مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی علیه السلام جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه:کنگره بازخوانی ابعاد شخصیت امیرالمومنین امام علی علیه السلام ( 1398 : قم)

عنوان و نام پدیدآور:مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی علیه السلام/ تالیف جمعی از محققان؛ با نظارت محمدعلی رضایی اصفهانی.

مشخصات نشر:تهران: دانشگاه آزاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات: دانشگاه آزاد اسلامی، پژوهشکده قرآن و عترت(ع) ؛ اصفهان: دانشگاه آزاد اسلامی، واحد خوراسگان، 1398.

مشخصات ظاهری:14ج.

شابک:دوره: 978-964-10-6060-4 ؛ ج.1: 978-964-10-6068-0 ؛ ج.2: 978-964-10-6069-7 ؛ ج.3: 978-964-10-6070-3 ؛ ج.4: 978-964-10-6071-0 ؛ ج.5: 978-964-10-6072-7 ؛ ج.6: 978-964-10-6073-4 ؛ ج.7: 978-964-10-6074-1 ؛ ج.8: 978-964-10-6075-8 ؛ ج.9: 978-964-10-6076-5 ؛ ج.10: 978-964-10-6077-2 ؛ ج.11: 978-964-10-6078-9 ؛ ج. 12: 978-964-10-6079-6 ؛ ج.13: 978-964-10-6080-2 ؛ ج.14 978-964-106081-9 :

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

مندرجات:ج.1. قرآن و امام علی علیه السلام.--ج.2. قرآن و امام علی علیه السلام.-- ج.3. ولایت و امامت.--ج.4. امام علی علیه السلام و نهج البلاغه.--ج.5. امام علی علیه السلام از منظر دانشمندان و مستشرقان.--ج.6. امام علی علیه السلام در آیینه شعر و ادب.--ج.7. امام علی و علوم انسانی (1) - تاریخ.--ج.8. امام علی و علوم انسانی (2) - تربیت.--ج.9. امام علی و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان.--ج.10. امام علی و علوم انسانی (4) - اجتماعی.--ج.11. امام علی و علوم انسانی (5) - اقتصاد.--ج.12. امام علی علیه السلام و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست.--ج.13. مقالات غیر فارسی(عربی، اردو، آذری و اسپانیولی)

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- کنگره ها

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Congresses

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- نقد و تفسیر -- کنگره ها

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Criticism and interpretation -- Congresses

شناسه افزوده:رضایی اصفهانی، محمدعلی، 1341 -

شناسه افزوده:Rezae Esfahani, Mohammad Ali

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. سازمان چاپ و انتشارات

شناسه افزوده:Islamic Azad University Publication

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. پژوهشکده قرآن و عترت(ع)

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. واحد خوراسگان

رده بندی کنگره:BP37/7

رده بندی دیویی:297/951

شماره کتابشناسی ملی:6026010

ص: 1

اشاره

مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، جلد 1- قرآن و امام علی علیه السلام (1)

جمعی از محققان: زیر نظر دبیر علمی، دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی

سرویراستار: علی اکبر فراهی بخشایش

ناشر دبیرخانه کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام

چاپ

تیراژ 500 جلد

قیمت اهدایی به ساحت مقدس امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام

نوبت نشر اول

شابک

ارتباط با ما اصفهان، خیابان نشاط، ابتدای خیابان فرشادی، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت(علیهم السلام)(علیهم السلام)،دبیرخانه کنگره

ص: 2

فهرست

فهرست .... 3

دبیر علمی کنگره.... 15

دبیر اجرایی و رئیس شورای سیاستگذاری کنگره ....25

1. شخصیت امام علی (علیه السلام) از منظر قرآن کریم ....29

چکیده ....31

1- مقدمه ...31

2- پیشینه تحقیق ...33

3- یافته ها ....34

الف) آیه لیلة المبیت ...34

ب)آیه تبلیغ ... 35

ج)آیه ولایت ... 36

د)آیه اطاعت .... 38

ه-) آیه تطهیر ....39

و)آیه مَوَدّت .... 39

4- تجزیه و تحلیل یافته ها ...41

الف)آیه لیلةالمبیت ... 41

ب)آیه تبلیغ ....41

ص: 3

ج)آیه ولایت ... 42

د)آیه اطاعت ... 43

ه-) آیه تطهیر ... 44

و)آیه مودّت ...44

نتیجه ....45

2. شخصیت شناسی امیرالمؤمنین (علیه السلام) از دیدگاه قرآن ....49

چکیده ...51

مقدمه ... 51

1.روش تحقیق ... 53

2. پیشینه ..53

3.مفهوم شناسی .... 54

4.شأن نزول ....56

5. دیدگاه های رشیدرضا و نقدهای علامه طباطبایی ....57

الف) افتخار ابلاغ آیات اول توبه .... 57

ب. پیام جبرئیل، نفس پیامبر ...58

ج. امارت حج سال نهم هجری ..... 62

د. امیرالمؤمنین علیه السلام، مأمور به تبلیغ امری خاص ... 65

ه- . قابل اعتماد بودن روایت سُدّی؟... 67

و. شیعه حدیث سدی را ناقص نقل کرده؟ ...70

ز. علی علیه السلام مظهر شجاعت و ابوبکر مظهر رحمت خداست؟ ....71

ح. امیرالمؤمنین علیه السلام فقط خویشاوند پیامبر است؟ ...74

نتیجه ....75

3.شناخت قرآن از زبان امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه .... 79

چکیده ...81

مقدمه ..82

سؤال اصلی ...85

سؤالات فرعی ...85

ص: 4

مقدمه ....86

قرآن شناسی حضرت علی علیه السلام، شناخت قرآن با نهج البلاغه ....87

1. پیشینه ... 88

الف) سابقه مقالات علمی مجلات ... 89

ب) سابقه حوزه نشر کتاب .... 90

ج) روش تحقیق ....92

2. تجزیه و تحلیل داده های تحقیق ....94

الف) خطبه های نهج البلاغه..... 94

یک - خطبه1، فراز 42و43 ...94

یک - خطبه2، فراز 5 ...94

سه - خطبه 18، فراز 3-6 ...94

چهار - خطبه 33، فراز 1 ...95

پنج - خطبه 82، فراز 32 ...95

شش - خطبه 85، فراز 3-4 ...95

هفت - خطبه 86، فراز 9 ...96

هشت - خطبه 86، فراز 11 ...96

نُه - خطبه 86، فراز 14 ...96

ده - خطبه 86، فراز 17 ..96

یازده - خطبه 90، فراز 6 ... 97

دوازده - خطبه 103، فراز 1 ... 97

سیزده - خطبه 109، فراز 13 ... 97

چهارده - خطبه 120، فراز 5 ... 98

پانزده - خطبه 121، فراز 7 ...98

شانزده - خطبه 125، فراز 1 تا 4... 98

هفده - خطبه 133، فراز 4 ... 99

هجده - خطبه 133، فراز 10-16 ... 99

نوزده - خطبه 138، فراز 1... 100

بیست - خطبه 147، فراز 1و2 ... 100

ص: 5

بیست و یک - خطبه 147، فراز 5 - 10 .... 101

بیست و دو - خطبه 147، فراز 12 .... 101

بیست و سه - خطبه 147، فراز 15 و 16 ...102

بیست و چهار - خطبه 153، فراز 4 ....102

بیست و پنج - خطبه 155، فراز 10- 12 ....102

بیست و شش - خطبه 157، فرازهای 1 تا 3 ...103

بیست و هفت - خطبه 166، فراز 1 ...103

بیست و هشت - خطبه 168، فراز 1 ...103

بیست و نه - خطبه 168، فراز 6 ....103

سی - خطبه 172، فراز 10 ....104

سی و یک - خطبه 175، فرازهای 7 تا 11 ....104

سی و دو - خطبه 179، فراز 6 ...105

سی و سه - خطبه 181، فراز 28 .... 105

سی و چهار - 182، فرازهای 5، 6 و7 .... 105

سی و پنج - خطبه 184 (همام یا متقین)، فراز 8 ....106

سی و شش - خطبه 189 (قاصعه)، فراز 18-20 .... 106

سی و هفت - خطبه 234، فراز 63 ...108

سی و هشت - خطبه 234، فراز 70 .... 108

ب) نامه های نهج البلاغه ....109

سی و نه - نامه 31، فراز 14 ... 109

چهل - نامه 47، فراز 3 ....109

چهل و یک - نامه 69، فراز 1 .... 109

ج. حکمت های نهج البلاغه ....109

چهل و دو - حکمت 101، فراز 2 .... 109

چهل و سه - حکمت 219، فراز 4 ....109

چهل و چهار - حکمت 305، فراز 1 ....110

چهل و پنج - حکمت 361، فراز 1 .... 110

چهل و ششم: حکمت 391، فراز 3 ...110

ص: 6

چهل و هفتم: حکمت 424، فراز4 ... 111

نتیجه ...111

الف. نتایج اساسی پژوهش (اصول و مبانی شناخت قرآن از زبان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه) ....116

ب. نتایج موضوعی پژوهش ...117

4.ترمینولوژی تعامل با قرآن در سیره امام علی (علیه السلام) و معصومین (علیهم السلام) ...123

چکیده ...125

1- کلیات پژوهش .... 126

الف) مقدمه ...126

ب) بیان مسئله ... 126

ج) فرضیه های تحقیق ....128

د) روش تحقیق .... 128

ه- ) پیشینه تحقیق ...128

2- تعریف مفاهیم و اصطلاحات پژوهش .... 129

الف) مخاطبه ...129

ب) سیره ...131

3- ماهیت و جایگاه مخاطبه با کلام الله .... 132

الف) مخاطبه با کلام الله، مطالبه رسول الله... 132

ب) قرائت ترتیل پیش زمینه تحقق مخاطبه با کلام الله در بیان علی علیه السلام ... 133

- قرائت «هذرمه» نقطه مقابل ترتیل ... 134

ج) استنطاق آیات قرآن در بیان امیرالمؤمنین علیه السلام ....135

د) نظر مراجع شیعه درباره جواز مخاطبه با کلام الله .... 137

4- سبک شناسی مخاطبه با کلام الله در سیره علوی .... 138

الف) مخاطبه کلامی.... 139

یک - مخاطبه با استفاده از عبارات قرآنی ....139

دو - مخاطبه بدون استفاده از عبارات قرآنی ....139

ب) مخاطبه غیرکلامی .. 140

یک - حالات امیرالمؤمنین علیه السلام هنگام تلاوت قرآن ... 140

ص: 7

5- مظاهری از مخاطبه با کلام الله در سیره علوی ... 141

الف) مخاطبه با سوره «تین» .... 141

ب) مخاطبه با سوره «اعلی» و دیگر سوره های مسبحات .... 142

ج) مخاطبه با آیه {إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی} ....143

د) مخاطبه با کلام الله در دعاهای پایان قرائت قرآن ..... 143

نتیجه ...145

5. علم امام علی (علیه السلام) به قرآن و چگونگی آن .... 149

چکیده ....151

مقدمه ....151

1.چندگانگی منابع علم امام ...153

2. نیازمندی به مفسر از نگاه آیات ....154

3. نیاز به آگاهان از قرآن پس از پیامبر ... 155

الف) آگاهان از قرآن چه کسانی هستند.... 157

ب) ویژگی آگاهی ائمه علیه السلام به قرآن ....160

5.معارف قرآن و ظهر و بطن آن ....163

6.چگونگی آگاهی امام به معارف قرآن.... 165

7.بازتاب علم امام به قرآن .... 168

نتیجه ...170

6. نقد انحصار امکان فهم قرآن به معصومان (علیهم السلام) با تکیه بر نهج البلاغه .... 175

چکیده ...177

مقدمه... 177

1. پیشینه ...179

2. دیدگاه های دانشمندان در عرصه فهم قرآن ....181

الف) عدم امکان فهم قرآن برای غیرمعصومین ... 181

ب) امکان فهم ظاهر قرآن توسط غیرمعصومین ....182

ج) امکان فهم لایه های ظاهری و لایه هایی از باطن قرآن ....183

3. بررسی دلایل طرفداران دو دیدگاه اول ...184

ص: 8

الف) عدم وجود دلیل بر جواز تمسک به کلام غیرمعصومین در مسائل ضروری دین ... 184

ب) براساس روایات متقن، فهم قرآن در انحصار معصومین علیهم السلام است ... 186

ج) ابهام در قرآن، مانع فهم صحیح است .... 189

د) فهم غیرمعصوم از قرآن، مصداق تفسیر به رأی است ... 190

ه-) به استناد آیات، در موارد اختلاف، تنها باید به اهل بیت علیهم السلام رجوع کرد.... 193

و) پیروی از ظواهر قرآن، اعتماد بر ظن است که افاده علم نمی کند.... 195

نتیجه ....199

7. نسخ قرآن از منظر امام علی (علیه السلام) ....203

چکیده ...205

مقدمه ....206

پیشینه تاریخی نسخ در خاندان وحی .... 206

معنای «نسخ» در لغت و اصطلاح .... 208

الف) نسخ در لغت ...208

ب) نسخ در اصطلاح .... 209

اهمیت بحث از پدیده «نسخ» در قرآن ....210

اهمیت نسخ در آیینه سخن امام علی علیه السلام ...211

نتیجه ....223

8. بررسی شخصیت امام علی (علیه السلام) در آیه مباهله از منظر فریقین ....227

مقدمه ....230

پیشینه ...231

1. مفهوم شناسی .... 232

2. اشتراکات تفسیری فریقین در تفسیر آیه مباهله ... 233

الف) اثبات نبوت .... 233

ب) مباهله با نصارای نجران ...233

ج) مصداق آیه اهل بیت و آل لله و بیان فضائل آنان .... 233

د) علی علیه السلام مصداق انفسنا ..234

3. ضرورت بحث از اهل بیت علیهم السلام در سوره آل عمران ... 234

ص: 9

4. راویان حدیث اهل بیت علیهم السلام در آیه .... 235

الف) ناقلان روایت از ائمه شیعه ...235

ب) راویان اهل سنت ...236

روایات اهل سنت ..237

5. جایگاه امام علی علیه السلام در آیه مباهله در تحلیل دانشمندان ... 238

6. دیدگاه مفسران ... 242

الف) مفسران شیعه ...242

ب) مفسران اهل سنت .... 243

7. بررسی شبهات درباره مصداق انفسنا ...245

شبهه روایی آلوسی در مصداق آیه ...248

نقد ....248

شبهه ادعای جعل احادیث ....249

پاسخ به شبهه.... 249

شبهه تعبیر جمع و پاسخ آن ...249

ابن عاشور و شبهه روایی در مصداق آیه ...250

زمخشری و روایت شعبی ...251

نتیجه ...253

9. تطبیق صراط مستقیم به عنوان محور قرآنی وحدت امت اسلامی بر حضرت علی (علیه السلام) ....259

مقدمه ....262

پیشینه ....264

1. توحید محور اصلی اتحاد ....264

2. بررسی قرآنی صراط مستقیم ....266

3. تبیین و بررسی محوریت صراط مستقیم ...269

بررسی یک شبهه فرضی ....273

نتیجه ....275

10. بینامتنیت قرآن کریم و نهج البلاغه، راه گشای اختلاف تفاسیر.... 279

چکیده ....281

ص: 10

مقدمه ....281

پیشینه ....283

1.مفهوم شناسی بینامتنی (تناص) ...283

2. دو معنای متفاوت از «فَمَا فَوْقَهَا» .... 285

الف. معنای فراتر در جثه ...285

ب. معنای فراتر در خواری .... 286

ج. هر دو معنا ....287

3. تناص قرآنی در نهج البلاغه .... 288

الف. پشه در نهج البلاغه .....289

ب. پشه و بالاتر از آن ....290

ج. از موجودات خرد همچون مورچه و پشه، تا موجودات کلان همچون نهنگان و فیلان ....291

