مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی علیه السلام جلد 6

مشخصات کتاب

سرشناسه:کنگره بازخوانی ابعاد شخصیت امیرالمومنین امام علی علیه السلام ( 1398 : قم)

عنوان و نام پدیدآور:مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی علیه السلام/ تالیف جمعی از محققان؛ با نظارت محمدعلی رضایی اصفهانی.

مشخصات نشر:تهران: دانشگاه آزاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات: دانشگاه آزاد اسلامی، پژوهشکده قرآن و عترت(ع) ؛ اصفهان: دانشگاه آزاد اسلامی، واحد خوراسگان، 1398.

مشخصات ظاهری:14ج.

شابک:دوره: 978-964-10-6060-4 ؛ ج.1: 978-964-10-6068-0 ؛ ج.2: 978-964-10-6069-7 ؛ ج.3: 978-964-10-6070-3 ؛ ج.4: 978-964-10-6071-0 ؛ ج.5: 978-964-10-6072-7 ؛ ج.6: 978-964-10-6073-4 ؛ ج.7: 978-964-10-6074-1 ؛ ج.8: 978-964-10-6075-8 ؛ ج.9: 978-964-10-6076-5 ؛ ج.10: 978-964-10-6077-2 ؛ ج.11: 978-964-10-6078-9 ؛ ج. 12: 978-964-10-6079-6 ؛ ج.13: 978-964-10-6080-2 ؛ ج.14 978-964-106081-9 :

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

مندرجات:ج.1. قرآن و امام علی علیه السلام.--ج.2. قرآن و امام علی علیه السلام.-- ج.3. ولایت و امامت.--ج.4. امام علی علیه السلام و نهج البلاغه.--ج.5. امام علی علیه السلام از منظر دانشمندان و مستشرقان.--ج.6. امام علی علیه السلام در آیینه شعر و ادب.--ج.7. امام علی و علوم انسانی (1) - تاریخ.--ج.8. امام علی و علوم انسانی (2) - تربیت.--ج.9. امام علی و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان.--ج.10. امام علی و علوم انسانی (4) - اجتماعی.--ج.11. امام علی و علوم انسانی (5) - اقتصاد.--ج.12. امام علی علیه السلام و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست.--ج.13. مقالات غیر فارسی(عربی، اردو، آذری و اسپانیولی)

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- کنگره ها

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Congresses

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- نقد و تفسیر -- کنگره ها

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Criticism and interpretation -- Congresses

شناسه افزوده:رضایی اصفهانی، محمدعلی، 1341 -

شناسه افزوده:Rezae Esfahani, Mohammad Ali

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. سازمان چاپ و انتشارات

شناسه افزوده:Islamic Azad University Publication

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. پژوهشکده قرآن و عترت(ع)

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. واحد خوراسگان

رده بندی کنگره:BP37/7

رده بندی دیویی:297/951

شماره کتابشناسی ملی:6026010

ص: 1

اشاره

ص: 2

مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، جلد ششم (امام علی علیه السلام در آینه شعر و ادب)

جمعی از محققان: زیرنظر دبیر علمی، دکتر محمد علی رضایی اصفهانی

سرویراستار: علی اکبر فراهی بخشایش

ناشر اسم ناشر

چاپ اسم چاپخانه

تیراژ تعداد چاپ شده

قیمت قیمت

نوبت نشر اول

شابک شابک گرفته شود

ارتباط با ما اطلاعات مرکز پخش

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

فهرست

مقدمه دبیر علمی کنگره 13

مقدمه رئیس شورای سیاست گذاری 23

مقدمه مسئول بخش شعر و ادبیات کنگره 27

1. سبک زندگی سالم از دیدگاه امام علی(علیه السلام) و بازتاب آن در شاهنامه فردوسی 37

چکیده 39

مقدمه 40

1- پیشینه 41

2- برخی مؤلفه های سبک زندگی اسلامی 42

الف) رعایت حقوق همسایگی 42

ب) رعایت عدالت اجتماعی 43

ج) راستی و درستی 47

د) لزوم کار و تلاش و تولید ثروت 49

ه- ) لزوم کسب علم و دانش 51

ز) نیکی و بخشش 53

ح) میانه روی و پرهیز از اسراف 54

ط) انسان دوستی و توجه به همنوع 56

ی) آداب سخن گویی و مقام و ارزش زبان 58

نتیجه 60

ص: 7

2. بررسی تطبیقی تأثیرپذیری شافعی از نهج البلاغه در مضامین اخلاقی 63

چکیده 65

مقدمه و اهمیت پژوهش 66

پرسش های پژوهش 66

پیشینه پژوهش 67

گرایش شافعی به ادبیات 67

شافعی و سرایشِ شعر 68

1. بررسی تطبیقی مضامین اخلاقی در شعر شافعی و نهج البلاغه 69

شباهت های واژگانی 69

الف. روز جدید، رزق جدید 69

ب. آدمی در زیر زبان... 70

ج. رزق مقدّر 70

د. انواع رزق 70

ه-. مذمت عیب جویی 71

و. پایان شب سیه ... 71

ز. ارزش تقوی 72

ح. عیب خود دیدن 72

ط. ناپایداری دنیا 72

2. اشتراک در تصویر 73

الف. تشبیه زبان به حیوان درنده 73

ب. تشبیه مرگ، به مستی 73

ج. تشبیه دنیا به مردار 74

د. فریبندگی دنیا 74

3. اقتباس 75

الف. سکوت در برابر نادان 75

ب. طمع 76

یک. طمع عامل خواری انسان 76

دو. طمع عامل هلاکت انسان 76

ص: 8

ج. علم با عمل 77

د. ناپایداری شادی و ماندگاری غم دنیا 77

ه- . دگرگونی روزگار 78

و. خطر آرزوی طولانی 78

ز. هم نشینی 78

یک. خطر هم نشینی با شاهان 78

دو. هم نشینی با دانشمندان 79

ح. ارزش تواضع 79

ط. اهمیت قناعت 80

ی. زشتی درخواست از فرومایه 80

ک.حتمی بودن قضا و قدر 81

ل. تشخیص حق از باطل 81

م. سخاوت، پوشاننده عیب 82

ن. راحتی پس از سختی 82

س. انواع دوستان 82

نتیجه 85

3. نمادهای قدسی در ولایت نامه های حضرت علی (علیه السلام) 87

چکیده 89

مقدمه 90

پیشینه و اهمیت پژوهش 90

روش پژوهش 91

چیستی ولایت نامه 91

نمادهای قدسی ولایت نامه 92

الف. قنبر در ولایت نامه ها 93

ب. ذوالفقار در ولایت نامه ها 96

ج. دُلدُل در ولایت نامه ها 99

نتیجه 102

ص: 9

4. تجلی عدالت امام علی (علیه السلام) در شعر عربی 105

چکیده 107

مقدمه: 107

پیشینه 108

1. مفهوم شناسی عدالت 108

2. فضیلت و عظمت امام علی علیه السلام 110

3. جنبه های عدالت علوی در شعر عربی 111

الف. عدالت حکومتی حضرت علی علیه السلام 111

ب. عدالت اجتماعی حضرت علی علیه السلام 112

نتیجه 117

5. اشعار برگزیده رسیده 119

1. «معاویة الحال لاتجهل» 121

2. خدا می خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد 125

3. دلگرمی است، دلخوشی آن چنانی است 126

4. به آتش می کشم آخر زبان سربه زیرم را 127

5. بهار واژه تویی گل تویی، گلاب تویی 128

6. پیمبر آیا؟ که نه وصی شد، محمّد آیا؟ که نه علی شد 129

7. مثل خورشیدی که از برق نگاهش ریخته 130

8. دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورد 131

9. خبر، نبی ست در این جمله، مبتدا علی است 132

10. گفتند علی یک تنه با دست نگه داشت 133

11. نماز صبح به شرط خشوع باید کرد 134

12. کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ دلی 135

13. در کسوت آیات مزامیری داوود 136

14. گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی 137

15. بدر : ماه تمام 138

16. بهانه این شعر ناگهان باشی 140

17. شکفتن گل در زلال آب 141

ص: 10

18. می رود در خودش قدم بزند 142

19. می شناسند کوچه ها او را 143

20. رها کنید مرا باز در نجف باشم 144

21. چه روزها که پر از حسرت زمان تواند 145

22. بغض فریاد 146

23. درشب قدر، شهادت حضرت علیg 147

24. مصرع ناقص من کاش که کامل می شد 148

25. مولای ما نمونه دیگر نداشته است 149

26. ﺷﻌﺮی ﺟﻬﺎدی ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ درﯾﺎی ﺑﯿﮑﺮان ﻣﻮﻻ ﻋﻠﯽ(ع) 150

27. نهج البلاغه 151

28. در سوگ امام المتقین علیه السلام 152

29. مسمط ترکیب بند در وصف مولی الموحدین علی بن ابیطالب علیه السلام 153

30. جمعی که برای نان عبادت کردند 157

31. سقیفه وغدیر خم 158

32. با آن که آفریده شده ست آدم از خدا 159

33. ماه کامل نیست 160

34. تنهایی ات جامانده است 163

35. تا مهر ترا بجان خریدم 166

36. روز خونین 167

37. رباعی (ما را به جگر داغ نهان داغ علی است) 168

38. آیه در آیه ... 169

39. شانه می زد تا به گیسوی علی، بنت اسد 170

40. به سینه یاد خدا دارم و نشان علی 171

41. از پیمبر یا خدا درباره حیدر بپرس 172

42. دریا 173

43. با خاک پایت گاه گاهی همنشین هستی 176

44. از بدر، از خیبر علی را می شناسند 177

45. دشمنان این روزها حرف دو پهلو می زنند 178

ص: 11

46. و در پاسخ علی برخاست، میدان شد چه میدانی 179

47. هم دلبر و دلاور و دلدار مرتضی 180

48. کیست مولا؟ آن که نفسش را اسیر آورده است (عید غدیر خم) 181

49. بده ساقیا، قدحی به ما، که ملال را، به سر آوَرَد (عید غدیر خُم) 182

50. کمال هر چه در این عالم از کمال علی است 183

52. اتّفاق روشن غدیر 184

53. سخاوتِ شگفت 185

54. اشعار شهادت حضرت علی علیه السلام 187

ص: 12

مقدمه دبیر علمی کنگره

درآمد

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم): «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاه»

چهارده قرن قبل، نور اسلام بر جهان تابید و وحی قرآن قلب پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) را منور ساخت و این نور بر قلب یار و همراه ایشان حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام منعکس گردید و در قالب امامت و ولایت او بر جهانیان عرضه شد. در قرآن کریم بیش از هفتصد آیه در مورد امام علی علیه السلام تفسیر، تأویل و یا تطبیق شده است که پیوند عمیق ایشان را با وحی قرآن نشان می دهد.

امام علی علیه السلام نوری الهی است که بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) برای هدایت بشر جلوه گر شد و در ابعاد معنوی، علمی و... راه بشر را روشن کرده و او را به سعادت رهنمون می شود.

نهج البلاغه اوست که شیوه های تربیت انسان، روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و ... را به صورت کلی و راهبردی (و گاهی به صورت جزئی) بیان کرده است. رهنمودهای امام علی علیه السلام به علوم بشری، به ویژه علوم انسانی جهت دهی می کند تا از این طریق هدایت همه جانبه انسان را محقق سازد و از انحرافاتی جلوگیری کند که در اثر علم ناقص بشری حاصل می شود؛ همان طور که ولایت باطنی و معنوی امام علی علیه السلام و فرزندان معصومش دست انسان ها را می گیرد و در ساحت های مختلف زندگی معنوی راهبری می کند تا انسان به سعادت و کمال نهایی خود برسد.

ص: 13

اول: ضرورت موضوع کنگره

بعد از گذشت چهارده قرن از شهادت امام علی علیه السلام هنوز نور ولایت و امامت او بر جهانیان می تابد، ازاین رو ضرورت دارد که علل و عوامل این ماندگاری بررسی شود و ابعاد وجودی این شخصیت ملکوتی بازخوانی و بار دیگر با زبان روز بر جهانیان عرضه شود.

در این راستا مهم ترین دلایل ضرورت این کنگره عبارت اند از:

1- شناخت مجدد امام علی علیه السلام برای تبیین ابعاد ناشناخته وجودی ایشان؛

2- بازخوانی و عرضه ابعاد وجودی آن حضرت با زبان روزآمد؛

3- تبیین رهنمودهای امام علی علیه السلام در عرصه های جدید ابعاد زندگی بشر همچون علوم انسانی در راستای تحول در این علوم؛

4- بهره مندی بیشتر جامعه بشری از نور ولایت و امامت آن حضرت با ارائه کتاب ها، مقالات و آثار هنری؛

5- تجلیل از خادمان علمی و عملی امام علی علیه السلام؛

6- گسترش معارف ناب علوی در قالب نگارش مقالات و کتاب ها و آثار هنری؛

7- ترجمه آثار برجسته پدید آمده در کنگره به زبان های دیگر در راستای نشر معارف و آموزه های علوی در کشورهای دیگر.

دوم: پیشینه کنگره

ایده کنگره در مراسم حج سال 1397 ش بین فرهیختگان اصفهانی حاضر در حج بیان شد. سپس با ابتکار و پشتکار دوست ولایتمدار و خیراندیش جناب آقای حاج سید حسین رضازاده (زید عزه) مقدمات آن فراهم شد و از بهار 1398ش کار کنگره با جلساتی در موسسه اهل بیت^ شروع گردید و با همکاری دوست دانشمند ما، جناب حجت الاسلام والمسلمین سجادی راه کمال در پیش گرفت و درنهایت توفیق علوی شامل حال ما شد و از خرداد 1398 ش مسئولیت دبیر علمی کنگره را پذیرفتم. سپس در قم،

ص: 14

جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر فراهی بخشایش یار و همراه ما شد و امور علمی کنگره با همکاری اساتید تکمیل گردید و نویسندگان زیادی از مراکز علمی داخل و خارج کشور به ویژه در قم (مانند مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة، مرکز تخصصی شیعه شناسی و بنیاد نهج البلاغه و...) وارد صحنه شدند و اقدام به برگزاری پیش نشست ها و نگارش مقالات و ارزیابی آثار کردند و حتی مراجع معظم تقلید پیام هایی برای کنگره فرستادند. کم کم کنگره ای عظیم به برکت یاد امام علی علیه السلام شکل گرفت که بسیاری از افراد باور نمی کردند، این همه آثار و برکات علمی، معنوی و هنری به دنبال داشته باشد. ازاین رو در روزهای آخر دریافت آثار کنگره، استقبال از آن به شدت افزایش یافت و حتی چند بار زمان دریافت آثار تمدید شد.

امید است برگزاری این کنگره زمینه ساز کنگره های بزرگ تر و کامل تر بعدی در سال های آینده شود و موردقبول خدای متعال و مورد عنایت خاص امام علی علیه السلام و فرزندش حجت ابن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف)قرار گیرد.

سوم: ساختار کنگره

الف: شورای سیاست گذاری

1- آقای حاج سید حسن رضازاده، رئیس شورای سیاست گذاری؛

2- حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید احمد سجادی؛

3- حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر بیگی؛

4- حجت الاسلام والمسلمین جعفر عمادی؛

5- دکتر حمیدرضا چاکری؛

6- دکتر مجتبی بهرام پور؛

7- حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی؛

8- دکتر احسان مشکلانی؛

9- مهندس حمید نیلفروشان؛

ص: 15

10- حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی میرلوحی؛

11- دکتر علیرضا هزار.

ب: شورای علمی

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر ناصر رفیعی محمدی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر نعمت الله صفری فروشانی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالمحمدی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدجواد اسکندرلو؛

حجت الاسلام والمسلمین محمد فاکر میبدی؛

حجت الاسلام والمسلمین حسین علوی مهر؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید عیسی مسترحمی؛

دکتر سید محمدتقی طیب؛

دکتر اصغر منتظر القائم؛

دکتر حمیدرضا چاکری؛

دکتر مهدی مظاهری؛

دکتر محمدرضا ستوده نیا؛

دکتر محمدحسین ریاحی؛

دکتر محمد صالح طیب نیا؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید احمد سجادی؛

دکتر سید مهدی مرتضوی؛

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی انصاری قمی؛

حجت الاسلام والمسلمین جعفر عمادی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی مهدوی راد؛

حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر بیگی.

ص: 16

ج: کمیته اجرایی

سید حسین رضازاده، دبیر اجرایی و رئیس شورای سیاست گذاری کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی، دبیر علمی کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر فراهی بخشایش، معاون علمی - پژوهشی کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین حسن صادقی زفره، مسئول برگزاری پیش نشست ها؛

دکتر حمیدرضا چاکری، دبیر شورای راهبردی کنگره؛

مهندس حمید نیلفروشان، معاون علمی - پژوهشی مؤسسه اهل البیت^؛

مهندس سعید گودرزی، مسئول انفورماتیک مؤسسه اهل البیت^؛

مهندس محمد رضایی، مسئول آماده سازی متون؛

خانم مهندس الهام صفائی، مسئول دبیرخانه کنگره؛

خانم مهندس فرزانه صفائی، مسئول سایت کنگره؛

خانم آزاده فخاری، مسئول روابط عمومی کنگره؛

د: کارگزاران

دبیر علمی کنگره

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، عضو هیئت علمی و استاد تمام جامعه المصطفی العالمیه

دبیر اجرایی کنگره

آقای حاج سید حسین رضازاده

معاون علمی - پژوهشی

حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر فراهی بخشایش

معاون اجرایی

سرکار خانم مهندس الهام صفائی

ص: 17

چهارم: برونداد کنگره

الف: کتاب مجموعه مقالات

1- قرآن و امام علی علیه السلام (1)؛

2- قرآن و امام علی علیه السلام (2)؛

3- ولایت و امامت؛

4- امام علی علیه السلام و نهج البلاغه؛

5- امام علی علیه السلام از منظر دانشمندان و مستشرقان؛

6- امام علی علیه السلام در آینه شعر و ادب؛

7- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (1) - تاریخ؛

8- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (2) - تربیت؛

9- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان؛

10- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (4) - اجتماعی؛

11- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (5) - اقتصاد؛

12- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست؛

13- مقالات غیرفارسی (عربی، آذری، اردو و اسپانیولی)؛

14- چکیده مقالات فارسی کنگره.

ب: نرم افزار

1- مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام؛

2- تیزر، پنل های تخصصی و فیلم گزارش برگزاری کنگره در سالن اصلی و دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان.

ج: نشریات و وبگاه

خبرنامه شماره 1

پایگاه اطلاع رسانی کنگره به آدرس: imamali.wiki

ص: 18

د: لیست آثار رسیده (759 اثر)

1.تعداد کل مقالات رسیده: 460؛ تعداد مقالات مورد قبول: 198.

2. تعدا کل کتاب های رسیده: 69؛ تعداد کتاب های برتر: 3.

3. تعداد کل پایان نامه های رسیده: 73؛ تعداد پایان نامه های برتر: 3.

4. تعداد کل هنری های تجسمی رسیده: 34؛ تعداد برتر: 3.

5. تعداد کل اشعار رسیده: 123؛ تعداد اشعار مورد قبول: 35.

پنجم: مراکز و تشکل های همکار

1. دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان؛

2. جامعة المصطفی العالمیة؛

3. مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان؛

4. استانداری اصفهان؛

5. شهرداری اصفهان؛

6. اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی اصفهان؛

7. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی؛

8. سازمان فرهنگی آستان قدس رضوی؛

9. بنیاد بین المللی نهج البلاغه؛

10. بنیاد بین المللی غدیر استان اصفهان؛

11. نهاد رهبری در دانشگاه های استان اصفهان؛

12. دانشگاه امام صادق علیه السلام؛

13. دانشگاه معارف قرآن و عترت؛

14. دانشگاه اصفهان؛

15. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور (سمیم نور)؛

ص: 19

16. حوزه علمیه اصفهان؛

17. موسسه نهج البلاغه اصفهان؛

18. مجامع ادبی استان اصفهان؛

19. سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان؛

20. مرکز پژوهشی قرآن کریم المهدی؛

21. مرکز تخصصی قرآن کریم امام علی بن ابی طالب علیه السلام؛

22. مرکز تخصصی کنفرانس های ایران (سیویلیکا)؛

23. مجمع عالی حکمت اسلامی؛

24. دانشگاه صنعتی اصفهان؛

25. مرکز تخصصی شیعه شناسی؛

26. پایگاه استنادی جهان اسلام؛

27. انجمن علمی دانش پژوهان علوم قرآن مدرسه عالی قرآن و حدیث؛

28. انجمن علمی دانش پژوهان علوم حدیث مدرسه عالی قرآن و حدیث؛

ششم: پیش نشست ها

1. پیش نشست کنگره در مدرسه عالی تفسیر مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: نقش امام علی علیه السلام در گسترش علوم اسلامی؛

2. پیش نشست کنگره در مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: بررسی نظریه اشارات ولایی قرآن؛

3. پیش نشست کنگره در مرکز تخصصی شیعه شناسی؛

موضوع: امام علی علیه السلام از دیدگاه مستشرقین؛

4. پیش نشست کنگره در جامعة المصطفی العالمیه واحد اصفهان؛

ص: 20

موضوع: شأن و جایگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه؛

5. پیش نشست کنگره در مدرسه علمیه خواهران حضرت حکیمه سپاهان شهر اصفهان؛

موضوع: بررسی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام؛

6. پیش نشست کنگره در حوزه علمیه صدر اصفهان؛

موضوع: معرفی شخصیت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام؛

7. پیش نشست کنگره در گروه علوم حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: استخراج سبک زندگی از قرآن و احادیث (با تأکید بر نهج البلاغه)؛

هفتم: ارزیابان

حسین علوی مهر، حسن رضا رضایی، عبدالله جبرئیلی جلودار، محمد ایلیا یعقوبی، علی آقاصفری، عبدالمومن حکیمی، محمدنظیر عرفانی، علی اکبر فراهی بخشایش، اکبر محمودی، میثم ناظمی، عباس الهی، عبدالرشید صمیمی، عبدالله مرتضوی نیا، علی محمد راهی، سید عیسی مسترحمی، عبدالحسین شورچه، مهدی جهانی، باقر ریاحی مهر، محمد عزتی، انار حسین اف، محمد شایان، مهدی اعتصامی، سید مجتبی رضوی اصیل، سهیل اسعد.

هشتم: ویراستاران

سرویراستار:علی اکبر فراهی بخشایش.

ویراستاران: حسین حبیبی، حسن عباس زاده، نصرالله سلیمانی نجف آبادی، مهدی سازندگی، نجف عرفانی.

نهم: ملیت های شرکت کننده

ملیت های شرکت کننده در کنگره از کشورهای: ایران، عراق، تونس، نیجریه، افغانستان، پاکستان، هندوستان، آذربایجان، بنگلادش، اسپانیا.

ص: 21

در پایان از همه اساتید همکار، نویسندگان، ارزیابان، ویراستاران و همکاران اجرایی کنگره به ویژه خادم اهل بیت علیهم السلام جناب آقای حاج حسین رضازاده زید عزه و معاون پژوهشی ما جناب حجة الاسلام و المسلمین دکتر بخشایش تشکر می کنم که این کنگره حاصل تلاش شبانه روزی آنهاست. امیدوارم همگی مورد عنایت خاص امام علی علیه السلام قرار گیریم و این تلاش علمی مورد قبول خدای متعال قرار گیرد. امید است برگزاری این کنگره زمینه ساز کنگره های بزرگ تر و کامل تر بعدی در سال های آینده شود و مورد قبول خدای متعال و مورد عنایت خاص امام علی علیه السلام و فرزندش حجت ابن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف)قرار گیرد.

والحمدلله رب العالمین

دبیر علمی کنگره

دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی

استاد تمام جامعه المصطفی العالمیه

19/9/1398

ص: 22

مقدمه رئیس شورای سیاست گذاری

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلَایةُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی

(صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص146)

به خدای عزوجل قسم که مرا خدای تو یا علی

زده بر صحیفه دل رقم، ز ازل ولای تو یا علی

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم): «عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ»

(حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص134)

خلقت انسان، شگفتناک ترین شاهکار خالق هستی است و این اشرف مخلوقات، شورانگیزترین موجودی است که ضمن توجه به آداب بندگی، خود مبدع و خالق خلاق پدیده هایی است که می تواند قدرت و عظمت انسان را با اراده خالق مطلق به نمایشی تمام عیار بگذارد.

حصول چنین قدرت و اقتداری، وام دار اتصاف به آداب و ترتیبی است که باید بدان آراسته بود.

در میان بندگان برگزیده خدا و پس از حضرت خاتم رسل محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله وسلم)، شخصیت ممتاز امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام، افضل و اولی به حجت الهی است.

ص: 23

همو که در «کعبه» زاده شد تا گواه عظمت وجود نازنینش باشد.

همو که در مکتب محمد امین، با ایمان ترین است و در اطاعت پذیری از خدا و رسولش بی نظیرترین و علم وافرش بهره مند از قرآنی است که خود در وصفش این چنین بیان می دارد:

«وَإِنَّ القُرآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ، وَبَاطِنُهُ عَمِیقٌ، لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ، وَلاَ تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه18)؛ «هم او که از «لیلةالمبیت» شجاعت و اخلاص و بندگی اش عیان شد و آیه {وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَاد} (بقره/207)، از سوی جبرئیل امین در وصفش نازل و در «خیبر» به کمال رسید و از لحظه جانشینی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) در «غدیر» و در روز تکمیل دین تا لحظه ای که گفت «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة» جز دل بر عشق الله و رسول و تحقق آیات الهی، سودایی دیگر نداشت.

امامت او، امانت حق طلبی و ظلم ستیزی بود و رسالت او استقرار حکومت عدل و دادگستری در پهنه عالم.

جهان درونش در جهاد همواره اکبر بود و جهان برونش، جان بازی برای مهرورزی ابنای آدم و ترجمان عینی «رُهْبَانٌ بِاللَّیلِ أُسُدٌ بِالنَّهَار» (کلینی، الکافی، ج2، ص232).

کلام جاودانه اش (نهج البلاغه) منشور حکمت و حیات است و به عنوان متنی عرفانی، مشحون از اسرار و معارف ربانی الهی و حکمی، فلسفی، تاریخی، سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی نیاز بنیادین و راهگشای زمانه ما و شرح منش و مرامش، کیمیای سعادت رهپویان.

ولایت علوی، نشان دارترین و پرافتخارترین حقیقتی است که شیعیان مشمول این لطف دائم اند.

رهپویی چنین امام همامی، عزتی مستدام و توفیقی بزرگ است که جمعی از دوستداران حضرتش را بر آن داشت تا با برپایی "کنگره تبیین ابعاد شخصیتی امام علی علیه السلام، وجوه پیدا و ناپیدای شخصیت ممتاز و آسمانی انسانی کامل و ملکوتی ترین انسان تاریخ بشریت از

ص: 24

رهگذر نسیم عنایتش مورد تأمل و مطالعه علوی پژوهان قرار گیرد. بی گمان با وجود همه آثار و اوصافی که درباره آن حضرت وجود دارد، فقط ذره ای و گوشه ای از اقیانوس معرفت و معنویت و حقیقت وجودی امام علی علیه السلام بازنموده شده و همچنان نیازمند آنیم که در ساحل شناخت پرشکوهش زانو بزنیم و قبساتی از آفتاب رأفت و رحمتش برگیریم.

به یقین او حصن حصین است و هر سعادت خواه و سعادتمندی باید از دانشگاه علوی، درس های حقیقت و حقیقی زندگی را بیاموزد و بیاموزاند.

با چنین رویکرد و رهیافتی، دبیرخانه کنگره «بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام» با اعلام فراخوانی در سی وچهار محور، اندیشمندان و دانشمندان را به جریان سازی در این نهضت مقدس دعوت کرد؛ بدان امید که در سال های آتی این حرکت نورانی بتواند در جغرافیای جهان اسلام گسترش یابد و از ابعاد شخصیت جهان شمول آن حضرت، جهانیان طالب حقیقت و دانش الهی نیز توشه معرفت و دانایی برگیرند و جهان تشنه حق و عدل را پاسخی درخور و شایسته منظومه اندیشه و گفتمان آسمانی اش یابند.

موسوعه چهارده جلدی از مقالات منتخب از مقالات فراوان رسیده به دبیرخانه که عزّ وصول شده، تحت عناوین قرآن و امام علی علیه السلام (1)؛ قرآن و امام علی علیه السلام (2)؛ ولایت و امامت؛ امام علی علیه السلام و نهج البلاغه؛ امام علی علیه السلام از منظر دانشمندان و مستشرقان؛ امام علی علیه السلام در آیینه شعر و ادب؛ امام علی علیه السلام و علوم انسانی (1) - تاریخ؛ امام علی علیه السلام و علوم انسانی (2) - تربیت؛ امام علی علیه السلام و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان، امام علی علیه السلام و علوم انسانی (4) - اجتماعی، امام علی علیه السلام و علوم انسانی (5) - اقتصاد، امام علی علیه السلام و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست؛ مقالات غیرفارسی (عربی، اردو، آذری، اسپانیولی) و چکیده مقالات کنگره، با یاری همه شیفتگان و دلدادگان ولایت به ویژه دبیر علمی کنگره حضرت حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی دام عزه و همت عالیه پژوهشکده قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی که سپاس فراوان از این همت ستودنی شان بر

ص: 25

ما فرض و اجرشان در درگاه حضرت باری عزّ اسمه و حضرات ائمه معصومین^ محفوظ؛ برای استفاده پژوهشگران و اندیشمندان حوزه و دانشگاه و اقشار مختلف اجتماع به زیور طبع آراسته و تقدیم می گردد.

فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست

ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی

حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق

بدرقه رهت شود همت شحنه نجف

سید حسین رضازاده

رئیس شورای سیاست گذاری کنگره بازخوانی ابعاد

شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام

26 دی ماه 1398 مطابق با 20 جمادی الاولی 1441 ق

ص: 26

مقدمه مسئول بخش شعر و ادبیات کنگره

بسم ربّ العلی الاعلی

زمین که نقطه کوری در آسمان علی است

فلک چراغ شبستان آستان علی است

ملک سه نوبته نهج البلاغه خوان علی است

قلم گرسنه یک خطبة البیان علی است

و عنده کلماتی که ما نمی دانیم

علی پر از برکاتی که ما نمی دانیم

(عباس شاه زیدی)

در آستانه یکهزاروچهارصدو چهل و یکمین سال از هجرت پیامبر عظیم الشأن اسلام| چاردهمین قرن غربت و مظلومیت مظهر بی نهایت امام العارفین علی بن ابیطالب علیه صلوات الله الملک الغالب را به نظاره نشسته ایم و همچنان قرن ها به قیامت می رسند و ما نیز همچنان او را نخواهیم شناخت همانگونه که پیامبر به علی علیه السلام فرمود: «یاعلی! ما عرف اللّه حقّ معرفته غیری و غیرک و ما عرفک حقّ معرفتک غیراللّه و غیری.

ای علی ! خداوند متعال را نشناخت به حقیقت شناختنش جز من و تو، و تو را نشناخت آن گونه که حق شناخت توست جز خدا و من. (مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص268).

پس به ناچار او را در آیینه کلام معجز نشانش جستجو می کنیم آنگاه که فرمود:

ص: 27

«أَمَا وَاللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَلَا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْرُ»؛ «به خدا سوگند! او پیراهن خلافت را بر تن کرد در حالی که خوب می دانست جایگاه من در امرخلافت مانند محور سنگ آسیاب است. سیل خروشان [علم و فضیلت] از دامنه کوهسار وجود من پیوسته جاری است و مرغ [دور پرواز اندیشه] به قلّه [وجود] من نمی رسد». (خطبه شقشقیه)

به راستی نهج البلاغه سرزمین روزهای همواره روشنی است که تکلیف شب های ساکنانش نیز به زیبایی سپیده دمان لیلة الرغائب روشن است، و لیلة القدر، سایه نشین خورشید کلمات فرمانفرمایش. نهج البلاغه قلعه تزلزل ناپذیری است که ستون های استوار هر حکمتش، سماع قلم و شمشیر شیر خدا و نامه برنامه های حکمت منزلتش، بال های فرشته وحی است. اینجا سرزمینی است که تمام هستی سنگ ریزه ای است در پایین دست دامنه پرشکوه یَنحَدرُ عنّی السّیل؛ (خطبه3) و اندیشه های بلند، کوتاه از ارتفاع وَلایَرقی اِلَیَّ الطّیر؛

به دامنت نرسد دست کس که جلوه ناز

تو را به بام فلک برد و نردبان برداشت

(شاپور تهرانی)

ابن ابی الحدید معتزلی می گوید «این کلام نورانی فروتر از کلام خالق و فراتر از کلام مخلوق است» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص24). پس به راستی ما در ناپیدای ملکوت کلام امیر بیان، که خود تالی تلو قرآن مبین است چیزی جز بهت و سکوت و حیرت برای گفتن نداریم مگر نه اینکه فرشتگانِ نزدیک، و مقرّبان دوردست، به خطبة البیان علی احرام بسته اند. به راستی آیا این سخنان ارجمند، سرریز همان قرآنی نیست که بر سینه پیامبری نازل شد که خودش و علی را پدر امّت نامید؟ «أَنَا وَعَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة»؛ (علامه مجلسی، بحارالانوار، ج16، ص95) مگر نه اینکه امیر بیان، و مولای متقیان علیه السلام فرمود: این قرآن است پس از آن بخواهید تا سخن گوید اما هیچ گاه برای شما سخن نگوید و رازهای نهفته اش را بیرون نریزد، اما اگر از من بپرسید آن اسرار را برای شما بازخواهم گفت، زیرا من

ص: 28

آگاه ترین شمایم و هیچ آیه ای بر پیامبر فرود نیامد مگر آنکه آن را برای من تلاوت و املا فرمود.

«وَهَذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْتُورٌ بَینَ الدَّفَّتَینِ، لاَ یَنْطِقُ بِلِسَان، وَلاَ بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَان، وَإنَّمَا یَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ»؛ «این قرآن خطی است که نوشته شده ودرمیان دوجلد است و زبان نمی گشاید و چاره ای نیست که برای فهم آن نیاز به مترجمی دارد. و این تنها مردان هستند که از جانب قرآن سخن می گویند».

«ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ فَلَنْ ینْطِقَ لَکُمْ، أُخْبِرُکُمْ عَنْه...»؛ (نهج البلاغه، خطبه157)، این قرآن است پس او را به سخن آورید که هرگز سخن نگوید اما این منم که قرآن را به سخن درمی آورم و از آن آگاهتان می سازم.

