مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی علیه السلام جلد 8

مشخصات کتاب

سرشناسه:کنگره بازخوانی ابعاد شخصیت امیرالمومنین امام علی علیه السلام ( 1398 : قم)

عنوان و نام پدیدآور:مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی علیه السلام/ تالیف جمعی از محققان؛ با نظارت محمدعلی رضایی اصفهانی.

مشخصات نشر:تهران: دانشگاه آزاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات: دانشگاه آزاد اسلامی، پژوهشکده قرآن و عترت(ع) ؛ اصفهان: دانشگاه آزاد اسلامی، واحد خوراسگان، 1398.

مشخصات ظاهری:14ج.

شابک:دوره: 978-964-10-6060-4 ؛ ج.1: 978-964-10-6068-0 ؛ ج.2: 978-964-10-6069-7 ؛ ج.3: 978-964-10-6070-3 ؛ ج.4: 978-964-10-6071-0 ؛ ج.5: 978-964-10-6072-7 ؛ ج.6: 978-964-10-6073-4 ؛ ج.7: 978-964-10-6074-1 ؛ ج.8: 978-964-10-6075-8 ؛ ج.9: 978-964-10-6076-5 ؛ ج.10: 978-964-10-6077-2 ؛ ج.11: 978-964-10-6078-9 ؛ ج. 12: 978-964-10-6079-6 ؛ ج.13: 978-964-10-6080-2 ؛ ج.14 978-964-106081-9 :

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

مندرجات:ج.1. قرآن و امام علی علیه السلام.--ج.2. قرآن و امام علی علیه السلام.-- ج.3. ولایت و امامت.--ج.4. امام علی علیه السلام و نهج البلاغه.--ج.5. امام علی علیه السلام از منظر دانشمندان و مستشرقان.--ج.6. امام علی علیه السلام در آیینه شعر و ادب.--ج.7. امام علی و علوم انسانی (1) - تاریخ.--ج.8. امام علی و علوم انسانی (2) - تربیت.--ج.9. امام علی و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان.--ج.10. امام علی و علوم انسانی (4) - اجتماعی.--ج.11. امام علی و علوم انسانی (5) - اقتصاد.--ج.12. امام علی علیه السلام و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست.--ج.13. مقالات غیر فارسی(عربی، اردو، آذری و اسپانیولی)

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- کنگره ها

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Congresses

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- نقد و تفسیر -- کنگره ها

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Criticism and interpretation -- Congresses

شناسه افزوده:رضایی اصفهانی، محمدعلی، 1341 -

شناسه افزوده:Rezae Esfahani, Mohammad Ali

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. سازمان چاپ و انتشارات

شناسه افزوده:Islamic Azad University Publication

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. پژوهشکده قرآن و عترت(ع)

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. واحد خوراسگان

رده بندی کنگره:BP37/7

رده بندی دیویی:297/951

شماره کتابشناسی ملی:6026010

ص: 1

اشاره

جلد هشتم

مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام و علوم انسانی (2) - تربیت

به کوشش جمعی از محققان

ص: 2

مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، جلد هشتم (امام علی علیه السلام و علوم انسانی (2) - تربیت)

جمعی از محققان: زیرنظر دبیر علمی، دکتر محمد علی رضایی اصفهانی

سرویراستار: علی اکبر فراهی بخشایش

ناشر دبیرخانه کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام

چاپ

تیراژ 500 جلد

قیمت اهدایی به ساحت مقدس امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام

نوبت نشر اول

شابک

ارتباط با ما اصفهان، خیابان نشاط، ابتدای خیابان فرشادی، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت ،دبیرخانه کنگره

ص: 3

ص: 4

فهرست

فهرست 5

مقدمه دبیر علمی کنگره 21

مقدمه رئیس شورای سیاست گذاری 31

1. مبانی، اصول و روش های تربیتی از منظر امام علی (علیه السلام)، با تأکید بر خطبه یک نهج البلاغه 35

چکیده 37

مقدمه 38

روش پژوهش 39

پیشینه 40

مفهوم شناسی 41

مبانی: 41

مبنای اصلی در تربیت 45

خداشناسی و ایمان به او 45

اعتقاد به جهان شناسی الهی 46

3. اعتقاد به وجود ملائکه در تحول نظام آفرینش 47

ص: 5

4. اعتقاد به وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) 48

5. اعتقاد به وجود پیامبران الهی 49

6. اعتقاد به قرآن کریم و عمل به آن 49

7. اعتقاد به وجود امامان معصوم علیه السلام 50

اصول تربیتی 50

1. شناخت موجودات و اصل خلقت آن ها 51

2. ایجاد تزکیه و تهذیب نفس در خود 52

3. ایجاد صفات پیامبر گرامی اسلام در مربی و انتقال آن به متربی و عمل دادن متربی به مربی 53

روش های تربیتی 53

شکر و سپاس 53

روش استدلالی 54

4. عقلانی، تفکر و مشاهده 54

5. مشاهده صفات خداوند در خلقت موجودات 55

6. آشنایی با خود پدیده ها 55

7. مطالعه متون مربوط به قرآن و نهج البلاغه و قرائت آن با زبانی ساده و نرم در قالب شعر و داستان به کودکان 56

نتیجه 56

2. وظایف مربی در تعلیم و تربیت از منظر امام علی (علیه السلام) (با تأکید بر نهج البلاغه) 59

چکیده 61

مقدمه 62

روش پژوهش 63

یافته ها 64

1. پیشینه 64

2. وظایف مربی در تعلیم و تربیت از منظر امام علی علیه السلام در نهج البلاغه 65

الف) خودسازی 65

ب) کسب معرفت و تقوای الهی برای رسیدن به قرب الی الله 66

ج) جاری کردن نام خدا بر زبان 68

د) شناساندن یگانه معبود هستی به متعلمان 68

ص: 6

ه-) داشتن اخلاص در کار 69

و) برقراری ارتباط مطلوب با متربیان 69

ز) آموختن کتاب خداوند متعال به متربی همراه با تفسیر آن 70

ح) صداقت در کلام مربی 71

ط) شتاب کردن در تربیت متربی 71

ی) شناخت ویژگی های متربی در ابعاد گوناگون 72

ک) آگاه کردن ذهن متربی نسبت به دنیا و واقعیت های آن 73

ل) متربی را جزئی از وجود خود دانستن 74

م) شناخت مخلوقات خدا و آشناکردن متربیان با پدیده های خلقت 75

ن) خواندن آثار و نظریه ها و تجارب مربوط به پیشینیان و تفکر در آن ها و انتخاب بهترین و سودمندترین آن ها 76

س) داشتن هدف 76

ع) شناخت پیامبر گرامی| و عمل به سیره او 77

نتیجه 78

3. روش های تربیتی در نامه سی و یکم نهج البلاغه 81

چکیده 83

مقدمه 83

پیشینه 84

1. مفهوم شناسی 85

الف. روش 85

ب. تربیت 86

یک. روش موعظه، پند و اندرز 87

دو. روش آموزش حکمت 89

سه. روش محبت 89

چهار. روش داستان 90

پنج. روش عبرت آموزی 91

شش. امربه معروف و نهی ازمنکر 93

هفت. روش تحمیل به نفس 94

ص: 7

هشت. دعا و نیایش 95

نُه. روش توبه 95

ده. روش مجازات به قدر خطا 97

یازده. روش مبالغه در پاداش 98

دوازده. روش اعطایی بینش 99

سیزده. روش تمثیل 99

نتیجه 101

4. شاخصه های تربیت محور بودن حکومت علوی 103

چکیده 105

مقدمه 106

پیشینه 107

شاخصه های تربیت محور بودن حکومت امام علی علیه السلام 108

قرآن، مبنای حکومت تربیتی علوی 108

تذکر و توجه همیشگی به قیامت 109

اهتمام به برطرف کردن شبهات و موانع تربیت 110

تربیت مستمر کارگزاران حکومت 112

تأکید مستمر بر روش های تربیتی در حکومت 112

تأکید بر اصل اختیار 113

استفاده از روش های تربیتی در مواجهه با دشمنان 114

استفاده از عبرت ها و تأکید بر آن در عرصه حکومت داری 114

استفاده از روش الگویی در رفتار حکومتی در عرصه های اقتصادی، سیاسی و ... 115

نتیجه 116

5. بازخوانی مفاهیم راهبردی عهدنامه مالک اشتر 119

چکیده 121

مقدمه 121

پیشینه 122

1. کلیات و مفهوم شناسی 123

الف) راهبرد 123

ص: 8

ب) عهدنامه مالک اشتر 123

ج) مالک اشتر 124

2. نکات راهبردی عهدنامه مالک اشتر 125 الف)

مبانی زمامداری و مدیریت 126

یک. مدیریت از پایگاه بندگی خدا (خداشناسی) 126

دو. کرامت ذاتی انسان و نفی تبعیض و نابرابری (انسان شناسی) 127

سه. نگاه همه جانبه به همه اقشار اجتماعی (جامعه شناسی) 128

چهار. معادشناسی 129

پنج. امانت بودن مسئولیت سازمانی 129

ب) اصول زمامداری و مدیریت 130

یک. اصل شایسته سالاری و دقت در گزینش افراد 130

دو. اصل توجه به عمران و آبادی 131

سه. اصل عدالت و انصاف 132

چهار. اصل همدلی و مهربانی 133

پنج. اصل صداقت 134

شش. اصل مشورت 135

نبایدهای مشورت 136

هفت. اصل قانون مداری 137

هشت. اصل کنترل و نظارت 138

خودکنترلی 139

ج) روش های زمامداری و مدیریت 140

یک. الگوگیری از پیامبر، امامان و فرمانروایان دادگر 140

دو. مدیریت زمان و انجام به موقع کارها 141

سه. مباشرت در انجام برخی کارهای مهم 142

چهار. ارتباط مستقیم با زیردستان 142

پنج. توجه به کیفیت به جای کمیت 144

شش. توجه به صنعت و تجارت 144

هفت. تشویق و تنبیه 145

ص: 9

د) توصیه های اخلاقی برای زمامداران 146

یک. رسیدگی به محرومان و اقشار ضعیف جامعه 146

دو. گذشت و پوزش پذیری 147

سه. ضرورت رازداری و پرهیز از عیب جویی 147

چهار. خیرخواهی 148

نتیجه 148

6. کرامت انسان از نگاه امام علی (علیه السلام) 151

چکیده 153

مقدمه 153

پیشینه 155

مفهوم شناسی

کرامت 156

مراتب کرامت انسانی 157

الف) کرامت اولیه انسان 158

ب) کرامت ثانویه انسان 161

کرامت اولیه انسان در نگاه امام علی علیه السلام 162

1. عوامل کرامت اولیه انسان در نگاه امام علی علیه السلام 163

الف) برخورداری از روح الهی 163

ب) تفکر و تعقل 164

ج) سجده فرشتگان بر انسان 164

د) آزادگی و حُرّیت انسان 165

2. آثار کرامت اولیه انسان در نگاه امام علی علیه السلام 166

الف) هدایت تشریعی 167

ب) حقوق بشر 168

کرامت ثانویه انسان در نگاه امام علی علیه السلام 171

1. عوامل کرامت ثانویه انسان در نگاه امام علی علیه السلام 171

الف) اسلام 171

ب) ایمان 172

ص: 10

ج) عمل صالح 173

د) تقوا 174

ﻫ) توکل 175

2. آثار کرامت ثانویه انسان در نگاه امام علی علیه السلام 175

الف) جود 176

ب) عفو 176

ج) احسان 176

د) نیک خُلقی 177

ﻫ) نیکویی سخن 177

و) صِله رحِم 178

ز) صبر 178

ح) شکرگزاری 178

ط) بزرگ شمردن آبرو 178

ی) کوچک شمردن دنیا 179

ک) خوارشمردن خواهش های نفسانی 179

ل) دوری از گناه 179

م) دوری از حسد 180

ن) دوری از اختلاف 180

نتیجه 180

7. رویکرد عملی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به کرامت انسانی 187

چکیده 189

مقدمه 190

1.پیشینه 190

2.مفهوم شناسی

کرامت انسانی 191

الف) تعریف لغوی کرامت 191

ب) کرامت انسان در قرآن 191

3. کرامت انسان در سیره عملی و گفتار امیرالمؤمنین علی علیه السلام 192

الف) مواهب الهی، برابری اجتماعی و کرامت انسانی 192

ص: 11

ب) توجه به زندگی ابدی و کرامت انسانی 193

ج) شرک، کفر و کرامت انسانی 194

د) عدل و کرامت انسانی 195

ه- ) تکامل و کرامت انسانی 197

و) نظام تفاخر و تکاثر مادی و کرامت انسانی 198

ز) برابری و عدالت در برخورداری از اموال عمومی و کرامت انسانی 201

ح) سوابق دینی و ارزشی و کرامت انسانی 202

ط) حساسیت در مقابل جریانات اجتماعی و قاطعیت در برخورد با خائنان و کرامت انسانی 203

ی) نَسَب گرایی و کرامت انسانی 205

ک) آداب و رسوم اجتماعی و کرامت انسانی 206

ل) فرد، اجتماع و کرامت انسانی 207

م) تناسب جرم با مجازات و دوری از اغراض شخصی در مجازات و کرامت انسانی 209

ن) امربه معروف و نهی از منکر و کرامت انسانی 211

نتیجه 212

8. نگاهی به الزامات، مبانی و موانع تربیتی کرامت انسان در آموزه های حضرت علی (علیه السلام) 217

مقدمه 220

1.پیشینه 225

2.ابعاد درونی کرامت انسان 225

الف. تقوا 225

ب. ایمان و اعتقاد 226

ج. بصیرت و آگاهی 227

د. پرهیز از دنیاپرستی 228

ه- . نگرش مثبت و کرامت مدار به انسان ها 228

3. ابعاد بیرونی کرامت انسان 229

الف. امانت بودن مسئولیت 229

ب. ارزش ابزاری موقعیت های مختلف زندگی اجتماعی 230

ج. نگرش اخلاقی به زندگی 231

د. مسئولیت؛ فرصتی اخلاقی و معنوی 231

ص: 12

ه- . عمران و آبادانی در کنار وظایف فرهنگی 232

و. حقوق و وظایف متقابل 232

ز. توجه به قدرت و نظارت الهی 233

ح. توجه به مشارکت و نقدپذیری در زندگی 234

ط. مدیریت فرصت ها 235

4.موانع تربیت کرامت انسان 237

الف. دنیاپرستی 237

ب. کبر 238

ج. بخل 238

5.مبانی تربیت کرامت انسان از دیدگاه امام علی علیه السلام 238

الف. تقوا 238

ب. نظم و حساب رسی در امور 239

ج. آزادگی، دادگری و ظلم ستیزی 240

د. زهدورزی 241

ه- . خدمت به خلق و عمل صالح 242

و. دانش اندوزی توأم با عمل 242

نتیجه 244

9. معنای زندگی در اندیشه توحیدی امام علی (علیه السلام) 251

مقدمه 254

1. پیشینه 258

2. توحید ذاتی و صفاتی، تصور و فهم خدا 259

3. توحید افعالی، حاکمیت خدا در زندگی انسان 263

4. توحید عملی 268

5. نسبت انسان با دنیا و مرگ 274

نتیجه 281

10. سبک شناسی معنا و معناداری زندگی در سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) 285

چکیده 287

مقدمه 288

ص: 13

1. ضرورت و اهمیت پژوهش 289

2. پیشنیه 290

3. حیات دنیوی 291

الف) جایگاه حیات دنیوی از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام 292

ب) ارتباط انسان با زندگی دنیوی 293

یک - تفاوت رفتار دنیا به سبب تغییر در نگرش به آن 293

دو - انواع اهداف و رفتار کارگزاران دنیا 294

سه - نحوه صحیح نگرش به دنیا: 295

چهار - نحوه صحیح تعامل با دنیا 298

ج) هدف داری نظام آفرینش و حیات 300

د) هدف و معنی حیات 303

4. نتیجه 307

11. ملاک های رستگاری جوانان در سیره و سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) 311

چکیده 313

مقدمه 313

مفهوم شناسی واژگان 315

مفهوم شناسی جوان 315

ویژگی های دوره جوانی 317

1. خلوص و پاکی قلب 317

2. آشفتگی روحی و بحران هویت 318

3. علم طلبی و دانش جویی 320

4. مربی و راهنما 321

ملاک های تربیت دینی و اعتقادی 322

1. خداشناسی 322

2. امام شناسی 324

3. جهان شناسی 329

4. خودشناسی 330

5. معادشناسی 332

ص: 14

آثار رعایت نکردن ملاک های اعتقادی 336

نشناختن امام یعنی مرگ جاهلیت 340

نتیجه 342

12. قرصت شناسی در کلام مولا علی (علیه السلام) 349

چکیده 351

مقدمه 352

پیشینه 352

مفهوم فرصت 353

ارزش فرصت در کلام مولا علی(ع) 353

عرصه های فرصت 355

1. فرصت حیات 355

2. فرصت جوانی 357

3. فرصت سلامتی 358

4. فرصت غنا و ثروت 359

5. فرصت فراغت بال 359

فرصت سوزی 360

1. اهمال کاری و تسویف 361

2. بی برنامگی 361

3. یأس و ناامیدی 362

4. آرزوهای باطل 363

5. تأسف بر گذشته 364

استفاده بهینه از فرصت و فرصت سازی 364

1. برنامه ریزی 366

2. وقت شناسی و نظم 367

3. تعیین اولویت حقیقی 368

4. تدارک فرصت های از دست رفته 370

ص: 15

نتیجه 371

13. بلا در سیره علوی؛ چیستی، فلسفه و حکمت 375

چکیده 377

مقدمه 377

پیشینه 378

واژه پژوهی بلا 379

مفهوم شناسی بلا 379

واژگان مترادف 380

الف) البلیة 381

ب) المصیبة 381

ج) عتب 381

د) عاهة 381

ه- ) المحنة 382

و) أزل 382

ز) الآفات 382

ح) بوائق 382

ط) الاحداث 383

ی) السوء 383

ک) النصب 383

ل) نقمة 383

م) قارعة 383

ن) فتنه 384

کاربردهای واژه بلا 384

فلسفه و حکمت بلا 386

الف) دوری از خودخواهی و خودپسندی 386

ب) آشکار شدن اعمال مستحق ثواب و عقاب 387

ج) مشخص شدن عاملان بهترین عمل 388

د) توبه و دوری از گناه 388

ه- ) شناسایی شاکرین 389

ص: 16

و) رسیدن به اجر و مزد 389

ز) گشایش فضل و رحمت الهی 389

ح) جداسازی خالص از ناخالص 391

ط) به وجود آوردن روحیه مقاومت 391

ی) مشخص شدن راضی از ناراضی 392

ک) کوتاهی در عمل و فرامین الهی 392

ل) عوامل بشری 393

نتیجه 394

14. امام علی (علیه السلام)، اسطوره یا اسوه کامل و دست یافتنی 397

چکیده 399

مقدمه 399

بررسی مفاهیم 401

الف) مفهوم اسوه 401

ب) مفهوم نماد 402

ج) مفهوم اسطوره 402

زمینه ها و عوامل برداشت های مختلف مردم و گروه ها از علی علیه السلام 403

الف) میزان معرفت 403

ب) تجارب معنوی 405

انواع برداشت ها و تلقی های افراد و گروه ها از علی علیه السلام 405

برداشت نخست: علی علیه السلام نماد دینداری و فضیلت 405

برداشت دوم: علی علیه السلام به عنوان اسطوره برتر 408

برداشت سوم: علی علیه السلام به عنوان ترازِ مسلمانی و بشری موفق 412

برداشت چهارم: علی علیه السلام به عنوان قطب عرفانی 413

برداشت پنجم: علی علیه السلام الگوی مطلق و انسان کامل اسلام 415

جمع بندی برداشت ها 420

نتیجه 422

ص: 17

15. امام علی (علیه السلام)، شخصیت فرازمانی 429

چکیده 431

مقدمه 432

پیشینه 432

حقیقت انسان 433

علم و تخصص شرط خوشبختی 434

اصل اصالت تخصّص 436

متخصّص کیست؟ 437

چرا به شناخت اهل بیت علیهم السلام نیازمندیم؟ 439

خوشبختی و بدبختی هرکس در گرو امام اوست 440

معصومین علیهم السلام در کلام خدا 442

1. معصومین علیهم السلام حقیقت واحد و آینه تمام نمای خداوند هستند 443

2. وجوب همراهی با معصومین علیهم السلام و خطر جدایی 443

3. از معصومین علیهم السلام بپرسید 446

4. معصومین علیهم السلام عالمان حقیقی هستند. 447

5. معصومین علیهم السلام راسخان در علم و عالمان به تأویل کتاب خدا هستند. 447

6. سینه معصومین علیهم السلام جایگاه حقیقت قرآنی است. 447

رابطه وجودی ما و اهل بیت علیهم السلام 447

فطری بودی دین و روح تشیّع 448

تغییرناپذیری فطرت، دلیلی بر فرازمانی بودن 452

امام علی الگویی فرازمانی 453

نتیجه 459

16. انسان کامل از نگاه حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) (با تأکید بر نهج البلاغه) 461

چکیده 463

مقدمه 464

1.پیشینه 465

2.مفهوم شناسی کمال 466

ص: 18

3.چگونگی شناحت انسان کامل 467

4. انسان کامل در نهج البلاغه 468

ویژگی های انسان کامل از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه 469

برخی از ویژگی های انسان کامل 473

1. ویژگی های انسان کامل بر اساس خطبه 193 473

2. افزایش علم 474

3. عمل صالح 475

4. کنترل زبان 476

5. دوری از شهوت 476

6. شاد کردن دل مؤمن 477

7. محاسبه نفس 477

8. دل نبستن به دنیا 478

9. تجربه اندوزی 478

10. مرگ اندیشی 478

11. تقوا و انجام دستورات الهی با اختیار کامل 479

نتیجه 479

17. انسان کامل از منظر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) 483

چکیده 485

مقدمه 485

پیشینه 487

ویژگی و علائم انسان کامل در نهج البلاغه 488

گوهر ناب نفس 489

عزیزترین نفوس در نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام 490

انواع نفس در مسیر تکامل انسان 491

چگونگی زلال کردن گوهر ناب نفس 492

احیای عقل 493

تربیت نفس 493

مرتبه عالی کمال با نفس مطمئنه 494

ص: 19

اهمیت پاکی نفس 495

نتیجه 496

18. شخصیت شناسی علی بن ابی طالب (علیه السلام) با محوریت انسان شناسی 499

چکیده 501

مقدمه 502

پیشینه تحقیق 504

انسان شناسی از منظر سارتر و شریعتی 504

امام علی علیه السلام از منظر شریعتی 509

بررسی و نقد 510

نتیجه 516

19. مدلاسیون ارتباط زنده مخلوق با خالق خود بر اساس الگوهای قرآنی و روایی 519

چکیده 521

مقدمه 522

الف) راهکارهای عملی تحقق توحید وجودی در انسان، منبعث از نهج البلاغه 522

1. توحید وجودی دعائی 522

2. توحید وجودی استعانی 528

3. توحید وجودی آیه ای 528

4. توحید وجودی عینی 530

5. توحید وجودی حضوری 531

یک. پاسداشت حقوق الله 533

دو. پاسداشت حقّ الناس و حریم اخلاق 534

6. توحید وجودی فراری 537

ب) مراتب موحدین وجودی در نهج البلاغه 538

1. شهود یا علم الیقین 538

دو. درک ایمانی یا عین الیقین 542

سه. مشاهده قلبی یا حق الیقین 544

نتیجه 546

ص: 20

مقدمه دبیر علمی کنگره

درآمد

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم): «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاه»

چهارده قرن قبل، نور اسلام بر جهان تابید و وحی قرآن قلب پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) را منور ساخت و این نور بر قلب یار و همراه ایشان حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام منعکس گردید و در قالب امامت و ولایت او بر جهانیان عرضه شد. در قرآن کریم بیش از هفتصد آیه در مورد امام علی علیه السلام تفسیر، تأویل و یا تطبیق شده است که پیوند عمیق ایشان را با وحی قرآن نشان می دهد.

امام علی علیه السلام نوری الهی است که بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) برای هدایت بشر جلوه گر شد و در ابعاد معنوی، علمی و... راه بشر را روشن کرده و او را به سعادت رهنمون می شود.

نهج البلاغه اوست که شیوه های تربیت انسان، روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و ... را به صورت کلی و راهبردی (و گاهی به صورت جزئی) بیان کرده است. رهنمودهای امام علی علیه السلام به علوم بشری، به ویژه علوم انسانی جهت دهی می کند تا از این طریق هدایت همه جانبه انسان را محقق سازد و از انحرافاتی جلوگیری کند که در اثر علم ناقص بشری حاصل می شود؛ همان طور که ولایت باطنی و معنوی امام علی علیه السلام و فرزندان معصومش دست انسان ها را می گیرد و در ساحت های مختلف زندگی معنوی راهبری می کند تا انسان به سعادت و کمال نهایی خود برسد.

ص: 21

اول: ضرورت موضوع کنگره

بعد از گذشت چهارده قرن از شهادت امام علی علیه السلام هنوز نور ولایت و امامت او بر جهانیان می تابد، ازاین رو ضرورت دارد که علل و عوامل این ماندگاری بررسی شود و ابعاد وجودی این شخصیت ملکوتی بازخوانی و بار دیگر با زبان روز بر جهانیان عرضه شود.

در این راستا مهم ترین دلایل ضرورت این کنگره عبارت اند از:

1- شناخت مجدد امام علی علیه السلام برای تبیین ابعاد ناشناخته وجودی ایشان؛

2- بازخوانی و عرضه ابعاد وجودی آن حضرت با زبان روزآمد؛

3- تبیین رهنمودهای امام علی علیه السلام در عرصه های جدید ابعاد زندگی بشر همچون علوم انسانی در راستای تحول در این علوم؛

4- بهره مندی بیشتر جامعه بشری از نور ولایت و امامت آن حضرت با ارائه کتاب ها، مقالات و آثار هنری؛

5- تجلیل از خادمان علمی و عملی امام علی علیه السلام؛

6- گسترش معارف ناب علوی در قالب نگارش مقالات و کتاب ها و آثار هنری؛

7- ترجمه آثار برجسته پدید آمده در کنگره به زبان های دیگر در راستای نشر معارف و آموزه های علوی در کشورهای دیگر.

دوم: پیشینه کنگره

ایده کنگره در مراسم حج سال 1397 ش بین فرهیختگان اصفهانی حاضر در حج بیان شد. سپس با ابتکار و پشتکار دوست ولایتمدار و خیراندیش جناب آقای حاج سید حسین رضازاده (زید عزه) مقدمات آن فراهم شد و از بهار 1398ش کار کنگره با جلساتی در موسسه اهل بیت علیهم السلام شروع گردید و با همکاری دوست دانشمند ما، جناب حجت الاسلام والمسلمین سجادی راه کمال در پیش گرفت و درنهایت توفیق علوی شامل حال ما شد و از خرداد 1398 ش مسئولیت دبیر علمی کنگره را پذیرفتم. سپس در قم،

ص: 22

جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر فراهی بخشایش یار و همراه ما شد و امور علمی کنگره با همکاری اساتید تکمیل گردید و نویسندگان زیادی از مراکز علمی داخل و خارج کشور به ویژه در قم (مانند مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة، مرکز تخصصی شیعه شناسی و بنیاد نهج البلاغه و...) وارد صحنه شدند و اقدام به برگزاری پیش نشست ها و نگارش مقالات و ارزیابی آثار کردند و حتی مراجع معظم تقلید پیام هایی برای کنگره فرستادند. کم کم کنگره ای عظیم به برکت یاد امام علی علیه السلام شکل گرفت که بسیاری از افراد باور نمی کردند، این همه آثار و برکات علمی، معنوی و هنری به دنبال داشته باشد. ازاین رو در روزهای آخر دریافت آثار کنگره، استقبال از آن به شدت افزایش یافت و حتی چند بار زمان دریافت آثار تمدید شد.

امید است برگزاری این کنگره زمینه ساز کنگره های بزرگ تر و کامل تر بعدی در سال های آینده شود و موردقبول خدای متعال و مورد عنایت خاص امام علی علیه السلام و فرزندش حجت ابن الحسن عجل الل تعالی فرجه الشریف قرار گیرد.

سوم: ساختار کنگره

الف: شورای سیاست گذاری

1- آقای حاج سید حسن رضازاده، رئیس شورای سیاست گذاری؛

2- حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید احمد سجادی؛

3- حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر بیگی؛

4- حجت الاسلام والمسلمین جعفر عمادی؛

5- دکتر حمیدرضا چاکری؛

6- دکتر مجتبی بهرام پور؛

7- حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی؛

8- دکتر احسان مشکلانی؛

9- مهندس حمید نیلفروشان؛

ص: 23

10- حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی میرلوحی؛

11- حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابراهیم کلانتری؛

12- دکتر عبدالمجید طالب تاش؛

13- دکتر علیرضا هزار.

ب: شورای علمی

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر ناصر رفیعی محمدی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر نعمت الله صفری فروشانی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالمحمدی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدجواد اسکندرلو؛

حجت الاسلام والمسلمین محمد فاکر میبدی؛

حجت الاسلام والمسلمین حسین علوی مهر؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید عیسی مسترحمی؛

دکتر سید محمدتقی طیب؛

دکتر اصغر منتظر القائم؛

دکتر حمیدرضا چاکری؛

دکتر مهدی مظاهری؛

دکتر محمدرضا ستوده نیا؛

دکتر محمدحسین ریاحی؛

دکتر محمد صالح طیب نیا؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید احمد سجادی؛

دکتر سید مهدی مرتضوی؛

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی انصاری قمی؛

حجت الاسلام والمسلمین جعفر عمادی؛

ص: 24

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی مهدوی راد؛

حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر بیگی.

ج: کمیته اجرایی

سید حسین رضازاده، دبیر اجرایی و رئیس شورای سیاست گذاری کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی، دبیر علمی کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر فراهی بخشایش، معاون علمی - پژوهشی کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین حسن صادقی زفره، مسئول برگزاری پیش نشست ها؛

دکتر حمیدرضا چاکری، دبیر شورای راهبردی کنگره؛

مهندس حمید نیلفروشان، معاون علمی - پژوهشی مؤسسه اهل البیت علیهم السلام؛

مهندس سعید گودرزی، مسئول انفورماتیک مؤسسه اهل البیت علیهم السلام؛

مهندس محمد رضایی، مسئول آماده سازی متون؛

خانم مهندس الهام صفائی، مسئول دبیرخانه کنگره؛

خانم مهندس فرزانه صفائی، مسئول سایت کنگره؛

خانم آزاده فخاری، مسئول روابط عمومی کنگره؛

د: کارگزاران

دبیر علمی کنگره:

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، عضو هیئت علمی و استاد تمام جامعه المصطفی العالمیه

دبیر اجرایی کنگره:

آقای حاج سید حسین رضازاده

معاون علمی - پژوهشی: حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر فراهی بخشایش

معاون اجرایی: سرکار خانم مهندس الهام صفائی

ص: 25

چهارم: برونداد کنگره

الف: کتاب مجموعه مقالات

1- قرآن و امام علی علیه السلام (1) ؛

2- قرآن و امام علی علیه السلام (2) ؛

3- ولایت و امامت؛

4- امام علی علیه السلام و نهج البلاغه؛

5- امام علی علیه السلام از منظر دانشمندان و مستشرقان؛

6- امام علی علیه السلام در آینه شعر و ادب؛

7- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (1) - تاریخ؛

8- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (2) - تربیت؛

9- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان؛

10- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (4) - اجتماعی؛

11- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (5) - اقتصاد؛

12- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست؛

13- مقالات غیرفارسی (عربی، آذری، اردو و اسپانیولی)؛

14- چکیده مقالات فارسی کنگره.

ب: نرم افزار

1- مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی (ع)؛

2- تیزر، پنل های تخصصی و فیلم گزارش برگزاری کنگره در سالن اصلی و دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان.

ج: نشریات و وبگاه

خبرنامه شماره 1

پایگاه اطلاع رسانی کنگره به آدرس: imamali.wiki

ص: 26

د: لیست آثار رسیده (759 اثر)

1.تعداد کل مقالات رسیده: 460؛ تعداد مقالات مورد قبول: 198.

2. تعدا کل کتاب های رسیده: 69؛ تعداد کتاب های برتر: 3.

3. تعداد کل پایان نامه های رسیده: 73؛ تعداد پایان نامه های برتر: 3.

4. تعداد کل هنری های تجسمی رسیده: 34؛ تعداد برتر: 3.

5. تعداد کل اشعار رسیده: 123؛ تعداد اشعار مورد قبول: 35.

پنجم: مراکز و تشکل های همکار

1. معاونت فرهنگی - اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی؛

2. پژوهشکده قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی؛

3. دانشگاه آزاد اسلامی اصفهان (خوراسگان)؛

4. جامعة المصطفی العالمیة؛

5. مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان؛

6. استانداری اصفهان؛

7. شهرداری اصفهان؛

8. اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی اصفهان؛

9. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی؛

10. سازمان فرهنگی آستان قدس رضوی؛

11. بنیاد بین المللی نهج البلاغه؛

12. بنیاد بین المللی غدیر استان اصفهان؛

13. نهاد رهبری در دانشگاه های استان اصفهان؛

14. دانشگاه امام صادق علیه السلام؛

15. دانشگاه معارف قرآن و عترت؛

ص: 27

16. دانشگاه اصفهان؛

17. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور (سمیم نور)؛

18. حوزه علمیه اصفهان؛

19. موسسه نهج البلاغه اصفهان؛

20. مجامع ادبی استان اصفهان؛

21. سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان؛

22. مرکز پژوهشی قرآن کریم المهدی؛

23. مرکز تخصصی قرآن کریم امام علی بن ابی طالب علیه السلام؛

24. مرکز تخصصی کنفرانس های ایران (سیویلیکا)؛

25. مجمع عالی حکمت اسلامی؛

26. دانشگاه صنعتی اصفهان؛

27. مرکز تخصصی شیعه شناسی؛

28. پایگاه استنادی جهان اسلام؛

29. انجمن علمی دانش پژوهان علوم قرآن مدرسه عالی قرآن و حدیث؛

30. انجمن علمی دانش پژوهان علوم حدیث مدرسه عالی قرآن و حدیث؛

ششم: پیش نشست ها

1. پیش نشست کنگره در مدرسه عالی تفسیر مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: نقش امام علی علیه السلام در گسترش علوم اسلامی؛

2. پیش نشست کنگره در مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: بررسی نظریه اشارات ولایی قرآن؛

3. پیش نشست کنگره در مرکز تخصصی شیعه شناسی؛

ص: 28

موضوع: امام علی علیه السلام از دیدگاه مستشرقین؛

4. پیش نشست کنگره در جامعة المصطفی العالمیه واحد اصفهان؛

موضوع: شأن و جایگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه؛

5. پیش نشست کنگره در مدرسه علمیه خواهران حضرت حکیمه سپاهان شهر اصفهان؛

موضوع: بررسی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام؛

6. پیش نشست کنگره در حوزه علمیه صدر اصفهان؛

موضوع: معرفی شخصیت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام؛

7. پیش نشست کنگره در گروه علوم حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: استخراج سبک زندگی از قرآن و احادیث (با تأکید بر نهج البلاغه)؛

هفتم: ارزیابان

حسین علوی مهر، حسن رضا رضایی، عبدالله جبرئیلی جلودار، محمد ایلیا یعقوبی، علی آقاصفری، عبدالمومن حکیمی، محمدنظیر عرفانی، علی اکبر

فراهی بخشایش، اکبر محمودی، میثم ناظمی، عباس الهی، عبدالرشید صمیمی، عبدالله مرتضوی نیا، علی محمد راهی، سید عیسی مسترحمی، عبدالحسین شورچه، مهدی جهانی، باقر ریاحی مهر، محمد عزتی، انار حسین اف، محمد شایان، مهدی اعتصامی، سید مجتبی رضوی اصیل، سهیل اسعد.

هشتم: ویراستاران

سرویراستار:علی اکبر فراهی بخشایش.

ویراستاران: حسین حبیبی، حسن عباس زاده، نصرالله سلیمانی نجف آبادی، مهدی سازندگی، نجف عرفانی.

ص: 29

نهم: ملیت های شرکت کننده

ملیت های شرکت کننده در کنگره از کشورهای: ایران، عراق، تونس، نیجریه، افغانستان، پاکستان، هندوستان، آذربایجان، بنگلادش، اسپانیا.

در پایان از همه اساتید همکار، نویسندگان، ارزیابان، ویراستاران و همکاران اجرایی کنگره به ویژه خادم اهل بیت^ جناب آقای حاج حسین رضازاده زید عزه و معاون پژوهشی ما جناب حجة الاسلام و المسلمین دکتر بخشایش تشکر می کنم که این کنگره حاصل تلاش شبانه روزی آنهاست. امیدوارم همگی مورد عنایت خاص امام علی علیه السلام قرار گیریم و این تلاش علمی مورد قبول خدای متعال قرار گیرد. امید است برگزاری این کنگره زمینه ساز کنگره های بزرگ تر و کامل تر بعدی در سال های آینده شود و مورد قبول خدای متعال و مورد عنایت خاص امام علی علیه السلام و فرزندش حجت ابن الحسن عجل الل تعالی فرجه الشریف قرار گیرد.

والحمدلله رب العالمین

دبیر علمی کنگره

دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی

استاد تمام جامعه المصطفی العالمیه

19/9/1398

ص: 30

مقدمه رئیس شورای سیاست گذاری

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلَایةُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی

(صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص146)

به خدای عزوجل قسم که مرا خدای تو یا علی

زده بر صحیفه دل رقم، ز ازل ولای تو یا علی

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم): «عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ»

(حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص134)

خلقت انسان، شگفتناک ترین شاهکار خالق هستی است و این اشرف مخلوقات، شورانگیزترین موجودی است که ضمن توجه به آداب بندگی، خود مبدع و خالق خلاق پدیده هایی است که می تواند قدرت و عظمت انسان را با اراده خالق مطلق به نمایشی تمام عیار بگذارد.

حصول چنین قدرت و اقتداری، وام دار اتصاف به آداب و ترتیبی است که باید بدان آراسته بود.

در میان بندگان برگزیده خدا و پس از حضرت خاتم رسل محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله وسلم)، شخصیت ممتاز امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام، افضل و اولی به حجت الهی است.

ص: 31

همو که در «کعبه» زاده شد تا گواه عظمت وجود نازنینش باشد.

همو که در مکتب محمد امین، با ایمان ترین است و در اطاعت پذیری از خدا و رسولش بی نظیرترین و علم وافرش بهره مند از قرآنی است که خود در وصفش این چنین بیان می دارد:

«وَإِنَّ القُرآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ، وَبَاطِنُهُ عَمِیقٌ، لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ، وَلاَ تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه18)؛ «هم او که از «لیلةالمبیت» شجاعت و اخلاص و بندگی اش عیان شد و آیه {وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَاد} (بقره/207)، از سوی جبرئیل امین در وصفش نازل و در «خیبر» به کمال رسید و از لحظه جانشینی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) در «غدیر» و در روز تکمیل دین تا لحظه ای که گفت «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة» جز دل بر عشق الله و رسول و تحقق آیات الهی، سودایی دیگر نداشت.

امامت او، امانت حق طلبی و ظلم ستیزی بود و رسالت او استقرار حکومت عدل و دادگستری در پهنه عالم.

جهان درونش در جهاد همواره اکبر بود و جهان برونش، جان بازی برای مهرورزی ابنای آدم و ترجمان عینی «رُهْبَانٌ بِاللَّیلِ أُسُدٌ بِالنَّهَار» (کلینی، الکافی، ج2، ص232).

کلام جاودانه اش (نهج البلاغه) منشور حکمت و حیات است و به عنوان متنی عرفانی، مشحون از اسرار و معارف ربانی الهی و حکمی، فلسفی، تاریخی، سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی نیاز بنیادین و راهگشای زمانه ما و شرح منش و مرامش، کیمیای سعادت رهپویان.

ولایت علوی، نشان دارترین و پرافتخارترین حقیقتی است که شیعیان مشمول این لطف دائم اند.

رهپویی چنین امام همامی، عزتی مستدام و توفیقی بزرگ است که جمعی از دوستداران حضرتش را بر آن داشت تا با برپایی "کنگره تبیین ابعاد شخصیتی امام علی علیه السلام، وجوه پیدا و ناپیدای شخصیت ممتاز و آسمانی انسانی کامل و ملکوتی ترین انسان تاریخ بشریت از

ص: 32

رهگذر نسیم عنایتش مورد تأمل و مطالعه علوی پژوهان قرار گیرد. بی گمان با وجود همه آثار و اوصافی که درباره آن حضرت وجود دارد، فقط ذره ای و گوشه ای از اقیانوس معرفت و معنویت و حقیقت وجودی امام علی علیه السلام بازنموده شده و همچنان نیازمند آنیم که در ساحل شناخت پرشکوهش زانو بزنیم و قبساتی از آفتاب رأفت و رحمتش برگیریم.

به یقین او حصن حصین است و هر سعادت خواه و سعادتمندی باید از دانشگاه علوی، درس های حقیقت و حقیقی زندگی را بیاموزد و بیاموزاند.

با چنین رویکرد و رهیافتی، دبیرخانه کنگره «بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام» با اعلام فراخوانی در سی وچهار محور، اندیشمندان و دانشمندان را به جریان سازی در این نهضت مقدس دعوت کرد؛ بدان امید که در سال های آتی این حرکت نورانی بتواند در جغرافیای جهان اسلام گسترش یابد و از ابعاد شخصیت جهان شمول آن حضرت، جهانیان طالب حقیقت و دانش الهی نیز توشه معرفت و دانایی برگیرند و جهان تشنه حق و عدل را پاسخی درخور و شایسته منظومه اندیشه و گفتمان آسمانی اش یابند.

موسوعه چهارده جلدی از مقالات منتخب از مقالات فراوان رسیده به دبیرخانه که عزّ وصول شده، تحت عناوین قرآن و امام علی علیه السلام (1)؛ قرآن و امام علی علیه السلام (2)؛ ولایت و امامت؛ امام علی علیه السلام و نهج البلاغه؛ امام علی علیه السلام از منظر دانشمندان و مستشرقان؛ امام علی علیه السلام در آیینه شعر و ادب؛ امام علی علیه السلام و علوم انسانی (1) - تاریخ؛ امام علی علیه السلام و علوم انسانی (2) - تربیت؛ امام علی علیه السلام و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان، امام علی علیه السلام و علوم انسانی (4) - اجتماعی، امام علی علیه السلام و علوم انسانی (5) - اقتصاد، امام علی علیه السلام و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست؛ مقالات غیرفارسی (عربی، اردو، آذری، اسپانیولی) و چکیده مقالات کنگره، با یاری همه شیفتگان و دلدادگان ولایت به ویژه دبیر علمی کنگره حضرت حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی دام عزه و همت عالیه پژوهشکده قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی که سپاس فراوان از این همت ستودنی شان بر

ص: 33

ما فرض و اجرشان در درگاه حضرت باری عزّ اسمه و حضرات ائمه معصومین علیهم السلام محفوظ؛ برای استفاده پژوهشگران و اندیشمندان حوزه و دانشگاه و اقشار مختلف اجتماع به زیور طبع آراسته و تقدیم می گردد.

فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست

ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی

حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق

بدرقه رهت شود همت شحنه نجف

سید حسین رضازاده

رئیس شورای سیاست گذاری کنگره بازخوانی ابعاد

شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام

26 دی ماه 1398 مطابق با 20 جمادی الاولی 1441 ق

ص: 34

مبانی، اصول و روش های تربیتی از منظر امام علی (علیه السلام)، با تأکید بر خطبه یک نهج البلاغه

اشاره

مژده علیزاده(1)

ص: 35


1- . دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی دانشگاه کرمان؛ malizadeh1229@gmail.com

ص: 36

چکیده

هدف از پژوهش حاضر «بررسی مبانی، اصول و روش های تربیتی از منظر امام علی علیه السلام با تأکید بر خطبه یک نهج البلاغه» است. به منظور وصول به هدف فوق از روش توصیفی - تحلیلی و از منابع کتابخانه ای استفاده گردیده است. نتایج تحقیق مبین آن است که مبنای اصلی در تعلیم و تربیت از منظر امام علی علیه السلام خداشناسی و ایمان به او است. مبانی دیگر نیز با تأکید بر همان خطبه، عبارت اند از: اعتقاد به جهان شناسی الهی، اعتقاد به وجود ملائکه در تحول نظام آفرینش، اعتقاد به وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)، اعتقاد به وجود پیامبران الهی، اعتقاد به قرآن کریم و عمل به آن، اعتقاد به وجود امامان معصوم^. اصول تربیتی همان دستورالعمل های کلی هستند که در امر تعلیم و تربیت باید به کار گرفته شوند، لذا اصول تربیتی از منظر نهج البلاغه (خطبه یک) عبارت اند از: رسیدن به خداشناسی از طریق شناخت صفات و قدرت خداوند متعال در خلقت موجودات، شناخت موجودات و اصل خلقت آن ها، ایجاد تزکیه و تهذیب نفس در خود، ایجاد صفات پیامبر گرامی اسلام در مربی و انتقال آن به متربی و عمل دادن متربی به مربی. روش های تربیتی، راه های رسیدن به اهداف و مبانی می باشند ، از منظر نهج البلاغه (خطبه یک) این روش ها را نیز می توان در موارد ذیل دانست: روش شکر و سپاس، روش استدلالی عقلانی، تفکر و مشاهده، مشاهده صفات خداوند در خلقت موجودات، آشنایی با خود پدیده ها، مطالعه متون مربوط به قران و نهج البلاغه و قرائت آن با زبانی ساده و نرم در قالب شعر و داستان به کودکان. درنهایت با

ص: 37

توجه به این که خطبه یک نهج البلاغه یک نظام تربیتی کامل و جامعی را ترسیم می کند لذا توجه بیش تر معلمان و مربیان به این مبانی و اصول و روش های تربیتی و استخراج و به کارگیری آن ها در تعلیم و تربیت پیش نهاد می شود.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، خطبه یک، تربیت، مبانی، اصول.

مقدمه

تعلیم و تربیت مقوله ای بس مهم و با پیشینه ای بسیار طولانی می باشد. درواقع از اولین زمانی که بشر قدم بر روی زمین گذارد، تعلیم و تربیت او هم معنا پیدا کرد. به منظور داشتن تعلیم و تربیتی صحیح باید پایه و اساس مستحکمی داشت که به منظور داشتن این مهم لازم است به نظریات فلسفی - تربیتی گوناگون مراجعه نمود. تعلیم و تربیت در مکاتب و دیدگاه های فلسفی مختلف نظریه های مخصوص به خود را دارد و بر باورهایی استوار است. فلسفه تربیتی اسلام نیز به دلیل توجه به منابع اصیل و موثقی چون قرآن کریم و سخنان ائمه اطهار علیهم السلام می تواند کامل ترین و جامع ترین نظریات را در باب تعلیم و تربیت ارائه بدهد. در این راستا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام تربیت یافته مکتب تربیتی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) دارای سخنان ارزنده و گران قدری می باشند. ازجمله سخنان ایشان در نهج البلاغه یکی از غنی ترین منابع اسلامی است. نهج البلاغه دریایی از معارف حق می باشد که هزاران باب بر انسان می گشاید. نهج البلاغه فقط یک کتاب دینی یا معنوی نیست، بلکه یک کتاب تربیتی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و... می باشد؛ لذا نهج البلاغه تنها به یک موضوع اکتفا نکرده و در ابعاد گوناگون جامعه بشری سخن گفته است. هم چنین انسان در کنار خواندن آن ها می تواند به بررسی و تحلیل آن ها هم بپردازد سپس در جامعه به کار گیرد. می توان گفت جامعه امروزی بیش ازپیش به نهج البلاغه نیازمند است؛ زیرا همان گونه که دیده می شود امروز ما شاهد مشکلات زیادی در عرصه های گوناگون هستیم که این خود عدم توجه به کتاب مقدسی چون نهج البلاغه را می رساند. مگر می توان مسلمان بود اما از دستورات و

ص: 38

رهنمودهای این کتاب عظیم در حل مسائل و مشکلات جامعه بهره نگرفت. به راستی اگر امروزه رهنمودهای امام علی علیه السلام در اجتماع، سیاست و تربیت و... به کار گرفته می شد، چه بسیار از مشکلات و فسادها حل می گردید. مخصوصاً که امروزه خواه ناخواه تأثیرپذیری از ارزش های نظام تربیتی بیگانه و درهم آمیزی آن ها با نظام تربیتی خود بیش تر شده لذا ضرورت بازگشت به منابع اصیل و عظیمی چون قرآن کریم و سخنان ائمه اطهار علیهم السلام جهت برنامه ریزی نظام تربیتی بیش تر می گردد. به همین خاطر، پژوهش حاضر به دنبال بررسی مبانی، اصول و روش های تربیتی از منظر امام علی علیه السلام (با تأکید بر خطبه یک

نهج البلاغه) می باشد. مبانی که شالوده و اساس کار می باشد، در تعلیم و تربیت از موقعیت و امکانات و محدودیت های آدمی و نیز از ضرورت هایش که حیاتش همواره تحت تأثیر آن هاست بحث می کند (شکوهی، مبانی و اصول آموزش و پرورش، ص 63). اصول تعلیم و تربیت مجموعه قواعد، بایدها و دستورالعمل های کلی هستند که به عنوان راهنمای عمل در امر تعلیم و تربیت قرار می گیرند و به معلم می گویند برای رسیدن به هدف موردنظر چه باید کرد (باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص 87). در پژوهش حاضر اصول به منزله بایدها و دستورالعمل های کلی هستند که بر مبنای سخنان امام علی علیه السلام در خطبه یک نهج البلاغه می توانند به عنوان راهنمایی در امر برنامه ریزی مطلوب تر تربیتی مدّ نظر قرار گیرند. روش نیز طریق و راه های رسیدن به اهداف هستند.

روش پژوهش

در پژوهش حاضر گردآوری اطلاعات با روش کتابخانه ای صورت گرفته است. منابع کتابخانه ای شامل کتاب، مقاله و دیگر آثار مکتوب اعم از کاغذی و الکترونیکی (رایانه ای) و بخشی از اطلاعات هم از طریق فیش نویسی صورت گرفته است. منبع اصلی در پژوهش حاضر مصحف شریف نهج البلاغه بود و سایر کتب ازجمله تفاسیر و لوح های فشرده مرتبط، منابع ثانویه محسوب گردیدند. روش تحقیق توصیفی- تحلیلی است که در آن

ص: 39

ضمن توصیف اطلاعات گردآوری شده آن اطلاعات مورد تحلیل نیز قرار داده می شوند.

پیشینه

در زمینه تربیت از دیدگاه اسلام و امام علی علیه السلام آثار مهمی به شرح زیر به نگارش درآمده است:

«آراء دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن»، بهشتی، محمد؛ ابوجعفری، مهدی؛ فقیهی، علی نقی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1391.

«مبانی و اصول آموزش وپرورش»، شکوهی، غلامحسین، مشهد، آستان قدس رضوی، 1393.

«ماهیت تربیت اجتماعی از دیدگاه امام علی علیه السلام»، سجادی نژاد، مهدی؛ رضایی فریمانی، منیره، مجله: پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت اسلامی، شماره 13، علمی - ترویجی/ISC، (26 صفحه، از 9- 34)، زمستان 1390.

«اصول تربیت از دیدگاه امام علی علیه السلام»، مشایخی راد، شهاب الدین، مجله: روش شناسی علوم انسانی، شماره 27 ISC، (20 صفحه، از 49- 68)، تابستان 1380.

«تربیت سیاسی کارگزاران در مدرسه امام علی علیه السلام»، احسانی، محمد، مجله: معرفت، شماره 39 ISC، (15 صفحه، از 17- 31)، اسفند 1379.

«محتوا و روش های تعلیم و تربیت از دیدگاه امام علی علیه السلام»، خرم رویی، سعید؛ حسینی فلاحی، احمد؛ رمضانی، مهشید، مجله: بصیرت و تربیت اسلامی، شماره 20 ISC، (20 صفحه، از 53 -72)، پاییز و زمستان 1390.

«مراحل رشد تربیت اخلاقی از دیدگاه امام علی علیه السلام»، سلحشوری، احمد، مجله: پژوهشنامه نهج البلاغه، شماره 3، علمی - پژوهشی/ISC، (18 صفحه، از 15-32)، پاییز 1392.

«تربیت اجتماعی از دیدگاه امام علی علیه السلام و برنامه آموزش فلسفه و کودک»، قدمیاری،

ص: 40

معصومه، مجله: فلسفه و کودک، شماره 14، (12 صفحه، از 5-16)، پاییز و زمستان 1395..

«بررسی تربیت مدنی از دیدگاه امام علی علیه السلام با تأکید بر نهج البلاغه»، سبحانی نژاد، مهدی؛ رهنما، اکبر؛ بهرام، احمدعلی، مجله: پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت اسلامی، شماره 18، علمی - پژوهشی/ISC، (24 صفحه - از 69 تا 92)، بهار 1392.

«اصول، اهداف و روش های تربیت از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه»، سارلی، زبیده؛ محمدی، ناصر؛ مولایی، برزو، مجله: مطالعات راهبردی علوم انسانی و اسلامی، شماره7، (23 صفحه - از 225 تا 247)، تابستان 1396.

مفهوم شناسی

مبانی:

واژه مبانی در لغت از «بنا» مشتق شده است و به معنای «پایه، پی نهاد، بنیاد و زیرساخت» می آید (ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 506؛ ابن فارس، مقاییس اللغه، ج 1، ص 301؛ معین، فرهنگ فارسی، ج 3،

ص 3776؛ دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج 12، ص 17741). معادل این واژه در انگلیسی Fundamentals به معنای پایه ها، شالوده ها و اصول بنیادین آمده است (حق شناس؛ سامعی؛ انتخابی، فرهنگ معاصر هزاره، ج1، ص637)، پس معنای مبانی در فارسی، عربی و انگلیسی همخوان است.

در مورد معنای اصطلاحی «مبانی تربیت» تعریف های مختلف ارائه شده است، ازجمله برخی از معاصران نوشته اند: «مبانی تربیت، از ساختار و موقعیت ویژه انسان و امکانات، قابلیت ها و محدودیت های او و نیز از ضرورت های آفرینشی و وجودی که حیات او را تحت تأثیر قرار می دهد سخن می گوید»(شکوهی، مبانی و اصول آموزش وپرورش، ص61).

و برخی صاحب نظران نوشته اند: «مبانی تربیت، گزاره هایی است که تنها بنیادها و

ص: 41

زیرساخت ها و پایه های تربیت را بیان می کنند» (بهشتی، مبانی تربیت از دیدگاه قرآن، ص 28)، سپس یادآور می شوند که مبانی بر اهداف، اصول و روش های تربیت تأثیرگذار و حاکم است؛ و مبانی تربیت از حوزه های دیگر علوم استخراج و در آن جا اثبات می شوند (همان).

آقای الحازمی در کتاب «التوجیه الاسلامی لاصول التربیة» بحث مبسوطی در مورد معنای لغوی و اصطلاحی «اصول»، «اساس»، «مبادی» و «قواعد» ارائه کرده است (الحازمی، التوجیه الاسلامی لاصول التربیة، ص 47 - 38)، سپس نتیجه می گیرد:

اصول: قواعدی است که احکام بر آن پایه گذاری می شود. اساس ها: پایه ها که ساختمان بر آن می ایستد. مبادی: قواعد اساسی علوم. قواعد: پایه خانه.

در ادامه می نویسد:

این کلمات در تربیت زیاد استفاده می شود و گاهی آن ها را مترادف گرفته اند و گاهی معانی مختلف از آن ها اراده شده است و هر کسی بر اساس فرهنگ خویش معانی را قصد کرده است و اصطلاحات مورد اتفاق وجود ندارد...، ولی اصطلاح «اصول التربیة» و «اُسس التربیة» مناسب تر است چرا که:

اولاً اصل اصطلاح «Foundations of Education» است که به معنای «اصول» و «اساس» یا «قاعده» ترجمه کرده اند [این ترجمه را از اشخاصی به آدرس: احمد/1404 ه-/1984 م، ص 79؛ البعلبکی، 1401 ه-/1981 م، ص 336؛ الیاس و زمیله، 1403 ه-/1983 م، ص 294 نقل می کند].

ثانیاً این اصطلاح در جهان اسلام مشهور شده و حتی رشته هایی به نام «اصول التربیة» ایجاد شده است.

ثالثاً اصول و اُسس، اعم از مترادفات دیگر است و این دو کلمه مترادف استعمال شده است (همان، ص 47 - 46 «با تلخیص»).

ص: 42

بررسی: از مطالب الحازمی و استنادات متعددی که ارائه کرده روشن می شود که واژه «اصول التربیة» در فرهنگ معاصر عرب با اصطلاح «مبانی تربیتی» در فرهنگ فارسی همسان است. از این رو معمولاً در کتاب هایی که تحت عنوان اصول التربیة نگاشته اند به مبانی تربیت می پردازند. (گاهی هم در این کتاب ها مقصود از «اصول»، منابع است مثل کتاب اصول التربیة الاسلامیة، سعید اسماعیل علی).

بنابراین، اشکال برخی معاصرین به کتاب های عرب زبان معاصر وارد نیست؛ چراکه واژه «اصول تربیت» در فارسی و عربی مشترک لفظی است و معمولاً «اصول تربیت» در عربی به معنای «مبانی تربیت» می آید.

ایشان در مورد کتاب اصول التربیة فی ضوء المدارس الفکریة، حسن الجیاری گفته اند:

«در این کتاب از اصول تربیتی به معنای خاص و امروزین آن خبری نیست تنها فصل های اول تا چهارم آن را می توان از مبانی فلسفی انسان شناختی تربیت شمرد» (کتاب شناسی توصیفی - تحلیلی تعلیم و تربیت در اسلام، به کوشش بهروز رفیعی، ص 158).

البته ایشان همین اشکال را به کتاب «اصول التربیة الاسلامیة» محمد شحات الخطیب کرده و اصول تعلیم و تربیت را معادل principle of Education گرفته است (همان، ص 161).

در ضمن «اصول تربیت» که در فارسی به کار می بریم مرادف یکی از معانی «اُسس التربیة» است که به معنای خصائص و صفات و وجوه تمایز تربیت اسلامی به کار رفته است (مثل تربیت متوازن، متدرج و...) (ر.ک: الحازمی، التوجیه الاسلامی لاصول التربیة، ص 41 که از اصول التربیة الثقافیة والفلسفیة، محمد میرمرسی، ص 8 نقل می کند).

برخی معاصرین، مبانی تربیت را این گونه تعریف کرده اند:

«همه یافته ها و گزاره هایی که در باب انسان ارائه می شود و در حوزه تربیت کارآیی دارد،

ص: 43

مبانی تربیت را تشکیل می دهد» (حاجی ده آبادی، نظام تربیتی اسلام، ص 46).

و برخی نوشته اند:

«مبانی تعلیم و تربیت از موقعیت انسان و امکانات و محدودیت های او و نیز از ضرورت هایی که حیاتش همواره تحت تأثیر آن هاست، بحث می کند» (شکوهی، تعلیم و تربیت و مراحل آن، ص 56).

تذکر: در دو تعریف فوق، بیش تر به مبانی انسان شناختی تربیت اشاره شده و به مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی و ارزش شناختی توجه نشده است.

برخی صاحب نظران نیز مبانی را این گونه تعریف کرده اند:

«سلسله معارف نظری که جنبه های مختلفی از یک موضوع انسانی، ازجمله جنبه های وجودشناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی را در بر دارند. این معارف، با بینش ها و باورداشت ها و احکام ناظر به هست و نیست ها سروکار دارند» (رهنمایی، درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، ص 68).

بنابراین می توان گفت: مبانی تربیت عبارت است از اصول و پیش فرض های بینشی که قبل از ورود به مباحث تربیت، مسلّم انگاشته می شود، چرا که آن پیش فرض ها در جای خود اثبات شده است.

مبانی را از جهات گوناگون تقسیم کرده اند ازجمله:

تقسیم اول: مبانی علمی، مبانی فلسفی و مبانی دینی(حاجی ده آبادی، نظام تربیتی اسلام، ص 47).

تقسیم دوم: مبانی قرآنی، مبانی حدیثی، مبانی عقلی، مبانی تجربی و...

تقسیم سوم: مبانی هستی شناسی، مبانی انسان شناختی، مبانی ارزش شناختی، مبانی معرفت شناختی و مبانی روش شناختی.

تقسیم چهارم: مبانی فلسفی، روان شناختی، جامعه شناختی و...(همان، ص 69).

ص: 44

تقسیم پنجم: مبانی اجتماعی، تاریخی، اقتصادی، اداری، روانی، سیاسی، فلسفی، اخلاقی، بیولوژی، فرهنگی، دینی و... (الحازمی، التوجیه الاسلامی لاصول التربیة، ص 140 - 144). (ایشان این موارد را از افراد متعدد نقل می کند سپس نتیجه می گیرد که تعداد اصول تربیت محدود نیست، بلکه بر اساس پیشرفت علوم تجدید می شود).

با توجه به عام بودن تقسیم سوم، در این نوشتار آن را مبنای بحث قرار می دهیم. البته می توان برای حصر تقسیم سوم، مبنایی منطقی بیان کنیم که: همه چیز یا انسان است (انسان شناسی)؛ یا غیر انسان (هستی شناسی)؛ و یا رابطه آن دو که از طریق معرفت و ارزش گذاری حاصل می شود؛ یعنی اگر رویکرد انسان به هستی بر اساس شناخت باشد معرفت شناسی حاصل می شود و اگر رویکرد انسان به هستی بر اساس ارزش گذاری باشد ارزش ها و ضدارزش ها شکل می گیرد و شیوه ای که در این راه به کار می گیرد از آن روش شناسی حاصل می شود.

مبنای اصلی در تربیت

خداشناسی و ایمان به او

اعتقاد به وجود خدای یگانه به عنوان تنها رب و آفریننده و اداره کننده جهان و ستایش او اولین و اساسی ترین مبنا در دیدگاه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نِعَمَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ الَّذِی لَا یدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا ینَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه1)؛ ستایش خدایی را که سخنوران از ستودن او عاجزند و حسابگران از شمارش نعمت های او ناتوان و تلاش گران از ادای حق او درمانده اند. خدایی که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نکنند و دست غوّاصان دریای علوم به او نخواهد رسید». «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ...(همان)؛ سرآغاز دین، خداشناسی است و کمال شناخت خدا، باور داشتن او و کمال باور داشتن خدا، شهادت به

ص: 45

یگانگی او و کمال توحید، اخلاص و کمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است...». در حقیقت امام علیه السلام ستایش خداوند را اول هر کاری قرار می دهند و سعی دارند ابتدا مخاطب را با عظمت و وصف ناپذیری خالق این عالم آشنا سازند. این مهم نشان می دهد در تعلیم و تربیت نیز نیاز است ابتدا نگاه متعلمان را از همه عالم و همه پدیده هایی که با آن روبه رو هستند گرفته و به سمت یگانه خالق هستی سوق داد، سپس پدیده های دیگر را آفریده هایی از وجود هستی بخش دانست. اگر این مهم رعایت شود متعلمان هیچ جزئی از هستی را تنها و مستقل از دیگر اجزای جهان نمی بینند، بلکه تمامی پدیده های عالم را در ارتباط با یک دیگر و بلکه وابسته به خدا می دانند. از این جهت خداشناسی باید به عنوان پایه و مبدأ و مبنای اصلی شناخت هر چیزی قرار گیرد.

اعتقاد به جهان شناسی الهی

امام پس از ستایش خداوند و آماده کردن ذهن مخاطب به منظور قرار گرفتن در فضای توحیدی وارد بحث چگونگی آفرینش جهان می شوند و به زیبایی چگونگی آفرینش جهان را به تصویر می کشانند: «أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِیةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَکَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِیهَا أَحَالَ الْأَشْیاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ لَاءَمَ بَینَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا وَ مُحِیطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ الْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ الْأَرْجَا... (همان)؛ خلقت را آغاز کرد، و موجودات را بیافرید بدون نیاز به فکر و اندیشه ای، یا استفاده از تجربه ای، بی آن که حرکتی ایجاد کند و یا تصمیمی مضطرب در او راه داشته باشد. برای پدید آمدن موجودات، وقت مناسبی قرار داد، و موجودات گوناگون را هم آهنگ کرد، و در هر کدام، غریزه خاصّ خودش را قرار داد، و غرائز را همراه آنان گردانید. خدا پیش از آن که موجودات را بیافریند، از تمام جزئیات و جوانب آن ها آگاهی داشت و حدود و پایان آن ها را می دانست و از اسرار درون و بیرون پدیده ها، آشنا بود. سپس خدای سبحان طبقات فضا را شکافت، و اطراف آن را باز کرد».

ص: 46

سوق دادن متربیان به سمت جهان شناسی الهی با ذکر نشانه هایی از جهان آفرینش امری بسیار مهم می باشد. دیدن جهان در پرتو وجود خدا که آفریننده آن است نگاه متربیان را از منظر سکولاریسمی خارج کرده و همه جهان را دارای هدف و با معنا می یابد. لذا زمانی که جهان معنادار و هدف دار شد انسان نیز معنا می یابد. پس فرد به این نتیجه می رسد آفرینش او نیز بی هدف نبوده و در حقیقت او در جهانی قرار گرفته که همه چیز در آن به سمت تکامل حرکت می کنند و او تنها جزئی از این کاروان هستی است. از این جهت زندگی را معنادارتر می بیند و با انگیزه ای بیش تر قدم در طریق سعادت و نیکی و تکامل می گذارد. لذا در امر خطیر تعلیم و تربیت نیز باید نگاه متعلمان را به سمت هستی و جهان و همه پدیده های آن سوق داد. او باید جایگاهش را در این جهان بشناسد و رابطه خود را با مخلوقات دیگر درک کند تا بتواند زندگی سعادتمندی داشته باشد و به سمت هدف غایی خود حرکت کند.

3. اعتقاد به وجود ملائکه در تحول نظام آفرینش

خلقت ملائکه الهی همراه با نظم و تدبیر حساب شده ای از جانب پروردگار عالم بوده است. امام علیه السلام آفرینش و کارهایی که ملائکه به فرمان خدا انجام می دهند که کاملاً تأثیرگذار در عالم هستی است را به زیبایی در نهج البلاغه به تصویر می کشانند: «ثُمَ فَتَقَ مَا بَینَ السَّمَاوَاتِ الْعُلَی فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِکَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا ینْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لَا یَتَزَایلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لَا یَسْأَمُونَ لَا یغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُیونِ. وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَةُ النِّسْیان (همان)؛ سپس آسمان های بالا را از هم گشود و از ملائکه گوناگون پر کرد. گروهی از ملائکه همواره در سجده اند و رکوع ندارند و گروهی در رکوع اند و یارای ایستادن ندارند و گروهی در صف هایی ایستاده اند که پراکنده نمی شوند و گروهی همواره تسبیح گویند و خسته نمی شوند...». در حقیقت قدرت ملائکه و علم آن ها به میزانی که از تصور و قدرت افراد انسانی خارج است، از شئون قدرت و احاطه پروردگار است که به صورت محدود و

ص: 47

مقدّر بیرون آمده است و نیز مرتبه ای از علم خود را که محدود و دارای قدر و اندازه بوده و شایسته پیامبران است، به وسیله ملائکه به آنان تعلیم و همواره مراقبت نموده که بر آن ها غفلت و اشتباه چیره نگردد (حسینی همدانی، انوار درخشان، ج 10، ص 301). لذا در تعلیم و تربیت نیز نیاز است متعلمان را متوجه حضور ملائکه بر کارها و اعمال انسان و نقش آن ها در جهان نمود تا دید و بینش متربیان نسبت به جهانی که در آن زندگی می کنند وسیع تر شود.

4. اعتقاد به وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)

از دیگر مبانی اعتقادی در سخنان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که بعد از خداشناسی و اعتقاد به یک خدای واحد، مورد توجه امام علیه السلام می باشد، اعتقاد به وجود پیامبر گرامی اسلام به منزله آخرین پیامبر الهی و مأمور هدایت انسان ها می باشد: «إِلَی أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً، لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ تَمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَی النَّبِیینَ مِیثَاقَهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ، کَرِیماً مِیلَادُهُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ ... (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه1)؛ تا این که خدای سبحان برای وفای به وعده خود و کامل کردن دوران نبوت، حضرت محمد را مبعوث کرد، پیامبری که از همه پیامبران پیمان پذیرش نبوت او را گرفته بود، نشانه های او شهرت داشت و تولدش بر همه مبارک بود...». پیامبر در زمانی ظهور کرد که فساد و کفر و ظلم سرتاسر زمین را فرا گرفته بود. لذا وظیفه ایشان پاک سازی زمین و دعوت مردم به سمت خدای یگانه و عمل به دستورات او بود. امام پرورش خود را در دامان پیامبر بسیار مورد ستایش قرار می دهند و در خطبه قاصعه در وصف ایشان این گونه می گویند: «پیامبر مرا در اتاق خود می نشاند، در حالی که کودک بودم، مرا در آغوش خود می گرفت و در بستر مخصوص خود می خواباند، بدنش را به بدن من می چسباند و بوی پاکیزه او را استشمام می کردم...». از این جهت کار معلمان و مربیان در تعلیم و تربیت آشنایی متربیان با پیامبر گرامی اسلام و عمل به رهنمودهای ایشان جهت برخورداری از زندگی مطلوب دنیوی و اخروی می باشد.

ص: 48

5. اعتقاد به وجود پیامبران الهی

از دیگر مبانی مورد توجه در نگاه امام علیه السلام اعتقاد به وجود پیامبران الهی می باشد: «وَ اصْطَفَی سُبْحَانَهُ مِنْ وُلْدِهِ أَنْبِیاءَ أَخَذَ عَلَی الْوَحْی مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَی تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ ...» (همان). امام فلسفه وجود پیامبران را رها کردن مردم از گمراهی و یا گمراهی که توسط گمراهان و شیاطین انجام می شود، می دانند؛ زیرا در هر عصر و زمانی گمراهانی هستند که از هر طریقی سعی در انحراف مردم از طریق حق را دارند که در این جا نیاز به وجود پیامبران ضروری می گردد و درنهایت با وجود آخرین پیامبر پایان می یابد. لذا خداوند در هر زمان و مکانی که انسان ها نیاز به هدایت داشتند برای آن ها پیامبری از جنس خودشان برانگیخت تا ضمن هدایت و سعادت آن ها درِ هرگونه عذر و بهانه ای را هم از جانب آن ها ببندد. امام در جایی دیگر می فرمایند: «زمین هیچ گاه از حجت الهی خالی نیست که برای خدا با برهان روشن قیام کند، یا آشکار و شناخته شده یا بیمناک و پنهان تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود...» (همان، حکمت147). این مهم نشان می دهد در امر خطیر تربیت نیز متربیان باید در باب پیامبران الهی و دستورات آن ها به شناخت کاملی برسند. آن ها باید راه و شیوه پیامبران الهی و سیره زندگی آن ها را بدانند و در جهت تداوم راه آن ها بکوشند.

6. اعتقاد به قرآن کریم و عمل به آن

از دیگر مبانی اساسی در نهج البلاغه اعتقاد به قرآن کریم و عمل به دستورات آن می باشد: «کتابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ مُبَیِّناً حَلالَهُ وَ حَرامَهُ وَ فَرائِضَهُ وَ فَضائِلَهُ وَ ناسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ، وَ رُخَصَهُ وَ عَزائِمَهُ، وَ خاصَّهُ وَ عامَّهُ، وَ عِبَرَهُ وَ امْثالَهُ، وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ، وَ مَحْکَمَهُ وَ مُتَشابِهَهُ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه1)؛ کتاب پروردگار میان شماست که بیان کننده حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاص و عام، پندها و مثل ها، مطلق و مقید، محکم و متشابه می باشد». قرآن کریم موثق ترین و کامل ترین کتاب هدایت بشر است که از

ص: 49

سوی حق جهت هدایت انسان ها و برخورداری آن ها از زندگی دنیوی و اخروی خوب و رسیدن به کمال فرستاده شد. مگر می شود خدایی که انسان را آفریده او را بدون برنامه و راهنما رها کند، خدایی که حتی برای رشد یک گیاه برنامه تعیین کرده است چگونه می تواند انسان را به حال خود رها کند. پس کسانی که دستورات قرآن را رعایت نمی کنند بی شک در هر دو دنیای خود دچار مشکل می شوند. لذا در تربیت نیز متربیان باید با این کتاب وحی آشنا شده و آن را در صدر برنامه ها و زندگی خود قرار دهند. این کتاب معنوی باید در زندگی آن ها جایگاه خاصی داشته باشد و در حقیقت سبک زندگی آن ها را بسازد.

7. اعتقاد به وجود امامان معصوم علیه السلام

اعتقاد به وجود امامت پس از پیامبران الهی از دیگر مبانی اعتقادی در آراء امام علی علیه السلام می باشد: «وَ خَلَّفَ فِیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِیاءُ فِی أُمَمِهَا إِذْ لَمْ یتْرُکُوهُمْ هَمَلاً (همان)؛ در میان شما جانشینانی را برگزید که تمام پیامبران گذشته برای امت های خود برگزیدند؛ زیرا آن ها هرگز انسان ها را سرگردان رها نکردند...». ائمه اطهارعلیهم السلام به عنوان جانشینان پیامبر، همان رسالت پیامبر گرامی اسلام را دنبال کرده و سعی وافری در به راه آوردن گمراهان داشتند تا آن جا که جان خود را هم در این راه فدا کردند. لذا با رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) مردم هم چنان از نعمت وجود بزرگوارانی چون ائمه اطهار علیهم السلام برخوردار بودند و به راهی روشن دعوت می شدند. لذا در امر خطیر تربیت نیز متربیان باید با تک تک امامان معصوم علیهم السلام و رسالت و برنامه و تاریخ زمان مبارزات و رشادت های آن ها در برابر ستمگران و دشمنان آگاه شده و برنامه و هدف و کار آن ها را سرلوحه برنامه های زندگی خود قرار دهند. ضمن این که در تداوم راه آن ها کوشیده و راه و سیره زندگی آن ها را پیروی و عمل کنند.

اصول تربیتی

رسیدن به خداشناسی از طریق شناخت صفات و قدرت خداوند متعال در خلقت موجودات

ص: 50

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه بسیار از صفات الهی سخن می گویند، مثلاً در هنگام بیان جهان آفرینش، صفات الهی را در پرتو قدرت الهی برای خلق جهان بیان می کنند. ازجمله زمانی که می فرمایند: «خداوند سبحان طبقات فضا را شکافت و اطراف آن را باز کرد و هوای به آسمان و زمین راه یافته را آفرید و در آن آبی روان ساخت، آبی که امواج متلاطم آن شکننده بود که یکی بر دیگری می نشست. آب را بر بادی طوفانی و شکننده نهاد و باد را به بازگرداندن آن فرمان داد...» (همان). لذا در تعلیم و تربیت نیز نیاز است متعلمان را با پدیده های موجود در عالم آشنا کرد. متعلم باید خود در آن پدیده ها دقت و مشاهده کند و در حقیقت عظمت آفریننده آن پدیده ها در خلق چنین آفریده های زیبایی را درک کند. این گونه متعلم به درک و شناختی عمیق تر در باب هستی می رسد و اگر این آشنایی از همان دوره های اولیه کودکی و یا خردسالی شروع شود به مراتب تأثیر افزون تری بر متعلم دارد؛ زیرا پایه های اساسی شکل گیری شخصیت کودک در این زمان است و اگر او از همان زمان پی به صفات و قدرت الهی از طریق آفریده هایش ببرد بی شک در بزرگ سالی هم از بینش و شناخت عمیق تری برخوردار می شود و می تواند به عالم نگاه توحیدی داشته باشد.

1. شناخت موجودات و اصل خلقت آن ها

شناخت همه موجوداتی که در آفرینش هستند و ارتباط برقرار کردن میان هر موجودی با آفریننده آن و سایر مخلوقات نیز از اهمیت بسزایی در تعلیم و تربیت برخوردار است: «ثُمَ فَتَقَ مَا بَینَ السَّمَاوَاتِ الْعُلَی فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِکَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا ینْتَصِبُونَ...» (همان). در حقیقت مربیان باید از خود سؤالاتی در باب مسئله فوق بپرسند و بعد به آن پاسخ دهند و درنهایت بر اساس رده سنی متعلمان برای کودکان سنین پایین تر به زبان ساده و ملموس و برای سنین بالاتر به صورت انتزاعی تر مورد بحث قرار دهند. ازجمله؛ پایه و اساس مخلوقات به کجا برمی گردد، هدف از آفرینش آن ها چیست؟ آیا انسان و جهان به خودی خود رها شده اند یا این که دارای ربّ و آفریننده هستند؟ قوانین علّی و معلولی چه

ص: 51

نقشی در جهان دارند؟ قوانین حاکم بر جهان چگونه عمل می کنند؟ هر پدیده موجود در عالم چگونه عمل می کند و چه ارتباطی با موجودات دیگر دارد؟ هدف از آفرینش موجوداتی که در صحنه آفرینش حضور دارند چیست؟ و ... . اگر این مسائل به صورت جذاب و مدبرانه برای متعلمان تبیین شوند آن ها ضمن به دست آوردن نگرش توحیدی، دارای زندگی آرام تر و سالم تری می شوند که تمامی ارکان آن منشائی الهی دارد.

2. ایجاد تزکیه و تهذیب نفس در خود

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه بسیار به تزکیه و تهذیب نفس و دور کردن خود از گناه و پلیدی تأکید دارند. زمانی که انسان تزکیه نفس کند به جایی می رسد که خدا را از هرگونه صفات غیر الهی مبرّا می داند و می گوید: «لَهُ نَفیُ صِفاتٍ عَنهُ». از این جهت انسان باید تزکیه نفس کند تا خدا را بهتر بشناسد. هم چنین تزکیه نفس بخش جدایی ناپذیر از تعلیم و تربیت است. با توجه به آیات (بقره/151، آل عمران/164 و جمعه/2) مبنی بر تقدم تزکیه بر تعلیم، بر متعلم هم رواست که ابتدا اعضاء و جوارح و جوانح خود را از آلودگی ها رها نماید، سپس به فراگیری علوم بپردازد؛ زیرا «علم و دانش زمانی نتیجه می دهد که همراه با بینش و حکمت و همراه با تزکیه و تقوا باشد» (قرائتی، تفسیر نور، ج 1، ص 204). بدیهی است با تطهیری که در روح و جسم صورت می گیرد قدرت درک مطالب آموزشی بیش تر و نیل به اهداف آموزشی هم سریع تر صورت می گیرد. به اعتقاد زرنوجی، تزکیه نفس از مهم ترین اموری است که متعلم در دوران تعلیم باید به آن دست یابد و آن را نصب العین خویش قرار دهد. متعلم باید باطن و ظاهر خویش را از آلودگی ها پاک نماید و به نیکویی ها بیاراید. از جهت باطن، وی باید نفس خویش را از صفات ناپسندی چون عداوت، کینه، بخل، طمع، تکبر و حسد پاک سازد و خود را به اخلاقی پسندیده چون تواضع، عزت نفس، توکل و جدّیت متخلق سازد (به نقل از بهشتی؛ ابوجعفری؛ فقیهی، آراء دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن ، ج 2، ص 69).

ص: 52

3. ایجاد صفات پیامبر گرامی اسلام در مربی و انتقال آن به متربی و عمل دادن متربی به مربی

پیامبر گرامی اسلام به عنوان معلم دوم انسان، دارای خصیصه های بسیار عظیمی هستند: «إِلَی أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً، لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ تَمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَی النَّبِیینَ مِیثَاقَهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ، کَرِیماً مِیلَادُهُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِق...» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه1). قرآن کریم او را الگوی هر انسانی معرفی کرده و دعوت به راه و رسم او نموده است. لذا معلمان نیز در تعلیم و تربیت نباید از این مهم غافل شوند و نیاز است که در امور گوناگون تعلیمی و تربیتی به او اقتدا نمایند. در حقیقت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) علاوه بر این که پدیدآورنده صفات الهی در خود هستند، بلکه نمونه کامل از علم و اخلاق نیز هستند. این دو صفت لازمه اصلی کار هر معلمی در امر خطیر تعلیم و تربیت است. از این جهت زمانی که معلم به او اقتدا کند به نوعی دارد صفات الهی را در خود پدید می آورد و بعد که در این امر به مقام والایی رسید آن ها را به متعلمانش هم انتقال می دهد.

روش های تربیتی

شکر و سپاس

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه بسیار از روش شکر و سپاس بهره گرفته اند و هم چنین دیگران را هم دعوت به آن کرده اند: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ...» (همان). از منظر امام هر چه انسان بیش تر خدا را شکر کند خدا از نعمت های خود به او بیش تر می بخشد. از منظر قرآن و ائمه علیه السلام، انسان نباید تنها در خوشی ها و یا زمانی که نعمتی به او می رسد شکر خدا را به جای آورد، بلکه در غم ها و رنج ها نیز باید او را شکر کرد. از این جهت معلم نیز باید تا آن جا که می تواند خود را آغشته به شکر و سپاس الهی در همه حال کند و دانش آموزان را نیز به طور غیرمستقیم در این وادی بیندازد و یا به طور مستقیم از آن ها بخواهد تا با زبان و در قالب دعا شکر خدا را به جای آورند و در تعلیم مراحل بعدی شکر چون

ص: 53

شکر عملی نیز بکوشند.

روش استدلالی

خداوند متعال در قرآن کریم و هم چنین امام علیه السلام در نهج البلاغه بسیار انسان را دعوت به تفکر و تعقل کرده اند: «وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَی مِنْهُ کَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ کُلِّ شَی ءٍ لَا بِمُقَارَنَة... (همان). و هم چنین آن جا که مطلب باید برای مخاطب تأثیرپذیر باشد با بیان منطقی و استدلال های محکم سخنان خود را ارائه می دادند. از این جهت مخاطب در برابر استدلال های محکم سخنی نمی توانست بگوید. معلم نیز مطلوب تر است که ابتدا خود مباحثش و یا هر سخن دیگری را که قصد گفتنش را دارد ابتدا بر پایه یقین و دلیل استوار سازد سپس آن را بگوید. این گونه متعلمان نیز فرامی گیرند هر مطلبی را نه سطحی بگویند و نه بدون تفکر بپذیرند، بلکه هر ادعایی باید بر پایه عقل و مستدل باشد. در غیر این صورت باید در پذیرفتن آن شک و تردید و تحقیق کرد.

4. عقلانی، تفکر و مشاهده

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه بسیار به حواس و تفکر اهمیت می دهند. به عنوان مثال زمانی که از مورچه و یا طاووس مثال می زنند، هم از انسان می خواهند در آن بنگرد و هم تفکر کند؛ هرچند که در نگریستن، تفکر کردن هم وجود دارد. امام علیه السلام در خطبه یک تأکید می کنند که «نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ یجِیلُهَا، وَ فِکَرٍ یتَصَرَّفُ بِهَا، وَ جَوَارِحَ یخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ یقَلِّبُهَا، وَ مَعْرِفَةٍ یفْرُقُ بِهَا بَینَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ الْأَذْوَاقِ وَ الْمَشَامِّ وَ الْأَلْوَانِ وَ الْأَجْنَاسِ مَعْجُوناً بِطِینَةِ الْأَلْوَانِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْأَشْبَاهِ الْمُؤْتَلِفَةِ ...؛ خداوند انسان را دارای نیروی اندیشه آفرید که او را به تلاش بیندازد و دارای افکاری که در دیگر موجودات تصرف کند. به انسان اعضاء و جوارحی بخشید که در خدمت او باشند و ابزاری عطا فرمود که آن ها را در زندگی به کار گیرد. قدرت تشخیص به او داد تا حق را از باطل بشناسد و حواس چشایی و بویایی و وسیله

ص: 54

تشخیص رنگ ها و اجناس مختلف را در اختیار او قرارداد». لذا از منظر امام علیه السلام نباید به طور سطحی از پدیده های خلقت عبور کرد، بلکه باید توقف کرد و در آن ها تفکر و تعقل نمود. از این جهت معلمان نیز باید متعلمان را به به کارگیری حواس در امور مختلف دعوت کنند و از آن ها بخواهند مخصوصاً خوب ببینند و خوب بشنوند؛ یعنی بسیار تفکر کنند و به کاووش و بررسی در جهان برای کشف ناشناخته ها بپردازند.

5. مشاهده صفات خداوند در خلقت موجودات

امام علی علیه السلام از مخاطب می خواهند به طور مستقیم در پدیده ها بنگرد و صفات الهی را در آن ها مشاهده کند؛ صفاتی که امام علیه السلام در خطبه یک بیان می کنند عبارت اند از: متوحد- کائن – فاعل- لا بلارویة اجالها- لاحرکة احدثها و... . زمانی که مخاطب صفات الهی را بشناسد، در آن ها تفکر می کند و خالق خود را بهتر می شناسد و به عظمت و بزرگی او اقرار می کند. در تعلیم و تربیت نیز هدف همین است که متعلم با این صفات آشنا شود و اقرار به عظمت آفریدگارش کند.

6. آشنایی با خود پدیده ها

امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه سعی دارند مخاطب را همراه خود به جهان آفرینش ها ببرند، آن جا که از آفرینش پدیده ها می گویند به زیبایی آفرینش هر یک از پدیده های باد، امواج دریا، هفت آسمان، آب و... را به تصویر می کشانند. در حقیقت امام علیه السلام می خواهند مخاطب با این پدیده ها و چگونگی آفرینش آن ها آشنا شده سپس خود در جهان با آن ها رابطه برقرار کرده تا به نوعی از آیات آفاقی به خدا و خالق آن ها برسد. از این جهت این مهم نیز روش بسیار ارزنده و تأثیرگذاری در تربیت است و معلم باید از متعلمان بخواهد به کاووش در جهان پرداخته و با چنین پدیده هایی آشنا شده و در آن ها تفکر کرده و حتی به تحقیق در باب آن ها هم بپردازد. این گونه است که دانش آموز پی می برد بیهوده در این جهان خلق نشده و بلکه همه اجزای عالم در تلاش اند تا او را به سرمنزل حقیقی برسانند.

ص: 55

7. مطالعه متون مربوط به قرآن و نهج البلاغه و قرائت آن با زبانی ساده و نرم در قالب شعر و داستان به کودکان

از دیگر روش هایی که در نهج البلاغه می توان استخراج نمود این است که معلم متونی چون قرآن و نهج البلاغه را زیاد مطالعه کرده سپس با زبانی نرم و ساده و کودکانه و به صورت داستان برای متعلمان بگوید. این گونه، متعلمان درک بهتری از این کتب و مطالب آن ها به دست می آورند و دیرتر هم فراموش می کنند. چنان که امام علیه السلام در نهج البلاغه آفرینش آسمان ها، زمین، جهان، انسان، ملائکه و کارهای آن ها را به زبانی بسیار ساده و رسا به تصویر می کشانند. به گونه ای که مخاطب کاملاً جذب سخنانشان شده و هم چنین به راحتی آن را درک می کند.

نتیجه

درنهایت می توان نتیجه گیری کرد که خطبه یک نهج البلاغه دارای نگاهی وسیع و جامع به مبانی اصلی هستی ازجمله: خداشناسی، انسان شناسی و جهان شناسی دارد. در حقیقت امام علیه السلام رئوس اصلی نظام آفرینش را با زبانی سهل و شگرف بیان داشته اند که هر مخاطبی را مجذوب خود می سازد. از این جهت اعتقاد به جهان شناسی الهی، خدا، پیامبران، پیامبر گرامی اسلام، امامان معصوم علیه السلام، قرآن کریم، عمل به دستورات آن و هم چنین اعتقاد به نقش ملائکه در نظام هستی ازجمله مبانی تربیتی در خطبه یک محسوب می شوند. اصول تربیتی که باید در راستای مبانی هم باشند عبارت اند از: رسیدن به خداشناسی از طریق شناخت صفات و قدرت خداوند متعال در خلقت موجودات، شناخت موجودات و اصل خلقت آن ها، ایجاد تزکیه و تهذیب نفس در خود، ایجاد صفات پیامبر گرامی اسلام در مربی و انتقال آن به متربی و عمل دادن متربی به مربی. هم چنین امام علیه السلام در خطبه یک نهج البلاغه با روش هایی چون شکر و سپاس، استدلال، مشاهده و تفکر و تعقل، مشاهده صفات خداوند در خلقت موجودات و آشنایی با خود پدیده ها، سعی در ارائه بیانات خود

ص: 56

دارند. لذا پیش نهاد می شود نظام آموزشی با تأسّی به این خطبه، تصویری از یک نظام آموزشی مطلوب را ترسیم و در جهت پیاده سازی آن اقدام نماید.

ص: 57

منابع

قرآن کریم، ترجمه: آیت الله ناصر مکارم شیرازی، قم، دفتر مطالعات و معارف اسلامی، 1373.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه: محمد دشتی، قم، نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن فارس، ابوالحسین احمد، معجم مقاییس اللغة، نشر دار الکتب الاسلامیة، بیروت، چاپ سوم، 1420 ق.

2. ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1410ق.

3. باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، تهران، مدرسه، 1387.

4. بهشتی، محمد، مبانی تربیت از دیدگاه قرآن، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1386.

5. بهشتی، محمد؛ ابوجعفری، مهدی؛ فقیهی، علی نقی، آراء دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1391.

6. حاجی ده آبادی، محمدعلی، نظام تربیتی اسلام، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1377ش.

7. الحازمی، عبدالرحمن بن سعید بن حسین، التوجیه الاسلامی لاصول التربیة، مکه، جامعه ام القری، 1424 ق = 1382 ش.

8. حسینی همدانی، محمد، انوار درخشان، تحقیق: محمدباقر بهبودی، تهران، انتشارات لطفی، 1404 ق.

9. حق شناس، علی محمد؛ سامعی، حسین؛ انتخابی، نرگس، فرهنگ معاصر هزاره، انتشارات فرهنگ معاصر، 1381.

10. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1377ش.

11. رفیعی، بهروز، کتاب شناسی توصیفی - تحلیلی تعلیم و تربیت در اسلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1381.

12. رهنمایی، سید احمد، درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1387ش.

13. شکوهی، غلامحسین، مبانی و اصول آموزش وپرورش، مشهد، آستان قدس رضوی، 1393.

14. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1383.

15. معین، محمد، فرهنگ فارسی، به کوشش: سید جعفر شهیدی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1351.

ص: 58

وظایف مربی در تعلیم و تربیت از منظر امام علی (علیه السلام) (با تأکید بر نهج البلاغه)

اشاره

مژده علیزاده(1)

ص: 59


1- . دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی دانشگاه کرمان؛ malizadeh1229@gmail.com

ص: 60

چکیده

معلمان یکی از ارکان اصلی در نظام تعلیم و تربیت محسوب می شوند. معلمان تنها نقش تعلیم را بر عهده ندارند، بلکه رسالت دیگر آن ها تربیت نیز می باشد و لذا در نظام تعلیم و تربیت اسلامی، جداکردن این دو از هم صحیح نیست. به عبارت دیگر معلم را باید همان مربی دانست. امام علی علیه السلام که خود انسانی کامل و به عنوان معلم سوم انسان محسوب می شوند، علاوه بر این که خود دارای سیره ای نیک در تعلیم و تربیت فرزندان، شاگردان و مخاطبان خود می باشند در سخنانشان نیز به طرح کلی یک نظام تعلیم و تربیت صحیح پرداخته اند که نیاز به استنباط و استخراج دارد. لذا هدف از پژوهش حاضر «بررسی وظایف مربی در تعلیم و تربیت از منظر امام علی علیه السلام (با تأکید بر نهج البلاغه)» می باشد. روش پژوهش نیز توصیفی -تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای می باشد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که وظایف بسیار زیادی را می توان از سخنان امام علیه السلام در باب وظایف مربی برگرفت، لذا در پژوهش حاضر به بخشی از آن ها اشاره گردید. از جمله این وظایف عبارتند از: خودسازی، کسب معرفت و تقوای الهی برای رسیدن به قرب الی الله، جاری کردن نام خدا بر زبان، شناساندن یگانه معبود هستی به متعلمان، داشتن اخلاص در کار، برقراری ارتباط مطلوبی با متربیان، آموختن کتاب خداوند متعال به متربی همراه با تفسیر آن، داشتن هدف، شناخت پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله وسلم)و عمل به سیره تربیتی او، صداقت در کلام مربی، شتاب کردن در تربیت متربی، شناخت ویژگی های متربی در ابعاد گوناگون، آگاه کردن ذهن متربی نسبت به دنیا و واقعیت های آن، متربی را جزئی از وجود خود

ص: 61

دانستن، شناخت مخلوقات خدا و آشناکردن متربیان با پدیده های خلقت، خواندن آثار و نظریه ها و تجارب مربوط به پیشینیان و تفکر در آن ها و انتخاب بهترین و سودمندترین آن ها.

کلیدواژه ها: مربی، تعلیم و تربیت، امام علی علیه السلام

مقدمه

معلمان از جمله عوامل مهم و تأثیرگذار در فرایند آموزشی محسوب می شوند. این معلمان هستند که در عرصه های گوناگون و ابعاد گوناگون متعلمان را تحت تأثیر قرار داده و بنابر صلاحیت های شغلی و فردی خود از طریق های گوناگون به امر تعلیم و تربیت می پردازند. «مطابق با شواهد روزافزون در گستره برنامه های جدید معلوم گردیده است که کیفیت تعلیم و تربیتی که متعلمان می بینند؛ به شدت بستگی به کیفیت آموزشی دارد که معلمین فراهم می آورند» (اندرسون، افزایش کارآیی معلم، ص2). به اعتقاد بلوم و همکارانش معلمان موفق همیشه کسانی بوده اند که با برانگیختن عواطف متعلمان، آن ها را در یادگیری موضوعات شناختی یاری داده اند (شعبانی، مهارت های آموزشی و پرورشی، ص146).

بنابراین معلم هنگامی از تعلیم موفق و آموزشی مداوم برخوردار می گردد که در فرایند تدریس هم به رشد ذهنی متعلمان توجه نماید و هم به عنوان مربی تأثیرش را در دگرگون ساختن عواطف و احساسات شاگردانش بگذارد (علوی، نکات اساسی در فلسفه تعلیم و تربیت و مکاتب فلسفی تربیتی، ص48)؛ پس باید توجه داشت تدریس فقط بخشی از کار معلمان است. آن ها واجد نقش تربیتی نیز در جهت دهی به رفتار و شخصیت متعلمان هستند که در ایران این دو از هم جدا در نظر گرفته شده اند. اما از آن جاکه به طور حقیقی تعلیم و تربیت جدایی ناپذیرند، چنین تقسیم بندی در عمل موفقیت آمیز نیست (پیش نویس طرح نوین تربیتی، به نقل از ایروانی، رابطه نظریه و عمل در تعلیم و تربیت، ص90).

ص: 62

به عبارت دیگر معلمان موفق و اثربخش کسانی هستند که بتوانند هم بر یادگیری متعلمان در رسیدن به اهداف آموزشی بکوشند و هم در افکار، رفتار و نگرش های معنوی آن ها تأثیر مثبتی بگذارند. هم چنین در نیل آن ها به سمت کمال بکوشند و در همان حال که معلم هستند، مربی هم باشند. اما متأسفانه امروزه مهم ترین عامل عدم موفقیت و یا ضعف نظام آموزشی، نبود چنین معلمانی است (ر.ک: صافی، مسائل آموزش و پرورش ایران). هم چنین در اثر تغییرات بسیاری که در شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه پدید آمده است، روابط بین معلمان و متعلمان تضعیف شده که خود یکی از عوامل کاهش موفقیت معلم می باشد (فینی مور، مدیریت کلاس درس مبتنی بر دانش آموزمحوری). هرچند مطالعات و پژوهش های امیدوارکننده و نویدبخشی به ویژه در کشورهای درحال توسعه انجام نگرفته است (اندرسون، افزایش کارآیی معلم، ص4). از طرف دیگر رشد متعلمان بیش از هرچیز به رشد معلمان وابسته است.

از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی انسان دارای شئون وجودی گوناگون و استعدادهای متفاوتی است، از برون گرایش به خیر و شر و از درون نیز زمینه سقوط در وی نهاده شده است. به همین دلیل به پرورش نیروها و هدایت گرایش ها و شکوفاسازی قوای خویش سخت نیازمند است، تا به کمال و مقام قرب الهی دست یابد. بدیهی است تعلیم و تربیت و هدایت مربیان در این زمینه راه گشاست (حجتی، آداب تعلیم و تعلم در اسلام، ص160). در این راستا مصحف شریف نهج البلاغه که از زبان یک انسان کامل و معلم و مربی همه انسان ها بیان گردیده است و بعد از قرآن کریم به عنوان یکی از موثق ترین منابع در امر خطیر تعلیم و تربیت می باشد، به حق عرصه مفیدی برای استخراج ویژگی ها و وظایف مربی و به کارگیری آن ها در تعلیم و تربیت می باشد.

روش پژوهش

این پژوهش از نوع تحقیقات تئوری است و با توجه به ماهیت اطلاعات گردآوری شده،

ص: 63

از نوع تحقیقات کیفی می باشد. منبع اصلی در پژوهش حاضر، مصحف شریف نهج البلاغه بوده و روش تحقیق توصیفی - تحلیلی است که در آن ضمن توصیف اطلاعات گردآوری شده، آن اطلاعات مورد تحلیل نیز قرار می گیرند. گردآوری اطلاعات هم با روش کتابخانه ای صورت گرفته است. شیوه تجزیه تحلیل داده ها عمدتاً براساس استنتاج یا استدلال انجام گرفته است.

یافته ها

حضرت علی علیه السلام در خطبه یک نهج البلاغه با دقت و ژرف نگری خاصی به بیان مبانی خداشناسی، انسان شناسی و جهان شناسی می پردازند. لذا بهره گیری از هریک از این مبانی، جایگاه خاصی در تعلیم و تربیت دارند و می توان با تدبری در سخنان امام علیه السلام، به تعاریفی از تعلیم و تربیت، چگونگی اهداف، محتوا، روش، فضای تربیتی، ویژگی های مربی و ویژگی های متربی را استنباط و استخراج نمود. در ذیل به مؤلفه وظایف مربی در تعلیم و تربیت و استنتاج و استخراج این وظایف از منظر نهج البلاغه پرداخته می شود.

1. پیشینه

در زمینه تعلیم و تربیت در نهج البلاغه و از منظر امام علی علیه السلام کتاب ها و آثار متعددی به نگارش درآمده که در این جا به مهم ترین این آثار اشاره می شود:

1. تعلیم و تربیت در نهج البلاغه، جعفری، محمدتقی، مجله: رشد معلم، 1363 – شماره های 15-21.

2. شناخت شناسی در تعلیم و تربیت از دیدگاه نهج البلاغه، اکرمی، محمدکاظم، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، بهمن 1386 - شماره 21 و 22 ISC (11 صفحه – از ص 40 تا 50).

3. بنیان اخلاقی، اصل تقدم تعلیم و تربیت خویش بر تعلیم و تربیت دیگران، در پرتو حکمت 73 نهج البلاغه، فرامرز قراملکی، احد، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، پاییز

ص: 64

1389 - شماره 30 ISC (17 صفحه – از ص 41 تا 57).

4. مبانی تعلیم و تربیت در صحیفه سجادیه و نهج البلاغه، مرادی مهرآبادی، فاطمه، مجله: مطالعات راهبردی علوم انسانی و اسلامی، بهار 1398 - شماره 19 (26 صفحه – از ص 273 تا 298).

5. بررسی نقش خانواده در تعلیم و تربیت فرزندان از منظر نهج البلاغه، صالحی بابامیری، نرمین؛ فرجی، یوسف، مجله: مطالعات روان شناسی و علوم تربیتی، تابستان 1398 - شماره 41 (12 صفحه - از ص73 تا 84).

6. روش های تربیتی ناظر بر رابطه تعاملی مربی و متربی از منظر نهج البلاغه جهت ارتقاء طرح تربیتی شجره طیبه صالحین بسیج، ندایی، هاشم، مجله: پژوهشنامه نهج البلاغه، پاییز 1395 - شماره 15 علمی – پژوهشی / ISC (20 صفحه – از ص 79 تا 98).

7. تربیت از دیدگاه نهج البلاغه، صلیبی، ژاسنت، مجله: نامه علوم انسانی، زمستان 1379 و بهار 1380 - شماره 4و5 (27 صفحه – از ص 303 تا 329).

8. اصول، اهداف و روش های تربیت از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، سارلی، زبیده؛ محمدی، ناصر، مولایی، برزو، مجله: مطالعات راهبردی علوم انسانی و اسلامی، تابستان 1396 - شماره 7 (23 صفحه – از ص 225 تا 247).

2. وظایف مربی در تعلیم و تربیت از منظر امام علی علیه السلام در نهج البلاغه

الف) خودسازی

مربی نقش بسیار مهمی در تعلیم و تربیت مخصوصاً از جهت تأثیرگذاری بر متربیان دارد. لذا او قبل از ورود به عرصه درس و تعلیم و تربیت باید ابتدا به تحکیم پایه های اعتقادی، شناختی و عملی خود بپردازد. در این راستا او باید ابتدا خود را تزکیه نفس کرده باشد و در واقع خود را از تمام آلودگی های روح و جسم پاک کرده باشد و سپس وارد کلاس

ص: 65

شود. چنان چه پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) هم این کار را کرده بودند و سپس به هدایت انسان ها پرداختند. چراکه اگر در جسم و روح و حتی افکار مربی ذره ای آلودگی باشد، او اسوه خوبی برای متربیان نیست. در واقع کودکان تقلیدکنندگان بسیار خوبی هستند. آن ها به مربی بسیار دقیق نگاه می کنند و سعی می کنند یک شبیه سازی با مربی را انجام دهند و رفتارشان را شبیه او درآورند. مخصوصاً متربیانی که مربی خود را بسیار دوست می دارند، بیشتر این کار را می کنند و حال اگر این مربی الگوی مناسبی برای متربی نباشد، متربی صدمات روحی و جسمانی بسیار زیادی را هم در زمان حال و هم در آینده متحمل می شود. پس یک اصل بسیار مهم که مربی باید در تعلیم و تربیت رعایت کند، خودساختگی است. مربی باید قبل از این که وارد کلاس شود، یک فرد خودساخته به تمام معنا باشد. در واقع او به عنوان یک اسوه باید روی خودش بسیار کار کرده باشد و با بینش، شناخت و اعتقادات کافی سر کلاس بیاید.

ب) کسب معرفت و تقوای الهی برای رسیدن به قرب الی الله

حیات بشر و زندگی مادی و معنوی انسان بستگی به افزایش معرفت دارد، لذا معرفت برای انسان یک هدف است (صدر، تفسیر سوره حجرات، ص432). حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام به ایجاد معرفت در انسان توجه اکیدی داشته است، چراکه انسان پس از معرفت و شناختی صحیح و عمیق می تواند به مرحله عالی تر یعنی قرب الی الله برسد، ازاین رو مهم ترین عامل همان تحصیل معرفت است. قرآن کریم همواره هدف از آفرینش عالم را معرفت می داند (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ...لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ...) (طلاق/12)، امام علیه السلام نیز در خطبه یک نهج البلاغه این مهم را مدّنظر قرار می دهد و سرآغاز دین را در معرفت و شناخت خداوند می داند. از منظر امام علیه السلام پایه اصلی دین بر معرفة الله استوار است «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُه.» لذا شناخت خداوند اولین گام و هم پایه ای اصلی برای تمامی اصول و فروع دین است. اما این معرفت از منظر امام علیه السلام منحصر به یک مرتبه و

ص: 66

مقام نیست، بلکه دارای مراتب و مقامات گوناگونی است، در واقع مرحله اول تنها یک معرفت اجمالی است که عبارتست از علم و آگاهی نسبت به خدا، که در همه انسان ها به صورت فطری وجود دارد، لذا این معرفت باید تبدیل به معرفت تفصیلی که می توان آن را معرفت علمی یا استدلالی هم نامید گردد، یعنی معرفتی که در عمق وجود انسان و روح او نفوذ کند و به مرحله یقین و باور برسد. ازاین رو امام در مرتبه بعد معرفت را این گونه بیان می دارد «وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ.» (مکارم شیرازی، پیام امام، ج1، ص82). معرفت کامل از منظر امام علیه السلام نیازمند وصول به مراتب دیگری هم است، چون یگانگی خداوند را پذیرفتن «وَکَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ.» اخلاص ورزیدن «وَکَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ.» و در نهایت همه چیز غیرخدا را نفی کردن «وَکَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ.». در این جاست که فرد با هر مرتبه ای که ادراک می کند، نسبت به مرتبه قبل به کمال رسیده، تا سرانجام به معرفت حقیقی می رسد (بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج1، ص260). اما تمامی این مراتب مقدمه و زمینه ای نیز هستند برای رسیدن به قرب الی الله، چراکه هدف غایی آفرینش انسان این است که انسان در مسیر بندگی قدم بردارد و در جوار قرب الهی هر روز مشمول رحمت و صاحب کمال تازه ای شود و واضح است که این مهم تنها با بال و پر معرفت و تقوا میسر است «فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبادَ اللَّهِ تَقِیةَ ذی لُبٍّ شَغَلَ التَّفَکُّرُ قَلْبَه.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 83) (مکارم شیرازی، پیام امام، ج3، ص379). پس می توان معرفت و تقوا را دو وسیله هم دانست برای رسیدن به قرب الهی و از منظر امام علیه السلام هرگونه تلاشی برای رسیدن به این هدف شایسته است: «به خدا سوگند اگر مانند شتران بچه مرده، ناله سر دهید و چونان کبوتران نوحه سرایی کنید و مانند راهبان زاری کنید و برای نزدیک شدن به حق و دسترسی به درجات معنوی و آمرزش گناهانی که ثبت شده ... دست از اموال و فرزندان بکشید، سزاوار است...» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 52) (مکارم شیرازی، همان، ج1، ص92). بنابراین در امر خطیر تعلیم و تربیت نیز معلم باید ابتدا بینش و شناخت کافی از خدا و

ص: 67

صفات او به دست آورد و تقوای الهی را پیشه خود سازد و در راستای رسیدن به قرب الی الله قدم بردارد تا متربیان خود را هم به این سمت سوق دهد.

ج) جاری کردن نام خدا بر زبان

اولین و مهم ترین کار مربی سر کلاس و آموزش، جاری کردن نام خداوند متعال بر زبان است. چنان که امام علی علیه السلام بعد از خدای متعال و پیامبر گرامی اسلام|، به عنوان سومین معلم انسان نهج البلاغه را با نام و حمد الهی شروع می کند «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یحْصِی نِعَمَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ الَّذِی لَا یدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا ینَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ؛ ستایش خدایی را که سخن وران از ستودن او عاجزند و حساب گران از شمارش نعمت های او ناتوان و تلاش گران از ادای حق او درمانده اند. خدایی که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نکنند و دست غوّاصان دریای علوم به او نخواهد رسید» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 1). درواقع هدف امام علیه السلام از این کار فراهم کردن یک فضای اعتقادی توحیدی است که مخاطبان در همان ابتدای سخن به یاد خدا و نعمت های او بیفتند و هم چنین سخنان امام علیه السلام را بهتر و عمیق تر درک کنند. لذا زمانی که مربی در تعلیم و تربیت این کار انجام می دهد، متربی هم خواسته و ناخواسته قدم در فضایی می گذارد که سرشار از یاد و نام و ستایش خداست و از این طریق یک رابطه میان درس و یاد خدا برقرار می شود که به طور حتم سبب افزایش بینش و یادگیری متربی در آن درس می شود.

د) شناساندن یگانه معبود هستی به متعلمان

مربی که خود به شناخت کامل خدای یگانه رسیده است، لذا از مهم ترین اعمالش شناساندن یگانه معبود هستی به متربی است، پس در این جا مهم نیست مربی چه درسی می دهد، مهم این است که معرفت به خداوند متعال را در متربی به وجود آورد. امام علی علیه السلام در خطبه یک نهج البلاغه سعی در شناساندن خدا به مخاطبان خود دارد: «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی

ص: 68

الصِّفَاتِ عَنْهُ...؛ سرآغاز دین خداشناسی است، و کمال شناخت خدا، باورداشتن او و کمال باورداشتن خدا، شهادت به یگانگی او و کمال توحید، اخلاص و کمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جداکردن است...».

مربی باید این توانایی را داشته باشد که در هرحالی متربی را به یاد یگانه معبود هستی بیندازد. به منظور رسیدن به این مهم، او باید ابتدا قلب و روحش، اعضا و جوارحش و جوانحش و فکرش همه را در خدمت یگانه خالق هستی بگیرد، تا تأثیرگذاری مثبتی هم بر متربی داشته باشد.

ه-) داشتن اخلاص در کار

اخلاص در دین وقتی به معنای واقعی کلمه، محقق می شود که شخص عابد چیزی را اراده نکند مگر با حبّ قلبی و علاقه درونی، در عبادتش هم چیزی به جز خود خدا نخواهد، تنها معبود و مطلوبش خدا باشد، و نه هیچ شریک دیگر، و نه هیچ هدفی دنیوی، و حتی هیچ هدف اخروی، یعنی رسیدن به بهشت و خلاصی از آتش و امثال این ها، پس خالص داشتن دین برای خدا به همین است که در عبادتش محبتی به غیرخدا نداشته باشد (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج3، ص247). امام علی علیه السلام در خطبه یک، اخلاص را از طریق نفی صفات خالق از مخلوق بیان می کنند، یعنی صفات خالق را از صفات مخلوق جداکردن « ...کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ...». ازاین جهت یکی از ویژگی های مهم مربی، داشتن اخلاص در کارش است، یعنی فقط برای خدا کار کند، نیتش را الهی کند و اغراض دیگری نداشته باشد.

و) برقراری ارتباط مطلوب با متربیان

برقراری یک ارتباط خوب با متربی و کوشش در حفظ آن، از جمله وظایف یک مربی موفق است. امام علی علیه السلام این ارتباط مؤثر و صمیمی را همواره در برخوردهایشان با مردم و شاگردان و فرزندان بزرگوار خود حفظ می کردند. ایشان حتی در نامه 31 زمانی که

ص: 69

می خواهند وصایای خود را به امام حسن علیه السلام بیان دارند، ابتدا سعی در به وجودآوردن یک رابطه مطلوب و صمیمی می کنند و سپس سخنان خود را بیان می کنند، چنان که می گویند: «مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ الْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ الذَّامِّ لِلدُّنْیا السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَی الظَّاعِنِ عَنْهَا إِلَیهِمْ غَداً إِلَی الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یدْرِکُ السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَ رَهِینَةِ الْأَیامِ...؛ از پدری فانی، اعتراف کننده به گذشت زمان، زندگی را پشت سر نهاده که در سپری کردن دنیا چاره ای ندارد و مذّمت کننده دنیا ... به فرزندی که امیدوار به چیزی است که به دست نمی آید....».

لذا مربی ابتدا باید یک رابطه دوستانه برای متربی فراهم کند تا در این فضا متربی به راحتی به حرف های او گوش داده و یا سؤالی کند و یا مشکلاتش را در میان بگذارد. به طور حتم سخنان مربی هم نفوذ بیشتری در جان و دل متربی می گذارد. اما اگر مربی به این امر مهم توجه نکند و سعی کند روابطی مبتنی بر زور و تحکم بر فضای کلاس و متربی ایجاد کند، نه تنها در کارش موفق نمی شود، بلکه یک مربی دوست داشتنی و مورداحترام هم در نزد متعلمانش نیست. متربیان چنین مربی را چندان ارج ننهاده و حتی دوست ندارند سر مباحث چنین مربی حاضر شوند.

ز) آموختن کتاب خداوند متعال به متربی همراه با تفسیر آن

آموختن کلام الهی به متعلمان نه تنها وظیفه مربی، بلکه ابتدا وظیفه والدین است. امام علی علیه السلام در مقام یک پدر و مربی یا معلم اولین وظیفه خود را آموختن کتاب قرآن به فرزند خود می دانند: «وَ أَنْ أَبْتَدِئَکَ بِتَعْلِیمِ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِیلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْکَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ لَا أُجَاوِزُ ذَلِکَ بِکَ إِلَی غَیرِهِ؛ پس در آغاز تربیت تصمیم گرفتم تا کتاب خدای توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات به تو بیاموزم و شریعت اسلام و احکام آن را از حلال و حرام به تو تعلیم دهم و به چیز دیگری نپردازم».

در همین باب رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) می فرمود: «کسی که به دیگری قرآن بیاموزد، بر او ولایت

ص: 70

یافته است و یادگیرنده نباید او را خوار کند یا دیگری را بر او ترجیح داده، مقدم بدارد». از این جهت یکی از حقوق فرزند بر پدر، تعلیم قرآن است. پدر وظیفه دارد نیکوخواندن قرآن را به فرزند بیاموزد و وسیله یادگیری را برای او فراهم نماید (فرقانی حیدری، قرآن در قرآن، ص75).

ح) صداقت در کلام مربی

امام علی علیه السلام هرچه در نهج البلاغه فرمودند عین راستی و صداقت و پاکی بود و هیچ کجا ذره ای از حق دور نشدند. ایشان در باب صداقت و راست گویی می فرمایند: «ارزش مرد به اندازه همّت اوست و راست گویی او به میزان جوانمردی اش...». این مهم نشان می دهد صداقت و راستی مربی نیز در امر تعلیم و تربیت بسیار مهم است. صداقت مربی به اعتبار و ارزش وی نزد متربیان می افزاید. نه تنها ارزش وی را بالا می برد، بلکه متربیان نیز درس صداقت و راستی را به خوبی از مربی خویش می آموزند. صداقت نباید تنها در سخنان و زبان معلم باشد. بلکه تمامی اعضاء و جوارح معلم باید شهادت به راست گویی وی دهند (علی زاده، الگوی آموزشی قرآن کریم).

ط) شتاب کردن در تربیت متربی

شتاب کردن در تربیت متربی را می توان از دو جهت ضروری دانست: 1. ایجاد عوارض دنیوی چون مرگ و نقص در فکر و ...در مربی، 2. تحت تأثیر قرارگرفتن قلب متربی در خواهش های نفس و دنیا. لذا امام علی علیه السلام که همواره نگران به پایان رسیدن عمر و یا عوارضی چون فراموشی و... بودند، به زودی وصیت خود را به امام حسن علیه السلام نوشتند و فرمودند: «أَی بُنَی إِنِّی لَمَّا رَأَیتُکَ قَدْ بَلَغْتَ سِنّاً، وَ رَأَیتُنِی أَزْدَادُ وَهْنا بَادَرْتُ بِوَصِیتِی إِلَیکَ لِخِصَالٍ مِنْهَا أَنْ یعْجَلَ بِی أَجَلِی دُونَ أَنْ أُفْضِی إِلَیکَ بِمَا فِی نَفْسِی أَوْ أَنْقُصَ فِی رَأْیی کَمَا نَقَصْتُ فِی جِسْمِی أَوْ أَنْ یسْبِقَنِی إِلَیکَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَی وَ فِتَنِ الدُّنْیا وَ تَکُونَ کَالصَّعْبِ النَّفُورِ؛ ای پسرم، هنگامی که دیدم سالیانی از من گذشت و توانایی رو به کاستی رفت، به نوشتن وصیت برای تو شتاب کردم... پیش از

ص: 71

آن که اجل فرارسد و رازهای درونم را به تو منتقل کرده باشم و در نظرم کاهشی پدید آید، چنان که در جسمم پدید آید..» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31).

در مرتبه بعد امام علیه السلام نگران فرزندشان هستند که مبادا تحت تأثیر دنیا و متعلقات آن شود، (هرچند باید توجه داشت که امام حسن علیه السلام معصوم بودند و گناه در ایشان راهی نداشت، لذا امام علی علیه السلام سخنانشان در این جا بیشتر در جهت تربیت مخاطبین خود می باشد)، لذا می فرمایند: «پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آن که دل تو سخت شود و عقل تو به چیز دیگری مشغول گردد...» (همان).

از این جهت مربی نیز باید قبل از این که مرگ به سراغش بیاید و یا دچار پیری و فراموشی و نقص در فکر و جسمش شود و یا متربی در معرض هواهای نفسانی و گناه قرار گیرد، به تربیت متربی مبادرت ورزد.

ی) شناخت ویژگی های متربی در ابعاد گوناگون

امام علیه السلام در توصیف شناختی که از امام حسن علیه السلام در سن نوجوانی داشتند، می فرمایند: «وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالْأَرْضِ الْخَالِیةِ مَا أُلْقِی فِیهَا کَالْأَرْضِ الْخَالِیةِ مَا أُلْقِی فِیهَا مِنْ شَی ءٍ إِلَّا قَبِلَتْهُ فَبَادِرْ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ یقْسُوَ قَلْبُکَ وَ یشْتَغِلَ لُبُّکَ وَ تَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْیکَ مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْیتَهُ وَ تَجْرِبَتَه...؛ همانا قلب نوجوان چونان زمین کاشته نشده آماده پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود، پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آن که دل تو سخت شود و عقل تو به چیز دیگری مشغول شود...».

در حقیقت امام علیه السلام به شناخت کاملی در ابعاد گوناگون نسبت به امام حسن علیه السلام رسیده بودند و آن ها را به خوبی می دانستند و سپس با توجه به آن شناخت به تعلیم و تربیت پرداختند. این مهم نشان می دهد مربی باید شناخت دقیق و کاملی از ویژگی های جسمانی، روحانی، شناختی و عاطفی متربی خود به دست آورد، تا بتواند امر تعلیم و تربیت او را به خوبی برعهده گیرد. در حقیقت اگر مربی از این مهم غفلت ورزد، فرایند آموزش و تربیت

ص: 72

با مشکل مواجه می شود. لذا ممکن است مربی بدون دانستن ویژگی های شناختی، عاطفی، جسمی، سنی، رشد و ... دست به آموزش مسائلی بزند که نه تنها مناسب با درک او نیست، بلکه امر یادگیری را هم برای کودک بسیار سخت و خستگی پذیر تبدیل کند و او را از یادگیری متنفر کند.

ک) آگاه کردن ذهن متربی نسبت به دنیا و واقعیت های آن

از منظر امام علیه السلام دنیا یک واقعیت است و خانه صدق است، پس شوخی در آن راه ندارد «لَا یکُونُ فِیهِ لَعِبٌ وَ صِدْقٍ لَا یشُوبُهُ کَذِب.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31). در حقیقت دنیا خانه راستی و درستی است و هرکس هر آن چه در آن انجام دهد، بازخودش را می بیند. امام علیه السلام در همه حال سعی داشتند دنیا را به خوبی به فرزندشان بشناسانند و او را با واقعیت هایی که در این دنیاست آشنا سازند. لذا در جایی دیگر دنیا را این گونه معرفی می کنند: «مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ الْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ الذَّامِّ لِلدُّنْیا السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَی الظَّاعِنِ عَنْهَا إِلَیهِمْ غَداً إِلَی الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یدْرِکُ السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَ رَهِینَةِ الْأَیامِ وَ رَمِیةِ الْمَصَائِبِ وَ عَبْدِ الدُّنْیا وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ وَ غَرِیمِ الْمَنَایا وَ أَسِیرِ الْمَوْتِ وَ حَلِیفِ الْهُمُومِ وَ قَرِینِ الْأَحْزَانِ وَ نُصُبِ الْآفَاتِ وَ صَرِیعِ الشَّهَوَاتِ وَ خَلِیفَةِ الْأَمْوَاتِ؛ از پدری فانی، اعتراف کننده به گذشت زمان، زندگی را پشت سر گذاشته که در سپری کردن دنیا چاره ای ندارد و مذّمت کننده دنیا، مسکن گزیده در جایگاه گذشتگان و کوچ کننده فردا، به فرزندی که امیدوار به چیزی است که به دست نمی آید، رونده راهی که به نیستی ختم می شود، در دنیا هدف بیماری ها، در گرو روزگار و در تیررس مصائب، گرفتار دنیا، سوداکننده دنیای فریب کار، وام دار نابودی ها، اسیر مرگ، هم سوگند رنج ها، هم نشین اندوه ها، آماج بلاها،

به خاک درافتاده خواهش ها و جانشین گذشتگان است.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31).

این مهم نشان می دهد در تعلیم و تربیت نیز ذهن متربیان باید نسبت به دنیا و آخرت و

ص: 73

هر آن چه در دنیاست و بر زندگی و عاقبت و آینده و آخرت آن ها تأثیر می گذارد، به شناخت کاملی برسد. در حقیقت اگر متربی با این دنیا و قوانین حاکم بر آن و به عبارت دیگر واقعیت های آن آشنا نشود، ممکن است در شناخت راه صحیح دچار مشکل شود و خود را اسیر ذهنیت خطای خود کند. با توجه به این ماده ذهنی اشتباه تصمیم گیری کند و دست به عمل زند. لذا زمانی که در عمل به مشکل یا شکست برمی خورد، دچار سرخوردگی می شود و به ارزیابی نادرست می پردازد. درحالی که اگر والدین و مربی از همان اول او را با قانون طبیعت و دنیا آشنا کرده بودند، او دیگر برخلاف قوانین جهان قدم برنمی داشت و اگر کسی برخلاف قوانین جهان حرکت نکند، دچار شکست هم نمی شود. لذا بینش صحیح دادن به متربیان و فرزندان، در جهت شناخت صحیح دنیا و واقعیت های آن، امری ضروری است.

ل) متربی را جزئی از وجود خود دانستن

امام علی علیه السلام همواره امام حسن علیه السلام را جزئی از وجود خود می دانستند و آن گونه با ایشان سخن می گفتند که گویی غم و درد ایشان را درد خود می دانند. چنان که فرمودند: وَ وَجَدْتُکَ بَعْضِی بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی حَتَّی کَأَنَّ شَیئاً لَوْ أَصَابَکَ أَصَابَنِی وَ کَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاکَ أَتَانِی فَعَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یعْنِینِی مِنْ أَمْرِ نَفْسِی فَکَتَبْتُ إِلَیکَ کِتَابِی...؛ و تو را دیدم که پاره تن من، بلکه همه جان منی، آن گونه که اگر آسیبی به تو رسد، به من رسیده است، و اگر مرگ به سراغ تو آید، زندگی مرا فراگرفته است، پس کار تو را کار خود شمردم و نامه ای برای تو نوشتم تا تو را در سختی های زندگی رهنمون باشد...» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31).

این مهم نشان می دهد که مربی نیز باید کودک را جزئی از وجود خود بداند. در واقع مربی نباید متربی را به حال خود رها کند و یا وظیفه خود را تنها به بُعد آموزشی محدود کند. بلکه آگاهی از ویژگی های متربی در ابعاد گوناگون و مشکلات و غم و درد او را مشکلات و غم و درد خود دانستن و کمک در جهت رفع آن ها، تنها نگذاستن متربی در مواجهه با

ص: 74

مسائل و مشکلات و مصیبت ها و در همه حال دوست و یار و غم خوار او بودن، نشان از اقتدای مربی در این باب به سیره امیرالمؤمنین علیه السلام است. لذا این تربیت موفق خواهد بود.

م) شناخت مخلوقات خدا و آشناکردن متربیان با پدیده های خلقت

متربی باید بداند در چه جهانی زندگی می کند و با چه پدیده هایی روبه رو است. متربی باید بداند مخلوقات خدا تنها انسان ها نیستند، بلکه هر آن چه در طبیعت وجود دارد، آفریده خدا است و نقشی را در جهان برعهده دارد. چنان که امام علیه السلام این پدیده ها و نقش آن ها در جهان را به زیبایی به مخاطب می شناساند: «ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ الْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ الْأَرْجَاءِ وَ سَکَائِکَ الْهَوَاءِ فَأَجْرَی، فِیهَا مَاءً مُتَلَاطِماً تَیارُهُ مُتَرَاکِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَی مَتْنِ الرِّیحِ الْعَاصِفَةِ وَ الزَّعْزَعِ الْقَاصِفَةِ فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَی شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا عَلَی حَدِّهِ الْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِیقٌ وَ الْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِیقٌ، ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِیحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّهَا وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا فَأَمَرَهَا بِتَصْفِیقِ الْمَاءِ الزَّخَّارِ وَ إِثَارَةِ مَوْجِ الْبِحَارِ ...؛ سپس خدای سبحان طبقات فضا را شکافت و اطراف آن را باز کرد و هوای به آسمان و زمین راه یافته را آفرید، و در آن آبی روان ساخت، آبی که امواج متلاطم آن شکننده بود که یکی بر دیگری می نشست، آب را بر بادی شکننده و طوفانی نهاد و باد را به بازگرداندن آن فرمان داد ... فضا در زیر تندباد و آب بر بالای آن در حرکت بود، سپس خدای سبحان طوفانی برانگیخت که آب را متلاطم کند و امواج آب را پی درپی درهم کوبید...» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه یک).

قرآن کریم نیز بسیار به تفکر در این امور اهمیت می دهد و از افراد می خواهد همواره در طبیعت و آن چه در آن است تفکر کنند. در حقیقت متربی با تفکر در این پدیده ها، به خالق آن ها و چگونگی آفرینش آن ها و تأثیرات آن ها بر زندگی انسان ها پی می برد. لذا نگاهش نسبت به جهان و آفریدگار تغییر می کند و درک می کند که در جهانی قدم گذاشته که همه چیز در آن برای هدفی خلق شده اند و خلقت انسان هدف والاتری را در صحنه آفرینش برای او رقم زده است که با اختیار و انتخاب خودش می تواند به سمت آن حرکت کند.

ص: 75

ن) خواندن آثار و نظریه ها و تجارب مربوط به پیشینیان و تفکر در آن ها و انتخاب بهترین و سودمندترین آن ها

از دیگر وظایف مربی در تعلیم و تربیت، خواندن آثار و نظریه ها و تجارب مربوط به پیشینیان و تفکر در آن ها و انتخاب بهترین و سودمندترین آن ها می باشد. چنان که امام علیه السلام سالیان سال به این امر مهم مبادرت ورزیدند و سپس در تجارب پیشینیان اندیشیدند و بهترین آن ها را انتخاب کردند و در اختیار فرزندشان قرار دادند: «یا بُنَی إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ قَدْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی فَقَدْ نَظَرْتُ فِی أَعْمَارِهِمْ وَ فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ حَتَّی عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَی إِلَی مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَی آخِرِهِمْ فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِکَ مِنْ کَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ وَ اسْتَخْلَصْتُ لَکَ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ نَخِیلَهُ وَ تَوَخَّیتُ لَکَ جَمِیلَه؛ پسرم درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکرده ام، اما در کردار آن ها نظر افکندم، در اخبارشان اندیشیدم، و در آثارشان سیر کردم، تا آن جاکه گویی یکی از آن ها شده ام، بلکه با مطالعه تاریخ آن ها گویا از اول تا پایان عمرشان با آن ها بوده ام، پس قسمت های روشن و شیرین زندگی آن ها را از دوران تیرگی شناختم و زندگی سودمند آن ها را با دوران زیان بارش شناسایی کردم. سپس از هر چیزی مهم و ارزشمند آن را و از هر حادثه ای زیبا و شیرین آن را برای تو برگزیدم و ناشناخته های آن ها را دور کردم...».

در حقیقت استفاده از تجارب پیشینیان، سبب جلوگیری از انجام شیوه های خطای آن ها می شود و کاهش وقت و زمان را هم به دنبال دارد.

س) داشتن هدف

از دیگر وظایف مهم مربی، تعیین هدف غایی و اهداف کلی در تعلیم و تربیت است. در حقیقت مربی باید از انجام کارش هدف و یا اهدافی داشته باشد و در مسیر رسیدن به آن ها حرکت کند. داشتن هدف به انسان انگیزه و تحرک می بخشد و انسان را در مسیر رسیدن به نهایت یاری می دهد. ازاین رو خداوند بزرگ از خلقت انسان و جهان هدف

ص: 76

داشتند، تمامی انبیاء از رسالت های خود هدف داشتند که به صورت کلی می توان آن ها را در چهار مورد خلاصه کرد:

1. پرستش خدای یگانه؛

2. تقوای الهی؛

3. اطاعت از قوانین و دستورات خدا؛

4. رستگاری.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هم از بیان سخنان خود و نشان دادن راه از بی راهه به مخاطبان خود هدف داشتند. چنان که در نهج البلاغه آن را به صورت های گوناگون بیان می دارند. می توان گفت داشتن هدف فراتر از برنامه ریزی باید باشد و برنامه ریزی باید در جهت رسیدن به اهداف کلی و جزئی باشد. مربی باید تمام نیت ها، گفتار و رفتارهای خود را در راستای رسیدن به اهداف تنظیم کند. هرچه مراقبت و محاسبه مربی در جهت وصول به اهداف بیشتر باشد، به طور حتم موفقیت و پیشرفت تحصیلی متعلمان هم افزون تر می گردد.

ع) شناخت پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله وسلم)و عمل به سیره او

یک مربی حقیقی، پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) را به خوبی می شناسد و در تعلیم و تربیت بعد از خداوند که معلم اول بشر است، به پیامبرش و سیره او اقتدا می کند. ازاین جهت امام علی علیه السلام نیز به خوبی پیامبر را شناخته بودند و چه مقامی بالاتر از این که در دامان پرمهر و پاک پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) بزرگ شدند و بسیاری از فضایل و خصایص اخلاقی را از او آموختند. چنان که می فرمایند: «پیامبر مرا در اتاق خویش می نشاند، درحالی که کودک بودم، مرا در آغوش می گرفت و در بستر می خواباند، بدنش را به بدن من می چسباند و بوی پاکیزه او را استشمام می کردم و گاهی غذا را لقمه لقمه در دهانم می گذارد، هرگز دروغی در گفتار من و اشتباهی در کردارم نیافت. از همان لحظه ای که پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را از شیر گرفتند، خداوند

ص: 77

والاترین ملکه خود را مأمور تربیت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) کرد تا شب و روز او را به راه های بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو هدایت کند و من همواره با پیامبر بودم، چونان فرزند که همواره با مادر است... .» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه قاصعه).

امام علیه السلام در خطبه یک می فرمایند: «تا این که خدای سبحان برای وفای به وعده خود و کامل گردانیدن دوران نبوت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) را مبعوث کرد، پیامبری که از میان همه پیامبران پیمان پذیرش نبوت او را گرفته بود.... پس خدای سبحان مردم را به وسیله محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) از گمراهی نجات داد و هدایت کرد و از جهالت رهایی بخشید...».

در حقیقت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) که وظیفه از جهالت درآوردن مردم و دعوت به سمت حق را برعهده داشتند، الگویی برای همه انسان ها و مخصوصاً مربیان می باشد که نقش مهمی در تعلیم و تربیت دارند.

نتیجه

باتوجه به یافته های پژوهش می توان گفت مربی به عنوان آغازکننده فعالیت تربیتی، نقش مهمی را در تعلیم و تربیت ایفا می کند. او باید به عنوان یک الگوی مناسب فرد با تقوا و خودساخته ای باشد که قبل از هر کار در تزکیه نفس و پاکی خود از آلودگی ها کوشیده است تا بتواند تاثیر مثبتی بر متربیان داشته باشد. او باید در ابتدای هر درسی نام خداوند متعال را به زبان آورد و اولین کارش به عنوان یک انسان رشدیافته، سپاس و ستایش خداوند متعال باشد.

مربی باید بداند که شخصیت، رفتار و گفتار او در متربی تاثیر زیادی می گذارد و متربی چه بخواهد و چه نخواهد، تحت تاثیر مربی است و تربیت او در شخصیت متربی نفوذ می کند. بنابراین یک مربی متفکر و متعهد سعی می کند پیامبرش را به خوبی بشناسد و سیره او را در خود پیاده کند تا متربی از روی مربی پیامبرش را بشناسد و این زیباترین شکل نشان دادن سیره پیامبر به متربی است. معلم باید تمام وجودش آکنده از عشق، معرفت و

ص: 78

شناخت نسبت به خداوند متعال باشد، این عشق باید در گفتار اعمال و کردار مربی به خوبی دیده شود.