4 . «إلی ما فوقهما» به جای «فَمَا فَوْقَهَا» ..292

5 . معانی حرف «فاء» ...292

الف. «فاء» مبیّنِ مراتبِ تفاوت در صفات .... 293

ب. «فاء» حرف عطف به معنای «إلی» ... 294

6. راه یابی به این تناص، مصونیت از اشتباه ...294

الف. «بزرگ تر یا بالاتر از آن دو» .... 294

ب. «إلی» به معنی «تا» ...295

نتیجه ....297

11.تحلیل آماری و گونه شناسی روایات تفسیری اخلاقی امام علی (علیه السلام) ...303

چکیده ...305

مقدمه ... 305

پیشینه ....306

1. مفهوم شناسی ....308

الف) گونه شناسی ... 308

ب) روایت تفسیری .... 308

ج) روایات اخلاقی .... 309

د) فضائل و رذائل ... 309

ص: 11

ه-) فردی و اجتماعی ...310

4. شیوه تفسیر تربیتی امام علی علیه السلام ....310

الف) گونه شناسی مختار در روایات اخلاقی امام علی علیه السلام ....311

5. آمار روایات تفسیری اخلاقی امام علی علیه السلام ...312

6. بسامدی و تحلیل آماری ....314

الف) آمار روایات اخلاقی امام علی علیه السلام ....314

ب) از نظر موضوعی بیشترین روایات اخلاقی امام علی علیه السلام به فضائل فردی اخلاقی و سپس فضائل اجتماعی اختصاص دارد. با دقت در عصر امام می توان متوجه شد به چه دلیل امام به مباحث اخلاقی اشاره نموده است. ...314

ج) علت پرداختن امام به مسائل اخلاقی .... 314

د) علت توجه بیشتر به فضائل اخلاقی .... 315

ه-) آمار گونه های روایات اخلاقی .... 315

7. بیان نمونه ها ....316

الف) فضائل فردی .... 316

ب) فضائل اجتماعی .... 320

ج) رذائل فردی .... 321

د) رذائل اجتماعی ... 322

نتیجه ....323

12. بررسی تطبیقی دلالت مصداقی «امام مبین» در سوره یس بر امام علی (علیه السلام) از منظر فریقین ...327

چکیده ...329

مقدمه ....330

پیشینه ... 331

بیان آیه .... 331

مفهوم شناسی ....332

1. دلالت .... 332

2. دلالت مصداقی .... 332

ص: 12

3. امام ....333

4. مبین ....334

5. امام مبین .... 334

بررسی دلالت مصداقی «امام مبین» در تفاسیر شیعه ....335

1. کتاب مبین ...335

2. لوح محفوظ ...335

3. امیرالمؤمنین علی علیه السلام ....338

4. علم الهی ....340

5. مثل و نمونه ... 341

6. صحیفه اعمال ... 341

جمع بندی نظرات مفسران شیعه ....342

بررسی دلالت مصداقی امام مبین در تفاسیر اهل سنت .... 342

1. لوح محفوظ ...342

2. کتاب مبین ...344

3. ام الکتاب ...345

4. صحیفه اعمال ... 346

5. امام جمع ....346

6. قضاءالهی ... 347

7. اصل عظیم الشأن ...347

8. علم الهی ... 347

9. انسان کامل ...348

جمع بندی نظرات مفسرین اهل سنت ...349

اشتراکات تفاسیر شیعه و سنی در مصداق شناسی «امام مبین» ... 349

تمایزات تفاسیر شیعه و سنی در مصداق شناسی امام مبین ... 350

بررسی دلالت مصداقی «امام مبین» در روایات شیعه .... 350

1. امام علی علیه السلام ....350

2. کتاب مبین ....352

3. وصیت پیامبر ...353

ص: 13

4. همه ائمه علیهم السلام ...353

5. صحیفه اعمال .... 354

جمع بندی روایات شیعه ...355

بررسی دلالت مصداقی «امام مبین» در روایات اهل سنت .... 355

1. ام الکتاب ...355

2. لوح محفوظ ...356

3. صحیفه اعمال ...356

4. راه مستقیم ...357

جمع بندی روایات اهل سنت ...357

اشتراکات روایات شیعه و سنی در مصداق شناسی «امام مبین» ... 358

تمایزات روایات شیعه و سنی در مصداق شناسی «امام مبین» ...358

نتیجه ... 358

ص: 14

مقدمه دبیر علمی کنگره

درآمد

قال رسول الله: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاه»

چهارده قرن قبل، نور اسلام بر جهان تابید و وحی قرآن قلب پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) را منور ساخت و این نور بر قلب یار و همراه ایشان حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام منعکس گردید و در قالب امامت و ولایت او بر جهانیان عرضه شد. در قرآن کریم بیش از هفتصد آیه در مورد امام علی علیه السلام تفسیر، تأویل و یا تطبیق شده است که پیوند عمیق ایشان را با وحی قرآن نشان می دهد.

امام علی علیه السلام نوری الهی است که بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) برای هدایت بشر جلوه گر شد و در ابعاد معنوی، علمی و... راه بشر را روشن کرده و او را به سعادت رهنمون می شود.

نهج البلاغه اوست که شیوه های تربیت انسان، روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و ... را به صورت کلی و راهبردی (و گاهی به صورت جزئی) بیان کرده است. رهنمودهای امام علی علیه السلام به علوم بشری، به ویژه علوم انسانی جهت دهی می کند تا از این طریق هدایت همه جانبه انسان را محقق سازد و از انحرافاتی جلوگیری کند که در اثر علم ناقص بشری حاصل می شود؛ همان طور که ولایت باطنی و معنوی امام علی علیه السلام و فرزندان معصومش دست انسان ها را می گیرد و در ساحت های مختلف زندگی معنوی راهبری می کند تا انسان به سعادت و کمال نهایی خود برسد.

ص: 15

اول: ضرورت موضوع کنگره

بعد از گذشت چهارده قرن از شهادت امام علی علیه السلام هنوز نور ولایت و امامت او بر جهانیان می تابد، ازاین رو ضرورت دارد که علل و عوامل این ماندگاری بررسی شود و ابعاد وجودی این شخصیت ملکوتی بازخوانی و بار دیگر با زبان روز بر جهانیان عرضه شود.

در این راستا مهم ترین دلایل ضرورت این کنگره عبارت اند از:

1- شناخت مجدد امام علی علیه السلام برای تبیین ابعاد ناشناخته وجودی ایشان؛

2- بازخوانی و عرضه ابعاد وجودی آن حضرت با زبان روزآمد؛

3- تبیین رهنمودهای امام علی علیه السلام در عرصه های جدید ابعاد زندگی بشر همچون علوم انسانی در راستای تحول در این علوم؛

4- بهره مندی بیشتر جامعه بشری از نور ولایت و امامت آن حضرت با ارائه کتاب ها، مقالات و آثار هنری؛

5- تجلیل از خادمان علمی و عملی امام علی علیه السلام؛

6- گسترش معارف ناب علوی در قالب نگارش مقالات و کتاب ها و آثار هنری؛

7- ترجمه آثار برجسته پدید آمده در کنگره به زبان های دیگر در راستای نشر معارف و آموزه های علوی در کشورهای دیگر.

دوم: پیشینه کنگره

ایده کنگره در مراسم حج سال 1397 ش بین فرهیختگان اصفهانی حاضر در حج بیان شد. سپس با ابتکار و پشتکار دوست ولایتمدار و خیراندیش جناب آقای حاج سید حسین رضازاده (زید عزه) مقدمات آن فراهم شد و از بهار 1398ش کار کنگره با جلساتی در موسسه اهل بیت(علیهم السلام)(علیهم السلام) شروع گردید و با همکاری دوست دانشمند ما، جناب حجت الاسلام والمسلمین سجادی راه کمال در پیش گرفت و درنهایت توفیق علوی شامل حال ما شد و از خرداد 1398 ش مسئولیت دبیر علمی کنگره را پذیرفتم. سپس در قم،

ص: 16

جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر فراهی بخشایش یار و همراه ما شد و امور علمی کنگره با همکاری اساتید تکمیل گردید و نویسندگان زیادی از مراکز علمی داخل و خارج کشور به ویژه در قم (مانند مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة، مرکز تخصصی شیعه شناسی و بنیاد نهج البلاغه و...) وارد صحنه شدند و اقدام به برگزاری پیش نشست ها و نگارش مقالات و ارزیابی آثار کردند و حتی مراجع معظم تقلید پیام هایی برای کنگره فرستادند. کم کم کنگره ای عظیم به برکت یاد امام علی علیه السلام شکل گرفت که بسیاری از افراد باور نمی کردند، این همه آثار و برکات علمی، معنوی و هنری به دنبال داشته باشد. ازاین رو در روزهای آخر دریافت آثار کنگره، استقبال از آن به شدت افزایش یافت و حتی چند بار زمان دریافت آثار تمدید شد.

امید است برگزاری این کنگره زمینه ساز کنگره های بزرگ تر و کامل تر بعدی در سال های آینده شود و موردقبول خدای متعال و مورد عنایت خاص امام علی علیه السلام و فرزندش حجت ابن الحسن علیه السلام قرار گیرد.

سوم: ساختار کنگره

الف: شورای سیاست گذاری

1- آقای حاج سید حسن رضازاده، رئیس شورای سیاست گذاری؛

2- حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید احمد سجادی؛

3- حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر بیگی؛

4- حجت الاسلام والمسلمین جعفر عمادی؛

5- دکتر حمیدرضا چاکری؛

6- دکتر مجتبی بهرام پور؛

7- حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی؛

8- دکتر احسان مشکلانی؛

9- مهندس حمید نیلفروشان؛

ص: 17

10- حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی میرلوحی؛

11- حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابراهیم کلانتری؛

12- دکتر عبدالمجید طالب تاش؛

13- دکتر علیرضا هزار.

ب: شورای علمی

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر ناصر رفیعی محمدی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر نعمت الله صفری فروشانی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالمحمدی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدجواد اسکندرلو؛

حجت الاسلام والمسلمین محمد فاکر میبدی؛

حجت الاسلام والمسلمین حسین علوی مهر؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید عیسی مسترحمی؛

دکتر سید محمدتقی طیب؛

دکتر اصغر منتظر القائم؛

دکتر حمیدرضا چاکری؛

دکتر مهدی مظاهری؛

دکتر محمدرضا ستوده نیا؛

دکتر محمدحسین ریاحی؛

دکتر محمد صالح طیب نیا؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید احمد سجادی؛

دکتر سید مهدی مرتضوی؛

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی انصاری قمی؛

حجت الاسلام والمسلمین جعفر عمادی؛

ص: 18

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی مهدوی راد؛

حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر بیگی.

ج: کمیته اجرایی

سید حسین رضازاده، دبیر اجرایی و رئیس شورای سیاست گذاری کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی، دبیر علمی کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر فراهی بخشایش، معاون علمی - پژوهشی کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین حسن صادقی زفره، مسئول برگزاری پیش نشست ها؛

دکتر حمیدرضا چاکری، دبیر شورای راهبردی کنگره؛

مهندس حمید نیلفروشان، معاون علمی - پژوهشی مؤسسه اهل البیت؛

مهندس سعید گودرزی، مسئول انفورماتیک مؤسسه اهل البیت؛

مهندس محمد رضایی، مسئول آماده سازی متون؛

خانم مهندس الهام صفائی، مسئول دبیرخانه کنگره؛

خانم مهندس فرزانه صفائی، مسئول سایت کنگره؛

خانم آزاده فخاری، مسئول روابط عمومی کنگره؛

د: کارگزاران

دبیر علمی کنگره:

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، عضو هیئت علمی و استاد تمام جامعه المصطفی العالمیه

دبیر اجرایی کنگره:

آقای حاج سید حسین رضازاده

معاون علمی - پژوهشی: حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر فراهی بخشایش

معاون اجرایی: سرکار خانم مهندس الهام صفائی

ص: 19

چهارم: برونداد کنگره

الف: کتاب مجموعه مقالات

1- قرآن و امام علی علیه السلام (1) ؛

2- قرآن و امام علی علیه السلام (2) ؛

3- ولایت و امامت؛

4- امام علی علیه السلام و نهج البلاغه؛

5- امام علی علیه السلام از منظر دانشمندان و مستشرقان؛

6- امام علی علیه السلام در آینه شعر و ادب؛

7- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (1) - تاریخ؛

8- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (2) - تربیت؛

9- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان؛

10- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (4) - اجتماعی؛

11- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (5) - اقتصاد؛

12- امام علی علیه السلام و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست؛

13- مقالات غیرفارسی (عربی، آذری، اردو و اسپانیولی)؛

14- چکیده مقالات فارسی کنگره.

ب: نرم افزار

1- مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی (ع)؛

2- تیزر، پنل های تخصصی و فیلم گزارش برگزاری کنگره در سالن اصلی و دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان.

ج: نشریات و وبگاه

خبرنامه شماره 1

پایگاه اطلاع رسانی کنگره به آدرس: imamali.wiki

ص: 20

د: لیست آثار رسیده (759 اثر)

1.تعداد کل مقالات رسیده: 460؛ تعداد مقالات مورد قبول: 198.

2. تعدا کل کتاب های رسیده: 69؛ تعداد کتاب های برتر: 3.

3. تعداد کل پایان نامه های رسیده: 73؛ تعداد پایان نامه های برتر: 3.

4. تعداد کل هنری های تجسمی رسیده: 34؛ تعداد برتر: 3.

5. تعداد کل اشعار رسیده: 123؛ تعداد اشعار مورد قبول: 35.

پنجم: مراکز و تشکل های همکار

1. معاونت فرهنگی - اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی؛

2. پژوهشکده قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی؛

3. دانشگاه آزاد اسلامی اصفهان (خوراسگان)؛

4. جامعة المصطفی العالمیة؛

5. مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان؛

6. استانداری اصفهان؛

7. شهرداری اصفهان؛

8. اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی اصفهان؛

9. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی؛

10. سازمان فرهنگی آستان قدس رضوی؛

11. بنیاد بین المللی نهج البلاغه؛

12. بنیاد بین المللی غدیر استان اصفهان؛

13. نهاد رهبری در دانشگاه های استان اصفهان؛

14. دانشگاه امام صادق علیه السلام؛

15. دانشگاه معارف قرآن و عترت؛

ص:21

16. دانشگاه اصفهان؛

17. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور (سمیم نور)؛

18. حوزه علمیه اصفهان؛

19. موسسه نهج البلاغه اصفهان؛

20. مجامع ادبی استان اصفهان؛

21. سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان؛

22. مرکز پژوهشی قرآن کریم المهدی؛

23. مرکز تخصصی قرآن کریم امام علی بن ابی طالب علیه السلام؛

24. مرکز تخصصی کنفرانس های ایران (سیویلیکا)؛

25. مجمع عالی حکمت اسلامی؛

26. دانشگاه صنعتی اصفهان؛

27. مرکز تخصصی شیعه شناسی؛

28. پایگاه استنادی جهان اسلام؛

29. انجمن علمی دانش پژوهان علوم قرآن مدرسه عالی قرآن و حدیث؛

30. انجمن علمی دانش پژوهان علوم حدیث مدرسه عالی قرآن و حدیث؛

ششم: پیش نشست ها

1. پیش نشست کنگره در مدرسه عالی تفسیر مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: نقش امام علی علیه السلام در گسترش علوم اسلامی؛

2. پیش نشست کنگره در مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: بررسی نظریه اشارات ولایی قرآن؛

3. پیش نشست کنگره در مرکز تخصصی شیعه شناسی؛

ص:22

موضوع: امام علی علیه السلام از دیدگاه مستشرقین؛

4. پیش نشست کنگره در جامعة المصطفی العالمیه واحد اصفهان؛

موضوع: شأن و جایگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه؛

5. پیش نشست کنگره در مدرسه علمیه خواهران حضرت حکیمه سپاهان شهر اصفهان؛

موضوع: بررسی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام ؛

6. پیش نشست کنگره در حوزه علمیه صدر اصفهان؛

موضوع: معرفی شخصیت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام ؛

7. پیش نشست کنگره در گروه علوم حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: استخراج سبک زندگی از قرآن و احادیث (با تأکید بر نهج البلاغه)؛

هفتم: ارزیابان

حسین علوی مهر، حسن رضا رضایی، عبدالله جبرئیلی جلودار، محمد ایلیا یعقوبی، علی آقاصفری، عبدالمومن حکیمی، محمدنظیر عرفانی، علی اکبر فراهی بخشایش، اکبر محمودی، میثم ناظمی، عباس الهی، عبدالرشید صمیمی، عبدالله

مرتضوی نیا، علی محمد راهی، سید عیسی مسترحمی، عبدالحسین شورچه، مهدی جهانی، باقر ریاحی مهر، محمد عزتی، انار حسین اف، محمد شایان، مهدی اعتصامی، سید مجتبی رضوی اصیل، سهیل اسعد.

هشتم: ویراستاران

سرویراستار:علی اکبر فراهی بخشایش.

ویراستاران: حسین حبیبی، حسن عباس زاده، نصرالله سلیمانی نجف آبادی، مهدی سازندگی، نجف عرفانی.

ص: 23

نهم: ملیت های شرکت کننده

ملیت های شرکت کننده در کنگره از کشورهای: ایران، عراق، تونس، نیجریه، افغانستان، پاکستان، هندوستان، آذربایجان، بنگلادش، اسپانیا.

