضی از پیروان خاص حضرت محمد و اوصیاء آن حضرت علیه السلام و عجل فرجهم و یا گروهی خاص مانند خلفای غاصب و سو استفاده از آن ها )

ص: 82

7. امام صادق (ع ) فرمود: چون اراده كار خيرى نمودى ، تاءخيرش مينداز زيرا خداى عزوجل گاهى بر بنده مشرف ميشود كه او مشغول طاعتى است ، پس ميفرمايد: بعت و جلالم سوگند كه ترا پس از اين هرگز عذاب نكنم و چون اراده گناهى كردى انجام مده ، زيرا گاهى خدا بربنده مشرف ميشود كه او معصيتى انجام ميدهد، پس ميفرمايد: بعزت و جلالم كه ترا بعد از اين ديگر نخواهم آمرزيد.

8. هرگاه يكى از شما آهنگ كار خير يا رساندن نفعى بديگرى كرد، دو شيطان در جانب راست و چپش باشند، پس بايد بشتابد كه او را از آن باز ندارند.

9. امام باقر (ع ) فرمود: كسيكه قصد كار خيرى كند، بايد بشتابد، زيرا هر چه در آن تاءخير رود، شيطان را نسبت بآن مهلتى پيدا شود.

10. امام باقر (ع ) ميفرمود: همانا خدا كار خير را بر اهل دنيا سنگين ساخته ، مانند سنگينى آن در ترازوهايشان روز قيامت ، و همانا خداى عزوجل بدى را بر اهل دنيا سبك ساخته مانند سبكى آن در ترازوهايشان روز قيامت .

انصاف و عدالت

1. على بن الحسين صلوات الله عليهما فرمود: رسولخدا (ص ) در آخر سخنرانى خود ميفرمود: خوشا حال كسى كه خلقش طيب و طبعش طاهر و باطنش شايسته و آشكارش نيكو باشد، و زيادى مالش را بدهد و زيادى گفتارش را نه دارد و از خود انصاف دهد.

2. امام صادق (ع ) فرمود: كيست كه برايم چهار چيز را در برابر چهار خانه در بهشت عهده دار شود: انفاق كن و از فقر مترس ، و سلام را در جهان منتشر كن و بحث و جدل را رها كن ! اگر چه حق با تو باشد، و خودت بمردم انصاف مده (تا محتاج داور ديگرى نباش ).

3. امام صادق (ع ) ميفرمود: سرور اعمال سه چيز است : انصاف دادن بمردم از خود، تا آنجا كه هر چه خشنودت كند مثلثى را براى مردم بخواهى ، و مواسات نمودن با برادران در مال و ياد و خدا در هر حال و آن گفتن سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر فقط نيست ، بلكه هرگاه امر خدا عزوجل بتو رو آورد عمل كنى و چون نهى و باز داريش بتو رسد، ترك كنى .

4. اميرالمؤمنين عليه السلام در ضمن كلامى فرمود: بهوش باشيد هر كه ا خود بمردم انصاف دهد خدا جز عزتش نيفزايد.

5. امام صادق (ع ) فرمود: سه كس روز قيامت از همه مخلوق بخداى عزوجل نزديكترند تا از حساب مردم فارغ شود: مرديكه قدرتش او را وادار نكند كه در خشم بر زير دستش

ص: 83

ستم كند، و مرديكه ميان دو كس ميانجى شود، و باندازه جوى از يكى عليه ديگرى طرفدارى نكند، و مرديكه حق را گويد چه بسود يا زيانش باشد.

6. امام صادق (ع ) در حديثى فرمود: سخت ترين واجبات خدا را بر خلقش بشما خبر ندهم ؟ سپس سه چيز رابيان فرمود كه نخستينش ، انصاف دادن مردم از خود بود.

7. رسولخدا (ص ) فرمود: سرور اعمال ، انصاف دادن مردم از خود و مواسات با برادر دينى و ياد خداى عزوجل در هر حال است .

8. حسن بزاز گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: نميخواهى سه چيزى را كه از سخت ترين واجبات خداست بر خلقش بتو خبر دهم ؟ گفتم : چرا، فرمود: انصاف دادن مردم از خود و مساوات با برادرت و ياد كردن خدا در هر جا. بدان كه من نميگويم ياد خدا سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر است اگر چه اين هم از آنست ، بلكه ياد خدا در موقع بر خورد با حلال و حرام او است .

9. عربى خدمت پيغمبر (ص ) آمد و حضرت بسوى جنگى ميرفت ، عرب ركاب شترش را گرفت و گفت : يا رسول الله ! بمن عملى آموز كه موجب رفتن بهشتم شود، فرمود هرگونه دوست دارى مردم با تو رفتار كنند، تو با آنها رفتار كن ، و هر چه را ناخوش دارى مردم را با تو كنند، با آنها مكن حالا جلو شتر را رها كن .

10. امام صادق (ع ) فرمود: عدالت شيرين تر از آبى ست كه بلب تشنه رسد، عدالت چه گشايشى دارد زمانيكه در امرى عدالت شود، اگرچه كم باشد.

11. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه از خود بمردم انصاف دهد (اگر چه بر زيانش باشد) براى داورى ميان ديگران برگيزيده شود.

12. امام صادق (ع ) فرمود: خداى عزوجل بآدم (ع ) وحى فرمود: من تمام سخن را در چهار كلمه برايت جمع ميكنم : عرض كرد پروردگارا آنها چيست ؟ فرمود: يكى از آن منست و يكى از آن تو و يكى ميان من و تو و يكى تو و مردم . عرض كرد: آنها را بيان فرما تا بفهمم ، فرود:

اما آنچه از آن منست ، اينستكه مرا عبادت كنى و چيزى را شريكم نسازى ، و اما آنچه از آن توست اينستكه پاداش عمل ترا بدهم زمانيكه از همه وقت بدان نيازمندترى . و اما آنچه ميان من و تواست دعا

كردن تو و اجابت من است . و اما آنچه ميان تو و مردم است ، اينستكه براى مردم بپسندى آنچه براى خود ميپسندى و براى آنها نخواهى آنچه براى خود نخواهى.

13. امام صادق (ع ) فرمود: از خدا پروا كنيد و عدالت ورزيد، زيرا خود شما از مردميكه عدالت نميورزند عيب ميگيريد.

14. و فرمود: عدالت شيرينتر از عسل و نرمتر از كره و خوشبوتر از مشك است .

ص: 84

15. رسولخدا (ص ) فرمود: سه خصلت است كه هر كه هر سه يا يكى از آنها را داشته باشد، در سايه عرش خدا باشد روزيكه جز سايه او سايه اى نباشد: 1 مرديكه بمردم دهد آنچه خودش از آنها ميطلبد. 2 مرديكه گامى پيش و گامى پس نگذارد، تا آنكه بداند خدا بآن راضى است . 3 مردى كه از برادر مسلمانش عيبى نگيرد جز آنكه آن عيب را از خود بزدايد، زيرا عيبى از خود نزدايد، جز آنكه عيب ديگرى برايش هويدا گردد، و انسانرا همين بس ك بخود بپردازد نه بديگران .

16. رسولخدا (ص ) فرمود: كسيكه در مالش با فقير مواسات كند و بمردم از خود انصاف دهد، او مؤمن حقيقى است.

17. امام صادق (ع ) مى فرمود: دو تن هرگز در امرى ستيزه نكنند، كه يكى بديگرى انصاف دهد و او نپذيرد، جز آنكه او را مغلوب سازد.

18. امام باقر (ع ) فرمود: خدا رلا بهشتى است كه جز سه كس در آن وارد نشوند، يكى از آنها كسى است كه درباره خود بحق داورى كند.

19. امام صادق (ع ) فرمود: عدالت شيرينتر از آبى است كه بجگر سوخته رسد، چه گشايشى است در عدالت ، زمانيكه در امرى عدالت شود اگر چه كم باشد.

بى نيازى از مردم

1. امام صادق (ع ) فرمود: شرافت مؤمن بشب زنده دارى و عزتش به بى نيازيش از مردمست .

2. و فرمود: چون يكى از شما خواهد هر چه از پروردگارش سؤال كند، باو عطا كند، بايد از مردم ماءيوس شود، و اميدى جز بخدا نداشته باشد، چون خداى عزوجل اين را از دلش داند، هر چه از خدا خواهى باو عطا كند.

3. على بن الحسين صلوات الله عليهما فرمود: تمام خير و نيكى را ديدم كه در بريدن طمع از دست مردم است ، و هر كه هيچ اميدى بمردم نداشته باشد و امرش را در هر كارى بخاى عزوجل واگذارد، خداى عزوجل در هر چيزى او را اجابت كند.

4. امام صادق (ع ) ميفرمود: حاجت خواستن از مردم موجب سلب عزت و رفتن حيا گردد، نوميدى از آنچه دست مردمست ، موجب عزت مؤمن است در دينش ، و طمع فقريست حاضر و آماده .

5. احمد بن محمد ابى نصر گويد: بامام رضا عرض كردم : قربانت گردم براى اسماعيل ابن داود كاتب توصيه اى بنويس ، شايد از او بهره اى ببرم ، فرمود: مرا دريغ آيد كه مانند توئى چنين چيزى طلب كند، تو بر مال من تكيه كن (هر چه خواهى از من بگير).( و این روایت از روایت های بسیار بزرگ در رابطه با حفظ شأن و عزت اهل ایمان در روابط اجتماعی و نیازهای معیشتی با

ص: 85

توجه به درجات شخصیتی آن هاست و نکته مهم تر این که بالاتر بایستی در حفظ شأن پایین تر بکوشد تا خوار و ذلیل نشود همانگونه که مولای مظلوم و غریب و شهید ما حضرت رضا علیه السلام صورت دادند)

6. امام باقر (ع ) فرمود: نوميدى و چشم نداشتن بدست مردم عزت دينى مؤمن است ، مگر گفتار حاتم را نشنيده اى كه گويد:

اذا ما عزمت الياس الفيته الغنى

اذا اعرفته النفس و الطمع الفقر

(((چون بنوميد تصميم گيرى و دلت بآن شناسا گرد، آنرا بى نيازى يابى و طمع را فقر دانى))).

7. اميرالمؤمنين صلوات الله عليه ميفرمود: بايد در دلت احتياج بمردم و بى نيازى از ايشان پيدا گردد، و احتياج بآنها در نرم زبانى و خوشروئيت باشد و بى نيازيت از آنها در حفظ آبرو و نگهداى عزتوضيح باشد.

شرح :عاليترين دستور معاشرت و برخورد با مردم را اميرالمؤمنين (ع ) در اين جمله بيان ميكند و حاصلش اينستكه : انسان بايد در دل دو عقيده داشته باشد: يكى آنكه در معاشرت بهم نوع محتاجست ، زيرا طبعا اجتماعى آفريده شده و در بقاء خود بآنها محتاجست ، پس لازمست نرم گفتار و خوش برخورد باشد، ديگر آنكه محتاج و نيازمند بآنها نيست و بايد بخود اعتماد كند و خدا را روزى ده بندگان و مسبب الاسباب داند، پس نبايد تملق و چاپلوسى كند و خود را خوار و زبون نمايد، بلكه در عين خوشروئى و شيرين سخنى عزت نفس و مناعت طبع خويش را بايد حفظ كند.

صله رحم

1.جميل بن دراج گويد: از امام صادق (ع ) اين قول خداى جل ذكره را پرسيدم : (((بترسيد از خدائيكه بنام وى از همديگر تقاضا ميكند و از بريدن خويشاونديها پروا كنيد كه خدا مراقب شماست ، 2 سوره 4))) فرمود: آن اءرحام مردم است كه خداى عزوجل بصله آن ار فرموده و بزرگش داشته مگر نبينى كه آنرا در رديف خود قرار داده است .

2. مردى خدمت پيغمبر (ص ) آمد و عرض كرد: يا رسول الله ! فاميل من تصميم گرفته اند بر من حمله كنند و از من ببرند و دشنامم دهند. آيا من حق دارم آنها را ترك گويم ؟ فرمود: در آنصورت خدا همه شما را ترك ميكند، عرض كرد: پس چكنم ؟ فرمود، بپيوند با هر كه از تو ببرد

ص: 86

و عطا كن بهر كه محروميت كند و در گذر از هر كه بتوستم نمايد، زيرا چون چنين كنى ، خدا ترا بر آنها يارى دهد.

3. امام رضا (ع ) فرمود: مرديكه سه سال از عمرش باقى مانده صله رحم ميكند، خدا عمرش را 30 سال قرار ميدهد و خدا هرچه خواهد ميكند.

4. امام باقر (ع ) فرمود: صله ارحام اعمال را پاك كند و اموال را فزونى دهد و بلا را بگرداند و حساب را آسان كند واجل را تاءخير اندازد.

5. رسولخدا (ص ) فرمود: سفارش ميكنم امت حاضر و غائبم را و آنهائى را كه در پشت مردان و زهدان زنانند تا روز قيامت كه صله رحم كنند. اگر چه بفاصله يكسال راه باشد، زيرا صله رحم جزء دين است .

6. امام صادق (ع ) فرمود: صله اءرحام خلق را نيكو و دست را با سخاوت و نفس را پاكيزه و روزى را زياد كند و اجل را تاءخير اندازد.

7. امام صادق (ع ) ميفرمود: همانا خویشاوند بعرش آويخته و ميگويد: بپيوند هر كه مرا پيوندد و بين از هر كه از من ببرد و آن خویشاوندی آل محمد است كه خداى عزوجل فرمايد: (((كسانيكه آنچه را خدا امر بپيوندش فرموده : پيوست ميدهند، 27 سوره 13))) و خویشاوندی هر خويشاوندانست .

شرح :آويختن خویشاوندی بعرش ، كنايه از درخواست حق خويشاوند است در حضور پروردگار و سرعت اجابت او.

8. و فرمود: با خویشاوند خود صله كن ، اگر چه بيك شربت (آشاميدن ) آب باشد، و بهترين صله خویشاوند ، آزار نرسانيدن باوست ، و صله خویشاوند مرگ را بتاءخير اندازد و دوستى خانواده آورد.

9. امام صادق (ع ) فرمود: صله رحم و خوشرفتارى با همسايه ، شهرها را آباد و عمرها را زياد كنند.

10. رسول خدا (ص ) فرمود: چيزى كه ثوابش از همه چيز زودتر رسد، صله رحم است .

11. و فرمود: هر كه را تاءخير مرگ و افزايش روزى خوش آيد، باى صله رحم كند.

12. امام صادق (ع ) فرمود: چيزى كه عمر را زياد كند جز صله رحم نميدانيم ، تا آنجا كه مردى كه اجلش 3 سال است و او صله رحم كننده است ، خدا 30 سال بعمرش افزايد و آن سه سال را 33 كند، و مردى كه عمرش 33 سال است و قطع رحم ميكند، خدا 30 سالش را كم ميكند و عمرش را سه سال قرار ميدهد.

13. امام باقر عليه السلام فرمود: چون اميرالمؤمنين (ع ) بعزم بصره بيرون رفت ، در ربذه (كه مولد و مدفن ابى ذر غفاريست ) فرود آمد، مردى از قبيله محارب خدمتش آمد و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين من از

ص: 87

قبيله خود غرامتى را بعهده گرفتم و چون از برخى از آنها تقاضاى مواسات كمك كردم از سختى و تهيدستى دم زدند. اى اميرالمؤمنان بايشان امر فرما كمك كنند و وادارشان كن با من مواسات كنند.

فرمود آنها كجايند؟ عرض كرد: دسته اى از آنها آنجايند كه ميبينى ، حضرت مركب خود را بسرعت هر چه تمامتر بحركت آورد و مركب مانند شتر مرغ ميرفت . جماعتى از اصحاب كه پيش را گرفتند بسختى و كندى باو رسيدند.

حضرت بآنها رسيده بر آنها سلام كرد و پرسيد چرا با رفيق خود مواسات نميكنند؟ آنها از او، و او از آنها شكايت كردند، تا اميرالمؤمنان (ع ) فرمود: هر كسى بايد با فاميل خود پيوست داشته باشد زيرا ايشان باحسان و دستگيرى مالى او از ديگران سزاوارترند، و هر فاميلى بايد باكسان خود پيوست داشته باشد، اگر روزگار بزمينشان زند، و از آنها پشت بگرداند، زيرا كسانيكه با يكديگر پيوست دارند و بذل و بخشش ميكنند، پاداش يافته و آنهائى كه از هم ببرند و بهم پشت كنند، سنگين بارند، سپس مركب خود را برانگيخت و فرمود: برو(( حل: از اسما اصوات است که برای راندن شتر به کار می رود)

14. اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: انسان اگر چه مال و فرزند داشته باشد هرگز نبايد از خويشاوندان خود و از دوستى و كرامت و دفاع دستى و زبانى آنها روبگرداند، آنها از همه مردم گردش را محكمتر دارند و باو مهربانتر و اگر مصيبتى باو رسد يا بدى برايش پيش آيد، پريشانى او را سامان دهنده ترند و هر كه دست كمك از فاميل خويش بازگيرد، از آنها يكدست گرفته شده و از خود او دستهاى بسيار، و هر كه نرمى و فروتنى كند دوستش از او مودت بيند.

و هر كه چون دارا شود (دست باحسان گشايد) آنچه را داده خدا در دنيايش جبران كند و در آخرت برايش چند برابر سازد، و نام نيكى كه خدا براى كسى در ميان مردم ميگذارد، از ماليكه ميخورد و بارث ميگذارد بهتر است ، هر يك از شما كه ثروت مالى پيدا كرد، نبايد تكبرش زياد شود، و خود را بزرگ دارد و از خويشاوندش دور شود، و هيچيك از شما نبايد نسبت به برادريكه چون مال ندارد، باو احسان نميكند، از او دورى كند، و هيچ يك از شما نبايد از بستن شكست و تنگ دستى خويشاوندش به چيزى كه اگر نگهدارد سودش ندهد و اگر از دستش دهد زيانش نرساند غفلت كند (زيرا گاهى ممكن است خويشاوند به چيزى احتياج داشته باشد كه نزد او اضافه و بيكار باشد).

15. سليمان بن هلال گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : قبيله اى نسبت به يكديگر احساس كنند و صله رحم نمايند، فرمود اين است كه اموالشان زياد مى شود و فزونى گيرند، و همواره چنين باشند تا از يكديگر ببرند و چون از هم بريدند، آن افزونى از ايشان برداشته شود.

ص: 88

16. رسول خدا صلوات الله عليه و آله فرمود: گاهى مردمى بد كردارند و نيكوكار نيستند و صله رحم مى كنند پس مالشان زياد مى شود و عمرشان دراز مى گردد تا چه رسد كه نيكوكار باشند و صله رحم كنند؟

17. اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرمود: با ارحام خود بپيونديد اگر چه با سلام كردن باشد، كه خداى تبارك و تعالى فرمايد: از خدائيكه به نام وى درخواست كنيد و نيز از بريدن خويشاوندى ها پروا كنيد كه خدا مراقب شماست ، 2 سوره 4.

18. صفوان جمال گويد: ميان امام صادق (ع ) و عبدالله بن حسن سخنى درگرفت تا به جنجال كشيد و مردم گرد آمدند و شب بود كه با اين وضع از يكديگر جدا شدند.

بامداد پى كارى بيرون شدم ، امام صادق عليه السلام را در خانه عبدالله بن حسن ديدم كه مى فرمايد: اى كنيز به ابى محمد (عبدالله بن حسن ) بگو بيايد، او بيرون آمد و گفت : يا ابا عبدالله چرا پگاه اينجا آمدى ؟ فرمود: من ديشب آيه اى از كتاب خداى عزوجل را تلاوت كردم كه پريشانم ساخت .

گفت كدام آيه ؟ فرمود: قول خداى جل و عز ذكره (((و كسانى كه آنچه را خدا به پيوستن آن فرمان داده ، پيوسته دارند از پروردگار خو بيم كنند و از سختى حساب بترسند، (((21 سوره 13))) عرض كرد راست گفتى ، گويا من اين آيه را هرگز در كتاب خداى عزوجل نخوانده بودم ، سپس دست به گردن شدند و گريستند.

شرح :عبدالله بن حسن همان شخصى است كه گفتگوى طولانى او با امام صادق (ع ) در حديث 929 ذكر شد، و از آن حضرت تقاضا مى كرد كه با فرزند شومش محمد بن عبدالله بيعت كند، و شايد اين گفتگو هم در همان باره بوده باشد و پيداست كه امام (ع ) كارى نمى كرد كه محتاج به ياد آورى آيه قرآن باشد، بلكه همه آيات قرآن در نظرش مجسم است و تذكر آيه شريفه براى مصلحت و تنبه عبدالله بوده و پريشانى آن

حضرت هم بخاطر او بوده است پس اين حديث دلالت دارد برصله رحم و نبريدن از خويشاوند اگر چه خويشاوند به اين حد از فسق و گمراهى باشد.

19. عبدالله بن سنان گويد به امام صادق (ع ) عرض كردم : پسر عموئى دارم كه هرچه با او مى پيوندم از من مى برد، تا اينكه تصميم گرفتم كه اگر از من بريد، از او ببرم فرمود: اگر تو به او پيوندى و او از تو ببرد خداى عزوجل شما را با هم بپيوندد، و اگر تو از او ببرى و او از تو ببرد خدا از هر دو ببرد.

ص: 89

20. داود بن فرقد گويد: امام صادق (ع ) به من فرمود: دوست دارم خدا بداند من براى خويشاوندم فروتنى مى كنم ، من پيش از آنكه اهل بيتم از من بى نياز شوند به پيوست آنها سبقت مى جويم .

21. امام رضا (ع ) فرمود: همانا دوستی آل محمد يعنى ائمه عليهم السلام به عرش آويخته است و مى گويد: بار خدايا بپيوند هر كه مرا بپيوندد و ببر از هر كه از من ببرد، و بعد از اين هم اين موضوع نسبت به ارحام مؤ م نين جريان داد. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (((از خدائيكه بنام او باز خواست شويد و از بريدن ارحام پروا كنيد، 2 سوره 4)))( ( و این روایت از روایات عظیم واصله از مولای مظلوم و غریب ما حضرت رضا علیه السلام است که هادی و رهبر اهل ایمان به سوی حیات جاویدان است )

22. عمر بن زياد گويد: بامام صادق (ع ) عرض كردم : (((كسانيكه آنچه را خدا بپيوندش فرمان داده ميپيوندند، 21 سوره 13))) فرمود: درباره دوستی آل محمد عليه و آله السلام نازل شده و درباره خويشان تو هم ميباشد، سپس فرمود: از كسانى مباش كه بچيزى گويند: درباره يك مورد است .

شرح : ذيل اين روايت دليل است براينكه آيات شريفه قرآنى ظاهر و باطن و تفسير و تاءويل و معانى متعددى دارد و چون ائمه عليهم السلام براى آيه اى معنائى ذكر نمودند و سپس معناى ديگرى مخالف آن بيان فرمودند نبايد منكر شد، چنانچه در جلد اول بارها تذكر داديم. ( پس نگارنده مذکور نمود که معنای مخالف را نمی پذیرد بلکه معنی تکمیلی را در راستای شرح کامل و با توجه به درجات مخاطب می پذیرد و این دو روایت دلیل قاطع است بر این کلام)

23. جهم بن حميد گويد: بامام صادق (ع ) عرض كردم : خويشاوندانى دارم كه دين مرا ندارند آيا آنها بر من حقى دارند؟ فرمود: آرى ، خويشاوندى را چيز قطع نكند، و اگر همدين تو باشند دو حق پيدا كنند: حق خويشاوندى و حق اسلام .

24. امام صادق (ع ) ميفرمود: صله رحم و احسان را آسان كنند و از گناهان نگهدار شوند، پس صله رحم كنيد و ببرادران خود احسان نمائيد، اگر چه بوسيله سلام كردن خوب و جواب سلام دادن باشد.

25. و فرمود: صله رحم حساب روز قيامت را آسان كند و عمر را طولانى نمايد و از مرگ بد نگهدارد و صدقه دادن در شب خشم پروردگار را خاموش كند.

26. و فرمود: صله رحم اعمال را پاك و اموال را بسيار و حساب را آسان كند و بلا را بزدايد و روزى را زياد كند.

خوشرفتارى با پدر و مادر

ص: 90

1. ابو ولاد حناط گويد: از امام صادق (ع ) پرسيدم خداى عزوجل كه فرمايد: (((و بپدر و مادر احسان كنيد، 23 سوره 17))) اين احسان چيست ؟ فرمود: احسان اينستكه : با آنها نيكو معاشرت كنى و آنها را مجبور نكنى كه چيزيرا كه احتياج دارند از تو بخواهند، اگر چه بى نياز باشند (بلكه بايد اظهار نكرده وظيفه خود را انجام دهى ) مگر خداى عزوجل نميفرمايد: (((هرگز به نيكى نرسيد، مگر از آنچه دوست داريد انفاق كنيد، 92 سوره 3))).

سپس امام صادق (ع ) فرمود: و اما قول خداى عزوجل : (((اگر يكى از ايشان يا هر دو آنها نزد تو به پيرى رسيدند، بآنها اف مگو و تنديشان مكن ، 23 سوره 17))) يعنى اگر دلتنگت كردند بآنها اف مگو و اگر ترا زدند با آنها تندى مكن ، و فرمود: (((و بآنها سخنى شريف و بزرگوار بگو))) يعنى اگر ترا زدند بگو: خدا شما را بيامرزد اينست سخن شريف تو و فرمود: (((و از روى مهربانى براى آنها جنبه افتادگى پيش آور))) يعنى ديدگانت را به آنها خيره مكن ، بلكه با مهربانى و دلسوزى به آنها بنگر، و صدايت را از صداى آنها بلندتر مكن و دستت را بالاى دست آنها مگير و بر آنها پيشى مگير.

2.امام صادق (ع ) مى فرمود: مردى نزد پيغمبر (ص ) و عرض كرد: يا رسول الله مرا سفارشى كن ، فرمود: چيزيرا بخدا شريك مساز اگرچه به آتش سوخته شوى و شكنجه بينى ، همواره دلت بايمان محكم باشد، و پدر و مادرت را فرمان بر و با آنها نيكى كن ، زنده باشند يا مرده و اگر دستور دادند خاندان و مالت را كنار گذار، اين كار را بكن كه از ايمانست. (تعبیر نگارنده از کنار گذاشتن خاندان و مالت یعنی این که به خاطر مال و خانواده ات والدین خود را ترک نکن و از آنان جدا مشو بلکه محبت خود را به آن ها تقدیم کن نه این که اگر دستور دادند زن و همسرت را طلاق داده و فرزندانت را در جامعه رها نمایی زیرا خانواده و فرزندان اهل ایمان خود در برابر خداوند حقوق عظیم بر شخص دارند بلکه مقصود آن است که مبادا به خاطر محبت مال و خانواده ات والدین را ترک نموده و آن ها را در عین بی گناهی رها سازی زیرا اگر قرار به انتخاب است بایستی والدین را انتخاب کنیم و در خانواده محبت به پدر و مادر نهادینه شود و السلام )

3. منصور بن حازم گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : چه اعمالى بهتر است ؟ نماز در وقت و نيكى با پدر و مادر و جهاد در راه خداى عزوجل.(و ما در خصوص جهاد فی سبیل الله که جهاد در رکاب معصوم است کلام خود را آورده و تکرار نمی نماییم یعنی تهاجم در رکاب عمر بن خطاب به ملت بارالهی به سوی دوزخ است).

4. موسى بن جعفر (ع ) فرمود: مردى از رسولخدا (ص ) پرسيد: حق پدر بر فرزندش چيست ؟ فرمود: او را بنامش نخواند و جلوش راه نرود و پيش از او ننشيند و باعث دشنام او نشود (كارى نكند كه مردم پدرش را دشنام دهند).

ص: 91

5. امام صادق (ع ) فرمود: مردى از شما را چه مانع مى شود كه بپدر و مادرش نيكى كند، زنده باشند يا مرده ، كه از جانب آنها نماز بخواند و صدقه دهد و حج گذارد و روزه بگيرد، تا آنچه كرده ثوابش از آنها باشد و مانند آن هم براى خود او و تا خداى عزوجل بوسيله احسان و صله او خير و فراوانى برايش زياد كند.

6. معمر بن خلاد گويد: بامام رضا عليه السلام عرض كردم : هر گاه پدر و مادرم مذهب حق را نشناسند دعاشان كنم ؟ فرمود: براى آنها دعا كن و از جانب آنها صدقه بده ، و اگر زنده باشند و مذهب حق را نشناسند با آنها مدارا كن ، زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خدا مرا برحمت فرستاده نه به بى مهرى و نافرمانى .

7. امام صادق (ع ) فرمود: مردى خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: بكه احسان كنم ؟ فرمود: بمادرت گفت : سپس بكه ؟ فرمود: بمادرت ، عرض كرد: سپس بكه ؟ فرمود: بمادرت عرض كرد: سپس بكه فرمود: بپدرت .

8. و فرمود: مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول الله ؟ من بجهاد علاقه دارم و نسبت بآن با نشاطم ، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: پس در راه خدا جهاد كن كه اگر كشته شوى نزد خدا زنده خواهى بود و روزى داده شوى و اگر بميرى پاداشت بعهده خدا باشد، و اگر (از ميدان جنگ ) باز گردى ، از گناهان پاك شوى مانند روزيكه متولد شده اى .

عرض كرد: يا رسول الله ! من پدر و مار پيرى دارم كه بگمان خود بمن انس گرفته اند و از رفتنم بجهاد كراهت دارند.رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در اينصورت ملازم پدر و مادرت باش . سوگند بآنكه جانم در دست اوست : ماءنوس بودن يكشبانه روز آنها با تو از جهاد يكسال بهتر است .

9. زكريا بن ابراهيم گويد: من نصرانى بودم و مسلمان شدم و حج گزاردم سپس خدمت امام صادق (ع ) رسيدم و عرض كردم : من نصرانى بودم و مسلمان شدم ، فرمود: از اسلام چه ديدى ؟ گفت : قول خداى عزوجل كه فرمايد: (((تو كتاب و ايمان نمى دانستى چيست ؟ ولى ما آنرا نورى قرار داديم كه هر كه را خواهيم بدان هدايت كنيم ، 52 سوره 42))) فرمود: محققا خدا ترا رهبرى فرموده است . آنگاه سه بار فرمود: خدا يا هدايتش فرما. پسر جان هر چه خواهى بپرس .

عرض كردم : پدر و مادر و خانواده من نصرانى هستند و مادرم نابيناست ، من همراه آنها باشم و در ظرف آنها غذا بخورم ؟ حضرت فرمود: آنها گوشت خوك مى خورند؟ عرض كردم : نه با آن تماس هم نمى گيرند، فرمود: باكى ندارد، مواظب مادرت باش و با او خوشرفتارى كن ، و چون بميرد او را بديگرى وامگذار، خودت بكارش اقدام كن ، و بكسى مگو نزد من آمده ئى تا در منى پيش من آيى ان شاء الله .

ص: 92

زكريا گويد: من در منى خدمتش رفتم در حالى كه مردم گردش را گرفته بودند و او مانند معلم كودكان بود كه گاهى اين و گاهى آن از او سؤال مى كرد (و او پاسخ مى فرمود) سپس چون بكوفه رفتم نسبت بمادرم مهربانى كردم و خودم باو غذا مى دادم و جامه و سرش را از كثافت پاك مى كردم و خدمتگزارش بودم .

مادرم بمن گفت : پسر جان ! تو زمانيكه دين مرا داشتى با من چنين رفتار نمى كردى ، اين چه رفتار است كه از تو مى بينم از زمانيكه از دين ما رفته و بدين حنيفه گرائيده ئى ؟ گفتم : مردى از فرزندان پيغمبر ما بمن چنين دستور داده .

مادرم گفت : آن مرد پيغمبر است ؟ گفتم : نه بلكه پسر يكى از پيغمبران است .

مادرم گفت : پسر جان اين مرد پيغمبر است ، زيرا دستوريكه بتو داده از سفارشات پيغمبرانست .

گفتم : مادرم ! بعد از پيغمبر ما پيغمبرى نباشد و او پسر پيغمبر است .

مادرم گفت : دين تو بهترين دين است ، آنرا بمن عرضه كن ، من باو عرضه داشتم و او مسلمان شد و من هم برنامه اسلام را باو آموختم ، او نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا گزارد و در شب عارضه ئى باو رخ داد (و بيمار شد) بمن گفت : پسر جان ! آنچه بمن آموختى دوباره بياموز، من آنها را تكرار كردم ، مادرم اقرار كرد و از دنيا رفت ))) چون صبح شد مسلمانها غسلش دادند و خودم بر او نماز خواندم و در گورش گذاشتم .

شرح :گويا زكريا از آيه شريفه و تاريخ پيغمبر اسلام چنين استفاده كرده كه مرديكه بمكتب و مدرسه ئى نرفته و در برابر هيچ معملى زانو نزده است ، با ملاحظه دين كامل و قرآن محكم و برنامه

متينى كه آورده است جز با ارتباطش با عالم غيب و وحى آسمانى درست نيايد و نيزطهارت اهل كتاب از اين خبر استفاده مى شود.

10. عمار بن حيان گويد: بامام صادق (ع ) خبر دادم پسرم اسماعيل نسبت بمن خوشرفتار است ، فرمود: من هم او را دوست داشتم و اكنون دوستيم با افزون گشت ، همانا خواهر رضاعى رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد آنحضرت آمد، چون او را ديد شادمان گشت و روپوش خود را براى او گسترد و او را روى آن نشانيد، سپس باو رو كرد و با او بسخن پرداخت و تبسم مى فرمود، تا او برخاست و برفت و برادرش آمد حضرت رفتاريكه نسبت بخواهرش كرد، دوباره او عمل نفرمود، بحضرت عرض شد: با خواهرش رفتارى كردى كه نسبت باو نكردى با آنكه او مرد است ؟ فرمود: زيرا آن خواهر نسبت بپدر و مادرش خوش رفتارتر بود.

ص: 93

11. ابراهيم بن شعيب گويد: بامام صادق (ع ) عرض كردم : پدرم بحدى پير و ناتوان شده كه او را براى قضاى حاجت به پشت مى بريم ، فرمود: اگر توانى خودت اين كار را مباشرت كنى بكن و خودت برايش لقمه كن تا سپر آتش فردايت باشد (تا فردا ترا ببهشت ببرد).

12. مردى بامام صادق (ع ) عرض كرد: پدر و مادر من مخالف مذهب شيعه مى باشند، حضرت فرمود با آنها خوشرفتارى كن ، چنانكه با مسلمانهاى دوست ما خوشرفتارى مى كنى (زيرا همچنانكه مؤمن حق ايمان دارد، پدر و مادرت هم حق ولايت دارند).

13. امام باقر (ع ) فرمود: سه چيز است كه خداى عزوجل نسبت بآنها مخالفت رخصت نفرموده : رد امانت به نيكوكار و بدكردار و وفاء بپيمان نسبت به نيكوكار و بدكردار و خوشرفتارى با پدر و مادر، نيكوكار باشند يا بدكردار.

14. امام صادق (ع ) فرمود: از سنت و احسان بپدر اينست كه مرد باسم پدرش كينه گيرد (يعنى اگر نام پدرش مثلا محمد بوده ، به پسرش كنيه ابومحمد يا نام محمد دهد و يا براى خود بن محمد كنيه گيرد و خود را بنام پدر معرفى كند چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام از خود به ابن ابيطالب معرفى مى فرمود).

15. امام صادق (ع ) فرمود: مردى خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و از حضرت راجع بخوش رفتارى با پدر و مادر پرسيد. حضرت فرمود: با مادرت خوشرفتارى كن ، با مادرت خوشرفتارى كن ، با مادرت خوشرفتارى كن . با پدرت خوشرفتارى كن ، با پدرت خوشرفتارى كن ، با پدرت خوشرفتارى كن ، و مادر را پيش از پدر ذكر فرموده .

16.ابو خديجه گويد: امام صادق (ع ) فرمود: مردى خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: برايم دخترى متولد شد و او را پروريدم تا بالغ شد، من جامه و زيورش پوشيدم او را سر چاهى آوردم و در ميان آن انداختم ، و آخر سخنى كه از او شنيدم اين بود كه گفت : پدر جان، پس اكنون جبران اين كارم چه باشد؟

حضرت فرمود: مادرت زنده است ؟ گفت نه . فرمود: خاله ات زنده است ؟ گفت : آرى ، فرمود: با او خوشرفتارى كن كه او بجاى مادر است ، و خوشرفتارى با او كفاره آن كارت شود.

ابوخديجه گويد: بامام صادق (ع ) عرض كردم : اين كار در چه زمان بود؟ فرمود: در زمان جاهليت بود كه دختران را مى كشتند، كه مبادا اسير شوند و در ميان قبيله ديگرى فرزند آورند. (پس انا لله و انا الیه راجعون و تو ای عاقل دانا و خردمند آگاه باش که چگونه شیطان لعین اعمال زشت و تباه این خلایق را در نظر آن ها زینت می داد و چگونه این مصایب عظیم بر کل جهان به اشکال مختلف برای انسان ها و خصوصا زنان و دختران و کودکان در جریان بود و این محمد مصطفی آخرین و برترین پیامبران جهان بود که اخلاق و دین بی تحریف

ص: 94

خداوند را بر جهان و جهانیان عرضه نمود. تمامی امت ها را به ترک نجاسات و رجاسات دعوت فرمود پس نجات یافت آن که متابعت کرد و هلاک شد هر که دعوت او را نپذیرفت و السلام)

17. سدير گويد: بامام جعفر صادق (ع ) عرض كردم : آيا فرزند مى تواند پدرش را پاداش دهد؟ (و زحمات او را جبران كند) فرمود: پاداشى براى پدر نيست جز در دو صورت : 1 پدر برده باشد و پسر او را بخرد و آزاد كند. 2 پدر بدهى داشته باشد و پسر آن را بپردازد،

18. جابر گويد: مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: من جوانى با نشاطم و جهاد را دوست دارم ولى مادرى دارم كه نمى خواهد بجهاد روم . پيغمبر صلى الله عليه و آله باو فرمود: باز گرد و همراه مادرت باش ، سوگند بآنكه مرا بحق نبوت مبعوث فرموده ، كه انس گرفتن يك شب او با تو از جهاد يكسالت در راه خدا بهتر است .

19. امام باقر (ع ) فرمود: همانا بنده ئى نسبت بپدر و مادر خويش در زمان حياتشان نيكوكار است ، سپس آنها مى ميرند و او بدهى آنها را نمى پردازد و براى آنها آمرزش نمى خواهد، لذا خدا او را عاق و نافرمان مى نويسد، و بنده ديگر در زمان حيات پدر و مادر خود عاق آنها است و نسبت بآنها نيكى نمى كند، ولى چون مردند بدهى آنها را مى پردازد و براى آنها آمرزش مى خواهد و خداى عزوجل او را نيكوكار مى نويسد،

همت گماشتن بامور مسلمين و خير خواهى و سود رساندن بآنها

1. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه صبح كند و بامور مسلمين همت نگمارد مسلمان نيست .

2. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: عابدترين مردم كسى است كه نسبت بهمه مسلمين خير خواه تر و پاكدلتر باشد.

3. امام صادق (ع ) مى فرمود: بر تو باد كه براى خدا خير خواه باشى كه هرگز خدا را بعملى بهتر از آن ملاقات نكنى .

4. و فرمود: هر كه بامور مسلمين اهتمام نورزد مسلمان نيست .

5. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه صبح كند و بامور مسلمين همت نگمارد از آنها نيست ، و هر كه بشنود مردى فرياد مى زند (((مسلمانها بدادم برسيد))) و جوابش نگويد مسلمان نيست

6. و فرمود: مخلوق عيال خدا هستند و محبوبترين آنها نزد خدا كسى است كه بعيال خود سود دهد و بخانواده ئى شادى رساند.

ص: 95

7. از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال شد محبوبترين مردم نزد خدا كيست ؟ فرمود: كسيكه سودش بمردم بيشتر باشد.

8. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هركس تجاوز آب يا آتشى را از گروهى از مسلمين بگرداند، بهشت برايش واجب گردد. (پس توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند در این روایت عظیم به عظمت خدمت به اهل اسلام و عظمت جرم و جنایت ظلم به ایشان پس آگاه شو به رفعت جایگاه ایشان از خادمان ایشان مانند طبقات پزشکان و جامعه پزشکی و آموزگاران و اساتید و نجاست و رجاست وجود دوزخی ظالمان به ایشان یعنی قاتلان ایشان و نابود کنندگان ارکان معیشتی و خانوادگی ایشان مانند موقوفه خوران و کسانی که زندگانی امت محمد رسول خدا برای آن ها ارزشی ندارد)

9. امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل : (((و خدا مرا مبارك ساخت هر كجا باشم ))) فرمود: يعنى سودمند ساخت .

احترام سالخوردگان

1. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: احترام گذاشتن بمسلمان مو سفيد از جمله تجليل خداست.

2. امام صادق (ع ) فرمود: از ما نيست كسيكه بزرگ سال ما را احترام نكند و به خردسال ما ترحم ننمايد.

3. امام صادق (ع ) فرمود: سالمندان خود را بزرگ داريد و با ارحام خود صله كنيد، وصله رحمى بهتر از آزار نرساندن بآنها نيست .

برادرى اهل ايمان با يكديگر

1. امام صادق (ع ) فرمود: اهل ايمان برادر يكديگرند و فرزندان يك پدر و مادر باشند و چون از مردى رگى زده شود برايش بيدار خوابى كشند. (چنانچه گاهى مؤمنى را شب خواب نبرد و سپس معلوم شود كه بيكى از برادران ايمانيش بلائى رسيده است ). (پس توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند که ما نسبت به برادران اهل تسنن خود صرف نظر از اعتقادات اختصاصی همین محبت را داشته و آن ها را برادران خود می دانیم)

2. جابر جعفى گويد: در برابر امام باقر (ع ) بودم كه دل گرفته شدم ، بحضرت عرض كردم : گاهى بدون اينكه مصيبتى بمن رسد يا ناراحتى بسرم ريزد، اندوهيگين مى شوم تا آنجا كه خانواده و دوستم اثرش را در رخسارم مشاهده كنند، فرمود:

ص: 96

آرى اى جابر خداى عزوجل مؤمنين را از طينت بهشتى آفريد و از نسيم روح خويش در آنها جارى ساخت ، از اينرو است كه مؤمن است ، (زيرا طينت بمنزله پدر و نسيم بجاى مادر است ) پس هرگاه بيكى از آن ارواح در شهرى اندوهى رسد، آن روح ديگر اندهگين شود، زيرا از جنس اوست. ( پس تو ای مخاطب ارجمند به شرح آنچه گذشت موضوع جبر ذاتی عقلا و وفق آیات کتاب خدا مردود است ولی پیوستگی انواع آنان بواسطه ایمان قابل قبول و قابل تحسین است )

3. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن برادر مؤمن است ، چشم و راهنماى اوست ، نسبت باو خيانت و ستم و غش روا ندارد و با او خلف وعده نكند.

4. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن برادر مؤمن است ، مانند يك پيكريكه هرگاه عضوى از آن دردمند شود، اعضاء ديگر هم احساس درد كنند و روحهاى آنها نيز از يكروحست ، و همانا روح مؤمن پيوستگيش بروح خدا از پيوستگى پرتو خورشيد بخورشيد بيشتر است .

5. و فرمود: مسلمان برادر مسلمان است ، چشم و آينه و راهنماى اوست ، نسبت باو خيانت و نيرنگ و ستم نكند و او را تكذيب ننمايد و از او غيبت نكند.

6. حفص بخترى گويد: خدمت امام صادق (ع ) بودم كه مردى وارد شد، حضرت بمن فرمود: او را دوست دارى ؟ عرض كردم : آرى ، فرمود: چرا دوستش نداشته باشى ، كه او برادر تو و شريك دين تو و ياور تو عليه دشمنت مى باشد و روزى او هم بر عهده ديگريست .

7. امام باقر (ع ) مى فرمود: مؤمن برادر پدر و مادرى مؤمن است ، زيرا خداى عزوجل مؤمنين را از سرشت بهشتى آفريد و از نسيم بهشت در پيكرشان دميد، از اينجهت مؤمنين برادر پدر و مادرى يكديگرند. ( کلام خود را در این رابطه در حدیث دوم مذکور نمودیم )

8. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن برادر مؤمن است ، چشم و راهنماى اوست ، نسبت باو خيانت و ستم و نيرنگ روا ندارد و با او خلف وعده نكند.

9. امام صادق (ع ) مى فرمود: مؤمنین خدمتگزار يكديگرند. راوى گويد: عرض كردم : چگونه خدمتگزار يكديگرند؟ فرمود: بيكديگر فايده رسانند... تا آخر حديث .

