مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی علیه السلام جلد 9

مشخصات کتاب

سرشناسه:کنگره بازخوانی ابعاد شخصیت امیرالمومنین امام علی علیه السلام ( 1398 : قم)

عنوان و نام پدیدآور:مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی علیه السلام/ تالیف جمعی از محققان؛ با نظارت محمدعلی رضایی اصفهانی.

مشخصات نشر:تهران: دانشگاه آزاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات: دانشگاه آزاد اسلامی، پژوهشکده قرآن و عترت(ع) ؛ اصفهان: دانشگاه آزاد اسلامی، واحد خوراسگان، 1398.

مشخصات ظاهری:14ج.

شابک:دوره: 978-964-10-6060-4 ؛ ج.1: 978-964-10-6068-0 ؛ ج.2: 978-964-10-6069-7 ؛ ج.3: 978-964-10-6070-3 ؛ ج.4: 978-964-10-6071-0 ؛ ج.5: 978-964-10-6072-7 ؛ ج.6: 978-964-10-6073-4 ؛ ج.7: 978-964-10-6074-1 ؛ ج.8: 978-964-10-6075-8 ؛ ج.9: 978-964-10-6076-5 ؛ ج.10: 978-964-10-6077-2 ؛ ج.11: 978-964-10-6078-9 ؛ ج. 12: 978-964-10-6079-6 ؛ ج.13: 978-964-10-6080-2 ؛ ج.14 978-964-106081-9 :

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

مندرجات:ج.1. قرآن و امام علی علیه السلام.--ج.2. قرآن و امام علی علیه السلام.-- ج.3. ولایت و امامت.--ج.4. امام علی علیه السلام و نهج البلاغه.--ج.5. امام علی علیه السلام از منظر دانشمندان و مستشرقان.--ج.6. امام علی علیه السلام در آیینه شعر و ادب.--ج.7. امام علی و علوم انسانی (1) - تاریخ.--ج.8. امام علی و علوم انسانی (2) - تربیت.--ج.9. امام علی و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان.--ج.10. امام علی و علوم انسانی (4) - اجتماعی.--ج.11. امام علی و علوم انسانی (5) - اقتصاد.--ج.12. امام علی علیه السلام و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست.--ج.13. مقالات غیر فارسی(عربی، اردو، آذری و اسپانیولی)

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- کنگره ها

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Congresses

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- نقد و تفسیر -- کنگره ها

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Criticism and interpretation -- Congresses

شناسه افزوده:رضایی اصفهانی، محمدعلی، 1341 -

شناسه افزوده:Rezae Esfahani, Mohammad Ali

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. سازمان چاپ و انتشارات

شناسه افزوده:Islamic Azad University Publication

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. پژوهشکده قرآن و عترت(ع)

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. واحد خوراسگان

رده بندی کنگره:BP37/7

رده بندی دیویی:297/951

شماره کتابشناسی ملی:6026010

ص: 1

اشاره

جلد نهم

مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)

امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان

به کوشش جمعی از محققان

مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین، امام علی(علیه السلام)، جلد نهم (امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان)

جمعی از محققان: زیرنظر دبیر علمی، دکتر محمد علی رضایی اصفهانی

سرویراستار: علی اکبر فراهی بخشایش

ناشر:دبیرخانه کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)

چاپ

تیراژ : 500 جلد

قیمت:اهدایی به ساحت مقدس امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)

نوبت نشر :اول

شابک

ارتباط با ما اصفهان، خیابان نشاط، ابتدای خیابان فرشادی، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت^،دبیرخانه کنگره

ص: 2

مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین، امام علی(علیه السلام)، جلد نهم (امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان)

جمعی از محققان: زیرنظر دبیر علمی، دکتر محمد علی رضایی اصفهانی

سرویراستار: علی اکبر فراهی بخشایش

ناشر دبیرخانه کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)

چاپ

تیراژ 500 جلد

قیمت اهدایی به ساحت مقدس امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)

نوبت نشر اول

شابک

ارتباط با ما اصفهان، خیابان نشاط، ابتدای خیابان فرشادی، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت^،دبیرخانه کنگره

ص: 3

فهرست

فهرست 5

مقدمه

دبیر علمی کنگره 21

مقدمه

رئیس شورای سیاست گذاری 31

1. اخلاق از دیدگاه امام علی (علیه السلام) 35

چکیده 37

مقدمه 37

1. پیشینه 39

2. اخلاق در نهج البلاغه 40

الف)

جایگاه اخلاق 40

ب)

اهمیت اخلاق 41

ج)

ارائه الگو برای اخلاق پسندیده 42

د)

نقش اخلاق اجتماعی در نهج البلاغه 43

ه-)

اصالت فرد یا جامعه 43

و)

امر به معروف و نهی از منکر 44

ز)

نقش اخلاق در گسترش معنویت 45

ح)

ضرورت اخلاق سیاسی در جامعه 47

ط)

ضرورت اخلاق کارگزاران 47

ی)

برخی از وظایف اخلاقی حاکمان و کارگزاران دولت اسلامی 48

ک)

امانت داری در بیت المال 49

ل)

خودبینی، مهلکی بزرگ 50

م)

معالجه عجب 50

ن)

غضب و خشم، عامل سقوط 51

س)

وظایف اخلاقی مردم در قبال حاکم اسلامی 51

ع)

تقوا از مهم ترین خصوصیات اخلاقی و فردی حضرت علی(علیه السلام) 52

ف)

آثار اجتماعی تقوا و نقش آن در حکومت از منظر امام علی(علیه السلام) 53

-

روشن بینی و بصیرت؛ 53

-

جلوگیری از شک و شبهه؛ 53

-

غلبه بر سختی های دنیا و آخرت؛ 54

-

مصونیت از گناه؛ 54

-

حرص در علم؛ 54

ص)

نتیجه 54

2. اخلاق حرفه ای در نهج البلاغه 59

چکیده 61

مقدمه 61

پیشینه 63

1. مفهوم شناسی 63

الف.

اخلاق حرفه ای 63

ب.سطوح

اخلاق حرفه ای 65

ج.

اخلاق کار 65

2. مبانی انسان شناسی اخلاق حرفه ای 66

3. مفاهیم اساسی انسان شناسی در نهج البلاغه 67

الف.

سرشت انسان 68

ب.اختیار 69

یک.

مشیت و خواست انسان 70

دو.

امتحان و بلا 70

سه.

ارسال پیامبران 70

چهار.

مسئولیت 71

5. معنی و فلسفه کار در نهج البلاغه 71

6. هدف از کسب وکار 73

الف.

هدف از کسب وکار در نهج البلاغه 73

ب.

هدف گذاری در کسب وکار 75

8. نگرش به کسب وکار در نهج البلاغه 76

9. سبک کسب وکار در نهج البلاغه 77

الف.

سبک غیرفعال 78

ب.

سبک آزمندانه 78

ج.

سبک مفید 78

نتیجه 79

3. اخلاق و تربیت از دیدگاه امام علی (علیه السلام) 83

چکیده 85

پیشینه 86

تعریف

اخلاق و تربیت 87

الف.

تعریف لغوی 87

ب.

تعریف اصطلاحی 87

اهمیت

تربیت 88

هدف

تربیت 89

علم

اخلاق 90

نقش

اخلاق در شکل گیری جامعه مطلوب 90

الف.

امنیت اجتماعی 90

ب.

فقرزدایی و گسترش رفاه عادلانه 91

ج.

توسعه دانایی و شکوفایی علمی 91

فضائل اخلاقی 92

الف.

بیان آثار برخی از خصلت های نیکو 92

ب.

عفو و بخشش 93

ج.

چشم پوشی از لغزش ها 93

د.

دادرسی و شاد کردن غم دیدگان 94

ه-.

جود و کرم 94

و.

زهد و پارسایی 94

ز.

اعتدال در رفتارهای مالی 95

ح.

قناعت 96

ط.

سود رساندن به دیگران 96

اصول

تربیت 97

الف.

اصل آخرت گرایی دنیاگریزی 97

ب.

اصل عمل گرایی آرزوگریزی 100

ج.

اصل امیدواری یأس گریزی 101

د.

اصل پایداری پرهیز از رفاه زدگی 103

ه-.

اصل تعقل ورزی غفلت زدایی 105

و.

اصل تواضع گرایی تکبرگریزی 106

نتیجه 108

4. بررسی اخلاق و تربیت از دیدگاه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) 111

چکیده 113

مقدمه 113

روش

تحقیق 114

1. پیشینه 114

2. اصول تربیتی از دیدگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) 115

الف.

آخرت گرایی 115

ب.

دنیاگریزی 116

ج.

عمل گرایی، آرزوگریزی 117

د.

امید داشتن و دوری از یأس 118

ه-

. اصل پرهیز از رفاه زدگی 119

و.

پرورش عقل 119

ز.

تربیت حول محور تقوی 120

یک.

معنای تقوا از دیدگاه امام علی(علیه السلام) 120

دو.

ارزش تقوا 120

سه.

رابطه تربیت و تقوا 120

چهار.

رابطه تربیت و علم 121

پنج.

حلم زیربنای علم و تربیت 122

نتیجه 123

5. تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی (علیه السلام) 125

چکیده 127

مقدمه 128

1. پیشینه 130

2. روش تحقیق 131

3. تجزیه وتحلیل یافته ها 132

الف( مهم ترین مبانی تربیت اخلاقی 132

ب( مهم ترین اصول تربیت اخلاقی 133

ج( مهم ترین اولویت های تربیت اخلاقی 136

یک.

اولویت های مهم در فضائل اخلاقی 136

دو.

اولویت های مهم در رذائل اخلاقی 140

د)

مهم ترین روش های تربیت اخلاقی 145

4. نتیجه 147

6. تأثیر ساحت شناختی بر ساحات عاطفی و ارادی نفس از منظر نهج البلاغه 151

چکیده 153

مقدمه 153

ساحات

وجودی انسان 154

چیستی

ایمان 156

حقیقت

ایمان در نهج البلاغه 158

کاربرد

واژه قلب در نهج البلاغه 158

کارکرد

قلب در ساحت شناختی و اعتقادی اخلاق بندگی 159

کاربرد

قلب در ساحت عاطفی و احساسی 160

تأثیر

ساحت شناختی (ایمان) بر ساحت عواطف 161

الف.

واژه شناسی تقوا در نهج البلاغه 168

ب.

مراتب تقوا 171

نتیجه 176

تأثیر

ادراک و ایمان بر ساحت عاطفی و ارادی 176

7. صلح طلبی و اخلاق مداری امام علی (علیه السلام) در جنگ جمل 181

چکیده 183

مقدمه 183

پیشینه 184

1. صلح طلبی امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جنگ جمل 184

الف)

تلاش جهت ثبات صلح و آرامش 185

ب)

تعویق سه روزه جنگ به امید جلوگیری از خونریزی 185

ج)

فرستادن نمایندگان جهت بر قراری صلح 186

یک.

قاصدی صعصعةبن صوحان 186

دو.

اعزام عبدالله بن عباس 186

سه.

اعزام نماینده، جهت برقراری صلح 186

د)

پرهیز از وقوع جنگ و خونریزی 187

ه-)

اجازه نبرد پس از کشته شدن چند نفر از یاران 187

و)

دعوت شورشیان به بازگشت به جامعه 187

ز)

قاصدی با قرآن به دست ابن عباس 187

ح)

موعظه شورشیان در روز جنگ 188

ط)

اعزام جوان قرآن به دست 188

ی)

مهلت سه روزه به ناکثین 188

یک

- سخن با زبیر و طلحه در میدان نبرد 188

دو

- اخلاق مداری امیرالمؤمنین در جنگ جمل 189

سه

- اصحاب جمل برادران ما هستند! 189

چهار

- خودداری از آوردن همسر پیامبر به میدان جنگ 189

پنج

- عدم سرزش شرکت کنندگان در جنگ 190

شش

- خبری از تعرض به زنان به من نرسد 190

هفت

- رعایت حال زنان 190

هشت

- عدم تخلف از فرمان عمومی 191

2. تاکتیک نظامی امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جنگ جمل 191

الف)

خفه کردن توطئه جنگی در نطفه 191

ب)

عدم غافلگیری و رهانکردن دشمن 192

ج)

حقوق مردم در مسیر جنگ رعایت گردد 192

د)

کیفر آزاردهندگان به مردم در مسیر 193

ه-)

ستم سربازان را به درگاه خدا و نزد من گزارش دهید 193

و)

تهییج و ترغیب سربازان 193

ز)

شجاعت در جنگ 193

ح)

فرمانده سپاه در خط مقدم می جنگد 194

ط)

دفاع رزمندگان از همدیگر 194

ی)

آغازگر جنگ نباشید 195

ک)

عدم قتل زخمی ها و مجروحین 195

ل)

فرمان و نحوه نگرش در رویایی به دشمن 195

م)

شتر عایشه را نشانه برید 195

ن)

رعایت حقوق رزمندگان 196

س)

مدارا با دشمن پس از پیروزی 196

ع)

مدارا بر عایشه، فرمانده سپاه 197

ف)

توهین کننده به اسرا حد می خورد 197

ص)

بازگرداندن عایشه با عزت و احترام 198

ق)

عفو و گذشت مردم بصره، پس از ظفر و پیروزی بر آنان 198

ر)

گریه بر مرگ زبیر و طلحه 199

ش)

نماز بر کشتگان دشمن 199

نتیجه 199

8. سیره اخلاقی علوی (علیه السلام) در جنگ ها 203

مقدمه: 206

پیشینه 206

سیرۀ

اخلاقی علوی (علیه السلام) در جنگ ها 207

1. ترجیح صلح بر جنگ 207

الف) سفارش های حضرت امام علی (علیه السلام) قبل از جنگ 207

ب)

علت آغاز جنگ 210

ج) مذاکرات 213

یک.

مذاکرات قبل از لشکرکشی 213

دو.

مذاکرات قبل از شروع جنگ 215

سه.

مذاکرات میانۀ میدان جنگ 218

د)

دعا برای صلح 219

2. قاطعیت بعد از شروع جنگ 219

الف)

قاطعیت در پس گیری شریعۀ فرات 221

ب)

قاطعیت در جنگ 221

3. سیرۀ علوی (علیه السلام) با اسراء جنگی 223

4. سیرۀ امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مواجهه با زنان در جنگ 227

نمونه هایی

از برخورد حضرت امام علی (علیه السلام) با زنان در جنگ ها 228

5. اجرای عدالت در جنگ 231

6. شجاعت 233

7. توجه به امورمعنوی و عدم دنیاگری 237

8. عدم مصلحت اندیشی 241

9. حیاء 243

الف)

مواجهه حضرت امام علی (علیه السلام) با عمروعاص 244

ب)

مواجهه حضرت امام علی (علیه السلام) با مخارق بن عبدالرحمان 244

10. بصیرت 245

11. جوانمردی 246

12. وفای به عهد 248

نتیجه 248

9. غیرت دینی امام علی (علیه السلام) 255

مقدمه 258

پیشینه 259

1. مفهوم شناسی 259

الف.

غیرت 259

ب.

دین 261

ج.

غیرت دینی 261

2. یافته ها 262

غیرت

دینی در شخصیت حضرت علی(علیه السلام) 262

3. آثار غیرت دینی 266

الف.

آثار فردی غیرت دینی 266

یک.

جلب محبت الهی 266

دو.

هدایت و مصونیت از گمراهی 266

سه.

ایجاد رأفت و رحمت در قلب 267

چهار.

افزایش عفت و پاک دامنی فرد 267

پنج.

مسئولیت پذیری 267

شش.

هدایت و مصونیت از گمراهی 268

هفت.

پاسداری از عزت و کرامت انسانی 268

ب.

آثار اجتماعی غیرت دینی 269

یک.

پیروزی بر دشمنان و عزت و اقتدار و سربلندی 269

دو.

حفظ حریم ارزش های والای یک جامعه 269

سه.

ثبات خانواده 269

چهار.

دفاع از حریم خانواده 270

پنج.

پاکی و سلامت نسل ها 270

نتیجه 271

10. تحلیل معناشناختی «شُحّ نفس» و مؤلفه های آن در نهج البلاغه 275

چکیده 277

مقدمه 277

1.پیشینه 278

2.روش شناسی پژوهش 279

الف.

تحلیل معناشناختی واژه شُحّ 279

یک.

تحلیل معناشناختی بُخل 280

دو.

مراتب و انواع بخل 282

سه.

آثار بخل 283

ب.

تحلیل معناشناختی حرص 284

یک.

انواع حرص 285

دو.

عوامل حرص 285

ج.

تحلیل معناشناختی استبداد 287

د.

تحلیل معناشناختی جَشَع 288

3.موارد کاربرد شُحّ نفس در نهج البلاغه 288

الف.

خطبه 162: غصب خلافت 289

ب.

نامه 53: شُحّ به نفس از ضروریات خودسازی 291

4. جنبه های فردی و اجتماعی شُحّ نفس 292

نتیجه 293

11. معادباوری و مرگ اندیشی در اندیشه های اخلاقی - تربیتی امام علی (علیه السلام) 299

چکیده 301

مقدمه 302

پیشینه 304

1. یادآوری معاد و تکرار آن 304

الف.

ضرورت معاد از منظر حضرت علی (علیه السلام) 306

1- بیهودگی دنیا 306

2- معاد مستلزم عدالت الهی 307

3. معاد شناسی شاهدانه 307

ب.آخرت گرایی

و یاد معاد در کلام علی (علیه السلام) 309

1- شتری که در هر خانه ای می خوابد 310

2- پندی پاینده و حکمتی راهگشا! از مرگ بترس ... 311

3- انسان ها شکار آماده مرگ هستند 312

4. مرگ دریچه ای به عالم ملکوت 313

5. مشغول شدن به دنیا و غفلت از آخرت 314

ج.

نقش معاد در تربیت 315

1- یادآوری مرگ و فنای دنیا: 316

2- آمادگی برای مرگ و مواقف بعد از آن: 318

د.

آثار مرگ اندیشی و مرگ باوری 319

1- تعدیل غرایز 319

2- دوری از تکبر 320

3- از بین بردن آرزوهای طولانی 320

4- رهایی از گرایش های فریبنده د نیایی 320

5- مراقبه و محاسبه کردار 321

6- انجام عمل صالح 321

7- زنده دلی و درک واقعیت ها 322

8 - رعایت عدالت 322

9- تحمل مصیبت ها 323

10- سرعت در انجام کارهای خیر 323

ه-

. فواید یاد مرگ 323

و.

الگوسازی در معاد باوری 325

نتیجه 327

12. آسیب ها و موانع همدلی در سیره اخلاقی امام علی (علیه السلام) 331

چکیده 333

مقدمه 333

پیشینه 335

1. مفهوم شناسی واژگان 336

الف)

آسیب 336

ب)

مانع 336

ج)

سیره 337

2. عوامل همدلی 337

الف)

الگوپذیری 337

ب)

کنار گذاشتن تعصّبات منفی 339

ج)

صداقت و راستگویی 340

3. موانع همدلی در سیره حضرت علی(علیه السلام) 341

الف)

غرور و خودبزرگ بینی 341

ب)

بدبینی و منفی نگری 342

ج)

انتقادهای ضعیف و مخرب 344

یک.

سخت گیری در انتقاد 345

دو.

شتاب زدگی در انتقاد 346

سه.

آگاهی نداشتن به موضوع 347

چهار.

تغییر ارزش ها در جامعه 348

نتیجه 354

13. بررسی پدیده نفاق از منظر نهج البلاغه 357

چکیده 359

مقدمه 360

1. پیشینه 362

2. مفهوم شناسی نفاق 363

مفهوم

نفاق در نهج البلاغه 364

3. انواع نفاق در نهج البلاغه 366

4. سیمای منافقین در نهج البلاغه 368

5. نکوهش نفاق در نهج البلاغه 372

6. مبارزه با نفاق در نهج البلاغه 380

7. درمان نفاق 382

نتیجه 383

14. اهداف سلوک عرفانی در تعالیم امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) 387

چکیده 389

مقدمه 389

پیشینه 390

1. مفهوم شناسی 392

الف)

هدف 392

ب)

سلوک 392

ج)

عرفان 393

د)

تعالیم 393

2. یافته های تحقیق 394

3. اهداف سلوک 395

الف)

عبودیت 396

ب)

تزکیه و تهذیب نفس 397

ج)

معرفت 400

یک

- معرفت نفس 401

دو

- معرفت بالله 402

4. رابطه علم و معرفت 404

5. قرب الهی 405

الف)

حقیقت قرب در تعالیم علوی 406

ب)

عوامل قرب الهی 407

ج)

موانع قرب الهی 409

د)

آثار قرب الهی 410

نتیجه 410

15. مطالعه تطبیقی «صلح کُل» در ادبیات عرفانی و آموزه های علوی 415

چکیده 417

مقدمه 418

تسامح،

تساهل و صلح کُل در ادبیات عرفانی 421

احترام

به مذاهب دیگر در ادبیات عرفانی 423

اصل

محبت و عشق ورزیدن به همگان در ادبیات عرفانی 424

بررسی

صلح کُل در ادبیات عرفانی 425

بررسی

صلح کُل در آراء امیرالمؤمنین(علیه السلام) 426

الف)

اصالت صلح از نگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) 427

ب)اخلاق

جنگ از نگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) 432

ایجاد

زمینه صلح کُل از جانب امیرالمؤمنین(علیه السلام) 433

الف)آغازگر

جنگ نبودن 433

ب)

استفاده از روش مذاکره به منظور اقناع دشمن 434

ج)

نریختن خون بیگانگان، با تأکید بر قداست حیات 435

تناقض گویی

در دیدگاه صوفیان 436

الف)

تأکید بر سیر و سلوک عارفانه و کثرتگرایی دینی 436

ب)

تأکید عرفا بر حق بودن یک مذهب خاص 436

ج)

جبرگرایی 439

صلح

دلیل عقلی اسلام برای ایجاد عدالت اجتماعی 440

الف)

جنگ و منازعه علت عقلانی از بین بردن توازن و عدالت 440

ب)

تفرقه و عدم وحدت، عامل عقلی از بین رفتن ثبات و عدالت اجتماعی 441

ج)

اسلام، پبش گام صلح 443

د)

قانون کلی حاکم بر قرآن مبنی بر مصالحه 443

نقدی

بر صلح کُل 447

نتیجه 448

ارتباط

تساهل و مدارا از نگاه صوفیه و امیرالمؤمنین(علیه السلام) 450

ارتباط

جبرگرایی در صلح کل 450

نقد

ادبیات عرفانی 451

منابع 453

16. تحلیل فنای عارفانه در نهج البلاغه 457

چکیده 459

مقدمه 459

1. بیان مسئله 460

2. پیشینه 461

3. اهداف و ضرورت پژوهش 462

4. چهارچوب های نظری مرگ پیش از مرگ در نهج البلاغه 463

الف)

موت احمر 463

ب)

موت ابیض 464

ج)

موت اسود 466

د)

موت اخضر 468

نتیجه 470

17. آسیب شناسی عرفان کاذب با نظر به دافعه عرفان علوی 473

چکیده 475

مقدمه 475

1. پیشینه 476

2. عقل گریزی عرفان های نوظهور 477

3. عقل گرایی عرفان علوی 479

4. شریعت گریزی عرفان های نوظهور 485

5. دیدگاه پلورالیستی 487

6. شریعت گرایی عرفان علوی 490

7. نفی فرهنگ فرهیخته در عرفان پست مدرن 494

8. انسان کامل از دیدگاه امام علی (علیه السلام) 496

نتیجه 499

ص: 4

فهرست

فهرست 5

مقدمه

دبیر علمی کنگره 21

مقدمه

رئیس شورای سیاست گذاری 31

1. اخلاق از دیدگاه امام علی (علیه السلام) 35

چکیده 37

مقدمه 37

1. پیشینه 39

2. اخلاق در نهج البلاغه 40

الف)

جایگاه اخلاق 40

ب)

اهمیت اخلاق 41

ج)

ارائه الگو برای اخلاق پسندیده 42

د)

نقش اخلاق اجتماعی در نهج البلاغه 43

ه-)

اصالت فرد یا جامعه 43

و)

امر به معروف و نهی از منکر 44

ز)

نقش اخلاق در گسترش معنویت 45

ح)

ضرورت اخلاق سیاسی در جامعه 47

ط)

ضرورت اخلاق کارگزاران 47

ی)

برخی از وظایف اخلاقی حاکمان و کارگزاران دولت اسلامی 48

ک)

امانت داری در بیت المال 49

ل)

خودبینی، مهلکی بزرگ 50

م)

معالجه عجب 50

ن)

غضب و خشم، عامل سقوط 51

س)

وظایف اخلاقی مردم در قبال حاکم اسلامی 51

ع)

تقوا از مهم ترین خصوصیات اخلاقی و فردی حضرت علی(علیه السلام) 52

ف)

آثار اجتماعی تقوا و نقش آن در حکومت از منظر امام علی(علیه السلام) 53

-

روشن بینی و بصیرت؛ 53

-

جلوگیری از شک و شبهه؛ 53

-

غلبه بر سختی های دنیا و آخرت؛ 54

-

مصونیت از گناه؛ 54

-

حرص در علم؛ 54

ص)

نتیجه 54

2. اخلاق حرفه ای در نهج البلاغه 59

چکیده 61

مقدمه 61

پیشینه 63

1. مفهوم شناسی 63

الف.

اخلاق حرفه ای 63

ب.سطوح

اخلاق حرفه ای 65

ج.

اخلاق کار 65

2. مبانی انسان شناسی اخلاق حرفه ای 66

3. مفاهیم اساسی انسان شناسی در نهج البلاغه 67

الف.

سرشت انسان 68

ب.اختیار 69

یک.

مشیت و خواست انسان 70

دو.

امتحان و بلا 70

سه.

ارسال پیامبران 70

چهار.

مسئولیت 71

5. معنی و فلسفه کار در نهج البلاغه 71

6. هدف از کسب وکار 73

الف.

هدف از کسب وکار در نهج البلاغه 73

ب.

هدف گذاری در کسب وکار 75

8. نگرش به کسب وکار در نهج البلاغه 76

9. سبک کسب وکار در نهج البلاغه 77

الف.

سبک غیرفعال 78

ب.

سبک آزمندانه 78

ج.

سبک مفید 78

نتیجه 79

3. اخلاق و تربیت از دیدگاه امام علی (علیه السلام) 83

چکیده 85

پیشینه 86

تعریف

اخلاق و تربیت 87

الف.

تعریف لغوی 87

ب.

تعریف اصطلاحی 87

اهمیت

تربیت 88

هدف

تربیت 89

علم

اخلاق 90

نقش

اخلاق در شکل گیری جامعه مطلوب 90

الف.

امنیت اجتماعی 90

ب.

فقرزدایی و گسترش رفاه عادلانه 91

ج.

توسعه دانایی و شکوفایی علمی 91

فضائل اخلاقی 92

الف.

بیان آثار برخی از خصلت های نیکو 92

ب.

عفو و بخشش 93

ج.

چشم پوشی از لغزش ها 93

د.

دادرسی و شاد کردن غم دیدگان 94

ه-.

جود و کرم 94

و.

زهد و پارسایی 94

ز.

اعتدال در رفتارهای مالی 95

ح.

قناعت 96

ط.

سود رساندن به دیگران 96

اصول

تربیت 97

الف.

اصل آخرت گرایی دنیاگریزی 97

ب.

اصل عمل گرایی آرزوگریزی 100

ج.

اصل امیدواری یأس گریزی 101

د.

اصل پایداری پرهیز از رفاه زدگی 103

ه-.

اصل تعقل ورزی غفلت زدایی 105

و.

اصل تواضع گرایی تکبرگریزی 106

نتیجه 108

4. بررسی اخلاق و تربیت از دیدگاه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) 111

چکیده 113

مقدمه 113

روش

تحقیق 114

1. پیشینه 114

2. اصول تربیتی از دیدگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) 115

الف.

آخرت گرایی 115

ب.

دنیاگریزی 116

ج.

عمل گرایی، آرزوگریزی 117

د.

امید داشتن و دوری از یأس 118

ه-

. اصل پرهیز از رفاه زدگی 119

و.

پرورش عقل 119

ز.

تربیت حول محور تقوی 120

یک.

معنای تقوا از دیدگاه امام علی(علیه السلام) 120

دو.

ارزش تقوا 120

سه.

رابطه تربیت و تقوا 120

چهار.

رابطه تربیت و علم 121

پنج.

حلم زیربنای علم و تربیت 122

نتیجه 123

5. تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی (علیه السلام) 125

چکیده 127

مقدمه 128

1. پیشینه 130

2. روش تحقیق 131

3. تجزیه وتحلیل یافته ها 132

الف( مهم ترین مبانی تربیت اخلاقی 132

ب( مهم ترین اصول تربیت اخلاقی 133

ج( مهم ترین اولویت های تربیت اخلاقی 136

یک.

اولویت های مهم در فضائل اخلاقی 136

دو.

اولویت های مهم در رذائل اخلاقی 140

د)

مهم ترین روش های تربیت اخلاقی 145

4. نتیجه 147

6. تأثیر ساحت شناختی بر ساحات عاطفی و ارادی نفس از منظر نهج البلاغه 151

چکیده 153

مقدمه 153

ساحات

وجودی انسان 154

چیستی

ایمان 156

حقیقت

ایمان در نهج البلاغه 158

کاربرد

واژه قلب در نهج البلاغه 158

کارکرد

قلب در ساحت شناختی و اعتقادی اخلاق بندگی 159

کاربرد

قلب در ساحت عاطفی و احساسی 160

تأثیر

ساحت شناختی (ایمان) بر ساحت عواطف 161

الف.

واژه شناسی تقوا در نهج البلاغه 168

ب.

مراتب تقوا 171

نتیجه 176

تأثیر

ادراک و ایمان بر ساحت عاطفی و ارادی 176

7. صلح طلبی و اخلاق مداری امام علی (علیه السلام) در جنگ جمل 181

چکیده 183

مقدمه 183

پیشینه 184

1. صلح طلبی امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جنگ جمل 184

الف)

تلاش جهت ثبات صلح و آرامش 185

ب)

تعویق سه روزه جنگ به امید جلوگیری از خونریزی 185

ج)

فرستادن نمایندگان جهت بر قراری صلح 186

یک.

قاصدی صعصعةبن صوحان 186

دو.

اعزام عبدالله بن عباس 186

سه.

اعزام نماینده، جهت برقراری صلح 186

د)

پرهیز از وقوع جنگ و خونریزی 187

ه-)

اجازه نبرد پس از کشته شدن چند نفر از یاران 187

و)

دعوت شورشیان به بازگشت به جامعه 187

ز)

قاصدی با قرآن به دست ابن عباس 187

ح)

موعظه شورشیان در روز جنگ 188

ط)

اعزام جوان قرآن به دست 188

ی)

مهلت سه روزه به ناکثین 188

یک

- سخن با زبیر و طلحه در میدان نبرد 188

دو

- اخلاق مداری امیرالمؤمنین در جنگ جمل 189

سه

- اصحاب جمل برادران ما هستند! 189

چهار

- خودداری از آوردن همسر پیامبر به میدان جنگ 189

پنج

- عدم سرزش شرکت کنندگان در جنگ 190

شش

- خبری از تعرض به زنان به من نرسد 190

هفت

- رعایت حال زنان 190

هشت

- عدم تخلف از فرمان عمومی 191

2. تاکتیک نظامی امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جنگ جمل 191

الف)

خفه کردن توطئه جنگی در نطفه 191

ب)

عدم غافلگیری و رهانکردن دشمن 192

ج)

حقوق مردم در مسیر جنگ رعایت گردد 192

د)

کیفر آزاردهندگان به مردم در مسیر 193

ه-)

ستم سربازان را به درگاه خدا و نزد من گزارش دهید 193

و)

تهییج و ترغیب سربازان 193

ز)

شجاعت در جنگ 193

ح)

فرمانده سپاه در خط مقدم می جنگد 194

ط)

دفاع رزمندگان از همدیگر 194

ی)

آغازگر جنگ نباشید 195

ک)

عدم قتل زخمی ها و مجروحین 195

ل)

فرمان و نحوه نگرش در رویایی به دشمن 195

م)

شتر عایشه را نشانه برید 195

ن)

رعایت حقوق رزمندگان 196

س)

مدارا با دشمن پس از پیروزی 196

ع)

مدارا بر عایشه، فرمانده سپاه 197

ف)

توهین کننده به اسرا حد می خورد 197

ص)

بازگرداندن عایشه با عزت و احترام 198

ق)

عفو و گذشت مردم بصره، پس از ظفر و پیروزی بر آنان 198

ر)

گریه بر مرگ زبیر و طلحه 199

ش)

نماز بر کشتگان دشمن 199

نتیجه 199

8. سیره اخلاقی علوی (علیه السلام) در جنگ ها 203

مقدمه: 206

پیشینه 206

سیرۀ

اخلاقی علوی (علیه السلام) در جنگ ها 207

1. ترجیح صلح بر جنگ 207

الف) سفارش های حضرت امام علی (علیه السلام) قبل از جنگ 207

ب)

علت آغاز جنگ 210

ج) مذاکرات 213

یک.

مذاکرات قبل از لشکرکشی 213

دو.

مذاکرات قبل از شروع جنگ 215

سه.

مذاکرات میانۀ میدان جنگ 218

د)

دعا برای صلح 219

2. قاطعیت بعد از شروع جنگ 219

الف)

قاطعیت در پس گیری شریعۀ فرات 221

ب)

قاطعیت در جنگ 221

3. سیرۀ علوی (علیه السلام) با اسراء جنگی 223

4. سیرۀ امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مواجهه با زنان در جنگ 227

نمونه هایی

از برخورد حضرت امام علی (علیه السلام) با زنان در جنگ ها 228

5. اجرای عدالت در جنگ 231

6. شجاعت 233

7. توجه به امورمعنوی و عدم دنیاگری 237

8. عدم مصلحت اندیشی 241

9. حیاء 243

الف)

مواجهه حضرت امام علی (علیه السلام) با عمروعاص 244

ب)

مواجهه حضرت امام علی (علیه السلام) با مخارق بن عبدالرحمان 244

10. بصیرت 245

11. جوانمردی 246

12. وفای به عهد 248

نتیجه 248

9. غیرت دینی امام علی (علیه السلام) 255

مقدمه 258

پیشینه 259

1. مفهوم شناسی 259

الف.

غیرت 259

ب.

دین 261

ج.

غیرت دینی 261

2. یافته ها 262

غیرت

دینی در شخصیت حضرت علی(علیه السلام) 262

3. آثار غیرت دینی 266

الف.

آثار فردی غیرت دینی 266

یک.

جلب محبت الهی 266

دو.

هدایت و مصونیت از گمراهی 266

سه.

ایجاد رأفت و رحمت در قلب 267

چهار.

افزایش عفت و پاک دامنی فرد 267

پنج.

مسئولیت پذیری 267

شش.

هدایت و مصونیت از گمراهی 268

هفت.

پاسداری از عزت و کرامت انسانی 268

ب.

آثار اجتماعی غیرت دینی 269

یک.

پیروزی بر دشمنان و عزت و اقتدار و سربلندی 269

دو.

حفظ حریم ارزش های والای یک جامعه 269

سه.

ثبات خانواده 269

چهار.

دفاع از حریم خانواده 270

پنج.

پاکی و سلامت نسل ها 270

نتیجه 271

10. تحلیل معناشناختی «شُحّ نفس» و مؤلفه های آن در نهج البلاغه 275

چکیده 277

مقدمه 277

1.پیشینه 278

2.روش شناسی پژوهش 279

الف.

تحلیل معناشناختی واژه شُحّ 279

یک.

تحلیل معناشناختی بُخل 280

دو.

مراتب و انواع بخل 282

سه.

آثار بخل 283

ب.

تحلیل معناشناختی حرص 284

یک.

انواع حرص 285

دو.

عوامل حرص 285

ج.

تحلیل معناشناختی استبداد 287

د.

تحلیل معناشناختی جَشَع 288

3.موارد کاربرد شُحّ نفس در نهج البلاغه 288

الف.

خطبه 162: غصب خلافت 289

ب.

نامه 53: شُحّ به نفس از ضروریات خودسازی 291

4. جنبه های فردی و اجتماعی شُحّ نفس 292

نتیجه 293

11. معادباوری و مرگ اندیشی در اندیشه های اخلاقی - تربیتی امام علی (علیه السلام) 299

چکیده 301

مقدمه 302

پیشینه 304

1. یادآوری معاد و تکرار آن 304

الف.

ضرورت معاد از منظر حضرت علی (علیه السلام) 306

1- بیهودگی دنیا 306

2- معاد مستلزم عدالت الهی 307

3. معاد شناسی شاهدانه 307

ب.آخرت گرایی

و یاد معاد در کلام علی (علیه السلام) 309

1- شتری که در هر خانه ای می خوابد 310

2- پندی پاینده و حکمتی راهگشا! از مرگ بترس ... 311

3- انسان ها شکار آماده مرگ هستند 312

4. مرگ دریچه ای به عالم ملکوت 313

5. مشغول شدن به دنیا و غفلت از آخرت 314

ج.

نقش معاد در تربیت 315

1- یادآوری مرگ و فنای دنیا: 316

2- آمادگی برای مرگ و مواقف بعد از آن: 318

د.

آثار مرگ اندیشی و مرگ باوری 319

1- تعدیل غرایز 319

2- دوری از تکبر 320

3- از بین بردن آرزوهای طولانی 320

4- رهایی از گرایش های فریبنده د نیایی 320

5- مراقبه و محاسبه کردار 321

6- انجام عمل صالح 321

7- زنده دلی و درک واقعیت ها 322

8 - رعایت عدالت 322

9- تحمل مصیبت ها 323

10- سرعت در انجام کارهای خیر 323

ه-

. فواید یاد مرگ 323

و.

الگوسازی در معاد باوری 325

نتیجه 327

12. آسیب ها و موانع همدلی در سیره اخلاقی امام علی (علیه السلام) 331

چکیده 333

مقدمه 333

پیشینه 335

1. مفهوم شناسی واژگان 336

الف)

آسیب 336

ب)

مانع 336

ج)

سیره 337

2. عوامل همدلی 337

الف)

الگوپذیری 337

ب)

کنار گذاشتن تعصّبات منفی 339

ج)

صداقت و راستگویی 340

3. موانع همدلی در سیره حضرت علی(علیه السلام) 341

الف)

غرور و خودبزرگ بینی 341

ب)

بدبینی و منفی نگری 342

ج)

انتقادهای ضعیف و مخرب 344

یک.

سخت گیری در انتقاد 345

دو.

شتاب زدگی در انتقاد 346

سه.

آگاهی نداشتن به موضوع 347

چهار.

تغییر ارزش ها در جامعه 348

نتیجه 354

13. بررسی پدیده نفاق از منظر نهج البلاغه 357

چکیده 359

مقدمه 360

1. پیشینه 362

2. مفهوم شناسی نفاق 363

مفهوم

نفاق در نهج البلاغه 364

3. انواع نفاق در نهج البلاغه 366

4. سیمای منافقین در نهج البلاغه 368

5. نکوهش نفاق در نهج البلاغه 372

6. مبارزه با نفاق در نهج البلاغه 380

7. درمان نفاق 382

نتیجه 383

14. اهداف سلوک عرفانی در تعالیم امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) 387

چکیده 389

مقدمه 389

پیشینه 390

1. مفهوم شناسی 392

الف)

هدف 392

ب)

سلوک 392

ج)

عرفان 393

د)

تعالیم 393

2. یافته های تحقیق 394

3. اهداف سلوک 395

الف)

عبودیت 396

ب)

تزکیه و تهذیب نفس 397

ج)

معرفت 400

یک

- معرفت نفس 401

دو

- معرفت بالله 402

4. رابطه علم و معرفت 404

5. قرب الهی 405

الف)

حقیقت قرب در تعالیم علوی 406

ب)

عوامل قرب الهی 407

ج)

موانع قرب الهی 409

د)

آثار قرب الهی 410

نتیجه 410

15. مطالعه تطبیقی «صلح کُل» در ادبیات عرفانی و آموزه های علوی 415

چکیده 417

مقدمه 418

تسامح،

تساهل و صلح کُل در ادبیات عرفانی 421

احترام

به مذاهب دیگر در ادبیات عرفانی 423

اصل

محبت و عشق ورزیدن به همگان در ادبیات عرفانی 424

بررسی

صلح کُل در ادبیات عرفانی 425

بررسی

صلح کُل در آراء امیرالمؤمنین(علیه السلام) 426

الف)

اصالت صلح از نگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) 427

ب)اخلاق

جنگ از نگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) 432

ایجاد

زمینه صلح کُل از جانب امیرالمؤمنین(علیه السلام) 433

الف)آغازگر

جنگ نبودن 433

ب)

استفاده از روش مذاکره به منظور اقناع دشمن 434

ج)

نریختن خون بیگانگان، با تأکید بر قداست حیات 435

تناقض گویی

در دیدگاه صوفیان 436

الف)

تأکید بر سیر و سلوک عارفانه و کثرتگرایی دینی 436

ب)

تأکید عرفا بر حق بودن یک مذهب خاص 436

ج)

جبرگرایی 439

صلح

دلیل عقلی اسلام برای ایجاد عدالت اجتماعی 440

الف)

جنگ و منازعه علت عقلانی از بین بردن توازن و عدالت 440

ب)

تفرقه و عدم وحدت، عامل عقلی از بین رفتن ثبات و عدالت اجتماعی 441

ج)

اسلام، پبش گام صلح 443

د)

قانون کلی حاکم بر قرآن مبنی بر مصالحه 443

نقدی

بر صلح کُل 447

نتیجه 448

ارتباط

تساهل و مدارا از نگاه صوفیه و امیرالمؤمنین(علیه السلام) 450

ارتباط

جبرگرایی در صلح کل 450

نقد

ادبیات عرفانی 451

منابع 453

16. تحلیل فنای عارفانه در نهج البلاغه 457

چکیده 459

مقدمه 459

1. بیان مسئله 460

2. پیشینه 461

3. اهداف و ضرورت پژوهش 462

4. چهارچوب های نظری مرگ پیش از مرگ در نهج البلاغه 463

الف)

موت احمر 463

ب)

موت ابیض 464

ج)

موت اسود 466

د)

موت اخضر 468

نتیجه 470

17. آسیب شناسی عرفان کاذب با نظر به دافعه عرفان علوی 473

چکیده 475

مقدمه 475

1. پیشینه 476

2. عقل گریزی عرفان های نوظهور 477

3. عقل گرایی عرفان علوی 479

4. شریعت گریزی عرفان های نوظهور 485

5. دیدگاه پلورالیستی 487

6. شریعت گرایی عرفان علوی 490

7. نفی فرهنگ فرهیخته در عرفان پست مدرن 494

8. انسان کامل از دیدگاه امام علی (علیه السلام) 496

نتیجه 499

ص: 5

ز) نقش اخلاق در گسترش معنویت.. 45

ح) ضرورت اخلاق سیاسی در جامعه. 47

ط) ضرورت اخلاق کارگزاران. 47

ی) برخی از وظایف اخلاقی حاکمان و کارگزاران دولت اسلامی.. 48

ک) امانت داری در بیت المال. 49

ل) خودبینی، مهلکی بزرگ.. 50

م) معالجه عجب.. 50

ن) غضب و خشم، عامل سقوط.. 51

س) وظایف اخلاقی مردم در قبال حاکم اسلامی.. 51

ع) تقوا از مهم ترین خصوصیات اخلاقی و فردی حضرت علی(علیه السلام)..... 52

ف) آثار اجتماعی تقوا و نقش آن در حکومت از منظر امام علی(علیه السلام)..... 53

- روشن بینی و بصیرت؛. 53

- جلوگیری از شک و شبهه؛. 53

- غلبه بر سختی های دنیا و آخرت؛. 54

- مصونیت از گناه؛. 54

- حرص در علم؛. 54

ص) نتیجه. 54

2. اخلاق حرفه ای در نهج البلاغه 59

چکیده 61

مقدمه. 61

پیشینه. 63

1. مفهوم شناسی.. 63

الف. اخلاق حرفه ای.. 63

ب.سطوح اخلاق حرفه ای.. 65

ج. اخلاق کار. 65

2. مبانی انسان شناسی اخلاق حرفه ای.. 66

3. مفاهیم اساسی انسان شناسی در نهج البلاغه. 67

الف. سرشت انسان. 68

ص: 6

ب.اختیار. 69

یک. مشیت و خواست انسان. 70

دو. امتحان و بلا.. 70

سه. ارسال پیامبران. 70

چهار. مسئولیت.. 71

5. معنی و فلسفه کار در نهج البلاغه. 71

6. هدف از کسب وکار. 73

الف. هدف از کسب وکار در نهج البلاغه. 73

ب. هدف گذاری در کسب وکار. 75

8. نگرش به کسب وکار در نهج البلاغه. 76

9. سبک کسب وکار در نهج البلاغه. 77

الف. سبک غیرفعال. 78

ب. سبک آزمندانه. 78

ج. سبک مفید. 78

نتیجه. 79

3. اخلاق و تربیت از دیدگاه امام علی (علیه السلام). 83

چکیده 85

پیشینه. 86

تعریف اخلاق و تربیت.. 87

الف. تعریف لغوی.. 87

ب. تعریف اصطلاحی.. 87

اهمیت تربیت.. 88

هدف تربیت.. 89

علم اخلاق. 90

نقش اخلاق در شکل گیری جامعه مطلوب.. 90

الف. امنیت اجتماعی.. 90

ب. فقرزدایی و گسترش رفاه عادلانه. 91

ج. توسعه دانایی و شکوفایی علمی.. 91

ص: 7

فضائل اخلاقی.. 92

الف. بیان آثار برخی از خصلت های نیکو. 92

ب. عفو و بخشش... 93

ج. چشم پوشی از لغزش ها 93

د. دادرسی و شاد کردن غم دیدگان. 94

ه-. جود و کرم. 94

و. زهد و پارسایی.. 94

ز. اعتدال در رفتارهای مالی.. 95

ح. قناعت.. 96

ط. سود رساندن به دیگران. 96

اصول تربیت.. 97

الف. اصل آخرت گرایی دنیاگریزی.. 97

ب. اصل عمل گرایی آرزوگریزی.. 100

ج. اصل امیدواری یأس گریزی.. 101

د. اصل پایداری پرهیز از رفاه زدگی.. 103

ه-. اصل تعقل ورزی غفلت زدایی.. 105

و. اصل تواضع گرایی تکبرگریزی.. 106

نتیجه. 108

4. بررسی اخلاق و تربیت از دیدگاه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام). 111

چکیده 113

مقدمه. 113

روش تحقیق. 114

1. پیشینه. 114

2. اصول تربیتی از دیدگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام)..... 115

الف. آخرت گرایی.. 115

ب. دنیاگریزی.. 116

ج. عمل گرایی، آرزوگریزی.. 117

د. امید داشتن و دوری از یأس.. 118

ص: 8

ه- . اصل پرهیز از رفاه زدگی.. 119

و. پرورش عقل. 119

ز. تربیت حول محور تقوی.. 120

یک. معنای تقوا از دیدگاه امام علی(علیه السلام)..... 120

دو. ارزش تقوا 120

سه. رابطه تربیت و تقوا 120

چهار. رابطه تربیت و علم. 121

پنج. حلم زیربنای علم و تربیت.. 122

نتیجه. 123

5. تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی (علیه السلام). 125

چکیده 127

مقدمه. 128

1. پیشینه. 130

2. روش تحقیق. 131

3. تجزیه وتحلیل یافته ها 132

الف( مهم ترین مبانی تربیت اخلاقی.. 132

ب( مهم ترین اصول تربیت اخلاقی.. 133

ج( مهم ترین اولویت های تربیت اخلاقی.. 136

یک. اولویت های مهم در فضائل اخلاقی.. 136

دو. اولویت های مهم در رذائل اخلاقی.. 140

د) مهم ترین روش های تربیت اخلاقی.. 145

4. نتیجه. 147

6. تأثیر ساحت شناختی بر ساحات عاطفی و ارادی نفس از منظر نهج البلاغه 151

چکیده 153

مقدمه. 153

ساحات وجودی انسان. 154

چیستی ایمان. 156

حقیقت ایمان در نهج البلاغه. 158

ص: 9

کاربرد واژه قلب در نهج البلاغه. 158

کارکرد قلب در ساحت شناختی و اعتقادی اخلاق بندگی.. 159

کاربرد قلب در ساحت عاطفی و احساسی.. 160

تأثیر ساحت شناختی (ایمان) بر ساحت عواطف... 161

الف. واژه شناسی تقوا در نهج البلاغه. 168

ب. مراتب تقوا 171

نتیجه. 176

تأثیر ادراک و ایمان بر ساحت عاطفی و ارادی.. 176

7. صلح طلبی و اخلاق مداری امام علی (علیه السلام) در جنگ جمل. 181

چکیده 183

مقدمه. 183

پیشینه. 184

1. صلح طلبی امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جنگ جمل. 184

الف) تلاش جهت ثبات صلح و آرامش... 185

ب) تعویق سه روزه جنگ به امید جلوگیری از خونریزی.. 185

ج) فرستادن نمایندگان جهت بر قراری صلح.. 186

یک. قاصدی صعصعةبن صوحان. 186

دو. اعزام عبدالله بن عباس... 186

سه. اعزام نماینده، جهت برقراری صلح.. 186

د) پرهیز از وقوع جنگ و خونریزی.. 187

ه-) اجازه نبرد پس از کشته شدن چند نفر از یاران. 187

و) دعوت شورشیان به بازگشت به جامعه. 187

ز) قاصدی با قرآن به دست ابن عباس... 187

ح) موعظه شورشیان در روز جنگ... 188

ط) اعزام جوان قرآن به دست.. 188

ی) مهلت سه روزه به ناکثین. 188

یک - سخن با زبیر و طلحه در میدان نبرد 188

دو - اخلاق مداری امیرالمؤمنین در جنگ جمل. 189

ص: 10

سه - اصحاب جمل برادران ما هستند! 189

چهار - خودداری از آوردن همسر پیامبر به میدان جنگ... 189

پنج - عدم سرزش شرکت کنندگان در جنگ... 190

شش - خبری از تعرض به زنان به من نرسد. 190

هفت - رعایت حال زنان. 190

هشت - عدم تخلف از فرمان عمومی.. 191

2. تاکتیک نظامی امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جنگ جمل. 191

الف) خفه کردن توطئه جنگی در نطفه. 191

ب) عدم غافلگیری و رهانکردن دشمن. 192

ج) حقوق مردم در مسیر جنگ رعایت گردد. 192

د) کیفر آزاردهندگان به مردم در مسیر. 193

ه-) ستم سربازان را به درگاه خدا و نزد من گزارش دهید. 193

و) تهییج و ترغیب سربازان. 193

ز) شجاعت در جنگ... 193

ح) فرمانده سپاه در خط مقدم می جنگد. 194

ط) دفاع رزمندگان از همدیگر. 194

ی) آغازگر جنگ نباشید. 195

ک) عدم قتل زخمی ها و مجروحین. 195

ل) فرمان و نحوه نگرش در رویایی به دشمن. 195

م) شتر عایشه را نشانه برید. 195

ن) رعایت حقوق رزمندگان. 196

س) مدارا با دشمن پس از پیروزی.. 196

ع) مدارا بر عایشه، فرمانده سپاه 197

ف) توهین کننده به اسرا حد می خورد 197

ص) بازگرداندن عایشه با عزت و احترام. 198

ق) عفو و گذشت مردم بصره، پس از ظفر و پیروزی بر آنان. 198

ر) گریه بر مرگ زبیر و طلحه. 199

ش) نماز بر کشتگان دشمن. 199

ص: 11

نتیجه. 199

8. سیره اخلاقی علوی (علیه السلام) در جنگ ها 203

مقدمه: 206

پیشینه. 206

سیرۀ اخلاقی علوی (علیه السلام) در جنگ ها 207

1. ترجیح صلح بر جنگ... 207

الف) سفارش های حضرت امام علی (علیه السلام) قبل از جنگ... 207

ب) علت آغاز جنگ... 210

ج) مذاکرات.. 213

یک. مذاکرات قبل از لشکرکشی.. 213

دو. مذاکرات قبل از شروع جنگ... 215

سه. مذاکرات میانۀ میدان جنگ... 218

د) دعا برای صلح.. 219

2. قاطعیت بعد از شروع جنگ... 219

الف) قاطعیت در پس گیری شریعۀ فرات.. 221

ب) قاطعیت در جنگ... 221

3. سیرۀ علوی (علیه السلام) با اسراء جنگی.. 223

4. سیرۀ امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مواجهه با زنان در جنگ... 227

نمونه هایی از برخورد حضرت

امام علی (علیه السلام) با زنان در جنگ ها 228

5. اجرای عدالت در جنگ... 231

6. شجاعت.. 233

7. توجه به امورمعنوی و عدم دنیاگری.. 237

8. عدم مصلحت اندیشی.. 241

9. حیاء. 243

الف) مواجهه حضرت امام علی

(علیه السلام) با عمروعاص... 244

ب) مواجهه حضرت امام علی (علیه السلام) با مخارق بن عبدالرحمان. 244

10. بصیرت.. 245

11. جوانمردی.. 246

ص: 12

12. وفای به عهد. 248

نتیجه. 248

9. غیرت دینی امام علی (علیه السلام). 255

مقدمه. 258

پیشینه. 259

1. مفهوم شناسی.. 259

الف. غیرت.. 259

ب. دین. 261

ج. غیرت دینی.. 261

2. یافته ها 262

غیرت دینی در شخصیت حضرت علی(علیه السلام)..... 262

3. آثار غیرت دینی.. 266

الف. آثار فردی غیرت دینی.. 266

یک. جلب محبت الهی.. 266

دو. هدایت و مصونیت از گمراهی.. 266

سه. ایجاد رأفت و رحمت در قلب.. 267

چهار. افزایش عفت و پاک دامنی فرد 267

پنج. مسئولیت پذیری.. 267

شش. هدایت و مصونیت از گمراهی.. 268

هفت. پاسداری از عزت و کرامت انسانی.. 268

ب. آثار اجتماعی غیرت دینی.. 269

یک. پیروزی بر دشمنان و عزت و اقتدار و سربلندی.. 269

دو. حفظ حریم ارزش های والای یک جامعه. 269

سه. ثبات خانواده 269

چهار. دفاع از حریم خانواده 270

پنج. پاکی و سلامت نسل ها 270

نتیجه. 271

ص: 13

10. تحلیل معناشناختی «شُحّ نفس» و مؤلفه های آن در نهج البلاغه 275

چکیده 277

مقدمه. 277

1.پیشینه. 278

2.روش شناسی پژوهش... 279

الف. تحلیل معناشناختی واژه شُحّ.. 279

یک. تحلیل معناشناختی بُخل. 280

دو. مراتب و انواع بخل. 282

سه. آثار بخل. 283

ب. تحلیل معناشناختی حرص... 284

یک. انواع حرص... 285

دو. عوامل حرص... 285

ج. تحلیل معناشناختی استبداد. 287

د. تحلیل معناشناختی جَشَع. 288

3.موارد کاربرد شُحّ نفس در نهج البلاغه. 288

الف. خطبه 162: غصب خلافت.. 289

ب. نامه 53: شُحّ به نفس از ضروریات خودسازی.. 291

4. جنبه های فردی و اجتماعی شُحّ نفس... 292

نتیجه. 293

11. معادباوری و مرگ اندیشی در اندیشه های اخلاقی - تربیتی امام علی (علیه السلام). 299

چکیده 301

مقدمه. 302

پیشینه. 304

1. یادآوری معاد و تکرار آن. 304

الف. ضرورت معاد از منظر حضرت علی (علیه السلام). 306

1- بیهودگی دنیا 306

2- معاد مستلزم عدالت الهی.. 307

3. معاد شناسی شاهدانه. 307

ص: 14

ب.آخرت گرایی و یاد معاد در کلام علی (علیه السلام). 309

1- شتری که در هر خانه ای می خوابد. 310

2- پندی پاینده و حکمتی راهگشا! از مرگ بترس ... 311

3- انسان ها شکار آماده مرگ هستند. 312

4. مرگ دریچه ای به عالم ملکوت.. 313

5. مشغول شدن به دنیا و غفلت از آخرت.. 314

ج. نقش معاد در تربیت.. 315

1- یادآوری مرگ و فنای دنیا: 316

2- آمادگی برای مرگ و مواقف بعد از آن: 318

د. آثار مرگ اندیشی و مرگ باوری.. 319

1- تعدیل غرایز. 319

2- دوری از تکبر. 320

3- از بین بردن آرزوهای طولانی.. 320

4- رهایی از گرایش های فریبنده د نیایی.. 320

5- مراقبه و محاسبه کردار. 321

6- انجام عمل صالح.. 321

7- زنده دلی و درک واقعیت ها 322

8 - رعایت عدالت.. 322

9- تحمل مصیبت ها 323

10- سرعت در انجام کارهای خیر. 323

ه- . فواید یاد مرگ.. 323

و. الگوسازی در معاد باوری.. 325

نتیجه. 327

12. آسیب ها و موانع همدلی در سیره اخلاقی امام علی (علیه السلام). 331

چکیده 333

مقدمه. 333

پیشینه. 335

1. مفهوم شناسی واژگان. 336

ص: 15

الف) آسیب.. 336

ب) مانع. 336

ج) سیره 337

2. عوامل همدلی.. 337

الف) الگوپذیری.. 337

ب) کنار گذاشتن تعصّبات منفی.. 339

ج) صداقت و راستگویی.. 340

3. موانع همدلی در سیره حضرت علی(علیه السلام)..... 341

الف) غرور و خودبزرگ بینی.. 341

ب) بدبینی و منفی نگری.. 342

ج) انتقادهای ضعیف و مخرب.. 344

یک. سخت گیری در انتقاد. 345

دو. شتاب زدگی در انتقاد. 346

سه. آگاهی نداشتن به موضوع. 347

چهار. تغییر ارزش ها در جامعه. 348

نتیجه. 354

13. بررسی پدیده نفاق از منظر نهج البلاغه 357

چکیده 359

مقدمه. 360

1. پیشینه. 362

2. مفهوم شناسی نفاق. 363

مفهوم نفاق در نهج البلاغه. 364

3. انواع نفاق در نهج البلاغه. 366

4. سیمای منافقین در نهج البلاغه. 368

5. نکوهش نفاق در نهج البلاغه. 372

6. مبارزه با نفاق در نهج البلاغه. 380

7. درمان نفاق. 382

نتیجه. 383

ص: 16

14. اهداف سلوک عرفانی در تعالیم امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) 387

چکیده 389

مقدمه. 389

پیشینه. 390

1. مفهوم شناسی.. 392

الف) هدف.. 392

ب) سلوک.. 392

ج) عرفان. 393

د) تعالیم. 393

2. یافته های تحقیق. 394

3. اهداف سلوک.. 395

الف) عبودیت.. 396

ب) تزکیه و تهذیب نفس... 397

ج) معرفت.. 400

یک - معرفت نفس... 401

دو - معرفت بالله. 402

4. رابطه علم و معرفت.. 404

5. قرب الهی.. 405

الف) حقیقت قرب در تعالیم علوی.. 406

ب) عوامل قرب الهی.. 407

ج) موانع قرب الهی.. 409

د) آثار قرب الهی.. 410

نتیجه. 410

15. مطالعه تطبیقی «صلح کُل» در ادبیات عرفانی و آموزه های علوی. 415

چکیده 417

مقدمه. 418

تسامح، تساهل و صلح کُل در ادبیات عرفانی.. 421

احترام به مذاهب دیگر در ادبیات عرفانی.. 423

ص: 17

اصل محبت و عشق ورزیدن به همگان در ادبیات عرفانی.. 424

بررسی صلح کُل در ادبیات عرفانی.. 425

بررسی صلح کُل در آراء امیرالمؤمنین(علیه السلام). 426

الف) اصالت صلح از نگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام). 427

ب)اخلاق جنگ از نگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام). 432

ایجاد زمینه صلح کُل از جانب امیرالمؤمنین(علیه السلام). 433

الف)آغازگر جنگ نبودن. 433

ب) استفاده از روش مذاکره به منظور اقناع دشمن. 434

ج) نریختن خون بیگانگان، با تأکید بر قداست حیات.. 435

تناقض گویی در دیدگاه صوفیان. 436

الف) تأکید بر سیر و سلوک عارفانه و کثرتگرایی دینی.. 436

ب) تأکید عرفا بر حق بودن یک مذهب خاص... 436

ج) جبرگرایی.. 439

صلح دلیل عقلی اسلام برای ایجاد عدالت اجتماعی.. 440

الف) جنگ و منازعه علت عقلانی از بین بردن توازن و عدالت.. 440

ب) تفرقه و عدم وحدت، عامل عقلی از بین رفتن ثبات و عدالت اجتماعی.. 441

ج) اسلام، پبش گام صلح.. 443

د) قانون کلی حاکم بر قرآن مبنی بر مصالحه. 443

نقدی بر صلح کُل. 447

نتیجه. 448

ارتباط تساهل و مدارا از نگاه صوفیه و امیرالمؤمنین(علیه السلام). 450

ارتباط جبرگرایی در صلح کل. 450

نقد ادبیات عرفانی.. 451

منابع. 453

16. تحلیل فنای عارفانه در نهج البلاغه 457

چکیده 459

مقدمه. 459

1. بیان مسئله. 460

ص: 18

فهرست 5

مقدمه

دبیر علمی کنگره 21

مقدمه

رئیس شورای سیاست گذاری 31

1. اخلاق از دیدگاه امام علی (علیه السلام) 35

چکیده 37

مقدمه 37

1. پیشینه 39

2. اخلاق در نهج البلاغه 40

الف)

جایگاه اخلاق 40

ب)

اهمیت اخلاق 41

ج)

ارائه الگو برای اخلاق پسندیده 42

د)

نقش اخلاق اجتماعی در نهج البلاغه 43

ه-)

اصالت فرد یا جامعه 43

و)

امر به معروف و نهی از منکر 44

ز)

نقش اخلاق در گسترش معنویت 45

ح)

ضرورت اخلاق سیاسی در جامعه 47

ط)

ضرورت اخلاق کارگزاران 47

ی)

برخی از وظایف اخلاقی حاکمان و کارگزاران دولت اسلامی 48

ک)

امانت داری در بیت المال 49

ل)

خودبینی، مهلکی بزرگ 50

م)

معالجه عجب 50

ن)

غضب و خشم، عامل سقوط 51

س)

وظایف اخلاقی مردم در قبال حاکم اسلامی 51

ع)

تقوا از مهم ترین خصوصیات اخلاقی و فردی حضرت علی(علیه السلام) 52

ف)

آثار اجتماعی تقوا و نقش آن در حکومت از منظر امام علی(علیه السلام) 53

-

روشن بینی و بصیرت؛ 53

-

جلوگیری از شک و شبهه؛ 53

-

غلبه بر سختی های دنیا و آخرت؛ 54

-

مصونیت از گناه؛ 54

-

حرص در علم؛ 54

ص)

نتیجه 54

2. اخلاق حرفه ای در نهج البلاغه 59

چکیده 61

مقدمه 61

پیشینه 63

1. مفهوم شناسی 63

الف.

اخلاق حرفه ای 63

ب.سطوح

اخلاق حرفه ای 65

ج.

اخلاق کار 65

2. مبانی انسان شناسی اخلاق حرفه ای 66

3. مفاهیم اساسی انسان شناسی در نهج البلاغه 67

الف.

سرشت انسان 68

ب.اختیار 69

یک.

مشیت و خواست انسان 70

دو.

امتحان و بلا 70

سه.

ارسال پیامبران 70

چهار.

مسئولیت 71

5. معنی و فلسفه کار در نهج البلاغه 71

6. هدف از کسب وکار 73

الف.

هدف از کسب وکار در نهج البلاغه 73

ب.

هدف گذاری در کسب وکار 75

8. نگرش به کسب وکار در نهج البلاغه 76

9. سبک کسب وکار در نهج البلاغه 77

الف.

سبک غیرفعال 78

ب.

سبک آزمندانه 78

ج.

سبک مفید 78

نتیجه 79

3. اخلاق و تربیت از دیدگاه امام علی (علیه السلام) 83

چکیده 85

پیشینه 86

تعریف

اخلاق و تربیت 87

الف.

تعریف لغوی 87

ب.

تعریف اصطلاحی 87

اهمیت

تربیت 88

هدف

تربیت 89

علم

اخلاق 90

نقش

اخلاق در شکل گیری جامعه مطلوب 90

الف.

امنیت اجتماعی 90

ب.

فقرزدایی و گسترش رفاه عادلانه 91

ج.

توسعه دانایی و شکوفایی علمی 91

فضائل اخلاقی 92

الف.

بیان آثار برخی از خصلت های نیکو 92

ب.

عفو و بخشش 93

ج.

چشم پوشی از لغزش ها 93

د.

دادرسی و شاد کردن غم دیدگان 94

ه-.

جود و کرم 94

و.

زهد و پارسایی 94

ز.

اعتدال در رفتارهای مالی 95

ح.

قناعت 96

ط.

سود رساندن به دیگران 96

اصول

تربیت 97

الف.

اصل آخرت گرایی دنیاگریزی 97

ب.

اصل عمل گرایی آرزوگریزی 100

ج.

اصل امیدواری یأس گریزی 101

د.

اصل پایداری پرهیز از رفاه زدگی 103

ه-.

اصل تعقل ورزی غفلت زدایی 105

و.

اصل تواضع گرایی تکبرگریزی 106

نتیجه 108

4. بررسی اخلاق و تربیت از دیدگاه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) 111

چکیده 113

مقدمه 113

روش

تحقیق 114

1. پیشینه 114

2. اصول تربیتی از دیدگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) 115

الف.

آخرت گرایی 115

ب.

دنیاگریزی 116

ج.

عمل گرایی، آرزوگریزی 117

د.

امید داشتن و دوری از یأس 118

ه-

. اصل پرهیز از رفاه زدگی 119

و.

پرورش عقل 119

ز.

تربیت حول محور تقوی 120

یک.

معنای تقوا از دیدگاه امام علی(علیه السلام) 120

دو.

ارزش تقوا 120

سه.

رابطه تربیت و تقوا 120

چهار.

رابطه تربیت و علم 121

پنج.

حلم زیربنای علم و تربیت 122

نتیجه 123

5. تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی (علیه السلام) 125

چکیده 127

مقدمه 128

1. پیشینه 130

2. روش تحقیق 131

3. تجزیه وتحلیل یافته ها 132

الف( مهم ترین مبانی تربیت اخلاقی 132

ب( مهم ترین اصول تربیت اخلاقی 133

ج( مهم ترین اولویت های تربیت اخلاقی 136

یک.

اولویت های مهم در فضائل اخلاقی 136

دو.

اولویت های مهم در رذائل اخلاقی 140

د)

مهم ترین روش های تربیت اخلاقی 145

4. نتیجه 147

6. تأثیر ساحت شناختی بر ساحات عاطفی و ارادی نفس از منظر نهج البلاغه 151

چکیده 153

مقدمه 153

ساحات

وجودی انسان 154

چیستی

ایمان 156

حقیقت

ایمان در نهج البلاغه 158

کاربرد

واژه قلب در نهج البلاغه 158

کارکرد

قلب در ساحت شناختی و اعتقادی اخلاق بندگی 159

کاربرد

قلب در ساحت عاطفی و احساسی 160

تأثیر

ساحت شناختی (ایمان) بر ساحت عواطف 161

الف.

واژه شناسی تقوا در نهج البلاغه 168

ب.

مراتب تقوا 171

نتیجه 176

تأثیر

ادراک و ایمان بر ساحت عاطفی و ارادی 176

7. صلح طلبی و اخلاق مداری امام علی (علیه السلام) در جنگ جمل 181

چکیده 183

مقدمه 183

پیشینه 184

1. صلح طلبی امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جنگ جمل 184

الف)

تلاش جهت ثبات صلح و آرامش 185

ب)

تعویق سه روزه جنگ به امید جلوگیری از خونریزی 185

ج)

فرستادن نمایندگان جهت بر قراری صلح 186

یک.

قاصدی صعصعةبن صوحان 186

دو.

اعزام عبدالله بن عباس 186

سه.

اعزام نماینده، جهت برقراری صلح 186

د)

پرهیز از وقوع جنگ و خونریزی 187

ه-)

اجازه نبرد پس از کشته شدن چند نفر از یاران 187

و)

دعوت شورشیان به بازگشت به جامعه 187

ز)

قاصدی با قرآن به دست ابن عباس 187

ح)

موعظه شورشیان در روز جنگ 188

ط)

اعزام جوان قرآن به دست 188

ی)

مهلت سه روزه به ناکثین 188

یک

- سخن با زبیر و طلحه در میدان نبرد 188

دو

- اخلاق مداری امیرالمؤمنین در جنگ جمل 189

سه

- اصحاب جمل برادران ما هستند! 189

چهار

- خودداری از آوردن همسر پیامبر به میدان جنگ 189

پنج

- عدم سرزش شرکت کنندگان در جنگ 190

شش

- خبری از تعرض به زنان به من نرسد 190

هفت

- رعایت حال زنان 190

هشت

- عدم تخلف از فرمان عمومی 191

2. تاکتیک نظامی امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جنگ جمل 191

الف)

خفه کردن توطئه جنگی در نطفه 191

ب)

عدم غافلگیری و رهانکردن دشمن 192

ج)

حقوق مردم در مسیر جنگ رعایت گردد 192

د)

کیفر آزاردهندگان به مردم در مسیر 193

ه-)

ستم سربازان را به درگاه خدا و نزد من گزارش دهید 193

و)

تهییج و ترغیب سربازان 193

ز)

شجاعت در جنگ 193

ح)

فرمانده سپاه در خط مقدم می جنگد 194

ط)

دفاع رزمندگان از همدیگر 194

ی)

آغازگر جنگ نباشید 195

ک)

عدم قتل زخمی ها و مجروحین 195

ل)

فرمان و نحوه نگرش در رویایی به دشمن 195

م)

شتر عایشه را نشانه برید 195

ن)

رعایت حقوق رزمندگان 196

س)

مدارا با دشمن پس از پیروزی 196

ع)

مدارا بر عایشه، فرمانده سپاه 197

ف)

توهین کننده به اسرا حد می خورد 197

ص)

بازگرداندن عایشه با عزت و احترام 198

ق)

عفو و گذشت مردم بصره، پس از ظفر و پیروزی بر آنان 198

ر)

گریه بر مرگ زبیر و طلحه 199

ش)

نماز بر کشتگان دشمن 199

نتیجه 199

8. سیره اخلاقی علوی (علیه السلام) در جنگ ها 203

مقدمه: 206

پیشینه 206

سیرۀ

اخلاقی علوی (علیه السلام) در جنگ ها 207

1. ترجیح صلح بر جنگ 207

الف) سفارش های حضرت امام علی (علیه السلام) قبل از جنگ 207

ب)

علت آغاز جنگ 210

ج) مذاکرات 213

یک.

مذاکرات قبل از لشکرکشی 213

دو.

مذاکرات قبل از شروع جنگ 215

سه.

مذاکرات میانۀ میدان جنگ 218

د)

دعا برای صلح 219

2. قاطعیت بعد از شروع جنگ 219

الف)

قاطعیت در پس گیری شریعۀ فرات 221

ب)

قاطعیت در جنگ 221

3. سیرۀ علوی (علیه السلام) با اسراء جنگی 223

4. سیرۀ امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مواجهه با زنان در جنگ 227

نمونه هایی

از برخورد حضرت امام علی (علیه السلام) با زنان در جنگ ها 228

5. اجرای عدالت در جنگ 231

6. شجاعت 233

7. توجه به امورمعنوی و عدم دنیاگری 237

8. عدم مصلحت اندیشی 241

9. حیاء 243

الف)

مواجهه حضرت امام علی (علیه السلام) با عمروعاص 244

ب)

مواجهه حضرت امام علی (علیه السلام) با مخارق بن عبدالرحمان 244

10. بصیرت 245

11. جوانمردی 246

12. وفای به عهد 248

نتیجه 248

9. غیرت دینی امام علی (علیه السلام) 255

مقدمه 258

پیشینه 259

1. مفهوم شناسی 259

الف.

غیرت 259

ب.

دین 261

ج.

غیرت دینی 261

2. یافته ها 262

غیرت

دینی در شخصیت حضرت علی(علیه السلام) 262

3. آثار غیرت دینی 266

الف.

آثار فردی غیرت دینی 266

یک.

جلب محبت الهی 266

دو.

هدایت و مصونیت از گمراهی 266

سه.

ایجاد رأفت و رحمت در قلب 267

چهار.

افزایش عفت و پاک دامنی فرد 267

پنج.

مسئولیت پذیری 267

شش.

هدایت و مصونیت از گمراهی 268

هفت.

پاسداری از عزت و کرامت انسانی 268

ب.

آثار اجتماعی غیرت دینی 269

یک.

پیروزی بر دشمنان و عزت و اقتدار و سربلندی 269

دو.

حفظ حریم ارزش های والای یک جامعه 269

سه.

ثبات خانواده 269

چهار.

دفاع از حریم خانواده 270

پنج.

پاکی و سلامت نسل ها 270

نتیجه 271

10. تحلیل معناشناختی «شُحّ نفس» و مؤلفه های آن در نهج البلاغه 275

چکیده 277

مقدمه 277

1.پیشینه 278

2.روش شناسی پژوهش 279

الف.

تحلیل معناشناختی واژه شُحّ 279

یک.

تحلیل معناشناختی بُخل 280

دو.

مراتب و انواع بخل 282

سه.

آثار بخل 283

ب.

تحلیل معناشناختی حرص 284

یک.

انواع حرص 285

دو.

عوامل حرص 285

ج.

تحلیل معناشناختی استبداد 287

د.

تحلیل معناشناختی جَشَع 288

3.موارد کاربرد شُحّ نفس در نهج البلاغه 288

الف.

خطبه 162: غصب خلافت 289

ب.

نامه 53: شُحّ به نفس از ضروریات خودسازی 291

4. جنبه های فردی و اجتماعی شُحّ نفس 292

نتیجه 293

11. معادباوری و مرگ اندیشی در اندیشه های اخلاقی - تربیتی امام علی (علیه السلام) 299

چکیده 301

مقدمه 302

پیشینه 304

1. یادآوری معاد و تکرار آن 304

الف.

ضرورت معاد از منظر حضرت علی (علیه السلام) 306

1- بیهودگی دنیا 306

2- معاد مستلزم عدالت الهی 307

3. معاد شناسی شاهدانه 307

ب.آخرت گرایی

و یاد معاد در کلام علی (علیه السلام) 309

1- شتری که در هر خانه ای می خوابد 310

2- پندی پاینده و حکمتی راهگشا! از مرگ بترس ... 311

3- انسان ها شکار آماده مرگ هستند 312

4. مرگ دریچه ای به عالم ملکوت 313

5. مشغول شدن به دنیا و غفلت از آخرت 314

ج.

نقش معاد در تربیت 315

1- یادآوری مرگ و فنای دنیا: 316

2- آمادگی برای مرگ و مواقف بعد از آن: 318

د.

آثار مرگ اندیشی و مرگ باوری 319

1- تعدیل غرایز 319

2- دوری از تکبر 320

3- از بین بردن آرزوهای طولانی 320

4- رهایی از گرایش های فریبنده د نیایی 320

5- مراقبه و محاسبه کردار 321

6- انجام عمل صالح 321

7- زنده دلی و درک واقعیت ها 322

8 - رعایت عدالت 322

9- تحمل مصیبت ها 323

10- سرعت در انجام کارهای خیر 323

ه-

. فواید یاد مرگ 323

و.

الگوسازی در معاد باوری 325

نتیجه 327

12. آسیب ها و موانع همدلی در سیره اخلاقی امام علی (علیه السلام) 331

چکیده 333

مقدمه 333

پیشینه 335

1. مفهوم شناسی واژگان 336

الف)

آسیب 336

ب)

مانع 336

ج)

سیره 337

2. عوامل همدلی 337

الف)

الگوپذیری 337

ب)

کنار گذاشتن تعصّبات منفی 339

ج)

صداقت و راستگویی 340

3. موانع همدلی در سیره حضرت علی(علیه السلام) 341

الف)

غرور و خودبزرگ بینی 341

ب)

بدبینی و منفی نگری 342

ج)

انتقادهای ضعیف و مخرب 344

یک.

سخت گیری در انتقاد 345

دو.

شتاب زدگی در انتقاد 346

سه.

آگاهی نداشتن به موضوع 347

چهار.

تغییر ارزش ها در جامعه 348

نتیجه 354

13. بررسی پدیده نفاق از منظر نهج البلاغه 357

چکیده 359

مقدمه 360

1. پیشینه 362

2. مفهوم شناسی نفاق 363

مفهوم

نفاق در نهج البلاغه 364

3. انواع نفاق در نهج البلاغه 366

4. سیمای منافقین در نهج البلاغه 368

5. نکوهش نفاق در نهج البلاغه 372

6. مبارزه با نفاق در نهج البلاغه 380

7. درمان نفاق 382

نتیجه 383

14. اهداف سلوک عرفانی در تعالیم امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) 387

چکیده 389

مقدمه 389

پیشینه 390

1. مفهوم شناسی 392

الف)

هدف 392

ب)

سلوک 392

ج)

عرفان 393

د)

تعالیم 393

2. یافته های تحقیق 394

3. اهداف سلوک 395

الف)

عبودیت 396

ب)

تزکیه و تهذیب نفس 397

ج)

معرفت 400

یک

- معرفت نفس 401

دو

- معرفت بالله 402

4. رابطه علم و معرفت 404

5. قرب الهی 405

الف)

حقیقت قرب در تعالیم علوی 406

ب)

عوامل قرب الهی 407

ج)

موانع قرب الهی 409

د)

آثار قرب الهی 410

نتیجه 410

15. مطالعه تطبیقی «صلح کُل» در ادبیات عرفانی و آموزه های علوی 415

چکیده 417

مقدمه 418

تسامح،

تساهل و صلح کُل در ادبیات عرفانی 421

احترام

به مذاهب دیگر در ادبیات عرفانی 423

اصل

محبت و عشق ورزیدن به همگان در ادبیات عرفانی 424

بررسی

صلح کُل در ادبیات عرفانی 425

بررسی

صلح کُل در آراء امیرالمؤمنین(علیه السلام) 426

الف)

اصالت صلح از نگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) 427

ب)اخلاق

جنگ از نگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) 432

ایجاد

زمینه صلح کُل از جانب امیرالمؤمنین(علیه السلام) 433

الف)آغازگر

جنگ نبودن 433

ب)

استفاده از روش مذاکره به منظور اقناع دشمن 434

ج)

نریختن خون بیگانگان، با تأکید بر قداست حیات 435

تناقض گویی

در دیدگاه صوفیان 436

الف)

تأکید بر سیر و سلوک عارفانه و کثرتگرایی دینی 436

ب)

تأکید عرفا بر حق بودن یک مذهب خاص 436

ج)

جبرگرایی 439

صلح

دلیل عقلی اسلام برای ایجاد عدالت اجتماعی 440

الف)

جنگ و منازعه علت عقلانی از بین بردن توازن و عدالت 440

ب)

تفرقه و عدم وحدت، عامل عقلی از بین رفتن ثبات و عدالت اجتماعی 441

ج)

اسلام، پبش گام صلح 443

د)

قانون کلی حاکم بر قرآن مبنی بر مصالحه 443

نقدی

بر صلح کُل 447

نتیجه 448

ارتباط

تساهل و مدارا از نگاه صوفیه و امیرالمؤمنین(علیه السلام) 450

ارتباط

جبرگرایی در صلح کل 450

نقد

ادبیات عرفانی 451

منابع 453

16. تحلیل فنای عارفانه در نهج البلاغه 457

چکیده 459

مقدمه 459

1. بیان مسئله 460

2. پیشینه 461

3. اهداف و ضرورت پژوهش 462

4. چهارچوب های نظری مرگ پیش از مرگ در نهج البلاغه 463

الف)

موت احمر 463

ب)

موت ابیض 464

ج)

موت اسود 466

د)

موت اخضر 468

نتیجه 470

17. آسیب شناسی عرفان کاذب با نظر به دافعه عرفان علوی 473

چکیده 475

مقدمه 475

1. پیشینه 476

2. عقل گریزی عرفان های نوظهور 477

3. عقل گرایی عرفان علوی 479

4. شریعت گریزی عرفان های نوظهور 485

5. دیدگاه پلورالیستی 487

6. شریعت گرایی عرفان علوی 490

7. نفی فرهنگ فرهیخته در عرفان پست مدرن 494

8. انسان کامل از دیدگاه امام علی (علیه السلام) 496

نتیجه 499

ص: 19

مقدمه دبیر علمی کنگره

درآمد

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاه»

چهارده قرن قبل، نور اسلام بر جهان تابید و وحی قرآن قلب پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را منور ساخت و این نور بر قلب یار و همراه ایشان حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام) منعکس گردید و در قالب امامت و ولایت او بر جهانیان عرضه شد. در قرآن کریم بیش از هفتصد آیه در مورد امام علی(علیه السلام) تفسیر، تأویل و یا تطبیق شده است که پیوند عمیق ایشان را با وحی قرآن نشان می دهد.

امام علی(علیه السلام) نوری الهی است که بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای هدایت بشر جلوه گر شد و در ابعاد معنوی، علمی و... راه بشر را روشن کرده و او را به سعادت رهنمون می شود.

نهج البلاغه اوست که شیوه های تربیت انسان، روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و ... را به صورت کلی و راهبردی (و گاهی به صورت جزئی) بیان کرده است. رهنمودهای امام علی(علیه السلام) به علوم بشری، به ویژه علوم انسانی جهت دهی می کند تا از این طریق هدایت همه جانبه انسان را محقق سازد و از انحرافاتی جلوگیری کند که در اثر علم ناقص بشری حاصل می شود؛ همان طور که ولایت باطنی و معنوی امام علی(علیه السلام) و فرزندان معصومش دست انسان ها را می گیرد و در ساحت های مختلف زندگی معنوی راهبری می کند تا انسان به سعادت و کمال نهایی خود برسد.

ص: 21

اول: ضرورت موضوع کنگره

بعد از گذشت چهارده قرن از شهادت امام علی(علیه السلام) هنوز نور ولایت و امامت او بر جهانیان می تابد، ازاین رو ضرورت دارد که علل و عوامل این ماندگاری بررسی شود و ابعاد وجودی این شخصیت ملکوتی بازخوانی و بار دیگر با زبان روز بر جهانیان عرضه شود.

در این راستا مهم ترین دلایل ضرورت این کنگره عبارت اند از:

1- شناخت مجدد امام علی(علیه السلام) برای تبیین ابعاد ناشناخته وجودی ایشان؛

2- بازخوانی و عرضه ابعاد وجودی آن حضرت با زبان روزآمد؛

3- تبیین رهنمودهای امام علی(علیه السلام) در عرصه های جدید ابعاد زندگی بشر همچون علوم انسانی در راستای تحول در این علوم؛

4- بهره مندی بیشتر جامعه بشری از نور ولایت و امامت آن حضرت با ارائه کتاب ها، مقالات و آثار هنری؛

5- تجلیل از خادمان علمی و عملی امام علی(علیه السلام)؛

6- گسترش معارف ناب علوی در قالب نگارش مقالات و کتاب ها و آثار هنری؛

7- ترجمه آثار برجسته پدید آمده در کنگره به زبان های دیگر در راستای نشر معارف و آموزه های علوی در کشورهای دیگر.

دوم: پیشینه کنگره

ایده کنگره در مراسم حج سال 1397 ش بین فرهیختگان اصفهانی حاضر در حج بیان شد. سپس با ابتکار و پشتکار دوست ولایتمدار و خیراندیش جناب آقای حاج سید حسین رضازاده (زید عزه) مقدمات آن فراهم شد و از بهار 1398ش کار کنگره با جلساتی در موسسه اهل بیت علیهم السلام شروع گردید و با همکاری دوست دانشمند ما، جناب حجت الاسلام والمسلمین سجادی راه کمال در پیش گرفت و درنهایت توفیق علوی شامل حال ما شد و از خرداد 1398 ش مسئولیت دبیر علمی کنگره را پذیرفتم. سپس در قم،

ص: 22

جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر فراهی بخشایش یار و همراه ما شد و امور علمی کنگره با همکاری اساتید تکمیل گردید و نویسندگان زیادی از مراکز علمی داخل و خارج کشور به ویژه در قم (مانند مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة، مرکز تخصصی شیعه شناسی و بنیاد نهج البلاغه و...) وارد صحنه شدند و اقدام به برگزاری پیش نشست ها و نگارش مقالات و ارزیابی آثار کردند و حتی مراجع معظم تقلید پیام هایی برای کنگره فرستادند. کم کم کنگره ای عظیم به برکت یاد امام علی علیه السلام شکل گرفت که بسیاری از افراد باور نمی کردند، این همه آثار و برکات علمی، معنوی و هنری به دنبال داشته باشد. ازاین رو در روزهای آخر دریافت آثار کنگره، استقبال از آن به شدت افزایش یافت و حتی چند بار زمان دریافت آثار تمدید شد. امید است برگزاری این کنگره زمینه ساز کنگره های بزرگ تر و کامل تر بعدی در سال های آینده شود و موردقبول خدای متعال و مورد عنایت خاص امام علی علیه السلام و فرزندش حجت ابن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد.

سوم: ساختار کنگره

الف: شورای سیاست گذاری

1- آقای حاج سید حسن رضازاده، رئیس شورای سیاست گذاری؛

2- حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید احمد سجادی؛

3- حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر بیگی؛

4- حجت الاسلام والمسلمین جعفر عمادی؛

5- دکتر حمیدرضا چاکری؛

6- دکتر مجتبی بهرام پور؛

7- حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی؛

8- دکتر احسان مشکلانی؛

9- مهندس حمید نیلفروشان؛

ص: 23

10- حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی میرلوحی؛

11- حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابراهیم کلانتری؛

12- دکتر عبدالمجید طالب تاش؛

13- دکتر علیرضا هزار.

ب: شورای علمی

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر ناصر رفیعی محمدی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر نعمت الله صفری فروشانی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالمحمدی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدجواد اسکندرلو؛

حجت الاسلام والمسلمین محمد فاکر میبدی؛

حجت الاسلام والمسلمین حسین علوی مهر؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید عیسی مسترحمی؛

دکتر سید محمدتقی طیب؛

دکتر اصغر منتظر القائم؛

دکتر حمیدرضا چاکری؛

دکتر مهدی مظاهری؛

دکتر محمدرضا ستوده نیا؛

دکتر محمدحسین ریاحی؛

دکتر محمد صالح طیب نیا؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید احمد سجادی؛

دکتر سید مهدی مرتضوی؛

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی انصاری قمی؛

حجت الاسلام والمسلمین جعفر عمادی؛

ص: 24

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی مهدوی راد؛

حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر بیگی.

ج: کمیته اجرایی

سید حسین رضازاده، دبیر اجرایی و رئیس شورای سیاست گذاری کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی، دبیر علمی کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر فراهی بخشایش، معاون علمی - پژوهشی کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین حسن صادقی زفره، مسئول برگزاری پیش نشست ها؛

دکتر حمیدرضا چاکری، دبیر شورای راهبردی کنگره؛

مهندس حمید نیلفروشان، معاون علمی - پژوهشی مؤسسه اهل البیت^؛

مهندس سعید گودرزی، مسئول انفورماتیک مؤسسه اهل البیت^؛

مهندس محمد رضایی، مسئول آماده سازی متون؛

خانم مهندس الهام صفائی، مسئول دبیرخانه کنگره؛

خانم مهندس فرزانه صفائی، مسئول سایت کنگره؛

خانم آزاده فخاری، مسئول روابط عمومی کنگره؛

د: کارگزاران

دبیر علمی کنگره:

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، عضو هیئت علمی و استاد تمام جامعه المصطفی العالمیه

دبیر اجرایی کنگره:

آقای حاج سید حسین رضازاده

معاون علمی - پژوهشی: حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر فراهی بخشایش

معاون اجرایی: سرکار خانم مهندس الهام صفائی

ص: 25

چهارم: برونداد کنگره

الف: کتاب مجموعه مقالات

1- قرآن و امام علی(علیه السلام) (1) ؛

2- قرآن و امام علی(علیه السلام) (2) ؛

3- ولایت و امامت؛

4- امام علی(علیه السلام) و نهج البلاغه؛

5- امام علی(علیه السلام) از منظر دانشمندان و مستشرقان؛

6- امام علی(علیه السلام) در آینه شعر و ادب؛

7- امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (1) - تاریخ؛

8- امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (2) - تربیت؛

9- امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان؛

10- امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (4) - اجتماعی؛

11- امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (5) - اقتصاد؛

12- امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست؛

13- مقالات غیرفارسی (عربی، آذری، اردو و اسپانیولی)؛

14- چکیده مقالات فارسی کنگره.

ب: نرم افزار

1- مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام)؛

2- تیزر، پنل های تخصصی و فیلم گزارش برگزاری کنگره در سالن اصلی و دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان.

ج: نشریات و وبگاه

خبرنامه شماره 1

پایگاه اطلاع رسانی کنگره به آدرس: imamali.wiki

ص: 26

د: لیست آثار رسیده (759 اثر)

1.تعداد کل مقالات رسیده: 460؛ تعداد مقالات مورد قبول: 198.

2. تعدا کل کتاب های رسیده: 69؛ تعداد کتاب های برتر: 3.

3. تعداد کل پایان نامه های رسیده: 73؛ تعداد پایان نامه های برتر: 3.

4. تعداد کل هنری های تجسمی رسیده: 34؛ تعداد برتر: 3.

5. تعداد کل اشعار رسیده: 123؛ تعداد اشعار مورد قبول: 35.

پنجم: مراکز و تشکل های همکار

1. معاونت فرهنگی - اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی؛

2. پژوهشکده قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی؛

3. دانشگاه آزاد اسلامی اصفهان (خوراسگان)؛

4. جامعة المصطفی العالمیة؛

5. مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان؛

6. استانداری اصفهان؛

7. شهرداری اصفهان؛

8. اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی اصفهان؛

9. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی؛

10. سازمان فرهنگی آستان قدس رضوی؛

11. بنیاد بین المللی نهج البلاغه؛

12. بنیاد بین المللی غدیر استان اصفهان؛

13. نهاد رهبری در دانشگاه های استان اصفهان؛

14. دانشگاه امام صادق(علیه السلام)؛

15. دانشگاه معارف قرآن و عترت؛

ص: 27

16. دانشگاه اصفهان؛

17. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور (سمیم نور)؛

18. حوزه علمیه اصفهان؛

19. موسسه نهج البلاغه اصفهان؛

20. مجامع ادبی استان اصفهان؛

21. سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان؛

22. مرکز پژوهشی قرآن کریم المهدی؛

23. مرکز تخصصی قرآن کریم امام علی بن ابی طالب(علیه السلام)؛

24. مرکز تخصصی کنفرانس های ایران (سیویلیکا)؛

25. مجمع عالی حکمت اسلامی؛

26. دانشگاه صنعتی اصفهان؛

27. مرکز تخصصی شیعه شناسی؛

28. پایگاه استنادی جهان اسلام؛

29. انجمن علمی دانش پژوهان علوم قرآن مدرسه عالی قرآن و حدیث؛

30. انجمن علمی دانش پژوهان علوم حدیث مدرسه عالی قرآن و حدیث؛

ششم: پیش نشست ها

1. پیش نشست کنگره در مدرسه عالی تفسیر مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: نقش امام علی(علیه السلام) در گسترش علوم اسلامی؛

2. پیش نشست کنگره در مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: بررسی نظریه اشارات ولایی قرآن؛

3. پیش نشست کنگره در مرکز تخصصی شیعه شناسی؛

ص: 28

موضوع: امام علی(علیه السلام) از دیدگاه مستشرقین؛

4. پیش نشست کنگره در جامعة المصطفی العالمیه واحد اصفهان؛

موضوع: شأن و جایگاه امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه؛

5. پیش نشست کنگره در مدرسه علمیه خواهران حضرت حکیمه سپاهان شهر اصفهان؛

موضوع: بررسی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)؛

6. پیش نشست کنگره در حوزه علمیه صدر اصفهان؛

موضوع: معرفی شخصیت امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)؛

7. پیش نشست کنگره در گروه علوم حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: استخراج سبک زندگی از قرآن و احادیث (با تأکید بر نهج البلاغه)؛

هفتم: ارزیابان

حسین علوی مهر، حسن رضا رضایی، عبدالله جبرئیلی جلودار، محمد ایلیا یعقوبی، علی آقاصفری، عبدالمومن حکیمی، محمدنظیر عرفانی، علی اکبر فراهی بخشایش، اکبر محمودی، میثم ناظمی، عباس الهی، عبدالرشید صمیمی، عبدالله مرتضوی نیا، علی محمد راهی، سید عیسی مسترحمی، عبدالحسین شورچه، مهدی جهانی، باقر ریاحی مهر، محمد عزتی، انار حسین اف، محمد شایان، مهدی اعتصامی، سید مجتبی رضوی اصیل، سهیل اسعد.

هشتم: ویراستاران

سرویراستار:علی اکبر فراهی بخشایش.

ویراستاران: حسین حبیبی، حسن عباس زاده، نصرالله سلیمانی نجف آبادی، مهدی سازندگی، نجف عرفانی.

ص: 29

نهم: ملیت های شرکت کننده

ملیت های شرکت کننده در کنگره از کشورهای: ایران، عراق، تونس، نیجریه، افغانستان، پاکستان،هندوستان، آذربایجان، بنگلادش، اسپانیا. در پایان از همه اساتید همکار، نویسندگان، ارزیابان، ویراستاران و همکاران اجرایی کنگره به ویژه خادم اهل بیت علیهم السلام جناب آقای حاج حسین رضازاده زید عزه و معاون پژوهشی ما جناب حجة الاسلام و المسلمین دکتر بخشایش تشکر می کنم که این کنگره حاصل تلاش شبانه روزی آنهاست. امیدوارم همگی مورد عنایت خاص امام علی علیه السلام قرار گیریم و این تلاش علمی مورد قبول خدای متعال قرار گیرد. امید است برگزاری این کنگره زمینه ساز کنگره های بزرگ تر و کامل تر بعدی در سال های آینده شود و مورد قبول خدای متعال و مورد عنایت خاص امام علی علیه السلام و فرزندش حجت ابن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد. والحمدلله رب العالمین .دبیر علمی کنگره دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی استاد تمام جامعه المصطفی العالمیه

1398/9/19

ص: 30

مقدمه رییس شورای سیاست گذاری

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی (صدوق، عیون اخبار الرضاعلیه السلام ، ج2، ص146)

به خدای عزوجل قسم که مرا خدای تو یا علی

زده بر صحیفه دل رقم، ز ازل ولای تو یا علی

قال رسول الله صلی الله علیه واله : «عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ»(حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص134) خلقت انسان، شگفتناک ترین شاهکار خالق هستی است و این اشرف مخلوقات، شورانگیزترین موجودی است که ضمن توجه به آداب بندگی، خود مبدع و خالق خلاق پدیده هایی است که می تواند قدرت و عظمت انسان را با اراده خالق مطلق به نمایشی تمام عیار بگذارد. حصول چنین قدرت و اقتداری، وام دار اتصاف به آداب و ترتیبی است که باید بدان آراسته بود. در میان بندگان برگزیده خدا و پس از حضرت خاتم رسل محمد مصطفی صلی الله علیه واله ، شخصیت ممتاز امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام ، افضل و اولی به حجت الهی است.

ص: 31

همو که در «کعبه» زاده شد تا گواه عظمت وجود نازنینش باشد. همو که در مکتب محمد امین، با ایمان ترین است و در اطاعت پذیری از خدا و رسولش بی نظیرترین و علم وافرش بهره مند از قرآنی است که خود در وصفش این چنین بیان می دارد: «وَإِنَّ القُرآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ، وَبَاطِنُهُ عَمِیقٌ، لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ، وَلاَ تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه18)؛ «هم او که از «لیلةالمبیت» شجاعت و اخلاص وبندگی اش عیان شد و آیه {وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَاد} (بقره/207)، از سوی جبرئیل امین در وصفش نازل و در «خیبر» به کمال رسید و از لحظه جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در «غدیر» و در روز تکمیل دین تا لحظه ای که گفت «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة» جز دل بر عشق الله و رسول و تحقق آیات الهی، سودایی دیگر نداشت. امامت او، امانت حق طلبی و ظلم ستیزی بود و رسالت او استقرار حکومت عدل و دادگستری در پهنه عالم. جهان درونش در جهاد همواره اکبر بود و جهان برونش، جان بازی برای مهرورزی ابنای آدم و ترجمان عینی «رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ أُسُدٌ بِالنَّهَار» (کلینی، الکافی، ج2، ص232). کلام جاودانه اش (نهج البلاغه) منشور حکمت و حیات است و به عنوان متنی عرفانی، مشحون از اسرار و معارف ربانی الهی و حکمی، فلسفی، تاریخی، سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی نیاز بنیادین و راهگشای زمانه ی ما و شرح منش و مرامش، کیمیای سعادت رهپویان. ولایت علوی، نشان دارترین و پرافتخارترین حقیقتی است که شیعیان مشمول این لطف دائم اند. رهپویی چنین امام همامی، عزتی مستدام و توفیقی بزرگ است که جمعی از دوستداران حضرتش را بر آن داشت تا با برپایی "کنگره تبیین ابعاد شخصیتی امام علی علیه السلام ، وجوه پیدا و ناپیدای شخصیت ممتاز و آسمانی انسانی کامل و ملکوتی ترین انسان تاریخ بشریت از

ص: 32

رهگذر نسیم عنایتش مورد تأمل و مطالعه علوی پژوهان قرار گیرد. بی گمان با وجود همه آثار و اوصافی که درباره آن حضرت وجود دارد، فقط ذره ای و گوشه ای از اقیانوس معرفت و معنویت و حقیقت وجودی امام علی علیه السلام بازنموده شده و همچنان نیازمند آنیم که در ساحل شناخت پرشکوهش زانو بزنیم و قبساتی از آفتاب رأفت و رحمتش برگیریم. به یقین او حصن حصین است و هر سعادت خواه و سعادتمندی باید از دانشگاه علوی، درس های حقیقت و حقیقی زندگی را بیاموزد و بیاموزاند. با چنین رویکرد و رهیافتی، دبیرخانه کنگره «بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام » با اعلام فراخوانی در سی وچهار محور، اندیشمندان و دانشمندان را به جریان سازی در این نهضت مقدس دعوت کرد؛ بدان امید که در سال های آتی این حرکت نورانی بتواند در جغرافیای جهان اسلام گسترش یابد و از ابعاد شخصیت جهان شمول آن حضرت، جهانیان طالب حقیقت و دانش الهی نیز توشه معرفت و دانایی برگیرند و جهان تشنه حق و عدل را پاسخی درخور و شایسته منظومه اندیشه و گفتمان آسمانی اش یابند. موسوعه چهارده جلدی از مقالات منتخب از مقالات فراوان رسیده به دبیرخانه که عزّ وصول شده، تحت عناوین قرآن و امام علی علیه السلام (1)؛ قرآن و امام علی علیه السلام (2)؛ ولایت و امامت؛ امام علی علیه السلام و نهج البلاغه؛ امام علی علیه السلام از منظر دانشمندان و مستشرقان؛ امام علی علیه السلام در آیینه شعر و ادب؛ امام علی علیه السلام و علوم انسانی (1) - تاریخ؛ امام علی علیه السلام و علوم انسانی (2) - تربیت؛ امام علی علیه السلام و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان، امام علی علیه السلام و علوم انسانی (4) - اجتماعی، امام علی علیه السلام و علوم انسانی (5) - اقتصاد، امام علی علیه السلام و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست؛ مقالات غیرفارسی (عربی، اردو، آذری، اسپانیولی) و چکیده مقالات کنگره، با یاری همه شیفتگان و دلدادگان ولایت به ویژه دبیر علمی کنگره حضرت حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی دام عزه و همت عالیه پژوهشکده قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی که سپاس فراوان از این همت ستودنی شان بر

ص: 33

ما فرض و اجرشان در درگاه حضرت باری عزّ اسمه و حضرات ائمه معصومین علیهم السلام محفوظ؛ برای استفاده پژوهشگران و اندیشمندان حوزه و دانشگاه و اقشار مختلف اجتماع به زیور طبع آراسته و تقدیم می گردد.

فرداکه هر کسی به شفیعی زنند دست

ماییمو دست و دامن معصوم مرتضی

حافظاگر قدم زنی در ره خاندان به صدق

بدرقه رهت شود همت شحنه نجف

سید حسین رضازاده رئیس شورای سیاست گذاری کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام 26 دی ماه 1398 مطابق با 20 جمادی الاولی 1441 ق

ص: 34

1- اخلاق از دیدگاه امام علی (علیه السلام)

اشاره

زهرا حسینی(1)

ص: 35


1- . دانشجوی کارشناسی فقه دانشگاه مجازی المصطفی؛ hoseini.news@yahoo.com

ص:36

چکیده

امروز در دنیایی زندگی می کنیم که با توجه به پیشرفت هایی که هر روز دارد، ولی آن چه که از آن غفلت می کند و به آن توجه نمی شود، ویژگی هایی است که انسان را به رشد و تعالی می رساند، و آن توجه به سیره ائمه اطهارعلیهم السلام و عمل به دستوراتی است که ایشان برای زندگی بهتر و رسیدن به نور و حقیقت عالم برای ما قرار داده اند. امروز بیش از گذشته بررسی، مطالعه، یادگیری و یاددهی سیره ائمه معصوم علیهم السلام به خصوص امام علی علیه السلام احساس می شود و باید بازخوانی و ترویج شود. این تحقیق با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی، به بررسی سیره علمی - اخلاقی امام علی علیه السلام پرداخته است. از مهم ترین یافته های تحقیق این است که امام علی علیه السلام تنها فردی است که از میان تمام گذشتگانی که سخنی از آن ها به جا مانده، به آخرین مرحله فصاحت و بلاغت رسیده و گفتار او اقیانوسی بیکرانه است.

در این مقاله به تعریف اخلاق از منظر امام علی علیه السلام دست یافته و مصداق های گوناگون برای عصر حاضر بررسی شده است.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام ، نهج البلاغه، اخلاق، مصادیق اخلاقی، سیاست.

مقدمه

در عصری که زندگی می کنیم بیش از هزار سال از دوران حیات زمینی ائمه اطهارعلیهم السلام می گذرد و تنها حجتی که زمین امروز به برکت وجود او حرکت دارد و ما انسان ها حیات داریم، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آ خرین فرزند امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.

ص: 37

امروز که فرصتی در جهان اسلام پیش آمده است که مسلمانان و شیعیان می توانند چندین بار نهج البلاغه و سخنان امام علی علیه السلام را بخوانند، امروز که به ظاهر دیگر نیاز به ترس از بیان حقیقت نیست، چرا بازهم درباره اخلاق علوی، عدالت علوی و حقوق علوی و... سخن گفته می شود؟ در عصری زندگی می کنیم که نیمی از کشورهای دنیا در حال توسعه، پیشرفته و جهان سوم تعریف می شوند. در برخی از کشورهای دنیا ادعای حقوق بشر و دفاع از حقوق انسانی مطرح می شود. سازمان های عفو بین الملل و هزاران سازمان و انجمن های حقوقی دیگری در دنیا وجود دارد، که ابداع انسان متمدن امروز است. ولی وقتی درون برنامه های آن ها را مطالعه می کنیم، هیچ یک از این سازمان های حقوقی، رنگ مسلمانی و انسانی ندارد، آن انسانی که امام علی علیه السلام بیان کردند، در آن حقوق انسانی رعایت نشده است. امروز در بسیاری از کشورهای دنیا به خصوص مسلمان که در زیر سلطه استکبار یا هنوز گرفتار استعمار غرب هستند، علما و دانشمندان مسلمان به خصوص شیعه، راه حل نجات از استعمار و کشتار بی رحمانه مسلمانان در بلاد مختلف را، چنگ زدن به ریسمان عدل الهی می دانند که امام علی علیه السلام آن را برای ما ترسیم کرده اند. اگر تنها بخشی از گفتارهای سیاسی امام علی علیه السلام در سرزمینی مانند کشور من افغانستان پیاده شود، درسرزمینی که هنوز خوشبختانه اسلام دین رسمی است و اما به خاطر حضور نیم قرن استعمار و جنگ های داخلی در آن و حکومت های وابسته به غرب، عدالت، اخلاق و سیاست غیراسلامی و هرآن چه که بر پایه حقوق انسانی است، در آن وجود ندارد. همه این ها به خاطر فراموشی منبع عظیمی است که در خانه های همه مسلمانان سرزمین من وجود دارد، همه شیعیان در سرزمین افغانستان آن را خوانده اند، ولی عمل نکردند، اولی معجزه پیامبر خاتم صلی الله علیه واله قرآن کریم و دیگری نهج البلاغه است.

ص: 38

هدف از نگارش این مقاله، یادآوری و مطالعه، بازخوانی، تکرار، اصرار به نیاز و احیا، یادآوری برای مسلمان و شیعه امروز است. اگر امروز معارف نبوی، علوی، رضوی و... در همه کشورهای اسلامی به درستی بازخوانی شود و عمل به دستورات ائمه اطهار علیهم السلام به خصوص امام علی علیه السلام در همه دستگاه ها و سازمان های یک کشور اسلامی قرار گیرد، اسلام جان تازه خواهد گرفت، از آن چه که امروز در دنیای اسلام می بینیم، فراتر خواهد رفت، بزرگ ترین قدرت جهان، امت اسلام در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را در دنیا خواهد داشت.

1- پیشینه

در زمینه اخلاق در نهج البلاغه و اندیشه های امام علی علیه السلام آثار متنوعی به چاپ رسیده است که به مهم ترین آن اشاره می شود:«اخلاق درپرتو سخنان امام علی علیه السلام »،احد فرامرز قراملکی، محمدعلی مشایخی پور؛ به سفارش گروه پژوهشی نهج البلاغه، تهران: بنیاد نهج البلاغه، 1397ش. - «اخلاق اجتماعی در نهج البلاغه: روش های جامعه سازی (1و2) مقطع راهنمایی»،هیئت تحریریه بنیاد نهج البلاغه، آموزش وپرورش، معاونت پرورشی، اداره کل امور فرهنگی و هنری، کارشناسی قرآن، 1368 ش. - «اخلاق شهروندی به روایت قرآن و نهج البلاغه» مهدی قندی، تهران: بنیاد نهج البلاغه، 1391ش.- «تأثیر اخلاق حاکمان و مدیران بر اخلاق شهروندان در شکل گیری عدالت اجتماعی (از منظر نهج البلاغه)» زهرا پیروزنیا، پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما: رضا رسولی شربیانی؛ استاد مشاور: ناصر محمدی، دانشگاه پیام نور، دانشکده الهیات، گروه فلسفه و اخلاق.

ص: 39

«اخلاق معاشرتی از دیدگاه و سیره حضرت علی علیه السلام با تکیه بر نهج البلاغه» مرجان باوفا، پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما: محمد دزفولی، استاد مشاور: سیدمحمد میردامادی، دانشگاه پیام نور، دانشکده الهیات و علوم انسانی، گروه علمی نهج البلاغه.- «اخلاق سیاسی در نامه های نهج البلاغه»، بهشتی، احمد، صدریه، پیام، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، پاییز 1389، شماره 30 ISC (32 صفحه، از ص9-40). - «نقش خداباوری در تهذیب اخلاق فردی از منظر نهج البلاغه»، طیب نیا، محمدصالح؛ رنج کش آدرمنابادی، مختار، مجله: پژوهش نامه نهج البلاغه، زمستان 1395، شماره 16 علمی - پژوهشی / ISC (21 صفحه، از ص113-133). -«بسترهای اخلاق اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه»، مصدقیان، حسین علی، مجله: اخلاق، تابستان 1387، شماره 12 ISC (16 صفحه، از ص6-21). - «اخلاق علوی با تأکید بر نهج البلاغه»، باوفا، مرجان، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، پاییز 1389، شماره 30 ISC (18 صفحه، از ص189-206). - «مهندسی اخلاق جامعه بر مبنای آموزه های نهج البلاغه»، محصص، مرضیه، مجله: پژوهش های اجتماعی اسلامی، زمستان 1392، شماره 99 علمی - ترویجی / ISC (20 صفحه، از ص41-60). - «اخلاق در نهج البلاغه»، کوچنانی، قاسم علی، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، پاییز 1389، شماره 30 ISC (25 صفحه، از ص90-114).

2- اخلاق در نهج البلاغه

اشاره

در نهج البلاغه تعریف اخلاق فراتر از این است؛ در نهج البلاغه اخلاق شامل شش بخش است: بینش ها، ارزش ها، گرایش ها، روش ها، کنش ها و گویش ها.

الف) جایگاه اخلاق

در خطبه 192 نهج البلاغه، امام علی علیه السلام می فرماید: «فَإن کَانَ لاَبُدَّ مِنَ العَصَبِیة.. فَلیَکُن

ص: 40

تَعَصُّبُکُم لِمَکارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الأَفعَالِ وَمَحَاسِنِ الأمورِ»؛ «اگر قرار باشد در زندگی به چیزی تعصب بورزیم و ایستادگی کنیم و از آن عبور نکنیم، آن اخلاق است». نکته زیبا این جاست که امیرمؤمنان علیه السلام اخلاق را فقط خصلت نمی داند. فقط رفتار هم نمی داند. خصلت هست، رفتار هست، فراتر از این هم هست. ایشان میدان اخلاق را خیلی وسیع و در تمام امور زندگی می بیند. «اَلَّتِی تَفَاضَلَتْ فِیهَا اَلْمُجَدَاءُ وَاَلنُّجَدَاءُ مِنْ بُیُوتَاتِ اَلْعَرَبِ وَ یَعَاسِیبِ اَلقَبَائِل»؛ «اگر قرار باشد انسان ها با یکدیگر مسابقه ای بدهند و در آن سبقت بگیرند، در اخلاق است».لذا جامعه ای سالم است، که با ارزش ترین مسابقه اش در اخلاق است. امام علی علیه السلام به اخلاق نگاه وسیعی داشتند.امروز اگر جوامع اسلامی بخواهند در سلامت معنوی، فرهنگی، اجتماعی در مقابله دسیسه های شیطانی دشمنان اسلام ایستادگی کنند، توجه به اخلاق علوی می تواند آن ها را در مقابله نقشه های شوم دشمنان ایمن نگهدارد.

ب) اهمیت اخلاق

اما اهمیت اخلاق در نگاه امام علیه السلام چگونه است؟ در خطبه 113 جمله ای از ایشان وارد شده است که «لاَ قَرِینَ کَحُسنِ الخُلقِ». در خطبه 176 امام علیه السلام می فرمایند نسبت به اخلاق حساس باشید: «إیّاکُم وَتَهزیعِ الأَخلاَقِ وَتَصرِیفَهَا» به نظر این طور می آید که اگر اخلاق زیرپا گذاشته شود،هیچ چیز سالم نمی ماند، نه اعتقادات، نه زندگی، نه سیاست، نه اجتماع و نه هیچ ارزش دیگر. ایشان در حکمت 38 می فرمایند: «وأَکرَمُ الحَسَبِ حُسنُ الخُلقِ» حسب به معنای شرافت قابل محاسبه است. گرامی ترین شرافت قابل محاسبه، اخلاق نیکوست. آن چه اعتبار دارد اخلاق است. انسان ها براساس آن به حساب می آیند. آن چه امام علی علیه السلام در خطبه ها و حکمت ها بیان کردند، تنها برای مردم هم عصر ایشان

ص: 41

نیست، بلکه برای همه دوران ها است، امروز نیز همه افراد جامعه نسبت به اخلاق باید حساس باشند، بسیاری از ناهنجاری های موجود در جوامع مختلف به خاطر فراموشی این مهم است.

ج) ارائه الگو برای اخلاق پسندیده

ما باید یک الگوی اخلاقی را پیش روی خود قرار دهیم و رفتار و قواعد زندگی را از آن استخراج کنیم. امیرمؤمنان علیه السلام پیامبر اکرم صلی الله علیه واله را در خطبه 160 نهج البلاغه معرفی می کند و در امتداد پیامبر صلی الله علیه واله خودش را: «وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه واله کَافٍ لَکَ فِی الاُسْوَةِ... فَتَأَسَّ بِنَبِیّکَ الأَطیَبِ الأَطهَرِ فَإِنَّ فِیهِ أُسوَةٌ ... لِمَن تَأَسَّی وَ عَزَاءً لِمَن تَعَزَّی وَ أَحَبُّ العِبادِ إلَی اللّهِ الْمُتَأَسِّی بِنَبِیِّهِ وَالْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ»؛ «بی گمان در پیامبر خدا برای شما الگوی کافی هست. پس به پیامبر پاک و پاکیزه ات تأسی کن که بدون شک او نمونه ای است نیکو برای کسی که به دنبال الگو باشد و انتسابی است عالی برای کسی که به او منتسب شود و محبوب ترین نزدِ خدا کسی است که پیامبرش را پیروی کند و پا جای پای او بگذارد». می توان چنین است استنباط کرد که الگوی مناسب، پیامبر صلی الله علیه واله و اوصیای او هستند. امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه 87 این گونه خودش را به ما معرفی می کند:

«وَأَلبَستُکُمُ العَافِیَةَ.. مِنْ عَدلِی وَفَرَشتُکُمُ المَعرُوفَ مِن قَوْلِی وَ فِعلِی وَأَرَیتُکُمْ کَرَائِمَ الأَخلاَقِ مِن نَفْسِی»؛ «از عدالت خود، لباس عافیت بر تن شما پوشانیدم و توسط گفتار و رفتارم، نیکی را برای شما گسترانیدم و کرامت های اخلاقی در زندگی را از جانب خودم نشانتان دادم».پس در اخلاق، سخن و عمل در کنار هم است. همه چیز تابع اخلاق شده است. در این صورت، زندگی فرد انسانی می شود. اگر چنین اتفاقی نیفتد، به نظر نمی رسد چیزی اصلاح شود. آن چه از ظلم و ستم می بینیم، به دلیل فقدان اخلاق است، یا این که اخلاق تابع چیزهای دیگری شده است؛ تابع سیاست شده است، اخلاق تابع اقتصاد شده است.

ص: 42

د) نقش اخلاق اجتماعی در نهج البلاغه

از دیدگاه نهج البلاغه نیز، انسان ها چون زندگی اجتماعی را امری متناسب با طبیعت عقلانی خویشتن می دانند، آن را برمی گزینند و این گزینش، به خاطر جبر یا از روی درماندگی نیست، بلکه از سر شعور و درک است. ازاین رو، در خطبه 23 نهج البلاغه آمده است: «اگر کسی از شما در خویشاوندان خود خلل و کمبودی مشاهده کند، مبادا از رفع آن سر باز زند، چون اگر نبخشد مالش افزون نمی شود. آن که دست دهنده خود را از بستگانش باز دارد، تنها یک دست را از آن ها گرفته، اما دست های فراوانی را از خویش دور کرده است، و کسی که پروبال محبت خویش را بگستراند، دوستی خویشاوندانش تداوم خواهد یافت».براساس این خطبه، انسان در حیات اجتماعی، که صحنه سود و زیان است، نیازمند یاری دیگران است و این «نیاز» او را به سوی دیگران می کشاند و هر انسانی به خاطر ناملایمات و سختی ها نیازمند دوستی و مودت با خویشان است.

در خطبه 127 می فرماید: «از پراکندگی و جدایی حذر کنید که انسان تنها بهره شیطان است، آن گونه که گوسفند تنها، طعمه گرگ است». این عبارات، چهره اجتماع بشری را نشان می دهد که آدمیان برای گریز از شرور شیطانی و برای به دست آوردن منافعی که تنها در پرتو اجتماعی بودن به دست می آید، ناگزیر باید انزوا و گوشه گیری را ترک کرده، به اجتماع روی آورد.

ه-) اصالت فرد یا جامعه

امام علی علیه السلام در خطبه 192 می فرماید: «ای مردم، همانا رضایت و خشم، مردم را مجتمع می سازد. شتر صالح را یک نفر پی کرد، اما خداوند تمامی آن ها را عذاب کرد، چون آن ها به این کار راضی بودند. خداوند نیز فرمود: {فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ} (شعراء/157).

ص: 43

در این خطبه، اندیشه جمعی، مورد تاکید قرار گرفته است. براساس این کلام، رضایت و خشم که گویای فرهنگ جمعی هر جامعه ای است، سرنوشت جوامع را مشخص می سازد. بنابراین، از دیدگاه امام علیه السلام در هر جامعه، آدمیان در عین استقلال، هویت و روح جمعی دارند و اصالت، هم با فرد است و هم جمع. چنان که در حکمت 146 نهج البلاغه می فرماید: «آن که به عمل قومی راضی باشد، مثل کسی است که داخل آن قوم و همراه آنان باشد.» براساس این روایت، افراد یک اجتماع کسانی هستند که اندیشه واحدی دارند، خواه کنار هم باشند یا از یکدیگر جدا زندگی کنند و خواه زنده باشند یا مرده. به خاطر همین است که قرآن کریم گاهی کار یک نسل را به نسل های بعدی نسبت می دهد و می گوید این ها به خاطر آن که پیامبران را به ناحق کشتند، استحقاق ذلت و خواری دارند، زیرا این ها همان ادامه نسل گذشته اند و این همان معنای سخن اگوست کنت است که می گوید: «بشریت از مردگان بیشتر تشکیل شده تا زندگان». از آن چه گفته شد می توان دریافت که چرا در نهج البلاغه، اخلاق اجتماعی آن قدر اهمیت یافته تا حدی که از دیدگان امام متقیان علی علیه السلام به دور نمانده و آن حضرت در کنار اخلاق فردی، در بسیاری موارد اخلاق اجتماعی را نیز بیان کرده اند.

و) امر به معروف و نهی از منکر

رفتارهای نادرست هر انسانی می تواند فراگیر باشد و باعث متلاشی شدن اجتماع گردد. ازاین رو، نظارت مردم بر یکدیگر از موضوعاتی است که می تواند پیوسته بیماری های روحی، فکری و اعتقادات نادرست را از پیشانی جامعه بزداید. در خطبه 177 نهج البلاغه آمده است: «اگر مردم آن گاه که بلاها نازل می شود و نعمت ها را از آن ها زایل می سازد، با نیت درست، در پیشگاه خدا تضرع کنند و با دل های پر محبت نسبت به پروردگار، از او

ص: 44

درخواست عفو نمایند، مسلماً آن چه از دستشان رفته است، باز خواهد گشت و هر مفسده ای را برای آن ها اصلاح خواهد نمود». در این خطبه، علت انحرافات و مفاسد اجتماعی را نوع رفتار و اعمال افراد دانسته و چون اعمال آدمیان، از انگیزه ها و نیت هایشان سرچشمه می گیرد، باید با تغییر این انگیزه ها به اصلاح جامعه پرداخت. هنگامی که کسانی از روی جهل اقدام به ترک خیر و انجام منکر می نمایند، اگر آگاهان آنان را نهی نکنند، آنان نیز مورد لعن و نفرین الهی واقع خواهند شد. خداوند گذشتگان را مورد لعن قرار نداد، مگر به خاطر آن که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند. پس ناآگاهان را به خاطر ارتکاب گناه و تحمل کنندگان گناهان را به خاطر ترک بازداشتن آن ها مورد لعن قرارداده است.

ز) نقش اخلاق در گسترش معنویت

همان طور که معنویت و دین داری نقش بسزایی در گسترش اخلاق اجتماعی دارد، بی دینی و فاصله گرفتن از فضیلت های دینی، باعث مشکلات و معضلات اجتماعی می شود. ازاین رو، امام علی علیه السلام در حکمت 103 نهج البلاغه می فرمایند: «مردم چیزی از امور دینشان را برای اصلاح دنیایشان ترک نمی کنند، مگر آن که خداوند آنان را گرفتار امری زیان بارتر از آن خواهد کرد». دین، نفس سرکش انسان را مهار می کند و برکات و حسناتش را در همه حوزه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... به اجتماع ارزانی می دارد. نقش دین در جوامع گذشته، بسیار قابل تامل و گویای این واقعیت است که هرجا ادیان راستین حضور داشته اند، مساوات و عدالت اجتماعی نیز وجود داشته و این جوامع، از جهل و خرافات که زاینده بسیاری از نابسامانی های اخلاقی است و نیز از تبعیض و تفرقه به دور مانده اند، و امروز نقش دین در پیشگیری از ناهنجاری های اجتماعی برای بسیاری از جامعه شناسان به اثبات رسیده است.

ص: 45

امام علی علیه السلام در خطبه 234 نهج البلاغه، دو جامعه دین مدار و بی دین را این گونه با یکدیگر مقایسه می کند: «پس، از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسرائیل علیه السلام عبرت گیرید که چقدر متناسب است حالت ها و چقدر متشابه است نزدیکی مثال ها. در کارشان تأمل کنید در وقتی که متفرق و پراکنده بودند و کسری ها و قیصرها بر آن ها ارباب بودند. آنان را از سرزمین های آباد و کرانه های دجله و فرات و دشت های سرسبز ربودند و به بیابان های کم آب و علف و محل وزیدن بادهای سخت و تنگی معیشت روانه ساختند. پس آنان را علیل و مسکین و چراننده شتران زخم پشت واگذاردند. پست ترین جاها خانه شان و خشک ترین بیابان ها کاشانه شان بود. نه به سوی دعوت حقی روی می آوردند تا بدان تمسک بجویند و از گمراهی برهند و نه در سایه الفتی می آرمیدند تا از عزت آن بهره مند گردند. حالت هایشان مضطرب و دست هایشان به خلاف هم در کار و جمعیت هایشان در بلایی سخت و جهالتی استوار پراکنده بود. در زنده به گور کردن دختران و پرستیدن بتان و قطع پیوند ارحام و غارت یکدیگر دست و پا می زدند. پس بنگرید که نعمت های خداوند چگونه بر آنان فروریخت، هنگامی که پیامبری برایشان برانگیخت؛ پس آنان را به اطاعت خداوند درآورد و با خواندن به سوی خدا آنان را مؤتلف ساخت. چه سان بال های نعمت و کرامتش را بر سر آنان گسترانید و جویبارهای آسایش و فراوانی بر ایشان جاری شد و ملت اسلام با برکت های خود آنان را الفت بخشید. پس صبح کردند، درحالی که در نعمت ها، غرق و در لذت زندگی فراخ، شادمان بودند، امورشان در سایه دولت مقتدرشان به سامان آمد و حالشان را در سایه عزت پیروزی آرمید و کارهایشان استوار و روبه راه گردید و سلطنت شان تثبیت شد.

پس حاکم جهانیان و سلطان اطراف و اکناف عالم شدند، کارهای کسانی را به دست راندند که تحت فرمان آنان بودند. نه تیرشان به سنگ می خورد و نه سنگشان سبک می شد،

ص: 46

کسی قدرت درهم شکستن نیروی آنان را نداشت و خیال مبارزه با آن ها را در سر نمی پروراند».

امام علیه السلام در این خطبه، تفرقه، خواری، بدبختی، نادانی و انجام کارهای ناشایست را رهاورد جامعه بی دین، و اتحاد، برکت، عزت، استواری، قدرت و... را نتیجه دین مداری می داند.

ح) ضرورت اخلاق سیاسی در جامعه

در فرهنگ شیعه، پیامبرصلی الله علیه و امامان معصوم علیهم السلام که به همه کمالات اخلاقی آراسته و از تمامی رذایل آن پیراسته و از بالاترین درجات تقوایی برخوردار هستند، پیشوایان و رهبران سیاسی جامعه نیز هستند؛ چنان که در متون دینی، از آنان به «ساسة العباد» (مدیران سیاسی مردم) تعبیر شده است (محدث قمی، مفاتیح الجنان، ص999). ضرورت حضور اخلاق در عرصه سیاسی، یکی بدان روست که دولت مردان و کارگزاران حکومتی، متولیان امور مردم در عرصه های گوناگون هستند و با شئون مادی و معنوی آنان سروکار دارند و توفیق در این امور، بدون رعایت و پاسداشت موازین اخلاقی از سوی حکومت و مردم امکان پذیر نخواهد بود؛ دیگر نیز بدان جهت که سلوک اخلاقی حاکمان سیاسی، تأثیری شگرف در شکل دهی اخلاق، رفتار و منش مردمانی خواهد داشت که در حوزه حکومت آنان می زیند. در گفتاری از امام علی علیه السلام آمده است: «النّاسُ بِأُمَرَائِهِم أَشبَه مِنهُم بِآبائِهِم»؛ «شباهت مردم به حاکمان خویش، بیش از شباهتی است که به پدران خود دارند» (ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص208).

ط) ضرورت اخلاق کارگزاران

امام علی علیه السلام در همان روزهای نخست تشکیل حکومت اسلامی در اجتماع مردم فرمود:

«لَوْلَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أن لا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ

ص: 47

وَلَاسَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَلَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَلَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»؛ «اگر این بیعت کنندگان نبودند، و یاران حجت بر من تمام نمی نمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکارِ شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته، خود را به کناری می داشتم، و می دیدید که دنیای شما را به چیزی نمی شمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمی گذارم (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 3، ص11).

از این سخن حضرت علی علیه السلام این گونه نتیجه گرفته می شود که یکی از وظایف مهم حاکم اسلامی، دفاع از مظلوم است و مبارزه با ظلم و ظالمان و کسانی که سعی می کنند حقوق دیگران را پایمال نمایند و شکم خویش را سیر نمایند، ولو به قیمت نابودی دیگران.

ی) برخی از وظایف اخلاقی حاکمان و کارگزاران دولت اسلامی

- مبارزه با شکم بارگی ظالم و گرسنگی مظلوم؛ - مبارزه با تبعیض و بی عدالتی؛ - حذف و شناسایی عناصر فاسد و فرصت طلب از مناصب اجتماعی؛ - مبارزه با تملق و چاپلوسی؛ - قاطعیت در حسابرسی بیت المال

- نفی تبعیض حتی نسبت به نزدیک ترین افراد؛

اساس و هدف متعالی حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام را برقراری قسط و عدالت در جامعه تشکیل می داد. آن حضرت عدالت را به عنوان هدف بزرگ و الهی و انسانی و اسلامی خود می دانست و در راه تحقق آن از هر کوششی دریغ نمی داشت. تاریخ بشریت سراغ ندارد که رهبری، این همه نسبت به تحقق و اجرای عدالت پافشاری و سخت گیری نموده باشد. حضرت برای برقراری آن رنج های فراوان برد و جنگ های قدرت طلبانه و خودسرانه ای بر وی تحمیل شد و سرانجام نیز در همین مسیر به شهادت رسید.

ص: 48

در روایتی از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می خوانیم:

«عَدْلُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِینَ سَنَةً قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ صِیَامٍ نَهَارُهَا»؛ «یک ساعت عدالت ورزی از عبادت هفتادسال - که شب های آن به نماز گزاردن و روزهایش به روزه داری سپری شود - برتر است» (نوری، مستدرک الوسائل، ص318). یکی از راه های نفوذ در دل و جان مردم عدالت ورزی است. امام علی علیه السلام در این مورد می فرماید: «مَن عَدَلَ نَفَذَ حُکمُهُ»؛ «کسی که عدالت بورزد، حکمش نافذ می شود.» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج2، فصل77، ص159). «إِذَا بُنِیَ اَلْمُلْکُ عَلَی قَوَاعِدِ اَلْعَدْلِ وَدُعِمَ بِدَعَائِمِ اَلْعَقْلِ نَصَرَ اَللَّهُ مُوَالِیَهُ وَ خَذَلَ مُعَادِیَهُ»؛ «زمانی که حکومت بر پایه عقل و عدل استوار شده باشد، خداوند، دوستداران آن را یاری و دشمنانش را خواری رساند.» (همان، ج1، فصل17، ص283). تاکید امام علی علیه السلام به حذف و غربال کسانی که در گذشته در حکومت فساد می کردند و این چنین به کارگزاران بیت المال می فرمایند: «وَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَلَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّی یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَأَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ»؛ «به خدایی که او را به راستی مبعوث فرمود، به هم خواهید درآمیخت، و چون دانه که در غربال ریزند، یا دیگ افزار که در دیگ ریزند، روی هم خواهید ریخت، تا آن که در زیر است زَبر شود، و آن که بر زبَر است به زیر در شود.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 16، ص17).