در پایان از همه اساتید همکار، نویسندگان، ارزیابان، ویراستاران و همکاران اجرایی کنگره به ویژه خادم اهل بیت علیهم السلام جناب آقای حاج حسین رضازاده زید عزه و معاون پژوهشی ما جناب حجة الاسلام و المسلمین دکتر بخشایش تشکر می کنم که این کنگره حاصل تلاش شبانه روزی آنهاست. امیدوارم همگی مورد عنایت خاص امام علی علیه السلام قرار گیریم و این تلاش علمی مورد قبول خدای متعال قرار گیرد. امید است برگزاری این کنگره زمینه ساز کنگره های بزرگ تر و کامل تر بعدی در سال های آینده شود و مورد قبول خدای متعال و مورد عنایت خاص امام علی علیه السلام و فرزندش حجت ابن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد.

والحمدلله رب العالمین

دبیر علمی کنگره

دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی

استاد تمام جامعه المصطفی العالمیه

1398/9/19

ص: 24

مقدمه رئیس شورای سیاست گذاری

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی

(صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 146)

به خدای عزوجل قسم که مرا خدای تو یا علی

زده بر صحیفه دل رقم، ز ازل ولای تو یا علی

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) : «عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ» (حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 134)

خلقت انسان، شگفتناک ترین شاهکار خالق هستی است و این اشرف مخلوقات، شورانگیزترین موجودی است که ضمن توجه به آداب بندگی، خود مبدع و خالق خلاق پدیده هایی است که می تواند قدرت و عظمت انسان را با اراده خالق مطلق به نمایشی تمام عیار بگذارد.

{هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا} (انسان/1).

حصول چنین قدرت و اقتداری، وام دار اتصاف به آداب و ترتیبی است که باید بدان آراسته بود.

ص: 25

در میان بندگان برگزیده خدا و پس از حضرت خاتم رسل محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله وسلم) ، شخصیت ممتاز امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام، افضل و اولی به حجت الهی است.

همو که در «کعبه» زاده شد تا گواه عظمت وجود نازنینش باشد.

همو که در مکتب محمد امین، با ایمان ترین است و در اطاعت پذیری از خدا و رسولش بی نظیرترین و علم وافرش بهره مند از قرآنی است که خود در وصفش این چنین بیان می دارد:

«وَ إِنَّ القُرآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ، وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ، لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ، وَلاَ تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه/18)؛ «هم او که از «لیلةالمبیت» شجاعت و اخلاص و بندگی اش عیان شد و آیه {وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَاد} (بقره/207)، از سوی جبرئیل امین در وصفش نازل و در «خیبر» به کمال رسید و از لحظه جانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در «غدیر» و در روز تکمیل دین تا لحظه ای که گفت «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة» جز دل بر عشق الله و رسول و تحقق آیات الهی، سودایی دیگر نداشت.

امامت او، امانت حق طلبی و ظلم ستیزی بود و رسالت او استقرار حکومت عدل و دادگستری در پهنه عالم.

جهان درونش در جهاد همواره اکبر بود و جهان برونش، جان بازی برای مهرورزی ابنای آدم و ترجمان عینی «رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ أُسُدٌ بِالنَّهَار» (کلینی، الکافی، ج2، ص232).

کلام جاودانه اش (نهج البلاغه) منشور حکمت و حیات است و به عنوان متنی عرفانی، مشحون از اسرار و معارف ربانی الهی و حکمی، فلسفی، تاریخی، سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی نیاز بنیادین و راهگشای زمانه ی ما و شرح منش و مرامش، کیمیای سعادت رهپویان.

ولایت علوی، نشان دارترین و پرافتخارترین حقیقتی است که شیعیان مشمول این لطف دائم اند.

رهپویی چنین امام همامی، عزتی مستدام و توفیقی بزرگ است که جمعی از دوستداران حضرتش را بر آن داشت تا با برپایی "کنگره تبیین ابعاد شخصیتی امام علی علیه السلام، وجوه پیدا و

ص: 26

ناپیدای شخصیت ممتاز و آسمانی انسانی کامل و ملکوتی ترین انسان تاریخ بشریت از رهگذر نسیم عنایتش مورد تأمل و مطالعه علوی پژوهان قرار گیرد. بی گمان با وجود همه آثار و اوصافی که درباره آن حضرت وجود دارد، فقط ذره ای و گوشه ای از اقیانوس معرفت و معنویت و حقیقت وجودی امام علی علیه السلام بازنموده شده و همچنان نیازمند آنیم که در ساحل شناخت پرشکوهش زانو بزنیم و قبساتی از آفتاب رأفت و رحمتش برگیریم.

به یقین او حصن حصین است و هر سعادت خواه و سعادتمندی باید از دانشگاه علوی، درس های حقیقت و حقیقی زندگی را بیاموزد و بیاموزاند.

با چنین رویکرد و رهیافتی، دبیرخانه کنگره «بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام » با اعلام فراخوانی در سی وچهار محور، اندیشمندان و دانشمندان را به جریان سازی در این نهضت مقدس دعوت کرد؛ بدان امید که در سال های آتی این حرکت نورانی بتواند در جغرافیای جهان اسلام گسترش یابد و از ابعاد شخصیت جهان شمول آن حضرت، جهانیان طالب حقیقت و دانش الهی نیز توشه معرفت و دانایی برگیرند و جهان تشنه حق و عدل را پاسخی درخور و شایسته منظومه اندیشه و گفتمان آسمانی اش یابند. موسوعه چهارده جلدی از مقالات منتخب از مقالات فراوان رسیده به دبیرخانه که عزّ وصول شده، تحت عناوین قرآن و امام علی علیه السلام (1)؛ قرآن و امام علی علیه السلام (2)؛ ولایت و امامت؛ امام علی علیه السلام و نهج البلاغه؛ امام علی علیه السلام از منظر دانشمندان و مستشرقان؛ امام علی علیه السلام در آیینه شعر و ادب؛ امام علی علیه السلام و علوم انسانی (1) - تاریخ؛ امام علی علیه السلام و علوم انسانی (2) - تربیت؛ امام علی علیه السلام و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان، امام علی علیه السلام و علوم انسانی (4) - اجتماعی، امام علی علیه السلام و علوم انسانی (5) - اقتصاد، امام علی علیه السلام و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست؛ مقالات غیرفارسی (عربی، اردو، آذری، اسپانیولی) و چکیده مقالات کنگره، با یاری همه شیفتگان و دلدادگان ولایت به ویژه دبیر علمی کنگره حضرت حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی دام عزه و همت عالیه پژوهشکده قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی که سپاس فراوان از این همت ستودنی شان بر

ص: 27

ما فرض و اجرشان در درگاه حضرت باری عزّ اسمه و حضرات ائمه معصومین علیهم السلام محفوظ؛ برای استفاده پژوهشگران و اندیشمندان حوزه و دانشگاه و اقشار مختلف اجتماع به زیور طبع آراسته و تقدیم می گردد.

فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست

ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی

حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق

بدرقه رهت شود همت شحنه نجف

سید حسین رضازاده

رئیس شورای سیاست گذاری کنگره بازخوانی ابعاد

شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام

26 دی ماه 1398 مطابق با 20 جمادی الاولی 1441 ق

ص: 28

1- شخصیت امام علی (علیه السلام) از منظر قرآن کریم

اشاره

فاطمه مرادی(1)، لیلا کریمی(2)

ص: 29


1- . دانشجوی کارشناسی رشته علوم تربیتی دانشگاه فرهنگیان اراک. Leila1376karimi@gmail.com
2- . دانشجوی کارشناسی رشته علوم تربیتی دانشگاه فرهنگیان اراک، Leila1376karimi@gmail.com

ص:30

چکیده

در قرآن کریم آیات بسیاری در ترسیم موقعیت بلند خاندان وحی و رسالت آمده است که امیرمؤمنان، علی علیه السلام، در شمار آنان است. ممتاز بودن شخصیت استثنایی و بی نظیر ایشان و نقش عظیم آن حضرت در تحولات صدر اسلام و سیره و منش این پیشوای بزرگ، از واقعیت های مسلّم و غیرقابل انکار تاریخ است. این مقاله بر آن است تا با استفاده از آیات قرآن کریم و با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی و به صورت کتابخانه ای به بررسی تعدادی از ویژگی های شخصیتی امام علی علیه السلام که در بستر رویدادهای تاریخی جریان دارند، بپردازد. از نتایج تحقیق می توان به آیاتی از قرآن که در سوره بقره، رعد و سوره های دیگر آمده و حضرت علی علیه السلام را هدایت کننده مردم، از خودگذشته، فداکار، انفاق کننده و بخشنده معرفی کرده است که بیش تر این اوصاف در آیه مَوَدّت، آیه تطهیر، آیه اطاعت، آیه ولایت، آیه تبلیغ و آیه لیلةالمبیت آمده است.

کلیدواژه ها: قرآن کریم، امام علی علیه السلام، ویژگی های شخصیتی.

1- مقدمه

سخن درباره انسانی می باشد که در مرتبه ای از شأن و منزلت قراردارد که پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند تو نسبت به من مانند هارون پیغمبر نسبت به موسی کلیم می باشی ولی بعد از من پیغمبری نخواهد آمد.

بقول شاعر اهل بیت مرحوم شهریار:

ص: 31

نه بشر توانمش گفت، نه خدا توانمش خواند

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

اگر چه نام امام علی علیه السلام به صراحت در قرآن نیامده است؛ ولی با مراجعه به قرآن کریم، آثار و کتب دینی شیعیان و به اقرار و اعتراف برخی از بزرگان اهل سنت، آیات بسیاری در منزلت، شأن و جایگاه رفیع علی علیه السلام یا اهل بیت نازل شده است و جای هیچ تردیدی نیست که این آیات درباره دیگران نازل نشده است. در برخی از این آیات به حوادث و رخدادهایی اشاره شده است که جز علی علیه السلام مصداق دیگری ندارند، اگرچه نباید از این نکته غفلت نمود که ممکن است در برخی موارد، معنای آیه معنایی عام باشد و ظاهر آیه، دیگران را نیز شامل شود؛ ولی به هر صورت، مصداق اکمل و اتم آن اهل بیت علیهم السلام یا شخص علی بن ابی طالب علیه السلام است. (مجله پاسدار اسلام، سیمای حضرت علی علیه السلام در قرآن، 1379 و 1380).

البته باید یادآور شد که پژوهش های چندانی درباره ویژگی های پیشوای شیعیان، علی علیه السلام، از منظر قرآن صورت نگرفته است. این موضوع به بحث های گسترده و زمان بسیاری احتیاج دارد ولی ما در این پژوهش با توجه به روشی که در پیش گرفته ایم به بررسی تصویری از حضرت علی علیه السلام با توجه به آیات قرآن کریم پرداخته ایم.

هدف از انجام این پژوهش، شناخت و کسب معرفت هر چه بیش تر از مولای متقیان حضرت امام علی علیه السلام است چرا که ایشان همواره از سوی شیعیان، جایگاه و منزلت ویژه ای داشته و پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بهترین، باتقواترین و عالم ترینِ انسان ها و جانشین برحق حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) بوده است.

آیت الله جوادی آملی در کتاب حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه می گوید: «برای کسانی که خود را شیعه حضرت امام علی علیه السلام می دانند، معرفت نسبت به شخصیت آن امام معصوم علیهم السلام یک فریضه است و نباید در انجام آن غفلت روا دارند، که هر نوع قصور و مسامحه در این امر، زیان هایی چون از دست دادن فیض شناخت و آگاهی نسبت به کسی

ص: 32

را به همراه دارد که حتی بیگانگان در مقام والای او به شگفتی افتادند و سر به خضوع فرود آوردند. مگر نه این است که «شیعه» یعنی تابع و پیرو؟ و آیا جز این است که تبعیت و پیروی از حضرت مولی الموحدین علیه السلام در گرو معرفت نسبت به شخصیت اوست و تا این شناخت و بینش به دست نیاید، «پیروی» تحقق عینی نمی یابد؟ بنابراین، شخصیت شناسی امیرمؤمنان علیه السلام برای هر مدعی پیروی از آن پیشوای الهی، ضروری و حیاتی می باشد.»

2- پیشینه تحقیق

در مورد موضوع قرآن و امام علی علیه السلام کتاب ها و مقالات متعدد نوشته شده است و در برخی نگاشته ها مثل بحارالانوار علامه مجلسی (1211ق) در بخش مربوط به امام علی علیه السلام (جلد 42) آیات نازله در مورد امام علی علیه السلام معرفی شده است و نیز در تفاسیر روایی شیعه مثل نورالثقلین و البرهان و تفاسیر روایی اهل سنت مثل الدرالمنثور سیوطی، به شأن نزول آیات مربوط به امام علی علیه السلام در قالب روایات تفسیری اشاره شده است.

برخی از مهم ترین کتاب های مربوط به امام علی علیه السلام عبارتند از:

- کتاب 500 آیه نزلت فی امیرالمؤمنین [الدرّ الثمین فی خمسمائة آیة نزلت فی مولانا أمیرالمؤمنین علیه السلام باتّفاق أکثر المفسّرین من أهل الدین]، الحافظ رجب البرسی، قم: دارالمجتبی، 1426ق.

- این کتاب که مشتمل بر 500 حدیث مربوطه در مورد امام علی علیه السلام است، بزرگ ترین مجموعه آیات مرتبط با حضرت را بیان کرده است.

- کتاب آیات ولایت در قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، قم: نسل جوان، 1381ش.

در این کتاب، تفسیر تعدادی از آیات نازل شده در مورد امام علی علیه السلام بررسی و بیان شده است.

- آیات الولایة، سید کاظم ارفع، تهران: فیض، 1364ش.

در این کتاب، تعدادی از آیات در مورد امام علی علیه السلام بیان شده است.

ص: 33

- موسوعة الامام علی علیه السلام، محمد جواد مغنیه.

- علی والقرآن، آیات النازله فی فضل الامام امیرالمؤمنین من کتب اهل السنة، عبدالعباس الفتاوی.

- تفسیر آیات علوی.

- بحارالانوار، علامه مجلسی، جلد42، آیات نازله در مورد امام علی علیه السلام بررسی شده است.

- مأة و عشر آیات نزلت فی حق علی علیه السلام، بیروت: مؤسسة الفکر الاسلامی، 1423ق.

- علی در قرآن، سید صادق شیرازی، در این کتاب 700 آیه در مورد امام علی علیه السلام را با روایات جمع آوری شده است.

- دانشنامه امام علی علیه السلام (مجموعه مقالات)، زیر نظر علی اکبر رشاد، چاپ سوم، دانش و اندیشه معاصر، 1387. در برخی مقالات این دانشنامه به آیات مربوط به امام علی علیه السلام پرداخته شده است.

- نمونه بینات در شأن نزول آیات، دکتر محمدباقر محقق، که در یک مجلد قطور در سال 1384ش در کنگره هزاره شیخ طوسی دانشگاه فردوسی مشهد منتشر شده است. در این کتاب، آیاتی که شأن نزول آن ها در مورد امام علی علیه السلام در تفاسیر و کتب شأن نزول نگاشته شده را جمع آوری کرده است.

3- یافته ها

الف) آیه لیلة المبیت

{ومِنَ النّاسِ مَن یَشرِی نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللهِ وَاللهُ رَؤُوفٌ بِالعبادِ} (بقره/ 207)؛ «و از مردم کسی است که جانش را در برابر خشنودی خدا می فروشد و خداوند به بندگانش بسیار دلسوز است».

این آیه پس از هجرت، درباره امام علی علیه السلام نازل شده که در شب هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)

ص: 34

(لیلةالمبیت) به جای پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) آرمید و جان خویش را سپر بلای پیامبر کرد. روایات شیعه و سنی در خصوص ایثار آن حضرت و ویژگی این آیه به امیرمؤمنان گزارش های مفصل و مکرری دارند. (مختاری، علی علیه السلام در منظر قرآن و روایات تفسیری).

این که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ، امیرمومنان علیه السلام را مأمور به نجات جان خود که همان نجات اسلام است، کردند، نشان دهنده جایگاه والای امام علی علیه السلام و شجاعت بی نظیر ایشان است.

ب) آیه تبلیغ

ابواسحاق ثعلبی در تفسیر خود و طبری در کتاب الولایة و ابن صبّاغ مالکی و هم چنین دیگران نوشته اند که آیه تبلیغ: {یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ... } درباره علی علیه السلام نازل شد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ ...».