مربی باید این توانایی را داشته باشد که در دل های مایوس و ناامید متربیان که هنوز از شناخت کافی برخوردار نیستند، جرقه ایمان و امید و شادی را زنده کند. او باید بتواند به افکار متربی جهت دهد و آن ها را به تلاش وادارد، چراکه خداوند متعال از روح خود در انسان دمیده است و چه منزلتی بالاتر از این برای انسان است. مربی باید متربی را با تمام سختی هایی که در این دنیا با آن ها روبه رو می شود آشنا کند و در گفتن واقعیت ها ابایی نداشته باشد. هدف داشتن در کار برای مربی بسیار امر ضروری است و در این راستا باید وظایفش را به خوبی انجام دهد و به حقایق اعتراف کند و آن ها را انجام دهد و هدف و رسالت بزرگی که بر دوشش قرار داده شده را به درستی بشناسد و به خوبی انجام دهد.

ص: 79

منابع

شریف رضی، نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، قم: بکاء، 1391ش.

16. اندرسون، لورین دبل یو، افزایش کارآیی معلم، ترجمه: علی رئوف و منیره رضایی، تهران: آییژ، 1386ش.

17. ایروانی، شهین، رابطه نظریه و عمل در تعلیم و تربیت، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1388ش.

18. بحرانی، میثم بن علی بن میثم، شرح نهج البلاغه، ترجمه: قربان علی محمدی، 1375ش.

19. حجتی، سیدمحمدباقر، آداب تعلیم و تعلم در اسلام، تهران: نشر فرهنگ اسلامی، 1367ش.

20. شعبانی، حسن، مهارت های آموزشی و پرورشی، تهران، سمت، 1387ش.

21. صافی، احمد، مسائل آموزش و پرورش ایران، تهران، ویرایش، 1385ش.

22. صدر، سیدرضا، تفسیر سوره حجرات، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1379ش.

23. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه: سیدمحمدباقر موسوی همدانی، تهران، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین قم، 1374ش.

24. علوی، سیدحمیدرضا، نکات اساسی در فلسفه تعلیم و تربیت و مکاتب فلسفی تربیتی، کرمان، انتشارات دانشگاه شهید باهنر، 1391ش.

25. علی زاده، مژده؛ علوی، سیدحمیدرضا، الگوی آموزشی قرآن کریم، تهران، آوای نور، 1396ش.

26. فرقانی حیدری، قرآن در قرآن، تهران: آموزش عقیدتی - سیاسی نماینده ولی فقیه در سپاه، بی تا.

27. فینی مور، بت ریس اشنلر، مدیریت کلاس درس مبتنی بر دانش آموزمحوری، ترجمه: کیانوش هاشمیان، تهران: انتشارات دانشگاه الزهرا(س)، 1381ش.

28. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام، تهران: دارالکتب اسلامی، 1375ش.

ص: 80

روش های تربیتی در نامه سی و یکم نهج البلاغه

اشاره

خداداد دانش(1)

ص: 81


1- . دانشجوی دکتری علوم و قرآن گرایش تربیت؛ khodadad.danesh89@gmail.com

ص: 82

چکیده

هدف این پژوهش شناسایی روش های تربیت در نامه 31 نهج البلاغه است. روش این پژوهش، توصیفی - تحلیلی است که برای تحلیل داده های تحقیق از روش تحلیل محتوا استفاده شده است. در این مقاله ابتدا مفهوم تربیت و روش های تربیت، تبیین شده سپس به استخراج روش تربیتی از نامه 31 پرداخته شده است که نتایج و یافته های پژوهش نشان داد که روش های تربیتی در نامه مذکور شامل سیزده روش: پند و اندرز، تعلیم حکمت، محبت، داستان، عبرت آموزی، امربه معروف و نهی ازمنکر، تحمیل به نفس، دعا و نیایش، توبه، مجازات به قدر خطا، مبالغه در پاداش، اعطایی بینش و استفاده از مَثل می باشد.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، نامه 31، روش تربیت.

مقدمه

روش های تربیتی، شیوه ها و رفتارهایی است که مربیان و برنامه ریزان تربیتی از آن ها به منظور دست یابی به اهداف تربیتی بهره می گیرند. درواقع، روش های تربیتی، مظهر و نمود بارز کار تربیت است. بخش اعظم موفقیت مربیان و نظام های تربیتی در گروی انتخاب روش های صحیح تربیتی است که آنان را در دست یابی به اهداف تربیتی، راهنمایی و هدایت می کند. یکی از منابع ارزشمندی که می توان برای استخراج روش های تربیتی به آن استناد کرد، اندیشه ها و سیره تربیتی معصومین علیه السلام است که از گوهر عصمت و مصونیت از خطا و اشتباه برخوردارند. در این میان اندیشه های مولای متقیان، امیرالمؤمنین علی علیه السلام از باارزش ترین منابع در این زمینه به شمار می رود؛ لذا در این مقاله بر آن شدیم تا با استفاده از

ص: 83

نامه ارزشمند امام علی علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام به بررسی و شناسایی روش های تربیتی در آن نامه بپردازیم اما در ضمن استخراج روش های تربیتی بر آن شدیم تا مبنا و اصول آن روش ها را نیز از منابع اسلامی استخراج کنیم.

پیشینه

درزمینه نامه 31 نهج البلاغه و شیوه های تربیتی امیرالمؤمنین در این نامه، آثار متعددی به چاپ رسیده است، از مهم ترین آثار می توان به موارد زیر اشاره کرد:

روش های مشترک تربیت اخلاقی در قرآن و نامه 31 نهج البلاغه، رستمی، همایون؛ بهشتی، سعید؛ ایمانی نائینی، محسن، مجله: مطالعات قرآنی، شماره 36 علمی-ترویجی/ISC، (24 صفحه - از 99 تا 122)، زمستان 1397.

اندیشه های علوی در نامه های نهج البلاغه - فرازهایی از نامه 31: خداشناسی و دنیاشناسی، بهشتی، احمد، مجله: درس هایی از مکتب اسلام، سال چهل و نهم، شماره 10، (9 صفحه - از 17 تا 25)، دی 1388.

اندیشه های علوی در نامه های نهج البلاغه - فرازهایی از نامه 31: با کاروان تیزتک زمان، بهشتی، احمد، مجله: درس هایی از مکتب اسلام سال چهل و نهم، شماره 9، (12 صفحه - از 19 تا 30)، آذر 1388.

اندیشه های علوی در نامه های نهج البلاغه - فرازهایی از نامه 31: آسیب شناسی خرد و نتایج آن، بهشتی، احمد، مجله: درس هایی از مکتب اسلام، شماره 581، (8 صفحه - از 15 تا 22)، مهر 1388.

اندیشه های علوی در نامه های نهج البلاغه - فرازهایی از نامه 31: یاد مرگ و توجه به سگساری اهل دنیا، بهشتی، احمد، مجله: درس هایی از مکتب اسلام، سال چهل و نهم، شماره 8، (11 صفحه - از 16 تا 26)، آبان 1388.

بازشناسی مخاطب نامه 31 نهج البلاغه با تحلیل منابع، متن و تاریخ، مجتهدی،

ص: 84

مهدی؛ زهرایی، حنانه سادات، مجله: پژوهشنامه نهج البلاغه، شماره 8، علمی - پژوهشی/ISC، (26 صفحه، از 97-122)، زمستان 1393.

آموزه های علوی در جایگاه پدری: سلسله مباحث حسین ایمانی یامچی/ تنظیم و تدوین: اعضاء تحریریه هیئت حضرت فاطمة الزهرا÷، تبریز، یاس نبی، 1393.

اصول و قواعد تربیتی در سبک زندگی دینی «برگرفته از نامه 31 نهج البلاغه امیرالمؤمنین علیه السلام»، مهدی فرزین، اصفهان، صراط اندیشه، 1397.

پدری مهربان و کوله باری از علم و تجربه: اندیشه های علوی در نامه های نهج البلاغه؛ فرازهایی از نامه 31، احمد بهشتی، درس هایی از مکتب اسلام، ش 585،: ص 17 – 26 بهمن 1388

در مکتب تربیتی امام علی علیه السلام: (شرحی بر نامه 31 نهج البلاغه)، محمدتقی رهبر، تهران، بنیاد بعثت، 1397.

1. مفهوم شناسی

الف. روش

تعریف اجمالی: روش در لغت به معنای قاعده، قانون، طریقه، شیوه، اسلوب، سبک و منوال آمده است. ناظر به پیمودن مسیری برای رسیدن به هدفی است. به همین مناسبت، در علوم نظری، روش به راه یا قاعده ای اطلاق می شود که برای کشف حقیقت به کارمی رود و در علوم عملی مانند اخلاق، سیاست و تعلیم و تربیت، به راهی که برای رسیدن به هدفی عملی اتخاذ می شود.

تعریف تفصیلی تعلیم و تربیت اسلامی: روش های تعلیم و تربیت اسلامی که با عناوین کلی بیان می شوند، ناظر به انواعی از فعالیت های اختیاری در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی هستند که می توانند ما را - هر چند در شرایطی - به اهداف مطلوب در این حوزه برسانند. این روش ها که با همه مؤلفه های تعلیم و تربیت اسلامی به نوعی ارتباط دارند و از

ص: 85

تأثیر این فعالیت ها بر تعلیم و تربیت انتزاع می شوند، خود دارای مراتبی طولی هستند و برخی از آن ها برای اهداف مختلف به کار می روند. از سوی دیگر، برای رسیدن به یک هدف نیز ممکن است روش های متنوع و احیاناً متزاحم وجود داشته باشد. فعالیت هایی که روش های تعلیم و تربیت اسلامی ناظر به آن ها هستند، اعم از فعالیت های خاص آموزشی-پرورشی است و انواع عملیات مدیریتی در این حوزه، مانند برنامه ریزی و ارزیابی را نیز شامل می شوند (مصباح یزدی، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی،ص445و450).

بهشتی در تعریف روش های تربیت می نویسد: مقصود از روش های تربیت، دستورالعمل های جزئی و فنون کاربردی و رفتارهای عملی است که اصول و اهداف تعلیم و تربیت را به ثمر می رساند و به آن ها عینیت

می بخشد؛ بنابراین، روش های تربیت، بخش عملی و کاربردی فرایند تربیت را بر عهده دارد. با توجه به این تعاریف، روش های تربیتی در این مقاله، شیوه ها و رفتارهایی است که راه رسیدن به اهداف تربیتی را در نامه 31 امام علی علیه السلام ارائه می کند (بهشتی، روش های تربیت معنوی، ص28).

برخی هم روش و اصول را از سنخ واحد می دانند؛ زیرا هر دو دستورالعمل هستند؛ اما تفاوت آن ها در این است که اصول، دستورالعمل های کلی و روش ها دستورالعمل های جزئی تر هستند (باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص88).

ب. تربیت

تربیت در لغت: واژه تربیت در زبان فارسی به معنای پروردن یا پرورانیدن و آداب و اخلاق را به کسی آموختن است (دهخدا، لغت نامه دهخدا،5،ص6601؛معین، فرهنگ معین، ج1،ص1063). لکن در زبان عربی مصدر باب تفعیل می باشد و برای آن دو ریشه در نظر گرفته شده است؛ یکی (ربب) به معنای مالک شیئ، سرپرستی و مربی؛ دیگری (ربوه) به معنای زیادشدن و رشد و نمو است.(ابن منظور، لسان العرب،ج14،ص304؛ مصطفوی، التحقیق فی مفردات القرآن، ج4، ص34)؛ بنابراین معانی ریشه اول ناظر به

ص: 86

بُعد معنوی می باشد ولی معانی ریشه دوم بیش تر ناظر به پرورش جسمی و مادی است.

در اصطلاح: برانگیختن و فراهم آوردن موجبات رشد و پرورش و شکوفایی تمامی استعدادها، تونایی ها و قابلیت های انسان به منظور رسیدن به کمال و سعادت مطلوب است( اعرافی، فقه تربیتی، ج1،ص140، بناری، نگرشی بر تعامل فقه با تربیت، ص69)؛ بنابراین از این تعریف به دست می آید که تربیت یک سلسله فعالیت های حساب شده است که به منظور شکوفاسازی و به فعلیت رسانی استعدادهای گوناگون نهفته در انسان برای نائل گشتن به کمال لازم توسط مربی انجام می گردد.

مفهوم روش تربیت: روش های تربیت، شیوه ها و رفتارهایی است که مربیان و برنامه ریزان تربیتی به منظور تحقق بخشیدن به اهداف تربیتی به کار می بندند. بهشتی در تعریف روش های تربیت می نویسد: مقصود از روش های تربیت، دستورالعمل های جزئی و فنون کاربردی و رفتارهای عملی است که اصول و اهداف تعلیم و تربیت را به ثمر می رساند و به آن ها عینیت می بخشد؛ بنابراین، روش های تربیت، بخش عملی و کاربردی فرایند تربیت را بر عهده دارد (همان). با توجه به این تعاریف، روش های تربیتی در این مقاله، شیوه ها و رفتارهایی است که راه رسیدن به اهداف تربیتی را در نامه 31 امام علی علیه السلام ارائه می کند.

یک. روش موعظه، پند و اندرز

در تعلیم و تربیت مبنایی به نام تطور وسع داریم که طبق این مبنا تمام انسان ها از وسع و توانایی های مختلفی از حیث فهم و عمل برخوردارند و هر فرد خودش نیز در مراحل مختلف زندگی از وسع های متفاوتی بهره مند است. از این مبنا اصل عدل به دست می آید و طبق عدل، خداوند باید انسان های گناهکار را به سبب بدکرداری شان مجازات و عذاب نماید، اما مقتضای عدل این است که قبل ازمجازات نسبت به آن آگاهی های لازم و کافی ایجاد شود؛ زیرا کسی قابل مجازات هست که عالماً و عامداً اقدام به گناه و معصیت نماید

ص: 87

نه از روی نسیان و فراموشی، البته اگر فراموشی و نسیان بعد از آگاهی و تعمد باشد مستحق عذاب می باشد «فَذُوقُوا بِما نَسیتُم» (سجده/14) و از این اصل روش انذار به دست می آید. انذار به معنای آگاهاندن کسی نسبت به امری است که در آینده رخ می دهد و سبب زجر و عذاب او خواهد شد؛ و الإنذار: إخبار فیه تخویف (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 12، ص81).

پس آن چیزی که آگاهی مذبور را ایجاد می کند انذار می باشد. از این روش در قرآن هم زیاد استفاده شده است به نحوی که اساساً قرآن به عنوان انذارگری برای بشر معرفی شده است: «إِنَّها لَإِحْدَی الْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَر» (مدثر،35-36) و لذا پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نیز که بازگوکننده قرآن به مردم است، انذارگر و نذیر نامیده شده است(حج/49).

بر اساس روش انذار، باید مربی با آگاهی مناسبی که از اعمال متربی و آثار مترتب بر آن دارد، او را نسبت به عواقب اعمال نامطلوبش آگاه کند و وی را از آن بر حذر دارد. امام علی علیه السلام درباره این روش چنین می گوید: «فَإِنِّی أُوصِیکَ بِتَقْوَی اللَّهِ أَی بُنَی وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ وَ أَی سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَینَکَ وَ بَینَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ أَحْی قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْیقِینِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَة (سید رضی، نهج البلاغه، نامه31)؛ پسرم! تو را سفارش می کنم به تقوای الهی و ملازمت امرش و آباد کردن دل به یادش و چنگ زدن به ریسمانش؛ و کدام رشته محکم تر از رشته بین تو و خداوند است اگر به آن چنگ زنی؟! دلت را با موعظه (اندرز) زنده کن و با بی رغبتی به دنیا بمیران، آن را با یقین قوی کن و با حکمت نورانی نما».

با توجه به این توضیحات یکی از روش های تربیت در نامه امام علی علیه السلام تربیت از طریق موعظه و پند و اندرز است. استعدادی در جان آدمی است که تحت تأثیر سخن و موعظه قرارمی گیرد. البته این استعداد موقتی است؛ لذا موعظه و پند و اندرز باید تکرار شود. پند و اندرزی که مستقیم از ضمیر باطن و وجدان، راه خود را به جان انسان باز کند،

ص: 88

آن را سخت به جنبش می آورد و نهفته هایش را برمی انگیزد.

دو. روش آموزش حکمت

یکی از مبانی تربیت، اندیشه ورزی می باشد؛ یعنی همه انسان ها متفکر و دارای فکر و اندیشه می باشند و اصل تعقل ناظر به این ویژگی انسان می باشد. روشی که از این اصل به وجود می آید روش تعلیم حکمت می باشد. حکمت، علمی است که می توان با آن؛ هم در حیطه اندیشه و هم در حیطه عمل، به واقع و حق نائل شد، عقل نهادی با علم می بالد و از این رو قراردادن انسان در مسیری که در آن به علمی راست بین (حکمت) دست یابد، به منزله شیوه ای برای تربیت عقلانی اوست. امام علی علیه السلام در این فراز به این روش اشاره می کند: «وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ؛ و با حکمت نورانی کن (دلت را)» (باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص200-207 ). با توجه به این فراز یکی از روش های تربیت تعلیم حکمت است.

سه. روش محبت

یکی از مبانی تربیت، دل بستگی انسان است که قرآن از آن با عنوان حبّ یاد می کند. و عرفا از آن به عشق تعبیر می کنند این ویژگی شگفت انگیز انسان می تواند در وی شور عظیمی پدید آورد و مبدأ تحمّل، قدرت و جسارتی خیره کننده در وی شود و او را برای هرگونه خطرپذیری مهیا سازد. بر این مبنا اصلی به نام ابراز یا منع محبت مبتنی است که در جریان تربیت، خواه در برانگیختن بر انجام کاری یا بر ترک آن باید از قدرت ناشی از پیوند محبت آمیز بهره جست؛ و این بهره وری گاه با بذل محبت است و گاه با حرمان او. از این اصل روشی به دست می آید به نام روش بیان مهر و محبت. در نامه امام علی علیه السلام به این روش به خوبی اشاره شده است. حضرت در این رابطه می گوید: «وَ وَجَدْتُکَ بَعْضِی بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی حَتَّی کَأَنَّ شَیئاً لَوْ أَصَابَکَ أَصَابَنِی وَ کَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاکَ أَتَانِی فَعَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یعْنِینِی مِنْ أَمْرِ نَفْسِی؛ من تو را پاره ای از خود، بلکه تمام وجود خود یافتم، چنان که اگر رنجی به تو رسد به من رسیده و اگر مرگت رسد مرگ من رسیده، روی این حساب، کار تو مرا مانند کار خودم به فکر و

ص: 89

چاره اندیشی واداشته». امام علیه السلام در این فراز بسیار زیبا، ابراز محبت نموده به طوری که فرزندش را تمام وجود خودش می داند که تمام رنج، درد و حتی مرگ او را مرگ خودش می داند و از همه مهم تر، این احساس را برای فرزندش بیان می کند. بنابراین یکی از روش های مهم تربیتی در این نامه امام علی علیه السلام، تربیت محبت است. نیروی محبت در تربیت، نیرویی برانگیزاننده و تحول آفرین است و اگر درست و به اعتدال به کار گرفته شود، در تحقق تربیت تأثیری شگرف دارد. محبت به دو صورت بیان می شود؛ صریح و غیرصریح (ستایش). بیان صریح محبت از دو جهت ضرورت دارد یکی در جایی که مخاطب از اشارات و ظواهر ما نمی تواند پی به سرّ و درون مان ببرد و یا در تفسیر بعضی از حرکات ما دچار سوء تعبیرمی شود؛ که در این موارد می توان ناهمواری ها را به کمک بیان هموار ساخت، چون به زبان آوردن مهر و محبت؛ هم ناهمواری ها را سهل می کند و هم خیلی نافذ واقع شده و زمینه ساز تأثیرمربی بر متربی می شود. از این رو در توصیه های اسلامی، بر به زبان آوردنِ مهر تأکید شده است به طوری که در کتب روایی، بابی تحت عنوان آگاهاندن دوستان از محبت درونی به آن ها بیان شده است. مربی با بیان محبتش نسبت به متربی، او را دل بسته خودش می کند، این دل بستگی بسیار قدرتمند و کارساز می باشد و می توان با تکیه بر آن، فرد را آماده و بلکه مشتاقِ به دوش گرفتن تکالیف نمود.

گاهی محبت به وسیله ستایش و غیرصریح انجام می شود که آن نیز مثل بیان صریح در مستمع مؤثر و کارآمد می باشد. بنابراین یکی از روش های تربیتی در این نامه، روش ابراز محبت نسبت به متربی است.

چهار. روش داستان

یکی از مبانی تربیتی ما تأثیر باطن بر ظاهر است و اصلی که از این مبنا استخراج می شود این است که باطن باید متحول شود و راه متحول شدن، اعطای بینش می باشد و یکی از روش های اعطای بینش به وسیله نقل داستان و قصه صورت می گیرد.(ر ک: مصباح

ص: 90

یزدی، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، ص465) «وَ اعْرِضْ عَلَیهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ؛ اخبار گذشتگان را به او ارائه کن».

امام در این فراز می گوید برای نفس و خودت اخبار و داستان های گذشتگان را عرضه نما. این نشان دهنده اهمیت قصه می باشد؛ چون قصه (داستان) به دلیل توانایی تبیین مفاهیم بلند علمی و تبدیل مفاهیم انتزاعی و پیچیده به مفاهیم و نمونه های عینی، امکان درک و فهم بیش تری را برای مردم به ویژه کودکان و نوجوانان فراهم می کند؛ به همین دلیل مورد علاقه انسان ها به خصوص کودکان و نوجوانان است و در تربیت غیرمستقیم و رشد و تکوین شخصیت آنان نقش مهم و سازنده ای ایفا می کند. قصه باعث پرورش قدرت تخیل، تفکر، خلاقیت و ابتکار در کودکان و نوجوانان می شود و آنان را برای درک و فهم مسائل و مشکلات پیچیده زندگی و رویارویی با آن ها، هم چنین معاشرت با دیگران آماده می سازد و امکان تربیت همه جانبه کودک را درزمینه های اعتقادی، عبادی، اخلاقی و آشنایی با علت ها و عوامل ظهور و سقوط اقوام و تمدن ها و عبرت آموزی از سرگذشت آن ها، هم چنین سرگذشت برخی پیامبران گذشته را فراهم می آورد.

استاد شهید مطهری در همین زمینه در مقدمه کتاب داستان راستان می نویسد: داستان ها علاوه بر این که عملاً می تواند راهنمای اخلاقی و اجتماعی سودمندی باشد، معرف روح تعلیمات اسلامی نیز هست و خواننده از این رهگذر به حقیقت و روح تعلیمات اسلامی آشنا می شود و می تواند خود، محیط و جامعه خود را با این مقیاس ها اندازه بگیرد (داستان راستان، ج1، ص13)؛ بنابراین بیان داستان یکی از روش های تربیتی می باشد.

پنج. روش عبرت آموزی

عبرت آموزی از دیگر روش های تربیت است. امام علی علیه السلام در فرازی از نامه می فرمایند: «وَ ذَکِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ سِرْ فِی دِیارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَینَ

ص: 91

حَلُّوا وَ نَزَلُوفَإِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا [دَارَ] دِیارَ الْغُرْبَةِ وَ کَأَنَّکَ عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِم؛ (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31) آن چه را بر سر پیشینیان آمد به یادش آور، در شهرهای آنان و در میان آثارشان سیاحت کن، در آن چه انجام دادند و این که از کجا منتقل شدند و در کجا فرود آمدند و منزل کردند دقّت کن، می یابی که از کنار دوستان رفتند و به دیار غربت وارد شدند و گویی تو هم به اندک زمانی چون یکی از آنان خواهی شد».

و در قسمت دیگر چنین می گویند: «وَ ضَرَبْتُ لَکَ فِیهِمَاالْأَمْثَالَ لِتَعْتَبِرَ بِهَا وَ تَحْذُوَ عَلَیهَا (همان)؛ و برای تو در رابطه با هر دو جهان مثل ها زدم تا به آن ها پندگیری و بر اصول آن گام برداری».

مبنای ما درباره انسان این است: او آشنایی و بیگانگی باخدا است؛ یعنی این که انسان فطرتاً خداپرست است و رنگ خدایی دارد اما در اثر نسیان که برخاسته از مشغولیت است (نه از روی عناد و لجاجت) با خدای خود بیگانه می شود. لذا او را بیگانه ای آشنا می خوانیم. و اصل تذکر مبتنی بر این مبنا می باشد؛ که کارش به یادآوردن علم فراموش شده انسان و یا خاصیت بخشیدن به علم و زنده کردن آن می باشد و انسان را از خواب غفلت و نسیان نجات می دهد. یکی از روش های این کار عبرت آموزی است. امام علیه السلام در این جملات به بیان سرگذشت پیشینیان می پردازد و به فرزندش سفارش می کند که آن ها را برای خودش بازگو کند تا متذکرشده و از آن ها عبرت بگیرد و متوجه این نکته باشد که هیچ کس در این دنیا ماندنی و ابدی نیست و این خودش یک روش تربیتی است. در این روش موعظه بر محور دیگران شکل می گیرد نه خود فرد و این دیگران چه از پیشینیان باشد و یا از معاصران.

اصل واژه (عَبْر) گذشتن و رفتن از حالی به حالی است، امّا کلمه «اعْتِبَار و عِبْرَة» حالتی است که انسان را از معرفت و شناخت چیزی که دیده شده به چیزی که در گذشته رخ داده و دیده نشده می رساند.(راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن ص759.). پس

ص: 92

روش عبرت آموزی روشی آیه ای است، پدیده ها را آیت دیدن و از سطح درگذشتن و به اعماق دست یافتن است. ویژگی آیت ها این است که نمودی رمزگونه دارند و هر رمزی به چیزی بیش از ظاهر خود دلالت دارد و آن راز رمز است. از این رو عبرت، مستلزم داشتن چشمی بینا، عقلی ناب و دلی بیدار است (ر ک:آل عمران/13؛یوسف/111؛ نازعات/26). عبرت؛ هم در آیات و نشانه های الهی در عالم هستی راه دارد و هم در عرصه خطاهای خاطیان و آثار به جامانده از آنان؛ اما روش حاضر اختصاص به قسمت دوم دارد. در عبرت آموزی از خطای دیگران غالباً علم تازه ای به دست نمی آید. رازی که در این گونه عبرت آموزی به دست می آید بیش تر از مقوله (ذکر) است و مقصود، دیدن مصادیق هزارچهره خطاهای معیّن و (معلوم) است؛ چون کم تر می توان راه خطایی یافت که تازگی داشته باشد و پیش تر کسی آن را نپیموده باشد. روش عبرت آموزی، مانع از آن می شود که فرد برای کناره گرفتن از هر خطایی، خود به ازای آن مجازات بیند. این بهای گزافی است. در انبان تاریخ، چنان که در اطراف ما فراوان اند کسانی که هر یک، بار خطایی را به دوش کشیده اند و می کشند تا ماچنین باری را به دوش نگیریم (باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص218)

شش. امربه معروف و نهی ازمنکر

«وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَ أَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بِیدِکَ وَ لِسَانِکَ وَ بَاینْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ؛ (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31) امربه معروف کن تا اهل آن باشی، با دست و زبان نهی ازمنکر نما و با کوششت از اهل منکر جدا کن».

یکی از روش های تربیت در نامه امام علی علیه السلام، امربه معروف و نهی ازمنکر است که برای تشویق و ترغیب افراد به کار خیر و امر مطلوب و یا منع و نهی از کار ناپسند به کار می رود. امربه معروف و نهی ازمنکر آن قدر مهم است که در قرآن کریم ملاک برتری مسلمانان را امربه معروف و نهی ازمنکر می شمارد و می فرماید: «کُنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ

ص: 93

تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّه» (آل عمران/110). امام علی علیه السلام نیز در نامه ای دیگر به فرزندش امام حسن علیه السلام درباره امربه معروف و نهی ازمنکر چنین توصیه می کند: «لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ فَیوَلَّی عَلَیکُمْ [أَشْرَارُکُمْ] شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یسْتَجَابُ لَکُمْ» (شریف رضی، نهج البلاغه،نامه47).

بنابراین با توجه به این مطالب، یکی از روش های تربیت در نامه امام علی علیه السلام تربیت از طریق امربه معروف و نهی ازمنکر است.

هفت. روش تحمیل به نفس

مبنای تربیتی ما این است که ظاهر انسان بر باطنش اثر دارد. لذا هرگاه نقشی بر ظاهر انسان نمودار شود، شبحی از آن با رنگ و بوی او در باطن وی به وجود می آید؛ بنابراین یکی از اصول که در تربیت انسان باید به کار بست این است که باید ظاهر انسان عوض شود و تغییر نماید. روش و قاعده آن، تحمیل به نفس است. امام علی علیه السلام در این فراز به این روش اشاره کرده می گویند: «وَ عَوِّدْ نَفْسَکَ [الصَّبْرَ] التَّصَبُّرَ عَلَی الْمَکْرُوهِ وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِی الْحَقِّ؛ (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31) خود را در امور ناخوشایند به صبر و مقاومت عادت ده، که صبر در راه حق اخلاق نیکویی است». یکی از روش های اصلاح و تربیت انسان، روش تحمیل به نفس است. انسان علی رغم این که در باطن خودش گریزان است و کراهت دارد، اعضا و جوارح خودش را به انجام عملی وادار کند و به وسیله این کار باطن رمیده و بی رغبت را با حرکات اعضا و جوارح به بند کشیده و آن را رام و راغب گرداند. عملی که مورد رضای دل نیست مثل باری می ماند که به دوش کشیدن آن نفس را تنگ می کند، اما با تن دادن به این بار، سرانجام شرح صدری رخ می دهد که ثقل آن را برمی دارد. قرآن درباره وجود نازنین پیامبرش چنین می گوید: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ * الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ (انشراح/ 1 - 3)؛ آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟! همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی می کرد!». بنابراین باید کراهت را به

ص: 94

جان خرید تا به وسیله آن رغبت به وجود آید. البته این روش دارای حدوی می باشد و آن این که فقط در حیطه عمل کاربرد دارد نه درباره ایمان. دیگر این که تحمیل نباید در حدی باشد که مایه اعراض دل شود (رک: باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی،ص98).

هشت. دعا و نیایش

یکی از مبانی انسان شناختی این است که انسان با همه دارایی های مادی و معنوی اش مملوک خداوند است؛ و به معنی واقعی کلمه، بنده و عبد خداست (مصباح یزدی، فلسفه تعلیم وتربیت اسلامی، ص187). گرایش به عبادت دارد؛ چون عبد آفریده شده است «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/56). و از این مبنا به این اصل می رسیم که باید گرایش به عبادت در انسان تقویت بشود. بهترین راه تقویت این گرایش، عبادت کردن است که یکی از مصداق های عبادت دعا و نیایش می باشد. امام علیه السلام در کلماتش به این روش اشاره می کند و به فرزندش می فرماید: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذِی بِیَدِهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی الدُّعَاءِ وَ تَکَفَّلَ لَکَ بِالْإِجَابَةِ وَ أَمَرَکَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِیعْطِیکَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِیَرْحَمَکَ وَ لَمْ یَجْعَلْ [بَینَهُ وَ بَینَکَ] بَینَکَ وَ بَینَهُ مَنْ یَحْجُبُکَ عَنْهُ وَ لَمْ یلْجِئْکَ إِلَی مَنْ یَشْفَعُ لَکَ إِلَیه؛ (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31) آگاه باش که خزائن آسمان ها و زمین در اختیار اوست به تو اجازه دعا داده و اجابت آن را ضمانت نموده و دستور داده از او بخواهی تا ببخشد؛ و رحمتش را بطلبی تا رحمت آرد و بین خودش و تو کسی را حاجب قرار نداده و تو را مجبور به توسّل به واسطه ننموده است».

طبق این توصیه ها، از نظر امام علی علیه السلام دعا به معنای گرایش روح به مبدأ هستی، یکی از روش های تربیت انسان و حلقه وصلی میان انسان و خداست، و انسان می تواند به وسیله دعا و راز و نیاز با او ارتباط برقرار کرده و به او گرایش پیدا کند و از این طریق تربیت شود.

نُه. روش توبه

یکی دیگر از مبانی تربیتی، جذبه حُسن و احسان است. حُسن گاهی از طریق حس به دست می آید، که به آن زیبایی می گویند؛ و گاه از غیر طریق حس دریافت می شود که در

ص: 95

این صورت به آن خوبی می گویند. هر چیزی که در آدمی سرور برانگیزد و در وی رغبتی به جای گذارد، واجد حُسن است. پس نیکی و احسان بر انسان مؤثر می افتد و حتی قدرت مهار بدکرداری او را نیز دارد. از این مبنا اصل فضل به وجود می آید. فضل رابطه ای مبتنی بر عدم موازنه است، عدم موازنه ای فراتر از عدل. هرگاه رابطه موازنه ای برقرار باشد آن را (عدل) گوییم و هرگاه از این میزان فاصله بگیریم، در صورتی که فراتر از آن رویم به (فضل) روی آورده ایم. اصل فضل حاکی از آن است که در رابطه تربیتی باید عدم موازنه را الگو قرار داد. با توجه به این اصل به روش تربیتی توبه دست می یابیم که در نامه امام علی علیه السلام به آن اشاره شده است. حضرت خطاب به فرزندش می گوید: «وَ لَمْ یَمْنَعْکَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ وَ لَمْ یُعَاجِلْکَ بِالنِّقْمَةِ وَ لَمْ یُعَیرْکَ بِالْإِنَابَةِ إ وَ لَمْ یَفْضَحْکَ حَیثُ تَعَرَّضْتَ لِلْفَضِیحَةِالْفَضِیحَةُ بِکَ أَوْلَی وَ لَمْ یُشَدِّدْ عَلَیکَ فِی قَبُولِ الْإِنَابَةِ وَ لَمْ یُنَاقِشْکَ بِالْجَرِیمَةِ وَ لَمْ یُؤْیسْکَ مِنَ الرَّحْمَة؛ (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31) و اگر گناه کردی از توبه و بازگشت مانعت نشده و در عقوبتت عجله نکرده و به بازگشتت سرزنشت ننموده و آن جا که سزاوار رسوا شدنی رسوایت نکرده، در پذیرش توبه بر تو سخت گیری روا نداشته و به حساب رسی گناهانت اقدام نکرده و از رحمتش ناامیدت ننموده است».

التَّوبة: رجوع المذنب عن ذَنبه بالندم علیه. تاب إلی اللّه. عالی من کذا و عن کذا یتُوب تَوباً و توبةً و مَتاباً و تابةً: أقلع و أناب و رجع عن المعصیة إلی الطاعة؛ و أصل تاب عاد إلی اللّه و رجع و أناب؛ و تاب اللّه علی فلان: عاد علیه بالمغفِرةأو وفّقه للتَوبة أو رجع به من التشدید إلی التخفیف، أو رجع علیه بفضله و قَبُوله (صعیدی، موسی، الافصاح فی فقه اللغه، ج2، ص2181)؛ توبه به معنای رجوع و بازگشت می باشد و صرفاً بازگشت از گناه نیست پس درباره خدا نیز به کار می رود. خدا نیز برای تربیت انسان به سوی او بازگشت دارد طبق آیات قرآن خداوند دو نوع بازگشت دارد.

اول. توبه و بازگشت توفیق و هدایت

خداوند به بنده خویش که لغزیده و به او پشت کرده بازگشت می کند و او را نسبت به زشتی کارش واقف می سازد و به سمت استغفار هدایتش می کند. این توبه خداوند توبه ساز

ص: 96

است و موجب توبه و بازگشت بنده به سوی خدا می شود «ثُمَّ تابَ عَلَیهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (توبه/118)؛ سپس خدا رحمتش را شامل حال آن ها نمود، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند؛ خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است».

دوم. توبه و بازگشت قبول

هنگامی که بنده در اثر توبه اوّلِ خدا، به استغفار روی آورد و تائب شد، توبه دوّم خداوند آشکار می شود و آن توبه قبول می باشد که با مغفرت همراه است. پس به مقتضای روش توبه، باید برخورد مربی با فرد خطاکار، نمودار رحمت باشد. این روش ایجاب می کند که مربی خود به استقبال خطاکار برود و به کسی که به او پشت کرده رو کند. مربی نباید به محض دیدن خطا در فرد، او را از خویش براند، بلکه احتمال بدهد او متوجه خطای خویش نبوده است. گاه فرد را به سبب چیزی تنبیه می کنند که تنها خود او از خطایش باخبر است. چنین برخوردی بار تربیتی ندارد؛ چون در فرد حالت بازگشت درونی ایجاد نمی کند. طبق روش توبه، نخست باید به استقبال خطاکار رفت و او را متوجه خطایش کرد و جهات مختلف و آثار و تبعات آن را روشن ساخت، به نحوی که مایه بازگشت از خطا در وجودش ریشه بدواند و چنین است که توبه مربی، توبه ساز است. وقتی که توبه اول کارگر افتاد و آثار بازگشت از خطا دیده شد، باید توبه دوم بی درنگ آشکار شود. مربی باید در توبه دوم، شتابگر و چون خدا سریع الرضا باشد و به محض دیدن آثار بازگشت، قدم قبول پیش نهد.

با توجه به این مطالب یکی از روش های تربیتی، روش توبه می باشد که بر اصل فضل استوار می باشد.

ده. روش مجازات به قدر خطا

مبنای دیگری که در تعلیم و تربیت مطرح است تطور وسع است که در روش اول توضیح داده شد. یکی از اصولی که مبتنی بر این مبناست اصل عدل بود که قبلاً توضیحش گذشت. روشی که از این اصل به دست می آید روش مجازات به قدرخطاست. طبق این

ص: 97

روش، مجازات و میزان و نحوه آن، باید تابع خطای متربی باشد و عوامل دیگری چون وضع و حال مربی در حین مجازات، آ ن را تحت تأثیر قرار ندهد. ممکن است مربی، مجازات را تابع میزان غیظ خود قرار دهد، اما اصل عدل، مانع از آن است که این گونه عوامل در مجازات دخالت ورزد.(باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی ص189). امام علی علیه السلام در این رابطه می گوید: «وَ حَسَبَ سَیِّئَتَکَ وَاحِدَة (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31)؛ خداوند هر گناه را یک گناه حساب می کند نه بیش تر». این خودش یک روش تربیتی است؛ بنابراین مجازات به قدرخطا، یکی از روش های تربیتی می باشد.

یازده. روش مبالغه در پاداش

همان طوری که اشاره شد یکی از مبانی تعلیم و تربیت جذبه حُسن و احسان است. از این مبنا می توانیم به اصل فضل دست بیابیم و از آن به روش مبالغه در پاداش برسیم؛ چون اصل فضل و رحمت ایجاب می کند که اگر از متربی عمل مطلوبی سرزند، مربی آن را بی پاسخ نگذارد، بلکه باید گفت به اقتضای این اصل لازم است که پاداش از حدعدالت فراتر رود و مظهر فضل و رحمت شود «وَ مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً» (شوری/23). بر اساس این روش، برای پاداش دادن به فردی که تن به کوشش و تلاش داده و سعی خود را ابراز کرده است، باید بر اساس فضل رفتار کرد و بهترین اعمال او را معیار قضاوت و پاداش قرار داد و ضعف ها و کمبودهای جانبی را نادیده گرفت. پاداش به چنین فردی، می تواند از مرز عدالت درگذرد. مربی به صلاحدید خویش می تواند او را بیش از حد استحقاقش مورد لطف قرار دهد. این گونه بلندنظری در جزا و پاداش، متربی را با شوق و انگیزه ای مضاعف به حرکت وامی دارد (باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی،171) «وَ حَسَبَ سَیِّئَتَکَ وَاحِدَةً وَ حَسَبَ حَسَنَتَکَ عَشْراً؛ ( شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31) و یک گناهت را یک گناه و یک خوبیت را ده برابر به شمار آورده است».

ص: 98

دوازده. روش اعطایی بینش

از مبانی تربیتی که اصل تأثیر باطن بر ظاهر است، با توجه بر این اصل باید یکی از اصول تربیتی ناظر به ایجاد تحول باطنی باشد (اصل تحول باطن)؛ روشی که از این اصل به دست می آید، روش اعطای بینش است.

بینش نوع آگاهی عمیق و گسترده است و از این رو آدمی را با واقعیت موردنظر پیوند می دهد (باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی،ص104). امام در این فراز سخنانش به این روش اشاره دارد: «وَ اعْلَمْ یا بُنَی أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلآخِرَةِ لَا لِلدُّنْیا وَ لِلْفَنَاءِ لَا لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لَا لِلْحَیاة» و در فراز دیگر می گویند: «وَ تَفَقَّهْ فِی الدِّینِ» یعنی در پی فهم دین باش (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31).

بنابراین از این فراز نامه امام علی علیه السلام استفاده می شود که یکی از روش های تربیت، تغییر بینش و بصیرت دهی است. باید بینش متربی را اصلاح کرد تا تربیت شود.

سیزده. روش تمثیل

همان طوری که بیان شد، در تعلیم و تربیت، مبنای بنام تأثیر باطن بر ظاهر داریم و از این مبنا اصل تحوّل باطن به دست می آید و از این اصل می توانیم روش اعطای بینش را به دست بیاوریم که قبلاً توضیح داده شد. یکی از راه های اعطای مؤثر بینش به وسیله مثال انجام می شود. امام علیه السلام در این نامه به این روش اشاره کرده است: «یا بُنَیَّ إِنِّی قَدْ أَنْبَأْتُکَ عَنِ الدُّنْیا وَ حَالِهَا وَ زَوَالِهَا وَ انْتِقَالِهَا وَ أَنْبَأْتُکَ عَنِ الآخِرَةِ وَ مَا أُعِدَّ لِأَهْلِهَا فِیهَا وَ ضَرَبْتُ لَکَ فِیهِمَا الْأَمْثَالَ لِتَعْتَبِرَ بِهَا وَ تَحْذُوَ عَلَیهَا؛ (همان) پسرم! تو را از دنیا و وضع آن و از بین رفتن و دست به دست شدنش آگاه کردم و از آخرت و آن چه برای اهلش در آن جا آماده شده خبر دادم و برای تو در رابطه با هر دو جهان مثل ها زدم تا به آن ها پندگیری و بر اصول آن گام برداری».

یکی از روش های تربیتی در نامه امام علی علیه السلام استفاده از مثل می باشد. در ریشه لغوی مَثَل چند احتمال داده شده است، ازجمله:

اول. مَثل را از مَثُول به معنای مشابهت و همانندی گرفته اند. پس مَثل سخن رایج و

ص: 99

شایع است که به وسیله آن حالی را به حال اول یعنی حالتی را که اخیراً حادث شده است به حالتی که پیش از آن حادث شده و شبیه به آن است تشبیه کنند (فراهیدی، العین، ج2، ص228؛ ابن منظور، لسان العرب، ج11، ص610؛ طریحی، مجمع البحرین، ج5، صص470-471).

دوم. مَثل از مُثُول به معنای راست، ایستاده و برپای بودن گرفته شده است. بنابراین «مَثل» حکمی است که درستی و راستی اش نزد همه عقول مسلّم و ممثّل باشد (قاسمی، تمثیلات قرآن، ص15).

علامه طباطبایی معنای اصطلاحی مَثل را این گونه تعریف می کند: مَثل به معنای وصفی است که چیزی را در آن حالی که است مجسم کند، چه این که آن وصف واقعیت خارجی داشته باشد و چه این که صرف فرض و خیال باشد مانند مَثل هایی که در قالب گفت وگوی حیوانات یا جمادات با یک دیگر می آورند (طباطبایی، المیزان، ج14، ص408، زمخشری، الکشاف، ج1، ص195؛ طوسی، التبیان، ج5، ص467).

وی در جای دیگر می گوید: مَثل در حقیقت یک قصه واقعی یا فرضی است که گوینده از جهاتی آن را شبیه معنای موردنظر می داند و لذا در کلام خود ذکرش می کند تا ذهن شنونده از تصور آن، معنای موردنظر را کامل تر و بهتر تصور کند، نظیر این که وقتی می خواهد بگوید: من هیچ چیز ندارم می گوید: لا ناقةَ لِی وَ لاجَمَل و یا وقتی به شنونده بگوید: آن وقت که باید کاری کرده باشی نکردی می گوید: فِی الصَّیفِ ضَیَّعتَ الَّلبُن و از این قبیل مَثل، این ها قصه هایی است که روزی واقع شده و با ذکر آن به شنونده می فهماند که آن را با مقصود مورد کلام تطبیق نموده تا مطلب مورد کلام را بهتر و روشن تر بفهمد و لذا می گوید: مثل ها هیچ وقت تغییر نمی کنند (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن،ص 759)

استفاده از مَثل؛ هم تأثیرگذاری بیش تری دارد و هم ماندگارتر می باشد. بنابراین

ص: 100

توضیحات، یکی از روش های مؤثر در تربیت، روش مثال می باشد.

نتیجه

تحلیل و بررسی نامه سی ویکم نهج البلاغه نشان داد که در اندیشه های تربیتی امام علی علیه السلام سیزده روش تربیتی شامل روش های تربیت از طریق: پند و اندرز، تعلیم حکمت، محبت، داستان، عبرت آموزی، امربه معروف و نهی ازمنکر، تحمیل به نفس، دعا و نیایش، توبه، مجازات به قدر خطا، اعطایی بینش و استفاده از مثل می باشد.

ص: 101

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388 ش.

نهج البلاغه، سید رضی، محمدبن حسین، قم، نشر مشهور، 1414 ق.

1. ابن فارس، ابی الحسین احمد بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق.

2. صعیدی، عبدالفتاح، موسی، حسین یوسف، الافصاح فی فقه اللغة، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1407.

3. اعرافی، علی رضا، فقه تربیتی، قم، انتشارات مؤسسه اشراق و عرفان، چاپ سوم، 1395 ش.

4. باقری، دکتر خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، تهران، مؤسسه فرهنگی مدرسه برهان، 1396 ق.

5. بناری، علی همت، نگرشی بر تعامل فقه با تربیت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ دوم، 1382 ش.

6. بهشتی، محمد، مبانی تربیت از دیدگاه قرآن، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387 ش.

7. بهشتی، محمد، مبانی تربیت از دیدگاه قرآن، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1387 ش.

8. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1377 ش.

9. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دمشق، دارالقلم، چاپ دوم، 1416 ق.

10. طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1367 ش.

11. الطوسی، ابوجعفرمحمدبن الحسن، التبیان فی القرآن، داراحیاءالتراث العربی، بیروت، 1406.

12. فراهیدی، خلیل بن حمد، کتاب العین، قم، چاپ دوم، 1409 ق.

13. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه کمره ای، قم، اسوه، 1375ش.

14. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر الاخبار الائمة الاطهار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق.

15. مطهری، مرتضی، داستان راستان، تهران، انتشارات صدرا، چاپ سی ام، 1380.

ص: 102

شاخصه های تربیت محور بودن حکومت علوی

اشاره

محمد حسین صاعد رازی(1)، محمد باقر وَلَدان(2)

ص: 103


1- . دکتری قرآن و علوم گرایش تربیت جامعة المصطفی العالمیة (نویسنده مسئول)؛ h.saedrazi@yahoo.com
2- . دانش آموخته سطح 4 حوزه علمیه، M.valadan@chmail.ir

ص: 104

چکیده

در میان الگوهای متعددی که برای حکومت ترسیم شده است، الگوی امام علی علیه السلام متفاوت بوده و ویژگی های خاصی در آن وجود دارد؛ یکی از این ویژگی ها جایگاه ممتاز تربیت در حکومت از دیدگاه آن بزرگوار است. بررسی روایات و سیره آن حضرت در خصوص مبانی حکومت و اهداف آن و هم چنین نحوه حکومت داری ایشان بر این مطلب شهادت می دهد که در حکومت دینی موردنظر امام علی علیه السلام تربیت نقش برجسته ای دارد و بلکه محور امور است. البته این تربیت جامع بوده و با تربیت اعتقادی و اخلاقی و عملی حتی به روابط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و طبیعی انسان ها نیز جهت می دهد؛ چنان که اگر محوریت تربیت در حکومت رعایت نشود، جانب مبانی و اهداف حکومت از دیدگاه ایشان رعایت نخواهد شد و حکومت، اسلامی نخواهد بود. هدف از این پژوهش، آن است که با استفاده از منبع روایات و سیره امام علی علیه السلام، نقش تربیت در حکومت تبیین گردد. ضرورت این پژوهش نیز به جهت ارائه الگوی حکومتی است که تربیت در رأس وظایف آن وجود دارد و می تواند بسیاری از نظریات رقیب را در عرصه حکومت کنار زند و در حقیقت یک نوع تولید علوم انسانی-اسلامی در عرصه سیاست می باشد که مبتنی بر مبانی اصیل اسلامی از دیدگاه امام علی علیه السلام است و این خود یک نوآوری پژوهشی مبتنی بر منابع غنی اسلامی است. روش پژوهش توصیفی - تحلیلی، وحیانی و نقلی-تاریخی است. یافته های تحقیق نشان می دهد که شاخصه های تربیت محور بودن در حکومت امام علی علیه السلام به شرح زیر است:

ص: 105

قرآن، مبنای حکومت تربیتی علوی، تذکر و توجه همیشگی به قیامت، اهتمام به برطرف کردن شبهات و موانع تربیت، تربیت مستمر کارگزاران حکومت، تأکید مستمر بر روش های تربیتی در حکومت، تأکید بر اصل

اختیار، استفاده از روش های تربیتی در مواجهه با دشمنان، استفاده از عبرت ها و تأکید بر آن در عرصه حکومت داری و استفاده از روش الگویی در رفتار حکومتی در عرصه های اقتصادی، سیاسی.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، حکومت، تربیت، حکومت اسلامی، تربیت اسلامی، نقش تربیت در حکومت،

مقدمه

حکومت از دیدگاه و سیره امام علی علیه السلام باید تربیت محور باشد و همه کارگزاران حکومت بر این مبنا حرکت کنند. شواهد این ادعا به شرح ذیل می باشد:

امام علی علیه السلام اعتقاد دارند که خلیفه باید جزء داناترین افراد به قرآن و سنت باشد، هم چنان که خداوند فرموده (یونس/35؛ بقره/247؛ احقاف/4) و اموری را وظیفه امام می دانند که اغلب از فرایندهای تربیتی هستند؛ چنان که ایشان می فرماید: «لَیسَ عَلَی الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ الْإِبْلَاغُ فِی الْمَوْعِظَةِ وَ الِاجْتِهَادُ فِی النَّصِیحَةِ وَ الْإِحْیاءُ لِلسُّنَّةِ وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَی مُسْتَحِقِّیهَا وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَی أَهْلِهَا (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه105)؛ امام وظیفه ای ندارد جز آن چه از سوی خداوند بدان مأموریت یافته است و آن عبارت است از: ابلاغ موعظه، کوشش در نصیحت، احیاء سنت، اجرای حدود در موارد لزوم و دادن حق هر کس از بیت المال».

هم چنین آن حضرت تعلیم مردم توسط حاکم را از حقوق آنان برمی شمارد و می فرماید: «وَ أَمَّا حَقُّکُمْ عَلَی ... وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیلَا تَجْهَلُوا».. (همان، خطبه34). ایشان آموزش دین و تعلیم مبانی اعتقادی و اخلاقی را از وظایف حاکم هر منطقه می داند: «علی الإمام أن یعلّم أهل ولایته حدود الإسلام و الأیمان (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 453)؛ بر

ص: 106

امام است که بر اهل ولایت خویش حدود اسلام و ایمان را تعلیم دهد».

امیرالمؤمنین علیه السلام هم چنین یکی از وظایف حکّام را «پی گیری وظایف دینی مردم» و فرمان دادن آن ها به واجبات و بازداشتن آن ها از محرمات دانسته اند: «انّ أحقّ ما یتعاهد الرّاعی من رعیته أن یتعاهدهم بالّذی للَّه علیهم فی وظائف دینهم، وإنّما علینا أن نأمرکم بما أمرکم اللَّه به، و أن ننهاکم عمّا نهاکم اللَّه عنه (ثقفی، الغارات، ج2، ص 342)؛ سزاوارترین پیمان میان مردم و زمامداران پیمانی است که در راستای وظایف دینی مردم باشد. وظیفه ما زمامداران است که طبق امر خداوند، امر کنیم و طبق نهی او، نهی کنیم».

لذا فلسفه حرکت خود را چنین بیان می کنند: «اللَّهُمَ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَی ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ فَیأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِک (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه131) بار خدایا تو خود می دانی که حرکت ما نه از پی سلطه جویی و دنیاطلبی است، بلکه می خواهیم آثار دینت را احیا کرده و در زمین تو صلاح را مستقر کنیم تا بندگان رنج دیده تو در امان باشند و حدود تعطیل گشته تو اقامه گردد».

پیشینه

در زمینه دوران حکومت امام علی علیه السلام آثار متعددی به نگارش در آمده است؛ اما در زمینه های تربیتی این دوران مقاله یا کتاب زیادی در دسترس نیست، در این جا به مهم ترین آثار در این عرصه اشاره می شود:

مشکلات حکومت امام علی علیه السلام/ به اهتمام اصغر فروغی، حمید فغفور مغربی، مشهد، انتشارات امام محمدباقر علیه السلام، 1379.

حکومت و سیاست از دیدگاه امام علی علیه السلام/ به اهتمام جمعی از نویسندگان، مشهد، انتشارات امام محمدباقر علیه السلام، دفتر نشر و پخش معارف، 1380.

حکومت علوی؛ ساختار و شیوه حکومت/ نگارش گروهی از نویسندگان، قم، فصلنامه

ص: 107

حکومت اسلامی، 1381.

امام علی علیه السلام کارگزاران حکومت و راهکارهای اصلاحات/ ثواقب، جهانبخش، فصلنامه حکومت اسلامی، ش 22، زمستان 1380.

آرمان های حکومت از دیدگاه امام علی علیه السلام/ اخوان کاظمی، بهرام، فصلنامه حکومت اسلامی، ش 17، پاییز 1379.

تعلیم و تربیت هدف اصلی حکومت امام علی علیه السلام، پژوهنده، محمدحسین، مجله: پژوهش های اجتماعی اسلامی - شماره 27 ISC، (17 صفحه - از 213 تا 229)، فروردین و اردیبهشت 1380.

شاخصه های تربیت محور بودن حکومت امام علی علیه السلام

قرآن، مبنای حکومت تربیتی علوی

امام علی علیه السلام کتاب قرآن را که یک کتاب تمام عیار تربیت و هدایت است را مبنای حکومت خود قرار داده و به صراحت از قرآن به عنوان مجموعه ای که «نظم جامعه» را ارائه می کند نام می برد «فِیهِ نَظمُ مَا بَینَکُم (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه158)؛ نظم میان شما در قرآن است».

هم چنین آن را باعث حل فتنه ها و بحران های بزرگ برمی شمرد: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یقُولُ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یا مُحَمَّدُ سَیکُونُ فِی أُمَّتِکَ فِتْنَةٌ قُلْتُ فَمَا الْمَخْرَجُ مِنْهَا فَقَالَ کِتَابُ اللَّهِ فِیهِ بَیانُ مَا قَبْلَکُمْ مِنْ خَیرٍ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَکُم... (فیض کاشانی، تفسیر صافی ج 1، ص 15)؛ از رسول خدا، شنیدم که می فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت ای محمد به زودی در امت تو فتنه و بحران بزرگی رخ می نماید؛ به او گفتم راه گریز از آن فتنه چیست؟ جبرئیل گفت: مراجعه به کتاب خدا راه گریز و ایمنی است؛ زیرا در قرآن هرگونه آگاهی ضروری نسبت به گذشته و آینده وجود دارد».

ایشان قرآن را منبع برای سیاست می داند و می فرماید: «فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَی نَظَرْتُ إِلَی کِتَابِ

ص: 108

اللَّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا وَ أَمَرَنَا بِالْحُکْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ وَ مَا اسْتَنَ النَّبِی ص فَاقْتَدَیتُه (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه205)؛ روزی که خلافت به من رسید در قرآن نظر دوختم، هر دستوری که داده و هر فرمانی که فرموده پیروی کردم».

بر این اساس چنین دیدگاهی نسبت به قرآن کریم دارند: «وَ اعلَموا اَنَّ هذَا القُرآنَ هُوَ النّاصِحُ الَّذی لا یَغُشُّ، وَالهادِی الَّذی لایُضِلُّ، وَالمُحَدِّثُ اَّلذی لایَکذِبُ (همان، خطبه176)؛ بدانید که این قرآن پندآموز است که خیانت نمی کند؛ و هدایت گری است که گمراه نمی سازد؛ و سخن گویی است که دروغ نمی گوید».

آن حضرت به طور مکرر بر اهتمام و توجه به کتاب خدا تأکید ورزیده، ازجمله در آخرین لحظات عمر شریفشان خطاب به فرزندان و همه مسلمانان مهم ترین وظیفه آن ها را پیروی از قرآن برشمرده است «اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لَا یسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیرُکُم (نهج البلاغه، نامه47)؛ نگذارید دیگران در عمل به قرآن بر شما سبقت بگیرند».

تذکر و توجه همیشگی به قیامت

امام علی علیه السلام همواره با یک بیان تربیتی که همراه با ایجاد شناخت و هم چنین توأم با برانگیختگی بود نسبت به قیام تذکر می دادند: «حَتَّی إِذَا بَلَغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ وَ الْأَمْرُ مَقَادِیرَهُ وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا یرِیدُهُ مِنْ تَجْدِیدِ خَلْقِهِ أَمَادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ فِیهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ (همان، خطبه109)؛ تا وقت آن چه خداوند درباره مردم تعیین نموده به سر آید و مقدّرات عالم پایان یابد و آخر خلائق به اوّل آن ها ملحق گردد همه بمیرند و فرمان خداوند برای تجدید خلق و زنده شدن مردگان که به آن اراده می نماید برسد، آن گاه آسمان را به حرکت آورده می شکافد و زمین را منقلب نموده متزلزل گرداند و کوه های آن را از جا کنده پراکنده سازد و از هیبت و ترس جلالت و عظمت و غلبه خداوند بعضی از آن کوه ها بر بعضی کوبیده شود و بیرون آورد هر که در زیرزمین است، پس آنان را بعد از کهنه شدن نو گردانده اجزایشان را پس از پراکندگی گردآورد، سپس آن ها را از هم جدا

ص: 109

می سازد».

در این راستا ایشان در فرمان های حکومتی و قوانین اداری خود، بر یاد حق و یاد معاد تأکید می فرماید و کارگزاران و کارکنان دستگاه اداری خود را با توجه دادن به ناظر حقیقی و یادآوردن حساب رسی دقیق الاهی به پای بندی به اصول اخلاق اداری فرامی خواند. کسی که رستاخیز را باور دارد و حساب وکتاب دقیق الاهی را بر کردار و رفتار خود حاکم می داند، بی گمان به آن چه از او صادر می شود توجهی دقیق می نماید. آن حضرت به مالک اشتر سفارش می کنند که بازگشت به سوی پروردگار را بسیار به یاد بیاورد تا بتواند به درستی عمل نماید و از بی انصافی و ستمگری و از تندی و سرکشی خود را به دور نگهدارد: «... وَ لَنْ تَحْکُمَ ذَلِکَ مِنْ نَفْسِکَ حَتَّی تُکْثِرَ هُمُومَکَ بِذِکْرِ الْمَعَادِ إِلَی رَبِّک (همان، نامه53)؛ هرگز بر خویشتن تسلّط نمی یابی و از خشم نمی رهی تا اندیشه هایت را بسیار به یاد بازگشت به سوی پروردگارت نگردانی».

بنابراین، از نگاه امام علی علیه السلام از مهم ترین عوامل بازدارنده آدمی، یادآوری پیوسته معاد است (همان). حضرت در جای جای فرمان حکومتی اش به مالک، مسئله معاد را یادآور می شود: «بِئْسَ الزَّادُ إِلَی الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَی الْعِبَاد (همان، حکمت221)؛ ستم راندن بر بندگان بدترین توشه برای آن جهان است». پس باید حقوق آنان را تمام به آنان برسانی وگرنه به روز رستاخیز از کسانی می باشی که بیش ترین دشمنان را داری (همان، نامه26).

اهتمام به برطرف کردن شبهات و موانع تربیت

امام علی علیه السلام همواره بر این امر اهتمام داشتند که شبهات را از ذهن مردم برطرف کنند و جامعه را با رفع این مانع تربیتی، فعال و پویا و به دور از سستی و دلزدگی هدایت نمایند، لذا می فرمایند: «وَلَکِنَّ اللهَ یَختَبِرُ عِبادَهُ بِاَنواعِ الشَّدائِدِ وَ یَتَعَبَّدُهُم بِأنواعِ المُجاهِدِ وَ یَبتَلیهِ بِضُرُوبِ المَکارِهِ اِخراجاً لِلتَّکبُّرِ مِن قُلُّوبِهِم و اسکاناً لِلتَّذَلُّلِ فی نُفُوسِهِم و لِیَجعَلَ ذلِکَ ابواباً فُتُحاً اِلی فَضلِهِ و اسباباً ذُلُلاً لِعَفوِهِ (همان، خطبه192)؛ خداوند بندگان خود را با انواع سختی ها می آزماید و از طریق

ص: 110

سخت گیری های گوناگون، آنان را به عبادت و پرستش وا می دارد و به انواع ناملایمات، امور ناخوشایند گرفتارشان می سازد تا غرور را از دل های آنان بیرون ببرد، افتادگی را در جان هایشان بنشاند و نیز تا آن آزمایش ها و سختی ها را درهایی گشاده به سوی فضل و احسان خویش و اسباب آسان برای رسیدن بندگان، گذشت و بخشایش خود قرار دهد».

هم چنین می فرمایند: «اِنَّ اللهَ یَبتَلی عِبادَهُ عِندَ الاعمالِ السَّیِّئةِ بِنَقصِ الثَمَراتِ وَ حَبسِ البَرَکاتِ و اغلاقِ خزائنِ الخیراتِ لِیَتُوب تائبٌ و یُقلِعَ مُقلِعٌ و یَتَذَکَّرٌ مَتَذَکِّرُ و یَز دَجِرَمُز دَجِرٌ (همان، خطبه143)؛ به درستی که خداوند متعال مبتلا می کند و امتحان می فرماید بندگان خود را به هنگام اقدام بر کارهای بد به نقصان میوه ها و حبس برکت ها و بستن خزینه های خیرات تا توبه کننده توبه کند؛ و ترک کننده گناه را ترک کند و پندپذیرنده پند پذیرد و منزجرشونده از گناه منزجر شود».

در خصوص آزمایش الهی هم می فرمایند: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ ص إِلَی الآخِرِینَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ... وَ لَوْ کَانَ [الْأَسَاسُ] الْإِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَیهَا وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَینَ [مِنْ] زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ یاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِیاءٍ لَخَفَّفَ ذَلِکَ مُصَارَعَةَ الشَّکِّ فِی الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِیسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَی مُعْتَلَجَ الرَّیبِ مِنَ النَّاسِ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِد (همان، خطبه192)؛ آیا نمی بینید که خدای سبحانه همه انسان ها را از آدم صلوات الله علیه تا آخرین نفر این عالم با سنگ هایی بیازمود که نه زیانی می رسانند و نه سودی، اگر پایه هایی که خانه کعبه بر آن بنا شد و سنگ هایی که با آن ها برافراشته گردیده است از زمرّد سبز و یاقوت سرخ و نور و درخشندگی بود، هرآینه از کشاکش شک در سینه ها می کاست و کوشش ابلیس را از دل ها برمی داشت و از انباشت تردید و به تلاطم درآمدن آن در اذهان مردم جلوگیری می کرد، امّا خداوند، بندگان خود را به سختی های گوناگون می آزماید».

هم چنین می فرمایند: «لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَة» لِأَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ

ص: 111

مُشْتَمِلٌ عَلَی فِتْنَة وَ لَکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ: وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ (همان، حکمت93)؛ هیچ یک از شما نگویید: خدایا از فتنه به تو پناه می برم؛ زیرا هیچ کس نیست که از فتنه و آزمایش برکنار باشد، بلکه کسی که از فتنه به خدا پناه می برد، باید از گمراهی های فتنه ها به خدا پناه برد؛ زیرا خدای سبحان فرموده است که: اموال و فرزندان شما فتنه اند».

تربیت مستمر کارگزاران حکومت

امام علی علیه السلام تحقق حکومت تربیت محور را منوط به تربیت کارگزاران آن دانسته و همواره آنان را مورد تربیت خود قرار می دادند که این تربیت گاهی در حوزه شناخت و گاهی در حوزه گرایش آنان بود.

آن حضرت در نامه ای به عامل خود در آذربایجان می نویسد: «وَ إِنَ عَمَلَکَ لَیسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ لَیسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیة (همان، نامه5)؛ مبادا بپنداری که حکومتی که به تو سپرده شده است یک شکار است که به چنگت افتاده است، خیر، امانتی بر گردنت گذاشته شده است و مافوق تو از تو رعایت و نگهبانی و حفظ حقوق مردم را می خواهد. تو را نرسد که به استبداد و دلخواه در میان مردم رفتار کنی».

باز حضرت در بخشنامه ای به مأموران مالیاتی خود می فرماید: «فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ اصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ فَإِنَّکُمْ خُزَّانُ الرَّعِیةِ وَ وُکَلَاءُ الْأُمَّةِ وَ سُفَرَاءُ الْأَئِمَّة (همان، نامه51)؛ به عدل و انصاف رفتار کنید، به مردم درباره خودتان حق بدهید، پرحوصله باشید و در برآوردن حاجات مردم تنگ حوصلگی نکنید که شما گنجوران و خزانه داران رعیت و نمایندگان ملت و سفیران حکومتید».

تأکید مستمر بر روش های تربیتی در حکومت

امیر مؤمنان علی علیه السلام در خطبه ای با استناد به آیات قرآن (مائده/79 و توبه/71) و با اشاره به این کلام الهی که از مردم نهراسید و تنها از من در هراس باشید (مائده/44)، برپاداشتن

ص: 112

امربه معروف و نهی از منکر را سبب برپایی دیگر واجبات، دانسته است (حر عاملی، وسایل الشیعه، ج 16، ص 130). در این حدیث آن حضرت با ذکر آیات قرآن در مذمت علمای یهود در ترک این فریضه، به این موضوع اشاره کرده تا علمای جامعه اسلامی عبرت گرفته و بیدار شده و از ادای وظیفه بازنایستند (خمینی، ولایت فقیه، ص 112).

آن حضرت در کلام دیگری امربه معروف را شعبه ای از جهاد در راه خدا (کلینی، الکافی، ج 2، ص 51)، و یا برتر از جهاد معرفی می فرماید آن جا که ایشان پس از اشاره به جهاد تصریح دارد «وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر» (صالح، نهج البلاغه، ص 542). امام حسین علیه السلام نیز در تعیین اهداف قیام خود، به امربه معروف و نهی از منکر اشاره می کند (مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 330) و خود قیام ایشان نیز از مصادیق بزرگ این فریضه الهی است. ایشان در کلامی نیز فرمودند: «... مَنْ نَهَی عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْفَاسِقِین (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 332)؛ ... و هر کس نهی از منکر نماید بینی منافق را به خاک مالیده».

ایشان با تأکید بر امر به معروف عملی فرمودند: «أَصْلِحِ الْمُسِی ءَ بِحُسْنِ فِعَالِکَ وَ دُلَّ عَلَی الْخَیرِ بِجَمِیلِ مَقَالِک (همان، ص 255)؛ آدم بدکار را به وسیله کار نیک خود اص-لاح کن و با سخن زیبایت دیگران را به کار خیر رهنمون باش». یا این که گاهی با علائم و نشانه های ظاهری این امرونهی صورت می گیرد؛ امام علی علیه السلام فرمودند: «أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ أَنْ نَلْقَی أَهْلَ الْمَعَاصِی بِوُجُوهٍ مُکْفَهِرَّة» (کلینی، الکافی، ج 5، ص 59).

تأکید بر اصل اختیار

ایشان اختیار را به عنوان یک اصل مهم تربیتی در عرصه حکومت مطرح می کردند: «وَ لَوْ کَانَتِ الْأَنْبِیاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْکٍ یمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ ...لآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ ... فَکَانَتِ النِّیاتُ مُشْتَرَکَةً...لَوْ کَانَ الاَساسُ المَحمُولُ علیها و الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَینَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ ... لَخَفَّفَ ذَلِکَ مُصَارَعَةَ الشَّکِّ فِی الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِیسَ عَنِ الْقُلُوبِ (سید رضی،

ص: 113

نهج البلاغه، خطبه192)؛ اگر پیامبران دارای چنان قدرتی بودند که کسی خیال مخالفت با آنان را نمی کرد، و عزتی داشتند که هرگز مغلوب نمی شدند، و سلطنت و شوکتی را دارا بودند که همه چشم ها به سوی آنان بود، مردم از روی ترس فراگیر یا گرایشات مادی به ایشان ایمان می آوردند، در این صورت در نیت ها خلوص یافت نمی شد...اگر پی و بنیان کعبه و سنگ هایی که در بنای آن به کاررفته از زمرد سبز و یاقوت سرخ و نور و روشنایی بود شک و تردید دیرتر در سینه های ظاهربینان رخنه می کرد و کوشش ابلیس کم تر بر قلب ها اثر می گذاشت...».

همه تلاش پیامبران علیه السلام این بود که مردم با اختیار خود راه حق را انتخاب کنند و هیچ انگیزه دیگری غیر از حق طلبی باعث و محرک آنان نشود. از این رو از هر چه ممکن بود چاشنی آگاهی مردم شده و آنان را به تسلیم وادارد، اجتناب می کردند.

استفاده از روش های تربیتی در مواجهه با دشمنان

ایشان در مواجهه با دشمنان ابتدا از روش های تربیتی استفاده می کردند سپس دست به شمشیر می شدند. لذا به معاویه می فرمایند: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْیَا لِمَا بَعْدَهَا وَابْتَلَی فِیهَا أَهْلَهَا لِیَعْلَمَ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَسْنَا لِلدُّنْیَا خُلِقْنَا وَلاَ بِالسَّعْیِ فِیهَا أُمِرْنَا وَإِنَّمَا وُضِعْنَا فِیها لِنُبْتَلَی بِهَا وَقَدِ ابْتَلاَنِی اللهُ بِکَ وَابْتَلاَکَ بِی فَجَعَلَ أَحَدَنَا حُجَّة عَلَی الآخَرِ (همان، نامه55)؛ امّا بعد، خداوند سبحان، دنیا را برای آخرت قرار داده و مردم دنیا را در آن به آزمایش نهاده تا معلوم دارد کدام یک نیکوکارتر است. ما را برای دنیا نیافریده اند و ما را به کوشش در آن امر نکرده اند. ما را به دنیا آوردند تا در آن آزموده شویم و همانا خدا مرا به تو آزمود: پس یکی از ما را بر دیگری حجّت قرار داد».

استفاده از عبرت ها و تأکید بر آن در عرصه حکومت داری

امام علی علیه السلام در خصوص عبرت گیری از امت ها می فرمایند: «اِعتَبِرُوا بِما اَصابَ الأمَمَ المُستَکبِرینَ مِن قَبلِکُم مِن بَأسِ اللهِ وَصلواتِهِ و وقائعِهِ وَ مَثُلاتِهِ (همان، خطبه193)؛ عبرت گیرید و

ص: 114

تجربه بیندوزید از آن چه پیش از شما متکبّران امّت ها را گرفتار ساخت، از غضب خداوندی و حملات و عذاب ها و کیفرهای سخت او».

لذا هنگامی که حضرت به خلافت رسید به امیران لشکر نوشت: «أمّا بَعدُ فِأنَّما أهلَکَ مَن کانَ قَبلَکُم أنَّهُم مَنعُوا النّاسَ الحَقَّ فَاشتَرُوهُ، وَ أخذَرهُم بِالباطِل فَاقتَدَوهُ (همان، نامه79)؛ اما بعد، آنان که پیش از شما بودند تباه گردیدند؛ چون حق مردم را ندادند تا آن را به رشوه خریدند و راه باطلشان بردند و آنان پیرو آن گردیدند».

هم چنین مردم را به این عبرت ها تذکر می دادند که: «أیُّهَا النّاسُ اِنَّمَا یَجمَعُ النّاسَ الرِّضاءُ وَ السُّخطُ، وَ إِنَّما عَقَرَ ناقَهَ ثَمُودَ رَجُلٌ واحدُ فَعمَّهُم الله بِالعَذابِ لَمّا عَمُّوهُ بِالرِّضا فَقال سُبحانَهُ: فَعَقَرُوها فَأصبَحُوا نادمین فما کانَ الّا ان خارت ارضهم بالخسفة خوار السکة المحماة فی الأرض الخوارة (همان، خطبه201)؛ مردم! خوشنودی و خشم از چیزی همگان را در پی آمد آن شریک سازد و کیفر یا پاداش آن چه را بدان راضی شده اند به آنان بپردازد. چنان که ماده شتر ثمود را یک تن پی نمود و خدا همه آنان را عذاب فرمود، چراکه گرد اعتراض نگردیدند و همگی آن کار را پسندیدند و خدای سبحان گفت؛ ماده شتر را پی کردند و سرانجام

پشیمان شدند؛ و پشیمانی آنان هنگامی بود که عذاب خدا را دیدند و دیری نپایید که زمینشان بانگی گرد و فرورفت چنان که در زمینِ سست، آهنِ تفت».

استفاده از روش الگویی در رفتار حکومتی در عرصه های اقتصادی، سیاسی و ...

حضرت علی علیه السلام هنگامی که پیرمرد فقیری را مشاهده کرد، از احوال وی جویا شد و پس از اطلاع از این که پیرمردی مسیحی و از کار افتاده است، ضمن انتقاد از بی توجّهی مردم نسبت به او، دستور داد که از بیت المال برای رفع حوائج او مستمری تعیین کنند (حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 11، ص 49)، چراکه در منطق اسلامی فقرا در اموال اغنیا صاحب حق هستند و سهمی از اموال آنان برای فقرا در نظر گرفته شده است: «وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم» (ذاریات/19). لذا به کارگزاران حکومتی خود می فرماید: «فَأَنْصِفُوا النَّاسَ

ص: 115

مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ اصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ فَإِنَّکُمْ خُزَّانُ الرَّعِیةِ وَ وُکَلَاءُ الْأُمَّةِ وَ سُفَرَاءُ الْأَئِمَّة» (سید رضی، نهج البلاغه، نامه51)؛ پس داد مردم را از خود بدهید و در برآوردن حاجت های آنان شکیبایی ورزید که شما خزانه داران مردم و وکیلان امت و سفیران پیشوایانید».

نتیجه

از مهم ترین شاخصه های حکومتی امام علی علیه السلام که جنبه تربیتی آن مورد بحث این مقاله است، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

قرآن، مبنای حکومت تربیتی علوی، تذکر و توجه همیشگی به قیامت، اهتمام به برطرف کردن شبهات و موانع تربیت، تربیت مستمر کارگزاران حکومت، تأکید مستمر بر روش های تربیتی در حکومت، تأکید بر اصل اختیار، استفاده از روش های تربیتی در مواجهه با دشمنان، استفاده از عبرت ها و تأکید بر آن در عرصه حکومت داری و استفاده از روش الگویی در رفتار حکومتی در عرصه های اقتصادی، سیاسی.

ص: 116

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388 ش.

نهج البلاغه، سید رضی، ترجمه: محمد دشتی، قم، نشر مشهور، 1379 ش.

1. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، قم، انتشارات دفتر تبلیغات، 1366 ش.

2. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، قم، دارالکتاب الاسلامی، 1410 ق.

3. حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشَّریعة، قم، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، چ دوم، 1414 ق.

4. خمینی، سید روح الله، ولایت فقیه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1390.

5. فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر صافی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1415.

6. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق.

7. مجلسی محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.

ص: 117

ص: 118

بازخوانی مفاهیم راهبردی عهدنامه مالک اشتر

اشاره

سید عوض مرتضوی(1)

ص: 119


1- . دانشجوی دکتری رشته علوم و قرآن جامعة المصطفی العالمیة؛rdwanymhmdjan@gmail.com

ص: 120

چکیده

دوران زمامداری پنج ساله امیرالمؤمنین علی علیه السلام یکی از مقاطع درخشان تاریخ اسلام است که در این دوره هرچند کوتاه، بهترین الگوی مدیریت به نمایش گذاشته شده است. بدون تردید شیوه مدیریتی امام علی علیه السلام که برگرفته از قرآن و سیره رسول گرامی اسلام| بود، برای همیشه تاریخ آموزنده و زندگی ساز است. یکی از یادگارهای ارزشمند آن حضرت که در قالب «عهدنامه مالک اشتر» بیان شده است، حاوی نکات راهبردی برای زمامداران و مدیران است که به طور گویا و دقیق اهداف، اصول، روش ها، تکالیف و وظائف گوناگون مدیریتی را بیان کرده است. این نوشتار با روش توصیفی - تحلیلی تلاش دارد این عهدنامه را با رویکرد مدیریتی، مورد بررسی قرار داده و نکات راهبردی آن را استخراج و بیان نماید.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، راهبرد، مفاهیم راهبردی، عهدنامه مالک اشتر.

مقدمه

یکی از منابع مهم مدیریت براساس آموزه های غنی اسلامی که در دسترس ما قرار دارد، نامه 53 نهج البلاغه معروف به عهدنامه مالک اشتر است که امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام هنگام زمامداری خودشان، وقتی مالک اشتر را به عنوان فرماندار مصر انتخاب نمودند، خطاب به ایشان فرمانی را صادر فرمودند که حاوی نکات ارزنده و مهمی در زمینه مدیریت جامعه است و می تواند به عنوان منشور مدیریت نصب العین مدیران، به خصوص در جامعه اسلامی قرار بگیرد.

هرچند در این فرمان مطالب ارزشمندی در موضوعات مختلف تاریخی، فلسفی،

ص: 121

اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، تربیتی، مدیریتی و ... بیان شده است که هرکدام در جای خود قابل استفاده است، اما در این پژوهش سعی می شود مهم ترین نکات مدیریتی این فرمان استخراج و مورد بررسی قرار گیرد.

پیشینه

در زمینه عهدنامه مالک اشتر و اصول زمامداری راهبردی امام علی علیه السلام به فرماندارش در مصر، مالک اشتر نخعی، کتاب ها و آثار زیر به چاپ رسیده است:

- آیین کشورداری از دیدگاه امام علی علیه السلام، فاضل لنکرانی، گردآوری حسین کریمی زنجانی، قم: مرکز فقهی ائمه اطهار علیه السلام، 1385ش.

- از فرمان امیرالمؤمنین علیه السلام به مالک اشتر، درباره وظایف متقابل دولت و مردم [پوستر]: یادبود هفته دولت و مردم / امیرالمؤمنین علیه السلام، [تهران]: وزارت ارشاد اسلامی، اداره کل انتشارات و تبلیغات، بی تا.

- اصول زمامداری از دیدگاه علی علیه السلام: فرمان مبارک امام علیه السلام به مالک اشتر، خط کیخسرو خروش، [تهران]: نشر شاهد، 1369ش.

- مدیریت اسلامی براساس اندیشه های امام علی علیه السلام استخراج الگوی مدیریتی براساس نامه 53 کتاب نهج البلاغه (معروف به عهدنامه مالک اشتر)، تهرانی، ایمان؛ قنبری نیا، علی یار؛ الوانی، سیدمهدی، مجله: مدیریت در اسلام، پاییز و زمستان 1397 - شماره 37 (30 صفحه، از ص 59 - 88).

- بررسی ویژگی های مدیران به عنوان تصمیم گیران از دیدگاه امام علی علیه السلام (عهدنامه مالک اشتر)، مدرس زاده کاشانی، مجدالدین، مجله: پژوهش های مدیریت راهبردی، بهار 1380، شماره 23 و 24 ISC (18 صفحه، از ص 191- 208).

- امنیت اقتصادی از دیدگاه امام علی علیه السلام با تأکید بر عهدنامه مالک اشتر، خسروی، رضا؛ لک زایی، نجف، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، پاییز 1395، شماره 50 علمی -

ص: 122

پژوهشی/ISC (27 صفحه، از ص 107-133).

1. کلیات و مفهوم شناسی

پیش از بیان بحث درباره نکات راهبردی این نامه، ضروری است که توضیحی در مورد کلمات کلیدی پژوهش داده شود.

الف) راهبرد

راهبرد یا استراتژی (strategy) شاخه ای از علم مدیریت است که در فنون نظامی، اقتصاد، تجارت و به ویژه عرصه سیاست کاربرد دارد (ر.ک: آر.دیوید، مدیریت استراتژیک). راهبرد در مدیریت عبارت است از هنر و علم تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمات وظیفه چندگانه ای که سازمان را قادر می سازد به هدف های بلندمدت خود دست یابد (ویکی پدیا). مینتزبرگ در کتاب جنگل استراتژی رایج ترین معنی راهبرد را «نوعی فعالیت آگاهانه که برای مقابله با وضعیت یا رخدادی خاص در آینده، پیش بینی می شود» می داند (هاشمیان، «تأملی درباره طرح راهبردی نظام اسلامی برای پیشرفت و عدالت»).

منظور از نکات راهبردی در این جا، برنامه ها، فعالیت ها، و روش هایی است که امیرمؤمنان علی علیه السلام در زمینه حکومت داری و مدیریت به کارگزار خود مالک اشتر توصیه فرموده و ایشان را به رعایت آن ها در جهت بهبود زمامداری و رسیدن به اهداف موردنظرشان فرامی خواند. این نکات ممکن است مربوط به مبانی اصول، روش های مدیریتی یا توصیه هایی در جهت بهبود مدیریت وی باشد.

ب) عهدنامه مالک اشتر

یکی از میراث های گران بها و ماندگار حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام نامه 53 نهج البلاغه است که در قالب «عهدنامه مالک اشتر» ارائه گردیده است. این نامه مجموعه ای از نکات و راهبردهای ارزشمندی است که موردنیاز یک حاکم و کارگزار بوده و در آن اصول، روش ها و اخلاق حکم رانی و مدیریت بیان شده است.

ص: 123

ابن حمدون، دانشمند، ادیب و شاعر بغدادی (م562ق) در کتابی که درباره سیاست و آداب حکومت داری نوشته، درباره عهدنامه مالک اشتر آورده است:

«علی علیه السلام عهدی را برای مالک اشتر نخعی نگاشت، هنگامی که وی را بر مصر سرپرست گماشت، که در آن پرواداری و سیاست ورزی را با این که این دو از یکدیگر به دورند، جمع کرد. من آن نامه را چنان یافتم که ما را از بسیاری از سخنان حکیمان و گذشتگان بی نیاز می سازد و آن نامه با این که طولانی است از ملالت به دور است، زیرا میان بلاغت ماهرانه و معناهای دلپسند و شگفت انگیز جمع کرده است و اگر نبود که مردمان به سخنان گوناگون رغبت دارند تا نفس ها در نقل الفاظ گوناگون یاری کند، تنها این عهدنامه را نقل می کردم و بدان بسنده می کردم که آن مشتمل بر آداب متعدد و امور سیاسی مختلف است و دربرگیرنده تمام مواردی است که زمامداران و کارگزاران را لازم می آید». (ابن حمدون، التذکرة الحمدونیة فی السیاسة و الآداب الملکیة، ج1، ص309).

ج) مالک اشتر

مالک بن حارث بن عبد یغوث... بن یعرب بن قحطان (م 39ق)، از قبیله نخع؛ معروف به مالک اشتر، یکی از یاران ویژه و از فرماندهان لشکر امام علی علیه السلام در عراق بود.( امین، أعیان الشیعة،ج9، ص38) مالک در سرزمین «یمن» در روستای «بیشه» چشم به دنیا گشود. وی پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در جنگ با رومیان شرکت کرد، و از شام به کمک سعدبن وقّاص آمده، در فتح ایران رفت. در حکومت عثمان با فرماندار فاسد او در کوفه درگیر شد، و اوّل کسی بود که با امام علی علیه السلام بیعت کرد. مالک نه تنها در شجاعت، بلکه در عبادت و ایمان و تقوا نیز مشهور بود. این صحابی باوفای امیرمؤمنان علی علیه السلام در سال 38ق در روستای «قُلزم» بین راه مصر، توسّط جاسوسان معاویه با زهر مسموم و به شهادت رسید (شریف رضی، نهج البلاغه، ص565).

امام علی علیه السلام هنگام فرستادن مالک اشتر به مصر، در نامه ای خطاب به مصریان، مالک

ص: 124

را برای آن ها چنین توصیف می کند:

«... من بنده ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستاده ام که در ایام ترس، چشم بر هم نمی نهد و از بیم مصائب، از دشمن نمی هراسد و بر تبهکاران از آتش سخت تر است. او مالک بن حارث از تبار مذحج است، به او گوش فرادهید و از فرمانش اطاعت کنید، چه او شمشیری از شمشیرهای خداوند است. قوی ضربت و تیز دم است. اگر گسیلتان دارد بکوچید و اگر فرمان به ماندن دهد بمانید، چراکه اگر اقدام کند یا از اقدام دست بدارد به امر من است. من شما را بداشتن او بر خود مقدم داشته ام. چه، از خلوص او به شما و سرسختی او در برابر دشمن شما آگاهم ...»( شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 38).

چون خبر مرگ اشتر به امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، فرمود:

« ...مالک! مالک چه بود! به خدا اگر کوه بود کوهی بود جدا از دیگر کوه ها و اگر سنگ بود سنگی بود خارا که سُمّ هیچ ستور به تیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد ...» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 435).

و باز گفته اند که امام، بعد از مرگ مالک، چنین گفت:

« ... خدا رحمت کند مالک را، او برایم چنان بود که من برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) بودم» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج15، ص98).

2. نکات راهبردی عهدنامه مالک اشتر

عهدنامه مالک اشتر شامل موضوعات بسیاری در حوزه مباحث مدیریتی است که در این پژوهش به صورت کلی به چهار دسته تقسیم شده است:

1. مبانی زمامداری و مدیریت: که شامل مباحث و نکاتی است که به عنوان مبنا در زمامداری شناخته شده و هرنوع تغییر در آن موجب تغییر در شیوه حکومت داری می شود. مثل مباحث خداشناسی، انسان شناسی و نوع نگاه به افراد جامعه و ...

2. اصول زمامداری و مدیریت: نکاتی که شامل قواعد کلی در زمینه تصمیم گیری و

ص: 125

مدیریت جامعه است. مانند اصل رفق و مدارا، اصل اعتدال، و اصل خردورزی و...

3. روش های زمامداری و مدیریت: مجموعه راه حل هایی که متناسب با شرائط و اوضاع افراد و جامعه در جهت دسترسی به اهداف اتخاذ می گردد. مانند روش تشویق و تنبیه در سازمان.

4. توصیه های اخلاقی برای زمامداران: مجموعه ای از بینش ها، ارزش ها، گرایش ها، روش ها، کنش ها و گویش ها که سلوک حکومتی و مدیریتی برخاسته از آن است، مانند ادبیات زمامداران و مدیران، و رفتارها و روابط و مناسبات ایشان(دلشاد تهرانی، دلالت دولت؛ آیین نامه حکومت و مدیریت در عهدنامه مالک اشتر، ص60).

الف) مبانی زمامداری و مدیریت

یک. مدیریت از پایگاه بندگی خدا (خداشناسی)

بدون شک شخصیت، روحیه، اخلاق و رفتارهای بشری تحت تأثیر نگاه او به خالق هستی و خداشناسی اوست. ازهمین رو امام علی علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر در موارد متعددی خدا را به وی معرفی نموده و از قدرت، فضل و عظمت او سخن می گوید. نخستین فراز این نامه از پایگاه بندگی خدا شروع می کند.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُاللَّهِ عَلِی أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِی عَهْدِهِ إِلَیه...؛ به نام خداوند بخشنده و مهربان، این فرمان بنده خدا علی امیرمؤمنان، به مالک اشتر پسر حارث است، در عهدی که با او دارد ... او را به ترس از خدا فرمان می دهد، و این که اطاعت خدا را بر دیگر کارها مقدّم دارد...»( شریف رضی، نهج البلاغه، ص 427).

امیرمؤمنان علیه السلام در آغاز این عهدنامه ورود به عرصه مدیریت و زمامداری را از جایگاه بندگی خدا می داند و در این صورت است که روابط و مناسبات حکومتی و مدیریت انسان و به دور از قدرت مداری و در عین ظهور و توانایی لازم برای اداره امور از سلطه گری و خودکامگی پرهیز می شود. عبارت فوق بیانگر این حقیقت است که امیرالمؤمنین خود را

ص: 126

بنده خدا معرفی می کند و از این جایگاه به اداره امور فرامی خواند(دلشاد تهرانی، دلالت دولت، ص71).

دو. کرامت ذاتی انسان و نفی تبعیض و نابرابری (انسان شناسی)

اثرگذاری انسان شناسی بر علوم اجتماعی و بخصوص سازمان و مدیریت امری انکارناپذیر است. نوع نگاه به انسان مشخص می کند که مدیر سازمان چگونه با زیردستان خود رفتار نماید. انسان در آموزه های اسلامی از کرامت ذاتی برخوردار بوده و خداوند به او مقام خلیفةاللهی را بخشیده و در پرتو عقل و خرد از ناحیه آفریدگار هستی به آدمی ارزانی شده است، بر دیگر موجودات زمینی برتری داده شده است. این نوع نگاه به انسان مسلماً تفاوت دارد، با نگاهی که انسان را ابزاری مانند ابزارهای دیگر در سازمان می بیند و هیچ گونه تفاوتی بین آن ها در رسیدن به اهداف سازمان قائل نیست.

در نگاه مدیریت علوی کرامت ذاتی انسان و توجه و احترام یکسان به همگان وظیفه مدیران و زمامداران دانسته شده و درآن هرگونه تبعیض مادی و معنوی نفی شده است. امام علی علیه السلام خطاب به مالک اشتر می فرماید:

«وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ...؛ مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی، زیرا مردم دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می باشند»( شریف رضی، نهج البلاغه، ص427).

دین مبین اسلام کاستن حق هیچ انسانی را روانمی دارد، و تحقیر شخص یا طایفه ای را جایز نمی شمارد. مردمان در نظر اسلام یا برادران دینی اند یا برابران نوعی؛ ازاین رو اسلام برای زندگی با مردم و رفتار با آنان و دفاع از مردم و حقوق مردم دو ملاک در اختیار ما قرار می دهد، که یکی ملاک مسلمان بودن است و دیگری ملاک انسانیت عمومی، و امتیازهای

ص: 127

معنوی اشخاص را - تا چه رسد به امتیازهای موهومی که اسلام آن ها را پایمال کرده است - برای جهان دیگر باقی می گذارد، و برای آن ها تأثیری در بهره مندشدن از مواهب این زندگی قائل نمی شود (حکیمی، الحیاة، ص129).

سه. نگاه همه جانبه به همه اقشار اجتماعی (جامعه شناسی)

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مالک اشتر را به نگاه همه جانبه به همه اقشار جامعه فرامی خواند؛

«وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیةَ طَبَقَاتٌ لَا یصْلُحُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ وَ لَا غِنَی بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْض ... وَ کُلٌّ قَدْ سَمَّی اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ؛ بدان، مردم صنف های متعدد و طبقاتی مختلف دارند که اصلاح هر قشر و صنفی، بدون در نظرگرفتن دیگر اقشار ممکن نیست و هیچ گاه رسیدگی به یک گروه، تو را از رسیدگی به گروه های دیگر بی نیاز نمی کند ... و خداوند برای هرگروه سهمی قرار داده است» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص 431).

نگاه همه جانبه به همه اقشار جامعه، مدیریت اسلامی را از مدیران سودمحور که کانون توجه آنان به سرمایه و صاحبان آن است، جدا می کند. زمامدار جامعه، از آن جهت که سرپرست امور همه مردم است، نباید توجه خود را تنها به عده ای خاص معطوف کند و دیگران را از بذل توجه و عنایت خود محروم کند. لذا، محرومان و مستمندان جامعه، همانند دیگران در سازمان و جامعه اسلامی در همه عرصه های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و... از موقعیتی یکسان برخوردارند و تبعیض های مختلف در هر زمینه ای، به ویژه در امور اقتصادی، زمینه ساز تفاوت ها و انباشت ثروت می شود که متولیان امر در جامعه اسلامی باید از آن اجتناب ورزند (جوادی آملی، نسبت دین و دنیا، ص255). ازاین جهت آن حضرت تأکید می کند که مسئولان امر از مستضعفین و محرومین جامعه غلفت نورزند و آنان را نه تنها در ردیف اقشار دیگر جامعه، موردتوجه قرار دهند، بلکه لازم است دولت مردان، کمک و استعانت به محرومان را برای همسانی حقیقی در بهره وری از استعداد

ص: 128

و جبران نقص ها، سیاست و مشی دایمی حکومت قرار دهند و بدان پایبند باشند. چنان که می فرماید:

«ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَی مِنَ الَّذِینَ لَا حِیلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاکِینِ وَ الْمُحْتَاجِینَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَی وَ الزَّمْنَی فَإِنَّ فِی هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً وَ احْفَظِ [اللَّهَ] لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَکَ مِنْ حَقِّهِ فِیهِمْ وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیت؛ خدا را خدا را در اهتمام به طبقه و قشر ضعیف جامعه در نظر بگیر، و حفظ کن برای خداوند، آن چه را او در حق آنان به تو سفارش کرده است» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ؟؟؟، ص؟؟؟).

چهار. معادشناسی

یادآوری قیامت یکی از عوامل مؤثر در وارستگی انسان است؛ کسی که معاد را فراموش نکند، پارسا خواهد بود؛ زیرا همه اعمال و رفتارش را تحت مراقبت ویژه قرار می دهد و سعی و تلاش همه جانبه دارد تا آن ها را بر خشنودی خداوند استوار ساخته، در مدار شهوات، آرزوهای باطل و هوس های شیطانی نگردد (جوادی آملی، معاد در قرآن، ج4، ص22). مهم ترین اثر یاد معاد، اجرای عدل و برپاداری قسط فردی و اجتماعی است و مهم ترین اثر فراموشی معاد نیز تبه کاری و ستمگری فردی و اجتماعی است. ازاین رو امیرمؤمنان علیه السلام برای اصلاح جامعه اسلامی به مالک اشتر فرمود:

«وَ لَن تَحکُم ذَلکَ مِن نَفسِکَ حَتّی تُکثر هُمُومَک بِذِکرِ المَعَادِ إِلَی رَبِّک؛ هرگز بر خویشتن تسلّط نمی یابی و از خشم نمی رهی تا اندیشه هایت را بسیار به یاد بازگشت به سوی پروردگارت نگردانی» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53).

پنج. امانت بودن مسئولیت سازمانی

از دیدگاه اسلامی مناصب و مسئولیت ها امانتی است که مانند سائر امانت ها باید به اهلش سپرده شود، چنان که در آموزه های اسلامی این چنین بیان شده:

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم): «مَنِ استَعمَلَ عامِلاً مِنَ المُسلِمینَ وَ هُوَ یعلَمُ اَنَّ فیهِم اَولَی بِذلِکَ

ص: 129

مِنهُ وَ اَعلَمُ بِکِتابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِیهِ فَقَد خانَ اللهَ وَ رَسولَه وَ جَمیعَ المُسلِمینَ؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: هرکه در میان چند مسلمان یک نفرشان را رئیس قرار دهد و بداند در میان آن چند نفر کسی بهتر و لایق تر و عالم تر به کتاب خدا و سنت نبیش است، به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت کرده است» (متقی هندی، کنزالعمال؛ ج6، ص79).

ب) اصول زمامداری و مدیریت

اشاره

نکاتی که شامل قواعد کلی در زمینه تصمیم گیری و مدیریت جامعه است. مانند اصل رفق و مدارا، اصل اعتدال و اصل خردورزی و...

برخی از مهم ترین اصولی که از عهدنامه مالک اشتر قابل تبیین است، عبارتند از:

یک. اصل شایسته سالاری و دقت در گزینش افراد

موفقیت مدیریت به میزان زیادی بستگی به افرادی دارد که با او کار می کنند، همان طور که خود مدیر باید توانایی اداره سازمان را داشته باشد، افراد و کارکنان نیز باید شایستگی و توان انجام کارها و تحقیق بخشیدن اهداف سازمانی را دارا باشند (عباس نژاد، سیره مدیریتی امام علی علیه السلام، ص131). براین اساس واگذاری کارها و مسئولیت ها در سازمان، باید براساس لیاقت و توان اجرایی افراد باشد و نباید هیچ کس را خارج از وسعش به مسئولیت گمارد. در این زمینه امام علی علیه السلام تأکید داشته و عزل محمدبن ابی بکر و انتصاب مالک اشتر به جای وی برای زمامداری در مصر که از لحاظ فرهنگی و اجتماعی در وضعیت خاص قرار داشت، بیانگر همین نکته است.

آن حضرت به مالک اشتر چنین سفارش می کند:

«آن گاه در امور کارگزاران خود بنگر، آنان را با آزمایش (و به تحقیق در صلاحیت) به کار گمار، نه از روی میل خود و بی مشورت با دیگران، زیرا پیروی از هوا و خود رأیی مجموعه ای از شاخه های ستم و خیانت هستند. کارگزارانت را از میان گروهی برگزین که اهل تجربه اند، و حیا دارند، از خاندان های صالح، و آنان که در اسلام پیش قدم ترند، زیرا

ص: 130

اخلاق اینان بزرگوارانه تر، و آبرویشان محفوظ تر و طمعشان کمتر و در ارزیابی سرانجام کارها ژرف اندیش ترند. سپس ارزاق آنان را بیفزای، که این کار سبب نیرومندی می سازد و اگر از فرمانت سرپیچیده و یا در امانت خیانت ورزند، بر ایشان حجت است».

ازاین روست که حضرت یکی از آفات جدی جامعه و سازمان، بلکه از اسباب سرنگونی آن را برکناری و واپس نهادن انسان های آگاه و بافضیلت می داند، چنان که در روایت دیگری این چنین بیان می دارد:

«یَستَدلُّ عَلی ادبار ِالدُّول بِأَربع: تَضییع الأُصول ِوَ التَمسُّک بِالفُروع وَ تَقدیم الأراذِل وَ تأخیر الاَفاضِل؛ چهار چیز باعث سرنگونی دولت هاست: نادیده گرفتن اصول، و توجه به جزئیات، پیش انداختن افراد ناشایست و منزوی کردن انسان های فاضل و کاردان» (تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ح10965).

این روایت به خوبی می رساند که ترجیح و تکیه بیش از اندازه به ظواهر، شعائر و مسائل غیربنیادی، فراموش کردن اصول و ارزش های بنیادین، میدان دادن به جاهلان و فرصت طلبان و خانه نشین کردن عالمان با فضیلت، نقش اساسی در انحطاط و سرنگونی جامعه و سازمان دارد.

دو. اصل توجه به عمران و آبادی

یکی از اصول مسلم اقتصادی از نظر امام علیه السلام، توجه به عمران و آبادانی کشور است. امام علیه السلام در ابتدای نامه به مالک اشتر، یکی از وظایف او را آبادانی و عمران می داند و در ادامه تأکید می کند:

« ... باید کوشش تو در آبادانی زمین بیش از کوشش در گردآوری خراج باشد، زیرا خراج و مالیات جز با آبادانی به دست نمی آید و آن کس که بخواهد مالیات را بدون عمران و آبادانی بطلبد، شهرها را خراب، مردم را نابود می کند و حکومتش بیش از مدت کمی دوام ندارد...»

ص: 131

سه. اصل عدالت و انصاف

امروزه یکی از مباحث مهم در رفتار سازمانی، موضوع عدالت سازمانی است. در عدالت سازمانی مطرح می شود که باید با چه شیوه هایی با کارکنان رفتار شود، تا احساس کنند به صورت عادلانه با آن ها رفتار شده است و شامل حیطه های عدالت توزیعی رویه ای و تعاملی است (مردانی، بررسی رابطه عدالت سازمانی با رفتار مدنی سازمانی در کارکنان بیمارستان، مجله اخلاق و تاریخ پزشک دوره 2، شماره 2).

در اندیشه و سیره امام علی علیه السلام عدالت دارای مفهومی محوری است و جایگاه محکم در تنظیم حیات اجتماعی دارد (رشاد، دانشنامه امام علی علیه السلام، ص 175). عدالت، مجموعه ای از رفتار، گفتار و کردار است که لازمه مدیریت کارآمد و پویا به شمار می رود. مدیری که در مؤلفه هایی چون گفتار، رفتار و پندار خویش، عدالت و انصاف را رعایت کند، در حقیقت، افزایش وفاداری به سازمان را به ارمغان آورده، و افراد با مشاهده این روحیات، به تحقق اهداف سازمان وفادارتر و پایبندتر می شوند.

امام علی علیه السلام به عنوان الگوی عدالت در جامعه بشریت، در زمینه عدالت ورزی این گونه تأکید می کند:

«باید برای تو پسندیده ترین کارها میانه ترینشان در حق، شامل ترینشان در عدل و فراگیرترینشان در جلب خشنودی مردم باشد» (شریف رضی، نهج البلاغه؛ نامه 53).

تأکید امام علی علیه السلام در این جمله بر عدالت ورزی و گسترش دادگری در جامعه است. چرا که فلسفه وجودی یک حاکم و زمامدار، جلوگیری از ظلم، تأمین حقوق مردم و برقراری امنیت اجتماعی است. انسجام و حفظ وحدت اجتماعی و امنیت عمومی در گرو برخوردها و رفتارهای عادلانه می باشد و به عکس، تفرقه و جدایی، اختلاف گروهی و ملی و تشنجات اجتماعی، از ظلم و بی عدالتی برمی خیزد. عدل و دادگری نه تنها باعث قوام و استمرار اجتماع انسانی است و نوع آنها را گرد هم آورده و جامعه سالم و پیشرفته ای را

ص: 132

به وجود می آورد، بلکه برترین عامل نگهدارنده حکومت ها و دولت هاست (خلیلی، عدالت و حکومت از دیدگاه علی علیه السلام، مجله رواق اندیشه، شماره 44).

از دیدگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام زوال دولت ها به بی عدالتی است:

«مَنْ جارَتْ ولایتُهُ زالت دولَتُهُ؛ کسی که در دایره حکومتش ظلم و ستم کند، حکومتش از بین خواهد رفت.» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص187، ح715) و عمل به عدالت موجب حفظ و پایداری دولت ها می شود: «ثباتُ الدول بالعدل؛ ثبات و پایداری دولت ها، به برپایی قسط و عدل است» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص329، ح30).

چهار. اصل همدلی و مهربانی

کارشناسان رفتار سازمانی معتقدند که هرچه با کارمندی که مرتکب اشتباهی شده است، بیشتر احساس همدردی کنید، به نتایج بهتری دست خواهید یافت. همدلی یک مهارت است. تحقیقات نشان می دهد که وقتی صحبت از وفاداری کارکنان در میان باشد، محیط دوستانه و همدلی، عامل موثرتری است تا میزان درآمد. این به آن معناست که برای جلب وفاداری و اعتماد کارکنان، اگر آنها را درک کنید، به نتایج بهتری خواهید رسید. مطالعات «جاناتان هایت» از دانشگاه نیویورک نشان داده است که هرچه رهبران یک سازمان نسبت به کارکنان خود دلسوزتر و مهربان تر باشند، میزان وفاداری کارکنان نسبت به آنها بیشتر است (مرادخانی، چرا همدلی تاکتیک مدیریتی مهمی است؟، روزنامه دنیای اقتصاد).

در اندیشه امام علی علیه السلام رابطه زمامداران با مردم آمیخته با محبت و مهربانی است. مدیران در نظام مدیریتی علوی خادمان امت اند و وظیفه خادمی اقتضاء می کند با رحمت و رأفت با آنان رفتار کنند. امام علیه السلام به مالک می فرماید:

«وَأَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَلَا تَکُونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً

ص: 133

تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْق؛ مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی، زیرا مردم دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می باشند» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص567).

نکته ظریف نهفته در تعبیر «وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ» این است که مدیران می بایستی رفتار محبت آمیز با مردم را به عنوان یک باور فرهنگی و قلبی در افکار خود جای دهند.

قلب زمامدار بایستی کانون مهر و محبت باشد نسبت به ملت. قدرت و زور کافی نیست. با قدرت و زور می توان مردم را گوسفندوار راند، ولی نمی توان نیروهای نهفته آن ها را بیدار کرد و به کار انداخت. نه تنها قدرت و زور کافی نیست، عدالت هم اگر خشک اجرا شود کافی نیست، بلکه زمامدار هم چون پدری مهربان باید قلباً مردم را دوست بدارد و نسبت به آنان مهر بورزد و هم باید دارای شخصیتی جاذبه دار و ارادت آفرین باشد، تا بتواند اراده آنان و همت آنان و نیروهای عظیم انسانی آنان را در پیشبرد هدف مقدس خود به خدمت بگیرد (مطهری، مجموعه آثار، ج 16، ص262).

یکی از سیاست های بسیار چشم گیر و جالب اسلام مسئله جذب و کیفیت برخورد با ملت و کارگزاران است. امام علی علیه السلام در این فراز از پیام خود تاکید شدید بر اتخاذ روش محبت و مهربانی و برخوردهای صمیمانه می نماید و ملاطفت با مردم را از روش های مهم زمامداری و مسئولیت پذیری می شمارد و بالعکس مسئولین را هشدار و مدیران را از روش های تند و بدخوئی و حالت های درندگی و سبعیت برحذر می دارد.

پنج. اصل صداقت

صداقت به عنوان عامل اصلی جلب اعتماد دیگران و ایجاد صمیمیت بین مدیر و زیردستان وی به شمار می رود. بیشتر مدیران موفق، افزون بر کیاست و زیرکی و تدبیر، از ویژگی راستی و راست گفتاری نیز برخوردار هستند.

ص: 134

امام علی علیه السلام نیز صداقت و راستی در گفتار و کردار را از عوامل موفقیت زمامدار دانسته و نسبت به آن تأکید نموده و آن را از عوامل نجات انسان ها و موجب کرامت و بزرگ منشی ایشان معرفی می کند:

«به پارسایان و راستگویان بپیوند، و آنان را چنان بپروران که تو را فراوان نستایند، و به کاری که نکرده ای بیهوده شادمانت نسازند، زیرا ستایش فراوان کبر و نخوت پدید آورد، و آدمی را به سرکشی کشاند».

شش. اصل مشورت

بنای تصمیم گیری در زمامداری و مدیریتی خردمندانه بر پرهیز از خودرأیی و استبداد، و پایبندی به مشورت و رایزنی است (دلشاد، رایت درایت: اخلاق مدیریتی در عهدنامه مالک اشتر). این موضوع در آموزه های اسلامی چنان اهمیت دارد که خداوند پیامبر گرامی اش را با آن که معصوم بود و با منبع وحی ارتباط داشت و حتّی گذشته از آن دارای چنان اندیشه کامل و نیرومندی بود که نیازی به مشورت نداشت، به مشورت با اصحاب و نظرخواهی از آنان مأمور کرد (آل عمران/159).

مشورت در اداره امور و پرهیز از خودرأیی از مؤکدترین کارها در راه و رسم مدیریتی امیرمؤمنان است. آن حضرت هم چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم)با وجود برخورداری از مقام عصمت و طهارت و با آن که از نظر علم و دانش، عقل و خردمندی و تدبیر و سیاست مداری در مرتبه ای قرار داشت که او را از آراء و نظرات دیگران بی نیاز می ساخت، اما پیوسته مشورت می کرد و به کارگزاران خود می آموخت که چنین کنند.

امام علی علیه السلام می فرماید: «هیچ پشتیبان استوارتر از مشورت کردن نیست» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53).

در فراز دیگر می فرماید: «هیچ خردمندی از مشورت بی نیاز نمی شود» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53).

ص: 135

هم چنین آن حضرت مالک اشتر را به هم نشینی، مراوده و مشورت با نخبگان و دانشمندان توصیه نموده و می فرماید:

«وَ أکثِر مُدَارَسَةَ العُلَمَاءِ، وَ مُثَافَنَةَ الحُکَمَاءِ، فِی تَثبِیتِ مَا صَلَحَ عَلَیهِ أمرُ بِلَادِکَ، وَ إِقَامَةَ مَا استَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبلَکَ؛ در جهت پابرجاکردن چیزهایی که کشورت را به سامان می آورد، و زمینه هایی که با آن ها مردمان پیش از تو به پایداری و استواری درآمده اند، با دانشمندان بسیار به بررسی بپرداز، و با فرزانگان به گفت وگوی علمی بنشین».

تعبیر «أکثِر» بیانگر آن است که مشورت و بررسی کردن امور با دانشمندان و گفت وگوی علمی با فرزانگان، نباید مقطعی و موسمی باشد، بلکه کاری پیوسته و رویه ای حاکم در اداره امور باشد (دلشاد تهرانی، مصطفی، همان).

حضرت در این سخنان، بحث مشورت با نخبگان و اهمیت دادن به آن ها را پیش می کشد، نکته ای که می تواند در اصلاح امور تأثیر داشته و سازمان را به سمت پیشرفت و بالندگی سوق دهد.

نبایدهای مشورت

از طرفی نیز دقّت در گزینش رایزن شایسته، نشانه خردمندی و توانایی در اداره امور است؛ و بدین منظور از مشورت با کسانی که شایستگی های لازم را ندارند باید به جدّ پرهیز شود؛ و ازاین روست که امام علی علیه السلام با بیانی تأکیدی از مشورت با چنین کسان نهی کرده. امام سه کس را نام برده و از مشورت با آنان پرهیز داده و دلیل آن را نیز بیان کرده است:

«وَ لَا تُدخِلّنَّ فِی مَشُوَرَتِکَ بَخیلًا یعدِلُ بِکَ عَنِ الفَضلِ، وَ یعِدُکَ الفَقرَ وَ لَا جَبَانًا یضَعِّفُّکَ عَنِ الأمُورِ وَ لَا حَرِیصًا یزَینُ لَکَ الشَّرَهَ بِالجَورِ...؛ هرگز در [گروه] رایزنی خود [چنین کسان را] در میاور: 1. بخیل که تو را از فزون بخشی بازمی گرداند، و از نیازمندی می ترساند؛ 2. و نه ترسو را که تو را از انجام دادن کارها سست می گرداند؛ 3. و نه آزمند را که حرص ستمگری را برایت می آراید» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53).

لازمه مدیریت انسانی پرهیز از هرگونه تنگ نظری و بخشش گریزی است، و آنان که حکومت و مدیریت را [بدون تدبیرورزی] با توجیهاتی چون نیازمندشدن از فزون بخشی و رسیدگی به مردمان و اداره شوندگان بیم می دهند، حکومت و مدیریت را از مهم ترین پشتوانه اش، یعنی مردم و اداره شوندگان دور می سازند. مشاوران ترسو، زمامداران و مدیران را از تصمیم ها و اقدام هایی که لازمه آن شجاعت است، بازمی دارند و مانعی جدّی در پیشبرد حکومت و مدیریت می گردند. و هم چنین آنان که گرفتار آزمندی اند، زمامداران و مدیران را به بیماری خود مبتلا می سازند و آنان را در دام حرص شدید فرومی برند و به خودخواهی، امتیازجویی، چپاولگری و زراندوزی می کشانند (دلشاد تهرانی، مصطفی، همان).

هفت. اصل قانون مداری

از جمله راهبردهای مدیریتی امام علیه السلام، اجرای عادلانه قانون در هر زمان و هر شرائط و برای همه افراد است. امام علی علیه السلام می فرماید:

«... وَ أَلْزِمِ الْحَقَ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِیبِ وَ الْبَعِیدِ وَ کُنْ فِی ذَلِکَ صَابِراً مُحْتَسِباً وَاقِعا؛ و حق را برای آنان که شایسته است از نزدیک و دور (خویشتن یا بیگانه) اجرا کن و در آن شکیبا و حسابگر دقیق باش!»( شریف رضی، نهج البلاغه، ص442).

امام علی علیه السلام نیک می داند که پویایی و بالندگی و بالابردن کیفیت سازمان، نیازمند اجرای بدون تبعیض و همه جانبه قانون در هر شرائط است. ازهمین رو می فرماید:

«ثُمَ إِنَ لِلْوَالِی خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِیهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِی مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِکَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْکَ الْأَحْوَال؛ حکمرانان را نزدیکان و خویشاوندانی است که به خودسری و گردنکشی و درازدستی به مال مردم و کمی انصاف خو گرفته اند. ریشه و اساس ایشان (شر و آسیب های ایشان) را با جداکردن و دورساختن موجبات آن صفات از بین ببر!» (شریف رضی، نهج البلاغه).

این راهبرد درواقع از اساسی ترین اصول مدیریتی امام علیه السلام در برابر زیاده خواهی و

ص: 137

سوء استفاده های احتمالی نزدیکان مدیران و حاکمان است که به دلیل نزدیکی موقعیت خاصی، موجب تضعیف جایگاه مدیر و در نهایت سلب اعتماد عمومی و تنزل موقعیت سازمان می شود. در واقعیت های میدانی نیز این رویه مشهود است که بخشی از سوء مدیریت ها در توزیع منابع، گارگزینی عدم لحاظ معیارهای تخصصی، محصول حلقه فامیلی و استیلای فکری آنان بر مدیران سازمان ها است.

هشت. اصل کنترل و نظارت

از عناصر حیاتی مدیریت در همه سیستم ها، اصل «نظارت و کنترل» است. اهمیت و ضرورت این اصل مهم در سازمان های مختلف غیرقابل انکار است. نظارت و کنترل ضامن حرکت سازمان در مسیر اهداف

تعیین شده و در نتیجه تضمین کننده بقا و تکامل آن می باشد؛ و اصولاً هیچ سازمانی بدون داشتن نظامی مناسب و قدرتمند در بعد نظارت و کنترل، نمی تواند بقا، دوام و پیشرفت خود را تضمین نمایند (خدمتی، مدیریت علوی، ص16).

امام علی علیه السلام در زمینه نظارت و مراقبت بر اعمال و رفتار گارگزاران و کارکنان تحت مدیریت خود بسیار دقیق و هوشیارانه عمل می کرد و به این امر اهتمام داشت و هم چنین به کارگزاران ارشد و عالی رتبه خود دستور اکید می داد که افراد تحت سرپرستی خود را به دقت زیرنظر داشته و مراقب اعمال و رفتار آنان باشد (خدمتی، مدیریت علوی، ص17). چنان که در عهدنامه مالک اشتر در این مورد می فرماید:

«ثُم تَفقَد اعمالهُم، و ابَعثِ العُیونَ من اَهلِ الصدقِ و الوفاءِ علَیهِم، فإن تعَاهُدکَ فی السّرِ الاموُرهم حدوهُ لهُم علَی استعمالِ الامانهِ و الرفقِ بالرعیهِ؛ آن گاه کارهایشان را بررسی کن و جاسوسانی راست گو و وفادار بر آنان بگمار، زیرا مراقبت نهایی تو از کارهای آنان سبب امانتداری و مدارای ایشان با مردم است...».

آن حضرت امر نظارت، بازرسی و پیگیری را به عنوان امری لازم و ضروری در اداره

ص: 138

امور مطرح نموده و آن را ضامن امانت داری و خوش رفتاری و درست کرداری کارگزاران عنوان کرده است؛ و نیز نظارت بر خدمت گزاری و امانت داری آنان و این که خادمان و امانت داران بدانند که خدمات و زحمات ایشان شناخته می شود و مناسب با میزان زحمات و فداکاری هایشان با آنان رفتار می شود، بهترین پشتوانه برای کارگزاران و مایه دل گرمی ایشان در خدمت گزاری و امانت داری است (دلشاد تهرانی، دولت آفتاب: اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی علیه السلام).

خودکنترلی

از مهم ترین راهبردهای مدیریت در کلام امام علی علیه السلام توصیه آن حضرت به خودکنترلی و مدیریت خویشتن است. «خودکنترلی به معنای نظارت و مواظبت فرد بر اعمال و رفتار خویش، و در نتیجه انجام دادن وظایف به نحو مطلوب و پرهیز از انحراف و تخلف شغلی و اداری می باشد» (خدمتی، همان، ص18).

بدیهی است اگر مدیری که در نهادی گماشته می شود، به نوعی خودکنترلی دست یابد و خود را به لحاظ باورهای معنوی و عقیدتی در مرأی و مسمع یک مدیر مافوق مادی ببیند، روند امور در سازمان، طوری دیگر خواهد بود. ضمن بی نیازی از اهرم های رسمی فشار در سازمان، بازدهی کیفی محصول و رضایت مشتریان نیز بالا خواهد رفت. امام علی علیه السلام در فرازی از نامه خود به مالک اشتر می فرماید:

«فَامْلِکْ هَوَاکَ وَ شُحَ بِنَفْسِکَ عَمَّا لَا یحِلُّ لَکَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِیمَا أَحَبَّتْ أَوْ کَرِهَت؛ هوای نفس را در اختیار گیر، و از آن چه حلال نیست خویشتن داری کن، زیرا بخل ورزیدن به نفس خویش، آن است که در آن چه دوست دارد، یا برای او ناخوشایند است، راه انصاف پیمایی» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص567).

خودکنترلی به معنای نظارت و مواظبت فرد بر اعمال و رفتار خویش، و در نتیجه انجام دادن وظایف به نحو مطلوب و پرهیز از انحراف و تخلف شغلی و اداری می باشد.

ص: 139

خودکنترلی در مقایسه با نظارت بیرونی (نظارت سازمان بر عملکرد کارکنان) کم هزینه تر است، و کارکردی بهتر و کارآمدتر دارد. نظارت بیرونی در صورتی اثربخش خواهد بود که همراه با خودکنترلی کارکنان باشد؛ زیرا در نظارت بیرونی، چه بسا مواردی از عملکرد و رفتار فرد از دید ناظران مخفی بماند و هیچ گاه مورد ارزیابی قرار نگیرد؛ در نتیجه نظارت اعمال شده، ناقص خواهد بود.

ج) روش های زمامداری و مدیریت

اشاره

منظور از روش ها، مجموعه راه حل هایی است که متناسب با شرائط و اوضاع افراد و جامعه، در جهت دسترسی به اهداف اتخاذ می گردد.

یک. الگوگیری از پیامبر، امامان و فرمانروایان دادگر

از مؤثرترین نیروهای فطری آدمی که می تواند او را در صعود به کمال انسانی کمک کند، میل به «الگوپذیری» است. «الگوبرداری روشی سیستماتیک است که سازمان ها به وسیله آن می توانند فعالیت های خود را براساس بهترین صنعت یا سازمان اندازه گیری و اصلاح کنند. الگوبرداری به واقع ابزاری برای بهبود مستمر است و می تواند توسط انواع سازمان ه---ای تولیدی و خدماتی به کار گرفته شود. این روش را با نام های الگوگیری و الگوبرداری نیز می شناسند (اخوان، الگوبرداری، پایگاه مقالات علمی مدیریت).

در فرهنگ اسلامی شیوه رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) به عنوان الگو و اسوه معرفی شده و به مسلمانان توصیه شده است که الگوهای رفتاری و نوع اَعمال آن حضرت را درپیش بگیرند تا در مسیر کمال قرار گیرند. خداوند سبحان در سوره احزاب آیه 21 می فرماید:

(لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّه أُسوَةٌ حَسَنة)؛ شخص رسول الله برای شما مقتدای پسندیده ای است».

پیشوای مسلمانان حضرت امام علی علیه السلام روش فکری و عملی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و پیشوایان الهی علیه السلام را بهتر از دیگران شناخته و آن را مناسب ترین الگو برای زندگی فردی و اجتماعی

ص: 140

مسلمانان می داند. به همین سبب علاوه بر تأسی از آن در سیره مدیریتی خود، به مالک اشتر نیز توصیه می کند که از الگوی رفتاری آن حضرت(صلی الله علیه و آله وسلم) در زمامداری خودش پیروی نماید. آن حضرت در این زمینه این چنین به مالک توصیه می کند:

«و تورا باید از دادگری فرمانروایان و از سنت های نیکو که پیش از فرمانروایی تو روی داده است و یا خبری که از پیامبر ما(صلی الله علیه و آله وسلم) نقل کرده اند و یا فریضه ای از کتاب خدای را که برپا داشته اند، یاد کنی و آن چه از آن امور دانی که ما به کار بسته ایم از آن پیروی کن» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53).

دو. مدیریت زمان و انجام به موقع کارها

استفاده به موقع، حساب شده، متناسب و به دور از شتاب زدگی یا تأخیر، از شیوه های مدیریتی امام علی علیه السلام است. از دیدگاه آن حضرت مدیر باید هرکاری را در زمان خودش انجام بدهد. زیراکه تأخیر یا تعجیل در انجام و اقدامات مدیریتی، موجب اختلال در سیستم مدیریتی و هدر رفت منابع سازمانی می شود.

امیرمؤمنان در فرازی از نامه به مالک اشتر می فرماید:

«بپرهیز از کارهایی که وقت انجام دادنشان نرسیده است و از اهمال گری در کارهایی که وقت انجام دادنشان فرارسیده است ... پس هر امری را در جای خویش قرارده و هر کاری را به موقع خود به انجام رسان» (همان).

در روایت دیگری از امام علی علیه السلام چنین آمده است:

«هر روز کار آن روز را انجام بده، زیراکه برای هرروز کاری است که مخصوص همان روز می باشد» (بروجردی، جامع الاحادیث، ص؟؟؟).

در مدیریت نباید این نکته را از نظر دور داشت که همان طوری که تأخیر در انجام امور زیان بار است، شتاب زدگی و انجام عمل قبل از رسیدن زمان آن، نیز آسیب زا و زیان بار خواهد بود.

ص: 141

سه. مباشرت در انجام برخی کارهای مهم

امام علی علیه السلام می فرماید:

«ثمّ اُمورٌ مِن اُموُرِکَ لاَبُدَّ لَکَ مِن مُباشَرَتِهَا: مِنها إجَابَة عُمّالِک بِمَا یَعیَا عَنهُ کُتّابِک. وَ مِنهَا اِصدَار حَاجَاتِ النّاس یَومَ وُروُدِهَا عَلیکَ بِمَا تَحَرّجَ بِهِ صُدورُ اَعوَانِک؛ سپس برخی از کارهاست که لازم است خودت مستقیماً انجام دهی و از آن جمله است: 1. پاسخ به مسائل کارگزاران (نمایندگان تو در شهرستان ها) هنگامی که نویسندگان تو توانائی پاسخ آنان را نداشته باشند. 2. برآوردن نیازهای مردم که از تو خواسته شده است و دستیاران تو از انجام آن ها و برآوردن آن نیازها دلهره داشته باشند (سعه صدر لازم را نداشته باشند)».

نکته قابل توجه در این فراز از نامه این است که مقام مسئول هرچند بلندپایه باشد، از مباشرت در کار رهایی ندارد. با توجه به این که مالک اشتر مسئولیت زمامداری و حکمرانی کشور مصر را به عهده گرفته و از طرف مولای متقیان علیه السلام والی آن سرزمین گردیده و این سمت عالی ترین مسئولیت ها و پست های کشوری است، درعین حال حضرت وی را مکلف و موظف به مباشرت در کار نسبت به بعضی از مسائل و امور می فرماید، تا شخص خود مسئول پیگیر و اقدام گر آن باشد (قوچانی فرمان حکومتی: پیرامون مدیریت، ص122).

چهار. ارتباط مستقیم با زیردستان

همان گونه که ارتباط و پیوند مستقیم مدیر با کارکنان می تواند در حل مشکلات سازمان و کارکنان کارساز باشد و بر میزان موفقیت و پیشرفت سازمان بیفزاید، جدایی و عدم ارتباط مدیر و کارکنان نیز می تواند پیامدهای ناگواری به دنبال داشته باشد. فاصله گرفتن مدیران از کارکنان باعث می شود که آنان از وضع کارکنان و اوضاع سازمان بی اطلاع باشند؛ و در نتیجه، اظهارنظرها و تصمیم گیری های آنان از اعتبار و دقت لازم برخوردار نباشد؛ چراکه اصولاً تصمیم گیری هرگاه بدون اطلاع از واقعیت های آنان از اعتبار و دقت لازم برخوردار

ص: 142

نباشد؛ عقلایی و مقبول نخواهد بود، و راه را برای انحراف از اهداف و مأموریت ها همواره خواهد ساخت (خدمتی، مدیریت علوی، ص38).

امام علی علیه السلام به مالک اشتر دستور می دهد که با مردم ارتباط مستقیم داشته باشد، از نزدیک به حرف ها و نقطه نظرهای آن ها گوش سپارد و از فاصله گرفتن از آن ها بپرهیزد. آن حضرت می فرماید:

«فلا تطولن احتجابک عن رعیتک، فان احتجاب الولاه عن الرعیه شعبه من الضیق، و قله علم بالامور، و الاحتجاب منهم یقطع عنهم علم مااحتجبوا دونه فیصغر عندهم الکبیر، و یعظم الصغیر، و یقبح الحسن. و یحسن القبیح، و یشاب الحق بالباطل و انما الوالی بشر لا یعرف ما تواری عنه الناس به من الامور؛ مبادا خود را برای مدت طولانی از ملت و مردم بپوشانی، زیرا اختفای زمامداران و حکمرانان از رعیت و ملت، موجب نوعی فشار و کم اطلاعی از امور حیاتی و اجتماعی مردم می گردد، غیاب و دوری مسئولان از ملت و مردم، باعث جداشدن مسئولان است از مسائل جاری مملکتی در درون جامعه که از آنان پوشیده است و در نتیجه مسئله بزرگ نزد آنان کوچک، و کوچک بزرگ، و زیبا زشت و زشت زیبا جلوه می کند و حق با باطل آمیخته می گردد و زمامدار، حکمران، مسئول و مدیر هم بشری است، آن چه را که مردم از او بپوشانند نخواهد فهمید».

هرگاه مدیر بخشی از وقت خود را در هفته یا در روز به ملاقات و ارتباط مستقیم با زیردستان اختصاص دهد، متضمن دو فایده بزرگ است:

اول: مدیر از این طریق می تواند از نیازها، مشکلات و گرفتاری های زیردستان خود آگاه شود، و برای حل آن ها در حد توان اقدام کند؛ و بدین وسیله انگیزه و روحیه کارکنان را برای تلاش و کوشش بیش تر تقویت نماید.

دوم: علاوه بر آشنایی با مشکلات کارکنان، مدیر می تواند بدین وسیله از مشکلات سازمان نیز آگاهی یافته و با اقدام برای حل و فصل آن ها، موفقیت و پیشرفت سازمان را

ص: 143

تضمین نماید (خدمتی، همان).

پنج. توجه به کیفیت به جای کمیت

ارائه الگوها و نظریه های مربوط به بهبود کیفیت فرآورده ها و خدمات، شعار امروز سازمان ها شده است. پیروزی چشم گیر ژاپنی ها در چند دهه گذشته و ظرفیت های تحول اساسی تولیدی و اقتصادی آنان، همراه با ارائه کیفیت ممتاز فرآورده ها و خدمات، انگیزه اساسی حرکت در سمت تحول روندهای مدیریت برای دستیابی به کیفیت برتر و روش هایی بوده است که مسائل پیچیده سازمان های امروزی را پاسخ گوست (فرجی، مدیریت کیفیت، ماهنامه تدبیر، شماره 137).

شیوه مدیریتی امام علی علیه السلام به رغم عنایت و توجهی که به توسعه اقتصاد در عرصه های مختلف دارد، اما بر این نکته نیز تأکید می ورزد که نباید کیفیت را فدای کمیت کرد، رعایت استانداردهای لازم در تولیدات صنعتی از امور مورد توجه آن حضرت است. آن حضرت می فرماید:

«... به دنبال سرعت انجام کار مباش، بلکه کیفیت خوب را بجو، به درستی که مردم نمی پرسند کار در چند روز به انجام رسیده است، همانا مردم از خوبی و دقیق بودن کار می پرسند» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53).

شش. توجه به صنعت و تجارت

توجه به منابع اقتصادی جامعه و حمایت از آن ها، بخش مهمی از وظائف مدیریت است. امام علیه السلام در این زمینه به مالک اشتر چنین می فرماید:

«سفارش مرا در حق بازرگانان و صاحب صنعتان بپذیر و در باره آن ها به کارگزارانت نیکو سفارش کن ...، زیرا این گروه، خود، مایه های منافع اند و اسباب رفاه و آسودگی (مردم اجتماع اند)؛ زیرا آن را از راه های دور و دشوار، خشکی و دریا و دشت و کوه و جاهایی که مردم بدان ها نمی روند فراهم می آورند» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53).

ص: 144

امام علیه السلام در ادامه می فرماید:

«حرمت آنان را نگه دار، راه هایشان را امن ساز، حقوقشان ر ابستان ... دوست داشتنی ترین کار برای آنان، حفظ امنیت و اقتدارشان است، پس به کارهای آنان، رسیدگی کن ... .

البته امام علیه السلام علیرغم جایگاهی که برای صنعت و تجارت قائل است و عنایتی که به تاجران و صنعت کاران دارد، رعایت حق و حقوق مردم و لزوم نظارت بر کار آن ها را خصوصاً در مورد برخی که به دنبال منافع اقتصادی خود - هرچند به ضرر اجتماع باشد - هستند، به مالک اشتر توصیه می کند و می فرماید:

«با این همه بدان که بسیاری از ایشان را روشی ناشایسته است و حریصند و بخیل، احتکار می کنند و به میل خود برای کالای خود بها می گذارند. با این کار به مردم زیان می رسانند و برای والیان نیز مایه ننگ و عیب هستند» (همان).

لذا حضرت به مالک دستور می دهد که اولاً، از احتکار اجناس توسط آنان جلوگیری کند؛ ثانیاً، زمینه خرید و فروش عادلانه را برای خریدار و فروشنده آماده کند؛ ثالثاً، نرخ روز در خرید و فروش ها ملاک و معیار باشد که فروشنده و خریدار ضرر نکنند؛ و رابعاً، احتکارکننده را کیفر دهد تا مایه عبرت دیگران باشد.

هفت. تشویق و تنبیه

تشویق و تنبیه به عنوان دو ابزار تأثیرگزار در ایجاد انگیزه کارکنان و وادارکردن آنان به رفتار مطلوب و جلوگیری از رفتارهای ناپسند آنان در سازمان ها مطرح است. از آن جاکه استعدادھا و توانایی ھای افراد متفاوت است و در یک سازمان، کارایی همه افراد در یک سطح نیست، فلذا یک مدیر کارآمد باید سیستم تشویق و تنبیه را به درستی اجرا کند تا توازن و تعادل در سازمان پیاده شود و یک سیستم کنترلی بر عملکرد کارکنان بوجود بیاید. امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز به این مهم این چنین اشاره می کند:

ص: 145

«مبادا که نیکوکار و بدکار در نزد تو یکسان باشند، که آن رغبت نیکوکار را در نیکی کم کند و بدکردار را به بدی وادار نماید؛ و درباره هریک از آنان، آن را عهده دار باش که او بر عهده خود گرفت» (همان).

تنبیه خیانت کاران

«معاونان خویش را با دقت زیرنظر بگیر، اگر یکی از آنان دست به خیانت گشود و جاسوسان تو به اتفاق آن را گزارش کردند، برای اثبات آن جرم کافی است و نیازی به شاهد دیگر نیست، او را تنبیه بدنی کن، و آن چه را به دست آورده از او بگیر، و به ذلت و خواری درآور، و نشان خیانت بر او بگذار؛ و طوق ننگ برگردنش بیاویز».

د) توصیه های اخلاقی برای زمامداران

اشاره

مجموعه ای از بینش ها، ارزش ها، گرایش ها، روش ها، کنش ها و گویش ها که سلوک حکومتی و مدیریتی برخاسته از آن است، مانند ادبیات زمامداران و مدیران، و رفتارها و روابط و مناسبات ایشان.