ک) امانت داری در بیت المال

«أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّکَ وَعَصَیْتَ إِمَامَکَ وَ أَخْزَیْتَ أَمَانَتَکَ؛ بَلَغَنِی أَنَّکَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَیْکَ وَأَکَلْتَ مَا تَحْتَ یَدَیْکَ. فَارْفَعْ إِلَیَّ حِسَابَکَ، وَاعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ»؛ «از تو به من خبری رسیده است؛اگر چنان کرده باشی،پروردگار خود را به خشم آورده باشی، و امام خویش را نافرمانی کرده، و امانت خود را از دست داده. به من خبر داده اند تو کشت زمین را برداشته و آن چه پایت بدان رسیده برای خود

ص: 49

نگاه داشته ای، و آنچه در دستت بوده خورده ای. حساب خود را به من بازپس بده و بدان که حساب خدا بزرگ تر از حساب مردمان است.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 40، ص313). «وَإِنَّ أَعْظَمَ الْخِیَانَةِ خِیَانَةُ الْأُمَّةِ وَأَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّةِ»؛ «بزرگ ترین خیانت، خیانت به مسلمانان است و زشت ترین دغل کاری ناراستی کردن با امامِ ایشان» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 26، ص288).

ل) خودبینی، مهلکی بزرگ

در اولین فراز این قسمت، امام علی علیه السلام به یکی از رذایل اخلاقی اشاره می نماید و آن عجب و خودپسندی است، این صفت از صفاتی است که آدمی را هلاک می سازد و در همه افراد ممکن است رشد نماید و در وجود افرادی که بر منصب و قدرت تکیه دارند، زمینه مساعدتری پیدا می کند، لذا حضرت به مالک سفارش می کند که این نقیصه اخلاقی در او پدید نیاید و عواملی را هم که موجب پیدایش آن می شود، تذکّر می دهد. شخص معجب اگر در دل معتقد باشد که حقی بر خدا دارد و استبعاد نماید از این که خدا آن نعمت را از او سلب نماید، این را علمای اخلاق نازیدن به عمل می نامند، گویی شخصی که مبتلا به صفت عُجب است، برای خودش بر خدا ناز و دلال دارد که این از خود عجب بدتر است.

م) معالجه عجب

راه معالجه این است که اسباب عجب را از میان ببرد و آن اسباب، غالباً یا علم است، یا عبادت و طاعت، یا کمالات نفسانی، مانند ورع، شجاعت، سخاوت، حسب، نسب، مال و سایر چیزها.اگر به علم و دانش عجب پیدا کند، باید بداند که عالم حقیقی خداوند است و عظمت و کبریایی مخصوص اوست و علم بشر اندک و صرف مقداری اصطلاح دانستن است و

ص: 50

نتیجه علم توضاع و کوچکی است. امام علی علیه السلام در جمله دیگری مالک اشتر را نهی می کند از این که بر رعیّت منّت بگذارد. چون منّت گذاشتن عمل را باطل می کند. قرآن کریم در سوره بقره آیه 264می فرماید: «صدقه خود را با منّت نهادن و اذیّت از بین نبرید» و در جمله دیگر حضرت می فرماید: اعمالت را آن گونه که هست، به مردم ارائه بده نه بیشتر. چون این اعمال سبب می شود که خداوند نور حق و حقیقت بینی را از انسان بگیرد و آن گاه به او توصیّه می فرماید که وعده ای را که به مردم می دهی، وفا کن! چون خلف وعده کردن، سبب خشم و غضب الهی می گردد.

ن) غضب و خشم، عامل سقوط

امام علی علیه السلام به مالک سفارش می کند که نسبت به خشم و غضب خود مالکیت پیدا کند و خشم خویش را فرونشاند، تا بتواند با منطق عقل و عاقبت اندیشی بیشتر کارها را فیصله دهد و از غرور قدرت و زیان نجات یابد. سخنان کوتاه آن حضرت را در آثار خشم ذکر می نماییم. «الغَضَبُ عَدُوٌّ فلا تُمَلِّکْهُ نفسَکَ»؛ «خشم و غضب دشمنی است که نفس تو مالک آن است، مملوک غضب خود نگرد.» «الغَضَبُ یُردِی صاحِبَهُ ویُبدِی مَعایِبَهُ»؛ «خشم صاحب خود را به پستی می کشاند و عیوب او را آشکار می سازد.» انسان، مالک غضب است نه غضب، مالک انسان. غضب شخصیّت افراد را از بین می برد و نقایص افراد را آشکار می نماید. غضب آغازش دیوانگی و پایانش ندامت و پشیمانی است. غضب از طبیعت جهل ونادانی سرچشمه می گیرد.

س) وظایف اخلاقی مردم در قبال حاکم اسلامی

حضرت علی علیه السلام در خطبه 34 درباره حقوق متقابل امام و امت می فرماید:

ص: 51

«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَلَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ؛ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَةُ لَکُمْ وَتَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَتَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا. وَأَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَةِ وَالنَّصِیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَالْمَغِیبِ وَالْإِجَابَةُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَةُ حِینَ آمُرُکُمْ»؛ «ای مردم مرا بر شما حقی است، و شما را بر من حقی. بر من است که از خیرخواهی شما دریغ ندارم، و حقی را که از بیت المال دارید بگزارم، شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آداب آموزم تا بدانید. امّا حقّ من بر شما این است که به بیعت وفا کنید و در نهان و آشکار حقّ خیرخواهی ادا کنید. چون شما را بخوانم بیایید، و چون فرمان دهم بپذیرید، و از عهده برآیید» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 34، ص35). حضرت در این بخش از خطبه، اساسی ترین پایه های استواری یک حکومت عادل را بیان می فرماید و اصول حقوق متقابل میان دولت و امت را یادآور می شود. مهم ترین وظایف اخلاقی مردم در قبال حاکم اسلامی بدین شرح است: وفاداری به پیمان، اطاعت از تصمیمات حکومتی و نقد دلسوزانه و ... است. امروز ارائه الگو از سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام برای اقشار مختلف جامعه اسلامی ضروری است، یکی از نقص های موجود در جوامع اسلامی، این است که بسیاری از ملل اسلام دچار غرب زدگی شده اند، تا جایی که از اسلام مساجد خالی و یا در شناسنامه های خود تنها نام مسلمان را با خود همراه دارند، ولی در عمل هیچ یک از نشانه های مسلمانی در آن ها جز نام وجود ندارد. متاسفانه در بسیاری از این کشورها همه چیز الگو و مدل غیراسلامی دارد، به همین خاطر رشد و ترقی در این جوامع بسیار کم است، زیرا خود را مستعمره دنیای غرب می دانند و مصرف کننده غربی هستند.

ع) تقوا از مهم ترین خصوصیات اخلاقی و فردی حضرت علی علیه السلام

اهداف تربیتی در رابطه با خداوند در معرفت خدا، ایمان به او، تقوای الهی، عبودیت

ص: 52

خدا، احساس تکلیف و شکرگزاری خلاصه می شود. تقوا از خصوصیات مهم اخلاقی است که متخلق بودن حاکم به آن، باعث اجرای عدالت و کمال عقول می گردد. تقوا از مهم ترین خصوصیات اخلاقی و فردی حضرت علی علیه السلام و از رایج ترین کلمات در نهج البلاغه است. این کلمه از ریشه «وقی » به معنای حفظ، صیانت و نگهداری گرفته شده است. «تقوا» یعنی خود را محفوظ نگه داشتن، و «متقین» یعنی کسانی که خودنگهدار هستند. تقوا نیرویی روحانی است که بر اثر تمرین های زیاد پدید می آید و به روح انسان شخصیت و قدرت می دهد و آدمی را مسلط به خویشتن می کند و آثار و نتایج مفیدی دارد. آرامش حاصل از تقوا، فرد را در برابر حوادث روزگار، چه حوادثی که اراده انسان در آن ها دخالت دارد و چه حوادثی که از اختیار او خارج است، مصون می سازد.تقوا شخصیت انسان را تحت سیطره قرار می دهد و با وصل او به قدرت لایزال الهی، زمینه های تأمین نیازها و رفع مشکلاتش را فراهم می کند.

ف) آثار اجتماعی تقوا و نقش آن در حکومت از منظر امام علی علیه السلام

اشاره

در ادامه به بخشی از آثار اجتماعی تقوا در جامعه اسلامی و آثار آن در حکومت اسلامی اشاره شده است.

- روشن بینی و بصیرت؛

راز روشن گری عقل و روشن بینی حاصل از تقوا این است که تقوا زمینه فکر و اندیشه و تشخیص راه درست را فراهم می آورد. حاکم با تقوا، در سایه روشن بینی و بصیرت حاصل از تقوا، به روش صحیح و منطقی، مسائل را مورد بررسی قرار می دهد و به نتیجه مطلوب دست می یابد.

- جلوگیری از شک و شبهه؛

شبهه تنها از این جهت شبهه نامیده شده است که شباهتی به حق دارد و به همین دلیل

ص: 53

سبب فریب گروهی از ساده لوحان و دستاویزی برای شیطان صفتان برای فرار از حق می شود. در حقیقت اموری که در زندگی فردی و اجتماعی برای انسان پیش می آید، از سه حال خارج نیست: گاهی حقی آشکار و گاهی باطلی روشن است؛ گاهی نیز مطلب باطلی در لباس حق عرضه می شود؛ گاهی ظاهرش حق است و باطنش باطل و از همین پوشش برای فریب مردم یا استدلال های بی اساس استفاده می شود. اما افرادی که به سلاح تقوا مجهز هستند، چون گرفتار هوی و هوس نیستند و عقل سلیم بر وجودشان حاکم است، می توانند در پرتو نور آن، ظلمات شبهه را بشکافند و در مسیر هدایت گام نهند.

- غلبه بر سختی های دنیا و آخرت؛

هر کس تقوای الهی را پیشه کند، خدای تعالی برایش راه نجاتی از تنگنای مشکلات زندگی فراهم می کند. انسان متقی از سوی خدا به نیروی دفاعی خاصی مجهز می شود که هم از جنبه درونی - در مواجهه با صفات نفسانی - و هم از جنبه بیرونی - در مواجه با حوادث گوناگون - قدرت فائق آمدن بر مشکلات را به او می دهد.

- مصونیت از گناه؛

در بینش اسلامی، انسان متقی تمایل درونی و باطنی به خدا دارد و نیرویی خاص حرکت او را به سوی خدا تنظیم می کند و از انحراف در مسیر زندگی نجات می دهد.

- حرص در علم؛

از نشانه های انسان متقی آن است که در امر دین تواناست، و در نرمی و خوش خویی دوراندیش و در ایمان با یقین و در (طلب) علم حریص و در بردباری داناست.

ص) نتیجه

ما شیعیان امروزه با چالش هایی مواجه هستیم که هم می تواند به ما آسیب بزند و هم در صورت فهم درست زمانه ای که در آن زندگی می کنیم، به فرصتی در ترویج اندیشه های ما

ص: 54

تبدیل شود. انتخاب با ما است. اما این انتخاب نیازمند شناخت جهانی است که در آن زندگی می کنیم.

سرشت دینی و تربیت و تعلیم ما و آموزه های اعتقادی شیعی گرایش و تمایل جهان شمولی دارد و در یک حد برجای نمی ماند. ما نیز در مقام شیعی باید بکوشیم در هر شرایطی رشد کنیم و آموزه های دینی خود را تبلیغ و ترویج کنیم و در گسترش باورهای شیعی بکوشیم. در غیر این صورت، در جهان متکثر و چندصدایی امروز صدایمان به گوش کسی نخواهد رسید و منزوی خواهیم شد. اما هنگامی می توانیم رشد کنیم و پیش برویم که جهان امروز را آن گونه که هست بشناسیم و با الزامات آن آشنا باشیم و تن به قواعد بازی در آن بدهیم.وقتی به عنوان یک فرد شیعی، هریک خود را ملزم کنیم، که آموزه های اخلاق علوی در زندگی پیاده کنیم، آموزه های مانند پرهیز از خودشیفتگی، شناخت فاصله بین حق و باطل، پرهیز از تکفیر و هتاکی و... نمونه هایی است، که امروز از جمله لوازم درست زیستن در عصر حاضر و نیاز امروز است، امام علی علیه السلام برای همه این ها راه و برنامه تعریف کرده اند. بی تردید در اندیشه اخلاقی حضرت، هرگز تفکیک بین اخلاق فردی و اخلاق سیاسی مشاهده نمی شود و بر ضرورت آن ها تاکید می شود. راه نجات بشریت و امت اسلام در متن کتاب شریف نهج البلاغه نوشته شده است، نقشه راه برای تمام کسانی که می خواهند رهبری و زعامت جامعه اسلامی را برعهده گیرند، برای تمام معلمان و دانش آموزانی که می خواهند آینده ساز و برنامه سازان کشور خود باشند، در متن این کتاب آمده است. در این مسیر می توان قرار گرفت و حرکت کرد و به مقصد و تعالی رسید. همه کسانی که متولی فرهنگ و دغدغه فرهنگی در بلاد و سرزمین خود را دارند، می توانند با مراجعه به تنها بخشی از خطبه های نهج البلاغه - و اگر برای آن ها دشوار است -

ص: 55

تنها دو یا سه حکمت از سخنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام را فرابگیرند و در برنامه های خود قرار دهند، قطعاً سرزمین آن ها نجات پیدا خواهد کرد.

در درون سخنان امام علی علیه السلام در عرصه اخلاق، می توان حقوق، عدالت، انسانیت، مهربانی و... هزاران مقوله اجتماعی سیاسی، فرهنگی موردنیاز امروز ما پیدا کرد، که امام معصوم علیه السلام برای همه این ها برنامه و راهکار تعریف کرده است، که اگر اخلاق در جامعه اصلاح شود و در مسیر علوی قرار گیرد، دیگر شاهد کشتار بی گناهان، زنان و کودکان نخواهیم بود، اسلام هراسی در دنیا غرب کاسته خواهد شد، وقتی اخلاق علوی را از مؤمنان و پیروان امام علی علیه السلام در بلاد اسلامی ببینند.

امروز امت اسلام به خصوص شیعیان، بیش از گذشته باید به این کتاب شریف توجه کنند، و شرح آن را برای خود، اعضای خانواده و جامعه ای که در آن زندگی می کنند، بازگو کنند، زیرا یکی از نقشه های راه هدایت ائمه معصوم علیه السلام در کتاب نهج البلاغه نهفته است.

ص: 56

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن شعبه حرّانی، حسن، تحف العقول، قم جامعه مدرسین، 1404ق.

2. ابن میثم بحرانی، کمال الدین میثم بن علی، قواعد المرام فی علم الکلام، قم، 1406ق.

3. حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، چاپ چهارم، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1319ق.

4. خویی، سیدابوالقاسم، شرح نهج البلاغه، چاپ دوم، قم، مؤسسه دارالعلم، 1389ش.

5. شریفی، احمدحسین، آیین زندگی (اخلاق کاربردی)، چاپ یازدهم، دفتر نشر معارف، قم، 1384ش.

6. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه: سیدمحمدباقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم،1363ش.

7. قمی، شیخ عباس (محدث قمی)، مفاتیح الجنان، ترجمه الهی قمشه ای، چاپ سوم، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران،1370ش.

8. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، دفتر تبلیغات حوزه علمیه، قم، 1362ش.

9. مشایخی، قدرت الله، کارگزاران حکومت اسلامی از دیدگاه امام علی علیه السلام ، انتشارات انصاریان، چاپ اول 1386ش.

10. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار علیه السلام ، مرکز نشر آثار استاد شهید مطهری، 1378ش.

11. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، انتشارات صدرا، 1378ش.

12. مطهری، مرتضی، مجموعه ده گفتار، انتشارات صدرا، 1383ش.

13. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، چاپ اول، مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، 1408ق.

14. تمیمی آمدی، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1378ش.

ص: 57

ص:58

2- اخلاق حرفه ای در نهج البلاغه

اشاره

حمید رضا ربیعی(1)

ص:59


1- . دانشجوی دکتری قرآن و علوم، گرایش مدیریت جامعة المصطفی العالمیة؛ Rabiei56@yahoo.com

ص: 60

چکیده

یکی از مهم ترین مطلوب های مدیران کارآمد در سطوح مختلف، چگونگی ایجاد بسترهای مناسب برای عوامل انسانی شاغل در تمام حرفه هاست تا آن ها با حس مسئولیت کامل به حرفه و مسائل جامعه خود بپردازند و اصول حاکم بر شغل و حرفه خود را رعایت کنند. این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی، بر آن است تا مفهوم اخلاق حرفه ای و اهمیت و ابعاد گوناگون آن، که نیاز جامعه امروز در کار و شغل و حرفه است در پرتو کلام اولین خورشید امامت و ولایت یعنی نهج البلاغه بپردازد. و با نگاه به سخنان آن امام همام که به دنبال پیاده کردن معارف الهی و نبوی در جامعه بود، نقشه راه ایجاد اخلاق در کار و شغل و حرفه را جست وجو کند. و در این راه ضمن اشاره به مبانی انسان شناسانه اخلاق حرفه ای، موضوع اساسی معنا و فلسفه کار را در نهج البلاغه بررسی و مؤلفه های رایج معنی و فلسفه کار و تلاش در زندگی یعنی هدف از کار، نگرش به کار و در انتها سبک های کاری با توجه به هدف و نگرش را بیان نماید. کلیدواژه ها: امام علی (علیه السلام)، نهج البلاغه، اخلاق، اخلاق حرفه ای.

مقدمه

بی تردید نهج البلاغه کتابی است که به حق آن را فروتر از کلام خالق و فراتر از سخن مخلوق خوانده اند. هرچند در باب نهج البلاغه و ابواب آن بسیار گفته و نوشته اند؛ اما این چشمه جوشان و روان از بلندای کوهستان را پایانی نیست، چه آن که مرهمی برای دردهای فردی و اجتماعی است. از آن جاکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعد از وجود نبی اکرم (صلی الله علیه و آله)

ص:61

بهترین پیاده کننده اهداف عالی اخلاقی در میدان عمل و کار است، لازم است از این زاویه یعنی اخلاق در عمل وکار نیز به کتاب شریف نهج البلاغه نگاه شود و بازخوانی گردد. اخلاق حرفه ای ازدانش های کاربردی است که علاوه بر طرح موضوعات و مسائلی که ریشه در علم اخلاق دارند، به دنبال آن است که این موضوعات و مسائل را در عمل به کار گیرد. به عبارت دیگر؛ آن چه در مباحث نظری اخلاق به صورت کلی و عام مطرح شده است را در کار و حرفه ای به صورت خاص و جزئی با توجه به موقعیت شغلی و شرایط محیط کار عملی نماید و شرایط تحقق آن را فراهم کند. به عبارت بهتر؛ وقتی انسان از حوزه شخصی و خصوصی به حوزه کسب وکار گام می نهد بحث اخلاق کار و اخلاق شغلی به میان می آید مانند اخلاق پزشکی، اخلاق معلمی و نظایر آن و درنهایت می توان گفت در اخلاق حرفه ای، امور بایسته و شایسته ای که کارکنان و سازمان در قبال محیط داخلی و خارجی بر عهده دارند،مطرح و بررسی می شود. امروزه بسیاری از کشورها در جهان صنعتی به این بلوغ رسیده اند که بی اعتنایی به مسائل اخلاقی و فرار از مسئولیت ها و تعهدات اجتماعی، به از بین رفتن بنگاه می انجامد. به همین دلیل بسیاری از شرکت های موفق برای تدوین استراتژی اخلاقی، احساس نیاز کرده و به این باور رسیده اند که باید در سازمان یک فرهنگ مبتنی بر اخلاق رسوخ کند. از این رو کوشیده اند به اخلاق حرفه ای جایگاه ویژه ای بدهند.

و در غرب سکولار، در دانش های مربوط به مدیریت و سازمان،شاخه ای با عنوان اخلاق حرفه ای وجود دارد، ولی درجامعه دینی ما درمحیط کار به اخلاق حرفه ای توجه کافی نشده است (ر.ک: امیری و همکاران، اخلاق حرفه ای؛ ضرورتی برای سازمان). با توجه به جایگاه ارزشمند کتاب نهج البلاغه در فرهنگ اسلامی که پس از قرآن و احادیث نبوی سومین منبع دینی شیعیان است، هرچند درباره اخلاق در نهج البلاغه

ص: 62

کتاب های زیادی نوشته شده است، ولی تاکنون کتاب یا مقاله علمی در حوزه تخصصی اخلاق حرفه ای با رویکرد کسب وکار نگاشته نشده است، درحالی که شناخت ابعاد نهج البلاغه، افزون بر دست یابی به علوم و معارف جدید، ما را با چهره علمی مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیش تر آشنا می کند.

پیشینه

در ارتباط با اخلاق حرفه ای و موارد مشابه آن در نهج البلاغه پژوهش های مختلفی انجام گرفته است که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره نمود:مسئولیت پذیری کارگزاران و مدیران از دیدگاه امام علی علیه السلام با تأکید بر مؤلفه های اخلاق حرفه ای، ایزدی فرد، علی اکبر؛ کاویار، حسین، مجله: پژوهش نامه علوی، سال اول، شماره 2 ISC (20 صفحه - از 1 تا 20)، پاییز و زمستان 1389. واکاوی معیارهای اخلاق حرفه ای در مهندسی ژئوماتیک (نقشه برداری) با تأکید بر آموزه های نهج البلاغه، خوش برش ماسوله، مهدی؛ صادقیان، سعید، مجله: اخلاق، شماره 47، علمی-ترویجیISC، (21 صفحه - از 145 تا 165)، بهار 1396. اصول اخلاق حرفه ای در نهج البلاغه، فرمهینی فراهانی، محسن؛ اشرفی، فاطمه، مجله: پژوهش نامه علوی، سال پنجم، شماره 1، علمی-پژوهشیISC ، (20 صفحه - از 67 تا 86)، بهار و تابستان 1393.کار و حرفه در سیره امام علی علیه السلام، شاهرودی، محمدرضا؛خاتمی،منصوره سادات، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، شماره 44، علمی-پژوهشی/ISC، (18 صفحه - از 103 تا 120)، بهار 1394.

مفهوم شناسی

الف. اخلاق حرفه ای

در ابتدا مفهوم اخلاق حرفه ای به معنای اخلاق کار و اخلاق مشاغل به کار می رفت،

ص: 63

امروزه نیز عده ای از نویسندگانِ اخلاق حرفه ای، از معنای نخستین این مفهوم برای تعریف آن استفاده می کنند. اصطلاحاتی همچون [Work ethics] یا [Professional ethics] معادل اخلاق کار و اخلاق حرفه ای در زبان فارسی است. در ادامه تعریف های اخلاق حرفه ای ارائه شده است:یک. اخلاق فردی، مسئولیت پذیری فرد در برابر رفتارِ خود به عنوان یک انسان؛ و اخلاق شغلی مسئولیت پذیری یک فرد در برابر کار و شغلِ خود به عنوان صاحب یک حرفه و پُست سازمانی است (Moberg. Dennis J. and Mark A.Sebright. The development of moral imagination.p 845).دو. اخلاق حرفه ای متعهد شدن انرژی ذهنی، روانی و فیزیکی فرد یا گروه به ایده جمعی در جهت اخذ قوا و استعداد درونی گروه و فرد برای توسعه به هر نحو است (Cadozier, V, The moral profession: A study of moral development and professional ethics.Retrieved from proquest.com,p 137.) سه. اخلاق حرفه ای به مسائل و پرسش های اخلاقی و اصول و ارزش های اخلاقی یک نظام حرفه ای می پردازد و ناظر بر اخلاق در محیط حرفه ای است (ر.ک: امیری و همکاران، اخلاق حرفه ای؛ ضرورتی برای سازمان،).

در تعاریف اخلاق حرفه ای به موارد زیر اشاره شده است:

اول. اخلاق حرفه ای مدیریت رفتار و کردار هنگام انجام دادن کارهای حرفه ای است.

دوم. اخلاق حرفه ای مجموعه ای قوانین است که از ماهیت حرفه و شغل به دست می آید.

سوم. اخلاق حرفه ای رشته ای از دانش اخلاق است که به مطالعه روابط شغلی می پردازد (ر.ک: حسینیان، اخلاق در مشاوره و روان شناسی).

ص: 64

ب.سطوح اخلاق حرفه ای

با توجه به تعاریفی که برای اخلاق حرفه ای آورده شد می توان دریافت که صاحب نظران این رشته، به این موضوع گاهی در سطح فرد توجه کرده اند، چنان که در تعریف اول، اخلاق حرفه ای به عنوان اخلاق شغلی و مسئولیت پذیری یک فرد در برابر کار و شغلِ خود به عنوان صاحب یک حرفه و پست سازمانی معرفی شد و برخی به تأثیر گروه کاری و تیم بر اخلاق کارکنان در محیط کار نیز توجه کرده اند چنان که در تعریف دوم، اخلاق حرفه ای به متعهد شدن انرژی ذهنی، روانی و فیزیکی فرد یا گروه به ایده جمعی در جهت اخذ قوا و استعداد درونی گروه و فرد برای توسعه معرفی شده است. اما امروزه با توجه به هویت جمعی و سازمانی در نهادهای شغلی در کسب وکار که بسی فراتر از شغل فردی است، در مفهوم جدید از اخلاق حرفه ای، به مسئولیت های بنگاه و سازمان که بسیار مهم تر از مسئولیت های -فردی و گروهی- شغلی توجه شده است. به عبارت دیگر؛ مسئولیت های اخلاقی بنگاه شامل همه ابعاد و اضلاع سازمان می شود (فرامرز قرا ملکی، اخلاق حرفه ای، ص 105).

ج. اخلاق کار

صاحب نظران، اخلاق کار [Work Ethic] را بیانگر حد یا قدر و منزلتی می دانند که هر فرد برای کار، باور دارد. اخلاق کار قوی متضمن این باور است که سخت کار کردن رمز موفقیت و سعادت است. در سال های اخیر نگرانی گسترده ای از کاهش اخلاق کار ایجاد شده است؛ برای مثال بر اساس یک مطالعه مشاهده ای از رفتار کارکنان طی یک دوره دو ساله، کارکنان فقط 51 درصد از روز کاری را به طور واقعی کار می کردند و بقیه 49 درصد را به فعالیت های غیر کاری مانند خوردن چای، گفت وگوهای خصوصی با همکاران، دیر حاضر شدن بر سر کار و زود ترک کردن کار می گذشت (هیون، 1990، ص 55 - 65). برخی از کارشناسان بر این باورند که اخلاق کاری به وسیله برخی از مدیران سرکوب

ص: 65

شده است زیرامدیریت به جای این که اخلاق کاری راتقویت نمایداغلب بااقدام هایی که انگیزه سخت کوشی را سرکوب می کند موجبات بی نتیجه ماندن فعالیت های افراد را پدید می آورد (گوردون، 1990، ص 25 - 32). برای مثال با پرداخت دست مزد ساعتی، انگیزه حاضر شدن در محل کار را برای آنان ایجاد می کند، ولی ضرورتاً آنان را به طور کامل مولّد بار نمی آورد. گذشته از آن، واگذاری کارهای گنگ، تکراری و غیرچالشی نه تنها زمینه سخت کوشی کارکنان را فراهم نمی آورد، بلکه موجب می شود آنان از زیر کار شانه خالی کنند (رضاییان، مبانی مدیریت رفتار سازمانی، ص 24).

مبانی انسان شناسی اخلاق حرفه ای

یکی از مسائل پایه ای در اخلاق، تصور یا برداشتی است که در هر دیدگاه از ماهیت انسان مطرح می شود. این مسئله در اخلاق حرفه ای بسیار با اهمیت است؛ چون کارکنان، عنصر اصلی و تشکیل دهنده کار و سازمان هستند. این نگاه بیش تر به صورت پنهان و تلویحی در ضمن آراء و نظرات وجود دارد، اگرچه گاهی آشکار هم می شود. این دیدگاه ها ازلحاظ برداشتی که درباره ماهیت انسان دارد در میانی فلسفی، اعتقادی و تجارب شخصی ریشه دارد. این برداشت از ماهیت انسان به تعدادی پرسش بنیادی درباره ماهیت انسان مربوط می شود؛ برخی از پرسش هایی که با ویژگی های اساسی انسان ارتباط پیدا می کند عبارت اند از (Schultz, D. P, 2009):الف. بی همتایی یا جهان شمولی: آیا شخصیت هر انسان بی همتاست یا الگوهای کلی بر افراد بسیاری انطباق دارد؟ شخصیت وجود دارد؟ ب. طبیعت یا تربیت: آیا بیش تر تحت تأثیر وراثت (طبیعت) یا تحت تأثیر محیط (تربیت) هستیم؟ج. خوش بینی یا بدبینی: آیا سرشت انسان خوب یا بد است؟ د. اراده آزاد یا جبرگرایی: آیا ما آگاهانه اعمال خود را جهت می دهیم یا آن ها به وسیله

ص: 66

نیروهای دیگری کنترل می شوند؟

به عنوان مثال روان تحلیل گری مانند فروید تصویر بدبینانه ای از انسان ارائه می دهد؛ زیرا در نگاه او، آدمی سردابی تاریک می باشد که همواره تعارضی در آن در حال جوش وخروش است و انسان محکوم به کشاکش با نیروهای خود است که در بیش تر موارد به شکست ختم می شود. در نظام فروید تنها یک هدف غایی و اساسی در زندگی وجود دارد و آن کاهش تنش است. در بحث طبیعت یا تربیت، او اعتقاد داشت که بخش بزرگ و نه همه سرشت انسان، ذاتی است و بخشی از شخصیت هر انسانی منحصربه فرد است و در موضوع اراده آزاد یا جبرگرایی در مورد انسان دیدی جبرگرایانه داشت؛ زیرا به باور او انسان همواره در چنگال غریزه های زندگی و مرگ اسیر است. او در کل، داوری تندی درباره آدمیان داشت و در این زمینه این گونه نوشت: «در کل، جنبه های اندکی را در انسان خوب یافته ام؛ بنا بر تجربه من آن ها آشغال هستند.» (ر.ک: روان شناسی در نهج البلاغه، آذربایجانی، شجاعی، ص 34).

مفاهیم اساسی انسان شناسی در نهج البلاغه

اشاره

در ادامه به مفاهیم اساسی انسان شناسی در نهج البلاغه پرداخته می شود و برخی از پرسش های یادشده، از دیدگاه امام علی علیه السلام دنبال می گردد. از آن جاکه در اخلاق حرفه ای نقش اصلی بر عهده انسان یعنی نیروی کار است، از میان سؤال های بالا به موضوع سرشت انسان در نهج البلاغه خواهیم پرداخت و تلاش خواهیم کرد تا با توجه به آموزه های نهج البلاغه به دو سؤال زیر پاسخ دهیم:

آیا ماهیت مشترکی به صورت سرشت نخستین در میان انسان ها در کار است؟

آیا ما آگاهانه اعمال خود را جهت می دهیم یا آن ها به وسیله نیروهای دیگری کنترل می شوند؟

ص: 67

الف. سرشت انسان

آیا انسان بدون هیچ دانش و گرایش پیشین (مانند لوح سفید) به دنیا می آید؟ یا این که با آمادگی قبلی پا به دنیا می گذارد و ماهیت مشترکی به صورت سرشت نخستین در میان انسان ها در کار است؟ مراد از سرشت نخستین و ماهیت مشترک، پاره ای خصوصیات مشترک فرا حیوانی، غیر اکتسابی و زوال پذیر است که در ادراک، گرایش و توانش های آدمی بروز می یابد (واعظی 1377 ص).این امور را امور فطری نیز می نامند. برخی مانند جان لاک منکر این امور فطری هستند او می گوید: «همه شواهد نشان می دهد که هیچ مبدأ صریحی برای فطری در میان نیست» (ر.ک: لاک، 1380، فصل دوم و سوم). خوزه ارتگا (Ortega, c) انسان را فاقد سرشت و طبیعت اولیه می دانند او می گوید: «علت این که پرده اسرار انسان کنار نمی رود این است که شاید انسان یک چیز نیست و سخن گفتن از طبیعت انسان دروغ است. انسان فاقد چیزی به نام طبیعت و سرشت است.» (کاسیر 1373، ص 242). در مقابل، روسو و برخی فیلسوفان دیگر بر دست مایه های فطری و سرشت نخستین خدادادی تأکید می ورزند (ر.ک: روسو، 1382، 33 و 13). امام علی علیه السلام بر سرشت نخستین انسان تأکید می کند و فلسفه بعثت انبیاء الهی را یادآوری فطرت خدایی می داند: «خداوند پاک پیامبرانی را از فرزندان آدم علیه السلام برگزید و از آنان در ابلاغ وحی و امانت داری در رساندن پیام الهی به مردم پیمان گرفت. در زمانی که بیش تر مردم پیمان خدا را نادیده گرفته و چیز دیگری را به جای آن نشانده بودند و حق او را نشناخته و برای او شریک قرار داده بودند و ... و رشته پرستش خدا را بریده بودند و در چنین زمانه ای بود که خداوند رسولان خود را برانگیخت و پیامبرانش را پی درپی به سوی مردم فروفرستاد تا از آنان بخواهند که عهد فطرت الهی را ادا نمایند و نعمت های فراموش شده خدا را به یادشان آورند و با ابلاغ [ارائه دلیل] حجت را برایشان تمام کنند و

ص: 68

توانمندی های پنهان عقل آنان را برانگیزند و ...» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه/1).

ب.اختیار

اشاره

انسان در برخی امور هیچ گونه اختیاری ندارد؛ ازجمله تعیین پدر و مادر، زمان و مکان تولد، شکل و رنگ و دست مایه های اولیه فطری و وراثتی مانند هوش، صدا و مراحل و فرآیند رشد، که همه این امر غیر اختیاری اند؛ هرچند برخی از آن ها با امور اکتسابی چون یادگیری و تمرین و برخی مداخلات دیگر تا حدی قابل ارتقاست. در مقابل، امور بسیاری در اختیار ما گذاشته شده است؛ از قبیل خوردن و خوابیدن، کار کردن، ازدواج، ورزش، تحصیل و کسب فضایل و یا رذایل اخلاقی در ابعاد فردی و اجتماعی، ارتقای معنوی به ویژه در روابط انسان با خدا، خویشتن داری و اعتدال در رفتار و گفتار و ... که همه این ابعاد به صورت اختیاری امکان پذیر است (ر.ک: روان شناسی در نهج البلاغه، آذربایجانی و شجاعی، ص 46). برای روشن شدن مفهوم اختیار در اخلاق به ویژه اخلاق حرفه ای، لازم است درباره آن توضیح داده و موارد کاربرد آن بررسی شود. اختیار در برابر جبر، اضطرار و اکراه به کار می رود، ولی در اخلاق، اختیار به معنای قصد، گزینش و توانایی برگزیدن چیزی است. به عبارت دیگر؛ بتواند از میان راه های گوناگونی که در برابر خود دارد یکی را برگزیند (ر.ک: درآمدی بر اخلاق در قرآن، شیروانی، ج 2). در قرآن، مشیت انسان: «قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» (کهف/29)؛ ابتلاء و آزمایش: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً» (دهر/2) و «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» (کهف/7)؛ ارسال پیامبران: «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلّاَ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل» (نساء/165)؛ نکوهش و سرزنش بر اعمال و رفتار: «وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم» (لقمان/9)، از دلایل و شواهد بر اختیار است (ر.ک: روان شناسی در نهج البلاغه،

ص: 69

آذربایجانی و شجاعی، ص 47 - 53). در ادامه نمونه هایی از نهج البلاغه آورده می شود:

یک. مشیت و خواست انسان

تأکید بر مشیت، خواست انسان و اختیار، در موارد بسیاری از سخنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است. برای نمونه، ایشان در عیادت علاء بن زیاد حارث که از یاران امام بود می فرماید: «با این خانه بزرگ در دنیا چه می کنی، حال آن که در آخرت به آن نیازمندتر خواهی بود؟ آری اگر بخواهی با این خانه به آخرت دست یابی، در این خانه مهمانی ده، صله رحم به جای آور و حقوق آن را در مصارفش بپرداز» (... بَلَی إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ تَقْرِی فِیهَا الضَّیْفَ وَ تَصِلُ فِیهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا) (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه/209).

دو. امتحان و بلا

آزمون انسان بر این فرض استوار است که آنان با اراده و تلاش خود در امتحان یکی از دو گزینه کامیابی یا شکست را انتخاب کنند. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در موارد بسیاری همچون خطبه اشباح، خطبه قاصعه و در موارد دیگر با ترغیب بر اعمال ارادی، هدف آن را آزمون الهی می شمارد (همان، خطبه/183).

سه. ارسال پیامبران

بر اساس اختیار در انسان است که خداوند انبیاء خود را جهت تبلیغ و هدایت مردم می فرستد. علاوه بر مواردی که در گذشته آورده شد در خطبه 144 حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام حکمت بعثت پیامبران را روشن تر بیان می کند: «خداوند پیامبرانش را با پیامی که ویژه آنان ساخت (وحی) به سوی مردم فرستاد و آنان را حجت خویش بر خلایق نهاد تا ازآن پس درهای عذر و بهانه به روی مردم بسته شود و حجتی بر ایشان باقی نماند. پس آنان را با سخن راست به راه حق فراخواند» (بَعَثَ اللَّهُ رُسُلَهُ بِمَا خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْیِهِ وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلَی خَلْقِهِ لِئَلَّا تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْکِ الْإِعْذَارِ إِلَیْهِم...) (همان،

ص: 70

خطبه/144).

چهار. مسئولیت

یکی از نشانه های اختیار در انسان، مسئولیت وی در قبال اعمال خود است. در آیات قرآن کریم بر این که انسان مسئول است و در مورد مسئولیت مورد بازخواست و نکوهش و سرزنش قرار می گیرد، تأکید شده است «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (صافات/24)؛ آنان را نگه دارید که باید مورد بازخواست قرار بگیرند». امام علی علیه السلام نیز می فرماید: «اِتَّقُوا اللَّهَ فِی عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ فَإِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّی عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه/167)؛ در مورد بندگان خدا و شهرهایش خویشتن داری (تقوای الهی) را رعایت کنید؛ زیرا شما حتی نسبت به زمین ها و حیوانات نیز مسئول هستید». بنابراین در این موضوع می توان نکات زیر را در نهج البلاغه استفاده کرد: اول. انسان دارای سرشت نخستین است. دوم. این سرشت نخستین، بر آفرینش خدایی (فطرت الهی) دلالت می کند. سوم. آموزههای فطرت در اثر عوامل مختلف می تواند دچار فراموشی شود. چهارم. یادآوری آموزه های فطرت الهی از مهم ترین مأموریت های پیامبران خداست. پنجم. یکی از ارکان شناخت، گرایش به خدای یکتاست. ششم. انسان نسبت به علوم اکتسابی و نظری میان تهی است، اما آمادگی یادگیری را دارد. هفتم. انسان موجودی مختار است که با مشیت و خواست خود، دست به انتخاب می زند (ر.ک: روان شناسی در نهج البلاغه، آذربایجانی و شجاعی، ص 37 -40).

معنی و فلسفه کار در نهج البلاغه

انسان همواره در جست وجوی معنای زندگی خویش است. وقتی درباره زندگی فکر می کند، این سؤال ها برایش مطرح می شود که برای چه آفریده شده؟ هدف از زندگی

ص: 71

چیست؟ سرانجام زندگی چه خواهد شد؟ چرا باید این همه سختی ها و دشواری ها را تحمّل کند؟ این ها پرسش های اساسی زندگی است. او باید بتواند به همه این پرسش ها پاسخ دهد (Sander, S and Cheney, 1980). گاهی افراد برای یافتن پاسخ این پرسش ها سال ها و حتی یک عمر وقت صرف می کنند و سرانجام به نتایج رضایت بخشی هم نمی رسند (Tomasi, A, 2007). بدون شک یکی از ابعاد مهم زندگی، کار، شغل و حرفه ای است که قسمت زیادی از زندگی انسان را به خود اختصاص می دهد و هر انسانی که درباره زندگی فکر می کند جای دارد این پرسش برایش مطرح شود که برای چه کار کند؟ هدف از کار کردن چیست؟ سرانجامِ آن چه خواهد شد؟ و چرا باید او این همه رنج و سختی را تحمل کند؟ این پرسش هرچند فردی است ولی از آن جاکه عنصر اصلی مجموعه های کاری، افرادی هستند که در آن کار می کنند، چگونگی پاسخ به این پرسش ها بر کار فردی و گروهی و سازمانی بسیار تأثیرگذار است. از همین روی معنا و فلسفه کار و پرسش از آن، ذهن متفکران بزرگی همچون تیلور را نیز به خود مشغول کرده است (Brogaard, B and Smith, B, 2005). دانشمندان علوم رفتاری از دیرباز نسبت به شناخت چرایی و علت کار کردن انسان ها علاقه مند بوده اند. یک مرکز تحقیقاتی، انگیزه های مردم را برای کار بررسی کرده است؛ در این بررسی و پیمایش، از 11 هزار نفر در سال های 1972 – 1982 و 6 هزار نفر در سال های 1983 – 1987 و 1000 نفر در سال 1988 این سؤال پرسیده شد که: اگر شما پول کافی برای زندگی دلخواه در بقیه عمر خود داشته باشید آیا باز هم به کار ادامه می دهید یا دست از کار خواهید کشید؟70 درصد پاسخ دهندگان در سال های 1972 – 1982 بیان داشتند که به کار ادامه خواهند داد. این رقم در دوره 1983 – 1987 به 74 درصد افزایش یافت و 85 درصد از آن ها در سال 1988 بیان داشتند که به کار خود ادامه خواهند داد (مارتین، 1990، ص 61 - 69).

ص: 72

بامستر (Baumeister, R, 1991)، تعریف معنای زندگی را مرتبط با چهار نیاز اساسی دانسته و اولین آن را هدفمندی در زندگی می داند. در کتاب روان شناسی در نهج البلاغه نیز هدف زندگی به عنوان سومین عنصر مهم در نظریه دینی، معنای زندگی آورده شده است (ر.ک: روان شناسی در نهج البلاغه، آذربایجانی و شجاعی، ص 108).

هدف از کسب وکار

اشاره

کارها و رفتارهای انسانی که از روی انتخاب انجام می شود، برای رسیدن به هدف خاصی است یعنی انسان در این گونه موارد هدف خاصی را در نظر می گیرد و برای رسیدن به آن فعالیت می کند. گفتنی است غایت و هدف موردنظر از یک کار، گاهی خود مقدمه ای است برای دست یابی به هدفی دیگر که آن نیز مقدمه ای برای هدف برتری است؛ مانند کارگری که کار می کند تا مزد بگیرد، برای آن که غذا تهیه کند تا از آن غذا بخورد برای آن که سیر شود. اگر او ورای سیر شدن هدف دیگری نداشته باشد هدف نهایی او همان است و اگر می خواهد سیر شود تا نیرو بگیرد تا به خانواده خدمت کند تا خدا از او خشنود گردد، نیرو گرفتن هدف میانی و خشنود ساختن خدا هدف نهایی او خواهد بود (ر.ک: اخلاق در قرآن، مصباح یزدی، ج 2).

الف. هدف از کسب وکار در نهج البلاغه

هدف زندگی و به تبع آن، هدف کار، از نگرش و باور فرد به هدفمندی آفرینش و هدفمندی انسان به طور ویژه ناشی می شود. به طورکلی هدف از زندگی در نهج البلاغه فراتر از خود زندگی است؛ و در آن «دنیا برای غیر دنیا آفریده شده است» (سید رضی، نهج البلاغه، قصار/463) و از آن با تعبیرهای مختلف همچون سعادت یاد شده است و درواقع بیانگر جنبه های غایی زندگی بوده و معنا و مفهوم زندگی تا حدود زیادی به آن ها برمی گردد (همان، خطبه/176؛ حکمت/463). در این میان، تعبیر سعادت و در فارسی از آن به خوشبختی تعبیر می شود را می توان

ص: 73

بهترین هدف نهایی برای کار و حرفه معرفی کرد؛ زیرا که معنای نزدیکی به خوشی و لذت در هنگام برآورده شدن نیازها و برطرف شدن رنج ها دارد با این تفاوت که لذت، درباره خوشی های کوتاه و گذرا نیز به کار می رود حال آن که سعادت و خوشبختی درباره لذت های پایدار یا نسبتاً پایدار به کار می رود. هیچ کس درباره کسی که غذای گوارایی را می خورد و لحظاتی چند از آن لذت می برد، واژه سعادت را به کار نمی برد؛ و از آن جاکه زندگی دنیوی انسان از درد و رنج جدا نیست می توان گفت در زندگی، کسی سعادتمند و خوشبخت است که خوشی های او ازنظر کیفیت و کمیت بر رنج هایش فزونی داشته باشد یعنی لذت هایش به لحاظ کیفی برتر و ازلحاظ کمی پایدارتر باشد. به عبارت دیگر؛ بهترین هدف برای کار و زندگی، سعادت و خوشبختی است یعنی کارگر، کارمند و کارکنان، رنج کار به جان می خرند تا مزد بگیرند تا نیازهای خود و خانواده را برآورده نمایند و خوشی و لذت زندگی را احساس کنند و زمانی که این خوشی ها و لذت ها بر رنج و سختی ها ازنظر کمی (پایدار بودن) و ازنظر کیفی (برتر بودن) بر رنج ها فزونی یابد آنان به هدف خود از کار و زندگی دست یافته اند. البته باید توجه داشت که در بینش اسلامی و به تبع آن در نهج البلاغه آدمی از حیات جاودانه برخوردار است و همه ارزیابی ها درباره سعادت و خوشبختی و یا شقاوت و بدبختی او باید با توجه به کل دوره حیات و زندگی او (دنیوی و اخروی) صورت گیرد که حیات دنیوی در آن جایگاه ابزاری و مقدمه ای دارد (ر.ک: درآمدی بر اخلاق در قرآن، شیروانی، جلد دوم)، ولی این ابزار و مقدمه بودن به معنای پوچی و بی ارزشی خوشی ها و لذت های دنیایی نیست؛ چون از منظر امیرالمؤمنین نه تنها هدف زندگی بلکه هرچیز که قادر باشد فرد را به هدف زندگی یعنی سعادت و خوشبختی نزدیک کند معنادار و باارزش است (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه/64). ازنظر امیرالمؤمنین علی علیه السلام مؤمنان به اهدافی فراتر از لذت های مادی و منافع

ص: 74

شخصی فکر می کنند؛ به دیگران یاری می رسانند بدون این که انتظار پاداشی از آن ها داشته باشند. البته کسانی که به جای امور دنیوی و مادی برای امور اخروی تلاش می کنند، از لذت های مادی و امور دنیوی به طورکلی غافل نمی شوند؛ بلکه لذت های مادی و امور دنیوی را از نقطه نظر رشد معنوی می نگرند (همان، خطبه/209).

ب. هدف گذاری در کسب وکار

هرکسی در زندگی اش به اهداف کوچک یا بزرگ، دور یا نزدیک، سخت یا آسان دل بسته است؛ اما باید دانست که اهداف کوچک نمی تواند معنابخش زندگی باشد. آن چه به زندگی انسان معنا می دهد هدف نهایی و غایی است (همان، نامه/55) (ر.ک: روان شناسی در نهج البلاغه، آذربایجانی و شجاعی، ص 109).

افراد به علت احساس بیگانگی با هدف غایی زندگی شان، به شدت نیاز دارند فرآیند هدف گذاری در زندگی را یاد بگیرند. هدف گذاری، به شیوه انتخاب و نحوه برخورد فرد با موقعیت ها و شرایط واقعی زندگی اشاره دارد. شواهد نشان می دهد با این که ممکن است فرد هدف کلی زندگی را بداند امّا به خاطر ناتوانی در فرآیند هدف گذاری، دچار سرگردانی و درنهایت احساس پوچی کند (Moskowitz, G, B, 2009). امیرالمؤمنین علی علیه السلام به عنوان معنایابی در زندگی، از افراد خواسته است هدف هایی را انتخاب کنند که دست یافتنی، در جهت ارضای نیازهای واقعی و به نحوی مرتبط با امور اخروی و هدف نهایی زندگی باشند. آن حضرت توصیه کرده است که هدف نهایی و غایی را در نظر بگیرید و در راه رسیدن به آن استقامت و پایداری نشان دهید (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه/176)؛ و از این رو برگزیدن امور گذرا و فانی به جای امور پایدار و باقی، انتخاب لذت های مادی به جای لذت های معنوی، دل بستگی به دنیا به جای دل بستگی به آخرت، ازجمله اموری هستند که فرآیند هدف گذاری را با مشکل مواجه می کنند (همان، خطبه/45). (ر.ک: روان شناسی در نهج البلاغه، آذربایجانی و شجاعی،

ص: 75

ص 110).

نگرش به کسب وکار در نهج البلاغه

نگرش به دنیا و زندگی و کار و فعالیت در آن، یکی از موضوعاتی است که با معنا و مفهوم دنیا و باورهای انسان نسبت به دنیا ارتباط مستقیم دارد. اگر دنیا در نگاه انسان خوب و مفید باشد، نگرش او به زندگی و کار و تلاش در آن نیز خوب و سازنده خواهد بود، ولی اگر از دید انسان، دنیا بد باشد زندگی و به خصوص کار و تلاش در آن نیز بد و فرساینده خواهد بود. در این قسمت، آن آموزه هایی از نهج البلاغه مدنظر قرار داده شده که امیرالمؤمنین علی علیه السلام آن ها را به منظور تبیین (دنیا) بیان کرده است. هرچه بیش تر درباره این موضوع دانسته شود بهتر می توان نگرش به دنیا را ازنظر ایشان تبیین کرد.

مفهوم دنیا در نهج البلاغه یکی از مفاهیم کلیدی است. در نهج البلاغه وقتی از دنیا بحث می شود، یکی از این سه معنا مدنظر است (ر.ک: روان شناسی در نهج البلاغه، آذربایجانی و شجاعی، ص 100):

الف. دنیا به معنای محیطی که انسان در آن زندگی می کند. بر طبق این معنا دنیا شامل آسمان، زمین، خوردنی ها و ... می شود. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه در موارد متعدد، دنیا را به این معنا به کاربرده است (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه/1، 3 و 25). طبق این معنا دنیا را می توان بر مبنای تأثیری که روی افراد برجای می گذارد، در نظر گرفت. ازنظر امیرالمؤمنین علی علیه السلام دنیا با این معنا سراسر خیر است و در آن امکانات و مزایای زیادی برای زندگی وجود دارد که برخی از آن ها عبارت اند از: وجود فرصت هایی برای رشد و بالندگی فردی، برقراری روابط دوستی، زمینه گردش و سیر در آفاق، امکان دست رسی به نِعَم الهی برای برآورده کردن نیازها از خوردنی و پوشیدنی و...(همان، خطبه/109). آن حضرت حتی بلا و گرفتاری های دنیا را که به ظاهر شرّ می نماید، نیز درواقع خیر و در جهت رشد و ارتقای معنوی انسان در نظر می گیرد.

ص: 76

ب. دنیا به معنای (مرحله ای از حیات) که آغاز آن تولد و پایان آن مرگ است. این معنا از دنیا به بُعد زمان در زندگی اشاره دارد. گاهی از آن به عمر نیز تعبیر می شود. در موارد زیادی در نهج البلاغه دنیا به همین معنا به کاررفته است و با ویژگی هایی چون زودگذری و ناپایداری در نظر گرفته شده است (همان، خطبه/111، 226، 63 و 113). ج. دنیا به مثابه موضوعی که انسان با آن ارتباط برقرار می کند. برخلاف دو معنای قبل که بر چیستی دنیا تأکید داشت، در این جا به رابطه ای که انسان با دنیا برقرار می کند توجه شده است. ارتباطی که انسان با دنیا برقرار می کند بسیار مهم است. ازنظر امیرالمؤمنین علی علیه السلام ما فرزندان دنیا هستیم و هیچ فرزندی را برای دوستی و رابطه با مادرش نمی توان سرزنش کرد. امّا درعین حال گرایش به آخرت نیز وجود دارد. در این جا با مفهوم (دنیای خوب) و (دنیای بد) مواجه هستیم که نشان دهنده دو نوع موضع گیری و نگرش در ارتباط با پدیده ها و فرآیندهای زندگی است (مجلسی، بحارالانوار، ج 73، ص 20). ازنظر امیرالمؤمنین علی علیه السلام دنیا با این معنا می تواند در جهت تعالی انسان و به عنوان منبعی بالقوه خوب و ارزشمند و یا در جهت انحطاط و تنزّل انسان و به صورت منبع بالقوه خطرناک و نامطلوب مفهوم سازی شود. دنیای بد دنیایی است که در آن حلال و حرام درهم آمیخته است و معصیت و نافرمانی خدا شود (سید رضی، نهج البلاغه، قصار385، خطبه113).

سبک کسب وکار در نهج البلاغه

اشاره

نحوه انجام کار که می توان از آن به عنوان «سبک کسب وکار» یاد کرد و از «نحوه بودن در دنیا» و تحت عنوان «سبک زندگی» می گنجد، به برداشت از زندگی و نوع نگرش به آن بستگی دارد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام سه نوع سبک زندگی را مطرح کرده است که افراد در برخورد با دنیا آن ها را اختیار می کنند که از آن می توان سه سبک کسب وکار را مطرح کرد:

ص: 77

الف. سبک غیرفعال

همان گونه که از نام آن برمی آید، افرادِ دارای این نوع سبک، هیچ گونه تلاشی برای پیشرفت در کار یا مقابله با مشکلات از خود نشان نمی دهند. این افراد با کناره گیری از مردم و اجتناب از کار، از هرگونه فعالیت و تلاش دوری می کنند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام این سبک از زندگی و کسب وکار را به خصوص آن زمان که به اسم قناعت و عنوان زهد به خود می گیرد، به شدّت مورد نکوهش قرار داده است: «وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَی حَالِهِ فَتَحَلَّی بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَ تَزَیَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَیْسَ مِنْ ذَلِکَ فِی مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًی» (همان، خطبه/32).

ب. سبک آزمندانه

افرادِ این سبک کسب وکار به شدت به مال ومنال علاقه دارند و برای به دست آوردن آن حاضرند دست به هر کاری بزنند. ازنظر علی علیه السلام این افراد همواره به امور مادّی مشغول و امور دنیوی را بر امور اخروی ترجیح می دهند (همان، خطبه/113)، و رایج ترین گرایش آنان به دنیاست و به همین جهت از کار برای آخرت بازمی مانند (همان، خطبه/109؛ قصار/269).

ج. سبک مفید

سومین سبک کسب وکار، سبک مفید نامیده شده است که فرد در آن با بهره مندی از نعمت های دنیا همواره کار مفید انجام می دهد. چنین فردی از امکانات موجود برای پیشرفت و رفاه زندگی خود و دیگران استفاده می کند؛ امّا درعین حال هیچ دل بستگی و تعلق خاطر خاص به آن ها ندارد. وقتی چیزی به دست می آورد بیش ازحد شگفت زده نشده و وقتی هم که از دست می دهد، به خاطر آن ناراحت نمی شود و همه چیز را وسیله آزمون و ابزاری برای رشد و راه یابی به مراحل بالاتر حیات یعنی زندگی پس از مرگ می داند. از این رو، سعی می کند به روش مفید از آن ها استفاده کند (همان، خطبه/32).

ص: 78

نتیجه

در تعریف اخلاق حرفه ای بیان شد که این واژه به مسائل و پرسش های اخلاقی و اصول و ارزش های اخلاقی یک نظام حرفه ای می پردازد و ناظر بر اخلاق در محیط حرفه ای است. از منظر نهج البلاغه مفاهیم اساسی انسان شناسی در نهج البلاغه شامل سرشت انسان و اختیار می گردد.

ص: 79

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388 ش.

نهج البلاغه، سید رضی، ترجمه: سید جعفر شهیدی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، 1374 ش.

1. امیری، علی نقی، و همکاران، اخلاق حرفه ای؛ ضرورتی برای سازمان، قم، مجله: معرفت اخلاقی، سال اول، شماره 4، پاییز 1389.

2. ایزدی فرد، علی اکبر؛ کاویار، حسین، مسئولیت پذیری کارگزاران و مدیران از دیدگاه امام علی (علیه السلام) با تأکید بر مؤلفه های اخلاق حرفه ای، مجله: پژوهش نامه علوی، سال اول، شماره 2ISC ، (20 صفحه - از 1 تا 20(، پاییز و زمستان 1389.

3. آذربایجانی مسعود؛ شجاعی، محمدصادق، روان شناسی در نهج البلاغه، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1393.

4. حسینیان، سیمین، اخلاق در مشاوره و روان شناسی (مبانی و اصول)، تهران، انتشارات کمال تربیت، 1385.

5. خوش برش ماسوله، مهدی؛ صادقیان، سعید، واکاوی معیارهای اخلاق حرفه ای در مهندسی ژئوماتیک (نقشه برداری) با تأکید بر آموزه های نهج البلاغه، مجله: اخلاق، شماره 47، علمی-ترویجی ISC، (21 صفحه - از 145 تا 165)، بهار 1396.

6. رضاییان، علی رضا، مبانی مدیریت رفتار سازمانی، تهران، سمت، چاپ نهم، 1387ش.

7. شاهرودی، محمدرضا؛ خاتمی، منصوره سادات، کار و حرفه در سیره امام علی علیه السلام، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، شماره 44، علمی-پژوهشی ISC، (18 صفحه - از 103 تا 120) بهار 1394.

8. شیروانی، علی، درآمدی بر اخلاق در قرآن، قم، دارالفکر، 1380.

9. فرامرز قرا ملکی، احد، اخلاق حرفه ای، تهران، مجنون، 1397.

10. فرمهینی فراهانی، محسن؛ اشرفی، فاطمه، اصول اخلاق حرفه ای در نهج البلاغه، مجله: پژوهش نامه علوی، سال پنجم، شماره 1، علمی-پژوهشیISC، (20 صفحه - از 67 تا 86)، بهار و تابستان 1393.

ص: 80

11. مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، تحقیق: محمدحسین اسکندری، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره)، 1391.

ص: 81

ص: 82

3- اخلاق و تربیت از دیدگاه امام علی (علیه السلام)

اشاره

زینب علی احمدی(1)

ص: 83


1- . دانش آموخته مدرسه علمیه الزهرا شهرستان نطنز استان اصفهان؛ zaliahmadi476@gmail.com

ص: 84

چکیده

اخلاق؛ سرشت، خوی و طبیعت است که به صورت درونی و باطنی و ناپایدار در آدمی به کار می رود که با بصیرت درک می شود. اخلاق در میان اندیشمندان اسلامی صفات نفسانی راسخ و پایداری است که موجب می شود افعالی متناسب با آن صفات به سهولت و بدون نیاز به تأمل از آدمی صادر شود. از طرفی تربیت یک فرایند پیوسته و مستمر است به منظور تزکیه و تهذیب افراد، آموزش و پرورشِ استعدادهای آن ها برای رسیدن به هدف نهایی خلقت، که در آیین ما همان قرب الهی می باشد. در اسلام تربیت به عنوان حقی برای کودکان و تکلیف و وظیفه ای برای والدین بیان شده است. هیچ انسانی در هیچ مرحله از زندگی خویش نمی تواند از تربیت و هدایت مربی بی نیاز باشد. انسان تنها موجودی است که به اذن خدا، اختیار معماری شخصیت خویش را به دست دارد و می تواند ابعاد وجودی و جایگاه خود را در میان سایر موجودات تعیین کند. سرنوشت انسان، معدلی از خصلت های خوب و بدی است که با آن ها زندگی می کند،می اندیشد، قضاوت می کند، تصمیم می گیرد و رفتار می کند. لذا خوشبختی و بدبختی اش بر اساس همین صفات رقم می خورد. دنیای معاصر بیش از هر زمان دیگری با چالش های مختلف اخلاقی و تربیتی روبه روست، انحطاط و بحران ها که در جوامع به چشم می خورد معرف این نکته است که نظام های تربیتی در این جوامع درزمینه اخلاقی و تربیتی به بی راهه کشیده شده اند. در چنین شرایطی انسان معاصر با بحران های فراوانی روبه روست که هر یک به تنهایی مشکلات فراوان روحی_روانی و معنوی را برای او ایجاد خواهد کرد، مهم ترین عامل این بحران ها

ص: 85

دوری از مکتب و گرایش های اصیل دینی است. دین اسلام با داشتن فرهنگ غنی معارفی، در دو پایگاه عظیم قرآن و عترت به خوبی از عهده این معضلات برآمده است. سیره و سخن معصومان علیه السلام در کنار قرآن، ارزشمندترین میراث فرهنگی اسلام است که هر فرد مسلمان در سایه آن می تواند با بحران های مزبور مقابله کرده، راه پیش گیری و درمان آن را بیاموزد. در این میان سیره و سخن امام علی علیه السلام همانند وجودش چون درّی گران بها در بین معارف اسلامی می درخشد. در میان مسائل مربوط به روح و روان انسان، مسئله اخلاق و تربیت دارای اهمیت زیادی می باشد. امام علی علیه السلام با گفتار و رفتار خویش همواره تربیت و اخلاق مخاطب را هدف اصلی خویش می دانست. با نگاه جزئی به نهج البلاغه می یابیم که حضرت تا چه اندازه به تبیین و ترویج اخلاقیات اهتمام ورزیده اند.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام ، اخلاق، تربیت، تزکیه و تهذیب.

پیشینه

موضوع موردبحث دارای ابعاد متعددی ازجمله روانی، اجتماعی و سیاسی می باشد که به دلیل گستردگی بحث به بُعد اجتماعی آن خواهیم پرداخت. در این راستا اندیشمندان اسلامی نیز با بررسی دیدگاه اسلام در باب تربیت و اخلاق، کتبی تألیف کرده اند از جمله: الف. «مراحل شکل گیری اخلاق در کودک» اثر آقای عبدالعظیم کریمی؛ در این کتاب به صورت مجزا به موضوع مورد بحث پرداخته نشده است. ب. «ارکان تعلیم و تربیت» اثر آقای محمدتقی جعفری؛ ایشان نیز در این کتاب به مسائلی همچون: اهداف تعلیم و تربیت، تعلیم و تربیت و اختیار، راه های تربیت روحی و ... پرداخته اند.ج. «تربیت اخلاقی» اثر آقای محمود داودی؛ در این کتاب به موضوع موردبحث به صورت پراکنده اشاراتی شده است. با توجه به اهمیت موضوع موردبحث، بامطالعه کتاب های مطرح شده درمی یابیم که

ص: 86

مطالب زیادی در این زمینه ارائه نشده، لذا محقق برای روشن شدن موضوع، اهمیت و ضرورت اخلاق و تربیت و نقش جدی و مهم این دو امر در شکل گیری شخصیت انسان، به عنوان موجودی مختار که سرنوشت جامعه اش چه به لحاظ شقاوت و چه به لحاظ سعادت در گرو تربیت و اخلاق صحیح او خواهد بود را مطرح خواهد کرد.

تعریف اخلاق و تربیت

الف. تعریف لغوی

اخلاق در لغت به معنای سرشت، خوی و طبیعت است، اعم از این که عادت نیکو باشد یا زشت (عمید، فرهنگ فارسی، ج 2، ص 99). تربیت در لغت به معنای پروردن، آداب و اخلاق را به کسی آموختن، تعلیم و آموزش و پرورش است (معین، فرهنگ فارسی، ج 1، ص 749).

ب. تعریف اصطلاحی

اخلاق در اصطلاح عبارت است از حالت و کیفیتی باطنی، که با چشم سر و حواس ظاهری قابل مشاهده نیست. بنابراین خُلق، صفت و ویژگی باطنی و معنوی انسان است و اخلاق، صفات و ویژگی باطنی و معنوی او می باشد. هر خُلقی مقتضی رفتار خاصی در انسان است. کسی که دارای صفت و خُلق سخاوت است، به نیازمندان انفاق و کمک مالی می کند.به علاوه، وجود یک صفت موجب می شود رفتارهای متناسب با آن، بدون سختی و بدون نیاز به تفکر و تأمل از شخصی صادر شود (داودی، سیره تربیتی پیامبر صلی الله علیه واله واهل بیت علیهم السلام ، ج 3، ص 7). اخلاق کیفیتی که به کندی زائل می شود دانسته شده که مقتضی صدور کارهایی از انسان بدون نیاز به فکر و اندیشه است (مسکویه، کیمیای سعادت، ص 57). تربیت در اصطلاح عبارت است از رشد دادن یا فراهم کردن زمینۀ رشد یا شکوفایی استعدادها و رساندن قوای نهفته یک موجود به فعلیت است (تقوی مندی، تربیت از دیدگاه

ص: 87

امام علی علیه السلام ، ج 1، ص 20). بر اساس نگاه حکیمانه دین به عالم، در آفرینش هر موجودی هدفی وجود دارد، خداوند نیز در هر موجودی استعدادهای لازم برای رسیدن به هدف خلقت آن موجود را قرار داده است. با توجه به مطلب بیان شده باید گفت: تربیت، فراهم کردن زمینه برای رشد استعدادها در جهت رسیدن به هدف آفرینش است (عباسی ولدی، من دیگر ما، ج 1، ص 61). تربیت عملی است که از طریق نسل بالغ درباره آن ها که رشد کافی نیافته اند به منظور پرورش جسمی، فکری و اخلاقی شان انجام می شود تا آن ها را برای عضویت در زندگی انسانی آماده کنند (قائمی، خانواده و تربیت کودک، ص 16).

اهمیت تربیت

تربیت از حیاتی ترین ابعاد زندگی انسان است و در پرتو آن، انسان به سعادت مطلوب نائل می آید. تربیت امری ضروری و مفید برای انسان است. ضرورتش بدان حد است که انسانِ فاقد تربیت، فاقد همه چیز است. از دید دیگر که اگر انسان را موجودی متعالی و دارای استعداد و کمال بدانیم تربیت لازم است تا این سیر تکاملی را هدایت بخشد و جهت دهد (همان، ص 26).با تربیت صحیح می توان به ملکات اخلاقیدست یافت و پله های عروج به درجات کمال را طی نمود، هم چنین برای تحت کنترل درآوردن رفتار و کردار، تربیت صحیح ضروری است. امام علی علیه السلام در این زمینه می فرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِکُمْ تَأْدِیبَهَا وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت/359)؛ ای مردم تربیت خود را بر عهده گیرید و با تربیت، رفتار و گفتار خود را تحت کنترل درآورید». از ویژگی های انسان، تربیت پذیری اوست و انزال کتب و ارسال رسولان برای تربیت و هدایت انسان هاست. تربیت شایسته فرزند در کودکی، آینده ساز او در دوران نوجوانی و جوانی است و باعث رشد صحیح روحی و معنوی او می شود و چنین کودکی نه تنها دوران کودکی خود را بانشاط طی می کند، بلکه در جوانی راه موفقیت و پیشرفت برای او هموار می شود. بنابراین قبل از این که دل کودک سخت شود و کسان دیگر نیز در تربیت او

ص: 88

بر والدین پیشی بگیرند باید به تربیت او همت گماشت. فرزندی که به خوبی ادب و تربیت نشود دارای سوء اخلاق و کج خلقی است و در معاشرت با دیگران رعایت ادب و نزاکت را نخواهد کرد، با توجه به فرمایش امام علی علیه السلام : «ثَمَرَةُ الأدَبِ حُسنُ الخُلق (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 327)؛ میوه ادب نیکویی خُلق است»، کسی که از تربیت صحیح بی بهره باشد از میوه آن که حُسن خلق است نیز بی بهره خواهد بود. به خوبی روشن است که شکوفایی استعدادهای خدادادی در گرو تربیت صحیح است و اگر کسی بخواهد فرزند او عاقل، مبتکر، خلاق و ... باشد باید برای تربیت درست او اقدام کند (تقوی مندی، تربیت از دیدگاه امام علی علیه السلام ، ج 1، ص 25-27).

هدف تربیت

انسان برای انجام هر کاری در درجه اول نیازمند انگیزه و هدف است که وی را برای انجام آن کار تجهیز کند. انگیزه، عاملی درونی است که رفتار انسان را در جهت رسیدن به هدف خاص هدایت می کند. در تربیت، ما به دنبال آنیم که متربی با انگیزه های خود و با گام هایی که خود برمی دارد در جهت رسیدن به اهداف مطلوب زندگی تلاش کند (احمدی، اصول تربیت، ص 61). هدف تربیت، سازندگی و آفرینندگی مداوم و تلاش برای تعدیل و تعادل بین نیازها و تمایلات است و غرض از آن این است که دست فرد را گرفته و زمینه رشد او را از هر سو بدان گونه فراهم کند که به نقطه موردنظر برسد (قائمی، خانواده و تربیت کودک، ص 17).

یکی از مسائل مهم در تربیت، هدف های غائی در فرایند تعلیم و تربیت است. هر یک از مکاتب، هدف های خاصی را در امر تعلیم و تربیت دنبال می کند. در این راستا هدف تربیت در مکتب اسلام پرورش انسانی است که در مقابل خدای خویش در جایگاه عبودیت قرار بگیرد، از همین رو تربیت، زمینه سازی برای رشد استعدادها در مسیر بندگی خداوند است (عباسی ولدی، من دیگر ما، ج 1، ص 64).

ص: 89

علم اخلاق

علم اخلاق علم به صفت های فضیلت ورذیلت و چگونگی آراسته شدن به فضیلت هاوپاک شدن ازرذیلت هاست. موضوع اخلاق اعم از ملکات اخلاقی است و همه کارهای ارزشی انسان را که متصف به خوب و بد می شوند و می توانند برای انسان کمالی را فراهم آورند یا موجب پیدایش رذیلت و نقصی در نفس می شوند، دربرمی گیرند (مصباح یزدی، اخلاق در قرآن ، ج 2، ص 198). علم اخلاق، علم چگونگی اکتساب اخلاق نیکو است که بر اساس آن، افعال و احوال شخص نیکو می شود (طوسی، اخلاق ناصری، ص 14). علم اخلاق علم چگونه زیستن است (مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج 2، ص 190). علم اخلاق مجموعه اصول معیاری و سنجشی است که شایسته است رفتار انسان ها مطابق آن ها صورت گیرد. و به عبارت دیگر؛ اصول اخلاقی، راه و رفتار پسندیده و هدف ها و انگیزه ها را توضیح و ترسیم می کند (مطهری، فلسفه اخلاق، ص 15).

نقش اخلاق در شکل گیری جامعه مطلوب

اشاره

اساساً انگیزه انسان ها از زندگی جمعی و تشکیل اجتماعات، بهره مند شدن از منافع حیات اجتماعی است. انسان تنها و دور از جامعه زندگی پرمشقتی را خواهد داشت. خدا انسان ها را به گونه ای آفریده که برخلاف دیگر موجودات از احتیاجات زیادی برخوردار است که هرگز قادر نیست به تنهایی آن ها را مرتفع کند و از طرفی دارای استعدادهای خاص فراحیوانی و ظرفیت های فکری و فرهنگی است. لذا برای برقراری صحیح این تعامل، نیاز به قوانینی است که مانع از هرج و مرج در جامعه شود در این میان نقش کلیدی را نهاد اخلاق ایفا می کند که به چند نمونه اشاره می کنیم:

الف. امنیت اجتماعی

امنیت جانی یکی از حمایت های اولیه ای است که هر جامعه در برابر شهروندان، متعهد به تأمین آن است، عوامل تهدیدگر این شاخص عبارت اند از: ستیزه جویی،

ص: 90

انتقام جویی، کارشکنی و رقابت های شدید و ناسالم. در ریشه یابی این پدیده ها به ناهنجاری های اخلاقی متعدد و اثرگذار برمی خوریم ازجمله؛ خشم، تندخویی، کینه توزی، تنفر، سنگ دلی و حسادت. بساری از قتل های ناگهانی با یک بدزبانی و بی حرمتی آغاز می شود و بسیاری از جنایت های سنجیده و با برنامه نیز معمولاً از سر سنگ دلی و تنفر رخ می دهد. از طرفی خصوصیات اخلاقی ازجمله؛ بخشش، صبر و بردباری، دوری از تعصب و نفرت، رعایت حرمت افراد، رحم، دلسوزی و... بزرگ ترین تضمین هایی هستند که امنیت جانی افراد جامعه را تأمین خواهند کرد.

ب. فقرزدایی و گسترش رفاه عادلانه

ملاک برتری اجتماع انسانی، در اختیار گذاشتن امکان بهره مندی بیش تر از رفاه و آسایش و امکانات مادی برای اعضای خود است، اما اگر خلاف این رخ دهد و سهم شهروندان از رفاه و آسایش کم تر شود و فقر، بیش تر دامن بگسترد، اجتماع انسانی رفته رفته فلسفه وجودی خود را از دست می دهد. اصل رفاه و برخورداری معقول همراه با آسایش و فزونی، مادامی که در مسیر حیات طیبه باشد، در اسلام به عنوان ارزش به رسمیت شناخته شده تا جایی که قرآن کریم بر کسانی که بهره مندی از این گونه مواهب را تحریم می کنند سخت خرده می گیرد.

ج. توسعه دانایی و شکوفایی علمی

برای رسیدن به جامعه ای پیشرفته، قدرتمند و پرنشاط که در آن ضریب امید به پیشرفت بالاست، به عنصری کاملاً بنیادی نیازمندیم و آن علم و دانایی است. جامعه ای که در آن دانایی نباشد فقر خواهد بود. بی تردید بزرگ ترین ثروت، دانش و برترین قدرت، آگاهی است. پیشرفت مادی و تعالی معنوی جامعه با توسعه دانایی و شکوفایی علمی ارتباطی تنگاتنگ دارد، چنان که در احادیث اهل بیت علیهم السلام آمده که علم، منشأ همه خیرات و نعمات است. شکوفایی علمی جامعه در گرو میزان بهره مندی اعضای آن جامعه از تخصص های

ص: 91

علمی است. شهروندان دانشمند و آگاه، جامعه ای علم بنیاد را بنا می نهند و آن را به توسعه علمی و فنی می رسانند، اما نکته مهم این است که رسیدن به قله دانشوری و ورود به جرگه علما و حکما، پیش نیازهایی می طلبد که مهم ترین آن ها شایستگی اخلاقی است. جامعه اخلاقی با شهروندان متخلق می تواند از انسان های توانمند و کارآمد در عرصه علمی بهره مند باشد و با همت آنان به شکوفایی علمی دست یابد (علیزاده و دیگران، اخلاق اسلامی، ص 95-105).

فضائل اخلاقی

اشاره

حضرت علی علیه السلام در موارد متعددی اهمیت کسب فضایل اخلاقی را در قالب های گوناگون بیان کرده و در یک مورد با واژه «طوبی» ما را به کسب صفات نیکو تشویق می کند: «طُوبَی لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ وَ طَابَ کَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ یُنْسَبْ إِلَی بِدْعَة (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت/123)؛ خوشا به حال کسی که نفس را به فروتنی وادارد و کسبش پاک و شایسته و نیتش پسندیده و خُلق و خُویش نیکو باشد. زیادی مالش را انفاق کند و سرکشی زبانش را مهار نماید و شرّ خود را از مردم دور دارد و سنت بر او دشوار نیاید و به بدعت نسبتش ندهند». از این تعبیر استفاده می شود که فضائل اخلاقی کاملاً اختیاری است؛ چراکه اولاً آفرین گویی و مدح و ستایش در امور غیرارادی صحیح نمی باشد و ثانیاً به کار بردن افعالی چون نفس را به فروتنی وادار کردن و... نشان از این است که فضائل اخلاقی در سایه زحمت و تمرین به دست می آید.

الف. بیان آثار برخی از خصلت های نیکو

بیان نتایج و آثار، یکی از شیوه های مؤثر تربیتی است. ما انسان ها طوری هستیم تا فایده و نتیجه چیزی را ندانیم، بدان راغب نمی شویم. حضرت در برانگیزاندن انسان ها به خصلت های نیکو از این راه بهره برده و نتایج و آثار برخی از صفات حسنه را در قالبی

ص: 92

کوتاه بیان نموده است: «بِکَثْرَةِ الصَّمْتِ تَکُونُ الْهَیْبَةُ وَ بِالنَّصَفَةِ یَکْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُ الْأَقْدَارُ وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ وَ بِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ یَجِبُ السُّؤْدُدُ وَ بِالسِّیرَةِ الْعَادِلَةِ یُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ وَ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِیهِ تَکْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَیْه (همان، حکمت/224)؛ خاموشی فراوان، مرد را هیبت افزاید و انصاف سبب افزونی یاران گردد و به بخشش، قدرت و منزلت بزرگ شود و به تواضع، نعمت ها به کمال رسد و با تحمل رنج ها، سَروری حتمی شود و به عدالت، دشمن از پای درآید و به بردباری در برابر نادان، یاران افزون گردد».

ب. عفو و بخشش

عفو و گذشت یکی از زیباترین خصلت هایی است که انسان های متصف به مکارم اخلاق، در جای مناسب آن را به کار می برند. حضرت علی علیه السلام عفو و بخشش را شکر نعمت توانایی غلبه و پیروزی بر دشمن می داند، در آن جا که می فرماید: «إِذَا قَدَرْتَ عَلَی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْه (همان، حکمت/11)؛ چون بر دشمن ظفر یافتی، عفو و گذشت را شکرانه پیروزیت قرار ده».

ج. چشم پوشی از لغزش ها

انسان ها به خاطر معصوم نبودنشان دچار اشتباه و لغزش می شوند و این امری است که ما هر روز در خود و دور و بر خود آن را تجربه می کنیم. اگر برای هر لغزش ریزودرشت، در صدد انتقام باشیم، یقیناً باید از کار و زندگی خود دست برداریم تا به این هدف نه چندان خوبمان برسیم، اما اگر از لغزش دیگران، چشم پوشی کنیم، مخصوصاً اگر لغزش کسانی را که به صورت اتفاقی کار بدی از آن ها سر زده است، نادیده بگیریم، با این کار علاوه بر این که آرامش را کسب نموده ایم، با خدا نیز معامله کرده ایم؛ حضرت در این باره می فرماید: «أَقِیلُوا ذَوِی الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ فَمَا یَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ [یَدُهُ بِیَدِ اللَّهِ] یَدُ اللَّهِ بِیَدِهِ یَرْفَعُه (همان، حکمت/20)؛ از لغزش های جوان مردان درگذرید، که هیچ یک از ایشان نلغزد، مگر آن که دست خدا دردست او باشدوبرداردش».

ص: 93

د. دادرسی و شاد کردن غم دیدگان

گاهی مشکلات طوری پیچیده و مرموزند که انسان ها به تنهایی از عهده حل آن بر نمی آیند، در آن مواقع نیاز شدیدی به همیاری و کمک دیگران وجود دارد. غم و غصه طوری گریبان گیرشان شده که گویا دنیا به آخر رسیده است، گویی ایشان طعم شیرین پیروزی و کامیابی را هرگز نچشیده اند. در این جاست که دادرسی و گره گشایی، دمیدن روح حیات و امید خواهد بود. حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید: «مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوب (همان، حکمت/24)؛ از کفاره های گناهان بزرگ، به فریاد رسیدن ستمدیدگان و شاد کردن غمگینان است».

ه-. جود و کرم

بخشنده بودن و در راه خدا انفاق کردن، یکی از اخلاق پسندیده است. حضرت علی علیه السلام در مواقع گوناگونی نه به زبان و گفتار، بلکه به عمل و رفتار، ما را به طرف این صفت زیبا دعوت نموده است: «مَنْ یُعْطِ بِالْیَدِ الْقَصِیرَةِ یُعْطَ بِالْیَدِ الطَّوِیلَة (همان، حکمت/232)؛ کسی که بادست کوتاه ببخشد، اورا با دست درازببخشند». سید رضی ذیل این فرمایش چنین نوشته است: «معنی این عبارت این است که انسان مالی را که در راه خدا انفاق می کند، هرچند اندک باشد، خدای تعالی پاداش او را فراوان خواهد داد. امام علی علیه السلام میان نعمت بنده و نعمت پروردگار فرق گذاشته و از نعمت بنده به دست کوتاه تعبیر نموده و از نعمت خدا به دست دراز؛ زیرا نعمت خداوندی همواره چندبرابر نعمت بنده است.نعمت او همه نعمت هاست و هر نعمت به او بازمی گردد و از او افاضه می شود».

و. زهد و پارسایی

دل نبستن به دنیا و لذات زودگذر آن، شرط سالم زیستن در دنیاست. باید دانست که زهد و پارسایی به هیچ وجه به معنای رهبانیت مسیحیت نیست؛ چراکه استفاده از

ص: 94

نعمت های دنیا حرفی است و دلدادگی به آن ها حرفی دیگر. آن چه نکوهیده و زشت است، دل بستن به دنیاست، نه استفاده کردن از منافع آن. از این روی تعریف زهد به ترک دنیا تعریف صحیحی نیست، حضرت در این باره می فرماید: «الزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَیْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» (حدید/23) وَ مَنْ لَمْ یَأْسَ عَلَی الْمَاضِی وَ لَمْ یَفْرَحْ بِالآتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْه؛ همه زهد، بین دو کلمه از قرآن قرار گرفته است.خدای تعالی می فرماید:تا بر آن چه از دستتان می روداندوهگین نباشید و بدان چه به دستتان می آید شادمانی نکنید«. کسی که بر گذشته تأسف نخورد و بر آینده شادمان نباشد، زهد را از دو سوی آن گرفته است».

ز. اعتدال در رفتارهای مالی

اخلاق و خصلت های نیکو زمانی به معنای واقعی نیکوست که از اعتدال برخوردار بوده و از حد وسط و مرزهای اعتدال دور نگردد. افراط وتفریط امر ناروایی است. ازجمله صفات نیکویی که باید آن را در خود ایجاد کنیم اعتدال در رفتارهای مالی است؛ بدین معنا که انسان باید دو صفت به ظاهر ضد هم را در خود جمع کند. آن دو صفت عبارت است از این که اولاً باید بخشش و سماحت داشته باشد و ثانیاً اهل حساب وکتاب بوده و دخل وخرجش را بداند. این دو صفت در ظاهر جزو اضداد بوده و جمع نمودن میان آن دو محال جلوه می کند، اما هنر مردان خدا این است که امور به ظاهر ضد را در آنِ واحد دارا هستند. حضرت علاوه بر این که به جمع کردن این دو صفت دعوت می کند، اعتدال و میانه روی در این دو صفت را نیز گوشزد می کند؛ چراکه اگر انسان در بخشش از حد اعتدال خارج شود، به دام تبذیر و اسراف می افتد و اگر در حساب وکتاب از حد اعتدال خارج شود، به دام تقتیر، بخل و خسّت می افتد: «کُنْ سَمْحاً وَ لَا تَکُنْ مُبَذِّراً وَ کُنْ مُقَدِّراً وَ لَا تَکُنْ مُقَتِّرا (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت/33)؛ بخشنده باش و اسراف کار مباش؛ و اهل حساب وکتاب باش،

ص: 95

ولی سخت گیر نباش».

در روایتی از امام صادق علیه السلام حد اعتدال در رفتارهای مالی در قالب تشبیهی بیان شده است: «سخت گیری» مثل این است که مشتی از سنگ ریزه را در دستت پر کنی و چنان بگیری که هیچ سنگی از آن نیافتد و اگر دستت را چنان باز کنی که اصلاً سنگ نماند، این همان «اسراف» است. اما اگر طوری دستت را باز کنی که مقداری بریزد و مقداری بماند، این همان «حد اعتدال» است (عروسی حویزی، نورالثقلین، ج 4، ص 29).

ح. قناعت

ما انسان ها دنبال ثروتی هستیم که هرگز تمام نشود، به هر دری می زنیم تا کلید چنین گنجینه ای را پیدا کنیم. حضرت علی علیه السلام می فرماید که کلید آن گنجینه، در وجود خودت نهفته است و لازم نیست خودت را به زحمت بیاندازی؛ چراکه اگر قناعت را پیشه خویش سازی، تو به آن گنجینه تمام ناشدنی دست یافته ای: «الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت/57)؛ قناعت ثروتی است که از میان نرود». با قناعت نیازت به دیگران کم خواهد شد و به پادشاهی خواهی رسید: «کَفَی بِالْقَنَاعَةِ مُلْکاً (همان، حکمت/229)؛ قناعت، گونه ای پادشاهی است».

ط. سود رساندن به دیگران

در فکر دیگران بودن، خیرخواه ایشان بودن و درنتیجه سود بخشیدن به ایشان، یکی از صفات ممتازی است که تنها بندگان خاص خدا شایستگی این ویژگی را دارند. خداوند متعال اگر به ایشان نعمت می دهد، بدین خاطر است که آن ها در فکر دیگران اند و اگر این ویژگی را از دست دهند، آن نعمت ها از ایشان سلب خواهد شد، حضرت در این زمینه چنین می فرماید:«إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً [یَخْتَصُّهُمْ] یَخْتَصُّهُمُ اللَّهُ بِالنِّعَمِ لِمَنَافِعِ الْعِبَادِ فَیُقِرُّهَا فِی أَیْدِیهِمْ مَا بَذَلُوهَا فَإِذَا مَنَعُوهَا نَزَعَهَا مِنْهُمْ ثُمَّ حَوَّلَهَا إِلَی غَیْرِهِم (همان، حکمت/425)؛ خدا را بندگانی است که نعمت خود را ویژه آن ها کرده است، تا مردم را سود رسانند. اینان تا

ص: 96

زمانی که به مردم انفاق می کنند نعمت هایشان در دست هایشان باقی است و چون نعمت خود را از مردمان دریغ داشتند، خداوند نعمتش را از آنان می ستاند و به دیگری می دهد (ساجدی و دیگران، معیارهای ده گانه گفتار نیک از منظر قرآن کریم، ص 10-14).

اصول تربیت

اشاره

با مراجعه به بیانات امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می توان به اصولی دست یافت که در خصوص تربیت به ویژه تربیت دینی از جایگاه خاصی برخوردار است. این مقاله در سطور آتی این مباحث را در شش اصل مورد بررسی قرار می دهد.

الف. اصل آخرت گرایی دنیاگریزی

ازجمله مفاهیمی که در فرهنگ تربیت اسلامی مورد تأکید قرار می گیرد، ایجاد نوعی تقابل میان دنیا و آخرت و تقدم آخرت بر دنیا و فدا کردن رفاه فانی به قیمت دست یابی به آرامش جاودانه است. دیدگاه تقابل میان دنیا و آخرت و لزوم گزینش آخرت بر دنیا همواره در نگاه تربیتی امام علی علیه السلام موردتوجه و امعان نظر قرار گرفته است. در نگاه امام علیه السلام هرگز نمی توان بدون توجه به تعارض و تقابل دنیا و آخرت، اقدام به تعامل با آن دو کرد؛ چراکه گزینش هر یک به معنای دست برداشتن از دیگری است. سؤالی که در این میان مطرح می شود آن است که دست برداشتن از یکی به قیمت دیگری به چه معناست. آیا فدا کردن دنیا برای نیل به آخرت یعنی دست برداشتن از نعمت های دنیوی و کنار گذاشتن مطلق دنیا یا به کارگیری دنیا در طریق آخرت؟ کلام امام علیه السلام بیانگر این نکته است که دنیا دو نوع است: دنیای حلال و دنیای حرام. آن چه همواره رهزن آخرت است، دنیای حرام می باشد و سوق دهنده به سوی آخرت، دنیای حلال است؛ بنابراین، دنیای حلال به معنای نعمت ها و لذت های مشروع، بستری برای دین داری و آخرت گرایی است و دنیای حرام انحراف از دین و قربانی کردن سعادت اخروی به قیمت لذت های حرام می باشد. آن چه اهمیت دارد استخدام دنیا برای آخرت و نیل به عاقبت و سرانجام نیکو از طریق معامله صحیح با دنیا و

ص: 97

نه ترک مطلق آن است. دنیا هرگز نباید متبوع آخرت و مقدم و حاکم بر آن باشد، بلکه همواره به تبع آخرت و مؤخر از آن است. رابطه دنیا و آخرت و نحوه مواجهه با هر یک از این دو در کلام امام علی علیه السلام نه تنها به طور مستقیم بیان شده است، بلکه حضرت با آشکار ساختن ماهیت دنیا و آخرت و ارائه ویژگی های آن دو و هم چنین وضعیت انسان در مواجهه با هر یک از آن ها، همواره در صدد بیان این نکته هستند که ما بدون توجه به جایگاهی که در آن واقع شده ایم و هم چنین بدون توجه به جایگاهی که پس از مدتی نه چندان طولانی به آن منتقل خواهیم شد، نمی توانیم تضمینی برای نیل به تربیت، هدایت، سعادت و رستگاری داشته باشیم. توجه همه جانبه به دنیاشناسی و آخرت شناسی و نحوه تعامل با آن دو، به صور مختلف در کلام امام علی علیه السلام مدّنظر قرار گرفته است. آن چه مهم است تبیین خط سیر تأثیر اصل آخرت گرایی و دنیاگریزی در روند تربیت از منظر امام علیه السلام است. شاید بتوان روند مزبور را چنین ترسیم کرد: یک. شناسایی دقیق دنیا و آخرت؛ دو. شناسایی ارتباط میان دنیا و آخرت؛ سه. نحوه تعامل با دنیا و آخرت. توجه به سیر تأثیر اصل مزبور در تربیت و هدایت انسان، ما را به این نکته رهنمون می سازد که اساساً نحوه اثرگذاری اصل آخرت گرایی و دنیاگریزی بر انسان از مرحله شناخت و آگاهی آغاز و به مرحله گرایش و عمل ختم می شود؛ بنابراین نقش عاملِ شناختی و بینشی در دست یابی به گرایش نهایی غیرقابل انکار است. به هر میزان که تلاش در جهت شناخت دنیا و آخرت و آگاهی از هدایت واقعی آن دو بیش تر باشد، ارتباط موجود میان آن دو روشن تر و عمل به مقتضای واقعی هر یک راحت تر خواهد بود. سؤالی که در این میان مطرح می شود این است که آیا شناخت صِرف می تواند بازتابی عملی و رفتاری را در پی داشته باشد؟ در پاسخ به این سؤال با رجوع به کلام امام علیه السلام پیرامون مقوله دنیا و آخرت در می یابیم که سه عامل در این روند مؤثرند: اول. شناخت دنیا در کنار

ص: 98

شناخت آخرت؛ دوم. تداوم و استمرار شناخت مزبور؛ سوم. توسعه و تعمیق (تعالی) شناخت مزبور.

با به کار بستن این سه مرحله، مشکلِ انتقال از حوزه شناخت محض به گرایش و حرکت در وادی تربیتِ عملی کاملاً حل می شود، به این معنا که شناخت دنیا به تنهایی نه امکان دارد و نه لزوماً مفید است. از این رو هرگاه بحث دنیاشناسی مطرح می شود به نحوی در تقابل با آخرت قرار می گیرد، گویا شناخت کامل دنیا منوط به تعیین مرزهای آن با آخرت است. هیچ گاه نمی توان به شناختی حقیقی از دنیا بدون شناخت آخرت نائل شد. چه بسیار کسانی که به واسطه عدم اعتقاد به آخرت، در صدد آگاهی از آن برنیامدند و تلاش آن ها برای فهم عمیق از دنیا با شک جدی مواجه شد و از این رو، همواره یا به مقتضای واقعی دنیا عمل نکردند و یا به طور ناقص و غیرقابل قبول اقدام به این کار نمودند.بنابراین، شناخت دقیق دنیا و تبیین مرزهای آن با آخرت می تواند در دست یابی به درک عمیق آن، سپس عمل به مقتضای واقعی آن مؤثر باشد. از طرف دیگر، تداوم آگاهی مزبور، عاملی اساسی در عمل به مقتضای هر یک از آن است. از این رو عنصر یاد و توجه به وضعیت دنیا و آخرت و اجتناب از غفلت و فراموشی در کلام امام علیه السلام به صور مختلف و مکرراً مطرح شده است. این امر نه تنها به طور مستقیم بلکه به صورت غیرمستقیم و با تمسّک به اموری که یادآور واقعیت هر یک از دنیا و آخرت هستند، موردتوجه قرار می گیرد. واقعیاتی از قبیل مرگ، فناپذیری، حساب رسی در قالب های مختلف مرگ اندیشی، استقبال از مرگ، اشتیاق به مرگ و نهراسیدن از آن، روش برخورد با مرگ، عبرت از مرگ، قبر، قبرستان، فناپذیری، ثبت اعمال، رستاخیز، ارزیابی، بهشت و جهنم و... بیانگر اهتمام ویژه به غفلت زدایی از انسان و سوق او به سوی توجه مستمر به واقعیت دنیا و آخرت است. بدیهی است تأثیر علم و آگاهی در رفتار، منوط به میزان رسوخ آن در اعماق وجود انسان و یقین حاصل از آن است. انسان به هر میزان که اقدام به شناخت واقعیت دنیا و آخرت نماید،

ص: 99

آمادگی لازم را برای اقدامات عملی در خود مهیّا می سازد. از طرف دیگر، به هر میزان که خود را در معرض توجه به آگاهی مزبور قرار دهد و یاد آخرت را در خود زنده نگه دارد و خود را از غفلت مصون سازد، می تواند از قلمرو گرایش ها و کشش هایی که منجر به غفلت زایی در وی می شوند جلوگیری نماید. به بیان دیگر؛ انسانی موفق به غفلت زدایی از خود و توجه مستمر می شود که در مرحله عمل از مقتضای آگاهی های خود نسبت به دنیا و آخرت عدول نکرده باشد. از طرف دیگر، عمل مزبور، خود موجب بسط حوزه توجه انسان و یادداری وی می شود؛ بنابراین، یک رابطه متقابل میان علم و آگاهی و عمل و رفتار از حیث گسترش علم به تمام زوایای زندگی و تعمیق آن وجود دارد. هر نوع شناخت، متناسب با خود، عملی را در پی دارد و هر عمل منجر به نوعی غفلت زدایی و گسترش آگاهی مزبور از حیث کمّی و کیفی خواهد شد. بدیهی است این آگاهی نیز به نوبه خود منجر به گسترش کمی و کیفی حوزه عمل کرد خواهد شد. این روند هم چنان مسلسل وار ادامه خواهد یافت.اصل تربیتی آخرت گرایی دنیاگریزی، ما را در مدار یک حرکت پیش رونده ای قرار می دهد که امکان تعالی در آن محدود به نهایتی نیست. تربیت و هدایت دینی بدون توجه به این اصل بنیادین امکان پذیر نیست، امری که از دیدگاه قرآن نیز حضوری فعال در جریان هدایت انسان دارد.

ب. اصل عمل گرایی آرزوگریزی

در فرهنگ دینی، عمل هرگز در تقابل با علم قرار نگرفته است، بلکه برعکس، به هر میزان که علم گسترش یابد انتظار گسترش عمل نیز بیش تر خواهد شد. از طرف دیگر، هرگونه توسعه عمل متناسب با مقتضای آگاهی های دینی، منجر به نوعی کسب آگاهی، بینش و معرفت خواهد شد و بالعکس، هر نوع کوتاهی در عمل منجر به تعمیق در جهالت و غفلت می شود؛ بنابراین، علم و عمل در یک ارتباط متقابل، سبب تعالی و گسترش حوزه

ص: 100

خود خواهند شد و از این جهت رابطه میان آن دو، رابطه همیاری و همکاری متقابل است.از طرف دیگر، با مراجعه به قرآن و روایات درمی یابیم که یک نوع تعارض آشکار میان عمل و آرزو به عنوان دو قطب در برابر یک دیگر وجود دارد. این تعارض حکایت ازتقابل واقعیت و توهم و نیز صدق و کذب می کند، به این معنی که اگر فردی دارای رویکردی عمل گرا باشد، هرگز خود را با وعده های پوچ و آرزوهای طولانی و خیالی سرگرم نمی کند.از منظر امام علیه السلام آرزو، پدیده ای است که بستر شکل گیری آن نوعی جهالت به واقعیت های وجودی و غفلت از محدودیت های حاکم بر انسان است. از این رو، آرزو آفت اندیشه و سبب غفلت از واقعیت هایی است که انسان با آن مواجه است.آرزوگرایی یعنی عدم توجه به محدودیت های وجودی و نیز غفلت از واقعیت دنیا و دل بستن به آن و فراموشی آخرت؛ بنابراین، آرزو منجر به فریب انسان و غوطه ور شدن وی در غفلت و جهالت می شود. آن چه انسان را از این وادی سرگردان نجات می دهد، اهتمام به عمل است. عمل گرایی یعنی توجه و هوشیاری نسبت به وضعیت انسان، محدودیت های او و ارتباط وی با دنیا و آخرت. عمل گرایی مستلزم نوعی مسئولیت شناسی در فرد است که نافی هر نوع خیال گرایی و تن دادن به لذت های موهوم است. بنابراین، آرزوگرایی روحیه ای است که از نوعی دنیاگرایی منشعب شده است و بالعکس، عمل گرایی ویژگی بارز فرد آخرت گرا و عاقبت اندیش است. اصل عمل گرایی و آرزو گریزی در تربیت دینی ناظر به حاکمیت واقع نگری در روند زندگی و پرهیز از خیال پردازی است. تأکید بر عمل و تداوم آن به طور طبیعی موجب اجتناب و پرهیز از آرزوگرایی و خیال پردازی خواهد شد. القای روحیه واقع بینی به متربی از رهگذر عمل گرایی و آرزوگریزی، ضامن نیل به تعالی در تربیت و رستگاری در هدایت است.

ج. اصل امیدواری یأس گریزی

یکی از امکاناتی که همواره در روند تربیت دینی در نظر گرفته شده، امکان جبران و

ص: 101

تدارک وضعیت های نامطلوبی است که موجب گمراهی و انحراف می شوند. امید به فراهم بودن موقعیت برای رشد و بازنماندن از کاروان هدایت با ارتکاب گناه یا خطا، نه تنها سبب ترغیب بسیاری برای ورود به جرگه دین می شود بلکه باعث رشد انگیزه در جهت تداوم حضور در متن دین خواهد شد. هرگز نمی توان شاهدی مبنی بر لزوم خروج از جرگه دین با ارتکاب گناه وخطایی هرچند بزرگ،یافت.ازآن جاکه انسان موجودیممکن الخطاست و همواره در معرض ارتکاب گناه و خطا قرار دارد، نمی توان وی را با گرایش به انحراف، برای همیشه از قلمرو دین خارج دانست و راه برگشت را بر او مسدود نمود. فهم و درک این امر برای هر انسانی بسیار اهمیت دارد که هرچند نباید مرتکب گناه شود اما اگر به هر دلیلی نتوانست از گناه اجتناب کند نباید مأیوس و ناامید شود، بلکه می تواند با جبرانِ گناه مزبور و از بین بردن آثار آن، نه تنها به حالت اولیه بازگردد، بلکه به دلیل شماتت خویش، حاصل از پشیمانی و ندامت، امکان بازگشت به گناه را کلاً بر خود مسدود می نماید یا به حداقل می رساند. مفاهیمی از قبیل توبه، رجا، توکل، آرامش و آسایش در مقابل یأس، ناامیدی و درماندگی از امکان تدارک، نشانگر حاکمیت اصل امیدواری یأس گریزی بر تربیت و هدایت انسان است. تربیت که موضعی فعال در مواجهه با انسان دارد، دارای دو وجهه است؛ ازیک طرف، روحیه عمل و اطاعت و اجتناب از خیال پردازی و دوری از عمل را در انسان تقویت می کند و ازطرف دیگر، با ایجاد سازوکار برگشت پذیری (توبه) در صدد القای روحیه امیدواری جهت نیل به اهداف تربیت حتی باامکان گناه و خطاست.باید توجه داشت که روحیه امیدواری به طور فعال در صدد نفی هرگونه مشخصه یأس و ناامیدی است و از این رو، مستلزم نوعی یأس گریزی فعّالانه است که خود را در عمل نشان می دهد. «توبه» نمونه بارز دیگری از عمل است که نشانگر رسوخ روحیه امیدواری در فرد است. خداوند با افتتاح باب توبه و استغفار، زمینه بازگشت و امیدواری را فراهم آورده است.

ص: 102

بنابراین، جای هیچ شک و شبهه ای نیست که پرورشِ ویژگی امیدواری در فرد، سبب بروز عمل و اطاعت بیش تر در وی می شود، چراکه امیدواری در مقام عمل اهمیت دارد، نه نوعی امید در خیال و آرزو. از طرف دیگر، رابطه ای ناگسستنی بین یأس از نجات با طمع به دنیا وجود دارد؛ کسانی که امیدوار نیستند، به عمل روی نمی آورند و خود را در چنبره طمع و آرزوهای دنیایی محصور می کنند؛ بنابراین، مشاهده می شود که پیوندی مستحکم میان دو اصل سابق با اصل امیدواری یأس گریزی وجود دارد.

د. اصل پایداری پرهیز از رفاه زدگی

امروزه بشر در برابر یک سؤال جدی قرار گرفته است و آن این که تا چه حد باید در جهت کسب رفاه و آسایش، پیش رفت و به چه قیمتی باید آن را به دست آورد. آیا اساساً رفاه و راحتی امری است که لزوماً برای تداوم حیات انسان، حتی به قیمت سلب هرگونه روحیه پایداری و استقامت در برابر مشکلات، سختی ها و ناکامی ها ضرورت دارد؟ دیدگاهی که امروزه برای انسان به تصویر کشیده می شود، این است که هرگونه نیاز غریزی باید هر چه سریع تر و به نحو احسن پاسخ داده شود و اشباع گردد. تلاش جهانی برای رفع نیازهای مادی و سروسامان دادن به سازوکارهای موردنظر، از این جهت جایی برای اقدام های مبتنی بر بردباری و تحمل و شکیبایی باقی نگذاشته است. رفاه زدگی و مصرف گرایی هرچند در طول تاریخ مختص طبقه خاصی از جامعه بوده است، اما امروزه به عنوان یک روند عمومی برای رونق اقتصادی و نیل به شکوفایی اقتصادی جنبه عمومی پیدا کرده است. بالا بردن سطح انتظارات و درخواست های مردم از جهات مختلف مادی و ایجاد این باور که انسان باید حتماً در دنیا دارای زندگی مرفّه، بی دغدغه و مملو از آسایش و آرامش ناشی از دست یابی روزافزون به امکانات برتر مادی باشد، موجب شکل گیری یک قالب شخصیتی عمومی در میان انسان ها شده است و آن این که باید هر امری را که در رفع نیازهای مادی دخیل است به دست آورد و روزبه روز در بالا بردن کیفیت آن تلاش کرد.

ص: 103

در این میان، مقوله ای به نام استقامت در برابر محرومیت، بردباری و شکیبایی و بالاخره تقوا معنای خود را از دست داده است. این امر وقتی در سطح گسترده زندگی مطرح می شود و تمام خواسته های انسان را دربرمی گیرد، به دنبال خود، حرص و طمع، هواپرستی و تن پروری، بی تابی و رها کردن خویش را به دنبال دارد. بدیهی است هرگونه زیاده خواهی و طفره روی از کفّ نفس و خودداری، منجر به نوعی تجاوز و گناه خواهد شد. به نظر می رسد رویکرد امروز جامعه جهانی به نیازهای انسان و لزوم پاسخ گویی به آن، همان رویکرد حیوانی در تأمین نیازهای خویش است. برای یک حیوان صبر و شکیبایی و پرهیز و خودداری مفهوم ندارد. او با وجود موقعیتِ آماده، اقدام به عمل می کند و هرگز در صدد تعالی خویش با خودداری و پرهیز از پاسخ گویی به امیال نفسانی خود بر نمی آید. مقوله خودداری در تربیت اسلامی بیانگر این نکته است که انسان نباید همواره در صدد پاسخ گویی به نیازهای مادی خود برآید، بلکه ضمن تأمین نیازهای اساسی لازم است با جلوگیری از زیاده خواهی، روحیه طمع و هواپرستی را در خویش از بین ببرد. حتی در صورت فراهم بودن امکانات، پرورش اراده و تحمل در پرهیز از لذات مادی و جسمانی می تواند باعث تعالی شخصیت وی شود. از این رو، خودِ نفس اجتناب و پایداری، به عنوان تمرینی برای تقویت اراده و استقامت در موقعیت های بحرانی توصیه شده است. اصل پایداری به ما می آموزد که تقوای اجتناب و پرهیز همواره باید با شکیبایی در برابر مشکلات و پایداری در برابر بسیاری از خواسته های حتی مشروع تقویت شود. بدیهی است تقوای اجتناب به معنای حضوری فعال در صحنه زندگی و جواب منفی به بسیاری از لذت هاست.بنابراین تقوای مزبور با حرص و آز و هواپرستی و تن پروری مخالف است و به طور فعّال جلوی انسان را در پذیرش بی قیدوشرط لذات مادی می گیرد. مسلماً دین به مقتضای خود دارای دستوراتی است که به نوعی با روحیه لذت طلبی و رفاه زدگی در تعارض است و انجام دادن دستورهای دینی مستلزم استقامت و مقاومت در برابر بسیاری از خواهش های نفسانی

ص: 104

است. این مفهوم در بسیاری از کلمات امام علی علیه السلام در ارتباط با هدایت و موعظه اقشار مختلف مردم به چشم می خورد. اهمیت این امر هنگامی نمایان تر می شود که اگر به تاریخ صدر اسلام توجه داشته باشیم، روحیه دنیاگرایی و اجتناب از مظاهر آخرت گرایی سبب بروز بسیاری از انحرافات در جهان اسلام در ابتدای حرکت و نهضت جهانی آن شد؛ زیرا پس از پیروزی های چشم گیر مسلمانان و گسترش حکومت اسلامی، امکانات رفاهی بیش تری نصیب آنان شد و آنان را به وادی رفاه زدگی و حرص و طمع برای جمع آوری ثروت سوق داد. آن چه در این میان حائز اهمیت است، رابطه پایداری با عاقبت اندیشی و انعکاس صداقت در مقام عمل ازیک طرف و رابطه رفاه زدگی با آرزوپروری و دنیاگرایی از طرف دیگر است.

ه-. اصل تعقل ورزی غفلت زدایی

یکی دیگر از اصولی که همواره در کلام ناصحانه امام علی علیه السلام مدّنظر قرار گرفته است، توجه به عقل و شکوفایی آن و پرهیز از غفلت و نادانی است. اگر بخواهیم تعریفی کارکردی از تعقل و غفلت در کلام امام علیه السلام ارائه کنیم،باید بگوییم تعقل،فرایندی ناظر به نوعی عاقبت اندیشی و غفلت، متضمّن نوعی بی توجّهی نسبت به عاقبت امور است. از این رو، پدیده تعقل با عنایت به هدف و پایان کار و ترسیم میزان سود و زیان آن، اقدام به گزینش و انجام عمل می کند، ولی در موضع غفلت عنایتی نسبت به سرانجام کار و نتیجه آن وجود ندارد بلکه بیش تر تمرکز بر وضعیت کنونی است. رمز آن این است که در موقعیت غافلانه آن چه محورِ انجام کاری قرار می گیرد، نیل به لذت فوری و دریافت پاسخ سریع است، هرچند این روند به نوعی ضرر در ورای عمل مزبور منجر شود؛ اما در موقعیت عاقلانه محور مورد تأکید، همان سرانجام است، هرچند مستلزم نوعی مشقت و اجتناب از لذت و راحتی آنی و فوری باشد. به هر میزان که عوامل شکوفاکننده و تقویت کننده عقل را بیش تر موردتوجه قرار دهیم از امکان بروز غفلت و نادانی جلوگیری خواهد شد.

ص: 105

با نگاهی اجمالی به کلام امام علیه السلام درمی یابیم که توجه ویژه ای به عوامل مزبور و اجتناب از عوامل غفلت زا شده است. این امر تا آن جا پیش رفته است که توجه به آن در تمام حالات و تک تک اعمال باید رعایت شود. عاقبت اندیشی و لزوم ترجیح فواید نهایی حتی به قیمت فروگذاری لذت های آنی و مقطعی، مستلزم آخرت اندیشی و انجام عمل و پرهیز از آرزو و خیال پروری است و بالعکس غفلت، متضمن دنیاگرایی و خیال پروری و اجتناب از هرگونه پایداری و شکیبایی است. عوامل اساسی که شناخت و تأکید بر آن در پرورش بینش و ایجاد امکان بیش تر تعقل ورزی در دیدگاه امام علی علیه السلام به خصوص در نهج البلاغه به آن اشاره شده است، عبارت اند از: الف. اندیشه و آفات آن؛ ب. اندیشه و تعقل در آیات عذاب؛ ج. بینش و توجه به عوامل تقویت کننده آن (توجه به قرآن، سنت پیامبر صلی الله علیه واله ، احادیث، تاریخ و آثار گذشتگان)؛ د. موانع بینش (وابستگی ها و سمت گیری های عاطفی، حجاب های مادی، فتنه های اجتماعی)؛ ه-. آثار بینش و بصیرت (حرکت معقول و سنجیده، گرایش سالم، شهامت و خطرپذیری، زهد، استقبال از مشکلات، بدعت گریزی و قاطعیت) و آثار دوراندیشی امری که موجب تعادل و میانه روی و پرهیز از افراط وتفریط می شود.

بدیهی است یک مربی آگاه با تمرکز بر عوامل سوق دهنده بینش انسانی، در صدد ایجاد فضایی روحی برای متربی برمی آید که خود وی از درون با تعقل و تفکر راه هدایت را بیابد و همواره در طریق سعادت گام بردارد. یکی از دست آوردهای تربیتی این اصل، نوعی خود تربیتی است که وقتی فرد چراغ عقل را در درون روشن کرد و از تاریکیِ خود کاست، آن گاه بدون تکیه همه جانبه بر مربی، قادر به گام برداشتن در مسیر خواهد بود و با امکان و ظرفیت عقلانی خود خواهد توانست راه را بشناسد و خود ناظر بر اعمال و ارزیاب خویش باشد.

و. اصل تواضع گرایی تکبرگریزی

یکی از موانع مهم در طریق تربیت و نیل به سعادت، خودمحوری و غرور و تکبر

ص: 106

است. این ویژگی راه پذیرش هدایت را مسدود می کند و سبب ایجاد سدّی بین فرد و عوامل تربیتی می شود. عنصر تواضع در مناسبات تربیتی ازنظر امام علی علیه السلام ضرورتی غیرقابل اجتناب است. اگر تواضع و فروتنی و پذیرش این که انسان برای کمال نیازمند غیر خود است و باید در برابر برنامه های او پذیرش داشته باشد، در وی نباشد،امکان تحقق فضای تربیت ازبین می رود.از این رو، تواضع در برابر خدا به عنوان محوری ترین بخش تواضع مطرح می شود. این نوع تواضع، چهره کامل خود را در عبادت الهی نشان می دهد. اگر تواضع و فروتنی در برابر مردم نیز مطرح می شود، در راستای تواضع در برابر خداوند قابل توجیه است. غرور و تکبر، آفتی برای پندپذیری و رستگاری انسان محسوب می شود. محور تواضع، نوعی نگاه به خود از زاویه قبول کاستی ها و نقصان های خویش و محور تکبّر فریفته شدن به امکانات خویش و خودبزرگ بینی است. خودپسندی به عنوان آفت عقل و ادراک، نگاه انسان را محدود به خویشتن می نماید و وی را از امکانات بیرون از خود محروم می کند. از این رو، تمام مظاهر غرور و تکبر در قالب خودبزرگ بینی، خودبرتربینی، خودپرستی، خودپسندی، خودستایی، خودمحوری، خودخواهی و خودنمایی مورد نهی قرار گرفته اند. تواضع در درون خود، باعث شکوفایی عقل و خرد می شود، به نحوی که مرزهای آن به سوی دریافت امکانات برتر دیگر در خارج از وجود خویش گسترش می یابد. بدیهی است که این امر مستلزم پذیرش وجود کاستی در خویشتن است و بالعکس، تکبر با پیش فرض انحصار بر امکانات و توانایی های خویش، راه عقل و بینش را در جهت کسب توانمندی بیش تر از طریق دیگران مسدود می کند.از این رو، ریشه اصل تواضع گرایی و تکبرگریزی همان تعقل و غفلت است. در فرهنگ تربیتی اسلام، غرور و تکبر سبب ضلالت آدمی است، امری که در سرآغاز خلقت سبب فریفته شدن شیطان و خودبزرگ بینی او شد و او را از بارگاه الهی خارج ساخت. از طرف دیگر، تواضع و فروتنی سبب نزدیکی به سرچشمه هدایت و زندگی در بهشت هدایت

ص: 107

است، امری که در جریان خلقت انسان، ملائکه مظهر تامّ آن بودند. به هر میزان که روحیه تواضع در انسان پرورش یابد، امکان نیل به هدایت و قرب الهی بیش تر می شود و به هر میزان که ویژگی تکبر، وی را محدود سازد، پافشاری بر ضلالت و گمراهی، غیرقابل اجتناب است (مشایخی راد، اصول تربیت از دیدگاه امام علی (علیه السلام)، ص 55-64).

نتیجه

خانواده اساسی ترین رکن شکل گیری شخصیت انسان است و با کمک آن می توان آینده ای روشن را ترسیم کرد و در این راستا، تربیت دینی و اخلاق صحیح نقش اساسی خود را به وضوح نشان داده است. دین مقدس اسلام با توجه به استعدادها و قابلیت های نهفته آدمی، اصول و راهکارهای متعددی را در جهت رسیدن به سعادت و کمال ارائه کرده است. اخلاق به معنای نیروی درونی انسان است که با چشم ظاهری قابل درک نیست؛ از طرفی تربیت، فراهم کردن بستر برای ایجاد و شکوفایی استعدادهای نهفته است که قاعدتاً اخلاق و تربیت صحیح در کنار یک دیگر موجبات سعادت را فراهم خواهند کرد. دین مقدس اسلام در تمامی ابعاد، کامل و جامع می باشد و پایه و اساس سعادت انسان را در تربیت دینی عنوان کرده که در این راستا سخنان ائمه به ویژه امام علی علیه السلام بی تأثیر نبوده و اهتمام ایشان بر ترغیب و تشویق انسان ها به فراگرفتن تعالیم دینی جهت رشد و شکوفایی بوده است. لذا انسان می تواند با به کارگیری تعالیم دینی و آموزه های اخلاقی وتربیتی که به وفور در نهج البلاغه امام علی علیه السلام یافت می شود راه صحیح پیشرفت خود و جامعه خویش را در پیش گرفته و موجبات سعادت خویش را فراهم کند.

ص: 108

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388 ش.

نهج البلاغه، سید رضی، ترجمه: محمد دشتی، قم، نشر شهاب الدین، 1383 ش.

1. احمدی، علی اصغر، اصول تربیت، تهران، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، 1396.

2. تقوی مندی، مریم، تربیت از دیدگاه امام علی علیه السلام ، مشهد، شریعه توس، 1392.

3. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتب الاسلامی، چاپ دوم، 1410 ق.

4. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، نورالثقلین، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415 ق.

5. داودی، محمد، سیره تربیتی پیامبر صلی الله علیه واله و اهل بیت علیهم السلام ، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1380.

6. طوسی، خواجه نصیرالدین، اخلاق ناصری، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1413.

7. عباسی ولدی، محسن، من دیگر ما، قم، انتشارات آیین فطرت، 1394.

8. علیزاده، مهدی و دیگران، اخلاق اسلامی، قم، دفتر نشر معاصر، 1390.

9. عمید، حسن، فرهنگ فارسی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1360.

10. قائمی، علی، خانواده و تربیت کودک، تهران، انتشارات امیری، 1364.

11. مسکویه، ابوعلی، کیمیای سعادت، (ترجمه طهاره العراق، میرزا ابوطالب زنجانی)، تصحیح: ابوالقاسم امامی، تهران، انتشارات نقطه، 1375.

12. مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1372.

13. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ ششم، 1368.

14. مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق، تهران، انتشارات صدرا، 1367.

15. معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، انتشارات بهزاد، 1382.

16. ساجدی، اکبر و دیگران، معیارهای ده گانه گفتار نیک از منظر قرآن کریم، [مقاله]، یزد، مطالعات راهبردی و علوم انسانی و اسلامی، شماره 16، 1397.

17. مشایخی راد، شهاب الدین، اصول تربیت از دیدگاه امام علی علیه السلام ، [مقاله]، قم، مجله: روش شناسی علوم انسانی، شماره 27، (20 صفحه – از 49 تا 68)، تابستان،1380.

ص: 109

ص: 110

4- بررسی اخلاق و تربیت از دیدگاه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

اشاره

محمد لاله زاده(1)، مریم بهمنی(2)

ص: 111


1- . کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث (نویسنده مسؤول)؛ mmadlale0181@gmail.com
2- . دکتری علوم قرآن و حدیث از دانشگاه آزاد کرج، Bahmanahwaz1353@gmail.com

ص: 112

چکیده

سخنان امام علی علیه السلام سرشار از نکته های تربیتی است که همواره موردتوجه اندیشمندان تعلیم و تربیت بوده است روش تربیتی ایشان دارای اصول زیربنایی است که بدون در نظر گرفتن آن ها نمی توان به هدف والای حضرت دست یافت. در این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به بررسی اصول اخلاقی - تربیتی امام علی علیه السلام پرداخته شده است. از مهم ترین نتایج تحقیق می توان گفت: اصول اخلاقی و تربیتی در اندیشه امام علی علیه السلام شامل: آخرت گرایی، دنیاگریزی، عمل گرایی، آرزوگریزی، امید داشتن و دوری از یأس، اصل پرهیز از رفاه زدگی، پرورش عقل، اجتناب از تعصب جاهلی و تربیت حول محور تقوا می باشد. تحلیل و بررسی هرکدام از این اصول، اوج اندیشه حضرت پیرامون تربیت را آشکار می سازد و تربیت یافته این مکتب، انسان مؤمن و متعهدی است که در مسیر قرب الی الله قرار گرفته، ناملایمات او را دچار شک و تردید نمی گرداند و با نیروی تقوا و تحصیل علم به مقام عالم ربانی دست می یابد.

کلیدواژه ها: تربیت، اخلاق، امام علی علیه السلام ، نهج البلاغه، تقوا، عالم ربانی.

مقدمه

کتاب نهج البلاغه در حقیقت یک کتاب تربیتی است؛ چراکه امام علی علیه السلام تحلیل کاملی را از انسان پیش روی خواننده می گذارد که فرد با مطالعه این کتاب سترگ شناخت جهان آفرینش را به دست می آورد، با جهان شناسی الهی آشنا می شود و بر اساس این شناخت، وظیفه خود را در برابر خداوند تشخیص می دهد و با یاری از رهنمودهای آن خود

ص: 113

را به سوی رشد و کمال سوق می دهد. از طرفی هم زندگی حضرت علی علیه السلام خود یک الگوی عالی تربیتی و زندگی ایشان سراسر نکات تربیتی می باشد چراکه او خود تربیت یافته رسول اکرم صلی الله علیه واله و مصداق کاملی از ارزش های عالی مکتب اسلام است؛ بنابراین لازم است تا با بهره گیری از سخنان والای حضرت و هم چنین الگوبرداری از رفتار ایشان در جهت پرورش افراد گام برداشت و به سرمنزل مقصود که همان سعادت دنیا و آخرت است دست یافت.

روش تحقیق

روش تحقیق در این نوشتار، توصیفی - تحلیلی و به صورت کتابخانه ای بوده و از کتاب های مفیدی در این زمینه بهره گرفته شده است. هم چنین از سایت های معتبر قرآن و تحقیقاتی و نرم افزارهای قرآنی و حدیثی استفاده گردیده است.

پیشینه

در زمینه اخلاق و تربیت اسلامی در اندیشه های امام علی علیه السلام آثار زیر به چاپ رسیده است:

- اخلاق و تربیت اسلامی در پرتوی قرآن و نهج البلاغه، محمدعلی شهیدی محلاتی؛ محمدمهدی رضایی، گلستان، نشر کیسان، 1393.

- نقش تربیتی اخلاق فردی امام علی علیه السلام در حکومت دینی، افسر بخشی، مجله: فقه و حقوق خانواده ، شماره 20 ISC، (6 صفحه، از 96- 101)، زمستان 1379.

- عبرت آموزی و نقش آن در اخلاق و تربیت اسلامی از دیدگاه امام علی علیه السلام ، اکرم احمدیان احمدآبادی؛ محمد اخوان، مجله: پژوهش نامه علوی، سال سوم، شماره 1 ISC، (22 صفحه، از 1-22)، بهار و تابستان 1391.

- روش های زمینه ساز تربیت اخلاقی جوانان در نهج البلاغه، هادی عجمی؛ محمد داودی؛ فاطمه وجدانی، مجله: حدیث حوزه، شماره 14، علمی - ترویجی، (22 صفحه،

ص: 114

از 109-130)، بهار و تابستان 1396.

- بررسی اولویت های تربیت اخلاقی از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، علی همت بناری، مجله: مسائل کاربردی تعلیم و تربیت اسلامی، شماره 4 ISC، (30 صفحه، از 539 - 568)، زمستان 1379.

- روش های تربیت اخلاقی در نهج البلاغه، عنایت شریفی، مجله: پژوهشنامه معارف قرآنی، شماره 2 ISC، (24 صفحه، از 75- 98)، پاییز 1389.

اصول تربیتی از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام

اشاره

از نظر امام علی علیه السلام تربیت همانند کاشت بذر در زمین وجود آدمی است و بهترین زمان را برای رویش، دوران جوانی و نوجوانی می دانند ایشان در فرازی از توصیه های خود به فرزندش امام حسن علیه السلام می فرماید: «... قلب نوجوان چونان زمینِ کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آن که دل تو سخت شود و عقل تو به چیز دیگری مشغول گردد» (سید رضی، نهج البلاغه، نامه31).

الف. آخرت گرایی

در دنیای امروز یکی از مهم ترین دلیل انحطاط اخلاقی و تربیتی، عدم توجه به جهان آخرت و اعتقاد به معاد است مسلماً اعتقاد به پاسخ گویی در جهان دیگر باعث می شود تا انسان به رفتار و گفتار خود توجه نموده و از اعمال و سخنان غیراخلاقی پرهیز نماید. امام علی علیه السلام لازمه تربیت و اخلاق را در تقابل دنیا و آخرت و گزینش آخرت بر دنیا تبیین فرموده است.

اما سؤالی که این جا به ذهن خطور می کند این است که آیا آخرت گرایی در دیدگاه علی علیه السلام عدم استفاده از مواهب و نعمت های دنیاست؟ و اساساً نظر ایشان پیرامون دنیا چیست؟

ص: 115

در منظر حضرت، دنیا فی نفسه پلید نیست و نعمت های آن تا زمانی که حلال هستند قابل استفاده می باشند در حقیقت امام علیه السلام لذت ها و زیبایی های دنیا را وسیله ای برای کسب سعادت آخرت می دانند: «چرا از دنیا نکوهش می کنید؟... چرا جمعی به ذمّ دنیا پرداخته و زهد به خود بسته اند؟ دنیا برای آن ها که درست باشند منزل راستین است و برای آن ها که درست درکش کنند جای عافیت و سلامت و برای آنان که از آن توشه گیرند خانه توانگری، سجده گاه پیامبران، فرودگاه وحی الهی، نمازخانه فرشتگان، مسکن دوستان خدا و بازار تجارت اولیای اوست، که در این بازار، رحمت به دست آوردند و سود بهشت بردند» (ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص287).

ب. دنیاگریزی

همان گونه که بیان شد امام علی علیه السلام دنیا را ذاتاً بد نمی داند اما درعین حال آن را فریب کار و حیله گر توصیف فرموده است: «دنیا با مکر و حیله، شما را از راه بیرون می کند، دنیا گاهی می بخشد و زمانی منع می کند گاهی به آدمی لباس می پوشاند و گاهی لباس ها را از بدن درمی آورد، خوشی دنیا پایدار نیست و سختی او همواره هست و گرفتاریش از بین نمی رود». در حقیقت در منظر امیرالمؤمنین علیه السلام اهمیت دنیا در آمادگی برای رسیدن به آخرت است و آن چه از این دیدگاه مذموم است دل بستگی به زیبایی های ناپایدار دنیاست: «در شگفتم از کسی که ورود به جهان دیگر را انکار می کند، درحالی که ورود به جهان نخست را می نگرد و در شگفتم از آبادکننده این جهان ناپایدار و رهاکننده آن سرای جاویدان» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت126).

باید خاطرنشان کرد دنیاگریزی در سیره ائمه معصومین علیهم السلام به ویژه امیرالمؤمنین علیه السلام به کمال خویش رسیده و به مفهوم واقعی زهد تبدیل شده است: «إلی عثمان بن حنیف:... أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیهِ وَمِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیهِ أَلَا وَإِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَلَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَاجْتِهَادٍ وَعِفَّةٍ وَسَدَاد» (همان، نامه45)؛ «به عثمان به حنیف: ...همانا پیشوایتان از تمام دنیا

ص: 116

به همین دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است، آگاه باشید! شما نمی توانید چنین باشید! ولیکن مرا در پارسایی و تلاش و پاک دامنی و پیمودن راه صحیح یاری کنید». امام علی علیه السلام بهترین زهد را دوری از گناه و حرام می دانند: «لا زُهدَ کالزُّهدِ فِی الحَرامِ» (همان، حکمت113)؛ «هیچ زهدی بهتر از دوری از حرام نیست». بنابراین از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام استفاده از لذت ها و مواهب حلال دنیا بستری جهت رسیدن به زندگی سعادتمند در آخرت است. آن چه که اهمیت دارد بهره بردن از دنیا برای نیل به عاقبت نیکو در جهان آخرت است نه وابسته و دل بسته شدن به دنیا: «و اگر من بخواهم راه به این عسل صاف و مغز گندم و بافته های این پرنیان ببرم، می توانم. ولی هیهات اگر هوای من، بر من پیروز شود و حرص و آز من به گزینش خوراک ها وادارم سازد» (همان، نامه45).

ج. عمل گرایی، آرزوگریزی

در قرآن و روایات، تعارض آشکاری بین عمل و آرزو وجود دارد. در حقیقت این تعارض از آن جا شکل می گیرد که مفهوم عمل گرایی توجه به واقعیت هاست، درحالی که آرزوها از توهم و خیال سرچشمه می گیرند. از نظر امام علی علیه السلام آرزوگرایی انسان را از واقعیت های جهان ازجمله محدودیت های وجودی خویش دور می سازد و درنهایت باعث غوطه ور شدن وی در جهالت و گمراهی و نابودی اندیشه می گردد: «أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِع» (همان، حکمت219)؛ «قربانگاه اندیشه ها، زیر برق آرزوهاست». انسان آرزوگرا در کسب دنیا می کوشد و تمام همتش در این جهت قرار می گیرد، درحالی که فرد عمل گرا هدفش به دست آوردن سعادت اخروی است و در نظر او دنیا تنها معبری است برای نیک فرجامی در جهان دیگر؛ بنابراین جهت تعالی لازم است انسان مؤمن به دنبال آرزوهای طولانی نباشد و تلاش خود را برای رسیدن به هدف نهایی یعنی قرب الی الله به کار بندد.

ص: 117

د. امید داشتن و دوری از یأس

در بینش دینی واژه ای تحت عنوان توبه وجود دارد که مفهوم آن بازگشت به سوی خداست. از این جهت که انسان موجودی است که خطاها و اشتباهاتش بسیار و دچار گناه و معصیت می شود، خداوند هیچ گاه راه توبه را بر او نبسته و همواره انسان را مورد مغفرت و رحمت خویش قرارمی دهد این چنین است که توبه سبب امیدواری می شود و خداوند با گشودن باب توبه بذر امید را در دل مؤمن کاشته است: {لا یَیأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ}؛ «به جز کفار از رحمت حق هیچ کس ناامید نیست» (یوسف/87).