آیه تبلیغ، شصت و هفتمین آیه سوره مائده و از آخرین آیات نازل شده قرآن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است. طبق این آیه، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) موظف شد پیامی را به مردم ابلاغ کند که اگر در رساندن آن کوتاهی نماید، رسالت پیامبریِ خود را به انجام نرسانده است.

به اعتقاد شیعیان و برخی از اهل سنت، آیه در حجةالوداع و کمی قبل از 18 ذی الحجة سال دهم هجری نازل شده است. در باور شیعه، موضوع آیه، پیام خلافت و وصایت امام علی علیه السلام است و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پس از نزول آیه، این امر الهی را انجام داد. ولی مفسران تصریح کرده اند که آیه تبلیغ پس از بازگشت

رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) از حجةالوداع در منطقه غدیر خم در 18 ذی الحجه نازل شد. در منابع اهل سنت نیز روایاتی وجود دارد که زمان و مکان نزول این آیه را غدیر خم بیان می کنند.

عالمان شیعه نیز با تکیه بر روایاتی از امامان شیعه و برخی از صحابه، شأن نزول آیه تبلیغ را واقعه غدیر و اعلام جانشینی امیرالمؤمنین می دانند اما عالمانی از اهل سنت، سبب نزول این آیه را آغاز رسالت پیامبر یا مکلف شدن پیامبر برای ابلاغ اسلام دانسته اند.

با توجه به آیه تبلیغ، لازم بود که بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ، حاکم عادل بر جامعه اسلامی حکومت

ص: 35

نماید تا احکام الهی به شکل صحیح به اجرا در آید و ظلم و تبعیض و نابرابری ها در میان مسلمانان وجود نداشته باشد. هم چنین لازم بود پیامبر پس از خود جانشین معیّن نماید که دارای اوصاف و شرایط لازم برای جانشینی پیامبر و امامت پس از او باشد؛ چنین شخصی نباید دچار خطا و اشتباه شود و باید معصوم نیز باشد که همه این شرایط در امام علی علیه السلام منحصر بود؛ چون علاوه بر عصمت و علم، ایشان از دوران کودکی در دامان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) رشد و پرورش یافته و پیامبر از تمام اوصاف و احوال آن حضرت مطلع و مطمئن بوده؛ بنابراین، پیامبر از طرف خداوند مأموریت یافتند ایشان را برای جانشینی انتخاب نمایند.

ج) آیه ولایت

عموم مفسّرین و محدّثین مانند فخر رازی، نیشابوری، زمخشری و دیگران از ابن عباس، ابوذر و سایرین نقل کرده اند که روزی سائلی در مسجد از مردم سؤال نمود و کسی چیزی به او نداد، علی علیه السلام که مشغول نماز و در حال رکوع بود با انگشت دست راست اشاره به سائل نمود و سائل متوجه شد و انگشتر را از دست او خارج نمود که در این باره آیه 55 سوره مائده: {إِنّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ امَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلوةَ ویُؤتُونَ الزَّکوةَ وَهُمْ راکِعُون} نازل گشت. یعنی ولیّ و صاحب اختیار شما فقط خدا و رسول او و مؤمنینی هستند که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. در آن حال رسول اکرم| از سائل پرسید: آیا کسی به تو چیزی داد؟ سائل ضمن اشاره به علی علیه السلام عرض کرد: این انگشتر را او به من داد. (فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج3، ص431).

در برخی از منابع آمده است؛ بعد از این که حضرت امیر علیه السلام به سائل، انگشتر خویش را صدقه داد، حسان بن ثابت این اشعار را درباره آن ماجرا سرود:

و انت الذی اعطیت اذا کنت

راکعاً زکاة فدتک النفس یا خیر راکع

بخاتمک المیمون یا خیر سید

و یا خیر شار ثم یا خیر بایع

ص: 36

فانزل فیک الله خیر ولایة

و بینها فی محکمات شرایع

یا علی تو آن کسی هستی که در حال رکوع صدقه و زکات عطا فرمودی. جان به فدای تو باد.

ای بهترین رکوع کنندگان. انگشتر مبارکت را عطا نمودی؛ ای بهترین سرور و آقا و ای بهترین خریدار و ای بهترین فروشنده در راه خدا.

به پاسخ همین عطا در حال رکوعت بود که خداوند دستور بهترین ولایت را، برای تو نازل کرد و آن را در قرآن در محکمات شرایع دین خود بیان فرمود. (حسینی مرعشی تستری، احقاق الحق وازهاق الباطل، ج2، ص402).

سخاوت و بخشندگی مولی الموحدین حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام همچون فضایل دیگر حضرت در قلمرو اندیشه و قلم نمی گنجد. آن حضرت در برهه های مختلف زندگی پر برکتشان بخشش های عظیمی داشتند که سبب نزول آیه هایی در مدح ایشان گردیده است که شاید بتوان مهم ترین مورد را خاتم بخشی ایشان در رکوع نماز و نزول آیه 55 سوره مبارکه مائده {إِنَّما وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُون}؛ «ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند: همان کسانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.» دانست.

سخاوت، چنان جزء خصایص و ویژگی های بارز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است که خداوند آیه خود را برای معرفی امام و جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در چنین موقعیتی با ممتاز نمودن ایشان در بخشندگی و سخاوت نازل می نماید و به عنوان جانشین بلافصل رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) مورد اکرام و اعزاز خداوند قرار می گیرد.

هم چنین با بخشش طعام سه روز خود، سوره ای در مدح و تمجید از سخاوت و منزلت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت عصمت علیهم السلام نازل می شود.

شأن نزول آیه نهم سوره مبارکه حشر به بخشش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نهایت

ص: 37

تنگدستی مربوط می باشد و بدین گونه خداوند بار دیگر بر رستگاری آن حضرت تأکید می کند و این عمل ایشان را تمجید و تکریم می نماید و هم چنین در عوض این جود و کرم، مائده آسمانی برای خاندان عصمت(علیهم السلام)(علیهم السلام) نازل می نماید.

د) آیه اطاعت

{یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللهَ واَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلی الاَمْرِ مِنْکُمْ} (نساء/ 59)؛ «ای مؤمنین، خدا و رسول او و صاحبان امر از خودتان را اطاعت کنید».

شیخ سلیمان بلخی و دیگران نوشته اند که این آیه درباره امیرالمؤمنین نازل شده و منظور از اولی الامر، ائمّه از اهل بیت اند (حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص149).

روایات بسیاری در شیعه وجود دارد که مراد از «اولی الامر» را ائمه معصومین(علیهم السلام)(علیهم السلام) معرفی می کند. (مکارم شیرازی، آیات ولایت در قرآن، ص116). در ادامه برخی از این روایات می آید:

جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) درباره «اولی الامر» سؤال کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در پاسخ فرمود: «آنان جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من هستند که اولِ ایشان علی بن ابی طالب است و بعد از او به ترتیب حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی...» (قندوزی حنفی، ینابیع المودة، ص494).

امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: «اولی الامر امامان از فرزندان علی و فاطمه اند، تا آن که روز قیامت برپا شود». ایشان در جای دیگر نیز فرموده است: «خداوند از اولی الامر فقط ما را قصد کرده است و همه مؤمنان را تا روز قیامت به پیروی ما فرمان داده است» (بحرانی، البرهان، ص383-386).

پس پذیرش ولایت حضرت علی علیه السلام به عنوان جانشین آخرین پیامبر رحمت، کافی نیست؛ بلکه با توجه به دلایل و ویژگی هایی که در مفاهیم و روایات فوق از حضرت مطرح شد، اطاعت از ایشان نیز لازم است.

ص: 38

ه- ) آیه تطهیر

در تفسیر طبری و فخر رازی و هم چنین در کتب دیگر اهل سنّت نقل شده است که آیه تطهیر: {اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً} (احزاب/ 33)، در خانه ام سلمه بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) نازل شده و آن حضرت، فاطمه و حسنین و علی(علیهم السلام)(علیهم السلام) را جمع کرد و گفت: «اَللّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلُ بَیْتی فَاذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تطهیراً»، یعنی خدایا این ها اهل بیت من هستند، پلیدی را از این ها دور گردان و به تطهیر خاصی پاکشان فرما. ام سلمه گفت: یا رسول الله من هم جزو آن ها هستم؟ حضرت فرمود: تو جای خود داری و زن خوبی هستی (اما مقام اهل بیت مرا نداری) (فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج6، ص 783). بنابراین آیه، اهل بیت علیهم السلام از طهارت جسمی و روحی برخوردار بودند، پس پاک و مطهر بودن علی علیه السلام بر هیچ کس پوشیده نیست.

و) آیه مَوَدّت

{قُلْ لا اَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی} (شوری/ 23)، یعنی ای پیغمبر در برابر زحمات تبلیغ رسالت، به مردم بگو من از شما اجر و مزدی نمی خواهم مگر دوستی نزدیکانم را.

زمخشری در تفسیر کشّاف و گنجی شافعی در کفایةالطالب و دیگران نوشته اند که چون آیه مزبور نازل شد، به پیغمبر| گفتند یا رسول الله «وَمَنْ قَرابَتُکَ هؤُلاءِ الَّذینَ وَجَبَتْ عَلَیْنا مَوَدَّتُهُمْ؟ قالَ: عَلِیٌّ و فاطِمَةُ وَ ابْناهُما»، یعنی نزدیکان شما که دوستی آن ها بر ما واجب است چه کسانی اند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو پسرشان (گنجی شافعی، کفایةالطالب، ص 91).

عشق به اهل بیت علیهم السلام زمینه ساز عشق به خداوند است و دوست داشتن ایشان مِهر ورزیدن به ارزش های والای الهی می باشد. رسیدن به قله رفیع کمالات معنوی و انسانی، بدون دوستی اولیاء الهی ممکن نیست و پذیرش اعمال و زحمات یک مسلمان در گرو محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام می باشد.

ص: 39

براین اساس، تقرب به خداوند و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت با عشق و دوستی آل پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) عجین شده است. لذا مودّت و عشق به حضرت علی علیه السلام به عنوان اسوه حسنه برای یک مسلمان ضرورت دارد.

هم چنین روزی عباس عموی پیامبر و «شیبه»، از چهره های سرشناس حجاز نشسته بودند که کارشان به فخرفروشی و مباهات در امتیازات و برتری ها کشید، در این هنگام حضرت علی علیه السلام بر آنان گذر کرد و از گفت وگوی آنان آگاه شد. آن ها نیز علی علیه السلام را به داوری فرا خواندند، امام از امتیازات آنان پرسید، عباس امتیاز خود را آب رسانی به زائران بیت الله الحرام داشت، و شیبه اداره امور خانه خدا و تعمیر و نوسازی آن را افتخار خود دانست و سپس از امام علی علیه السلام پرسیدند که از امتیازات خویش بگوید، اما ایشان فرمود من در مقام بیان برتری خویش نیستم؛ زیرا هر کاری انجام داده ام جهت تقرب به خدا بوده است.

عباس برآشفت و برخاست و به حضور پیامبر شرفیاب گردید و از علی علیه السلام گلایه کرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ، علی علیه السلام را خواست و جریان را پرسید که فرمود: سخن حقی گفته است. در آن هنگام فرشته وحی فرود آمد و پس از رساندن سلام خدا بر پیامبرش این آیه را که سند پرافتخار ایمان آگاهانه و عاشقانه امیرمؤمنان و شاهکار جهاد و اصلاح و فداکاری خالصانه او است، بدین صورت تلاوت کرد: {أَجَعَلْتُمْ سِقایةَ الْحاجِّ وَعِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْاخِرِ وَجاهَدَ فی سَبیلِ اللَّهِ لا یسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ...} (توبه/19)؛ آیا سیراب ساختن حاجیان و آباد کردن مسجدالحرام را بسان کار کسی پنداشته اید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد می کند؟ نه، این دو کار در پیشگاه خدا یکسان نیست ...». عباس با شنیدن این آیه شریفه پوزش خواست و سه بار گفت: بار خدایا، ما به برتری و عظمت بی نظیر علی علیه السلام خشنودیم، خشنود: «انّا قد رضینا» (حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص250).

همان طوری که ذکر کردیم آیات زیادی درباره ولایت و امامت حضرت علی علیه السلام وجود دارد که ما به طور خلاصه به ذکر چند نمونه بسنده کردیم.

ص: 40

4- تجزیه و تحلیل یافته ها

الف) آیه لیلةالمبیت

«لیلة» به معنای شب (المعجم الوسیط، ج2، ص850، «لیل») و «مَبیت» به معنای گذراندن شب در مکانی، در حال خواب یا بیداری است (همان، ج1، ص78، «بات»). آیه 207 سوره بقره را بدین جهت آیه لیلةالمبیت می نامند که از خوابیدن امام علی علیه السلام در بستر پیامبر اسلام| سخن می گوید. (عیاشی، تفسیرالعیاشی، ج1، ص101؛ صدوق، الامالی، ص252-253؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص122؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج5، ص350). این آیه را آیه شراء (فروش) هم می خوانند؛ زیرا در آن، از معامله جان در برابر کسب خشنودی خدا سخن رفته است. (جعفرمرتضی العاملی، الصحیح من سیرة النبی، ج4، ص35؛ ج7، ص224- 225).

برخی از اهل سنت با توجه به آیه 40 سوره توبه (آیه غار) همراهی ابوبکر با پیامبر را فضیلتی برتر از خوابیدن امام علی در بستر پیامبر دانسته اند. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج13، ص261). در مقابل، شیعیان پاسخ داده اند که در آیه غار نامی از ابوبکر به میان نیامده است؛ هم چنین آیه فاقد هرگونه لحن ستایش آمیز است؛ اما آیه لیلةالمبیت به گزارش عموم علمای شیعه (بحرانی، حلیةالابرار، ج2، ص103-110؛ مجلسی، بحار الانوار، ج36، ص40- 41؛ علامه امینی، الغدیر، ج2، ص48) و بسیاری از اهل سنت (حسکانی، شواهدالتنزیل، ج1، ص123؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج4، ص25؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج3، ص21) در خصوص امام علی علیه السلام نازل شده است و لحن ستایش آمیز آشکاری دارد. افزون بر این، رخداد خوابیدن علی در بستر پیامبر در شب هجرت، چنان قطعی و مسلّم است که عدم تصریح به آن در قرآن از اهمیتش نمی کاهد و کسی آن را انکار نمی کند. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج13، ص262).

ب) آیه تبلیغ

ابتدا باید به پیام های این آیه توجه شود که در چند بند به آن ها اشاره می کنیم:

ص: 41

اول. دستور مؤکد به پیامبر برای ابلاغ دستور الهی؛

دوم. تعیین پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به عنوان رسول ابلاغ کننده این دستور؛

سوم. همسان بودن عدم ابلاغ این دستور با عدم ابلاغ رسالت؛ هم وزنی اهمیت دستور مورد نظر با اهمیت رسالت.

چهارم. ترس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از احتمال توطئه منافقین به خاطر اعلام آن امرمهم.

پنجم. اطمینان بخشیدن خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در محفوظ ماندن از توطئه مردم.

ششم. تأکید خداوند بر عدم هدایت کافران.

با توجه به اعتقاد مسلمین بر این که این آیه برای ولایت و امامت علی علیه السلام نازل شده، ارتباط فقرات و پیام های این آیه نیز به راحتی واضح می شود. اهمیت ولایت به عنوان استمرار امور رسالت، از مهم ترین تکالیفی است که خداوند بر دوش معصومین(علیهم السلام)(علیهم السلام) قرار داده است و به همین جهت عدم ابلاغ آن با عدم رسالت مساوی است. دشمنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز از حقیقت امر آگاه بودند و برای کارشکنی از هیچ توطئه ای فروگذار نبودند و به همین جهت، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در ابلاغ این دستور از توطئه منافقین بیم داشت در حالی که خداوند او را از توطئه ایشان حفظ کرد تا نتوانند خللی در ابلاغ این دستور مهم وارد آورند. در نهایت نیز دشمنان ولایت و منافقین در این صحنه، گویا همان منکرین رسالت هستند که خداوند ایشان را هدایت نمی کند. (میر نوراللهی، آیه ابلاغ). (جهت اطلاعات بیش تر به توضیحات این منبع در منابع پایانی مراجعه شود).

ج) آیه ولایت

مراد آیه این است که تنها کسی که بر مسلمانان ولایت و پیشوایی و حق سرپرستی و تصرف در امور آنان را دارد خداست و در طول ولایت او، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و سپس امام علی علیه السلام می باشند. بنابراین، آیه یاد شده با اثبات حصر ولایت برای خدا، پیامبر و امام، هرگونه ولایتی در عرض آن ها را مردود و نامشروع معرفی می کند. پس بدین وسیله، امامت و ولایت بلافصل امیرمؤمنان علیه السلام پس از پیامبر از نظر قرآن روشن و مبرهن می شود.