و همین کلام نورانی «مَن عِندَهُ کِتاب» بود که سید حمیری درباره اش می گوید:

مَن عِندَهُ اُمُّ الکِتابِ و حُکمُه

من شاهِدٍ یَتلوهُ منهُ نَذارا

علمُ البلایا والمنایا عِندَهُ

صِلُ الخطابِ نمی الیهِ وصارا

سیدالشعراء حمیری اعلی الله مقامه امام علی علیه السلام را خازن وحی الهی نامیده است:

وَ عَلیُّ خازِنُ الوَحیِ الذّی

کانَ مُستَودَعَ آیاتِ السُّوَر

و در جایی دیگر گفته است:

خازِنُ الوَحیِ وَالذّی أُوتِیَ ال-

حُکمَ صَبیّاً طِفلاً وَ فَصلَ الخِطابِ

کانَ لِلّهِ ثانِیَ أثنَینِ سِرّاً

وَقُرَیشٌ تَدِینُ لِلاَنصابِ

(سید حمیری، دیوان، ص36)

به راستی آیا کلمات معجزنظام علوی، مصداق همان نیست که خدا در قرآن و قرآن در پیامبر و پیامبر در علی تجلی کرد؟ پس ای قرآن ناطق مظلوم! ما اگر چه چهارده قرن تمام قد به معرفت تو قامت نبسته ایم اما هنوز گوش هایمان را به مأذنه ای سپرده ایم که بهترین نام خدا را منتشر می کند که گلدسته های بی نام تو، فرودگاه فرشتگان نیست، چقدر آب در هاون می کوبند مصلّینِ بی علی ولیّ الله.

ص: 29

فتد چو مُقریِ تسبیح در گلوش گره

مؤذنی که نگوید علی ولی الله

(حاجی محمدجان قدسی مشهدی، م 1056ق)

ای رساترین فریاد تاریخ ! چهار قرن سپری شد تا به سپردن کلید آتشکده کلماتت به دست سیّد رضیّ،(1)

رضایت دادی و امروز یک هزاره از آن روزگار می گذرد.

و من هنوز متحیرم که سیّد رضی علیه چگونه اقیانوس را تبویب کرد مگر می شود بحر را در کوزه جای داد. حالا ماییم و این اقیانوس بیکرانی که از شدّت پیدایی نمی بینیمش.

ای محراب نشین ملکوت! امسال زمین و آسمان در هزار و چهارصدمین سال فقدانت به سوگ نشسته اند. چهارده قرن کم نیست. به جان خودت سوگند که ما دیگر طاقت شنیدن، صَبَرتُ وَفی العینِ قذی را نداریم تا چه رسد به وَفی الحلقِ شجی (خطبه3).

دیگر با چه زبانی باید مظلومیتت را به گوش های سنگین ما فریاد باشی. هنوز رنجاغمان خطبه ی دردآلود شقشقیه ات، شقیقه های متورم تاریخ را به درد می آورد. دیگر با چه اشاره ای باید به چشم های خیره ما صراط المستقیم را نشان بدهی و ما همچنان از کج راهه های بی سرانجام برنگردیم. دیگربه دنبال کدام نشانه و خبری خبرتر از تو بگردیم، مگر نه آنکه خودت فرمودی: «مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَةٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَلَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی»؛ (کلینی، کافی، ج1، ص207).

بگذار ناسازان ستیزنده، دست هایشان را از دامان حبل المتین رها کنند، همان اکثرُهُم لا یَعقلون؛ واغلبهم لایَشعرونی که یا اشباحَ الرِّجالَ وَلارِجالشان خواندی که ما همچنان با برادر قرآن عقد اخوت بسته ایم.

هزار و چهارصد سال خطبه هایت فریاد بودند ولی ما همچنان اسیر متن های حقیر و زنگ زده بودیم. حالا به پریشانی ما رحم کن که هنوز بدن هایمان مجتمع اند و دل هایمان پراکنده. «اَیُّهَاالنّاسُ اَلمُجتَمِعَة أبدانَهُم، اَلمُختَلِفَة أهواؤهُم» (خطبه29).

ص: 30


1- . ابوالحسن محمد بن حسین الطاهر ذوالمناقب المشهور به شریف الرضی، سال 400 هجری

هنوز ما اگر تو را نداشته باشیم دشمن از درون و بیرون در ما آزمندان آرزومند طمع می کند: «وَفِعلکُم یُطمِعُ فیکُمُ الأعداء»(خطبه29).

کوتاه سخن آن که،

هرچه گویم عشق از آن بهتر بود

عشق امیرالمؤمنین حیدر بود

(میرجمله شهرستانی، م981 ق)

و قرار شد نصف جهان قرارگاه اولین کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی علیه السلام باشد با موضوع تبیین سیره و خصائص آن بزرگوار. تصمیم ها گرفته شد و پس از نشست های مقدماتی به همراهان همدل خود گفتیم: {ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَمُرْساها} (هود/41)؛ «به نام خدا بر آن سوار شوید و هنگام حرکت و توقف کشتی، یاد او کنید».

هرچه بادا باد، ما کشتی در آب انداختیم

گر بُود بیگانه باد شرطه، طوفان آشناست

(حاجی محمدجان قدسی مشهدی، م 1056ق)

و به فضل بی دریغ الهی بادهای موافق بر ناسیه ی بادبان های این سفینه مبارکه وزیدن گرفتند و فراخوان های این کنگره مبارک پرستو وار، آسمان نصف جهان را درنوردیدند حتی از نصف جهان نیز گذشتند تا خبر به گوش همه ی جهان رسید و زبان آوران علوی نویس را به تکاپو واداشت.

مگر نه اینکه علی علیه السلام، در کتاب معجر کلماتش که اَخُ القرآنش نامیده اند در نامه ای به عثمان بن حُنَیف، گماشته خود در بصره، به این شعر «اَعشی»، که یکی از شعرای جاهلیت و از کفار قریش بود تمثّل جستند که:

شَتّانَ ما یَومی عَلی کورِها

وَ یَوم حَیّانَ اَخی جابرٍ

(خطبه3)

«چه تفاوت هاست میان این روز من (که بر پشت شتر در بیابان های بی آب وعلف سرگردانم) و روز حیّان - برادر جابر - که راحت و آسوده در خنکای خانه اش به سر می برد»

بیت فوق از اعشی، شاعر مشهور دوران جاهلیت عرب و از ندیمان حیان است. حیان -

ص: 31

برادر جابر - در شهر یمامه، صاحب مکنت و دولت فراوان بوده و روزگار را در عیش و خوشی می گذرانده است. اعشی که راحتی و آسودگی وی را دیده بود، با حسرت و افسوس در گرمای بیابان، روز سخت خود را با حال و روز خوشِ حیّان مقایسه می کند.

و مگر نه اینکه حضرتش در نامه 64 نهج البلاغه در جواب تهدیدهای از سرِ ترس معاویة بن ابوسفیان از زیبایی این شعر حاتم طایی بهره بردند که:

مُستقبلین ریاحَ الصّیفِ تَضرِبُهُم

بِحاصبٍ بَینَ اَغوارِ وَ جَلمود

(نهج البلاغه، نامه 64)

«رو (چهره) در مسیر وزش بادهای تابستانی دارند که در میان صخره ها و گودال ها ریگ به چهره آنان می زند» حضرتش در این نامه به اسطوره مکر و فریب، معاویة بن ابی سفیان می نویسند: من خودم به دیدار تو خواهم آمد، و اگر تو برای جنگ با من شتاب کنی و به سوی من بیایی مثل آن است که با پای خودت به مسلخ آمده ای، و حکایت تو مَثل کسانی است که شاعر بنی اسد گفته : چهره به بادها ی تابستانی می دهند که ریگ بر چهره شان می کوبد. حضرت با این تمثیل، تیر و شمشیرهایی را که بر سر لشکر معاویه خواهد بارید را به گردبادهای تابستانی تشبیه فرموده است؛ زیرا بلافاصله، از این استعاره ی زیبای حاتم طایی رمزگشایی فرموده و تصریح به نام شمشیر خود نموده و می فرماید: « و شمشیری که با آن جدّ مادری تو یعنی عتبة بن ربیعه، و دایی ات ولید بن عتبه، و برادرت حنظلة بن ابی سفیان را در یکجا در جنگ بدر با آن زدم، هنوز نزد من است.

و مگر نه اینکه آنروز که برادرش عقیل از زیادی دشمنان و قلّت یاران برادرش علی دل شوره گرفته بود حضرتش شعر عباس بن مرداس سلمی را به او گوشزد فرمود که:

فَاِن تسألینی کَیفَ انتَ فَانّنی

صَبورٌ عَلی رَیبِ الزّمانِ صَلیبٌ

یَعِزُّ عَلَیَّ ان تُری بی کآبِهِ

فَیَشمت عاد اَو یساءِ جَیبُ

(نهج البلاغه، نامه 36)

و اگر از من بپرسی که چگونه ای؟ من سخت و صبور در برابر حوادث روزگار ایستاده ام

ص: 32

که بر من بسیار سخت و گران می آید که در چهره ام آثار غم و اندوه دیده شود تا دشمن مرا شماتت کند و دوست اندوهگین گردد.

و مگر نه آن حدیث نبوی(صلی الله علیه و آله وسلم) که فرمود: «ما اَوحیَ الله اِلی نَبیٍّ اِلّا وَقَد اَحضَرَ اَرواحَ الشّعراءِ لِاِستِماعِ الوَحی»: «خداوند بر پیامبری وحی نمی کند مگر اینکه ارواح شعرا را برای شنیدن وحی حاضر می سازد». (امثال و حکم، علی اکبر دهخدا، ج1، ص 310).

و بازگفتیم اگر همه عظمت علی علیه السلام را درک نمی کنیم، اما با همین زبان الکن توصیف فضایلش را ترک نخواهیم کرد که: «مالایُدرَکُ کُلِّهُ، لا یُترَک کُلُّهُ»؛ «کاری را که نمی توان به شکل کامل انجام داد، نباید از اساس آن را ترک کرد» (عوالی الئالی، ج4، ص58، ح207) و اینکه در طول چهارده قرن، شاعران ولایی الی ماشاءالله به ستایش از مولایشان علی و کلام آن حضرت پرداخته اند. رَحِمَ الله مَعشَرَالماضین. و این ابیات مشتی است نمونه آن خروار:

رای تو دشمن مال را، رویت مبارک فال را

نهج تو اهل حال را کرد از بلاغت یاوری

(اوحدی مراغه ای، م 738ق)

هر جا عبارتی به فصاحت کسی نمود

از منهج بلاغت او انتخاب کرد

(ابن حسام خوسفی، م 875 ق)

ای مقالت مثل ماقال النبی، خیرالمقال

وی کلامت بعد قرآن مبین، خیرالکلام

من کجا و مدحت معجزکلامی همچو تو

خاصه با این شعر بی پرگار و نظم بی نظام

(محتشم کاشانی، م998 ق)

کلامش نایب وحی الهی

گواه این سخن مه تا به ماهی

لغت فهم زبان هر سخن سنج

طلسم آرای راز نقد هر گنج

(وحشی بافقی، م991 ق)

سخن های امیرالمؤمنین دل می برد از من

ز اسرار حقایق دلستانی کرده ام پیدا

کلامش بوی حق بخشد مشام اهل معنی را

ز گلزار الهی بوستانی کرده ام پیدا

(فیض کاشانی،1091-1007 ق)

ص: 33

چتر او خورشیدسای و دست او خیبرگشای

نطق او معجزنمای و کلک او قرآن نگار

(صباحی بیگدلی، م 1218ق)

گاه سخن گوهرفشان وز خمّ غیبی می کشان

نهج البلاغه یک نشان زان لعل دُربار آمده

(صحبت لاری/1251-1162ق)

تویی حکیم و کلامت شراب معرفت است

حکیم و سفسطه اش نیست جز شراب حمیم

(ملک الشعرای بهار، 1330-1266ش)

چو خوانمی دفتر و کتابت، فصاحت بی حدّ کلامت

فزایدم معرفت پیامت، زدایدم شبهت و گمان ها

تبارک آن خوش کتاب ایمان،مفسرمجملات قرآن

فصاحتش نورچشم سحبان،مسخرش عقل نکته دان ها

(میرزامهدی الهی قمشه ای، 1280-1352ش)

گنجینة لئالی طبع بلند او

مشحون ز پند و حکمت و وعظ و روایت است

(دکتر قاسم رسا)

در حریم کعبه شاه انس و جان آمد پدید

آن که مقصود دو عالم بود، آن آمد پدید

تا که بنماید بلاغت را نهج، در روزگار

آن خدای نطق و خلاّق بیان آمد پدید

تا که بنماید بلاغت را نهج، در روزگار

آن خدای نطق و خلاّق بیان آمد پدید

(استاد صغیر اصفهانی)

یک حدیث از رحمت تو هر چه در جنّت نعیم

یک کلام از حکمت تو آنچه در گیتی کتاب

(طایی شمیرانی)

مات است روح علم ز نهج البلاغه ات

کردی چه خوب حقّ سخن را ادا علی

(سید رضا مؤید)

بعد قرآن نیست چون نهج البلاغه رهبری

بهترین گنجینه علم است دیوان علی

(استاد طلایی، غفورزاده)

در ذوق جان حلاوت وحی خدا دهد

شیوایی خطابه و شهد پیام تو

دون کلام خالق و فوق کلام خلق

نهج البلاغه آن ملکوتی کلام تو

(ریاضی یزدی/1362-1290ش)

ص: 34

نهج البلاعه را بنگر تا که بنگری

کان جفت وحی، گفته حق است با علی

گر وحی نیست آیت وحی است از آنکه بود

در هر مقام آیتی از مصطفی علی

(استاد امیری فیروزکوهی، 1364- 1288ش)

و بالاخره این مهم همت کسانی را می طلبید که از ابتدا تا انتهای این کنگره مبارک با همه توش و توان معنوی خویش، سنگینی بار این مسئولیت مهم را بر دوش کشیده و لحظه ای پا پس نکشند. پس در ابتدا دست یاری به سمت شاعران نصف جهان دراز کردیم و چون نخستین چراغ را به نام نامی چراغ هدایتِ ازل و ابد، اخُ الاحمد، مظهر قل هوالله احد، قائد الغر المحجلین(1) مولانا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، علیه صلوات الله الملک الغالب افروخته بودیم بخش عمده ای از شاعران استان، علی الخصوص موزونان جوان، مردانه اجابتمان کردند. سعیهم مشکور، واجرهم عندالله.

امیرالمؤمنین، فَدَتکَ نفسی

لنا مِن شأنِکَ العجب العَجائب

و لولاکَ الاولی سعدوآ ففازوا

و نادتکَ الّذین شقوا فَخابوا

در پایان از دبیر شورای سیاستگذاری کنگره جناب آقای حاج سید حسین رضازاده که عمده بار این مسؤلیت مهم بر شانه های استوار ایشان بود صمیمانه قدردانی نموده و برای همه عزیزانی که در این راه قلمی یا قدمی برداشتند آرزوی توفیق روز افزون دارم.

وَ آخِر دَعوا نا اَنِ الحَمدُ لله ربِ العالمین

آذر98- اصفهان

عباس شاه زیدی(خروش)

دبیر علمی بخش شعر

ص: 35


1- . قائد الغرّ المُحجّلین هو لقب لعلی بن أبی طالب، لقّبه به رسول الله، ومعناه قائد المؤمنین النجباء الذین یعلو وجههم نور الإیمان والتقوی، والتعبیر «الغرّالمحجل» یطلق علی الفرس الجیّد الأصیل، الذی یعلو جبهته بیاض وفی یدیه ورجلیه بیاض

ص: 36

سبک زندگی سالم از دیدگاه امام علی(علیه السلام) و بازتاب آن در شاهنامه فردوسی

اشاره

فهیمه غلامی زارع زاده(1)

ص: 37


1- . کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان؛ fahimehg@roccketmail.com

ص: 38

چکیده

سبک زندگی به مجموعه هایی از انتخاب ها گفته می شود که فرد آن ها را به کار می گیرد تا نیازهای جاری خود را برآورده و روایت خاصی را که وی برای هویت شخصی خود برگزیده است در برابر دیگران مجسم سازد. این مقاله مؤلفه های سبک زندگی اسلامی و سالم در سخنان امام علی علیه السلام و بازتاب آن در اشعار حکیم فردوسی را بیان نموده است. هدف کلی این پژوهش بررسی سبک زندگی اسلامی از دیدگاه امام علی علیه السلام و بازتاب آن در شاهنامه فردوسی است. مطالعه بر روی سخنان و شیوه زندگی بزرگان دینی و فرهنگی و یافتن اموری که به زندگی منسوب است نسل امروز را بدون تقلید صِرف از غرب، با ارزش ها و ضد ارزش ها آشنا می کند. روش این مقاله پژوهشی، توصیفی- تحلیلی است و بر اساس داده های برآمده از گردآوری کتابخانه ای است که به تحلیل و بررسی سبک زندگی سالم از دیدگاه امام علی علیه السلام به عنوان الگوی جامعه بشریت و تبلور آن در اشعار حکیم فردوسی می پردازد. نتایج تحقیق نشان می دهد که دیدگاه حکیم فردوسی از فرمایشات امام علی علیه السلام در خصوص سبک زندگی اسلامی و سالم همسویی دارد. با بررسی تطبیقی اشعار شاهنامه فردوسی با سخنان امام علی علیه السلام به روشنی می توان دریافت، فردوسی از مضامین شاخص و ارزشمند اخلاقی و اجتماعی ازجمله: توصیه به نیکی، بخشش، راستی، میانه روی در مصرف، کسب علم و دانش، کار و تلاش، اهمیت راستی و درستی، دوست یابی و اهمیت آن و ... از قرآن و معصومین^ به خصوص امام علی علیه السلام در ارتباط با سبک زندگی سالم الهام گرفته است. اگر سبک زندگی از الگوهای اسلامی استخراج گردد

ص: 39

و بر اساس آن فعالیت های جامعه شکل بگیرد، هم آهنگی کامل بین معارف دینی و شیوه زندگی به وجود خواهد آمد که می تواند کمک مؤثری در بهبود سبک زندگی باشند و زندگی ها از سمت الگوهای غربی به سوی سبک زندگی ایرانی- اسلامی یا اخلاق دینی سوق می یابد.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، شاهنامه فردوسی، سبک زندگی سالم.

مقدمه

سبک زندگی (life style) عبارت است از الگویی همگرا (کلیت تامی) یا مجموعه منظمی از رفتارهای درونی و بیرونی، وضع های اجتماعی و دارایی هایی که فرد یا گروه بر مبنای پاره ای از تمایلات و ترجیح (سلیقه) و در تعامل با شرایط محیطی خود ابداع یا انتخاب می کند (مهدوی کنی، مفهوم سبک زندگی و گستره آن در علوم اجتماعی، ص78).

مفهوم سبک زندگی، منبعث از دستورالعمل های قرآن مجید و سنن نبی اکرم و ائمه بزرگوار است که در چارچوب برنامه هایی به صورت احادیث و حکایات از پیشوایان عالی قدر ایشان باقی مانده و وجوهی مختلف مورد توجه قرار گرفته و ابعاد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و اصولی مهم و مؤثر در پیشرفت و سعادت از نگاهی الهی بیان شده است و استفاده از این اصول در ارائه راهکار می تواند ما را به اصلاح سبک زندگی و نزدیک کردن آن به متن اسلامی یاری کند. سبک زندگی را می توان به مهره های متعددی تشبیه کرد که علوم انسانی به خود آن مهره ها و بدون ارتباط با عوامل دیگری می پردازند، ولی سبک زندگی اسلامی، نه تنها به خود مهره ها بلکه به آن چه سبب ارتباط آن ها با هم می شود نیز می پردازد (کاویانی، سبک زندگی اسلامی و ابزار سنجش آن، ص18).

شاعران متعهد ادب فارسی نیز عواطف و اندیشه های خود را در قالب کلمات موزون به تصویر کشیده اند که تأمل در آن ها چشم انداز زیبایی را فراهم می نماید. یکی از این شعرای توانای ادب فارسی، شاعر شیعی، حکیم فردوسی بود. علاقه شدید فردوسی به حضرت علی علیه السلام و خاندان او به حدی است که به حق تعالیم ارزشمند انسان ساز قرآن کریم و احادیث معصومین به ویژه امام علی علیه السلام چون مرواریدهای درخشان، در اثر جاودانه اش

ص: 40

شاهنامه را به مرتبه والایی از کمال زیبایی رسانده است که غبار کهنگی بر آن نمی نشیند و شاداب و زنده می ماند.

شاهنامه فردوسی در عین جنبه حماسی و غنائی، به منظور انسان سازی و آموزش و هدایت جامعه به سوی سعادت بشر سروده شده است. از نکات بارز شاهنامه، پندها و مطالب عبرت آموز و دستورات اخلاقی آن است.

رسیدن به جامعه مطلوب و آرمانی و به پا داشتن خوبی ها و پاکی از ویژگی های این حماسه است که متناسب با دریافت قشرهای مختلف جامعه است (خلیلی جهان تیغ، ادبیات تعلیمی و تربیتی در شاهنامه فردوسی، ص45).

شاهنامه باورهای ارزشمند ملت ایران و سخنان حکمت آموز دینی را بازگو می کند و از این روی راه و رسم زندگی هدف دار، تبیین وظایف فردی، خانوادگی و اجتماعی را به ما می آموزد و ما را به رستگاری راهنمایی می کند.

عمده ترین چالش زندگی امروز، عدم وضوح فلسفه زندگی مناسب با عناصر ارزشی و اخلاقی جامعه و ارائه الگوی مناسب برای انتخاب سبک زندگی اسلامی است. این موضوع باعث سرگشتگی افراد جامعه برای درک معنا و مفهوم زندگی و انتخاب روش مناسب آن است.

در این تحقیق از تحلیل مضمونی اهم محورهای مطالعات سبک زندگی اسلامی حکیم فردوسی و مصادیق آن از منظر امام علی علیه السلام بهره گرفته شده که با مراجعه به سخنان امام علی علیه السلام و مجموعه اشعار شاعر توانای ادب فارسی، حکیم فردوسی مضامین اجتماعی و اخلاقی در حوزه سبک زندگی اسلامی و سالم مورد بررسی قرار گرفته و به روش تطبیق، مضامین مربوط به آن در سخنان امام علی علیه السلام ریشه یابی و استخراج و ذیل هر عنوان تدوین گردید.

1- پیشینه

در زمینه اشعار فردوسی و سخنان امام علی علیه السلام مقاله های زیر نوشته شده است:

- تأثیر نهج البلاغه بر ادب فارسی، سید محمدمهدی جعفری، مجله: علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز بهار 1384 - شماره 42 علمی - پژوهشی، (18 صفحه؛ از 1- 18)؛

ص: 41

- امام علی علیه السلام و خاندانش در شاهنامه فردوسی و داستان های حماسی، منصور رستگار فسایی، مجله: ادبستان فرهنگ و هنر، خرداد 1373 - شماره 54 (4 صفحه؛ از 14-17)؛

- تطبیق دیباچه و بخش اساطیری و تاریخی شاهنامه با نهج البلاغه، زهرا دهمرده قلعه نو، مجله: مطالعات ادبیات تطبیقی، تابستان 1391 - شماره 22 علمی-ترویجی، (12 صفحه؛ از 113- 124)؛

- پرتوهایی از سخن امیر بیان و بنان در شاهنامه فردوسی، اسماعیل تاج بخش، مجله: پاژ، زمستان 1391 - شماره 12 (8 صفحه؛ از 51- 58).

البته در موضوع این تحقیق که سبک زندگی امام علی علیه السلام در شاهنامه فردوسی است، هیچ گونه مقاله و کتاب نوشته نشده و فاقد پیشینه است.

2- برخی مؤلفه های سبک زندگی اسلامی

الف) رعایت حقوق همسایگی

حُسن هم جواری تنها یک اصطلاح سیاسی در ارتباط با کشورها نیست و تنها کاربرد بین المللی ندارد. میان اهل یک محل یا در روابط دو همسایه هم مطرح است. امروزه زندگی شهری نیاز به قوانین، ارتباطات و تعاملات خاص خود را دارد و هرگونه وقفه، کوتاهی و نادیده گرفته شدن قوانین آداب شهرنشینی و رعایت نکردن حقوق دیگران تنش ها، خشونت ها و ناملایمات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بسیار را دامن می زند. افراد باید در نوع روابط با همسایه ها به حقوق آن ها احترام بگذارند.

امام علی علیه السلام در آخرین لحظات زندگی، فرزندان خود را خواست و به آنان چنین وصیت کرد: «خدا را، خدا را همسایگان را بپایید... و سفارش فرمود، چندان که گمان بردیم برای آن ها ارثی معین خواهد بود» (کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 157).

در جایی دیگر ایشان در نامه ای به فرزندش امام حسن علیه السلام به عنوان توصیه هایی که از پدری دنیادیده و باتجربه می نویسد، می فرماید: « »؛ «پیش از سفر از هم سفر بپرس و پیش از خانه از همسایه» (همان، ج 1، ص 667).

ص: 42

فردوسی از زبان بهرام که به دبیر دستور داده، برای کارداران اندرزهایی بنویس، درباره همسایگان چنین گفته است:

مجویید آزار همسایگان

به ویژه بزرگان و پرمایگان

(فردوسی، شاهنامه، ج 7، ص 2209)

ب) رعایت عدالت اجتماعی

می دانیم که عدالت یکی از ارکان عملی دین اسلام است، خدای بزرگ پیامبران را فرستاده تا که مردم را به عدالت وادارند. عادل بودن و دادگر بودن عملی است که در رفتار و کردار آدمی نمود پیدا می کند.

در قرآن مجید آیات فراوانی درباره قسط و عدالت و امر بدان ها وجود دارد، مثلاً آیه {یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَلایجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی...} (مائده/8)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، برای خدا به داد برخیزید [و] به عدالت شهادت دهید، و البتّه نباید دشمنیِ گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است...».

قرآن در آیه دیگری نیز گفته است: {یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَینِ وَ الْأَقْرَبینَ إِنْ یکُنْ غَنِیا أَوْ فَقیراً ...} (نساء/135).

در این آیه نیز به تمام افراد باایمان دستور داده شده که قیام به عدالت کنید در هر حال و در هر کار و در هر زمان. از آیه چنین استنباط می شود که مؤمن و مسلمان راستین باید در برابر حق و عدالت، هیچ گونه ملاحظه ای نداشته باشد و منافع خویشان و بستگان را به خاطر اجرای عدالت، نادیده بگیرد.

قرآن مجید، برای سخن گفتن هم داد را ضروری دانسته و دستور داده که به عدل سخن گویید، یعنی همان طور که عدل در افعال واجب است، در اقوال هم ضروری است، زیرا این خود رکن اساسی و محور اصلی نظام اجتماعی بشری است و روا نیست که یک

ص: 43

مسلمان به خاطر مسائل خویشاوندی، از عدل منحرف شود و سخن به بیداد گوید و به سود خویشاوندان داوری کند. دستور قرآن مجید در این باره چنین است: {...إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی...} (انعام/152).

امام علی علیه السلام را تندیس عدالت می گویند؛ چنان که خود می فرماید: «وَاللّهِ لَوْ اُعْطِیتُ الْأَقالیمَ السَّبْعَةَ بِما تَحْتَ اَفْلاکِها عَلی أَنْ أَعْصِیَ اللّهَ فی نَمْلَةٍ أَسْلُبُها جِلْبَ شَعیرَةٍ ما فَعَلْتُ، وَ اِنَّ دُنْیاکُمْ عِنْدی لَاَهْوَنُ مِنْ وَرَقةٍ فی فَمِ جَ-رادَهٍ تَقْ-ضِمُها، ما لِعَلِیٍّ وَ نَعیمٍ یَفْنی وَلَذَّةٍ لا تَبْقی؟!» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه222)؛ «به خدا سوگند اگر اقلیم های هفت گانه زمین را با هر چه در زیر آسمان آن هاست به من دهند تا خدا را در حد گرفتن پوست جُوِی از دهان موری نافرمانی کنم، نخواهم کرد؛ چراکه این دنیای شما در نزد من از برگ نیم جویده ای در دهان ملخی ناچیزتر است. علی را با نعمت های فناپذیر و لذت های گذرا و ناپایدار چه کار!»

آموزه های اسلامی تأکید دارد که عدالت را حتی در حق دشمنان چنان اجرا کنید که به وی ظلمی روا نشود و به خاطر خویشان و دوستی با افراد از عدالت عدول نکنید (مائده/8؛ انعام/152).

نزد امام علی علیه السلام از تجاوز به حقوق یک زن یهودی خبر آوردند و حضرت فرمود: اگر مسلمانی این سخن را بشنود و از غصه بمیرد جای شگفتی نیست. ایشان فرمودند: خداوند سبحان حقوق بندگان را بر حقوق خویش مقدم کرده است و رعایت حقوق مردم به ادای حقوق خدا خواهد انجامید (هندی، کنزالعمال، ح 43079).

حضرت در جای دیگری تصریح می کنند: عدل در کشاکش های اجتماعی همانند سپر نگهبان است که افراد در پناه آن از تعدی دیگران محفوظ اند و مانند بهشت پایداری است که همواره مردم از نعمت های آن برخوردارند (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه/31).

فردوسی نیز نیکی و نیکنامی افراد را در رعایت عدالت اجتماعی می داند و با آفرینش قهرمانان بزرگ در کتاب سترگ خود، به واقع ارزش های عدالت جویی را جلوه گر کرده است (رزمجو، انسان آرمانی و کامل در ادبیات حماسی و عرفانی فارسی، ص 36- 59).

ص: 44

توصیه به عدالت ورزی و عدالت و دادگری در سراسر شاهنامه جایگاه ویژه ای دارد و میزان کاربرد آن به لحاظ آماری چشم گیر است. عدالت در شاهنامه، مفهومی روشن در ارتباط با شیوه کشورداری است. داد یعنی نظم خردمندانه حکومت، نظمی که در آن، حکومت به زور سربار جامعه نباشد و باری از دوش مردم بردارد (جوانشیر، بحثی در محتوای سیاسی شاهنامه، ص82).

برای مثال، او عظمت و فرخندگی فریدون را در رعایت فضایلی همچو ن داد و دهش می شناسد:

فریدون فرخ فرشته نبود

ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت آن نیکویی

تو داد و دهش کن فریدون تویی

(فردوسی، شاهنامه، ج1، بیت 252)

شاپور پسر اردشیر هم پس از سی سال و دو ماه سلطنت، آن گاه که می خواهد از این جهان برود و پادشاهی را به اورمزد بسپارد، فردوسی از زبان وی اندرزهایی به انسان ها می دهد:

به جز داد و نیکی مکن در جهان

پناه کهان باشد و فرّ مهان

مزن بر کم آزار بانگ بلند

چو خواهی که بختت بود یارمند

(همان، ج7، بیت 2008)

هم چنین از زبان سام به زال که می خواهد از زابلستان به سوی مازندران برود، چنین اندرز می دهد و او را به عدل و داد کردن سفارش می کند:

سوی زال کرد آن گهی سام روی

که داد و دهش گیر و آرام جوی

(همان، ج1، بیت 146)

و نیز آن گاه که کیخسرو تاج را به لهراسب می سپارد و خود از تخت عاج فرو می آید، بدو اندرز می دهد که:

ص: 45

مگردان زبان زین سپس جز به داد

که از داد باشی تو پیروز و شاد

همه دادجوی و همه دادکُن

ز گیتی تنِ مهتر آزاد کن

(همان، ج5، بیت 1432)

و سپس می افزاید:

که هر کس که بیداد گوید همی

به جز دود آتش نجوید همی

(همان، بیت 1433)

لهراسب هم که بر تخت می نشیند و برنامه کار خود را اعلام می کند، فردوسی از زبان لهراسب، برنامه کار وی را چنین تشریح می کند:

از این تاج شاهی و تخت بلند

نجویم جز از داد و آرام و پند

فردوسی از زبان گشتاسب هم هنگامی که شاهی را به بهمن - پسر اسفندیار - می سپارد، به او چنین اندرز می دهد:

تو اکنون همی کوش و با داد باش

چو داد آوری از غم آزاد باش

(همان، ج 6، بیت 1746)

فردوسی از زبان انوشیروان به فرزندش چنین می سراید و او را این گونه اندرز می دهد:

به هر کار فرمان مکن جز به داد

که از داد باشد روان تو شاد

(همان، ج 8، بیت 2527)

و در جای دیگر، از زبان انوشیروان، در عهدنامه ای، چنین می گوید:

گر ایمن کنی دودمان را به داد

خود ایمن بخسبی و از داد، شاد

جهان را چو آباد داری به داد

بود گنجت آباد و تخت تو شاد

(همان، بیت 2561)

فردوسی بر آن است که اگر دادگری در جامعه ای باشد، آن جامعه در آسایش خواهد بود:

بدان گه که اندر جهان داد بود

از ایشان، جهان یکسر آباد بود

(همان، ج3، بیت 681)

ص: 46

ج) راستی و درستی

راستی و درستی یکی از فضایل بزرگ انسانی است که در هر مکتب الهی و حتی مکاتب مادی دارای ارزش والاست. اسلام دینی فطری است و راستی نیز خاص فطرت است، پس این دو پیوندی ناگسستنی دارند. امام علی علیه السلام راست گویی را قوی ترین پایه ایمان و ملاک دین از سوی خدا دانسته است: «شیئان هُما ملاکُ الدِّین: الصِدقُ وَ الیَقِینُ» و فرمود: «الصِّدقُ اقوی دعائِمُ الایمان»؛ «راستی قوی ترین رکن ایمان است» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه/86؛ پاینده، نهج الفصاحه، ح 1976).

در جایی دیگر می فرماید: «الصَّادِقُ عَلَی شَرَفِ مَنْجَاةٍ وَکَرَامَةٍ وَالْکَاذِبُ عَلَی شَفَا مَهْوَاةٍ وَمَهَانَةٍ»؛ «راست گو در آستانه نجات و بزرگواری است و دروغ گو در لبه پرتگاه خواری است» (آمدی؛ غررالحکم و دررالکلم، ص85، ح1402).

در قرآن مجید نیز آیات فراوانی در باب راستی و صداقت هست همچون آیات {قالَ اللَّهُ هذا یوْمُ ینْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُمْ...} (مائده/119)؛ {لِیجْزِی اللَّهُ الصَّادِقینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یعَذِّبَ الْمُنافِقینَ...} (احزاب/24)؛ {...ینْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ} (حشر/8)؛ {یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ} (توبه/119)؛ {...فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکانَ خَیراً لَهُمْ...} (محمد/21).

فردوسی نیز به راستی و راست گویی بسیار اهمیت می دهد و در پایان هر مقال به مناسبت از راست گویی سخن می گوید، مثلاً در پرسش زال از کنیزکان، فردوسی از زبان زال، چنین می گوید:

اگر راستی تان بود گفت وگوی

به نزدیک من تان بود آبروی

و گر هیچ گژی گمانی برم

به زیر پی پیلتان بسپرم

(فردوسی، شاهنامه، ج 1، بیت 160)

قباد هم که بر تخت می نشیند به میهمان و بزرگان می گوید: آن کس بزرگ است که سخن راست بگوید:

ص: 47

بزرگ آن کس کو به گفتار راست

زبان را بیاراست و کژی نخواست

(همان، ج 8، بیت 2288)

فردوسی از زبان انوشیروان هم می گوید که کژی و کاستی و ناراستی، از صفات اهریمنی است و یزدان ما را به راستی فرمان داده است:

نفرمود ما را به جز راستی

که دیو آورد کژی و کاستی

(همان، بیت 2317)

بوزرجمهر هم در مجلس سوم چنین می گوید و راستی را از هر چیز برتر می داند:

بِه از راستی در جهان کار نیست

از این بِه گهر با جهان دار نیست

(همان، بیت 2388)

همه راستی باید آراستن

ز کژی دل خویش پیراستن

ز شاه جهان دار جز راستی

نزیبد که دیو آورد کاستی

(همان، بیت2390)

فردوسی معتقد است که راست گویان درون ناآرامی ندارند و از آرامش روحی سود می برند:

به گیتی بِه از راستی پیشه نیست

ز کژی بهتر هیچ اندیشه نیست

(همان، ج 2، بیت 478)

کسی کو بتابد سر از راستی

کژی گیردش کار و هم کاستی

(همان، ج 5، بیت 1336)

سرمایه مردمی راستی ست

ز تاری و کژی بباید گریست

(همان، ج 7، بیت 1982)

اگر پیشه دارد دلت راستی

چنان دان که گیتی تو آراستی

(همان، ج 8، بیت 2409)

ص: 48

د) لزوم کار و تلاش و تولید ثروت

کار و فعالیت انسان دارای ابعاد و نیازهای متنوع و متعددی است لذا باید سبک زندگی در همه ساحت ها و نیازهای انسانی شناسایی و به عنوان کلیات به مردم معرفی شود. مجموعه ای که هرچند از تعدد و تنوع برخوردار باشد، اما همواره ثابت و بلایتغیّر است، جامعی هستند که به اصول و فرمول یک زندگی موفق اشاره دارد؛ امام علی علیه السلام فرمودند: خداوند به داود فرمود که تو بنده خوبی هستی به شرط آن که از بیت المال استفاده نکنی، بلکه با دستان خویش کار کنی. داود چهل روز گریست و خدا به آهن وحی فرمود که برای بنده من داود نرم شو، آهن نرم شد و هر روز زرهی می ساخت و آن را به هزار درهم می فروخت و از بیت المال بی نیاز شد (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت/175).