امام علی علیه السلام در همین راستا می فرماید: «ستایش خداوندی را سزاست که کسی از رحمت او مأیوس نگردد» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه45). هم چنین حضرت در جهت دمیدن روح امیدواری در وجود مؤمنان می فرماید: «در صورت ارتکاب گناه، درِ توبه را مسدود نکرده است. در کیفر تو شتاب نداشته و در توبه و بازگشت بر تو عیب نگرفته است. در آن جا که رسوایی سزاوار توست، رسوا نساخته و برای بازگشت به خویش شرایط سنگینی مطرح نکرده است. در گناهان، تو را به محاکمه نکشیده و از رحمت خویش ناامیدت نکرده، بلکه بازگشت تو را از گناهان،نیکی شمرده است. هر گناه تو را یکی و نیکی تو را ده به حساب آورده و راه بازگشت و توبه را به روی تو گشوده است»(همان، نامه31). شناخت و معرفت به خداوند سبب می شود انسان با توجه به رحمت الهی هرگز دچار یأس و ناامیدی نشود: «چگونه ممکن است از رحمت بی پایان او مأیوس شد درحالی که خودش می فرماید: {وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَی ءٍ} (اعراف/156)؛ «رحمت من همه موجودات را فراگرفته است». و نیز از زبان حضرت یعقوب پیامبر، می فرماید: {وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ} (حجر/56)؛ «و چه کسی، جز گمراهان از رحمت پروردگارش نومید می شود؟». و از زبان حضرت ابراهیم آن پیامبر بزرگ نقل می کند: {لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلّا الْقَوْمُ الْکافِرُون} (یوسف/87)؛ «و از رحمت خدا نومید مباشید؛ زیرا جز گروه کافران،کسی از

ص: 118

رحمت خدا نومید نمی شود». بنابراین انسان در هر شرایطی باشد و هرقدر آلوده به گناه گردد باز باید به سوی خدا بازگردد و از رحمتش مأیوس نباشد که یأس، کفر و ضلالت و بزرگ ترین گناهان است» (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام ، ج2، ص350). در حقیقت امید در عمل است که باعث پیروزی و آن چه که سبب شکست در دنیا و آخرت می شود امید در خیال و توهم است.

ه- . اصل پرهیز از رفاه زدگی

در دنیای امروز به دست آوردن رفاه اهمیت بسیار زیادی یافته است به طوری که مفاهیمی همچون بردباری، تقوا، عزت نفس رنگ باخته اند که این رویداد چون تمام گستره زندگی را در برمی گیرد سبب شده تا به دنبال خود زشتی هایی مانند حرص، طمع، هواپرستی و تن پروری، بی تابی و رها کردن خویش را به ارمغان آورد و این خود زمینه انواع فساد و گناه را به وجود آورده است. از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام انسان متقی هرچند در دنیا باید تلاش نماید و موجبات رفاه خود و افراد تحت تکفلش را فراهم کند، اما نباید این مهم باعث سرخوشی گردد: «قُلُوبُهُم مَحزُونَة»؛ دل های مؤمنین همیشه دارای نوعی حزن است. انسان پرهیزکار هیچ گاه آن چنان سرخوشی و سرمستی و بی خودی نمی گردد که سبک سرانه از یاد آخرت و خسران واقعی غافل گردد (قرائتی، تفسیر نور، ج2، ص322).در حقیقت ضعف در ایمان و تقواست که انسان را حریص طماع و هواپرست می کند. از نشانه های انسان متقی دوری از این رذایل اخلاقی است و حرص و طمع او در جهت کسب دانش است: «وحرصاً فِی عِلمٍ» یعنی انسان متقی در تحصیل علم حریص است و هیچ گاه خود را فارغ التحصیل نمی داند» (همان).

و. پرورش عقل

عقل از ارکان تعلیم و تربیت است؛ چراکه عملی به نتیجه می رسد که از روی تعقل و تفکر باشد و کاری که از روی نادانی و به دور از اندیشه صورت گیرد شاید دارای لذتی آنی

ص: 119

باشد، اما به سرانجام مطلوب نخواهد رسید از این روی امام علی علیه السلام برای عقل اهمیت فراوانی قائل شده و می فرماید: «لا غِنَی مِثل العقل» (حکیمی، الحیاة، ج 2، ص449)؛ «هیچ غنا و دارایی همچون عقل نیست».

ز. تربیت حول محور تقوی

اشاره

جهت تبیین موضوع لازم است مواردی یادآور شود:

یک. معنای تقوا از دیدگاه امام علی علیه السلام

ایشان تقوا را این گونه توصیف فرموده اند: «همانا تقوا و ترس از خدا، داروی بیماری های دل ها، روشنایی قلب ها و درمان دردهای بدن ها، مرهم زخم جان ها، پاک کننده پلیدی های ارواح و روشنایی بخش تاریکی های چشم ها و امنیت در ناآرامی ها و روشن کننده تاریکی های شماست» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه198).

دو. ارزش تقوا

امام علی علیه السلام تقوا و پرهیزکاری را شالوده ای محکم می دانند که هر چه بر آن قرار گیرد نابود نمی شود: «آن چه بر اساس تقوا پایه گذاری شود نابود نمی شود. کشت زاری که با تقوا آبیاری شود تشنگی ندارد» (همان، خطبه16). در دیدگاه ایشان سبب پذیرش عمل، کیفیت عمل است و معیار سنجش آن تقواست: «هیچ کاری با تقوا اندک نیست و چگونه اندک است آن چه که پذیرفته شود؟» (همان، حکمت96).

سه. رابطه تربیت و تقوا

تربیت در بینش اسلامی بدون تقوا متصور نیست و در حقیقت هدف دین، تربیت انسان متقی است. آن نیرویی که انسان را از رذائل اخلاقی بازمی دارد و او را به سعادت در دنیا و آخرت می رساند همانا پرهیزکاری است چرا که: «التُّقَی رئیسُ الاخلاق»؛ «تقوا در رأس همه ارزش های اخلاقی است» (همان، حکمت411).

بنابراین تقوا انسان را به سوی بندگی خالص پروردگار رهنمون می سازد. «زیرا این

ص: 120

ملکه درونی، انسان را از بخل و حسد و کینه و عداوت و غیبت و ظلم و ستم و کبر و غرور و مانند آن بازمی دارد و به همین دلیل امام علیه السلام آن را رئیس اخلاق شمرده است و نیز به همین دلیل آن ها که از تقوای الهی بی بهره اند آلوده به انواع رذایل اخلاقی می شوند» (سایت مؤسسه تحقیقاتی اهل البیت (http://cdn.ahlolbait.com و این چنین است که انسان تربیت یافته دین و شریعت و درس آموخته مکتب علی ابن ابی طالب علیه السلام در زمره پرهیزکاران قرار می گیرد که اگر حرص می ورزد برای کسب علم است نه به دست آوردن مطاع دنیا.

امام علیه السلام در خطبه 193 یکی از نشانه های پرهیزکاران را بدین صورت بیان فرموده: «فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَی لَهُ قُوَّةً فِی دِینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَإِیمَاناً فِی یقِینٍ وَحِرْصاً فِی عِلْمٍ وَعِلْماً فِی حِلْمٍ»؛ «و از نشانه های یکی از پرهیزکاران این است که او را این گونه می بینی: در دین داری نیرومند، نرمخو و دوراندیش است، دارای ایمانی پر از یقین، حریص در کسب دانش، با داشتن علم، بردبار». پس، از نظر امام علی علیه السلام تربیت باید حول محور تقوا باشد تا آدمی را به کمال نهایی که همان قرب الی الله و سعادت دنیا و آخرت است برساند.

چهار. رابطه تربیت و علم

آن چه مسلّم است علمی در بینش اسلامی ارزشمند است که با تربیت اخلاق انسان همراه باشد. امام علیه السلام از چنین انسانی با تعبیر: «عالم ربانی به معنای دانشمند الهی» نام برده است. ایشان مردم را به سه گروه تقسیم فرموده اند که اولین آن ها دانشمند الهی است: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیةٌ فَخَیرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِی...» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت147)؛ این قلب ها مانند ظرف هایی هستند که بهترین آن ها فراگیرترین آن هاست، پس آن چه را می گویم نگاهدار. مردم سه قسم اند: دانشمند الهی ...»، چراکه علم بدون تربیت و تقوای الهی، انسان مؤمن را به سرمنزل مقصود نمی رساند و همواره دچار شک و تردید است و به حقیقت دست نمی یابد. ایشان ارزش دانش پژوهان را این گونه توصیف فرموده اند: «بدان که در این جا (اشاره به سینه مبارک کرد) دانش فراوانی انباشته

ص: 121

است،ای کاش کسانی را می یافتم که می توانستند آن را بیاموزند. آری تیزهوشانی می یابم،امّا مورد اعتماد نمی باشند؛ دین را وسیله دنیا قرار داده و با نعمت های خدا بر بندگان و با برهان های الهی بر دوستان خدا فخر می فروشند. یا گروهی که تسلیم حاملان حق می باشند، امّا ژرف اندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند که با اولین شبهه ای، شک و تردید در دلشان ریشه می زند. پس نه آن ها و نه این ها، سزاوار آموختن دانش های فراوان من نمی باشند. یا فرد دیگری که سخت در پی لذّت بوده و اختیار خود را به شهوت داده است، یا آن که در ثروت اندوزی حرص می ورزد، هیچ کدام از آنان نمی توانند از دین پاسداری کنند و بیش تر به چهارپایان چرنده شباهت دارند و چنین است که دانش با مرگ دارندگان دانش می میرد» (همان).

پنج. حلم زیربنای علم و تربیت

در این جا لازم است ابتدا پیرامون معنی و مفهوم حلم و تفاوت آن با صبر توضیحاتی داده شود. حلم یکی از فضایل اخلاقی و به معنای تحمل در برابر امور دنیوی است، البته حلم و صبر با یک دیگر تفاوت دارند؛ صبر در حقیقت شکیبایی در مقابل مصیبت ها و بلاهاست درحالی که حلم ایستادگی در مقابل نفسانیاتی همچون خشم و غضب می باشد.درحلم نوعی آگاهی وجوددارد که فرد متقی رااز ارتکاب به چنین گناهانی بازمی دارد و این آگاهی از راه علم آموزی است: «پرهیزکار و متقی، بردباری و دانش را به هم آمیخته و گفتار را با کردار هم آهنگ ساخته است. حلم آن ها از روی آگاهی و آگاهی آن ها مبتنی بر حلم است، اگر در جایی بردباری خرج می دهد و حوصله می کند از روی علم و آگاهی به ثمرات حلم و پاداش هایی است که خداوند برای فرد حلیم قرار داده است. به خاطر فضیلت حلم است که بردباری می کند» (خادمی اصفهانی، اخلاق اسلامی در نهج البلاغه، ج2، ص63).

ص: 122

نتیجه

1. دیدگاه تربیتی امام علی علیه السلام بر اساس اصولی شکل گرفته است که هرکدام از ایناصول تربیتی از اهمیت بسیاری برخوردارند و بی توجهی به آن ها نظام تعلیم و تربیت اسلامی را مورد تهدید قرار می دهد.

2. خداوند متعال توسط رسول اکرم صلی الله علیه واله و ائمه اطهار به ویژه امام علی علیه السلام شیوه عملی تربیت اسلامی را به بشر نمایانده است و حضرات معصومین علیه السلام خود تجسم و مصداق تام این اصول و تربیت اسلامی می باشند و بهترین طریق جهت تعالی انسان به طور عام و مسلمانان شیعه به طور خاص، الگوبرداری از سیره و سبک زندگی آنان است.

3. دیدگاه تربیتی حضرت علی علیه السلام نیازمند توجه به مقتضیات روحی افراد دارد که این مهم بر عهده اندیشمندان پرورشی و معلمان می باشد که بر اساس شرایط متربیان، عرصه عمل را فراهم نمایند.

4. عنصر مهم در نظام تربیتی امام علی علیه السلام که همان نظام تربیتی اسلام است، تقوا و پرهیزکاری می باشد. در سایه تقواست که تربیت حقیقی شکل گرفته و در کنار علم مفید، از انسان «عالم ربانی» می سازد.

5. اصول بیان شده، همه نکات تربیتی سخنان علی علیه السلام را شامل نمی شود و نیاز به تحقیقات و پژوهش های دقیق تر و مفصل تری دارد.

ص: 123

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388 ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، ترجمه: احمد جنتی، تهران، مؤسسه امیرکبیر، 1382.

2. احمدیان احمدآبادی، اکرم؛ اخوان، محمد، عبرت آموزی و نقش آن در اخلاق و تربیت اسلامی از دیدگاه امام علی علیه السلام، مجله: پژوهش نامه علوی، سال سوم، شماره 1 ISC، (22 صفحه، از 1-22)، بهار و تابستان 1391.

3. بخشی، افسر، نقش تربیتی اخلاق فردی امام علی علیه السلام در حکومت دینی، مجله: فقه و حقوق خانواده، شماره 20 ISC، (6 صفحه، از 96- 101)، زمستان 1379.

4. حکیمی، محمدرضا؛ حکیمی، محمد؛ حکیمی، علی، الحیاة، ترجمه: احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380.

5. خادمی اصفهانی، اکبر، اخلاق اسلامی در نهج البلاغه، قم، نسل جوان، 1385.

6. سپهری، محمد، کاوشی در نهج البلاغه، تهران، انتشارات بنیاد نهج البلاغه، 1388.

7. شریفی، عنایت، روش های تربیت اخلاقی در نهج البلاغه، مجله: پژوهشنامه معارف قرآنی، شماره 2 ISC، (24 صفحه،از 75 - 98)، پاییز 1389.

8. شهیدی محلاتی، محمدعلی؛ رضایی، محمدمهدی، اخلاق و تربیت اسلامی در پرتوی قرآن و نهج البلاغه، گلستان، نشر کیسان، 1393.

9. عجمی، هادی؛ داودی، محمد؛ وجدانی، فاطمه، روش های زمینه ساز تربیت اخلاقی جوانان در نهج البلاغه، مجله: حدیث حوزه، شماره 14، علمی - ترویجی، (22 صفحه، از 109-130)، بهار و تابستان 1396.

10. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1386.

11. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1386.

12. همت بناری، علی، بررسی اولویت های تربیت اخلاقی از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، مجله: مسائل کاربردی تعلیم و تربیت اسلامی، شماره 4 ISC، (30 صفحه، از 539 - 568)، زمستان 1379.

سایت مؤسسه تحقیقاتی اهل البیت، http://cdn.ahlolbait.com.

ص: 124

5- تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی (علیه السلام)

اشاره

زهرا مهدوی(1)، الهه توکلی نژاد(2)

ص: 125


1- . کارشناسی و استاد حوزه علمیه خواهران الزهراء سلام الله علیها نطنز؛ mahdavi.z1363@gmail.com
2- . نویسنده مسئول: کارشناسی و طلبه سطح دو حوزه علمیه خواهران الزهراء سلام الله علیها نطنز tavakkoli.e.71@gmail.com

ص: 126

چکیده

تربیت اخلاقی، فرآیند به کارگیری شیوه هایی برای شکوفاسازی، تقویت و ایجاد رفتارها و آداب اخلاقی و اصلاح صفات، رفتارها و آداب غیراخلاقی در انسان است. با درک اهمیت تربیت اخلاقی، پرداختن به مباحث مربوط به اخلاق و به تبع آن تربیت اخلاقی از جایگاه بس رفیعی برخوردار است. پژوهش حاضر با هدف بررسی و تبیین تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی و با بهره گیری از منابع کتابخانه ای و اسنادی، مهم ترین مبانی، اصول، اولویت ها و روش های تربیت اخلاقی در نهج البلاغه را موردبررسی قرار داده است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که: مهم ترین مبانی تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام، اعتقاد به خداوند متعال و دین داری و مهم ترین اصول تربیت اخلاقی، تأکید به رازداری، پرهیز از ستم، لجاجت، کینه جویی و خودپسندی، نهی از دروغ گویی، عیب جویی و سخن چینی و توصیه به صبر و وفای به عهد بوده است. از میان فضائل اخلاقی سه مفهوم: تقوا، زهد و صبر بیش از دیگر مفاهیم مورد تأکید و از میان رذائل اخلاقی نیز سه مفهوم: دنیاپرستی، کبر و بخل بیش از همه مورد نکوهش حضرت واقع شده است. هم چنین از میان روش های تربیت اخلاقی، دو روش یادآوری مرگ و قیامت و عبرت گیری، بیش از دیگر روش ها مورد استفاده حضرت علی علیه السلامقرار گرفته است.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، اخلاق، تربیت، تربیت اخلاقی.

ص: 127

مقدمه

تربیت اخلاقی، بدون تردید از مهم ترین وظایف تعلیم و تربیت در هر جامعه است و هدف آن پرورش شهروندانی است که علاوه بر برخورداری از هوش و ذکاوت، افرادی بافضیلت، خیّر و نیکوکار بار آیند. از سویی برخی از صاحب نظران تعلیم و تربیت، اصولاً تعلیم و تربیت را اقدامی اخلاقی دانسته و رسالت اخلاقی تعلیم و تربیت را ایجاد شرایط مناسب آموزشی و پرورشی جهت بهزیستی نسل های آینده می دانند (کاظمی و بهرامی، بررسی مفهوم شناختی تربیت اخلاقی، ص 4). در میان ابعاد گوناگون تربیت، ساحت تربیت اخلاقی از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ تربیت انسان بدون پرورش اخلاق وی، تربیتی ناقص و چه بسا زیان بار برای خود و جامعه خواهد بود. افراد زیادی هستند که با دارا بودن رتبه علمی و تخصصی، به دلیل بی بهره بودن از فضائل و صفات خوب اخلاقی، در میان مردم مقبولیتی ندارند و منشأ زیان های جبران ناپذیر شده اند و خسارت های اجتماعی به بار آورده اند (وجدانی و شعبانیان، تربیت اخلاقی از دیدگاه محمدمهدی نراقی، ص 96).

با توجه به مسائل اخلاقی موجود در جهان، به ویژه در مدارس و جوانان، اخلاق و تربیت اخلاقی، یکی از مهم ترین برنامه های جوامع مختلف و نظام های تربیتی جهان است. برخی کشورها مانند چین، کره و ژاپن، در برنامه درسی دوره های تحص-یلی مدارس، ماده درسی خاصی به نام اخلاقیات در نظر گرفته اند (حسنی، رویکردهای نوین در تربیت اخلاقی، ص 6). اخلاق و تربیت اخلاقی، شاهراه پیشگیری از آسیب های روانی، اجتماعی و هم چنین ریشه تمامی اصلاحات اجتماعی و وسیله مبارزه با مفاسد و ناهنجاری های جوامع است. به همین دلیل ارتقای اخلاق مندی در جامعه ازجمله آرمان های بزرگ و دیرپای بشری و در طی تاریخ مورد توجه مکاتب گوناگون بشری و الهی بوده است و فیلسوفان تربیتی هیچ گاه از تکاپو برای فهم ساز و کار اخلاق و روش های تربیتی بر مبنای آن بازنایستاده اند (احمدآبادی آرانی و همکاران، تحلیل مبانی اخلاق و

ص: 128

تربیت اخلاقی از دیدگاه ریچارد روتی و نقد آن از منظر علامه طباطبایی، ص 146).

تربیت اخلاقی فرآیند زمینه سازی و به کارگیری شیوه هایی جهت شکوفاسازی، تقویت و ایجاد صفات، رفتارها و آداب اخلاقی و هم چنین اصلاح و از بین بردن صفات، رفتارها و آداب ضدّ اخلاقی در خود یا دیگری است. با تأمل در این تعریف مشخص می شود که از یک زاویه، تربیت اخلاقی دو رکن دارد: یکی شناخت فضائل و رذائل و رفتارهای اخلاقی و ضدّاخلاقی و دیگری به کارگیری شیوه ها و روش هایی جهت تقویت یا تضعیف آن ها. از این رو تربیت اخلاقی حیطه ای است که وام دار دو حوزه اخلاق و تربیت است؛ به این بیان که در رکن اول، از اخلاق و در رکن دوم از تربیت مدد می جوید و از آن جا که در اخلاق بیش ترین تأکید بر خودسازی و در تربیت بر دیگرسازی است، بنابراین تربیت اخلاقی نیز خودسازی و دگرسازی را شامل می شود (همت بناری، بررسی اولویت های تربیت اخلاقی از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، ص 541). در اسلام اخلاق و مباحث مرتبط با آن، که پیوندی پایا با تزکیه و تهذیب دارد، دارای جایگاهی بس بلند و رفیع است. از این رو کاوش در نظام اخلاقی گرایش های گوناگون، در این دوران تعامل و ارتباط، امکان تبیین و نمود بیش ازپیش حقانیت نظام اخلاقی و فکری کامل اسلام را در بردارد (مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ص 61). دوران امامت و حکومت داری امام علی علیه السلام نشأت گرفته از منبع وحی بوده و با توجه به اهداف این حکومت که مهم ترین آن احیای دین خدا و سنت رسول الله(صلی الله علیه و آله) است، بدیهی است کارگزاران و مردمی که در چنین سامانه ای قرار می گیرند، باید به آداب تربیت اسلامی مؤدب باشند؛ لذا برای تدوین هدف های تربیت اخلاقی، مبنا باید هدف های تربیت اسلامی باشد (سبحانی نژاد و همکاران، بررسی تربیت مدنی از دیدگاه امام علی علیه السلام با تأکید بر نهج البلاغه، ص 71).تربیت اخلاقی از مهم ترین اهداف بعثت انبیاء بوده و جایگاه ویژه ای در فرهنگ

ص: 129

اسلامی، به ویژه سیره معصومین علیه السلام دارد. این بحث، به ویژه مورد توجه خاص امام علی علیه السلام قرار گرفته و کم تر خطبه یا نامه ای از نهج البلاغه را می توان یافت که در آن سخن از مسائل اخلاقی به میان نیامده باشد. با مراجعه به سیره امام علی علیه السلام می توان هدف های تربیت اخلاقی را از دیدگاه آن امام بیان کرد. این اهداف تأکیدی است که امام علی علیه السلام ضمن احادیث، خطبه ها یا نامه ها و هم چنین سیره عملی، آن ها را بیان و یا در تربیت عملی از آن استفاده کرده اند.

پیشینه

در ارتباط با تربیت اخلاقی پژوهش های مختلفی انجام گرفته است که از آن جمله می توان به پژوهش های زیر اشاره نمود:

فرمهینی فراهانی و همکاران، در پژوهشی تحت عنوان بررسی تربیت اخلاقی از منظر امام صادق علیه السلام نشان دادند که مبنای تربیت از منظر امام صادق شامل شش مبنای خداجویی و بندگی خدا، عقلانیت و اندیشه ورزی، کرامت، ضعف، هدایت پذیری انسان، جذبه حُسن و احسان است.

اسدی، در تحقیقی با نام روش های تربیت اخلاقی از دیدگاه امام خمینی قدس سره مشخص نمودند: روش حقیقی تربیتی، روشی است که انسان را در جهت کمال سوق داده و در راستای تحقق فضائل اخلاقی و اجتناب از رذائل اخلاقی هدایت نماید.

صمدی و همکاران، در پژوهشی تحت عنوان مبانی، اصول و روش های تربیت اخلاقی در سیره پیامبر و اهل بیت علیهم السلام سه مبنا استنباط و از هر مبنا یک اصل و از هر اصل دو روش استخراج کرده اند.

سلحشوری، طی تحقیقی با نام مراحل رشد تربیت اخلاقی از دیدگاه امام علی علیه السلام مشخص نمود که امام علی علیه السلام اخلاق را نوعی امکان در نظر می گیرد و با توجه به مراحل نفس در تبیین مراحل رشد اخلاقی، به چهار مرحله بهیمی، درندگی، شیطانی و الهی اشاره

ص: 130

دارد.

وجدانی و شعبانیان، در تحقیقی نشان دادند که هدف غایی تربیت اخلاقی از دیدگاه نراقی،تشبه به خداوند است و بر این اساس،پیراستن نفس از رذائل،کسب معارف حقیقی و رسیدن به اعتدال دراخلاق، ازهدف های میانی تربیت اخلاقی به شمار می آیند. درمجموع، به نظر می رسد پژوهش های یادشده، هرکدام به بخشی از مقوله تربیت اخلاقی از دیدگاه اندیشمندان مختلف پرداخته و همه مبانی و عناصر تربیت اخلاقی را در نظر نگرفته اند. لذا برای دست یابی ب-ه مدل جامع تر تربیت اخلاقی، انجام پژوهشی مستقل، مفید و ضروری به نظر می رسد. از سوی دیگر، پرداختن به موضوع تربیت اخلاقی در هر زمینه ای، امری معقول و در حوزه اندیشه اسلامی نیز امری پسندیده و مورد تأکید است و آثار شگرفی در زندگی مادی و معنوی انسان به همراه خواهد داشت. با توجه به جایگاه رفیع تربیت اخلاقی، پرداختن به آن از دیدگاه بزرگان اسلام به ویژه حضرت علی علیه السلام ، امری ضروری است. به همین منظور این تحقیق با هدف بررسی و تبیین تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام به دنبال پاسخ گویی به سؤالات زیر می باشد:

الف. مهم ترین مبانی تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام کدام است؟

ب. مهم ترین اصول تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام چیست؟

ج. مهم ترین اولویت های تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام چه مواردی می باشد؟

د. مهم ترین روش های تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام کدام روش هاست؟

روش تحقیق

تحقیق حاضر از نظر هدف؛ بنیادی، از لحاظ ماهیت و روش بررسی؛ توصیفی و از نظر پردازش داده ها نیز جزو تحقیقات کیفی می باشد. به منظور گردآوری اطلاعات از روش کتابخانه ای و اسنادی بهره گرفته شده است، بدین ترتیب که با مراجعه به منابع و مآخذ

ص: 131

علمی شامل کتاب ها، مجلات و نشریات ادواری موجود در کتابخانه ها و هم چنین پایگاه های اینترنتی معتبر حاوی تحقیقات و مقالات علمی اطلاعات موردنیاز گردآوری شده است.

تجزیه وتحلیل یافته ها

الف( مهم ترین مبانی تربیت اخلاقی

سفارش های مؤکد امام علی علیه السلام در باب بندگی خداوند متعال که در تمامی سلوک ایشان مشهود است، نشان می دهد که محور اصلی تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت؛ اعتقاد به خداوند متعال و دین داری است. در این محور از تربیت، پنج عامل به همراه مصداق آن ها ذکر شده است.یک. باور توحیدی: امام علی علیه السلام بهترین بنده خدا را کسی می داند که همواره به یاد خداست و در معرفی چنین انسانی می فرماید: «ای بندگان خدا، همانا محبوب ترین بنده نزد خدا بنده ای است که او را در پیکار با نفس یاری داده است. آن کس که جامه زیرین او اندوه و لباس رویین او ترس از خداست؛ چراغ هدایت در قلبش روشن و وسایل لازم برای روزی او فراهم و دشواری ها را بر خود نزدیک و آسان ساخته است؛ حقایق دنیا را با چشم دل نگریسته؛ همواره به یاد خدا بوده و اعمال نیکو فراوان انجام داده است» (سبحانی نژاد و همکاران، بررسی تربیت مدنی از دیدگاه امام علی علیه السلام با تأکید بر نهج البلاغه، ص 74).دو. توکل بر خدا: توکل به خدا یعنی واگذاری کارها به خداوند متعال؛ یعنی این که امید انسان در هر کاری تنها به جانب خداوند متعال باشد و وکالت خدا را در هر کاری به همراه داشته باشد. امام علی علیه السلام بسیار روشن و صریح در این باره می فرماید: «هر کس به او توکل کند، خداوند او را کفایت می کند» (همان، ص 76). سه. رضایتمندی به رضایت خدا: امام علی علیه السلام در این خصوص می فرمایند: «به یقین بدانید! خداوند برای بنده خود هرچند با سیاست، سخت کوش و با طرح و برنامه نیرومند

ص: 132

باشد بیش از آن چه در علم خداوند برای او رقم زده حایلی نخواهد گذاشت؛ هر کس این حقیقت را بشناسد و به کار گیرد از همه مردم آسوده تر است و سود بیش تری خواهد برد و آن که آن را واگذارد و در آن شک کند، از همه مردم گرفتارتر و زیانکارتر است» (همان، ص 76). چهار. استمداد از خدا: حضرت بارها در انجام دادن کارها از خداوند متعال استعانت می کردند و این کار را در پیش مردم و به منظور فرهنگ سازی برای دعا نزد مردم انجام می دادند در سخنانشان نیز به این مهم اشاره فرموده اند: «ایمانتان را با صدقه صیانت و حفظ نمایید؛ دارایی هایتان را با زکات دادن در پناه آورید و گرفتاری های پی درپی را با دعا و درخواست دور نمایید» (همان، ص 77). پنج. تأکید بر جایگاه دین در کارها: امام علی علیه السلام در مورد حفظ دین و محور قراردادن آن در کارها می فرماید: «ای بندگان خدا! آن کس که خیرخواهی او نسبت به خود بیش تر است در برابر خدا از همه کس فرمان بردارتر است و آن کس که خویشتن را بیش تر می فریبد، نزد خدا گناهکارترین انسان هاست. زیانکار واقعی کسی است که خود را بفریبد و آن کس مورد غبطه است و بر او رشک می برند که دین او سالم است» (همان، ص 78).

ب( مهم ترین اصول تربیت اخلاقی

یک. جهاد با نفس: جهاد با نفس که پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد صلی الله علیه واله از آن به عنوان جهاد اکبر نام برده اند، کلید متخلق شدن به اخلاق است. حضرت علی علیه السلام در مورد پیروی از هوای نفس به معاویه می فرمایند: پیروی از هوای نفس، تو را به بدی ها کشانده و در پرتو گمراهی قرار داده است و تو را به هلاکت انداخته و راه های نجات را نیز بر روی تو بسته است (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص 315). دو. اجرای فرایض دینی: ادای واجبات از مهم ترین وظایف هر مسلمان است که امام علی علیه السلام در بستر شهادت به فرزندان خود امام حسن و حسین علیهم السلام توصیه می فرمایند: «خدا را

ص: 133

درباره نماز؛ چراکه ستون دین شماست. خدا را درباره جهاد با اموال و جان ها و زبان های خویش در راه خدا، بر شما باد به پیوستن با یک دیگر؛ مبادا از هم روی گردانید و پیوند دوستی را از بین ببرید. امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که بدها بر شما مسلط می گردند آن گاه هر چه خدا را بخوانید جواب ندهد (همان، ص 344). سه. پرهیز از خودپسندی: ویژگی خودپسندی آن قدر زشت و مذموم است که حضرت علی علیه السلام درباره آن می فرمایند: «سیّئه و بدی که تو را اندوهگین سازد، نزد خدا بهتر است از آن حسنه و خوبی که تو را به خودبینی و خودپسندی وا دارد» (همان، ص 453). چهار. پرهیز از ظلم و ستم: ستم نیز یکی از صفات زشت اخلاقی است که امام علی علیه السلام در این خصوص به مالک اشتر می فرماید: کسی که به بندگان خدا ستم روا دارد، خدا به جای بندگانش دشمن او خواهد بود. در جای دیگر چنین بیان کرده است: «بدترین توشه برای روز قیامت، ستم بر بندگان است» (همان، ص 453). پنج. نهی از دروغ گویی: یکی از بدترین صفات مردم در قاموس امام علی علیه السلام ، دروغ گویی است. ایشان در نامه ای به معاویه در این خصوص به او هشدار می دهد که:همانا ستمگری و درو غ پردازی، انسان را در دین و دنیا رسوا می سازد و عیب او را نزد عیب جویان آشکار می سازد (همان، ص 453). شش. صبر: از زیباترین صفات پسندیده اخلاقی که امام علی علیه السلام نیز بدان عنایت ویژه داشته اند،صبر و تحمل و شکیبایی در راه حق است. ایشان دراین خصوص در وصیت نامه خود به امام حسن علیه السلام می فرمایند:«برای حق در مشکلات و سختی ها شنا کن؛ شناخت خود را در دین به کمال رسان؛ خود را برای استقامت در برابر مشکلات عادت ده که شکیبایی در راه حق پسندیده است» (همان، ص 315). هفت. پرهیز از لجاجت: این صفت، از زشت ترین صفاتی است که باعث ضایع شدن اندیشه و تدبیر است. امام در خصوص عدم لجاجت به مالک می فرماید: «پس در

ص: 134

مشکلات از خدا یاری جوی و درشت خویی را با اندکی نرمی بیامیز. در آن جا که مدارا کردن بهتر است مدارا کن و در جایی که جز با درشتی کار انجام نمی گیرد، درشتی کن» (همان، ص 343). هشت. دوری از کینه جویی: مسلمان هرگز به جز برای خدا کینه به دل نمی گیرد و بخشایش را سرلوحه رفتار خود قرار می دهد. امام علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر به ایشان می فرماید: «بر بخشش دیگران پشیمان مباش و از کیفر کردن شادی مکن و از خشمی که توانی از آن رها گردی، شتاب نداشته باش» (همان، ص 348).

نُه. مذمت عیب جویی و سخن چینی: یکی از صفات زشت و مذموم اخلاقی، عیب جویی و سخن چینی است که نشان از کمبود ایمان و دل مردگی دارد. امام علی علیه السلام ضمن تذکر به مردم و کارگزاران در دوری جستن از این رذیله و صفت زشت اخلاقی، صریحاً در عهدنامه مالک اشتر خطاب به ایشان می فرمایند: «از رعیت، آنان که عیب جوتر هستند از خود دور کن» (همان، ص 348). دَه. وفای به عهد: وفای به عهد، نشانه ایمان و پرهیزکاری شخص مسلمان و عدم پایبندی به عهد، نشان از ستمکاری شخص دارد. امام در عهدنامه مالک به ایشان فرموده است: در بستن پیمان، دست از بهانه جویی بردار؛ مبادا مشکلات پیمانی که بر عهده ات قرار گرفته و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو را به پیمان شکنی وا دارد؛ زیرا شکیبایی تو در مشکلات پیمان ها که امید پیروزی در آینده را به همراه دارد، بهتر از پیمان شکنی است که از کیفر آن می ترسی و در دنیا و آخرت نمی توانی پاسخ گوی پیمان شکنی باشی. در همین باره امام فرموده اند: «ای مردم! وفا، همراه راستی است که سپری محکم تر و نگهدارنده تر از آن سراغ ندارم» (همان، ص 42). یازده. رازداری: رازداری ازجمله صفات حسنه اخلاقی است که به ویژه باید در بین کارگزاران وجود داشته باشد. امام علی علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر به ایشان فرموده است:

ص: 135

«مردم عیوبی دارند که رهبر امت اسلامی در پنهان نگه داشتن آن از همه سزاوارتر است؛ پس مبادا آن چه بر تو پنهان است، آشکار گردانی و آن چه هویدا است، بپوشانی که داوری در آن چه از تو پنهان است با خدای جهان است؛ پس چندان که می توانی زشتی ها را بپوسان تا آن را که دوست داری بر رعیت پوشیده ماند، خدا برای تو بپوشاند» (همان، ص 348).

ج( مهم ترین اولویت های تربیت اخلاقی

اشاره

از مهم ترین اولویت های تربیت اخلاقی می توان موارد زیر را برشمرد:

یک. اولویت های مهم در فضائل اخلاقی

از مهم ترین واژه های اخلاقی در نهج البلاغه می توان به «تقوا»، «زهد»، «صبر» «احسان»، «جود و بخشش»، «حُسن خلق»، «امانت داری»، «تواضع»، «رفق و مدارا»، «حُسن الظن» و «حیا» اشاره نمود. از این میان، سه مفهوم «تقوا»، «زهد» و «صبر» بیش از دیگر مفاهیم مورد تأکید امام بوده است (همت بناری، بررسی اولویت های تربیت اخلاقی از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، ص 545). اول. تقوا: تقوا یک مفهوم عام اخلاقی است که از ماده «وقی» اخذ شده و در اصل به معنای «خود را نگهداشتن» است. این موضوع در نهج البلاغه نیز مورد توجه بوده است. شهید مطهری در این زمینه گفته است: مفهوم تقوا در نهج البلاغه، مرادف با مفهوم پرهیز حتی به مفهوم منطقی آن نیست؛ تقوا در نهج البلاغه، نیرویی است روحانی که بر اثر تمرین های زیاد پدید می آید و پرهیزهای معقول و منطقی، از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانی است و از طرف دیگر، معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار می رود. اهمیت تقوا؛ هم به لحاظ معیار کمی قابل اثبات است و هم به لحاظ معیار کیفی؛ از نظر کمی این مفهوم بسیار مورد توجه امام علی علیه السلام بوده است و در سه بخش خطبه ها، نامه ها و حکمت های نهج البلاغه کاربرد فراوانی دارد؛ طوری که این مفهوم و مشتقات آن، حدود یکصد بار در نهج البلاغه به کار رفته است (مطهری، سیری در

ص: 136

نهج البلاغه، ص 200). تقوا مهم ترین توصیه امام علی علیه السلام در وصیت و مواعظ به فرزندان و خویشان است. ماده «وصی» به صیغه متکلم، حداقل هیجده بار در نهج البلاغه به کار رفته است. هم چنین آن حضرت در وصیت به فرزندش، تقوا را محبوب ترین وصیت خود قلمداد می کند: «بدان ای فرزندم نزد من محبوب ترین چیزی که از این وصیت فرامی گیری تقوای الهی است» (شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ص 145). قلب، مرکز عواطف و جایگاه ویژه ای در تربیت اخلاقی و دینی دارد و در صورت بیماری، زمینه خودسازی و کسب فضائل اخلاقی نیز از بین خواهد رفت. یکی از آثار برجسته تقوا تأثیر آن در سلامت قلب و جسم انسان است. از جمله شیوه های تقویت تقوا عبارت اند از: عبرت: عبرت از حوادث گذشته، یکی از روش های تقویت تقواست. امام علی علیه السلام در این زمینه فرموده است: «بی شک اگر برای کسی حوادث تاریخ که فراروی اوست عریان شود، حاصلش تقوایی خواهد بود که او را از ناسنجیده به آب زدن و در امواج فتنه فروافتادن باز خواهد داشت» (همان، ص 7). بیان آثار تقوا: حضرت در موارد متعدد به بیان آثار و نتایج تقوا پرداخته است؛ به طور مثال: «تقوای الهی کلید درست کرداری، اندوخته قیامت، موجب رهایی از هر بندگی و نجات از هر هلاکت است» (همان، ص 125). یادآوری مرگ: حضرت در بازگشت از «صفین» وقتی به گورستان کوفه رسید چنین فرمود: «ای اهالی خانه های وحشت زا! خطه خشک و گورهای تاریک، ای خاکیان، ای غریبان، ای تنها ماندگان و ای وحشت زدگان! شما پیش از ما درگذشتید و ما به دنبال شما می آییم. خانه ها اشغال شد، همسران جفتی دیگر گرفتند و دارایی ها تقسیم گردید. این خبری است که ما داریم. شما چه خبر دارید؟» در این جا حضرت رو به یاران کرد و فرمودند: «اگر آن ها اجازه سخن گفتن می داشتند بی گمان شما را خبر می دادند که بهترین توشه تقواست» (همان، ص 188).

ص: 137

دوم. زهد: زهد به معنای دل نبستن به دنیا و رها شدن از اسارت آن است. علی علیه السلام در دو جای نهج البلاغه حقیقت زهد را بیان کرده اند: «تمامی زهد در دو کلمه از قرآن خلاصه می شود: بر آن چه از دست داده اید، اندوهگین نشوید و بر آن چه به دست آورده اید، شاد نگردید. هر کس بر گذشته اندوه نخورد و برای آینده شادمان نشود بر هر دو جانبِ زهد دست یافته است». در جای دیگر فرموده است: «ای مردم! زهد عبارت است از «کوتاهی آرزو، سپاس گزاری هنگام نعمت و پارسایی نسبت به محرمات». از نظر کمّی، این مفهوم پس از تقوا، بیش ترین کاربرد را در نهج البلاغه دارد. ماده «زهد» و مشتقات آن، بیش از بیست و پنج بار در نهج البلاغه ذکر شده است (مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 210). البته در بررسی معیار کمّی، اکتفا به ماده زهد و مشتقات آن کافی نیست؛ چراکه زهد از مفاهیمی است که دارای واژه مترادف است و «زهد و ترک دنیا در تعبیرات نهج البلاغه مرادف یک دیگرند». حضرت «زهد» را اساس صبر و موجب آسان شدن مصیبت ها معرفی کرده اند: «صبر بر چهار پایه استوار است: شوق، هراس، زهد و انتظار. آن که در دنیا زهد ورزد مصیبت ها را آسان انگارد» (عزیزی، نهج البلاغه موضوعی، ص 475). ازجمله شیوه های تقویت زهد عبارت اند از:اصلاح بینش انسان به دنیا: زهد مفهومی است که با دنیاپرستی و وابستگی به آن در تضاد است. از این رو مهم ترین روش برای تقویت زهد، اصلاح بینش نسبت به دنیاست. حضرت از دنیا و مظاهر آن سخن به میان آورده و با تعابیر زیبا و متنوع، حقیقت دنیا و سرانجام آن را تصویر نموده است (زمانی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص 858). توجه دادن به منزلت انسان و ضرورت حفظ آن: یکی از روش های مورد توجه نهج البلاغه در جهت تقویت ارزش اخلاقی زهد؛ توجه دادن انسان نسبت به منزلت خویش است. حضرت علی علیه السلام فرموده است: «آیا آزاده ای نیست که این نیم خورده لقمه را به اهلش وانهد؟ بی گمان خویشتن شما را کم تر از بهشت بهایی نیست، پس خود را جز به

ص: 138

آن مفروشید» (عزیزی، نهج البلاغه موضوعی، ص 265).

سوم. صبر: صبر از مهم ترین فضائل اخلاقی و مقدمه موفقیت انسان در همه جنبه های مادی، معنوی و اخلاقی است. «صبر به معنای حفظ نفس از اضطراب و جزع و سکون و آرامش یافتن آن است» (مصطفوی، التحقیق فی کلمات قرآن الکریم، ص 206). این مفهوم، گستره عظیمی دارد و از دیدگاه امام علی علیه السلام در سه حوزه: «بلا و مصیبت»، «معصیت» و «طاعت» مطرح است. پس از دو واژه تقوا و زهد، واژه صبر بیش از سایر مفاهیم اخلاقی در نهج البلاغه به کار رفته است. این واژه و مشتقات آن حدود هفتاد و پنج بار در نهج البلاغه تکرار شده است. از دیدگاه امام علی علیه السلام ، صبر نخستین پایه ایمان به حساب می آید: «ایمان بر چهار پایه استوار است: شکیبایی، یقین، عدالت و جهاد» (شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ص 169). ازجمله شیوه های تقویت صبر عبارت اند از:توجه دادن به آثار و ثمرات صبر: امام علی علیه السلام در مواردی به آثار صبر اشاره و از این راه دیگران را به تقویت این فضیلت اخلاقی فراخوانده اند. برخی از آثار صبر که در نهج البلاغه به آن ها اشاره شده عبارت اند از: راحتی و امنیت درازمدت: حضرت می فرمایند: «پرهیزکاران ایام کوتاهی صبر نمودند و به دنبال آن، به راحتی درازمدت رسیده اند» (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص 403).

زداینده اندوه: حضرت خطاب به فرزند خود می فرماید: «فرزندم اندوه چون بر دل نشیند آن را به نیروی شکیبایی و حُسن یقین از دل بزدای» (شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ص 144). صبر مقدمه پیروزی: «شخص صبور و شکیبا هیچ گاه پیروزی خود را از دست نمی دهد، هرچند این پیروزی به طول بینجامد» (همان، ص 192). عادت دادن نفس: یکی از شیوه هایی که در تحصیل و تقویت صبر مؤثر است، عادت دادن نفس به صبر است. حضرت در وصیت به فرزندش امام حسن علیه السلام فرموده است:

ص: 139

«فرزندم خود را به شکیبایی در آن چه ناخوشایند است عادت ده و چه نیکو خویی است شکیبایی در راه حق» (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص 521).

دو. اولویت های مهم در رذائل اخلاقی

از جمله رذائل و رفتارهای ضد اخلاقی که در نهج البلاغه به آن ها اشاره شده است، می توان به «دنیاپرستی»، «کبر»، «بخل»، «کذب»، «خیانت»، «غضب»، «حسد»، «عُجب»، «حرص»، «خلف وعده»، «لجاجت»، «بدزبانی»، «مراء و جدال» و «استهزاء» اشاره نمود. از میان این موارد، به ترتیب: دنیاپرستی، کبر و بخل از نظر معیارهای کمی و کیفی بیش از سایر موارد در نهج البلاغه مورد نکوهش و تحذیر واقع شده اند.

اول. دنیاپرستی: دنیاپرستی به معنای وابستگی به دنیا و مظاهر آن و همه چیز پنداشتن آن و به اسارت آن درآمدن است. شهید مطهری در این زمینه می گوید: «حقیقت این است که منظور از علاقه به دنیا تمایلات طبیعی و فطری نیست؛ مقصود از علاقه و تعلق، بسته بودن به امور مادی و دنیایی و در اسارت آن ها بودن است که توقف و رکود و باز ایستادن از حرکت و پرواز است. این است که دنیاپرستی نام دارد» (مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 265).میراندن قلب: امام علی علیه السلام در وصف نافرمانان و دنیادوستان فرموده است: «دوستی دنیا دلش را میرانده است»(دشتی، ترجمه نهج البلاغه،ص 207).اسارت انسان: دنیاپرستی، آزادگی انسان را می گیرد و او را بنده خود می گرداند: «دلش را میرانده، جان او شیفته دنیاست، بنده دنیاست و بنده هر که از دنیا چیزی در دست دارد، هر جا دنیا باشد در پی آن رود و هر جا روی آرد روی بدان جا کند...» (همان). عدم آرامش و امنیت: دنیادوستی و دنیاپرستی، آرامش و راحتی را از انسان می گیرد و امام علی علیه السلام در این زمینه فرموده است: «آن که دلش به دوستی دنیا شیفته است، دل او به سه چیز دنیا چسبیده است: اندوهی که از او دست برندارد، حرصی که او را نگذارد و

ص: 140

آرزویی که آن را به چنگ نیارد» (همان، ص 209). ازجمله شیوه های درمان دنیادوستی و دنیاپرستی عبارت اند از: فناپذیری دنیا: در ارتباط با بی ارزشی و ناچیز بودن دنیا تعابیر و روایات مختلفی در نهج البلاغه ارائه شده است که از آن جمله می توان به این موارد اشاره نمود: «دنیا خانه ای ناپایدار است و مردم آن ناچار از گذشتن از شهر و دیار هستند» (شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ص 19)؛ «به ارجمندی و سربلندی دنیا دل مبندید و برای آن مبارزه نکنید و به آرایش و ناز و نعمتش شگفتی نکنید و شاد مباشید و از دشواری آن منالید که عزت و سربلندی آن رو به پایان دارد و زیور نعمت هایش رو به زوال»(دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص 185). همراهی شادی های آن با سختی ها: حضرت علی در نهج البلاغه فرموده اند: «شادی آن آمیخته با اندوه است» (همان، ص 193)؛ «هیچ کس از دنیا شادمان نشد،مگر آن که..اشک وی را روان ساخت و هیچ کس در دنیا از شادخواری به اقبالی نرسید، مگر آن که دنیا او را به ادباری کشانید و به هیچ کس باران نرم و گیاه پرور و فراگیر نبارید، مگر آن که بارانی بلاخیز و سیل آسا بر او جاری ساخت. در بی وفایی دنیا همین بس که اگر بامدادان یار کسی باشد، شبانگاه به دشمنی او برمی خیزد و زندگی را بر او ناخوشایند می سازد» (شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ص 51). عبرت از سرانجام دنیاپرستان: حضرت از شیوه عبرت گیری جهت درمان دنیاپرستی بهره گرفته و سرانجام دنیاپرستان را مایه عبرت معرفی کرده است. برای نمونه پس از وصف دنیا و توجه به زوال پذیری و زودگذری نعمت های آن فرموده اند: «اگر بیندیشید و خود را به کار اندازید، در نظر شما از آثار پیشینیان چیزی نیست که شما را از دنیا بازدارد و درگذشته شما امر دیدنی و عبرت گرفتنی نیست» (همت بناری، بررسی اولویت های تربیت اخلاقی از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، ص 552).

ص: 141

دوم. کبر: کبر عبارت است از حالتی که انسان خود را بالاتر از شخصی دیگر ببیند و به برتری خود بر دیگران معتقد باشد (نراقی، جامع السعادات، ص 344). با توجه به آثار سوء و کاربرد مکرر این رذیله در نهج البلاغه، می توان ادعا نمود که این مفهوم پس از دنیاپرستی بیش از دیگر رذائل اخلاقی مورد نکوهش امام بوده است. مفهوم کبر و مشتقات آن هم حدود سی بار در نهج البلاغه به کار رفته است. هم چنین در نهج البلاغه تعابیر و آثار سوئی برای این رذیله بیان شده که اهمیت آن را به اثبات می رساند. به طور مثال حضرت فرموده است: «حرص، کبر و حسد، انسان را به فرو افتادن در گناهان برمی انگیزانند» (شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ص 227). هم چنین از کبر با عنوان دام بزرگ ابلیس یاد نموده است: «پس خدا را بپرهیزید از سرکشی در این جهان و بترسید از کیفر ناخوشایند ستم در آن جهان و پایان زشت خودبینی که دام بسیار عظیم و فریفتن بسیار بزرگ، اوست؛ دامی که بر دل مردان راه یابد، چون زهر کشنده که در اندام ها شتابد، هیچ گاه از کار باز نماند و به خطا کسی را از مکر خود نرهاند؛ نه دانشمندی را به خاطر دانشش و نه مستمند را به خاطر لباس فرسوده اش» (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص 381). ازجمله راه های درمان کبر عبارت اند از: عبادت و عمل به واجبات: یکی از راه هایی که برای پیشگیری و درمان خودبزرگ بینی در نهج البلاغه ارائه شده است، انجام عبادت و عمل به برخی واجبات است که از آن جمله می توان به نماز، زکات و روزه اشاره نمود. حضرت علی علیه السلام در این زمینه فرمود: «به آن چه در این کارهاست (نماز، زکات و روزه) بنگرید از سرکوبی جوانه های فخر و بازداشتن نهال های خودپسندی». عبادت و واجبی که بیش از همه در نهج البلاغه به تأثیر آن در از بین بردن کبر تأکید شده، نماز است؛ چراکه «نماز مشتمل بر افعال و حرکاتی چون رکوع، سجده، قیام و قعود است؛ نمازگزار برای رکوع در نماز خم می شود، برای سجده بر زمین می افتد و هفت عضو بدنش با آن تماس می یابد و عضو برجسته خود یعنی پیشانی را بر

ص: 142

خاک می ساید؛ برمی خیزد، می نشیند، دست به دعا و نیایش برمی دارد و همه این اعمال در فروتنی او مؤثر بوده و از کبر و خودپسندی او جلوگیری می نماید» (همان). عبرت از سرنوشت متکبران: امام علیه السلام در موارد متعددی در نهج البلاغه از سرنوشت متکبران سخن به میان آورده و با ترسیم سرانجام آن ها، دیگران را از این رذیله مهلک بر حذر داشته است. آن حضرت درباره ابلیس فرموده است: «آیا نمی بینید که چگونه خداوند او را به خاطر تکبرش کوچک ساخت و به سبب بلندپروازی اش پست نمود. پس در دنیا از خود دور کرد و برای او در آخرت، آتشِ افروخته آماده گرداند» (همان). یادآوری ضعف و ناتوانی های انسان: یکی از شیوه های مؤثر در دوری انسان از تکبر و خودبزرگ بینی، توجه کردن به نقاط ضعف و ناتوانی های قبل و بعد از تولد و پس از مرگ است. امام علی علیه السلام در نهج البلاغه این نکته را همواره در نظر داشته و بر آن تأکید نموده است: «خداوند بندگانش را به سختی های گوناگون می آزماید و با مجاهدت ها به بندگی وادارشان می نماید و به ناخوشایندها آزمایش می کند تا خودپسندی را از دل هایشان بزداید و خواری و فروتنی را در جان هایشان جایگزین فرماید» (شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ص 230). یادآوری مرگ: حضرت علی علیه السلام در یکی از کلمات قصار، وقتی که سخن از دور کردن فخر و کبر به میان می آورند، بلافاصله یادآوری مرگ و قبر را توصیه می نمایند: «فخرفروشی را رها کن و کبر را از خود دور کن و گور خود را به یاد آور» (همان، ص 230).

سوم. بخل: بخل معنایی نزدیک به «شح» دارد و در مقابل «جود» و «سخا» به کار می رود؛ به این بیان که «شح» حالتی نفسانی است که سبب منع جود و بخشش می گردد، ولی بخل، همان منع و بخشش ننمودن است؛ هم چنان که «شح» در مقابل «سخا» و «بخل» در مقابل جود است (مصطفوی، التحقیق فی کلمات قرآن الکریم، ص 309). سه نوع بخل متصور است: بخل ورزیدن به مال خود بر خود، بخل ورزیدن به مال خود بر

ص: 143

دیگری و بخل ورزیدن به مال دیگری بر خود و مذموم ترین آن ها نوع اخیر است. بخل از آن گروه مفاهیم اخلاقی است که بسیار مورد مذمت امام علی علیه السلام واقع شده است. این واژه و مشتقات آن، حدود هیجده مورد در نهج البلاغه به کار رفته است و اگر موارد کاربرد مفهوم «شح» را نیز به آن اضافه کنیم، مجموع آن ها به حدود بیست و پنج مورد می رسد (همت بناری، بررسی اولویت های تربیت اخلاقی از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، ص 557). برای این مفهوم نیز تعابیر و آثار سوء زیادی بیان شده که شدت زشتی و پلیدی آن را مشخص می کند: بخل سرچشمه بدی ها: حضرت علی علیه السلام بخل را مجمع وسرچشمه همه بدی هامعرفی کرده است:«اَلْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُیُوبِ وَهُوَ زِمَامٌ یُقَادُ بِهِ إِلَی کُلِّ سُوءٍ»؛«بخل سرچشمه همه زشت کاری ها است و مهاری است که انسان را به سوی همه بدی ها می کشاند».

بخل مایه عار و پستی انسان: خواری و پستی مهم ترین اثر بخل ورزیدن است. علی علیه السلام فرموده است: «بخل مایه ننگ و پستی است». ازجمله شیوه های درمان بخل عبارت اند از: 1. توجه به آثار سوء بخل: مهم ترین شیوه ای که در نهج البلاغه برای دوری از بخل مورد توجه قرار گرفته، بیان آثار منفی بخل است. علی علیه السلام در موارد متعددی به بیان آثار سوء بخل پرداخته اند و به نظر می رسد مهم ترین آثار سوء آن، در دو جنبه فردی و اجتماعی باشد که یکی به فرد و دیگری به افراد جامعه مربوط است (همان).

2. تشویق به جود و بخشش: اهمیت این شیوه، از آن جهت است که بخشش یک شیوه عمل و رفتاری است و اگر انسان به طور عملی، هرچند از روی بی میلی و یا به خاطر انگیزه های دیگر، چیزی را به دیگری ببخشد، به تدریج حالت شُحّ در او تضعیف می شود. علی علیه السلام فرمود است: «مال های خویش را در راه خدا انفاق کنید، از تن ها بگیرید و به جان هایتان ببخشید و در بخشیدن از این به آن، بخل نورزید» (همان).

ص: 144

د) مهم ترین روش های تربیت اخلاقی

نهج البلاغه کتابی اخلاقی است که مباحثی از تربیت اخلاقی ازجمله بحث روش ها را دربردارد؛ هرچند که این مباحث غیر مدوّن است و به صورت پراکنده در متن سخنان حضرت وجود دارد و تنها با تأمل و دقت قابل استنباط و عرضه است؛ اما آن چه در این بحث مهم است که بدانیم کدام یک از روش های تربیت اخلاقی، بیش تر مورد تأکید امام علی علیه السلام بوده و چگونه در نهج البلاغه مطرح شده است.

یک. یادآوری مرگ و قیامت: یادآوری مرگ و قیامت، ازجمله روش هایی است که مربی می تواند با به کارگیری آن، نقش مهمی را در پرورش اخلاقی متربی ایفا نماید. انسان گاه چنان به دنیا و مظاهر آن دل می بندد و لذت های دنیوی چنان او را مسرور می نماید که از فضائل اخلاقی و کمالات انسانی بی بهره می ماند. در چنین وضعیتی، او نیازمند عامل نیرومندی است که زنگ خطر را برایش بنوازد، زنگارهای رذائل اخلاقی را از قلبش بزداید و او را به کسب فضائل و انجام رفتارهای اخلاقی ترغیب نماید. حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه از این شیوه بهره گرفته است. آن حضرت به عنوان یک مربی بزرگ، گاه چنان این شیوه را عملاً ترسیم کرده است که با مطالعه نهج البلاغه، هر خواننده منصف و هوشیاری را به وجد می آورد. از این رو می توان ادعا نمود که مهم ترین روش عام تربیت اخلاقی در سیره و کلام امام علی علیه السلام ، یادآوری مرگ و جهانِ پس از آن است (همان، ص 558). واژه «موت» و مشتقات آن، حدود یکصد و بیست و پنج بار در نهج البلاغه آمده است و اگر تعابیر گوناگونی که از قیامت شده را نیز به آن ضمیمه نماییم، آن گاه اهمیت و اولویت این روش، از نظر معیار کمّی، بیش تر آشکار می شود. از نظر کیفی نیز تعابیر گوناگون و آثار مهم این روش، حکایت از اهمیت و اولویت به کارگیری آن دارد. اول. یادآوری مرگ، شکننده لذت ها: «وقتی در پی کارهای زشت برمی جهید، شکننده لذت را به یاد آورید و آن را که شهوات را ناخوش می سازد و رشته آرزوها را می کَند»

ص: 145

(همان، ص 98).

دوم. غفلت از مرگ، سبب دنیاپرستی: «یاد مرگ از صحنه قلب های شما پنهان گردیده و به جای آن آرزوهای دروغین حضور یافته است. از این رو دنیا بیش از آخرت شما را در تملک خود دارد و در انگیزه تان، ارزش های گذرا بیش تر از ارزش های ماندگار مؤثرند» (همان، ص 118). سوم. یادآوری قیامت و کسب تقوا: «نفس خود را به تقوا ریاضت می دهم تا در روزی که پُر بیم ترین روزهاست در امان باشد» (همان، ص 339). دو. عبرت: ازجمله روش های تربیتی پیشوایان معصوم، عبرت گرفتن است. اعتبار و عبرت به حالتی گفته می شود که انسان به واسطه آن از شناخت و مشاهده امری به چیز دیگری که مشهود نیست منتقل شود (همان، ص 561). ماده عبر و مشتقات آن حدود شصت بار در نهج البلاغه به کار رفته است و آثاری نیز برای آن بیان شده که نشانه اهمیت آن بر دیگر روش هاست. اول. مقدمه بصیرت و بینش: حضرت علی علیه السلام فرموده است: «خداوند بیامرزد کسی را که بیندیشد تا عبرت بگیرد و عبرت بگیرد تا بصیرت یابد» (قائمی مقدم، عبرت و تربیت در قرآن و نهج البلاغه، ص 8). دوم. انذاردهنده: حضرت علی علیه السلام می فرماید: «اندیشه، آینه ای تابناک و پند و عبرت، انذار دهنده ای خیرخواه است» (شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ص 225). سه. خودمیزانی: در میان روش هایی که برای تربیت اخلاقی در بُعد اجتماعی وجود دارد و علی علیه السلام بر این روش تأکید بیش تری دارد خودمیزانی است. آن حضرت در وصیت به امام حسن علیه السلام فرموده اند: «فرزندم خود را میان خویش و دیگری میزان قرار ده؛ پس آن چه برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست بدار و آن چه را خوش نداری برای دیگران نیز خوش مدار؛ ستم نکن چنان که دوست نداری بر تو ستم رود و نیکی کن چنان که دوست

ص: 146

داری به تو نیکی کنند» (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص 521).

نتیجه

تربیت اخلاقی، مجموعه اقداماتی است که به منظور آموزش اصول اخلاقی و پرورش فضیلت های اخلاقی مطلوب اسلام صورت می گیرد. شناخت دقیق اخلاقیات و روش های مربوط به آن ها، از اساسی ترین عناصر تربیت اخلاقی است. غایت تربیت در اسلام، پرورش عبد صالح برای قرب الهی بوده و طبعاً هدف غایی تربیت اخلاقی نیز همان مقصد نهایی تربیت اسلامی یعنی قرب الهی و رسیدن به کمال است. تحقیق حاضر با هدف بررسی و تبیین تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام با روش توصیفی و با بهره گیری از منابع کتابخانه ای و اسنادی انجام شده است. بر اساس نتایج و یافته های به دست آمده، سؤالات اصلی تحقیق نیز بررسی و به صورت زیر پاسخ داده شدند: الف. مهم ترین مبانی تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام کدام است؟ نتایج حاصل از بررسی های صورت پذیرفته نشان می دهد که مهم ترین مبانی تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام دین داری است. به طورکلی آن چه از بررسی نهج البلاغه به دست می آید این است که محور اصلی تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام ؛ اعتقاد به خداوند متعال و دین داری بوده و سفارش های مؤکد ایشان در باب بندگی خداوند متعال نیز در سیر و سلوک زندگی ایشان کاملاً مشهود است. ب. مهم ترین اصول تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام چیست؟ امام علی علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه، به اصول تربیت اخلاقی توجه نموده و به طور گسترده از مفاهیم اخلاقی یاد کرده اند. با بررسی نهج البلاغه مشخص گردید که مهم ترین اصول تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام عبارت اند از: تأکید به رازداری، پرهیز از ستم، لجاجت، کینه جویی و خودپسندی، نهی از دروغ گویی، عیب جویی و سخن چینی و توصیه به صبر و وفای به عهد.

ص: 147

ج. مهم ترین اولویت های تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام چه مواردی می باشد؟

از میان اخلاقیات مثبت، به ترتیب سه مفهوم: «تقوا»، «زهد» و «صبر» بیش از دیگر مفاهیم مورد تأکید حضرت علی علیه السلام و از میان اخلاقیات منفی، به ترتیب سه مفهوم: «دنیاپرستی»، «کبر» و «بخل» بیش از همه مورد نکوهش و تحذیر ایشان واقع شده است. نخستین اولویت تربیت اخلاقی در نهج البلاغه «پرهیز از دنیاپرستی و وابستگی به آن» است که حتی مقدم بر کسب تقواست؛ چراکه اولاً دو مفهوم «زهد» و «بخل» نیز مقدمه این مفهوم بوده؛ ثانیاً واژه دنیا و دنیاپرستی، از همه مفاهیم اخلاقی نهج البلاغه بیش تر به کار رفته است و ثالثاً در همه عرصه ها، به ویژه تربیت، رفع موانع، نخستین گام موفقیت است و بدون خارج نمودن دوستی دنیا و مظاهر آن از قلب، دوستی فضائل و خوبی ها امکان پذیر نیست. د. مهم ترین روش های تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام کدام روش هاست؟ روش ها مهم ترین و اساسی ترین عناصر تربیت اخلاقی هستند و میزان تأثیر آن ها در تربیت اخلاقی نیز متفاوت است؛ بنابراین ضروری است روش های مهم تر و اساسی تر شناخته شده و مورد استفاده قرار گیرند. در مورد اخلاقیات مثبت و منفی، روش های مختلفی در نهج البلاغه آمده است. از میان روش های تربیت اخلاقی، دو روش «یادآوری مرگ و قیامت» و «عبرت گیری» بیش از دیگر روش ها مورد استفاده حضرت علی علیه السلام قرار گرفته است. هم چنین در خصوص جنبه اجتماعی تربیت اخلاقی، روش «خودمیزانی» یا «خود را به جای دیگری انگاشتن» مهم ترین روش موردنظر حضرت علی علیه السلام بوده است.

ص: 148

منابع

1. احمدآبادی آرانی، نجمه؛ احمدی، هدایت؛ حمید؛ رهنما، اکبر، تحلیل مبانی اخلاق و تربیت اخلاقی از دیدگاه ریچارد روتی و نقد آن از منظر علامه طباطبایی قدس سره ، اندیشه های نوین تربیتی، دوره سیزدهم، شماره 4، 1396.

2. اسدی، اکبر، روش های تربیت اخلاقی از دیدگاه امام خمینی قدس سره ، کنگره ملی بررسی اندیشه های فرهنگی و اجتماعی حضرت امام خمینی قدس سره ، 1389.

3. حسنی، محمد، رویکردهای نوین در تربیت اخلاقی، تهران، انتشارات مدرسه، 1394.

4. دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، قم، انتشارات مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام ، 1383.

5. زمانی، مصطفی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، قم، انتشارات الزهراء، 1369.

6. سبحانی نژاد، مهدی و همکاران، بررسی تربیت مدنی از دیدگاه امام علی علیه السلام با تأکید بر نهج البلاغه، پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت اسلامی، سال بیست و یکم، دوره جدید، شماره 18، 1392.

7. سلحشوری، احمد، مراحل رشد تربیت اخلاقی از دیدگاه حضرت علی علیه السلام ، فصلنامه پژوهشنامه نهج البلاغه، سال اول، شماره سوم، پاییز 1392.

8. شهیدی، سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1376.

9. صمدی، معصومه؛ دوایی، مهدی؛ اقبالیان، طاهره، مبانی، اصول و روش های تربیت اخلاقی در سیره پیامبر صلی الله علیه واله و اهل بیت علیهم السلام ، پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت اسلامی، سال بیستم، دوره جدید، شماره 16، 1391.

10. عزیزی، عباس، نهج البلاغه موضوعی، اصفهان، انتشارات صلاة، مرکز تحقیقات رایانه ای قائمه اصفهان، 1381.

11. فرمهینی فراهانی، محسن؛ میرزامحمدی، محمدحسن؛ امیرسالاری، علی، بررسی تربیت اخلاقی از منظر امام صادق علیه السلام مبانی، اصول و روش های تربیتی، تهران، دو ماهنامه دانشگاه شاهد، سال شانزدهم، شماره 39، 1388.

12. قائمی مقدم، محمدرضا، عبرت و تربیت در قرآن و نهج البلاغه، قم، مجله حوزه و دانشگاه، شماره 27، 1380.

کاظمی، محمود؛ بهرامی، بهرام، بررسی

مفهوم شناختی تربیت اخلاقی، سومین همایش ملی

ص: 149

1. بزرگداشت سهروردی با موضوع اخلاق کاربردی، زنجان، دانشگاه زنجان، 1391.

2. مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، چاپ هشتم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ پنجم، 1394.

3. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن الکریم، تهران، بنگاه نشر و ترجمه کتاب، 1360.

4. مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، قم، مرکز مطبوعاتی دارالتبلیغ اسلامی، 1358.

5. نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، ترجمه: کریم فیضی، قم، انتشارات قائم آل محمد، 1388.

6. وجدانی، فاطمه؛ شعبانیان، محمدرضا، تربیت اخلاقی از دیدگاه محمدمهدی نراقی، مجله اخلاق وحیانی، سال ششم، شماره دوم، پیاپی 14، قم، اسراء، بهار و تابستان 97.

7. همت بناری، علی، بررسی اولویت های تربیت اخلاقی از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، مجموعه مقالات همایش تربیت در سیره و کلام امام علی علیه السلام ، قم، تربیت اسلامی، 1390.

ص: 150

6- تأثیر ساحت شناختی بر ساحات عاطفی و ارادی نفس از منظر نهج البلاغه

اشاره

جمیله امینی سولاری(1)

ص: 151


1- . دکترای علوم و معارف نهج البلاغه، عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان؛ amini6686@gmail.com

ص: 152

چکیده

انسان از دیدگاه اسلام ، دارای دو بُعد یا دو ساحت نفس و بدن می باشد و بُعد نفسانی انسان، دارای سه زیر مجموعه؛ ساحت معرفتی (شناختی)؛ ساحت احساسی، هیجانی (عاطفی) و ساحت ارادی است که پس از تحقّق حالت های سه گانه نفسانی یادشده در انسان، فعلی در قالب گفتار یا کردار از آدمی صادر می شود (ساحت رفتاری) که بدین وسیله می تواند بیانگر منش و شخصیت او باشد. از طرفی ایمان، به عنوان اساسی ترین شاخص در اخلاق بندگی یا نحوه ارتباط انسان با خداوند به قلب نسبت داده می شود اما قلب تنها به ساحت شناختی و باور (ایمان) تعلق ندارد و علاوه بر آن، شامل دو ساحت عاطفی و ارادی نیز می گردد که ارتباط این ساحات با یک دیگر و تأثیر و تأثر آن ها بر یک دیگر قابل تأمل و بررسی است. در این پژوهش با روش توصیفی - تحلیلی به بررسی جایگاه قلب به عنوان نقطه تلاقی ساحت های شناختی، عاطفی و ارادی در ساحات وجودی انسان و ارتباط آن با اخلاق بندگی و تأثیر ایمان در ساحات عاطفی و ارادی انسان همانند محبت، رضا و تسلیم، خوف و رجا، صبر، توکل، شکر و سپاس و عبادت و بندگی از منظر نهج البلاغه پرداخته شده است.کلیدواژه ها: ساحات وجودی،قلب،اخلاق بندگی،ایمان،نهج البلاغه.

مقدمه

مفهوم و ماهیت «ایمان» از جمله مباحث فلسفی و کلامی است که نه تنها مورد توجه فلاسفه و متکلمین اسلامی بوده، بلکه توجه بسیاری از اندیشمندان اسلامی، مسیحی و

ص: 153

یهودی را نیز به خود جلب کرده است. به گفته «ایزوتسو» اسلام شناس معروف ژاپنی، «ایمان» به لحاظ تاریخی مهم ترین مفهوم کلامی در اسلام بوده است (ایزوتسو، مفهوم ایمان در کلام اسلامی، ص 29). بر اساس آموزه های دین اسلام، ایمان حقیقی حاصل نمی شود مگر با رسوخ در قلب انسان، همان گونه که قرآن کریم می فرماید: {قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ... } (حجرات/14)؛ «بادیه نشینان گفتند ایمان آوردیم. بگو ایمان نیاورده اید لیکن بگویید اسلام آوردیم و ایمان هنوز در دل های شما داخل نشده است». در حقیقت، ایمان یک «باور قلبی» است؛ که به زندگی انسان «جهت» می دهد و «چگونه زیستن» او را رقم می زند و محور ارزش گذاری برای اندیشه ها و عمل کردهای انسان است. از دیدگاه امام علی علیه السلام ،«ایمان» شناخت و معرفت قلبی است:«اَلْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ»(سید رضی،نهج البلاغه، حکمت227) که به صورت نقطه ای نورانی (لُمْظَةً)در قلب پدید می آید و هرچه ایمان رشد کند (شناخت و معرفت افزایش یابد) آن نورانیت نیز فزونی یابد: «إِنَّ الْإِیمَانَ یبْدُوا لُمْظَةً فِی الْقَلْبِ؛ کُلَّمَا ازْدَادَ الْإِیمَانُ، اِزْدَادَتِ اللُّمْظَةُ» (همان، خطبه5)؛ و در جای دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه واله نقل می کند که فرمودند: «لَا یسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّی یسْتَقِیمَ قَلْبُهُ» (همان، خطبه176)؛ «ایمان بنده، مستقیم و استوار نخواهد شد تا این که دل او استوار شود».در این پژوهش با بررسی و تحلیل آموزه های امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه پیرامون ایمان و معرفت قلبی، به مسئله تأثیرگذاری ساحت معرفتی قلب بر ساحت عاطفی و ساحت ارادی نفس در ارتباط با اخلاق بندگی پرداخته خواهد شد.

ساحات وجودی انسان

بر اساس اعتقاد رایج نزد فلاسفه و نفس شناسان گذشته، ساحت نفس، فقط ترکیبی از

ص: 154

ساحت علم (معرفت) و اراده است و احوال نفسانی انسان در نزد آن ها یا از مقوله علم دانسته می شد یا از مقوله اراده (سراج زاده، درآمدی بر نظام اخلاقی قرآن، ص124)؛ اما نظریه ای که امروزه نزد فیلسوفان و روان شناسان در خصوص ساحت های نفس پذیرفته شده، نظریه ای است که انسان را دارای سه ساحت معرفتی، عاطفی و ارادی می داند.(1)در انسان علاوه بر ساحت معرفتی و ارادی، ساحت مستقل دیگری به نام ساحت عاطفی وجود دارد که قابل تحویل و ارجاع به دو ساحت دیگر نیست؛ زیرا ساحت معرفت، جنبه عقلانی و شناختی روان آدمی را تشکیل می دهد، عاطفه، جنبه تأثّری و انفعالی روان است و اراده، جنبه ارادی و کنشی آن را دربر دارد.

ص: 155


1- . این نظریه را نخستین بار تتنز (Tetens) فیلسوف و روان شناس آلمانی قرن 18 و 19 مطرح کرد (رک: زهرا پور سینا، تأثیر گناه بر معرفت، ص 33). برخی نیز این ساحت ها را به سه ساحت بینش، گرایش و کُنش تقسیم کرده اند (رک: محمدصادق شجاعی، دیدگاه های روان شناختی حضرت آیت الله مصباح یزدی، ص 116). در فلسفه اسلامی تقسم بندی دیگری درباره قوای بدن وجود دارد که بر اساس آن ازنظر کلی، قوای بدن انسان به سه دسته تقسیم می شود: قوای مُدرکه، قوای شوقیه، قوای عامله. قوای مُدرکه عبارت است از قوایی که کار آن ها درک کردن و اطلاع رساندن به ذهن، تجزیه وتحلیل و تفصیل و ترکیب صورت های ذهنی و حفظ و نگهداری آن هاست؛ مانند حواس ظاهری (مثل باصره و سامعه) و حواس باطنی (مثل قوه خیال و حافظه) و قوه عقل و تفکر. قوای مُدرکه دارای سه یا چهار مرتبه است: مرتبه احساس، مرتبه خیال، مرتبه عاقله (بعضی قوه واهمه را مرتبه جداگانه گرفتند). قوای شوقیه عبارت است از مبادی کلیه تمایلات طبیعی یا اکتسابی که در وجود انسان هست؛ مثل میل به خوردن، پوشیدن، استراحت کردن، کامیابی جنسی و تمایلات پدری و فرزندی، تمایل به نوع دوستی، علم و حقیقت جویی، پرستش، هنر، صنعت و آفرینندگی و امثال این ها که هریک از این میل ها ناشی از قوایی در وجود انسان است که قوای شوقیه می نامند. قوای عامله عبارت است از نیروهایی که در عضلات بدن پخش شده است و مبدأ حرکت در بدن می شود. مثلاً بازو حرکت می کند، پاها حرکت می کنند، همه این حرکات در اثر قوایی است که به وسیله اعصاب حرکت در عضلات گذاشته شده است. این قوا که مبدأ حرکاتی در اعضای بدن هستند «قوای عامله» نامیده می شوند. قوای عامله خود به دو قسمت ارادی و غیرارادی تقسیم می شود (ر.ک: مرتضی مطهری، شرح منظومه، ج 2، ص 83).

در توضیح سه ساحت درونی می توان چنین گفت: ساحت شناختی، شامل معارف، باورها، عقاید، تخمین ها، استدلال ها، شک ها و یقین ها می شود.

ساحت عاطفی، شامل هیجانات و احساسات مانند: عشق، نفرت، دشمنی، دوستی، آرامش، نگرانی، امید، ناامیدی، رنج، شادی، خشنودی و ترس است.

ساحت ارادی، در برگیرنده آرزوها، آرمان ها، انگیزه ها، مقاصد و اهداف آدمی است.

امروزه تفکیک ساحت معرفتی و عاطفی از یک دیگر، بسیار کانون توجه قرار گرفته است. ساحت معرفتی با مجموعه افکار و باورهای انسان سر و کار دارد، در حالی که ساحت عواطف با تأثرات و انفعالات آدمی در ارتباط است. در این ساحت، آدمی با خوشی ها و ناخوشی ها و مانند آن روبه روست که حالاتی مانند ترس، غم، شادی، امید، محبت، عشق، نفرت، دوستی و دشمنی در این ساحت مورد بررسی قرار می گیرند (شهاب، کشش های عاطفی و عقلانی ایمان و باور دینی از دیدگاه شهید ثانی، ص18). اما ارتباط این ساحات و تأثیر و تأثر از یک دیگر امروزه از مباحث مهم انسان شناسی و روان شناسی محسوب می شود. این پژوهش با توجه به این مطلب که هرﭼﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻧﺴﺒﺖ به آن اﻓﺰون ﮔﺮدد، میل و ﺗﻮﺟﻪ نیز ﻧﺴﺒﺖ به آن ﺷﺪت می یابد (همان، ص15)، در صدد این است که بر اساس آموزه های نهج البلاغه، ساحت معرفت چگونه ساحات دیگر را تحت تأثیر خود قرار می دهد و ﺗﺄثیر ساحت ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺑﺮ ساحات ﻋﻮاﻃﻒ و اراده در اخلاق بندگی تا چه حد است؟

چیستی ایمان

درباره ماهیت و حقیقت ایمان دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. در جهان مدرن امروز مسئله «ایمان گرایی» یا «فیدئیسم» یکی از رویکردهای مهم فلسفه دین و کلام جدید

ص: 156

به شمار می آید. در دیدگاه ایمان گرایانه، حقایق دینی بر امر ایمان استوار است و نمی توان از راه خردورزی و استدلال به آن حقایق دست یافت. سابقه تاریخی مسئله «ایمان» در مسیحیت به زمان «پولس قدیس» بازمی گردد. پولس معتقد بود که آموزه اصلی مسیحیت با قواعد فلسفی یونان تباه گشته است.«آگوستین» نیز بر آن بود که: «من ایمان می آورم تا بفهمم» (عباسی، فدئیسم، ص94)؛ از سوی دیگر اراده گرایان معتقدند، انسان باید فقدان شواهد کافی برای ایمان به چیزی را به وسیله شوق و اراده به سوی مقصود جبران نماید. به عبارت دیگر؛ از روزن دیدگاه اراده گرایانه، وحی وسیله ای نیست که خدا به وسیله آن گزاره هایی را به ما القاء کند؛ بلکه وحی تجلی خداست. او خود را نشان می دهد و بشر با او مواجهه مستقیم پیدا می کند. در این رویکرد، ایمان را به اموری چون: تعهد، سرسپردگی و تسلیم، اطمینان و توکل و... تعبیر می کنند. افرادی چون «پاسکال»، «ویلیام جیمز» و «پل تیلیخ» از قائلان به این نحوه نگرش به شمار می آیند (فعالی، ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، ص 83 - 81)، البته باید توجه داشت امروزه «ایمان گرایی» را به دو شکل عمده افراطی و اعتدالی تقسیم می کنند که پیروان شکل افراطی آن خِردستیز و ضد عقل و پیروان شکل اعتدالی آن خِردگریز و غیرعقلی هستند. «کی یرکگور»، «داستایوفسکی»، «شتستوف» و «مونتنی» ازجمله ایمان گرایان افراطی و «پاسکال»، «ویلیام جیمز»، «پل تیلیخ» «ویتگنشتاین» و «جان هیک» ازجمله ایمان گرایان اعتدالی به شمار می روند (عباسی، فدئیسم، ص 94). در کلام اسلامی درباره مسئله ایمان و رابطه آن با عمل نظریات متفاوتی وجود دارد؛ گروهی چون معتزله بر آن باورند که ایمان عین عمل است و عمل تمام ماهیت ایمان را تشکیل می دهد. گروه دیگری بر آن اند که عمل خارج از ماهیت ایمان است و لو این که این دو در تعامل با هم هستند. دسته دیگری از متکلمان معتقدند که عمل جزئی از ایمان است؛ یعنی ایمان اجزاء و ارکانی دارد که عمل یکی از آن ها می باشد و هر یک از این گروه ها برای

ص: 157

اثبات نظر خود به برخی از آیات و احادیث استناد می کنند ولی آن چه بیش تر طایفه امامیه اعم از پیشینیان و متأخرین آن ها معتقدند این است که ایمان تصدیق قلبی همراه با اقرار زبانی است و عمل را از لوازم ایمان می دانند و عمل به طاعات و ترک محرمات را از آثار ایمان و مترتب بر آن می شمارند (سبحانی، الایمان و الکفر فی الکتاب و السنة، ص 16).

حقیقت ایمان در نهج البلاغه

از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره معنای ایمان پرسیده شد، حضرت فرمودند: «اَلْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَعَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت227)؛ امام علیه السلام اما در حکمت 31 استواری ایمان را بر چهار پایه می داند: «الْإِیمَانُ عَلیَ ...» که در ادامه حضرت یقین را دارای چهار شعبه می داند که یکی از آن ها تَأوُلِ الحِکمَة (دریافت حکیمانه) است که به نوعی اشاره به باور دارد. هم چنین در ابتدای خطبه 189 وقتی حضرت به انواع ایمان اشاره می کنند ایمان واقعی را چنین توصیف می نمایند: «فَمِنَ الِإیمانِ...»، «برخی ایمان ها در دل ها ثابت و برقرار است...». از دیدگاه امام علی علیه السلام ایمان نقطه ای نورانی (لمظه) است که در قلب پدید می آید و هرچه ایمان رشد کند آن نیز فزونی یابد :«إِنَّ الْإِیمَانَ یَبْدُوا لُمْظَةً فِی الْقَلْبِ؛ کُلَّمَا ازْدَادَ الْإِیمَانُ، ازْدَادَتِ اللُّمْظَةُ» (همان، خطبه5).

پس ایمان با ساحتی از انسان در ارتباط است که قلب نام دارد و به عبارت دیگر؛ قلب به منزله جایگاه و قرارگاه ایمان است؛ چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «لَا یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّی یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ» (همان، خطبه176)، «یعنی استواری ایمان بنده به استواری قلب اوست».

کاربرد واژه قلب در نهج البلاغه

با بررسی در موارد کاربرد واژه قلب در نهج البلاغه می توان گفت که این واژه در سه ساحت درونی آدمی یعنی ساحت شناختی و عقیدتی، ساحت عاطفی و احساسی و ساحت ارادی به کار رفته است و این امر حکایت از پیچیدگی معنای این واژه دارد که به

ص: 158

تعبیر امام علی علیه السلام شگفت ترین امری است که در انسان سراغ داریم: «لَقَدْ عُلِّقَ بِنِیاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِی أَعْجَبُ مَا فِیهِ وَ ذَلِکَ الْقَلْبُ» (همان، حکمت108)؛«به (رگ های) این انسان پاره گوشتی آویخته شده که آن شگفت ترین چیزی است که در آدمی یافت می شود و آن قلب است». بررسی دقیق در موارد گسترده کاربرد واژه قلب در نهج البلاغه نشان می دهد که بیش تر موارد کاربرد این واژه از یک سو در مورد ساحات سه گانه درونی آدمی است و از سوی دیگر به اخلاق بندگی یعنی رابطه و نسبت میان انسان و خداوند مربوط می شود. و با تحلیل از طریق قرائن و شواهد می توان نتیجه گرفت که در پاره ای از موارد یک ساحت خاص مراد است و در پاره ای موارد دو یا سه ساحت درونی می تواند منظور نظر واقع شده باشد. بدین سان به طور مختصر می توان گفت گذشته از مواردی که این واژه در معنایی غیر از ساحات درونی (اخلاق بندگی) به کار رفته است شاهد کاربرد این واژه در موارد زیر هستیم:

کارکرد قلب در ساحت شناختی و اعتقادی اخلاق بندگی

ادراک قلبی و ایمانی خداوند: «لَا تُدْرِکُهُ الْعُیونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیانِ، وَلَکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ» (همان، خطبه179). ایمان استقرار یافته و عاریتی در قلب: «فَمِنَ الْإِیمَانِ مَا یکُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِی الْقُلُوبِ، وَ مِنْهُ مَا یَکُونُ عَوَارِی بَینَ الْقُلُوبِ» (همان، خطبه189). معرفت و یقین به خداوند: «مَنْ شَبَّهَکَ بِتَبَایُنِ أَعْضَاءِ خَلْقِکَ وَ... وَلَمْ یُبَاشِرْ قَلْبَهُ الْیَقِینُ» (همان، خطبه191). دیده دل: «فَلَوْ رَمَیتَ بِبَصَرِ قَلْبِکَ» (همان، خطبه165). جلای قلب: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی جَعَلَ الذِّکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ» (همان، خطبه222). احیاء قلب با حکمت: «أَحْی قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ... وَنَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ» (همان، نامه31). ظرفیت علمی قلب: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیةٌ فَخَیرُهَا أَوْعَاهَا» (همان، حکمت147). کور دلی: «أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، الْعُمْی الْقُلُوبِ» (همان، نامه33) و «مِنْ قُلُوبٍ عُمْی» (همان، خطبه108). گواهی قلب: «شَهَادَةً یُوَافِقُ فِیهَا السِّرُّ الْإِعْلَانَ وَ الْقَلْبُ

ص: 159

اللِّسَانَ» (همان، خطبه132). تیرگی قلب: «اَلْمَرِینُ عَلَی قَلْبِهِ» (همان، نامه10). بزرگ دیدن خداوند: «عَظُمَ جَلَالُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فِی نَفْسِهِ وَجَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ» (همان، خطبه216). تعریف ایمان به معرفت قلبی: «اَلْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ» (همان، حکمت227). نشاندن حجت های الهی در دل: «یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ» (همان، حکمت147). سپیدی ایمان در قلب: « إِنَّ الْإِیمَانَ یَبْدُوا لُمْظَةً فِی الْقَلْبِ» (همان، خطبه5). درک عظمت الهی: «وَ تَوَلَّهَتِ الْقُلُوبُ إِلَیهِ لِتَجْرِی فِی کَیفِیةِ صِفَاتِهِ» (همان، خطبه91).

کاربرد قلب در ساحت عاطفی و احساسی

خوف از خدا: «تَجِبُ الْقُلُوبُ مِنْ مَخَافَتِهِ» (همان، خطبه179). گریه قلب: «إِنَّ الزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیا تَبْکِی قُلُوبُهُمْ» (همان، خطبه113). ملالت دل: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ» (همان، حکمت91). اشتیاق قلب: «قُلُوبُهُم إلَیکَ مَلهُوفَة» (همان، خطبه227).

کاربرد قلب در ساحت ارادی تعلق قلب به خدا و پیمان بندگی با او: «أَینَ الْقُلُوبُ الَّتِی وُهِبَتْ لِلَّهِ وَ عُوقِدَتْ عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ؟ (خطبه144)؛ کجایند آن دل ها که به خدا بخشیده شده و با یک دیگر پیمان اطاعت خدا را بسته اند». دل کندن از دنیا: «أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْیا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ» (خطبه203)؛ «قلوبتان را از دنیا خارج کنید پیش از آن که بدن هایتان از آن خارج شود». لغزش و عدم پایداری قلب: «فَتَزِیغُ قُلُوبٌ بَعْدَ اسْتِقَامَةٍ» (خطبه151)]؛ «با فتنه ای اضطراب آور، قلب ها پس از استواری می لغزد». توجه و پیوستگی قلب به خدا: «اللّهُمَّ إلَیکَ أفضَتِ القُلُوبُ» (نامه15). اعراض قلب: «فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیا بِقَلْبِهِ» (خطبه160). بزرگ دیدن و ترجیح دادن: «مَنْ عَظُمَتِ الدُّنْیا فِی عَینِهِ وَ کَبُرَ مَوْقِعُهَا مِنْ قَلْبِهِ آثَرَهَا عَلَی اللَّهِ تَعَالَی، فَانْقَطَعَ إِلَیهَا وَ صَارَ عَبْداً لَهَا» (خطبه160). راستی ایمان در گرو راستی قلب: «لَا یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّی یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ» (خطبه176). واگذاری قلب به خداوند: «قُلُوبُهُم إلَیکَ مَلهُوفَة» (خطبه /227). روشن است که در پاره ای از موارد کاربرد واژه قلب به گونه ای است که نمی توان به نحو

ص: 160

قطعی آن را به ساحتی خاص فرو کاست، بلکه امکان دارد مربوط به دو یا سه ساحت درونی باشد. هم چنین در برخی موارد شاهد به کار رفتن این واژه در دو یا سه ساحت درونی هستیم.

تأثیر ساحت شناختی (ایمان) بر ساحت عواطف

اشاره

عشق و محبت: حالتی است که در دل یک موجود ذی شعور، نسبت به چیزی که وجود او با تمایلات و خواسته های او تناسبی داشته باشد، پدید می آید. می توان گفت: یک جاذبه ادراکی است همانند جاذبه های غیر ادراکی، یک جذب و انجذاب آگاهانه و یک نیروی کشش شعوری و روشن که دل به یک طرف کشیده می شود. (مصباح، به سوی خودسازی، ص23-31)؛ و اﮔ-ﺮ آن میل مؤکد و ﻗﻮی ﺷﻮد ﻋﺸﻖ ﺧﻮاﻧﺪه می شود (ﻏﺰاﻟﻰ، احیاء علوم الدین، ربع چهارم، ص314). این علاقه در بالاترین حد خود نسبت به خداوند سبحان وجود دارد که موجب پیشتاز بودن محبت خداوند می شود: {یأَیُّهَا الْانسَانُ إِنَّکَ کاَدِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلَاقِیهِ} (انشقاق/6)؛ «ای انسان، به درستی که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد». حرکت انسان به سوی خداوند زمانی ارزشمند است که علاوه بر اختیاری بودن، در مسیر صحیح هم باشد. محبتی ارزشمند است که برخاسته از ایمان باشد، نه احساسی و بی قاعده و بی ضابطه. دوستی و دشمنی ای که فقط از احساس برخیزد و بر اساس منطق نباشد، احساسی بیش نیست که بر باطن انسان مسلط می شود و او را به هر طرف که بخواهد می کشد؛ اما حب و بغض عقلی ناشی از نوعی درک و در حقیقت برخاسته از علاقه به سرنوشت خود و یا انسان دیگری است که مورد علاقه واقع شده است (مطهری، مجموعه آثار، ج3، ص261). کلام امیرالمؤمنین علیه السلام نیز نشان دهنده اساس محبت در دین است که آن را به منزله ستون دین معرفی می کند: «ثُمَ إِنَّ هَذَا الْإِسْلَامَ دِینُ اللَّهِ الَّذِی اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ وَاصْطَنَعَهُ عَلَی عَینِهِ وَأَصْفَاهُ خِیرَه خَلْقِهِ وَ أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَی مَحَبَّتِهِ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه198)؛ همانا این

ص: 161

اسلام، دین خداوندی است که آن را برای خود برگزید و با دیده عنایت پروراند و بهترین آفریدگان خود را مخصوص ابلاغ آن قرار داد و ستون هایش را بر محبت خویش استوار ساخت». تا جایی که قلوب محبان خداوند در حسرت دیدار او سوخته و مشتاق است: «قُلُوبُهُم إلَیکَ مَلهُوفَة» (همان، خطبه227). امیرالمؤمنین علیه السلام در مواردی برای بیان عشق محبان الهی به خدا از واژه «وَلَه» استفاده نموده است: «اَینَ الْقَوْمُ الَّذِینَ دُعُوا إِلَی الْإِسْلَامِ فَقَبِلُوهُ، وَ قَرَءُوا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَهِیجُوا إِلَی الْجِهَادِ فَوَلِهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إِلَی أَوْلَادِهَا» (همان، خطبه121). مبنای اصلی این عشق و محبت، معرفت است. هرقدر معرفت انسان به خدا بیش تر شود، ما سوی الله در نظرش کوچک تر می شود و به امور حقیر و ناچیز، دل نمی بندد: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ (همان، خطبه193)؛ آفریدگار در چشم دلشان بزرگ است و از این رو هرچه جز اوست در نظرشان کوچک است». این عبارات نشان دهنده عشق عبد به معبود است؛ به این صورت که دل او تنها از حضور و محبت خدا پر شده و جز یک محبوب و معشوق ندارد، درواقع به تعبیر یکی از شارحان نهج البلاغه، عظمت خدا بسته به جاذبه های الهی در معرفت و محبت خدا متفاوت می شوند و به واسطه میزان استغراق، تصور عظمت خدا در نظر عارف فرق می کند و به اندازه این عظمت، ماسوای خدا کوچک می شوند (بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج3، ص369- 368) با وجود آن که کلمه عشق یک بار و آن هم به معنای منفی در نهج البلاغه به کار رفته، چنان که دیده را کور، دل را بیمار و گوش را کر می کند و باعث می شود خواهش های نفسانی بر عقل چیره و جان انسان شیفته دنیا شده و درنتیجه برده و بنده آن شود: «مَنْ عَشِقَ شَیئاً أَعْشَی بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه109)، اما به جای آن، واژگان جانشینی نظیر محبت و انس استفاده شده که همین معنا را در بر دارند: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ آنَسُ الآنِسِینَ لِأَوْلِیائِکَ... وَ قُلُوبُهُمْ إِلَیکَ مَلْهُوفَةٌ؛ إِنْ أَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ آنَسَهُمْ ذِکْرُکَ» (همان، خطبه227)؛ «پروردگارا! تو برای دوستانت بهترین مونسی ... قلوبشان سخت به

ص: 162

تومشتاق است و اگر غربت آن ها را به وحشت اندازد یاد تو مونس تنهایی آن هاست».

آرامش و اطمینان قلبی: ایمان باعث سکینه و آرامش قلب مؤمن می گردد و سکینه حالت خاصی از اطمینان و آرامش نفسانی است که در مورد استقرار انسان و عدم اضطراب باطنی او در تصمیم و اراده او به کار می رود (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص303). اصطلاح دیگری که بیش تر متأثر از ایمان است، واژه سکینه است که از جنس عواطف می باشد. آرامش و سکینه در مقابل خوف و خشیت قرار دارد. خداوند در قرآن فرموده است: {الَّذینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ} (رعد/28). از خواص و آثار ایمان، سکینه است. جایگاه چنین نعمت ارزشمندی قلب آدمی است و با ورودش هرگونه اضطراب و سرگردانی را مرتفع می سازد. سکینه هدیه ای از ساحت ربوبی بر قلب مؤمن است. با آمدن چنین هدیه ای آرامش و قرار بر سراسر وجود آدمی حاکم می شود: {هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ} (فتح/4)؛ «اوست آن کسی که در دل های مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند». کسانی که ایمان واقعی به خدا دارند علیرغم همه مشکلاتی که سر راه آن ها وجود دارد با آرامش کامل روحی بدون هیچ ترس و ناراحتی مشکلات را از سر راه خود برداشته و فراز و نشیب های زندگی را طی می کنند تا به سرمنزل مقصود برسند. ویلیام جیمز می گوید: همان گونه که امواج خروشان و غلطان اقیانوس نمی تواند آرامش و ژرفای آن را برهم زند و امنیت آن را پریشان سازد، شایسته است که دگرگونی های سطحی و موقت زندگی، آرامش درونی انسانی را که عمیقاً به خداوند ایمان دارد، بر هم نزند؛ چراکه انسان متدین واقعی، تسلیم اضطراب نمی شود و توازن شخصیت خویش را حفظ می کند و همواره آماده مقابله با مسائل ناخوشایندی است که احتمالاً روزگار برایش پیش می آورد (جیمز، دین و روان، ص 168).

ص: 163

اصلی ترین پایه های آرامش و اطمینان انسان مبتنی بر دوست داشتن خداست. امیرالمؤمنین علیه السلام آرامش مؤمنین را در هنگام تنهایی و غربت متذکر شده می فرماید:« إِنْ أَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ آنَسَهُمْ ذِکْرُکَ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه227)؛ «اگر غربت به وحشتشان افکند یاد تو انس و آرامش آن هاست». رضا و تسلیم: «رضا» ضد سخط و عبارت است از ترک اعتراض بر مقدّرات الهی در باطن و ظاهر، قولاً و فعلاً (نراقی، جامع السعادات، ج 1، ص 98) و صاحب مرتبه رضا پیوسته در لذت و شادمانی و راحتی است؛ زیرا نزد او تفاوتی میان فقر و غناء، راحت و عناء (سختی)، بقاء و فناء، عزّت و ذّلت، مرض و صحت و موت و حیات نیست و هیچ یک از این ها بر دیگری در نظر او ترجیح ندارد و هیچ کدام بر دل او گران نیست؛ زیرا که همه را صادر از خدای تعالی می داند و به واسطه محبت حق که بر دل او رسوخ نموده، بر همه افعال او عاشق است و آن چه از او می رسد بر طبع او موافق است (همان). پس آن چه به هنگام بلا و مصیبت، موجب آرامش روان و طمأنینه و قرار انسان می شود، رضا و تسلیم امر الهی است. حتی آسایش جسمی و بدنی هم در سایه همین حالت روحی است. رضا به معنای خشنودی و ثمره محبت انسان به ذات مقدس الهی است که تسلیم محض پروردگار باشد و در برابر مشکلات صبر و پایداری نماید و اندوهی به دل راه ندهد. امام علی علیه السلام در وصف صاحبان این حالت ها می فرماید: «کَانَ لِی فِیمَا مَضَی أَخٌ فِی اللَّهِ، وَکَانَ [یُعَظِّمُهُ] یُعْظِمُهُ فِی عَینِی صِغَرُ الدُّنْیا فِی عَینِهِ»؛ «پیش از این مرا برادری بود در راه خدا، که خُرد بودن دنیا در نظرش او را در چشم من بزرگ داشته بود». «وَکَانَ لَا یَشْکُوا وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ»؛ «از درد شکوه نمی نمود، مگر آن گاه که بهبود یافته بود». «وَکَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً»؛ «بیش تر روزگارش در خاموشی می گذشت». «وَکَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَی الْکَلَامِ لَمْ یَغْلَبْ عَلَی السُّکُوتِ»؛ «اگر در سخن مغلوب می شد، در خاموشی مغلوب نمی شد». «وَکَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ [نَظَرَ] أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَی الْهَوَی [فَخَالَفَهُ] فَیُخَالِفُهُ فَعَلَیْکُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِیهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا فَاعْلَمُوا

ص: 164

أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ»؛ «هرگاه دو کار برای او پیش می آمد می نگریست که کدام یک از آن دو به هوای نفس نزدیک تر است تا خلاف آن کند. بر شما باد به این خوی ها، آن ها را فراگیرید و در فراگرفتنشان با یک دیگر رقابت نمایید. اگر نتوانستید به همه آن ها برسید، برگرفتن اندک، بهتر از ترک کردن همه است» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت218). حضرت هم چنین در دعاهایش از خداوند می خواهند که مقام رضا و تسلیم را به همه ما ارزانی دارند: «اللَّهُمَّ! ...فَهَبْ لَنَا فِی هَذَا الْمَقَامِ رِضَاکَ وَأَغْنِنَا عَنْ مَدِّ الْأَیدِی إِلَی سِوَاکَ» (همان، خطبه91)؛ «پروردگارا! ...خشنودی و رضای خود را به ما ارزانی دار و بی نیازمان گردان از این که دست سؤال جز به درگاه تو دراز کنیم». خوف و رجاء: این دو از حالات و صفات قلبی است که مؤمنان و زهدپیشگان سعی در کسب این مقام و طی طریق آن دارند. خوف به معنای ترس از عقاب الهی و رجاء به معنای امید به رحمت الهی در کنار یک دیگر نقش اساسی در حوزه اخلاق بندگی دارد، اما متأسفانه برخی مکتب های کلامی - اخلاقی مانند «مرجئه» با سردادن شعار رجاء و نفی خوف، آن را دست آویز فرار از مسئولیت های اخلاقی و دینی خود قرار داده و برخی مکتب ها نیز با تکیه بر شعار خوف، پیروان خویش را از جنبه های امیدبخش رجاء محروم کرده اند (سایت مدرسه علمیه حضرت خدیجه، 1396، کد مطلب 22263). امام خمینی قدس سره درباره خوف و رجاء می فرماید: فتح باب عبادت و بندگی، یکی از نعمت های بزرگی است که تمام موجودات رهین آن نعمت اند و از شکر این نعمت ناتوان اند، بلکه هر شکری فتح باب کرامتی است که از شکر آن نیز عاجزند. پس اگر انسان علم به این مطلب پیدا کرد و قلبش از آن مطلع شد، معترف به تقصیر شود و اگر عبادت جن و انس و ملائکه مقربین را در درگاه حق تعالی بَرَد، باز خائف باشد. و قلبش به گونه ای از خوف لرزان و دلش متزلزل است که اگر تمام کمالات به او روی آورد و مفتاح همه معارف

ص: 165

به دست او داده شود و قلبش از تجلیات مالامال گردد، ذره ای خوف آن کم نگردد و تزلزلش تخفیف پیدا نکند (امام خمینی، چهل حدیث، ص196)؛ و اگر عظمت حق در دل باشد و قلب مؤمن در احاطه لطف و رحمت ذات حق تعالی، قیام به اطاعت و عبودیت می کند. پس اگر با انجام وظایف و جد و جهد در طاعت و عبادت، اعتماد به اعمال خود نداشته باشد و آن ها را به چیزی نشمرد و امید به رحمت حق و فضل و عطای او داشته باشد دارای مقام رجاست و با شکر خدای تعالی از ذات مقدس الهی بخواهد که آن را در قلبش محکم کند (همان، ص199). امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید: «اَلْفَقِیهُ کُلُّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَ لَمْ یُؤْیسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللَّهِ» (همان، حکمت90)؛ «فقیه کامل کسی است که مردم را نه از آمرزش خداوند نومید گرداند و نه از رحمت حق مأیوسشان سازد، نه از مکر خدا ایمنی دهد». خوف و رجا به عنوان دو بال برای پرواز در آسمان سعادت و قرب الی الله معرفی شده؛ زیرا اگر خوف، فزونی یابد انسان به سوی یأس کشیده می شود و آدم مأیوس گرفتار انواع گناهان خواهد شد و اگر امید او فزونی یابد نسبت به ارتکاب گناهان بی تفاوت می گردد (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام ، ج 14، ص390). امیرالمؤمنین علیه السلام عبادت و بندگی آزمندانه و خائفانه خداوند را که حاصل شناخت خداوند از دریچه قهر و غضب و یا فقط لطف و رحمتش باشد رد کرده می فرماید: «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ، وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت237)؛ «گروهی خدا را به شوق بهشت می پرستند، این عبادت بازرگانان است و گروهی خدا را از ترس عذاب او می پرستند، این عبادت بردگان است». «خوف» و «رجاء» هر دو به آینده انسان مربوط می شوند و حاکی از شناخت و معرفت نسبت به خداوند است اما از جهت ریشه با هم تفاوت دارند؛ چراکه «خوف» حالت نفسانی ناشی از شناخت خداست به این لحاظ که قادر است نعمت های دنیوی را در آینده از ما سلب کند و از نعمت های اخروی محروممان سازد و «رجاء» حالت نفسانی ناشی از

ص: 166

شناخت خداست به این لحاظ که قادر است در آینده نیز به اعطاء این نعمت های دنیوی ادامه دهد، از نظر کمّی و کیفی آن را بیفزاید و ما را از نعمت های بزرگ اخروی نیز برخوردار سازد. خوف و رجا از محرومیت و امید به آینده بهتر در فطرت انسان ریشه دارند و دو عامل قوی و نیرومند هستند برای آن که انسان را وادار به تلاش و کوشش و خودسازی و اصلاح امور مادّی و معنوی خویش سازند و به لحاظ همین نقش و اهمیتی که دارند، مؤمنین همیشه در حالت خوف به سر می برند: «إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ خَائِفُونَ» (همان، خطبه153)؛ «مؤمنان از خداوند ترسان هستند» و این ترس به خاطر شناخت عظمت الهی است: «وَتَجِبُ الْقُلُوبُ مِنْ مَخَافَتِهِ» (همان، خطبه179)؛ «در برابر مهابتش دل ها مضطرب و نگران است» و تقوای الهی این خوف را بیش تر بر دل ها می نشاند: «إنَّ تَقْوَی اللَّهِ ... وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ» (همان، خطبه114)؛ «تقوا، ترس از خدا را در دل هایشان نشانده است»، اما در برابر این خوف، رجاء باعث دل بستن و امیدواری به لطف و رحمت الهی است و انسان را در عبادت و بندگی دلگرم می نماید. همان گونه که حضرت می فرماید: «اللَّهُمَّ... قَدْ رَجَوْتُکَ دَلِیلًا عَلَی ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَکُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ» (همان، خطبه91)؛ «خدایا! من به تو امیدوارم تا مرا به سوی ذخایر رحمت و گنجینه های آمرزشت آشنا کنی». تقوی: ملکه درونی و حالتی نفسانی است که سبب حفظ نفس از نافرمانی خدا در همه زمینه های مختلف زندگی، اعم از بُعد فردی یا اجتماعی می شود. بررسی تقوا در نهج البلاغه، این حقیقت را آشکار می کند که برخلاف تصور غلط بعضی مقدس مآبان، تقوا از دیدگاه امام علی علیه السلام امری فردی و روش عملی منفی به معنای انزوا و گوشه گیری و کناره گیری از محیط و جامعه و ترک تمامی امور مباح در زندگی انسان و عدم ورود به وادی علم و سیاست و فرهنگ نیست، بلکه از منظر امیرمؤمنان علیه السلام تقوا ملکه ای درونی است که فرد را در عین اشتغال به فعالیت های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، نظامی و ... به مقام قرب الی الله واصل و وی را از هرگونه نافرمانی خدا منع می کند (احمدیان، سعیداوی، تحلیل

ص: 167

معنایی درجات تقوا در نهج البلاغه، ص 70). از نظر روان شناختی، رفتار یک فرد با تقوا، در تصمیم گیری، در تحمل سختی ها، در نظم کار و برنامه ریزی و در عدم غفلت از آینده تحلیل می گردد که البته جهت همه این ها به سوی خداوند است و جوهر همه این برنامه ریزی ها و آثار مثبت، برخاسته از معرفت و عشق به خداوند است (شاملی، معناشناسی واژه های اخلاقی نهج البلاغه، ج2، ص311).

الف. واژه شناسی تقوا در نهج البلاغه

تقوا در نهج البلاغه دارای معانی و مفاهیم متفاوتی است که بنا بر متعلَّق تقوی گاهی در بُعد عاطفی و گاهی در بُعد ارادی به کار برده می شود که هدف در تمامی موارد، حفظ و صیانت نفس از توجه به غیر خداست؛ ازجمله: یک. مفهوم خوف و خشیت؛ یعنی ترس از خدا و عذاب اخروی. انسان متقی کسی است که خود را از خطر مجازات الهی با سپر فرمان برداری و ایمان حفظ می کند. امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید: «إِنَّمَا هِی نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی، لِتَأْتِی آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ» (سید رضی، نهج البلاغه، نامه45)؛ «من نفس (سرکش) خود را با تقوا ریاضت می دهم و رام می سازم تا در آن روز ترسناکِ عظیم، با امنیت وارد (صحنه قیامت) شود». پس مفهوم حفظ نفس در بُعد عاطفی در این وجه کاملاً مشهود است. دو. مفهوم پرستش و عبودیت؛ یعنی انسان متقی خود را از پرستش و عبودیت غیر خدا نگه می دارد؛ زیرا لازمه پرستش غیر خدا، عذاب اخروی است و انسان پرهیزکار خود را از این عاقبت سوء حفظ می کند. حضرت، تقوا را حق خدا بر بندگان می داند و می فرماید: «عِبَادَ اللَّهِ أُوصِیکُمْ بِتَقْوَی اللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَیْکُم» (همان، خطبه191) و در جای دیگر از قول قرآن کریم می فرماید: «تِلْکَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلا فَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» (همان، خطبه3)؛ «سرای آن جهان از آنِ کسانی است که برتری نمی جویند و راه تبه کاری نمی پویند و پایان کار، ویژه پرهیزکاران است».

ص: 168

امیرالمؤمنین علیه السلام بیماردلی (پیروی از هوی وهوس) و امراض باطنی را مانع عبودیت و بندگی می داند و خطرناک تر از بیماری های جسمی به حساب می آورد و می فرماید: «أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ (همان، حکمت388)؛ سخت تر از بیماری جسم، بیماری قلب است». و تقوی را داروی شفابخش تمامی بیماری های روحی و روانی انسان معرفی می نماید: «فَإِنَّ تَقْوَی اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ وَ بَصَرُ عَمَی أَفْئِدَتِکُمْ وَشِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ وَصَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ وَطُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ وَ جِلَاءُ عَشَا أَبْصَارِکُمْ وَأَمْنُ فَزَعِ جَأْشِکُمْ وَضِیاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِکُمْ» (همان، خطبه198)؛ «تقوا پیشه کنید که تقوای الهی داروی بیماری های دل های شماست و سبب بینایی قلب ها و شفای امراض جسمانی و موجب اصلاح فساد جان ها و پاکیزگی از آلودگی ارواح و جلای نابینایی چشم ها و سبب امنیت در برابر اضطراب ها و روشنایی تیرگی های شماست».

سه. مفهوم موحد شدن؛ و در این مفهوم نیز حفظ نفس از توجه به غیر خدا و فقط خدا را محور همه امور قرار دادن، دیده می شود. امیرالمؤمنین علیه السلام با اشاره به اوصاف متقین می فرماید: «فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ... غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ؛ نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ، کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ؛ وَلَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَینٍ شَوْقاً إِلَی الثَّوَابِ وَخَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ؛ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْینِهِمْ» (همان، خطبه193)؛ «پرهیزکاران در این دنیا صاحب فضایلی هستند؛ چشمان خویش را از آن چه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده اند، حال آنان در بلا همچون حالشان در آسایش و رفاه است و اگر سرآمد معینی که خداوند برای (زندگی) آن ها مقرّر داشته نبود، یک چشم برهم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهی و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمی گرفت. آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده، به همین دلیل غیر او در چشمانشان کوچک است». چهار. مفهوم اخلاص و اطاعت و عبادت؛ در این مفهوم هم حفظ نفس از توجه به

ص: 169

امور غیر الهی و خالص کردن نفس برای خدا، دیده می شود. امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به کارگزار خویش می فرماید: «أَمَرَهُ بِتَقْوَی اللَّهِ فِی سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِیاتِ عَمَلِهِ، حَیثُ لَا [شَاهِدَ] شَهِیدَ غَیرُهُ» (همان، نامه26)؛ «او را می فرمایم که از خدا بترسد در کارهای نهانش و کرده های پنهانش، آن جا که جز خدا کسی نگرنده نیست». مهم ترین سفارش حضرت به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام نیز در مورد تقواست: «یا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَی مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَی اللهِ» (همان، نامه31)؛ «ای فرزندم بدان! محبوب ترین چیزی که از میان وصایایم باید به آن تمسک جویی، تقوا و پرهیزکاری است». پنج. مفهوم ایمان و عمل صالح؛ که در آن نیز به نوعی مفهوم حفظ نفس وجود دارد؛ زیرا فرد متقی که عمل صالح انجام می دهد، خود را از عاقبت سوء بی ایمانی که مبتلا شدن به عذاب الهی است، حفظ می کند. «أَوْصَاکُمْ بِالتَّقْوَی وَ جَعَلَهَا مُنْتَهَی رِضَاهُ وَ «مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» مِنَ الْفِتَنِ» (همان، خطبه183)؛ «و] خداوند] شما را به پرهیزکاری سفارش کرده و آن را نهایت خشنودی خود و خواستش از بندگان قرار داده ...و آن کس که تقوا پیشه کند خداوند راهی برای رهایی از فتنه ها به رویش می گشاید» و در جای دیگر می فرماید: «فَمَنْ أَشْعَرَ التَّقْوَی قَلْبَهُ، بَرَّزَ مَهَلُهُ وَ فَازَ عَمَلُهُ» (همان، خطبه132)؛ «هر کس تقوا را در کانون قلب خویش قرار دهد کارهای نیک او ظاهر می شود، و عملش به پیروزی می رسد و در سفارش به همّام و لزوم پرواپیشگی می فرماید: «یا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» (همان، خطبه193)؛ «ای همّام از خدا بترس و نیکوکار باش که همانا خدا با کسانی است که پرهیزکارند و آنان که نیکوکردارند». حضرت ضعف تقوا را عامل بیماری و مرگ قلب و شقاوت انسان دانسته می فرماید: «مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ، وَمَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ» (همان، حکمت349)؛ «کسی که تقوایش نقصان یابد قلبش می میرد و کسی که قلبش بمیرد داخل آتش دوزخ می شود».

ص: 170

ب. مراتب تقوا

اگرچه تقوا رئیس اخلاق: «التُّقَی، رَئِیسُ الْأَخْلَاقِ» (همان، حکمت410) و ریشه همه فضائل است، اما همانند سایر فضایل و کمالات اخلاقی دارای سه درجه است: عام، خاص و اخصّ؛ تقوای عام پرهیز از محرمات، تقوای خاص اجتناب از مشتبهات و تقوای اخص دوری از مباحات در پرتو اشتغال به واجبات و مستحبات است (جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج 1، ص 383). و اگر کسی در دژ مستحکم تقوا پناه گیرد از شر هوای نفس و وساوس شیطانی محفوظ می ماند وگرنه افسار او در دست هوای نفس و شیطان است که او را به هر سو بخواهند می برند. حضرت در مورد اولیای خدا می فرماید: «عِبَادَ اللَّهِ، إِنَّ تَقْوَی اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِیاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ وَأَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ، حَتَّی أَسْهَرَتْ لَیالِیهُمْ وَأَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه114)؛ «ای بندگان خدا! (بدانید) تقوای الهی، دوستان خدا را از ارتکاب گناهان باز داشته و قلوبشان را قرین خوف و خشیت ساخته تا آن جا که شب هایشان را بیدار و روزهایشان را گرم و سوزان کرده است» (آن ها شب زنده دارند و روزه دار). با توجه به مراتب تقوا حضرت در سفارشات خود می فرماید: تلاش کنید این رشته ارتباطی بین خود و خدایتان را حفظ کنید هرچند باریک باشد. «اتَّقِ اللَّهَ بَعْضَ التُّقَی وَإِنْ قَلَّ، وَ اجْعَلْ بَینَکَ وَ بَینَ اللَّهِ سِتْراً وَ إِنْ رَقَّ» (همان، حکمت242)؛ «تقوا و پرهیزکاری پیشه کن هرچند کم باشد و میان خود و خدا پرده ای قرار ده هرچند نازک باشد». تأثیر ساحت شناختی (ایمان) بر ساحت ارادی توکل: توکل که به معنای اعتماد کردن است در اصطلاح عرفانی، اعتماد (قلبی) به خدا و مأیوس شدن از مردم به کار می رود (ر.ک: محمدبن حسن اسنوی ، حیاة القلوب فی کیفیة الوصول الی المحبوب ، در هامش ابوطالب مکی). توکل نتیجه ایمان و ایمان عامل است «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَی

ص: 171

رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» (انفال/2). ایمان به خدا و توکل به او ازجمله ملاک های بندگی است، یعنی کسی که ادعای عبودیت می کند باید عقد قلبی به ربوبیت و وحدانیت خداوند داشته و در عمل هم با تسلیم در برابر اوامر الهی و دوری از نواهی و منکرات، آن را نشان دهد و هم چنین تنها ادعای توکل کافی نیست، بلکه باید در عمل هم نشان دهد که تمامی امور را به او واگذار کرده است (فروهی، توکل از منظر قرآن و روایات، ص104). توکل در نهج البلاغه؛ هم در معنای اخلاقی و هم در معنای عرفانی به کار رفته است و امیرالمؤمنین علیه السلام از جهات مختلف بر اهمیت توکل تأکید نموده و آن را پایه ایمان، عامل آرامش روحی و راهی به سوی دست یابی به عبودیت الهی دانسته است: «اَلإیمانُ عَلیَ أربَعَةِ ارکانٍ: اَلتَّوَکُلُ عَلی اللهِ وَ التَّفویضِ إلی اللهِ وَالتَّسلیمِ لِأمرِ اللهِ وَالرِّضیَ بِقَضاءِ اللهِ» (ری شهری، میزان الحکمه، ج14، ص705). امام علی علیه السلام در مورد نقش توکل در زندگی اولیای الهی می فرمایند: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ آنَسُ الآنِسِینَ لِأَوْلِیائِکَ وَ أَحْضَرُهُمْ بِالْکِفَایةِ لِلْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیکَ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه227)؛ «بار خدایا، تو به دوستانت از همه دوستانشان مهربان تری و بر آنان که به تو توکل کنند از هر کس دیگر کارسازتر». توکل حقیقی موجب اطمینان و آرامش در کارها می باشد، یعنی پس از آن که انسان متوکل همه آگاهی ها و کوشش های ممکن را به کار بُرد و اقدام نمود، بدان جهت که به وسیله توکل، خدا را ناظر کار خود می داند و خود نیز تقصیری در مقدمات و اسباب اختیاری کار انجام نداده است، لذا با کمال آرامش و اطمینان خاطر دست به کار می شود. همان گونه که حضرت علی علیه السلام می فرماید: «أصلُ قُوَّةِ القَلبِ اَلتَّوَکُلُ عَلی اللهِ»؛ «ریشه قوت قلب، توکل بر خداوند است» (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص418) و در جای دیگر می فرماید: «أَتَوَکَّلُ عَلَیهِ کَافِیاً نَاصِراً» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه83)؛ به خدا توکل می کنم چون تنها یاور و کفایت کننده است». از بیانات امام علیه السلام این احساس نیاز حاصل می شود که چون خداوند دوست واقعی انسان ها ست و خوبی و صلاح آن ها را می خواهد و هم چنین از اسرار و نیازهای آنان باخبر

ص: 172

است و از سویی دیگر اختیار تمام امور و سررشته تمام کارها به دست اوست پس فقط خدا شایسته اعتماد و توکل است. ﺻﺒﺮ: ﺣﺎﻟﺘﻰ ﻧﻔﺴﺎﻧﻰ و ﻣﺘﻌﻠ-ﻖ ﺑ-ﻪ ﺳ-ﺎﺣﺖ ﻋ-ﺎﻃﻔﻰ ﻧﻔ-ﺲ اﺳ-ﺖ، که ﺑ-ﺎ آمیزه ای از ﻣﻌﺮﻓﺖ، ﺣﺎل و ﻋﻤﻞ ﺑﻪ تمامیت می رسد (ﻏﺰاﻟﻰ،احیاء علوم لدین، ربع چهارم، ص314) و چنان ارتباطی با ایمان دارد که حضرت علی علیه السلام آن را به منزله سر و عضو اصلی ایمان به شمار آورده اند چنان که می فرماید: «عَلَیکُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَلَا خَیرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لَا خَیرَ فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت82)؛ «ر شما باد که صبر و استقامت پیشه کنید؛ زیرا صبر و استقامت در برابر ایمان همچون سر است در برابر تن. تن بی سر فایده ای ندارد هم چنین ایمان بدون صبر و استقامت». امیرالمؤمنین علیه السلام یک از مهم ترین ستون های ایمان را صبر معرفی نموده: «اَلْإِیمَانُ عَلَی أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَی الصَّبْرِ وَ...» (همان، حکمت31) و در توصیف صبر می فرماید: «الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی الشَّوْقِ وَالشَّفَقِ وَالزُّهْدِ وَالتَّرَقُّبِ»(همان)؛ «صبر از میان آن ها، بر چهار شعبه استوار است؛ بر اشتیاق، ترس، زهد و انتظار؛ «فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَی الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ»: آن کس که مشتاق بهشت باشد، شهوات و تمایلات سرکش را به فراموشی می سپارد». «وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ»؛ «و آن کس که از آتش جهنم بیمناک باشد از گناهان دوری می گزیند». «وَمَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ»؛ «و کسی که زاهد و بی اعتنا به دنیا باشد مصیبت ها را ناچیز می شمرد». «وَمَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَی الْخَیرَاتِ»؛ «و آن کس که انتظار مرگ را می کشد برای انجام اعمال نیک سرعت می گیرد». امیرالمؤمنین علیه السلام صبر را از ویژگی های مؤمن می دانند:«اَلْمُؤْمِنُ صَبُورٌ»(همان، حکمت333)؛ «مؤمن صبور است» و نشانه های متقین را این گونه توصیف می کنند: «... عِلْماً فِی حِلْمٍ وَ صَبْراً فِی شِدَّةٍ... وَفِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ» (همان، خطبه193)؛ «... علمش آمیخته به حلم است و در سختی ها و شدائد و حوادث ناگوار شکیبا و صبور است». حضرت صبر را دو گونه برشمرده اند: «اَلصَّبْرُ صَبْرَانِ،

ص: 173

صَبْرٌ عَلَی مَا تَکْرَهُ، وَ صَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ (همان، حکمت55)؛ «شکیبایی دو گونه است: شکیبایی بر آن چه خوش نمی داری و شکیبایی در آن چه دوست می داری»؛ و تأکید می فرمایند که: «وَاسْتَتِمُّوا نِعَمَ اللَّهِ عَلَیکُمْ بِالصَّبْرِ عَلَی طَاعَتِهِ، وَالْمُجَانَبَةِ لِمَعْصِیتِهِ» (همان، خطبه188)؛ «به صبر بر طاعتش و دوری از نافرمانیش، نعمت خدا را بر خود تمام کنید». پیمودن راه حق و رسیدن به مقام قرب پروردگار و حتی رسیدن به اهداف و مقامات مادی در دنیا راه صاف و همواری نیست لذا صبر و استقامت مهم ترین وسیله پیروزی انسان در دنیا و آخرت است (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام ، ج 12، ص 350) و به همین دلیل هنگامی که فرشتگان رحمت به استقبال بهشتیان می آیند به آن ها می گویند: این همه نعمت در برابر صبر و استقامتی است که به خرج داده اید: «وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ» (رعد/23-24)، و به همین خاطر حضرت دعا می فرمایند و از خدا می خواهند که دل های ما را صبور نماید: «أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِکُمْ إِلَی الْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِیاکُمُ الصَّبْرَ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه205)؛ «خداوند دل های ما را و شما را به حق متمایل سازد؛ و در دل ما و شما شکیبایی اندازد». شکر و سپاس: یکی از حالات ارزشمند نفس، شکر است که معیار ارزش و بزرگواری نفس و وسیله جذب و کشش از ناحیه عبد به سوی معبود است. شکر در مقابل نعمت هایی می باشد که قبلاً خدا به انسان داده است. با ش--کر، انسان می تواند لطف الهی را درباره خود زیاد کند: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» (ابراهیم/7). شکرگزاری یکی از صفات خداوند است: «وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ» (تغابن/17). درحقیقت رضایت و خشنودی قلبی از نعمت های الهی و عدم نارضایتی و ناسپاسی نسبت به نعمت ها، چه کم باشند یا زیاد، شکرگزاری و از آثار ایمان است (سلیمانی، شکرگزاری در قرآن و حدیث، ص 23). دس--ت یابی به قله های والای کمال معنوی و عبودیت و بندگی در اثر صبر بسیار و شکر فراوان حاصل می شود. از نشانه های ایمان در وهله اول سپاسگزاری و شکر نسبت به خداوند است که مظهر لطف و

ص: 174

بخشش بوده و با نعمت های فراوان، مخلوقاتش را به بندگی و اطاعت از خویش فرمان داده است. همان گونه که امیرالمؤمنین علیه السلام شکرگزاری را از ویژگی های مؤمن می داند: «اَلْمُؤْمِنُ شَکُورٌ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت333)؛ «مؤمن شکرگزار است» و نشانه های متقین را این گونه توصیف می کند: «...وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ» (همان، خطبه193)؛ «... و در حوادث ناگوار، شکیبا و به هنگام فزونی نعمت شکرگزار است». حضرت در عبادات هم شکرگزاری را به عنوان معیار آزادگی و حریت انسان می داند و می فرماید: «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ» (همان، حکمت237)؛ «گروهی خدا را برای سپاس او می پرستند، این عبادت آزادگان است». امیرالمؤمنین علیه السلام حمد و سپاس خداوند را بهترین وسیله یاد و ذکر خداوند می داند و می فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِکْرِهِ» (همان، خطبه157)؛ «حمد و ستایش، مخصوص خداوندی است که «حمد» را کلید ذکر و یاد خود قرار داده است». انسان آگاه به عظمت خداوند، معنای این شکر و سپاس را بهترین وسیله تقرب به مقام ربوبی می داند و با درکی که درباره خداوند جل جلاله دارد و با آن اثر روحانی عالی که در درون او ایجاد می گردد، مانند یک چشمه جوشان دائمی، بذرهای کاشته شده انواع ذکر الهی را آبیاری می کند (جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج16، ص365). ذکر و دعا: در اصطلاح، (دعا) درخواست عنایت و فضل خداوند و استمداد از او و سرانجام اظهار نیازمندی و عجز نزد او و هم ارتباط معنوی انسان ها و آفریدگار جهان و نجوای با او، به شمار می آید. دعا صمیمی ترین شیوه ارتباط بندگان با خداوند است که از رهگذر آن هر کس به زبان خود با ساحت قدس ربوبی راز و نیاز می کند؛ داعی در هنگام دعا به حرکت خود ایمان دارد و به عظمت خالق خود در فضای قلب خویش یقین دارد و او را تنها کسی که قدرت برآورده ساختن خواسته هایش را دارد مورد توجه قرار می دهد: «وَ حَثَّکُمْ عَلَی الشُّکْرِ وَ افْتَرَضَ مِنْ أَلْسِنَتِکُمُ الذِّکْرَ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه183)، خداوند

ص: 175

شما را به شکر نعمت هایش ترغیب کرده (تا نعمتش را بر شما افزون کند) و ذکر و یادش را با زبان بر شما واجب ساخته است (تا دل هایتان همواره بیدار باشد)».

امام علیه السلام از میان همه اعمال واجب و مستحب، بر ذکر زبانی تکیه کرده به جهت آن است که ذکر با زبان، مایه بیداری دل است و این بیداری سرچشمه اصلی حرکت به سوی خیر و سعادت می باشد. افزون بر این اگر زبان در اختیار ذکر خدا قرار نگیرد در اختیار شیطان قرار خواهد گرفت و می دانیم که بخش مهمی از گناهان کبیره با زبان انجام می شود. این نکته نیز حائز اهمیت است که توجه به نعمت ها و شکر منعم در برابر نعمت ها، پایه اصلی معرفة الله است (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام ، ج7، ص106).

نتیجه

با تحلیل برخی از موارد مرتبط به ساحات وجودی انسان در نهج البلاغه این نتایج حاصل شده است که از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام ، قلب به عنوان کانون عواطف و احساسات هم آهنگ کننده تمام ساحات وجودی انسان است و ارتباط بین ایمان و عمل از طریق قلب حاصل می شود: «اَلْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ،...، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت227)، ایمان، اوّل معرفت و شهود خداوند به چشم قلب یعنی ساحت ادراکی قلب است و بعد ایجاد شوق در ساحت عاطفی می باشد و نهایتاً اراده برای عمل به ارکان یعنی ساحت ارادی قلب حاصل می شود.

تأثیر ادراک و ایمان بر ساحت عاطفی و ارادی

الف. ایجاد محبت خداوند بر اثر درک عظمت الهی و شوق و اشتیاق قلب به سمت خداوند؛

ب. ایجاد آرامش و اطمینان قلبی و انس با خداوند با یاد و ذکر الهی؛

ج. ایجاد رضا و خشنودی الهی و تسلیم حق شدن؛

د. ایجاد خوف و خشیت به خاطر شناخت عظمت الهی و امیدواری به لطف و رحمت

ص: 176

او؛

ه-. ایجاد صبر و بردباری در راه حق؛

و. توکل به خدا؛

ز. شکرو سپاس؛

ح. ذکر و دعا.

ص: 177

منابع

قرآن کریم، ترجمه: دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغه، سید رضی، ترجمه: محمد دشتی، قم، نشر مشهور، 1379 ش.

1. احمدیان، حمید؛ سعیداوی، علی، تحلیل معنایی درجات تقوا در نهج البلاغه، کاوشی نو در معارف قرآنی، سال اول، شماره 1، 1391.

2. اسنوی، محمد بن حسن، حیاة القلوب فی کیفیة الوصول الی المحبوب ، همایش ابوطالب مکی، بی تا.

3. امام خمینی قدس سره ، روح الله، چهل حدیث، تهران، گلشن، 1368.

4. ایزوتسو، توشی هیکو، مفهوم ایمان در کلام اسلامی، ترجمه: زهرا پورسینا، تهران، انتشارات سروش، 1378.

5. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه و شرح: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1380ش.

6. پور سینا، زهرا، تأثیر گناه بر معرفت، قم، مجله: نامه مفید، 1381.

7. جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1362.

8. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، قم، اسراء، 1376.

9. جیمز، ویلیام، دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، قم، دارالفکر، [بی تا].

10. ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1384.

11. سبحانی، جعفر، الایمان و الکفر فی الکتاب و السنة، قم، النشر الاسلامی و مؤسسه امام صادق علیه السلام ، 1385.

12. سراج زاده، حسن، درآمدی بر نظام اخلاقی قرآن، اصفهان، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1397.