ص: 42

«در آیه ولایت، لفظ ولیّ از مصدر ولایت که به معنای تسلّط و قدرت می باشد مشتق شده است. مانند ولیّ زن، ولیّ کودک و ولیّ رعیت که همگی به معنای رسیدگی کننده به امور ایشان است و تقریباً نسبت به آنان تسلّط دارد. هم چنین به معنای دوست و دوستدار نیز می باشد. دوست نیز به طور ضمنی نسبت به دوست خود نوعی تسلط دارد و می تواند در امور او تصرف نماید. در مورد شخص یاری دهنده نسبت به یاری شده و هم پیمان نسبت به هم پیمان و همسایه نسبت به همسایه نیز به همین شکل است. بنابراین معنای آیه چنین می شود که: فقط خدا و رسول او و امیرالمؤمنین، سرپرست و متولی امور شما هستند و بدون شک ولایت خدا همه جانبه است. به علاوه، خود آیه هم بدون قید است و به قرینه حکمت، افاده عمومیت می کند. لذا ولایت پیامبر و وصی او نیز همین گونه است. پس علی علیه السلام سرپرست امور مؤمنان و حاکم بر ایشان و پیشوای آنان به شمار می آید...» (علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ج 2، ص60-59).

د) آیه اطاعت

آیه اولی الامر یا آیه اطاعت، که مؤمنان را به اطاعت از خدا و رسول خدا| و اولی الامر دستور می دهد. این آیه از دلایل قرآنی شیعیان در اثبات عصمت و امامت امام علی علیه السلام و ائمه معصوم(علیهم السلام) است.

از نظر مفسران شیعه، در دلالت آیه بر عصمت اولی الامر تردیدی نیست (مکارم شیرازی، آیات ولایت در قرآن، ص114-115). استدلال شیعیان بر دلالت این آیه بر عصمت اولی الامر بر دو نکته مبتنی است:

1. هرگاه خداوند به اطاعت بی قید و شرط از کسی فرمان دهد، آن فرد، معصوم خواهد بود؛ چون اگر معصوم نباشد و دستور به انجام دادن گناه بدهد، اجتماع نقیضین لازم می آید؛ یعنی هم باید از او اطاعت کرد (بنابر فرمانی که خداوند داده) و هم اطاعت نکرد (بنابر این که انسان نباید گناه کند). (مظفر، دلائل الصدق، ج2، ص17).

ص: 43

2. «اولی الأمر» بدون تکرار فعل «أطیعوا»، به دنبال «الرسول» آمده است و از آن جا که اطاعت از رسول به دلیل معصوم بودنش، به طور مطلق واجب است، اطاعت از «اولی الأمر» نیز همانند آن، بدون قید و شرط خواهد بود و این، کشف از معصوم بودن «اولی الأمر» می کند. (طبرسی، مجمع البیان، ج2، ص64؛ رک: ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ص253-263).

در میان مفسران اهل سنت نیز کسانی چون فخر رازی دلالت این آیه بر عصمت اولی الامر را می پذیرند. (فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج10، ص113).

ه- ) آیه تطهیر

در این آیه در این که اهل بیت چه کسانی هستند آراء مختلفی وجود دارد: همه مفسران شیعه و برخی از مفسران اهل سنت معتقدند مقصود از اهل البیت؛ خمسه طیبه یعنی پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام) هستند. اما آن چه در میان اهل سنت شهرت دارد، این است که اهل بیت، افزون بر این پنج نفر شامل همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نیز می شود در حالی که اگر این آیه مبارکه شامل همسران حضرت رسول نیز می شد باید چنین می آمد: «لِیُذهِبَ عَنکُنَّ ویُطَهِّرکُنَّ»، ولی چون به صیغه مذکر آمده، معلوم می شود که در حق اهل بیت پیامبر که آل عبا هستند، نازل شده است و در میان شیعیان متواتر است. پس در طهارت اهل بیت علیهم السلام جای هیچ گونه شکی نیست.

و) آیه مودّت

این عبارت بخشی از آیه 23 سوره «شوری» است که به لحاظ اشتمال آن بر کلمه «المودّة» ، آیه «مودّت» نامیده می شود و از جمله آیاتی است که بر فضیلت اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و موقعیت ویژه آنان دلالت دارد و برخی آن را یکی از ادله امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام به شمار آورده اند. در واقع مراد از «قربی» هر که باشد مسلّماً از برجسته ترین مصادیق آن علی علیه السلام است.

ص: 44

طبق اطلاعات گردآوری شده، بررسی شخصیت ممتاز حضرت علی علیه السلام از منظرهای گوناگون انجام شد، این اطلاعات از آن جا که از آیات قرآن برگرفته شده است، سندی معتبر برای اثبات شخصیت والای آن حضرت می باشد.

نتیجه

در آیات پیش پرتویی از امتیازات و ویژگی های بی نظیر و پرافتخار علی علیه السلام ترسیم شد اما تنها این آیات و این ویژگی ها و امتیازات نیست که درمورد آن حضرت آمده است، بلکه خداوند در آیات بسیاری، از آن الگوی والا و باعظمت سخن گفته و عملکرد خالصانه و خداپسندانه و انسان دوستانه او را گرامی داشته است و او را به عنوان نمونه و الگو معرفی کرده است.

با توجه به مطالب گردآوری شده، متوجه شدیم که آیات مبارکه قرآن به بهترین وجه ممکن شخصیت ممتاز امام علی علیه السلام را ترسیم کرده اند؛امیرالمؤمنین انسانی است که در مرتبه و شأن بی نظیر می باشد و از نشانه های اثبات آن می توان به مطالب گفته شده استناد کرد. از مهم ترین نتایج تحقیق می توان به آیاتی از قرآن که در سوره بقره، رعد و سوره های دیگر آمده و حضرت علی علیه السلام را هدایت کننده مردم، از خودگذشته، فداکار، انفاق کننده و بخشنده معرفی کرده است اشاره نمود که بیش تر این اوصاف در آیات مَوَدّت، تطهیر، اطاعت، ولایت، تبلیغ و لیلةالمبیت آمده است.

ص: 45

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

1. ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، فرهنگ اسلامی، تهران، 1375.

2. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، به کوشش ابوالفضل محمدی، دار احیاء الکتب العربیه، [بی جا]، 1378ق.

3. ابن أثیر، عزالدین، اسد الغابه فی معرفة الصحابة، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415ق.

4. ابن مطهر اسدی، ابو منصور حسن ابن یوسف (علامه حلی)، نهج الحق و کشف الصدق، ترجمه علیرضا کهنسال، تاسوعا، مشهد، 1379.

5. البحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، مؤسسه اسماعیلیان، قم، [بی تا].

6. البحرانی، سید هاشم، حلیةالابرار، به کوشش مولانا، المعارف الاسلامیه، قم، 1411ق.

7. الحسکانی، الحاکم، شواهد التنزیل، به کوشش محمودی، وزارت ارشاد، تهران، 1411ق.

8. حسینی مرعشی تستری، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، به اهتمام و تعلیقه سید شهاب الدین مرعشی نجفی، کتابخانه آیة الله العظمی مرعشی نجفی، قم، 1404ق.

9. سیمای حضرت علی علیه السلام در قرآن، مجله پاسدار اسلام، اسفند 1379 و فروردین 1380، شماره 231و232.

10. صدوق، محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الأمالی، بیروت، اعلمی، 1400ق.

11. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مصحح سید هاشم رسولی محلاتی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1379ق.

12. العیاشی، محمد ابن مسعود، تفسیر العیاشی، به کوشش سید هاشم رسولی محلاتی، المکتبة العلمیة الاسلامیة، تهران، 1380ق.

13. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، دار احیاء التراث العربی، بیروت: طبعة الثالثة، 1420ق.

14. قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر قرطبی)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1405ق.

ص: 46

15. قندوزی حنفی،حافظ سلیمان ابن ابراهیم، ینابیع المودة، [بی نا]، [بی جا]، 1302ق.

16. گنجی، محمد بن یوسف، کفایةالطالب، داراحیاء التراث اهل البیت، [بی جا]، 1404ق.

17. مختاری، علی، علی علیه السلام در منظر قرآن و روایات تفسیری، مجله پیام حوزه، شماره 28، 1380.

18. مرتضی العاملی، جعفر، الصحیح من سیرة النبی، دار السیرة، بیروت، 1414ق.

19. مظفر، محمدحسن، دلائل الصدق لنهج الحق، تصحیح مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، قم، 1422ق.

20. مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، انتشارات نسل جوان، قم، 1386.

21. میر نور اللهی، سید حسین، «آیه ابلاغ»، پژوهشکده باقرالعلوم (سایت پژوهه)، تاریخ انتشار: 24/8/1393، تاریخ دسترسی: 10/4/1398، قابل دسترسی در :

http://pajoohe.ir/%D8%A2%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA__a-38379.aspx.

یغمائی، ابوالفضل، امام علی علیه السلام در قرآن از دیدگاه اهل سنت، احسن الحدیث، [بی جا]: چاپ اول، 1378.

ص: 47

ص:48

2-شخصیت شناسی امیرالمؤمنین (علیه السلام) از دیدگاه قرآن

اشاره

اختر غلامی(1)

ص: 49


1- . فارغ التحصیل سطح چهار جامعه المصطفی العالمیه، akhtarqolami@gmail.com

ص: 50

چکیده

آیات قرآن کریم یکی از منابع اساسی و اصلی مسلمانان برای به دست آوردن و استنباط احکام شرعی، اصول اعتقادی و فضائل اخلاقی به شمار می رود. ازاین رو شایسته است برای بررسی شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز از این منبع لایزال الهی بهره گرفت. از طرفی پیرامون آیاتی که شأن نزول آنها امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت(علیهم السلام) است و یا به نحوی درباره آن بزرگواران است، تأویل و تفسیرهای متفاوتی از سوی علمای فریقین (شیعه و اهل سنت) مطرح شده است. به همین مناسبت بررسی مقایسه ای دیدگاه های مفسران شیعه و اهل سنت در خصوص این آیات لازم و ضروری است. آیات اول تا ششم و یا بنابه قولی اول تا چهل سوره توبه (در مورد مقدار آیاتی که نازل شده اختلاف است) از دسته آیاتی است که از سوی مفسران فریقین مورد بحث قرار گرفته است. در این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی در ابتدای هر عنوان نظر و دیدگاه تفسیر المنار ذیل آیات مزبور بیان گردیده، سپس نقد و پاسخ تفسیر المیزان به دنبال آن ذکر شده است. در برخی موارد که در تفسیر المیزان نظری بیان نشده است، دیدگاه تفسیر المنار به وسیله نویسنده مورد نقد قرار گرفته است تا شناخت بیشتری با ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن کریم حاصل شود.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، قرآن، آیات برائت، شخصیت امام علی علیه السلام.

مقدمه

به عقیده مفسران شیعه و عده زیادی از مفسران اهل سنت، شأن نزول آیات فراوانی از قرآن کریم درباره امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان ایشان است و آن حضرت دارای مقام و

ص: 51

شخصیت ارجمندی نزد خداوند و رسولش (صلی الله علیه و آله وسلم) است که احدی از صحابه و دیگر مسلمانان دارای این مقام نبودند. قرآن در مناسبت های مختلف به ابعاد شخصیتی آن حضرت اشاره نموده است. ازجمله در ماجرای غدیر، در جنگ حنین، هنگام دادن صدقه به فقیر و مانند آن. این فضایل دلیل روشنی بر افضلیت و برتری امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان ایشان بر صحابه و دیگر مسلمانان است. یکی از این موارد که در آن فضیلت و برتری شخیصت حضرت علی علیه السلام نشان داده شده است، مسئله ابلاغ آیات اول سوره توبه است که به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در موسم حج سال نهم هجری قمری انجام شده است: {بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ} (توبه/1)؛ این، اعلام بیزاری از سوی خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) او به کسانی از مشرکان است که با آنها عهد بسته اید!».

{فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکَافِرِینَ} (توبه/2)؛ بااین حال، چهار ماه (مهلت دارید که آزادانه) در زمین سیر کنید (و هرجا می خواهید بروید و بیندیشید)! و بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید (و از قدرت او فرار کنید! و بدانید) خداوند خوارکننده کافران است!».

{وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَوَلَّیتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ} (توبه/3)؛ «و این اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به (عموم) مردم در روز حج اکبر [عید قربان] که: خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند! با این حال، اگر توبه کنید، برای شما بهتر است! و اگر سرپیچی نمایید، بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید (و از قلمرو قدرتش خارج شوید)! و کافران را به مجازات دردناک بشارت ده!».

{إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ ینْقُصُوکُمْ شَیئاً وَلَمْ یظَاهِرُوا عَلَیکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقِینَ} (توبه/4)؛ «مگر کسانی از مشرکان که با آنها عهد بستید و چیزی از آن را در حقّ شما فروگذار نکردند و احدی را بر ضدّ شما تقویت ننمودند؛ پیمان آنها را تا پایان مدّتشان محترم بشمرید؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد!».

ص: 52

ازجمله مفسران شیعی که بحث مشروحی ذیل آیات اول سوره توبه مطرح کرده و ابلاغ این آیات به وسیله حضرت علی علیه السلام را دلیل بر افضلیت ایشان بر دیگران شمرده، علامه سید محمدحسین طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان است. در مقابل، عموم مفسران اهل سنت در این مسئله با مفسران شیعه اختلاف نظر دارند و معتقدند که ابلاغ آیات برائت به وسیله حضرت علی علیه السلام صرفاً به خاطر مراعات رسم عرب از سوی پیامبر| بوده، نه چیزی دیگر! چون حضرت علی علیه السلام خویشاوند پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بود، ازاین رو آیات برائت را برای مردم قرائت نمود. ازجمله افرادی که چنین عقیده ای دارند، رشیدرضا، صاحب تفسیر المنار است.

در این مقاله نظریات نویسنده المنار ذیل آیات اول سوره توبه با محوریت تفسیر المیزان مورد بررسی و نقد قرار گرفته است. در مواردی که المیزان نظری بیان نکرده، به وسیله نویسنده مورد نقد قرار گرفته تا شناخت و معرفت بیشتری نسبت به فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام در قرآن کریم به دست آید.

1.روش تحقیق

روش تحقیق توصیفی - تحلیلی به شیوه مقایسه ای و نقد است، یعنی به دو تفسیر المنار و المیزان مراجعه شده است و نظریات و دیدگاه های تفسیر المنار که در مورد حضرت علی علیه السلام ذیل آیات اول سوره مبارکه توبه بیان شده است و به وسیله تفسیر المیزان مورد بررسی و نقد قرار گرفته است؛ گردآوری و دسته بندی و مقایسه و نقد شده است.

2.پیشینه

درباره تفسیر المنار و بررسی و نقد دیدگاه های نویسنده آن تاکنون مقالات و پایان نامه های مختلفی نگارش شده است؛

- مقاله «نقد و بررسی مباحث تفسیری المنار، نوشته طاهره رجایی، گلستان قرآن، شماره 6، آذر 1394 ش»؛

- مقاله «نقد دیدگاه المنار در تفسیر آیات شفاعت، نوشته علی اوسط باقری، معرفت، شماره 136، فروردین 1388»؛

ص: 53

- مقاله «بررسی تطبیقی قوامیت مرد بر زن در تفاسیر المنار و المیزان، نوشته محمد فاکر میبدی و سید جواد حسینی تبار، مطالعات تفسیری، شماره 22، تابستان 1394» و مقالات متعدد دیگری که درباره نقد و بررسی مباحث مختلف تفسیر المنار وجود دارد.

پایان نامه هایی نیز در نقد و بررسی تفسیر المنار نگارش یافته اند که به نمونه هایی از این پایان نامه ها اشاره می شود:

- «آسیب شناسی تفاسیر علمی با تأکید بر تفسیر المنار رشیدرضا و تفسیر پرتوی از قرآن آیت الله سید محمود طالقانی، نوشته گلاب کریمی، دانشگاه رازی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، 1393 ش»؛

- «بررسی تطبیقی نظرات تفسیری، تفسیر المنار و تسنیم در ده جزء اول قرآن ازنظر کلامی در حوزه امامت، نوشته تقی بوربور اژدری، دانشگاه آزاد اسلامی واحد سمنان، دانشکده علوم انسانی، 1398 ش»؛

- «نقد و بررسی تفسیر المنار در تفسیر نمونه، مرتضی خلیلی زاده، دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، دانشکده علوم قرآنی ایلام، 1393 ش»؛

- «بررسی تطبیقی امامت در دو تفسیر المنار و المیزان، نوشته فاطمه مطوری، دانشگاه شهید چمران اهواز، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، 1392 ش» و ده ها پایان نامه دیگر که در نقد و بررسی مباحث مختلف تفسیر المنار و دیدگاه های نویسنده آن نگارش شده است.