امام علی علیه السلام درباره باور و اعتقاد ویژه به کار می فرماید: «طاعة اللّه سبحانه لا یحوزها الّا من بذل الجدّ واستفرغ الجهد»؛ «طاعت خدای سبحان به دست نیابد مگر کسی که تلاش کند و نهایت کوشش خود را به کار گیرد» (آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ح 6009).

ایشان در جای دیگر می فرماید: «اشتغال به حرفه ای همراه با عظمت، از ثروت های همواره با ناپاکی بهتر است» (ابن شعبه، تحف العقول، ص 325-336).

امام علی علیه السلام با توجه به موقعیت های زندگی، کاری را انجام می داد که نیاز جامعه بدان بود و امکانش برایش فراهم بود. حضرت امام صادق علیه السلام درباره کار و تلاش آن حضرت فرموده است: «اِنَّ أَمیرَالْمُؤمِنینَ علیه السلام کانَ یَخْرُجُ وَ مَعَهُ أَحْمالُ النَّوی فَیُقالُ لَهُ: یا أَبَاالْحَسَنِ ما هذا مَعَکَ؟ فَیَقُولُ: نَخْلٌ اِنْ شاءَ اللّهُ. فَیَغْرِسُهُ فَلَمْ یُغادِرْ مِنْهُ واحِدَةً؛ گاهی امیرالمؤمنین علیه السلام به سوی صحرا می رفت و همراه خود باری از هسته خرما می برد، به حضرتش گفته می شد: این چیست که به همراه داری؟ می فرمود: هر دانه از این ها یک نخل است انشاءاللّه. آن گاه می رفت و همه آن ها را می کاشت و دانه ای از آن ها رد نمی خورد (کلینی، کافی، ج 5، ص 75).

شاهنامه فردوسی، کتاب کار، کوشش و چابکی در زندگی است. فردوسی انسان ها را به کار و کوشش وا می دارد و می گوید اگر خوب زیستن را می خواهید و بر آنید که خوب

ص: 49

زندگی کنید و سرزنش دیگران را نشنوید، باید تن به کار دهید؛ زیرا کار، کلید آزادی است و اگر آدمی کار کند به کس نیاز پیدا نمی کند.

چه گفت آن سخن گوی آزاده مرد

که آزاده را کاهلی بَرده کرد

(فردوسی، شاهنامه، ج 8، بیت 2320)

نظیر همین مضمون را وی از زبان انوشیروان که پس از قباد به تخت شاهی می نشیند و به سرداران اندرزهایی می دهد، چنین باز گفته است:

از امروز کاری به فردا ممان

که داند که فردا چه گردد زمان؟

گلستان که امروز باشد به بار

تو فردا چنی گل نیاید به کار

هر آن گه که در کار سستی کنی

همی رأی ناتندرستی کنی

(همان، بیت 2312)

بوذرجمهر، در مجلس سوم، درباره کوشیدن و در کارها ثبات داشتن، به

انسان ها اندرز داده و خواننده را به اغتنام وقت فراخوانده و با آن که دنیا را بی اعتبار می داند، ولی به انسان ها سفارش کرده که بی اعتباری دنیا بدان معنی نیست که انسان ها را از کار و کوشش بازدارد و آدمیان از کوشش دست بردارند:

تن آسایی و کاهی دور کن

بکوش و ز رنج تنت سور کن

که اندر جهان سود بی رنج نیست

هم آن را که کاهل بود گنج نیست

(همان، بیت 2387)

فردوسی، کار کردن را ننگ نمی داند و معتقد است که آدمیان باید در کارها پایداری کنند تا پیروز گردند:

هر آن کس که دارد ز هر کار ننگ

بود زندگانی و روزیش تنگ

چو کوشا بود مرد در کار خویش

روا بیند از کار بازار خویش

(همان، ج 7، بیت 2207)

ص: 50

ه- ) لزوم کسب علم و دانش

کسب دانش علاوه بر مصادیق کردار نیک، زمینه ساز و پرورنده نیک هاست که در اسلام بدان سفارش بسیار شده است.

امام علی علیه السلام می فرماید: «العلم سلطان، من وجده صال به وان لم یجده صیل علیه» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه/53)؛ «دانش سلطنت و قدرت است هرکس آن را بیابد به آن یورش برد و هرکه آن را از دست دهد بر آن یورش برند».

از نظر فردوسی، کسب دانش بهترین راه شناخت آفرینش است او معتقد است که دانش یا شناخت آفریده های خدا و نمودهای آن، انسان را از چنگ زدن به خرافه ها بازمی دارد (حکیمی و حسنی تبار، جهان بینی و حکمت فردوسی، ص22).

فردوسی آن طور که آب را در روی زمین ضروری و بایسته می داند، برای روان هم زیوری شایسته تر از خلعت دانش نمی داند و علم و معرفت را در عالم معنویات به باران رحمتی همانند می کند:

جهان را چو باران به بایستگی

روان را چو دانش به شایستگی

(فردوسی، شاهنامه، ج 1، بیت 40)

فردوسی رنج بردن در راه دانش را ستوده و در همان آغاز شاهنامه، انسان ها را به فراگیری دانش تشویق کرده و بر آن است که دل پیر، با دانش برنا می شود و رنج بردن در راه دانش فراگیری، رواست:

به رنج اندر آری تن را رواست

که خود رنج بردن به دانش سزاست

(فروغی و یغمایی، منتخب شاهنامه، ص 476)

فردوسی، فرهنگ آموختن و دنبال هنر رفتن را ستوده و از انسان ها خواسته که خود را پای بند زر و زیور نکنند و به زندگی تجملاتی خیلی علاقه مند نباشند، زیرا هنر و فرهنگ و دانش، برترین مایه هاست، انسان ها باید خودساخته بار بیایند و روی پای خود بایستند و به گهر والای خود تکیه نکنند و بدانند که دانش و هنر شخصی، از گهر و نژاد والاتر است.

ص: 51

چنین گفت آن بخرد رهنمون

که فرهنگ باشد ز گوهر فزون

فردوسی، آموختن دانش را به تمام انسان ها توصیه می کند:

همه گوش دارید پند مرا

سخن گفتن سودمند مرا

زمانی میاسای ز آموختن

اگر جان همی خواهی افروختن

(فردوسی، شاهنامه، ج 7، بیت 1991)

او نظیر همین مضمون را در جای دیگر نیز بازگو می کند:

میاسای ز آموختن یک زمان

ز دانش میفکن دل اندر گمان

چو گویی که وام خرد توختم

همه هر چه بایست آموختم

یکی نغز بازی کند روزگار

که بنشاندت پیش آموزگار

(همان، ج 8، بیت 2402)

و در جای دیگر، دانش را مایه سربلندی دانسته و از زبان انوشیروان به فرزندش بلکه به تمام انسان ها گفته است:

به دانش گرای و بدو شو بلند

چو خواهی که از بد نیابی گزند

(همان، بیت 2528)

و در جای دیگر از قول بوزرجمهر، دانش را مایه فروغ و روشنایی دل می داند:

نگر تا نگردی به گرد دروغ

به دانش بود جان و دل را فروغ

شاپور هم به سرداران خود سفارش می کند که:

اگر دانشی مرد گوید سخن

تو بشنو که دانش نگردد کهن

(همان، ج 7، بیت 2070)

فردوسی از زبان موبد که انوشیروان از او درباره «گنج» و «دانش» و یا علم و ثروت می پرسد، چنین می گوید:

درِ دانش از گنج نامی تر است

همان نزد دانا گرامی تر است

سخن ماند از ما همی یادگار

تو با گنج، دانش برابر مدار

(همان، ج 8، بیت 2533)

ص: 52

ز) نیکی و بخشش

توصیه به نیکی با دیگران، از مظاهر سبک زندگی اسلامی است. در قرآن کریم چند جایی ازجمله در آیه 90 سوره نحل: {إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسانِ وَإیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَینْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْی یعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ}؛ آیه 7 سوره اسراء: {إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها...} و هم چنین در آیه 83 سوره بقره: {وَإِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَبِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساکینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ...}؛ «جز خدای را نپرستید و نیکی کنید و درباره پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران به زبان خوش با مردم سخن گویید و نماز به پای دارید و زکات بپردازید»، به نیکی و احسان اشاره و امر شده است.

رسول اکرم’ فرمودند: «مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الْإِیمَانِ وَالرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ الْعَیشِ»؛ «مدارا کردن با مردم نصف ایمان است و نرمی و مهربانی کردن با آنان نصف زندگی است» (کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 117).

امام علی علیه السلام می فرماید: «مَنْ أَیقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیةِ»؛ «آن کسی که پاداش الهی را باور دارد، در بخشش سخاوتمند است (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت138).

«طُوبَی لِمَنْ... أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ»، «خوشا به حال آن کسی که مازاد بر مصرف زندگی خود را در راه خدا بخشش می کند» (همان، حکمت123).

«الْجُودُ حَارِسُ الْأَعْرَاضِ»؛ «بخشندگی نگهدارنده آبروست» (همان، حکمت21).

امام در خطبه «همام» یکی از صفات متقین را توجه به نیکی و آسایش مردم می داند و می فرماید: «مؤمن کسی است که برای قیامت، خود را به زحمت می افکند؛ ولی برای مردم رفاه و آسایش می رساند.» (همان، خطبه193).

سخاوتمند و بخشش از صفات عالی آدمی است؛ بخشش و گشاده دستی رسم نیکی در شاهنامه شمرده می شود (ر.ک. کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ص4129؛ پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ص41- 49).

ص: 53

فردوسی خردمندی نیکو سگال است و شاهنامه اش دفاع از خوبی ها در برابر بدی هاست و در این دفاع به خوبی انسان تا سر حد جان و با دادن قربانی های بی شمار ادامه می یابد (اسلامی ندوشن، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، ص 110).

فردوسی در شاهنامه انسان را به نیکی ارشاد می کند و از بدی بدکرداری بر حذر می دارد:

بیا تا همه دست نیکی بریم

بیا تا جهان را به بد نسپریم

(فردوسی، شاهنامه، ج 7، بیت 2001)

فردوسی اعتقاد دارد که هر کس از راه درست و انسانی بگردد و کج روی پیشه سازد، در شمار آدمیان نیست و آدم پاکدل و خداشناس نباید خود را به کردار بد آلوده کند و آن کس قابل ستایش است که درباره دیگران نیکی کند:

از آن کز ره مردمی بگذرد

خردمندش از مردمان نشمرد

میازار کس را که آزادمرد

سر اندر نیارد به آزار و درد

کسی کو بود پاک و یزدان پرست

نیارد به کردار بد، هیچ دست

ستوده تر آن کس بود در جهان

که نیکی کند آشکار و نهان

(همان، بیت 2008)

فردوسی، از زبان اردشیر شاه، به مهتران ایران اندرزهایی می دهد و می گوید: اندرزهای من، همه برای خوب زیستن شماست، سرانجام همه خواهیم مرد و چه بهتر که کوشش کنیم تا که به دیگران نیکی کنیم و در اندیشه فریب دیگران نباشیم:

نباید نهادن دل اندر فریب

که هست از پس هر فرازی نشیب

نهالی همه خاک دارند و خشت

خنک آن که جز تخم نیکی نکشت

(همان، بیت 1989)

ح) میانه روی و پرهیز از اسراف

اسراف و هرگونه تجاوز و زیاده روی، عمل ممنوع و مورد خشم دین مقدس اسلام

ص: 54

است. اسلام بهره برداری مشروع از نعمتی الهی و زیبایی های زندگی را مباح و اسراف را حرام و ناروا می داند.

آیه 29 سوره مبارکه اسراء دستور جاودانی به رعایت اقتصاد و میانه روی برای همه افراد آدمی در تمام قرون و اعصار است که می فرماید: {وَلا تَجْعَلْ یدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَلا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً}. این آیه کنایه از این است که دست دهنده داشته باش و همچون بخیلان که گویی دست هایشان با غل و زنجیر به گردنشان بسته شده مباش.

قرآن کریم هم چنین می فرماید: {کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْرِفین} (اعراف/39)؛ «بخورید و بیاشامید ولی از حد نگذرانید. به درستی که خداوند اسراف کنندگان (تجاوزکنندگان از حد) را دوست نمی دارد». این آیه وصف افراد جوامعی است که فرهنگ مصرف بر تمام شئون زندگی آنان غلبه یافته است.

میانه روی از اصول تربیت و اصلاح فردی و اجتماعی تلقی شده است و عامل بی نیازی از دیگران و امنیت معیشتی خانواده می شود. زندگی آسان همان زندگی متعادل است که با میانه روی در زندگی به دست می آید. با میانه روی، فعالیت های اقتصادی خانواده، مانند: مصرف و هزینه های زندگی متعادل می شود؛ درنتیجه از اسراف جلوگیری شده و رزق و روزی مستدام و فقر ریشه کن می شود. امام علی علیه السلام می فرماید: «ما عالَ مَن اقتَصَدَ»؛ «کسی که در هزینه ها میانه روی کند هرگز نیازمند نخواهد شد» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت140).

از امام علی علیه السلام روایت شده است: کسی که زندگی اش با میانه روی همراه باشد همیشه بی نیازی مصاحب اوست. فقر و کمبود او را جبران می کند. و فرمودند: «مَنِ اقْتَصَدَ فِی مَعِیشَتِهِ رَزَقَهُ اللَّه»؛ «کسی که میانه روی را پیشه کند، روزی اش را خداوند می دهد» (آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ح5042).

از این روی می توان گفت یکی از راهکارهای تعادل اجتماعی، میانه روی است که درنتیجه میانه روی بودن ساحت های بیرونی و اجتماعی، کنترل نیروهای آسیب زای درونی و بیرونی به دست می آید.

ص: 55

انسان باید چنان فرهنگ پذیر و اجتماعی شده باشد که به این باور و علاقه برسد که در مصرف به مقدار نیاز اکتفا کند، نه تنها این بلکه حتی با بودن ضرورت استفاده نکند.

حضرت علی علیه السلام فرمودند: بریزوبپاش و خرج بی رویه هرچند مایه خوشی گردد ولی تداوم نخواهد داشت؛ آینده نگری، اندازه گیری و میانه روی، قانون زندگی است (همان، ح8081).

و در جای دیگر می فرماید: «حُسن تدبیر، مال را رشد می دهد و سوء تدبیر مال فراوان را نابود می سازد» (لیثی، عیون الحکم و المواعظ، ص 227).

فردوسی هم می گوید:

چو داری به دست اندرون خواسته

زر و سیم و اسبان آراسته

هزینه چنان کن که بایدت کرد

نباید فشاند و نباید فشرد

(فردوسی، شاهنامه، ج 8، ص 2375)

او از زبان اردشیر به بزرگان ایران می گوید:

هزینه مکن سیمت از بهر لاف

به بیهده مپراکن اندر گزاف

میانه گزینی بمانی بجای

خردمند خوانند و پاکیزه رأی

(همان، ج 6، ص 610)

فردوسی میانه روی را در همه کارها واجب می داند. او در جایی می گوید:

و گر بردباری زحد بگذرد

دلاور گمانی به سستی برد

هر آن کس که باشد خداوند گاه

میانجی خرد را کند بر دو راه

نه سستی نه تیزی به کار اندرون

خرد باد جان ترا رهنمون

(همان، ج 7، بیت 3862-3864)

ط) انسان دوستی و توجه به همنوع

با نگرش تحلیلی در آیات شریفه قرآن کریم و احادیث معصومین علیهم السلام نتیجه حاصل می شود که همه جا به پرهیز از غیبت، حسادت، ظلم و تعدی و تجاوز، دروغ گویی و... و

ص: 56

متجلّی شدن به صفات انسانی سفارش شده است که این هم نشان از انسان دوستی و توجه به همنوع در فرهنگ غنی و انسان ساز اسلام است. این صفت نیک در آیینه سخنان امام علی علیه السلام به خوبی به تصویر کشیده شده است آن جا که فرمودند: «أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَیکَ أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِّ وَأَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ وَأَجْمَعُهَا [لِرِضَا] لِرِضَی الرَّعِیةِ فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ یجْحِفُ [بِرِضَا] بِرِضَی الْخَاصَّةِ...» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه53)؛ «دوست داشتنی ترین چیزها در نزد تو، میانه ترین در حق، فراگیرترین در عدل، و گسترده ترین در جذب خشنودی مردم باشد که همانا خشم عمومی مردم خشنودی خواص را از بین می برد». فردوسی نیز مبشّر انسان دوستی است. از رنج دیگران کاستن و دل انسان ها را به دست آوردن مورد توجه فردوسی است. او از زبان بهرام گور به دبیر دستور می دهد که به کاردان بنویس:

بکوشید تا رنج ها کم کنید

دل غمگینان شاد و بی غم کنید

که گیتی فراوان نماند به کس

بی آزاری و داد جویید و بس

(فردوسی، شاهنامه، ج7، ص 2207)

ایشان همه را دعوت به انسان دوستی می کند:

بیا تا جهان را به بد نسپریم

به کوشش همه دست نیکی بریم

(همان، ج1، ص251)

همواره از «مردمی» به معنای مدارا و انسان دوستی سخن می گوید که «بی آزاری و مردمی بایدت» «همه مردمی باید و راستی»، «سر مردمی بردباری بود»، «همه مردمی جوی و تندی مکن» و درباره شخصیت رستم این ویژگی را اصل می داند که:

سخن ها جزین نیز بسیار گرفت

که با دانش و مردمی بود جفت

و بالاخره انسان دوستی را ملاک تفاوت آدم با دیو به شمار می آورد:

هر آنکو گذشت از ره مردمی

از دیوان شُمُر، مشمرش آدمی

(همان، ج 2، بیت 182)

ص: 57

باز کردن درِ گنجینه های پادشاهی بر دست کیخسرو، تأکید او به گودرز در خصوص یتیمان، بیوه زنان و نیازمندان از زبان فردوسی چنین تعریف شده است:

دگر آن کس آید به پیری نیاز

ز هر کس همی دارد آن رنج راز

بر ایشان در گیخ بسته مدار

ببخش و بترس از بر روزگار

(همان، ج5، ص401، بیت 2082-2084)

فردوسی در شاهنامه مکرراً انسان را به نیکی ارشاد می کند و از بدی بر حذر می دارد:

بیا تا جهان را ببر نسپریم

به کوشش همه دست نیکی بریم

نباشد همی نیک و بد پایدار

همان بِه که نیکی بود یادگار

دراز است دست فلک بر بدی

همه نیکویی کن اگر بخردی

فردوسی از زبان اردشیر که به پسرش سخن سنجی و شعرگویی و گزینش بهترین سخنان را تأکید می کند، می گوید:

سخن بشنو و بهترین یاد گیر

مگر تا کدام آیدت دلپذیر

سخن پیش فرهنگیان سخته گوی

به هر کس نوازنده و تازه روی

(همان، ج 7، ص 190، بیت 611)

کمان دار دل را زبانت چو تیر

تو این گفته های من آسان مگیر

زبان و خرد با دلت راست کن

همی ران از آن سان که خواهی سخن

زبان و خرد با دلت راست کن

همی ران از آن سان که خواهی سخن

هر آن کس که اندر سرش مغز بود

همه رأی و گفتار او نغز بود

(همان، ص 203-205 بیت 71514)

ی) آداب سخن گویی و مقام و ارزش زبان

زبان و نتیجه آن، سخن، در تعالیم اسلام دارای ارزش و جایگاه ویژه است و روش سخن گویی یکی از ملاک های شناخت انسان واقعی است. امام علی علیه السلام مسئله سخن گویی و ارزش و اهمیت سخن صادق و سازنده را در کلام گهربار خود به تصویر می کشد:

ص: 58

«اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّی عَنْهُ عَقَرَ» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت60)؛ «زبانِ تربیت نشده درنده ای است که اگر رهایش کنی می گزد».

«إِیاکَ أَنْ تَذْکُرَ مِنَ الْکَلَامِ مَا یکُونُ مُضْحِکاً وَ إِنْ حَکَیتَ ذَلِکَ عَنْ غَیرِک»؛ «از سخنان بی ارزش و خنده آور بپرهیز، اگرچه آن را از دیگران نقل کرده باشی» (همان، نامه31).

این زبان سرکش، صاحب خود را به هلاکت می اندازد. به خدا سوگند، پرهیزکاری را ندیده مگر آن که زبان خویش را حفظ کرده باشد و همانا زبان مؤمن از پس قلب او و قلب منافق از پس زبان اوست؛ زیرا مؤمن هرگاه بخواهد سخن بگوید، نخست، می اندیشد، اگر نیک بود اظهار می دارد و چنان چه ناپسند، پنهانش می کند (همان، خطبه176، ص335-337).

در نظر فردوسی سنجیده سخن گفتن دارای قدر و منزلت است:

دگر آن که پرسیدی از مرد دوست

ز هر دوستی یارمندی نکوست

توانگر بود، چادر او بپوش

چو درویش باشد تو با او بکوش

(فردوسی، شاهنامه، ج8، ص308)

در جامعه هم می توان دل ها را به دست آورد و دوستی ایجاد کرد؛ همین امر باعث گسترش دوستی می شود:

مر او را یکی پاک دستور بود

که رأیش ز کردار بد دور بود

چنان بر دل هر کسی بود دوست

نماز شب و روزه آئین اوست

(همان، ج2، بیت59)

فردوسی دروغ را باعث از بین رفتن دوستی می داند و آن را از ویژگی های افراد ترسو به شمار آورد:

بدانید کان کس که گوید دروغ

نگیرد از این پس بر ما فروغ

دروغ از بَرِ ما نباشد ز رأی

که از رأی باشد بزرگی به جای

(همان، ج7، ص259)

ص: 59

نداری دریغ آن چه داری ز دوست

اگر دیده خواهد اگر مغز و پوست

(همان، ج8، ص28)

نتیجه

سبک زندگی سالم، سبکی از زندگی است که تأمین کننده سلامت معنوی، سلامت اجتماعی و جسمی انسان است و راه رسیدن به این سبک زندگی الگوپذیری از اسلام و دستورالعمل معصومین علیهم السلام و بزرگان فرهنگی است.

سخنان امام علی علیه السلام چون دریای خروشان و جوشان از علم الهی نشأت گرفته است که شاعران فراخور توانایی خود از آن بهره مند شده اند. بر گستره ادب حماسی، حکیم فردوسی با خلق اثر ماندگار و جاوید خود چونان حکیمی تیزبین و روشن بین از مضامین شاخص و ارزشمند اخلاقی و اجتماعی قرآن و معصومین علیهم السلام به خصوص امام علی علیه السلام الهام گرفته است. لذا با بررسی اشعار شاهنامه به روشنی می توان تأثیر زیبای سخنان امام علی علیه السلام را در آن یافت که ریشه در نحوه زندگی و مذهب شیعی وی دارد. وی با توصیه به نیکی و بخشش، میانه روی در مصرف، کسب علم و دانش، کار و تلاش، دوست یابی و ارزش و اهمیت دوست خوب، راستی و درستی و... در اشعارش اصول اسلامی را ترویج داده است.

کوتاه کلام این که پیشرفت اسلامی با استفاده از ظرفیت های اسلامی می تواند کمک مؤثری در بهبود سبک زندگی اسلامی - ایرانی باشد. اگر سبک زندگی از الگوهای اسلامی، فرهنگی و اخلاقی استخراج گردد و بر اساس آن فعالیت های جامعه شکل بگیرد، هم آهنگی کامل بین معارف دینی و شیوه زندگی به وجود خواهد آمد و انسان دین را زندگی می کند و خداپرستی به متن زندگی پیوند می خورد که می توان گفت زندگی ها از سمت الگوهای غربی به سوی سبک زندگی ایرانی- اسلامی یا اخلاق دینی سوق می یابند.

ص: 60

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. اسلامی ندوشن، محمدعلی، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1387.

2. آمدی، عبدالواحد بن محمد تمیمی، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1366.

3. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، اصفهان، نشر خاتم الانبیا، 1383 ش.

4. پیرنیا، حسن، تاریخ ایران باستان، تهران، دنیای کتاب، چاپ نهم، 1381 ش.

5. جوانشیر، ف.م، حماسه داد، بحثی در محتوای سیاسی شاهنامه، تهران، جامی، 1380 ش.

6. حرانی، ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول’، تصحیح: علی اکبر غفاری، قم، [بی نا]، 1363 ش.

7. حکیمی، محمود و حسنی تبار، کریم، جهان بینی و حکمت فردوسی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1369 ش.

8. خلیلی جهان تیغ، مریم، دهرامی، مهدی، ادبیات تعلیمی و تربیتی در شاهنامه فردوسی، پاییز 1390 - شماره 11 )18 صفحه - از 41 تا 58).

9. رزمجو، حسین، انسان آرمانی و کامل در ادبیات حماسی و عرفانی فارسی، تهران، امیرکبیر، 1375 ش.

10. فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه فردوسی بر اساس چاپ مسکو، به کوشش سعید حمیدیان. تهران، قطره، 1376 ش.

11. فروغی، محمدعلی؛ یغمایی، حبیب، منتخب شاهنامه فردوسی، [بی جا]، نیکا، 1389.

12. کاویانی، محمد، سبک زندگی اسلامی و ابزار سنجش آن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1392 ش.

13. کریستین سن، ارتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه: رشید یاسمی، تهران، امیرکبیر، 1367 ش.

14. کلینی، ابی جعفر محمد، اصول کافی، ترجمه و شرح: سید جواد مصطفوی، [بی جا]، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت، چاپ ششم، 1381 ش.

15. لیثی، علی، عیون الحکم و المواعظ، قم، دارالحدیث، 1376ش.

16. مهدوی کنی، محمد سعید، مفهوم سبک زندگی و گستره آن در علوم اجتماعی، تحقیقات فرهنگی، سال اول، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، 1386.

17. هندی، حسام الدین، کنز العمال، حیدرآباد، نشر دائرة المعارف العثمانیة، 1364 ق.

ص: 61

ص: 62

بررسی تطبیقی تأثیرپذیری شافعی از نهج البلاغه در مضامین اخلاقی

اشاره

فاروق نعمتی(1)، وحید سبزیان پور(2)

ص: 63


1- . دانشیار و عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات عرب دانشگاه پیام نور، faroogh.nemati@gmail.com
2- . استاد تمام و عضو هیئت علمی دانشگاه رازی؛ wsabzianpoor@yahoo.com

ص: 64

چکیده

محمد بن ادریس شافعی، از بزرگ ترین عالمان و مجتهدان دنیای اسلام است که نام و آوازه اش در حوزه های فقه و اصول، بسی گسترده است. دیوان شافعی، دربردارنده اشعاری نغز و حکیمانه است که گزاره های نیکِ اخلاقی را فراروی خوانندگانِ خود ارائه می دهد. با بررسی این حکمت ها، آن چه قابل تأمّل است، شباهت های شگرف میان آن با مضامین حِکمی در نهج البلاغه است؛ به گونه ای که گویی سخنان حکیمانه حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه، بر قلب و زبان شافعی سرازیر گشته و آن را در قالب اشعاری زیبا بیان کرده است. این مقاله به شیوه ای تطبیقی - توصیفی، در صدد واکاوی و تحلیلِ این مشابهت هاست. از نتایج تحقیق می توان به این رسید که هرچند نمی توان به طورقطع بیان نمود که شافعی، به طور مستقیم از کلام حضرت علی علیه السلام، اثر گرفته است؛ اما می توان چنین شباهت های فراوانی را نتیجه شیوع و شهرت برخی عبارات نهج البلاغه دانست که به صورت ضرب المثل در میان مردم رواج داشته و شافعی از آن ها استفاده کرده و تأثیرپذیری او از اندیشه ها و افکار عمومی امام علی علیه السلام را نتیجه می دهد. از این رو پژوهش هایی از این قبیل، عاملی برای تقریب مذاهب و نزدیکی دل های مسلمانان شیعه و اهل سنت به یک دیگر است.

کلیدواژه ها: حضرت علی علیه السلام، نهج البلاغه، شعر و نثر شافعی، حکمت، ادبیات تطبیقی.

ص: 65

مقدمه و اهمیت پژوهش

در این آشفته بازارِ جهان اسلام در دوره معاصر که افراطی گری و تندروی ها، غبار را بر چهره نابِ اسلام گسترانده است، گذری بر اندیشه های مردان بزرگ و عالمانِ سترگ اسلامی، خالی از فایده نخواهد بود. شافعی،(1)

یکی از همین اندیشمندان و عالمان طرازِ اول اسلام است که با اندیشه های ژرف و دیدگاه های ظریف خود، مکتبی فقهی و اخلاقی را برای آیندگان بنا نهاد که پس از وفاتش بسیاری، از پیروان آن شدند. شافعی از یک سو، فقیهی والا بود که قاموس فقهی اش «الأم»، طلایه دار فقه و فقاهت در زمانش شد؛ و از دیگر سوی، با تدوین «الرساله»، سنگ بنای علم اصول فقه را برای شافعیان و مذهب شافعیه پی ریزی کرد؛ اما در فراسوی فقه و اصول، محمد بن ادریس شافعی، شاعری توانمند و حکیم بود که مفاهیم اخلاقی، تربیتی و اعتقادی را در قالب اشعاری نغز و جذاب عرضه نمود. حکمت ها و درون مایه های اخلاقی و تربیتی در اشعار شافعی، برخاسته از اندیشه های والای دینی و اسلامی اوست؛ این اندیشه ها از سوی دیگر بازتابی از افکار اصحاب رسول خدا| است که حضرت علی علیه السلام ازجمله آن هاست. در این پژوهش، از گذرگاهِ ادبیات تطبیقی، به بررسی شباهت های مضمونی در سروده های اخلاقی شافعی و نهج البلاغه خواهیم پرداخت.

پرسش های پژوهش

در این مقاله با بررسی مقایسه ای میان درون مایه های اخلاقی در اشعار شافعی و

ص: 66


1- . ابوعبدالله محمد بن ادریس، معروف به شافعی، در سال 150 ه-.ق در شهر غزه متولد شد. در مدینه و مکه، فقه، تفسیر، حدیث و علوم روزگار خود را آموخت و از همان کودکی قریحه شاعری داشت. 17 سال در میان قبیله بنی هذیل که از فصیح ترین قبائل عرب هستند زندگی کرد تا زبان و لغت عربی را از آن ها بیاموزد و با آنان در سفر و حضر همراه می شد تا لغت و شعر بیاموزد. ده ها هزار از اشعار آنان را حفظ کرد. وی مؤسس مذهب شافعی است (نک: حموی، 1988: 17/ 287-289؛ ابن خلکان، 1984: 3/305؛ ذهبی، 1990: 21/305 - 306؛ اصبهانی، 1980: 9/107 و بیهقی، 1971: 1/339).

سخنان گهربار حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه، در صدد پاسخ گویی به دو پرسش زیر خواهیم بود:

در اشعار شافعی و نهج البلاغه، چه شباهت هایی در مضامین اخلاقی وجود دارد؟

آیا امکان تأثیرپذیریِ شافعی از نهج البلاغه وجود دارد؟

پیشینه پژوهش

درزمینه واکاویِ ادبیات شافعی و به ویژه بررسی و پژوهش در اشعارش، برخی مقالات و کتاب هایی نگاشته شده است؛ که ازجمله می توان به مطالعات زیر اشاره نمود:

مقاله «قراءة بلاغیة فی دیوان الإمام الشافعی» از نعمان شعبان علوان، (مجلة الجامعة الإسلامیة، 2011، ص 923-972) که ضمن بیانِ برخی وقایع زندگیِ شافعی، برخی قصائد وی را از منظرِ علم بلاغت مورد بررسی قرار می دهد؛ مقاله «اهل بیت علیهم السلام در دیوان شافعی» از سیّد فضل الله میرقادری (مجله انجمن ایرانیِ زبان و ادبیات عربی، ص127-148، 1384 ش) که ضمن نگاهی به زندگی و اشعار شافعی، اشعار وی در رابطه با اهل بیت علیهم السلام را با مصادر اصلی و ترجمه فارسی و تحلیل بیان کرده است. هم چنین عبدالله احمدیان در کتاب جامعِ خود «تجزیه وتحلیل زندگانی شافعی» تا حدودی به بحث درباره حیات و آثار ایشان پرداخته است.

گرایش شافعی به ادبیات

ابن هشام می گوید: «کلام شافعی، زبان معیار است که به آن استناد و استدلال می شود» (به نقل از: یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ص 18) و هم چنین از «اصمعی» از ادبای بزرگ عرب منقول است که گفت: «شعر هذیل را بر جوانی قریشی برخواندم که نامش محمد بن ادریس بود» (به نقل از: خفاجی، شفاء الغلیل فیما فی کلام العرب من الدخیل، ص 55). از سویی شافعی با بسیاری از دانشمندانِ هم عصر خود مناظرات علمی و ادبی داشته که بسیاری از پاسخ های او با استناد به شعر بوده است (رک به: حموی، معجم الادباء، ص 303). «جاحظ» از ناقدان و ادبای مشهور عرب، ضمن تمجید از بلاغت

ص: 67

شافعی، چنین می گوید: «در کتاب های نوابغی که در زمینه علم و دانش به نبوغ رسیدند، نگاهی افکندم؛ پس در میان آنان تألیفی نیکوتر از «مطلبی» (شافعی) ندیدم؛ گویی که کلامش در مروارید هایی به نظم کشیده شده است» (به نقل از: الزعبی، حضارة قدماء العرب فی الاسلام، ص12).

شافعی افزون بر آن که زبان عربی را به مثابه یک زبان برای تکلّم و فهم و درک صحیح تر از واژگان آن آموخت، چنان به زبان و مسائل حوزه زبانی اهتمام ورزید که در زمره دانشمندان طرازِ اول حوزه زبان و ادبیات عرب درآمد و تا بدان جا پیش رفت که در سخن او میدان زبان عربی، ملاک و معیار و حجّت یقین آور بود و در کنارِ افرادی همچون کسائی، فرّاء، مبرّد، اصمعی و دیگران قرار گرفت. «توانمندی و قابلیت های زبانی او در تحلیلِ متون فقهی، کمکِ شایانی به مکتب فقهی وی نمود. توانایی های شافعی در حوزه زبان را می توان در فصاحت و رسایی کلام، بیان شیوا و منطقی، میزان بالای به کارگیری تعابیر، حجیت سخن او در مسائل زبانی، به تصویر کشیدنِ مکارم اخلاقی در قالبِ شعر و استفاده بهینه از ظرفیت ها و تحلیل زبانی در حوزه فقه و اصول فقه شافعی به وضوح دید» (زرگری نژاد و یوسفی، تکوین شخصیت علمی و مذهب فقهی امام شافعی، ص 4).