یک. رسیدگی به محرومان و اقشار ضعیف جامعه

شایسته است مدیر نسبت به ضعیفان (چه از نظر مالی و یا امور اجتماعی و یا مسائل دیگر) مهربان و دلسوز بوده و بر آن باشد که گرفتاری هایشان را مرتفع سازد و با قدرتمندان (چه از نظر اعتبار و شخصیت و یا قدرت مالی یا قدرت سیاسی و یا مسائل دیگر» قاطعانه برخورد کند و با استقامت و بدون انعطاف و تحت ضابطه ای خواسته های آنان را در نظر بگیرد، زیرا که ضعیف همیشه محروم و دل شکسته است و نیاز دارد که دست عطوفت به کمکش برسد و ندای حق از او حمایت کند و قدرت انسان دوستی، وی را از مرگ تدریجی نجات دهد (قوچانی، فرمان حکومتی پیرامون مدیریت، ص138).

حضرت علی علیه السلام در نامه 53 به مالک اشتر فرموده اند:

«پس برای کارهای مهم و کلیدی از سپاهان و لشگریان خود کسی را انتخاب نما که

ص: 146

نسبت به ضعیفان مهربان و با محبت باشد و در مقابل زورمندان سخت گیری و استقامت داشته باشد» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53).

آن حضرت در کلامی دیگر از این نامه، جامعه را به هفت دسته تقسیم نموده و سفارش خاصی را نسبت به طبقه ضعیفان جامعه مبذول می دارد. چنان که می فرماید:

« ... دسته هفتم ضعفا و زمین گیرها و پیرها و از کارافتاده ها هستند، می فرماید: ای مالک باید به این ها رسیدگی کنی تا کمبود نداشته باشند، حکومت از مالیاتی که می گیرد این ها را هم باید اداره کند» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53).

دو. گذشت و پوزش پذیری

یکی از صفات پسندیده و مثبت مدیران شایسته، آن است که چنان چه فردی نزد او به عذرخواهی آمد، عذر او را بپذیرد و در مقام اصرار بر تخلفش برنیاید که این روش اثری نیکو در جذب نیروها و وفای بیشتر آنان نسبت به نظام و سازمان خواهد داشت. حضرت علی علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر به او توصیه نموده اند که افرادی را برای کارهای کلیدی و مهم انتخاب کن که هنگام معذرت خواهی از وی با سینه باز و بزرگواری عذر طرف را بپذیرد. هم چنین در جای دیگر از همین عهدنامه فرموده اند که با افراد باگذشت بپیوند و آن ها را به عنوان کارگزار انتخاب نما: «ثُمَّ إلصَق بِذَوِی… السَّماحَه»( قوچانی، فرمان حکومتی: پیرامون مدیریت، ص137).

سه. ضرورت رازداری و پرهیز از عیب جویی

امام علی علیه السلام در نامه به مالک اشتر می فرمایند:

«و باید که دورترین افراد رعیت از حریم تو، و مبغوض ترینشان در نزد تو کسی باشد که بیش از دیگران عیب جوبی مردم است، زیرا مردم را عیب هایی است که حاکم در پوشاندن آن ها از همه سزاوارتر است. پس آن چه را که بر تو پوشیده است آشکار مساز، زیرا وظیفه تو فقط پاک کردن عیوبی است که بر تو ظاهر گشته؛ و خداوند نسبت به آن چه از تو پنهان مانده

ص: 147

است داوری خواهد کرد، پس تا می توانی عیوب مردم را بپوشان، تا خداوند آن چه را تو دوست داری بر مردم پوشیده باشد، بپوشاند».

چهار. خیرخواهی

یکی از صفات ضروری برای مدیران، خیرخواهی می باشد، زیرا در جایگاه کلیدی، اگر فردی خیرخواه قرار نداشته باشد، به ضرر جامعه و سازمان عمل می شود. امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه به مالک اشتر در این مورد چنین فرموده است:

«برای فرماندهی سپاه، کسی را برگزین که خیرخواهی او برای خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و امام بیشتر باشد»( شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53).

نتیجه

در این مقاله مفاهیم راهبردی عهدنامه مالک اشتر، با رویکرد مدیریتی مورد بحث و بررسی قرار گرفت. این مفاهیم در چهار محور اصلی دسته بندی گردیده و نکات مرتبط با هر محور بیان گردید.

ص: 148

منابع

1. شریف رضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه، صبحی صالح، قم، چاپ اول، 1414ق.

2. شریف رضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، ایران، قم، چاپ اول، 1379ش.

3. ابن أبی الحدید، عبدالحمیدبن هبة الله، شرح نهج البلاغه، قم، چاپ اول، 1404ق.

4. ابن حمدون، بهاءالدین ابوالمعالی محمدبن حسن، التذکرةالحمدونیة فی السیاسة و الآداب الملکیة، تحقیق: احسان عباس، الطبعة الاولی، بیروت، 1984م.

5. الامین الحسینی العاملی، سیدمحسن، أعیان الشیعة، بیروت، مطبعة الاتقان، 1354ق.

6. بروجردی، سیدحسین، جامع الاحادیث، فرهنگ سبز، تهران 1386ش.

7. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، زیر نظر: رشاد، علی اکبر، دانشنامه امام علی علیه السلام، تهران، 1380ش.

8. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم.

9. جوادی آملی، عبدالله تفسیر موضوعی قرآن کریم (معاد در قرآن)، قم، اسراء، 1378ش.

10. جوادی آملی، عبدالله، نسبت دین و دنیا: بررسی و نقد نظریه سکولاریسم، قم، اسراء، 1381ش.

11. حکیمی، محمدرضا و حکیمی، محمد و حکیمی، علی، الحیاة، ترجمه: احمد آرام، تهران، چاپ اول، 1380ش.

12. خدمتی، ابوطالب و همکاران، مدیریت علوی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1381ش.

13. خلیلی، مصطفی، عدالت و حکومت از دیدگاه علی علیه السلام، مجله رواق اندیشه، شماره 44.

14. دلشاد تهرانی، مصطفی، دلالت دولت؛ آیین نامه حکومت و مدیریت در عهدنامه مالک اشتر، تهران، دریا، 1388ش.

15. دلشاد تهرانی، مصطفی، دولت آفتاب: اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی علیه السلام، چاپ چهارم، 1387ش.

16. دلشاد تهرانی، مصطفی، رایت درایت: اخلاق مدیریتی در عهدنامه مالک اشتر، تهران: انتشارات دریا، چاپ اول.

17. عباس نژاد، محسن، سیره مدیریتی امام علی علیه السلام، مشهد، بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، 1389ش.

ص: 149

18. فرجی، حمیدرضا، مدیریت کیفیت، ماهنامه تدبیر، سال چهاردهم، شماره 137.

19. فرد آر. دیوید، مدیریت استراتژیک، ترجمه: دکتر پارسائیان و دکتر اعرابی.

20. قوچانی، محمود، فرمان حکومتی پیرامون مدیریت، شرح عهدنامه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام به مالک اشتر، تهران: مرکز آموزش مدیریت دولتی، 1374ش.

21. قوچانی، محمود، فرمان حکومتی: پیرامون مدیریت: شرح عهدنامه امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام به مالک اشتر، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتی، 1374ش.

22. المتقی الهندی، علاء الدین علی بن حسام الدین، کنزالعمال فی سنن الاقول و الافعال، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ق.

23. مردانی، حموله، مرجان و حیدری، هایده، بررسی رابطه عدالت سازمانی با رفتار مدنی سازمانی در کارکنان بیمارستان، مجله ایرانی اخلاق و تاریخ پزشک، بهار 1388، دوره 2 شماره 2.

24. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار،انتشارات صدرا.

سایت ها

25. ویکی پدیا، https://fa.wikipedia.org/wiki

26. سایت راسخون: هاشمیان، محمدحسین، تأملی درباره طرح راهبردی نظام اسلامی برای پیشرفت و عدالت؛ http://rasekhoon.net/article/show/1261285/

27. پایگاه مقالات علمی مدیریت: اخوان، پیمان (مترجم)، الگوبرداری: http://system.ParsiBlog.com/

28. دنیای اقتصاد: مرادخانی، مریم (مترجم)، چرا همدلی تاکتیک مدیریتی مهمی است؟، روزنامه دنیای اقتصاد: http://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-981144

ص: 150

کرامت انسان از نگاه امام علی (علیه السلام)

اشاره

محمد سالم محسنی(1)

ص: 151


1- . دکتری فلسفه اسلامی جامعة المصطفی العالمیة، safidabb@gmail.com

ص: 152

چکیده

کرامت انسانی به دو مرتبه «کرامت اولیه» و «کرامت ثانویه» تقسیم می شود. قسم نخست، مبنای تکالیف الهی و حقوق انسانی است و امروزه در نظام حقوق بشر نیز جایگاه مهمی یافته است. هدف این تحقیق، مطالعه و بررسی کرامت انسان در نگاه امام علی علیه السلام است تا عوامل و آثار کرامت را از سخنان و سیره آن حضرت استنباط کرده و نقش آن را در حمایت از حقوق و تکالیف انسانی و تکامل نفس آدمی در مسیر کسب فضیلت های اخلاقی نشان دهد.

براساس یافته های پژوهش، کرامت در اندیشه حضرت علی علیه السلام به دو مرتبه اولیه و ثانویه قابل طبقه بندی است. عوامل کرامت اولیه، برخورداری از روح الهی، نیروی عقل، سجده فرشتگان و آزادگی انسان است و آثار این نوع کرامت، بهره مندی از هدایت تشریعی، ارزشمندی جان و آبروی آدمی و حمایت از حقوق بنیادین بشر است. اما عوامل کرامت ثانویه: اسلام، ایمان، عمل صالح، تقوا و توکل و آثار آن: تعالی روح آدمی، صدور افعال کریمانه و دوری از رذیلت های اخلاقی است. در تحقیق، از روش توصیفی - تحلیلی استفاده شده است.

کلید واژه ها: امام علی علیه السلام، کرامت اولیه، کرامت ثانویه، عوامل کرامت، آثار کرامت.

مقدمه

امروزه کرامت انسان، یکی از مباحث بنیادین در علم حقوق به شمار آمده و از دستاوردهای نظام حقوق بشر مدرن تلقی می شود؛ اما در اسلام این موضوع از چهارده قرن

ص: 153

پیش مورد توجه قرار گرفته و شریعت اسلامی بر اساس کرامت انسانی، به بیان حقوق و تکالیف آدمی پرداخته است. خداوند متعال بشر را نخست در مرحله خلقت، کرامت بخشیده است؛ چون با ظاهر زیبا و ساختمان وجودیِ جامعِ ماده و معنا آفریده و از نیروی عقل و اختیار بهره مند ساخته است؛ سپس زمینه ها و راه های رسیدن به کرامت اکتسابی را برای او فراهم آورده است تا با تلاش و کوشش خود، در پی رسیدن به کمال و سعادت برآمده و عزت، بزرگواری و ارجمندی را به دست آورد.

یکی از پیشوایان دینی که در دوره امامت و خلافت خود، به کرامت انسانی ارج نهاده و در جهت تبیین مقام کرامت آدمی و الگوسازی رفتار کریمانه در میان مردم تلاش کرده، امام علی علیه السلام است. کرامت انسانی در گفتار و سیره حضرت علی علیه السلام جایگاه ارزشمندی دارد. سخنان حضرت به ویژه در نهج البلاغه نشان می دهد که ایشان، هم به مباحث نظریِ کرامت توجه نموده و هم مردم را به حفظ کرامت انسانی توصیه کرده است. امام علی علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر که منشور حکومتی حضرت تلقی می شود، بر اساس کرامت انسانی، رابطه حکومت و مردم و حقوق و تکالیف آنان را به خوبی بیان کرده و بر تکریم انسان ها تصریح فرموده است.

این تحقیق به دنبال آن است که کرامت انسان را در نگاه امام علی علیه السلام مورد بحث قرار داده و عوامل و آثار کرامت را از سخنان آن حضرت استنباط نماید، تا از این طریق، جایگاه کرامت و نقش آن را در حفظ حقوق انسانی در جهان معاصر نشان دهد. بنابراین، پرسش تحقیق این است که کرامت انسان در اندیشه امام علی علیه السلام چه جایگاهی دارد؟ این پرسش را می توان در قالب سه پرسش فرعی تجزیه کرد:

- آیا در نگاه امام علی علیه السلام انسان تنها دارای کرامت اکتسابی و ثانویه است یا از کرامت ذاتی و اولیه نیز برخوردار است؟

- عوامل و اسباب کرامت انسانی چیست؟

ص: 154

- کرامت انسانی چه آثار و پیامدهایی دارد؟

در این جا نخست بحث مفهوم شناسی کرامت و سپس مراتب و اقسام آن مطرح می شود. در مرحله بعد، به کرامت اولیه و ذاتی انسان در نگاه امام علی علیه السلام و عوامل و آثار آن پرداخته می شود و پس از آن، کرامت ثانویه و اکتسابی انسان در نگاه امام علی علیه السلام و عوامل و آثار آن مورد بحث قرار می گیرد و در پایان، نتیجه گیری به عمل می آید.

پیشینه

در زمینه کرامت انسان در نگاه امام علی علیه السلام آثار متعددی به نگارش درآمده است که مهمترین آنها عبارت اند از:

- کرامت انسان در نهج البلاغه، محمدهادی یدالله پور، سیده هاجر حسینی، قم: انتشارات دارالعلم، 1398 ش.

- کرامت نفس و آثار اخلاقی و اجتماعی آن در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام [پایان نامه]، رسول معتمدی، استاد راهنما: ناصر محمدی، استاد مشاور: سید احمد امام زاده، دانشگاه پیام نور، دانشکده علوم انسانی، گروه علمی الهیات، 1390.

- کرامت انسان در اندیشه امام علی علیه السلام (اسباب و زمینه های کرامت)، طاهری، ابوالقاسم، مجله: پژوهش های فقهی » تابستان و پاییز 1384، سال اول، شماره 2 ISC (28 صفحه؛ از 111- 138).

- تساوی حقوق در بستر قانون اساسی ایران و نهج البلاغه، گلی، حسین؛ اله وردی ها، محمدمهدی؛ کاوند، علیرضا، مجله: پژوهشنامه نهج البلاغه » پاییز 1395، شماره 15 علمی - پژوهشی/ISC (17 صفحه؛ از 117-133).

- اهمیت آرای عمومی و اکثریت در نهج البلاغه، مؤمنی، جواد، مجله: پژوهش های مدیریت راهبردی » 1384، شماره 34 ISC (22 صفحه؛ از 149-170).

- الگوی تکریم مردم در تعامل سیاسی از منظر نهج البلاغه، جعفری، رضا؛ کریمی،

ص: 155

محمود؛ رشیدزاده، فتح الله، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، بهار 1395؛ شماره 48 علمی - پژوهشی/ISC (28 صفحه؛ از 59-86).

نهج البلاغه و حقوق بشر، حیدری، علی جمعه، مجله: نعیم » زمستان 1390، شماره 6 (70 صفحه؛ از 67-136).

- حقوق بشر اسلامی و کرامت ذاتی انسان در اسلام، زنجانی، عباسعلی عمید؛ توکلی، محمدمهدی، مجله: مطالعات حقوق خصوصی » زمستان 1386، سال سی و هفتم، شماره 4 علمی - پژوهشی/ISC (29 صفحه؛ از 161-189).

مفهوم شناسی کرامت

«کرامت» واژه ای عربی از ماده «کرُم» است و کَرَم ضد لُؤم است (جوهری، صحاح اللغه، ماده کرم؛ ابن منظور، لسان العرب، ماده کرم). صفت آن، کریم در مقابل لئیم است؛ چنان که امام علی علیه السلام آن دو را در مقابل هم به کاربرده است: «احْذَرُوا صَوْلَةَ الْکَرِیمِ إِذَا جَاعَ وَاللَّئِیمِ إِذَا شَبِعَ» (نهج البلاغه، حکمت 49، ص477)؛ یعنی از تعرض کریمان وقتی گرسنه شود و از تعرض فرومایگان وقتی سیر شود، بپرهیزید. لغتنامه نویسان می گویند: صفت کریم دربر دارنده تمام خیر و شرافت و فضیلت است و به تعبیر دیگر: جامع همه اموری است که مورد ستایش قرار می گیرد (ابن اثیر جزری، النهایة، ماده کرم؛ ابن منظور، لسان العرب، ماده کرم). معادل واژه «کرامت» در زبان انگلیسی Dignity است (Oxford Dictionary: 2000, Word Dignity).

در زبان فارسی برای «کرامت» معادل دقیق و جامعی که معانی مختلف این واژه را پوشش دهد، نمی توان یافت؛ بنابراین در تعریف آن لازم است از چند کلمه در کنار هم استفاده شود (جوادی آملی، کرامت در قرآن، ص21). ازاین رو، کرامت در فارسی به ارجمندی، بزرگواری، سرافرازی، رفعت، عزت، سخاوت و بخشندگی تعریف شده است (دهخدا، لغتنامه، واژه کرامت). اما معنای اصلی کرامت، بزرگواری و ارجمندی در برابر

ص: 156

لئامت به معنای پستی و خواری است؛ چنان که صاحب التحقیق می گوید:

کرامت به معنای عزت و برتری است که در خود شیء وجود دارد، ولی سخاوت، اعطا، گذشت، عظمت، نزاهت و... از آثار و لوازم کرامت به شمار می روند (مصطفوی، التحقیق، ج10، ص46).

کرامت و مشتقات آن مانند کریم، اکرام، تکریم و... کاربردهای گوناگون دارد. قرآن کریم آن را، هم در مورد خداوند متعال به کار برده و هم در مورد ملائکه، انسان و دیگر موجودات؛ مانند: {بِرَبِّکَ الْکَریمِ} (انفطار/6)، {مَلَکٌ کَریمٌ} (یوسف/31)، {کِتابٌ کَریمٌ} (نمل/29)، {رَسُولٌ کَریمٌ} (دخان/17)، {إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ}

(واقعه/77)، {وَلَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ} (اسراء/70)، {زَوْجٍ کَریمٍ} (شعراء/7)، {رِزْقٌ کَریمٌ} (انفال/4)، {مَقامٍ کَریمٍ} (دخان/26)، {فی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ} (عبس/13).

کرامت در یک معنا به کارهای خارق العادۀ اولیا و بزرگان دین که بدون تحدّی و ادعای پیامبری، صورت می گیرد نیز اطلاق می شود (واسطی زبیدی، تاج العروس، ماده کرم).

آنچه در این جا مورد نظر است، کرامت انسانی است؛ یعنی از کرامتی بحث می شود که درباره خود انسان و رفتار و اخلاق وی به کار می رود.

مراتب کرامت انسانی

کرامت انسانی به دو مرتبه ذاتی و اکتسابی یا کرامت اولیه و ثانویه تقسیم می شود؛ چون برخی عوامل و اسباب کرامت، برخاسته از طبیعت آدمی است و برخی دیگر با تلاش و کوشش انسان به دست می آید. قسم اول، کرامت ذاتی یا اولیه و قسم دوم، کرامت اکتسابی یا ثانویه نامیده می شود. تقسیم کرامت به دو قسم ذاتی و اکتسابی در بسیاری از آثاری که درباره کرامت انسان و حقوق بشر نوشته شده، به کار رفته و شهرت یافته است؛(1) ولی تقسیم

ص: 157


1- 1. این تقسیم بندی را می توان در کتاب ها و مقالات بسیاری مشاهده کرد؛ ازجمله ر.ک: جعفری، 1390: ص224؛ منتظری، 1385: ص32-39؛ عابدی، 1396: ص11 و 71؛ شیخ شعاعی، 1394: ص257). برخی دیگر کرامت را به سلبی و ایجابی، انسانی و الهی، و ذاتی و اقتضایی نیز تقسیم کرده اند (رک: حقیقت پور، 1392: ص52-57).

کرامت به دو مرتبه اولیه و ثانویه، به دلیلی که در بحث بعدی اشاره خواهد شد، بهتر به نظر می رسد.

الف) کرامت اولیه انسان

کرامت اولیه و ذاتی به معنای عزت و بزرگواری است که ریشه در آفرینش و استعدادها و ظرفیت های تکوینی انسان دارد. به تعبیر فلسفی: هر انسانی در مرتبه خلقت، به جعل بسیط از این نوع کرامت برخوردار می شود، نه این که نخست آدمی آفریده شود و سپس کرامت برای او وضع و اعتبار گردد؛ در حالی که کرامت ثانویه با تلاش و کوشش آدمی کسب می شود.

ذاتی بودن کرامت انسان، از نوع ذاتی باب کلیات (ایساغوجی) نیست تا قوام بخش ذات انسان و غیر قابل سلب باشد؛ چون ذاتی باب کلیات، یا تمام حقیقت ماهیت خود است، مانند: نوع، و یا جزء ماهیت را تشکیل می دهد، مانند: جنس و فصل. اما کرامت به هیچ یک از این معانی برای انسان ذاتی نیست. بنابراین ذاتی بودن کرامت به معنای فطری بودن و ریشه داشتن در خلقت و طبیعت آدمی است. به بیان دیگر: کرامت ذاتی انسان به این معناست که به صرف انسان بودن و با ملاحظه ذات و طبیعت آدمی به همه افراد تعلق می گیرد؛ چون عوامل و اسباب تکوینی آن، که آفرینش جامع انسان و نیروی عقل و اندیشه است، در مرتبه خلقت در همه افراد بشر وجود دارد.

اما تعبیر ذاتی، برای برخی این پندار را به وجود آورده که کرامت از نوع ذاتی باب کلیات بوده و در نتیجه غیرقابل سلب است؛ چنان که در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز تعبیر Inherent Dignity به کار رفته و کرامت انسان ذاتی و غیرقابل سلب خوانده شده است. برخی که تلاش کرده اند کرامت ذاتی انسان را از دیدگاه اسلام و بر اساس آیات قرآن و

ص: 158

روایات اثبات کنند، نیز ذاتی بودن کرامت را به معنای ذاتی باب کلیات و مقوم انسان دانسته اند و در نهایت چنین نتیجه گرفته اند که از نظر اسلام نیز کرامت ذاتی انسان تحت هیچ شرایطی، حتی با ارتکاب جرم و جنایت، قابل سلب نیست (رحیمی نژاد، نگرش اسلامی به کرامت انسانی، ص117 و 123؛ علیخانی، کرامت انسانی و خشونت در اسلام، ص101-103).

دقت در معنای ذاتی باب کلیات نشان می دهد که کرامت به آن معنا نمی تواند ذاتی باشد؛ چون نه تمام حقیقت انسان به شمار می آید و نه جنس و فصل انسان است. از این رو نمی توان از این باب بر سلب ناپذیری آن استدلال کرد. از سوی دیگر، در اسلام اگرچه همه انسان ها از کرامت اولیه برخوردارند، ولی این کرامت، سلب ناپذیر شناخته نشده است. وجود مجازات های گوناگون در قرآن مانند: قتل، به دارآویختن، قطع دست و پا و تبعید نسبت به مُحارب (مائده/ 33)، یا مجازات های قصاص (بقره/ 178)، تازیانه (نور/2و4) و مانند آن ها، چگونه با سلب ناپذیری مطلق کرامت انسانی قابل توجیه است؟! این که قرآن کریم برخی انسان ها را از چهارپایان گمراه تر می خواند (اعراف/179)، خود سلب مرتبه ای از کرامت ذاتی آنان است. بنابراین در اسلام گرچه انسان کرامت ذاتی دارد، ولی این ذاتی بودن به معنای سلب ناپذیری آن نیست (جعفری، حقوق جهانی بشر، ص226؛ جوادی آملی، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص337؛ حقیقت پور، کرامت انسان در فقه و حقوق اسلامی، ص119 و 159-164).

در نهایت، کرامت اولیه انسان، نه به صورت مطلق سلب ناپذیر است و نه به صورت کامل قابل سلب است؛ بلکه برخی مراتب کرامت ذاتی انسان ممکن است به واسطه رفتار غیرانسانی خودش سلب شده و او را مستحق مجازات کند؛ اما برخی مراتب آن حتی در صورت ارتکاب جرم و اجرای مجازات همچنان محفوظ می ماند؛ مانند مصونیت از شکنجه. همان طور که حضرت علی علیه السلام درباره قاتلش می فرماید: وی را مُثله نکنید، چون از

ص: 159

پیامبر شنیدم که گفت از مُثله کردن بپرهیزید، اگرچه سگ هار باشد (نهج البلاغه، نامه47، ص422).

با توجه به این که تعبیر ذاتی موجب توهم سلب ناپذیری کرامت است، نگارنده به جای کرامت ذاتی و اکتسابی، تقسیم کرامت را به اولیه و ثانویه ترجیح می دهد؛ اگرچه تعبیر ذاتی و اکتسابی مطابق تعریف بالا نیز درست است.

اما در اثبات کرامت اولیه انسان، آیات بسیاری در قرآن هست که صریح ترین آن ها آیه 70 سوره اسراء است:

{وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا} (اسراء/70)؛ «و به یقین فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را در خشکی و دریا، (بر مرکب ها) سوار کردیم و آنان را از پاکیزه ها روزی دادیم و ایشان را بر بسیاری از کسانی که آفریدیم، برتری دادیم».

در این آیه، کرامت به عنوان بخشش و عطای خداوندی برای ابنای بشر خوانده شده، نه این که انسان ها خود بر اثر تلاش و کوشش آن را به دست آورده باشند. بنابراین، کرامت اولیه، همه افرد بشر اعم از مؤمن، فاسق و مشرک را شامل می شود و اختصاص به طبقه و گروه خاصی ندارد (طباطبائی، المیزان، ج13، ص155).

درباره این که ملاک کرامت اولیه انسان چیست و چه امتیازی موجب بهره مندی آدمی از این نوع کرامت شده است، اندیشمندان در پاسخ، اموری متعددی را مطرح کرده اند؛ مانند: راست قامت بودن انسان، صورت و ظاهر زیبا، برخورداری از قوه نطق و سخن گفتن، تدبیر امر معاش و معاد، تسخیر موجودات، برخورداری از قوه عقل و دمیده شدن روح الهی (طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج2، ص338؛ آلوسی، روح المعانی، ج8، ص112).

علامه طباطبائی ملاک اصلی کرامت انسان را تفکر و عقلانیت می داند و معتقد است که دیگر امتیازات گفته شده، یا فرع بر عقلانیت انسان است و یا از مصادیق تفضیل آدمی به شمار می آید (طباطبائی، المیزان، ج13، ص156).

ص: 160

اما به نظر می رسد که قوه عقل به تنهایی نمی تواند ملاک کرامت ذاتی انسان تلقی شود؛ چون قرآن کریم قبل از آن که به مسئله اهمیت تفکر و عقلانیت بپردازد، اولا آفرینش انسان را از دو ساحت بدن مادی و روح الهی می ستاید و آن را به عنوان «آفرینش دیگر» یاد می کند و خودش را «احسن الخالقین» می خواند (مؤمنون/ 12-14) که دلیل بر احسن المخلوقین بودن انسان نیز به شمار می آید. ثانیا خداوند متعال به سبب جامع بودن وجود انسان از بدن مادی و روح الهی، او را مسجود ملائکه قرار می دهد و این کار را ابلیس نیز به معنای کرامت انسان تلقی می کند (اعراف/ 11؛ اسراء/ 61-62). ثالثاً خداوند آفرینش انسان را ستوده و به صفت «احسن تقویم» یاد می کند (تین/ 4). این امور نشان دهنده آن است که جامعیت وجود انسان و بهره مندی وی از بدن مادی و روح الهی و آثاری را که این نوع خلقت در پی دارد، موجب کرامت و ارجمندی انسان شده است؛ اگرچه نیروی عقل و تفکر، یکی از عوامل اساسی کرامت انسانی شناخته می شود.

ب) کرامت ثانویه انسان

کرامت ثانویه یا اکتسابی به معنای عزت و بزرگواری است که موجب ظهور کمالات اخلاقی و رفتار و کارهای پسندیده می شود و پاداش الهی و ستایش مردم را در پی دارد. این نوع کرامت به همه انسان ها تعلق نمی گیرد؛ زیرا به وسیله کسب فضایل اخلاقی، طاعت و عبودیت الهی و پرهیز از گناه به دست می آید. بنابراین، تنها کسانی از آن برخوردارند که با تفکر و تعقل و استفاده از استعدادها و توانایی های انسانی خود، مراتب کمال را پیموده و منزلت و بزرگواری ارزشی را کسب کرده اند.

صریح ترین آیه قرآن کریم که از کرامت اکتسابی انسان سخن می گوید، آیه 13 سوره حجرات است که می فرماید:

{یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّ-هِ أَتْقَاکُمْ}؛ «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و سپس شما را به صورت

ص: 161

شعبه ها و گروه ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست».

در این جا قرآن کریم نخست از تکثر قبیله ها، اقوام و نژادهای مختلف انسانی حکایت می کند، اما در نهایت، برتری های قومی، قبیله ای و نژادی را نفی کرده و ملاک کرامت ارزشی انسان را تنها در تقوا و پرهیزکاری می داند که امری است اکتسابی و تنها بر اثر تلاش خود انسان و از طریق بندگی خدا و پیروی از دستورات الهی و پرهیز از گناهان و منهیات شرعی حاصل می شود.

این نوع کرامت گرچه به برخی افراد تعلق می گیرد، نه همه انسان ها، اما زمینه و ظرفیت آن در وجود همه افراد بشر موجود بوده و تمام انسان ها می توانند با تلاش و کوشش به آن دست یابند.

کرامت اولیه انسان در نگاه امام علی علیه السلام

اگر کرامت اولیه انسان را در سخنان امام علی علیه السلام جست وجو کنیم، آن حضرت این نوع کرامت را به رسمیت شناخته و بر اساس آن بر حفظ احترام همه انسان ها توصیه کرده است؛ چنان که در عهدنامه مالک اشتر سفارش می کند:

«وَأَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ وَالْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَاللُّطْفَ بِهِمْ وَلَا تَکُونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَإِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» (نهج البلاغه، نامه53، ص427)؛ «مهربانی با مردم را پوشش دل خود قرار ده و با همه محبت کن و لطف داشته باش، و بر آن ها چون حیوان درنده نباش که خوردن آنان را غنیمت شماری؛ زیرا مردم دو دسته اند: یا برادر دینی تواند و یا در آفرینش با تو همانند می باشند».

حضرت علی علیه السلام مهربانی و محبت را برای همه کسانی که در قلمرو حاکمیت اسلامی زندگی می کنند، لازم شمرده، بین مسلمان و غیرمسلمان تفاوت نمی گذارد؛ بلکه می فرماید کسانی که هم آیین تو نباشند، دست کم در انسانیت با تو مشترک اند. این سخن بیان گر

ص: 162

کرامت اولیه انسان است؛ چون همان گونه که اسلام را یک نوع کرامت اکتسابی شمرده، صرف انسان بودن را نیز کرامت تلقی کرده است.

در این جا نخست عوامل و اسباب کرامت اولیه انسان و سپس آثار و پیامدهای آن مورد بحث قرار می گیرد.

1. عوامل کرامت اولیه انسان در نگاه امام علی علیه السلام

بر اساس احادیث و سخنانی که از امام علی علیه السلام به دست ما رسیده، می توان برخی عوامل کرامت ذاتی انسان را استنباط کرد که عبارتند از: روح و نفخه الهی؛ قوه تفکر و تعقل؛ سجده فرشتگان بر آدمی و آزادگی و حرّیت انسان. اما ممکن است افزون بر نکاتی که در این جا مطرح می شود، عوامل دیگری نیز باشد که در مجموعه روایات امام علی علیه السلام به ما نرسیده یا نگارنده نتوانسته آن را از سخنان حضرت به دست آورد.

الف) برخورداری از روح الهی

همان گونه در قرآن کریم از آفرینش دو بُعدی انسان سخن گفته شده و این ترکیب دوساحتی، به ویژه وجود روح الهی، کرامت ذاتی برای انسان توصیف شده، امام علی علیه السلام نیز مراحل آفرینش آدمی را یادآور شده و برخورداری از روح الهی را برای انسان کرامت می شمارد و می فرماید:

«ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَسَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّی خَلَصَتْ وَلَاطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّی لَزَبَتْ... ثُمَّ نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ» (نهج البلاغه، خطبه1، ص42)؛ سپس خداوند بزرگ، خاکی را از قسمت های مختلف زمین، از بخش های سخت و نرم، شور و شیرین جمع کرد و بر آن آب پاشید تا خالص و آماده شد و به آن رطوبت افزود تا چسبنده شد... سپس از روح خود در آن دمید.

در این جا امام نخست از ساحت مادی و خاکی وجود انسان که با دیگر حیوانات مشترک است، سخن می گوید و سپس به ساحت روحانی و معنوی انسان پرداخته و نفخه

ص: 163

الهی را در وجود انسان، نوعی کرامت بیان می فرماید.

ب) تفکر و تعقل

قوه عقل و تفکر اساسی ترین امتیاز انسان نسبت به دیگر حیوانات بوده و یکی از عوامل مهم کرامت انسان به شمار می آید. امام علی علیه السلام نیز پس از اشاره به دمیدن روح الهی در بدن انسان، به کارکرد قوه تفکر و تعقل می پردازد و آن را از امتیازات آدمی دانسته و سبب کرامت و بزرگورای او توصیف می کند:

«فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ یجِیلُهَا وَ فِکَرٍ یتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ یخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ یقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَةٍ یفْرُقُ بِهَا بَینَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ» (نهج البلاغه، خطبه1، ص42)؛ «پس به صورت انسانی درآمد دارای نیروی اندیشه که وی را به تلاش وامی دارد و دارای افکاری که در دیگر موجودات تصرف می نماید و به انسان اعضا و جوارحی بخشید که آن را در خدمت بگیرد و ابزاری عطا کرد که آن ها را در زندگی به کار گیرد و قدرت تشخیص به او داد تا بین حق و باطل فرق گذارد.

نیروی عقل در وجود آدمی سبب شده تا وی امانتدار خدا و خلیفه او در روی زمین باشد. ازاین رو، حضرت علی علیه السلام می فرماید: «أَصْلُ الْإِنْسَانِ لُبُّهُ وَعَقْلُهُ وَدِینُهُ» (صدوق، أمالی، ص240)؛ «اصل و بنیاد انسان، مغز، عقل و دین اوست».

در سخنان امام علی علیه السلام عبارات بسیاری وجود دارد که عقل را مایه کرامت آدمی معرفی می کند. حضرت گاهی انسانیت انسان را در عقل تعریف می کند: «الْإِنْسَانُ بِعَقْلِهِ»؛ «انسان بودن انسان در عقل اوست» (آمدی، غررالحکم، ص49) و گاه کمال انسان را در عقل می داند: «کَمَالُ الْإِنْسَانِ الْعَقْلُ» (همان، ص50). امام علی علیه السلام در برخی موارد تصریح می کند که فضیلت و برتری آدمی، به عقل اوست: «الْعَقْلُ فَضِیلَةُ الْإِنْسَانِ» (همان) و یا ارزش هر انسانی در عقل اوست: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ» (همان).

ج) سجده فرشتگان بر انسان

سجده فرشتگان بر انسان نیز آدمی را در رتبه بالاتر قرار داده و موجب کرامت ذاتی وی

ص: 164

گردیده است. خداوند بعد از آفرینش انسان، به ملائکه دستور می دهد تا در برابر او سجده کنند؛ پس همه با خضوع در مقابل وی به سجده می افتند، جز ابلیس که از فرمان خداود سرپیچی می کند (بقره/34؛ حجر/30-33).

امام علی علیه السلام نیز بر سجده فرشتگان اشاره کرده و آن را تکریم انسان برمی شمارد:

«وَاسْتَأْدَی اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِکَةَ وَدِیعَتَهُ لَدَیهِمْ وَ عَهْدَ وَصِیتِهِ إِلَیهِمْ فِی الْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ وَ الْخُنُوعِ لِتَکْرِمَتِهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ» (نهج البلاغه، خطبه1، ص42)؛ «خداوند از فرشتگان خواست تا آنچه را در عهده دارند، انجام دهند و عهدی را که پذیرفته اند، وفا کنند؛ این گونه که بر آدم سجده کنند و او را بزرگ بشمارند؛ پس فرمود: بر آدم سجده کنید. همه فرشتگان سجده کردند، جز شیطان».

در این جا سجده فرشتگان بر انسان، به معنای کرامت انسان و تکریم فرشتگان نسبت به آدمی بیان شده است. بی تردید سجده بر آدمی به معنای تکریم اوست؛ چنان که ابلیس نیز سجده بر انسان را به معنای کرامت او تلقی کرد و گفت: {أَ رَءَیتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلیَّ} (اسراء/62)؛ آیا ملاحظه کردی این کسی را که بر من برتری دادی؟ ابلیس در برابر خداوند این پرسش را مطرح کرد که چگونه با دستور سجده، این موجود خاکی را بر من کرامت بخشیدی.

د) آزادگی و حُرّیت انسان

انسان موجودی است که آزاد آفریده شده و برخوردار از اختیار و اراده است. امام علی علیه السلام می فرماید: «أَیهَا النَّاسُ، إِنَّ آدَمَ لَمْ یلِدْ عَبْداً وَ لَا أَمَةً، وَ إِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ أَحْرَار» (کلینی، کافی، ج15، ص175)؛ «ای مردم! آدم نه بنده به دنیا آورده و نه کینز، بلکه مردم همه آزاد به دنیا آمده اند».

حضرت علی علیه السلام آزادی انسان را نوعی کرامت و ارجمندی آدمی برشمرده و آن را با پذیرش هر نوع خواری و ذلت در تضاد می داند. از این رو، به فرزندش سفارش می کند که

ص: 165

خود را از هر نوع پستی و خواری به دور نگه داشته و کرامت خود را حفظ کند، چون خدا او را آزاد آفریده است:

«وَأَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَی الرَّغَائِبِ فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً وَلَا تَکُنْ عَبْدَ غَیرِکَ وَقَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّا» (نهج البلاغه، نامه31، ص401)؛ «نفس خود را از هر پستی گرامی دار، هرچند تو را به خواسته هایت برساند؛ زیرا آنچه از کرامت نفس خود بذل می کنی، هرگز عوضی به دست نمی آوری. بنده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده است».

در این جا امام اولا با تعبیر «اَکرم نفسَک» به این مطلب اشاره می کند که دوری از هر نوع پستی و ذلت برای انسان کرامت است و ثانیا به این نکته می پردازد که اگر با پذیرش ذلت و خواری، برخی آرزو ها و خواسته های انسان محقق شود، نمی تواند کرامت از دست رفته او را جبران کند.

2. آثار کرامت اولیه انسان در نگاه امام علی علیه السلام

کرامت اولیه انسان ارزش و بزرگواری است که در حوزه دین موجب بهره مندی از حقوق و تکالیف الهی و در نظام های حقوق عرفی موجب حقوق و تکالیف اجتماعی می شود. خداوند متعال بر مبنای این نوع کرامت، اولا بشر را از هدایت تشریعی برخوردار ساخته و شریعت و پیامبران را فرستاده است؛ ثانیا حیات و حقوق آدمی را ارزشمند تلقی کرده و مورد حمایت قرار داده است که بر اساس آن، هر انسانی می تواند در جامعه محترمانه زندگی کند و از حقوق انسانی خود بهره مند گشته، از هرگونه تهدید، شکنجه و توهین در امان باشد.

در سخنان امام علی علیه السلام نکاتی وجود دارد که بیان گر آثار کرامت اولیه انسان است. آن حضرت بعثت پیامبران و تکالیف الهی را ارزش گذاری به مقام انسان و شکوفایی استعدادهای کریمانه او می داند و سپس بر اساس کرامت اولیه، حیات آدمی را ارزشمند خوانده و حفظ حرمت و حیثیت انسان ها را لازم می شمارد و بر حفظ حقوق انسانی و

ص: 166

تکریم مردم توصیه می کند.

الف) هدایت تشریعی

نخستین ثمره کرامت اولیه انسان، بهره مندی از هدایت تشریعی است. وجود روح الهی و نیروی عقل و اختیار در نهاد انسان، مستلزم آن است که زمینه های رشد و تکامل او نیز فراهم باشد. ازاین رو، خداوند متعال برای هدایت و رستگاری بشر، دین و شریعت را فرستاده و راه های خیر و سعادت را به مردم نشان داده است. بنابراین، تکالیف الهی نوعی تکریم انسان است تا با پیروی از آن، کرامت اولیه خود را به فعلیت رسانده و به کرامت ثانویه دست یابد (صدر، الفتاوی الواضحة، ص125).

امام علی علیه السلام بعثت پیامبران را موجب پرورش استعدادها و بیداری فطرت و شکوفایی عقل می داند و می فرماید:

«فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَکِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یرُوهُمْ آیاتِ الْمَقْدِرَةِ» (نهج البلاغه، خطبه1، ص43)؛ «خداوند رسولان خود را مبعوث و پیامبران خود را پی درپی به سوی مردم فرستاد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمت های فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهی، حجت را بر آن ها تمام نمایند و ذخایر پنهان شده عقل ها را آشکار سازند و نشانه های قدرت خدا را معرفی کنند».

طبق بیان حضرت علی علیه السلام، پیامبران الهی سبب هدایت انسان ها و عامل شکوفایی کرامت اولیه و دستیابی به کرامت ثانویه اند. درباره بعثت پیامبر اکرم| به خصوص می فرماید: «به نعمت های بزرگ الهی که با بعثت پیامبر اسلام بر مردم فروریخت، بنگرید که چگونه اطاعت آنان را با دین خود پیوند داد و با دعوتش آنان را به وحدت رساند! چگونه نعمت های الهی بال های کرامت خود را بر آنان گستراند!» (نهج البلاغه، خطبه192، ص298).

ص: 167

به دلیل شمول و فراگیری کرامت اولیه است که خداوند متعال تمام افراد بشر را مخاطب تکالیف شرعی قرار داده است. حتی کفار نیز به اصول و فروع دینی مکلف هستند (علامه حلی، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج2، ص188؛ طباطبائی حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ج9، ص47).

ب) حقوق بشر

ارزشمندی حیات انسان و برخورداری از حقوق فطری و طبیعی مانند حق امنیت، حق آزادی، حق کار، حق تعلیم و تربیت و مانند آن ها از آثار کرامت اولیه انسان است (منتظری، رساله حقوق، ص37).

امام علی علیه السلام بر اساس کرامت اولیه و ذاتی انسان، حیات، شخصیت و آبروی تمام افراد بشر را محترم و ارزشمند شمرده و بر حفظ حقوق انسانی آنان تأکید کرده است. در این جا به برخی از توصیه های حضرت درباره حقوق انسانی که امروزه به عنوان حقوق بشر یاد می گردد، اشاره می شود.

الف. ارزشمندی حیات انسان: امام علی علیه السلام بر اساس کرامت اولیه، حیات همه انسان ها را ارزشمند دانسته و ریختن خون انسان را جز بر اساس حکم شرع و قانون، جایز نمی داند و مالک اشتر فرماندارش را سخت از ریختن خون ناحق برحذر می دارد:

«إِیاکَ وَالدِّمَاءَ وَسَفْکَهَا بِغَیرِ حِلِّهَا فَإِنَّهُ لَیسَ شَی ءٌ أَدْعَی لِنِقْمَةٍ وَلَا أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ وَلَا أَحْرَی بِزَوَالِ نِعْمَةٍ وَانْقِطَاعِ مُدَّةٍ مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَیرِ حَقِّهَا» (نهج البلاغه، نامه 53، ص443)؛ «از خون ریزی بپرهیز و از خون ناحق پروا کن که هیچ چیز مانند خون ناحق کیفر الهی را نزدیک و مجازات را بزرگ نمی کند و نابودی نعمت ها را سرعت نمی بخشد و زوال حکومت را نزدیک نمی گرداند».

ب. ارزشمندی شخصیت و آبروی انسان: امام علی علیه السلام حرمت شخصیت و آبروی هر انسانی را لازم دانسته و توهین و تحقیر را روا نمی دارد. سیره ایشان حکایت از آن دارد که

ص: 168

مردم در هر طبقه و مرتبه ای که قرار داشته باشند، باید حرمت و حیثیت آنان حفظ شود. امام در مسیر شام وقتی در شهر انبار با مردمی مواجه می شود که کارهای خود را ترک کرده و پیشاپیش حضرت می دویدند، می فرماید چرا چنین می کنید؟ آنان می گویند با این کار پادشاهان خود را احترام می کنیم. امام می فرماید: پادشاهان شما از این کار سودی نبردند و شما در دنیا خود را به زحمت می اندازید و در آخرت گرفتار رنج و زحمت می شوید (نهج البلاغه، حکمت37، ص475).

ج. حق امنیت شخصی: بهره مندی از امنیت شخصی، از حقوق انسانی هر فردی است که در جامعه به صورت مسالمت آمیز زندگی می کند. هیچ کس صلاحیت ندارد امنیت جان، مال، خانه و مسکن دیگران را در خطر بیندازد. سخن امام در نکوهش کسانی که به خانه زن مسلمان و زن غیرمسلمانی وارد شده و زیورآلات آنان را به غارت برده اند، بیان گر حمایت از امنیت جانی و خانه و مسکن تمام افرادی است که در جامعه زندگی می کنند.

حضرت می فرماید: «به من خبر رسیده که مردی از لشکر شام به خانه زن مسلمان و زن غیرمسلمان که در پناه حکومت اسلامی زندگی می کردند، وارد شده و زیورآلات آنان را به غارت برده است، در حالی که هیچ وسیله ای برای دفاع جز گریه و التماس نداشته اند. اگر به خاطر چنین حادثه تلخی، مسلمانی از روی تأسف بمیرد، ملامتی نخواهد بود و از نظر من سزاوار است» (نهج البلاغه، خطبه27، ص69-70).

د. حق مصونیت از شکنجه: بر اساس کرامت ذاتی انسان، هرگونه شکنجه ممنوع است. امام علی علیه السلام حفظ حرمت انسان را در جایی که درباره مجازات قاتل خود سخن می گوید، بسیار جدی و صریح مطرح کرده و به فرزندش سفارش می کند: «وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یقُولُ إِیاکُمْ وَالْمُثْلَةَ وَلَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُور» (نهج البلاغه، نامه47، ص422)؛ «قاتلم را مُثله نکنید، زیرا من از رسول خدا شنیدم که فرمود: از مُثله کردن بپرهیزید؛ اگرچه سگ دیوانه باشد».

ص: 169

ه- . حق تعلیم و تربیت: امام علی علیه السلام برخورداری از حق تعلیم و تربیت را مورد تأکید قرار داده و تأمین آن را از وظایف حکومت می داند. امام در جایی که حقوق متقابل حاکم و رعیت را برمی شمارد، می فرماید: «فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَی... تَعْلِیمُکُمْ کَیلَا تَجْهَلُوا وَتَأْدِیبُکُمْ کَیمَا تَعْلَمُوا» (نهج البلاغه، خطبه34، ص79)؛ حق شما بر من این است که شما را تعلیم دهم تا جاهل نمانید و ادب را بیاموزم تا بدانید.

و. حق بهر ه مندی از رفاه و زندگی آبرومندانه: یکی از حقوق انسانی، برخورداری از زندگی آبرومندانه و سطح معیشتی کافی برای سلامتی و رفاه است. امام علی علیه السلام درباره تأمین این حق بشری، به فرماندارش توصیه می کند تا در خصوص طبقات پایین و محروم، خدا را در نظر داشته باشد و از حقوق آنان پاسداری کند و بخشی از بیت المال و درآمد سرزمین های اسلامی را به آنان اختصاص دهد (نهج البلاغه، نامه53، ص438).

تأمین حقوق رفاهی مردم از دیدگاه امام علی علیه السلام بسیار مهم است. آن حضرت در دوره خلافتشان در کوفه، برای تأمین نیازهای زندگی مردم بسیار کوشیدند. در این باره از ایشان نقل شده است که فرمود:

«مَا أَصْبَحَ بِالْکُوفَةِ أَحَدٌ إِلَّا نَاعِماً إِنَّ أَدْنَاهُمْ مَنْزِلَةً لَیأْکُلُ الْبُرَّ وَیجْلِسُ فِی الظِّلِّ وَیشْرَبُ مِنْ مَاءِ الْفُرَاتِ» (ابن حنبل، فضائل الصحابه، ج1، ص531؛ (ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج2، ص99)؛ «در کوفه کسی نیست مگر این که از نعمت ها بهره مند گردیده؛ چون پایین ترین طبقات اجتماعی از نظر سطح معیشتی، نان گندم می خورد، در سایه می نشیند و از آب فرات می آشامد».(1)

از این جا به دست می آید که امام علی علیه السلام در شرایط اقتصادی جامعه آن روز که تهیه غذا و مسکن و آب آشامیدنی دغدغه اصلی مردم بود، در کوفه آب آشامیدنی سالم و مسکن و غذای مردم را فراهم ساخته بود.

ص: 170


1- 2. ابن شهر آشوب این حدیث را از کتاب فضائل الصحابة احمد بن حنبل نقل می کند.

ز. حق کار: امام علی علیه السلام تأمین شرایط کسب و کار را وظیفه حکومت دانسته و در عهدنامه مالک اشتر توجه و رسیدگی به امور قشرهای کارگر، بازرگانان، صنعت گران و کشاورزان توصیه می کند و کار و حاصل تلاش آنان را منابع اصلی منفعت و آسایش تمام مردم می داند (نهج البلاغه، نامه53، ص436- 438).

کرامت ثانویه انسان در نگاه امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام درباره کرامت ثانویه و اکتسابی انسان نیز سخن گفته و آثار و پیامدهای این نوع کرامت را به طور گسترده مطرح کرده است. در این جا ابتدا عوامل و اسباب کرامت ثانویه و سپس آثار آن مورد بحث قرار می گیرد.

1. عوامل کرامت ثانویه انسان در نگاه امام علی علیه السلام

کرامت ثانویه و اکتسابی می تواند اسباب و عوامل مختلف داشته باشد. به طور کلی هر نوع کار و عملی که به طاعت الهی بینجامد و انسان را از گناه دور کند، عامل کرامت اکتسابی شمرده می شود. هدف رسالت انبیا نیز کرامت بخشیدن به انسان است. ازاین رو خداوند متعال دین را فرستاده تا بشر از پستی و گمراهی نجات یافته و به کرامت برسد. در سخنان امام علی علیه السلام برخی از عوامل مهمی که موجب کرامت اکتسابی انسان معرفی شده، عبارتند از: اسلام، ایمان، عمل صالح، تقوا و توکل.

الف) اسلام

اسلام یکی از عوامل کرامت انسانی است. امام علی علیه السلام می فرماید: «هیچ شرافتی برتر از اسلام نیست» (نهج البلاغه، حکمت371، ص540). خداوند متعال این دین را برای رهایی از پستی و ذلت و رسیدن به کرامت و بزرگواری برای بشر فرستاده است؛ از این رو، حضرت علی علیه السلام اسلام را سبب کرامت انسان معرفی می کند و می فرماید:

«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی خَصَّکُمْ بِالْإِسْلَامِ وَاسْتَخْلَصَکُمْ لَهُ وَذَلِکَ لِأَنَّهُ اسْمُ سَلَامَةٍ وَجِمَاعُ کَرَامَةٍ» (نهج البلاغه، خطبه152، ص212)؛ «همانا خداوند متعال شما را به اسلام اختصاص داد

ص: 171

و برای آن برگزید و این به خاطر آن است که اسلام برگرفته شده ای از سلامت و دربردارنده کرامت و بزرگواری است».

امام علی علیه السلام اسلام را دینی معرفی می کند که خداوند برای خود برگزیده و کرامت بخشیده است:

«ثُمَّ إِنَّ هَذَا الْإِسْلَامَ دِینُ اللَّهِ الَّذِی اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ وَاصْطَنَعَهُ عَلَی عَینِهِ وَأَصْفَاهُ خِیرَةَ خَلْقِهِ وَأَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَی مَحَبَّتِهِ أَذَلَّ الْأَدْیانَ بِعِزَّتِهِ وَ وَضَعَ الْمِلَلَ بِرَفْعِهِ وَأَهَانَ أَعْدَاءَهُ بِکَرَامَتِهِ» (نهج البلاغه، خطبه198، ص313-314)؛ «خداوند اسلام را برای خود برگزیده و با دید عنایت به آن نگریست و بهترین آفریدگان خود را مخصوص ابلاغ آن را قرار داد و پایه های آن را بر محبت خود استوار ساخت. ادیان گذشته را باعزت آن، ذلیل و با برتری آن، دیگر ملت ها را در موضع پایین قرار داد و با کرامت آن، دشمنان را خوار گردانید».

بنابراین، اسلام دین برگزیده خداوند است و چون خداوند کریم است، پس اسلام نیز دین کرامت است و هرکس به این آیین درآید نیز کرامت یافته و از خواری و ذلت رهایی می یابد.

امام علی علیه السلام پیام آور اسلام، حضرت محمد’ را نیز سبب کرامت بشر می خواند: «جَعَلَهُ اللَّهُ بَلَاغاً لِرِسَالَتِهِ وَکَرَامَةً لِأُمَّتِهِ» (نهج البلاغه، خطبه198، ص315)؛ خداوند پیامبر را برای تبلیغ رسالت و کرامت بخشیدن به امت فرستاد.

ب) ایمان

پس از اسلام آنچه در کرامت انسان نقش دارد، ایمان است. اسلام با شهادت به توحید و نبوت تحقق می یابد (کلینی، کافی، ج3، ص69-73). این مرتبه نازله کرامت ارزشی است؛ اما ایمان که اعتقاد و تصدیق قلبی است، در رتبه بالاتر قرار دارد و پاداش الهی بر آن مترتب می شود (همان). در نتیجه، کرامتی که بر اثر ایمان به دست می آید نیز در مرتبه عالی تر قرار می گیرد.

ص: 172

امام علی علیه السلام برای رسیدن انسان به سعادت و رستگاری، اسلام را نیازمند به ایمان می داند: «یحْتَاجُ الْإِسْلَامُ إِلَی الْإِیمَانِ» (آمدی، غررالحکم، ص87) و ایمان را برترین شرف و کرامت انسان می خواند: «لَا شَرَفَ أَعْلَی مِنَ الْإِیمَانِ» (همان)؛ چون نجات و رهایی انسان در پرتو ایمان محقق می شود: «الْإِیمَانُ نَجَاةٌ» (همان، ص62).

بنابراین، یکی از عوامل کرامت ثانویه، ایمان است. اما ایمان زمانی نجات بخش بوده و موجب کرامت انسان می شود که با عمل صالح همراه باشد؛ همان گونه که قرآن کریم ایمان و عمل صالح را در کنار هم مطرح کرده است.(1)

ج) عمل صالح

به دلیل تلازم ایمان و عمل صالح در کرامت و سعادت انسان، حضرت علی علیه السلام عمل را لازمه ایمان می شمارد: «الْإِیمَانُ وَالْعَمَلُ أَخَوَانِ تَوْأَمَانِ وَ رَفِیقَانِ لَا یفْتَرِقَانِ لَا یقْبَلُ اللَّهُ أَحَدَهُمَا إِلَّا بِصَاحِبِهِ» (همان، ص151). ایمان و عمل مانند دو برادر توأم و رفیق است که از همدیگر جدا نمی شوند و خداوند، یکی را بدون دیگری نمی پذیرد. در جای دیگر می فرماید: «فَبِالْإِیمَانِ یسْتَدَلُّ عَلَی الصَّالِحَاتِ وَبِالصَّالِحَاتِ یسْتَدَلُّ عَلَی الْإِیمَانِ» (نهج البلاغه، خطبه156، ص219)؛ به وسیله ایمان می توان به عمل صالح رهنمون شد و با عمل صالح می توان به ایمان دسترسی یافت.

بنابراین، دست یافتن به کرامت، ارزشی افزون بر ایمان به عمل صالح وابسته است. امام علی علیه السلام نیز دستیابی به کرامت اکتسابی را نیازمند به عمل و تلاش دانسته، می فرماید: «مِنْ کَرَمِ النَّفْسِ الْعَمَلُ بِالطَّاعَةِ» (آمدی، غررالحکم، ص184)؛ از کرامت نفس عمل کردن به طاعت و دستورات الهی است. و می فرماید: «بِالْأَعْمَالِ الصَّالِحَاتِ تُرْفَعُ الدَّرَجَاتُ» (همان،

ص: 173


1- 3. در قرآن کریم حدود 50 بار عین تعبیر «آمنوا و عملوا الصالحات» به کار رفته و ایمان و عمل صالح در کنار هم قرار گرفته است که از جمله می توان به این آیات اشاره کرد: (بقره: آیات 25 و 82 و 277؛ آل عمران: 57؛ نساء: 57؛ انشقاق: 25؛ شعراء: 227؛ تین: 6؛ عصر: 3).

ص154)؛ به وسیله اعمال شایسته است که درجات و مقامات انسان بالا می رود.

د) تقوا

امام علی علیه السلام بر تقوا بسیار تأکید می ورزد. بیشترین توصیه های حضرت در نهج البلاغه نیز سفارش به تقواست؛(1) چون تقوا دربردارنده هر نوع پاکی و عفت است (همان، ص274). ازاین رو، بین تقوا و کرامت انسانی نیز پیوند مستحکم برقرار بوده و تقوا عامل بزرگواری و ارجمندی انسان شناخته می شود. حضرت علی علیه السلام در ارتباط بین تقوا و کرامت می فرماید: «وَطَلَبْتُ الْکَرَامَةَ فَمَا وَجَدْتُ إِلَّا بِالتَّقْوَی اتَّقُوا لِتَکْرُمُوا» (شعیری، جامع الاخبار؛ ص123)؛ در پی یافتن کرامت برآمدم، اما آن را جز در تقوا نیافتم؛ پس تقوا پیشه کنید تا کرامت یابید. یا در حکمت 113 نهج البلاغه می فرماید: «وَلَا کَرَمَ کَالتَّقْوَی»؛ «هیچ کرامتی مانند تقوا نیست». یا در جای دیگر نقش تقوا را در کرامت یافتن انسان بسیار برجسته کرده می فرماید: «... وَهَطَلَتْ عَلَیهِ الْکَرَامَةُ بَعْدَ قُحُوطِهَا» (نهج البلاغه، خطبه198، ص313)؛ کسی که به دامن تقوا دست بزند، کرامت و بزرگواری ازدست رفته همچون باران بر او می بارد.

امام علی علیه السلام ثمره تقوا را دستیابی و رسیدن انسان به منزل و جایگاه کریمانه می خواند:

«وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ وَنُوراً مِنَ الظُّلَمِ وَیخَلِّدْهُ فِیمَا اشْتَهَتْ نَفْسُهُ وَینْزِلْهُ مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ عِنْدَهُ فِی دَارٍ اصْطَنَعَهَا لِنَفْسِهِ» (نهج البلاغه، خطبه183، ص266)؛ «بدانید کسی که تقوا پیشه کند، راهی برای رهایی از فتنه ها به رویش می گشاید و نوری در دل تاریکی به او عطا می نماید و او را در آنچه دوست دارد، جاویدان می سازد و در منزل کریمانه ای نزد خود فرود می آورد؛ منزل و جایگاهی که آن را مخصوص خود ساخته است».

بنابراین، تقوا، هم عامل کرامت انسان در دنیا است؛ چون موجب خروج از فتنه ها و سختی ها و نجات از ظلمت و تاریکی ها بوده و به انسان عزت و ارجمندی می بخشد و هم

ص: 174


1- 4. امام علی علیه السلام در نهج البلاغه بیشتر سفارش های خود را با توصیه به تقوا آغاز کرده است. در این کتاب بیش از دوازده بار تعبیر «اوصیکم بتقوی الله» به کار رفته است.

موجب رسیدن به منزلگاه کریمانه در سرای آخرت است.

ﻫ) توکل

یکی از عوامل کرامت اکتسابی که در سخنان امام علی علیه السلام مطرح شده است، توکل بر خداست. حضرت می فرماید: «مَنْ تَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ ذَلَّتْ لَهُ الصِّعَابُ وَتَسَهَّلَتْ عَلَیهِ الْأَسْبَابُ وَتَبَوَّأَ الْخَفْضَ وَ الْکَرَامَةَ» (آمدی، غررالحکم، ص197)؛ «کسی که بر خدا توکل کند، مشکلات بر او آسان می شود و اسباب و وسایل کارها برایش به راحتی فراهم می گردد و در جایگاه تواضع و کرامت قرار می گیرد».

امام علی علیه السلام توکل را موجب قرار گرفتن انسان در موضع کرامت و بزرگواری معرفی می کند. در توضیح این سخن می توان گفت: چون خداوند کریم است، هرچه به او نسبت می یابد، به اندازه بهره اش از کرامت الهی، کریم می شود. بنابراین کسی که به خدا توکل می کند، کرامت و بزرگواری خود را در اتکای به ذات حق می داند؛ ازاین رو به اندازه توکل خود بر خدا از کرامت ارزشی بهره مند می شود.

2. آثار کرامت ثانویه انسان در نگاه امام علی علیه السلام

همان گونه که کرامت اولیه، آثاری را در پی داشته و موجب بهره مندی انسان از حقوق و تکالیف می شود، کرامت ثانویه و اکتسابی نیز آثاری دارد. کسی که از کرامت اکتسابی بهره مند است، هم در نزد خداوند متعال عزیز و ارجمند است و هم در نزد مردم ارجمند بوده و مورد ستایش قرار می گیرد. کرامت اکتسابی، رفتار انسان را در ارتباط با خدا، خود و دیگر مردم اصلاح می کند و صفاتی را در نفس وی پدید می آورد که او را به سوی کارهای ارزشمند و کریمانه ترغیب کرده و از هر نوع عمل ناپسند و غیراخلاقی محفوظ می دارد.

در این جا به برخی از مهم ترین آثار کرامت ثانویه و ارزشی که به طور صریح در سخنان امام علی علیه السلام مطرح شده است، اشاره می شود؛ اما این سخن به معنای محدود ساختن آثار کرامت ثانویه به موارد یادشده نیست؛ چون این نوع کرامت، آثار و ثمرات بسیاری دارد که

ص: 175

بیان همه آن ها خارج از ظرفیت مقاله است.

الف) جود

امام علی یکی از آثار کرامت اکتسابی انسان را جود و بخشش بیان می فرماید: «الْجُودُ مِنْ کَرَمِ الطَّبِیعَةِ» (آمدی، غررالحکم، ص376)؛ بخشش از کرامت و بزرگواری طبع ناشی می شود. یا حضرت ایثار و بخشش را نیکوترین کرامت می خواند: «أَحْسَنُ الْکَرَمِ الْإِیثَارُ» (همان، ص396) و در جای دیگر ایثار را برترین مرتبه کرامت معرفی می کند: «أَعْلَی مَرَاتِبِ الْکَرَمِ الْإِیثَارُ» (همان). به دلیل پیوند محکم کرامت و جود، حتی جود و بخشش به سنت و عادت کریمان تبدیل می شود: «سُنَّةُ الْکِرَامِ الْجُودُ» و «عَادَةُ الْکِرَامِ الْجُودُ» (همان، ص377).

ب) عفو

عفو و گذشت، از دیگر آثار کرامت ارزشی انسان است. امام علی علیه السلام می فرماید: «ظَفَرُ الْکِرَامِ عَفْوٌ وَإِحْسَانٌ» (همان، ص384)؛ پیروزی کریمان در عفو و احسان است و «ظَفَرُ اللِّئَامِ تَجَبُّرٌ وَطُغْیانٌ» (همان، ص261)؛ پیروزی فرومایگان در ستمگری و طغیان است. همچنین می فرماید: «الْمُبَادَرَةُ إِلَی الْعَفْوِ مِنْ أَخْلَاقِ الْکِرَامِ» (همان، ص245)؛ شتافتن و پیشی گرفتن در عفو و گذشت، از اخلاق کریمان است.

حضرت علی علیه السلام نشانه انسان کریم را آن می داند که کسی در عین قدرت و توانایی بر استیفای حق خود و انتقام گیری از دیگران، آن ها را عفو کند: «الْکَرِیمُ إِذَا قَدَرَ صَفَحَ ...» یا «الْکَرِیمُ یعْفُو مَعَ الْقُدْرَةِ» (همان، ص246)؛ انسان کریم در زمان قدرت و توان بر انتقام، عفو و گذشت می کند.

ج) احسان

نیکی به دیگران، یکی از آثار کرامت ثانویه و ارزشی است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: «الْکَرِیمُ مَنْ بَذَلَ إِحْسَانَهُ» (همان، ص384)؛ انسان کریم نیکی و احسان خود را بذل می کند و در آن منت نمی گذارد. شخص کریم حتی در احسان سبقت می گیرد: «الْکَرِیمُ

ص: 176

مَنْ بَدَأَ بِإِحْسَانِهِ» (همان). معنای روایت این است که انسان کریم قبل از این که به وی احسان شود، احسان می کند و یا قبل از آن که از وی مطالبه احسان شود، احسان می کند.

از جمله مهم ترین نوع احسان، احسان و نیکی به پدر و مادر است که نشان دهنده کرامت انسان است. امام علی علیه السلام می فرماید: «وَبِرُّالْوَالِدَینِ مِنْ کَرَمِ الطَّبِیعَةِ» (حرانی، تحف العقول، ص85)؛ نیکی به پدر و مادر، برخاسته از کرامت طبع است.

د) نیک خُلقی

اخلاق نیکو نیز برخاسته از کرامت انسانی است. امام علی علیه السلام حُسن خُلق و نیکویی سرشت را از آثار کرامت و بزرگواری می داند و می فرماید: «الْکَرَمُ حُسْنُ السَّجِیةِ وَاجْتِنَابُ الدَّنِیةِ» (آمدی، غررالحکم، ص317)؛ کرامت عبارت است از نیکویی سرشت و دوری از پستی. یا می فرماید: «مِنَ الْکَرَمِ حُسْنُ الشِّیمِ» (همان، ص254)؛ از نشانه های کرامت، نیکویی خُلق و خوی است.

حضرت علی علیه السلام نیکویی خلق و خوی را حتی به شرافت خانوادگی انسان ارتباط داده می فرماید: «مِنْ شَرَفِ الْأَعْرَاقِ کَرَمُ الْأَخْلَاقِ» (همان)؛ از نشانه های شرافت اصل و نسب انسان، نیکویی اخلاق است.

ﻫ) نیکویی سخن

سخن نیکو و کلام نرم نیز از نشانه های کرامت اکتسابی انسان است. حضرت علی علیه السلام تسلط انسان بر زبان و سخن را نوعی کرامت و بزرگواری دانسته، می فرماید: «الْکَرَمُ مِلْکُ اللِّسَانِ» (همان، ص214)؛ کرامت و بزرگی آن است که انسان مالک زبان خود باشد و نیکو سخن بگوید و یا به نرمی سخن بگوید؛ چنان که در جای دیگر می فرماید: «إِنَّ مِنَ الْکَرَمِ لِینَ الْکَلَامِ» (کلینی، کافی، ج15، ص73)؛ از نشانه های کرامت و بزرگواری، نرم بودن سخن است.

ص: 177

و) صِله رحِم

از دیگر آثار کرامت ارزشی، صله رحِم است و امام علی علیه السلام به طور صریح آن را از آثار کرامت می شمارد: «ثَمَرَةُ الْکَرَمِ صِلَةُ الرَّحِمِ» (آمدی، غررالحکم، ص380)؛ ثمره کرامت و بزرگواری، صله رحم و پیوند با خویشاوندان است. یا می فرماید: «مِنَ الْکَرَمِ صِلَةُ الرَّحِمِ» (همان، ص406)؛ پیوند با خویشاوندان، از نشانه های کرامت و بزرگی است.

در مقابل، قطع ارتباط با خانوده و دوستان، نشانه نبود کرامت و بزرگواری در انسان است. امام می فرماید: «لَیسَ مِنَ الْکَرَمِ قَطِیعَةُ الرَّحِمِ» (همان)؛ یعنی قطع رحِم و بریدن از خویشاوندان، از کرامت انسانی نیست.

ز) صبر

انسان کریم، صبور است؛ چه در طاعت خدا و دوری از معصیت و چه در برابر مصیبت ها. امام علی علیه السلام کرامت را به نیکویی صبر ارتباط داده، می فرماید: «الْکَرَمُ حُسْنُ الِاصْطِبَارِ» (همان، ص280)؛ کرامت در نیکویی صبر و بردباری است. از سوی دیگر می فرماید: «النَّفْسُ الْکَرِیمَةُ لَا تُؤَثِّرُ فِیهَا النَّکَبَاتُ» (همان، ص231). مصیبت ها و ناگواری ها بر انسان کریم و کسی که دارای نفس بزرگوار است، تأثیر نمی گذارد.

ح) شکرگزاری

از جمله آثار کرامت انسانی، شکرگزاری است. امام علی علیه السلام شکرگزاری نعمت را از نشانه های انسان کریم و کفران نعمت را از نشانه های انسان های لئیم می داند و می فرماید: «الْکَرِیمُ یشْکُرُ الْقَلِیلَ وَاللَّئِیمُ یکَفِّرُ الْجَزِیلَ» (همان، ص277)؛ انسان کریم و بزرگوار عطای اندک را شکرگزاری می کند؛ اما آدم لئیم و پست، حتی عطای زیاد را ناسپاسی می کند.

ط) بزرگ شمردن آبرو

از نشانه های کرامت اکتسابی و ارزشی انسان، بزرگ شمردن آبرو است. امام علی علیه السلام اهتمام به آبرو را بیان گر کرامت، و اهتمام به مال و ثروت را در برابر آبرو نشانه پستی و

ص: 178

خواری انسان برمی شمارد: «الْکَرَمُ إِیثَارُ الْعِرْضِ عَلَی الْمَالِ» (همان، ص378)؛ کرامت آن است که آدمی آبرو را بر مال ترجیح داده و با مال آبروی خود را حفظ کند. اما «اللُّؤْمُ إِیثَارُ الْمَالِ عَلَی الرِّجَالِ» (همان، ص260)؛ لئامت و پستی، برگزیدن مال است بر مردان؛ یعنی مال را بر آبروی خود یا آبروی دیگران ترجیح داده و با آبرو، مال خود را حفظ کند.

ی) کوچک شمردن دنیا

انسانی که به کرامت می رسد، دنیا در نگاهش کوچک می شود و به آن بها نمی دهد. امام علی علیه السلام کوچک شمردن دنیا را از آثار کرامت آدمی دانسته، می فرماید: «مَنْ کَرُمَتْ نَفْسُهُ صَغُرَتِ الدُّنْیا فِی عَینِهِ» (همان، ص231)؛ کسی که کرامت نفس داشته باشد، دنیا در نگاهش کوچک جلوه می کند. یا به تعبیر دیگر می فرماید: «مَا کَرُمَتْ عَلَی عَبْدٍ نَفْسُهُ إِلَّا هَانَتِ الدُّنْیا فِی عَینِهِ» (همان، ص136)؛ هیچ بنده ای نیست که کرامت نفس داشته باشد، جز این که دنیا در نظرش سبک و خوار می شود و به آن اهتمام نمی ورزد.

ک) خوارشمردن خواهش های نفسانی

از جمله آثار کرامت ارزشی انسان، خوارشمردن خواهش ها و هواهای نفسانی است. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیهِ شَهَوَاتُهُ» (نهج البلاغه، حکمت449، ص555)؛ «کسی که نفس خود را بزرگ دارد، شهوات و خواهش های نفسانی نزد او خوار می شود». انسان کریم چون اهل ایمان و عمل صالح است، دنیا را کوچک می شمارد و خواهش های نفسانی را که برخاسته از قوه شهوت و غضب است، بی ارزش دانسته و به آن ها اهمیت و بها نمی دهد.

ل) دوری از گناه

گناه با کرامت نفس در تضاد است. امام علی علیه السلام می فرماید: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ لَمْ یهِنْهَا بِالْمَعْصِیةِ» (آمدی، غررالحکم، ص231)؛ «کسی که کرامت نفس دارد، آن را با گناه خوار و سبک نمی کند». بنابراین کرامت موجب دوری از گناه است؛ چنان که امام می فرماید: «إِنَّمَا

ص: 179

الْکَرَمُ التَّنَزُّهُ عَنِ الْمَعَاصِی» (همان، ص269)؛ «همانا کرامت در پاکی از گناهان است». یا می فرماید: «الْکَرِیمُ مَنْ تَجَنَّبَ الْمَحَارِمَ وَتَنَزَّهَ عَنِ الْعُیوبِ» (همان، ص268)؛ «کریم کسی است که از کارهای حرام دوری کند و از عیب ها منزه باشد». یا در جای دیگر می فرماید: «مِنْ أَحْسَنِ الْمَکَارِمِ تَجَنُّبُ الْمَحَارِمِ» (همان، ص318)؛ «دوری از گناه، جزء نیکوترین مکارم است».

امام علی علیه السلام برای حفظ کرامت انسانی چنین توصیه می کند: «إمْلِکْ عَلَیکَ هَوَاکَ وَشُحَّ بِنَفْسِکَ عَمَّا لَا یحِلُّ لَکَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ حَقِیقَةُ الْکَرَمِ» (همان، ص241)؛ «بر هوای نفس خود مسلط باش و بر نفست نسبت به آنچه بر تو روا نیست، بخیل باش؛ چون بُخل بر نفس، حقیقت کرامت است».

م) دوری از حسد

کرامت با حسادت نیز در تضاد است. امام علی علیه السلام کرامت را در تقابل با حسادت دانسته و شخص کریم را از روحیه حسادت ورزی به دور می داند: «الْکَرَمُ بَرِی ءٌ مِنَ الْحَسَدِ» (همان، ص381)؛ «کرم و بزرگواری از حسد بیزار است». بنابراین انسان کریم حسادت نمی ورزد و حسات از خُلقیات انسان های پست است.

ن) دوری از اختلاف

از دیگر آثار کرامت ثانویه انسان، همگرایی، سازگاری و دوری از نزاع و اختلاف است. امام علی علیه السلام می فرماید: «مَنْ کَرُمَتْ نَفْسُهُ قَلَّ شِقَاقُهُ وَخِلَافُهُ» (همان، ص231)؛ «کسی که کرامت نفس دارد، اختلاف و ناسازگاری او کاهش می یابد». انسان کریم روحیه سازگاری و همگرایی دارد و در جامعه با اخلاق نیکو رفتار می کند و از اختلاف و نزاع دوری کرده، تلاش می کند احترام دیگران را حفظ کند و حرمت شخصیت دیگران را نگه دارد.

نتیجه

انسان موجودی است که هم کریم آفریده شده و هم خود در سیر تکاملی و فعالیت خویش می تواند مراتبی از کرامت را به دست آورد. ازاین رو کرامت آدمی به دو مرتبه کرامت

ص: 180

اولیه یا ذاتی و کرامت ثانویه یا اکتسابی دسته بندی می شود. آنچه از سخنان امام علی علیه السلام و سیره آن حضرت استنباط می شود، این است که انسان در مرحله اول، از کرامت ذاتی برخوردار است و این نوع کرامت به همه افراد بشر تعلق می گیرد، و در مرحله دوم، انسان می تواند با تلاش خود به کرامت ثانویه و اکتسابی برسد که این امر، وابسته به فعالیت و تلاش افراد است.

هر یک از این دو نوع کرامت در نگاه امام علی علیه السلام عوامل و آثاری دارد:

عوامل کرامت اولیه، آن است که انسان از دو ساحت بدن جسمانی و روح الهی در ساختمان وجودی زیبا و نیکو آفریده شده است؛ به گونه ای که او را مسجود ملائکه قرار داده و آفریدگارش را به صفت «احسن الخالقین» متصف کرده است. از سوی دیگر، این ترکیب دوساحتی انسان از بدن مادی و روح مجرد، او را از نیروی عقل و اختیار، در کنار نیروی شهوت و غضب برخوردار نموده و بر تمام مخلوقات الهی برتر ساخته است.

اما عوامل کرامت ثانویه انسان، وارد شدن به حوزه اسلام و ایمان و در پی آن، عمل صالح و تقواست و تنها با تلاش و کوشش به دست می آید.

آثار کرامت اولیه آن است که انسان از هدایت تشریعی برخوردار گشته و مخاطب تکالیف الهی قرار گرفته است. خداوند متعال پیامبران و شرایع آسمانی را برای تکریم او فرستاده تا استعدادهای فطری وی پرورش یافته و به کرامت ارزشی و کسب فضایل اخلاقی توفیق یابد. از سوی دیگر، بر اساس کرامت اولیه، جسم و جان و حیثت و آبروی انسان ها حرمت و امنیت یافته و از تعرض، توهین و شکنجه مصونیت می یابد و نیز از حقوق و آزادی های اساسی برخوردار می شود.

اما آثار کرامت ثانویه آن است که ملَکه خیر و فضیلت در نفس انسان پدید آمده و او را به انجام کارهای نیکو مانند: جود، عفو، احسان و شکرگزاری و دوری از کارهای ناپسند مانند: گناه، اختلاف و حسادت ترغیب می کند و بر اساس آن، در پیشگاه خداوند متعال

ص: 181

منزلت یافته، از پاداش های الهی بهره مند می شود و در نزد مردم نیز مورد ستایش و احترام قرار می گیرد.

آنچه امروزه در حوزه حقوق بشر از کرامت گفته می شود، کرامت اولیه است که بر اساس آن، هر انسانی بدون ملاحظه تعلقات نژادی، زبانی، منطقه ای و مذهبی از حقوق انسانی برخوردار شده، جان، آبرو و مال وی حرمت می یابد و کسی بدون سبب شرعی و قانونی، از حقوق خود محروم نمی گردد.

ص: 182

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چ1، 1367ش.

2. ابن حنبل، احمد بن محمد، فضائل الصحابة، تحقیق: وصیّ الله بن محمد عباس، مکه، جامعة ام القری، چ1، 1403ق.

3. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، انتشارات علامه، چ1، 1379ق.

4. ابن منظور، محمد، لسان العرب، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، چ3، 1414ق.

5. اعلامیه جهانی حقوق بشر، مصوب10 دسامبر 1948م، مجمع عمومی سازمان ملل متحد.

6. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیة، چ1، 1415ق.

7. آمدی، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تصحیح: مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چ1، 1366ش.

8. جعفری، محمدتقی، حقوق جهانی بشر، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، چ5، 1390ش.

9. جوادی آملی، عبدالله، کرامت در قرآن، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چ1، 1366ش.

10. جوادی آملی، عبدالله، صورت و سیرت انسان در قرآن، تنظیم: غلامعلی امین پور،قم، مرکز نشر اسراء، چ2، 1381ش.

11. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربیة، بیروت، دارالعلم للملایین، چ1، 1410ق.

12. حرّانی، حسن بن علی ابن شعبه، تحف العقول، تصحیح علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، چ2، 1404ق.

13. حقیقت پور، حسین کرامت انسان در فقه و حقوق اسلامی، تهران، دانشگاه امام صادق، چ1،

ص: 183

،1392ش.

14. طباطبائی حکیم، سید محسن، مستمسک العروة الوثقی، قم، مؤسسة دارالتفسیر، چ1، 1416ق.

15. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377ش.

16. رحیمی نژاد، اسمعیل، «نگرش اسلامی به کرامت انسانی»، فصلنامه معرفت حقوقی، س1، ش2، ص113-126، 1390ش.

17. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، نجف، مطبعة حیدریه، چ1، 1418ق.

18. شیخ شعاعی، عباس، حق طبیعی و حقوق بشر، تهران، نشر سلمان پاک، چ1، 1394ش.

19. صدر، سید محمدباقر، الفتاوی الواضحة وفقا لمذهب اهل البیت^، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، چ8، 1403ق.

20. صدوق، محمد بن علی ابن بابویه، الامالی، تهران، انتشارات کتابچی، چ6، 1376ش.

21. طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ5، 1417ق.

22. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع،تهران، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، چ1، 1377ش.

23. عابدی، احمد و منفرد، مهدی، کرامت انسان، تهران، انتشارات دانشگاه امام حسین علیه السلام، چ2، 1396ش.

24. علامه حلی، حسن بن یوسف، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیة، چ1، 1412ق.

25. علیخانی، علی اکبر، «کرامت انسانی و خشونت دراسلام»، پژوهشنامه علوم انسانی، ش3، ص99-121، 1385ش.

26. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دار الحدیث، چ1، 1430ق.

27. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، مرکز الکتاب للترجمة و النشر، چ1، 1402ق.

28. مغنیة، محمدجواد، فی ظلال نهج البلاغة، بیروت، دارالعلم للملایین، چ3، 1400ق.

29. منتظری، حسینعلی، رساله حقوق، تهران، انتشارات سرایی، چ4، 1385ش.

30. واسطی زبیدی، سیدمحمد مرتضی، تاج العروس من جواهرالقاموس، بیروت، دارالفکر للطباعة و

ص: 184

النشر و التوزیع، چ1، 1414ق.

Oxford Advanced Learner's Dictionary, (2000), Tehran: مؤسسه نشر جهان دانش

ص: 185

ص: 186

رویکرد عملی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به کرامت انسانی

اشاره

اعظم رسولی(1)

ص: 187


1- . مدرس دانشگاه فنی و حرفه ای البرز، rasooliazam@yahoo.com

ص: 188

چکیده

انسان به عنوان خلیفه الله در اسلام جایگاه ویژه ای دارد و کرامت حقی است که به انسان عطا شده است. ازاین رو به کرامت انسان و حفظ آن، هم در آیات قرآنی و هم در آموزه های اسلامی و سیره اولیای دین به طور خاص توجه شده است. در این میان رویکرد و نگاه ویژه امیرالمؤمنین علیه السلام به انسان و حفظ کرامت وی بسیار قابل توجه است. این پژوهش در راستای شناخت کرامت انسانی مبتنی بر گفتار و به ویژه رویکرد عملی امیرالمؤمنین علیه السلام انجام شده است. در این پژوهش از روش تحلیلی - توصیفی و گردآوری های اسنادی و کتابخانه ای استفاده شده است. بر اساس نتایج حاصله حضرت امیر علیه السلام امتیازخواهی و سهم طلبی به دلایلی چون برخورداری از مواهب الهی، داشتن سوابق دینی، ملی، ارزشی، وابستگی نسبی و سببی به نهادهای قدرت و ثروت، کوتاهی در برخورد با نظام های تکاثر و تفاخر، آداب ورسوم غلط فردی و اجتماعی، اجازه ضرر دیدن و ضرر رساندن به افراد جامعه، عدم قاطعیت در اجرای احکام و برخورد با خائنان، پرداختن به مسائل لغو و بی فایده و عدم حساسیت در مقابل جریانات اجتماعی، شرک، کفر و نمودهای مختلف آن در جوامع انسانی و بی توجهی به زندگی اخروی، اعمال نظر شخصی در امر مجازات و نپرداختن به امربه معروف و نهی از منکر از سوی حاکمان و افراد را موجب بی عدالتی، نابرابری اجتماعی و سلب کرامت از انسان بیان نموده و فراهم نمودن شرایط و امکانات از طریق ایجاد شالوده های عدل و قسط توسط حاکمان و تربیت ظرفیت وجودی انسانی را برای دستیابی به تکامل و حفظ کرامت انسان ها ضروری می داند و بر ضرورت توجه به تک تک

ص: 189

انسان ها تأکید دارد.

کلید واژه ها: امام علی علیه السلام، کرامت انسانی، مؤلفه های کرامت انسانی، رویکرد عملی.

مقدمه

کرامت به عنوان حقی تضمین شده، برای تمام ابناء بشری است و همه در کرامت ذاتی که یک عطیه الهی و خداوندی است، با یکدیگر مساوی اند، مگر کسی که از روی اختیار و به دلایلی چون ارتکاب جنایت و خیانت، اشاعۀ فساد، شرک به خداوند و یا انکار ذات مقدس الهی، این کرامت را از خود و جامعه انسانی سلب کند. البته افرادی که به دلیل استضعاف فکری و وجدانی،کرامت انسانی شان نادیده گرفته می شود، از سلب اختیاری کرامت مستثنا هستند (جعفری تبریزی، رسائل فقهی، ص158-157).

در مقاله حاضر با استفاده از روش تحلیلی - توصیفی و گردآوری های اسنادی و کتابخانه ای، به مبحث کرامت انسانی در سیره عملی امیرالمؤمنین علی علیه السلام پرداخته شده است. در پاسخ به سؤال اصلی این پژوهش که عبارت است از: کرامت انسانی و مؤلفه های حفظ کرامت انسانی از دیدگاه امام علی علیه السلام کدام اند؟ مسئله کرامت انسانی بر اساس شاخصه های متعدد و با ارائه شاهد مثال از سیره و گفتار مولای متقیان علیه السلام تبیین و تحلیل گردیده است.

1.پیشینه

در آیات قرآن، احادیث و روایات و همچنین کتاب ها و پژوهش های متعدد فقهی، تفسیری، حقوقی، سیاسی و ... از متقدمین، به جایگاه انسان در میان مخلوقات الهی و کرامت انسانی به طور عام و خاص و از جنبه های گوناگون پرداخته شده است.

الحقوق و الحریات من منظار علی بن ابی طالب علیه السلام، محسن باقر القزوینی؛ حقوق الانسان عند الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، غسان علاوی صالح (1428ق)؛ جایگاه کرامت انسانی در سلامت انسان از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه، مینا شمخی (1391 ش)؛ کرامت

ص: 190

انسانی در اندیشه امام علی علیه السلام، اسباب و زمینه های کرامت، ابوالقاسم طاهری (1384)؛ آسیب شناسی کرامت انسان از منظر نهج البلاغه، عوامل و زمینه های معرفتی، صمد بهروز و عبدالله نصری (1394) و ... برخی از پژوهش های انجام شده از متأخرین است. در این تحقیق هدف این بوده است که کرامت انسانی مبتنی بر گفتار و به ویژه رویکرد عملی امیرالمؤمنین علی علیه السلام مورد بررسی قرار گیرد.

2.مفهوم شناسی کرامت انسانی

الف) تعریف لغوی کرامت

کرم: «الکاف والراء والمیم أصلٌ صحیح له بابان: أحدهما شَرَفٌ فی الشَّی ء فی نفسِه أو شرفٌ فی خُلَق من الأخلاق» (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 5، 172-171). کرم: (بر وزن فرس) و کرامت به معنی سخاوت، شرافت، نفاست و عزت است (قرشی بنایی، قاموس قرآن، ج 6، ص: 103). در مفردات آمده است: «کرم اگر وصف خدا واقع شود، مراد از آن احسان و نعمت آشکار خداست و اگر وصف انسان باشد، نام اخلاق و افعال پسندیده اوست که از وی ظاهر می شود. به کسی کریم نگویند، مگر بعد از آنکه آن اخلاق و افعالی از وی ظاهر شود و هر چیزی که در نوع خود شریف است، با کرم توصیف می شود» (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص429).

ب) کرامت انسان در قرآن

در قرآن کریم کرامت انسانی در آیات چندی بیان شده است. به ویژه در آیه هفتاد سوره اسراء به طور صریح، این مسئله آمده است: {وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً} (اسراء/70)؛ «فرزندان آدم را به راستی گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا بر مرکب ها برنشاندیم و از چیزهای پاکیزه، ایشان را روزی دادیم و آن ها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم.» خداوند استفاده از نعمت ها و آنچه در زمین خلق نموده را برایش ممکن می سازد: {وَ الَّذِی

ص: 191

خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَی ءٍ عَلِیمٌ} (بقره/ 29)؛ «او کسی است که آنچه در زمین است، همه را برای شما آفرید؛ سپس به آفرینش آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار کرد و او به هر چیزی داناست.»

همچنین حضرت باری تعالی در بیانی دیگر از واژه «ثَقَل» برای بیان کرامت جن و انسان و دلایل آن سخن گفته است: {سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیهَ الثَّقَلانِ} (الرحمن/ 31). «ثَقَل»: (بر وزن عمل) چیز نفیس و مهم. مراد از ثقلان، جن ها و انسان ها هستند. علّت ثقلان خوانده شدن، اهمیت و کرامت آن هاست؛ زیرا که هر دو باشعور و عاقل و مورد تکلیف خداوند بوده و از تمام جنبنده های روی زمین (از جهت عقل و تمییز و تکلیف) برتر هستند» (قرشی بنایی، قاموس قرآن، ج 1، 311-310).

آفرینش انسان در مراتب عالی {لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ} (تین/4)؛ دمیدن روح الهی در انسان و مسجود ملائکه واقع شدن {فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ} (حجر/ 29)؛ جانشینی و خلیفه اللهی انسان در روی زمین {وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَ یسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ} (بقره/30)؛ تحسین ذات الهی و بهترین آفرینندگان در آفرینش انسان، به عنوان نیکوترین مخلوق خداوند {ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ} (مومنون/ 14) از دیگر مواردی هستند که به کرامت انسانی در بیان قرآنی اشاره دارند.

3. کرامت انسان در سیره عملی و گفتار امیرالمؤمنین علی علیه السلام

الف) مواهب الهی، برابری اجتماعی و کرامت انسانی

خداوند به انسان عقل و اختیار عنایت نمود تا مسیر خود را آگاهانه انتخاب نماید و به عنوان خلیفه خود در زمین، انسان را گرامی داشت تا یاد و قداست خداوند را با نور عقل

ص: 192

خود به پا دارد. در این میان برخی از مردم را بر برخی دیگر، از جهاتی مقدم نمود. همان طور که پیامبران را بر مردم و امامان را بر حجت های خود برتری بخشید یا تسلطی برای مردان نسبت به زنان قرارداد و ازلحاظ خلقت برخی را کامل و برخی را ناتوان خلق نمود. تمام این موارد در لوح محفوظ الهی ثبت و بر طبق اراده نافذ خداوند است. هیچ کس نمی تواند در مقابل آنچه خداوند خواسته است، به خواست و تفسیرخود، به ترسیم وظایف، حقوق و بزرگداشت چیزی بپردازد چنانچه در آیه شریفه قرآن به آن اشاره شده است: {وَ لاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ}؛ (النساء/ 32) «و زنهار، آنچه را خداوند به سبب آن، بعضی از شما را بر بعضی دیگر برتری داده، آرزو نکنید.»

اما این مواهب الهی به معنای امتیازطلبی، برتری طبقاتی و برخورداری از معیشت مناسب و آزادگی در زندگی مادی و دنیوی نیست؛ ازاین رو پیامبران و اولیای الهی در راه هدایت بشر سختی ها کشیده اند و از بذل جان دریغ نکردند و هیچ حق و نفع شخصی در قبال این رسالت از مردم نخواستند و گفتند: {یا قَوْمِ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ مَالاً إِنْ أَجرِی إِلاَّ عَلَی اللَّهِ}؛ (هود/ 29) «بر این رسالت، مالی از شما درخواست نمی کنم که مزد من جز بر عهده خدا نیست» و هیچ گونه برتری، امتیاز و تشریفاتی میان خود و مردم قرار ندادند.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام پیشوا و الگویی بی مثال در این امر است.

امام محمد باقر علیه السلام فرمود: به خدا سوگند، علی علیه السلامهمچون بنده، خوراک می خورد و همچون بنده، می نشست و اگر دو پیراهن سنبلانی می خرید، پیراهن بهتر را به غلامش می داد و خود دیگری را به تن می کرد، به مردم نان و گوشت می خورانید و به خانه می رفت و نان جوین با روغن زیتون و سرکه تناول می فرمود (ابن بابویه، الأمالی، ص281، ح14).

ب) توجه به زندگی ابدی و کرامت انسانی

ملاک برتری انسان ها در نزد خداوند، فقط تقوی و رعایت حدود الهی است و اختلاف در رنگ ها، نژادها و خلقت ها، فقط از جهت آشنایی و مختص زندگی دنیوی است و

ص: 193

کرامت نوع انسان وابستگی به این امور فانی ندارد، ازاین روست که حجت های الهی، مردم را از وابستگی به امور فانی و غفلت از زندگی ابدی اخروی نهی کرده اند.

دراین باره امیرالمؤمنین علیه السلامبه مردم چنین می فرمود: دنیا خانه ای است در معرض فنا و ساکنانش در حال کوچ، در نظر شیرین و خرم است و به سوی طالب خود می شتابد و دلش را می رباید، از دنیا با بهترین توشه ای که در دسترس دارید، آماده کوچیدن شوید و بیشتر از اندازه کفاف مجویید و در پی افزون تر از مقدار لازم نباشید (شریف رضی، نهج البلاغه، کلمات قصار45) و مجنون کسی است که دینش فاسد شود (تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص86، ح1427). همچنین می فرماید: آگاه باشد شما در ایام امید و آرزو هستید که در پی آن مرگ است و کسی که پیش از رسیدن اجلش کوتاهی کند، کارش زار است و از مرگ زیان خواهد برد، آگاه باشید شما مأمور شده اید به کوچ کردن و چاره ای جز رفتن از این سرا به سرای باقی ندارید... (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 28).

ج) شرک، کفر و کرامت انسانی

انسان توحیدی و موحد، موجودات و اجزای این هستی را دارای هدف و جهتی واحد که همان کلمةالله است می داند و پیشوایان توحیدی با هرگونه ظاهرسازی، شخصیت سازی کاذب، ایجاد فاصله طبقاتی و امتیازطلبی مبارزه می نمایند؛ زیرا همه یک خدا دارند و از یک پدر و مادرند و ازلحاظ هدف و مسیر حرکت، طبقه ای بر طبقه دیگر و فردی بر فرد دیگری برتری ندارد.

امام علی علیه السلامبه سپاهیانش فرمود: خداوند شما را در حقوق با یکدیگر مساوی کرد، چه سیاه باشید، چه سرخ و شما را با والی و والی را با شما مانند پدر و پسر و پسر و پدر قرار داد و حق شما بر او، انصاف دادن درباره شما و برقرار کردن برابری میان شماست (نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص126).

ص: 194

همچنین همسانی و کرامت انسانی، قبل از هر چیز، وابسته به خروج از شرک و کفر است؛ زیرا شرک و کفر، مانع اصلی ورود انسان به جایگاه کرامت خود است. کسی که خود را چنان پست نموده است که پرستش و تقدیس جماد، نبات، حیوان و انسان و قداست سازی از افراد انسانی را جایگزین بندگی و ستایش معبود و خالق خود می نماید، کرامت و ارزشی برایش متصور نیست؛ چون که شرک، ظلم بزرگ انسان بر خود و جامعه است.: {إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ} (لقمان/13)؛ «به راستی شرک ستمی بزرگ است.» قرآن در آیه دیگری می فرماید: {مَنْ یشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَاهُ النَّارُ وَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ» (المائده/ 72)؛ «هر کس به خدا شرک آورد، قطعاً خداوند بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است و برای ستمکاران یاورانی نیست.»

د) عدل و کرامت انسانی

ازلحاظ شارع مقدس و در اندیشه های امیرالمؤمنین علی علیه السلام، حکومت باید ارکان ضرر زدن و ضرر دیدن را در همه ابعاد مادی، روحی و معنوی از بین ببرد و این امر جز با اجرای عدالت و قسط که نشأت گرفته از عدل، سنت و حقوق الهی است، محقق نمی شود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مردم را چیزی جز عدالت اصلاح نمی کند (تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص340، ح7754) و زمان فرمانروای عادل بهترین زمان هاست (همان، ص399، ح7743). بدین معنا که حاکم عادل مبتنی بر حق، با تدبیر و قاطعیت، عدل و قسط را اجرا می نماید.

امام علی علیه السلام هرگونه اوهام، رسوم و برتری جویی افراد را بر یکدیگر از میان می برد؛ زیرا انحصارگری، تشریفات و رسوم غلط میان مردم، کرامت انسانی، وقت، سرمایه و استعدادهای انسانی را در خدمت، بردگی و سیطره دیگران از بین خواهد برد. در حقیقت طاغوت های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با ایجاد امتیازات ساختگی، رسوم و آداب اجتماعی خاص و جاهلی که تقویت کننده و توجیه کننده فاصله میان افراد انسانی است،

ص: 195

هرگز اجازه نخواهند داد اختیارات، امتیازات یا رسمی از رسوم ساختگی و واهی، دچار ضایعه شود؛ ولی حفظ کرامت انسان وابسته به این است که حاکمان، بی هیچ مهلت و توجیهی روابط معیشتی، اجتماعی و حیاتی افراد را به سطحی همگون و متعادل برسانند. ازاین رو امیرالمؤمنین علیه السلام در حکومت خود فرمود: ذلیل و ستم کشیده نزد من عزیز و ارجمند است تا آنگاه که حق او را از ظالم بستانم؛ و قوی و ستمگر نزد من ناتوان است تا وقتی که حق مظلوم را از او بگیرم (شریف رضی، نهج البلاغه، کلمات قصار 37).

در آن هنگام که عثمان به خاطر امتیازدادن به اطرافیان و کارگزاران، غارت اموال توسط حاکمان، شکاف میان طبقات و فساد حکومتی مورد خشم مردم قرار گرفت، از امام علی علیه السلام خواست تا از معترضان فرصت بگیرد، امیرالمؤمنین علیه السلام در کلامی بلند به او فرمود: برای آنچه در مدینه است، هیچ مهلتی لازم نیست و برای بیرون مدینه، مهلت به اندازه ای است که فرمان تو بدان جا برسد (شریف رضی، نهج البلاغه، کلمات قصار 164).

بدین معنا که وقتی قدرت فرمانروایی و اختیار عزل و نصب در اختیار عثمان به عنوان حاکم قرار داشت، نباید مهلت فساد و ستم مجموعه و عوامل تحت نظر خود را بر مردم می داد؛ چون که به نام عثمان و تحت حکومت وی، انسانیت انسان فدای زیاده خواهی و فساد گروهی صاحب نفوذ شده است و بدون دگرگون سازی ماهیت روابط معیشتی و اجتماعی، تغییرات واقعی صورت نمی پذیرد. نمی توان به تباهی و طاغوت فرصت ماندن داد و از سویی انتظار اصلاح و رشد داشت. ازاین روست که امام علیه السلام حتی برای یک لحظه، معاویه و عمال خائن را بر مسند قدرت تحمل نمی کند و هزینه جنگ و مبارزه را می خرد؛ ولی اجازه نمی دهد لحظه ای تباهی بر گرده مردم سوار شود و کرامت انسان ها تحت سلطه منحرفان از بین برود.

با نگاهی به ادوار مختلف تاریخ، رنج، تبعیض و تحقیر ابناء بشر، درمی یابیم که همواره کرامت انسان فدای زیاده خواهی، توهمات، رسوم ساختگی و ارزش های خیالی شده است

ص: 196

و گروه اقلیت به واسطه این معیارها، خود را بر شانه های اجتماع سوار نموده و همنوع خود را وادار به کرنش، اطاعت، تحسین و قبول تبعیض و بردگی کرده اند. برخی از این معیارها عبارت اند از: مال و اولاد و عشیره، نسب و موقعیت خاندانی، مقام، قدرت، نفوذ اجتماعی و سیاسی، سوابق ملی و ارزشی، موقعیت های خاص اجتماعی، مزایای ظاهری یا هنری که توان جلب افکار و جذب توده مردم را داشته باشد.

ه- ) تکامل و کرامت انسانی

در حفظ کرامت انسانی و رسیدن به تکامل فردی دو شاخصه مطرح است: اول آن که نوع بشر از استعداد و نعمت های لازم برای داشتن کرامت و رسیدن به تکامل برخوردار باشد. به عبارتی ظرف وجودی او توان تحمل و ظرفیت نگهداری فضایل و ارزش ها را داشته و جان او ابزار مناسب برای درک بایدها و نبایدها و شناخت راه حقیقت از ظلمت را بالقوه داشته باشد و چنان باشد که قدرت انجام، پردازش و تصمیم امور از او سلب نگردد. این مهم به طور تکوینی برای نوع انسان توسط خالق یکتا فراهم شده است تا بشر عذری در عدم حق گرایی و حق پذیری در مقام عمل نداشته باشد، همان طور که قرآن کریم از بیان حضرت موسی علیه السلام فرمود: «پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که درخور اوست، داده و سپس آن را هدایت فرموده است» (طه/50).

دومین شاخصه در حفظ کرامت انسانی و رسیدن به تکامل فردی بشر، وجود امکانات و شرایط خارجی مناسب است. استعداد و توانایی و مواهب انسان اگر بستری برای فعلیت و رشد نداشته باشد، ثمره نمی دهد، هرچند بالقوه بهترین استعدادها و قابلیت ها را داشته باشد، ازاین رو نخستین هدفی که مصلحان الهی و حجت های خداوند مدنظر قرار داده اند و بر هر حکومت مبتنی بر حق واجب است، ایجاد شالوده های عدل و قسط در همه ابعاد آن در تمامی سطوح جامعه، از میان بردن اشکال مختلف جور و ستم و تبعیض و خودکامگی و بردگی فکری و استثمار روحی و جسمی است.

ص: 197

مهم ترین نکته در حفظ توده های انسانی و کرامت آن ها، قطع نمودن عقبه طاغوت، متجاوزان و خائنان و سهل انگاری نکردن در مبارزه با آنان است؛ و بی گمان موعظه و اندرز به خودی خود نمی تواند به تنهایی تحول و اصلاح ایجاد نماید. شأن دین الهی بالاتر و برتر از این است که امر مهم عدالت اجتماعی، احقاق حقوق و حفظ کرامت ها را به بایسته های غیر اجرائی صرف، مانند سخنرانی و اندرز محدود کند و عملاً از این که در جامعه، حق فرودست و ضعیف به دلیل خودخواهی و تجاوز فرادست از بین برود، چشم پوشی شود. ازاین رو امیرالمؤمنین علیه السلام به دور از مصلحت اندیشی های دنیوی که حفظ قدرت و محبوبیت صاحبان آن را لحاظ می کند، یا ترس از تغییر افکار عوام، با تدبیر الهی و علوی خویش، مصلحت واقعی بشر و ارزش آن ها را در از بین بردن ریشه های آلودگی و فساد می داند و می فرماید: «به خدا سوگند اگر بخشیدۀ عثمان را بیابم، به مالک آن بازمی گردانم، اگرچه از آن، زنان را شوهر داده و کنیزان خریده باشند؛ زیرا در عدل و درستی وسعت و گشایشی است (شریف رضی، نهج البلاغه، کلامات قصار 15).

بی تردید وسعت و گشایش ناشی از اقامه عدل مورد نظر مولای متقیان علیه السلام، در امر دین و دنیای مردم تحقق می یابد؛ و چنین مثالی را در عدم چشم پوشی از حق و تسلیم فریب و سستی در اجرای حق شدن را بیان می فرماید: «سوگند به خدا، من مانند کفتار خوابیده نیستم که صیاد مدتی در کمین آن نشسته و برای فریبش به دست یا به چوب آهسته به زمین می زند تا این که دستگیر و صیدش نماید؛ بلکه به همراهی کسی که به حق رو کرده باشد و شنوا و فرمان بردار (من) است، شمشیر می زنم و با گناهکاری که از حق رو گردانیده و شک و تردید در آن دارد تا زنده هستم، می جنگم و نمی گذارم دشمن مردم را فریب دهد و فتنه و آشوب برپا دارد (همان، کلام6).

و) نظام تفاخر و تکاثر مادی و کرامت انسانی

ازجمله مواردی که در طول تاریخ بشر، کرامت انسان ها را تحت الشعاع خود قرار داده و

ص: 198

بهره دهی، بهره کشی، تبعیض و اجحاف و امتیازهای خاص را میان مردم ایجاد نموده، نظام تفاخر و تکاثر مادی است که به ابزاری برای به بندگی کشیدن انسان ها توسط صاحبان ثروت و قدرت شده است. جامعه ای که در آن توازن معیشتی برقرار نیست و گروهی با دستاویزهای مختلف، از امتیاز و مزایای بیشتری برخوردار هستند، سخن از کرامت انسانی بی معنا است.

امام علی علیه السلامدراین باره می فرماید: «فقر سبب پریشانی حواس و سرگشتگی عقل و گرفتار شدن به غم و اندوه است» (تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص365، ح8221). امیرالمؤمنین علیه السلام از دیگر سو می فرماید: فقر زینت ایمان است. (همان، ص365، ص8232) و آن را صلاح مؤمن و مصون ماندن از حسد اطرافیان و تملق برادران می شمارد (همان، ص365، ح8234). خود حضرت علیه السلام در سطح پایین ترین مردم زندگی می کرد و حتی نسبت به مسئولان خود مراقبت و مواظبت دارد که مبادا به ورطه تجمل گرایی و هم نشینی با اهل ثروت بیفتد.

وقتی به امام علی علیه السلام خبر رسید که عثمان بن حنیف انصاری، - حاکم بصره - به مهمانی گروهی رفته است، چنین مورد عتاب امام علیه السلام قرار می گیرد: «به من خبر رسیده که یکی از جوانان اهل بصره تو را به طعام عروسی خوانده و به سوی آن شتابان رفته ای و خورشت های رنگارنگ گوارا برای تو خواسته و کاسه های بزرگ به سویت آورده می شده و گمان نداشتم تو به مهمانی گروهی بروی که درویش و نیازمندان را برانند و توانگرانشان را بخوانند، پس نظر کن به آنچه بر آن دندان می نهی و نمی دانی حلال است یا حرام ... (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه45).

این گونه عتاب ها برای تربیت جامعه است تا تکاثر و تفاخر به اموال و داشته ها در آن نهادینه شود و امنیت فکری و ارزشی مردم، منوط به داشتن و نداشتن اموال نباشد و کمی امکانات مالی و معیشتی، باعث توهم ارزشمندی ثروتمندان و خواری فقرا نگردد، بلکه

ص: 199

مردم کرامت خود را نه در ثروت، بلکه در فضایل بدانند؛ همان طور که خداوند فرموده است: {وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلاَأَوْلاَدُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنَا زُلْفَی إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً» (سبأ/ 37)؛ «اموال و فرزندانتان چیزی نیست که شما را به پیشگاه ما نزدیک گرداند، مگر کسانی که ایمان آورده و کار شایسته کرده باشند.»

ازاین جهت که فقیر و مستضعف، کرامتش را وابسته به ثروت ثروتمندان نداند و خود را به ذلت بردگی روحی و جسمی آن ها نکشاند، امام علی علیه السلام می فرماید: «خداوند متعال بر امامان راستین و عادل واجب کرده است که زندگی و وضع خود را با ضعیف ترین مردمان هم سطح بسازند تا فقر فقیر او را از جا بدر نبرد [او را چنان نگران نسازد که تدبیرش را از دست بدهد] (شریف رضی، نهج البلاغه، کلمات قصار 209).

از سوی دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام به ریشه کنی فقر و فاصله معیشتی می پردازد و یکسان بینی و یکسان سازی معیشتی میان صنوف مختلف مردم را از حقوق اولیه افراد تحت حکومت اسلامی می شمارد و به نتایج شوم نظام تکاثر، تفاخر و ثروت اندوزی خطاب به امام حسن علیه السلام می فرماید: ای پسرم کلام فقیر شنیده نمی شود و مقامش شناخته نمی گردد (شعیری، جامع الأخبار، ص110). همچنین در تبیین و تشریح آثار منفی شخصیت زدایی و آسیب های درونی فقرا در جامعه ای با نظام مادی، می فرماید: «فقر زبان شخص زیرک را در بیان برهان و حجت خود، از کار می اندازد (تمیمی آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص365، ح 8227). ازاین رو فقیر در نظام تکاثر مادی و افتخارات کذائی، به انزوا رفته و کرامتش در فزونی خطایش گم می گردد، چنانچه علی علیه السلاممی فرماید: «فقیر در سرزمین خود غریب است» (همان، ص365، ح 8227). همچنین به امام حسن علیه السلام می فرماید: «انسانی را که طلب روزی خود می کند؛ ملامت نکن، چه هرکس روزی خود (و خانواده اش) را نداشته باشد، خطاهایش فزون تر گردد (شعیری، جامع الأخبار، ص110).

ص: 200

ز) برابری و عدالت در برخورداری از اموال عمومی و کرامت انسانی

ثروت اندوزی و دنیاطلبی ازجمله ریشه های فساد در اجتماع است و راه مقابله با آن عدالت مالی و توزیع عادلانه ثروت با توجه به عموم مردم است و سوابق خانوادگی، علمی، مدیریتی، حاکمیتی و شهرت، هیچ حق و دلیلی بر برخورداری و بهره برداری بیشتر از اموال عمومی را به وجود نمی آورد.

امیرالمؤمنین علیه السلام نه تنها برای خود سهم اضافی نمی خواهد، بلکه کاخ آرزوی مسئولان و اطرافیان را هم از این که مناصب، مدیریت ها، سوابق و... را وسیله امتیازخواهی کنند ویران می سازد؛ چون که بدون یکسان سازی معیشت، کرامت انسان ها حفظ نمی گردد، زیرا معیشت نوع بشر یکسان و نیازهای مادی اش مشخص است و هیچ دلیلی برای بهره مندی گروهی و عدم برخورداری گروه دیگر وجود ندارد تا مبادا کرامت گروه دوم در وادی بهره دهی و بردگی، در مقابل گروه اول خدشه دار نشود.

امام صادق علیه السلام می فرماید: چون امیرالمؤمنین علیه السلام به حکومت رسید و بر منبر بالا رفت، پس از سپاس و ستایش خداوند، فرمود: به خدا سوگند که تا درختی در مدینه داشته باشم، درهمی از سهم غنائم ندارم، شما به خود رجوع کنید و صدق گفتارم را از خودتان بپرسید که چگونه ممکن است از خودم بازگیرم [یعنی وقتی امتیاز و سهم خاصی جدای توده مردم برای خود نخواهم داشت، حساب کارتان را بکنید که به طریق اولی توقع امتیاز و سهم خاص برای خود از من نداشته باشید که به] شما بدهم. در این حال عقیل برخاست و گفت: به خدا تو مرا با یک شخص سیاه در مدینه برابر و یکسان قرار می دهی؟ امام علیه السلام فرمود بنشین، آیا جز تو در اینجا کسی نبود که [چنین تبعیض آمیز] سخن بگوید، تو بر آن سیاه برتری [و سهم خاصی] نداری، جز سابقه در دین یا به تقوی و پرهیزگاری [که آن هم دلیلی برای امتیاز گرفتن نیست] (کلینی، الکافی، ص182، ح 204).

بی تردید انحصار ثروت و بهره مندی از منافع بیشتر، مستلزم نیازمند نگه داشتن توده

ص: 201

مردم است و این امر در قالب رسوم، افتخار، فضیلت و ارزش ها بر آن ها تحمیل می شود و آنان که بی بهره از معیشتی همسان اند، به خاطر ضعف خود این تحمیل را خواسته و نخواسته می پذیرند.

ح) سوابق دینی و ارزشی و کرامت انسانی

کرامت انسانی به هیچ عنوان نباید فدای امتیازدهی و فاصله معیشتی میان افراد گردد. حتی داشتن سوابق دینی، ارزشی و یا ملی نمی تواند وسیله ای برای امتیازگیری، سهم خواهی و برخورداری بیشتر نسبت به دیگران گردد؛ چراکه اجر ارزش ها، سوابق معنوی و جهادی بر عهده خداست. همان طوری که انجام آن هم توسط افراد جهت قرب به خدا و سعادتمندی خود در آخرت است. کلام الهی دراین باره می فرماید: {وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی} (زمر/39)؛ «هر کس بکوشد تنها برای خود می کوشد.» و در آیه دیگری فرموده است: {یمُنُّونَ عَلَیکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لاَ تَمُنُّوا عَلَی إِسْلاَمَکُمْ بَلِ اللَّهُ یمُنُّ عَلَیکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ} (حجرات/17)؛ «بر تو منت نهند که مسلمان شدند، بگو با اسلام خود بر من منت ننهید؛ بلکه خدا به شما منت می نهد که شما را به ایمان راهبری کرده است، اگر راست گویان اند.»

ازاین رو امیرالمؤمنین علیه السلام این شاخصه را نفعی فردی و در جهت کمال و سعادت اخروی بشر محسوب می کند و از هرگونه برتری جویی و ایجاد طبقه برتر جلوگیری می کند، درحالی که برخی سوابق معنوی و ارزشی را دلیلی بر امتیازدهی و مقدم داشتن افراد بر یکدیگر در برخورداری از حقوق عمومی می دانند. وقتی طلحه و زبیر نزد امام علیه السلام آمده و گفتند: عمر این گونه به ما سهم نمی داد، حشرت در جواب آنان فرمود: آیا پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) چه اندازه از غنائم به شما سهم می داد؟ آنان خاموش ماندند. علی علیه السلام فرمود: آیا پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) غنائم را یکسان میان همه پخش نمی کرد؟ گفتند چرا. فرمود: آیا در نزد شما پیروی از سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) درست تر است یا پیروی از سنت عمر؟ گفتند: سنت رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) ای

ص: 202

امیرالمؤمنین، ولی ما دارای سابقه و تحمل سختی (در راه اسلام) و خویشاوندی با (رسول خدا|) هستیم. امام علیه السلام فرمود: آیا شما (در راه خدا) بیشتر رنج دیده اید یا من؟ گفتند: تو. فرمود: به خدا سوگند که من و این زیردستم، سهمی برابر داریم (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج2، ص110). در راستای همین کرامت انسانی است که در دستور حکومتی به مالک اشتر که حاکمی از حکام اوست می فرماید: در دل خود نسبت به مردم احساس محبت داشته باش و با ایشان مهربان باش، زیرا مردم دودسته اند؛ دسته ای برادر دینی تواند و دسته ای دیگر در آفرینش با تو برابرند (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه53). بدین معنا که یکی از دو ملاک هم دین بودن یا همنوع بودن در خلقت الهی، برای پاسداری از کرامت انسان ها کافی است. امیرالمؤمنین علیه السلام در پایتخت خود به عمار بن یاسر و عبیدالله بن ابی رافع و ابا الهیثم بن تیهان دستور می دهد تا بیت المال را میان مسلمانان تقسیم کنند و می فرماید: «به برابری برخورد کنید و کسی را به کسی برتری ندهید» (ابن حیون، دعائم الإسلام، ج 1، ص385).

ط) حساسیت در مقابل جریانات اجتماعی و قاطعیت در برخورد با خائنان و کرامت انسانی

امام علیه السلام از یک سو با حفظ حساسیت اجتماع نسبت به مسائل اصلی و جلوگیری از انحراف افکار عمومی به سوی مسائل بی فایده، لهو و لغو؛ و از سوی دیگر برخورد قاطعانه با خائنان و مسئولان حکومتی، الگوی بی بدیلی را برای حفظ شان و جایگاه انسانی ارائه می دهد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نامه ای به زیاد بن ابیه از کارگزاران و مسئولان حکومتی اش، چنین می نویسد: «به خدا، سوگند راستین یاد می کنم که اگر به من خبر برسد که در اموال مسلمانان کم یا زیاد خیانت نموده ای، چندان به تو سخت خواهم گرفت که تهیدست و فرومایه و خوار گردی (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه20).

و در نامه ای دیگر به برخی از عمال حکومتی می نویسد: از خدا بترس و مال های این

ص: 203

مردم را به ایشان بازگردان که اگر چنین نکنی و دستم به تو برسد، تو را به عقوبتی خواهم رساند که نزد خداوند، عذر خواه، کارِ تو باشد و با شمشیرم تو را خواهم زد که هیچ کس را با آن نزده ام، مگر آن که وارد آتش شده است. به خدا قسم اگر حسن و حسین هم کاری مثل کار تو کرده باشند، در حق ایشان سستی روا نمی دارم و جانب داری از من نخواهند دید تا آنگاه که حق را از ایشان بگیرم و باطلی را که از ستم ایشان وجود یافته برطرف سازم... مواظب باش، چنان که گویی به پایان کار رسیده و در زیر خاک مدفون شده ای ... (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه41).

آن چنان تدبیر امور مردم، جلوگیری از پایمال شدن کرامت انسان ها و حقوق تک تک افراد برای امیرالمؤمنین علیه السلام دارای اهمیت است که خود در بازارهای پایتخت شلاق به دست به راه می افتاد و افراد دغل کار و کم فروش مسلمانان را مجازات می نمود. وقتی اصبغ بن نباته عرض نمود: برای چنین کار [پیش پاافتاده ای] بیرون نیایید و این کار را به امثال من بسپارید تا از جانب شما انجام دهیم، به او فرمود: در حق من خیرخواهی و نصیحت نکردی (ابن حیون، دعائم الإسلام، ج2، ص538). امام علیه السلام با این سخن تکلیف مسئولان حکومتی را به صراحت و وضوح مشخص می نماید که حکام حق ندارند به بهانه سپردن کارها به زیردستان، خود را از برخورد مستقیم با خائنان، نظارت، بررسی و دقت در کارها کنار بکشند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در آن کشاکش اختلاف ها و جنگ و در آن روزگار با کمی وسایل ارتباطی و گستردگی سرزمین های حکومتی و اشتغالات، چنان ناظر و مراقب امور است که مبادا خائنان و مفسدان با استفاده از قدرت و ثروت و مقام خود، انسانیت انسان ها را به تباهی بکشند.

زمانی که امام علی علیه السلام از خیانت ابن هَرمَه، ناظر بازار اهواز آگاه شد، به رفاعه بن شداد بجلی فرماندار خود در اهواز، چنین نوشت: هنگامی که نامه مرا خواندی، ابن هرمه را از

ص: 204

نظارت بازار برکنار کن و او را به مردم معرفی کن و به زندان انداز و رسوایش ساز و به همه بخش های تابع اهواز بنویس که من این گونه عقوبتی شدید برایش مقرر کرده ام. مبادا در مجازاتش غفلت یا کوتاهی کنی که نزد خداوند خوار می شوی و من به زشت ترین صورت ممکن تو را از کار برکنار خواهم کرد که خدا چنین روز را نیاورد... و برایم بنویس که درباره بازار، چه کرده ای و پس ازآن خائن، چه کسی را برای نظارت برگزیده ای؛ و در ضمن حقوق ابن هرمه خائن را قطع کن (ابن حیون، دعائم الإسلام، ج2، ص232).

ی) نَسَب گرایی و کرامت انسانی

از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام، داشتن نسب خانوادگی، ثروت، شهرت و وابستگی به صاحبان قدرت، نمی تواند یک امتیاز و ارزش برای کسی قلمداد شود، درحالی که همواره در جهان این امر یک مصونیت، تفاخر و تکاثر را برای افراد به وجود می آورد و ذهنیت توده های محروم و پایین اجتماع را چنان تربیت می کنند که فخر و امتیازات ویژه صاحبان قدرت و اطرافیانشان را به عنوان موهبت خدادادی و بر حق بپذیرند و بلکه در تملق و چاپلوسی آنان خود را به ذلت و خواری بکشانند.

زمانی که امام علی علیه السلام از جریان امانت گرفتن گردنبند مرواریدی توسط یکی از دختران خود و با ضمانت علی بن ابی رافع - خزانه دار - آگاه گردید، به ابی رافع فرمود: آیا در اموال مسلمانان خیانت می کنی؟ ابی رافع گفت من آن را از مال خود تضمین کرده ام، امام علیه السلام فرمود: همین امروز بازمی گردانی و اگر بار دیگر چنین کنی، به کیفر من گرفتار خواهی شد و اگر دخترم این گردنبند را به غیر صورت امانت تضمین شده به دست می آورد، نخستین زن از بنی هاشم بود که دستش بریده می شد. وقتی دختر امیرالمؤمنین علیه السلام [دلخوری خود را بیان نمود] حرفی گفت، علی علیه السلام فرمود: ای دختر علی بن ابی طالب، از قبول حق تن مزن، آیا همه زنان مهاجر در این عید از چنین گردنبندی استفاده می کنند (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج2، ص108).

ص: 205

این مطلب به صراحت و روشنی، اهمیت کرامت انسان ها را در دیدگاه و سیره امام علی علیه السلام نشان می دهد که کسی به واسطه قدرت نمی تواند بر دیگری مقدم شود و حتی فرزند ایشان، به واسطه دختر علی بودن، نمی تواند فخر و امتیاز خاصی برای خود نسبت به دیگران قائل شود.

ک) آداب و رسوم اجتماعی و کرامت انسانی

فاصله طبقاتی جز با توسل به آداب ورسوم ساختگی که از نسلی به نسلی انتقال یابد تا بتواند این باور را در عموم ایجاد کند که شکاف میان انسان ها امر طبیعی و برگرفته از حقایق زندگی است، ایجاد نمی شود. امیرالمؤمنین علیه السلام تمامی رسومات و تشریفات ساختگی بشر را بی ارزش دانسته و نتیجه آن را رسوایی بشر در محضر خداوند و بردگی او در دنیا می شمارد. حتی ارج گذاری های واهی و خدمت گزاری به بهانه تکریم فضائل اهل فضیلت و مقدس و نه نوع وجودی وی را ضد کرامت نوع انسان می خواند و آن را از بین می برد. درواقع مولا علی علیه السلام قراردادها و مناسبات ساختگی و تشریفات مناصبی را وسیله ای در خدمت امتیازطلبی و بهره کشی دانسته و از قربانی کردن کرامت و عزت انسانی در مقابل این موارد، با سیره و گفتار خود ممانعت می کند.

امام صادق علیه السلام می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام برای رفتن نزد لشکریان و اصحابش، سواره به راه افتاد و متوجه شد، کسانی پشت سر حضرت با پای پیاده به راه افتاده اند، فرمود: حاجتی دارید [که به دنبالم راه افتاده اید]؟ گفتند نه یا امیرالمؤمنین، بلکه دوست داریم همراهت باشیم. فرمود پی کارتان بروید که اگر پیاده همراه سواره برود، باعث تباهی سواره و خواری پیاده است. بار دیگر امیرالمؤمنین علی علیه السلام سوار شد و کسانی در پی او راه افتادند، فرمود: در پی کار خود روید و دور شوید که صدای کفش ها به دنبال مردان، اسباب تباهی دل های احمقان است (برقی، المحاسن، ج 2،ص629).

بدین معنا که ریاست پروری، مغرور و مفتخر نمودن صاحبان قدرت، آنان را دچار

ص: 206

خودکامگی و مردم را دچار ذلت می کند. در موردی دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام به منطقه ای که قبلاً تحت سلطه پادشاهان ایرانی بودند، وارد می شود، درحالی که آنان مسلمان نیستند، اجازه نمی دهد که غیر عرب خود را خوار کند و به ذلت حاکمان بیندازد و چوب ادب خود را بر آنان می نوازد و رسم ایشان را باطل می نماید.

نقل شده است که حضرت علی علیه السلام از شهر انبار با لشکریانش عبور می کرد، «بنوخشنوشک» که از کشاورزان و بزرگان آن شهر بود، به پیش حضرت بازآمده و برابرش پیاده شده و در رکاب او می دویدند. علی علیه السلام پرسید: این استرها [که آورده اید] و این کارها چیست که می کنید؟ گفتند این رسم ماست که پادشاهانمان را این گونه تعظیم می کنیم و این استرها را به تو هدیه آورده ایم و برای شما و مسلمانان خوراکی ساخته و علوفه برای مرکب هایتان فراهم کرده ایم (نصربن مزاحم، وقعة صفین، ص143).

ل) فرد، اجتماع و کرامت انسانی

در بینش علوی حتی یک فرد هم فدای جمع نمی شود و قربانی طبیعی اجتماعی قلمداد نمی شود، همان طور که قرآن فرموده است: «هر کس، کسی را جز به قصاص قتل یا فسادی در زمین بکشد، چنان است که گویی همه مردم را کشته باشد و هر کس، کسی را زنده بدارد، چنان است که گویی تمام مردم را زنده داشته است» (المائده/32).

هر فرد سرنوشت و عمر خاص خود را دارد و آنچه را که بر او تحمیل می شود و مبتلای آن در زندگی است، به تنهایی حمل می کند و حتی باوجود همراهی دیگران، درنهایت هر فرد با مسئولیت و ابتلائات خود تنهاست. ازاین جهت امام علی علیه السلام می فرماید: «اگر می خواستم به پالوده عسل و مغز گندم و بافته های ابریشم راه داشتم؛ ولی هیهات که هوی نفس بر من غالب شود ... درحالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی باشد که امید به قرص نانی هم نداشته باشد و هیچ گاه یک شکم سیر غذا نخورده باشد، هیهات که من با شکم سیر بخوابم و در پیرامونم شکم های گرسنه و تشنه دیده شود ... آیا باید تنها به این خرسند

ص: 207

باشم که مرا امیرالمؤمنین بخوانند و در تلخی های روزگار شریک مردم نباشم و در تحمل سختی زندگی نتوانم برای مردم نمونه باشم... (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه45)؛ اما در بینش مادی صاحبان قدرت و ثروت، ایشان با جلوه گر نمودن خوشی ها و کامیابی های خویش و توجیه این بهره مندی ها و برخورداری ها، ناخوشی فرد یا دیگران را بی ارزش و بی اهمیت می انگارند، درحالی که در بینش علوی علیه السلام، نه منزلت فردی نادیده گرفته می شود و نه فدای جمع می شود. فداکاری و ایثار فردی و جمعی هم، فقط برای خداوند و راه خداست که اجر و منزلت اخروی را با خود دارد.

پیرمرد سالخورده ای در حال گدایی از کنار امیرالمؤمنین علیه السلام گذشت، علی علیه السلام پرسید این چیست؟ [نفرمود این کیست، بلکه فرمود این صحنه چیست که شاهد آنم] گفتند: ای امیرالمؤمنین علیه السلام مردی نصرانی است [خواستند با میان کشیدن مسیحی بودنش، از اهمیت قضیه در نظر امام علیه السلام بکاهند] امام فرمود: از او (در جوانی) کار کشیدید و چون پیر و ناتوان شده، او را رها کردید [و بعد نصرانی بودنش را مطرح می کنید تا کوتاهی خود را در مقابل من توجیه کنید] از بیت المال خرج او را بدهید (طوسی، تهذیب الأحکام، ج 6، ص292، ح 811 - 18).

به جهت اهمیت کرامت و عزت فردی انسان های تحت حکومت علوی، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: به من خبر رسیده که مردی از آنان [لشکریان متجاوز معاویه به فرماندهی سفیان بن عوف غامدی] بر زن مسلمان یا در ذمه اسلام وارد می شود و خلخال و دستبند و گوشواره او را به زور می ستاند ... آن زن نمی توانسته از او ممانعت کند، مگر آن که صدا به گریه و زاری بلند نموده، از خویشانش کمک بطلبد... بدین گونه آن سپاه با اموال بسیار بازگشته، درحالی که هیچ از آن متجاوزان زخمی ندید و خونی از آنان ریخته نشد. اگر مرد مسلمان از شنیدن این واقعه بمیرد، بر او ملامت نیست؛ بلکه نزد من هم به مردن سزاوار است (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه27).

ص: 208

انزوای محیطی، حقوقی، سیاسی و اجتماعی هر شخص از افراد اجتماع، موجد صفات نقص در انسانیت انسان است؛ ازاین رو تباهی فرد، تباهی جامعه را نیز در پی داشت. جلوگیری از این امر مستلزم رها شدن بشر از خودخواهی جمعی، نگرش فردی و سلیقه ای است و نشانگر اهمیت به عزت انسانی تک تک افراد از نگاه امام علی علیه السلام است.

امیرالمؤمنین علیه السلام به پسرش محمد حنفیه می فرماید: «پسرم به همه مردم نیکی و احسان کن، همان گونه که دوست داری در حق تو نیکی و احسان کنند، چیزی را برای ایشان بپسند که برای خود می پسندی و چیزی را در حق دیگران ناپسند شمار که در حق خود ناپسند می شماری و خلق وخویت را با مردمان نیکو کن (ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص384، ح 5834).

م) تناسب جرم با مجازات و دوری از اغراض شخصی در مجازات و کرامت انسانی

از ویژگی های قدرت بدون دین، مجازات افراد بر اساس ظن، تردید، انتقام، مصونیت از خطرات احتمالی از جانب ایشان و ... است. به طوری که در طول تاریخ دیده می شود، افراد بسیاری بدون جرم توسط صاحبان قدرت از هستی ساقط شده، زنانی شکم دریده و نوزادانی سربریده می شدند و یا در حکومت هایی چون بنی امیه و بنی عباس، بدگمانی و کینه و احتمالات، بدترین مرگ ها را برای افراد رقم زده است. امیرالمؤمنین علیه السلام بااینکه از طرف خداوند و رسولش، قاتلش را می شناخت؛ اما ذره ای ستم، قبل از انجام جنایت بر او روا نمی دارد. به امام علی علیه السلام گفتند ما را از کسی که محاسنت را با خون سرت خضاب می کند، آگاه کن تا دودمانش را براندازیم. فرمود: در آن صورت به خدا سوگند کسی که هنوز مرا نکشته است و قاتل نیست، می کشید (حلّی، العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، ص238).

حتی بعد از انجام خیانت و جرم، کینه و انتقام باعث نمی شود که به شکنجه و انواع عقوبت ها که در چنین مواردی توسط حاکمان و قدرتمندان بر سر خائنان و مجرمان آورده

ص: 209

می شود، دست دراز نماید؛ و این امر نه از جهت دارا بودن شأن تکریم و مهربانی برای امثال ابن ملجم است؛ بلکه کرامت انسان کریم و الهی آن است که کیفر بشری را مناسب با نوع بشر و جرمش اجرا سازد و همانند افراد پست و فرومایه جهت تشفی دل، اقدام نکند؛ زیرا کیفر عظیم و عقوبت از آن خداوند است و خدا بر مبنای عدل و قانون خود از روی بی نیازی و عظمتش عقوبت های اخروی را تعیین نموده و بشر نباید عقوبت خود را چون خداوند لحاظ کند.

امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی بعدازآن ضربت، در بستر شهادت به هوش آمد، امام حسن مجتبی علیه السلام کاسه شیری به او داد، اندکی نوشید، سپس فرمود: این را برای اسیرتان ابن ملجم ببرید، سپس به امام حسن علیه السلام فرمود: پسرم تو را به حقی که بر تو دارم قسم که او به خوردنی و نوشیدنی بدهید و تا هنگام مرگ من با او مهربانی کنید (از شکنجه بپرهیزید) و ازآنچه خود می خورید، به او بخورانید و ازآنچه می نوشیید، بنوشانید تا از او برتر و شریف تر باشی (مجلسی، بحارالانوار، ج 42، ص259).

امیرالمؤمنین علیه السلام آن چنان خود را همسان دیگران و بنده خدا می شمارد که اجازه نمی دهد، قتل او بهانه ای برای پایمال نکردن سایر انسان ها گردد. چون کیفرهای جمعی و گناه کسی را به گردن دیگران انداختن، کیفر و عقوبت جماعتی به خاطر یک نفر، از بسیاری کینه دل و بدسیرتی نشأت می گیرد؛ ولی مولی علی علیه السلام در بستر شهادت می فرماید: «ای پسران عبدالمطلب، باید به عوض من، جز کُشنده ام، کسی کشته نشود. مبادا به بهانه این که امیرالمؤمنین کشته شد، در خون مسلمانان فروروید و جنگ و خونریزی راه بیندازید. از مثله کردن و بریدن گوش و لب و بینی و دست وپا و سایر اعضای او خودداری کنید که پیامبر| از مثله کردن منع کرده است، حتی سگ آزاردهنده را... (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه47).

حفظ شأن انسان ها و تناسب کیفر با کارکرد فرد و عدم مماشات نسبت به نزدیکان،

ص: 210

حتی در مقابله با مجرمان، همگی نشان از آن دارد که کسی حق ندارد با اعمال سلیقه و نظر شخصی، چه نسبت به زشت کاری ها یا حتی خوبی ها، از محدوده قوانین الهی خارج شود که هیچ کس در دنیا در نظر و اعمال رها خلق نشده؛ بلکه همه عزت و حکم از آن خداست و بشر هم ملزم به مراعات آن است. قنبر که از ملازمان علی علیه السلام است و حتی جانش را بر سر همین تبعیت و ولایت امام علیه السلام فدا نمود و امام صادق علیه السلام درباره قنبر فرموده: قنبر علی علیه السلام را به شدت دوست می داشت (کلینی، الکافی، ج 3، ص154)، وقتی اشتباهاً سه شلاق بیشتر بر مجرمی زد، امیرالمؤمنین علیه السلام به آن مجرم حق قصاص داد تا به قنبر سه شلاق زده شود (همان، ج 14، ص243).

ن) امربه معروف و نهی از منکر و کرامت انسانی

افزون بر تمام موارد فوق، آنچه کرامت انسانی را نابود می کند و انسان را به گرایش به شیطان و افتخارات پوچ و رسوم خرافی می کشاند و او را از هویت و هدف تهی می سازد، فساد اخلاقی، هرزگی اجتماعی و طغیان و سرکشی انسان است. امام علی علیه السلام قاطعانه در مقابل این افراد ایستاد و اجازه نداد کسی خط تکامل و سلامت و سعادت را نابود سازد، از این رو به نهی از منکر در گفتار و کردار و رفتار تأکید فراوانی می فرماید: امربه معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که درنتیجه آن خداوند کارتان را به اشرارتان واگذار کند، سپس دعا کنید و اجابت نشوید (هلالی کوفی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، 927).