13. سلیمانی سروستانی، لیلا، شکرگزاری در قرآن و حدیث، مجله آموزش معارف اسلامی، شماره 26، ص 24-20، 1392.

14. شاملی، نصرالله، معناشناسی واژه های اخلاقی نهج البلاغه، اصفهان، انتشارات حوزه علمیه، 1394.

شجاعی، محمدصادق، دیدگاه های روان شناختی حضرت آیت الله مصباح یزدی، قم، انتشارات

ص: 178

1. مؤسسه امام خمینی قدس سره ، 1385.

2. شهاب، محمدهادی، کشش های عاطفی و عقلانی ایمان و باور دینی از دیدگاه شهید ثانی، کشف الریبه از احکام الغیبه، بیروت، دارالاضواء، 1387.

3. الطباطبایی، السیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1364.

4. عباسی، ولی الله، فدئیسم، مجله علمی - تخصصی معرفت، شماره 67، 1382.

5. ﻏﺰاﻟﻰ، اﺑﻮﺣﺎﻣﺪ ﻣﺤﻤﺪ، احیاء ﻋﻠ-ﻮم الدﻳﻦ، رﺑ-ﻊ ﺳ-ﻮم و ﭼﻬ-ﺎرم، بیروت، داراﻟﻔﻜﺮ، 1406 ق.

6. فروهی، ناصر، توکل از منظر آیات و روایات، قم، انتشارات رسالت یعقوبی، 1388.

7. فعالی، محمدتقی، ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، قم، کانون اندیشه جوان، 1378.

8. مصباح، محمدتقی، به سوی خودسازی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380.

9. مطهری، مرتضی، شرح منظومه، تهران، انتشارات حکمت، 1360.

10. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، 1374.

11. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام ، قم، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، 1375.

12. نراقی، مهدی،جامع السعادات، ترجمه: کریم فیضی، تهران، قائم آل علی، 1374.

ص: 179

ص: 180

7- صلح طلبی و اخلاق مداری امام علی (علیه السلام) در جنگ جمل

اشاره

عباس حمزه ای(1)

ص: 181


1- . دانشجوی دکتری فقه و حقوق اسلامی، دانشگاه آزاد اصفهان abass.hamzei@gmail.com

ص: 182

چکیده

رابطه اخلاق و صلح طلبی در صحنه های نبرد و جنگ ها، از دیرباز موردتوجه قرار گرفته است و متاسفانه در جوامع امروزی علیرغم وجود مجامع بین المللی در عمل بسیاری از مؤلفه های انسانی آن مورد غفلت قرار گرفته است. امام علی علیه السلام در جنگ با ناکثین، تمامی مسائل اخلاقی و صلح طلبی را مورد اهتمام خود قرار داده است. مقاله حاضر در صدد آن است که با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی، با منابع کتابخانه ای، زوایای مختلف فرماندهی و مدیریت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام را در جنگ جمل تبیین و مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. ازاین رو قبل و حین و بعد از جنگ تمامی مؤلفه های اخلاقی را مدنظر قرار داده است و از هر فرصتی برای جلوگیری از نبرد و یا خاتمه آن استفاده می نماید و با اعزام نماینده نزد عایشه و طلحه و زبیر و ارسال نامه، آن ها را به صلح و گفت وگو دعوت می نماید و به امید رخ ندادن درگیری، آغاز جنگ را از طرف سپاهیان خود به شدت نهی می کند، پس از بستن شدن تمامی روزنه های صلح، وارد نبرد می شود و در هنگام جنگ و نبرد نیز از هر فرصتی جهت پایان دادن به غائله استفاده می کند.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، صلح طلبی، اخلاق، جنگ جمل.

مقدمه

مسئله صلح در جنگ، یکی از امور مهمی است که برای جلوگیری از کشتار نابه جا توسط فرماندهان جنگ اجرا می شود. دین اسلام نیز اصل را در اختلافات و مشاجرات به صلح و نوع دوستی گذاشته است. امام علی علیه السلام در دوران چهارساله حکومت خود سه جنگ

ص: 183

را تجربه کرد؛ اولین جنگ ها، جنگ جمل است که امام علیه السلام در جریان آن تلاش کرد تا آن جاکه امکان دارد، مسئله را از طریق گفت وگو حل کند تا بدان حد که در موردی شخصاً بدون زره و شمشیر برای مذاکره با زبیر به اردوگاه دشمن رفتند. در این مقاله سعی بر آن است تا اقدامات و برخوردهای اخلاقی امام علی علیه السلام و صلح طلبی ایشان با دشمنان خود را به تصویر بکشد.

پیشینه

در زمینه صلح امام علی علیه السلام آثار بسیار محدودی به نگارش درآمده است که از مهم ترین این آثار، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1. فرهنگ صلح در کلام امام علی علیه السلام، علی گلستانی فر، مینا شمخی، تهران: منشور صلح، 1398ش. 2. پدیدارشناسی تکنیک های امام علی علیه السلام برای صلح (مطالعه موردی عهدنامه مکتوب خطاب به مالک اشتر)، اسلامی، روح اله؛ بهرامی عین القاصی، وحید، مجله: جستارهای سیاسی معاصر، پاییز 1393، سال پنجم - شماره 3 علمی – پژوهشی / ISC (18 صفحه – از ص 1 تا 18)

صلح طلبی امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ جمل

اشاره

سیره و اساس سیاست حکومتی امیرمؤمنان همزیستی مسالمت آَمیز را تا آن جاکه امکان داشت دنبال می کرد و صلح و سازش و همکاری و پیوند را بر جنگ و دشمنی و جدایی و پراکندگی ترجیح می داد. آن حضرت در میدان عمل نشان داد که مسالمت و آشتی بر جنگ و خونریزی ترجیح دارد، مگر آن که دشمن همه راه ها را بر صلح و آشتی و مسالمت و دوستی ببندد (دلشاد تهرانی، رخساره خورشید، سیره امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، ص475). در میان فرماندهان نظامی جهان، کسی را سراغ نداریم که به اندازه امام علیه السلام به دشمن

ص: 184

مهلت داده باشد. وی با اعزام شخصیت ها و دعوت به داوری قرآن، در آغاز نبرد صبر و حوصله به خرج داد تا آن جا که صدای اعتراض یاران او بلند شود (سبحانی، فروغ ولایت، ص443). پیش از آغاز جنگ جمل، حضرت از هیچ تلاشی برای رفع مخاصمه فروگذار نکرد و تمام سعی خود را در راه آرامش و جلوگیری از برافروخته شدن آتش جنگ به کار گرفت تا آن جاکه به عامربن مطر شیبانی فرمود: «به خدا سوگند که جز این نمی خواهم که صلح و آرامش به ما بازگردد» (ابن اثیر، تاریخ کامل، ج3، ص225). امام علیه السلام در سخنرانی خود هنگام حرکت به سوی جنگ جمل، نیز بر اولویت راهبردی صلح بر ستیز اشاره کرده و افزودند: «... با این همه، آنان را به اطاعت فرامی خوانم و عذرشان را می پذیرم. اگر پذیرفتند توبه پذیرفته شده است و حق بهترین چیزی است که به سویش بازگشت می شود و اگر سر باز زدند، تیزی شمشیر را به آنان نشان می دهم که آن، برای درمان باطل و یاوری حق بسنده است (ابن عبد ربّه، عقد الفرید، ج2، ص318).

الف) تلاش جهت ثبات صلح و آرامش

هنگامی که فتنه گران جمل به منظور براندازی به سوی بصره عازم شدند، امام علیه السلام تلاش کرد تا در ربذه به آنان برسد و مانع آشوب شود، چون در فید فرود آمد، در گفت وگو با عامربن مطر شیبانی که از کوفه نزد او آمده بود، فرمود: «به خدا سوگند که جز این نمی خواهم که صلح و آرامش به ما بازگردد.» طبری و ابن اثیر در خبری آورده اند که چون علی علیه السلام، تصمیم گرفت از ربذه به سوی بصره رود، پسر رفاعةبن رافع برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان! چه تصمیمی داری؟ و ما را کجا می بری؟ حضرت فرمود: آن چه قصد و آهنگ آن را داریم اصلاح است، اگر از ما بپذیرند و دعوت ما را پذیرا باشند.

ب) تعویق سه روزه جنگ به امید جلوگیری از خونریزی

با هدف تحقق سازش و مصالحه و جلوگیری از مخاصمه، پیش از آغاز جنگ، امام علیه السلام

ص: 185

سه روز صبر کرد و نامه هایی به سران لشکر نوشت و آنان را بر به وجود نیامدن درگیری برانگیخت (دینوری، اخبار الطوال، ص147)، سپس نمایندگان را برای گفت وگو نزد آنان فرستاد، تا مگر دست از تبهکاری بردارند و پند پذیرند و از پیمان شکنی خود برگردند. چون تلاش هایش بی نتیجه ماند، شخصاً نزد آنان رفت (ابن اثیر، تاریخ کامل، ج2، ص335-334)، ولی از آنان پاسخی دریافت نکرد.

ج) فرستادن نمایندگان جهت بر قراری صلح

یک. قاصدی صعصعةبن صوحان

آن حضرت، صعصعةبن صوحان را همراه نامه ای به سوی بصره فرستاد. او با طلحه و زبیر سخن گفت، وقتی با عایشه سخن گفت، احساس کرد که او بیش از دو نفر دیگر قصد بر پایی شر دارد (جعفریان، تاریخ و سیره سیاسی امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام، ص59).

دو. اعزام عبدالله بن عباس

پس از بازگشت صعصعة بن صوحان، امام علیه السلام عبدالله بن عباس را به بصره فرستاد. او به طلحه گفت: مگر تو بیعت نکردی؟ طلحه گفت: شمشیر بالای سرم بود. ابن عباس گفت: من خود ناظر بودم که به اختیار بیعت کردی. طلحه از خون عثمان سخن گفت. ابن عباس گفت: مگر نبود که عثمان ده روز از چاه خانه خود آب می خورد و تو اجازه ندادی از آب شیرین استفاده کند؟ آن گاه علی علیه السلام سراغ تو آمد و از تو خواست تا اجازه دهی از آب استفاده کند. پس از آن ابن عباس با عایشه و زبیر نیز سخن گفت. عایشه چنان به پیروزی خود اطمینان داست که حاضر به گفت وگو با عبدالله بن عباس نشد (جعفریان، تاریخ و سیره سیاسی امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام، ص59).

سه. اعزام نماینده، جهت برقراری صلح

امام علیه السلام یکی از اصحابش به نام مسلم را نزد آنان فرستاد - و با او قرآن بود - تا آن ها را

ص: 186

به خدا دعوت کند و قسم شان داد که از خون ریزی خودداری کنند و خواست تا از آن ها بپرسد، برای چه با وی جنگ می کنند؟ اما او را کشتند و پیکرش را نزد امام علیه السلام آوردند (مفید، الجمل، ص36؛ بلاذری، انساب الأشراف، ج2، ص241).

د) پرهیز از وقوع جنگ و خونریزی

تمایل حضرت به حفظ خون مسلمانان تا بدان جا بود که آن گاه که لشگر امام به محلی که «زاویه» نام داشت رسید، پس از چهار رکعت نماز، دست به دعا برداشت و عرضه داشت: «... خداوندا! این جماعت از فرمان من سرپیچی کردند و بر من ظلم نمودند و بیعت مرا شکستند؛ خداوندا تو خون مسلمانان را حفظ کن».

امام علیه السلام دستور داد لشگر روبه روی دشمن بایستد و آماده نبرد باشد، ولی جنگ آغاز نکنند (مفید، الجمل، ص36).

ه-) اجازه نبرد پس از کشته شدن چند نفر از یاران

پس از کشته شدن چند نفر از لشکریان امام، ایشان دستور به آغاز جنگ داد. این صبر امام تا آخرین لحظات، حکایت از روحیه منازعه زدایی و صلح طلبی حضرت دارد.

و) دعوت شورشیان به بازگشت به جامعه

امام علیه السلام به هیچ روی مایل به برپایی این جنگ نبود، لذا پس از ورود به بصره، با ارسال پیام های مکرر از شورشیان خواست تا به جماعت و طاعت بازگردند، اما پاسخ مثبتی از آنان نشنید. (دینوری، اخبار الطوال، ص147).

ز) قاصدی با قرآن به دست ابن عباس

در روز جنگ، امام علیه السلام قرآنی به دست ابن عباس داد تا نزد طلحه و زبیر رفته با دعوت آنان به قرآن با آن ها سخن بگوید، ابن عباس با طلحه و زبیر سخن گفت، اما عایشه حتی اجازه صحبت نداد و گفت: به صاحبت بگو: بین ما و او چیزی جز شمشیر حاکم نخواهد بود. ابن عباس می گوید: من هنوز از آن ها دور نشده بودم که تیرهای آنان مثل باران به سوی

ص: 187

ما آمد (مفید، الجمل، ص339-336).

ح) موعظه شورشیان در روز جنگ

صبح روز دهم جمادی الاولی لشکر امام آماده شد، آن روز تا ظهر امام علیه السلام در برابر سپاه شورشی ایستاد و آنان را نصیحت کرد، امام خطاب به عایشه می فرمود: خداوند تو را به ماندن در خانه فرمان داده، از خدا بترس و برگرد طلحه و زبیر را نیز به خاطر آوردن عایشه مورد سرزش قرار می داد (مفید، الجمل، ص334).

ط) اعزام جوان قرآن به دست

امام علیه السلام فرمود: آیا کسی از شما هست که این قرآن را به سوی این گروه ببرد و آنان را به آن دعوت کند و اگر دست او را قطع کردند، آن را با دست دیگر بگیرد و اگر هر دو را بریدند و قطع کردند، آن را به دندان بگیرد؟ جوانی برخاست و گفت: من، ای امیرمؤمنان! امام علیه السلام بار دیگر در میان یاران خود ندا کرد و جز همان جوان کسی به او پاسخ نگفت. پس امام علیه السلام مصحف را به جوان داد و گفت: قرآن را بر این گروه عرضه بدار و بگو این کتاب، از آغاز تا پایان، میان ما و شما حاکم و داور باد.

جوان به فرمان امام علیه السلام و همراه با قرآن، به سوی دشمن رفت. آنان هر دو دست او را قطع کردند و او کتاب خدا را به دندان گرفت تا لحظه ای که جان سپرد (طبری، تاریخ طبری، ج3، ص520).

ی) مهلت سه روزه به ناکثین

اشاره

امام علیه السلام سه روز به ناکثین مهلت داد، تا شاید از مخالفت خود دست بردارند و به اطاعت او گردن نهند (سبحانی، فروغ ولایت، ص441).

یک - سخن با زبیر و طلحه در میدان نبرد

امام طلحه را نیز در میدان جنگ صدا زد و به او فرمود: ای ابامحمد! به یاد داری که رسول خدا صلی الله علیه واله درباره من فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟ طلحه گفت:

ص: 188

استغفرالله، اگر به خاطر آورده بودم خروج نمی کردم (ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج11، ص204).

دو - اخلاق مداری امیرالمؤمنین در جنگ جمل

امیرمؤمنان علی علیه السلام که تربیت یافته آموزه های قرآنی است، اجازه مرزشکنی و حریم دری در هیچ عرصه ای، حتی در شرایط سخت جنگی و نسبت به دشمن متجاوز را هم نمی دهد (دلشاد تهرانی، رخساره خورشید، سیره امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، ص159).

سه - اصحاب جمل برادران ما هستند!

در روایتی از امام علی علیه السلام آمده است: «أَنَّ عَلِیّاً(علیه السلام) لَمْ یَکُنْ یَنْسُبُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ حَرْبِهِ إِلَی الشِّرْکِ وَ لَا إِلَی النِّفَاقِ وَ لَکِنَّهُ کَانَ یَقُولُ هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا»؛ «امام علی علیه السلام به هیچ کدام از کسانی که با او به جنگ برخواسته بودند، نسبت شرک و نفاق نمی داد، بلکه می فرمود: آنان برادران ما بودند که بر علیه ما شوریدند (حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 15،ص83).

چهار - خودداری از آوردن همسر پیامبر به میدان جنگ

وقتی خبر زمینه سازی طلحه و زبیر و عایشه در مکه و تحریک آنان برای ایجاد یک آشوب و حرکتشان به سوی بصره، به وی رسید. قبل از رویارویی با آنان یاران خود را فراخواند و از نظر آنان آگاهی یافت. عبدالله بن عباس پیشنهاد کرد که علی علیه السلام امّ سلمه (همسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) را نیز همراه خود سازد. امام علیه السلام این نظر را رد کرد و فرمود: «من صلاح نمی دانم امّ سلمه را از منزل بیرون آورم، آن گونه که طلحه و زبیر، عایشه را بیرون آوردند» (مفید، الجمل، ص239). چرا چنین کرد؟ زیرا او تنها به حق می اندیشید، نه پیروزی، به هر طریقی که باشد (محمدی ری شهری، دانشنامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ص133،134). لذا نه تنها با این پیشنهاد موافقت نکرد، بلکه با آن مخالفت و آن را رد نمود.چراکه علی علیه السلام نمی خواهد از هر وسیله ای برای رسیدن به پیروزی برسد، اگرچه با این عمل

ص: 189

می توانست نقش مؤثر عایشه و همراهی بصری ها را با عایشه به شدت کاهش دهد و شک و تردید در پیوستن افراد با امام علی علیه السلام را خنثی نمایند و نگویند در این لشکر عایشه امّ المؤمنین هست (دلشاد تهرانی، رخساره خورشید، سیره امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، ص255).

پنج - عدم سرزش شرکت کنندگان در جنگ

امام وقتی بر کشتگان دشمن در جنگ جمل رسید و ویژگی ها و نحوه برخورد هریک را بازگو کرد، بر عبدالله بن حکیم حزام گذشت و فرمود: این شخص با پدرش در مورد بیرون آمدن مخالفت کرد و پدرش هرچند ما را یاری نداد، اما بیعتش را با ما نیک داشت، اگرچه وقتی که در جنگ شک و تردید نمود، از آن دست کشید و نشست، من امروز کسی را از ما یا غیر ما که از جنگ دست کشیده باشد، ملامت و سرزنش نمی کنم، بلکه کسی مورد سرزنش واقع می شود که با ما نبرد می کند (مفید، الجمل، ص227).

شش - خبری از تعرض به زنان به من نرسد

امام علیه السلام در بصره به خانه عبدالله بن خلف خزاعی که او و برادرش عثمان در نبرد جمل کشته شده بودند و عایشه در آن جا حراست می شد رفت، زن او صفیه دختر حارث بن طلحةبن ابی طلحه به امام توهین نمود، امام پاسخی نداد، حتی به هنگام خروج از خانه نیز، صفیه اهانت خود را تکرار کرد، یاران امام تحمل خود را از دست دادند و همسر عبدالله را تهدید کردند. امام آنان را از هر نوع تعرض بازداشت و گفت: هر گز از تعرض به زنان خبری به من نرسد (سبحانی، فروغ ولایت، ص458).

هفت - رعایت حال زنان

امام علیه السلام پیش از هر نبردی می فرمود: زنان را با آزار رسانیدن برمیانگیزانید، اگرچه آبرویتان را بریزند و به زمامدارانتان دشنام دهند، زیرا توانشان اندک و روحشان حساس و خردشان دستخوش تحریک است (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 14).

ص: 190

هشت - عدم تخلف از فرمان عمومی

از جمله آموزه های دینی در اسلام، مقیدبودن به عهد و پیمان حتی با دشمنان و در جنگ می باشد، امام علی علیه السلام پس از فرمان عفو عمومی، ضمن پایبندی به آن، اگرچه به تعدادی از سران و فرماندهان چیره گردید و می توانست آنان را به قتل برساند، ولی خلف عهد و پیمان را امری مذموم و خلاف تعلیمات قرآنی و سنت رسول خدا صلی الله علیه واله می دانست، علیرغم دست یافتن به مروان و عبدالله بن زبیر و تعدادی از فرماندهان، در راستای عفو عمومی، از کشتن معرکه گیران نبرد خودداری نمود، لذا پس از فرمان عفو عمومی که امام به دیدار عایشه به خانه عبدالله بن خلف خزاعی رفت و در بدو ورود مورد اهانت همسر واقع شد، امام عکس العملی نشان نداد و در برگشت نیز دوباره صفیه گفته خود را تکرار کرد، امام برای آن که خاموشش کند، فرمود: اگر من آن طور بودم که تو می گویی این درهای بسته را باز می کردم و کسانی را که پشت آن ها هستند می کشتم (مروان حکم در اتاقی در بسته عبدالله بن زبیر در خانه ای دیگر و رئیس قبیله بصره با تعدادی دیگر در اتاقی دیگر) بودند، امام علیه السلام طبق فرمان عمومی که داده بود، نمی خواست آن ها را بکشد، فقط می خواست آن زن قریشی ساکت شود، در این حال یاران آن حضرت دست به قبضه شمشیر بردند، برای جلوگیری از حمله آنان به مولایشان امام علی علیه السلام صفیه وقتی این سخن را شنید خاموش شد.

تاکتیک نظامی امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ جمل

الف) خفه کردن توطئه جنگی در نطفه

وقتی خبر سرپیجی حاکم خودکامه شام به امام علیه السلام رسید، وی با سپاه رزمنده خویش تصمیم گرفت که به تمرد معاویه با قدرت پاسخ بگوید و در این فکر بود که ناگهان نامه امّ افضل، دختر حارث بن عبدالمطلب، به وسیله پیک تندرو رسید و امام علیه السلام را از پیمان شکنی طلحه و زبیر و حرکت آنان به سوی بصره آگاه ساخت. وصول نامه تصمیم امام

ص: 191

را دگرگون ساخت و سبب شد که آن حضرت با همان گروهی که عازم شام بود، به سمت بصره حرکت کند تا پیمان شکنان را در نیمه راه دستگیر کند و فتنه را در نطفه خفه سازد. ایشان با هفت صد نفر فدایی از مدینه راه بصره را در پیش گرفت. وقتی به «ربذه» رسید، آگاه شد که پیمان شکنان قبلا احتمال دستگیری خود را در نیمه راه پیش بینی کرده بودند و به وسیله افراد آشنا از بیراهه عازم بصره شده اند. برخی از یاران امام یادآور شدند که از تعقیب طلحه و زبیر منصرف شود، ولی امام نظر آنان را نپذیرفت. علی علیه السلام در این مورد سخنی بدین شرح دارد: «به خدا سوگند، من هرگز مانند کفتار نیستم که با نواختن ضربات آرام و ملایم بر در لانه اش به خواب رود و ناگهان دستگیرش سازند. بلکه من با شمشیر برنده علاقه مندان حق آنان را که پشت به آن کنند می زنم و به یاری دست های فرمانبردان، عاصیان و تردیدکننندگان را عقب می رانم تا آن گاه که مرگ من فرارسد (سبحانی، فروغ ولایت، ص405-404).

ب) عدم غافلگیری و رهانکردن دشمن

وقتی نامه امّ افضل، دختر حارث بن عبدالمطلب، به وسیله پیک تندرو رسید و امام علیه السلام را از پیمان شکنی طلحه و زبیر و حرکت آنان به سوی بصره مطلع ساخت، ایشان به جهت غافگیرنشدن و فرصت ندادن به دشمن با سپاه خود عازم بصره شد.

ج) حقوق مردم در مسیر جنگ رعایت گردد

امیرمؤمنان علیه السلام برخلاف رسم دنیای آن روز در جنگ، اجازه هیچ گونه مرزشکنی به سپاهیان خود نداده است و آنان را ملزم ساخته که در شرایط سخت جنگی حریم داری کنند و از آزار رسانیدن به مردمان در مسیر حرکت خود، چه مسلمان و چه غیرمسلمان پرهیز کنند و چیزی به زور از آنان نگیرند و تنها استثنایی که معین کرده بود این است که اگر سربازی در شدت گرسنگی قرار گرفت و هیچ راهی برای سیرکردن خود نیافت، فقط به اندازه خوراک خود از مردمان چیزی دریافت کند.

ص: 192

لذا در نامه 60 نهج البلاغه نخست به سرداران و فرماندهان و کارگزاران خود سفارش می کند که سربازان را در مسیر خویش به سوی میدان جنگ، از تجاوز و دست اندازی به حقوق مردم آبادی های میان راه بازدارند (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 60).

د) کیفر آزاردهندگان به مردم در مسیر

هم چنین امام در نامه 60 می افزاید: اگر خلافی از آنان (سربازان و افراد سپاه) سر زد و به مردم آزار و اذیت و ستمی روا داشتند، آنان را کیفر دهند (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 60).

ه-) ستم سربازان را به درگاه خدا و نزد من گزارش دهید

امام علیه السلام در پایان نامه 60 به همه آنان و مردم آگاهی می دهد که من خود پشت سر سپاه به سوی شما می آیم. اگر خود نتوانستید از ستم آنان پیشگیری کنید و چاره ای جز برداشتن دادخواهی به درگاه پروردگار نیافتید، به درگاه خویش شکوه کنید، من هم به خدا از دست آنان شکایت می کنم و هم به من که به خواست خدا از میان بردارنده ستم ها و ناشایست هایشان هستم، گزارش و عرض شکایت کنید (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 60).

و) تهییج و ترغیب سربازان

خود آن حضرت با سخنان آتشین سپاه را آماده نبرد با دشمن کرد (مفید، الجمل، ص334).

به فرزندش محمد حنفیه فرمان می دهد: به اندازه ای پیش برو که آن را بر چشم جمل فرو کنی (سبحانی، فروغ ولایت، ص445).

ز) شجاعت در جنگ

آن حضرت در هیچ صحنه ای فرار نکرد، زره حضرت پشت نداشت ... از کلمات بلند امیرمؤمنان علیه السلام است که فرمود: در مسائل نظامی و جنگی، عاطفی برخورد نکنید (موسوی

ص: 193

خوئی، امیرمؤمنان علی علیه السلام از دیدگاه شخصیت های برجسته، ص111، به نقل از کلینی، کافی، ج39، ص5).

ح) فرمانده سپاه در خط مقدم می جنگد

امام علیه السلام پس از درنگ فرزندش محمد حنفیه در فرمان پیشروی به خاطر فشار تیرباران دشمن، پرچم را از او گرفت و درحالی که شمشیر در دست راست و پرچم در دست چپ او قرار داشت، خود حمله را آغاز کرد و تا قلب لشکر پیش رفت، سپس برای اصلاح شمشیر خود - که کج شده بود - به سوی یارانش بازگشت.

یاران امام علیه السلام مانند حسن علیه السلام و حسین علیه السلام و عمار و مالک به او گفتند: ما کار حمله را صورت می دهیم، شما در این جا توقف کنید، امام علیه السلام به آنان پاسخ نداد و نگاهی هم نکرد، بلکه چون شیر می غرید و تمام توجه او به سپاه دشمن بود و کسی را در کنار خود نمی دید، آن گاه پرچم را دو مرتبه به فرزند خود می داد و حمله دیگری آغاز می نمود و به قلب لشکر فرو می رفت و هرکس را در برابر خود می دید درو می کرد. دشمن از پیشروی او فرار می کرد و به اطراف پناه می برد (سبحانی، فروغ ولایت، ص445).

ط) دفاع رزمندگان از همدیگر

امام علی علیه السلام در سخنانی در بصره در جمع یاران خود در برانگیختن آنان طی خطابه ای چنین گفت: «در برابر آن ها برخیزید و بر ایشان سخت بگیرید، بردبارانه و پاداش جویانه با آن ها رودررو شوید و می دانید شما با آنان جنگ و ستیز می کنید درحالی که خود را برای ضربه های سخت و کوبنده و جنگیدن با همتایان آماده ساخته اید. هرکس از شما که در رویارویی خود را دلیر و توانمند یافت و از یکی از برادرانش سستی مشاهده نمود، پس از برادرش که بر او برتری داده شده دفاع نماید، همان گونه که از خود دفاع می کند، که اگر خدا بخواهد او را همچو وی قرار می دهد (مفید، الجمل، ص225).

ص: 194

ی) آغازگر جنگ نباشید

وقتی با تیر دو دست قاصد امام علیه السلام را قطع کردند و سرانجام به شهادت رساندند، وقوع این جریان نبرد را قطعی ساخت و عناد ناکثان را آشکار ساخت، با این حال باز هم امام علیه السلام بزرگواری نشان داد و پیش از حمله فرمود: من می دانم که طلحه و زبیر تا خون نریزند، دست از کار خود برنمی دارند، ولی شما آغاز به نبرد نکنید تا آنان شروع کنند (ابن اثیر، تاریخ کامل، ج3، ص243).

ک) عدم قتل زخمی ها و مجروحین

امام علیه السلامقبل از نبرد به اصحاب خود فرمودند: اگر کسی از آنان فرار کرد، او را تعقیب نکنید، زخمی ها را نکشید و لباس دشمن را از تنش در نیاورید (ابن اثیر، تاریخ کامل، ج3، ص243). حضرت علی علیه السلام وقتی بر کشتگان دشمن عبور می کرد بر عبدالله ابی عثمان اخنس بن شریق گذشت، فرمود: اما این شخص وقتی که شمشیرهای افراد را برگرفتند او را دیدم که پا به فرار گذاشت و از صف دور می شد، پس من از کشتن او منع کردم، اما کسی که او را منع کردم نشنید و او را به قتل رساند (مفید، الجمل، ص227).

ل) فرمان و نحوه نگرش در رویایی به دشمن

حضرت علی علیه السلام به فرزندش سفارش می کند: اگر کوه ها از جای خود کنده شوند، تو بر جای خود استوار باش، دندان ها را بر هم بفشار. کاسه سرت را به خدا عاریت ده. گام های خود را بر زمین میخکوب کن. پیوسته به آخر لشکر بنگر (تا آن جا پیشروی کن) و چشم خود را بپوش و بدان که پیروزی از جانب خدای سبحان است (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص244).

م) شتر عایشه را نشانه برید

همت لشکر بصره این بود که شتر عایشه سر پا باشد، زیرا سمبل ثبات و استقامت آن ها بود. ازاین رو سپاه امام چون کوه به سوی جمل حمله برد و آنان نیز کوه آسا به دفاع پرداختند و

ص: 195

برای حفظ زمام آن، هفتاد نفر از ناکثان دست خود را از دست دادند (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص244).

لذا امام علیه السلام فریاد زد: «ویلکم! اعقروا الجمل فإنّه شیطان. اعقروه و إلّا فنیت العر. لایزال السیف قائماً و راکعاً حتی یهوی هذا البعیر إلی الأرض»؛ «وای بر شما! شتر عایشه را پی کنید که آن شیطان است. پی کنید آن را وگرنه عرب نابود می شود. شمشیرها پیوسته در حال فراز رفتن و فرود آمدن خواهند بود تا این شتر بر پا باشد» (سبحانی، فروغ ولایت، ص447، به نقل از ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص244).

ن) رعایت حقوق رزمندگان

موجودی بیت المال شش صد هزار درهم بود که همه را در میان سپاهیان تقسیم کرد و به هریک پانصد درهم رسید، در پایان تقسیم، پانصد درهم باقی ماند که آن را برای خود اختصاص داد. ناگهان فردی در رسید و مدعی شد که در این نبرد شرکت داشته، ولی نام او از قلم افتاده است. امام علیه السلام آن پانصد درهم را نیزبه او داد (طبری، تاریخ طبری، ج3، ص547؛ سبحانی، فروغ ولایت، ص461).

س) مدارا با دشمن پس از پیروزی

امام علیه السلام پیش از هر نبرد چنین می فرمود: ... پس هنگامی که به اذن خدا برای آنان شکست و پشت کردن پیش آمد، پشت کرده را مکشید و به ناتوان آسیب نرسانید و زخم دیده را از پا در میاورید و زنان را با آزار رسانیدن برمیانگیزانید (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 14).

امام علیه السلام پس از پایان جنگ، دستور داد تا کسی را تعقیب نکنند. هرکس تسلیم شد او را نکشند و مجروحی را از بین نبرند. امام علیه السلام حتی کسانی چون مروان و فرزندان عثمان را آزاد کرد. در آن لحظه مروان گفت: بیعت نخواهد کرد مگر آن که او را بر بیعت مجبور کنند. امام علیه السلام فرمود: حتی اگر بیعت کند، هم چون یهود بیعت را نقض می کند. امام به جز آن چه

ص: 196

دشمن در جنگیدن از آن بهره می برد، اجازه برداشتن اموال شخصی مقتولین و شکست خوردگان را ندادند (جعفریان، تاریخ و سیره سیاسی امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام، ص64).

امام علیه السلام در فرازی از نامه ای به اهل کوفه، پس از پیروزی در جنگ جمل چنین می نویسد: ... از آنان خواستم که از شکستن پیمان من و عهد خدا توبه کنند، ولی نپذیرفتند، جز آن که با من و همرانم بجنگند و در عصیان پافشاری نمایند. پس با جهاد در برابر آنان به پا خواستم و خداوند بسیاری از آن پیمان شکنان را به هلاکت افکند و عده ای از آنان به بلاد خود فرار کردند و طلحه و زبیر بر اثر پیمان شکنی و شقاوت خویش کشته شدند و آن زن بر ایشان از شتر حجر (شتر قوم ثمود) شوم تر بود، پس شکست خوردند و گریختند و اسباب و همه راه ها بر آن ها بسته شد و چون دیدند آن چه را که بر سر آن ها آمد، از من طلب عفو و گذشت کردند. پس از آن ها پذیرفتم و شمشیر را از ایشان در نیام کردم و حق و سنت را در میان آن ها به اجرا گذاشتم (مفید، الجمل، ص230).

ع) مدارا بر عایشه، فرمانده سپاه

امام علیه السلام به محمدبن ابی بکر، برادر عایشه دستور فرمود: هرگاه شتر را پی کردند و عایشه بر زمین افتاد، خودت را به او برسان و مواظب باش جسارتی به وی نشود.

ف) توهین کننده به اسرا حد می خورد

به حضرت اطلاع دادند که دو نفر از اهل کوفه در خانه عایشه ایستاده و با بانگ بلند سخنان درشت می گویند تا عایشه بشنود، حضرت دستور داد به آن دو نفر تازیانه زدند (ابن اثیر، تاریخ کامل، ج3، ص139).

منتهای جوانمردی او به اندازه ای بود که در دلجویی از وی، فرمان داد دو جوان کوفی که پشت خانه عایشه شعر در هجو او خوانده بودند، هریک را صد تازیانه زدند (موسوی خوئی، امیرمؤمنان علی علیه السلام از دیدگاه شخصیت های برجسته، ص84).

ص: 197

ص) بازگرداندن عایشه با عزت و احترام

امام علیه السلام به بیست نفر از زنان پاکدامن از قبیله عبدالقیس و همدان دستور داد تا لباس مردان پوشیدند، عمامه بر سر آن ها نهاد و شمشیر حمایلشان کرد و فرمود عایشه نداند شما زنید، صورت را چون مردان بپوشانید و فرمود آن ها در اطراف عایشه باشند و هنگام سوارشدن و پیاده شدن و رفع حوایج به او کمک کنند و به عبدالرحمن پسر ابی بکر فرمان داد تا با سی نفر از مردان او را به مدینه ببرند و پیوسته با عایشه و زنان دیگر فاصله داشته باشند (مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص227). دکتر طه حسین، نویسنده دانشمند مصری در کتاب علی و فرزندانش می نویسد: گرچه با همه این محبت ها و فتوت ها هرگز عایشه نتوانست از ابراز کینه و عداوت نسبت به علی علیه السلام خودداری کند و خبر شهادت امام را که شنید شادی کرد و به قول طه حسین گفت: علی علیه السلام با مرگ راحت شد و دیگران را نیز راحت کرد (صدر، علی بن ابی طالب علیه السلام مرد نامتناهی، ص30-31).

ق) عفو و گذشت مردم بصره

پس از ظفر و پیروزی بر آنان امام علیه السلام پس از پیروزی بر قوم بصره، پس از حمد و سپاس پروردگار فرمود: پس ای اهل بصره! چه گمانی دارید اکنون که پیمانم را شکستید و دشمنم را علیه من یاری دادید؟ آن گاه مردی برخاست و گفت: پندار ما نیک است و تو را می بینیم که پیروز شدی و قدرتمند گشته ای، پس اگر ما را مجازات کنی، جرمی است که ما کرده ایم و اگر ببخشایی، گذشت در نزد خداوند دوست داشتنی تر است.

پس فرمود: از شما گذشتم، پس بپرهیزید از فتنه و آشوب که شما در میان رعیت، نخستین کسانی هستید که پیمان را شکستید و یکپارچگی این امت را دریدید (مفید، الجمل، ص229). هم چنین در نامه ای به اهل کوفه، پس از شرح حال نحوه خروج طلحه و زبیر و

ص: 198

پیمان شکنی آنان و نحوه اتمام حجت و در نهایت جنگ و شکست آنان فرمود: پس شکست خوردند و گریختند و اسباب و همه راه ها بر آنان بسته شد و چون دیدند آن چه را که بر سرشان آمد، از من طلب عفو و گذشت کردند، پس از آن ها پذیرفتم و شمشیر را از ایشان در نیام کردم و حق و سنت را در میان آن ها به اجرا گذاشتم (مفید، الجمل، ص231).

ر) گریه بر مرگ زبیر و طلحه

در تمام جنگ هایی که دشمنان بر او تحمیل کردند، پس از ختم جنگ، در سینه او از دشمنانی که به خون ریزی شخص او و یارانش برخاستند کم ترین کینه ای نمی ماند ... در جنگ جمل بر مرگ طلحه و زبیر گریست (صدر، علی بن ابی طالب علیه السلام مرد نامتناهی، ص29).

ش) نماز بر کشتگان دشمن

در میدان جنگ جمل بر کشتگان دشمن عیناً مانند مقتولان سپاه خود نماز گذاشت (صدر، علی بن ابی طالب علیه السلام مرد نامتناهی، ص23).

نتیجه

در جنگ جمل (ناکثین) تمام تلاش و همّ و غم مولی بر آن بود تا از بروز هر نوع کشمکش و درگیری و تشتت و نزاع در میان مسلمانان جلوگیری شود. حفظ وحدت و عدم انشقاق در جامعه اسلامی راهبرد اصلی امام بود، هنگامی که فتنه گران جمل به بصره عازم شدند، امام به خدا سوگند می خورد که جز این نمی خواهم که صلح وآرامش به ما برگردد، لذا در راستای استراتژی صلح طلبی خویش، نمایندگان متعددی جهت برقراری صلح و عدم درگیری نزد سران جنگ جمل می فرستد و حتی آن ها را سوگند می دهد دست از خونریزی بردارند. تعویق جنگ و عدم شروع به درگیری، خویشتن داری مثال زدنی ایشان در عدم ایجاد درگیری و سخن با سران جنگ از جمله زبیر، بیانگر راهبرد صلح طلبی امام و ایجاد آرامش و صفا و صمیمیت در میان مسلمانان دارد. حتی در گرما گرم نبرد و درگیری،

ص: 199

وقتی پایداری دشمن را بر محور جمل عایشه می بیند، دستور پی کردن جمل را به جهت ختم غائله می دهد، تا از خونریزی جلوگیری شود. از جمله راهبرد جنگی امام علیه السلام، پایبندی به ارزش های الهی و اخلاق محوری بود که از ابتدا تا انتهای این غائله هویداست. وی پس از پیروزی به جای انتقام و سرزش، عفو عمومی را اعلام و به آن پایبند می شود و علیرغم دست یافتن به باقیمانده سران سپاه دشمن از جمله عبدالله بن زبیر و مروان حکم و رئیس قبیله بصره، از کشتن آنان خودداری و با اسیران، به ویژه عایشه، با محبت و رافت اسلامی برخورد می کند و با عزت و احترام وی را به مدینه برمی گرداند. این ها همه بیانگر این حقیقت است که حضرت علی علیه السلام یک صلح طلب واقعی بود و از هر وسیله ممکن جهت ایجاد صلح و امنیت و آرامش دریغ نمی ورزید و در صورت بروز جنگ تحمیلی از جمله جنگ جمل، از هر فرصتی جهت فراهم نمودن صلح استفاده می کرد و در راستای اتمام غائله تلاش می کرد و در تمامی مراحل جنگ پایبند به رعایت نکات اخلاقی و انسانی بود. سیره امام علی علیه السلام می تواند الگویی مناسب برای جوامع اسلامی و حتی جوامع بشری در برقراری صلح و صفا و صمیمیت قرار گیرد تا همه نکات اخلاقی مورداتفاق بشریت رعایت گردد، تا اولاً جنگی در جهان به وجود نیاید و اگر به وجود آمد از کشتار بی گناهان که به جنایت بشری معروف است، خودداری شود. به ویژه برای مسلمانان جهان و حکومت های اسلامی می تواند الگویی مناسب و راهگشا باشد که با تاسی از امیرمؤمنان علیه السلام جهت برقراری صلح و امنیت و آرامش تلاش کنند و از هرگونه تفرقه، تشتت و انشقاق در جوامع اسلامی جلوگیری نمایند.

ص: 200

منابع

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن ابی الحدید، عزالدین عبدالحمیدبن هبة الله، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمدابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیة، 1378ق.

2. ابن اثیر، عزالدین، تاریخ کامل، ترجمه: محمدحسین روحانی، اساطیر، تهران، 1372ش.

3. ابن عبد ربِّه، احمدبن محمد، عقد الفرید، بیروت، دارالکتاب العربی، 1384ش.

4. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415-1419ق.

5. بلاذری، ابوالحسن احمد یحیی، انساب الأشراف، تحقیق: شیخ محمدباقر محمودی، بیروت،، مؤسسه الأعلی، 1397ق.

6. جعفریان، رسول، تاریخ و سیره سیاسی امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام، چ6، قم، دلیل ما، 1391ش.

7. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة - قم، چاپ: اول، 1409 ق.

8. دلشاد تهرانی، مصطفی، رخساره خورشید، سیره امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، تهران، انتشارات دریا، 1394ش.

9. دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، اخبارالطوال، تحقیق: عبدالمنعم عامر، قم، دار الإحیاء الکتب العربیة، 1960م.

10. سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، قم، موسسه امام صادق علیه السلام، 1376ش.

11. صدر، حسن، علی بن ابی طالب علیه السلام مرد نامتناهی، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1341ش.

12. طبری، محمدبن جریر یزید، تاریخ طبری (تاریخ الأمم و الملوک)، تحقیق: ابراهیم محمد ابوالفضل، بیروت.

13. عاملی، شمس الدین محمدبن مکی، وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، قم، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، 1414ق.

14. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.

15. محمدی ری شهری، محمد، دانشنامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ترجمه: عبدالهدی مسعودی و دیگران، قم، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، 1388ش.

مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی

ص: 201

1. فرهنگی، 1370ش.

2. مفید، ابوعبدالله محمدبن نعمان بغدادی، الجمل والنصرة لسید العترة فی حرب البصرة، تحقیق: السیدعلی میرشریفی، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، 1413ق.

3. مفید، محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی، ترجمه: ارشاد شیخ مفید، ترجمه: واحد ترجمه انتشارات سرور با همکاری سید حسن موسوی مجاب، قم، انتشارات سرور، 1388ش.

4. موسوی خوئی، سید حجت، امیرمؤمنان علی علیه السلام از دیدگاه شخصیت های برجسته، چاپ 7، قم، انتشارات دار الفیض، 1388ش.

ص: 202

8- سیره اخلاقی علوی (علیه السلام) در جنگ ها

اشاره

رضا بصیرت(1)، مصطفی مظاهری تهرانی(2)

ص: 203


1- . دانش آموخته سطح 4 حوزه علمیه - کلام؛ basir133@gmail.com
2- . سطح 3 حوزه علمیه؛ Mustafa_mazaheri@yahoo.com

ص: 204

چکیده

مبنای اصلی و اوّلیه امام علی (علیه السلام) به تبعیّت از مبانی قرآن، بر صلح و ترک مخاصمه بوده است و امام به منظور تحقق این امر، تلاش های بسیاری انجام داده و از هر راهکاری استفاده می نمودند، به عبارت دیگر، امام در هر موقعیتی به دنبال ایجاد صلح و آشتی میان مؤمنان بودند، حتّی زمانی که جنگی از سوی دیگران بر حضرت تحمیل می شد، تمام سعی خود را به کار می گرفتند که کار به درگیری نظامی منجر نشود. از نکات حائز اهمیّت در سیرۀ حضرت، شیوۀ برخورد ایشان با افراد مختلف در شرایط پرهیاهوی جنگی است. عموماً در چنین شرایطی فرماندهان جنگی به دنبال پیروزی بر دشمن و تسلط بر جان و مال و ناموس او به هر طریق ممکن هستند، ولی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان حاکم اسلامی و فرمانده بزرگ جنگی، هیچ گاه برای رسیدن به مطلوب، از شیوه های متعارف و ناجوانمردانه استفاده نکرده و همراه عدالت و رأفت اسلامی را مدّ نظر قرار می دادند، تا جایی که دستور می دادند در جنگ ها به زنان تعرضی نشود و با اسراء با مدارا رفتار شود، حتّی در مقابل دشمنانی نظیر طلحه و زبیر و یا حتّی عبدالرحمن بن ملجم نیز هیچ گاه از دایرۀ عدالت خارج نگردیدند. بااین حال زمانی که حضرت از صلح و بازگشت دشمن ناامید می شدند، لحظه ای در تصمیم خود درنگ نمی کرده و با قاطعیت تمام، در مقابل دشمن می ایستاد و به هیچ عنوان، حاضر به مصلحت اندیشی در برابر دشمن نبوده و به دنبال سیاست بازی هایِ باطلِ مزوّرانه نبودند. در کنار همه این موارد، توجه خاص امام، به امور معنوی و عدم اهتمام به امور دنیوی، قابل توجه است؛ حضرت به هنگام جنگ ها،

ص: 205

هرگز دعا و توجه به لطف خدا را فراموش نکرده و به یاران خود هم متذکر می شدند. سیرۀ اخلاقی امام، یک سیرۀ فراگیر بود و رفتار ایشان، هم برای یاران خود اُسوه و الگویی مناسب بود و هم دشمنان را تحت تأثیر قرار می داد. صفات و کمالات اخلاقی حضرت از گستردگی فراوانی برخوردار است و ازجمله صفات بارز حضرت در جنگ ها، می توان به شجاعت، حیاء، جوانمردی، وفای به عهد و بصیرت حضرت، اشاره نمود. کلیدواژه ها: امام علی (علیه السلام)، سیرۀ علوی، سیره اخلاقی، اخلاق جنگی، جمل، صفین، نهروان.

مقدمه:

شخصیت والای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ژرف تر و وسیع تر ازآن است که فردی بتواند در همۀ جوانب و ابعاد آن واردشده و در مورد آن، تحقیق و بررسی کند. هر محقّق و پژوهشگری هرچند حاذق و توانا باشد، حداکثر می تواند یک یا چند جهت معین و محدود از شخصیت ایشان را برای مطالعه و بررسی انتخاب کرده و به آن اکتفا کند؛ که ازجمله می توان به سیرۀ اخلاقی حضرت علی (علیه السلام) اشاره کرد که خود از گستردگی فراوانی برخوردار است و یکی از جهات آن، سیرۀ اخلاقی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در جنگ های زمان حکومتشان می باشد. در این مقاله به بررسی مجموعه کلام ها و رفتارهای حضرت امام علی (علیه السلام) با نگاه اخلاقی در جنگ های جمل، صفین و نهروان که در زمان حکومت حضرت به وقوع پیوست؛ پرداخته شده است.

پیشینه

در مورد زندگانی و شخصیت امام علی (علیه السلام) و فضایل اخلاقی و سیرۀ حضرت کتب فراوانی نگاشته شده است، همچنین کتب تاریخی مختلفی در مورد حکومت و جنگ های زمان حضرت نوشته شده است که ازجملۀ آن ها می توان به این چند مورداشاره

ص: 206

کرد، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، دانش نامۀ امیرالمؤمنین، المعیار و الموازنه و جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت؛ امّا در این کتاب ها کمتر کسی به بررسی جایگاه اخلاق در جنگ ها پرداخته است و اکثراً یا فقط به ذکر فضایل اخلاقی پرداخته اند و یا به بیان واقعۀ تاریخی و نقش آفرینی حضرت، بر اساس آنچه واقع شده است و کمتر مشخص شده است که رفتار حضرت در آن واقعۀ تاریخی بر اساس کدام فضیلۀ اخلاقی هست و می تواند به آن مربوط باشد و علت آن رفتار و کلام چه چیزی می تواند باشد.

سیرۀ اخلاقی علوی (علیه السلام) در جنگ ها

ترجیح صلح بر جنگ

اشاره

امام علی (علیه السلام) پیوسته به دنبال صلح و ترک جنگ بودند و دربارۀ ترجیح صلح بر جنگ می فرمایند:«وَجَدْتُ الْمُسَالَمَةَ مَا لَمْ یَکُنْ وَهْنٌ فِی الْإِسْلَامِ أَنْجَعُ مِنَ الْقِتَالِ.» (آمدی؛ آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 731، ح 79؛ صلح را مادامیکه مایه ی وهن و سستی اسلام نباشد، سودمندتر از جنگ یافته ام) حضرت از هیچ تلاشی برای تحقق این امر کوتاهی نمی کردند، گاهی به صورت سفارش و مذاکره و گاهی هم به صورت دعا و این سیره طبق آیۀ شریفه قرآن است: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ.» (أنفال/ 61).

الف) سفارش های حضرت امام علی (علیه السلام) قبل از جنگ

امام علی (علیه السلام) همیشه یاران خود را بر ترک جنگ دعوت می کردند و می فرمودند: شما آغازگر جنگ نباشید. این سیرۀ علوی (علیه السلام) مطابق سیرۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) است، زیرا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «با مردم مدارا کنید و به آن ها

ص: 207

فرصت دهید و پیش از آنکه به حق دعوتشان کنید بر ایشان متازید.» (محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمه، ج 1، ص 318). امام صادق (علیه السلام) در مورد عدم اهتمام حضرت به جنگ می فرمایند: «امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیکار نمی کردند، مگر بعدازظهر و می فرمودند: این زمان، به شب نزدیک تر و مناسب تر است تا کشتن افراد کمتر باشد، جنگجویان بازگردند و شکست خوردگان، نجات پیدا کنند.» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 4، ص 333؛ کلینی، الکافی، ج 5، ص 230). در جنگ جمل امیرالمؤمنین (علیه السلام) به هر طریق ممکن تلاش می کردند از شروع جنگ جلوگیری کنند و به یارانشان می فرمودند: «بایستید تا آن ها جنگ را شروع کنند، فراریان را نکشید، بر زخمیان حمله نکنید و لباس و اموال آن ها را بر خود حلال ندانید.» (جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 86). همچنین در جنگ صفین امیرالمؤمنین (علیه السلام) قبل از آغاز جنگ، به یارانشان می فرمودند: «تا آنان جنگ را آغاز نکرده اند، شما به جنگ با آنان نپردازید، زیرا حجّت با شما است و بگذارید آن ها جنگ را شروع کنند که این خویشتن داری شما، حجتی دیگر به سود شما و بر ضرر آنان می باشد و اگر بر آنان پیروز شدید، فراریان را نکشید، بر زخمیان حمله نبرید، عورتی را برهنه نسازید و کشته ای را مثله نکنید و اگر بر قرارگاه دشمن، مسلّط شدید، پرده ای را ندرید و بدون اجازه من، وارد خانه ای نشوید.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 14؛ نصر بن مزاحم، پیکار صفین ، ص 278؛ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 98). روزی یاران به امام (علیه السلام) فرمودند: «چرا در جنگ با شامیان درنگ می کنید، آیا این درنگ به خاطر ناخوش داشتن مرگ است؟»

ص: 208

حضرت فرمودند: «به خدا، ترسی ندارم که من به سوی مرگ برم یا مرگ به سوی من بیاید، امّا علت درنگم در جنگ، به خاطر این است که در جنگ با شامیان دودل مانده ام و امید داشتم گروهی به سوی من بیایند و به راه حق بپیوندند و به نور هدایت من، راه حق را بپیمایند و این برای من خوش تر است.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 55؛ دانش کیا، تاریخ اسلام به روایت امام علی، ص 92).

همچنین امام علی (علیه السلام)، قبل از جنگ صفین، در نامه ای به مالک اشتر، چنین می نویسند:«از آغاز نبرد با این گروه بپرهیز، مگر آنکه آنان نبرد را آغاز کنند؛ و زمانی که با آنان روبرو شدی، سخن آنان را گوش کن و بدی های آنان، تو را وادار به شروع نبرد نکند.» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 4، ص 327).

در شب آغاز جنگ، امام (علیه السلام) به همه نیروهای خود، سفارش می کردند: «لا تقاتلوا القوم حتی یبدءوکم» (جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 98) ؛تا زمانی که شروع نکرده اند، با آن ها نجنگید؛ امام تا آخرین لحظه، به دنبال ایجاد فرصتی برای بازگشت شامیان بودند.

در جنگ نهروان امام علی (علیه السلام) به یارانشان فرمودند: «آغازگر جنگ نباشید و بگذارید خوارج جنگ را شروع کنند». حتّی هنگامی که خوارج به سوی سپاه حضرت تیر پرتاب کردند، سپاهیان به حضرت فرمودند: «خوارج ما را تیرباران کردند»، حضرت فرمودند: «شما دست نگه دارید»؛ سپاهیان تا سه مرتبه این مطلب را به امام عرضه داشتند و امام، بازهم آن ها را امر به عدم شروع جنگ می کردند و آنگاه که بر یکی از سپاهیان حضرت، تیری اصابت کرد و مجروح شد، امام اجازه جنگ با خوارج را صادر کردند (جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 107؛ مادلونگ، جانشینی محمد، ص 354؛ قمی، تتمه المنتهی، ص 50). روزی امام علی (علیه السلام) در مسجد کوفه برفراز منبر بودند و در پایان صحبت خود

ص: 209

فرمودند:

«قسم به خدا که این محاسن به خون خضاب می شود»؛ سپس شعری را خواند:

اُریدُ حیاتهُ و یُریدُ قَتلی خَلیلی مِن غَدیری من مُراد

ابن ملجم مرادی که در این جلسه شرکت داشت و این شعر را شنید، به حضرت گفت: «خدا مرگ من را برساند و خدا نکند که من چنین کسی باشم، اگر چنین کنم، دستان من را قطع کنید یا دستور قتل من را بدهید»؛

حضرت فرمودند: «چگونه می توانم قبل از جنایت، قصاص کنم.» (ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 297).

ب) علت آغاز جنگ

امام علی (علیه السلام) هیچ گاه به واسطۀ ابراز مخالفت و عقائد مخالف از جانب دیگران و دشمنان وارد جنگ نشدند، امّا هنگامی که با بیعت شکنی ها، خیانت کاری ها و مبارزات جدّی دشمن مواجه شدند در برابر آنان محکم ایستادند و با آنان به مقابله پرداختند. بعد ازآنکه خبر بیعت شکنی اصحاب جمل به امام علی (علیه السلام) رسید، امام (علیه السلام) در خطبه ای چنین فرمودند: «باری خوشنودم که داور خداست و علم او کارگشا است و اگر سرباز زنند، تیغ تیز در کار است، که درمان نابکار است و حق را یار است؛ در تعجبم، از من می خواهند به میدان کارزار آیم و درنبرد پایداری نمایم، تاکنون کسی مرا از جنگ نهراسانده و از شمشیر نترسانده، که من به خدای خود یقین دارم و در دین خویش شبهه ای نیاورم» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 22)؛ و بعد از ایراد خطبه، به سمت لشکریان جمل حرکت کردند. اصحاب جمل برسپاهیان حضرت علی (علیه السلام) تیر پرتاب می کردند و بسیاری از آن ها را زخمی کردند ولی حضرت سکوت اختیار کرده بودند؛ یاران به امام می گفتند: «بسیاری از سپاهیان مجروح شده اند، چرا دستور

ص: 210

جنگیدن را صادر نمی کنید»؛ حضرت فرمودند: «در فکر آن هستم که خود را از جنگ معذور دارم، امّا اکنون که می بینم نصیحت نمی پذیرند و جنگ را آغاز کرده اند و بسیاری از سپاهیان را مجروح کرده اند،دیگر عذری باقی نمی ماند»؛ (ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی در پنج سال حکومت،ص 57).حضرت در همین هنگام به یاران خود فرمودند: «کدام یک از شما این قرآن را می برد و پیش از شروع جنگ بر آن ها عرضه می کند؟» جوانی از آن میان عرض کرد: من حاضرم. پس آن جوان قرآن را بر روی دست گرفت و در میان دو صف ایستاد و گفت: خدا را، خدا را، میان ما و شما کتاب خدا [حاکم] باشد، آن ها دست آن جوان را قطع کردند، قرآن را به دست دیگر گرفت و دست دیگرش را هم قطع کردند، سپس قرآن را به دندان گرفت و او را کشتند؛ در این هنگام بود که امام علی (علیه السلام) فریاد برآورد: «اکنون نبرد با آنان بر شما حلال و گواراست» و حمله کردند (سبط بن جوزی، شرح حال و فضائل خاندان نبوت، ص 103).امام علی (علیه السلام) در روز نبرد صفین نخست به شامیان مهلت دادند و با آنان به گفتگو پرداختند تا حقیقت برای آنان روشن شود و چون آنان نپذیرفتند و بازنگشتند، قبل از آغاز نبرد، دستور دادند، میان مردم شام چنین ندا بزند: «همانا با شما مدارا کردم و به شما مهلت دادم تا به حق برگردید و با کتاب خدا برای شما حجت آوردم و شمارا به قرآن دعوت کردم؛ حق را نپذیرفتید و از سرکشی، دست نکشیدید؛ اکنون من با شما بر اساس عدل و دادگری رفتار می کنم، همانا خداوند خیانت کاران را دوست ندارد.» (اسکافی، المعیار و الموازنه، ص 140)؛ پس ازآنکه مذاکرات امام قبل از شروع جنگ صفین با شامیان اثر نبخشید و از طرف دیگر ماه

ص: 211

محرم الحرام تمام شده بود، جنگ صفین در نخستین روز ماه صفر، آغاز شد.

خوارج در ابتدای امر آرام بودند و فقط به گفتگو، بحث و اظهار عقاید خود می پرداختند؛ ازجمله اعمال آن ها نسبت به حضرت علی (علیه السلام)، این بود که گاهی، هنگام سخنرانی حضرت، با صدایی بلند، در مورد حضرت حرف می زدند و به ایشان توهین می کردند و هنگام برخورد مردم با آنان، حضرت مانع می شدند و می فرمودند: «او را رها کنید، او به من فحش داد.» و در زمان هایی که حضرت در مسجد مشغول نماز بودند، در نماز جماعت حضرت شرکت نمی کردند و با حضرت نماز نمی خواندند، زیرا آن ها به خاطر امر حکمیت، حضرت را کافر می دانستند؛ بااین حال، حضرت به عنوان حاکم، آن ها را زندانی نکرد، بر آن ها حدّی جاری نکرد و سهمیه آن ها را از بیت المال قطع نکرد؛ (مطهری، سیرۀ امیرالمؤمنین، ص 82)؛ امّا هنگامی که وارد قیام مسلّحانه شدند و امنیت جامعه را سلب، و آشوب ایجاد کردند، حضرت به مقابله ی با آن ها پرداخت.

ازجمله اخلال گری های آن ها این بود که روزی در مسیر خود به سمت نهروان، به یک مسلمان و یک مسیحی رسیدند، مسلمان را کشتند، زیرا مخالف اعتقادشان بود[به خاطر جریان قبول حکمیت، توسط امام علی (علیه السلام)] و مسیحی را رها کردند. همچنین درراه به عبدالله بن خباب برخوردند، که کتاب خدا را بر گردن آویخته بود و همسرش که باردار بود، همراهی اش می کرد، به او گفتند: «این چیزی که بر گردن آویخته ای، به ما فرمان می دهد که تو را بکشیم.» عبدالله به آن ها گفت: «آنچه را قرآن احیا کرده است، احیا کنید و آنچه را میرانده است، بمیرانید.» سپس دربارۀ حضرت، بعد از حکمیت و حکومت حضرت، از عبدالله سؤال پرسیدند، عبدالله گفت: «علی از همه به خدا آگاه تر، در دینش پرهیزگارتر و در بصیرت نافذتر است.» اصحاب خوارج گفتند: «تو از راه درست پیروی نمی کنی، بلکه از هوای نفس و ظاهر افراد تبعیت می کنی»، آنگاه او را بر لب رودخانه ای بردند و کشتند و همسر باردارش و فرزندش را، در کنارش کشتند

ص: 212

(جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 106؛ معروف الحسنی، زندگانی دوازده امام علیهم السلام، ج 1، ص 478؛ محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 6، ص 449). وقتی امام (علیه السلام) این جریان را شنیدند و از جنایات آن ها آگاه شدند، به اتفاق یارانشان، به سراغ آن ها رفتند؛ وقتی به نزدیکی آن ها رسیدند، فرستاده ای را نزد آنان فرستادند تا قاتلان صحابی بزرگوار، عبدالله بن خباب و دیگر مسلمانانی را که در سر راه خود کشته بودند، تحویل بدهند، گفتند: «ما همگی باهم ابن خباب را کشته ایم و اگر بتوانیم، علی بن ابی طالب و همراهانش را خواهیم کشت»؛ آنگاه خود حضرت به سراغشان رفتند و فرمودند: «ای دارو دسته نابکار، هشدارتان می دهم که مبادا مورد لعن و نفرین این اُمّت قرار بگیرید، شما بدون هیچ دلیل و سنتی این چنین مواضعی می گیرید.» (جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 107؛ معروف الحسنی، زندگانی دوازده امام، ج 1، ص 478).

ج) مذاکرات

اشاره

یکی از اقدامات امام علی (علیه السلام) برای تحقق صلح، مذاکره با دشمن بوده و این مذاکرات منحصر به یک زمان خاص نبوده، بلکه قبل از لشکرکشی، قبل از شروع جنگ و حتّی میانه میدان جنگ توسط خود حضرت و یارانشان صورت می گرفت.

یک. مذاکرات قبل از لشکرکشی

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، قبل از لشکرکشی برای جنگ جمل، هنگامی که از منطقه ذوقار حرکت کردند، صعصعة بن صوحان را با نامه ای نزد طلحه، زبیر و عایشه فرستادند تا آنان را از حرمت اسلام آگاه کند و نسبت به اعمال زشتی که مرتکب شده بودند، بیم دهد، آنان را نصیحت کرده و به اطاعت الهی دعوت کند. صعصعه چون نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) برگشت، در مورد دیدارها گفت:

ص: 213

«ای امیرالمؤمنین، قومی را دیدم که چیزی جز جنگ با تو را نمی خواهند و باید از خدا یاری خواست.» سپس حضرت، عبدالله بن عباس را فراخواندند و فرمودند: «نزد آنان برو و عهد و بیعت مرا برای آنان بازگو کن. سپس ابن عباس با طلحه و زبیر دیدار کرد و بیعت آنان را با حضرت یادآوری کرد ولی با آنان به نتیجه ای نرسید.»

امام علی (علیه السلام) قبل از حرکت به سمت شام، نامه های مکرّری به معاویه نوشتند که تعداد آن ها به شش نامه می رسد، ولی هر مرتبه معاویه جواب های نادرستی می فرستاد و از طرف دیگر مشغول جمع کردن لشکر و تهیه اسباب جنگ بود. چون بر حضرت قطعی شد که تنها با شمشیر می توان فتنه معاویه را از بین برد، لشکر مهیا کردند و به طرف شام حرکت کردند (حموی، أنیس المؤمنین، ص 69). همچنین امام، چنین سیره ای را قبل از لشکرکشی برای جنگ نهروان داشتند و علاوه بر اینکه سفیرانی ازجمله ابن عباس را به محل استقرار مارقین فرستادند، خود شخصاً در آنجا حاضر شدند و در ابتدا با یزید بن قیس دیدار کردند و بعد از صحبت با او، از او بیعت گرفتند و او را به ولایت اصفهان و ری منصوب کردند (مادلونگ، جانشینی محمد، ص 349)؛ سپس به محلی رفتند که ابن عباس با مارقین مشغول مجادله بود و در خطاب به مارقین گفتند: «به یادآورید روزی را که شامیان به قرآن توسّل جستند و از شما خواستند به آنان پاسخ مثبت دهید و شمارا از این کار بازداشتم»؛ علاوه بر این حضرت با آن ها صحبت کردند و علت اصلی جنگ را جویا می شدند، به سؤالات آن ها پیرامون حکمیت جواب دادند؛ که درنتیجه گروهی به سپاه حضرت پیوستند، گروهی هم با دودلی سپاه مارقین را ترک کردند و گروه دیگر هم در سپاه مارقین ماندند و بر دشمنی خود با حضرت ادامه دادند و به امام اعلان جنگ کردند (ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 285؛ مادلونگ، جانشینی محمد، ص 349).

ص: 214

دو. مذاکرات قبل از شروع جنگ
اشاره

امام علی (علیه السلام) قبل از شروع جنگ جمل، ابن عباس را نزد زبیر فرستاد تا وی را به اطاعت خویش دعوت کند و فرمودند: «قبل از جنگ، با طلحه دیدار نکن، زیرا مانند گاوی است که شاخ راست کرده و در کاری دشوار قدم نهاده است و آن را آسان پنداشته است، به سراغ زبیر رو، که خویی نرم تر دارد.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 31). امام در آخرین تلاش های خود، برای جلوگیری از جنگ، درباره اختلافات با طلحه و زبیر دیدار کردند و قرار بر صلح و سازش گذاشتند، ولی هنگامی که طلحه و زبیر برگشتند، عایشه نظر آن ها را عوض کرد و این تلاش بی ثمره ماند؛ حتّی امام در روز جنگ، قبل از ظهر، قرآنی به دست ابن عباس دادند تا نزد طلحه و زبیر برود و آنان را به قرآن دعوت کند؛ ابن عباس با طلحه و زبیر سخن گفت، امّا عایشه حتّی اجازه صحبت کردن نداد و گفت: «به صاحبت بگو: بین ما و او جز شمشیر حاکم نخواهد بود»، ابن عباس دراین باره می گوید: «من هنوز از آن ها دور نشده بودم که تیرهای آنان مثل باران به سوی ما آمد.» (جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 87؛ دانش کیا، تاریخ اسلام به روایت امام علی، ص 61؛ محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 5، ص 141).حضرت قبل از آغاز جنگ، بدون سلاح به میدان نبرد رفتند و زبیر را خواستند و با او صحبت کردند و کلام رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) را، به یاد او آوردند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم)، به زبیر، در حضور حضرت فرمودند: «و الله، با او به جنگ خواهی پرداخت، از روی ظلم»؛ زیبر که این کلام را شنید، گفت: «استغفرالله، من این کلام را فراموش کرده بودم و اگر به یاد داشتم، به جنگ با شما بیرون نمی شدم؛ ولی اکنون بیرون رفتن من از جنگ ننگ است»؛ در همان حال حضرت فرمودند: «ننگ بهتر از آتش جهنم است». همین کلام مولا علی (علیه السلام)، باعث شد زبیر میدان جنگ را ترک کند و به سوی وادی

ص: 215

السّباع برود (قمی، تتمه المنتهی، ص 34؛ ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 53). امام علی (علیه السلام) قبل از شروع جنگ صفین، طی چند مرحله سفیران خود را نزد معاویه فرستادند که می توان به دو بخش تقسیم کرد:

اول. جنگ آب

وقتی سپاه امام علی (علیه السلام) اردوگاه خود را برپا داشتند، متوجه شدند که شامیان آب فرات را به روی آنان بسته اند. سپاهیان به دنبال محل دیگری برای نوشیدن آب رفتند ولی محلی نیافتند. چون به حضرت شکایت بردند، آن حضرت در اولین اقدام خود، صعصعة بن صوحان را نزد معاویه فرستاد تا به او بگوید: «ما این راه آمده ایم و از جنگ با شما، پیش از اتمام حجّت، اکراه دارم. ولی تو با سوارانت بر ما حمله کردی و پیش از آنکه ما به جنگ با تو پردازیم به پیکار ما برخاستی و بر ما پیش دستی کردی، ما می خواهیم از جنگ خودداری کنیم تا تو را به حق دعوت کنیم و اتمام حجّت کرده باشیم.» معاویه دراین باره نظر یارانش را پرسید، ولید بن عقبه گفت: «آب را از آن ها بازدارید همان گونه که ایشان چهل روز از عثمان بازداشتند» و عبدالله بن سعد گفت: «آب را از آن ها بازدارید تا به ما مراجعه کنند و باعث خواری آن ها شود، خداوند آن ها را در قیامت از آب بازدارد» صعصعة بن صوحان گفت: «خداوند در روز قیامت تبهکاران و بدکاران می گسار؛ مانند تو و مانند این تبهکار [یعنی ولید بن عقبه] را از آب بازمی دارد»، پس او را دشنام دادند و او گفت: «خدا همه شمارا لعنت کند» سپس از نزد آن ها بیرون آمد؛ که پس از بی فایده بودن گفتگوها، امام با اعزام سربازان، شریعه را پس گرفتند. (سبط بن جوزی، شرح حال و فضائل خاندان نبوت، ص 124؛ مادلونگ، جانشینی محمد، ص 309؛ محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 5، ص 561).

دوم. دعوت بر صلح

بعد از تسلط سپاه حضرت بر شریعه فرات، حضرت چند تن از یاران خود به نام های،

ص: 216

ابو عمره، بشیر بن عمرو بن محصن انصاری، سعید بن قیس همدانی و شبث بن ربعی تمیمی را فراخواند و به آنان فرمان دادندکه نزد معاویه بروند و او را به سوی خداوند و فرمان بری دعوت کنند (مادلونگ، جانشینی محمد، ص 311).

در آغاز ماه محرم الحرام سال 37 هجری قمری، دو سپاه قرار گذاشتند که در این ماه، جنگ را ترک کنند و آتش بس بدهند تا بتوانند راه حلی مناسب پیدا کنند؛ حضرت برای بار دیگر چند تن از یاران خود را به نام های، عدی بن حاتم طائی، یزید بن قیس ارحبی، شبث بن ربعی تمیمی و زیاد بن خصفة را نزد معاویه فرستادند امّا گفتگوها بهتر از قبل نبود؛ (همان، ص 313). چراکه ازیک طرف، معاویه، عدی بن حاتم طائی را به قتل عثمان متهم کرد و از طرف دیگر، در خطاب به یزید بن قیس ارحبی گفت: «سرورتان خلیفه را کشت و اتحاد امّت را از بین برد و قاتلانش را پناه داده است»؛ (همان، ص 311)، حتّی حضرت بعد از ماه محرم الحرام، یک سفیر برای دعوت به صلح، نزد معاویه فرستادند و خود حضرت هم نامه ای برای معاویه نوشتند و او را بر ترک جنگ، دعوت کردند ولی بازهم بی فایده بود (نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ص 269). در جنگ نهروان نیز امام علی (علیه السلام) قبل از شروع جنگ، در نامه ای از خوارج دعوت کردند که به او ملحق شوند و با دشمن مشترکشان [معاویه]، بر همان اساسی که قبلاً انجام داده بودند، بجنگند ولی آنان پاسخ دادند که قیام او نه به خاطر خدا، بلکه برای خود اوست. اگر حضرت شهادت بدهد که کفر ورزیده و توبه کرده است، در روابطشان با او تجدیدنظر خواهند کرد، وگرنه همچنان با او مخالفت خواهند ورزید. حضرت وقتی نامه خوارج را خواندند و از حمایت آنان ناامید شدند، تصمیم گرفتند که آنان را رها کنند و با سپاهیان خود به سمت شام بروند (مادلونگ، جانشینی محمد، ص 352؛ بلاذری، انساب، ج 2، ص 461- 467) ولی به واسطه اقدامات مبارزه ای خوارج، حضرت خود را

ص: 217

برای جنگ با آنان آماده کرد.

هنگامی که امام علی (علیه السلام) ابن عباس را برای گفتگوی مجدد با خوارج اعزام کردند، در نامه ای به او چنین نوشت: «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ یَقُولُونَ ... وَ لَکِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ یَجِدُوا عَنْهَا مَحِیصاً.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 77) هنگامی که دو لشکر آماده مبارزه می شدند، حضرت در آخرین لحظات، خوارج را به سوی خداوند متعال دعوت کردند ولی آن ها جنگ را با پرتاب تیر به سوی لشکر امام آغاز کردند (قمی، تتمه المنتهی، ص 49).

سه. مذاکرات میانۀ میدان جنگ

در مورد جنگ جمل امام حسن (علیه السلام) می فرمایند: «پدرم فرمودند: «شما هیچ کاری نکنید تا آنان جنگ را شروع کنند» و به سوی خیمه رفتند و خوابیدند؛ زمانی که دشمن شروع به تیرباران ما کرد، پدرم را از خواب بیدار کردم و درحالی که چشم های خود را می مالید و تنها یک پیراهن بر تن داشت، از خیمه خارج شد؛ عرض کردم: «پدر جان، در چنین جنگی فقط با یک پیراهن؟»، حضرت فرمودند: «پسرم، اجل آدمی تا نرسد، بهترین پاسدار اوست» و با همان حال نزدیک طلحه و زبیر رفت و با آن دو مذاکره کرد و چون برگشت، گفت: «این قوم جز جنگ چیز دیگری را نمی پذیرند؛ اکنون با آنان جنگ کنید که ستم و سرپیچی کردند» و در این هنگام آن زرۀ خویش را که پشت نداشت، پوشیدند.» (مفید، نبرد جمل، ص 211). ازجمله سفارش های امام (علیه السلام) به سپاهیانش در جنگ با شامیان چنین بود: «تا آغاز به جنگ نکرده اند شما به جنگ با آنان نپردازید، زیرا شما به حمد خدا حجتی تمام دارید و بگذارید تا آنان آغاز به جنگ کنند، این حجتی دیگر به سود شما و بر ضرر آنان است.» (جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 98)؛ حتّی امام در بحبوحه

ص: 218

درگیری جنگ، قرآنی به دست یکی از سپاهیانش داد تا به سوی سپاه شام برود و آنان را به حکمیت قرآن دعوت کند، امّا سپاهیان شام او را کشتند (همان، ص 99).

د) دعا برای صلح

امام علی (علیه السلام) برای پیشبرد صلح، تنها به اموری که گذشت، همچون سفارش ها و مذاکرات اکتفا نکردند و برای تحقق آن از خداوند متعال استمداد می جوئیدند تا صلح با عنایت خداوند برقرار شود. ازآنجایی که مردم شام، به امام علی (علیه السلام) دشنام می دادند و این امر هم با رضایت معاویه بود؛ هنگامی که مردم عراق، دشنام و بدگویی شامیان را شنیدند، دو تن از یاران حضرت به نام های حجر بن عدی و عمرو بن حمق راه افتاده بودند و اظهار برائت و لعن به شامیان می کردند، امام برای آن ها پیامی فرستاد تا از کار خود دست بکشند و نزد حضرت بیایند (همان، ص 96؛ دانش کیا، تاریخ اسلام به روایت امام علی، ص 91؛ محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 4، ص 279).

حضرت فرمودند: «نمی خواهد به آن ها لعن و دشنام بدهید، من دوست ندارم که شما نفرین گر و دشنام گو باشید و اظهار نفرت کنید، امّا اگر رفتار و کردار آنان را برای مردم توصیف می کردید، به صواب نزدیک تر بود و به جای لعن و دشنام، این گونه دعا کنید: خدایا، ما و آنان را از جنگیدن دور فرما و میان ما و آنان صلح برقرار ساز و افراد گمراه را به سوی حق هدایت فرما و کسانی که برای دشمنی می روند، از آن دست بکشند»؛ آنگاه فرمودند: «این برای من خوش تر و برای شما نیکوتر خواهد بود» و آن دو تا پایان عمر، بر سر پیمان خود باقی ماندند (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 206).

قاطعیت بعد از شروع جنگ

اشاره

امام علی (علیه السلام) بعد ازآنکه از تمام مذاکرات و ارسال سفیران برای صلح ناامید می شدند و اهتمام دشمن به جنگ را می دیدند، لحظه ای از تصمیم خود برای مقابله با

ص: 219

دشمن منصرف نمی شدند و با قاطعیت تمام به مقابله با آن ها می پرداختند، چراکه سکوت و گذشت از آن ها، خطر جدّی برای اسلام داشت، امام علی (علیه السلام)، در این باب می فرمایند: «الْجِهَادُ عِمَادُ الدِّینِ وَ مِنْهَاجُ السُّعَدَاء» (آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 72، ح 1392). و ازجمله کلام های حضرت در باب قاطعیت در جنگ، در روزهای جمل، صفین و نهروان در خطاب به یاران خود، این کلام است: «بندگان خدا، خدای عزّ و جلّ را پرهیزگار باشید و دیدگان را از حرام بپوشانید و صداها را فرود برید و از سخن گفتن بکاهید و خویشتن را به زد و خورد و تکاپو و هماوردی و درگیری تن به تن و زدن و کوفته شدن به آهن عادت دهید و گام استوار دارید.» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 6، ص 11).

امام علی (علیه السلام) قبل از نبرد جمل،در خطاب به سپاهیان خود می فرمودند: «ای بندگان خدا، با سینه های گشاده، به سوی این گروه، حمله برید؛ چراکه آنان بیعتم را شکستند، پیروانم را کشتند، کارگزارم را شکنجه کردند و کسانی که از دست آن ها فرار کرده بودند، تعقیبشان کردند و آنان را کشتند؛ بر آنان حمله ببرید،زیرا آن ها ازاشرار هستند.»(همان،ج 5،ص 185). در میانۀ میدان نبرد جمل، شخصی از اصحاب جمل، به نام عمرو بن یثربی، در میدان نبرد سه تن از سپاهیان امام را کشت و باعث شد تا کسی رغبت به مبارزه با او را نکند، سرانجام عمّار یاسر به میدان رفت و با او مبارزه کرد و با دو ضربۀ شمشیر او را از اسب به زمین انداخت و درحالیکه او را بر زمین می کشید، نزد حضرت آورد؛ امام (علیه السلام) فرمودند: «گردن او را بزنید»، عمرو بن یثربی به حضرت گفت: «من را نکشید و اجازه دهید تا

ص: 220

شمارا یاری کنم»، امام (علیه السلام) فرمودند: «چگونه تو را زنده بگذارم، درحالی که سه نفر از بهترین یاران من را که در شجاعت و مردانگی نظیر نداشتند، کشتی.» (ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 61). قاطعیتِ امام علی (علیه السلام) در جنگ صفین را می توان به دو بخش تقسیم کرد:

الف) قاطعیت در پس گیری شریعۀ فرات

هنگامی که شامیان بر شریعۀ فرات تسلط پیدا کردند و آن را بر سپاه امام بستند، امام در اولین اقدام، ابتدا سفیری را نزد معاویه به جهت آزاد کردن شریعه فرستادند ولی وقتی با پاسخ ناصواب معاویه و اصرار آنان بربستن شریعه مواجه شدند و از طرف دیگر مالک اشتر و اشعث بن قیس از امام درخواست اجازه پس گیری شریعه را داشتند، امام به آن دو اجازه دادند و آن دو با سپاهیان خود، به آن ها حمله کردند و با پیروزی بر آن ها، بر شریعه مسلّط شدند و این اولین نبردی بود که در صفین اتفاق افتاد و مطابق با اول ذی الحجه بود (سبط بن جوزی، شرح حال و فضائل خاندان نبوت، ص 123؛ مادلونگ، جانشینی محمد، ص 310؛ معروف الحسنی، زندگانی دوازده امام، ج 1، ص 461؛ طبری، کامل بهائی، ص 534؛ محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 5، ص 569).

ب) قاطعیت در جنگ

امام علی (علیه السلام) چون دیدند مذاکره و ارسال نامه به معاویه و دعوت او به صلح فایده ای ندارد و بر امام روشن شد که فتنه معاویه را تنها با جنگ و شمشیر می توان از بین برد، در خطبه ای مردم را به جهاد دعوت کردند و به سمت شام حرکت کردند (حموی، أنیس المؤمنین، ص 69؛ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 69)؛ از دستورات جنگی حضرت به یاران خود، این می باشد که به آن ها می فرمودند: «زره پوشان در صف مقدم سپاه قرار بگیرند و دیگر نیروها پشت سرشان، دندان ها را به هم بفشارید تا مقاومت جمجمه ها در برابر شمشیرها افزونی یابد. در برابر نیزه ها پیچ وخم

ص: 221

به خود دهید، هر فرد، حریف جنگی خود را پاسخگو باشد و برادر هم رزمش را با نگاه مواسات بنگرد و مبادا حریف خود را به دیگری وانهد» (دانش کیا، تاریخ اسلام به روایت امام علی، ص 92)؛ و در دستورات دیگری می فرمودند: «خود را به زدوخورد و نبرد تن به تن عادت دهید و گام استوار بردارید» و در ادامه فرمودند: «پایداری کنید و خدا را بسیار یادآورید که رستگار شوید» (انفال/ 45) و «ستیز نکنید که درنتیجه سستی پذیرید و توان شما از میان برود و شکیبا باشید که خداوند همراه شکیبایان است» (انفال/ 46).روزی در میدان نبرد صفین، فردی از اهل شام، در جلوی سپاه ایستاد و در خطاب به حضرت علی (علیه السلام) گفت: «شما به طرف عراق برگردید و ما به سوی شام، شما به شامیان کاری نداشته باشید، ماهم به شما و عراقیان کاری نداریم»؛ امام (علیه السلام) در پاسخ آن فرد، فرمودند: «می دانم که حرفت از روی نصیحت است، ولی من شب ها و روزها دراین باره فکر کرده ام و راهی جز جنگیدن، پیدا نکردم، امروز جنگ می کنم و این جماعت را به راه راست می خوانم تا در روز قیامت به آتش دوزخ گرفتار نشوم.» (ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 213). بعد از وقفۀ یک ماه جنگ، به خاطر ماه محرم الحرام، فردی از سپاه حضرت ندا داد: «امیرالمؤمنین به شما می گوید: همانا با شما مدارا کردم تا به سوی حق بازگردید و توبه کنید و کتاب خدا را برای شما حجت آوردم، ولی دست از سرکشی برنداشتید و دعوت حق را نپذیرفتید؛ من به شما اعلام جنگ می کنم، خداوند خیانت کاران را دوست ندارد (الأنفال/58)» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 6، ص 11). اصحاب خوارج در طول راه رسیدن به محل نهروان، به هرکسی برمی خوردند، رأی او را درباره حکمیت سؤال می کردند، اگر با آن ها موافق نبود، او را می کشتند. این حرکت سبب شد تا امام (علیه السلام) تصمیم به مقابله با آن ها بگیرد (جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 107)

ص: 222

دلیل این امر آن بود که امام (علیه السلام) نمی توانست کوفه را درحالی که تنها زنان و کودکان در آن هستند با چنین جنایتکارانی تنها بگذارد و به جنگ معاویه و شامیان برود.امام قبل از دیدار با خوارج، نامه ای به آن ها نوشتند و ضمن یادآوری جریان حکمیت، به آن ها گفتند: «نزد ما بیایید تا با شامیان بجنگیم، که من بر همان رأی خود هستم»، ولی آن ها در پاسخ حضرت نوشتند: «تو برای رضایت خدا، خشمگین نشده ای، بلکه برای خودت خشمگین شده ای و تو کافر شده ای و اگر توبه کنی، آنگاه با تو صحبت می کنیم وگرنه، با تو مانند دیگران مخالفت می کنیم»؛ وقتی حضرت جواب آن ها را خواندند، از آن ها ناامید شدند و در محل نهروان، آماده نبرد با آن ها شدند (سبط بن جوزی، شرح حال و فضائل خاندان نبوت، ص 145).

هنگامی که خوارج سپاه حضرت را تیرباران کردند و یکی از سپاهیان مجروح شد، امام (علیه السلام) فرمودند:

«الله اکبر، الآن قتال با ایشان حلال است.» (قمی، تتمه المنتهی، ص 50؛ محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 6، ص 481).

و همچنین امام علی (علیه السلام) در برخورد با عبدالرحمن بن ملجم، در عین رعایت عدالت، با قاطعیت با او برخورد کردند و دراین باره به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) می فرمایند: «اگر از دنیا رفتم، با او طبق قانون قصاص رفتار کنید و با ضربتی واحد، او را قصاص کنید و او را مثله نکنید، چراکه از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) شنیدم که می فرمود: «بپرهیزید از بریدن اندام مرده هرچند سگ دیوانه باشد.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 47) و اگر زنده ماندم، خود درباره او حکم خواهم کرد.» (ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 301).

سیرۀ علوی (علیه السلام) با اسراء جنگی

قاعدۀ اولیه در جنگ ها این است که اسراء جنگی به عنوان برده گرفته می شوند ولی این

ص: 223

نکته قابل توجه است که در این سه جنگ،طرف مقابل امیرالمؤمنین (علیه السلام) از مسلمانان هستند و اصلاً بحث برده داری مطرح نمی شود و افرادی که این تقاضا را از حضرت داشتند، با پاسخ منفی ایشان مواجه می شدند؛ به طورکلی سیرۀ امام (علیه السلام) در برخورد با اسراء جنگی قابل توجه است و ایشان می فرمایند: «إِطْعَامُ الْأَسِیرِ حَقٌّ عَلی مَنْ أَسَرَهُ وَ إِنْ کَانَ یُرَادُ مِن الْغَدِ قَتْلُهُ.» (کلینی، الکافی، ج 5، ص 35، ح 2). و همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) در این باب می فرمایند: «لَا یُقْتَلُ الرُّسُلُ وَ لَا الرُّهُنُ.» (حمیری، قرب الإسناد، ص 131). پس از پایان جنگ جمل، امام علی (علیه السلام) فرمان دادند تا منادی ندا دهد که فراریان را تعقیب نکنید، آن ها را نکشید، هرکس تسلیم شد، او را نکشید و هرکس درب منزل خود را بست در امان است و بر زخمیان حمله نکنید و لباس و اموال آنان را بر خود حلال ندانید؛ حضرت فقط آنچه از سلاح و چهارپایان، در لشکرگاه بود بین سپاهیان تقسیم کرد و اجازه برداشتن اموال شخصی مردم را به سپاهیانش نداد. (سبط بن جوزی، شرح حال و فضائل خاندان نبوت، ص 104؛مفید، نبرد جمل، ص 243؛ معروف الحسنی، زندگانی دوازده امام، ج 1، ص 448؛ محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 5، ص 233؛ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 89؛ نجفی یزدی، قهرمان همیشه پیروز، ص 28).حضرت پس از جنگ جمل، اسیران جنگی را به شرط بیعت، آزاد کردند. در روز جنگ فرزندان عثمان، ابان و سعید را که اسیر کرده بودند، نزد حضرت آوردند. یکی از حاضران گفت: «آنان را بکشم؟» حضرت او را سرزنش کردند و گفتند: «چگونه می توانی این دو را بکشی، درحالی که به همگی امان داده ام»؛ سپس آنان با حضرت بیعت کردند.در شب بعد از جنگ، اسیران با یکدیگر صحبت می کردند و در مورد فرزند طلحه

ص: 224

می گفتند:

«موسی بن طلحه فردا کشته خواهد شد»؛ فردای آن روز، نخستین کسی را که نزد حضرت بردند موسی بود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از او پرسید: «آیا بیعت خواهی کرد؟» پاسخ داد: «آری.» پس ازآنکه بیعت کرد، امام (علیه السلام) به او گفتند: «به سوی خانواده و اموال خود بازگرد»؛ اسیران دیگر هم با حضرت بیعت کردند (مادلونگ، جانشینی محمد، ص 248). از مواردی که اشاره بر عدم اجبار اسیران بر پذیرش بیعت از جانب حضرت دارد، جریان مروان بن حکم است؛ بعد از جنگ جمل، وقتی مروان بن حکم را به عنوان اسیر خدمت حضرت آوردند تا دوباره با حضرت بیعت کند، امام (علیه السلام) فرمودند: «مگر قبلاً با من بیعت نکرده بود، من نیازی به بیعت او ندارم، این دست، دست یهودی است [در خیانت]، اگر با کف دست بیعت کند، با انگشت سبابه مکر می کند»؛ سپس حضرت او را عفو کردند (نجفی یزدی، قهرمان همیشه پیروز، ص 28). سفیان بن سعد می گوید: یکی از اصحاب به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت: «عقیده شما در مورد اسیر گرفتن زنان و فرزندان اینان چیست؟» امام (علیه السلام) فرمودند: «هیچ راهی بر آنان نیست و ما فقط باکسانی که با ما جنگ کرده اند جنگ کرده ایم.»

و یکی دیگر از یاران به حضرت عرض کرد: «باید، از زنان، فرزندان و دیگر اموال آنان هم میان ما تقسیم کنید وگرنه به چه دلیل ریختن خون های آن ها حلال باشد و تصرف اموال آنان حرام؟» امام (علیه السلام) فرمود: «بر این زنان و فرزندان هیچ راهی نیست، زیرا آنان در سرزمین مسلمانان هستند و همانا فقط کسانی را که با ما جنگ کرده اند و کسانی را که بر ما ستم کرده اند کشته ایم، ولی اموال آنان، به خانواده هایشان می رسد.» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 5، ص 257).

ص: 225

همچنین امام (علیه السلام) در پاسخ به فردی که درباره برده گرفتن زنان و کودکان سؤال پرسیده بود، فرمودند: «هرگز این کار را نخواهم کرد، چون اهل بصره مسلمان هستند، فقط زن و فرزند کافران را می توان برده گرفت.» (ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 45).

امام علی (علیه السلام) پس از پیروزی و فراغت از جنگ جمل، در خطاب به مردم گفتند: «ای مردم، از شما گذشتم؛ از فتنه بر حذر باشید، شما نخستین مردمانی بودید که بیعت را شکستید و وحدت اُمّت را از بین بردید»، سپس حضرت نشستند و مردم با حضرت بیعت کردند (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 5،ص 237).در جنگ صفین هرروزازسپاه امام علی (علیه السلام) این ندا بلند می شد: «ای مردم، زخمیان را نکشید، فراریان را دنبال نکنید، کشته ها را عریان نکنید و هرکسی که سلاحش بر زمین افتاده است، در امان است.» (همان، ج 4، ص 335) و پس از اتمام جنگ صفین، امام (علیه السلام) به یاران خود می گفتند:«تنها اموالی را که در لشکرگاه است بردارید و به هیچ زنی اذیت و آزاری نرسانید.»(نصر بن مزاحم، پیکار صفین ،ص 279).هرگاه در جنگ، اسیری را نزد حضرت می آوردند، چهارپا و سلاح او را می گرفتند و از او پیمان می گرفتند که پیکارنکند،سپس او را آزاد می کردند (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 4، ص 337؛ متقی هندی،کنزالعمّال،ج 11، ص 345،ح 31702).سیرۀ اخلاقی علوی (علیه السلام)، یک سیرۀ فراگیر برای دوست و دشمن است و یکی از مواردی که سیرۀ ایشان بر دشمن تأثیر گذاشت، این بود که در روزهای پایانی جنگ صفین، اسیران هر دو طرف آزاد شدند. عمروعاص در ابتدا به معاویه توصیه کرد که اسیران جنگی عراقی را بکشد امّا وقتی حضرت اسیران شامی را آزاد کردند و معاویه که رفتار حضرت را دید، رضایت خود را ابراز داشت و اسیران عراقی را آزاد کرد (مادلونگ، جانشینی محمد، ص 336).

ص: 226

بعد از جنگ نهروان، امام علی (علیه السلام)، سلاح، چهارپایان و کالاهای جنگی که در لشکر خوارج بود، جمع کردند و بین سپاهیان تقسیم نمودند و امر کردند که هر آنچه از متاع،عبید و إماء باقی مانده است، به اهل آن ها [خانواده خوارج] برگردانند؛ (قمی، تتمه المنتهی، ص 51؛ محمدی ری شهری،دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 6،ص 501) و همچنین دستور دادند، زخمیان خوارج را به کوفه ببرند تا مداوا بشوند (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 4، ص 339). امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره ابن ملجم ملعون، به امام حسن (علیه السلام) سفارش کردند و فرمودند: «او را طعام و آب بدهید و دست و پای او را در زنجیر نکنید و با او مدارا کنید. چون من از دنیا بروم او را به یک ضربت قصاص کن و جسد او را مثله نکنید، زیرا پیامبر اکرم (صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) فرمودند: زنهار مثله نکنید، اگرچه سگ درنده باشد، و اگر شفاء یافتم، من سزاوارترم به آنکه او را عفو کنم، زیرا که ما، اهل کرم، عفو و رحمت هستیم، و اگر زنده ماندم من خود داناترم که با او چه کنم، و من اولی می باشم به عفو کردن او.»

سیرۀ امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مواجهه با زنان در جنگ

مبنای اولیّه اسلام در برخورد با زنان، برخوردی نرک و دور از خشونت است، امام علی (علیه السلام) در روایتی می فرمایند: «الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31). این روایت اشاره به این مطلب دارد که وجود زن دارای لطافت و ظرافت است و در امور مربوط به زن، باید این لطافت و ظرافت، موردتوجه قرار گیرد. از طرف دیگر اسلام موافق حضور زنان در میدان نبرد نیست و در روایتی که زنان خواستار حضور در میدان نبرد بودند، چنین آمده است:

روزی پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلّم) در جمع اصحاب نشسته بودند که یک

ص: 227

زن بر حضرت وارد شد و سؤالی را با این مضمون مطرح کرد: «شما پیامبر خدا برای همۀ مردان و زنان هستید و ما زنان هم به مبدأ، معاد و وحی، همانند مردان ایمان آورده ایم؛ ولی ما زنان، به خاطر وظایفی چون: خانه داری، همسرداری و تربیت فرزند، خانه نشین هستیم، ولی مردان به واسطۀ اینکه در نماز جمعه، نماز جماعت، امور اجتماعی، حج و از همه مهم تر در جهاد شرکت می کنند، از ما زنان افضلیت دارند و هنگامی که مردان برای شرکت در حج یا عمره یا شرکت در جهاد، خانه را ترک می کنند، ما برای حفظ اموال آنان و برای تربیت فرزندانشان، باید در خانه هایمان بمانیم و لذا در هیچ یک از آن فضائل با مردان مشارکت نداریم و ازاین جهت آنان بر ما برتری دارند.» حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) در پاسخ آن زن چنین فرمودند: «ای زن، ازنظر اسلام، حُسن همسرداری و مسئولیِّت سنگین همسرداری به معنای کلّی آن، یعنی ادارۀ خانه و خانواده و طلب رضایت شوهر و تبعیّت از او، معادل همۀ فضائلی است که برای مردان برشمردی.» (مظاهری، اندیشه های ناب ج 2، ص 20).

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:

«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلّم) خَرَجَ بِالنِّسَاءِ فِی الْحَرْبِ حَتَّی یُدَاوِینَ الْجَرْحَی.» (کلینی، الکافی، ج 5، ص 45، ح 8).

طبق این فرمایش مشخص می شود که حتّی اگر قرار باشد، زنان در جهاد شرکت کنند، در آن بخشی حضور پیدا می کنند که متناسب با جسم و روح آنان باشد، همچون امر پرستاری و مراقبت از مجروحان.

نمونه هایی از برخورد حضرت امام علی (علیه السلام) با زنان در جنگ ها

در میدان نبرد جمل، امام علی (علیه السلام) زمانی که دیدند عایشه بر بلندی شتر، سپاهیان را دستور نبرد می دهد، امر کردند که شتر را پی کنند، در این هنگام شتر و کجاوه ی حامل عایشه بر زمین افتاد، حضرت به برادرش، محمدبن ابوبکر گفتند: نزد خواهرت برو تا

ص: 228

آسیبی نبیند و همراه او، عماربن یاسر را هم فرستادند تا هنگام پراکنده شدن مردم، مانع هجوم مردم به کجاوه بشوند و او را پوشیده و محترم بدارند (معروف الحسنی، زندگانی دوازده امام، ج 1، ص 448)؛ سپس حضرت برای عایشه خیمه ای زدند و به او گفتند: «مردم را آواره کردی و موجب اختلاف بین آن ها شدی، بطوریکه یکدیگر را کشتند» سپس به او گفتند: «یا حمیراء، آیا پیامبر تو را امر نکرده بود که در خانه ات بمانی و بیرون نیایی؟»، عایشه در پاسخ به امام چیزی نگفت و سکوت کرد؛ سپس به برادرش فرمان دادند تا او را به خانه صفیة دختر حرث بن ابی طلحة العبدی ببرد (قمی، تتمه المنتهی، ص 36).

امام علی (علیه السلام) بعد از پیروزی در جنگ جمل، در بصره به منبر رفتند و خطاب به مردم فرمودند: «زن ها ازنظر ایمان، ارث و خرد کم بهره اند، امّا کمی ایمان، به خاطر نداشتن نماز و روزه در بخشی از عمرشان است و امّا کمی ارث، به خاطر نصف بودن ارث آن ها از مردان است و امّا کمی خرد، ازآن جهت است که شهادت دو زن، مانند شهادت دادن یک مرد است؛ پس از زن های بد بپرهیزید و از خوبانشان بر حذر باشید و در کارهای نیک از آن ها پیروی نکنید تا در کارهای بد، به شما طمع نورزند و در کارهای نیک از آنان اطاعت نکنید.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 80).عایشه در منزل عبدالله بن خَلَف خُزاعی بود، امام به دیدار او آمدند و به او گفتند: «یا حمیراء، آیا پیامبر تو را امر نکرده بود که در خانه ات بمانی و بیرون نیایی؟»، عایشه در جواب حضرت گفت: «ای پسر ابوطالب، اکنون که بر من دست یافته ای، من را ببخش»؛ امام (علیه السلام) فرمودند: «به مدینه برگرد» و مبلغ دوازده هزار درهم به او بخشیدند (نجفی یزدی، قهرمان همیشه پیروز، ص 28؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 41، ص 50)، سپس برادرش، محمدبن ابی بکر را با سی مرد و بیست زن، همراه او کردند که زنان عمامه بر سر داشتند و شمشیر همراه خود داشتند و به شکل مردان درآمده بودند؛ حضرت به زنان

ص: 229

فرمودند: «کسی نباید بفهمد که شما زن هستید، چهرهایتان را بپوشانید و در اطراف او باشید و مردی نزدیک او نشود»؛ عایشه که از این لطف حضرت خبر نداشت، در طول راه می گفت: «خدایا، خودت جزای علی ده که این مردان را همراه من فرستاده است و حرمت من را حفظ نکرده است»، امّا وقتی که در مدینه ماجرا را فهمید، سجده شکر بجا آورد و برای حضرت طلب خیر کرد (جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 89). حضرت آیت الله العظمی مظاهری (مدّظلّه العالی) در مورد علت رفتار حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با عایشه می فرمایند: «خوب عایشه به فرموده قرآن «اُمّ المؤمنین» بود، (احزاب/6) محبوب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) بود، بااینکه به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) بدی هم کرده بود؛ علاوه بر این، دختر خلیفه اوّل هم بود و همراهی او در این جنگ بسیار تأثیر داشت.» (مظاهری، مظهر حق، ص 234).امام علی (علیه السلام) بعد ازآنکه از جنگ فارغ شدند، به ملاقات عایشه رفتند؛ در همان زمان، در نزد عایشه تعدادی از زنان بصره نشسته بودند و گریه می کردند، یکی از آن زنان که همسر عبدالله بن خَلَف خُزاعی بود، در خطاب به حضرت گفت: «ای کشنده دوستان، خدا فرزندان تو را یتیم کند، همان طوری که فرزندان عبدالله بن خلف را یتیم کردی»، حضرت در پاسخ آن زن فرمودند: «اگر من قاتل دوستان می بودم، اکنون دستور می دادم که هرکسی در این منزل است را بکشند [مروان بن حکم، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عامر و دیگران که در خانه پنهان شده بودند]» و در خطاب به عایشه گفتند: «این سگان را تو بر ضد من شورانده ای، اگر دنبال عافیت طلبی بودم، اکنون گردن همه را می زدم.» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 5، ص 249؛ ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 68). امام علی (علیه السلام) در مورد زنان به یاران خود می فرمایند:

ص: 230

«به هیچ زنی آزاری نرسانید، هرچند به شما دشنام دهند و بزرگان شمارا سفیه بدانند؛ چراکه آنان ناتوان هستند. آن روز که مشرک بودند، ما وظیفه داشتیم، از آنان دست برداریم.» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 5، ص 251).

امام علی (علیه السلام) در جنگ صفین، دربارۀ برخورد با زنان به یاران خود می فرمایند: «زنان را با زدن برمی انگیزانید هرچند آبروی شما را بریزند، یا امیرانتان را دشنام گویند، که توان زنان اندک است و جانشان ناتوان و خردشان دستخوش نقصان؛ آنگاه که زنان در شرک به سر می بردند مأمور بودیم دست از آنان بازداریم، و در جاهلیّت اگر مردی با سنگ یا چوب دستی برزنی حمله می برد، او و فرزندانی را که از پس او آیند، بدین کار سرزنش می کردند.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 14، نصر بن مزاحم، پیکار صفین ، ص 279؛ محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 4، ص 339؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 32، ص 563، ح 468).

همچنین امام علی (علیه السلام) در جنگ نهروان، به یاران خود امر می کردند، به زنان، فرزندان و حتّی کنیزان آن ها تعرضی نشود (خلیلی، زندگانی حضرت علی، ص 367).

اجرای عدالت در جنگ

امام علی (علیه السلام) پیش از آنکه امامی عادل برای دیگران باشد و دربارۀ دیگران به عدل رفتار کند، خود شخصاً فردی متعادل و متوازن بود. کمالات انسانیت را باهم و یکجا جمع کرده بود که ازجمله ی آن ها تقوای الهی است. عدالت در سیرۀ اخلاقی حضرت، از جایگاه بالایی برخوردار بود و اجرای عدالت منحصر به شیعیان و دوستان نبود، بلکه حضرت نسبت به همگی با عدالت برخورد می کردند و به فرزند خود می فرمایند: «یَا بُنَیَّ أُوصِیکَ بِتَقْوَی اللَّهِ فِی الْغِنَی وَ الْفَقْرِ.... وَ بِالْعَدْلِ عَلَی الصَّدِیقِ وَ الْعَدُوِّ» (محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمه، ج 2، ص 318). از نکات حائز اهمیّت در این سیره، توجه به سابقه و نقش دشمن در اسلام است؛

ص: 231

خداوند متعال دربارۀ اجرای عدالت می فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لایَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ.» (مائده/ 8).

قبل از واقعۀ جمل، طلحه و زبیر چندین مرتبه نزد امام علی (علیه السلام) برای رسیدن به برخی پست های حکومتی و گرفتن امتیازهای مالی آمدند و این در حالی بود که این گفتگوها نتیجه ای جز عدم پذیرش امام به خواسته های آنان را در برنداشت. تصمیم گرفتند به مکه بروند. طلحه و زبیر قبل از حرکت به مکه، نزد امام آمدند تا برای رفتن به عمره، کسب اجازه کنند ولی امام به آنان اجازه ندادند.

امام (علیه السلام) فرمودند: «به خدا سوگند، شما قصد عمره ندارید؛ بلکه قصد پیمان شکنی دارید و می خواهید به بصره بروید» و سپس به آن ها فرمودند: «قسم یاد کنید که نسبت به امور مسلمانان، در کار من فساد ایجاد نمی کنید و بیعت خود را با من نمی شکنید و دنبال فتنه جویی نخواهید بود.» آنان هم قسم خوردند که چنین کارهایی نخواهند کرد. بعد از رفتن آن دو، امام (علیه السلام) به ابن عباس فرمودند: «آن دو آمده بودند تا برای رفتن به عمره، از من اجازه بگیرند و من هم اجازه دادم و از آنان تعهّد گرفتم که بیعت نشکنند و فتنه ایجاد نکنند ولی قصدی جزء فتنه و فساد ندار ند.»ابن عبّاس گفت: «اگر شما نتیجه کار آنان را می دانید،چرا به آنان اجازه دادید؟و چرا آنان را حبس نکردید؟» امام (علیه السلام) فرمودند: «ای ابن عبّاس، آیا از من می خواهی که ستم را آغاز کنم و بر اساس گمان، مجازات کنم و پیش از انجام دادن جرم، دستگیرشان کنم؟ هرگز، به خدا سوگند، از عدالت، عدول نخواهم کرد.» (مظاهری، مظهر حق، ص 233).

ص: 232

امام علی (علیه السلام) بعد از پیروزی در جنگ جمل، وارد بصره شدند، شخصی نزد حضرت آمد و شروع به صحبت کرد و به جنازۀ طلحه دشنام داد؛ حضرت او را از این کار منع کردند و فرمودند: «در جنگ اُحد حضور نداشتی تا به اهمیت خدمت او به اسلام و مقام او نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) پی ببری» و در ادامه به فرد دیگری فرمودند: «من خودم او را دیدم که جانش را سپر جان رسول الله می کرد، درحالی که شمشیرها و تیرها به سوی حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرود می آمد.» (واقدی، التاریخ و المغازی و المبعث، ص 185).

هنگامی که زبیر میدان جنگ جمل را ترک کرد و به سوی وادی السّباع رفت. بعد از استراحت، مشغول نمازخواندن شد، شخصی به نام عمرو بن جرموز، نزد زبیر رفت و هنگامی که دید او مشغول نماز است، در همان حالت بر او ضربه ای زد و سرش را جدا کرد. سر زبیر و شمشیر او را نزد امام علی (علیه السلام) آورد؛ حضرت شمشیر زبیر را برداشتند و فرمودند: «این شمشیری است که غصه ها را از روی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) برطرف کرده است، همانا زبیر، فرد ضعیفی نبوده است»؛ لکن حضرت از دیدار با او خودداری کردند و فرمودند: «آتش جهنم را به قاتل فرزند صفیه اعلام کنید.» (قمی، تتمه المنتهی، ص 35؛ مادلونگ، جانشینی محمد، ص 235). این سیرۀ علوی (علیه السلام) به وضوح نشان می دهد که حضرت در زمان وفات دشمن خود، هم برای شخصیت و هم برای پیکر او احترام قائل می شدند و در حق او با عدالت رفتار می کنند.

شجاعت

شجاعت از فضایل بزرگ اخلاقی است و در علم اخلاق به معنای قوّت قلب است، خداوند متعال پیرامون این فضیلت می فرماید:

«قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ.» (بقره/ 247).

ص: 233

همچنین امام علی (علیه السلام) می فرمایند:

«الشَّجَاعَةُ عِزٌّ حَاضِر.» (آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 38، ح 622).

شجاعت خود اقسامی دارد و یکی از اقسام آن غلبه بر دشمن در میدان جنگ است (مظاهری، دانش اخلاق اسلامی، ج 1، ص 404)، حضرت که خود صاحب این فضیلۀ اخلاقی هستند و همگی به آن اذعان دارند، دراین باره می فرمایند:

«وَ لَا یَحِلُّ لِلْجَبَانِ أَنْ یَغْزُوَ لِأَنَّهُ یَنْهَزِمُ سَرِیعاً....» (مجلسی، بحارالأنوار، ج 97، ص 49، ح 43).

شخصی به امام علی (علیه السلام) فرمود: «چرا سوار بر اسب نمی شوید، درحالی که گروه زیادی در تعقیب شما هستند»؛ امام (علیه السلام)فرمودند: «اسب برای تعقیب کردن و یا برای فرار کردن است، من کسی را که از صحنه نبرد فرار کرده باشد، دنبال نمی کنم و از کسی هم که با من بجنگد، نمی گریزم.

همچنین در روایتی از قیس بن سعد همدانی است آمده است: زرۀ حضرت پشت نداشت؛ و امام (علیه السلام) به او فرموده بودند: «اگر پشت کنم، نجات نخواهم یافت.» (همان، ج 42، ص 58).

بر زرۀ امام علی (علیه السلام) چنین نوشته شده است:

أَیَّ یَوْمَیَّ مِنَ الْمَوْتِ أَفِرُّ یَوْمَ لَا یُقَدَّرُ أَمْ یَوْمَ قُدِّرَ

یَوْمَ لَا یُقَدَّرُ لَا أَخْشَی الْوَغَی یَوْمَ قَدْ قُدِّرَ لَا یُغْنِی الْحَذَرُ (همان، ج 42، ص 58).

امام علی (علیه السلام) در جنگ جمل، زرۀ بدون پشت خود را بر تن کردند و به ابن عباس فرمودند: «به خدا سوگند، هیچ گاه در هیچ جنگی به دشمن، پشت نکرده ام.» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 5، ص 191).

حضرت هنگامی که وارد میدان نبرد می شدند، به قدری از سپاهیان دشمن را به هلاکت

ص: 234

می رساندند که شمشیرشان کج می شد و با زانو، شمشیر خود را راست می کردند (همان، ج 5، ص 199).

در جنگ جمل، شخصی به نام عبدالله بن خَلَف خُزاعی، حضرت را به مبارزه طلبید، حضرت در پاسخ به او گفتند: «قبول می کنم، ولی کشتن تو بسیار آسان و راحت است، حتماً فراموش نمی کنی که من چه کسی هستم»؛

عبدالله گفت: «ای پسر ابی طالب، خودستایی را رها کن، به نزد من بیا تا قدرت شمشیر من را ببینی و سزای عمل خود را دریافت کنی»؛ بعد از آنکه حضرت در مقابل او حاضر شدند، او بر حضرت حمله کرد و حضرت حملۀ او را دفع کردند و در نهایت با ضربه ای دست راست او را قطع کردند و با ضربه ای دیگر، سرش را از بدش جدا کردند (ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 62).

امام علی (علیه السلام) در جنگ صفین، ضمن خواندن خطبه، در تشویق یاران به پیکار، در باب کیفیت جنگیدن، این چنین می فرمایند: «صفوف خود را چون سدّی آهنین بیارایید، زره پوشان جلو بایستند و سپرداران را در پشت قرار دهید، و دندان ها را بر هم بفشارید، که دل ها را استوارتر می کند، و آرامشی بیشتر می بخشد و صداها را پایین آورید، که شکست را دور می کند و به وقار زیبنده تر است» (نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ص 321)؛ و در ادامه فرمودند: «پیاپی به سمت دشمن هجوم برید و از فرار شرم کنید که فرار از جنگ، برای بازماندگان ننگ است» و سپس این آیۀ شریفه را تلاوت کردند:

«وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ.» (محمّد/ 35؛ محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین).

حضرت دریکی از روزهای صفین به یاران خود فرمودند:

«شمشیر را در نیام بجنبانید، از گوشه چشم نگاه کنید و ضربات را از چپ و راست بزنید و بدانید که لطف خدا، شامل حال شما می شود و پسرعموی رسول الله (صلی الله

ص: 235

علیه وآله وسلّم) همراه شما است؛ پس پیاپی بجنگید و از فرار کردن شرم کنید، زیرا فرار برای بازماندگان، مایه ننگ است و آتشی برای روز قیامت است.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 66). حضرت در ایّام جنگ صفین، چند مرتبه لباس خود را تغییر دادند و ناشناس وارد میدان نبرد می شدند، به علت آنکه لشکر معاویه هرگاه می فهمیدند حضرت در میدان است، جرأت نمی کردند و وارد میدان نمی شدند (حموی، أنیس المؤمنین، ص 72). به هنگام جنگ، وقتی امام حسن (علیه السلام) حضرت را تنها با یک لباسِ زیرین زره، میان دو صف دید، فرمودند: «پدرم این شأن جنگ نیست»؛ امام (علیه السلام) در پاسخ فرمودند: «پسرم، پدرت ترسی ندارد، از اینکه به دنبال مرگ رفته باشد و یا مرگ او را دنبال کند.» (مجلسی، بحارالأنوار، ج 41، ص 2؛ ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی

(علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 150؛ دانش کیا، تاریخ اسلام به روایت امام علی، ص 89). از مواردی که می توان به شجاعت امام علی (علیه السلام) در میدان نبرد اشاره کرد، جنگ تن به تن است که ازجملۀ آن ها می توان به دعوت معاویه به جنگ، توسط حضرت اشاره کرد.امام علی (علیه السلام) روزی وارد میدان نبرد شدند و معاویه را به جنگ تن به تن طلبیدند ولی معاویه دعوت حضرت را نپذیرفت و در خطاب به عمروعاص گفت: «علی آن کسی است که هر کس به مصاف او برود، دیگر روی سلامتی را نبیند.» (جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 99؛ قمی، تتمه المنتهی، ص 43). همچنین حضرت در روز دیگری از جنگ، برای بار دیگر معاویه را به جنگ طلبیدند، معاویه به اطرافیانش گفت: «علی بن ابی طالب چند مرتبه، من را به مبارزه طلبیده ولی من قبول نکرده ام، ولی اکنون از قریش شرم دارم و برای من ننگ است، اگر دعوت او را قبول نکنم»؛ عتبه بن ابی سفیان به او گفت: «کلام علی بن ابی طالب را نشنیده بگیر، تو

ص: 236

می خواهی خود را در چنگال شیر ربانّی بیندازی، یقین داشته باش در مقابل علی، مرد جنگ نخواهی بود»؛ معاویه با این صحبت و صحبت های سایر بزرگان شام، از جنگیدن منصرف شد (ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 178؛ دانش کیا، تاریخ اسلام به روایت امام علی، ص 89).

در جنگ نهروان، شخصی از خوارج وارد میدان نبرد شد و تعدادی از یاران حضرت را مجروح کرد و گفت:

أضربُهُم ولَو أری أبا حسن ألبَستُهُ بِصارِمی ثَوبَ غَبَن

ترجمه: ایشان را ضربه می زنم و اگر ابوالحسن را بیابم؛ بر اندامش با شمشیر خویش، جامه ی خواری می پوشانم.

سپس حضرت علی (علیه السلام)، به سوی او حمله کردند و می گفتند:

یا أیُّهذا المُبتَغی أبا حسن إلیکَ فالظُر أیُّها یَلقَی الغَبَن

ترجمه: ای آنکه به دنبال ابوالحسنی؛ پس بنگر که کدام یک از ما جامه ی خواری بر تن می کند.

و نیزه ای را در بدن او فروکردند و در بدنش نگه داشتند و فرمودند:

«اکنون ابوالحسن را دیدی و آنچه را اکراه داشتی، دیدی.» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 6، ص 483).

توجه به امورمعنوی و عدم دنیاگری

در هر جنگی فرماندهان و سپاهیان به دنبال غلبۀ بر دشمن، کسب افتخار پیروزی و تسلط بر غنائم جنگی هستند امّا سیرۀ اخلاقی علوی (علیه السلام) به گونه دیگر است، حضرت در هر جنگی، در مقام اول به دنبال یاد خداست و اینکه پیروزی در هر جنگ از جانب خداست و دیگری، دوری از دنیا، اهتمام به ساده زیستی و دعوت یاران بر این امور می باشد.

ص: 237

ابن عباس در توصیف زهد امام علی (علیه السلام) می گوید: «در جنگ جمل، در خیمه، علی را دیدم که مشغول وصله کردن کفش خود بود. به آن حضرت اعتراض کردم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) کفش را در مقابل من انداختند و فرمودند: «به حق کسی که جان علی در دست اوست، ریاست لشکر نزد علی، به مقدار این کفش ارزش ندارد؛ جز اینکه حقی را اثبات کنم، یا به واسطه این ریاست، باطلی را از میان بردارم» (مظاهری، زندگانی چهارده معصوم، ص 60).

حضرت پیش از آغاز جنگ جمل در سفارشی به یاران خود می فرمایند:

«ای یاران من، چشم از دنیا ببندید و به یاد خدا باشید، از زیاد سخن گفتن بپرهیزید، زیرا موجب سستی می شود.» همچنین امام علی (علیه السلام) هنگام جنگ جمل چنین دعا کردند: «خدایا دل ها به سوی تو روانه است و گردن ها به درگاه تو کشیده و دیده ها به آستان تو دوخته و گام ها درراه تو نهاده و تن ها در خدمت تو لاغر گردیده؛ خدایا میان ما و دشمنانمان به حق داوری فرما، که تو بهترین داورانی.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 15).امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، بعد از جنگ جمل، برای اُم هانی دختر ابوطالب[خواهر خود] چنین نوشتند: «سلام بر تو! نخست خدای را که خدایی جز او نیست می ستایم. امّا بعد، ما با سرکشان و ستمگران رودررو شدیم و خداوند با نیروی خود، پیروزی بر آنان را به ما ارزانی داشت و به آنان هم پاداش ستمگران را داد» (مفید، نبرد جمل، ص 238). حضرت با صراحت در نامه خود بیان می کنند که پیروزی درنبرد به واسطه عنایت خداوند و از جانب خدا است. امام علی (علیه السلام) جهت آماده شدن برای جنگ صفین، به سمت کوفه حرکت کردند، امّا به هنگام ورود به کوفه، به قصر حاکم نرفتند، زیرا قصر کوفه در طی سال ها، به

ص: 238

قصری اشرافی تبدیل شده بود و با سیره و ساده زیستی حضرت سازگاری نداشت (جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 91).

حضرت قبل از حرکت به سمت صفین، در خطاب به مردم فرمودند:

«خداوندی را سپاس که نعمت های او ناپیدا نماند و احسانش را همانندی نباشد؛ گواهی می دهم که معبودی جز الله نیست و ما بر این گواهیم و گواهی می دهم که محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) بنده و فرستاده اوست» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 5، ص 517).

همچنین در خطبه ای، ضمن صحبت پیرامون دین و عبادت، اطاعت الهی و جهاد علیه دشمن، فرمودند: «شما آگاه ترین مردم به حلال و حرام هستید و همان گونه که خداوند شمارا از شیطان بر حذر داشته است، از او بپرهیزید و به پاداش و کرامتی که به شما وعده داده است، دل بندید و بدانید که محروم واقعی کسی است که دین و امانتش از وی ربوده شده و فریب خورده حقیقی کسی است که گمراهی را بر رهیابی ترجیح داده است» و در پایان خطبه مردم را به جهاد الهی و اخلاق الهی دعوت کردند و فرمودند: «من شمارا به سخت کوشی و سختگیری در این امر مهم و جهاد درراه خدا فرمان می دهم و دستور می دهم که از هیچ مسلمانی غیبت و بدگویی نکنید و چشم به راه پیروزی زودرس، از جانب خدا باشید، إن شاء الله» و سپس به سمت صفین حرکت کردند (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 6، ص 9). حضرت در خطبه ای در باب تشویق یاران به نبرد، در مورد یاد خدا می فرمایند: «وَ اذْکُروا اللّهَ کَثیراً لَعلَّکُم تُفلِحُونَ.» (انفال/ 45). و «وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ ریحُکُمْ وَ اصبِرُوا انَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرینَ.» (انفال/ 46). و در حق یاران خود، این چنین دعا کردند: «خداوندا، صبر و تحمّل را به دل هایشان الهام فرما و پیروزی را نصیبشان گردان و

ص: 239

اجرشان را بزرگ قرار ده.(نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ص 191). و همچنین در نامه ای به یکی از فرماندهان خود به نام شریح بن هانی، او را به تقوای الهی دعوت کردند و از ناامنی دنیای پرفریب، به او خبر دادند و اینکه هوا و هوس، زیان های زیادی برای او دارد و به هنگام خشم و پرخاش، آن را کنترل کند (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 56). امام علی (علیه السلام) هنگام جنگ صفین در دعایی فرمودند: «سپاس پروردگار جهانیان را بر نعمت هایی که به ما ارزانی داشته و فضل بزرگی که بر ما نهاده» (نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ص 191) و این آیۀ شریفه را تلاوت کردند: «سُبْحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنینَ. وَ انّا الی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ.» (زخرف/ 13 و 14). و در پایان دعای خود می فرمودند: «خداوندا، میان ما و دشمن ما به حق داوری کن که تو بهترین داورانی»، سپس سه مرتبه گفتند: «لاإله إلّا الله و الله اکبر.» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 6، ص 9). امام علی (علیه السلام) قبل از جنگ نهروان، چنین دعا می کردند: «خدایا، ای پروردگارِ خانه آباد و سقف برافراشته و دریای پرخروش و کتاب برنوشته؛ از تو پیروزی بر آنان را می خواهم که کتاب تو را بر پشت خود قرار داده اند و با سرکشی بر تو، از اُمّت احمد، جدا گشته اند.» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 6، ص 479). حضرت در خطبه ای به سپاه خوارج فرمودند: «من شمارا می ترسانم از اینکه صبح کنید و کشته شده باشید و نزد خدای متعال حجت و دلیلی نداشته باشید؛ دنیا شمارا هلاک می کند و قضاء و قدر الهی شما در دام می اندازد»؛

و در ادامه فرمودند:

ص: 240

«شما گروهی سبک سر، سفیه و بی بردبار هستید؛ من برای شما شرّی نیاوردم ای بی پدرها و نخواستم به شما زیانی بزنم.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 36).هنگامی که دو لشکر در مقابل هم قرار گرفتند، حضرت جلوی لشکر، در خطاب به خوارج فرمودند: «توبه کنید و به سوی خداوند بازگردید»، ولی خوارج در پاسخ به حضرت، لشکر را تیرباران کردند (قمی، تتمه المنتهی، ص 49).

عدم مصلحت اندیشی

یکی از مسائلی که سیرۀ علوی (علیه السلام) از آن به دور است، سیاست است، سیاستی که به معنای رسیدن به مقصود و هدف، از هر راه ممکن است؛ حضرت دراین باره می فرمایند: «هَیْهَاتَ لَوْلَا التُّقَی لَکُنْتُ أَدْهَی الْعَرَبِ» (کلینی، الکافی، ج 8، ص 24). یعنی اگر تقوا نبود، من سیاستمدارترین فرد عرب بود. امّا اگر مراد از سیاست حُسن تدبیر و حکومت امام (علیه السلام) است، امام (علیه السلام) بزرگ ترین سیاستمدار است؛ آنچه که حضرت بدان توجه دارند، رضایت خداوند است و هیچ گاه برای رضایت و خشنودی دیگران، از حق نمی گذرند و آنرا ترک نمی کنند، حضرت در این باره می فرمایند: «وَ لَعَمْرِی مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَانٍ فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ فِرُّوا إِلَی اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ امْضُوا فِی الَّذِی نَهَجَهُ لَکُمْ وَ قُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِکُمْ فَعَلِیٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِکُمْ آجِلًا إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلاً.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 24).

شخصی به نام مغیره بن شعبه قبل از سرگیری جنگ های جمل و صفین، به امام علی (علیه السلام) فرمود: «یا امیرالمؤمنین، طلحه را به یمن و زبیر را به بحرین بفرستید و حکم فرمانداری شام را برای معاویه بنویسید؛ و هرگاه امور درست شد، هر آنچه خواهی در حق آن ها انجام دهید»؛ امام (علیه السلام) در این موضوع به او پاسخی دادند و مغیره گفت: «به خدا سوگند، بیش از این او را نصیحت نکرده ام و بعد از این هم نصیحت نخواهم کرد.»

ص: 241

(ریاحی، فضائل امام علی، ص 111). قبل از جنگ صفین، معاویه در نامه ای به حضرت علی (علیه السلام) نوشت: «اگر حکومت شام و مصر را برای من قرار دهی و بیعت کسی را برای من قرار ندهی، تو را به عنوان خلیفه می شناسم.»

حضرت در پاسخ او فرمودند: «مغیره هم در مدینه به من این پیشنهاد را داد و من قبول نکردم، من چنین نخواهم کرد، خداوند مرا به گونه ای نخواهد دید که گمراه کنندگان را به عنوان بازوی خود استفاده کنم.» (اسکافی، المعیار و الموازنه، ص 131). همچنین حَوشَب ذو ظَلیم در جنگ صفین در خطاب به حضرت علی (علیه السلام) گفت: «از ما دست بردار، ما تو را با سرزمین عراق، رها می کنیم و تو ما را با سرزمین شام، رها کن و خون مسلمانان را حفظ نما و اگر فردا میان ما جنگ رخ دهد، مایه درماندگی و بدبختی عرب و تباهی حرمت ها خواهد بود.»

حضرت در پاسخ او فرمودند: «اگر برای سازش در دین خدا راهی پیدا می کردم، بدان عمل می کردم و هزینه آن برای من راحت تر بود؛ ولی خدا راضی نمی شود که اهل و پیروان قرآن، سازش و سکوت بکنند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند، درحالی که خداوند، معصیت می شود.» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 4، ص 17؛ اسکافی، المعیار و الموازنه، ص 131).

حضرت به صراحت بیان می کنند که حاضر به مصلحت اندیشی و نادیده گرفتن حق نیستند. فردی نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام)، از سیاست های معاویه تعریف می کرد؛ امام (علیه السلام) فرمودند:«وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَة بِأَدْهَی مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَة الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَی

ص: 242

النَّاسِ وَ لَکِنْ کُلُّ غُدَرَة فُجَرَة وَ کُلُّ فُجَرَة کُفَرَة وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَة وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَکِیدَة وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِیدَة.» (شریف رضی، نهج البلاغة، خطبه 200).«به خدا سوگند، معاویه زیرک تر از من نیست، لیکن شیوه او پیمان شکنی و گنه کاری است. اگر پیمان شکنی ناخوشایند نمی نمود، زیرک تر از من کسی نبود، امّا هر پیمان شکنی به گناه برانگیزاند و هر چه به گناه برانگیزاند، دل را تاریک گرداند. روز رستاخیز پیمان شکن را درفشی است افراخته و او بدان درفش شناخته. به خدا، مرا با فریب، غافل گیر نتوانند کرد و با سخت گیری ناتوانم نتوانند شمرد.» در حقیقت، تقوای امام علی (علیه السلام) مانع از این است که ایشان سیاست های معاویه را در پیش بگیرند. ازجمله سیاست ها و حیله های معاویه در جنگ صفین که خلاف سیرۀ اخلاقی علوی (علیه السلام) می باشد، یکی جریان پرتاب نامه با تیر و دیگری حملۀ از پشت به سپاه امام است.

معاویه بعد ازآنکه سپاهیان حضرت بر شریعه فرات مسلط شدند، نامه ای بر سر تیری گذاشت و به طور ناشناس در میان سپاه امام پرتاب کرد و در نامه چنین نوشته بود: «از بنده خیرخواه خدا، امّا بعد، معاویه می خواهد ازاینجا کوچ کند و بند فرات را بشکند و آب را به لشکرگاه شما سرازیر کند، مواظب خود باشید» (جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 98؛ اسکافی، المعیار و الموازنه، ص 128)؛ و دیگری این بود که از پشت به سپاه امام حمله کرد ولی امام علی (علیه السلام) هیچ گاه چنین کارهایی انجام ندادند و چنین کارهایی در سیرۀ علوی جایگاهی نداشت (نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ص 260).

حیاء

اشاره

یکی از فضایل اخلاقی، حیاء و حفظ عفّت می باشد که در علم اخلاق به معنای ملکه ای نفسانی است که موجب انقباض نفس از فعل قبیح و انزجار آن از کار خلاف ادب

ص: 243

می گردد

(مجلسی، بحارالأنوار، ج 68، ص 329). امام صادق (علیه السلام) دربارۀ حیاء می فرمایند: «الْحَیَاءُ مِنَ الْإِیمَانِ وَ الْإِیمَانُ فِی الْجَنَّةِ.» (کلینی، الکافی، ج 2، ص 106). این فضیلت اخلاقی خود اقسامی دارد و یکی از آن ها، حیاء و حفظ عفت چشم است (مظاهری، آفاق نور، ج 1، ص 298)؛ و ازجمله مصادیق مراعات آن در جنگ صفین توسط امام علی (علیه السلام)، می توان به این موارد اشاره کرد:

الف) مواجهه حضرت امام علی (علیه السلام) با عمروعاص

دریکی از روزهای جنگ صفین امام علی (علیه السلام) و عمروعاص در مقابل هم قرار گرفتند، وقتی حضرت را شناخت، قصد فرار از میدان نبرد را کرد که حضرت با نیزه ای او را زد، عمروعاص بر زمین افتاد و از ترس جانش، عورتش نمایان کرد، حضرت صورتشان را برگرداندند (جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 100؛ نجفی یزدی، قهرمان همیشه پیروز، ص 32؛ قمی، تتمه المنتهی، ص 44؛ ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 151؛ محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 6، ص 97)؛ و فرمودند: «ای پسر زن بدکاره، تو در طول عمرت آزادشده نشیمنگاهت هستی» (شریف رضی، نهج البلاغة، خطبه 84) و عمروعاص به واسطۀ حیای امام (علیه السلام) توانست از معرکه جنگ فرار کند. جرج جرداق مسیحی دراین باره می گوید: «علی (علیه السلام) رحم می کند و هر که را که از او، رحم بطلبد، عفو می کند؛ اگرچه آن شخص عمروعاص باشد که هنگام جنگ لباس را پس زد و عریان شد و علی (علیه السلام) او را عفو کرد.» (مظاهری، زندگانی چهارده معصوم، ص 57).