شافعی و سرایشِ شعر

با وجود مناقشه ای که درباره منع و جواز شعر از دید شرع وجود داشته، عالمان دین اغلب به شعر و شاعری توجه و حتی تمایلی داشته اند و اگر خود نمی توانسته اند یا نمی خواسته اند شعر بگویند و شاعری پیشه کنند؛ از مطالعه و تحقیق در اشعار شاعران و استناد و استشهاد به اقوال آنان اجتناب هم نمی کرده اند. امام شافعی ازجمله عالمانی است که موضع گیریِ معقول در برابر شعر داشته است. او خود هم شعر می گفته و هم به تحقیق در اشعار دیگران می پرداخته است. با این حال باید دانست که اهتمام به شعر برای او بهانه ای بیش نبوده است؛ بهانه ای برای تبلیغ مفاهیم متعالی شرعی و ترویج مکارم اخلاقی و فضایل انسانی یا برای بازتاب عواطف و اشراقات درونی.

ص: 68

اولین کسی که اشعار شافعی را در کتابی مستقل جمع آوری کرد، «احمد العجمی» بود که آن مجموعه شعری را «نتیج الأفکار فیما یعزی الی الإمام الشافعی من أشعار» نام گذاری کرد. بعد از وی، «محمد مصطفی شاذلی»، اقدام به جمع آوری اشعار او کرد و نام آن را «الجوهر النفیس فی أشعار محمد بن ادریس» نام نهاد و سرانجام، برای اولین بار اشعارش در سال 1903 جمع و منتشر شد و این فاصله زمانی، موجب اختلاف در انتساب برخی اشعار به شافعی شده است (بدیع یعقوب، دیوان الإمام الشافعی، ص34).

شافعی در همه اشعارش سعی کرده است که اسلام و ارزش های والایش را به تصویر بکشد. از ویژگی های شعری او، وضوح، سهولت و ایجاز است و به همین دلیل، قصیده ندارد و غالب اشعار او در لباس قطعات کوتاه است. شعرش مملو از محبت وی نسبت به اهل بیت^ و اصحاب پیامبر| است و از مضامین متداول و تقلیدی شعر، مانند مدح و هجا به دور است (نک: مصطفی بهجت، الباقیات الصالحان من أشعار منصور الفقیه، ص 14-16). بر اساس قضاوت «ابن رشیق»، شعر او از حیث تفنّن، از زیباترین اشعار دوران خود بوده است (امیدی، نگاهی به مضامین و موضوعات دیوان شافعی، ص173).

1. بررسی تطبیقی مضامین اخلاقی در شعر شافعی و نهج البلاغه

شباهت های واژگانی

در شواهد زیر، علاوه بر اشتراک مضمون، استفاده از واژه های نهج البلاغه، مشابهتِ شگرفی میان شعرِ شافعی و نهج البلاغه ایجاد کرده است؛ تا آن جا که می توان ادعا کرد ابیات شافعی، صورت منظوم کلمات علی علیه السلام است:

الف. روز جدید، رزق جدید

«فَلا تَحملْ هَمَّ سَنتِکَ عَلَی هَمِّ یومِکَ کَفَاکَ کلُّ یومٍ عَلَی مَا فِیهِ... سَیؤتیکَ فِی کلِّ غَدٍ جدیدٍ مَا قَسَمَ لَکَ» (سید رضی، نهج البلاغه، قصار379)؛ «به فکر غم و غصه های فردا نباش... چراکه خداوند متعال در هر روز جدیدی آن چه را که برای تو قسمت کرده، به تو می دهد».

ص: 69

شافعی نیز می گوید:

وَلا تَخطُر هُمومَ غَدٍ بِبالی

فَإِنَّ غَداً لَهُ رِزقٌ جَدیدُ

هرگز غم فردا به دل من راه ندارد؛ زیرا فردا، روزیِ جدیدی دارد (شافعی، الدیوان، ص61).

ب. آدمی در زیر زبان...

«اَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت148)؛ «انسان در زیر زبانش پنهان است».

شافعی می گوید:

وَالمَرءُ کَالمَخبُوء تَحتَ لِسانِهِ

وَلِسانُهُ لِبابٍ مُغلَقٍ مِفتاحُ

انسان در زیر زبانش پنهان است و زبانش کلیدی برای درِ بسته ای است (شافعی، الدیوان، ص 102).

ج. رزق مقدّر

«قَسَمَ أَرْزَاقَهُمْ وَأَحْصَی آثَارَهُمْ وَأَعْمَالَهُمْ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه90)؛ «رزقشان را تقسیم نمود و آثار و کارهایشان را برشمرد».

شافعی می گوید:

فَفی أَی شَیءٍ تَذهَبُ النَفسُ حَسرَةً

وَقَد قَسَمَ الرَّحمَنُ رِزْقَ الخَلائِقِ

نفس آدمی، حسرت چه چیزی را می خورد درحالی که خدای رحمان روزی بندگان را تقسیم کرده است (شافعی، الدیوان، ص 91)

د. انواع رزق

«والرِّزقُ رِزقَانِ: رِزقٌ تَطلُبُهُ وَرِزقٌ یَطلُبُکَ فَإن لَم تَأتِهِ أَتَاکَ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت379)؛ «رزق دو نوع است: رزقی که تو آن را می جویی و رزقی که او تو را می طلبد».

شافعی نیز می گوید:

وَرِزقٌ أتاکَ وَ لَ-مْ ت--أتِهِ

وَلا أَرَّقَ العَینَ منه الطَّالبُ

ص: 70

چه بسیار است رزق و روزی ای که به تو رسیده و تو دنبال آن نبوده ای و (این درحالی است که) جوینده آن، چشم از آن برنداشته است [و به آن نرسیده است] (شافعی، الدیوان، ص 147).

ه-. مذمت عیب جویی

«أَکْبَرُ الْعَیبِ أَنْ تَعِیبَ مَا فِیکَ مِثْلُه» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت353)؛ «بزرگ ترین عیب آن است که آن چه را که مانند آن در تو وجود دارد، عیب بدانی».

شافعی نیز می گوید:

عَجِبْتُ لِمَنْ یبکِی عَلَی عَیبِ غَیرِهِ

دُمُوعَاً وَلا یبْکِی عَلَی عَیبِه دَمَاً

وَأَعْجَبُ مِنْ هَذَا یرَی عَیبَ غَیرِهِ

صَغِیرَاً وَفِی عَینَیهِ مِنْ عَیبِهِ عَمِی

تعجب می کنم از کسی که برای عیب دیگران گریه می کند درحالی که برای عیب خود، خون نمی گرید؛ و عجیب تر این که عیب کوچک دیگران را می بیند ولی دو چشمش از دیدن عیب خودش نابیناست (شافعی، الدیوان، ص 115).

و. پایان شب سیه ...

«جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَایقِ البَلاءِ فَرَجاً» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه192)؛ برای آنان از تنگناهای مصیبت، فرج و گشایشی را قرار داد»؛ «عِنْدَ تَنَاهِی الشِّدَّةِ تَکُونُ الْفُرْجَةُ وَعِنْدَ تَضَایقِ حَلَقِ الْبَلَاءِ یکُونُ الرَّخَاءُ» (همان، حکمت351)؛ «در نهایت سختی گشایش حاصل می شود و به هنگام اوج مصیبت، راحتی حاصل می آید».

شافعی نیز می گوید:

وَلَرُبَّ نازِلَةٍ یضیقُ لَهَ-ا الفَت-ی

ذَرْعاً وَعِندَ اللَهِ مِنها المَخْرَجُ

ضاقَتْ فَلَمّا اِستَحْکَمَتْ حَلَقاتُها

فُرِجَتْ وَکُنْتُ أَظُنُّها لا تُفرَجُ

چه بسیار بلاها که آدمی به واسطه آن ها، به تنگ می آید. درحالی که گشایش و فرج آن نزد خداست.

ص: 71

هنگامی که حلقه های بلا و مصیبت تنگ می شود، گشایش و فرج، رخ می دهد درحالی که من گمان می کردم که فرجی در کار نیست (شافعی، الدیوان، ص 256).

ز. ارزش تقوی

«لا عِزَّ أعَزُّ مِنَ التَّقوَی» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت371)؛ «هیچ عزتی محکم تر از تقوا نیست».

شافعی نیز می گوید:

فَمَا ضَرَّ التَّقوَی نِصَالُ أسِنَّةٍ

وَمَا زَالَ ذو التَّقْوَی أَعَزَّ وَأَکْرَما

هرگز نوک نیزه به پرهیزکاری ضرر نمی رساند و پیوسته انسان باتقوا و پرهیزکار، عزیز و گرامی است (شافعی، الدیوان، ص 280).

ح. عیب خود دیدن

«یا أَیُّهَا النَّاسُ طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیبُهُ عَنْ عُیوبِ النَّاسِ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه176)؛ «ای مردم! خوشا به سعادت کسی که مشغول بودن (تأمّل کردن) به عیب خودش، او را از (مشغول شدن به) عیب های مردم بازمی دارد»؛ «مَنْ نَظَرَ فِی عَیبِ نَفْسِهِ اِشْتَغَلَ عَنْ عَیبِ غَیرِهِ» (همان، حکمت349)؛ «هر کس به عیب های خود بنگرد، از عیب دیگری روی گردان

می شود».

شافعی نیز می گوید:

المَرءُ إِن کَانَ عاقِلاً وَرِعَاً

أَشْغَلَهُ عَنْ عُیوبِ غَیرِهِ وَرَعُه

انسان اگر عاقل و پرهیزکار باشد، تقوایش او را از (جست وجوی در) عیوب دیگران بازمی دارد (شافعی، الدیوان، ص 85).

ط. ناپایداری دنیا

«أَلَا وَإِنَّهَا لَیسَتْ بِبَاقِیَةٍ لَکُمْ وَلَا تَبْقَوْنَ عَلَیهَا» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه173)؛ «آگاه باشید که آن (دنیا) برای شما باقی نمی ماند و شما (نیز) در آن پایدار نمی مانید».

شافعی نیز می گوید:

ص: 72

یا مَنْ یُعانِقُ دُنیا لا بَقَاءَ لَهَا

یُمْسِی وَ یصْبِحُ فِی دُنیاهُ سِفَارَا

ای کسی که دنیایی را که بقائی ندارد، در آغوش می گیری و شب و روز در اندیشه آنی و برای رسیدن به آن پیوسته در حرکت و سفری (شافعی، الدیوان، ص 76).

2. اشتراک در تصویر

اشاره

در نمونه های زیر از عناصر تصویرساز مشترک در کلام علی علیه السلام و شافعی آمده است.

الف. تشبیه زبان به حیوان درنده

تشبیه زبان به حیوان گزنده، در نهج البلاغه آمده است: «اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّی عَنْهُ عَقَر» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت61)؛ «زبان مانند حیوان درنده ای است، اگر رها شود، صاحبش را می درد و می کشد».

شافعی نیز می گوید:

اِحْفَظْ لِسَانَکَ أَیها الإِنْسَانُ

لا یلْدَغَنَّکَ إِنَّهُ ثُعْب--انُ

ای انسان! زبانت را حفظ کن (احتیاط کن) که تو را نگزد؛ زیرا زبان چون ماری بزرگ است (شافعی، الدیوان، ص 116)

ب. تشبیه مرگ، به مستی

حضرت علی علیه السلام در چندین مورد، مرگ را به مستی تشبیه نموده است؛ ازجمله: «اجْتَمَعَتْ عَلَیهِمْ خَلَّتَانِ: سَکْرَةُ الْمَوْتِ، وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه109)؛ مستی مرگ و حسرت از دادن فرصت بر آنان جمع شد»؛ «(الموت) فَیوشِکُ أَنْ تَغْشَاکُمْ دَوَاجِی ظُلَلِهِ وَاحْتِدَامَ عِلَلِهِ وَحَنَادِسُ غَمَرَاتِهِ وَغَوَاشِی سَکَرَاتِهِ» (همان، خطبه230)؛ «چقدر نزدیک است که سایه های مرگ و شدت دردهای آن و تیرگی بیهوشی ها و ظلمت سکرات، شما را در بربگیرد».

شافعی نیز در بیت زیر، چنین تشبیهی برای مرگ دارد:

کُلُّ امرِیءٍ لاقَ مِنَ المَوتِ سکرةً

لَهَا سَاعٍ فِیها یذِّلُ وَ یخضَعُ

ص: 73

هر کسی با مستی مرگ روبه رو شود و در مقابل آن تلاش کند، ذلیل و مطیع می گردد (شافعی، الدیوان، ص 94).

ج. تشبیه دنیا به مردار

در نهج البلاغه، طعام دنیا به مردار تشبیه شده است: «فَهِی مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِی وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَطَعَامُهَا الْجِیفَة» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه89)؛ «پس آن (دنیا) در برابر خواهان آن، چهره ای عبوس دارد، ثمرش فتنه و غذایش مردار است».

همین تصویر در مصراع اول بیت زیر از شافعی نیز دیده می شود:

وَم-ا هِ-ی إِلّا جِیف-َةٌ مُستَحیلَ-ةٌ

عَلَیه-ا کِ-لابٌ هَمُّهُ-نَّ اِجتِ-ذابُ-ه-ا

(شافعی، الدیوان، ص 45)

در مصراع دوم، شافعی دنیادوستان را به سگانی تشبیه کرده که بر مرداری گردآمده اند و می خواهند سهمی از آن داشته باشند.

این عبارت شباهت به سخن امام علی علیه السلام دارد: «إِنَّمَا أَهْلُهَا کِلَابٌ عَاوِیةٌ، وَسِبَاعٌ ضَارِیةٌ، یهِرُّ بَعْضُهَا عَلی بَعْضِهَا، وَیأْکُلُ عَزیزُهَا ذَلیلَهَا، وَیقْهَرُ کَبیرُهَا صَغیرَهَا» (سید رضی، نهج البلاغه، قصار31)؛ «همانا دنیادوستان مانند سگانی پارس کننده و حیواناتی درنده هستند که برخی، برخی دیگر را می درند و قوی ترهایش کسانی را که ضعیف هستند می خورند و بزرگ ترهایش بر کوچک ترها، چیره می شوند».

د. فریبندگی دنیا

در نهج البلاغه، بارها دنیا به غروری باطل و فریبنده معرفی شده است: «تَحَلَّتْ بالامَالِ وَتَزَینَتْ بِالغُرورِ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه111)؛ دنیا با آرزوها و (انواع) غرور، مزیّن شده است»؛ «أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیا الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا الْمُنْخَدِعُ بِأَبَاطِیلِهَا أَ تَغْتَرُّ بِالدُّنْیا ثُمَّ تَذُمُّهَا» (همان، حکمت131)؛ «ای نکوهش کننده دنیا که خود فریب وعده های دروغ آن را خورده ای و به نویدهای باطل آن، در خدعه و نیرنگ قرارگرفته ای و با این حال به بدگویی از آن

ص: 74

پرداخته ای»؛ «فَاحْذَرُوا الدُّنْیا فَإِنَّهَا غَدَّارَةٌ غَرَّارَةٌ خَدُوع» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه203)؛ «از دنیا دوری کنید زیرا دنیا خیانت کار، فریب کار و حیله گر است».

همین تصویر از دنیا در شعر شافعی نیز به چشم می خورد:

فَلَم أَرَهَا إلاّ غُرورَاً بَاطِلاً

کَمَا لاحَ فِی ظُهرِ الفَلا سَرابُها

پس آن را جز غرور باطلی نمی بینم، همان طور که به هنگام ظهر، سراب در بیابان آشکار می شود. (شافعی، الدیوان، ص 45).

3. اقتباس

اشاره

در تعریف اقتباس و تضمین آمده که: «گوینده، گزاره قرآنی یا روایی را بی هیچ گونه تغییری یا با اندک تغییری در تنگنای وزن و قافیه در سخن خود جای دهد» (راستگو، بررسی تاریخی قصص قرآن، ص 30). در نمونه های زیر می بینیم که شافعی در اشعار خود، جملات نهج البلاغه را در واقع از حالت نثر به نظم درآورده است:

الف. سکوت در برابر نادان

امام علی علیه السلام، سکوت در برابر نادان را باعث مصون ماندن آبروی عاقل می داند: «وَالْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِیه» (سید رضی، نهج البلاغه، قصار113)؛ «بردباری، دهان بند نادان است»؛ «وَبِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِیهِ تَکْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَیه» (همان، حکمت223)؛ «با بردباری در مقابل سفیهان، شمار یاران و حامیان انسان، برای برابری با آن سفیهان، بسیار می گردد».

شافعی نیز با بهره گیری از همین مضمون، چنین می سراید:

وَالصَّمْتُ عَنْ جاهِلٍ أَو أَحْمقٍ شَرَفٌ

وَفیهِ أَیضاً لِصَوْنِ العِرْضِ إِصْلاحُ

و سکوت در برابر نادان یا احمق، شرف و بزرگی است و نیز باعث حفظ آبروی انسان می شود.

ص: 75

ب. طمع

یک. طمع عامل خواری انسان

امام علی علیه السلام همواره در جاهای مختلف، طمع کاری را نکوهش کرده و آن را موجب ذلت و خواری دانسته است: «الطَّامِعُ فِی وِثَاقِ الذُّلِّ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت226)؛ «طمع کار، در بند ذلت است»؛ «أَزْرَی بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَع» (همان، حکمت2)؛ «هر کس طمع ورزی را شعار خود قرار دهد، خویشتن را خوار و زبون کرده است».

این سخنان حکیمانه در نهج البلاغه در رابطه با آسیب های طمع ورزی، چه بسا الهام بخشِ شافعی در سرودن بسیاری از اشعارش بوده است؛ از جمله:

أَمَتُّ مَطامِعی فَأَرَحْتُ نَفسِی

فَإِنَّ النَّفْسَ ما طَمِعَتْ تَهُونُ

طمع هایم را (در خودم) کشتم و خودم را آسوده کردم؛ زیرا نفس تا زمانی که طمع می ورزد، خوار و ذلیل است (شافعی، الدیوان، ص 116).

العَب-ْ-دُ حُ--رٌّ إن قَنَ-عَ

وَ الحُرُّ عَب-دٌ إن طَ-مَ-ع

فَاقنَ-عْ وَ لا تَطمَ-عْ فَ-لا

شَیءَ یشِینُ سِوَی الطَّمَ-ع

بنده آزاد است اگر قانع باشد و آزاد، بنده است اگر طمع بورزد. پس قانع باش و طمع نورز؛ زیرا چیزی جز طمع، موجب عیب و ننگ نیست (همان، حکمت86).

دو. طمع عامل هلاکت انسان

در نهج البلاغه، طمع کاری باعث هلاکت انسان دانسته شده و در این زمینه آمده است: «وَ إِیاکَ أَنْ تُوجِفَ بِکَ مَطَایا الطَّمَعِ فَتُورِدَکَ مَنَاهِلَ الْهَلَکَة» (سید رضی، نهج البلاغه، نامه31)؛ «بپرهیز از این که مرکب طمع ورزی تو را به سوی هلاکت به پیش راند».

شافعی نیز چنین دیدگاهی در مورد طمع ورزی دارد:

دَعی عَنک المَطامِعَ وَالأَمانی

فَکَم أُمنیةٍ جَلَبَتْ مَنِیه

ص: 76

(ای نفس) طمع ها و آرزوها را از خود دور کن، چه بسیارند آرزوهایی که موجب مرگ می شوند (شافعی، الدیوان، ص 218).

ج. علم با عمل

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه، همواره توجه دانش آموختگان را به عمل فرامی خواند: «أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَی اللِّسَان» (سید رضی، نهج البلاغه، قصار92)؛ «پست ترین علم آن است که فقط بر زبان جاری شود»؛ «اَلْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَالعِلْمُ یهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَإِلَّا ارْتَحَلَ عَنْه» (همان، حکمت366)؛ «علم و عمل، پیوندی نزدیک دارند و کسی که دانست، باید عمل کند، چراکه علم، عمل را فراخواند، اگر پاسخش داد می ماند وگرنه کوچ می کند»؛ «فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ کَثِیرٌ وَرُعَاتَهُ قَلِیل» (همان، حکمت98)؛ «پس راویان علم چه بسیارند و عمل کنندگان به آن چه اندکند».

شافعی نیز مشابه این سخنان امام علی علیه السلام، شرط فقیه بودن را در عمل به علم او دانسته است:

إِنَّ الفَقِیهَ هُوَ الفَقِیهُ بِفِعْلِهِ

لَیسَ الفَقیهُ بِنُطْقِهِ وَمَقَالِهِ

به راستی فقیه کسی است که در عمل، فقیه باشد نه کسی که فقط در گفتار فقیه باشد (شافعی، الدیوان، ص99).

د. ناپایداری شادی و ماندگاری غم دنیا

ناپایداری شادی و ماندگاری غم دنیا ازجمله اموری هستند که علی علیه السلام نیز در نهج البلاغه به آن اشاره کرده است: «لَا یَدُومُ رَخَاؤُهَا وَلَا یَنْقَضِی عَنَاؤُهَا» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه230)؛ «آسایش آن (دنیا) پایدار نمی ماند و سختی هایش تمام نمی شود».

شافعی نیز در این زمینه می گوید:

مِحَنُ الزَّمانِ کَثیرٌ لا تَنْقَضی

وَسُرورُهُ یأتِیکَ کالأَعْیادِ

ص: 77

سختی های روزگار، بسیار است و پایانی ندارد درحالی که شادی آن همانند عید، (سالی یک بار) می آید (شافعی، الدیوان، 61).

ه- . دگرگونی روزگار

در نهج البلاغه، از یک سو بر ناامید نشدن و از دیگر سو، بر فریفته نشدن بر روزگار تأکید شده است: «الدَّهرُ یَومانِ؛ یَومٌ لَکَ و یَومٌ عَلَیکَ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت396)؛ روزگار، دو روز است؛ روزی به نفع تو و روزی به ضرر تو».

شافعی نیز همین دیدگاه را در مورد روزگار و حوادث آن دارد:

الدَّهْرُ یوْمَانِ ذا أَمنٌ وَذا خَطَرُ

وَالعَیشُ عَیشَانِ ذا صَفْوٌ وَذا کَدَرُ

روزگار دو روز است؛ روزی، ایمنی دارد و روزی، خطرناک است و زندگی نیز دو نوع است، یکی روشن و دیگری تیره (شافعی، الدیوان، ص 63).

و. خطر آرزوی طولانی

در نهج البلاغه، آرزو موجب غفلت انسان از یاد خدا ارزیابی شده است: «وَاعْلَمُوا أَنَّ الْأَمَلَ یسْهِی الْعَقْلَ وَینْسِی الذِّکْرَ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه86)؛ «آرزو، عقل را سبک کرده و یاد خدا را به فراموشی می سپارد».

شافعی نیز آرزو را بازیچه ای می داند که نادان را مشغول و غافل از حقیقت می کند:

ألهی جَهولاً أمَلُهُ

یَمُوتُ مَن جاءَ أجَلُهُ

آرزو نادان را مشغول کرده است، هر کس چون اجلش فرا برسد می میرد (شافعی، الدیوان، ص 197).

ز. هم نشینی

یک. خطر هم نشینی با شاهان

هم نشینی با شاهان ستمکار، جز مصیبت چیزی به همراه ندارد؛ در نهج البلاغه آمده است:

ص: 78

«صَاحِبُ السُّلْطَانِ کَرَاکِبِ الْأَسَدِ - یغْبَطُ بِمَوْقِعِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَوْضِعِه» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت163)؛ «هم رکاب پادشاه مانند سوارشونده بر شیر است؛ به جایگاه او غبطه خورده می شود، درحالی که او بهتر از هر کسی می داند که در چه جایگاه (خطرناکی) است».

شافعی نیز در این زمینه چنین می سراید:

إِنَّ المُل-وکَ بَلاءٌ حَیثُم-ا حَ-لّ-وا

فَلا یکُنْ لَکَ ف-ی أَبْوابِه-ِمْ ظ--ِلُّ

ماذا تُؤَمِّلُ مِن قَ--وْمٍ إِذا غَضِب-وا

ج-اروا عَلَیکَ وَإِن أَرضَیتَهُم مَلّ-وا

به درستی شاهان هر جا که وارد شوند، بلا و مصیبت اند و نباید در دربار آنان برای تو سایه ای باشد. چه امیدی به قومی داری که اگر خشمگین شوند به تو ستم می کنند و اگر آنان را خشنود کنی آزرده خاطر می شوند (شافعی، الدیوان، ص 100).

دو. هم نشینی با دانشمندان

حضرت علی علیه السلام همواره مالک اشتر را به هم نشینی و هم کلامی با دانشمندان سفارش می کرده است: «وَأَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ وَمُنَاقَشَةَ الْحُکَمَاءِ فِی تَثْبِیتِ مَا صَلَحَ عَلَیهِ أَمْرُ بِلَادِک» (سید رضی، نهج البلاغه، نامه53)؛ «در جلسات درس دانشمندان و اساتید زیاد به گفت وگو بنشین و با حکما و اندیشمندان نیز بسیار به بحث و بررسی بپرداز که وضع کشورت را اصلاح می کند».

و شافعی نیز در این باره چنین می گوید:

وَخَالِطْ رُوَا العِلْمِ وَاصحَبْ خِیارَهُمْ

فَصُحْبَتُهُم نَفْعٌ وَخِلْطَتُهُم غِنْ---م

با دانشمندان هم نشین باش و با بهترین آن ها مصاحبت کن؛ زیرا هم نشینی با آنان مفید و ارزشمند است (شافعی، الدیوان، ص 118).

ح. ارزش تواضع

تواضع در نهج البلاغه، موجب بزرگی و نشانه اصالت شخص است: «وَلا حَسَبَ کَالتَّواضُعِ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت113)؛ «هیچ مباهات و افتخاری (به آباء و

ص: 79

اجداد) مانند فروتنی نیست».

و شافعی در این زمینه می گوید:

أُهینُ لَهُم نَفسی وَأَکرِمُها بِهِم

وَلا تُکرَمُ النَفسُ الَّتی لا تُهینا

من در برابر آنان فروتنی می کنم و با این کار، حرمت خود را بالا می برم؛ زیرا کسی که متواضع نباشد، به بزرگی نمی رسد (شافعی، الدیوان، ص 117)

ط. اهمیت قناعت

قناعت در کلام علی علیه السلام، بالاترین ثروت معرفی است: «لا کَنزَ أَغنَی مِنَ القَنَاعَةِ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت371)؛ «هیچ گنجی، غنی تر از قناعت نیست».

شافعی نیز در این زمینه چنین می سراید:

رَأَیتُ القَناعَةَ رَأسَ الغِن-ی

فَصِ-رتُ بِأَذی-الِه-ا مُتَمَسِّ-ک

قناعت را سرآغاز بی نیازی دیدم پس دامنش را گرفتم (شافعی، الدیوان، ص 95).

ی. زشتی درخواست از فرومایه

زشتی درخواست از فرومایه، همواره در نهج البلاغه موج می زند: «فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَی غَیرِ أَهْلِهَا» (سید رضی، نهج البلاغه، قصار66)؛ از دست دادن چیز موردنیاز آسان تر از درخواست آن از افراد نااهلش است»؛ «مَرَارَةُ الْیأْسِ خَیرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَی النَّاسِ» (همان، نامه31)؛ تلخی ناامیدی بهتر از خواستن (چیزی) از مردم است».

شافعی، مشابه چنین مضمونی در اشعار خویش دارد:

أُقسِ-مُ بِالله لَ-رَضْ-خُ الن-َّوَی

وَشُرْبُ مَاءِ القُلُ-بِ المَالِحَه

أَحَس--نُ بِالإنْسانِ مِن حِرصِهِ

وَمِنْ سُؤالِ الأوْجَهِ الکالِحَه

به خدا سوگند، خرد کردن (جویدن) هسته خرما و نوشیدن آب چاه شور، برای انسان بهتر از آزمندی و درخواست از کسانی است که چهره ای عبوس دارند (شافعی، الدیوان، ص 56).

ص: 80

ک. حتمی بودن قضا و قدر

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه، در موارد بسیاری از غالب بودن قضا و قدر بر امور سخن گفته اند: «تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ حَتَّی یکُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیر» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت15)؛ «کارها و چاره جویی ها در برابر تقدیرات الهی، خوار می گردد تا آن حد که گاهی چاره جویی انسان، موجب هلاکت او می شود».

شافعی، مشابه چنین مضمونی در اشعار خویش دارد:

الهَمُّ فَضْ-لٌ وَالقَضَ-ا غَالِ-بُ

وَکَائِنٌ مَا خُ---طَّ فِی اللَّوحِ

غم و اندوه بی فایده است درحالی که قضا غالب و مشرف (بر حوادث) است و هر آن چه در لوح محفوظ نوشته شده، اتفاق می افتد (شافعی، الدیوان، ص 68).

ل. تشخیص حق از باطل

حضرت علی علیه السلام، یکی از راه های تشخیص راه درست از غلط را مخالفت با هوای نفس دانسته و در این زمینه از دوستی نیک کردار سخن می گوید که چند ویژگی خوب دارد؛ ازجمله: «وکَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ نَظَرَ أَیهُمَا أَقْرَبُ إِلَی الْهَوَی فَخَالَفَه» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت289)؛ «اگر (انجام) دو کار بر او مشتبه شد در آن دو بیندیشد که کدام یک از آن ها به هوای نفس نزدیک تر است پس با آن مخالفت نماید».

شافعی نیز به شکل تلمیح به این سخن امام علیه السلام اشاره کرده است:

إذا حَ-ارَ ذِهنُکَ فِی مَعنِیینِ

وَ لَم تَدرِ حَیثُ الخَطَأ وَ الصَّوَاب

فَخَالِفْ هَوَاکَ فَإنَّ الهَ-وَی

یقُ-ودُ النُّفُوسَ إلَ-ی مَ-ا یعَاب

هرگاه ذهنت در انجام دو کار مردد شد و از تشخیص درست و غلط عاجز شدی، پس با هوای نفست مخالفت کن؛ زیرا هوی و هوس، نفس را به سوی چیزی می کشاند که مایه ننگ و عیب است (شافعی، الدیوان، ص 43).

ص: 81

م. سخاوت، پوشاننده عیب

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه، سخاوت را مایه حفظ آبرو دانسته و در این زمینه می فرماید: «اَلْجُودُ حَارِسُ الأَعراضِ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت211)؛ «بخشش نگهبان آبروهاست».

شافعی نیز چنین نظری دارد:

وَإِن کَثُرَت عُیوبُکَ فی البَرایا

وَسَرَّکَ أَن یکونَ لَها غِط--اءُ

تَسَتَّر بِالسَخ-اءِ فَکُلُّ عَیبٍ

یغَطّیهِ کَم-ا قی-لَ السَخ-اءُ

اگر در میان مردم، عیب بسیار داری و می خواهی که پوششی بر آن ها قرار گیرد، با استفاده از سخاوت، (عیب های خود را) بپوشان؛ پس همان گونه که گفته شده است، سخاوت، هر عیبی را می پوشاند (شافعی، الدیوان، 35).

ن. راحتی پس از سختی

در نهج البلاغه، به فرج پس از سختی تأکید شده است: «... وَ أَسْهَلَتْ لَهُ الصِّعَابُ بَعْدَ إِنْصَابِهَا» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه198)؛ «و سختی ها پس از نزولشان، برای او آسان می شوند».

شافعی در این زمینه چنین سروده است:

سَیفْتَحُ بَابٌ إذا سُدَّ بابٌ

نَعَم وَتَهُونُ الأمُورُ الصِّعابُ

اگر دری بسته شود دری باز خواهد شد؛ آری! کارهای سخت آسان می شود (شافعی، الدیوان، ص 146).

س. انواع دوستان

در نهج البلاغه آمده است:

«أَصْدِقَاؤُکَ ثَلَاثَةٌ صَدِیقُکَ وَصَدِیقُ صَدِیقِکَ وَعَدُوُّ عَدُوِّک» (سید رضی، نهج البلاغه، قصار259)؛ «دوستان تو سه گروه هستند: دوستت، دوستِ دوستت و دشمنِ دشمنت».

ص: 82

شافعی نیز مشابه چنین مضمونی دارد:

صَدِیقُکَ مَن یعادِی مَنْ تُعادِی

بِطُولِ الدَّهرِ مَا سَجَعَ الحَّمَامُ

دوست تو کسی است که با کسی که تو با او دشمنی داری، در طول روزگار تا زمانی که کبوتران نغمه خوانی می کنند، دشمنی می ورزد (شافعی، الدیوان، ص 119).

شباهت مضامین اشعار شافعی با نهج البلاغه به موارد مذکور در این مقاله ختم نمی شود، در این بخش به علت تنگنای فضای مقاله برای نمونه به چند مضمون مشترک دیگر اشاره می کنیم: تشبیه دنیا به حیوان درنده: (شافعی، دیوان، ص 81)، (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه101)؛

تشبیه صبر و اسلام به سپر: (شافعی، دیوان، ص 118)، (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه106)؛

تشبیه دنیا به مار سمی: (شافعی، دیوان، ص 94)، (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت119)؛

عاقبت بد ستم (شافعی، دیوان، ص 41)، (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه97)؛

نامحدود بودن دانش (شافعی، دیوان، ص 204)، (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت205).

علاوه بر موارد فوق، شافعی در برخی گفته های خود، عین فرموده های حضرت علی علیه السلام را با اندک تغییری در الفاظ، بازگو نموده است(1) که به نمونه هایی از آن اشاره می شود:

بدترین توشه، دشمنی با مردم

نهج البلاغه: «بِئسَ الزّادُ إِلَی المَعادِ العُدوانُ عَلَی العِبادِ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت221)؛ چه بد توشه ای است برای روز قیامت، دشمنی با بندگان خدا.

ص: 83


1- . لازم به ذکر است، سخنان منثور شافعی در کتاب های مناقب الشافعی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ ابن عساکر و حلیة الأولیاء جمع آوری شده که به علت عدم دسترسی به این منابع، شواهد منثور شافعی در پژوهش حاضر از کتاب های «الامام الشافعی مناقبه و علمه» اثر فخر رازی، «دیوان الامام الشافعی، گردآوری و شرح» نوشته محمد عبدالرحیم و «تجزیه وتحلیل زندگانی امام شافعی»، از ملا عبدالله احمدیان نقل شده است.

شافعی: «بِئسَ الزّادُ إِلَی المَعادِ العُدوانُ عَلَی العِبادِ» (نقل از عبدالرحیم، دیوان الإمام الشافعی، ص 62).

لزوم رازداری

نهج البلاغه: «مَن کَتَمَ سِرَّهُ کَانَتِ الْخِیرَةُ بِیدِه» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت162)؛ هر کس رازش را پنهان کند اختیارش در دست خودش است».

شافعی: مَن کَتَمَ سِرَّهُ کَانَتِ الْخِیرَةُ فِی یدِه» (نقل از احمدیان، تجزیه وتحلیل زندگانی شافعی، ص 332).