وقتی به حضرت علیه السلام گفتند به کوفه برگرد و جنگ با معاویه را رها کن و شام را به او واگذار کن، فرمود: «من در این کار فکر کرده و نیک نگریسته و آن را با دقت زیرورو کردم و جوانبش را سنجیده ام و راهی جز تن دادن به جنگ یا انکار آنچه خداوند بر محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) وحی فرموده، نیافتم [یعنی ابقای فاسد و ظالم، انکار دستورات دین محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) است]. به راستی خداوند متعال از دوستان خود خوش ندارد که طغیان و سرکشی بر زمین چیره آید و ایشان خاموش بمانند و بدان تن دردهند و امربه معروف و نهی از منکر نکنند، ازاین رو دیدم

ص: 211

جنگ با همه دشواری هایش برایم آسان تر از تحمل غل و زنجیرهای دوزخ است (نصربن مزاحم، وقعة صفین، ص474).

نتیجه

کرامت موهبت و عطیه ای الهی برای همه انسان هاست و همه در کرامت ذاتی با یکدیگر مساوی اند. هیچ کس حق سلب آن را را از خود و جامعه انسانی ندارد. به همین دلیل احادیث و روایات بسیاری به آن پرداخته است. همچنین در سیره نظری و عملی امیرالمؤمنین علی علیه السلام کرامت انسانی، مؤلفه های حفظ و سلب کرامت انسانی دارای اهمیت بسیاری است و امام علی علیه السلام در گفتار و کردار به حفظ کرامت تک تک انسان ها بسیار اهتمام ورزیده است.

حضرت امیر علیه السلام در برابر امتیازخواهی و سهم طلبی گروه اندکی از جامعه، به دلایلی چون برخورداری از نعمت های الهی، داشتن سوابق دینی، ملی، ارزشی، وابستگی نسبی و سببی به نهادهای قدرت و ثروت، با قاطعیت هرچه تمام ایستادگی و مبارزه می کند و کوتاهی در برخورد با نظام های تکاثر و تفاخر را موجب بی عدالتی و نابرابری اجتماعی و سلب کرامت انسانی بیان می کند. همچنین هر نوع آداب ورسوم غلط فردی و اجتماعی را که موجب بهره کشی و نقض کرامت در انسان هاست، طرد و اصلاح می نماید و اجازه ضرر دیدن و ضرر رساندن به هیچ فردی از افراد جامعه را برنمی تابد؛ زیرا اطاعت و تعظیم فقط از آن خداست و هیچ فردی حق ندارد، دیگری را وادار به بندگی و کرنش خود وادارد.

امام علی علیه السلامعدم قاطعیت در اجرای احکام و برخورد با خائنان، پرداختن به مسائل لغو و بی فایده و عدم حساسیت در مقابل جریانات اجتماعی را باعث تباهی حرمت و کرامت انسان ها عنوان می کند و در سیره عملی ایشان سعی و اهتمام تام به این مسائل دیده می شود.

امیرالمؤمنین علیه السلامشرک، کفر و نمودهای مختلف آن در جوامع انسانی و بی توجهی به زندگی اخروی را از عوامل سلب کرامت از انسان ها دانسته و فراهم نمودن شرایط و

ص: 212

امکانات از طریق ایجاد شالوده های عدل و قسط توسط حاکمان و تربیت ظرفیت وجودی انسان را برای دست یابی به تکامل انسانی ضروری می داند.

همچنین اعمال نظر شخصی در امر مجازات و نپرداختن به امربه معروف و نهی از منکر از سوی حاکمان و افراد را ناقض حفظ کرامت انسان و تباهی وی می داند.

در رویکرد الهی و دینی، جامعه محصول کار تک تک افراد است و انسان ها در خوراک و معیشت و آنچه زندگی شان، وابسته به آن است، برابرند. امیرالمؤمنین علیه السلام با این نگرش به کرامت تک تک انسان ها، در سیره گفتاری و عملی خود می پردازد و نظارت تام و تمام بر عوامل حکومتی خود دارد و کوچک ترین کوتاهی از جانب آنان را برنتافته و مورد عتاب قرار داده و مجازات می کند.

درنهایت می توان گفت سیره امام علی علیه السلام روشنگر وظیفه حکومت ها و تمامی افراد در جهت حفظ کرامت انسانی است و هیچ جای فراری برای کوتاهی، قصور و بهانه جویی باقی نمی گذارد.

ص: 213

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

شریف رضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه، محقق ومصحح: صبحی صالح، قم، هجرت، 1414ق.

1. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، 1379ق .

2. ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، محقق و مصحح: هارون، عبد السلام محمد، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق.

3. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام، محقق و مصحح: فیضی، آصف، قم، موسسه آل البیت، 1385ق.

4. برقی، احمدبن محمد بن خالد، المحاسن، محقق و مصحح: محدث، جلال الدین، قم، دارالکتب الإسلامیه، 1371ق .

5. تمیمی آمدی، عبد الواحدبن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، محقق و مصحح: درایتی، مصطفی، قم، دفتر تبلیغات، 1366 ش.

6. جعفری تبریزی، محمدتقی، رسائل فقهی، تهران، موسسه منشورات کرامت، 1419 ق.

7. حلی، رضی الدین علی بن یوسف بن المطهر، العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، محقق و مصحح: رجائی، مهدی و مرعشی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1408ق.

8. راغب اصفهانی، ابی القاسم، المفردات فی غریب القرآن، تهران، دفتر نشر کتاب، 1404ق.

9. شعیری، محمدبن محمد، جامع الأخبار، نجف، مطبعه حیدریه، بی تا.

10. صدوق، ابن بابویه محمدبن علی، الأمالی، تهران، کتابچی، 1376 ش.

11. صدوق، ابن بابویه محمدبن علی، من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413ق.

12. طوسی، ابو جعفر، محمدبن حسن، تهذیب الأحکام، تهران، دار الکتب الإسلامیه،1407ق.

13. قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1412ق.

14. کلینی، محمدبن یعقوب بن اسحاق، الکافی، مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق .

ص: 214

15. مجلسی، محمد باقربن محمد تقی، بحارالأنوار، محقق و مصحح: جمعی از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403ق.

16. نصربن مزاحم، وقعة صفین، محقق و مصحح: هارون، عبد السلام محمد، قم مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، 1404.

17. هلالی کوفی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، محقق و مصحح: انصاری زنجانی خوئینی، محمد، قم، الهادی،1405ق .

ص: 215

ص: 216

نگاهی به الزامات، مبانی و موانع تربیتی کرامت انسان در آموزه های حضرت علی (علیه السلام)

اشاره

سید حسام موسوی(1)

ص: 217


1- . کارشناسی روان شناسی از دانشگاه پیام نور؛ narimanysam@gmail.com

ص: 218

چکیده

هدف پژوهش حاضر، تبیین الزامات، مبانی و موانع تربیتی کرامت انسان در آموزه های حضرت علی علیه السلام بوده است. روش پژوهش نیز تحلیلی - اسنادی بود که ازجمله روش های کیفی در حوزه پژوهش های علوم انسانی به شمار می رود. در این پژوهش، پس از توضیح و تحلیل مطالبی که در قرآن و متون روایی پیرامون کرامت انسان و انسان شناسی حضرت علی علیه السلام وجود دارد، برخی اصول و روش های تربیت کرامت انسان بر اساس نظر ایشان استنباط شده است. نتایج نشان داده که تقوا، مبنا و رکن اساسی انسان شناسی حضرت علی علیه السلام می باشد. مهم ترین الزامات تربیت کرامت انسان در دو بُعد درونی عبارت اند از: تقوا، ایمان و اعتقاد، بصیرت و آگاهی، پرهیز از دنیاپرستی، نگرش مثبت و کرامت مدار به انسان ها و در بُعد بیرونی شامل: امانت بودن مسئولیت، ارزش ابزاری موقعیت های مختلف زندگی اجتماعی، نگرش اخلاقی به زندگی، مسئولیت؛ فرصتی اخلاقی و معنوی، عمران و آبادانی در کنار وظایف فرهنگی، حقوق و وظایف متقابل، توجه به قدرت و نظارت الهی، توجه به مشارکت و نقدپذیری در زندگی و مدیریت فرصت ها. مهم ترین موانع تربیت کرامت انسان از دید حضرت علی علیه السلام عبارت اند از: دنیاپرستی، کبر و بخل. در راستای تربیت کرامت، دلالت های تربیتی در حوزه مبانی: تقوا، نظم و حساب رسی در امور، آزادگی، دادگری و ظلم ستیزی، زهدورزی، خدمت به خلق و عمل صالح، دانش اندوزی توأم با عمل و در حوزه روش های تربیتی: محاسبه نفس، زهدورزی، محبت، تذکر، معاشرت با صالحان، عفو و تغافل، تنبیه و تشویق، پیش گیری و کنترل، روش الگوبرداری.

ص: 219

بنابراین، توجه به آموزه های حضرت علی علیه السلام زمینه تحقق و پرورش صلح در بُعد فردی و اجتماعی را مهیا می سازد.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، تربیت، انسان کامل، کرامت انسانی، صلح.

مقدمه

شناخت انسان و ابعاد وجودی او مسئله ای است که از دیرباز مورد توجه مذاهب، مکاتب و فرهنگ های گوناگون بوده است و کم تر نظام فکری و فلسفی را می توان یافت که به گونه ای به شناسایی انسان نپرداخته باشد. توجه به انسان تنها به این سبب نیست که او یکی از موجودات این عالم است و باید مورد شناسایی قرار گیرد، بلکه اهمیت انسان شناسی از آن جهت است که در واقع شناخت ماهیت و حقیقت خویشتن است و راهی برای درک هدف آفرینش انسان می باشد. معمولاً مورخان فلسفه، آغاز چنین نگرشی را به سقراط نسبت داده اند که با نقل شعار «خودت را بشناس» هدف اصلی فلسفه را انسان شناسی قرار داده است و نشانگر این است که آدمی نسبت به خود و حقیقت وجودی خود بی اعتنا نبوده است. در آموزه های تمام ادیان الهی نیز پس از خداشناسی، شناخت انسان بیش ترین اهمیت را دارد تا آن جا که یکی از اهداف اساسی انبیا، توجه دادن انسان به خویشتن بوده است (گرامی، مؤلفه های غلوّ نزد امامیه، ص 19).

لذا چنین به نظر می رسد چه در اندیشه فلاسفه، چه ادیان الهی و مکاتب بشری، توجه به انسان و هدف از آفرینش او دغدغه همیشه بشر بوده است. با دقت در اندیشه های فلسفی و مکاتب، این موضوع برداشت می شود که به انسان از دو دیدگاه می توان نگریست، یکی این منظر که «انسان چیست و چه صفاتی دارد»؟ و دیدگاه دوم این که انسان چه باید بشود؟ یعنی «انسان ایده آل» و «انسان کامل» کیست؟ به بیان دیگر؛ انسان چه هدفی در حیات خود را باید در نظر بگیرد تا با سیر به سوی آن به کمال وجودی خویش نایل آید؟ (نصری، خدا و انسان در فلسفه یاسپرس، ص 2). پس توجه به انسان کامل در مکاتب و آیین های

ص: 220

قدیم تا به امروز یکی از اصول و مبانی جهان بینی و یکی از محورهای اساسی معرفت و اندیشه بشری بوده و همواره توجه و اهتمام فلاسفه و متفکران را به خود جلب کرده است (حسن زاده آملی، گنجینه گوهر روان، ص66). لذا رسیدن به ایده آل و کمال انسانی را شاید بتوان مهم ترین هدف ادیان و مذاهب و فلسفه دانست.

در آیین زرتشتی از انسان کامل به «سوشیانت» تعبیر شده که به معنی نجات دهنده و سودرساننده است. سوشیانت ها یاوران آیین مزدیسنا هستند که هدفشان رستگاری و نجات مردم از جهل و ظلم است و الگوی تمام عیار آیین زرتشت می باشد که جز خیر و صلاح و رفاه و آسایش هدف دیگری ندارند (نصری، خدا و انسان در فلسفه یاسپرس، ص18). آیین بودا انسان کامل یا به قولی رهرو کامل را کسی می داند که به «نیروانه» رسیده باشد. «نیروانه» یا «نیروانا» را حالتی می دانند که در درون فرد از فردیت خبری نیست و هرچه هست آرامش است، یعنی وصول به کمال و نجات از رنج در همین جهان نه جهانی برتر (همان، 50). در آیین کنفوسیوس بالاترین مقام انسانی را «انسان قدیس و معصوم» داراست، ولی چون رسیدن به این مقام را غیرممکن می دانند، همگان باید بکوشند تا خود را به مقام «انسان آزاده» برسانند. انسان آزاده یا کامل کنفوسیوس طرفدار حق و حقیقت است. مسئولیت پذیر؛ صبر و بردباری دارد ولی غرور و تکبر ندارد و کینه به دل نمی گیرد؛ با همگان سازگاری دارد و شکست ها و بدبختی ها را به خوبی تحمل می کند؛ زیرا به گمان وی خطاهای خود بشر موجب بدبختی است. کنفوسیوس آموختن را تنها راه نیل به انسان آزاده شدن می داند و خود نیز در این راه گام های اساسی برداشت (همان، ص119).

انسان کامل در اندیشه فلاسفه نیز جایگاه داشته است؛ افلاطون کمال انسان را در ارتباط با سیستم سیاسی - اجتماعی و هم چنین نظام فکری و فلسفی انسان می داند. علت غایی و کمال نفس آدمی از دیدگاه افلاطون میل به سعادت است: «سعادت کامل نصیب مهم ترین و عادل ترین نفوس است.» به زعم افلاطون، انسان کامل، فیلسوف و درنتیجه

ص: 221

زمامداری است که دوستدار کل حکمت و علم می باشد؛ طالب راستی و درستی است و از بی خردی و دروغ می پرهیزد؛ او خویشتن دار است و از حرص و آز و طمع و پستی به دور است و باید به تهذیب نفس و آراستگی باطن بپردازد. به طور کلی باید از شجاعت، علوّ همت و سرعت فهم، حافظه قوی و حُسن سیرت برخوردار باشد. ارسطو نیز انسان کامل را انسان بزرگوار و فرزانه می نامد که دارای سنجش صحیح، خطرپذیری، نیکوکار و بدون کینه است که همواره جویای حقیقت است (همان، ص 13). البته باید گفت نقدهایی بر نظر آن ها در نیل به مقصود وارد است.

مکاتب گوناگون هم در گذر زمان به مسئله انسان کامل پرداخته اند. انسان کامل در مکتب سوسیالیسم، انسانی است که منِ خود را در جمع مستهلک کرده باشد و در او (من) به (ما) تبدیل شده باشد و اشتراک ها در جامعه را جایگزین اختصاص ها کند (مطهری، ده گفتار، ص 37). اما اگزیستانسیالیست ها انسان کامل را انسانی می دانند که آزادی و اختیار مطلق داشته باشد و در جهت یکّه بودن و فردیت کوشش نماید و دست به گزینش و انتخاب آزادانه بزند (همان، ص333).

در ادیان ابراهیمی نیز کمال پذیری انسان و نیل به انسان کامل هدف بوده است و در متون اصلی یهودیت، اندیشه آفرینش انسان به صورت خدا، قابلیت خداگونه شدن انسان و نیل به کمال، القاء شده و آموزش داده می شود. مسیحیان نیز کمال پذیری را در ارتباط با اطاعت خداوند می دانند البته به رغم آن که عیسی به پیروانش می گوید که مانند پدر آسمانی شان کامل شوند، اندیشه گناه اولیه انسان را سدّ راه تربیت و کمال پذیری انسان می داند (شاکر، موسوی، قرائتی بین ادیانی از انسان کامل با رویکرد عرفانی، ص 19- 38).

به نظر می رسد دین اسلام نگاه کامل تر و جامع تری به انسان و تربیت انسان کامل دارد. در مکتب تصوف و عرفان نیز از انسان کامل سخن به میان آمده، منصور حلاج نخستین کسی است که از انسانی که مراتب کمال را پیموده و مظهر کامل صفات عالی شده نام برده

ص: 222

است و خود را نیز سالکی می داند که به چنین مقامی نائل شده است. بایزید بسطامی پس از حلاج اصطلاح (الکامل التمام) را برای انسان نمونه خود به کار برد (نصری، خدا و انسان در فلسفه یاسپرس، ص 218- 219)؛ اما استاد مطهری معتقد است تعبیر انسان کامل تا قرن هفتم هجری در ادبیات اسلامی وجود نداشته است و برای اولین بار محی الدین ابن عربی تعبیر انسان کامل را در آثار خود به کار برده است. به زعم ابن عربی انسان کامل روح عالم است و به خاطر کمالاتی که دارد همه چیز مسخر اوست (مطهری، ده گفتار، ص 20).

آن چه که از مطالعه در مکاتب بشری و ادیان الهی در مورد نیل به انسان کامل به دست می آید، این است که تربیت، ابزاری است که می توان از آن برای رسیدن به هدف یاری گرفت که البته در نظام بشری و مکاتب الهی روش های متفاوت آن مطرح شده است. شکی نیست که موضوع تربیت در مکتب اصیل اسلام - که نظام حاکم بر تعلیم و تربیت ایران نیز هست - دارای اهمیت خاصی بوده است. در نظام تربیتی ایران که داعیه تعلیم و تربیت اسلامی دارد رسیدن به حیات طیبه و تربیت انسانی کامل، هدف غاییِ تعلیم و تربیت ذکر شده است و راه وصول به آن را آموزه های قرآن و الگوهایی همچون پیامبر و اهل بیت علیهم السلام نقل شده است:

... تعلیم و تربیتی که تحقق بخش حیات طیبه، جامعه عدل جهانی و تمدن ایرانی باشد، در پرتو چنین سرمایه انسانی متعالی است که جامعه بشری آماده تحقق حکومت جهانی انسان کامل را یافته است و در سایه چنین حکومتی ظرفیت و استعداد بشر به شکوفایی و کمال خواهد رسید (سند تحول بنیادین آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران، فصل اول، ص1).

بنابراین با توجه به چشم انداز این سند، پرورش و تربیت انسان های کامل بر اساس تربیت اسلامی، مأموریت تعلیم و تربیت ایران است. از مطالعه متون تربیت اسلامی چنین برداشت می شود که شناخت و تربیت انسان کامل از نظر اسلام دو راه دارد، یکی از طریق

ص: 223

مطالعه ویژگی های انسان کامل در قرآن و سنت، و راه دوم شناخت انسان کامل از طریق مصادیق واقعی است؛ چون انسان کامل اسلامی فقط انسان ایده آلی و ذهنی نیست، انسان کامل؛ هم در حد اعلا و هم در درجات پایین تر در خارج وجود پیداکرده است. وجود پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) نمونه انسان کامل اسلام است و نمونه دیگر علی علیه السلام می باشد؛ شناخت علی، شناخت شخصیت علی علیه السلام است نه شخص شناسنامه ای علی علیه السلام، اگر شخصیت جامع علی علیه السلام را بشناسیم انسان کامل اسلام را شناخته ایم (مطهری، ده گفتار، ص15).

چه در قرآن و چه در نهج البلاغه ویژگی مهم انسان کامل «تقوی» بیان شده است. قرآن دلیل برتری و کرامت انسان را تقوی معرفی می کند: {إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقاکُمْ} (حجرات/13) سپس در آیات متعدد به تقوی سفارش می کند (بقره/179، آل عمران/89، نساء/131 و...) در جای جای نهج البلاغه و کلام امام علی علیه السلام نیز تقوی مهم ترین مؤلفه برای کمال انسان بیان شده است (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه16، 112، 189، 193 و...). امام علیه السلام در خطبه 193 معروف به خطبه همام یا متقین حدود صد صفت برای انسان کامل بیان کرده است که به شهادت تاریخ، زندگی و روش و صفات خود حضرت است.

بنابراین در این پژوهش موضوع انسان کامل از منظر انسانی مورد بررسی قرارمی گیرد که تمام مراحل کمال را یکی پس از دیگری در دوران حیات خود طی نموده است. امام علی علیه السلام اول حافظ قرآن و قرآنِ مجسّم است که همواره با قرآن بود و با قرآن زیست و از قرآن گفت (دشتی، مدیریت بحران در حکومت امام علی علیه السلام، ص8). او در سخنان خود سیمایی کامل از انسان با تمام نقاط قوت و ضعفش ترسیم نموده و راه های وصول به کمال را برای انسان های قرون و اعصار بازگو کرده است، پس تلاش شده تا با توجه به اندیشه و کلام امام علی علیه السلام و سیره قولی و فعلی ایشان، اصول انسان شناسی امام تبیین شود و با توجه به ویژگی هایی که در خطبه ها، نامه ها و کلام امام آمده است، به تعریفی برای انسان کامل دست یافت. و در نهایت با بیان آسیب ها و موانع نیل به این هدف از نظر امام، دلالت های

ص: 224

تربیتی و طرق رسیدن به این مقصود را یافت.

1.پیشینه

از میان تحقیقاتی که در مورد کرامت انسان و مطالب مربوط به آن انجام گرفته است، می توان به موارد زیر اشاره کرد.

دادجو، ضرورت وحی در اندیشه متکلمان مسلمان، ادیان، مذاهب و عرفان. ضرورت وحی در اندیشه متکلمان مسلمان، ادیان، مذاهب و عرفان، معرفت، شماره 216، ص46 -37.

میر، شمشیری، بررسی انسان شناسی عرفان اسلامی و دلالت های آن در تربیت شهروندی، علوم تربیتی، اندیشه های نوین تربیتی، شماره43، علمی - پژوهشی، ص171- 149.

افخمی روحانی و دیگران، تدوین شاخص های کرامت انسانی در سازمان با تأکید بر نگرش اسلامی، فصلنامه مدیریت در دانشگاه اسلامی، سال سوم، شماره 1، بهار و تابستان 1394.

اما این تحقیق در صدد است تا به الزامات، مبانی و موانع تربیتی کرامت انسان آن هم در آموزه های نهج البلاغه اقدام کند که در نوع خود بی سابقه بوده و تحقیقاتی در این زمینه خاص انجام نگرفته است.

2.ابعاد درونی کرامت انسان

الف. تقوا

نهج البلاغه تقوا را به عنوان یک نیروی معنوی و روحی که بر اثر ممارست و تمرین پدید می آید و به نوبه خود آثار و لوازم و نتایجی دارد و از آن جمله پرهیز از گناه را سهل و آسان می نماید، طرح و عنوان کرده است: «ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَةٌ وَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَی عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَات»؛ «همانا درستی گفتار خویش را ضمانت

ص: 225

می کنم و عهده خود را در گرو گفتار خویش قرار می دهم. اگر عبرت های گذشته برای یک شخص آینه قرار گیرد، تقوا جلوی او را از فرورفتن در کارهای شبهه ناک می گیرد». تا آن جا که می فرماید: «أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَایا خَیلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَی مَطَایا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیهَا أَهْلُهَا وَأُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّة» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 16)؛«همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختیار هوای نفس [قرار] دادن، مانند اسب های سرکش و چموشی است که لجام از سر آن ها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت اسب ها سوارهای خود را در آتش افکنند؛ و مَثَل تقوا مَثَل مرکب های رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار است و آن مرکب ها با آرامش سوارهای خود را به سوی بهشت می برند». در این خطبه تقوا به عنوان یک حالت روحی و معنوی که اثرش ضبط و مالکیت نفس است ذکر شده است. این خطبه می گوید لازمه بی تقوایی و مطیع هوای نفس بودن، ضعف و زبونی و بی شخصیت بودن در برابر محرکات شهوانی و هواهای نفسانی است.

بنابراین، با نظر به ویژگی ذاتی و اکتسابی آدمی در زمینه تقوا؛ باید در امر تربیت انسان کامل به کرامت انسانی بر اساس پرورش آموزه ها و ویژگی های متقین توجه داشت. با نظر به این نوع تلقی از آدمی قطعاً در عرصه تربیتی، نوع رفتار و مواجهه بین مربیان و متربیان متفاوت خواهد بود. متربیان با توجه به این معیار باید کرامت مربیان خویش را پاس دارند و مربیان با توجه به این معیار باید کرامت متربیان خویش را گرامی دارند؛ چرا که تکریم منزلت، موجب ایجاد امنیت در فرد می گردد و در روابط انسانی، روحیه اعتماد متقابل ایجاد می کند و در سایه چنین اعتمادی، مناسبات انسانی توسعه می یابد و امکان اقدام به امر تربیت مهیا می گردد.

ب. ایمان و اعتقاد

در کتاب شریف نهج البلاغه که حاوی سخنان نغز و حکیمانه حضرت علی علیه السلام

ص: 226

می باشد، مسئله ایمان به عنوان بااهمیت ترین رکن وجودی انسان کامل، از جایگاه و اهمیت ویژه ای برخوردار است و به جهات گوناگون آن پرداخته شده است (همان، خطبه110 و 189).

اگر انسان کامل را به سنگری تشبیه کنیم که در آن به جنگ با شیطان می پردازد، عبادت و پرستش و ایمان و اعتقاد، نقش ارتباط مستمر و دریافت فرمان و کمک از فرمانده مطلق هستی را ایفا می کند و هر چه این ارتباط قوی تر و بیش تر باشد. رزم، سنگر و رزمنده نیز قوی تر و محفوظ ترند و مأموریت نیکوتر انجام می گیرد و اگر ارتباط ضعیف و اندک باشد، آسیب پذیر خواهند شد، درنتیجه ایمان و اعتقاد پلی ارتباطی بین کسب مصداق های انسان کامل در بُعدهای مختلف می باشد و تا زمانی که انسان قلباً به جایگاه و اهمیت انسان کامل آگاهی پیدا نکند و این باور را درون خود نهادینه نسازد، در زمینه های مختلف اجتماعی و شخصی نمی تواند مطابق با آموزه های معصومین موفق عمل نماید.

ج. بصیرت و آگاهی

بصیرت راه تقرب به سوی پروردگار و فلاح و سعادت دنیوی و اخروی و کمال است. امیر مؤمنان امام علی علیه السلام با رفتار و گفتار خویش آموزگار بزرگ بصیرت بود و اصحاب خویش را به بصیرت فرا می خواند. بصیرت مرهون اخلاص و تقوا و الهام بخش علوم بسیار است و کلید گشودن صندوق اسرار عالم و آشکار شدن رازهاست. امیرمؤمنان امام علی علیه السلام در این ارتباط فرموده اند: «قَدِ انْجَابَتِ السَّرَائِرُ لِأَهْلِ الْبَصَائِر» (آمدی، غررالحکم ودررالکلم، ج4، ص476، ح6676؛ شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه108)؛ به تحقیق اسرار برای اهل بصیرت گشوده و رازهای درون و پنهان برای آنان آشکار شده است». اهل بصیرت از رازهای جهان باخبرند و از اسرار حوادث آگاهی دارند و با این آگاهی ها می توانند همواره حق را از باطل جدا کنند و راه حق را بیابند و راهنمای دیگران شوند.

اهمیت و ضرورت ویژگی بصیرت و آگاهی در تربیت انسان کامل نشان می دهد

ص: 227

ایمان، موتور حرکت مؤمن به سوی تعالی و قرب الهی است؛ ولی حرکت این موتور بدون روشن بودن راه و صاف و هموار بودن مسیر، به مقصد نخواهد رسید و بصیرت و آگاهی چراغ روشنگر این راه تربیت انسان کامل، روشنگر مسیر حرکت مؤمن است و بدون داشتن بصیرت، بینش و فهم درست مسائل، بدون تردید این حرکت به انحراف کشیده شده، به مقصد نخواهد رسید. به همین دلیل، همان طور که برای حرکت از نقطه ای به نقطه دیگر، داشتن چشم ظاهری برای مشاهده مسیر و تشخیص راه از بی راهه لازم است، برای پیمودن مسیر حق و رسیدن به اهداف عالی و متعالی زندگی نیز چشم بصیرت و دیده حقیقت بین لازم است تا در مسیر باطل نرویم و گمراه نشویم و در رخدادها و مسائل سیاسی و اجتماعی از موضع گیری ها و تحلیل های نادرست و خلاف واقع مصون بمانیم؛ از این رو، بصیرت و آگاهی، فهم و درک درست مسائل و تحلیل درست وقایع زندگی و مسائل سیاسی - اجتماعی، در شکوفایی انسان کامل بسیار بااهمیت است. مکتب تربیتی امام علی علیه السلام به ما می آموزد که در صحنه های زندگی، بر اساس شناخت عمیق مسائل و بصیرت و نیز با علم و اطمینان به درستی کارها، حقانیت مسیر و شناخت حق از باطل عمل کنیم و اظهارنظر و موضع گیری نماییم و سوگیری و غرض ورزی ننماییم.

د. پرهیز از دنیاپرستی

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه از دنیا مذمت کرده و بی ارزشی و بی اعتباری آن را ضمن مثل های جالبی تبیین نموده و پرهیز از دنیاپرستی را از ویژگی های مهم انسان کامل برشمرده اند که در بخش های مختلف به صورت مستقیم و غیرمستقیم به این ویژگی اشاره نموده اند (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت119، 131، 236، 64 و 456؛ خطبه3، 224، 63 و 82).

ه- . نگرش مثبت و کرامت مدار به انسان ها

حضرت علی علیه السلام یکی از نگرش های انسان سالم و کامل را توجه به ارزش انسان ها

ص: 228

به طور عام، از هر قبیله و نژاد یا دین و مذهب که باشند می دانند و متذکر می شوند که انسان کامل به عنوان یک فرد مسلمان باید حافظ حیثیت، آبرو، مال و جان انسان ها باشد و نسبت به کرامت انسان های مختلف دید مثبت و بدون سوگیری و تعصب داشته باشد. این بزرگوار در بخش هایی به این ویژگی اشاره کردند ازجمله؛ (همان، خطبه167 و 21؛ نامه51، 53 و 76؛ حکمت322).

بنابراین از آموزه های تربیتی امام علی علیه السلام این گونه استنباط می شود که در نظام تعلیم و تربیت اسلامی نوع نگاه انسان به کرامت انسان می تواند منجر به پی آمدهای مثبت یا منفی شود. نگاه منفی و انزواطلبانه و پشت به کرامت نه تنها مورد تأکید مربیان بزرگوار نظام تعلیم و تربیت اسلام نبوده؛ بلکه توسط معصومین علیهم السلام مورد مذمت نیز قرار گرفته است. در واقع بر اساس آموزه های این بزرگواران ازجمله امیرمؤمنان علیه السلام نگاه انس آمیز با کرامت و پرورش بُعدهای مختلف آن می تواند زمینه شکوفایی و تربیت انسان کامل را مهیا سازد. نگاه منفی به کرامت انسان می تواند منجر به اضطراب، سستی، تنبلی، عدم تحرک اجتماعی و نهایتاً عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی و توسعه همه جانبه اجتماعی بشود.

3. ابعاد بیرونی کرامت انسان

الف. امانت بودن مسئولیت

«نگرشِ امانتی» در پذیرش مسئولیت، اصلی بنیادی و قاعده ای فراگیر در بینش انسان شناسانه امام علی علیه السلام است؛ زیرا در منطق ایشان همه نعمت ها ودایع و امانت های الهی اند. البته این نعمت ها از نظر درجات و مراتب، در یک رتبه قرار ندارند؛ برخی از نعمت ها به دلیل شمول و فراگیری و کارآیی و اثرگذاری بیش تر و نیز به لحاظ ارتباط وظایف و تکالیف برتر با آن ها، امانتی خاص تلقی می شوند و مسئولیت و جایگاه افراد در زندگی مادی امانتی است که باید به خوبی و درستی از آن امانت داری نمود. این ویژگی در بخشی از سخنان امیر مؤمنان علیه السلام مورد توجه قرار گرفته است ازجمله (همان، نامه53، 41 و 5).

ص: 229

از آموزه های تربیت انسان کامل امام علی علیه السلام این گونه استنباط می شود که خداوند، موجودات بی شماری را در جهان آفریده است که بیهوده و بی هدف آفریده و رها نشده اند، بلکه همه آن ها به سوی مقصد و کمالی که خدا برایشان معین فرموده است، در حرکت و تکاپو هستند. در این میان انسان به حقیقت کارهایی که انجام می دهد، آگاه است درنتیجه مسئولیتی به صورت امانت به او داده شده است که از این مسئولیت در دنیای مادی به صورت احسن برای تحقق و شکوفایی ابعاد مختلف تربیت انسان کامل بهره جوید، در این راستا انسان در آثار و عواقب کردارش می اندیشد و با اراده و اختیار راهی را برمی گزیند. گاهی گرفتار غرایزش می شود و در گرداب حیوانیت دست وپا می زند و گاهی نیز روح ملکوتی و عقل انسانی به یاری اش می شتابد و امیال و غرایز نفسانی را به بند می کشد، انسانی که نسبت به این مسئولیت آگاه است و این مسئولیت را پلی ارتباطی در راستای تربیت انسانی و اخلاقی می داند، به بهترین شکل دنیای خود را می سازد.

ب. ارزش ابزاری موقعیت های مختلف زندگی اجتماعی

از مجموع بسیاری از تعالیم اسلام و آموزه های امام علی علیه السلام به وضوح برمی آید که پذیرش هرگونه مسئولیت و مدیریت، ارزش ذاتی ندارد و نگرش افراد به آن مسئولیت ها باید به گونه ای باشد که این مناصب برای آنان ابزاری برای اجرای عدالت و احکام الهی باشد؛ بدین معنا که موقعیت های مختلف زندگی، ابزاری برای دست یابی به آرمان های الهی و تحقق موازین عدل و قوانین الهی است (همان، خطبه131، 33 و 3؛ نامه53 و 51).

بر اثر تجربیات به دست آمده اکثر انسان هایی که دچار مشکلات اخلاقی هستند، نشأت گرفته از بی توجهی به فلسفه موقعیت های مختلف زندگی و دنیاپرستی است که ریشه آن، نگاه و جهان بینی آن ها می باشد. اگر نگاه و نگرش انسان ها به موقعیت های مختلف زندگی نگاهی ابزارگرایانه و فرصتی برای شکوفایی و تحقق ابعاد انسان کامل باشد، این موقعیت ها و شرایط زمینه رشد و شکوفایی انسان ها را مهیا می سازند ولی اگر نگاه انسان به

ص: 230

دنیای مادی صرفاً لذت طلبی و کسب منافع فردی و اعتبار و جایگاه اجتماعی باشد، در این حالت است که هویت و حقیقت انسان در پرتو شرایط مختلف گم می شود.

ج. نگرش اخلاقی به زندگی

حضرت علی علیه السلام گاهی در باب جنگ، جمع آوری مالیات و دیگر فعالیت های مدیریتی، توصیه های روشی، مهارتی و فنی ارائه می کنند که مردم مسلمان ملزم به رعایت آن هاست؛ و گاهی نیز توصیه هایی اخلاقی و ارزشی در باب مدیریت و حکومت ابراز داشته اند. این دو نوع مباحث، ما را به این مطلب رهنمون می سازد که یکی از اصول حاکم بر نگرش مدیر در مدیریت، آن است که وی همان قدر که به علم و فن در مدیریت اهمیت می دهد، به توصیه های اخلاقی و رعایت آن نیز توجه داشته باشد. علی علیه السلام در این خصوص کارگزاران خود را ملزم به رعایت اصول اخلاقی نموده اند، برای مثال (همان، نامه56، 26، 27 و 71). بنابراین از آموزه های تربیتی امام علی علیه السلام این گونه استنباط می شود که هدف نهایی تربیت انسان کامل از منظر امام علی علیه السلام، سعادت است. نگرش اخلاقی به زندگی، به عنوان مصداق تام و کامل سعادت، امری تشکیکی بوده و مراتب مختلفی دارد. به میزان کسب فضایل بیش تر و نیز دفع و نزع رذایل اخلاقی، زمینه برای رسیدن به مراتب بالاتر قرب الهی حاصل می گردد.

د. مسئولیت؛ فرصتی اخلاقی و معنوی

یکی از نقاط برجسته نظام اخلاقی و سیاسی حضرت علی علیه السلام، پیوند تکالیف اجتماعی، اخلاقی و دینی است؛ بدین معنا که با عمل به رسالت اجتماعی، می توان روح را پرورش داد و خود را به عالی ترین درجات معنوی و عرفانی و انسانی کامل رساند. بدین جهت در دیدگاه حضرت علی علیه السلام، تلقی افراد از مسئولیت خود، باید انجام دادن نوعی تکلیف شرعی باشد که از طریق آن، بتواند به رشد معنوی برسد و در قبال آن، ثواب الهی نیز دریافت دارد. بر این اساس، مسئولیت باید نعمتی الهی و فرصتی برای دست یابی به

ص: 231

مدارج معنوی و اخلاقی به شمار آید. حضرت در بخش های مختلف نهج البلاغه به زیبایی، فنون و ارزش های اخلاقی را بیان کرده اند و مسئولیت افراد در زندگی را نوعی فرصت تعالی اخلاقی و معنوی دانسته اند (همان، نامه51، 53 و 59). از تفاسیر چنین برمی آید که انسان به دلیل این استعداد وجودی خود تنها موجودی است که صلاحیت پذیرش و تحمل ولایت الهی را دارد و روشن است که پذیرش این امانت بزرگ مسئولیتی بزرگ را بر دوش انسان می افکند.

در واقع، مسئولیت پذیری در نوع تربیت، پیشرفت فرد و جامعه و هدایت و سازندگی حیات سعادتمندانه آدمی، نقش مهمی را ایفا می کند. از دیدگاه امام علی علیه السلام، آدمی در زندگی باید درباره همه امور خود، حتی این که چه می گوید، احساس مسئولیت کند؛ از این رو درباره احساس مسئولیت خویش می فرماید: «ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ» (همان، خطبه16)؛ «عهده ام در گرو درستی سخنم قرار دارد و نسبت به آن ضامن و پایبندم».

ه- . عمران و آبادانی در کنار وظایف فرهنگی

نگرش جامع به زندگی در بُعدهای مختلف اجتماعی و فرهنگی، یکی از نگرش های اساسی در راستای تحقق انسان کامل بر اساس آموزه های حضرت علی علیه السلام است؛ به این معنا که انسان کامل به خصوص در مدیریت کلان زندگی و شرایط مختلف آن نباید خود را به توسعه و آبادانی دنیای خود و دیگران محدود نماید، بلکه علاوه بر آن، وظیفه دارد که به امور معنوی و فرهنگی خود و دیگران نیز توجه داشته باشد. حضرت در این خصوص (همان، خطبه34، نامه53، حکمت106) توصیه هایی نموده اند.

و. حقوق و وظایف متقابل

نگرش انسان کامل در آرای امام علی علیه السلام به مسئولیت، بر حقوق و وظایف متقابل مبتنی است. در نهج البلاغه که الگویی بسیار زنده و پاسخ گوی نیازهای انسان در گذر زمان است نگاه حق و وظیفه متقابل است. امیرمؤمنان علیه السلام در موارد مختلف به این حقوق و وظایف

ص: 232

متقابل اشاره کرده است: (همان، خطبه216 و 50).

با توجه به آموزه های تربیت انسان کامل از منظر امام علی علیه السلام این گونه استنباط می شود که تحقق ویژگی های انسان کامل مستلزم توجه توأمان به زندگی شخصی و اجتماعی است. انسان کامل؛ هم حقوق و وظایف شخصی خود را می شناسد و هم به حقوق دیگران احترام می گذارد. بنابراین، در عصر ارتباطات که دنیا شبیه دهکده جهانی می ماند که در این ارتباطات، انسان ها به هم نزدیک و افکار و اعمال انسان ها و جمعیت ها از دید و نظر یک دیگر پنهان نیست که تبادل افکار، اطلاعات، دانش ها، هنرها و تبلیغات در حجم و سرعت گیج کننده ای در جریان است. از طرفی ماشینی شدن زندگی، افزایش جمعیت، تقسیم کار و مشاغل، تخصصی شدن فعالیت ها، تنوع امکانات بهره وری، برتری جویی ها، ترویج شیوه های رقابتی و مقایسه ای، رفاه طلبی ها، خستگی ها، کم حوصلگی ها، بی اعتمادی ها و تنوع طلبی ها باعث شده است تا جمعیت های انسانی در حالی که از لحاظ فیزیکی و زیستی به یک دیگر نزدیک تراند از نظر عاطفی، اخلاقی و ذهنی، دور از هم، منزوی، خودخواه و ناهمگون و پراکنده شده اند و اکثر مردم سر در گریبان خویش و در پی منافع خود رهرو راه خودشان هستند، در این شرایط توجه به حقوق متقابل و انجام وظایف اجتماعی بیش ازپیش حائز اهمیت است.

ز. توجه به قدرت و نظارت الهی

امام علی علیه السلام متذکر می شوند که راه علاج این امراض روحی، آن است که انسان نگرش خود را به وظایف و موقعیتش بدین گونه شکل دهد که با در نظر گرفتن عظمت، قدرت و سلطنت الهی به کوچک بودن خود و عملش پی ببرد. در این صورت موقعیت و جایگاهی که از این زندگی اجتماعی برای او حاصل شده است، نمی تواند باعث خودبزرگ بینی او شود. حضرت در این خصوص در بخش های مختلف توصیه هایی نموده اند: (همان، نامه53، خطبه354 و 85). هر انسانی به هنگام انجام هر عملی، در

ص: 233

صورتی که بیننده ای ناظر بر اعمالش باشد، مواظب است تا رفتار صحیح و شایسته انجام دهد و از امور ناپسند بپرهیزد. حتی اگر کودکی ناظر بر کردار او باشد، از ارتکاب کارهای ناشایست سر باز می زند. هر اندازه این ناظر نزد فرد بزرگ و باعظمت باشد، بیش تر از رفتار خویش مراقبت می کند. حال اگر این بیننده، خداوند متعال باشد و افراد نیز به آگاهی او بر رفتار و اعمالشان توجه داشته باشند، تأثیر بیش تری بر رفتار آنان داشته و آثار فراوانی را به دنبال دارد.

ح. توجه به مشارکت و نقدپذیری در زندگی

توجه به مشارکت عمومی و نگرش نقدپذیری و قبول حق نقد برای دیگران، یکی از موارد لازم برای تربیت انسان کامل بر اساس آموزه های امام علی علیه السلام در عرصه های مختلف زندگی حرفه ای، خانوادگی و تحصیلی است.

ایشان متذکّر می شوند در غیر از مواردی که حکم روشنِ الهی وجود دارد، باید با مشورت از پیش نهادها و انتقادات مردم استفاده کرد (همان، خطبه216، نامه50 و 57).

امروز در جامعه ما شیوه یادگیری مبتنی بر عادت دادن است، انسان ها در فرآیند زندگی شخصی و اجتماعی نقشی فعالانه ایفا نمی کنند. بسیاری از انسان ها با الفبای تفکر انتقادی بیگانه اند و اندکی نیز که خواهان کاربرد این شیوه در فرآیند زندگی هستند معمولاً با برخورد غیرمنطقی جامعه مواجه می شوند. در بسیاری از مواقع در جامعه آموزه های معنوی و تعبدی به انسان ها انتقال داده می شود، در حالی است که مربیان و والدین باید با طرح پرسش ها و به چالش کشیدن اذهان فراگیران، آنان را به بازسازی دوباره ساختار ذهن ترغیب کنند تا اموری که اینان بدون استدلال و صرفاً از روی تعبد و تعصب فراگرفته اند مورد بررسی دوباره واقع شوند. مسلماً رواج چنین شیوه ای ثمرات مبارکی برای رشد و توسعه فرهنگ اسلامی خواهد داشت، درنتیجه رشد مشارکت اجتماعی و تفکر انتقادی و بسط این فرهنگ باارزش در زندگی موجب ترویج دوستی و هم دلی و خودارزیابی مثبت می شود و

ص: 234

زمینه های رشد انسان کامل را مهیا می سازد.

ط. مدیریت فرصت ها

مدیریت فرصت ها یکی دیگر از ویژگی های اجتماعی انسان کامل است، در واقع بر اساس آموزه های حضرت علی علیه السلام هر کاری را باید در زمان خاص خود انجام داد تا از انباشته شدن کارها جلوگیری شود و در بخش های مختلف به مدیریت فرصت ها توصیه کرده اند (همان، نامه53، حکمت184 و 304، خطبه85).

به تعبیر امام علی علیه السلام با هر روزی که بر ما می گذرد و پایان می یابد ورقی از دفتر عمر خویش را پر کرده ایم پس چه بهتر که با برنامه ریزی و مدیریت صحیح این فرصت، بهترین کارها را در آن به ثبت برسانیم (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ح 2049).

در کل، بر اساس آموزه های امام علی علیه السلام این گونه استنباط می شود که انسان کامل و برخوردار از برترین فضائل و خصوصیات اخلاقی عنوانی است که از ایام دور مورد توجه بوده و نه تنها بزرگان و فلاسفه در این راه وارد شده و کتاب هایی نوشته اند؛ بلکه برای عموم مردم هم جاذبه زیادی داشته است و با این که صنعت و علوم هر روزه کشف و اختراع تازه ای می آفرینند و لوازم و ابزار جدیدی در اختیار می گذارند و هر روز ما شاهد پیشرفت در علوم هستیم ولی هم چنان انسان ها هر جا که با خود خلوت کنند و خود را جدا از زندگی دنیوی حس کنند و فرصت اندیشه و بازگشت به خویشتن خویش را دریابند، در جاذبه این آرمان قرار گرفته و دوست می دارند که اگر بدان جایگاه رفیع نرسیده لااقل به زیبایی آن فکر کنند و از حال و هوای او برخوردار گردند.

اندیشه ها، آرمان ها، اخلاق و برنامه ها و رفتار امامان اهل بیت علیهم السلام سراسر ارزشی، حجت، راهگشا، کارساز، «حق» و بهترین گزینه برای اقتباس و اقتدا در زندگی فردی و اجتماعی است و انسان بدون شناخت، معرفت، اطاعت و بیعت آنان، به کمال عرفانی و بهشت الهی نمی رسد.

ص: 235

از دیدگاه حضرت علی علیه السلام کسی انسان کامل به شمار می رود که نسبت به همه ارزش ها و فضیلت های اخلاقی توجه داشته باد و سعی و تلاش فراوان در جهت تقویت آن ها به خرج دهد و روز و شب، از یاد خدا و شکرگزاری از نعمت های بی کرانش غفلت نورزد.

دنیاپرستی، بزرگ ترین عامل سقوط انسان و انحراف او از مسیر کمال و سعادت است. در روایات اسلامی علاقه و محبت به دنیا، ریشه و اساس همه گناهان شمرده شده است. از این رو، پرهیز از دنیا و دوری از ظواهر فریبنده آن، سیره و روش اصلی انسان های کامل است.

بصیرت و آگاهی، یکی از ویژگی های برجسته انسان کامل می باشد که در هر موقعیت و زمان، همراه و ملازم اوست. غفلت زدگی و گمراهی، خواه ناخواه انسان را از مسیر حق و درستی که باید در آن گام بگذارد دور می کند و ذات حق جو، عدالت خواه و کمال طلب را در انسان کم رنگ و تار جلوه می دهد.

فراگیری علم و دانش و شناخت راه هدایت، نخستین مرحله برای انسان، در راه رسیدن به کمال است؛ پس از آن، به کارگیری دستورات الهی در زندگی و دوری از گمراهی و جهل و پرهیز از آرزوهای دروغین و پایداری در مسیر هدایت و فاصله نگرفتن از آن، بزرگ ترین عامل و وسیله برای دست یابی انسان به سعادت و کمال است.

اعمال دعا و عبادت، یکی از ویژگی های بندگان شایسته خداست. شب هنگام که سکوت و آرامش و خواب، در همه جا سایه افکنده است، پرهیزکاران و صالحین، سجاده نماز می گشایند و با خدای خود به مناجات و نیایش می پردازند. قرائت قرآن و تأمّل در آیات نورانی آن و بهره وری از آموزه ها و نکات اخلاقی آن نیز بر فضیلت و ارزش این شب زنده داری می افزاید.

یکی از عوامل تأثیرگذار بر رفتار انسان خداجو، ترس از خداوند است. ترس از خدا

ص: 236

باعث می شود که انسان از گناه در امان باشد و قدم در راه درست گام بردارد، ترس از خدا موجب می شود که انسان همواره به دنبال کارهای نیکو برود و همواره پیرو قوانین الهی باشد که همین امر موجب می شود به همان هدف الهی که رسیدن به قرب الهی است نائل گردد. دقت در ویژگی های پرهیزکاران که بهترین نمونه انسان های کامل اند، انسان را با مسیر صحیح زندگی آشنا می کند و از انحراف و گمراهی بازمی دارد. استفاده درست و کامل از فرصت ها و استعدادها، بزرگ ترین عامل کامیابی و خوشبختی انسان است. انسان کامل، انسانی است که در مدّت کوتاه عمر خویش، با بهره گیری از امکاناتی که در اختیار اوست، زمینه را برای زندگی سعادتمندانه در آخرت فراهم کند و پیش از آن که فرصت ها را از دست بدهد و ناتوانی و سستی، وجودش را فراگیرد، بار سفر آخرتش را به بهترین وجه ببندد. هم چنین تک تک لحظات زندگی را غنیمت بشمرد و با انجام وظایف خود به عنوان یک انسان؛ هم دنیا و هم آخرتش را آباد نماید. انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، کسی است که در روابط اجتماعی خویش با دیگران بر اساس ارزش های خداپسندانه رفتار کند. یاد خدا و آخرت، یکی از ویژگی های برجسته انسان های کامل است.

4.موانع تربیت کرامت انسان

با توجه به بررسی آموزه های تربیتی حضرت علی علیه السلام در راستای تربیت کرامت انسان، از مهم ترین موانع تربیت انسان عبارت اند از:

الف. دنیاپرستی

دنیاپرستی به معنای وابستگی و دل بستگی به دنیا و مظاهر آن و همه چیز پنداشتن آن و به اسارت آن درآمدن است. شهید مطهری در این زمینه می گوید: «حقیقت این است که منظور از علاقه به دنیا تمایلات طبیعی و فطری نیست؛ مقصود از علاقه و تعلق، بسته بودن به امور مادی و دنیایی و در اسارت آن ها بودن است که توقف است و رکورد است و بازایستادن از حرکت و پرواز است و سکون است و نیستی است. این است که دنیاپرستی نام

ص: 237

دارد (مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 265).

ب. کبر

کبر عبارت است از حالتی که انسان خود را بالاتر از دیگری ببیند و به برتری خود بر دیگران معتقد باشد (نراقی، جامع السعادات، ج 1، ص 344).

با توجه به آثار سوء و کاربرد مکرر این رذیله در نهج البلاغه، می توان ادعا نمود که این مفهوم پس از دنیاپرستی بیش از دیگر رذایل اخلاقی مورد نکوهش و مذمت امام علی علیه السلام بوده است. مفهوم کبر و مشتقات هم معنای آن حدود سی بار در نهج البلاغه به کار رفته است. هم چنین در نهج البلاغه تعابیر و آثار سوئی برای این رذیله بیان شده که اهمیت و اولویت آن را به اثبات می رساند:

ج. بخل

بخل معنایی نزدیک به «شُحّ» دارد و در مقابل «جود» و «سخا»، به کار می رود؛ به این بیان که «شح»، حالتی نفسانی است که سبب منع جود و بخشش می گردد، ولی بخل، همان منع و بخشش ننمودن است؛ هم چنان که «شح» در مقابل «سخا» و «بخل» در مقابل «جود» است (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 1، ص 309). سه نوع بخل متصور است: بخل ورزیدن به مال خود بر خود، بخل ورزیدن به مال خود بر دیگری و بخل ورزیدن به مال دیگری بر خود و مذموم ترین آن ها نوع اخیر است (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 19، ص 317-318).

5.مبانی تربیت کرامت انسان از دیدگاه امام علی علیه السلام

الف. تقوا

تقوا در نهج البلاغه نیرویی است روحانی که بر اثر تمرین های زیاد پدید می آید و پرهیزهای معقول و منطقی از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالات روحانی است و از طرف دیگر، معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار می رود. این حالت،

ص: 238

روح را نیرومند و شاداب می کند و به آن مصونیت می دهد، انسانی که از این نیرو بی بهره باشد اگر بخواهد خود را از گناهان مصون و محفوظ دارد چاره ای ندارد جز این که خود را از موجبات گناه دور نگهدارد و چون همواره موجبات گناه در محیط اجتماعی وجود دارد ناچار است از محیط کنار بکشد و انزوا و گوشه گیری اختیار کند.

ب. نظم و حساب رسی در امور

بر اساس آموزه های تربیتی امام علی علیه السلام در راستای مبانی تربیت انسان کامل این گونه استنباط می شود که یکی از مهم ترین مبانی تربیت انسان کامل، نظم و حساب رسی در امور است. از دید این بزرگوار یکی از خصایصی که در انسان کامل مبنایی برای تربیت خصایص انسانی در وی می شود نظم و چیدمان منطقی در نگاه وی به هستی و ارتباط موجودات و فلسفه حاکم بر هستی می باشد که زمینه توجه وی به نمودهای قدرت الهی را میسّر می سازد.

مقصود از تقوا، نگهداری نفس از انجام معاصی الهی است و حالت درونی است که در انسان متقی باعث می شود که او را از ارتکاب گناه و معصیت بازمی دارد (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 530). و مقصود از نظم در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام عبارت از انجام گرفتن کارها در زمان خود و در جای خود است «که هر چیزی به جای خویش نیکوست». از نظر مفهومی، نظم غیر از تقواست و هر کدام معنایی جدای از دیگری دارند، ولی از نظر مصداقی گاهی با هم جمع و گاهی از هم جدا می شوند.

گاهی موردی ممکن است مصداق تقوا باشد ولی مصداق نظم نباشد مانند این که کسی در زندگی، واجبات را انجام می دهد و محرمات را ترک می کند و مرتکب گناهی نمی شود، ولی کارها و عبادت های او، نظم خاصی ندارد، یک روز اول وقت، یک روز وسط وقت و روزی هم... در این مورد تقوا هست، ولی نظمی وجود ندارد و نظمی قابل ستایش

ص: 239

است که در جهت تقوا باشد نه در مسیر معصیت و گناه و خوردن مال مردم (سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ص 74).

امام علی علیه السلام در بیاناتشان بسیار از نظم و تدبیر جهان و موجودات سخن می گویند که با مشاهده این موارد نظم، می توان به ناظم حکیم و باشعور که خدا می باشد، آگاهی پیدا کرد:

«کَفَی بِإِتْقَانِ الصُّنْعِ لَهَا آیةً وَ بِمَرْکَبِ الطَّبْعِ عَلَیهَا دَلَالَةً وَبِحُدُوثِ الْفِطَرِ عَلَیهَا قِدْمَةً وَبِإِحْکَامِ الصَّنْعَةِ لَهَا عِبْرَة» (مجلسی، بحارالأنوار، ج 4، ص 221، ح 2)؛ در اتقان صنع، نشانه ای کافی بر خداوند است و در ترکیب طبیعت (اشیاء) دلیل کافی بر او وجود دارد و در حدوث خلقت، برهان کافی بر قدیم بودن او و در استحکام صنع مخلوقات، عبرتی کافی برای شناخت او است.

«ظَهَرَتْ فِی بَدَائِعِ الَّذِی أَحْدَثَهَا آثَارُ حِکْمَتِهِ وَ صَارَ کُلُّ شَی ءٍ خَلَقَ حُجَّةً لَهُ وَ مُنْتَسَباً إِلَیهِ فَإِنْ کَانَ خَلْقاً صَامِتاً فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبِیرِ نَاطِقَةٌ فِیه» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه91)؛ «آثار حکمت خدا در آفریده های بدیعش هویداست و آن چه آفریده حجت و دلیلی بر وجود او و منتسب به او هستند هرچند به ظاهر مخلوقی خاموش اند ولی دلیل گویا بر تدبیر ذات پاک او می باشند».

«أَ لَا ینْظُرُونَ إِلَی صَغِیرِ مَا خَلَقَ کَیفَ أَحْکَمَ خَلْقَهُ وَأَتْقَنَ تَرْکِیبَهُ وَ فَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَسَوَّی لَهُ الْعَظْمَ وَ الْبَشَرَ انْظُرُوا إِلَی النَّمْلَةِ فِی صِغَرِ جُثَّتِهَا وَ لَطَافَةِ هَیئَتِهَا» (همان، خطبه185)؛ «آیا به خردترین چیز که آفریده نمی نگرند که چسان آفرینش او را استوار داشته و ترکیب آن را برقرار، آن را شنوایی و بینایی بخشیده و برایش استخوان و پوست آفریده، بنگرید به مورچه که جثه آن کوچک و پیکره آن لطیف و زیباست».

ج. آزادگی، دادگری و ظلم ستیزی

یکی دیگر از مبانی تربیت انسان کامل بر اساس آموزه های امام علی علیه السلام، آزادگی و

ص: 240

دادگری است. بر اساس آموزه های این بزرگوار تمایزهای نژادی و جغرافیایی، اجتماعی و اقتصادی موجب دوگانگی رفتاری نگردد. فراز والای سخن امام: «استقصاء فی عدل: عدالتی فراگیر» بیانگر همین موضوع است؛ بنابراین انسان کامل در همه امور و در برخورد با انسان های مختلف دادگر است و به مبارزه با ظلم و ستیز برمی خیزد و پیام اصلی زندگی وی مبارزه دائمی برای تحقق آزادگی و دادگری است، به دو جهت: نخست این که اجتماعی که از بخش های تعادل یافته و عادلانه و بخش های نامتعادل و ستم باره تشکیل شده باشد، ناهم آهنگ و بی انسجام و طبقاتی است؛ و دیگر این که بخش های جامعه ارتباطی ارگانیک و اندام وار دارد و بیماری و کاستی و ستم بارگی در هر بخش به دیگر بخش ها نیز سرایت می کند و توازن کل جامعه را برهم می زند. آزادگی و دادگری در اندیشه امام، عامل حیات و زندگی است و در یک موجود زنده، باید حیات در همه اجزاء و اعضا جریان داشته باشد؛ و آن گاه که عضوی یا بخشی سلامت خود را از دست بدهد و بیمار گردد. سلامت دیگر اعضا را به مخاطره می افکند. بنابراین، عدالت در مکتب امام علی علیه السلام، از مرزهای عقیدتی نیز می گذرد و چارچوب های ایمانی را درمی نوردد و همه انسان ها را از هر نژاد، ملیت و با هر عقیده و مذهبی پوشش می دهد و مفهومی کاملاً انسانی می گیرد (به نقل از بهرامی، علی علیه السلام و انسان شناسی قرآن).

د. زهدورزی

یکی دیگر از مبانی تربیت انسان کامل در نهج البلاغه «زهد» است. در نهج البلاغه به مذمت دنیا و دعوت به ترک آن زیاد برمی خوریم و یکی از مبانی و پایه های تربیت انسان کامل زهد و ترک دنیاست که زمینه رشد ویژگی ها و خصایص انسانی را در افراد ایجاد می نماید. «زهد» بر اساس آموزه های تربیتی نهج البلاغه یعنی اعراض و بی میلی؛ از نظر اندیشه و آرزوی انسان - که در جست وجوی سعادت و کمال مطلوب است - امور دنیوی هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب، اموری فرا دنیوی و

ص: 241

منجر به رشد فضائل اخلاقی باشد از قبیل: عزت، شرافت، کرامت، آزادی و یا از نوع معارف معنوی و الهی باشد مانند: ذکر خداوند، محبت پروردگار، تقرب به ذات اقدس الهی؛ بنابراین طبق این مبنای تربیتی، انسان کامل یعنی کسی که توجهش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته عبور کرده، متوجه چیز دیگر از نوع چیزهایی که گفتیم معطوف شده است. بی رغبتی زاهد بی رغبتی در ناحیه اندیشه و آمال و ایده و آرزو است نه بی رغبتی در ناحیه طبیعت.

ه- . خدمت به خلق و عمل صالح

یکی دیگر از مبانی تربیتی انسان کامل، خدمت به خلق و عمل صالح است که بیانگر تحقق خصیصه های انسان کامل در دو بُعد نظری و عملی می باشد و جامعیت رفتار، نگرش و عملکرد انسان کامل را مورد توجه قرار می دهد.

بر اساس آموزه های این بزرگوار، متدیّن بودن، تنها به عقیده قلبی و ایمان باطنی نیست؛ بلکه عمل نیز جزئی از ایمان است. در روایات متعددی، ایمان به عنوان عقیده قلبی، اقرار زبانی و عمل با اعضا معرفی شده است؛ حضرت امیر علیه السلام فرموده: «اَلْإِیمانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَعَمَلٌ بِالْأرْکَانِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت227)؛ و یا در سخن دیگری از آن حضرت، عمل به عنوان گواه ایمان به شمار آمده است: «اَلْإِیمانُ مَا وَقَرَ فِی الْقُلُوبِ وَصَدَّقَتْهُ الْأعْمَالُ» (مجلسی، بحار الأنوار، ج 50، ص 208).

و. دانش اندوزی توأم با عمل

یکی دیگر از مبانی تربیت انسان کامل از دید امام علی علیه السلام، دانش اندوزی توأم با عمل است. این بزرگوار در آیات و روایات مختلف توأمان بر اهمیت دانش و عمل تأکید کرده اند و در واقع بر اساس آموزه های ایشان، انسان بزرگوار به طور مداوم در حال دانش اندوزی و عمل بر اساس این دانش و آگاهی است و بدون آگاهی و صرفاً بر اساس احساسات و تعصب قضاوت و رفتار نمی کند.

ص: 242

در راستای اهمیت دانش اندوزی، علی علیه السلام می فرماید: «الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیة»؛ «دانش، میراثی گران بها و آداب، زینتی دائمی و فکر، آیینه ای صاف و شفاف است». در این حکمت از علم تعبیر به «میراث» شده است، همان گونه که فرزند، مال و ثروت را از پدر به ارث می برد، هر عالمی هم علم و دانش را از استادش به ارث برده است. از آن جا که در میراث دانش خصوصیتی است که در میراث مال وجود ندارد، میراث علم به کرامت و ارزشمند بودن توصیف شده: «وراثة کریمة». منشأ این خصوصیت، بقای علم و فنای مال و ثروت است. مالی را که فرزند از پدر به ارث می برد در معرض فنا و نابودی است، درحالی که علم و دانش باقی و از خطراتی که مال را تهدید می کند در امان است. از آداب و اخلاق پسندیده، به زیورهای متجدد و دائمی تعبیر گردیده، به این جهت که فضایل برای نفس زینت و زیورند، همان طوری که لباس و زیورآلات زینت بدن انسان می باشند. توصیف این زیورهای باطنی به تجدد و دوام، به این جهت است که به علت رسوخ در نفس، دائمی و با انسان همراه است. از فکر، تعبیر شده به «مرآة صافیة»، یعنی آیینه درخشنده و شفاف؛ زیرا همان طوری که آیینه شفاف، اَشکال و صورت های مقابل خود را به خوبی منعکس می نماید، فکر انسان نیز پرده از مجهولات تصوری و تصدیقی او برداشته و آن ها را معلوم می کند (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت5).

در زمینه دانش اندوزی توأم با عمل، حضرت می فرمایند: «أَنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَیرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِی لَا یسْتَفِیقُ مِنْ جَهْلِهِ بَلِ الْحُجَّةُ عَلَیهِ أَعْظَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَم»؛ «عالمی که به غیر دانش خود عمل کند، همانند جاهل سرگردانی است که هرگز از جهلش بیرون نمی آید، بلکه حجت بر او عظیم تر و حسرت برای او ثابت تر و او نزد خدا سزاوار سرزنش بیش تر است». امام علی علیه السلام در تبیین و توصیف وضعیت اسف بار عالم بی عمل، ابتدا وی را مساوی جاهل سرگردانی قرار داده اند که از مسیر حق دور شده و در گرداب گمراهی غوطه ور است. پس از این تسویه، حال وی را بدتر از حال جاهل ترسیم نموده اند (همان،

ص: 243

خطبه110).

اما وجه مساوات این است که: نتیجه علم بدون عمل، مانند نتیجه جهل است که عبارت است از گمراهی و دوری از حق و سرگردانی در وادی حیرت. هم چنین در اصول کافی آمده است: ای مردم! به آن چه دانا شدید عمل نمایید، شاید که به هدایت راه یابید. عالمی که برخلاف علمش عمل کند، همانند جاهل سرگردانی است که از نادانی به هوش نیاید، بلکه حجت بر او تمام تر و حسرت این عالمی که از علم خویش جدا شده، بیش تر از حسرت جاهل سرگردان در جهالت است و هر دو سرگردان و خوابند. حاصل کلام این است که عالم بی عمل از جاهل بدتر است (کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 45). از امیر مؤمنان علی علیه السلام روایت شده که فرمودند: «آفَةُ الْعِلْمِ تَرْکُ الْعَمَلِ بِه»؛ «آفت علم، عمل نکردن به آن است» (آمدی، غررالحکم و درالکلم، ج 1، ص 54).

در مجموع باید گفت که علم در بیانات امام علی علیه السلام جایگاه رفیع و متعالی دارد به گونه ای که هویت انسانی انسان، وابسته به آن و سعادت و نیک بختی اش در گرو آن است. در واقع جایگاه علم و علم آموزی در اندیشه امام علی علیه السلام آن قدر وسیع و فاخر است که نیاز به هم اندیشی علما و عقلا برای تبیین جایگاه آن و واکاوی مرتبه آن در کلام امام و کتاب فصیح آن حضرت است.

نتیجه

بر اساس آموزه های حضرت علی علیه السلام تقوا مبنا و پایه اساسی در پرورش و تسهیل ویژگی های انسان کامل می باشد و عوامل مختلفی چون خداباوری، خودشناسی، خردورزی، هدایت پذیری، مسئولیت پذیری، معرفت و عبادت به عنوان عوامل مکمل منجر به تسهیل پرورش انسان کامل می باشند. بنابراین این گونه استنتاج می شود که حضرت امیر علیه السلام نسبت به موازین پرورش انسان کامل دید جامعی داشتند. بر اساس آموزه های تربیتی امام علی علیه السلام باید پیش از اقدام به تربیت فرزند، پدرومادر و مربیان در این باره

ص: 244

دغدغه ای وجود داشته باشد. دغدغه تربیت، پدرومادر و مربیان را نسبت به فرزندان و فراگیران خویش مسئولیت پذیر می کند، در وجود انسان انگیزه ها و گرایش هایی است که برخی از آن ها از جنبه جسمی او سرچشمه می گیرند و برخی از بُعد روحش. در حقیقت، انسان هم نیازهای مادی و جسمی دارد و هم نیازهای معنوی و روحی. انسان های موفق کسانی هستند که به هر دو نیاز توجه کنند و با برآوردن نیازهای روحی و جسمی؛ هم به پرورش روح اهتمام ورزند و هم به پرورش جسمش و همه این شرایط در پرتو تربیت محقق می شود.

بر اساس آموزه های امیرمؤمنان علیه السلام یکی از شگفتی های عالم خلقت، انسان است که دارای دو بُعد روحانی و جسمانی می باشد.

با بررسی روش سیره تربیتی این بزرگوار در مورد پرورش انسان کامل، آموزه های تربیتی در زمینه مبانی، اصول و روش های تربیت انسان کامل استخراج می شود که مربیان نیز با پیروی از این آموزه ها می توانند تغییرات مطلوب را در متربیان ایجاد کنند. با در نظر گرفتن این مدل، مربی باید نکات ذیل را رعایت کند:

مربی در گام اول باید خود دارای آن ویژگی باشد که می خواهد آن را در متربی به وجود آورد.

مربی باید زمینه عاطفی مساعد برای نفوذ سخن خود در متربی را ایجاد کند.

مربی باید در عین مطرح کردن هدف مطلوب، راه های وصول به آن را نیز به صورت عینی و ملموس برای متربی بیان کند، نه این که انتظار داشته باشد که متربی به صورت ناگهانی دچار دگرگونی و تحول شود.

مربی باید به محض قرار گرفتن متربی در مسیر صحیح؛ و نیز پس از دست یابی به هدف، با انواع تشویق های مادی و معنوی مناسب، متربی را مساعدت نماید.

مربی باید درباره خطرات و عواقب سوئی که در صورت عدم رعایت نکات، متربی را

ص: 245

تهدید می کند به او هشدار دهد.

جدول 1- در ادامه به مهم ترین روش های پرورش کرامت انسان بر اساس آموزه های حضرت علی علیه السلام پرداخته است:

جدول (1) روش های تربیت کرامت انسان در آموزه های حضرت علی علیه السلام

روش های تربیتی

مصادیق

محاسبه نفس

(ملک/2)؛ (نهج البلاغه، حکمت/44، خطبه90، نامه41).

زهدورزی و اعراض از دنیاگرایی

(نهج البلاغه، خطبه86، 113 و 230؛ حکمت/439، نامه45).

معاشرت با صالحان

(غررالحکم، ص 446 و 287).

روش الگوبرداری

(نهج البلاغه، خطبه107 و 192).

روش پیش گیری و کنترل

(نهج البلاغه، خطبه157)؛ (غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 291، ح 1121).

روش موعظه و تذکر

(نحل /125)؛ (نهج البلاغه، نامه31 و 69؛ خطبه208)؛ (غررالحکم و

دررالکلم، ج 3، ص 75، ح 3863).

روش محبّت و مدارا

(نهج البلاغه، خطبه109، حکمت142 و 211)؛ (غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 177).

روش محبّت و مدارا

(نهج البلاغه، خطبه109، حکمت142 و 211)؛ (غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 177).

عفو و تغافل، تنبیه و تشویق

(نهج البلاغه، نامه31).

روش تربیتی تذکر

(نهج البلاغه، خطبه1، 193، 86، 222، 223، 110 و 188).

ص: 246

شکل 1: مدل مفهومی الزامات، مبانی و روشهای تربیت کرامت انسان از دیدگاه حضرت علی علیه السلام

شکل حاضر (1) نشان می دهد که الزامات تربیت کرامات انسانی زمینه و بستر پرورش کرامت انسانی را فراهم می کنند. ذات والای انسان محقق نمی شود مگر با تربیت در این راستا.

روش های تربیتی مثل تذکر، الگوبرداری، محبت و...؛ که در آموزه های اسلامی به طور عام و آموزه های حضرت علی علیه السلام به طور خاص مورد تأکید است، زمینه تحقق این الزامات را فراهم می سازند و پی آمد این رویه، تحقق کرامت انسانی و در نهایت، پرورش صلح در بُعد فردی و اجتماعی خواهد بود.

ص: 247

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیة، قم، 1378 ق.

2. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران، 1374 ش.

3. افخمی روحانی، حسین؛ شیرازی، علی؛ مرتضوی، سعید؛ واسطی، عبدالحمید؛ لطیفی، میثم؛ مسعودی، جهانگیر، تدوین شاخص های کرامت انسانی در سازمان با تأکید بر نگرش اسلامی، فصلنامه مدیریت در دانشگاه اسلامی، سال سوم، شماره 1، ص 3-21، بهار و تابستان 1394.

4. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، تحقیق: السید مهدی الرجائی، قم، مؤسسة دار الکتاب الاسلامی، 1429 ق.

5. بهرامی، محمد، علی علیه السلام و انسان شناسی قرآن، فصلنامه پژوهش های قرآنی، شماره 85، دانشنامه قرآن کریم، 1389.

6. حسن زاده آملی، حسن، گنجینه گوهر روان، ج اول، قم، نشر طوبی، 1380.

7. دادجو، یدالله، ضرورت وحی در اندیشه متکلمان مسلمان، ادیان، مذاهب و عرفان، معرفت، شماره 216، (علمی-ترویجی)، ص 46-37، 1395.

8. دشتی، محمد، مدیریت بحران در حکومت امام علی علیه السلام، علوم اجتماعی، دانش انتظامی، شماره

8، ص 53-38، 1380.

9. راغب اصفهانی، ابوالقاسم الحسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: سید غلامرضا خسروی، تهران، انتشارات مرتضوی، ج 3، ص 479، 1369.

10. سبحانی، جعفر، مدخل مسائل جدید در علم کلام، قم، مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق علیه السلام، ج1، 1375.

11. شاکر، محمدکاظم، موسوی، فاطمه سادات، قرائتی بین ادیانی از انسان کامل با رویکرد عرفانی، الهیات تطبیقی (علمی پژوهشی)، سال اول، شماره چهارم، ص 38-19، 1389.

ص: 248

12. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، کتاب فروشی علمیه اسلامیه، 1369.

13. گرامی، سید محمدهادی، مؤلفه های غلوّ نزد امامیه در 5 سده نخست هجری و تأثیر آن در فهم گزارش های رجالی متقدم، پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، [بی تا].

14. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء، 1389.

15. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368 ش.

16. مطهری، مرتضی، ده گفتار، قم، انتشارات صدرا، 1373.

17. مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، [بی جا]، انتشارات عین اللهی، چاپ دوم، 1358.

18. میر، محمد، شمشیری، بابک، بررسی انسان شناسی عرفان اسلامی و دلالت های آن در تربیت شهروندی، علوم تربیتی، اندیشه های نوین تربیتی، شماره 43، علمی - پژوهش، ص 171 - 149، 1394.

19. نراقی، ملا محمدمهدی، جامع السعادات، مطبعة النجف، نجف، چاپ سوم، 1383ش.

20. نصری، عبدالله، بهروز، صمد، آسیب شناسی کرامت انسان از منظر نهج البلاغه (عوامل و زمینه سازهای معرفتی)، علوم سیاسی، انسان پژوهی دینی، شماره 33، علمی-پژوهشی، ص 28-5، 1394.

21. نصری، عبدالله، خدا و انسان در فلسفه یاسپرس، تهران، انتشارات آذرخش، 1375.

ص: 249

ص: 250

معنای زندگی در اندیشه توحیدی امام علی (علیه السلام)

اشاره

قدرت اللّه قربانی(1)

ص: 251


1- . دانشیار فلسفه دانشگاه خوارزمی تهران. qorbani48@gmail.com

ص: 252

چکیده

اهمیت معنای زندگی، پرسش از چگونگی تحقق آن در عصر حاضر را برای انسان مسلمان معاصر ضروری می کند. در این زمینه نهج البلاغه امام علی علیه السلام دارای آموزه های ارزشمندی است. امام علی علیه السلام به مهم ترین مؤلفه های معنابخش زندگی از منظر توحیدی اسلام اشاره دارد. در این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به ذکر مواردی از سیره علمی و عملی امام علی علیه السلام درباره معنای زندگی پرداخته شده است. در این رویکرد، معنای زندگی در پرتو توحید ذاتی، صفاتی، توحید افعالی، توحید عملی و نهایتاً جایگاه دنیا و مرگ مورد بررسی قرار می گیرد. توحید ذاتی و صفاتی، مواردی چون بساطت، نامتناهیت و دیگرگونه بودن خدا را گوشزد می کند که باعث اجتناب از تشبیه خدا به انسان می شود و نشان می دهد که خدا دارای همه کمالات نامتناهی است. توحید افعالی اثبات می کند جهان و زندگی انسان، آفریده و تحت حاکمیت مستمر خداست و انسان موجودی رها نیست و اصل غایت مندی افعال الهی حاکم بر زندگی او است. توحید عملی ضرورت و راه کارها و نتایج عملکرد انسان درمقابل خدا را بیان می کند که موجب رستگاری اوست. نهایتاً این که با ملاحظه موارد توحیدی مذکور، دنیا به عنوان مقدمه کسب کمال و سعادت حقیقی انسان، و مرگ به مثابه لازمه گذر از دنیای مادی به حیات اخروی، معنای خود را به دست می آورند و سختی های زندگی نیز ابزار آزمون، کیفر، پاداش و تعالی انسان هستند. نتیجه این که، اندیشه توحیدی امام علی علیه السلام؛ مبدا، معاد و مسیر تکاملی انسان در این دنیا را به درستی تعریف کرده، معنای حقیقی ای از زندگی انسان در پرتو عبودیت حق تعالی تعریف می کند، که آن،

ص: 253

عین آزادگی اوست.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، معنای زندگی، اندیشه توحیدی، توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی، توحید عملی، دنیا، مرگ.

مقدمه

معنای زندگی از مهم ترین دغدغه های بشر امروز است که هم انسان های موحد و هم ملحد را مورد خطاب و چالش قرار داده است. ملحدان و لاادری گرایان، با نفی وجود و نقش خدا در جهان و زندگی انسان، معنای حقیقی زندگی را زدوده، و در تلاش برای جعل معنای کاذبی برای آن هستند و چه بسا آنها تنها احساس معنا می کنند تا اینکه بتوانند معنایی را جعل و حتی کشف کنند. موحدان نیز که در جهانی تحت تاثیر سیطره فکری و فرهنگی تکنولوژی و جهان بینی نوین و سکولار غربی زیست می کنند و امواج نگرش های الحادی را احساس کرده اند؛ و درواقع در معرض بحران معنوی انسان بی خدای معاصرند، اگرچه به خدا ایمان دارند، اما در تعیین نقش درست و کارآمد خدا، دچار مشکلات مهمی هستند.

بنابراین معنای زندگی، گم شده انسان معاصر، اعم از موحد و ملحد است و هردو نیاز دارند تا نگرش خود را درباره خدا به طور بنیادی تصحیح نمایند، تا ضمن دست یابی به معنایی راستین از زندگی، حیات اخروی خود را نیز تضمین نمایند؛ اگرچه در این چالش، وضعیت موحدان معتقد به ادیان الهی درمقایسه با پیروان ادیان غیرالهی و ملحدان، بسیار بهتر است.

به طور کلی به نظر می رسد که معنای زندگی به معنای هدف، ارزش و کارکرد زندگی است و لذا نظریه های معنای زندگی برپایه و محور یکی از این سه مؤلفه سامان یافته اند. تلقی های گوناگونی از معنای زندگی، مبتنی بر سه معیار هدف، ارزش و کارکرد، وجود دارد. با نظر به هدف، زندگی ای معنادار است که ناظر به هدف آگاهانه ای باشد که انسان آن را در زندگی خود اختیار و انتخاب می کند، اگرچه ممکن است انسان ها اهداف متفاوتی برای

ص: 254

زندگی خود ترسیم نمایند. اگر ارزش موردنظر قرار گیرد، زندگی ای معنادار است که ارزش هایی در آن وجود داشته باشند که هویت فرد انسانی را شکل دهند و انسان بتواند مطابق با آنها عمل کند. هم چنین مطابق معیار کارکرد، زندگی ای معنادار است که برای انسان دارای نقش و فایده مشخصی باشد. ضمن اینکه نوع نگاه ما به سه معیار فوق نیز ممکن است معانی مختلفی از معنای زندگی را بازتولید کند. در این زمینه می توان از جعل یا کشف معنای زندگی نیز سخن گفت (رک: بیات، دین و معنای زندگی در فلسفه تحلیلی، ص58-54؛ تامسون، معنای زندگی، ص63).

در باب معنای زندگی، متفکرین عمدتاً به سه رویکرد مهم اشاره دارند که عبارتند از: طبیعت گرایی، فراطبیعت گرایی و ناطبیعت گرایی. در هریک از این رویکردها، تلقی از معنای زندگی متفاوت از رویکرد دیگر است:

در رویکرد طبیعت گرا، این طور استدلال می شود که شرایط لازم و کافی برای کسب معنای زندگی در همین جهان مادی از طریق علوم بشری و طبیعی، قابل حصول است. طرف داران این رویکرد دارای دو طیف نظریه های آفاقی و انفسی نیز هستند.

در رویکرد فراطبیعت گرا، این باور وجود دارد که وجود موجود یا عالمی فراتر از طبیعت مادی، برای تحقق یک زندگی معنادار لازم است. درواقع قابلیت ها و امکانات موجود در این جهان مادی نمی تواند زمینه مناسبی برای ظهور ارزش هایی باشد که به زندگی هر فرد انسانی معنا بخشد.

در رویکرد ناطبیعت گرا، نظر بر این است که برای کسب معنای زندگی، نه نیازی به قابلیت ها و امکانات این جهان مادی است و نه حاجتی به عالمی ماورای عالم مادی است، بلکه به مدد یک سلسله اصول یا پیش فرض های صرفاً عقلی، مانند اصول اولیه اخلاق، می توان به یک زندگی معنادار دست یافت (رک: بیات، دین و معنای زندگی در فلسفه تحلیلی، ص82-81؛Metz, 2007, p203 ).

ص: 255

از میان این سه رویکرد، تنها رویکرد فراطبیعت گرا است که به نقش امور ماورای جهان ماده و موجوداتی چون خدا، برای تمهید معنای زندگی تاکید خاصی دارد، درحالی که رویکرد طبیعت گرا بر نقش عالم ماده، و رویکرد ناطبیعت گرا نیز بر نقش خود انسان برای ساختن معنای زندگی تاکید دارند. بنابراین، در این تحقیق ضمن تمرکز بر رویکرد فراطبیعت گرا، تلاش می شود ابعاد مختلف معنای زندگی از منظر فراطبیعت گرای امام علی علیه السلام مورد تحقیق قرار گیرد.

هم چنین لازم به تذکر است که حصول معنای زندگی در رویکرد فراطبیعت گرا، متوقف بر فهم درست انسان از برخی مقولات بنیادی زندگی خود و به کارگیری درست آنها در حیات دنیوی اش است. از جمله این مقولات می توان به مواردی چون: فهم انسان از وجود و نقش خدا در جهان و زندگی انسان، فهم انسان از نقش و جایگاه خود در جهان، نقش اخلاق در زندگی انسان، نقش شرّ در حیات آدمی، فهم انسان از هدف از زندگی و تصویر انسان از زندگانی آخرت اشاره کرد. خلاصه این که مواردی چون: خدا، انسان، اخلاق، شرّ، جهان آخرت و هدف از زندگی، از مهم ترین مؤلفه های معنادهنده به زندگی انسان هستند که نحوه فهم و به کارگیری آنها در زندگی انسان، مبین نوع معنایی است که آدمی در زندگی برای خود کشف یا جعل می کند (رک به: متز، معنای زندگی، ص26-15؛ بیات، دین و معنای زندگی در فلسفه تحلیلی، فصل اول؛ علی زمانی، معنای معنای زندگی، ص89 - 59).

اما نکته بسیار مهم این است که از میان مؤلفه های مذکورِ معنادهنده زندگی، خدا دارای نقش بنیادی و محوری است، به طوری که دیگر مؤلفه های معنای زندگی نیز، تنها در پرتو نحوه نگرش انسان به خدا، دارای معنای خاص خود هستند. به عبارت دیگر، این نگرش توحیدی و خدامحور، و در مقابل آن نگرش الحادی و انکار خداست که اولین و مهم ترین نقش را در تعیین معنای زندگی انسان دارد و تنها پس از پذیرش هریک از این

ص: 256

نگرش هاست که مؤلفه های بعدی، هم معنای خاص خود را می یابند و هم نقش و کارکرد خاص خود را در زندگی انسان ایفا می کنند. درواقع مبتنی بر این واقعیت است که بیشترین تلاش ملحدان برای رد وجود خداست، زیرا با انکار وجود خدا، بزرگ ترین مانع و عامل محدودکننده هویت وجودی و آزادی انسان از میان برداشته می شود و جا برای هرگونه برداشت و طرز تفکر آزادانه درباره دیگر مقولات مربوط به انسان بازمی شود. درمقابل، در نگرش توحیدی فراطبیعت گرا نیز با پذیرش وجود خدا، انسان به آرامشی حقیقی رسیده و در پرتو نگرش خدامحورانه، همه مؤلفه های دیگر زندگی، معنای راستین خود را به دست می آورند. براین اساس، از فرضیات مهم این تحقیق، تاکید بر نقش محوری نگرش توحیدی در ساختن معنای حقیقی زندگی انسان است.

اگر نگرش توحیدی و پذیرش نقش محوری خدا، مهم ترین مؤلفه معنابخش زندگی انسان موحد باشد، در جهان بینی اسلامی، پس از قرآن کریم، نهج البلاغه امام علی علیه السلام مهم ترین منبع تامین کننده و تبیین گر دیدگاه توحیدی است. درواقع دیدگاه توحیدی قرآن کریم و ائمه معصومین علیهم السلام تاکید دارند که نظام هستی مبدئی است که جهان از آن شروع شده، و معادی است که سرانجام حرکت جهان و انسان به آن منتهی می شود و مسیری است، یعنی رسالتی که راه و اصل، بین آغاز و انجام است و تمامی معارف دین بدون واسطه یا باواسطه به همین سه بخش برمی گردد؛ آغاز توحید است، و انجام معاد و مسیر رسالت (جوادی آملی، توحید در قرآن، ج2، ص23).

حال باتوجه به این که، ائمه معصومین علیهم السلام مفسران راستین قرآن و بیان کننده آموزه های اسلامی با دقت و تفصیل بیشتر و مطابق نیازهای مردم هستند، نهج البلاغه به عنوان سخنان حضرت علی علیه السلام، در این زمینه به مثابه بهترین و مهم ترین منبعی است که می تواند معرف نگرش توحیدی و دیگر مؤلفه های معنابخش زندگی انسان باشد. درواقع نهج البلاغه کتاب زندگی و دستورنامه ساختن سعادت دنیوی و اخروی ماست که معنای زندگی، تنها یکی از

ص: 257

موهبت هایی است که از این کتاب گران سنگ تراوش می کند. درباب اهمیت نهج البلاغه همین بس که آن از منظر دینی آموزه های مهمی را درباره خدا، وحدانیت آن، هدف از آفرینش جهان و انسان، معاد و مسیر تکاملی انسان را از مبدا و معاد از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام ترسیم کرده است که او حجت عقلی و دینی برای مؤمنان، و مورد وثوق پیامبر اکرم’ بوده است (جلالی نائینی، امام علی بن ابی طالب علیه السلام، ص25).

بنابراین در این تحقیق برای پاسخ گویی به این سؤال که ماهیت و کارکرد نگرش توحیدی امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، در خصوص معنای زندگی در رویکرد فراطبیعت گرا چیست؟ با نظر به نگرش و توصیفی که آن حضرت از خدا، اوصاف الهی، افعال خدا درخصوص انسان و جهان ارائه می دهد، که در پرتو آن دنیا و مرگ و زندگی آخرت برای انسان، معنای خاص خود را می یابد؛ می توان این فرضیه را درنظر گرفت که نگرش توحیدی امام علی علیه السلام، هم نقش و کارکرد حقیقی خدا در زندگی انسان را تعیین می کند و هم با تعیین جایگاه انسان در دنیا، و تفکیک ارزش های زندگی دنیوی و اخروی، و اصالت دادن به زندگی اخروی، معنایی کامل و بسنده برای کلیت زندگی انسان ترسیم می کند که در آن همه مؤلفه های معنای زندگی، نقش حقیقی خود را ایفا می کنند. برای تبیین این واقعیت، ابتدا تصور امام علی علیه السلام از خدا و اوصاف او، سپس توحید افعالی و عملی و در نهایت نسبت انسان با دنیا و مرگ از منظر ایشان در نهج البلاغه توضیح داده می شود.

1. پیشینه

در زمینه معنای زندگی، کتاب ها و مقالات متعددی نوشته شده است که مهم ترین آنها عبارتند از:

- بیات، محمدرضا، (1393)، دین و معنای زندگی در فلسفه تحلیلی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.

- تامسون، گرت، (1396)، معنای زندگی، ترجمه: غزاله حجتی و امیرحسین

ص: 258

خداپرست، تهران، نشر نگاه معاصر.

- عسکری سلیمانی، (1388)، «خدا و معنای زندگی»، معنای زندگی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.

- علی زمانی، امیرعباس، (1386)، معنای معنای زندگی، نامه حکمت، شماره 1، سال پنجم، بهار و تابستان 1386.

- متز، تادئوس، (1390)، معنای زندگی، ترجمه: زهرا رمضان لو، مجله کتاب ماه دین، ش 165، تیرماه 1390.

- اما تنهاترین مقاله ای که درباره معنای زندگی از منظر امام علی علیه السلام بحث کرده است، مقاله طاهری، اسحاق؛ موسوی، مریم السادات، (1391)، مرگ آگاهی و معناداری زندگی در نهج البلاغه، انسان پژوهی دینی، ش 27، بهار و تابستان 1391، ص198-177 است.

2. توحید ذاتی و صفاتی، تصور و فهم خدا

همان طورکه گفته شد، تصور انسان از خداست که نه تنها نسبت حقیقی آدمی را با خدا تعیین می کند، بلکه هویت و چیستی انسان را در نسبت با خدا تعریف می کند. بدون فهم درست از خدا، انسان در وادی حیرت و سرگشتگی قرار دارد و قادر نیست پرسش های بنیادی مربوط به مبدا و معاد و کلیت زندگی خود را به درستی پاسخ دهد. درواقع، فهم ناقص خداست که انسان ها را یا به تشبیه خدا به انسان، یعنی پوشاندن لباس انسانی به تن خدا، و یا به تنزیه مطلق خدا از اوصاف انسانی سوق می دهد که امکان هیچ گونه ارتباط با چنین خدایی وجود ندارد.

در این زمینه است که سخنان امام علی علیه السلام درباره وجود و اوصاف و نسبت خدا با مخلوقات، در پرتو جهان بینی توحیدی بسیار راه گشاست. امیرالمؤمنین علیه السلام با استفاده از تعابیر مختلف، با ایمان قلبی به وجود خدا و اشاره به آیات آشکار الهی در جهان، ابتدا وحدت او را در معنای عمیق آن مورد تاکید قرار می دهد، درحالی که براین حقیقت آگاه

ص: 259

است که نگرش شرک آمیز چه زیان های جبران ناپذیری بر معنای زندگی انسان برجای می گذارد. در منطق او خدا یکتاست، انبازی ندارد و بی همتاست (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه2، ص8). یکتایی که صفت های او تعریف ناشدنی است و به وصف درنیامدنی، و در وقت ناگنجیدنی، و به زمانی مخصوص نابودنی (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه1، ص2). امام علی علیه السلام در اینجا بر تنزیه و جدایی خاص خدا، و آن گونه بودن، که غیر از انسان است، تاکید دارد، یعنی از آنجا که خدا دارای صفات نامتناهی است و هیچ گونه محدودیتی ندارد، امکان محدودکردن او در حدود عقل و شناخت بشری وجود ندارد. به گفته او: «همانا تو خدایی که در خِرَدها نگنجی تا برای تو چگونگی انگارند، و در وهم ها درنیایی، تا محدود و مرکبت شمارند (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه91، ص76). آن که محدودش انگارد، معدودش شمارد، و آنکه گوید در کجاست؟ در چیزش درآورد (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 1، ص2). آنکه وصفش کرد، محدودش کرده و آنکه محدودش کند، او را به شمار درآورده است (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 152، ص149). او نه بزرگی است دارای درازا و پهنا و ژرفا گردیده، و درازی و پهنا و ژرفایی او را دارای جسمی بزرگ گردانیده، و نه تناوری است که حدها آن را به نهایت رسانیده، و کالبدی ستبرش گردانیده، بلکه بزرگی او در مقام و رتبت است و عظمت او در قدرت و سلطنت.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 185، ص197).

این عبارات کوتاه حضرت علی علیه السلام، مبین ذات بسیط، متعالی و نامتناهی خداست که امکان هرگونه نگرش انسان انگارانه به خدا را نفی می کند. در واقع، از مهم ترین صفات خدا، جدایی و داشتن هویت وجودی غیر از انسان است، طوری که امکان توصیف او با صفات، معیارها و مقیاس های بشری نیست. همین دیگر بودن خدا، به ما گوشزد می کند که بایستی از تجسیم و پوشاندن لباس جسمانیت و اوصاف آدمی بر تن خدا دوری جوییم (رک: جوادی آملی، توحید در قرآن، ج2، ص287-283). اما در عین حال، از آنجا که

ص: 260

خدا خالق و مالک مخلوقات است، دایره وجودی آفریدگان در قلمرو وجودی اوست و به همین دلیل در عین حال که از آفریدگان جداست، در آنها و با آنهاست، اما نه به معنای زمانی و جسمانی که این امر، بیان قاعده فلسفی: بسیط الحقیقة کلّ الأشیاء است (دینانی، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج2، ص150-145). به گفته امیرالمؤمنین علیه السلام: «خدا در آفریدگان حلول نکرده، بدان سان که گویند در آنهاست، و چنان دور نیست که گویند از آنها جداست (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 66، ص51). دیده ها او را آشکار نتواند دید، اما دل ها با ایمان درست به او خواهد رسید. به هرچیز نزدیک است نه به آن پیوسته، و نه از آنها دور است نه جدا و گسسته.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 80، ص187).

این عبارات می رسانند که خداوند به لحاظ ذاتی هیچ تناسبی با انسان ها و صفات انسانی ندارد، زیرا او موجودی دارای وجودی غیر از هویت انسانی است و لذا نمی توان با اوصاف بشری او را توصیف کرد. پس تنزیه خدا از صفات محدود و متغیر بشری لازمه شناخت درست او است، این بیان تذکر این آیه قرآن است که: {لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یدْرِکُ الأَبْصَارَ} (انعام/103).

از سوی دیگر، در نگرش امیرالمؤمنین علیه السلام، خدایی که واجد ذات و صفات نامتناهی متفاوت از انسان است، در عین حال واجد همه کمالاتی است که انسان ها کم ترین سطح آنها را دارا هستند؛ کمالاتی چون علم، قدرت، حیات، اراده، بصیرت و بینایی، تنها نمونه هایی از آنهاست. در این زمینه است که امام علی علیه السلام خدا را چنین می ستاید: «سپاس خدای راست که کارهای پوشیده را داند، و نشانه های روشن او را شناساند، و دیده بینا دیدنش نتواند. نه چشم آن کس که او را نبیند منکر او گردید، و نه دل آن کس که او را شناخت، به دیده توانش دید. در برتری از همه پیش است و هیچ چیز برتر از او نیست، و در نزدیک بودن چنان است که چیزی نزدیک تر از او نیست. پس نه به برتربودن او، وی را از آفریده اش دور داشته، و نه نزدیک بودنش آفریده ها را با او در یک رتبت بداشته. خردها را بر

ص: 261

چگونگی صفات خود آگاه نساخته، و در شناخت خویش تا آنجا که باید بر دیده ها پرده نیانداخته.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 50، ص43). «دانای درون راز در دل نهفتگان است، و آگاه از سخن پنهان گویندگان، و آنچه در دل ها گذرد از گمان و یقین که در دل نشیند، و آنچه پلک چشم ها دزدیده بیند، و آنچه پرده های دل آن را پوشد، و اعماق غیب آن را نهان دارد و آنچه گوش ها دزدیده نیوشد، و آنچه درون لانه های تابستانی مورچگان است.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 91، ص83).

این سخنان نشان می دهند که خدا هم به لحاظ ذات خود بی همتاست و هم در نسبت با مخلوقاتش، اعم از انسان ها و جهان. پس هیچ گونه شباهتی میان خدا و آنها نیست تا موجب شود که خدا را با اوصاف مخلوقات بشناسیم، ضمن اینکه در صفاتی که میان او و بندگان مشترک است، مانند علم و قدرت، حیات، اراده، سمع و بصر، هیچ تناسبی میان صفات الهی و صفات بشری نیست، برای مثال نه علم بشری و نه قدرت بشری، و نه دیگر صفات بشری قابل مقایسه با علم و قدرت و صفات خدا نیستند.

براین اساس است که امام علی علیه السلام خدا را چنین وصف می کند:

«سپاس خدای را که، صفت های او همیشگی است، و حالی از او بر حالی پیشی نیست... هرچه را واحد نامند، اندک و تنهاست، جز او که یگانه است و بر همه فرمانرواست. هر عزیزی جز او خوار است و هر نیرومندی جز او ناتوان و بی مقدار. هر مالکی جز او بنده است، و هرعالمی دانش آموزنده او، هر توانایی گاه بود که ناتوان است.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 65، ص50).

حال درباره چنین خدایی چه می توان گفت و نسبت او را با انسان چگونه می توان تعریف کرد؟ خدایی که هیچ یک از صفات انسانی را ندارد، او دچار ترکیب، تغییر، کون و فساد نمی شود، محدود به هیچ یک از معیارها و صفات انسانی نیست، در دایره فهم جسمانی و محدود بشری نمی گنجد، برای بشر امکان احاطه بر صفات نامتناهی او نیست.

ص: 262

آیا می توان چنین خدایی را در کنار انسان نشاند، و بر او هم چون انسان نگریست و لباس انسان وار بر قامت او پوشاند؟ آیا علم، قدرت، اراده، بینایی و شنوایی چنین خدایی مانند انسان است؟

به نظر می رسد، سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام به ما انسانیت و محدودیت انسانی و نقص بشری مان را درمقایسه با خدا گوشزد می کند. خدایی که غنی، بصیر، قدیر، علیم، مطلق، ازلی و ابدی است و همه عالم هستی از دیده او پنهان نیست، در مقابل چشمان ماست. پس انسان ضعیف، رنجور، میرا، ظلوم، جاهل و دارای تکامل تدریجی، که نهایت او مرگ و عزیمت به سرای دیگر است، درمقابل خدایی قرار دارد که نه تنها صفات محدود سلبی بشری، مانند جسمانیت و محدودیت زمانی و مکانی، را ندارد، بلکه همه کمالات و صفات حقیقی را در اندازه بی اندازگی و به طور مطلق داراست. حال آیا می توان از قلمرو و حیطه قدرت، اراده و علم چنین خدایی فرار کرد و در قلمرویی سکنی گزید که خبری از چنین خدایی نباشد، تا بتوان معنایی دل خواهانه از زندگی تعریف کرد؟ یا اینکه حکایت ما انسان های ضعیف و رنجور و ناآگاه، حکایت سایه با صاحب سایه است، درحالی که سایه از خود هیچ اختیاری ندارد و هرچه دارد از آنِ صاحب سایه است. ما نیز هم چون ظلّ خدا، در نسبت با او از خود هیچ استقلال وجودی نداریم و هرچه داریم از اوست و چیزی نداریم که از چشمان تیزبین او پنهان باشد. پس اگر قرار است معنایی حقیقی برای زندگی دنیوی و اخروی خود جست وجو کنیم، تنها در پرتو پذیرش وجود خدایی مطلق، بی نیاز، ازلی، ابدی، عالم و قادر کل ممکن است که بزرگی و عظمت، تنها شایسته اوست و اگر ما چیزی داریم تنها از عنایت بی منتهای اوست.

3. توحید افعالی، حاکمیت خدا در زندگی انسان

فهم درست نسبت انسان با خدا، تنها زمانی کامل می گردد که نقش فاعلی و علّی خدا در زندگی انسان و امور جهان نیز به خوبی تبیین گردد. زیرا انسان های زیادی هستند که

ص: 263

اگرچه خدا را با صفات ذاتی و نامتناهی می شناسند، اما شناخت حقیقی از فاعلیت الهی و نقش او در کار جهان و انسان ندارند و لذا دچار شرک فاعلی شده و تصور می کنند که خدا برخی امور را به دیگران واگذار کرده و یا پس از خلقت جهان و انسان در حال استراحت است و برنامه تداوم کار جهان و انسان را به خود آنها واگذار نموده است (رک: ربانی گاپایگانی، عقاید استدلالی، ص84-77).

براین اساس است که در اندیشه برخی ادیان به بت ها، و یا در تفکر مدرن غربی، به انسان به عنوان مدبر برخی از امور جهان توجه بیشتری شده، تلاش می شود تا جهان براساس رویکرد انسان انگارانه فهم و بازتعریف شود که می توان از آن به شرک نوین یاد کرد؛ زیرا چنین نگرشی، از نقش فاعلی خدا در جهان و زندگی انسان غافل است و به نقش خدا در حفظ لحظه به لحظه جهان و زندگی انسان توجه ندارد و جهان را تفسیر و تبیین ماشینی و ماده گرایانه و یا انسان گرایانه می کند.

در مقابل چنین دیدگاهی، می توان به اندیشه توحیدی امام علی علیه السلام توجه داشت که در آن فاعلیت الهی در جهان و زندگی انسان در عالی ترین درجه خود حاکم و جاری است که در آن هیچ حرکت، خلقت و جنبشی، بدون اراده و خواست الهی ممکن نیست. درواقع، در این دیدگاه، خدا هم خالق حقیقی جهان و انسان، هم حافظ و مدبر و مالک حقیقی آنها است. به گفته امیرمؤمنان علیه السلام: «پس این خداست که آفرینش، کل هستی، را آغاز کرد و آفریدگان را به یک بار پدید آورد، بی آنکه اندیشه ای به کار برد، یا از آزمایشی سودی برد.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 1، ص3).

درواقع، در این دیدگاه، آفرینش برای او، مانند انسان نیازمند تامل، برنامه ریزی و طراحی خاصی نبود، بلکه صرف اراده او مساوی با آفرینش هرآنچه بود که او اراده کرده بود؛ و چون کل هستی در مقابل اراده حق تعالی مطیع محض هستند، امکان هیچ گونه تخطّی از فرمان الهی نیست؛ چنان که امام علی علیه السلام می فرماید: «نه آن چه در آغاز آفرید بر او دشوار

ص: 264

بود، و نه تدبیر کار آفریدگان بر وی گران بار. در آن چه آفرید عجزی دست قدرت او را نتافت، و در آن چه قضا راند و مقدر فرمود، شبهتی بدو راه نیافت. بلکه قضایی استوار بود، و علمی محکم و امری پایدار» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 66، ص51).

ضمن این که در منطق الهیِ امیرالمؤمنین علیه السلام، تفاوت مطلق و آشکاری میان خلقت الهی و مصنوعات بشری وجود دارد. انسان ها به عنوان فاعلان طبیعی، تنها قادرند چیزی را از ماده موجود بسازند، درواقع آنها تغییر شکل دهنده اند، به همین دلیل، عنوان مناسب برای فاعلیت های بشری، صانع بودن است نه خالق بودن؛ درحالی که، خدا خالق حقیقی است که جهان و انسان را از هیچ محض، بدون ماده قبلی، تنها با اراده خود می آفریند، ضمن این که در این آفرینش نیز نیازی به هیچ گونه طرح، برنامه و مقیاسی پیشین ندارد. به فرموده حضرت علی علیه السلام: «خدایی که آفریدگان را از هیچ پدید آورد، نمونه ای نداشت تا به کار برد، و نه مقیاسی از آفریننده ای پیش از خود، تا بدان دستور کار کند، و از ملکوت قدرت و عجایب گویای حکمت و اعتراف آفریدگان به این حقیقت، که سراسر ناتوان و فقیرند و نیازمند و حقیر، و اوست که باید بر آنان رحمت آرد و قوت خود بر پایشان دارد (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 91، ص75). آفریده ها را پدید آورد بی هیچ نمودار و بی رأی رایزن و بی یاری مددکار (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 155، ص153) او بود و کار جهان را اداره می نمود، هنگامی که نه از آسمان نشانی بود و نه از ستارگان،... او پدیدآورنده آفریدگان، و وارث همگان است. خدای آنان و روزی دهنده ایشان است، آفتاب و ماه به رضای او گردانند، و هر تازه ای را کهنه می گردانند، و هر دوری را با نزدیک می رسانند، روزی آنان را قسمت کرد و کردار و رفتارشان را برشمرد» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 90، ص73). پس خدا تنها فاعلی است که فاعلیتش مستقل از فاعلیت های دیگر، بدون تامل و اندیشه پیشین، و بدون سابقه قبلی است و تنها با صرف اراده خود قادر است هرگونه هستی را به موجودات اعطا نماید.

ص: 265

در این جا، نکته مهمی که تکمیل کننده فاعلیت الهی است، و معمولاً در فلسفه پردازی های جدید درباره خدا مورد غفلت قرار می گیرد، تداوم فاعلیت الهی، حتی پس از آفرینش مخلوقات است؛ یعنی او پس از آفرینش، هر آن و لحظه، در کار خلق جدید و حفظ همان پدیده هاست، زیرا خدا علت حقیقی خلق و بقای مخلوقات است، طوری که بدون افاضه علّی او، مخلوقات نابود می شوند. پس فرایند فاعلیت الهی مستمر و دائمی است که حکمای الهی چون ملاصدرا از آن به خلق جدید و مدام یاد می کنند. این حقیقتی است که در سخنان امیر مؤمنان علیه السلام متجلی است: «هیچ چیز از فرمان او سربرنتابد، و او از طاعت چیزی سود نبرد، علم او به مردگانی که رفته اند، همچون علم او به زندگانی است که مانده اند، و علم او به آسمان های برین، چون علم او به زمین فرودین (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 164، ص167-166). خدایی که رحمت او پیوسته است، و نعمت او ناگسسته (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه46، ص41). دنیا و آخرت او را فرمانبردار است، و سررشته آن دو به دست پروردگار است. آسمان ها و زمین کلیدهای خویش به او سپردند، درختان شاداب سبزفام هربام و شام به درگاه او نماز بردند» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 133، ص131).

بنابراین، سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام نشان می دهند که احاطه فاعلی تام خدا بر جزء جزء تاروپود جهان و تمام لایه های انسان حقیقتی انکارناپذیر است. پس تنها خداست که علت حقیقی انسان و جهان هستی است، و از آنجا که علت حقیقی، علم به همه افعال معلول خود دارد و معلول هویتی مستقل از هویت علت ندارد، نتیجه می شود که جهان و انسان در همه شئون هستی خودشان به اراده و قدرت حق تعالی وابسته اند، و در دایره علم مطلق و کلی او قرار داشته و تحت حاکمیت و اراده مطلق الهی قرار دارند. ضمن این که یقیناً چنین آفرینشی، بایستی آفرینشی هدف دار باشد نه عبث و بیهوده که در راستای کمال یابی انسان است. به گفته مولی علی علیه السلام: «علم او درون پرده های غیب را شکافت، و بر عقیدت های

ص: 266

نهفته و رازهای پنهان احاطه یافت (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 108، ص100). دیده ها تو را ندیده است تا از تو خبر دهد که تو پیش از هر آفریده ای که خواهد وصف تو را سردهد. بیم تنهایی نداشتی تا خلق را بیافرینی، و آنان را نیافریدی تا از ایشان سودی ببینی. آن را که بجویی از تو پیش نیفتد، و آن را که بگیری از دستت نرهد، و آن که فرمان تو نبرد، از قدرتت نکاهد، و آن که تو را مطیع باشد، بر ملک تو نیفزاید (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 109، ص102- 103). علم او درون پرده های غیب را شکافت، و بر عقیدت های نهفته و رازهای پنهان احاطه یافت (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 108، ص100). از علم او پنهان نیست، شمار قطره های باران و نه ستارگان آسمان و نه آن خاکریزه ها که باد با خود به هوا بردارد (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 178، ص186). از نشانه های خلقت او، آفرینش آسمان هاست که بی ستون ها پابرجاست، و بی تکیه گاه برپاست... ستارگان آسمان ها را نشانه ساخت تا سرگشتگان وادی ها راه خود به آن توانند شناخت.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 182، ص190).

از سوی دیگر، در منطق امام علی علیه السلام فاعلیت الهی، فاعلیتی هدف دار و غایت مند است که جهان و زندگی انسان را به سوی غایتی نیکو راهبری می کند که سعادت انسان اصل آن است و در این راه جزء جزء جهان، مطابق برنامه الهی کار خاص خود را انجام می دهند؛ گویی برنامه پیشینی برای هدایت تکوینی جهان و تشریعی انسان به سوی هدفی الهی و قبلی در کار است، به طوری که همه عطاها و بخشش های او در هم همین راستا معنادار است. به فرموده امام علی علیه السلام: «بندگان خدا! بدانید که خدا شما را بیهوده نیافریده، و بی سرپرستتان نگذاشت، و به خودتان وانگذاشت. دانست نعمتش بر شما تا چه مقدار است و نیکویی اش درباره تان در چه شمار است. پس پیروزی را در او بجوئید و برای رسیدن به رستگاری راه او را بپوئید. از او بخواهید و عطای او را درخواست نمایید که نه پرده ای میان شما و او آویخته است، و نه دری به رویتان بسته و نه رشته پیوندتتان گسسته است...

ص: 267

بخشیدن در گنج او رخنه نیفکند و عطاکردن از خزانه اش کم نکند، هیچ خواهنده ای نتواند سرمایه او را به پایان برد.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 195، ص229).

بنابراین، توحید افعالی از منظر امیرالمؤمنین علیه السلام به ما می آموزد که خداوند خالق، مدیر، حاکم، عالم، حافظ و مسلط بر جهان انسانی ماست. او حرکت هر چیزی را می داند و همه اعمال و اراده ها و خواست های بشری ما در سیطره علم، قدرت و اراده ازلی اوست. او هرآن در کار خلق ماست و ما هر آن نیازمند ابقا و خلق جدید او هستیم. این حقیقت بیان مفاد این دو آیه قرآن است: {یا أَیهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ} (فاطر/15) {کُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ} (الرحمن/29). هم چنین به ما گوشزد می کند که هدف مندی و غایت مندی از مهم ترین ویژگی های خلقت جهان و انسان توسط خداست. پس اگر خدا موجودی است که هویت او عین فاعلیت حقیقی، غنی، حاکمیت مطلق، علم و قدرت مطلق، اراده و خیرمحض است؛ و درمقابل هویت ما عین معلولیت، نیاز، فقر، فنا و محدودیت و تغییر است، آیا در این زندگی چندروزه، جایی برای عرض اندام کردن در مقابل خدایی که همه چیز ما در اختیار اوست، وجود دارد؟ یا این که عاقلانه است تا به توحید عملی و ستایش و کرنش در مقابل حقیقت لایزال الهی پناه ببریم که آن، ضامن تامین سعادت دنیوی و اخروی ما و مبین معنای واقعی زندگی ماست.

4. توحید عملی

پس از فهم چیستی، صفات و افعال الهی، که جایگاه ما به عنوان انسان را در نسبت با او تعیین می کند، به ویژه نقش خدا را در چگونگی خلقت انسان و مدیریت و حاکمیت بر جهان انسانی نشان می دهد؛ می توان از نقش و رسالت انسان در مقابل چنین خدایی سؤال کرد. آیا انسانی که مخلوق و بنده خدا آفریده شده است، در مقابل او مسئول نیست و رهاست، یا این که برعهده این مخلوق و بنده، مسئولیت هایی نهاده شده است و او بایستی با انجام این مسئولیت ها وظیفه بندگی خود را به درستی به جای آورد. اهمیت نگرش عملی

ص: 268

به توحید آن است که تنها با عملکرد وظیفه مدار و درست انسان در مقابل خداست، که زندگی انسان رنگ خدایی به خود می گیرد و همه حرکات و افعال او در جهت الهی سوق داده می شود که در این صورت می توان از معنای الهی و خدامحورانه و توحیدی زندگی سخن گفت.

از جمله وظایف عملی که در نگرش توحیدی برعهده انسان نهاده شده است، می توان به مواردی چون: پرستش خدا، استعانت از او، امید به لطف، محبت و رحمت او، دوست داشتن آنچه خدایی است و دوری از آنچه به دور از خواست خداست، ترس و تقوی خدا و مبارزه با شیطان و جنود او، شکر نعمات خدا را گفتن، کمک به نیازمندان و تهیدستان، توکل بر درگاه او و تحمل مشکلات و مصائب در راه خدا اشاره کرد (سعیدی مهر، کلام اسلامی، ج1، ص146-140). در این موارد است که سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام راهنمای کارگشایی است و ما را با بهترین آموزه ها در انجام وظایف توحیدی مان یاری کرده و زندگی ما را معنایی متعالی می بخشد. این سخن او که: «گواه به یگانگی او، نشانه استواری ایمان است و سرلوحه نیکوکاری و احسان، و مایه خشنودی خدای رحمان، و سلاح جنگ با شیطان.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 2، ص8)، اهمیت ایمان قلبی به خدا را به عنوان اولین گام در انجام وظایف توحیدی متذکر می شود، زیرا تنها با ایمان قلبی است که خطابات زبانی و اقدامات عملی در راستای آن معنادار می گردند. هم چنین در این ایمان است که انسانی چون علی علیه السلام: «از رحمت خدا نومید نیست، از نعمت او تهیدست نیست، از مغفرت او مایوس نیست، و از عبادت او سرنمی پیچد.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 46، ص41). پس کسی که به خدا امیدوار است، به داشته اش مغرور نیست و به نداشته اش مایوس نیست و مصیبت ها و شرور را با نهایت ایمان تحمل می کند، زیرا می داند که مصائب نیز مبتنی بر رحمت حق، درنهایت، همچون خیرات الهی هستند که روح او را صیقل داده و وسیله آزمون او و گذر از

ص: 269

سختی ها برای رسیدن به درجات تعالی اند و دربرخی مواقع نتیجه گناهان خود انسان اند. چنین انسانی یقین دارد که سرچشمه امید، مغفرت و نعمت جاویدان، تنها خدای لایزال است، پس بایستی چشم امید از دیگران شست و به درگاه آنان زاری نکرد، زیرا آنچه نعمت لایزال و مغفرت جاویدان دارد و منشا امید لایتناهی است، آن خدایی است که تنها او شایسته عبادت و استعانت و کرنش است، که تفسیرکننده این آیه قرآن کریم است: {اِیاکَ نَعْبُدُ وإِیاکَ نَسْتَعِینُ} (حمد/5) که تنها او صاحب صراط مستقیم است و تنها او راه نجات و رستگاری است که مفاد این دو آیه قرآن کریم است: {اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ، صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ} (حمد/7-6). در این زمینه است که امیرالمؤمنین علیه السلام، چنین خدایی را این گونه می ستاید: «سپاس خدای را، که به او ایمان دارم از هرچه پیش است، و از او

راه می جویم که نزدیک است و راهبر، و از او یاری می خواهم که تواناست و چیره گر، و بر او تکیه می کنم که بسنده است و یاور (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 83، ص60). خدایا، تویی سزاوار نیکوستودن، و بسیار و بی شمار ستایش نمودن، اگر امید به تو بندند، بهترین امید بسته ای و اگر چشم از تو دارند، این چشم داشت را هرچه نیکو شایسته ای (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 91، ص84). سپاس خدای را که ستایش را به نعمت ها پیوسته می دارد، و نعمت ها را به سپاس وابسته. می ستاییم او را بر بخشش های او، چنان که می ستاییم او را هنگام بلای او» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 114، ص111).

حال می توان پرسید، آیا بایستی از جبروت و جلال چنین خدایی ترسید؟ آیا امکان دارد کاری دور از چشم او کاری انجام داد؟ در این زمینه است که حضرت امیر، از مهم ترین گام های عملی در نگرش توحیدی را، ترس از خدا و تقوای عملی می داند و می فرماید: «بندگان خدا! شما را وصیت می کنم به تقوی، و ترس از خدا، که توشه راه است و در معاد شما را پناهگاه (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 114، ص112). «از خدا همچون کسی بترسید که شنید و فروتنی کرد، گناه ورزید و اعتراف آورد، ترسید و به کار پرداخت، پرهیز

ص: 270

نمود و پیش تاخت، یقین کرد و نیکی ورزید، پندش دادند و به گوش جان خرید» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 83، ص61).

باید توجه داشت که ترس از خدا، در اینجا، دو بعد اساسی دارد: اول این که، انسان در مقابل خدا چیزی برای عرض اندام و قدرت نمایی ندارد، چون همه وجود انسان را ضعف و محدودیت، و درمقابل همه هستی حق را غنی و نامتناهیت شکل داده است. دوم اینکه ترس از خدا موجب تقویت ایمان به او و زمینه ساز دوری از گناه و فحشا، و توسل به خیرات و نیکویی هاست. پس چنین ترسی، ترسی نیکو و مبارک است که موجب تعالی روحی ما، دوری از طریق شیطان و عصیان است. به گفته حضرت امیر علیه السلام: «بندگان خدا! پرهیز از نافرمانی خدا، دوستان او را از درافتادن در حرام های او نگاه داشته است و دل آنان را با ترس وی همراه داشته است» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 114، ص112).

از نتایج مهم دیگر، ترس از خدا، که مبتنی بر شناخت دقیق صفات جمال و جلال الهی، و توکل بر رحمت لایزال اوست، می توان به دل بریدن از فاعل های دنیوی، و نترسیدن از آنها و عدم کرنش در مقابل آنها اشاره داشت. یعنی آن که دل به خدابسته، دل از غیرخدا گسسته، و آنکه در عظمت و بزرگی خدا غرق است، غیرخدا را هیچ نمی داند تا از بزرگی آن بیم داشته باشد. پس واگذارکردن همه امور به خدا، و قطع تعلق از هرآن چه رنگ غیرخدایی دارد، از نتایج مبارک ترس و تقوای الهی است که در آن همه خوبی ها مایه غرور، و همه زشتی ها مایه شِکوِه و شکایت از خدا نیست. به گفته مولی علی علیه السلام: «کسی که جلال خدا در دیده او بزرگ آید، و منزلتش در دل او سترگ، سزاست که به خاطر این بزرگی هرچه جز خداست، نزد او خرد نماید، و سزاوارترین کس بدین آن بود که نعمت خدا بر وی بسیار باشد و او بر خوان احسان خدا ریزه خوار، چه نعمت خدا بر کسی بسیار نگردد، جز که به پاس آن حق وی بر او فزون شود» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 216، ص249). خدایا تو به دوستانت از همه بی پژمان تری، و برای آنان که به تو توکل کنند از هرکس

ص: 271

کاردان تر. بر نهانی شان بینایی و به درون هاشان آگاه، و بر مقدار بینش آنان دانا. رازهاشان نزد تو آشکار است، و دل هاشان در حسرت دیدار تو داغ دار. اگر غربتشان به وحشت اندازد، یاد تو آنان را آرام سازد و اگر مصیبت ها بر آنان فروبارد به تو پناه آرند و روی به درگاه تو دارند، چه می دانند سررشته کارها به دست توست و از قضایی خیزد که پای بست توست» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 227، ص261). در اندیشه امام علی علیه السلام: «ترس از خدا کلید درستی کردار است، و سرمایه قیامت، و از هر بندگی موجب رهایی، و رهایی از هر تباهی، بدان حاجت خواهنده روان است، و بدان گریزنده در امان، و خواسته ها در دسترس خواهان. پس کاری کنید حالی که عمل به سوی خدا بالا می رود و توبه سود می دهد و دعا شنیده می شود و آرامش برقرار است و خامه ها به کار» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 230، ص263). این سخنان به زیبایی، نتایج فراوان ترس و تقوای الهی را نشان می دهند.

وجه دیگر نگرش عملی توحیدی، در گفتار مولی علی علیه السلام، امکان جلب توجه خدا به بندگان و دستگیری مستمر آنها، حتی بندگان گناه کار، در سایه رحمت الهی است، زیرا او واسع المغفرة، ستارالعیوب، غفارالذنوب و رحمة للعالمین است که دوست دار هدایت و رستگاری همه انسان هاست. پس نتیجه دل بستن به خدا، امیدوارشدن به رحمت او و عضویت در گروه بندگان خاص اوست که او برای نجات آنها برنامه دارد و حتی با خطاهایشان از آنها رویگردان نشده، نسبت به هدایت آنها همت می گمارد. به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام: «طاعت خدا را بپذیر و به یاد او انس گیر، و به خاطر آور آنگاه که تو روی از او گردانده ای، او روی به تو می گرداند و تو را به خواستن بخشایش از خود می خواند و جامه کرم خویش برتو می پوشاند، و تو از او رویگردانی و دیگری را خواهان» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 223، ص258).

امام علی علیه السلام در مقابل، آن روی حقیقت ترس از خدا را نیز بیان می کند: «پس چه نیرومند است و بزرگوار، و چه ناتوانی تو و بی مقدار، و چه گستاخی در نافرمانی پروردگار.

ص: 272

در سایه پوشش او می آرامی، و در پهنه بخشایش او می خرامی، نه بخشش خویش را از تو بریده، و نه پرده خود را بر تو دریده، بلکه چشم برهم زدنی بی احسان او به سرنبردی، در نعمتی که بر تو تازه گردانیده، یا گناهی که بر تو پوشانیده، یا از بلایت رهانیده» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 223، ص258). یعنی درحالی که ما از او غافلیم، خدا در اندیشه ماست، درحالی که ما دست نیاز به سوی غیرخدا دراز می کنیم، او ما را می خواند و به ما می گوید که تنها او شنونده آرزوهای ما، برآورنده حاجات ما، برطرف کننده غم ها و مصائب ما، و تنها او دوست غم خوار و یار و هم دل ما برای رستگاری و نجات است؛ و اگر در برخی مواقع ما را به بعضی بلاها و مشکلات مبتلا می سازد، نه برای برطرف کردن ناراحتی و خشم خودش از ما، که برای تنبّه ما در این دنیا و تعالی روح مان برای نیل به مقامات عالی است.

بنابراین توحید عملی، در گفتار و کردار علی بن ابی طالب علیه السلام، مبین نقش فعال ما در مقابل پروردگار عزیز است، درحالی که آموزگارِ ایفاگرِ این نقش بندگی نیز خود خداست؛ زیرا اوست که با گوشزدکردن عظمت لایتناهی خود و عجز و ناتوانی ما، راه کرنش و بندگی و عبادت را، که وسیله تقرب به او و نیل به سعادت حقیقی است، به ما می آموزد. پس توحید عملی، فرایند خدایی شدن، یعنی تخلّق به اخلاق الهی، را به ما تعلیم می دهد که آن می تواند در موارد مهمی چون: پرستش و عبادت خدا، دوری از شرک عملی، امیدواری و دل بستن و توکل به خدا، قطع تعلق از غیرخدا، امید به رحمت و مغفرت الهی، تحمل سختی ها و مصائب برای نیل به مقامات الهی و پذیرش حاکمیت خدا در همه شئون زندگی متجلی گردد.

اکنون می توان گفت انسانی که چنین نسبتی با خدا بسته، و آن چنان در سلک بندگان الهی درآمده، که همه افعال او از جمله عبادت، تفکر، تامل، کسب معاش، مراوده با مردم و نظایر آنها، همگی برای خدا و دارای رنگ الهی است، قطعاً دارای معنایی الهی و حقیقی از زندگی است که هیچ اندوه دنیوی و مصیبت و شر این جهانی قادر به زدودن آن نیست. در

ص: 273

منطق چنین انسانی، همه چیز از خداست و بازگشت همه آنها هم به سوی خداست، همان طور که خدای تبارک و تعالی به بندگان می آموزد که گویند: {إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعونَ} (بقره/156). پس چه غم از داشتن ها و نداشتن های دنیوی، و چه غم از دنیا و زندگی آن و مرگ و هولناکی آن، که همه مخلوق الهی اند برای انسانی که با نفخه الهی آفریده شده، خلیفه خدا نامیده شده و مسجود ملائک گردیده است و توسط خود خدا برای کسب سعادت ابدی هر آن، هدایت و راه نمایی می شود.

5. نسبت انسان با دنیا و مرگ

ابتدا باید تاکید کرد که در آموزه توحیدی اسلام، مرگ و زندگی دنیایی، از اصول ربوبی حاکم بر زندگی انسان است که نه قابل انکارند و نه زوال پذیر و خودساخته انسان (جوادی آملی، توحید در قرآن، ج2، ص115)؛ همان طور که قرآن تاکید دارد که {الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا} (ملک/2). بنابراین تلقی و مواجهه انسان از دنیا و مرگ نیز در تعیین ماهیت و معنای زندگی او، نقش بسیار زیادی دارند؛ زیرا انسانی که مهم ترین آرزوی ذاتی او جاودانگی است و تلاش دارد تا برای جاودانه شدن، همه کمالات معرفتی، اخلاقی، زیبایی شناختی، مادی و غیرمادی را کسب نماید؛ با دو مساله مهم روبه روست: اول این که چنین انسانی اکنون در دنیای مادی زیست می کند و فعلاً جهان مادی، بستر آرزوهای او از جمله، جاودانگی است؛ دوم این که، مرگ، تنها و مهم ترین حادثه وحشتناک است که رشته آرزوهای جاودانگی او را از هم می گسلد و گرد و غبار غم و ناامیدی را بر زندگی او می نشاند، که قرآن به این حقیقت اشاره دارد: {وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله} (آل عمران/145)؛ {فَلَوْلَا إِن کُنتُمْ غَیرَ مَدِینِینَ تَرْجِعُونَهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ} (واقعه/87-86) و تاکید می کند که همه انسان ها طعم تلخ مرگ را خواهند چشید: {وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ} (انبیاء/34).

درواقع، انسانی که به این زندگی مادی دل خوش شده و حتی ممکن است به تداوم

ص: 274

زندگی خود در این دنیای مادی، با همه مصائب و مشکلات آن، خو کرده و راضی به بقای در آن است، با مرگ، رشته همه امیدهایش از هم گسیخته می گردد و نهایت زندگی خود را نابودی و هلاکت می بیند. پس ظاهراً نقش مهم دنیا در فراهم سازی دل مشغولی انسان در زندگی روزمره و تلاش برای آبادکردن معاش دنیوی و تداوم آن برای تامین جاودانگی انسان است، و نقش مرگ در نشان دادن تناهی زندگی دنیوی و پوچی آرزوهای طول و دراز انسان در این دنیا، از جمله آرزوی جاودانگی است.

با نظر به این مشکل، این سؤال طرح می گردد که چه مبانی فکری را می توان انتخاب کرد که نگرش ما را درباره دنیا و مرگ، طوری سازمان دهد، که معنای حقیقی زندگی از آن ایجاد گردد؟ یعنی چگونه می توان ناپایداری دنیای مادی و حتمیت مرگ را فهمید تا با پذیرش این حقایق، باز هم بتوان از معنای زندگی سخن گفت؟ پاسخ شایسته به چنین پرسش هایی در نگرش توحیدی امام علی علیه السلام نهفته است؛ زیرا وقتی که در آن، جایگاهِ انسان، با شناخت خدا، نسبت به او فهمیده شد، و نقش فاعلی خدا در امور جهان و زندگی انسان مورد شناسایی دقیق قرار گرفت، و وظایف عملی انسان در مقابل خدا، بازتعریف گردیده و انسان عملاً به آنها ملتزم گردیده، در آن صورت، نه تنها تکلیف جایگاه دنیا و مرگ در نگرش توحیدی کاملاً مشخص است، بلکه نقش آنها در تکمیل معنای زندگی حقیقی انسان نیز آشکار است؛ یعنی در آن نگرش، دنیا گذرگاه موقت و زمینه ساز تکامل معنوی انسان، و نیز بسترساز حیات جاودانه او در آخرت، و مرگ مرز عبور از حیات دنیوی، به حیات جاودانه اخروی است، نه محض نابودی و بربادرفتن آرزوهای انسان.

بنابراین در این دو زمینه است که سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار راه گشاست. او در پرتو نگرش توحیدی خود، به ویژگی های مهم دنیا اشاره می کند که برخی از آنها عبارتنداز: ناپایداری و زودگذربودن دنیا، فریبندگی آن، نااستواری دنیا، خوار و پستی دلبستگی به دنیا و نظایر آن. برای نمونه در سخن ایشان: «دنیا خانه ای است ناپایدار، و مردم آن ناچار از

ص: 275

گذاشتن شهر و دیار. دنیا شیرین است و خوش نما، در پی خواهانش شتابان و پویا، و دل بیننده را فریبا.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 46، ص41). دنیا آبشخوری است تیره و تار، و به آب درآمدن گاه آن گِل زار، برون سوی آن فریبنده، و درون سوی آن کشنده. فریب کاری است زودگذر، سایه ای است ناپایدار، تکیه گاهی است نااستوار.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 83، ص60). با نظر به این ویژگی ناپایدار دنیاست که مولی علی علیه السلام به ما توصیه می کند: «پس در عزت و ناز دنیا بر یکدیگر پیشدستی مکنید، و به آرامش و آسایش آن شادمان مشوید، و از زیان و سختی آن ناشکیبا مباشید، که عزت و نازش پایان یافتنی است. آرامش و آسایش آن سپری شدنی، و زیان و سختی آن تمام شدنی، و هرمدتی از آن سرآمدنی و هر زنده آن مردنی است.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 99، ص91).

حضرت امیر با ملاحظه این ویژگی های دنیا، ضرورت زندگی سعادت مندانه در دنیا را عدم دلبستگی به نعمت ها و ظواهر آن، فهم این که آخرت به دنبال دنیاست و منزلگه نهایی ماست، آمادگی برای زندگی اخروی و روی برتافتن از فریبندگی های دنیا می داند. از این دیدگاه، تنها انسان های گمراه هستند که دل در گرو دنیا بسته اند. طبق سخن او: «همانا دنیا نهایت دیدگاه کسی است که دیده اش کور است، و از دیدن جز دنیا محجور، و آن که بیناست نگاهش از دنیا بگذرد و از پس آن خانه آخرت را نگرد. پس بینا از درخت بردارد، و نابینا رخت خویش در آن گذارد. بینا از توشه گیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم آورد.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 133، ص132).

امام در سرزنش دنیاطلبان می گوید: «دنیای زودگذر را گزیدند، و آخرت جاودانه را نپسندیدند. چشمه زلال را واگذاردند و از آب تیره و ناگوار نوشیدند.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 144، ص140). و توصیه می کند: «ای مردم! همانا دنیا آرزومند و خواهان خود را فریب می دهد، آن را که در خواستن وی با دیگران هم چشمی کند، عزیز

ص: 276

نمی دارد؛ و کسی را که بر او چیرگی جوید، مغلوب می سازد، به خدا سوگند هرگز مردمی زندگانی خرم و نعمت فراهم را از کف ندادند، مگر به کیفر گناهانی که انجام دادند که خدا بر بندگان ستم کار نیست.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 180، ص187-186). او باز بر سستی و گذرایی زندگی و امید به دنیا تاکید دارد: «دنیا خانه رخت بربستن است و کوی زندگانی تلخ و نابه مراد نشستن، باشنده آن آماده رفتن است و جای گرفته در آن مهیای جدا گشتن.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 196، ص230).

او سرنوشت شیفتگان دنیا را چنین توصیف می کند: «دنیا آنها را به راه کوری کشاند و دیدگانشان را از نور هدایت بپوشاند؛ در بیراهه سرگردان و در نعمت ها غرق شده اند؛ نعمت ها را خدای خود قرار دادند؛ هم دنیا آنها را به بازی گرفته، هم آنها با دنیا به بازی پرداخته اند. اندکی صبر کن، به زودی تاریکی برطرف می شود.» (شریف رضی، نهج البلاغه،نامه 31، ص304-303).

حضرت امیر علیه السلام هم چنین بر نوعی مقابله دنیا با دنیادوستان و همراهی آن با آخرت گرایان تاکید دارد: «هان بدانید، که آنچه از دنیا روی آورده بود، پشت کرد؛ و آنچه پشت کرده بود، روی آورد. و بندگان گزیده خدا، دل بر رخت بستن، دوختند، و اندک این جهان را که نپاید، بر بسیار آن جهان، که به سر نیاید، فروختند.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 182، ص192).

پس، فریبندگی دنیا، بیداری و هوشیاری ما را الزامی می سازد؛ زیرا در صورت غفلت، کل هستی دنیوی و اخروی خود را به باد فنا خواهیم داد، پس بایستی با نظر به آخرت، با دنیا داد و ستد کنیم، مانند مسافری که تنها چند روز در مهمان سرای دنیا میهمان آن است: «پس در رسیدن به معاد بشتابید و بر اجل پیشی گیرید و آن را دریابید که نزدیک است رشته آرزوی مردمان گسسته گردد و مرگ ناگهان بر آنان جسته و در توبه به رویشان بسته.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 183، ص195).

ص: 277

بنابراین، ناپایداری دنیا، با حتمیت مرگ آشکار می گردد و چه شایسته است که انسان خدامحور با پذیرش حقیقت مرگ و استقبال از آن، و آماده ساختن خود برای آن، از دنیا و لوازم آن توشه لازم را برای به روزی در آن آخرت برگیرد: به گفته مولی علی علیه السلام: «و تا مرگ، نیامده است خود را مهیای درآمدنش سازید که پایان کار قیامت است. ... بندگان خدا! بترسید که دنیا شما را به راهی می راند که به قیامت رساند. شما و قیامت بسته یک ریسمانید و از هم جدا نمی مانید. گویی قیامت با نشانه هایش پدیدار است و علامت های آن آشکار، و شما را به صراط خود نگاه داشته و خواستار.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 190، ص207).