10. امام باقر (ع ) مى فرمود: جماعتى از مسلمين به سفرى رفتند و راه را گم كردند تا بسيار تشنه شدند، كفن پوشيدند (از جاده بكنارى رفتند) و خود را بريشه هاى درخت (كه اندك رطوبتى داشت ) چسبانيدند، پيرمردى سفيد پوش نزد آنها آمد و گفت ، برخيزيد، باكى بر شما نيست . اين آبست ، آنها برخاستند و آشاميدند و سير آب گشتند، سپس گفتند: كيستى تو خدايت رحمت كند ؟ گفت : من از طايفه جنى هستم كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: مؤمن برادر مؤمن است ، چشم او و راهنماى او است . پس شما نبايد در محضر

ص: 97

من تباه گرديد. (پس همان گونه که مذکور گردید اصل بر عدم ارتباط طایفه جن در امور انسان هاست و آن ها نیز دارای اختیار هستند پس خداوند امامان معصوم را برای ایشان نیز هادی قرار داد پس این رخصت به اذن امام معصوم محتمل است برای تسخیر آن ها به شرحی که اصحاب اجنه و جادوگران صورت می دهند به حکم خدا و آیات کتاب خدا مرتکبین را به دوزخ جاوید روانه خواهد نمود)

11. امام صادق (ع ) مى فرمود: مسلمان برادر مسلمانست . ستمش نكند و رهايش نسازد (غيبتش نكند و با او خيانت ننمايد و محرومش نسازد).

ربعى گويد: مردى از هم مذهبان ما در مدينه از من پرسيد و گفت : تو خود شنيدى كه فضيل بن يسار چنين گفت ؟ گفتم : آرى ، گفت : اما من از امام صادق (ع ) شنيدم كه مى فرمود: مسلمان برادر مسلمان است ، باو ستم نكند و فريبش ندهد و او را وانگذارد، و غيبتش نكند و با او خيانت ننمايد و محرومش نسازد.

حق مؤمن بر برادرش و اداى حق او

1. امام باقر (ع ) فرمود: از حق مؤمن بر برادر مؤمنش اينستكه گرسنگى او را سير كند و عورتش را بپوشاند و از گرفتاريش نجات بخشد و بدهيش را بپردازد و چون بميرد نسبت بخانواده و فرزندانش از او جانشينى كند.

2. معلى بن خنيس گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : حق مسلمان بر مسلمان چيست ؟ فرمود براى او هفت حق واجب است كه همه آنها بر عهده برادرش واجب است و اگر برخى از آنها را تباه و ضايع كند، از ولايت و اطاعت خدا بيرون رود، و خدا از او بهره (اطاعت و بندگى ) ندارد. عرض كردم قربانت ، آنها چيست ؟ فرمود:

اى معلى بن خنيس ، من بر تو نگرانم و ميترسم ضايع گذارى و مراعات نكنى و بدانى و عمل ننمائى . عرض كردم : (((لا قوة الا بالله ))) نيروئى جز از خدا نيست ))) فرمود:

آسانترين آن حقوق اينستكه : آنچه براى خود دوست دارى براى او هم دوست داشته باشى ، و آنچه براى خود نپسندى ، بر او نيز نپسندى و حق دوم آنكه از آنچه ناخرسند دارد دورى كنى و خوشنودى او را پيروى نموده فرمانش برى .

و حق سوم آنكه با جان و مال و زبان و دست و پاى خويش او را يارى كنى .

و حق چهارم آنكه شم و راهنما و آئينه او باشى .

ص: 98

و حق پنجم آن كه تو سير نباشى و او گرسنه يا سير آب باشى و او تشنه يا پوشيده باشى و او برهنه .

و حق ششم آنكه اگر تو خدمتگزار دارى و برادرت ندارد. واجب است خدمتگزار ترا بفرستى كه جامه هايش را بشويد و غذايش را درست كند و بسترش را مرتب نمايد.

و حق هفتم آنكه سوگندش را تصديق كنى و دعوتش را بپذيرى و در بيماريش از او عيادت كنى و بر جنازه اش حاضر شوى و چون بدانى حاجتى دارد، در انجام آن سبقت گيرى و او را مجبور نسازى كه از تو بخواهد، بلكه خودت پيشدستى كنى ، چون چنين كردى دوستى خود را بدوستى او پيوسته اى و دوستى او را بدوستى خود (و آنگاهست كه بآيه شريفه المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض عمل كرده اى )

3. عبدالاعلى بن اعين گويد (برخى ) از اصحاب ما نامه نوشتند و از امام صادق (ع ) مطالبى پرسيدند و مرا امر كردند كه از آنحضرت درباره حق مسلمان بر برادرش بپرسم ، من پرسيدم و حضرت پاسخم نگفت چون براى وداع خدمتش رفتم ، عرض كردم : از شما پرسيدم و پاسخم نفرمودى ، فرمود:

ميترسم كفران ورزيد (و گردن ننهيد) همانا از سخت ترين واجبات خدا بر خلقش سه چيز است :

(1) انصاف دادن مرد از خود تا آنجا كه براى برادرش از خود نپسنديد، جز آنكه را براى خود از او ميپسندد.

(2) مواسات نمودن با برادر نسبت بمال .

(3) ياد خدا در هر حال و آن سبحان الله و الحمد لله نيست ، بلكه آنست كه چيزيرا كه خدا بر او حرام نموده رها كند.

(4) امام صادق (ع ) فرمود خدا بچيزى بهتر از اداء حق مؤمن عبادت نشود.

(5) و فرمود: حق مسلمانان بر مسلمان اينستكه او سير نباشد و برادرش گرسنه و او سيراب و برادرش تشنه و او پوشيده و برادرش برهنه ، پس چه بزرگست حق مسلمان بر برادر مسلمانش و فرمود:

براى برادر مسلمانت بخواه آنچه براى خود خواهى و چون محتاج گشتى از او كمك بخواه و اگر او از تو خواست عطايش كن و نسبت بهيچ خيرى نبايد از او ملول شوى و نه او از تو ملول شود، تو پشتيبان او باش كه او پشتيبان تو است . چون غائب شود، در غيبتش او را نگهدار باش و چون حاضر شود از او ديدار كن و تجليل و احترامش نما كه او از توست و تو از اوئى . و چون از تو بدش ايد از

ص: 99

او دورى مكن تا از او گذشت و كرم خواهى (تا كينه را از دلش بزدائى ) و اگر باو خيرى رسد، خدا را شكر كن و اگر بلائى باورسد، بازويش بگير و اگر برايش نيرنگى سازند، ياريش كن .

و چون مردى ببرادرش (((اف ))) بگويد، رشته دوستى ميان آنها بريده شود، و چون بگويد تو دشمن منى ، يكى از آندو كافر شوند، و چون متهمش سازد ايمان در دلش آب شود مانند نمك در ميان آب .

راوى گويد: و بمن رسيده است كه آنحضرت فرمود: نور مؤمن براى اهل آسمان مانند ستارگان آسمان براى اهل زمين ميدرخشد، و فرموده است : مؤمن دوست خداست ، خدا ياريش كند و برايش بسازد و مؤمن جز حق بر خدا نگويد و از غير او نترسد.

4. امام صادق (ع ) فرمود: خدا بچيزى بهتر از اداء حق مؤمن عبادت نشود.

5. و فرمود: حق مسلمان بر مسلمان اينستكه او سير نباشد و بردارش گرسنه و او سيراب و برادرش تشنه و او پوشيده و برادرش برهنه ، پس چه بزرگست حق مسلمان بر برادر مسلمانش و فرمود: براى برادر مسلمانت بخواه آنچه براى خود خواهى و چون محتاج گشتى از او كمك بخواه و اگر او از تو خواست عطايش كن و نسبت بهيچ خيرى نبايد از او ملول شوى و نه از او تو ملول شود، تو پشتيبان او باش كه او پشتيبان تو است . چون غائب شود، در غيبتش او را نگهدار باش و چون حاضر شود از او ديدار كن و تجليل و احترامش نما كه او از توست و تو از اوئى ، و چون از تو بدش آيد و از او دورى مكن تا از او گذشت و كرم خواهى (تا كينه را از دلش بزدائى ) و اگر باو خيرى رسد، خدا را شكر كن و اگر بلائى باو رسد، بازويش بگير و اگر برايش نيرنگى سازند، ياريش كن .

و چون مردى ببرادرش (((اف ))) بگويد، رشته دوستى ميان آنها بريده شود، و چون بگويد تو دشمن منى ، يكى از آندو كافر شوند، و چون متهمش سازد ايمان در دلش آب شود مانند نمك در ميان آب .

راوى گويد: و بمن رسيده است كه آنحضرت فرمود: نور مؤمن براى اهل آسمان مانند ستارگان آسمان براى اهل زمين مى درخشد، و فرموده است : مؤمن دوست خداست ، خدا ياريش كند و برايش بسازد و مؤمن جز حق بر خدا نگويد و از غير او نترسد.

6. امام صادق (ع ) فرمود: برخى از حقوق مسلمان بر برادرش اينستكه چون او را ديد سلامش كند و چون بيمار شود عيادتش نمايد و چون غائب شود خير خواهيش كند و چون عطسه كند دعايش كند (بر حمك الله گويد) و چون بميرد تشييعش كند.

ص: 100

7. ابوالماءمون حارثى گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : حق مؤمن بر مؤمن چيست ؟ فرمود از جمله حق مؤمن بر مؤمن دوستى قلبى اوست و مواسات مالى و اينكه بجاى او از خانواده اش سرپرستى كند، و عليه ستمگرش از او يارى كند و چون در ميان مسلمين نصيبى داشته و غائب باشد، نصيب او را برايش دريافت كند، و چون بميرد از گورش زيارت كند و باو ستم نكند و با او غش نكند و خيانت نورزد و رهايش نكند و تكذيبش ننمايد و باو اف نگويد و چون باو اف گويد: دوستى ميان آنها نباشد و چون باو گويد: تو دشمن منى يكى از آندو كافر شود، و چون متهمش سازد ايمان در دلش آب شود، همچون نمك در آب .

8. ابان بن تغلب گويد: به امام صادق (ع ) طواف ميكردم : مردى از اصحاب بمن برخورد و در خواست كرد همراه او بروم كه حاجتى دارد، او بمن اشاره كرد و من كراهت داشتم امام صادق (ع ) را رها كنم و با او بروم ، باز در ميان طواف بمن اشاره كرد و امام صادق (ع ) او را ديد، بمن فرمود: اى ابان اين تو را ميخواهد؟ عرض كردم : آرى . فرمود: نزدش برو، عرض كردم : طواف را بشكنم ؟ فرمود: آرى : گفتم : اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: آرى ، ابان گويد: همراه او رفتم و سپس خدمت حضرت رسيدم و پرسيدم حق مؤمن را بر مؤمن بمن خبر ده ، فرمود: اى ابان اين موضوع را كنار گذار و طلب مكن ، عرض كردم : چرا، قربانت گردم ، سپس همواره تكرار كردم و باو اصرار نمودم تا فرمود: اى ابان نيم مالت را باو ميدهى ، سپس بمن نگريست و چون ديد كه چه حالى بمن دست داد فرمود: اى ابان ، مگر نميدانى كه خداى عزوجل كسانيرا كه ديگران را بر خود ترجيح داده اند ياد فرموده ؟ (آنجا كه فرموده است : و يؤ ثرون على اءنفسهم ولو كان بهم خصاصة ) عرض كردم : چرا قربانت . فرمود: آگاه باش كه چون تو نيمى از مالت را باو دهى او را بر خود ترجيح نداده اى ، بلكه تو و او برابر شده ايد، ترجيح او بر تو زمانى است كه از نصف ديگر به او دهى .

9. عيسى بن ابى منصور گويد: من و ابن ابى يعفور و عبدالله بن طلحه خدمت امام صادق (ع ) بوديم ، حضرت بدون پرسش ما ابتدا كرد و فرمود: اى ابن ابى يعفور! رسول خدا (ص ) فرمود: شش خصلت است كه در هر كس باشد، در برابر خدا و در جانب راست او باشد، ابن ابى يعفور گفت : آنها چيست قربانت گردم ؟ فرمود: مرد مسلمان براى برادرش دوست داشته باشد آنچه را براى عزيزترين خاندانش ميخواهد. و ناخوش داشته باشد براى برادرش آنچه را براى عزيزترين خاندانش ناخوش دارد و با او دوستى خالص و صميمانه داشته باشد.

ص: 101

ابن ابى يعفور گريست و عرض كرد: چگونه با او دوستى خالص داشته باشد؟ فرمود: اى پسر ابى يعفور! چون با او باين درجه از دوستى باشد، آنچه در دل دارد برايش توضيح ميدهد. پس اگر او مسرور باشد اين هم مسرور ميشود و اگر اندوهگين باشد، اندوهگين شود پس اگر بتواند باو گشايشى دهد، گشايش ميدهد و گرنه برايش دعا ميكند.

سپس امام صادق (ع ) فرمود: سه چيز از آن شماست (و آن دوستى و ناخوشى و مناصحتى است كه ذكر شد) و سه چيز از آن ما و آن شناختن شما فضيلت مار است و گام برداشتن دنبال ما و منتظر بودن عاقبت ما (كه فرج و گشايش مسلمين در آنست ). ( یعنی دعا برای فرج حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه شریف)

پس هر كس چنين باشد در پيشگاه خداى عزوجل قرار گيرد و كسانيكه در درجه پائين تر باشند از نور آنها پرتو گيرند و اما كسانيكه در جانب راست (رحمت ) خدايند (و اينها همان كسانند كه در پيشگاه خدايند و يا دسته ديگرى باشند مانند آنها) اگر كسانيكه در درجه پائين تر هستند ايشانرا به بينند، خوشى زندگى آنها گوارا و تلخ گردد. بجهت فضيلتى كه براى آنها مى بينند.

ابن ابى يعفور گفت : با آنكه در جانب راست خدايند چگونه نمى بينند؟ (ديده نميشوند؟) فرمود اى پسر ابى يعفور! آنها بنور خدا پوشيده شده اند، مگر اين حديث بتو نرسيده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ميفرمود: براى خدا مخلوقى است در جانب راست عرش در برابر خدا و جانب راست او كه رخسارشان از برف سپيدتر و از خورشيد فروزان تر است ، كسى كه ميپرسد: اينها كيانند؟ در پاسخ گفته ميشود: اينها كسانى هستند كه در جلال خدا با يكديگر دوستى كرده اند (يعنى دوستى آنها با يكديگر بجهت عظمت و احترام خدا بوده ، نه بجهت اغراض دنيوى ).

10.محمد بن عجلان گويد: خدمت امام صادق (ع ) بودم كه مردى در آمد و سلام كرد، حضرت از او پرسيد برادرانت كه از آنها جدا شدى چگونه بودند؟ او ستايش نيكو كرد و تزكيه نمود و مدح بسيار حضرت باو فرمود: ثروتمندان از فقرا چگونه عيادت كنند؟ عرض كرد: اندك . فرمود: ديدار و احوالپرسى ثروتمندانشان از فقرا چگونه است ؟ عرض كرد: اندك ، فرمود: دستگيرى و مالدادن توانگرانشان به بينوايان چگونه است ؟ عرض كرد: شما اخلاق و صفاتى را ذكر ميكنى كه در ميان مردم ما كمياب است فرمود: پس چگونه آنها خود را شيعه ميدانند؟(پس چگونه است که به امام زمان ما گزارش شود نه تنها از بینوایان و فقرا و... ، دستگیری نمی نمایند بلکه اموال آن ها را غارت می کنند و بر بیماران آنها تهاجم می نمایند و نوامیس آن ها را به فحشا و مرگ می کشند آری مقصود موقوفه خواران هستند و کسانی که به جنایت آن ها راضی هستند )

ص: 102

11. ابو اسماعيل گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : قربانت گردم ، نزد ما شيعه بسيار است فرمود: آيا توانگر بفقير توجه ميكند، و آيا نيكوكار از بدكردار در ميگذرد و با يكديگر مواسات ميكند؟ عرض كردم : نه ، فرمود: آنها شيعه نيستند. شيعه كسى است كه چنان كند.

12. امام باقر صلوات الله عليه فرمود: اصحاب خود را بزرگ داريد و احترام كنيد و بيكديگر رو ترش نكنيد. زيان نزنيد و رشك نبريد و از بخل بپرهيزيد تا از بندگان مخلص خدا باشيد.

13. امام باقر (ع ) به سعيد بن حسن فرمود: آيا يكى از شما نزد برادرش ميآيد و دست در كيسه او ميكند و هر چه احتياج دارد برميدارد و او جلو گيرش نميشود؟ عرض كردم : چنين كارى در ميان ما سراغ ندارم . امام (ع ) فرمود: پس چيزى نيست ، عرض كردم : پس هلاكت است (يعنى معذب شوند؟) فرمود هنوز عقول آن مردم كامل نشده (و آداب دينى خود را فرا نگرفته اند).

14. معلى بن خنيس گويد: از امام صادق (ع ) درباره حق مؤمن پرسيدم فرمود: هفتاد حق است كه جز هفت حق را بتو نميگويم ، زيرا بتو مهربانم و ميترسم تحمل نكنى ، عرض كردم : چرا انشاء الله ، فرمود: تو سير نباشى و او گرسنه ، و پوشيده نباشى و او برهنه و راهنماى او باشى و پيراهنيكه ميپوشد و زبان گوياى او باشى و براى او بخواهى آنچه را براى خود خواهى و اگر كنيزى دارى او را بفرستى تا فرش و بسترش را مرتب كند و در شب و روز، در حوائج او كوشا باشد پس چون چنين كردى ولايت خود را بولايت ما رسانيده اى و ولايت ما را بولايت خداى عزوجل. ( پس تو ای دانا خردمند اگر قادر نیستی بر کمک به محرومان شیعه و امت حضرت محمد پس زبان خود را باز کن به تحقیر و سرزنش موقوفه خوران و یقین داشته باش که اگر به وقف عمل شود یک محروم و یک فقیر شیعه مسلمان از امت حضرت محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و عجل فرجهم در زمین باقی نمی ماند والسلام)

15امام صادق (ع ) فرمود: مسلمان برادر مسلمانست ، باو ستم نكند و او را وانگذارد و نسبت باو خيانت نكند، و بر مسلمانان سزاوار است در پيوستگى با يكديگر كوشش كنند و در كمك كردن بر 1. مهربانى دو جانبه و مواسات با نيازمندان و عطوفت با يكديگر تا چنان باشيد كه خداى عزوجل بشما دستور فرموده كه : رحماء بينهم (((با يكديگر مهر ورزند 29 سوره 48))) با يكديگر مهربانند و نسبت بامريكه مربوط بآنهاست و فوت شده اندوهگين باشند، برهمان روشى كه گروه انصار در زمان رسولخدا صلى الله عليه و آله بودند.

ص: 103

16. رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: بر مسلمان است كه چون آهنگ مسافرتى كند، برادرانش را آگاه سازد و برادران او است كه چون برگشت بديدن او آيند.

مهر ورزى و عطوفت با يكديگر

1. امام صادق (ع ) باصحابش ميفرمود: از خدا پروا كنيد و برادرانى خوش رفتار باشيد، در راه خدا باهم دوستى كنيد و پيوستگى داشته باشيد و مهر ورزيد بديدار و ملاقات يكديگر رويد و امر (ولايت ) ما را مذاكره كنيد و آنرا زنده داريد.

2. و فرمود: با يكديگر پيوستگى و خوش رفتارى و مهرورزى داشته باشيد و برادرانى نيكوكار باشيد چنانكه خداى عزوجل دستورتان داده .

3. و فرمود: با يكديگر پيوستگى و خوشرفتارى و مهرورزى و عطوفت داشته باشيد.

4. و فرمود: بر مسلمين سزاوارست كه كوشا باشند در پيوستن باهم و كمك كردن بر مهر ورزى باهم و مواسات با نيازمندان و عطوفت نسبت بيكديگر تا چنان باشيد كه خداى عزوجل دستورتان فرمود كه رحماء بينهم (به ذيل روايت 2091 رجوع شود).

ديدار برادران

1. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه براى خدا نه چيز ديگر و براى در خواست وعده او و دريافت آنچه نزد خداست بديدار برادرش رود، خدا هفتاد هزار فرشته بر او گمارد كه فرياد زنند. هان پاك گشتى و بهشت خوشت باشد.

2.خيثمه گويد: خدمت امام باقر (ع ) رسيدم تا با او وداع كنم . فرمود: اى خيثمه هر كس از دوستان ما را ميبينى سلام برسان و آنها را بتقواى خداى بزرگ سفارش كن و اينكه توانگرشان بر فقيرشان توجه كند و قويشان بر ضعيف و زنده آنها بر جنازه ميتشان حاضر شوند و در منازل بملاقات يكديگر روند، زيرا ملاقات آنها با يكديگر موجب زنده ساختن امر ماست ، خدا رحمت كند بنده اى را كه امر ما را زنده دارد. اى خيثمه بدوستان ما پيغام ده كه ما از طرف خدا آنها را جز بعملشان بى نيازى ندهيم و چاره سازى نكنيم ، جز باورع بدوستى ما نرسند و پرحسرت ترين مردم روز قيامت كسى است كه عدالتى را بستايد و سپس بخلاف آن گرايد (مانند كسيكه بولايت ائمه عليهم السلام تظاهر كند و از آنها پيروى ننمايد يا عمل صالحى را بستايد و بآن عمل نكند).

3. رسولخدا (ص ) فرمود: جبرئيل (ع ) بمن خبر داد كه خداى عزوجل فرشته اى را بزمين فرستاد، فرشته راه ميرفت تا به در خانه اى رسيد كه مردى از صاحبخانه اجازه ورود مى گرفت فرشته گفت : با صحاب اين خانه چه كار دارى ؟ گفت او برادر مسلمان من است كه

ص: 104

بخاطر خداى تبارك و تعالى ديدارش ميكنم فرشته گفت : جز بدين منظور نيامده اى ؟ گفت : جز بدين منظور نيامده ام . فرشته گفت : من فرستاده خداى بسوى تو هستم ، او سلامت ميرساند و ميفرمايد: بهشت برايت واجب شد، سپس گفت : خداى عزوجل ميفرمايد: هر مسلمانى كه از مسلمانى ديدار كند، او را ديدار نكرده بلكه مرا ديدار كرده و بهشت بعنوان ثواب او بر عهده من است .

4. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه براى خدا از برادرش ديدن كند، خداى عزوجل فرمايد: مرا ديدن كردى و ثوابت بر من است و بثوابى جز بهشت برايت خرسند نيستم .

5. امام صادق (ع ) ميفرمود: هر كس برادرش را در ناحيه شهر (از راه دور) براى رضاى خدا ديدن كند، او زائر خداست و بر خدا سزاوار است كه زائر خود را گرامى دارد.

6. رسولخدا (ص ) فرمود: هر كس برادرش را در منزلش زيارت كند، خداى عزوجل باو فرمايد: تو مهمان و زائر منى و پذيرائيت بر من است ، من بخاطر دوستى تو نسبت باو بهشت را برايت واجب ساختم .

7. امام صادق (ع ) ميفرمود: هر كس براى خدا در حال بيمارى يا تندرستى از برادرش ديدن كند كه براى نيرنگ و دريافت عوضى نباشد. خدا هفتاد هزار فرشته بر او گمارد كه از پشت سرش فرياد زنند: پاك شدى و بهشت برايت خوش باد، شما زوار خدا و واردين حضرت رحمانيد تا بمنزلش رسد يسير گفت : بحضرت عرض كردم : قربانت اگر چه راه دور باشد؟ فرمود: آرى اى يسير! اگر چه يكسال راه باشد زيرا خدا جواد است و فرشتگان بسيار، از او بدرقه كنند تا بمنزلش مراجعت كند.

8. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه در راه خدا و براى خدا بديدن برادرش رود، روز قيامت در ميان پارچه اى از نور بافته گام بر دارد، و از هر چه بگذرد برايش بتابد و بدرخشد تا در برابر خداى عزوجل بايستد، سپس خداى عزوجل باو فرمايد: مرحبا و چون خدا مرحبا گويد عطايش را فراوان سازد.

9. امام باقر (ع ) فرمود: همانا بنده مسلمان چون از منزلش خارج شود بقصد ديدار برادرش ، براى خداى نه ديگرى و بدر خواست جانب خدا و براى اشتياق بآنچه نزد او است ، خداى عزوجل هفتاد هزار فرشته بر او گمارد كه از پشت سرش فرياد زنند تا بمنزلش بر گردد كه : خوش باش و بهشت برايت خوش باشد.

10. امام صادق (ع ) فرمود: هيچ مسلمانى از برادر مسلمانش در راه خدا و براى خدا ديدن نكند جز آنكه خداى عزوجل فريادش زند: اى زائر خوش باش و بهشت برايت خوش باشد.

11. امام باقر (ع ) فرمود: خداى عزوجل را بهشتى است كه جز سه كس واردش نشوند: مرديكه بر زيان خود بحق حكم كند، و مرديكه برادر مؤمنش را براى خدا زيارت كند، و مرديكه براى خود برادر مؤمنش را برخود ترجيح دهد

ص: 105

12. و فرمود: همانا مؤمن براى زيارت برادرش خارج ميشود، خداى عزوجل فرشته اى بر او گمارد كه يك بال در زمين و يك بال در آسمان نهد تا او را سايه اندازد، و چون بمنزلش در آيد خداى جبار تبارك و تعالى ندا كند كه : اى بنده ايكه حقم را بزرگ داشتى و از آثار پيغمبرم پيروى كردى ، بزرگداشت تو حقى است بر من ، از من بخواه تا بتو دهم ، دعا كن تا اجابت كنم ، خاموش باش تا من بسود تو آغاز كنم ، و چون بر گردد همان فرشته بدرقه اش كند و با پرش بر او سايه اندازد تا بمنزلش وارد شود، سپس خداى تبارك و تعالى فريادش زند كه : اى بنده ايكه حقم را بزرگ شمردى ، گرامى داشتن تو حقى است بر من . بهشتم را برايت واجب ساختم و ترا درباره بندگانم شفيع ساختم .

13. امام صادق (ع ) فرمود: بديدار مؤمن رفتن براى خدا از آزاد ساختن ده بنده مؤمن بهتر است و هر كس بنده مؤمنى را آزاد كند، هر عضو بنده عضوى از او را از آتش نگهدارد تا آنجا كه فرج هم از فرج نگهدار باشد.

14. و فرمود: هر سه تن مؤمنى كه نزد برادرشان اجتماع كنند كه از بلاى او ايمن باشند و از شرور او بيم نداشته باشند و بآنچه نزد اوست اميدوار باشند، اگر خدا را بخوانند (براى رفع بلا) اجابتشان كند و اگر از خدا بخواهند بآنها عطا كند و اگر افزونى خواهند افزونيشان دهد و اگر سكوت كنند، خدا بنفع آنها آغاز كند.

15. موسى بن جعفر عليهماالسلام ميفرمود: هر كس براى خدا نه چيز ديگر بديدن برادر مؤمنش رود كه ثواب خدا را بخواهد و آنچه را او وعده فرموده است وفايش را خواستار باشد، خداى عزوجل هفتاد هزار فرشته بر او گمارد از وقتى كه از منزلش خارج شود تا بر ميگردد كه فرياد كنند: هان پاك و خوش باش و بهشت برايت خوش باشد كه در بهشت منزل گرفتى .

16.اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: ديدار برادران غنيمت بزرگى است اگر چه اندك باشند (يعنى اگر چه اينگونه برادران كميابند).( پس توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند که این فضائل برای شیعیان و دوستداران محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم است زیرا بر دشمنان ایشان هیچ عملی ناجی نیست بلکه پاداش اعمال نیک خود را در دنیا و برزخ می گیرند و چون به سوی قیامت نزدیک می شوند آثار عذاب خدا را ملاحظه می نماید و برای اهل ایمان به عکس این اوضاع حادث می شود یعنی اعمال بد آن ها کیفر می شود و مصائب دنیایی و عذاب قبر و برزخ و چون به قیامت نزدیک می شوند آثار رحمت الهی را ملاحظه می نماید زیرا محبت محمد و آل محمد. و عجل فرجهم ناجی آن هاست همان گونه طلای آلوده پاک می شود در اثر حرارت آنها نیز پاک می شوند در اثر حرارت سختی ها و مصائب و السلام )

مصافحه دست بهم دادن

ص: 106

1. ابوعبيده گويد: من همكجاوه امام باقر (ع ) بودم و اول من سوار ميشدم و سپس آنحضرت ، چون قرار ميگرفتيم حضرت بمن سلام ميكرد و مانند مرديكه رفيقش را بتازگى نديده احوال پرسى و مصاحفه ميفرمود و هنگام پياده شدن او پيش از من پياده ميشد، چون بر زمين قرار ميگرفتيم سلام ميكرد و مانند كسيكه رفيقش را بتازگى نديه احوال پرسى مينمود. ( البته این ثواب در زمان شیوع بیماری های خطرناک و مصداق ندارد )

من گفتم يا بن رسول الله شما كارى ميكنى كه هيچكس از مردم نزد ما نميكند و اگر يكبار هم بكند زياد است ؟ فرمود: مگر ثواب مصافح را نميدانى ؟ دو مؤمن بهم بر ميخورند و يكى بديگرى دست ميدهد، پس همواره گناهان آندو ميريزد، چنانكه برگ از درخت ميريزد، و خدا بآنها توجه ميفرمايد تا از يكديگر جدا شوند.

2. امام باقر (ع ) فرمود: چون دو مؤمن بهم برخورند و مصاحفه كنند، خدا دستش را ميان دست آنها گذارد و با آنكه رفيقش را بيشتر دارد مصاحفه كند.

3. و فرمود: چون دو مؤمن بهم برخورند و مصاحفه كنند، خداى عزوجل دستش را ميان دست آنها در آورد و بآنكه رفيقش را بيشتر دوست دارد، رو آورد. و چون خداى عزوجل بهر دو نفر متوجه شود (در صورتيكه هر دو يكديگر را بيك اندازه دوست داشته باشند) گناهان آنها مانند برگ درخت بريزد

4. و فرمود: چون دو مؤمن بهم برخورند و مصافحه كنند، خداى عزوجل بآنها رو آورد و گناهانشان چون برگ درخت بريزد.

5. مالك جهنى گويد: امام باقر (ع ) فرمود اى مالك گمان مبر كه شما شيعيان درباره ما مبالغه ميكنيد، همانا خدا را نتوان وصف كرد، و چنانكه خدا را نتوان وصف كرد، ما را نيز نتوان وصف نمود و چنانكه ما را نتوان وصف نمود، مؤمن را نيز نتوان وصف نمود، زيرا مؤمن با مؤمن ملاقات ميكند و باو دست ميدهد، پس همواره خدا بآنها توجه فرمايد و گناهان از رخسارشان مانند برگ درخت فرو ريزد تا از يكديگر جدا شوند، پس چگونه وصف كسيكه چنين باشد توان كرد.

6. ابوحمزه گويد: همكجاوه امام باقر (ع ) بودم ، چون بار بزمين گذاشتيم ، حضرت اندكى راه رفت ، سپس آمد و دست مرا گرفت و گرم بفشرد، من عرض كردم : قربانت گردم ، من كه در كجاوه همراه شما بودم ؟ فرمود: مگر نميدانى كه چون مؤمن گردشى كند و سپس ببرادرش دست دهد خدا توجه خود را بسوى آنها افكند و همواره بآنها رو آورد و بگناهان فرمايد: از آنها فرو ريزيد، اى ابا حمزه سپس گناهان مانند برگ درخت فرو ريزند و آنها خالى از گناه از يكديگر جدا شوند.

ص: 107

7. هشام بن سالم گويد: از امام صادق (ع ) حد مصاحفه را پرسيدم ، فرمود: گردش دور درخت خرماست (يعنى اگر چه بمقدار گردش دور درخت خرما از يكديگر جدا شوند مستحب است با يكديگر مصاحفه كنند).

8. امام باقر (ع ) فرمود: براى مؤمنين سزاوار است كه چون يكى از آنها از رفيقش بفاصله درختى نهان شد و سپس بهم برخوردند مصاحفه كنند.

9. امام باقر (ع ) فرمود: رسولخدا (ص ): فرمود: چون يكى از شمابرادرش را ملاقات كند بايد باو سلام كند و دست بدهد، زيرا خداى عزوجل فرشتگان را بدين عمل گرامى داشته ، پس شما هم كار فرشته را بكنيد.

10. رسول خدا (ص ) فرمود: چون بيكديگر برخورديد با سلام كردن و مصاحفه برخورديد، و چون از يكديگر جدا شويد با آمرزش خواهى جدا شويد.

11. امام صادق (ع ) فرمود: همه مسلمانان بارسول خدا (ص ) بجنگ ميرفتند و بجاى پر درختى ميگذشتند و سپس بفضاى باز ميرسيدند بيكديگر نگريسته و مصاحفه ميكردند.

12. امام باقر (ع ) فرمود: هرگاه مردى با رفيقش دست دهد، آنكه دستش را نگه دارد، اجرش بيشتر است از آنكه رها ميكند، و آگاه باش كه گناهان از آنها بريزد تا آنجا كه گناهى باقى نماند.

13. اسحاق بن عمار گويد: خدمت امام صادق (ع ) رسيدم ، حضرت باترشروئى بمن نگريست ، عرض كردم : سبب دگرگونى شما بامن چيست ؟ فرمود: آنچه ترا با برادرانت دگرگون ساخته ، اى اسحاق بمن خبر رسيده كه در منزلت دربان گذاشته اى تا فقراء شيعه را راه ندهند.

عرض كردم : قربانت ، من از شهرت ترسيدم ، فرمود: از بليه نترسيدى ؟ مگر نميدانى كه چون دو مؤمن ملاقات كنند و مصافحه نمايند، خداى عزوجل بر آنها رحمت نازل كند كه نود و نه قسمت آن براى آنكه رفيقش را دوست تر دارد باشد و چون در دوستى برابر باشند (باهم بايستند) رحمت خدا ايشانرا فرا گيرد، و چون براى مذاكره بنشينند، برخى از فرشتگان نگهبان آنها ببرخى ديگر گويند از اينها كنار گيريم ، شايد رازى داشته باشند كه خدا بر آنها پرده كشيده باشد.

عرض كردم : مگر خداى عزوجل نمى فرمايد:(((بگفتارى دم نزند جز آنكه نزد او رقيب حاضر باشد، 18 سوره 50))) فرمود: اى اسحاق ! اگر نگهبانان نشنوند، خداى عالم السر بشنود و ببيند.

14. امام صادق عليه السلام فرمود: رسولخدا صلى الله عليه و آله هرگز با مردى مصاحفه نمى كرد، جز آنكه دست خود را از دست او نمى كشيد، تا وقتى كه او دست خود را از دست حضرت مى كشيد.

ص: 108

15. زراره گويد: شنيدم امام باقر (ع ) ميفرمود: خداى عزوجل وصف نشود، چگونه او را توان وصف نمود، كه خود در كتابش فرمايد: (((خدا را چنانكه شايسته اندازه او است اندازه نكردند 21 سوره 6))) پس بهر اندازه ايكه وصف شود، خود بزرگتر از آنست و پيغمبر صلى الله عليه و آله نيز وصف نشود، چگونه وصف توان كرد بنده اى كه خداى عزوجل بهفت آسمان پوشيده گشته و اطاعت او را در زمين چون اطاعتش در آسمان قرار داده و فرموده است : (((هر چه پيغمبر براى شما آورد آنرا بگيريد و از هر چه منعتان كرد بازايستيد، 7 سوره 49))) و هر كه اطاعت اين پيغمبر كند مرا اطاعت كرده و هر كه نافرمانى او كند مرا نافرمانى كرده ، و نيز كار را باو واگذار فرمود (بحديث 686 رجوع شود).

و ما (ائمه هدى ) نيز وصف نشويم ، چگونه توان وصف نمود گروهى را كه خدا پليدى را كه شك است از ايشان برداشته .

و مؤمن هم وصف نشود، زيرا مؤمن برادرش را ملاقات كند و با او مصافحه نمايد پس همواره خدا بايشان توجه نمايد و گناهان از رخسارشان چون برگ از درخت بريزد.

16. امام باقر (ع ) ميفرمود: چون دو مؤمن بهم برخورند و مصاحفه كنند، خدا بآنها رو كند و گناهان از چهره آنه بريزد تا از يكديگر جدا شوند.

17. امام صادق (ع ) فرمود: با يكديگر مصافحه كنيد، زيرا مصاحفه كينه را ميبرد.

18. امام صادق (ع ) فرمود: پيغمبر (ص ) بحذيفه برخورد و دستش را براى مصافحه دراز كرد، حذيفه دست خود را باز گرفت ، پيغمبر (ص ) فرمود: اى حذيفه من دست بسوى تو دراز كردم و تو دست خود را از من باز گرفتى ؟ حذيفه عرض كرد: يا رسول الله ! بدست شما شوق و رغبت است ولى من جنب بودم و دوست نداشتم دستم با جنابت بدست شما رسد، پيغمبر (ص ) فرمود: مگر نميدانى كه چون دو مسلمان بهم برخوردند و مصافحه كنند گناهانشان مانند برگ درخت بريزد.

19. امام صادق (ع ) فرمود: كسى قدر خداى عزوجل را نداند و نيز قدر پيغمبرش را نداند و قدر مؤمن را هم نداند، مؤمن برادرش را ملاقات كندو با او مصافحه نمايد، سپس خدا بآنها نظر كند و گناهان از رخسارشان بريزد تا از يكديگر جدا شوند، چنانكه تند باد برگ را از درخت فرو ريزد.

20. رفاعه گويد: شنيدم امام (ع ) مى فرمود: مصافحه كردن مؤمن از مصافحه ملائكه بهتر است (كنايه از اينكه مقام مؤمن از مقام فرشته برتر است ) ( پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که این مصافحه و این معانقه که متعاقبا ذکر می شود مربوط به شرایط خاص نیست مثلاً در ایام شیوع بیماری های واگیردار

ص: 109

نه تنها مستحب نیست بلکه حرام در حرام است زیرا این مصافحه و معانقه اهل ایمان را به سوی قبرستان می فرستد و لذا اگر توجهی به اهمیت آن نباشد چه بسا اگر مؤمنی در اثر عدم رعایت مواضع اعلام شده مراجع پزشکی و بهداشتی از دنیا برود تبعات قتل یک اهل ایمان بر شخص بی اعتنا بار شده و به جای بهشت به سوی دوزخ روانه می گردد).

معانقه دست بگردن يكديگر نمودن

1. امام باقر و امام صادق عليهما السلام فرمودند: هر مؤمنى كه براى زيارت برادرش بيرون شود و حق او را بشناسد، در برابر هر گامى كه بردارد، خدا يك حسنه باو مى دهد و يك گناه از او بزدايد و يكدرجه او را بالا برد، و چون در خانه اش بكوبد، درهاى آسمان برايش گشوده شود (مقدمات آمدن رحمت آماده شود) و چون ملاقات و مصافحه و معانقه كنند، خدا بآنها روى آورد، سپس بوجود آنها بر فرشتگان ببالد و فرمايد: دو بنده ام را بنگريد كه براى من يكديگر را ملاقات كردند و دوستى نمودند، بر من سزاست كه پس از اين ايستگاه ايشان را بآتش عذاب نكنم ، و چون برگردد بشماره نفس كشيدن و گامهاى كلماتش فرشته را بدرقه كنند و تا فرداى آنشب او را از بلاء دنيا و آسيبهاى آخرت نگهدارند، و اگر در آن ميان بميرد از حساب بركنار باشد، و اگر مؤمن زيارت شده هم حق زيارت كننده را چون او بشناسد، مانند پاداش او برايش باشد.

2. امام صادق (ع ) فرمود: چون دو مؤمن يكديگر را در آغوش كشند رحمت خدا آنها را فرا گيرد و چون بكديگر چسبند و از آن جز رضاى خدا نخواهند و غرض دنيوى نداشته باشند، بآنها گفته شود: آمرزيده شديد، عمل را از سر گيريد (كنايه از اينكه نامه گناهان گذشته شما باطل شد) و چون با يكديگر وارد گفتگو شوند، فرشتگان باهم گويند: از آنها دور شويد كه رازى دارند و خدا بر آنها پرده انداخته است .

3.اسحاق گويد: عرض كردم : قربانت گردم ، بنابراين گفتار آنها نوشته نشود، در صورتى كه خداى عزوجل فرمايد: (((كلمه اى نگويد جز آنكه رقيب و عتيدى نزد وى حاضر باشند، 18 سوره 50))) امام صادق (ع ) آه عميقى كشيد، سپس گريست تا اشكش ريشش را تر كرد و فرمود: همانا خداى تبارك و تعالى براى احترام آن دو مؤمن بفرشتگان دستور داد كه چون بملاقات يكديگر روند، از آنها دور شوند، و اگر چه فرشتگان الفاظ آنها را ننويسند و سخنانشرا ندانند، ولى خداى داناى راز و نهان تر از راز سخن آنها را بداند و حفظ كند.

باب بوسيدن

ص: 110

1. يونس بن ظبيان گويد: امام صادق (ع ) فرمود: شما (شيعيان ) را نوريستكه بوسيله آن در دنيا شناخته شويد، تا آنجا كه هر گاه يكى از شما برادرش را ملاقات كند، محل نور را در پيشانى او بوسد.

شرح :شناختن شيعيانرا بوسيله نور پيشانى مختص بائمه و فرشتگان و خواص اهل ايمانست و آيه شريفه سيماهم وجوههم من اثر السجود مؤ يد اين معناست و از اينرو محل نور در اين روايت محل سجده معين شده است .

2. امام صادق (ع ) فرمود: نبايد بوسيده شود سر كسى و نه دست کسی مگر (سر و دست) رسول خدا صلى الله عليه و آله يا كسيكه از او رسول خدا صلى الله عليه و آله مقصود باشد(یعنی امامان معصوم علیهم سلام و عجل فرجهم)

3. صاحب سابرى گويد: خدمت امام صادق (ع ) رسيدم و دستش را گرفتم و بوسيدم ، حضرت فرمود: آگاه باش كه اين (بوسيدن دست ) جز نسبت پيغمبر و وصى پيغمبر شايسته نيست .

4. يونس بن يعقوب گويد: بامام صادق (ع ) عرض كردم : دستت را بمن بده تا ببوسم ، حضرت دستش را بمن داد، سپس عرض كردم : قربانت ، سرت را، حضرت پيش آورد و من بوسيدم ، سپس عرض كردم : قربانت پاهايت را، حضرت سه بار، فرمود: سوگند دهم تو را (كه از بوسيدن پا بگذرى ) آيا چيزى مانده ، آيا چيزى مانده ، آيا چيزى مانده ؟ (يعنى بعد بوسيدن دست و سر عضو ديگرى شايسته بوسيدن نيست ).

5. حضرت ابوالحسن عليه السلام فرمود: هر كه بخاطر خويشاوندى فاميلش را ببوسد باكى بر او نيست (زيرا از نظر شهوت و غرض باطلى در ميان نيست ) و بوسيدن برادر (نسبى يا ايمانى ) بر گونه او و بوسيدن امام بر ميان دو چشم اوست (يعنى شايسته است كه گونه برادر و ميان دو چشم امام را بوسيد).

6.امام صادق (ع ) فرمود: بوسيدن دهن سزاوار نيست جز نسبت بهمسر يا فرزند خردسال. ( پس تو ای عاقل دانا و خردمند توجه نما به عظمت کلام معصومین علیهم السلام و عجل 1. فرجهم که چگونه حدود و مرزهای روابط اجتماعی را معلوم و مشخص می نمایند پس لعنت خدا بر کسانی که حدود و مرزهای خدا را عمداً می شکنند و بنام دین فساد و تبهکاری صورت می دهند علی لعنت الله علی الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون )

ص: 111

باب مذاكره و گفتگوى برادران

اشاره

1. ابن ابى حمزه گويد امام صادق (ع ) مى فرمود: شيعيان ما با خود مهربانند، چون تنها باشند خدا را ياد كنند (همانا ياد ما ياد خداست ) هرگاه ما ياد شويم خدا ياد شود و چون دشمن ما ياد شود، شيطان ياد شود.

2. امام صادق (ع ) فرمود: بزيارت يكديگر رويد زيرا زيارت شما از يكديگر زنده گردانيدن دلهاى شما و ياد نمودن احاديث ماست ، و احاديث ما شما را بهم متوجه مى سازد، پس اگر بآنها عمل كنيد، هدايت و نجات يابيد. و اگر آنها را ترك كنيد گمراه و هلاك شويد، پس بآنها عمل كنيد و من ضامن نجات شمايم .

3. عباد بن كثير گويد: بامام صادق (ع ) عرض كردم : داستان سرائى ديدم كه داستان مى سرود و مى گفت : اين است آن مجلسى كه هر كه در آن نشيند شقى نگردد، امام صادق (ع ) فرمود: هيهات هيهات ، بخطا رفتى استاههم الحفرة (( در لغت عربی این جمله در موردی گفته می شود که سخن یاوه و نامربوطی از دهن شخصی در آید یعنی آن شخص در چاه فلان افتاد)) همانا براى خدا جز كرام كائنين، فرشتگانى است سياح كه چون بمردمى برخورند كه از محمد و آل محمد ياد كنند، گويند: بايستيد كه بحاجت خود رسيديد، سپس مى نشينند و با آنها دانش آموزند، و چون برخيزند از بيمارانشان عيادت كنند و بر سر مرده هايشان حاضر شوند و از غايبانشان خبرگيرى كنند. اينست مجلسى كه هر كه در آن نشيند شقى نگردد.