توصیه به آرامش

نهج البلاغه: «وَارْفُقْ مَا کانَ الرِّفقُ أَرفَقَ» (سید رضی، نهج البلاغه، نامه46)؛ «در آن جا که مدارا بهتر است، مدارا کن».

شافعی نیز به فرزند خود، محمد چنین می گوید: «رِفْقاً رِفْقاً فَانَّ الْعَجلَ تَنقِصُ الاعمالَ وَبالرِّفْقِ تُدرَکُ الامالُ» (نقل از احمدیان، تجزیه وتحلیل زندگانی شافعی، ص332)؛ «آرام آرام (کارها را انجام بده)؛ زیرا عجله، کارها را ناقص کرده و (این درحالی است که) با آرامی و آهستگی، آرزوها دست یافتنی می شوند».

ارزش تقوی

نهج البلاغه: «خَیرُ الزَّادِ التَّقْوی» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت130)؛ «بهترین توشه، تقواست».

شافعی: «أَنفَعُ الذَّخَائرِ التّقوَی» (نقل از عبدالرحیم، دیوان الإمام الشافعی، ص53).

نهج البلاغه: «لا عِزَّ أعَزُّ مِن التَّقوی» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت371)؛ «هیچ عزتی ارزشمندتر از تقوا نیست».

شافعی: «مَنْ لَمْ تُعِزُّهُ التَّقوَی، فَلا عِزَّ لَهُ» (نقل از عبدالرحیم، دیوان الإمام الشافعی، ص54)؛ «هر که تقوا به او عزت ندهد، هیچ عزتی ندارد».

ص: 84

تعریف ایمان

نهج البلاغه: «اَلْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَعَمَلٌ بِالْأَرْکَان» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت227)؛ «ایمان عبارت است از؛ معرفت به قلب، اقرار به زبان و عمل به اعضا و جوارح».

شافعی: «إنَّ الإیمانَ قَولٌ وَاعتقادٌ وَعملٌ»؛ «همانا ایمان، عبارت است از: سخن و اعتقاد و عمل».

هم نشینی با نادان

نهج البلاغه: «إیاکَ وَمُصَادَقَةَ الاحمَقِ» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت38)؛ «با انسان احمق دوستی مکن».

شافعی: «إیاکَ وَمُخَالِطةَ السُّفَهَاءِ» (نقل از عبدالرحیم، دیوان الإمام الشافعی، ص 53).

ارزش آزادگی

نهج البلاغه: «وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیرِکَ وَقَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّا» (سید رضی، نهج البلاغه، نامه31)؛ «بنده غیر خودت نباش درحالی که خدا تو را آزاد آفریده است».

شافعی نیز در این زمینه چنین عبارتی دارد: «إنَّ اللهَ خَلَقَکَ حُرّاً فَکُنْ کَمَا خَلَقَکَ» (نقل از احمدیان، تجزیه وتحلیل زندگانی شافعی، ص 331)؛ «خداوند تو را آزاد آفرید، پس همان طوری باش که آفریده شده ای».

نتیجه

آن چه در این مقاله بیان گردید، گذری بر شباهت های اشعار شافعی درزمینه اخلاقی و تربیتی، با مضامینِ نهج البلاغه است. هرچند نمی توان به طورقطع بیان نمود که شافعی، به طور مستقیم از کلام حضرت علی علیه السلام اثر گرفته است؛ اما می توان چنین شباهت های فراوانی را نتیجه شیوع و شهرت برخی عبارات نهج البلاغه دانست که به صورت ضرب المثل در میان مردم رواج داشته و شافعی از آن ها استفاده کرده و تأثیرپذیری شافعی از اندیشه ها و افکار عمومی امام علی علیه السلام را نتیجه می دهد. ازاین رو پژوهش هایی از این قبیل، عاملی برای تقریب مذاهب و نزدیکی دل های مسلمانان شیعه و اهل سنت است.

ص: 85

منابع

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه: محمد دشتی، قم، نشر مشهور، 1379 ش.

1. احمدیان، عبدالله، تجزیه وتحلیل زندگانی شافعی، تهران، نشر احسان. چاپ دوم، 1375.

2. الاصبهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء وطبقات الاصفیاء، بیروت، دارالکتاب العربی، 1980.

3. امیدی، جلیل، نگاهی به مضامین و موضوعات دیوان شافعی، مقالات و بررسی ها 68، ص 171-197، 1379.

4. بدیع یعقوب، امیل، دیوان الإمام الشافعی، بیروت، دارالکتاب العربی، 1430 ق.

5. البیهقی، احمد بن الحسین، مناقب الشافعی، تحقیق: احمد صقر، بیروت، مکتبة دارالتراث، 1971.

6. حموی، یاقوت، معجم الادباء، ترجمه: عبدالحمید آیتی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1907.

7. الذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام التدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1990ق.

8. زرگری نژاد، غلامحسین؛ یوسفی، عثمان، تکوین شخصیت علمی و مذهب فقهی امام شافعی، مطالعات تاریخ فرهنگی (پژوهشنامه انجمن ایرانی تاریخ)، دوره 2، شماره 5، ص 1-16، پاییز 1389.

9. الشافعی، محمد بن ادریس، الدیوان، تحقیق و جمع آوری: دکتر مجاهد مصطفی بهجت، شرح و ترجمه فارسی دکتر عباس اطمینانی، کردستان، انتشارات دانشگاه کردستان،1380.

10. عبدالرحیم، محمد، دیوان الإمام الشافعی (گردآوری و شرح)، بیروت، دار الفکر، 1420 ق.

11. میر قادری، سید فضل الله، اهل بیت در دیوان امام الشافعی، مجلّه انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی، شماره 3، 1385.

ص: 86

نمادهای قدسی در ولایت نامه های حضرت علی (علیه السلام)

اشاره

اکرم کرمی(1)

ص: 87


1- . استادیار و دکتری زبان و ادبیات فارسی؛ akramekarami3845@gmail.com

ص: 88

چکیده

شخصیت جامع و بی بدیل مولای متقیان، علی علیه السلام، همواره موردتوجه اندیشمندان، فضلا، نویسندگان و شعرا قرارگرفته است. ارادت خاص شیعه به ایشان در ادبیات تشیع در زمان ها و زبان های گوناگون، نمودی خاص دارد. از قرن چهارم تا زمان معاصر، مدح و منقبت امیرالمؤمنین به صورت یکی از موضوعات برجسته در شعر شیعی ملاحظه می شود. شعرا با دست مایه قرار دادن فضائل، مناقب، جوان مردی ها، رشادت ها، جنگ ها، معجزات شگرف روایت شده، به سرایش شعر در مدح ایشان دست زده اند. این اشعار با توجه به فراز و فرود زندگی حضرت علی علیه السلام، در قالب ها و گونه های متنوعی سروده شده است. یکی از این انواع ادبی، گونه کم تر شناخته شده «ولایت نامه» است. شاعر در این گونه ادبی به ذکر کرامات و معجزات حضرت علی علیه السلام می پردازد. در این نوع ادبی، نه تنها حضرت وجهه ای مقدّس و ماورایی پیدا می کند؛ بلکه عناصر زمانی و مکانی، جمادات و نباتات و حیوانات، انسان ها و حتی اشیا در پیوند و ارتباط با ایشان نیز رنگی از تقدّس گرفته و دارای ویژگی های شگرف می شوند. این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی سعی دارد ضمن معرفی نوع ادبی «ولایت نامه»، به بررسی جایگاه «قنبر» غلام خاص حضرت علی علیه السلام، «ذوالفقار» شمشیر مخصوص آن حضرت و «دلدل» اسب مخصوص ایشان بپردازد؛ زیرا که نمادهایی از کیفیات قدسی شخصیت حضرت علی علیه السلام هستند.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، ولایت نامه، قنبر، ذوالفقار، دُلدُل.

ص: 89

مقدمه

شع-را قبل از عصر صفوی ضمن بیان ارادت خالصانه خود به اهل بیت و دست مایه قرار دادن فض-ائل و من-اقب روایت شده از ائمه معصومین علیهم السلام، با استناد به وقایع مختلف تاریخی، فقهی، کلامی و نیز آی--ات و روای-ات، به اثبات حقانیت شی-عه پرداختند و به این طریق شعر را ابزار تبلیغ مذهب و باورهای خود در تاریخ قراردادند. این اشعار به جهت تنوع مضامین، رویکردها و قالب های شعری در دوره های تاریخیِ مختلف در گونه های متنوعی سروده شده است. طبقه بندی این اشعار در قالب انواع ادبی می تواند منجر به دست یابی به اطلاعات ارزشمند ادب-ی، تاریخ-ی، دینی، عرفانی و جامعه شناختی شود که ما را در مطالعات مختلف ازجمله در شناخت تاریخ تفکر و اندیشه شیعه یاری رساند. در پژوهش پیش رو این فرضیه مطرح می شود که ولایت نامه یک مضمون برجسته در شعر شیعی است که نگرشی مقدس گونه به حضرت علی علیه السلام و افراد و اشیای پیرامون ایشان دارد.

پیشینه و اهمیت پژوهش

یکی از زمینه های تحقیقاتی در گستره شعر شیعی، شناخت و تحلیل انواع ادبی در این حوزه است. با مراجعه به تحقیقاتی که تاکنون در حوزه شعر اهل بیت صورت گرفته است ملاحظه می کنیم که حجم آن ها نسبت به گستره اشعار به جامانده در طول قرون متمادی دو نقیصه بزرگ دارند: نخست این که بسیار محدود و اندک اند تا جایی که هنوز حتی نتوانسته ایم خود این آثار را زنده و احیا کنیم و نسخه های خطی متعددی در کتابخانه های ما هنوز دست نخورده، مهجور و گمنام مانده اند. اشعار ارزشمندی که باوجود مخاطرات فراوان قرن ها دست به دست گشته اند و این میزان از آن ها در جُنگ ها و دیوان ها به دست ما رسیده است. دوم این که متأسفانه بیش تر همین تحقیقات اندک که ازقضا با عشق و ارادت به اهل بیت انجام شده، سطحی است و شاید در حد همان گ--ردآوری محدود مانده است. هنوز نتوانسته ایم در تحلیل این اشعار گام های مؤثری برداریم. بسیاری از انواع شعر شیعی

ص: 90

ازجمله موردی که در این مقاله معرفی می شود، ناشناخته مانده اند که شاید دلیل اصلی آن، ناشناخته ماندن پژوهش در ادبیات تشیع به ویژه در محیط دانشگاهی است.

روش پژوهش

در این مقاله ابتدا گونه ادبی ولایت نامه به صورت مختصر معرفی می شود و در ادامه به تحلیل جایگاه «قنبر» غلام خاص حضرت علی علیه السلام، «ذوالفقار» شمشیر مخصوص آن حضرت و «دلدل» اسب مخصوص ایشان در این نوع ادبی پرداخته می شود. روش پژوهش در این مقاله توصیفی - تحلیلی است و از ابزار کتابخانه ای بهره گرفته می شود.

چیستی ولایت نامه

ولایت نامه یک نوع ادبی کم تر شناخته شده در حوزه شعر شیعی است. مهران افشاری در مقاله «جست وجویی در تاریخ مناقب خوانی و...» سعی به تعریف «ولای-ت نامه» دارد. وی ولایت نامه را نوعی ادبی می داند که مناقب خوانان یا مدّاحان در ساختن آن در قرن هشتم تبحر داشته اند و اضافه می کند که «ولایت نامه به منظومه هایی که درباره قهرمانی ها، کرامت ها و معجزه های علی بن ابی طالب علیه السلام بوده، اطلاق می شده است.» (افشاری، جست و جویی در تاریخ مناقب خوانی و اشاره ای به منظومه علی نامه، ص 27).

حمزه کفاش، پژوهشگر دیگری است که درباره ولایت نامه ها سخن گفته است. وی در رساله کارشناسی ارشد خویش با عنوان «ولایت نامه به مثابه یک گونه ادبی در قرن نهم» این نوع ادبی را معرفی کرده و درباره اش توضیحاتی داده است.

وی «ولایت نامه» را نوعی ادبی در قالب قصیده دانسته که شاعران شیعی برای بیان عقاید و آرای مذهبی خود، طرح کرده اند. او اذعان می دارد که شاعران با نام گذاری دقیق این نوع ادبی، بحث اصلی خود را بر مسئله ولایت -که کلیدی ترین مفهوم در عقاید شیعه دوازده امامی است - معطوف کرده اند دیگر این که این نوع ادبی در اثبات حقانیت جانشینی امام علی علیه السلام با ذکر کرامت ها و ولایت های آن حضرت و دیگر ائمّه با روشی خاص که در

ص: 91

تاریخ قصیده فارسی بی سابقه بوده، سروده شده است. (کفّاش، بررسی ولایت نامه به مثابه گونه ادبی خاص شعر شیعی در قرن نهم، ص 34).

نکته مهم و برجسته در تعریف این دو پژوهشگر این است که هر دو، «ولایت نامه» را نوعی ادبی برشمرده اند که در ذکر کرامت ها و معجزات حضرت علی علیه السلام است.

«ولایت نامه» در حقیقت یکی از انواع شعر شیعی است که به جهت تبلیغ فرهنگ تشیّع و اثبات مقام امامت و جایگاه حضرت علی علیه السلام سروده شده است.

ولایت نامه ها، قلمرو و پیکره ای منسجم از باورها، مفاهیم و ارزش هایی است که بر پایه باور به تعیین جانشینی و امامت حضرت علی علیه السلام توسّط خداوند شکل گرفته است. تعیین امام علی علیه السلام از سوی خداوند، تأکید بر جایگاه قدسی ایشان و دیگر ائمّه شیعه علیهم السلام، عصمت حضرت، علم و آگاهی خدادادی و متفاوت ایشان، کرامات و شجاعت ایشان ازجمله باورها و مفاهیم مهم و اصلی در این نوع ادبی است که گاه با تخیّل و اغراقِ برخی از شعرای شیعی همراه شده است. به عبارتی دیگر می توان از نوع ادبی ولایت نامه با عنوان نوع «کرامات و معجزات» یاد کرد.

نمادهای قدسی ولایت نامه

اشاره

نگرش قدسی یکی از نگرش ها به حضرت علی علیه السلام و اهل بیت ایشان است. در این نگرش، نه تنها حضرت علی علیه السلام، نزدیک ترین فرد به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) و فردی شایسته و مقدّس است، بلکه صاحب کرامات و اعجاز است و شخصیتی ماورایی دارد.

در این نوع نگرش، نه تنها حضرت وجهه ای مقدّس و ماورایی پیدا می کند؛ بلکه عناصر زمانی و مکانی، جمادات و نباتات و حیوانات، انسان ها و حتی اشیا در پیوند و ارتباط با ایشان نیز رنگی از تقدّس گرفته و دارای ویژگی های شگرف می شوند.

در نوع ادبی ولایت نامه، «قنبر» غلام خاص حضرت علی علیه السلام، «ذوالفقار» شمشیر مخصوص آن حضرت، «دلدل» اسب مخصوص ایشان و انگشتری حضرت، نمادهایی از کیفیات قدسی شخصیت امام علی علیه السلام هستند و در این نوع ادبی برجستگی خاصی دارند.

ص: 92

الف. قنبر در ولایت نامه ها

قنبر، غلام و یار وفادار و خادم فداکار مولای متّقیان حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام است. «نام وی «ابوالشعشاء» بوده که امیرالمؤمنین علیه السلام او را «قنبر» نامیدند. وی در سن جوانی به خدمت گزاری حضرت افتخار یافت و سرانجام به جرم دوستی و ارادت به امام علی علیه السلام به دستور «حجاج ثقفی» به شهادت رسید.» (حاج سید جوادی و همکاران، دایرة المعارف تشیع، ج 8، ص 325-326).

در منابع روایی و تاریخی، اطلاعات چندانی درباره «قنبر» وجود ندارد. امّا این شخصیت در فرهنگ شیعیان به شخصیتی مقدّس و ماورایی تبدیل شده و حضور پُررنگی در فرهنگ عامه مردم ایران دارد.

«قنبر» چنان مورد توجّه مردم قرار گرفته که در طول تاریخ شاید کم تر غلامی است که در سایه غلامیِ فردی مقدّس، به مقامِ قدسی و والایی رسیده باشد تا جایی که دیگران آرزو کنند به مقام غلامیِ او برسند. برای نمونه حسن کاشی، این یمین فریومدی و... سعادتمندی خود را در گ-رو آن می دانند که حضرت علی علیه السلام ایشان را به غلامی قنبرش بپذیرد:

قنبرِ او را غلامم، بختیارم زین قبول

وین حسن کاشی بود از فضل یزدان یافته

(کاشی، دیوان کاشی، ص 151)

اقبال دارد آن که زند دم ز دوستیش

بل بندگیّ قنبرش از مقبلی بُود

(ابن یمین فریومدی، دیوان اشعار، ص 44)

تقدّس و پیوستگی «قنبر» با امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام و تعلّق ویژه به آن حضرت، در اذهان مردم ایران، چنان تأثیر گذاشته است که بسیاری از شاعران پارسی گوی، بارها از امام علی علیه السلام، با لقب و تعبیر «خواجه قنبر» یاد می کنند. برای مثال، حافظ شیرازی، شاه نعمت الله ولی و... در اشعارشان حضرت علی علیه السلام را با این لقب خوانده اند:

مردی ز کَننده درِ خیبر پُرس

اسرارِ کرم ز خواجه قنبر پرس

(حافظ، دیوان حافظ، ص 762)

ص: 93

بنده هر سیّدم، سیّد هر بنده ام

حکم خرابات داد، خواجه قنبر مرا

(شاه نعمت الله ولی، کلیات اشعار، ص 7)

این لقب در ولایت نامه های حضرت علی علیه السلام بازتاب داشته و مناقب خوانان، حضرت را بارها و بارها با این صفت خطاب کردند:

قصّه ای دارم ز آثار امیرالمؤمنین

خواجه سلمان و قنبر کاردار ذوالفقار

(جُنگ علی بن احمد، برگ 23)

چ--و ن--ام خ--واجه قن----بر شنید نابینا

رخش ز نام علی سرخ گشت چون گلنار

(همان، برگ 127)

«قنبر» نه تنها در اشعار فارسی، بلکه در فرهنگ عامه مردم جایگاه والایی دارد تا جایی که بسیاری از شیعیان در قرون متمادی نام فرزندان خویش را «قنبر» یا «قنبرعلی» می گذاشتند. «در برخی از روستاها و شهرهای ایران به خصوص خراسان، مردم در ماه های مذهبی مانند رمضان مراسم «قنبرخوانی» برپا می کنند و به ذکر صفات و فضائل قنبر و خواجه قنبر، حضرت علی علیه السلام، می پردازند.» (امجدی و همکاران، امام علی علیه السلام در فرهنگ عامّه خراسان، ص 67).

«قنبر، نزد جوان مردان و صوفیان و درویشان از جایگاه والایی برخوردار است و از نمادهای مهم جوان مردان برشمرده می شود. او در «جنگ نامه ها» به مثابه یک قهرمان در کنار حضرت علی علیه السلام با شجاعت می جنگد و در قضاوت های حضرت به عنوان یک شاهد عادل دیده می شود.

قنبر به عنوان یک شخصیت مقدّس در کنار حضرت علی علیه السلام در نگاره ها و آثار هنری (نسخ خطی، دیوارنگاره ها و نقّاشی های قهوه خانه ای) حضور دارد.» (ر.ک: خامه یار، قنبر غلام علی علیه السلام، ص 60 -80).

از نکات جالب این است که حتّی برای وی، مجالس روضه و تعزیه همچون امام حسین علیه السلام برپا می شود و بر همین اساس، شبیه نامه هایی مرتبط با وی وجود دارد. حتّی

ص: 94

حضور «قنبر» در آثار ادبی بعد از عصر صفوی چنان پُررنگ می شود که منجر به پیدایش نوع ادبی در شعر شیعی با عنوان «قنبرنامه» می گردد. برای نمونه «منظومه ای با عنوان «قنبرنامه» در شرح دلاوری و جنگ جویی امام علی علیه السلام و غلام وی - قنبر - در فهرست نسخه های خطّی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 10205 موجود است.» (همان، ص 39).

یکی از شخصیت های برجسته در ولایت نامه ها جناب قنبر است. وی در ولایت نامه ها در کنار حضرت علی علیه السلام، شاهد و ناظر کرامات و اعمال خارق العاده حضرت و گاه راوی این کرامات است. در نگرشی شامل می توان وجهه حضرت را در ولایت نامه ها چنین ترسیم کرد:

یک. شخصیتی مقدّس، الهی و ماورایی دارد:

امام و هادی مطلق ازو دین یافته رونق

عطایش آمده از حق حسام و دلدل و قنبر

(جُنگ اشعار از شعرای گمنام، برگ 127)

دو. شخصیتی ملازم و همراه حضرت در وقایع مختلف است:

مرتضی روزی ابا قنبر به کوفه می گذشت

دید قصّابی جوان بس کامران در رهگذار

(جُنگ علی بن احمد، برگ 219)

سه. شخصیت اصلی و آگاه کننده برای افراد در داستان ها که معمولاً با لقب «غلام» خوانده شده است:

چون علی شد قنبر آمد گفت با ورنا که هی

گفت ورنا ای غلام او را همی دانی مگر

می چه گفتش با تو این دم آن شفیع نور و نار

گر تو دانی نام او با من بگو بی انتظار

می چه گفتش با تو این دم آن شفیع نور و نار

گر تو دانی نام او با من بگو بی انتظار

(همان)

چهار. شخصیتی منادی گر و خبردهنده به مردم در هنگام وقوع حوادث و رویدادهاست. جایگاه او نزد حضرت علی علیه السلام همچون جایگاه بلالِ حبشی نزد پیامبر اکرم| است:

کنم در پیش خلق کوفه حل این چار مشکل را

منادی کن برو در کوفه تا خلق خدا یکسر

ص: 95

پس آن گه گفت قنبر را که ای مرد نکوآرا

به مسجد جمع گردند و ببینند این عجایب را

(همان، برگ 282)

البته در ولایت نامه ای، بلالِ حبشی منادی گر حضرت علی علیه السلام است:

بلال را بر خود خواند حیدر و گفتش

ز بهر بانگِ نماز این زمان ندا بردار

(جُنگ علی بن احمد، برگ 226)

ب. ذوالفقار در ولایت نامه ها

امام علی علیه السلام، در فرهنگ، ادبیات و اعتقادات ایرانی برجسته ترین نمونه تبدیل یک شخصیت تاریخی به چهره ای قدسی، حماسی، داستانی و اساطیری است. به تبع این نوع ن-گرش، برخی از ویژگی ها و متعلقات ایشان، ازجمله شمشیر مشهور و مخصوصشان، ذوالفقار، نیز صبغه ای قدسی، اسطوره ای و افسانه ای یافته است.

شماری از خصوصیات و اوصاف این شمشیرِ ویژه، بدون آگاهی از مضامین حماسی، اساطیری و داستانی، قابل گزارش و ریشه یابی دقیق نیست. سجاد آیدنلو در مقاله «ذوالفقار، از تاریخ تا افسانه» با بررسی اخبار و منظومه های مربوط به حضرت علی علیه السلام و بعضی از روایات مردمی، مواردی از ویژگی های داستانیِ ذوالفقار در فرهنگ و ادب ایران را معرفی و با بهره گیری از شواهد مشابه در داستان های اساطیری و حماسی ایرانی و غیر ایرانی تحلیل کرده است. بنا بر گزارش این مقاله، ویژگی های ذوالفقار در فرهنگ و ادب ایران عبارت است از: «آسمانی بودن ذوالفقار؛ دو سر داشتن؛ سنگینی؛ موروثی بودن؛ پیکرگردانی؛ قدرت برندگی و زخم زنی؛ سخن گویی؛ کوتاه و بلند شدن؛ ماندنِ خون دشمن بر آن؛ افکنده شدن در دریا.» (آیدنلو، ذوالفقار، از تاریخ تا افسانه، ص 116-115).

«ذوالفقار» شمشیر معروف امام علی علیه السلام که درباره وجه تسمیه آن چند نظر مختلف وجود دارد و سابقه کاربرد نامش در منابع تاریخی - دینی مشهور است. «حال آن که به نظر می رسد در فرهنگ، ادبیات و معتقدات ایرانی جانب افسانه ای این شمشیر مفصل تر، مشهورتر و شاید مطلوب تر از آگاهی ها و اسناد تاریخی واقعی درباره آن بوده و این خود از

ص: 96

تبعات اسطوره گرایی و افسانه پسندی عامه مردم است.» (همان، ص 118).

درباره منشأ، چگونگی ساخته شدن و صاحب اصلی ذوالفقار چند روایت موجود است. معروف ترین گزارش تاریخی که «طبری» نیز نقل کرده، این شمشیر را از آنِ «عاص بن منبّه» می داند که در جنگ بدر کشته شد و تیغ او جزو غنیمت های نبرد به پیامبر (ص) رسید و آن را در غزوه اُحد به حضرت علی علیه السلام دادند (حاج سید جوادی و همکاران، دایرة المعارف تشیع، ج 8، ص 53-52).

ذوالفقار یکی دیگر از متعلقات حضرت علی علیه السلام است که در نوع ادبی ولایت نامه اغلب با ویژگی های خاص، استثنایی و خارق العاده ذکر آن می رود:

یک. آسمانی بودن ذوالفقار:

گر به پنج تن از رُسُل آمد کتاب شرع دین

از برای حیدر آمد ذوالفقار از آسمان

(جُنگ علی بن احمد، برگ 124)

ذوالف----قار از لم ی--زل آمد برای مرتضا

زهره آمد زِ آس---مان سوی زمین بهر عل----ی

(همان، برگ253)

امام و هادی مطلق ازو دین یافته رونق

عطایش آمده از حق حسام و دلدل و قنبر

(جُنگ اشعار از شعرای گمنام، برگ 127)

امّا آن روایت مهم و پرتکرار که برای بحث و توضیح، موردنظر نگارنده است، این سخن منسوب به امام رضا علیه السلام است که ذوالفقار «کانَ سیفاً نزلَ به جبرئیلٌ من السّماء کانَت حلقُتُه فضّةً» (مجلسی، بحارالانوار، ج 42، ص 65). تصوّر اصلی آسمانی برای ذوالفقار و این که جبرئیل آن را از بهشت برای پیامبر (ص) آورده بود، به نوشته صاحب «مناقب مرتضوی» روایت بسیاری از کتاب های معتبر است (ر.ک: حسینی کشفی، مناقب مرتضوی، ص 376، 439-440).

آسمانی بودن ذوالفقار در شعر فارسی و منظومه های تاریخی-داستانی به کرّات بازتاب یافته است. از نمونه های کهن آن، این بیت «فرّخی» است:

ص: 97

افسر زرّین فرستد آفتاب از بهر تو

هم چنان کز آسمان آمد علی را ذوالفقار

(فرّخی، دیوان حکیم فرخی سیستانی، ص 168).

سنایی در مثنوی حدیقةالحقیقه به فرود آمدن ذوالفقار از بهشت اشاره دارد:

ذوالفقاری که از بهشت خدای

بفرستاده بود شرک زدای

(سنایی، حدیقةالحقیقة، ص 247)

درباره این روایت مشهور و ظاهراً مستند بر سخن رضوی(ع) بدون این که لزوماً بنیان داستانی قائل شویم، تنها برای مقایسه و نشان دادن مشابهت باید توجّه داشت که «اعتقاد به اصل آسمانی و ایزدیِ رزم افزار مخصوص یا متعلقات ویژه پهلوان -پادشاه یک مضمون اساطیری- حماسی است که شواهد بسیاری در روایات ایرانی و انیرانی دارد.» (آیدنلو، ذوالفقار، از تاریخ تا افسانه، ص120).

دو. قدرت برندگی و زخم زنی:

به ضرب ذوالفقار و سُم دلدل مبارک او

هنوز ﻗﻠ--عه خی---بر خراب و ویرانست

(جُنگ علی بن احمد، برگ 299)

کشته ها را پشته ها کرد و پشته ها را کوه ها

هم به ضرب ذوالفقار و هم به ضرب باسنان

(همان، برگ 146)

در نوع ادبی ولایت نامه، شمشیر حضرت علی علیه السلام چون سلاحی برتر است و به نوعی قدرت برندگی و زخم زنی شگفتی دارد. شاعر در ولایت نامه ای، ویژگی شمشیر حضرت علی علیه السلام را در برندگی چون آب، توصیف می کند:

تیغی چو آب زود بزد بر میانِ شیر

گویی ز شیر نر نبد آن جا یکی اثر

(جُنگ خزائن القصیده، برگ 147)

درباره قدرت برندگی و زخم زنی شمشیر پهلوان باید گفت که این سخن، یک مضمون اساطیری-حماسی است که شواهد بسیاری در روایات ایرانی و انیرانی دارد.

ص: 98

ج. دُلدُل در ولایت نامه ها

دُلدُل اسب مخصوص حضرت علی علیه السلام است و در فرهنگ تشیّع، مظهر تمامیت، کمال، تیزگامی و مقدّس معرفی شده است.

حضرت علی علیه السلام در آثار و فرهنگ شیعیان به یک شخصیت اسطوره ای تبدیل شده است. یک قهرمان اساطیری همیشه در اسطوره های ملل بر اسب های باشکوه و خارق العاده سوار می شود و «وجود اسب های نمادین و سحرآمیز از ویژگی های حماسی و اساطیری است.» (قائمی و یاحقی، اسب پرتکرارترین نمادینه جانوری در شاهنامه و ...، ص15). دُلدُل، اسب حضرت علی علیه السلام همچون رخش «دارای خصوصیات شبه اساطیری است» (یاحقی، فرهنگ اساطیر و داستان واره ها در ادبیات فارسی، ص 114)، چنان که برای رخش اسب مخصوص رستم، یک ویژگی نیمه انسانی و آگاهی بیان می کنند.

«دُلدُل به معنی خارپشت و کار بزرگ، نام مادّه قاطری سپید مایل به سیاه (شهبا) است که مقوقس، حاکم اسکندریه و به روایتی فروﺓ بن عمرو حذامی، به حضرت رسول اهدا کرد. در روایات شیعی آمده است که حضرت او را با چند اسب دیگر و الاغ مخصوص خود، یعفور، به حضرت علی علیه السلام بخشید که در جنگ ها بر آن سوار می شد.» (همان، ص360).

در روایت دیگری در مناقب ابن شهر آشوب از مناقب آل ابی طالب نقل شده است که «یک روز عباس عموی پیامبر (ص) به نزد علی بن ابی طالب علیه السلام آمد و به ایشان گفت من عمّ پیامبرم و لذا میراث او -که چیزی جز استر او دُلدُل و شمشیرش ذوالفقار و زره و عمامه اش سحاب نیست- به من می رسد. حضرت علی علیه السلام فرمود: میراث انبیا به اوصیای آنان می رسد نه به دیگران، حتّی فرزندانشان؛ سپس با او مماشات کرد و گفت هر یک از این چیزها را که توانستی به دست بگیری، متعلّق به شما خواهد بود. این اشیای متبرّک به طرز شگفت آوری گویی که جاندار و ذی شعور باشد به تملّک او تن درنمی دادند تا نوبت به دُلدُل رسید. یکی از مشاوران عباس به او گفت علی به تو ترفند می زند، برای دفع آن،

ص: 99

وقتی که خواستی سوار دُلدُل شوی خداوند را یاد کن و بسم الله بگو و این آیه را بخوان «إِنَّ اللَّهَ یمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ أَنْ تَزُولا» (فاطر/41)؛ و چون دُلدُل دید که عباس آهنگ او را دارد، رم کرد و چنان شیهه ای کشید که نظیر آن شنیده نشده بود و از مهابت آن عباس بی هوش درافتاد و خلقی انبوه گِرد آمدند و حضرت علی علیه السلام دستور داد استر را بگیرند، امّا نتوانستند. آن گاه خود ایشان او را به نامی غریب خواندند، آن گاه دُلدُل رام و آرام شد و حضرت همراه با حسن و حسین‘ بر او سوار شدند و درحالی که زره پیامبر را در بر و عمّامه او را بر سر داشتند و با ادای شکر الهی با همان هیأت به منزل خود رفتند.» (حاج سید جوادی و همکاران، دایرة المعارف تشیع، ج 13، ص 568).

دُلدُل در نوع ادبی ولایت نامه اغلب با ویژگی های استثنایی و خارق العاده ذکر می شود که عبارت است از: آسمانی بودن؛ تندوتیز بودن؛ شکافنده سنگ و آب؛ خارق العاده بودن.

یک. آسمانی بودن دُلدُل:

امام و هادی مطلق ازو دین یافته رونق

عطایش آمده از حق حسام و دلدل و قنبر

(جُنگ اشعار از شعرای گمنام، برگ 127)

دو. تندرو و تیزتک بودن:

یکی از ویژگی های دُلدُل، تیزتک و تندرو بودن آن است که این ویژگی اسب، از شاخصه های مشترک اسب های اسطوره ای است. اسب در متون مقدّس ایرانیان اهمیت بسیاری دارد و در اوستا به کسانی که در پیمان های خود استوار بوده و باشند، «اسب های تندرو می بخشیدند» (زرقانی، تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی، ص163). در کتاب مزدیسنا یکی از ویژگی های یک اسب نیک و خوب این است که «قوّت در پاها» داشته باشد (همان جا).

سلمان فارسی در توصیف دُلدُل چنین می گوید:

سمندِ تیزتک در زیر رانش

فکنده برقعی بر روی اطهر

(جُنگ علی بن احمد، برگ 122)

ص: 100

تیزگامی یکی از صفات رخش، اسب رستم است:

ابا خویشتن برد اولاد را

همی راند آن رخش چون باد را

(فردوسی، شاهنامه، ج 1، بیت 269)

سه. شکافنده سنگ و آب:

یکی دیگر از صفاتی که دُلدُل با آن خوانده شده است، «دریا شکاف» و «دریانورد» است:

چون به میدان درفکندی دُلدُل دریانورد

کس نبودی گاه هیجا در بر وی پایدار

(جُنگ علی بن احمد، برگ 219)

بود اندر زیر رانش دلدل دریاشکاف

شهریار قبله جود و کرامت زین صفت

نیزه اندر دست بودش ذوالفقار اندرمیان

اسب را می راند همچو برق چون باد وزان

(همان، برگ 220)

«پیوند اسب با آب -که مظهر حیات و نماد زندگی مادّی است- نقش مهمی در خویش کاری اساطیری این جانور نمادین دارد. اسب را به دلیل سرعت تاختن و شکوه و توان مندی و شیهه کشیدن و خروشیدنش و حتّی به دلیل نوع انحنای پیکرش در ناحیه سر و سینه و گردن، به امواج خروشان، سریع و کوبنده دریا تشبیه می کرده اند و پیش نمونه اساطیری این حیوان را، برآمده از اقیانوس بی کرانه می دانستند. بدین ترتیب، اولین معنای اساطیری نماد اسب، نقشی است که در نمادینگی حیات مادّی و گیتیانه (با مظهر آب)، در مقابل حی-ات روح-انی و آسم-انی دارد و سویه زیبا و شکوه مند و قدرت شگفت و سحرآمیز زندگی زمینی را که مرکبی برای روح الوهی انسان (سوار/ قهرمان) است، به نمایش می گذارد.» (قائمی و یاحقی، اسب پرتکرارترین نمادینه جانوری در شاهنامه و...، ص 113).