ب) مواجهه حضرت امام علی (علیه السلام) با مخارق بن عبدالرحمان

شخصی ازلشکر معاویه به نام مخارق بن عبدالرحمان به میدان جنگ آمدوچند تن

ص: 244

از سپاهیان حضرت را کشت، بعد از کشتن آن ها، سر آن ها را جدا می کرد و صورتشان را بر روی خاک می گذاشت و عورت آن ها را برهنه می کرد، سپاهیان که این صحنه را دیدند، از جنگ با او خودداری می کردند، آنگاه حضرت با چهره ای پوشیده به جنگ با او رفتند و با ضربه ای او را کشتند و سرش را از تنش جدا کردند و صورتش را به طرف آسمان گذاشتند، ولی دیگر عورت او را برهنه نکردند؛ سپس به میدان نبردآمدند و مبارز طلبیدندونزدیک به هفت نفررابه هلاکت رساندند (ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی

(علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 184).

بصیرت

بصیرت به معنای قوّه قلبی یا نیرویی باطنی است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و باطن اشیا را درمی یابد. بصیرت مانند چشم برای نفس است (دائرة المعارف تشیع، ج 3، ص 271)؛ همان گونه امام علی (علیه السلام)، از وضع فعلی جامعه، گروه خوارج و شامیان به خوبی آگاه بودند، آینده و سرنوشت آن ها نیز برای حضرت روشن بود؛ تا آنجا که حضرت پس از جنگ نهروان، دربارۀ خوارج می فرمایند: «لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِی، فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ کَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَکَهُ.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 61) .

این کلام به خوبی نشان می دهد که حضرت از خطر شامیان و معاویه آگاه بودند و نمی خواستند که یارانشان بعد ازخود،با دو دشمن وارد جنگ بشوند.

همچنین استاد شهید مرتضی مطهری (رحمه الله علیه) دراین باره می فرمایند: «خوارج حق را می خواهند، ولی در اشتباه می افتند، امّا اصحاب معاویه از اوّل حُقه باز بوده اند و مسیرشان، مسیر باطل بوده است؛ بعد ازاین، اگر خوارج را بکشید به نفع معاویه است که ازاین ها بدتر و خطرناک تراست.»(مطهری، سیرۀ امیرالمؤمنین، ص 87).

ص: 245

گاهی ممکن است این سؤال به ذهن تداعی شود که جنگ های امام، در مقابل شخصیت های بزرگ اسلام و افراد باسابقه بوده است و چگونه ممکن است که این افراد بر باطل اجتماع کنند و راه باطل را بپیمایند؟

حضرت در پاسخ به فردی که چنین سؤالی برای او پیش آمده بود، چنین فرمودند: «همانا حقیقت بر تو اشتباه شده است، به درستی که حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی توان شناخت، اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز اوّل بشناس، تا اهل آن برایت آشکار گردد.» (محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 5، ص 29) حضرت می خواهند بگویند که اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند، بلکه باید حق شناس و باطل شناس باشی، نه شخصیت شناس و این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.

جوانمردی

در روایات جوانمرد به کسی گفته می شود که از آنچه مایۀ ننگ است، دوری می کند و آنچه را که باعث آراستگی او می شود، بدست می آورد (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 97 ح 1839).

امام علی (علیه السلام)، می فرمایند: «اَلمُروءَهَ اسمٌ جامِعٌ لِسائِرِ الفَضائِلِ و المَحاسِنِ.» (همان، ص 126 ح 2202). جوانمردی و مروّت خود اقسامی دارد و یکی از اقسام آن، گذشت به هنگام قدرت است که حضرت دراین باره می فرمایند:

«المُروءَهُ العَدلُ فی الإمرَهِ، و العَفوُ مَع القُدرَهِ، و المُواساهُ فی العِشرَهِ.» (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 120 ح 2134). یکی از شواهد جوانمردی در سیرۀ اخلاقی امام، در جریان جنگ صفین می باشد؛ قبل از شروع جنگ صفین، وقتی سپاهیان امام علی (علیه السلام)، بر شریعه فرات

ص: 246

دست پیدا کردند، به حضرت فرمودند: «یا علی، از آن ها انتقام بگیریم و آب را بر روی آن ها ببندیم، همچنان که آن ها چنین کردند و به این واسطه بر آن ها مسلط شویم و دیگر نیازی به جنگ نخواهد بود»؛ حضرت در پاسخ فرمودند: «نه به خدا سوگند، من با آن ها مثل خودشان رفتار نمی کنم، گوشه ای از راه را بازکنید تا آب را بردارند که همانا خداوند، پیروزی شمارا از طریق ستم آنان مقرر کرده است، پس شما، ستم نکنید» (نجفی یزدی، قهرمان همیشه پیروز، ص 31)، سپس فرمودند: «با وجود شمشیر برّان نیازی به این کار نیست.» (نجفی یزدی، قهرمان همیشه پیروز، ص 28). از موارد دیگری که نشان دهنده جوانمردی امام علی (علیه السلام) در جریان جنگ است، می توان به این موارد اشاره کرد:

دریکی از روزهای جنگ صفین، جنگ میان دو سپاه شروع شد و در سراسر شب ادامه داشت که به (لیلة الهریر) معروف شده است و کشته های بسیاری برجا گذاشت؛حضرت علی (علیه السلام) در فرصتی، بخشی از پیکرهای کشته شدگان سپاهش را یافت و دفن کرد (مادلونگ، جانشینی محمد، ص 324) ولی معاویه به حضرت و سپاهیانش اجازه نداد که مردگانشان را بردارند و یا آن ها را دفن کنند. نعیم بن سهیل بن علیّه بجلی، که در سپاه شامیان می جنگید، پسرعمویش نعیم بن حارث بن علیّه را در میان کشته شدگان عراقی یافت و از معاویه اجازه خواست تا او را دفن کند، ولی معاویه پاسخ داد: «این مردم [عراقیان] شایستگی دفن شدن را ندارند، زیرا از دفن آشکار عثمان جلوگیری کردند»؛ وقتی نعمان تهدید کرد که به دشمن [سپاه عراق] خواهد پیوست، معاویه باخشم گفت:«آنچه دوست داری انجام ده.» سپس نعمان پسرعمویش را دفن کرد (همان).

همچنین در میدان نبرد صفین، شخصی به نام عروة بن داود دمشقی، حضرت علی (علیه السلام) را به مبارزه طلبید؛ امام هم بدون درنگ، راهی میدان نبرد شدند، امّا اصحاب گفتند: «یا علی، او در حدّ شما نیست، ما خود با او مبارزه می کنیم»؛ امام (علیه السلام)

ص: 247

فرمودند: «درست می گویید، او در حدّ و کُفو من نیست، ولی من را به مبارزه طلبیده است و او را سزایی نیک می دهم»؛ سپس حضرت به سمت او حمله ور شدند و با ضربه ای، سر از تنش جدا کردند (ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت، ص 178).

وفای به عهد

خداوند متعال در قرآن کریم یکی از نشانه های ایمان را، وفای به عهد معرفی می کند: «وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ.» (مؤمنون/ 8؛ معارج/ 32).

و در جای دیگر، وفای به عهد را از نشانه های پرهیزکاران می داند: «..... وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ.» (بقره/ 177). امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که خود نمونۀ آشکاری از وفای به عهد هستند، می فرمایند: «الْوَفَاءُ عُنْوَانُ وُفُورِ الدِّینِ وَ قُوَّةِ الْأَمَانَة.» (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 76، ح 1469).

بعد از حیلۀ بر نیزه کردن قرآن در جنگ صفین و توقف جنگ، اصحاب خوارج، پس ازآن که امام علی (علیه السلام) وارد کوفه شدند، نزد امام آمدند و از حضرت خواستند تا ابوموسی را برای حکمیت نفرستد. امام (علیه السلام) فرمود: «ما چیزی را پذیرفته ایم که نمی توانیم آن را نقض کنیم.» (جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 104).

نتیجه

1. حضرت علی (علیه السلام) برای پیشبرد اهداف اسلام و حکومت اسلامی، هیچ گاه متوسل به جنگ نشدند و هرگاه دست به قیام می زدند جنبۀ دفاعی داشت.

ص: 248

2. در زمان حکومت حضرت، هرگاه جنگی علیه ایشان شکل می گرفت، در اولین اقدام به دنبال برقراری صلح بودند و برای این امر اقدامات بسیاری انجام می دادند، ازجمله سفارش های مکرر حضرت به یاران خود مبنی بر ترک جنگ و عدم آغاز جنگ توسط آن ها، مذاکرات پیوسته با دشمن، و دعوت یاران به دعای بر صلح.

3. حضرت هنگامی که می دیدند اقدامات برای برقراری صلح فایده ای ندارد و دشمن دست از جنگ نمی کشد با قاطعیت تمام در مقابل دشمن می ایستادند و لحظه ای اندیشۀ عقب نشینی از جنگ به ذهن راه نمی دادند.

4. از نکات حائز اهمیت نحوه برخورد حضرت با اسراء جنگی است که اگر آن ها بیعت می کردند، آزاد می شدند.

5. همچنین حضرت علی (علیه السلام) همچون رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) قائل بودند که زنان نباید در میدان نبرد حضورداشته باشند زیرا زن روحیه ای لطیف و نرم دارد و از طرف دیگر اگر در جنگ ها برزنان مسلط می شدند از آن ها می گذشتند و دستور می دادند به آن ها آزاری نرسد و به آن ها تعرض نشود.

6. حضرت پیوسته به دنبال اجرای عدالت در حق همۀ افراد بودند حتی دشمن خود، و دیگران را به این امر مهم دعوت می کردند. فضیلت شجاعت از فضایل جداناشدنی از حضرت است، حضرت هیچ گاه از مبارزه نترسیدند و محکم و استوار در میدان نبرد می ایستادند.

7. حضرت در همه حال، حتی در جنگ ها نیز به یاد خدا بودند و از ذکر الهی غافل نمی شدند و اگر هم به پیروزی دست می یافتند آن را از عنایت و لطف خدا می دانستند.

8. امام (علیه السلام) اهل سیاست های باطل و مزورانه نبودند و برای رسیدن به هدف خود رضایت و خشنودی الهی را در نظر داشتند.

حضرت هیچ گاه حاضر نبودند پیروزی بر دشمن خود را از راه ترک حیاء و عفت به

ص: 249

دست بیاورند و چنین مبارزه ای را ترک می کردند.

9. امام علی (علیه السلام) زمانی که در میدان نبرد قدرت برتری بر دشمن را داشتند، هیچ گاه حاضر نبودند به ناحق و ستم بر دشمن خود غلبه کنند.

10. حضرت علی (علیه السلام) هرگاه عهدی می بستند از آن تخطّی نمی کردند، حتی اگر طرف آن عهد، دشمن ایشان باشد.

ص: 250

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن اعثم کوفی، جنگ های امام علی (علیه السلام) در پنج سال حکومت«ترجمه الفتوح»، چاپ اول، ترجمه: احمد روحانی، نوای قلم، قم، 1381.

2. اسکافی، جعفر بن محمد، المعیار و الموازنه، بی چا، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران، بی تا.

3. آمدی، عبد الواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، بی چا، دارالکتاب الإسلامی، قم، 1410 ه-. ق.

4. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، چاپ یازدهم، انصاریان، قم، 1387.

5. جمعی از محققان، دائرة المعارف تشیع، چاپ اول، ج 3، حکمت، تهران، 1392.

6. حموی، محمد بن اسحاق، أنیس المؤمنین، بی چا، بنیاد بعثت، تهران، 1363.

7. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، قم، موسسة آل البیت، 1371.

8. خلیلی، محمدعلی، زندگانی حضرت علی (علیهم السلام)، چاپ نهم، نشر اقبال، تهران، 1384.

9. دانش کیا، محمدحسین، تاریخ اسلام به روایت امام علی (علیه السلام)، چاپ اول، دفتر نشر و پخش معارف، قم، 1380.

10. ریاحی، محمدحسین، فضائل امام علی (علیه السلام) «در سیرۀ ابن هشام، تاریخ طبری و تاریخ یعقوبی»، چاپ اول، نشر خرّم، قم، 1379.

11. سبط بن جوزی، شرح حال و فضائل خاندان نبوت (علیهم السلام)، بی چا، ترجمه: محمدرضا عطائی، آستان قدس رضوی، مشهد، 1379.

12. طبری، عمادالدین حسن بن علی، کامل بهائی، بی چا، مرتضوی، تهران، 1383.

13. قمی (رحمت الله علیه)، عباس، [مرحوم حاج شیخ]، تتمه المنتهی، تحقیق: صادق حسن زاده، چاپ اول، مؤمنین، قم، 1380.

کلینی (رحمت الله علیه)، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، بی چا، ج 5، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407

ص: 251

1. ه-. ق.

15. مادلونگ، ویل فرد، جانشینی محمد، بی چا، ترجمه: نمائی و همکاران، آستان قدس رضوی، مشهد، 1377.

16. مجلسی« رحمت الله علیه»، محمدباقر، [علامه]، بحارالأنوار، بی چا، ج 41، 42، 74، 97، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ه-. ق.

17. محمدی ری شهری، محمد، دانش نامه امیرالمؤمنین (علیه السلام) عربی - فارسی، چاپ سوم، مترجم: حسینی، محدثی، تلخیص: سید حمید حسینی، ج 4، 5، 6، دارالحدیث، قم، 1389.

18. محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمه عربی - فارسی، چاپ چهاردهم، ترجمه: حمیدرضا شیخی، تلخیص: سید حمید حسینی ج 1، 2، ، دار الحدیث، قم، 1393.

19. مطهری ( رحمت الله علیه)، مرتضی، [استاد]، سیرۀ امیرالمؤمنین (علیه السلام)، بی چا، بینش مطهر، تهران، 1391.

20. مظاهری، حسین، اندیشه های ناب، چاپ دوم، ج 2، مؤسسه فرهنگی مطالعاتی الزهرا (علیها السّلام)، اصفهان، 1390.

21. مظاهری، حسین، آفاق نور، منتخب آثار، به کوشش حبیب ارزانی، چاپ اول، ج 1، دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم، قم، 1395.

22. 32. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، تحریر فارسی: مجید هادی زاده، چاپ اول، ج اول، مرکز مطالعات اسلامی، اصفهان، 1391.

23. مظاهری، حسین، زندگانی حضرت چهارده معصوم (علیهم السلام)، چاپ دوازدهم، پیام آزادی، تهران، 1386.

24. مظاهری، حسین، مظهر حق، چاپ اول، مؤسسه فرهنگی مطالعاتی الزهرا (علیها السّلام)، قم، 1387.

25. معروف الحسنی، هاشم، زندگانی دوازده امام (علیهم السلام)، بی چا، ترجمه: محمد مقدس، ج اول، امیرکبیر، تهران، 1382.

26. مفید«رحمت الله علیه»، [شیخ]، نبرد جمل (ترجمه وقعة جمل)، بی چا، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران، 1383.

27. نجفی یزدی، سیدمحمد، قهرمان همیشه پیروز، چاپ دوم، مؤسسه انتشارات عصر ظهور، قم، 1379.

ص: 252

28. نصر بن مزاحم، پیکار صفین«ترجمه وقعة صفین»، بی چا، ترجمه: اتابکی پرویز، انقلاب اسلامی، تهران، بی تا.

29. واقدی، محمد بن عمر، التاریخ و المغازی و المبعث، چاپ دوم، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، نشر دانشگاهی، بی جا، 1369.

ص: 253

ص: 254

9- غیرت دینی امام علی (علیه السلام)

اشاره

فاطمه سادات حسینی(1)

ص: 255


1- . دانش آموخته سطح 2 حوزه علمیه، fsh1368155@gmail.com

ص: 256

چکیده

یکی از کمالات والای انسانی که اسباب آن را خدای متعالی در وجود آدمی تعبیه کرده، غیرت است. غیرت از خودپرستی ناشی نمی شود، بلکه احساس خاصی است که خداوند برای حمایت از حریم زندگی ایجاد کرده است. غیرت دینی در سیره معصومین علیهم السلام از چنان اهمیت و ظرافتی برخوردار است که همواره به عنوان شاخصه بارز اهل ایمان و سرمایه انسانی معرفی شده است. وجود غیرت دینی در جامعه اسلامی تا آن جا ضروری و حیاتی است که شارع مقدس اسلام در تشریع احکام نیز به آن عنایت داشته است. بدین منظور پژوهش حاضر با بهره گیری از روش توصیفی - تحلیلی و با مراجعه به منابع معتبر کتابخانه ای، به بررسی غیرت دینی در شخصیت حضرت علی علیه السلام پرداخته است. یافته ها نشان می دهدآن حضرت در برابر حفظ دین و ارزش های آن، حساسیت و غیرت دینی فوق العاده ای داشت. در این پژوهش به چند نمونه از غیرت دینی ایشان اشاره شده است. هم چنین غیرت دینی آثار فردی و اجتماعی بسیاری دارد که موجب هدایت وسربلندی در دنیا و آخرت خواهد شد. آثار فردی آن چون جلب محبت الهی، هدایت و مصونیت از گمراهی، ایجاد رحمت و رأفت در قلب، افزایش عفت و پاک دامنی فرد و... است. پیروزی بر دشمنان و سربلندی، حفظ حریم ارزش های والای یک جامعه، ثبات خانواده و... نیز ازجمله آثار اجتماعی آن است.

* کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، شاخصه های اخلاقی، دین، غیرت دینی.

ص: 257

مقدمه

غیرت دینی، یکی از صفات برجسته و کلیدی در زندگی انسان است که موجب جلوگیری از تجاوز دشمنان به حریم خصوصی، خاک میهن، استقلال، عزت و ناموس فرد می شود. در فرهنگ اسلامی این اهتمام ورزی و حساسیت به همراه آگاهی، از فضیلت انسان است؛ بنابراین آن غیرت و حساسیتی در فرهنگ اسلام مورد ارزش است که در جهت حفظ و حراست از ارزش های اسلامی و انسانی قرار گیرد. این همان چیزی است که از آن به غیرت و یا حساسیت دینی و گاه تعصب در دین یاد می شود. اهمیت و ارزش دادن به این مفاهیم، به معنای اهمیت و ارزش دادن به حساسیت و غیرت دینی است؛ زیرا تحقق این وظایف، بدون برخورداری از غیرت دینی، امکان پذیر نیست. افزون بر این، در متون اسلامی از غیرت و تعصب دینی و انسان های غیور همانند حضرت علی علیه السلام تمجید و ستایش به عمل آمده است. بر اساس سیره امام علی علیه السلام وجود غیرت دینی در جامعه بشری تا آن جا ضروری و حیاتی است که شارع مقدس در تشریع احکام اسلامی نیز به آن توجه داشته است. از این رو پرداختن به نمونه های غیرت دینی در شخصیت حضرت علی علیه السلام از اهمیت ویژه ای برخوردار است و از آن جاکه آن حضرت از حساسیت ها و تعصبات دینی برخوردار بوده، این سؤال مطرح می شود که غیرت دینی در شخصیت حضرت علی علیه السلام چگونه ترسیم شده است؟ با مشخص شدن ارزش و جایگاه غیرت دینی در شخصیت حضرت علی علیه السلام که مقاله حاضر در صدد تبیین آن است، باید عوامل به وجود آورنده آن را شناخت و سعی در تقویت آن نمود؛ زیرا نداشتن غیرت دینی، موجب به وجود آمدن مشکلات فراوانی در میان جامعه و خانواده خواهد شد مانند از بین رفتن روحیه دینی در جامعه و آشکار شدن مظاهر فساد. پس باید این صفت را با افراط وتفریط های بی مورد سرکوب نکنیم، بلکه به تبلیغ و نشر آن بپردازیم.

ص: 258

پیشینه

گرچه به طور کلی کتاب هایی همچون، جامع السعادات (تألیف: ملا مهدی نراقی)، معراج السعاده (تألیف: ملا احمد نراقی) و پژوهش غیرت دینی در قرآن و روایات (تألیف: امیدواری) و غیرتمندی از منظر نبوی (تألیف: حسینی) به موضوع غیرت پرداخته اند، ولی اختصاصاً در زمینه غیرت دینی در اندیشه های امام علی علیه السلام فقط مقالاتی چاپ شده که به برخی از آن ها در ذیل اشاره می کنیم:

تحلیل برون دینی گزاره های نکوهش گرایانه درباره زنان در نهج البلاغه، ذیلابی، نگار؛ محصص، مرضیه، مجله :تاریخ و تمدن اسلامی، شماره 28، علمی - پژوهشی/ISC ، (30 صفحه، از 3-32)، پاییز و زمستان 1397. امام علی علیه السلام و غیرت دینی، باقرزاده، عبدالرحمان، پیام حوزه، ش 28، 29، ص 233- 258، بهار 1380. تحقیق حاضر با روش توصیفی - تحلیلی و با هدف شناسایی غیرت دینی در شخصیت حضرت علی علیه السلام به بررسی این پژوهش می­پردازد.

مفهوم شناسی

الف. غیرت

غیرت در لغت به معنای آن است که طبیعت انسان از مشارکت غیر در امر مورد علاقه اش نفرت داشته باشد.(طریحی، مجمع البحرین، ج2، ص362). واژه غیرت از تغییر و تغیر گرفته شده است و یک نوع حالت، دگرگونی و برانگیختگی درونی به همراه حس دفاع در شخص نسبت به آن چه دوست می دارد اعم از عزت، آبرو، شرف، دین و ناموس است (دهخدا، لغت نامه دهخدا، ص412). غیرت یعنی تلاش در نگهداری آن چه حفظش ضروری است (نراقی، جامع السعادات، ج 1، ص 265).

ص: 259

طریحی غیرت را تنفر و ناپسند داشتن کسی از شرکت دیگران در امری دانسته است که سخت آن را دوست دارد و موردعلاقه اش است (طریحی، المنتخب، ص432). غیرت، از شرایط ملکات و فضایل اخلاقی است که آدمی نگهبانی کند دین خود را و عِرض خود و اولاد و اموال خود را و از برای محافظت و نگهبانی هر یک، طریقه ای است که صاحب غیرت و حمیت از آن تجاوز نمی کند (نراقی، معراج السعاده، ص164). غیرت عبارت است از دگرگونی انسان از حالت عادی و اعتدال، به طوری که انسان را برای دفاع و انتقام از کسی که به یکی از مقدساتش اعم از دین، ناموس و یا جاه و امثال آن تجاوز کرده، از جای خود می کَند. این صفت غریزی، صفتی است که هیچ انسانی به طورکلی از آن بی بهره نیست، پس غیرت یکی از فطریات آدمی است و اسلام هم دینی است که بر اساس فطرت تشریع شده است (طباطبایی، المیزان، ج4، ص276). غیرت، صفتی درونی و باطنی است که بروز و ظهور آن به شکل های مختلف است، ولی باید توجه داشت که غیرتمندی در انسان، مستلزم اموری چون نفرت از متجاوز به حریم خصوصی و ارزشی است. هم چنین باید گفت که غیرت از لوازم محبت انسان به چیزی است؛ زیرا هر کس که چیزی دوست می دارد، نسبت به محبوب خود غیور است. استاد مطهری می نویسد: «غیرتمند کسی است که نگاهدار عصمت و آبرو و شرف و عزت است و از قبول اهانت بر عِرض خود ابا دارد» (مطهری، مسئله حجاب، ص414). غیرت یک شرافت و حساسیت انسانی نسبت به پاکی و طهارت جامعه است (همان، ص64). غیرت یکی از کمالات انسانی است که خداوند متعال، اسباب آن را در وجود آدمی تعبیه کرده است. امام علی علیه السلاممی فرماید: «خداوند برای مؤمن، غیرت می ورزد، پس او نیز باید غیرت آورد. هر کس غیرت نورزد، قلبش وارونه است» (مجلسی، بحارالانوار، ج79، ص115).

ص: 260

ب. دین

برای واژه دین، در کتب لغت معنی متعددی ذکر شده است مانند ملک و پادشاهی، طاعت، پاداش و در مقاییس اللغه می خوانیم که دین داری فروع زیادی از معناست که همه آن ها به اصل واحدی برمی گردد و آن جنسی از گردن نهادن و انقیاد و ذلت است (ابن فارس، مقاییس اللغة، ج2، ص406).

دین در اصطلاح، تسلیم شدن در برابر بیانی است که از مقام ربوبیت درزمینه معارف و احکام نازل شده است (طباطبایی، المیزان، ج3، ص120). دین عبارت است از مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسان ها باشد. گاهی همه این مجموعه، حق، گاهی باطل است و گاهی مخلوطی از حق و باطل می باشد. اگر تمام مجموعه حق باشد به آن دین حق گوین (جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص93).

ج. غیرت دینی

غیرت دینی یعنی دین را به عنوان محبوب ترین چیزها، مدافع حریم آن بودن و اجازه تجاوز به حریم دین به هیچ کس ندادن. غیرت دینی یعنی داشتن خشم مقدس در برابر متجاوزان حریم دینی و تلاش گسترده در راه نشر دین، امربه معروف و نهی از منکر و تولا و تبرا نمودن و هم چنین داشتن روحیه دفاع از دین و آماده فدا کردن همه هستی در راه آن (خاتمی، اسلام مداری و غیرت دینی، ص23). برخی در تعریف غیرت دینی گفته اند که منظور، پاسخ به شبهاتی است که از طرف افراد منکر در اذهان القاء می شود و خاطرنشان کرده اند که همواره در طول تاریخ دانشمندان بزرگی بوده اند که نسبت به دین و مذهب خویش تعصب داشتند و به محض شنیدن سخنی از سوی مخالفان، کتاب و آثاری را به رشته تحریر درمی آورده اند که سخن مخالف را در نطفه خفه کرده و پوچی آن را به اثبات می رساندند (حبیبی تبار، گام به گام با راه خودسازی،

ص: 261

ص28).

یافته ها

غیرت دینی در شخصیت حضرت علی علیه السلام

یکی از ارزش های مهم اخلاقی که موجب آثار درخشان و سازنده در زندگی انسان می شود و باعث کسب عزت و آبرو و شخصیت ممتاز می گردد، خصلت غیرت است، معمولاً چهره انسان غیور هنگام دفاع، متغیر و دگرگون می گردد و نشانه های دفاع جدی و شدید در چهره اش دیده می شود و ضد آن دیاثت، بی غیرتی، بی تفاوتی، سستی و سهل انگاری است که چنین خصلتی موجب پی آمدهای ویرانگر و انحرافات بسیار زشت خواهد شد. غیرت از صفات برجسته و کلیدی است که موجب جلوگیری شدید از تجاوز بیگانه به حریم استقلال و عزت و ناموس شده و باعث پیدایش ارزش های دیگری می شود که هرکدام در جای خود تکمیل کننده هویت و شخصیت انسان می گردند و راه گشایی برای کسب آزادی، عفت، استقلال و عزت جامعه و فرد خواهند شد. تعصب و حساسیت افراد به عقیده و مکتب موردعلاقه خود، اثری اجتناب ناپذیر و لازمه قرین آن مرام است. غیرت دینی هم از این مقوله است و از ایمان به دین نشأت گرفته است. به هر مقدار که ایمان به دین در افراد بیش تر و عمیق تر باشد، غیرت دینی و حساسیت آنان نیز بیش تر خواهد بود. امام علی علیه السلامپس از تبیین تعصب می فرماید: «اگر به ناچار تعصب ورزیدید، در چیزی تعصب ورزید که شایسته است. همچون، اخلاق پسندیده و گزیده، کردارهای پسندیده و نیکو، خوی خوب و بردباری به هنگام شدت خشم. در خصلت های نیکو تعصب ورزید همچون حمایت از پناهندگان، به سر رساندن پیمان ها و آراسته بودن به تقوی و ایمان، دوری گزیدن از خودپسندی، آراسته بودن به فضیلت، دست بازداشتن از ستمکاری و بزرگ شمردن گناه و خونریزی و خون خواری و داد مردمان ستاندن و خشم را فروخوردن و پرهیز از تبهکاری در دین» (سید رضی،

ص: 262

نهج البلاغه، خطبه234).

حضرت علی علیه السلام، بااین که نسبت به دشمنان شخصی خود گذشت داشت و از اشتباهات دوستان چشم پوشی می کرد، افتراها و اهانت های بدخواهان را به چیزی نمی گرفت و با کسانی که از روی ناآگاهی کافرش خواندند، مدارا می کرد، ولی در برابر حفظ دین و ارزش های آن، حساسیت فوق العاده داشت، قلبش در غم از کف رفتن مؤمنین دینی می شکست. زندگی آن بزرگوار سرشار از نمونه هایی است که بیانگر غیرت دینی ایشان است که به ذکر برخی از آن ها می پردازیم:

در زمان خلافت امیرمؤمنان علی علیه السلام به آن حضرت گزارش رسید که در مسیر راه ها بعضی از مردان و زنان رعایت حریم عفت را نمی کنند، بسیار ناراحت شد. مردم کوفه را جمع کرد، در ضمن سخنرانی به آن ها فرمود: «نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَکُمْ یُدَافِعْنَ الرِّجَالَ فِی الطَّرِیقِ أَ مَا تَسْتَحْیُونَ لَعَنَ اللّهُ مَن لایُغارُ» (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج14، ص174)؛ «به من خبر رسیده که زنان شما در مسیر راه ها به مردان تنه می زنند، آیا حیاء نمی کنید، خداوند لعنت کند کسی را که غیرت نمی ورزد». نیز روایت شده، به مردم کوفه فرمود: «آیا خجالت نمی کشید و زنان شما غیرت نمی ورزند؟ به طوری که در بازارها رفت وآمد می کنند و با مردان بیگانه رخ به رخ شده و به هم دیگر تنه می زنند؟» (همان، ص 153). با توجه به این نکته اساسی است که امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «... فَاِذا حَضَرَتْ بَلِیَّةٌ فَاجْعَلُوا اَمْوالَکُم دُونَ اَنْفُسکُمْ، وَاِذا نَزَلَتْ نازِلَةٌ فَاجْعَلُوا اَنْفُسَکُمْ دُونَ دینِکُمْ، وَاعْلَمُوا اَنَّ الْهالِکَ مَنْ هَلَکَ دِینُهُ وَالحَریبَ مَنْ حُرِبَ دینُهُ» (کلینی، اصول کافی، ج2، ص216)؛ «آن گاه که حادثه ای پیش آمد، اموالتان را سپر جانتان قرار دهید و در حفظ آن بکوشید؛ اما اگر حادثه ای پیش آمد که دینتان در معرض خطر قرار گرفت، جانتان را فدای دینتان سازید؛ زیرا کسی که دینش از بین برود، نابود است؛ و غارت زده کسی است که دینش به غارت برود».

ص: 263

روایت شده، پس از جنگ صفین و فتنه حکمیت، نیروهای معاویه به دستور او در نوار مرزی عملیات ایذایی انجام دادند؛ که حضرت علی علیه السلام از این موضوع دلگیر شدند و از نیروهای خود خواستند که به این حملات پاسخ دهند و یا زمانی که ضحاک بن قیس به زائران خانه خدا حمله کرد و اموالشان را به غارت برد فرمودند: «حق کسی با تلاش و کوشش به دست نمی آید پس از تجاوز و غارت این میهن از چه خانه ای دفاع خواهید کرد و بعد از من همراه کدام پیشوایی خواهید جنگید؟» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه29).

حضرت علی علیه السلام نیز درعین حالی که به مخالفان شخصی و فکری خود، میدان می داد، اما در آن جا که کیان اسلام و عزت مسلمانان در خطر بود و یا حدی از حدود اسلام به خطر می افتاد، برمی آشفتند و از خود غیرت و حساسیت فوق العاده نشان می دادند. آن حضرت، در برابر حفظ حدود الهی و بیت المال بسیار سختگیر بودند، به گونه ای که یاران نزدیکش را به هنگام تخلف از قوانین الهی کیفر می داد (مجلسی، بحارالانوار، ج41، ص9). هم چنین گردن بندی که دخترش از بیت المال به عاریت گرفته بود، از وی ستانده و به بیت المال برمی گرداند. غیرت آن حضرت در دفاع از مظلوم به گونه ای است که حتی از مرزهای عقیدتی فراتر می رود و از ستمی که بر زنی یهودی توسط سپاهیان معاویه رفته به خروش می آید و می فرماید: «اگر انسان مسلمان از اندوه و تأسف جان دهد، جای ملات نیست» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه27). حضرت علی علیه السلام با آن که شجاع و باصلابت بود، قلبی رئوف داشت. از رنج و محنت محرومان در غم بود. با مستمندان هم دردی می کرد و همیشه مورد توجه ایشان بودند. این حمایت ها نه از موضعی مقطعی و یا دست آویزی برای رسیدن به قدرت یا حفظ آن است که از غیرت و حساسیت دینی آن بزرگوار سرچشمه می گرفت. در شب هجرت پیامبرصلی الله علیه واله که مشرکان قصد کشتن حضرت را داشتند، بنا به دستور پیامبر صلی الله علیه واله ، حضرت علی علیه السلام

ص: 264

مأموریت خطیر دینی را پذیرفت و در آن شب در بستر مبارک ایشان خوابیده و خود را در معرض خطر شدید قرار داد که ممکن بود به قیمت جانش تمام شود، ولی دلیرانه و با غیرت و اخلاص دستور پیامبر صلی الله علیه واله را پذیرفت (خطیب، صهرین، ص164). در زمان خلافت عثمان انحرافات و مفاسد به وجودآمده در حکومت به اوج رسید، او ظواهر را رعایت نمی کرد و خود را صاحب بیت المال و صاحب اختیار مردم می پنداشت که این نگرش مفاسد اداری و اقتصادی فراوانی را در پی داشت. آن گاه حضرت علی علیه السلام به درخواست مردم و اصرار بیش ازحد آنان خلافت را پذیرفت، با انبوهی از این گونه مفاسد و انحرافات در سیستم اداری و حکومتی مواجه بود، بنابراین حضرت علی علیه السلام با غیرت و تعصب خود، برخورد با مفاسد اداری و اقتصادی را از نخستین روزهای خلافت و حکومت خود آغاز کرد، کارگزاران فاسد و نالایق را از کار برکنار کرد و اموال غارت شده بیت المال را بازگرداند (خدمتی، سیره حضرت علی علیه السلام در مبارزه با فساد اداری، ص29).

بررسی غیرت دینی حضرت علی علیه السلام نشان دهنده اهتمام ایشان جهت به حداقل رساندن خشونت و رعایت همه جانبه اخلاق در صحنه نبرد است. به طورکلی مواجهه با دشمن از راه هایی که خلاف مروت و جوان مردی و بی غیرتی باشد جایز نیست. ایشان جنگ را به ساعات پایانی روز موکول می کردندتابانزدیک بودن تاریکی شب سربازان کم تری از دشمن کشته شوند(ابن بابویه،علل الشرایع، ج 2، ص 603). غیرت امام علی علیه السلام در جنگ صفین نیز نشان دهنده پایبندی ایشان به اصول اخلاقی و تعصب در قبال دشمن است، وقتی لشکریان معاویه شریعه فرات را بر روی یاران امام بستند، سپاهیان امام علی علیه السلام پس از ایراد خطبه ایشان جنگیدند و شریعه را از دست دشمن بازپس گرفتند. یکی از همراهان حضرت پیش نهاد مقابله به مثل داد که ما نیز آب را بر آن ها ببندیم، اما ایشان پیش نهاد او را علی رغم این که دشمن در مورد آن ها روا داشته بود، نپذیرفت (منقری، وقعة صفین، ص 221).

ص: 265

برخورد امام علی علیه السلام با خوارج پس از جنگ صفین نیز یکی از موارد بارز غیرت دینی وی در قبال دشمن بود. امام در این بحران هیچ گاه مرزهای اخلاقی و تعصبی را نادیده نگرفت. ایشان در خصوص خوارج می فرماید: «ما حقوق آن ها را قطع نمی کنیم و مانع از ورودشان به مسجد نمی شویم و تا مادامی که عمل حرامی را مرتکب نشده اند و خونی را نریخته اند مزاحم آن ها نمی شویم» (محمودی، نهج السعاده، ج 2، ص 339). چنان که پس از جنگ نهروان، درباره باقی مانده خوارج نیز فرمود: «پس از من خوارج را نکشید؛ زیرا آن کسی که حق را طلب کرده و به خطا رفته است، همچون کسی نیست که به دنبال باطل رفته و آن را یافته است» (نهج البلاغه، خطبه6).

آثار غیرت دینی

اشاره

برای غیرت دینی، آثار فراوانی در ابعاد فردی و اجتماعی ذکر شده است که مهم ترین آن ها در این مبحث اشاره می شود.

الف. آثار فردی غیرت دینی

اشاره

در این قسمت به آثاری پرداخته می شود که تنها بر خود فرد تأثیرگذارند حال ممکن است این تأثیرات دنیوی باشد یا اخروی.

یک. جلب محبت الهی

یکی از آثار فردی غیرت دینی، جلب محبت الهی است. امام صادق علیه السلام می فرماید: «خداوند باغیرت است و افراد غیور را دوست دارد» (حر عاملی، وسایل الشیعه، ج20، ص153). طبق این روایت، خداوند غیور، هر یک از بندگانش را که به تبعیت از او، غیرت به خرج دهد را دوست دارد و چه ثمره ای نیکوتر از بهره مندی انسان از محبت خالق خویش می توان یافت.

دو. هدایت و مصونیت از گمراهی

غیرت دینی از اوصاف خداوند متعال است و او هر کس که این صفت خدایی را داشته

ص: 266

باشد دوست دارد و هدایت خواهد کرد.

سه. ایجاد رأفت و رحمت در قلب

خداوند متعال در قرآن می فرماید: {ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَآتَیْنَاهُ الإنْجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً... } (حدید/27)؛ «آن گاه که به دنبال آنان پیامبران خود را پی درپی آوردیم و عیسی پسر مریم را در پی آنان آوردیم و به او انجیل عطا کردیم و در دل های کسانی که از او پیروی کردند، رأفت و رحمت قرار دادیم...». افراد غیرتمند، به تبعیت از پیامبران الهی این صفت را دارا هستند و لذا طبق وعده خداوند سبحان، به تابعین از رسولان، رحمت و رأفت عطا می فرماید.

چهار. افزایش عفت و پاک دامنی فرد

داشتن غیرت یکی از عوامل اساسی عفت است. کسی که برای ناموس خود حرمت قائل است به خود اجازه نمی دهد که به ناموس دیگران خیانت کند. او می داند اگر به ناموس دیگران نظر سوئی داشته باشد به یقین ناموس او نیز مورد سوءنظر دیگران قرار خواهد گرفت؛ بنابراین غیرتش به او اجازه بی عفتی نمی دهد.امام علی علیه السلام در این رابطه می فرماید: «مَا زَنَی غَیُورٌ قَطُّ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت311)؛ «شخص باغیرت هرگز زنا نمی کند». هراندازه این صفت اخلاقی در او تقویت شود بر عفتش نیز افزوده می گردد. روایت دیگری نیز از امام علی علیه السلام وجود دارد که ایشان می فرمایند: «قدر مرد به اندازه همت اوست ... و عفت او به اندازه غیرت اوست» (مجلسی، بحارالانوار، ج67، ص4). شهید مطهری نیز می نویسد: «انسان این حالت را دارد که هر چه بیش تر در گرداب شهوات فرو رود و عفت و تقوا را از کف بدهد احساس غیرت در وجودش ناتوان می شود» (مطهری، مسئله حجاب، ص64).

پنج. مسئولیت پذیری

وظیفه شرعی وجدانی هر فرد، پایبندی به فضائل اخلاقی و تلاش برای ترویج آن در

ص: 267

بین افراد دیگر است. فردی که در برابر انجام یا ترک عملی یا رفتاری احساس مسئولیت می کند، خود را تحت تأثیر یک نیرویی از درون می بیند که آن غیرت دینی فرد است. هر کس غیرت بیش تری داشته باشد احساس مسئولیت بیش تری می کند و برعکس. این مسئولیت پذیری می تواند درزمینه فردی، خانوادگی و یا اجتماعی باشد. چنان چه قرآن کریم می فرماید: {یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدَادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ} (تحریم/6)؛ «خودتان و کسانتان را از آتشی که سوختِ آن از مردم و سنگ هاست حفظ کنید».

شش. هدایت و مصونیت از گمراهی

هر کس، غیرتمندی که از اوصاف خداوند متعال است را داشته باشد خداوند وی را دوست دارد و هدایت خواهد کرد همان گونه که خودش وعده داده است: {یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَیُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ} (مائده/16)؛ «خدا هر که را از خشنودی او پیروی کند و به وسیله آن به راه های سلامت رهنمون می شود به توفیق خویش آنان را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون می برد و به راهی راست هدایت می کند».

هفت. پاسداری از عزت و کرامت انسانی

تکریم شخصیت، نیاز درونی هر فردی است. انسان به دلیل غریزه حبّ ذات که در طبیعت او قرار داده شده است، به ذات خویش علاقه دارد و مایل است که دیگران نیز او را گرامی بدارند. یکی از راه های حفظ عزت و کرامت انسانی، داشتن غیرت دینی است. چنین فردی می تواند خود و اهل خانواده خود را پاسداری نماید و حفظ کرامت کند. فردی که در فکر و اندیشه و ارزش های الهی خود، دارای صلابت است و اهل سازش نیست از عزت و محبوبیت خاصی برخوردار است (اکبری، غیرتمندی و ارزش ها و آسیب ها، ص41).

ص: 268

ب. آثار اجتماعی غیرت دینی

یک. پیروزی بر دشمنان و عزت و اقتدار و سربلندی

غیرت دینی، سد نیرومندی در برابر هجوم بیگانگان است. وطن دوستی و مشارکت در دفاع از هم میهنان حقیقتی است که با سرشت انسان عجین و از ناحیه شارع مقدس اسلام هم به رسمیت شناخته شده است به طوری که پیامبر صلی الله علیه واله می فرمایند: «وطن دوستی جزئی از ایمان است» (مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص668).

دو. حفظ حریم ارزش های والای یک جامعه

وجود غیرت دینی در جامعه باعث می شود تا حریم ارزش ها حفظ شود و افراد سودجو، پا را از حد خود فراتر نگذارند. خداوند متعال می فرماید: «اگر منافقان و کسانی که در دل هایشان مرضی هست و شایعه افکنان در مدینه از کارشان بازنایستند تو را سخت بر آنان مسلط می کنیم تا جز اندک در همسایگی تو نپایند» (احزاب/60- 61). در شأن نزول این آیه آمده است زمانی که زنان از خانه بیرون می شدند تا به مسجد آمده و نماز بخوانند، جوانان بر سر راه آن ها می نشستند و متعرض ایشان می شدند که خدای متعال این آیه را نازل فرمود (قمی، تفسیر قمی، ج2، ص192). این غیرت الهی که سبب دفاع از حریم یک جامعه دینی است، باید سرمشقی باشد برای همگان و نشان می دهد که نباید در مقابل افرادی که خط قرمزها را زیر پای می گذارند بی تفاوت بود.

سه. ثبات خانواده

بسیاری از اختلافات و درگیری ها بدان جهت است که افراد خانواده به ارزش های دینی و اخلاقی خود پایبند نیستند و هرگونه رفتار خلاف و ناشایستی را مرتکب می شوند بدون این که از پی آمدهای آن بیمناک باشند. حفظ تقوا و رعایت غیرت دینی برای ادامه زندگی سالم ضروری است. افراد خانواده دراین باره باید مراقب باشند که ارزش های دینی را رعایت کنند. غیرتمندی نه تنها از دید مذهبی که حتی از دید انسانی هم بر تداوم حیات خانوادگی

ص: 269

بسیار لازم است و آثار آن در زندگی خانوادگی در جنبه های گوناگون کاملاً مشهود است. در پرتو غیرتمندی، آرامش و اطمینان بر طرفین حاکم می شود و تشویش و اضطراب از بین خواهد رفت. غیرتمندی در حریم خانواده، باعث می شود تا اجتماع نیز از مصونیت لازم برخوردار شود. در جامعه ای که مردانش نگهبان و حافظ ارزش ها هستند، افراد مزاحم و هوسران امنیت ندارند. مردان با خیال راحت به سرکار و زندگی خود می روند و زنان با آسودگی خاطر و بدون نگرانی می توانند در عرصه اجتماعی ظاهر شوند و همین مسئله، ثبات و تحکیم خانواده را به ارمغان خواهد آورد. در جایی که مردم بی تفاوت باشند دختران و زنان پاک دامن احساس امنیت در اجتماع را نخواهند داشت (اکبری، غیرتمندی و ارزش ها و آسیب ها، ص 40).

چهار. دفاع از حریم خانواده

ازجمله رهاوردهای غیرت، دفاع از حریم ناموس و خانواده است. حمایت و حفاظت از ناموس، ارتباط تنگاتنگی با شرف و مردانگی شخص مسلمان دارد و اسلام با تأکید از او خواسته است که از ناموس خود و دیگران در برابر هرگونه گزند داخلی و خارجی به شدت دفاع کند و کم ترین مسامحه ای از خود بروز ندهد (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج28، ص149).

پنج. پاکی و سلامت نسل ها

وجود غیرت دینی نسبت به ناموس در جامعه، امنیت آن جامعه و حافظ آن از تزلزل خواهد بود. شهید مطهری در مورد مهم ترین اثر غیرت در مردان می نویسد: «غیرت، نوعی پاسبانی است که آفرینش برای مشخص بودن و مختلط نشدن نسل ها در وجود آدمی نهاده است. سرّ این که مرد حساسیت فوق العاده در جلوگیری از آمیزش همسرش با دیگران دارد این است که خلقت مأموریتی به او داده است تا نسب را در نسل آینده حفظ کند. این احساس مانند احساس علاقه به فرزند است» (مطهری، مسئله حجاب، ص54).

ص: 270

همه کس می داند که فرزند چقدر رنج و زحمت و هزینه برای پدر و مادر دارد. اگر علاقه بشر به فرزند نبود احدی اقدام به حفظ نسل نمی کرد اگر حس غیرت در مرد نمی بود که محل بذر را همیشه حفاظت و پاسبانی کند، رابطه نسل ها با یک دیگر به کلی قطع می شد و هیچ پدری فرزند خود را نمی شناخت و هیچ فرزندی هم پدر خود را نمی شناخت و قطع این رابطه، اساس اجتماعی بودن بشر را متزلزل می سازد. علاقه به حفظ نسل در زن هم وجود دارد ولی نیاز به پاسبان نیست؛ زیرا انتساب فرزند به مادر همیشه محفوظ است و اشتباه پذیر نیست (همان، ص55). در تفسیر انوار درخشان نیز به این موضوع اشاره شده است: «زن برای شوهر خود به منزله کشتزاریست و در اثر توارد و سلول تناسلی از اشخاص متعدد، هیچ یک از آن ها را تکمیل و تربیت نتوان کرد و نسبت آن فرزند به پدر مجهول است و در نتیجه، رابطه هر یک از فرزندان با پدر خود گسیخته و تربیت فرزندان و وراثت مختل خواهد شد» (حسینی همدانی، انوار درخشان در تفسیر قرآن، ج3، ص355).

نتیجه

غیرت عبارت است از دگرگونی انسان از حالت عادی و اعتدال به طوری که انسان را برای دفاع و انتقام از کسی که به یکی از مقدساتش اعم از دین و ناموس یا جاه و امثال آن تجاوز کرده از جای خود می کَند. این ویژگی از صفات بارز الهی است و کسی غیرتمندتر از خدا نیست. غیرت دینی در روایات معصومین علیهم السلام جایگاه ویژه ای دارد این صفت در حضرت علی علیه السلام و بقیه افراد پرتوی از غیرت خداوند است که در وجود آن ها تجلی یافته است. در این پژوهش به برخی از نمونه های غیرت دینی ایشان اشاره شده است.غیرت دینی آثار فردی و اجتماعی بسیاری دارد که موجب هدایت و سربلندی در دنیا و آخرت خواهد شد. آثار فردی آن مانند جلب محبت الهی، هدایت و مصونیت از گمراهی، ایجاد رحمت و رأفت در قلب، افزایش عفت و پاک دامنی فرد و... است. و پیروزی بر

ص: 271

دشمنان و سربلندی، حفظ حریم ارزش های والای یک جامعه، ثبات خانواده، دفاع از حریم خانواده، پاکی و سلامت نسل ها ازجمله آثار اجتماعی غیرت است.

ص: 272

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388 ش.

نهج البلاغة، شریف رضی، ترجمه: محمد دشتی، قم، نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرایع، قم، کتابفروشی داوری، 1385 ق.

2. ابن فارس، ابی الحسین، مقاییس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق.

3. اکبری، محمود، غیرتمندی و آسیب ها و ارزش ها، قم، نشر فتیان، 1390.

4. جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آیینه معرفت، قم، نشر اسراء، 1388.

5. حبیبی تبار، جواد، گام به گام با راه خودسازی، قم، نشر گام به گام، 1381.

6. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، 1370 ق.

7. حسینی همدانی، محمدحسین، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تهران، کتاب فروشی لطفی، 1380.

8. خاتمی، احمد، اسلام مداری و غیرت دینی، قم، نشریه پاسدار اسلام، شماره 261، 1382.

9. خدمتی، ابوطالب، سیره حضرت علی علیه السلام در مبارزه با فساد اداری، حوزه و دانشگاه، شماره 45، 1384.

10. خطیب، عبدالرحیم، صهرین، تهران، نشر حیدری، 1371.

11. دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، نشر دانشگاه تهران، 1389.

12. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1417 ق.

13. طریحی، فخرالدین بن محمد، المنتخب للطریحی فی جمع المراثی و الخطب المشتهر، قم، مکتبة الحیدریة، 1385.

14. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، تهران، نشر مرتضوی، 1375.

15. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم، نشر دارالکتاب، 1367.

16. کلینی، محمد یعقوب، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1401 ق.

17. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیا التراث العربی، 1403 ق.

18. محمودی، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1397 م.

ص: 273

19. مطهری، مرتضی، مسئله حجاب، قم، صدرا، 1372.

20. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1404 ق.

21. نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، قم، طوبای محبت، 1348.

22.نراقی، ملا محمدمهدی، جامع السعادات، قم، طوبای محبت، 1348.

ص: 274

10- تحلیل معناشناختی «شُحّ نفس» و مؤلفه های آن در نهج البلاغه

اشاره

فاطمه زین الدینی(1)

ص: 275


1- . کارشناسی ارشد کلام تطبیقی؛ fzeinoddini9@gmail.com

ص: 276

چکیده

شُحّ نفس به حالتی شدیدتر از بُخل گفته می شود و به معنای بُخل توأم با حرص دلالت می کند. در نهج البلاغه در پاره ای از خطبه ها و نامه ها واژه شُحّ به کار رفته است. در این تحقیق با روش توصیفی - تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای به بررسی و تحلیل معناشناختی شُحّ نفس و معانی نزدیک به آن اقدام شده است. نمونه ای از آن در خطبه 162 نهج البلاغه است که در آن علت غصب خلافت، ظهور و بروز حالت شُحّ نفس در غاصبان معرفی می شود. هم چنین در نامه 45 نیز با سیاقی شبیه به آن چه در خطبه 162 به کار رفته بود، آمده است. از این رو ضرورت دارد شُحّ نفس به منزله حالت روانی و اخلاقی با روش تحلیل معناشناختی تبیین و بررسی شود و پاره ای از مؤلفه های آن از جمله بُخل، حرص، جَشَع و استبداد بیان شود. می توان گفت این پژوهش سعی دارد جنبه های فردی و اجتماعی حالت شُحّ نفس و مؤلفه های آن را در متن نهج البلاغه به دست دهد.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، تحلیل معناشناختی، شُحّ نفس، بُخل، حرص.

مقدمه

واژه شُحّ در حدود هشت بار در نهج البلاغه به کار رفته است (قرشی، مفردات نهج البلاغه، ج 2، ص 13). به جز یک مورد که در نامه 53 به مالک اشتر به صورت شُحّ به نفس (شُحَّ بنفسک) و ممدوح به کار رفته است، باقی موارد به یک حالت نفسانی مذموم اطلاق می شود. شکل ممدوح آن زمانی است که فعل شُحّ بر روی نفس انجام شود و شکل مذموم آن زمانی است که فعل شُحّ بر روی غیر و دیگری انجام شود. به عبارت دیگر؛

ص: 277

تنگ نظری به نفس، یکی از ضروریات خودسازی و تربیت نفس می باشد و عمل به آن قابل تقدیر است اما تنگ نظری نسبت به دیگران یک عمل غیراخلاقی و مذموم می باشد. موارد دیگری از کاربرد شُحّ نفس در نهج البلاغه درباره غصب خلافت و غصب فدک است که در آن جا علت این اعمال غاصبانه، حالت نفسانی شُحّ نفس در وجود غاصبان بیان می شود. بر این اساس می توان گفت شُحّ نفس حالت نفسانی نیرومندی است که منجر به چنین اعمال غاصبانه ای شده است و پژوهش درباره دریافت دلالت معنایی شُحّ نفس از اهمیت و ضرورت بسیاری برخوردار است. می توان گفت این مقاله به دنبال پاسخ به این سؤال است که شُحّ نفس با روش تحلیل معناشناختی در متن نهج البلاغه به چه معنایی دلالت می کند و مؤلفه های آن کدام است.

پیشینه

در زمینه صفت شح نفس و بخل آثاری در علم اخلاق نوشته شده است که مهمترین آن به شرح زیر است: بخل، مجتبی تهرانی، تهران: موسسه فرهنگی پژوهشی مصابیح الهدی،1397. بررسی حرص از منظر قرآن کریم و روایات، نویسنده : سپاهیان، محمد امین، مجله: مطالعات علوم سیاسی، حقوق و فقه » تابستان 1396، دوره سوم - شماره 2/2 (23 صفحه؛ از 71 - 93(

تحلیل کاربرد گزاره های معنایی بخل در آیات و روایات، صیادی شهرکی، رقیه؛ میرزائی، پوران، مجله: مشکو ة » پاییز 1395 - شماره 132 علمی - ترویجی/ISC (21 صفحه؛ از 15-35)

مکتب اخلاقی اسلام (3) بخل، حقانی زنجانی، حسین، مجله: درسهایی از مکتب اسلام» مهر 1355، سال هفدهم - شماره 10 (5 صفحه؛ از 35- 39)

ص: 278

پروش شناسی پژوهش

اشاره

روش تحلیل معناشناختی، یک روش تجزیه و تحلیل متن به اجزای تشکیل دهنده آن است. بر اساس این روش، یک متن دارای واژگانی است که معنای واژگان در نسبت با معنای واژه های متقارب معنایی و روابط هم نشینی و جانشینی واژه ها در متن و موارد کاربرد واژه در بخش های مختلف متن مشخص می شود. با استفاده از این روش می توان برای هر واژه مورد مطالعه، بر اساس واژه های متقارب معنایی و موارد کاربرد واژه در متن، یک حوزه معنایی تشکیل داد. برای واژه شُحّ؛ واژه های بُخل، حرص، جَشَع و استبداد درون یک حوزه معنایی قرار می گیرند و هر یک از این واژه ها مؤلفه های معنایی واژه مذکور را به دست می دهند؛ بنابراین برای دریافت دلالت معنایی شُحّ نفس لازم است دلالت معنایی بُخل، حرص، جشع و استبداد در متن نهج البلاغه بیان شود.

الف. تحلیل معناشناختی واژه شُحّ

اشاره

واژه شُحّ در نهج البلاغه به صورت «شُحّت»، «شُحّ بِ»، «تشاح»، «شُحّاحه» به کار رفته است (همان). واژه شُحّ در اصل به معنای بُخل همراه با حرص می باشد (راغب اصفهانی، مفردات، ص 428). چنان چه از معنای لغوی شُحّ برمی آید فرد شُحّیح در وجود خود؛ هم بخل را دارد و هم حرص را، یعنی از برخورداری های دنیا نه تنها آن چه را که دارد از دیگری دریغ می کند بلکه می خواهد هر آن چه از برخورداری که دیگران دارند را نیز از چنگ آن ها درآورد و به دست بیاورد و این ها را هم از دیگران دریغ کند. این حالت چنان نیرومند است که امکان هرگونه سخاوتمندی را از انسان می گیرد. متعلق شُحّ نفس می تواند مال، قدرت، مقام، علم، مهارت و یا هر چیز دیگری باشد؛ برای مثال با نظر به موارد کاربرد واژه شُحّ در نهج البلاغه به دست می آید که در نامه 45 - نامه به عثمان بن حنیف - متعلق شُحّ نفس، زمین های فدک و مال است و در خطبه 162 متعلق شُحّ نفس، خلافت و قدرت و مقام است. پس به طور کلی همه برخورداری های دنیا می تواند متعلق شُحّ نفس قرار گیرد

ص: 279

اما ممکن است برای هر کس به گونه ای ظهور و بروز نماید، برای کسی شُحّ نفس متعلق مال قرار گیرد و برای کس دیگر متعلق مقام قرار گیرد و چه بسا این حالت آن قدر نیرومند باشد که هم مال و هم مقام را بخواهد از دیگری سلب کند؛ همان طور که در شرح نامه 45 آمده است ابوبکر برای آن که فدک نه تنها دارایی بلکه قدرت بنی هاشم را زیاد می کرد آن را به نامشروع تصاحب کرد، پس متعلق شُحّ نفس در این جا اولاً مال و ثانیاً قدرت قرار گرفت. به منظور دریافت مؤلفه های معنایی شُحّ نفس، یکی از واژگان متقارب معنایی درون حوزه معنایی این واژه یعنی واژه بخل تحلیل معناشناختی می شود.

یک. تحلیل معناشناختی بُخل

بخل یعنی امساک و در اصل لغت به معنای «امساک چیزی است از محلی که نباید امساک شود» (راغب اصفهانی، مفردات، ص220) و در اصطلاح به معنای این است که انسان حاضر نباشد چیزی از نعمت های الهی را در اختیار دیگران بگذارد. این کلمه با مشتقاتش روی هم رفته 20 مرتبه در نهج البلاغه به کار رفته است (قرشی، مفردات نهج البلاغه، ج1، ص115). در مفردات راغب، واژه «جود» مقابل واژه «بخل» معرفی شده است؛ در خطبه 128 نهج البلاغه «بخیل» در مقابل «سخی» قرار گرفته است و بخل مقابل سخاوت می باشد (فیعلم الله سبحانه ما فی الارحام من ذکر او انثی و قبیح او جمیل و سخی او بخیل). در نهج البلاغه در بعضی موارد کاربرد، واژه بخل با واژه جود هم نشین شده است (خطبه83؛ خطبه142؛ حکمت372؛ خطبه90) و در بعضی موارد با سخاوت هم نشین شده است (خطبه128). لذا لازم است به تفاوت معنایی سخاوت و جود اشاره شود. درباره تفاوت معنایی سخاوت و جود گفته شده است که سخاوت آن بخششی است که پس از درخواست انجام شود و جود بخششی است که بدون هرگونه درخواست باشد. به عبارت دیگر؛ اصل جود، دادن خیر بدون سؤال است (حسن بن عبدالله عسکری، معجم الفروق اللغویة، ص274)؛ بنابراین «بخل» هم متضاد واژه «جود» است و هم متضاوت

ص: 280

واژه «سخاء» و فرد بخیل چه از او درخواست بشود چه نشود در اجابت نیاز دیگری بُخل می ورزد.

در خطبه 91 نهج البلاغه بخل از ذات الهی سلب شده است «لِأَنَّهُ الْجَوَادُ الَّذِی لَا یَغِیضُهُ سُؤَالُ السَّائِلِینَ وَ لَا [یُبَخِّلُهُ] یُبْخِلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ». در این خطبه آمده است خدا بخشنده ای است که درخواست نیازمندان، چشمه جود او را نمی خشکاند و اصرار و درخواست های پی درپی او را به بخل ورزیدن نمی کشاند. در این خطبه از حضرت علی علیه السلام خواسته شده است که خدا را توصیف کند و حضرت در قسمتی از خطبه به بخشندگی خداوند اشاره می کند و می گوید: حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که بازداشتن و امساک، چیزی بر دارایی او نمی افزاید و سخاوت، او را فقیر نمی کند. از این چند نکته مستفاد می شود: اولاً بخیلان گمان می کنند با امساک و بخل ورزی بر دارایی آن ها افزوده می شود و چیزی از مال آن ها کاسته نمی شود و در واقع به این بهانه امساک می ورزند. در مورد خدا وضع به این گونه است که دارایی او بی حد است و اگر جایی از بخشندگی خدا خبری نیست نه به دلیل این که بترسد از دارایی اش کم شود بلکه به دلیل عدل خداست. بنابراین؛ اصرار و درخواست بندگان از خدا هرچقدر هم که زیاد باشد موجب غضب الهی و یا بخل او نمی شود اگر هم خواسته اجابت نشود دلیل دیگری دارد؛ در ثانی اگر انسان ها سخاوت نکنند مورد مذمت قرار می گیرند؛ چون از ترس فقر نبخشیده اند اما خدا مورد مذمت قرار نمی گیرد؛ چون خدا غنی بالذات و صمد است. در خطبه 142 درباره سخاوت و عدم بخل ورزی در راه خدا سخن رانده است:

«وَلَیْسَ لِوَاضِعِ الْمَعْرُوفِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ وَعِنْدَ غَیْرِ أَهْلِهِ مِنَ الْحَظِّ فِیمَا أَتَی إِلَّا مَحْمَدَةُ اللِّئَامِ وَثَنَاءُ الْأَشْرَارِ وَمَقَالَةُ الْجُهَّالَ مَا دَامَ مُنْعِماً عَلَیْهِمْ مَا أَجْوَدَ یَدَهُ، وَهُوَ عَنْ ذَاتِ اللَّهِ بَخیلٌ»؛ «برای کسی که نابجا به ناکسان نیکی کند بهره ای جز ستایش فرومایگان، تعریف سرکشان و اشرار و سخنان جاهلان بدگفتار ندارد و این ها نیز تا هنگامی که به آن ها بخشش می کند ادامه دارد. دست

ص: 281

سخاوتمندی ندارد آن کس که از بخشش در راه خدا بخل می ورزد». در این خطبه کسانی که برای جلب توجه و سپاس گذاری مردم سخاوت می کنند مورد مذمت قرار می گیرند و متهم می شوند به این که کار آن ها جنبه سوداگری داشته است و اگر سخنان خوشایند و توجه مردم نباشد بالطبع از سخاوت هم خبری نیست. این نوع سخاوت، تباه کردن مال معرفی می شود. در این خطبه آمده است که مردم در مواجهه با این اشخاص می گویند عجب دست بخشنده ای دارد حال آن که از قصد و نیت آن ها آگاه نیستند و درواقع این ها در راه خدا بخل می ورزند (وهو عن ذات الله بخیل). در این خطبه سخاوت ارزشمند آن است که در راه خدا باشد و انسان از مالی که خدا به او داده استفاده کند و اسیر آزاد کند و مهمان نوازی کند و ... .

دو. مراتب و انواع بخل

بخل دارای مراتب و انواعی است؛ هم چنین دارای شدت و ضعف است. کم ترین مرتبه بخل آن است که فرد اجازه استفاده از اموالش را به کسی ندهد و مواهب و نعمت های الهی که تحت اختیار اوست از دیگران دریغ کند. شدیدتر از آن این است که فرد نه تنها اجازه استفاده از اموال خود را به دیگران نمی دهد بلکه از این که دیگران از اموال یک دیگر استفاده کنند نیز بخل می ورزد. در بعضی نفوس، رذیلت بخل آن قدر شدید است که انسان مواهب و نعمت ها را از خودش هم دریغ می کند.

بخل انواعی دارد؛ نوعی از آن ممدوح و نوعی دیگر مذموم است. در حکمت 234 بخل برای زن یک صفت پسندیده معرفی می شود: «خِیَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ، شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ؛ الزَّهْوُ وَالْجُبْنُ وَالْبُخْلُ؛ فَإِذَا کَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَکِّنْ مِنْ نَفْسِهَا، وَإِذَا کَانَتْ بَخِیلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَمَالَ بَعْلِهَا، وَإِذَا کَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ یَعْرِضُ لَهَا»؛ «برخی از نیکوترین خلق وخوی زنان، زشت ترین اخلاق مردان است، مانند، تکبّر، ترس و بخل، هرگاه زنی متکبّر باشد، بیگانه را به حریم خود راه نمی دهد و اگر بخیل باشد اموال

ص: 282

خود و شوهرش را حفظ می کند و چون ترسان باشد از هر چیزی که به آبروی او زیان رساند فاصله می گیرد». حال سؤال پیش می آید که آیا تناقضی میان این حکمت با مواردی که بخل مذموم بود وجود دارد؟ در پاسخ می توان گفت بخل بر اساس فاعل دارای ارزش متفاوتی می شود. می توان گفت بخل در این جا به معنای رفتار ممسکانه است (مطهری، مجموعه آثار، ج 22) و نه یک صفت اخلاقی و خلق وخوی نفسانی، در این جا زن با اختیار و اراده تصمیم می گیرد که برای حفظ مال همسرش رفتاری ممسکانه داشته باشد و این یک حسن در زن به شمار می رود؛ زیرا باعث حفظ دارایی همسر و افزودن به دارایی او می شود. درواقع این یک نوع رفتار عالمانه و آگاهانه است نه یک خلق وخوی از روی عادت؛ بنابراین بخل بر اساس فاعل و متعلق دارای ارزش متفاوتی می شود از این روست که حضرت علی علیه السلام خود هم بخیل بود و هم جواد، در زمانی که پای مال خودش در میان بود جواد و بخشنده بود ولی آن جا که پای مال بیت المال در میان بود بخیل و ممسک بود و حتی به اندازه روشن ماندن یک شمع حاضر نبود از بیت المال استفاده کند؛ بنابراین هر انسانی نسبت به مالی که امانت دار است باید بخیل باشد تا آن امانت از دست نرود (ن.ک. همان).

سه. آثار بخل

در حکمت 378 نهج البلاغه آمده است: بخل ورزیدن کانون تمام عیب هاست «الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُیُوبِ، وَهُوَ زِمَامٌ یُقَادُ بِهِ إِلَی کُلِّ سُوء». فرد بخیل به دلیل علاقه زیاد به مال اندوزی و دنیادوستی ممکن است حقوق شرعی مثل خمس و زکات را پرداخت نکند؛ هم چنان که در خطبه 129 آمده است که بخیل در اداء حقوق الهی بخل می ورزد «أَوْ بَخِیلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ». بنابراین؛ یکی از آثار بخل، عدم پرداخت حقوق شرعی است. هم چنین بخیل ممکن است دست به احتکار، رباخواری، غش در معامله و انواع کسب های حرام بزند (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین، شرح حکمت 378). یکی دیگر از عیب هایی که

ص: 283

بخل به دنبال خود می آورد، ریاکاری است؛ زیرا بخیل همواره می خواهد چهره بخیلانه اش را بپوشاند و خودِ دیگری به مردم نشان دهد. دروغ گویی یکی دیگر از آثار بخل است؛ زیرا بخیل برای عدم پذیرش درخواست نیازمند، به انواع دروغ متوسل می شود؛ بنابراین بخل سرچشمه بسیاری از گناهان است. در کتاب غررالحکم یکی از آثار بخل، سوءظن به خدا بیان شده است: البخل بالموجود سوءالظن بالمعبود (انصاری قمی، غررالحکم، ح 6512)؛ زیرا بخیل به وعده های الهی درباره انفاق و قرض الحسنه بی اعتماد است و حاضر نیست مالش را در راه خدا دهد تا خدا آن را برایش چند برابر کند. دوری از خدا و خلق خدا از دیگر آثار بخل است. یکی دیگر از آثار بخل، ترس است؛ چون بخیل همواره می ترسد جان و مالش را از دست بدهد و در وجودش یک ترس دائمی وجود دارد. البته بخل دارای شدت و ضعف است و هرچه نوع بخل در نفس شدیدتر باشد آثار آن نیز شدیدتر و بدتر هستند و گناهان بیش تری را در پی دارد.

ب. تحلیل معناشناختی حرص

اشاره

حرص به معنای علاقه شدید نسبت به چیزی است (قرشی، قاموس قرآن، ج1، ص514). واژه حرص در اصل به معنی فشردن لباس به هنگام شست وشو به وسیله کوبیدن چوب مخصوص بر آن است (راغب اصفهانی، مفردات، ص 414). در اصطلاح اخلاقی، حرص حالتی نفسانی است که موجب می شود انسان بدون این که به حد معینی اکتفا کند به جمع آوری اموالی بپردازد که نیازی به آن ها ندارد (نراقی، جامع السعادات، ص105). در نهج البلاغه حرص و مشتقات آن 16 بار به کار رفته است (قرشی، مفردات نهج البلاغه، ج1، ص514). انسان حریص هرچقدر هم که از مال دنیا بهره مند شود باز به خاطر نداشته هایش احساس فقر می کند و برای رهایی از این احساس، تن به هر کاری می دهد. حضرت علی علیه السلام در این باره می گوید: آدم حریص فقیر است هرچند تمام دنیا را مالک شود:

ص: 284

«الحریص فقیر ولو ملک الدنیا بخذافیرها» (انصاری قمی، غررالحکم، ح 1753) و این از این روست که حریص همواره احساس فقر می کند حتی اگر تمام دنیا را داشته باشد. حالت روانی و اخلاقی حرص، او را به برخورداری بیش تر و بیش تر می کشاند و همواره احساس نیاز می کند. حضرت علی علیه السلام هم چنین بی نیازی را در حریص نبودن می داند و می گوید: «اغنَی الغَنا مَن لَم یکن لِلحِرص اسیراً»؛ «از همه بی نیازتر کسی است که اسیر حرص نشود (کلینی، کافی، ج2، ص95). انسان حریص شبیه کسی است که بیماری استسقا دارد و هر چه آب می نوشد بر تشنگی اش افزوده می شود.

یک. انواع حرص

واژه حرص معمولاً بار منفی دارد و بر مال، ثروت، مقام و لذات دنیایی دیگر تعلق می گیرد؛ بنابراین یک نوع حرص، مذموم است که همان آزمندی و برخورداری از دنیا و امور مادی بیش از حد نیاز است. انسان حریص، به دلیل این که سیری ناپذیر است تمام عمرش را صرف کسب منافع مادی و دنیایی می کند. نوع دیگر حرص، ممدوح است این نوع حرص بر انجام کارهای خیر، حرص بر فهم دین و جهاد در راه خدا و سایر اموری که رضایت خدا در آن هاست، هست؛ برای نمونه قرآن یکی از فضایل پیامبر را حرص داشتن بر هدایت مردم و نجات آن ها از گمراهی می شمرد (توبه/128؛ نحل/37). حرص از مشتقات کمال طلبی انسان است و وقتی در مسیر صحیح هدایت شود انسان را به سمت کار خیر سوق می دهد و او را وامی دارد تا برای کسب رضایت الهی نهایت تلاش خود را به کار گیرد. حضرت علی علیه السلام در این مورد می فرماید: لا حرص کالمسابقه فی الدرجات؛ هیچ حرصی همانند رقابت برای رسیدن به درجات عالیه نیست (ابن شعبه، تحف العقول، ص 286).

دو. عوامل حرص

چندین عامل برای ایجاد حالت روانی و اخلاقی حرص مؤثر هستند که در ادامه به چند

ص: 285

مورد آن اشاره می شود:

سوءظن به خدا و ضعف ایمان: امام علی علیه السلام در نامه ای به مالک اشتر می نویسد: «ان البخل والجبن والحرص غرائز شتی یجمعها سوءالظن بالله»؛ «بخل و ترس و حرص غرایز مختلفی هستند که یک ریشه دارند و آن بدگمانی به خداست» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53). کسی که به رزاق بودن خدا اطمینان ندارد همیشه نگران فقر در آینده است و به همین جهت مدام در جمع آوری مال حرص می ورزد. ایشان هم چنین علت حرص را ضعف دینداری می داند و می گوید: «شدة الحرص من قوة الشرة وضعف الدین»؛ «حرص زیاد از قدرت هوس و ضعف دینداری است» (انصاری قمی، غررالحکم، ح 5772).

ترس از فقر:

حریص از این که نیازمند شود، می ترسد و برای کسب مال حرص می زند. علت این امر این است که او بی نیازی را در بیرون از نفس خود جست وجو می کند درحالی که ریشه بی نیازی در درون اوست. حضرت علی علیه السلام می فرماید: خیر الغنی غنی النفس؛ بهترین بی نیازی بی نیازی نفس انسان است (همان، ح 4949).

حب دنیا: حریص به دلیل دنیادوستی، هر لحظه حریص تر از لحظه قبل می شود. دنیا مثل آب شور است که هرچقدر از آن بخورد نه تنها تشنگی رفع نمی شود بلکه تشنه تر می شود. «هر کس دنیا را داشته باشد به سه درد مبتلا می شود: اندوهی که رهایش نمی کند، حرصی که از او دست برنمی دارد و آرزویی که به آن نمی رسد» (مجلسی، بحارالانوار، ج70، ص130).

جهل و نادانی: یکی از عوامل حرص، جهل و نادانی از این رذیله اخلاقی و پی آمدهای سوء آن است. اگر حریص بداند که عمر در گذر است، مرگ محتوم و قطعی است؛ دنیا بی وفاست؛ و اگر بداند هدف از خلقت او چیست؛ حاضر نمی شود عمر گران مایه را صرف اندوختن مال دنیا کند و به اموری ارزشمند تر می پردازد. حضرت علی علیه السلام می گوید: «الحرص والشرة والبخل نتیجة الجهل»؛ «حرص و ولع و بخل، نتیجه جهل و نادانی است.»

ص: 286

(انصاری قمی، غررالحکم، ح 1671).

ج. تحلیل معناشناختی استبداد

در نهج البلاغه واژه «اثره» و «اِستَبَدَّ» به معنای استبداد به کار رفته است. معنای کلمه «اثره» در مفردات راغب چنین آمده است: «استئثار به معنای چیزی را مخصوص به خود دانستن و دیگری را از آن بی بهره کردن است» (راغب اصفهانی، مفردات، ج 1، ص 147).

«استبداد از ماده «بدد» بر وزن عدد به معنای دور کردن و متفرق ساختن گرفته شده، این است که انسان چیزی را در اختیار خود بگیرد و دیگران را از آن دور سازد.» (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین، شرح خطبه 162).

واژه «اِستَبَدّ» که به معنای منحصر کردن چیزی در خود است، در حکمت 161 نهج البلاغه به کار رفته است: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ، وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا». در این حکمت آمده است هر که خودرأی گردید به هلاکت رسید و نقطه مقابل آن مشورت با مردم است. «استبد» در این جا به معنای انحصار علم و آگاهی و عقل به خود است؛ یعنی فرد همه علم و حکمت و آگاهی را منحصر در خود می داند و گمان می کند دیگران از آن بی بهره هستند؛ لذا در امور مختلف با کسی مشورت نمی کند. افراد مستبد نمی دانند که «خدای متعال همه مزایای فکری را به یک نفر نداده است بلکه هوشیاری مانند سایر نعمت ها در میان مردم تقسیم شده است بنابراین هیچ کس بی نیاز از افکار دیگران نیست» (همان، شرح حکمت 161).

در نامه 70 نهج البلاغه واژه «اَثَره» به معنای انحصارطلبی به کار رفته است. نامه در نکوهش افرادی است که از ترس از دست رفتن برخورداری های مادی به سوی معاویه رفتند. حضرت در این باره می گوید: «این ها دنیاپرستند، عدالت را شناختند و زمانی که فهمیدند همه مردم در نزد ما در حق یکسان اند تاب و تحمل این عدالت را نداشتند و به سوی انحصارطلبی گریختند: فهربوا الی الاثره».

ص: 287

«اثره» در فرهنگ نهج البلاغه رحیمی نیا به معنای انحصارطلبی و به خود اختصاص دادن به کار رفته است. در این نامه منظور از انحصارطلبی اولاً به معنای این است که این افراد می خواهند برخورداری های مادی در انحصار آن ها باشد و میان همه افراد جامعه به مساوات تقسیم نشود و درثانی به معنای این است که معاویه صدر همه انحصارطلبان است و سهم بیش تر برخورداری های مادی را برای خود و هم پیمانان خود قرار می دهد و در تقسیم بیت المال افرادی را که به او وفادارند، مقدم می دارد.

خودخواهی، خودکامگی، خودرأیی و خودبرتربینی همه از مصادیق روحیه استبداد به شمار می رود.

د. تحلیل معناشناختی جَشَع

«جشع به معنای شدت حرص است و یک بار بیش تر در نهج البلاغه نیامده است» (قرشی، مفردات نهج البلاغه، ج 1، ص 215). در نامه 45 نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام می فرماید: «هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمه؛ هیهات که هوای نفس بر من چیره نگردد و حرص و طمع مرا وادارد که طعام های لذیذ برگزینم». در این جا از فعل «یقودنی» استفاده شده است یعنی حالت حرص، نفس را وامی دارد که چنین کند. «یقود» که از ریشه «قاد» است به معنای رهبری کردن و فرمان دهی کردن می باشد پس حالت جَشَع می تواند بر نفس فرمان دهی کند پس نباید قدرت داشته باشد. در این مورد کاربرد جشع به صورت مذموم به کار رفته است اما می توان گفت مانند حرص چنان که متعلق آن، امور خیر و مورد رضایت الهی قرار بگیرد شدت حرص به این امور، ممدوح است.

موارد کاربرد شُحّ نفس در نهج البلاغه

اشاره

شُحّ نفس در خطبه 162 و نامه 45 یک حالت روانی و اخلاقی ناپسند معرفی شده است و در نامه 53 یکی از ضروریات خودسازی و حالت پسندیده ای برای نفس اشاره شده

ص: 288

است:

الف. خطبه 162: غصب خلافت

«... فانها کانت اثره شُحّت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین؛ پس بدان که آن ظلم و خودکامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد در حالی که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول استوارتر بود جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند».

در این جا «شُحّت» در مقابل «سَخَت» به کار رفته است؛ یعنی از نظر معنایی نقطه مقابل یک دیگر هستند. علامه جعفری در شرح این خطبه می گوید: این استبداد از روی مرغوب و مطلوب بودن حاکمیت بود که نفوس جمعی از شدت حرص به آن، بخل ورزیدند و نفوس جمعی دیگر درباره آن سخاوت و اعراض نمودند (علامه جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، شرح خطبه 162).

فیض الاسلام در ترجمه این خطبه می گوید: برای آن است که خلافت، مرغوب و برگزیده بود (هر کس طالب آن بود اگرچه لیاقت نداشت، پس) گروهی به آن بخل ورزیدند (و نگذاشتند سزاوار به آن مقام بر آن بنشیند) و گروه دیگری (امام علی) بخشش نموده (برای حفظ اساس اسلام) از آن چشم پوشیدند. در ترجمه فیض الاسلام شُحّ به بخل ترجمه شده است که معنای لفظ را به طور کمال و تمام نمی رساند؛ زیرا شُحّ معنای حرص را هم در خود دارد و لازم است در ترجمه به آن اشاره شود.

روحیه شُحّ نفس در غاصبان باعث می شد که هم به خلافتی که حق حضرت علی علیه السلام بود حریص باشند و بخواهند در چنگ آن ها باشد بلکه هم زمان سعی می کردند اجازه

ص: 289

ندهند خلافت به کسی که حق با اوست برسد و در این مورد تنگ نظری می کردند؛ بنابراین مصداق عملی روحیه شُحّ نفس در این مورد، به دست آوردن مقام و قدرت از دست کسی که به او تعلق دارد و دریغ کردن این مقام و قدرت از مالک به حق آن و سایرین می باشد.

در مقابل این عمل غیراخلاقی، حضرت علی علیه السلام چه واکنشی نشان دادند؟ عبارت «سَخَت عنه» گویای این است که ایشان از این مقام صرف نظر کردند و این صرف نظر از روحیه سخاوت ایشان برخواسته است. این واکنش نشان می دهد که اندکی شُحّ بر نفس حضرت علی علیه السلام حاکم نبوده است. حال می توان پرسید اگر حضرت علی در مقابل برای به دست آوردن خلافت و مقام و قدرت که شایسته و حق خودشان هم بود می جنگیدند چه می شد؟ در آن صورت این ظن می رفت که اندکی شُحّ بر نفس حضرت غالب شده است. تصمیمی که حضرت علی علیه السلام گرفتند دقیقاً نقطه مقابل تصمیمی است که غاصبان گرفته اند. اگر یک طیف معنایی را در نظر بگیرید این طیف دو قطب دارد یک قطب آن روحیه شُحّ است که می توان آن را به تنگ نظری تعبیر کرد و قطب دیگر آن روحیه سخاوت است. حضرت علی علیه السلام در قطب سخاوت و غاصبان در قطب تنگ نظری قرار دارند. تصمیم حضرت علی علیه السلام نشان می دهد ایشان در اعلا درجه قطب سخاوت ایستاده اند و بنابر آن عمل می کنند و با این قطب ضد و مخالف هست که امکان شناخت ضد آن یعنی روحیه شُحّ فراهم می شود. اگر حضرت هر تصمیمی غیر از آن چه که در تاریخ مانده است - صرف نظر کردن از این مقام به دلیل روحیه سخاوت ایشان - می گرفتند، امکان تشخیص شدت رذالت قطب مخالف کم تر می شد. این تصمیم برای غاصبان نکته تربیتی هم داشت چنان چه می دانید انجام عمل اخلاقی در مقابل افرادی که عمل غیر اخلاقی انجام می دهند می تواند آن ها را متنبه کند و درس بگیرند. یک نکته در این جا لازم به ذکر است و آن این است که وجه معنایی اخلاق سخاوت و تنگ نظری درباره خلافت و غصب آن، مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است و نکات

ص: 290

سیاسی و دلایل قوی برای حفظ اسلام و عدم تفرقه در میان مسلمین به قوت خود باقی هستند که بنابر انسجام موضوع، از ذکر آن ها صرف نظر می رود. نکته مهم این است که اکثر ما در شخصیت خود چند جنبه بارز داریم که بنابر آن شناخته می شویم. برای مثال، فردی به مهربانی شهره است و فردی دیگر به تفکر و فردی دیگر به پشتکار و فردی دیگر به شوخ طبعی و خوش اخلاقی و ... که هر یک از این جنبه های بارز می تواند در تصمیمات ما مؤثر باشد؛ برای مثال، فرد مهربان در تصمیماتش گاه ممکن است به دلیل مهربانی قطعیت نداشته باشد و موارد دیگری که از بیان آن صرف نظر می شود؛ اما درباره حضرت علی وضع به این گونه است که فضایل اخلاقی در شکل تمام و کاملش در وجود ایشان ظهور و بروز داشته و همه این فضایل توأمان در تصمیمات رخ می نمودند؛ همین هست که می بینید آن قدر مهربان هستند که حتی به قاتل خودشان هم محبت می کنند؛ بنابر این نکته، تصمیماتی که ایشان می گرفتند جهات معنایی بسیاری دارد که می توان این جهات معنایی را از متن نهج البلاغه به دست داد. در مورد این نکته می تواند به اشاره دقیق و نغزی که علامه جعفری بیان کرده اند استناد کرد و آن این است که شناخت شخصیت حضرت علی شبیه به این است که بخواهید خورشید را با آن همه عظمت و نورانیت از پنجره اتاق به درون بیاورید.

ب. نامه 53: شُحّ به نفس از ضروریات خودسازی

این نامه را حضرت امیر به مالک اشتر نوشت هنگامی که او را به فرمانداری مصر برگزید. در بخشی از این نامه حضرت علی علیه السلام نکات اخلاقی را به مالک گوشزد می کند و در بخشی می گوید: «اَمْلِکْ هَوَاکَ وَ شُحَّ بِنَفْسِکَ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَکَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِیمَا أَحَبَّتْ أَوْ کَرِهَت»؛ «هوای نفس را در اختیار گیر و از آن چه حلال نیست خویشتن داری کن؛ زیرا بخل ورزیدن به نفس خویش، آن است که در آن چه دوست دارد، یا برای او ناخوشایند است، راه انصاف پیمایی». شُحّ بنفسک به معنای این است که بر نفس سخت گیری کن و

ص: 291

نگذار هوای نفس حاکم وجودت شود. شُحّ همان گونه که در دو مورد کاربرد قبلی هم بیان شد به معنایی بیش از بخل ورزیدن دلالت می کند و در این جا به این معناست که نسبت به سخت گیری بر نفس حریص باش و تا می توانی اجازه نده آرزوها و تمایلات نفسانی حاکم وجودت شود وگرنه هر لحظه نفس به جانب یکی از هواهای نفسانی که بی شمار هستند، سوق داده می شود و کمال طلبی در وجود انسان باعث می شود که هوایی از پیِ هوایی دیگر انسان را مشغول به خود کند و کار به جایی می رسد که توانایی و قدرت از نفس برای مقابله و مقاومت در برابر خواسته های نفسانی کم و کم تر می شود و مقاومت سخت می شود. پس نسبت به سخت گیری به نفس، حریص بودن از لازمه خودسازی است. «شُحّ بِ» به معنای نفس خود را دریغ دار است و معنایی ممدوح دارد و از ضروریات خودسازی به شمار می رود. نکته مهم این است که شُحّ یا تنگ نظری هم مانند بخل و حرص؛ هم شکل ممدوح دارد و هم شکل مذموم و نهج البلاغه معیاری که بتوان از طریق آن شکل مذموم و ممدوح را از هم تمییز داد به دست می دهد. یکی از نکات مهم درباره این نامه این است که حضرت، نامه را با توصیه به تقوا شروع می کنند؛ تقوا از کلمات کلیدی در نظام معنایی نهج البلاغه است که یکی از راه های مقابله با شُحّ نفس هم می باشد. اگر انسان بخواهد شُحّ نفس را در وجودش تضعیف کند علاوه بر مرگ آگاهی به رعایت هر چه بیش تر تقوا نیز نیازمند است.

جنبه های فردی و اجتماعی شُحّ نفس

شُحّ نفس دارای جنبه های فردی است. بر اساس این روحیه، فرد به اعمالی نادرست برای کسب برخورداری های دنیایی واداشته می شود. این حالت تنگ نظری در فرد باعث تسری آن بین افراد جامعه می شود؛ برای مثال، فردی که نیازمند این است که برای کسب موقعیت شغلی مناسب، فردی دیگر از آبرو و اعتبار خود برای او استفاده کند، چنان چه روحیه شُحّ نفس باعث شود آن فرد این کار را برای او انجام ندهد، موجب می شود این فرد

ص: 292

هم متقابلاً این نوع رفتار را سرلوحه کار خود قرار دهد و اگر موقعیت شغلی خوبی یافت او نیز برای فرد دیگری این کار را انجام ندهد. حالا فرض شود در سطح وسیع این اتفاق بیفتد و افراد زیادی با روحیه شُحّ نفس در جامعه حضور داشته باشند و یا مسئولان حکومت در جامعه ای با این روحیه وجود داشته باشند، کم کم کل جامعه دچار شُحّ و تنگ نظری می شود و نتیجه آن می شود که در سطح وسیع و بین المللی جامعه ای ظهور می کند که با تنگ نظری با جوامع دیگر برخورد می کند؛ چنین جامعه ای می خواهد هر آن چه از دست آوردهای تکنولوژی، پیشرفت پزشکی و داروسازی و دست آوردهای علمی و رونق اقتصادی و فرهنگی هست در تملک جامعه خود باشد و جوامع دیگر بی بهره بمانند و چه بسا اگر جامعه ای تلاش کند که رونق اقتصادی و یا دست آورد علمی داشته باشد، به سرعت این جامعه اقدام می کند که پیشرفت علمی را از آن جامعه بگیرد و آن جامعه را در وضعیت عقب ماندگی قرار دهد. استعمار و استثمار جوامع دیگر که در طول تاریخ بوده است و شواهدی برای آن وجود دارد، به دلیل همین تنگ نظری و شُحّ نفس در بُعد جمعی آن ظهور کرده است.

نتیجه

این مقاله در صدد پاسخ به این سؤال بود که شُحّ نفس در نهج البلاغه با روش تحلیل معناشناختی به چه معنایی دلالت می کند و مؤلفه های معنایی آن کدام است و جنبه های فردی و اجتماعی آن در متن نهج البلاغه چیست؟ واژه شُحّ حدود 8 بار در نهج البلاغه به کار رفته است و به غیر از نامه 53 در باقی موارد به صورت مذموم آمده است. در نامه 53 حالت شُحّ بر روی نفس اعمال می شود و به صورت «شُحّ ب» می باشد و به معنای این است که نفس خود را دریغ دار. به عبارت دیگر؛ تنگ نظری نسبت به نفس از ضروریات خودسازی می باشد. شُحّ در خطبه 162 نهج البلاغه علت اعمال غاصبانه غاصبان درباره غصب خلافت

ص: 293

معرفی می شود. هم چنین در نامه 45 علت غصب زمین های فدک، وجود حالت روانی و اخلاقی شُحّ نفس می باشد؛ بنابراین متعلق شُحّ، مال، مقام، قدرت، علم، مهارت، آبرو و انواع برخورداری های دنیایی می تواند قرار گیرد. برای دریافت معنای هرچه بهتر شُحّ، یک حوزه معنایی برای آن تشکیل و درون این حوزه واژه های بخل، حرص، جشع، استبداد قرار گرفت. سپس هر یک از واژه های درون حوزه با تحلیل معناشناختی و موارد کاربرد آن در قسمت های مختلف متن نهج البلاغه معناشناسی شد.

واژه اول بخل بود که مورد تحلیل معناشناختی قرار گرفت. بخل در حدود 20 بار در نهج البلاغه آمده است و به معنای این است که انسان حاضر نباشد چیزی از نعمت های الهی را در اختیار دیگران بگذارد. واژه بعدی حرص بود؛ حرص به معنای علاقه شدید به چیزی و در اصطلاح اخلاقی، حالتی نفسانی است که موجب می شود انسان بدون این که به حد معینی اکتفا کند به جمع آوری اموالی بپردازد که نیازی به آن ها ندارد. حرص و مشتقات آن حدود 16 بار در نهج البلاغه آمده است.

واژه دیگری که در حوزه معنایی شُحّ قرار گرفت واژه استبداد بود استبداد به صورت أثره و استبدّ در نهج البلاغه به کار رفته است و به معنای به خود اختصاص دادن و چیزی را در اختیار خود گرفتن و دیگران را از آن دور ساختن است. این واژه یکی از مؤلفه های معنایی واژه شُحّ می باشد. می توان گفت روحیه شُحّ سرچشمه روحیه استبداد است. خودخواهی، خودکامگی، خودرأیی و خودبرتربینی همه از مصادیق روحیه استبداد به شمار می رود.جَشَع از دیگر مؤلفه های معنایی شُحّ در حوزه معنایی این واژه قرار گرفت. جَشَع به معنای شدت حرص است. همان طور که شُحّ به معنای شدت بخل است. بخل و حرص از مؤلفه های معنایی شُحّ است و روحیه استبداد از روحیه شُحّ نشأت می گیرد. ارتباط معنایی این واژه ها به این صورت است:

ص: 294

تصویر

شکل 1: ارتباط معنایی واژه های درون حوزه معنایی واژه شُحّ

بنابراین فردی که دارای حالت روحی روانی شُحّ است استبداد هم دارد حرص و جشع هم دارد بخل هم دارد و شُحّ دربردارنده این مفاهیم است.

پس از آن، موارد کاربرد شُحّ در نهج البلاغه مورد تحلیل معناشناختی قرار گرفت. خطبه 162 و نامه 45 و نامه 53 از جمله موارد کاربرد واژه شُحّ بودند در خطبه 162 اشاره به این شده بود که غاصبان به دلیل روحیه شُحّ، خلافت را از حضرت علی علیه السلام به نامشروع غصب کردند و در نامه 45 اشاره شده است که غاصبان، زمین های فدک را به دلیل روحیه شُحّ از بنی هاشم ستاندند. این ها موارد کاربرد شُحّ به صورت مذموم بود. در نامه 53، شُحّ به صورت ممدوح و از ضروریات خودسازی معرفی می شود به این صورت که روحیه شُحّ را برای نفس به کار گیرید و نسبت به نفس خود تنگ نظری داشته باشید. شُحّ نفس دارای جنبه های فردی و اجتماعی است. یکی از جنبه های فردی آن این است که فرد را به ارتکاب اعمال نادرست برای کسب برخورداری های دنیایی و دریغ داشتن این

ص: 295

برخورداری ها از سایرین سوق می دهد؛ اما این حالت تنگ نظری چنان چه در افراد مختلف ظهور یابد و در جامعه تسری پیدا کند جامعه در عرصه بین المللی دارای روحیه و اعمال تنگ نظرانه می شود یعنی چنین جامعه ای در سطح وسیع و بین المللی می خواهد همه دست آوردهای تکنولوژی، پیشرفت پزشکی و داروسازی و دست آوردهای علمی و رونق اقتصادی و فرهنگی در تملک او باشد و جوامع دیگر بی بهره باشند و اگر جامعه ای از رونق اقتصادی و دست آوردی علمی برخوردار شود، به سرعت این جامعه تنگ نظر اقدام می کند که پیشرفت علمی را از آن جامعه بگیرد و آن جامعه را در وضعیت عقب ماندگی قرار دهد. استعمار و استثمار ملل گوناگون که در طول تاریخ مشاهده شده نمونه ای از تنگ نظری و شُحّ نفس در بُعد جمعی آن است.

ص: 296

منابع

کتاب ها

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن شعبه حرانی، حسین بن علی، تحف العقول، ترجمه: صادق حسن زاده، آل علی، قم، 1382.

2. انصاری قمی، ناصرالدین، غررالحکم و دررالکلم، مؤسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان، قم، 1387.

3. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه: غلامرضا خسروی، المکتبهة المرتضویة لاحیاء آثارالجعفریة، تهران، 1383.

4. عسکری، حسن بن عبدالله، معجم الفروق اللغویة، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1370.

5. قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1371.

6. قرشی، علی اکبر، مفردات نهج البلاغه، مرکز فرهنگی نشر قبله، تهران، 1377.

7. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 22، صدرا، تهران، 1384.

8. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1386.

9. نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

سایت ها

10. پایگاه اینترنتی کتابخانه دیجیتال نور.

11. پایگاه اینترنتی مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت علیهم السلام

ص: 297

11- معادباوری و مرگ اندیشی در اندیشه های اخلاقی - تربیتی امام علی (علیه السلام)

اشاره

رضا تاج آبادی(1)، سمیه شعبانی(2)

ص: 299


1- . کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی؛ tajabadireza@yahoo.com
2- . کارشناسی ارشد حقوق عمومی؛ tajabadireza@yahoo.com

ص: 300

چکیده

اعتقاد به معاد که ازجمله مهمترین و تأثیرگذارترین باورهای دینی است و آثار سازنده ای در سرنوشت انسان در دنیا و آخرت خواهد داشت. چراکه اعتقاد به روز قیامت و همچنین لزوم پاسخگویی در برابر اعمال و کردار در آن روز، سبب می شود تا انسان معتقد اعمال و رفتار خود را منطبق بر دین انجام دهد زیرا می داند تنها به این وسیله می تواند از عذاب الهی در امان باشد بنابراین تأثیر این اعتقاد به صورت مستقیم و عملی خواهد بود. حضرت امیر ( علیه السلام) در نهج البلاغه که ازجمله ی متون دینی هست به صورت ویژه به مسئله معاد پرداخته و به صورت مستقیم و غیرمستقیم آثار مختلف اعتقاد به آن را برشمرده اند. هدف از ارائه این مقاله، تبیین جایگاه و اهمیت اعتقاد به معاد باوری و مرگ اندیشی در اندیشه های تربیتی امام علی ( علیه السلام) هست. در این تحقیق با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی و منابع کتابخانه ای به بررسی اندیشه معاد باوری در آراء امام علی ( علیه السلام) پرداخته ایم. نتایج تحقیق: از دیدگاه امام علی ( علیه السلام) مصادیقی همچون ایجاد امید به فرجام نیکو، احساس وجود نظارت دائمی بر اعمال، خویشتن داری در رفتار، کم رنگ شدن دلبستگی به دنیا، زایل شدن یأس، رعایت حقوق دیگران و... از آثار باور به معاد است. در نگاه تربیتی امام علی ( علیه السلام) دنیا گریزی و آخرت گرائی همواره مورد تأکید آن حضرت بوده است. دعوت به تفکر و تعقل در کلام امام علی ( علیه السلام) از بهترین راهکارها برای یقینی سازی مرگ اندیشی است. آثار مرگ اندیشی از دیدگاه حضرت علی ( علیه السلام) عبارت اند از: تعدیل غرایز، دوری از تکبر، از بین آرزوهای طولانی، رهایی از گرایش های فریبنده د نیایی، مراقبه و محاسبه

ص: 301

کردار، انجام عمل صالح، زنده دلی و درک واقعیت ها، رعایت عدالت، تحمل مصیبت ها، سرعت در انجام کارهای خیر.

کلیدواژه ها: امام علی ( علیه السلام)، نهج البلاغه، قیامت، معاد، مرگ اندیشی.

مقدمه

اندیشمندان معتقدند که گسترش بیماری های روانی و افزایش آمار خودکشی در کشورهای پیشرفته و صنعتی جهان، از مادی گرایی، پوچ گرایی، لذت جویی، بی ایمانی و سرانجام از کاهش رویکرد به دین سرچشمه می گیرد. آنان که می پنداشتند با پیشرفت فناوری و گسترش دانش بشری و علوم تجربی نیاز به دین از میان می رود و دین جایش را به دانش می دهد، اکنون به روشنی دریافته اند که بشر امروز، بیشتر از همه دوره های گذشته، به معنویت و ایمان مذهب نیازمند است و سعادت و ترقی ای که در پرتو دانش برای بشر گمان برده بودند، تنها سرابی فریبنده است که عطش جان و روانش را سیراب نمی کند (ر.ک: اداوردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب). بدون تردید باور به معاد تأثیر بسیار عمیق و گسترده ای در منش های انسان دارد. چون اعمال انسان بازتاب اعتقادات او است. یا به تعبیر دیگر، رفتار انسان ارتباط تنگاتنگی با جهان بینی او دارد. بنابراین کسی که تمام اعمالش بدون کم وکاست در آن دنیا موردبررسی قرار می گیرد و در آنجا محفوظ است و آبرومندی و بی آبرویی او، باعث آرامش و شکنجه او می شود، مسلماً چنین شخصی سعی می کند از دنیای مادی خود نهایت استفاده را کرده و آن را به بیهودگی و پوچی صرف نکند بلکه در انجام اعمال گوناگونش فوق العاده سخت گیر و موشکاف باشد (محمدی، تأثیر باور به معاد در منش های انسان از دیدگاه امام علی، ص 2). یکی از علل سرسختی و مقاومت انسان در برابر پذیرش معاد، میل به بی بندوباری و عدم مسئولیت پذیری است زیرا با انکار معاد بسیاری از محدودیت های رفتاری و خودداری

ص: 302

از ظلم و تجاوز و فشار روانی از فرد طغیانگر برداشته شده و راه برای هوس رانی ها و خودکامگی ها باز می شود (حاتم پوری، مجموعه شرح نهج البلاغه در محضر امیرالمؤمنین، ص 213).

یکی دیگر از فصل های زرین و افتخارآمیز زندگی پیامبر و اهل بیت ( علیهم السلام)، کیفیت آموزش معاد به سطوح مختلف مراجعین در قالب های متنوع بوده است. معصومان از هر شرایطی بهره کافی برده و به آشنا ساختن افراد جامعه با این پدیده مهم به فراخور میزان فهم آنان اقدام می کردند (ایزدپور، نقش اهل بیت ( علیهم السلام) در تبیین معارف اسلامی، ص 139).

انبیا برای اثبات معاد، بیش از اثبات توحید تلاش کرده اند، چراکه اکثر مردم سرسختی بیشتری برای پذیرش معاد، از خود نشان داده اند (حاتم پوری، مجموعه شرح نهج البلاغه در محضر امیرالمؤمنین، ص 212).

در نگاه تربیتی امام علی ( علیه السلام) دنیا گریزی و آخرت گرایی همواره مورد تأکید آن حضرت بوده و می فرماید: «دنیا خانه آرزوهایی است که زود نابود می شوند و کوچ کردن از وطن حتمی است، دنیا شیرین و خوش منظر است که به سرعت به سوی خواهانش می رود و بیننده را می فریبد، سعی کنید با بهترین زاد و توشه از آن کوچ کنید و بیش از کفاف و نیاز خود از آن نخواهید و بیشتر ازآنچه نیاز دارید طلب نکنید. ازاین رو، تنها در سایه ایمان به مبدأ و معاد است که پوچی و بی هدفی از کوی جان آدمی رخت برمی بندد و از صحنه های اجتماعی محو می شود و در پرتو آن زندگی بشر روشنایی و فروغ می یابد. رسیدن به این هدف فقط با پیروی و تأسی از رهنمون های حضرات معصومین و بزرگان دین میسر است؛ بر این اساس، پژوهشگر سعی دارد با استفاده از سیره امام علی و سخنان گهربار آن حضرت به این نتیجه دست پیدا کند (محمدی، تأثیر باور به معاد در منش های انسان از دیدگاه امام علی، ص 2).

ص: 303

پیشینه

در مورد معاد باوری و مرگ اندیشی در نهج البلاغه و سخنان امام علی ( علیه السلام) و دیدگاه اسلام کتاب، مقاله و پایان نامه هایی به رشته تحریر درآمده است که در اینجا به مهمترین آن موارد اشاره می شود.

- اعجازی، علیرضا (1390) آثار معاد باوری در زندگی از دیدگاه نهج البلاغه، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته علوم حدیث، گرایش نهج البلاغه؛ استاد راهنما: حجت الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی؛ استاد مشاور استاد دل شاد تهرانی.

- محمدی، سید حسن (1389) تأثیر باور به معاد در منش های انسان از دیدگاه امام علی (با نقد نظریه هیوم)، پایان نامه کارشناسی ارشد در رشته مدرسی معارف اسلامی (گرایش آشنایی با منابع اسلامی)، استاد راهنما: دکتر محمد ادیبی مهر؛ استاد مشاور: دکتر محمدرضا رضوان طلب، دانشگاه تهران، دانشکده الهیات و معارف اسلامی.

- رشاد، علی اکبر (1385) دانشنامه امام علی ( علیه السلام)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، جلد دوم: مبدأ و معاد.

- سبحانی، جعفر (1373) معاد انسان و جهان، قم: انتشارات مکتب اسلام.

- طاهرزاده، اصغر (1387) معاد یا بازگشت به جدی ترین زندگی، اصفهان: لب المیزان.

- مظفری ورسی، محمد حیدر (1392) مرگ اندیشی در آموزه های اسلامی، تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر.

یادآوری معاد و تکرار آن

اشاره

در سیره معصومان ( علیه السلام)، معاد و زندگی پس از مرگ و نیز وضعیت انسان ها در آن جهان، در موارد بسیاری یادآوری شده است. در قرآن نیز در آیات متعددی به این موضوع اشاره شده است: «بترسید از روزی که نه کسی مجازات دیگری را می پذیرد، نه شفاعت پذیرفته

ص: 304

می شود، نه غرامت و نه یاری و کمکی صورت می گیرد (بقره/ 48).

«بترسید از روزی که به سوی خدا بازگردانده می شوید، سپس به هر کس آنچه انجام داده، باز پس داده می شود،بدون آنکه ستمی براو برود.«(بقره/ 281).

«هنگامی که واقع شود آن واقعه عظیم (قیامت) که کسی را یارای انکار نیست.» (واقعه/ 1-2).

از حضرت علی ( علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «بندگان خدا! از مرگ گریزی نیست، قبل از آنکه واقع شود از آن بپرهیزید و برای آن عده و عده آماده کنید که شما طعمه آن هستید (مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 132، روایت 30).

پیامبر (صلی الله علیه واله ) نیز نقل شده است که فرمود: «دنیا در حال کوچ کردن و آخرت در حال رو آوردن به شما است و هریک از دنیا و آخرت فرزندانی دارند، فرزند آخرت باشید و فرزند دنیا نباشید، به دنیا بی میل و به آخرت راغب شوید.» (همان، ج 77، ص 117، روایت 13).

همچنین از پیامبر (صلی الله علیه واله ) نقل شده است: «ای مسلمانان! آماده شوید که قضیه جدی است آماده شوید که کوچ نزدیک است، زاد و توشه بردارید که سفر دور است، بارتان را سبک کنید که گردنه های سختی در پیش دارید.» (همان، ج 77، ص 186، روایت 33) حضرت علی ( علیه السلام) در خطبه ای می فرماید: «بدانید که می میرید و بعد از مرگ برانگیخته می شوید، اعمال شما را محاسبه می کنند و بر آن اساس به شما کیفر و پاداش می دهند، مبادا دنیا شمار را بفریبد.» (همان، ج 74، ص 296، خطبه 4). علاوه بر این، پیامبر (صلی الله علیه و اله ) به فرستادگان خود به شهرهای دیگر نیز توصیه می کرد که قیامت و مرگ را برای مردم یادآوری کنند. به عنوان نمونه، به معاذ بن جبل، زمانی که وی را به یمن می فرستاد چنین سفارش کرد: «خدا و روز قیامت را به آنان یادآوری کن.» (همان، ج 74، ص 127، روایت 33). تکرار و یادآوری معاد، موجب می شود به تدریج این موضوع برای انسان درونی گردد و

ص: 305

درنتیجه، ایمان به معاد نیز در وی تقویت شود. به موازات تقویت ایمان به معاد و تداوم یاد آن، آثار عملی آن نیز در فرد بیشتر بروز و ظهور می یابد و فرد به پیامدهای عملی و اخلاقی آن بیشتر پایبند می شود. اصولاً در بسیاری از موارد، عامل رو آوردن انسان به گناه و معصیت، توجه نداشتن به مرگ و معاد و غفلت از آن است و تکرار و یادآوری معاد، غفلت را از میان می برد (داوودی، سیره تربیتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیه السلام)، ص 101).

الف. ضرورت معاد از منظر حضرت علی ( علیه السلام)

اشاره

ازآنجاکه اعتقاد به معاد از اصول اعتقادی همه ادیان آسمانی، به ویژه دین مقدس اسلام است و تقلید در آن جایز نیست، لازم است آن را به دلایل عقلی متکی کنیم. به این جهت، فلاسفه و متکلمان برای اثبات لزوم آن، از راه عدالت، حکمت، وعده الهی، کمال و سعادت انسانی، ضرورت تمایز نیکوکاران از بدکاران، بقای روح و نظایر این ها استدلال کرده اند (رشاد، دانشنامه امام علی ( علیه السلام)، ص 390).

بیهودگی دنیا

هرگاه معاد نباشد، زندگی دنیا بیهوده خواهد بود: امام علی ( علیه السلام) وجود قیامت و معاد را ضروری می داند: «ای مردم، از خدا بترسید. هیچ کس بیهوده و عبث آفریده نشده که به لهو و بازی سرگرم شود و سرخود رها نگردیده تا به کارهای لغو و بی ارزش مشغول گردد. هیچ گاه دنیایی که خود را در دیده او زیبا و دل فریب جلوه داده است، جای آخرتی را که آن را زشت انگاشته، نگیرد. آن مغروری که از دنیا به بالاترین وجه آن نائل گردیده، هیچ گاه همچون کسی نیست که از آخرت به کمترین سهم آن دست پیدا کرده است (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 370). امام همچنین دراین باره می فرماید:«ای بندگان خدا آگاه باشیدخداوند شما رابیهوده نیافریده و مهمل وبی سرپرست رها نکرده است ...، پس به وسیله های مطمئن او تمسک جویید و به تقوای حقیقی چنگ زنید که شما را به سرمنزل آرامش و منزل گاه های فراخ و

ص: 306

قلعه های محکم و سراهای عزت می رساند. این مراحل سعادت را روزی به انسان می بخشد که چشم ها در آن روز خیره می شود و از حرکت بازمی ایستد و همه جا در نظر انسان تاریک می شود و گله های شتر که بهترین ثروت عرب است و مال و اموال فراموش می گردد (همان، خطبه 195).

معاد مستلزم عدالت الهی

عدل الهی، مستلزم ضرورت معاد است: خداوند برای سعادتمندی بشر قانون را از طریق انبیا فرستاده و به نیکوکاران وعده ثواب، و به بدکاران وعده عقاب داده است. امام علی ( علیه السلام) بارها مسئله اعمال پاداش و کیفر را بر اساس عدل الهی، گوشزد کرده است. برای نمونه، هنگامی که امام، محمد بن لبی بکر را در مقام استاندار مصر منصوب می فرماید، دستورالعمل های مهمی به او می دهد که گزیده ذیل، از آن نامه مبارک است: «خداوند از شما بندگان، درباره اعمال کوچک و بزرگ و آشکار و پنهانتان بازخواست خواهد کرد. اگر کیفرتان بیش از آن را دارید و اگر عفوتان کند، او کریم تر است.» (همان، نامه 27). امام همچنین در یک تشبیه جالب، دنیا را جایگاه تمرین و آمادگی و آخرت را روز مسابقه معرفی می کند و جایزه برندگان را بهشت و سرانجام بازندگان را جهنم می شمارد: «آگاه باشید! امروز روز تمرین و آمادگی و فردا روز مسابقه است. جایزه برندگان، بهشت و سرانجام عقب ماندگان، آتش خواهد بود. آیا کسی پیدا می شود که پیش از فرارسیدن مرگش از خطاهایش توبه کند؟ و آیا انسانی هست که قبل از رسیدن آن روز، عمل نیکی برای خود انجام دهد؟» (همان، خطبه 28).

معاد شناسی شاهدانه

حضرت علی بن ابیطالب ( علیه السلام) چون ازلحاظ شهود مبدأ فاعلی، یعنی آغاز هستی به نصاب تام بار یافت، آگاهی آن حضرت از مبدأ غایی یعنی انجام هستی نیز به نصاب تمام و کامل خواهد بود، نه در حد احسان، یعنی مقام کَاَنّ، چه رسد به نازل تر از آن، یعنی برهان

ص: 307

عقلی و مفهوم حصولی و اگر امام صادق ( علیه السلام) در ستایش آن حضرت فرمود: علی ( علیه السلام) کار کسی را انجام می داد که گویا به بهشت و دوزخ می نگرد، منظور آن حضرت بیان مراحل نهایی منزلت امیرالمؤمنین نیست، زیرا قله هرم شهود علی بن ابیطالب ( علیه السلام) مقام اَنّ است نه کَاَنّ، زیرا از خود آن حضرت درباره شهود معاد چنین رسیده است: اگر حجاب رجوع به سوی خدا و پرده بازگشت خلق در قوس صعود به سوی خالق برطرف گردد، چیزی بر یقین من افزوده نمی شود (جوادی آملی، حیات عارفانه امام علی ( علیه السلام)، ص 48).

آن کس که در یقینش نگنجد زیادتی صدبار اگر ز پیش برافتد، غطا علی است. عصاره این بیان ارشاد به نفی موضوع یعنی حجاب است و مقصود آن است که بین من و شهود معاد غطایی نیست و روزی که غطا از جلوی دید دیگران برداشته می شود برای من بی اثر است، نه اینکه هم اکنون من محجوب و محکوم غطا هستم ولی با برطرف شدن آن غطا چیزی بر یقین من افزوده نمی شود (همان، ص 48).غرض آنکه، علم حضوری حضرت علی ( علیه السلام) به معاد را گذشته از راه تلازم بین آغاز و انجام هستی و هماهنگی بین شهود مبدأ فاعلی و مبدأ غایی، از تصریح خود آن حضرت می توان استنباط کرد. بنابراین، ایمان علی بن ابیطالب ( علیه السلام) به قیامت از سنخ ایمان به شهادت بود، نه ایمان به غیب، زیرا معاد برای آن حضرت، نه از قبیل امور برهانی حکیم یا متکلم بود و نه از صنف امور نقلی محدث، تا از صنف ایمان به غیب باشد، بلکه از سنخ ایمان به ولایت و امامت خودش بود که از قبیل ایمان به شهادت است و همان طور که درباره ایمان آن حضرت به مبدأ فاعلی، جهان آفرینش گفته شد که از سنخ ایمان به شهادت بود نه ایمان به غیب، ایمان آن حضرت به مبدأ غایی آن نیز از قبیل ایمان به شهادت است و ایمان به غیب حداقل تکلیف است وگرنه آنچه لازم است ایمان به اصول و فروع دین است، خواه آن معارف مشهود باشد و خواه معقول و ایمان به آنها خواه از سنخ ایمان به شهادت باشد یا ایمان به غیب (همان، ص 48).

ص: 308

ب.آخرت گرایی و یاد معاد در کلام علی ( علیه السلام)

اشاره

آن کس که در اندیشه پس از مرگ باشد، فرصت ها را غنیمت می شمارد و از اوقات گران بهای خویش بهره، بلکه بهره ها می گیرد. به همین جهت است که امام علی ( علیه السلام) در نامه کوتاه و بسیار پرمحتوای خویش به ابن عباس نوشت: «باید هم وغم تو در اموری باشد که بعد از مرگ پیش می آید. قرآن کریم داستان عالم پس از مرگ و آنچه را که در آن عالم برای انسان پیش می آید، چنین بیان کرده است: «و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون (مؤمنون، آیه 100) «، و از ورای ایشان، برزخی است، تا روزی که برانگیخته شوند (بهشتی، اندیشه سیاسی - تربیتی علوی در نامه های نهج البلاغه، ج 2: ص 212). مسئله مرگ، برای همگان محسوس و ملموس است. آنچه مهم است، این است که انسان از ورای مرگ، یعنی عوالم برزخ، قیامت و آخرت، مطلع شود. برخی دیده برزخی دارند و می توانند، عالم برزخ، بهشت و دوزخ برزخی را مشاهده کنند. آن هایی که از دیده برزخی محروم هستند و تنها محسوسات و دیدنی های این عالم را ادراک می کنند، باید از مکتب وحی و سنت بهره گیرند و از خواب غفلت بیدار شوند و فرصت های گران بهای امروز را از دست ندهند (همان). برزخ، نفخ صور، قطع پیوندها و رابطه ها، سنگینی و سبکی و پوچی عمل، فلاح و لفاح، ترش رویی و افسردگی، خلود در نعمت و عذاب، همه و همه از پیامدهای مرگی است که هر روز صحنه آن در میان بستگان نسبی و سبب تکرار می شود. و می تواند درس های بسیار آموزنده ای برای عبرت و بیداری باشد ولی چه می توان کرد که به فرمایش امام علی ( علیه السلام) در برخورد با کسی که به همراه جنازه ای به گورستان می رفت و هم چنان در غفلت و بی خبری خنده و شادی می کرد، گویی مرگ برای ما نیست، حضرت دراین باره فرمود: «گویی مرگ را در دنیا برای جز ما نوشته اند و گویی حق را در آن، بر عهده جز ما نهاده اند و گویی مردگانی را که می بینیم، مسافرانی باشند که به زودی به سوی ما

ص: 309

بازمی گردند. آنان را در گورهایشان جای می دهیم و میراثشان را می خوریم و پند و اندرز هر پنددهنده و اندرز آورنده ای را فراموش می کنیم و نشانه قهر بلا آفت می شویم (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 122). «و بدان که تو را برای آخرت آفریده اند نه برای دنیا. برای فنا آفریده اند نه برای بقا و برای مرگ آفریده اند نه برای زندگی. در سرایی هستی ناپایدار که باید از آن رخت بربندی. تنها چند روزی در آن خواهی زیست. راه تو راه آخرت است و تو شکار مرگ هستی، مرگی که نه تو را از آن گریز است و نه گزیر.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31).کمتر صفحه ای از صفحات قرآن کریم را می توان گشود که در آن ذکری از معاد باشد. همان گونه که قرآن کریم سراسر یاد قیامت مملو از هشدارها درباره وقوع قیامت است. نهج البلاغه که برادر قرآن و ترجمان آیات وحی به زبان امیر مؤمنان علی (علیه السلام) است نیز مشحون از هشدار و تذکر درباره آخرت و حسابرسی قیامت است (افتخاریان و بابایی، طرح قرآنی صراط با رویکرد سبک زندگی اسلامی، ص 42). اهتمام حضرت علی (علیه السلام) در زنده نگه داشتن و توجه دادن به معاد آن گونه است که حتی در احکام مدیران و والیان و مسئولان نظام علوی در بدو مسئولیت، تذکرات انسان سازی درباره قیامت و سرای آخرت می دهد (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه/27 و 53)؛ و چقدر زیباست که مسئولین نظام اسلامی بجای کلیشه ها و تعارفات معمول، این شیوه را هنگام صدور احکام مدیریت و مسئولیت مدیران در پیش گیرند. در ادامه به جلوه هایی از یاد معاد و آخرت گرایی در نهج البلاغه پرداخته می شود:

شتری که در هر خانه ای می خوابد

مرگ سرنوشت حتمی کل موجودات عالم، غیر از ذات لایزال الهی است و به تعبیر قرآن کریم «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ.» (آل عمران، آیه 185)؛ هر نفسی

ص: 310

شربت مرگ را خواهد چشید و محققاً روز قیامت همه شما به مزد اعمال خود کاملاً خواهید رسید، پس هر کس را از آتش جهنم دور دارند و به بهشت ابدی درآید، قطعاً سعادت ابدی یافته است و زندگی دنیا جز متاعی فریبنده نیست. حضرت علی (علیه السلام) چند روزی قبل از ضربت ابن ملجم ملعون که منجر به شهادت ایشان شد، در خطبه ای تکان دهنده فرمودند: «اگر قرار بود کسی راهی برای زندگانی جاویدان می یافت، بی شک او جناب سلیمان ابن داود (علیه السلام) بود، همان که حکومت بر جن و انس، به همراه نبوت و مقام قرب به او داده شده بود، بااین حال هنگامی که پیمان عمر او لبریز شد، تیرهای مرگ از کمان نیستی بر او باریدن گرفت. ای مردم برای شما در ماجرای گذشتگان درس عبرت است.» (افتخاریان و بابایی، طرح قرآنی صراط با رویکرد سبک زندگی اسلامی، ص 43).

پندی پاینده و حکمتی راهگشا! از مرگ بترس ...

یکی از زیباترین فرازهای نهج البلاغه در خصوص آخرت گرایی، پندهای حکیمانه ای است که حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام) به فرزند گرامی خود امام حسن ( علیه السلام) می فرماید. در این سخن راهگشا، حضرت، بینش صحیح نسبت به دنیا را به خوبی برای فرزندشان ترسیم می فرماید. نگرشی که جهان امروز به شدت به آن نیاز دارد، تا دچار دام تفکرات انسان محور و لذت گرا نشود. بینشی که در آن، زندگی دنیا، بخش کوچک و بسیار ناچیزی از حیات جاودانه است. کوتاه ولی مؤثر و تعیین کننده، زندگی که مقدمه و زمینه ساز برای ساختن جهانی دیگر است. حضرت می فرماید: «پسرم بدان تو برای آخرت آفریده شده ای و نه برای دنیا، برای رفتن از دنیا و نه پایدار ماندن در آن، برای مرگ، نه زندگی جاودانه در دنیا. هرلحظه ممکن است از دنیا کوچ کنی و به آخرت درآیی! و تو شکار مرگ هستی، که فرار کننده آن نجاتی ندارد! و هر که را بجوید به آن می رسد و سرانجام او را می گیرد پس از مرگ بترس!

ص: 311

حضرت علی ( علیه السلام) دنیا را فانی و آخرت را جاویدان معرفی می کند و توصیه می کند که از مرگ باید ترسید، اما نه ترس از نیستی و نابودی که در میان مردم شایع است چراکه مرگ، نابودی نیست و به تعبیر امام حسین ( علیه السلام) مرگ جز یک پل و معبر نیست.، معبری از این جهان به سرای دیگر است، بلکه از آنچه باید ترسید، مرگ در حال نافرمانی و معصیت است. حضرت علی ( علیه السلام) می فرماید: «پس، از مرگ بترس زمانی سراغ تو را گیرد که در حال گناه یا در حال انتظار توبه باشی و مرگ مهلت ندهد و بین تو و توبه فاصله اندازد.» حضرت ادامه می دهد: «پسرم زیاد به یاد مرگ باش! و به یاد آنچه به سوی آن می روی و پس از مرگ در آن قرار می گیری تا اینکه هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باشی ... مبادا دل بستگی فراوان دنیاپرستان و تهاجم حریصانه آنان به دنیا تو را مغرور کند ... همانا دنیاپرستان چونان سگان درنده عوعو کنان برای دریدن صید در شتابند و برخی بر برخی دیگر هجوم می برند.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31).

انسان ها شکار آماده مرگ هستند

همان گونه که همه افراد قبل از هر سفر درباره لوازم سفر، مرکب سفر، ره توشه، مسیر و سایر اموری که برای سفر ایمن لازم است می اندیشند، نزدیکی مرگ، هر انسان عاقلی را به فکر می اندازد تا خود را برای این سفر مهم و سرنوشت ساز آماده کند. حضرت علی ( علیه السلام) در نامه ای به محمد ابن ابوبکر در هنگام اعزام او برای تصدی حکومت مصر، صمیمانه او و همراهانش را چنین پند داد: «ای بندگان خدا! از مرگ و نزدیک بودنش بترسید و آمادگی لازم را برای مرگ فراهم کنید، که مرگ جریانی بزرگ و مشکلی سنگین به همراه خواهد آورد، یا خیری که پس ازآن شری وجود نخواهد داشت و یا شری که هرگز نیکی با آن نخواهد بود! پس چه کسی از آن کسی که برای بهشت تلاش می کند، به بهشت نزدیک تر است؟ و چه کسی از عمل کننده ای که به سوی آتش می رود به آتش نزدیک تر است. شما همه شکار آماده مرگ هستید. اگر توقف کنید شما را می گیرد و اگر فرار کنید به شما

ص: 312

می رسد، مرگ از سایه خودتان به شما نزدیک تر است.» (همان، نامه 27).

مرگ دریچه ای به عالم ملکوت

در این رابطه، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه واله )، زندگی دنیا را خواب و مرگ را بیداری نامیده است. یعنی مرگ خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیت است. مرگ، ما را با دنیای تازه ای روبرو می کند که همه عوالم آن برای ما شگفت انگیز و اعجاب انگیز است. ورود به این دنیای جدید، تنها با برافتادن حجاب دنیا امکان پذیر می شود که به دست مرگ فروافتد (انصاریان، عبودیت و دینداری در پرتو قرآن، ص 34).

همان طور که امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام) می فرمایند: «اگر شما آنچه را مردگان شما دیدند، مشاهده می کردید، به شیون می نشستید و مستمع حق گشته، به اطاعت برمی خاستید. ولی آنچه آنان دیدند از شما پوشیده است. به زودی پرده ها برداشته می شود.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 20).در روایتی مشابه حضرت می فرماید: «ای مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بشنوید که هر کس که می میرد، در حقیقت نمرده است. اگر در ظاهر پوسیده می شود در باطن چیزی از ما پوسیده نمی شود بلکه پایدار می ماند.» (همان، خطبه 87). مرگ از همان آغاز حضورش ارزش های دنیوی را وارونه می کند. ما در این دنیا، خلق را می بینیم و حق را نمی بینیم. ارزش ها و ارزش گذاری های ما بر اساس معیارهای حیات مادی و دانش محدود دنیوی است. با حضور مرگ، عالم غیب نمایان گشته، معیارها و بینش های دیگری اساس ارزش ها و ارزیابی های ما قرار خواهد گرفت. این گونه است که انسان دست پشیمانی خود را می گزد و از دربستگی هایش دست می شوید و آرزو می کند که ای کاش به دنبال زروزیور دنیوی نمی بود (انصاریان، عبودیت و دینداری در پرتو قرآن، ص 35). حضرت علی (علیه السلام) در باب اسرار و رموز مرگ و چگونگی مواجهه با آنچه نیکو

ص: 313

می فرمایند: «هر که از مرگ بگریزد، در همین فرار خود با مرگ روبرو خواهد شد. چراکه اجل در کمین جان است و سرانجام گریزها، هم آغوشی با آن است. چه روزگارانی در پی گشودن راز مرگ بودم. اما خواست خدا این بود که این اسرار همچنان فاش نشود! هیهات! چه دانشی سربه مهر.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 149). البته بندگان صالح و نیکان و اولیای الهی نسبت به مرگ بسیار مشتاق و علاقه مند هستند. تعبیر زیبای حضرت علی (علیه السلام) درباره مرگ، که می فرماید: «به خدا قسم عشق پسر ابوطالب به مرگ از علاقه کودک شیرخوار به پستان مادر بیشتر است. «(شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 5) بیان بسیار روشنی از اشتیاق اولیاء و انسان های وارسته نسبت به مرگ است. بر این اساس، همه ما نیز با اعمال شایسته و رعایت حدود و تکالیف الهی باید به مرتبه ای برسیم که یاد مرگ، تداعی کننده چنین امری برای ما باشد. آن چنان که ایشان بی صبرانه با خود می گویند وعده وصل کی خواهد رسید؟

مشغول شدن به دنیا و غفلت از آخرت

امام علی ( علیه السلام) در تقسیم مردم در دنیا فرمود: «یکی آن کس است که در دنیا برای دنیا کار می کند و دنیایش او را از آخرتش بازمی دارد. «(شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 269) و در نصیحت به عمروعاص فرمود: «اما بعد، بی گمان دنیا انسان را از توجه به سرای آخرت بازمی دارد و برای دنیاخواه با دست یافتن به هر چیز از دنیا، دری تازه از آزمندی و وابستگی به دنیا گشوده می شود.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 49). روشن است که دنیا انسان را به خود مشغول نمی کند و از آخرت بازنمی دارد، بلکه این انسان ها هستند که خود را به دنیا مشغول می کنند و از غیر آن بازمی مانند. ترجیح دنیا بر آخرت از معیارهای دنیاداری غیردینی است و به صورت های گوناگون تجلی می یابد (علی محمدی، آسیب شناسی دینی از دیدگاه نهج البلاغه، ص 205).

این تجلیات در سخنان حضرت امیر ( علیه السلام) چنین آمده است:

ص: 314

اول - انگیزه های دنیایی برای آنان تحریک بیشتری در مقایسه با انگیزه های آخرتی دارد. امام در نکوهش دنیاگرایان، غافل از مرگ می فرماید: «دنیا بیش از آخرت شما را تصاحب کرده و متاع زودرس دنیا بیش از متاع جاویدان آخرت شما را به حرکت واداشته است.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 113). دوم- در آباد کردن دنیا با نشاط و در ساختن آخرت کسل اند. در شناساندن مبغوض ترین مردم نزد خدا فرمود: «اگر به آبادانی دنیا دعوت شود، با نشاط کار می کند و آنگاه که به ساختن آخرت خوانده می شود، کسل است.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 103).

سوم - دین و آخرت را به دنیا می فروشد. امام پس از خیانت یکی از فرمانداران (منذر بن جارود عبدی) خود به او فرمود: «دنیایت را به بهای ویرانی آخرتت آبادان می کنی و با گسستن از دین، فقط به خویشاوندان خویش می رسی.» (همان، نامه 71).

او درحالی که فروش آخرت به دنیا را از صفات دنیاپرستان می داند، خرید آخرت به دنیا را از اوصاف یاران خود می خواند و در ستایش شهیدان جنگ صفین و توبیخ اطرافیانش می گوید: «... و بندگان نیکوکار خدا آماده کوچک کردن شدند، دنیای اندک و فانی را با آخرت جاویدان تعویض کردند... کجایند برادران من که بر راه حق رفتند و با حق درگذشتند؟ کجاست عمار؟ ....» (همان، خطبه 182).