4. امام صادق (ع ) فرمود: برخى از فرشتگان آسمان به يك و دو و سه تن (از ساكنان زمين ) كه فضل آل محمد را ذكر مى كنند سركشى مى كنند و مى گويند: نمى بينيد اينها را كه با وجود كمى خود و بسيارى دشمنشان فضل آل محمد صلى الله عليه و آله را مى ستايند، سپس دسته ديگر از فرشتگان گويند: اين فضل خداست كه بهر كه خواهد مى دهد و خدا صاحب فضل بزرگست .

5.ميسر گويد: امام باقر (ع ) بمن فرمود: آيا شما خلوت مى كنيد و گفتگو مى نماييد و هر چه خواهيد مى گوييد؟ عرض كردم : آرى بخدا كه ما خلوت مى كنيم (در مجلسى خالى از مخالف و بيگانه انجمن مى كنيم ) و گفتگو نموده هر چه خواهيم (از مختصات شيعه ) مى گوييم ، فرمود: همانا بخدا من دوست دارم كه در بعضى از آن مجالس با شما باشم ، همانا بخدا كه من بوى شما و نسيم شما (عقايد و اقوال شما) را دوست دارم ، و شمائيد كه دين خدا و دين ملائكه او را داريد، پس (مرا بشفاعت و كفالت خود با) پرهيز از حرام و كوشش در طاعت كمك كنيد.

ص: 112

6. امام صادق (ع ) فرمود: هرگاه سه تن يا بيشتر از مؤمنين انجمن كنند، بهمان شماره از فرشتگان حاضر شوند، تا اگر آنها دعاى خيرى كنند فرشتگان آمين گويند و اگر از شرى پناه جويند، فرشتگان دعا كنند تا خدا آن شر را از آنها بگرداند و اگر حاجتى سؤال كنند، نزد خدا شفاعت كنند و قضاى آنرا از خدا بخواهند.

و هرگاه سه تن از منكرين (ولايت آل محمد صلى الله عليه و آله ) يا بيشتر انجمن كنند ده برابر آنها از شياطين حاضر شوند تا اگر سخنى گويند شياطين هم مانند سخن آنها گويند و چون بخندند، شياطين هم بخندند، و هرگاه از اولياء خدا بدگوئى كنند، شياطين هم بدگوئى كنند. پس هر كس از مؤمنين كه گرفتار آنها شود، چون در اين مطالب وارد شدند بايد برخيزد و شريك و همنشين شيطان نشود، زيرا در برابر غضب خداى عزوجل چيزى ياراى مقاومت ندارد و لعنت خدا را چيزى باز نگرداند، سپس آن حضرت صلى الله عليه و آله فرمود: و اگر نتواند بايد بدل انكار كند و برخيزد هر چند بقدر دوشيدن گوسفند و يا شترى باشد.

شرح :مقصود از جمله اخير اينستكه هرگاه نتواند از اول مجلس برخيزد بايد تا زمانى كه باكراه در آنمجلس نشسته انكار قلبى خود را اظهار دارد و هرگاه برخاستن ممكن شد بلافاصله برخيزد اگر چه چند لحظه اى از آخر مجلس باشد تا مخالفت عملى خود را هم اظهار داشته درزمره آنها محسوب نشود.

7. ابى المغرا گويد: شنيدم حضرت ابوالحسن عليه السلام مى فرمود: براى شيطان و سپاهيانش چيزى مجروح كننده تر از ديد و بازديد برادران ، يكديگر براى خدا نيست . فرمود: براستى كه دو مؤمن يكديگر را ملاقات مى نمايند و گفتگوى خدا مى كنند سپس گفتگوى برترى ما اهل بيت را مى نمايند پس باقى نمى ماند بر صورت ابليس گوشتى مگر اينكه فرو ريخته مى شود تا آنكه روحش استعاثه مى كند از شدت آنچه از درد مى يابد، پس ملائكه آسمان و دربانان بهشت آنرا مى فهمند و وى را لعنت مى كنند تا آنكه باقى نمى ماند فرشته مقربى مگر آنكه او را لعنت مى كند پس مى افتد رانده شده و رنج ديده و دور گشته .

وارد ساختن سرور بر مؤمن

1. امام باقر (ع ) فرمود: رسول خدا فرمود: هر كس مؤمنى را شاد و خوشحال سازد پس براستى كه مرا خوشحال ساخته ، و هر كس مرا خوشحال سازد براستى كه خدا را خوشحال نموده .

ص: 113

2. امام باقر (ع ) فرمود: لبخند شخص در روى برادر مؤمنش حسنه باشد، و برداشتن خاشاكى از روى وى نيز حسنه باشد، و خدا بچيزى كه محبوب تر باشد نزد او از مسرور ساختن مؤمن پرستش نشده .

3. امام باقر (ع ) فرمود: در آنچه كه خداوند با بنده خويش موسى عليه السلام مناجات كرد اين بود: فرمود مرا بندگانى است كه بهشت خويش بر آنان مباح گردانيدى و آنان را در آن حاكم ساختى ؟ فرمود: هر كه مؤمنى را خوشحال سازد، آنگاه امام فرمود: مؤمنى در مملكت يكى از جباران بود و آن جبار او را تكذيب مى نمود و حقير مى شمرد، آن مؤمن از آن ديار ببلاد شرك گريخت و بر يكى از آنان وارد شدى وى از او پذيرائى نمود و او را جاى داد و مهربانى كرد و ميزبانى نمود، پس چون مرگ آن مشرك فرا رسيد خداوند بدو الهام كرد كه بعزت و جلال خودم سوگند كه اگر براى آتش او را بترسان لكن مسوزان و آزارش مرسان ، و در بامدادان و شامگاه روزى او مى رسد، سائل پرسيد كه از بهشت ؟ فرمود: از هر كجا كه خدا خواهد.

4. امام سجاد فرمود: رسول خدا فرمود: براستى كه بهترين اعمال بسوى خداوند عزوجل وارد ساختن سرور و خوشحالى است بر مؤمنين .

5. امام صادق (ع ) فرمود: خداوند وحى كرد بداود عليه السلام كه براستى بنده اى از بندگان من حسنه اى بجا آورد و بسبب آن بهشت را بر وى مباح گردانم ، داود عليه السلام عرض كرد پروردگارا كدام است آن حسنه ؟ فرمود بر بنده مؤمن من سرور و خوشحالى وارد سازد اگر چه بيك دانه خرما باشد، داود عليه السلام گفت خداوندا سزاوار است كسى را كه ترا شناسد اميد خود از تو بر مى گيرد.

6. امام صادق (ع ) فرمود: كسى از شما چنين مى پندارد كه چون مؤمنى را شادمان ساخت تنها وى را مسرور ساخته بلكه بخدا سوگند ما را خوشحال كرده ، بلكه بخدا سوگند رسول خدا را شاد نموده .

7. ابوالجارود گويد شنيدم از امام باقر (ع ) فرمود: براستى كه بهترين كارها نزد خدا وارد ساختن سرور است بر مؤمن و آن سير نمودن مؤمن يا اداء قرض اوست .

ا08.مام صادق (ع ) در حديثى طولانى فرمايد: چون خدا مؤمن را از گورش درآورد، تمثالى با او خارج شود كه در جلو او راه رود، و هرگاه مؤمن يكى از هراسهاى روز قيامت را بيند، تمثال باو گويد: نترس و غم مخور، ترا مژده باد بشادى و كرامت خداى عزوجل تا در برابر خداى عزوجل بايستد، خدا هم بآسانى از او حساب كشد، و بسوى بهشتش فرمان دهد و تمثال در جلوش باشد. مؤمن باو گويد: چه خوب كسى بودى تو كه از گور همراه من درآمدى و همواره مرا بشادى و

ص: 114

كرامت خدا مژده دادى تا آنرا ديدم ، سپس گويد: تو كيستى ؟ گويد: من آن شادى هستم كه در دنيا به برادر مؤمنت رسانيدى خداى عزوجل مرا از آن شادى آفريد تا ترا مژده دهم.

9. محمد بن جمهور گويد:نجاشى مردى دهقان (ملاک) و حاكم اهواز و شيراز بود، يكى از كارمندانش بامام صادق (ع ) عرض كرد: در دفتر نجاشى خراجى بعهده من است و او مؤمن است و فرمانبردن از شما را عقيده دارد، اگر صلاح بدانيم برايم باو توصيه ئى بنويسيد، امام صادق (ع ) نوشت .

بسم الله الرحمن الرحيم برادرت را شاد كن تا خدا ترا شاد كند.

او نامه را گرفت و نزد نجاشى آمد، زمانيكه در مجلس عمومى نشسته بود، چون خلوت شد نامه را باو داد و گفت : اين نامه امام صادق (ع ) است ، نجاشى نامه را بوسيد و روى ديده گذاشت و گفت : حاجتت چيست ؟ گفت : در دفتر شما خراجى بر من است ، نجاشى گفت : چه مقدار است ؟ گفت : ده هزار درهم ، نجاشى دفتردارش را خواست و دستور داد از حساب خود او بپردازد و بدهى او را از دفتر خارج كند و براى سال آينده هم همان مقدار بنام نجاشى بنويسد، سپس باو گفت : آيا ترا شاد كردم ؟ گفت : آرى قربانت ، آنگاه دستور داد باو مركوب و كنيز و نوكرى دهند و نيز دستور داد يكدست لباس باو دادند، و در هر يك از آنها مى گفت : ترا شاد كردم ؟ او مى گفت : آرى قربانت ، و هر چه او مى گفت آرى نجاشى مى افزود تا از عطا فراغت يافت ، سپس گفت : فرش اين اتاق را هم كه رويش نشسته بودم هنگاميكه نامه مولايم را بمن دادى بردار و ببر و بعد از اين هم حوائجت را پيش من آر. مرد فرش را برداشت و خدمت امام صادق (ع ) رفت و جريان را چنانكه واقع شده بود گزارش داد، حضرت از رفتار او مسرور مى شد مرد گفت : مثل اينكه نجاشى با اين رفتارش شما را هم شادمان كرد؟ فرمود: آرى بخدا، خدا و پيغمبرش را هم شاد كرد.

10.ابان ابن تغلب گويد: از امام صادق (ع ) حق مؤمن را بر مؤمن پرسيدم ، فرمود: حق مؤمن بر مؤمن بزرگتر از اينهاست ، اگر بشما گويم انكار مى كنيد، چون مؤمن از گورش درآيد تمثالى همراه او از گور خارج شود و باو گويد ترا مژده باد بكرامت و سرور از جانب خدا، مؤمن گويد: خدا ترا بخير مژده دهد، سپس آن تمثال همراه او رود و او را همچنان مژده دهد: چون بامر هراسناكى گذرد. باو گويد: اين براى تو نيست و چون بامر خيرى بگذرد گويد: اين از تو است ، همچنين پيوسته با او باشد، و او را از آنچه مى ترسد ايمنى و بآنچه دوست دارد مژده دهد تا همراه او در برابر خداى عزوجل بايستد، سپس چون خدا بسوى بهشتش فرمان دهد، تمثال باو گويد: ترا مژده باد، زيرا خداى عزوجل دستور بهشت برايت صادر فرمود،مؤمن گويد: تو كيستى خدايت رحمت كند كه از هنگاميكه از قبر بيرون آمدم هموراه مرا مژده دهى و در ميان راه انيس من بودى و از پروردگارم بمن خبر دادى ؟ تمثال گويد: من آن شادى

ص: 115

هستم كه در دنيا ببرادرانت مى رسانيدى ، من از آن شادى آفريده شدم تا ترا مژده دهم و دلدار ترس تو باشم .

11. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: محبوبترين اعمال نزد خدا سرورى است كه بمؤمنى رسانى : گرسنگى او را بزدائى يا گرفتارى او را بردارى .

12. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه بمؤمنى شادى رساند. خداى عزوجل از آن شادى مخلوقى آفريند كه هنگام مرگ ديدارش كند و باو گويد: اى دوست خدا مژده باد ترا بكرامت و رضوان خدا، سپس هموراه همراه او باشد و هنگام هر ترسى او را مژده دهد و باو همچنان گويد، مؤمن باو گويد: تو كيستى خدايت رحمت كند؟ گويد من آن شادى هستم كه بفلانى رسانيدى .

13. ابن سنان گويد:مردى خدمت امام صادق (ع ) بود و اين آيه را قرائت كرد: (((كسانيكه مردان و زنان مؤمن را بغير آنچه كرده اند (بدون گناه ) آزار دهند، بهتان و گناه آشكارى بگردن گرفته اند، 58 سوره 33))) امام صادق (ع ) فرمود: پس ثواب كسيكه بمؤمنى شادى رساند چيست ؟ عرض كردم : قربانت ده حسنه . فرمود: آرى بخدا و هزار هزار حسنه (يعنى بمقدار افزايش شادى و خلوص نيت و زحمتيكه در آن راه تحمل مى كند، حسنه افزايش يابد).

14. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه مؤمنى را شاد كند، آن شادى را برسول خدا صلى الله عليه و آله رسانيده و هر كه بپيغمبر صلى الله عليه و آله رساند، آن شادى را بخدا رسانيده و همچنين است كسيكه بمؤمنى اندوهى رساند.

15. و فرمود: هر مسلمانيكه بمسلمانى برخورد و او را شاد كند، خداى عزوجل را شاد كرده است.

16. و فرمود: از جمله دوست ترين اعمال نزد خداى عزوجل شادى رسانيدن بمؤمن است ، سير كردن او از گرسنگى باشد يا رفع گرفتارى او يا پرداخت بدهيش .

روا كردن حاجت مؤمن

1.مفضل گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: اى مفضل ! آنچه بتو مى گويم بشنو و بدانكه حق است و انجام ده و به برادران بزرگوارت خبر ده ، عرض كردم : برادر بزرگوارم كيانند؟ فرمود: كسانيكه در روا ساختن حوائج برادران خود رغبت دارند، سپس فرمود: هركس يك حاجت برادر مؤمن خود را روا كند، خداى عزوجل روز قيامت صدهزار حاجت او را روا كند، كه نخستين آن بهشت باشد و ديگرش اينكه خويشان و آشنايان و برادرانش را اگر ناصبى نباشد ببهشت برد، و رسم مفضل اين بود كه چون يكى از برادرانش درخواست حاجتى مى كرد، باو مى گفت : آيا نمى خواهى كه از برادران بزرگوار باشى ؟

ص: 116

2. مفضل بن عمر گويد: امام صادق (ع ) فرمود: همانا خداى عزوجل دسته ئى از مخلوقش را آفريده و ايشانرا براى قضاء حوائج خويش شيعيان فقير ما را انتخاب فرموده تا در برابر آن بهشت را بايشان پاداش دهد، پس اگر توانى از آنها باش . سپس فرمود: بخدا ما را پروردگاريست كه او را پرستش كنيم و چيزيرا شريك او نسازيم .

3. امام صادق (ع ) فرمود: روا ساختن حاجت مؤمن از آزاد كردن هزار بنده و بار كردن هزار اسب در راه خدا (فرستادن بجهاد) بهتر است .

4. و فرمود: بر آوردن حاجت يكمرد مؤمن نزد خدا از بيست حجيكه ، در هر يك از آنها صد هزار (دينار يا درهم ) خرج شود بهتر است .

5. اسماعيل بن عمار صيرفى گويد: بامام صادق (ع ) عرض كردم : قربانت مؤمن براى مؤمن رحمت است ؟ فرمود: آرى ، گفتم : چگونه ؟ فرمود: هر مؤمنى كه براى حاجتى نزد برادرش رود رحمتى است كه خدا آنرا بسوى او فرستاده و برايش آماده كرده پس اگر حاجتش را روا كند، رحمت خدا را پذيرفته و اگر حاجت او رد كند، با وجود آنكه مى تواند برآورد، رحمتى را كه خداى عزوجل بسوى او فرستاده و آماده نموده رد كرده است ، و خداى عزوجل آن رحمت را تا روز قيامت ذخيره كند تا كسيكه از حاجتش رد شده نسبت بآن قضاوت كند، اگر خواهد آن را بخود برگرداند و اگر خواهد بديگرى ارجاع دهد.

اى اسماعيل ! هرگاه او در روز قيامت حاكم شود نسبت برحمتى كه از جانب خدا براى او روا گشته ، عقيده دارى كه بچه كسى ارجاعش مى دهد؟ عرض كردم : گمان ندارم آنرا از خود بگرداند، فرمود: گمان مبر، بلكه يقين داشته باش كه هرگز از خود نگرداند.

اى اسماعيل ، هر كه براى حاجتى نزد برادرش رود كه او بتواند روا كند، و روا نكند، خدا در قبر مارى بر او مسلط كند كه انگشت ابهامش را تا روز قيامت بگزد، چه آنكه آن ميت در قيامت آمرزيده باشد يا معذب (اگر آمرزيده هم باشد، اين عذاب بجهت رد كردن حاجت مؤمن است ).

شرح :اين روايت دليل است بر اينكه عذابهاييكه در قبر براى گناهكاران خبر داده شده به پيكر جسمانيش وارد نمى شود، بلكه به پيكر مثاليش وارد شود، زيرا پيكر در گور رفته پس از مدتى خاك شود در صورتيكه گريدن انگشت ابهام تا روز قيامت معين شده است .

6. ابان بن تغلب گويد: شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمود: هر كس هفت شوط گرد خانه كعبه طواف كند، خداى عزوجل برايش شش هزار حسنه نويسد و شش هزار گناه از او بزدايد و شش هزار درجه

ص: 117

برايش بالا برد اسحاق بن عمار افزوده كه : شش هزار حاجت او را هم روا كند سپس امام عليه السلام فرمود: روا ساختن حاجت مؤمن بهتر است از طوافى و طوافى و تا ده طواف شمرد.

شرح :پيداست كه حوائج برادران دينى از لحاظ اهميت و ارزش مختلف است و همچنين نيت كسيكه آن حاجت را روا مى كند، مختلف مى شود، چنانكه در بحث نيت بتفضيل ذكر شد، از اين رو ثواب و پاداشى هم كه در برابر قضاء حاجت مؤمن داده مى شود، مختلف مى گردد و ازيك طواف تا ده طواف مى رسد.

7. امام صادق (ع ) فرمود: هر مسلمانى كه حاجت مسلمانى را روا كند، خداى تبارك و تعالى باو خطاب كند كه : ثواب تو بعهده من است و بغير بهشت برايش راضى نباشم .

8. اسحاق بن عمار گويد: امام صادق (ع ) فرمود: هر كس گرد اين خانه (كعبه ) يكطواف كند خداى عزوجل برايش شش هزار حسنه نويسد و شش هزار گناه از او بزدايد و شش هزار درجه برايش بالا برد، و چون نزد ملتزم (( ملتزم: قسمتی از دیوار پشت خانه ی کعبه))رسد. خدا هفت در از درهاى بهشت برايش گشايد، عرض كردم : قربانت ، اين همه فضيلت براى طوافست ؟ فرمود: آرى : اكنون ترا به بهتر از طواف خبر مى دهم ، روا ساختن حاجت مسلمان بهتر است از طوافى و طوافى و طوافى تا به ده طواف رسد.

9. امام صادق (ع ) مى فرمود: هركس در راه حاجت برادر مؤمنش گام بردارد تا آنرا روا كند و مقصودش ثواب خدا باشد. خداى عزوجل برايش مانند پاداش يك حج عمره پذيرفته و روزه دو ماه حرام با اعتكاف آنها در مسجد الحرام بنويسد. و هر كس به نيت روا ساختن گام بردارد، ولى برآورده نگردد، خدا برايش مانند يك حج پذيرفته نويسد، پس در كار خير رغبت كنيد.

10. امام صادق (ع ) فرمود: در نيكى رساندن ببرادران خود با يكديگر مسابقه گذاريد و اهل نيكى باشيد، زيرا بهشت را دريست بنام معروف (((نيكى و احسان ))) كه جز كسيكه در زندگى دنيا نيكى كرده ، داخل آن نشود، همانا بنده در راه برآوردن حاجت برادر مؤمن خود گام بردارد و خداى عزوجل دو فرشته بر او گمارد، يكى در طرف راست و ديگرى از جانب چپ او كه برايش از پروردگار آمرزش خواهند و براى روا شدن حاجت او دعا كنند. سپس فرمود: بخدا كه چون مؤمن بحاجتش رسد پيغمبر صلى الله عليه و آله از خود او مسرورتر است .

11.امام باقر (ع ) فرمود: بخدا سوگند كه گذراندن يك حج نزد من از اينكه يك بنده آزاد كنم تا برسد به ده بنده و هفتاد بنده محبوبتر است ، و اگر يك خانواده از مسلمين را كفالت كنم كه آنها را از گرسنگى برهانم و پيكرشانرا بپوشانم تا آبروى آنها را نزد مردم حفظ كنم ، نزد من از گزاردن حجى و حجى تا برسد بده حج و هفتاد حج محبوبتر است .

ص: 118

12. امام باقر (ع ) فرمود: خداى عزوجل بموسى عليه السلام وحى فرمود: همانا از جمله بندگانم كسى است كه بوسيله حسنه بمن تقرب جويد و من او را در بهشت حاكم سازم (بهشت را در اختيار او گذارم ) موسى عرض كرد: پروردگارا آن حسنه چيست ؟ فرمود: اينكه همراه برادر مؤمنش در راه برآوردن حاجت او گام بردارد، چه آنكه برآورده شود يا نشود.

13. حضرت ابوالحسن فرمود: هر كه برادر مؤمنش براى حاجتى نزد او آيد، رحمتى باشد كه خداى تبارك و تعالى بسوى او كشانيده ، پس اگر آنرا بپذيرد، بولايت ما بولايت خدا پيوسته است ، و اگر با وجود آنكه توانايى بر قضاء حاجت او دارد، او را رد كند، خدا در قبرش مارى از آتش باو مسلط كند كه تا روز قيامت او را بگزد، چه آنكه آمرزيده باشد يا معذب (گناه ديگرى داشته يا نداشته باشد) و اگر حاجت خواه او را معذور دارد، وضعش بدتر است .

شرح :يعنى علاوه بر گزيدن مار عذاب بيشتر كنند، زيرا صاحب حاجت معذورش دارد كه هر چه اصرار كند جواب انكار شنود، علاوه بر آنكه در قضاء حاجت برادر مؤمن نبايد مسامحه كرد تا مجبور بمعذور داشتن گردد.

14. امام باقر (ع ) فرمود: همانا مؤمن حاجتى از برادرش باو مراجعه مى شود كه نمى تواند انجام دهد، ولى بدان همت مى گمارد و دل مى بندد، خداى تبارك و تعالى او را بسبب همتش ببهشت وارد مى كند.

كوشش در راه حاجت مؤمن

1. امام صادق (ع ) فرمود: براى گام برداشتن مرد در راه حاجت برادر مؤمنش ، ده حسنه برايش نوشته شود و ده از او محو شده و ده درجه برايش بالا رود، و جز اين نمى دانم كه فرمود: و آن برابر آزاد كردن ده بنده و بهتر از اعتكاف يكماه در مسجدالحرام است .

2. حضرت ابوالحسن عليه السلام فرمود: همانا از براى خدا در زمين بندگانى است كه براى حوائج مردم كوشش مى كنند، اينها روز قيامت در امانند، و هر كه بمؤمنى شادى رساند، خدا روز قيامت دلش را شاد سازد.

3. امام باقر (ع ) فرمود: هركس در راه حاجت برادر مسلمانش گام بردارد، خدا او را در زير سايه 75 هزار فرشته قرار مى دهد و هر گامى بردارد، خدا برايش حسنه نويسد و گناهى از او بزدايد و درجه ئى بالا برد، و چون او از برآوردن حاجت برادرش فارغ شود، خداى عزوجل بدانجهت برايش پاداش حج و عمره گرار نويسد.

4. امام صادق (ع ) فرمود: گام برداشتنم براى آوردن حاجت برادر مسلمانم ، نزد من محبوبتر است از اينكه هزار بنده آزاد كنم و هزار اسب زين و لجام كرده در راه خدا برم (يعنى بجهاد بفرستم ).

ص: 119

5. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمنى نيست كه در راه حاجت برادر مؤمنش گام بردارد، جز آنكه خداى عزوجل برايش در هر قدمى حسنه ئى نويسد و گناهى فرو ريزد و درجه ئى بالا برد و سپس ده حسنه بيفزايد و در ده حاجت او را شفيع گرداند.

6. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه براى خدا در راه حاجت برادر مسلمانش كوشش كند، خداى عزوجل برايش هزار هزار حسنه نويسد كه بدان سبب خويشان و همسايگان و برادران و آشنايانش آمرزيده شوند، و اگر كسى در دنيا باو احسانى كرده باشد، روز قيامت باو گويند: بآتش در آى و هر كس را بيابى كه در دنيا بتو احسانى كرده ، باذن خدا خارج كن ، مگر اينكه ناصبى (دشمن ائمه ) باشد. ( پس مانند این روایت در باب روا کردن حاجت مؤمن روایت اول مذکور است که در آن خبر از شفاعت اهل ایمان و ورود به بهشت را برای شفاعت کننده می دهد ولی در این روایت مذکور است که با شفاعت از آتش بیرون می آورد و این در نظر نگارنده جعلی است زیرا کسی که با آتش وارد شود خارج نمی شود همانگونه که اگر کسی به بهشت وارد شود هرگز خارج نمی شود و السلام )

7. و فرمود: هر كه براى حاجت برادر مسلمانش سعى و كوشش كند تا خدا آنرا بدست او روا سازد، خداى عزوجل يك حج و يك عمره و اعتكاف دو ماه در مسجد الحرام را با روزه آنها برايش نويسد، و اگر او كوشش كند، ولى خدا برآوردنش را بدست او جارى نسازد، خداى عزوجل برايش يك حج و يك عمره نويسد.

8. و فرمود: براى اعتماد داشتن مرد ببرادرانش همين بس كه حاجتش را بسوى او برد.

9. صفوان جمال گويد: خدمت امام صادق (ع ) نشسته بودم كه مردى از اهل مكه بنام ميمون درآمد و از نداشتن كرايه شكايت كرد، حضرت بمن فرمود: برخيز و برادرت را يارى كن ، من برخاستم و همراه او شدم تا خدا كرايه او ار فراهم ساخت ، سپس بمكان خود برگشتم .

امام صادق (ع ) فرمود: براى حاجت برادرت چه كردى ؟ عرض كردم : پدر و مادرم بقربانت ، خدا آنرا روا كرد، حضرت ابتدا فرمود: همانا اگر برادر مسلمانت را يارى كنى ، نزد من از طواف يك هفته (هفت شوط) بهتر است ، سپس فرمود: مردى نزد حسن بن على عليهما السلام آمد و عرض كرد: پدر و مادرم بقربانت ، مرا بقضاء حاجتى يارى كن ، حضرت نعلين پوشيد و همراه او شد، در بين راه حسين صلوات الله عليه را ديد كه بنماز ايستاده است ، امام حسن عليه السلام بآنمرد فرمود: چرا از ابى عبدالله (حسين بن على عليه السلام ) براى قضاء حاجتت كمك نخواستى ؟ عرض كرد: پدر و مادرم بقربانت اين كار را كردم ، اعتكافش را يادآور شد، امام حسن عليه السلام فرمود: همانا اگر او ترا يارى مى كرد از اعتكاف يكماهش بهتر بود.

ص: 120

شرح :اگر اشكال شود كه چرا امام حسين عليه السلام او را بقضاء حاجتش يارى نكرد، چهار جواب مى توان گفت :

اول ممكن است امام حسين عليه السلام عذر شرعى ديگرى غير از اعتكاف داشته و بآنمرد اظهار نفرموده است .

دوم اسبعادى ندارد كه هر امامى پيش از امامتش علمش از امام زمان خود كمتر باشد يا آنچه را ثوابش كمتر است انتخاب كند.

سوم امام حسين عليه السلام مى خواست ثواب اين عمل را ببرادرش امام حسن عليه السلام رساند.

چهارم ممكن است شخص ديگرى بآنمرد گفته باشد: امام حسين عليه السلام در حال اعتكاف مرآت ج 2 صفحه 186. ( جواب پنجم این است که روایت جعلی است و شکی در آن نیست زیرا جاعل تلاش می نماید تا ثابت نماید که امام حسین دانای به معالم دین خود نبوده است و نمی دانست که عمل بهتر کدام است پس تمامی توجیهات بلاوجه است و روایت قطعاً جعلی است و شکی در آن نیست).

10. امام صادق (ع ) فرمود: خداى عزوجل فرمايد: مخلوق عيال منند (زيرا ضامن روزى ايشانم ) و محبوبترينشان نزد من كسى است كه نسبت بآنها مهربانتر و در راه حوائجشان كوشاتر باشد.

11. ابى عماره گويد: هرگاه حماد بن ابى حنيفه مرا ملاقات مى كرد، ميگفت حديثت را برايم تكرار كن ، من هم بازگو مى كردم و مى گفتم : براى ما رويت شده كه : هرگاه عابدى در بنى اسرائيل بنهايت درجه عبادت مى رسد، براى حوائج مردم گام برمى داشت و در راه اصلاح آنها خود را برنج مى انداخت .

گشودن گرفتارى مؤمن

1. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه از برادر مؤمن گرفتار تشنه كام خود هنگام بى تابيش فرياد رسى كند و او را از گرفتارى نجات دهد و براى رسيدن بحاجتش او را يارى كند، خداى عزوجل بسبب آن عمل 72 رحمت از جانب خود برايش نويسد، كه يكى از آنها بزودى (در دنيا) باو دهد و بسبب آن امر زندگيش را اصلاح كند و 71 رحمت ديگر را براى هراس و ترسهاى روز قيامتش ذخيره كند.

2. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسيكه مؤمنى را يارى كند خداى عزوجل 73 گرفتارى از او بردارد كه يكى در دنيا باشد و هفتاد و دوى ديگر هنگام گرفتاريهاى بزرگ . و فرمود: هنگاميكه مردم بخود مشغولند (يعنى روز قيامت كه هركس گرفتار اعمال خود است ).

ص: 121

3. امام صادق (ع ) مى فرمود: كسيكه مؤمنى را از گرفتارى نجات دهد، خدا او را از گرفتاريهاى آخرت نجات بخشد، و از گورش با دل خنك شده و مسرور درآيد، و هر كه مؤمن گرسنه ئى را سير كند، خدا او را از ميوه هاى بهشت خوراند و هر كه شربتى باو آشاماند، خدايش از شربت بهشتى مهر شده آشاماند.

4. امام رضا عليه السلام فرمود: هر كس بمؤمنى گشايشى دهد، خدا روز قيامت دلشرا گشايش دهد.

5. امام صادق (ع ) مى فرمود: هركس گرفتارى مؤمنى را كه در سختى افتاده رفع كند خدا حوائج دنيا و آخرتش را آسان كند، و هر كه عيب مؤمنى را كه از آن مى ترسد بپوشاند، خدا 70 عيب دنيوى و اخروى او را بپوشاند، آنگاه فرمود: تا زمانيكه مؤمن در راه كمك برادرش باشد، خدا در راه كمك باوست . از موعظه سود بريد و در كار خير رغبت كنيد.

اطعام مؤمن

1. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه مؤمنى را سير كند، بهشت برايش واجب شود و هر كه كافرى را سير كند، بر خدا سزاوار است كه درونش را از زقوم پركند چه مؤمن باشد و چه كافر. ( این روایت جعلی است و شکی در آن نیست زیرا مخالف آیات کتاب خدا و سیره و روش امامان معصوم علیهم السلام و عجل فرجهم است زیرا اگر آن ها مسلمان نباشند انسان و مخلوق خدا هستند و در زمان نیاز ترحم واجب است و شاهد آن روایت بعدی است که جاعل در آن العیاذبالله امام را به جرم اطعام افقی از مردم، به آنچه خود مستحق آن است وعده داده است.)

2. ابو بصير گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: يك مسلمان را خوراك دهم ، از خوراك دادن افقى از مردم نزد من بهتر است ، عرض كردم : افق چقدر است ؟ فرمود صدهزار كس يا بيشتر.

شرح :مراد به مردم مخالفين مستضعف يا مؤمنين مستضعف است مجلس (ره ).

3.رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه سه نفر از مسلمين را اطعام كند، خدا او را از سه بهشت در ملكوت آسمانها اطعام كند: 1 فردوس . 2 جنت عدن . 3 طوبى و آن درختى است كه از جنت عدن بيرون آيد و پروردگار ما آنرا بدست خود كاشته است (يعنى آنرا تنها بقدرت خود بدون وساطت فرشته و اسباب ديگرى آفريده است ).

4. امام صادق (ع ) فرمود: مردى نيست كه دو تن از مؤمنين را بخانه خود برد و بقدر سيرى بآنها بخوراند: جز آنكه اين عملش بهتر از آزاد كردن يك بنده باشد.

ص: 122

5. على بن الحسين عليهما السلام فرمود: هر كه مؤمنى را از گرسنگى سير كند، خدايش از ميوه هاى بهشت خوراند و هر كه مؤمن تشنه ئى را آب دهد، خدايش از شراب بهشتى سر بمهر بنوشاند.

6. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه مؤمنى را اطعام كند تا سير شود، هيچ يك از مخلوق خدا اجر اخروى او را نداند، نه فرشته مقرب و نه پيغمبر مرسل جز خداوند پروردگار جهانيان ، سپس فرمود: از اسباب آمرزش اطعام كردن مسلمان گرسنه است ، آنگاه قول خداى عزوجل را تلاوت فرمود: (((يا اطعام كردن يتيم خويشاوند يا مستمند خاكنشين در روز قطحى و گرسنگى ، 16 سوره 90))).

7. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه شربت آبى در جائيكه بدان توانائى دارد بمؤمنى آشاماند، خدا در برابر هر شربتى 70 هزار حسنه باو دهد، و اگر در جائيكه بآب توانائى ندارد (يعنى بسختى فراهم مى شود) باو آشاماند، مثل اينستكه ده بنده از فرزندان اسماعيل را آزاد كرده است .

8. حسين بن نعيم صحاف گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: اى حسين برادرانت را دوست دارى ؟ گفتم : آرى ، فرمود: بمستمندانشان سود رسانى ، گفتم : آرى ، فرمود: همانا بر تو لازم است كه دوست داشته باشى كسيرا كه خدايش دوست دارد، همانا بخدا بهيچ يك از آنها سود نرسانى جز آنكه دوستش داشته باشى ، آيا آنها را بمنزلت دعوت مى كنى ؟ گفتم : آرى ، غذا نمى خورم مگر آنكه دو تن و سه تن يا كمتر و بيشتر از آنها همراهم باشند. امام صادق (ع ) فرمود: همانا فضيلت تو بر آنهاست ، عرض كردم : قربانت گردم غذاى خود را با آنها خورانم و آنها را از روى فرشم نشانم و باز فضيلت آنها بر من بيشتر است ؟! فرمود: آرى هرگاه بمنزلت درآيند، همراه آمرزش تو و عيالت درآيند، و چون از منزلت بيرون روند با گناه تو و عيالت بيرون روند (گناه را از شما بزدايند).

9.ابو محمد وابشى گويد: خدمت امام صادق (ع ) از اصحاب ما (شيعيان ) ياد شد، من گفتم : من صبحانه و شامى نخورم مگر با دو تن و سه تن و كمتر و بيشتر از آنها، امام صادق (ع ) فرمود: فضيلت آنها بر تو بيش از فضيلت تو بر آنهاست . عرض كردم : قربانت ، چگونه چنين است ، در صورتيكه من خوراك خودم را بآنها خورانم و از مالم بآنها انفاق كنم و عيالم را خدمتگزارشان سازم ! فرمود: آنها چون وارد شوند همراه روزى بسيارى از جانب خداى عزوجل وارد شوند و چون خارج گردند، آمرزش را براى تو بجا گذارند.

ص: 123

10. امام باقر (ع ) فرمود: اطعام دادنم مردم مسلمانى را نزد من محبوبتر است از اينكه افقى از مردم را آزاد كنم ، راوى گويد: عرض كردم : افق چه مقدار است ؟ فرمود: ده هزار.

11. رابعى گويد امام صادق (ع ) فرمود: هر كه برادرش را براى خدا اطعام كند، پاداشش مانند كسى است كه فئامى از مردم را اطعام كند، عرض كردم : فئام چقدر است ؟ فرمود: صدهزار از مردم .

12. سدير صيرفى گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: چه مانعى دارى كه در هر روز بنده ئى آزاد نمى كنى ؟ گفتم : دارائيم باين مقدار نمى رسد، فرمود: در هر روز مسلمانى را اطعام كن ، عرض كردم : ثروتمند باشد يا فقير؟ ثروتمند هم گاهى اشتهاى طعام دارد.

13. امام صادق (ع ) فرمود: خوراكى كه برادر مسلمانم نزدم مى خورد، پيش من محبوبتر است از اينكه بنده ئى آزاد كنم .

14. و فرمود: مردى از برادرانم را سير كنم ، نزد من محبوبتر است از اينكه باين بازار شما درآيم و از آن بنده ئى بخرم و آزاد كنم .

15. امام صادق (ع ) فرمود: اگر پنج درهم برگيرم و باين بازار شما درآيم و طعامى بخرم و چند نفر از مسلمين را گرد آورم ، نزدم من محبوبتر است از اينكه بنده ئى آزاد كنم .

16. و فرمود: از محمد بن على (امام باقر) عليهما السلام پرسيدند: چه عملى برابر آزاد كردن بنده است ؟ فرمود: اطعام دادن بمرد مسلمانى .

17. امام صادق (ع ) فرمود: چيزى را نمى بينم كه برابر زيارت كردن از مومن باشد، جز اطعام او، و بر خدا سزاوار است كه هر كه مؤمنى را اطعام كند، او را از اطعام بهشت خوراند.

18. و فرمود: اطعام كردنم مؤمن محتاجى را نزدم محبوبتر است از اينكه بديدارش روم و بديدارش رفتنم . نزدم محبوبتر است از اينكه ده بنده آزاد كنم .

ص: 124

19. و فرمود: هر كه مؤمن دارائى را اطعام كند پاداشش برابر است با نجات دادن يكى از فرزندان اسماعيل را از سر بريدن و هر كه مؤمن محتاجى را اطعام كند، پاداشش برابر است با نجات دادن صد تن از فرزندان اسماعيل را از سر بريدن. (پس در روایت بعد امام معصوم حضرت صادق علیه السلام فلسفه برتری اطعام پیروان اهل ولایت را بر سایر اعمال و از جمله آزاد کردن بندگان بیان می فرماید ).

20. نصر بن قاموس گويد: امام صادق (ع ) فرمود: اطعام دادن بيك مؤمن نزد من محبوبتر است از آزاد كردن ده بنده و گزاردن ده حج ، عرض كردم : ده بنده و ده حج ؟! فرمود: اى نصر اگر شما طعامش ندهيد مى ميرد يا زبونش مى سازيد، زيرا او (از فشار گرسنگى ) نزد ناصبى مى رود و از او سؤال مى كند، و مردن برايش از سؤال كردن از ناصبى بهتر است ، اى نصر هر كه مؤمنى را زنده كند، چنان است كه همه مردم را زنده كرده ، و اگر باو اطعام نكنيد، او را كشته ايد و اگر اطعامش كنيد او را زنده كرده ايد.

درباره كسيكه مؤمنى را بپوشاند

1. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه لباسى زمستانى يا تابستانى ببرادرش بپوشاند، سزاوار است بر خدا كه او را از جامه هاى بهشتى بپوشاند، و سختى هاى مردن را بر او آسان كند و در قبرش بر او گشايش دهد، و چون از قبر درآيد فرشتگان با مژدگانى از او ملاقات كنند، اين است قول خداى عزوجل در كتابش : (((و فرشتگان به پيشواز آنها روند كه امروز است آن روزى كه بشما وعده داده شده ، 103 سوره 21))).

2. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه يكى از فقراء مسلمانها را بوسيله لباسى از برهنگى بپوشاند يا او را بچيزى از قوت زندگى يارى دهد، خداى عزوجل 7 هزار فرشته بر او گمارد كه تا زمانيكه در صور دميده شود، براى هر گناهى كه مرتكب شده آمرزش خواهند.

3. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه يكى از فقراء مسلمانها را بوسيله لباسى از برهنگى بپوشاند يا او را بچيزى از قوت زندگى يارى كند، خداى عزوجل 70 هزار فرشته بر او گمارد كه تا دميدن صور براى هر گناهيكه مى كند آمرزش خواهند.

4. على بن الحسين عليهما السلام فرمود: هر كه مؤمنى را پوشاند، خدايش از جامه هاى سبز (بهشتى ) پوشاند، و در حديث ديگر فرمود: تا زمانيكه نخى از آن جامه باقى باشد در ضمانت خدا باشد.

5. امام صادق (ع ) مى فرمود: هر كه مؤمنى را بوسيله جامه ئى از برهنگى بپوشاند، خدايش از استبرق بهشتى پوشاند و هر كه بمؤمن مالدارى جامه ئى پوشاند، تا پاره ئى از آن باقى باشد، در پرده خدا باشد (يعنى گناهانش را بپوشاند يا از عقوبت و رسوائى دنيايش برهاند).( پس توجه نما تو ای

ص: 125

عاقل دانا و خردمند که این گونه ثواب ها برای اهل ایمان است و لذا خداوند پاداش منافقین و ریاکاران را در اطعام به خلایق دلالت بر و مکر و حیله و فریب آن ها دارد دوزخ جاوید اعلام می نماید)

مهربانى بمؤمن و گرامى داشتن او

1. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه خاشاكى از چهره برادر مؤمنش برگيرد، خداى عزوجل برايش ده حسنه نويسد، و هر كه بچهره برادرش تبسم كند يك حسنه براى او است .

2. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه ببرادر مؤمنش مرحبا گويد: خداى تعالى تا روز قيامت برايش مرحبا نويسد.

شرح :مرحبا كلمه ايست كه در لغت عرب براى خوش آمد و اظهار سرور و خوشحالى از ملاقات شخصى گفته مى شود.

3. و فرمود: هر كه نزد برادر مسلمانش رود و او را گرامى دارد، همانا خداى عزوجل را گرامى داشته است .

4. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بنده ئى از امتم نيست كه نسبت ببرادرش لطفى كند، جز آنكه خدا برخى از خدمتگزاران بهشترا خادمش سازد.

5. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه ببرادر مسلمانش سخن محبت آميزى گويد و گرفتاريش را گشايش دهد، تا زمانيكه در اين كار باشد، زير سايه رحمت واسع و فراخ خدا باشد.

6.امام صادق (ع ) مى فرمود: از جمله آنچه خداى عزوجل مؤمن را بدان اختصاص داده اينستكه : او را شناسا و قدردان احسان برادران خود نمايد اگر چه كم باشد (تا از آنها سپاسگزارى كند و خودش هم در مقام احسان برآيد) و احسان و نيكى بكميت زياد نيست (بلكه مراعات كيفيت مهمتر است ) از اينرو خداى عزوجل در كتابش فرمايد: (((اگر چه تنگدست و در مضيقه باشند ديگران را بر خود ترجيح دهند 9 سوره 59))) (پس در مورديكه مؤمن چيزيرا خود بدان محتاجست بديگران بخشد، احسانى با ارزش نموده اگر چه آن چيز از لحاظ كميت اندك باشد) سپس خداى عزوجل فرمايد: (((هر كه بخل خود را نگه دارد (و بديگران احسان كند) آنان رستگارند))) و هر كه را خداى عزوجل باين خصلت شناخت او را دوست دارد و هر كه را خداى تبارك و تعالى دوست داشت ، مزدش را روز قيامت بدون حساب ، كامل دهد، سپس فرمود: اى جميل اين حديث را ببرادرانت بگو كه موجب تشويق آنها باحسانست .

ص: 126

7. امام صادق (ع ) فرمود: همانا مؤمن ببرادرش تحفه ميدهد، گفتم : تحفه چيست ؟ فرمود: مانند جاى نشستن ، متكا، خوراك ، پوشاك ، سلام . پس بهشت براى پاداش او گردن كشد، و خداى عزوجل ببهشت وحى فرمايد كه : من طعام ترا بر اهل دنيا حرام ساختم مگر بر پيغمبر و وصى پيغمبر، و چون روز قيامت شود، خداى عزوجل ببهشت وحى كند كه دوستانم را در برابر تحفه هايش پاداش ده ، پس غلمان و حوريانى بيرون آيند كه طبقهايى كه از مرواريد سرپوش دارد، همراه داشته باشند، چون آنها بدوزخ و هراسش نگردند و بهشت را با آنچه در آنست مشاهده كنند، عقلشان بپرد و نتوانند از آنها طبقها بخورند، سپس يك جارچى از زير عرش فرياد كند كه : همانا خداى عزوجل دوزخ را حرام كرده بر كسيكه از طعام بهشتش خورد، آنگاه ايشان دست دراز كنند و بخورند (زيرا از هراس دوزخ ايمن شوند).

8. امام باقر (ع ) فرمود: بر م من واجبست كه هفتاد گناه كبيره مؤمن دیگر را بپوشاند (ولى اگر از هفتاد گذشت ، او خود پرده خويشتن دريده و احترامى براى خود باقى نگذاشته و ممكن است كلمه هفتاد را حمل بر كثرت نمود پس دريدن پرده مؤمن هيچگاه جايز نيست ).

9. اسحاق بن عمار گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: اى اسحاق تا توانى بدوستانم نيكى كن ، زيرا هر مؤمنى نسبت بمؤمن ديگر احسان كند و او را يارى نمايد، چهره ابليس را خراشيده و دلش را زخم كرده است .