چهار. خارق العاده بودن اسب:

یکی دیگر از ویژگی های خارق العاده دُلدُل، نعل یا سُم فولادین آن می باشد که همه چیز

ص: 101

در برابر آن نابود است. این سُم ها مظهر محکمی، مقاومت و نفوذناپذیری اسب اسطوره ای است و این یکی از ویژگی های مشترک اسب های اسطوره ای می باشد:

زیرِ نعل دلدلش با خاک و خون یکسان شدی

صد هزاران گُرد همچون رستم و اسفندیار

(جُنگ علی بن احد، برگ 219)

سُم فولادین یکی از صفات رخش، اسب رستم است:

سیه چشم و افراشته گاه دم

سیه خا و تند و پولاد سم

(فردوسی، شاهنامه، ج 3، بیت 195)

قدمگاه و جای پای سُم اسب انسان های بزرگ و اسطوره ای در فرهنگ ع-امه مردم قداست دارد. چنان که می بینیم بسیاری از تپّه ها و مکان ها به جهت تصور این که در آن جا نقش قدم یا نقش سُم اسب حضرت علی علیه السلام است تبدیل به اماکن مقدس و مذهبی شده و نزد مردم از قداست خاصی برخوردار است؛ مانند «قدمگاه علی جای سم دُلدُل، در سربند امیر در فارس.» (همایونی، ترانه های محلی فارس، ص 217).

نتیجه

شعرای شیعی در پی ارادت به آستان مقدس حضرت علی علیه السلام و ذکر کرامات ایشان منجر به پیدایش نوعی ادبی با عنوان ولایت نامه شدند. این گونه ادبی به عنوان ابزاری در جهت تبلیغ فرهنگ تشیع به ذکر کرامات و فضائل حضرت می پردازد. در این نوع مدایحِ علوی، اسب، شمشیر و غلام حضرت علی علیه السلام به جهت پیوند و ارتباط با ایشان چهره ای اسطوره ای یافتند و به نوعی مقدس شمرده می شوند.

ص: 102

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388 ش.

1. صدر حاج سیدجوادی، احمد؛ فعال عراقی نژاد، حسین؛ فانی، کامران؛ محبی، فهیمه؛ خرمشاهی، بهاءالدین، دایرة المعارف تشیع، تهران، حکمت، 1390.

2. فرخی سیستانی، علی بن جولوغ، دیوان حکیم فرخی سیستانی، تصحیح: علی عبدالرسولی، تهران، مجلس، 1312.

3. ابن یمین فریومدی، محمود بن یمین الدین، دیوان اشعار ابن یمین فریومدی، تصحیح و اهتمام: حسینعلی باستانی راد، تهران، سنایی، 1344.

4. امجدی، جلیل و همکاران. امام علی علیه السلام در فرهنگ عامّه خراسان، تهران، رسانش، 1386.

5. جُنگ اشعار از شعرای گمنام، نسخه خطی موجود در کتابخانه مجلس شورای اسلامی، شماره 13609، [بی تا].

6. جُنگ خزائن القصیده، نسخه خطی موجود در کتابخانه مجلس شورای اسلامی، شماره 4991، [بی تا].

7. جُنگ علی بن احمد، نسخه خطی موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، شماره 3528، [بی تا].

8. حافظ، شمس الدین محمد، دیوان حافظ، به کوشش: حسینعلی یوسفی، تهران، نشر روزگار، 1381.

9. کاشی، حسن بن محمود، دیوان حسن کاشی، به کوشش: عباس رستاخیز و مقدمه حسن عاطفی، تهران، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1388.

10. خامه یار، احمد، قنبر غلام علی علیه السلام، تهران، مشعر، 1393.

11. سنایی، مجدود بن آدم، حدیقةالحقیقة، تصحیح: مدرس رضوی، تهران، دانشگاه تهران، 1359.

12. شاه نعمت الله ولی، کلیّات اشعار، به کوشش: جواد نوربخش، تهران، خانقاه نعمت اللهی، 1369.

13. فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، تصحیح: ژول مول، تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی تهران، 1369.

14. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1374.

15. همایونی، صادق، ترانه های محلی فارس، شیراز، نشر بنیاد فارس شناسی، 1379.

ص: 103

16. یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و داستان واره ها در ادبیات فارسی، تهران، فرهنگ معاصر، 1386.

17. آیدنلو، سجاد، ذوالفقار، از تاریخ تا افسانه (ویژگی های داستانی ذوالفقار در فرهنگ و ادب ایران)، [مقاله]، مجله: پژوهش های ادب عرفانی، شماره 3، ص 115-142، پاییز 1386.

18. افشاری، مهران، جست و جویی در تاریخ مناقب خوانی و اشاره ای به منظومه علی نامه، [مقاله]، ضمیمه آینه میراث، دوره جدید، ضمیمه 20، س 8، ص 7-34، 1389.

19. قائمی، فرزاد و یاحقی، محمدجعفر، اسب پرتکرارترین نمادینه جانوری در شاهنامه و نقش آن در تکامل کهن الگوی قهرمان،[مقاله]، مجله: متن پژوهی ادبی، شماره 42، ص 9-26، زمستان 1388.

20. کفاش، حمزه، بررسی ولایت نامه به مثابه گونه ادبی خاص شعر شیعی در قرن نهم، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، 1394.

21. زرقانی، سیدمهدی، تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی، [مقاله]، تهران، مجله: مطالعات فرهنگ-ارتباطات، سال بیستم، شماره 46، تابستان 1398.

22. حسینی کشفی، میر محمد صالح، مناقب مرتضوی، تهران، روزنه، 1380.

ص: 104

تجلی عدالت امام علی (علیه السلام) در شعر عربی

اشاره

مجتبی محمدی مزرعه شاهی(1)، احمد توکلی(2)

ص: 105


1- . دکتری قرآن و علوم گرایش تربیت جامعة المصطفی العالمیة (نویسنده مسئول)؛ h.saedrazi@yahoo.com
2- . دانش آموخته سطح 4 حوزه علمیه، M.valadan@chmail.ir

ص: 106

چکیده

علی علیه السلام شخصیتی است استثنایی و بی نظیر که منحصر به یک گروه یا عقیده و م-رام خ-اصی نیست و از نخستین روزهای طلوع پرفروغ اسلام تاکنون، پیروان ادیان و مذاهب گوناگون و حتی کسانی که از مذهب خاصی پیروی نمی کنند، مجذوب ابعاد و شخصیت والای ایشان شده اند. شخصیت منحصربه فرد و عدالت بی مانند و قابل تحسین حضرت علی علیه السلام، ادبا و شاعران عرب زبان و فارسی زبان را مجذوب خویش ساخته و در دوران گذشته و معاصر، شعر خود را وقف توصیف شخصیت والامقام او کرده اند. شاعران عرب زبان هر یک به فراخور دانش، استعداد، گرایش و ذوق خویش، در توصیف ایشان قلم زده اند و شعر سروده اند. روش تحقیق در این جستار به شیوه کتابخانه ای و بر اساس فن توصیف و تحلیل محتواست. یافته های تحقیق نشان می دهد که ب-ا نگاهی گذرا به ادبیات عرب درمی یابیم که مولای متقیان حضوری بسیار پررنگ در ادب-یات ع-رب داش-ته است و عدالت به طور خاص یکی از ویژگی های بارزی است که شاعران در توصیفش قلم فرسایی کرده اند.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، عدالت، ادبیات عرب، شعر.

مقدمه:

عدالت از مفاهیم بسیار بزرگی است که شرافت آن همه افراد بشر را در تمامی اعصار به تحسین وا داشته است. در میان تمامی ادیان الهی شاید نتوان ارزشی را بالاتر از عدالت جست. دین و شریعت اسلام اهمیت فوق العاده ای برای عدالت قائل است؛ چراکه خداوند متعال در قرآن کریم پس از توحید و اساس دین عدالت و احسان را در رأس ارزش ها قرار

ص: 107

داده است {إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ} (نحل/90). مسئله عدالت به قدری در سرنوشت ملت ها و دولت ها اهمیت دارد که حتی حکومت های جور نیز ریاکارانه خود را متصف به آن دانسته و برای جلب قلوب مردم، هدف خود را تحقق قسط و عدل اعلام می دارند. نهادی که اصالتاً عهده دار گسترش عدالت و جلوگیری از بی عدالتی است، حکومت است. حکومت علوی و عدالت محوری حضرت علی علیه السلام الگویی بی مانند برای حاکمان در تمامی اعصار است. اداره بهتر اجتماع و توسعه رفاه و امنیت در کنار دینی بودن حکومت، تنها با ملاک عدالت قابل سنجش است. پژوهش پیش رو بازتابی از حکومت عدالت محور علوی در شعر عربی است که با معرفی شیوه های حکومتی حضرت علی علیه السلام، شاخصه های مهم سلامت نظام سیاسی و اداری حاکم بر جامعه را در سیره علوی مشخص نموده و از طرفی بازتاب شاخصه های مهم آن را در ادبیات عرب نمایان می سازد.

پیشینه

درزمینه تأثیر شخصیت اخلاقی علوی در اشعار عربی آثار و کتاب های متعددی در طول تاریخ به نگارش درآمده است که در اینجا به جدیدترین تحقیقات در این زمینه اشاره می شود:

مقدمه ای بر تأثیر کلام امام علی علیه السلام در شعر عربی، قربانی زرین، باقر، مجله: دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تابستان و پاییز 1377، سال سی و ششم - شماره 2 و 3، (6 صفحه، از 236 تا 241).

نیم نگاهی به غدیریه های عربی، امین مقدسی، ابوالحسن، شمس الدینی فرد، اعظم، مجله: پژوهش نامه علوی، بهار و تابستان 1395، سال هفتم، شماره 1، (23 صفحه، از 1-23).

سیمای امام علی علیه السلام در ادبیات عرب و پارسی، تقی نژاد، مهین پری، مجله: تحقیقات جدید در علوم انسانی، تابستان 1395، سال سوم، شماره 7 (12 صفحه، از 19-30).

1. مفهوم شناسی عدالت

عدالت در لغت به معنای داد کردن، دادگر بودن، انصاف داشتن، دادگری و عدالت

ص: 108

اجتماعی عدالتی است که همه افراد جامعه از آن برخوردار باشند (معین، فرهنگ معین، ج2، ص 2279).

برخی دانشمندان علم لغت، عدالت را به معنای مساوات و برابری (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 325؛ طریحی، مجمع البحرین، ج5، ص421؛ ابن فارس، لسان العرب، ج4، ص246؛ مألوف، المنجد،

ص491)؛و برخی آن را به معنای استقامت، یعنی راست و موزون بودن دانسته اند (ابن منظور، لسان العرب، ج 11، ص 414؛ خوری شرتونی، اقرب الموارد، ج 3، ص 494).

راغب می گوید: «عدالت و معادله دارای معنای مساوات و برابری است و در مقایسه میان اشیا به کار می رود... پس عدل، تقسیم نمودن به طور مساوی است» (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 325). ابن منظور گفته است: «عدل هر آن چیزی است که فطرت انسان حکم به استقامت و درستی آن نماید» (ابن منظور، بی تا، ج 11، ص414).

از امام علی علیه السلام سؤال شد: از عدل و جود کدام یک برتر و ارزشمندتر است؟ امام فرمود: عدل امور را در جای خود می نهد، ولی جود امور را از جهت اصلی خود خارج می کند (شریف رضی، نهج البلاغه، کلمه قصار 429).

نکته شایان ذکر اینکه، کلام امام علی علیه السلام در باب عدالت، منافاتی با مساوات و برابری ندارد؛ زیرا مقصود از مساوات، تقسیم کردن به طور مساوی نیست؛ بلکه مقصود رعایت تناسب و اعتدال است و هرگاه آنچه شایسته هر چیزی است، به آن داده شود، عدالت مراعات شده است.

سخن مرحوم فیض کاشانی در باب عدالت همان چیزی است که از کلام امام علی علیه السلام استنتاج می شود و هماهنگ با معنای لغوی آن است. او در تفسیر آیه «وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ» (الرحمن/ 7) می گوید: «خداوند عدالت را برقرار نمود، بدین نحو که به هر صاحب استعدادی، آنچه استحقاق داشته عطا نمود و حق هر صاحب حقی را ادا کرد تا کار عالم بسامان شد و راست آمد» (فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 5، ص 107).

ص: 109

2. فضیلت و عظمت امام علی علیه السلام

علی علیه السلام در طول تمامی اعصار گذشته تنها انسانی است که در ابعاد مختلف و حتی متناقض که در یک انسان جمع نمی شود الگو و قهرمانی بی نظیر است. در میان شخصیت های جهان هیچ کس به اندازه او مورد داوری های ضدونقیض واقع نشده و درصحنه جذب و دفع، محل توجه دو قطب مخالف قرار نگرفته است.

دکتر شریعتی می گوید: هر جا دنبال عدالت بگردید، نام علی علیه السلام را در آنجا خواهید یافت و هر جا که در جستجوی انسانیت برآیید. نظیری برایش نخواهید یافت. او والاترین و عالی ترین مثال است و هیچ کس نمی تواند در انسانیت، عدالت، سخاوت، آزادمنشی، بخشش و شجاعت نظیر او باشد و به پایه علم، ادب، بلاغت، سعه صدر و عطوفت او برسد. مثل یک کار کارگر ساده، با دستش خاک می کند و در آن سرزمین سوزان، بدون ابزار قنات می کند و مانند یک حکیم و نابغه می اندیشد و مانند یک عاشق و عارف بزرگ، عشق می ورزد؛ هم مانند یک قهرمان شمشیر می زند و هم مانند یک سیاستمدار رهبری می کند و هم نمونه بارزی از زهد، تقوا، عرفان، پرستش و اخلاص مطلق است و هم مانند یک معلم اخلاق، مظهر و سرمشق فضائل انسانی برای یک جامعه است (شریعتی، علی علیه السلام، ص129).

ازاین روست که دانشمندان، ادیبان، سیاستمداران، روشنفکران، دانشگاهیان و تمامی جویندگان حقیقت و همه دوستداران نیکی و فضیلت در ادیان و مذاهب، با دیدگاه های مختلف و فلسفی گوناگون، به دیده تجلیل و اعجاب به این شخصیت عظیم می نگرند که جهان را به شگفتی وا داشته است و با عدالت و انسانیتش بر جهان سایه افکنده است.

جبران خلیل جبران، ادیب بزرگ مسیحی در وصف عظمت حضرت علی علیه السلام می گوید: هر کس شیفته و دلداده علی گشت، شیفتگی و دلدادگی اش به رشته های فطرت بسته است و هر کس با او دشمنی نمود از فرزندان جاهلیت است (امین، دائرة المعارف الاسلامیة الشیعة، ص 155).

ص: 110

انطاکی در بیان فضیلت امام علی علیه السلام می گوید: او چون شهاب نورانی است که برای هر بیننده ای قابل رؤیت است و اشاره دارد که شمارش آن چون شمارش ستارگان غیرممکن است:

فَضائلُ المُرتَضی کالشُّهبِ نَیِّرَةٌ

و کُلُّ ذی بَصَرٍ فی النّاسِ رائیها

ما إن تعد لِیُحصیها الحَسیبُ و هَل

تُحصی النُّجومُ وَ تَستَقصی دَراریها

(انطاکی، القصیدة العلویة المبارکة، ص510)

انطاکی در شعر فوق، فضیلت های حضرت را چون شهاب نورانی می داند که برای هر بیننده ای قابل رؤیت است و اشاره دارد که شمارش آن چون شمارش ستارگان غیرممکن است. وی به زیبایی در مصرع دوم این تشبیه، استفهام انکاری به کار گرفته است؛ و چنانچه می دانیم تشبیه ضمنی، تشبیهی است که به صورت معمول، مشبه و مشبه به در آن مشخص نشده است، بلکه در ضمن کلام ذکر می شود و در این بیت، شمارش فضائل

حضرت را چون شمارش ستارگان دانسته است که امری غیرممکن است.

3. جنبه های عدالت علوی در شعر عربی

الف. عدالت حکومتی حضرت علی علیه السلام

محمدهادی الامینی، در دیوان شعر خود، شیوه حکومتی امام علی علیه السلام و عدالت محور بودن آن را بدین سان سروده است:

لَیتَ مَن یَدَّعی الإمامةَ یَرعی

حُرمَةَ النّاسِ وَ هی مِن میزاتِک

و یَرَی کَیفَ کُنتَ تُشبِع غَر

ثاهُم وَ تُکسی عُراتَهُم بِصَلاتِک

هکَذا عِشتَ أنتَ تَشمَلُ حَتَّی

أبعَدَ الأبعَدینَ فی رَحَماتِک

و أذا استَهتَرَ الوُلاُ بِحَیفٍ

کُنتَ سَیفاً علی رِقابِ وُلاتِک

(الإمینی، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف، ج 1، ص 216)

سید محمد جمال الهاشمی در قصیده ای با نام «یا ابا النهج» شیوه حکومتی مولا

ص: 111

علی علیه السلام را همان شیوه اسلام می پندارد که فقیر و غنی در اقتصاد آن از سود مشترک برخوردارند. بهره کارگر و کارفرما، کشاورز و مالک، بازنشسته و ازکارافتاده در حکومت ایشان عادلانه است. در بخشی از این قصیده آمده است:

اقتِصادٌ نَفعُهُ مُشتَرَکٌ

شاطَرَ المُعوِزُ فیهِ الأثرِیاء

یَمنَحُ العامِلَ ما یَأمَلُهُ

وَ ذَوِی العَمَلِ ما یَکفِی ارتِواء

وَ تَری الفَلّاحَ وَ المَلّاکَ فی

شِرکَةِ الأرضِ کَما شَائا سِواء

وَ لِمَن أقعَدَهُ الهَرم تَرَی

مَلجأً فیهِ لَهُ یَأوِی التِجاء

فَجَمیعُ النّاسِ فی ارباحِ ما

تُنتِجُ الأسواقُ صَاروا شُرَکاء

(الهاشمی، دیوان مع النبی و آله، ص 59)

ب. عدالت اجتماعی حضرت علی علیه السلام

عدالت واژه مقدسی است که خواسته تمامی آزادمردان و محرومان جهان است. عدالت امری است که خداوند به استناد نص صریح قرآن کریم به آن امر می کند «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» (نمل/ 90)، شعرا عدالت را برترین خصلت پاک بازان و حق محوران معرفی کرده اند. در طول تاریخ کسی چون علی علیه السلام نتوانسته گوی سبقت را از دیگران برباید. اجرای عدالت اجتماعی مولا علی علیه السلام بازتاب گسترده ای دارد که بخشی از آن در اشعار عربی نمودار گشته است. برای نمونه به اشعاری ممتاز در این زمینه می پردازیم.

محمد سعید الخنزیری شاعری است که علی علیه السلام را صدای عدالت دین خدا و راز بقای بشر می داند که بین بنده و برده امتیازی قائل نیست و پی درپی به آنان فیض می بخشد:

أنتَ صَوتُ العدالةِ و الحَقِّ لِلدّینِ

وَ سِرُّالبَقاءِ لِلإنسانِ

لَم تُفَرِّق مَا بَینَ حُرٍّ وَ عَبدٍ

فی عَطاءٍ یَفیضُ بِالعقبانِ

(الخنیزی، اضواء من الشمس، ص35)

عبدالمنعم الفرطوسی در کتاب «ملحمة اهل بیت علیه السلام» مولا علی علیه السلام را ترازوی عدالت

ص: 112

می داند که هیچ یک از کفه های آن کاستی ندارد و چون همتای حق است، زبانش عادلانه و بر حق داوری می کند و در دادگری بین نیرومند و ضعیف و در ادای سهم بین برده و سرور فرقی نمی گذارد. خویشاوندان را بر دیگران ترجیح نمی دهد و نمونه والای عدالت و دادگری خلفا محسوب می شود:

کانَ لِلمُسلمینَ میزانَ عَدلٍ

لَیسَ فی کَفَّتَیهِ أیَّ التِواءِ

وَ لِساناً لِلحَقِّ یَحکُمُ عَدلاً

و عَلِیٌّ و الحَقُّ صَنَعُوا اخاءِ

الضَّعیفُ و الذَّلیلُ بَینَ یَدَیهِ

کَالقَوِیِّ العَزیزِ عِندَ القَضاءِ

لَم یُفَرِّق مَا بَینَ حُرٍّ وَ عَبدٍ

عِندَ دَفعِ السِّهامِ لِلحُنَفاءِ

لَم یُفَضِّل عَلی الأباعِدِ قُرباً

وَ هُم فی الحُقوقِ کَالأقرِباءِ

وَ مِثالاً مِن عَدلِهِ هُو أسمَی

مَثَلاً فی عَدالتِهِ الخُلَفاءِ

(الفرطوسی، ملحمة اهل البیت، ج2، ص10 و 11)

محمد صالح بحرالعلوم علی علیه السلام را مخاطب قرار داده می گوید: عدالت یکی از اصول ناگسستنی فطرت توست. با نان ونمک زیستی و جز نیکی چیزی نیندوختی. با فرزندان خلق همچون فرزندان خود رفتار نمودی و افراد دور و نزدیک در برابرت یکسان بودند:

کُنتَ أنتَ الإنسانَ تَفقَهُ أنَّ العَد

لَ أصلُ الأصولُ مِن مَلَکاتِک

عِشتَ عَیشَ السَّوادِ بالخُبزِ والمِل-

--حِ و لَم تَدَّخِر سِوَی حَسَناتِک

مِثلُ کُلِّ البَنینَ أبناؤُکَ الطُّه--

---رُ و کُلُّ البَناتِ مِثلُ بَناتِک

لا امتیازَ لأقرَبینَ مِنَ النّا

سِ عَلَی الأبعَدینَ، فی نَظَراتِک

(بحرالعلوم، دیوان، ص 191)

یکی از شاعران عراقی به نام عبدالحمید الصغیر، علی علیه السلام را زینت بخش امامت و الهام بخش عدالت، تحکیم بخش برابری و مساوات معرفی می کند؛ چراکه همه را در دین خدا برابر دید، بین عبد و مولی فرقی قائل نشد و یکسان با آنان رفتار نمود:

ص: 113

إمامٌ وَ قَد زانَ الإمامَةَ شَخصُهُ

وَ جلب ها ثَوباً قَشیباً مُجَسَّدا

وَ قَد جاءَ فی شَرعِ العَدالَةِ سالِکا

بِأُمَّتِهِ النَّهجَ السَّوِیَّ المُعَبَّدا

رَأی أنَّ دینَ اللهِ شَرعٌ علَی الوَرَی

لِذالِکَ سَاوَی النَّاسَ عَبدا و سّیِّدا

(الخاقانی، شعراء الغری، ج 5، ص346)

از دیگر شعرای عراقی که عدالت علی علیه السلام را به نظم کشیده است، محمد صادق القاموسی است. ایشان در ابیاتی می گوید: ای پدر نامدار عدالت! شرایط امروزی مصلحان همچون دیروزشان سخت و دشوار است و شامگاه ستمدیدگان تیره وتار! تنها مصلح امینی که در مسیر تو حرکت کند قادر به گسترش عدالت در جامعه خواهد بود. وگرنه نیرو و سازوبرگ نظامی هرچند همه جا را در برگیرد توان اصلاح جامعه را نخواهد داشت:

اباالعَدلِ یَوم المُصلِحینَ کَأمسِهِم

عَصیبٌ وَ لَیلُ المُستَضامینَ عاکِرُ

إذا لَم یَسِر فی النَّاسِ سَیرُکَ مُصلِحٌ

أمینٌ عَلَی نَشرِ العَدالَةِ قادِرُ

فَلا یُصلِحُ الدُّنیا عِتادٌ وَ قُوَّةٌ

وَ إن حاطَتِ السِّتُّ الجِهاتُ العَساکِرُ

(الخاقانی، شعراء الغری، ج 9، ص 240)

عدنان العوامی، راه و روش علی علیه السلام را گسترش عدالت می داند و می گوید اصولاً بلندپایگان و بزرگان در برپایی عدالت سزاوارترند. شما نیز راه و رسم او را برگزینید؛ چراکه جز از طریق حکمت آمیز او بهره ای نخواهید جست:

هَذَا عَلیٌّ وَ العَدالَهُ نَهجُهُ

و ذو والجَلالَةُ بِالعَدالَةِ ألیَقُ

فَاقفوا خُطاءً عَلَی الطَّریقِ فَإنَّهُ

عَن غَیرِ حِکمَتِهِ بِهِ لا یَنطِقُ

(الشاکری، علی فی الکتاب والسنة والادب، ج5، ص 307)

نامداری و درخشش عدالت علوی تمام اعصار را در برگرفته و پژوهشگرانی از هر دین و آیین را تحت تأثیر خود قرار داده است. عبدالحسین الازری شاعر اهل سنت است که عدالت محوری علی علیه السلام را این گونه ترسیم نموده است. خدا می داند که تو داور

ص: 114

عدالت پیشه ای که افراط وتفریط در کارت نیست. خلیفه دوم نیز اقرار کرد که تو بهترین داور و دادگر هستی. از وقتی که رخت از جهان بربستی، مسلمانان عدالت تو را از کف داده اند و ناتوان، مأیوس و ناامیدند. تو در اسلام قربانی عدالت گشتی؛

چراکه عدالت پیشگان همه شهیدند:

عَلَّمَ اللهُ أنَّکَ الحَکَمُ العَد

لُ فَلا شِدَّةٌ وَ لا إغضاءُ

و أقّرَّ الفاروقُ أنَّکَ أقضَی

حاکِمٌ مُودَعٌ إلَیهِ القَضاءُ

فَقَدَ المُسلمونَ عَدلَکَ لَمّا

غِبتَ عَنهُم و استَیأسَ الضُّعَفاءُ

لَستَ إلّا ضَحِیَّةَ العَدلِ فی الإس--

---لامِ وَ العَدلُ أهلُهُ الشُّهَداءُ

(الازری، دیوان، ص 318 و 319)

عدالت از پرجاذبه ترین مفاهیمی است که بشر به آن پرداخته است و در طول تاریخ در کانون توجه متفکران قرار داشته است. حضرت علی علیه السلام نمونه والای عدالت در اسلام و به تعبیری عدل مجسم است.

از دیگر شاعرانی که بخش عمده اشعار خود را به عدالت حضرت علی علیه السلام اختصاص داده است سید حمیری است. او علی علیه السلام را دادگری سخنور می داند که آنچه می گوید و سخنوری می کند، تمامی خطبا از بیان آن عاجز می مانند:

عَلیٌّ هُوَالقاضِی الخَطیبُ بِقَولِهِ

یَجیءُ بِما یَعیَا بِهِ کُلُّ خاطِبِ

(حمیری، دیوان السید الحمیری، ص131)

سید حمیری در بیت فوق، عدالت امام را می ستاید. با تلمیح و اشاره به این سخن پیامبر که «أقضَی أمَّتی عَلِیٌّ» (محب الدین طبری، الریاض النضرة، ج٣، ص١٦٧)؛ طبری در دوراندیشی پیامبر درباره وجه عدالت طلبانه علی علیه السلام به نقل از خود حضرت می آورد: زمانی که رسول خدا (ص) مرا به یمن فرستاد تا در آنجا قضاوت کنم، درحالی که جوان بودم به او گفتم: ای رسول خدا! مرا به سوی قومی می فرستی که حوادث در میانشان بسیار

ص: 115

است، درحالی که من دانش قضاوت ندارم. پس پیامبر فرمود: همانا خداوند زبانت را هدایت خواهد کرد و قلبت را محکم و استوار می گرداند (همو، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی(ع)، ص 83)؛ و او همچنین عدالت امام را این گونه تصویر می کند: گفتار او معیار عدالت و دادگری است و در فردای قیامت جز علی علیه السلام، معیار و میزانی نیست. وای بر کسی که در حضور او وزنش اندک باشد و خوش به سعادت آنکه وزنه اش گران باشد:

وَ قَولُهُ المیزانُ بِالقِسطِ وَ ما

غَیرُ عَلِیٍّ فی غَدٍ میزانُهُ

وَیلٌ لِمَن خَفَّ لَدَیهِ وَزنُهُ

وَ فَوزُ مَن أسعَدَهُ رُجحانُهُ

(حمیری، دیوان السید الحمیری، 413)

حمیری عدالت حضرت علی علیه السلام را تا حدی می داند که او را در قیامت قاضی و داور اعمال انسان ها می شناسند؛ یعنی اعمال انسان ها در روز قیامت با عدالت علی علیه السلام محاسبه می شود؛ زیرا او ترازوی عدالت است و سخن او، حق و عدالت است تا جایی که خداوند او را حجت امت رسول خود قرار می دهد. درجایی دیگر می سراید: قسم به خداوند و نعمت هایش که مرد در برابر آنچه می گوید، مسئول است. حقا که علی علیه السلام خلیفه خداست که عدالت می ورزد:

أقسِمُ بِاللهِ و آلائِهِ

وَالمَرءُ عَمّا قالَهُ یُسألُ

أنَّ عَلِیَّ بنَ ابی طالِبٍ

خَلیفَةُ اللهِ الَّذی یَعدِلُ

(همان، 304)

سید حمیری در اثبات عدالت حضرت علی علیه السلام در این ابیات تا جایی پیش می رود که به خداوند و نعمت هایش سوگند می خورد و شهادت می دهد، علی علیه السلام خلیفه خداوند بر روی زمین است که سخن او و عمل او بر مبنای عدالت است و می گوید: کسی که عالم ترین و داناترین مردم است و والیان و عامه مردم در نزد او برابرند. او کسی است که مردم امر شدند که به وقت اختلافات به نزد او روند و قضات هم به امر او راضی شوند:

ص: 116

مَن کانَ أعلَمَهُم وَ أقضاهُم و مَن

جَعَلَ الرَّعِیَّةَ وَ الرُّعاةَ سَواءُ

مَن ذَا الَّذِی أمِرُوا إذا اختَلَفُوا بِأن

یَرضُوا بِهِ فی أمرِهِم قَضاءُ

(همان، ص57)

سید حمیری به حق، عدالت محوری علی علیه السلام را به شیوه ای ممتاز ترسیم نموده است. او درجایی دیگر عدالت علی علیه السلام را همچون پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)می داند. او درجایی دیگر می گوید: این امامی است که برترین خلق درباره او وصیت کرده است. ازنظر عدالت همچون پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) قضاوت می کنی و در هیچ قضیه ای هیچ جانبی را نمی گیری. تو در حکم کردن و در صفات و سجایای اخلاقی به حق، همچون پیامبر هستی:

هَذَا الإمامُ الَّذِی إلَیهِ

أسنَدَ خَیرُ الوَرَی الوَصِیَّه

حَکَمتَ حُکمَ النَّبِیِّ عَدلاً

وَ لَم تَجُر قَطُّ فی قَضِیَّه

أنتَ شَبیهُ النَّبِیِّ حَقّاً

فِی الحُکمِ وَ الخَلقِ وَ السَّجِیَّه

(همان، ص469)

نتیجه

عدالت محوری در حکومت اسلامی و حمایت بی چون چرا از حق و حقیقت و سعادت و سلامت امت اسلامی را در نظر داشتن از ویژگی های منحصربه فرد حضرت علی علیه السلام است که شعاع درخشش آن تمام عالم را در برگرفته است و با کنکاش و جستجوی در شعر عربی که به قلم شعرای چیره دست عرب به نظم درآمده این مهم محقق گردیده است. این مقاله بازتاب سیره علوی و شمه ای از عدالت محوری حضرت علی علیه السلام در شعر عربی را مورد بررسی و کنکاش قرار داده است که تجلی واژه های لطیف و پرمحتوای آن که عدالت ایشان را به تصویر می کشد، ذائقه هر انسان اندیشمندی را نوازش می دهد.

ص: 117

منابع

شریف رضی، نهج البلاغه، ترجمه و شرح سید علینقی فیض الاسلام، بی جا: زرین، بی تا.

1. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق.

2. ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار الکتب العلمیة، بی تا.

3. الازری، عبدالحسین، دیوان، الطبعة الاولی، بیروت، موسسه النعمانی، بی تا.

4. امین، حسن، دائرة المعارف الاسلامیة الشیعة، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 2001م.

5. الامینی، محمدهادی، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف، بی جا، الطبعة الثانیة، 1992 م.

6. انطاکی، عبدالمسیح، القصیدة العلویة المبارکة، مصر، مطبعة رعمسیس، بی تا.

7. بحرالعلوم، محمد صالح، دیوان، الطبعه الاولی، بغداد، مطبعة دارالتضامن، 1968 م.

8. الخاقانی، علی، شعراء الغری، الطبعه الاولی، قم، مکتبة آیت الله العظمی المرعشی، 1408 ه ق.

9. الخنیزی، محمد سعید، اضواء من الشمس، بی جا، الطبعة الاولی، 1991 م.

10. خوری شرتونی، سعید، اقرب الموارد، تهران: دارالأسوه، 1385.

11. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بی جا: کتاب فروشی مرتضوی، 1362.

12. الشاکری، حسین، علی فی الکتاب والسنة والادب، قم، مطبعة ستاره، الطبعةالاولی،1418 ق.

13. شریعتی، علی، علی علیه السلام، تهران، نیلوفر، 1361.

14. شکر، شاکر هادی، دیوان السید الحمیری، بیروت: دار مکتبة الحیاة، بی تا.

15. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران: کتاب فروشی مرتضوی، چاپ دوم، 1365.

16. الفرطوسی، عبدالمنعم، ملحمة اهل البیت، بیروت، دار الزهرا، للطباعة و النشر، 1977 م.

17. فیض کاشانی، محمدمحسن، تفسیر الصافی، مشهد: دارالمرتضی، بی تا.

18. مألوف، لوئیس، المنجد، بیروت: دارالمشرق، بی تا.

19. محب الدین طبری، احمد بن عبدالله، الریاض النضرة، بیروت،دارالکتب العلمیة، بی تا.

20. محب الدین طبری، احمد بن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی علیه السلام، قم، دار الکتب الاسلامی، چاپ اول، 1428.

21. معین، محمد، فرهنگ فارسی معین، تهران، مؤسسه امیرکبیر، 1362 ش.

22. الهاشمی، محمد جمال، دیوان مع النبی و آله، قم، مکتبة بصیرتی، بی تا.