اما درباره دیدگاه ایشان در مورد آیات ابتدایی سوره برائت تاکنون بررسی و نقد خاصی انجام نشده است. فقط علامه طباطبایی+ در تفسیر المیزان دیدگاه های نویسنده المنار را نقد کرده اند که ما در این نوشتار آن را محور قرار داده ایم و به نقد و بررسی دیدگاه ها و نظرات رشیدرضا در این تفسیر پرداخته ایم.

3.مفهوم شناسی

امیر در زبان عربی به معنای فرمانده، رهبر و سلطان است. بعد از اسلام کسانی را که از

ص: 54

سوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) و خلفا به فرماندهی در مأموریت های جنگی انتخاب می شدند، امیر می نامیدند؛ اما عنوان امیرالمؤمنین که به معنای جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و فرمانده کل قوای مسلمانان و پیشوای مؤمنان است، لقب اختصاصی حضرت علی علیه السلام است که هیچ یک از خلفا و حاکمان، شایسته ی این لقب نبودند؛ اما برخی از صحابه این لقب مخصوص آن حضرت را بر خود نهادند، به نحوی که وقتی ابوبکر خلیفه شد، مردم او را خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) نامیدند (ابن اثیرجزری، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج3، ص667). وقتی عمر نیز بنابر وصیت ابوبکر خلیفه شد، مردم او را خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) می خواندند (ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج1، ص282-283)؛ اما بعدها به عمر بن خطاب، امیرالمؤمنین نیز می گفتند. دلیل این مطلب را در چند امر بیان کرده اند:

1. عمر بن خطاب خودش از مردم خواست که او را امیرالمؤمنین خطاب کنند (ابن جریرطبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 208(.

2. برخی صحابه (عبدالله بن جحش و یا مغیره بن شعبه( لقب امیرالمؤمنین را روی عمربن خطاب گذاشتند؛ چون به سعد بن ابی وقاص که فرمانده اسلام در فتح ایران بود، امیر اسلام خطاب می نمودند، به عمر نیز لقب امیرالمؤمنین دادند (ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 283).

3. خلیفه دوم نامه ای به فرماندار عراق نوشت و از او برای امور حکومتی دو نیرو درخواست کرد، حاکم عراق لبید بن ربیعه و عدی بن حاتم طایی را فرستاد، وقتی این دو وارد مدینه شدند، به مأمور عمر بن خطاب گفتند: «برای ما از امیرالمؤمنین جهت ملاقات وقت بگیر»، عمروعاص از این عنوان خوشش آمد و با مشورت خلیفه آن را لقب عمر قرار داد (ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 3، ص 1151).

درهرصورت به اعتقاد علمای شیعه، امیرالمؤمنین عنوانی است که خدای تعالی به حضرت علی علیه السلام داده است و هیچ کس دیگری چه قبل و چه بعدازآن حضرت برازنده ی این

ص: 55

لقب نیست. در فرازهای پایانی خطبه غدیر، رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) به اصحاب فرمود: «هنگام سلام به علی علیه السلام او را امیرالمؤمنین خطاب کنید» (خطبه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در غدیر خم). در حدیث دیگری آمده است که خدا امام علی علیه السلام را امیرالمؤمنین نامیده است (طوسی، الامالی، ص30). متأسفانه برخی از صحابه این لقب مخصوص آن حضرت را بر خود نهادند، همان طور که خلافت بلافصل پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را برای ایشان نپذیرفتند.

4.شأن نزول

در تفسیر قمی ذیل آیه: {بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه} (توبه/1)، روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود: «این آیه بعد از مراجعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) از جنگ تبوک که در سال نهم هجری اتفاق افتاد، نازل گردید. آنگاه فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) بعد از فتح مکه، مشرکان را از زیارت خانه خدا منع نکرد. مشرکین بار سوم با حالت شرک آلود خانه خدا را زیارت می کردند، ازجمله اینکه اگر کسی با لباس دور خانه خدا طواف می کرد، دیگر آن لباس را نمی پوشید و صدقه می داد، افرادی که فقط یک دست لباس داشتند، مجبور بودند به صورت عریان خانه خدا را طواف کنند. روزی زن زیبارویی، به زیارت خانه خدا آمد، چون لباس دیگری نداشت و لباس عاریه هم پیدا نشد، به صورت عریان و لخت به طواف پرداخت، مردم هم به تماشای این زن مشغول شدند، بعد از انجام طواف، خیلی از مردان به خواستگاری اش آمدند. آن زن گفت من شوهر دارم. از طرفی سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) قبل از نزول سوره برائت این بود که جز با کسانی که به جنگ او برمی خاستند، نمی جنگید تا اینکه سوره برائت نازل شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) مأمور به جنگیدن با مشرکان شد، مگر کسانی که با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در روز فتح مکه عهد و پیمان امضا کردند، مانند صفوان بنی امیه و سهیل بن عمرو که به این افراد چهار ماه فرصت داده شد که مسلمان شوند. وقتی این آیات نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) آن را به ابوبکر داد تا به مکه ببرد و در منی در روز عید قربان برای مردم قرائت کند. ابوبکر به راه افتاد؛ اما بلافاصله جبرئیل نازل شد و دستور آورد که ای رسول ما! این مأموریت را از ناحیه تو کسی جز خودت یا مردی که از خودت است، نمی تواند انجام

ص: 56

دهد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) امیرالمؤمنین علیه السلام را به دنبال ابوبکر فرستاد و علی علیه السلام در محل «روحاء» به ابوبکر رسید، علی علیه السلام آیات برائت را از وی گرفت و روانه موسم شد. ابوبکر به مدینه بازگشت و عرض کرد: یا رسول الله چیزی درباره من نازل شده است؟! پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: نه ولی خداوند دستور داد که این مأموریت را از ناحیه من جز خودم یا مردی از خاندانم، دیگری نباید انجام دهد» (قمی، تفسیر القمی، ج 1، ص281).

5. دیدگاه های رشیدرضا و نقدهای علامه طباطبایی

الف) افتخار ابلاغ آیات اول توبه

اشاره

رشیدرضا می گوید: «شیعه گمان می کند که پیامبر| ابوبکر را از تبلیغ آیات اول سوره توبه عزل کرد و اینکه جبرئیل نازل شد و گفت: «لا یبلغ عنه الا هو او رجل منه»؛ «مگر خود او یا مردی از طرف او ابلاغ نمی کند»، بعضی شیعیان این مزیت علی (کرم الله وجهه) را خیلی بزرگ می کنند و چیزهایی را به آن اضافه می کنند که نه روایت صحیح آن را تأیید می کند و نه عقل آن را می پذیرد و با این مطالب به برتری علی علیه السلام بر ابوبکر در خلافت استدلال می کنند، چون که شیعه به بزرگ کردن فضائل وی عادت کرده است» (رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 10، ص 216).

نقد و پاسخ المیزان

اول. در مورد عزل ابوبکر از تبلیغ آیات برائت، نه تنها شیعه؛ بلکه هر انسان منصفی که مراجعه به تفاسیر معروف فریقین داشته باشد و روایاتی که در ذیل آیات اول سوره مبارکه توبه وارد شده است، ملاحظه کند، برایش علم و یقین حاصل می شود که فرستادن علی علیه السلام برای اعلام برائت و عزل ابوبکر به دستور وحی بوده است؛ چون جبرئیل امین نازل شد و گفت: «ای رسول ما! از ناحیه تو پیامی به مردم نمی رسانیم، جز با خودت یا مردی از خودت» (ابن هشام، السیرة النبویة، ج6، ص545)؛ و نیز جوابی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) به ابوبکر می دهد و می فرماید: «هیچ کس پیامی از طرف من به مردم نمی رساند، مگر خودم یا مردی از خودم»، در این روایات به دو نکته اشاره شده است: اول عزل ابوبکر از ابلاغ آیات

ص: 57

برائت و دادن آیات به امام علی علیه السلام؛ و دوم اینکه این مسئله به فرمان و دستور خداوند صورت گرفته است (طباطبایی، المیزان، ج 9، ص 225).

دوم. شیعه از نزد خود برای امیرالمؤمنین علیه السلام مزیت و فضیلت درست نکرده است؛ چنان که برخی برای صحابه و خلفا، کرامت و فضیلت جعل کرده اند. بلکه این خداوند و رسولش (صلی الله علیه و آله وسلم) بودند که علی علیه السلام را گرامی داشتند و به او فضائلی دادند که به احدی از صحابه و یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نرسید. از جمله این فضائل، عزل ابوبکر از ابلاغ این آیات و دادن آیات اول سوره توبه به علی علیه السلام بود، چون جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای پیامبر! خداوند سلام می رساند و می فرماید: «لایودی بها عنک الا انت او رجل منک (رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 555)؛ ای رسول ما! ابلاغ آیات جز از طرف خودت یا کسی که به منزله خودت باشد، صورت نمی گیرد». تمام مفسران فریقین با تفاوت هایی این وحی الهی را نقل کرده اند و بعد از این فرمان الهی، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) آیات را به امیرالمؤمنین علیه السلام دادند و او را روانه موسم حج نمودند.

سوم. محبان اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) اعم از شیعه و سنی به توصیه قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ، فضائل اهل بیت علیهم السلام را بیان می کنند و این فضائل را بزرگ می شمارند و به این کار عادت کرده اند و با صدای بلند این آیه را قرائت می کنند: {قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی} (شوری/23)؛ «بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم)». احمد حنبل با سند خود از سعید بن جبیر نقل می کند که: وقتی آیه فوق نازل شد، اصحاب عرضه داشتند که یا رسول الله نزدیکان تو چه کسانی هستند که مودت آنان بر ما واجب شده؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: علی علیه السلام، فاطمه÷ و دو فرزندشان (شوشتری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج 3، ص 2).

ب. پیام جبرئیل، نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)

اشاره

رشیدرضا می گوید: «شیعه معتقد است که اینکه جبرئیل گفت: پیامی نمی رساند

ص: 58

ازطرف پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) جز خودش یا کسی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) باشد، نفی موجود در این کلام، فقط اختصاص به نقض و شکستن عهد و پیمان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) با مشرکان ندارد؛ بلکه مطلق است و شامل تمام امور دین می شود؛ ولی این نظر شیعه باطل است، چون ما اخبار مستفیضه صحیحی داریم که می گوید تبلیغ دین بر هر مسلمانی واجب است، مانند وجوب نماز و روزه و جهاد. ازجمله این احادیث کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است که در آخرین حج خود در حضور هزاران نفر از حجاج فرمود: ای مردم آگاه باشید مطالبی را که بیان کردم، حاضران و شاهدان به غایبان برسانند؛ بنابراین مراد از نفی در کلام جبرئیل امین این است که علی علیه السلام فقط مأموریت دارد از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) عهد و پیمان ایشان با مشرکان را نقض و باطل کند، نه چیزی بیشتر!» (رشیدرضا، المنار، ج 10 ص 261).

نقد و پاسخ المیزان

اول. از کلام المنار فهمیده می شود که وی معنای کلمه وحی را که فرمود: «لایؤدی عنک الا انت او رجل منک» را به خوبی درک نکرده و نفهمیده است و نتوانسته میان آن و میان جمله «لایؤدی منک الا رجل منک» تفاوت و فرق بگذارد؛ درحالی که این دوجمله با هم فرق دارد. جمله اول اشتراک در رسالت را می رساند؛ ولی جمله دوم این معنی را نمی رساند. معنی جمله اول این می شود که ای رسول ما، امور رسالتی که واجب بر شخص خودت است، مانند رسالت ابتدایی که کسی جز خودت نباید مباشر آن باشد، مردی از خاندانت می تواند مباشر آن باشد؛ یعنی فردی از خاندانت که دارای عصمت، علم لدنی، شجاعت و ایمان کامل به خدا و پیامبرش دارد.

دوم. ایشان خیال کرده که اطلاق کلام وحی که فرمود: «ای رسول ما، هیچ کس از طرف شما پیامی به مردم نمی رساند، جزء خودت یا کسی که از خودت باشد» با مسئله وجوب تبلیغ دین بر غیر پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و خاندان او که در اخبار مستفیضه آمده است، منافات دارد؛ ازاین رو در مقام این برآمده که اطلاق کلمه «وحی» را به وسیله اخبار مستفیضه را مقید و مخصوص نقض و الغاء پاره ای از پیمان های پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) سازد و همین اشتباه وادارش

ص: 59

کرده که خیال کند، کسانی که کلمه «وحی» را بر اطلاقش باقی گذاشته اند، از یک امری که نزدیک به ضروری در نزد مسلمانان است، غفلت کرده و آن امر ضروری وجوب تبلیغ بر عامه مسلمانان است تا آنجا که برای ضروری بودن آن به روایات صحیح بخاری و مسلم استناد کرده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «حاضرین به غائبین برسانند» (طباطبایی، المیزان، ج 9، ص 231)؛ درحالی که کلمه «وحی» با روایات مستفیضه ای که دلالت بر وجوب تبلیغ بر عموم مسلمین می کند، منافات ندارد که بخواهیم مقید کنیم؛ چون موضوعات متفاوت است. موضوع اخبار مستفیضه این است که هر مسلمانی که احکام شرعی و قرآن می داند، وظیفه دارد برای سایر افراد که نمی دانند آموزش دهد. به همین جهت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در سال دوازدهم بعثت، مصعب بن عمیر را به عنوان مبلغ به مدینه فرستاد که قبیله خزرج را با اسلام آشنا کند و یا اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) با درخواست قبیله هذیل، مرثدبن ابی مرثد و عاصم بن ثابت و خالدبن بکیر را برای آشنایی با اسلام به میان قبیله آنان فرستاد و یا اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به حکام سایر بلاد نامه می نوشتند و در این نامه ها علاوه بر دعوت به اسلام، یک تعریف مختصری هم از اسلام می فرمود. حاصل اینکه موضوع اخبار مستفیضه، این نوع تبلیغ را شامل می شود؛ اما موضوع کلمه «وحی»، اعلام برائت از مشرکان و نیز بیان چهار حکم دیگر که عبارت است از: «نهی طواف با بدن عریان، نهی مشرکان از انجام طواف در سال آینده، تعیین مدت عهدهای مدت دار و بی مدت»، جزء احکام الهی ابتدایی بودند که تا آن زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) آن ها را تبلیغ نکرده و وظیفه نبوت و رسالت خود را درباره آن ها انجام نداده بود. فقط خودش یا مردی که به منزله خودش باشد، کسی دیگر نمی تواند آن ها را به مشرکان اعلام کند (همان، ج9، ص227)، آیه شریفه مباهله به همین مسئله اشاره دارد که می فرماید: {فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ} (آل عمران/61)؛ «به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را

ص: 60

دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».

ابوسعید واعظ خرگوشی از ابن عباس نقل می کند: مراد از «أبْنَاءَنَا»، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام، «نِسَاءَنَا»، فاطمه÷ و «أَنْفُسَنَا»، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و علی بن ابیطالب علیه السلام است (واعظ خرگوشی، شرف النبی، ص261).