خدمت بمؤمن

1. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر مسلمانيكه از جماعتى از مسلمين خدمتگزارى كند، خدا بشماره آنها در بهشت باو خدمتگزار دهد.

نصيحت و خيرخواهى مؤمن

1. امام صادق عليه السلام فرمود: بر مؤمن واجب است كه ناصح و خير خواه مؤمن باشد.

2. و فرمود: بر مؤمن واجب است كه در حضور و غياب خير خواه مؤمن باشد.

3. امام باقر عليه السلام فرمود: نصيحت مؤمن بر مؤمن واجب است .

4. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر مردى از شما بايد خير خواه برادرش باشد مانند خير خواهى براى خودش .

5. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بزرگترين مردم از لحاظ مرتبه نزد خدا در روز قيامت كسى است كه براى نصيحت خلق در زمين بيشتر دوندگى كند.

ص: 127

6. سفيان بن عيينه گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: بر شما باد به نصيحت كردن مخلوق براى رضاى خدا، كه خدا را بعملى بهتر از آن ملاقات نكنى .

اصلاح ميان مردم

1. امام صادق (ع ) ميفرمود: صدقه اى را كه خدا دوست دارد، اصلاح ميان مردمست ، زمانيكه اختلاف و فساد يابند و نزديك ساختن آنها بيكديگر زمانيكه از هم دور شوند.

2. و فرمود: اصلاح كردنم ميان دو نفر را نزد من محبوبتر است از اينكه دو دينار تصدق دهم .

3. مفضل گويد: امام صادق (ع ) فرمود: هرگاه ميان دو نفر از شيعيان ما نزاعى ديدى ، از مال من فديه بده (يعنى هر چه ادعا ميكند از مال من باو بده تا طرف را رها كند).

4. ابو حنيفه مقدم حاج گويد: من و دامادم درباره ميراثى نزاع ميكرديم كه مفضل بما رسيد، ساعتى بر سر ما ايستاد و سپس گفت : بمنزل من آئيد. ما رفتيم و او ميان ما بچهار صد درهم صلح داد و آن پول را هم خودش بما داد و از هر يك از ما نسبت بديگرى تعهد گرفت (كه ديگر ادعا نكنيم ) سپس گفت : بدانيد كه اين پول از مال من نبود. بلكه امام صادق (ع ) بمن دستور داده كه هرگاه دو نفر از ما شيعه در موضوعى نزاع كردند. ميان آنها صلح دهم و از مال آنحضرت فديه دهم و مصرف كنم ، پس اين پول از امام صادق (ع ) است .

5. امام صادق (ع ) فرمود: مصلح درغگونيست .

6. امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل : (((خدا را معرض سوگندهاى خود مسازيد كه نيكوكار و پرهيزكار و مصلح ميان مردم باشيد، 224 سوره 2))) فرمود: هرگاه ترا براى اصلاح ميان دو تن خواندند، مگو سوگند خورده ام كه اين كار را نكنم .

7. امام صادق (ع ) به معاوية بن وهب يا عمار، راجع باموريكه باو دستور داده بود، فرمود از جانب من چنين و چنان بگو، معاويه گويد: عرض كردم : فرموده شما را بآنها برسانم و خودم هم آنچه را

ص: 128

شما فرموده ايد و چيزهاى ديگرى را كه نفرموده ايد در همان راستا بگويم ؟ فرمود: آرى ، مصلح درغگو نيست (همانا اين صلح است نه دروغ ).

احياء مؤمن

1. سماعه گويد: از امام صادق (ع ) اين قول خداى عزوجل را پرسيدم : (((هر كه انسانى را بجز براى قصاص انسانى بكشد، گويا همه مردم را كشته ، و هر كه او را زنده كند گويا همه مردم را زنده كرده ، 32 سوره 5))) فرمود: هر كه او را از گمراهى بسوى هدايت بردگويا او را زنده كرده و هر كه او را از هدايت بسوى گمراهى برد، گويا او را كشته است .

شرح :اصل آيه در قران كريم بدينگونه است : من اءجل ذلك كتبنا على بنى اسرائيل انه من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض فكانما قتل الناس جمعيا و من احياها فكانما احيا الناس جميعا، و در اين روايت نقل بمعنى شده و بجهت ظهورش ببرخى از آن اكتفا گشته است .

مفسرين در بيان آيه وجوهى گفته اند كه شايد وجه بهترش اينستكه چون كسى يكنفر را بكشد احساسات عمومى را جريحه دار ميكند و همه مردم دشمن او ميشوند، پس مثل اينستكه همه مردم را كشته و كسيكه يكنفر را زنده كند يا هدايت نمايد، خدا پاداش زنده كردن و هدايت نمودن همه مردم را باو دهد، زيرا بسبب احسانيكه ببرادر آنها كرده ، همه را خرسند و شادمان نموده پس گويا همه را زنده كرده است. (و توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند که ما در کتاب شریف تلبیس ابلیس این موضوع را در باب حرمت عمل انتحار یعنی خودکشی و انطباق آن بر موضوع قتل و تسری آن به قتل خلایق شرح دادیم و علت سقوط به سوی دوزخ را اثبات نمودیم و آن این که قاتل نفس به غیر از خود تمامی خلایق را که مقدر بوده است از نسل او زاده شوند را به قتل می رساند تا قیامت و نیز از طریق الگو شدن مستقیم و غیرمستقیم دخالت می کند در قتل دیگران و از نسل آن ها تا قیامت به این نوع عمل و قتل نفس مستقیم انسان ها و خلایق یکی است پس هر کسی که نفسی را به قتل می رساند همین حکم را دارد و نیز حمایت، راضی بودن و توجیه اعمال جنایت کارانه مانند عمر بن خطاب که وضعیت کتاب خدا و سنت رسول او و امامان معصوم علیهم السلام عجل فرجهم به تهاجم به اقوام و ملت های اطراف پرداخت و حرث و نسل آن ها را نابود نمود و مردان و جوانان را به قتل رسانید و زنان و دختران و کودکان را اسیر نموده به بردگی و کنیزی گرفته در اختیار شهوت رانان قرار داد و هستی خلایق را از هم پاشید پس او و پیروان ناصبی او در شمول همین آیه به سوی دوزخ قرار دارند والسلام).

ص: 129

2. فضيل بن يسار گويد: بامام باقر عليه السلام عرض كردم : خداى عزوجل در كتابش فرمايد:

(((و هر كه او را زنده كند گويا همه مردم را زنده كرده است ))) فرمود: يعنى او را از سوختن و غرق شدن نجات دهد، عرض كردم : كسيكه او را از گمراهى بسوى هدايت برد چگونه است ؟ فرمود: اين تاءويل اعظم آيه است (يعنى آيه شامل اين معنى هم هست و اين معنى مهمتر و عاليتر از معنى اولست ). (پس توجه نما تویی مخاطب ارجمند و عظمت کار طبقه فهیم و زحمت کش پزشکان و جامعه پزشکی و نیز علمای واقعی امت اسلام که در نجات جان و روح و سلامت جامعه تلاش می نمایند که مصداق این آیه عظیمه هستند )

باب دعوت خانواده به ايمان

1. سليمان بن خالد گويد: بامام صادق (ع ) عرض كردم : من خانواده اى دارم كه از من شنوائى دارند. آنها را بامر امامت دعوت كنم ؟ فرمود: آرى خداى عزوجل در كتابش ميفرمايد: كسانى كه ايمان آورده اند! خود و خاندان خود را از آتشى كه آتشگيره آن مردم و سنگ است بر كنار داريد، 6 سوره 66))).

باب دعوت نكردن مردم

1. كليب بن معاويه گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: از مردم دور شويد (آنها را بمذهب حق نخوانيد) همانا خداى خداى عزوجل چون خير بنده اى را خواهد، در دلش نقطه و اثرى گذارد (نورى هدايت دردلش افكند) و او را رها كند، او خود بگردش افتد و حق را بجويد، سپس فرمود: كاش شما هرگاه با مردم بسخن ميپرداختيد ميگفتيد: ما از راهيكه خدا رفته رفته ايم ، و هر كه را خدا انتخاب كرده انتخاب كرده ايم ، خدا محمد را انتخاب كرد، و ما آل محمد را صلى الله عليه و آله انتخاب كرديم .

2.ثابت ابى سعيد گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: شما را با مردم چكار؟ از مردم دست بداريد و هيچكس را بمذهب خود نخوانيد، بخدا كه اگر اهل آسمان و اهل زمين تصميم گيرند كه بنده اى را كه خدا هدايتش را خواسته گمراه كنند نتوانند، از مردم دست بداريد، و هيچكس از شما (از راه دلسوزى ) نگويد: اين برادر منست : پسر عموى منست ، همسايه منست ، زيرا هرگاه خداى عزوجل خير بنده اى را خواهد، روحش را پاكيزه كند، آنگاه هر خوبى را بشنود بشناسد و بپذيرد و هر زشتى بگوشش رسد انكار كند، سپس خدا در دلش كلمه اى افكند كه بسبب آن

ص: 130

كارش را فراهم سازد (يعنى امامت را بدلش القا كند تا از بركت راهنمائى ائمه عليهم السلام امر دنيا و آخرتش مرتب گردد و سامان يابد).

3. فضيل گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : مردم رامام باقر (ع ) بامر امامت دعوت كنم ؟ فرمود: اى فضيل ! چون خداى خير بنده اى را خواهد بفرشته اى امر كند كه گردن او را گرفته ، خواه يا ناخواه او را داخل امر امامت كند.

4. امام صادق (ع ) فرمود: اين امر (امامت ) خود را براى خدا قرار دهيد نه براى مردم ، زيرا آنچه براى خداست ، از آن خداست (عمليكه براى خدا خالص باشد، خود او پاداش و ثوابش را عطا كند) و آنچه براى مردم باشد بآسمان بالا نرود، (پذيرفته خدا نگردد) بر سر دين خود با مردم ستيزه نكنيد، زيرا ستيزه بيمار كننده دلست ، همانا خداى عزوجل به پيغمبرش فرمايد: (((تو هر كه را دوست دارى هدايت نكنى ، بلكه خدا هر كه را خواهد هدايت كند، 56 سوره 28))) و باز فرمايد آيا تو ميتوانى مردم را بزور و ادار كنى كه مؤمن باشند؟ 9)))سوره 10))) مردم را رها كنيد، زيرا مردم از همين مردم تعليم گرفته اند و شما از رسولخدا (ص ) تعليم گرفته ايد))) و اين كجا و آن كجا؟ من از پدرم شنيدم كه ميفرمود: هرگاه خدا براى بنده اى نوشت و لازم فرمود كه در اين امر داخل شو، بسوى آن شتابنده تر از مرغ بلانه اش گردد.

5. امام صادق (ع ) فرمود: همانا خداى عزوجل مردمى را براى حق آفريده كه چون درى از حق به آنها گذرد (مثل اينكه سخن حقى شنوند) دلشان آنرا بپذيرد اگر چه آنرا نفهمند و نشناسند، و چون درى از باطل بآنها گذرد، دلشان انكار كند، اگر چه آنرا نشناسند و مردمى ديگر را براى غير حق آفريده كه چون درى از حق بآنها گذرد، دلشان انكار كند، اگر چه آنرا نشناسند چون درى از باطل به آنها گذرد دلشان آنرا بپذيرد، اگر چه آنرا نشناسند.

شرح :آفريدن مردمى را براى حق و مردمى را براى غير حق مربوط بمساءله طينت و جبر و ضدیت آن بر امر اختیار در انسان ها و بطلان آن و ضدیت آن با آیات کتاب خدا و ...، اثبات گردید )

6.امام صادق (ع ) فرمود، همانا خداى عزوجل هرگاه خير بنده اى را خواهد، نقطه اى از نور در دلش زند كه گوش و دلش را از آن روشن كند، تا آنجا كه بر آنچه در دست شماست (امر و ولايت ) از خود شما حريص تر گردد، و چون براى بنده اى بد خواهد، نقطه سياهى در دلش زند كه گوش و دلش از آن تاريك شود، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (((كسيكه خدا هدايتش را خواهد، سينه اش را براى 1. اسلام باز كند: و كسيكه خدا ضلالتش را خواهد، سينه اش را تنگ و سخت كند كه گوئى بآسمان بالا ميرود 125 سوره 6))).

ص: 131

7. امام صادق (ع ) فرمود: هرگاه خدا خير بنده اى را خواهد، در دلش نقطه سفيدى اندازد و گوشهاى دلشرا بگشايد، و بر او فرشته اى گمارد كه استوارش دارد، و هرگاه بد بنده اى را خواهد، در دلش نقطه سياهى افكند و گوشهاى دلشرا ببندد و بر او شيطانى گمارد كه گمراهش كند.( پس تو ای عاقل دانا و خردمند همانگونه که در متن این روایات محرز است مقصود امام معصوم اثبات موضوع جبر در اصل هدایت و ضلالت انسان ها نیست بلکه حضرت نهی می فرماید پیروان خود را که در میان مخالفان افتاده و با نیت خیرخواهی دشمنان را به ضد ایشان به طور ناخودآگاه تهییج نموده و از امر مقدس تقیه خارج می شدند و بلکه مقصود وجود مقدس آن ها علیهم السلام این بوده است که انسان ها بعد از تعقل و تفکر به اختیار خود به دین خداوند وارد شده و یا با آن ستیزه گری می نمایند پس آنکه هدایت یافت به توفیق الهی قرین می شود و آن که ستیزه گری می کند خداوند او را رها می نماید و این مفهوم گمراه کردن خلایق است که امام شرح داده اند نه این که هدایت و ضلالت انسان ها ذاتی بوده باشد و ...)

باب سلامتى دين

1. امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل : (((خدا او را از بديهاى آنچه نيرنگ زدند نگهداشت ، 40))) فرمود: همانا بخدا بر او چيره شدند و او را كشتند، ولى ميدانيد خدا او را از چه نگه داشت ؟ او را نگه داشت از اينكه نسبت بدينش فريب دهند. (مربوط بمؤمن آل فرعونست كه داستان او در قرآن و تواريخ مذكور است ).

2. امام صادق (ع ) فرمود: در ضمن سفارش اميرالمؤمنين عليه السلام باصحابش اينست : بدانيد كه قرآن هدايت شب و روز است (يعنى در همه احوال و اوقات ) و نور شب تاريكست ، براى هر سختى و نيازى (راه نجات را در گرفتارى و بلانشان دهد) پس چون بلائى فرا رسد، اموال خود را سپر جانتان سازيد، و چون حادثه اى پيش آمد (كه مربوط بامر دينست و جز با دادن جان مرتفع نشود) جان خود را فداى دينتان كنيد، و بدانيد كه هلاك شده كسى است كه دينش تباه شود و غارت زده كسى است كه دينش را بربايند، همانا پس از رسيدن به بهشت، نيازى وجود ندارد و بعد ورود به دوزخ بى نيازى وجود ندارد یعنی اسير دوزخ آزاد نگردد و نابينايش بهبودى نيابد.

3. امام باقر عليه السلام فرمود: سلامتى دين و صحت بدن بهتر از مالست و مال يكى از زينتهاى خوب دنياست .

4. مردى از اصحاب امام صادق (ع ) همواره خدمتش ميرسيد، مدتى گذشت كه حج نگذاشت (و خدمت امام نرسيد) يكى از آشنايانش خدمت امام آمد، امام باو فرمود: فلانى چه ميكند؟ راوى گويد: او سخن را در لغافه بيان كرد و گمان نمود منظور حضرت از غنی بودن دارائى

ص: 132

و مال دنياست . امام صادق (ع ) فرمود: دينش چگونه است ؟ گفت : چنانكه شما دوست دارى ، فرمود: بخدا كه او غنى است .

باب تقيه

1. امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل چنين فرمود: (((ايشان براى صبريكه كردند، دو بار پاداش خود را دريابند (براى صبريكه بر تقيه كردند) (((و با حسنه گناه را دفع كردند))) فرمود حسنه تقيه و گناه فاش كردن است .

2. ابى عمر و اعجمى گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: اى ابا عمرو! نه دهم دين در تقيه است و هر كه تقيه ندارد دين ندارد، و تقيه در هر چيز است جز در نوشيدن نبيذ و مسح بر روى كفش.( و در روایات دیگر ریختن خون برادر ایمانی و تسری دارد این امر اغلب در باب اضطرار و حدیث رفع آن را توضیح دادیم و این حدیث بر حکم عقل و آیات کتاب خداست یعنی مومن در شرایط اضطراری و تقیه نمی تواند بر خلاف عقل و حکم خدا عمل کند پس شراب عقل او را زائل و مسح برخلاف حکم خدا، بطلان عبادت و قبل مومن بی گناه به دوزخ وارد می نماید والسلام)

3. ابو بصير گويد: امام صادق (ع ) فرمود: تقيه از دين خداست : عرض كردم : از دين خداست ؟! فرمود: آرى بخدا از دين خداست ، بتحقيق كه يوسف (ع ) فرمود: (((اى كاروان شما سارقيد، 70 سوره 12))) بخدا كه آنها چيزى ندزديده بودند (ولى براى مصلحت نگهداشتن برادرش چنين گفت )، و ابراهيم (ع ) فرمود: (((من بيمارم ))) و بخدا كه بيمار نبود (چنانچه در سابق گذشت ).

شرح :مثال زدن امام (ع ) باين دو موضوع جهت تنظير و رفع استبعاد از جواز تقيه است ، يعنى همچنانكه دروغ و اظهار خلاف واقع بجهت مصالحى جايز مى شود، اظهار خلاف اعتقاد هم گاهى جايز مى شود، و ممكن است براى تقيه معنى عامى قائل شد كه شامل اين دو مورد هم بشود.

4. حبيب بن بشر گويد: امام صادق (ع ) فرمود: شنيدم پدرم مى فرمود: نه بخدا: در روى زمين چيزى محبوبتر از تقيه نزد من نيست ، اى حبيب همانا هر كه تقيه كند خدايش بالا برد، اى حبيب هر كه تقيه نكند خدايش پست كند، اى حبيب ، مردم در صلح و سازشند، سپس اگر آن باشد، اين هم باشد.

ص: 133

شرح :راجع بجمله اخير روايت مرحوم فيض گويد: اكنون مخالفين با ما در صلح و سازشند و اگر زمان على و حسين عليهما السلام هم چنين ميبود، تقيه واجب بود و مرحوم مجلسى گويد: اگر حضرت قادم ظهور كند و امر بجهاد نمايد. تقيه هم برداشته مى شود.

5. ابن اب يعفور گويد: امام صادق (ع ) فرمود: بخاطر حفظ دينتان تقيه كنيد، و آنرا با تقيه زير پرده داريد، زيرا هر كه تقيه ندارد ايمان ندارد، همانا شما در ميان مردم مانند زنبور عسل در ميان پرندگانيد، اگر پرندگان بدانند، در درون زنبور عسل چيست ؟ همه آنها را بخورند، و اگر مردم بدانند آنچه در دل شماست كه ما اهل بيت را دوست داريد، شما را بازبانشان بخورند و در نهان و آشكار ناسزا گويند، (از شما سعايت و سخن چينى كنند و بشما تهمت زنندتا گرفتار زندان و شكنجه و اعدام شويد) خدا بيامرزد آن بنده اى را از شما كه ولايت ما را داشته باشد.

6. امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل : (((خوبى و بدى برابر نيست ))) فرمود: خوبى تقيه است و بدى فاش كردن و راجع بقول خداى عزوجل : (((بدى را بآنچه نيكوتر است دفع كن ))) فرمود: آنچه نيكوتر است تقيه ميباشد (((بناگاه آنكه ميان تو و او دشمنى است ، مانند دوستى صميمى گردد. 36 سوره 41))).

7. ابو عمر كنانى گويد: امام صادق (ع ) فرمود: اى ابا عمرو! بمن بگو. اگر برايت حديثى گفتم يا فتوائى دادم ، سپس نزد من آمدى و از همان مطلب پرسيدى و من بر خلاف گفته اولم بتو گفتم يا فتوى دادم ، بكدام يك از آندو عمل ميكنى ؟ عرض كردم : بتازه تر آنها و ديگرى را رها مى كنم . فرمود: درست رفتى اى اباعمرو! و خدا نخواسته جز آنكه در نهان عبادت شود، همانا بخدا اگر شما چنين كنيد، خير من و شماست ، و خداى عزوجل براى ما و شما نسبت بدينش جز تقيه نخواسته است. ( پس کلام امام معصوم دلالت دارد به صدور حکم در مواقعی که مصلحت تقیه ایجاد می نماید مانند آن دستور که حضرت موسی بن جعفر امر فرمود به جناب علی بن یقطین در گرفتن وضو به روش اهل سنت در خفا و در جلوت و سپس حکمت آن بر ایشان ظاهر شد یعنی جاسوسانی که هارون ملعون بر او گمارده بودند و ....، که حکم و امر امام او را نجات داد و اما کلام بر ضد هم از قول امام مورد پذیرش نیست ولی نقل به واسطه ی تفاوت درجه مورد پذیرش است).

8. امام صادق (ع ) فرمود، تقيه نمودن كسى بدرجه تقيه اصحاب كهف نرسيد، آنها در اعياد (بت پرستها) حاضر مى شدند زنار مى بستند (با آنكه خداشناس و موحد بودند) از اينرو خدا پاداشتان را دو بار داد.

9. حمادبن واقد گويد: در ميان راهى از پيش رو بامام صادق (ع ) برخوردم ، و رو گردانيده و گذشتم ، سپس خدمتش رسيدم و عرض كردم : قربانت ، من شما را ملاقات ميكنم و رو ميگردانم ، زيرا

ص: 134

نميخواهم شما را برنج اندازم ، فرمود: خدايت رحمت كند، ولى ديروز در فلان جا مردى مرا ديد و گفت عليك السلام يا اباعبدالله او كار خوب و شايسته اى نكرد.

10. مسعدة بن صدقه گويد: به امام صادق (ع ) عرض شد: مردم عقيده دارند كه على عليه السلام بر منبر كوفه فرموده است : اى مردم شما را بناسزا گفتن بمن ميخوانند، مرا ناسزا گوئيد، سپس به بيزارى از من ميخوانند، از من بيزارى نجوئيد، امام فرمود: مردم چه بسيار بر على عليه السلام دروغ ميبندند، سپس فرمود: همانا على فرموده است : (((شما را بنا سزا گفتن بمن ميخوانند، مراناسزا گوئيد، سپس به بيزارى از من ميخوانند، و من بدين محمدم ))) و نفرمود. از من بيزارى نجوئيد.

سائل عرض كرد: بمن بفرما اگر كشته شدن را اختيار كند و بيزارى نجويد چگونه است ؟ فرمود بخدا اين تكليف را ندارد. تكليف او همانست كه عمار بن ياسر كرد زمانى كه اهل مكه او را مجبور (به بيزارى از پيغمبر (ص )) كردند. ولى دلش بايمان مطمئن بود، سپس خداى عزوجل درباره او نازل فرمود: (((جز كسيكه مجبور شود، ولى دلش بايمان مطمئن باشد 106 سوره 16))) آنگاه پيغمبر (ص ) باو فرمود: اى عمار! اگر دوباره مجبورت كردند تو هم چنان كن كه كردى (بزبان از دينت بيزارى بجو) كه خداى عزوجل عذرترا نازل فرموده و دستورت داده كه تكرار كنى اگر تكرار كردند. (پس تو ای عاقل دانا و خردمند توجه نما به معنی روایت که امام مجوز دادند در زمان تقیه به سب و دشنام امام در ظاهر و مفهوم بیزاری دلالت بر اعتقاد باطنی داشت که به ظاهر تسری یافته بود که امام نهی نمودند و مقصود مولانا المظلوم علی علیه السلام این بوده است که اگر شما را مجبور به تقیه نمودند پس تقیه کنید که حکم خداست ولی به قلب خود از من دوری ننمایید که من نماد دین محمد هستم یعنی عدم اعتقاد و ایمان به من از اسباب دخول به دوزخ است یعنی به ظاهر دشمنی کنید ولی در باطن ایمان داشته باشید و شاهد آن ها روایت 15 و 21 و روایت عظیم 5 باب بعدی است).

11.هشام كندى گويد: شنيدم امام صادق (ع ) ميفرمود: مبادا كارى كنيد كه ما را بدان سرزنش كنند، همانا فرزند بد، پدرش را بكردار او سرزنش كنند، براى كسيكه باو دل داده ايد (امام خود) زينت باشيد و عيب و ننگ مباشيد، در ميان عشاير آنها نماز بخوانيد (بنماز جماعت عامه حاضر شويد) و از بيمارانشان عيادت كنيد و برجنازه آنها حاضر شويد، 1. مبادا آنها در هيچ خيرى از شماپيشى گيرند كه شما نسبت بخير از آنها سزاوارتريد، بخدا سوگند كه خدا بچيزيكه محبوبتر باشد نزد او از خب ء عبادت نشده ، عرض كردم خب ء چيست ؟ فرمود: تقيه .

ص: 135

12. معمر بن خلاد گويد: از حضرت ابوالحسن (امام هفتم يا هشتم عليهما السلام ) درباره بپا خاستن براى واليان پرسيدم ، فرمود: امام باقر عليه السلام فرموده است : تقيه از دين من و دين پدرانم ميباشد، و كسيكه تقيه ندارد ايمان ندارد.

13. امام باقر عليه السلام فرمود: تقيه هنگام هر بيچارگى است ))) و تقيه كننده خود داناتر بآنست زمانيكه برايش پيش ميآيد.

شرح :مرحوم مجلسى گويد: اين روايت دلالت دارد بر وجوب تقيه در هر مورديكه انسان ناچار بآن ميشود، مگر موارديكه با دليل ديگر خارج شده است (مانند خونريزى و مسح بر كفشى و شرب نبيذ بنا بقولى ) و نيز دلالت دارد كه خود انسان مورد ناچارى را بهتر ميفهمد چنانكه خدايتعالى فرمايد: (((انسان نسبت بخود بيناتر است ))) و خدا ميداند كه او سهل انگارى ميكند يا تقيه .

14. امام صادق (ع ) فرمود: پدرم ميفرمود: چه چيز بهتر از تقيه چشم مرا روشن ميكند؟ تقيه سپر مؤمن است.

15. امام صادق (ع ) فرمود: چه مانع بود ميثم رحمة الله را از تقيه ، بخدا او ميدانست كه اين آيه درباره عمار و اصحابش نازل گشته : (((جز كسيكه مجبور شود و دلش بايمان محكم باشد.))).

شرح :عبيد الله بن زياد لعنه الله ميثم را دعوت كرد كه از على (ع ) بيزارى جويد، ميثم رحمة الله تقيه نكرد و بيزارى نجست ، ابن زياد او را بكشت و بدار آويخت . مجلس (ره ) براى اين روايت پنج احتمال ذكر نموده كه يكى از آنها اينستكه : چون خود اميرالمؤمنين (ع ) ميثم را مخيرفرموده بود كه در برابر ابن زياد تقيه كند يا جانباى و شهادت را اختيار نمايد، امام صادق (ع ) ميفرمايد: ميثم مانعى از تقيه نداشت ، ولى خودش وظيفه مشكل تر رااختيار كرد و جانبازى نمود. (ولى از ذكر مرحوم كلينى اين روايت را در سياق روايات جواز تقيه پيداست كه آن مرحوم اين معنى را استفاده نكرده است مگر با تكلف بعيدى ).

16. امام باقر (ع ) فرمود: تقيه تنها براى جلوگيرى از خونريزى وضع شده ، پس هرگاه بخونريزى رسد تقيه نباشد.

شرح :اگر ظالمى بشخصى دستور كشتن مؤمنى را دهد، در اين مورد تقيه روا نيست و نبايد او را بكشد، اگر چه بداند، ظالم او را خواهد كشت ، مرحوم مجلسى گويد: ممكن است معنى خبر اين باشد كه : دستور تقيه براى حفظ جانست ، پس كسيكه بداند او را در هر صورت خواهندكشت ، نبايد تقيه كند.

17. امام صادق (ع ) فرمود: هر چه اين امر (ظهور امام قائم (ع )) نزديكتر شود تقيه شديدتر شود (زيرا بدعت و ستم توسعه يابد و اظهار حق خطرش بيشتر شود).

ص: 136

18. امام باقر عليه السلام مى فرمود: در هر مورديكه آدميزاد به تقيه ناچار شود: خدا آنرا برايش حلال ساخته است.

19. امام صادق (ع ) فرمود: تقيه سپريست خدائى ميان او و مخلوقش .

20. امام باقر (ع ) فرمود: هرگاه فرمانروائى كودكانه باشد (روى هوى و هوس باشد) با مردم در ظاهر آميزش كنيد و در باطن مخالف آنها باشيد.

21. عبدالله بن عطا گويد: بامام باقر (ع ) عرض كردم : دو مرد از اهل كوفه را دستگير كرده بآنها گفتند: از اميرالمؤمنين بيزارى جوئيد، يكى از آنها بيزارى جست و ديگرى سرپيچى كرد، آنرا كه بيزارى جست رها كردند و ديگرى را كشتند، امام فرمود: آنكه بيزارى جسته مرديست دانشمند در دين خود و اما آنكه بيزارى نجست ، مرديست كه بسوى بهشت شتافته است .

22. امام صادق (ع ) فرمود: از عاقبت لغزشها حذر كنيد.

شرح :مقصود اينستكه مواظب گفتار و كردار خود باشيد و مال و عاقبت را در نظر گيريد تا بچاه نيفتيد و گرفتار نگرديد و همين معنى تقيه است ، زيرا تقيه از ماده وقى و بمعنى خود نگهداريست .

23. امام صادق (ع ) مى فرمود: تقيه سپر مؤمن است ، تقيه نگهدار مؤمن است ، هر كه تقيه ندارد ايمان ندارد، همانا حديثى از احاديث ما به بنده اى ميرسد و او بين خود و خدا بآن معتقد ميشود و خداى عزوجل را بآن ديندارى ميكند، و موجب عزت دنيا و نور آخرت او ميگردد، و بنده ديگر حديثى از احاديث ما باو ميرسد و او آنرا فاش ميسازد، و موجب خوارى او در دنيا ميگردد و خداى عزوجل هم آن نور را از او ميگيرد.

باب نگهداشتن راز

1. على بن الحسين عليهما السلام فرمود: بخدا دوست دارم كه براى دو خصلت شيعيان ما بقدرى از گوشت بازويم فدا دهم : كمى حوصله و كمى راز نگهدارى .

شرح :گويا ميفرمايد: خويشتن دارى و راز نگهدارى از ميان شيعه رخت بر بسته است و اگر ممكن باشد كه پاره اى از گوشت بازويم را كسى بگيرد و اين دو خصلت را بشيعه دهد، من حاضرم و اين معامله را ميكنم .

2. امام صادق (ع ) فرمود: مردم بدو خصلت ماءمور شدند، ولى آندو را تباه كردند و از دست دادند و از آنجهت بى همه چيز شدند: صبر و راز پوشى .

ص: 137

3. سليمان بن خالد گويد: امام صادق (ع ) فرمود: اى سليمان شما دينى داريد كه هر كه آنرا (از مخالفين و دشمنان ) بپوشد، خدا عزيزش كند، و هر كه فاش سازد خدا ذليلش نمايد.

4. مردى گويد: با جماعتى خدمت امام باقر (ع ) رسيديم و عرض كرديم : يا ابن رسول الله ما عازم عراق هستيم ، بما سفارش فرما، امام عليه السلام فرمود: بايد تواناى شما بنا توانتان كمك كند و ثروتمندتان بفقيرتان احسان نمايد ور از ما را فاش نكنيد و امر (امامت ) ما را آشكار نسازيد، و چون حديثى از ما بشما رسيد و يك دليل يا دو دليل از كتاب خدا برايش پيدا كرديد، بآن اخذ كنيد و گرنه نسبت به آن توقف كنيد، و سپس آنرا بما ارجاع دهيد (از ما بپرسيد) تا براى شما روشن شود.

و بدانيد براى كسيكه انتظار اين امر (ظهور امام قائم (ع )) را دارد، مانند اجر روزه دار شب زنده دار است ، و كسيكه بقائم ما برسد، و همراهش بجهاد رود و دشمن ما را بكشد، (اگر چه كشته نشود) اجر بيست شهيد دارد و كسيكه در ركاب قائم ما كشته شود اجر بيست و پنج شهيد دارد.

5. عبدالاعلى گويد: شنيدم امام صادق (ع ) ميفرمود: تحمل امر ما تنها بتصديق و پذيرفتن آن نيست ، از جمله تحمل امر ما پنهان دارى و نگهداشتن آن از نا اهلش باشد. بشيعيان ما سلام برسان و بآنها بگو: خدا رحمت كند بنده اى را كه دوستى مردم (مخالفين ما) را بسوى خود كشاند، آنچه را ميفهمند بآنها بگوئيد و آنچه را نمى پذيرند از آنها بپوشيد. سپس فرمود: بخدا كسى كه بجنگ ما برخاسته زحمتش براى ما از كسيكه چيزيرا كه نميخواهيم از قول ما ميگويد از قول ما ميگويد بيشتر نيست . چون دانستيد كسى (امر امامت و احاديث مخصوص ما را) فاش ميكند، نزدش رويد و او را از آن باز داريد، اگر بپذيرفت چه بهتر و گرنه كسى را كه بالاتر از اوست و از او شنوائى دارد بر او تحميل كنيد (تا منعش كند و بازش دارد) همانا مردى از شما مطلوبى كه دارد چاره اى جوئى و لطيفه كارى ميكند تا حاجتش بر آورده شود، نسبت بحاجت من هم چاره جوئى كنيد چنانكه نسبت بحوائج خود ميكنيد (يعنى با لطائف و حيل او را از فاش كردن اسرار ما باز داريد) اگر از شما پذيرفت چه بهتر و گرنه سخنش را زير پاى خود دفن كنيد (نشنيده انگاريد) و گوئيد او چنين و چنان ميگويد، زيرا نقل شما بديگرن ، مردم را بر من و شما ميشوراند.

هان بخدا اگر شما آنچه را من ميگويم بگوئيد، اعتراف ميكنم كه شما اصحاب منيد، اين ابو حنيفه است كه اصحابى دارد، و اين حسن بصرى است كه اصحابى دارد (با وجود نادانى و گمراهى آنها اصحابشان سخن آنها را ميشنوند و فرمان ميبرند) و من مردى قرشى و زاده رسولخدايم (ص ) و كتاب خدا را

ص: 138

فهميده ام ، بيان همه چيز در كتاب خدا هست از ابتداء خلقت و امر آسان و زمين و امر پيشينيان و پسينيان و امر گذشته و آينده و گويا همگى در برابر چشم من است و بآن مينگرم .

شرح :از اين جمله پيداست كه هر عملى در قرآنست و امام بآن داناست و محتاج بمراجعه بمدارك و تاءمل در آنها نيست و دليلش اينست كه در متجاوز از دو قرن و نيم زندگى ائمه عليهم السلام تاريخ نشان نميدهد كه مطلبى از آنها پرسيده باشند و آنها جواب نداده يا گفته باشندنميدانم و محتاج بتاملست(ما قبلا داستان کذایی علم جفر و مکتوب 70 زراعی و...، و بطلان آن را مذکور نمودیم).

عبدالله بن سليمان گويد: امام صادق (ع ) فرمود: راز ما همواره پوشيده بود تا زمانيكه بدست اولادكيسان افتاد، آنها در بين راه و دهات اطراف عراق بازگو كردند.

شرح :كيسان همان مختار بن ابى عبيده ثقفى است كه بخونخواهى حضرت سيدالشهداء (ع ) قيام كرد و طايفه كيسانيه از قبیله او بودند که تقیه را رعایت نکردند.

6. امام باقر (ع ) ميفرمود: بخدا كه محبوبترين اصحابم نزد من پرهيزگارتر و فقيه تر و حديث را نهان دارتر آنها است و بدترين و مبغوضترين اصحابم نزد من ، كسى است كه هرگاه حديثى را شنود كه بما نسبت دهند و از ما روايت كنند، آنرا نپذيرد و بدش آيد و انكار ورزد و هر كه را بآن معتقد باشد تكفير كند در صورتيكه او نميداند، شايد آن حديث از ما صادر شده و بما منسوب باشد، و او نسبت انكارش از ولايت ما خارج شود. (پس توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند معنی کلام امام معصوم این نیست که تمامی احادیث منسوب به ایشان چشم و گوش بسته تایید شود و امکان وجود روایات جعلی انکار شود بلکه مقصود حضرت روایاتی است که ضدیت با قرآن و سنت رسول خدا ...،ندارد ولی بی جهت انکار می شود)

7.معلى بن خنيس گويد: امام صادق (ع ) فرمود: اى معلى امر ما را نهان دار و فاش مساز، زيرا كسيكه امر ما را نهان دارد و فاش نسازد. خدا او را بجهت آن در دنيا عزيز كند و آنرا در آخرت نور ميان دو چشمش قرار دهد كه بسوى بهشتش كشد، اى معلى هر كه امر ما را فاش سازد و پوشيده ندارد خدا بسبب آن در دنيا ذليلش كند و نور را از ايمان چشمانش در آخرت بگيرد و آنرا تاريكى قرار دهد كه بسوى دوزخش كشاند، اى معلى همانا تقيه از دين من و دين پدران منست و كسيكه تقيه ندارد، دين ندارد اى معلى همانا خدا دوست دارد در پنهانى عبادت شود چنانكه دوست دارد در آشكار عبادت شود، اى معلى فاش سازنده امر ما مانند انكار كننده آنست .

8. عمار گويد: امام صادق (ع ) فرمود: آنچه را بتو گفتم ، بكسى گفتى ؟ عرض كردم : جز بسليمان ابن خالد نگفتم ، فرمود: احسنت ، مگر قول شاعر را نشنيده اى كه گويد:

ص: 139

فلا يعدون سرى و سرك ثالثا

الا كل سر جاوز اثنين شائع

راز من و تو بسومين كسى نرسد

هر راز كه از دو بگذرد فاش شود

9. محمد بن ابى نصر گويد: از امام رضا عليه السلام مساءله اى پرسيدم ، حضرت خود دارى كرد و جواب نفرمود: سپس فرمود: اگر هر چه را ميخواهيد، بشما بگوئيم و عطا كنيم ، موجب شر شما باشد و گردن صاحب الامر را بگيرند، امام باقر عليه السلام فرموده است : امر ولايت (حكومت و خلافت خدائى ) را خدا بجبرئيل بر از سپرد، و جبرئيل بمحمد (ص ) بر از سپرد و محمد (ص ) بعلى عليه السلام و على بهر كه خدا خواست ، سپس شما آنرا فاش ميسازيد، كيست آنكه سخنى را كه شنيده نگهدارد؟

امام باقر عليه السلام فرمود: در حكمت آل داود است كه : مسلمان را سزاوار است كه مالك خود باشد و بكار خود رو آورد و مردم زمانش را بشناسد. از خدا پروا كنيد و حديث ما را فاش مسازيد، اگر خدا از دوستان خود دفاع نميكرد و انتقام آنها را از دشمنانش نميگرفت (شما با فاش ساختن اسرار و ترك تقيه مذهب تشيع را نابود ساخته بوديد).

مگر نديدى خدا با آل بر مك چه كرد؟ و چگونه انتقام موسى بن جعفر عليه السلام را گرفت ، و طايفه بنى اشعث را هم خطر بزرگى تهديد ميكرد ولى خدا بواسطه دوستى آنها نسبت بامام كاظم خطر را از آنها برداشت ، شما درعراقيد و رفتار اين فرعونيان (بنى عباس و اعمالشان ) را مى بينيد كه خدا چه مهلتى بآنها داده (پس خدا گاهى از ظالم انتقام ميگيرد و گاى براى اتمام حجت مهلتش ميدهد، شما در هر دو حالت خويشتن دار و راز نگهدار باشيد).

تقواى خدا را پيشه كنيد و (زندگى ) دنيا شما را فريب ندهد، وضع كسانيكه مهلت يافته اند شما را گول نزد، مثل اينكه حكومت بدست شما افتاده (اين جمله بشارتى است بظهور امام قائم عليه السلام و قطعى بودن آن مجلسى (ره )).

ص: 140

شرح :دولت و شوكت آل برمك و انحطاط و زوال آنها بدست هارون الرشيد در تواريخ و سير معروف و مشهور است ، و از اين روايت پيداست كه علت گرفتارى و زندان و شهادت موسى بن جعفر عليه السلام آنها بوده اند، و جعفر بن محمد اشعث با اولادش با آنكه در دستگاه هارون الرشيد بودند، از شيعيان موسى بن جعفر عليه السلام بودند و هارون الرشيد پسرش محمد امين را بجعفر سپرده بود، و همين پسر را خليفه اول خود ساخته بود، يحيى بن خالد برمكى چون ديد،پس از هارون محمد خليفه خواهد شد و كار جعفر بالا خواهد گرفت همواره از او نزد ماءمون سعايت ميكرد، ولى خدا او را حفظ كرد، سپس يحيى از موسى بن جعفر (ع ) نزد هارون سعايت كرد و سبب گرفتارى آنحضرت شد.

10. رسول خدا (ص ) فرمود: خوشا حال بنده گمناميكه خدا او را شناسد و مردم او را نشناسند، اينها چراغهاى هدايت و چشمه هاى دانشند، هر فتنه تاريك و سخنى از بركت آنها برطرف شود آنها نه فاش كننده و پخش كننده اسرارند و نه خشن و رياكار.

11. اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: خوشا حال بنده گمناميكه باو اعتنا نشود، او مردم را شناسد ولى مردم او ر نشناسند، خدا رضايت او را شناسد (او را برضوان شناسند) اينها چراغهاى هدايتند كه هر فتنه تاريك و سختى از بركت آنها زايل شود و در هر رحمتى بر ايشان گشوده گردد، نه پخش كننده و فاش سازنده را زند و نه خشن و ريا كار.

و فرمود: سخن خير گوئيد تا بدان معروف شويد و كار خير كنيد تا اهل خير شويد، عجول و فاش كننده راز نباشيد، زيرا بهترين شما كسانى باشند كه چون بآنها بنگرند بياد خدا افتند و بدترين شما سخن چينانى باشند كه ميان دوستان جدائى افكنند و عيبجوى پاكدامنان باشند.

12. امام صادق (ع ) فرمود: زبان خود را نگهداريد و خانه نشين باشيد، هرگز بلائيكه مخصوص شما (شيعيان) است بشما نميرسد (زيرا گمناميد و تقيه ميكنيد) و طايفه زيديه همواره سپر بلاى شما باشند (زيرا آنها تقيه نميكنند و بر ائمه ما عليهم السلام طعنه ميزنند، از اينرو سلاطين جور بدفع آنها ميپردازند و از شما غفلت ميكنند).

13. حضرت ابوالحسن (ع ) فرمود: اگر در اين دستت چيزى باشد و بتوانى بآن دستت نفهمانى بكن (يعنى رازت را از خواص اصحاب پوشيده دار) راوى گويد: مردى نزد آنحضرت بود و از فاش ساختن راز سخن بميان آمد، حضرت فرمود: زبانت را نگهدار تا عزيز شوى ، و مردم را بافسار گردنت مسلط مساز كه ذليل گردى .

ص: 141

14. امام صادق (ع ) فرمود: همانا امر ما پوشيده و در پرده پيمانست (همان پيمانى كه خدا و پيغمبر و ائمه صلوات الله عليهم از مردم گرفته اند كه راز ما را از نا اهل نهان دارند) پس هر كه آن پرده را عليه ما بدرد، خدا ذليلش كند.

15. امام صادق (ع ) ميفرمود: نفس كشيدن آن كسيكه براى ما اعل بیت عصمت و طهارت اندوهگين است و براى ستميكه بما شده غمگين است ، تسبيح ميباشد، و همت گماشتنش براى امر ما عبادتست و پنهان داشتنش راز ما از نااهلان جهاد در راه خداست ، راوى گويد: محمد بن سعيد بمن گفت : اين روايت را با آب طلا بنويس كه من چيزى بهتر از اين ننوشته ام .

باب مؤمن و علامات و صفاتش

اشاره

1. امام صادق (ع ) فرمود: مرديكه نامش همام و خداپرست و عابدو رياضتكش بود، در برابر اميرالمؤمنين (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) كه سخنرانى ميفرمود برخاست و گفت : يا اميرالمؤمنين ! اوصاف مؤمن را براى ما آنطور بيان كن كه گويا در برابر چشم ماست و باو مينگريم ، فرمود:

اى همام مؤمن همان انسان زيرك و با هوشى است كه شاديش بر چهره و اندوهش در دلش باشد، فراخ دلتر از همه چيز و متواضعتر از همه كس است ، از هر نابودى گريزان و بسوى هر خوبى شتابانست كينه و حسد ندارد، بمردم نميپرد و دشنام نميدهد، عيبجو نيست و غيبت نميكند، گردن فرازى را نميخواهد و شهرت را ناپسند شمارد، اندوهش دراز و همتش بلند و خاموشيش بسيار است ، با وقار است و متذكر، صابر است و شاكر از فكر خود غمناكست و از فقير خويش شادان ، خوش خلق و نرم خو است ، با وفا و كم آزار است ، دروغزن و پرده در نيست .