مردم! همانا دنیا خانه ای است ره گذار و آخرت، سرایی است پایدار، پس از گذرگاه خود توشه بردارید، برای جایی که در آن پایدارید. و مدرید پرده های یکدیگر، نزد آن کس که می داند نهان شما را... شما را در دنیا آزموده اند و برای جز دنیا آفریده اند (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 204، ص238).

آماده باشید، که بانگ کوچ سردادند، و دل به ماندن در دنیا اندک ببندید، و بازگردید و راه بسپارید، با آنچه از توشه نیکو در دسترس دارید که پیشاپیش شما گردنه ای است دشوارگذار و منزل های ترسناک و هراس آور ... و بدانید که چشم انداز مرگ به شما نزدیک است، گویی شما را در چنگ گرفته و چنگال های خود را در شما فروبرده است (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 204، ص238).

حضرت علی علیه السلام هم چنین فریب خوردن ما از دنیا را ویژگی ذاتی دنیا نمی داند، بلکه نتیجه غفلت ما از گذرا و فریبابودن دنیا می داند؛ یعنی از آن جا که انسان آرزومند بی نهایت است، که گمان می کند چنین بی نهایتی، تنها در زندگی دنیوی فراهم شدنی است. پس فریب خوردن از ماست و شیفتگی ما به زرق و برق دنیاست که آن را برای ما هم چون سرای جاودانی می نماید. به گفته امام علی علیه السلام: «دنیا تو را فریفته نساخته، که تو خود فریفته دنیایی

ص: 278

و به آن پرداخته، آنچه را مایه عبرت است برایت آشکار ساخته و میان تو و دیگری فرقی نگذاشت. او با دردها که به جسم تو می گمارد و با کاهشی که در نیرویت پدید می آرد، راست گوتر از آن است که با تو دروغ گوید، و وفادارتر از آن که با تو راه خیانت پوید، و بسا نصیحت گویی از سوی دنیا که وی را متهم داشتی و راست گویی که گفته او را دروغ پنداشتی. اگر در پی شناخت او باشی در خانه های ویران، و سرزمین های خالی از مردمان، اندرزهایی چنان نیکو فرایاد تو آورد و نمونه هایی برای گرفتن پند پیش چشمت دارد، که او را همانند دوستی یابی مهربان، و از بدبختی و تباهی نگران.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 223، ص258).

حضرت امیر علیه السلام هم چنین به ارزش فراوان دنیا به انسان سازی توجه دارد؛ یعنی دنیا تنها بستر تکامل معنوی انسان و کسب کمالات لازم برای شایستگی زندگی اخروی است. پس دنیا ارزشمند است، اما نه برای ماندن، بلکه برای بهره برداری از آن به منظور ساختن دنیایی بهتر. از دید مولی علی علیه السلام: «دنیا خانه ای است خوب، برای کسی که آن را چون خانه نپذیرد، و محلی است نیکو برای آن که آن را وطن خویش نگیرد، و همانا فردا خوشبختان دنیا آنانند که امروز از آن گریزانند.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 223، ص258). پس دل بستن به دنیا نکوهیده است، زیرا آن ماندنی نیست و کسی را که به آن دل بندد، نهایتاً ناامید و سرشکسته می کند. براین اساس است که علی علیه السلام دنیای مادی را پست تر از آن می داند که ارزشی داشته باشد و می فرماید: «دنیای شما نزد من خوارتر است از برگی در دهان ملخ که آن را می خاید و طعمه خود می نماید. علی را چه کار با نعمتی که نپاید و لذتی که به سرآید.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 224، ص260).

از سوی دیگر، از دید امیرمؤمنان علیه السلام، مرگ نیز برهم زننده خوشی های دنیاست و تنها آن است که رشته دل بستگی های دنیوی را پاره کرده و آرزوهای ما را به باد فنا می دهد. پس انسان دنیادوست چاره ای جز چشیدن طعم تلخ مرگ را ندارد؛ زیرا مرگ به هم زننده لذت ها

ص: 279

و شادمانی اوست، و تیره کننده خواهش های نفسانی، و دورکننده از مقصدهای این جهانی، دیدارکننده ای است که او را نپذیرند، همتایی است شکست نخوردنی، کینه توزی است که پی او را نگیرند (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 230، ص263).

نهایتاً این که انسان مؤمن و موحد بایستی بداند که دنیا و مرگ هم چون دو مخلوق الهی اند که به اراده خدا برای زمینه سازی زندگی دنیوی انسان و عبور او به حیات اخروی، آفریده شده اند، یعنی آنها خلق و جعل ذاتی حق اند، اما مقصود بالذات او نیستند، زیرا به مثابه طرق و ابزارهای کلیت زندگی بشری اند. براین اساس است، که حضرت امیر علیه السلام به انسان خطاب می کند که: «بدان آن که مرگ را بر سر آدمی می آرد، همان است که زندگی را در دست دارد، و آن که می آفریند همان است که می میراند، و آن که نابود می سازد، همان است که بازمی گرداند، و آن که به بلا می آزماید، هم او عافیت عطا می کند.» (شریف رضی، نهج البلاغه،نامه 31، ص299). پس وظیفه ما نه دل بستگی به دنیا و نه ترس از مرگ است، بلکه تلقی دنیا به عنوان بستر سازندگی، و کسب آمادگی برای مرگ به منظور ورود به حیات جاودانه اخروی است. همان طور که این امر در نصایح حضرت امیر آشکار است: «از آنان مباش که به آخرت امیدوار است، بی آن که کاری سازد، و به آرزوی دراز توبه را واپس اندازد. درباره دنیا چون زاهدان سخن گوید و در کار دنیا راهِ جویندگان دنیا را پوید. اگر از دنیا به او دهند، سیر نشود و اگر از آن بازش دارند، خرسند نگردد.» (شریف رضی، نهج البلاغه،کلمات قصار 150، ص389). او توصیه می کند که: «چون مردمی باشید که بر آنها بانگ زدند و بیدار شدند، و دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله کردند. خدای سبحان شما را بیهوده نیافریده است.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 63؛ طاهری، مرگ آگاهی و معناداری زندگی در نهج البلاغه، ص179). و در این زمینه بایستی سرنوشت گذشتگان را آئینه راه خود گردانیم: «همانا گذشتگان را دیدی که ثروت ها اندوختند، و از فقر و بی چارگی وحشت داشتند و با آرزوی طولانی فکر می کردند درامانند و

ص: 280

مرگ را دور می پنداشتند. دیدی چگونه مرگ بر سرشان فرود آمد و آنان را از وطنشان بیرون راند و از خانه امن کوچشان داد که به چوبه تابوت نشستند و مردم آنها را دست به دست می کردند.» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 132).

حال با تبیین جایگاه دنیا و مرگ، در اندیشه توحیدی امام علی علیه السلام، می توان گفت باتوجه به این که در پرتو نگرش خدامحور ایشان، نقش دنیا مقدمه سازی و فراهم نمودن معاش مادی و تکامل معنوی انسان است؛ پس دنیا برای تامین معنای حقیقی زندگی ما ضروری است، اما نه به عنوان غایت معنای زندگی، بلکه به مثابه وسیله و ابزار آن است؛ و مرگ نیز لازمه معنای زندگی است، اما نه به معنای غایت آن یا شری در مقابل آن، بلکه از آنجاکه در نگرش توحیدی چون زندگی مادی هدف نهایی نیست و انسان مؤمن با باور به حیات جاویدان اخروی، زندگی مادی خود را مدیریت می کند، پس مرگ لازمه عبور از دنیا به آخرت جاودان است. بنابراین، در این نگرش، دنیا و مرگ لازمه معنای زندگی حقیقی هستند و مصائب و شرور دنیا نیز لازمه آزمون مؤمنان و شستن گناهان آنها و عقوبت گناه کاران و عاصیان است. به عبارت دیگر، در بینش توحیدی، خدا سرچشمه همه کمال ها و زیبایی ها و منشأ همه خوبی هاست. ازاین رو، بهترین کمال با انس به خدا نصیب انسان می شود. ایمان به خدا انسان را از درد و رنجِ تنهایی، ناامیدی و پوچی و از دل مشغولی زجرآور به مقوله «گریزناپذیری مرگ»، رهایی بخشیده، آرامشی شگرف نصیب فرد متدین می کند که: {أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ}؛ «آگاه باشید که با یاد خدا دل ها آرام می گیرد» (رعد/28). به این ترتیب خداباوری موردنظر امام علی علیه السلام، سرچشمه و عین معناداری زندگی است.

نتیجه

1. در این تحقیق نشان داده شد که معناداری زندگی انسان در رویکرد فراطبیعت گرا، به نحوه تلقی او از خدا، انسان، جهان، اخلاق، هدف زندگی، مسأله شر و حیات اخروی

ص: 281

بستگی دارد؛ ضمن این که چگونگی تلقی از خدا و نسبت او با جهان و زندگی انسان، مهم ترین مؤلفه معنای زندگی است. در این زمینه نگرش توحیدی فراطبیعت گرای امام علی علیه السلام که برگرفته از منطق قرآن است، با طرح ویژگی های خدا در مقابل انسان، نقش فاعلی خدا در جزء جزء امور جهان و زندگی انسان، و مسئولیت انسان به عنوان مخلوق خدا در مقابل او، ابعاد گوناگون این نگرش توحیدی را در تامین معنای زندگی انسان تبیین می کند.

2. توجه توحیدی امام علی علیه السلام به وحدت، بساطت، نامتناهیت، عالم و قادر مطلق بودن خدا، او را همچون موجودی به کلی غیر از انسان معرفی می کند که امکان تلقی انسان انگارانه از او را سلب می کند و خدایی شناخته می شود که درمقابل عظمت لایتناهی او ضعف و محدودیت ما خودنمایی می کند. پس تامل در ذات و اوصاف الهی، نشان می دهد که تنها با چنین بصیرتی، هویت وجودی انسان معرفی می گردد و او به مخلوقیت و محدودیت و فناپذیری خود آگاه شده و تواضع و کرنش در مقابل خالق را در دستور کار خود قرار می دهد؛ یعنی زندگی انسان بدون ملاحظه خدایی نامتناهی و عالم و قادر مطلق، زندگی در سرگشتگی و حیرت بیهوده است، درحالی که تنها با پذیرش حقیقت خدا، مرزهای وجودی و هویتی آدمی و درواقع مرزهای معنای زندگی او ترسیم می گردد. پس شناخت ذات و اوصاف الهی، لازمه مرزشناسی معنای زندگی انسان است.

3. نگرش الهی به فاعلیت خدا در جهان نشان می دهد جهان و کلیت زندگی انسان نه تنها مخلوق خدا، بلکه در همه جزئیات و هر لحظه آن، به قدرت و علم لایزال الهی وابسته است. پس خدا در زندگی انسان علت حقیقی هرچیز و منشأ نهایی همه آمال و آرزوها و فاعل مطلق هر تغییر و کون و فساد است. درواقع حاکم، مالک، مدیر و مدبر حقیقی هستی خداست. پس دیگر موجودات، از جمله انسان، اگر فاعلیتی دارند، تنها در طول فاعلیت الهی است و در طول اراده الهی اراده های بشری می توانند دارای معنای خاص

ص: 282

خود باشند. نقش مهم چنین نگرش توحیدی، نه تنها تعیین نقش و جایگاه انسان، بلکه بصیرت بر فاعلیت انسان در جهان است. به این معنی، همه هستی انسان، و همه ابعاد و شئون وجودی، اخلاقی، معرفتی و غیرمعرفتی انسان، وابسته به خداست. پس معنای زندگی انسان نیز، تنها در پرتو فاعلیت الهی و زیر عنایت علم، قدرت، اراده و حکمت الهی تعریف شدنی است، نه این که انسان خود خواسته به دور از دایره علم، قدرت، اراده، عنایت و حکمت الهی، قادر به تمهید معنایی برای زندگی خود باشد.

4. نگرش توحیدی به وظایف عملی انسان در مقابل خدا نیز نشان می دهد که معنای حقیقی زندگی تنها در بندگی و عبودیت در مقابل خداوند قادر مطلق به دست آمدنی است و تنها از این طریق است که انسان به آرامشی ابدی دست می یابد که در آن سعادت دنیوی و اخروی او محقق می گردد. نهایتاً اینکه در پرتو نگرش توحیدی، دنیا و مرگ معنای حقیقی خود را به دست می آورند. دنیا بستر تکامل معنوی انسان، نه قرارگاه دائمی او، و مرگ مرز ضروری گذر از دنیا به آخرت ابدی است. پس در این رویکرد، نه دنیا برای ماندن است و نه مرگ ترسناک، بلکه هردو برای طی مسیر تکامل و رسیدن به سعادت ابدی لازم و ضروری هستند.

5. خلاصه این که نگرش توحیدی امام علی علیه السلام، با تعریف حقیقی نسبت انسان با خدا، نقش خدا در زندگی انسان، مسئولیت انسان در مقابل خدا، فلسفه آزمون ها و سختی هایی که انسان بایستی برای رسیدن به تکامل معنوی تحمل نماید و نقش مؤثر دنیا و مرگ، معنای راستین زندگی در دل بستگی مطلق به حق تعالی، خود را مخلوق او دیدن و او را فاعل حقیقی انگاشتن و حق بندگی را دربرابر او به جا آوردن است، که نتیجه آن سعادت ابدی است.

ص: 283

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش..

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1372 ش.

2. بیات، محمدرضا، دین و معنای زندگی در فلسفه تحلیلی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1393 ش.

3. تامسون، گرت، معنای زندگی، ترجمه: غزاله حجتی و امیرحسین خداپرست، تهران، نشر نگاه معاصر، 1396 ش.

4. جلالی نائینی، سیدمحمدرضا، امام علی بن ابی طالب علیه السلام، مجله فرهنگ، ش33-36، بی جا، بهار و زمستان 1379 ش.

5. جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن؛ جلد دوم از تفسیر موضوعی قرآن، قم، نشر اسراء، 1391 ش.

6. ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، قم، مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران، 1390 ش.

7. سعیدی مهر، محمد، کلام اسلامی، قم، نشر طه، 1381 ش.

8. طاهری، اسحاق؛ موسوی، مریم السادات، مرگ آگاهی و معناداری زندگی در نهج البلاغه، انسان پژوهی دینی، ش 27، بهار و تابستان 1391، صص198-177.

9. عسکری سلیمانی، «خدا و معنای زندگی»، معنای زندگی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1388.

10. علی زمانی، امیرعباس، معنای معنای زندگی، نامه حکمت، شماره 1، سال پنجم، بهار و تابستان 1386.

11. متز، تادئوس، معنای زندگی، ترجمه: زهرا رمضان لو، مجله کتاب ماه دین، ش 165، تیرماه 1390.

12. Metz, Thaddeus, New Developments in the Meaning of Life, Philosophical Compass, 2007.

ص: 284

سبک شناسی معنا و معناداری زندگی در سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام)

اشاره

محمد مهدی ولی زاده(1)

ص: 285


1- .دانش آموخته سطح 3 حوزه علمیه و کارشناسی ارشد دانشگاه معارف؛ montazere14@gmail.com

ص: 286

چکیده

هدف گرایی و معنی خواهی، امری فطری در انسان است. انسان اگر از طبیعت حیات خود فراتر رود و نظاره گر آن باشد با پرسش چیستی حیات و چیستی هدف و معنی حیات مواجه می شود. در پژوهش حاضر مشکل اصلی انسان ها ناتوانی از تفسیر زندگی و غفلت از معنای زندگی معرفی شده است و معنا بخشیدن به زندگی فقط با رسیدن به هدف عالی زندگی و درک حیات حقیقی فراهم می شود. پس انسانی که به حیات حقیقی نرسد، به معنای زندگی دست نمی یابد و حیات او پوچ و بی معنا خواهد بود. تحقیق حاضر در پی آن است تا سبک و روش تربیتی و معرفتی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به شناخت معنای زندگی و تذکار به معناداری آن بررسی و شناسایی شود تا نخست بُعدی از ابعاد شخصیتی ایشان روشن گشته و در مرحله پسین، از آن به عنوان الگویی برای تربیت معنوی زیستی بهره جست. روش پژوهش توصیفی - تحلیلی بوده و هدف از آن بررسی و سبک شناسی معنای زندگی و معناداری آن و نیز بازخوانی راه های معنابخشی به زندگی از دیدگاه نهج البلاغه می باشد. طی جستار تفصیلی در سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه، رویکرد اصلی و سبک ایشان تأکید بر تنظیم و تصحیح نحوه نگرش، ارتباط و تعامل انسان با دنیا و زندگی دنیوی شناخته شده است و در این راستا دسته بندی جدیدی ارائه شده است.

کلیدواژه ها: حیات حقیقی، معنای زندگی، زندگی معنادار، تربیت زیستی، ارتباط با دنیا، زندگی در نهج البلاغه.

ص: 287

مقدمه

هدف گرایی، غایت انگاری، معنویت و معناخواهی، اموری فطری در انسان هستند که برای ادامه هستی به آن ها نیازمند است. از خواب برخواستن همه روزه و پس از طی معاشرت های تکراری دوباره به خواب رفتن، جز چرخشی ملال آور و بی ارزش نیست، تفسیر و معنی زندگی چیست، چرا زندگانی به من داده شده، در زندگی دنبال چه باید بود، چه باید کرد و به سمت کدام هدف باید حرکت کرد، چگونه زندگی ام معنادار می شود و به معنویت در زندگی خواهم رسید؟ این پرسش ها همیشه در ذهن هر انسان صاحب فکری که نسبت به زندگی و پیرامون خود می اندیشد، وجود دارد و آن را درگیر خود ساخته است و روز به روز به اهمیت آن افزوده می شود.

این پرسش ها را نمی توان با پاسخ های ناشی از معلوماتی که خود از آثار و معلولات زندگی است حل و فصل کرد، انسان زمانی با این پرسش ها مواجه می شود که از حیات بالاتر رود و این بالاتر رفتن از حیات، ریشه در ماوراء طبیعی دارد (جعفری، فلسفه و هدف زندگی، ص69-73).

عمده تفاوت انسان ها در بینش آن ها به دنیا و حیات دنیوی و در نوع رابطه با دنیا و بهره گیری از آن و به طور کلی در انگیزه ها و اهداف مادی و معنوی آن هاست، ارزش ها و ضد ارزش ها در نظر انسان ها از این رهگذر شناخته و تشخیص داده می شوند.

درکات و درجات انسان در گرو فهم و ادراک او در تعیین اهداف است و در نتیجه، اختلاف در معرفت به تعدد در اهداف می انجامد (جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج8، ص179).

در تاریکی ها دست و پا زدن و فریب دروغ را خوردن، معلول ناتوانی از تفسیر زندگی و ناتوانی از تفسیر، معلول گم کردن هدف اعلای زندگی است. زندگی، معنی دار و هدف دار است و هدف و معنی آن را باید از خالق زندگی پرسید؛ پس هدف زندگی به معنی هدف و

ص: 288

خواسته هر انسان از زندگی شخصی خود نیست بلکه به معنی هدفی است که خداوند در پی افاضه حیات، از ما انسان ها می خواهد تا به آن دست پیدا کنیم، به دیگر بیان؛ پرسش ما از باید و نباید های هدف است نه هست و نیست های آن.

دین مهم ترین منبع معنویت ساز و معنابخش زندگی و مهم ترین عامل کشف معنا در زندگی انسان هاست و بدون آن نمی توان برای زندگی فلسفه پیدا کرد (جعفری، تکاپوی اندیشه ها، ص87) .

خداوند در این مسیر تابلو هایی قرار داده تا ما را در مسیر زندگی به سمت هدف حقیقی راهنمایی کنند و الگو هایی گمارده تا راه و روش و عوامل زندگی معنی دار را از آنان بیاموزیم، این تابلو ها و الگو ها، پیامبران، امامان و حجج الهی اند. دقت و بررسی در سخنان معصومان، دست می دهد که آنان ارشاد و هدایت مردم در معرفت بخشی و تحریص عملی به هدف واقعی زندگی را جزو رسالت و وظیفه اصلی خود می دانستند (جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج17، ص180).

هدف اصلی دین الهی را می توان در دو مطلب کلی خلاصه کرد: 1. تأمین حیات حقیقی و فراحیوانی 2. تضمین جامعه سالم انسانی (همان، ص165) که هر دو در سایه معنویت و معنابخشی به زندگی پدید می آید.

در میان حضرات معصومین، توجه و تمرکز بیش تر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نسبت به معنا و معناداری زندگی دنیوی، ملموس تر است. گویا حضرت توجه دادن مردم به این مسئله را ضروری تر از سایر جوانب و نیز تصحیح و حل شدن آن را مؤثرتر در درمان درد های جامعه می دانسته اند. در این تحقیق به واکاوی معناداری و معنای زندگی از منظر کتاب گرانسنگ نهج البلاغه پرداخته شده است.

1. ضرورت و اهمیت پژوهش

تبیین معنای زندگی و سبک شناسی آن، از این جهت ضرورت و اولویت دارد که اگر

ص: 289

انسان به معنای زندگی توجه نکند و هدف زندگی را نشناسد نمی تواند رفتار های اعتقادی و عملی خویش را بر اساس الگو های برگرفته از واقعیت های هستی سامان دهد و باید شاهد از دست رفتن سرمایه حیات خود باشد (محمدی احمدآبادی، معناداری و بی معنایی زندگی، ج3، ص157). انسانی که متوجه معنای زندگی خود نباشد درجا می زند و در غل و زنجیر است و با تلاش روزمره خود، در حقیقت به دور خود می چرخد. همه مشکلات انسان ها ناشی از ندانستن معنی انسان و جایگاه و حدود کمالی او و ابعاد وجودی اوست (حائری شیرازی، انسان شناسی، ص30).

شرط اساسی فهم معنای زندگی، تأمل در خود و شناخت هویت خود است. کیفیت سؤال از معنای زندگی با چگونگی تفسیر زندگی رابطه مستقیم دارد. بر این اساس، ابتدا به بررسی مفهوم واژه های معنی و حیات در لغت و اصطلاح خواهیم پرداخت، سپس مقصد اصلی یعنی هدف داری و معناداری زندگی، معنای زندگی و حقیقت زندگی معنوی و حقیقی از دیدگاه نهج البلاغه را دنبال خواهیم کرد.

2. پیشنیه

در زمینه معنای زندگی و معناداری آن، کتاب ها و مقالات متعددی به صورت کلی نوشته شده است که مهم ترین آن ها عبارتند از:

- جعفری، محمدتقی، مجموعه آثار: معنای زندگی: از وسیله تا هدف زندگی، 1396.

- بیات، محمد رضا، دین و معنای زندگی در فلسفه تحلیلی، دانشگاه ادیان و مذاهب، قم، 1393.

- تامسون، گرت، معنای زندگی، ترجمه غزاله حجتی و امیرحسین خداپرست، نشر نگاه معاصر، تهران، 1396.

- عسکری سلیمانی، «خدا و معنای زندگی»، معنای زندگی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1388.

ص: 290

- علی زمانی، امیرعباس، معنای معنای زندگی، نامه حکمت، شماره 1، سال پنجم، بهار و تابستان 1386.

- متز، تادئوس، معنای زندگی، ترجمه زهرا رمضانلو، مجله کتاب ماه دین، ش165، تیرماه 1390.

- باقی، عبدالرضا، «تأملی در معنای زندگی انسان»، فصلنامه علوم اسلامی، سال3، شماره9، ص42-97، 1387.

- پاکیزه، محمود، «معنای زندگی». فصلنامه آیین حکمت، سال6، شماره19، ص 33-64، 1393.

- محمدی احمدآبادی، احمد، «معناداری و بی معنایی زندگی»، فصلنامه حکمت اسلامی، سال3، شمار3، ص 155-177، پاییز 1395.

- مطهری، مرتضی، هدف زندگی، انتشارات صدرا، قم، 1390.

اما مقالاتی نیز درباره معنای زندگی از منظر امام علی علیه السلام و نهج البلاغه بحث کرده اند مانند:

- طاهری، اسحاق، موسوی، مریم السادات، مرگ آگاهی و معناداری زندگی در نهج البلاغه، انسان پژوهی دینی، ش27، ص177-198، بهار و تابستان 1391.

- شوبکلائی، مسلم، «معنای زندگی در نگاه امیر مؤمنان علی علیه السلام»، فصلنامه مربیان، شماره 35، ص22-31، 1389.

- شجاعی، محمدصادق، غروی، سید محمد، جان بزرگی، مسعود، «معنای زندگی در نهج البلاغه»، دو فصلنامه مطالعات اسلام و روانشناسی، سال 6، شماره 11، ص37-57، 1391.

3. حیات دنیوی

حیات آدمی سه مرحله دارد: مبدأ حرکت، جهت حرکت و مقصد حرکت (جعفری،

ص: 291

ایده آل زندگی و زندگی ایده آل، ص105). باید میان هدف از زندگی و هدف در زندگی فرق گذاشت؛ چون هدف از زندگی، مفهومی فراحیاتی است و تا از بیرون حقیقت حیات به آن نظر نشود قابل درک و پرسش نیست، ولی هدف در زندگی به معنی مقصدی است که انسان با کوشش خود در زندگی، در پی رسیدن به آن است. در این نوشتار بحث در هدف به معنای اول است.

الف) جایگاه حیات دنیوی از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام

انسان برای دست یافتن به معنویت در زندگی، باید دید و اندیشه خود نسبت به دنیا و آخرت را تنظیم کند و آن ها را در جایگاه خاص خودشان قرار دهد. امیرالمؤمنین علیه السلام نه دنیاگرایی و دنیاپرستی را می پذیرند و نه ترک دنیا و رهبانیت را. حضرت در نهج البلاغه، گاهی دنیا را ذم می کنند و گاهی از ذم آن منع می کنند و نکوهندگان را سرزنش می کنند و دنیا را با ارزش می دانند، در جمع بین این کلمات گهربار باید گفت مقصود اصلی این است که دنیاداران میان هدف و وسیله اشتباه نکنند، دنیاداران دو نگرش نسبت به دنیا دارند: دنیای بلاغ یعنی دنیایی که طریق و وسیله است و انسان را به هدف می رساند و دنیای ملعونه یعنی دنیایی که خود آن را هدف می دانند و دل به آن می بندند، این دنیایی است که قرآن کریم چنین وصف می کند: {إِنَّمَا الحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا یؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَلَا یسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ} (محمد/36)؛ «زندگی دنیا فقط بازی و سرگرمی است، اگر ایمان بیاورید و پرهیزگاری کنید، خدا پاداش هایتان را می دهد و از شما نمی خواهد که اموالتان را در راه خدا انفاق کنید».

زندگی دنیوی روح را چنان می فریبد که خود را با بدن، متحد می پندارد و بعد از این پندار از عالم غیر جسم، منقطع می گردد و تمام آن چه از جلال و جمال و بهاء و سناء و نور و سرور که در نشئه قبل از ماده داشت را به فراموشی می سپارد و مقامات قرب و هم نشینان پاک و فضای انس و قدسی را که پشت سر نهاده هیچ به یاد نمی آورد و طول عمرش را به

ص: 292

سرگرمی و بازی سپری می کند و به هر چیزی رو می نماید جز مقاصد خیالی و وهمی نیست و واقعیتی نمی یابد و به این ترتیب از کمال اقصی که جهات مبدأ و معاد اوست غافل می گردد، قرآن کریم در این باره می فرماید: {إعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یکُونُ حُطَامًا وَفِی الأخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ} (حدید/20)؛ «بدانید که زندگی دنیا [یی که دارنده اش از ایمان و عمل تهی است] فقط بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشیتان به یک دیگر، و افزون خواهی در اموال و اولاد است، [چنین دنیایی] مانند بارانی است که محصول [سبز و خوش منظره اش] کشاورزان را به شگفتی آورد، سپس پژمرده شود و آن را زرد بینی، سپس ریز ریز و خاشاک شود [که برای دنیاپرستان بی ایمان] در آخرت عذاب سختی است و [برای مؤمنان که دنیای خود را در راه اطاعت حق و خدمت به خلق به کار گرفتند] از سوی خدا آمرزش و خشنودی است، و زندگی دنیا جز کالای فریبنده نیست». (طباطبایی، انسان از آغاز تا انجام، ص51-54).

علامه جعفری با توجه به همین امر چنین گفته است: برای انسان ها دو دنیا وجود دارد: 1. دنیای طبیعی موجود که تاریک و در معرض فساد و وابستگی و تغیر است. 2. دنیای سازنده خِرد و وجدان و نمایندگان الهی (جعفری، تکاپوی اندیشه ها، ص12-13).

ب) ارتباط انسان با زندگی دنیوی

اشاره

به طور کلی سخنان حضرت امیر علیه السلام در موضوع نحوه برقراری ارتباط با دنیا در زندگی دنیوی را می توان به چند دسته تقسیم نمود:

یک - تفاوت رفتار دنیا به سبب تغییر در نگرش به آن

- «مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیهَا أَعْمَتْه» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه82)؛ «هر کس دنیا را واسطه دید قرار داد او را بینا کرد و هر کس آن را منظور نظر قرار داد نابینایش ساخت».

ص: 293

- «إِنَّمَا الدُّنْیا مُنْتَهَی بَصَرِ الْأَعْمَی لَا یبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیئاً وَالْبَصِیرُ ینْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ یعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا فَالْبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَ الْأَعْمَی إِلَیهَا شَاخِصٌ وَالْبَصِیرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَالْأَعْمَی لَهَا مُتَزَوِّد» (همان، خطبه133)؛ «دنیا آخرین مرز دید کوردل است، که هیچ چیزی را در ورای آن نمی بیند و بینا دیده اش را از دنیا نفوذ می دهد، و می داند که از پی آن، خانه آخرت است. پس بینا از دنیا به آخرت سفر می کند، و کوردل به سوی دنیا سفر می نماید. بینا از دنیا توشه بر می گیرد، و کوردل برای آن تهیه توشه می بیند».

دو - انواع اهداف و رفتار کارگزاران دنیا

- «النَّاسُ فِی الدُّنْیا عَامِلَانِ عَامِلٌ عَمِلَ فِی الدُّنْیا لِلدُّنْیا قَدْ شَغَلَتْهُ دُنْیاهُ عَنْ آخِرَتِهِ... وَعَامِلٌ عَمِلَ فِی الدُّنْیا لِمَا بَعْدَهَا» (همان، کلمات قصار/269)؛ «مردم در دنیا از جهت عمل، دو عاملند: عاملی که در دنیا برای دنیا کار کند، که او را دنیایش از آخرتش باز دارد... و عاملی که در دنیا برای بعد از دنیا عمل می کند.

- «وإِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ تَقْرِی فِیهَا الضَّیفَ وَ تَصِلُ فِیهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الآخِرَة» (همان، خطبه209)؛ «اگر بخواهی به وسیله این خانه به منزل وسیع آخرت برسی در این خانه میهمانی کن، صله رحم به جای آور، و حقوقی را که خداوند بر عهده ات گذاشته در جای خود پرداخت کن، در این صورت به سبب این خانه به آخرت دست یافته ای».

- «أَنَّ الْمُتَّقِینَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْیا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ فَشَارَکُوا أَهْلَ الدُّنْیا فِی دُنْیاهُمْ وَ لَمْ یشَارِکُوا أَهْلَ الدُّنْیا فِی آخِرَتِهِمْ سَکَنُوا الدُّنْیا بِأَفْضَلِ مَا سُکِنَتْ وَ أَکَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُکِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْیا بِمَا حَظِی بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَکَبِّرُونَ ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَتْجَرِ الرَّابِحِ أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْیا فِی دُنْیاهُم» (همان، نامه27)؛ «ای بندگان خدا، بدانید اهل تقوا؛ هم از دنیای گذرا و هم از آخرتی که می آید سود بردند، با اهل دنیا در دنیایشان شریک شدند، و اهل دنیا در آخرت آنان شریک نگشتند. در دنیا از راه حلال در بهترین مسکن ساکن شدند، و بهترین خوراکی

ص: 294

را نوش جان نمودند، از دنیا بهره بردند آن چنان که خوشگذرانان بهره بردند، و از آن کام گرفتند بدان گونه که سرکشان گردن فراز کام گرفتند، سپس با توشه ای رساننده به سر منزل نجات از دنیا گذشتند، و با تجارتی پر سود به آخرت سفر کردند. در دنیایشان به لذت بی رغبتی به دنیا رسیدند».

- «إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ یمِیتَهُمْ وَ تَرَکُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَیتْرُکُهُمْ» (همان، کلمات قصار432)؛ «اولیاء خدا آنانی هستند که به باطن دنیا نظر کردند وقتی که مردم به ظاهرش نگریستند، و به فردای آن مشغول شدند وقتی مردم به امروزش پرداختند، پس از دنیا میراندند آن چه را که می ترسیدند آنان را بمیراند، و رها کردند آن چه را که دانستند به زودی آنان را رها نماید.

در این راستا علامه جعفری شش نوع زندگی را در این دنیا امکان پذیر دانسته است و چنین تبیین می کند:

1. زندگی ناآگاهانه و بدون آزادی و اختیار؛

2. زندگی دنیوی برای دنیای محض؛

3. زندگی معنوی برای آخرت محض؛

4. زندگی دنیوی و اخروی که هر یک هدف مستقل قرار گیرد؛

5. زندگی معنوی نما برای زندگی دنیوی محض؛

6. زندگی دنیوی در مسیر حیات اخروی (جعفری، معنای زندگی: از وسیله تا هدف زندگی، ص211).

سه - نحوه صحیح نگرش به دنیا:

- «أَیهَا النَّاسُ انْظُرُوا إِلَی الدُّنْیا نَظَرَ الزَّاهِدِینَ فِیهَا الصَّادِفِینَ عَنْهَا» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه103): به مانند بی رغبت های به دنیا، و اعراض کنندگان از آن به دنیا بنگرید.

ص: 295

- «أَلَا وَ إِنَّ الْیوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاق» (همان، خطبه28): امروز روز تمرین، و فردا روز مسابقه است.

«وَقَدْ سَمِعَ رَجُلًا یذُمُّ الدُّنْیا أَیهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیا (الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا الْمُنْخَدِعُ بِأَبَاطِیلِهَا) أَ تَغْتَرُّ بِالدُّنْیا ثُمَّ تَذُمُّهَا أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیهَا أَمْ هِی الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَیکَ مَتَی اسْتَهْوَتْکَ أَمْ مَتَی غَرَّتْکَ أَ بِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَی أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَی کَمْ عَلَّلْتَ بِکَفَّیکَ وَ مَرَضْتَ بِیدَیکَ تَبْغِی لَهُمُ الشِّفَاءَ وَ تَسْتَوْصِفُ لَهُمُ الْأَطِبَّاءَ (غَدَاةَ لَا یغْنِی عَنْهُمْ دَوَاؤُکَ وَ لَا یجْدِی عَلَیهِمْ بُکَاؤُکَ) لَمْ ینْفَعْ أَحَدَهُمْ إِشْفَاقُکَ وَ لَمْ تُسْعَفْ فِیهِ بِطِلْبَتِکَ وَ لَمْ تَدْفَعْ عَنْهُ بِقُوَّتِکَ وَ قَدْ مَثَّلَتْ لَکَ بِهِ الدُّنْیا نَفْسَکَ وَ بِمَصْرَعِهِ مَصْرَعَکَ إِنَّ الدُّنْیا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِیةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًی لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّی مَلَائِکَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْی اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیاءِ اللَّهِ اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ» (همان، کلمات قصار131)؛ «آن حضرت شنید مردی به نکوهش دنیا برخاسته، فرمود: ای کسی که دنیا را نکوهش می کنی، در حالی که به نیرنگ آن فریفته ای و به اباطیلش گول خورده ای، آیا فریفته دنیایی و آن را مذمّت می نمایی؟! تو بر گردن دنیا گناه بار می کنی یا دنیا بر گردن تو؟ چه زمان دنیا تو را سرگردان کرد یا چه وقتی فریبت داد؟ آیا به جایگاهی که پدرانت افتادند و پوسیدند تو را فریفت؟ یا به خوابگاه مادرانت در زیر خاک؟ چه اندازه به دست هایت به رفع بیماری اقدام کردی! و چه بیمارانی را که مراقبت نمودی شفای آنان را خواهان شدی، و از طبیبان تدبیر علاج آنان را درخواست کردی، ولی بامدادان دارویت به آنان بهبودی نمی داد، و گریه ات به آنان سودی نمی بخشید، ترس تو برای احدی از آنان نفع نداشت، و درباره او آن چه را خواهانش بودی به آن نرسیدی، و مرگ را به نیرویت از او دفع نکردی. دنیا با وضعی که برای او پیش آورد وضع تو را هم روشن ساخت، و با قربانگاه او قربانگاه تو را نمایاند. همانا دنیا سرای راستی است برای کسی که با آن به راستی برخورد کند، و خانه عافیت است برای آن که آن را فهمید، و محلّ توانگری است برای آن که از آن توشه گرفت، و جای پند است برای کسی که با آن پند گیرد. مسجد عاشقان خدا، و جایگاه نماز فرشتگان و

ص: 296

محل فرود آمدن وحی و تجارت خانه اولیاء خداست که در آن کسب رحمت کردند و بهشت را سود بردند».

علاوه بر این که این کلام دلالت بر تصحیح نگرش نسبت به دنیا دارد هم چنین استفاده می شود که مقصود حضرت، تعدیل در ارتباط مردم با دنیاست.

- «الدُّنْیا دَارٌ مُنِی لَهَا الْفَنَاءُ وَ لِأَهْلِهَا مِنْهَا الْجَلَاءُ... فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بِأَحْسَنِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ وَ لَا تَسْأَلُوا فِیهَا فَوْقَ الْکَفَافِ وَ لَا تَطْلُبُوا مِنْهَا أَکْثَرَ مِنَ الْبَلَاغ» (همان، خطبه45)؛ «دنیا خانه ای است که فنا بر آن مقدر شده، و بر اهلش کوچیدن حتم گشته، در کام ها شیرین و در نظر ها سبز و خرّم است، به سوی خواهانش شتابان می آید، و در دل نظرکننده اش عشق خود را جا می کند. از این دنیا با بهترین توشه ای که فراهم نموده اید کوچ کنید، و فوق اندازه کفاف در آن نخواهید، و بیش از آن چه برای زندگی لازم است از آن نطلبید».

- «اعْلَمْ یا بُنَی أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلْآخِرَةِ لَا لِلدُّنْیا وَ لِلْفَنَاءِ لَا لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لَا لِلْحَیاةِ وَ أَنَّکَ فِی [مَنْزِلِ] قُلْعَةٍ وَ دَارِ بُلْغَةٍ وَ طَرِیقٍ إِلَی الآخِرَةِ» (همان، نامه31)؛ «پسرم! بدان برای آخرت آفریده شده ای نه برای دنیا، و برای فنا نه برای بقا، و برای مرگ نه برای حیات، در منزلی هستی که باید از آن کوچ کنی، و جایی که از آن به جای دیگر برسی و خلاصه در راه آخرتی».

- «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ؛ لَا تَدُومُ أَحْوَالُهَا وَ لَا یسْلَمُ نُزَّالُهَا؛ أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ؛ الْعَیشُ فِیهَا مَذْمُومٌ وَ الْأَمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ؛ وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِیهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ، تَرْمِیهِمْ بِسِهَامِهَا وَتُفْنِیهِمْ بِحِمَامِهَا» (همان، خطبه226)؛ «دنیا خانه ای است پیچیده به بلا، و معروف به خیانت. احوالش پایدار نمی ماند، و اهلش جان سالم به در نبرند. حالاتی است گوناگون، و نوبت هایی است متغیر. زندگی در آن ناپسند است، و امنیت در آن نایاب. مردمش آماج تیر بلایند، که تیرهایش به سوی آنان نشانه می رود، و با مرگ نابودشان می کند».

امیرالمؤمنین علیه السلام در این سخنان، ضمن بیان رفتار دنیا با اهلش و ذکر احوال دنیاداران، نگرش و دیدی صحیح نسبت به دنیا برای مخاطب ارائه می دهند و به گذری بودن، بی وفایی

ص: 297

و خالی از امنیت بودن دنیا اشاره دارند و بر این اساس، دنیا را فاقد شرایط وابسته به آن شدن و آن را هدف قرار دادن معرفی می کنند.

- «الدُّنْیا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ» (همان، کلمات قصار133)؛ «دنیا خانه گذر است نه جای ماندن.

- «أیهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْیا دَارُ مَجَازٍ وَ الآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ وَ لَا تَهْتِکُوا أَسْتَارَکُمْ عِنْدَ مَنْ یعْلَمُ أَسْرَارَکُمْ وَأَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْیا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ فَفِیهَا اخْتُبِرْتُمْ وَلِغَیرِهَا خُلِقْتُم» (همان، خطبه203)؛ «ای مردم، دنیا سرای گذر، و آخرت خانه همیشگی است، از سرای گذر برای خانه دائمی توشه برگیرید، و نزد آن که اسرار شما را می داند پرده حرمت خود را ندرید، دل هایتان را از دنیا خارج کنید قبل از آن که بدن هایتان را خارج کنند. در دنیا آزموده شده اید، و برای غیر آن به وجود آمده اید».

چهار - نحوه صحیح تعامل با دنیا

- «عِبَادَ اللَّهِ أُوصِیکُمْ بِالرَّفْضِ لِهَذِهِ الدُّنْیا التَّارِکَةِ لَکُمْ وَإِنْ لَمْ تُحِبُّوا تَرْکَهَا» (همان، خطبه99)؛ «ای بندگان خدا، شما را سفارش می نمایم به ترک دنیایی که شما را ترک می کند، گر چه شما ترک آن را دوست ندارید».

مقصود از اعراض از دنیا این است که انسان، دنیای طبیعی و مادی را رها کند و هدف اعلای جان گران بهای خویش را از این دنیا نجوید بلکه از آن دنیا بجوید که خرد و وجدان و نمایندگان راستین و فیاض مطلق به وجود آوردنش را به ما توصیه می کنند و دستور می دهند (جعفری، تکاپوی اندیشه ها، ص12). دنیاداری دین مدارانه یعنی زندگی دنیوی در مسیر حیات اخروی باشد و به آن به عنوان وسیله، طریق، دارفانی، مضمار و مزرعه نگریسته شود.

«کُنْ فِی اَلدُّنْیا بِبَدَنِکَ وَ فِی اَلْآخِرَةِ بِقَلْبِکَ وَ عَمَلِکَ» (آمدی، غررالحکم، ج1، ص530)؛ «در دنیا با جسم مادی ات باش ولی با قلب و عملت در آخرت باش یعنی بدنت در دنیا باشد

ص: 298

ولی قلبت در آخرت و عملت برای آخرت باشد.»

«أیهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْیا دَارُ مَجَازٍ وَ الآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ وَ لَا تَهْتِکُوا أَسْتَارَکُمْ عِنْدَ مَنْ یعْلَمُ أَسْرَارَکُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْیا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ فَفِیهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَیرِهَا خُلِقْتُم» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه203)؛ «ای مردم، دنیا سرای گذر، و آخرت خانه همیشگی است، از سرای گذر برای خانه دائمی توشه برگیرید، و نزد آن که اسرار شما را می داند پرده حرمت خود را ندرید، دل هایتان را از دنیا خارج کنید قبل از آن که بدن هایتان را خارج کنند. در دنیا آزموده شده اید، و برای غیر آن به وجود آمده اید».

- «إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ یمِیتَهُمْ وَ تَرَکُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَیتْرُکُهُمْ» (همان، کلمات قصار432)؛ «اولیای خدا آنانی هستند که به باطن دنیا نظر کردند وقتی که مردم به ظاهرش نگریستند، و به فردای آن مشغول شدند وقتی مردم به امروزش پرداختند، پس از دنیا میراندند آن چه را که می ترسیدند آنان را بمیراند، و رها کردند آن چه را که دانستند به زودی آنان را رها نماید».

دو سخن اخیر علاوه بر این که نسبت به نحوه صحیح نگرش به دنیا اشاره دارند، نحوه صحیح رفتار و تعامل با دنیا را نیز بیان می کنند لذا در هر دو دسته ذکر شدند. اهمیت داشتن این عقیده و رفتار نسبت به حیات دنیوی و ترس از دنیامداری، تا آن جاست که حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) و امیرالمؤمنین علیه السلام، این دعا را همیشه می خواندند و به ما آموخته اند: اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ دُنْیا تَمْنَعُ خَیرَ اَلْآخِرَةِ وَ مِنْ حَیاةٍ تَمْنَعُ خَیرَ اَلْمَمَاتِ (ورام، مجموعه ورام، ج11، ص273).

خلاصه این که تمامی فرمایشات فوق، هر یک به نحوی مشکل انسان در زندگی دنیوی را تهی بودن از معنویت می دانند و در راستای منشأیابی آن، عوامل معنابخشیدن به زندگی را به طرز تلویح یا تصریح معرفی می کنند.

ص: 299

ج) هدف داری نظام آفرینش و حیات

در هدف داری خلقت و حیات، نظریات متعددی وجود دارد، برخی مانند ابن سینا (الاشارات و التنبیهات، ج3، ص140-150)، تفتازانی (شرح المقاصد، ج4، ص301)، فخر رازی (المطالب العالیة، ج3، ص331) و صدرالمتألهین (تفسیرالقرآن الکریم، ج2، ص274) منکر غرض داشتن خداوند هستند و استدلالاتی ذکر کرده اند که پاسخ به آن ها مجال مستقلی می طلبد، برخی علت فاعلی و غایی را خود خدا می دانند و برخی هدف را خارج از خدا و نفعی که به مخلوقات می رسد دانسته اند.

اما به طور خلاصه باید گفت: چیزی دارای معناست که یک لایه ناپیدا و سرّ داشته باشد مثل لفظ که معنی دارد، زنده بودن و زندگی، سرّ و رمز است لذا معنی می خواهد. بدون شک هر فرد عاقل و حکیمی که کاری انجام می دهد هدفی برای آن در نظر دارد، و از آن جا که خداوند از همه عالم تر و حکیم تر است بلکه با هیچ کس قابل مقایسه نیست این سؤال پیش می آید که او چرا انسان را آفرید؟ آیا کمبودی داشت که با آفرینش انسان برطرف می شد؟! آیا نیازی داشته که ما را برای پاسخ گویی به آن آفریده است؟! در حالی که می دانیم وجود او از هر جهت کامل و بی نهایت در بی نهایت است و غنی بالذات.

پس طبق مقدمه اول باید قبول کنیم که او هدفی داشته، و طبق مقدمه دوم باید بپذیریم که هدف او از آفرینش انسان، چیزی نیست که بازگشت به ذات پاکش کند. نتیجتاً باید این هدف را در بیرون ذات او جست وجو کرد، هدفی که به خود مخلوقات بازمی گردد، و مایه کمال خود آن هاست (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج22، ص387).

قرآن به پیروان خود می آموزد که از نگاه محدود ظاهری به حیات پرهیز کنند و با اندیشه واقع بینانه به آن بنگرند. قرآن کریم می فرماید: {أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَینَا لَا تُرْجَعُونَ} (مؤمنون/115)؛ «آیا پنداشته اید که شما را بیهوده و عبث آفریدیم و این که به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟».

ص: 300

حیات، پدیده ای است که ذاتاً دارای ارزش هدفی است ولی با نظر در اهداف عالی تر می توان حیات را وسیله قرار داد. اسلام بزرگ ترین منادی امیدواری به زندگی است اما نه هر زندگی، بلکه حیات متعالی مناسب با جایگاه رفیع انسانی، حیاتی که انسانیت انسان را متجلی ساخته و پویایی در زندگی بیافریند نه حیات حیوانی در حالت رکون و جمود. اگر حقیقت حیات همین تحرک، تنفس و گذراندن روزگار با اشتغال به امورمختلف فردی و اجتماعی بود چه لزومی داشت خداوند بشر را به چنین پیامی فراخواند {یا ایُّها الَّذینَ آمَنوا استَجِیبوا لله ولِلرَّسولِ اذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم} (انفال/24)؛ «ای اهل ایمان! هنگامی که خدا و پیامبرش شما را به حقایقی که به شما [حیات معنوی و] زندگی [واقعی] می بخشد، دعوت می کنند اجابت کنید».

پس هر عقل سلیمی حکم می کند که مراد از آیه، معنایی دقیق تر و ظریف تر از زندگی یعنی حیات حقیقی انسان بر مبنای اندیشه و ایمان به خداست (جوادی آملی، جامعه در قرآن کریم، ج17، ص170-173).

هدف داری زندگی همان هدف داری آفرینش انسان است، معناداری زندگی لازمه هدف دار بودن زندگی است، یعنی زندگی مقدمه است و هدف، ذی المقدمه و اگر انسان در زندگی هدف نداشته باشد بی معنی و پوچ خواهد بود بنابراین حیاتی معنی دار است که هدف دار باشد.

به لحاظ هدف، دو نوع حیات در متون اسلامی وجود دارد: 1. حیات طیب و معنوی: در این زندگی، انسان، معنایاب و هدف یاب است نه معناده به زندگی و هدف ساز؛ چون هدف حقیقی همیشه یافتنی است. 2. حیات طبیعی و مادی: در این زندگی، انسان، معناده به زندگی و هدف ساز است؛ چون هدف اعتباری است (باقی، تأملی در معنای زندگی انسان، ص173)، البته از زاویه دیگر می توان گفت: هدف؛ هم کشف کردنی است و هم جعل کردنی، چون انسان ابتدا باید کمال را تشخیص دهد سپس زندگی را طبق آن سامان

ص: 301

دهد (سلیمانی امیری، خدا و معنای زندگی، ص103).

انسان در زندگی فردی و اجتماعی خود نیاز به سلسله اهداف غیر مادی و مشترکی دارد تا امکان همکاری بین افراد فراهم شود، مکتبی که همه چیزش بر اساس اشتراک در منافع مادی و حفظ آن باشد نمی تواند مکتب جامع و عملی باشد. بنابراین، هیچ اجتماعی بی نیاز از هدف ها و ارزش های معنوی نیست، ایدئولوژی نیازمند ارزش های مافوق مادی است، ارزش های قوی و دارای تقدس به طوری که انسان، شایسته بداند زندگی فردی خودش را فدای آن کند، بدون اعتقاد به حکیمانه بودن خلقت نمی توان به چنین ارزش هایی ایمان پیدا کرد، چنین آرمان هایی لازمه هر حرکت است و مکتب باید آن ها را به وجود بیاورد (مطهری، هدف زندگی، ص27-49).

حضرت امیر علیه السلام در مواضع متعدد نهج البلاغه نسبت به هدف داری نظام آفرینش تأکید کرده اند:

- «قَدَّرَ مَا خَلَقَ فَأَحْکَمَ تَقْدِیرَهُ وَ دَبَّرَهُ فَأَلْطَفَ تَدْبِیرَهُ وَ وَجَّهَهُ لِوِجْهَتِهِ فَلَمْ یتَعَدَّ حُدُودَ مَنْزِلَتِهِ وَلَمْ یقْصُرْ دُونَ الِانْتِهَاءِ إِلَی غَایتِه» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه91)؛ «آن چه را آفرید برایش اندازه قرار داد و اندازه اش را محکم کرد، و تدبیر نمود و به خوبی تدبیر فرمود، و آن را در مسیر رسیدن به هدف خود قرار داد و آن مخلوق هم از حدودی که برایش مقرر نمود تجاوز نکرد و به کم تر از رسیدن به هدف معینش اکتفا ننمود».

- «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّهُ لَمْ یخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یرْسِلْکُمْ هَمَلا» (همان، خطبه195)؛ «بندگان خدا، بدانید خداوند شما را بیهوده و باطل نیافرید، و سرخود و آزاد رها نکرد».

- «رُوِی أَنَّهُ علیه السلام قَلَّمَا اعْتَدَلَ بِهِ الْمِنْبَرُ إِلَّا قَالَ أَمَامَ الْخُطْبَةِ أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَیلْهُوَ وَ لَا تُرِکَ سُدًی فَیلْغُو» (همان، قصار/370)؛ «گفته شده؛ امام کم تر بر منبر قرار می گرفت مگر این که پیش از سخنرانی می فرمود: ای مردم، خدا را پروا کنید، کسی بیهوده و عبث آفریده نشده که بازی کند، و رها نشده تا کار بیهوده انجام دهد».

ص: 302

- «فَمَا خُلِقْتُ لِیشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَکَ سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَة» (همان، نامه45)؛ «آفریده نشدم تا خوردن غذاهای پاکیزه مرا سرگرم کند به مانند حیوان به آخوربسته که همه اندیشه اش علف خوردن است، یا چهارپای رهاشده که کارش به هم زدن خاکروبه هاست، از علف های آن شکم را پر می کند و از منظور صاحبش از سیر کردن او بی خبر می باشد، هیهات از این که رهایم ساخته، یا بی کار و بیهوده ام گذاشته باشند، یا کشاننده عنان گمراهی باشم، یا در حیرت و سرگردانی بیراهه روم».

د) هدف و معنی حیات

از آن جا که شناسایی و معرفت، از ارکان هدف است لذا در این بخش، به بررسی اجمالی هدف و معنی زندگی و سپس به عوامل ایجاد معنویت در زندگی و ویژگی ها و مؤلفه های حیات معنی دار خواهیم پرداخت.

هدف هر انسان باید به فعلیت رساندن استعدادهای بالقوه خود باشد. هدف از خلقت انسان، چیزی است که سعادت انسان در گرو آن است (مطهری، هدف زندگی، ص12-13).

در قرون اخیر مباحث زیادی درباره هدف زندگی مطرح شده است، برخی از این نظریات عبارت اند از :

1. خوردن و خوابیدن و لذات مادی 2. آرامش روح 3. رفاه و آسایش 4. برقراری عدالت اجتماعی (مطهری، هدف زندگی، ص21) 5. علم (باقی، تأملی در معنای زندگی انسان، ص169) 6. سعادت: کسی که به حیات کامل که قائم به طبیعت روحانی است دست یابد سعید است (افلوطین، تاسوعات، ص70-73)، انسانی که نفسش به مرتبه ای از کمال برسد که محتاج به جسم و ماده نباشد و پیوسته در آن حال بماند سعید است (فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة ومضاداتها، ص100-101) 7. به فعلیت انسانی رسیدن: انسان

ص: 303

با دو گوهر علم و عمل به فعلیت می رسد؛ چون اندیشه، عقیده می آفریند و عقیده، عمل می زاید و عمل، انسان ساز است (طباطبایی (سیدعلی)، انسان درحال شدن، ص34).

انسانی که به هدف عالی زندگی برسد، به سعادت رسیده و کامل است. درباره عوامل کمال انسان، نظریاتی وجود دارد: 1. برخورداری از طبیعت 2. برخورداری در آخرت 3. عرفا: به حقیقت رسیدن 4. حکما: حکمت(درک حقائق) و عدالت اخلاقی 5. هندوئیسم: عواطف و محبت 6. جمال روحی 7. قدرت و اقتدار (مطهری، هدف زندگی، ص66- 96).

به نظر می رسد همه نظریاتی که در هدف زندگی و عوامل کمال انسان گفته شده مقدمه هدف اند نه خود هدف. شهید مطهری می گوید: ایدئولوژی نیازمند ارزش های مافوق مادی است و ارزش ها باید قوی و مقدس باشند تا انسان شایسته بداند زندگی فردی خودش را فدای آن کند، ایدئولوژی؛ هم باید پایه فلسفی داشته باشد (جهان بینی) و هم پایه ایمانی و آرمان ساز، توحید؛ هم پایه و مایه فلسفه جهان بینی است و هم نوعی آرمان و جهان بینی توحیدی. به همین دلیل که آرمان ساز و تعهدآور و مسئولیت ساز است، به راه وصول به هدف ها هدایت می کند (همان، ص47- 61).

دین مهم ترین منبع معنابخش به زندگی است و بدون آن نمی توان برای زندگی، فلسفه پیدا کرد (جعفری، تکاپوی اندیشه ها، ص87).

در آیات قرآن تعبیرهای مختلفی درباره هدف آفرینش انسان شده است، در آیه {الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ} (ملک/2)؛ «آن که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارید، و او توانای شکست ناپذیر و بسیار آمرزنده است.»

مسئله آزمایش و امتحان انسان ها از نظر حُسن عمل، به عنوان یک هدف معرفی شده است. حضرت علی علیه السلام نیز در سخنی هدف آفرینش را همین امر دانسته اند: «فَإِنَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ

ص: 304

قَدْ جَعَلَ الدُّنْیا لِمَا بَعْدَهَا وَ ابْتَلَی فِیهَا أَهْلَهَا لِیعْلَمَ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ لَسْنَا لِلدُّنْیا خُلِقْنَا وَ لَا بِالسَّعْی فِیهَا أُمِرْنَا وَ إِنَّمَا وُضِعْنَا فِیهَا لِنُبْتَلَی بِهَا» (سید رضی، نهج البلاغه، نامه55): خداوند سبحان دنیا را برای آخرت قرار داده، و مردم دنیا را در دنیا به عرصه آزمایش نهاده تا معلوم کند عمل کدام یک بهتر است. ما را برای دنیا نیافریده اند؛ و به کوشش در کار دنیا مأمور نشده ایم، ما را در دنیا قرار داده اند تا به آن آزمایش شویم.

در آیه {اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْماً} (طلاق/12)؛ «خداست که هفت آسمان و نیز مثل آن ها هفت زمین را آفرید. همواره فرمان او در میان آن ها نازل می شود، تا بدانید که خدا بر هر کاری تواناست و این که یقیناً علم خدا به همه چیز احاطه دارد.»، علم و آگاهی از قدرت و علم خداوند به عنوان هدفی برای آفرینش آسمان ها و زمین و آن چه در آن هاست ذکر شده است و طبق آیه {وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلا یزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ، إِلّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ} (هود/118-119)؛ «اگر پروردگارت می خواست یقیناً تمام مردم را [از روی اجبار، در مسیر هدایت] امت واحدی قرار می داد، [ولی نخواست به همین سبب] همواره [در امر دین] در اختلاف اند مگر کسانی که پروردگارت به آنان رحم کرده و به همین سبب آنان را آفریده است. و فرمان حتمی پروردگارت تحقق یافت که همانا دوزخ را از همه جن و انس [که راه کفر و عناد را برگزیدند] پر خواهم کرد»، رحمت الهی، هدف اصلی آفرینش انسان است؛ ولی آیه {وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ} (ذاریات/56)؛ «جن و انس را جز برای این که مرا بپرستند نیافریدیم»، هدف از خلقت جن و انس را عبادت و عبودیت می داند.

اندکی تأمل در مفهوم این آیات، نشان می دهد که هیچ تضاد و اختلافی در میان آن ها نیست، بعضی هدف مقدماتی، بعضی متوسط و بعضی هدف نهایی اند و بعضی نتیجه آن. هدف اصلی همان «عبودیت» است که در آیات مورد بحث به آن اشاره شده، و مسئله «علم

ص: 305

و دانش» و «امتحان و آزمایش» اهدافی هستند که در مسیر عبودیت قرار می گیرند، و «رحمت واسعه خداوند» نتیجه این عبودیت است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج22، ص386-387).

حضرت علی علیه السلام مفسر کتاب الهی، در راستای بیان هدف و غایت خلقت می فرمایند: هدف از بعثت رسل، تأکید ربوبیت الهی و وصل مردم به معرفت خداوند است و هم چنین می فرمایند: نهایت رغبت شما خداوند است: «أُوصِیکُمْ بِتَقْوَی اللَّهِ الَّذِی ابْتَدَأَ خَلْقَکُمْ وَ إِلَیهِ یکُونُ مَعَادُکُمْ وَ بِهِ نَجَاحُ طَلِبَتِکُمْ وَ إِلَیهِ مُنْتَهَی رَغْبَتِکُمْ وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِیلِکُمْ وَ إِلَیهِ مَرَامِی مَفْزَعِکُم» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه198)؛ «شما را به پروای از خدایی سفارش می کنم که آفرینش شما را آغاز کرد، و بازگشت شما به او، و بر آورده شدن حاجاتتان به قدرت او، و پایان رغبت شما به سوی او، و راه معتدل شما به جانب او، و پناه از همه بیم ها حضرت اوست».

بر این اساس، مهم ترین علت معنابخش به زندگی و ایجاد زندگی معنوی، معرفت خداوند و ارتباط با اوست؛ لذا هدف اصلی و عالی در اسلام، حقیقت و خود خداست و ایمان، هدف است نه وسیله (مطهری، هدف زندگی، ص98) و به طور کلی از منابع دین استفاده می شود که حیات، اهدافی در طول هم دارد که همه منتهی به خداوند می شود:

یک. عبادت خدا (ذاریات/56): این ابتدایی ترین و عام ترین مرتبه حیات است، عبادت نه تنها آخرین غرض خلقت و هدف حیات نیست بلکه فی نفسه هدف نیست و وسیله ای برای وصول به اهداف عالی است، پس بخشی از هدف است (جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج17، ص175).

علامه طباطبایی ذیل آیه 56 ذاریات فرموده اند: عبادت یعنی «عبد» خود را در ذلت و عبودیت قرار دهد و از خود و هر چیزی غیر خدا منقطع شود و فقط متوجه به مقام پروردگار گردد لذا برخی، عبادت را به معرفت تفسیر کرده اند یعنی معرفتی که به سبب عبادت حاصل می شود (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج18، ص388).

ص: 306

شهید مطهری نیز گفته است: عبادت به معنی معرفت کامل است که به ایمان برمی گردد و ایمان هم به حقیقت برمی گردد (مطهری، هدف زندگی، ص97).

دو. عبودیت: مرتبه ای بالاتر از عبادت است و احیای روح بندگی است. عبودیت به معنی ذلّ و خضوع آمده است (جوهری، الصحاح، ص664) و واژه عبد از اصل طریقٌ معبَّد و بعیرٌ معبَّد مشتق شده است (همان؛ ابن فارس، مقاییس اللغة، ص597)، گویا که عبد در مقابل خداوند چنان ذلیل است که مانند خاک راه زیر قدم ها کوبیده شده است و هم چون شتر رامی که زمامش به دست صاحبش است، منقاد و مطیع پروردگارش است.

سه. مظهر ربوبیت و ولایت حق شدن: این هدف نهایی است و روایت: العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة (امام صادق علیه السلام، مصباح الشریعة، باب2، ح7) به همین موضوع اشاره دارد (جوادی آملی، جامعه در قرآن کریم، ص175- 178). در مناجات شعبانیه ائمه^ که دربردارنده مضامین عالیه ای است نیز این مرتبه از خداوند درخواست شده است: «اِلهی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیاءِ نَظَرِهَا إِلَیکَ حَتَّی تَخرقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِک» (ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج2، ص687)؛ «خدایا مرا کمال توجه و دلدادن به درگاهت عطا فرما و چشم دل های ما را به نور توجه دل های ما به تو، روشن ساز تا آن که چشم دل های ما پرده های مانع از نور را پاره کند و به سرچشمه نور و عظمت برسد و جان های ما به عزت پاک و مقدست درآویزد».

بنابراین در منطق کلام الله و بیان ائمه اطهار علیهم السلام، منتهی و جامع اهداف و غایات نظری و عملی انسان، در قرب الهی و لقاء خداوند خلاصه می شود.

4. نتیجه

طی این پژوهش روشن شد که دین، مهم ترین عامل کشف معنا و ایجاد معنویت در زندگی است و با توجه به سبک شناسی سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام، از منظر ایشان اصلی ترین وسیله ای که برای رسیدن به هدف عالی حیات باید بر آن تمرکز نمود، تنظیم نگرش، ارتباط

ص: 307

و تعامل با دنیا و زندگی دنیوی است و بهترین نوع زندگی، زندگی دنیوی در مسیر حیات اخروی است که سرشار از معنی و معنویت خواهد بود. معنویت در حیات انسان متوقف بر توحید است و حیات دارای سه هدف در طول هم است که عبارتند از: عبادت، عبودیت و قرب جایگاه ربوبی. بنابراین، تنها حیاتی معنا دار است که به سمت این اهداف سوق می دهد و فقط حیات طیبه، معقول و الهی است که دارای این ویژگی است، انسان در این حیات، اندیشه گر، متعهد، رو به تکامل، آگاه به حقائق هستی و ارزش و هدف حیات، آزاد از هرگونه تعلق و پاک از آلودگی هاست لذا این حیات، عالی ترین مرتبه حیات است و انسانی که فاقد آن باشد به معنی زندگی دست نمی یابد.

ص: 308

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن طاووس، اقبال الأعمال، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1409ق.

2. ابن فارس، مقاییس اللغة، مکتب الأعلام الاسلامی، قم، 1404ق.

3. امام صادق علیه السلام، مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة، مؤسسة الاعلمی، بیروت، 1400ق.

4. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم، تصحیح مهدی رجایی، قم، دار الکتاب اسلامی، 1410ق.

5. باقی، عبدالرضا، تأملی در معنای زندگی انسان، فصلنامه علوم اسلامی، سال3، شماره9، ص42-97، بهار 1387.

6. جعفری، محمدتقی، ایده آل زندگی و زندگی ایده آل، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، تهران، 1379.

7. جعفری، محمدتقی، تکاپوی اندیشه ها، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1373.

8. جعفری، محمدتقی، فلسفه و هدف زندگی، چاپ دهم، 1396.

9. جوادی آملی، عبدالله، تفسیرموضوعی قرآن کریم، ج15: حیات حقیقی انسان در قرآن کریم، مؤسسه اسراء، قم، 1384.

10. جوادی آملی، عبدالله، جامعه در قرآن کریم (ج 17 تفسیر موضوعی قرآن)، نشر اسراء، قم، 1387 ش.

11. جوهری، اسماعیل، الصحاح، دار العلم للملایین، بیروت، لبنان، 1990 م.

12. حائری شیرازی، محی الدین، انسان شناسی، انتشارات شفق، قم، 1372.

13. سلیمانی امیری، عسکری، خدا و معنای زندگی، فصلنامه نقد و نظر، سال8، شماره 3 و4، شماره 31 و32، ص 95- 144، پاییز و زمستان 1382.

14. طباطبایی، سیدعلی، انسان در حال شدن، چاپ دوم، نشرمطبوعات دینی، قم، 1391.

15. طباطبایی، سیدمحمدحسین، انسان از آغاز تا انجام، ترجمه: صادقی لاریجانی، چاپ دوم، انتشارات الزهراء، قم، 1371.

ص: 309

16. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، چاپ پنجم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق.

17. فارابی، محمد، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، دار مکتبة الهلال، بیروت، 1374.

18. فلوطین، تاسوعات أفلوطین، برگردان به عربی فرید جبر، مکتبة الناشرون، بیروت، 1997م.

19. محمدی احمدآبادی، احمد، معناداری و بی معنایی زندگی، فصلنامه حکمت اسلامی، سال3، شماره3، ص155- 177، پاییز 1395.

20. مطهری، مرتضی، هدف زندگی، چاپ چهاردهم، انتشارات صدرا، قم، 1390.

21. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ اول، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1374.

22. ورام، مسعود بن عیسی، مجموعه ورام، آستان قدس رضوی، مشهد، 1369ش.

ص: 310

ملاک های رستگاری جوانان در سیره و سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام)

اشاره

نفیسه زارعی(1)

ص: 311


1- . دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران؛ nafiseh.zarei@ut.ac.ir

ص: 312

چکیده

هدف از آفرینش انسان این است که با انتخاب راه صحیح و پیمودن صراط مستقیم به رستگاری و مقام قرب الهی برسد. در این مسیر نیاز است انسان با راهنمایی افراد آگاه به سوی رستگاری رهنمون گردد . ازاین رو، تربیت صحیح در تمام سنین، به ویژه در سنین حساس و نقش پذیر جوانی تأثیر بسیار مهمی دارد. با تدبر و تحقیق در آیات قرآن، سیره، گفتار و رفتار معصومان علیه السلام، به خصوص حضرت علی علیه السلام می توان ملاک های رستگاری را بهتر شناخت و جهت رسیدن به آن تلاش نمود . در این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به بررسی سخنان حضرت علی علیه السلام به خصوص نامه 31 نهج البلاغه که در وصیت به فرزند صالح و جوان خویش، امام حسن علیه السلام، می پردازیم. یافته های تحقیق نشان می دهد که حضرت علی علیه السلام نکات تربیتی بسیاری را در اصول و مبانی اعتقادی ازجمله خداشناسی، امام شناسی، جهان شناسی و ... را یادآور شده اند و نیاز ضروری هر جوان هست که آنها را بداند و به کار گیرد.

کلیدواژه ها: امیرالمؤمنین، نهج البلاغه،نامه 31، تربیت دینی، خداشناسی، خودشناسی.

مقدمه

در میان افراد جامعه انسانی، کسانی که از همه آماده تر برای هدایت و رشد هستند گروه جوانان می باشند، زیرا ضمیر وجودی آنها مهیای پذیرش هر نوع بذری می باشد، همانطور که حضرت علی? دراین باره در نامه خود به امام حسن علیه السلام می فرماید: «إنَّما قَلبُ الحَدَثِ

ص: 313

کَالأرضِ الخالِیةِ مَهما أُلقِی فی ها مِن کُلِّ شَیءٍ قَبِلَتهُ؛جز این نیست که دل جوان همچون زمین خالی است که هر بذری در آن بکارند می پذیرد.» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31) و به علت وجود همین استعداد است که ضرورت توجه به هدایت جوانان بیشتر مورد تأکید قرار می گیرد. این مسئله نشان می دهد که جوانان زودتر به حق دل می بندند. رسول اکرمcمی فرمایند: به شما درباره ی نو بالغان و جوانان به نیکی سفارش می کنم زیرا آنها دلی رقیق تر و قلبی فضیلت پذیرتر دارند (مظلومی، تربیت از دیدگاه معصومین(، ص 70)

ازاین رو در حدیثی از پیامبر اسلامcآمده است که: «ان الشیطان یجریده علی وجه من زاد علی الاربعین و لم یتب و یقول بأبی وجه لایفلع؛ شیطان دستش را به صورت کسانی که به چهل سالگی برسند و از گناه توبه نکنند، می کشد و می گوید پدرم به فدای چهره ای باد که هرگز رستگار نمی شود (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 21، ص 326) و در پیشانی این انسان نور رستگاری دیده نمی شود). و درجایی دیگر از ابن عباس نقل شده: «هرکس چهل سال بر او بگذرد و نیکی او بر بدی اش غالب نشود آماده آتش جهنم گردد (همان، ص 325؛ محمدی ری شهری، ج 10، پیشین، ص 4719) قرآن نیز در دنباله ی این سخن در آیه ای می فرماید: (احقاف / 15) این انسان لایق و باایمان هنگامی که به چهل سالگی رسید سه چیز را از خدا تقاضا می کند: پروردگارا به من الهام و توفیق ببخش تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم ارزانی داشتی به جا آورم. در پایان آیه نیز درخواست دیگری است که پروردگارا من در این سن و سال به سوی تو بازمی گردم و توبه می کنم، به مرحله ای رسیده ام که باید خطوط زندگی من تعیین گردد و تا به آخر عمر ادامه یابد من به مرز 40 سالگی رسیده ام و اگر به سوی تو نیایم نازیبا است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 21، ص 325)

از این روایات و آیه می توان نتیجه گرفت نیکبخت و سعادتمند کسانی هستند که آتش جوانی را به آب حکمت فرونشانند و این راه لغزنده را به پای فضیلت طی کنند و از نیروی

ص: 314

جوانی چراغی روشن برای دوران پیری و (خصوصاً جهان آخرت) نگاه دارند.

مفهوم شناسی واژگان

در هر کار پژوهشی آنچه بیش از همه حائز اهمیت می باشد بررسی و واکاوی واژگان کلیدی بحث می باشد. ازاین رو پیش از پرداختن به بحث اصلی به مفهوم شناسی برخی واژگان کاربردی پیرامون موضوع بحث می پردازیم.

مفهوم شناسی جوان

واژه جوان در فرهنگ لغت نامه دهخدا به معنی«برنا و هر چیزی که از عمر آن چندان نگذشته باشد» آمده و از طرفی جوانی را به معنای «ضد پیری» و حداثت در نظر گرفته است (دهخدا ، لغت نامه دهخدا، ج 5، ص 7891). هم چنین در فرهنگ عمید اصطلاح جوان چنین معنا شده است: «انسان یا حیوان یا درخت که به حد میانه عمر طبیعی خود رسیده باشد» (عمید، فرهنگ عمید، ج 1، ص 709).

در زبان عربی معادل های مختلفی مانند«الشباب، الفتی، الحدث» برای کلمه جوان وجود دارد. ریشه کلمه شباب «شبّ» است که بر رشد چیزی همراه با قوت و حرارتی که موجب رشد آن شده، دلالت دارد. از این کلمه واژه شباب نیز مشتق می شود که خلاف الشیب به معنی پیری می باشد (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج3، ص 177). درجایی دیگر هم الشبیه خلاف پیری و به معنای دوران جوانی آمده است،هم چنین الشباب مترادف با الفتاء و الحداثه به همین معنا است (ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 480).

«الفتی» بر طراوت و شادابی دلالت دارد و همان طور که گفته شد، «الفتاء» نیز به معنای جوان است (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص 473)؛ در ضمن مصدر «الفتیّ السن» به معنای دوران جوانی است (ابن منظور، لسان العرب، ج5، ص 145).

در قاموس قرآن (قرشی، قاموس قرآن، ج 7/5، ص151) علاوه بر معنای تازه و جوان، به طور کنایه به غلام و کنیز هم گفته شده است؛ مانند: «تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَفْسِهِ» (یوسف/

ص: 315

30)؛ و درجایی دیگر نیز به معنای حرّ و آزاده آمده است؛ مانند: «قَالُوا سَمِعْنَا فَتیً یذْکُرُهُمْ یقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ» (انبیاء/ 60).

راغب در مفردات، واژه فتی را به معنی نوجوانی و طراوت جوانی در نظر گرفته است، او برای تبیین دقیق این کلمه به آیه «إِذْا أَوَی الْفِتْیةُ إِلَی الْکَهْفِ» (کهف/ 10)، استناد می کند (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ج 3، ص 14). در همین رابطه حدیثی از امام صادق?نیز روایت شده است «إنَّ أصحاب الکَهف کانوا شیوخاً فَسمّاهم الله عزّوجلّ فتیه بایمانهم» (هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 10، ص 307).

در تفسیر المیزان نیز روایتی نقل شده که مضمون آن چنین است: «امام صادق? از کسی پرسیدند که منظور از فتی چیست؟ آن فرد در پاسخ گفت: نزد قوم من به جوان «فتی» گفته می شود. امام می فرماید: مگر نمی دانی که اصحاب کهف همگی مردان کامل بودند؛ ولی خداوند آنها را فتی نامید. در ادامه امام مفهوم و معنای دقیق کلمه فتی را چنین بیان کردند: فتی کسی است که به خدا ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه کند» (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 10، ص 307). در تفسیر نمونه نیز «فتیه» جمع «فتی» و در اصل به معنی «جوان نوخاسته و شاداب» به کاررفته است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 12، ص 357)؛ به همین علت چنانچه افراد مسن ازنظر روحی شاداب باشند، ممکن است این کلمه در مورد آنها نیز به کار رود.

حدث نیز به معنای جوان است؛ یعنی «به وجود آمدن چیزی که نبوده است و الرجل الحدث به معنی الطریّ السن یعنی در سنین تر و تازگی بودن» (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة ، ج 2، ص 36) هم چنین «حداثه السن کنایه از الشباب و اول العمر یعنی دوران جوانی است» (زبیدی ،تاج العروس من جواهر القاموس، ج 3، ص 190) همان طور «حُدثان جمع حدث یعنی کسی که در سن جوانی است» (ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 132) لغات دیگری نیز به همین معنای جوان می باشند ازجمله: غلام، ذریه، بنی.

ص: 316

ویژگی های دوره جوانی

دوران جوانی ارزنده ترین ادوار زندگی انسان است. مسئولیت جوانان در این دوره بسیار سنگین است؛ چراکه زمان تصمیم گیری های اساسی است و این تصمیمات تأثیر زیادی بر زندگی فرد دارد قرآن و معصومینD برای این دوره اهمیت بسیار زیادی قائل شده و ویژگی های آن را به همراه ذکر مصادیقی بیان کرده اند.

1. خلوص و پاکی قلب

ضمیر وجودی جوان پاک و بی آلایش است؛ زیرا که تکالیف الهی به تازگی بر او واجب شده است و به همین دلیل گرایش وی به سمت خدا بیشتر است البته بدیهی است که چگونگی گذراندن ایام بلوغ و نوجوانی، نقش مهم و بنیادی در دوران جوانی دارد و به طورکلی می توان گفت این دوران فرصت مناسبی برای تربیت دینی و اخلاقی فرزند است.

مهم اینکه اگر این گرایش در جهت صحیح بکار گرفته شود و جهت دهی به سوی مسیر فطری و اصیل باشد، می توان راحت تر از هر دوره عمر انسان به رشد و تعالی ارزش های اخلاقی برسد. ازاین رو حضرت علی علیه السلام دراین باره می فرماید: «جز این نیست که قلب جوان همچون زمین خالی است که هر بذری در آن بکارند می پذیرد» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31) از امام صادق علیه السلام نیز چنین روایت شده است که به یکی از یاران خود فرمود: به بصره رفته ای؟ عرض کرد: آری، فرمود: شوق مردم به این امر (ولایت و امامت ما) و پذیرش آنها را چگونه دیدی؟ عرض کرد: به خدا قسم اندک بودند، کارهایی کرده اند؛ اما کم است. حضرت فرمود: «عَلَیکَ بِالْأَحْدَاثِ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَی کُلِّ خَیرٍ»؛ بر تو باد به نوجوانان؛ زیرا این گروه در پذیرش هر نوع خوبی شتاب بیشتری نشان می دهند» (محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 6، ص 264).

بنابراین ضمیر باطنی جوان پاک و بی آلایش است و به طرف خیر و صلاح گرایش بیشتری دارد. به همین دلیل بوده که نخستین اسلام آورندگان در صدر اسلام بیشتر از

ص: 317

جوانان هستند و از جوانان و جان فشانی هایشان سخنان فراوانی روایت شده. در تاریخ نیز آمده: «أکثر أصحاب الرسول الحدثان» بودند که سخنی درست است (واسعی، ارجمندی جوان در سیرت رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم)، شماره 50 - 49، ص 36).

دوران جوانی دورانی است که انسان به شناخت خدا می پردازد و چون به سن انجام تکالیف الهی رسیده است، به خداوند روی می آورد و همیشه خود را به خدا نزدیک می داند و یا می خواهد اعمالی انجام دهد که به خداوند بیشتر نزدیک شود. یکی از زنانی که از جوانی و نوجوانی خود در عبادت خدا بهره گرفت، حضرت مریم است. وی در نه سالگی آن چنان به عبادت می پرداخت که در پرهیزکاری و معرفت و شناسایی پروردگار از احبار و دانشمندان پیشی گرفت. شب ها به عبادت می پرداخت و روزها روزه می گرفت (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 2، ص 397).

2. آشفتگی روحی و بحران هویت

این دوران، زمان آشفتگی روحی و ظهور حرکات جنون آمیز است، می توان آن را بیانگر مقتضای دوران دانست زیرا که جوان در مرحله جدیدی از زندگی پا می گذارد که فترت پاک و عواطف از یک سو و احساسات تند، آرزوهای دورودراز و تجربه اندک از سوی دیگر او را با

خطرات عجیبی مواجه می سازد. بعضی افراد نیز به شور و التهاب جوانی با بدگمانی می نگرند ولی آنچه ممکن است نگران کننده و خطرناک باشد، جنبه های افراط وتفریط آن است که با توجه به بی اطلاعی و بی تجربگی و زودباوری جوانان به لغزش هایی می انجامد.

بدیهی است که انسان در هر سنی در معرض احساسات و غرایز است، اما این غرایز در جوانان خطرناک تر است زیرا از طرفی امواج خواهش ها در دریای وجودشان به حرکت درآمده و از طرف دیگر از تجربه کافی بهره مند نیستند، لذا باید مواظب باشند طبق هر خواسته ای عمل نکنند (سهراپ پور، جوانان در طوفان غرایز، ص 27)؛ چراکه عواطف و احساسات شدید جوانی از موهبت های الهی است و به عنوان موتور محرک فعالیت های

ص: 318

جوان، می تواند در جهت آفرینندگی، اصلاح وضع موجود و ایجاد جامعه ای بهتر مورد استفاده قرار گیرد.

امام خمینی8 در جمع دانشجویان می فرمایند: «از مشکلاتی که ما مواجه هستیم، استفاده توطئه گرها از احساسات جوانان است. زیرا که آنها می خواهند از این احساسات پاک جوان های ما به نفع خود استفاده بکنند و جوانان ما از این غافل هستند (موسوی خمینی، صحیفه نور، ج 10، ص 148)؛ و یکی از نقشه های نظام پهلوی کشیدن جوانان به مراکز فحشا بود که موفق شدند و کشور ما را از جوانانی که عضو فعال جامعه هستند تهی کردند و مغزهای آنان را از قوه تفکر خلع سلاح نمودند (همان، ج 7، ص 207).

بر اثر همین آشفتگی روحی، جوان دچار بحرانی به نام بحران هویت می شود. این بحران از سال های نوجوانی آغاز می شود و بخشی از سال های جوانی را در برمی گیرد (شرفی، جوان و بحران هویت، ص 11) بحران هویت واژه ای است که به وسیله یک روان شناس به اسم اریکسون برای توصیف عدم توانایی در قبول نقشی که جامعه از او انتظار دارد به کار می رود و در تعریف آن نیز می گویند: «عدم موفقیت یک جوان، در شکل دادن به هویت فردی خود که گم گشتگی نیز نامیده می شود.» (همان، ص 18).

در پایان دوره جوانی، جوان روی هم رفته به حالت تعادل بی سابقه و پایداری می رسد، که از هر نظر سازنده و آرام بخش است. ازاین رو

درصورتی که تحول جوانی نوجوان در شرایط مطلوب صورت گرفته باشد کافی است که شور و شوق جوانی تحت نظم درآید تا بتوان با استفاده از امکانات جدیدی که با به پایان رسیدن رشد هوش و از طرفی تعدیل حالات عاطفی از طرف دیگر پدید آمده است جوان را به سوی تحصیل خصایل عالی انسانی و درک عالی ترین ارزش های معنوی که آخرین درجه کمال است، سوق داد (شکوهی، تعلیم و تربیت و مراحل آن، ص196)

ص: 319

3. علم طلبی و دانش جویی

دوران جوانی بهترین دوران برای کسب دانش های پایدار و کسب قدرت رهبری است. به همین دلیل آموزش جوانان امر مهمی است، و بدیهی است که ظرفیت پذیرش به طور عادی در این سنین مقارن دوره تفکر و بلوغ و مرحله رشد و ادراک بیشتری است و انسان درک بیشتری از جهان اطراف خود می تواند داشته باشد.

حضرت موسی و حضرت یوسف نیز با رسیدن به مرحله جوانی از جانب خداوند صاحب علم و حکمت شدند (یوسف/ 22 ، قصص/ 14) . مصداق قرآنی دیگر برای کسب علم و دانش، یوشع بن نون است که شاگرد حضرت موسی بود و با توجه به آیه «وَ إذ قال مُوسی لِفَتهُ...» (کهف/ 60) خداوند یوشع را فتی نامیده، به این دلیل که در سفر همراه موسی بود و از او کسب دانش می کرده است (طبرسی، مجمع البیان، ج 15، ص 93) . در تفسیر نمونه نیز علت فتی نامیدن او را این می داند که مردی رشید و شجاع و با ایمان در بنی اسرائیل بود، و دیگر این که به خاطر همراهی و همگامی با حضرت موسی است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ، ج 12، ص 480) .

بنابراین تحصیل علم برای هر کسی زینت است و برای جوان علاوه بر آن از حساسیت ویژه ای برخوردار است. به این دلیل که دشمنان با تبلیغات ضد دینی برای نابودی فرهنگ دینی از هیچ کوششی فروگذار نمی کنند. ازاین رو جوان در برابر این مشکلات باید به سلاح علم مجهز باشد و شبهات را بررسی کند و پاسخ دهد (غضنفری، ره رستگاری، ج 3، ص 179)

حضرت علی علیه السلام نیز می فرماید: «جهل الشباب معذور و علمه محقور؛ نادانی جوان معذور است و علم او کوچک و ناچیز (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 550). به این معنا که ندانستن در جوانان امری قابل قبول است، اما محدود بودن دانش و تجربه ممکن است آنان را به انحراف بکشاند. ازاین رو انسان با کار و تلاش که از عوامل

ص: 320

اصلی سلامت جوانان است، می تواند جهان اطراف خود را بهتر بشناسد و لذا دارای سلامت روانی و جسمی است.

4. مربی و راهنما

بشر در مسئلهی سعادت و راهی که باید برای خوشبختی کامل پیش بگیرد به توافق نظر نرسیده است، ازاین رو نشان دادن راه سعادت به انسان یک نیازمندی بزرگ است و اگر برآورده نشود، نتیجه اش سرگشتگی و فناء است. دستگاه عظیم خلقت این نیاز را ندیده نمی گیرد و توسط افراد پاک و آماده او را هدایت و راهنمایی می کند (نیلی پور، فرهنگ فاطمیه، الفبای شخصیت حضرت زهرا (س)، ص 428). استاد شهید مطهری از دیدگاه عقل بیان می فرمایند: «شرط اساسی نائل شدن به سعادت داشتن راهنما و پیشوا است و بر اساس همین نیاز معقول و فطری، خداوند پیشوایان دینی را با خصوصیاتی ایده آل برای ارشاد بشریت مأمور فرموده است» (همان، ص 426).

راهنمایان دینی، پیامبران و بعد از آنان، امامان هستند؛ همان طور که امام خمینی(ره) در اهمیت نقش معلم می فرمایند: «همه سعادت ها و شقاوت ها انگیزه اش از مدرسه هاست و کلیدش دست معلمین است و معلم ها مانند انبیاء مسئول تربیت انسان ها هستند و شغل آنان شغل آدم سازی است» (موسوی خمینی، صحیفه نور، ج 6، ص 237) به همین دلیل در قرآن ویژگی های اخلاقی معلم و مربی خطاب به پیامبر بیان شده است (آل عمران/ 159؛ توبه/ 128) به این معنا که معلم باید مهربان و خوش خلق و دلسوز باشد تا دروازه ی قلب و اندیشه را بر روی دانش آموزانش باز کند.

ازاین رو راز خوشبختی در تربیت نهفته است و مربی هوشیار معدنچی ماهری است که طلای خوشبختی را از ظلمات روح بیرون می کشد و چشم ما را خیره می کند. مصداق بارز برای داشتن مربی صالح، تربیت حضرت مریم توسط زکریا است. زیرا که نقش سرپرست و مربی صالح و تغذیه صحیح در رشد و تعالی معنوی انسان مؤثر است در اینجا

ص: 321

نیز نقش زکریا به عنوان مربی صالح در رشد معنوی مریم که تحت تربیت اوست. البته عنایت خداوند به رشد و تربیت مریم را نباید نادیده گرفت به همین دلیل عنایت خاص خداوند نسبت به برخی انسان ها موجب رشد و تعالی ویژه آنان می شود (هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 2، ص 411)

ملاک های تربیت دینی و اعتقادی

برنامه های اعتقادی(اصول دین)؛ برنامه هایی است در رابطه با سالم سازی فکر و اعتقاد انسان و مکلف باید نسبت به آنها یقین کند و آنها را از روی دلیل بپذیرد و چون این بخش از برنامه های اسلام اعتقادی است و نیاز به یقین دارد، پیروی از دیگران(تقلید) در آنها راه ندارد؛ گرچه می توان از راهنمایی دیگران برای تحصیل یقین بهره مند گردید.(.همان)

1. خداشناسی

در قرآن آیات زیادی راجع به ایمان به خدا و اطاعت از او و پیامبرانش آمده است، مانند: آیات ابتدایی سوره ی بقره که صفات مؤمنین را نام می برد و یکی از آن ها ایمان به غیب و به چیزی که به سوی پیامبران نازل شده و ایمان به خدا و آخرت است (بقره/ 5 - 1؛ مجادله/ 22) هرکسی از خدا و رسولش اطاعت کند داخل بهشت می شود که این رستگاری و پیروزی بزرگ است (نساء/ 13)

حضرت علی علیه السلام نیز در وصیت خود به امام حسن علیه السلام می فرمایند: « بدان ای پسرک من، هرگاه برای پروردگارت شریک بود، پیغمبران او هم برای تو می آمدند، و نشانه های پادشاهی و تسلط او را می دیدی و کردار و صفات او را می شناختی؛ ولی خدا یکتاست چنانکه خود را وصف فرموده: در آیه «أنما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِد؛ خدای شما خدای یکتاست» (کهف/110)؛ کسی با او در پادشاهی اش مخالفت نمی کند و هرگز از بین نمی رود و همیشه بوده است»(شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31).

خدا اعمال شما را به لطف خود اصلاح می فرماید و از گناهان شما درمی گذرد و هرکه

ص: 322

خدا و رسول را اطاعت کند، البته به سعادت و پیروزی بزرگ نائل می شود (احزاب/ 71)؛ و مؤمنان حکم خدا را می شنوند و اطاعت می کنند (نور/51)؛ علاوه بر اطاعت نیز پیامبر را یاری می کنند (اعراف/157)؛ و خداترس و پرهیزگار هستند و از مال خود برای خود به فقیران انفاق می کنند و نفس خود را از بخل محفوظ می دارند (تغابن/ 16) .

حضرت علی علیه السلام درباره ناتوانی اندیشه ی بشری از درک ذات ربوبی می فرمایند: « سپاس از آن خدایی است که ستایشگران به مدح او نرسند و شمارشگران نعمت هایش را شمارش و کوشندگان حقش را ادا نکنند. خدایی که صاحبان همت های بلند به(کنه ذات) او نرسند و هوش های سرشار به او دست نیابند. خدایی که صفت های او به تعریف نیاید و وصف نشود و در زمان نگنجد و آن را سرآمدی نباشد». در ادامه همین خطبه نیز مراتب معرفت خداوند را این گونه بیان فرموده اند: «سرآغاز دین شناختن خداست و درست شناختن او، باور داشتن اوست و درست باور داشتن او، یگانه دانستن اوست و درست یگانه دانستن او، خالص ساختن (خود و اعمال خود) برای اوست و درست خالص ساختن برای خدا، نفی صفات (زاید بر ذات و یا نفی صفات ممکنات) از اوست...» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 1).

بنابراین، برای رسیدن به کمال حقیقی باید در برابر خداوند تسلیم بود و به آنچه او وحی کرده، ایمان داشت و آن را پذیرفت. شرط نجات و سعادت انسان، تسلیم عبودیت خدا بودن است، به همین دلیل بعضی نافرمانی ها راه نجات را برای انسان می بندد و بعضی دیگر برای مدتی مانع ورود انسان به بهشت می شود (حسین زاده، مبانی معرفت دینی، ص 124). ازاین رو، باید دانست این زندگی محدود سرنوشت زندگی نامتناهی را مشخص می کند. بنابراین از یک جهت زندگی دنیا ارزشی ندارد و نسبت به زندگی آخرت به حساب نمی آید؛ اما از جهت دیگر به لحاظ تأثیری که در زندگی آخرت دارد، هم پای زندگی آخرت با ارزش است و ازاین جهت، ارزش عمر دنیا، بی نهایت است و باید از آن، در اطاعت خدا استفاده

ص: 323

کرد.

ازاین رو همان طور که قبلاً نیز بیان شد، دوران جوانی دورانی است که انسان به شناخت خدا می پردازد و چون به سن انجام تکالیف الهی رسیده است، به خداوند روی می آورد و همیشه خود را به خدا نزدیک می داند و یا می خواهد اعمالی انجام دهد که به خداوند بیشتر نزدیک شود.

2. امام شناسی

همان طور که بیان شد دستگاه عظیم خلقت نیاز به مربی و راهنما را ندیده نمی گیرد و توسط افراد پاک و آماده انسان را هدایت و راهنمایی می کند (نیلی پور، فرهنگ فاطمیه (الفبای شخصیت حضرت زهرا (س)، ص 428)؛ که البته این افراد پاک شامل پیامبران، امامان، اولیاءالله است. همان طور که در قرآن آمده است:«الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الْأُمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ

الْإِنْجِیلِ...؛ آنان که پیروی کنند از رسول و پیغمبر امی که در تورات و انجیلی که در دست آن هاست (نام و نشانش را و اوصافش را) نگاشته می یابند» (اعراف/157)؛ حضرت علی علیه السلام در وصیت خود به فرزندش می فرماید: «بدان ای پسرک من، کسی خبر نداده از خدا چنانکه پیغمبر خبر داده است، پس او را پیشرو (سعادت و نیکبختی) خود دانسته و پیشوای نجات و رهایی(از عذاب و سختی ها) قرار ده» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31).

واضح است که خداوند همه ما را دوست دارد و سعادت ما را می خواهد. پس چنانچه رستگاری بندگان بر مقدمه یا مقدماتی متوقف باشد و فراهم ساختن این مقدمات مقدور باشد و خداوند از فراهم کردن آنها خودداری کند، این امتناع مصداق عجز یا بخل خواهد بود، درحالی که خداوند متعال از هر دو صفت منزّه است. پس فراهم ساختن مقدمات رستگاری بندگان بر خداوند سبحان واجب است. حضرت علی علیه السلام نیز می فرمایند: «لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَینَاتُهُ؛ زمین هرگز

ص: 324

از کسی که حجت خدا را اقامه کند خالی نمی شود، خواه این حجت آشکار و شناخته شده باشد، خواه ترسان و ناشناس تا اینکه حجت ها و دلایل خداوند باطل نگردد» (ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج18، ص347؛ حسینی میلانی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة والامام، ج1، ص406).

امام شناسی یکی از تکالیف بزرگ و مهم اسلامی است. بر اساس این وظیفه شرعی و مسئولیت خطیر دینی، هر مسلمانی وظیفه دارد که پس از معرفت خدای متعال و پیامبرش، وصی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)و امام و رهبر دینی و آسمانی خویش را بشناسد. امام رضا علیه السلام درباره مقام والای امام و امامت می فرمایند:«امامت، زمام دین، مایه نظام مسلمانان، سامان زندگی دنیا و شکوه مؤمنان است. امامت، پایه اساسی اسلام پویا و شاخه بلند آن است. کمال نماز، زکات، روزه، حج، جهاد فراوانی غنیمت ها و صدقه ها، امضا و اجرای حدود و احکام الهی و مرزبانی و پاسداری از حریم اسلام به وسیله امام است (همان، ص17-18).

آنچه از مضمون احادیث و روایات اهل بیت عصمت و طهارت به دست می آید، تأکید و تکیه بر ضرورت شناخت و معرفت هر چه بیشتر و کامل تر نسبت به امام معصوم دارد و این امر مهم، چندان دارای اهمیت و اعتبار است که عدم شناخت امام موجب فساد جامعه و گمراهی و زوال و انحراف امت اسلام می شود؛ تا آنجا که امام صادق علیه السلام راز صلاح و اصلاح زمین و اهل آن را در ارتباط و وابسته به وجود امام معصوم علیهم السلام دانسته و نخستین و مهم ترین نیاز هر مسلمانی را معرفت و شناخت امام و رهبر دینی بیان فرموده است «انَّ الأرضَ لا تُصلِحَ الاّ بِإمامٍ وَ مَن مَاتَ لا یَعرِفُ إمَامَهُ مَاتَ مَیتَةً جَاهِلیَةً وَ أحوَجَ مَا یَکُونَ أحَدُکُم إلَی مَعرفتُه أذَا بَلَغَت نَفسُه هَذِه و أهوَی بِیَده إلَی صَدره، یَقُول لَقَد کُنتُ عَلَی أمر حسن؛زمین آباد و اصلاح نمی شود، مگر به وجود امام و هر کس بمیرد و امام خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است و هنگامی که هر یک از شما را نفس به سینه رسد، بیشتر از هر چیز به شناسایی امام نیازمندتر است، تا در این حال بگوید: به کار خوبی

ص: 325

پرداخته ام» (کلینی، اصول کافی، ج2، ص208).

با اندکی درنگ و تأمل در حدیث فوق، ضرورت و اهمیت شناخت امام، برای هر فرد مسلمان روشن می شود؛ زیرا امام علیه السلام، مرگ بدون شناخت امام را مرگ جاهلیت، یعنی مرگ در حال شرک و کفر دانسته است و مهم تر اینکه امام صادق علیه السلام بزرگ ترین و مهم ترین نیاز انسان در هنگامی که مرگ وی فرارسیده است، شناخت امام و معرفت نسبت به آن وجود مقدس می داند و اضافه می فرماید که اگر در آن حال در ارتباط با تلاش برای شناخت امام خویش بمیرد، می تواند ادعا بکند، در حالی مرده است که به کاری نیکو سرگرم بوده است. ضرورت شناخت امام و رهبر پس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم)در هر عصر و برای هر قومی که نسبت به وجود مطهر امام علیه السلام معرفت نداشته باشند، به اندازه ای است که امام صادق علیه السلام خواب و استراحت را برای ایشان مجاز نمی داند و می فرماید: «اگر بااین حال در بستر خواب بمیرند، به مرگ جاهلیت یعنی در حال شرک و کفر مرده اند» (همان).

اهمیت و اعتبار شناخت امام منصوب از سوی حق تعالی و سفارش شده از سوی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم)به اندازه ای است که امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام شرط ورود به بهشت را برای بندگان خدا، معرفت امام و پذیرش امامت و ولایت امام معصوم علیهم السلام از سوی مردم و شناخت ائمه معصومین علیهم السلام از مردم به عنوان شیعیان و دوستداران خود یعنی اینکه ائمه دین، مردم را پیروان و دوستان خود بدانند و مهم تر اینکه علت سقوط مردم را در دوزخ، عدم قبول امامت و ولایت ائمه اطهار علیهم السلام از جانب آنان ذکر فرموده است. دراین ارتباط توجه به این فراز از سخنان مولای متقیان امام علیعلیه السلام ضروری است، آنجا که فرمود «وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَهُم وَ انکَرُوه؛ همانا امامان از جانب خدا تدبیر کنندگان کار مردمان اند و کارگزاران آنان. کسی به بهشت نرود؛ جز آنکه آنان را شناخته باشد و آنان او را شناخته باشند و به دوزخ درنشود، جز آنکه منکر آنان بود و آنان وی را نپذیرفته باشند (مجلسی، بحارالانوار، ج 23، ص 78).

ص: 326

بدیهی است که معرفت مردم نسبت به پیشوایان دینی، عبارت است از پذیرش امامت و ولایت ائمه اطهارعلیهم السلام در همه امور حیات و شئون زندگی از سوی مردم و عدم شناخت ائمه علیهم السلام ؛ یعنی انکار ولایت و امامت آنان و شناخت ائمه اطهارعلیهم السلام از مردم عبارت است از اینکه آنها مردم را به پیروی و دوستی و محبتشان تصدیق کنند.

انتخاب و نصب امام بر عهده خداست و مردم دراین باره حقی ندارند و کلام خداوند نیز چنین است که می فرماید: «ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یکُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ (احزاب/ 36)؛ وقتی خدا و رسولش امری را مقرر کنند، هیچ مرد و زن مؤمنی در مورد آن از خود اختیاری ندارند». همچنین ازآنجاکه امامت جانشینی و نیابت رسول خداست، پس «ما یعتبر فی النبی، یعتبر فی الامام بعدالنبی» و خدای تعالی می فرماید:«اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ (انعام/ 124)؛ خدا بهتر می داند که رسالتش را کجا قرار دهد». بنابراین چنانکه انتخاب رسول به عهده خداست، امام نیز از سوی خداوند متعال تعیین می شود؛ و احدی حق ندارد دراین باره نظر دهد. از سوی دیگر با توجه به نصوص و ادله درمی یابیم که خدای تعالی امامان و خلفای خود را از اهل بیت رسالت انتخاب کرده است (حسینی میلانی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و امام، ج 1 ،ص34).

این بحث، مهم ترین مسئله در اسلام و یکی از اصول دین به شمار می رود منشأ و ریشه تمام اختلاف ها میان شیعه و اهل تسنن است؛ ازاین رو بر همگان واجب است که خلیفه به حق و بلافصل رسول الله را بشناسند و ادله اثبات امامتش را بدانند و در مقابل مخالفان استدلال نمایند (همان،ص245)

تشیع با اقتدای عملی به اسوه های تقوا و فضیلت و با پذیرش رنج های گوناگون در مسیر تحقق اهداف الهی و تلاش برای استقرار خلافت، امامت، کارنامه ی خود را در دنیا تدوین نموده اند، کسانی که به دنبال جلب رضایت خدا و تشکیل حکومت با ولایت اولی الامر

ص: 327

باشند، قطعاً از نجات و رستگاری برخوردارند.

در روایتی نیز نقل شده است، روزی سلیم نزد مقداد رسید و به او گفت : خدا تو را رحمت کند بهترین اخبار درباره علی بن ابیطالب را که از پیامبر شنیده ای برایم نقل کن؛ و ایشان گفتند: «... به وسیله او بعد از من از ضلالت، هدایت می یابند و از کوردلی ها به بینش دست می یابند. به وسیله او نجات یابندگان، نجات می یابند و از مرگ به او پناه برده می شود و به وسیله او از ترس در امان قرار گرفته می شود.با او گناهان محو و ظلم دفع می گردد و رحمت نازل می شود. او چشم بیننده خداوند و گوش شنوای او و زبان گویای او در خلقش و دست باز او به رحمت بر بندگانش و وجه او در آسمان ها و زمین و جَنب راست و آشکار او است. او طناب قوی و محکم و ریسمان قابل اعتماد او است که ازهم گسیختگی ندارد و باب خداوند است که از آن باید وارد شد و خانه خداست که هر کس داخل آن شود در امان خواهد بود. او عَلَم خداوند بر صراط در روز برانگیختن مردم خواهد بود. هر کس او را بشناسد به سوی بهشت نجات خواهد یافت و هر کس او را انکار کند به سوی آتش سقوط خواهد کرد» (هلالی، اسرار آل محمد، ص610-611).

خداوند در قرآن می فرمایند: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فی ها حُسْناً؛ (ای رسول ما، به امت) بگو من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودت و محبت مرا در حق خویشاوندان (یعنی اهل بیتم) منظور دارید...» (شوری/ 23)؛ جابر بن عبدالله انصاری روایتی دیگر از پیامبر نقل می کند: «نزد پیامبر «کنار کعبه» بودیم که علی بن ابی طالب علیه السلام وارد شد و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: برادرم نزد شما آمد، سپس رو به کعبه کرد، با دستش به کعبه زد و فرمود: قسم به کسی که جانم در دست اوست علی و شیعیانش روز قیامت رستگارند.» (مجلسی، بحارالانوار، ج65،ص7؛ راجی، نقش اهل بیت علیه السلام در قیامت، ص 232 و 233)؛ امام باقر علیه السلام نیز فرمودند: «هرگز خداوند جز ما و شیعیان ما را نمی بخشد، همانا شیعیان ما در روز قیامت رستگارند.» (مجلسی،

ص: 328

بحارالانوار، ج27، ص143).

در زیارت آل یاسین نیز داریم: «شَقِی مَنْ خَالَفَکُمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَکُمْ: کسی که با شما مخالفت می کند، شقی است و کسی که شما را اطاعت می کند، سعادتمند است» (قمی، مفاتیح الجنان، زیارت آل یاسین)؛ ازاین رو باید عشق به حضرت علی علیه السلام و ولایت او را در سینه داشته باشیم.

به استناد سخنان پیامبر نیز رستگاری امت اسلامی، با پذیرش ولایت امیرالمؤمنین پیوند ناگسستنی دارد و کامیابی و رستگاری را به شیعیان حضرت علی علیه السلام اختصاص می دهد. همان طور که از ام سلمه در مورد شیعه حضرت علی علیه السلام سؤال کردند و او فرمود: از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم)شنیدم: ایشان فرمودند: «ای علی، اگر تو و شیعیانت نبودید، دین خدا پابرجا نبود. تو و شیعیانت کسانی هستید که قسط و عدل را در جامعه برقرار می کنید و در بهشت از نعمت های الهی برخوردار خواهید بود. بهشت مشتاق تو و شیعیان تو است و ملائکه الهی از رسیدن پیروان تو به بهشت خوشحال می شوند و فرشتگان در حال طلب آمرزش برای ایشان هستند» (مجلسی، بحارالانوار، ج65،ص40)؛ و این همان است که خداوند می فرماید: «وقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُون» (صافات/ 24)؛ سؤالی که در صراط از افراد می شود، از ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است که جواز عبور از صراط است.

3. جهان شناسی

انسان وقتی به دوره جوانی می رسد به اطراف خود با دقت بیشتری نگاه می کند و سعی می کند جهان و اجزای آن را بیشتر بشناسد؛ زیرا که اطلاعات او نسبت به دوره کودکی بیشتر شده و حوصله و ظرفیت او در شناسایی جهان و آفرینش آن، بیشتر از دوران پیری است. به همین دلیل به دنبال کشف اسراری برای آفرینش جهان و چگونگی آن است.

حضرت علی علیه السلام در مورد آفرینش جهان می فرمایند: «خلق را پدید آورد و آفرینش را آغاز کرد، بی اندیشه ای که به جولان آورد، یا تجربه ای که از آن بهره برد یا جنبشی که پدید

ص: 329

آورد، و یا عزمی که در آن به تردید افتد. پیدایش هر یک از اشیا را به زمان خودش اختصاص داد و در میان (انواع) گوناگون آنها الفت و هماهنگی برقرار ساخت» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه1)؛ در نامه 31 خود در وصیت به فرزندش می فرماید«اوست که می میراند و زنده می کند و دنیا پابرجا مانده مگر بر آنچه خدا برای آن قرار داده از بخشش ها و آزمایش ها و...».

در خطبه دیگری نیز حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «خدایی که انواع چیزها را پدید آورد، بی آنکه اندیشه ای به کاربرده باشد و یا قریحه ای غریزی در درونش پنهان باشد و یا تجربه ای از حوادث روزگاران اندوخته باشد و یا شریکی او را بر آفرینش امور شگفت انگیز یاری رسانده باشد... و در این هنگام زمین با زیور باغ هایش شادمان شد و از جامه ظریفی از شکوفه های خوشبو و زیبا که بر تن کرده بود... به وجد و نشاط آمد... و چون زمین را برای زندگی مهیا ساخت و فرمان خود را اجرا کرد آدم را از میان خلایق برگزید و او را اولین آفرینش خود قرار داد... خداوند روزی انسان ها را اندازه گیری فرمود و آن را برای عده ای فراوان و برای عده ای اندک نهاد و به تنگی و فراخی میان خلایق تقسیم نمود و دراین باره عدالت ورزید تا هر کس را بخواهد با فراوانی و کمی روزی بیازماید و از این طریق سپاسگزاری و شکیبایی توانگران و تهیدستان را در بوته امتحان گذارد» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه91).

بنابراین دقت در آفرینش جهان دقت در عظمت خداوند و شناختن بیشتر خداوند است و ازاین رو انسان بهتر خدا و قدرت نامتناهی او را می شناسد.

4. خودشناسی

خودشناسی بهترین و نزدیک ترین راه های خداشناسی است و یک جوان اگر واقعاً بخواهد خود را اصلاح نماید و طریق سعادت را برگزیند باید خودش و هدفش را شناخته و بتواند خالق هستی را بشناسد تا روزگار جوانی اش را در پیروی او بگذارند (محمدی تبار،

ص: 330

جوان و ارزش های جوانی، ص 40)؛ ازاین رو باید حسی در انسان پیدا شود که بتواند شهوت را رها کند. همان طور که علی علیه السلام می فرمایند: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیهِ شَهَوَاتُهُ؛ آنکه نفسش برایش عزت و شرف داشته باشد، شهوات در نظرش خوار می شود.» این سخن انسان را به خود درون خودش ارجاع می دهد که تو دارای یک مقام عالی هستی و نباید با چیزهای پست آن را آلوده کنی (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 124).

حضرت علی علیه السلام درباره ارزش خودشناسی می فرمایند:«دانا کسی است که قدر خود را بشناسد و در نادانی انسان این بس که ارزش خویش نداند» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 103)؛ و در جایی دیگر نیز می فرمایند: «هَلَکَ امْرُؤٌ لَمْ یعْرِفْ قَدْرَهُ؛ نابود شد کسی که ارزش خود را ندانست» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت149).

معرفت انسان، سرچشمه ی سعادت است و غفلت، منشأ شقاوت و بدبختی آدمی است. اگر بخواهیم به سعادت دست یابیم و به مقام خلیفه الهی در زمین برسیم؛ اولین گام، تحصیل معرفت نفس است (خلیلی، جوان و پرسش های اخلاقی، ص 128)؛ زیرا هرکه خود را شناخت خدا را نیز می شناسد. در حدیثی از حضرت علی علیه السلام نیز آمده است:« کسی که خود را بشناسد به نهایت درجه علم و معرفت رسیده است و فردی که خویش را نشناسد از راه رستگاری دور گردد و در گمراهی خطاها و نادانی افتد» (محمدی تبار، جوان و ارزش های جوانی، ص 40)؛ بنابراین در این دوره جوانان مایل اند از مبدأ هستی آگاه شوند خالق خود را بشناسد و با خدای خود رابطه برقرار کند. این حس مخصوصاً در 16 سالگی به اوج می رسد و اگر خوب هدایت شود عامل مهمی برای رشد معنوی جوانان است (سهراب پور، آثار گناهان، ص 17).

ازاین رو است که حضرت علی علیه السلام در وصیت خود به امام حسن علیه السلام می فرماید:«چون اوصاف خدا را پی بردی بکن چنانکه سزاوار است از چون تویی که بجا آورد با کوچکی قدر و منزلت و کمی توانایی و زیادی ناتوانی و بسیاری نیازمندی به پروردگارش در طلب

ص: 331

طاعت و بندگی و... » (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31).

5. معادشناسی

یکی دیگر از مسائل اعتقادی مسئله معادشناسی است و هر کسی به آن اعتقاد نداشته باشد ایمان او کامل نیست زیرا که معاد شامل ایمان به روز رستاخیز و احوالات قیامت و اعتقاد به جهان دیگر است. همه ادیان آسمانی بر این نکته اتفاق دارند که خداوند، مردم را پس از مرگشان در روز قیامت زنده می کند تا به کارهایشان پاداش دهد.اعتقاد به قیامت از پایه های ایمان در اسلام است. خداوند در آیه 115سوره مؤمنون می فرماید: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَینا لا تُرْجَعُونَ؛ آیا پنداشتید که شمارا بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟»

ایمان به روز جزا در جهان بینی مکتب اسلام یکی از ارکان ضروری دین و ازجمله اصول قطعی اعتقادی است و در قرآن شریف و روایات رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه طاهرین علیهم السلام، هزارها آیه و حدیث درباره آن رسیده است. مسلمانان راستین با اتکا و اطمینان به وحی الهی که بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) نازل شده است، روز جزا را وعده قطعی خدا می دانند و یقین دارند وعده او تخلف ناپذیر است. بی گمان روز قیامت فرامی رسد، میزان عدل الهی برپا می گردد و به حساب مردم رسیدگی خواهد شد. نیکوکاران از پاداش اعمال خویش برخوردار می شوند و زشت کاران به کیفر اعمال خود می رسند (فلسفی، گفتار فلسفی، ج1، ص1).

باور معاد به این منجر می شود که مرگ، پایان زندگی نیست، بلکه انتقال از جهانی به جهان دیگر و از حیاتی کوتاه به حیاتی همیشگی است.حضرت علی علیه السلام می فرماید: «دنیای گذران، چشم انداز نهایی کوردل و ناآگاه است و عوالم بعد از آن را نمی بیند؛ اما انسان بصیر و بینا آینده را هم می نگرد و می داند مقر ثابت و خانه دائمی انسان در ورای این جهان است. انسان بصیر از دیدگاه دنیا به عالم بعد از مرگ نیز توجه دارد و فاقد بصیرت، تنها به دنیا چشم دوخته است. انسان بصیر از این منزل برای منازل بعد از مرگ، ذخیره و زاد تهیه

ص: 332

می کند و کوردل فقط برای دنیا توشه برمی دارد» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه133).

مرحوم فلسفی با الهام از این کلام حضرت علی علیه السلام نوشته است: پیروان راستین مکتب انبیا دنیا را که منزلگاه موقت است کلاس خودسازی می دانند و یقین دارند که قرارگاه دائمی انسان در عالم بعد از مرگ است. اینان از لذت های دنیا بهره می برند امام آن را مقصد نهایی خود قرار نمی دهند. دنیا در نظر مؤمنان واقعی هدف نیست بلکه وسیله است و مقصد نهایی آنان پیمودن مدارج تعالی و تکامل است. آنان می خواهند استعدادهای نهفته خویش را به فعلیت برسانند و به مکارم اخلاق تخلّق یابند و از دنیای گذران سرمایه های علمی و ایمانی و اخلاقی بیندوزند و در آخرت از آن بهره مند شوند (فلسفی، گفتار فلسفی، ج1، ص45).

مرحوم فلسفی درجایی دیگر تعبیر بسیار زیبایی از حیات پس از مرگ دارد و می گوید: « در نظر پیروان مکتب انبیا، زندگی مردم در دنیا هم مانند زندگی جنین در شکم مادر است و مرگ آدمی به منزله ولادت دوم است. دوران زندگی جنین در رحم، موقت است و زندگی انسان نیز در دنیا موقت. جنین در شکم مادر برای زندگی دنیا ساخته می شود و به اعضا و جوارحی مجهز می گردد که هر یک از آنها به نوبه خود برای اداره زندگی و تأمین سعادت او در این جهان ضروری یا لااقل مفید است. انسان نیز برای نیل به سعادت ابدی باید در دنیا ساخته شود و به کمالات معنوی و مکارم اخلاق مجهز گردد تا بتواند در جهان بعد از مرگ به شایستگی ادامه حیات دهد و از فلاح و رستگاری اخروی برخوردار باشد»(.همان، ص48-49) .

از طرفی، وقتی بحث از معاد شناسی است بحث دنیا شناسی هم به میان می آید چراکه انسان باید دنیا را بشناسد تا بتواند از آن توشه ای برای آخرت برگیرد. حضرت علی علیه السلام در مورد رستاخیز می فرماید: « آنگاه که زمین به لرزش آید، و رستاخیز با دشواری هایش محقق گردد و به هر آیینی اهلش بپیوندند، و به هر معبودی پرستندگانش، و به هر پیشوایی پیروانش

ص: 333

ملحق شوند، در آن روز هر نگاه خلاف و گام نابجایی به عدل و درستی کیفر داده خواهد شد. چه حجت ها که در آن روز باطل گردد و چه رشته های عذری که گسسته شود. پس در پی کاری باش که عذرت را پایدار، و حجتت را استوار سازد و از دنیایی که برای آن باقی نمی مانی برای آنچه (آخرت) برایت باقی می ماند توشه برگیر، خود را برای سفر آخرت آماده ساز. بنگر که برق نجات از کدامین سو می درخشد و بار سفر را بر پشت مرکب تلاش و کوشش بِنِه»(.شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 223) .

بنابراین، انسان می تواند از جوانی، سعادت و رستگاری را برای خود رقم زند و بنا به فرمایش مرحوم فلسفی که می گوید: «پیروان راستین اسلام طبق وظیفه دینی از فرصت زندگی حداکثر استفاده را می نمایند. خود را به شایستگی می سازند به تمام ابعاد وجود خویش می رسند و در همه حالات توازن ماده و معنی را رعایت می نمایند. اینان از یک طرف شهوات و غرایز حیوانی را به طور مشروع ارضاء می کنند و از انواع لذایذ دنیا کامیاب می گردند و از طرف دیگر در راه احیای انسانیت مجاهده لازم را معمول می دارند و از این راه موجبات رضای باری تعالی و سعادت دنیا و آخرت خود را فراهم می آورند»(.فلسفی، گفتار فلسفی، ج1، ص28) .

در نهج البلاغه بارها از دنیا سخن به میان آمده و در اغلب موارد دنیا به تعابیر مختلف مورد نکوهش قرار گرفته است، و در مقابل، به آخرت گرایی ترغیب شده است: در خطبه ها و کلماتی مسئله بی وفایی دنیا مطرح گردیده (ر.ک: شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 52، ص 140؛ خطبه 120، ص 303؛ خطبه 132، ص 410؛ خطبه 133، ص 413؛ خطبه 145، ص 440) در بعضی از خطبه ها و سخنان آن حضرت، دنیا با تعابیر مختلف مذمت شده است (ر.ک: همان، خطبه 81، ص 181؛ خطبه 110، ص 342؛ خطبه 112، ص 350؛ خطبه 113، ص 354؛ خطبه 172، ص 561؛ خطبه 217، ص 718؛ نامه 45، ص 974؛ حکمت 8، ص 1092؛ حکمت 115، ص 1142؛ حکمت 127، ص 1150؛ حکمت 128،

ص: 334

ص 1150؛ حکمت 228، ص 1192؛ حکمت 372، ص 1267؛ حکمت 377، ص 1269؛ حکمت 383، ص 1272؛ حکمت 407، ص 1279؛ حکمت 455، ص 1289) در مواردی از فریفته شدن به دنیا هشدار داده شده (ر.ک: همان، خطبه 221، ص 724؛ نامه 68، ص 1065؛ حکمت 295، ص 1232) و بالاخره در سخنان متعددی به دوری از دنیا سفارش گردیده است (ر.ک: همان، خطبه 28، ص 100؛ خطبه 62، ص152؛ خطبه80، ص180؛ خطبه98، ص 239؛ خطبه 194، ص 654؛ خطبه 232، ص726؛ نامه 3، ص 835؛ نامه 45، ص 970؛ حکمت 159، ص 166؛ حکمت 336، ص 1248؛ حکمت 448، ص 1296؛ نامه31) در اکثر بیانات آن حضرت، در کنار این نوع برخورد با دنیا، به مسئله آخرت، معنویت، زهد و امثال این امور معنوی توجه ویژه ای صورت گرفته است (ر.ک: همان ، خطبه 28، ص 100؛ خطبه 52، ص 140؛ خطبه 62، ص 152؛ خطبه 89، ص 225؛ خطبه 113، ص 354؛خطبه 232، ص 766).

خلاصه کلام اینکه در نهایت تمام انسان ها، از مادی و الهی، مؤمن و کافر، درستکار و نادرست و پاک و ناپاک موقعی که از مرز دنیا می گذرند و به سرای آخرت وارد می شوند، در همان لحظات اول به آینده خود واقف می گردند و به سرنوشتی که در پیش دارند آگاهی می یابند. آنان که در دنیا به خدا و روز جزا ایمان واقعی داشته اند از اوامر الهی اطاعت نموده اند پیرو مکتب انبیا بوده اند و زندگی را به پاکی و نیکی گذرانده اند، می فهمند که مشمول رحمت واسعه الهی هستند و از نعمت های همیشگی عالم آخرت برخوردار خواهند بود. امام حسین علیه السلام نیز در این مورد می فرمایند: «شخصی به امیرالمؤمنین عرض کرد: مرگ را برایم وصف کن. حضرت فرمود: با مرد آگاهی روبرو شده اید. مرگ یکی از سه امری است که بر آدمی وارد می شود؛یا نوید به نعمت های جاودان است و یا خبری است به عذاب همیشگی و یا اندوهگین نمودن و ترسانیدن است و کار شخص محتضر مبهم است، زیرا نمی داند جزو کدام یک از این سه گروه خواهد بود؛ اما انسانی که دوستدار و

ص: 335

مطیع ما باشد، به نعمت های جاودان نوید داده شده و انسانی که مبغض و دشمن ما باشد کافر است و به عذابی دردناک مبتلا می شود...» (شیخ صدوق، معانی الاخبار، ج2، ص194) .

آثار رعایت نکردن ملاک های اعتقادی

ملاک های اعتقادی که شامل خداشناسی، امام شناسی، خودشناسی و... است، اگر در انسان نهادینه و تقویت نشود، انسان را به ضلالت و گمراهی می کشاند.در آیات قرآن نیز آیاتی داریم که بیان می کند، انسان باید خواهان ایمان به خدا و راه راست باشد و اگر انسان به دنبال راه راست و حق و حقیقت نباشد گمراه می شود و از درک راه راست عاجز می ماند.

بنابراین اصرار و لجاجت در برابر حق و ادامه ظلم و بیدادگری و کفر سبب می شود که پرده ای بر حس تشخیص آنها بیفتد؛ «بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیها بِکُفْرِهِم؛ خداوند به واسطه کفرشان مهر بر دل هایشان نهاده» (نساء/155)، در سوره جاثیه نیز چنین آمده است «أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَة؛ آیا مشاهده کردی کسی را که هوای نفس را خدای خود قرار داده و لذا گمراه شده و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افکنده است» (جاثیه/23). با توجه به این آیات سلب حس تشخیص و ازکارافتادن ابزار، شناخت در آدمی منجر به گمراهی می شود. اصولاً این یک امر طبیعی است که اگر انسان به کار خلاف و غلطی ادامه دهد، تدریجاً با آن انس می گیرد؛ نخست یک حالت است و بعداً یک عادت می شود، سپس مبدل به یک ملکه می گردد و جزء بافت جان انسان می شود و کارش به جایی می رسد که بازگشت بر او ممکن نیست (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج1، ص84).

به همین دلیل است که کسی که پاکی و تقوا، درستی و راستی را پیشه کند، خداوند حس تشخیص او را قوی تر می سازد و درک و دید و روشن بینی خاصی به او می بخشد، چنانکه در سوره انفال داریم «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً: ای مؤمنان اگر

ص: 336

تقوا پیشه کنید، خداوند فرقان، یعنی وسیله تشخیص حق از باطل را به شما عطا می کند» (انفال/29)؛ اما این نشان می دهد که مجازات و کیفرهای الهی همیشه با اعمال و رفتار انسان ارتباط دارد، تنها نمی توان کسی را به خاطر اینکه قلباً آدم بدی است، کیفر نمود؛ بلکه لازم است ابتدا او را دعوت به سوی حق کنند، اگر تبعیت نکرد و ناپاکی درون را در عملش منعکس ساخت، در این حال مستحق کیفر است.

ایمان به آخرت سبب بیداری، آگاهی، تقوا، تهذیب نفس و ترس از گناه و ظلم می شود و در مقابل، بی توجهی به این امر، سبب دوری از حقایق، استکبار در برابر حق و غرق شدن در دریای مفاسد و گناهان می شود. به این ترتیب تأثیر فوق العاده عمیق ایمان به معاد در تربیت انسان ها از دیدگاه قرآن مشخص می شود. قطعاً اثر ایمان به چنین دادگاهی در تربیت و پاکی انسان قیاس شدنی با دادگاه های معمولی دنیا نیست.

کسی که روز جزا را باور ندارد و آن را نفی می کند، به دین اسلام ایمان ندارد و نمی توان او را از گروه پیروان قرآن به حساب آورد. زندگی دنیا در نظر کسانی پوچ و بی معنی است که مادی گرا هستند، هستی را مساوی ماده می پندارند، آدمی را موجودی صد درصد مادی تصور می کنند، به روح غیرمادی انسان که پایگاه و تکامل نامحدود اوست، قائل نیستند و برای بشر در زندگی دنیا هدف نهایی و اصیل نمی شناسند. اینان از مکتب پیامبران و برنامه های ادیان الهی بیگانه اند، به عوالم بعد از مرگ و حیات جاودان اخروی عقیده ندارند و گمان می کنند زندگی انسان فقط همین چند روزه عمر دنیاست و با مردن نیست و نابود می گردند. البته این گروه با طرز تفکری که دارند باید حیات دنیا در نظرشان پوچ و عبث باشد و زندگی این جهان گذران را که مشتی مکررات خسته کننده است، لغو و بیهوده تلقی نمایند (فلسفی،گفتار فلسفی، ج1، ص44).

امام حسن علیه السلام نیز می فرمایند: «ای فرزند آدم، تو از آن زمان که از شکم مادر به زمین فروافتادی پیوسته از عمر خود کاسته ای، پس فرصت را مغتنم شمار و آنچه هم اکنون در

ص: 337

اختیار توست، برای منازل و مراحلی که در پیش داری ذخیره ای بردار که مؤمن از دنیا توشه می گیرد و کافر تنها به تمتع و کامکاری توجه دارد (مجلسی، بحارالانوار، ج17، ص147).

افراد باایمان، این مطلب را ضمن درس های دینی فرامی گیرند که انجام فرایض و اجتناب از محرمات الهی و اطاعت از اوامر باری تعالی موجب سعادت ابدی است و بر اثر آن آدمی در آخرت مشمول رحمت واسعه پروردگار می شود و از نعمت هایی که برای پاکان و نیکان مهیا شده است برخوردار می گردد. همچنین از مکتب دین آموخته اند که زیاده روی در اعمال غرایز و شهوات، انحراف از مسیر حق و عدالت و آلوده شدن به گناه و ناپاکی، باعث بدبختی و تیره روزی است و آدمی را به فساد و تباهی می کشاند. چنین فرد منحرف و فاسدی نه تنها در دنیا دچار انحطاط و سقوط می شود، بلکه در آخرت نیز به عذاب سیئات اخلاقی و گناهان خویش معذب خواهد بود (فلسفی، گفتار فلسفی، ج1، ص28).

همان طور که در قسمت معادشناسی بیان شد؛ انسان ها وقتی می میرند در همان لحظات اول به آینده خود واقف می گردند و به سرنوشتی که در پیش دارند آگاهی می یابند. کسانی که مؤمن هستند را بیان کردیم و اما آنان که پیرو مکاتب مادی بوده اند، خدا را نفی می کردند، به پیامبران خدا و تعالیم ایشان بی اعتنا بودند و در زندگی از گناه و اعمال انحرافی ابا نداشته اند، می فهمند که مشمول کیفر الهی هستند و در عذاب جاودان آخرت معذب خواهند بود (همان، ص176). حضرت علی علیه السلام می فرماید:« آگاه باشید، همانا این دنیا که آرزوی آن را می کنید و بدان روی می آورید؛ و شما را گاهی به خشم می آورد و زمانی خشنود می سازد، خانه ماندگار شما نیست؛ و منزلی نیست که برای آن آفریده و به آن دعوت شدید.آگاه باشید، نه دنیا برای شما جاودانه و نه شما در آن جاودانه خواهید ماند. دنیا گرچه از جهتی شما را می فریبد؛ ولی از جهت دیگر شما را از بدی هایش می ترساند. پس برای هشدارهایش ازآنچه مغرورتان می کند، چشم پوشید و به خاطر ترساندنش از طمع ورزی در آن بازایستید. به خانه ای که دعوت شده اید، سبقت گیرید؛ و دل از دنیا برگیرید و مانند

ص: 338

کنیزکان برای آنچه از دنیا از دست می دهید، گریه نکنید؛ و با صبر و استقامت بر اطاعت پروردگار، و حفظ و نگهداری فرمان های کتاب خدا، نعمت های پروردگار را نسبت به خویش کامل کنید.آگاه باشید، آنچه برای حفظ دین از دست می دهید، زیانی به شما نخواهد رساند. آگاه باشید، آنچه را با تباه ساختن دین به دست می آورید، سودی به حالتان نخواهد داشت. خداوند دل های ما و شما را به سوی حق متوجّه سازد و صبر و استقامت عطا فرماید» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 173).

ایمان و اعتقاد به آخرت، آثار مثبت فراوانی برای فرد و جامعه دارد که از آن میان می توان به این موارد اشاره کرد: اخلاص در عمل، خوف ورجا، شجاعت در میدان جنگ و جهاد، رعایت حقوق مردم در مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، پایبندی به دستورهای الهی، آرامش، خودسازی، پند پذیری، مراقبت بر نماز، تقید به انجام فرایض، پیشگیری از غرور علمی و انحراف در اندیشه و...اما عاملی که در روایات بسیاری آمده که باعث گمراهی و درنتیجه کفر و ارتداد می شود دشمنی کردن با حضرت علی علیه السلام و فرزندان او و انکار کردن امامت آنهاست که می توان به چند روایت اشاره کرد:

ابان از سلیم نقل می کند که گفت : «از سلمان فارسی شنیدم که می گفت : علی بابی است که خداوند آن را بازکرده است؛ هر کس داخل آن شود مؤمن و هر کس از آن خارج شود کافر است» (هلالی، اسرار آل محمد، ص612).

طبرسی نقل کرده که پیامبر در خطبه غدیر فرمود : «خداوند می فرماید: من علی را عَلَم بین خود و خلقم قرار دادم. هر کس او را بشناسد مؤمن است و هر کس او را انکار کند کافر است و هر کس در بیعت او دیگری را شریک کند مشرک است و هر کس با ولایت او مرا ملاقات کند، داخل بهشت می شود و هر کس با دشمنی او مرا ملاقات کند، داخل آتش می شود» (طبرسی، الاحتجاج، ج1،ص66).

ابان از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت: نزد ابن عباس در خانه اش بودم و عده ای از

ص: 339

شیعیان امیرالمؤمنین هم همراه ما بودند. ابن عباس برای ما صحبت کرد و از جمله سخنانش چنین گفت: «برادرانم، پیامبر از دنیا رفت و آن روزی که از دنیا رفت، هنوز او را در قبرش نگذاشته بودند که مردم عهد را شکستند و مرتد شدند و بر مخالفت با امیرالمؤمنین اتفاق کردند» (هلالی، اسرار آل محمد، ص613)

هنگامی که قنفذ از طرف ابوبکر برای بیعت اجباری پیش حضرت علی علیه السلام رفت؛ ایشان به او فرمودند: «چه زود بر پیامبر دروغ بستید و پیمان شکستید و مرتد گشتید. به خدا قسم، پیامبر غیر مرا خلیفه قرار نداده است. ای قنفذ بازگرد که تو فقط پیام رسانی. به او بگو : علی به تو می گوید: «به خدا قسم پیامبر تو را خلیفه قرار نداده و تو خوب می دانی که خلیفه پیامبر کیست» (همان ، ص614). حضرت علی علیه السلام به سلیم بن قیس می فرماید: «کسی که عداوت ما را معتقد است و با ما دشمنی می کند، مشرک و کافر و دشمن خداست و عارفین به حق ما که به ما ایمان دارند، مؤمنین و مسلمانان و دوستان خدا هستند» (همان، ص730).

نشناختن امام یعنی مرگ جاهلیت

منطق قرآنی و زبان گویا به وحی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم)در نهایت صراحت و روشنی، عدم شناخت صحیح و معرفت لازم از امام معصوم در هر عصری را، همسنگ با کفر روزگار جاهلیت دانسته است؛ زیرا اگر امت اسلامی از گذرگاه جهل و غفلت امام منصوص از سوی حق تعالی و منصوب از جانب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم)را به خوبی و درستی نشناسد، سرانجام بر اثر توطئه و دسیسه های گمراهان مشرک و کافران منافق، از صراط مستقیم اسلام و اطاعت از امام معصومی که اولی الامر امت اسلامی است، منحرف شده و درنتیجه به بیراهه مرگ آفرین و ذلت بخش فرهنگ و آداب ورسوم عهد جاهلیت و روزگار بربریت سوق داده می شود (رضاییان، ضرورت شناخت امام، گروه دین و اندیشه تبیان). به همین دلیل پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم)در حدیث مشهوری فرمود «مَن مَاتَ لایَعرِفُ امامَ زَمانِه مَاتَ مَیتَةَ جَاهلیَةَ؛

ص: 340

هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است» (مجلسی، بحارالانوار، ج 23، ص 89).

سلیم می گوید: از سلمان و ابوذر و مقداد حدیث پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را که فرمود: «هر کس بمیرد درحالی که امامی نداشته باشد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است» شنیدم و آن را بر جابر و ابن عباس عرضه کردم و آنها گفتند: راست است و ما هم در این حدیث حاضر بودیم و از پیامبر شنیدیم و در آن هنگام، سلمان عرض کرد: یا رسول الله شما این حدیث را فرمودی، این امام کیست؟ حضرت فرمود: ای سلمان از اوصیاء من هستند. هر کس از امتم بمیرد و امامی که او را بشناسد نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است. اگر نسبت به او جاهل باشد و با او دشمنی کند مشرک است و اگر نسبت به او جاهل باشد ولی با او دشمنی نکند و با دشمن او هم دوستی نکند، چنین کسی جاهل است ولی مشرک نیست (همان، ج23، ص81؛ هلالی، اسرار آل محمد، ص735).