ج. نقش معاد در تربیت

اشاره

یکی از عوامل مؤثر در تربیت بعد از توجه به مبدأ- تعالی – یادآوری و توجه به معاد و سرنوشت انسان است. قرآن کریم می فرماید: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ (مؤمنون/ 115)؛ آیا چنین پنداشتید که ما شما را به عبث و بازیچه آفریده ایم هرگز به ما رجوع نخواهید کرد؟

مسلماً رفتار و کردار کسی که با این دیدگاه به دنیا نظر می کند که: خداوند فرشته ای

ص: 315

دارد که همه روز بانگ می زند: بزایید برای مرگ و جمع آوری کنید برای فنا و بنا کنید برای ویران شدن (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 132)، با رفتار و کردار کسی که فریفته دنیا شده و هر گز به مرگ نمی اندیشد متفاوت است. زندگی انسان توأم با یاد مرگ را به مسافری تشبیه کرده اند که در طول سفر در کاروانسرایی اتراق نموده، با امکانات کم و محدود، لکن چون مطمئن است که چند ساعتی بیشتر در آنجا توقف ندارد، در پی به دست آوردن امکانات و وسایل نیست. رفتار و گفتار شخصی که می داند مرگی در کار است و مواقفی بعد از مرگ، با رفتار و گفتار کسی که به ابن مسائل عقیده ای ندارد کاملاً متفاوت است (زهادت، تعلیم و تربیت در نهج البلاغه، ص 185).

اگر انسان بداند که: فی حلال ها حساب و فی حرام ها عقاب، زندگی خود را طور دیگری تنظیم می کند و محاسبه بیشتری بر کسب وکار و درآمدهای خود خواهد داشت.

یاد مرگ در وصیت نامه شریف همراه با مواقف بعد از مرگ به میان آمده است:

یادآوری مرگ و فنای دنیا:

در این وصیت نامه، یادآوری مرگ گاهی با تصریح به ذکر الموت است و گاهی در ضمن عبارت های دیگر. اما قسم اول مانند: و الله بذکر الموت و قرره بالفناء؛ با یادآوری مرگ، نفست را رام کن و آن را به اقرار به فنای دنیا وادار. در جای دیگر از این وصیت نامه می فرمایند:

«یَا بُنَیَّ أَکْثِرْ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ وَ ذِکْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ وَ تُفْضِی بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَیْهِ حَتَّی یَأْتِیَکَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَکَ وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَکَ وَ لَا یَأْتِیَکَ بَغْتَةً فَیَبْهَرَک؛ پسرم! فراوان به یاد مردن مباش و یاد آنچه با آن بر می آیی و آنچه پس از مردن روی بدان نمایی تا چون بر تو درآید ساز خویش را آراسته باشی و کمر خود را بسته و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید (زهادت، تعلیم و تربیت در نهج البلاغه، ص 185).

اما قسمت دوم که تصریح به ذکر الموت نشده، لکن مطالب درزمینهٔ یادآوری مرگ و

ص: 316

فنای دنیاست: شروع وصیت همراه است با کلماتی که شنونده را به یاد مرگ و فنای دنیا می اندازد:

از پدری فانی معترف به سخت گیری زمان که آفتاب عمرش رو به غروب است، پدری که در منزلگاه پیشینیان سکنی گرفته و فردا از آن کوچ می کند، به فرزندی که آرزومند چیزی است که هرگز به دست نمی آید و در راهی گام می نهد که دیگران در آن گام نهادند و هلاک شدند. هدف بیماری ها و گروگان روزگار و در تیررس مصائب است. بنده دنیا و تاجر غرور و بدهکار و اسیر مرگ و هم پیمان اندوه ها، قرین غم ها و آماج آفات و بلاها و مغلوب شهوات و جانشین مردگان است.

در جای دیگر از وصیت نامه با اشاره به اینکه این وصیت را در حالی برای تو می نویسم که به سن پیری رسیده ام و قوایم به سستی می گراید، می فرمایند: «در وصیتم دستورالعمل ها و سفارش هایی برای تو نوشتم، مبادا اجلم فرارسد درحالی که آنچه در درون دارم بیان نکرده باشم و پیش از آنکه در رأیم نقصانی ایجاد شو همچنان که در جسمم به وجود آمده.در یادآوری فنای دنیا و معاد می فرمایند: «پسرم در فهم وصیتم دقت نما، بدان مالک مرگ همو مالک حیات است و آفریننده، همان کسی است که می میراند و فانی کننده هموست که از نو نظام می بخشد. بدان که دنیا پابرجا نمی ماند، مگر به همان گونه که خداوند آن را قرار داده، گاه نعمت و گاه ابتلا و پاداش در رستاخیز یا آنچه او بخواهد و تو نمی دانی. اگر درباره جهان و حوادثش برای تو پیش آمد، آن را بر نادانی خود حمل کن، زیرا تو در نخست جاهل و نادان آفریده شدی و سپس عالم گردیده و چه بسیار است آنچه را که نمی دانی و فکرت در آن سرگردان است و چشمت در آن گمراه می گردد، اما پس از مدتی آن را می بینی؛ بنابراین به آن کس که تو را آفریده و روزی ات داده و آنچه لازمه خلقت تو بوده به تو داده، پناه ببر (زهادت، تعلیم و تربیت در نهج البلاغه، ص 187).

ص: 317

این بخش از وصیت نامه، علاوه بر یادآوری مسئله معاد و آخرت، حاوی دو مطلب مهم دیگر است:

اول: توجه به قدرت قاهره خدای تعالی و اینکه لا مؤثر فی الوجود الا الله، هر چه هست در ید قدرت اوست و چیزی از سلطه او خارج نیست.

دوم: حکمت بالغه الهی و نظام احسن در جهان خلقت؛ جهان هستی که همراه است با خیرات و شرور، بتنی بر حکمت بالغه الهی است و بر اساس آگاهی تمام از مصالح و مفاسد و میزان صحیح قرار داده شده.

و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بینهما الا بالحق (حجر/85) و ما آسمان ها و زمین را و هر چه در بین آن هاست به جز برای مقصودی صحیح و حکمتی بزرگ خلق نکرده ایم.

آمادگی برای مرگ و مواقف بعد از آن:

بنگر گذشتگان چه کرده اند و ببین از کجا منتقل شده و در کجا فرود آمده اند، خواهی دید از میان دوستان منتقل شده و به دیار غربت بار انداخته اند و گویا طولی نکشد که تو هم یکی از آنها خواهی بود، بنابراین، منزلگاه آینده خود را اصلاح کن و آخرتت را به دنیایت نفروش (زهادت، تعلیم و تربیت در نهج البلاغه، ص 193). از فساد و تبهکاری، از دست دادن توشه و تباه ساختن معاد است و برای هر کاری سرانجامی است و به زودی آنچه برایت مقدر شده به تو می رسد. پسرم! بدان تو برای آخرت خلق شده ای، نه برای دنیا و برای فنا، نه برای بقای در این جهان و برای مرگ، نه برای زندگی و بدان که تو در منزلی قرار داری که آن ممکن است از آن کوچ کنی، در منزلی باید زاد و توشه از آن برگیری و تو در طریق آخرتی و تو رانده شده مرگی، همان مرگی که هرگز فرار کننده از آن نجات نمی یابد و از دست جوینده اش بیرون نمی رود و سرانجام او را می گیرد، بنابراین از مرگ بر حذر باش، نکند زمانی تو را به چنگ آورد که در حال بدی باشی و تو پیش تر با خود می گفتی که از این حال توبه خواهی کرد، اما

ص: 318

او میان تو و توبه آیت حائل می گردد و اینجاست که تو خویشتن را به هلاکت انداخته ای (همان، ص 194).

د. آثار مرگ اندیشی و مرگ باوری

اشاره

مرگ باوری از جهت تربیتی، آثار عملی بسیار مهم و در تقویت مرگ اندیشی جایگاه ویژه ای دارد. یکی از عوامل شکست انسان در میدان مرگ اندیشی، ضعف باورها و سطحی نگری است. امام علی (علیه السلام) درباره یقینی سازی مرگ اندیشی می فرماید: «مردم! اگر آنها [مردگان] را در اندیشه خود بیاورید، یا پرده ها کنار رود، مردگان را در حالتی می نگرید که حشرات گوش هایشان را خورده، چشم هایشان به جای سرمه پر از خاک گردیده، زبان هایشان پاره پاره شده، قلب هایشان رو به خاموشی گراییده و در تمام اعضای بدن پوسیدگی تازه ای آشکار گردیده است (شریف رضی، نهج البلاغه، ص 450، خطبه/221). دعوت به تفکر و تعقل در کلام امام علی ( علیه السلام) از بهترین راهکارها برای یقینی سازی مرگ اندیشی است. در ذیل آثار مرگ اندیشی از دیدگاه حضرت علی ( علیه السلام) بیان می گردد:

تعدیل غرایز

در روایات، یکی از آثار مرگ اندیشی، جلوگیری از سرکشی غریزه هاست زیرا وقتی انسان همواره به یاد مرگ باشد، ضمانت اجرایی است تا مراقب همه رفتار و کردار خود باشد و جلوی غلیان غریزه های خود را بگیرد. از امام علی ( علیه السلام) نقل شده است که به یاران خود می فرمود: «بندگان خدا از مرگ و سختی های آن بهراسید، خود را برای آن آماده کنید و برای از بین بردن نزاع ها و کنترل غرایز خود، فراوان در یاد مرگ باشید، زیرا یاد مرگ لذت جویی ها را کنترل می کند.» (مظفری ورسی، مرگ اندیشی در آموزه های اسلامی، ص 96). همچنین آن حضرت درباره اهمیت یاد مرگ در کنترل غرایز می فرماید: «پایان لذت ها و برجای ماندن سختی ها را به یادآورید. «(شریف رضی، نهج البلاغه، ص 734، حکمت

ص: 319

433).

امام علی ( علیه السلام) می فرماید: «زیاد به یاد مرگ باشید زیرا آن هنگام که خواهش های نفسانی به شما رو می آورد و شما را به کردار ناشایست می کشاند، یاد مرگ بهترین پناه دهنده است.» (بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 141).

دوری از تکبر

خودخواهی، از بدترین صفاتی است که انسان گرفتار آن می شود. در این حالت، فقط در وادی تاریکی قدم می گذارد که غیر از ستم به دیگران، زیر پا نهادن احکام و دستورهای الهی و فاصله گرفتن از مرگ اندیشی و جهان آخرت، حاصل دیگری ندارد. بنا بر روایات، یکی از آثار و برکات مرگ اندیشی، دوری از تکبر یاد شده است. امیر مؤمنان، علی علیه السلام می فرماید: «قلبت را با پند و اندرز زنده گردان و با یاد مرگ خوار کن.» (تمیمی آمدی،1366، ج 2: ص 67).

امام علی ( علیه السلام) می فرماید: «فخرفروشی را کنار بگذار، خودبزرگ بینی را رها کن و به یاد مرگ باش. «(شریف رضی، نهج البلاغه، ص 724، حکمت 379).

از بین بردن آرزوهای طولانی

امام علی ( علیه السلام) از مرگ به عنوان قاطع الامنیات (شریف رضی، نهج البلاغه، ص 184، خطبه 99)؛ درهم شکننده آرزوها یادکرده است؛ زیرا کسی که با اندیشه به حقیقت مرگ و زندگی خود نظر افکنده، می داند که هر یک از آرزوهای دنیایی را که برای خود ترسیم کرده، پایان پذیر و نابود شدنی است. ازاین رو، از آنان دست برمی دارد و فعالیت های خود را برای مرگ و عالم پس ازآن انجام می دهد (مظفری ورسی، مرگ اندیشی در آموزه های اسلامی، ص 98).

رهایی از گرایش های فریبنده د نیایی

حضرت علی ( علیه السلام) در تفسیر آیه و لا تنس نصیبک من الدنیا می فرماید: «سلامتی،

ص: 320

نیروی جوانی، نشاط و بی نیازی خود را از یاد مبر تا آخرت را با آنها به دست آوری.» (تمیمی آمدی،1366، ج 2، ص 146). بنابراین، اندیشه در مرگ و حقیقت زندگی، این اثر را بر انسان دارد که از این دنیا به قدر نیاز و کفاف خود بهره جوید و دل به آنها نبندد.

مراقبه و محاسبه کردار

امام علی ( علیه السلام) درباره چگونگی محاسبه می فرماید: «هنگامی که انسان روز را به پایان می برد، به خود مراجعه و به نفس خویش خطاب می کند امروز گذشت و بار دیگر بازنخواهد گشت و خداوند درباره آن از تو خواهد پرسید که در چه راهی گذراندی و در آن روز چه کردی؟ آیا خدا را یاد و ستایش کردی؟ آیا حق برادر ایمانی را ادا کردی؟ آیا اندوه او را برطرف ساختی؟ آیا در غیاب او زن و فرزندش را نگهداری کردی؟ آیا پس از مرگ از بازماندگانش محافظت نمودی؟ آیا مانع غیبت برادر دینی گشتی؟

بدین شکل، آنچه را از او سرزده، به یاد آورد پس اگر از او کار نیک سرزده، خدای را به خاطر توفیقی که به او داده سپاس گوید و اگر گناهی انجام داده یا در کار خویش کوتاهی کرده، از خدای بزرگ درخواست آمرزش کند و تصمیم بگیرد که دیگر بار انجام ندهد (مظفری ورسی، مرگ اندیشی در آموزه های اسلامی، ص 102). این گونه محاسبه کردن، می تواند به اصلاح نفس انسان منجر شود و خوشبختی دنیا و آخرت را به دنبال داشته باشد. علی ( علیه السلام) می فرماید: «نتیجه حساب کشیدن از نفس، اصلاح آن است.» (تمیمی آمدی،1366: ج 1، ص 362).

انجام عمل صالح

در روایات نقل شده است که آثار عمل صالح در زندگی انسان بسیار راهگشاست، به گونه ای که انسان در حال احتضار به نیکی درمی یابد که چگونه با بی توجهی، فرصت هایی را ازدست داده و در انجام عمل صالح کوتاهی کرده است و آرزو می کند که ای کاش بار

ص: 321

دیگر به او اجازه بازگشت داده شود تا عمل صالح انجام دهد (مظفری ورسی، مرگ اندیشی در آموزه های اسلامی، ص 104). امام علی ( علیه السلام) می فرماید: «روزگار دفترچه سررسید عمرهای شماست، پس با درج بهترین کارهایتان آن را جاویدان کنید.» (تمیمی آمدی،1366: ص 91).

زنده دلی و درک واقعیت ها

تفکر درباره مرگ و حالات آن می تواند بر انسان اثر گذارد و قلب او را آماده پذیرش نیکی ها کند. برای درک واقعیت ها و دوری از خیال پردازی های سراب گونه، امیرالمؤمنین، علی ( علیه السلام) در جمله ای درباره تفکر و بینش زاهدن می فرماید: «اهل دنیا را می نگرند که مرگ بدن ها را بزرگ می شمارند و اما آنها مرگ دل های زندگان را بزرگ تر می دانند.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص 486، خطبه 330).

رعایت عدالت

در هر جامعه ای اگر ایمان به خدا عقیده به مرگ و حساب وکتاب وجد داشته باشد افراد می کوشند حقوق دیگران را در آشکار و نهان نگه دارند زیرا خوف از مرگ، کیفر گناه و عذاب های اخروی، بهترین ضامن اجرای قوانین خواهد بود (سبحانی، معاد انسان و جهان، ص 19). بر این اساس، امام علی علیه السلام درباره عدالت اجتماعی و رابطه آن با مرگ اندیشی و آخرت گرایی می فرماید: «سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان به سر ببرم یا با غل و زنجیر به این سو و آن سو کشیده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پیامبرش را در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم و چیزی از اموال عمومی را غصب کرده باشم، چگونه بر کسی ستم کنم برای نفس خویش که به سوی کهنگی و پوسیده شدن پیش می رود و در خاک، زمان طولانی اقامت می کند (شریف رضی، نهج البلاغه، ص 459، خطبه 224).

ص: 322

مهمترین نکته تربیتی کلام امام این است که حضرت، پیوند میان عدالت اجتماعی و آخرت گرایی را به نیکی بیان داشته است. بنابراین، ایمان به مرگ و پیامدهای آن در حفظ امنیت اجتماعی و جلوگیری از فساد و قانون شکنی، بیش از هر چیز کاربرد دارد (مصباح یزدی، معارف قرآن، ج 1: ص 213).

تحمل مصیبت ها

اساساً زندگی انسان همواره با خوبی و خوشی سپری نمی شود بلکه گاهی در زندگی او اتفاق های ناگوار و غم انگیزی رخ می دهد. انسان ها در برابر آن ناگواری ها، برخوردهای متفاوت دارند. در این میان، افرادی که با یاد و اندیشه مرگ تربیت یافته باشند، تلیم مقدرات خداوند می شوند و مصیبت ها را به راحتی تحمل می کنند و بیشتر به یاد مرگ می افتند. حضرت علی ( علیه السلام) دراین باره می فرماید: «زیاد به یاد مرگ و بیرون شدنتان از قبرها و قرار گرفتن خودتان در پیشگاه خداوند باشید، تا بر شما تحمل مصیبت و گرفتاری آسان شود.» (مظفری ورسی، مرگ اندیشی در آموزه های اسلامی، ص 116) بنابراین یکی از آثار تربیتی مرگ اندیشی این است که انسان، خردمندانه همه چیز خود را از خدا می داند و مصیبت ها و تلخ کامی هایی را که بر او وارد می شود، با آغوش باز می پذیرد و این اثر، هم کاربرد فردی و هم کاربرد اجتماعی دارد.

سرعت در انجام کارهای خیر

یکی از عواملی که می تواند انسان را به سوی کارهای خیر بکشاند، مرگ اندیشی و تقویت عقیده به مرگ و جهان آخرت است. امیر مؤمنان علی ( علیه السلام) می فرماید: «کسی که مواظب مرگ است، در نیکی ها پیشی می گیرد.» (صدوق، الخصال، ج 1، ص 231).

فواید یاد مرگ

مولی علی ( علیه السلام) در وصیت نامه اش به امام حسن مجتبی ( علیه السلام) بارها به این مطلب سفارش کرده و فرموده است: «ای فرزند! فراوان مرگ را یاد کن و هجوم ناگهانی آن را به

ص: 323

خاطر داشته باش و در اندیشه پیشامدهای پس از مرگ باش، تا چون مرگ به سراغت آید، مهیای آن شده کمر خو را بسته باشی، به گونه ای که فرارسیدنش به ناگهان مغلوبت نسازد. زنهار که فریب نخوری از دل بستگی دنیاداران به دنیا و کشاکش آنها بر سر دنیا، زیرا خداوند تو را از آن خبر داده است و دنیا خود، خویشتن را برای تو توصیف کرده و از بدی های خود پرده برگرفته است.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31). به فرمایش امیر مؤمنان علی ( علیه السلام): «دنیا خانه ای است پوشیده از بلاها، به حیله و نیرنگ شناخته شده، نه حالات آن ثابت و نه مردم آن برخوردار از سلامت. دارای تحولات گوناگون و دوره های رنگارنگ، زندگی در آن نکوهیده و امنیت در آن نابود است. اهل دنیا همواره هدف تیرهای بلا هستند که با تیرهایش آنها را می کوبد و نابود می کند.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 226). مولا علی ( علیه السلام) در فرمایش فوق پس ازآن که سفارش فرموده فرزندش همیشه به یاد مرگ و سرنوشت بعد از مرگ باشد، به دو نتیجه از نتایج یاد مرگ نیز اشاره کرده است:

1- یاد مرگ انسان را برای مردن آماده می کند و برای رفتن به سرای باقی مجهز می سازد.

2- باعث می شود انسان فریب دنیا را نخورد. امیر مؤمنان ( علیه السلام) فواید یاد مرگ را در امور زیر می داند: 1- یاد مرگ سبب بازداشتن انسان از بیهودگی و بازی های دنیوی می شود: «به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از هزل و بیهودگی منع می کند.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 84، ص 66).

2- اندیشه مرگ مانع انجام دادن کارهای زشت و نارواست: «هان! مرگ بر هم زننده لذت ها، تیره کننده شهوت ها و نابود کننده آرزوها را به یاد آرید، آنگاه که به کارهای زشت شتاب می آرید. «(شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 99، ص 92). 3- یاد مرگ موجب انجام دادن اعمال و کردار نیک می شود: «آن که مرگ را چشم

ص: 324

داشت، در کارهای نیک پای پیش گذاشت.» (شریف رضی، نهج البلاغه، کلمات قصار 31، ص 364).

4- تذکر مرگ سبب بی رغبتی و کم خشنودی در دنیا می شود: «آن که مرگ را بسیار یاد کند، از دنیا به اندک خشنود شود.» (شریف رضی، نهج البلاغه، کلمات قصار 349، ص 423).

5- اندیشه مرگ و تفکر در مردگان پیشین، باعث عبرت آموزی است: «پنداشتند که جای مردگان تهی است، حال آنکه سخت مایه عبرت اند ... مردگانشان مایه پند باشند، بهتر است تا وسیله فخر و بزرگواری.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 221، ص 252).

و. الگوسازی در معاد باوری

خداوند سبحان اسوه بودن پیامبر را به صورت مطلق بیان می فرماید: اسوه حسنه و او را سرمشقی پسندیده در تمامی جهات معرفی می کند. خود پیامبر نیز دیگران را به سرمشق گیری از خود فرامی خواند (شریفی، معادآموزی در هندسه دین: روش ها و ابزارها، ص 163)؛ امیر مؤمنان علی ( علیه السلام) می فرماید: «هر روز خلقی از اخلاقش را برای من برمی افراشت و دستور می داد به او اقتدا کنم.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 192). حضرت علی ( علیه السلام) نیز مردم را به سرمشق قرار دادن پیامبر خدا فرامی خواند: «پیامبر پاکیزه و پاک را اسوه قرار ده که برای کسی که در پی سرمشق گیری است سرمشق و برای کسی که در پی استناد کردن است سند است و محبوب ترین بندگان نزد خداوند کسانی هستند که پیامبر او را سرمشق قرار دهند و از او پیروی کنند.» (بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 336)؛ بسیاری از روایات در مورد حضرت علی ( علیه السلام ) وجود دارد که ناظر به جنبه الگویی حضرت است. اهل بیت از این اسوه سازی برای تربیت افراد استفاده می کردند مثلاً امام سجاد ( علیه السلام) عبادت های حضرت علی ( علیه السلام ) را به عنوان الگو معرفی می نمود (شریفی، معادآموزی در هندسه دین: روش ها و ابزارها، ص 164).

ص: 325

در بسیاری از روایات، الگو یک شخص معین نیست بلکه خصوصیات الگو به طورکلی بیان می شود بدون اینکه آشکارا تصریح شود که باید از آنها الگو گرفت مانند خطبه همام امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) در نهج البلاغه. حضرت در این خطبه به اسوه سازی می پردازد. الگو در اینجا، شخصیت، رفتار و کردار یک انسان پرهیزکار است. امام علی ( علیه السلام ) در فرازی از این خطبه دلنواز می فرماید: «پرهیزگاران در دنیا دارای فضیلت های برترند، سخنانشان راست، پوشش آنان میانه روی و راه رفتنشان با تواضع و فروتنی است، چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده می پوشانند و گوشه ای خود را وقف دانش سودمند کرده اند و در روزگار سختی و گشایش، حالشان یکسان است و اگر نبود مرگی که خدا بر آنان مقدر فرموده، روح آنان حتی به اندازه بر هم زدن چشم، در بدن ها قرار نمی گرفت، از شوق دیدار بهشت و از ترس عذاب جهنم. خدا در جانشان بزرگ و دیگران کوچک مقدارند، بهشت برای آنان چنان است که گویی آن را دیده و در نعمت های آن به سر می برند و جهنم را چنان باور دارند که گویی آن را دیده و در غذایش گرفتارند.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه همام). یکی از ویژگی های مورد تأکید پرهیزگاران در این خطبه اعتقاد راسخ آنان به معاد است، بیان این خصوصیت به صورت غیرمستقیم باعث تعمیق باور قیامت در مخاطب می گردد. در خطبه ای دیگر مخاطبین خود را به اسوه پذیری از خردمندی فر می خواند که بسیار آخرت گرا و معاد باور است: «از خدا چون خردمندی بترسید که دل را به تفکر مشغول داشته، با بهترین روش از گذرگاه دنیا عبور کرده، توشه آخرت را پیش فرستاده و از ترس قیامت در انجام اعمال صالح پیش قدم شده است، ایام زندگی را با شتاب در اطاعت پروردگار گذرانده و در فراهم آوردن خشنودی خدا با رغبت تلاش کرده، از زشتی ها فرار کرده، امروز رعایت زندگی فردا کرده و هم اکنون آینده خود را دیده است.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 83).

ص: 326

در این فرازهای نورانی، حضرت خارجی را نشان نداده بلکه به تولید و تداعی یک شخصیت پرداخته است که از منظر او بهترین ویژگی ها را دارد و افراد باید از چنین شخصیتی الگو گیری نمایند. حضرت بجای استفاده از روش مستقیم موعظه و اینکه بگوید ای مردم به یاد قبر و قیامت و حسابرسی باشید از روش غیرمستقیم ارائه الگو استفاده نموده اند.

نتیجه

اعتقاد به معاد که ازجمله مهمترین و تأثیرگذارترین باورهای دینی است آثار سازنده ای در سرنوشت انسان در دنیا و آخرت خواهد داشت. چراکه اعتقاد به روز قیامت و همچنین لزوم پاسخگویی در برابر اعمال و کردار در آن روز، سبب می شود تا انسان معتقد اعمال و رفتار خود را منطبق بر دین انجام دهد زیرا می داند تنها به این وسیله می تواند از عذاب الهی در امان باشد بنابراین تأثیر این اعتقاد به صورت مستقیم و عملی خواهد بود. حضرت امیر ( علیه السلام) در نهج البلاغه که ازجمله ی متون دینی است به صورت ویژه به مسئله ی معاد پرداخته و به صورت مستقیم و غیرمستقیم آثار مختلف اعتقاد به آن را برشمرده اند. از دیدگاه امام علی مصادیق ملموسی همچون ایجاد امید به فرجام نیکو، احساس وجود نظارت دائمی بر اعمال، خویشتن داری در رفتار، کم رنگ شدن دل بستگی به دنیا، زایل شدن یأس، رعایت حقوق دیگران و... از آثار باور به معاد است. در نگاه تربیتی امام علی ( علیه السلام) دنیا گریزی و آخرت گرائی همواره مورد تأکید آن حضرت بوده است.دعوت به تفکر و تعقل در کلام امام علی (علیه السلام) از بهترین راهکارها برای یقینی سازی مرگ اندیشی است. آثار مرگ اندیشی از دیدگاه حضرت علی ( علیه السلام ) عبارت اند از: تعدیل غرایز، دوری از تکبر، از بین آرزوهای طولانی، رهایی از گرایش های فریبنده د نیایی، مراقبه و محاسبه کردار، انجام عمل صالح، زنده دلی و درک واقعیت ها، رعایت عدالت، تحمل مصیبت ها، سرعت در انجام کارهای خیر.

ص: 327

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388 ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. انصاریان، حسین، عبودیت و دینداری در پرتو قرآن، پژوهش ریحانه غلامیان، ناظر پژوهش سید علی بطحائی، قم: نشر دارالعرفان، 1395.

2. اداوردز، پل، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ترجمه: علیرضا جمال نسب، محمد محمدرضایی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1371.

3. افتخاریان، حسین و محمد بابایی، طرح قرآنی صراط با رویکرد سبک زندگی اسلامی، تهران: دارالقرآن بسیج، 1397.

4. ایزدپور، محمدرضا، نقش اهل بیت ( علیهم السلام) در تبیین معارف اسلامی، به سفرش مدیریت مطالعات و تحقیقات حوزه نمایندگی ولی فقیه در جهاد کشاورزی، کرج: نشر آموزش کشاورزی، 1387.

5. اعجازی، علیرضا، آثار معاد باوری درزندگی از دیدگاه نهج البلاغه، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته علوم حدیث، گرایش نهج البلاغه؛ استاد راهنما: حجت الاسلام و المسلمین دکتررفیعی؛ استاد مشاور استاد دلشاد تهرانی، 1390.

6. ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، خصال صدوق، قم: جامعه مدرسین،1362.

7. بهشتی، احمد، اندیشه سیاسی - تربیتی علوی در نامه های نهج البلاغه، قم: موسسه بوستان کتاب، مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، جلد دوم، 1387.

8. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت، 1416.

9. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و دررالکلم، قم: دفتر تبلیغات اسلامی،1366.

10. جوادی آملی، عبدالله، حیات عارفانه امام علی ( علیه السلام)، تنظیم و ویرایش علی اسلامی، قم: مرکز نشر اسراء، 1385.

11.حاتم پوری کرمانی،محمدرضا،مجموعه شرح نهج البلاغه درمحضرامیرالمؤمنین (علیه السلام)، تفسیر جامع خطبه ی 28، تهران: نشر زعیم، جلد اول، 1389.

داوودی، محمد، سیره تربیتی پیامبر (صلی الله علیه واله ) و اهل بیت ( علیه السلام)، جلد دوم، تربیت دینی، زیر نظر علیرضا

ص: 328

13. اعرافی، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1389.

14.زهادت، عبدالمجید، تعلیم و تربیت در نهج البلاغه، تهران: بوستان کتاب؛ نهاد کتابخانه های عمومی کشور، 1390.

15. رشاد، علی اکبر، دانشنامه امام علی ( علیه السلام)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، جلد دوم: مبدأ و معاد، 1385.

16. شریفی، حسین، معادآموزی در هندسه دین: روش ها و ابزارها، قم: موسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1395.

17. سبحانی، جعفر، معاد انسان و جهان، قم: انتشارات مکتب اسلام،1373.

18. قاسمی منفرد، مهدی، آسیب شناسی زمان در نهج البلاغه، با مقدمه محمد رضا حکیمی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1381.

19. علی محمدی، رحیمه، آسیب شناسی دینی از دیدگاه نهج البلاغه، ویراستار امیر اشراقی، تهران: انتشارات دستان، 1389.

20. طاهر زاده، اصغر، معاد یا بازگشت به جدی ترین زندگی، اصفهان: لب المیزان، 1387.

21. مظفری ورسی، محمد حیدر، مرگ اندیشی در آموزه های اسلامی، تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392.

22. محمدی، سیدحسن، تأثیر باور به معاد در منش های انسان از دیدگاه امام علی (با نقد نظریه هیوم)، پایان نامه کارشناسی ارشد در رشته مدرسی معارف اسلامی (گرایش آشنایی با منابع اسلامی)، استاد راهنما: دکتر محمد ادیبی مهر؛ استاد مشاور: دکتر محمدرضا رضوان طلب، دانشگاه تهران، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، 1389.

23. مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، قم: موسسه در راه حق، 1367.

24. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت: موسسه الوفا،1404 ق.

ص: 329

ص: 330

12- آسیب ها و موانع همدلی در سیره اخلاقی امام علی (علیه السلام)

اشاره

علیرضا کاوند(1)، زهرا حاج کاظمی(2)

ص: 331


1- . استادیار دانشگاه علوم و معارف قرآن کریمmotarjem60@yahoo.com
2- . کارشناسی ارشد دانشگاه علوم و معارف قران کریمkazemizahra139@yahoo.com

ص: 332

چکیده

موانع همدلی به بررسی آفات و آسیب هایی می پردازد که از ایجاد وفاق و همدلی در میان جامعه جلوگیری می کند و ارزش ها و اعمال و رفتارهای افراد جامعه اسلامی را تحت تأثیر خود قرار داده و باعث تضعیف روحیه همدلی می گردد. در این پژوهش با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی، با تکیه بر سیره حضرت علی علیه السلام و آیات قرآن کریم، و روایات معصومین علیهم السلام و دیدگاه برخی اندیشمندان، پاره ای از عواملی که تحقق همدلی و عمل به آن را در فرهنگ اسلامی مُختل می سازد مورد بررسی قرار می گیرد. از مهم ترین نتایج تحقیق این است که با توجه به آموزه های دینی در سیره اخلاقی امام علی علیه السلام، موانع تحقق همدلی در فرهنگ اسلامی موارد زیر است: غرور و خودبزرگ بینی، بدبینی و منفی نگری، انتقادهای ضعیف و مخرّب، تغییر ارزش ها در جامعه. درواقع اگر در جامعه اسلامی، عواملی که در تحقق همدلی و عمل به آن نقش مهمّی دارد تغییر کند و همدلی، از جامعه اسلامی و الهی خارج شود، این امر، اغلب سبب دورشدن افراد جامعه از یکدیگر و ترویج فرهنگ خودمداری و انصراف از همدلی با دیگران می شود که این امر به نوبه خود موجب زوال و نابودی تحقق همدلی خواهد شد.

کلیدواژ ه ها: همدلی، آسیب، موانع، حضرت علی علیه السلام، قرآن.

مقدمه

ارزش های اسلامی ابعاد وسیعی را در برمی گیرد، یکی از ابعاد مهم ارزش های فرهنگ اسلامی، همدلی بادیگران و موانع آن است. آن چه از کلام نورانی حضرت علی علیه السلام و آیات

ص: 333

قرآن کریم برمی آید، این است که همدلی از ارزش های فرهنگ اسلامی است و ریشه در متن زندگی و انسانیت انسان دارد. موضوع همدلی و موانع آن در فرهنگ اسلامی، از اهمیّت زیادی برخوردار است، به طوری که در بسیاری از آیات و احادیث معصومین علیهم السلام، آموزه های فراوانی درباره همدلی آن مطرح و هرگونه مانع در ماهیت همدلی، به عنوان مانع و آسیب و اِنحراف(1)

شمرده می شود و تأکید شده است، که اگر مسلمانان بخواهند فرهنگ اصیل اسلام را پاس بدارند و به سعادت و رستگاری برسند، باید همدلی و وفاق میان خود را پاس بدارند. از آن جاکه همدلی که و موانع پیرامون همدلی، همواره در جامعه اسلامی از اهمیّت ویژه ای برخوردار بوده است، این موضوع، امروزه از اهمیّت بسیاری برخوردار است، به طوری که محققان را بر آن داشته تا به دلیل حساسیت موضوع، هرکدام از دریچه ای به این امر نگریسته و آن را مورد بررسی قرار دهند. یکی از موضوعاتی که در این راستا موردتوجه قرار گرفته است، مسئله موانع همدلی در فرهنگ اسلامی است. روشن است که به لحاظ گستردگی فرهنگ اسلامی که بنیان آن براساس قرآن کریم و احادیث معصومین علیهم السلام استوار است، موانع همدلی نیز از ابعاد مختلفی قابل بررسی است. ارزش هایی که در ایجاد همدلی در جامعه اسلامی نهادینه شده، براساس اُصول و قوانینی است که جامعه اسلامی آن را از آموزه های قرآنی و مکتب والای اسلام فراگرفته و براساس همین اصل، افراد جامعه، همدلی و نوع دوستی خود را بر پایه همین ارزش ها منطبق می سازند. در این جا سعی شده تا با تکیه بر سیره حضرت علی علیه السلام و آیات قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام و هم چنین دیدگاه برخی اندیشمندان، به برخی از موانعی که از همدلی و وفاق میان انسان ها جلوگیری می شود اشاره گردد.

ص: 334


1- . اِنحراف عبارت از؛ رفتاری که ارزش های اجتماعی را نقض کرده و در نظر تعداد زیادی از مردم مورد مذمّت و نکوهش است. (یان رابرستون، درآمدی بر جامعه شناسی، ص169).

پیشینه

در زمنیه سیره اخلاقی امام علی علیه السلام مقالات و آثاری به چاپ رسیده است که مهم ترین آن عبارتند از:

- «اخلاق حرفه ای در مدیریت علوی»، فرامرز قراملکی، احد؛ مصاحبه کننده: حق پناه، رضا، مجله: پژوهش های اجتماعی اسلامی، بهمن و اسفند 1380 و فروردین و اردیبهشت 1381، شماره 32 و 33 ISC (16 صفحه، از ص 63- 78).

- «معیارهای اخلاق حرفه ای کارگزاران در نظام مدیریت شایسته (در پرتو اندیشه علوی)»، حبیب نژاد، سیداحمد؛ عامری، زهرا، مجله: معرفت اخلاقی، بهار و تابستان 1397، شماره 23 علمی - ترویجی/ ISC (16 صفحه، از ص 51-66).

- «اخلاق علوی با تأکید بر نهج البلاغه»، باوفا، مرجان، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، پاییز 1389، شماره 30 ISC (18 صفحه، از ص 189-206).

- «واکاوی معیارهای اخلاق حرفه ای در مهندسی ژئوماتیک (نقشه برداری) با تاکید بر آموزه های نهج البلاغه»، خوش برش ماسوله، مهدی؛ صادقیان، سعید، مجله: اخلاق، بهار 1396، شماره 47 علمی - ترویجی/ ISC (21 صفحه، از ص 145- 165).

- «رعایت اصول حکومت علوی بسترساز تحقق اهداف حکومت اسلامی»، شاه آبادی، ابوالفضل؛ زرین نعل، زینب، مجله: پژوهشنامه نهج البلاغه، تابستان 1394، شماره 10 علمی - پژوهشی/ ISC (22 صفحه، از ص 1-22).

- «معیارهای اخلاق حرفه ای کارگزاران در نظام مدیریت شایسته (در پرتو اندیشه علوی)»، حبیب نژاد، سیداحمد؛ عامری، زهرا، مجله: معرفت اخلاقی، بهار و تابستان 1397، شماره 23 علمی - ترویجی / ISC (16 صفحه؛ از ص 51-66).

ص: 335

مفهوم شناسی واژگان

الف) آسیب

آسیب شناسی یا پاتولوژی از ریشه یونانی patho به معنی رنج، محنت، احساسات و Logy به معنای دانش و شناخت ترکیب یافته است. اصطلاح آسیب شناسی در همه رشته های علوم اعم از کاربردی، تجربی، طبیعی و انسانی به کار گرفته شده است. آسیب شناسی در زمینه مسائل روان شناختی، تربیتی و یا فرهنگی اصولًا به مطالعه و بررسی دقیق عوامل، پدیدآورنده و آفات و آسیب های موجود در آن زمینه می پردازد (فراهانی، فرهنگ توصیفی علوم تربیتی، ص35). در فرهنگ فارسی، آسیب در لغت به معنای زخم، ضرب، صدمه، تعب و رنج، مشقت، آفت، نکبت، بلا، فتنه، خطر، گزند، آزار، کوفتگی... زیان، خسارت، کوب، گزند، زیان و خسارت، ضربه و چیزهای دیگر به کار رفته است (عمید، فرهنگ عمید، ج1، ص73).

ب) مانع

کلمه مَنَع در لغت به معنای بازداشتن، ضدّ عطاکردن است. مَانِع و مَنَّاع از این کلمه گرفته شده اند، البته گاه این کلمه در معنای بزرگی نیز به کار می رود (راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ج4، ص258؛ قرشی، قاموس قرآن، ج6، ص292). در قرآن کریم این کلمه در آیات در چند معنا آمده است: منع و بازداشت،(1)بزرگی،(2)

ضدبخشش،(3)بزرگی و رفعت.(4)

ص: 336


1- . {مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیم} (قلم/12)؛ {وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً} (معارج /21).
2- . {وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّه...} (بقره/114)؛ {أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ...} (نساء/141)؛ {قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ...} (اعراف/12).
3- . {مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ...} (ق/25).
4- . {وَیَمْنَعُونَ الْماعُونَ}؛ (ماعون/7).

ج) سیره

این کلمه، اسم مصدر از کلمه «سَیْرَ» گرفته شده است. این واژه در لغت معانی متعددی دارد: روش، طریقه، سنت (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج3، ص61). طریقی که انسان یا غیر او بر آن طریق زندگی می کند، چه آن مورد حالت غریزی باشد و چه اکتسابی (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص433). «سِیْرَة» بروزن «فِعْلَة» است، مثلِ «فِطْرَة» که به معنای نوع عمل دلالت می کند (ابن مالک اندلسی، ألفیة ابن مالک فی النحو و الصرف، ص41) واژه «سیره» در اصطلاح در معانی بسیاری آمده است، عده ای از سیره شناسان آن را مترادف با مفهوم لغوی آن، به معنای طریق و حالت دانسته اند (طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج14، ص199)، بعضی دیگرآن را به معنای ثبت رویدادهای تاریخی و سرگذشت افراد می دانند (داوودی، محمد، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت علیهم السلام، ج 1، ص 10)، نیز به معنای معنای سبک رفتار، کیفیت سلوک میان مردم الگو و روش کرداری اشخاص در زندگی (زارعی سبزواری، سیره علمی و عملی امام رضا ، ص13). بنابراین سیره شناسی همان سبک شناسی است و ناظر به فعل و عملکرد می باشد نه گفتار (مطهری، سیری در سیره نبوی، ص50). در قرآن کریم این واژه و مشتقات آن به معنای حرکت کردن، راه رفتن(1)

آمده است، مانند بنابراین سیره حضرت علی علیه السلام در این نوشتار شیوه رفتار نوع برخورد و کیفیت راه و روش ایشان در عرصه های مختلف است.

عوامل همدلی

اشاره

در ایجاد همدلی و وفاق میان انسان ها روش های بسیاری وجود دارد، از جمله:

الف) الگوپذیری

یکی از روش هایی که در ایجاد همدلی و وفاق موثّر است روش الگوپذیری است که

ص: 337


1- . {قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْض...} (انعام/ 11)؛ {یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ...} (یوسف/109)؛ {سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّور} (قصص/29)؛ {وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ} (کهف /47)؛ {سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ} (سبا/18).

مراد از آن گرایش های انسان، حُسن تقلید و پیروی از دیگران است، به گونه ای که از آغاز کودکی این گرایش به روشنی دیده می شود، رفتارهای انسان در این دوران به طور طبیعی با تقلید از اطرافیان صورت می گیرد. در بزرگسالی نیز بسیاری از ویژگی ها و رفتارهای فردی و اجتماعی متأثر از محیط پیرامونی صورت می پذیرد. روش الگویی، بهترین و کارآمدترین شیوه، برای اصلاح و ارتقای همدلی و وفاق میان یکدیگر است، زیرا از آن جاکه الگوشدن، در همدلی و وفاق نقشی اساسی هم در فرد و هم در اجتماع دارد، حتی آثار این الگوپذیری از خانواده و تأثیر رفتار پدر و مادر بر فرزندان، تا معلمان و مربیان آموزش و پرورش و اساتید دانشگاه ها و مراکز تعلیم و تربیت و رؤسای ادارات و نهادها و عالمان دین و در نهایت مسئولان عالی رتبه نظام را شامل می شود. اسلام به روش الگو و اسوه توجه ویژه ای داشته است. در قرآن کریم از حضرت پیامبر اکرمصلی الله علیه واله و حضرت ابراهیم علیه السلام، به عنوان اسوه و الگو و مقتدای بشر یادشده است؛ چنان که می فرماید: {لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُوا اللَّهَ وَالْیوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً} (احزاب/21)؛ «برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند، و خدا را بسیار یاد می کنند.»؛ {قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ} (ممتحنه/4)؛ همانا برای شما در حالات ابراهیم و کسانی که با او بودند سرمشق خوبی است.» حضرت علی علیه السلام، در روایتی نقش الگوپردازی و الگوپذیری از معصومان علیهم السلام و لزوم پیروی از ایشان را چنین بیان می کند: «اُنْظُرُوا اَهْلَ بَیتِ نَبِیکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَاتَّبِعُوا أثَرَهُمْ ...»؛ «به خاندان پیامبرتان بنگرید، بدان سو که می روند، بروید و پی آنان را بگیرید که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند کرد و به هلاکتان باز نخواهند آورد. اگر ایستادند، بایستید و اگر برخاستند، برخیزید. بر ایشان پیشی مگیرید که گمراه می شوید و از آنان پس نمانید که تباه گردید (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، خطبه 87و73). ایشان در سخنی دیگر در این باره می فرماید: «هر که خودش را در منصب پیشوایی و رهبری مردم قرار داد، لازم است

ص: 338

قبل از تعلیم دیگران، نفس خودش را اصلاح کند و باید تأدیب او به وسیله رفتارش، قبل از تأدیب با زبانش باشد. کسی که معلم و تأدیب کننده نفس خویش باشد، شایسته تر به احترام است از معلم و تأدیب کننده دیگران.» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ح73). بنابراین اگرچه ارائه الگو برای اخلاق، بهترین راه عملی برای پرورش و تربیت اخلاقی و اجتماعی است. اما باید توجه داشت که الگودهنده در این امر قبل از دیگران، خود باید پیرو کامل و صادق الگوها باشد تا دیگران از وی تأسی کنند. هم چنین اسوه گزینی هرچند متضمن پیروی از غیر است، اما این پیروی نباید با بی خبری و کوردلی باشد، بلکه کسب بصیرت و آگاهی راجع به الگوها بسیار مهم و ضروری است.

ب) کنار گذاشتن تعصّبات منفی

از عوامل دیگری که در همدلی و وفاق نقش والایی ایفا می کند، کنار گذاشتن تعصّبات منفی در انسان است، انسان با کنار گذاشتن این رذیله اخلاقی است که می تواند خود را از دام گرفتارشدن در بی قید و بندی و پایبندی ارزش های پذیرفته شده در جامعه برهاند، زیرا انسانی که تعصب نفی و بی جا عقل و استلال خود را کنار می گذارد و با پایبندی به یک سری افکاری که بر اثر جهل و نادانی شکل گرفته است، به عمل خلاف خود دست می زند. لذا چنین انسانی ممکن است این طور تصوّر را داشته باشد که چون او مسلمان است و انسان های ملت های دیگر از آیین و ملیت دیگر هستد، اگر برای آن ها اتفاقی افتد و نیاز به همدلی و کمک او داشته باشند، لازم نیست به او کمک شود، چون او از قبیله و ملیّت و مذهب او نیست، در این زمینه دارد، پیامبر اکرم’ فرمود: انسانی که تعصب بورزد یا نسبت به وی تعصب بورزند، سررشته ایمان را از گردن خویش رهاکرده است (حر عاملی، وسائل الشیعة، ج8، ص14). حضرت علی علیه السلامنیز بعضی از یاران خود که سرکشی و عناد می کردند می فرمود: «مُنِیتُّ بِمَنْ لاَ یُطِیعُ إِذَا أَمَرْتُ وَلا یُجِیبُ إِذَا دَعَوْ تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِکُمْ رَبَّکُمْ؟ أَمَا دِینٌ یَجْمَعُکُمْ، وَلاَ حَمِیَّةَ تُحْمِشُکُمْ! أَقُومُ فِیکُمْ مُسْتَصْرِخاً وَأُنادِیکُمْ مُتَغَوِّثاً»؛ «من در میان مردمی

ص: 339

قرار گرفته ام که اگر آن ها به اطاعت از دستوراتم فرمان دهم سرپیچی می کنند و اگر آن ها را به امری دعوتشان کنم، اجابت نمی کنند، آیا دین ندارید که شما را جمع کند؟ یا غیرت و تعصّبی که شما را به خشم آورد؟ و به انجام دستورات وادارد.» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص64)، ایشان هم چنین از تعصّبات جاهلی برحذر می دارد و می فرماید: من در کارهای جهانیان تفکّر کردم، کسی را پیدا نکردم که بدون علّت درباره چیزی تعصّب ورزد، مگر با دلیلی که با آن ناآگاهان را فریب دهد و یا برهانی آورد که، در اندیشه جاهلان نفوذ کند، غیر از شما زیرا درباره چیزی تعصّب می ورزید که علّت و سببی ندارد (ابن ابی الحدید، همان، ج1، ص281).

ج) صداقت و راستگویی

صداقت و راستگویی از عوامل دیگری است که موجب همدلی و وفاق در جامعه می شود، این صفت به قدری اهمیت دارد که قرآن آن را در بعضی از آیات قبل از مقام نبوّت بیان نموده است و راستگویان را در کنار انبیا قرار داده و به آنان وعده داده که با انبیاء همراه خواهند شد، فطرت انسانی ایجاب می کند که انسان، ظاهر و باطنش یکی باشد و آن چیزی را که معتقد به آن است، بیان نماید حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید: «الصِّدقُ أقوی دعائم»؛ «راستی قوی ترین رکن ایمان است.» هم چنین ایشان در جای دیگر می فرماید: «خَیرُ اِخوانِکَ مَن دَعاکَ اِلی صِدقِ المَقالِ بِصِدقِ مَقالِهِ»؛ «بهترین برادرانت آن کسی است که با راستگویی تو را به راستگویی کشاند.» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص6-7)، صداقت و راستی دو عامل مهم برای شناختن باطن اشخاص از جنبه های مختلف است که در کلمات معصومین علیهم السلام این دو را وسیله آزمایش افراد قرار داده اند، خداوند در قرآن کریم می فرماید: {یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ} (توبه/119)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید». این آیه همه مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و به آن ها دستور می دهد که تقوای الهی را پیشه کنند و همواره با صادقان باشند

ص: 340

(مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج1، ص29).

موانع همدلی در سیره حضرت علی علیه السلام

اشاره

گاهی، عواملی به وجود می آید که مانع از همدلی میان افراد جامعه می شود از حالت طبیعی و نرمال خود خارج شده و به جای آن که عامل هدایت و سعادت باشد، در مسیر انحراف و نامطلوب قرار می گیرد و باعث آسیب رساندن به خود فرد و جامعه می شود. این موانع هم در حوزه بینش، و هم حوزه گفتار و رفتار انسان ها را در برمی گیرد، برای آن که اخلاق در مسیر صحیح خود قرار گیرد، لازم است که موانع آن را بشناسیم،این موانع عبارت از:

الف) غرور و خودبزرگ بینی

یکی از مهم ترین عواملی که مانع از همدلی میان انسان ها می شود، غرور است انسان براساس خودخواهی، خویشتن و آن چه را متعلق به اوست می پسندد و به این سهولت حاضر نمی شود آفت و نقص و عیبی را در این زمینه بپذیرد. از آن جاکه یکی از عوامل اصلی رانده شدن شیطان از درگاه خداوند سبحان، غرور او بود. از سویی یکی از علل عدم تسلیم بسیاری از اقوام پیشین در برابر دعوت انبیا وجود همین صفت نکوهیده در وجود آنان بود. غرور، گاه در یک فرد پیدا می شود و گاه قوم و ملت یا نژادی در چنگال این رذیله اخلاقی گرفتار می شوند، در قرآن کریم آیات متعددی در این زمینه بیان شده است. خداوند به شیطان فرمود: در آن هنگام که به تو فرمان دادم چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟ گفت: من از او بهترم مرا از آتش آفریده ای و او را از گل»(1)؛{وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّی مُسْتَکْبِرًا

ص: 341


1- 9. {قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ} (اعراف/12)؛ {وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّی مُسْتَکْبِرًا کَأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ} (لقمان /7)؛ {سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِن یَرَوْاْ کُلَّ آیَةٍ لاَّ یُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن یَرَوْاْ سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَإِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَکانُوا عَنْها غافِلینَ} (اعراف /146)،.

َکأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ} (لقمان/7)؛ «و چون آیات ما براو تلاوت شود، با نخوت روی برمی گرداند، چنان که گویی آن را نشنیده است، گویی در دو گوش او سنگینی است، پس او را به عذابی دردناک بشارت ده.» و به زودی کسانی را که در این چنین به ناحق بزرگی می کنند از آیات خود منصرف خواهم کرد و اگر همه معجزات را هم ببینند به آن ایمان نمی آورند، و اگر راه رشد را ببینند آن را پیش نمی گیرند، و اگر راه ضلالت را ببینند، آن را پیش می گیرند، این از آن روست که آیات ما را تکذیب کردند و همواره از آن غفلت می ورزیدند. مذمّت این خوی زشت در روایات نیز، گسترده وسیعی را در برمی گیرد، حضرت علی َأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ} (لقمان/7)؛ «و چون آیات ما بردر این باره فرمود: «سکْرُ الْغَفْلَةِ وَالْغُرُورِ أَبْعَدُ إِفَاقَةً مِنْ سُکْرِ الْخَمُورِ»؛ «مستی غفلت و غرور از مستی شراب طولانی تر است (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص565). از این سخنان حضرت علی َأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ} (لقمان/7)؛ «و چون آیات ما براین گونه استنباط می شود که همه انسان ها برای ایجاد همدلی میان یکدیگر باید از صفت زشت خودداری کنند.

ب) بدبینی و منفی نگری

یکی دیگر از این موانع همدلی در سیره حضرت علی َأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ} (لقمان/7)؛ «و چون آیات ما بر بدبینی و به عبارتی منفی نگری است. بارها اتفاق افتاده که در برخورد با دیگران با انسان هایی روبه رو شده ایم که بسیار بدبین و منفی نگر هستند. آن ها نسبت به همه چیز و همه کس بدبین هستند و نه تنها خود به آن گرفتارند، بلکه با افکار و رفتارخود موجبات بدبینی دیگران نیز می شوند. بدبینی و منفی و منفی نگری یکی از صفات روانی بد می باشد و با اثر بدی که روی خود شخص و اطرافیانش می گذارد، نه تنها از نظر اسلام گناه محسوب می شود، بلکه زندگی را در کام انسان تلخ و غیرقابل تحمل می کند، از آن جاکه انسان در تعامل متقابل با دیگران قرار دارد، باید به این امر توجه داشته باشد که اگر انسان درباره دیگران با دید خوب فکر و رفتار کند، آن ها نیز متقابلاً با دیدی مثبت و ارزشمند رفتار خواهند کرد. این آسیب آن قدر مهم است که در متون دینی، و در منابع اسلامی از آن به سوء ظن تعبیر شده است که منظور یک حالت درونی است که موجب عدم اعتماد شخص به دیگران و اطرافیانش می شود، از این رو نسبت

ص: 342

به حوادث و رویدادهای زندگی و افراد و کارهای آنان با دید منفی نگریسته و آن ها را به صورت نادرست تفسیر می کند. اسلام پیروان خود را از این صفت زشت برحذر داشته است. قرآن کریم در این باره می فرماید: {یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ} (حجرات/12)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمان ها بپرهیزید، چراکه بعضی از گمان ها گناه است، و هرگز (در کار دیگران) تجسس نکنید، و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ به یقین همه شما از این امر کراهت دارید، تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است.» از آن جاکه فرد بدبین، با دیدی منفی و ذهنی تاریک رویدادها را تفسیر می کند همواره احتمالات منفی را واقعی و احتمالات مثبت را دور از ذهن می داند، همین عامل باعث کاهش همدلی او، چه میان افراد جامعه و چه در درون خود می شود و نگرانی از بروز مشکلات و اتفاقات ناخوشایند تمام فکر و ذهنش را فرامی گیرد و تمایلی برای تغییردادن محیط خود ندارند و امید به آینده را از دست می دهند، افراد منفی نگر از نابرابری های زندگی شکایت می کنند و برای هیچ چیز در زندگی تلاش نمی کنند، زیرا بر این باورند که همیشه بازنده هستند و به این ترتیب تمامی فکرهای جدید خلاقانه و مبتکرانه شان را کنار می گذارند، فقط به دلیل این که تصور می کنند انجام دادن آن ها غیرممکن است.آن ها احساس تنهابودن می کنند و از دید خودشان احساساتی دارند که واقعی نیست، مثلاً احساس می کنند خالی و بی ارزش هستند و دائم فکر می کنند کفایت لازم برای کارها ندارند. آنان احساس می کنند همیشه بازنده هستند و دائم در همه کارها شکست می خورند، در نتیجه نسبت به خود احساس خشم می کنند، این نگرش منفی بر زندگی آن ها تأثیر نامطلوبی دارد. این گونه افراد عموماً از ارتباط داشتن با سایرین احساس امنیت و آرامش نمی کنند، چراکه هرگونه رابطه را به شکلی منفی تفسیر می کنند و خود این موضوع آسایش

ص: 343

روانی آن ها را از بین می برد به دنبال این روند آن ها بیشتر ترجیح می دهند تنها باشند تا این که از ارتباط بدبینانه با دیگران رنج بکشند (اردستانی، بدبینی، ص13).

ج) انتقادهای ضعیف و مخرب

اشاره

یکی دیگر از موانع و آسیب ها در ایجاد همدلی میان افراد، انتقادهای ضعیف و مخرب است. بنابر قرآن کریم، انسان با وجود نفس امّاره، همیشه در معرض لغزش قرار دارد. گاهی این لغزش ها به گونه ای هستند که دیگران از خود انسان، بیشتر به آن ها توجّه دارند، مهم ترین مسئله در نقد و انتقاد باید اصلاح کردن بینش و یا رفتار و عمل اشتباه انسان باشد، لذا انتقاد زمانی ارزش دارد که به وسیله آن بتوانیم گفتار و رفتار کسی را اصلاح کنیم، و میان افراد همدلی و همزبانی ایجاد کنیم، از آن جاکه انتقاد مثبت، باعث می شود انسان، کاستی های خود را در زمینه های فردی و اجتماعی، شناسایی کرده و در صدد اصلاح آن برآید، آموزه های دینی نیز انتقاد مثبت، سازنده را مورد توجه قرار داده و نسبت به آن تأکید و توصیه فراوان نموده است. واژه های نصیحت، تذکّر، موعظه، استماع قول، دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر، هریک به گونه ای اهمیت و جایگاه نقد و نقدپذیری را بیان می کنند. خداوند در قرآن کریم می فرماید: {فَبَشِّر عِبادِ الَّذِینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَه} (زمر/17- 18)؛ «پس بندگان مرا بشارت بده، همان هایی که به سخن گوش فرامی دهند.» در این آیه شریفه برشنیدن همراه با تفکّر و نقد و بررسی سخن تأکید شده است، زیرا کسی که به سخن خوب گوش می دهد، پیامدهای خوب و بد و زیبا و زشت سخن را بررسی می کند و بعد از بررسی دقیق، سخنی که به واقع نزدیک تر است را برمی گزیند، قرآن کریم به مؤمنان فرمان می دهد و از آنان می خواهد که به اندرزگویی یکدیگر بپردازند {وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ} (ذاریات/55)؛ «و اندرز ده که اندرز، مؤمنان را سود می بخشد». در سیره هریک از امامان معصوم علیهم السلام به ویژه حضرت علی علیه السلام انتقادکردن همراه با شرایط و آداب آن مورد تأکید قرار گرفته است و همواره سعی می کردند که از این طریق افراد را به

ص: 344

همدلی و ایجاد همزبانی بیشتر نزدیک کنند، ایشان از مردم می خواستند که هرگز از نصیحت و انتقاد دست برندارند و از گفتن سخن حق و یا مشورت عدالت آمیز، خودداری نکنند، زیرا هر انسانی در کارهایش ایمن از خطا نیست، مگر این که خداوند او را حفظ کند (همان، ص315). ایشان پس از پایان یافتن جنگ جمل به یارانش فرمود: مرا با نصیحت خالصانه و سالم از هرگونه شک و تردید یاری کنید (اردستانی، همان، ص316). از سخنان حضرت علی علیه السلام این گونه استنباط می شود که انتقادکردن از طریق نصیحت، روشی تأثیرگذار است و انسان را به مسیر درست هدایت می کند. نکته ای که در انتقاد باید به آن توجّه نمود، این مسئله است که چه بسا اتفاق می افتد که انتقاد از مسیر اصلی خود خارج شده و به سوی انحراف کشیده شود، لذا به جای آن که انتقاد مفید باشد، مضر و باعث جدایی افراد از یکدیگر و کاهش همدلی میان افراد می شود، در این انتقاد که مخرب است، تحریف و تخریب شخصیّت و تحقیر به جای اصلاح کردن قرار می گیرد، لذا نه تنها اصلاحی صورت نمی پذیرد، بلکه باعث فساد و ایجاد اختلاف و تفرقه در جامعه و گسستن همدلی و وفاق میان انسان ها می شود، این موانع انتقاد آسیب می رساند، مهم ترین موانع و آسیب های انتقاد عبارت اند از:

یک. سخت گیری در انتقاد

از مهم ترین آسیب های در انتقاد سخت گیری کردن است، اگر هدف از انتقاد اصلاح کردن دیگران و نزدیک کردن آن ها به یکدیگر و ایجاد همدلی و همزبانی بیشتر باشد،در این امر باید ازسخت گیری جلوگیری شود، زیرا چنین امری با انتقاد صحیح منافات دارد و ایجاد، نفرت و بی توجّهی افراد به این امر می شود، لذا در سیره هدایتی قرآن کریم و معصومین علیهم السلام از سخت گیری در این امر خودداری می شد، قرآن کریم پیامبر صلی الله علیه واله را فقط تذکردهنده معرفی می کند، نه سلطه گر، آن طور که می فرماید: {لَسْت عَلَیهِمْ بِمُسَیطٍر} (غاشیه/22)؛ «تو بر کفار گماشته و مراقب نیستی.» از این آیه شریفه فهمیده می شود که

ص: 345

سخت گیری در روش پیامبر صلی الله علیه واله و معصومین علیهم السلام راه نداشت، بلکه با ملایمت به وظایفخود می پرداختند.امام علی علیه السلام همواره به ملایمت دعوت می کردند وازسخت گیری های بی مورد پرهیز می نمودند، چنان که فرمود: ملایمت و مدارا در امور دشواری ها را آسان می سازد و سبب های سخت را آسان می نماید (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص89). هم چنین ایشان در سخنی دیگر در این باره می فرماید: تندی مخالفت را کند می سازد (تمیمی آمدی، همان، ج1، ص151). حضرت علی علیه السلام در برخورد با کسانی که اعمال و رفتار آن ها برخلاف جامعه اسلامی بود با ملایمت و بدون خشونت رفتار می کرد، و با نصیحت دلسوزانه از آن ها می خواست که در عمل و رفتار خود تغییر مناسبی به وجود آورند، چون به اعتقاد ایشان، ملایمت و رفتار بدون خشونت، از تندی و زمینه جوسازی این افراد می کاهد و زمینه انتقاد سازنده را فراهم می نماید و همواره، پاسخ منتقدان را با دلیل و مدرک می داد. روزی امام بر بالای منبر رفت و به مخالفان گفت تا اعتراضات و اشکالات را بیان کنند و سپس به تک تک تهمت ها و شایعات پاسخ داد و حتی ابوبردة بن عوف ازدی - از دوستان خلیفه سوم - پاسخ انتقاداتی که از او شده بود را شنید و گفت: ای امیرمؤمنان! تاکنون دچار شک بودم، اما اکنون هدایت گردیدم (مجلسی، بحارالأنوار، ج10، ص126).

دو. شتاب زدگی در انتقاد

شتاب زدگی درانتقاد باعث کاهش همدلی میان افرادراایجاد می کند،زیرا شتاب درتصمیم گیری ها و از جمله انتقاد، میزان خطای انسان را بالا می برد و انسان را از هدف اصلی دور می سازد. امام علی سخت گیری در روش پیامبر(صلی الله علیه و آله) و معصومین علیهم السلام راه نداشت، بلکه با ملایمت به وظایف در این باره: «اِیّاکَ وَ العَجَلَ فَأِنّه مَقرُونٌ بِالعِثار»؛ «از شتاب زدگی پرهیز کن که با خطا و بدی همراه است.» (تمیمی آمدی، غررالحکم ودررالکلم، ص666). روش حضرت علی سخت گیری در روش پیامبر(صلی الله علیه و آله) و معصومین علیهم السلام راه نداشت، بلکه با ملایمت به وظایف در انتقاد از دیگران به این صورت بود که همیشه سعی می کردند تا آن جاکه امکان دارد از عجله و شتاب زدگی پرهیز شود تا آن جاکه در وصیّتی به امام حسن سخت گیری در روش پیامبر(صلی الله علیه و آله) و معصومین علیهم السلام راه نداشت، بلکه با ملایمت به وظایف می فرماید: «أنهَاکَ عَنِ التَّسَرُّعِ بِالقَولِ وَالفِعلِ»؛ «تو را از

ص: 346

شتاب کردن در گفتار و کردار نهی می کنم.» (مجلسی، بحارالأنوار، ج71، ص333).ایشان در انتقادهایی که از سوی افراد غیرمسلمان هم داشتند، با مدارا و محبت برخور می کرد که این امر در پیوند و استحکام همدلی و نزدیک کردن دل ها به یکدیگر تاثیر بسیار زیادی داشت، روزی حضرت علی علیه السلام ، در مسجد سخنرانی می کرد و عدّه ای از مسلمانان و گروه های دیگر از ادیان مختلف به سخنان وی گوش می دادند. ایشان خطاب به جمع حاضر کرد و فرمود: «سَلُونِی قَبْلَ أن تَفْقِدُونِی»؛ «پیش از آن که از میان شما بروم، هرچه می خواهید از من سؤال کنید، تا به شما پاسخ بگویم.» مردی که یهودی بود با بی احترامی از ایشان پرسید: تو که مدعی هستی چیزی را نمی دانی، امّا پیش داوری می کنی، آن چه را که نمی فهمی، اکنون از تو پرسشی می کنم جواب بده. اصحاب ایشان از این گونه برخورد و طریق سؤال او ناراحت شدند و از حضرت علی علیه السلام خواستند به آن ها اجازه دهند او را در برابر این اهانت و بی ادبی مجازات کنند. ایشان آن ها را از این عمل منع کرد و فرمود: به او کاری نداشته باشید راه و روش کلام الهی را با فشار و زور و بدون استدلال، نمی توان اثبات کرد، لذا ایشان خطاب به آن یهودی کرد و فرمود: هرسؤال و شبهه ای که در نظرداری با کمال آزادی بیان مطرح کن تا آن ها را پاسخ بگویم. آن مرد یهودی سؤالات خود را مطرح کرد و امام علیه السلام با کمال دقّت و احترام به او جواب دادند (مجلسی، بحارالأنوار، ج10، ص126).

سه. آگاهی نداشتن به موضوع

علم و آگاهی داشتن به موضوع انتقاد نیز نقش مهمّی در ایجاد مانع و آسیب در همدلی ایفا می کند، زیرا اگر انسان به موضوع مورد انتقاد، علم و آگاهی کافی نداشته باشد، ممکن است دست به کاری بزند که با اساس انتقاد و نتایج سودمند آن در تعارض باشد؛ لذا لازم است تا قبل از اقدام این مسئله، دقیقاً شناسایی شده و جوانب آن بررسی گردد و پس از آن، اقدام صورت گیرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در این باره می فرماید: کسی که بدون علم و آگاهی

ص: 347

سخن بگوید و فتوی دهد، فرشتگان آسمان و زمین او را لعنت می کنند. امام علی علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام می فرماید: «در رابطه با آن چه به آن علم نداری، چیزی نگو.» هم چنین از نظر فقهی، نخستین شرط امر به معروف و نهی از منکر، علم و آگاهی است. لذا لازم است منتقد از تمام جهات نسبت به موضوع یا مسئله، مورد انتقاد، علم و آگاهی داشته باشد (شریفی، آیین زندگی، ص92-93).

چهار. تغییر ارزش ها در جامعه
اشاره

تغیر ارزش ها از دیگر موانعی است که از همدلی میان افراد جلوگیری می کند، این امر سبب جدایی و کناره گیری افراد از یکدیگر و بروز رفتارها و اعمالی متضاد خواهد شد، موانعی که به علّت تغییر ارزش ها از ایجاد همدلی جلوگیری می کند، بسیار است، از جمله:

اول. خانواده و تغییر ارزش ها

در فرهنگ اصیل اسلام خانواده از جایگاه بسیار بالایی برخودار است. به طوری که در اسلام هیچ بنایی محبوب تر از تشکیل خانواده در نزد خداوند متعال نیست. در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که بر اهمیّت و نقش خانواده، در آرامش و امنیّت انسان تأکید فراوان دارد: {وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیها وَجَعَلَ بَینَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ} (روم/21)؛ «و از نشانه های او این که همسرانی از جنس خود شما برای شما آفرید، تا در کنار آن ها آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد، در این، نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند.» (انصاریان، نظام خانواده در اسلام، ص15). خانواده در انتقال مفاهیم و ارزش هایی که در همدلی کاربرد دارد، نقش کلیدی دارد. روشن است که موانعی که به علّت تغییر ارزش ها از ایجاد همدلی جلوگیری می کند، بسیار است، امّا مهم ترین آن خانواده است، زیرا خانواده به منزله چارچوب و سنگ بنای سازندگی فرد محسوب می شود. خانواده است که انسان را می سازد به او آموزش می دهد و اعتقادات و ارزش ها را در انسان شکوفا می کند، امّا اگر خانواده از مسیر اصلی و

ص: 348

فرهنگ اصیل اسلام دور باشد. نتیجه آن، همان تغییر در ارزش ها و عقاید و جلوگیری ازایجاد صمیمیّت و همدلی میان افراد جامعه خواهد شد.

از جمله اموری که می توان خانواده را در تغییر ارزش ها به عنوان مانع، در ایجاد همدلی میان افراد جامعه به عنوان نقش اصلی مقصر قلمداد کرد، ورود بی حدّ و مرز تکنولوژی پیشرفته در منازل، بدون دوراندیشی اصولی در این زمینه است. در جامعه اسلامی تکنولوژی و فناوری بدون زیرساخت ها و شرایط اسلامی آموزش و رشد پیدا کرد، در واقع جامعه با این کار خود خانواده ها را بدون این که آماده کند، پذیرای مهمان ناخوانده کرد و این چیزی برخلاف سیر طبیعی یادگیری بود، زیرا در هر کار و موضوعی انسان ابتدا زمینه های لازم و توانایی و نیاز خود را با آن مسئله می سنجد و سپس به سوی آن می رود و از آن جاکه هر انسانی عقاید ارزش ها و رفتارهای خود را ابتدا از خانواده می آموزد و وقتی خانواده در این زمینه آموزش اسلامی و دینی نبیند، نتیجه آن چیزی جز تضیعف شدن عقاید و رواج فرهنگ بیگانه و از هم پاشیدن همدلی میان افراد جامعه نخواهد بود. خانواده های ما بدون این که به مضرّات این امر بیندیشند، پذیرای این مهمان ناخوانده شده اند. این امر به نوبه خود زیان های زیادی را در خانواده ها فراهم کرد که مهم ترین آن کاسته شدن تمایل خانواده ها، به همدلی و صمیمیّت میان خانواده خود و جامعه و دوری کردن از یاری رساندن به دیگران، در ابعاد گوناگون فکری، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی، اقتصادی و دیگر ابعادی که نیازمند همدلی و کمک و یاری رساندن به دیگران است.

دوم. غفلت از مسجد

همیشه و در طول تاریخ فرهنگ اسلامی، مسجد یک نماد فرهنگی و محل آموزش و تبلیغ و ایجاد همدلی و صمیمّت، میان افراد جامعه بوده است و در جهت آگاهی بخشیدن به قشرهای مختلف مردم نقش بسیار زیادی را برعهده داشته است. مسلمانان از این مکان مقدس ارزش ها و باورهای خود را که در تحکیم و تشویق دیگران به همدلی و یاری دیگران، لازم بوده است، گسترش داده و می دهند. در گذشته بناها و مکان های آموزشی و خرید و

ص: 349

فروش مسیرهای عبور و مرور را طوری می ساختند که هر کسی از هر گوشه و کناری می رسید می توانست نیازهای معنوی و مادّی خود را برطرف نماید. امّا امروزه بناهای غول پیکر و مکان های آموزشی و علمی و مسیرهای طولانی را بدون در نظرگرفتن مسجد و مکان های عبادی طراحی کرده اند، به طوری که کمتر مکانی یافت می شود که از طراحی اصولی و اسلامی برخوردار باشد. روشن است وقتی از این امر مهم و حیاتی غفلت شود، چه خسارت های جبران ناپذیری را در برخواهد داشت. نتیجه آن همان دوری کردن افراد از یکدیگر و کاهش همدلی در میان آن هاست، به همین دلیل است که در قرآن کریم یکی از مهم ترین نتایجی که مسجد دارد، همدلی و هم زبانی و برادری با افراد جامعه است: {إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ} (حجرات/10)؛ «مؤمنان برادر یکدیگرند، پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید.» از آن جاکه مسجد در ایجاد همدلی میان افراد نقش مهمّی دارد، این امر در سیره معصومین علیهم السلام و به ویژه حضرت علی علیه السلام مورد توجّه قرار گرفته است، نگاه ایشان به مسجد فقط در جهت عبادی بودن آن نبود، ایشان در مسجد مسائل مختلف مادی و معنوی را مطرح می کردند و در کنار آموزش قرآن و تبیین احکام اسلامی، به تشویق مردم به همدلی و یاری یکدیگر می پرداختند، ایشان در دوران بیست و چندساله ای که از حکومت و زمامداری محروم بودند، برای آن که همدلی و مدارا میان افراد جامعه به هم نخورد، در برابر ظلمی که به ایشان شده بود، سکوت کردند و قیام نکردند.

سوم. انحراف الگوها در تغییر ارزش ها

یکی از گرایش های انسان حُسن تقلید و پیروی از دیگران است، به گونه ای که از آغاز کودکی این گرایش به روشنی دیده می شود. رفتارهای انسان در این دوران به طور طبیعی با تقلید از اطرافیان صورت می گیرد. این گرایش محدوده زمانی خاصی ندارد، بلکه تا بزرگسالی در انسان وجود دارد، الگوپذیری در زندگی فردی و اجتماعی و هم چنین در اخلاق و رفتار انسان، نقش و دایره وسیعی را دربرمی گیرد. از پدر و مادر گرفته تا معلّم،

ص: 350

استاد دانشگاه، مدیر، روحانی، دوست، ولی فقیه را شامل می شود، لذا الگو انحصار به شخص خاصّی نیست، بلکه هر شخصی که بتواند با اعمالی سنجیده بر اعتقاد، شناخت، عواطف و رفتار دیگری تاثیر بگذارد، به عنوان الگو محسوب می شود (عاشوری لنگرودی، تربیت و اخلاق اسلامی، ص188). اسلام به روش الگو و اسوه توجه ویژه ای داشته است، در قرآن کریم از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و حضرت ابراهیم علیه السلام ، به عنوان اسوه و الگو و مقتدای بشر یادشده است؛ چنان که می فرماید: {لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُوا اللَّهَ وَ الْیوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً} (احزاب/21)؛ «برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند، و خدا را بسیار یاد می کنند.»؛ {قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ} (ممتحنه/4)؛ همانا برای شما در حالات ابراهیم و کسانی که با او بودند، سرمشق خوبی است.» بنابراین، الگوها کسانی هستند که با توجّه به نقش آنان در جامعه و ویژگی ها و استعدادهایی که دارند، شرایط برتری نسبت به افراد دیگر جامعه دارند. آنان در پیدایش پدیده های اجتماعی، مثبّت یا منفی، نقش تعیین کننده دارند. پیامبر صلی الله علیه واله به این حقیقت اشاره فرموده اند: «صِنْفان مِنْ اُمَّتی اِذا صَلَحا صَلَحَتْ اُمَّتی وَاِذا فَسَد ا فَسَد َتْ اُمَّتی، قیل: یا رسول اللّه! وَ مَنْ هُما؟ قال: اَلْفُقَهاء وَالْاُمَراءِ»؛ «هرگاه دو گروه از امّتم صالح و نیکوکار باشند، امّتم نیکو خواهد شد، و اگر آن ها فاسد گردند، امّتم به فساد کشیده خواهد شد، پرسیدند: یا رسول الله! آن دو گروه کیان اند؟ فرمود: (الگوها) دانشمندان و حاکمان.» (مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص49). دانشمندان به عنوان مبلّغ و راهنما نقش تعیین کننده ای در همدلی و وفاق میان انسان ها و تغییر ارزش های جامعه دارند. افراد جامعه آنان را الگوی عملی خود در رفتار فردی و اجتماعی قرار می دهند. از این جهت، اگر هرکدام از آن ها که دارای نقشی برجسته و شخصیتی منحصر به فرد است، ارزش هایی در ایجاد همدلی و همکاری افراد دارد، علی علیه السلام در این باره فرمود: از مجازات هایی که بر اثر عمل و رفتار بد ناپسند بر امّت های گذشته آمد خود را حفظ کنید، و

ص: 351

احوال و خلق و خوی گذشتگان را در خوبی ها و سختی ها به یاد آورید، و از این که شما نیز مثل آن ها باشید، بترسید، زیرا آن ها بر اثر تبعیّت از الگوهای منحرف گرفتار شدند، لذا بر وحدت و همدلی، همّت گمارید و از هم بریدن، و دست از یاری هم کشیدن، بپرهیزید.» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص275). حضرت علی علیه السلام در روایتی نقش الگوپردازی و الگوپذیری از معصومان علیهم السلام و لزوم پیروی از ایشان را چنین بیان می کند: «اُنْظُرُوا اَهْلَ بَیتِ نَبِیکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَاتَّبِعُوا أثَرَهُمْ...»؛ «به خاندان پیامبرتان بنگرید، بدان سو که می روند، بروید و پی آنان را بگیرید که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند کرد و به هلاکتان باز نخواهند آورد. اگر ایستادند، بایستید و اگر برخاستند، برخیزید. بر ایشان پیشی مگیرید که گمراه می شوید و از آنان پس نمانید که تباه گردید.» (ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه، خطبه73).

قرآن کریم، برأساس چنین امری تأثّیرپذیری از الگوهای انحرافی را به شدّت مورد مذمّت و ملامت قرار می دهد: {إِنَّ الَّذِین یکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیناتِ وَالْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَینَّهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِک یلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ} (بقره/159)؛ «کسانی که دلایل روشن، و وسیله هدایتی را که نازل کرده ایم، بعد از آن که در کتاب برای مردم بیان نمودیم کتمان کنند، خدا آن ها را لعنت می کند و همه لعن کنندگان نیز آن ها را لعن می کنند».

چهارم. تلاش دشمنان در جهت تغییر ارزش ها

از آن جاکه همدلی و همکاری جامعه، سبب پیوند عطوفت و مهربانی و پایبندی به ارزش های پذیرفته شده در جامعه می شود، لذا در طول تاریخ چندصد ساله اسلام، همواره دشمنان اسلام، نقشه های بسیاری را برای از بین بردن ارزش ها و باورهای اصیل اسلامی به کار بسته اند. در آغاز از بُعد نظامی کمک گرفتند و با به کار انداختن جنگ های تحمیلی، در صدد نابودی اسلام برآمدند، جنگ های صدر اسلام و قتل و خون ریزی و کشته شدن بسیاری از مسلمانان، گوشه ای از این اقدامات است، آنان که در این راه نتوانستند به هدف شوم خود برسند، راه دیگری را انتخاب کردند و سعی کردند از طریق محاصره اقتصادی و

ص: 352

سیاسی مسلمانان را درتنگنا قرار دهند،لذا برای تحقق این امر، حدود سه سال پیامبر صلی الله علیه واله مسلمانان را در تنگنا گذاشتند، در این مدت بسیاری از مسلمانان و حتّی همسر مهربان پیامبر، حضرت خدیجه کبری علیها سلام در اثر بیماری و شدت فقر از دنیا رفتند. امّا پیامبر صلی الله علیه واله و مسلمانان توانستند، به سلامت از این محاصره بیرون بیایند. علارغم این پیروزی ظاهری، دشمنان هرگز خاموش نماندند، لذا همیشه مسلمانان از جهات مختلف، محاصره اقتصادی و سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و جهات دیگر تحت سیطره دشمنان قرار گرفته اند، به هرحال فشارها، تحریم، قتل عام ها، به تاراج بردن هویّت مسلمانان و سرمایه ها و ارزش های مادّی و معنوی مسلمانان در هر دوره و زمانی تحت عناوین و مصادیقی ادامه داشته است (شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص53). لذا باید متذکّرشد که سابقه توطئه دشمنان پدیده نوظهور و جدیدی نیست و پیشینه ای متمادی دارد، چنان که در قرآن کریم آمده: {وَکَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبیّ عَدُوّاً شَیاطینَ اْلاِنْسِ وَالْجِنِّ} (انعام/112)؛ «این چنین در برابر هر پیامبری از شیاطین اِنس و جن قرار دادیم؛ آن ها به طور سری سخنان فریبنده و بی اساس به یکدیگر می گفتند». بنابراین مردم سلطه جو و ناراضی نسبت به حق خود، همیشه بوده اند، امّا با گذشت زمان شکل های آن تغییر کرده است. امروزه به علّت گسترش اطّلاعات و افزایش رشد فکری در میان مسمانان، تسلّط کشورهای اسلامی از طریق هجوم نظامی به سادگی امکان پذیر نیست. این امر باعث شده کسانی که در جهان در صدد تسلّط و چپاول و غارت منافع کشورهای مسلمان هستند، شیوه دیگری اتخاذ کنند تا از طریق آن به اهداف مغرضانه خود برسند. یکی از این راه ها رخنه و نفوذ به اقتصاد و فرهنگ و ارزش های پذیرفته شده و به استعمار درآوردن کشورهای اسلامی است. امام علی علیه السلام در دوران کوتاه خلافت خود، کوشش بسیاری نمود تا مردم عصر خود را از ارزش ها و انحرافات فکری و فرهنگی که بر اثر فراموشی سنت پیامبر صلی الله علیه واله و روی آوردن به سنّت جاهلی بود، اصلاح نماید. تأکید ایشان بر همدلی و ایجاد اخوّت میان مسلمانان، از جمله اقداماتی بود که

ص: 353

ایشان در جهت از بین بردن سنّت های گذشته و تقویّت سنّت پیامبر صلی الله علیه واله انجام دادند.

نتیجه

از آن چه تاکنون مورد بحث قرار گرفت، نتایج ذیل حاصل است:

1. اسلام که برگرفته از آیات قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام است، به همدلی میان افراد جامعه توجّه بسیاری داشته است و برای آن که بتواند این صفت پسندیده و انسانی را در میان جوامع گسترش دهد و آنان را از فرهنگ باطل و خرافی بیرون آورده و ذهن آن ها را متوجّه ارزش های اصیل اسلام نماید، تلاش فراوان نمود.

2. از آن جاکه همدلی در فرهنگ اصیل اسلامی، از ارزش های پسندیده شکل گرفته است، بر انسان مؤمن لازم است با استفاده از مکتب والای اسلام و نیروی تفکر و نیز تقویّت ارزش های پسندیده، همدلی را در جامعه انجام داده و به گسترش و تشویق این موضوع اقدام نماید.

3. در سیره حضرت علی علیه السلام ، هرگونه دگرگونی در عواملی که در ایجاد همدلی در فرهنگ اسلامی وارد شود، موجب آسیب و مانع در همدلی و وفاق و بروز انحراف در جامعه اسلامی خواهد شد، و برعکس شناخت دقیق و بررسی و تبیین این موانع و آسیب ها و تلاش و کوشش در جهت رفع این آسیب ها، موجب غنا و پایداری ارزش های فرهنگ اسلامی خواهد شد.

ص: 354

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن أبی الحدید المعتزلی، عبدالحمیدبن محمّد، شرح نهج البلاغة، تحقیق: محمّد أبوالفضل إبراهیم، بیروت: دارإحیاء التراث، 1387ق.

2. ابن فارس، ابوالحسین احمد، معجم مقاییس اللغة، تحقیق: ابراهیم شمس الدین، بیروت: دارالکتب العلمیة، المطبعة الأولی، 1420ق.

3. ابن مالک اندلسی، جمال الدین محمّدبن عبدالله، ألفیة ابن مالک فی النحو و الصرف، دارالکتب المصریة، القاهرة، اوّل، 1348ش.

4. اردستانی، مهدی، بدبینی، تهران: قطره، اول، 1387ش.

5. امینی، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، تهران: تبلیغات اسلامی، اوّل، 1372ش.

6. انصاریان، حسین، نظام خانواده در اسلام، قم: اُمّ اَبیها، نوزدهم، 1380ش.

7. تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمّد، غررالحکم و دُررالکلم، ترجمه: سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران: نشر اسلامی، دوّم، 1378ش.

8. حر عاملی، محمّدحسن، وسائل الشیعة، قم: آل البیت التراث، چاپ دوّم، 1414ق.

9. داوودی، محمد، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت علیهم السلام ، قم؛ پژوهشکده حوزه و اندیشه، چاپ اول، 1384 ش.

10. رابرستون، یان، درآمدی بر جامعه شناسی، مشهد: آستان قدس رضوی، اوّل، 1372ش.

11. راغب اصفهانی، حسین بن محمّد، مفردات الفاظ القرآن، با کوشش: صنوان عدنان داودی، بیروت، دارُالعلم، الدار الشامیة، چاپ اوّل، 1412ق.

12. زارعی سبزواری، عباسعلی، سیره علمی و عملی امام رضا علیه السلام، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1389ش.

13. شریفی، احمدحسین، آیین زندگی، قم: نشر معارف، سیزدهم، 1386ش.

14. شهیدی، جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، هشتم، 1393ش.

ص: 355

15. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: محمدباقر موسوی همدانی، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، پنجم، 1374ش.

16. عاشوری لنگرودی، حسن، تربیت و اخلاق اسلامی، قم: امام عصر، 1388ش.

17. عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران، فرهنگ اندیشمندان، 1389 ش.

18. فرمهینی فراهانی، محسن، فرهنگ توصیفی علوم تربیتی، تهران، شباهنگ، 1390 ش.

19. قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران: دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش.

20. مجلسی، محمّدباقر، بحارالأنوار، تهران: انتشارات اسلامیة، 1388ش.

21. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، تهران: صدرا، پنجم، 1381ش.

22. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، انتشارات علی بن ابی طالب، 1387ش.

9.

ص: 356

13- بررسی پدیده نفاق از منظر نهج البلاغه

اشاره

محسن یحیوی زنجانی(1)

ص: 357


1- . کارشناسی ارشد روان شناسی از دانشگاه شاهرود، mohsen.yahyavizanjani@yahoo.com

ص: 358

چکیده

یکی از مهم ترین پدیده های اجتماعی نفاق است. نفاق رفتاری ناشی از انگیزه های مادی و دنیوی است؛ در چنین حالتی بشر به راستی و از درون به امری معتقد نیست، بلکه از روی انگیزه های خاص تظاهر به اعتقاد می نماید. بحث، وقت-ی ض-رورت م-ی یاب-د که بدانیم نفاق، روح تعاملات فردی و اجتماعی را خدشه دار نم-وده و ب--ا تفرق--ه و تحمی--ل خسارت های فراوان، اسباب فروپاشی نظام اسلامی را فراهم می آورد. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به عنوان دست پرورده پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه واله در سرتاسر نهج البلاغه، نفاق را که به خصوص در جامعه آن زمان ریشه دوانیده بود، مطرح می کند و به شدت آن را مورد نکوهش قرار می دهد.

نگارنده در این مقاله، به شیوه توصیفی - تحلیلی و به روش تحلیل اسنادی با بهره گیری از کتاب های شارحین و سخنرانی ها و تحقیقات انجام شده در خصوص نفاق، روایات نقل شده از امام علی علیه السلام در نهج البلاغه را استخراج نموده و ضمن گزارش روایات و سخنرانی ها به تبیین موضوع و تحلیل محتوا پرداخته است. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نفاق را بزرگ ترین مفسده و رذیله اخلاقی معرفی می کند. ایشان در سرتاسر نهج البلاغه سعی در افشای چهره منافقین دارد و نفاق را مسبب فتنه و اختلاف در جامعه دانسته که نارضایتی و ناخشنودی پروردگار را به همراه دارد. دورویی و ریا را برابر شرک دانسته و سستی و کوتاهی ملت ها در مبارزه با باطل را اثر نفوذ نفاق در پیکره ملت ها می داند. حضرت با بیان نشانه هایی از منافقان از مردم می خواهد که آنان را شناخته و راه خود را از

ص: 359

آنان جدا کنند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام مبارزه اولی و اصلی را مبارزه با نفاق می داند و قرآن را تنها نسخه شفابخش امراض روحی و اخلاقی ازجمله نفاق، معرفی می کند.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، رفتار علوی، پدیده نفاق، منافقان.

مقدمه

یکی از بزرگ ترین آفت ها و خطراتی که ممکن است یک جامعه را تا مرز نابودی و سقوط بکشاند و پایه های اخلاقی آن جامعه را متزلزل سازد، آفت بزرگی به نام «نفاق و دو رویی» است که در قرآن و روایات بارها نسبت به این پدیده شوم هشدارهای جدّی داده شده است. نفاق یک بیماری است که درد همیشگی انسان ها و جوامع در طول تاریخ بوده است و منافق مانند ننگی در پیکره یک جامعه همیشه مورد سرزنش و نکوهش قرار داشته است. در دوازده سوره قرآنی، بحث منافقین به تفصیل مطرح شده است که نشانگر خطرناک بودن این گروه است و در آیات متعدد اوصاف و شگردهای منافقین مطرح می گردد و ریشه های نفاق شناسانده می شود تا مؤمنان در دام آن گرفتار نشوند.

قرآن مؤمنان را از خطرهای منافقان بر حذر می دارد و می فرماید: {هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُم}؛ (منافقون/4)؛ «منافقان دشمنان اصلی شمایند از آنان برحذر باشید». در ابتدای سوره بقره 13 آیه از آن مربوط به جریان نفاق و منافقان است و این نشان دهنده وظیفه و تکلیف جامعه ایمانی برای شناخت جریان نفاق است و هوشیاری نسبت به روش های نفاق گونه منافقین یک وظیفه عمومی و همگانی است.

امیرالمؤمنین علیه السلام در روایتی از پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه واله نقل می کند که حضرت فرمود: «إِنِّی لَا أَخَافُ عَلَی أُمَّتِی مُؤْمِناً وَلَا مُشْرِکاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِیمَانِهِ وَأَمَّا الْمُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْکِهِ وَلَکِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَیَفْعَلُ مَا تُنْکِرُون» (سید رضی، نهج البلاغه، نامه27)؛ «من بر امتم نه از مؤمن می ترسم و نه از مشرک؛ چراکه خدا مؤمن را با ایمانش بازمی دارد و مشرک را با شرکش نابود می کند؛ اما من بر شما از

ص: 360

کسانی می ترسم که در دل منافق اند و در زبان دانا، سخنانی می گویند که می پسندید ولی کاری می کنند که نمی پسندید».

امام علی علیه السلام به عنوان عالی ترین مفسر قرآن و کتاب نهج البلاغه به عنوان برادر قرآن، بارها در خصوص خطر نفاق و منافقین هشدار می دهند. امام علیه السلام تمام گرفتاری خود را در مواجهه با کارگزاران و خواص و مردم منافق می داند. این مردم اند که اندکی بعد حضرت آن ها را شماتت نموده و می فرماید: «امروز مردم از ستم حاکمان خود می ترسند و من از ستم رعیت خویش. خواستم تا برای جهاد بیرون شوید در خانه خزیدید. سخن حق را به گوش شما خواندم، نشنیدید، آشکارا و نهان خواندم، پاسخ نگفتید، اندرزتان دادم نپذیرفتید»(همان، خطبه97). این مردم دورو، کار را به جایی می رسانند که حضرت درباره شان می فرماید: «به خدا دوست داشتم خدا میان من و شما جدایی اندازد و مرا بدان که از شما به من سزاوارتر است ملحق سازد (همان، خطبه116).

حال که خطر نفاق و منافق روشن شد و معلوم گردید که یکی از هشدارهای مهم در فرهنگ دینی هشدار نسبت به جریان نفاق است لازم است پیرامون این مقوله و پدیده در چند محور مطالبی را ارائه دهیم تا نسبت به این آسیب بزرگ بصیرت و آگاهی بیش تری پیدا شود و با شناخت چهره های رنگارنگ منافقان کسی در دام های گسترده آنان گرفتار نگردد. بررس-ی عملک-رد و شیوه های برخ-ورد و ویژگی های ای-ن گ-روه فاس-ق در نهج البلاغه، باعث می شود ت-ا بهت-ر و ب-ا پ-شتوانه محکم تری به مقابله با این معضل پرداخته شود.

هدف اصلی این پژوهش شناخت ریشه ها و خصوصیات جریان نفاق در نهج البلاغه است و از سؤالات اصلی این پژوهش نیز چگونگی توصیف جریان نفاق توسط امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. روش مورداستفاده در سازمان دهی و انجام پژوهش به شیوه توصیفی و از نوع تحلیل اسنادی می باشد. به این صورت که با بهره گیری از کتاب ها، دانش نامه ها، سخنرانی ها و تحقیقات انجام شده در خصوص نفاق، روایات نقل شده از امام

ص: 361

علی علیه السلام در نهج البلاغه استخراج شده است. این مقاله، به شیوه توصیفی و به روش تحلیل اسنادی با بهره گیری از کتاب های شارحین و سخنرانی ها و تحقیقات انجام شده در خصوص نفاق، روایات نقل شده از امام علی علیه السلام در نهج البلاغه را استخراج نموده و ضمن گزارش روایات و سخنرانی ها به تبیین موضوع و تحلیل محتوا با استناد به روش اسنادی از طریق غور در منابع و مآخذ مربوط، ارجاع مستقیم به قرآن کریم، نهج البلاغه و نیز نگاره های الکترونیکی موجود صورت گرفته شده است. در این خصوص شارحین معروف نهج البلاغه به خصوص ابن میثم و مکارم شیرازی بحث های مفصلی داشتهاند و هادی مسعودی، مصطفی قویدل، نهله غروی و شهرزاد غروی مقاله هایی با این عنوان به رشته قلم درآورده اند.

پیشینه

درزمینه پدیده نفاق در سخنان امام علی علیه السلام و نهج البلاغه آثار مهم زیر به رشته تحریر درآمده است:

الف. رویکرد نهج البلاغه به ظلم و نفاق سیاسی به عنوان دو ضد ارزش، رضایی هفتادر، حسن؛ حسینی کاکلکی، سمیه، مجله: پژوهش نامه علوی، سال هفتم، شماره 1، علمی - پژوهشی ISC، (24 صفحه؛ از 61-84)، بهار و تابستان 1395.

ب. پایان نامه بررسی نفاق در نهج البلاغه، دانشجو طیبه پورصیامی؛ استاد راهنما هادی فنایی؛ استاد مشاور ولی الله برزگرکلیشمی، (کارشناسی ارشد): نهج البلاغه، گرایش اخلاق و تربیت فردی و اجتماعی،دانشگاه بین المللی امام خمینی قدس سره ، دانشکده علوم و تحقیقات اسلامی، گروه علوم قرآن و حدیث.

ج. پایان نامه بررسی و تحلیل نفاق - نحله ها و آسیب های آن در جامعه از دیدگاه نهج البلاغه، فرخ کامرانی سلیماندارابی؛ استاد راهنما فهیمه انصاریان؛ استاد مشاور سید فرهاد افتخارزاده. (کارشناسی ارشد): تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت، گرایش تاریخ و فلسفه

ص: 362

آموزش وپرورش، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی، دانشکده روانشناسی و علوم اجتماعی، گروه علوم تربیتی.

د. در لابه لای انوار (نفاق و منافق در قرآن و نهج البلاغه)/ تألیف محمدعلی عبدی، یزد، 1384.

ه-. نفاق و منافق از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه، صفایی نیک، مینا، مجله: مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، شماره 26 ISC، (6 صفحه، از 122-127)، بهار 1380.

و. نقش نخبگان در تحولات اجتماعی از نگاه امام علی علیه السلام، هاشمی، سید ضیاء، مجله: روش شناسی علوم انسانی، شماره 26 ISC، (13 صفحه، از 95-107)، بهار 1380.

ز. جوامع نکوهیده در نهج البلاغه، صدیق اورعی، غلامحسین، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، شماره 15 و 16 ISC، (16 صفحه، از 79-94)، بهار 1385.

ح. راهبردهای مواجهه فرهنگی با فتنه از منظر نهج البلاغه، خورشیدی، محمد؛ دهقان، نبی الله، مجله: مطالعات مدیریت راهبردی دفاع ملی، شماره 6 علمی - پژوهشی، (24 صفحه، از 43-66)، تابستان 1397.

مفهوم شناسی نفاق

ماده «ن، ف، ق» در لغت عرب برای دو معنای اصلی و چند معنای فرعی به کار رفته است. دو معنای اصلی آن، یکی «تمام و فنا شدن» و دیگری «پوشیده و پنهان داشتن» است. از معنای نخست، استعمال های «نفقت الدابة» به معنای تمام شدن عمر چهارپا و «نفق نفقة القوم» به معنای تمام شدن زاد و توشه است. در معنای دوم، واژه های «نفق» به معنای تونل و راه زیرزمینی و «نافقاء» در برابر «قاصعاء» به معنای یکی از دو سوراخ لانه موش صحرایی به کاررفته اند (فراهیدی، العین، ج5، ص177؛ جوهری، الصحاح، ج4، ص1560؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج3، ص286؛ زبیدی، تاج العروس، ج13، ص463). قرآن با استخدام این لفظ برای کسی که کفر خود را پوشیده می دارد و اظهار

ص: 363

ایمان می نماید، به یکی از وجوه پنهان روح و بیماری های نهان انسان اشاره کرده است. به گفته بسیاری از لغویان و مؤلفان غریب الحدیث، این استخدام با معنای لغوی نفاق تناسب دارد و بر اساس این تشبیه ساخته شده است که منافق نیز داخل «نفق» یا «نافقاء» می شود تا خود را پنهان بدارد و اگر بتواند بگریزد (ابن منظور، لسان العرب، ج10، ص359؛ زبیدی، تاج العروس، ج13، ص463). پیامبر صلی الله علیه واله و مسلمانان صدر اسلام با فهم همین معنا، این واژه و مفهوم قرآنی را بر کسی تطبیق می کردند که به ظاهر ادعای مسلمانی و در باطن با کافران سر و سرّی داشت و در درون و نهان شکاک و مردد و گاه کافر مطلق بود و در برون مسلمان می نمود (دانشنامه امام علی علیه السلام، هادی مسعودی، جلد چهارم، صفحه 390- 391).

مفهوم نفاق در نهج البلاغه

امیرالمؤمنین در خطبه 210 اشاره به معنای نفاق دارد و منافق را نیز این گونه معرفی می کند: «رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِیمَانِ، مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ، لَا یتَأَثَّمُ وَ لَا یتَحَرَّجُ، یکْذِبُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه واله مُتَعَمِّداً؛ فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ کَاذِبٌ لَمْ یقْبَلُوا مِنْهُ وَلَمْ یصَدِّقُوا قَوْلَهُ، وَلَکِنَّهُمْ قَالُوا صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه واله »؛ «منافقی که تظاهر به ایمان می کند و نقاب اسلام بر چهره دارد، نه از گناه می ترسد و نه از آن دوری می جوید و از روی عمد دروغ به پیامبر صلی الله علیه واله نسبت می دهد».

در خطبه 153 نفاق را به عنوان یکی از صفات ناپسندیده می داند و می فرماید: «أَوْ یَلْقَی النَّاسَ بِوَجْهَینِ أَوْ یمْشِی فِیهِمْ بِلِسَانَینِ»؛ «با مردم به دو چهره ملاقات کند و یا در میان آنان با دو زبان سخن بگوید».

با بررسی اجمالی خطبه ها، نامه ها و حکمت های مربوط به منافقین، این نکته را می توان استنباط کرد که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه، نفاق انسان را ناشی از ذلّتی می داند که او در خود می بیند. در حدیثی از حضرت علی علیه السلام به این ریشه نفاق اشاره شده است. حضرت می فرماید: «نَفاقُ الْمَرءِ مِن ذِلِّ یَجِدُهُ فِی نَفْسِهِ»؛ «یکی از ریشه های نفاق بی شخصیتی درونی و ذلّت و خواری است که منافق در خود احساس می کند» (محمدی

ص: 364

ری شهری، میزان الحکمه، باب 3929، حدیث 20258).

هم چنین در خطبه 176 می فرماید: «ثُمَّ إِیاکُمْ وَتَهْزِیعَ الْأَخْلَاقِ وَ تَصْرِیفَهَا، وَاجْعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِداً وَلْیخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ، فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ، وَاللَّهِ مَا أَرَی عَبْداً یتَّقِی تَقْوَی تَنْفَعُهُ حَتَّی [یخْتَزِنَ] یخْزُنَ لِسَانَهُ، وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ، لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یتَکَلَّمَ بِکَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِی نَفْسِهِ، فَإِنْ کَانَ خَیراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ کَانَ شَرّاً وَارَاهُ؛ وَإِنَّ الْمُنَافِقَ یتَکَلَّمُ بِمَا أَتَی عَلَی لِسَانِهِ، لَا یدْرِی مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَیهِ»؛ «نیز شما را برحذر می دارم از دگرگونی در خلق وخوی و از نفاق. همواره زبان را یکی کنید. هرکس باید که زبان خود نگه دارد. بسا شود که زبان سرکشی کند. به خدا سوگند، ندیده ام بنده ای را که پرهیزکاری کند و پرهیزکاریش او را سودمند افتد، مگر آن که زبان خود نگه دارد. هرآینه زبان مؤمن در پسِ قلب اوست و قلب منافق در پسِ زبان او؛ زیرا مؤمن هنگامی که آهنگ گفتن کند، نخست در درون خود در آن بیندیشد، اگر نیک بود بر زبان آرد و اگر بد بود پنهانش دارد. منافق هر سخن که بر زبانش آید بگوید و نداند چه به سود اوست و چه بر زیان او». آیت الله مکارم شیرازی در شرح این خطبه در کتاب پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام می نویسد: امام علیه السلام در این بخش از خطبه مسائل مهمی در رابطه با تهذیب اخلاق و پاک سازی روح و جان از رذایل اخلاقی را بیان می فرماید و به نکات بسیار مهمی که کلید اصلاح اخلاق است، اشاره می کند و می فرماید: «سپس برحذر باشید از درهم شکستن فضایل اخلاقی و دگرگون ساختن آن». امام علیه السلام فضایل اخلاقی را همچون بنای استوار یا گوهری شاهوار می شمرد که انحراف از آن به منزله تخریب و درهم شکستن و دگرگون ساختن آن است؛ بنایی که اگر درهم شکسته شد، مایه بدبختی و درماندگی است و گوهری که اگر درهم بشکند ارزش خود را به کلّی از دست می دهد. نه تنها افراد بلکه جوامع بشری هرگاه فضایل اخلاقی را از دست بدهند رو به تباهی و نابودی و انقراض می روند. آن گاه انگشت روی یکی از مهم ترین مسائل اخلاقی می گذارد که بدون آن، کسی در مسیر

ص: 365

تهذیب نفس نمی تواند گام بردارد و آن اصلاح زبان است و در این زمینه چند دستور مهم می دهد. نخست می فرماید: «یک زبان باشید». این تعبیر در مقابل تعبیر «ذواللسانین» (افراد دو زبان) است که اشاره به منافقان می باشد، در حضور فرد چیزی می گویند و در غیاب او چیز دیگر؛ هنگامی که مؤمنان را ملاقات می کنند، می گویند ما ایمان آورده ایم؛ ولی موقعی که جلسات خصوصی با شیطان صفتان تشکیل می دهند می گویند ما با شماییم، ما این ها را مسخره می کنیم. در دوّمین دستور می فرماید: «انسان باید زبان خود را نگه دارد؛ زیرا این زبان، سرکش است و صاحبش را به هلاکت می افکند» (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین، ج6، ص 582-574).

در بخشی از حکمت 31 که البته در نهج البلاغه به آن اشاره نشده است و این روایت مهم در کتاب کافی و بعضی منابع دیگر ذکر شده، ارکان نفاق مشروحاً آمده است و در آغاز آن می فرماید:؛ «وَالنِّفَاقُ عَلَی أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَی الْهَوَی وَالْهُوَینَا وَالْحَفِیظَةِ وَالطَّمَع»؛ «نفاق بر چهار پایه استوار است: بر هوای نفس، سستی و تهاون، تعصب و طمع».

انواع نفاق در نهج البلاغه

نفاق هم مثل ایمان انواعی دارد. منافقین در ریاکاری و نفاق، دارای یک شکل واحد نیستند و گونه های مختلفی دارند. در این خصوص می توان اشاره به خطبه 153 نهج البلاغه داشته باشیم که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این خطبه می فرمایند: «أَوْ یلْقَی النَّاسَ بِوَجْهَینِ أَوْ یمْشِی فِیهِمْ بِلِسَانَینِ؛ اعْقِلْ ذَلِکَ فَإِنَّ الْمِثْلَ دَلِیلٌ عَلَی شِبْهِهِ»؛ «با مردم به دو چهره ملاقات کند و یا در میان آنان با دو زبان سخن بگوید. در آن چه گفتم نیک بیندیش که هر مثال را همانند فراوان است». در مورد نفاق و دورویی و دوگویی همین بس که قرآن مجید در سوره بقره آیه 14 درباره منافقان می فرماید: {وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ}؛ «و هنگامی که افراد باایمان را ملاقات می کنند می گویند: ما ایمان آورده ایم

ص: 366

ولی هنگامی که با شیطان های خود خلوت می کنند می گویند: ما با شماییم ما فقط آن ها را مسخره می کنیم». و در آیات بعد از آن تصریح شده است که اعمال آن ها سودی به حالشان ندارد و مشمول هدایت های الهی واقع نمی شوند. بعضی از شارحان نهج البلاغه جمله «أَوْ یلْقَی النَّاسَ بِوَجْهَین» را اشاره به معنایی دانسته اند و جمله «أَوْ یمْشِی فِیهِمْ بِلِسَانَین» را اشاره به معنای دیگری؛ اوّلی دورویی خود شخص را بیان می کند و دوّمی دوگویی نسبت به دیگران را؛ ولی بدیهی است هر دو از آثار نفاق است: یکی با زبان و دیگری با چهره؛ لذا بهتر است که هر دو را با یک عنوان مطرح کنیم (همان، ص 83-78). علامه محمدتقی جعفری در تفسیر خود، از این بخش خطبه به عنوان ارتباط با مردم با چهره های متفاوت و با زبان های گوناگون نام می برد و می نویسد: رویارویی با مردم با چهره های مختلف و به اصطلاح عامیانه (نخود هر آش شدن) و به مناسبت هر موقعیتی سخن گفتن که همواره به تضاد و تناقض منتهی شود، بر دو قسم است: قسم یکم - اختلاف و تفاوت های مزبور معلول چندشخصیتی بودن است. در این قسم، شخص مفروض مبتلا به تجزیه و انحلال شخصیت است که نه خودش برای زندگی خویش مدیریت منطقی دارد و نه در ارتباط با دیگران می تواند به عنوان یک عضو صحیح و قابل محاسبه در جامعه تلقی شود. البته چند شخصیتی بودن هم بر دو مبنا تقسیم می شود: مبنا ی یکم - ضعف اراده و تصمیم و ناتوانی از مقاومت در انتخاب اهداف و مسیرهایی که شخص را می تواند به آن هدف ها برساند. چاره این مبنا، تلاش جسمانی و روانی برای تقویت اراده و منطقی ساختن تصمیم ها و تحصیل عوامل مقاومت، در جریان هدف گیری ها و انتخاب وسایل می باشد.

مبنای دوم - نیروی مهارنشده خود طبیعی است که نه قانونی برای شخصیت قابل تکامل می شناسد و نه منطقی برای جهان هستی؛ زیرا خود طبیعی جز خود هیچ حقیقتی را

ص: 367

به رسمیت نمی شناسد. مبارزه با فعالیت های بی مهار، این خود، جز با استمداد از خداوند سبحان به نتیجه ای نمی رسد، مگر در حدود عدم تزاحم با دیگر افراد جامعه که ناشی از بیم از کیفر یا طمع پاداش می باشد. قسم دوم - اختلاف ها و تفاوت ها مربوط به نفاق و درویی و دوزبانی است. انسان در این قسم، از یک شخصیت (یک من) برخوردار است، نهایت امر آن یک شخصیت همان موجود قدرت یافته خود طبیعی است که برای وصول به مقاصد و خواسته های خود، از هرگونه وسایل چندچهره ای، چندزبانی، چندکرداری و… بهره برداری می نماید. اکثر سیاست مداران پیرو ماکیاولی خود را نیازمند این گونه منش و رفتار می بینند.

سیمای منافقین در نهج البلاغه

اهمیت بحث منافقین تا آن جا می باشد که امیرالمؤمنین علی علیه السلامدر اولین خطبه نماز جمعه بعد از خلافت، خطر نفاق را تشریح می کند و چهره منافقین را برای مردم افشا کرده و به وصف آنان می پردازد. آیت الله جوادی آملی در سخنرانی خود در تشریح خطبه 194 می گویند: حضرت برای این که مشکلات عصر رسالت را دید و مشکلات ربع قرن مهجوریّت کتاب و سنّت را دید، الآن وقتی به حکومت رسید اوّلین جمعه ای که دارد نماز جمعه می خواند و سخنرانی می کند خطر نفاق را تشریح کرد، چون آن چه ویروس یک حکومت است، نفاق است، آن چه دولت را به هم می زند، ملت را به هم می زند، دولت و ملت را به هم می زند، احزاب و گروه ها را به هم می زند نفاق است، این را تبیین کرد، تشریح کرد، آثارش را گفت، مبادی اش را گفت، لوازمش را گفت، ملزوماتش را گفت، ملازماتش را گفت، گفت در خودتان بسنجید. عقل مداری مؤمنان و هوامداری منافقان را تشریح کرد. آیت الله مکارم شیرازی نیز در شرح خطبه 194 به 16 مورد از ویژگی های آنان اشاره دارد که به شرح ذیل می باشد:

الف. گمراهی: اولین صفتی که مولای متقیان علی علیه السلام برای اهل نفاق می شمارد

ص: 368

گمراهی است؛ اینان هم خود گمراه هستند و هم دیگران را به وادی گمراهی می کشانند: «فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ»؛ «اینان گمراه و گمراه کننده اند».

ب. لغزش و خطاکاری: ویژگی دوم، خطاکاری و به خطااندازی است. اینان در مسیر حق؛ هم خودشان دچار لغزش و خطا شده اند و هم دیگران را به لغزشگاه سوق می دهند: «وَالزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ»؛ «منافقان لغزشکار و لغزاننده اند».

ج. رنگ به رنگ شدن: منافق در زندگی و اعتقادات خویش دائم دچار تردید است و هیچ استواری و ثباتی ندارد و امیرالمؤمنین علی علیه السلام آن ها را این گونه توصیف می نماید: «یَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَیَفْتَنُّونَ افْتِنَانا»؛ «به رنگ های گوناگون درمی آیند و فتنه های گوناگون به پا می کنند».

د. آمادگی و کمین برای فریفتن: آن ها تکیه گاه ثابتی ندارند و هر روز و در هر شرایطی وسیله و راه و روش خاصی که برای خودشان امکان پذیر و برای مخاطبین قابل قبول باشد، برمی گزینند: «وَیَعْمِدُونَکمْ بِکلِّ عِمَادٍ وَیَرْصُدُونَکمْ بِکلِّ مِرْصَاد»؛ «منافقین از هر وسیله پیدا و پنهان برای ضربه زدن به شما استفاده می کنند و در هر کمین گاهی به کمین شما می نشینند».

ه-. بیماردلی و ظاهرآرایی: طبق فرمایش امیرمؤمنان علی علیه السلام منافقین همواره ظاهری پاک و آراسته و درعین حال باطنی ناپاک و فاسد دارند: «قُلُوبُهُمْ دَوِیَّه وَ صِفَاحُهُمْ نَقِیَّه»؛ «آنان در دل بیمار و در ظاهر آراسته اند».

و. حرکت های پنهانی: یکی دیگر از صفات منافق حرکت در خفا و دور از چشم دیگران است. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «یَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ یَدِبُّونَ الضَّراءَ»؛ «در پنهانی گام برمی دارد و همانند بیماری، در بدن نفوذ می نمایند».

ز. گفتارشان درمان، کردارشان درد بی درمان: امام علی علیه السلام می فرماید: «وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاءُ»؛ «توصیفشان درمان و سخنانشان شفابخش است؛ ولی

ص: 369

عملشان درد درمان ناپذیر».

ح. تنگ نظری و ایجاد یأس: یکی دیگر از ویژگی های منافقان این است که از شادی مؤمنان ناراحت و از ناراحتی آنان شاد می شوند، بر رفاه و آسایش آن ها حسد می ورزند و تلاش می کنند تا با ایجاد یأس و بدبینی اراده های آنان را تضعیف کنند تا قدرت جهاد و مقاومت آن ها را درهم شکنند. مولای متقیان علی علیه السلام منافقین را این گونه توصیف فرموده اند: «حَسَدَه الرَّخَاءِ وَمُوکدُو الْبَلَاءِ وَمُقْنِطُو الرَّجَاءِ»؛ «نسبت به رفاه مردم حسادت می ورزند و روی سختی (به زحمت افتادن مردم) پافشاری نموده، امید مردم را ناامید می کنند».

ط. شریک دزد و رفیق قافله: به فرموده امام علیه السلام اینان برای راه یافتن به هر دل، شیوه و واسطه ای و برای هر غم، گریه ای مهیا کرده اند: «لَهُمْ بِکلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ وَ إِلَی کلِّ قَلْبٍ شَفِیعٌ وَلِکلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ»؛ «آن ها در هر راهی کشته ای را به خاک افکنده اند و به هر دلی راهی دارند و بر هر مصیبتی اشکی دروغین می ریزند».

ی. قرض دادن مدح و ستایش: یکی دیگر از شاخصه های منافقین این است که به یک دیگر مدح و ثنا قرض می دهند؛ چنان که امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: «یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ یَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ»؛ «از هم دیگر تمجید و تعریف کرده انتظار پاداش و مقابله به مثل دارند».

ک. اصرار و لجاجت: امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا»؛ «هرگاه چیزی را طلب کنند، روی آن اصرار می ورزند».

ل. رسواگری در عیب جویی: منافق برای فرار و مخفی کردن عیوب خویش، با پرده دری و رسوا ساختن طرف مقابل، آبرویش را می ریزد و عیوب او را در جمع فاش می کند هم چنان که حضرت امیر علیه السلام می فرماید: «وَإِنْ عَذَلُوا کشَفُوا»؛ «و اگر به انتقاد پردازند، پرده دری می کنند».

م. اسراف و خیانت در قضاوت: یکی دیگر از خطاهای فکری منافقان «مطلق گرایی»

ص: 370

است. از نگاه آنان همه چیز سیاه یا سفید مطلق است،، بنابراین هرگز صلاحیت قضاوت را ندارند. به فرموده مولای پرهیزکاران علی علیه السلام: «وَإِنْ حَکمُوا أَسْرَفُوا»؛ «و اگر در مسئله ای قضاوت کنند، در ستم اسراف روا می دارند و راه خیانت را می پیمایند».

ن. برنامه ریزی برای اهداف باطل: ازآن جاکه منافق عقیده و ایدئولوژی ثابت و استواری ندارد، مجبور است برای پیشبرد اهداف خود در مقابل خطرات و مشکلات پیش رو چاره ای اندیشیده و برای نابود کردن مخالفان برنامه ریزی دقیقی کند. امام علیه السلام با اشاره به این برنامه ریزی می فرماید: «قَدْ أَعَدُّوا لِکلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَلِکلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَلِکلِّ حَیٍّ قَاتِلًا وَلِکلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَلِکلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحا»؛ «آنان در برابر هر حقی، باطلی و در مقابل هر مستقیمی، انحرافی و در برابر هر زنده ای، قاتلی را تدارک دیده اند و برای هر دری کلیدی و برای هر شب تاریکی چراغی (راه در رو) آماده کرده اند».

س. اظهار بی میلی به مطامع دنیوی: یکی دیگر از اوصاف منافقین این است که با حیله و نیرنگ برای نفوذ در دل ها، نسبت به دنیا و مافیها اظهار بی میلی می کنند و از این طریق بازار کالای فکری خویش را گرم کرده، به مطامع نامشروع خود می رسند. به فرموده امام علیه السلام بی میلی به مطامع مادی را وسیله طمع خویش قرار می دهند: «یَتَوَصَّلُونَ إِلَی الطَّمَعِ بِالْیَأْسِ لِیُقِیمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَیُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ»؛ «با اظهار بی میلی به طمع راه می یابند تا بازارهای خویش را گرم کنند و کالاهای خود را مصرف نمایند».

ع. آمیختن حق و باطل: آخرین ویژگی منافقان این است که پیوسته کفر، باطل و گمراهی را با حق درهم آمیخته و در لباس حق جلوه می دهند. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «یَقُولُونَ فَیُشَبِّهُونَ وَ یَصِفُونَ فَیُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِیقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِیقَ»؛ «گفتارشان شبهه انگیز است، در سخن، حق را با باطل می آمیزند، راه ورود به خواسته های خود را آسان و طریق خروج از آن را تنگ و پرپیچ وخم می سازند (تا مردم را در دام خود گرفتار کنند)» (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام ، ج 7، ص 619-606).

ص: 371

امیرالمؤمنین علی علیه السلام به شیوه آموزش قرآن افزون بر سخنانی که در جای جای نهج البلاغه درباره منافقین دارد، در خطبه 194 به طور مستقل به وصف آنان می پردازد: «مردمی هستند گمراه و گمراه کننده و لغزیده و لغزش دهنده که هرلحظه و در برابر هرکسی به اقتضای منافع خود به رنگی درمی آیند و به فتنه انگیزی و آشوب دست می زنند...» و به زیباترین روشی به ترسیم چهره دوگانه آن دسته و به تصویرگری از رفتار اجتماعی دورویان برخاسته و سرانجام آنان را با تضمین آیه ای از قرآن، دار و دسته شیطان می خواند، همان دار و دسته که در این دادوستد اجتماعی سرمایه انسانی خود را باخته اند. باشد که با شناختن این چهره، بکوشیم تا نخست خود را از آن ویژگی ها و صفات برهانیم و دور نگه داریم و سپس در هر زمان و مکان فریب چهره فریبای منافقین را نخوریم (جعفری، پرتوی از نهج البلاغه، ج 3، ص 462-463).

نکوهش نفاق در نهج البلاغه

زشتی نفاق و ناپاکی و خباثت و پستی و دنائت انسانی که نسبت به دیگران، دورو و دو چهره است، به اندازه ای است که خدای قهّار در قرآن مجید، بدترین و شدیدترین عذاب و پست ترین جای دوزخ را سزاوار آنان دانسته است. نفاق، بیماری است که درمانش بسیار سخت و علاجش گاهی غیرممکن می شود. همان طور که ذکر شد خطر نفاق آن چنان است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در اولین نماز جمعه بعد از خلافت در مورد خطر نفاق خطبه خواندند. در سرتاسر کتاب نهج البلاغه این هشدار و نکوهش جریان نفاق دیده می شود که در این جا به برخی از آن ها اشاره می گردد.

امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه 176 نسبت به نفاق هشدار داده و آن را سبب فتنه و تفرقه در جامعه می داند. ایشان در این خطبه می فرمایند: «فَإِیاکُمْ وَالتَّلَوُّنَ فِی دِینِ اللَّهِ، فَإِنَّ جَمَاعَةً فِیمَا تَکْرَهُونَ مِنَ الْحَقِّ خَیرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِیمَا تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ، وَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیراً مِمَّنْ مَضَی وَ لَا مِمَّنْ بَقِی»؛ «زنهار، از دورنگی در دین خدا؛ زیرا همراه جماعت بودن، در کار حقّی که آن

ص: 372

را ناخوش می دارید بهتر است از پراکندگی در امر باطلی که آن را خوش می دارید؛ چون خدای سبحان به هیچ کس از گذشتگان و برجای ماندگان، که جدایی گزیند، خیری عطا ننموده است».

روایت شده است پیامبر خدا صلی الله علیه واله در میان یارانش نشسته بود که صدای افتادن چیزی را شنید، فرمود: این صدای سنگی است که خداوند متعال از کنار جهنّم به درون آن فرستاده و هفتاد پاییز است پایین می رود و هم اکنون به قعر آن رسیده است. این روایت دنباله ای دارد که معنای آن را روشن می کند، راوی گفته است: پس ازاین، بانگ و فریادی را شنیدیم، گفتیم این چیست؟ گفتند: فلان منافق مرده است و در این روز عمر او هفتاد سال بود. یکی از نکته گویان گفته است: مراد از جهنم در این حدیث همین دنیا و خوشی های آن است و سنگ برای آن شخص منافق استعاره شده بدین مناسبت که او در مدّت زندگی از وجود خویش سودی نبرده و خیری برای آخرت خود به دست نیاورده و از این نظر به سنگ شباهت داشته است، مقصود از فرو فرستادن او از جانب خدا، افاضه نعمت های دنیوی به اوست که اسباب کامیابی ها را در دنیا برای وی فراهم ساخته و در کامرانی ها و شهوت های خود فرورفته و سرگردان به وادی گمراهی در افتاده است و در مورد منافق زمانی است که برای فرورفتن در شهوات آماده می شود و بهره گیری از خوشی ها و لذّات دنیا را که سبب کشانیده شدن او به وادی گمراهی و تباهی است آغاز می کند و منظور از این که هفتاد پاییز گذشته تا به قعر جهنّم رسیده، مدّت عمر این منافق است که همه آن را صرف بهره برداری از لذّات و شهوات کرده است و مراد از رسیدن او به ته جهنم، رسیدن مرگ وی و روبه رو شدن او با سخت ترین عذاب ها به سبب دست آورد بد و صفات زشتی که از دنیا به همراه آورده است. سپس آن بزرگوار شنوندگان را از تلوّن و رنگارنگ بودن در دین خدا بر حذر می دارد و این سخن کنایه از نفاق آن ها نسبت به یک دیگر می باشد؛ زیرا این صفت موجب تفرقه و پراکندگی اجتماع است ازاین رو فرمود: اجتماع بر حقّی که شما آن را دوست نمی دارید بهتر

ص: 373

است از جدایی بر باطلی که شما آن را دوست می دارید (ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، خطبه176).

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در حکمت 276 دعایی زیبا و پر معنا در پیشگاه خداوند متعال دارد و در این دعا از شرّ نفاق به خدا پناه می برد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ فِی لَامِعَةِ الْعُیونِ عَلَانِیتِی وَتُقَبِّحَ فِیمَا أُبْطِنُ لَکَ سَرِیرَتِی؛ مُحَافِظاً عَلَی رِثَاءِ النَّاسِ مِنْ نَفْسِی بِجَمِیعِ مَا أَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَیهِ مِنِّی، فَأُبْدِی لِلنَّاسِ حُسْنَ ظَاهِرِی وَأُفْضِی إِلَیکَ بِسُوءِ عَمَلِی، تَقَرُّباً إِلَی عِبَادِکَ وَ تَبَاعُداً مِنْ مَرْضَاتِک»؛ «خدایا به تو پناه می برم که ظاهر من در برابر دیده ها نیکو و درونم در آن چه از تو پنهان می دارم، زشت باشد؛ و بخواهم با اعمال و رفتاری که تو از آن آگاهی، توجّه مردم را به خود جلب نمایم و چهره ظاهرم را زیبا نشان داده با اعمال نادرستی که درونم را زشت کرده به سوی تو آیم تا به بندگانت نزدیک و از خشنودی تو دور گردم».

امام علیه السلام نخست عرضه می دارد: «بار پروردگارا! به تو پناه می برم از این که ظاهرم را در چشم ها نیکو جلوه دهی و باطنم را در پیشگاهت زشت سازی». لامِعَةُ الْعُیون به اصطلاح از قبیل اضافه صفت به موصوف و به معنی «عیون لامعه» یعنی چشم های پرنور است؛ یعنی کار من به جایی نرسد که حتی افراد تیزبین مرا خوب پندارند درحالی که در باطن خوب نباشم. در دومین جمله همین معنا را در قالب دیگری آورده، عرضه می دارد: خداوندا چنان نباشم که خوش بینی مردم را نسبت به خودم در آن چه تو از آن آگاهی جلب کنم درحالی که در باطن چنین نباشم و از طریق ریا خود را در صف نیکان معرفی کنم. حضرت در سومین تعبیر، همین معنا را با اشاره به ثمره نامطلوب آن بازگو کرده، عرضه می دارد: «(چنان نباشم) که حُسن ظاهرم را برای مردم آشکار سازم و اعمال بدم را فقط به سوی تو آورم تا به این وسیله به بندگانت نزدیک گردم و از رضا و خشنودی تو دور شوم. روشن است که هدف ریاکاران، جلب توجه مردم و از این طریق، رسیدن به منافع مادی و دنیوی است این یک هدف است، ولی دوری از خداوند هدف نیست بلکه غایت و نتیجه این کار است هرچند

ص: 374

مَجازاً در عبارت بالا به شکل هدف بیان شده است. بدیهی است که این دعا درسی است برای همه مردم نه این که امام علیه السلام چنین باشد بلکه می خواهد به طور غیرمستقیم که در دل ها تأثیر بیش تری دارد نتیجه ریاکاری را برای همگان روشن سازد و آن را خطایی بزرگ معرفی کند که نتیجه آن، دوری از خدا و سرگردانی در وادی شرک و بت پرستی است (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین، حکمت/276).

در آیات قرآن و روایات اسلامی، عمل ریایی به شدت نکوهش شده است. قرآن مجید در آیه 264 سوره بقره می فرماید: {یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالأذَی کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلَی شَیْءٍ مِّمَّا کَسَبُوا وَاللهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ}؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! بخشش های خود را با منّت و آزار، باطل نسازید! همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می کند؛ و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی آورد؛ (کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن، (قشر نازکی از) خاک باشد؛ (و بذرهایی در آن افشانده شود)؛ و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاک ها و بذرها را بشوید) و آن را صاف (و خالی از خاک و بذر) رها کند. آن ها از کاری که انجام داده اند، چیزی به دست نمی آورند؛ و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمی کند».

این آیه نیز تشبیهی را با خود دارد و نمایانگر باطن اشخاصی است که به قصد ریا و تظاهر انفاق می کنند. ظاهر عمل اینان مانند خاک، نرم ولی باطن آن چون سنگ، سفت است که قابلیت نفوذ ندارد. به خاطر سفتی و سختی دل های سنگشان، از انفاق خود بهره ای نمی برند (قرائتی، تفسیر نور، ج 1، ص169).

رسول خدا سلی الله علیه واله در حدیثی از آینده چنین خبر می دهد: «سَیأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ فِیهِ سَرَائِرُهُمْ وَتَحْسُنُ فِیهِ عَلانِیتُهُمْ طَمَعاً فِی الدُّنْیا لا یرِیدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِمْ یکُونُ دِینُهُمْ رِیاءً لا یُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ یَعُمُّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ فَیَدْعُونَهُ دُعَاءَ الْغَرِیقِ فَلا یسْتَجِیبُ لَهُمْ»؛ «زمانی بر مردم فرامی رسد که باطن آن ها زشت و ظاهرشان برای طمع در دنیا زیبا می شود. هرگز پاداش هایی را که نزد

ص: 375

خداست طلب نمی کنند، دینشان ریاسْت و خوف خدا در وجودشان نیست. در آن زمان خدا آن ها را به مجازاتی مبتلا می سازد که حتی اگر مانند دعای غریق (کسی که با تمام وجودش خدا را می خواند) خدا را بخوانند دعایشان مستجاب نمی شود» (حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 1، باب 11، از ابواب مقدّمات عبادات، حدیث 16).

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه 86، ریاکاری را برابر با شرک می داند و می فرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّ یَسِیرَ الرِّیاءِ شِرْکٌ وَ مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَی مَنْسَاةٌ لِلْإِیمَانِ وَمَحْضَرَةٌ لِلشَّیطَان»؛ «و بدانید اندک ریا و خودنمایی (در عبادت و بندگی) شرک است (زیرا هر که در عبادتِ خدا غیری را در نظر گیرد، البتّه او را شریک خدا دانسته) و هم نشینی با هواپرستان (معصیت کاران) باعث فراموشی ایمان و حضور شیطان است».

شخص ریاکار، یک عمل الهی را برای رضای بندگان و تظاهر به نیکی و جلب توجّه آنان انجام می دهد و در حقیقت، به جای این که عزّت را از خدا بخواهد که مصداق واقعی {تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ} (آل عمران/26)؛ «هرکس را بخواهی، عزت می دهی؛ و هر که را بخواهی خوار می کنی»، از بندگان ضعیف و ناتوان می طلبد و این نوعی شرک و دوگانه پرستی است که با «توحید افعالی» در تضاد می باشد. به همین دلیل، در روایات اسلامی آمده است که روز قیامت، شخص ریاکار را به این عناوین مخاطب می سازند و او را صدا می زنند که: «یا کَافِرُ! یا فَاجِرُ! یا غَادِرُ! یا خَاسِرُ! حَبِطَ عَمَلُکَ وَبَطَلَ أَجْرُکَ، فَلاَ خَلاَصَ لَکَ الْیوْمَ، فَالْتَمِسْ أَجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ»؛ «ای کافر! ای فاجر! ای حیله گر! ای زیانکار! عملت نابود شد و اجرت از میان رفت و امروز راه نجاتی برای تو نیست؛ پاداش خود را از کسی بطلب که برای او عمل می کردی»

اضافه بر این، شخص ریاکار به خاطر دوگانگی ظاهر و باطن، در زمره منافقان است و این نفاق سبب می شود که اعمالش بی روح و تُهی از محتوا و بی اثر باشد (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام ، ج 3، ص 538-527).