اگر لبخندد دهن ندرد، و اگر خشم كند سبكسرى نورزد، خنده اش بر لبها است و پرسشش براى دانستن و دوباره پرسيدنش براى فهميدن ، دانشش بسيار و بردباريش بزرگ و مهربانيش زياد است ، بخل نورزد و شتاب نكند، دلتنگى نكند و مستى ننمايد، در قضاوت خلاف حق نگويد و در عملش بيراه نرود از سنگ خارا محكمتر است ، و در كسب و كار از عسل شيرين تر، نه حريص است و نه بيتاب و نه خشن و نه پر مدعى و نه متكلف و نه پر كنجكاو (در امر دنيا) نزاع كردنش نيكو و مراجعه كردنش شرافتمندانه است ، عادلست اگر خشم ورزد، ملايمست اگر چيزى خواهد، بى باك و پرده در و زور گو نيست ، دوستيش صميمانه و پيمانش محكم و در قرار داد با وفاست . مهربان و چسبان و بردبار و گمنام و كم زوائد است ، از خداى عزوجل راضى و مخالف هواى نفس خويش است ، بزير دستش درشتى نكند و در آنچه باو مربوط نيست وارد نشود، ياور دين و حامى مؤمنين و پناه مسلمين است ، ستايش مردم از او كوشش را ندرد (فريفتته اش نسازد) و طمع دلش را نخراشد، بازيهاى كودكانه حكمتش را نگرداندو مرد نادان بدانشش پى نبرد.

ص: 142

ميگويد و بكار مى بندد، دانشمند است ودور انديش ، ناسزا نگويد و سبكى نكند. صلح رحم كند و بر آنها گرانبار نشود، بخشش كند بدون اسراف ، نيرنگباز و حيله گرنيست ، پيگير عيب كسى نباشد، و بر هيچكس ستم نكند، با مردم ملايمت دارد و (براى قضاء حوائج آنها) در روى زمين شرح ميكند ياور ناتوانست و داد رس بيچاره ، پرده اى را ندرد و رازى را آشكار نسازد، گرفتاريش زياد و شكايتش اندكست اگر خوبى بيند بياد آورد، و اگر بدى بيند نهان كند، عيب را بپوشد و غيب نگهدار باشد (آبروى مردمرا در نبود نشان نگهدارد) از خطا در گذرد واز لغزش چشم پوشى كند، بنصيحتى آگاه نشود كه آنرا رها كند و هيچ كجرويرا اصلاح نگذارد، امين است و با وفا پرهيزكار و پاكدامن و بى عيب و پسنديده نسبت بمردم عذر پذيراست و از آنها به نيكى ياد ميكند و حسن ظن دارد، و در نهان خود را (و خود را بعيب ) متهم ميكند.

از روى فهم و دانش براى خدا دوست شود، و با دور انديشى و تصميم براى خدا از مردم كناره گيرد، شادمانى نا بخردش نسازد و خوشحالى بسيار عقلش را نبرد. ياد آور دانا باشد و معلم نادان ، كسى از او انتظار شر ندارد و از بلايش نترسد (زيرا شر و بلا بكسى نرساند) كار و كوشش هر كسى را از خود خالص تر داند،و نفس هر كس را از نفس خود صالحتر شناسد، عيب خود را ميداند و گرفتار غم خويش است ، جز بپروردگارش بچيزى اعتماد نكند، غريب و يكتا (و اندوهگين ) است ، براى خدا دوستى كند و در راه خدا جهاد نمايد تا از خشنودى او پيروى كرده باشد، خودش بخاطر خويش انتقام نگيرد (بلكه انتقام را بخدا واگذارد) و در مورد خشم پروردگارش دوستى نكند، با فقرا بنشيند و با راستان راست باشد و اهل حق را يارى كند، ياور خويشاوندان و پدر يتيم و شوهر بيوه زنان ، و مهربان بمستمندان ، در گرفتاريها آرزوى او كشند و در سختيها باو اميدوارند، با نشاطست و خوشرو، نه عيبجو و ترش رو، محكم است و فرو خورنده خشم ، خندان لب است و دقيق نظر و بسيار پرهيز، (نادانى نكند و در برابر نادانى ديگران بردبارى ورزد) بخل نكند و در برابر بخل ديگر صبر كند، تعقل كند تا شرم ورزد، و قناعت كند تا بى نياز گردد.

شرمش بر شهوتش برترى دارد، و دوستيش بر حسدش و گذشتش بر كينه اش ، جز سخن درست نگويد و جز لباس اقتصاد نپوشد، با تواضع راه رود، و در اطاعت پروردگارش خاضع باشد، در همه احوال از خدا راضى است . نيتش خالص است و اعمالش بى غش و نيرنگ بازى ، نگاهش عبرتست و سكوتش فكرت و سخنش حكمت ، خيرخواه و بخشنده و برادر است ، در نهان و آشكار نصيحت كند، از برادرش دورى نكند و غيبت ننمايد و با او مكر نورزد، بر آنچه از دستش رفته افسوس نخورد، و بر مصيبتى كه باو رسيده اندوهگين نشود، توقع بيجا نداشته باشد، و هنگام سختى سست نشود، در زمان خوشى مست نگردد، بردبارى را با دانش آميزد و عقل را با صبر، تنبلى را از او دور بينى و نشاطش را پيوسته ، آرزويش نزديك و لغزشرح كم است ، منتظر مرگست و دلش خاشع ، بياد خداست و نفسش قانع و جهلش زدوده و كارش آسان ، براى گناهش غمگين است و شهوتش مرده و خشمش فرو خورده ، و خلقش ناآلوده ،

ص: 143

همسايه اش از او آسوده است و بر سر خودپسندى نيست ، بآنچه برايش مقدر شده قانع است ، بردباريش مقين و كارش محكم و تذكرش بسيار است .

با مردم در آميزد كه دانا شود و سكوت كند كه سالم ماند و بپرسد كه بفهمد و تجارت كند كه سود برد، گوش دادنش بسخن خوب براى باليدن بديگران نيست (پست حساس را نپذيرد كه آنرا وسيله گناه و زشت كارى سازد) و سخن گفتنش براى زور گوئى بديگران نيست خودش از خويش در زحمت است و مردم از او در راحت ، خودش را براى آخرتش بزحمت افكنده و مردم را (شر و آزار) خود راحت ساخته ، اگر بر او ستمى شود صبر كند تا خدا برايش انتقام گيرد، درويش از هر كه دورى ميكند بغض و كناره گيرى از آلودگى است ، و نزديكيش بهر كه نزديك ميشود، ملايمت و مهربانى است ، درويش براى خود پسندى و بزرگ فروشى نيست ، و نزديكيش براى فريب و نيرنگ نباشد، بلكه از پيشينيان اهل خير پيروى كند، و خود پيشواى نيكان پس از خود باشد.

راوى گويد: همام فريادى كشيد و بى هوش بيفتاد، اميرالمومنين (ع ) فرمود: همانا بخدا من از بى تابى او ترسان بودم . سپس فرمود: اندرزهاى رسا با اهل اندرز چنين ميكند.

شخصى عرض كرد: پس شما را چه شده ؟ (كه فرياد نكشى و بيهوش نشوى ) فرمود: هر كسى را اجلى است كه از آن نگذرد و سبب است كه از آن تجاوز نكند،آرام باش و ديگر مگو كه شيطانى اين سخن را بزبانت دميد.

شرح :

اين روايت با اختلاف بسيارى در نهج البلاغه ذكر شده و در آخر روايت جمله اى است كه مردن همام را نيز متضمن است ، ولى در آنجا سؤال همام از اوصاف متقين است پس ممكن است سؤال از فات مؤمنين و متقين بوده و در برخى روايات تنها صفات مؤمنين و در برخى خصوص صفات متقين ذكر شده است .

و امام آنچه شخص معترض در آخر روايت گفت ، ممكن است مقصودش اين باشد كه اين موعظه و اندرزهاى بليغ چرا در خود شما اثر نكرد و بيهوش نشدى يا آنكه چرا اين موعظه را به همام فرمودى با آنكه نسبت به او ترسان بودى .

و اما جواب از اشكال اول اين است كه : با وجود آنكه آنچه را حضرت جواب فرمود درست و مطابق با واقع و قانع كننده معترض بود ولى در عين حال سبب بعيدى بود كه براى بيهوشى يا مرگ همام بيان فرمود، و سبب قريبش اين است كه : نفوس بشر را استعدادات و حوصله هاى مختلف است و اولياء خدا مخصوصا اميرالمؤمنين (ع ) در حد اعلاى آن قرار گرفته اند، پيداست كه نيروى نفس قدسى على (ع ) در برابر واردات الهيه تحمل بسياردارد، و با رياضت و تمرين بدرجه وقار وطماءنينه رسيده است ، علاوه بر آنكه

ص: 144

امام (ع ) اين صفات را كه براى مؤمنين بيان فرمود، بحد اعلا از بركت فيض خدايتعالى در خود مى بيند، از اين رو از فقدان آنها متاءثر و متاءلم نميشود، بخلاف همام كه اولا ضعف نفس و كمى حوصله دارد. ثانيا فقدان اين صفات در او موجب اندوه و افسوس كشنده ميشود.

و اما جواب از اعتراض دوم اينستكه : امام على عليه السلام بى تاب او را بحد بيهوشى و مرگ يقين نداشت و يا آنكه براى هر كسى اجل و مرگ مقدريست و امام على (ع ) مرگ او را باين سبب ميدانست و طبق قضاء و قدر الهى رفتار كرد، پس نظير كشتن جوان در داستان خضر و موسى عليهماالسلام است كه قرآن كريم بيان ميكند.( و توجه نما تو ای مخاطب ارجمند به عظیم ترین از روایاتی که نقل شده است و متضمن کلام عظیم وسیع رسول خدا و بیان عظمت شخصیت والا مولای مظلوم ما علی علیه السلام است روایتی که علم، آگاهی، عرفان ،زیبایی، حقیقت و معنویت و ...، در هر حرف آن به صدق و عدل او گواهی می دهد و فراز آخر کلام آن حضرت به سائل مختصر و به اندازه عقل او بوده و اگر حضرت می خواست علت عدم تأثیر این معالم را برخورد بفرماید پس بایستی به عظمت شخصیت خود اشاره می کرد و بایستی آن وقت تا قیام قیامت سخن می گفت اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم آمین یا رب العالمین)

2. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن را سزاوار است كه داراى هشت صفت باشد: 1 در گرفتاريهاى سخت باوقار و سنگين باشد (خود را نبازد)

2 هنگام بلا شكيبا باشد. 3 در نعمت و آسايش سپاس گزار باشد.

4 بآنچه خدا روزيش كرده قانع باشد. 5 بدشمنان ستم نكند. 6 بخاطر دوستان مرتكب گناه نشود (كارى را كه نتواند بگردن نگيرد) 7 تنش از او در زحمت باشد. 8 مردم از او در آسايش باشند.

همانا دانش دوست مؤمن است و خويشتن دارى وزير او، و شكيبائى سرلشكرش ، و رفق برادر و (لين) نرمی رفتار پدرش

توضيح :مجلسى عليه الرحمه راجع بفرق ميان رفق و لين اقوالى بر سبيل احتمال بيان ميكند كه استنباطش از كتب لغت مشكل است . آنچه از لغت استفاده مى شود رفق ضد

خرق و لين ضد خشونت است و خرق بمعنى عجله در كار و ضعف و تدبير است ، پس رفق بمعنى تاءنى و حسن تدبير و لين بمعنى ملايمت نمودن و خشونت نكردن است .

3. على بن الحسين عليهما السلام فرمود: مؤمن سكوت ميكند تا سالم ماند، و سخن ميگويد تا سود برد، سپرده و راز خود را بدوستانش نميگويد (تا چه رسد بدشمنان ) و گواهى بحق را از بيگانگان دريغ ندارد (تا چه رسد بآشنايان ) هيچ كار خيرى را از روى ريا نكنت و از روى شرم و حيا ترك ننمايد اگر او

ص: 145

را بستايند از گفته آنها هراس كند (كه مبادا نزد خدا چنان نباشد) و از آنچه ستايندگان ندانند (از عيبهاى نهانش ) از خدا آمرزش خواهد، سخن كسيكه او را نشناخته (ميستايد) فريبش ندهد و از شمردن گناهى كه مرتكب شده (و نزد خدا محفوظست ) بترسد.

4. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن در امر دين نيرومند است و با وجود نرمى دور انديشى دارد (در نرميش دور انديش است ) و ايمانش با يقين است و براى تحصيل فقه حريص ، در هدايت جوئى با نشاط و با وجود ثبات و پايدارى نيكوكار است ، خويشتن داريش با علم است و با ملايمت زيركى دارد، سخاوتش در راه حق است و در زمان توانگرى اقتصاد را از دست ندهد، و در زمان نادارى خوش ظاهر و با آرايش باشد و در زمان قدرت گذشت دارد و با وجود خير خواهى مردم اطاعت خدا كند، و در حال شوت باز ايستد و در زمان رغبت پرهيزگارى كند و در امر جهاد حريص است ودر گرفتارى نماز خواند و در سختى شكيبا باشد ودر پيش آمدهاى سنگين باوقار است ودر ناگواريها بردبار و در آسايش و نعمت سپاس گزار.

پشت سر مردم بد نگويد و تكبر نورزد و قطع رحم ننمايد، نه سست است و نه خشن و سنگدل ديده اش بر او پيشى نگيرد (فكر نكرده بجائى ننگرد) و شكمش او را رسوا نكند، و آلت شهوتش بر او چيره نشود (كه بزنا و لواط افتد) بر مردم حسد نبرد، سرزنش كنند و او سرزنش نكند، اسراف نورزد مظلوم را يارى كند و بر مستمند ترحم نمايد، خودش از خويش در رنج است و مردم از او در آسايش ، در عزت دنيا رغبت نكند و از ذلتش بيتابى ننمايد، مردم مهمى دارند كه بآن رو آورده و او را مهمى است كه گرفتار كرده (مردم بفكر دنيا و او مشعول آخرتست ) در قضاوتش نقصى ديده نشود و در راءيش سستى نباش و در دينش تباهى و گمشده نيست ، مشورت كننده را رهبرى كند و كمك كننده (كمك خواه ) را كمك نمايد، و از هرزه گوئى و نادانى بگريزد.

5.اميرالمؤمنين (ع ) به انجمنى از مردم قريش گذشت كه جامه هاى سفيد پوشيده بودند و رنگ صافى داشتند و بسيار مى خنديدند و بهر كه از آنجا مى گذشت با انگشت اشاره مى كردند، سپس بانجمن اوس و خزرج گذشت و آنها را ديد با پيكر فرسوده و گردن باريك و رنگ زرد، كه با فروتنى سخن مى گفتند.

على عليه السلام از اين رو دو انجمن در شگفت شد و خدمت رسولخدا (ص ) آمد و گفت : پدر و مادرم بقربانت ، من بانجمن آل فلان گذشتم و حال آنها را بيان كرد و بمجلس اوس و خزرج گذشتم و حال آنها را گفت سپس عرض كرد: و همه آنها مؤمنند، اى رسول خدا صفت مؤمن را برايم بازگو، رسول خداست صلى الله عليه و آله اندكى سر به زير انداخت و سپس سر بلند كرد

ص: 146

و فرمود: بيست خصلت در مؤمن است كه اگر نداشته باشد ايمانش كامل نيست . از اخلاق مؤمنان است كه : 1 در نماز جماعت حاضرند 2 در پرداخت زكاة شتابان 3 مستمندان را اطعام كنند 4 بر سر يتيم دست نوازش كشند 5 لباسهاى خود را پاكيزه دارند 6 بند جامه را بكمر بندند (تا ستر عورت شود و به زمين نكشد). 7 اگر خبر دهند دروغ نگويند 8 اگر وعده كنند خلف ننمايند. 9 چون امانت گيرند خيانت نكنند. 10 چون سخن گويند راست گويند 11 در شب عابدند 12 در روز شير دليرند 13 روزها روزه دارند. 14 شبها (براى عبادت ) بپا خيزند. 15 همسايه را نيازارند. 16 همسايه از آنها آزار نبيند (اگر چه بوسيله بچه و خادم آنها باشد). 17 بر زمين با آرامش گام بردارند. 18 به خانه هاى بيوه زنان (به منظور كمك و مساعدت ) رهسپارند. 19 تشييع جنازه كنند. 20 خدا ما و شما را از جمله متقين قرار دهد (كنايه از اينكه صفت بيستم آنها تقوى است ).

6. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه از نيكى خود شادمان و از بدى خويش بد حال گردد، او مؤمن است .

7. امام صادق (ع ) فرمود: شيعيان ما همان رنگ پريدگان (از خوف خدا) خشك لبان (از روزه ) لاغرانند كه چون شب فرا رسد با اندوه از آن استقبال كنند (زيرا در غم انجام وظيفه پروردگار باشند.)

8. امام صادق (ع ) فرمود: شيعيان ما اهل هدايت و اهل تقوى و اهل خير و اهل ايمان و اهل فتح و ظفر مى باشند (درهاى رحمت خدا بروى آنها گشوده و بكمال سعادت خود رسيده اند).

9. امام صادق (ع ) فرمود: از مردم پست دورى كن ، همانا شيعه على كسى است كه عفت شكم و فرج داشته باشد (آنها را از حرام و مشتبه نگهدارد) و سخت بكوشد و جهاد كند، و براى خالقش عمل كند، و بثواب او اميدوار باشد، و از عقابش بترسد، اگر اين گونه مردم را ديدى ، آنها شيعه جعفرند.

10. امام صادق (ع ) فرمود: شيعيان على لاغر شكم و خشك لب بودند و اهل مهر و دانش و بردبارى كه به عبادت معروف بودند، پس با وجود دوستى و ولايتى كه داريد (براى كفاره گناهانى كه مرتكب شده ايد) با پرهيزكارى و كوشش كمك كنيد (و خود را از عذاب برهانيد).

11. امام صادق (ع ) فرمود: همانا مؤمن كسى است كه چون خشم كند، از حق نگذرد و چون راضى و خشنود گردد، در باطل قدم ننهد و چون قدرت يابد، بيشتر از حق خود نگيرد.

12. سليمان بن خالد گويد: امام صادق (ع ) فرمود: اى سليمان مى دانى مسلمان كيست ؟ عرض كردم قربانت شما بهتر مى دانى ، فرمود: مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و دست او سالم باشند، سپس فرمود: مى دانى مؤمن كيست ؟ عرض كردم : شما داناتريد، فرمود مؤمن كسى است كه

ص: 147

مسلمانان او را بر مال و جان خود امين سازند، و بر مسلمان حرامست كه نسبت به مسلمان ديگر ستم كند يا او را واگذارد يا او را براند كه او را به رنج اندازد.

13. امام باقر عليه السلام فرمود: همانا مؤمن كسى است كه چون راضى و خرسند باشد رضايتش او را به گناه و باطلى وارد نكند و چون ناراضى شود از سخن حق خارجش نكند، و كسى است كه چون قدرت يابد، قدرتش او را به آنچه حق ندارد نكشاند.

14. امام عليه السلام فرمود: مؤمنان با وقار و آرامشند، مانند شتر نرى كه مهار در بينى دارد، چون او را بكشند، به راه افتد، و اگر بر صخره اى بخوابانند، بخوابد (كنايه از اينكه در امور شرعى رام و منقاد است و سركشى و امتنا ندارد، اگر چه ذاتا شتر نر است و نيرومند، ولى نيروى ايمان او را از سرپيچى جلوگير است ).

15. امام صادق (ع ) فرمود: سه چيز از علائم مؤمن است : علم به خدا و هر كه را خدا دوست دارد و هر كه را دوست ندارد.

شرح :مقصود از علم خدا شناختن خدا و صفات كمال اوست و مراد به شناختن دوستان خدا، شناختن پيغمبر و ائمه و پيروان ايشان اسن و دسته ديگر كفار و منافقينند.

16. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مؤمن مانند درختى است كه برگش در زمستان و تابستان نريزد: گفتند: گفتند يا رسول الله آن چه درختى است ؟ فرمود: درخت خرما.

شرح :تشبيه مؤمن به درخت خرما از نظر منافع بسيار و سايه پيوسته و لذت ميوه آن است كه در درختهاى ديگر نيست .

17. امام صادق عليه السلام فرمود: مؤمن بردبارى است كه نادانى نورزد و اگر نسبت به او نادانى ورزند بردبارى كند، و ستم نكند و اگر به او ستم كنند ببخشد، و بخل نورزد و اگر نسبت به او بخل ورزند صبر كند.

18. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن كسى است كه كسبش حلال و اخلاقش نيكو و باطنش سالم باشد، و زيادى مالش را انفاق كند و زيادى سخنش را نگهدارد و مردم از شرش محفوظ باشند و از خود به آنها انصاف دهد (حق را بگويد اگر چه به زيان خود و نفع مردم باشد).

19. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مؤمن را به شما معرفى نكنم ؟ مؤمن كسى است كه مؤمنين او را به جان و مال خود امين دانند، مسلمان را براى شما معرفى نكنم ؟ او كسى است كه مسلمانها از زبان و دستش سالم باشند، و محاجر كسى است كه بديها را كنار گذارد و حرام خدا

ص: 148

را ترك كند. و بر مؤمن حرام است كه نسبت به مؤمن ستم كند يا او را واگذارد يا پشت سرش بدگوئى كند يا او را از خود براند.

20. امام باقر عليه السلام فرمود: شيعيان على تنها همان بردباران دانشمندان خشكيده لبند كه رهبانيت و ترك دنيا بر رخسارشان هويدا است .

21. امام باقر عليه السلام فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام نماز صبح را در عراق به جماعت گذارد چون رو برگردانيد مردم را موعظه فرمود و از خوف خدا گريست و آنها را نيز گريانيد سپس فرمود: هان به خدا در زمان دوست صميميم پيغمبر صلى الله عليه و آله مردمى را مى شناختم كه در بامداد و شام ژوليده و گردالود و گرسنه بودند پيشانى آنها (در اثر سجده ) مانند زانوى بز بود براى پروردگار خود با سجود و قيام شب را مى گذرانيدند، گاهى روى پا ايستاده و گاهى پيشانى به زمين مى گذاشتند با پروردگار خود مناجات نموده و آزادى خويش را از آتش دوزخ طلب مى كردند، بخدا آنها را با اين حال ديدم كه ترسان و نگران بودند.

22. على بن الحسين عليهماالسلام فرمود: اميرالمؤمنين نماز صبح را گذارد و بر جاى خود بود تا خورشيد يك نيزه بر آمد آنگاه رو به مردم كرد و فرمود: بخدا من مردمى را ديده ام كه شب را با سجده و قيام براى پروردگار خود بسر مى بردند گاهى پيشانى و گاهى زانو بر زمين مى گذاشتند گويا نعره دم بر آوردن آتش دوزخ در گوش آنها بود، چون خدا نزد آنها ياد مى شد مانند درخت (در برابر تند باد) مى لرزيدند، گويا اين مردم (شما و معاصرين شما) در خواب غفلت فرو رفته اند سپس برخاست و تا وفات كرد او را خندان نديدند.

23. مفضل مى گويد: امام صادق (ع ) فرمود: اگر خواهى اصحاب مرا بشناسى بنگر به كسى كه پرهيزكاريش بسيار باشد و از خالق خود بترسد و به ثواب او اميدوار باشد هرگاه اين مردم را ديدى ، اينها اصحاب منند.

24.اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: شيعيان ما كسانى باشند كه براى ولايت ما بيكديگر بخشش كنند و در راه دوستى ما با يكديگر دوستى نمايند و براى زنده كردن امر ما به ديدار يكديگر روند، اگر خشم كنند ستم نكنند و اگر راضى باشند اسراف نورزند. بركت همسايگانند و با معاشرين خود سلم و صفا دارند.

25. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هركه خدا را شناخت و بزرگ داشت زبانش را از سخن بيهوده نگهدارد و شكمش را از خوراك زائد بر احتجاج باز دارد و نفس خود را با روزه و قيام رياضت دهد، اصحاب گفتند يا رسول الله پدران و مادران ما يفدايت اينها اولياى خدايند؟ فرمود: اولياى خدا خاموشى گزينند و خاموشى آنها ذكر بود و نگريستند و نگاهشان عبرت بود و سخن گفتند و سخنانشان حكمت بود، در ميان مردم راه رفتند و راه رفتنشان بركت بود، اگر نبود كه اجل

ص: 149

مرگشان (در روز معينى ) نوشته شده بود، از ترس عذاب و شوق ثواب ، و روح آنها در پيكرشان قرار نمى گرفت .

26. حسن بن على صلوات الله عليهما براى مردم سخنرانى كرد و فرمود: اى مردم به شما خبر از حال برادرى كه داشتم كه در نظر از همه مردم بزرگتر بود و بالاترين چيزى كه او را در نظرم بزرگ كرده بود، پستى و حقارت دنيا در نظر او بود او از تسليم شكم خارج شده بود، چيزى را كه نداشت نمى خواست و چون پيدا مى كرد زياده روى نمى نمود، از تسلط فرج خود نيز خارج شده بود. از اين رو عقل و راءيش سبكى نمى كرد نادانى بر او تسلطى نداشت ، از اين رو دست خويش جز به جانب شخص با اطمينان و براى سود دراز نمى كرد پر اشتها و ناراضى و ملول نبود، بيشتر عمرش خاموش بود و چون سخن مى گفت بر گويندگان غلبه مى كرد وارد جدال و ستيزه نمى شد، و در دعوا شركت نمى كرد، دليلى نمى آورد تا قاضى را بيابد (جز با دليل سخن نمى گفت يا صبر مى كرد تا خدا را حاكم يابد) از برادرانش غفلت نمى نمود و چيزى را بدون آنها به خودش اختصاص نمى داد، لاغر بود و مردم ناتوانش مى شمردند، ولى چون پاى مردى در ميان مى آمد شير جهنده (گردنفراز) بود، كسى را بر كردارى كه عذر خواهى از آن ممكن است سرزنش نمى كرد (و صبر مى كرد) تا عذر خواهى حاصل شود، آنچه را (بديگران ) مى گفت خودش مى كرد و آنچه را هم (براى تقيه يا مصلحت ديگرى به مردم ) نمى گفت خودش مى كرد (به مردم احسان مى كرد چه وعده مى داد و چه نمى داد) چون دو كار برايش پيش مى آمد كه نمى دانست كه نمى دانست كداميك آنها بهتر است ، هر يك را به هواى نفس نزديكتر مى ديد مخالفت مى كرد، دردش را جز به كسى كه اميد بهبودى از او داشت اظهار نمى نمود، و جز با كسى كه اميد خير خواهى داشت مشورت نمى كرد، دلتنگ نمى شد و ناراضى نبود و شكايت نمى كرد و پر خواهش نبود و انتقام نمى جست و از مكر دشمن هم غافل نبود، بر شما باد كه همه اين اخلاق شريفه را بدست آوريد، اگر مى توانيد، و اگر نمى توانيد بدست آوردن اندك از رها كردن بسيار بهتر است (پس هر قدر مى توانيد بدست آوريد) نيرو و توانى جز بوسيله خدا نيست .

توضيح :اين روايت با اندكى اختلاف در نهج البلاغه هم ذكر شده است ، و شارحين راجع به برادريكه حضرت براى خود در گذشته معرفى مى كند، و اين صفات حميده را براى او توضيح مى دهد، اختلاف دارند بعضى احتمال داده اند مقصود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله است و برخى گفته اند: ابوذر غفارى و دسته اى احتمال داده اند مقداد است ، و جماعتى گفته اند: اين كلام بر سبيل مثل گفته شده و برادر مخصوصى مقصود نيست ، چنانكه رسم شعرا و ارباب ادب است. (و نگارنده آن را بر احوال مظلومانه ی حضرت ابوذر رحمةالله علیه منطبق می داند )

ص: 150

27. مهزم اسدى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: شيعه ما كسى است كه صدايش از گوشش تجاوز نكند (فرياد نكشد) و دشمنيش از بدنش (تنها تن خد را برنج اندازد نه ديگران را) و ما را آشكار نستايد (تا كينه مخالفين را برانگيزد) و با عيبگوى ما همنشينى نكند و با دشمن ما ستيزه كند، اگر مؤمنى را بيند احترام كند و اگر به جاهلى برخورد از او دورى كند.

عرض كردم : پس تكليف من با اين شيعه نماها چيست ؟ فرمود: در ميان آنها جدا شدن (خوب از بد) و تبديل (خوب و بد) و امتهان واقع شود، قحطى بر ايشان پيش آيد كه نابود شوند و بيمارى وبائى كه آنها را بكشند و اختلافى كه متفرقشان سازد، شيعه ما كسى است كه چون سگ عوعو نكند و مانند كلاغ طمع نورزد و اگر هم از گرسنگى بميرد از دشمن ما چيزى نخواهد.

عرض كردم : قربانت ، اينها را در كجا بجويم ؟ فرمود: در اطراف زمين ، اينها زندگى سبكى دارند و آواره بسر برند (در يك جا سكونت ندارند) اگر حاضر باشند كسى آنها را نشناسد، و اگر غايب شوند كسى از آنها جويا نشود از مرگ باك ندارند و در گورستان از هم ديدن كنند، اگر حاجتمندى به آنها پناهنده شود، براى او دلسوزى كنند، دلشان از هم جدا نيست ، اگر چه خانه هاشان از هم دور باشد.

سپس فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من شهرم و على در است ، دروغ گويد هر كه گمان كند از غير در به شهر در آمده ، و نيز دروغ گويد هركه گمان كند مرا دوست داشته و على صلوات الله عليه را دشمن دارد.

28. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه با مردم معامله كند و ستم ننمايد و به آنها خبر دهد و دروغ نگويد، و وعده شان دهد و خلف وعده نكند، از كسانى است كه غيبتش حرام است و مردانگيش تمام گشته و داد گريش ظاهر شده و برادريش واجب گرديده است .

29.رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سه خصلت است كه هر كه داشته باشد، به تمام خصال ايمان رسيده است : 1 چون راضى و خوشحال باشد، رضايتش او را به باطل در نياورد 2 چون خشم كند، خشمش او را از حق خارج نسازد. 3 چون قدرت يابد به آنچه از آن او نيست دست دراز نكند.

30. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: براى اهل دين علاماتى است كه بدان شناخته شوند: راستگوئى و اداء امانت و وفاى بپيمان وصله ارحام و ترحم برضعيفان و كم دنبال گيرى از زنان يا فرمود كم نزديكى كردن با زنان و بذل نيكى و حسن خلق و گشاده خلقى و پيروى از دانش و آنچه بخداى عزوجل نزديك سازد، طوبى از آن اينهاست و چه سرانجام خوبى دارند، و طوبى درختى است در بهشت كه ريشه اش در خانه پيغمبر ما

ص: 151

محمد (ص ) است و مؤمنى نيست جز آنكه شاخه ئى از آن درخت در خانه اوست ، در دلش اشتهاى هر چه پيدا شود، آندرخت برايش بياورد، و اگر سوارى با جديت صد سال در سايه آن راه پيمايد، از آن نگذرد، و ار از پائينش كلاغى پرواز كند ببالايش نرسد، جز آنكه بعلت پيرى بزير افتد، در اين نعمت رغبت كنيد، همانا مؤمن بكار خود مشغولست و مردم از او در آسايشند. چون شب بر او پرده افكند، رخسارش را بگستراند و با اعضاء شريف بدنش براى خداى عزوجل سجده كند، و با خدائيكه او را آفريده درباره آزاديش (از آتش دوزخ ) مناجات كند، هان اينگونه باشيد.

31. امام باقر عليه السلام فرمود: از پيغمبر (ص ) پرسيدند: بهترين بندگان كيانند؟ فرمود كسانيكه چون نيكى كنند، شاد گردند و چون بدى كنند آمرزش خواهند، و چون بآنها عطا شود شكر كنند، و چون گرفتار شوند صبر كنند، و چون خشم گيرند، چشم پوشى نمايند.

32. امام باقر عليه السلام فرمود: پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: بهترین شما خردمندانند، عرض شد: یا رسول الله؛ خردمندان کیانند؟ فرمود: دارندگان اخلاق نیکو و بردباری متین و صله ارحام و نیکوکاران نسبت به مادران و پدران و احوالپرسان از فقرا و همسایگان و یتیمان، و آن ها که طعام خورانند و سلام را در جهان آشکار کنند و زمانیکه مردم در خوابند نمازگزارند.

33. عمران حلبى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : چه صفاتى براى مرد پسنديده است ؟ فرمود: وقار بدون هيبت (سنگين باشد و مردم از او نترسند) و بخشش بدون عوض خواستن ، و اشتغال به غير مال دنيا.

34. على بن الحسين عليهماالسلام مى فرمود: همانا شناسائى بكمال دين مسلمان (يعنى علامت كمال دينش ) ترك كردن سخنى است كه به او مربوط نيست ، و كمى مجادله ، و خويشتن دارى و صبر و حسن خلق .

35.پيغمبر (ص ) فرمود: شبيه ترين شما را بمن بشما خبر ندهم ؟ گفتند چرا را يا رسول الله فرمود: نيكو خلق ترين شما، و نرم جانب ترين شما (يعنى كسيكه مردم از ناحيه او آزار نبينند) و نيكو كارترين شما نسبت بخويشانش ، دوستدارترين شما برادران دينيش را و صابرترين شما 1. برحق ، و خشم فرو برنده ترين شما، و خوش گذشت ترين شما و انصاف دهنده ترين شما از خود در حال رضا و خشم .

36. على بن الحسين عليهماالسلام فرمود: از جمله اخلاق مؤمن انفاق (بر اهل و عيال و نیازمندان) است بقدر تنگدستى و توسعه دادن بقدر توسعه (اينكه خدا باو داده است ) و انصاف دادن بمردم ، و پيشى گرفتن بسلام بر آنها.

37. امام باقر عليه السلام فرمود: مؤمن از كوه محكمتراست ، زيرا از كوه چيزى برگرفته شود، ولى از دين مؤمن چيزى برگرفته نشود.

ص: 152

38. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن يارى كردنش نيكو و خرجش سبك است ، زندگيش را خوب اداره ميكند، از يك سوراخ دوبار گزيده نمى شود (يعنى از يك راه دوبار گول نمى خورد، بلكه در همان بار اول عبرت ميگيرد).

39. امام رضا عليه السلام ميفرمود: مؤمن ، مؤمن حقيقى نباشد مگر زمانيكه سه خصلت و روش در او بوده باشد: روشى از پروردگارش و روشى از پيغمبرش و روشى از ولى و امامش ، اما روش پروردگارش نگهدارى راز خود است ، خداى عزوجل فرمايد: (((خداى عالم بغيب است و كسى را برغيب خود آگاه نكند جز رسولى را كه بپسندد، 26 سوره 72))) و اما روش پيغمبر خوشرفتارى با مردم است زيرا خداى عزوجل پيغمبرش صلى الله عليه و آله را بخوشرفتارى با مردم دستور داده و فرموده است (((گذشت را پيشه گير و به نيكى دستور ده ، 199 سوره 7))) و اما روش امامش صبر كردن در زمانهاى تنگدستى و پريشان حالى ما است. ( پس خدایا مولای مظلوم ما در فراز آخر این روایت شهادت عظیم داده است در رنج های عظیم و مصائب عظیم که بر 12 امام و 14 معصوم پاک علیهم السلام و عجل فرجهم وارد شده است و شهادت او به تنهایی بر این حقیقت عظیم کافی است پس این زمان این رنج ها را به پایان برسان و امر ظهور آخرین معصوم از سلسله پیامبران و اوصیای معصوم را برای نجات جهان از ظلم و جور و عدوان فراهم فرما و عدل و داد خود را در جهان بگستران و به وعده خود در ارثیت دادن زمین به صالحین و عقوبت دنیایی و اخروی معاندین در ایام رجعت را عمل فرما یعنی به ظهور حصرت مهدی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم آمین یا رب العامین)

در كمى شماره مؤمنين

1. امام صادق (ع ) مى فرمود: زن مؤمن از مرد مؤمن كميابتر است و مرد مؤمن كميابتر از كبريت اءحمر است ، كداميك از شما كبريت اءحمر را ديده ايد؟

توضيح :در لغت عرب چيز كمياب با به كبريت اءحمر تشبيه كنند، و مشهور اينستكه كبريت اءحمر اكسيرو جوهريستكه كيمياگران در طلب آنند و شايد وجود خارجى هم نداشته باشد.

2. امام صادق (ع ) با بى بصير ميفرمود: هان بخدا اگر من در ميان شما سه تن مؤمن پيدا ميكردم كه حديث مرا نگه دارند و فاش نكنند، روا نميدانستم هيچ حديثى را از آنها نهان دارم.( آری و البته مانند سلمان رحمه الله علیه در هر زمان کم است و این است راز سر به چاه کردن و راز گفتن مولای مظاوممان علی علیه السلام الی لعنه الله علی الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون)

ص: 153

3. سدير صيرفى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم عرض كردم : بخدا كه خانه نشستن براى شما روا نيست ، فرمود: چرا اى سدير؟ عرض كردم : براى بسيارى دوستان و شيعيان و ياورانيكه دارى بخدا كه اگر اميرالمؤمنين عليه السلام باندازه شما شيعه و ياور و دوست ميداشت تيم و عدى (قبيله ابوبكر و عمر) نسبت باو طمع نميكردند (و حقش را غضب نمينمودند) فرمود: اى سدير، فكر ميكنى چه اندازه باشند؟ گفتم : صد هزار. فرمود: صد هزار؟! عرض كردم آرى ، بلكه دويست هزار، فرمود: دويست هزار؟ عرض كردم : آرى و بلكه نصف دنيا، حضرت از سخن گفتن با من سكوت كرد و سپس فرمود: برايت آسانست كه همراه ما تا ينبع بيائى ؟ گفتم : آرى . سپس دستور فرمود الاغ و استرى را زين كنند، من پيشى گرفتم و الاغ را سوار شدم ، حضرت فرمود: اى سدير؛ مى خواهى الاغ را بمن دهى ؟ گفتم : استر زيباتر و شريفتر است ، فرمود: الاغ براى من رهوارتر است ، من پياده شدم ، حضرت سوار الاغ شد و من سوار استر و راه افتاديم تا وقت نماز رسيد، فرمود:

پياده شويم نماز بخوانيم ، سپس فرمود: اين زمين شوره زار است و نماز در آن روا نيست ، پس براه افتاديم تا بزمين خاك سرخى رسيديم ، حضرت بسوى جوانيكه بزغاله ميچرانيد نگريست و فرمود: اى سدير بخدا اگر شيعيانم بشماره اين بزغاله ها ميبودند، خانه نشستن برايم روا نبود، آنگاه پياده شديم و نماز خوانديم ، چون از نماز فارغ شديم بسوى بزغاله ها نگريستم و شمردم هفده راءس بودند.

4.سماعة بن مهران گويد: بنده صالحى (موسى بن جعفر) صلوات الله عليه بمن فرمود: اى سماعة (مدعيان تشيع و دوستى ما) روى بسترهاى خود آرميدند و مرا بترس انداختند (زيرا تقيه نكردند و فضائل ما را نزد هر كس گفتند) هان بخدا زمانى بود كه در اين دنيا جز يك تن خدا را نمى پرستيد، و اگر ميبود خداى عزوجل او را هم اضافه مى كرد در آنجا كه ميفرمايد: (((همانا ابراهيم امتى بود مطيع خدا و با روش مستقيم و از مشركين نبود، 120 سوره 16))) تا خدا خواست (زمان طولانى ) بدين روش گذرانيد، سپس خدا اسماعيل و اسحاق را انيس او ساخت و سه تن شدند، هان بخدا مؤمن كم است و اهل كفر بسيارند، ميدانى چرا چنين است ؟ عرض كردم : نميدانم قربانت ،1. فرمود: همدم مؤمنين شدند تا مؤمنين (آنچه در دل دارند بآنها گويند و باين وسيله استراحت يابند و آرام گيرند.

5. حمران بن اعين گويد: بامام باقر عليه السلام عرض كردم : قربانت ، چه اندازه ما شيعه كم هستيم ، اگر در خوردن گوسفندى شركت كنيم آنرا تمام نكنيم ، فرمود: خبرى شگفت تر از اين بتو نگويم ؟ مهاجرين و انصار (پس از پيغمر از حقيقت ايمان ) بيرون رفتند مگر با انگشت اشاره كرد سه تن ، (سلمان و مقداد و ابوذر) حمران گويد: عرض كردم : قربانت . عمار چگونه بود؟ فرمود: خدا رحمت كند: ابا اليقظان عمار را كه بيعت كرد و شهيد كشته شد. من با خود گفتم : چيزى

ص: 154

بهتر از شهادت نيست (پس چرا عمار هم مثل آن سه تن نباشد؟) حضرت بمن نگريست و فرمود: مثل اينكه تو فكر ميكنى عمار هم مانند آن سه تن است ، هيهات ، هيهات (كه او مثل آنها باشد). (پس توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند که این روایات در خصوص عظمت مقام و منزلت مقربین به امامان معصوم علیهم السلام و عجل فرجهم مذکور شده است و نیز بیان علو درجات ایشان یعنی همه کسانی که در طول تاریخ با ایمان خالص به محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم از دنیا رفته و یا در رکاب ایشان به شهادت رسیده اند و به فرمان ایشان بوده اند یا در راه ایشان مقتول گردیده و ...، رنج کشیده اند همگی اهل ایمان و در درجات مختلف به رستگاری ابدی یعنی بهشت جاویدان و رضایت حضرت الله رسیده اند )

6. على بن جعفر گويد: شنيدم امام كاظم (ع ) مى فرمود: چنين نيست كه هر كه بولايت ما معتقد شد مؤمن باشد، بلكه آنها همدم مؤمنین قرار داده شده اند.( یعنی درجاتی برای ایشان در طول تاریخ مقرر است ).

باب رضا بموهبت ايمان و سپس صبر بر همه چيز

1. عبد الواحد بن مختار گويد: امام باقر (ع ) فرمود: اى عبدالواحد! مردى كه داراى اين عقيده (مذهب تشيع) باشد، هر چه مردم درباره او گويند، زيانى باو نرساند اگر چه بگويند ديوانه است ، و اگر بر سركوهى هم باشد، خدا را عبادت كند تا مرگش برسد.

2. رسول خدا (ص ) فرمود: خداى تبارك و تعالى فرمايد: اگر در روى زمين جز يك مؤمن نباشد، به او از همه مخلوقم بى نيازى جويم و از ايمانش همدهى براى او سازم كه بهيچ كسى محتاج نباشد. (پس مقصود ذات اقدس احدیت جل جلاله از این فراز محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم است )

3. امام باقر عليه السلام فرمود: كسى را كه خدا باين امر (تشيع ) آشنا كرد چه باك دارد از اينكه بر سركوهى باشد و از گياه زمين بخورد تا بميرد.

4. كليب بن معاويه گويد: شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمود: براى مؤمن سزاوار نيست كه از ترس و وحشت با برادر و غير برادرش ماءنوس شود، مؤمن از نظر دينش عزيز است (يعنى عزت و شرافت دينش از هر همدمى براى او بهتر و بالاتر است ).

5. فضيل بن يسار گويد: خدمت امام صادق (ع ) رسيدم در مرضى كه (او را لاغر و نحيف كرده بود و) جز سرش باقى نمانده بود (یعنی به هنگام شهادت در اثر سم منصور دوانیقی ملعون و ....) ، فرمود:

ص: 155

اى فضيل ! من بسيار ميگويم : كسى را كه خدا باين امر (تشيع ) آشنا كرد، اگر بر سر كوهى باشد تا مرگش برسد زيانى نيست .

اى فضيل بن يسار! مردم راه راست و چپ پيش گرفتند و ما و شيعيان ما به صراط مستقيم هدايت شديم ،

اى فضيل بن يسار! اگر ميان مشرق و مغرب (تمام دنيا) از آن مؤمن باشد خير اوست و اگر اعضائش را تكه تكه كنند خير اواست .

اى فضيل بن يسار! خدا نسبت بمؤمن جز خير انجام ندهد.

اى فضيل بن يسار! اگر دنيا نزد خداى عزوجل باندازه بال مگسى ارزش ميداشت ، شربت آبى از آن بدشمنش نمى آشامايند.

اى فضيل بن يسار! كسيكه هدف و همتش يك چيز (رضاى خدا) باشد، خدا هدفش را كارگزارى كند، و كسيكه همتش بهمه سو متوجه باشد، خدا باك ندارد كه در چه دره اى هلاك شود (يعنى خدا هدايت و توفيق را از او برگيرد و او را بخود و هواى نفسش وا گذارد تا در راه يكى از اديان باطل جان سپارد).

6. رسولخدا (ص ) فرمود: خداى عزوجل فرمايد: در هر كاريكه انجامش تنها بدست من است مردد نشدم ، مانند تردديكه در مرگ بنده مؤمنم دارم ، من ديدار او را دوست دارم و او مرگ را نميخواهد، پس مرگ ر از او ميگردانم ، و مؤمن بدرگاهم دعا ميكند و من اجابتش ميكنم و او از من ميخواهد و من باو عطا ميكنم . و اگر در دنيا جز يك بنده مؤمنم نباشد، باو از همه مخلوقم بى نيازى جويم و از ايمانش براى او همدمى سازم كه بهيچ كس محتاج نباشد كه از ترس باو پناه برد.(و معنی این روایت بیان عظمت درجه مؤمن در نزد ذات اقدس احدیت است که تعلق دارد در درجات عالیات به محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم)

شرح :اين حديث ميان عامه و خاصه مشهور است و چون تردد بمعنى شك و دو دلى است و بر خداى عالم و قادر محالست كه نسبت بچيزى شك و دو دلى داشته باشد، علماء خاصه و عامه وجوهى در بيان و توجه اين حديث گفته اند كه مرحوم مجلسى سه وجه از خاصه و سه وجه از علماء نقل ميكند و ما تنها به ذكر اقوال خاصه اكتفا ميكنيم .