اما این امت، امام حق را عمداً رها کردند؛ چراکه سلیم می گوید: امام حسن علیه السلام هنگامی که با معاویه اجتماع نمود بر فراز منبر ایستاد و فرمود: « ای مردم معاویه گمان می کند من او را برای خلافت سزاوار دانستم و خود را برای آن اهل ندانستم و معاویه دروغ می گوید. من اختیارم بر مردم از خودشان طبق کتاب خدا و سنت پیامبرش بیشتر است. به خداوند قسم یاد می کنم اگر مردم با من بیعت می کردند و مرا اطاعت می نمودند و مرا یاری می کردند، آسمان قطرات بارانش را و زمین برکتش را به آنان ارزانی می داشت و تو ای معاویه در خلافت طمع نمی کردی. این در حالی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) فرموده : «هیچ گاه امتی امر خود را به کسی نمی سپارند که در بین آنان عالم تر از او باشد، مگر آنکه کارشان همچنان رو به پایین می رود تا آنجا که به دین گوساله پرستان برسند»؛ بنی اسرائیل هارون را رها کردند و به گوساله رو آوردند درحالی که می دانستند هارون خلیفه موسی است این امت هم علی را رها کردند، درحالی که از پیامبر شنیده بودند که به علی می فرمود:« تو نسبت به

ص: 341

من به منزله هارون نسبت به موسی هستی، به جز نبوت که پیامبری بعد از من نیست» (هلالی، اسرار آل محمد، ص745-746).

شیخ طبرسی نیز این حالت را در احتجاج خود بیان می کنند: «وقتی روز غدیر منادی صدا زد که همه بایستند... همه کسانی که همراه رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) از مدینه و از اطراف و از اعراب بودند هفتاد هزار نفر و شاید هم بیشتر بودند که به همان تعدادی که اصحاب موسی بودند وقتی که از آنها برای هارون برادرش بیعت گرفت، اما آنان بیعت شکستند و گوساله سامری را پیروی کردند و همان قضیه مثل به مثل در مدینه و مکه اتفاق افتاد...»(.طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص68) .

این ها همه دلیل بر این است که امتی که امامت حضرت علی علیه السلام و فرزندان او را نپذیرفتند، آگاهانه این کار را کردند و باوجود آن همه یادآوری امامان و اولیای الهی، باز متنبّه نشدند و بر عناد خود باقی ماندند. بعضی هم همانند ابوبکر، هنگام مرگ به این ظلم خود اعتراف کرد؛ اما آن اعتراف و پشیمانی سودی ندارد، در هنگام مرگ می گفت: «ای کاش خانه فاطمه را ترک می کردم و به آن حمله نمی کردم، ای کاش در سایبان بنی ساعده دستم را بر دست یکی از آن دو مرد (ابوعبیده و عمر) می زدم و او امیر و من وزیر می شدم». این سخن ابوبکر نشان می دهد که او بر در خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها هجوم آورد و در حق آنها ظلم رواداشت که در آیات قرآن هم آمده است که عذاب دردناکی دارد (هلالی، اسرار آل محمد،ص761).

نتیجه

1. از زمانی که انسان پا به عرصه وجود می نهد، دوره های گوناگونی را پشت سر می گذارد: نوزادی، خردسالی، کودکی، نوجوانی، جوانی، میان سالی و پیری. هر یک از این دوره ها، شرایط ویژه خود را دارد. در میان این دوره ها، جوانی با توجه به جلوه های تربیتی دینی و اعتقادی در این دوره، بهاری است که سرنوشت انسان در آن رقم می خورد،

ص: 342

شخصیت وی شکل می گیرد و استعدادهایش، بارور و پایه های دینی و عقیدتی اش استوار می شود.

2. روح کنجکاو و پرخروش جوان، همیشه در جست وجو برای آشنایی با پدیده های وجود خود و پیرامون خویش است. لذا این روحیه باعث می شود، ضمیر جوان را آماده پذیرش اعمال و اعتقادات و خلقیاتی کند که او را یا به سمت شقاوت و بدبختی بکشاند و یا به سمت رستگاری و سعادت بکشاند.

3. با توجه به خصوصیات دوره جوانی، به منظور درک بهتر خود و آشنایی با پیرامون خویش، به راهنمایی و آگاهی نیاز دارد. او همواره در حال رشد است و رشد جسمی اش، به طور طبیعی، با حالت ها و هیجان های روحی و عاطفی همراه است. اگر جوان ازنظر تربیتی، فکری و اعتقادی در راه درست و الهی و در مسیر تکاملی قرار گیرد، بالندگی و کمالش حتمی و عینی است.

4. بنابراین، جوان به راهنمایی مربیان رستگار و خیراندیش نیازمند است تا چگونه زیستن را بیاموزند.خداوند متعال نیز این خصوصیت سِنّی بندگان خود را نادیده نگرفته و به همین جهت پیامبران و امامان را که راهنمایان رستگار و خیراندیش بندگان هستند، را از میان آنان برگزید تا چگونه زندگی کردن را به آنها بیاموزند. یکی از این راهنمایان رستگار حضرت علی علیه السلام است که نسبت به تربیت جوان، سخنان بسیاری دارد و همان طور که در ذیل تحقیق بیان شد، در نامه ای به فرزند خود(و تمامی جوانان)، سعی در تربیت صحیح او و نهادینه کردن خصوصیات نیکو در آن دارد.

5. ازاین رو تربیت دینی و اعتقادی همان طور که بیان شد؛ شامل خداشناسی، امام شناسی، جهان شناسی، معادشناسی و خودشناسی است. انسان در دوره جوانی بیشتر به این مسائل توجه دارد و ضمیر خاموشش در جوانی بیدار می شود و به فکر این است که من کیستم و خدایم کیست و چرا باید این چنین کنم و یا نباید و... . حضرت علی علیه السلام این

ص: 343

خصوصیت جوان را مورد اهمیت قرار داده است و بسیار درباره آن بیاناتی دارند. ایشان در سخنان خود بسیار مسائل اعتقادی را بیان کرده اند و درباره اهمیت آنها سخن گفته اند؛ اما جا دارد در اینجا بیشتر به مسائل خصوصیات پیامبر و امام بپردازیم.

ص: 344

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

شریف الرضی، محمد بن حسین، ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)، فیض الاسلام اصفهانی، علی نقی، تهران، موسسه چاپ و نشر تألیفات فیض الاسلام، 1379.

1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت: دار احیاء الکتب العربیه، چاپ یکم، 1378.

2. ابن زکریا ، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، به تحقیق : عبدالسلام محمد هارون، بی جا، دارالاسلامیة، بی تا.

3. ابن منظور الافریقی المصری، أبی فضل جمال الدین محمد بن کرم، لسان العرب، بی جا، نشر ادب الحوزه، 1363.

4. تمیمی آمدی، محمد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه و شرح: سید هاشم رسولی محلاتی، بی جا: دفتر نشرفرهنگ اسلامی ، چاپ دوم، 1378.

5. جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، زیر نظر مکارم شیرازی، تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ 14، 1376.

6. حسین زاده، محمد، مبانی معرفت دینی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1379.

7. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفه الامامه و امام، قم: انتشارات الحقایق، چاپ اول ،1390).

8. خلیلی، مصطفی، جوان و پرسش های اخلاقی (در محضر حکیم الهی علامه طباطبایی)، قم: مرکز مطالعات و پژوهش فرهنگی حوزه علمیه، 1381.

9. دهخدا ، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، زیر نظر دکتر محمد معین و سید جعفر شهیدی، تهران : انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم ، 1377.

10. راجی، علی، نقش اهل بیت علیهم السلام در قیامت، قم: آستان مقدس انتشارات زائر، 1380.

11. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه و تحقیق: سید غلامرضا خسروی، بی جا، انتشارات موسوی، 1369.

12. سهراب پور، جوانان در طوفان غرایز، بی چا، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه ، 1377.

ص: 345

13. سهراب پور، همت، آثار گناهان، قم : انتشارات اسلامی، چاپ هفتم، 1375.

14. شرفی، محمد رضا، جوان و بحران هویت، تهران: سروش انتشارات صدا و سیما، چاپ سوم، 1381.

15. شکوهی، غلام حسین، تعلیم و تربیت و مراحل آن، مشهد:

آستان قدس رضوی، چاپ شانزدهم، 1377.

16. شیخ صدوق، محمد بن علی ابن بابویه، معانی الاخبار، مترجم: شیخ عبدالعلی محمدی شاهرودی، چاپ سوم، تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه،1385.

17. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه ی سید محمد باقر موسوی همدانی ، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، 1378.

18. طبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان ، ترجمه سید ابراهیم میر باقری و...، تهران: انتشارات فراهانی، 1360.

19. طبرسی، ابی منصور احمدبن علی بن ابیطالب، الإحتجاج، تعلیقات و ملاحظات: سید محمد باقر الخرسان، نجف اشرف ،نعمان: انتشارات حسن الشیخ ابراهیم المکتبی، بی تا.

20. عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران: انتشارات امیر کبیر، چاپ هفتم، 1369.

21. غضنفری، علی، ره رستگاری، قم ، لاهیجی، 1381.

22. فلسفی،محمد تقی، گفتارفلسفی(معاد از نظر روح و جسم)، تهران: انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی،چاپ پنجم، 1382.

23. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چاپ 13، 1378

24. قمی، کلیات مفاتیح آلجنان، خط عباس مصباح زاده، 1375ش.

25. کلینی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق ، اصول کافی، ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی، تهران: انتشارات مسجد چهارده معصوم، بی تا.

26. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار(الجامعة لدرر الأخبار الأئمه الأطهار)، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث العربی، بی تا.

27. محمدی تبار، رضا، جوان و ارزش های جوانی، اصفهان: بهار علم، 1382.

28. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، مترجم: حمید رضا شیخی ، قم: انتشارات دارالحدیث،چاپ چهارم، 1383.

29. مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، قم: انتشارات صدرا،1380.

ص: 346

30. مظلومی، رجبعلی، تربیت از دیدگاه معصومین علیهم السلام، بی جا، کانون پرورش فکر کودکان و نوجوانان، 1364.

31. موسوی خمینی، سید روح الله صحیفه نور، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، مجموعه رهنمودهای حضرت امام خمینی8، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372.

32. نیلی پور، مهدی، فرهنگ فاطمیه، الفبای شخصیت حضرت زهرا سلام الله علیها، اصفهان: مرکز فرهنگی شهید مدرس، 1380.

33. هاشمی رفسنجانی، اکبر، تفسیر راهنما، جمعی از محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، قم: دفتر تبیلغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1378.

34. هلالی عامری کوفی، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد، قم: انتشارات دلیل ما، چاپ دوم،1381.

35. واسعی، علیرضا، نگاه حوزه، ارجمندی جوان در سیرت رسول اللهc، شماره 50 - 49.

36. واسطی الزبیدی الحنیفی، محب الدین أبی فیض ،تاج العروس من جواهر القاموس، به تحقیق: علی شیری، بی جا، دارالفکر، بی تا.

37. سایت

38. رضاییان، زهرا، ضرورت شناخت امام، https://article.tebyan.net/151163

ص: 347

ص: 348

فرصت شناسی در کلام مولا علی (علیه السلام)

اشاره

طاهره سادات حسینی نصرآبادی(1)

ص: 349


1- . لیسانس ادبیات عرب و دانش پژوه سطح 4 حوزه؛ hosseinynasr@yahoo.com

ص: 350

چکیده

وقت مناسب برای انجام کار را «فرصت» گویند. مدیریت فرصت ها زمانی معنای کامل پیدا می کند که مهارت لازم برای استفاده درست از فرصت ها را داشته باشیم. فرصت ها مانند اغلب پدیده ها گذرا هستند و اگر به موقع و به جا مورد استفاده قرار نگیرند، نه تنها اثر مثبتی ندارند، بلکه ممکن است آسیب رسان هم باشند. ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ روش ﺑﺮﺧﻮرد انسان با فرصت، ﻧﺘﯿﺠﻪ اﻋﻤﺎل و ﺗﺼﻤﯿﻤﺎتش ﺑﻪ ﻓﺮﺻﺖﺳﺎزی ﯾﺎ ﻓﺮﺻﺖﺳﻮزی ﺧﺘﻢﻣﯽﺷﻮد. انسان های موفق معمولا فرصت محور و فرصت شناس هستند و می توانند تهدیدها را به فرصت تبدیل کنند و بسیاری از غیرممکن ها را ممکن سازند. در این تحقیق با استفاده از روش توصیفی - ﺗﺤﻠیلی و ﺑﺮرﺳﯽ کلام مولا علی علیه السلام ﺑﺮداﺷﺖ ﻣﯽﺷﻮد که ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪی و به کارﮔﯿﺮی برخی ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺜﻞ: برنامهریزی و زﻣﺎن ﺷﻨﺎﺳﯽ، ﻣﻮﺟﺐ ﻣﯽﺷﻮد اﻧﺴﺎن ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﻓﺮﺻﺖﻫﺎی اﯾﺠﺎد ﺷﺪه در ﻃﻮل زﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮد را ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ و از آﻧﻬﺎ ﺑﺮای ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺧﻮد اﺳﺘﻔﺎده کند و در ﻧﺘﯿﺠﻪ، ﺑﻪ ﺳﻌﺎدت، ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ و ﺷﺎدﮐﺎﻣﯽ ﻧﺎﺷﯽ از ﻓﺮﺻﺖﺳﺎزی دﺳﺖ ﯾﺎبد. در ﻣﻘﺎﺑﻞ، اﻓﺘﺎدن در دام آﻓﺎتی چون: ﺗﺴﻮﯾﻒ، آرزوهای بلند، ﺗﻨﺒﻠﯽ، ﻋﺠﻠﻪ و یأس ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽﺷﻮد که اﻧﺴﺎن ﻗﺎدر ﺑﻪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﻓﺮﺻﺖﻫﺎی ﻓﺮاروی ﺧﻮد ﻧﺒﺎﺷﺪ و ﻧﺘﻮاﻧﺪ از آﻧﻬﺎ برای رﺷﺪ و ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺧﻮد ﺑﻬﺮه ﺑﺒﺮد و در نتیجه، دﭼﺎر ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﻧﺎﺷﯽ از ﻓﺮﺻﺖﺳﻮزی می ﺷﻮد.

در اﯾﻦ ﺗﺤﻘﯿﻖ، ﻓﺮﺻﺖﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﻪﻋﻨﻮان ﯾﮑﯽ از عوامل ﺳﻌﺎدت و ﺷﻘﺎوت اﻧﺴﺎن از دﯾﺪﮔﺎه امام علی علیه السلام ﺑﺮرﺳﯽ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ.

ﮐﻠﯿﺪواژهﻫﺎ: امام علی علیه السلام، ﻓﺮﺻﺖﺷﻨﺎﺳﯽ، ﻓﺮﺻﺖﺳﺎزی، ﻓﺮﺻﺖﺳﻮزی، مدیریت زمان، برنامه ریزی.

ص: 351

مقدمه

انسان در ﺣﺼﺎری از زﻣﺎن ﻗﺮار دارد ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ آن، نمی تواند ﻓﺮاﺳﻮی زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ در آن ﻗﺮار دارد را ﺑﺒﯿﻨﺪ و از آن آگاه گردد. از دﯾﮕﺮ ﺳﻮ، ﺧﻠﻘﺖ اﻧﺴﺎن از ﭘﯽ ﻫﺪف و ﻣﻘﺼﻮدی ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﺑﯿﻬﻮده و ﻋﺒﺚ نبوده اﺳﺖ. ﺧﻠﻘﺖ اﻧﺴﺎن در ﺣﻘﯿﻘﺖ، ﻣﻬﻠﺘﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ در اﺧﺘﯿﺎر او ﻗﺮارﮔﺮﻓﺘﻪ، ﺗﺎ به وﺳﯿﻠﻪ آن، ﭘﺲ از ﻃﯽ ﻣﺴﯿﺮ رﺷﺪ و ﺗﻌﺎﻟﯽ و ﮐﺴﺐ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ و ﺳﻌﺎدت، ﺧﻮد را ﺑﻪ ﻣﻘﺎم ﻗﺮب اﻟﻬﯽ و رﺿﺎﯾﺖ و همجواری ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎل ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ و در ﺟﻮار او از ﻧﻌﻤﺖﻫﺎی ﺑﯽﮐﺮان و جاودانش ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪ ﺷﻮد.

بی شک وقت و فرصت، بزرگ ترین سرمایه گران بها و بی نظیر برای بشر است و می توان با استفاده بهینه از آن، در همه عرصه ها به پیشرفت و عالی ترین درجات مادی و معنوی رسید. وقت گوهر ناب و گران سنگی است که ارزش هیچ چیز را نمی توان با آن مقایسه کرد. این که می گویند «وقت، طلاست»، درست نیست؛ زیرا:

وقت گذشته را نتوانی خرید باز

مفروش خیره، کین گهر پاک، بی بهاست (پروین اعتصامی).

ﻗﺒﻞ از ورود ﺑﻪ ﺑﺤﺚ، باید ﻣﻌﻨا و ﻣﻔﻬﻮم ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺮای ﻣﺎ روﺷﻦ ﺷﻮد.

پیشینه

در زمینه فرصت شناسی در سیره علمی و عملی امام علی علیه السلام تک نگاری هایی هست که به اختصار ذکر می شود:

- «اغتنام فرصت در گلستان و بوستان سعدی و مطابقت آن با نهج البلاغه»، موسی زاده، حسینعلی و دیگران، مجله مطالعات ادبیات تطبیقی، پاییز 1396، ش43، علمی - ترویجی ISC، ص71 - 86.

- «مدیریت عمومی مبتنی بر نهج البلاغه (مورد مطالعه: نامه 53)»، امیری، علی علی، مجله: مدیریت فرهنگ سازمانی، پاییز 1394، دوره سیزدهم، ش3، علمی - پژوهشی ISC، ص 907 - 924.

ص: 352

- «جوانی، دوران فرصت ها و خطرها؛ ویژگی های دوران جوانی از دیدگاه امام علی علیه السلام»، ماهنامه جوان، 20 آبان 1383، ص3 ویژه نامه.

مفهوم فرصت

واژه «ﻓﺮﺻﺖ» از رﯾﺸﻪ (ف ر ص)ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ. ﮔﺮوﻫﯽ از ﻟﻐﻮﯾﻮن، ﻓﺮﺻﺖ را ﻗﻄﻌﻪای از ﯾﮏ شیء ﻣﻌﻨا ﮐﺮدهاﻧﺪ. ﻓﺮاﻫﯿﺪی در ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻓﺮصت می گوید: «ﻓﺮﺻﺖ ﻗﻄﻌﻪای از ﭘﺸﻢ ﯾﺎ ﭘﻨﺒﻪ اﺳﺖ و ﻫﻨﮕﺎﻣﯽﮐﻪ ﭼﯿﺰی را ﻗﻄﻊﮐﻨﻨﺪ، ﮔﻔﺘﻪﻣﯽﺷﻮد: ﻓَﺮﺻﺖ اﻟﺸﯽء إِذا ﻗﻄﻌﺘﻪ» (فراهیدی، العین، ج7، ص113).

ﮔﺮوﻫﯽ دﯾﮕﺮ از اﻫﻞ ﻟﻐﺖ، ﻓﺮﺻﺖ را ﯾﮏ ﻧﻮﺑﺖ زﻣﺎﻧﯽ ﻣﻌﻨاﮐﺮدهاﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮای اﻧﺴﺎن اﻣﮑﺎنﻣﯽﯾﺎﺑﺪ. ﻓﯿﻮﻣﯽ در ﮐﺘﺎب ﻟﻐﺖ ﺧﻮد در ذﯾﻞ معنای ﻓﺮﺻﺖ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ:

«ﮔﺮوﻫﯽ از ﻣﺮدم ﮐﻪ ﻣﻘﺪار ﮐﻤﯽ آب در اﺧﺘﯿﺎر دارﻧﺪ و ﻫﺮ ﯾﮏ از آﻧﻬﺎ دارای ﻧﻮﺑﺘﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ؛ ﭘﺲ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮد: ﻓﻼﻧﯽ! ﻓﺮﺻﺖ ﺗﻮ رﺳﯿﺪه است؛ ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻮﺑﺖ و وﻗﺖ ﺗﻮ ﮐﻪ از آب اﺳﺘﻔﺎده ﮐﻨﯽ، ﺷﺪه اﺳﺖ» (فیومی، مصباح المنیر، ص468).

ﺑﺎ دﻗﺖ در اﯾﻦ ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻣﯽﺗﻮان دو وﺟﻪ ﻋﻤﺪه و اﺻﻠﯽ معنای ﻟﻐﻮی واژه «ﻓﺮﺻﺖ» را دریافت: 1. ﻗﻄﻌﻪای از ﯾﮏ ﭼﯿﺰ، ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﻗﺒﻞ و ﺑﻌﺪ آن ﺟﺪاﯾﯽ اﯾﺠﺎدﻣﯽﮐﻨﺪ؛ 2. ﻧﻮﺑﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮای اﻧﺴﺎن اﯾﺠﺎد ﺷﺪه و دارای ﯾﮏ وﺟﻪ زﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ.

ﻟﺬا ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ دو وﺟﻪ ﻣﯽﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻓﺮﺻﺖ، ﻗﻄﻌﻪای از زﻣﺎن است ﮐﻪ ﺑﻪﺻﻮرت ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ و ﻧﻮﺑﺘﯽ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮای اﻧﺴﺎن ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﺑﻪ ﺻﻮرﺗﯽ ﻣﺘﻨﺎوب در ﺣﺎل ﮔﺬر ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ و ﺑﯿﻦ دو ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻌﺠﯿﻞ و ﺗﺄﺧﯿﺮ ﻗﺮار دارد.

ارزش فرصت در کلام مولا علی(ع)

فرصت ها هیچ گاه تکرار نمی شوند، بلکه می آیند و می روند؛ اما موقعیت های طلایی برای همه انسان ها در طول زندگی شان پیش می آید که باید با تیزبینی و تیزهوشی در کمین نشست و مراقب بود تا به موقع شکارشان نمود. امیرمؤمنان علی علیه السلام هم فرمودند:

ص: 353

«قُرِنَتِ الْهَیبَةُ بِالْخَیبَةِ وَ الْحَیاءُ بِالْحِرْمَانِ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیرِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت21)؛ ترس از وارد شدن در کار، شکست را به همراه دارد. خجالت با محرومیت رفیق است. فرصت همانند ابر می گذرد. فرصت های شایسته را از دست ندهید.

در قرآن وقت در اوج ارزش ها و مادر فضایل توصیف شده؛ تا آن جا که خداوند به آن سوگند یاد کرده و می فرماید: (وَالْعَصْرِ إِنَّ الْانسَانَ لَفِی خُسْرٍ) (عصر/1-2). ما در مقابل همه دستاوردهای خود چیزی داریم که پیوسته و بی وقفه تحویل می دهیم و آن، مهلت و فرصت ما در این دنیاست. سرمایه اصلی ذره ذره کم می شود؛ مثل یخی که انسان در دستش بگیرد و آب شود. این سرمایه باید به «ما عند اللّه خیر و أبقی» تبدیل شود که ماندنی است: «وعَنْ بَعْضِ السَّلَفِ: تَعَلَّمْتُ مَعْنی السُّورَةِ مِن بائِعِ الثَّلْجِ کانَ یصِیحُ ویقُولُ: ارْحَمُوا مَن یذُوبُ رَأْسُ مالِهِ، ارْحَمُوا مَن یذُوبُ رَأْسُ مالِهِ فَقُلْتُ: هَذا مَعْنی: ﴿إنَّ الإنْسانَ لَفی خُسْرٍ﴾ یمُرُّ بِهِ العَصْرُ فَیمْضِی عُمُرُهُ ولا یکْتَسِبُ فَإذًا هو خاسِرٌ» ( فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 32، ص 278).

انسان اگر از این فرصت ها غافل و بی توجه بماند تا فرصت ها از دست بروند، وقتی به عالم بعد منتقل شود، دائم به خدا التماس می کند تا آن جا که با ناله و فریاد می گوید: ای کاش به دنیا بازگردیم و از وقت استفاده کنیم؛ ولی به آنها گفته می شود، ما عمر و وقت وسیعی در اختیار شما گذاشتیم، چرا استفاده نکردید؟! دوزخیان فریاد می زنند پروردگارا! ما را از دوزخ خارج کن تا عمل صالحی انجام دهیم، غیر از آنچه انجام دادیم؛ (در پاسخ به آنان گفته می شود) آیا به شما وقتی وسیع ندادیم؟ ( فاطر/37) مثلا ماه مبارک رمضان، فرصت گران بهایی است که می توانستید از این سرمایه بهره ببرید. پیغمبر اعظم(صلی الله علیه و آله وسلم) می فرمایند:

«أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ ، وَ نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَةٌ ، وَ عَمَلُکُمْ فِیهِ مَقْبُولٌ ، وَ دُعَاؤُکُمْ فِیهِ مُسْتَجَابٌ» (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص295).

ص: 354

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:

«تَزَوَّدْ مِنْ یوْمِکَ لِغَدِکَ وَ اِغْتَنِمْ عَفْوَ اَلزَّمَانِ وَ اِنْتَهِزْ فُرْصَةَ اَلْإِمْکَانِ» ( آمدی، غررالحکم، ج1، ص360)؛ از امروزت برای فردایت توشه برگیر و فراهم شدن وقت را غنیمت شمار و از فرصتِ امکان استفاده کن.

عرصه های فرصت

عرصه های فرصت خیر فراوان است؛ تنها دقتی کوتاه و توجهی اندک، آنها را خواهیم یافت؛ مانند جوانی، سلامت، فراغت بال، موقعیت شغلی و مدیریتی و مانند این ها. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) می فرمایند:

«یا اباذر اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ: شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ؛ وَ صِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ؛ وَ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ؛ وَ فَرَاغَکَ قَبْلَ شُغْلِکَ؛ وَ حَیاتَکَ قَبْلَ مَوْتِکَ» (طوسی، امالی، ص525)؛ ای اباذر! پنج چیز را پیش از پنج چیز قدر بدان: قدر جوانی را پیش از پیری؛ قدر سلامتی را پیش از بیماری؛ ثروت را پیش از فقیر؛ فراغت را پیش از گرفتاری.

1. فرصت حیات

وقت، همان عمر انسان است که سرمایه ای بالاتر از آن نیست؛ مشروط به این که از آن برای رشد و ترقی ظاهر و باطن استفاده شود؛ یعنی وقت نردبان ترقی گردد؛ وگرنه نه تنها سرمایه نیست، بلکه شرمایه و وسیله شرّ و تیره بختی است. بهرهگیری از وقت، بزرگ ترین توفیقی است که نصیب بشر می شود و او می تواند در پرتو آن، به اهداف عالیه برسد و به پیروزی در همه ابعاد دست یابد. فرصت عمر، گران بهاترین امانتی است که خداوند به انسان هدیه داده تا با بهره گیری از آن به کمال انسانی و مقام خلیفة اللّهی برسد. حال که فرصت عمر، محدود و ناچیز و تکرارناپذیر است، باید به گونه ای زندگی کند که از لحاظ مادی و معنوی بیشترین بهره را به دست آورد.

به تعبیر امام علی(ع) با هر روزی که بر ما می گذرد و پایان می یابد، ورقی از دفتر عمر

ص: 355

خویش را پر کرده ایم؛ پس چه بهتر که با برنامه ریزی و مدیریت صحیح این فرصت، بهترین کارها را در آن به ثبت رساند (آمدی، غررالحکم، ج1، ص2049) و پیش از آن که فرشته مرگ، آن ناپیدایی که انتظار آن می رود، ما را دریابد و پیش از آن که قلم ثبت اعمال ما خشک شده و طومار عمرمان درهم پیچیده شود و دیگر نه رزقی برای ما فرو آید و نه عملی از ما بالا رود (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه82) در انجام کارهای نیک شتاب کرده و فرصت عمر را مغتنم بدانیم.

«الْآنَ عِبَادَ اللَّهِ وَ الْخِنَاقُ مُهْمَلٌ وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ فِی فَینَةِ الْإِرْشَادِ وَ رَاحَةِ الْأَجْسَادِ وَ بَاحَةِ الِاحْتِشَادِ وَ مَهَلِ الْبَقِیةِ وَ أُنُفِ الْمَشِیةِ وَ إِنْظَارِ التَّوْبَةِ وَ انْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ، قَبْلَ الضَّنْکِ وَ الْمَضِیقِ وَ الرَّوْعِ وَ الزُّهُوقِ وَ قَبْلَ قُدُومِ الْغَائِبِ الْمُنْتَظَرِ وَ إِخْذَةِ الْعَزِیزِ الْمُقْتَدِرِ» (همان)؛ ای بندگان خدا! هم اکنون به اعمال نیکو بپردازید، تا ریسمان های مرگ بر گلوی شما سخت نشده، و روح شما برای کسب کمالات آزاد است، و بدن ها راحت، و در حالتی قرار دارید که می توانید مشکلات یکدیگر را حل کنید. هنوز مهلت دارید، و جای تصمیم و توبه و بازگشت از گناه باقی مانده است. عمل کنید پیش از آن که در شدّت تنگنای وحشت و ترس و نابودی قرار گیرید؛ پیش از آن که مرگ در انتظار مانده، فرا رسد و دست قدرتمند خدای توانا شما را برگیرد.

در کلام دیگری می فرماید:

«رُبَّ مُسْتَقْبِلٍ یوْماً لَیسَ بِمُسْتَدْبِرِهِ، وَ مَغْبُوطٍ فِی أَوَّلِ لَیلِهِ قَامَتْ بَوَاکِیهِ فِی آخِرِهِ» (همان، حکمت372)؛ بسا کسانی که به استقبال روزی بشتابند که دیگران بدرقه اش نکنند و بسا افرادی که در آغاز شب، مورد غبطه دیگران بودند و در پایان همان شب بر آنان بگریند.

آد می باید با جهان بینی صحیح، شیوه ای را برگزیند که منجر به سعادت دنیا و آخرت او شود و راهی را بپیماید که موجب افسوس و حسرت نگردد. انسان در تجارتخانه دنیا، باید به گونه ای عمل کند که سرمایه عمر خویش را از کف ندهد و با عنایت به این مهم که همیشه در محضر خداست، خود را برای جهان دیگر آماده سازد. نقد عمر خویش را بر باد ندهد.

ص: 356

برای آبادانی دنیا و پیشرفت جامعه انسانی تلاش کند و برای امور دنیا به گونه ای برنامه ریزی نماید که گویی در این دنیا جاودانه زندگی خواهد کرد، و از طرفی دیگر، با گسستن از دنیا هر لحظه خود را آماده سفر به آخرت ببیند؛ یعنی هم از جهت مادی پیشرفت کند و قله های ترقی را فتح نماید و هم از جهت معنوی به کمال برسد.

فرصت خدمت رسانی نیز از عرصه هایی است که همیشه در دسترس نیست. گاه مدیریت در پستی، فرصت مناسبی برای خدمت به مردم فراهم میآورد؛ این فرصت های پیشآمده را نباید به آسانی از دست داد. امام صادق علیه السلام فرمود: «از رسول خدا| سؤال شد چه کسی نزد خدا محبوبتر است؟ فرمودند: آن کس که نفعش بیشتر به مردم می رسد» (کلینی، الکافی، ج2، ص131).

2. فرصت جوانی

دوران جوانی، یکی از مهم ترین و بهترین دوره های زندگی آدمی است که در رشد و تکامل مادی و معنوی او نقشی تعیین کننده دارد. این دوره حساس که به بهار عمر انسان تشبیه شده است، با لحظه های پر از شور و هیجان و جلوه های شیرین زندگی همراه است. در این دوران، روح و جسم جوان در پی تحولاتی گسترده به گونه ای چشم گیر دگرگون می شود. روحیات پیچیده انسان به طور همه جانبه و با اشتیاقی بی سابقه خود را بروز می دهد؛ گویی در بنای عظیم انسان، انفجاری فراگیر، تمام ابعاد حیاتی جوان را در هم فرو می ریزد و با دمیدن روح تازه ای در کالبد جوان، همه نیروها را در حالتی شتابان و هیجانی قرار می دهد.

قرآن این لحظات پرهیجان و زیبا را «احسن تقویم» معرفی می کند: (لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فیِ أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ) (تین/4). در این جا منظور از «احسن تقویم» همان دوران جوانی انسان است. (طبرسی، مجمع البیان، ج 10، ص776).

دوران جوانی بهترین فرصت برای رسیدن به پیروزی های درخشان زندگی است. دوران

ص: 357

جوانی عصر توشه گیری برای دوران پیری و آینده زندگی است و بالاتر از همه، زمان بهره گیری برای آخرت است. در کلمات امام علی(ع) تأکید فراوانی در قدر دانستن این فرصت و بهره وری و مدیریت بهینه آن دیده می شود؛ زیرا به تعبیر امام علی علیه السلام دو فرصت جوانی و سلامتی، تا زمانی که از دست نرفته اند، قدرشان شناخته نمی شود (آمدی، غررالحکم، ص5764).

از نگاه امام، ثمره بهره گیری از فرصت جوانی در فراگیری دانش، سروری و آقایی در بزرگی است (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص267). در دوران جوانی است که ذهن آمادگی پذیرش هر مطلبی را دارد و از این رو امام علی(ع) به فرزند خود امام حسن(ع) می فرماید: «إِنَّمَا قَلْبُ اَلْحَدَثِ کَالْأَرْضِ اَلْخَالِیةِ مَا أُلْقِی فِیهَا مِنْ شَیءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُکَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ یقْسُوَ قَلْبُکَ وَ یشْتَغِلَ لُبُّکَ» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31)؛ دل جوان همچون زمین ناکشته است؛ هرچه در آن افکنند، بپذیرد؛ پس به ادب آموختنت پرداختم، پیش از آن که دلت سخت شود و فکرت به امور دیگر مشغول شود.

3. فرصت سلامتی

فرصت مهم دیگری که هر فردی در زندگی در اختیار دارد و باید با برنامه ریزی و مدیریت صحیح، بهترین بهره را از آن ببرد، سلامتی و شادابی جسمانی است. در این باره امام علی(ع) ضمن توجه دادن به اهمیت این فرصت که اکثر مردم آن را قدر ندانسته و زیانکار می شوند، پیروان خود را به استفاده از آن در راه بندگی و اطاعت الهی تشویق کرده و می فرماید: «قبل از آن که بیمار شوی، فرصت سلامتی را غنیمت شمار» (محمودی، نهج السعادة، ج3 ،ص222 و نیز می فرماید:

«فَاللَّهَ اللَّهَ مَعْشَرَ الْعِبَادِ وَ أَنْتُمْ سَالِمُونَ فِی الصِّحَّةِ قَبْلَ السُّقْمِ وَ فِی الْفُسْحَةِ قَبْلَ الضِّیقِ، فَاسْعَوْا فِی فَکَاکِ رِقَابِکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُغْلَقَ رَهَائِنُهَا» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه182)؛ پس خدا را، خدا را، ای گروه بندگان! حال که سالم و تندرستید، نه بیمار، و در گشایش هستید، نه

ص: 358

به تنگی دچار، در گشودن گردن های خود بکوشید، پیش از آن که آنچه در گرو است، بگیرند و از شما توبه نپذیرند.

4. فرصت غنا و ثروت

فرصت دیگری که باید قدر آن را دانست و با مدیریت صحیح از آن بهترین بهره را برد، غنا و ثروت است و به فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام لازم است در آن هنگام رعایت حال تنگدستان را نموده و با احسان به ایشان، در واقع توشه فراوان برای روز تنگدستی آخرت خود ذخیره نمود. امام علی(ع) می فرماید:

«وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ فَیوَافِیکَ بِهِ غَداً حَیثُ تَحْتَاجُ إِلَیهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِیاهُ وَ أَکْثِرْ مِنْ تَزْوِیدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَیهِ فَلَعَلَّکَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ؛ وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ لِیجْعَلَ قَضَاءَهُ لَکَ فِی یوْمِ عُسْرَتِکَ» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31)؛ اگر مستمندی را دیدی که توشه ات را تا قیامت می برد، و فردا که به آن نیاز داری، به تو بازمی گرداند، کمک او را غنیمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالی داری، بیشتر انفاق کن، و همراه او بفرست؛ زیرا ممکن است روزی در رستاخیز در جست وجوی چنین فردی باشی و او را نیابی. به هنگام بی نیازی، اگر کسی از تو وام خواهد، غنیمت بشمار، تا در روز سختی و تنگدستی به تو بازگرداند.

5. فرصت فراغت بال

فراغت بال و گرفتار مشاغل متعدد نشدن، بهترین عرصه ای است که انسان می تواند با بهره گیری از آن، هم خود را ارزیابی کند و هم با همنشینی اهل تجر به و سرد و گرم دنیا چشیده، چشم انداز آینده خود را در شکار فرصت ها ترسیم کند. امیر مؤمنان فرمود: «با مردان آزموده و اهل تجر به همنشین باش؛ چه اینان متاع پرارج تجربه های خویش را با گران ترین بها یعنی فدا کردن عمر خویش به دست آورده اند و تو با ارزان ترین قیمت به دست می آوری». ( ابن ا بی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص335).

ص: 359

فرصت سوزی

یکی از نام های قیامت، روز حسرت است. بیشترین حسرتی که انسان در آن روز بدان دچار می شود، نسبت به لحظات غفلت از خداوند است؛ وقتی که می بیند چه بهره ها در دنیا از عمرش می توانست ببرد و نبرده و چه کارها می توانست انجام دهد و نداده و چه نورها می توانست برای آخرتش ذخیره کند و نکرده است.

در روز قیامت بسیاری حسرت فرصت های سوخته و عمر تباه شده را خواهند خورد. حسرت این که سرمایه عمر را داده و چیزی برای حیات ابدی خویش تدارک ندیده اند. (أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ ۚ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ) (اعراف/35)؛ یا مرا برگردانی تا عمل تازه ای انجام دهم، غیر از آنچه قبلا مرتکب شدم. (این آرزوی محالی است و) آنها زیان دیده اند. این حسرت، با آرزوی بازگشت دوباره به دنیا برای جبران قصور و ذخیره سازی عمل صالح است؛ آرزویی که غیر قابل تحقق و دست نیافتنی است.

لحظه ها و ساعت ها فرصت هایی هستند برای شکوفا شدن، و تلف شدن آن ها بهمعنای ناشکوفا ماندن انسان است. تلف شدن وقت، بزرگ ترین آفت زندگی است. هر کس به هر میزان که از کمال و انسانیت برخوردار است، آن را مدیون بهرهمندی صحیح از فرصت ها ست. امکان ندارد کسی با فرصتسوزی و وقت کشی بهمقام و منزلتی، چه مادی و چه معنوی رسیده باشد.

بهره مندی از لحظه های حیات، نیاز به دانش فراوان دارد و بدون شناخت اهداف بزرگ زندگی، آشنایی عمیق با خود انسانی و استعداد های فراوانی که در نهاد انسان نهفته است و باید شکوفا شود، امکان پذیر نیست. آشنایی با عوامل فرصت سوزی و اتلاف وقت و آشنایی با روش صرف بهینه وقت، یکی از آگاهی هایی است که در این زمینه لازم است. عوامل زیادی وجود دارد که فرد را از مدیریت صحیح زمان خویش بازداشته و موجب کاهش کارایی و اثربخشی او می گردند و انسان نمی تواند به خوبی از فرصت ها بهرهبرداری کند؛ از

ص: 360

آن جمله می توان به اهمال کاری، ناامیدی، در گذشته ماندن و بی برنامگی اشاره کرد:

1. اهمال کاری و تسویف

کسالت و تنبلی، نوعی بیماری است که چون خوره، دین و دنیای انسان را ن-اب-ود م-ی کند. ازای-ن رو اس-لام آن را ن-ک-وهش کرده و پیروان خود را از دچار شدن به آن برحذر می دارد: «وَ إِیاکَ... أَوِ التَّسَاقُطَ فِیهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه53)؛ و بپرهیز از سستی در کارها وقتی که باید آن را انجام دهی.

تنها افراد قوی و بااراده قادرند فورا نسبت به کارهای خیر و مفید اقدام کنند. آدم های بی اراده، راحت طلب و هوس باز، معمولا کارهای خود را به فردایی محول می کنند که شاید هرگز نیاید. به تأخیر انداختن کارها و کار امروز را به فردا وانهادن، وسوسه شیطان است و از جمله آف-ت ه-ای بزرگ اغتنام فرصت شمرده می شود. انداختن کار امروز بهفردا، مخصوص امروز نیست؛ فردا هم وضعیت همین طور است و گاهی انسان آن قدر کارهای مهم را عقب می اندازد که به کلی توفیق انجام آن را از دست می دهد. در روایات اسلامی، از این موضوع با عنوان «تسویف» یاد شده است. این افراد از فرصت ها بهشایستگی استفاد ه نمی کنند و به سادگی گوهر گران بهای فرصت را از دست می دهند. پس از آن، به جای عبرت گرفتن، از گذشته خود تأسف می خورند. لذا حضرت در توصیف این گروه می فرمایند: «کُلُّ مُعَاجَلٍ یسْأَلُ الْأَنْظَارَ وَ کُلُّ مُؤَجَّلٍ یتَعَلَّلُ بِالتَّسْوِیفِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت277)؛ با هر که تعجیل نمایند(مرگش زود برسد)، مهلت می خواهد (که عبادت و بندگی کند) و هر کس را مهلت دهند و زود نخواهند (عمرش دراز باشد)، با تأخیر افتادن (که وقت دارم و در آینده انجام می دهم) بهانه جوید (کار امروز به فردا اندازد).

2. بی برنامگی

بسیاری از فرصت ها در اثر نداشتن برنامه درست، از دست می روند. برنامه و نظم مهم ترین عامل کنترل لحظه ها از اتلاف و بیهودگی است. بدون برنامه، بهطور حتم وقت

ص: 361

انسان هدر خواهد شد. ازاین رو امیر مؤمنان نظم را در کنار تقوا قرار می دهد: «أُوصِیکُمَا بِتَقْوَی اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه47)؛ شما را به تقوای الهی و نظم امرتان سفارش می کنم. یعنی همچنان که تقوا نگه دار انسان در پرتگاه های زندگی است، نظم در کارها نیز جلوگیر اتلاف وقت و فرصت سوزی است.

افراد بی نظم، چون آشفته حالند و افکارشان به مهره های ازهم گسیخته ای می ماند که هرکدام به سویی رفته و برای جمع کردنشان فرصت بسیاری لازم است، لذا امام علی علیه السلام می فرماید: «فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ» (همان، خطبه146)؛ وقتی رشته از هم گسیخته شد، مهره ها پراکنده می شوند. این را می توان به رشته و نظم موجود در بین افکار و اطلاعات ذهنی افراد منطبق کرد.

«وَإِیاکَ وَالْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا... فَضَعْ کُلَّ أَمْرٍ مَوْضِعَهُ وَأَوْقِعْ کُلَّ عَمَلٍ مَوْقِعَهُ» (همان، نامه53)؛ بپرهیز از عجله در کارها پیش از آن که وقت انجام آن رسیده باشد... هر چیزی را در جای خود قرار ده و هر کاری را در موقع خودش انجام ده.

زیرا هرکس که برای کاری که زمانش فرا نرسیده، عجله کند، مانند باغبانی است که میوه را نارس بچیند و در زمینی غیر از زمین خود محصولی بکارد. «وَ مُجْتَنِی الثَّمَرَةِ لِغَیرِ وَقْتِ إِینَاعِهَا کَالزَّارِعِ بِغَیرِ أَرْضِهِ» (همان، خطبه5)؛ چه بسیار افرادی که برای کاری عجله می کنند و وقتی به آن می رسند، آرزو می کنند کاش آن را درنیافته بودند. «فَکَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إِنْ أَدْرَکَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمْ یدْرِکْهُ» (همان، خطبه150).

3. یأس و ناامیدی

یأس آتشی است که بر خرمن آرزوها و فرصت ها می افتد. انسان ناامید با این تصور که همه چیز از دست رفته، به هنگام روی آوردن فرصت ها خود را کنار می کشد و تا آن جا پیش می رود که به شخصی منزوی، بیمار، افسرده و بی ارزش تبدیل می شود؛ ازاین رو آموزه های دینی یأس و ناامیدی را در شمار گناهان کبیره آورده و سخت از آن پرهیز دادهاند

ص: 362

(یوسف/87). امام علی علیه السلام می فرماید: «أَعْظَمُ البَلاَءِ انقِطاعُ الرَّجَاءِ» (ری شهری، میزان الحکمه، ج10، ص760)؛ بزرگ ترین بلا ناامیدی است.

4. آرزوهای باطل

یکی از مسائل مهمی که سبب هدر رفتن زمان می شود، توجه به آمال و آرزوهای رؤیایی است که بسیاری از انسان ها (به ویژه جوانان) در فضای آن قرار می گیرند. آنان از این آرزوها برای خود کاخ های مجلل و افسانه ای می سازند و غرق در مشاهده جمال و زیبایی ها و دل فریبی های آن می شوند و این تخیلات موهوم و افسانه ای باعث می شود که از واقع بینی و مشاهده حقیقت زندگی غافل شوند و فرصت موجود را که سرشار از موقعیت های مساعد و خوشبختی و سعادت است، بی نتیجه از دست بدهند. علی علیه السلام در مورد این گروه می فرماید: «ضِیاعُ العُمرِ بَینَ الآمالِ و المُنی» (لیثی، عیون الحکم، ص309)؛ ضایع شدن عمر، بین امیدها و آرزوها ست.

در م-ق-اب-ل این ها ک-س-ان-ی ه-ستند که عمر خود را غنیمت شمرده و در راه کسب ایمان و بندگی خدا ک-وش-ی-ده ان-د و رض-ای او را ج-لب کرده ان-د و در آخرت نیز از رضای حق و بهشت او بهرهمند خواهند شد. مولی علی علیه السلام فرمود: «إِنَّ أَخْسَرَ النَّاسِ صَفْقَهً وَ أَخْیَبَهُمْ سَعْیاً رَجُلٌ أَخْلَقَ بَدَنَهُ فِی طَلَبِ مَالِهِ وَ لَمْ تُسَاعِدْهُ الْمَقَادِیرُ عَلَی إِرَادَتِهِ فَخَرَجَ مِنَ الدُّنْیَا بِحَسْرَتِهِ وَ قَدِمَ عَلَی الْآخِرَهِ بِتَبِعَتِهِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت430)؛ به راستی زیانکارترین مردم در تجارت و معامله عمر و پشیمان ترین آنان در سعی و کوشش، کسی است که پیکرش را در پی آرزوهایش بفرساید و مقدّرات الهی با وی مساعدت ننمایند و او به آرزوهایش نرسد؛ آن گاه با اندوه و حسرت فراوان از جهان بیرون رود و با رنج های فراوان وارد آخرت گردد.

به طور کلی از نظر اسلام، تمام اوقاتی که در غیر عبادت خدا می گذرد، ضایع شده تلقی شده است. امام علی علیه السلام صرف عمر در غیر عبادت و اطاعت را تضییع عمر می داند و می فرماید: «اِحْفَظْ عُمُرَکَ مِنَ اَلتَّضْییعِ لَهُ فِی غَیرِ اَلْعِبَادَةِ وَ اَلطَّاعَاتِ» (آمدی، غررالحکم،

ص: 363

ص160)؛ عمر خود را از ضایع شدن در غیر عبادت و طاعت خدا حفظ کن.

البته روشن است که عبادت مخصوص نماز و روزه و مانند آن نیست و از این نظر تما م کارهای انسان در صورتی که در مسیر قرب الهی برنامه ریزی شود، عبادت تلقی می گردد. «وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیکُمْ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیا مِنَ الدُّنْیا مَا تُحْرِزُونَ به أَنْفُسَکُمْ غَداً» (شریف رضی، نهج البلاغه، خ/28)؛ همانا بر شما از دو چیز می ترسم: پیروی از هوا و آرزوهای طولانی؛ ولی به راستی پیروی کردن از هوا، انسان را از حق باز می دارد و نیز طولانی بودن آرزو، موجب فراموشی آن می شود.

5. تأسف بر گذشته

برخی از مردم به گذشته ها چشم دوخته اند و بر آن تأسف می خورند و چنان مأیوس و دل شکسته می شوند که از کوشش برای پیمودن مسیر زندگی باز می مانند و فرصت های گران بهای عمر را یکی پس از دیگری از دست می دهند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «إِنَّ مَاضِی عُمْرِکَ أَجَلٌ وَ آتِیهُ أَمَلٌ وَ اَلْوَقْتَ عَمَلٌ» (آمدی، غررالحکم، ج1، ص226)؛ آگاه باش که گذشته عمر تو تمام شده و آینده، تنها در حد آرزوست و همین الان فرصت داری که عمل کنی.

در شعر مشهوری که برخی بزرگان به امام علی(ع) نسبت داده اند، آمده است: «مَا فَاتَ مَضی وَ مَا سَیَأتیکَ فَاَیْنَ؟ قُمْ فَاغْتَنِم الفُرصَةَ بَینَ العَدَمَین»؛ آنچه گذشت، از دست رفت و آنچه می آید کجاست؟ برخیز و فرصت میان دو نیستی را دریاب.

استفاده بهینه از فرصت و فرصت سازی

هیچ انسانی دو بار به دنیا نمی آید تا یک بار امور جهان را بیازماید و بار دیگر تجربیات خود را بهکار بندد. عمر انسان فرصتی است که تنها یک بار و آن هم بهطور محدود در اختیار او قرار می گیرد. بنابراین، با توجه به لحظه های محدود زندگی که هر یک پس از دیگری و به سرعت سپری می شوند، باید آنها را غنیمت شمرد و به ناچار از تمام لحظه ها و

ص: 364

فرصت های خود به بهترین وجه استفاده کرد؛ چراکه «فرصت، چون ابر بهاری در آسمان عمر ظاهر می شود و به سرعت می گذرد. آن کس که از این فرصت ها استفاده نکند، جز افسوس بهره ای نخواهد داشت».

زندگی مدیریت فرصت ها و تهدیدها در امور گوناگون است. فرصت بینی، فرصت شناسی، فرصت یابی و فرصت سازی و استفاده از فرصت ها ارکان مدیریت فرصت هاست که نقش مهمی در موفقیت انسان ها دارند. گاهی یک فرصت ساده اگر به خوبی شناسایی شود و به درستی مورد استفاده قرار گیرد، می تواند مسیر زندگی را دگرگون کند. انسان های موفق معمولا فرصت محور و فرصت بین هستند و می توانند تهدیدها را به فرصت تبدیل کنند و بسیاری از غیرممکن ها را ممکن سازند.

فرصت بین کسی است که فرصت ها را بیش از تهدیدها می بیند و می طلبد و ذهن او ذهن فرصت محور است. به جای نالیدن از نبودها، در درون پدیده ها و واقعیت ها در پی فرصت های آشکار و پنهان است.

فرصت شناس کسی است که تفاوت بین زمان های عادی و فرصت های خاص را تشخیص می دهد و فرصت را به عنوان زمانی ارزشمند و ارزش آفرین می داند و آن را به خوبی تشخیص می دهد.

فرصت جو و فرصت یاب کسی است که همواره آماده کشف و یافتن فرصت های نایافته، ناشناخته و پنهان برای ارزش آفرینی های تازه است. فرصت جو و فرصت یاب منتظر هیچ کس و هیچ چیز نمی ماند و تشنه و گرسنه فرصت های ناپیدا، ناگهانی، موردی، ویژه و نادیده گرفته شده است تا بتواند با یافتن آنها، به موفقیت های بیشتری دست یابد.

وقتشناسی، تدارک فرصت های ازدست رفته و شناخت موانع مدیریت زمان، ازجمله روش های مدیریت زمان شمرده می شود. پس از این که موانع را بررسی کردیم، اکنون به بیان استفاده بهینه از فرصت ها و فرصت سازی در کلام امام علی(ع) می پردازیم.

ص: 365

1. برنامه ریزی

زندگی فردی و اجتماعی هیچ کس بدون وقت شناسی و ایجاد نظم و برنامه به سامان نمی رسد؛ نظم در تقسیم صحیح وقت، نظم در برنامه ریزی، نظم در مدیریت و اجرا. ما با نگاه بهجهان هستی، می فهمیم که همه چیز بر اساس نظم دقیق است؛ بنابراین، بیهوده گرایی، گام نهادن برخلاف نظم است:

«وَ أَمْضِ لِکُلِّ یوْمٍ عَمَلَهُ فَإِنَّ لِکُلِّ یوْمٍ مَا فِیهِ وَ اجْعَلْ لِنَفْسِکَ فِیمَا بَینَکَ وَ بَینَ اللَّهِ أَفْضَلَ تِلْکَ الْمَوَاقِیتِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه53)؛ در هر روز، کار آن روز را به جا آور؛ زیرا برای هر روز، کاری است مخصوص آن (پس اگر غفلت نموده، کار امروز را به فردا و فردا را به پس فردا افکنی، کارها بسیار گشته، از عهده آن برنمی آیی و مردم سرگردان و از کار بازمی مانند و در نتیجه، مملکت ضایع و تباه می گردد).

هر کاری را باید در زمان خاص خود انجام داد تا از انباشته شدن کارها جلوگیری شود. به این منظور هر کاری را باید مطابق برنامه به موقع شروع و به موقع به اتمام رساند و آن را به فردا نیفکند. بنابراین برای بهره وری مناسب از وقت، باید ساعت هایی را که از نظر زیست شناختی و روان شناختی میزان انرژی بدن در بالاترین سطح قرار دارد را شناسایی کرده و مهم ترین کارهای خود را در آن ساعت ها انجام دهید. این امر در عبادات نیز صادق است. امام علی(ع) می فرمایند:

«إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَإِقْبَالاً وَإِدْبَاراً، فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَإِقْبَالِهَا، فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَاأُکْرِهَ عَمِی» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت184)؛ دل ها را هوایی است و روی آوردنی و پشت کردنی؛ پس دل ها را آنگاه به کار گیرید که خواهان است و روی در کار؛ چه دل اگر به ناخواه به کاری وادار شود، کور گردد.

هر هدف و برنامه ای نیازمند زمان مناسب خود است و به تدریج صورت می گیرد. مدیریت زمان لزوماً انجام سریع کار و شتاب زدگی نیست؛ بلکه در برخی موارد انجام امور

ص: 366

نیازمند تفکر و درنگ بیشتر است و حتی در برخی حالات نفسانی، ازجمله هنگام خشم باید از تصمیم گیری های عجولانه پرهیز نمود:

«وَ إِیاکَ وَ الْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا أَوِ التَّسَاقُطَ فِیهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا أَوِ اللَّجَاجَةَ فِیهَا إِذَا تَنَکَّرَتْ أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَااستوْضَحَتْ فَضَعْ کُلَّ أَمْرٍ مَوْضِعَهُ وَ أَوْقِعْ کُلَّ عَمَلٍ مَوْقِعَهُ» (همان، نامه53)؛ و بپرهیز از عجله در کارها، پیش از آن که وقت انجام آن رسیده باشد، و بپرهیز از سستی در کارها وقتی که باید آن را انجام دهی و نیز پرهیز کن از لجاجت و پافشاری در کارهایی که راه درست از نادرست آن روشن نیست و بپرهیز از سستی در کارها در آن هنگام که راه درست آن روشن است. بنا بر این هر کاری را در جای خود قرار ده و هر عملی را در موقع خودش به انجام برسان.

2. وقت شناسی و نظم

زندگی فردی و اجتماعی هیچ کس بدون وقت شناسی و ایجاد نظم و برنامه موفقیت آمیز نخواهد بود؛ نظم در تقسیم صحیح وقت، نظم در برنامه ریزی و نظم در مدیریت و اجرا. اگر بخواهیم در وقت و عمر خود بهرهوری داشته باشیم، باید آن را بر اساس نیازهای گوناگون خود تقسیم بندی کنیم. تقسیم وقت، مانند تقسیم کار، عامل مهمی در استفاده بهینه از وقت و سرمایه است. ازاین رو امیر مؤمنان علیه السلام با ارائه راهکار تقسیم اوقات، ما را راهنمایی کردهاند. برای استفاده بهینه از وقت انسان باید با برنامه ریزی صحیح، کارهای مثبت خود را با تنظیم خاصی بین ساعات شبانه روز تقسیم کند و هر ساعت یا هر چند ساعت را برای انجام کاری قرار داده و به این برنامه و نظم ادامه دهد؛ به گونه ای که اگر روزی در نظم و برنامه اش خللی وارد شد، احساس چالش و کمبود کرده و به جبران آن بپردازد؛ مثلاً در امور معنوی و خودسازی، امیرمؤمنان علی علیه السلام برای استفاده از ساعات شبانه روز و چگونگی بهره مندی از این ساعت ها می فرماید:

«انسان باایمان ساعت های زندگی اش را به سه بخش تقسیم می کند: 1. بخشی را به

ص: 367

مناجات با خدا و برقراری ارتباط با آفریدگار جهان می پردازد؛ 2. بخشی را در طریق تأمین هزینه زندگی و سامان دادن به معاش (مانند غذا، لباس، مسکن و مرکب) به کارمی گیرد؛ 3. بخش دیگر را برای استراحت و بهره گیری از لذّت های حلال و آرامش بخش روح و روان بر می گزیند و برای خردمند صحیح نیست که حرکتش جز در یکی از این سه مورد باشد؛ یعنی تأمین معاش و عبادت و آباد کردن آخرت، یا بهره گیری از لذّت و آسایش غیرحرام» (همان، حکمت. 39).

3. تعیین اولویت حقیقی

تعیین اولویت های حقیقی در زندگی و کار، توانایی حلاجی کردن و تجزیه و تحلیل کارها و مشخص کردن مهم ترین هدف خود، سکوی پرشی است که انسان را به بالاترین سطوح موفقیت، عزت نفس و سربلندی پرتاب می کند. فرصت هایی خیرند که در راستای وظیفه الهی باشند و رنگ و بوی خدایی به خود بگیرند؛ فرصت هایی سودمند و ماندگار باشند، نه سرمایه سوز. آیه 36 سوره شوری شاهد مناسبی در تبیین این موضوع است: (فَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ شَیءٍ فَمَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یتَوَکَّلُونَ).

امام علی علیه السلاممی فرماید:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْیا [قَدْ] أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلَاعٍ. أَلَا وَ إِنَّ الْیوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَایةُ النَّارُ. أَ فَلَا تَائِبٌ مِنْ خَطِیئَتِهِ قَبْلَ مَنِیتِهِ؟ أَلَا عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ یوْمِ بُؤْسِهِ؟ أَلَا وَ إِنَّکُمْ فِی أَیامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ، فَمَنْ عَمِلَ فِی أَیامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ یضْرُرْهُ أَجَلُهُ؛ وَ مَنْ قَصَّرَ فِی أَیامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه28)؛ همانا دنیا روی گردانیده و وداع خویش را اعلام داشته است، و آخرت به ما روی آورده و پیشروان لشکرش نمایان شده. آگاه باشید امروز، روز تمرین و آمادگی، و فردا روز مسابقه است. پاداش برندگان، بهشت، و کیفر عقب ماندگان، آتش است. آیا کسی هست که پیش از مرگ، از اشتباهات خود توبه کند؟ آیا کسی هست

ص: 368

که قبل از فرا رسیدن روز دشوار قیامت، اعمال نیکی انجام دهد؟ آگاه باشید اکنون در روزگار آرزوهایید، که مرگ را در پی دارد؛ پس هر کس در ایام آرزوها، پیش از فرا رسیدن مرگ، عمل نیکو انجام دهد، بهره مند خواهد شد و مرگ او را زیانی نمی رساند، و آن کس که در روزهای آرزوها، پیش از فرارسیدن مرگ کوتاهی کند، زیانکار و مرگ او زیانبار است.

از نگاه امام علی(ع) فرصت دنیا به گونه ای است که به زودی گویا آنچه از دنیا گذشته، اصلاً نبوده و گویا آنچه از آخرت محقق شده، همیشه بوده است:

«فَکَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الدُّنْیا عَنْ قَلِیلٍ لَمْ یکُنْ وَ کَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الْآخِرَةِ عَمَّا قَلِیلٍ لَمْ یزَلْ» (همان، خطبه102)؛ زیرا «أَیهَا النَّاسُ، إِنَّمَا الدُّنْیا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ، فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ» (همان، خطبه 194)؛ دنیا سرای گذر است و آخرت سرای باقی است؛ پس باید از گذرگاه خود برای اقامتگاه ابدی توشه برگرفت.

امام علی(ع) افرادی که به بهترین وجه ممکن با مدیریت صحیح این زمان محدود، از آن در مسیر طاعت الهی و رسیدن به اهداف اخروی استفاده می کنند را خردمند خوانده و آنها را چنین می ستاید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ تَقِیةَ ذِی لُبٍّ شَغَلَ التَّفَکُّرُ قَلْبَهُ ... قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِ حَمِیداً وَ قَدَّمَ زَادَ الْآجِلَةِ سَعِیداً وَ بَادَرَ مِنْ وَجَلٍ وَ أَکْمَشَ فِی مَهَلٍ وَ رَغِبَ فِی طَلَبٍ وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ وَ رَاقَبَ فِی یوْمِهِ غَدَهُ وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ (همان، خطبه82)؛ از خدا چون خردمندان بترسید که دل را به تفکّر مشغول داشته ... با بهترین روش از گذرگاه دنیا عبور کرده، توشه آخرت را پیش فرستاده، و از ترس قیامت، در انجام اعمال صالح پیش قدم شده است. ایام زندگی را با شتاب در اطاعت پروردگار گذرانده و در فراهم آوردن خشنودی خدا با رغبت تلاش کرده؛ از زشتی ها فرار کرده؛ امروز رعایت زندگی فردا کرده، و اکنون آینده خود را دیده است.

از نظر ایشان عاقل، عاقبت اندیش و آینده نگر است و در هر تصمیمی که می گیرد، عاقبت آن را در نظر دارد و آن را اولویت اول خود قرار می دهد: «إِنَّ اَلْعَاقِلَ مَنْ نَظَرَ فِی یوْمِهِ لِغَدِهِ وَ سَعَی فِی فَکَاکِ نَفْسِهِ وَ عَمِلَ لِمَا لاَ بُدَّ لَهُ وَ لاَ مَحِیصَ لَهُ عَنْهُ» (آمدی، غررالحکم، ح3570).

ص: 369

و نیز فرمود: «تَزَوَّدْ مِن یومِکَ لِغَدِکَ، واغتَنِمْ غَفوَ الزَّمانِ، وانتَهِزْ فُرصَةَ الإمکانِ» (همان، ح5046)؛ از امروزت برای فردایت توشه برگیر، و فراهم شدن وقت را غنیمت شمار، و از فرصت و مهلت و امکانات استفاده کن.

4. تدارک فرصت های از دست رفته

اگرچه جوانی بهترین و باارزش ترین فرصت زندگی انسان است و اگر به بطالت و بی خبری بگذرد، جبران ناپذیر است، ولی در عین حال نباید از ارزش مدت باقی مانده و انتهایی عمر غفلت نمود. فرصت های پایانی هم ویژگی های خاص خود را دارد. انسان در ابتدای زندگی پخته و آزموده نیست، ولی در فرصت های نهایی، قادر است با کیفیت بخشیدن به زندگی و رفتار خود، پایان خوشی را برای زندگی خود رقم بزند؛ تو به نماید و آینده و فرصت باقی مانده عمر خویش را در عبادت و عمل نیک سپری کند. امام علی(ع) در کنار همه تأکیدهایی که نسبت به غنیمت شمردن لحظه های زندگی دارند، راه کارهایی را هم برای کسانی که تاکنون از این فرصت ها بهره نبرده و آن را ضایع کرده اند، بیان می فرماید تا این افراد به ناامیدی دچار نشوند و از هم اکنون برای نجات خود کاری کنند؛ زیرا که فردا دیر است. ایشان می فرماید:

«فاسْتَدْرِکُوا بَقِیَّةَ أَیَّامِکُمْ، واصْبِرُوا لَها أَنْفُسَکُمْ، فَإِنَّهَا قَلِیلٌ فِی کَثِیرِ الْأَیَّامِ الَّتِی تَکُونُ مِنْکُمْ فِیها الْغَفْلَةُ، والتَّشاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه85)؛ پس در این چند روز که زنده اید، گذشته را جبران کنید و خود را به شکیبایی ورزیدن و سختی کشیدن خوی دهید، که این روزها در برابر روزهایی فراوان که در غفلت بودید، اندک است.

نکته دیگر در این باره آن است که جبران فرصت های ازدست رفته، تنها به افرادی که به مسیر خطا رفته اند، اختصاص ندارد؛ بلکه در مورد مؤمنین هم صادق است. امام علی(ع) می فرماید:

«بَقِیةُ عُمرِ المُؤمِنِ لا قیمَةَ لَها یدرِکُ بِها ما قَد فاتَ و یحیی مَا مَاتَ» (مجلسی، بحارالانوار، ج6،

ص: 370

ص138؛ راوندی، سلوة الحزین، ص122)؛ باقی مانده عمر مؤمن قابل ارزش گذاری نیست؛ چون می تواند به وسیله آن، از دست رفته را جبران نماید و فرصت های سوخته را زنده کند. و نیز فرموده:

«لَیسَ شَیءٌ أعَزَّ مِنَ الکِبریتِ الأحمَرِ إلاّ ما بَقِی مِن عُمرِ المُؤمِنِ» (اللیثی، عیون الحکم، ح6975)؛ چیزی قیمتی تر و کمیاب تر از فرصت باقی مانده عمر مؤمن نیست.

یا می فرماید:

«فَتَدَارَکْ مَا بَقِی مِنْ عُمُرِکَ وَ لاَ تَقُلْ غَداً وَ بَعْدَ غَدٍ فَإِنَّمَا هَلَکَ مَنْ مَضَی قَبْلَکُمْ بِإِقَامَتِهِمْ عَلَی اَلْأَمَانِی وَ اَلتَّسْوِیفِ حَتَّی أَتَاهُمْ مِنَ اَللَّهِ أَمْرُهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ غَافِلُونَ» (ری شهری، میزان الحکمه، ج4، ص588؛ کلینی، الکافی، ج2،ص136)؛ با آنچه از عمرت باقی مانده، از گذشته جبران کن و فردا و پس فردا مگو (و کار امروز را به فردا وانگذار)؛ زیرا گذشتگانی که به هلاکت رسیدند، بهخاطر پایداری در آرزوها و امروز و فردا کردن بود، تا آن گاه که ناگهان فرمان خدا (مرگ) به سویشان آمد؛ درحالی که غافل بودند.

نتیجه

هزینه فرصت، با سایر هزینه ها متفاوت است. در سایر هزینه ها به دست آوردن یک چیز پولی برای آن می پردازیم، ولی هزینه فرصت، چیزهایی است که می توانستیم با آن بسیاری چیزها به دست آوریم، ولی از آن چشم پوشی می کنیم. انسان ها معمولاً وقت را فدای مال و ثروت می کنند و آن را وسیله ترقی مادی قرار می دهند؛ درحالی که باید مال و ثروت در خدمت وقت باشد و آنها را وسیله بهره مندی برتر از وقت قرار داد. بر همین اساس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «کُنْ عَلی عُمرِکَ اَشَحُّ مِنکَ عَلی دِرهَمِکَ وَ دِینارِک» (مجلسی، بحارالانوار، ج77، ص78 )؛ در حفظ عمر خود، بخیل تر از پول و ثروت خود باش.

عده ای زندگی را تلفیقی از تقدیر و تدبیر می دانند. تقدیر فرصت ها و تهدیدهایی است که با آنها روبه رو می شوند و خود نقشی در آنها نداشته اند و تدبیر چگونگی برخورد با

ص: 371

آن هاست که در آنها نقش دارند. بخش مهمی از موفقیت و شکست هر کس، نتیجه نوع واکنش آنها به فرصت ها و تهدیدهاست. یکی از مهارت های هر انسان پویا و موفق، فرصت جویی و فرصت یابی است. با توجه به آنچه اشاره شد، هر کس می تواند بسیاری از غیرممکن ها را ممکن سازد. ما توانایی ها، استعدادها و شایستگی های زیادی داریم که هنوز کشف نشده اند یا به خوبی از آنها استفاده نمی کنیم.

مدیریت فرصت ها، شناخت واقعیت ها و برخورد مناسب با انواع فرصت ها و تهدیدها برای ارزش آفرینی در انواع حوزه ها و امور گوناگون زندگی است. باید فرصت بین، فرصت یاب، فرصت شناس و فرصت ساز بود و با استفاده بیشتر و بهتر از فرصت ها، زندگی خود را متحول کرد. مدیریت فرصت ها را در دو شاخه کاهش و جلوگیری از هدر دادن فرصت ها و افزایش و پی گیری برای فرصت سازی و فایده رسانی از فرصت ها جدی گرفت تا در پاسخ گویی به نیازهای خود و دیگران موفق تر از گذشته باشیم و حس زندگی خوب را تجربه کنیم.

با شناسایی عواملی که باعث هدر دادن فرصت ها شده اند، مثل تنبلی، اهمال کاری، بی برنامگی و ناامیدی می توان از تکرار آن ها پیش گیری و جلوگیری کرد و زیان ها و آسیب ها را کاهش داد و با شناخت عواملی که در استفاده بهتر و بیشتر از عمرمان نقش آفرین هستند، مثل برنامه ریزی دقیق، عجله نکردن در انجام کارها و تقسیم کارها می توان به راه کارهای مفید و مؤثری برای مدیریت عمر دست یافت. هر کس در طول حیات خود با انواع فرصت ها روبه رو می شود؛ فرصت هایی که اگر آنها را به خوبی بشناسد و دسته بندی و رتبه بندی کند، می تواند به نتایج دلخواه و مطلوبی دست یابد.

ص: 372

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388ش.

شریف رضی، نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، تهران، پیام عدالت، 1388ش.

1. ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبةاللّه، شرح نهجالبلاغه، تصحیح: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه، 1387ق.

2. ابنبابویه، محمد بنعلی، عیون أخبارالرضا علیه السلام، تصحیح: مهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، 1378ق.

3. تمیمی آمدی، عبدالواحد ، غررالحکم و دررالکلم، محمدعلی انصاری قمی، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1373ش.

4. طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.

5. طوسی، محمد بنالحسن، الأمالی، قم، دار الثقافة، 1414ق.

6. فخر رازی، محمد بنعمر، التفسیر الکبیر، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.

7. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، هجرت، چاپ دوم، 1410ق.

8. فیومی، احمدبن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرحالکبیر للرافعی، بیروت، دارالفکر، 1389ش.

9. قطب راوندی، سعید بن هبة الله، سلوة الحزین و تحفة العلیل (المعروف بالدعوات)، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، 1407ق.

10. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1375ق.

11. لیثی واسطی، علی بنمحمد، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق: حسین حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث، 1376ش.

12. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، 1403ق.

13. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1416ق.

14. محمودی، محمدباقر، نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات،1396ق.

ص: 373

ص: 374

بلا در سیره علوی؛ چیستی، فلسفه و حکمت

اشاره

عباس محمودی(1)

ص: 375


1- . دکتری علوم حدیث و مدرس حوزه علمیه قم؛ abbasmahmoodi1358@yahoo.com

ص: 376

چکیده

زنگی بشر همواره با بلاهای متعدد آمیخته است یکی از شبهات مطرح در این زمینه حکمت و فلسفه بلاهای بشری خصوصاً برای مؤمنان است. نبودنِ پاسخی قاطع و قانع کننده گاهی برخی افراد مصیبت دیده را نسبت به مقدّرات الهی بدبین نموده و موجبات دلسردی آن ها نسبت به فرائض الهی را پدید آورده است. پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی و با هدف پاسخ گویی به این شبهه با بررسی گزاره های متعدد نهج البلاغه در موضوع بلا، کلمات امیر مؤمنان علیه السلام را در قالب ساختاری منظم تدوین و بررسی نموده است، به گونه ای که بتواند کامل ترین پاسخ به شبهه موجود باشد. فایده این نوشتار علاوه بر اقناع مخاطب در پاسخ به این شبهه، باعث تلاش افراد در از بین بردن عوامل بلاها و مصائب گردیده و درنتیجه می تواند در کاهش آمار مصائب و نقمات مؤثر باشد. این تحقیق در دو بخشِ واژه پژوهی بلا و فلسفه و حکمت بلا تنظیم شده است.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، بلا، مصیبت، نقمت.

مقدمه

یکی از مهم ترین پرسش ها در زمینه آزمایش الهی، فلسفه و علّت امتحان بندگان است. اگر بر اساس آیات قرآن،(1)

خداوند از حال و آینده ما آگاه است و می داند با قرار گرفتن در بوته آزمایش، چه کسی راه حق و چه کسی باطل را انتخاب می کند، آزمایش بندگان چه

ص: 377


1- . به عنوان نمونه می فرماید: {وَاللهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ} (آل عمران/154)؛ «و خداوند از آن چه در درون سینه هاست باخبر است».

سودی برای خداوند دارد؛ بنابراین روشن می شود آزمایش خداوند برای کشف مجهول نیست و نمی آزماید تا به مجهولی پی ببرد و قادر است هر کس را بدون امتحان به همان مرتبه ای که با آزمایش مستحق آن می شود، برساند. پس انگیزه الهی از انجام امتحان بندگان چیست؟ در پاسخ به این سؤال مهم باید گفت آزمایش الهی ریشه در پرورش و تربیت آدمی دارد. این سنت دائمی پروردگار، برای شکوفا کردن استعدادهای نهفته و درنتیجه پرورش دادن بندگان می باشد؛ همان گونه که فولاد را برای استحکام بیش تر در کوره می گذارند تا آبدیده شود، انسان نیز تنها در کوره حوادث و مشکلات است که از زشتی ها پاک می شود و مسیر رشد و کمال را می پیماید. قرآن می فرماید: {وَ لِیبْتَلِی اللَّهُ ما فی صُدُورِکُمْ وَ لِیمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُمْ} (آل عمران/154)؛ «خداوند شما را آزمایش می کند تا آن چه در سینه هایتان پنهان دارید بیازماید و آن چه در دل های شماست خالص گرداند». امیرالمؤمنین علیه السلام علل متعددی برای پیدایش بلا و مصیبت برشمرده اند پژوهش پیش رو به جمع آوری، تحلیل و تدوین این موارد در ساختاری منظم پرداخته است. فایده مهم این نوشتار پاسخی جامع و متقن به این شبهه است. تحقیق حاضر در دو بخش تنظیم گردیده است: 1. واژه پژوهی بلا؛ 2. فلسفه و حکمت بلا.

پیشینه

در زمینه بلا و آزمایش الهی و فلسفه و حکمت های آن آثار متعددی به نگارش درآمده است؛ جدیدترین مقالات و آثاری که در این عرصه وجود دارد، به شرح زیر است:

الف. «فلسفه ابتلاء و امتحان الهی در آیات و روایات»، پازوکی، علی، مجله: گلستان قرآن، شماره 54، (3 صفحه، از 35-37)، اسفند 1379.

ب. «روابط بینامتنیّت حکمت های نهج البلاغه با آیات قرآن»، جیگاره، مینا؛ صادقی، زهرا، مجله: سفینه، شماره 56، علمی - ترویجی/ISC ، (17 صفحه؛ از 9- 25)، پاییز 1396.

ص: 378

ج. «امتحان و آزمایش های الهی»، درس هایی از مکتب اسلام، سال 20؛ شماره 10، (4 صفحه، از 6 - 9)، دی 1359.

د. «فلسفه آزمایش و ابتلا در قرآن و روایات و نقش سازندگی آن در تربیت انسان»، صالحی، اکبر، مجله: آموزه های تربیتی در قرآن و حدیث، شماره 2، علمی - پژوهشی، (16 صفحه، از 97-112)، پاییز و زمستان 1394.

ه-. «مختصات فتنه در نهج البلاغه»، تقی پور، ابوالفضل؛ قاسم پور، افسانه، مجله: پژوهش نامه علوی، سال هفتم، شماره 1، علمی - پژوهشی/ISC ، (12 صفحه؛ از 49-60)، بهار و تابستان 1395.

و. «عوامل مؤثر در بروز مصیبت و نقش عدالت از دیدگاه آیات و روایات»، نصیر اوغلی خیابانی، صدیقه؛ رئیسی، ناهید، مجله: سفینه، شماره 51، علمی - ترویجی/ISC، (23 صفحه؛ از 87 - 109)، تابستان 1395.

واژه پژوهی بلا

شناسایی معانی مختلف واژه های به کاررفته در قرآن و حدیث، کمک فراوانی در فهم دقیق معنای آن دارد. به همین دلیل، ابتدا مفهوم شناسی بلا، مترادفات و کاربردهای مختلف آن مورد بررسی قرار می گیرد. واژه پژوهی بلا در سه محورِ مفهوم شناسی، واژگان مترادف و کاربردهای متفاوت تبیین می گردد.

مفهوم شناسی بلا

واژه ابتلاء از ماده بلا یبلو (ناقص واوی) و یا بلی یبلی (ناقص یایی) به معنای امتحان و آزمایش است، ابن فارس در معجم مقاییس اللغه می نویسد: «بلوی: الباء واللام والواو والیاء، أصلان أحدهما اخلاق الشیء والثانی نوع من الاختبار» (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 1، ص 292). در مفردات الفاظ القرآن آمده است: «بلی الثوب بلًی و بلاء»، یعنی لباس کهنه شد. و امتحان را از آن جهت ابتلا گویند که گویا امتحان کننده، امتحان شده را از

ص: 379

کثرت امتحان کهنه می کند.» (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 145). سید علی اکبر قرشی در مفردات نهج البلاغه می نویسد: «بَلَوَ با واو به معنی اختبار و امتحان است؛ و بلی با یاء به معنی کهنه شدن، گویند.» (قرشی، مفردات نهج البلاغه، ج 1، ص 155).

در نهج البلاغه از هر دو ماده وجود دارد چنان که در رابطه با اهل بیت^ فرموده است: «أَیُّهَا النَّاسُ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ إِنَّهُ یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیسَ بِمَیتٍ وَ یَبْلَی مَنْ بَلِی مِنَّا وَ لَیسَ بِبَالٍ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه87)؛ «مردم! این کلمه را از رسول خدا’ یاد بگیرید که فرمود آن که از ما اهل بیت بمیرد مرده نیست و آن که از ما می پوسد، پوسیده نیست». ظاهراً اشاره به آیه {وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون} (آل عمران/169) است؛ ابن میثم گوید: «اِتَّفَقَت عَلَیهِ کلمةُ العُلماء وَ نَطَقَت بِهِ البراهین العقلیة انّ اولیاء الله لا یَمُوتُونَ ولا یَبلُونَ وان بلیَت اجسادُهم». امیرالمؤمنین علیه السلام درباره امتحان فرموده: «وَ مَا ابْتَلَی اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت116)؛ «خداوند هیچ کس را با مثل مهلت دادن نیازموده است». و در جای دیگری آمده است. «مَنْ قَصَّرَ فِی الْعَمَلِ ابْتُلِیَ بِالْهَمِ وَ لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِیمَنْ لَیسَ لِلَّهِ فِی مَالِهِ وَ نَفْسِهِ نَصِیبٌ» (همان، حکمت127)؛ «کسی که در عمل کوتاهی ورزد دچار اندوه می شود. آن را که در مال و جانش سهمی برای خدا نیست برایش راهی به سوی رحمت خدا نمی باشد».

واژگان مترادف

شناسایی واژه های مترادف یک کلمه، در دست یابی به فهم دقیق و همه جانبه آن لغت، تأثیر فراوانی دارد. واژه بلا و مصیبت دارای معادل های فراوانی است که بسیاری از آن ها در نهج البلاغه به کار رفته است. بررسی و تحلیل شباهت ها و تفاوت های هر یک از واژگان با یک دیگر، خود بحثی جداگانه و پژوهشی مستقل می طلبد. در این جا فقط مهم ترین واژگان

ص: 380

مترادف بلا که در نهج البلاغه به کار رفته، بیان می شود.(1)

الف) البلیة

البلیة اصل آن (ب – ل – ی) است و مشتقات فراوانی از آن در نهج البلاغه به کار رفته است، مانند: بلایا، البلوی و بلواه.

ب) المصیبة

مصیبت از (ص- و - ب) گرفته شده و مشتقات آن در نهج البلاغه به گونه های مختلف به کار رفته است، مانند: المصائب، المصیبات، المصاب.

ج) عتب

معجم مقاییس اللغة می نویسد: «العین والتاء والباء أصلٌ صحیح، یرجع کله إلی الأمر فیه بَعضُ الصُّعوبة من کلامٍ أو غیره» (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص 225).

این واژه در کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام نیز آمده است: «فِی دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْب» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه88)؛ «مشکلاتی که پشت سر گذاردید».

د) عاهة

عاهة از (ع - و - ه- ) یا (ع - ی - ه- ) گرفته شده و به معنای آفتی است که در کشتزار و یا دام و یا غیر آن ها می افتد؛ بنابراین، «اَهْلُ العاهاتِ» به معنای «مردم آفت زده» است. (ر.ک: لسان العرب، ج13، ص520؛ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج 2، ص441). امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به زیبایی آن را در همین معنا به کار برده است: «رَکِبَتْ مَجْهُولَهَا سُرُوحُ عَاهَةٍ» (سید رضی، نهج البلاغه، نامه31)؛ «در راه های ناشناخته قدم گذاشته و در وادی پر از بلا رها شده اند».

ص: 381


1- . برای دست یابی به واژه های مترادف هر لفظ می توانید به کتاب فرهنگ واژه های معادل نهج البلاغه رجوع کنید.

ه- ) المحنة

اصل این کلمه (م - ح - ن) است. معجم مقاییس اللغة، «المَحْن» را به اختبار و آزمایش معنا کرده است (ر.ک: معجم مقاییس اللغة، ج 5، ص 302). مفردات ألفاظ القرآن می نویسد: «اَلْمَحْنُ والِامْتِحَانُ» نوعی ابتلا است (راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص762). مانند قول خدای متعال که می فرماید: {أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی} (حجرات/3). در نهج البلاغه؛ هم به شکل محن و هم به صورت المحنة به کار رفته است. به عنوان نمونه وقتی امام علیه السلام به توصیف سختی های دوران غصب خلافت می پردازد مدت طولانی و سختی های طاقت فرسای آن را چنین وصف می نماید: «فَصَبَرْتُ عَلَی طُولِ الْمُدَّةِ وَشِدَّةِ الْمِحْنَة» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه3)؛ «آن مدّت طولانی را نیز صبر کردم و بار سنگین هر بلایی را به دوش کشیدم».

و) أزل

کتاب العین، «أَزْل» را به بلاهای سخت (فراهی، کتاب العین، ج 7، ص 385) و لسان العرب آن را به شدت، سختی و حبس معنا کرده است (ابن منظور، لسان العرب، ج 11، ص 13) و امیر بیان علیه السلام این واژه را به معنای سختی و رنج به کار برده است: «لَمْ یَجْبُرْ عَظْمَ أَحَدٍ مِنَ الْأُمَمِ إِلَّا بَعْدَ أَزْلٍ وَ بَلَاءٍ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه88)؛ «خداوند شکستگی هیچ امّتی را جبران ننمود مگر بعد از تنگنایی و سختی و رنج».

ز) الآفات

الآفات اصل آن (ا - و - ف) بوده و به دو صورت الآفات و آفاتها در نهج البلاغه آمده است: «حَلِیفِ الْهُمُومِ وَقَرِینِ الْأَحْزَانِ وَ نُصُبِ الآفَات» (همان، نامه31)؛ «سوگند رنج ها، هم نشین اندوه ها، آماج بلاها».

ح) بوائق

یکی دیگر از واژه های مترادف بلا، کلمه بوائق است که در کلام امیر بیان علیه السلام آمده است

ص: 382

چنان که می فرمایند: «اِحْذَرُوا بَوَائِقَ النِّقْمَةِ» (همان، خطبه151)؛ «از سختی های عقوبت اعمال بپرهیزید».

ط) الاحداث

الأحداث از (ح - د - ث) است و به دو صورت الأحداث و أحداثاً آمده است. نمونه زیر از آن موارد است؛

«فَنَهَضْتُ فِی تِلْکَ الْأَحْدَاثِ حَتَّی زَاحَ الْبَاطِلُ» (همان، نامه62)؛ «پس در میان آن آشوب و غوغا بپا خاستم تا آن که باطل از میان رفت».

ی) السوء

السّوء، اصل آن (س - و - أ) است و به دو صورت السّوء و سوءاً در نهج البلاغه آمده است: «صَدَقَةُ الْعَلَانِیةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِیتَةَ السُّوء» (همان، خطبه110)؛ «صدقه آشکار، دفع کننده مردن بد است».

ک) النصب

النّصب، اصل آن (ن - ص - ب) بوده و اشکال مختلف آن مانند: النّصب و نصباً آمده است: «فَأَخَذُوا الرَّاحَةَ بِالنَّصَب» (همان، خطبه114)؛ «پس راحتی و آسایش آخرت را به سختی و رنج دنیا به دست آوردند».

ل) نقمة

نقمة، اصل آن (ن – ق – م) بوده و نقمتک، نقمته، النّقم و النّقمات در نهج البلاغه آمده است: «الْمَأْمُولُ مَعَ النِّقَمِ الْمَرْهُوبُ مَعَ النِّعَمِ» (همان، خطبه65)؛ «خدایی که به هنگام بلا و سختی به او امیدوار و در نعمت ها از او بیمناکند».

م) قارعة

قارعة، از (ق - ر - ع) گرفته شده و القوارع و قوارعه در نهج البلاغه آمده است: «وَأَوْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَارِع» (همان، خطبه111)؛ «با بلاها و مصیبت های جانکاه، ذلیل و خوارشان

ص: 383

کرد».

ن) فتنه

یکی دیگر از واژه هایی که به معنای ابتلا به کار می رود، فتنه است. معجم مقاییس اللغة می نویسد: «الفاء والتاء والنون، أصلٌ صحیح یدلُّ علی ابتلاءٍ و اختبار» (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص472). اصل واژه «فتن»، گذاشتن طلا در آتش است تا خالصی از ناخالصی آن آشکار شود. طبرسی در مجمع البیان می نویسد: فتنه، امتحان و اختبار نظیر هم اند، «فَتَنتُ الذَّهَبِ فِی النّارِ» آن وقت گویند که طلا را در آتش برای خالص و ناخالص بودن آن امتحان کنی (طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 331). در نهج البلاغه موارد فراوانی از این واژه به کار رفته است که به یک نمونه بسنده می شود: «عَلَینَا الْفِتَنُ [الْمَسْتَصْعَبَةُ] الْمُسْتَصْعِبَة» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه143)؛ «فتنه های سخت و دشوار بر ما وارد شده است».

کاربردهای واژه بلا

آن چه از کتاب های لغت در ماده بلا، استفاده می شود، کاربرد آن در موارد خیر و شر است. جوهری در صحاح می گوید: «والبلاءُ یکون بالخیر والشرِّ یُقال ابلاه اللهُ حسناً وابتلیه معروفاً»، المحیط فی اللغه آورده است: «البَلَاءُ فی الخَیرِ والشَّر» (صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، ج10، ص354). مؤید این مطلب، کلام خدای متعال در قرآن است که می فرماید: {وَلِیبْلِی الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیم} (انفال/17)؛ «و خدا می خواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبی کند خداوند شنوا و داناست». امام خمینی رحمة الله علیه در کتاب شرح چهل حدیث می نویسد: «بلاء، اختبار و امتحان است و در نیک و بد استعمال می شود. چنان چه اهل لغت تصریح کرده اند. بالجمله هر چه حق جلّ جلاله به آن بندگان خود را امتحان فرماید، بلاء و ابتلا است چه از قبیل امراض و اسقام و فقر و ذلت و ادبار دنیا باشد یا مقابلات آن ها که بسا باشد که انسان به کثرت جاه و

ص: 384

اقتدار و مال و منال و ریاست و عزت و عظمت امتحان شود، ولی هر وقت بلا یا بلیه یا ابتلا یا امثال آن ها مطلق ذکر شود منصرف به قسم اوّل شود» (خمینی، چهل حدیث، ص 204).

بنابراین، واژه بلا گاهی فقط در ابتلائاتی که وسایل آن شداید و مصیبت هاست به کار می رود، چنان که قرآن فرموده است: {وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِه} (حج/11)؛ «بعضی از مردم خدا را تنها با زبان می پرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است) همین که خیری به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا می کنند، اما اگر مصیبتی برای امتحان به آن ها برسد، دگرگون می شوند». و گاهی در معنای عام یعنی هم خیر و هم شر به کار می رود. این کاربرد هنگامی است که اسباب امتحان به حسب طبع انسانی سنجیده شده و به این لحاظ به خیر و شر تقسیم شده است، یعنی آن چه با طبع انسان ناسازگار بوده و آن ها را مکروه می دانسته، به عنوان بلای شر نامیده شده و از آن چه موافق و ملایم طبع انسان است تعبیر به بلای حَسَن شده است. قرآن هم واژه بلا را در هر دو مورد به کار برده است: {وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیرِ فِتْنَةً} (انبیاء/35)؛ «و شما را با بدی ها و خوبی ها آزمایش می کنیم». در جای دیگر فرموده است: {وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ} (اعراف/168)؛ «و آن ها را با نیکی ها و بدی ها آزمودیم». در برخی روایات، به بلا و فتنه از جهت آثار و نتایج مترتب بر آن نگریسته شده و به همین جهت بلا را به «خیر و شر یا ممدوح و مذموم» تقسیم کرده اند. به عنوان نمونه در دعای کمیل می خوانیم: «اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاء»؛ «خدایا ببخش گناهانی که بلاء را نازل می کنند». و در دعای 48 صحیفه سجادیه، امام زین العابدین علیه السلام می فرمایند: «وَلَا تَجْعَلْنِی لِلْبَلَاءِ غَرَضاً، وَ لَا لِنَقِمَتِکَ نَصَباً، وَ مَهِّلْنِی، وَ نَفِّسْنِی، وَ أَقِلْنِی عَثْرَتِی، وَ لَا تَبْتَلِینِّی بِبَلَاءٍ عَلَی أَثَرِ بَلَاء»؛ «مرا هدف تیر بلا مگردان و آماج خشم و سخط خود مساز. مهلتم ده و از اندوهم برهان و از لغزش ها و خطاهایم درگذر و به بلایی پس از بلای دیگر مبتلا مکن، که تو خود ناتوانی

ص: 385

مرا و بیچارگی مرا و تضرع و زاری مرا به درگاه خود، می بینی». در این عبارات، مراد از بلا آن امتحاناتی است که انسان از آن سرافراز بیرون نیامده و باعث سقوط و انحطاط و لغزش او می شود. از طرف دیگر، مواردی مانند تناول نکردن رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) از غذای شخصی که در عمر خود به سختی، گرفتاری و بلاء دچار نشده بود (کلینی، کافی، ج2، ص256) و هم چنین روایت آن حضرت که فرمود: «إِنَ اللَّهَ یَبْغِضُ الْعِفْرِیةَ النِّفْرِیةَ الَّذِی لَمْ یَرْزَأْ فِی جِسْمِهِ وَ لَا مَالِه» (قطب الدین راوندی، الدعوات، ص 172)؛ «خداوند، آدم شیطان صفت را که بلای جسمی و مالی نمی بیند، دشمن می دارد» و مجموعه روایاتی که بلا و مصیبت را برای مؤمن به هدیه و نوازش الهی تعبیر می کند (ر.ک: الکافی، ج 2، ص 252، بَابُ شِدَّةِ ابْتِلَاءِ الْمُؤْمِن) بلا را در معنای مثبت آن و به عنوان عاملی مؤثر در رشد و کمال آدمی برشمرده اند.

فلسفه و حکمت بلا

زندگی انسان در این دنیا با سختی و بلا روبه رو است و اساساً در سختی آفریده شده است قرآن کریم می فرماید: {لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَد} (بلد/4)؛ «ما انسان را در رنج و سختی آفریدیم». اکنون پرسش این است که این همه بلا، سختی و مصیبت در زندگی بشر برای چیست؟ این بخش از پژوهش با هدف پاسخ مستدل و جامع به این مسئله، به فلسفه و حکمت های متعدد بلا و مصیبت از منظر نهج البلاغه پرداخته است.

الف) دوری از خودخواهی و خودپسندی

یکی از معضلاتی که بشر را به شدت مبتلا کرده و ریشه بسیاری از مشکلات و گرفتاری های او می باشد، کبر و خودخواهی است. امیرالمؤمنین علیه السلام یکی از علل امتحان بندگان را شکستن کبر و غرور آن ها معرفی می کند. چنان که در خطبه قاصعه فرموده است: «وَلَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیاؤُهُ وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ یَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَلَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَلَخَفَّتِ الْبَلْوَی فِیهِ عَلَی الْمَلَائِکَةِ وَلَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَایَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْییزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَنَفْیاً لِلِاسْتِکْبَارِ عَنْهُمْ وَإِبْعَاداً لِلْخُیلَاءِ مِنْهُم» (سید رضی،

ص: 386

نهج البلاغه، خطبه192)؛ «اگر خداوند می خواست آدم را از نوری که روشنی اش دیده ها را برباید و زیبایی آن خِردها را مات و مبهوت کند و از مادّه خوش بویی که بوی خوشش نَفَس ها را بگیرد بیافریند، می آفرید و اگر بدین صورت می آفرید گردن ها در برابرش خاضع و آزمایش فرشتگان سهل و آسان می شد، ولی خداوند پاک منزه، بندگانش را به برخی از اموری که به حقیقت و ریشه آن آگاه نیستند آزمایش می کند تا خالص از ناخالص جدا شود و کبر و نخوت از آنان برطرف و خودخواهی و خودپسندی از آنان دور گردد».

ب) آشکار شدن اعمال مستحق ثواب و عقاب

امیر بیان علی علیه السلام یکی دیگر از فلسفه های نزول بلا را، جداسازی اعمال خوب و بد معرفی فرموده است: «لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَیسَ أَحَدٌ إِلَّا وَهُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَی فِتْنَةٍ وَلَکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ - وَاعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَأَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَمَعْنَی ذَلِکَ أَنَّهُ [سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ] یَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَالرَّاضِی بِقِسْمِهِ وَإِنْ کَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَلَکِنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِی بِهَا یَسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ لِأَنَّ بَعْضَهُمْ یُحِبُّ الذُّکُورَ وَ یُکْرَهُ الْإِنَاثَ وَ بَعْضَهُمْ یُحِبُّ تَثْمِیرَ الْمَالِ وَ یَکْرَهُ انْثِلَامَ الْحَال» (همان، حکمت93)؛ «کسی از شما نگوید: الهی، از امتحان به تو پناه می برم! چه این که کسی نیست مگر این که مشمول امتحان است؛ اما اگر کسی خواست از خدا پناه جوید باید از فتنه های گمراه کننده پناه جوید، خداوند سبحان می فرماید: «بدانید که اموال و فرزندانتان مایه امتحان اند»، معنی آیه این است که خداوند آنان را به اموال و فرزندان آزمایش می کند تا ناخشنود از رزق او و راضی به نصیب او را معلوم سازد، اگرچه خداوند سبحان از خود آن ها به آن ها آگاه تر است، ولی آزمایش برای این است که کارهایی که سزاوار ثواب و اعمالی که موجب کیفر است آشکار گردد؛ زیرا بعضی از مردم عاشق فرزند پسر و متنفر از دختراند و برخی عاشق افزایش مال و ناراحت از نقصان ثروت اند».

ص: 387

ج) مشخص شدن عاملان بهترین عمل

شکی نیست صفات درونی به تنهایی مقیاس پاداش و کیفر نیست، بلکه تا صفات نیک و بد آدمی ظاهر نشود هرگز نمی توان فردی را به صفات درونی او کیفر و پاداش داد و این صفات به وسیله رفتارها و کردار آدمی آشکار می گردد و ظهور آن بدون این که انسان در بوته آزمایش و امتحان قرار نگیرد امکان پذیر نیست و این خود یکی از انگیزه های امتحان خداوند است که در سخنان امیر مؤمنان علیه السلام وارد شده است: «أَلَا إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَدْ کَشَفَ الْخَلْقَ کَشْفَةً لَا أَنَّهُ جَهِلَ مَا أَخْفَوْهُ مِنْ مَصُونِ أَسْرَارِهِمْ وَ مَکْنُونِ ضَمَائِرِهِمْ وَ لَکِنْ لِیبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا فَیکُونَ الثَّوَابُ جَزَاءً وَالْعِقَابُ بَوَاء» (همان، خطبه144)؛ «بدانید که خدا بندگان را در معرض آزمون قرار داد، نه به خاطر این که به آن چه از اسرار باطنی و اندیشه های درونی پنهان کرده بودند آگاه نبود، بلکه به این علّت که آنان را در بوته آزمایش قرار دهد تا کدامشان عامل بهترین عمل اند، آن گاه ثواب در برابر کار نیک و عقاب در مقابل کار بد قرار گیرد».

د) توبه و دوری از گناه

نبود سختی و مشکلات در مسیر زندگی، باعث غفلت آدمی از خدای متعال شده و گناه و معصیت را به دنبال می آورد. برخی موارد، عذاب، مقطعی و کوتاه و به جهت تنبیه بندگان نافرمان و دفع غرور و تکبر از آن هاست که تنبّه و بازگشت به درگاه الهی را دنبال دارد؛ این نوع از بلا، از نعمت های خداوند است و سبب بیداری انسان از خواب غفلت می گردد. امیرالمؤمنین علیه السلام آن را یکی از فلسفه های نزول بلا دانسته و چنین می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَبْتَلِی عِبَادَهُ عِنْدَ الْأَعْمَالِ السَّیئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ وَحَبْسِ الْبَرَکَاتِ وَإِغْلَاقِ خَزَائِنِ الْخَیرَاتِ لِیَتُوبَ تَائِبٌ وَیَقْلِعَ مُقْلِعٌ وَیَتَذَکَّرَ مُتَذَکِّرٌ وَ یَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ» (همان، خطبه143)؛ «خدا بندگانش را به وقت اعمال بدشان به کمبود میوه ها و بازداشتن برکات و بستن درِ خیرات آزمایش می کند تا توبه کننده توبه کند و گناهکار دل از گناه قطع نماید و پندگیرنده پند گیرد و خودداری کننده از گناه خودداری کند».

ص: 388

ه- ) شناسایی شاکرین

شناسایی شکرگزاران واقعی با کسانی که فقط ادعای آن را در زبان دارند، وقتی مشخص می شود که مورد امتحان و آزمایش قرار گیرند؛ زیرا در سختی هاست که عامل از غیر عامل مشخص می شود: «وَقَدَّرَ الْأَرْزَاقَ فَکَثَّرَهَا وَقَلَّلَهَا وَقَسَّمَهَا عَلَی الضِّیقِ وَالسَّعَةِ - [فَعَدَّلَ] فَعَدَلَ فِیهَا لِیبْتَلِی مَنْ أَرَادَ بِمَیسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا وَلِیخْتَبِرَ بِذَلِکَ الشُّکْرَ وَالصَّبْرَ مِنْ غَنِیهَا وَفَقِیرِهَا» (همان، خطبه91)؛ «رزق و روزی مردم را مقدّر فرمود و آن را برای برخی فراوان و برای بعضی دیگر اندک قرار داد و ارزاق را بر مبنای تنگی و فراخی قسمت نمود و در این تقسیم بندی عدالت به خرج داد تا هر کس را بخواهد با فراوانی رزق و کمی آن آزمایش کند و بدین وسیله ثروتمندان و فقرا را از جهت شکر نعمت و تحمل سختی در مجرای امتحان قرار دهد».

و) رسیدن به اجر و مزد

بلا و مصیبت برای مؤمن نوعی نعمت محسوب می شود که با تحمل آن، به نعمت ابدی و بهشت جاودان می رسد. صبر انسان بر این ناملایمات و استغفار و تضرّع و انابه او، سبب محو سیئات و تبدیل شدن آن ها به حسنات و ارتقای درجه او نزد خدا گردیده و او را از قهر و غضب اخروی بازمی دارد. امیر بیان علی علیه السلام رابطه بلا با اجر و مزد را ارتباطی مستقیم ترسیم نموده است: «لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ یکُونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ التَّصْدِیقُ بِکُتُبِهِ وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ الِاسْتِکَانَةُ لِأَمْرِهِ وَ الِاسْتِسْلَامُ لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَا تَشُوبُهَا [یشُوبُهَا] مِنْ غَیرِهَا شَائِبَةٌ وَ کُلَّمَا کَانَتِ الْبَلْوَی وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ کَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَل» (همان، خطبه192)؛ «ولی خدای پاک اراده فرمود پیروی از انبیائش و تصدیق کتاب هایش و خشوع در پیشگاهش و تسلیم در برابر فرمانش و گردن نهادن به طاعتش اموری باشد خاصّ او و نیت دیگری با آن حقایق نیامیزد؛ هر چه آزمایش و امتحان بزرگ تر، پاداش و جزایش فراوان تر است».

ز) گشایش فضل و رحمت الهی

قرآن کریم، فرد مصیبت دیده را مورد رحمت خدا دانسته و می فرماید: {اُولئِکَ عَلَیهِمْ

ص: 389

صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ} (بقره/157)؛ «آن ها کسانی هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آن ها هدایت یافتگانند». امیرالمؤمنین علیه السلام هم مردم را به این نکته توجه داده و فرموده است: «وَلَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یضَعَ بَیتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَینَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَ الْأَشْجَارِ دَانِی الثِّمَارِ مُلْتَفَّ الْبُنَی مُتَّصِلَ الْقُرَی بَینَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْیافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ[زُرُوعٍ] رِیاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ لَکَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَی حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ وَلَوْ کَانَ [الْأَسَاسُ] الْإِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَیهَا وَالْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَینَ [مِنْ] زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَیاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَنُورٍ وَضِیاءٍ لَخَفَّفَ ذَلِکَ مُصَارَعَةَ الشَّکِّ فِی الصُّدُورِ وَلَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِیسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَی مُعْتَلَجَ الرَّیبِ مِنَ النَّاسِ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَیَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ وَلِیَجْعَلَ ذَلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَی فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِه» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه192)؛ «و اگر خدای پاک می خواست خانه با حرمت خود و مراکز مناسک حج را در میان باغ ها و نهرها و زمین های نرم و هموار و پر درخت و میوه های در دسترس و ساختمان های به هم پیوسته و آبادی های متّصل به هم میان گندمزاری نیکو و باغ های سرسبز و خرّم و کشتزارهای وسیع و نواحی پر آب و زراعت های تازه و شاداب و جادّه های آباد قرار دهد قرار می داد، آن وقت مقدار اجر و ثواب را به تناسب آزمایش سهل و آسان اندک ساخته بود؛ و اگر بنیانی که خانه بر آن استوار است و سنگ هایی که بیت حق از آن ساخته شده، از زمرّد سبز و یاقوت قرمز و روشنی و درخشش خیره کننده بود، بار دو دلی را از سینه ها سبک می کرد و کوشش ابلیس را برای وسوسه در قلوب فرومی گذاشت و تلاطم شک و تردید را از مردم برطرف می نمود، ولی خداوند بندگانش را به انواع سختی ها امتحان می کند و با کوشش های گوناگون به عبادت وا می دارد و به امور ناخوشایند می آزماید تا کبر را از دل هایشان بیرون کند و خواری و تواضع را در جانشان بنشاند تا با این گونه آزمایش ها ابواب فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید و اسباب عفو خود را به راحتی به آنان عنایت فرماید».

ص: 390

ح) جداسازی خالص از ناخالص

انسان های خالص و ناخالص وقتی از هم شناسانده می شوند که مورد آزمایش و ابتلا قرار گیرند. «وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْییزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْیاً لِلِاسْتِکْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُیلَاءِ مِنْهُم» (همان، خطبه192)؛ «ولی خداوند پاک بندگانش را به برخی از اموری که به حقیقت و ریشه آن آگاه نیستند آزمایش می کند تا خالص از ناخالص جدا شود و کبر و نخوت از آنان برطرف و خودخواهی و خودپسندی از آنان دور گردد». در جای دیگری حضرت چنین می فرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یقُولُ - وَاعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ مَعْنَی ذَلِکَ أَنَّهُ [سُبْحَانَهُ یخْتَبِرُ عِبَادَهُ] یَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ لِیتَبَینَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ الرَّاضِی بِقِسْمِهِ وَ إِنْ کَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَلَکِنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِی بِهَا یسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ لِأَنَّ بَعْضَهُمْ یحِبُّ الذُّکُورَ وَ یکْرَهُ الْإِنَاثَ وَبَعْضَهُمْ یحِبُّ تَثْمِیرَ الْمَالِ وَیکْرَهُ انْثِلَامَ الْحَال» (همان، خطبه90)؛ «همانا خداوند سبحان می فرماید: «بدانید که اموال و فرزندانتان مایه امتحان اند» معنی آیه این است که خداوند آنان را به اموال و فرزندان آزمایش می کند تا ناخشنود از رزق او و راضی به نصیب او را معلوم سازد، اگر چه خداوند سبحان از خود آن ها به آن ها آگاه تر است، ولی آزمایش برای این است که کارهایی که سزاوار ثواب و اعمالی که موجب کیفر است آشکار گردد؛ زیرا بعضی از مردم عاشق فرزند پسر و متنفر از دخترند و برخی عاشق افزایش مال و ناراحت از نقصان ثروتند».

ط) به وجود آوردن روحیه مقاومت

افرادی که فراز و نشیب و رنج و سختی را می بینند و آزمایش های گوناگون را پشت سر می گذارند، در برابر مشکلات مقاوم می شوند و قدرت تحملشان نسبت به سختی و فشار بیش تر می گردد. به بیان دیگر؛ افراد بلادیده و زجرکشیده، مانند سنگ ها و کوه های استواری هستند که هیچ چیزی قدرت تکان دادن آن ها را ندارد. امام علی علیه السلام در وصف متقین می فرماید: «نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاء» (همان، خطبه193)؛ «در

ص: 391

سختی و گرفتاری، حالشان همچون زمانی است که در آسایش و خوشی می باشند»، یعنی اهل تقوا به قضای الهی تن داده، به آن چه خدا خواسته راضی و خشنودند و آسایش و گرفتاری برای آنان یکسان است. ایشان در کلامی دیگر، صابران را ستوده و می فرماید: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً ... جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِیةَ نَجَاتِه» (همان، خطبه76)؛ «خداوند رحمت کند کسی که صبر را مرکب نجات خود قرار دهد».

ی) مشخص شدن راضی از ناراضی

یکی دیگر از فلسفه های ابتلائات، بازشناسی افراد راضی به مقدّرات الهی از دیگران است. در یکی از حکمت های نهج البلاغه از آن حضرت چنین نقل شده است: «لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَیسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَی فِتْنَةٍ وَ لَکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ - وَاعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَأَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَمَعْنَی ذَلِکَ أَنَّهُ [سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ] یَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَالرَّاضِی بِقِسْمِهِ وَ إِنْ کَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَلَکِنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِی بِهَا یَسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ لِأَنَّ بَعْضَهُمْ یَحِبُّ الذُّکُورَ وَیَکْرَهُ الْإِنَاثَ وَ بَعْضَهُمْ یَحِبُّ تَثْمِیرَ الْمَالِ وَیَکْرَهُ انْثِلَامَ الْحَال» (همان، حکمت93)؛ «فردی از شما نگوید: خدایا از فتنه به تو پناه می برم؛ زیرا کسی نیست که در فتنه ای نباشد، اما آن که می خواهد به خدا پناه برد، از آزمایش های گمراه کننده پناه ببرد، همانا خداوند سبحان می فرماید: «بدانید که اموال و فرزندانتان مایه امتحان اند.» معنی آیه این است که خداوند آنان را به اموال و فرزندان آزمایش می کند تا ناخشنود از رزق او و راضی به نصیب او را معلوم سازد، اگر چه خداوند سبحان از خود آن ها به آن ها آگاه تر است، ولی آزمایش برای این است که کارهایی که سزاوار ثواب و اعمالی که موجب کیفر است آشکار گردد؛ زیرا بعضی از مردم عاشق فرزند پسر و متنفر از دخترند و برخی عاشق افزایش مال و ناراحت از نقصان ثروتند».

ک) کوتاهی در عمل و فرامین الهی

عامل برخی از بلاها و گرفتاری هایی که برای بشر به وجود می آید، نافرمانی و کوتاهی

ص: 392

او از دستورات الهی است. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «مَنْ قَصَّرَ فِی الْعَمَلِ ابْتُلِی بِالْهَمِّ وَ لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِیمَنْ لَیسَ لِلَّهِ فِی مَالِهِ وَ نَفْسِهِ نَصِیبٌ» (همان، حکمت،127)؛ «کسی که در عمل کوتاهی ورزد دچار اندوه می شود. آن را که در مال و جانش سهمی برای خدا نیست برایش راهی به سوی رحمت خدا نمی باشد».

ل) عوامل بشری

ورود بدون تجربه و مشورت به کارهای بزرگ که از رذائل اخلاقی مانند: طمع، حسادت و... نشأت می گیرد، بسیاری افراد را به ورشکستگی و سرخوردگی کشانده است از سوی دیگر استفاده بی رویه از خوراکی های متعدد عامل بسیاری از بیماری های بشر گردیده است، هم چنین دنیای ماشینی امروز که آلودگی های فراوان زیست محیطی را به دنبال داشته، باعث بروز مشکلات گوناگون، بیماری های لاعلاج و حوادث ناگواری گردیده و روزانه هزاران نفر را به کام مرگ می کشاند. این بلاها و گرفتاری ها که بشر، خود آن را بنیان نهاده، جامعه انسانی را به سوی انحطاط، دگرگونی و افسردگی سوق داده است. آن حضرت درباره فریفته شدن به دنیا و گرفتار شدن به بلاهای آن هشدار داده و چنین فرموده اند: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الدُّنْیا تَغُرُّ الْمُؤَمِّلَ لَهَا وَالْمُخْلِدَ إِلَیهَا وَلَا تَنْفَسُ بِمَنْ نَافَسَ فِیهَا وَتَغْلِبُ مَنْ غَلَبَ عَلَیهَا وَ اَیمُ اللَّهِ مَا کَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِی غَضِ ِعْمَةٍ مِنْ عَیشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلَّا بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوهَا لِأَنَّ اللَّهَ لَیسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِید» (همان، خطبه178)؛ «ای مردم! دنیا آرزومندان و خواهان خود را فریب می دهد، برای شیفتگان خود ارزشی قائل نیست و آن کس را که بر دنیا پیروز شود مغلوب گرداند. به خدا سوگند هرگز ملّتی از ناز و نعمت زندگی گرفته نشدند مگر به کیفر گناهانی که انجام داده اند؛ زیرا خداوند بر بندگان خود ستم روا نمی دارد».

گاهی نیز سخن بی جا باعث گرفتاری و بلا برای انسان می گردد چنان که آن حضرت فرموده اند: «بَلَاءُ الْإِنْسَانِ فِی لِسَانِهِ» (آمدی، غررالحکم، ص 312).

ص: 393

نتیجه

در توضیح این شبهه که آیا منشأ بلایا و مصیبت ها چیست؟ تبیین شد که واژه ابتلاء از ماده بلا یبلو (ناقص واوی) و یا بلی یبلی (ناقص یایی) به معنای امتحان و آزمایش است. این واژه دارای معادل های فراوانی است که بسیاری از آن ها در نهج البلاغه به کار رفته است. بلا، واژه ای دو وجهی و در معنای خیر و شر هر دو به کار می رود. در نهج البلاغه فلسفه های بلاها و مصائب به گونه ای آمده است که می تواند بهترین و کامل ترین پاسخ به این شبهه باشد که مصیبت ها ممکن است عوامل گوناگونی داشته باشند، دوری از خودخواهی و خودپسندی، توبه و دوری از گناه، رسیدن به اجر و مزد الهی، به وجود آمدن روحیه مقاومت، کوتاهی در عمل و عوامل بشری ازجمله این عوامل هستند.

ص: 394

منابع

قرآن کریم، ترجمه: دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388 ش.

نهج البلاغه، سید رضی، ترجمه: محمد دشتی، قم، نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن فارس، ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقائیس اللغة، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1422 ق.

2. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تحقیق: جمال الدین میردامادی، بیروت، دار الفکر، چاپ سوم، 1414 ق.

3. آمدی، عبد الواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، تصحیح: سید مهدی رجائی، قم، دارالکتاب الإسلامی، 1410 ق.

4. بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ترجمه: محمدصادق عارف، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1375.

5. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح اللغة، تهران، امیری، 1368.

6. خمینی، سید روح الله، چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی+، 1394.

7. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، تصحیح: داوودی، صفوان عدنان، بیروت، دار القلم-الدار الشامیة، 1412 ق.

8. صاحب بن عباد، ابوالقاسم اسماعیل، المحیط فی اللغة، تحقیق: محمدحسن آل یاسین، بیروت، عالم الکتب، 1414.

9. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1379 ق.

10. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، هجرت، چاپ دوم، 1409 ق.

11. قرشی، سید علی اکبر، مفردات نهج البلاغه، تصحیح: محمدحسن بکائی، تهران، مؤسسه فرهنگی نشر قبله، 1377 ش.

12. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، الدعوات (سلوة الحزین)، قم، انتشارات مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1407 ق.

13. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407 ق.

ص: 395

ص: 396

امام علی (علیه السلام)، اسطوره یا اسوه کامل و دست یافتنی

اشاره

مصطفی عباسی مقدم(1)، سید محمد موسوی(2)

ص: 397


1- . استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه کاشان؛ abasi1234@gmail.com
2- . دانشجوی کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه کاشان؛ seyyedmosavi1375@gmail.com

ص: 398

چکیده

این پژوهش به شخصیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که از حاملان حقایق دین و نگهبانان کتاب مبین بوده و همواره مورد احترام جامعه دینداران واقع شده، پرداخته است. شیعیان در سایه سار حضرتش به مراتبی از دلبستگی و هماهنگی روحی و رفتاری به ایشان دست می یابند؛ زیرا با افزایش معرفتِ رهروان، محبت ایشان به این شخصیت سختکوش در عرصه دین و دیانت بیشتر و عمیق تر می گردد. از سوی دیگر، این همانندسازی در سایه گسترش آگاهی، دارای مراتبی می شود که از ارادت قلبی آغاز و به عشق و دلدادگی و بیان گفتاری و پیروی عملی و علی گونه شدن می انجامد.

در پژوهش پیش رو، با استفاده از روش توصیفی و با رویکرد تحلیلی، سعی شده تا پرده ابهام از سطوح نگرش به شخصیت والای امیرالمؤمنین کنار زده شود. یافته های تحقیق نشان می دهد شخصیت امام علی علیه السلام در میان افراد، اقشار و مذاهب را می توان در «نماد دینداری و فضیلت»، «اسطوره برتر»، «تراز مسلمانی»، «قطب عرفانی»، «انسان کامل» و «اسوه قابل تاسی» خلاصه نمود.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، انسان کامل،اسوه، نماد، اسطوره.

مقدمه

اساساً دین برای این که از افق آسمان به سطح جامعه نازل شود، نیازمند معرفی راهبرانی زمینی است تا آنان در جهت ابلاغ و اجرایی شدن دین در سطح جامعه بکوشند. راهبران راستین دین باید کسانی باشند که از جهات مختلف از سایر انسان ها متمایز بوده و از لحاظ

ص: 399

روحی و جسمی، در عالی ترین درجه انسانیت قرار داشته باشند؛ چراکه اهلیت و شایستگی پیشوایان دین، لازمه اجرای احکام و دستورات دینی در سطح جامعه است. از سوی دیگر، تعظیم و بزرگداشت پیشوایان دین، امری مطلوب و پسندیده قلمداد شده و ریشه در آموزه های وحیانی دارد. تعظیم پیشوایان دین موجب می شود پیروان آنان به درجه ای از دلبستگی و هماهنگی روحی و رفتاری راه یابند و این إناطه و همانندسازی گسترده میان پیروان و پیشوایان دین، مراتب و سطوح گوناگونی دارد. قرآن کریم نیز بر این مطلب صحه می گذارد و در آیات متعددی به انبیای الهی و یاران آنان اشاراتی داشته و هر دسته از یاران انبیای الهی را در سطح مشخصی از وجاهت قرار می دهد (آل عمران/52).

باید خاطرنشان کرد که همواره درک متقابلی میان راهبران دین و پیروان آنان وجود داشته است؛ به طوری که عظمت پیشوایان دین باعث ترسیم جلوه ای از ارادت قلبی و دلدادگی نزد آنان گشته و به پیروی عملی از آنان منتهی شده است. امیرالمؤمنین پیشوای شیعیان و یاران وی نیز از این قاعده مستثنا نبوده اند. احساس وابستگی و تعلق میان عبد و مولی چنان است که شاهد بروز تعاریف متفاوتی از سوی عبد برای مولی و رهبر خود بوده و هستیم؛ بعضی مولای خویش را چنان رفعت می بخشند که با ایشان معامله الوهیت می نمایند. برخی دیگر مولای خویش را در حدی از اسطوره و افسانه می پندارد، به طوری که برای پیرو، غیرحقیقی و در عین حال سطحی تر، شورانگیزتر، احساسی تر، عمومی تر و دامنه تأثیر و جریان سازی آن در کوتاه مدت بیشتر باشد. برخی نیز مولا را نماد جامعه دینداران می پندارند و بعضی نیز پیشوایان دین را اسوه و الگو معرفی می نمایند؛چراکه اسوه عمیق تر، آگاهانه تر و برای ساختن همه جانبه حال و آینده جامعه، ضروری تر است.

با توجه به آنچه گذشت، در ذهن جویای حقیقت این پرسش مطرح می شود که آیا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب از این منظر، یک الگوی تمام عیار و قابل تأسی بوده یا اسطوره خیالی یا نمادی برای شیعیان است. هر یک از این مباحث اساسی باید در جای خود مدّ نظر قرار گیرد و در این جستار بدان پرداخته شود.

ص: 400

بررسی مفاهیم

از آن جا که موضوع بحث، مرتبط با برخی از مفاهیم حساس م ی باشد، بازشناسی هر یک از این مفاهیم ضروری به نظر می رسد . بر این اساس، مفاهیم اسوه، اسطوره و نماد را با نگاهی به منابع لغت و مفردات مورد بررسی قرار می دهیم :

الف) مفهوم اسوه

«اسوه»، اسم ثلاثی مجرّد است که معنای مصدری نیز از آن مستفاد می شود و از ریشه «ا. س. و» گرفته شده است (صافی، الجدول فی اعراب القرآن، ج 21، ص146). «اسا» نیز به معانی مداوا، ترمیم (ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج1، ص105؛ ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص146 -147)، اندوه، درمان جراحت و صبر (فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج2، ص1654؛ ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص146 - 147؛) نیز آمده است.

کلمه «اسوه» از نظر لغت دانان به معنای سرمشق، پیشوا، نمونه (ابن فارس، معجم مقاییس العرب، ج1، ص105، ذیل ماده «اسو») پیشوا در مهمّات، خصلتی که شخص بدان لایق مقتدایی شود (دهخدا، لغتنامه، ج2، ص2196) چیزی انسان ناراحت با آن آرامش می یابد (فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج2، ص1654، ذیل ماده«اسا») حالت و مسلکی که شایسته پیروی است (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج1، ص90-91) و حالتی که منجر به پیروی دیگر انسان ها می شود؛ خواه پیروی، نیک و ارزشمند یا بد و خسارت بار باشد (راغب اصفهانی، مفردات، ص76، ذیل ماده«اسا»)

در منطق قرآنی، اسوه به معنای پیروی نیک، شایسته و سودمند است. کاربرد اسوه در قرآن با وصف «حسنه» و در برخی از روایات بدون وصف حسنه در پیروی از الگوهای شایسته، مانند پیامبر| می تواند گواه بر این معنا باشد؛ چنان که در روایتی از امام حسین علیه السلام نقل شده است: «لِیَ و لِکُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسولِ اللّهِ اُسْوةٌ» (مفید، الارشاد، ج2، ص94).

ص: 401

ب) مفهوم نماد

«نماد» واژه ای فارسی است که در زبان عربی به آن «رمز» و در زبان فرانسه به آن«سمبل» گویند. سمبل را به معنای نشانه، علامت، مظهر، هر نشانه قراردادی اختصاصی، شیء یا موجودی که معرف موجودی مجرد و اسم معناست، تعریف کرده اند (احمدی، از نشانه های تصویری تا متن، ج2،ص142).

نماد بر وزن سواد به معنای نُمود، یعنی ظاهرشده و نمایان گردیده و به معنای فاعلی نیز آمده است؛ یعنی «ظاهرکننده». به معنای «ظاهر کرد» و «نمایان گرداند» هم می باشد (دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه «نماد»). همچنین به معنای سخن گفتن، اشاره کردن، نکته، چیزی میان دو نفر، معما، علامت اختصاری، علامت قراردادی و عقیده نیز آمده است (کبیری، نظریه نمادین بودن زبان قرآن، ص13).

ج) مفهوم اسطوره

اندیشوران لغوی، اساطیر را برگرفته از ریشه «س. ط. ر» ( نوشتن ) دانسته اند (ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج3، ص72). اما درباره ریشه مفرد و مدلول آن نظر یکسانی ندارند. لغت دانان (ابن منظور، لسان العرب، ج 6، ص 257) با اندکی اختلاف، أساطیر را جمع «اُسطورَة » بر وزن اُحدوثه و أحادیث، و به معنای سخنان بی سامان و آشفته (فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج 1، ص 573) و برخی نیز آن را به معنای اباطیل (ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج3، ص73)، أکاذیب (زبیدی، تاج العروس، ج 7، ص 520)، نوشته ها (ابن منظور، لسان العرب، ج 6، ص 257)، حکایت ها (شرتونی، اقرب الموارد، ج 2، ص 664) ترجمه کرده اند. همچنین گفته شده: جمع إِسْطار به معنای گفتار ناهمگون و بی سامان و ناهماهنگ (ابن منظور، لسان العرب، ج 6، ص 257) یا اسطوره جمع بدون مفرد(=جامد)، مانند ابابیل است (هروی، الغریبین، ج 3، ص 893). بنابر دیدگاه برخی فرهنگ نویسان قرآنی، اساطیر (جمع اُسطوره ) به معنای نوشته های دروغین (راغب

ص: 402

اصفهانی، مفردات، ص410) و ساختگی (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5،ص124) بوده و فقط بر چنین نوشته هایی اطلاق می شود (ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج 3، ص 72).

زمینه ها و عوامل برداشت های مختلف مردم و گروه ها از علی علیه السلام

برداشت و درک افراد از شخصیت علی بن ابی طالب علیه السلام مبتنی بر علل مختلفی بوده و به حسب تطور عوامل، میزان شناخت از شخصیت ایشان تغییر به سزایی می یابد. به تعبیر دیگر: عامل اختلاف تلقی ها از یک شخصیت یا موضوع، به تجارب معنوی فرد و میزان معرفت او بستگی دارد. بهترین شناخت از علی بن ابی طالب علیه السلام از مسیر روایات اهل بیت^ میسر می گردد؛ زیرا پی بردن به حقیقت ولایت الهی از یک سو و معرفت کامل از علی بن ابی طالب علیه السلام از سوی دیگر، مقدور غیرمعصوم نبوده و شرح حدود و رسوم آن میسور کسی نیست؛ لکن عدم امکان درک کل، هرگز مصحح ترک کل نیست و عدم اقتدار بر غوص در ژرفا مجوز ترک سباحت و شناوری در جوار ساحل نخواهد بود. در ادامه، به مهم ترین عوامل مؤثر در برداشت مردم و قشرهای مختلف از علی علیه السلاماشاره خواهد شد.

الف) میزان معرفت

باید گفت درجات دوستی انسان ها نسبت به یکدیگر بستگی به میزان شناخت افراد از کمالات و محسنات همدیگر دارد و هر کس بر اساس میزان معرفت خویش، به محبوب خود ارادت می ورزد و این مهم به تدریج به معاشرت عمیق و ارتباط سازنده منجر می شود. به همین ترتیب این مطلب بر بزرگان دین صادق است. اگر کسی آشنایی ضعیفی با حضرت علی داشته باشد، رابطه قلبی او هم در درجات پایینی قرار می گیرد و هر قدر معرفت و شناخت افراد نسبت به ایشان افزوده شود، ارادت قلبی، تبعیت و در نتیجه خشوع و خضوع برابر او ریشه دارتر خواهد بود و تسلیم حضرتش خواهد شد (پاک نیا، دوستی و محبت اهل بیت از دیدگاه امام علی علیه السلام، ص72). امام علی علیه السلام در روایتی به درجات گوناگون افراد

ص: 403

نسبت به پیشوایان دین پرداخته و تأکید می کند:

«مَنْ أَحَبَّنَا بِقَلْبِهِ وَ أَعَانَنَا بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یقَاتِلْ مَعَنَا أَعْدَاءَنَا فَهُوَ أَسْفَلُ مِنْ ذَلِکَ بِدَرَجَةٍ وَ مَنْ أَحَبَّنَا بِقَلْبِهِ وَ لَمْ یعِنَّا بِلِسَانِهِ وَ لاَ بِیدِهِ فَهُوَ فِی اَلْجَنَّةِ» (مجلسی، بحارالانوار، ج10، ص107)؛ هر کس ما را در دل دوست داشته باشد و با زبانش یاری کند و با دستش به دفاع از ما برخیزد (یعنی با تمام وجود دلباخته ما باشد)، در بهشت هم درجه و همنشین ما خواهد بود و هر که ما را با دل دوست بدارد و با زبان یاری کند و همراه ما با دشمنانمان نجنگد، یک درجه پایین تر خواهد بود و هر که با قلبش ما را دوست دارد، ولی با زبان و دست به یاری ما نشتابد، در بهشت خواهد بود.

با این توضیحات می توان گفت نگرش افراد به حضرت علی علیه السلام رابطه تنگاتنگی به میزان معرفت و شناخت آنان از ایشان دارد. به بیان دقیق تر: این سطوح نگرشی می تواند ملاکی برای تمییز افراد از یکدیگر برای شناخت درجات معرفتی دوستداران حضرت علی علیه السلام ارائه دهد. مؤید این سخن این آیات قرآن است: (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی) (آل عمران/31) و (وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونی وَ أَطیعُوا أَمْری) (طه/90). مفسرین ذیل این آیات توضیح می دهند که معرفت و شناخت شیء، متفرع و نتیجه حبّ فرد به آن شیء است و هر قدر این معرفت عمیق تر گردد، حبّ انسان به آن شیء و متعلقات آن بیشتر خواهد شد و حبّ آنان نیز تبعیت و اطاعت به دنبال می آورد. علت این که انسان ها کشش و جذبه به شیء پیدا می کنند، این است که نقص و خللی در خود احساس می کنند که می خواهند برطرف نمایند. به مرور این جذبه و کشش به علاقه و پیوند بدل گشته و به تدریج انسان خود را اسیر و رهین آن شیء می یابد و در نتیجه، تسلیم و تابع آن شیء خواهد شد (طباطبائی، المیزان، ج3،ص158؛ بیضاوی، انوارالتنزیل، ج2،ص13). در مورد دوستی و تبعیت از حضرت علی علیه السلام نیز این گفتار صادق است؛ به این بیان که لازمه دوست داشتن امیرالمؤمنین علیه السلام، قبول دین ایشان و تأسی به منش و رفتار حضرتش خواهد بود. ناگفته

ص: 404

پیداست که اختلاف سطوح نگرش افراد نسبت به بزرگان دین، به میزان درک مقام و رتبه آنان بازمی گردد.

ب) تجارب معنوی

برخی نیز حضرت علی علیه السلام را برای گذران روزهای سخت و بحران های زندگانی خویش می خواهند؛ زیرا در سختی های روزگار با توسل و استعانت از ایشان، موانع زندگی آنان مرتفع گشته است. اینان برای قرار گرفتن زیر چتر قدرت و سلطه و کمالات ایشان و برای پوشش کاستی ها و ضعف های خودشان، و برخی دیگر نیز با افزایش تجربه های معرفتی و معنوی خویش، حضرتش را تجسم و آیینه تمام فضایل می دانند تا بدان تأسی کنند و مسیر رشد خود را بپیمایند.

انواع برداشت ها و تلقی های افراد و گروه ها از علی علیه السلام

با توجه به آنچه گذشت، این سطح از معرفت و شناخت، برخاسته از تجارب معنوی در سطوح مختلفی تعریف شده و از زوایای مختلفی می توان بدان نگریست؛ چنان که نگرش افراد، گروه ها و حتی جوامع مختلف به حضرت علی علیه السلام بسیار متفاوت است و البته همه به بخشی از خوبی های ایشان چشم دوخته اند و از برخی غافلند. اینک به گوشه ای از برداشت های گوناگون از این شخصیت، از منظر اقشار گوناگون مردم و جوامع مختلف اشاره خواهد شد:

برداشت نخست: علی علیه السلام نماد دینداری و فضیلت

از نماد در فرهنگ و متون اسلامی می توان به عنوان «شعائر» یاد کرد. این مفهوم در قرآن 4 بار به کار رفته است. باید گفت هرچند که این مفهوم در قرآن ضمن موضوعات حج به کار رفته، اما دارای مفهوم وسیع و گسترده ای است. شعائر به صورت علامت ها و نشانه های دینی است که انسان را به یاد خدا می اندازد و مکان ها یا زمان های نشانداری است که خدا در آنها یاد و عبادت می شود(خانی و دیگران، ترجمه بیان السعاده،

ص: 405

ج2،ص211). این کلمه به طور استعاری در معنای افراد خاص به کار می رود؛ زیرا حدیثی از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) در مورد انصار نقل شده است که به آنها فرموده اند: «أنتُم الشّعار والنّاس الدّثار» (عسقلانی، تهذیب التهذیب،ج5، ص79).

با توجه به معنا و مفهومی که برای شعائر بیان شده، قتاده می گوید: در جاهلیت وقتی شخصی برای ادای حج از خانه بیرون می آمد، قلاده ای از پوست و شاخه درخت می بست و کسی در این حالت متعرض او نمی گشت (داورپناه، انوارالعرفان، ج10، ص18) و ابوعلی جبائی نیز اشاره کرده که منظور از شعائر، علامت هایی بود که برای تعیین مرزهای حِلّ و حرم نصب شده بودند و خداوند دستور داد که بدون احرام از این مرزها نگذرید و به سوی مکه نیایید. (همان، ص38). از سوی دیگر، شعائر از «شعر» مشتق شده، در معنای آن، علم و ادراک گنجانده شده است؛ چه آن که «شعر بکذا» یعنی «علم بکذا».چنان که خواهد آمد، برخلاف معنای محدودی که برای شعائر ترسیم شده است، شعائر مفهوم عام و گسترده ای دارد؛ به گونه ای که همه کارها و اموری که انسان را به یاد عظمت خدا بیاندازد، می تواند مفهوم شعائر را بپذیرد (رحیمی، تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی، ص23).

برای شناخت پهنه وسیع مفهوم شعائر در قرآن، تنها در آیه (وَ مَنْ یعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوب) (حج/32) از تعظیم شعائر و نمادهای دینی سخن به میان آمده و این امر نشانه تقوای قلوب تلقی شده است. طبرسی ذیل این آیه درباره مفهوم شعائر چند احتمال را متذکر شده و قول «منظور از شعائر خداوند، حرام ها و حدود خداوند است که نباید حلال ها حرام شمرده شده و از حدود خدا نباید تجاوز شود» را پسندیده است. (طبرسی، مجمع البیان، ج3، ص264) طبرسی این دیدگاه را به دلیل عمومیت و فراگیری آن ترجیح داده و از همین روست که کلمات حدود الله، حرمات الله، احکام الله، فرائض الله با شعائر(نمادها) مترداف دانسته شده اند (نجفی خمینی، تفسیر آسان، ج13، ص138).