ص: 376

امام علیه السلام توجّه می دهد که ریای اندک هم شرک است. ریا، در عبادت هرچند اندک باشد، توجّه به غیر خداست و در نیت و طاعت تأثیر می گذارد. تمام عرفا و اهل دل بر این موضوع اتفاق نظر دارند که ریا، هرچند ناچیز است، شرک خفی به حساب می آید (ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، خطبه86).

کلینی در جلد دوم کافی صفحه 293 در حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: «کُلُّ رِیاءٍ شِرْکٌ إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَی النَّاسِ وَمَنْ عَمِلَ لِلَّهِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَی اللَّهِ»؛ «هر ریایی شرک است. هرکس برای مردم کاری انجام بدهد پاداش او بر مردم است و هرکس برای خدا انجام دهد پاداش او بر خداست».

امیر المومنین علی علیه السلام ضمن نکوهش و سقوط کوفیان می فرمایند: «مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا بِاسْمِهِ وَلَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْإِیمَانِ إِلَّا رَسْمَه...» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه192)؛ «از اسلام تنها نام آن بر خود بستید و از ایمان تنها به ظاهر آن بسنده کردید». لذا امام علیه السلام به آن ها می فرماید: «شما دم از اسلام و ایمان می زنید؛ ولی تنها از اسلام نامی بر خود نهاده اید و از ایمان به تشریفاتی بسنده کرده اید. آری! شما شهادتین را بر زبان جاری می کنید و نماز و روزه ای در ظاهر انجام می دهید؛ ولی از اصول تعلیمات اسلام بی خبرید» (همان).

امام علی علیه السلام درحالی که دشمن جسور و غارتگر برای تضعیف روحیه مردم عراق، در هر گوشه و کنار به حملات ایذایی و غافلگیرانه پرداخته بود و غارت آوردن و هجوم ضحاک بن قیس پس از داستان حکمین و پیش از جنگ خوارج نهروان اتفاق افتاده بود؛ چون پس از موضوع حکمیت به معاویه خبر رسید که علی علیه السلام آماده شده و به سوی او روی می آورد، این خبر او را به بیم انداخت و درحالی که لشکرگاهی فراهم آورد از دمشق بیرون آمد و کسانی را به همه نواحی شام گسیل داشت و بر همگان جار زد که بدون تردید علی برای جنگ به سوی شما حرکت کرده است و برای مردم اعلامیه مشترکی نوشت که آن را بر مردم بخوانند و مردم را به جنگ با امیرالمؤمنین فراخوانده بود (مهدوی دامغانی، جلوه تاریخ در

ص: 377

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 255)، در خطبه ای (خطبه29) راه چاره را در یک حرکت قوی و تهاجم همه جانبه می دید و به آماده ساختن مردم مشغول بود، ولی ناتوانی و سستی و ضعفی - که به علل گوناگون بر آن گروه مسلّط شده بود - امکان تشکیل چنین نیرویی را سلب کرده بود و امام علیه السلام چاره ای جز این نداشت که از آخرین حربه برای بسیج این گروه سست و پرادعای کم قدرت استفاده کند و آنان را زیر ضربات شلّاق ملامت قرار دهد، شاید به خود آیند و خطراتی را که از هر سو آن ها را احاطه کرده است با چشم خود ببینند. در نخستین جمله این خطبه امام علیه السلام انگشت روی عامل اصلی این ضعف و زبونی و ذلّت می گذارد و به موشکافی این نکته مهم می پردازد و آن ناهم آهنگی میان گفتار و عمل است که از ضعف اعتقاد باطنی به اهداف والا و آرمان های مقدّس سرچشمه می گیرد. امام آن ها را مخاطب ساخته، چنین می فرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ الْمُجْتَمِعَةُ أبْدَانُهُمْ، اَلْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ»؛ «ای مردمی که بدن هایتان جمع و افکار و خواسته هایتان پراکنده است»! «کَلامُکُم یوهِی الصُّمَّ الصِّلابَ، وَفِعْلُکُمْ یطْمِعُ فِیکُمُ الأَعْدَاءَ...»؛ «سخنان (داغ) شما، سنگ های سخت را درهم می شکند، ولی اعمال (سست) شما، دشمنانتان را به طمع می اندازد! آری، بدبختی و زبونی و ذلّت شما از این جا سرچشمه می گیرد که روحِ وحدت از میان شما رخت بربسته است. شما ظاهراً جمع و متحدید، امّا در باطن تنها و پراکنده. همین امر سبب شده که به جای عمل و کار به لفّاظی و رجزخوانی و سخنان داغ و آتشین بسنده کنید، همان کاری که در هر جامعه ای آشکار شود از درون فرومی ریزد و در مدّتی کوتاه همه سرمایه های خود را از دست می دهد». «تَقُولُونَ فِی الْمَجالِسِ: کَیتَ وَکَیتَ، فَإذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ: حِیدِی حَیادِ»؛ «در مجالس خود، (داد سخن می دهید و رجز می خوانید)، می گویید: چنین و چنان خواهیم کرد، امّا هنگامی که لحظه پیکار با دشمن فرامی رسد، می گویید: ای جنگ! از ما دور شو دور شو».

این گروه همانند منافقان عصر پیامبرند که در سوره احزاب درباره آن ها چنین

ص: 378

می خوانیم: {قَدْ یَعْلَمُ اللهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَالْقائِلینَ لِاِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إلَینا وَلایَأتُونَ الْبَأسَ إلّا قَلیلاً اَشِحَّةً عَلَیکُمْ فَإِذا جَآءَ الْخَوفُ رَأیتَهُمْ یَنْظُرُونَ إلَیکَ تَدُورُ أَعْینُهُمْ کَالَّذِی یَغْشَی عَلَیهِ مِنَ الْمَوتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوفُ سَلَقُوکُمْ بأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أشِحَّةً عَلَی الْخَیرِ أُولئِکَ لَمْ یُؤمِنُوا فَأَحْبَطَ اللهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذالِکَ عَلَی اللّهِ یَسْیراً} (احزاب/18- 19)؛ «خداوند، کسانی را که مردم را از جنگ بازمی داشتند و آن هایی را که به برادران خود می گفتند: به سوی ما آیید (و از معرکه جنگ کناره گیری کنید)! به خوبی می شناسد. آن ها (افرادی ضعیف اند) جز اندکی، پیکار نمی کنند. آن ها در همه چیز نسبت به شما بخیل اند و هنگامی که ترس و وحشتی پیش آید، می بینی آن چنان به تو نگاه می کنند و چشم هایشان در حدقه (بی اختیار) می چرخد که گویی می خواهند قالب تهی کنند، امّا هنگامی که خوف و ترس فرونشست، زبان های تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و غضب بر شما می گشایند (و سهم خود را از غنائم طلبکار می شوند) درحالی که در آن نیز حریص و بخیل اند. آن ها هرگز ایمان نیاورده اند، از این رو خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد و این کار بر خدا آسان است».

امام می افزاید: «شما پیوسته به بهانه های گمراه کننده متوسّل می شوید و تعلّل می ورزید و از من می خواهید که جهاد را به تأخیر اندازم، مانند بدهکاری که (بر اثر سستی و سهل انگاری از ادای دین خویش ناتوان شده) از طلبکار خود پیوسته تمدید و مهلت می خواهد؛ آری، افراد ضعیف و سست عنصر و پُرگو و پر ادّعا، همیشه چنین اند. تمام همّشان در این است که با انواع بهانه ها، از انجام وظایف مهم و سنگین سرپیچی کنند و سستی و زبونی خویش را در پرده ای از عذرهای واهی و گمراه کننده بپوشانند. پیوسته امروز و فردا کنند و فرصت ها را از دست بدهند». درست شبیه همین معنا را در گروهی از منافقان و عافیت طلبان عصر پیامبرصلی الله علیه و اله می بینیم که قرآن درباره آن ها افشاگری کرده، ریشه اصلی درد آن ها را چنین بازگو می کند: {یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مالَکُم إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبیلِ اللهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الآخِرَةِ إِلّا قَلِیلٌ} (توبه/38)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا هنگامی که به شما گفته می شود: به سوی

ص: 379

جهاد در راه خدا، حرکت کنید! بر زمین سنگینی می کنید (و سستی به خرج می دهید) آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟ با این که متاع زندگی دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست» (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص 215-203).

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه 153 انگشت روی پنج گناه کبیره و خطرناک می گذارد و تصریح می کند: هرکس بدون توبه از این گناهان از دنیا برود هیچ عملی از او مقبول نیست و یکی از این صفات نفاق و دو رویی است. «وَ یَلْقَی النَّاسَ بِوَجْهَینِ أَوْ یَمْشِی فِیهِمْ بِلِسَانَینِ؛ اِعْقِلْ ذَلِکَ فَإِنَّ الْمِثْلَ دَلِیلٌ عَلَی شِبْهِه»؛ «با مردم به دو چهره ملاقات کند و یا در میان آنان با دو زبان سخن بگوید. در آن چه گفتم نیک بیندیش که هر مثال را همانند فراوان است». در مورد وصف نفاق و دورویی و دوگویی همین بس که قرآن مجید درباره منافقان می فرماید: {وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ} (بقره/14)؛ «و هنگامی که افراد باایمان را ملاقات می کنند می گویند: ما ایمان آورده ایم (ولی) هنگامی که با شیطان های خود خلوت می کنند می گویند: ما با شماییم ما فقط (آن ها) را مسخره می کنیم».

امام سجاد علیه السلام نیز در این خصوص می فرمایند: «اَلمُنافقُ اِنْ حَدَّثَکَ کَذَّبَکَ واِنْ وَعَدَکَ اَخلَفَکَ وإنِ ائْتَمَنْتَهُ خانَکَ واِنْ خالَفتهُ اِغتابَکَ»؛ «منافق کسی است که هرگاه با تو حرف می زند دروغ می گوید و اگر به تو وعده می دهد خُلف وعده می کند، هر وقت امانت به او سپردی به تو خیانت می نماید و چنان چه با او مخالفت کنی در پشت سر، تو را غیبت می کند» (مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 205).

مبارزه با نفاق در نهج البلاغه

نفاق ازجمله آفاتی محسوب می شود که از ابتدای تاریخ اسلام تاکنون ضربات سختی را به پیکره جامعه اسلامی وارد نموده است و همواره تلاش رهبران و هدایت کنندگان جامعه بر این بوده تا عموم مردم را به شناخت ماهیت پیچیده این سم مهلک دعوت کنند. در

ص: 380

خصوص مبارزه امیرالمؤمنین علی علیه السلام با نفاق ابتدا باید عنوان کرد که ایشان در بیش تر جنگ های زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه واله شرکت کرد و گاه جانش را بر کف گرفته و هدیه به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در بستر او می آرمید و شجاعتش چیزی نیست که قابل انکار باشد و کسی تاکنون بر آن نشده که این فضیلت را منکر شود.ایشان پس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در سه جنگ بزرگ جمل، صفین و نهروان شرکت نمودند که هر سه، جنگ داخلی به حساب می آمد. در جنگ جمل، امیر مؤمنان علیه السلامبه ستیز با یکی از همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله) و تعداد زیادی از صحابه ایشان مانند طلحه و زبیر برخواست. نبرد دوم با استاندار شام، معاویه بود که از طرف عمر و عثمان منصوب شده و حاضر به تمکین از خلیفه مسلمین نبود. کارزار آخر امیر متقیان با حافظان قرآن بود همان ها (خوارج نهروان) که اثر سجده بر پیشانیشان نمایان بود و ابتدا در سپاه امام بودند ولی تعبد به امامشان نداشته و طبق نظر خود مصالح را تشخیص می دادند؛ با این حال، امام علیه السلام جنگ با کفار برای کشورگشایی و توسعه قلمرو مسلمین را ضروری نمی دانست ولی جنگ با نفاق و تزویر و ریا را واجب می شمرد. مشکل ترین مبارزه ها مبارزه با نفاق است. این پیکار از پیکار با کفر به مراتب مشکل تر است؛ زیرا در جنگ با کفر، مبارزه با یک جریان مکشوف و ظاهر و بی پرده است و اما مبارزه با نفاق، در حقیقت مبارزه با کفر مستور است. نفاق دو رو دارد: یک رو ظاهر که اسلام است و مسلمانی و یک رو باطن که کفر است و شیطنت و درک آن برای توده ها و مردم عادی بسیار دشوار و گاهی غیرممکن است و لذا مبارزه با نفاق ها غالباً به شکست برخورده است؛ چون توده ها شعاع درکشان از سرحد ظاهر نمی گذرد و نهفته را روشن نمی سازد و آن قدر بُرد ندارد که تا اعماق باطن ها نفوذ کند (مطهری، مجموعه آثار، ج 16، ص 339).ازجمله نکته های بزرگی که از سیرت علی علیه السلام می آموزیم این است که این چنین مبارزه ای اختصاص به جمعیتی خاص ندارد، بلکه در هر جا که عده ای از مسلمانان و آنان

ص: 381

که در زیّ دین قرارگرفته اند، آلت پیشرفت بیگانگان و پیشبرد اهداف استعماری شدند و استعمارگران برای تضمین منافع خود به آنان تَتَرُّس کردند و آنان را برای خویش سپر گرفتند که مبارزه آنان بدون از بین بردن آن سپرها امکان پذیر نیست، باید ابتدا با سپرها مبارزه کرد و آن ها را از بین برد تا سد راه برطرف گردد و بتوان بر قلب دشمن حمله برد. شاید تحریکات معاویه در خرابکاری خوارج مؤثر بوده و بنابراین آن روز هم معاویه و یا دست کم امثال اشعث بن قیس، عناصر خرابکار و ناراحت، به خوارج تترّس کرده بودند (مطهری، جاذبه و دافعه امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 156).

درمان نفاق

نفاق نیز مانند بسیاری از بیماری های اخلاقی انسان، قابل درمان است، امام علی علیه السلام در خطبه 176، راهکار عملی و نهایی را استفاده از قرآن می داند. «فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکُمْ وَاسْتَعِینُوا بِهِ عَلَی لَأْوَائِکُمْ، فَإِنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکْبَرِ الدَّاءِ وَهُوَ الْکُفْرُ وَالنِّفَاقُ وَالْغَی وَالضَّلَالُ»؛ «از قرآن برای بیماری های خود شفا جویید و از آن برای پیروزی بر مشکلات یاری خواهید، که شفای از بزرگ ترین بیماری ها که کفر و نفاق و تباهی و ضلالت می باشد در قرآن است». علامه جعفری در شرح این خطبه می نویسد: «شفای دردها و چاره بیچارگی ها در قرآن است. شفا از بدترین دردها که کفر و نفاق است و انحراف و گمراهی و چاره جویی برای برطرف کردن مشکل ترین گره که عبارت است از جهل از حکمت وجود آدمی در این دنیا» (علامه جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، خطبه176).

امیر مؤمنان علیه السلام بزرگ ترین دردهای ناشی از جهالت را کفر و نفاق و انحراف نام می برد و سخن خود را که «قرآن شفابخش این دردهاست» تکرار می کند. یکی از بیماری های ناشی از جهالت، نفاق و دورویی است و این با صفت زشت دروغ گویی که مقابل خوی پسندیده راست گویی است، همراه می باشد. هم چنین از لوازم و آثار نفاق غدر و خیانت است، که در برابر صفت وفا قرار دارد. این که امام علیه السلام فرموده است «قرآن شفای

ص: 382

بیماری هاست»، اشاره است به گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه واله که فرموده است: «دل ها مانند آهن زنگار می گیرد»، گفته شد: ای رسول خدا این زنگار با چه چیزی زدوده می شود فرمود: «با تلاوت قرآن و در یاد مرگ بودن» و ما می دانیم که در بسیاری از جاهای قرآن ذکر مرگ آمده است.

افرادی که خمیرمایه وجودشان بر اثر کفر، ظلم و نفاق به شکل دیگری درآمده است، هرجا نور حق را می بینند، به ستیز با آن برمی خیزند و این مقابله و ستیز با حق، بر پلیدی و گمراهی و زیانکاری آن ها می افزاید و روح طغیان و سرکشی را در آن ها تقویت می کند. پس قرآن مایه هدایت گمراهان است اما هدایت کسانی که در جست وجوی حق هستند و با همین انگیزه به سراغ قرآن می آیند، نه افراد متعصب و لجوج که با دیدی منفی به سراغ قرآن می آیند، که مسلماً از آن بهره ای نخواهند برد (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج12، ص237- 238).

نتیجه

امیرالمؤمنین علی علیه السلام نفاق را بزرگ ترین مفسده و رذیله اخلاقی معرفی می کند. ایشان در سرتاسر نهج البلاغه سعی در افشای چهره منافقین دارد و آنان را خطرناک ترین دشمن برای جهان اسلام می داند و نفاق را مسبب فتنه و اختلاف در جامعه دانسته که نارضایتی و ناخشنودی پروردگار را به همراه دارد. دورویی و ریا را برابر شرک معرفی می کند و سستی و کوتاهی ملت ها در مبارزه با باطل را اثر نفوذ نفاق در پیکره ملت ها می داند. حضرت با بیان نشانه هایی از منافقان از مردم می خواهد که آنان را شناخته و راه خود را از آنان جدا کنند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام مبارزه اولی و اصلی را مبارزه با نفاق می داند و قرآن را تنها نسخه شفابخش امراض روحی و اخلاقی ازجمله نفاق، معرفی می کند.

ص: 383

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.

2. ابن میثم، میثم بن علی شرح نهج البلاغه، مترجمان: عارف، محمدصادق؛ حمدی مقدم، قربانعلی؛ عطایی، محمدرضا؛ نوایی یحیی زاده، علی اصغر؛ روحانی، حبیب الله، مشهد؛ آستان قدس رضوی، مؤسسه چاپ و انتشارات، 1370.

3. پایگاه اینترنتی امام علی علیه السلام، نبرد با تزویر اولویت امیر مؤمنان علیه السلام، 1396.

4. جعفری، سید محمدمهدی، پرتوی از نهج البلاغه، تهران، انتشارات وزارت ارشاد، 1380.

5. جوهری، اسماعیل ابن حماد، الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربیة، بیروت، دارالعلم، چاپ سوم، 1404 ق.

6. حر عاملی، وسائل الشیعة، ترجمه: علی افراسیابی، تهران، انتشارات آل البیت، 1372.

7. زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس، بیروت، دار الفکر، 1414 ق.

8. علامه جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، ناشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376.

9. غروی، نهله؛ غروی خوانساری، شهرزاد، نفاق از دیدگاه امیرالمؤمنین، نشریه سفینه، شماره 4، 1394.

10. فراهیدی، خلیل بن أحمد، کتاب العین، قم، نشر هجرت، 1409ق.

11. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق.

12. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران، مرکز انتشارت فرهنگی درس هایی از قرآن، 1383.

13. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق.

14. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ترجمه: حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث، 1384.

15. مسعودی، عبدالهادی، نفاق، دانشنامه امام علی علیه السلام، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1380.

16. مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه امیرالمؤمنین علی علیه السلام، تهران، انتشارات صدرا، 1377.

ص: 384

17. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 16، انتشارات صدرا، 1389.

18. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1353.

19. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، تهران، مکتب اسلام، 1384.

20. مهدوی دامغانی، محمود، جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، تهران نشر نی، 1367.

ص: 385

ص: 386

14- اهداف سلوک عرفانی در تعالیم امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

اشاره

عبداللّه جلالی(1)

ص: 387


1- . دکترای تخصصی تصوف و عرفان اسلامی، jalaly1348@gmail.com

ص: 388

چکیده

هر حرکتی در جهت صیرورت و تحول از قوه به فعل و به سوی غایت و هدف ویژه ای در جریان است. کار سالک حرکت است و هر سلوک عرفانی نیز با اهدافی همراه است. «هدف» آن چیزی است که سیروسلوک را معنی دار می کند و سالک کوشش می کند تا به آن برسد. در تعالیم امام علی علیه السلام نیز به اهداف سلوک اشاره شده است که می توان آن ها را شناسایی کرد و به عنوان چارچوب سلوک عرفانی مطرح نمود. ترسیم این اهداف می تواند به تنظیم نظام سلوک عرفانی اهل بیت علیهم السلام پرتو ببخشد. نتایج یافته ها نشان می دهد که براساس تعالیم آن حضرت، هدف نهایی سالک «قرب» است و «عبودیت»، «تهذیب نفس»، «معرفت نفس» و «معرفت الله» به ترتیب اهداف در طول سلوک را تشکیل می دهند. روش پژوهش در این تحقیق، کیفی و از نوع روش استنباطی و استخراجی است که با مراجعه به منابع روایی و گردآوری داده ها و دسته بندی آن ها، اهداف سلوک را از تعالیم امام علی علیه السلام استخراج کرده ایم.

کلید واژه ها: امام علی علیه السلام، سلوک، اهداف، تعالیم، پایه های سلوک.

مقدمه

اصولاً اسلام به عنوان آخرین و جامع ترین مکتب الهی در بخش های بنیادین نظام فکری و سلوکی، از جمله مبانی، اصول و اهداف، عالی ترین تعالیم را در اختیار بشر نهاده است. حضوری ملموس تر و گسترده تری دارد. نظام سلوکی اسلام در کنار مبانی و اصول بر اهدافی مبتنی است که این اهداف سیروسلوک را معنی دار می کند و همت و عزم سالک را

ص: 389

در جهت رسیدن به آن ها در معرض تحول قرار می دهد. نوع هدف هر متحرک و کوشش کننده، از چگونگی و درجه معرفت او پرده برمی دارد و قدر و منزلت افراد نیز بر همین مبنا ارزیابی می شود که ارزش هر کس چیزی است که آن را نیکو بداند: «قِیمَةُ کُلِّ اِمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، کلمات قصار، ص483).

بررسی اهداف سلوک در تعالیم امام علی علیه السلام که با بیان و عمل خویش، تعالیم فکری و سلوکی اسلام را به منصه ظهور گذاشته اند، هدف اصلی نگارش این پژوهش است که نویسنده تلاش دارد آن ها را از آموزه های علوی استخراج و تبیین کند.

شناخت اهداف سلوک از منظر امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام از آن جهت اهمیت دارد که او بعد از نبی اکرم صلی الله علیه واله به عنوان بزرگ ترین آیت الهی: «مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَةٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی» (کلینی، الکافی، ص207) و راه الهی: «أَشْهَدُ أَنَّکَ سَبِیلُ اللهِ» (عطاردی، مسند امام علی علیه السلام، ص26) و تربیت یافته خداوند است: «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا، وَالنَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا» (عطاردی، مسند امام علی علیه السلام ، ج5، ص41) که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله اطاعت از او را واجب کرده و او را به امر خداوند، به عنوان ولی الهی: «هُوَ الوَلِیُّ بِأَمرِاللّهِ تَعَالَی فَأَطِیعُوهُ وَلاَتُخَالِفُوهُ» (همان، ج2، ص130)، و وارث علم اولین و آخرین معرفی نموده است: «عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِلْمِ النَّبِیّین وَمُستَودِعِ عِلمِ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ» (همان، ص183). که با توجه به عصمت و پاکی او، هر کسی طبق دستور او سلوک کند گمراه نشود: «یَا أیُّهَا النَّاسُ! أَطِیعُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ مَطَهَّرٌ مَعصُومٌ لاَیُضِلُّ وَ لاَیَشقَی» (همان، ص206) و با او هر امر مشکلی آسان گردد: «سَهُلَ بِکَ الْعَسِیرُ» (همان، ص15).

ازاین رو این پژوهش در نظر دارد به پاسخ این سؤال بپردازد که مهم ترین اهداف سلوک در آموزه های امام علی علیه السلام کدامند؟

پیشینه

در زمینه اندیشه های عرفانی امام علی علیه السلام کتاب ها و آثار فراوانی به نگارش درآمده است که در این جا به مهم ترین آن ها اشاره می شود:

ص: 390

- «عرفان در دعاهای مولی الموحدین، امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام »، عباس محبی؛ استاد راهنما: محمد بنی هاشمی؛ استاد مشاور: امیر محمودانوار، پایان نامه کارشناسی ارشد، ادیان و عرفان، تهران، 1384ش.

- «امام علی علیه السلام دانای اسرار الهی»، کاظم محمدی، کرج: نجم کبری، 1396ش.

- «پرتویی از عرفان در افق اندیشه امام علی علیه السلام » مریم بختیار، اهواز: دانشگاه آزاد اسلامی، 1389ش.

- «امام علی علیه السلام و عرفان» عبدالرضا میناگر، قم: شمیم کوثر، 1383ش.

- «علی علیه السلام آینه عرفان»، اصغر ناظم زاده قمی، قم: بوستان کتاب قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1386ش.

- «آموزه های عرفانی از منظر امام علی علیه السلام »، محمدامین صادقی ارزگانی، قم: بوستان کتاب قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1384ش.

- «عرفان امام علی علیه السلام از دیدگاه ابونصر سراج طوسی»، خیاطیان، قدرت الله، مجله: کتاب ماه ادبیات، آبان 1382، شماره 73 (6 صفحه؛ از ص 40- 45).

- «شاخصه های عرفان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه1»، کبیری، زینب، مجله: فرهنگ پژوهش، پاییز 1388، شماره 4 (20 صفحه؛ از ش 177-196).

- «شاخصه های عرفان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه2»، کبیری، زینب، مجله: نامه جامعه، خرداد و تیر 1392، شماره 104 (4 صفحه؛ از ش 30-33).

- «شاخصه های عرفان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه3»، کبیری، زینب، مجله: نامه جامعه، مرداد و شهریور 1392، شماره 105 (6 صفحه؛ از ص 12-17).

- «جلوه هایی از عرفان امام علی علیه السلام »، مهدی زاده، علی، مجله: دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تابستان و پاییز 1381، سال چهل و نهم، شماره 2 و 3 علمی - پژوهشی/ ISC (13 صفحه؛ از ص 517 - 529).

ص: 391

مفهوم شناسی

الف) هدف

هدف به معنای غرض، و خواسته ای است که سالک می خواهد به آن برسد، یعنی رسیدن به آن چه می خواهد و می تواند باشد. هدف در سلوک، آن چیزی است که حرکت انسان را معنی دار می کند و کوشش می کند تا به آن برسد و او را به کمال برساند. هدف دارای جهان بینی است که حکایت از تکیه گاه فکری و فلسفی سالک و طرز تفکر کلی او از خدا، جهان و انسان دارد که مؤید و توجیه کننده هدف او است.

ب) سلوک

سلوک از ماده سلک به معنای راه افتادن است (بستانی و فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی، متن، ص496) که مصدر بوده و در پیمودن راه به کار می رود (ابن منظور، لسان العرب، ج 10، ص443).سلوک در اصطلاح به معنای طی مدارج خاص از سوی سالک راه حق است که او را به مقام وصل و فنا می رساند (سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص475). عرفان عملی به سیر و سلوک، عمل و طریق عرفانی می پردازد و کانون توجه انسان بر اعمال قلبی و باطنی است (یزدان پناه، مبانی عرفان نظری، ص72).

سلوک عرفانی در تعالیم امام علی علیه السلام، علمی است که برای پرورش سالک است تا از مقام شهود: «وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیاءِ نَظَرِهَا إِلَیک، حَتَّی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» (محدث قمی، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه) و حقیقت ایمان: «لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ وَلَکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه179) برخوردار گردد. عرفان عملی ابزار شرح انسان است تا بداند او چیست و کیست ؟ و از کجا آمده و به کجا می رود؟ و چه باید بکند؟ «رَحِمَ اللّهُ اِمْرَءً اَعَدَّ لِنَفْسِه وَاسْتَعَدَّ لِرَمْسِه وَعَلِمَ مِنْ اَیْنَ وَفی اَیْنَ وَاِلی اَیْنَ» (فیض کاشانی، الوافی، ج 1، ص117).

ص: 392

ج) عرفان

عارف در منظر امام علی علیه السلام کسی است که نفس خود را بشناسد و آن را از هرآن چه باعث دوری از حق و هلاکتش می شود آزاد و وارسته سازد: «العارف من عرف نفسه فأعتقها و نزهها عن کلّ مایبعدها ویوبقها» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص49) که به دنبال شناخت نفس است: «مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ» (مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص32) تا با مبارزه: «مَن عَرفَ نَفسَهُ جَاهَدَهَا» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، فصل 78، ح212) و اشتغال به تهذیب و خودسازی: «الاشتِغالُ بتَهذیبِ النَّفسِ أصلَحُ» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، فصل1، ح1366) و با ریاضت شرعی: «الشَّریعَةُ رِیاضَةُ النَّفسِ» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص145) و سلوک عقلی: «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَأَمَاتَ نَفْسَهُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه220) و قلبی: «لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ وَلَکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه179) به انقطاع کامل: «إِلَهِی هَبْ لِی کمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیک» (محدث قمی، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه) دست یابد و با خرق حجاب های مختلف نوری و ظلمانی، خداوند را به صورت شهود قلبی مشاهده کند: «وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیاءِ نَظَرِهَا إِلَیک، حَتَّی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» (همان)، و به نور عزت الهی که بهجت انگیزه ترین حالت سالک است؛ واصل و عارف گردد: «وَاِلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفا» (همان).

د) تعالیم

منظور از تعالیم، پیام ها، دستورها، آموزه ها، گزاره ها، بایدها و نبایدها یی است که از امام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام درباره خطوط کلی سلوک و چگونگی تربیت انسان، در منابع حدیثی شیعه وجود دارد و راهنمای سالک برای رفع حجاب های نفس و نورانیت فطرت است، تا بدان وسیله غایت سلوک، یعنی قرب إلی الله حاصل گردد.

بی تردید، تعالیم امام علی بن ابی طالب علیه السلام برخاسته از کتاب و سنت است: «أنتَ اَلدَّاعِی

ص: 393

إِلَی شَرِیعَتِهِ وَاَلْمَاضِی عَلَی سُنَّتِهِ» (عطاردی، مسند امام علی علیه السلام، ج13، ص102) و همه شئون فردی و اجتماعی سالک را دربرمی گیرد و مجموعه ای از عقاید و برنامه های علمی، عملی و رفتاری است، و تضمین کننده برترین حیات سلوکی برای بشر در همه ادوار تاریخ زندگی است که کمال سالک و سعادت و خیر او در مقام نظر و عمل در پرتو شناخت و عمل به آن تعالیم است.

یافته های تحقیق

تعالیم سلوک علوی، به عنوان شرح حقایق اندیشه ای سلوک قرآن و نبی اعظم(صلی الله علیه و آله)، گنجینه معرفتی را در اختیار می نهد. سالک براساس آن اهداف بلندی را دنبال می کند. این تعالیم که سیروسلوک او را معنی دار می کند، بلکه همت و عزم او را دو صد چندان خواهد نمود. هدف در سلوک آن چیزی است که سالک کوشش می کند تا به آن برسد. هدف هر سالک مبتنی بر جهان بینی اوست که حکایت از تکیه گاه فکری و فلسفی سالک و طرز تفکر کلی او از خدا، جهان و انسان دارد که مؤید و توجیه کننده هدف او است.

جهان بینی توحیدی امام علی علیه السلام به حیات معنوی سالک معنی می دهد و او را در مسیر کمالی ای قرار می دهد که در هیچ حدّ معینی متوقّف نشود و همیشه روبه پیش باشد، زیرا او براساس این جهان بینی که انسان تنها آئینه تمام نمای است که حقیقت وجودی بی نهایت خداوندی در او امکان تجلی بیشترین تجلی را داراست، ازاین رو او نمی تواند از غایت و هدف خلقت خویش غافل گشته و تمام اندیشه اش خوب خوردن باشد، همانند حیوانی که همه همّت او، علف است یا هم چون حیوان یله ای باشد که شغلی جز چریدن و پر کردن شکم ندارد: «الْعَیشِ فَمَا خُلِقْتُ لِیشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا» (صبحی صالح، نهج البلاغه، ص419).

همه اهداف سلوک بر محور قرب خدا دور می زند. تا زمانی که سالک اهل سیر و

ص: 394

سلوک است، طریق رسیدن به روی او گشوده است و مسیر رسیدن به اهداف باز است.

اهداف سلوک

اشاره

در نظام علوی، انسان اصل و جهان تابع اوست: «إِنَّ اَللَّهَ یَقُولُ: عَبْدِی خَلَقْتُ اَلْأَشْیَاءَ لِأَجْلِکَ وَخَلَقْتُکَ لِأَجْلِی» (فیض کاشانی، علم الیقین، ج1، ص381) و ازاین رو تعلق به دنیا و موجودات دنیایی، بلکه تعلق به هرچه غیرخدا، به معنای فراموشی و زیر پاگذاشتن ارزش انسانی انسان است. و براین اساس تنها راه رسیدن به مقام قرب الهی، سیر در مدارج عبودیت است و ازاین رو عبودیت اولین و آخرین هدف سلوک الی الله است که با هدف قرب دو روی یک سکه اند. تزکیه و تهذیب نفس، معرفت، قرب و جنةاللّقاء از اهداف دیگر سلوک به شمار می آید. تقوای الهی و تهذیب نفس مقدمه حصول معرفت است. تقوی و یاد خدا در سالک، مقدمه توجه ویژه خداوند به اوست. تاکید بر نقش یاد خدا در خودیابی و معرفت نفس دلالت دارد و در تعالیم امام علی علیه السلام نیز بر معرفت نفس سفارش مؤکد شده است. در مرتبه سوم «معرفت الله» که با «معرفت نفس» به هم گره بخورد، آن را می توان یکی از اهداف طولی سلوک به حساب آورد، که تقوا و سلوک عملی زمینه ساز این تعلیم الهی است: {وَاتَّقُوا اللهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللهُ} (بقره/282) و علم و معرفت بالله از آثار این تعلیم است. حدیث «مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ، فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ» (مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص32) از معرفت نفس، که خود اثر سلوک و تهذیب نفس است، به عنوان نقش مقدمی برای معرفت الله خبر می دهد. اما از آن جاکه معرفت الله مقدمه حصول قرب الهی و لقای پروردگار است، می توان از این قرب به عنوان هدف نهایی سلوک نام برد. آن چه در این مقدمه گفته شد، اجمالی از اهداف سلوک بود که تفصیل آن به شرح ذیل بیان می گردد.

ص: 395

الف) عبودیت

اولین و در عین حال آخرین هدف سلوک در تعالیم علوی، بندگی و عبودیت است؛ چنان که خدا انبیا را برانگیخت تا به عبودیت خداوند اقرار کنند: «لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِه» (نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 1) و این همان هدفی است که انسان ها به خاطر آن آفریده شده و بر آن سرشته شده اند: {وَمَا خَلَقْت الجن وَ الْانسَ إِلَّا لِیعْبُدُون} (ذاریات/56). از این رو رابطه سالک با خداوند، ارتباط مولا با عبد است؛ و برنامه های سلوکی به صورتی تنظیم شده است که یک طرف آن مولا و طرف دیگر آن عبد قرار دارد.

تنها راه رسیدن به مقام قرب الهی، سیر در مدارج عبودیت است، زیرا بندگان واقعی کسانی هستند که عظمت آفریدگار در نفس هایشان نهادینه شده، پس در نظرشان آن چه غیر از خداست کوچک شمرده می شود: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْینِهِم» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه193، ص304). عبودیت در واقع توجّه به حضرت حقّ و اتیان موجبات قُرب و ترک اسباب بُعد بندگی است. سالک با عبودیت عادی ترین امور زندگی اش را می تواند نردبان قرب به سوی خداوند قرار دهد و موجبات پیشرفت های روحی و معنوی اش را فراهم آورد و در این راه باید خود را به کسب فضایل وادار کند؛ زیرا رذیلت، خواه و ناخواه، فراهم است و طبع انسان به طرف آن گرایش دارد: «أَکْرِهْ نَفْسَکَ عَلَی الْفَضَائِلِ فَإِنَّ الرَّذَائِلَ أَنْتَ مَطْبُوعٌ عَلَیهَا» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص238).

ازاین رو نیل به مقامات سلوک، مسبوق به عبودیت است، تا سالک بتواند در پرتو عبادت، زاد و توشه راه را که تقواست، تحصیل کند تا روزبه روز با انجام دادن واجبات و ترک محرّمات و اطاعت فرامین الهی، زنگارهای غفلت یا معصیت را از دل بزداید و از بهترین بندگان الهی شود: «خَیْرُ اَلنَّاسِ مَنْ... عَصَی هَوَاهُ فِی طَاعَةِ رَبِّهِ» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج3، ص436) و از ثمره عبودیت که نجات از غضب و عذاب الهی و رسیدن به بهشت و خلود و جوار الهی: «جِوارُ اللّهِ مَبْذولٌ لِمَن أطاعَهُ و تَجَنّبَ مُخالَفتَهُ» (همان، ج3،

ص: 396

ص361) در آن برخوردار گردد.

سالکی که دلبسته و عاشق خدا باشد، خداوند با جذبه خود، او را به سوی خود می کشاند که به مقام بندگی خودش مفتخرش نماید و عبد نیز عزت خود را در مقام عبودیت خویش می یابد: «لاَ عِزَّ کَالطَّاعَةِ» (همان، ج6، ص349، ح10456)، که اگر کسی مورد علاقه خدا بود، خداوند طرز عبادت کردن را به او می آموزد: «إذا أحَبَّ اللهُ تَعالی عَبداً ألهَمَهُ العِبَادَةِ» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص199، شماره3940).

هرچه بر عبودیت سالک افزوده شود، به خدا نزدیک تر می شود، زیرا عبودیت، یکی از جلوه های توحیدی و راه رسیدن به مقام ولایت و قرب می باشد. بنابراین، این گونه رابطه بین عبد و مولا باعث فخر برای سالک است، زیرا از خداوند می خواهد همان گونه که خداوند محبوب بنده است، بنده نیز محبوب خداوند قرار گیرد: «إِلَهِی کَفَی لِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَکَفَی بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ، فَاجْعَلْنِی کَمَا تُحِبُّ» (مجلسی، بحارالأنوار، ج74، ص400) و این محبوب شدن باعث می شود که سالک به بندگی او افتخار کند، زیرا هیچ عزّتی بالاتر از عبد محض بودن نیست، و عزت جز از مسیر بندگی به دست نمی آید: «لاَ عِزَّ إلاَّ بِالطَّاعَةِ» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص781).

ب) تزکیه و تهذیب نفس

تزکیه و تهذیب نفس زیربنایی ترین هدف سلوک است. زیرا تنها با پاکسازی باطنی می توان با خداوند ارتباط برقرار کرد. «تزکیه» در لغت به معنای پاک سازی (طریحی، مجمع البحرین، ج1، ص204) و تهذیب به معنای اخلاص ورزیدن (ابن منظور، لسان العرب، ص783) است. در اصطلاح سلوکی تزکیه، پاک کردن درون از رذائل و طرد اخلاق ذمیمه و عادات ناپسند و نیکوکردن ادب، خلق، عمل و علم (سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات

ص: 397

عرفانی، ص274) است.

در تعالیم علوی، شایسته ترین کار، اشتغال نفس به تهذیب است: «الِاشْتِغَالُ بِتَهْذِیبِ النَّفْسِ أَصْلَح» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص72) و راه تهذیب و تزکیه نفس، ریاضت براساس تقوی: «وإِنَّمَا هِی نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی» (عطاردی، مسند امام علی علیه السلام، ج15، ص55) و عمل به شریعت است: «الشَّرِیعَةُ رِیاضَةُ النَّفْس» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص238).

تهذیب روح و تزکیه نفس، زمینه ساز قرب به خداوند و از پله های سکوی پرواز سالک است که تنها از طریق پیروی از شرع مقدس و سنت اولیای الهی: «مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِیائِک» (محدث قمی، مفاتیح الجنان، زیارت امین الله) و اشتغال به تهذیب باطن و تطهیر قلب امکان پذیر است، تا سالک بتواند گام به گام با تهذیب نفس، رعایت تقوا، مراقبه و محاسبه از انوار غیبیه الهیه و تجلّیات قلبیه برخوردار و با جذبه های باطنیه مجذوب عالم غیب گردد (موسوی خمینی، چهل حدیث، ص43).

خداوند متعال خواستار طهارت روح و پاکی قلب سالک است که علل و عوامل آن را نیز فراهم کرده و راه پاک شدن را به روی سالک گشوده تا مهیا و لایق دریافت فیض شود. ازاین رو بهترین بنده در پیشگاه خداوند کسی است که خداوند او را در پرداختن به نفسش یاری نماید: «عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَی نَفْسِه» (عطاردی، مسند امام علی علیه السلام ، ج15، ص244).

تهذیب سالک در گرو شناخت قوای نفسانی و عوامل فجور و تقواست که رسیدن به این هدف بزرگ، با پیراستگی نفس و معرفت عقلی: «لاَیزَکو عِندَ اللَّهِ سُبحَانَهُ إلاّ عَقلٌ عارِفٌ و نَفسٌ عَزُوفٌ» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج6، ص428)، امکان پذیر است که با عقلش حقّ و باطل را شناخته و با نفسی بی رغبت به گناه، خود را تزکیه می کند، زیرا می داند در محضر خداوند است و خداوند او را می بیند: «وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ بِعَینِ الله» (عطاردی، مسند

ص: 398

امام علی علیه السلام، ج5، ص36).

در تعالیم علوی، یکی از مهم ترین و اصلی ترین راه های تهذیب روح و تزکیه نفس، قطع کامل علاقه از غیرخداوند: «إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیکَ وَأَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیاءِ نَظَرِهَا إِلَیکَ» (محدث قمی، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه) و حصر علاقه به خداست که معنای توحید را تشکیل می دهد، یعنی سالک تلاش می کند، جز خدا چیزی را مبداء اثر نداند و از نظر گرایش نیز فقط به او ایمان بیاورد. ازاین رو نتیجه تهذیب روح، برخورداری از توحید و مرحله نهایی آن، نزاهت از ماسوی الله است.

مخالفت و مجاهده با هوی، پایه دینداری سالک: «رَأْسُ الدِّینِ مُخَالَفَةُ الْهَوَی» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص379) و مبارزه با شیطان و مغلوب کردن او با روش مخالفت عملی، سبب تهذیب نفس و راه یابی به درجات قرب الهی خواهد شد: «صَافُّوا الشَّیطَانَ بِالْمُجَاهَدَةِ وَ اغْلِبُوهُ بِالْمُخَالَفَةِ تَزْکُو أَنْفُسُکُمْ وَتغلوا [تَعْلُو] عِنْدَ اللَّهِ دَرَجَاتُکُم» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج6، ص428). چنان که هدف نهایی بعثت رسول خدا صلی الله علیه واله نیز فاصله گرفتن از شرک و بت پرستی و رهایی از اطاعت شیطان و مشغول شدن به بندگی خداوند است: «فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه واله بِالْحَقِّ لِیخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَی عِبَادَتِهِ وَمِنْ طَاعَةِ الشَّیطَانِ إِلَی طَاعَتِه.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص62) و از حقوق الهی، پاسداری از نفس و حفظ آن از گرایش به بدی ها است: «ومن الحق علیک حفظ نفسک.» (عطاردی، مسند امام علی علیه السلام، ج15، ص56). نکته قابل توجه این که تزکیه و تهذیب بدون فضل الهی امکان پذیر نیست و سالک جز از طریق توفیق الهی به آن همه مقامات راه نیابد و به سوی حق رو نیاورد: «مَنْ لَمْ یمِدَّهُ التَّوْفِیقُ لَمْ ینِبْ إِلَی الْحَق» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص477)؛ زیرا توفیق از جذبه ها (و وسائل کشش) پروردگار است: «التّوفیق من جذبات الرّبّ» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص145).

ص: 399

ج) معرفت

اشاره

یکی دیگر از اهداف مهم در تعالیم عرفانی امام علی علیه السلام، دستیابی به معرفت است که قرآن کریم نیز بر آن تاکید دارد، چنان که هدف خداوند از خلقت آسمان ها و زمین، شناخت بیشتر پروردگار است: {اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ یتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَی ءٍ عِلْما} (طلاق/12).

معرفت از ریشه عَرِف به معنای عَلِم (ابن منظور، لسان العرب، ج9، ص237) که به معنای شناخت کامل (بستانی، افرام، فرهنگ ابجدی، ص607)، و دانستن می باشد و در اصطلاح معرفت یعنی شناخت خداوند و اعراض از غیرخداست که سبب حیات دل باشد (سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص721).

در تعالیم علوی، بنیان سلوک بر معرفت استوار است، زیرا معرفت نور قلب: «الْمَعْرِفَةُ نُورُ الْقَلْب» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص145)، و عامل رسیدن به پاکی: «الْمَعْرِفَةُ الْفَوْزُ بِالْقُدْس» (خوانساری، شرح غررالحکم ودررالکلم، ج1، ص146) است و معیار همه کمال ها و کلید همه مقامات است: «قِیمَةُ کُلِّ امرِءٍ مَا یُحسِنُهُ» (عطاردی، مسند امام علی علیه السلام ، ج22، ص268). ازاین رو هیچ کمالی بالاتر از معرفت نیست. چنان که هدف اصلی آفرینش جنّ و انس، معرفت خداوند است، زیرا خدا بندگان خودش را خلق نکرد، جز برای این که او را بشناسند؛ وقتی که او را شناختند، عبادتش خواهند کرد: «مَا خَلَقَ اَلْعِبَادَ إِلاَّ لِیَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ» (صدوق، علل الشّرایع، ج1، ص20).

چشیدن شیرینی معرفت، مورد درخواست سالک از خدواند است: «أَذِقنِی حَلاوَةَ مَعرِفَتِک» (عطاردی، مسند امام علی علیه السلام، ج23، ص287)؛ زیرا اگر سالک شیرینی معرفت الله را درک نکند، از هیچ معرفتی برخوردار نشده است: «وَ لَوْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حَلَاوَةَ مَعْرِفَتِکَ مَا عَرَفْت» (عطاردی، مسند امام علی علیه السلام ، ج17، ص186)؛ بنابراین یکی از اهداف اساسی سالک، معرفت است که منزلت او نیز به معرفت الله وابسته است: «أَذِقنِی حَلاوَةَ مَعرِفَتِک»

ص: 400

(خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص342).

در تعالیم علوی راه معرفت خداوند، معرفت نفس است، زیرا انسان نسبت به نفسش معرفت حضوری دارد و بهترین روش معرفت نفس، خودشناسی فطری و شناخت شهودی و حضوری خویشتن است.

بنابراین در تعالیم علوی، معرفت به دو بخش مهم تقسیم می گردد:

یک - معرفت نفس

همّت سالک به اندازه معرفت اوست. سالک قدم سلوکی را از معرفت، همّت و نیت آغاز می کند و چون توجه این معرفت به نفس است، دچار خسارت و نابودی نگردد: «مَا هَلَکَ امْرُؤٌ عَرَفَ قَدْرَهُ» (عطاردی، مسند امام علی علیه السلام، ج16، ص7).

سالک کوی حق در پرتو معرفت نفس که طلیعه معرفت خداست، چشم دلش باز و صاحب بصیرت می شود. او در این مقام نظر به وجه الله دارد و با چشم دل حقایقی را می بیند که نمی توان با چشم سر آن ها را دید: «لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ وَلَکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص259).سالک از راه خودشناسی به خداشناسی می رسد: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّه» (مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص32). ازاین رو معرفت انفسی از معرفت آفاقی برای سالک سودمندتر است: «الْمَعْرِفَةُ بِالنَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعْرِفَتَین» (تمیمی آمدی، غررالحکم ودررالکلم، ص232)، زیرا کسی که نفس خویش را بشناسد، به منتهی درجه معرفت و علم رسیده است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدِ انْتَهَی إِلَی غَایةِ کُلِ مَعْرِفَةٍ وَعِلْم» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص406). در تعالیم علوی، قیمت هر شخص به معرفت اوست: «قِیمَةُ کُلِّ امرِءٍ مَا یَعلَمُ» (خوانساری، همان، ص342) و قلب ها ظرف معرفت است و بهترین ظرف آن است که وسعت و ظرفیتش برای معرفت بیشتر باشد: «إِنَّ هذهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا» (شریف

ص: 401

رضی، نهج البلاغه، ص496)؛ زیرا هر ظرفی به هر مقدار که در آن ریخته شود، از حجم آن کم گردد، اما ظرف علم پیوسته از راه علم و معرفت آموزی وسعت می یابد: «کُلُّ وِعَاء یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ» (شریف رضی، همان، ص506).

در میان معارفی که بشر کسب می کند، معرفت نفس از اهمیت و اولویت بیشتری برای سالک برخوردار است؛ زیرا نفس و حقیقت وجودی آدمی آئینه ای کامل است که قابلیت تجلی بخشی همه اسماء، بلکه ذات الهی را داراست و از طرف دیگر علم به نفس علمی حضوری است، ازاین رو نزدیک ترین راه خداشناسی، خودشناسی است. زیرا میان شناخت حقیقت نفس و شناخت کنه ذات خداوند ملازمه است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، عَرَفَ رَبَّه» (مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص32) و سالک با معرفت نفس، شهود حق کند.

در تعالیم علوی، خیر سالک در شناخت قدر و ارزش خود است و عارف کسی است که خود را بشناسد و از هر گناه آزاد شود و خود را از هرچه که او را از حقّ دور می کند، منزّه بدارد: «اَلْعَارِفُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا وَنَزِّهْهَا عَنْ کُلِّ مَا یَبعَدُهَا» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص49). سالک اگر با ذکر و فکر به درون خودش توجه کند، و درهای درون به روی او باز شود، و حق را با حقیقت ایمانش مشاهده می نماید و مستقیماً خود را با ذات حق در تماس می بیند و اثر توحید را شهود می نماید و با حقیقت ایمان، حق را شهود قلبی می کند: «لَمْ یرَهُ الْعُیونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعَیانِ وَلَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَان» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص259).

دو - معرفت بالله

انسان با معرفت الهی و فطرت توحیدی خلق شده است: «کَلِمَةُ الإخْلاصِ فَاِنَّهَا الْفِطْرَةُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص164) و حقیقت قلب او با معرفت الله ساخته شده و خداوند آن را بر مدار توحید قرار داده است. ازاین رو معرفتْ، وصف جان انسان است و جان، اصل و حقیقت انسان بوده: «أَصْلُ اَلْإِنْسَانِ لُبُّهُ» (ابن بابویه، التوحید، ص241).

ص: 402

ازاین رو شناخت خدا آغاز دین و کمال معرفت، تصدیق ذات او و کمال تصدیق ذاتش، توحید و اعتقاد به یگانگی او در نظر و عمل و کمال توحید و اعتقاد به یگانگی، اخلاص و کمال اخلاص ورزیدن نسبت به خدا و نفی صفات ممکنات از اوست: «أَوَّلُ اَلدِّینِ مَعْرِفَتُهُ؛ وَکَمَالُ مَعْرِفَتِهِ اَلتَّصْدِیقُ بِهِ؛ وَکَمَالُ اَلتَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ؛ وَکَمَالُ تَوْحِیدِهِ اَلْإِخْلاَصُ لَهُ؛ وَکَمَالُ اَلْإِخْلاَصِ لَهُ نَفْیُ اَلصِّفَاتِ عَنْهُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص40). بدین ترتیب، هدف از خلقت برای خدا، معرفت الله بوده و خداوند کلیدی ترین متعلق معرفت بوده و قلب سالک نیز خاستگاه آن معرفت می باشد. به همین جهت عالی ترین معرفت آن است که به خدای تبارک و تعالی تعلق بگیرد: «مَعرِفةُ اللّهِ سُبحَانَهُ أعلَی المَعارِفِ» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص717) و کسی که به خداوند معرفت پیدا کند، معرفتش کامل شده است: «من عرف الله کملت معرفته» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص207). گرچه ذات خداوند متعال را نمی توان ادراک کرد «لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص40) و کیفیت صفات ذاتی و کنه آن ها نیز قابل شناخت نیست «لَمْ یُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَی تَحْدِیدِ صِفَتِهِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص89)؛ اما معرفت حق به مقدار واجب، دست یافتنی است «وَلَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِه» (شریف رضی، همان) و سالک به اندازه توان و وسعت وجودی خود، می تواند از خدا شناخت داشته باشد. سالک باید بداند که برای معرفت الله به صورت حقیقی حجابی وجود ندارد، بلکه به آدمی برمی گردد، زیرا بین خدا و مخلوقات حجابی نیست، بلکه حجاب های ظلمانی و نورانی که حجاب بین مخلوق و خداست، همه به جهل و برای رسیدن به معرفت کامل خداوند را طالب و رهائی از غیر را درخواست نماید، زیرا نه پرده ای او را از سالک می پوشاند، و نه دری از سالک به روی او بسته شود: «واطْلُبُوا إلَیْهِ واسْتَمْنِحُوهُ فَمَا قَطَعَکُم عَنهُ

ص: 403

حِجابٌ وَلا اغْلِقْ عَنکُم دُونَهُ بَابٌ» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص310).

سالک به معرفت خداوندی تشویق و مامور شده است. اساس معرفت خدا، شهود الهی است و از آن جاکه هدف نهایی سالک قرب الی الله است که به معرفت وابسته است، پس سالکی که از معرفت بیشتری برخوردار است، از قرب بیشتری بهره مند است؛ زیرا از ایمان بهتری برخوردار است: «أَقْرَبُ اَلنَّاسِ مِنَ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ أَحْسَنُهُمْ اِیمَاناً» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص206). بنابراین هرچه سعه وجودی سالک بیشتر و توان دید معنوی اش قوی تر باشد، بهره معرفت توحیدی او افزون تر است. ازاین رو همّت بلند سالک را در عمق معرفت او به خود و خدا باید جست وجو کرد.

رابطه علم و معرفت

در تعالیم علوی از یک طرف ما بین معرفت و علم رابطه است. علم و دانش از بزرگ ترین شرافت سالک: «الْعِلْمُ أَفْضَلُ شَرَف» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص36) و نتیجه اش زایش معرفت است: «الْعِلْمُ لَقَاحُ الْمَعْرِفَة» (همان، ص49). دانش سبب بارورشدن معرفت است: «لِقَاحُ الْمَعْرِفَةِ دِرَاسَةُ الْعِلْم» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص126)؛ چراکه میوه علم، معرفت به خدا است: «ثَمَرَةُ اَلْعِلْمِ مَعْرِفَةُ اَللهِ» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص327) و کسی که خدا را بشناسد، به مقام توحید نائل می شود: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ تَوَحَّد» (تمیمی آمدی، همان). ازاین رو علم نخستین راهنمای سالک، و معرفت نتیجه و پایان نهایی علم است: «الْعِلْمُ أَوَّلُ دَلِیلٍ وَالْمَعْرِفَةُ آخِرُ نِهَایة» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص124).از طرف دیگر علم نیز با عمل در رابطه است، زیرا کمال علم به عمل است: «الْعِلْمُ أَوَّلُ دَلِیلٍ وَالْمَعْرِفَةُ آخِرُ نِهَایة» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج4، ص632) و عمل سالک نیز به اندازه معرفت او بها پیدا می کند؛ چراکه علم به عمل قائم است: «الْعِلْمُ بِالْعَمَل»

ص: 404

(خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج4، ص623) و علم و عمل همراهند و از یکدیگر جدا نشوند. ازاین رو کمال دین در طلب علم و عمل به آن است: «أَیهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَ کَمَالَ الدِّینِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِه» (خوانساری، همان، ص632). علم با ترک عمل دچار آفت شود: «آفَةُ الْعِلْمِ تَرْکُ الْعَمَلِ بِه» (خوانساری، شرح غررالحکم ودررالکلم، ج3، ص108). علمی که مقرون به عمل نشود، نفعی به حال سالک ندارد، بلکه باعث زیادتی وزر و وبال گردد. درحالی که کسی که به علم و دانش خود عمل کند، به آرمان و مراد آخرتی خویش: «مَنْ عَمِلَ بِالْعِلْمِ بَلَغَ بُغْیتَهُ مِنَ الْآخِرَةِ وَ مُرَادَه» (خوانساری، همان) و فضائل زیادی برسد: «یا طَالِبَ الْعِلْمِ إِنَ الْعِلْمَ ذُو فَضَائِلَ کَثِیرَة» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج13، ص14). ازاین رو آن چه اساس زندگی دنیایی را تشکیل می دهد، توجه به حیات علمی و عملی سالک است، زیرا دنیا برای سالک جهل و نادانی است، مگر آن جاکه همراه علم باشد و علم برای او حجت است، غیر از آن چه به آن عمل شود و عمل نیز مبتلا به ریاء است، مگر آن چه با اخلاص همراه باشد و اخلاص نیز با خطراتی همراه است، تا زمانی که توجه کند که چگونه زندگی اش پایان می یابد و از چه عاقبتی برخوردار می گردد: «الدُّنْیا کُلُّهَا جَهْلٌ إِلَّا مَوَاضِعَ الْعِلْمِ وَالْعِلْمُ کُلُّهُ حُجَّةٌ إِلَّا مَا عُمِلَ بِهِ وَالْعَمَلُ کُلُّهُ رِیاءٌ إِلَّا مَا کَانَ مُخْلَصاً وَ الْإِخْلَاصُ عَلَی خَطَرٍ حَتَّی ینْظُرَ الْعَبْدُ بِمَا یخْتَمُ لَه» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج15، ص291).

قرب الهی

اشاره

در نظام علوی، عالی ترین هدف سلوک، قرب الهی است و سایر اهداف در فرعِ تقرّب به خدا مطرح می گردد. چراکه خداوند بندگان خود را به مقام قرب و بارگاه انس خود دعوت و از بندگان اش فراخوان عمومی کرده است. در نظام سلوک عرفان علوی، گوهر انسان قلب او است: «اُصْلُ اَلْإِنْسَانِ لُبُّهُ» (ابن بابویه، التوحید، ص241) و کمال انسان در کمال قلب است و کمال قلب در رسیدن به قرب حق و جوار اوست. به همین جهت تقرب به خدا و شوق رسیدن به او: «إِلَهِی هَبْ لِی قَلْباً یدْنِیهِ مِنْکَ

ص: 405

شَوْقُهُ» (محدث قمی، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه)، هدف نهایی سلوک است که فطرت سالک آن را جویا است و رسیدن به آن هدف عالی جز با کمک راهنمایی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و اوصیای او امکان پذیر نمی باشد. ازاین رو سالک آن را مشتاقانه از خداوند درخواست می کند: «أشْتاقَ إلَی قُرْبِکَ فِی الْمُشْتاقِینَ» (محدث قمی، مفاتیح الجنان، دعای کمیل) تا هم چون مخلصان درگاه الهی از طریق اخلاص به او نزدیک شود: «أدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَ» (محدث قمی، همان).

الف) حقیقت قرب در تعالیم علوی

منظور از قرب به خداوند، حضور قلب، اتصال، پیوند، پرکشیدن روح و رهاکردن تعلّقات و کمال انقطاع از ماسوی الله است: «إِلَهِی هَبْ لِی کمال الانقطاع الیک» (محدث قمی، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه) که رزق روح سالک است، و فلسفه اصلی عبادات نیز قرب به خداوند است، تا سالک از خانه نفس به سوی خداوند مهاجرت کند: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ؛ لِکُلِّ اِمْرِءٍ مَا نَوَی؛ فَمَنْ هَاجَرَ إِلَی اَللَّهِ وَرَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَی اَللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَنْ کان هِجْرَتُهُ لِدُنْیَا یَطْلُبُهَا أَوِ اِمْرَأَةٍ یُزَوِّجُهَا فَهِجْرَتهُ إِلَی مَا هَاجَر» (مجلسی، بحارالأنوار، ج67، ص210).روح آموزه های شریعت که باید سالک آن ها را در زندگی اش اجرا کند، قصد قربت است که سالک را به مقام قرب الهی می رساند: «جِوَارِ اَللَّهِ مَبْذُولٌ لِمَنْ أَطَاعَهُ وَتَجَنُّبُ مُخَالَفَتِهِ» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج3، ص361)؛ زیرا سالکی که به خداوند سبحان نزدیک شود، خدا نزدیکان به خود را به خود نزدیک می سازد: «تَقَرَّبْ إِلَی اَللَّهِ سُبْحَانَهُ فَإِنَّهُ یُزْلِفُ اَلْمُتَقَرِّبِینَ إِلَیْهِ» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج3، ص289). بنابراین حقیقت قرب نزدیک شدن معنوی به خداوند و نوعی عنایت حق و بخشش الهی است که مورد درخواست سالک است: «وَأَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِینِی مِنْ قُرْبِک» (محدث قمی، مفاتیح الجنان، دعای کمیل).

ص: 406

ب) عوامل قرب الهی

در تعالیم علوی، راه های رسیدن به مقام قرب فراوان است. به کار بستن این راه ها وسیله ای برای طیّ طریق عبودیت و رسیدن به همه مقامات و مراتب قرب است.

سالک باید عادی ترین امور زندگی اش و اوقات شب و روزش را نردبان قرب او قرار داده و با یاد او آباد گرداند و به خدمتش واصل گردد تا اعمالش قبول شود و در حال خدمت دائمی بسر برد: «أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَقُدْسِکَ وَأَعْظَمِ صِفَاتِکَ وَأَسْمَائِکَ أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِی مِنَ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَةً وَبِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَه» (همان) و موجبات پیشرفت های روحی و معنوی اش را فراهم آورد، زیرا از کرامت حق به دور است کسی را که به خود نزدیک می کند، دور نماید: «هَیهَاتَ أَنْتَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَیعَ مَنْ رَبَّیتَهُ أَوْ تُبَعِّدَ مَنْ أَدْنَیتَهُ» (همان).

از این رو سالک باید از خداوند بخواهد نصیبی از حال بهترین بندگان در نزد خودش روزی اش نماید و به مخصوص ترین مقام قرب از طریق فضل و بخشش برساند و همه کارهایش با تقرّب به خدا آغاز شود و انجام پذیرد، تا به توحید ناب منتهی شود، زیرا او نزدیکی است که انسان مغرور را از خودش دور نمی کند: «یا قَرِیباً لا یبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِه» (محدث قمی، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه) و او منتهای آرزو و غایت خواسته سالک می باشد:«وَأَنْتَ غَایةُ مَطْلُوبِی وَمُنَای فِی مُنْقَلَبِی وَمَثْوَای»(محدث قمی، مفاتیح الجنان، دعای صباح). او با قدم عبودیت، زودتر به قرب فرایض و قرب نوافل می رسد: «وما تقرّب إلی عبد بشی ء أحبّ إلی ممّا افترضت علیه.» (کلینی، الکافی، ج2، ص352)، عبودیت یعنی سالک هیچ انگیزه ای جز عمل به تکلیف الهی ندارد و هیچ چیزی به اندازه عبادت سالک را به خداوند نزدیک نمی کند: «مَا تَقَرَّبَ مُتَقَرِّبٌ بِمِثْلِ عِبَادَةِ اللهِ» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج6، ص58)، به همین جهت نماز برترین وسیله تقرب به درگاه الهی است: «الصَّلَاةُ أَفْضَلُ الْقُرْبَتَین» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص91) که او را به قرب الهی

ص: 407

بالا می برد، زیرا نردبان و معراج قرب و تعالی روان و پرواز روح سالک به سوی کانون نامرئی هستی است. سالک با سجود، رکوع، خضوع، خشوع و افتادگی در برابر عظمت و بزرگی او: «تَقَرَّبَ إِلَی اَللَّهِ سُبْحَانَهُ بِالسُّجُودِ وَاَلرُّکُوعِ وَاَلْخُضُوعِ لِعَظَمَتِهِ وَاَلْخُشُوع» (تمیمی آمدی، همان، ص334) و خالص گردانیدن نیت، به خداوند سبحان نزدیک می شود و از قرب الهی برخوردار می گردد: «تَقَرَّبَ اَلْعَبْدُ الی اَللَّهِ سُبْحَانَهُ بِإِخْلاَصِ نِیَّتِهِ» (تمیمی آمدی، همان، ص318)؛ زیرا نیت واقعی، رهاکردن تعلّقات است و نزدیک ترین حال سالک به خداوند، حالت سجده است: «وَ أَقْرَبُ مَا یکُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ إِذَا کَانَ فِی السُّجُودِ» (بروجردی، جامع أحادیث الشیعة، ج5، ص225) که اوج قرب می باشد.

در تعالیم امام علی علیه السلام یکی دیگر از وسائلی که در تقرب سالک مؤثر است، درخواست از خدا است. ازاین رو تقرب در واقع مسئلت از خدا و یأس از آن چیزی است که در دست مردم است: «اَلتَّقَرُّبِ إِلَی اَللَّهِ تَعَالَی بِمَسْأَلَتِهِ وَإِلَی اَلنَّاسِ بِتَرْکِهَا» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص53). بنابراین درخواست از خدا محبوب اوست و هیچ چیزی در نزد خدا محبوب تر از آن نیست که از او درخواست شود: «مَا مِنْ شَیْءٍ أَحَبَّ إِلَی اللّهِ سُبحَانَهُ مِن أَن یُسأَل» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج6، ص81). راز محبوبیت درخواست از خداوند، آن است که سؤال، نوعی دعا و عبادت است که سالک را به خدا نزدیک می کند. در تعالیم علوی، رعایت صدق اخلاص، حسن الیقین: «عَلَیکُمْ بِصِدْقِ الْإِخْلَاصِ وَحُسْنِ الْیقِینِ فَإِنَّهُمَا أَفْضَلُ عِبَادَةِ الْمُقَرَّبِین» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج4، ص304)، حق گویی و حق گرایی و رعایت حق در مسائل فردی و جمعی: «أَقْرَبُ الْعِبَادِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی أَقْوَلُهُمْ لِلْحَقِ وَإِنْ کَانَ عَلَیهِ وَأَعْمَلُهُمْ بِالْحَقِ وَإِنْ کَانَ فِیهِ کُرْهُه» (خوانساری، همان، ج2، ص448)، کوچک شمردن دنیا: «وَ کَانَ یعْظِمُهُ فِی عَینِی صِغَرُ الدُّنْیا فِی عَینِه» (شریف رضی، نهج البلاغه،

ص: 408

ص527)، زکات: «إِنَّ اَلزَّکَاةَ جُعِلَتْ مَعَ اَلصَّلاَةِ قُربَاناً لِأهلِ الإسلاَمِ» (کلینی، الکافی، ج5، ص38)، محبت ائمه اطهار علیهم السلام: «أسعَدُ النّاسِ مَن عَرَفَ فَضلَنَا، وَتَقَرَّبَ إلَی اللّهِ بِنَا» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص462)، سلوک عقلی: «یَا عَلِیّ! إذَا تَقَرّبَ النَّاسُ إلَی اللّه بِأنوَاعِ البِرّ، تَقَرّب إلَیهِ أنتَ بِالعَقلِ، تَسبِقَهُم» (ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج2، ص378)، ذکر: «اللَّهُمَّ إنَّی أَتَقَرَّبُ إلَیکَ بِذِکرِکَ» (محدث قمی، مفاتیح الجنان، دعای کمیل)، ایمان احسن: «أَقْرَبُ اَلنَّاسِ مِنَ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ أَحْسَنُهُمْ إِیمَاناً» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص437)، تقوی: «إِنَّ التَّقْوی عِصْمَةٌ لَکَ فی حَیاتِکَ، وَزُلْفی لَکَ بَعْدَ مَماتِکَ...» (خوانساری، همان، ص510)، اطاعت: «مَنْ تَقَرَّبَ إِلَی اَللَّهِ تَعَالَی بِالطَّاعَةِ، أَحْسَنَ لَهُ اَلْحِبَاءَ» (خوانساری، همان، ج5، ص289) و صدقه: «الصّدَقَةُ أفضَلُ القُربِ» (خوانساری، همان، ج1، ص77) از دیگر راه های قرب الهی به شمار می آید که با استفاد از این راه ها سالک می تواند در مراتب بالای قرب الهی صعود کند و مورد موهبت الهی واقع شود.

ج) موانع قرب الهی

در تعالیم علوی به موانع قرب الهی اشاره شده است. این تعالیم هم چون شاخص هایی است که در خط سلوک نصب شده است تا از طرفی مسیر و مقصد را و از طرف دیگر با علامتِ خطر، انحراف ها و آسیب ها را نشان می دهند. سالک باید بداند هر کاری که نزدیک گرداند او را به خدا، دور گرداند او را از آتش جهنّم و هر کاری که دور گرداند او را از خدا، او را به آتش جهنّم نزدیک گرداند و سبب دوری از خداوند می شود: «وَاعلَم أنّ مَا قَرَّبَکَ مَن اللّهِ یُبَاعِدُکَ مِنَ النّار، وَمَا بَاعَدَکَ مِنَ اللَّهِ یُقَرِّبُکَ مِنَ النَّارِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص76). افراط و تفریط: «الْجَاهِلُ إِلَّا مُفْرِطٌ أَوْ مُفَرِّطٌ» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت70)، غفلت: «الغَفْلَةُ ضَلالُ النُّفُوسِ وعُنْوَانُ النّحُوسِ» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص370)، جهل: «المَرْءُ عَدُوُّ ما جَهِلَهُ» (هاشمی خراسانی، شرح صد کلمه قصار، ص131، کلمه نوزدهم)، هوی و هوس: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ» (مجلسی، بحارالأنوار،

ص: 409

ج67، ص64)، شیطان: «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَدَبَّ وَدَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه7) ریا: «لاَ تَعمَل شَیئاً مِنَ الخَیرِ رِیَاءاً» (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج6، ص282)، عجب و خودبینی: «شَرُّ الأمُورِ الرّضَا عَنِ النّفسِ» (مکتبی شیرازی، کلمات علیّه غرّا، ص115)، تکبّر: «اُصول الکفر ثلاثة: الحرص والإستکبار والحسد» (کلینی، الکافی، ج2، ص289) حسادت: «وَلاتَحاسَدُوا فَإنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْایمان کَما تَأْکُلُ النّارُ الْحَطَبَ» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص76)، غضب: «وَاحْذَرِ الْغَضَبَ،فَإِنَّهُ جُنْدٌ عَظِیمٌ مِنْ جُنُودِ إِبْلِیسَ» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 69) از مهم ترین موانع قرب الهی است.

د) آثار قرب الهی

تقرب به خداوند با آثاری همراه است. عبادت موجب تقرّب، و تقرّب موجب محبوبیت نزد خدا و ایجاد قابلیت عنایت خاص الهی و اجابت می شود: «ما یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبادِی بشَیْء أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ... إِنْ دَعانی أَجَبْتُهُ وَإِنْ سَأَلَنی أَعْطَیْتُهُ» (کلینی، الکافی، ج2، ص352). او در سایه اطاعت، وجودش حقانی می گردد.

سالک در سایه عبودیت از قدرت معنوی برخوردار می گردد و می تواند مرآت و آیت حق شده و صاحب کرامت باشد و از مقام ولایت برخوردار می گردد، زیرا اوّلین نتیجه عبودیت، مالکیت نفس و یافتن قدرت معنوی است، که تجلی آن در نماز است که سالک را از فحشاء و منکر بازمی دارد: {إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ} (عنکبوت/45).

کسی که شرایط بندگی را به خوبی به جا آورد، از محدودیت ها رها شده و از آزادی روحی برخوردار می گردد: «مَنْ قَامَ بِشَرَائِطِ الْعُبُودِیةِ أُهِّلَ لِلْعِتْق» (تمیمی آمدی، غررالحکم و درالکلم، ص199، شماره 3940).

نتیجه

از میان صحابه پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تنها علی علیه السلام است که بیان بلیغ او از حقایق عرفانی و

ص: 410

مراحل حیات معنوی دارای ذخایر بیکرانی است که این مسیر را هموار کرده و برای تشنگان این گونه امور معنوی عرضه نموده است.

بررسی اهداف سلوک عرفانی در تعالیم امام علی علیه السلام نشان داد کمال زندگی معنوی منوط به ترسیم اهداف دقیق سلوک است و هرکس هدفی غیر از قرب، معرفت، تهذیب و عبودیت را دنبال کند، به سمت گمراهی و ضلال در حرکت خواهد بود. ازاین رو شناخت اهداف سلوک از منظر امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام از آن جهت اهمیت دارد که او به عنوان بزرگ ترین آیت و راه الهی و تربیت یافته خداوند و نبی گرامی اسلام صلی الله علیه واله است و خداوند اطاعت از او را واجب کرده و او را به عنوان ولی الهی و وارث علم اولین و آخرین معرفی نموده است که هر کسی طبق دستور او سلوک کند، گمراه نشود و با او هر امر مشکلی آسان گردد.

ص: 411

منابع

قرآن کریم، ترجمه: دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

شریف رضی، نهج البلاغة، ترجمه: محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379ش.

1. ابن بابویه، محمدبن علی، التوحید، حسینی، هاشم، قم: جامعه مدرسین، 1398ق.

2. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، مصحح: غفاری، علی اکبر، جامعه مدرسین، قم، 1363ش.

3. ابن فارس، احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغة، مصحح: هارون، عبدالسلام محمد، قم: مکتب الإعلام الإسلامی، 1404ق.

4. ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، ج1و9، بیروت: دار صادر، 1414ق.

5. ابن میثم بحرانی، میثم ابن علی، شرح نهج البلاغه (ابن میثم)، مترجم: سیدمحمدصادق عارف، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1370ش.

6. انصاریان، حسین، عرفان اسلامی (شرح مصباح الشریعة)، محقق: فیض پور، محسن و صابریان، محمدجواد، قم: دار العرفان، 1386ش.

7. آقاجمال خوانساری، محمدبن حسین، شرح آقاجمال خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم، ج1و5و6، حسینی ارموی محدث، جلال الدین، تهران: دانشگاه تهران، 1366ش.

8. بروجردی، سیدحسین، جامع أحادیث الشیعة، تهران: انتشارات فرهنگ سبز، 1386ش.

9. بستانی، فواد افرام، فرهنگ ابجدی، تهران: اسلامی، 1375ش.

10. تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، تصنیف غررالحکم ودررالکلم، مصحح: درایتی، مصطفی، قم: دفتر تبلیغات، 1366ش.

11. تهانوی، محمدعلی بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، مصحح: دحروج، علی، بیروت: مکتبة لبنان ناشرون، 1996م.

12. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، زیرنظر: محمد معین و سید جعفر شهیدی، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377ش.

13. راﻣﭙﻮری، غیاث الدین محمد، غیاث اللغات، ﺑﻪ ﻛﻮﺷﺶ: ﻣﻨﺼﻮر ﺛﺮوت، ﺗﻬﺮان: امیرکبیر 1363ش.

ص: 412

14. سجادی، سیدجعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران: طهوری، 1370ش.

15. سیوطی، عبدالرحمن ابن ابی ابکر، الجامع الصغیر، بیروت: دارالفکر، 1429ق.

16. شمس الدین، محمدمهدی، مطارحات فی الفکر المادی و الفکر الدینی، بیروت: موسسه الدولیه، 1418ق.

17. صفار، محمدبن حسن، بصائرالدّرجات، مصحح: کوچه باغی و محسن بن عباسعلی، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.

18. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، انتشارت کتابفروشی مرتضوی، تهران، چ سوم.

19. عطاردی، عزیزاللّه، مسند امام علی علیه السلام ، تهران: عطارد، 1386ش.

20. قرشی بنابی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1371ش.

21. قرشی بنابی، سیدعلی اکبر، مفردات نهج البلاغه، مصحح: محمدحسن بکائی، تهران: موسسه فرهنگی نشر قبله، 1377ش.

22. قمی، عباس، مفاتیح الجنان، تهران: نشر مبلغان، 1385ش.

23. کلینی، محمدبن یعقوب، أصول الکافی، ترجمه: مصطفوی، تهران: علمیه اسلامیه، 1369ش.

24. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی (الإسلامیة)، مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407ق.

25. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار (بیروت)، مصحح: جمعی از محققان، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1403ق.

26. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368ش.

27. معین، محمد، فرهنگ معین، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1350ش.

28. مکتبی شیرازی، کلمات علیّه غرّا، (شرح منظوم کلمات امیرمومنان علی علیه السلام)، تصحیح و تعلیق: عابدی، محمود، دفتر نشر میراث مکتوب، آینه میراث، تهران – ایران، 1378ش.

29. موسوی خمینی، سید روح الله، چهل حدیث، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدس سره ، 1395ش.

30. ناظم زاده قمی، سیداصغر، جلوه های حکمت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1375ش.

نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل

و مستنبط المسائل، مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام،

ص: 413

1. قم: مؤسسة آل البیت صلی الله علیه واله ، 1408ق.

ص: 414

15- مطالعه تطبیقی «صلح کُل» در ادبیات عرفانی و آموزه های علوی

اشاره

روح اللّه آهنگران(1)

ص: 415


1- . دانش پژوه سطح 4 حوزه علمیه قم؛ R.ahangaran@chmail.ir

ص: 416

چکیده

در این مقال بر آنیم تا به بررسی و نقد صلح کل در ادبیات عرفانی با مطالعه تطبیقی در سیره و اندیشه امیرالمؤمنین علی( علیه السلام) بپردازیم. ناگفته پیداست که امیرالمؤمنین( علیه السلام) در نهج­البلاغه با توجه به جایگاه والای انسان­ها اصالت را به صلح داده و جنگ را امری عرضی و فرعی دانسته است که با پایبندی به چارچوب اخلاقی و انسانی، صدمات ناشی از جنگ به حداقل می­رسد. در اسلام تأکید بر این اصل است که هر آنچه را برای خود می­پسندید، برای دیگران نیز بپسندید. طبق بررسی­های به عمل آمده در هیچ نبردی نیز امیرالمؤمنین( علیه السلام) آغازکننده نبرد نبود. در واقع ایشان بیش از هر کسی از صلح کل و مصالحه استقبال کرده­اند؛ اما صلح و دوستی از اصول اولیۀ تصوف و عرفان نیز هست و از پایه­های مهم ادبیات عرفانی شمرده می­شود. در دوره­های ابتدایی عرفان و در میان فرقه­های ابتدایی این اصل کمتر وجود دارد، اما در سده­های بعدی در تصوف عاشقانه این اندیشه بیشتر آشکار است. بنابراین طبق گزارش ارائه شده، بر آن هستیم تا به روش توصیفی - تحلیلی و به صورت کتابخانه­ای به بررسی صلح کل در ادبیات عرفانی و آراء امیرالمؤمنین( علیه السلام) بپردازیم. یافته های تحقیق نشان می دهد «صلح کُل» به صورت مطلق وجود ندارد و ما در خلقت جهان هستی شاهد واقعیتی به نام شرّ و شرّ گزاف هستیم. دیدگاه و احادیث امیرالمؤمنین( علیه السلام) تا حدود زیادی برای جوامعی که از ابتدای خلقت، شاهد منازعه، اختلاف و نبرد بوده، کاربردی­تر است. بنابراین باید امید داشت که تنها زمانی صلح کل برقرار شود که نظام هستی به دست منجی سپرد شود.

ص: 417

کلیدواژه ها: امیرالمؤمنین( علیه السلام)، ادبیات عرفانی، صلح کل، تسامح، جنگ.

مقدمه

موضوعی مانند عرفان که امری شهودی است و با عقل عادی درک نمی­شود، همواره از دو سو دچار افراط و تفریط، همراه با تعصب و پیش داوری­های دور از منطق شده است. ناگزیر « تسامح و تساهل» که از ارکان عرفان و تصوف است، در فضای معنایی غبارآلود در معرض شدیدترین صدمات قرار گرفته است. از سوی دیگر، متصوفانی بودند که کوشیدند کارهای ناشایست خود را در پشت نقاب تسامح و تساهل مخفی سازند و از این طریق، آگاهانه یا ناآگاهانه ضربه­های سختی بر اندام عرفان و تصوف زدند. هدف از انجام این پژوهش، بررسی امکان وقوع صلح کُل در مبانی اسلامی و شیعی و ادبیات عرفانی است. چنان که در ادامه شاهد خواهیم بود، در ادبیات عرفانی و میان عرفا امکان وقوع صلح کل وجود دارد. عرفا به انسان و کرامت انسانی فارغ از دین، نژاد، مذهب و ... می­نگرند و با این پیش فرض در خود زمینه­های صلح کل و تسامح را در میان همه­ انسان­ها و جهانیان ایجاد می کنند. اما در شرع اسلام و در رأس آن، شرع اهل تسنن و تا حدودی نیز شیعه این امکان وجود ندارد؛ چراکه قرآن کریم دین بر حق را اسلام می­داند و با این پیش فرض امکان تکثرتگرایی و صلح کل بسیار سخت خواهد شد. بنابراین در دین اسلام اصالت را به دین اسلام می­دهند و به انسان با توجه به عملکرد، دین، مذهب، گناهان صغیره و کبیره و ... آن می­نگرند. در واقع در عرفان ظرفیت رشد و ایجاد صلح کل، کثرت­گرایی و شمول­گرایی وجود دارد و در اسلام و تشیع این مهم صورت نگرفته است. بنابراین، سؤالات پژوهش از این قرار است:

1. صلح کل در ادبیات عرفانی با مطالعه تطبیقی در سیره و اندیشه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) چگونه است؟

2. ارتباط جبرگرایی با صلح کل چگونه است؟

ص: 418

3. ارتباط تساهل و مدارا از نگاه صوفیه و امیرالمؤمنین( علیه السلام) چگونه است؟

4. چه نقدهایی بر صلح در ادبیات عرفانی وارد است؟

روش ارائه مباحث پژوهش، توصیفی - تحلیلی است؛ به این معنا که نویسنده در این پژوهش، ضمن توضیح و توصیف مباحث، به طرح نقاط مبهم و مجمل و احتمالاً پرسش هایی برای تکمیل مباحث می­پردازد. شیوه گردآوری داده­ها و اطلاعات، کتابخانه­ای می­باشد. گفتنی است در این پژوهش مبانی مهم در زمینه صلح کُل در نهج­البلاغه و ادبیات عرفانی مورد بررسی قرار گرفته و در پی تحلیل واقعیت های موجود در نظریه هاست. بنابراین، اشاره به جنبه های عینی و نتایج و پیامدهای عملی و واقعی نظریه ها - که البته در جای خود اهمیت دارد - در حیطه پژوهش حاضر نیست و این تحقیق صرفاً به تبیین، توصیف، تحلیل و مقایسه نظری­های عرفانی و اسلامی می­پردازد و تفاوت­ها و اشتراک­های آن­ها را از منظر پژوهشگری بی طرف بیان می­کند.

با توجه به اهمیت و جایگاه صلح کُل در عرفان و تصوف و همچنین شرع اسلام، آثار عرفانی بسیاری به نظم و نثر پدید آمده است و کتاب­هایی در زمینۀ شناخت عرفان و تصوف و بررسی و تفسیر نهج­البلاغه نوشته شده و پژوهش­های مفیدی صورت گرفته و ویژگی­های مختلف این شیوه فکری و معنوی بررسی شده است؛ اما در مورد «صلح کُل» به خصوص پژوهش مستقلی صورت نگرفته است. بنابراین هم نوآوری این پژوهش مشخص می­شود و هم محدودیت­های موجود بر سر راه پژوهشگر روشن می­گردد. نبود یک منبع مستقل در زمینه­ صلح کل در ادبیات اسلامی شیعه و عرفانی، اولین محدودیت موجود به شمار می­رود.

در تاریخ بشر، براساس نیاز به رشد و پیشرفت در ابعاد مختلف فردی و اجتماعی و گسترده شدن نیازهای انسان، افراد در همه جای دنیا نسبت به معیارهای رفتار جمعی و اصول اخلاقی موجود در جامعه و ایجاد صلح و اخلاق جهانی در دنیا، هم توانی داشته­اند.

ص: 419

به بیان دیگر: حیات ایمن و روبه رشد و تعالی برای انسان­ها همواره مستلزم رفتار اجتماعی صلح آمیز بوده و براساس پیروی از هنجارهای اجتماعی و اصول اخلاقی، محقق شده است. بنابراین، در طول تاریخ زندگی اجتماعی انسان­ها، همواره افرادی بوده­اند که به دلایل گوناگون هنجارها و قوانین اجتماعی را نادیده گرفته و برخلاف مشی عمومی، جنگ و نزاع به راه انداخته­اند. از آن جا که حیات اجتماعی بشر اساسا بر مبنای صلح کل و مسالمت ممکن می­شود که در سایۀ آن بتوان به زندگی در کنار همنوعان ادامه داد، جنگ، برای آحاد جامعه، هزینه­هایی سنگین در پی دارد؛ به خصوص با نگاهی به رویدادهای عصر حاضر و نیز با مرور تاریخ پر فراز و نشیب بشری، به نظر می­رسد همواره افرادی هستند که حاضرند حتی به قیمت زندگی دیگران، ملاک­ها، و معیارهایی را که جامعه معین ساخته است، زیر پا بگذارند و جامعه را دچار اختلال و نابسامانی نمایند. برای مقابله با چنین وضعیتی، از دیرباز مطالعاتی صورت گرفته و نظریه­های متفاوت و گاه متعارضی در باب جنگ و صلح مطرح شده است. آنچه در این جا می­توان به آن اشاره کرد، این است که به اذعان اکثر نظریه­پردازان، سخنی قطعی و جامع در این مورد بیان نشده و هرکس به نوعی، علل و عوامل پدید آورنده جنگ و صلح را بر پایه دانش و افق فکری خویش بیان کرده است. ازاین رو بعید نیست که ریشه اصلی این نقصان در فهم و تحلیل موضوع نزاع و صلح، در نوع نگاه افراد به حقیقت انسان و شناخت قابلیت­ها و توانایی­های او باشد (طوسی، واکاوی مؤلفه­های صلح آفرینی در نهج البلاغه، ص10).

در این پژوهش بر آنیم که به بررسی صلح کل و نقد آن در ادبیات عرفانی با تأکید بر آراء مولای متقیان علی( علیه السلام) بپردازیم (آشوری، بررسی تسامح و تساهل در عرفان اسلامی، ص12).

ص: 420

تسامح، تساهل و صلح کُل در ادبیات عرفانی

صلح و دوستی از اصول اولیۀ تصوف است. احترام به مذاهب و فرهنگ­های مختلف، ناشی از نگاه عرفا به انسان است. آنان به پوچی اختلافات ظاهری و توجه به اتحاد موجود در این به ظاهر کثرت اذعان داشتنه­اند. عارفان می­دانستند که به تعداد و تنوع شخصیت­های آدمیان تجربه­های دینی وجود دارد. هر کس درکی از خداوند دارد و خداوند بر هر کس به نحوی تجلی می­کند و همۀ این تجلیات محترم است.

پیش چشمت داشتی آینۀ کبود زان سبب عالم کبودت می­نمود

گرنه کوری این کبودی دان ز خویش خویش را بدگو مگو کس را تو بیش

(مولوی، مثنوی معنوی، ج1، ص155)

نقدی بر عرفا در این جا وارد است که این دیدگاه آنها مخالف دیدگاه شرع اسلام و قرآن کریم است. خداوند پیامبران، اهل بیت(علیهم السلام) و قرآن کریم را نازل فرمود تا بیم دهنده و هشداردهنده باشند؛ راه درست و شناخت صحیح را به ما نشان دهند؛ در مسائل اصلی اصول دین چون توحید و خداشناسی اصلا جای منازعه، اختلاف و تشتّت آراء نیست؛ چراکه ما نص صریح قرآن را ملاک قرار می­دهیم که به صورت خاص به این مهم پرداخته است. بنابراین اگر هر کسی که درکی از خداوند دارد و این درک ملاک و معیار درست تلقی شود، پس ضرورت ارسال پیامبران و قرآن کریم چیست؟ پیروان مکتب عرفان بیش از هرچیز عشق، شفقت بر خلق، آزادگی، حقیقت جویی و بلندنظری را می­آموزند. تربیت شدگان سلوک عرفانی، به همۀ مخلوقات عشق می­ورزند و کسی را به چشم حقارت نمی­نگرند. خدایی که عارفان به انسان­ها معرفی می کنند، خدایی است که رحمتش بر غضبش پیشی دارد. این نرم خویی آنها در آثار و ادبیاتشان چون شعر نقل شده در سطور بالا نماین است.

عارفان از جمله جاذبان دین هستند. تصوف و عرفان برای ایشان در حکم باب امید به

ص: 421

خدا و دین اوست. دریاصفتی تصوف و دریادلی عارفان همیشه اسباب جذب بسیاری از صاحبان دل به آراء و ادبیات آنها بوده است. عارفان اسباب آشتی با خدایند و چنان با خلق می­آمیزند که ایشان را به معاد و آخرت امیدوار می­سازد. نقدی که براین دیدگاه وارد است این است که عارفان خود را جاذبان و هدایت یافتگان تلقی می­کنند؛ در حالی که طبق اعتقاد دینی اسلام، انبیاء و اهل بیت(علیهم السلام) جزء جاذبان، سالکان و راهنمایان دینی ما هستند که مسیر هدایت را رفته­اند و آن را با آموزه­های دینی و علمی خویش به ما می­آموزند. خدایی که آنان ترسیم می­کنند، خدایی است که رحمتش بر غضبش سبقت گرفته و دامنۀ فیوضاتش بر بشر با هر نوع آیین و نژاد و زبانی گسترده و نازل است. خدای عارفان، خدایی است که به خلقش مهر می­ورزد و میل به کمال ایشان دارد. آنان با این که در حکم ولیّ­خدا در جامعه حضور دارند، اما هیچ­گاه خویش را قیم مردم نمی­انگارند و در خویش فضل و برتری نسبت به دیگران نمی­بینند (محمدی وایقانی، علاءالدوله سمنانی، ص1).

ذکر این نکته بدیهی است که تساهل و تسامح از اجزای جدایی ناپذیر و بلکه جزو ماهیت عرفان و ادبیات عرفانی است. جوهرۀ تصوف و عرفان، آسان­گیری و تسامح است. عرفان در وهلۀ اول عشق و گذشت نسبت به بندگان خدا را به پیروان خویش می­آموزد. روح تصوف آسان­گیری و گذشت است، و احترام به انسانیت سخت با آن دمساز است و عقیده و مسلک حقیقی را خاص خود نمی­داند؛ بلکه هر آیینی را شامل قسمتی از حقیقت می­داند. بنابراین با گسترش این مهم در پی آن بوده­اند که صلح کل و جهانی را در میان همه­ جهانیان طنین انداز کنند. «اگر به خرابات شود آن که دوست و مرید وی باشد، گوید راه ملامت می­رود تا خود را از چشم مردمان بیافکند» (غزالی، المنقذمن الضلال ، ص356).این آسان گیری و روحیۀ تأویل امور باعث شده تا عارفان حتی در مورد فرعون و ابلیس نیز عذر آورده و آنان را سزاور رحمت الهی بدانند: «صوفیان از آوردن عذر و بهانه­هایی حتی

ص: 422

بابت سرکشی شیطان و فرعون هم کوتاه نیامدند». درست است که مدت­ها قبل از صوفیه، فرقه­های مختلفی مانند خوارج، مرجئه و معتزله در باب ایمان شیطان و فرعون بحث کرده بودند، اما صوفیان گاه تا آن جا پیش می­رفتند که نسبت به آنها، اگر نه ستایش، دست کماظهار همدردی می­کردند!

بنابراین نقدی که بر آنها وارد است، این می­تواند باشد که عرفا خلاف دیدگاه اسلام و قرآن کریم نظر داشته­اند؛ چراکه طبق قوانین اسلام بخشیدن برخی گناهان چون حق­الناس و گناهان کبیره­ای که چون ابلیس برآن توبه نشود، بخشیدنی نیست. لذا صوفیان با آوردن برخی عذرها و تبصره­هایی که خلاف دستورات قرآن و اسلام است، تا حدودی مخالف دستورات و موازین الهی عمل کرده­اند.

بنابراین نه تنها مشاجرۀ فرعون با موسی از دید جلال­الدین مولانا، بر سر ظاهر و رنگ بود، بلکه ابن­عربی تا آن جا پیش رفت که فرعون را یکی از اولیای الهی خواند! (زرین کوب، تصوف ایرانی از منظر تاریخی آن، ص94).

چون که بی­رنگی اسیر رنگ شد موسیی با موسیی در جنگ شد

چون به بی­رنگی رسی کان راستی موسی و فرعون دارند آشتی

(مولوی، مثنوی معنوی، ج1، ص206).

احترام به مذاهب دیگر در ادبیات عرفانی

از آن جا که آزاد اندیشی از ویژگی­های عارفان است، تعصبات مذهبی و انحصارطلبی­های فرقه­یی در باور آن ها جایی ندارد و هیچ دین و آیینی را مورد نکوهش قرار نمی­دهند: «همین آزادمنشی تصوف و ادبیات عرفانی بوده است که در نظر صوفیه، گبر، ترسا، یهود، مسلمان و حتی بت­پرست یکسان­اند (نفیسی، سرچشمه تصوف در ایران، ص50). به ویژه در فرهنگ پربار تصوف ایرانی و ادبیات عرفانی که جوهرۀ تسامح و تساهل در آن انباشته است، و با همه انسان­ها سر آشتی و مهر دارد.

ص: 423

«عرفان و ادبیات عرفای ایرانی دارای آرمان انسان­سازی و انسان سالاری است که بشریت به همۀ تلاش و کوشش همه جانبۀ خود در ایجاد مکتب­ها و فرقه­ها و مذهب­ها نتوانسته است به پایۀ والای گستردۀ آن پی ببرد و با تشکیل سازمان­های مختلف خیریۀ جهانی و همگانی حتی توفیق روش عالی انسانی خانقاه کوچک شیخ ابوالحسن خرقانی عارف بلندنظر ایرانی را که در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری در حاشیۀ کویر کوشش در خرقان بسطام می­زیسته، نداشته است. وی هزار سال قبل بر بالای سر در خانقاه خود نوشته است: «هرکس در این سرای درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید؛ چه آن کس که به درگاه خدا به جان ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان ارزد» (حقیقت، تاریخ عرفان و عرفان ایرانی، ص12).

از نظرگاه است ای مغز وجود اختلاف مؤمن و گبر و یهود

(مولوی، مثنوی معنوی،ج3، ص63).

دیدگاه اسلام مبنی برآن است که تضارب آراء وجود دارد و طبق روایات و آیات قرآن کریم انسان­ها در نژاد، رنگ، مذهب و .. متفاوت آفریده شده اند. این به بدان معناست که تفاوت افراد و اختلافات ظاهری و اعتقادی آنها باعث برتری و ترجیح فردی بر دیگری نیست. طبق احادیت و روایات و نص صریح آیه قرآن کریم برترین شما «باتقواترین» شماست و این اختلاف رنگ و نژاد باعث برتری نیست.

نقدی که بر این دیدگاه وجود دارد، این است که این دیدگاه صوفیان با عملکردشان تاحدودی در تناقض است. اگر عرفا اعتقادی به آزاداندیشی دینی داشتند، قطب صوفیه و مبانی نظری و عملی سیروسلوک عرفانی خلاف آن را بیان می­کند. بنابراین در مقایسه این دیدگاه با اصل عملکرد آنها تناقضی نهفته است.

اصل محبت و عشق ورزیدن به همگان در ادبیات عرفانی

عشق و محبت در تمام نگرش عرفا نقش اساسی دارد. عشق خداوندی به انسان را هم

ص: 424

نشانۀ این دانسته­اند که خداوند هرگز نظر خود را از انسان­ها برنگرفته است. تربیت شدگان سلوک عرفانی همه را دوست دارند و با همه مهربانند. خطابخش و عذرپذیرند؛ چراکه عشق و محبت به خلق خدا، عناصر اصلی عرفان را تشکیل می­دهند. در ادبیات عرفانی ابوسعیدابوالخیر آمده است:

گر ز آن که هزار کعبه آباد کنی به ز آن نبود که خاطری شاد کنی

گر بنده کنی به لطف آزادی را بهتر که هزار بنده آزاد کنی

(امیری اسکتی، گنجینه رباعی­های عرفانی، ص180).

ابوسعید نیز از میان همۀ راه­ها به سوی خدا، راحت رسانیدن به خلق را نزدیک­ترین راه می­داند (منور، اسرار التوحید، ص90). در بینش عرفا محبت نسبت به مخلوقات، ناشی از عمق معرفت است. معرفت افزایندۀ حس رأفت و عشق در انسان است و از کوته نظری و تعصبات شخصی می­کاهد.

این محبت هم نتیجۀ دانش است کی گزافه بر چنین تختی نشست؟

(مولوی، مثنوی معنوی، ج2، ص72).

بررسی صلح کُل در ادبیات عرفانی

در ابتدای بحث صلح کُل برای روشن شدن نگاه عرفا و استقبال اهل تصوف از مصالحه و صلح، به ذکر ابیاتی از ادهم عزلتی خلخالی می­پردازیم:

صلح کُل کردیم با خیل بشر تو به ما بد می­کن و نیکی نگر

صلح کُل کردیم حشری با جمیع کائنات بدچو خود بودیم با خود طرح جنگ انداختیم

(خلخالی، مشرق التوحید، ص58)

عارف عمیقا خود را با عالم هستی در وحدت مشاهده می­کند و در صلح و آرامشی مطلق با این

ص: 425

وحدت به سر می­برد. در تذکره­الاولیاء آمده است:

«حاتم اصم مریدان را گفتی: هرکه از شما روز قیامت شفیع نبود اهل دوزخ را، او از مریدان من نبود. این سخن با بایزید گفتند. بایزید گفت: من می­گویم که مرید من آن است که بر کنارۀ دوزخ بایستند و هر که را به دوزخ برند، دست او بگیرد و به بهشت فرستد و به جای او به دوزخ رود» (عطار، تذکرةالاولیاء، ص181).

«کافر و مؤمن هر دو مسبح­اند؛ زیرا حق تعالی خبر داده است که هرکه راه راست می­رود و راستی می­ورزد و متابعت شریعت و طریقت انبیاء و اولیاء کند او را چنین خوشی­ها و روشنایی­ها و زندگی­ها پدید آید و چون به عکس آن کند، چنین تاریکی­ها و خوف­ها و چاه­ها و بلاها پیش آید. هر دو چون این می­ورزند، و آنچه حق تعالی وعده داده است، لایزید و لاینقص راست می­آید و ظاهر می­گردد، پس هر دو مسبح حق باشند» (مولوی، فیه مافیه، ص289).

بررسی صلح کُل در آراء امیرالمؤمنین ( علیه السلام )

اشاره

یکی از مسائل مورد ابتلای بشر در تمام ادوار تاریخ، مسئله جنگ و صلح کُل است. برای فهم این موضوع که آیا از نگاه امیرالمؤمنین( علیه السلام) در نهج البلاغه به عنوان نخبه دینی، اصل بر جنگ استوار است یا صلح کُل، ابتدا لازم است که نگاه ایشان به انسان واکاوی شود که در این راستا توجه به کرامت انسانی در اصالت دادن به صلح حائز اهمیت است؛ زیرا در میان این جنگ، انسان­هایی بسیاری قتل عام می­شوند.

بنابراین اگر انسان­ها و جانشان در نزد ایشان از قداست برخوردار باشد اصالت صلح کل در دیدگاه ایشان تأیید می­گردد. امیرالمؤمنین( علیه السلام ) با تأکید بر کرامت انسانی در نهج البلاغه پیوسته همه انسان­ها را به پرهیز جنگ فرا می­خواند و سیرۀ ایشان براین بود که نیروهای نظامی لازم است به هشیاری تمام پایبند به موازین اخلاقی از قبیل آغازگر نبودن جنگ، روش مذاکره و اقناع دشمن و عدم استفاده از روش­های ناجوانمردانه باشند (طوسی،

ص: 426

واکاوی مؤلفه­های صلح آفرینی در نهج البلاغه، ص99).

الف) اصالت صلح از نگاه امیرالمؤمنین( علیه السلام)

این امری بدیهی است که صلح موجب امنیت و آرامش جامعه و جنگ عامل قتل و غارت و برهم خوردن نظم و امنیت، هدر رفتن نیروها و فلج شدن اقتصاد می­باشد. به همین دلیل بین دو گزینه جنگ و صلح، اصالت با صلح کُل است:

«وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا ۚ وَالصُّلْحُ خَیْرٌ ۗ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ ۚ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا» (نساء/128)؛ و اگر زنی بیم داشت که شوهرش با وی مخالفت و بد سلوکی کند یا از او دوری گزیند، باکی نیست که هر دو تن به گونه ای به راه صلح و سازش بازآیند، که صلح به هر حال بهتر است، و نفوس را بخل و حرص فرا گرفته، و اگر (درباره یکدیگر) نیکویی کرده و پرهیزکار باشید، خدا به هر چه کنید آگاه است.

این یک قاعده کلی است؛ هرچند که در مورد صلح و صفای زن و شوهر ذکر شده است؛ چنان که در سورۀ مائده هم به این قاعده اشاره شده است:

«مِنْ أَجْلِ ذَٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَیٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» (مائده/32)؛ بدین سبب بر بنی اسرائیل حکم نمودیم که هر کس نفسی را بدون حق و یا بی آن که فساد و فتنه ای در زمین کرده، بکشد مثل آن باشد که همه مردم را کشته، و هر کس نفسی را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد)، مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده. و هر آینه رسولان ما به سوی آنان با معجزات روشن آمدند، سپس بسیاری از مردم بعد از آمدن رسولان باز روی زمین بنای فساد و سرکشی را گذاشتند.

این حکم در این آیه، مختص بنی­اسرائیل نیست؛ بلکه بر ماقبل بنی اسرائیل و بعد از آن

ص: 427

نیز حاکم است. مصدر مؤکد «صلحا» و به دنبال آن، جمله مستقل « اصلح خیر» نشان اهمیت سازش است. ترغیب به صلح، به صورت تأکیدهای ادبی، مانند آوردن مفعول مطلق تأکیدی «صلحا» و نیز اسم ظاهر (مصدر یا صفت مشبه) «الصلح» با امکان اکتفا به ضمیر، نشان اهتمام اسلام به صلح است. باید توجه داشت صلح گاهی بعد از وقوع حادثه و نزاع است و زمانی قبل از آن.

البته صلح قبل از نزاع کارآمدتر است؛ همان گونه که آنچه در این آیه مطرح شده، صلح کُل قبل از نزاع است؛ یعنی بکوشید حادثه­ای تلخ و نزاع رخ ندهد، چون دفع هر ضرری آسان تر از رفع آن است. اگر سازش و آشتی به شرطی که بخردانه باشد، خیر است، پس معلوم می­شود که جنگ افروزی شرّ است. تفسیر خیر و شرّ از دیدگاه امیرالمؤمنین( علیه السلام) این است که هرچه مایۀ تکامل بشر و سوق او به طرف خدا شود، خیر و هرچه باعث تنزل، انحطاط و دوری از خدا شود شرّ محسوب می­شود. بنابراین هر کمالی خیر و هر عدم کمالی شرّ است: «حرمت مسلمان را از هر حرمتی برتر داشته، حقوق مسلمانان را به اخلاص و یکتاپرستی پیوند داده. پس مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند، مگر پای حق در میان باشد که گزند بر مسلمان جز در موردی که واجب باشد، روا نیست. سبقت گیرید به واقعه ای که همگان را در برگیرد و یک یک شما را از آن چاره نیست، یعنی مرگ. مردم پیش روی شمایند و به عیان مرگشان را می بینید و مرگ از قفایتان شما را می خواند. سبکبار شوید تا برسید. آنان که پیشتر رفته اند، در انتظار از پس آمدگانند. از خدا بترسید، در حق بندگانش و بلادش؛ زیرا شما مسئول هستید حتی در برابر زمین ها و ستوران. خدا را فرمان برید و سر از فرمان او برمتابید. خیر را هر جای که دیدید، برگیرید و شرّ را هر جای که دیدید، از آن اعراض کنید» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه/166).

چنین برداشت می­شود که اگر رقیب اعم از این که فرد باشد یا جمع، آماده صلح است،

ص: 428

نباید جنگ طلب بود؛ زیرا با توجه به سخن فوق، جنگ شرّ است و در نگاه امیرالمؤمنین( علیه السلام) شرّ باعث تنزل، انحطاط و دوری از خدا می­شود. می­توان گفت: امیرالمؤمنین( علیه السلام) با استدلال بر این که زمامدار به هنگام جنگ تمام فکرش متوجه برنامه­های آن می­شود و در مقابل، با برقراری صلح از این افکار آزاردهنده راحت می­گردد و می­تواند به تمشیت سایر امور بپردازد، سه بخش لشکر، زمامداری و مردم به سامان می­رسند، بر صلح تأکید فرموده­اند.امیرالمؤمنین( علیه السلام) در وصیتنامه خویش به فرزندان، بستگان و همه نسل­ها به ویژه به حسنین(علیهماالسلام) فرموده­اند: «شما را به ترس از خدا وصیت می کنم و وصیت می کنم که در طلب دنیا مباشید، هرچند دنیا شما را طلب کند. بر هرچه دنیایی است، و آن را به دست نمی آورید یا از دست می دهید، اندوه مخورید. سخن حق بگویید و برای پاداش آخرت کار کنید ... ظالم را دشمن و مظلوم را یاور باشید. شما دو تن و همه فرزندان و خاندانم را و هر کس را که این نوشته به او می رسد، به ترس از خدا و انتظام کارها و آشتی با یکدیگر سفارش می کنم، زیرا از رسول خدا(صلی الله علیه واله ) شنیدم که می گفت: آشتی با یکدیگر برتر است از یک سال نماز و روزه. خدا را، خدا را، درباره یتیمان. مباد آنها را روزی سیر نگه دارید و دیگر روز گرسنه و مباد که در نزد شما تباه شوند. خدا را، خدا را، درباره همسایگان، همسایگان، سفارش شده پیامبرتان( صلی الله علیه واله) هستند. رسول الله( صلی الله علیه واله ) همواره درباره آنان سفارش می کرد، به گونه ای که گمان بردیم که بر ایشان میراث معین خواهد کرد. خدا را، خدا را، درباره قرآن، مباد که دیگران در عمل کردن به آن بر شما پیشی گیرند. خدا را، خدا را، درباره نماز، که نماز ستون دین شماست. خدا را، خدا را، درباره خانه پروردگارتان. مباد تا هستید آن را خالی بگذارید که اگر زیارت خانه خدا ترک شود، شما را در عذاب مهلت ندهند. خدا را، خدا را، درباره جهاد به مال و جان و زبان خود در راه خدا، بر شما باد پیوند با یکدیگر و بخشش به یکدیگر و زنهار از پشت کردن به یکدیگر و بریدن از یکدیگر. امر به معروف و نهی از منکر

ص: 429

را فرو مگذارید، که بدترین کسانتان بر شما سروری یابند و از آن پس، هر چه دعا کنید به اجابت نرسد ... ای فرزندان عبدالمطلب، نبینم که در خون مسلمانان فرو رفته باشید و بانگ برآورید که، امیرالمؤمنین کشته شد. بدانید که نباید به قصاص خون من جز قاتلم کشته شود. بنگرید اگر من از این ضربت که او زده است، کشته شوم، شما نیز یک ضربت بر او زنید. اعضایش را مبرید، که من از رسول الله( صلی الله علیه واله ) شنیدم که فرمود: بپرهیزید از مثله کردن حتی اگر سگ هار باشد» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه/47).

امیرالمؤمنین( علیه السلام ) در اندیشۀ آن است که بازماندگانش چگونه به صورت انسانی و خداگونه درآیند؛ ازاین رو این بخش از وصیت نامه مخاطبان خود را گسترش داد و افزون بر فرزندانش تمام کسانی را که تا دامنۀ قیامت این وصیت به دست ایشان می رسد، مخاطب قرار داده­اند. پیامبر( صلی الله علیه واله ) نقل کرده­اند: « آشتی در میان خودتان از همۀ نمازها و روزها برتر است». این سفارش هم دلیل روشنی دارد؛ زیرا اگر مسئله اصلاح در میان دوستان و رفع کدورت­ها و زدودن دشمنی­ها و تبدیل آن به جمعیت و دوستی نباشد، منجر به تشتت و تزلزل میان آنها می­شود و به تعبیر قرآن به فشل و سستی می­انجامد. (مکارم شیرازی، شرح نهج البلاغه، ج10، ص266).

چنین برداشت می­شود که این گفتار سفارش بسیار منطقی و منصفانه در باب صلح طلبی است؛ زیرا نتیجۀ آن استوار گردیدن کارها و نیرومند شدن حق در جایگاه­های خود است و برعکس هنگام اختلاف و درگیری احقاق حقوق انسان­ها ناممکن است. از همین جهت پاسخ امیرالمؤمنین( علیه السلام ) به کسانی که کار را با دشمنی با یکدیگر چاره می­کنند، دعوت به مسالمت است. ایشان می فرمایند:

«آتش جنگ که خاموش می­گردد، خون­های طرفین ریخته نمی­شود. صلح و دوستی در میان دو گروه برقرار می­گردد و گمراهی­هایی که دامان آنان را گرفته و آنان را از رسیدن به حق بازمی­دارد، از ایشان دور می­شود و سبب می­شود ناآگاهان حق را بشناسند و آگاهان از

ص: 430

ستیزه­جویی و دشمنی با حق دست بردارند» (همان، نامه/88).

اینها نتایجی از صلح است که امیرالمؤمنین( علیه السلام) در قالب دعا خواستار استقرارشان شده­اند:

«خدایا خون­های ما و خون­های ایشان را از ریخته شدن نگه دار و میان ما و آنان را به اصلاح و سازش درآور، و ایشان را از گمراهی شان به راه بیاور، تا هرکس راه حق را نمی­داند، آن را بشناسند، و هرکس به پیمودن راه گمراهی و دشمنی آزمند است، از آن باز ایستد» (همان، خطبه/205).

این دعا به خوبی نشان می­دهد که تا چه حد امام دارای سعه صدر بوده و لطف و رحمت نسبت به دشمنان خود داشته و با آن همه ظلم و جنایتی که در حق امام و یارانش داشته­اند، کمترین سخنی که دلیل بر انتقام جویی باشد بیان نفرمودند.

می­توان گفت که امیرالمؤمنین( علیه السلام )در نهج البلاغه طرفدار صلح و اصلاح بوده، همان­گونه که ایشان قبل از شروع درگیری با اهل شام خطاب به آنها می­فرماید:

«گفتیم بیایید تا بافروکشتن آتش انتقام و آرام ساختن مردم، کار را چاره کنیم که چون لهیب آن بالا گیرد، چاره اش نتوان نمود. تا کارها به سامان آید و انتظام یابد و بتوانیم حق را به جایگاهش قرار دهیم؛ گفتند: نه که چاره کار را جز جنگ ندانیم» (همان، نامه/58).پیشامدهای بد که بر گرد سرشان گردانیده می­شود، در سوره فتح این گونه بیان شده است: (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج22، ص363).

(وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ ۚ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ ۖ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ ۖ وَسَاءَتْ مَصِیرًا) (فتح/6)؛ و نیز خدا خواهد تا همه منافقان و مشرکان را از مرد و زن عذاب کند که آنها به خدا بدگمان بودند (و وعده فتح خدا را دروغ پنداشتند)، در صورتی که (وعده خدا صدق است و) روزگار بد و هلاکت ابد بر خود آنهاست و خدا بر آنان خشم و لعن کرد و جهنم را که بسیار بد

ص: 431

منزلگاهی است، بر ایشان مهیّا ساخت.

ب)اخلاق جنگ از نگاه امیرالمؤمنین( علیه السلام)

امیرالمؤمنین( علیه السلام) در نهج البلاغه پیوسته همه انسان­ها را به پرهیز از جنگ فرامی­خواند که چنانچه نتوانستند دشمن را از جنگ بازدارند، باز هم باید اصول انسانی و اخلاق اسلامی را که بدان معتقدند پایبند باشند؛ زیرا عرصه نظامی به ویژه در شرایط جنگی، عرصه­ای است که امکان حریم شکنی و زیرپا گذاشتن کرامت­ها در آن بسیار است. ازاین­رو پاسداشت کرامت­ها در وجوه گوناگون این عرصه، امری اساسی و در عین حال دشوار است. سیره امیرالمؤمنین( علیه السلام) این بود که در عرصۀ نظامی، هر حریمی پاس داشته شود و کرامت هیچ کس، نه سپاهیان و نه دشمنان و نه مردمان مناطق مختلف یا منطقۀ بی­طرف زیر پا گذاشته نشود. بنابراین در شرایط جنگی که امکان تجاوز و بی­حرمتی به مردمان بسیار فراهم می­شود، لازم است به جد و با دقت از هرگونه بی­حرمتی و عبور از کرامت مردمان جلوگیری شود و هیچ بهانه و توجیهی در این باره پذیرفته نباشد. روش جنگ امیرالمؤمنین( علیه السلام) چنین بود. کارگزارانی را توجه داده است که از هرگونه بی­حرمتی و تجاوزگری هرچند کمترین باشد، چه بر مسلمان و چه بر غیرمسلمان جلوگیری کنند و راه و رسم انسانیت و پاسداشت کرامت را به همگان بیاموزند و رعایت آن را بخواهند؛ و در صورت سر زدن خلافی از آنان و بی­حرمتی و تجاوزشان به مردمان، آنان را کیفر دهند، و اگر خود نتوانستند از ستم آنان جلوگیری کنند، وی در پشت سر سپاه به سوی آنان می­آید و داد هر بی­حرمتی و تجاوزی را که از سوی سپاهیان صورت گرفته باشد، می­گیرد و ناشایسته­های ایشان را از میان برمی­دارد (جعفری، پرتوی از نهج البلاغه، ج5، ص55).

بخشنامه امیرالمؤمنین( علیه السلام) به کارگزارانشان در این باره چنین است:

«از بنده خدا، علی امیرالمؤمنین، به گردآورندگان خراج و عمال بلاد که لشکر از

ص: 432

سرزمینشان می گذرد، اما بعد. من لشکری را گسیل داشتم که اگر خدا خواهد، بر شما خواهد گذشت و آنچه را که خداوند واجب گردانیده است، به آنان سفارش کرده ام، که به کسی آزار نرسانند و گزند خویش از دیگران بازدارند. من در نزد شما، به سبب بیعتی که میان ماست، بیزارم از آسیبی که سپاهیان به مردم رسانند؛ مگر آن که یکی از آنها گرسنه مانده و برای سیر کردن خود، جز آن راهی نداشته باشد. پس کسی را که دست به ستم می گشاید، در برابر ستمش کیفر دهید. در عین حال، سفیهانتان را از زیان رسانیدن و تعرض به آنها منع کنید. من خود در میان لشکرم. شکایت­های خود را به من رسانید و آن سختی­ها که از ایشان به شما رسد و توان دفع آن را جز به خدا، یا به من ندارید، با من در میان نهید، تا به یاری خدا آن را دگرگون سازم و اصلاح کنم، ان شاءاللّه (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه/60).

ایجاد زمینه صلح کُل از جانب امیرالمؤمنین( علیه السلام)

الف)آغازگر جنگ نبودن

از مسلمات سیرۀ نظامی امیرالمؤمنین( علیه السلام) این است که در هیچ جنگی نباید پیشگام شد. ایشان در سخت­ترین شرایط نظامی هم که از جانب دشمن تحت فشار قرار داشتند و دشن برای جنگ عجله نشان می­داد و حتی از جانب یاران تحت فشار قرار داشتند که زودتر به مقابله برخیزند و کار را یکسره نمایند، باز هم اجازه آغاز جنگ نمی­داد و پیوسته از این امر رهایی­شان می­داد. به همین جهت از مواردی که در نهج­البلاغه منجر به پاسداشت در جنگ می­شود و از جمله مؤلفه­های صلح آفرینی در نهج البلاغه این است که هیچ گاه آغاز کننده جنگ نباشیم. شاید چنین توهم شود که با مشاهده طغیان و شورش­های مختلف، باید فورا جهاد و جنگ با آنان را آغاز کرد و در یک فرصت مناسب، دست به کشتار آنان زد، اما از دیدگاه امیرالمؤمنین( علیه السلام) در نهج البلاغه چنین نیست؛ بلکه با تمام وجود باید به صلح و اصلاح همت داشت. امیرالمؤمنین( علیه السلام ) در نامه ای چگونگی برخورد با دشمن را این گونه

ص: 433

بیان فرموده:

«با آنان مجنگید تا آنان جنگ را بیاغازند. سپاس خدا را، که حجت با شماست، و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند، این هم حجتی دیگر است به سود شما و زیان ایشان. هرگاه به اذن خدا روی به هزیمت نهادند، کسی را که پشت کرده و می گریزد، مکشید و آن را که از پای افتاده است، آسیب مرسانید و مجروح را زخم مزنید و زنان را میازارید و آنان را به خشم میاورید، هرچند آبروی شما بریزند یا امیرانتان را دشنام دهند، که زنان به جسم ناتوان اند و به نفس و عقل ضعیف. حتی در زمانی که زنان مشرک بودند، ما را گفته بودند که از آنان دست بازداریم. در زمان جاهلیت، رسم بر آن بود که اگر مردی با سنگ یا چوبدستی به زنی تعرض می کرد، او را و فرزندانش را، که پس از او می آمدند، عیب می کردند و سرزنش می نمودند» (همان، نامه/14).

ب) استفاده از روش مذاکره به منظور اقناع دشمن

کوشش آگاهانه یک فرد یا سازمان، برای تغییر نگرش، باور، ارزش­ها یا دیدگاه­های فرد یا گروهی دیگر را اقناع می­گویند. اقتاع فرایندی است که با توسل به تعقل و احساس در قالب مهارت­های کلامی و غیرکلامی و رسانه­ای، ذهنیت افراد را غالبا جهت تغییر رفتار و وادار کردن آنها به عمل معینی، تحت تأثیر قرار می­دهد. این فرایند هرچند در بردارنده ویژگی روان­شناختی آزادی است و ترغیب شونده احساس می­کند که موافق میل خود، اهداف و رهنمودهای تعیین شده را انجام می­دهد، اما در واقع متضمن نوعی از فشار روانی است که در مسیر ترغیب، میان منطق و استدلال منطقی به هیجان­ها متوسل می­شود.

در واقع اقناع حد وسط میان منطق و استدلال و تهدید و تنبیه است. (گیل، الفبای ارتباطات، ص51).

امیرالمؤمنین( علیه السلام) در نهج البلاغه، مباحثات و مکاتبات مفصلی با سران دشمن داشته است که از آنها استفاده می­شود چقدر از جنگ و خون ریزی کراهت و نفرت داشتند و تا

ص: 434

آن جا که ممکن بود، می­خواستند که با مذاکره و بحث و نصیحت، دشمن سنگدل و گمراه، به راه آید و لجاجت و سرسختی را کنار بگذارد. ایشان فقط برای این که جنگ صفین واقع نشود، شانزده نامه به معاویه نوشتند که این نامه­ها بدین قرار است: نامه­های شماره 6 تا 10و 17 و 28 و 30 و 32و 37 و 48 و 49 و 64 و 65 و 75 که در نهج البلاغه آمده است. در این جا به یک مورد اشاره می کنیم:

«اینک وقت آن رسیده که با چشم بینا از واقعیت­ها به سود خود بهره­ گیری. تو در ادعای نادرست، جعل دروغ، خودبزرگ بینی، ربودن و به دست آوردن چیزی که استحقاق نداری، بیت المال و حکومت بر مسلمین، به راه پیشینیانت می­روی، تا از حق فرار کنی و چیزی را که از خون و گوشت برای تو ثابت شده­تر است، برخلاف من انکار نمایی. غیر از حق، جز گمراهی آشکار وجود ندارد» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه/65).

ج) نریختن خون بیگانگان، با تأکید بر قداست حیات

از دیگر مواردی که می­توان در نهج البلاغه به عنوان مؤلفه­های صلح آفرینی در اخلاق جنگ نام برد، نریختن خون بی­گناه است. بر اساس منطق قرآن و سنت، اولین حقی که خداوند برای انسان داده، حق حیات است که پیش از آن که دولتی به وجود آید و حقوقی وضع شود، این حق برای انسان ثابت است و انسان باید بداند که هیچ کس به هیچ وجه، حق سلب این حق را ندارد. بسیاری از دینداران، مشخصا بر اصل قداست حیات و توجه به رویۀ عدم خشونت تأکید داشته­اند. بحث قداست حیات در تمام ادیان مورد تأکید قرار گرفته و مستلزم حفاظت از جان افراد و پیش گیری از ظلم، خشونت و آسیب خواهد بود. براساس آموزه­های قرآنی که همۀ مسلمانان به آن اعتقاد دارند، ارزش خون یک انسان برابر با خون همه انسان­های زمین است:

(مِنْ أَجْلِ ذَٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَیٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا

ص: 435

بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ) (مائده/32)؛ بدین سبب بر بنی اسرائیل حکم نمودیم که هر کس نفسی را بدون حق یا بی آن که فساد و فتنه ای در زمین کرده، بکشد، مثل آن باشد که همه مردم را کشته، و هر کس نفسی را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد)، مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده، و هرآینه رسولان ما به سوی آنان با معجزات روشن آمدند؛ سپس بسیاری از مردم بعد از آمدن رسولان، باز روی زمین بنای فساد و سرکشی را گذاشتند.

تناقض گویی در دیدگاه صوفیان

الف) تأکید بر سیر و سلوک عارفانه و کثرت­گرایی دینی

عرفا از طرفی بر وحدانیت و احدیت واجب تعالی اذعان دارند و بر اصالت داشتن راه و روش عبادی خود تأکید می­ورزند و از سوی دیگر، بر حق بودن ادیان چندخدایی (بودایی، بت پرستی) تأکید می­ورزند. از نگاه صوفیان خدا در همه چیز و هر لحظه وجود دارد. در واقع هر انسانی هر چیزی را بپرستد و به هر چیز نظر کند، گویی خدا را دیده و در خدا نظر کرده است: «به عنوان نمونه همچون ابالیسه که ابلیس و شیطان را پرستش می­کنند، و کَهَنِه که جنّ و اجنه را پرستش می کنند، زردشتیه که عناصر را پرستش می­کنند و بت پرستانی که آب و هوا و عناصر طبیعی را پرستش می­کنند، گویی در حال مشغول معبود یکتا هستند؛ چراکه همه­ این موارد تجلی­گر نام و صفات خداوند هستند (گنابادی، تفسیرالبیان، ج2، ص437).

ب) تأکید عرفا بر حق بودن یک مذهب خاص

عرفا علاوه بر این که در آراء خویش ثابت کرده­اند که نه تنها بر کثرت گرایی دینی اعتقاد ندارند، بلکه تنها بر یک مذهب خاص تأکید می­ورزند و با لحنی تند و زننده دیگر مذاهب و بزرگان دینی را مورد ردّ و نفی قرار می­دهند. متکلمان اسلامی و در رأس آنها متکلمان اهل سنت، به صراحت با کثرت­گرایی و در واقع صلح کُل مقابله می­کنند؛ اما در برخی از آراء

ص: 436

عرفا نیز شاهد برخی تناقض­گویی­ها هستیم:

این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند چون نشاید بر جهود انجیل خواند

کی توان با شیعه گفتن از عمر کی توان بربط زدن در پیش کر

(مولوی، مثنوی معنوی، ج1، ص263).

در این ابیات، مولوی به صراحت از مذهب سنی دفاع می­کند و برای آن اصالت قائل است. این مهم کاملا مخالف با دیدگاه صلح کیل که بر دیدگاه صوفیان حاکم است، می­باشد. درباره امیرالمؤمنین( علیه السلام ) و معاویه گفته است:

در خبر آمد حال مؤمنان خفته بُد در قصر بر بستر ستان

در زمینه جعل فضایل دروغین برای معاویه سرود است:

گر نمازت فوت می­شد آن زمان می­زدی از درد دل آه و فغان

آن تاسف و آن فغان و آن نیاز درگذشتی از دو صد ذکر و نماز

من تو را بیدار کردم از نهیب تا نسوزاند چنان آهی حجاب

در زمینه انکار و به تمسخر کشیدن عزاداری امام حسین( علیه السلام) گفته است:

روز عاشورا همه اهل حلب باب انطاکیه اندر تا به شب

گرد آید مرد و زن جمعی عظیم ماتم آن خاندان دارد مقیم

قائل شدن مولانا به جبر و تبرئه ابن ملجم مرادی:

من همی گویم برو جف القلم زان قلم بس سرنگون گردد علم

هیچ بغضی نیست در جانم زتو زان که این را من نمی دانم ز تو

آلت حقی تو، فاعل دست حق کی زنم بر آلت حق طعن و دق

درباره قائل شدن به جبر و تبرئه فرعون بیان دارند:

چون که بی رنگی اسیر رنگ شد موسیی با موسیی در جنگ شد

چون به بی رنگی رسی کان داشتی موسی و فرعون دارند آشتی

ص: 437

درباره مسلمان خواندن عمروبن عبدود در داستان «از علی آموز اخلاص عمل»:

پس بگفت آن نومسلمان ولی از سر مستی و لذت با علی

اما مولانا اعتقادی خلاف دیدگاه اسلام و حتی اهل سنت نیز دارد. اهل سنت بدان اعتقاد دارند که هرچه را خداوند به واسطه شرع اسلام و قرآن می­فرماید، دارای اصالت است و باید آن را به عنوان دستور دینی قبول کنیم؛ درحالی که در این ابیات خلاف دیدگاه اهل سنت در دستگاه فکری مولانا به چشم می­خورد. درباره تجلیل و تمجید از شیطان به خاطر سجده نکردن بر آدم به امر خدا گفته است:

ترک سجده از حسد گیرم که بود آن حسد از عشق خیزد، نه از جحود

هر حسد از دوستی خیزد یقین کِی شود با دوست غیری همنشین

اما تناقض در نگاه مولانا به این صورت بود که در ابتدا از صلح و مصالحه استقبال می­کند و تا حدودی در ابیاتش نگاه شمول گرایانه حاکم است؛ اما در ابیاتی دیگر که به ذکر آنها پرداختیم، خلاف آنها به چشم می­خورد. تناقض­گویی او در این بیت بیشتر به چشم می­خورد و در انتها اعلام بی­طرفی می­کند:

پس به هر دوری ولیّی قائم است تا قیامت آزمایش دائم است

پس امام حیّ قائم آن ولیّ است خواه از نسل عمر خواه از علی است

(همان، ج1، ص270)

اما در نگاه اهل سنت، انحصارگرایی دینی کاملا محرز است. بااین اوصاف ایجاد صلح کُل در دستگاه فکری اهل تسنن تا حدودی غیرممکن است. ابن عربی می­نویسد:

«رجبیون گروهی از رجال الله هستند که در هر زمان چهار نفر از آنان وجود دارند. عدد آنان نه کم می­شود و نه زیاد. آنان قائم به عظمت الهی هستند و رکن افرادند و ارباب قول ثقیل در آیه شریفه (إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیکَ قَوْلًا ثَقِیلًا) می­باشند. یکی از آنان را ملاقات کردم؛ آن کس را که من دیدم، باطن شیعیان رافضی را کشف کرده بود و آنان را به صورت خوک

ص: 438

می­دید. هرگاه به یکی از آنان می­گذشت، می­گفت: تو شیعه رافضی هستی توبه کن!» (ابن عربی، فتوحات المکیه، ج2، ص11)

ج) جبرگرایی

در همین راستا در قرآن آیه ای وجود دارد که تنها دین مورد پسند خداوند را اسلام معرفی می کند ودر این باره می فرماید :

(إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام) (آل عمران/19).

(وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ) (آل عمران/85).

(الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِینًا) (مائدة/67).

در واقع در نگاه اسلام و خداوند علاوه بر این که جبرگرایی به چشم می­خورد، احتمال وقوع صلح کل را نیز غیرممکن می­کند. در روایات و احادیث نیز نقل شده است که پیامبراسلام( صلی الله علیه واله ) تنها اسلام را دین برحق می­داند و در نگاه ایشان نیز می­توان جبرگرایی را دید. همچنین اهل سنت از عبدالله بن عمر از رسول خدا(صلی الله علیه واله ) نقل می­کنند که فرمودند:

«لَیَأْتِیَنَّ عَلَی أُمَّتِی مَا أَتَی عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ إِنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ تَفَرَّقَتْ عَلَی اِثْنَتَیْنِ وَ سَبْعِینَ فِرْقَةً وَ سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِی عَلَی ثَلاَثٍ وَ سَبْعِینَ فِرْقَةً کُلُّهُمْ فِی اَلنَّارِ إِلاَّ فِرْقَةً وَاحِدَةً» (ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی، ج1، ص83)؛ بر پیروان من همان رود که بر بنی اسرائیل رفت و بدان سان که اینان هفتاد و دو گروه گردیده­اند، امت من نیز یک گروه بیشتر و به هفتاد و سه گروه شوند و همه آنها در دوزخ باشند، مگر یک دسته که رستگار گردند. چون از ایشان پرسیدند آن دسته کیانند؟ فرمود: «آن دسته که من و یارانم بر آنیم».