1-در كلام اضمار است و تقدير اينستكه : اگر (بر فرض محال ) براى خداى تردد روا باشد در چيزى مانند مرگ مؤمن تردد نكند.

ص: 156

2-چون عادت بر اين جارى شده كه انسان از بد حالى دوستش تردد پيدا ميكند و در بد حالى دشمنش تردد ندارد، اين كلام بنحو استعاره تمثيليه آوره شده و مقصود اينستكه مؤمن نزد خدا مورد احترام و توقير است ، بخلاف ديگران .

3-چون از طرق خاصه و عامه روايت شده كه خدايتعالى هنگام مرگ مؤمن بقدرى نسبت باو لطف و كرامت ميفرمايد و وعده بهشت ميدهد كه كراهت مرگ از او زايل ميشود و بانتقال بسراى جاودانى رغبت پيدا ميكند و برسيدن مرگ راضى و خرسند ميگردد. پس اين موضوع مثل اينستكه كسى بخواهد بدوستش آزارى رساند كه پس از آن او را باستراحت و آسايش دائم كشاند و با خود فكر كند كه چگونه آن آزار را باو رساند كه او را كمتر بدرد آورد.

باب آرامش يافتن مؤمن به مؤمن

1. امام صادق عليه السلام فرمود: مؤمن بسوى مؤمن آرامش مى گيرد، چنانكه تشنه بآب سرد آرامش مى گيرد.

توضيح :چنانكه شخص تشنه از فراق آب اضطراب و پريشانى دارد و همواره جوياى آنست و چون آب را پيدا كرد، دلش آرام مى گيرد، مؤمن هم از فراق مؤمن پريشانست ، و چون او را پيدا كند، دلش آرام شود و خاطر جمع گردد، پس اين كلام از باب تشبيه معقول بمحسوس است .

باب در آنچه خدا بوسيله مؤمن دفع ميكند

1. امام باقر (ع ) ميفرمود: همانا خدا بواسطه يك مؤمن نابودى را از يك قريه بر ميدارد.

2. و فرمود بقريه ايكه هفت مؤمن در آن باشد عذاب نرسد.

3. بامام جعفر صادق (ع ) عرض شد: هرگاه عذاب بر مردمى فرود آيد، مؤمنين را هم فراگيرد؟ فرمود آرى ، ولى سپس خلاصى يابند.

باب در اينكه مؤمنين دو صنف اند

1. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن دو جور است : 1 مؤمنيكه بعهد خدا عمل كرده و بشرطش وفا نموده ، و اينست كه خداى عزوجل فرمايد: (((مردانيكه بمعاهده خود با خدا عمل كردند، 23 سوره 33))) اينست مؤمنيكه هراسهاى دنيا و آخرت باو نرسد و او را كسانى است كه شفاعت كند و نيازى بشفاعت ديگران ندارد. 2 مؤمنى كه مانند ساقه نازك گياه است كه گاهى كج شود (بباطل و شهوات و متاع دنيا گرايد) و گاهى راست ايستد، اين مؤمن از كسانيستكه هراسهاى دنيا و آخرت بيند و از كسانى است كه برايش شفاعت شود واو شفاعت نكند.

ص: 157

شرح :مراد بعهد خدا، توحيد و نبوت و امامت و معاد است ، و مراد بعملى ساختن آنها اعتراف و اقرار بآنهاست و مقصود از وفاء بشرط خدا، بجا آوردن واجبات و ترك محرماتست كه آنها را فروع دين بمعنى اعم گويند، و اما در باره هراسهاى دنيا سه وجه گفته اند: 1 بلاهاى دنيامانند قحطى و وبا و سكرات مرگ . 2 اندوه و افسوس براى ازدست رفتن نعمتهاى دنيا. 3 مرتكب شدن معاصى و گناهان بنحو مجاز.

2. امام صادق (ع ) ميفرمود: مؤمن بر دو گونه است : 1 مؤمنيكه بشروطى كه خدا با او نموده وفا كرده است ، و او همراه پيغمبران و صديقان و شهيدان و شايسته كارانست ، و اينها چه رفقاء خوبى باشند، و اين مؤمنى است كه شفاعت كند نه آنكه شفاعت شود، و او از كسانيست كه هراسهاى دنيا و آخرت باو نرسد. 2 مؤمنيكه گامى او را لغزانيده (گناهى مرتكب شده ) او مانند ساقه نازك گياه است كه باد بهر جانبش كج كند كج شود، و او از كسانيستكه هراسهاى دنيا و آخرت باو رسد و برايش شفاعت شود و عاقبتش بخير است .

3. امام باقر عليه السلام فرمود: مردى در بصره برابر اميرالمؤمنين عليه السلام برخاست و گفت : يا اميرالمؤمنين ! حال برادران دينى را بما خبرده ، حضرت فرمود: برادران دو دسته اند: برادران مورد اعتماد و برادران خنده ور.

اما برادران مورد اعتماد، (که به منزله) دست و بال و اهل و مالند (كه انسانرا يارى كنند و زيان و آزار را از او بگردانند) پس هرگاه ببرادرت اعتماد پيدا كردى ، مال و بدنت را باو ببخش (یعنی برای او فداکاری مالی و جانی انجام بده)، و با دوستان با صفايش صاف باش و با دشمنانش دشمنى كن ، و راز و عيبش را بپوشان و نيكيش را آشكار كن و بدان اى پرسنده كه اينها از كبريت احمر كمترند.

و اما برادران خنده ور، تو از جانب آنها بلذت خود ميرسى ، (و آن لذت معاشرت و مصاحبت با آنهاست ) پس اين را از آنها مبر، و بيش از اين هم از دل آنها مخواه (توقع صفا و يكدلى از آنها نداشته باش ) و از خوشروئى و شيرين زبانى خود آنها را برخوردار كن تا آنجا كه آنها ترا برخوردار كنند.

باب پيمان گرفتن خدا از مؤمن براى صبر در گرفتارى

1. رسول خدا (ص ) فرمود: خدا از مؤمن براى چهار بلا پيمان گرفته كه آسانترين آنها بر مؤمن اينستكه : مؤمنی هم عقيده او باشد و بر او حسد ورزد يا منافقى كه از او دنبال گيرى كند (تا نقطه ضعفى بدست آورد) يا شيطانى (از جن يا انس ) كه او را گمراه كند يا كافرى كه جنگ با او راخواهد، پس با اين گرفتاريها مؤمن چه اندازه عمر كند؟

2. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن نتواند خود را از يكى از سه چيز برهاند، و گاهى هر سه بر او گرد آيند: يا دشمنى که در خانه دربست با اوست و آزارش رساند، يا همسايه ای که آزارش دهد، يا كسيكه

ص: 158

در ميان راهى كه بسوى كارش ميرود، او را آزار ميدهد، و اگر مؤمنين بر سر كوهى باشد، خداى عزوجل شيطانى بر انگيزد كه او را اذيت كند، و خدا از ايمانش براى او مونسى قرار دهد كه از وحشت بكسى پناه نبرد. (پس مقصود از انگیختن این است که مانع نمی شود تا مومن آزمون شود )

3. امام صادق (ع ) ميفرمود: مؤمن از چهار چيز يا يكى از آنها بر كنار نيست : 1 مؤمنى كه بر او حسد برد، و اين از همه براى او سخت تر است . 2 منافقى كه از او دنبال گيرى كند. 3 دشمنى كه بجنگ او برخيزد. 4 شيطانيكه گمراهش كند.

4. امام صادق (ع ) فرمود: همانا خداى عزوجل دوستش را در دنيا هدف تير دشمنش قرار داده .

5. محمد بن عجلان گويد: خدمت امام صادق (ع ) بودم كه مردى از نيازمندى باو شكايت كرد، حضرت باو فرمود: صبر كن كه خدا بزودى برايت گشايشى دهد، آنگاه ساعتى سكوت نمود و سپس رو بآن مرد كرد و فرمود: بمن بگو زندان كوفه چگونه است ؟ عرض كرد: تنگ و متعفن است و زندانيان در بدترين حالند، حضرت فرمود: تو هم در زندانى و باز ميخواهى گشايش داشته باشى ؟! مگر ندانى دنيا زندان مؤمن است ؟.

6. امام صادق (ع ) مى فرمود: دنيا زندان مؤمن است و از چه زندانى خير و خواشى آيد؟

7. داود بن ابى يزيد گويد: امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن ناسپاسى ميشود. و در روايت ديگر است : زيرا كار نيك او بسوى خدا بالا ميرودو در ميان مردم پخش نمى شود و كافر سپاسگزارى ميشود.

8. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمنى نيست جز آنكه خدا چهار كسرا بر او گماشته : 1 شيطانيكه او را وسوسه كند و ميخواهد گمراهش نمايد. 2 كافريكه در كمين او است . 3 مؤمنيكه بر او حسد برد و او از همه برايش سخت تر است . 4 منافقيكه از لغزشهاى او دنبال گيرى كند.

9. امام باقر (ع ) ميفرمود: هرگاه مؤمن بميرد، بشماره ربيعه و مضر (كه دو قبيله بزرگ عربند) شياطين بر همسايگانش راه يابند و اينها بگمراهى او مشغول بوده اند.

10. امام صادق (ع ) فرمود: نبوده و نخواهد بود و نباشد مؤمنى جز آنكه او را همسايه اى باشد كه آزارش رساند، و اگر مؤمنى در يكى از جزيره هاى دريا باشد، خدا كسى را براى او برانگيزد كه آزارش دهد.

11. امام صادق (ع ) فرمود در گذشته نبوه و در آينده و زمان شما هم نباشد مؤمنى ، جز آنكه او را همسايه اى باشد كه آزارش دهد. (و مفهوم غریزه این انگیزش در روایات باب بعد آشکار است )

ص: 159

12. امام صادق (ع ) ميفرمود: در گذشته نبوده وتا روز قيامت نباشد مؤمنی ، جز آنكه او را همسايه اى باشد كه اذيتش كند.

باب شدت ابتلاى مؤمن

1. امام صادق (ع ) فرمود: سخت ترين مردم از لحاظ بلا و گرفتارى پيغمبرانند، سپس كسانيكه در پى آنانند، و سپس كسيكه از ديگران بهتر است بترتيب .

2. عبدالرحمن بن حجاج گويد: خدمت امام صادق (ع ) سخن از بلا و آنچه خداى عزوجل مؤمن را بآن مخصوص ميدارد بميان آمد، حضرت فرمود: از رسولخدا (ص ) پرسيدند: در دنيا بلاى كدام كس سخت تر است ؟ فرمود: پيغمبران ، سپس هر كه به آنها شبيه تر است بترتيب و بعد از آن مؤمن باندازه ايمان و نيكى كردارش گرفتار شود، پس هر كه ايمانش درست و كردارش نيكو باشد گرفتاريش سخت است و هر كه ايمانش سست و عملش ضعيف باشد گرفتاريش اندكست .

3. امام صادق (ع ) فرمود: اجر بزرگ با بلاى بزرگست و خدا هيچ قوميرا دوست نداشته جز آنكه گرفتارشان ساخته .

4. امام باقر (ع ) فرمود: در ميان مردم بلاى پيغمبران از همه سخت تر است ، سپس اوصياء و بعد از آنها نيكوتران از مردم بترتيب .

5. امام صادق (ع ) فرمود: خداى عزوجل را در روى زمين بندگانى است زبده و خالص بندگان كه هيچ تحفه اى بر زمين فرو نياورد، جز آنكه از آنها بسوى ديگران بگرداند، و هيچ بلائى فرو نياورد جز آنكه بهره آنها گرداند.

6. حسين بن علوان گويد: سدير خدمت امام صادق (ع ) بود كه فرمود: چون خدا بنده اى را دوست دارد، او را در بلا غوطه ور سازد، اى سدير ما و شما، صبح و شام با آن دمسازيم .

7. امام باقر (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: هر گاه خدای تبارک و تعالی بنده ای را دوست دارد، او را در بلا غوطه ور سازد و ياران بلا را بر سر او ريزد، و چون بندر گاه خدا دعا كند، فرمايد: لبيك بنده من ، اگر خواسته ترا بزودى دهم ، توانايم ، ولى اگر برايت ذخيره كنم ، براى تو بهتر است .

8. رسول خدا (ص ) فرمود: بلاى بزرگ به اجر بزرگ پاداش داده شود، و هر گاه خدا بنده اى را دوست دارد، ببلاى بزرگ گرفتارش سازد، پس هر كه راضى شود، نزد خدا براى او رضا باشد، و هر كه ناراضى باشد، نزد خدا برايش رضايت نيست. (پس در این باب توجه نماید عاقل دانا و خردمند که مقصود از بلا و آزمون توجیه کار ظالمان و ستمگران نیست و نیز مفهوم جبر و ستمگری آن ها مستفاد نمی شود بلکه مقصود این است که ظالمان در مسیر هوا و هوس خود اهل ایمان را مبتلا به بلا می نمایند و اهل ایمان

ص: 160

به خاطر ایمان به خدا و شریعت پسندیده او مجبور به مقابله و تحمل هستند و این مفهوم و معنی این ابواب است یعنی شیطان آزاد است در دنیا تا فتنه جویی نماید و پیروان او آزاد اند به عمل مانند یزید و یزیدیان و حسین بایستی مقابله نماید برای حفظ دین خدا و سپس ستمکاران به دوزخ و اهل ایمان راهی بهشت شود)

9. امام باقر (ع ) فرمود: مؤمن در دنيا باندازه دينش مبتلا شود يا فرمود: بر حسب دينش ،

10. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن مانند كفه ترازو است ، كه هر چه بر ايمانش بيفزايد، بر بلايش افزوده شود.

11. امام صادق (ع ) مى فرمود: بر مؤمن چهل شب نگذرد، جز آنكه پيش آمدى برايش شود كه غمگينش سازد تا موجب تذكرش گردد.

12. ناجيه گويد به امام باقر عليه السلام عرض كردم مغيره ميگويد: مؤمن بمرض جذام و پيسى و امثال آن مبتلا نميشود، فرمود: او از صاحب ياسين (حبيب نجار كه داستانش در سوره يس مذكور است ) غافل است كه دستش چلاق بود سپس امام انگشتان خود را برگردانيد (بشكل انگشتان چلاق ) آنگاه فرمود: گويا اكنون او را مى بينم كه با دست چلاقش نزد آنها آمده و اندرزشان ميدهد، سپس فردا نزد آنها آمد و ايشان او را كشتند، آنگاه امام فرمود: مؤمن بهر بلائى مبتلا ميشود و بهر مرگى ميميرد ولى خودكشى نميكند. ( و مادر کتاب شریف تلبیس ابلیس خود در خصوص موضوع دهشتناک خودکشی و عواقب سوء آخرتی آن کلام خود را آورده و تکرار نمی کنیم )

13. امام صادق (ع ) سه بار ميفرمود: مؤمن نزد خداى عزوجل بهترين مقام را دارد، همانا خدا مؤمن را ببلا مبتلا كند و سپس او را قطعه قطعه كند تا جانش را بگيرد، و او خدا را بر آن حالت شكر كند،

14. امام صادق (ع ) فرمود: در بهشت مقامى است كه هيچ بنده اى بآن نرسد، جز با بلائى كه (در دنيا) ببدنش رسد.

15. عبد الله بن ابى يعفور كه هميشه بيماربود گويد: از دردهائيكه بمن ميرسد بامام امام صادق (ع ) شكايت كردم ، حضرت بمن فرمود: اى عبدالله اگر مؤمن پاداشى را كه براى مصيبتها دارد بداند، آرزو ميكند كه او را با مقراضها تكه تكه كنند.

16. امام صادق (ع ) مى فرمود: اهل حق هميشه در سختى بوده اند، بدان كه سختى مدت كوتاهى دارد و عاقبتش با آسايش طولانى است .

17. امام باقر عليه السلام فرمود: همانا خداى عزوجل مؤمن را با بلا دلجوئى ميكند، چنانكه مرد با هديه ايكه از سفر براى خانواده اش ميبرد از آنها دلجوئى ميكند، و خدا مؤمن را از دنيا پرهيز ميدهد چنانكه پزشك بيمار را پرهيز ميدهد.

ص: 161

18. محمد بن بهلول عبدى گويد: شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمود: خدا مؤمن را از بلاهيا تكان دهنده دنيا ايمن نساخته ، ولى او را از كور دلى دنيا (كه حق را تشخيص ندهد) و شقاوت آخرت ايمن ساخته است .

19. على بن الحسين عليهما السلام ميفرمود: من براى مرد نمى پسندم كه در دنيا عافيت داشته باشد و هيچ مصيبتى باو نرسد.

20. امام صادق (ع ) فرمود: پيغمبر (ص ) را براى طعام دعوت كردند، چون بمنزل مرد ميزبان در آمد، مرغى را ديد كه روى ديوار تخم ميگذاشت ، سپس مرغ افتاد و روى ميخى قرار گرفت ، نه بزمين افتاد و نه بشكست ، پيغمبر (ص ) از آن منظره در شگفت شد، مرد عرض كرد: از اى تخم مرغ تعجب ميكنى ؟ سوگند بآنكه ترا بحق مبعوث ساخته كه من هرگز بلائى نديده ام . رسولخدا (ص ) برخاست و غذاى او را نخورد فرمود: كسيكه بلائى نبيند، خدا باو نيازى ندارد (لطف و توجهى ندارد). (یعنی اگر جبران نشود خطاها و اشتباهات که ملازم است وقوع آن ها برای انسان ها و ...، پاک نشود به واسطه صدمات مالی و ... که آن هم وقوع آن عادی است پس احتمال عذاب استدراج برای آن ها محتمل است و یا ...، و باز تمامی این امور منافاتی با تلاش انسان ها برای حفظ خود و خانواده از صدمات و خسارت ها ندارد ولی مقصود این است علی رغم بکارگیری تمامی تلاش ها اگر صدماتی وارد شد و علت واقع شدن صدمات خداجویی و ایمان افراد بود پس آن آزمایش و ابتلاء است و خداوند یاری خواهد فرمود در دنیا و آخرت بندگان خود را ... )

21. رسولخدا (ص ) فرمود: خدا بكسيكه از مال و بدنش براى او بهره اى نيست نيازى ندارد (كسيكه زيان ماى و بدنى نبيند خدا باو توجهى ندارد).

22. امام صادق (ع ) فرمود: خداى عزوجل مؤمن را بهر بلائى مبتلا كند و بهر مرگى بميراند. ولى برفتن عقلش مبتلا نكند، مگر ايوب را نمى بينى كه خدا چگونه شيطانرا بر مال و فرزند و همسر او و هر چه داشت مسلط كرد، ولى بر عقلش مسلط نكرد، تا با آن خدا را بيگانگى بپرسند.

23. امام صادق (ع ) فرمود: براى بنده نزد خدا مقامى است كه بآن نرسد، جز بوسيله يكى از دو امر: يا رفتن مالش و يا رسيدن بلائى به تنش .

24. و فرمود: خداى عزوجل فرمايد: اگر بنده مؤمنم دل آزرده نميشد، سر كافر را با دستمالى آهنين ميبستم كه هرگز درد سر نشود.

25. رسولخدا (ص ) فرمود: حكايت مؤمن حكايت ساقه گياهى است كه باد او را باين سو و آن سو كج ميكند، مؤمن را هم دردها و بيماريها كج ميكند و حكايت منافق ، حكايت عصاى آهنين راستى است كه آسيبى بآن نرسد تا مرگش فرا رسد و او را بشكند.

ص: 162

26. رسولخدا (ص ) روزى باصحابش فرمود: ملعونست هر ماليكه زكاتش داده نشود ملعونست هر بدنى كه زكاتش داده نشود، اگر چه چهل روز يكبار باشد. اصحاب عرض كردند: يا رسول الله زكاة مال را ميدانيم ، زكاة بدن چه باشد؟ فرمود: اينست كه آفت و آسيبى بيند. در اينجا رنگ رخسار شنوندگان دگرگون شد، چون پيغمبر (ص ) رنگ آنها را دگرگون ديد فرمود: دانستيد مقصودم چه بود؟ گفتند: نه يا رسول الله ، فرمود: آرى ، گاهى ممكن است بتن انسان خراشى رسد و پايش بسنگى برخورد، بلغزد، سرخورد، بيمار شود، خارى به تنش خلد، و مانند اينها تا آنجا كه در حديث خويش پريدن چشم را هم ياد آور شد. ( یعنی عصبی شدن افراد و ... )

27. ابن بكير گويد: از امام صادق (ع ) پرسيدم : آيا مؤمن به جذام و پيسى و امثال آن مبتلا ميشود؟ فرمود: مگر بلا جز براى مؤمن نوشته و ثابت شده است ؟!(پس تاکید می گردد مقصود از این روایات این نیست که اهل ایمان بایستی اقداماتی نمایند تا به این بلایا دچار شودند بلکه مقصود این است که آن ها در راه حفظ ایمان و عمل به شریعت پسندیده خدا مبتلا به شیطنت شیاطین جن و انس می شوند پس بایستی در برابر آن رنج هایی که به ایشان می رسد صبور باشند و دست از ایمان و عمل به شریعت خود برندارند تا رستگار شوند یعنی در دنیا و آخرت و نگارنده اضافه نمی کند کلام خود در این رابطه که اگر اراده نماید قادر است تا به هول و فضل الهی و عنایات حضرت مهدی و توجهات مولاتنا حضرت زینب سلام الله علیها هزاران صفحه بر آن بنگارد)

28. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن نزد خدا ارجمند است ، تا آنجا كه اگر بهشت رابر هر چه در آنست از خدا بخواهد، باو عطا كند، بدون آنكه از ملك او چيزى كم شود، و كافر نزد خدا خوار و پست است ، تا آنجا كه اگر دنيا را با هر چه در آنست از خدا خواهد باو دهد، بى آنكه ملكش چيزى كم شود، و خدا بوسيله بلا از بنده مؤمنش دلجوئى كند، چنانكه مسافر با سوغاتيهاى نو ظهور از خانواده اش دلجوئى كند، خدا مؤمن را از دنيا پرهيز دهد، چنانكه پزشك بيمار را پرهيز دهد.

29.امام صادق (ع ) فرمود: در كتاب على عليه السلام است كه : سخت ترين مردم از لحاظ بلا كشيدن پيغمبرانند، سپس اوصياء آنها، و سپس هر كه از مردم نمونه آنهاست بترتيب ، و مؤمن فقط باندازه اعمال نيكش مبتلا شود، پس هر كه از مردم نمونه آنهاست بترتيب ، و مؤمن فقط باندازه اعمال نيكش مبتلا شود، پس هر كه دينش درست و عملش نيكو باشد بلايش سخت است ، و اين براى آنست كه خداى عزوجل دنيا را پاداش مؤمن و كيفر كافر قرار نداده است ، و هر كه دينش نادرست و عملش ضعيف باشد، بلايش اندكست ، بلا بمؤمن پرهيزگار از باران بزمين شيب زودتر ميرسد.

30. يونس بن عمار (كه گويا لكه هاى پيسى بچهره اش پيدا شده بود) گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : درباره آنچه در چهره من پيدا شده ، مردم گمان ميكنند كه خدا بنده اى را كه به او توجهى

ص: 163

دارد بآن مبتلا نكند. حضرت فرمود: بتحقيق كه مؤمن آل فرعون انگشتانش چلاق بود، و با دو دستش اشاره ميكرد و ميگفت : (((اى مردم از رسولان خدا پيروى كنيد))) سپس امام بمن فرمود: چون ثلث آخر شب فرا رسيد، در آغاز آن وضو بگير و بنمازيكه ميخوانى (نماز شب ) برخيز، و چون در سجد دوم در ركعت اول باشى ، در حال سجده بگو. (((اى على ، اى عظيم ، اى رحمن ، اى رحيم ، اى شنونده دعاها، اى بخشنده خيرات ، بر محمد و آل محمد رحمت فرست و از خير دنيا و آخرت آنچه سزاوار بخشش تو است بما عطا كن ! و از شر دنيا و آخرت آنچه سزاوار بخشش تو است از من بگردان ، و اين درد را از من دور كن و نام درد را ذكر كن كه او مرا بخشم آورده و غمگين ساخته ))) و در دعا اصرار و پافشارى كن ، يونس گويد: بكوفه نرسيده بودم كه خدا همه آنها را از من دور كرد. ( پس توجه نماید عاقل دانا و خردمند به آنچه در توضیحات این بخش ذکر شد که این روایت عظیم در آن راستا کلام آورده شده است شرح جامع داده و البته بعد از دعای به درگاه الهی و بی شرحی که ذکر مفاد روایت دلالت بر آن دارد که اهل ایمان بایستی برای رفع بلایا و صدمات به مقابله برخیزند و در راستای حل مشکل و معضلات خود اقدام نماید چه از طریق دعا چه از طریق های دیگر مانند رجوع به پزشکان و ...)

باب فضيلت فقراء مسلمين

1. امام صادق (ع ) فرمود: فقراء مسلمان چهل خريف پيش از توانگرانشان در باغهاى بهشت ميخرامند، سپس فرمود: برايت مثلى بزنم ، حكايت اين دو دسته حكايت دو كشتى است كه بگمرك رسند و گمركچى يكى را خالى بيند و گويد رها كنيد برود، و ديگرى را پر از بار بيند و گويد نگهش داريد.

توضيح : خريف در روايات به يكسال و هفتاد سال و هزار عام تفسير شده است. ( و مفهوم این روایت فی حلال ها حساب و فی حرام ها عقاب است نه مدح و ثنای فقر یعنی اگر تمامی تلاش ها به کار برده شده ولی ظلم ظالمان چیره گشت پس خداوند در برابر صبر و بردباری و توکل اهل ایمان جبران خواهد نمود به طور مثال وقوع جنگ های جهانی باشد و ...؛ که از حیطه اختیارات انسان های عادی خارج بود و یا وقوع زلزله ها و سیل ها که در اثر ظلم ظالم ها از فروش پوشش های گیاهی و یا آزمایشات هسته ای واقع می شود و یا فروش محصولاتی که به سموم خطرناک آلوده هستند و مردم خبر ندارند پس شیاطین جنی و انسی عذاب خواهند شد و اهل ایمان رستگار می گردد)

2. امام صادق (ع ) فرمود: مصيبتها بخششهاى خدا است و فقر در خزانه خدا محفوظست (و آنرا جز به بنده عزيزش كه خواهد او را بخود متوجه سازد ندهد).

ص: 164

3. رسول خدا (ص ) فرمود: اى على ، همانا خدا فقر را نزد مخلوقش به امانت گذاشته هر كه آنرا نهان دارد، خدايش مانند پاداش روزه داريكه بعبادت بپاخاسته دهد، و هر كه آنرا نزد كسيكه ميتواند حاجتش را بر آورد فاش سازد، و او نكند او را كشته است ، آگاه باش كه او را با شمشير و نيزه نكشته ، بلكه با زخم به دل كشته است. ( و مصداق تام و کامل عناد سرکشان و قتل اهل ایمان همانا ستمگری موقوفه خواران است درحالی که اگر به وقف عمل شود حتی یک مسلمان محروم و فقیر یافت نمی شود و نگارنده شرح این مقوله را بطور جامع در کتاب شریف اشتغال خود شرح داده است)

4. امام صادق (ع ) فرمود: هر اندازه ايمان بنده زياد شود، تنگى معيشتش افزايش يابد.

شرح :چنانكه در باب گذشته ثواب و پاداش بى پايان گرفتارى و ابتلاء در دنيا ذكر شد، و نيز ثروت بسيار موجب گردنگشى و تكبر شود و شخص ثروتمند بفقرا توهين و بى احترامى كند و قساوت قلب و خشونت پيدا كند، و سرگرمى و نگهدارى اموال او را از خدا غافل سازد، علاوه بر آنكه اگر حقوق واجبه مال را نپردازد، ملعون و مطرود خداشود، ولى فقر سبب شود كه شخص فقير بر خدا توكل كندو بدرگاه او دعا و تضرع نمايد، علاوه بر تواضع وملايمت و صفات حميده ديگرى كه زائيده فقر است ، اگر فقير صابر و شكيبا باشد. ( ولی به عکس اگر فرد ثروتمند به واجبات شرعی خود بپردازد و ایجاد اشتغال نماید و از راه ایجاد اشتغال به حفظ آبرو و معیشت اهل ایمان یاری رساند پس البته او از مقربین به ذات اقدس الهی خواهد بود بواسطه خدمت خود به اسلام و اهل ایمان و اهل قرآن و ...، و السلام)

5. امام صادق عليه السلام فرمود: اگر مؤمنين براى طلب روزى نزد خدا اصرار نمى ورزيدند، خدا آنها را از آن حال به تنگدستى بيشترى منتقل مى نمود.

6. و فرمود: چيزى از دنيا به بنده ئى عطا نشد، مگر براى عبرت گرفتن ، و چيزى از او بر كنار نگرديد، مگر براى آزمودن .

7. و فرمود: شيعيان خالص ما در زمان دولت باطل جز باندازه قوت و خوراك بهره ندارد، خواهيد به مشرق رويد يا به مغرب زنيد، جز باندازه قوت روزى نيابيد.

8. پيغمبرصلى الله عيله و آله فرمود: اى على ! نيازمندى امانت خداست نزد خلقش ، هر كه آنرا نزد خود پوشيده دارد، خدايش ثواب نمازگزار دهد، و هر كه آن پرده را بر دارد نزد كسيكه مى تواند گشايش دهد و نكند، او را كشته است ، بدان كه او را با شمشير و نيزه و تير نكشته ، بلكه با زخمى كه به دلش وارد آورده كشته است .

9. امام صادق عليه السلام فرمود: خداى عزوجل روز قيامت مانند پوزش به فقراء مؤ نين توجه كند و فرمايد: به عزت و جلالم سوگند كه شما را در دنيا به واسطه خوارى شما نزد خود فقير

ص: 165

نساختم ، امروز رفتار مرا با خود مى بينيد، هر كس در دنيا به شما نيكى نموده ، دستش را بگريد و به بهشتش در آوريد.

مردى از فقرا گويد: پروردگارا؛ اهل دنيا با يكديگر در دنيا مسابقه گذاشتند، با زنها نزديكى كردند، جامه هاى نازك پوشيدند، خوراك خوردند، در كاخها نشستند، و مركبهاى معروف و مشهور را سوار شدند، به من هم مثل آنچه به آنها دادى عطا فرما، خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: براى تو و هر يك از شماست هفتاد برابر آنچه به اهل دنيا دادم از آغاز تا انجام دنيا. ( پس جعلی بودن این روایات محرز است زیرا اعطای فقر را جبراً به ذات اقدس احدیت منتسب می نماید و نیز در فراز پایانی ابدالآباد را به مدت زمان محدود در دنیا تعبیر نموده است و نیز پاداش را که ابتدا و انتهای آن ابتدا و انتها ندارد به میزان حقیر 70 برابر اعلام نموده است و...)

10. امام صادق عليه السلام فرمود: از فرزندان آدم مؤمنى نبود جز آنكه فقير بود، و كافرى نبود جز آنكه توانگر بود، تا جناب ابراهيم عليه السلام آمد و عرض كرد: (((پروردگارا ما را وسيله آزمايش كفار مگردان ))) ( كه با خود گويند اگر ايمان خوب بود، اينها فقير و گرفتار نبودند و يا برخى از ترس فقر ايمان نياورند) سپس خدا از اينها دسته ئى را مالدار و دسته ئى را نيازمند، و از آنها نيز برخى را مالدار و بعضى را نيازمند گردانيد. (پس این که فقر مطلوب ذاتی اهل ایمان باشد مقوله عقلی پسندیده و نیز مطابق با آیات الهی نیست و این که روایات معارض فراوان نیز دارد پس اگر روایت به شرحی که ذکر شد دلالت داشت قابل قبول ولی اگر دلالت بر اطلاق ذاتی و جبری داشت مردود است)

11.امام صادق عليه السلام فرمود: مرد مالدارى با لباس پاكيزه خدمت رسول خدا صلى عليه و آله آمد و نزديك حضرت نشست ، سپس مرد تنگدستى با جامه اى چركين وارد شد و پهلوى مرد مالدار نشست ، مالدار جامه اش را از زير پاى او كشيد. رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: ترسيدى چيزى از فقر او به تو برسد؟ گفت : نه ، فرمود: ترسيدى از دارائى تو چيزى به او برسد؟ گفت : نه ، فرمود: ترسيدى لباست چرك شود؟ گفت : نه ، فرمود: پس چه تو را به اين كار واداشت ؟ گفت : يا رسول الله ! من همدمى ( شيطانى ) دارم كه هر كار زشتى را در نظرم زينت مى دهد، و هر كار خوبى را زشت نمايش مى دهد، من نصف مالم را به او مى دهم ، پيغمبر صلى الله عليه و آله به آن مرد نادارا فرمود: تو مى پذيرى ؟ گفت : نه : مرد مالدار گفت : چرا؟ گفت : زيرا مى ترسم در دل من در آيد آنچه در دل تو در آمده (كه تكبر و توهين فقرا باشد). ( مشهور است که این شخص که ابتدای سوره عبس در خصوص او نازل شد کسی نبود جز عثمان ابن افواه خلیفه سوم که از اعضای گروه الذین فی قلوبهم مرض بود و شرح حال او در کتاب شریف در جستجوی رستگاری ما مذکور گردیده است)

ص: 166

12. امام صادق عليه السلام فرمود: در مناجات موسى عليه السلام است كه (خداى تعالى فرمايد:) اى موسى ؛ هر گاه ديدى فقر روآورده ، بگو مرحبا به شعار شايستگان و چون ديدى توانگرى روآورده بگو: گناهى است كه عقوبتش شتاب كرده است .

13. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: خوشا حال مستمندان از لحاظ صبر آنها (خوشا حال آنها كه به صبر چسبيده اند) آنهايند كه ملكوت آسمانها و زمين را مى بينند.

شرح :يعنى حقايق جهان براى آنها منكشف گردد و بدانند آفريننده آسمانها و زمين عاجز و بخيل نيست و فقر و ثروت مردم طبق قضا و قدر او جارى شود و به جهت مصلحت بزرگى است كه قادر متعال مقدر فرموده است : از اين رو با رضايت و خرسندى صبر مى كنند. ( البته برادران کمونیسم و مارکسیسم این فرازها را دلیل قاطع می دانند در این که دین افیون توده است و صبر و رضا و قضا و قدر را افسانه هایی می دانند که قدرت های حاکم برای چپاول نیروی کار جامعه یعنی کارگران به هم بافته اند و ما یاوه بودن آن را در کتاب شریف تبلیس ابلیس خود مذکور نمودیم و این ابواب را نیز در صورت دلالت بر جبر و حکم خدا مردود نمودیم و آن ها را بواسطه ضدیت با آیات کتاب خدا و روایات معارض و حکم عقل جعلی خواهد بود ولی مدلول روایات حکم بر جبر و عدم اختیار ندارد مانند آنچه در روایت 20 و 21 مذکور است)

14. محمد بن حسين بن كثير خزار گويد: امام صادق (ع ) به من فرمود: ببازار نمى روى ؟ ميوه هائيكه به فروش مى رسد و چيزهاى ديگرى را كه دلت مى خواهد نمى بينى ؟ گفتم : چرا. فرمود: بدان كه در برابر هر چه مى بينى و نمى توانى بخرى برايت حسنه ئى است .

15. موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمود: خداى عزوجل فرمايد: من توانگر را براى شرافتش نزد خود توانگر نساختم و فقير را براى خواريش در نظرم فقير نكردم ، بلكه با اين تفاوت توانگران را به وسيله فقرا آزمودم ، و اگر فقرا نبودند، توانگران سزاوار بهشت نمى گشتند.

16.امام صادق (ع ) فرمود: توانگران شيعيان ما امين ما هستند بر محتاجان آنها، رعايت حق ما را نسبت به آنها بكنيد. تا خدا شما را رعايت كند. (پس مدلول این روایت ها این است که اهل ایمان بایستی تلاش و کوشش نمایند برای امرار معاش و ایجاد اشتغال و ...، و اگر بنا به هر دلیل در بوته آزمایش قرار گرفتند از صبر نمایند تا سربلند شوند و اما گروهی که به توانگری رسیدند ضعفای قوم را دریابند و از طریق احسان به اهل ایمان به سوی بهشت رهسپار شوند و لذا به همین دلیل نگارنده موقوفه خواران و کسانی را که زمینه را برای غارت آن ها مهیا می نمایند مشرک و محاربه با خدا و رسول و امامان معصوم می دانند زیرا که امت رسول خدا را به سوی مرگ، فقر مطلق و فحشا و نابودی و ...، سوق می دهد الا لعنت الله علی الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون)

ص: 167

شرح :اين حديث شريف سفارش فقرا را به توانگران مى نمايد، زيرا گرفتن اموال از توانگران و رسانيدن به مستمندان از شؤ ن و مناصب امامست ، و چون در زمان تقيه و غيبت اين عمل ممكن نيست ، امام عليه السلام توانگران را امين خود ناميده و سفارش فرموده كه : مبادا حق فقرا راضايع كنند و به آنها نرسانند.

17. سعيد بن مسيب گويد: از على بن الحسين عليهما السلام از تفسير قول خداى عزوجل : (((اگر نبود كه مردم يك امت مى شوند)))پرسيدم ، فرمود: مقصود از اين آيه امت محمد صلى الله عليه و آله است كه (اگر نبود كه ) همه كافر مى شدند (((براى آنهائيكه به خداى رحمن كافر مى شدند. سقفى از نقره براى خانه هايشان قرار مى داديم ، 33 سوره 43)))و اگر خدا اين كار را با امت محمد صلى الله عليه و آله مى نمود، مؤمنين اندوهگين شده و اين عمل آنها را غمناك مى ساخت و ديگران با آنها زناشوئى نمى كردند و از يكديكر ارث نمى بردند.

شرح :مرحوم مجلسى گويد: مراد به (((ناس )))امت محمد صلى الله عليه و آله است بعد از وفات آنحضرت به قرينه صيغه مضارع در (((يكون و يكفر))) و مراد به كافران به رحمان امامت و مخالفين شيعه مى باشند و حاصل اين است كه : اگر مؤمنين حقيقى كافر نمى شدند ياغمناك و دل شكسته نمى گشتند و شيطان بر آنها مسلط نمى شد، همه مخالفين و منكرين امامت را ثروتمند و بى نياز مى نموديم و مؤمنين در نهايت فقر و نياز بسر مى بردند و نيز اگر چنان مى شد مخالفين با مؤمنين تناكح و از ازدواج نمى كردند و در نتيجه نسل آنها قطع مى شد، و امت محمد صلى الله عليه و آله همه منافق و مخالف باقى مى ماندند، از اين رو برخى از مؤمنین را فقير و برخى را ثروتمند ساخت و همچنين نسبت به مخالفين ومنكرين امامت .

باب

1.شخصى خدمت امام صادق (ع ) آمد و عرض كرد: اصلحت الله من مردى هستم كه دوستى خود را تنها به شما متوجه ساخته و از ديگران بريده ام ، و اكنون احتياج سختى برايم پيش آمده كه به واسطه آن به فاميل وقومم نزديك شدم (كه شايد گرفتاريم را بر طرف كنند) ولى جز دورى از آنها برايم نيفزود(به من پاسخ رد دادند كه مجبور شدم از آنها كناره گيرم ) امام فرمود: آنچه خدا به تو داده (كه ولايت اهليت عليهم السلام باشد) از آنچه از تو گرفته (كه مال دنيا باشد) بهتر است ، عرض كرد: قربانت گردم ، از خدابه خواه كه مرا از خلقش بى نياز كند، فرمود: خدا روزى هر كه را خواسته به دست كسى كه خواسته قرار داده و تقسيم نموده (پس مردم به يكديگر محتاجند) ليكن از خدابخواه كه ترا بى نياز كند از احتياجيكه به مخلوق پست ولئيمش ناچار شوى .

ص: 168

2. امام صادق فرمود: فقر مرگ سرخ است ، راوى گويد: به امام عليه السلام عرض كردم : مقصود نداشتن دينار و درهم است ؟ فرمود: نه ، بلکه نداشتن دين است.( و البته در کنار این روایت، روایات دیگری که فقر را عامل کشش به سوی کفر میدانند و...، از سوی رسول خدا و امامان معصوم علیهم السلام و عجل فرجهم وارد شده که مشهورترین آن ها روایت کاد الفقر ان یکون کفرا است و البته نداشتن این فقر در درجه اعلی است هرچه هست صاحب آن دارای مکنت و ثروت باشد)

باب دل دو گوش دارد كه در يكى فرشته و در ديگرى شيطان مى دهد

1. امام صادق (ع ) فرمود: قلبى نيست جز آنكه دو گوش دارد، بر سر يكى از آندو فرشته ايست راهنما و بر سر ديگرى شيطانيست فتنه انگيز، اين فرمانش دهد و آن بازش دارد. شيطان به گناهان فرمانش دهد، و فرشته از آنها بازش دارد، و اين است كه خداى عزوجل فرمايد: (((در جانب راست و چپ نشسته ايست ، بگفته ئى زبان نگشايد، جز آنكه نزدش رقيب و عقيد حاضرند، 17سوره 50))) .( پس توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند که مقصود از قلب همان عقل و قوه تشخیص و اختیار انسان هاست که به واسطه آن مختار می شوند به پیروی از عقل و رفتن به سوی ایمان و عمل صالح و یا پیروی نماید از هوی و هوس و با کفر و نفاق و اعمال مجرمانه به سوی دوزخ ابدی رهسپار شوند).

2. امام صادق (ع ) فرمود: قلب دو گوش دارد چون بنده آهنگ گناهى كند، روح ايمان باو گويد: نكن ، شيطان باو گويد بكن ، و هرگاه (مشغول ارتكاب گناه شود، مثل اينكه ) روى شكم زن زانيه افتاده باشد، روح ايمان از او بر كنار شود.

3. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمنى نيست جز آنكه قلبش از درون دو گوش دارد: گوشيكه وسواس خناس در آن دمد. 2 گوشيكه فرشته در آن دمد، و خدا مؤمن را بسبب فرشته تقويت كند، و همين است گفتار خدايتعالى : (((آنها را بوسيله روحى از جانب خود تقويت كرده است 22 سوره 58))).

باب روحى كه مومن بدان كمك شود

1. ابو خديجه گويد: خدمت حضرت الوالحسن عليه السلام رسيدم ، بمن فرمود: خداى تبارك و تعالى مومن را بوسيله روحى از جانب خود تاءييد كند و هر زمان كه مؤمن نيكى كند و تقوى پيش گيرد، آن روح نزد او حاضر است . و هر گاه گناه كند و تجاوز نمايد، آن روح در آن زمان غايب شود))) پس آن روح با مؤمن است و در زمان احسان و نيكى او از شادى بجنبش آيد و هنگام بد رفتاريش در زمين فرو رود.

ص: 169

بندگان خدا، نعمتهاى خدا را (كه ايمان و يقين است ) بوسيله اصلاح نفس خويش (بسبب تقوى و ترك گناه ) مراقبت كنيد تا يقين شما بيفزايد و سودى نفيس و گرانبها بريد، خدا رحمت كند بنده ايرا كه تصميم خيرى گيرد و انجام دهد يا تصميم شرى گيرد و از آن باز ايستد، سپس فرمود: ما (اهلبيت ) آن روح را بوسيله اطاعت خدا و عمل براى او تاءييد ميكنيم .

باب گناهان

اشاره

1. امام صادق (ع ) فرمود: پدردم همواره ميفرمود: چيزى بيشتر از گناه قلب را فاسد نكند، قلب مرتكب گناهى ميشود و بر آن اصرار ميورزد تا بالايش بپائين ميگرايد (سرنگون و وارونه ميشود و سخن حق و موعظه در آن نميگنجد و تاثير نميكند).

2. امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل : (((چه صبرى بر آتش دوزخ دارند 275 سوره 2))) فرمود: يعنى چه صبرى دارند بر كارهائى كه ميكنند كه آنها را بسوى آتش ميكشاند.( پس توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند ما در کتاب شریف در جستجوی رستگاری شماره نمودیم اموری را که در آن ذات اقدس احدیت مرتکبین آن را به دوزخ ابدی خود بشارت داده است و آن شرک، قتل مومن و ظلم و کفر و نفاق و ستیزه گری با خدا و رسول و امامان معصوم و....، می باشد و آنچه که در بین عموم مشهوراست به گناه مانند شراب خواری، زناکاری و...، گناهان کبیره محسوب می شوند و در صورت ارتکاب از غیر معصوم کنند اکثراً مشمول شفاعت معصومین هست ان شاءالله )

شرح :حاصل آيه شريفه توبيخ و سرزنش گنهكارانست باظهار تعجب و شگفتى از صبر و شكيبائى آنها بر آتش دوزخ ، و چون عقوبت و مجازات گنهكاران از نظر خداى تبارك و تعالى مسلم و قطعى است وقتى بنده مرتكب گناهى مى شود و سپش همان گناه را تكرار ميكند يا گناه بزرگترى انجام ميدهد، مثل اينكه خداى تعالى از صبر او اظهار تعجب ميكند و ميفرمايد: با وجود آنكه بار اول در آتش افتاد چرا ديگر بار براى خود آتش بيشترى خريد، چه صبرى در برابر آتش دارد؟!