از جمله احتمالاتی که توسط برخی از عرفا (ابن عربی، فتوحات مکیه، ج6، ص117)

ص: 406

برای مفهوم شعائر مطرح شده، این است که مخلوقات خدا و نشانه های وی از شعائر الهی هستند. بر اساس این احتمال، تمام مخلوقات شعائر و نماد خداوند بوده و تعظیم و بزرگداشت آنها لازم است. البته این قول از نظر بعضی پذیرفته نیست؛ چراکه بزرگداشت هر مخلوقی، به دلیل آن که مصنوع و آیه الهی است، صحیح نیست. از سوی دیگر، با متونی که به تولّی و تبرّی، حبّ فی الله و بغض فی الله توصیه می کنند، سازگاری ندارد.

به نظر می رسد بهترین دیدگاه در خصوص شعائر الله، نشانه های دین خداوند و هر علامت و نشانه ای که انسان را به یاد خداوند می اندازد می باشد؛ زیرا جامع موارد است؛ چه این که مواردی همچون اذان جمعه، مناسک حج و معصومین از مصادیق شعائر شمرده شده و به نوعی انسان را به یاد خدا انداخته و از نشانه های تجلی دین است. از سوی دیگر، تعریف شعائر الهی به صورت دین خدای سبحان و یا هر نشانه و علامتی که باعث تقرب به سوی خدا شود، مورد تأکید قرار گرفته است (جصاص، احکام القرآن، ج5، ص78؛ طبرسی، مجمع البیان، ج7، ص15؛ حسینی همدانی، انوار درخشان ج2، ص49). به دلیل گستردگی مفهوم شعائر، بزرگ ترین شعائر الهی که بزرگداشت آن واجب است، اولیای خدا و راهنمایان به سوی خدای سبحان و صالحانی که منتسب به خدا هستند (ابن عجیبه، البحر المدید، ج3، ص535).

در پاره ای از روایات، اهل بیت علیهم السلام و اصحاب، از مصادیق شعائر الهی معرفی شده اند؛ چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:«نَحنُ الشَعائر و أصحاب» (نمازی شاهرودی، مستدرک سفینة البحار، ج5، ص417). این نوع روایات نیز گستردگی و عرصه وسیع مفهوم شعائر را تأیید می کنند. به همین دلیل است که برخی از دانشمندان اسلامی اشاره نموده اند که آیا معقول است که قربانی از شعائر خداوند باشد، اما اهل بیت از شعائر الهی و نماد دین نباشند؟!

با توجه به آنچه گذشت، فهمیده می شود که شعائر و نماد ها می توانند نقش بسزایی در

ص: 407

زندگی فردی و اجتماعی اقوام و ملل مختلف داشته باشند. بسیاری از نمادها تداعی کننده تجلی ایمان، ایثار، دوستی، وفاداری، همبستگی، مبارزه و دینداری هستند. ازاین رو مؤمنان در سایه نماد ها غایات، اهداف، آرمان ها، امید ها و ارزش های دینی را بهتر تشخیص می دهند. از جمله مهم ترین شاخص ها در حوزه دین، معصومین علیهم السلام هستند و امیرالمؤمنین علیه السلام که مجموعه ای از کمالات را در خود جمع کرده، به عنوان بهترین نماد برای رهروان و سالکان دین و دیانت قلمداد شده و مکلفان را در رسیدن به اهداف دین هدایت می کنند.

برخی از نماد ها به مثابه دریچه هایی برای تأمل بیشتردر عالم درونی انسان ها هستند. درمقابل، برخی دیگر، زمینه های وحدت، همدلی و همبستگی جوامع را فراهم می سازند. برخی از نماد ها نمایانگر صلح و آرامش و دوستی هستند؛ درحالی که برخی دیگر نظیر امیرالمؤمنین علیه السلام، نمودار صلابت، ایستادگی، شجاعت و پایداری بوده و در عین حال در محراب عبادت، عابدی گریان و لرزان و زاهدی خداترس است.(1)

ایشان وجودی چندبعدی و جامع اضداد دارد و هر لحظه از زندگانی حضرتش نماد بندگی خداست و هرآینه انسان را به سوی باری تعالی رهنمون می شود؛ البته جامع اضداد بودن به معنای رفتارها و شخصیت متناقض نیست؛ بلکه یک هماهنگی بدیع و جالب میان رفتار او وجود دارد و هرکدام جلوه ای از زوایای زندگانی جامع حضرت علی علیه السلام را بازگو می کند.

برداشت دوم: علی علیه السلام به عنوان اسطوره برتر

برای ورود به ژرفای اساطیر باید به ابزارهایی مجهز شد؛ دانش های متعددی در راستای شناخت اساطیر به کمک بشر آمده اند تا بتوان به تعریف جامع افراد و مانع اغیار از آن دست یافت. سرلوحه هر گفتار و نوشتاری در حوزه اسطوره تعبیر دین شناس برجسته رومانیایی، «میرچا اِلیاده» است. وی به اسطوره، رنگ تقدس بخشیده و آن را چنین تعریف می کند:

ص: 408


1- . «هو البکاء فی المحراب لیلا/هو الضحاک اذا اشتد الضراب».

اسطوره سرگذشت مینوی(1)

و مقدسی است؛ راوی واقعه ای است که در زمان شگرف بدایتِ همه چیز رخ داده است (الیاده، چشم اندازهای اسطور، ص14).

در اسطوره به طور کلی سخن از یک باور، یک تجربه، وجودی ازلی، رمز و رمزگرایی و احساسی بی کران به میان آمده است. احساسی درونی با بیان های گوناگون و ذکر ناخودآگاه از یک موجود مرموز و غیرقابل رویت به تصویر کشیده می شود. در میان اسطوره شناسان ایرانی، تعریفی به این مضمون وجود دارد؛ چنان که جلال ستاری می نویسد:

اسطوره روایت باورهای قوم درباب خود و جهان و خدا، یعنی کلا عالم هستی و مابعدالطبیعیه به زبان داستان است. یا به سخنی دیگر: بیان پرنقش و نگار اصول و مبادی اعتقادی است (ستاری، جهان اسطوره شناسی، ص1).

باید گفت دیدگاه های متفاوتی درباره تعریف اسطوره ارائه شده است (اسماعیل پور، اسطوره بیان نمادین، ص13؛ آموزگار، تاریخ اساطیری ایران، ص5؛ کزازی، رؤیا، حماسه و اسطوره، ص10؛ بیرلین، اسطوره های موازی، ص10؛ باستید، دانش اساطیر، ص33). با مطالعه هر کدام از این تعاریف باید اذعان کرد که دیدگاه های متفاوت، حاصل تفکراتی است که گاه اسطوره شناسانه، زمانی همراه با نگرشی قدسی و اعتقادی و گاهی با دید تاریخی و گاهی با دیدگاهی روانکاوانه پدید آمده است. بنابراین، گستردگی و پیچیدگی اساطیر از یک سو و تفاسیر گوناگون باعث شده است که به سختی بتوان تعریف جامعی از اسطوره ارائه داد (رمضانی، اسطوره موجودیتی تجدیدپذیر، ص116).

به نظر می رسد برای اسطوره می توان شاخص های ده گانه زیر را که دربرگیرنده درون مایه های تعاریف اسطوره است، متذکر شد (همان):

1. اسطوره روایت عادی از زندگانی بشر نخستین است؛ 2. بیشتر محتوای اساطیر، درباره آفرینش کیهانی است؛ 3. اساطیر بازخورد زندگی و فرهنگ نخستین انسان ها

ص: 409


1- . معنوی.

هستند؛ 4. تاریخی قدسی و مینوی از موجودات فراطبیعی است؛ 5. باورهای عمیق انسان های نخستین است؛ 6. بیان رازگونه زندگی انسان از آغاز تاکنون است و خواهد بود؛ 7. نوعی پیوستگی و اتحاد میان اسطوره و حقایق مابعدالطبیعه وجود دارد؛ 8. هر چه زمان پیش تر می رود، لایه های ناشناخته و نادیده از اساطیر بیشتر جلوه می کند؛ 9. زندگی انسان امروزی سخت با اسطوره پیوند خورده و انسان با احساس نیاز در پی شناخت اسطوره است؛ 10. بررسی اسطوره و همزیستی با انسان، درواقع بازگشت به خویشتنِ خویش است.

در برآیند مفهوم اسطوره باید چنین گفت که ماهیت اسطوره خیالی و غیرواقعی نیست؛ بلکه داستانی است که به اعتبار محتوایش از وقایع بزرگ حکایت می کند. بر این اساس، اسطوره یک نوع نمادپردازی است که از تصورات ذهنی و احساسات انسان در هر زمان ناشی می شود. اسطوره نوعی تداعی کننده ارتباط عالم معانی و واقع بوده و برای فهم رمزپردازی هاست که باید به شناخت اساطیر روی آورد.

با توجه به آنچه گذشت و درپاسخ به این پرسش که آیا امیرالمؤمنین علیه السلام می تواند مصداق اسطوره قرار گیرد، باید گفت: با توجه به گستردگی که برای تعریف مفهوم اسطوره وجود دارد، تقریبا می توان تعاریف اسطوره را در دو دسته خلاصه نمود: عده ای به اسطوره اعتقاد دارند و از سر ایمان بدان می نگرند و در مقابل، دسته ای دیگر اسطوره را به دیده انکار نگریسته و معتقدند که اسطوره خیالی بافی روانی نوع بشر است؛ چراکه اسطوره داستانی مینویی است که پدیده های طبیعی را در قالب قصه های جذاب به انسان نشان می دهد.

با عنایت به مطالب پیش گفته، به نظر می رسد اسطوره سطحی تر، شورانگیزتر، احساسی تر، عمومی تر و دامنه تأثیر و جریان سازی آن در کوتاه مدت بیشتر است. در اسطوره، بُعد حماسه آفرینی، انگیزش و هیجان و بعد تبلیغاتی و اقناعی برجسته تر است. از این منظر، علی علیه السلام نیز اسطوره قلمداد می شود؛ اما هر کدام از این جوانب باید در جای

ص: 410

خود مد نظر باشد. در فرهنگ شیعی امام حسین علیه السلام بی تردید مهم ترین و مؤثرترین اسطوره است؛ چون «إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَةٌ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً» ( نوری، مستدرک الوسائل، ج 10ص 318)؛ از شهادت امام حسین علیه السلام در دل های مؤمنان آتشی برافروخته شده که هرگز سرد و خاموش نخواهد شد. این یعنی اسطوره، که بیش از آن که دانش، علم و نور بدهد، حرارت و شور می دهد. البته ما در جای خود خواهیم گفت که امیرالمؤمنین و امام حسین و دیگر ائمه^ قبل از آن که اسطوره باشند، اسوه هستند؛ چون یکی از امامان تلقی شده و ابعاد معرفتی و اخلاقی آنان حتی در معرکه نبرد آنچنان برجسته است که هرگز نمی توان از آنها چشم پوشید.

باید خاطرنشان کرد که در علم میتولوژی(1) اسطوره را به معنای امری افسانه ای و غیرحقیقی می دانند، و این موضوع تا حدودی صحیح است؛ یعنی گاهی اسطوره به معنای داستان یا موضوع غیرحقیقی قلمداد شده و ریشه کلمه هم به سطر و نوشتن مربوط است و حتی قرآن یکی از نسبت های ناروای مشرکان به آیات وحی را این می داند که می گفتند: (إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ)(2) (انعام/25) یعنی قرآن چیزی نیست به جز افسانه های گذشتگان. کافران می خواستند بگویند قرآن واقعی نیست و ساخته تخیل و ذهن پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) است؛ اما راه جمع دو معنا این است که هر حقیقت یا عقیده ای می تواند اسطوره باشد و نیز می تواند در اثر توجه و علاقه انسان ها دستخوش تغییرات و به افسانه تبدیل شود. پس گاهی به حقایق بزرگ اسطوره گفته اند و گاهی به گزارش ناصحیح آن حقایق و بیان افسانه وار آنها، و اتفاقا از این طریق می توانیم به بحث آفات و خطرات اسطوره گرایی و نماد گرایی برسیم و از مزایا و محاسن اسوه گرایی و الگو مداری سخن گوییم.

ص: 411


1- 5. علم اسطوره شناسی.
2- 6. بسامد تکرار این جمله کافران در قرآن 9 مورد است.

برداشت سوم: علی علیه السلام به عنوان ترازِ مسلمانی و بشری موفق

حضور علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان یک عنصر مهم در نشر و تبلیغ دین اسلام بسیار تأثیرگذار بوده است. ایشان در تمام وظایف محوله از سوی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) به موفقیت رسیده و در گزارش های تاریخی از ایشان به عنوان مهره ای اساسی در پیشبرد اهداف دین اسلام یاد شده است. با سیری در زندگانی علی بن ابی طالب علیه السلام مشخص است وی در حساس ترین شرایط در کنار رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) بوده و از فدای جان خویش در راه اسلام سستی به خود راه نداده است. با بررسی آیات و روایات متعددی می توان به سجایا و صفاتی از ایشان دست یافت که بر این مطلب مهر تأیید زده و شخصیت بسیار موفق علی بن ابی طالب علیه السلام را به بشریت ارائه می دهد.

علل موفقیت عتلی علیه السلام و معرفی ایشان به عنوان بشری ایدئال و قابل ستایش را در شاخصه های متعددی از زندگانی وی می توان جست وجو کرد. از نظر تاریخ اسلام و روایات فریقین، قطعی است که نخستین شخصی که به دعوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) لبیک گفت و اسلام را پذیرفت، علی علیه السلام بود و این افتخار پیشگامی در اسلام، تنها نصیب حضرت ایشان گردید (ابن عبدالبر، استیعاب، ج3، ص28) و مطابق روایات، در آغاز بعثت در سراسر زمین جز سه نفر در آیین اسلام نبودند که علی بن ابی طالب علیه السلام یکی از آنان بود. ایشان در بحبوحه غزوات رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) با دلاوری، ایثار و شجاعت سبب گردید تا منادی از آسمان، از فتوّت علی علیه السلام تجلیل نموده و به عنوان یکّه تاز عرصه نبرد از او یاد کند (کاشانی، منهج الصادقین، ج2، ص323) ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه نیز چنین می نویسد:

امتیاز علی علیه السلام در جهاد در راه خدا نزد دوست و دشمن، واضح و آشکار است. او سرور مجاهدان بود و آیا به راستی مزیت جهاد جز برای او بر کس دیگری زیبنده است؟ ملاحظه شد که بزرگ ترین جنگ پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و نیز کاری ترین ضربه علیه مشرکان، همان غزوه بدر

ص: 412

کبری بود. در آن جنگ هفتاد تن از مشرکان به هلاکت رسیدند که نیمی از آنها به دست علی علیه السلام کشته شدند (امین، سیره معصومان علیهم السلام ، ج 3، ص68).

سیمای علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان رئیس همه فضیلت ها (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص16) از منظر برخی از اندیشمندان غیرمسلمان، به انسانی که سرگذشتی چون ازل و آینده، باقی چون ابدیت، ژرفایی بس عمیق دارد که هر یک از صاحبان خرد و نفوس بزرگ، مطابق روش و طبع خود، آن را درک می کند و دیگر انسان های عادی بدون این که خود بدانند، در سایه آنان زندگی می کنند، تشبیه شده است (جُرج جرداق، علی علیه السلام صوت العدالة الانسانیة، ج1،ص23 و 24). برخی دیگر نیز به انحاء مختلف به ترسیم ویژگی ها و صفات ایشان پرداخته اند و معتقدند صفات ایدئال انسانی و موفق در شخصیتی همچون علی بن ابی طالب علیه السلام متجلی گشته است؛ دانشمندانی روشنفکر نظیر: جرجی زیدان، جبران خلیل جبران (عبدالمقصود، امام علی علیه السلام، ج1، ص19) میخائیل نعیمه (همان، ص 17)، دکتر پولس سلامه(1)(کریمخانی، علی علیه السلام فراسوی ادیان، ص20) را می توان نام برد.

برداشت چهارم: علی علیه السلام به عنوان قطب عرفانی

عرفان علی بن ابی طالب علیه السلام عرفانی جدای از اسلام و قرآن نبوده؛ بلکه حقیقت اسلام و باطن شریعت است. بین سخنان حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه و غیر نهج البلاغه شاهد آن هستیم که آن حضرت در هر شرایطی به بحث عرفان تکیه داشته اند. شخصیت علی علیه السلام به عنوان امام عارفان در طول تاریخ، بیشترین اثر را در شکل گیری عرفان اسلامی داشته و بزرگ ترین عرفای اسلامی، آن حضرت را قطب همه عارفان دانسته اند و این تأثیر حتی به قبل از گردآوری نهج البلاغه بازمی گردد.

ص: 413


1- 7. پولس سلامه، ادیب و حقوقدان بزرگ مسیحی لبنانی است. وی 3500 بیت شعر در فضیلت امام علی و حسنین(علیهم السلام) سروده و همچنین یک کتاب 300 صفحه ای با عنوان «عید الغدیر» نوشته است.

باید گفت تأثیر اصلی علی علیه السلام بر عرفان، به دلیل شخصیت و روح عرفانی آن حضرت بوده است. به عنوان مثال: کلمات علی علیه السلام خطاب به کمیل که در مورد حقیقت سؤال کرده است، در بحث عرفان، حیرت آور است و سایر مناجات ها و ادعیه منقل از آن حضرت، منبع سرشار عرفان اسلامی شناخته می شود. ایشان مطالبی را فرموده اند که تأثیر عملی آن در پیدایش عرفان اسلامی بسیار زیاد بوده است و اغلب سلسله های عرفانی هم به یکی از این افراد ختم می شود (مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ص104). امام می فرمایند:

«إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی جَعَلَ الذِّکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ. وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلَاؤُهُ فِی الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فِی أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِی فِکْرِهِمْ وَ کَلَّمَهُمْ فِی ذَاتِ عُقُولِهِمْ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه220)؛ همانا خداوند متعال یاد خود را مایه صفا و جلای دل ها قرار داده است. بدین وسیله پس از سنگینی، شنوا و پس از شب کوری، بینا و پس از سرکشی مطیع می گردند. همواره در هر زمان و در دوره فترت ها خدا را مردانی بوده است که در اندیشه های آنها با آنها راز می گفته و در خِرَدشان با آنها سخن می گفته است.

تأثیری که عرفا از علی علیه السلام گرفته اند، محدود به نهج البلاغه نبوده است. ازجمله، ابن عربی متأثر از مقامات باطنی علی علیه السلام بوده و آن حضرت را «باطن تمامی پیامبران»(1) دانسته است (ابن عربی، فتوحات مکیه، ص54). همچنان که خود آن حضرت در روایت مشهوری خطاب به سلمان فرموده اند: «مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ وَ هُوَ الدَّینُ الخَالِصُ»(2) (مجلسی، بحارالانوار، ج26، ص1). گفتنی است سراسر سخنان علی بن ابی طالب علیه السلام به خصوص نهج البلاغه، حاوی مواعظی است که بنیاد

ص: 414


1- 8. سرّ الانبیاء و امام العالم.
2- 9. «إنه لا یستکمل أحد الایمان حتی یعرفنی کنه معرفتی بالنورانیة فاذا عرفنی بهذه المعرفة فقد امتحن الله قلبه للایمان وشرح صدره للاسلام وصار عارفا مستبصرا، ومن قصر عن معرفة ذلک فهو شاک ومرتاب . ... معرفتی بالنورانیة معرفة الله عزوجل ومعرفة الله عزوجل معرفتی بالنورانیة وهو الدین الخالص».

محبت دنیا را برمی اندازد و باعث حصول زهد و ورع و ترک عصیان خداوند می گردد که مقدمه واجب عرفان شمرده می شود و علاوه بر آن، بسیاری از مطالب دقیق عرفانی در باب توحید، خداشناسی، علم معاد و قیامت و ... در نهج البلاغه ذکر شده است. از جمله خطبه اول در باب توحید، برترین بیان عرفانی در این بحث است که فصل الخطاب در مباحث مربوط به توحید عرفانی شناخته می شود.

برداشت پنجم: علی علیه السلام الگوی مطلق و انسان کامل اسلام

امامان دو جنبه دارند: یکی جنبه بشری و دیگری جنبه فرابشری. در بُعد بشری آنان اسوه همگانند و رفتارها و کردارهای آنان قابل الگوبرداری است. برای روشن شدن مطلب در این بخش باید به مطالب ذیل معرفت پیدا کرد.

1. پیامبران و امامان علیه السلام دارای اراده بشری اند؛ مانند دیگر مردم زندگی می کنند؛ برای تحصیل هرچه بیشتر مقامات معنوی می کوشند و اهل صبر و جهاد و زهد و تقوایند. قضایا و وقایع و حوادثی همچون: بئر معونه و گم شدن شتر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و یا داستان «افک» یعنی جا ماندن عایشه از کاروان و امثال آن ها مربوط به جهات ظاهری و حساب ها و تجربیات و اسباب بشری و عادی است که به جنبه بشری آن ها مربوط می شود. از مطالب فهمیده می شود که امیرالمؤمنین علیه السلام نیز از جهت بشری، عبداللّه بوده و چون مظهر اسم جامع الله بر روی زمین است، جمیع اسماء و صفات الهی را در خود جای داده است (قیصری، شرح فصوص الحکم، ص91-93). قرآن هم به جنبه بشری انسان کامل توجه دارد، آن جا که می فرماید: (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یوحی إِلَی) (کهف/110) وِ (یأْکُلُ الطَّعَامَ وَ یمْشیِ فیِ الْأَسْوَاق) (فرقان/7). ازاین رو لازمه جنبه بشری بودن او را مقام بندگی وی می داند: (وَ أَنَّهُ لمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یدْعُوه) (جن/19). عقل نیز می گوید باید انسان رهبر انسان باشد، تا همه دردها، خواست ها، نیازها، مشکلات و مسائل زندگی او را کاملا درک کند، تا یک سرمشق عملی برای او در همه زمینه ها باشد، تا مردم بتوانند از او در همه برنامه ها الهام گیرند (مکارم

ص: 415

شیرازی، تفسیر نمونه، ج15، ص28). پیامبران و ائمه از جنس فرشتگان انتخاب نشدند و این نکته نیز محل اعتراض مشرکان بوده است (حسن زاده آملی، رساله امامت، ص87). به هر ترتیب پیامبران و ائمه از جهت بشری با دیگران شریک بودند و ازاین رو از حیث ساختار آفرینش هم سنخ دیگر انسان ها بودند و این سبب می شود که آنان از این حیث سرمشق پیروان خود باشند.

2. خداوند متعال با علم به قابلیت ممتاز پیامبران و امامان برای تحصیل مقامات معنوی و شایستگی آنان برای بر عهده گرفتن مسئولیت هدایت جامعه، آنان را از میان سایر انسان ها اصطفاء نموده است. آیات و روایات فراوانی بر این واقعیت گواهی می دهد:

(وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یوقِنُونَ) (سجده/24)؛ و برخی از آنان را چون [در برابر مشکلات، سختی ها و حادثه های تلخ و شیرین] صبر کردند و همواره به آیات ما یقین داشتند، پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند.

(أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَه) (انعام/124)؛ خدا داناتر است که مقام رسالت را در کجا قرار دهد.

سپردن هر مسئولیتی، با دادن امکانات لازم همراه است. امامت جامعه از این قاعده مستثنا نیست. ازاین رو خداوند آنان را از علم لازم برای بر عهده گرفتن مسئولیت امامت بهره مند می گرداند. این ویژگی هنگام بر عهده گرفتن مسئولیت برای امامان شمرده می شود و این مطلب به نوعی به جنبه فر بشری ائمه اشاره دارد؛ چنان که در احوالات امام هادی علیه السلام می خوانیم: یکی از یاران ایشان به نام «هارون بن فضیل» در کنارشان بود که ناگاه امام فرمودند: «انّاللّه و انّا إلیه راجعون» ابی جعفر (امام جواد علیه السلام درگذشت. به حضرت عرض شد: از کجا دانستید؟ فرمود: «در برابر خدا فروتنی و خضوعی در دلم افتاد که برایم سابقه نداشت». (کلینی، الکافی، ج 2، ص 218).

در اوایل دعای ندبه به مجموع این سه واقعیت نورانی اشاره شده است:

ص: 416

«بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِکَ وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِیَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِیَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلائِکَتَکَ وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه193)؛ [آنان را برگزیدی] بعد از آن که بر آن ها شرط کردی نسبت به دنیا و زینت و زیورها زهد بورزند، آنان نیز این شرط را پذیرفتند و دانستی که آنان به آن شرط وفادارند. پس آن ها را پذیرفتی و به خود نزدیک ساختی و یاد بلند و ستایش ارجمند را برای ایشان پیش فرستادی و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادی و به وحی خود، آنان گرامی داشتی و آنان را به بخشش علم خود میهمان کردی.

الگو قرار دادن پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و امام معصوم علیه السلام، به خصوص امیرالمؤمنین علیه السلام به این معنا نیست که همه کارها و برنامه های جزئی و شخصی و اموری که مناسب شرایط زمانی و مکانی زمان ایشان بوده، در این زمان و در زندگی ما نیز اجرا گردد؛ بلکه باید خطوط کلی و مسائل اساسی و راه کارهای عملی زندگی را از آنها فرا گرفت و آنها را الگو قرار قرار داد. مثلا باید از روحیات عالی، استقامت و شکیبایی، هوشیاری و درایت و اخلاص و توجه به خدا و تسلط امیرالمؤمنین علیه السلام بر حوداث و زانو نزدن او در برابر سختی ها و مشکلات از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و پیشوایان معصوم علیهم السلام الگو گرفت؛ ولی نحوه استقامت و مورد آن و نیز نوع هوشیاری و موضوع و چگونگی آن، و نیز روش تحمل و پایداری و موضوع آن، متناسب با این زمان و این شرایط خاص باید باشد و از این نظر ممکن است در موارد زیادی با زمان امیرالمؤمنین متفاوت باشد.

باید دانست که الگوگیری در یک تقسیم بندی کلی بر دو محور «ارزش ها» و «روش ها» استوار است که ارزش ها ثابت است، ولی روش ها با توجه به شرایط مختلف قابل تغییر است .اصل عبادت خدا، اطاعت شوهر، تربیت فرزند، حضور در صحنه سیاست، تعلیم دیگران و خدمت به مردم، از اصول ارزشی است؛ اما مقدار وقت گذاشتن برای هر کدام و

ص: 417

روش ها و ابزارهای آن، با توجه به موقعیت و شرایط افراد تغییر پذیر است. امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید:

«ألا و إنَّ لِکُلِّ مَأمومٍ إماما یقتَدی بِهِ و یستَضیءُ بِنورِ عِلمِهِ، ألا و إنَّ إمامَکُم قَدِ اکتَفی مِن دُنیاهُ بِطِمرَیهِ، ومِن طُعمِهِ بِقُرصَیهِ، ألا وإنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلی ذلکَ، ولکِنْ أعِینونی بِوَرَعٍ واجتِهادٍ، وعِفَّةٍ وسَدادٍ» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه45)؛ هان! هر پیروی را پیشوایی است که به او اقتدا می کند و از نور دانشش پرتو می گیرد. بدانید که پیشوای شما از دنیای خود به دو جامه کهنه و فرسوده و از خوراکش به دو گرده نان بسنده کرده است. البته شما از عهده چنین کاری برنمی آیید، اما با پارسایی و سخت کوشی [در عبادت] و عفّت و درستکاری مرا یاری رسانید.

این کلام نورانی حضرت علی علیه السلام ظهور بر این مطلب دارد که ایشان خود را امام و الگوی قابل تأسی برای پیشوایان خود معرفی نموده است. البته این کلام نورانی، خالی از این مطلب نیز نمی باشد که پیروان حضرت علی علیه السلام نخواهند توانست همگون و همسان حضرتش گردند؛ لکن باید در اصول و خطوط کلی مسلم دین، از ایشان پیروی نماییم. به بیان دقیق تر: اسوه قرار دادن ائمه به این معناست که اصول و خطوط کلی زندگانی آنان را شناسایی نموده و متناسب با مقتضیات زمانی و حوادث عصر حاضر از آن بهره ببریم.

در روان شناسی به این مسئله توجه شده که انسان احتیاج به الگوی رفتار و نمونه عملی دارد. این مطلب به تجربه نیز ثابت شده است و می بینیم که هر انسانی در کارها به دنبال الگو می گردد و در پی شخصیت برجسته ای است که به او دل بندد و ارادت بورزد. وجود الگوهای رفتاری و شخصیت های نمونه و مربی نقش بسیار مهمی در سازندگی انسان ها دارد. به بیانی دقیق تر: تمایل به پیروی از دیگران در کسب رفتارها، از جنبه های روانی انسان بوده که با مبحث الگوپذیری رابطه تنگاتنگی دارد. فرد به دلیل خواسته های روانی، به الگو احتیاج دارد و تلاش می کند رفتار، کردار و منش سرمشق خویش را تقلید نماید؛ ازاین رو هر

ص: 418

کس هر چیزی را که شایسته الگو بودن باشد، به عنوان اسوه می پذیرد و از سوی دیگر به ناچار جامعه بشری به شخصیت های ممتاز نیازمند است. شاید بتوان گفت یکی از دلایل استمرار امامت در همین نکته نهفته باشد؛ زیرا انسان همواره به چهره های شایسته محتاج است تا با اقتدا به سیمای فکری و عملی آنان فضیلت آموخته و از طریق حق منحرف نگردد (حیدری و دیگران، ضرورت وجود الگو برای زنان مسلمان،ص25). قرآن کریم می فرماید: (لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُوا اللَّهَ وَ الْیوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً) (احزاب/21)؛ یقیناً برای شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوی نیکویی است برای کسی که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد و خدا را بسیار یاد می کند.

روحیات عالی، استقامت و شکیبایی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)، هوشیاری و درایت و اخلاص و توجه به خدا و تسلط او بر حوادث و زانو نزدن در برابر سختی ها و مشکلات، هرکدام می تواند الگو و سرمشقی برای همه مسلمین باشد.

به دلیل اسوه و الگو بودن پیامبران و رهبران الهی برای امت ها و به این دلیل که مهم ترین و مؤثرترین بخش تبلیغ و دعوت انبیا دعوت عملی آنهاست، دانشمندان اسلام معصوم بودن را شرط قطعی مقام نبوت دانسته اند (راوندی، منهاج البراعه، ج1، ص82؛ نراقی، انیس الموحدین، ص139؛ لاهیجی، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص275)، چون کسی که می خواهد الگو و مقتدای انسان ها باشد، باید از هرگونه خطا و گناه و حتی اندیشه آن مصون و محفوظ باشد و حتی از نسیان و سهو نیز بر کنار باشد؛ چون فردی گنه کار و در معرض لغزش و سهو و خطا چگونه می تواند الگو و اسوه دیگران باشد و مردم به راحتی به او سر بسپرند و به او دل ببندند و عمل و رفتار او را الگوی خود قرار دهند؟!

اهل بیت^ به تصریح روایات (کلینی، الکافی، ج1، ص191؛ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص197و199) دارای مقام عصمت بوده و از هرگونه آلودگی پاک و پیراسته می باشند. قرآن نیز بر این مطلب صحّه گذاشته است: (إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ

ص: 419

أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً) (احزاب/33)؛ همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است [از همه گناهان و معاصی] پاک و پاکیزه گرداند.

امامان معصوم و نیز امیرالمؤمنین^ تمام شرایط الگو و مقتدا بودن را دارا می باشند و عقل حکم می کند انسان دنباله رو کسانی باشد که به گواهی تاریخ و اعتراف دوست و دشمن گوی سبقت را در میدان کمالات و فضایل و خوبی از همه ربوده اند و همه خوبان و پاکان و صاحبان کمال ریزه خوار سفره خصال نیکوی آنها می باشند. راهبرانی که با علم خداداد و لدنی کاملا با پیچ و خم راه سعادت آشنایند و خود این راه را تا آخر پیموده اند و با علم و قدرت الهی، توانایی دستگیری و راهنمایی رهروان این راه را دارند. در الگوگیری، حضور یا عدم حضور افراد چندان مهم نیست ; بلکه چه بسا کسانی که در گذشته ای دور زندگی می کردند, بهتر از بسیاری از مصاحبان بتوانند الگو واقع شوند.

جمع بندی برداشت ها

درست است که نمی توان هرکدام از برداشت های فوق را از علی علیه السلام رد و هر تلقی را مردود و باطل دانست و به فراموشی سپرد، اما با مراجعه به منابع وحیانی و محتوای سنت، ما را به این دیدگاه نزدیک می کند که باید علی علیه السلام را بیش از هر صفت دیگری الگوی عملی و اسوه همه جانبه خود دانسته و سرمشقی قابل تأسی قلمداد کنیم. بنابر سفارش قرآن کریم مصداق بارز اسوه و سرمشق برای عالمیان حضرت ابراهیم علیه السلام و یاران او هستند؛ چنان که فرمود:(قَدْ کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبراهیمَ والَّذینَ مَعَهُ ... لَقَد کانَ لَکُم فیهِم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ) (ممتحنه/4 - 6)؛ چراکه شخصیت حضرت ابراهیم علیه السلام مورد پذیرش ملل و دیگر پیروان شرایع آسمانی است؛ تا آن جا که اهل کتاب، حضرت ابراهیم را منسوب به خود دانسته اند و آیاتی از قرآن گواه این امر است (آل عمران/67-68). این که راز اسوه حسنه بودن ابراهیم علیه السلام از منظر قرآن چیست، پرداختن به آن، از حوصله این جستار خارج است؛ اما در روایات

ص: 420

متعددی اهل بیت علیهم السلام مصداق بارز اسوه حسنه قلمداد شده اند؛ زیرا در روایات نزدیک ترین و شایسته ترین مردمان به حضرت ابراهیم علیه السلام بر امامان شیعه تطبیق شده است (مجلسی، بحارالانوار، ج48، ص261). در آیه شریفه (إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِی وَ الَّذینَ آمَنُوا) (آل عمران/68) نیز تأکید شده است که نزدیک ترین مردمان به حضرت ابراهیم علیه السلام از لحاظ پیوند معنوی و عملی، جناب رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) و مؤمنین به او می باشند. روایات دیگری نیز تصریح بر این مطلب دارند که هر کدام از شیعیان محبّ، باید عمل و رفتار خود را هماهنگ با سیره اهل بیت تنظیم کنند و این کار آنان ناشی از حبّ به اهل بیت است؛ چنان که امام علی علیه السلام می فرماید: «مَن أحَبَّنا فَلیعمَل بَعَمَلِنا» (صدوق، الخصال، ج10، ص614)؛ هر که ما را دوست دارد، باید به کردار ما عمل کند.

شیعیان باید هر گونه همراهی قلبی و زبانی و عملی او را وظیفه قطعی و بالاترین ارزش معنوی و دینی بدانند؛ چراکه کامل بودن و بی عیب و بی نقص بودن الگو، در تربیت و رهبری انسان ها بسیار مؤثر است؛ چون انسان به راحتی به آنها سر می سپرد و از آنها اطاعت می کند؛ ولی وجود زمینه ها و بسترهای مناسب در فرد الگوگیرنده نیز اهمیت ویژه ای دارد؛ بنابراین باید خود انسان با سعی و تلاش و مجاهدت و با پیروی از حجت و پیامبر و واعظ درونی اش یعنی عقل، این زمینه را فراهم سازد تا سخنان و رفتار حجت بیرونی و خارجی یعنی پیامبران و امامان و بزرگان اهل کمال و معرفت در او تأثیرگذار باشد؛ وگرنه در خود زمان پیامبر و امامان علیه السلام کم نبوده اند کسانی که پیوسته با آنها در تماس بوده اند و با آنها انس و معاشرت داشته اند، ولی سرسخت ترین دشمنان آنها نیز به شمار می آمدند و بالاترین مخالفت ها و دشمنی ها را با حق و حقیقت داشته اند. پس الگو داشتن، لازم، ولی غیرکافی است. به عبارت دیگر: باید هم فاعل (یعنی الگو) در فاعلیتش کامل باشد و هم قابل (یعنی الگو قرار دهنده) در قابلیتش کامل باشد تا الگوسازی مفید و نتیجه بخش باشد.

به هر ترتیب با قبول چنین برداشتی، بدون شک همه مزایا و کارکردهای برداشت های

ص: 421

پیشین نیز آسان خواهد بود. به تعبیر دیگر: اگر علی علیه السلام را به عنوان الگویی عملی، اخلاقی و اجتماعی و نیز حکومتی خود قرار داده و به نحوی ایشان را سرمشق همه ابعاد زندگی خویش قرار دهیم، او را نماد دین و اخلاق، قله کمالات، تجسم فضایل و حقیقتی بر گونه اساطیر خواهیم یافت و به او افتخار خواهیم کرد.

نتیجه

در تعلیمات اسلامی، میزان ارادت و پیوند میان افراد، در سطوح و مراتب گوناگونی تعریف شده است. پیوند میان افراد، با شکفتن قوای خفته محبت آغاز شده و به مرور زمان و با افزایش تدریجی معرفت، تبعیت و امتثال محض را به دنبال می آورد. با قطع نظر از این که محبت آدمی از چه نوعی باشد، با افزایش درک و بینش نسبت به محبوب، انسان از حصار منیّت و خودپرستی بیرون کشیده شده و در صدد ایجاد سنخیت هر چه بیشتر با محبوب خویش برمی آید. اثر بلندمدت محبت به گونه ای است که می تواند عبد را مسخّر مولای خویش نموده تا حاکم مطلق وجود او گردد. انسان با تمسک به احساسات و قرار گرفتن تحت عواطف عالی انسانی، درک خود را از محبوب خویش ابراز می نماید تا به وسیله آن، روح وی بتواند حداکثر تمتّع را از وصال باشکوه و عظمت مولای خویش به دست آورد. این عظمت می تواند در آدمیان فراز و فرود داشته باشد و هر کس از زاویه دید خویش به آن بنگرد. به بیانی دقیق تر: شخصیت افراد از نظر عکس العمل سازی در روح ها و جان ها یکسان نیست و هرچه شخصیتْ کوچک تر باشد، کمتر اذهان را به خود مشغول می کند و هرچه شخصیت افراد نیرومندتر گردد، خاطره انگیزتر خواهد شد.

یکی از شخصیت های عکس العمل ساز تاریخ بشریت، علی بن ابی طالب علیه السلام است. انسان ها با گرایش ها و دیدگاه های متفاوت به امتیازات ایشان اشاره داشته اند و ارادت و محبت خویش را به انحاء مختلف ابراز نموده اند؛ به گونه ای که به طور زاید الوصفی، از پرتو وجودی علی بن ابی طالب علیه السلام بهره برده اند و اندیشه آنان، سرگرم این شخصیت گشته

ص: 422

است. برخی از علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان «نماد دینداری و فضیلت» یاد کرده اند؛ زیرا نماد مفهوم عام و گسترده ای دارد که همه کارها و امور وی، انسان را به یاد عظمت خدا می اندازد. بعضی کوشیده اند علی علیه السلام را به عنوان «اسطوره ای برتر» تلقی کنند؛ چراکه او جلوه ای از تصورات ذهنی و احساسات مردم در هر زمان بوده و تداعی کننده ارتباط عالم معانی و واقع است و به دلیل شخصیت بلند علی علیه السلام، جایگاه او را در سطح اسطوره ای غرورآفرین ترسیم نموده اند. برخی نیز گفته اند که علی علیه السلام «قطب عرفان» است؛ زیرا مضامین کلام وی، پایه گذار معارف عمیق عرفانی بوده و هست. بعضی نیز علی را «بشری موفق و تراز مسلمانی» می دانند؛ چراکه او در تمام صحنه های زندگی خویش توانست بر مشکلات فائق آید و وظایف مسلمانی خویش را به بهترین شکل انجام دهد. تلقی آخر از ایشان به عنوان «الگو» و سرمشقی قابل تأسی است.

اما باید گفت آنچه آموزهای وحیانی به شیعیان سفارش می کند، این است که با افزایش محبت به حضرتش و اطاعت و امتثال تام از فرامین علی بن ابی طالب علیه السلام و نیز با تأسی از روش و منش زندگی وی، به علی گونه شدن، نزدیک تر شویم.

ص: 423

ص: 424

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388ش.

شریف رضی، نهج البلاغة، ترجمه محمد دشتی، قم، نشر مشهور، 1379ش.

1. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1337ش.

2. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، محقق: علی محمد بجاوی، بیروت، دارالجبل، 1412ق.

3. ابن عجیبه، احمدبن محمد، البحر المدید فی تفسیرالقرآن المجید، قاهره، 1419ق.

4. ابن عربی، ابوعبدالله محیی الدین، الفتوحات المکیه، قاهره، چاپ دوم، 1405ق.

5. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، محقق عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامیه، 1404ق.

6. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1405ق.

7. احمدی، بابک، از نشانه های تصویری تا متن، تهران، نشر مرکز، 1387ش.

8. اسماعیل پور، ابوالقاسم، اسطوره بیان نمادین، تهران، انتشارات سروش، 1387ش.

9. امین، محسن، سیره معصومان علیهم السلام، مترجم: حسین وجدانی، تهران، انتشارات سروش، 1376ش.

10. آموزگار، ژاله، تاریخ اساطیری ایران، تهران، سمت، 1386ش.

11. باستید، روژه، دانش اساطیر، مترجم: جلال ستاری، تهران، انتشارات توس، 1370ش.

12. بیرلین، ج.ف، اسطوره های موازی، مترجم: عباس مخبر، تهران، نشر مرکز، 1389ش.

13. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرارالتأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418ق.

14. پاک نیا، عبدالکریم، دوستی و محبت اهل بیت از دیدگاه امام علی، مجله مبلغان، شماره 23، 1380ش.

15. جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1405ق.

16. حسن زاده آملی، حسن، رساله امامت، قم، چاپ قیام، 1376ش.

17. حسینی همدانی، محمدحسین، انوار درخشان، تهران، کتاب فروشی لطفی، 1404ق.

ص: 425

18. حیدری، سید عبدالکریم و دیگران، ضرورت وجود الگو برای زنان مسلمان، قم، مجله پژوهش نامه اسلامی زنان و خانواده » شماره 8، 1390ش.

19. خانی، رضا و دیگران، ترجمه بیان السعاده، بی جا، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور، 1372ش.

20. داور پناه، ابوالفضل، انوار العرفان فی تفسیر القرآن، تهران، صدر، 1375ش.

21. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1342ش.

22. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، مصحح صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالعلم،1412ق.

23. راوندی، قطب الدین، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1406ش.

24. رحیمی، مرتضی، تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی در آیینه فقه اسلامی، مجله آموزه های فقهی، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شماره 2، 1388ش.

25. رمضانی، ربابه، اسطوره موجودیتی تجدید پذیر، مجله پژوهش های نقد و ترجمه زبان و ادبیات عربی، شماره 3، 1391ش.

26. ستاری، جلال، جهان اسطوره شناسی –اسطوره ایرانی، تهران، نشرمرکز، 1385ش.

27. صافی، محمود، الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه مع فوائد نحویه هامه، دمشق، دار الرشید، 1418ق.

28. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، نجف، مطبعه الحیدریه، 1390ش.

29. _________________________، الخصال، مترجم محمد باقر کمره ای، تهران، کتابچی، 1377ش.

30. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، مترجم موسوی همدانی، تهران، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1417 و 1390ش.

31. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش.

32. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1411ق.

33. عبدالفتاح عبدالمقصود، الامام علی بن ابیطالب علیه السلام، ترجمه: سید محمد مهدی جعفری،تهران، چاپخانه حیدری، 1353ش.

ص: 426

34. عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، 1404ق.

35. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه،1420ق.

36. قیصری، محمد بن داود، شرح فصوص الحکم، تصحیح: آشتیانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375ش.

37. کاشانی، ملا فتح الله، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران، کتابفروشی محمد حسن علمی، 1336ش.

38. کبیری، علی، نظریه نمادین بودن زبان قرآن، مجله رشد آموزش قرآن، مجله اندیشه، شماره 39، 1391ش.

39.کریم خانی و دیگران، حمزه، علی علیه السلام فراسوی ادیان، قم، نشر دانش حوزه، 1383ش.

40. کزّازی، میرجلال الدین، رویا حماسه و اسطوره، تهران، نشر مرکز، 1385ش.

41. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363ش.

42. لاهیجی، عبد الرزاق، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، قم، انتشارات الزهرا، 1372ش.

43. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ق.

44. محمد ابراهیم سراج، امام علی علیه السلام خورشید بی غروب، تهران، مؤسسه انتشارات نبوی،1376ش.

45. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1360ش.

46. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، 1377ش.

47. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، مترجم هاشم رسولی، تهران، الاسلامیه، 1346ق.

48. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371ش.

49. نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، تهران، اسلامیه، 1398ش.

50. نراقی، ملامهدی، انیس الموحدین، تهران، الزهراء، 1363ش.

51. نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینه البحار، بی جا، موسسه النشر الاسلامیه، 1419ق.

52. الیاده، میرچا، چشم اندازهای اسطوره، مترجم: جلال ستاری، بی جا، انتشارات توس، 1386ش.

ص: 427

ص: 428

امام علی (علیه السلام)، شخصیت فرازمانی

اشاره

محمد شریف علیائی(1)

ص: 429


1- . کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث؛ mostafiemade66@gmail.com

ص: 430

چکیده

در این مقاله ابتدا به حقیقت انسان و حیات ابدی او و راه سعادت دنیا و آخرت می پردازد و به پیروی کردن از اساتید و راهنمایان ویژه این راه اشاره می کند. همچنین بیان می دارد که خداوند بر انسان حقی دارد که برای او رهبری متخصص و معصوم و قابل اعتماد تعیین و معرفی کند، چون بدون آنها نمی توان راه راست و طریق خوشبختی را پیمود؛ بنابراین به شناخت معصوم نیازمندیم و این شناخت اولین و مهمترین وظیفه یک انسان است و کوتاهی در این زمینه نابخشودنی و غیرقابل جبران است. در ادامه خداوند دین خود را فطری معرفی کرده و رابطه وجودی ما و اهل بیت علیهم السلام نیز از آن سرچشمه می گیرد؛ زیرا اهل بیت علیهم السلام واسطه بین انسان ها و دین هستند؛ بنابراین می توان گفت: مولا علی علیه السلام صراط مستقیم و کامل ترین انسان و بنده خداست که سبک زندگی او الگوی حسنه برای تمامی بشریت در تمامی اعصار و جوامع است و دارای شخصیتی فرازمانی و فرامکانی است. در این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به بررسی سخنان امام علی علیه السلام پرداخته ایم. نتایج تحقیق نشان می دهد، امام علی علیه السلام دارای شخصیتی منحصربه فرد است، برای نمونه می توان به نامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر اشاره کرد که نزدیک به 1400 سال پیش نوشته شده است، این نامه «مهمترین سند دادگستری بی نظیر در طول جهان بشریت» معرفی گردیده که در سازمان ملل متحد به ثبت رسیده است؛ زیرا جهان بینی علی علیه السلام منطبق با فطرت انسان ها است و محدود به هیچ دورانی نیست.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، شخصیت، فرازمانی، فرامکانی، عهدنامه مالک اشتر.

ص: 431

مقدمه

برخی ادعا می کنند که معارف و جهان بینی اهل بیت قدیمی است و فقط جوابگوی دوران خودشان بوده است و به محض اینکه معارف اهل بیت به عنوان تابلو راهنمای زندگی معرفی گردد این سؤال پیش می آید که آیا دستورالعمل هایی که هزار و چهارصد سال پیش برای فرهنگ و امکانات و تمدن آن زمان صادرشده، جوابگوی نیاز امروز بشریت بااین همه تغییر و رشد در فرهنگ، تمدن و فنّاوری های پیشرفته، می تواند باشد؟

غافل از اینکه خداوند متعال در آیه (30 سوره روم) می فرمایند: «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» فطرتی که خدا خالق آن است تغییری نمی کند. لذا با تمام پیشرفت ظاهری که دنیا در عرصه های مختلف داشته است، این را اثبات می کند که علوم اهل بیت علیهم السلام اختصاص به زمان خود ندارد بلکه عصر حاضر را نیز تحت تأثیر خود قرار داده است چراکه این مسائل مربوط به روح زندگی است، مربوط به شکل و صورت ظاهری زندگی نیست، پیشرفت فنّاوری، شکل و ظاهر زندگی ها را عوض کرده ولی به روح زندگی توجهی نداشته و پاسخگوی بعد معنوی زندگی انسان نیست. جهان بینی اهل بیت چون منطبق با فطرت انسان ها است، محدود به هیچ دورانی نیست.

ازآنجاکه حضرت حق، صراط مستقیم است و پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله وسلم) در همین صراط و مولا علی علیه السلام هم تجلی صراط مستقیم است، برترین و کامل ترین مراحل عرفان را انبیاء و اولیاء الهی و در رأس آن ها حضرت علی علیه السلام دارا می باشند. در حدیث آمده است: «الصراط المستقیم علی علیه السلام» امیرالمؤمنین علی علیه السلام صراط مستقیم است.

بنابراین مولا علی علیه السلام کامل ترین انسان و بنده ی خداست که سبک زندگی او فرازمانی است و الگوی حسنه برای تمامی بشریت در تمامی اعصار و جوامع است.

پیشینه

در زمینه شناخت شخصیت امام علی علیه السلام آثار متعددی در طول تاریخ به نگارش درآمده

ص: 432

است که در اینجا به نمونه های از جدیدترین مقالات اشاره می شود:

- یگانگی در شخصیت امام علی، جرج جرداق؛ مترجم: خسروشاهی، سید هادی، مجله: درس هایی از مکتب اسلام شهریور 1345، سال هفتم، شماره 11 (4 صفحه، از 26- 29).

- سادگی، مهمترین جنبه شخصیت امام علی علیه السلام، ازناوه، سید محمود، مجله: گلستان قرآن، اسفند 1379، شماره 53 (2 صفحه، از 28- 29).

- جلوه های متضاد نما در شخصیت امام علی علیه السلام، ذوفقاری، شهاب الدین؛ جعفری هرستانی، فاطمه، مجله: مشکو ة پاییز 1392، شماره 120 علمی - ترویجی، (22 صفحه، از 30- 51).

- ابعاد شخصیت امام علی علیه السلام از دیدگاه پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله وسلم)، نگارش، حمید، مجله: پیام ویژه رمضان، 1385، شماره 78 (10 صفحه، از 122- 131).

- جلوه هایی از شخصیت امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، جبرئیلی، محمدصفر، مجله: پاسدار اسلام مهر، 1379، شماره 226 (34 صفحه، از 17- 50).

حقیقت انسان

انسان هرچند در بعد طبیعی و دنیایی اش دارای ابعاد جمادی، گیاهی و حیوانی است، ولی حقیقت او و کمالات ویژه او به عنوان یک انسان که می تواند مظهر خدا و خلیفه او باشد، نه از سنخ کمالات جمادی از قبیل وزن، حجم، بدن، رنگ، بو و... است و نه از حیث کمالات گیاهی و نه غرایز حیوانی از قبیل شهوت حیوانی، تشکیل خانواده و تشکیل اجتماع و طی مدارج اعتباری در اجتماع، تفریح، مسکن، کارگزینی و... است. بلکه حقیقت او و کمالات ویژه او غیر از این هاست.

انسان موجودی بسیار باعظمت و گران قدر است که ارزش وجودی او را جز خداوند و معصومین علیهم السلام و تعداد محدودی از پرورش یافتگان مکتب آنها هیچ کس به درستی و به طور

ص: 433

کامل نمی داند این موجود باعظمت، خود هدف خلقت بسیاری از مخلوقات ارزشمند خداست، به طوری که خداوند که خالق آدمی و جهان هستی است، دراین باره می فرماید:

«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» او خدایی است که همه آنچه (از نعمت ها) در زمین وجود دارد، برای شما آفریده.

خداوند انسان را اشرف مخلوقات قرار داد و به فرشته ها امر کرد تا بر او سجده کنند و فرشتگان را خادم او قرار داد. در عظمت انسان همین بس که خداوند از روح خود در او دمیده و حقیقت او را همان روح الهی قرار داده است (سجده/ 9) و نیز او را خلیفه خود (بقره/30) در زمین و مظهر تمامی اسماء و صفات خود قرار داده است؛ یعنی به انسان وجود نامحدودی عطا کرده است که می تواند تمامی اسماء و صفات خداوند را- که نامحدود است- در خود، جلوه گر کند.

بنابراین حقیقت انسان یک حقیقت فوق طبیعی و غیر دنیایی است که از عوالم فوق طبیعت به جسم و کالبد او تعلق گرفته است. انسان که وجودی فوق طبیعی و الهی دارد، پس از اقامت موقت در زمین، به صورت اصل و حقیقت خود، یعنی جایگاه روح الهی بازگشت سعودی دارد.

علم و تخصص شرط خوشبختی

حال اگر انسانی بخواهد عقل خویش را به کار گیرد و راه خوشبختی را همان طور که خدا به او نشان داده است، بپیماید و خود را به جوار رحمت الهی برساند، ابتدا باید از شناخت و معرفت شروع کند؛ اما شناخت چه چیزی؟ امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «رَحِمَ الله امْرَاً عَرِفَ مِنْ اَینَ و فی اَینَ وَ اِلی اَینَ» خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده، در کجا هست و به کجا می رود (صدر الدین شیرازی، اسفار اربعه، ج 8 ص 355).

پس همه رحمت خدا برابر است با این سه علم که با این ها می تواند به جوار رحمت الهی رسید؛ و بدون این سه معرفت پیمودن راه سعادت امکان پذیر نیست.

ص: 434

اما سؤال اساسی این است که انسان چگونه می تواند به این سه مرحله علم پیدا کند؟

دو مرحله از این سه مرحله مربوط به ماورای طبیعت و یک مرحله آن، مربوط به عالم طبیعت است. شناختی که برای مرحله طبیعت به آن، نیاز داریم، خود به پنج مرحله مهم تقسیم می شود که عبارت اند از: 1- شناخت جسم انسان. 2- شناخت روح انسان 3- شناخت رابطه جسم و روح و نوع تأثیر متقابل آنها بر یکدیگر 4- شناخت عالم طبیعت بدون انسان. 5- شناخت رابطه طبیعت با انسان (مجموع روح و بدن او) و کیفیت تأثیر متقابل بین طبیعت و انسان.

پس مجموع اطلاعات و علومی که سعادت بشر را تأمین و تضمین می کند، حداقل به هفت دسته تقسیم می شود. حال باید دید که خود انسان به تنهایی به کدام یک از این علوم هفت گانه مجهز و مسلّح است؟

قطعاً و یقیناً به هیچ کدام. اگر مجموعه دانش بشری درباره پنج مرحله طبیعت را ملاحظه کنیم، خواهیم دید که بشر با همه پیشرفت هایی که کرده، به دانش اندکی از هر یک از این علوم پنج گانه رسیده است. از دانشمندان علوم مرتبط به این پنج مرحله طبیعت نیز هیچ کس چنین ادعایی نکرده است که به تمام دانستنی ها دست یافته است، بلکه به عکس بسیاری از دانشمندان بزرگ در هریک از این رشته های پنج گانه به عجز و اندکی دانش خود در برابر همه آنچه باید و می خواهند بدانند، اعتراف نموده اند.

حال که انسان به این هفت دسته اطلاعات نیاز دارد و سعادت او همان طور که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «در گرو معرفت آن هاست» و از طرفی این علوم در دسترس هیچ انسانی و جود ندارد، پس چه کسی آنها را در اختیار بشر قرار می دهد و اساساً باید به سراغ چه کسی رفت؟

پاسخ بسیار روشن و بدیهی است. باید به سراغ کسی رفت که انسان را با تمام ابعاد وجودی اش و برای رسیدن به هدفی بس بزرگ و عالی خلق کرده و نیز تمام سه مرحله عالم

ص: 435

وجود را نیز ایجاد نموده است. آری باید به سراغ علی ام و حکیم رفت چراکه غیر او هیچ کسی این سه مرحله را به طور کامل نمی شناسد.

بنابراین چون علم این سه مرحله منحصراً در دست اوست، هدایت بشر نیز مخصوص اوست. هیچ انسانی نمی تواند و حق ندارد که دخالتی در جریان راهنمایی و هدایت انسان ها کند؛ زیرا ارائه راه و تعیین نحوه زندگی و بایدها و نبایدهای آن، به علوم و تخصص های هفت گانه نیازمند است که هیچ انسانی آشنایی لازم حتی با یکی از این علوم را ندارد.

اصل اصالت تخصّص

اصل اساسی و فطری پذیرفته شده در بین همه انسان ها، تبعیت محض وبی چون چرا از متخصص در هر کاری است. همه انسان ها فطرتاً و عقلا به این قانون الهی مجهز هستند که در هر کاری که خود درباره آن آگاهی و تخصّصی ندارند، به سراغ متخصّص آن کار می روند، این اصل در مورد مهم ترین حرکت و عمل انسان یعنی حرکت به سوی ابدیت و کمال لایق انسانی و تأمین سعادت دنیایی و ابدی او نیز جریان دارد، بنابراین کوتاهی در شناخت متخصّص و راه اصلی و حقیقی موجب هلاکت و بدبختی انسان خواهد بود و پیمودن هر راهی غیر از راهی که خداوند، خالق انسان وجهان به دست رهبران معصوم و متخصّص نشان می دهد، باطل و مبتنی بر جهل است.

به همین دلیل است که قرآن کریم هر نوع آیین و روشی را غیر از آیینی که خداوند برای بشر معین کرده است، آیین باطل و جاهلی معرفی می کند:

«أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیةِ یبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یوقِنُونَ [آیا آنها حکم جاهلیت را (از تو) می خواهند، و چه کسی برای افراد با ایمان بهتر از خدا حکم می کند» (مائده/50)

همچنین تنها هدایت و آیین خدایی را مناسب و لایق مقام انسانیت می داند: «قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی بگو فقط هدایت خدا، هدایت حقیقی است» (بقره/120)؛ بنابراین جز

ص: 436

خداوند هیچ کس نمی تواند این موجود باعظمت را به راه سعادت هدایت نماید.

متخصّص کیست؟

حال باید دید که خداوند چگونه انسان را هدایت نموده و اطلاعات مربوط به پیمودن مسیر دنیا تا آخرت (ابدیت) را چگونه در اختیار وی قرار داده است؟ خداوند بزرگ هدایت خود را از طریق انسان های برگزیده که دارای علم الهی لازم برای هدایت بشر و نیز عصمت هستند، انجام داده است. علم و عصمت همان دو چیزی است که همه انسان ها بدان نیازمندند و عقل نیز ضرورت آن دو را حکم می کند، زیرا از طرفی وجود انسان بسیار پیچیده، حساس و باعظمت است که نزدیک شده به آن و دست کاری کردن آن و تعیین بایدها و نبایدها برای آن، نیاز به تخصص و علم الهی دارد و از طرفی دیگر در رساندن این علم به سایر انسان ها و به دست گرفتن جریان هدایت مردم نباید هیچ گونه خطا و لغزش صورت گیرد که در صورت وقوع هرگونه خطا و لغزش جریان هدایت مختل می شود.

پس در حقیقت هدایت انسان فقط و فقط به دست خداوند است و معصومین علیهم السلام مجرای این هدایت می باشند.

همان طور که قبلاً گفته شد، با توجه به اینکه انسان دارای اختیار است و راه خود را با خواست و اختیار خود انتخاب و طی می کند. آنچه بر خداوند است این است که فقط راه را بر انسان ارائه کند و توانایی های لازم را برای پیمودن آن، به انسان عطا کند. خداوند برای این منظور اموری را ترتیب داده است که عبارت اند از:

1. علاوه بر اینکه انسان را حامل روح خود قرار داده که همان روح، انسان را به طرف مبدأ و اصل خود، سوق می دهد، قدرت تشخیص حق و باطل و خوب و بد را نیز به او عطا کرده است تا با این نور الهی آنچه را که در مسیر سعادت برای او مانع و خطر است، بشناسد و از گرفتاری در آن، ایمن باشد. قرآن کریم دراین باره می فرماید:

«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (شمس/8)؛ و سوگند به نفس انسان و آنکه او را به حد کمال

ص: 437

بیافرید و به او شر و خیرش را الهام کرد.»

2. فرستادن کتاب آسمانی و آیین حق که منطبق با ساختار وجودی انسان و فطرت اوست تا انسان بتواند به راحتی آن را بپذیرد و به سهولت مسیر هدایت را طی کند.

3. تعیین راهبران الهی معصوم که متصل به منبع الهی و متخلق به اخلاق الهی و تربیت شده خداوند هستند تا به طور مستقیم در بین مردم باشند و آنها را هدایت کنند.

با توجه به آنچه درباره عظمت انسان و بزرگی و حساسیت سیر بازگشت او به سوی ابدیت و خداوند و پیچیدگی ابعاد او به عنوان بزرگ ترین و کامل ترین مخلوق خداوند و نیز ضرورت تخصص های هفت گانه برای هدایت او به سوی سعادت حقیقی و کمال لایقش گفته شد، نتیجه می گیریم که این حق مسلم انسان بر خداوند است که برای او رهبری متخصص و معصوم و آئینی قابل اعتماد تعیین و معرفی کند تا جریان هدایت او تضمین شده باشد و بتواند خود را به اهداف وجودی خود و کمال و سعادت مطلوبش برساند.

قرآن درباره این حقیقت که هر انسان و قومی نیاز به راهنمای لایق دارد و این نیاز را فقط و فقط باید خداوند تأمین کند، چنین می فرماید:

«إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ (رعد/7)؛ همانا تو فقط بیم دهنده ای و برای هر مردمی رهبری هست.»

امام باقر علیه السلام درباره این آیه می فرماید:

«رسول خدا بیم دهنده است و در هر دورانی از ما رهبری است که مردم را بر آنچه پیامبر خدا آورده رهبری کند، سپس رهبران پس از وی، علی علیه السلام و اوصیای پس از او هستند یکی پس از دیگری» (کلینی، اصول کافی، ج1، ص191)

اما علت اینکه رهبر را با لفظ «منذر» به معنای ترساننده و بیم دهنده معرفی می کند، این است که مردم را به خطر پیروی نکردن از رهبر متخصص و معصوم هشدار دهد.

ص: 438

چرا به شناخت اهل بیت علیهم السلام نیازمندیم؟

بدون شناخت اهل بیت علیهم السلام امکان برقراری یک ارتباط صحیح بین ما و آنها وجود ندارد و بدون آنها نمی توان راه راست و طریق خوشبختی را که باید مبتنی بر تخصص های هفت گانه باشد، پیمود.

امکان ندارد که کسی اهل بیت علیهم السلام را به طور صحیح بشناسد و برای خود رهبر و الگوی دیگری انتخاب کند. اگر می بینیم انسان های زیادی در اطراف ما هنوز موفق به برقراری یک ارتباط زنده با اهل بیت علیهم السلام نشده اند، به دلیل آن است که شناخت صحیحی از اهل بیت علیهم السلام و فرهنگشان ندارند. حضرت رضا علیه السلام می فرمایند:

«اگر مردم حسن کلام ما را بدانند، حتماً از ما تبعیت می کنند» (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 27. ص 92)

به همین دلیل در پیدا کردن الگو و روش زندگی دچار بحران و آشفتگی زیادی هستند و دائماً بین شخصیت های مختلف، با عناوین مختلف که همگی آنها نسبت به انسان و ابعاد وجودی اش جاهل هستند، در تردید می باشند. گاهی فلان نویسنده گاهی فلان ورزشکار گاهی فلان هنرپیشه و... را الگوی خود قرار می دهند و درنهایت وقتی به خود می آیند می بینند عمر عزیز و شریف خود را که باید در روز قیامت نسبت به لحظه لحظه اش پاسخگو باشند، در سراب رفت وآمد بین الگوهای قلابی و موقت تلف کرده اند؛ بدون اینکه به چیزی قابل اعتنا و خوشبختی ماندگار و حقیقی رسیده باشند. در اینجاست که دچار غم کشنده و جانکاهی می شوند که شاید هیچ گاه تمام نشود، چراکه بزرگ ترین و باارزش ترین سرمایه زندگی یعنی عمر، جوانی و نشاط خود را به پای معشوق ها و الگوهای قلابی ریخته و هدر داده اند.

بنابراین به شناخت معصوم نیاز داریم، چون ذاتاً به رهبر و الگوی معصوم نیازمندیم. شأن انسان به قدری بالا و باارزش است که خداوند برای هدایت او به کمتر از معصوم راضی

ص: 439

نیست و هرکس خود را به کمتر از معصوم بسپارد در حق خود جفا و خیانت بزرگی کرده هم به خود و هم به آنها جفا و خیانت بزرگی کرده.

شناخت راهنما جزو اولین و مهمترین وظایف یک انسان در زندگی است و کوتاهی در این زمینه نابخشودنی و غیرقابل جبران است.

خوشبختی و بدبختی هرکس در گرو امام اوست

گفتیم که خداوند فقط هدایت الهی را برای خوشبختی انسان حق و مناسب می داند و هر آئین و دستوری که از طرف غیر خداوند باشد، آن را باطل و جاهلانه می داند. حال می گوییم ازجمله دستورهای اساسی و یکی از ارکان آئین خداوند این است که همه انسان ها موظف اند، برای جذب و جلب هدایت الهی و اتصال به خداوند با امام معصوم علیه السلام و رهبر الهی پیوند داشته باشند، زیرا در غیر این صورت ارتباطشان با خداوند قطع و از هدایت حقیقی و مبتنی بر تخصص محروم می شوند و درست به همین دلیل قرآن کریم سرنوشت انسان ها و خوشبختی و یا بدبختی آنها را درگرو نوع ارتباطشان با امام زمانشان می داند و چنین می فرماید:

«یوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» (اسراء/71)؛ «روزی که هر قومی را با امامش دعوت می کنیم»

خوشا به حال کسانی که به جای پرداختن به الگوهای غیر معصوم و قلابی و غیرمتخصص به سراغ رهبران الهی و امامان بر حق رفته باشند که در این صورت با آنها و در کنار آنها برای همیشه در سعادت ابدی و اوج خوشبختی از حیات طیبه انسانی بهره مند خواهند بود.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«آیا حمد خدا را به جا نمی آورید که وقتی قیامت می شود، هر قومی را به سوی کسی می خوانند که دوستش می داشتند؟ ما دست به دامان رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم)می شویم و شما دست

ص: 440

به دامان ما.» (مجلسی، بحارالانوار، ج 8، ص 8).

البته این مژده بزرگ که حمد و سپاس بی نهایت را می طلبد و شادی زیادی برای متوسلین به ائمه و مؤمنین به معصومین علیهم السلام را در پی خواهد داشت، برای کسانی است که حقیقتاً در دنیا دست به دامان معصومین علیهم السلام شده باشند و راهی غیر از راه آنها را نپذیرند تا درنتیجه در قیامت –طبق فرموده قرآن کریم - با امام خودشان محشور و همراه شوند.

همچنین در این آیه فرمودند:

«چون روز قیامت شود خداوند می فرماید: آیا عدالت از پروردگارشان نیست که بگوید هر قومی دنبال هرکسی بوده اند، بروند. می گویند: بلی عدالت است. پس گفته می شود از هم جدا شوید، (هرکس به همراه کسی رود که در دنیا به دنبال او بوده است) پس جدا می شوند.»

هرکس با الگو و امام خود محشور می شود. اگر امام او بهشتی باشد، با او به بهشت می رود و اگر امام و الگوی او جهنمی باشد، با او به جهنم می رود.

بنابراین از این روایت به دست آمد، بهشتی یا جهنمی بودن و خوشبختی یا بدبختی هرکس کاملاً به این موضوع بستگی دارد که خود را به چه امام و رهبری سپرده و از چه الگویی تبعیت کرده است. اگر تحت ولایت و رهبری رهبران متخصص الهی و حقیقی بوده است، در مسیر هدایتشان به سوی بهشت و خداوند است وگرنه با همان کسانی که از آنها تبعیت کرده است، محشور می شود. چون هر رهبری غیر از ائمه صلاحیت رهبری و تخصص آن را ندارد و رهبری او جاهلانه و غیر منطبق با ساختار وجودی انسان است، پس هدایتش به سوی جهنم است. درنتیجه پیروان خود را با خود به جهنم می کشاند. بنابراین هرکس باید در زندگی دقت زیادی کند که چه کسی را رهبر و الگوی خود قرار می دهد.

رهبر یعنی کسی که عملاً و از صمیم قلب حاکمیت او را می پذیرد و اندیشه و دستورش را اجرا می کند. امام واقعی هرکس الگوی عملی اوست، نه امام ادعایی و شعاری او.

ص: 441

تا اینجا روشن شد که ما دو دسته امام و دو دسته پیرو (شیعه) داریم:

دسته اول، امامان حقیقی و صادقی هستند که خداوند آنها را مجهز به نور علم و هدایت و معصومیت و پاکی کرده و به مردم معرفی نموده است و شیعیان و پیروان آنها شیعه حقیقی هستند و به خوشبختی حقیقی خواهند رسید و دسته دوم، امامان کاذب و دروغینی که از طرف خدا نیستند و تخصص های هفت گانه ای را ندارند و شیعیان و پیروان آنها پیروان گمراه و دور از راه سعادت هستند. امام صادق علیه السلام درباره چنین افرادی می فرمایند:

«هرکسی بدون شنیدن و فراگرفتن از امامی صادق، خدا را پرستش کند، خداوند قطعاً او را با رنج و مشقت ملازم و همراه می کند و هرکس که ادعای شنیدن کند از غیر دری که خداوند آن را گشوده، مشرک است.»

آری تبعیت از الگوهای غیرمتخصص و غیر الهی توأم با اشتباهات، بن بست ها، رنج ها و پشیمانی های فراوان است و تنها پیروی از امام حقیقی و صادقی که از طرف خداوند معرفی شده، پشیمانی و اضراب ندارد.

معصومین علیهم السلام در کلام خدا

بهترین منبع شناخت معصومین علیهم السلام کلام خداوندی است که آن ها را آفریده و بهتر از هرکس دیگری آنها را می شناسد و نیز کلام خود آن هاست که دارای علم الهی هستند. ما به علت محدودیت کمالات و ظرفیت وجودی مان نسبت به آنها بدون استفاده از کلام خداوند و خود معصومین علیهم السلام قادر به شناخت آنها و توصیفشان به طور شایسته و کامل نیستیم، زیرا این اصل اساسی و مسلم است که هر موجودی با ظرفیت وجودی محدودتر هرگز قادر به ادراک موجودی که ظرفیت وجودی و کمالات بیشتری دارد، نیست.

خداوند در قرآن کریم به مناسبت های مختلف آنها را معرفی کرده و مردم را به تبعیت از آنها دعوت نموده است. معصومین علیهم السلام نیز ضمن تفسیر و تشریح این آیات در ضمن ادعیه، خطبه ها و کلمات کوتاه نیز درباره مقام خود و نوع نسبتی که با مردم دارند و همچنین وظیفه

ص: 442

مردم در مقابل آنها سخنانی ایراد فرموده اند.

1. معصومین علیهم السلام حقیقت واحد و آینه تمام نمای خداوند هستند

معصومین علیهم السلام که همه نور واحد هستند، کامل ترین مخلوق خداوند و شبیه ترین موجودات به خداوند هستند. آن ها جانشینان خداوند بر روی زمین و کامل ترین مظهر اسما و صفات او هستند. یکی از نام هایی که معصومین را به آن می خوانیم «وَالمَثَل الأعْلی» یعنی عالی ترین نمونه است که خداوند در قرآن کریم آنها را به خود نسبت داده است. «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَی» برای خداوند بالاترین مظهر و مثل است (نحل/60).

رسول خدا خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

«یَا عَلِیُّ أَنْتَ حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَنْتَ بَابُ اللَّهِ وَ أَنْتَ الطَّرِیقُ إِلَی اللَّهِ وَ أَنْتَ النَّبَأُ الْعَظِیمُ وَ أَنْتَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ وَ أَنْتَ الْمَثَلُ الْأَعْلَی؛ یا علی، تو حجت خدا هستی و تو باب خداوند هستی و تو راه حق به سوی خدا و خبر بزرگ تو هستی و تو راه مستقیم و نمونه بلندمرتبه هستی (مجلسی، بحارالانوار، ج 36، ص 4).

بنابراین اهل بیت علیهم السلام خصوصاً امیرالمؤمنین عالم ترین و بزرگ ترین مظهر آیه و نمونه خداوند ازنظر کمالات وجودی هستند.

2. وجوب همراهی با معصومین علیهم السلام و خطر جدایی

خداوند متعال انسان ها را به پیروی از معصومین علیه السلام امر فرموده است، ونیز ازاینجاکه به جای آنها –که تنها رهبران متخصص در امر هدایت تا بی نهایت هستند-کسان دیگری را که هیچ گونه تخصّص و تسلّطی نسبت به راه بسیار باعظمت انسانیت ندارند، انتخاب کنند، بر حذر داشته و می فرماید: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (توبه/119)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید.

از امام باقر علیه السلام درباره این آیه سؤال کردند. فرمودند «مقصود ما هستیم» (کلینی، اصول کافی، ج 1 ص 208).

ص: 443

عبارت «از خدا بترسید» قبل از دستور به همراهی با راست گویان از معنای خاصی برخوردار است. این عبارت تهدیدی از خداوند است در مورد این که اگر مردم از همراهی و سپردن خود به امامان حق و الهی سرباز زنند، از مسیر حقیقی سعادت منحرف و به فساد و تباهی کشیده شده و درنهایت به عذاب دچار می شوند.

عذابی که خود برای خود فراهم کرده اند یعنی عذاب نرسیدن به کمالات لایق وجودی و محروم کردن خود ازآنچه موردنیاز است و برای خوشبختی ضروری و لازم است.

امام باقر علیه السلام می فرمایند:

«خدای تبارک وتعالی فرموده است: هرآینه عذاب می کنم هر رعیتی را که در اسلام با پیروی از امام ستمگری که از جانب خدا نیست، دین داری کند، اگرچه آن رعیت نسبت به اعمال خود نیکوکار و پرهیزکار باشد و هرآینه درمی گذرم از هر رعیتی که در اسلام با پیروی از امام عادل از جانب خدا دین داری کند، اگرچه آن رعیت نسبت به خود ستمگر و بدکردار باشد» (کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 376).

با توضیح امام باقر علیه السلام معنای عبارت «بترسید از خدا» قبل از دستور به همراهی با امامان راست گو و کسب دستور از ایشان روشن تر شد. با این توضیحات معلوم شد که مهمترین چیز در تأمین سعادت دنیا و آخرت داشتن یک رهبر الهی متخصص و یک الگوی کامل و معصوم است به طوری که اگر از این الگو محروم باشیم، هرقدر هم که تلاش کنیم تا کارهای خوب و خیر انجام دهیم، به نتیجه نمی رسیم، ولی باوجود الگوی معصوم حتماً به نتیجه می رسیم، اگرچه در کارهایمان اشتباهاتی هم وجود داشته باشد.

قرآن کریم می فرماید:

«وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ (قصص/50)؛ و چه کسی گمراه تر از آنکه پیرو امیال نفسانی خود بوده و بدون راهنمایی الهی باشد.»

امام باقر علیه السلام از قول رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند:

ص: 444

«هر که خواهد مانند پیغمبران زندگی کند و مانند شهیدان بمیرد و در بهشتی که خدای رحمان آفریده، ساکن شود، باید از علی پیروی کند و با دوست او دوستی کند و به امامان پس از وی اقتدا کند، زیرا ایشان عترت من هستند و از طینت من آفریده شده اند. خدایا فهم و علم مرا به ایشان روزی کن. وای بر کسانی از امت من که مخالف ایشان باشند. خدایا شفاعت مرا به آنها مرسان.»

همچنین رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) از قول خدای تبارک وتعالی می فرمایند:

«حجت من بر اشقیای امت تو کامل و تمام است همان هایی که ولایت علی را ترک گفته و با دشمنانش دوستی نموده، فضیلت او و اوصیای بعد از او را انکار کردند، زیرا فضیلت تو فضیلت ایشان است و اطاعت تو اطاعت ایشان و حق تو حق ایشان و نافرمانی تو نافرمانی ایشان. آنها امامان راهبر بعد از تو هستند روح تو در کالبد ایشان است و روح تو همان است که از طرف پروردگارت در تو دمیده شده وایشان عترت تو می باشند و از طینت و گوشت و خون تو سرشته شده اند، خدای عزوجل سنت و روش تو و پیامبران پیش از تو را در ایشان جاری داشته، ایشان پس از تو خزانه دار علم من هستند...» (کلینی، اصول کافی ج 1، ص 208).

امام باقر علیه السلام از قول پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) می فرماید:

«همانا نسیم رحمت و آسودگی و پیروزی و کمک و کامیابی و برکت و بزرگواری و آمرزش و ایمنی و توانگری و مژده و رضوان و تقرب و یاری و توانایی و امید و دوستی خدای عزوجل، برای کسی است که علی علیه السلام را دوست بدارد و اطاعتش کند و از دشمنش بیزاری جوید و به فضیلت او و جانشینانش معترف باشد، بر من است که ایشان را در شفاعتم درآورم و بر پروردگار من است که شفاعت مرا نسبت به ایشان بپذیرد، زیرا آن ها پیرو من هستند و هر که از من پیروی کند، از من است».

ص: 445

3. از معصومین علیهم السلام بپرسید

«فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (نحل/43)؛ اگر نمی دانید، از اهل اطلاع سؤال کنید.»

«وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (زخرف/44)؛ و این مایه یادآوری تو و قوم تو است و به زودی سؤال خواهید شد

پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند:

«اَلذِّکْرُ أَنَا وَ اَلْأَئِمَّةُ أَهْلُ اَلذِّکْرِ (کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 210)؛ مقصود از ذکر من هستم و امامان اهل ذکر هستند».

این دستور خداوند و حکم عقل خدادادی است که در هر زمینه باید به متخصص رجوع کرد و اگر می فرمایند که از ائمه بپرسید، برای این است که راه تحصیل خوشبختی به خصوص خوشبختی ابدی را کسی جز آنها نمی داند، زیرا هیچ کس جز آنها مجهز به تخصص های هفت گانه نیست.

این حق انسان است که خداوند برای او رهبری تعیین نماید که همه چیز را بداند و در پاسخ هیچ سؤالی درمانده و ساکت نباشد. مراحل حیات انسان قبل از دنیا، در دنیا، و پس از دنیا که تخصص های هفت گانه را می طلبد با محدود بودن علم امام سازگاری ندارد. به فرموده امام صادق علیه السلام:

«به راستی که خداوند، حکیم تر، کریم تر، بزرگ تر و داناتر از آن است که به بندگان خویش حجتی بگمارد، سپس از امور آنان چیزی را بر امام مخفی نماید.» (مجلسی، بحارالانوار، ج 26، ص 137).

امام علی علیه السلام خطاب به مردم زمان خود می فرمودند:

«قبل از آنکه مرا از دست بدهید، آنچه می خواهید از من بپرسید که من به راه های آسمان داناتر از راه های زمین هستم»

ص: 446

4. معصومین علیهم السلام عالمان حقیقی هستند.

«هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یعْلَمُونَ إِنَّما یتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (زمر /9)؛ آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسان اند؟ تنها صاحبان مغز متذکر می شوند.»

خردمند یعنی کسی که در هیچ کاری به غیرمتخصص مراجعه نمی کند. شیعیان به این دلیل خردمند هستند که خود را به کمتر از معصوم علیه السلام نمی سپارند و کمتر از معصوم علیه السلام را به رهبری و الگو بودن نمی پذیرند. خردمند یعنی کسی که قدر خود و عمر و جوانی خود را می داند و خود را به کسانی بسپارد که بدون اینکه لیاقت و آگاهی داشته باشد، تحت فشار شهوت قدرت، ادعای رهبری جوامع انسانی را دارند.

5. معصومین علیهم السلام راسخان در علم و عالمان به تأویل کتاب خدا هستند.

«...ِ وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم... (آل عمران/7)؛ و جز خدا و راسخان در علم، تأویل قرآن را نمی دانند.»

6. سینه معصومین علیهم السلام جایگاه حقیقت قرآنی است.

«بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْم... (عنکبوت/49)؛ بلکه قرآن آیه هایی است روشن، در سینه کسانی که به آن علم داده اند.»

امام باقر علیه السلام این آیه را تلاوت فرموده و با دست به سینه خود، اشاره فرمودند و امام صادق علیه السلام درباره کسانی که به آنها علم داده شده، در این آیه فرمودند: «آنها تنها ائمه هستند» (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 180).

رابطه وجودی ما و اهل بیت علیهم السلام

با این توضیحات مختصر درباره وجود باعظمت معصومین علیهم السلام تا حدودی نسبت آنها با خداوند روشن شد حال بهتر می توانیم نسبت آنها با خودمان و وظیفه ما را نسبت به آنها بشناسیم. معلوم شد که بدون شناخت معصومین علیهم السلام هرگز نه به سعادت دنیا می رسیم و نه به سعادت آخرت. نیز دانستیم که آنها اصل و حقیقت ما هستند. رابطه ما با آنها یک رابطه

ص: 447

وجودی است. آنها همان روح خداوند هستند که در همه انسان ها پرتو و تجلی دارند و همه ما ذاتاً سهمی از وجودمان از سنخ وجود آنها و تابش و تجلی آن هاست. در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «أَرْوَاحُکُمْ فِی الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ» روح های شما در روح ها و جان های شما در جان هاست.

فطری بودی دین و روح تشیّع

نکته قابل ذکر این است، همان طور که در گذشته نیز اشاره شد، همه مردم دارای نفخه و فطرت الهی اند که همان تجلی محمد و آل محمد صلی الله علیه و اله است؛ یعنی در درونشان چیزی دارند که با دین محمد صلی الله علیه و اله سنخیت دارد. خداوند دین خود را فطری معرفی می کند، یعنی همان چیزی که مردم در ذات و درون خود، حامل آن هستند.

«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ (روم/30)؛ پس روی خود به سوی دین حنیف کن که مطابق فطرت خداست. فطرتی که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده و در آفرینش خدا دگرگونی نیست، این است دین پابرجا، ولی بیشتر مردم نمی دانند.»

بنابراین به شهادت و گزارش قرآن کریم، بین ساختار همه انسان ها و دین اسلام که دین اعتدال و دین خداست و رهبران آن، چهارده معصوم علیهم السلام هستند، سنخیت و هماهنگی وجود دارد. هرکس که به دستور این دین عمل کند، این نفخه الهی و فطرت دین پذیر او فعال تر و شکوفاتر می شود؛ یعنی همان تجلی پیامبر و آل ایشان که در درون اوست، با فعال تر شدن و شکوفاتر شدن تجلی معصومین علیهم السلام در درون شخص به پیامبر و آل ایشان نزدیک می شود، زیرا با اجابت دستورهای دینی سنخیت بیشتری با آنها برقرار می شود. درست به همین دلیل است که هرکس در هر جای جهان به شناخت صحیح و دقیقی از اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله وسلم) می رسد (نه اسلام های آمریکایی و من درآوردی مثل اسلام وهابیت) بسیار سریع محبت پیامبر و آل ایشان در قلب او شکوفا می گردد

ص: 448

بنابراین اگر در روایت، قشر خاصی یعنی شیعیان را گروه انتخاب شده، برای پذیرش آیین و دستورهای اهل بیت علیهم السلام معرفی می نماید، به این معنا است که هر انسانی که روح حق طلبی را در خود، تقویت کرده تعصب را کنار بگذارد همان روح حق طلب او را به تشیع و مکتب اهل بیت علیهم السلام می رساند.

همه انسان ها اهل بیت را در وجود خود دارند فقط باید آن مایه فطری و آن نفخه الهی را در خود، تقویت کنند تا پیامبر و آل ایشان در وجود او بیدار و زنده شوند و پرتو آنها در وجودشان تجلی کند و هرکس این کار را کرد، به تشیع یعنی حاکمیت روح الهی و فطرت و روح حیوانی و طبیعت می رسد؛ یعنی موفق به تحمل آیین اهل بیت علیهم السلام و پذیرش ولایت و رهبری آنها می شوند و الگوهای باطل و غیرمتخصص را کنار می گذارند و لیاقت ورود به مکتب تخصصی و داشتن الگوهای حق و متخصص را که مجهز و مسلح به تعلیم مستقیم الهی هستند پیدا می کنند. پس همه انسان ها از سرتاسر جهان با داشتن پرتو اهل بیت علیهم السلام و نفخه و فطرت الهی راه ورودشان به دین حق باز است. و اینکه آیا به دین حق وارد می شوند یا نه، بستگی به این دارد که پس از دریافت اطلاعات لازم از اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله وسلم)تا چه حد تعصب را کنار بگذارند و حق گرایی را پیشه خود کنند.

حضرت حق تعالی در خلقت بشر او را به فطرت الهی و عقل مجهز و با ارسال پیامبران و نزول قرآن مجید «صراط مستقیم» را تعیین نموده، تا بشریت در تمامی اعصار و جوامع، توان دستیابی به سعادت دنیوی و اخروی را دارا باشد. خالق هستی در نظام خلقت، نفس و روح بشر را به خوبی ها و بدی ها آگاه کرده است: پس خیر و شر را به او الهام کرد، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (الشمس/8)؛ و سپس به او اختیار داد تا به راه سعادت یا شقاوت حرکت کند:

در دین هیچ اجباری نیست، راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است. (لا اِکْراه فِی الدّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی) (بقره/256)؛ و بدین جهت جنگ و نزاع همیشگی حق و باطل با

ص: 449

خلقت بشر شروع و درگیری هابیل و قابیل مبدأ آن بوده است و تا قیامت کبری ادامه خواهد داشت. لذا همواره جبهه باطل به رهبری شیاطین جنی و انسی به مبارزه با حق پرستان پرداخته است. این درگیری با بعثت حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و اله گسترده تر و شدیدتر شد و با نصب حضرت امیرالمؤمنین به مقام ولایت به اوج رسید.

از دیدگاه حضرت حق تعالی، انسان از طرفی دارای دو بعد جسمانی و روحانی و فطرتی پاک است و از طرف دیگر دارای نفسی است که از بدی ها و خوبی ها آگاه است، اختیار و اراده ای دارد که او را برای طی نمودن «صراط مستقیم» الهی و یا «صراط جحیم» شیطانی توانا می سازد.

بشر با اصل هدف دار بودن خلقت هستی و هدفمند بودن خلقت خود درمی یابد که باید «صراط مستقیم» را طی نماید تا به سعادت برسد، وگرنه در گمراهی و ضلالت به وادی اسفل السّافلین سقوط می نماید.

حضرت باری تعالی دراین باره می فرماید: جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریدیم (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ) (ذاریات/56). بنابراین هدف اصلی برای انسان، عبادت حق تعالی در تمام شئون است و «صراط مستقیم» این مکان را فراهم می آورد، همان گونه که قرآن مجید از زبان حضرت هود علیه السلام می فرماید: (إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ) (هود/56)؛ هرآینه پروردگار من بر صراط مستقیم است.

انسانی که در «صراط مستقیم» قرار نگیرد، یقیناً با توطئه و فریب شیاطین جنی و انسی در «صراط جحیم» خواهد بود که نتیجه آن را قرآن مجید سقوط به وادی اسفل السّافلین و حتی از حیوانات پست تر و از سنگ سخت تر می داند.

ازآنجاکه حضرت حق، صراط مستقیم است و پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله وسلم) در همین صراط و مولا علی علیه السلام هم تجلی صراط مستقیم است، برترین و کامل ترین مراحل عرفان را انبیاء و اولیاء الهی و در رأس آن ها حضرت علی علیه السلام دارا می باشند.

ص: 450

مولا علی علیه السلام می فرماید: اگر از من اطاعت کردید، من به خواست خدا شما را در طریق بهشت قرار می دهم. هر چند راهی است پر مشقت و دارای تلخی های فراوان (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 155).

یکی از خصوصیات امیرالمؤمنین علی علیه السلام جامع اضداد بودن ایشان است. شهید مطهری در کتاب «جاذبه و دافعه علی علیه السلام» به این مطلب اشاره می کند: علی علیه السلام پیش از آنکه امام عادل برای دیگران باشد و درباره دیگران به عدل رفتار کند، خود شخصاً موجودی متعادل و متوازن بود. کمالات انسانیت را با هم جمع کرده بود. هم اندیشه ای عمیق داشت وهم عواطفی رقیق و سرشار. کمال جسم و کمال روح را توأم داشت. شب، هنگام عبادت از ما سوی می برید و روز در متن اجتماع فعالیت می کرد. روزها چشم انسان ها مواسات و ازخودگذشتگی های او را می دید گوش هایشان پند و اندرزها و گفتارهای حکیمانه اش را می شنید و شب چشم ستارگان اشک های عابدانه اش را می دید و گوش آسمان مناجات عاشقانه اش را می شنید. هم مفتی بود و هم حکیم، هم عارف بود و هم رهبر اجتماعی، هم زاهد بود و هم سرباز، هم قاضی بود و هم کارگر، هم خطیب بود و هم نویسنده. بالاخره به تمام معنی یک انسان کامل بود با همه زیبایی هایش (مطهری، جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص12-13).

امام علی علیه السلام جوان با استعدادی بود که از قرآن و رسول خدا بسیار آموخت؛ او با ذخیره فراوان از آن بهره ها، با جهانی از برون زیبا و از درون حکمت آموز آشنا گشت. سخنان امیرالمؤمنین در کتابی به نام نهج البلاغه در روزگار زرین قرن چهارم هجری به دست سخنوری بی همتا به نام محمد بن حسین سید رضی تدوین شد.

سید رضی سخنان امام علی علیه السلام را در سه بخش خطبه ها و کلام، نامه ها، بخش نامه ها و عهدنامه ها و سخنان قصار و حکمت آموز گردآورده است. امام علی ( علیه السلام)، به تمام ساحات وجود انسان ها در ابعاد مادی و معنوی توجه کرده و امکانات و محدودیت های این جهان را

ص: 451

نیز در نظر داشته است.

امام صادق علیه اسلام به ابو بصیر می فرمایند:

«رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم)، به علی علیه السلام هزار باب از علم را آموخت و از هر بابی هزار باب گشوده شد. سپس فرمودند ای ابوبصیر در نزد ماست جامعه. عرض کردم جامعه چیست؟ فرمود طوماری است طول آن هفتاد ذراع است به زراع رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم). او از دهان مبارکش املاء کرد و علی علیه السلام با دست خودش نوشت، هر حلال و حرامی در آن است و هر چیزی که مردم (تا قیامت) به آن نیاز دارند در آن وجود دارد. حتی دیه یک خراش در بدن» (کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 239).

تغییرناپذیری فطرت، دلیلی بر فرازمانی بودن

گروهی ادعا می کنند که معارف اهل بیت^ علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه السلام دیگر کهنه شده و فقط جوابگوی دوران خودش بوده است و به محض اینکه معارف اهل بیت به عنوان تابلو راهنمایی و رانندگی معرفی شود این سؤال برایشان پیش می آید که آیا دستورالعمل هایی که هزار و چهارصد سال پیش برای فرهنگ، امکانات و تمدن آن زمان صادر شده جوابگوی نیاز امروز بشریت بااین همه تغییر و رشد در فرهنگ، تمدن و فنّاوری پیشرفته باشد؟ غافل از اینکه خداوند متعال در قرآن می فرماید:

«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ (روم/30).

یعنی معارف دینی و جهان بینی اهل بیت برای زمان خاصی نیست؛ بلکه بر اساس فطرت انسان ها است و فطرت همه انسان ها بر اساس فطرت الهی ساخته شده است، ازاین رو با تغییر قرون و دوره ها تغییر نخواهد کرد. جمله «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» و بعد از آن جمله «ذلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ» تأکید دیگری بر مسئله فطری بودن دین و مذهب است و اینکه عدم امکان تغییر این فطرت الهی را یادآوری می کند.

ص: 452

جالب اینجاست که خود خدا نیز در این آیه به این نکته اشاره می کند که اکثر مردم متوجه ثبات و تغییرناپذیری این فطرت نخواهند شد. اما ما باید بدانیم با همه تغییرات ظاهری و فنّاوری های مدرن روز بازهم فطرت و به عبارت بهتر همان خود درونی ما ثابت است و هیچ گاه تغییر نخواهد کرد. اگر انسان «خود» را بشناسد آن را به صورت یک حقیقت ثابت در این طبیعت سیّال می بیند.

جهان بینی که اسلام از طریق اهل بیت به عالم معرفی می کند مطابق با فطرت و سرشت انسان هاست آیا فطرت اینان با گذشت زمان و پیشرفت فنّاوری تغییر می یابد؟ خداوند متعال در همین آیه جواب سؤال را داده، «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» فطرتی که خدا خالق آن است تغییری نمی کند. لذا شما می بینید با تمام پیشرفت ظاهری که دنیا در عرصه های مختلف داشته است همچنان نامه امیرالمؤمنین علی علیه السلام از سوی سازمان ملل به عنوان «سند دادگستری بی نظیر در طول جهان بشریت» ثبت می گردد، چراکه این مسائل مربوط به روح زندگی است، مربوط به شکل و صورت ظاهری زندگی نیست، پیشرفت فنّاوری شکل و ظاهر زندگی ها را عوض کرده ولی به روح زندگی توجهی نداشته و پاسخگوی بعد معنوی زندگی انسان نیست. جهان بینی اهل بیت چون منطبق با فطرت انسان ها است محدود به هیچ دورانی نیست.

امام علی الگویی فرازمانی

اواخر جنگ جهانی دوم، مردم آسیب دیده از این کشمکش بزرگ به ستوه آمده بودند و این مسئله سران کشورهای مختلف را به این داشت که چاره ای بیندیشند تا از وقوع احتمالی چنین جنگ هایی در آینده جلوگیری کنند. اولین گام ها را چهارده دولت برداشته و اعلامیه ای در سال 1941 م صادر کردند، جلسات متعددی تشکیل شد تا این اعلامیه را ارتقا دهند. سه ماه بعد منشور دیگری تنظیم شد با این هدف که روابط صلح آمیزی بین کشورها برقرار گردد، همچنین برای کامل شدن آن در تلاش بودند در سال 1942 م کنفرانس مفصلی بین

ص: 453

کشورهای مدعی صلح در جهان تشکیل شد که اعلامیه ملل متحد با امضای 26 کشور صادر گردید، باز در جهت ارتقا و تکمیل این اعلامیه در سال 1943 م جلسه ای در مسکو تشکیل شد و حاصل آن اعلامیه ای معتبر به نام اعلامیه مسکو بود. بازهم طی مراحلی در آوریل 1945 م برابر با اسفند 1323 ه ش، کنفرانس سانفرانسیسکو با شرکت 51 دولت جهان تشکیل شد و در آن موارد منشور حقوق بشر سازمان ملل جهانی تصویب شد و درنهایت در 10 دسامبر 1948 با 48 رأی موافق، بدون رأی مخالف و هشت نماینده غائبان اعلامیه به تصویب رسید. اکنون این روز به عنوان روز حقوق بشر در جهان شناخته می شود. مفاد این اعلامیه ازنظر بسیاری از پژوهشگران الزام آور بوده و از اعتبار حقوق بین الملل برخوردار است؛ زیرا به صورت گسترده ای پذیرفته شده و برای سنجش رفتار کشورها به کار می رود. کشورهای تازه استقلال یافته زیادی به این مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد کرده و آن را در قوانین بنیادی یا قانون اساسی خود گنجانده اند.

تصویب منشور حقوق بشر حدود 75 سال پیش بااین همه نیروی متخصص، جلسات متعدد و اجلاس های آن چنانی صورت گرفت، حال اگر شخصی حدود چهارده قرن پیش منشور حقوق بشر را نوشته باشد، به طور مسلم باید خیلی ضعیف تر از منشور سازمان ملل باشد؛ زیرا این همه وقت برای آن نگذاشته، بازبینی نشده، به صورت فردی نوشته شده و از همه مهم تر اینکه متناسب با زمان و قرون گذشته نوشته است، در دنیای امروز ما که همه چیز به سرعت در حال تغییر است، دیگر کارایی خود را نخواهد داشت درحالی که می بینیم سازمان ملل متحد نامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر را به عنوان «مهمترین سند دادگستری بی نظیر در طول جهان بشریت» ثبت کرد.

کوفی عنان، سیاستمدار غنایی و دبیر کل سابق سازمان ملل متحد، نیز در این زمینه می گوید: این سخن علی بن ابی طالب علیه السلام که به مالک می گویند: «ای مالک، مردم یا برادر دینی تو هستند و یا در آفرینش با تو برابری دارند» باید به عنوان خط مشی همه سازمان های

ص: 454

جهان قرار گرفته و همه بشریت باید آن را سرلوحه رفتار خویش قرار دهند.

اعضای کمیته سازمان ملل متحد تصویب کردند که این نامه به عنوان یکی از منابع حقوق بین المللی شناخته شود.

در اجلاس توسعه بشری سازمان ملل متحد در سال 2002 م شش سخن از امام علی علیه السلام درباره اهمیت دانش و برقراری حکومت ایدئال به عنوان شعارهای این اجلاس برگزیده شد.

«جرج جرداق» یکی از دانشمندان مسیحی در مورد این نامه می گوید: وقتی می خواستند منشور سازمان ملل را بنویسند، بیش از دو هزار متفکر جوامع و ملل مختلف دنیا را در جلسات و کنفرانس هایی جمع کردند و به ادعای خود جمله هایی نوشتند که کامل تر از آن نباشد. بعد هم در روزنامه ها نوشتند که هر کس نظر دارد ارائه بدهد ولی این نامه را امیرالمؤمنین بدون مقدمه و فی البداهه نوشتند.

باوجوداینکه آن حضرت فرمان مبارک یا همان عهدنامه حقوق بشر را در حدود 1329 سال پیش از زمان وضع اعلامیه صادر فرموده است، به طور طبیعی نباید برای این دوران کاربردی داشته باشد. پس سرچشمه این همه استقبال از کجاست؟

دکتر صاحب الحکیم سفیر صلح سازمان ملل متحد ضمن حضور در دانشگاه ادیان و مذاهب گزارش سازمان ملل متحد در چهارچوب «برنامه پیشرفت و توسعه ملل متحد» (فعال در مسائل حقوق بشر و بهبود شرایط زیستی و معیشتی و آموزشی) را که در سال 2002 منتشر شده، تشریح کرد.

در این گزارش به کشورهای عربی توصیه شده است که امام علی علیه السلام را الگوی تشویق به آموزش و تأسیس حکومت بر پایه عدالت قرار دهند.

این گزارش در بیش از 160 صفحه تنظیم شده و 6 توصیه اصلی در ارتباط با عدالت، آموزش و حقوق بشر دارد که از آموزه های امام علی علیه السلام برگرفته شده است. این آموزه ها

ص: 455

به ضرورت مشورت خواهی حاکم و مردمش و نیز مبارزه با فساد اداری مالی و دیگر مشکلات و هم چنین برخوردار شدن همه مردم از عدالت و تحقق اصلاحات داخلی مربوط می شود. در این گزارش بخش هایی از توصیه های امام علی علیه السلام به حاکمان عیناً نقل شده است:

«آن که خود را پیشوای مردم سازد پیش از تعلیم دیگری، باید به ادب کردن خویش پردازد و پیش از آن که به گفتار تعلیم فرماید، باید به کردار، ادب نماید و آن که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد، شایسته تر به تعظیم است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 73).

در خصوص مالیات و اصلاح زمین های کشاورزی و ضرورت توسعه و مبارزه با فقر نیز این گزارش فرازی از خطبه های امام علی علیه السلام را آورده است:

«باید تلاش تو در آبادانی زمین بیشتر از جمع آوری خراج باشد که، خراج جز با آبادانی میسر نشود و آن که خراج خواهد و به آبادانی نپردازد، شهرها را ویران کند و بندگان را هلاک سازد و حکومتش جز اندک مدتی دوام نیاورد». (همان، نامه 53).

درباره آموزش هم این فراز از سخنان آن حضرت نقل شده است: «و با دانشمندان فراوان گفت وگو کن و با حکیمان فراوان سخن در میان نه. در آنچه کار شهرهایت را استوار دارد و نظمی را که مردم پیش از تو بر آن بوده اند برقرار.»

در این گزارش درباره لزوم بر زبان آوردن حق و خاموش نماندن در برابر باطل نیز این سخن حضرت نقل شده است: «در آنجا که باید سخن گفت، خاموشی سودی ندارد و آنجا که باید خاموش ماند، سخن گفتن ناآگاهانه خیری ندارد». (همان، حکمت 471)

در موضوع چهره های صالح و فروتنی حاکمان و نهی از اسراف در مصرف درآمدها و ضرورت تبیین واقعیت ها برای مردم در این گزارش این توصیه امام علی علیه السلام نقل شده است: «پرهیزکاران صاحبان فضیلت اند در این جهان، گفتارشان صواب است و میانه روی شان

ص: 456

شعار، و فروتن اند در رفتار و گفتار ... از کردار اندک خود خرسندی ندارند و طاعت های فراوان را بسیار نشمارند.»

مهم ترین بخش این گزارش به چگونگی تعیین حاکمان و کارگزاران و مدیران دولتی مربوط می شود و این که چگونه باید در برخورد با مردم عدالت پیشه کنند و مخالفت ها را تحمل کنند. در این گزارش توصیه های امام علی علیه السلام در این باب الگویی برای بهترین روش ممکن دانسته شده است: «برای داوری میان مردم از رعیت خود، آن را برگزین که نزد تو برترین است. آن که کارها بر او دشوار نگردد و ستیز خصمان وی را به لجاجت نکشاند و نفس او به طمع ننگرد و تا رسیدن به حق به اندک شناخت بسنده نکند و در شبهه ها درنگش از همه بیش باشد... و از آمدشد صاحبان دعوی، کم تر به ستوه آید و در آشکار گشتن کارها، شکیباتر باشد و چون حکم روشن باشد در داوری، قاطع تر. آن کس که ستایش فراوان وی را به خودبینی نکشاند و خوش آمد گویی او را برنینگیزد و اینان اندک اند»

گفتنی است که در این گزارش از کشورهای عربی این گونه انتقاد شده است: «کشورهای عربی همچنان از جهان دموکراتیک و دادن حق نمایندگی به شهروندان و مشارکت زنان در امور روزمره فاصله بسیار دارند و از پیشرفت و روش های نوین آموزشی دورند.» این گزارش از این کشورها خواسته که توصیه های امام علی ( علیه السلام) رهبر بزرگ اسلامی در ادامه و تطور حکومت عربی را به کاربندند.

دکتر صاحب الحکیم که سال ها پزشک شخصی حضرت امام خمینی در نجف بوده و به عنوان سفیر صلح جهانی سازمان ملل فعالیت می کند، در چهارچوب شرح وظایف خود در گسترش صلح و عدالت در جهان، با حضور در مراکز علمی و دانشگاه های مختلف به ارائه این گزارش سازمان ملل می پردازد.

وی ضمن ابراز گلایه از جهان تشیع از عدم اطلاع رسانی این امر تأکید کرد بنده با هزینه شخصی با حضور در کشورهای مختلف اسلامی و غیر اسلامی این سند حقانیت

ص: 457

امام علی علیه السلام را که هم عرضی در جامعه بین الملل تاکنون پیدا نشده است را به مراکز علمی، مراجع تقلید و ... معرفی خواهم کرد.

گفتنی است که بخش حقوق بشر سازمان ملل متحد در سال 2002 میلادی در یک نامه تاریخی نوشته بود: علی بن ابی طالب علیه السلام عادل ترین حاکم در طول تاریخ بشر بوده است.

جرج جرداق مسیحی در مقدمه کتاب «امام علی، صدای عدالت انسانی» می گوید: اگر دنیای غرب شخصیتی مانند علی داشت امروز با برگزاری همایش ها و آکادمی ها، اندیشه و راهی نو برای بشریت نشان می داد، ولی اکنون در بین مسلمانان ناشناخته مانده است.

کسی که در حقیقت، گمشده تاریخ و دنیای امروز بشری است. آن شخصیتی که در زمان و مکان نمی گنجد و بلکه الگوپذیری از آن شخصیت فرازمانی و فرامکانی است و همه بشریت می تواند از ابعاد وجودی او بهره مند شوند. البته هر فرد و گروه و ملتی به اندازه ظرفیت و درک و فهمش می تواند پیرو آن حضرت باشد. چه اینکه در طول تاریخ و پس از شهادت ایشان چنین بوده و مفسران، متکلمان، فقیهان، عارفان، حکمیان، عابدان، زاهدان، شجاعان تاریخ، رهبران و مصلحان، روشنگران دینی، مسلمانان و غیرمسلمانان هر یک به اندازه ظرف وجودی خود توانستند از آن تربیت یافته مکتب وحی و بهترین شاگرد پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم)بهره مند گردند.

او که خود معجزه تربیتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) بود، در متن حیات بشر تأثیر شگرفی داشت و قلمرو وجودی اش ملک و ملکوت و فرش و عرش را درنوردید. جناب ابن ابی الحدید آن عالم بزرگ معتزلی و شارح سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام درباره آن حضرت می نویسد:

«و اعلم أنّ التوحید و العدل و المباحث الشریفه الإلهیه ما عُرِفَت إلّا من کلام هذا الرجل و أنّ کلام غیره من أکابر الصحابه لم یتضمّن شیئاً من ذلک أصلاً و لا کانوا یتصوّرونه و لو تصوّروه لذکروه، وهذه

ص: 458

الفضیله عندی أعظم فضائله علیه السلام (ابن ابی الحدید، نهج البلاغه، ج 6، خطبه 84، ص 346)؛ بدان که توحید و عدل و مباحث شریف مربوط به الهیات شناخته نشد، مگر از سخنان این مرد (حضرت علی علیه السلام) و سخنان غیر او از اصحاب به هیچ وجه متضمن چیزی از این قبیل مباحث نیست و اصلاً آنان تصور این مطالب را نکردند که اگر تصور کرده بودند ذکر می کردند و نزد من این فضیلت از همه فضایل آن حضرت مهم تر است».

نتیجه

امام علی علیه السلام کامل ترین انسان و بنده خداست که سبک زندگی او الگوی حسنه برای تمامی بشریت در تمامی اعصار و جوامع است و هر کس خواهان سیر و سلوک و تقرّب به سوی حق است، باید از او در اندیشه، گفتار و رفتار، تبعیت نماید. یکی از مسیرهای آشنایی با مقام والای امیرالمؤمنین مطالعه نهج البلاغه است که بزرگ ترین منبع آموزشی انسان است و می توان آن را کتاب آزادی و دادگری نامید. که هر چه انسان به آن نزدیک تر می شود به عظمت مقام علی علیه السلام آشناتر می شود. زیرا خطاب به تمام انسان هاست و دین خاصی را آموزش نمی دهد؛ به همین منظور افراد در مواجهه با آن باید انسانیت انسان را در نظر بگیرند، نه تنگ نظری گروهی خاص را. کلام علی علیه السلام فرامکانی، فرازمانی، فراقومی و فرامذهبی است. مطالعه نهج البلاغه نشان می دهد امیرالمؤمنین در همه رشته ها تخصص داشته است، به طوری که سازمان ملل متحد، نامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر را به عنوان «مهمترین سند دادگستری بی نظیر در طول جهان بشریت» ثبت کرد.

مولا علی علیه السلام همچنان زنده است، از هرزمانی زنده تر است و نه تنها حضرت علی علیه السلام، بلکه هر انسانی تا زمانی زنده است که اثر و آثار و نامش در جهان زنده باشد؛ و هر کس می تواند به قدر فهم و درک و توان خود از این اقیانوس بی پایان کمالات و معرفت و معنویت، بهره لازم را ببرد و از گفتار و کلام و سبک زندگی حضرت، به درستی الگو گیری کند.

ص: 459

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

شریف رضی، نهج البلاغة، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، موسسه آل البیت، 1409 ق.

2. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسفار اربعه، مطبعه الحیدری، 1379 ش.

3. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، مصحح حسین استاد ولی، مترجم موسوی دامغانی، تهران، انتشارات قربانی، چاپ اول، 1377ش.

4. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم،1388 ق.

5. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث، چاپ سوم 1403 ق.

6. مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی علیه السلام، تهران، صدرا، 1369 ش.

ص: 460

انسان کامل از نگاه حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) (با تأکید بر نهج البلاغه)

اشاره

مژده علیزاده(1)

ص: 461


1- . دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی و مدرس دانشگاه؛ malizadeh1229@gmail.com

ص: 462

چکیده

دغدغه «انسان کامل» همواره از مسائل مهم ادیان، مکاتب فلسفی، کلام و عرفان به شیوه های گوناگون بوده است. بی تردید توجه به متون دینی در این باب، از اهمیت گسترده ای برخوردار است. لذا هدف از پژوهش حاضر « انسان کامل در نگاه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام (با تأکید بر نهج البلاغه)» است. روش پژوهش، توصیفی - تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای می باشد. در پژوهش حاضر، انسان کامل به صورت عینی که همان چهارده معصوم علیهم السلام هستند و انسان کامل در قرآن و سنت با تأکید بر نهج البلاغه مورد بررسی قرار گرفته است. لذا 140 ویژگی برای انسان کامل از نهج البلاغه استخراج گردید و برخی نیز مورد بررسی قرار گرفتند. ازجمله این ویژگی ها عبارتند از: شناخت خدای یگانه و ایمان به او، اهل قرآن و عمل به دستورات آن، انجام واجبات دینی، عدم دلبستگی به دنیا، شوق لقاء الله، عدم تظاهر به دینداری، اطاعت از حق، سکوت فراوان، اهل عدالت، انفاق، ایثار و...، جهاد در راه خدا، گناه نکردن، خوش خلقی، انجام عمل صالح، دوری از ریا و خودنمایی، کمک به تهی دستان، پیروی از حق، ترس از کیفر الهی، دوری از شیطان، ارزیابی درست، اهل صداقت و پاکی و راستی، راه رفتن با تواضع و دوری از کبر، دانش فراوان، اهل استدلال با دلایل روشن، هدایت مردم و... . امام علی علیه السلام به زیبایی تصویری از یک انسان کامل را در خطبه 193 نهج البلاغه ارائه می دهند.

کلیدواژه ها: تربیت، انسان کامل، نهج البلاغه، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام.

ص: 463

مقدمه

انسان موجودی پیچیده و شگفت انگیز است که نه تنها هزاران دستگاه علمی هنوز نتوانسته اند پرده از برخی شگفتی های جسمی او بردارند، بلکه روح این موجود هم همچنان جزء اسرار نهانی است که تاکنون هیچ کس به حقیقت آن پی نبرده است؛ زیرا روح او دمیده شده از روح الهی است. لذا به سبب قرار گرفتن این امتیاز بزرگ در او، از دیگر موجودات متمایز گشت و مسجود ملائکه قرار گرفت و می تواند مراحل تکامل را طی کند و به انسانی کامل تبدیل گردد.

انسان «جهان بزرگ» نامیده شده است. تبدیل شدن به انسانی کامل، امری ارادی و اختیاری است که انسان باید آن را بخواهد و بکوشد و مجاهده کند. در این مسیر، انبیاء رهبر و راهنمای جوامع بشرند و هریک معرّف آخرین مرحله تکامل انسان تا زمان خویش اند (انصاریان، تفسیر حکیم، ج2، ص205).

آنها کسانی هستند که به بالاترین مرتبه کمال انسانی، یعنی «اوج عبودیت و بندگی خدا» رسیده اند؛ چه این که کامل ترین و برجسته ترین وصف برای انسان، این است که «عبد ذات اقدس اله» باشد؛ زیرا کمال هر موجودی در این است که براساس نظام تکوینی خویش حرکت کند، و چون خود از این مسیر و هدف آن اطلاع کاملی ندارد، خداوند باید او را راهنمایی کند و حقیقت انسان و جهان و ارتباط متقابل انسان و جهان را برای او تبیین نماید. ارتباط انسان با همه پدیده ها از یک سو و جهل او به کیفیت این ارتباط از سوی دیگر، ضرورت راهنمایی را که عالِم مطلق باشد، مشخص می کند. انسان اگر این راه را درست تشخیص داد و بندگی خود و مولا بودن «ربّ» را پذیرفت، آن گاه به بالاترین کمال انسانی و برترین مقام معنوی، یعنی مقام «انسان کامل» می رسد (جمعی از نویسندگان، هدایت در قرآن، ص133). محبّت انسان کاملی چون پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و امام معصوم علیه السلام نسبت به هر انسانی، به مراتب بیش از محبت پدر و مادر است. قلب عالم، امام معصوم است؛ پس

ص: 464

مطلب کاملا روشن و مسلم است که آثار و برکات امام معصوم همیشه بر عالم و انسان ها تأثیر دارد. چه بخواهیم، چه نخواهیم، غافل باشیم یا نباشیم، کافر باشیم یا نباشیم، شب باشد یا روز، امام معصوم همیشه و برای همه مایه و منشأ آثار خیر و برکات است (موسوی تبریزی، تقوا و اخلاق قرآنی، ص223). در این راستا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان یک انسان کامل، در سخنان خود بسیار از انسان و ویژگی های او سخن گفته اند. در حقیقت نهج البلاغه که دریایی بی کران از معارف است، از هر بابی با انسان سخن می گوید. ازجمله این ابواب مهم، باب تربیت می باشد که نیاز به استخراج و بهره گیری از آنها را می رساند؛ به ویژه در جامعه امروزی که بسیار از تربیت بر اساس آموزه های نهج البلاغه فاصله گرفته است. لذا نیاز است برای داشتن تربیت صحیح و اساسی و تأثیرگذار، از سخنان امام علیه السلام بسیار یاری بگیریم. این مهم، ضرورت پژوهش در این عرصه را می رساند که بفهمیم به راستی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چه نظریه ای در باب تربیت انسان کامل دارد. از این جهت پرسش اساسی پژوهش حاضر این است که انسان کامل از دیدگاه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام (با تأکید بر نهج البلاغه) چگونه انسانی است؟

این پژوهش از نوع تحقیقات تئوری است و با توجه به ماهیت اطلاعات گردآوری شده، از نوع تحقیقات کیفی می باشد. منبع اصلی در این پژوهشف مصحف شریف نهج البلاغه است. روش تحقیق، توصیفی - تحلیلی است که در آن، ضمن توصیف اطلاعات گردآوری شده، این اطلاعات مورد تحلیل نیز قرار گرفته است.گردآوری اطلاعات نیز با روش کتابخانه ای صورت گرفته است. منابع کتابخانه ای شامل کتاب، مقاله و دیگر آثار مکتوب، اعم از چاپی و دیجیتال است.

1.پیشینه

در زمینه انسان کامل از دیدگاه امام علی علیه السلام آثار بسیاری به نگارش درآمده است که مهم ترین آنها به شرح زیر است:

ص: 465

انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، حسن زاده عاملی، حسن، قم، نشر الف لام میم، 1383ش.

شرح رساله انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، حسن زاده آملی، حسن؛ صمدی آملی، داوود، قم، روح و ریحان، 1389ش.

انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، هیئت تحریریه مؤسسه مکاتباتی اسلام شناسی، بخش فلسفه، تهران، مؤسسه مکاتباتی اسلام شناسی، 1362ش.

انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه، مطهری خواه، ذبیح، قم، دارالنشر اسلام، 1377ش.

امام علی علیه السلام، انسان کامل و خودشکوفا، کجباف، محمدباقر؛ ایمانی، طیبه، مجموعه مقالات کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی، دوره سوم، شماره 2، (ص189-206، پاییز 1396ش.

امام مصداق انسان کامل، فاضل لنکرانی، محمد، مجله شاهد یاران، شماره 7، ص6، خرداد 1385ش.

2.مفهوم شناسی کمال

کمال از ریشه «کمل» به معنای چیزی که اجزاء و محاسن در آن کامل شده باشد (مصطفوی، واژه شناسی قرآن، ج10، ص125). کمال حقیقیِ هر موجود، عبارت است از صفت یا اوصافی که فعلیت اخیرش اقتضای واجد شدن آن ها را دارد و امور دیگر در حدی که برای رسیدن به کمال حقیقی اش مفید باشد، کمال مقدّمی و مقدمة الکمال خواهند بود (مصباح یزدی، خودشناسی برای خودسازی، ص13). کمال هر چیزی، آن حال یا وصف یا امری است که وقتی موجودی آن را داشته باشد، دارای اثری افزون تر از تمامیت خواهد شد. مثلا منضم شدن اجزای بدن انسان به یکدیگر عبارت است از تمامیت انسان؛ اما عالم یا شجاع یا عفیف بودنش عبارت است از کمال انسان. از انسان تمام عیار و بی کمال، آثاری

ص: 466

بروز می کند، و از انسان تمام و کامل، آثار دیگری ظهور می نماید. فرق کمال با تمام این است: تمام هر چیز عبارت است از آن جزئی که وقتی با سایر اجزا ضمیمه می شود، آن چیز همان چیز می شود، و آثاری که دارد یا آن آثار را از آن چیز انتظار داریم نیز مترتب می گردد، و تمام کردن آن چیز، این است که بعد از آن که همه اجزای آن را جمع کردیم، آن جزء آخری را هم بیاوریم تا آثار بر آن چیز مترتب شود. این معنای کلمه تمام و اتمام است (طباطبائی، تفسیر المیزان، ج2، ص112).

3.چگونگی شناحت انسان کامل

انسان کامل یعنی انسان نمونه؛ نمونه اعلی؛ انسان والا. یک راه شناخت انسان کامل این است که افرادی عینی را بشناسیم که مطمئنیم آنها همان گونه که اسلام و قرآن گفته اند، ساخته شده اند و وجود عینی انسان های کامل هستند. لذا پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و امام علی علیه السلام نمونه انسان کاملند. شناخت امام علی علیه السلام شناخت انسان کامل است ( مطهری، انسان کامل، ص12). امام علی علیه السلام مظهر اسم پروردگار بودند. ایشان که پرورش یافته مکتب پاک خداوند و سپس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)بودند، در خطبه قاصعه، چنین به توصیف تربیت خود می پردازند:

پیامبر مرا در اتاق خویش می نشاند، درحالی که کودک بودم. مرا در آغوش می گرفت و در بستر می خواباند. بدنش را به بدن من می چسباند و بوی پاکیزه او را استشمام می کردم و گاهی غذا را لقمه لقمه در دهانم می گذارد. هر گز دروغی در گفتار من و اشتباهی در کردارم نیافت. از همان لحظه ای که پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را از شیر گرفتند، خداوند والاترین ملکه خود را مأمور تربیت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) کرد تا شب و روز او را به راه های بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو هدایت کند و من همواره با پیامبر بودم؛ چونان فرزند که همواره با مادر است (نهج البلاغه، خطبه قاصعه).

با این توصیفات، این امر محرز می گردد: کسی می تواند از تربیت انسانی دیگر سخن

ص: 467

بگوید که خود، تربیتی نیکو داشته باشد و تمام ائمه اطهار علیهم السلام از این خصیصه به کمال برخوردار بودند. لذا امام علیه السلام خود که سخنان ارزنده ای در نهج البلاغه دارند، مصداق و نمونه یک انسان به تمام معنا می باشند. می توان گفت آنچه در نهج البلاغه آمده، از زبان فردی بیان شده است که خود نمونه ای عالی و کامل از معارف الهی و مظهر یک انسان کامل بودند. امام می فرمایند: «ولا یرقی الی الطیر»هیچ پرنده پرواز کننده به مقام من نرسد و پرواز نکنند، لذا جز ائمه اطهار علیهم السلام هیچ کس به منتهای ترقی و تعالی نرسد (بروجردی، تفسیر جامع، ج1، ص14). بنابراین می توان گفت انسان کامل در مرحله اول همان ائمه اطهار علیهم السلام و به عبارت دیگر چهارده معصوم علیهم السلام می باشند.

4. انسان کامل در نهج البلاغه

یکی دیگر از راه های شناخت انسان کامل، مراجعه به بیانات قرآن و سنت است. باید دید که قرآن و سنت، انسان کامل را چگونه معرفی کرده اند و چه خطوطی برای او ترسیم نموده اند؟ اگر انسان کامل را از منظر قرآن و سنت نشناسیم، نمی توانیم راهی را که اسلام معرفی کرده، بشناسیم و یک مسلمان حقیقی باشیم و یا جامعه ما اسلامی باشد(مطهری، انسان کامل، ص12). در این راستا نهج البلاغه یکی از غنی ترین منابع اسلامی است. نهج البلاغه دریایی از معارف حق می باشد که هزاران باب بر انسان می گشاید. نهج البلاغه فقط یک کتاب دینی یا معنوی نیست؛ بلکه یک کتاب تربیتی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و... است. لذا تنها به یک موضوع محدود نیست و درباره ابعاد گوناگون جامعه بشری سخن دارد. می توان گفت که جامعه امروز، بیش از پیش به نهج البلاغه نیازمند است؛ زیرا امروز شاهد مشکلات بسیاری در عرصه های گوناگون هستیم، که از عدم توجه به این کتاب مقدس ناشی شده است. مگر می توان مسلمان بود، اما از دستورات و رهنمودهای این کتاب عظیم در حل مسائل و مشکلات جامعه بهره نگرفت؟!

به راستی اگر امروزه رهنمودهای امام علی علیه السلام در اجتماع، سیاست و تربیت و... به کار گرفته می شد، چه بسیار

ص: 468

از مشکلات و فسادها حل می گردید. امام علیه السلام در نهج البلاغه از انسان بسیار سخن گفته اند. برای مثال به خطبه های زیر می توان اشاره کرد:

انسان و خدا (خطبه94)؛ انسان و مراحل آفرینش او (خطبه1)؛ انسان و آزادی انسان (نامه31)؛ انسان و اختیار (حکمت78)؛ انسان و ارزش هایش(حکمت82)؛ ابزارهای شناختی انسان (خطبه8)؛ انسان و مسئولیت هایش (خطبه39)؛ انسان و انواع آزمایش ها (حکمت116)؛ انسان و عبرت(حکمت297)؛ انسان و غفلت (خطبه34)؛ انسان و رابطه او با دنیا (حکمت303)؛ انسان و فرصت هایش (حکمت285)؛ انسان و علاقه هایش (دنیوی) (حکمت307)؛ انسان و غفلت (خطبه34)؛ انسان و جاودانگی او (خطبه87)؛ انسان و شیطان (خطبه129)؛ انسان و قیامت (خطبه223)؛ انسان و مرگ (خطبه109، خطبه83، نامه27)؛ انسان و گمراهی (خطبه201)؛ انسان و تکامل (خطبه37).

تمام این موارد نشان می دهد که نهج البلاغه مبانی انسان شناسی عمیقی در خود دارد که انسان با خواندن و به کارگیری آنها در زندگی، بی تردید ذهنش بازتر شده و عملش صحیح تر می گردد. این انسان در پرتو هدایت های خدا و سخنان امام علیه السلام می تواند به انسانی تکامل یافته تبدیل شود. نگاه وسیع و ظرافت ها و تدابیر خاص امام علیه السلام در نهج البلاغه سبب شده است که هر انسان اهل درایت و ذکاوتی به آن دلبسته شده و از خواندنش دریغ نورزد. لذا نهج البلاغه جایگاه خود را در تربیت انسان کامل، بلکه در انواع و اقسام زمینه های دیگر نشان می دهد.

ویژگی های انسان کامل از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه

امام علی علیه السلام انسان و صفات و ویژگی هایش را به خوبی می شناسد و از این جهت در فرازهایی از نهج البلاغه به طور خاص به بیان ویژگی های انسان کامل پرداخته اند. در حقیقت، ایشان با این شناخت سعی دارند تا برنامه ای برای به کمال رسیدن او ارائه دهند. پس می توان هر ویژگی مثبتی که امام علیه السلام برای انسان ها در نظر می گیرند و به آن امر می کنند

ص: 469

را از ویژگی های یک انسان کامل دانست. انسان کامل، کسی است که تمامی ظرفیت های بالقوه ای که در وجود خود دارد، یا تمام ارزش های انسانی را در حدّ اعلی و به طور کامل در خود رشد دهد؛ لذا در این بخش به 140 ارزش انسانی که انسان ها می توانند در خود پدید آورند تا به مرحله انسان کامل برسند، اشاره می گردد. هرچند محرز است که ویژگی های انسان کامل، تنها به این موارد محدود نمی شود.

برخی از ویژگی های انسان کامل از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه

ص: 470

تصویر

ص: 471

تصویر

ص: 472

تصویر

برخی از ویژگی های انسان کامل

در ذیل به برخی از ویژگی های انسان کامل پرداخته می شود:

1. ویژگی های انسان کامل بر اساس خطبه 193

امام علیه السلام در خطبه 193 به زیبایی، چهره یک انسان کامل را معرفی می کنند که در ذیل، به بخشی از آن اشاره می کنیم:

اما پرهیزکاران در دنیا دارای فضیلت های برترند؛ سخنانشان راست، پوشش آنها میانه روی و راه رفتنشان با تواضع و فروتنی است. چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده، می پوشانند و گوش های خود را وقف دانش سودمند کرده اند، و در روزگار سختی و گشایش، حالشان یکسان است؛ و اگر نبود مرگی که خدا بر آن مقرر فرموده، روح آنها از شوق دیدار بهشت و از ترس عذاب جهنم حتی به اندازه چشم برهم زدنی در بدن های شان نمی گنجید. خدا در جانشان بزرگ و دیگران کوچک مقدارند ... تن هایشان لاغر و درخواست هایشان اندک و نفسشان عفیف و دامنشان پاک است. در روزگار کوتاه دنیا صبر کرده تا آسایش جاودانه آخرت را به دست آورند؛ تجارتی پرسود که پروردگارشان فراهم فرموده. دنیا می خواست آنها را بفریبد، اما عزم دنیا نکردند. می خواست آنها را اسیر خود کند که با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند. پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده، مشغول نمازند؛ قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می خوانند؛ با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را می یابند؛ وقتی به آیه ای می رسند که تشویقی در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روی می آورند و با جان پرشوق در آن خیره می شوند ... و یکی از نشانه های پرهیزکاران این است که او را این گونه می بینی: در دین داری نیرومند، نرمخو و دوراندیش است؛ دارای ایمانی پر از یقین؛ حریص در کسب دانش؛ با وجود علم بسیار، اما بردبار؛ در توانگری، میانه رو؛ در عبادت فروتن؛ در تهی دستی آراسته؛ در سختی ها بردبار؛ در

ص: 473

جست وجوی کسب حلال؛ در راه هدایت شادمان و پرهیز کننده از طمع ورزی می باشد؛ اعمال نیکو انجام می دهد و ترسان است؛ روز را با سپاس گزاری به شب می رساند و شب را با یاد خدا به روز می آورد؛ شب می خوابد، اما ترسان و برمی خیزد شادمان؛ ترس برای این که دچار غفلت نشود و شادمان از فضل و رحمتی که به او رسیده. پرهیزکار را می بینی که آرزویش نزدیک، لغزهایش اندک، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراکش کم و کارش آسان، دینش حفظ شده، شهوتش در حرام مرده و خشمش فرو خورده است.(خطبه193).

2. افزایش علم

امام علیه السلام خود دریایی از معارف بودند و دامنه علم از ایشان جاری می گشت:

سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دورپرواز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد.(خطبه3).

در جایی دیگر مردم را دعوت به پرسیدن از خود می کنند، پیش از آن که وقت بگذرد:

پس، از من بپرسید، پیش از آن که مرا نیابید. سوگند به پروردگاری که جانم در دست اوست، نمی پرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت می گذرد، و نه از گروهی که صد نفر را هدایت یا گمراه می سازد، جز آ ن که شما را آگاه می سازم و پاسخ می دهم. (خطبه93).

چنین است که امام صادق علیه السلام نیز فرمودند:

همانا خداوند علم و دین خود را بر آب حمل کرده بود و این پیش از آن بود که زمینی یا آسمانی یا جنّی یا انسی یا آفتابی یا ماهی وجود داشته باشد؛ پس چون خواست مردم را خلق کند، آنها را در برابر خود منتشر کرد و به آنها گفت: پروردگار شما کیست؟ پس اوّلین کسی که سخن گفت، پیامبر خدا و امیرالمؤمنین و امامان بودند که گفتند: تو پروردگار ما هستی. پس خدا علم و دین را بر آنها حمل کرد. سپس به ملائکه گفت: اینان حاملان علم و دین من و امنای من در میان مردم هستند و آنان مسئولیت دارند. سپس به فرزندان آدم

ص: 474

گفته شد: به ربوبیت خدا و اطاعت اینان اقرار کنید. پس گفتند: آری، پروردگارا اقرار کردیم. پس به ملائکه گفت: گواه باشید. ملائکه گفتند:گواهی می دهیم تا این ها نگویند ما از آن غافل بودیم. (جعفری، تفسیر کوثر، ج4، ص267).

در صحیح ترمذی نیز آمده است که پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «انَا دارُ الْحِکْمَةِ وَعَلِیٌّ بابُها»(مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ص462)؛ من خانه دانشم و علی در آن خانه است. مسلّم است که هر کس بخواهد وارد خانه ای شود، باید از در وارد گردد.

از نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام علم باید همراه با ایمان و پرهیزکاری باشد: «پرهیزکاران در روز دانشمندانی بردبار و نیکوکارانی باتقوا هستند». امام علیه السلام همواره در کلام خود، از انسان ها و به ویژه کسانی که به دنبال تکامل هستند، می خواهند که بر علم خود بیافزایند. یک وجه دیگر انسان کامل، انجام کار نیک به هر طریقی است. بنابراین، انسان تنها با انجام واجبات و ایمان نمی تواند خود را کامل بداند؛ بلکه در کنار آن، عوامل بسیاری در کامل شدنش نقش دارند. چنانچه امام علیه السلام در این جا تقوا و پرهیزکاری را همزمان در کنار علم و نیکی می آورند. افزایش علم انسان کامل، نباید تنها در حیطه امور دینی و علمی باشد؛ بلکه همواره باید آگاه و عالم به تمام مسائل روز جهان و کشور خودش نیز باشد. او باید از اتفاقات روز جهان و حوادث آگاهی داشته باشد تا بتواند به خوبی امور را تحلیل کند و بهترین راه را برگزیند. انسان کامل وظیفه خود را پیروی از دستورات الهی و راهنمایی مردم و پیروی نکردن از طاغوت و شیاطین جامعه می داند.

3. عمل صالح

امام علی علیه السلام در خطبه 171 نهج البلاغه با تأکید فراوان می فرمایند: عمل صالح، عمل صالح، عمل صالح؛ آینده نگری، آینده نگری، آینده نگری؛ استقامت، استقامت، استقامت؛ بردباری، بردباری، بردباری؛ پرهیزکاری، پرهیزکاری، پرهیزکاری. با تدبر در این کلمات می توان دریافت که از لوازم یک انسان کامل باید توجه به این امور باشد. لذا انسان کامل

ص: 4

علاوه بر انجام عمل صالح و پرهیزکاری، یک آینده نگر و برنامه ریز هوشمند نیز هست. او برای آینده تلاش می کند؛ می کوشد و خود را برای خدمت به خلق در راه خدا آماده می کند و در این راه، استقامت و بردباری دارد و در برابر بزرگ ترین ناپایداری ها و ناملایمت ها گله و شکایت نمی کند؛ بلکه در برابر سختی ها صبر می کند و اجازه نمی دهد سختی ها و مصیبت ها ایمانش را تضعیف کند. از این جهت است که امام علی علیه السلام از زبان قران می فرمایند: کسانی که گفتند پروردگار ما اللّه است و سپس استقامت ورزیدند، ملائکه بر آن ها فرود می آیند و می گویند: نترسید و محزون نباشید که بشارت باد بر شما بهشتی که به شما وعده داده اند(فصلت/30).

4. کنترل زبان

زبان یکی از ابزارهای خدادادی برای انسان هاست تا از آن برای رفع نیازها و سخن نیک و ارتباط با یکدیگر استفاده کنند؛ اما متأسفانه برخی انسان ها هنوز به نقش حقیقی زبان در زندگی شان پی نبرده اند و از آن در جهت نادرست استفاده می کنند. از این جهت زبان از جمله اعضایی است که انسان با استفاده ناصحیح از آن می تواند به عذاب دوزخ گرفتار شود. امام علی علیه السلام می فرمایند: «انسان باید زبانش را حفظ کند؛ زیرا همانا این زبان سرکش، صاحبش را به هلاکت می اندازد»(خطبه176). امام علیه السلام تأکید می کنند که پیش از سخن گفتن باید تفکر باشد:

مؤمن هر گاه بخواهد سخنی بگوید، نخست می اندیشد؛ اگر نیک بود، اظهار می کند و چنانچه ناپسند بود، پنهانش می دارد؛ درحالی که منافق آنچه بر زبانش آمد، می گوید و نمی داند چه سخنی به سود او و چه سخنی بر ضرر اوست(همان).