سوم. همان اشکال که صاحب المنار بر آن نویسنده شیعه گرفت و گفت که روایت سُدّی را کامل نقل نکرده است و قسمت آخر آن را حذف کرده است، بر خودش وارد است؛ چون وی سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در حج سال آخر را کامل نقل نکرده است؛ بلکه فقط یک جمله از خطبه طولانی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) در غدیر خم را نقل کرده که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «الا فلیبلغ الشاهد الغائب» و با آن بر سر مخالف خودش زده است. درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در آخرین حج خودش در محلی به نام برکه غدیر خم متوقف شد و دستور داد کسانی که جلو رفته اند، بازگردند و کسانی که عقب مانده اند، خودشان را برسانند، از جهاز شتران، چیزی شبیه منبر ساخت و بر بالای آن قرار گرفت. بعد از به جا آوردن حمد و سپاس الهی، از اهمیت و جایگاه مهم احکام الهی مانند نماز و روزه و حج سخن گفت و نیز از روز قیامت و برانگیخته شدن و از حساب وکتاب آن سخن گفت و فرمود: ای مردم، پیک وحی به من خبر داده است که زمان دیدار با خداوند نزدیک شده است و نزدیک است دنیا را به مقصد لقاءالله ترک کنم و خداوند به من دستور داده است، بعد از خودم امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان وصی و خلیفه بعد از خودم معین کنم و من از خداوند درخواست کردم که مرا از بیان این موضوع به مردم معاف بدارد؛ چون می دانم اکثر مردم این فرمان الهی را قبول نمی کنند، در این حال از ناحیه حق فرمان آمد: {یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ} (مائده/67)؛ «ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای!» من این مطلب را به شما گفتم، پس با علی علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین و وصی و خلیفه ی بعد از من

ص: 61

بیعت کنید. مسلمانان با امام علی علیه السلام به عنوان خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) بیعت کردند و به ایشان تبریک گفتند. حال سؤال این است که چرا صاحب المنار این مطلب را نقل نکرده است؟

ج. امارت حج سال نهم هجری

اشاره

رشیدرضا می گوید: «بعضی از شیعیان از این هم تجاوز کرده و خیال و گمان کرده اند که پیامبر| ابوبکر را از امارت حج هم برکنار کرده و امارت را به علی علیه السلام داده است و این سخن شیعه بهتان صریح است که مخالف با آیات برائت و مخالف با مسئله علمی است که عوام و خواص آن را می دانند» (رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 10، ص 261(.

نقد و پاسخ المیزان

اول.آنچه شیعه به آن معتقد است خیالی و بر اساس گمان نیست که وی به شیعه نسبت می دهد؛ بلکه بر اساس روایتی است که شیعه آن را معتبر می داند و به آن عمل می کند (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 9، ص 231). مرحوم عیاشی در تفسیر خود از امام حسن عسکری علیه السلام، از امیرالمؤمنین علیه السلام به این مضمون نقل فرموده است که: «وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) خواست آیات را به علی علیه السلام دهد، علی علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله، من خطیب و سخنران نیستم که با مردم سخن بگویم؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: چاره ای نیست مگر این که خودم یا شما به این مأموریت بروی؛ علی علیه السلام عرض کرد: اگر این طور باشد من می روم؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: پس برو، خداوند زبان تو را گویا گرداند و قلب تو را به نور حق روشن و استوار گرداند؛ سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) دهان مبارک خود را به دهان علی علیه السلام گذاشت و فرمود: مردم از شما تقاضای قضاوت و داوری می خواهند، بنابراین هنگامی که دو نفر طرف دعوا نزدت آمدند قضاوت نکن، مگر اینکه هر دو حاضر باشند و از قضاوت شما مطلع شوند» (عیاشی، تفسیرعیاشی، ج2، ص75).

مشابه همین روایت، روایتی است که سیوطی در الدر المنثور نقل می کند، به این مضمون که علی علیه السلام فرمود: «یا رسول الله مرا با آیات برائت می فرستی درحالی که سنم زیاد نیست و مردم از من سؤالات قضایی می پرسند و من نمی دانم، چه جواب بدهم؟!

ص: 62

پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: چاره ای نیست؛ اینک یا شما بروید یا خودم بروم؟ علی علیه السلام عرض کرد: اگر این گونه باشد، من می روم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: برو که خداوند زبانت را گویا گرداند و قلبت را به نور حق روشن و استوار گرداند، سپس من به سوی موسم رفتم و آیات برائت را برای مردم قرائت کردم» (سیوطی، الدرالمنثور، ج3، ص380).

دوم. در دو روایت فوق، مسئله قضاوت و داوری مطرح است. در روایت الدر المنثور دارد که علی علیه السلام فرمود: یا رسول الله مردم از من سؤالات قضایی می پرسند و من نمی دانم چه کار کنم؟ و در روایت عیاشی دارد که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) خودشان فرمودند که مردم از شما سؤالات قضایی می پرسند و نحوه ی قضاوت را نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به علی علیه السلام آموزش داد؛ بنابراین از این دو روایت نتیجه می گیریم که در سال نهم هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) ، علاوه بر ابلاغ آیات برائت، امارت حج را نیز به حضرت علی علیه السلام سپرده بود. چون قضاوت و داوری با مسئولیت حج ارتباط پیدا می کند، نه با مسئله ابلاغ آیات سوره توبه.

سوم. مسئله امارت حج با مسئله وحی آسمانی که احدی حتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) هم حق مداخله و دخل و تصرف در آن را نداشته است، فرق دارد؛ چون امارت حج چه اینکه ابوبکر متصدی آن بوده باشد و چه علی بن ابیطالب علیه السلام، درواقع یکی از شئون ولایت عامه امیر و زمامدار و رئیس مسلمانان است که باید در امر مجتمع اسلامی دخالت کند، برخلاف معارف الهی و موارد وحیانی که از ناحیه خداوند درباره امری از امور دین نازل می شود که حتی شخص پیامبر نیز حق دخالت و تصرف ندارد؛ مانند: همین جریان ابلاغ آیات برائت به وسیله حضرت علی علیه السلام که به فرمان و دستور خداوند به پیامبر صورت گرفت؛ چون حضرت علی علیه السلام تمام شئون و مقامات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) را به غیراز نبوت دارد و طبق آیه مباهله و حدیث منزلت علی علیه السلام، نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) یا به منزله نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است. ازاین رو امور این چنینی را یا باید شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) انجام دهد یا حضرت علی علیه السلام که به منزله نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است؛ اما تصرف و مداخله در امور اجتماعی در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) ، مسئولیتش با شخص آن حضرت است. پیامبر زمانی اسامه بن زید را امیر بر لشکر مسلمان

ص: 63

می کند و روزی ابن ام مکتوم را امیر مدینه می کند، چون از اختیارات پیامبر است و نیاز به وحی و آمدن جبرئیل امین نیست (طباطبایی، المیزان، ج9، ص233).

چهارم. در روایات مربوط به اعلام آیات برائت، اضطراب و اختلاف وجود دارد، خواننده محترم اگر داستان مورد بحث را کاملاً مورد دقت و مطالعه قرار دهد، می فهمد که چه سهل انگاری عجیبی در حفظ و ضبط داستان و خصوصیات آن از ناحیه راویان صورت گرفته است. البته اگر حمل بر صحت کنیم و نگوییم غرض های نامشروع دیگری در کار بوده است. به عنوان نمونه در بیشتر آن روایات دارد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) ابوبکر را فرستاد تا آیات برائت را بر مشرکین بخواند، آنگاه حضرت علی علیه السلام را پشت سرش فرستاد تا آیات را از او بگیرد و خود برای مشرکان ابلاغ کند، ابوبکر از همان جا به مدینه بازگشت. در برخی دیگر از روایات آمده که ابوبکر به عنوان امیرالحاج به مکه رفت، سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) علی علیه السلام را با آیات به دنبال وی فرستاد؛ و در برخی دیگر از روایات نیز آمده است که ابوبکر به علی علیه السلام دستور داد که آیات برائت را بر مردم بخواند. ابوبکر عده ای از کارکنان خود را مأمور کرد تا حضرت علی علیه السلام را در ندا دادن کمک کند.

بنابراین وقتی حال روایات بدین گونه باشد، چه معنا دارد که صاحب المنار بگوید: «قول شیعه بهتانی است صریح و مخالف با تمامی روایات، آن هم در مسئله عملی که عوام و خواص آن را می دانند!».

پنجم. اگر منظور صاحب المنار از عوام و خواصی که گفت، عوام و خواص عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) است که آن را می دانسته اند؛ چون یا خودشان شاهد جریان بوده اند یا از کسانی که شاهد و ناظر بوده اند، شنیده اند. در این صورت این مسئله چه ربطی به انسان های بعد از عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) دارد؟ چون مسلمانان بعد از عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) غیر از راه روایت، چه راه دیگری برای اطلاع یافتن از این داستان داشته اند؟ روایات هم که با هم اختلاف دارند. یکی می گوید فقط حضرت علی علیه السلام مأمور بردن آیات برائت بوده و

ص: 64

دیگری می گوید ابوبکر هم همراه و شریکش بوده است و سومی می گوید ابوهریره و دیگران هم شرکت داشته اند.

ششم. در مورد آیاتی که بنا بوده بر مشرکان ابلاغ شود نیز اختلاف است، برخی روایات می گوید 9 آیه بوده است و روایت دیگری می گوید 10 آیه بوده است و برخی روایات می گوید سی آیه بوده است و چهارمی هم می گوید تمام سوره برائت بوده است (همان، ج9، ص235)؛ بنابراین سخن صاحب المنار که می گوید برکناری ابوبکر از پست امارت حج، بهتان است، بر مبنای دلیل و منطق و برهان نیست؛ بلکه از روی تعصب و کتمان فضائل اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ، مخصوصاً وصی و جانشینش حضرت علی علیه السلام است و این مطلب از یک عالم دین و مفسر قرآن خیلی بعید و دور از حق و انصاف است.

د. امیرالمؤمنین علیه السلام، مأمور به تبلیغ امری خاص

اشاره

به نظر رشیدرضا حق این است که: حضرت علی (کرم الله) در جریان حجة الوداع مأمور به تبلیغ امری خاص بود و آن امر خاص، نقض عهد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) با مشرکان و اعلام آن برای مردم در موسم حج بود؛ و در این امر خاص حضرت علی علیه السلام تابع ابوبکر بود، چون وی امیر حج بود. حتی وقت و زمان تبلیغ آن امر خاص را ابوبکر برای علی علیه السلام معین می کرد و به برخی از صحابه مانند ابوهریره دستور داد که به آن حضرت در اعلام برائت کمک کنند» (رشیدرضا، المنار، ج10، ص216).

نقد و پاسخ المیزان

اول. شکی نیست در اینکه آن مأموریتی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) حضرت علی علیه السلام را به آن گسیل داشت، یک امر خاص بود. البته آن امر خاص فقط نقض عهد و پیمان با مشرکان نبود؛ چنان که صاحب المنار می گوید، بلکه حضرت علی علیه السلام علاوه بر اعلام برائت، احکام دیگری نیز برای مردم بیان کرد. ازجمله اینکه هیچ کس حق ندارد از این به بعد برهنه در اطراف کعبه طواف کند؛ و نیز بعد از امسال دیگر هیچ مشرکی حق ندارد به زیارت خانه خدا بیاید؛ و نیز بیان این حکم که در برخی روایات آمده است و آن اینکه هیچ کس داخل

ص: 65

بهشت نمی شود، مگر اینکه مؤمن باشد. بنابراین حکم وحی که فرمود: «از رسول خدا پیامی به مردم نمی رسد، مگر از طریق خود ایشان یا کسی که به منزله ایشان باشد». این کلام وحی در هیچ یک از روایات مقید نشده است، زیرا اطلاقش باقی است.

دوم. اینکه گفت حضرت علی علیه السلام تابع ابوبکر بود و ابوبکر امیر حج بوده است، فقط در روایت ابوهریره آمده است و روایت ابوهریره نیز اشکال دارد و در متن روایت اضطراب وجود دارد. چون در این روایت دارد که ابوهریره می گوید ازجمله چیزهایی که من ندا می دادم، این جمله بود که هیچ کس داخل بهشت نمی شود، مگر مؤمن و این مطلب صحیح نیست؛ چون قبلاً درباره عدم دخول کفار به بهشت آیه نازل شده بود و همه ی مردم از شهری و روستایی، مشرک و مؤمن آن را شنیده بودند. دیگر احتیاجی نداشت که در روز حج اکبر اعلام شود.

و ندای دومی که ابوهریره می گوید که هر کس که میان او و رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) عهدی است، اعتبار عهد و پیمانش تا مدت 4 ماه است؛ نه با مضامین روایات وارده در ذیل آیات برائت می سازد و نه با آیات قرآن کریم؛ چون تعیین 4 ماه برای مطلق عهد و پیمان های پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) با مشرکان و کفار نیست، بلکه برای عهدها و پیمان هایی است که در آن مدت ذکر نشده بود؛ اما عهد و پیمان هایی که مدت دار است، از خود آیات قرآن فهمیده می شود که تا آخر مدت اعتبار دارد و نیاز به جار زدن ابوهریره یا فرد دیگری نیست.

سوم. به خاطر ناسازگاری با نقل دیگری که در الدر المنثور از صحیح بخاری و مسلم و ابن منذر و ابن مردویه و بیهقی و دیگران از ابوهریره نقل کرده است، می گوید: در آن سال که ابوبکر امیر حاج بود، عده ای را فرستاد که در موسم حج روز عید قربان بین مردم جار بزنند، مرا نیز فرستاد تا ندا دهم و چند مسئله را بیان کنم. مانند ممنوعیت طواف عریان خانه خدا. وقتی به سوی موسم روانه شدیم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) علی علیه السلام را نیز روانه کرد و او را مأمور جار زدن کرد، علی علیه السلام این احکام را در یازدهم تا سیزدهم ذی الحجه جار می زد تا این که صدایش گرفت و در این هنگام من جار می زدم و در این نقل مسئله عدم دخول کفار به

ص: 66

بهشت مطرح نشده است (طباطبایی، المیزان، ج9، ص230-234)؛ بنابراین کلام جبرئیل اطلاق دارد و شامل همه امور دین می شود.

ه- . قابل اعتماد بودن روایت سُدّی؟

اشاره

رشیدرضا می گوید: «بعضی از نویسندگان شیعه در کتاب های خود به جای استناد به روایات فراوانی که از ابوهریره و غیره نقل شده است، به جمله ای از روایت ابن جریر طبری از سدی استدلال می کنند که در آن روایت آمده است، هنگامی که چهل آیه از سوره توبه نازل شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ابوبکر را همراه این آیات به سوی مکه فرستاد. وقتی ابوبکر به ذوالحلیفه رسید، پشت سرش علی علیه السلام را فرستاد و آیات برائت را از ابوبکر گرفت. ابوبکر به مدینه بازگشت و گفت: یا رسول الله، آیا درباره من چیزی نازل شده است؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: نه «ولکن لا یبلغ عنی غیری او رجل منی؛ پیامی از طرف من به مردم نمی رساند، جز خودم یا کسی که از خودم باشد». این نویسنده شیعه استنباط کرده که این روایت دلالت می کند بر این مطلب که نفس امیرالمؤمنین علیه السلام به منزله نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است و علی علیه السلام بهترین صحابه و افضل صحابه نزد خداوند است؛ ولی به نظر من این روایت سدی چندین اشکال دارد: اشکال اول این است که قول پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) که فرمود: «او رجل منی» که در روایت سدی آمده و نویسنده شیعه از آن برتری علی علیه السلام را استنباط کرده است. در روایات دیگری که طبری و دیگران نقل کرده اند، تفسیر شده است. چون در آن روایات آمده است: «او رجل من اهل بیتی» یعنی مردی از بنی هاشم و اهل بیتم این کار را انجام دهد. درنتیجه این نص صریح، تأویلی را که شیعیان از کلمه «منّی» کرده و گفته اند که حضرت علی علیه السلام به منزله نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بوده و از دیگر صحابه افضل است، باطل می کند» (رشیدرضا، المنار، ج 10، ص 164).

نقد و پاسخ المیزان

اول. جمله «او رجل منی» آن طور که المنار ادعا کرده است، تنها در روایت سدی نیامده که وی آن را هم ضعیف دانسته است. چون اصل و ریشه آن، عبارت وحی (جبرئیل) به

ص: 67

پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است و روایات صحیح زیادی آن را اثبات نموده است (احمدحنبل، مسند، ج1، ص151 و 330 و ج3، ص212 و 283)؛ اما روایتی که در آن «من اهل بیتی» آمده است، فقط یک روایت بیش نیست که صاحب المنار آن را زیاد دانسته است. تازه همان روایت در نقل دیگری به جای «اهل بیتی؛ من اهلی» آمده است. درواقع راویان، حدیث را نقل به معنی کرده اند.

دوم. روایت نقل به معنی شده، صلاحیت ندارد که بیشتر و مُعظم روایات صحیحی را که شیعه و سنی درباره عبارت وحی متفقاً نقل کرده اند، تفسیر و تبیین کند.

سوم. اگر صحیح باشد که عبارت «او رجل منک» و «یا او رجل منی» را که گفتیم در معظم روایات آمده و عبارت «او رجل من اهل بیتی» که در یک روایت آن هم به یک نقل آمده، تفسیر کرد؛ چرا صحیح نباشد که این دو دسته روایات به وسیله روایت ابوسعید خدری که گفت: «یا علی! انه لایودی عنی الا انا او انت» تفسیرنکرد!