3.امام صادق (ع ) فرمود: هيچ رگى نزد و پائى بسنگ نخورد و درد سر و مرضى پيش نيايد مگر بجهت گناهى (كه انسان مرتكب شده است ) و همين است كه خداى عزوجل در كتابش فرمايد (((هر مصيبتى بشما رسد، براى كاريست كه بدست خود كرده ايد و خدا از بسيارى هم گذشت ميكند، 30 سوره 42))) سپس امام عليه السلام فرمود: آنچه خدا از آن ميگذرد از آنچه از آن مؤ اخذه ميكند بيشتر است .

شرح :برخى از مفسرين گفته اند: آيه شريفه بمصيباتى اختصاص دارد كه بنحو عقوبت و مجازات در دنيا از طرف خدايتعالى بانسان ميرسد، پس مصيبات و بلاهائيرا كه براى كودكان و ديوانگان و مردم بيگناه

ص: 170

پيش ميآيد، شامل نيست . و مخاطب آيه كريمه اينان نيستند. (و البته خدا برای بی گناهان بلا نازل نمی نماید بلکه آن ها قربانیان ظلم ظالمان هستند )

4. امام باقر عليه السلام فرمود: هيچ نكبتى به بنده نرسد (پايش بسنگى نخورد) مگر بسبب گناهى و آنچه خدا از آن ميگذرد بيشتر است .

5. امير المؤمنين (ع ) ميفرمود: تو كه اعمال رسوا كننده مرتكب شده اى خنده دندان نما مكن ، و كسيكه گناهانى كرده ، از بلاى شبگير و پيش آمد ناگهانى نبايد ايمن باشد.

6. ابى اسامه گويد: شنيدم امام صادق (ع ) ميفرمود: بخدا پناه بريد از سطوتهاى خدا در شب و روز، عرض كردم : سطوتهاى خدا چيست ؟ فرمود: مؤ اخذه بر گناه .

7. امام باقر عليه السلام فرمود: همه گناهان سخت است (از نظر نافرمانى خدا و كيفر و عقوبت آنها) ولى سخت ترين آنها گناهى است كه بر آن گوشت و خون برويد (مانند خوردن مال حرام يا اصرار بر گناه اگر چه حلال خورد) زيرا آن گنهكار يا بخشوده و يا معذب گردد، و جز شخص پاك ببهشت وارد نشود (پس چنين گنهكارى بايد در برزخ و يا محشر عذاب كشد تا آن گوشت و خونش بريزد و تصفيه گردد، و سپس داخل بهشت شود).

8. امام باقر عليه السلام فرمود: همانا بنده مرتكب گناه ميشود و روزى از او بر كنار ميگردد.

شرح :مقصود گناهانى است كه تنگى روزى ميآورد و آن هم نسبت باشخاصيكه خدايتعالى بخواهد آنها را در دنيا بدينوسيله كيفر دهد، و گرنه بسيارى از گنهكاران با توسعه رزق و زندگى مرفه در دنيا ديده ميشوند. (و توجه نما تو ای عاقل دانا و خردمند به کلام عظیم مولای مظلوم ما امام علی (عَلَيْهَ السَّلاَمُ) که فرمودند گناه نکردن راحت تر از توبه کردن است پس این گناهان هستند که انسان را از رحمت خدا دور نموده و مستوجب بلا و عذاب می فرماید و این محمد رسول الله است که زشتی ها را برای ما عیان فرموده و ما را به خوبی ها دلالت فرموده است تا از دوزخ نجات یافته و به سوی بهشت رهنمون شویم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم آمین یا رب العالمین)

9. رسولخدا (ص ) فرمود: ملعونست ملعون كسيكه پرستش دينار و درهم كند (پول پرست باشد) ملعونست ملعون كسيكه نابينائى را كور كند (كسى را كه دينى را براى خود انتخاب نكرده و سرگردانت بكفر و ضلالت كشاند) ملعونست ، كسيكه با چارپائى نزديكى كند.( یعنی همت نماید بر دنیاطلبی و گمراه نماید خلایق دیگر را و مانند حیوانات لذت طلبی نماید)

10. ابو بصير گويد: شنيدم امام باقر عليه السلام ميفرمود: از گناهانيكه ناچيزش انگاريد بپرهيزيد زيرا آنها هم بازخواست كننده اى دارد، شخصى از شما ميگويد: گناه ميكنم و آمرزش ميخواهم ، و

ص: 171

خداى عزوجل ميفرمايد: (((آنچه را پيش فرستاده و آثارشانرا خواهيم نوشت ، و همه چيز را در امام مبين (لوح محفوظ يا نامه اعمال ) آمار كنيم 12 سوره 36))) و باز فرمايد: (((براستى كه اگر آنها (كردار وو گفتار بندگان ) بوزن دانه خردلى بوده و در ميان سنگ سخت يا در آسمانها و يا در زمين باشد، خدا آنها را بياورد، همانا خدا باريك بين و آگاهست ، 16 سوره 31)))

11. امام صادق (ع ) مى فرمود: همانا گناه بنده را از روزى محروم ميدارد.

12. امام باقر عليه السلام فرمود: مردى مرتكب گناهى ميشود و روزى از او كناره ميگيرد و اين آيه را تلاوت فرمود:(((زمانيكه قسم خوردند كه صبحدم آنها را بچينند و انشاء الله نگفتند، بدانجهت از جانب پروردگارت بلائى بر آن چرخيد و آنها خوابيده بودند، 27 سوره 68))).

شرح :مرحوم مجلسى از تفسير جامع الجوامع طبرسى نقل كند كه مردى در دو فرسنگى صنعاء يمن باغى داشت كه مخارج سالش را از آن بر ميداشت و باقى را تفقرا صدقه ميداد و هرچه را داس نمى گرفت از گندم و جو و آنچه چيده نمى شد از انگور و آنچه ته بساط باقى ميماند ازخرما براى فقرا ميگذاشت ، و اينها نيز مقدارى بسيارى ميشد، چون آنمرد وفات كرد، پسرانش گفتند: اگر ما بروش پدر رفتار كنيم ، زندگى بر ما سخت شود، زير ما عيال واريم ،لذا سوگند ياد كردند كه صبح زود بروند و تا فقرا نيامده اند، محصول باغ را بچينند و براى تصميم و سوگند خويش انشاء الله نگفتند، خدا هم در آنشب آتشى فرستاد تا همه باغ را بسوخت ....

13. امام صادق (ع ) ميفرمود: هرگاه مرد گناهى كند، در دلش نقطه سياهى بر آيد، پس اگر توبه كند، محو شود، و اگر بر گناه بيفزايد، آن سياهى افزايش يابد تا بر دلش غالب شود، سپس هرگز رستگار نشود.

14.امام باقر (ع ) فرمود: همانا بنده از خدا حاجتى ميخواهد كه اقتضا دارد، زود يا دير بر آورده شود (زيرا حاجت مشروعست و شرايط دعا موجود) سپس آن بنده گناهى مرتكب ميشود، و خداى تبارك و تعالى بفرشته ميفرمايد: حاجتش را روا مكن و او را از آن محروم دار: زيرا در معرض خشم من در آمد و سزاوار محروميت من گشت.( و توجه نماید مخاطب ارجمند در این فراز به روایت 1. عظیم مولای غریب و مظلوم ما حضرت رضا علیه السلام که با این مضمون فرموده اند که خداوند هرچه را که بر وفق صلاح و خیر و سعادت انسان ها بود را قالب احکام واجب و امور حلال تکلیف فرمود و هر آنچه که بر ضرر و عامل بدی و .... بود را حرام و از آن نهی فرمود و ....، یعنی وقتی نهی از شراب و خوردن مدفوع می شود به لحاظ خباثت ذاتی آن است پس اگر بنده بر خلاف مصالح خود عمل نمایند پس ضرر نموده و زیان کار دنیا و آخرت می شود)

ص: 172

15. امام صادق (ع ) فرمود: همانا شخص گناهى مرتكب ميشود و بر اثر آن از نماز شب محروم ميشود و تاءثير كار بد در صاحبش از تاثير كارد در گوشت زودتر است .

16. و فرمود: كسيكه آهنگ گناهى كند، بايد انجام ندهد، زيرا گاهى بنده گناهى مرتكب شود و خداى تبارك و تعالى او را ببيند و فرمايد: بعزت و جلالم سوگند، ديگر ترا بعد از اين نيامرزم .

17. حضرت ابوالحسن (ع ) فرمود: بر خدا سزاوار است كه هر خانه اى كه در آن نافرمانيش كنند، خرابش كند تا خورشيد بر آن بتابد و پاكش كند .

18. امام باقر (ع ) فرمود: هر بنده اى در دلش نقطه اى سفيديست كه چون گناهى كند. نقطه سياهى در آن پيدا شود، سپس اگر توبه كند آن سياهى برود، و اگر از گناه دنبال گيرى كند، آن سياهى بيفزايد تا روى سفيدى را بپوشاند، و چون سفيدى پوشيده شد، ديگر صاحب آن دل هرگز بخير نگرايد و همين است ، گفتار خداى عزوجل : (((نه چنين است ، بلكه آنچه مرتكب شدند بر دلشان زنگارى بست ، 14 سوره 83)))

19. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: تو كه اعمال رسوا كننده مرتكب شده اى خنده دندان نمامكن و در صورتيكه مرتكب كردارهاى زشت ميشوى ، از بلاى شبگير و ناگهانى ايمن مباش .

20. امام صادق (ع ) فرمود: پدرم على (ع ) ميفرمود: خدا حكم قاطع و حتمى فرموده كه نعمتى را كه به بنده اى مرحمت فرموده : از او باز نگيرد، مگر زمانى كه بنده گناهى مرتكب شود كه بسبب آن مستحق كيفر گردد.

21.مردى از امام صادق (ع ) اين قول خداى عزوجل را پرسيد: (((گفتند: پروردگارا! بين سفرهاى ما دورى انداز و آنها بخود ستم كردند 180000 سوره 34 ))) حضرت فرمود: آنها مردى بودند داراى آباديهاى بهم پيوسته و درچشم رس يكديگر با نهرهاى جارى و اموال بسيار و نمايان ، سپس نعمتهاى خداى عزوجل را ناسپاسى كردند و عافيت خدا را نسبت بخود دگرگون ساختند، خدا هم نعمت آنها را دگرگون ساخت و همانا خدا آنچه را مردمى دارند دگرگون نسازد تا آنها خود را دگرگون كنند))) خدابر آنها سيل عرم ((موش هایی که سد را سوراخ کردند)) فرستاد تا آباديهاشانرا غرقه نمود و ديارشان را خراب كرد و اموالشان را برد، و باغهاى (سر سبز و پر ميوه ) آنها را بدو باغ از درخت تلخ و شوره گز و اندكى سدر (يعنى درختان بى ميوه خود رو كه پس ازخشك شدن سيل روئيده بود) تبديل كرد، سپس خداى عزوجل فرمايد: (((ناسپاسى آنها را چنين كيفر داديم ، مگر ما جز ناسپاس را كيفر دهيم 16 سوره 36))).

22. سماعه گويد: شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمود: خدا نعمتى به بنده اى نداده كه از او بگيرد جز آنكه گناهى كند كه بدان سزاوار سلب نعمت شود.

ص: 173

23. امام صادق (ع ) ميفرمود: خداى عزوجل يكى از پيغمبرانش را بسوى قومش فرستاد و باو وحى فرمود كه بقومت بگو: هر اهل قريه و مردميكه بروش اطاعت من باشند و در آنحال بآنها خوشى و فراوانى رسد و سپس از آنچه دوست دارم بدانچه ناپسند دارم (از اطاعتم بمعصيت ) گرايند، آنها را از آنچه دوست دارند بآنچه ناخوش دارند (از خوشى بنا خوشى ) منتقل كنم

و هر اهل قريه و خاندانى كه نافرمانيم كنند و بسختى افتند، سپس از آنچه ناپسند دارم بآنچه دوست دارم (از معصيت باطاعت ) گرايند، آنها را از آنچه نميخواهند بآنچه دوست دارند منتقل كنم .

و نيز بآنها بگو: رحمت من بر خشم و غضبم پيش دارد، پس از رحتم نوميد مباشيد، زيرا گناهى را كه ميآمرزم نزد من بزرگ نمينمايد، و بآنها بگو: با عناد و لجبازى در معرض خشم من نيايند، و دوستانم را سبك نشمارند، زيرا هنگام خشم هيبتهائى دارم كه هيچ يك از مخلوقم تاب مقاومت آنها را ندارد

24. امام رضا عليه السلام فرمود: خداى عزوجل بيكى از پيغمبران وحى فرمود كه : هرگاه اطاعت شوم راضى گردم و چون راضى شوم بركت دهم و بركت من بى پايانست ، و هرگاه نافرمانى شوم خشم گيرم ، و چون خشم گيرم لعنت كنم و لعنت من تا هفت پشت برسد.( و ظاهراً خلاف این امر است یعنی این که رحمت خداست که تا هفت پشت جریان دارد و لعنت خدا است که فقط به مستحق آن می رسد و خداوند بی گناهان را مؤاخذه و عذاب و لعنت نمی فرماید )

25. امام صادق (ع ) فرمود: گاهى يكى از شما از سلطان بسيار ميترسد، و اين جز براى ارتكاب گناهان نيست ، تا ميتوانيد از گناهان بپرهيزيد و بر آنها اصرار نورزيد.

شرح :چنانچه بعد از اين ذكر ميشود برخى از گناهان موجب ميشود كه سلطان ظالمى بر مردمى مسلط شود و آنها از او بترسند.

26. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: دردى دردناكتر براى دل نيست ، و ترسى سخت تر از مرگ نيست ، و گذشته براى انديشيدن (و عبرت گرفتن ) بس است و مرگ براى اندرز دادن كافى است .

27. امام رضا عليه السلام مى فرمود: هر چند بندگان گناهان تازه اى را كه سابقه نداشته ايجاد كنند خدا براى آنها بلاهائيرا كه سابقه نداشته ايجاد كند.

توضيح :اين روايت شريف در اجتماع امروز ما بسيار بارز و روشن جلوه گر است ، ما در اينزمان گناهان نوظهورى (خصوصا نسبت به زمان و انواع كلاهبرداريها) ميشنويم كه نه در كتابى خوانده و نه از كسى شنيده ايم. و همچنين از امراض و گرفتارى هاى مردم آنچه مى بينيم ، درقاموس معلومات ما تازگى دارد.

ص: 174

28. امام صادق عليه السلام فرمود: خداى عزوجل فرمايد: هرگاه كسيكه مرا شناخته نافرمانيم ، كند، كسيرا كه مرا نشناخته بر او مسلط كنم. ( و مقصود از مسلط نمودن مانند گمراه نمودن است یعنی حفظ نمی فرماید و رها می فرماید پس بلا به آن ها نازل می شود مانند آنچه که بخت النصر بر سر بنی اسرائیل آورد که آن ها در کتب تحریف شده خود این بلا را نازل شده از سوی خداوند می دانند و بخت النصر و سنحاریب و ....، را ولی خدا می دانند و ما در سلسله کتب شریف نورالانوار خود یاوه بودن این اعتقاد را ثابت نموده ایم)

29. حضرت ابوالحسن(عَلَيْهَ السَّلاَمُ) فرمود: خداى عزوجل يك جارچى دارد كه در هر روز و شب جار زند: ايست ، ايست بندگان خدا، از رفتن بسوى نافرمانيهاى خدا، كه اگر چارپايان چرنده و كودكان شيرخوار و پيران بركوع رفته نبودند، عذابى بر سر شما فرو ميريخت كه نرم و كوبيده شويد.

گناهان كبيره

1. امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل ؛ (((اگر از گناهان كبيره اى كه نهى شده ايد دورى كنيد، بديهاى شما را بپوشانم و شما را بمنزل ارجمندى وارد كنيم ، 31 سوره 4))) فرمود: گناهان كبيره آنهائيستكه خداى عزوجل دوزخ را براى آنها واجب ساخته. ( و ما در کتاب شریف در جستجوی رستگاری خود آن ها را احصا نموده ایم که اعظم آن ها شرک است که مصادیق مختلف دارد ازجمله ستیزه گری با خدا و رسول و امامان معصوم )

2. ابن محبوب گويد: يكى از اصحاب نامه اى نوشت و بمن داد كه بحضرت ابوالحسن عليه السلام دهم ، در آن نامه پرسيده بود: كبائر چند تاست و چيست ؟ حضرت نوشت : كبائر كسى كه از آنچه خدا بر آن بدوزخ تهديد كرده دورى كند، كردارهاى بدش پوشيده مى شود، اگر مؤمن باشد، و هفت گناهيكه موجب دوزخ ميشود: 1 آدمكشى حرام (نه كشتن قاتل و مهاجم و مانند آن ) 2 نافرمانى پدر و مادر (بدرجه ايكه عاق آنها شود) 3 رباخوارى 4 تعرب بعد از هجرت . 5 متهم ساختن زنان پارسا بزنا. 6 خوردن مال يتيم . 7 فرار از جهاد.

شرح :تعرب بعد از هجرت در صدر اسلام نسبت بكسانى بوده كه از مكه و آباديهاى ديگر كفر نشين مدينه و مركز اسلام هجرت نموده بودند، برگشتن آنها يا مسلمين ديگر ببلاد كفر تعرب بعد از هجرت ميگفتند و يكى از گناهان كبيره و بمنزله اتداد بوده ، ولى در اعصار ائمه عليهم السلام و دوران عيبت تعرب اينستكه : مسلمانى در بلاد كفر بوده و در آنجا از اظهار اسلام و تعليم احكام ممنوع و معذور باشد اقامت او در آنجا از گناهان كبيره است ، و برخى ازعلماء تعرب را تعميم داده و حتى شامل كس دانسته اند كه مشغول تحصيل علمى شود و سپس ترك آن كند.

ص: 175

3. محمد بن مسلم گويد: شنيدم امام امام صادق (ع ) ميفرمود: كبائر هفت گناه است :

1 كشتن مؤمن بعمد 2 متهم ساختن زن پاكدامن . 3 فرار از جهاد 4 تعرب بعد از هجرت 5 خوردن مال يتيم بنا حق . 6 خوردن ربا بعد از دانستن (حرمت آن ) 7 هر چه خدا بر آن دوزخ را واجب كرده .

4. عبد الله بن سنان گويد شنيدم ، امام صادق (ع ) مى فرمود: از جمله گناهان كبيره نافرمانى پدر و مادر است و نوميدى از رحمت و ايمنى از مكر خدا (يعنى عذاب و مهلت دادن خدا) و روايت شده كه بزرگترين گناهان كبيره شرك بخداست .

5. نعمان رازى گويد: شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمود: هر كه زنا كند از ايمان خارج شود و هر كه مى بنوشد از ايمان خارج شود، و هر كه يكروز از ماه رمضان را عمدا افطار كند (دانسته و بدون عذر روزه اش را بخورد) از ايمان خارج شود (يعنى در حاليكه مؤمن مرتكب اين گناهان است ، ايمان از او صلب ميشود و پس از پايان گناه برميگردد).

6. محمد بن عبده گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : زنا كار در حال زنا مؤمن نيست ؟ فرمود: نه ؟ زمانى كه روى شكم آن زنست ، ايمان از او سلب شود و چون برخاست برگردد و باز اگر بزنا برگشت سلب شود، عرض كردم : او كه آهنگ برگشتن بزنا دارد (پس چرا ايمانش بر ميگردد و مؤمن گفته ميشود؟) فرمود: چه بسيار كسان كه آهنگ برگشتن دارند، ولى هرگز بر نميگردند (پس قصد و آهنگ گناه مثل خود گناه نيست و ممكن است صغيره اى جبران پذير باشد).

7. امام صادق (ع ) راجع بقول خداى عزوجل : (((كسانيكه از گناهان بزرگ و زشتكاريها بجز گناهان خرد اجتناب مى كنند، 35 سوره 53))) فرمود: زشتكاريها، زنا و سرقت است و گناه خرد اينستكه كسى آهنگ گناه كند و سپس از خدا آمرزش خواهد. عرض كردم : ميان گمراهى و كفر منزلى است ؟ فرمود: دست آويزهاى ايمان بسيار است .

8. امير المؤمنين صلوات الله عليه فرمود: بر هر بنده اى چهل پرده كشيده شده تا وقتى چهل گناه كبيره مرتكب شود، چون مرتكب چهل كبيره شد، پرده ها از او برداشته شود، آنگاه خدا بآن (فرشته )ها وحى فرمايد: كه بنده ام را با بالهاى خود بپوشاند، فرشتگان او را با بالهاى خود بپوشانند.

سپس آن بنده كار زشتى را نگذارد جز آنكه مرتكب شود تا آنجا كه با ارتكاب زشتكارى ميان مردم ببالد آنگاه فرشتگان گويند: پروردگارا اين بنده تو هم عملى را مرتكب ميشود و ما از كردار او خجالت ميكشم ، خداى عزوجل بآنها وحى فرمايد: بالهاى خود را از او برداريد، و چون كارش بدينجا كشد آغاز دشمنى با ما خانواده گذارد، و آنگاه است كه پرده او در آسمان و نيز پرده او در زمين دريده شود، سپس فرشتگان گويند:

ص: 176

پروردگارا اين بنده تو پرده دريده مانده است ، خداى عزوجل بآنها وحى فرمايد اگر خداى باو نياز و توجهى ميداشت بشما دستور نميداد بالهاى خود را از او برداريد.

شرح :مرحوم مجلسى در بيان پرده هاى چهلگانه شش قول نقل ميكند كه گويا بهترش اينست كه آنها كنايه از الطاف خداوند سبحان نسبت به بنده خويش است كه سبب ترك معصيت مى شود، و ارتكاب هر گناه كبيره اى عاصى را مستحق منع يكى از آن الطاف مينمايد، ولى بازهم او رارسوا نكند و بفرشتگان دستور پرده پوشى و آبرو و نگهدارى او دهد تا بآنجا رسد كه شاعر گويد:

لطف حق با تو مدارها كند

چونكه از حد بگذرد رسوا كند

9. ابن بكير گويد: به امام باقر (ع ) عرض كردم : چه ميفرمائى درباره قول رسولخدا (ص ) كه : (((چون مرد زنا كند روح ايمان از او جدا مى شود))) فرمود: اين همان فرموده خداست كه (در آيه 22 سوره مجادله فرمايد:) (((و آنها را به روحى از جانب خود تقويت كرد))) اينست روحى كه از او جدا ميشود (بحديث 2401 رجوع شود).

10. فضيل گويد: امام صادق (ع ) فرمود: تا زمانيكهمرد روى شكم زن زانيه است ، روح ايمان از او سلب ميشود، عرض كردم بفرمائيد اگر قصد زنا كند چطور؟ فرمود: نه (روح ايمانش سلب نمى شود) بگو بدانم اگر قصد دزدى كند دستش بريده ميشود؟ (پس همچنانكه با قصد دزدى دست بريده نميشود، با قصد زنا هم روح ايمان سلب نميشود اين مفاسد و عقوبات بر انجام فعل مترتب است نه بر قصد آن ).

11. صباح بن سيابه گويد: خدمت امام صادق (ع ) بودم كه محمد بن عبده بحضرت عرض كرد: زانى در حال زنا كردن مؤمن است ؟ فرمود: نه ، زمانيكه روى شكم آن زن است ، ايمان از او سلب شود و چون برخيزد ايمان باو بر گردد، من عرض كردم : قصد دارد دو باره هم زنا كند، فرمود: چه بسا قصد ميكند دوباره زنا كند ولى نمى كند (پس با قصد زنا ايمانش سلب نشود).

12.ابو بصير گويد: شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمود: گناهان كبيره هفت تاست ، از آنهاست قتل نفس از روى عمد، و شرك بخداى بزرگ ، و متهم ساختن زن پاكدامن ، و خوردن ربا بعد از دانستن ، و گريختن از جهاد، و تعرب بعد از هجرت ، و عقوق والدين و خوردن مال يتيم بنا حق ، فرمود: و تعرب و شرك يك چيز است.

ص: 177

و حاصلش اينستكه : مسلمان راضى باشد كه در بلاد كفر و جائيكه دست رسى باحكام اسلام ندارد توطن كند، با وجود آنكه رفتن بديدار اسلام برايش ممكن باشد. پس چنين شخصى با مشرك فرق ندارد، و شرك و تعرب در گناهان كبيره يكى حساب ميشود تا شماره آنها هفت شود.

13. زبير كناسى گويد: امام صادق (ع ) فرمود: و كسيكه چون پدرش او را بخواند، لعنتش كند و كسيكه چون پسرش اجابت كند، او را بنا حق بزند.

شرح :گويا اين روايت عقوق والدين را كه در روايت سابق ذكر شد توضيح ميدهد كه اين گناه از جانب پدر و فرزند هر دو منكن است ، اما ازجانب فرزند اينستكه : وقتى پدرش او را صدا زند، پدرش را لعنت كند و اما از جانب پدر، زمانيستكه پسر مطيع و فرمانبر را بدون جهت بزند،يا باو زيان رساند (اگر كلمه (((يضربه ))) بتشديد راء خوانده شود).(پس توجه نماید مخاطب ارجمند که نگارنده به این مقوله گسترده وارد نمی شود زیرا کلام خود را مذکور نموده است و فقط مذکور می نمایند روایات مرتبط را )

14. اصبغ بن نباته گويد: مردى خدمت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه آمد و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين ! برخى از مردم عقيده دارند كه بنده تا زنا نكند ایمان دارد و تا سرقت ننمايد ایمان دارد و تا شراب ننوشد ایمان دارد و تا ربا نخورد ایمان دارد و تا خون محترم را نريزد ایمان دارد، اين عقيده بر من گران آمده و از آن دلتنگ شده ام ، زيرا چنان بنده اى هم نماز مرا ميخواند و مثل من دعا ميكند، او از من زن ميگيرد و من از او زن ميگرم و سپس از يكديگر ارث ميبريم ، با وجود اين براه گناه كوچكى كه بدان آلوده شده از ايمان خارج ميشود؟

امير المؤمنين صلوات الله عليه فرمود: راست گوئى من هم از رسولخدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود و دليلش هم كتاب خداست كه :

خداى عزوجل مردم را سه طبقه آفريد و در سه درجه جايگزينشان فرمود، و اين همان قول خداى عزوجل است در قرآن : 1 اصحاب ميمنه 2 اصحاب مشاءمه 3 سابقون (كه در سوره واقعه بيان ميفرمايد).

اما آنچه درباره سابقون فرموده ، آنها پيغمبرانى هستند مرسل و غير مرسل كه خدا در آنها پنج روح قرار داده : 1 روح القدس 2 روح الايمان 3 روح القوه 4 روح الشهوة 5 روح البدن . كه بوسيله روح القدس بعثت آنها به پيغمبرى مرسل و غير مرسل انجام شد و نيز بوسيله آن همه چيز را دانستند و با روح ايمان خدا را عبادت كردند و چيزيرا شريك او نساختند و با روح قوت با دشمن خود جنگيدند و بامر معاش خود پرداختند و با روح شهوت از طعام لذيذ و نزديكى حلال با زنان

ص: 178

جوان برخوردار گشتند و با روح بدن جنبيدند و راه رفتند، اين دسته آمرزيده اند و از گناهانشان (ترك اولاى آنها) چشم پوشى شده . سپس فرمود:

خداى عزوجل فرمايد: (((اينانند رسولان كه برخى را بر برخى ديگر برترى داديم ، بعضى از آنها با خدا سخن گفته و بعضى را چند درجه بالا برديم و بعيسى بن مريم معجزات روشن داديم ، و او را با روح القدس تقويت كرديم 253 سوره 2))) سپس درباره جماعت آنها (يعنى رسولان كه كاملترين مؤ مانند) فرموده : (((و آنها را با روحى از خو كمك كرد))) يعنى با آن روح ارجمندشان داشت و برديگرانشان برترى داد، اين دسته نيز آمرزيده اند و از گناهانشان چشم پوشى شده (كنايه از اينكه گناه نميكنند).

سپس اصحاب ميمنه را ياد فرموده و آنه همان مؤمنين حقيقى هستند كه خدا در آنها چهار روح نهاده (زيرا روح القدس مختص پيغمبرانست ) روح ايمان و روح قوت و روح شهوت و روح بدن ، و بنده همواره در صدد تكميل اين ارواحست و حالاتى برايش پيش آيد، آنمرد گفت : يا اميرالمؤمنين آن حالات چيست ؟ فرمود: اما نخستينش چنانستكه خداى عزوجل فرمايد: (((برخى از شما به پست ترين دوران عمر برسد تا پس از دانش (كه داشت ) چيزى نداند 70 سوره 16))) اين كسى است كه همه ارواحش كاسته شده ، ولى از دين خدا بيرون نرفته ، زيرا خداى پروردش دهنده او به پست ترين دوران عمرش رسانيده ، اينچنين كسى وقت نماز را نفهمد و عبادت شب و روز را نتواند و نيز نتواند با مردم در صف (نماز جماعت ) ايستد، اينست كاهش روح ايمان و زيانى هم بصاحبش ندارد.

و برخى ديگر روح شهوتش كاسته شود، كه اگر زيباترين دختران آدم بر او بگذرد، باو رغبت نكند و بسويش بر نخيزد و تنها روح بدن باقى ماند كه بوسيله آن بجنبد و راه رود تا ملك الموت بر سرش آيد، پس اين حالت خوب است ، زيرا خداى عزوجل با او چنين كرده و همچنين در دوران نيرومندى و جوانى حالاتى برايش پيش آيد، قصد گناه ميكند و روح قوت هم تحريكش مينمايد و روح گم شود و كناره گيرد، و بسويش بر نگردد تا توبه كند و چون توبه كرد، خدا باو توجه فرمايد و اگر گناه را تكرار كرد، خدا او را بآتش دوزخ برد.

و اما اصحاب مشاءمه يهود و نصارايند كه خداى عزوجل مى فرمايد: (((كسانيكه خدا كتابشان داد او را ميشناسند چنانكه فرزندان خود را ميشناسند، چنانكه پسران خود را در خانه هاى خويش ميشناسند (((و دسته اى از آنها با آنكه ميدانند حق را ميپوشند))) (((حق و درستى از پروردگار تو است ))) كه تو بسوى آنها فرستاده شده اى (((پس مبادا از آنها باشى كه شك و تردد دارند))).

و چون اينها (يهودى و نصارى ) آنچه را شناختند انكار كردند: خدا باين بلا گرفتارشان كرد و روح ايمانرا از آنها بگرفت و تنها سه روح را در پيكرشان جاى داد: روح قوت و روح شهوت و روح بدن ، سپس آنها را با

ص: 179

چارپايان مربوط ساخت و فرمود: (((آنها جز بمانند چارپايان نيستند. 44 سوره 25))) زيرا چارپا هم با روح قوت بار كشد و با روح شهوت علف خورد و با روح بدن راه رود، آنگاه سائل بامام عرض كرد: يا اميرالمؤمنين دلم را زنده كردى باذن خدا.( پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که در این روایت خلایق سه گروه هستند پیامبران و مؤمنین و یهود و نصاری، پیامبران به بهشت و یهود و نصاری به دوزخ و مومنین اگر سرقت نموده و یا شراب بخورند و یا زنا کنند و توبه نکنند وارد دوزخ می شوند و ...، پس توجه نما که در این روایت دشمنان ستیزه گر ناصبی به بهشت می روند چون در گروه مؤمنین حاضرند و نیز قاتلان اهل ایمان و شفاعت جایگاهی ندارد و این روایت مخالف است با روایت مشهور رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم و عجل فرجهم که فرمودند (ان شفاعتی لاهل الکبائر من امتی)، و هزاران ایراد دیگر که دلالت می نماید به این که روایت جعلی است و در گروه های ذکرشده جایی از ناصبیان وجود ندارد که خدا دوزخ را برای ایشان خلق فرموده است و دلیل قاطع ما روایت معارض شماره 18 است)

15. سليمان بن خالد گويد: امام صادق (ع ) فرمود: (((همانا خدا نيامرزد كه باو شرك آورند ولى كمتر از شرك را براى هر كه خواهد بيامرزد 48 سوره 4))) یعنی گناهان کبیره و غیر آن ها را (برای هر که خواهد بیامرزد) عرض کردم: گناهان کبیره هم داخل استثناست؟ فرمود: آری

شرح: سلیمان تعجب می کند از این که گناهان کبیره هم قابل آمرزش باشد، ولی امام علیه السلام طبق تعمیمی که از آیه شریفه مستفاد می شود، در پاسخ او می فرماید: آری گناهان کبیره هم قابل آمرزش اند، نهایت این که بدون شرط و قید نیست که بندگان در ارتکاب کبائر جری و بی باک شوند، بلکه به مشیت خدا مقید است، ازاین رو گفته اند: با وجود آنکه این آیه شریفه از تمام آیات قرآنی بندگان را بیشتر امیدوار می کند، زیرا غیر از شرک هر گناهی را قابل آمرزش می داند، جانب خوف را هم ملاحظه کرده و شرط آمرزش را مشیت خدا قرار داده است، پس صفت خوف و رجا را با هم به میزان لازم مراعات کرده است. (و ما در کتاب شریف در جست وجوی رستگاری خود مصادیق شرک را که محاربه با رسول خدا و امام معصوم علیهم السلام و عجل فرجهم و شیعیان و دوستان آن هاست را اثبات نمودیم و السلام)

16. اسحاق بن عمار گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : در گناهان كبيره هم استثنا ميباشد كه خدا براى هر كه خواهد بيامرزد؟ فرمود: آرى (هر گناه كبيره اى از هر كس آمرزيده نشود).

17. امام صادق (ع ) راجع به (آيه شريفه 269 سوره 2) (((بهر كه حكمت داده شد خير بسيار داده شد))) فرمود: مقصود (از حكمت ) معرفت امام و دورى از گناهان كبيره ايستكه خدا براى آنها دوزخ را واجب فرموده است .

ص: 180

18. عبدالعظيم بن عبدالله حسنى گويد: امام جواد صلوات الله عليه فرمود: از پدرم شنيدم كه فرمود: از پدرم موسى بن جعفر عليهم السلام شنيدم ميفرمود: عمر و بن عبيد نزد امام صادق (ع ) آمد چون سلام كرد و نشست اين آيه را خواند: (((كسانيكه از گناهان كبيره و زشتكاريها دورى گزينند 32 سوره 53))) سپس از سخن باز ايستاد. امام صادق (ع ) باو فرمود: چرا سكوت كردى ؟ گفت : دوست دارم گناهان كبيره را از كتاب خداى عزوجل بدانم . فرمود: آرى ، اى عمرو.

(1) بزرگترين گناهان كبيره شرك بخداست كه خدا ميفرمايد: (((كسيكه شرك بخدا آورد، خدا بهشت را بر او حرام كرده است ، 72 سوره 5)))

(2) و بعد از آن نوميدى از رحمت خداست ، زيرا خداى عزوجل ميفرمايد: (((كسى جز مردم كافر از رحمت خدا نوميد نشود 78 سوره 12))).

(3) و پس از آن ايمنى از مكر (عذاب و مهلت ) خداست ، زيرا خداى عزوجل ميفرمايد:(((كسى از مكر خداى ايمن نشود مگر مردم زيانكار 99 سوره 7)))

(4) و از گناهان كبيره است . عقوق والدين ، زيرا خداى سبحان عاق والدين را زورگوى با شقاوت مقرر فرموده (در آيه 32 سوره 19).

(5) قتل نفس كه خدا آنرا محترم دانسته مگر بحق (در مورد قصاص ) زيرا خداى عزوجل ميفرمايد (((كيفر او دوزخست و در آن جاودانه باشد.... تا آخر آيه 93 سوره 4))).

(6) متهم ساختن زن پاكدامن بزنا، زير خداى عزوجل ميفرمايد: (((آنها در دنيا و آخرت لعنت شده و عذاب بزرگى دارند 23 سوره 24))).

(7) خوردن مال يتيم ، زيرا خداى عزوجل (درباره كيفر آنها) ميفرمايد: (((آنها در شكمهاى خويش آتشى فرو ميبرند و بآتشى افروخته درون ميشوند 10 سوره 4))).

(8) فرار از جهاد، زيرا خداى عزوجل ميفرمايد: (((و هر كه در آن روز از آنها پشت كند جز كسيكه براى جنگيدن منحرف شود يا سوى گروهى ديگر جاى گيرد، بغضب خدا برگشته و جايش جهنم است كه سر انجامى است بد، 16 سوره 8)))

(9) رباخوارى زيرا خداى عزوجل ميفرمايد: (((كسانيكه ربا ميخورند مانند كسيكه شيطان بجنون آشفته اش ميكند برخيزند (يعنى مانند ديوانگان و مستان از گور برخيزند) 277 سوره 2))).

ص: 181

(10) سحر (جادو و چشم بندى ) زيرا خداى عزوجل ميفرمايد: (((محققا دانستند كه هر كس خريدار جادو شود، از آنحضرت بهره اى نخواهد داشت ، 102 سوره 2))).

(11) زناكارى ، زيرا خداى عزوجل ميفرمايد: (((هر كه چنين كند كيفر گناه خود بيند و در قيامت عذابش دو برابر شود و با خوارى در آنجا جاودان باشد، 69 سوره 25))).

(12) سوگند دروغ براى تبهكارى (چون خوردن مال مردم ) زيرا خداى عزوجل ميفرمايد: (((كسانيكه پيمان با خدا و سوگندهاى خود را ببهائى اندك ميفروشند، در آخرت بهره اى ندارند، 27 سوره 3))).

(13) خيانت در غنيمت جنگى ، زيرا خداى عزوجل ميفرمايد: (((و هر كه در غنيمت خيانت كند روز قيامت با آنچه خيانت كرده بيايد 161 سوره 3)))

(14) باز داشتن زكاة واجب ، زيرا خداى عزوجل ميفرمايد: (((با آنها (مال زكاة بازداشت شده ) پيشانى و پشت و پهلوى آنها را داغ كنند 36 سوره 9)))

(15) شهادت دروغ و نهان كردن شهادت ، زيرا خداى عزوجل فرمايد: (((هر كه شهادت را نهان كند، دلش گنهكار است 283 سوره 2))) (نهان كردن شهادت عمل دلست و حرمت شهادت دروغ از اولويت استفاده ميشود).

(16) شرابخوارى ، زيرا خداى عزوجل از آن نهى فرموده ، مثل آنكه از پرستش بتها نهى فرموده است (در آيه شريفه انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس ... هر دو را بيك پليد و شيطانى معرفى كرده است).

(17) نماز يا واجب ديگر خداى را عمدا ترك كردن . زيرا رسولخدا (ص ) فرمود: كسيكه نماز را عمدا ترك كند. از پيمان و تعهد خدا و رسولش بيزارى جسته است.

(18) و (19) پيمان شكنى و قطع رحم ، زيرا خداى عزوجل فرمايد: (كسانيكه پيمان خدا را پس از استوار كردنش ميشكنند آنچه را خدا بوصلش فرمان داده قطع ميكنند....) ايشانند كه لعنت دارند و خانه بد (در آخرت ) 25 سوره 13))).

رواى گويد: عمرو از خدمت امام عليه السلام بيرون رفت ، در حاليكه شيون گريه اش بلند بود و ميگفت : هلاك شد كسيكه براى خود فتوى داد و در علم و فضل با شما مبارزه كرد.( و این روایت از اعظم روایات روشن کننده حقایق در این مقوله است، پس در ادامه به خلاصه شرح این بخش با نظر نگارنده توجه شود)

ص: 182

شرح :در تعريف گناهان كبيره علماء اختلاف دارند، مرحوم مجلسى از قول شيخ بهائى اين اقوالرا ذكر ميكند:

1 هر گناهى كه خدا در قران بعقاب تهديد كرده است .

2 هر گناهى كه شارع برايش حدى معين كرده (مانند كشتن يا رجم يا تازيانه ) و در قرآن بر آن تهديد نموده است .

3 هر گناهى كه دلالت بر بى اعتنائى بدين داشته باشد.

4 هر گناهى كه حرمتش بدليل ثابت شده باشد.

5 هر گناهى كه در كتاب يا سنت بشدت مورد تهديد قرار گرفته باشد.

6 ابن سعود گويد: گناهان از اول سوره نساء تا آيه شريفه : ان تجتنبوا اكبائر ما تنهون عنه كبيره است .

7 هر گناهى كبيره است ، زيرا همگى مخالفت خداست و خردى و بزرگى آنها نسبت ببالا و پائين است : مثلا بوسيدن زن نامحرم نسبت بزنا صغيره و نسبت به نظر كردن باو كبيره است .

مرحوم مجلسى گويد: گويا نظر كسيكه همه گناهان را كبيره دانسته اينستكه گناه را نبايد كوچك و ناچيز دانست چنانچه در اخبار وارد شده است ، زيرا نافرمانى شخص بزرگست و مخالفت پروردگار جليل ، سنگين ، ولى اين موضوع منافات ندارد كه برخى از گناهان نسبت بخود بزرگتر ازبرخى ديگر باشد و بصغائر و كبائر تقسيم شود، كه اگر از كبائر كناره گيرى شود، صغائر آنها آمرزيده شود و ارتكاب كبيره و اصرار بر صغيره منافى عدالت باشد.

و اما راجع بشماره گناهان كبيره ، برخى آنها را هفت گناه دانسته اند: 1 شرك بخدا. 2 آدم كشى . 3 تهمت زنا دادن بزن پاكدامن . 4 خوردن مال يتيم . 5 زنا. 6 فرار از جنگ 7 عقوق والدين .

و برخى 13 گناه ديگر باين هفت گناه اضافه كرده اند بدين ترتيب : 8 لواط 9 جادوگرى . 10 رباخوارى . 11 عيبت . 12 سوگند دروغ 13 شهادت ناحق . 14 ميخوارى . 15 بى احترامى بخانه كعبه . 16 دزدى . 17 پيمان شكنى . 18 تعرب بعد از هجرت . 19 نوميدى از رحمت خدا.20 ايمنى از مكر خدا،

بعضى ديگر 14 گناه ديگر بر اينها افزوده اند: 21 25 خوردن مردار و خون و گوشت خوك و قربانى براى غير خدا بودن ضرورت و خوردن سحت (هر حرامى مانند رشوه ). 26 قمار بازى . 27 كم فروشى . 28 كمك بظالم . 29 حبس حقوق بدون دست تنگى (مانند كسيكه بدهيش رابا آنكه دارد

ص: 183

نميدهد). 30 اسراف (زياده خرج كردن ). 31 تبذير (بيهوده خرج كردن ) 32 خيانت . 33 اشتغال بكارهاى لهو. 34 اصرار بر گناهان (صغيره ).

مرحوم مجلسى گويد: هيچيك اى اين اقوال نسبت به تعريف و شماره گناهان كبيره ، دليلى كه دل به آن اطمينان پيدا كند ندارد و شايد در نهان داشتن آن مصلحتى باشد چنانچه در نهان كردن شب قدر وصلوة وسطى مى باشد. پايان سخن مجلسى (ره ).

راجع بتعريف و تحديد گناهان كبيره بايد گفت : دو روايت اول اين باب كه يكى از آنها را خود مجلسى هم صحيح ميداند كبائر را بگناهانى كه خدا آتش دوزخ را براى آنها معين فرموده : (مانند قول اول ) تعريف كرده است ، و اما راجع بشماره آنها پيدا است كه بلحاظ اعتبارت و تداخل اقسام ، و عموم و خصوص الفاظ و اثبات برخى با اولويت فرق ميكند، چنانكه در روايت هشتم ترك نماز را داخل در كفر دانست و در روايت اخير ترك نماز راجداگانه ذكر فرمود: و همچنين خوردن مردار و خون وگوشت خوك و رشوه را ميتوان 4 گناه بحساب آورد و ميتوان (((خوردن حرام ))) گفت و يك گناه بحساب آورد، و نيز لواط را در زنا ميتوان داخل كرد از راه اولويت ، پس نسبت بشماره كبائر نميتوان عددمشخصى راتعين نمود ولى چون شماره هفت در اين روايت بيشتر ذكر شده بود، ميتوان گفت : گناهان ديگرى هم كه در روايات صحيح ديگر ذكر شده است به يكى از طرق مذكوره داخل اين هفت گناه مى باشد. (پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند به این نکته عظیم که بزرگان نظر داده اند در خصوص رجاسات اعمال گناهکاران از زنا و شراب خواری و دزدی و ...، و در باب شرک و ظلم و قتل و ...، آن مصادیق را که مطمح نظر ذات اقدس الهی بوده است را بیان ننموده اند و کلام خود را مصروف اعمالی نموده اند که در معرض شفاعت و بخشایش خداوند قرار دارد مگر آن که از روی عناد و ستیزه گری با خدا باشد درحالی که اهل ایمان بایستی بترسند از انجام اعمالی که به محض ارتکاب به آن اعمال در اعماق دوزخ قرار می گیرند مانند قتل معصومین و راضی بودن به اعمال آن ها و قتل پیروان معصومین و توجیه عمل قاتلان آن ها و پیروی از فتوای دشمنان خدا مانند شریح قاضی ها در هر عصر و زمان و...،که درواقع دوزخ را خدا برای این مجرمان و ظالمان و قاتلان و ...، و پیروان ناصبی آن ها خلق فرموده است و ما در کتاب شریف در جستجوی رستگاری خود آن ها را شرح داده ایم و السلام )

باب كوچك شمردن گناه

1. زيد شحام گويد: امام صادق (ع ) فرمود: از گناهان محقر بپرهيزيد كه آمرزيده نشوند، عرض كردم : گناهان محقر چيست ؟ فرمود: اينستكه مردى گناه كند و بگويد، خوشا حال من اگر غير از اين گناه نداشته باشم.