5. دوری از شهوت

انسانی که در مسیر تکامل حرکت می کند، بسیار عفیف و پاکدامن است و هیچ گاه به دنبال شهوت رانی و گناه نیست:

ص: 476

پس رحمت خدا بر کسی که شهوت خود را مغلوب و هوای نفس را سرکوب کند؛ زیرا کار مشکل،

بازداشتن نفس از شهوت است که پیوسته خواهان نافرمانی و معصیت است(خطبه176).

لذا او چشمانش را از حرام فرو می بندد؛ با گوش هایش به چیز حرام گوش نمی دهد؛ به دنبال مال حرام نیست؛ با دست و پا خطا نمی کند و در همه حال به یاد خدا و خود را تحت نظارت خدا می بیند.

6. شاد کردن دل مؤمن

انسانی که در مسیر تکامل حرکت می کند، هیچ گاه حتی قصد این که به دیگران آسیبی بزند را هم ندارد. او نه دوست ستمگران است و نه یاری دهنده آنها؛ بلکه در برابر آنها قیام می کند. لذا تمام همّ و غم او شادکردن دل دیگران است. در قرآن کریم و روایات، بسیار به این مهم توجه شده و پاداش های بسیاری هم برای آن قرار داده شده است. لذا امام علیه السلام با تأکید بر این موضوع می فرمایند:

ای کمیل! ... هرکس دلی را شاد کند، خداوند از آن شادی، لطفی را برای او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالی بر او باریدن گرفته و تلخی مصیبت را بزداید؛ چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازند(حکمت257).

7. محاسبه نفس

از نگاه امام علی علیه السلام انسانی که در مسیر تکامل گام برمی دارد، در همه حال خود را محاسبه می کند:

انسان باایمان، شب را به روز و روز را به شب نمی رساند، جز آن که نفس خود را متهم بداند. همواره نفس را سرزنش می کند و گناهکارش می شمارد(خطبه176).

لذا او حتی زما ن هایی را تعیین می کند که نفس خود را حسابرسی کند، پیش از آن که به نفسش رسیدگی کنند. اگر خطایی در روز کرده، خود را سرزنش می کند و پس از توبه، دیگر

ص: 477

آن کار را انجام نمی دهد. اگر هم کاری نیک کرده، آن را کم می بیند و دوباره خود را ملزم به انجام کامل و بیشتر عمل نیک می کند.

8. دل نبستن به دنیا

انسان کامل همواره خود را برای مرگ و حسابرسی در روز قیامت آماده می کند. امام علیه السلام در این باب می فرمایند:

دنیای حرام و آخرت، دو دشمن متفاوت و دو راه جدای از یکدیگرند. پس کسی که دنیاپرست باشد و به آن عشق ورزد، به آخرت کینه ورزد و با آن دشمنی خواهد کرد و آن دو همانند شرق و غرب از هم دورند و رونده به سوی آن دو هرگاه به یکی نزدیک شود، از دیگری دور می شود و آن دو همواره به یکدیگر ضرر می رساند(حکمت103).

لذا انسان کامل در هر لحظه، خود را در حال ترک این دنیا می بیند و در حقیقت او به این بینش رسیده است که دنیا ارزش مال و جاه و مقام و ثروت را ندارد و نباید به دنبال این امور بود. انسان کامل، دنیا را محل گذر می بیند و آخرت را پایدار و جاویدان.

9. تجربه اندوزی

امام علی علیه السلام می فرمایند: «کسی که از عبرت ها پند گیرد، در راه روشنی راه می پیماید(خطبه153). این سخن نشان می دهد که در مسیر رسیدن به تکامل، باید از تجارب خود و دیگران پند گرفت. لذا در موقعیت های بعدی اشتباهات گذشته را تکرار نمی کند و با شناختی عمیق تر گام برمی دارد. این گونه عمرش نیز بیهوده به هدر نمی رود و به هدفش هم سریع تر دست می یابد.

10. مرگ اندیشی

انسان کامل هر لحظه به یاد مرگ است. او همواره با خود می اندیشد: به راستی چه چیزی را برای آن دنیا فراهم کرده ام؟ تاکنون چه کار کرده ام؟ آیا اگر اکنون زمان مرگم برسد، آماده مرگ هستم؟

ص: 478

پس در دنیا چونان پیشینیان صالح خود باشید که در پیش روی شما درگذشتند؛ همانند مسافران، خیمه خویش را از جای درآوردند و به راه خود رفتند(خطبه 176).

لذا انسان کامل برنامه ریزی دقیقی دارد؛ یعنی او از همان ابتدا که در مسیر تکامل گام برداشته، خود را برای مرگ آماده کرده است. او مرگ را رها شدن از قید و بندهای دنیا و وصال به محبوب و معشوق خود می بیند و چه چیزی بهتر و والاتر از این؟ پس مرگ برایش شیرین تر از هر چیزی است.

11. تقوا و انجام دستورات الهی با اختیار کامل

انسان کامل امر خدا را با رضایت کامل قلبی و باطنی خود انجام می دهد.

او هیچ گاه با اکراه و اجبار به دستورات خدا نمی پردازد. از این جهت عبادت او عبادت حرار است؛ زیرا نه برای رسیدن به بهشت است و نه برای ترس از جهنم. از نگاه امام علیه السلام:

اطاعت خدا را راه ورود به آب حیات، شفیع گرفتن خواسته ها، پناهگاه روز اضطراب، چراغ روشنگر قبرها، آرامش وحشت های طولانی دوران برزخ و راه نجات لحظات سخت زندگی قرار دهید؛ زیرا اطاعت خدا وسیله نگه دارنده از حوادث هلاک کننده و جایگاه های وحشتناک که انتظار آن را می کشید و حرارت آتش های برافروخته است؛ پس کسی که تقوا را برگزیند، سختی ها از او دور می شوند؛ تلخی ها شیرین و فشار مشکلات و ناراحتی ها برطرف می شوند(خطبه198).

او می داند عمل کردن به هر دستوری غیر از دستور خدا شرک است؛ لذا دستورات الهی را با تمام نیرو انجام می دهد:

آگاه باشید چیزی از طاعت خدا نیست، جز آن که با کراهت انجام گیرد و چیزی از معصیت خدا نیست، جز این که با میل و رغبت انجام گیرد(خطبه176).

نتیجه

انسان کامل در مرحله اول همان چهارده معصوم علیهم السلام می باشند که باید در طریق تکامل

ص: 479

به آنها اقتدا نمود. علم وسیعی که امام علی علیه السلام دارد و همچنین رسیدن به مقام تسلیم و عبودیت و بندگی محض که همه آنها در وجود امام علیه السلام متجلی است، حکایت از انسانی عارف و عابد و پرهیزکار دارد؛ انسانی که همه همّ و غمّش تربیت و هدایت بندگان خدا بود؛ لذا همچنان تا آخرین لحظه دست از بیان حق و حقیقت و هدایت برنداشت. چنین انسانی می تواند معارف حق را بیان کند و انسان کامل تربیت کند. انسان های دیگر نیز می توانند استعدادهای بالقوه نهانی خود را به فعلیت رسانده و به یک انسان کامل تبدیل شوند، که برخی از ویژگی های آنها را در پژوهش حاضر مورد بررسی قرار گرفت؛ هرچند نیاز است پژوهش های بیشتری در این زمینه انجام گیرد.

ص: 480

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. انصاریان، حسین، تفسیر حکیم، تحقیق: محمدجواد صابریان، قم، دارالعرفان، 1393ش.

2. بروجردی، سید ابراهیم، تفسیر جامع، تهران، انتشارات صدر، چاپ سوم، 1341ش.

3. جعفری، یعقوب، تفسیرکوثر، قم، هجرت، چاپ اول، 1376ش.

4. جمعی از نویسندگان، هدایت در قرآن، قم، نمایندگی ولیّ فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.

5. موسوی همدانی، سید محمدباقر، ترجمه تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ پنجم، 1374ش.

6. مصباح یزدی، محمدتقی، خودشناسی برای خودسازی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی+، 1383ش

7. مصطفوی، حسن، واژه شناسی قرآن، بیروت، مرکر نشر آثار علامه مصطفوی، 1430ق.

8. مطهری، مرتضی، انسان کامل، قم، صدرا،1380ش.

9. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، مدرسه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1377ش.

10. موسوی تبریزی، سیدمحسن، تقوا و اخلاق قرآنی، قم، نور علی نور، 1388ش.

ص: 481

ص: 482

انسان کامل از منظر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

اشاره

الهه پورمجنون زمانی(1)

ص: 483


1- . طلبه پایه پنجم، سطح 2، مدرسه علمیه فاطمه محدثه (س) اصفهان El.Por.200@ gmail.com

ص: 484

چکیده

شناخت انسان در مقام خودشناسی و رسیدن به سعادت، گرایشی است که خداوند متعال در سرشت آدمی قرار داد و بدین وسیله، پیمودن راه قربش را برای آدمیان ممکن ساخت. انسان به طورکلی دارای عقل و اراده قوی است که بر دیگر موجودات جهان برتری دارد. از این رو با مجاهدت نفس، مبانی حرکت به سوی کمال را در خود فراهم می آورد. از دیدگاه نهج البلاغه به کارگیری عقل و کنترل نفس در قرب خدا و رسیدن به مقام خلیفةاللهی اثرگذار است. این مقاله با روش حدیثی - تحلیلی، به معرفی انسان کامل از منظر نهج البلاغه می پردازد، با تأکید بر این که حضور نفس، در این مسیر، چه کمکی می تواند بکند. هم چنین ضمن بیان انسان کامل و نفس وجود آدمی، به چگونگی زلال کردن نفس در مسیر تکامل انسان و ارتقاء آن به مقام عالی آدمیت و کمال می پردازد.

کلیدواژه ها: انسان کامل، نهج البلاغه، خلیفة الله، عمل شایسته، عقل، نفسه مطمئنه

مقدمه

در مبحث انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، حضرت علی علیه السلام انسان کامل را به عنوان محبوب ترین بنده خدا معرفی می کند و او را به عنوان الگو قرار می دهد. ازنظر ایشان محبوب ترین بنده نزد خداوند، کسی است که در پیکار با نفس، خدا او را یاری رسانده و ترس از خدا، منجر به روشنی چراغ هدایت در قلب او می شود. در این صورت انسان، حقایق دنیا را با چشم دل می نگرد و همواره به یاد خدا هست، راه هدایت باز می شود، از تاریکی ها می گذرد و از صفت کوردلان خارج می شود (سید رضی، نهج البلاغه،

ص: 485

خطبه87).

عبدالکریم جیلی در کتاب «انسان کامل در معرفت اواخر و اوائل» حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) را به عنوان الگوی انسان کامل که آیینه حق می باشد، ذکر کرده است. شهید مطهری در کتاب «انسان کامل»، حضرت علی علیه السلام را به عنوان الگوی نمونه معرفی می کند. ازنظر استاد مطهری، انسان کامل، انسان نمونه ای است که همانند حضرت علی علیه السلام دارای تمام ارزش های انسانی می باشد. این ارزش ها در حضرت به طور هم آهنگ رشد کرده و او را به حد اعلی رسانده است. در ضمن ایشان در کتاب خود آورده که حضرت علی علیه السلام انسان کاملی است که این موضوع را از مدارایی که با قاتل خود داشتند، می توان فهمید. حضرت علی علیه السلام از نفس خود گذشت و به مقام انسان کامل رسید (مطهری، انسان کامل، ص 10).

آیت الله حسن زاده آملی در کتاب «انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه» انسان کامل را موجودی مختار و دارای اراده می داند که می تواند با مجاهدت، راه لقای پروردگار را در همین دنیا بپیماید و آن چه را انسان های عادی پس از مرگ می بینند، با چشم باطن ببیند. البته اگر دین داری به اجبار باشد، کسی نمی تواند به این باور برسد. در این راه، همت قوی لازم است که معمولاً از نفس قوی نشأت می گیرد. «انسان با همتش پرواز می کند چنان که پرنده با دو بالش پرواز می کند» (حسن زاده آملی، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 98).

انسان کامل در نهج البلاغه، همراه با نشانه هایش با هوشیاری تمام از زبان حضرت علی علیه السلام بیان شده است. حضرت علی علیه السلام انسان کامل را در مقام خودشناسی معرفی می کند؛ کسی که شأن خود را می شناسد، از هر قیدوبندی رها و با سعی خود و نفس قوی از وابستگی ها رها می شود، به سمت وارستگی حرکت می کند و اوج سعادت را برای خود رقم می زند. ایشان ابوذر را به عنوان انسان وارسته و کامل معرفی می کند (رهبر، شرح

ص: 486

موضوعی نهج البلاغه، ص 10).

صعود به قله کمال، با غلبه بر هوای نفس است. نفس، در وجود آدمی گوهر نابی است که هدایت گر خوبی برای انسان به سوی وارستگی است. از طرفی، همچون جواهری می درخشد و نابودی انسان را فراهم می کند.

مسئله اصلی در این مقاله، شرح مختصری از تعریف و نشانه های انسان کامل و بررسی حضور نفس در مسیر تکامل انسان از دیدگاه امیر مؤمنان علی علیه السلام است.

پیشینه

در زمینه انسان کامل از دیدگاه امام علی علیه السلام آثار بسیاری به نگارش درآمده است که مهم ترین آنها به شرح زیر است:

- انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، حسن زاده عاملی، حسن، قم، نشر الف لام میم، 1383ش.

- شرح رساله انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، حسن زاده آملی، حسن؛ صمدی آملی، داوود، قم، روح و ریحان، 1389ش.

- انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، هیئت تحریریه مؤسسه مکاتباتی اسلام شناسی، بخش فلسفه، تهران، مؤسسه مکاتباتی اسلام شناسی، 1362ش.

- انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه، مطهری خواه، ذبیح، قم، دارالنشر اسلام، 1377ش.

- امام علی علیه السلام، انسان کامل و خودشکوفا، کجباف، محمدباقر؛ ایمانی، طیبه، مجموعه مقالات کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی، دوره سوم، شماره 2، ص189-206، پاییز 1396ش.

- امام مصداق انسان کامل، فاضل لنکرانی، محمد، مجله شاهد یاران، شماره 7، ص6، خرداد 1385ش.

ص: 487

ویژگی و علائم انسان کامل در نهج البلاغه

نهج البلاغه بحث ارزنده ای پیرامون انسان کامل و علائم آن دارد و تصویری گویا از سیرت انسان کامل نشان داده است. هم چنین، علائمی برای شناخت انسان کامل بیان کرده است.

انسانی که از خود رسته، به خدا پیوسته و به مقام توحید رسیده است، انسانی دارای اخلاق حسنه، قلب سالم، تفکر، حکمت، تقوا، علم و عمل شایسته است.

زمانی که انسان مسیر تکامل را طی می کند، به عنوان خلیفة الله بر روی زمین است. بدین سان با پیمودن این مسیر به مقامی می رسد که بر بسیاری از خلایق برتری می یابد... (حسن زاده آملی، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 157).

معلوم می شود که انسان می تواند به کمالی برسد که حتی خلیفه خدا بر روی زمین شود. خداوند در قرآن به انسان به عنوان خلیفة الله اشاره می کند: {وَإذ قَالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَةِ إنِّی جَاِعلٌ فِی الأرضِ خَلِیفَةً قَالُوا أتَجعَلُ فِیهَا مَن یُفسِدُ فِیهَا وَیَسفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إنِّی أَعلَمُ مَا لاتَعلَمُونَ} (بقره/30)؛ «به خاطر بیاور هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: «پروردگارا!» آیا کسی را در آن قرار می دهی که فساد و خون ریزی کند؟! ما تسبیح و حمد تو را به جا می آوریم و تو را تقدیس می کنیم. پروردگار فرمود: من حقایقی را می دانم که شما نمی دانید».

انسان کامل، قطبی است که افلاک دور وجود او می گردند، سرّ عالم است، شایستگیِ آراسته شدن به اسماء ذاتی و صفات الهی را دارد. او آیینه حق است، در برابر پروردگارش تسلیم کامل و صاحب مرتبه قلب است. قلب او محل بروز معارف حقه الهی است (حسن زاده آملی، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 157).

ص: 488

جدول 1. برخی علائم انسان کامل در حکمت های نهج البلاغه

تصویر

گوهر ناب نفس

آیینه نفس، طبیعتاً پاک و تابناک است. هنگامی که مقابل لوح محفوظ قرار می گیرد، حقایق و اسرار در آن منعکس می شود؛ مثل نفوس انبیاء و اولیاء. نفس انسان هنگام خواب از بدن جدا و به صورت مستقل زندگی می کند. از طرفی هم به صورت حیوانی سرکش است که منشأ خودخواهی و منیّت است. بعضی از نفوس، آن قدر قوی هستند که در بیداری،

ص: 489

دانش ها به آن ها القاء می شود، مثل انبیاء که اسرار گذشته و آینده را دریافت می کردند (ربوبی، سیر تکامل انسان در جهت نیل به مقام آدمیت، ص 185).

به عبارت روشن تر، نفوس آدمیان همراه با توحید است؛ یعنی توحید در فطرت هر انسانی هست؛ اما ازنظر تقوا، همه آدمیان مساوی نیستند، هرچند همه نفوس قابلیت رسیدن به مقام قرب الهی را دارند مثل پیامبران و امامان (رضایی تهرانی، سیر و سلوک؛ طرحی نو در عرفان عملی شیعی، ص 168).

نفس، همچون گوهری ناب در وجود آدمی قرار گرفته است که قادر است انسان را به نور کمال برساند، حجاب او را از جهل و تاریکی بردارد و حقایق و دقایق جهان در عالم گیتی را در قلب او آشکار سازد. از طرفی این گوهر فوق العاده، با حرص و طمع، نابودی انسان را فراهم می کند و همچون گنجی می درخشد و نفع می رساند و یا انسان را به دام هلاکت می کشاند.

عزیزترین نفوس در نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام

عزیزترین نفوس: «عبادَاللّهِ، اللّهَ اللّهَ فِی أَعزِّ الأنفُسِ عَلَیکُم» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه157)؛ «بندگان خدا! خدا را خدا را؛ مراقب عزیزترین و محبوب ترین نفوس نسبت به خویش باشید (دست کم بر خود رحم کنید)».

به یقین منظور از عزیزترین نفوس در این عبارت، خود انسان است؛ چراکه حبّ ذات، طبیعیِ هر انسانی است و اگر به اشخاص و اشیای دیگر علاقه دارد، از پرتو حبّ ذات است؛ چراکه آن ها را در سرنوشت خود مؤثر می داند (بگذریم از گروه بسیار اندکی که خویشتن خویش را به کلی فراموش می کنند؛ جز خدا نمی بینند و جز خدا نمی جویند و جز خدا نمی خواهند). به هرحال، مقصود این است که شما اگر به هیچ کس رحم نمی کنید، دست کم به خود رحم کنید و اگر منافع هیچ کس را در نظر نمی گیرید، حداقل منافع خود را در نظر بگیرید که این علاقه به خویشتن، جزء فطرت شماست (مکارم شیرازی، پیام امام

ص: 490

امیر المؤمنین علیه السلام، ج8، ص370).

ذات انسان (روح و جسم): «وَ عَزاکَ عَنِ البُکَاءِ عَلَی نَفسِکَ وَ هِیَ أعّزُّ الأنفُسِ عَلَیکَ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه223).

امام علی علیه السلام با گفتاری مبسوط، تازیانه های ملامت و سرزنش را بر پیکر ارواح خفته می نوازد تا بیدار شوند و از بیراهه بازگردند. اشاره به این که غریزه حبّ ذات در انسان نیرومندترین غرائز است؛ انسان به طور طبیعی خود را بیش از هر کس دوست دارد و هرگاه ببینیم کسی خنجر برداشته، بر سینه و بازو و پهلوی خود می زند، وحشت می کنیم و با خود می گوییم آیا گرفتار جنون شده است؟ مگر ممکن است انسان عاقل، علاقه مند هلاکت خویش شود؟ (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص 371).

روح مجرد: «فَلَوْ رَمَیتَ بِبَصَرِ قَلْبِکَ نَحْوَ مَا یوصَفُ لَکَ مِنْهَا لَعَزَفَتْ نَفْسُکَ عَنْ بَدَائِعِ مَا أُخْرِجَ إِلَی الدُّنْیا مِنْ شَهَوَاتِهَا وَ لَذَّاتِهَا وَ زَخَارِفِ مَنَاظِرِهَا» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه165(؛ «[در توصیف بهشت] هرگاه با چشم دل به آن چه از بهشت برای تو وصف می شود بنگری، روحت از مواهبی که در این دنیا پدیدار گشته، از شهوات و لذات و زینت ها و زیورهای خیره کننده اش صرف نظر خواهد کرد» (هاشمی و ایوبی، مراحل استکمال نفس از منظر نهج البلاغه، فصلنامه نهج البلاغه، شماره 47، زمستان 97).

انواع نفس در مسیر تکامل انسان

نفس امّاره: دعوت به سستی بدنی می کند و از ناحیه شیطان است.

نفس نورانی (مُلهِمه): سبب نابودی نفس اماره است زمانی که عقل بیدار و به مناجات با خداوند می پردازد (همان).

نفس مطمئنه: مرتبه ای که انسان بعد از سیر و سلوک به آن می رسد، به طوری که امور غیب و ماوراء طبیعت را درک می کند و رموز آفرینش در دل او نمایان می شود (ربوبی، سیر تکامل انسان در جهت نیل به مقام آدمیت، ص 168).

ص: 491

در این پژوهش، نفس مطمئنه، گوهر نابی است که انسان را به مقام سعادت و کمال می رساند.

چگونگی زلال کردن گوهر ناب نفس

اکنون این سؤال پیش می آید که هر یک از ما که دارای نفس پاک از بدو خلقت هستیم، چگونه نفس را زلال و شفاف نگه داریم و بیش ترین بهره را از آن ببریم؟

در پاسخ می گوییم نَفس، مثل دریایی است که گوهر گران بهایی در آن پنهان است. با ایمان و عمل شایسته - که حضرت علی علیه السلام به آن اشاره کردند - می توان در اعماق این دریا غواصی و از منافع آن بهره مند شد.

امام علی علیه السلام انسان کامل را به درختی تشبیه کرده است که عمل را مثل میوه آن نامیده است. این عمل حال انسان را خوب می کند و عمل صالح، نفس را پاک سازی و به سیر تکامل انسان کمک می کند (همان، ص 71).

علم، نوری است که خدا در قلب انسان قرار می دهد. هر کس با توجه به سعی خود از آن بهره مند می شود، از گمراهی نجات می یابد و عقل را در مسیر شایسته بیدار می کند.

به راحتی می یابیم جهالت چقدر می تواند در آلوده کردن نفس و افتادن در دام گناه مؤثر باشد، اما با علم و عمل شایسته می توان با نفس مبارزه کرد. علم، انسان را مستعد می کند و ضعف وجود او از شهوت، حرص، بخل و ... را پاک می سازد؛ بنابراین، گوهر ناب وجود آدمی صاف و صیقلی و ناخالصی هایش رفع می شود و به زلالی و پاکی می رسد.

در این میان محاسبه و مراقبه نیز عامل مهمی در زلال کردن نفس است. هر کس در این راه باید با توجه به استقامت خود، سختی هایی را تحمل کند و هم چنان متوجه، بیدار و پاسبان نفس خود باشد و از حضور حضرت حق غافل نشود (رضایی تهرانی، سیر و سلوک طرحی نو در عرفان عملی شیعی، ص 361).

در حین زلال کردن نفس برای صعود انسان به قله کمال، دو عامل عقل و تربیتِ نفس

ص: 492

نقش مهمی را ایفا می کنند.

احیای عقل

احیای عقل یکی از قدم هایی است که می توان در مسیر کمال و صفای نفس به کار برد. چنان چه عقل در وجود آدمی بیدار شود، حرکت به سمت کمال هم بیدار می شود. بدین سان احیای عقل، آدمی را از بردگی هوای نفس آزاد می سازد.

امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: «قَد أحیَا عَقلَهُ وَ أمَاتَ نَفسَهُ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه220)؛ «عقل را زنده نموده و نفس اماره را می میراند».

درواقع با نگاه امام به مسئله احیای عقل، مرگ هوای نفس اتفاق می افتد. زمانی که عقل در روح و جسم انسان فرمانروا شد، هوای نفس به فرمان عقل درمی آمد.

امام علی علیه السلام می فرماید: «قَاتِل هَوَاکَ بِعَقلِکَ» (همان، خطبه424)؛ «با نیروی عقل با هوای نفست مبارزه کن».

از نظر ایشان دشمنان عقل عبارت اند از: جهل، هوای نفس، آرزوی طولانی، طمع و... که اگر عقل ظفر یابد، مسیر کمال برای انسان تسهیل می شود(هاشمی و ایوبی، مراحل استکمال نفس از منظر نهج البلاغه، ص 128).

تربیت نفس

نفس انسان هیولایی است، یعنی قابلیت سقوط انسان را دارد؛ هرچند که اگر تربیت شود، توانایی انسان در رسیدن به کمال را ارتقاء می دهد. چنان چه نفس تربیت نشود، به بدترین درکات سقوط می کند و از هر شیطان درنده ای وحشتناک تر می شود؛ اما اگر ادب شود، به مقام بالا صعود می کند لذا باید نفس را به کارهای خوب عادت داد.

امیرمؤمنان علی علیه السلام در نامه ای به حارث همدانی می فرماید: «نفس خود را در واداشتن به عبادت فریب ده و با آن مدارا کن و به زور و اکراه بر چیزی مجبورش نساز و در وقت فراغت و نشاط به کار گیرش. جز در آن چه که بر تو واجب است و باید آن را در وقت خاص

ص: 493

خودش به جای آوری» (سید رضی، نهج البلاغه، نامه69).

انسان باید نفس خود را با پروا از گرفتار شدن در پستی ها و رذالت ها برهاند، به محاسبه آن بپردازد، مربی خویش باشد و با عقل خود به حساب رسی اعمالش بپردازد.

عواملی چون عبادت، توبه، یاد مرگ، پرهیز از دنیاپرستی، ترک شهوت، اندیشه و اخلاق نیکو بی شک بی تأثیر در تربیت نفس نیست.

مرتبه عالی کمال با نفس مطمئنه

خداوند متعال در وجود آدمی عقل و اختیار را قرار داده است که با کمک آن ها علاوه بر زلال کردن نفس، می تواند آن ها را در مسیر درست به کار گیرد تا به کمال برسد. نفس که نقشه شناسایی حقایق و آزاد از دل بستگی های مادی است، سختی ها را تحمل و مراحل تعامل را طی می کند و شایستگی تجلی انوار پروردگار عالمیان را در خود دارد. عاشق حقیقی کسی است که عقلش بر ریسمان الهی چنگ زند و با همت عالی، به همراه نفس قوی، راه های انسانیت را طی می کند. مؤمن، نفس خود را به لذت حلال وارد می کند که مایه زیبایی است (همان، حکمت390).

اکثر افرادی که موفق به رسیدن به کمال و غلبه بر نفس شده اند، کسانی بوده اند که با اراده خود و عقل سلیم، ذهن، روح و قلب خود را از هرگونه آلودگی پاک کرده و کمال معرفت را در خود روشن کرده اند. این جاست که شخص، پس از سیر و سلوک، بعضی از حقایق را کشف و مشاهده می نماید. خداوند متعال خوبی و بدی را به او الهام می کند و به مقام نفس مطمئنه (نفس مرضیه) می رساند. به طوری که هیچ چیز نمی تواند آرامش او را بر هم زند حتی شیطان و هوای نفس؛ بنابراین، انسان با گوهر ناب وجودش به مقام نفس مطمئنه می رسد و در انسان بودن و کمال ارتقاء می یابد (ربوبی، سیر تکامل انسان در جهت نیل به مقام آدمیت، ص 186).

ص: 494

اهمیت پاکی نفس

برای انسان کامل کیفیت عمر اهمیت دارد نه کمیت آن. نفس حیوانی انسان پس از پاک شدن و زینت داده شدن، به مرتبه نفس مطمئنه (آرامش خاطر) می رسد. در این حالت بنده از حال خود راضی و مورد رضایت خدا قرار می گیرد؛ اما کسی که در این دنیا کور باشد، در آخرت هم کور خواهد ماند (همان، ص 327).

بنابراین، قبل از مرگ، مؤمن باید کسب کمال کند؛ زیرا در آخرت فرصتی برای این کار نخواهد بود. خاتم انبیا| قبل از بعثت، در خلوت غار «حرا» به تأمل و تفکر در عظمت موجودات و سیر در اعمال وجود خود که اشعه ای از روح و انوار الهی است، می پرداخت و سرانجام از گوهرهای نفس مطمئنه و الطاف الهی بهره مند شد (همان ص 328).

جدول 2. ظهور صفات در مرحله نفس مطمئنه

ص: 495

نتیجه

آن چه از این بحث استفاده می شود، اهمیت نفس در مسیر تکامل انسان در نهج البلاغه است؛ یعنی انسان دارای انواع نفس است. برای ارتقاء به مقام انسان کامل (خلیفة الله) باید به مقام نفس مطمئنه رسید.

مسئله شناخت انسان کامل، در مقام خودشناسی، به این معناست که انسان تا خود را نشناسد، نمی تواند خدای خود را بشناسد و به معرفت حق دست یابد. این یکی از مسائلی است که نهج البلاغه به آن پرداخته است.

نکته دوم این که در نهج البلاغه انسان کامل به عنوان الگو و سرمشق معرفی شده که جزو محبوب ترین بندگان خداست؛ زیرا او از وابستگی ها، رها، به مقام وارستگی رسیده و آیینه حق نما است.

در نهج البلاغه بیان شده است که چنان چه نفس انسان تابع عقل باشد، می تواند به مرحله کمال برسد. چراکه عقل بهترین عامل در بیداری انسان، محاسبه نفس و انجام عمل شایسته است. عمل در مقابل نفس قرار می گیرد و نقطه آغازین حرکت انسان به سمت کمال است.

آدمی با ریاضت و مجاهدات، هرچه پاک تر و صاف تر شود، علم و طهارت نفس پیدا می کند و از ملائکه نیز بالاتر می رود. با گذر از عقل اول، دیگر واسطه ای بین انسان و خدا نیست و با خدای خود سخن می گوید؛ این نهایت مقام آدمی است که به همه چیز مسلط و آگاه است؛ این چنین کسی را انسان کامل گویند.

ص: 496

منابع

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. جیلی، عبدالکریم، انسان کامل و معرفت اواخر و اوائل، مترجم: حسن آملی، قم، انتشارات اشراق، 1392.

2. حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، قم، انتشارات بنیاد نهج البلاغه، 1380.

3. ربوبی، جواد، سیر تکامل انسان در جهت نیل به مقام آدمیت، تهران، انتشارات اقبال، 1392.

4. رضایی تهرانی، علی، سیر و سلوک طرحی نو در عرفان عملی شیعی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله، بهار 1392.

5. رهبر، علی، شرح موضوعی نهج البلاغه پیرایش و آراستن، انتشارات جهاد دانشگاهی واحد صنعتی اصفهان، 1379.

6. مطهری، مرتضی، انسان کامل، تهران، انتشارات صدرا، چاپ ششم، 1371 ش.

7. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امیرالمؤمنین علیه السلام، قم، مدرسة الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1386.

8. هاشمی، سید حسین، فاطمه ایوبی، مراحل استکمال نفس از منظر نهج البلاغه، قم، فصلنامه نهج البلاغه، شماره 47، 1397.

ص: 497

ص: 498

شخصیت شناسی علی بن ابی طالب (علیه السلام) با محوریت انسان شناسی

اشاره

بهزاد جعفری(1)

ص: 499


1- . کارشناسی ارشد تاریخ قرون وسطی، دانشگاه قاضی آنکارا، ترکیه. Behzad.jafari@gazi.edu.tr

ص: 500

چکیده

سخن گفتن از علی علیه السلام و توصیف شخصیت آن بزرگوار، دشوار و چه بسا ناممکن است. اما بسیارند اندیشمندانی که پیرامون ابعاد گوناگون شخصیت آن حضرت سخن گفته و قلم فرسایی نموده اند. دکتر شریعتی یکی از متفکران معاصر است که در نوشته ها و سخنرانی های خویش به طور گسترده به تبیین ابعاد وجودی ایشان پرداخته؛ اما این دیدگاه وی به نوعی نشان از تأثیرپذیری از دیدگاه های ژان پل سارتر است. شریعتی در یکی از آثار خود، حضرت علی علیه السلام را به عنوان «سمبل و تجسم یک ایدئولوژی» برای همه اعصار و خصوصاً عصر حاضر معرفی می کند و نیاز جوامع بشری به شناخت حضرت علی علیه السلام را ضروری می داند. نگاه وی به آن بزرگوار برخاسته از اندیشه ژرف و تأمل در سیره فکری و رفتاری ایشان می باشد. وی با آن که علی علیه السلام را یک شخصیت بارز و تأثیرگذار تاریخ اسلام می داند، ایشان را تنها در متون تاریخی محصور نساخته بلکه از جهات مختلف انسانی، اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، عدالت انسانی و ... می نگرد. در این مقاله روش شناختی شریعتی از علی علیه السلام و انتقاداتی که به جامعه اسلامی وارد می کند، با این دید که «ما هنوز علی علیه السلام را نشناخته ایم»، نقد و بررسی می گردد. البته ضمن مقاله روشن خواهد شد که آیا در نوع نگاه وی به انسان و نحوه معرفی علی علیه السلام به عنوان یک حقیقت مرجع، ناسازگاری وجود دارد یا نه؟ این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به نقد و بررسی دیدگاه های شریعتی و سارتر اقدام کرده است. از نتایج تحقیق این است که شریعتی مقدمات سارتر را می پذیرد، اما نتیجه مقدمات او را رد می کند. در حالی که از نظر منطقی، صدق مقدمات،

ص: 501

نتیجه بالذات آن ها را به دنبال دارد. قطعاً اگر درست فهمیده باشیم شریعتی نه از روی برهان و استدلال بلکه از روی احساسات خداپرستانه، حرف سارتر را مصادره به مطلوب می کند.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، شریعتی، شناخت، انسان، اسلام، تاریخ اسلام، شیعه، مکتب، جامعه.

مقدمه

در طول تاریخ همواره انسان هایی بودند که با توجهی که به دین و مکتب داشته اند، خواسته اند که رهبران دینی و مکتبی خود را به جهانیان معرفی کرده و آوازه آن ها را در سراسر عالم بلند کنند.

هر کدام از این متفکرین راه ها و شیوه هایی را برگزیده و بر مبنای آن، به تفسیر و تحلیل شخصیت های مورد علاقه خود پرداخته اند عده ای بر مبنای تاریخ، عده ای دیگر بر اساس صفات اخلاقی و عده ای هم بر ملاک این که آن ها انسان بوده اند و عده ای... . تفسیر انسان شناختی از یک رهبر دینی، تفسیری عالمانه است، به شرطی که حقیقتاً بتوان آن را از تمام ابعاد دیگرش عاری کرد.

در متفکرین معاصر ایران یکی از کسانی که به این بُعد (تفسیر انسان شناختی رهبر دینی) توجه داشته، دکتر علی شریعتی است. ایشان با دیدگاه های خاصی که از رهبریت دینی، انسان، مذهب و... دارند سعی کرده اند که بتوانند تفسیری انسان شناختانه از امیرمؤمنان علیه السلام ارائه کنند و به بررسی ابعاد انسانی این رهبر دینی بپردازند.

این جستار در نظر دارد که به بررسی آرا و اندیشه های این متفکر بپردازد و به نقد آن ها دست بزند؛ تا هم اندیشه ایشان برای مخاطبین واضح شود و هم اگر جایی نقدی بود، تذکر داده شود.

جایی که سخن از حضرت علی علیه السلام می رود زبان ها ساکت و قلم ها در غلاف خود می مانند. «سخن گفتن درباره علی علیه السلام بی نهایت دشوار است؛ زیرا به عقیده من، علی علیه السلام

ص: 502

یک قهرمان، یا یک شخصیت تاریخی تنها نیست... بلکه یک معجزه ای است که به نام انسان و به صورت انسان در تاریخ متجلی شده است. علی علیه السلام را از جهات مختلف باید دید و در ابعاد مختلف باید شناخت؛ یک بار به عنوان یک شیعه، از نظر اعتقادی که به علی علیه السلام و شخصیت او و نقشی که آن حضرت در تاریخ اسلام داشته و حق و مقامی که داراست، داریم؛ رسیدگی می کنیم و می خواهیم بشناسیمش و گاه به عنوان یک مورّخ، می خواهیم علی علیه السلام را بررسی کنیم و بشناسیم...، مسأله دیگر یعنی نقطه نظر سوم برای شناختن علی علیه السلام که از آن دیدگاه، او را باید رسیدگی و بررسی کرد، به عنوان یک دید و نگاه انسان شناسی است... در این جا مسائلی که در برابر ما مطرح می شود با مسائلی که به عنوان یک مورّخ یا... در برابر محقق مطرح است، شبیه نیست، یک سلسه مسائلی است که باید از نظر روانشناسی، از نظر فلسفه و بالاخص از نظر انسان شناسی مورد رسیدگی واقع بشود. از این جهت است که من می کوشم تا به عنوان یک انسان شناس، یک انسانی را با نام علی علیه السلام با همه شگفتی ها و معجزات و ابعاد پیچیده او مورد رسیدگی قرار بدهم. بنابراین، این شخصیت بزرگ را، در تاریخ بشریت و هم چنین در نقش بشریت قرار داده و مورد مطالعه قرار می دهیم». شریعتی در این باره اضافه می کند: «شناخت او، موکول به شناختن یک موجود پیچیده و مجهول دیگر به نام انسان است، که مجهول ترین موجود در علم انسان است» (شریعتی، 1370، مجموعه آثار، ج26، ص9-7).

پس ما قبل از بررسی و نقد شناخت حضرت علی علیه السلام از دیدگاه شریعتی، باید انسان شناسی و روش انسان شناختی وی را بررسی کنیم. مسلماً کسی که ادعا می کند؛ علی علیه السلام را از بُعد انسان شناسی مطالعه کرده باید روش انسان شناختی وی را سنجید که این فرد با این طرز نگاه و این روش، کار به کجا می برد و آیا این نگاه به انسان، در یک منظومه معرفتی سازگار هست یا نه؟

ص: 503

پیشینه تحقیق

در زمینه دیدگاه های دکتر شریعتی درباره امام علی علیه السلام مقاله مستقلی وجود ندارد؛ اما او در کتاب «امت و امامت»، امام علی علیه السلام را به عنوان انسان کامل و الگوی تمام عیار انسانیت می داند و اگر چه در کتاب های «انسان» و «علی» (همان)، مباحثی درباره امام علی علیه السلام به میان آمده است، اما در زمینه شخصیت شناسی با محوریت انسان شناسی امام علی علیه السلام از دیدگاه دکتر شریعتی کار مستقلی انجام نگرفته است.

انسان شناسی از منظر سارتر و شریعتی

همواره فهم خاستگاه یک تفکر، ما را در شناخت بهتر آن فکر یاری می کند. لذا وقتی به سراغ انبوه مطالب ذکرشده توسط شریعتی در باب انسان شناسی می رویم، با کمی دقت و تأمل درمی یابیم که این نظریات خاستگاهش کجاست. شریعتی در بحث انسان و شناخت وی بسیار متأثر از ژان پل سارتر [Jean-Paul charles Aymard Sartre] می باشد و در جاهای مختلف آثار خود، یادآور چنین تأثری بوده است.

سارتر(1)

اگزیستانسیالیست [Existentialis] فرانسوی است که شناخت آرا و اندیشه های وی در رسیدن به مطلوب ما بسیار ضروری و سودمند است. سارتر در مبنای انسان شناختی خود چون به اصالت وجود (اصالت وجود انسانی) قائل است وجود را به دو دسته لنفسه [Being-For-itself] و فی نفسه [Being-in-itself] تقسیم می کند. وجود لِنفسه مختص به انسان است و سایر موجودات وجود فی نفسه دارند. خط ممیز این دو دسته وجود، خودآگاهی است. انسان خودآگاهی دارد، امّا بقیه موجودات این چنین نیستند. خودآگاهی انسان همواره از چیزی است که بین خود و آن چیز جدایی می اندازد و این جدایی، این اجازه را به سارتر می دهد که ادعا کند من آن چیز نیستم. و این نیستی همراه با موجودِ

ص: 504


1- . تمام مطالب ذکر شده درباره فلسفه سارتر به نقل از «اگزیستالیسم و اصالت بشر»، ژان پل سارتر، ترجمه مصطفی رحیمی، تهران، 1376 است.

آگاهی، جا را برای «آزادی» باز می کند. پس، آگاهی قرین آزادی است. لذا انسان و فقط انسان آزاد است. وجودهای فی نفسه، ذات ثابت و تغییرناپذیر دارند، امّا انسان تأمل می کند و تصمیم می گیرد که چه باشد. شریعتی در این باره می گوید:

«انسان با «آگاهی» تحقق می یابد و عالی ترین جلوه آن «خودآگاهی» است. خودآگاهی، نه تصادفی به دست می آید نه با تصمیم قبلی و نه از طریق الهام غیبی یا احساس قلبی و اشراق درونی. در رابطه با «دیگری» است که انسان به «من» می رسد و با شناخت و احساس «غیر» است که «خود» را کشف می کند... خودآگاهی انسان زمانی به اوج می رسد و خود را در کامل ترین «حالت وجودی»اش احساس می کند که به تأمل در «عالم وجود» می پردازد... تنها در رابطه با «جهان» است که می تواند به روشنی، وقت و کمال پی ببرد که «کجا» است و در نتیجه به خود پی ببرد که «کی» است؟ (همان، ج24، ص21).

این «دیگری» در طبیعت، جامعه و تاریخ هر فرد وجود دارد و ابعاد مختلف شخصیت فرد را می سازد؛ ابعادی که تا زمانی که بشر نسبت به آن ها به خودآگاهی دست نیافته، جبرهایی هستند که مانع از تحقق شناخت انسان از خود و آفریدگار شدن او خواهند بود. شریعتی در این باره می نویسد: «انسان موجودی است که آگاهی در او اراده ای پدید آورده است که به وی آزادی می بخشد و آزادی یعنی امکان سرپیچی از جبر حاکم و گریز از زنجیره علیت، که جهان را و جان را می آفریند و به حرکت در می آورد و به نظم می کشد و اداره می کند». (همان، ص21-20).

نباید فراموش کرد که سارتر انسان را خودآگاهی آزاد و بی قید و بند معرفی می کند. لذا او هرگونه که بخواهد خود را می سازد و خلق می کند.

این چنین است که در سلسله علت و معلول که طبیعت، حیات، جامعه و تاریخ تابع آن اند و فیزیک، زیست شناسی، علم تاریخ و جامعه شناسی از آن سخن می گویند، نیرویی

ص: 505

پدید می آید که خود به مثابه یک علت عمل می کند و در مسیر جبری علیت دست می برد (البته اگر علیت جبری باشد) و به میزانی که تکامل پیدا می کند و رشد می کند، به تغییر دلخواه در طبیعت، تاریخ، جامعه و خویش دست می زند و این مخلوق، خالق می شود و عاصی بر تقدیری که خلقت مادی برای وی ساخته است، خود سازنده سرشت و مسئول سرنوشت خویش می گردد. ...و به تعبیر قرآن، در زمین جانشین "خدا" می گردد! (همان، ص20).

از نظر سارتر، انسان همواره در حال شدن است و انسان نهایی ناممکن است. شریعتی نیز متأثر از سارتر چنین می گوید: «انسان در طبیعت، نه "بودن" است و نه "نمودن"، "شدن" است» (همان، ص338). به همین دلیل است که «تنها انسان است که مفهوم کلی آن، فاقد معنای مشخصی است. انسان جزئی هایی اند که باید در مسیر آینده ای دور، کلی شان را بسازند. وگر نه فاصله میان دو فرد انسانی، گاه از فاصله میان دو "نوع" و حتی دو "جنس" دورتر است.» (شریعتی، 1379، مجموعه آثار، ج13، ص41).

در نتیجه چنین دیدگاهی، ارائه تعریفی از انسان به عنوان موجودی همواره در حال «شدن» ناممکن می نماید. «منِ انسان در برابر واقعیتِ ثابت، واقعیتی متغیر و ثابت در تنِ متغیر، هر لحظه رنگ و معنایی می یابد که جلوه ای دیگرش می دهد.» (همان، ج15، ص220).

و تنها آخرالزمان (پایان زمان) می توان تعریفی از انسان نمود که در این موقع دیگر «انسان» از بین رفته است. (شریعتی، مجموعه آثار، ج11، ص93).

در نظر سارتر، انسان عنصر هستی و نیستی (یا به تعبیری داشته ها و نداشته ها) را در خود می یابد و چون به نیستی آگاه است آن را طلب می کند و به آن می رسد. لذا آزاد است، اما وجودهای فی نفسه توپُر هستند و تغییر و دگرگونی ندارند. بنابراین، دو نوع وجود داریم؛ یک وجود لِنفسه آگاه، آزاد اما بی ثبات؛ دوم وجود فی نفسه اسیر، ولی ثابت. حال این

ص: 506

پرسش تداعی می شود که خدا در این منظومه فکری سارتر کجاست؟ پُر واضح است که از نظر وی، خدای آگاه خالق معنی ندارد. که البته جزء نتایج منطقی مقدمات فکری اوست.

در هویت شناسی سارتر این نکته بسیار مهم است که انسان یک قدرت مطلق دارد تا هویتی که تاکنون داشته به پرسش بکشد و رد کند. من می توانم در هر لحظه آن چه که تاکنون بوده ام را رد کنم و تغییر دهم یا تأیید کنم و به همان هویت ادامه دهم. تنها انتخابی که من نمی توانم انجام دهم، عدم انتخاب است. انسان محکوم به آزادی است، هویت مرا گذشته من تعیین نمی کند بلکه هویت من را انتخاب آزاد من تعیین می کند. لذا وجود انسان، مقدم بر ماهیت اوست. انسان، نخست به هستی پرتاب می شود و بعد ماهیت خود را می سازد. هم چنان که شریعتی نیز در این باره چنین می گوید:

«تمام اشیاء، اول ماهیت شان به وجود می آید، بعد وجودشان بر اساس ماهیت قبلی شان ایجاد می شود - یعنی ماهیت شان تحقق وجودی پیدا می کند - جز انسان، که خداوند اول وجود به انسان داد؛ چگونه وجودی! هیچ گونه، فقط وجود. (باید متذکر شد که «هیچ گونه وجودی» که به گفته شریعتی به بشر عطاء شده، به نظر می رسد با آیه 31 سوره بقره: {عَلَّمَ آدَمَ الاسماءَ کُلَّها} هم خوانی نداشته باشد)... بعد خود این بودن، این موجود بی همه چیز، خودش به انتخاب خودش شروع کرد به ساختن چگونگی اش. انتخاب کرد و طرح کرد و عمل کرد و در این جریان صفت گرفت و ماهیت گرفت و انسان شد.» (شریعتی، 1370، مجموعه آثار، ج24، ص257). بنابراین «انسان یک موجودی است بی ماهیت انسانی، که در طول تاریخ بی تعین خودش، تحقق انسانی یعنی صفات تازه در حال تکامل انسانی، پیدا می کند» (شریعتی، مجموعه آثار، ج29، ص549).

اهمیت چنین درکی از خدا در رابطه با خلقت انسان، بسیار مهم است، چه خداوند در همان آستانه خلقت می ایستد، دست او از پشت حوادث و انسان برداشته شده و سوژه [Subject]، بی واسطه پای در بی کرانه هستی می گذارد. «انسان، تنهایی است که در

ص: 507

صحرای این جهان پرتاب شده است (شریعتی، مجموعه آثار، ج24، ص10). درک انسان به مثابه موجودی به «خود وانهاده» در هستی، استقلال او را از همه مناسبات ماوراءالطبیعی تأمین می کند و انسان «آگاه، آزاد، مختار و آفریننده» (شریعتی، مجموعه آثار، ج14، ص297) در هستی هبوط می کند.

از نظر سارتر ما چون آزادیم،خود خالق جهان خود هستیم، آن طور که می خواهیم. و چون خودمان می سازیم، ارزش ها بستگی به ما دارد والّا هیچ ارزش مطلقی وجود ندارد. و چون انتخاب ما ارزش ماست، پس در قبال انتخاب های خودمان مسئولیم.

چنین انسانی می تواند به صورت مستقل از خدا بیندیشد، تصمیم بگیرد که علیه او عصیان کند، خدا یا شیطان را خود انتخاب کند و این مسئله را داستان خلقت انسان و روایت قرآنی از کیفیت وجودی انسان تأیید می کند. انسان در همان ابتدای آفرینش «قول خداوند به این که به [شجره ممنوعه] نزدیک نشو و نکن» را نادیده گرفته، بر خلاف امر خداوند رفته، نزدیک شده و خورده ... از این جا مسئله اختیار انسان نه تنها در برابر قوانین طبیعی بلکه در برابر امر الهی هم استنباط می شود (همان، ج23، ص318) لذا «این انسان است که تقدیر خود را خود می سازد و در آن دخالت می کند.» (همان، ج14، ص314) و این را شریعتی اومانیسم بسیار مترقی می داند که از متن داستان خلقت قابل استخراج است (همان). سارتر، مرگ را در عین حال که پایان آزادی است، پایان انسان نیز می داند و در عین حال، سازنده آزادی نیز می داند؛ زیرا اگر انسان جاودانه بود دیگر هر انتخابی داشت و آزادی معنایی نداشت.

وی در ادامه تئوری خود به پوچی می رسد؛ چون معیاری برای انتخاب های آزاد وجود ندارد. حتی آزاد نیستیم که آزاد نباشیم، لذا دچار دلهره می شویم؛ چون از یک طرف، آزادی بنیاد زندگی ماست و از سویی، خود آزادی بنیادی ندارد. پس انتخاب ها پوچ و هستی پوچ است و زندگی بی معناست.

ص: 508

تلاش برای رهایی از دلهره، به «ایمان بد» [Bad Faith] ختم می شود. ایمان بد، یعنی این که یا حقیقت ناخوشایند را از خود پنهان می کنیم یا ناحقیقت خوشایندی را حقیقت می انگاریم. و این واقعاً ایمان بدی است. اگر ما با شریعتی در نوع نگاهش به عالم موافقت کنیم و انسان شناسی او را بررسی نماییم، قطعاً خواهیم دانست که وقتی شریعتی «علی علیه السلام» را به عنوان انسان معرفی می کند منظور وی از انسان که علی علیه السلام مظهر آن است، کیست.

بدیهی است که هنگام قبول چیزی باید به لوازم آن ملتزم بود. وقتی من انسان را در «شدن خودبنیاد» می دانم، این پرسش پیش می آید که چرا باید در جست وجوی انسانی دیگر به عنوان الگو و مرجع باشم؟ چرا باید قرنِ من در جست وجوی شخصی باشد؟ اصلاً مگر خودبنیادی و مرجعیت با هم سازگاری دارند که علی علیه السلام برای «منِ خودبنیاد» مرجع باشد؟

امام علی علیه السلام از منظر شریعتی

دکتر شریعتی وقتی آثار سارتر را می خوانده به لوازم حرف های سارتر توجه نداشته است و با آن نوع نگاه می خواهد علی علیه السلام را به عنوان «انسان کامل» معرفی کند و البته لوازم آن نوع نگاه را نمی پذیرد و در عین حال او را نیز مرجع قرار می دهد. که این، با نوعِ نگاه به انسان که خودبنیادی او در «شدن» است، سازگار نیست. این ناسازگاری اندیشه، حاصل نیّت خالص شریعتی و وفاداری او به مکتب و دین است.

از سویی نوع انسان شناسی اگزیستانسیالیستی را قبول دارد و از سویی مرجعیت شخصی چون علی علیه السلام را نیز اثبات می کند.

تفسیر کردن علی علیه السلام با اندیشه های متفاوت انسان پُست مدرن [Post- modernism]، تفسیر غیر تاریخی از علی علیه السلام خواهد بود که متأسفانه ممکن است به این فکر خطرناک برسیم که «شدیدترین نوع اومانیسم» ائمه و اولیاء الهی خواهند بود، چون که همواره خلافِ جریان آب حرکت می کردند.

ص: 509

لذا حرکت متفاوت آنان در برخی از امور، نشان فکر امانیستی آنان خواهد بود که آن ها را به عنوان خودبنیادترین انسان ها معرفی می کند. مراد این است که فردا روزی ممکن است کسی با استفاده از حرف های خود دکتر حرف های ایشان را مصادره به مطلوب کند.

شریعتی ابایی ندارد که بگوید: «اومانسیم اسلامی [Humanism in Renaissance of Islam]» وجود دارد و ناظر بر این قول جایی است که حضرت آدم علیه السلام [Adam] را به تمرّد عالمانه از خداوند نسبت می دهد (همان، ج23، ص318). و بدین گونه انسان را اراده کاملاً آزاد از خداوند می پندارد و می خواهد بگوید: در عین این که آدم می تواند از خداوند سرپیچی کند، که کرد، این سرپیچی عالمانه بوده است و می خواست خود را به عنوان «من» نزد إله عالَم اثبات کند و سپس این من به جنبه خدایی خود برسد (همان، ص318).

بررسی و نقد

نگاه انسان پُست مدرن به انسان، به محدودیت ظرف وجودی خویش است و البته این نوع نگاه با نفی الگو و مرجع همراه است نه با اثبات الگو و مرجع.

ما معتقدیم که برای شناخت علی علیه السلام باید از خود کلام علی علیه السلام استفاده کرد نه این که ذهنیات خودمان را برای تعریف ایشان به کار ببریم. در کتاب «علی حقیقتی بر گونه اساطیر» وی اشاره می کند که تمدن مدرن، انسان را مسخ کرده است. «چرا انسان مسخ شده است؟» مسئله شریعتی این است و در جواب به آن، می گوید: «همه این ها برای این است که انسان قبل از خود شناسی به تمدن سازی دست زد، و تمدن سازی بی مبنا، به خودسوزی انسانی منجر گشت. راه حل وی هم نیکو به نظر می آید، حال شریعتی باید پاسخ دهد که چگونه می خواهد انسان را بشناسد» (شریعتی، مجموعه آثار، ج26، ص14).

وی معتقد است که مذهب، راه نجات و زندگی و کمال بشر است و پاسخ گفتن به عمیق ترین ومتعالی ترین نیاز های انسان است. ولی برای انتخاب مذهب، (باز) باید ابتدا

ص: 510

انسان را شناخت و بَعد دید که کدامین مذهب لیاقت انسان را دارد؟ و علی علیه السلام در این انتخاب انسان کجاست؟ (همان، ص17).

ما کلیت نگاه شریعتی به انسان را از مجموعه آثارش با مطالعه تطبیقی آثار وی با سارتر نشان دادیم. انسان پُست مدرن با انسان اسلامی واقعاً دو تاست اصلاً قابل تطبیق بر هم نیستند؛ در یکی عبودیت کامل و در یکی آزادی کامل. و تطبیق این دو، نتیجه ای جز التقاط نخواهد داشت. حال باید دید که انسان تاریخی شریعتی کیست؟ و آیا با کلیت حرف های ایشان می توان سازگاری برقرار کرد یا نه؟

انسان در این دستگاه، موجودی است از یک سو «لجن یا گِل رسوبی است و تعفن و میل به رسوب و میل به ماندن، و از سوی دیگر روح خدا و عالی ترین کلمه ای که بشر می تواند انتخاب کند» (شریعتی، مجموعه آثار، ج14، ص305). چنین انسانی «در متن انسان بودنش در جنگ است. در متن وجودش جنگ است. در رابطه خودش با خودش جنگ است، در نفسش با نفسش جنگ است، یک جهت وجودیش امارة بالسوء و یک جهت وجودی دیگرش، امارة بالخیر است، امّا هر دو در عین حال انسان اند.» (همان، ج23، ص190). انسان موجودی است که در متن چنین جدالی «می شود» و از آن جا این جنگ در «نفس» وجود انسان در جریان است، هیچ گاه متوقف نمی شود.

شریعتی در ادامه، نیاز انسان به چیزی که خود نمی داند چیست را فارغ از تمام دل مشغولی های زندگی، ابدی دانسته و اشاره می کند: انسان همواره خود را از جنس دیگر می دانسته است، لذا دچار اضطراب دائمی می شده و نسبت به عالَم بدبین می گشته است. و این بدبینی جزء فطرتش می شده است، لذا در این دنیا احساس غربت می کند و در نهایت معتقد به دو جهان می شود (شریعتی، مجموعه آثار، ج26، ص21-20).

پس انسان اوّلی به دلیل احساس کمبود و غربت وادار شده است به «جهانی دیگر» بیاندیشد که بهتر از این جا باشد. و این که در ذهن بشر از همان ابتدا اعتقاد به مقدسات به

ص: 511

هر دلیلی بوده است و در هر قبیله ای چیزی مقدس بوده است (همان، ص22).

پس ما از احساس بشر اولیّه دو چیز می فهمیم: نخست؛ تقسیم جهان به «این جایی» و «نه این جایی» و دوم؛ اعتقاد به امور مقدس و کم کم مذاهب ابتدایی یعنی اعتقاد به ماوراء به قول شریعتی در ذهن بشر به خاطر احساسش شکل می گیرد.

شریعتی احساس غم و اندوه که، من مال این جا نیستم را همواره تاریخ ثابت می داند. لذا کم کم بشر به مفهوم فلاح و سعادت و رستگاری و نجات از این عالم دست یافته است.

پس سؤال از نیازهایی که انسان همواره در طول تاریخ از خود درباره آن عالَم پرسیده است، سؤالِ بشر بما هو بشر است. لذا مذاهب ابتدایی به وجودآمده، در راستای پاسخ گویی به سؤالات فطری بشر بوده است. و شریعتی نتیجه می گیرد؛ نیاز به مذهب، فطری است. اکنون باید دید که شریعتی فطری قرآنی را چه معنا می کند که ادعا کرده همان چیزی که از فطرت قرآن فهمیده، مطابق فهم تاریخی وی از انسان های اولیه است.

وی می گوید: مذهب، فطری است. یعنی به طور خودآگاه در ذات و نهاد انسان و برای رسیدن به نجات و جایی که خود نمی داند کجاست، نهاده شده است (همان، ص25). تذکر این نکته لازم است که ما اعتقاد داریم که از خلقت ابوالبشر حضرت آدم علیه السلام تا حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله وسلم)، رسالت انبیاء بوده و آنان حاملان وحی خالق به سوی مخلوقات بوده اند. پس اگر این مبنا را اساس قرار دهیم جای بحث نمی ماند که، از ابتدا مذهب، آن هم الهی، بوده است؛ اما بحث بر آرای دکتر شریعتی و بررسی و نقد نظریات ایشان می باشد.

شاید این پرسش برای مخاطب ایجاد شود که این بحث ها چه ربطی به علی علیه السلام دارد؟ در پاسخ باید گفت: دکتر شریعتی ابتدای بحثِ «علی حقیقتی بر گونه اساطیر» را با این مقدمه آغاز می کند که اگر بخواهیم حضرت علی علیه السلام را از بُعد انسان بودن بررسی کنیم، باید انسان را بشناسیم سپس با این دید انسان شناختانه به سراغ علی علیه السلام برویم و وی را عاری

ص: 512

از هرگونه بُعد ثانوی و فقط به عنوان یک انسان به عالَم بشریت معرفی کنیم.

از این رو نگارنده این مقاله به انسان شناختی شریعتی پرداخته و می خواهد بگوید که ماحصل چنین روش شناختی، که در نهایت شناخت علی علیه السلاماست چه خواهد بود؟

شریعتی می گوید: مسلماً درد علی علیه السلام درد انسانی است که خود را در این عالم زندانی می بیند. انسانی است که خود را بیش تر از این عالم می بیند و احساس خفقان در این عالم می کند. و چون علی علیه السلام انسان است، دارد به وظیفه خود عمل می کند و ناله سر می دهد (همان، ص27). ناله های علی علیه السلام به قول شریعتی، امروزه از ملحدین و فلاسفه هم شنیده می شود. او سارتر را در این باره مثال می زند (همان، ص28). تطبیق ناله های علی علیه السلام با ناله های سارتر نیز جالب است! اصولاً اگر علی علیه السلام می گرید، به خاطر قفس تن و بی شرافتی عالَم مادّه است در برابر آن چه که انتظارش را از عالم دیگر (آخرت) دارد. اما اگر سارتر می نالد به خاطر این است که اصولاً بدبینی، سرنوشت محتوم بشر است. سارتر در فلسفه خود به نوعی بدبینی معتقد است که نتیجه اش پوچی است، پوچی عامل ناله است و این که چقدر زندگی تهی است و البته تهی بودن، واقعیت زندگی است، نَه این که زندگی تهی است و با ماوراءالطبیعه آن خلأ پر می شود، بلکه باید نالید از تهی بودن، ای کاش انسان اصلاً به دنیا نیاید تا شاهد «تهی بودن» باشد، نه این که به دنیا بیاید و از تهی بودن به سوی عالم معنا پر بکشد.

و هیچ تلازمی نیست بین این که همواره اگر انسانی به ماوراء قائل باشد، از پوچی دنیا نسبت به آخرت بنالد؛ بلکه سارتر می تواند در عین اعتقاد به عدم ماوراء، از پوچی ذاتی دنیایی که در آن هست بنالد و این ناله نمی تواند در مقام مقایسه با ناله انسانی علی علیه السلام مورد قیاس قرار گیرد.

شریعتی درد مذهب دارد، می خواهد برای طبقه روشنفکر، مذهب را به گونه ای معرفی کند که اصولاً راه دررویی از آن نباشد، که البته چگونگی دفاع وی مورد مناقشه است.

ص: 513

اگر دوباره به مسیر بحث ها نظر کنیم می بینیم که شریعتی مذهب را به احساس اندوه مردم گره زده است. همین که مذهب احساس شد، به اندازه انسان های مذهبی و مکتبی، نوع دفاع از آن مذهب وجود دارد. امّا یک نکته این جا مغفول مانده است که به راحتی می توان گفت: چون انسان اوّلی مجبور بوده،چون احساس تنهایی می کرده، چون به او زورگویی می شده، چون درد و رنج داشته، چون مقابل طبیعت کم آورده،... قائل به جهانی دیگر شده است و با حل این ها به هر طریقی ممکن، اعتقاد به جهان دیگر هم برای وی منتفی می شود.

آیا واقعاً مذهب زاییده احساس است؟ یا یک بحث عقلی است؟ ما این را به مخاطب وا می گذاریم.

شریعتی برای تأیید حرف خودش، اسطوره ها را مثال می زند و می گوید: بشر همواره به خاطر احساسش، به "مطلق" قائل شده است، زیبایی مطلق، قادر مطلق و...، آیا اندوه معناشده برای انسان در اسطوره سازی برای رسیدن به مطلق، با اندوهی که علی علیه السلام معنا می کنند که عبارت است از بندگی خداوندِ متعال، یکی است؟

پر واضح است که بسیارباید مواظب بود تا بین تعابیر دچار گمراهی نشویم. تاکنون شریعتی به زعم خویش توانسته با گره کردن مذهب به احساس و پیدا کردن احساس اندوه و غم دائمی بشر به جهانی دیگر، یک خصوصیت «انسانی» معرفی کند که بعداً در معرفی علی علیه السلام به عنوان انسان کامل از آن استفاده خواهد کرد. آن خصوصیت، غم و اندوه انسان است از این عالم و پرسش وی از چگونگی نجات. و البته از نظر وی ناله های علی علیه السلام در چاه های اطراف مدینه به خاطر این مسئله است (همان، ص29- 26). گرچه این نحوه معرفی علی علیه السلام بد نیست، ولی برای کسی که ذهن جوّالی دارد، پذیرفتن اش بسیار سخت خواهد بود.

شریعتی، انسان را «بما هو انسان» لحاظ نکرده، بلکه به انسان در بستر تاریخی توجه

ص: 514

کرده است و پر واضح است که رفتار انسان در طول تاریخ نمی تواند چیزی را به عنوان «ذاتی» و حقیقت انسان معرفی کند. اگر به صِرف مطالعه تاریخ بتوان به گذاره ای حقیقی دست یافت، فردا روزی هابز [Thomas Hobbes] با مطالعه جنبه های دیگر انسان و رفتار وی در تاریخ، به این نتیجه خواهد رسید که «انسان گرگ انسان است» [Homo homini Lupus] (فروغی، سیرحکمت در اروپا، ج2، ص329).

شریعتی در ادامه به بشر یک پیشنهاد می دهد و می گوید: تو چرا اسطوره می سازی؟! مگر نه این است که همواره در تاریخ «مطلق» نداشتی، مگر نه این است که قهرمانانت در عین سجایای اخلاقی، آلوده بوده اند و تو دوست داری آلودگی هایشان را نشان ندهی و از کاه، کوه می سازی و مگر نه این است که برای حقایقی والا، مثل عشق و محبت و... دنبال رب النوعی هستی که از هرگونه خودخواهی در امان باشد و قائل به رب النوع عشق می شوی و اسطوره خدایان را می سازی و دنبال «بایدهای انسانی» هستی که در طول تاریخ نداشته ای، خُب حقیقتی را به تو معرفی می کنم، به نام «علی علیه السلام» که تمام آن چه را که تو دنبالش هستی، در رب النوع و قهرمان های تخیلی زندگیت و تمام آن چه را که به نظر تو باید یک انسان داشته باشد، را یکجا داراست. و آن علی علیه السلام است که حقیقتی است بر گونه اساطیر تخیلی (شریعتی، مجموعه آثار، ج26، ص65-58).

این پیشنهاد شریعتی به نظر نگارنده بسیار نیکوست اما باید آگاه بود که علی علیه السلام ملاک انسانیت واقع شود و تمام قول، فعل و تقریرش با هم حجت گردد. یعنی "انسان" باید خود را شبیه به علی علیه السلام نماید، نه این که دوباره علی علیه السلام به خواسته های بشر شبیه گردد و هر کجا که با مذاق انسان مدرن خوش نبود، آن جا علی علیه السلام را کنار بگذارد.

اگر محبّت علی علیه السلام در موضع محبّت به دوستان خدا معرفی می شود، باید تک تک لحظه های علی علیه السلام در بندگی خالصانه اش در راه خدا و باز در تمامی لحظه هایش، بندگی علی علیه السلام را به تصویر بکشد.

ص: 515

نتیجه

در تحقیقی که انجام گرفت به این نتیجه می رسیم که شریعتی مقدمات سارتر را می پذیرد، اما نتیجه آن مقدمات را رد می کند. در حالی که از نظر منطقی، صدق مقدمات، نتیجه بالذات آن ها را به دنبال دارد. قطعاً اگر درست فهمیده باشیم شریعتی نه از روی برهان و استدلال بلکه از روی احساسات خداپرستانه، حرف سارتر را مصادره به مطلوب می کند.

ص: 516

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

1. ذاکری، آرمان، «علوم انسانی به مثابه روش»، پایگاه اطلاع رسانی علی شریعتی (www.Drshariati.org)، [بی تا].

2. ژان پل سارتر، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ترجمه مصطفی رحیمی، انتشارات نیلوفر، تهران: چاپ نهم، 1376.

3. شریعتی، علی، انسان (مجموعه آثار 26)، آمون، تهران، 1370.

4. شریعتی، علی، تاریخ تمدن(مجموعه آثار 11)، آگاه، تهران، 1359.

5. شریعتی، علی، تاریخ و شناخت ادیان (ج1) (مجموعه آثار 14)، انتشار، تهران، 1361.

6. شریعتی، علی، تاریخ و شناخت ادیان (ج2) (مجموعه آثار 15)، البرز، تهران، [بی تا].

7. شریعتی، علی، جهان بینی و ایدئولوژی (مجموعه آثار 23)، مونا، تهران، 1361.

8. شریعتی، علی، علی (مجموعه آثار 26)، آمون، تهران، چ4، 1370.

9. شریعتی، علی، میعاد با ابراهیم (مجموعه آثار 29)، مونا، تهران، 1364.

10. شریعتی، علی، هبوط در کویر (مجموعه آثار 13)، چاپخش، تهران، 1379.

11. فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، زوّار، تهران، چ7، 1390.

ص: 517

ص: 518

مدلاسیون ارتباط زنده مخلوق با خالق خود بر اساس الگوهای قرآنی و روایی

اشاره

شهناز عزیزی(1)

ص: 519


1- . دکتری علوم و معارف نهج البلاغه دانشگاه دارالحدیث قم؛ Shahnazazizi40@gmail.com

ص: 520

چکیده

حضور خدا در متن زندگی بشر، برقراری ارتباط بر اساس دوستی و محبت با خداوند و التزام عملی به آنچه در خصوص محبت و توجه مستمر به خداوند در قرآن، احادیث، تفاسیر و شروح آمده است؛ از دغدغه های اصلی علمای اخلاق و بزرگان عرفان است. با روش معناشناسی، مفهوم شناسی و توجه به قرائن سیاقی؛ در نهج البلاغه می توان برای آن، راهکارهای عملی یافت و رهروان این طریق را دسته بندی نمود. این تحقیق با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی با رویکرد نقلی به بررسی گزاره هایی دینی راه های ارتباط زنده مخلوق با خالق را بیان می کند. نتایج تحقیق نشان می دهد: تفکر و سیر در آیات تکوینی و تدوینی، می تواند انگیزه بخشِ ارتباط با خدا باشد. تثبیت و تکامل ارتباط وجودی با خدا، درگرو حرکت در مسیرِ توحید وجودی و از کثرت به وحدت حرکت کردن است. این حرکتِ با زبان، عقل، قلب و نفس، تمامی ظرفیت های وجودی را به سوی پرستش و عشق ورزی با خدای واحدِ یکتا، سوق می دهد. تنها از خدا طلب یاری کردن، همواره اهل دعا بودن، سیر در آیات الهی، خود را جلوی چشم خدا دیدن، رعایت حضور و محضر الهی را نمودن با پاسداشت حقوق الله، حقوق الناس و رعایت حریم اخلاق، و با رعایت تقوا به سوی خدا گریختن؛ همگی راهکارهای عملی تلقین محبت خدا به همه ارکان وجودی انسان است. مرتبه شهود (علم الیقین)، درک ایمانی (عین الیقین) و مشاهده قلبی (حق الیقین) از مراتب این دسته از افراد است.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، توحید وجودی، علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین.

ص: 521

مقدمه

با التزام عملی، عاشقانه و مراقبت در بندگی به دریافت و معرفتی از خدا و هستی دست می یابد که ثمره آن گزاره های توصیفی هستند که در عالَم فلسفه، تحلیل آن بر پیچیدگی و حیرت مخاطبان می افزایند و درنهایت آنچه موحد وجودی چشیده است، درک نخواهند کرد؛ چراکه این باده چشیدنی و این راه رفتنی بوده، در وصف نمی گنجد. تنها مطهران و معصومین به اعلی درجه آن راه می یابند، و تنها آنان هستند که قالب های لفظی تنگ و محدودِ نقلِ پروازهای وجودی ملکوتی و جبروتی را می دانند. الفاظی که درک معنای آن فقط با طهارت و در حد سعه وجودی امکان پذیر است. توصیفِ رابطه خالق و مخلوق در جمله امام علی علیه السلام چنین آمده است: «مَعَ کُلِّ شَی ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ کُلِّ شَی ءٍ لَا بِمُزَایلَة» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 1) با هرچیزی است بی آن که قرین یکدیگر شوند، غیر از هر چیزی است نه آن که از هم برکنار باشند.

هرچند ثمره نظری آن، در حیطه و در حضور خدا بودن است اما چنان وجودی، عاشقانه و عارفانه است که جز کسی در آن مرتبه، درک نخواهد کرد. به همین جهت است که ثمره تلاش های تحلیلی متافیزیکی و فیلسوفانه، تنها بر پیچیدگی گزاره های توحیدی افزوده و سبب فاصله گرفتن از منطقِ وحی و حتی باطن آن شده است. این جایگاه رفیع با کوششی ذهنی، دلی و عملی، به اندازه ظرفِ وجودی، ادراک کردنی خواهد شد.

الف) راهکارهای عملی تحقق توحید وجودی در انسان، منبعث از نهج البلاغه

راهکارهای عملی تحقق توحید وجودی در انسان، منبعث از نهج البلاغه در شش محور ارائه می شوند:

1. توحید وجودی دعائی

درک صحیح از خدا، به سبب نوعی همراهی علّت و معلول با هم بر شناخت انسان از خود تأثیر گذاشته، آثار عملی شگرفی دارد:

ص: 522

1- حالتی از خشوع در برابر این عظمت در قلب ایجاد می شود.

2- به او احساس محبت پیدا می کند و خویش را موجودی سراپا عاشقِ علتِ خویش می بیند. وقتی مظروفِ شایسته ی ظرف وجودی خود را که شناخت، خود را نیز می شناسد.

3- معرفت توحیدی، سبب معرفت وجودی از نفس شده و عزت نفسی به انسان می بخشد که قلب خود را تنها و تنها با ارتباطی توحیدی و وجودی، مطمئن یافته در مراتبِ بالاتر، به ایمان و اطمینانی سخت تر از کوه های راسخ دست می یابد. رجوع و جهتِ حرکتِ تغییرناپذیرِ این نفسِ مطمئن، به سوی الله است همان طور که منشأ و علتِ خلقت و معرفت نیز الله و عشق به او بوده است.

اصولاً مفهوم دعا، شیوه ی صحیح دعا کردن و فلسفه ی دعا با توحید و تحمید خدا گره خورده است. در نمونه هایی که ذکر خواهیم کرد. به نوعی دعا ایجاد ارتباط وجودی با خدا، ضمن تلقین عقاید خالص توحیدی به قلب و اظهار خاکساری در برابر رب و اقرار به ربوبیت او، تنها او را پرستیدن، تنها از او یاری خواستن، تسلیم فرمان او بودن، رضا، توکل و بسیاری مفاهیم توحیدی وجودی که التزام به آن ها در پرورش عبودیت و پختگی انسان در ارتباط وجودی با خدا نقش بسزایی دارند.

اگر توحید خدا، اسمای حسنای خدای سبحان و ارتباط وجودی با او در دعا ملحوظ نباشد، دعای حقیقی نخواهد بود. هرچقدر معرفت توحیدی بالاتر، دعا مضمون والاتری خواهد داشت.

امیر مؤمنان علیه السلام در عباراتی توحیدی، خطاب به امام حسن مجتبی ( علیه السلام) در نامه 31 و در خصوص دعا، ادب دعا، ماندن دراین ارتباط وجودی و آسیب شناسی آن می نویسد:

«و بدان، آن کس که گنجینه های آسمان ها و زمین به دست بخشندگی اوست، برای دعا کردن به تو اجازه داده است و پذیرفتن درخواستت را نیز قبول کرده است و به تو فرمان داده که از او بخواهی تا به تو ببخشد و مهربانی او را درخواست کنی تا به تو مهربانی ورزد و میان

ص: 523

تو و خودش کسی را نگذاشته تا تو را از رفتن به پیشگاه او بازدارد و به کسی وانگذاشته که برای تو به نزد او میانجی گری کند و اگر بدی کردی تو را از بازگشت جلوگیری نکرده است و دردادن کیفر گناهت شتاب نورزیده است و در جایگاه رسوایی تو را رسوا نکرده است و در پذیرش روی آوردن به درگاهش بر تو سخت نگرفته است و در کیفر دادن با تو به ستیز نایستاده است و از بخشایش تو را ناامید نکرده است، بلکه دست از گناه برداشتنت را نیکی به شمار آورده است و کار بدت را یکی شمرده است و نیکی ات را ده پاداش داده است و درِ بازگشت را به رویت گشوده است. هنگامی که او را به فریاد خوانده ای آوایت را شنیده و چون آهسته راز خود را به او گفته ای آهسته سخن گفتنت را دانسته، پس [به هر شیوه ای] درخواست نیازت را به او رسانیده ای و راز درونت را در پیش او گشوده ای و غم و غصه هایت را به شکایت به نزدش برده ای و به یک سو شدن گرفتاری هایت را از او خواسته ای و یاری در کارهایت را از او جُسته ای و از گنجینه های بخشش او چیزی درخواست کرده ای که جز او کسی را یارای بخشیدن آن ها نیست: مانند افزون خواهی سال های زندگی و تندرستی ها و گسترش در روزی ها. آنگاه با اجازه دادن دعا از درگاهش به تو، کلید گنجینه هایش را در دستانت گذاشته است، درنتیجه هرگاه خواسته ای درخواست گشودن درهای نعمت و بهره اش را به روی خود و باریدن یک بارۀ باران بخشایش او را کرده ای، پس هرگز نباید کندی در پذیرشِ دعا تو را ناامید گرداند، زیرا که بخشش و دهش به اندازۀ نیّت. [هر کس است.] و چه بسا در پذیرش دعایت درنگ شود و این کندی برای آن است که پاداش درخواست کننده بزرگ تر شود و بخشش آرزومند هنگفت تر. بسا آن چیز را که درخواست کرده ای به تو نداده اند و به زودی در این جهان یا در آینده بهتر از آن به تو داده خواهد شد، یا بدان جهت که ندادنش برایت بهتر است آن را از تو دریغ داشته اند، چه بسا چیزی را درخواست کرده ای که اگر به تو داده می شد نابودی دینت در آن بود؛ پس درخواست تو باید دربارۀ چیزی باشد که زیبایی اش برایت ماندگار باشد و بار سنگین آن از دوشت برکنار شود؛ پس [بدان] که نه

ص: 524

دارایی برای تو ماندگار است و نه برای آن پایدار.»

دعا نقش مهمی در ارتباط وجودی با حق تعالی داشته، جایگاه بنیادین و ویژه ای در استمرار و خلوص یافتنِ ارتباط وجودی با خدا و توحید وجودی دارد. اصولاً قوام توحید وجودی در گروی ارتباط وجودی با خدا در قالبِ توجه به او، خواندن او و مناجات عاشقانه با خداست که بُردِ آن از درخواست های مادی تا تمایلات معنوی گسترده است. مطالعه ی دقیقِ منظَرِ آسیب شناسانه امام و توصیه های ایشان در این نامه، نشان می دهد که دعا، تنها خواستن از خدا نیست. بلکه در قالب خواستن و از دریچه نیازهای مادی و معنوی، تمرین عملیِ توحید وجودی و تحقق آن است. فقط از او می خواهیم چون «لا حول و لاقوة الا بالله» و «لا مؤثر فی الوجود الاالله.» به حکمت و عدل او اطمینان داشته، با رضایت و اطمینان قلبی، نتیجه را به او تفویض کرده و به او توکل می کنیم.

به همین جهت در قرآن و سنت، دعا جایگاه ویژه ای دارد. دعاهای ائمه معصومین علیهم السلام و به خصوص مولی الموحدین علی علیه السلام که «بسیار دعاکننده» لقب گرفته، جلوه هایی از دعاهای توحیدی و نوعی ارتباطِ خاص، متعالی و توحیدی با خداوند است که درجه ی شناخت، فهم و درک والای آنان از خداوند و رعایتِ ادبِ حضور در پیشگاه او را نشان می دهند. این گونه دعا کردن، خواندن و مخاطب قرار دادنِ پروردگار، القاء معرفتِ صحیح به قلب، گرفتنِ تصدیق از قلب و موحد شدن دل است که نتیجه ی آن ایجاد حس ستایشگری، عظمت و محبت الهی در قلب است. این اشتغالِ قلب به تنها پرستیدنی، توحید وجودی است. دعا تجلی عملی یکتاپرستی تا مقامِ «لامؤثر فی الوجود الا الله» است: «خداوندا، ای گسترانندۀ (پدیدآورندۀ) این بساط های گسترده [و کرات برپاشده]؛ و ای برافرازندۀ این ارتفاعات بی پایان [با ستون های نادیدنی] و ای فرا آورندۀ سرشتِ قلوب بر فطرت های [متناسب] آنها، نیک فرجام و بدفرجامشان. خداوندا، شریف ترین درودهای پیاپی و رویان ترین برکات خود را بر محمد، بنده و رسول خود، مخصوص گردان، همان

ص: 525

خاتم پیشینیان و گشایندۀ درهای بستۀ [خیرات و معارف برای آیندگان] و آشکارکنندۀ حق به وسیلۀ حق و شکست دهندۀ لشکرهای (فرونشانندۀ جنب وجوش) باطل ها و درهم شکنندۀ حمله های سپاهیان گمراهی، چنان که [وظائف نبوت را] با تمام قدرت بر دوش گرفت و به امر تو قیام کرد و برای جلب رضایت تو شتاب زده بود، از هیچ اقدامی سر نپیچید و از هیچ تصمیمی سست نگردید، پذیرای وحی ات با جان ودل، حافظ عهدت [با ارادۀ محکم]، پیشرو برای اجرای امرت بود. تا آن که [نور حق را در دل های مستعد] نور جو برافروخت و راه شهادت دادن به لا اله الا الله برای هر گمشده را روشن کرد و قلب ها به وسیلۀ او هدایت شد پس از آن که در [توفان ها] و کشمکش های فتنه و گناه فرورفته بودند و پرچم های روشنگر رهنما را برافراشت و احکام نوربخش را برپا ساخت؛ پس او همان امین امانت پذیر تو و خزانه دار علم مخزون تو است و شاهد صادق تو در روز جزا و برانگیخته به حقّ تو و رسول تو به سوی خلق است. خداوندا، در سایۀ [رحمت] خود جایگاهی بس فراخ برایش آماده گردان و از فضل خودت به خیرات مضاعف جزایش ده. خداوندا! سازمان او را بر سازمان هر مؤسسی برتر نما و جایگاهش را در مقام قرب خود گرامی دار و فروغ نورش را کامل گردان. خداوندا، جزای رسالت او را در پذیرفتن گواهی [و رضایت به گفتارش] قرار ده، درحالی که منطقش عادلانه و گفتارش جداکنندۀ [حق و باطل] است. خداوندا! در میان آسایش گوارایی عیش و مستقر نعمت و آخرین خوشی ها و آرزوهای لذات و خوشی آسایش و منتهای آرامش [نفس] و تحفه های کرامت، میان ما را با او جمع گردان.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 72)

«اللهم» عبارتی دعایی و وجودی بوده و ارتباط وجودی با خدا و خواندن او به جمیع و کل اسماء الهی است. در ابتدای این خطبه حضرت، با عبارت «اللهم» خدا را با جمیعِ اسماء ش خوانده و سپس ولایت و محبت وجود مقدّس رسول اعظم (صلی الله علیه و آلله و سلم) را وسیله در دعا و ارتباط وجودی قرار داده است. حاجی سبزواری تحلیلی وجودی

ص: 526

از این عبارت دارد: «اللهم در اصل یا الله بوده که «یاء نداء» حذف شده و به جای آن «میم مشدّد» آمده است. سرّ در این حذف [یاء ندا] این است که (یا) به حساب جمل یازده است و اسمی که گویند اسم اعظم است آن هم به حسب جمل، یازده است و به حسب باطن در حکم آن است که جمیع اسماء الهی به آن خوانده شود؛ بنابراین یاء ندا که حذف شده، اشاره است به این که این دو (یا) و (الله) در حکم واحد است و سرّ این تعویض (میم مشدّد به جای یاء) اشاره به استخلاف و طلب خلیفه شدن از حق است؛ زیرا میم، مفتاح و شروعِ اسم خاتم انبیاء محمّد(صلی الله علیه و آله وسلم) است و خاتم و آخرِ اسم آدم است. بنابراین خلافت و جانشینی میم از (یاء) به حسب روح حاکی از خلافت انسان کامل است از خداوند، آنجا که می فرماید: (إنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَة (بقره/30) » (محقق، محمدباقر، اسماء و صفات الهی فقط در قرآن، ج 1، ص 31). این چنین دعا کردنی، چند نکته ی توحید وجودی اسمائی - صفاتی دارد:

1- سیر ذهن و دل از کثرت به سوی وحدت.

2- مناجات، ارتباط وجودی و عاشقانه با خدا.

3- ارتباط وجودی از طریق کل اسماء الهی که مقام والایی در توحید وجودی است.

4- اتخاذ برترین وسیله در ارتباط وجودی که مقام ولایتِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

چنین دعا کردن، برترین الگوی خواندن وجودی خدا، ارتباط وجودی با خدا و تثبیت توحید وجودی به شمار می آید و حاوی این نکته ی مهم است که برترین وسیله در توحید وجودی، دریچه ولایت است که اگر نباشد، توحید وجودی ممکن است از طریق معرفت صحیح به دام عرفان های کاذب سوق پیدا کند. به این دلیل که هر انسانی بنا بر فطرت خود، خواهان نوعی خلوت و ارتباط با خداست که در ادیان مختلف، به اشکال مختلف تعریف شده اما چون به تعبیر قرآن، عروة الوثقی و دریچه ی ولایت را گم کرده اند، قالب صحیح

ص: 527

شریعت را نمی دانند و ارتباط وجودی شان، ابتر می ماند.

2. توحید وجودی استعانی

درک صحیح از جایگاه خداوند در منظومه ی معرفت دینی و توحیدی، علاوه بر برگرداندن روی پرستش انسان به سوی حق تعالی، سبب می شود که به حقیقت و از روی یقین، تنها او را مؤثر و کارگردان ببیند و تنها از خداوند کمک بگیرد. قلب که خالقیت و ربوبیتِ الله را درک کرد و تنها با او وارد ارتباط وجودی شد، تنها از او استعانت می گیرد. این مفهوم وجودی، تفسیری وجودی از «إِیاکَ نَعْبُدُ وَ إِیاکَ نَسْتَعِینُ» (حمد/5)، به شمار می رود، آنجا که امام می فرمایند: «خداوندا، ای پروردگار (آسمان، همان) بام برافراشته و فضای بازداشته، همان جایگاهی که آن را فرورفتنگاهی ساخته ای شب و روز را و گردشگاهی برای خورشید و ماه و جای رفت وآمدی برای گردنده ستارگان و باشندگان آن را گروهی از فرشتگانت ساخته ای که از پرستش تو، به ستوه درنمی آیند؛ و ای پروردگار این زمین که آن را آرامشگاه آفریدگان ساخته ای و جای بالا و پایین رفتن خزندگان و چارپایان و جانوران بیرون از شماری که دیده می شوند و دیده نمی شوند (قرار داده ای)؛ و ای پروردگار کوه های در زمین فرورفتۀ استوار که آنها را همچون میخ های نگاه دارنده ای برای زمین ساخته ای و پناهگاهی برای آفریدگان؛ اگر ما را بر دشمن مان پیروز گردانیدی، (ما را) از ستم و تجاوزکاری برکنار دار و برای برپاداشتن حق استوار نگاه دار؛ و چنانچه آنان را بر ما پیروز ساختی، پس شهادت را روزی ما گردان و آشوب آزمون نگهداری مان فرمای.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 171)

3. توحید وجودی آیه ای

در متون دینی به تبع قرآن کریم، سفارش های فراوان به تفکر و نیز تدبر در آیات و نشانه های الهی دیده می شود. در سفری از خدا به سوی خلق و خلقت، تفکر در آیات الهی و جزئیات شگفت انگیز آن ها، سیری از کثرت به سوی وحدت است که خرد را به یکتایی

ص: 528

خدا رهنمون کرده، به تعظیم در برابر این همه بزرگی، توانایی و هوشمندی واداشته، یکتایی خدا را فریاد می زند و انسان را تنها به پرستش او هدایت می کند. نتیجه ی چنین معرفتِ وجودی به خداوند، خود را در احاطه ی فرمانروایی، دانایی و حکمت خدا دیدن، اقرارِ عقل به عظمت الهی، رقّ عبودیت به گردن نهادن و اعتراف قلب به یگانگی و بی همتایی خداوند و برگزیدن او برای ارتباط وجودی است. توجه توحیدی به آیات خدا که پیرامون ما و در دسترس ماست، روی عقل و قلب را به سوی ارتباط وجودی با خدا و پرستش او برمی گرداند: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الآْفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَی ءٍ شَهِیدٌ أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَی ءٍ مُحِیطٌ» (فصلت/ 53-54).

خداوند آیات آفاقی و انفسی خود را به انسان، نشان می دهد تا برای او «حَقُّ» بودن خدا «تبیین» بشود. «شَهِیدٌ» بودن، مورد مشاهده قرار گرفتن او و «مُحِیطٌ» بودن او را بر مخلوقات ببیند و تنها خدا را برای خود، «کافی» بداند. دو صفتِ «شَهِیدٌ» و «مُحِیطٌ»، دلالت بر یک ارتباط دوسویه ی وجودی بین انسان و خدا دارد. خداوند شهید است، یعنی این که انسان او را شهود می کند و خداوند محیط است، یعنی این که بر هستی و انسان احاطه ی کامل دارد. هستی و انسان محضر او و در محضر او هستند (طباطبایی، رساله الولایه، ص 333).

در نهج البلاغه نیز آیات الهی هدفمند بیان شده است. به نظر می رسد، به کارگیری آیات الهی در موضوع توحید وجودی، دو گونه دارد. اکثر مواردی که به آیات الهی اشاره شده، سیر و تدبر در آن ها، معرفت وجودی می بخشند یا معرفت وجودی را تصدیق می کنند اما در یک گونه (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31)، به واسطه ی رسیدن موحد وجودی به مقام حق الیقین، در هستی جز خدا دیده نمی شود که در جای خود تحلیل خواهد شد.

در گونه ی نخست، امام آیات خدا را در صورت بیمار نبودن دل ها و درست رفتن طریق تفکر، تبیین کننده ی حق بودن خدا و بازگرداندن انسان به طریق حق و بندگی خدا می داند و

ص: 529

با بیان برخی آیات الهی، آن ها را دلایل شواهد بینات و دلیل وحدانیّت خدا شمرده، به تسبیح او می پردازد. تسبیح، تنزیه ای است که انسان را از کثرت به سوی وحدت سوق داده، رکن نخست توحید وجودی و ارتباط وجودی با خدا محسوب می شود. توحید وجودی آیه ای نهج البلاغه، در پنج محور قابل بررسی است:

خلقت پرندگان (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 165)

خلقت طاووس(شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 165)

خلقت مخلوقات کوچک و بزرگ (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 165)

وصف او در آفرینش دنیا (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 186)

5.انقیاد آسمان و زمین در برابر او (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 133)

4. توحید وجودی عینی

موحدِ وجودی، خود و هستی را مرتبط به خدا، معلول آن علت، آیه الهی و در جلوی چشم خدا می بیند. توحید عینی از «عین» به معنای «چشم» است. بدین معنا که پس از آن که خود و هستی را در احاطه ی کامل او دید و او را شهود کرد، کنش وجودی انسان در برابر خدا این است که همیشه خود را در برابر چشمان خدا و در محضر خدا دیده و با وارد ارتباط وجودی بشود. خود را در مقابل خدا دیدن، به تمام افعال، حرکات و سکنات انسان وجهه ی توحیدی می بخشد. علاوه بر ایجاد انگیزه ی خالص توحیدی و نشاط فردی، اجتماعی و سیاسی، چنین بنده ای در متن زندگی، چنان می کند که به ارتباطش با خداوند خدشه ای وارد نشده از حصنِ حصینِ توحید وجودی خارج نشود. ولی خدا و واسطه ی فیض او، توحید وجودی را به عرصه ی سیاست و نظامی گری نیز بسط می دهد و حتی در جنگ نیز، انگیزه های توحید وجودی را تقویت می کند تا حرکت های سیاسی و نظامی پرشور، با انگیزه های متعالی، فی سبیل الله و خالصانه به سرانجام برسد، شیطان ناامید شده، نور حق و توحید حاکم شود:

ص: 530

«و بدانید که شما در نظر خدا (أَنَّکُمْ بِعَینِ اللَّهِ) و با پسر عمّ رسول خدایید، پی در پی حمله آرید! و از فرار به شرم آیید! چه فرار در میان آیندگان ننگ آورد و در روز حساب موجب آتش است. به آسانی و خوشی [در راه خدا] از جان بگذرید و به سوی مرگ خرامان گام بردارید. بر شماست حمله [و هدف قرار دادن] آن توده انبوه [سپاهیان اطراف سراپرده معاویه] و این بارگاه طناب در طناب برافراشته، [همت و کوشش شما این باشد] که در وسط آن، آخرین ضربت خود را فرو آرید؛ زیرا شیطان در لابه لای آن کمین کرده، دستی را برای جَستن و حمله پیش آورده است و پایی را برای گریز عقب برده [در عین اقدام، به اندیشه ی گریز و در حال تردید است.] اینک با [فرمان حمله] و پیشروی نیرومندانه به پایداری و استقامت روی آورید تا ستون نور حق برای شما [از افق] سر برآورد: «درحالی که شما برترید و خدا با شماست و کوشش شما را بی نتیجه نخواهد گذاشت». (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 66)

5. توحید وجودی حضوری

در خطبه اول نهج البلاغه نکته ای کلیدی وجود دارد که در بقیه خطبه ها به اجمال یا تفصیل پرداخته شده است، و آن تذکر به صفات چهارگانه ی «سمیع»، «بصیر»، «علیم» و «خبیر» بودن خداست که پیوندی ناگسستنی با ارتباط وجودی و توحید وجودی دارد. بدین معنا که توجه دائمی به سمیع، بصیر، علیم، خبیر و آگاه بودن خدا، همان ترجمه و تفسیرِ در حضورِ خدا و در محضر او بودن است. این صفات به تبع قرآن، در متون توحیدی نهج البلاغه با همین الفاظ و یا معانی آن ها، نیز پرتکرار است.

خداوند «سمیع» است و هیچ چیزی شنواتر از او نیست. «سمیع» دلالت بر مبالغه ی در شنیدن دارد. بدین معنا که آنچه در ظلمات بَرّ و بحر است، از بالای عرش تا زیر هفت زمین را می شنود. شنوای آشکار، سر و اخفی، ناله ها و شکایات، وسوسه ی سینه ها و واردات ذهن ها و دل هاست. هیچ صدایی او را کَر نمی کند و آنچه مخلوقات نمی شنوند را

ص: 531

می شنود.

خداوند «بصیر» و بینای همیشگی است و کسی بیناتر از او نیست. دیده های مخلوقات او را نمی بیند ولی او همه را می بیند. از بالای عرش تا زیر هفت طبقه زمین و هر چیزی که در ظلمات بَرّ و بحر و حتی در زیر تکه ی سنگی در ظلمات ته اقیانوس ها باشد. تاریکی ها بر بینایی او تأثیر ندارد. دیوارها چیزی را از او پنهان نمی کنند. صحرا، دریا و کوه هیچ چیز را نمی توانند از او پنهان کند. واردات ذهن و دل ها را می بیند. صورتگر و مصور مخلوقات، در ظلمات است.

«علیم» بودن خداوند، همان «سمیع» و «بصیر» بودن اوست. از نهان و آشکار، بزرگ و برتر و کوچک، اندازه ها و مدت ها، هرچه در روز و شب است، هرچه در آسمان و زمین است، هرچه بر آسمان و در زمین می رود، هرچه فرود آید از آسمان و برآید از زمین، همه ی اندازه ها و مدت ها را می داند و «مفاتیح غیب» در دست او و در علم اوست و «وَهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ».

خداوند «خبیر»، «همیشه آگاه»، «همیشه دانا» و «عالِم به کنه چیزی و مُطّلع بر حقیقت آن» است. «سمعانی» در «روح الارواح» خبیر را به دانای افعال و اقوال بندگان معنا کرده و می نویسد:

نشانِ آنکه بنده بدانست که علم حقّ جلّ جلاله به احوال او محیط است، آن بُوَد که رقیب مراقبت را بر سکون و حرکت خود گمارد و نَفَسی بی اجازت شریعت و طریقت برنیارد. ظاهر را به میزان شریعت برکشد و باطن را به میدان حقیقت در کشد و نقطه ی اصلی را از اعتماد بر هر دو پاک دارد (محقق، اسماء و صفات الهی فقط در قرآن، ص 392 - 391). نتیجه ی طبیعی و منطقی توحیدِ وجودی عینی و حضوری، خود را در محضر و جلوی چشم خدا دیدن، تقوای الهی و رعایتِ ادبِ حضور در برابر سلطان آسمان ها و زمین است. بنده ای که خود را در محضر الهی می داند، خود را موجودِ مستقلی نمی داند. هستی

ص: 532

خود را در یدِ قدرتِ خدا می بیند. تمام رویدادهای حیات خود را در احاطه علم و اراده الهی می داند. به همین جهت در ادای وظایف بندگی خود مراقب است. ارتباط خود را با خدا و خلق خدا می پاید تا مبادا از چشم کسی که خود را در مقابل دیدگان او می بیند، بیفتد. این معنا، سبب ارتباطی همیشگی و دائم با خدا و متذکر او بودن است.

بنده ای که خود را به عین الله، جلوی چشم خدا و در محضرِ خدا می بیند، خدایی که سلطان آسمان و زمین است، ذاتش درک نکردنی، کنه صفات و اسمائش فهم نشدنی و اختیارش تنها به ید قدرت اوست، سمیع، بصیر، علیم و خبیر است؛ تلاش می کند تا رضایت او را کسب نموده مرضی او بشود. وجه او را طلب کند و خود را در کانون توجه او قرار بدهد؛ بنابراین با انگیزه ی کسب رضایت او، مرزهای تقوا را ارج می نهد، اصول اخلاقی را رعایت می کند و در جهت اعتلای دین خدا و پاسداشت انسانیت، ایثار کرده، همه این ها را به ارتباط وجودی خود را با خدا پیوند زده، در پیشگاه خدا هدیه ای ناقابل می داند. در سخنان توحیدی امام نیز تقوا و اخلاق، وجودی طرح گردیده و با توحید وجودی پیوند دارند. بدین معنا که اصلاحِ ارتباط با خدا؛ ارتباط انسان با خود، با دیگران و با دنیا را اصلاح نموده، معنا بخشیده و کیفیتِ متعالی می دهد. همه ی مجاریِ ارتباطیِ با کثرات در سویِ ارتباطِ وجودی با خدا وحدت یافته، خالص می شود. تمامی کُنِش های اجتماعی و سیاسی او رنگ خلوص و وحدت می یابد. بنابراین بدون حضورِ در کثرات، بدون قرار گرفتن در طوفان ها و بدون تقید به شریعت در میانه ی بحران ها، توحید محقق نمی شود.

یک. پاسداشت حقوق الله

تقوایی که با انگیزه پاسداشت محضر خداست، مفهومی وجودی دارد و تقویت و تثبیت توحید وجودی در جان است. پاسداشت حقوق الهی با انگیزه ی توحید وجودی، برای رعایت ادب حضور و قرار گرفتن در کانون توجه الهی از سفارش های مولای متقیان

ص: 533

است:

«فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِعَینِهِ وَ نَوَاصِیکُمْ بِیدِهِ وَ تَقَلُّبُکُمْ فِی قَبْضَتِهِ. إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ وَ إِنْ أَعْلَنْتُمْ کَتَبَهُ قَدْ وَکَّلَ بِکُمْ حَفَظَةً کِرَاماً لَا یسْقِطُونَ حَقّاً وَ لَا یثْبِتُونَ بَاطِلًا» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 182)؛ پس خدای را پروا دارید که شما در برابر چشمانِ او هستید و هستی شما در دست توانمند اوست و دست به دست گردیدنتان در مُشتِ نگهدارنده ی اوست. اگر پنهان دارید، آن را بداند و اگر آشکار سازید، آن را بنگارد؛ نگهبانانی بزرگوار بدین کار گماشته است، نه حقی را از نگارش بیندازند و نه باطلی را به نگارش درآورند.

در بند دوم خطبه غراء نیز امام توصیه به پرواداری و رعایت حیا در محضر پروردگاری می کند که نعمت بخشیده و از آن نعمات محاسبه و داوری خواهد کرد. با شمردن نعمات، تذکر آگاهی، بینایی، شنوایی او و اینکه داوری محاسبه می کند که شاهد بوده است. تذکر دائمی این حضور، تمام ظرفیت وجودی را متمرکز در حفظ حریم ها در پیشگاه و محضر خدا می نماید. (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 82)

پیوند زدن تقوای الهی به «حمد» که مفهومی وجودی و دلالت بر توحید وجودی دارد، نشان دهنده ی نقش تقوا در ارتباط وجودی با خداست: «مردم، شما را به پروا داشتن از خدا سفارش می کنم و سفارش به بسیاریِ ستایش و سپاس او در برابر بهره هایی که به شما رسانیده است و بخشش گسترده اش که بر سرتان باریده است و آزمایش او که برایتان فراهم ساخته است، چندان بخششی که شما را بدان ویژه گردانید و بخشایشی که پی درپی از او به شما رسید! زشتی خود را برایش آشکار ساختید پس او شما را (عیب پوشی خود) پوشانید و خود را در دسترس فروگرفتنش گذاشتید پس او به شما فرصت (بازگشت) بخشید!» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 187)

دو.پاسداشت حقّ الناس و حریم اخلاق

ارتباط وجودی با خدا، تقوای گریز، صرف خلوت با خدا و فروغلطیدن در

ص: 534

معنویت های تک بعدی نیست. قلب های مؤمن و موحد، در میدان عمل، عرصه ی زندگی، در جَلوَت و ارتباط با خلق الله، تمرین عبودیت، وحدت قوا و توحید وجودی کرده، مورد آزمایش قرار می گیرند. «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکُوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یفْتَنُونَ (عنکبوت/2)؛ آیا مردم گمان کرده اند که رها می شوند تا بگویند ایمان آوردیم و آن ها آزمایش نخواهند شد؟»

در برخی گونه های توحیدی خطبه های امام علی ( علیه السلام) توجه و تذکر دادن به علم الهی، احاطه، غلبه و قوت او بر هر چیزی، سپس توصیه به رعایت تقوا در محضر سلطان آسمان ها و زمین، در کنار تعامل صحیح با بندگان خدا، مطرح گردیده است. رعایت آداب شریعت و اخلاق حسنه در آزمون های دشوار و پیچیده ی زندگی، عیارِ بندگی، عشق و توحید وجودی را بالا می برد: (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 85)

«رازها را دانسته است و اندرون ها را آزموده است. (از اندرون ها آگاه است.) به هر چیزی از هستی، دانشِ فراگیر دارد و چیرگی او بر همۀ چیزهاست و بر هر چیزی نیرو دارد. پس باید عمل کننده از شما، در روزگاران فراخ و مهلت دار، به عمل دست یازد، پیش از فرارسیدنِ شتابانِ سررسیدِ زندگیِ ناپایدار و در روزهای بیکاری اش، پیش از زمان گرفتاری اش و در هنگام دم برآوردنش پیش از بسته شدن راه دم زدنش و باید برای خود، آمادگی را فراهم آرد تا برجایی استوار پا گذارد و شایسته است که از کوچ سرای خود، برای خانۀ ماندگارش توشه بردارد.

پس خدای را، خدای را، پروا گیرید، ای مردم! دربارۀ درخواستِ او از شما برای نگاهبانی از کتابش و پاس داشتن از حقوقش؛ زیرا بی گمان خدای پاک از هر کاستی، شما را بیهوده نیافریده و به خود رها نساخته، و در نادانی و کوری وانگذاشته است. کارهای به جای مانده از شما را روشن ساخته، کردارهایتان را بدانسته (به شما آموخته)، سررسیدهای زندگی تان را نوشته است و کتاب را برای نیک روشنگری، بر شما فرو فرستاد و پیامبر خویش را در روزگارهایی چند در میان شما زندگانی داد؛ با آیه هایی از کتابش که فرو

ص: 535

فرستاد، دینی را که خود پسندید، برای او و شما کامل گردانید و به زبان او، کارهای دوست داشتنی و خوش نیامدنی و بازدارنده ها و فرمان دهنده های خویش را به شما رسانید و راه بهانه آوردن را بر شما بست و حجّت و دلیل محکم را بر شما گرفت و بیم دادن و ترسانیدن را به سویتان فرا پیش داشت، و کیفر سختی را که در برابر شماست، از پیش به شما هشدار داد. پس بقیۀ روزگارتان را به جبران دریابید و خویشتن را به شکیبایی و پایداری برای آن روزها وادارید، که این روزها در برابر روزهای بسیاری که به مدهوشی و بی هوشی گذرانیده اید و از پند نیوشیدن خود را به خوشی های دیگر سرگرم ساخته اید، بسی اندک است؛ و به خود (اجازۀ بهره مند شدن از گناهان کوچک و به ظاهر کم اهمیت) رخصت ندهید که درنتیجه شما را به تدریج به کیش های ستمگران (راه های تیره) برساند و به دورویی و ظاهرسازی با یکدیگر نپردازید، مبادا دورویی از خود نشان دادن، سپاه نافرمانی را به سویتان بکشاند. بندگان خدا، از همۀ مردم اندرز دهنده تر به خود، کسی است که بیشتر از دیگران فرمان بردار پروردگارش باشد و از همگان خیانت کارتر به خود، نافرمان ترین کس برای پروردگار خویش است. فریب خورده کسی است که خود را با فریب دادن زیانکار کند و رشک برده آن کسی که دینش برای او بی آسیب ماند، «نیک فرجام آن که ازآنچه بر دیگری جز او رود، پند گیرد.» و بدفرجام کسی که برای خواست درونی و فریب آن نیرنگ پذیرد، و بدانید که «اندکی ریا، گونه ای از شرک است.» و هم نشینی با هواپرستان، انگیزه ای است برای فراموش کردن ایمان و جایگاهی برای فرا آمدن شیطان. از دروغ کناره گیرید زیرا برکنار زنندۀ ایمان است؛ راست گو بر فراز رستگاری و بزرگواری است و دروغ گو بر لبۀ پرتگاه فروافتادن است؛ و خواری و به یکدیگر حسد نورزید؛ «زیرا حسد ایمان را می خورد چنان که آتش هیزم را.»، «و با یکدیگر کینه توزی مکنید، زیرا ریشه کن سازنده و نابودکننده است.» و بدانید که آرزو خرد را به لغزش وادارد و یاد خدا را به فراموشی سپارد؛ پس آرزو را دروغزن بدانید؛ زیرا که فریبی بیش نیست و آرزومند فریب خورده است.»

ص: 536

بیان امام که حامل نگاهی وجودی به اصول اعتقادی و توحیدی است، خود چند مقدمه کلیدی دارد:

اول) تذکر دادن به غلبه ی علم الهی، احاطه و قدرت او بر هر چیزی

دوم) مهلتِ محدود به مرگ زندگی این دنیا

سوم) عبث نبودن و هدف دار بودن خلقت

چهارم) هدف متعالی نهفته در انزال کتب و ارسال رسل

پنجم) پرواداری و مراقبت از نفس در پیشگاه الهی

فرو فرستادن کتب آسمانی و رسولان، از طرف خداوند به این جهت بوده که انسان در تزاحم های حیات و پستی بلندی های آن با التزام به اصول اخلاقی و قواعد شریعت، از فرصت کوتاه این دنیا بهره برده، رشد بیابد و به سعادت ابدی نائل شود. نتیجه آن که با معرفت به علم، قدرت و احاطه ی الهی و فرصت گذرای عمر، یکی از ابعاد توحید وجودی و طریق عشق، رعایت اخلاق حسنه در تعامل با مردم است.

6. توحید وجودی فراری

علاوه بر رعایت تقوا و اخلاق، یکی دیگر از نتایج خود را در جلوی چشم خدا و در محضر خدا دیدن، مراقبت مستمر و همیشگی از خود و فرار به سوی خداست.

توحید وجودی فراری، پس از مراقبت های مستمر و بندگی خدای تعالی، مرتبه ای بالاتر است. فرار از خدا به سوی خدا، یکی از مراتب عرفان و یکی از منازل طریق عشق است. فرار، نه در خلوت های صوفیانه که در متن زندگی رخ می دهد و به زندگی جهت و معنایی متعالی، انگیزه و اراده ی پولادین می بخشد:

«فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ فِرُّوا إِلَی اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ امْضُوا فِی الَّذِی نَهَجَهُ لَکُمْ وَقُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِکُمْ فَعَلِی ضَامِنٌ لِفَلْجِکُمْ آجِلًا إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلًا» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 24)؛ پس شما ای بندگان خدا، خدای را پروا گیرید و از خدا به سوی خدا بگریزید و در راهی که برای شما

ص: 537

گشوده پیش روید و به وظیفه ای که شما را بدان موظّف داشته (یا وظیفه ای را که مانند کمر و نشان عزت بر شما بسته) قیام کنید [با انجام این دستورها] پس علی پیروزمندی شما را ضمانت می کند، اگر به این آرزو دست نیابید، با گذشتن زمانی البته آن را به آغوش خواهید کشید.

ب) مراتب موحدین وجودی در نهج البلاغه

همان گونه که عارف در سیر خود از علم الیقین به عین الیقین و حق الیقین می رسد، موحد وجودی نیز در معرفت توحیدی، از شهود به درک ایمانی و مشاهده قلبی ارتقاء می یابد. این اصطلاحات که از متن نهج البلاغه وام گیری شده، کاملاً با مفاهیمِ توحید وجودی، علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین همسویی و انطباق دارند.

1. شهود یا علم الیقین

کلیدواژه «أشهد» در عبارات توحیدی نهج البلاغه با تحلیل لغوی و توجه به قراین لفظی و معنایی، علاوه بر دلالت بر توحید وجودی، نشان دهنده ی رسیدن موحد وجودی به مرتبه ی علم الیقین در توحید وجودی و طریق عشق و بندگی است.

«شَهادَۀ» أَخَصِ از «علم» بوده، مستقیم و با توجه به خود آن و ذات آن حقیقت، به وجود می آید. «علم» با حواس پنج گانه و «شهود» و «شهادت» با درکی بی واسطه، حضوری و وجودی ایجادشده، یقین آور است (أبو هلال العسکری، معجم الفروق اللغویة، ص 305).

«اشهد ان لا اله الا الله» یعنی «اعلم ان لا اله الا الله.» و «ابین ان لا اله الا الله.» ریشه فعل «اشهد»، حاضر شدن، علم پیداکردن، روشن شدن و شهود کردن امری را می رساند (ابن منظور، لسان العرب، ج 3. ص 239).

مشاهده کردم، یعنی به عینه دیدم. گویی جلوی چشم من، این مفاهیم، حاضر شدند؛ یعنی قانع شدم و برای من روشن شد. علم حضوری، یقینی و شاهدانه پیدا کردم به این

ص: 538

مفهوم که هیچ خدایی جز الله نیست.

اشتغال عقل به تفکرِ در نگنجیدنِ خداوندِ یکتا در خصوصیات ماده، اندیشه در نظام هوشمندانه ی هستی، تدبیرِ بی نظیر و پیچیده ی آن و نیز صفات الهی، قلب را به تصدیقِ وجودِ واحدِ بی همتا وامی دارد. این معنا، جلوی دیدگان قلب، حاضر شده به علم الیقین می گوید: «اشهد أن لا اله الا الله»

نمونه اول

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ قَبْلَ کُلِّ أَوَّلٍ وَالْآخِرِ بَعْدَ کُلِّ آخِرٍ وَبِأَوَّلِیتِهِ وَجَبَ أَنْ لَا أَوَّلَ لَهُ وَ بِآخِرِیتِهِ وَجَبَ أَنْ لَا آخِرَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شَهَادَةً یوَافِقُ فِیهَا السِّرُّ الْإِعْلَانَ وَالْقَلْبُ اللِّسَانَ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 100)؛سپاس و ستایش ویژۀ الله است که نخستین هستِ پیش از هر نخستینی و سرانجام هستِ پس از هر انجامی، به آغازگری او بایسته شد که او را نخستینی نباشد، و به بازپسینی او باید که او را انجامی نبوَد؛ و گواهی دهم که هیچ گونه پرستش شونده ای جز الله نیست؛ آن چنان گواهی دادنی که نهانی هماهنگی کند با آشکارا در آن و دل همراه باشد با زبان.

به سه دلیل «اشهد ان لا اله الا الله» مفهومی وجودی داشته و دلالت بر مرتبه ای از ارتباط وجودی و توحید وجودی دارد:

1- مفهوم وجودی عبارت «الحمدلله» و دلالت آن بر توحید وجودی که در فصل بعد، تحلیل و اثبات خواهد شد.

2- واژه شناسی وجودی «اشهد» که در ابتدا بیان کردیم.

3- تصریح متن به این که اقرار و شهادت، جوارحی و جوانحی بوده زبان و قلب باهم همراه هستند.

نمونه دوم

«أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ وَ اسْتِسْلَاماً لِعِزَّتِهِ وَ اسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِیتِهِ وَ أَسْتَعِینُهُ فَاقَةً إِلَی کِفَایتِهِ إِنَّهُ لَا یضِلُّ مَنْ هَدَاهُ وَ لَا یئِلُ مَنْ عَادَاهُ وَ لَا یفْتَقِرُ مَنْ کَفَاهُ فَإِنَّهُ أَرْجَحُ مَا وُزِنَ وَ أَفْضَلُ مَا خُزِنَ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ

ص: 539

وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ شَهَادَةً مُمْتَحَناً إِخْلَاصُهَا مُعْتَقَداً مُصَاصُهَا نَتَمَسَّکُ بِهَا أَبَداً مَا أَبْقَانَا وَ نَدَّخِرُهَا لِأَهَاوِیلِ مَا یلْقَانَا فَإِنَّهَا عَزِیمَةُ الْإِیمَانِ وَفَاتِحَةُ الْإِحْسَانِ وَمَرْضَاةُ الرَّحْمَنِ وَمَدْحَرَةُ الشَّیطَانِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 2)؛ خداوند را سپاس می گزارم، به قصد درخواست به اتمام رسانیدن نعمت او و فرود آوردن سر تسلیم در پیشگاه عزت او و درخواست برکنار ماندن از نافرمانی او و از او یاری می جویم چه به کفایتش بسی نیازمندم. همان خداوندی که هرکه را هدایت کرد البته گمراه نشود و کسی که با او دشمنی کند کمک و پناهی ندارد و آن کس را که او کفایت نماید روی فقر نبیند. پس حمد وی سنگین ترین چیزی است که به وزن آید و گران بهاترین گوهری است که به خزانه رود. و شهادت می دهم که نیست خدایی جز خدای یگانه، یکتا و بی شریک است، شهادتی که اخلاص در آن به معرض امتحان آمده، و جوهر حقیقت آن مورد اعتقاد صحیح قرارگرفته است. برای همیشه بدان تمسک جوییم مادامی که ما را باقی نگه دارد و آن را برای پیشامدهای هولناک ذخیره داریم، چه شهادت به توحید، تحکیم کنندۀ ایمان و گشایندۀ در احسان و سبب خشنودی خدای رحمان و ابزار راندن شیطان است.

نمونه سوم

«وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شَهَادَةَ إِیمَانٍ وَإِیقَانٍ وَإِخْلَاصٍ وَإِذْعَانٍ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ أَرْسَلَهُ وَأَعْلَامُ الْهُدَی دَارِسَةٌ وَمَنَاهِجُ الدِّینِ طَامِسَةٌ فَصَدَعَ بِالْحَقِّ وَنَصَحَ لِلْخَلْقِ وَهَدَی إِلَی الرُّشْدِ وَأَمَرَ بِالْقَصْدِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 195)؛ و گواهی می دهم که خدایی پرستیدنی جز الله نیست؛ گواهی ایمانی (پایدار) و یقینی (استوار) و گواهی یکتایی؛ و گواهی می دهم که محمد، بنده (شایسته) او و فرستادۀ (بایستۀ) اوست، در هنگامی که او را فرستاد که راه نشان های راهنمایی ناپدیدشده و راه های دین زدوده گردیده بود؛ پس حق را آشکار کرد و آفریدگان را پند و اندرز داد و به راه راست بالنده رهنمود و به میانه روی فرمان داد، صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد.

نمونه چهارم

ص: 540

«لَا یشْغَلُهُ شَأْنٌ وَ لَا یغَیرُهُ زَمَانٌ وَ لَا یحْوِیهِ مَکَانٌ وَ لَا یصِفُهُ لِسَانٌ لَا یعْزُبُ عَنْهُ عَدَدُ قَطْرِ الْمَاءِ وَ لَا نُجُومِ السَّمَاءِ وَ لَا سَوَافِی الرِّیحِ فِی الْهَوَاءِ وَ لَا دَبِیبُ النَّمْلِ عَلَی الصَّفَا وَ لَا مَقِیلُ الذَّرِّ فِی اللَّیلَةِ الظَّلْمَاءِ یعْلَمُ مَسَاقِطَ الْأَوْرَاقِ وَ خَفِی طَرْفِ الْأَحْدَاقِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ غَیرَ مَعْدُولٍ بِهِ وَ لَا مَشْکُوکٍ فِیهِ وَ لَا مَکْفُورٍ دِینُهُ وَ لَا مَجْحُودٍ تَکْوِینُهُ شَهَادَةَ مَنْ صَدَقَتْ نِیتُهُ وَ صَفَتْ دِخْلَتُهُ وَ خَلَصَ یقِینُهُ وَ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 178)؛ هیچ کاری او را سرگرم به خود نمی سازد و هیچ گذشت زمانی او را دگرگون نمی کند و هیچ جایی او را در خود نگنجاند و هیچ زبانی او را وصف کردن نتواند؛ نه شمارۀ دانه های باران از (دانش فراگیر) او دور می ماند و نه (شمار) ستارگان آسمان و نه دانه های گَردی که باد در هوا پراکند و نه خزیدن مور برسنگ صاف و نه خوابگاه مورچه در شب بسیار تیره. جایگاه های فروافتادن برگ های درختان و پنهانی نگریستن دیدگان را می داند.

و گواهی می دهم که خدایی جز الله نیست، بی آن که کسی با او برابر شده باشد و نه آن که دربارۀ او دودلی نشان داده شود، و نه دینش پوشیده مانده باشد و نه هستی بخشیدنش را انکار کرده باشد، همچون گواهی کسی که آهنگ او راست آمده و درون او به هیچ چیز نیامیخته و ژرفاباور او از هر آلودگی بپرداخته و ترازوهایش گرانبار شده است.

نمونه پنجم

«وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ - الْأَوَّلُ لَا شَی ءَ قَبْلَهُ وَ الْآخِر لَا غَایةَ لَهُ - لَا تَقَعُ الْأَوْهَامُ لَهُ عَلَی صِفَةٍ - وَ لَا تُعْقَدُ الْقُلُوبُ مِنْهُ عَلَی کَیفِیةٍ - وَ لَا تَنَالُهُ التَّجْزِئَةُ وَ التَّبْعِیضُ - وَ لَا تُحِیطُ بِهِ الْأَبْصَارُ وَ الْقُلُوبُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 84) و گواهی می دهم که خدائی جز الله نیست و شریک ندارد؛ نخستینی که هیچ گونه چیزی پیش از او نیست و پسینی که انجام ندارد، نه پندار بر نشانه و صفتی از او دست یابد و نه دل ها بر گونه ای از چگونگی او بسته شود و نه بهره بهره کردن و بخش بخش کردن به او دسترسی پیدا کند و نه دیده ها و دل ها او را فراگیرند.

ص: 541

دو. درک ایمانی یا عین الیقین

گاه مفهوم نهفته در سیاق، دلالت بر نوعی توحید وجودی می کند که تنها از ذهنی توحیدی، عقلی ورزیده، قلبی سالم و ارتباطی توحیدی وجودی با خدا حکایت می کند.

قرآن یکسره توصیه به تعقل در آیات الهی پیرامون انسان نموده کسانی که اهل تعقل نیستند را مورد مذمت قرار می دهد. این نحوه ی تعمق، در بیان رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) با بیانِ «علیکم بدین اللعجائز» مطرح گردیده است. تفکر پیرامون خدا با بدیهیات عقلی و با مقدماتی که چشمِ سر، اطراف خویش نظاره می کند، یکتایی خداوند را گواهی می دهد. وقتی درک یکتایی، شهود و علم یقینی عمیق بشود به آنجا می رسد که قوه تعقل فعال شده با همراهی قلب سالم هر جا می نگرد، خدا را می بیند، یکتایی خدا را در سراسر هستی فهم می کند. در چشم او هستی یکسره توحید را فریاد می زند؛ چراکه اگر شریک و همتایی داشت که قابلیت پر کردن خلاء ها و جبران فقرِ وجودی انسان را داشت، فرستادگان او، نشانه هایش، رفتارها و صفاتش و نیز وجود تضاد در جهان، بر وجودش دلالت می کرد:

«لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یصِفُونَ» (إنبیاء/ 22)؛ اگر در آسمان و زمین، خدایانی غیر خدا می بود؛ همانا تباه می شدند. پس خدا، منزّه است ازآنچه وصف می کنند.

با توجه به تسبیحی که در انتهای آیه آمده، صدر آیه، صِرف برهان نمی تواند باشد و دلالت بر تسبیح در مقام ذات می کند که مرتبه ای بسیار بالایی در توحید وجودی به شمار می آید. ذیل این آیه، فیض کاشانی دیدن وحدت در نظامِ عالَم را در گروی دیده ی آیه بینی می داند که مدبّر و نگه دارنده واحدِ نظام هستی را فهم کند. اتصال، یگانگی تدبیر و کمال آفرینش دلیل بر یکتایی خداست. او می نویسد:

کسی که دیده باطنش قوی است و نیروی او به سستی نگراییده، چنین کسی در حال

ص: 542

اعتدال امرش، جز خداوند و افعال او چیز دیگری مشاهده نمی کند و افعال او را نیز اثری از آثار قدرت او می بیند. لذا تابع او بوده و وجود حقیقی ندارد و وجود تنها از آن ذات یگانه و حقّی است که وجود افعال وابسته به اوست؛ و کسی که دارای چنین حالی بوده باشد، به هیچ فعلی نمی نگرد، جز این که فاعل آن را در آن می بیند و از خود فعل، ازآن جهت که آسمان یا زمین یا حیوان و یا درخت است، صرف نظر نموده بلکه ازآن جهت که مصنوع است به آن نظر می کند؛ بنابراین نظرش از فاعل که خداوند است، به غیر او تجاوز نمی نماید. مثل کسی که به شعر، خط یا تصنیف انسانی نگاه می کند و شاعر و نویسنده را در آن می بیند و به آثار او از آن حیث که آثار اوست، نگاه می کند نه از آن حیث که مرکب و عفص و زاج است که بر کاغذ سپیدی نگاشته شده؛ و در این صورت به غیر نویسنده نظر نداشته است. تمام جهان، تصنیف خداوند است. پس هرکس، جهان را ازآن جهت که فعل خداست، بشناسد و ازآن جهت که فعل خداست، مهر بورزد، به جز خدا نظر ندوخته، جز خدا نمی بیند و به جز خدا مهر نورزیده است. چنین کسی موحد حقیقی است که جز خدا نمی بیند، بلکه خود را ازآن جهت که خودش است، در نظر نمی آورد. بلکه ازآن جهت که بنده ی خداست، می نگرد؛ و چنین کسی فانی در توحید شده و از خود، فانی گردیده است (فیض کاشانی، علم الیقین، ج1، ص 69-70 و 79)؛ اصل وجود و هستی این عالَم که فعلِ خداست، شهادت بر یکتایی خدا می دهد. خدایی خدا، دلیل بر یکتایی اوست و با سیر در حقیقت هستی، خودش و صفات و افعالش را می توان شناخت (جوادی آملی، تسنیم، ج2، ص186).

این سیر معرفتی، شناخت خدا با خدا، بدون واسطه، نوعی درکِ حضور، معاینه، دیدن و مشاهده ی خداست.

این معرفت توحیدی، با سیر در اسماء و صفات خدا، مشاهده ی آثار خدا در هستی و احاطه ی او بر آن، سبب هدایت قلب به برگزیدن عبودیت و استمرار ارتباط وجودی با

ص: 543

خداوند می شود:

«وَاعْلَمْ یا بُنَی أَنَّهُ لَوْ کَانَ لِرَبِّکَ شَرِیکٌ لَأَتَتْکَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَیتَ آثَارَ مُلْکِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَصِفَاتِهِ وَلَکِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ لَایضَادُّهُ فِی مُلْکِهِ أَحَدٌ وَ لَا یزُولُ أَبَداً وَ لَمْ یزَلْ أَوَّلٌ قَبْلَ الْأَشْیاءِ بِلَا أَوَّلِیةٍ وَآخِرٌ بَعْدَ الْأَشْیاءِ بِلَا نِهَایةٍ عَظُمَ [أَنْ تُثْبَتَ] عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِیتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْبٍ أَوْ بَصَرٍ فَإِذَا عَرَفْتَ ذَلِکَ فَافْعَلْ کَمَا ینْبَغِی لِمِثْلِکَ أَنْ یفْعَلَهُ فِی صِغَرِ خَطَرِهِ وَ قِلَّةِ مَقْدِرَتِهِ وَ کَثْرَةِ عَجْزِهِ و عَظِیمِ حَاجَتِهِ إِلَی رَبِّهِ فِی طَلَبِ طَاعَتِهِ - [وَ الرَّهِینَةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ] وَالْخَشْیةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ وَ الشَّفَقَةِ مِنْ سُخْطِهِ فَإِنَّهُ لَمْ یأْمُرْکَ إِلَّا بِحَسَنٍ وَ لَمْ ینْهَکَ إِلَّا عَنْ قَبِیحٍ» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31)؛

و بدان، فرزند عزیزم، اگر پروردگارت همتایی داشت بی گمان فرستادگان او به نزدت می آمدند و نشانه های فرمانروایی و پادشاهی اش را می دیدی و رفتارها و صفاتش را می شناختی، ولیکن او خدایی است یگانه چنان که خود را وصف کرده است، در فرمانروایی اش هیچ کس با او ضدیت نکند و هرگز از میان رفتنی نیست و همیشگی است. نخستین وجودی است پیش از هر چیز بی آن که نخستی داشته باشد و پسین وجودی است پس از همه چیز بی آن که پسین سرانجامی داشته باشد. بزرگ تر از آن است که بخواهد پروردگاری اش با فراگرفتن دلی یا دیده ای پابرجا گردد. چون بدان شناخت دست یافتی، پس اکنون چنان کن که برای کسی مانند تو شایسته است چنان کند: در خردی پایگاهش و کمی توانایی اش و بسیاری ناتوانی اش و بزرگی نیاز او به پروردگارش، در جهت درخواست فرمان بردن از او و بیمناکی از کیفرش و نگرانی از خشمش؛ زیرا او جز به کار نیک و زیبا فرمان نداده است، و جز از کار زشت بازنداشته است.

سه. مشاهده قلبی یا حق الیقین

با ارتباط وجودی با خدا، در متنِ زندگی، از دریچه ی آیات خدا در هستی و سو گرفتن قلب به سمت خدا، ایمانی قلبی به خدا ایجاد می شود که سبب تمرکز قلب بر پرستش خدا می گردد. تقویت، استمرار و رشد در ارتباط وجودی، منشأ باز شدن و فعال شدنِ دیده ی

ص: 544

قلب، مشاهده قلبی خدا و عشق الهی است. این ارتباط غلیظِ وجودی که با کمال روحی انسان ارتباط مستقیم دارد، سبب درکی عمیق از نسبت خدا و انسان می شود که با هیچ استدلال عقلی قابل فهم و بیان نیست و تا انسان خود با چشمِ قلب، نبیند، این نسبت را درک نمی کند و توحیدش خالص نمی گردد.

ذعلب یمانی از امیر مؤمنان پرسید: «آیا پروردگارت را دیده ای؟» امام پاسخی از جنسِ مشاهده و چشیدنِ حلاوتِ درکِ قلبی و ایمانی داده، فرمودند: «پس چیزی را می پرستم که نمی بینم؟» پرسید: «چگونه او را می بینی؟» فرمود:

«لَا تُدْرِکُهُ الْعُیونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیانِ وَ لَکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ قَرِیبٌ مِنَ الْأَشْیاءِ غَیرَ [مُلَامِسٍ] مُلَابِسٍ بَعِیدٌ مِنْهَا غَیرَ مُبَاینٍ مُتَکَلِّمٌ [بِلَا رَوِیةٍ] لَا بِرَوِیةٍ مُرِیدٌ لَا بِهِمَّةٍ صَانِعٌ لَا بِجَارِحَةٍ لَطِیفٌ لَا یوصَفُ بِالْخَفَاءِ کَبِیرٌ لَا یوصَفُ بِالْجَفَاءِ بَصِیرٌ لَا یوصَفُ بِالْحَاسَّةِ رَحِیمٌ لَا یوصَفُ بِالرِّقَّةِ تَعْنُو الْوُجُوهُ لِعَظَمَتِهِ وَ تَجِبُ الْقُلُوبُ مِنْ مَخَافَتِهِ.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 179)؛

چشم ها با دیدن آشکار او را درنمی یابند، لیکن دل ها با حقایق ایمان او را درمی یابند. نزدیکِ چیزهاست نه به بساینده، دورِ از آنهاست؛ نه جدا شونده، گوینده ای است بی نیاز به اندیشه ای، به کاربرندۀ خواست است بی نیاز به تلاش آهنگی، سازنده است بی نیاز به ابزار و اندامی. ریزبینی است (آگاه به نهایت ها)، نه آن چنان که به پنهان بودن وصف شود، بزرگی است نه آن گونه که به ستبری و خشونت او را وصف کنند، بیناست بی آن که با نیروی بینایی به وصف درآید، مهربان است نه بدان معنا که به دلسوزی نشاندارش کنند. رخسارها برای بزرگی اش به خواری افتند و دل ها از ترس او به تپش و بیم دچار شوند. چشیدن و درکِ حضور خدا، معیتش با خلق، صانع و رب بودن خدا، سمیع و بصیر بودن او، مهربانی و عظمت خدا، یعنی دائماً خود را در محضر چنین خدایی می یابد.

در ارتباط وجودی و توحید وجودی از مواجهه ی با خدا و معرفت وجودی آغاز می شود و تا مشاهده ی کامل و حقیقی رخ ندهد، معرفت کامل نمی شود. ارتباط زنده، مستقیم،

ص: 545

دیدن و شهود خدا، از تمرکز بر ارتباط زنده با خدا، بریدن از پرستش غیر او، انقطاع کامل تا مرتبه خَرق حُجُبِ نورانی و حق الیقین کامل می گردد.

نتیجه

تفکر و سیر در آیات تکوینی و تدوینی، می تواند انگیزه بخشِ ارتباط با خدا باشد. تثبیت و تکامل ارتباط وجودی با خدا، درگرو حرکت در مسیرِ توحید وجودی و از کثرت به وحدت حرکت کردن است. این حرکتِ با زبان، عقل، قلب و نفس، تمامی ظرفیت های وجودی را به سوی پرستش و عشق ورزی با خدای واحدِ یکتا، سوق می دهد.

تنها از خدا طلب یاری کردن، همواره اهل دعا بودن، سیر در آیات الهی، خود را جلوی چشم خدا دیدن، رعایت حضور و محضر الهی را نمودن با پاسداشت حقوق الله، حقوق الناس و رعایت حریم اخلاق، و با رعایت تقوا به سوی خدا گریختن؛ همگی راهکارهای عملی تلقین محبت خدا به همه ارکان وجودی انسان است.

مرتبه شهود (علم الیقین)، درک ایمانی (عین الیقین) و مشاهده قلبی (حق الیقین) از مراتب این دسته از افراد است.

ص: 546

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

شریف رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: جمال الدین میردامادی، بیروت: دار صادر، 1414 ق، ج3 و 10.

2. ابو هلال العسکری، حسن بن عبدالله، معجم الفروق اللغویة، تنظیم: الشیخ بیت الله بیات، چ 7، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، 1436 ق.

3. طباطبایی، سید محمدحسین، رسالة الولایة، شرح: محمدحسین رحیمی، تهران: نشر ستاره قطبی، 1390 ش.

4. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، علم الیقین، مترجم: استادولی، حسین، چ1، تهران: انتشارات حکمت، 1379 ،ج1.

5. محقق، محمدباقر، اسماء و صفات الهی فقط در قرآن، تهران: انتشارات اسلامی، 1372 ش.

ص: 547

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109