ص: 118

اشعار برگزیده رسیده

اشاره

گروهی از شاعران

ص: 119

ص: 120

1. «معاویة الحال لاتجهل»

معاویة الحال لا تجهل

عن سُبل الحقِّ لا تَعدِل

«عمرعاص» لعین کفراندیش

که دغل باز دهر دانندش

شد به حکم «معاویه» حاکم

به دیاری که «مصر» خوانندش

بعدچندی معاویه بنوشت

نامه ای آتشین به این مضمون

که خراجت به «شام» اگر نرسد

می دهم حکم عزلت ای ملعون

نامه راتاکه خواند ازجا جست

گرچه بشکست سنگ غم بالش

غیرتی گشت و با روانی طبع

گفت شعری و کرد ارسالش

ای معاویه خود فراموشی

تاکی وچند دیده را وا کن

شعر من رابخوان وبعداز آن

بهر تاریخ دهر امضا کن

ای معاویه رفته از یادت

که تورا من به صَدر بنشاندم

جهل کردم حدیث ودر مسجد

به نماز جماعتت خواندم

تو لیاقت نداشتی هرگز

این ردا قَدِ قامت تو نبود

جای شیر شجاع حق بنشست

موش کوری سیاه وکفر آلود

این منم که برای آن احمق

خطبه در بین خوسران خواندم

برعلیه علی ولی الله

خلق بی ریشه را بشوراندم

ای معاویه یاد می آری

آتش فتنه را زدم دامن

جنگ مغلوب گشته را کردم

آتشش از برای تو گلشن

یاد می آوری که قرآن را

بر سر نیزه ها علم کردم

جنگ پایان گرفت وبعداز آن

طلب از این و آن حَکَم کردم

اشعری را فریب دادم تا

خلع سازد خلیفه حق را

ونشاندم به مسند از جهلم

تو حرامی تبار احمق را

ص: 121

همچو انگشتری به آسانی

کفش قدرت زپا در آوردم

من ردای خلافت حق را

ازتن مرتضی در آوردم

ای معاویه پدر نا مرد

زاده هنده ی جگر خواره

این منم که برای حذف علی

یقه خویش کرده ام پاره

یاد داری که کاروان از حج

با محمد سوی غدیر آمد

با پیامی که جبرئیل آورد

سر ارباب تو، به زیر آمد

گفت از قول حق که ای مردم

کردم امروز دینتان کامل

نعمتم راتمام کردم من

باعلی مقتدای صاحب دل

گفت اولای برشما هستم؟

همه گفتند حق همین باشد

گفت از بعدمن فقط حیدر

حکم فرمای مومنین باشد

خاتم الانبیا به روز غدیر

کردکاری که جای حاشانیست

گفت از بعد من به امر خدا

جز علی کس امیر ومولا نیست

ای معاویه یاد می آری

که پیمبر گرفت دست علی

بردبالا به منبر و فرمود

هستی من بود زهست علی

ای معاویه یاد می آری

که فلان پیر دست بیعت داد

گفت تبریک وتحنیت به علی

پس به سجده به پای او افتاد

ای معاویه یاد می آری

ظهر روز غدیر بر منبر

آیه با خطبه خواند پیغمبر

بهر تثبیت شیر حق حیدر

گفت هرکس براو منم مولا

هست مولای او علیِ ولی

بحقیقت قسم که ذاتش هست

صفت ذات حضرت ازلی

گفت امروز دین شود تکمیل

هست «انعمت ونعمتی» حیدر

نسل او تا قیام قائمشان

همه هستند تا جزا رهبر

ای معاویه حضرت احمد

گفت آن روز «والمن والاه»

ص: 122

همه آمین زجان ودل گفتند

بازفرمود «عاد من عاداه»

ای معاویه هیچ یادت هست

که پیمبردورو گهر می سفت

سر منبر به اذن حضرت حق

دم بدم یا علی علی می گفت

سید اوصیاست شیرخدا

من به او بهر تو خطا کردم

اویگانه خلیفه حق بود

خلعش از اصل ماجراکردم

حضرت مرتضی علی بردوش

مشعل روشن هدایت داشت

طبق آیات محکم قرآن

ازسوی ذات حق ولایت داشت

نیست ربطی میان تو با او

ای تونامرد فطرت تاریخ

وعلی هست شیربیشه عشق

روح جاویدو غیرت تاریخ

اوچنان ذالفغار برنده است

توولی داس کهنه خم پشت

اوبود شمس آسمانی سیر

تو ولی ناخن کج انگشت

ای معاویه رفته ازیادت

که تورا سرفراز کردم من

باسیاست در اوج کافریت

پیشوای نماز کردم من

یاد دادم به لشکرت که علی

هرزمان حمله کرد درمیدان

جانتان تا شود مصون ازمرگ

پیکر خویش راکنید عریان

پیش آن شیر کبریا غیرت

بندشلوار خویش وابکنید

می کندشرم آن یگانه دهر

دوری آنگه زتیغ لا بکنید

یاد داری که درصف فیم

وحشت از بوتراب کردی تو

یاد داری که باتغوط خویش

که خودت را خراب کردی تو

سپرت گرنمی شدم آن روز

سرت از پیکرت جدا می شد

پیکر نحس باسر خریت

درخرابی خود فنا می شد

من نبودم اگر توچون زنها

کنج خانه مقام می کردی

زندگی را زجوع وفغر سیاه

سخت برخود حرام می کردی

ص: 123

ای معاویه در تمامی عمر

همه جا هم طراز تو بودم

جلجلیه به گردنم، یعنی

شتر پیشتاز تو بودم

پسر هنده جگر خواره

تو وجودت لعیم می باشد

قول قرآن امام حق حیدر

نبأی بس عظیم می باشد

اوست قرآن ناطق ازلی

توفلان تر زکفر ابلیسی

اوملائک همه به فرمانش

توسر افکنده دیو تلبیسی

ای معاویه پلید سرشت

روزگار من وتو گشته سیاه

خون عثمان شفیع ما نشود

صبح محشر به پیشگاه اله

ای معاویه در گذرگه عمر

هردوابلیس کفرو نیرنگیم

بهتر از این نمی توانم گفت

من وتو هردو نطفه ننگیم

هرچه کردم خلاف تاامروز

همه از بهر خویش دامم شد

از زمانی که بردمت بالا

اسفل سافلین مقامم شد

ای معاویه وای برمن وتو

که سیه روی کفربنیادیم

خصم ما حیدر است وای بر ما

که به قعر جهنم افتادیم

حق برحق و حق سرشت علی است

باید آماده عقاب شدن قاسم دوزخ وبهشت علی است

ای معاویه جلجلیه من

هست هشدار همچوشعر احد

بگذرم هردوما زکرده خویش

دوزخی گشته ایم تابه ابد

(احد ده بزرگی)

ص: 124

2. خدا می خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد

خدا می خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد

کسی که صاحب عرش است مهمان زمین باشد

خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت

که حتی ماورای دیدۀ روح الامین باشد

خدا می خواست از رخساره خود پرده بردارد

خدا می خواست تا دست خودش در آستین باشد

علی حبه جنه، قسیم النار و الجنه

خدا می خواست آن باشد، خدا می خواست این باشد

به جز نام علی در پهنۀ تاریخ نامی نیست

که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد

بجز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان

به جز او نیست وقتی صحبت از حبل المتین باشد

مرا تا خطبه های بی الف راهی کن و بگذار

که بعد از خطبه ی بی نقطه تو نقطه چین باشد

مرا در بیت، بیت شعر هایم دستگیری کن

غزل های تو بی اندازه باید دلنشین باشد

غزل لطف خداوند است شاعر ها خبر دارند

غزل خوب است در وصف امیر المومنین باشد

(احمد علوی)

ص: 125

3. دلگرمی است، دلخوشی آن چنانی است

دلگرمی است، دلخوشیِ آنچنانی است

شعر تر است، کشفِ خوش ناگهانی است

هر سطر آن فصیح و بلیغ است، بی گمان

نهج البلاغه معجزه خطبه خوانی است

دون کلام خالق و فوق کلام خلق

آری زمینی است ولی آسمانی است

هر چند گرد آوری سید رضی است

بی انتهاست هر ورقش کهکشانی است

قرآن ناطق است علی، پس به این دلیل

نهج البلاغه است که قرآن ثانی است

آری کلام سرور لولاک مرتضی

کِی هم تراز لقلقه های فلانی است

هر کس که جمله "ارنی" گفته با علی

پاسخ برای این سخنش "لن ترانی" است

"ایمان بیاوریم به آغاز فصل " عشق

فصلی که رنگها همه اش ارغوانی است

می آید آن مفسر نهج البلاغه، بعد

تفسیر می کند که علی "مهربانی" است

سید حسن رستگار

ص: 126

4. به آتش می کشم آخر زبان سربه زیرم را

به آتش می کشم آخر زبان سربه زیرم را

به توفان می سپارم اسمان های اسیرم را

منم من، گردبادی خسته ام، زندانی خویشم

بگیرید آی مردم دست های ناگزیرم را

تمام عمر باقی مانده اش را گریه خواهد کرد

اگر توفان بخواند خنده های دور و دیرم را

درختان گردبادی رو به خورشیدند، از آن دم

که خواندم در مسیر باد، اندوه غدیرم را

شبی اندوه تابان علی علیه السلام از چاه بیرون شد

شبی سیراب دیدم جان سر تا پا کویرم را

دکتر محمود اکرامی

ص: 127

5. بهار واژه تویی گل تویی، گلاب تویی

بهار واژه تویی گل تویی گلاب تویی

عصاره همه حرفهای ناب تویی

در آن زمان که شب فتنه های دشوار است

کلام روشن خورشید _آفتاب_ تویی

اگر علی ساقی باشد و اگر ما مست

دلیل مستی ما هم تویی، شراب تویی

که گفته است علی را توان معجزه نیست؟

جواب محکم این حرف ناحساب توئی

حقیقت تو و زیبایی ات نشان داده است

که بی دروغترین شعرِ بی نقاب تویی

تمام دنیا باید کتابهاشان را

سیاه مشق بخوانند اگر کتاب تویی

میلاد حبیبی

ص: 128

6. پیمبر آیا؟ که نه وصی شد، محمّد آیا؟ که نه علی شد

پیمبر آیا؟ که نه وصی شد، محمّد آیا؟ که نه علی شد

درون آیینه نور تابید و روحِ آیینه صیقلی شد

ازل به نور نبی است روشن، ابد به نور علی معیّن

اَلست، یعنی سوال از انسان علی که آمد سخن بلی شد

یکی به قرآن یکی به برهان یکی به آیه یکی به نامه

که این به نهج البلاغه غم برد و آن به قرآن سینجلی شد

به باطن امر ظاهر آمد، به وحی منزَل مفسّر آمد

نبی به آیات وحی مُرسل، علی به نهج سخن ولی شد

پلی است حکمت چرا تمرّد؟ حکیم باید شد و شد از خود

که هرکه این سوی رود آمد بدون قدری معطّلی، شد

کتاب و عترت نمی تواند جدایِ از یکدگر بماند

صدا زمانی صدا شد آری که از سکوت آمد و جلی شد

چو علم خواهی به شهر آی و کلون دروازه را بکوبان

که هرکه از در درون نیامد برون در ماند و جنگلی شد

که راه را سیدِ رضی رفت و غیرِ این راه نیست راهی

که هرکه بیراه ابوحنیفه، که هرچه بیراهه حنبلی شد

علی شناسی نشان دین است و حرف پایان شاعر این است

علی ولی شد علی ولی شد علی ولی شد علی ولی شد

محسن ناصحی

ص: 129

7. مثل خورشیدی که از برق نگاهش ریخته

مثل خورشیدی که از برق نگاهش ریخته

ماه شد اشکی که از چشم سیاهش ریخته

صبح چیزی نیست جز نوری که از چشم علی

هر سحر برداشته در هر پگاهش ریخته

چیست دریا؟ چشمه جوشیده از سرچشمه ی

اشک هایی که علی در چشم چاهش ریخته

یا زمینی نیست الا آنکه خرم با علی

یا زمینی بی علی باشد گیاهش ریخته

آسمان ها و زمین وقت سواری کردنش

مثل سرهای پریشانی به راهش ریخته

کس نیامد در مصاف ذوالفقارش یا اگر

هرکه آمد کرک و پرهای سپاهش ریخته

گرچه سر بعد از کلاه افتد ولی از تیغ او

ای بسا دشمن که سر قبل از کلاهش ریخته

نام او را یا گنهکاری نبرده روی لب

یا اگر یک یا علی گفته گناهش ریخته

با علی بودن مرا عمری کفایت می کند

هرچه می خواهم همینجا در پناهش ریخته.

محسن ناصحی

ص: 130

8. دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورد

دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورد

در لحظه «می» نظم دو تا شانه به هم خورد

دستور رسید از ته مجلس به تسلسل

پیمانه «می» تا سر میخانه به هم خورد

دستی به هوا رفت و به تایید همان دست

دست همه قوم صمیمانه به هم خورد

«لبیک علی» قطره باران به زمین ریخت

«لبیک علی» نور و تن دانه به هم خورد

یک روز گذشت و شب مستی به سر آمد

یعنی سر سنگ و سر دیوانه به هم خورد

پس باده پرید از سر مستان و پس از آن

بادی نوزید و در یک خانه به هم خورد

مهدی رحیمی

ص: 131

9. خبر، نبی ست در این جمله، مبتدا علی است

خبر،نبی ست دراین جمله، مبتدا علی است

هم ابتدا علی است و هم انتها علی است

اگر شکاف یمانی مؤَیّد حج است

منا ومشعر علی، مروه و صفا علی است

دو دسته اند خلایق به دادگاه خدا

کسی که بی علی است و کسی که با علی است

اگر علی ست یدالله باشد ای زاهد

تورا خداست دراین عالم و مرا علی است

ظرافتی ست دراین کفر تازه، ازاین پس

نگو علی ست خدا،نه، بگو خدا علی است

علی بس است، که فهمیده ام ز ردُّالشَّمس؛

کسی که کرده قضا را فقط ادا علی است

نبی که دست ولی را گرفت دانستم

تمام کار جهان دست مرتضی علی است

رضای حق به رضای رضاست وابسته

وَ آنکه داشته است از رضا، رضا علی است

دو تا به کرب و بلا و چهارتا معصوم

حوائج همه در دست چند تا علی است

حسین رفت به گودال تا عیان بشود

شهید واقعی دشت کربلا علی است

به شیعگی خودت فخر کن که در معراج

کلام آخر پروردگار یاعلی است

مهدی رحیمی

ص: 132

10. گفتند علی یک تنه با دست نگه داشت

گفتند علی یک تنه با دست نگه داشت

در را نه که با دست که با شست نگه داشت

در را نه فقط لشکری از مرحبیان را

در پشت در قلعه به پیوست نگه داشت

نازم به دهانم که به شادی و به غصه

یک عمر علی گفت و مرا مست نگه داشت

پرونده اعمال مرا دید و خوشم که؛

حتی اگر از روی غضب بست، نگه داشت

تا دید که من گریه کن فاطمه هستم

می خواست مرا خط بزند، دست نگه داشت

ازبسکه علی بود و ولی بود به والله

در سایه اسمش همه را پست نگه داشت

از هستِ خودش_فاطمه_ دل کند و به این شکل؛

یک عمر برای من و تو هست نگه داشت

درپشت در سوخته در روضه اش آخر

مارا ته آن کوچه بن بست نگه داشت

مهدی رحیمی

ص: 133

11. نماز صبح به شرط خشوع باید کرد

نماز صبح به شرط خشوع باید کرد

ادای وقف به وقت رکوع باید کرد

برای خواندن شعر از جلال والایت

به استعانت از حق،شروع باید کرد

ببین که شمس هم خبر از این دارد

که با اجازه مولا طلوع باید کرد

میان مدعیان، از چه رو تو حیرانی

فقط بدان که به اعلم رجوع باید کرد

هر آنکه پیش تو استاده کاش میدانست

برابر تو دلاور خضوع باید کرد

بگو به آنکه سرش ذوالفقار جارو زد

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

قاسم احمدی

ص: 134

12. کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ دلی

کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ دلی

هی بگویم بعَلیّ ٍ بعلیّ ٍ بعلی

مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است

اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی

اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس

تا الستانه و مستانه بگوییم بلی

همه قدقامتیان را به تماشا بنشان

تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی

ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث

خوشترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی…

کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز

همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی-

باز قرآن به سرش دارد و هی می گوید

بحسین بن علیٍ بحسین بن علی

مهدی جهاندار

ص: 135

13. در کسوت آیات مزامیری داوود

در کسوت آیات مزامیری داوود

در شوکت ابیات حماسی و غم آلود

هم اوّل و هم آخر و هم باطن و ظاهر

هم حاضر و هم ناظر و هم شاهد و مشهود

در دست کلیمُ الله و در باور فرعون

در جان خلیل الله و در آتش نمرود

اغراق اگر نیست أنا العبد أنا الهیچ

یا کفر اگر هست هو العابد و معبود

تو در "دل حوّایی" و ابلیس چه خوش گفت: –

من برترم از آب و گل آدم مسجود

ای مژده أکملتُ لکم دینکم ای عشق

جبریل پر و بال زنان آمد و فرمود: –

مَن ماتَ علی حُبِّ علی ماتَ شهیدا

تا هست علی باشد و تا بود علی بود

مهدی جهاندار

ص: 136

14. گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی

گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی

من علی را ر خدا دیدم خدا را در علی

روز اول از خودش یک نور واحد خلق کرد

نیم آن شد مصطفی و نیمه ی دیگر علی

این سر قرآن علی و آن سر قرآن علی

حق کتابی را فرستاده ست سرتاسر علی

می نویسم از ازل ظاهر علی باطن علی

می نویسم تا ابد اول علی آخر علی

ظاهرش این بود در معراج، الله و رسول

بود اما باطناً، الله، پیغمبر، علی

او خودش جای خودش نامش چنان مشکل گشاست

که شفاعت می کند فردای محشر هر علی

یا ابا آدم! ابا شبر! ابا زینب! علی!

همسر زهرا علی، داماد پیغمبر علی

شهریار و شهسوار و بنده پروردگار

حضرت دُلدُل سوار و خواجه قنبر علی

انبیا دست توسل بر عبایش داشتند

انبیا هرچند بالایند بالاتر علی

گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف

می دمد خورشید از چاک گریبان نجف

سفره مولاست گر پهن است هر جا سفره ای

عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف

دورتادور حرم زوزه کشیدن کار ماست

می شود نوح نبی وقتی نگهبان نجف

آرزوی دیدن جنت نکردم هیچ وقت

من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف

نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه

هرکسی که رفت زیر دین ایوان نجف

به قنوت ما نمی آید عقیق هیچ جا

می خرم انگشتر از ملک سلیمان نجف

ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم

سر به قربان مدینه جان به قربان نجف

رزق آب ونان ما دست حسین است و علی

سال ها خوردیم آب کربلا نان نجف

نیمه ماه رجب از راه دارد می رسد

کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف

علی اکبر لطیفیان

ص: 137

15. بدر : ماه تمام

جبریل به آوای جلی می آید

بر فرش و فلک میر و ولی می آید

تنها نه زمین، که از تمام ملکوت

آوای خوش علی علی می آید

* * *

تبریک به هم از دل و جان باید گفت

با شور و شعف به هر زبان باید گفت

تبریک ز جان و دل چنین روزی را ...

بر حضرت صاحب الزمان(عج) باید گفت

* * *

گر حضرت او نبود خورشید نبود

یاد و اثری ز نور و امید نبود

سوگند به روز آسمانی غدیر

بی نام علی نشان ز توحید نبود

* * *

تنها نه زمین... که آسمان گلباران

با عید غدیر بیکران گلباران

با یاد علی تمام هستی سرمست

با نام علی جهان جهان گلباران

* * *

گرفتار هوس گشتند و گمراه

ندانستند فرق راه و بیراه

نفهمیدند صد افسوس و صد آه

حدیث قدسی (من کنت مولاه)

* * *

بر ملک و ملک امیری و آقایی

بر فرش و فلک سروری و مولایی

تنها تو در این گستره نامحدود...

شایسته تخت و تاج کرمنایی

* * *

ای توتیای چشم ملک خاک پای تو

دستت گرفت و گفت ولایت سزای تو

عالم هماره تشنه پاکی و رادی ات

زیباترین نوای جهان ربنای تو

* * *

لبریز ز نور و شادی و لبخند است

امروز جهان غرق گل و پیوند است

گفتند که عید شیعیان است امروز

شیطان به ولایت علی در بند است

* * *

ص: 138

شکوه سینه سینایی ات را...

بهار خلوت تنهایی ات را...

کسی جز فاطمه(س) هرگز نفهمید!

صفای پاکی و شیدایی ات را

* * *

تا دست علی به دست پیغمبر داد

جبریل امین نغمه شادی سر داد

گسترد خدا تمام خوبی ها را....

سرچشمه آن به ساقی کوثر داد

* * *

شب قصه ای از سلسله موی علی است

مه گوشه ای از آینه روی علی است

قرآن مجسم است و روح تطهیر

محراب دعا طاق دو ابروی علی است

* * *

یک رابطه ای میان فجر است و علی...

روشن دو جهان ز نور بدر است و علی

پیچانده بهم گستره عالم را !!!

رازی که میان شب قدر است و علی

نوید

ص: 139

16. بهانه این شعر ناگهان باشی

خدا نخواست که تنها در این جهان باشی

خدا نخواست که بی نام و بی نشان باشی

کشید نقش تو را با کمال استادی

که شاعرانه ترین برکه جهان باشی

به غیر حضرت او هیچ کس نمی دانست

به روی خاک تو بخشی از آسمان باشی

تو را به چشم حقارت نگاه می کردند:

«چنان که برکه ای از جنس دیگران باشی»

به سایه سار تو آمد رسول بار انداخت

و خواست در نظرش سبز و جاودان باشی

گرفت شاخه گلی را به روی دستانش

مگر بهانه این شعر ناگهان باشی

به جانشینی خود برگزید مولا را

و از تو خواست خدا، شاهدی بر آن باشی

گرفت پیش تو پیمان، قرار بر این شد

به جای آینه تا آخر الزمان باشی

عدالت از تو به گوش جهانیان برسد

و شانه های زمین را کمی توان باشی

خدا نشست تو را رسم کرد با دقت

که در وجود جهان تا همیشه جان باشی

ص: 140

17. شکفتن گل در زلال آب

نام تو، بر زبان خدا، عاشقانه رفت ...

دستی به استعاره، زمین را نشانه رفت

هم رنگ آب و آینه و آسمان شدند

نسبت به صبح، پنجره ها مهربان شدند

با این خبر، زبان زدِ خلق جهان شدند

گفتند ماه و برکه به هم هدیه داده اند

تا این دو تن، بهانه این داستان شدند

درهای عاشقی همه یک باره باز شد

مردم دو باره عاشق رنگین کمان شدند

هر بخت بسته باز شد از لطف آفتاب

آن روز، فصل ها همه از نو جوان شدند

پیری نشسته بود، چنان برف، روی شهر

دل ها بدون دغدغه ای همزبان شدند

بعد از هزار تفرقه در شهر، ناگهان

در شعرهایِ روشنِ من ناگهان شدند

تصویرهای نابِ به جا مانده از بهار

در پشت ابرهای کدورت نهان شدند...

هرچند عده ای نپسندیده ماه را

بسیار خوب بود در آن روز حال آب

آغاز شد شکفتن گل در زلال آب

دریا چه دیده بود که از برکه رو گرفت !؟

خورشید، صبح زود، در آن جا وضو گرفت!

از هرچه آب و آینه، از آسمان، سر است

این برکه نیست قطعه ای از حوض کوثر است

در ناگهان، زمینه ای از آسمان شدند

آن روز، مرغ های مهاجر عیان شدند

گلدسته های شهر، سراپا، اذان شدند

آیین رو نمایی این اتفاق را

نوروز با غدیر چنین همزمان شدند !

در نوبهار بود، در آغاز فصل گل،

ص: 141

18. می رود در خودش قدم بزند

دارد از کوفه می رود بیرون

مَرد از این شهر مُرده دلگیر است

می رود باز سمت نخلستان

شهر در انحصار تزویر است

توی جغرافیای هفت اقلیم

قله ای تا همیشه در اوج است

سر بر آورده از دل دریا

صخره ای در اسارت موج است

غرق در لحظه های دلتنگی

می رود در خودش قدم بزند

باید امروز سرنوشتش را

زیر این آسمان رقم بزند

مرد این قصه خوب می داند

که در این راه کاملا تنهاست

کاروان ها گذشته اند از او

در دل دشت ردّشان پیداست

می شناسند کودکان او را

در همین کوچه هاست خانه او

دیده اند آشکار یا پنهان

کوله باری ست روی شانه او

قصد دارد به آسمان برود

تا از این تنگنا رها بشود

آخرین آرزوی او این است

بلکه همسایه خدا بشود

- راوی از متن می رود بیرون-

توی این لحظه درد سنگین است

می رود مرد جانب محراب

آخرین سطر داستان این است

شرم در جان کوفه می افتد

همه جا را گناه می پوشد

می پرد رنگ از رخ خورشید

شهر ازاین پس سیاه می پوشد...

این همان اتفاق سرخی بود

صبح آن روز در جهان افتاد

شعله اش آن چنان زبانه کشید

که به دامان آسمان افتاد!

ص: 142

19. می شناسند کوچه ها او را

از کدام آشیانه ای این مرد

می رود ناشناس سر بزند

این چنین با تمام احساسش

می روتادوباره در بزند

می شناسند کوچه ها او را

آشنایند با قدم هایش

می رود باز طرحی از لبخند

روی رخساره ای مگر بزند

نخل ها دل سپرده اویند

منتظر ایستاده اند امشب

تا رفیق همیشه آن ها

سری از باغ زودتر بزند

کوفه امروز جای خوبی نیست

کوفه در انحصار تاریکی است

باید از شهر دورتر بشود

دست در دامن سحر بزند

فرصتی دست داده است امشب

با رفیق شبانه اش، با چاه

حرف های نگفته خود را

باز هر چند مختصر بزند

دارد او فکر می کند با خود

می رود روی شانه خورشید،

می رود باز مثل آن ایام

هر چه بت خانه را تبر بزند

« یاد آن فصل های خوب به خیر»

آسمانش پر از کبوتر بود

بدر،خیبر،احد...کجارفتند

تاخودش را به هر خطر بزند؟

اینک از خاک دور می شوداو

می رود تا کمی نفس بکشد

آسمان میزبانی او را

می پذیرد که بال و پر بزند

می رود لحظه لحظه بالاتر

می رود تا به بی کران برسد

صبح فردا سیاه می پوشد،

از غمش آفتاب، اگر بزند

ص: 143

20. رها کنید مرا باز در نجف باشم

رها کنید مرا باز در نجف باشم

رها کنید مرا باز در نجف باشم

رها کنید مرا باز در نجف باشم

رها کنید مرا...

و روبروی تو بنشینم اعتراف کنم

خدای من بشوی و تو را طواف کنم

شکست کعبه سنگی سرِ نمازم را

رها کن از هُبَلِ پوچی ام حجازم را

که دست عشق تو در کفرِ من، یمن سازد

بدون غزوه ای از من دوباره من سازد

اسیرِ زخمیِ این جنگِ تن به تن هستم

کسی که در خودش افتاد و مُرد، من هستم

ببین که آمده ام تا رها شوم در تو

و قطره قطره بمیرم، فنا شوم در تو

شب هریرِ غم و ذوالفقار لبخندت

بزن! که محو شوم در شیارِ لبخندت

بزن الستُ...که مست و که می پرستم باز

بزن که داده کسی ساغری به دستم باز

بزن! به نعره ات این من، زِ من فرار کند

نبرد باخته را بر تو واگذار کند

بزن! بسوز! برقصان! بساز... مشکل نیست

برای چشمِ تو این قلعه ها که قابل نیست

دلم نه قلعه خیبر که کنج ویران ست

بزن! تمام شود کارِ دل که آسان است

بزن که خسته ام از تن که خسته ام از خود

منی که شاعر چشم شما نخواهم شد

ص: 144

21. چه روزها که پر از حسرت زمان تواند

چه روزها که پر از حسرت زمان تواند

چقدر واژه که دلبسته بیان تواند

تو باب علم پیام آور خداوندی

ملائکه همه شاگرد بی گمان تواند

فضائلت طوری از زبان دشمن ها

بیان شده است که انگار شیعیان تواند

سکوت تنها راه حفاظت از دین بود

ولی پس از تو همه تشنه زبان تواند

فقط تو پرچمدار پیامبر بودی

هنوز خیبرها خیره توان تواند

اگر چه جنگ نکردند تن به تن با تو

به حیله های فراوان به فکر جان تواند

هنوز شهر پر از حسرت یتیمان است

که باز منتظر کیسه های نان تواند

چقدر چشم که در انتظار دیدن توست

چقدر آه که در حسرت زمان تواند

زهرا صرامی

ص: 145

22. بغض فریاد

یک هزار و چهار صد سال است که زمین و زمان نفس گیر است

ابرها هم همیشه منقلب اند، آسمان گریه دار و دلگیر است

ظلم و کین بین مردمان رایج، حق مظلوم هم که بی معناست

جای تان خالی است مولا جان، دولت اینجا بدون تدبیر است

یاعلی علمِ بی شما، جهل است که شما باب علم الانواری

چارده قرن رفته و بی تو، علم ها جملگی زمین گیر است

می شود کم کنید از سَرِ ما شَرِّ این عالمان وهابی؟

وقت این جاهلان تکفیری روز و شب صرف لعن و تکفیر است

بی شما دست مهربانی نیست، که نوازش کند یتیمی را

به گمانم که قلب ها سنگی است، مهربانی به دست تعمیر است

هرچه اطراف خویش می نگرم، چهره ای از نفاق می بینم

یعنی اینجا تمامی اعمال، جلوه ای از ریا و تزویر است

دل هرکس به دلبری شاد است، عاشق هرچه غیر معبود است،

دل ما هم چهارده قرن است، در هوای تو پا به زنجیر است

می توحیدی ام بده آقا، من وامانده را مسلمان کن

خسته ام از تمام آدم ها، خسته از هرکه اهل تزویر است

یاعلی تشنه آب می خواهد، این خمارت شراب می خواهد

دل، تو را بی حساب می خواهد،که نفس در هوات اکسیر است

نام تان آمد و هوائی شد، دل من رفت باب قبله تو

نجفت حال معنوی دارد، دل عشاق پیش تان گیر است

سوده صرافچی

ص: 146

23. درشب قدر، شهادت حضرت علی

امشب هوای شعر پراز حس مبهم است

شعرم ردیف و قافیه اش ماتم و غم است

امشب دوباره بغض غزل در گلو شکست

احساس و بغض و آه دلم، هرسه درهم است

امشب چه شد که ساعت غم طی نمی شود؟

گویی طنین ثانیه ها رنگ ماتم است

باذکر یاعلی دل ما زنده می شود

ای جان فدای آنکه مسیحای عالم است

طوفان حزن در دلم آشوب می کند

چون بحر پر خروش، تلاطم دمادم است

میلت به جان و جسم و تن من عجین شده

چون ریشهء درخت محبت که محکم است

از حجم داغ عشق تو، هستم زدست رفت

زین رو روان زدیده ام این اشک نم نم است

امشب من آمدم که مرا مال خود کنی

امشب دلم خوش است که دل باتو محرم است

سوده صرافچی

ص: 147

24. مصرع ناقص من کاش که کامل می شد

مصرع ناقص من کاش که کامل می شد

شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد

شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست

واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست

من که حیران تو حیران توام می دانم

نه فقط من که در این دایره سرگردانم

همه عالم و آدم به تو می اندیشد

شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد

کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است

راز ایجاز خدا نقطه بسم الله است

کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست

«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»

کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید

خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید

کعبه بر سینه خود نام تو ای مرد نوشت

قلم خواجه شیراز کم آورد، نوشت:

«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه

مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست

کهکشان ها نخی از وصله نعلین علی ست

روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید

«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید

می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت

ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط

نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد

سالیانی ست که معراج خدا می خواهد-

زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند

لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند

دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی

رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی

وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی

وای اگر پارچه زرد به سر می بستی

در هوا تیغ دو دم نعره هو هو می زد

نعره حیدریه «أینَ تَفرو» می زد

بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار

پا در این دایره بگذار عدم را بردار

بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی

یازده مرتبه در آینه تکرار شدی

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست

کهکشان ها نخی از وصله نعلین علی ست

روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید

«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید.

سیدحمیدرضا برقعی

ص: 148

25. مولای ما نمونه دیگر نداشته است

مولای ما نمونه دیگر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر می کنم

این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی

آیینه ای برای پیمبر نداشته است

سوگند می خورم که نبی، شهر علم بود

شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است

انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود

یا جبرِییل واژهء بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده ست

هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

این شعر استعاره ندارد برای او

تقصیر من که نیست برابر نداشته است

سید حمیدرضا برقعی

ص: 149

26. ﺷﻌﺮی ﺟﻬﺎدی ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ درﯾﺎی ﺑﯿﮑﺮان ﻣﻮﻻ ﻋﻠﯽ(علیه السلام)

ﻧﻬﺞ اﻟﺒﻼﻏﻪ...

ﭼﺎه اﮔﺮ ﺑﻪ دﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﻪ آب ﺑﺮﺳﺪ

ﺟﺎم ﺷﺮاب اﺳﺖ

ﮐﻪ در ﮔﻠﻮی ﻧﺨﻞ رﯾﺨﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد

و ﻧﺨﻞ ﻫﺎ ﺗﺎک ﻫﺎی ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺷﺪه ای ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ از دﺳﺖ ﻣﺤﺘﺴﺐ ﺳﯿﺮاب ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ!

ﻧﺨﻠﯿﻢ

ﮐﻪ ﻫﺰار و ﭼﻨﺪﯾﺴﺖ ﺑﺎ ﺧﻄﺒﻪ ﻣﺮگ ﺗﺎزﯾﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮرﯾﻢ

ﺑﺎ ﻫﻤﺎم ﺗﺎزه ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ

ﺑﺎ آﻓﺮﯾﻨﺸﺖ ﻣﯿﻤﯿﺮﯾﻢ

و ﺑﺎ ﺷﻘﺸﻘﯿﻪ دو ﻧﯿﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ!...

ﺑﯽ اﻟﻒ ﯾﺎ ﺑﯽ ﻧﻘﻄﻪ

آﻧﻘﺪر در ﮔﻠﻮی ﻣﺎ رﯾﺨﺘﻪ ای

ﮐﻪ در ﻧﻬﺮوان ﺷﺎم ﻫﻢ، ﻣﻮﺷﮑﻬﺎﯾﻤﺎن ﺧﻮب ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ

اﺷﻌﺮی ﻫﺎ را

روز ﺑﻪ روز ﺑﻪ ﭼﺎه ﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ دﭼﺎرﯾﻢ

وﻗﺘﯽ ﻫﻨﻮز

ﺑﻪ ﺻﻔﯿﻦ ﺣﺠﺎز ﻧﺮﺳﯿﺪه اﯾﻢ

در از ﺧﯿﺒﺮ ﺗﻼوﯾﻮ ﻧﮑﻨﺪه اﯾﻢ

ﻻتِ ﻣَﻨﻬﺘﻦ را ﻧﺸﮑﺴﺘﻪ اﯾﻢ !

ﭼﺎه اﮔﺮ ﺑﻪ دﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﻪ آب ﺑﺮﺳﺪ

ﺟﺎم ﺣﯿﺎت اﺳﺖ...