ص: 184

شرح :گناه هر چند كوچك باشد، نافرمانى پروردگار بزرگست و از اين نظر نبايد آنرا كوچك دانست ، حتى اگر كسى خيال كند مرتكب هيچ گناهى نشده و تنها يك نگاه بنامحرم مثلا كرده است ، نبايد بگويد: (((خوشا حال من اگر غير از اين گناه نداشته باشم ))).

2. سماعة گويد: از حضرت ابوالحسن عليه السلام شنيدم كه ميفرمود: خير بسيار (مانند طاعت و بخشش زياد) را بسيار نشماريد و گناه اندك را كم نشماريد، زيرا گناه اندك انباشته ميشود و زياد ميگردد، و در نهان از خدا بترسيد تا از خود انصاف دهيد (بحق قضاوت كنيد اگر چه بزيانتان باشد، و چنين نكند جز كسيكه در نهان از خدا بترسد).

3. امام صادق (ع ) فرمود: رسولخدا (ص ) در زمين بى گياهى فرود آمد و باصحابش فرمود: قدرى هيزم بياوريد، گفتند: يا رسول الله ! در زمين بى گياه آمده ايم ، در اينجا هيزم نيست حضرت فرمود: هر كس هر چه پيدا كرد بياورد، سپس آنها كم كم هيزم آورند و در برابر آنحضرت انباشته كردند، رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود، گناهان اينگونه جمع ميشود.

سپس فرمود: از گناهان محقر بپرهيزيد، زيرا هر چيزى بازخواست كننده اى دارد، بدانيد كه بازخواست كننده گناهان (((مينويسد آنچه را مردم پيش فرستاده و آثار آنها را و همه چيز را در امام مبين (لوح محفوظ يا نامه اعمال ) شماره كنيم ، 12 سوره 36))).

باب اصرار بر گناه

1. امام صادق (ع ) فرمود: با اصرار بر گناه صغيره نباشد، و با استغفار كبيره نباشد.

شرح :كسيكه بر گناه صغيره اى اصرار كند مثل مردميكه هميشه جامه ابريشم پوشد، گناهش كبيره محسوب شود و آثار و عذاب گناه كبيره بر آن مترتب گردد. شهيد (ره ) فرموده است عزم بر تكرار گناه هم بمنزله اصرار است و توبه و استغفار گناه كبيره وو صغيره را محو كند و باقى نگذارد، ولى اعمال سالحه مانند وضو و نماز و روزه گناه صغيره را جبران كند.

2. امام باقر عليه السلام راجع بقول خداى عزوجل : (((و بر آنچه كرده اند اصرار نورزند و بدانند (كه بد كرده اند) 135 سوره 3))) فرمود: اصرار بر گناه )))اينستكه : كسى گناهى كند و از خدا آمرزش نخواهد، و در فكر توبه نباشد، اينست اصرار بر گناه .

شرح :كسيكه بفكر توبه نيست ، ظاهرا قصد تكرار گناه دارد و چنانكه شهيد فرمود: اين هم بمنزله اصرار است .

3. امام صادق (ع ) مى فرمود: نه بخدا سوگند كه خدا هيچ طاعتى را با اصرار بر هر گناهى كه باشد نپذيرد.

ص: 185

باب ريشه هاى كفر و پايه هايش

1. امام صادق (ع ) فرمود: ريشه هاى كفر سه چيز است : حرص و تكبر و حسد.

اما حرص در داستان آدم عليه السلام است زمانيكه از خوردن آندرخت نهى شد و حرص او را برانگيخت كه از آن بخورد.

و اما تكبر در داستان شيطانست كه چون ماءمور بسجده آدم شد سرپيچى كرد.

و اما حسد در داستان دو پسر آدم (هابيل و قابيل ) است زمانيكه يكى ديگرى را كشت .

شرح :مرحوم مجلسى گويد: گويا مراد بريشه هاى كفر گناهانى است كه گاهى موجب كفر شود نه هميشه ، و كفر نيز معانى بسيارى دارد، مانند انكار خداوند سبحان و عناد و لجاج نسبت بصفاتش و مانند انكار پيغمبران و حجج او و انكار تعليمات آنها و مانند نافرمانى خدا و رسولش و چون ناسپاسى نعمتهاى خدا تا برسد بترك اولى ، پس حرص گاهى سبب ترك اولى و گاهى موجب گناه صغيره يا كبيره اى مى شود، تا بشرك و انكار خدا ميرسد، وحرص آدم عليه السلام موجب ترك اولاى او شده ولى در فرزندانش تكامل پيدا كرد تا بكفر و انكار خدا رسيد، از اينرو حرص را ريشه كفر ناميدند. و همچنين نسبت به تكبر و حسد و صفات ديگر.

و اما راجع بشيطانى برخى حسد را موجب سجده نكردنش دانسته اند، ولى از آيه شريفه (((خلقنى من نار و خلقنه من طين ))) كه خودش بدان تمسك كرده و نيز از اين روايت پيداست كه همان استكبار (خود پسندى و منيت و بزرگى طلبى ) او باعث گناهانش شد.

2. رسولخدا (ص ) فرمود: سر آغاز نافرمانى خداى عزوجل شش چيز است ، 1 دوستى دنيا 2 دوستى رياست 3 دوستى خوراك 4 دوستى خواب 5 دوستى استراحت 6 دوستى زنان .

شرح :پيداست كه دوست داشتن اين شش چيز زمانى مذموم و ناپسند است كه بحد تجاوز از حدود الهی و افراط رسد و موجب معصيت گردد اما دوست داشتن آنها بحد اعتدال و بقصد كمك بر تقوى و عبادت محمود و پسنديده است ، حتى دوستى رياست براى كمك بمظلوم و امر به معروف و نهى ازمنكر و اجراء حدود خدا عبادت است .

3. امام صادق (ع ) فرمود: مردى از قبيله خثعم خدمت پيغمبر (ص ) آمد و عرض كرد: چه اعمالى را خدا بيشتر دشمن دارد؟ فرمود: شرك بخدا. عرض كرد: سپس چه ؟ فرمود، قطع رحم (بريدن از خويشاوندان ) عرض كرد: سپس چه ؟ فرمود: امر به منكر و نهى از معروف (به بدى وادار كردن و از خوبى باز داشتن ).

ص: 186

4. يزيد صائغ گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : مرديست كه مسلمان و شيعى مذهب است اگر خبر دهد دروغ گويد، و اگر وعده دهد خلف كند و اگر امين شود خيانت كند، او چه منزلتى دارد؟ فرمود: در نزديكترين منازل كفر است ، ولى كافر نيست (نزديكست كه گناهانش او را بكفر رساند). (یعنی فاسدالعقیده نیست بلکه فاسد العمل است و اگر در عقیده او نیز خللی باشد به واسطه آن اعمال زودتر وارد دوزخ می شود همان گونه که ناصبی علی رغم عمل صالح زودتر از پیروان خود وارد دوزخ می شود)

5. رسول خدا (ص ) فرمود: از نشانه هاى شقاوت خشكى چشم (از گريه ) و قساوت قلب سخت و حريص بودن در طلب دنيا و اصرار بر گناهست .

6. سلمان فارس گويد: هرگاه خداى عزوجل هلاك بنده اى را خواهد (او را مستحق لطف و توفيق نداند) حيا را از او بگيرد و چون حيا را از او گرفت او بمردم خيانت كند و مردم باو، و چون چنين كرد، امانت بكلى از او بر كنار شود، و چون امانت از او رخت بر بست ، همواره خشن و سخت دل شود، و چون خشن و سخت دل شد، رشته ايمان از او بريده شود، و چون رشته ايمان از او بريده شد، او را جز شيطانى ملعون نبينى (صفاتش همه شيطانى شود و مورد لعنت خدا و ملائكه قرار گيرد). (و البته نماد تمام و کامل این اشخاص دشمنان آل محمد علیهم السلام هستند که به عظمت منزلت ایشان واقف بودند ولی دست های ناپاک خود را به خون پاکشان آغشته نمودند وخود و پیروان خود را به سوی دوزخ جاوید سوق دادند)

7. رسول خدا (ص ) فرمود: پنج كس را من و هر پيغمبر مستجاب الدعوه اى لعنت كرده ايم : 1 كسيكه چيزى در كتاب خدا زياد كند 2 آنكه سنت مرا ترك كند 3 هر كه قدر خدا را تكذيب كند (مانند مفوضه كه توضيح عقيده آنها در ج 1 ص 215 گذشت ) 4 كسيكه آنچه را خدا نسبت بعترت من محترم دانسته روا شمرد (آنها را بكشد يا اهانت و انكار كند) 5 غنيمت جنگى را (كه ديگران هم در آن شركت دارند) بخود اختصاص دهد و حلال داند. ( یعنی در رکاب معصومین علیهم السلام زیرا جنگ در رکاب عمر بن الخطاب و بنی امیه و بنی عباس عین کفر و نفاق است )

باب ريا

توضيح :ريا: بمعنى نشاندادن عمل است بمردم بمنظور جاه طلبى و خودنمائى و براى اينكه جلب نظر آنها كند و خود را نزد آنها پرهيزكار و متقى جلوه دهد چنانكه در باب نيت از اين موضوع سخن بميان آمد.

1. امام صادق (ع ) بعباد بن كثير بصرى در مسجد فرمود: واى بر تو اى عباد از ريا، بپرهيز كه هر كه براى غير خدا كار كند، خدا او را بكسى كه برايش كار كرده وا گذارد.

ص: 187

2. امام صادق (ع ) فرمود: اين امر (تشيع و دین دارى) خود را براى خدا قرار دهيد نه براى مردم ، زيرا هر چه بمنظور خدا باشد، براى خداست (او ميپذيرد و پاداش ميدهد) و هر چه براى مردم است ، بسوى خدا بالا نرود (خدا نپذيرد و پاداش ندهد).

3. امام صادق (ع ) فرمود: هرگونه ريائى شركست ، هر كهه براى مردم كار كند، پاداشش بعهده مردم است و هر كه براى خدا كار كند، ثوابش بر خداست .

4. امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل : (((هر كه اميد لقاء پروردگارش را دارد بايد عملى صالح كند و در عبادت پروردگارش هيچكس را شريك نسازد. 11 سوره 18))) فرمود: شخصى كار ثوابى ميكند و مقصودش خدا نيست ، بلكه ميخواهد مردم بشنوند و او را بستايند، اينست كسيكه در عبادت پروردگارش شريك ميآورد، سپس فرمود: هرگز نباشد بنده ئيكه در نهان كار خيرى كند و روزگار بگذرد، جز آنك خدا برايش خيرى ظاهر سازد، و هرگز بنده اى نباشد كه در نهان شرى كند و روزگار بگذرد، جز آنكه خدا برايش خيرى ظاهر سازد، و هرگز بنده اى نباشد كه در نهان شرى كند و روزگار بگذرد، جز آنكه خدا برايش شرى آشكار كند.( و لذا در نماز نیت را ذات اقدس الهی را رکن قرارداد تا هرکس آن را برای ایجاد درآمد خود به جای آورد و برای اقامه آن مزد بگیرد پس نماز او و بقیه که به او اقتدا کردند باطل است و حتی اگر نیت هم برای خدا و هم برای پول و هم برای حق قدم و ...، باشد باطل است یعنی تمامی اعمال اعم از عبادی و عقیدتی بایستی برای خدا باشد والسلام)

5. محمد بن عرفه گويد: امام رضا عليه السلام فرمود: واى بر تو اى پس عرفه ، كار كنيد، نه بمنظور ريا و بگوش مردم رسيدن ، زيرا هر كه براى غير خدا كار كند، خدا او را بكارش واگذارد واى بر تو، كسى عملى نكند جز آنكه خدا عبائى بر او پوشاند (از جنس همان عملش ) اگر عملش خوب باشد عباى خوب و اگر بد باشد عباى بد.

توضيح :ردا بمعنى عبا و پوستين و هرجامه ايستكه آنرا روى لباسها پوشند و تشبيه اثر و نتيجه عمل با آن از نظر آشكار بودن و فرا گرفتن آنست .

6. عمر بن يزيد گويد: همراه امام صادق (ع ) شام مى خوردم كه ناگاه اين آيه را تلاوت فرمود: (((بلكه انسان بخود بيناست ، اگر چه عذرها براى خود تراشد 14 سوره 75))) اى ابا حفص ! انسان چه مى كند كه بسوى خداى عزوجل تقرب جويد بخلاف آنچه خدايتعالى از باطن او ميداند رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مى فرمود: هر كه نيتى در دل داشته باشد، خدا لباسى مناسب آن بر او پوشد، اگر خوب باشد خوب و اگر بد باشد بد.

ص: 188

7. پيغمبر (ص ) فرمود: فرشته عمل بنده اى را بالا مى برد و از آن مسرور است ، ولى چون آن عمل را كه بصورت حسناتست . بالا برد، خداى عزوجل فرمايد: آن اعمالرا در سجين (ديوان اءعمال گنهكاران ) گذاريد. زيرا آن بنده اين اءعمالرا براى من بجا نياورده .

8. امير المؤمنين عليه السلام فرمود: رياكار سه نشانه دارد چون مردم را بيند (در عبادت ) بنشاط آيد، و هر گاه تنها باشد كسل شود، و دوست دارد كه در هر كارى او را بستايند.

9. امام صادق (ع ) فرمود: خداى عزوجل فرمايد: من بهترين شريكم ( یعنی شریک با بندگان)، (پس اى بنده ديگرى را در عبادت شريك من مساز زيرا) هر كس در علمى كه انجام ميدهد، ديگرى را شريك من سازد از او نپذيرم ، جز عمليكه خالص براى من باشد.

10. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه بمردم نشان دهد آنچه خدا دوست دارد و بخدانشان دهد به آنچه ناپسند دارد، خدا را ملاقات كند در حاليكه او را دشمن داشته باشد.

11. امام صادق (ع ) فرمود: بنده اى نيست كه در نهان كار خيرى كند، جز آنكه روزگارى نگذشته ، خدا براى او خيرى ظاهر كند، و بنده اى نيست كه در نهان كار شرى كند، جز اينكه روزگارى نگذشته ، خدا برايش شرى ظاهر كند.

12. رسول خدا (ص ) فرمود: زمانى براى مردم پيش آيد كه براى طمع دنيا باطنشان پليد و ظاهرشان زيبا باشد، و از اعمال خود ثواب خدا را مقصود نداشته باشند، دينشان ريا باشد و ترس از خدا بآنها آميخته نشده باشد: خدا آنها را مجازاتى همگانى كند، سپس مانند كسيكه غرق مى شود، دعا كنند و خدا مستجاب نكند.( و این روایت از روایات عظیمه منطبق بر احوال مردم آخرالزمان است پس انا لله و انا الیه راجعون )

13. حضرت ابيجعفر (ع ) فرمود: نگهدارى عمل از خود عمل سخت تر است ، راوى عرض كرد: نگهدارى عمل چيست ؟ فرمود: مردى براى خداى يگانه بى شريك بخششى مى كند و خرجى مينمايد، برايش عمل نهانى نوشته ميشود (كه پذيرفته خداست و ثواب دارد) سپس كارش را بزبان ميآورد و برايش عمل آشكار مينويسند (كه ثوابش كمتر است ) باز هم بزبان ميآورد، تا آنرا محو كرده ، برايش ربا مى نويسد (كه علاوه بر آنكه ثواب ندارد مستحق عقابست ).

14. اميرالمؤمنين (ص ) فرمود: از خدا چنان بترسيد كه محتاج عذر خواهى نباشيد (یعنی به واسطه ی گناهان خود از خدا بترسید) و بدون ريا و قصد شهوت براى خدا كار كنيد، زيرا هر كه براى غير خدا كار كند، خدا او را بعملش وا گذارد.

15. زراره گويد: از امام باقر (ع ) پرسيدم راجع بمرديكه كارى خيرى ميكند و شخصى او را مى بيند و او خوشش ميآيد: فرمود: عيب ندارد، هر كس دوست دارد و خوبيش ميان مردم نمايان شود بشرط آنكه عمل را بآن قصد انجام ندهد.

ص: 189

باب رياست طلبى

1. معمر بن خلاد نزد حضرت ابوالحسن عليه السلام نام مردى را برد و گفت : او رياست را دوست دارد، حضرت فرمود: بودن دو گرگ درنده در ميان گله گوسفنديكه چوپانش حاضر نباشد، زيانبخش تر از رياست نسبت بدين مسلمان نيست (رياست طلبى از دو گرگ بدين مسلمان بيشتر زيان رساند).

2. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه رياست طلبد هلاك شود.

3. امام صادق (ع ) مى فرمود: بپرهيزيد از اين رؤ سائيكه رياست را بخود ميبندد، زيرا بخدا سوگند كه كفشها دنبال سر مردى صدا نكند، جز آنكه هلاك شود و هلاك كند (مقصود از اين رؤ سا حسن بصرى و سفيان ثورى و ابوحنيفه و امثال آنهاست ).

4. امام صادق (ع ) فرمود: ملعونست كسيكه رياست را بخود بندد، ملعونست كسيكه بآن همت گمارد، ملعونست كسيكه بفكر آن باشد.

5. ابوحمزه ثمالى گويد: امام صادق (ع ) فرمود: بپرهيز از رياست و بپرهيز از اينكه دنبال مردم روى ، عرض كردم : قربانت گردم رياست را فهميدم و اما اينكه دنبال مردم روم ، كه من دو سوم آنچه دارم (از احاديث و اخبار شما) از دنبال مردم رفتنم بدست آمده ؟؟ فرمود: چنانكه تو فهميدى نيست مقصود اينستكه بپرهيز از اينكه مردى را بدون دليل (در برابر امام عليه السلام) به پيشوائى برگزينى و هر چه گويد تصديقش كنى .

6. ابا ربيع شامى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود، و اى بر تو، اى ابا ربيع ، رياست مجو و گرگ مباش كه بنام ما مردم را بخورى كه خدا محتاجت كند، و دوباره ما آنچه خود نگفته ايم مگو (غلو مكن ) زيرا ناچار تو (در قيامت ) بازداشت و باز خواست شوى ، پس اگر راست گو باشى تصديقت كنيم ، و اگر دروغگو باشى تكذيب كنيم .

7. امام صادق (ع ) ميفرمود: هر كه رياست خواهد هلاك شود.

8. محمد بن مسلم گويد: شنيدم امام صادق (ع ) فرمود: گمان نكنى كه من خوبان و بدان شما را نميشناسم ؟! چرا بخدا كه بدان شما كسى است كه دوست دارد پشت سرش راه روند، و بناچار بايد دروغ پردازد يا ناتوان در راءى باشد.

شرح :مقصود اينستكه در هر عصرى شخصى یا اشخاصی رياست طلب كه دوست داشته باشند که مردم دنبال سر آن ها افتند بوده است و او برابر سؤالات مردم يا دروغى از خود ميتراشد يا درمانده و ناتوان واميماند و ممكن است مقصود اين باشد كه : هر كس رياست را دوست دارد چنين است .

ص: 190

مرحوم مجلسى گويد: رياست بد و خوب دارد، رياست خوب آنستكه خدايتعالى به پيغمبران و اوصياء عليهم السلام داده و نيز مانند قاضى و امام جماعت و تدريس و وعظ و هر منصب شرعى كه مقصود رئيس دلسوزى براى مردم و جلوگيرى از فساد و منكرات باشد، و اين رياست واجب كفائى و گاهى واجب عينى است و رياست مذموم و ناپسند آنستكه شخص رئيس از منصبش سوء استفاده كند و مقصودش بدست آوردن اغراض پست دنيا باشدو اين اخبار بر وجوه مذمومه و ناپسندآن حمل شود يا بر اينكه كسى نفس رياست را دوست داشته و جاه و طلب باشد و غرض شرعى مستحسنى از آن نداشته باشد.( پس حاصل این فراز آن است که تمامی دشمنان ستیزه گر با خدا و رسول و امامان معصوم کسانی بودند که به خاطر ریاست خود به بدترین جنایات دست زده اند این غاصبین حقوق وصی خدا و امامان معصوم هستند که در طول تاریخ از هیچ جنایتی فروگذار نکردند و این پیروان ناصبی آن ها هستند که با توجیه اعمال مجرمانه آنان ریاست می کنند و خود و پیروان گمراه را وارد آتش دوزخ می نمایند)

باب دين را دام دنيا ساختن

1. امام صادق (ع ) مى فرمود: رسولخدا (ص ) فرمود: خداى عزوجل فرمايد: واى بر كسيكه دين را دام بدست آوردن دنيا كنند، واى بر كسانيكه مردمى را كه بعدالت دستور دهند بكشند، واى بر كسانيكه مؤمن در ميان آنها با خوف و تقيه بسر برد، اينها بمن مضرور ميشود؟ (براى اينكه نعمت و مهلتشان ميدهم ) يا بر من گستاخى ميكنند، بحق خودم سوگندكه فتنه و بلائى براى آنها پيش آورم كه خردمندشان سرگردان شود.

باب كسيكه عدالتى را بستايد و عمل ديگر كند

توضيح :مقصود از اين باب اينستكه : كسى از مطلب حقى كه مطابق قانون عدالت باشد دم زند و آنرا براى مردم بيان كند، ولى خودش بآن عمل نكند، يا از دين و امام بر حقى ستايش كند و خودش پيروى شيطان

نمايد، چنانچه خداى عزوجل فرمايد: لم تقولون مالا تفعلون و بازفرمايد: اءتامرون الناس بالبرو تنسون انفسكم (((مردم را به نيكى امر ميكنيد و خود فراموش مينمائيد))).

1. امام صادق (ع ) فرمود: پر حسرت ترين مردم روز قيامت كسى است كه عدالتى را ستوده و عمل خودش بر خلاف آن باشد (زيرا در قيامت مى بيند شنوندگان سخن او سعادتمند گشته ولى خودش بدبخت و گرفتار است ).

2. و فرمود: روز قيامت سخت ترين مردم از لحاظ عذاب كسى است كه عدالتى را بستايد و بر خلاف آن عمل كند.

3. و فرمود: پر حسرت ترين مردم روز قيامت كسى است كه عدالتى را بستايد و بر خلاف عمل ديگر كند.

ص: 191

4. ابو بصير گويد: امام صادق (ع ) راجع بقول خداى عزوجل فرمود: (((آنها و گمراهان برو در دوزخ افتند 94 سوره 26))) فرمود: اى ابابصير اينها مردمى هستند كه با زبان خود عدالتى را ستوده و در مقام عمل بخلافش گرائيده اند.

5. امام باقر (ع ) فرمود: بشيعيان ما اين پيغمام برسان كه : هرگز ثواب خدا بكسى جز با عمل نرسد و بآنه برسان كه پرحسرت ترين مردم روز قيامت كسى است كه عدالتى را ستايد و سپس بخلاف آن گرايد.

باب مراء و خصومت ورزی و ستیزه و دشمنی با مردم

توضيح :مقصود از اين باب مباحثات و گفتگوهائى است كه ميان مردم بر پا مى شود و بر سخن يكديگر اعتراض مى كنند، براى اينكه سخن خود را اگر چه باطلست بكرس نشانند و اظهار فضل و دانش كنند، از اين رو غالبا اينگونه مباحثات بدشمنى و دشنام و دورى از يكديگرميكشد و اما بحث و مجادله براى اظهار حق يا فهميدن حق محبوب و پسنديده است ، چنانكه خدايتعالى فرمايد: و جادلهم بالتى هى اءحسن (((بروش نيكوترى با آنها مجادله كن ))).

1. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: از مراء و خصومت کردن بپرهيزيد كه دلهاى دوستان و برادران را بيمار كنند و نفاق را پرورش دهد( اهل مراء کسی است که در مباحثه مردم آزار است و مانع گفتار دیگران می شود و برای دیگران برای اظهارنظر مجال نمی دهد و درعین حال خود بردبار و پرهیزکار نشان می دهد درحالی که باطن او از خشوع و ورع تهی است و سرانجام خدا بینی او را به خاک می مالد )(زيرا سلامتى دل بصفا و صميمت است و بيماريش بكينه و اندوه و پريشانى خاطر كه از مجادله و ستيره برخيزد و دوستان را با يكديگر دو رو كند).

2.پيغمبر (ص ) فرمود: سه خصلت است كه هر كس خداى عزوجل را با آنها ملاقات كند (با اين سه خصلت بميرد) از هر دريكه خواهد داخل بهشت شود: كسيكه خلقش نيكو باشد و در غيبت و حضور مردم از خدا بترسد و ترک مراء و مجادله زننده نماید اگرچه حق با او باشد.

3.و باز فرمود: كسيكه خدا را هدف مجادلاتش كند، بتحول بسيار نزديك شود.

شرح :مرحوم مجلسى ، براى اين روايت سه معنى ذكر فرموده كه دو معنى آن قريب بذهن است :

1-در ذات و صفات خدا وارد بحث و گفتگو نشويد و با يكديگر ستيزه منمائى ، زيرا عقول و افكار بشر از درك آن قاصر است و از اينرو همواره از راءيى براى ديگر منتقل ميشويد، چنانچه از سخنان حكماء و متكلمين هويداست كه هر كدام مذهب و عقيده اى دارند، پس بهتر آنستكه بتعلميات

ص: 192

قرآن و سنت اكتفا شود، (چنانچه درس 367 دو مثال از تعليمات قرآن و اخبار را با تعليمات حكما و عرفا تطبيق نموديم ) و ممكن است مراد به انتقال ، انتقال بكفر و باطل باشد.

2-هنگام مباحثه و مجادله بخدا سوگند ياد نكنيد، زيرا ممكن است ، از ترس عذاب و عقاب خدا از آنچه سوگند خورده ايد براى ديگر منتقل شويد و رسوا گرديد.

4. امام صادق (ع ) فرمود: با شخص حليم و سفيه مجادله مكن ، زيرا حليم دشمنت دارد و سفيه آزارت رساند.

توضيح :حليم دو معنى دارد: 1 خردمند و عاقل . 2 خويشتن دارى كه در كارها شتاب نكند و هر دو معنى در اينجا مناسب است و سفيه بيخر و نادانست .

5. رسولخدا (ص ) فرمود: نبود زمانيكه جبرئيل نزد من آيد، جز آنكه غالبا ميگفت : اى محمد از بغض و دشمنى مردم بپرهيز.

6. امام صادق (ع ) فرمود: جبرئيل به پيغمبر گفت : از گفتگو و ستيزه با مردم بپرهيز.

7. امام صادق (ع ) فرمود: از برانگیختن شر بپرهيزيد كه موجب گناه و آزار و غرامت شود، و عيب پوشيده را آشكار كند.

8. و فرمود: از دشمنى با يكديگر بپرهيزيد، زيرا دشمنى دل را مشغول كند و موجب نفاق شود و كينه ها پديد آرد.

9. امام صادق (ع ) فرمود: هر كه دشمنى بكارد، كاشته خود را درو كند.

باب خشم و غضب

1. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: غضب ايمان را فاسد كند چنانكه سركه عسل را.

2. ميسر گويد: خدمت امام باقر (ع ) از غضب سخن بميان آمد. حضرت فرمود: همانان مرد (نادان) غضب ميكند و تا داخل دوزخ نشود هرگز راضى نگردد (یعنی تا مرتكب گناهى نشود که خداوند را به غضب آورد و خشمش تسكين نيابد) پس هر كس بر مردمى خشمگين شد، و ايستاده بود، بايد فورى بنشيند، تا پليدى شيطان از او دور شود، و هر كس بر خويشاوندانش غضب كند بايد نزديك او رود و تنش را مس كند (مثلا دست به دست او سايد) زيرا خويشاوند هرگاه مس شود آرامش يابد. (این فراز از عجایب روایات و معنی آن عظیم است)

3. امام صادق (ع ) فرمود: غضب كليد هر شرى است .

ص: 193

4. امام صادق (ع ) فرمودم : شنيدم پدرم ميفرمود: مردى بيابانى خدمت رسولخدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: من صحرا نشينم (و چون نميتوانم هميشه از خدمت شما استفاده كنم ) كلمات جامعى بمن بياموز، فرمود: دستورات ميدهم كه غضب مكن ، مرد عرب در خواست خود را سه بار تكرار كرد (و همان جواب شنيد) تا آنمرد بخود آمد و گفت : ديگر سؤالى نميكنم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله جز بخير مرا دستور نفرمود (زيرا همان غضب نكردن مرا از دشنام و تهمت و آزار مسلمان و چاقوكشى و آدم كشى و گناهان ديگر باز ميدارد) سپس فرمود: پدرم ميفرمود: سخت تر از غضب چه چيز است ؟ همانا مرد غضب ميكند و در اثر آن مرتكب قتل نفس كه خدا حرام كرده ميشود و زن پاكدامن را متهم مى سازد.

5. عبدالاعلى گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : مرا اندرزى ده كه از آن پند گيرم ، فرمود: مردى خدمت رسولخدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول الله : اندرزى بمن بياموز كه از آن پند گيرم ، حضرت باو فرمود برو و غضب مكن ، سپس تكرار كرد و باز حضرت فرمود: برو و غضب مكن تا سه بار.

6. امام صادق (ع ) ميفرمود: هر كه غضب خود را نگه دارد، خدا عيب او را بپوشاند.

7. امام باقر (ع ) فرمود: در كتاب تورات در ضمن مناجات خداى عزوجل با موسى عليه السلام است : كه : اى موسى خشم خود را از كسيكه ترا بر او مسلط ساخته ام بازگير تا خشم خود را از تو باز گيرم .

8. امام صادق (ع ) فرمود: خداى عزوجل به يكى از پيغمبرانش وحى فرمود: اى پسر آدم در حال خشمت مرا ياد كن تا در حال خشمم ترا ياد كنم (قدرت مرا بياد آور تا عفوم را شامل حالت گردانم ) و با آنها كه (در اثر خشم خود) نابودشان ميكنم نابودت نكنم و با انتقام گيرى من (از دشمنانت ) راضى باش ، زيرا انتقام گيرى من براى تو بهتر از انتقام گرفتن تو براى خودت ميباشد.

9. و در روايت ديگر مانند همين روايت ذكر نموده ، ولى در آنجا افزوده است : و هرگاه مظلوم شدى و سستى بتو رسيد بانتقام گرفتن من براى خود راضى باش ، زيرا انتقام گرفتن من براى تو بهتر از انتقام گيرى تو براى خودت ميباشد.

10. اسحاق بن عمار گويد: شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمود: در تورات نوشته است : اى آدميزاد، هرگاه خشمگین شدی مرا بياد آور تا ترا هنگام خشمم بياد آورم و با آنها كه نابودشان ميكنم نابودت نكنم و چون ستمى بر تو شد، بانتقام گيرى من براى خود راضى باش ، زيرا انتقام گيرى من برايت از انتقام گيرى خودت بهتر است .

11. امام صادق (ع ) فرمود: مردى به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: يا رسول الله ! مرا تعليم ده ، فرمود: برو و غضب مكن ، آنمرد گفت : همين مرا بس است و بجانب قبيله خود

ص: 194

رفت ، ناگاه در ميان قومش جنگى بپا شد، و اسلحه پوشيده در برابر يكديگر صف كشيدند، آنمرد هم چون چنان ديد، اسلحه پوشيد و بصف ايستاد، آنگاه سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله را بباد آورد كه باو فرمود: (((غضب مكن ))) سپس اسلحه را كنار گذاشت ، و نزد مردميكه دشمن قومش بودند آمد و گفت : اين مردم هر جراحت و قتل و زدن بى نشانه اى كه در افراد شما باشد بعهده من و من خونبهاى آنرا بشما ميپردازم (اما زخم نشانه دار را از زننده اش بگيريد) آن مردم گفتند، هر چه چنين باشد بنفع شما و ما از شما بپرداخت اين جريمه سزاوارتريم ، سپس با يكديگر صلح كردند و آن كينه از ميان برفت.(و این است عظمت کلام گوینده و این است عظمت توجه شنونده و این است حاصل شیرین این درخت کاشته شده یعنی رسالت محمد رسول الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)

12. امام باقر (ع ) فرمود: اين غضب (و خشمى كه در وجود شماست ) شراره اى است شيطانى كه در دل آدميزاد شعله ور مى شود، و چون كسى از شما خشمگين شود، چشمانش سرخ شود و رگهاى گردنش ورم كند و شيطان در وجودش در آيد، پس هرگاه كسى از شما از اين حالت خويش بترسد، بزمين بچسبد، زيرا وسوسه شيطان در آن هنگام از او دور شود.

13. امام صادق (ع ) فرمود: غضب دل شخص حكيم را نابود كند (از اينرو بجاى حكمت از او سفاهت بينند) و فرمود: هر كس مالك غضب خود نباشد، مالك عقل خود نخواهد بود.

14. رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسيكه خود را از ريختن آبروى مردم نگهدارد، خدا در قيامت از (عيب ) او در گذرد، و هر كه خشم خود را از مردم باز گيرد، خداى تبارك و تعالى عذاب روز قيامت را از او باز گيرد.

15. امام باقر (ع ) فرمود: هر كه خشم خود را از مردم باز گيرد، خداعذاب روز قيامت را از او باز گيرد.( نگارنده به یاد دارد که در زمان خدمت سربازی در پادگان محل خدمت دوتن از دوستان با هم درگیر شدند و یکی از آن ها با عصبانیت فراوان کلمات خصومت باری را عنوان نمود و آن دوست دیگر ما که فردی بسیار مؤدب و فهیم بود به او گفت تو در این زمان بسیار عصبانی هستیم و من صلاح می دانم الان دیگر با هم صحبت نکنیم و من صبر می کنم تا عصبانیت تو فروکش کند و سپس با هم صحبت کنیم و با این روش او را آرام نمود و آتش افروخته شده را خاموش کرد آیا این از مصادیق حسن خلق نیست آیا این روش پیروی از حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم نیست)

باب حسد

1. امام باقر (ع ) فرمود: همانا مرد هرگونه تندى و شتابزدگى ميكند و كافر ميشود، و حسد ايمان را ميخورد، چنانكه آتش هيزم را ميخورد.

ص: 195

2. امام صادق (ع ) فرمود: مؤمن غبطه برد و حسد نبرد، ولى منافق حسد برد و غبطه نبرد.

شرح :حسد آنست كه نعمتى را كه خدا به برادر دينى تو داده ، براى او نخواهى و از آن رنج برى و آرزوى زوال آنرا داشته باشى چه آنكه بخودت رسد يا نرسد ولى غبطه آنست كه با نعمت او كارى نداشته باشى و آرزو كنى كه خودت هم مثل آن نعمت را داشته باشى .

باب عصبيت

توضيح :مراد به عصبيت و تعصب مذموم كه در اين باب مفاسدش ذكر مى شود آنستكه : حمايت و طرفدارى از فاميل و دوست رفيق شود، در راه ستم يا عقيده باطل ، و همچنين طرفدارى كردن از مذاهب باطله پدران و دفاع از جهل و گمراهى و پايدارى بر عقيده اى كه انسان داشته و فهميده باطلست تعصب مذمومست .

و نزديك به معنى تعصب است حميت وانقة كه خدايتعالى فرمايد: اذ جعل فى قنوبهم الحمية ، حمية الجاهلية .

1. امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه تعصب برد يا برايش تعصب برند رشته ايمانرا از گردن خويش باز كرده است .

2. رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه در دلش باندازه دانه خردلى عصبيت باشد خدا او را روز قيامت با اعراب جاهليت مبعوث كند.

3. امام صادق علیه السلام فرمود: هر که تعصب کند خدا دستمال و سربندی از آتش بسر او بندد.

4.از على بن الحسين عليهما السلام راجع به عصبيت پرسيدند، فرمود: عصبيتى كته صاحبش بسبب آن گنهكار است اينستكه كسى بدان قوم خود را از نيكان قوم ديگر بهتر داند، ولى دوست داشتن كسى قوم 1. خود را عصبيت نيست ، بلكه كمك كسى قوم خويش را بر ستم از جمله عصبيت است.( پس توجه نما تو ای مخاطب ارجمند که نماد این عصبیت بی جا و نفرت آور اعمال تباه خلیفه دوم بود که مانند لکه ننگی بر دامان اسلام و قرآن تا به ابد افتاده است و ...، او بود که کافران قریش را تقدیس و برای آن ها عزاداری می کرد و به واسطه ی عصبیت قومی و او بود که تصور می کرد بر خلاف آیات عظیم قرآن که عرب ها بر عجم ها برتری دارند و این گونه انکار افکار متحجرانه خود را در میان پیروان خود نهادینه کرد که آثار سوء آن تا این زمان ادامه دارد )

باب كبر و بزرگ منشى

ص: 196

توضيح :كبر بر خلاف تواضع اينستكه كسى خود را از ديگران بزرگتر و بالاتر داند و بر او گردنكشى و سرفرازى كند، ولى عجب كه در باب آينده ذكر مى شود اينستكه : انسان خود بين و خودپسند باشد و برخود ببالد، پس در تكبر لازمست ديگرى باشد و انسان خود را از او بالاترداند ولى در عجب، بودن شخص ديگر و ملاحظه برترى بر او لازم نيست .

1. امام باقر (ع ) فرمود: عزت روپوش خدا و بزرگ منشى زيرپوش خداست ، پس هركس بيكى از آنها دست درازى كند، خدا در دوزخ سرنگونش كند.

2. امام صادق (ع ) فرمود: بزرگ منشى روپوش خداست و هر كه نسبت بچيزى از آن با خدا ستيزه كند خدا در آتش سرنگونش سازد.

3. امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) فرمودند: هر كه به سنگينى ذره اى تكبر در دلش باشد. داخل بهشت نشود.

4. محمد بن مسلم گويد: يكى از آندو اما عليهما السلام فرمود: هر كه باندازه سنگينى دانه خردلى تكبر در دلش باشد، داخل بهشت نشود. راوى گويد: من گفتم : انا لله و انا اليه راجعون امام فرمود: چرا گفتى : انا لله و انا اليه راجعون ؟ گفت : براى آنچه از شما شنيدم ، فرمود: چنانكه تو فكر مى كنى نيست ، مقصود من انكار است ، و آن جز انكارنيست (يعنى مقصود از تكبر انكار خدا و گردنكشى در برابر اوست). (و این فراز در واقع شرح واژه عظیم کبر و تکبر است که امام علیه السلام آن را شرح و تفسیر می فرماید و فهم آن راه گشای سعادت دنیا و آخرت اهل ایمان است)

5. امام صادق (ع ) فرمود: تكبر اينستكه : مردم را خوار شمارى و حق را سبك شمارى (در برابر حق سفاهت كنى ). ( و نماد این سفاهت ها ستیزه گری غاصبین و ظالمین با محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم بوده است )

6. امام صادق (ع ) فرمود: در جهنم دره اى است بنام دوزخ براى متكبرين كه از شدت حرارت خود بخداى عزوجل شكايت كرد و در خواست كرد باو اجازه دهد نفس كشد، پس چون نفس كشيد جهنم شعله ور شد.( و این همان دوزخ است که از بزرگی ظلم و ستم متکبرین شعله ور می شود)

7. امام صادق (ع ) مى فرمود: متكبرين (روز قيامت ) بصورت مور در آيند، ومردم آنها را پايمال كنند تا خدا از حساب آنها فارغ شود.

8. عبدالاعلى گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : تكبر چيست ؟ فرمود: بزرگترين تكبر اينستكه حق را سبك شمارى و مردم را پست دانى ، گفتم سبك شمردن حق چيست ؟ فرمود: در برابر حق نادانى كند و باهل حق طعنه زند.

ص: 197

9. امام صادق (ع ) فرمود: چون يعقوب سالخورده بر يوسف عليهما السلام وارد شد، عزت سلطنت يوسف را گرفت و باحترام او پياده نشد، جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت : يوسف ! كف دستت را باز كن ، چون باز كرد، نورى از آن برخاست و در فضاى آسمان قرار گرفت . يوسف گفت : اين چه نورى بود كه از كفم خارج شود؟ گفت : بكيفر پياده نشدنت براى يعقوب سالخورده نبوت از فرزندانت بركنار شد، و از نسل تو پيغمبرى نباشد.

شرح : پيداست كه چنين خلافى نسبت بمردم عادى مستوجب چنان كيفرى نيست ، ولى پيغمبران بواسطه علو شاءن و رفعت مقامشان بكوچكترين خلاف مورد عتاب ميشوند، و نظم و دقت دستگاه حساب خدا مقتضى همين سنجش است.(و این همان ترک اولی است که اسباب مؤاخذه معصومین را موجب می شود)

باب خود بينى

توضيح :معنى عجب و فرق آن با تكبر در اول باب گذشته بيان شد.

1. على بن سويد گويد: از حضرت ابى الحسن عليه السلام راجع به خود بينى و عجمى كه عمل را فاسد كند پرسيدم ، فرمود: خود بينى چند درجه دارد: بعضى از آن درجات اينستكه . كردار زشت بنده بنظرش جلوه كند و آنرا خوب پندارد و از آن خوشش آيد و گمان كند كار خوبى ميكند.

و بعضى از درجاتش اينستكه : بنده به پروردگارش ايمان آورد و براى خداى عزوجل من گذارد، در صورتيكه خدا را بر او منت است(كه بايمانش هدايت فرموده ).

2.امام صادق (ع ) فرمود: عالمى نزد عابدى رفت و باو گفت : نماز خواندنت چگونه و در چه حد است ، عابد گفت : مانند منى را از نمازش ميپرسند؟! در صورتيكه من از فلان زمان و فلان وقت عبادت خدا ميكنم ، عالم گفت : گريه كردنت چگونه است ؟ گفت : چنان ميگريم كه اشكهايم روان مى شود، عالم گفت : همانا اگر خنده كنى و ترسان باشى ، بهتر است از اينكه گريه كنى و ببالى ، هر كه بخود ببالد چيزى از عملش بالا نرود (پذيرفته نشود).

3. امام باقر (ع ) يا امام صادق (ع ) فرمود: دو مرد داخل مسجد شوند كه يكى عابد و ديگرى فاسق باشد، و از مسجد خارج شوند، در حاليكه فاسق صديق (مؤمن واقعى ) شده باشد و عابد فاسق، و اين براى آنستكه عابد داخل مسجد شود، در حالتيكه بعبادتش ببالد و بآن بنازد و فكرش در آن باره باشد ولى فكر فاسق درباره ندامت و پشيمانى از فسقش باشد و از خداى عزوجل راجع بگناهانى كه كرده آمرزش خواهد.

ص: 198

4. عبدالرحمن بن حجاج گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : مردى عملى (گناهى ) مى كند و از آن ترسان و هراسان ميشود سپس كار نيكى مى كند و او را شبه عجبى ميگيرد (و بكار نيكش ميبالد) امام فرمود: او در حالت اولش با ترس بهتر است از حالت عجب و خود بينش .

5. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: زمانى موسى عليه السلام نشسته بود كه ناگاه شيطان سوى او آمد و كلاه دراز رنگارنگى بسر داشت ، چون نزديك موسى عليه السلام رسيد، كلاهش را برداشت و خدمت موسى بايستاد و باو سلام كرد.

موسى گفت : تو كيستى ؟ گفت من شيطانم .

موسى گفت : شيطان توئى ؟! خدا آواره ات كند شيطان گفت : من آمده ام بتو سلام كنم بخاطر منزلتى كه نزد خدا دارى .

موسى عليه السلام باو فرمود: اين كلاه چيست ؟ گفت : بوسيله اين كلاه دل آدميزاد را ميربايم (گويا رنگهاى مختلف كلاه نمودار شهوات و زينتهاى دنيا و عقايد فاسد و اديان باطل بوده است ).

موسى گفت : بمن خبر ده از گناهى كه چون آدميزاد مرتكب شود بر او مسلط شوى ؟ شيطان گفت : هنگامى كه او را از خود خوش آيد و عملش را زياد شمارد و گناهش در نظرش كوچك شود.

و فرمود: خداى عزوجل بداود عليه السلام فرمود: اى داود! گنهكاران را مژده بده و صديقان (راستگويان و درست كرداران ) را بترسان ، داود عرض كرد: چگونه گنهكاران را مژده دهم و صديقان را بترسانم! فرمود: اى داود! گنهكاران را مژده بده كه من توبه را ميپذيرم و از گناه در ميگذرم و صديقان را بترسان كه باعمال خويش خود بين نشوند، زيرا بنده اى نيست كه بپاى حسابش كشم جز آنكه هلاك باشد (و سزاوار عذاب ، زيرا از نظر عدالت و حساب عبادات بنده با شكر يكى از نعمتهاى او برابرى نكند).

و سلام علیکم و رحمه الله و برکاته

پایان جلد سوم اصول کافی

ص: 199

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109