از عبدالله بن عمر، از پیامبر اکرم( صلی الله علیه واله ) نقل می­کنند که فرمود: «همان طور که بنی اسرائیل به هفتاد و یک امت تقسیم شد، امت من به هفتاد و دو فرقه تقسیم می­شوند؛

ص: 439

همه آنها در دوزخند جز یک گروه و آن دسته، اهل سنت و جماعت هستند».

این چند حدیث از اهل سنت نقل شد که در اولی گروه نجات یافته از دوزخ را خود و اصحابشان و در حدیث دیگر اهل سنت و جماعت نقل می­کند.

اما در روایات شیعه: «عن علی ابن ابی طالب(علیه السلام )، قال: سمعت رسول الله( صلی الله علیه واله): إِنَّ أُمَّةَ مُوسَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ اِفْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَی إِحْدَی وَ سَبْعِینَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِیَةٌ...» (مجلسی، بحارالانوار، ج28، ص4)؛ علی( علیه السلام ) می­فرماید: از رسول خدا( صلی الله علیه واله ) شنیدم که فرمودند: به درستی که امت موسی بعد از موسی هفتاد و یک فرقه گردیدند که از آنها یک فرقه اهل نجاتند و هفتاد فرقه دیگر در دوزخند و امت حضرت عیسی بعد از عیسی به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که یک فرقه آنها اهل نجات و هفتاد و یک فرقه آن در دوزخند و به درستی که امت من بعد از من زود باشد که بر هفتاد و سه فرقه تقسیم شوند که یک فرقه از آنها نجات یافته و هفتاد و دو فرقه آنها در دوزخند. در بعض روایات دیگر نقل شده، در آخر روایت می­فرماید: «فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ( صلی الله علیه واله ) وَ مَا النَّاجِیَةُ. فَقَالَ الْمُتَمَسِّکُ بِمَا أَنْتَ عَلَیْهِ وَ أَصْحَابُکَ» (قمی، سفینة البحار، ج2، ص360)؛ پس گفتم: آن فرقه نجات یافته کیانند، رسول اکرم( صلی الله علیه واله ) فرمودند: آنها که چنگ به دامان تو زنند و اصحاب تو باشند، اهل نجاتند.

صلح دلیل عقلی اسلام برای ایجاد عدالت اجتماعی

الف) جنگ و منازعه علت عقلانی از بین بردن توازن و عدالت

تأکید قرآن کریم بر این است که در میان خویش از جنگ و تفرقه بپرهیزید؛ چراکه جنگ باعث برهم زدن توازن و عدالت اجتماعی است:

(فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصلِحُوا ذاتَ بَینِکُم...) (انفال.1)؛ و میان برادرانی را که با هم ستیزه دارند، آشتی دهید.

ص: 440

(وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَیٰ فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّیٰ تَفِیءَ إِلَیٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ) (حجرات/9)؛ و اگر دو طایفه از اهل ایمان با هم به قتال و دشمنی برخیزند، البته شما مؤمنان بین آنها صلح برقرار دارید و اگر یک قوم بر دیگری ظلم کرد، با آن طایفه ظالم قتال کنید تا به فرمان خدا باز آید؛ پس هرگاه به حکم حق برگشت، با حفظ عدالت، میان آنها را صلح دهید و همیشه (با هر دوست و دشمنی) عدالت کنید که خدا بسیار اهل عدل و داد را دوست می دارد.

و اگر دو گروه از مؤمنان به نزاع و جنگ برخاستند، پس میان آنان صلح و آشتی برقرار کنید. سپس اگر یکی از دو گروه به دیگری تجاوز کرد، با متجاوز بجنگید تا به فرمان خداوند بازگردد. پس اگر متجاوز بازگشت (و دست از تجاوز برداشت)، میان آن دو گروه به عدالت و صلح برقرار کنید و عدالت ورزید که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.

بنابراین چنان که برخی از شارحان گفته اند، آشتی بین افراد از کارهای نیکی است که دیگران نیز از آن بهره می برند؛ اما نماز و روزه (مستحبی) از امور انفرادی است و نتایج آن به دیگران سرایت نمی کند. لذا در مقایسه این دو عمل، پاداش اصلاح بین مردم بیشتر از نماز و روزه است. این مسئله نسبت به نوع اختلاف و افراد مختلف و کیفیت نمازهایی که به جا می آورند، بستگی دارد. برای مثال: برخی اختلافات جزئی است و ما می دانیم که در فاصله کمی به آشتی می انجامد، اما برخی اختلافات سبب خون ریزی یا ازهم پاشیدگی زندگی و... می شود که احتمال می رود روایت ناظر به این نوع اصلاحات باشد و تمام اصلاحات را شامل نشود.

ب) تفرقه و عدم وحدت، عامل عقلی از بین رفتن ثبات و عدالت اجتماعی

برقراری وحدت و ایجاد یگانگی مهم ترین عامل ایجاد مصالحه در جامعه و به مراتب

ص: 441

عامل ایجاد صلح همگانی و برقرای عدالت در جامعه است. وحدت باعث شده که بتوانیم در مقابل دشمنان و مشکلات مقاومت کنیم.

(وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا) (آل عمران/103)؛ و همه به رشتۀ دین خدا چنگ زنید و به راه های متفرق نروید و به یاد آورید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید؛ خدا در دل های شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف خدا همه برادر دینی یکدیگر شدید، در صورتی که در پرتگاه آتش بودید و خدا شما را نجات داد.

(وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَینَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ) ﴿آل عمران/105﴾

تأکید قرآن بر پرهیز از تفرقه و اختلاف برای برقرای صلح و مصالحه در میان امت:

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ) (مائده:8)؛ ای اهل ایمان! برای خدا پایدار و استوار بوده و به عدالت و راستی و درستی گواه باشید، و البته شما را نباید عداوت گروهی بر آن دارد که از راه عدل بیرون روید؛ عدالت کنید که به تقوا نزدیک تر (از هر عمل) است، و از خدا بترسید، که البته خدا به هر چه می کنید، آگاه است.

پیام های آیه:

1. اگر انگیزه انسان، کینه های او شد، اخلاصی در کار نیست؛ ولی اگر قیام برای خدا باشد، کینه ها در اجرای عدالت بی اثر می شود: «قَوَّامِینَ لِلَّهِ ... لا یَجْرِمَنَّکُمْ».

2. عدالت مستمر به صورت ملکه و عادت، ارزش کاملی است؛ گرچه عدالت لحظه ای مطلوب است: «کُونُوا ... شُهَداءَ بِالْقِسْطِ».

3. مؤمنان، هم با خدا رابطه دارند «قَوَّامِینَ لِلَّهِ» و هم در رابطه با مردم گواهی به عدل می دهند «شُهَداءَ بِالْقِسْطِ».

ص: 442

ج) اسلام، پبش گام صلح

طبق ایات صریح قرآن کریم، اسلام در هر نبرد و مبارزه­ای پیش گام صلح بوده و قبل از وقوع کشتار و نبرد، ابتدا دستور مصالحه و صلح را داده است:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ) (بقره/208)؛ ای اهل ایمان! همه با هم در مقام تسلیم خدا درآیید و از وسواس شیطان پیروی مکنید که او همانا شما را دشمنی آشکار است.

از عکرمة نقل کرده اند که این آیه درباره یهودیانی که مسلمان شده بودند، نازل گردید که عبارت بودند از: عبدالله بن سلام و ثعلبة بن سلام و ابن یامین و اسد و اسید، پسران کعب و شعبة بن عمرو و بحیرا الراهب و سعید بن عمرو و قیس بن زید. اینان نزد رسول خدا صلی الله علیه واله ) آمدند و درخواست کردند که به آنان اجازه داده شود تا روز شنبه را بزرگ شمارند و تورات را بخوانند و بنابر روش جاهلیت از گوشت و شیر شتر بپرهیزند. شیخ بزرگوار ما این موضوع را به عنوان اختصار ولی نه به عنوان شأن و نزول ذکر نموده است (حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج1، ص205(.

د) قانون کلی حاکم بر قرآن مبنی بر مصالحه

(وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِمَا أَنْ یصْلِحَا بَینَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَیرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا) (نساء/128)؛ و اگر زنی بیم داشت که شوهرش با وی مخالفت و بدسلوکی کند یا از او دوری گزیند، باکی نیست که هر دو تن به گونه ای به راه صلح و سازش باز آیند، که صلح به هر حال بهتر است، و نفوس را بخل و حرص فرا گرفته، و اگر (درباره یکدیگر) نیکویی کرده و پرهیزکار باشید، خدا به هر چه کنید، آگاه است.

صلح همیشه با پرداخت مال نیست. گاهی گذشت از حقّ، زمینه ساز مصالحه و آشتی است و بخل مانع آن است. «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ» (کلینی، الکافی، ج6، ص145؛

ص: 443

حر عاملی، وسائل الشیعه، ج21، ص351).

(لَا ینْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ) (ممتحنه/8)؛ خدا شما را از آنان که با شما در دین قتال و دشمنی نکرده و شما را از دیارتان بیرون ننموده، نهی نمی کند که با آنان نیکی کنید و به عدالت و انصاف رفتار نمایید، که خدا مردم با عدل و داد را بسیار دوست می دارد. شیخ طوسی می نویسد: «حسن بصری گوید: مسلمین با رسول خدا( صلی الله علیه واله) مشورت کردند که با خویشاوندان مشرک خود ترک مراوده نمایند و این شور، قبل از مشورت درباره قتال و نبرد با مشرکین بوده است؛ سپس این آیه نازل گردید. فرّاء گوید: این آیه درباره جماعتی نازل گردیده که با رسول خدا( صلی الله علیه واله ) معاهده بسته بودند که با وی جنگ نکنند و او را بیرون نرانند و پیامبر فرمان داد تا مدت مذکور در عهدنامه با آن ها نیکویی کنند و وفای به عهد نمایند. کافران دو دسته اند: گروهی درصدد دشمنی و توطئه علیه مسلمانانند که در آیات قبل فرمود: چرا شما با آنان اظهار دوستی می کنید؟! از آنان برائت بجوئید که خدا برای شما کافی است. امّا یک دسته از کفّار، علیه شما اقدامی نکرده و در صدد توطئه علیه شما نیستند، این آیه می فرماید: با آنان به نیکی رفتار کنید و برقراری رابطه با آنان منعی ندارد.اسلام دین نیکی و عدالت است؛ حتی نسبت به کفار: «أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ»

با اعلام محبت الهی، انگیزه ها را بالا ببرید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»

(قرائتی، تفسیر نور، ج 9، ص 586)

از امیرالمؤمنین(علیه السلام ) روایتی شده است: «صلح و مسالمت را مادامی که موجب دهن و ضعف در اسلام نباشد، به رستگاری نزدیک تر است و از جنگ بسیار سودمندتر و بهتر است» (آمدی، غررالحکم، ص445).

هنگامی که شنید گروهی از اصحابش در جنگ صفین، شامیان را دشنام می گویند

ص: 444

چنین فرمود:

«دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید؛ ولی اگر به توصیف اعمال و بیان حالشان بپردازید، سخنتان به صواب نزدیک تر و عذرتان پذیرفته تر است. به جای آن که دشنامشان دهید، بگویید: بارخدایا! خون های ما و آنها را از ریختن نگه دار و میان ما و ایشان آشتی انداز و آنها را که در این گمراهی هستند، راه بنمای تا هر که حق را نمی شناسد، بشناسد و هر که آزمند گمراهی و دشمنی است از آن بازایستد».

از امیرالمؤمنین( علیه السلام) روایت است که فرمودند: «کسی که صلح و آشتی دشمنان را به دست آورد، به مقصود وجودی خویش می­رسد» (همان، ص414).

(وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) (انفال/61)؛ و اگر دشمنان به صلح و مسالمت تمایل داشتند، تو نیز مایل به صلح باش و کار خود را به خدا واگذار که خدا شنوا و داناست.

حضرت علی( علیه السلام) به مالک اشتر می نویسد:

«وَلاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ وَلِلَّهِ فِیهِ رِضًی، فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ وَرَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ وَأَمْناً لِبِلاَدِکَ، وَلَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّلَ» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه/53).

امیرالمؤمنین( علیه السلام) توصیه دارند که بعد از صلح نیز جانب احتیاط را رعایت کنید و هوشیار باشید؛ زیرا:

«هشدار از شتابزدگی! مبادا هرگز در کاری که وقت آن فرا نرسیده، شتاب کنی، یا در کاری که وقت آن رسیده، سستی ورزی، و یا در چیزی که (حقیقت آن) روشن نیست، ستیزه جویی نمایی و یا در کارهای واضح و آشکار کوتاهی کنی. تلاش کن تا هر کاری را در جای خود، و در زمان مخصوص به خود، انجام دهی.

(إِلَّا الَّذِینَ یصِلُونَ إِلَی قَوْمٍ بَینَکُمْ وَبَینَهُمْ مِیثَاقٌ أَوْ جَاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ

ص: 445

یقَاتِلُوکُمْ أَوْ یقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیکُمْ فَلَقَاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیهِمْ سَبِیلًا) (نساء/90)؛ مگر کسانی که به قومی که بین شما با آنها عهد و پیمانی است، در پیوسته باشند یا (بر این عهد نزد شما آیند) که از جنگ با شما و با قوم خودشان (که دشمنان شما هستند) هر دو خودداری کنند و از جنگ دلتنگ باشند، (با این دو طایفه از کافران که در حقیقت به شما پناهنده اند، نباید قتال کنید) و اگر خدا می خواست، آنها را بر شما مسلط می کرد تا با شما قتال می کردند؛ پس هر گاه از شما کناره گرفتند و با شما نجنگیدند و تسلیم شما شدند، خدا برای شما راهی بر علیه آنها نگشوده است.

یعنی به انگیزه های صلح طلبانه و تقاضای آتش بس احترام بگذارید؛ چون در اسلام، اصل بر صلح است و جنگ، در صورت ضرورت مجوّز دارد. تنها پیشنهاد صلح از سوی دشمن کافی نیست؛ بلکه برای اطمینان، ترک جنگ و القای سلام هم لازم است (قرائتی، تفسیر نور، ج 2، ص128).

تأکید امیرالمؤمنین( علیه السلام) بر زشتی نقض عهد (پیمان شکنی): امام در این خطبه به سیاست معاویه که آکنده از دروغ و عوام فریبی و مکر و حیله بوده، اشاره می کند و می فرماید: «من از او به فنون این گونه سیاست ها آشناترم؛ اما تقوا و پرهیزگاری و ترس از خدا هرگز به من اجازه نمی دهد که این روش جنایت آلود را برگزینم» و در آخر این کلام می فرماید: «اما چنان نیست که من در برابر سیاست های او اغفال شوم و مقاومت نکنم (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه/200).

(لَیسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیینَ وَآتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَی وَالْیتَامَی وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَی الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ) (بقره/

ص: 446

177)؛ نیکوکاری، آن نیست که روی به جانب مشرق یا مغرب کنید (چه این چیز بی اثری است)؛ لکن نیکوکاری آن است که کسی به خدای عالم و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیغمبران ایمان آرد و دارایی خود را در راه دوستی خدا به خویشان و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان و گدایان بدهد و در آزاد کردن بندگان صرف کند، و نماز به پا دارد و زکات مال (به مستحق) بدهد، و نیز نیکوکار آنانند که با هر که عهد بسته اند، به موقع خود وفا کنند و در حال تنگدستی و سختی و هنگام کارزار صبور و شکیبا باشند. (کسانی که بدین اوصاف آراسته اند) آنها به حقیقت راستگویان و آنها به حقیقت پرهیزکارانند.

نقدی بر صلح ­کُل

اولین نقدی که به نظر می­رسد بر ادبیات عرفانی، عرفا و صلح کُل وارد است، این است که در همه­ اشعار و آراء صلح جویانه و صلح طلبانه­ آنها نوعی تناقض صریح وجود دارد که به راحتی این مهم را بیان می­کند که امکان وقوع صلح کیل وجود ندارد؛ چراکه تغییر اعتقادات دینی رسوخ کرده در فطرت افراد تاحدودی غیرممکن است. افراد چون عرفا شعار می­دهند که کثرت گرایی دینی را قبول دارند، اما در عمل، به صورت دیگر اقدام می­کنند.

عرفا شعار داده­اند و از صلح و مصالحه بسیار استقبال کرده­اند؛ اما این شعار با آنچه در بیرون به آن عمل می شود، بسیار متفاوت است. عرفا تنها به مراقبه و عزلت نشینی مشغول بوده­اند و برای خویش دنیایی خیالی و مدینه­ای فاضله ترسیم کرده­اند و در پی ترویج آن بوده­اند؛ در حالی که امیرالمؤمنین( علیه السلام ) خودش حاکم جامعه بوده و امر خطیر حکومت، رهبری، مصالحه، فرماندهی جنگ و .. را برعهده داشته است.

باید همیشه دیدگاهی واقع­گرا داشت. زمانی که دشمن و کفار به مرزهای کشور نزدیک شود و خاک، ناموس و دین انسان در خطر بیفتد، چاره­ای نیست جز این که با دشمن مقابله کنیم. سؤالی که این جا مطرح می­شود، این است که اگر این شرایط ایجاد شود، صوفیان باز هم شعار صلح کُل و مصالحه را سر می­دهند؟

ص: 447

این دیدگاه صوفیان، خلاف دیدگاه اسلام و قرآن است. اسلام دستور می دهد که مقابله با دشمنی که جان، مال و ناموس شما را تهدید می­کند و اسلام و خاک شما را به خطر می­اندازد، بر هر فردی لازم است که جهاد کند و مبارزه کند. این دیدگاه اسلام بیش از پیش شعارگونه بودن دیدگاه صوفیان را به نمایش می­گذارد.

صلح کُل، امری نسبی است و با توجه به اعتقادات افراد دارای معانی متنوع است. گاهی شخصیتی چون امیرالمؤمنین( علیه السلام ) آرامش و ثبات حکومت و برقراری عدل و ترویج مبانی ناب اسلامی در حکومت را مصداق صلح کل می­داند. گاهی افرادی چون عرفا قبول داشتن یک سری مبانی کلی چون کثرت گرایی و مصالحه کردن، با هر قیمتی و پذیرش شرایطی را صلح کُل تلقی می کنند.

نتیجه

اشاره

به نظر می­رسد که صلح کل به صورت مطلق وجود ندارد. ما در خلقت جهان هستی شاهد واقعیتی به نام شرّ و شرّ گزاف هستیم. هر روز شاهد جنگ ها و کشتارهای بسیاری هستیم. در واقع دیدگاه و احادیث امیرالمؤمنین( علیه السلام) برای جامعه ای که از ابتدای خلقت شاهد منازعه، اختلاف و نبرد بوده، کاربردی تر است. بنابراین باید امید داشت که تنها زمانی صلح کُل برقرار شود که نظام هستی به دست منجی سپرد شود.

در واقع ایشان با استفاده از مبانی ناب اسلامی و قرآنی انسان­ها را هدایت می­کنند و مسیر سعادت را به آنها نشان می­دهند. این مهم امری ساده و سطحی نیست که بتوان با شعارهایی از جمله کثرت گرایی دینی، ترویج صلح کل میان ادیان، اصالت دادن به همه­ نژادها و از این نوع شعارها که صوفیان می­دهند، آن را کسب کرد.

صلح در میان عرفا شعار است و در اسلام بر آن تأکید شده است که یکدیگر را به چشم حقارت نبینید. اما در ادبیات عرفانی تربیت و سلوک در حد یک شعار است؛ چراکه

ص: 448

بدیهی­ترین مسائل اخلاقی زیرپا گذاشته شده است. برای نمونه، جریان شاهدبازی عرفا که اعتقادی بر غضب و شرّ ندارند و همه چیز را خیر مطلق می­دانند. در شرع اسلام از مصالحه و مدارا کردن بسیار استقبال شده است. البته نه مصالحه و مدارا کردن با هر شرایطی و تن دادن به هرگونه اجبار و اصول خلاف شرع و اسلام. بنابراین در اسلام صلح و مدارا در چارچوب قوانین قرآن کریم پذیرفتنی است؛ یعنی این نگاه درستی نیست که چون صوفیان تن به مدارا دهیم و در پی تحقق صلح کُل باشیم، بی آن که توجه داشته باشیم برخی اصول اولیه و بنیادی در اسلام را زیرپا می­گذاریم. در اسلام تأکید بر این اصل مهم وجود دارد که هر چه را برای خود می­پسندی، برای دیگران نیز بپسند. هیچ کس برای خود و کشور خود جنگ و خون ریزی نمی­خواهد. امیرالمؤمنین( علیه السلام) نیز طبق اشاراتی که در حکمت­ها و نامه­های ایشان هست و بدان اشاره کرده­ایم، براین اصل تأکید دارند که تا حد ممکن از طریق مصالحه، گفت وگو و صلح بر مشکلات فائق آییم.

بدین منظور هم صلح را در سطح منطقه و هم در سطح دنیا ترویج داده­ایم و توانسته­ایم به صلح کل برسیم. قرآن کریم نیز بیش از همه به گذشت، ایثار، محبت و پرهیز از جنگ و خشونت دعوت می­کند. (انفال: 60-61) (وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یوَفَّ إِلَیکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ * وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) (انفال/60و 61)؛ و شما (ای مؤمنان) در مقام مبارزه با آن کافران خود را مهیا کنید و تا آن حد که بتوانید، از آذوقه و تسلیحات و آلات جنگی و اسبان سواری زین کرده، برای تهدید و تخویف دشمنان خدا و دشمنان خودتان فراهم سازید و نیز برای قوم دیگری که شما بر

ص: 449

(دشمنی) آنان مطلع نیستید (منافقان که ظاهرا مسلم و باطنا کافر محض اند) و خدا بر آنها آگاه است. و آنچه در راه خدا صرف می کنید، خدا تمام و کامل به شما عوض خواهد داد و هرگز به شما ستم نخواهد شد. و اگر دشمنان به صلح و مسالمت تمایل داشتند تو نیز مایل به صلح باش و کار خود به خدا واگذار که خدا شنوا و داناست.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) تأکید بسیار بر حفظ حرمت انسان­ها دارد و برای حفظ شأن و آرامش انسان­ها دعوت به مصالحه می­کند. ایشان بر عدالت تأکید دارد و بیشترین تأکیدهای او در نهج البلاغه بر کارگزاران و مسئولان حکومتی است که با برقراری عدالت و محبت از جنگ با امت و افراد بپرهیزند.

ارتباط تساهل و مدارا از نگاه صوفیه و امیرالمؤمنین( علیه السلام )

تساهل و مدارا با همه انسان­ها و همنوعان، اصل همگانی در ادبیات عرفانی و اعتقاد صوفیان است. موضوع قابل توجه این است که در عرفان، تساهل تا حدی رایج است و نقش حیاتی دارد، که حتی اختلاف دین، مذهب، شریعت و ... هم نمی­تواند مانع آن شود که ما با دیگر افراد مدارا و در نهایت صلح کُل را حکم فرما کنیم. اما در نگاه امیرالمؤمنین( علیه السلام) این نگاه وجود ندارد یا تا حد زیادی بسیار کمرنگ است. به نظر می­رسد با توجه به بستر زمانی که امام علی( علیه السلام ) در آن می زیستند، اعتقادات ایشان مربوط به همان زمان و فضا و مبانی اسلامی است. ایشان حفظ شرافت و شأن انسان و اسلام را در مرتبه اصلی قرار می دهد. در واقع از صلح و مدارا استقبال می­کند، تا جایی که به کرامت مؤمن و اسلام ضربه ای وارد نشود. ایشان هم چون صوفیان، فارغ از برخی اصول اخلاقی و سیاسی اقدام نمی­کنند؛ بلکه با توجه به همۀ ظرافت­هایی که اسلام بر آنها تأکید دارد، اقدام می­کنند.

ارتباط جبرگرایی در صلح کل

اولین شرط برای برقرای صلح کُل که صوفیان در پی آنند، این است که همه­ افراد به

ص: 450

یک سری اصول و قوانین پایبند باشند. مثلا همه افراد قوانین حقوق بشر را سرلوحه عمل خود قرار دهند و به آنها عمل کنند. در این دیدگاه، نوعی جبرگرایی نهفته است. این که همه­ افراد یک سری اصول اخلاقی را قبول داشته باشند و فارغ از رنگ، نژاد و دین با هم روبه­رو شوند، به نظر می­رسد برای برخی از اقلیت­های دینی و افراد، سخت یا حتی غیرممکن باشد. در واقع، کثرت­گرایی دینی که در قرون معاصر بسیار مطرح است و صوفیان از آن استقبال کرده­اند، نوعی نگاه جبرگرایانه در خود نهفته دارد؛ چراکه از افراد می­خواهد به مهم ترین، اصلی­ترین و ابتدایی­ترین اعتقاد قلبی خویش نگاهی حق به جانب نداشته باشند؛ یعنی برای مذهب خویش اصالتی جداگانه و منحصربه فرد قائل نباشند.

نقد ادبیات عرفانی

1. اولین نقدی که در ادبیات عرفانی به چشم می­خورد، این است که رسیدن به صلح کُل در آن، تا حدودی غیرممکن است؛ چراکه صلح کُل در مواجهه با مدرنیته شکل می­گیرد و اصل اساسی آن، این است که تنها از بعد انسانیت افراد، فارغ از دین و نژاد آنها توجه کند؛ درحالی که در شرع اسلام، تنها دینی که حقانیت دارد و آن را پذیرفته­اند، اسلام است. در واقع در ادبیات عرفانی برای به دست آمدن صلح کُل، نوعی جمع میان سنت و مدرنیته دیده می شود که تا حدودی تحقق آن غیرممکن است.

2. در ادبیات عرفانی پرچم شمول گرایی و کثرت گرایی بالاست که در شرع اسلام، این اصل جایگاهی ندارد.

3. در ادبیات عرفانی، اصل و بنا را بر اخلاق و فرهنگ تسامح گذاشته­اند؛ یعنی انسان فارغ از گناه و پیشینه­ای که دارد، باید مورد تکریم قرار گیرد و حتی گناه ابلیس هم بخشودنی است. در صورتی که در شرع اسلام ضمن طبقه­بندی گناهان، هر گناهی (مثل تضییع حق الناس) بخشودنی نیست.

ص: 451

4. از دیگر انتقاداتی که بر صلح کل در ادبیات عرفانی وارد است، فقدان یک نظریه یا ایده­ای کلی در زمینه صلح است. در واقع کلیاتی منسجم در زمینه آداب و معاشرت تعریف نشده و هر عارفی طبق دغدغه­های فکری که دارد، ادبیاتی خاص فراخور حال روحی و شرایط زمانی اجتماع خود ارائه کرده است. این باعث شده تا ما نتوانیم به جمع­بندی موثقی در زمینه­ این مهم برسیم.

ص: 452

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن عربی، محیی الدین(599ق) الفتوحات المکیه فی معرفه اسرارالمالکیه والملکیه،بیروت.

2. امیری اسکتی، مجید، گنجینه رباعی­های عرفانی، قم، نسیم ظهور، 1392ش.

3. آشوری، زهرا، بررسی تسامح و تساهل در عرفان اسلامی، پیام نور، تهران، 1394ش.

4. باخرزی، ابوالمفاخر یحیی، اوراد الاحباب و فصوص الاداب، به کوشش ایرج افشار، تهران، دانشگاه تهران، 1345ش.

5. برتلس، یوگنی ادواردویچ، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمه سیروس ایزدی، چاپ4، تهران، امیرکبیر، 1387ش.

6. سروش، عبدالکریم، آیین شهریاری و دینداری، نشر موسسه فرهنگی و اندیشه اسلامی، تهران، 1379ش.

7. جعفری، محمدمهدی، پرتوی از نهج البلاغه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1381ش.

8. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم: تفسیر قرآن کریم. ج22، قم، اسراء، 1395ش.

9. حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ عرفان و عرفان ایرانی، چاپ دوم، کومش، تهران، 1372ش.

10. خاتمی، محمد، آیین و اندیشه در دام خودکامگی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380ش.

11. زرین کوب، عبدالحسین، تصوف ایرانی از منظر تاریخی آن، ترجمه محمدالدین کیوانی، سخن، تهران، 1383ش.

12. علیزاده طوسی، فریبا، واکاوی مؤلفه­های صلح آفرینی در نهج البلاغه، دانشگاه امام رضا( علیه السلام )، مشهد، 1395ش

13. مؤتمنی طباطبائی، منوچهر، آزادی­های عمومی و حقوق بشر، نشر دانشگاه تهران، تهران، 1382ش.

14. قائدان، اصغر، مقایسه و پیشینه قوانین موضوعه حقوق جنگ معاصر در سیره و گفتار امیرالمؤمنین( علیه السلام )، مطالعات راهبردی بسیج، تهران، 1392ش.

15. قمی، شیخ عباس، سفیة البحار و مدینة الحکم والاثار، نشر اسوه، قم، 1414ق.

ص: 453

16. قرائتی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگی درس­هایی از قرآن، تهران، چاپ یازدهم، 1383ش.

17. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج1، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365ش.

18. عطارنیشابوری، فریدالدین، تذکره الولیاء، تصحیح: محمد استعلامی،چاپ چهارم، زوار، تهران، 1363ش.

19. غزالی، ابوحامد محمد، المنقذمن الضلال، ترجمه ادق آئینه وند، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر، 1372ش.

20. گیل، دیوید، الفبای ارتباطات، ترجمه: رامین کریمیان، مرکز تحقیقات رسانه، تهران، 1384ش.

21. محمدی وایقانی، کاظم، علاءالدوله سمنانی، تهران، وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی، 1381ش.

22. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امیرالمؤمنین( علیه السلام) شرح جدیدی از نهج البلاغه، نشر دارالکتب الاسلامی، تهران، 1381ش.

22. ----------- ، برگزیده تفسیر نمونه،تنظیم احمدعلی بابایی، دارالکتب، تهران، 1386ش.

23. منور، محمد، اسرارالتوحید، چاپ سوم، تصحیح رضاشفیعی کدکنی، آگاه، تهران، 1371ش.

24. مولوی، جلاالدین محمد، فیه مافیه، تصحیح بدیع­الزمان فروزانفر، تهران، نگارستان کتاب، 1381ش.

25. ---------------- ، مثنوی معنوی، تصحیح محمد استعلامی، چاپ ششم، تهران، 1379ش.

26. محدثی، جواد، درس­هایی از نهج­البلاغه، انتشارات بنیاد پژوهش­های اسلامی، مشهد، چاپ اول، 1393ش.

27. مردانی، مهدی، شکوه مولا، نگاهی دیگر بر خطبه شقشقیه، نشر مشهور، قم، 1385ش.

28. مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی( علیه السلام ) چاپ اول، انتشارات حسینیه ارشاد تهران، 1349ش.

29. نفیسی، سعید، سرچشمه تصوف در ایران، تهران، مروی. 1368ش.

30. مقالات

31. رستمی، علی، تکریم افراد و شهروندان در سیره نبوی، نشریه علوم انسانی، معرفت، ش 86، 1387ش.

32. خلخالی، ادهم، مشرق التوحید، مصحح: عبدالله نوارنی، ش1، نشر نورمگز، 1373ش.

33. جهانی، روشنک، محمودی، ابوالفضل، صلح در پایان هزاره اول اسلامی، دوره6، ش12، 1391ش.

ص: 454

1. نظری، هادی، تاجی، احسان، گفت وگوی بین المللی و صلح جهانی، کنفرانس علوم اجتماعی، 1393ش.

2. نظام­لو، معصومه، جنگ و صلح از دیدگاه اسلام، کنفرانس روابط بین الملل، 1389ش.

ص: 455

ص: 456

16- تحلیل فنای عارفانه در نهج البلاغه

اشاره

مریم رحمانی(1)، محمد فولادی(2)

ص: 457


1- .دکتری زبان و ادبیات فارسی؛ maryam.rahmani2001@gmail.com
2- .دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم؛ Dr.mfoladi@gmail.com

ص: 458

چکیده

مبارزه با نفس و خواسته های نفسانی، یکی از مبانی اساسی در فرهنگ اهل عرفان و تصوف است. این جهاد نفسانی که از آن به موت ارادی تعبیر می شود، وسیله ای برای زندگی برتر است که در پی رهایش انسان از صفات ذمیمه بشری، او را به اعلا درجه کمال یعنی فنای فی الله و بقای بالله سوق می دهد. با بررسی شاخصه های عرفانی، می توان سرچشمه بسیاری از آن ها را در آموزه های اسلامی و در کلام امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، جست وجو کرد. عرفان در کلام امام علی علیه السلام جلوه و جلای خاصی دارد، چنان که به حق می توان ایشان را پدر عرفان اسلامی نامید. یکی از مبانی ای که حضرت علی علیه السلام در سخنان خود به آن اشاره می کند، همین مرگ عارفانه است که رسیدن به این مرحله، قرب الهی را برای سالک در پی دارد. در این تحقیق با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی سعی می شود ضمن معرفی هریک از این مراحل فنای ارادی به عنوان یکی از آموزه های اساسی عرفان اسلامی، به چگونگی کاربرد و مصداق های آن در کلام امام علی علیه السلام و نیز راهکارهای آن حضرت برای رسیدن به این مقامات معنوی اشاره شود.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام ، نهج البلاغه، عرفان، نگاه عارفانه، موت ارادی، فنا، بقا.

مقدمه

نهج البلاغه مشتمل بر سخنان ارزشمند امام علی علیه السلام است که نخستین بار این بیانات بلیغ را ابوالحسن محمد الرضی الموسوی، ادیب و شاعر برجسته قرن چهارم هجری آن را در قالب کتابی گردآوری کرد. امام علی علیه السلام اساس و شالوده هریک از خطبه ها و نامه های

ص: 459

این اثر ارزشمند را که اندیشمندان اسلامی آن را «تالی القرآن» و «أخ القرآن» می خوانند، بر مبنای عرفان و معرفت خدا قرار داده است؛ بنابراین می تواند نقش ارزنده ای در آشنایی سالکان حق از مسیر صحیح سیر و سلوک و بازشناسی عرفان مثبت و سازنده داشته باشد؛ آن گونه که علی علیه السلام می فرمایند: «ألا و إنَّ لِکُلِّ مَأمومٍ إمام یَقتَدی بِهِ و یَستَضیءُ بِنورِ عِلمِهِ»؛ «آگاه باشید هر شخصی را پیشوایی است که به او اقتدا می کند و از نور دانش او روشنی می جوید» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 45، ص395).

فنای عارفانه، یکی از جذاب ترین محورهای بحث های عرفان در نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام است که شاخصه های آن را در این کتاب ارزشمند می توان دریافت.

بیان مسئله

مرگ یکی از واقعیت های زندگی است که هر فردی از آن تعبیر خاصی دارد. در تعابیر عارفانه، مرگ تحول کیفی روح برای دست یابی به زندگی برتر است که از آن به «تولد دوباره»(1)تعبیر می گردد. مرگ با این تعبیر، به معنای تهی شدن از تعلقات دنیوی و بیداری نفس یا آگاهی برتر نسبت به من حقیقی است که اشتیاق و بی قراری شدیدی را در قلب سالک پدید می آورد. مرگ در این تعابیر، به معنای انهدام کلی نفس نیست، بلکه «فنای صفات بشریت است؛ به عبارتی تا سالک از آن فانی نشود، صفات حق تجلی نمی یابد و به سرچشمه بقای حق نمی رسد» (یثربی، عرفان نظری، ص499) که سالک «با خلع جامه مادی و طرد قیود و علایق دنیوی و توجه به عالم معنوی و فنا در صفات و اسماء و ذات» (سجادی، فرهنگ

ص: 460


1- . عین القضات که خود آزموده مرگ اختیاری است در این زمینه می گوید: «تا از موت نگذری به حیات نرسی، «وَ إنَّ الدار ُالآخِرَةِ لَهِیَ الحَیَوان» و «وَلایَدخل المَلَکُوتُ السَمواتِ مَن لَم یولَد مَرَتَینِ»؛ سالک باید دوبار بزاید، یک بار از مادر بزاید که خود را و این جهان فانی را ببیند و یک بار از خود بزاید و جهان باقی و خدا را بیند... و آن مرگ دیگر ورای مرگ قالب است و حیات دیگر بجز حیات قالب.» (همدانی، تمهیدات، ص 319).

معارف اسلامی، ص714) از صورت مبتذل نفس می رهد و به مرتبه ای از حیات دست می یابد که تحولاتی را در روان او در پی دارد.

این تحولات در اصطلاحات صوفیه، چهار رنگ ابیض، اخضر، اسود و احمر تداعی شده است که عبارت اند از:

الف) «موت أبیض» که نماد و نمود گرسنگی است؛ «وجه اتصاف این مرگ به سفید، به خاطر تناسب نور سفیدی است. تحمل جوع، باطن را تابناک می گرداند و قلب را روشن می سازد.» (ابن عربی، الفتوحات المکیة، ص1454) بنابراین اگر سالک همواره گرسنه باشد، به مرگ سفید مرده است.

ب) «موت اخضر» عبارت است از پوشیدن خرقه ژنده و مندرس. با پوشیدن این خرقه که نشانه ای از زهد و قناعت است، سالک حیاتی سبز می یابد و رخسارش با جمال ذاتی که به آن زنده شده و از تجمل بی نیاز است، شادمان می گردد.» (نسفی، کشف الحقایق، ص210-211).

ج) «موت اسود»، نوعی نیل به فنا در فعل خداست که در فنای عارفانه، تحمل آزار خلق است.

د) «موت احمر» موت احمر اساسی ترین عامل تعالی روح است که از آن به جهاد اکبر تعبیر می گردد. در این نوع موت، «به جهت ضربت های پی درپی که در خفا بر نفس زده می شود، بسی صعب تر از قتل یک باره در میدان جنگ و در انظار است.»

مرگ در هریک از این تعابیر، به مصداق آیه {فَتُوبُوا إِلَی بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ} (بقره/54)، به معنای انهدام کلی نفس نیست، بلکه به معنای تزکیه نفس و تلاش برای رسیدن به کمال معنوی است که آن را با آموزه های اسلامی پیوند می دهد.

پیشینه

مرگ و مرگ اندیشی یکی از مباحث اساسی در نهج البلاغه است که بخشی از

ص: 461

پژوهش های دینی را به خود اختصاص داده است که از آن جمله می توان به این پژوهش ها اشاره کرد:

- بررسی تطبیقی مرگ و مرگ اندیشی در نهج البلاغه و کتاب مقدس، پایان نامه، سمیرا باباجهد انصاری، دانشگاه، 1390ش.

- واکاوی مسئله مرگ و زندگی در نهج البلاغه براساس نظریه تقابل های دوگانه ساختارگرایانه، مهدی رضا کمال بانیانی، حسین آریان، مهرداد اکبری گندمانی، پژوهشنامه نهج البلاغه، 1395ش.

- کارکرد عوامل پویایی در تصویرپردازی از مرگ در نهج البلاغه، زهرا فرید و فاطمه شاه علی رامشه، 1397ش.

از منظر این پژوهش ها مرگ به معنای مرگ جسمانی است، اما در این پژوهش منظور از مرگ نه به معنای انهدام جسم، بلکه معنای خلع نفس از صفات ناپسند نفسانی است که بقای او را به حق تعالی در پی دارد.

اهداف و ضرورت پژوهش

نهج البلاغه مجموعه ای از «خطابه های ارتجالی و ناگهانی از اندیشه های استوار با معیارهای دقیق و حکیمانه امام علی علیه السلام است» که با موشکافی دقیق می توان به مباحث برجسته عرفانی در آن پی برد.

یکی از این مباحث مهم که در عرفان حضرت علی علیه السلام مجال ظهور یافته است، موت ارادی است. این ستیز درونی که از درون سالک آغاز می گردد، نیازمند زیرپا گذاشتن برخی خواسته های نفسانی است که در سیره عملی امام علی علیه السلام و سپس در این اثر ارجمند، مجال ظهور یافته اند. در این جستار، ضمن تشریح هریک از این مراحل اساسی که سالک می پیماید تا به مقام قرب الهی نائل شود، به چگونگی کاربرد هریک از این مراحل و جایگاه آن را در نهج البلاغه و راهبردهایی که حضرت علی علیه السلام برای هریک از مراحل در این کتاب

ص: 462

ارائه می دهد، بپردازیم.

چهارچوب های نظری مرگ پیش از مرگ در نهج البلاغه

الف) موت احمر

«موت احمر» تعبیری است که صوفیه در تفسیر حدیث «موتوا قبل أن تموتوا»(1) (ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج72، ص59). آورده اند که منظور از آن، همان مخالفت نفس و اجتناب از لذات و شهوات و آرزوهای نفسانی است که مقابله با آن باعث می شود تا انسان به صفات والای انسانی نائل گردد.(2)

تو قدم به راه ما نه، که

طریق عاشق آن است

به خلاف نفس ره رو که

طریق عاشقان است

(شاه نعمت الله ولی، رسایل شاه نعمت الله ولی، ج4، ص77)

مرگ در این مرحله، به این معنا است که: «حقیقت وجود و دل را به عالم معنافرستادن و در حضور حق بودن و روح را پیش از آن که با «مرگ طبیعی» از جسم مفارقت کند، از بدن آزاد ساختن» (رودگر، مرگ اختیاری، ص114). حضرت علی علیه السلام نیز که خود مصداق کامل «موت احمر» است، با تأکید بر مبارزه با هوای نفسانی (ر.ک: شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31، ص379)(3)

آن را در رأس هرم دین قرار می دهد(4) و با توصیف سیمای کسانی که توانسته اند با فائق آمدن بر مشتهیات نفسانی به فنای عارفانه دست یابند، تنها یاریگر آن ها در این مسیر، خدا متعال معرفی می کند؛ زیرا «تنها عنایت ربانی است که سالک را به آن مقصد عالی می رساند و او را

ص: 463


1- . {وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الهَوَی فَإِنَّ الجَنَّةَ هِیَ المَأْوَی} (نازعات/40 و 41).
2- . این تعبیر در نهج البلاغه «بیرون کنید از دنیا دل هایتان را پیش از آن که تنهایتان.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه203، ص303)
3- . «نفس خود را از هر پستی بازدار، هرچند تو را به اهدافت برساند.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31، ص379).
4- . «رأس الدین مخالفة الهوی.» (نوری،مستدرک الوسائل، ج1، ص42، ح1265).

بی واسطه و بدون طی مراحل مجاهده، به معرفت و مجاهده حق می رساند.» (زرّین کوب، ارزش میراث صوفیه، ص106). بنابراین در توصیف این دسته از بندگان می فرماید: «إنَّ مِن أحَبِّ مِن عِبادِ آللهِ اِلَیه عَبداً إعانَهُ اَللهُ عَلی نَفسِهِ، فَاَستَشعَرَ الحُزنَ وَ تَجَلبَبَ الخَوفَ»؛ «همانا بهترین و محبوب ترین بنده نزد خدا، بنده ای است که خداوند او را در پیکار با نفس یاری داده است. آن کس که جامه زیرین او اندوه و لباس رویین او ترس از خداست.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 87، ص103).

آن حضرت، این دسته از انسان ها را که با معاینه حقیقت بر لذایذ حرام پا نهاده اند، تا به مرگ عارفانه که کمال مطلوب انسانیت است، دست یابند، مشمول رحمت الهی می داند و می فرماید: «فَرَحِمَ اللّهُ اَمرَأ نَزَعَ عَن شَهوَتِهِ وَ قَمَعَ عَن هَوی نَفسِهِ، فَإنَّ هذِهِ النَفسَ أبعَدُ شَیءٍ مَنزِعاً وَ إنَّها لاتَزالُ إلی مَعصیَةِ فی الهَوی»؛ «پس رحمت خدا بر کسی که شهوت خود را مغلوب و هوای نفس را سرکوب کند، زیرا که کار مشکل بازداشتن نفس از شهوت بوده که پیوسته خواهان نافرمانی و معصیت است.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 176، ص237).

از منظر امام علی علیه السلام ، راه حل اساسی در دست یابی به این مرحله از عرفان، یادکردن مرگ است که نابودکننده تمام لذایذ دنیوی است، زیرا انسان با پیش رو داشتن این رخداد حتمی، سعی در نابودی مشتهیات نفسانی زودگذر خود می کند: «ألا فَاذکُروا - المَوتَ - هادِم الِذّاتِ و مُنَغِّضُ الشَهَواتِ وَ قاطِعَ الأَمنِیاتِ، عِندَ المساوَرَةِ لِلاعَمالِ القَبیحَة»؛ «مرگ را که نابودکننده لذت ها و شکننده شهوت ها و قطع کننده آرزوهاست، به هنگام تصمیم بر کارهای زشت به یادآورید.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 99، ص131).

ب )موت ابیض

سفارش های اسلام درباره اعتدال در خوردن، تنها سلامت جسم را تضمین نمی کند، بلکه تضمین کننده اعتدال روحی و روانی نیز هست.

این ویژگی تربیتی همواره موردتوجه عارفان قرار گرفته است. زیرا پرخوری «علاوه بر

ص: 464

آسیب های جسمی، برانگیزنده مشتهیات نفسانی در روان انسان نیز هست. ازاین رو تحمل گرسنگی(1)بخشی از برنامه های سالک راه حقیقت است که به او کمک می کند تا روح با دریدن پرده های غفلت، آن را از اسارت جسم ناسوتی برهاند تا بدین وسیله به رؤیت حق نائل گردد، ازاین طریق در عرفان با عنوان «موت ابیض» تعبیر می شود.

دل تو ز آن سفید گردان

گرسنگی موت ابیض است ای

یار

بدی تو همه نکو گردد

نفس

مرده شود و دل زنده

(شاه نعمت الله ولی، رسایل شاه نعمت الله ولی، ج4، ص77)

در مکتب علوی و نگاه اخلاقی امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه نیز، «قناعت» و تحمل گرسنگی به عنوان یک رفتار اخلاقی، در جهت پالایش روح، عزت نفس، بلندی همت، آگاهی و خردمندی از جایگاه ویژه ای برخوردار است.

از بینش آن حضرت، یکی از بزرگ ترین پرتگاه های سالک در مسیر سیر به سوی حق، شهوت شکم است که برانگیزنده شهوت و سایر مشتهیات نفسانی است؛ بنابراین یکی از نشانه های بنده پرهیزکار، قانع بودن به خوراک کم است: «تَراهُ ...مَنزُوراً أکلُهُ، سَهلَاً أمرُهُ، حَریزاً دینِهِ، مَیِّتَه شَهوَتُهُ، مُکظُوُماً شَهَوَتُهُ»؛ «پرهیزکار راستین که خوراکش کم، کارش آسان و شهوتش در حرام مرده و خشمش فروخورده است.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 193، ص289). ازاین رو ضمن نکوهش یکی از فرماندهان، خود را الگویی در این زمینه قرار می دهد و می فرماید: «ألا وَ إنَّ إمامَکم قَد إکتَفی مِن دنیاهُ بِطِمریِه، وَ مَن طُعمِهِ بِقُرصَیِه...وَ لَو شِئتُ لاهتَدیتُ الطَریقَ إلی مُصفّی هذا العَسَلِ، وَ لُبابِ هذاالقَمحِ، وَ نَسائجِ هذا القَّزِّ. وَلکِن هِیهاتَ أن یَغلِبَنی هَوایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إلی تَخَیِّرِ الأطعِمَة»؛ «آگاه باش که امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضایت داده است ... من اگر می خواستم می توانستم از عسل پاک و

ص: 465


1- . «شکم های خود را گرسنه و جگرها را تشنه نگه دارید و لباس اندوه بر اندام جان خود پوشانید، که شاید خدای خود را در قلوب خویش بتوانید یافت، برای آن که نزد خدای چیزی منفورتر از شکم پرستی نیست.» (مقدادی اصفهانی، نشان از بی نشان ها، ص308).

از مغز گندم و بافته های ابریشم برای خود غذا و لباس فراهم آورم، اما هیهات که هوای نفس بر من چیره گردد و حرص و طمع مرا وادارد که طعام های لذیذ برگزینم.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 45، ص395).

این سخنان بدان جهت است که آن حضرت به این باور دست یافته است که هدف آفرینش انسان را چیزی فراتر از خوردن و آشامیدن و بهره گرفتن از این لذایذ جسمانی است، بنابراین در تبیین همین مسئله می فرماید: «فَما خُلِقتُ لِیَشغَلَنی أکلُ الطَیِباتِ، کَالبَهیمَهِ المَربوُطَه، هَمُّها عَلَفُها أو المُرسَلَهِ شُغُلُها ...لَأَروضَّنَّ نَفسی رِیاضَهً تَهِشُّ مَعَها إلی القُرصِ إذا قَدَرتُ عَلَیهِ مَطعوماً، وَتَقنَعُ بِالمِلحِ مَأدوماً»؛ «آفریده نشده ام که غذاهای لذیذ مرا سرگرم سازد، چنان حیوان پرواری که تمام همت او علف و یا چون حیوان رهاشده که عطشش چریدن و پرکردن شکم بوده است... چنان نفس خود را به ریاضت وادارم که به قرص نان، هرگاه بیابم شاد شود و به نمک به جای نان خورش قناعت کنم.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 46، ص397-395).

ج) موت اسود

تحمل ناخوشایندها و آزار خلق، یکی دیگر از سنگلاخ های مهم در راه سلوک عارفانه است که سالک باتحمل آزار و اذیت دیگران، سعی در تقویت تحمل و صبر و شکیبایی خود دارد، تا بتواند بدین سان طریق سلوک را بپیماید.

این بخش از موت عارفانه که از امهات تعالیم ملامتیه است، در حقیقت فقط برای سرکوبی نفس و احتراز از شهرت و محبوبیت است که بسیاری از متصوفه با استناد به آیه کریمه: {یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ} (مائده/5) و تأسی از رفتار پیامبر اسلام صلی الله علیه واله در مواجهه با اذیت و آزار مردمان زمان خود،(1)

آن را پیشه خود کردند. از این

ص: 466


1- . در این میان پیامبر را اولین ملامتی می شمردند که از سرزنش هیچ سرزنش گر نیندیشید. (زرین کوب، جست وجو در تصوف، ص326).

موضوع در تعابیر صوفیانه به عنوان «موت اسود» یاد می کنند.

«وجه تسمیه این مرگ به «سیاهی» بدان جهت است که در اثر این مرگ، نفس غمین می گردد و غم با ظلمت و تاریکی مناسبت دارد.» (ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج4، ص145). این بخش از مرگ عارفانه هنگامی پدیدار می شود که «سالک وارد بطن اجتماع می شود. زیرا انسان و سمت های اجتماعی قرار نگیرد، حتی برای خود او نیز معلوم نیست که جاه طلب است یا خیر. بنابراین بلندمرتبه ترین عارفان کسانی هستند که با حضور فعال در متن اجتماع و مردم، تمام زوایا و حیله های نفس مکار را کشف و بر آن غالب آمده باشند.» (صادقی حسن آبادی و عروجی، انسان و تولد معنوی، ص84).

حضرت علی علیه السلام که الگو گرفته از سیره نبوی است، با تأسی از این سیره، بردباری و تحمل سختی ها را یکی از ابزارهای ریاست می داند (ر.ک: شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 176، ص475) و آن را راهبردی کارساز در زندگی سیاسی و اجتماعی خود قرار می دهد. بنابراین پس از وفات پیامبر صلی الله علیه واله و مشاهده بی وفایی مسلمانان، برای حفظ وحدت جامعه اسلامی بردباری می کند، چنان که درباره تحمل این سختی و مرارت می فرمایند: «فَنَظَرتُ فَإِذا لَیسَ لی مُعِینٌ إلّا اَهلُ بَیتی... وَأغضَیتُ عَلَی القَذَی، وَشَرِبتُ عَلَی الشَجّآ وَصَبِرتُ...»؛ «اطراف خود را نگاه کرده یاوری جز اهل بیت خود ندیدم... چشمی پر از خار و خاشاک را ناچار فروبستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش را فروخوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از حنظل، شکیبایی نمودم...» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 26، ص51).

آن حضرت هم چنین در نامه ای مشفقانه به فرزند خود توصیه می کند که «وَلاتَأخُذکَ فِی اللهِ لَومَهُ لائِمِ»؛ «هرگز سرزنش ملامت گران تو را از تلاش در راه خدا بازندارد.» (شریف

ص: 467

رضی، نهج البلاغه، نامه 31، ص371).

بخشی دیگر از «موت اسود» که به عارف کمک می کند تا به کمال عرفانی که هدف غایی اوست، دست یابد، بی توجهی به تعریف و تمجید دیگران است، چنان که «از پوشیدگی های آفت نفس و اسرار علت های نفس آن است که مدح دوست دارد و هرکه جرعتی از وی بخورد، هفت آسمان و هفت زمین به مژه چشم بردارد.» (قشیری، ترجمه رساله قشیریه، ص149). بنابراین حضرت علی علیه السلام با علم به این نکته و با رسیدن به این مرحله از عرفان، یعنی مرگ اسود، از مردمان زمان خود می خواهد تا از ستودن او بپرهیزند تا بتواند وظایف خود را به خوبی انجام دهد: «وَرُبّما اُستَحلَی الناسُ الثَناءَ بَعدَ البَلاءِ، فَلاتَثنُوا عَلَّیَّ بِجَمیلِ ثَناءِ، لِاخراجی نَفسی إلَی اللّهِ وَ اِلَیکُم»؛ «گاهی مردم ستودن افراد را برای کار و تلاش روامی دانند، اما من از شما می خواهم که مرا با سخنان زیبای خود مستایید تا از عهده وظایفی که نسبت به شما و خدا دارم برآیم.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 217، ص317). آن حضرت هم چنین در وصف بندگان پرهیزگار خدا می فرمایند: «إذا زُکّیَ إحَدٌ مِنهَم خافُ مِمّا یُقالُ لَهُ، فَیَقَولَ: أنا یَعلَمُ بِنَفسی مِن غَیری، وَ رَبّی أَعلَمُ بی مِنّی بِنَفسی، اللّهمَ لاتُواخِذنی بِما یَقُولُونَ، وَأجعَلنی أفضَلَ مِمّا یَظُنّونَ وَ أغفِرلی ما لایَعلَمون»؛ «هرگاه یکی از آنان را بستایند، از آن چه در توصیف او گفته شده، در هراس افتاده، می گویند: «من خود را از دیگران بهتر می شناسم و خدای من، مرا بهتر از من می شناسد. بار خدایا مرا بر آن چه می گویند محاکمه مفرما و بهتر از آن قرارم ده که می گویند و گناهانی که نمی دانند بیامرز.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 193، ص289).

د) موت اخضر

«پوشیدن مرقع است از خرق ملقات و قناعت از لباس جمیل به دلق ذبیل» (سعیدی، فرهنگ اصطلاحات عرفانی ابن عربی، ص955) که از آن در عرفان به عنوان موت اخضر

ص: 468

تعبیر می شود.

غم ندارم گر ندارم در

هوای بَرد، بُرد

گرم می دارد مرا صوف جز

بر عشق او

(نعمت الله ولی، رسایل شاه نعمت الله ولی، ج4،ص77)

یکی دیگر از مراحل مرگ ارادی، مرتبط به نوع پوشش سالک است که او را از شهرت طلبی و اظهار فخر و مباهات نسبت به دیگر هم نوعان برحذر می دارد. حضرت علی علیه السلام پیامبران را ازجمله انسان هایی می داند که با داشتن ظاهری ساده و فقیرانه می توانند در این زمینه الگویی برای هم نوعان خود باشند.

«وَلکِنَ اللّهَ جَعَلَ رُسُلَهُ أولِی قُوّهٍ فی عَزائِمِهِم وَضَعَفَهً فیما تَرَی الاعیُنُ مِن حالاتِهِم، مَعَ قَناعَهٍ تَملُاُ قُلُوّبَ وَ العُیُونَ غِنیً، وَخَصاصَهٍ تَملُاُ الأبصارَ وَالأسماعَ أذًی»؛ «خداوند پیامبران را با عزم و اراده ای قوی، گرچه با ظاهری ساده و فقیر مبعوث کرد، با قناعتی که دل ها و چشم ها را پر سازد، هرچند فقر و نداری ظاهری آنان چشم و گوش ها را خیره سازد.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 192، ص277).

هم چنین آن حضرت پیامبر اسلام صلی الله علیه واله را، با تمام عظمت و بزرگواری اش در نزد خداوند، الگو و نمونه ای دیگر در این زمینه می داند، می فرمایند: «وَلَقَد کانَ علیهم السلام یأکُلُ عَلَی الأرضِ وَ یَجلِسُ جِلسَهَ اَلعَبدِ وَ یَخصِفُ بِیَدِهِ نَعلِهِ وَ یَرفِعُ بِیَدِهِ ثَوبِهِ»؛ «همانا پیامبر بر روی زمین می نشست و غذا می خورد و چون برده، ساده می نشست و با دست خود کفش خود را وصله می زد و جامه خود را با دست خود می دوخت.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 160، ص215). بنابراین امام علی علیه السلام که خود نیز از این سرچشمه معنویت انسانی سیراب بود، در پاسخ به شخصی که پرسید: چرا پیراهن وصله دار می پوشی؟ امام علیه السلام فرمودند: «یَخشَعُ لَهُ القَلبُ وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفسُ، وَیَقتَدی بِهِ المومِنُونَ»؛ «دل با آن فروتن و نفس رام می شود و مؤمنان از آن سرمشق می گیرند.» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 103، ص461).هم چنین هنگامی که شخصی به آن حضرت گفت که چرا لباس وصله دارش را دور

ص: 469

نمی اندازد، ایشان در پاسخ، آن را مایه استقامت و غلبه بر خواسته های نفسانی می داند، چنان که می فرمایند: «وَاللّهِ لَقَد رَقَّعتُ مِدرَعَتِی هذِهِ حَتَّی اُستَحَیتُ مِن راقِعِها. وَلَقَد قالَ لی قائلُ ألا تَنبِذُها عَنکَ؟ فَقُلتُ اُغرُب عَنّی فَعِندَ الصَباحِ یَحمَدُ القَومُ السُّرَی»؛ «به خدا سوگند آن قدر این پیراهن پشمین را وصله زدم که از پینه کننده آن شرمسارم. یکی به من گفت: آیا آن را دور نمی افکنی؟ گفتم از من دور شو، صبحگاهان رهروان شب ستایش می شوند.»(1)

(شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 161، ص215).

نتیجه

1. امام علی علیه السلام که دریایی از معرفت لایزال است، توانسته است با افاضه اندکی از مواهب الهی خود چنین تأثیر شگرف و ماندگاری را در آیینه عرفان و ادبیات عرفانی فارسی به وجود آورد که قابل انکار نیست.

2. بررسی شاخصه های عرفان در کلام امام علی علیه السلام ، معیاری سازنده در جهت دست یافتن به عرفانی مثبت و سازنده است.

3. مرگ ارادی نتیجه مجاهده و سیر و سلوک معنوی و ثمره توجه به راهبردهای عرفانی اسلام است که توسط ائمه علیهم السلام به سالکان راه حقیقت داده می شد.

4. در این تقسیم بااین که انواع مرگ تعریف می شود، اما با دقت در کلام حضرت علی علیه السلام روشن می شود که همه این مراحل و مراتب، در حقیقت از لوازمات موت احمر هستند که در مجموع در جهت مخالفت با مشتهیات نفسانی صورت می گیرد.

5. راهبردهای آن حضرت در مبارزه با هریک از خواسته های نفسانی، ازجمله راهکارهایی است که سالک حقیقی می تواند به هدف غایی خود که همان قرب الهی است، نائل گردد.

ص: 470


1- . ضرب المثل است در معنی آنده از آن استقامت کنندگان است (شریف رضی، نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص 215).

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از قرآن پژوهان جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیة، تحقیق: عثمان یحیی، قاهره، بی نا، 1975م.

2. رودگر، محمدجواد، مرگ اختیاری، مجله فلسفه و کلام قبسات، شماره 46، ص107-130، 1386ش.

3. زرین کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، 1392ش.

4. زرین کوب، عبدالحسین، جست وجو در تصوف، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ پانزدهم، 1378ش.

5. سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، شرکت مؤلفان ایرانی، چاپ چهارم، 1363ش.

6. سعیدی، گل بابا، فرهنگ اصطلاحات عرفانی ابن عربی، تهران، انتشارات زوار، چاپ اول، 1387ش.

7. شاه نعمت الله ولی، رسایل شاه نعمت الله ولی، تصحیح: جواد نوربخش، تهران، خانقاه نعمت اللهی، 1357ش.

8. صادقی حسن آبادی، مجید، عروجی، راضیه، انسان و تولد معنوی، انسان پژوهی دینی، سال هشتم، شماره 25، ص59-88، 1390ش.

9. صادقی گازرانی، محمدامین، آموزه های عرفانی از منظر امام علی علیه السلام ، قم، مؤسسه بوستان کتاب، قم، 1384ش.

10. قشیری، ابوالقاسم، ترجمه رساله قشیریه، تصحیح: بدیع الزمان فروزانفر، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، 1374ش.

11. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تصحیح: محمدتقی مصباح، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

12. مقدادی اصفهانی، حسنعلی، نشان از بی نشان ها، تهران، جمهوری، 1377ش.

13. نسفی، عزیزالدین، کشف الحقایق، کوشش: مهدوی دامغانی، تهران، زوار، 1359ش.

14. نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، دارالاحیا التراث، چاپ دوم، 1368ش.

ص: 471

15. همدانی، عین القضات، تمهیدات، تصحیح: عفیف عیسران، تهران، کتابخانه منوچهری، 1370ش.

16. یثربی، یحیی، عرفان نظری، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1387ش.

ص: 472

17- آسیب شناسی عرفان کاذب با نظر به دافعه عرفان علوی

اشاره

مطهره بصراوی(1)، محمد حسن یعقوبیان(2)

ص: 473


1- . کارشناسی ارشد معارف نهج البلاغه؛ m.basravi274@yahoo.com
2- . استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه معارف اصفهان؛ mohammadyaghoobian@yahoo.com

ص: 474

چکیده

عرفان عملیِ غیرحقیقی و کاذب از دیرباز در زندگی بشر وجود داشته است؛ زمانی به صورت صوفیگری نمود پیدا کرده و امروز در ادامه همان مسیر با پدیده عرفان های نوظهور روبه رو هستیم که از مصادیق جنبش های نوین دینی می باشند. در این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به آسیب شناسی عرفان کاذب پرداخته می شود. از نتایج تحقیق می توان به مطلب زیر اشاره کرد: پیوند معنویت و شریعت، همگرایی عقلانیت و معنویت، زهد مثبت، جامعه گرایی و سبک معیار برای سلوک ازجمله شاخص های عرفان علوی هستند که به عنوان مقیاس های معرفتی، ما را در نقد و آسیب شناسی خردگریزی کریشنامورتی، شریعت ستیزی یا لذت گرایی اُشو، معنویت پلورالیستی پائولو کوئلیو و عرفان متشابه بدون انسان کامل، یاری می کنند و در پایان مشخص می شود که عرفان برآمده از مکتب علوی در نقطه مقابل عرفان پست مدرن که با نفی فرهنگ فرهیخته و با رویکرد حداقلی به فرهنگ عامیانه بسنده نموده است؛ ناظر به فرهنگ والا و انسان محکم در کنار انسان های متشابه در سبک سیر و سلوک خود است.

کلیدواژه ها: امام علی ( علیه السلام )، عرفان علوی، عرفان کاذب، معنویت، آسیب شناسی.

مقدمه

معنویت یکی از نیازها و ضرورت های بشر بوده که هیچ گاه از او جدایی نداشته و همواره در طول تاریخ انسان ها بدان نیازمند بوده اند تا به وسیله آن به حقیقت و قرب الهی

ص: 475

دست یابند. درواقع معنویت یک امر فطری است که ریشه در نهاد انسان ها داشته و زوال ناپذیر است؛ چراکه انسان حقیقتاً کمال جو می باشد و برای رسیدن به این مطلوب نیاز به راه و روشی صحیح دارد تا هر چه سریع تر به هدفش برسد. از طرفی امروزه با توجه به حرکت فعال عرفان های عملیِ غیرحقیقی و گرایش به این عرفان ها به دلیل عدم آگاهی از منشأ اصلی آن ها، این ضرورت در جامعه حس می شود که عرفان عملی حقیقی و شاخص ها و نمودهای آن باید معرفی گردد.

بدین منظور تعیین شاخص های عرفان عملیِ حقیقی از عرفان علوی نظیر توجه به عقل در رشد معنوی انسان، تقید به شریعت اسلام و نگاه به انسان کامل در این مسیر، مدنظر این مقاله بوده و با نظر به این شاخص ها، آسیب شناسی عرفان های نوظهور مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته است.

پیشینه

در زمینه عرفان و نقد عرفان های کاذب در اندیشه های امام علی ( علیه السلام )، مقالات زیر به نگارش درآمده است: شاخصه های عرفان امام علی ( علیه السلام ) در نهج البلاغه، کبیری، زینب، مجله: نامه جامعه، شماره 104، (4 صفحه - از 30 تا 33)، خرداد و تیر 1392.

عرفان در دعاهای مولی الموحدین امیرالمؤمنین حضرت امام علی (علیه السلام)، [پایان نامه]، عباس محبی، تهران، 1384.

نقدی برعرفان کیهانی با تکیه بر آموزه های نهج البلاغه، یزدانی جزی، حسنعلی؛ خوش فر، محسن، مجله: مطالعات معنوی، شماره 19 و 20، (21 صفحه - از 55 تا 75، بهار و تابستان 1395.

بررسی تطبیقی خردورزی و خردستیزی در عرفان حقیقی و عرفان های نوظهور، تقوی، سیدحسین، مجله: پژوهش های اعتقادی کلامی، شماره 34، علمی-پژوهشی/ISC ، (20 صفحه - از 73 تا 92)، تابستان 1398.

ص: 476

عقل گریزی عرفان های نوظهور

از وجوه مشترک عرفان های غیرحقیقی، نفی عقلانیت و یا خردستیزی است. درواقع در این عرفان ها به نوعی، فرار از علم و عقل و استدلال دیده می شود. چنان که اشو، با این که درجه استادی را در رشته فلسفه اخذ کرده، ولی جایگاهی برای عقل در مکتبش دیده نمی شود و همواره به ستیز با عقل پرداخته و عقل را مانعی برای درک حقیقت معرفی می کند. ذهن را فطری ندانسته، بلکه آن را اکتسابی و محصول اجتماع می داند و نظام های فلسفی را بی نتیجه دانسته و حرف های فیلسوفان را غیرواقعی و غیرحقیقی می شناسد (اشو، آواز سکوت، ص 203). و البته این مخالفت تنها با فلسفه به عنوان یک علم رسمی عقلی محدود نمی شود بلکه به نفی عقل می رسد: «به من توجه کنید تا به شما اصل اساسی عاقل ماندن را که به دلخواه، آگاهانه، با تلاش -و همراه با گاهی دیوانه شدن- است را آموزش دهم... شخص همیشه عاقل، آزاد نیست، فرد بی عقل هم همین طور است؛ اما شخصی که می تواند به سرعت از عقل به بی عقلی بچرخد و به سادگی و به آرامی و بدون هیچ مانعی قادر به حرکت است آزادی بزرگی دارد.» (اشو، شکوه آزادی، ص 237).

این جاست که معنویت و سلوکی «بشرط لا» از عقلانیت را به تصویر می کشد: «از راه عقل و ذهن نمی توان به حقیقت رسید و اگر سالک بخواهد از راه عقل به مقصد برسد، در حقیقت از مقصد خود دورتر می شود. مثل سگی می ماند که می خواهد دم خود را با دندان بگیرد؛ اما هرچه به سوی آن حمله ورتر می شود، از آن دورتر می شود.» (اشو، آواز سکوت، ص 206). و هم چنین می گوید: «ما به بال های عشق نیازمندیم نه به بال های منطق.» (اشو،خلاقیت، ص 181). کریشنا مورتی نیز، در کتاب مشهور خود، رهایی از دانستگی، ابتدا انسانی را به تصویر

ص: 477

می کشد که در این دنیا تنهاست: «نه راهنمایی وجود دارد، نه معلمی و نه کسی که به شما بگوید چه بکنید. شما در این دنیای بی رحم و دیوانه تنها هستید.» (مورتی، رهایی از دانستگی، ص 168) سپس به نفی همه تصورات و مفاهیم ذهنی در قالب های مختلف فلسفه، الهیات و ایدئولوژی می پردازد (همان، ص 42) و سرانجام هدف کلی مراقبه و روشن شدگی را در سکوت و تعلیم نایافتگی ذهن می داند: «...خلوت و سکوت، لازم و ضروری هستند؛ زیرا وقتی که ذهن تحت نفوذ قرار نگرفته، تعلیم نیافته و نامحصور در تجربه های متنوع باشد؛ فقط در آن حال می تواند، به کیفیتی کاملاً نو و جدید دست یابد. انسان می تواند،بی واسطه ببیند که فقط در حالت سکوت و آرامش ذهن،امکانروشن شدگی وجود دارد. هدف کلی مراقبه در شوق، پدید آوردن چنین حالت ذهنی است.» (همان، ص 181). در مکتب بودیسمِ ذن نیز، ذهن نفی شده است. بودیسمِ ذن، یک مکتب ترکیبی و تلفیقی است که در چین پایه گذاری، سپس به ژاپن و سراسر جهان انتقال یافت (فعالی، نگرشی بر آیین ذن بودیسم، ص 53-54). در تعالیم آنان به هیچ چیز فکر نکردن، از اصول اساسی معنویت است: «اگر از اندیشه ات برای تحصیل واقعیت استفاده کنی، نه واقعیت را می فهمی و نه اندیشه ات را. اگر واقعیت را بدون استفاده از اندیشه ات تحصیل کنی، هر دو را خواهی یافت.» (بودیدارما، تعلیم ذن، ص 98). در این آیین، «عقل» جزئی از هستی دانسته می شود و فکر توانِ ورود به عالم معرفت را ندارد، بلکه قلب است که به درک و شناخت می رسد؛ و در بی ارزش دانستن فکر و خرد، حتّی تا مرگ فکر پیش می رود: «ذن موقعی متولد می شود که فکر بمیرد و مشعل تلاش را به دست استعدادی بدهد که تنها او در این کار تواناست و این استعداد نیز چیزی نیست جز شهود و مکاشفه و درک مستقیم. ذن را نمی شود با استدلال اثبات کرد و لذا در قلمرو علم قرار نمی گیرد. مغز فکر می کند و قلب احساس می کند و همین قلب است که به درک و

ص: 478

شناخت می رسد.» (همفریز، ذن، ص 197-198). بدیهی است نفی خرد و ذهن، عرفانی بدون عقلانیت را به دنبال خواهد داشت و یا حداکثر عشقی تنهامانده را به جا می گذارد که سر ارتباط با عقل و عقلانیت را ندارد: «قلب من! هرگز تو را محکوم به نقد نمی کنم؛ و نیز هرگز از آن چه می گویی شرمنده نمی شوم. می دانم تو کودک محبوب خداوندی و او در تابشی شکوهمند و عاشقانه از تو حفاظت می کند.» (کوئلیو، چون رود جاری باش، ص 88).

عقل گرایی عرفان علوی

از منظر معارف دینی، یکی از ابعاد وجودی انسان، عقل اوست که در گزاره های دینی ارزش و حجیت معرفتی خود را یافته است و به وسیله رشد صحیح عقل و اندیشه و بهره برداری از آن، انسان می تواند در جهت هدف آفرینش از حیات طیّبه برخوردار شود. چنان که در تعالیم علوی یکی از فلسفه های بعثت پیامبران علیهم السلام، آشکار کردن توانمندی های پنهان شده عقل ها می باشد: «وَ یَثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» (شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه/1) و برهان عقلی بر شهود حسی برتری می یابد: «لَیسَتِ الرَّوِیةُ کَالْمُعَایَنَةِ مَعَ الْإِبْصَارِ فَقَدْ تَکْذِبُ الْعُیونُ أَهْلَهَا وَ لَا یَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ» (همان، حکمت/281)، یعنی خردورزی و استدلال عقلی مانند دیدار حسی باصره نیست؛ زیرا گاهی چشم ها در گزارش به بیننده دروغ می گویند، ولی عقل برهانی هرگز نسبت به عاقلی که بخواهد دلیل ناصح و برهان خالص اقامه کند خیانت نمی کند. عقلی که ارزشمندترین بی نیازی است:

«... إِنَّ أَغْنَی الْغِنَی الْعَقْلُ وَ أَکْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ ... (همان، حکمت/38)؛ ... برترین بی نیازی ها عقل است، و بزرگ ترین بینوایی بی خردی است.»

«لَا غِنَی کَالْعَقْلِ وَ لَا فَقْرَ کَالْجَهْلِ وَ لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ وَ لَا ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَةِ (همان، حکمت/54)؛ ثروتی چون عقل، و فقری چون نادانی، و میراثی چون ادب، و پشتیبانی

ص: 479

چون مشورت نیست.»

و برترین سرمایه است: «لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ» (همان، حکمت/113).

این سرمایه معرفت شناختی، راه را برای رشد انسانی هموار می کند و از این رو، انسان به سمت تفکّر و تدبر: «لَا عَقْلَ کَالتَّدْبِیر»، «وَ لَا عِلْمَ کَالتَّفَکُّر» (همان، حکمت/113) و بصیرت: «فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ» (همان، خطبه/152)، «مَنْ تَفَکَّرَ أَبْصَر» (همان، نامه/31) و عبرت: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً تَفَکَّرَ فَاعْتَبَرَ» (همان، خطبه/102) و به علم و دانشی که سرچشمه و ریشه همه فضیلت هاست؛ فرا خوانده می شود: «اَلْعِلْمُ أَصْلُ کُلِّ خَیرٍ» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 29).

این سخنان، دیدگاه امام علی ( علیه السلام ) را درباره اهمیت علم آموزی و تعقّل بیان می کند. البته آن حضرت، در ضمن توجه به جایگاه عقل و قبول آن به عنوان ابزاری در شناخت، برای عقل کآرایی محدود و معینی را بیان کرده و درباره میزان کآرایی عقل به ویژه در حوزه های متافیزیکی اشاره دارند: «فَسُبْحَانَ الَّذِی بَهَرَ الْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْقٍ جَلَّاهُ لِلْعُیون (شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه/164)؛پاکا خدایی که خردها را از وصف موجودی که آشکارا در برابر چشمانشان جلوه گر است به تحیر واداشته».

اگرچه این محدودیت را به معنی تعطیلِ آن برنمی تابند: «لَمْ یَطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَی تَحْدِیدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِهِ (همان، خطبه/49)؛ عقل ها را از حدود صفات خود آگاه نساخته و از معرفتِ خود محروم نگردانیده است...».

در این سخنان، امام ( علیه السلام ) به محدود بودن عقل در برابر معرفت بعضی امور اشاره می کنند و این که عقل قادر به شناخت همه امور نیست. بدینسان، راسیونالیزم افراطی و هم چنین عقل گرایی حداکثری در حوزه مباحث الهیات و ارتباط شناسی عقل و ایمان نیز که به برجسته کردن بیش ازحد عقل می پردازد؛ در گستره طرد معرفت شناسی علوی قرار می گیرد: «مطابق این دیدگاه، برای مقبول بودن نظام اعتقادات دینی، باید بتوان صدق آن را

ص: 480

به وسیله عقل اثبات کرد به گونه ای که جمیع عقلا را قانع کند.» (پترسون، عقل و اعتقاد دینی، ص 72).

و البته از این نکته نیز نباید غافل بود که تأیید عقلانیت و ارزش خرد، توسط حضرت، باعث شده است که به گفته شهید مطهری، زمینه مناسب در پیدایش و گسترش علوم عقلی و فلسفی در مکتب تشیع شکل بگیرد: «طرح مباحث عمیق الهی از طرف ائمه اطهار و در رأس آن ها علی ( علیه السلام ) سبب شد که عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی و استدلالی درآید.» (طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 17).

گرچه این به معنی آن نیست که مفهوم و معنای عقل در سخنان امام، همه جا مترادف و مساوی با عقل فلسفی باشد و یا این که رویکرد برهانی و عقلانی حضرت را محدود به مباحث عقل فلسفی بدانیم.

در کنار عقل، به قلب و ارزش معرفت شناختی آن می رسیم. قلبی که در هندسه معرفتی امام علی ( علیه السلام )، به عنوان ظرف وجودی انسان است: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیةٌ فَخَیرُهَا أَوْعَاهَا (شریف الرضی، نهج البلاغه، حکمت/147)؛ دل ها به منزله ظروف اند و بهترین آن ها نگه دارنده ترین آن هاست» و مدرک حکمت هاست: «ذَلِکَ الْقَلْبُ وَ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِکْمَةِ وَ أَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا (همان، حکمت/108)؛ و آن قلب اوست که در آن ماده هایی از حکمت و اضداد مخالف آن است» و طراوت آن به کسب حکمت است: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَم (همان، حکمت/91)؛ دل ها چون بدن ها ملول می شود، پس برای رفع ملالت، سخنان حکمت آمیز بجویید.» لذا حضرت، به کسب آن دعوت می کند که: «اَلْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِکْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاق (همان، حکمت/80 و 79)؛ حکمت، گمشده مؤمن است، پس حکمت را فراگیر گرچه از اهل نفاق باشد.» و ابزارهای لازم کسب حکمت و تجلیه آن را ذکر: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی جَعَلَ الذِّکْرَ جَلاءً لِلْقُلُوب (همان، خطبه/213)؛ خدای پاک، یاد خود را روشنی دل ها

ص: 481

گردانید» و ورع و پارسایی: «مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّار (همان، حکمت/349)؛ هر که پارساییش اندک باشد دلش بمیرد، و هر که قلبش بمیرد به آتش دوزخ درآید» و تقوی به عنوان داروی بیماری قلب است: «فَإِنَّ تَقْوَی اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ وَ بَصَرُ عَمَی أَفْئِدَتِکُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُم (همان، خطبه/189)؛ ترس از خدا داروی دل های شما و روشنایی باطن شما، و درمان بیماری اجساد شما و به صلاح آورنده فساد سینه های شما.» که با تمسک به این ابزارها و کسب حکمت، باب شهود حقایق غیبی برایش گشوده می گردد. چنان که اهل ذکر، در اثر تجلیه، دارای تجارب معنوی می شوند که در زبان حضرت چنین توصیف شده است: «عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِی فِکْرِهِمْ وَ کَلَّمَهُمْ فِی ذَاتِ عُقُولِهِمْ فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یقَظَةٍ فِی الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَفْئِدَة (همان، خطبه/213)؛ خدای بخشنده را بندگانی است که با آن ها از راه فکرشان -به الهام- راز گوید و از طریق عقولشان -به هدایت- سخن گوید و آنان را به نور بیداری در گوش ها و چشم ها و دل ها چراغ هدایت را روشن می دارند». تعابیر زیبای حضرت در این جا محل تأمل است که خداوند با این بندگان در فکرشان و ذات عقولشان سخن می گوید. کسانی که اهل ذکرند و در ابتدای خطبه اشاره شده بود که با تجلیه قلب توسط ذکر به این درجات رسیده اند. سپس به مشاهدات غیبی شان اشاره می شود که:«... فَکَأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْیا إِلَی الآخِرَةِ وَ هُمْ فِیهَا فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذَلِکَ فَکَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُیوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِی طُولِ الْإِقَامَةِ فِیهِ وَ حَقَّقَتِ الْقِیامَةُ عَلَیهِمْ عِدَاتِهَا فَکَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِکَ لِأَهْلِ الدُّنْیا حَتَّی کَأَنَّهُمْ یَرَوْنَ مَا لَا یرَی النَّاسُ وَ یَسْمَعُونَ مَا لَا یَسْمَعُونَ (همان)؛ گویی از دنیا بریده و در آخرت اند و آن چه را بعد از دنیاست به عیان دیده اند، گویی به حالات پنهان اهل برزخ در مورد طولانی بودن مدت اقامتشان در آن جا آگاه اند و قیامت وعده هایش را برایشان تحقق بخشیده و اینان برای مردم دنیا پرده از آن برداشته اند، چنان که گویی آن چه

ص: 482

مردم نمی بینند آنان می بینند، و آن چه نمی شنوند آنان می شنوند.»

درجایی دیگر نیز، قلب به عنوان مدرک رؤیت الهی و تجربه معنوی خداوند معرفی می شود: «لَا تُدْرِکُهُ الْعُیونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیانِ وَ لَکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَان (همان، خطبه/178)؛ چشم ها او را به عیان نتوانند دید، ولی دل ها به ایمان حقیقی درکش کنند».

در خطبه ای که در باب اهل ذکر بود، که در نظر برخی از شارحان در حقیقت بیان حال عارفان است (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11 و 12، ص 180)، در سبک سلوکی آن ها اشاره می شود که اقتصاد و اعتدال، روش سلوکی مطلوب و مورد سفارش و تأیید ایشان است (شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه/213) و درجایی دیگر راه رسیدن به خدا به طورکلی چنین توصیف می شود: «وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِیلِکُمْ (همان، خطبه/189)؛ و راه معتدل شما به جانب او» و اگر چنان است که اخذ یمین و شمال و دوری از اقتصاد ریشه در جهل دارد: «لَا تَرَی الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطا (همان، حکمت/70)؛ جاهل یا در حال افراط است یا تفریط» مشخص می شود که معنویت حقیقی با سلوک اعتدالی، ریشه در عقلانیت دارد و عرفان ها و تجارب معنوی ای که گسسته از عقلانیت به طی طریق می پردازند، سر از افراط وتفریط درمی آورند و از این موهبت، بی نصیب می مانند.

در مواردی دیگر نیز، می بینیم که سیر و سلوک معنوی و شهود انوار ربانی، در عرفان علوی از مسیر احیای خرد و عقلانیت می گیرد: «قَدْ أَحْیا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّی دَقَّ جَلِیلُهُ وَ لَطُفَ غَلِیظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ وَ سَلَکَ بِهِ السَّبِیلَ وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَی بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَةِ وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِینَةِ بَدَنِهِ فِی قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَی رَبَّهُ (همان، خطبه/210)؛ خِردش را زنده کرد و نفس سرکش خود را میراند تا آن جا که بدنش ضعیف و اندامش لاغر و نزار شد و تندی اخلاقش به نرمی مبدّل شده است و برای او هاله ای از روشنایی درخشید که راه او را روشن و او را در آن مسیر روان ساخت و پیوسته از دری به در دیگر منتقل شده تا به باب سلامت و سرای زندگی جاودانی

ص: 483

راه یافت و به سبب اعمال قلبی که انجام داد و خشنودی پروردگار خویش را جلب کرد، با آرامش کامل جسمانی در قرارگاه امن و آسایش ثابت قدم قرار گرفت».

ابن میثم در شرح این خطبه می گوید: امام ( علیه السلام ) در این خطبه با این تعبیر که سالک راه حق، خرد خود را زنده کرده به این مطلب اشاره فرموده اند که عارف با ریاضت های عارفانه و کوشش های سالکانه خود برای به دست آوردن کمالات عقلی از قبیل دانش ها و معارف و ویژگی های اخلاقی، موفقیت های شایانی کسب می کند، و با دارا بودن خصیصه زهد و انجام دادن عبادات خالصانه، عقل نظری و عقل عملی خویش را کامل و احیاء می کند (بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 101).

در حقیقت عارف با زنده کردن عقل به وسیله ریاضت ها و عبادات خود، نفس اماره را در اختیار عقل قرار داده و در راه رسیدن به معنویت قرار می گیرد.

و این پیوند عقلانیت و معنویت قلبی، گاه با تعبیر عجیب «قلب عَقول» مورد اشاره قرار می گیرد: «وَ اللَّهِ مَا نَزَلَتْ آیةٌ إِلَّا وَ قَدْ عَلِمْتُ فِیمَا نَزَلَتْ- وَ أَینَ نَزَلَتْ وَ عَلَی مَنْ نَزَلَتْ- إِنَّ رَبِّی تَعَالَی وَهَبَ لِی قَلْباً عَقُولاً وَ لِسَاناً طَلْقاً (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 439)؛ به خدا سوگند، آیه ای نازل نشد مگر این که می دانم درباره چه کسی و در کجا و برای چه چیزی نازل شده است. خدای متعال قلبی خردمند و زبانی گویا به من بخشیده است».

در هندسه معرفتی عرفان علوی، عقلانیت نقشی مهم و پررنگ را به خود اختصاص داده است. چه این که در ابتدا هم عقل و هم قلب، ارزش معرفت شناختی خود را می یابند سپس، آن جا که سخن از عقل کسبی و تفکّر و تدبیر و علم است و یا سخن از عقل فطری و دفائن عقول است؛ اشاره به عقلانیت مقدمه ای برای سلوک معنوی و عرفانی است که با احیاء آن و اماته نفس، استشراق و استدراک انوار ربانی صورت می گیرد؛ اما آن جا که در مسیر سیر و سلوک به سوی مسلوکٌ الیه، تجلیه قلب به کمک ذکر و ورع شکل می گیرد و حکمت ها ظرف قلب را سیراب می کنند، به تبع قلب، عقل نیز مستفاد از انوار الهی و

ص: 484

نجوای ربانی می شود، چنان که در احوالات اهل ذکر بیان شده بود. این عقلانیت دوّم، لزوماً دیگر به معنی عقلانیت حصولی و حرکت های نظری نیست. در گام سوّم نیز عقلانیتی که در شباهت بیش تری با عقلانیت اوّل؛ هم به عنوان شاخص و میزان سنجش شهودات و رعایت اقتصاد سلوک و پرهیز از افراط وتفریط مؤثر است و هم در تبیین و تفسیر شهودات قلبی و تجارب معنوی، چنان که حضرت در پاسخ ذعلب یمانی در کیفیت رؤیت خداوند، به تفسیر عقلی آن پرداخته و ضمن تبیین کیفیت آن شهود قلبی، به توصیف خداوند و نسبتش با انسان می پردازد که البته این همه به کمک عقل است: «لَا تُدْرِکُهُ الْعُیونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیانِ وَ لَکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ قَرِیبٌ مِنَ الْأَشْیاءِ غَیرَ مُلَامِسٍ بَعِیدٌ مِنْهَا غَیرَ مُبَاینٍ مُتَکَلِّمٌ لَا بِرَوِیةٍ مُرِیدٌ لَا بِهِمَّةٍ ... (شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه/178)؛ چشم ها او را به عیان نتوانند دید، ولی دل ها به ایمان حقیقی درکش کنند. به هر چیز نزدیک است نه آنسان که به آن چسبیده باشد، از هر چیز دور است نه آنسان که از آن جدا باشد، گویاست نه به نیروی تفکر و اندیشه، اراده کننده است بدون قصد و عزیمت ...».

شریعت گریزی عرفان های نوظهور

در عرفان های نوظهور دو دیدگاه درباره دین وجود دارد. دیدگاه اول با دین به مبارزه برخواسته و رسیدن به معنویت، بدون دین و شریعت را امکان پذیر می داند. دیدگاه دوم، دین را در راه رسیدن به معرفت، لازم دانسته ولی حقانیت همه ادیان را در این مسیر مساوی می داند.

در این دیدگاه با دین مبارزه شده و آن را در رشد و تعالی فرد بی اثر و حتی محدودکننده می داند. یکی از مبانی که اُشو با دیده منفی به آن می نگرد شریعت است. در نگاه او شریعت می تواند زنده یا مرده باشد، بدین گونه که او معتقد است با رفتن پیامبران از دنیا، دین تبلیغی آنان نیز می میرد. «و آن گاه که بودا و محمد زنده بودند، شریعت آن ها زنده بود اما وقتی آن ها از دنیا

ص: 485

رفتند از شریعت آن ها تنها یک نعش ماند. نعش به بدن واقعی شبیه است اما در آن زندگی جاری نیست، بنابراین یک بدن دروغین است، شریعت نوعی عوام گرایی، آداب ورسوم و مذهب رسمی است.» (فعالی، نگرشی بر آراء و اندیشه های اشو، ص 196).

از طرفی او ادیان را متهم به طرفداری از فقر و بی اعتنایی به مال و ثروت می کند و چشم پوشی از ثروت و هم چنین محکوم کردن پول و ثروت را از تعالیم مذاهب می داند (اشو، خلاقیت: آزادسازی نیروهای درون، ص 223) و معتقد است که ادیان، مردم را سرکوب کرده و آزادی آنان را سلب می کنند. او دلیل این سرکوب را کنترل آسان تر مردم می داند و می گوید: «این کاری است که دین های متعارف با مردم می کنند: سرکوب، سرکوب، سرکوب. آن ها اجازه نمی دهند شما خودتان باشید، موجود طبیعی باشید. آن ها شما را فلج می کنند، علیل می کنند. البته، کنترل افراد فلج آسان است.» (همو، آواز سکوت، ص 231) او افرادی که پیرو دین خاصی هستند را نابینا معرفی می کند و می گوید: «فقط یک نابینا می تواند یک هندو، یک جاینی (جینی) یا یک مسیحی مادرزاد باشد و فقط کسی که چشم دارد، متدین (به دین اشو) است. او برای خلوت با خدای خویش به کلیسا و معبد و کنیسه نمی رود، بلکه میعادگاه او و پروردگار او دل است.» (همو، کودک نوین، ص 33). کریشنا مورتی برپادارنده جنبش نوظهور دیگری است که تعلیم و آموزش ایده ها و اندیشه های ادیان را به دلیل شرطی شدن ذهن می داند: «نفس ماهیت و طبیعت تبلیغ و پروپاگاند، قالب گیری و شرطی کردن ذهن دیگران است. هر نوع تبلیغ و پروپاگاند -خواه تبلیغ کمونیست باشد یا فلان فرقه مذهبی- منجر به شرطی کردن ذهن می شود.» (مورتی، تعالیم کریشنا، ص 127). ازنظر او اعتقادات دینی علتی است برای بروز رنج های مضاعف بشری، و پیامبران و قدیسان را موجب بروز تضاد و ازهم گسیختگی میان بشریت می داند. او می گوید: «مذهب

ص: 486

هرگز به انسان فضیلت و حقیقت نمی دهد و به جای آن، رنج ها، پریشانی ها، نفرت ها و خشونت ها را به ارمغان می آورد.» (همو، فراسوی خشونت، ص 63). او مذهب را پروپاگاند (یک بزرگ نمایی دروغین) می نامد که به صورت یک تشکیلات بوروکراتیک یا روحانیت جلوه گر شده است (همان، ص 61). از گفته های او می توان این گونه نتیجه گرفت که او فردی دین ستیز است و اعتقادات دینی را باعث بروز رنج های انسان ازجمله جنگ و خون ریزی و نبودن صلح و آرامش می داند. جینیزم نیز که از فرقه های هندوان به شمار می آید، معتقدند برای این که فرد به سرمنزل سعادت و وصال برسد باید تنها به عمل و کردار خود متمسک شود. ازنظر جینیزم استمداد و استعانت از بشر یا کتاب بی اثر است، و وداها مقدس و آسمانی شمرده نمی شوند و سرسوزنی در خلاصی انسان از کرمه تأثیر ندارند. هر فرد باید از درون خود استمداد کند و از نفس خویش یاری جوید (بایرناس، تاریخ جامع ادیان، ص 169).

دیدگاه پلورالیستی

نگاه این گروه به دین مثبت بوده ولی انتخاب هر دینی را مجاز می دانند، آن چه در نظر آنان مهم است داشتن معنویت بوده، معنویتی که فاقد دستوراتِ شریعت است، یعنی ارتباط با خدا در هر دین با هر فکر و مذهبی برای رشد و تعالی فرد کافی است.

پائولو کوئلیو از افرادی است که در جهت ایجاد یک فرقه عرفانی از طریق نوشتن رمان ها و سفرهایش، تلاش بسیاری کرده است. او اعتقاد به کثرت گرایی دینی داشته و معتقد است همه ادیان حاوی حقایقی هستند که می تواند دستگیر انسان به مقصد و مقصود باشد و به انسان در گزینش دین، حق انتخاب می دهد. او می گوید: «حقیقت همواره جایی است که ایمان هست. بودایی ها حق داشتند، هندوها حق داشتند، مسلمان ها حق داشتند، یهودی ها حق داشتند. هرگاه انسان صادقانه راه ایمان را دنبال کند، می تواند باخدا به وحدت

ص: 487

برسد و معجزه کند، اما صِرف دانستن این کافی نبود. لازم بود انتخابی بکنم. کلیسای کاتولیک را انتخاب کردم چون در این مذهب به دنیا آمده بودم.» (کوئلیو، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، ص 107 و 108). او به طور آشکارا نیز در صحبت هایش اعتقاد به پلورالیسم دینی را عنوان کرده است: «کاتولیست هستم، اما فکر می کنم که اگر انسان هر دینی را صمیمانه و مخلصانه انتخاب کند به خدا می رسد. در ضمن، مسئولیت جست وجوی روحانی ام را بر دوش دینم نمی اندازم.» (فعالی، نگرشی بر آراء و اندیشه های پائولو کوئلیو، ص 74). از طرفی او می گوید مذهب هیچ کاری برای معنویتش انجام نداده است؛ درواقع او مذهب را با عرفان، تمرین های معنوی، مدیتیشن و نیروهای ماورایی آمیخته است (همان، ص 90-91) و رسیدن به معرفت راستین را از طریق تمرین ها و ممارست در فرقه های گوناگون جست وجو می کند.از تمرین های او می توان به موارد ذیل اشاره کرد: تمرین دانه (کوئلیو، خاطرات یک مغ، ص 50)؛ تمرین سرعت (همان، ص 59)؛ تمرین بی رحمی (همان، ص 76)؛ آیین پیام آور (همان، ص 90)؛ تمرین آب (برانگیختنِ اشراق) (همان، ص 104)؛ تمرین کرهی نیلگون (همان، ص 128)؛ تمرین زنده به گور (همان، ص 144)؛ تنفس رام (همان، ص 162)؛ تمرین سایه ها (همان، ص 174)؛ تمرین گوش سپردن (همان، ص 190)؛ تمرین رقص (همان، ص 204)، این تمرینات برخاسته از مناسک آسمانی و ادیان توحیدی نیست و بیش تر به تکنیک های آیین رام یا آیین ساحری کاستادا می ماند (فعالی، نگرشی بر آراء و اندیشه های پائولو کوئلیو، ص 99).او دین خاصی را ترجیح نمی دهد و تمامی ادیان نزد او برابرند؛ ازنظر او مهم نیست که هر کس به کدام دین باشد، مهم این است که شخص در پی نشانه ها و راهنمای قلبی باشد: «بسیاری می گویند من از مذهب شخصی خودم پیروی می کنم. چه مهملاتی، طریق،

ص: 488

فردی است، اما این طریق، بدون یک پرستش جمعی وجود نخواهد داشت خواه در آیین کاتولیک، پروتستان، یهود یا اسلام» و در ادامه از پیروانش می خواهد «به مذهب خود هر چه هست، عمل کنید. تمام ما نیازمند یک منزلگاه روحانی هستیم.» (کوئلیو، دومین مکتوب، ص 96).

او در تأیید و تبلیغ نظر خود مبنی بر کثرت گرایی دینی، در کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، از زبان شخصیت داستان این مطلب را به خواننده القاء می کند که هر کس به هر آیین و هر مسلکی باشد می تواند بدون ترس هر کاری را که می خواهد انجام دهد. شخصیت داستان می گوید: «... احساس می کنم دوباره می توانم زندگی کنم. احساس می کنم میل دارم اشتباهاتی را بکنم که همواره دوست داشتم، اما هرگز جرأت نداشتم. ... می توانم دوستان جدیدی پیدا کنم و به آن ها بیاموزم چگونه برای خردمند بودن، دیوانه باشند. به آن ها می گویم از دستورالعمل های رفتار خوب پیروی نکنند،... از کتاب جامعه (کتاب منسوب به حضرت سلیمان) برای کاتولیک ها می خوانم، از قرآن برای مسلمانان، از تورات برای یهودیان، از ارسطو برای ملحدان...» (همو، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، ص 183). از نگاه دالاییلاما که یکی دیگر از مبلغان جنبش های نوظهور معنوی است، در تمامی مذاهب اعمالی وجود دارد که محل بروز همه سنت های مذهبی هستند و این رفتارها به زندگی معنای بیش تری می بخشند و زندگی را سازنده تر و آرام تر می کنند (لاما، کتاب خرد، ص 30). از نگاه او حقیقت ادیان، باوجود تفاوت در نام ها و اشکال، یکی بیش نیست. «علی رغم تفاوت هایی که در اسامی و اشکال ادیان مختلف وجود دارد، حقیقت نهایی که مدنظر تمامی ادیان قرار دارد، حقیقتی مشابه است.» (همو، کتاب کوچک ژرف اندیشی، ص 155). در حقیقت او ادیان را یکسان دانسته، به کثرت گرایی دین معتقد است و پذیرش هر دینی را امکان پذیر و تمرین کردن را برای رسیدن به هدف نهایی و معرفت یافتن در دین

ص: 489

انتخابی کافی می داند: «هرگاه دین ویژه ای به شما آسودگی بخشید، می بایست آن دین را برگزینید. اگر دلتان نخواست، می توانید رهایش کنید.» (همو، زندگی در راهی بهتر، ص 55).به نظر دالایی لاما، کسانی که تنها بر صحیح بودن آیین و دین خود پای می فشارند در اشتباه اند. او معتقد است دین دارانِ درست کاری یافت می شوند که از روی نادانی و نشناختن سایر دین ها، تنها دین خود را باور دارند و ادیان دیگر را نادرست می شمارند. به نظر او سرچشمه این نادانی دو چیز است: گاه از آموزش های دینی است، اما بیش تر به دلیل آشنا نبودن با سایر دین ها و ناآگاهی از ارزش های ژرف آن هاست (همان، ص 95-96).

او در سخنان متناقضی حتی بر معنویت و رسیدن به معرفت بدون داشتن دین مشخص تأکید ورزیده و رسیدن به معنویت بدون دین را تعریف می کند و آن را مهم تر از معنویت دینی می داند (فعالی، نگرشی بر آراء و اندیشه های دالایی لاما، ص 232). او حتی بیان می کند که زندگی افراد بدون داشتن دین زیباتر می باشد «زندگی افراد غیردینی گویی زیباتر و رنگارنگ تر است.» (لاما، زندگی در راه بهتر، ص 79). با بررسی این دیدگاه ها، مشخص می شود شریعت گریزان، عرفانی بدون قید و برنامه و هدف را دنبال می کنند و طرفداران پلورالیزم نیز نظر به انتخاب بهترین ها از هر دین و آیینی دارند که ادعایی بیش نیست چراکه با عقل بشری نمی توان عناصر دین را دسته بندی و خوب ها را برگزید.

شریعت گرایی عرفان علوی

شناخت طریق عملی صحیح در عرفان و حرکت در آن راه، مسئله ای اساسی در عرفان عملی است. شناخت راه صحیح و حرکت در آن برای سالک یک ضرورت است؛ زیرا همه راه ها انسان را به مقصد اصلی نمی رساند، بلکه گاه تنها انسان را از حقیقت دور کرده و گاهی باعث می شود، هیچ گاه به مقصد نرسد.

ص: 490

«انسان در جامعه زندگی می کند و جامعه نیازمند قانون است و قانون باید از آسیب خطا، سهو و نسیان و عصیان مصون باشد و چنین قانونی جز از راه وحی و نبوت تدوین نخواهد شد. بوعلی سینا نیز گرچه در پایان الهیات شفا، راه متعارف بین حکیمان را در تبیین ضرورت وحی و نبوت پیموده، ولی در نمط نهم اشارات (ملکشاهی، ترجمه و تفسیر اشارات و تنبیهات ابن سینا، ص 443) بعد از مسئله زهد و عبادت و عرفان، نبوت را مطرح می کند. معلوم می شود که اگر تهذیب و تزکیه، برخلاف مسیر شرع باشد، چنین ریاضتی باطل است، یعنی سیر و سلوک جز با انجام واجبات و مستحبات از یکسو و ترک محرمات و مکروهات از سوی دیگر، قابل قبول نیست و بازدهی ندارد.» (جوادی آملی، مبادی اخلاق در قرآن، ص 295). خدای تعالی در قرآن در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله ) و انبیاء دیگر علیهم السلام، آنان را بر صراط و به سوی صراط مستقیم معرفی می کند (یس/3 -4؛ انعام/86- 87؛ حج/54). اما در باب پلورالیزم نیز، ابتدا باید گفت که «پلورالیسم دینی یعنی این که حقیقت و رستگاری در دینِ ویژه ای نبوده، همه ادیان برحق اند، همه ادیان بهره ای از حقیقت مطلق دارند، درنتیجه پیروی از برنامه های هر یک از آن ها می تواند مایه نجات و رستگاری انسان باشد. بر این اساس حقانیت ادیان مختلف به طور مساوی است و نزاع حق و باطل از میان ادیان رخت بربسته، خصومت ها، نزاع ها و مجادلات دینی نیز جای خود را به هم دلی و هم سویی می دهند.» (هیک، دین پژوهی، ص 301). یکی از انگیزه های مطرح شدن بحث پلورالیسم دینی در جهان مسیحیت این بوده که آیا غیر مسیحیان که اعمال نیک انجام می دهند نیز وارد بهشت می شوند یا بهشت فقط مختص به مسیحیان است؟ «در عالم مسیحیت، با این پرسش به دو گونه برخورد شد، گروهی (انحصارگرایان) که قائل شدند: تنها کسانی که دین مسیحیت را پذیرفته اند، به بهشت وارد می شوند. گروه دیگر (شمولگرایان) بیان می کنند: کسانی که بر اساس ضوابط

ص: 491

مسیحیت عمل می کنند، هرچند مسیحی نباشند، نیز بهشتی قلمداد می شوند.» (هیک، فلسفه دین، ص 242-243). اما در نهج البلاغه بر حفظ دین و شریعت تأکید می شود: «أَلا وَ إِنَّهُ لاَ یَضُرُّکُمْ تَضْییعُ شَی ءٍ مِنْ دُنْیاکُمْ بَعْدَ حِفْظِکُمْ قَائِمَةَ دِینِکُمْ أَلا وَ إِنَّهُ لا یَنْفَعُکُمْ بَعْدَ تَضْییعِ دِینِکُمْ شَی ءٌ حَافَظْتُمْ عَلَیهِ مِنْ أَمْرِ دُنْیاکُمْ (شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه/172)؛ بدانید که تباه شدن نعمت دنیا شما را زیان نرساند، اگر اساس دین خویش را حفظ نمایید و اگر دین را تباه سازید آن چه از نعمت دنیا به دست آورده اید سودتان نکند».

«غنای حقیقی در حفظ سرمایه دین و ایمان است که در زندگی جاویدان انسان همه جا راه گشای اوست.» (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین( علیه السلام )، جلد 6، ص 519). با توجه به بیان حضرت در این خطبه که می فرمایند هر چیزی که انسان با تباه کردن دین به دست می آورد سودی برای او ندارد، عرفان و سلوک و ... بدون توجه به آداب شریعت از طرف امام علی علیه السلام رد می شود. سپس دینِ معیار مشخص می گردد: «ثُمَّ إِنَّ هَذَا الْإِسْلامَ دِینُ اللَّهِ الَّذِی اِصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ وَ اِصْطَنَعَهُ عَلَی عَینِهِ وَ أَصْفَاهُ خِیرَةَ خَلْقِهِ وَ أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَی مَحَبَّتِهِ أَذَلَّ اَلْأَدْیانَ بِعِزَّتِهِ وَ وَضَعَ اَلْمِلَلَ بِرَفْعِهِ وَ أَهَانَ أَعْدَاءَهُ بِکَرَامَتِهِ وَ خَذَلَ مُحَادِّیهِ بِنَصْرِهِ وَ هَدَمَ أَرْکَانَ اَلضَّلاَلَةِ بِرُکْنِهِ ... جَعَلَ اَللَّهُ فِیهِ مُنْتَهَی رِضْوَانِهِ وَ ذِرْوَةَ دَعَائِمِهِ وَ سَنَامَ طَاعَتِهِ فَهُوَ عِنْدَ اَللَّهِ وَثِیقُ اَلْأَرْکَانِ رَفِیعُ اَلْبُنْیانِ مُنِیرُ اَلْبُرْهَانِ مُضِی ءُ اَلنِّیرَانِ عَزِیزُ اَلسُّلْطَانِ مُشْرِفُ اَلْمَنَارِمُعْوِذُاَلْمَثَارِفَشَرِّفُوهُ وَاِتَّبِعُوهُ وَأَدُّوااِلَیهِ حَقَّهُ وَضَعُوهُ مَوَاضِعَهُ (شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه/189)؛ پس این اسلام آیین خداست که برای خود برگزید و به نظر عنایت خویش در آن نگریست. بهترین آفریدگان خود را برای تبلیغ آن اختیار کرد؛ و مبانی آن را بر بنیاد دوستی خود برپای داشت و به عزت آن، ادیان دیگر را خوار کرد و با برافراشتن آن آیین های دیگر را فرو داشت. باکرامتش دشمنانش را ذلیل نمود و با یاری کردنش معارضانش را سرکوب کرد؛ و به رکن قوی آن، ارکان گمراهی را نابود ساخت... خداوند

ص: 492

نهایت خشنودی و برترین قوانین و عالی ترین درجه اطاعت از خود را در پیروی آن نهاد؛ بنابراین ارکانش استوار و بنیانش رفیع و برهانش روشن و چراغش فروزان و قدرتش پیروزمند و نشانه اش بلند، و کس را یارای مخالفت با آن نیست. پس بزرگش دارید و پیرویش کنید و حقش را ادا نمایید و در موضعش قرارش دهید». مخالفت با آیینی که خدا برای خود انتخاب کرده و از هر نظر جامع و کامل می باشد، حاصلی جز بدبختی و گمراهی و هلاکت در پی نخواهد داشت: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ (آل عمران/85)؛ و هر که جز اسلام، دینی [دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود، و وی در آخرت از زیان کاران است». حضرت علی (علیه السلام ) نیز در خطبه 189 توصیه فرمودند که دین اسلام را بزرگ داشته و پیروی کنید و حق آن را ادا نمایید. در این خطبه حضرت به طور مستقیم با پلورالیسم دینی که معتقد است همه ادیان بر حق می باشند و پیروی از برنامه های هر یک از آن ها می تواند مایه فلاح و رستگاری شود، مخالفت کرده و حقانیتِ مساوی ادیان را نپذیرفتند؛ زیرا دین اسلام را دینی معرفی می کنند که عزّت و غلبه آن، دین های دیگر را خوار ساخت و با برافراشتن آن، ملت های دیگر را فرو داشت و خداوند نهایت خشنودی و بلندترین نقطه ستون های ادیان خود را در آن قرار داد و عالی ترین درجه اطاعت از خود را در پیروی آن نهاد. چنان چه در جای دیگر نیز می فرمایند: «فَمَنْ یَبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دِیناً تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ وَ تَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ وَ تَعْظُمْ کَبْوَتُهُ وَ یَکُنْ مَآبُهُ إِلَی الْحُزْنِ الطَّوِیلِ وَ الْعَذَابِ الْوَبِیلِ (شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه/160)؛ هر کس جز اسلام را جوید، شقاوتش محقّق و ریسمانش (با خدا) بریده و سقوطش شدید و بازگشتش به اندوهی دراز و شکنجه ای سخت است». «از این عبارت، به خوبی روشن می شود شعارهای گمراه کننده ای که این روزها جمعی به دنبال نویسندگان غربی در محیط های اسلامی سر داده اند و پیروی از هر یک از ادیان را

ص: 493

کافی می شمرند و صلح کل متصوفه را زنده کرده اند، چیزی است که نه با منطق قرآن سازگار است و نه با کلمات پیشوایان بزرگی همچون امام علی ( علیه السلام)» (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین ( علیه السلام)، جلد 6، ص 269).

این اندیشه که همه ادیان آسمانی ازلحاظ اعتبار در هر زمان یکسان هستند اندیشه صحیحی نمی تواند باشد. در این خطبه نیز حضرت دین گرایی پلورالیستی را رد کرده و تنها دینی که موجب سعادت انسان می شود را اسلام معرفی می کنند و انتخاب راهی جز اسلام را، باعث سقوط انسان می دانند: «وَإِنَّ شَرَائِعَ الدِّینِ وَاحِدَةٌ وَ سُبُلَهُ قَاصِدَةٌ مَنْ أَخَذَ بِهَا لَحِقَ وَ غَنِمَ وَ مَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَنَدِمَ اِعْمَلُوا لِیَوْمٍ تُذْخَرُ لَهُ الذَّخَائِرُ (شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه/119)؛ بدانید که قوانین دین همه یکی است، راه های آن هموار و مستقیم، هر که در آن گام زند به مقصد رسد و غنیمت برد و هر که رهسپار آن نگردد گمراه شود و پشیمانی برد».

بدینسان حضرت علی ( علیه السلام) عرفان منهای دین و مذهب را نمی پذیرند و ریاضت و مجاهدت برای رسیدن به نهایت عرفان را در پیروی از آداب شریعت می دانند. هم چنین عرفان پلورالیستی را برنمی تابند.

با بهره گیری از قرآن و سخنان امام علی ( علیه السلام) می تواند چنین استدلال کرد که عرفان اسلامی، شریعت محور بوده و تنها دین برحق، اسلام است و تمام ادیان به غیر آن، به راهی جز صراط اند؛ و تنها از راه دین و شریعت الهی می توان زندگی معنوی را تجربه کرد و به سعادت و تکامل راه یافت.

نفی فرهنگ فرهیخته در عرفان پست مدرن

همان گونه که آیات قرآن کریم مشتمل بر محکمات و متشابهات است و برای وضوح متشابهات رجوع به محکمات واجب است؛ انسان متشابه نیز برای واضح شدن مسیر و سیر در راه سلوک نیاز به رجوع و پیوستن به انسان محکم دارد؛ اما آن چه در پست مدرنیسم

ص: 494

موردبحث قرار گرفته، حذف فاصله و هم سطح بودن افراد جامعه است. «در پست مدرنیسم که به معنی سبک و مکتب خاص فرهنگی نیز مطرح شده، فاصله به طورکلی (ازجمله فاصله انتقادی به طور خاص) از بین رفته است... ویژگی بنیادین همه انواع پست مدرنیسم ها عبارت است از کنار گذاشتن خط فاصل (اصولاً مدرن) میان فرهنگ متعالی و سطح بالا با فرهنگ مشهور به فرهنگ توده یا فرهنگ تجاری، و نیز ظهور انواع تازه ای از متون که صور، مقولات و محتواهای همان صنعت فرهنگ، بدان ها تزریق شده است.» (جیمسون، منطق فرهنگی سرمایه داری متأخر، ص 4). درواقع در پست مدرنیسم نگرش وجود انسان های اصیل تر از انسان های دیگر رد شده و شکاف بین فرهنگ عوام و فرهنگ والا وجود نخواهد داشت. با توجه به نظر برخی از صاحب نظران، تمایز میان فرهنگ توده ای و فرهنگ برتر ذاتی نبوده و آن ساخته برخی نیروها و مؤسسات و نهادها می باشد (بشیریه، نظریه های فرهنگ در قرن بیستم، ص 11). «فرهنگ متعالی، دیگر به معنای جایی نخواهد بود که در آن، هدف جامعه به مثابه یک کل، موردبحث قرار گرفته و درباره آن تصمیم گیری شود... نیز در آن جا شکاف بین فرهنگ عوام، فرهنگ مردمی که هرگز نیاز به رستگاری را احساس نکرده اند، و فرهنگ والای روشنفکران، افرادی که همیشه می خواهد چیزی بیش از آن و غیر از آنی باشند که هستند، اهمیتی ندارد.» (همان، ص 86). با این نگرش و حذف فرهنگ متعالی، وجود الگو و راهنما به عنوان یکی از مقامات عرفان در سیر و سلوک، معنایی نیافته و وجود انسان کامل نفی می شود. با این که در نظریه های پست مدرن، باور به حقیقت رستگاری بخش وجود دارد اما زمینه رسیدن به آن را امید به اصالت نامیده و در این اصالت هرگونه تعلیم و تربیتی را رد، و تنها منبع رستگاری را تخیل بشری می دانند. «باور به حقیقت رستگاری بخش، مساوی است با این باور که چیزی هست که اساس زندگی بشر است... این امید که بتوان چنین زمینه ای را یافت، زمینه انواع

ص: 495

یک جنس برتر است. جنس برتر چیزی است که هیدگر امید به اصالت نامیده است؛ امید به این که فرد، خودش باشد، نه صرفاً محصول تعلیم و تربیت یا محیطش.» (رورتی، حقیقت پست مدرن، ص 55-56). با نظر به این دیدگاه است که اشو مدل، الگو یا اسوه را برای تشخیص صحیح مسیر رد کرده و هر فرد را گونه ای منحصر می داند که نمی تواند مثل دیگری داشته باشد. درواقع او با انکار فاصله میان دو فرهنگ نخبه گرایانه و توده، سیر در راه سلوک را بدون همراهی استاد می داند. «ممکن است انسان با عقل خودش فکر کند که یک مدل دارد. حماقتی از این بالاتر نیست. سعی کنید شبیه خودتان باشید. هیچ کس دیگری هم شبیه شما نیست. لزومی ندارد شبیه بودا شوید.» (اشو، راز بزرگ، ص 250). اما از طرفی دیگر او در سخن متناقضی مرشد را واسطه ای برای خدا می داند (همو، دل به دریا بزن، ص 18). او در دعوتش قصد مطرح کردن خود را داشته و با معرفی خود به عنوان انسان معیار، مریدانش را به پیروی از خود دعوت می کند و میزان معرفت را به پیروی بیش تر از مرشد می داند. «اگر با من توافق کنی دیر یا زود نوری عظیم از تو ساطع می گردد...» و یا لی هونگجی در عرفان فالون دافا که خود را کامل ترین موجود می داند. او به پیروان خود می گوید «تنها اوست که می تواند افراد را به کمال برساند و خود را مسئول نجات بشر معرفی می کند، و صریحاً اعلام می کند که ما مسئول نجات مردم هستیم.» (مظاهری سیف، جریان شناسی انتقادی عرفان های نوظهور، ص 330).

لی هونگجی درواقع با این بیان، خود را پیامبر آخرالزمان معرفی کرده و معتقد است که تنها دین او انسان را به کمال و پاکیزگی نفس و زدودن آن از هواهای نفس و گمراهی و اغوا سوق می دهد.

انسان کامل از دیدگاه امام علی ( علیه السلام)

آن چه در اسلام مطرح است وجود انسان کامل به عنوان نگین انگشتر عالم آفرینش

ص: 496

است که خدای متعال او را خلیفه و جانشین خود در حفظ عالم قرار داده و نظام آفرینش در پرتو وجود انسان کامل حفظ و نگهداری می شود. نیروهای همه عالم و اسمای الهی در انسان کامل جمع شده اند، پس موجودی کامل تر از انسان کامل وجود ندارد و کامل بودن او به لحاظ خلافتی است که او از طرف خداوند دارد. درواقع انسان کامل واسطه فیض بر عالم و آدم است و همه نظام هستی از مجرای وجودی او فیض الهی را دریافت می کنند. لذا خطاب به ائمه معصومین علیهم السلام گفته می شود: «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ بِکُمْ یَکْشِفُ الضُّر» (قمی، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره).

برای شناخت انسان کامل از دیدگاه امام علی ( علیه السلام)، توصیفاتی که حضرت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله ) و ائمه معصومین علیهم السلام و هم چنین درباره خود دارند، می تواند راهگشا باشد.

امام علی ( علیه السلام) درباره خاندان آل محمد (صلی الله علیه واله )می فرمایند: «وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلاَیةِ» ویژگی های ولایت و حکومت از آنِ آن هاست (شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه/2).مظهر تمام و کمال اسم «ولی»، انسان کامل است که صاحب ولایت تکوینی بوده و می تواند به اذن خدا در کائنات تصرف کرده و به نظام هستی فیض رسانی کند (صمدی آملی، شرح رساله انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 37). امام علی ( علیه السلام) در دو خطبه واژه قطب را در مورد خود به کار برده و جایگاه خود را چونان محور برمی شمارند: «وَ إِنَّمَا أَنَا قُطْبُ الرَّحَی تَدُورُ عَلَی وَ أَنَا بِمَکَانِی فَإِذَا فَارَقْتُهُ اسْتَحَارَ مَدَارُهَا وَ اضْطَرَبَ ثِفَالُهَا (شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه/118)؛ من به منزله محور این آسیابم که در جای خود پایدار است و آسیا به گِرد آن می چرخد و اگر از جای کنده شود، آسیا از مدار خود خارج شده و همه امور به هم می ریزد» و هم چنین جایگاه

ص: 497

خود نسبت به جامعه را چونان محور در رابطه با آسیاب بیان می کنند: «وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی» (همان، خطبه/3). در این دو کلامِ امام علی (علیه السلام)، جایگاه انسان کامل در هر دو بُعد تشریع و تکوین و خلافت ظاهری و باطنی تبیین شده و از آن به قطب که آسیاب آفرینش به گرد آن دور می زند، یادشده به گونه ای که اگر محور بودن آن نباشد، آسیاب عالم و آدم از گردش بازایستاده و دچار اضطراب می شود (صادقی ارزگانی، انسان کامل از نگاه امام خمینی و عارفان مسلمان، ص 71). و انسان کامل خلیفةالله در روی زمین است که حضرت در حکمت 147، آنان را برای کمیل معرفی می کنند. «أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَی دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَی رُؤْیتِهِمْ (شریف الرضی، نهج البلاغه، حکمت/147)؛اینان جانشینان خداوند در روی زمین و دعوت کنندگان دین خدا هستند. آه آه که چه آرزومند دیدارشان می باشم».

هم چنین تعابیر مشیةالله (صادقی ارزگانی، انسان کامل از نگاه امام خمینی و عارفان مسلمان، ص 62)، که امیر مؤمنان علی ( علیه السلام ) در کلامی این مقام را بیان کرده اند: «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا» (شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه/28) و حجةالله (همان، حکمت/147) در مورد انسان کامل بیان شده است. امام علی ( علیه السلام) می فرماید: «وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ لَا یدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَ أَنْکَرُوه (همان، خطبه/152)؛ امامان از سوی خدا کار مردم را به سامان آورند، و از جانب او بر مردم سروری یافته اند. به بهشت نرود مگر کسی که آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند، به دوزخ نرود مگر کسی که آنان را انکار نماید و آنان نیز او را از خود ندانند». این سخن امام ( علیه السلام) در باب «انسان کامل مصلح بریةالله است» می باشد؛ یعنی اصلاح کننده امور خلایق بوده و واسطه در فیض و مکمل نفوس مستعده است، یعنی هر جانی که استعداد رسیدن به

ص: 498

کمالات لایق انسانی را دارد، انسان کامل فیض الهی را دریافت کرده و به او می رساند (صمدی آملی، شرح رساله انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 265-266).

حال باید گفت ضرورت شناخت انسان کامل از جهت ضرورت در شناخت و آگاهی از یک الگو و سرمشق برای سیر در مسیر رشد و کمال انسان است. شهید مطهری در این باره می گوید بدون شناخت انسان کامل قطعاً نمی توان یک مسلمان کامل بود (مطهری، انسان کامل، ص 15). درواقع انسان کامل می تواند رشته تربیت سالک راه خدا را به دست گیرد تا در این راه از رهزنان محفوظ مانده و به سلامت به مقصود برسد. «انسان ها در نخستین تقسیم، یا مرده اند یا زنده: کفرپیشگان، فطرت انسانی خویش را زیر لایه های متراکم و کدر جهل و خرافات مدفون کرده اند و مردگانی بیش نیستند... آنان که از ظلمت مرگبار کفر رهیده اند، زنده اند... انسان های زنده و بیدار و سالم نیز یا ناقص اند و یا کامل و در میان انسان های کامل نیز برخی کامل تر و در بین ایشان بعضی کامل ترین هستند. همه اقسام یاد شده، متشابه اند جز دو قسم آخر؛ یعنی انسان های کامل و اکمل که محکمات جامعه انسانی به شمار می آیند و انبیا و اولیا، «محکم بالاصاله» و علمای عامل، «محکم بالمحکم» هستند. گروه نخست، اکمل و دسته دوم کامل اند. انسان های کامل همیشه باید خود را به اکمل عرضه کنند و خویش را با میزان محکمات اصیل بسنجند تا بتوانند مرجع و مقتدای متشابهات باشند. انسان های متشابه نیز باید به محکمات رجوع و از آنان تقلید کنند و راه انسانیت را پابه پای آنان بپیمایند.» (جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص 258).

نتیجه

با طرح شاخص های عرفان علوی مشخص می گردد که میان معنویت و عقلانیت ارتباطی تنگاتنگ برقرار بوده و ایشان علاوه بر تأیید عقلانیت، برای آن درجه و اعتبار خاصی قائل هستند. امام علی ( علیه السلام ) برای عقل و خرد ارزش معرفت شناختی تعریف کرده به گونه ای که در وادی معرفت، عقل گرایی را تبیین و لازم و ضروری می دانند. درحالی که در

ص: 499

عرفان های کاذب، با الفاظ مختلف و به مناسبت های گوناگون علیه عقل و منطق و فلسفه سخن گفته می شود که مورد تأیید نیست. با بهره گیری از سخنان امام علی ( علیه السلام ) می توان چنین استدلال کرد که عرفان اسلامی شریعت محور بوده و تنها دین برحق، اسلام است و تمام ادیان به غیر آن، به راهی جز صراط اند؛ و تنها از راه دین و شریعت الهی می توان زندگی معنوی را تجربه کرد و به سعادت و تکامل راه یافت. درواقع می توان گفت، عرفان دینی یعنی عرفان برآمده از دین الهی. در مکاتب عرفان های غیرحقیقی، انسان ها اگرچه به معنویت دعوت می شوند، اما در کنار این معنویت، به بی دینی فراخوانده می شوند. ادعای مکاتب معنوی غیرحقیقی، امکان تجربه و رسیدن به معنویت، بدون دین و شریعت الهی است که مورد تأیید نیست. انسان کامل، ستون فقرات و از بنیادهای استوار در عرفان اسلامی است که می تواند رشته تربیت سالک راه خدا را به دست گیرد و او را از آفات و موانع و خطرات مسیر حفظ کند. درواقع انسان های کامل بالاصاله خلیفه الهی هستند و دیگر انسان ها برای رشد و تعالی باید از ایشان پیروی کنند. درحالی که پست مدرنیسم بر نفی تمایز میان فرهنگ برتر و فرهنگ توده تأکید داشته و رویکرد آنان حذف تمایز و مرز میان فرهنگ والا و امر پست، امر نخبه گرا و امر عامه پسند است. به همین سبب وجود انسان کامل و رهرو در میان آنان معنایی نداشته و تنها سیر و حرکت را مهم تلقی می کنند.

ص: 500

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1337 ش.

2. اشو، آواز سکوت، ترجمه: میر جواد سید حسینی، اصفهان، هودین، 1383.

3. اشو، خلاقیت: آزادسازی نیروهای درون، ترجمه: مرجان فرجی، تهران، فردوسی، چاپ دوم،1380.

4. اشو، دل به دریا بزن، ترجمه: مجید پزشکی، اصفهان، هودین، 1383.

5. اشو، راز بزرگ، ترجمه: روان کهریز، تهران، باغنو، 1380.

6. اشو، شکوه آزادی، ترجمه: میر جواد سید حسینی، اصفهان، هودین1383.

7. اشو، کودک نوین، ترجمه: مرجان فرجی، تهران، فردوسی، 1380.

8. بایر ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه: علی اصغر حکمت، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نوزدهم، 1388.

9. بحرانی، کمال الدین بن میثم، شرح نهج البلاغه ابن میثم، ترجمه: حبیب الله روحانی، مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1375.

10. بشیریه، حسین، نظریه های فرهنگ در قرن بیستم، تهران، مؤسسه فرهنگی آینده پویان، 1379.

11. بودیدارما، تعلیم ذن، ترجمه: نامدار نادری، تهران، بهجت، 1382.

12. پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه: احمد نراقی؛ ابراهیم سلطانی، تهران، طرح نو، چاپ سوم، 1379.

13. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه: محمدعلی انصاری، مؤسسه صحافی خلیج، 1337.

14. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر انسان به انسان، قم، نشر اسراء، 1384.

15. جوادی آملی، عبدالله، مبادی اخلاق در قرآن، قم، نشر اسراء، چاپ ششم، 1387.

16. جیمسون، فردریک، منطق فرهنگی سرمایه داری متأخر، ترجمه: مجید محمدی، تهران، انتشارات هرمس، 1379.

ص: 501

17. رورتی، ریچارد،حقیقت پست مدرن، ترجمه: محمد اصغری، تهران، نشر الهام، 1388.

18. صادقی ارزگانی، محمدامین، انسان کامل از نگاه امام خمینی و عارفان مسلمان، قم، بوستان، چاپ سوم، 1387.

19. صمدی آملی، داود، شرح رساله انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه (علامه حسن زاده آملی)، قم، روح و ریحان، 1389.

20. طباطبایی، محمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، صدرا، چاپ یازدهم، 1386.

21. فعالی، محمدتقی، نگرشی بر آراء و اندیشه های اشو، چاپ اول، تهران، سازمان ملی جوانان، 1388.

22. فعالی، محمدتقی، نگرشی بر آراء و اندیشه های پائولو کوئلیو، تهران، سازمان ملی جوانان، 1388.

23. فعالی، محمدتقی، نگرشی بر آراء و اندیشه های دالایی لاما، تهران، سازمان ملی جوانان، 1388.

24. فعالی، محمدتقی، نگرشی بر آیین ذن بودیسم، تهران، سازمان ملی جوانان، 1388.

25. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، ترجمه: الهی قمشه ای، قم، بوستان کتاب، 1395.

26. کوئلیو، پائولو، چون رود جاری باش، ترجمه: آرش حجازی، تهران، کارون، 1385.

27. کوئلیو، پائولو، خاطرات یک مغ، ترجمه: آرش حجازی، تهران، کاروان، چاپ هفدهم، 1387.

28. کوئلیو، پائولو، دومین مکتوب، ترجمه: آرش حجازی و بهرام جعفری، تهران، کارون، چاپ پنجم، 1382.

29. کوئلیو، پائولو، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، ترجمه: آرش حجازی، تهران، کارون، چاپ ششم، 1383.

30. کوئلیو، پائولو، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، ترجمه: آرش حجازی، تهران، کارون، 1383.

31. لاما، دالایی، زندگی در راهی بهتر، ترجمه: فرامرز جواهری نیا، تهران، نشر ماهی، 1381.

32. لاما، دالایی، کتاب خرد، ترجمه: میترا کیوانمهر، تهران، نشر علم، 1384.

33. لاما، دالایی، کتاب کوچک ژرف اندیشی، ترجمه: مهرداد انتظاری، تهران، نشر علم، 1382.

34. مطهری، مرتضی، انسان کامل، تهران، صدرا، چاپ پنجاه و دوم، 1391.

35. مظاهری سیف، حمیدرضا، جریان شناسی انتقادی عرفان های نوظهور، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1389.

36. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین ( علیه السلام)، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1387.

ص: 502

37. ملکشاهی، حسن، ترجمه و تفسیر اشارات و تنبیهات ابن سینا، تهران، سروش، چاپ سوم، 1375.

38. مورتی، کریشنا، رهایی از دانستگی، ترجمه: مرسده لسانی، تهران، بهنام، 1376.

39. مورتی، کریشنا، فراسوی خشونت، ترجمه: محمدجعفر مصفا، تهران، نشر قطره، 1382.

40. مورتی، کریشنا،تعالیم کریشنا مورتی، ترجمه: محمدجعفر مصفا، تهران، نشر قطره، 1384.

41. همفریز، کریسمس، ذن، ترجمه: منوچهر شادان، تهران، ققنوس، 1384.

42. هیک، جان، دین پژوهی، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372.

43. هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه: بهرام راد، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، 1372.

ص: 503

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109