ﺳﯿﺪ ﻣﺠﯿﺪ ﻣﻮﺳﻮی

ص: 150

27. نهج البلاغه

دارد از جایی بشارت های پنهان می دهد

بیشترنهج البلاغه بوی قرآن می دهد

عروة الوثقی است " بسم الله الرحمن الرحیم"

هرچه کم داری بخواه از او، به قرآن می دهد

این اگر "جنات ُ تجری تحتها الانهار" نیست

پس چرا یک جرعه از آن مرده را جان می دهد

چشم می بندم میان بارش رحمانی اش

سطر سطر آیه هایش بوی باران می دهد

بعد قرآنش خدا با " هذهِ عَذبٌ فرات"

جامی از این می چشاند جامی از آن می دهد

این که معلوم است، از روز ازل علم علی

روی "لا یَرقی اِلَی ّ الطّیر" جولان می دهد

این همان ذکر است یعنی " نحنُ نزّلنا علی"

تا کتاب الله ناطق را به انسان می دهد

گوش کن فریاد اوصیکم بتقوی الله را

درد ها را با همین یک نسخه درمان می دهد

آخرت جای خودش مردم، ولی هر حکمتش

کار دنیای شما را نیز سامان می دهد

مالک اشتر علی را خوب می فهمد نه ما

او که با سر پای فرمان علی جان می دهد

دید هرکس میثم تمار را بردار گفت

عشق می بینی چه کاری دست انسان می دهد

مکتب عشق است و شاگردیّ یک درس علی

منصب سلمان منّا را به سلمان می دهد

جرج جرداق مسیحی هم حواری علی است

این مسیحی با علی بوی مسلمان می دهد

آسمان، عدل علی را اشک می ریزد هنوز

من که گفتم خطبه هایش بوی باران می دهد

با امیران کلامم هر که دیگر هر چه گفت

مثل شمعی روبروی طور جولان می دهد

عباس شاه زیدی

ص: 151

28. در سوک امام المتقین

انوار شب قدر گرفته است جهان را

یا قدر علی داده فضیلت رمضان را

رمز رمضان است علی تا بکِشد دوست

در سلسلۀ بندگی اش هردوجهان را

امشب همه جا ذکر "الهی بعلیٍ"

تا صبح گرفته است زمین را و زمان را

می رفت و به دنبال سرش ماه روان کرد

همراه دل سوخته چشم نگران را

ای کاش نمی داد مؤذن سحر امشب

در لحظۀ لاهوتی محراب اذان را

با این همه در چهرۀ افروخته اش هست

وجدی که بریده است زبان هیجان را

در سفرۀ افطار علی نان و نمک بود

مدیون خودش کرد علی سفرۀ نان را

گفتم بپرم سمت مدیحش که پرم سوخت

من تاب نمی آورم این کوه گران را

امسال در این چاردهم قرن شهادت

داغ تو به هم ریخته ارکان جهان را

وقتی که بنا نیست بدانیم علی کیست

خوب است ببندیم در این باب دهان را

عباس شاه زیدی

ص: 152

29. مسمط ترکیب بند در وصف مولی الموحدین علی بن ابیطالب

به نام نامی حیدر قلم به دست شدم

علی شراب طهوراست، من که مست شدم

تبارکَ و تعالی، زنیست هست شدم

خدا پرست شدم تا علی پرست شدم

میان این دو پرستش هنوز حیرانم

گهی به سجده ام این می کشد گهی آنم

بشر که قدرت فهمیدنش همین قدَر است

چگونه فرض کند مرتضی علی بشر است؟

نه ممکن است نه واجب، علی کسی دگر است

مسلّم است خدا نیست از بشر که سر است

به عجز خم شو زانو بزن در این درگاه

بگو که اشهد انّ علی ولی الله

به ما نگیر امیرا ! که کفرمان به لب است

جنون شاعری است و کنایه از ادب است

به هرجهت کمی اغراق نیز مستحب است

چقدر نام علی در دهان ما رطب است

سه هو کشیدم و رفتم به عالم بالا

هو العلی و هو العالی و هو الاعلا

من آتشم که نگیرد دلم قرار از تو

مسلّم است که لا یُمکِنُ الفِرار از تو

به جز نگاه نداریم انتظار از تو

مرا بکش که بمانم به یاد گار از تو

شهید گوشه چشمت تلف نخواهد شد

بهشت هم ببرندم نجف نخواهد شد

نه حِمیَری، نه کُمیتم نه دعبلم، اینم

فقط پر است زعشق علی مضامینم

به غیر ساقی کوثر نپرس از دینم

خلاصه کورم و غیر از علی نمی بینم

که سرّ عاشقی ام پیش مرتضی علنی است

بگو که کور تو مشتاق " مَن یَمت یَرنی "است

ص: 154

چقدر تا بشناسم تو را زمان برداشت

مگر که عشق تو را ساده می توان برداشت

خدا که پیش تو سد های آسمان برداشت

" تو را به بام فلک برد و نردبان برداشت "

نخواست در قد و اندازه بشر باشی

اراده کرد که از کائنات سر باشی

چه محشری است که، قُد دَلّ ذاته بالذّات

هُوَ الشّفیع ُ بِحقٍ، بعَرصة ِالعَرَصات

خوشیم ما به همین، فی حیاتنا و ممات

بگیر دامن " شمسُ الضُّحاء فی الظلمات

که حیدر است دو عالم کلید باب نجات

" به طاق ابروی مردانه علی " صلوات

خدا بدون علی مسجدالحرام نداشت

بقای کعبه بدون علی دوام نداشت

علی نبود که بتخانه احترام نداشت

طواف سنگ و گل این قدر ازدحام نداشت

به پاس مقدم حیدر حرم مطهر گشت

علی که شد متولد در آن، ورق برگشت

گرفت خاک، زنعلین بو تراب شرف

خدا برای همین ریخت، دُر به پای نجف

کسی که خاک رهش نیست عمر کرده تلف

قیامتی است که " لا یُدرَک و لا یوصَف

جهان و هر چه در آن است نیست قابل او

زبان ناطقه لال است در فضائل او

زمین که نقطه کوری در آسمان علی است

فلک چراغ شبستان آستان علی است

ملک سه نوبته نهج البلاغه خوان علی است

قلم گرسنه یک خطبة البیان علی است

و عنده کلماتی که ما نمی دانیم

علی پر از کلماتی که ما نمی دانیم

گشود یک تنه راه نجات را حیدر

سپرد دست پیمبر برات را حیدر

شبی که برد دل کائنات را حیدر

شکست پشت هبل های لات را حیدر

به خواب رفت و بر آشفت خواب گیتی را

بنازم آن جگر لیلةُ المَبیتی را

ص: 154

به عزم حمله اگر ذوالفقار بر خیزد

سر است و دست، که در کارزار می ریزد

که زَهره دارد با مرتضی در آویزد ؟

ببین که تیغ به دست علی است یا ایزد ؟

چنان به روز احد ذوالفقار هو هو زد

که در مقابل او مرگ نیز زانو زد

کشید روز ازل تا کمان ابرو را

تمام عرش گرفتند ذ کر یا هو را

بکِش به خاک سر کوی مرتضی رو را

علی است آن که ملک سجده می کند او را

همین که نام علی را به عرش می بردند

پیمبران اولو العزم غبطه می خوردند

دعا به نام علی مستجاب بر می گشت

همیشه با نظر بوتراب بر می گشت

علی که ماه زکویش خراب بر می گشت

به یک اشاره او آفتاب بر می گشت

چنان کشیده عبای عبو دیت بر دوش

که در نماز علی تیر می رود از هوش

به گوش ما چه پیامی گذاشت روز غدیر

نبی چه حسن ختامی گذاشت روز غدیر

عجب شراب مدامی گذاشت روز غدیر

خدا چه سنگ تمامی گذاشت روز غدیر

کنار دست پیمبر عجب وزیری بود

غدیر و خم، چه مراعات بی نظیری بود

بیا که دست خداوند در زمین این جا ست

اساس مذهب و اصل اصول دین این جا ست

تمام هستی طاها و یا و سین این جا ست

بیا که قائدُ غُرِّ المُحَجَّلین این جا ست

عمود خیمه " اکملت ُ دینُکم " علی است

بنوش، ساقی روز غدیر خم علی است

چه خوش شناخته ای نازنین امیرت را

هزار رحمت حق باد ذات و شیرت را

بنازم آن قلم نافذ دلیرت را

بیار حضرت علّامه الغدیرت را

بر این کرانه گسترده میمهانم کن

بریز باده و آسوده از جهانم کن

ص: 155

قیامتی است علی ، در میان اوراقم

حواری علی ام مثل جُرج جرداقم

گدای در بدری، مستحق انفاقم

برای دیدن رویش به مرگ مشتاقم

خلاصه این که ند یدیم در قفای علی

نه ابتدای علی را نه انتهای علی

عباس شاه زیدی - خروش اصفهانی

ص: 156

30. جمعی که برای نان عبادت کردند

جمعی که برای نان عبادت کردند

در زیر لوای دین خیانت کردند

تسبیح به دست و مُهر بر پیشانی

ایمان جوان و پیر غارت کردند

با ذکر هزار آیه قرآن بر لب

در پرده هزار و یک جنایت کردند

در کاخ نشستند و مسلمانان را

تشویق به فقر با قناعت کردند

اسلام که مظهر همه خوبی هاست

آلوده به اضطراب و وحشت کردند

تلخ است اگر چه خوردن بیت المال

خوردند از این شراب و عادت کردند

از بهر فریب با صدایی محزون

پشت سر هم آیه تلاوت کردند

این فرقه اسلام کُش بی ایمان

اینگونه در اسلام حکومت کردند

کردند رها دست ولی حق را

از بغض ز فتنه گر حمایت کردند

پیمانِ غدیر را برای گندم

بشکسته و با سقیفه بیعت کردند

قرآن به سر نیزه علی تنها ماند

آنقدر ز بوجهل حمایت کردند

سرمست غرور فاتح خیبر را

تکفیر به جرم حکمیت کردند

تدبیرگر مملکت ایمان را

در چاه نشاندند و ملامت کردند

با آنکه عدالت علی او را کشت

کمتر ز عدالتش حکایت کردند

تاریخ ندیده این چنین ظلمی که

آن قوم پلید با ولایت کردند

ص: 157

31. سقیفه وغدیر خم

سقیفه نیست مرا رهگشا غدیر کجاست

دلم گرفته از این ماجرا غدیر کجاست

به شور اهل ریا دل نبسته ام هرگز

نبوده اند مرا رهنما غدیر کجاست

زبان فهم مرا قدرت تکلم نیست

جدا زنام علی در ولا،غدیر کجاست

بیار باده که ساقی نشسته چشم براه

بنوش تا که بدانی چو ما غدیر کجاست

،،به شاهراه سعادت گذر توانی کرد،،،

چو با خبر شوی ای آشنا غدیر کجاست

غدیر منزل عشق است وآستان وفا

نگاه کن که زلطف خدا غدیر کجاست

مکان معرفت است وحریم کعبه دل

بخوان به آیه اکملت تا غدیر کجاست

نبند دیده دل را به مصلحت خواهی

ببین بچشم حقیقت نما غدیر کجاست

مرا به کعبه از این را ه رهنما باشید

که مروه دارد از این ره صفا غدیر کجاست

ص: 158

32. با آن که آفریده شده ست آدم از خدا

با آن که آفریده شده ست آدم از خدا

گاهی به اتّفاق ندارد کم از خدا

ای اتفاق ممکن ناممکن ای علی علیه السلام

ای جوهر تو، هم ز تو پیدا، هم از خدا

بین تو و خدا، الف الفت و ولاست

علم از تو سربلند شد و عالم از خدا

ماهی شدم در آینۀ چشمۀ غدیر

شور تو ریخت در گِل من، یک نَم از خدا

در جبر و اختیار، مرا داد اختیار

خاک از ابوتراب گرفتم، دَم از خدا

من قهر می فروشم و او مهر می خرد

خوفم ز قهر نیست، که می ترسم از خدا

علی رضا قزوه

ص: 159

33. ماه کامل نیست

ماه کامل نیست

نقاش ها

و کاشی سازها

دست های باد را دیده اند

و همچنین خواب مرطوب پرنده ها را

آفتاب

هر صبح چیزی را تعمیر می کند

و زمان در پوست ساعت فرو رفته است

عادت کرده ام

مثل دعاهای زنی غمگین

از پله ها

مناره ها

و دهان موذن ها وارونه شوم

هنوز

به کبوترها فکر می کنم

به دهان حروفی که نامت را

پیش از طلوع

پیش از نماز صبح

پیش از شعر

اجابت می کنند

اشیا را پاشویه می کنم

و نمی دانم آخرین بار

چه کسی به نجف گفت

پنجره را باز کند

کمی هوا بخورد

کمی راه برود ماه

و کمی حرف بزند شعر!

ص: 160

که خورشید

در استخوان های زمان غروب را تلفظ می کند

و باد

بر دریچه ها " یامجیب " می پاشد

ببین

با چشم هایم

سال پنجم بعثت را

به نخستین گنبد آویخته ام

به کاشی ها

آجرها

و الواح مسی

حالا زل زده ام به دهان شعب ابی طالب

به "خندق"

"احد "

و به هر چیزی که کتیبه های مسجدالنبی تلفظ می کنند

به ایوان های بلند

طاق ها

و کاشی کاری ها

حتی ب نهج البلاغه

فکر می کنم

و می دانم

همین چاه ها

همین مسجد کوفه

بیشتر از کبوترها خوابت را دیده اند

پرنده ها از گیجگاه آخرت می آیند

از اذان ظهر

حالا

از دعا

ص: 161

و صدای گلدسته ها عبور می کنم

از اندوه سایه ها بیرون می آیم

و به صدای پرنده ای فکر می کنم

که در شقیقه شب خوابش نمی برد

زل می زنم به پلک های داغ شهریور

و بیماری لاعلاج این جاده

که هر روز راه می افتد

از زندگی تا مرگ را دوره می کند

هنوز

هر صبح

صدای دارالشفا

صدای اضلاع کاشیکاری شده مسجدها

صدای اذان صبح را

به پیشانی اولین ماه تابستان می چسبانم

و فراموش می کنم

خورشید نامش را بر کدام رواق نوشته است

فاطمه بیرانوند

ص: 162

34. تنهایی ات جامانده است

تنهایی ات جامانده است

در تار و پود چادری سپید

که می داند

باد

هر صبح

به آسمان

و خواب گنجشک ها چیزی اضافه می کند

روی تنهایی ات

کمی از گذشته

عکس های مدینه

صدای اذان

و سایه کلمات را گذاشته بودی

اندوه

قوز کرده بود در خودش

و باد

با من حرف می زد

من با شعرهایت که پر از عکس های یادگاری بودند

به پرنده ها گفتم

با تکه های نامریی آسمان شعر بگویند

اما حالا

مطمئنم

تکه های روز را

در چمدانی کوچک پنهان کرده اند

و نمی توانم حرف بزنم

شاید تنهایی ام

چیزی که می خواست بگوید را

در دهانم مخفی کرده است

ص: 163

پنهان می شود نیمی از روز

در رواق ها

ستون ها

و درهای نقره ای

تا به تو فکر کند

و بیاد بیاورد زمانی را

که خورشید

دست می کشد بر قلم زنی ها

و نقاشی های محراب

تنها

کسی که بیشتر به تو فکر می کند

می تواند

آسمان را که در خواب حرف می زند

رودخانه ای که زادگاهش را فراموش کرده است

همه را پیدا کند

و به جایی خالی در ذهن روز آویزان کند

باید از سمت نامعلوم خواب هایت عکس بگیرم

عکس ها را پست کنم

به نشانی مسجدها

مناره ها

و گنبدخانه ها

باید به تو فکر کنم

فکر می کنم

آسمان چیزهای زیادی را

در قسمت پنهان قلبش پیدا کرده است

مثل باد

که قسمتی از خودش را

در ابرها پنهان می کند

ص: 164

و بعد بر می گردد

تا از سمت نامریی سینه ش

عکس های سالهای گذشته را بیرون بیاورد

می دانم

باید چیزی را غرق کنم

در قسمتی از تنهایی ام

که هر روز

کمی نور

و اذان صبح

در خاطرات رودخانه ها پیدا می کند.

فاطمه بیرانوند

ص: 165

35. تا مهر ترا بجان خریدم

تا مهر ترا بجان خریدم

ازهرچه که بود دل بریدم

دلبسته خوبی ات دل من

رویت همه جا مقابل من

بی نام تو حق بحق که حق نیست

آنکس که نداند این کجا کیست

عدلی که خدا نموده انشا

غیرازتوکسی نکرد اجرا

محبوب زمین وآسمانی

انگار خدای لامکانی

آراسته ای بآنچه باید

پیراسته ای زهرچه شاید

لاحول ولا چه باصفایی

آغوش گشاده خدایی

زیبنده تاج انمایی

شایسته تخت هل اتایی

آن باده که داده ای بدستم

عمریست که مستِ مستِ مستم

این مست که تا سحر نمی خفت

بشنید زشاعری که میگفت

(دلباختگان نام عشقت

بردند چولب بجام عشقت

آنان که زیاده مست گشتند

رفتندو علی پرست گشتند)

ص: 166

36. روز خونین

هر کسی دست تولا زد به دامان علی

فیض کامل یافت از دریای احسان علی

عاشقان دانند دل را جلوه گاه مهر او

عارفان هستند مست جام عرفان علی

رستگاری را برای خود میسر می کند

آنکه سر را می نهد در خطّ فرمان علی

در کتابش می توان آموخت اخلاص عمل

معنی آیات قرآن است دیوان علی

جانفشانی های او در عرصه ترویج دین

شرح گویایی است از ایثار و ایمان علی

بسکه عصر سو سفره احسان او گسترده است

سفره داران جهان هستند مهمان علی

بود در او نور حق جاری، که سر زد همچو گل

بازده نور ولایت از گلستان علی

در دل محراب در حال عبادت شد شهید

چون نمی شد هیچ دشمن مرد میدان علی

طی شد از آن روز خونین چارده قرن و هنوز

می درخشد در جهان نام درخشان علی

در تمام عمر باشد افتخار من «سخا»

اینکه هستم از صمیم جان ثناخوان علی

فضل الله شیرانی «سخای اصفهانی»

ص: 167

37. رباعی (ما را به جگر داغ نهان داغ علی است)

ما را به جگر داغ نهان داغ علی است

جانسوز ترین داغ جهان داغ علی است

داغی که پس از چهارده قرن هنوز

مانده است به جان شیعیان داغ علی است

فضل الله شیرانی «سخا»

ص: 168

38. آیه در آیه ...

آیه در آیه

مسجد کوفه ناگهان در خودش چنان پیچید

لرزه بر شانه های عرش افتاد از شکاف دو دیده خورشید

نیمه شب در هوای نم گیری حضرت آسمان چنین فرمود:

حس و حال غریب مولا را هیچکس جز خودش نمی فهمید

تا نگاهی به سوی فردا کرد...آسمان شد دچار خاموشی

هق هقی بی امان جهان را شست،آسمان در زمین نمی گنجید

کوچه های مدینه می گفتند:ناگهان خانه غرق شیون شد

دین حق وامصیبتا می گفت در عزای قبیله توحید

بغض ها در گلوی سجاده مثل یک زخم کهنه و تب دار

مانده تا خون غیرت شیعه در رگ انقلاب می جوشید

من که از خود سخن نمی گویم،اشک ها شاهدان تاریخ اند

که از آن شب به بعد نخلستان در دل چاه بی علی خشکید

در سحرگاه غفلت مردم، در شب لحظه های زهرآلود

بر خلاف تمام دوران ها کعبه تنها به دور او چرخید

فهیمه مجیدی

ص: 169

39. شانه می زد تا به گیسوی علی، بنت اسد

شانه می زد تا به گیسوی علی، بنت اسد

می شنید از هر سرِ مو: قل هو الله احد

شانه می زد حلقه حلقه، شانه می زد مو به مو

مو به مو، توحید حق و حلقه حلقه، سِرّ هو

مست شد از عطر جاری در هوای خانه اش

به چه عطری! خوش به حال شانه و دندانه اش

شانه بر زلفش بزن بنت اسد! اما ببین

بین گیسویش، هزاران دل نریزد بر زمین

مانده سر در آوریم از کار این گیسو، هنوز

از هزاران نکته ی باریک تر از مو، هنوز

یا علی! دستان تو، کاری خدایی کرده است

عالمی را لیلة الزلفت، هوایی کرده است

پیچ و تاب راه عشق، از پیچ و تاب زلف توست

آن صراطی را که گفت احمد، زِ مو نازک تر است

در معاد عاشقان، یک تار موی قنبر است

تیغِ کج، شد عاشقانت را صراطَ المستقیم

یک دعا داریم، آن هم: «یا علی و یا عظیم»

ساقیِ بزمِ «سَقاهُم رَبُّهُم» هستی، علی

از همان روزی که پیمان، پایِ خُم بستی، علی

من نه آن اللهی ام، مولا ! نه این اللهی ام

جای من، امن است در ایمان، امین اللهی ام

عاقلان در مکه گرمِ علم و آگاهی شدند

عاشقان وجه رب، سوی نجف راهی شدند

می کشاند باز ما را عاشقی، سوی جنون

در هوایت، می شویم «السّابقونَ السّابقون»

می شویم السابقون، در عشقِ تو مولا ! به صف

می شویم السابقون، از شوقِ ایوان نجف

قاسم صرافان

ص: 170

40. به سینه یاد خدا دارم و نشان علی

به سینه یاد خدا دارم و نشان علی

سلام من به علی و به خاندان علی

دل زمینی گمراه من ندارد بیم

که روشن است به انوار آسمان علی

به قدر آیه ی قرآن دلم یقین دارد

به آن چه گفته خداوند از زبان علی

عجیب نیست بسوزد تمام نخلستان

پر است سینه ی چاه از غم نهان علی

نه این که تیغه ی شمشیر کارگر افتاد

رسید زهر جهالت به استخوان علی

جهان فدای علی! جان چه ارزشی دارد؟

که باد جان جهانی فدای جان علی

ازل ز نام علی تا ابد فروزان است

به حق که مانده سیاهی به دشمنان علی

ص: 171

41. از پیمبر یا خدا درباره حیدر بپرس

از پیمبر یا خدا درباره حیدر بپرس

یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس

معنی مرد خدا را نیمه شب از نخل ها

معنی شیر خدارا روز از لشکر بپرس

هیچ دیواری نمی شد مانع راه علی

از شکاف کعبه و دروازه خیبر بپرس

نه !فرار از جنگ هرگز درمرام شیر نیست

قصه را از بدر یا احزاب یا خیبر بپرس

در دل تاریخ آوای «سلونی» زنده است

مشکلات سخت را از صاحب منبر بپرس

گاه برترمی شود یک نوکر از صد پادشاه

این تناقض علتی دارد که از قنبر بپرس

درجهنم با علی یا در بهشت بی علی؟

شوق آتش را از ابراهیم پیغمبر بپرس

جمع خواهد شد محمد با علی در یک بدن؟

ما نمی فهمیم این را از علی اکبر بپرس

مجتبی خرسندی

ص: 172

42. دریا

تا چشم کار می کند دریاست

چشم ها را آب گرفته

روزها را

کلمات را

هر دستی که در دریا فرو می بریم

موجی را با خود به خانه برمی گردانیم

هر حرفی که با دریا گفته ایم

کلمات

معنای فراوانی را

به ساحل برگردانده اند

هر روز که از دیدن دریا برگشته ایم

فرداهای فراوان

به سال ها اضافه کرده ایم

به دریا که آمدیم

بیشتر از خویش

به خانه برگشتیم

آن قدر که تن ها

تاب قلب ها را نیاوردند

آن قدر که کلمات

تاب معنا را

و انسان

پیش از بازگشتن به خانه

در دریایی که با چشم هایش گرم گرفته بود

غرق شده است

دست و پا بزن

و چیزی برای گفتن پیدا کن

دست و پا بزن

ص: 173

و چشم هایت را

با حیرت تنها بگذار

راستی

افق بعد از دریا آغاز می شود

یا دریا

ادامه افق بود

تو در سایه خورشید بودی

یا خورشید

دنبال سایه ات

زمین را می گردد

ای پاسخی

که دست سوال را می گیری

ای پاسخی

که دست سائل را می گیری

ای پاسخی

که دست ساحل را می گیری

ای پاسخی

که دست ما را

ای پاسخی . . .

دارم از تذهیب دریا سخن می گویم

از کتابی

که با موج هایش

کلمات را مجلد کرده است

از کتابی

که نقشه های آسمان را می دانست

از کتابی

که انسان را

ص: 174

چگونه با این کتاب به خانه برگردم

و انسانی

که از حدود آسمان گذشته

در سینه ام راه می رود

چگونه با این کتاب به خانه برگردم

که ابرهایی

که تنها بر دریا می بارند

در چشم هایم پا گرفته اند

چگونه با این کتاب به خانه برگردم

که با هر حرف

تاریخ را برمی گرداند

و می توانم

پیش از آن که خودم باشم

از آسمان سردربیاورم

چگونه با این دریا

به خانه برگردم

خورشید

در دور دست

غروب کرده است

انسان

بدون خویش

تنهاست

کتاب را

باز می کنم

با انسان سخن می گویم

مجتبی صفدری

ص: 175

43. با خاک پایت گاه گاهی همنشین هستی

با خاک پایت گاه گاهی همنشین هستی

یعنی اگر چه آفتابی ذره بین هستی

فرقی نکردی،کودکی ات هم بزرگی بود

از اول این بودی و تا آخر همین هستی

آغاز و پایانی نداری، ما که می دانیم

از نقطه چین بودی تو و تا نقطه چین هستی

هم آفرین بر آنکه مولا آفرین بوده

هم آفرین بر تو که انسان آفرین هستی

هرشب چهل منزل تو را دیدند اما نه

هرشب تو در آغوش رب العالمین هستی

«مؤمن»خودش را خوانده درقرآن خدا از چیست؟!

فرموده تنها تو«امیرالمؤمنین»هستی

ایمان تو کفر مرا دیگر درآورده است

از مرگ تلخ طلحه هم اندوهگین هستی

دار و ندارش را امین مکه دستت داد

از بس امین الله فی ارضه،امین هستی

سر در تنور خانه بیوه زن کوفه

گرم حدیث نفس هستی شرمگین هستی

سر در تنور خانه بیوه زن کوفه

یاد سری مجروح و خاکستر نشین هستی

محسن عرب خالقی

ص: 176

44. از بدر، از خیبر علی را می شناسند

از بدر، از خیبر علی را می شناسند

یاران پیغمبر علی را می شناسند

زنجیر آوردند تا بیعت بگیرند

عمری ست این لشکر علی را می شناسند

غربت ببین با او چه کرده، دشمنانش

از دوستان بهتر علی را می شناسند

طوری که حتی چاه های خشک کوفه

از چشم های تر علی را می شناسند

روی علی زرد است، آیا روسیاهان

امروز در بستر علی را می شناسند

محمد حسین ملکیان

ص: 177

45. دشمنان این روزها حرف دو پهلو می زنند

دشمنان این روزها حرف دو پهلو می زنند

دوستانت یک به یک دارند زانو می زنند

از نگاه انداختن در چهره ات شرمنده اند

علتش این است کمتر خنجر از رو می زنند

تو پی تقسیم نانی، عده ای در خوابشان

خاک بیت المال را دارند جارو می زنند

یک نفر باید بگوید زخمت از شمشیر نیست

بر سر تو بی جهت دارند دارو می زنند

خوب شد رفتی ندیدی شرطه ها دور بقیع

روبرومان دست هاشان را به پهلو می زنند

محمد حسین ملکیان

ص: 178

46. و در پاسخ علی برخاست، میدان شد چه میدانی

و در پاسخ علی برخاست، میدان شد چه میدانی

رجز می خواند و می چرخید ... طوفان شد، چه طوفانی

تمام غیر ممکن ها سرِ سهل الوصولی داشت

به دست مرتضی هر مشکل آسان شد، چه آسانی

سلیمان داشت، موسی داشت، عیسی داشت، آدم داشت

ولی با نقطه "با" اصل قرآن شد چه قرآنی

کسانی بی ولایت حافظ قرآن شدند! آری

اگر تورات گاهی بار ِ پالان شد....چه پالانی؟!

شنیدم سنگ ها را حافظ اسرار خود دیدی

به سنگی خورد پای خواجه لقمان شد، چه لقمانی

علی حقش خدایی کردن و فرمانروایی بود

ولی حق خلافت نیز کتمان شد، چه کتمانی

و دریاهای شور ابر از پیِ ابری فرستادند

و خورشید من از هر چشم پنهان شد، چه پنهانی

محمد خادم

ص: 179

47. هم دلبر و دلاور و دلدار مرتضی

هم دلبر و دلاور و دلدار مرتضی

هم سرور و سر آمد و سردار مرتضی

هم دیده ایست در و گهر بار مرتضی

هم سینه ایست مخزن الاسرار مرتضی

جانِ گرو گذاشته در لیلت المبیت

دلواپسیِ امنیتِ غار مرتضی

در سجده هاش گفته انا عبدک الذلیل

در جنگهاش صفدر و قهار مرتضی

هر جا که ایستاده چه سجاده و چه جنگ

دارد به بندگی تو اصرار مرتضی

انگار کار کرده ترازو تراز تر

وقتی گذشته از سر بازار مرتضی

هر جا گره به کار می افتاد، جبرییل

میگفت یا محمد، بگذار مرتضی...

دیوارِ دینِ حق و در ِ شهر ِ علم بود

اما چه دید از در و دیوار مرتضی؟

در کربلا به هر طرفی میکنم نگاه

تکرار توست حیدر کرار، مرتضی

محمد خادم

ص: 180

48. کیست مولا؟ آن که نفسش را اسیر آورده است (عید غدیر خم)

کیست مولا؟ آن که نفسش را اسیر آورده است

از رکابِ فخر، دنیا را به زیر آورده است

کیست مولا؟ آن که روی تیغه ی شمشیرِ عدل

از حکومت، دستِ پاک و چشمِ سیر آورده است

کیست مولا؟ آن که در کوی یتیمان، نیمه شب

آب و نانِ خویش بر خوانِ فقیر آورده است

آن که حتّی ماه هم در شامِ ضربت خوردنش

چون یتیمی نوحه خوان، یک کاسه شیر آورده است

کیست مولا؟ خانه زادِ صاحبِ بیتُ الحرام

آن که بوی بوستان را در کویر آورده است

دستِ حق بالاست؛ در دستِ نبی، دستِ علی ست

حق، امیرِ دیگری بعد از امیر آورده است

«لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار»؛

شمّه ای جبریل از مافِی الضّمیر آورده است

واژه های شعرِ من را، مثلِ بارانی زلال،

چند ابر از آسمانِ «الغدیر» آورده است

محمّدجواد شاهمرادی (آسمان)

ص: 181

49. بده ساقیا، قدحی به ما، که ملال را، به سر آوَرَد (عید غدیر خُم)

بده ساقیا، قدحی به ما، که ملال را، به سر آوَرَد

ز فرَح به غصّه خبر بَرَد، ز فرَج به ما خبر آوَرَد

به خجسته بادِ «غدیرِ خُم»، به نشانِ حق که نگشته گُم،

به چراغِ جان، مددی رسان، که سر از سپیده درآورَد

هله عاشقان! هله مسلمین! شده روزِ جشنِ کمالِ دین

به همین نمط، سزد اَر زمین، ز طرب، شکوفه برآورَد

ز سرای اقدسِ کبریا، خبری رسیده به مصطفی

که بگو پیامِ رسیده را، که درختِ دین، ثمر آورَد

به هوای آن خبرِ نهان، همه گوشِ جان شده کاروان

که فرشته از سویِ آسمان، کلماتِ شعله ور آورَد

خبرِ ولایتِ مرتضی، همه جا عیان شد و برملا

به اصَم ولی خبرِ خدا نرسد؛ چو گوشِ کَر آورَد

نظری به ما کُن و ساقیا، درِ خُم به ذکرِ علی گشا

که شمیمِ باده به جانِ ما، ز «غدیرِ خُم» خبر آورَد

محمّدجواد شاهمرادی (آسمان)

ص: 182

50. کمال هر چه در این عالم از کمال علی است

کمال هر چه در این عالم از کمال علی است

دلیل خلقت عالم علی و آل علی است

به حق،فقط نه یدالله فوق ایدیهم

که جلوه گاه خدا در زمین، جمال علی است

میان هجمه طوفان کجا شود خاموش

دلی که زنده به خورشید لایزال علی است

قسم به صبح، که در عصر انتظار ظهور

فروغ روی شب از ماه بی مثال علی است

اگر چه فاطمه لولا لما خلقتکماست

تمام جان و جهان عرصه مجال علی ست

علی اگر چه خدا نیست در تمام وجود

جمال جلوه جان جلوه جمال علی است

کجا به خاک مذلت فتد سری کین جا

بلند مرتبت از عزت و جلال علی است

درآ به راه صراط الذین انعمت

که راه خیر و سعادت در امتثال علی است

محمدرضا کاکائی

ص: 183

52. اتّفاق روشن غدیر

صبورانه می ایستی.

شمشادها

ارتفاع شان را، کم می آورند.

قرن هاست کوچه ها

طنین گام تو را، منتظرند.

و نان و خرمایی

که بی التفات شما

بغض کودکان را

خط نمی زند.

چاه، این رفیق اشک های شبانه ات

در غروب رفتنت

حسرت نگاهی را، آه می کشد.

تمام نخلستان های جهان

بعد از خداحافظی دستانت

در برگ ریز اندوه

نشسته اند...

ما از توافق دست ها و شمشیرها، متنفّریم.

تنها به اتّفاق روشن غدیر دل بسته ایم،

تا سفید بخت باشیم.

سوگند! به رسولان امید

که هم ردیف شانه هایت می وزند،

تاریخ هرگز کسی را نخواهد دید

شبیه شما، کبوتران محراب را

به زلال آسمان بسپارد.

معصومه سادات شاکری

ص: 184

53. سخاوتِ شگفت

هر غروب

سمت آسمان سرخ، خیره می شوم.

سرنوشت کوچه های شهر را مرور می کنم.

خانه های بی دریچه

« فصل های بی رمق»

سیم خاردار بغض ها.

باز هم قلم

یاری ام نمی کند.

تاب این همه سکوت را ندارد او.

داستان کودکان دل شکسته،

دست های کوچک و فقیر،

همچنان ادامه دارد و...

در خیال خود به فکر ردّپایی از شما

روی سنگ فرش ها

واژه های دست و پا شکسته را

هی ردیف می کنم.

یاد سبزتان به خیر!

قرن های دور

کوله بار گندم و بهار روی شانه ات.

شب در آستان خانه ها

روی گونه های کودکان

نقشی از امید، می نگاشتی.

شاهد سخاوتِ شگفت تو،

ماه بود و آسمان.

اعتراف می کنیم

کوچکیم و دست مان به آسمان نمی رسد.

سال هاست چشم های ما طلوع یک ستاره را

ص: 185

منتظر نشسته اند...

با همان کرامتِ نهفته در میان دست های روشنت،

از خدا بخواه

تا بیاید آن کسی که بی حضور او

انتظارها به سَر نمی رسد.

معصومه سادات شاکری

ص: 186

54. اشعار شهادت حضرت علی علیه السلام

سکوت می وزد و بادها پریشانند

و در به در همه در کوچه های بارانند

شب است و تشنگی نخل ها نمی خوابند

یتیم های خدا هم گرسنه نانند

قنوت نافله ها هم ز درد می سوزند

به یاد مسجد و محراب نوحه می خوانند

هزار آدم آواره پشیمان گرد

دوباره منتظر سوره های انسانند

تمام کوفه پر از ردّ اشک های علیست

و چاه ها که پر از ناله های پنهانند

شکست فرق نماز خدا به شمشیری

به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند!

هنوز خون سرش روی فرق محراب است

و جمع قبله نشینان هنوز گریانند

هنوز کوفه و شهر مدینه می گریند

و بین یک در و دیوار روضه میخوانند

دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد

وقتی تو را بابای من دنیا ندارد

رفتی یتیم بی قرار شهر کوفه

حس کرد تازه طفلکی بابا ندارد

رفتی برای زینب تو خستگی ماند

دیگر پرستارت به پیکر نا ندارد

خونت نوشته گوشه محراب مسجد

این کوه طور عاشقی موسی ندارد

دنیا پدر جان تا خود روز قیامت

مانند تو گریه کن زهرا ندارد

رفتی و از این شهر بردی مهربانی

کوفه برای ماندن ما جا ندارد

رفتی خیال دشمن تو گشت راحت

در سر به غیر از فکر عاشورا ندارد

فکری به حال روزگار دخترت کند

در روزهایی که حرم سقا ندارد

ص: 187

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109