چهارم. چرا نگوییم که همه آن تعبیرات یعنی «الا رجل منی»، «الا رجل منک»، «الا رجل من اهلی» و «الا رجل من اهل بیتی» همه کنایه از شخص علی علیه السلام است.! یکی می گوید امیرالمؤمنین علیه السلام از نفس رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) است؛ و دیگری می گوید علی علیه السلام از اهل پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است؛ و سومی می گوید علی علیه السلام اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است؛ به ناچار کسی که معظم روایات را با یک روایت، آن هم بنا به یک نقلش تفسیر می کند و چنین تفسیری را نیز جایز می داند، غافل است از اینکه از گرمای آفتاب به نور آتش گریخته و دچار اشکال بزرگ تری شده است.

پنجم. به گمان صاحب المنار، این که حضرت علی علیه السلام به منزله نفس رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) است، صرفاً مستند به این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «او رجل منی»، آنگاه پیش خود گفته است، صرف این که کسی بگوید فلانی از من است، دلالت ندارد بر اینکه فلانی در همه شئون به منزله نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است و بیش از این را نمی رساند که یک نوع اتصال و اتباعی میان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و حضرت علی علیه السلام است. همچنان که در گفتار حضرت ابراهیم علیه السلام آمده

ص: 68

است که گفت: «فَمَن تَبَعَنِی فانه منی»، بلکه ما آن را از مجموع جمله «رجل منک» یا «رجل منی» یا قرینه «لایودّی عنک الا انت» استفاده می کنیم و در این استفاده بین اینکه که عبارت «او رجل منی» باشد یا «رجل منک» یا «رجل مِنَ اهلیِ» یا «رجل مِنَ اهل بیتی» فرقی نیست.

ششم. اگر منظور، صرف پیروی و اتباع بود؛ چنان که المنار ادعا کرده است. در این صورت ابوبکر هم در خطاب پیروی از رسول خدا| بود، ازاین رو معنا نداشت که آیات برائت را از او بگیرد و به حضرت علی علیه السلام واگذار کند و بفرماید که از طرف حق دستور آمده که فقط خودم یا مردی که از خودم باشد، می تواند آیات را برای مردم ابلاغ کند، حال آنکه اگر تبعیت کردن منظور بود، لازم بود بفرماید که خودم یا یکی از پیروانم آیات را بخواند. در این صورت شامل ابوبکر می شد، چون از پیروان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بود.

هفتم. در روایتی که حاکم آن را از مصعب بن عبدالرحمن نقل کرده است، آمده است: بعدازآنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم) به اهل طائف فرمود: «قسم به کسی که جانم به دست اوست، نماز را به پا می دارید و زکات را می پردازید یا اینکه مردی را از خودم (یا چون جان خودم) به سوی شما گسیل می دارم». مردم به ابوبکر یا عمر نظر انداختند، به گمان اینکه یکی از آن دو مراد پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم)است؛ ولی پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم) دست امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفت. پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم) با این عمل خود، تردیدهایی را که پیش آمده بود، برطرف کرد (طباطبایی، المیزان، ج 9، ص 237).

هشتم. صاحب المنار در بحث خود از روایاتی که اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)را معرفی می کند، از حضرت علی علیه السلام و فاطمه÷ و حسن و حسین‘ نامی نبرده است و به روی خود نیاورده که اصلاً چنین اخباری هم در مسئله وجود دارد، اگر این روایات درباره دیگران بود، آیا صاحب المنار به سادگی از کنار آن می گذشت؟ حال آنکه این روایت صحیح بوده و به حد تواتر می رسد و از کجا که آن روز از اهل بیت(علیهم السلام) جز حضرت علی علیه السلام کسی نبوده است و معنای کلمه (رجل؛ مردی) در روایت به آن حضرت بازگشت می کند.!

نهم. آن قسمت از کلام المنار که می گوید: «نص صریح تأویل کلمه «منّی» را باطل می سازد»، چون مقصود المنار این است که مراد از اهل بیتی که در حدیث پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) آمده

ص: 69

این است که منظور از «رجل منی» یک نفر از بنی هاشم، آیات را برای مردم بیان کند، یعنی عموم نزدیکان پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)تا در این صورت کلمه وحی یک کلام عادی باشد و نخواهد مزیتی را برای علی علیه السلام اثبات کند؛ ولی سؤال از صاحب المنار این است که کلمه اهل چه نصوصیت و صراحتی در بنی هاشم دارد؟ آن هم با آن همه روایاتی که در معنای کلمه اهل بیت وارد شده و همه می گویند: اهل بیت عبارت از علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها و حسن و حسین‘ است (طباطبایی، المیزان، ج 9، ص 238).

دهم. برفرض که کلمه اهل بیت به معنای بنی هاشم باشد، آن وقت صاحب المنار درباره آن دسته از روایاتی که در آنها (منّی؛ مردی از من) آمده بود، چه می گوید؟ آیا صاحب المنار کلمه «مِن» را هم به بنی هاشم معنا می کند (همان، ج 9، ص 239).

و. شیعه حدیث سدی را ناقص نقل کرده؟

اشاره

رشیدرضا می گوید: «نویسنده شیعه، حدیث سُدّی را کامل نقل نکرده؛بلکه بخش آخر آن را حذف کرده که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) به ابوبکر گفت: آیا تو راضی نیستی که رفیق و همراه من در غار و صاحب من کنار حوض باشی؟ ابوبکر گفت: چرا یا رسول الله، پس ابوبکر به سوی مکه رفت و علی علیه السلام روز عید قربان آیات برائت را برای مردم قرائت نمود» (رشیدرضا، المنار، ج 10، ص 164).

نقد و پاسخ المیزان

اول. شیعه می تواند بگوید صاحب غار پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) ابوبکر نبود، بلکه شخص دیگری بود. چون به اسم ابوبکر در آیه چهل سوره توبه تصریح نشده است.

دوم. صاحب و رفیق پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در کنار حوض کوثر، علی علیه السلام و اولاد آن حضرت هستند، نه ابوبکر یا کس دیگری و این مطلب در روایات فریقین از زبان پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نقل شده است. در ادامه به چند مورد از این روایات اشاره می شود:

از ابی ثابت مولی ابوذر، نقل شده که می گوید: بر اُم سلمه وارد شدم و دیدم اُم سلمه گریه کنان از علی علیه السلام یاد می کند و می گوید: شنیدم که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) می فرمود: «علی با

ص: 70

حق است و حق با علی است، هرگز از هم جدا نمی شوند تا اینکه روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند» (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 14، ص 321، ح 7643؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 449، ح 9025).

پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) می فرمود: «ای پسر عباس، به زودی مردم به چپ و راست می روند؛ چون این گونه شد، از علی علیه السلام پیروی کن که او با حق و حق با اوست و این دو از هم جدا نمی شود تا در کنار حوض بر من درآیند» (خزار قمی، کفایة الاثر فی النص علی الائمةالاثنی عشر، ص 18).

رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «ای فاطمه! من فردای قیامت علی را بر حوض کوثر منصوب می کنم و او پرچمدار من است» (ابن المغازلی، مناقب علی بن ابیطالب، ص 155-188). روایات در این مورد در منابع شیعه و سنی فراوان است و در این روایات اشاره شده که صاحب اختیار حوض کوثر در روز قیامت، علی علیه السلام و اولاد آن بزرگوار است، نه کس دیگر.

سوم. شیعه از باب ساکت کردن خصم، به روایت سدی استناد کرده است، چون درمورد عزل ابوبکر از امارت حج در منابع شیعه روایت صحیح وارد شده و شیعه به آنها عمل می کند، نه به روایت سدی (عیاشی، تفسیر عیاشی، ج 2، ص 75).

ز. علی علیه السلام مظهر شجاعت و ابوبکر مظهر رحمت خداست؟

اشاره

رشیدرضا می گوید: «بعضی از اهل سنت می گویند در اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) ابوبکر را به عنوان امیر حج در سال نهم هجری نصب کرد و علی (کرم الله وجهه) را به عنوان مبلغ آیات و نقض عهد پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) با مشرکان، نکته ی خوبی دارد و آن نکته این است که ابوبکر مظهر صفت رحمت خداوند است، چون پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «ارحم امتی بامتی ابوبکر» و علی علیه السلام اسدالله و مظهر صفت شجاعت خداوند است. به همین جهت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نقض عهد را به ایشان واگذار فرمود که نیاز به برخورد با مشرکان قریش و دیگران بود» (رشیدرضا، المنار، ج 10، ص 162).

ص: 71

نقد و پاسخ المیزان

اول. علی علیه السلام همانطور که مظهر صفت شجاعت خداوند بوده است و به این ویژگی در آیه: {وَکَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَکَانَ اللَّهُ قَوِیاً عَزِیزاً} (احزاب/25)؛ «و خداوند (در این میدان)، مؤمنان را از جنگ بی نیاز ساخت (و پیروزی را نصیبشان کرد)؛ و خدا قوی و شکست ناپذیر است!» اشاره شده است. در مصحف ابن مسعود آمده است که: «وَکَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ بِعَلیّ» (قندوزی، ینابیع المودة، ج1، باب23، ص93)، یعنی خداوند با دست توانمند و قهرمان علی علیه السلام، مؤمنان را از جنگ بی نیاز کرد؛ و نیز نقل شده است، هنگامی که علی علیه السلام برای مبارزه به سوی عمرو بن عبدود رفت، پیامبر| فرمود: «همه ایمان با همه شرک به مبارزه برخاست»؛ و چون عمرو بن عبدود را کشت، فرمود: «یا علی بر تو بشارت باد که اگر عمل امروز شما با عمل امت من سنجیده شود، عمل تو بر عمل آنان ترجیح خواهد یافت» (ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 2، ص 360).

به اعتراف تمام مورخان و محدثان و مفسران، مظهر صفت رحمت خداوند حضرت امام علی علیه السلام نیز است و سیره عملی و حکومت چهارساله آن حضرت به خوبی این موضوع را نشان می دهد. شایسته بود صاحب المنار یک مراجعه به وصیت امیرالمؤمنین علیه السلام (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه/31) به فرزند ارشدش، حسن بن علی علیه السلام در مورد قصاص ابن ملجم مرادی قاتل خویش می داشت تا این حقیقت برایش روشن می شد.

دوم. آیا می توان کسی که در لحظات پایانی عمر خویش از سه امر اظهار ندامت و پشیمانی کرده و به اشتباهات خود اعتراف کرده است، مظهر صفت رحمت خداوند دانست؟! عبدالرحمن بن عوف می گوید: ابوبکر در لحظات آخر عمرش نگران و پشیمان بود، من به وی گفتم، تو همیشه صالح و مصلح بوده ای، پس بر چیزی از دنیا غصه مخور، ابوبکر در جواب گفت: «من بر چیزی از دنیا افسوس نمی خورم، مگر برای سه کار که کرده ام؛ و ای کاش نمی کردم و سه کار که نکردم؛ و ای کاش کرده بودم؛ اما آنچه دوست دارم، نمی کردم یکی آن است که کاش خانه فاطمه‘ را حتی اگر قصد جنگ بر ضد من

ص: 72

بسته بود، نگشوده بودم و دیگر آنکه کاش فجائه سلمی را زنده نسوزانده بودم و کشته بودم یا آزاد کرده بودم و سوم آنکه کاش در روز سقیفه بنی ساعده کار خلافت را به گردن یکی از دو مرد (عمر و ابوعبیده) افکنده بودم که یکی از این دو مرد، امیر می شد و من وزیر می شدم (ابن کثیر دمشقی، البدایة والنهایة، ج9، ص319 و ج2، ص196؛ ابن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 334-335).

آیا با این اعترافات خلیفه به اشتباهاتش می توان گفت: وی مظهر صفت رحمت خداوند است؟ آیا کسی که مظهر صفت رحمت خداوند باشد، در حق دیگران ظلم و حق سرکشی می کند و مجرم را برخلاف دستور قرآن زنده زنده در آتش می سوزاند؟

سوم. روایتی که صاحب المنار برای اثبات صفت رحمت برای ابوبکر به آن استناد کرده است، چند مشکل دارد. نخست اینکه: این روایت از طریق انس بن مالک نقل شده است و روایت انس ارزش و اعتبار ندارد، چون نسبت به حضرت علی علیه السلام نظر منفی داشته است و در این روایت و روایات مشابه آن فقط فضائل ابوبکر، عمر، عثمان و برخی دیگر از صحابه را نقل می کند، بدون اینکه فضیلتی و منقبتی از علی علیه السلام در این حدیث نقل کند،

بنابراین این روایت نزد شیعه معتبر نیست و صاحب المنار نمی تواند با حدیث انس بن مالک نظر خودش را اثبات کند.

دیگر اینکه: اکثر محدثان اهل سنت نیز مانند حاکم نیشابوری، ابن حجر و بیهقی و دیگران روایت انس را مرسله یا مرفوعه دانسته اند (العسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج 8، ص 167).

بنابراین با توجه به سخنان ابوبکر در آخر عمرش و مخدوش بودن روایت انس بن مالک و عملکرد خلیفه در مدت زمامداریش، نمی توان وی را مظهر صفت رحمت خداوند دانست؛ بلکه امیرالمؤمنین علیه السلام هم مظهر صفت شجاعت الهی و هم مظهر رحمت خداوندی است.

ص: 73

ح. امیرالمؤمنین علیه السلام فقط خویشاوند پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است؟

اشاره

به نظر رشیدرضا: «آنچه شیعه به بعضی از نواصب اهل سنت نسبت می دهد که می گویند در امر ابلاغ آیات هیچ فضیلت و منقبتی برای علی علیه السلام وجود ندارد، جز قرابت و خویشاوندی علی علیه السلام با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ، نه اینکه علی علیه السلام بر ابوبکر فضیلت و برتری داشته باشد، اهل سنت چنین حرفی را نمی گوید؛ بلکه شیعه عادت دارد که چنین نسبت هایی را به اهل سنت بدهد» (رشیدرضا، المنار، ج 10، ص 164).

نقد و پاسخ المیزان

اول. عموم مفسران اهل سنت مانند: ابن کثیر دمشقی و فخر رازی و قرطبی و دیگران گفته اند که علت اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) آیات برائت را از ابوبکر گرفت و به علی علیه السلام داد، این بود که علی علیه السلام خویشاوند پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و از بنی هاشم بود. ازجمله آلوسی در تفسیر خود می گوید: «کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) که فرمود: «لا یبلغ عنی غیری او رجل منی»، فرقی نمی کند که کلام خداوند باشد که به وسیله جبرئیل به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) وحی شده باشد؛ یا کلام شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) باشد. این کلام جاری شده به رسم عرب که مسئولیت بستن پیمان و نقض آن بر عهده شخص معاهد و یا یکی از خویشاوندانش بوده است، چیزی بیشتر از این را بیان نمی کند (آلوسی بغدادی، تفسیرروح المعانی، ج 10، ص 45).

حال سؤال از صاحب المنار این است که آیا آلوسی از مفسران شیعه است که چنین حرفی زده است؟! یا از مفسران اهل سنت و استاد فکری صاحب المنار و یا اینکه صاحب المنار بی خبر از نظر آلوسی بوده است؟

دوم. اینکه صاحب المنار خود تلاش می کند، کلمه «منّی» را که در کلام وحی آمده است، تبدیل به جمله «اهل بیتی» کند و می گوید: «سبب اینکه پیامبر|، علی علیه السلام را برای خواندن آیات برائت فرستاد، رسم عرب بود که هنگام نقض پیمان، طرف نقض کننده، خودش یا خویشاوندش این کار را انجام می داد» (رشیدرضا، همان، ج 10، ص 164).

آیا این سخن آلوسی و المنار جز انکار فضیلت علی علیه السلام در ابلاغ آیات برائت معنی

ص: 74

دیگری می دهد؟ با وجود اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) روز عید غدیر دو بازوی علی علیه السلام را گرفت و برافراشت، به طوری که زیر بغل هر دو پیدا شد؟ آنگاه فرمود: «ایها الناس من اولی الناس بالمومنین من انفسهم»؛ «ای مردم چه کسی از جان مردمان به ایشان از خودشان سزاوارتر است؟» همه گفتند خدای و رسول او بهتر می دانند. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «انّ الله مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلیٌ مولاه»؛ «خداوند مولای من است و من مولای مؤمنین و من سزاوارترم به ایشان از خودشان، پس هرکس من مولای او هستم، ازاین پس، این علی مولای اوست» (هیثمی، مجمع الزوائد، ج 1، ص 156).

بعد از اعلام ولایت و امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آیه: {الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً} (مائده/3)؛ «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم» نازل شد. بنابراین، شیعه هیچ وقت مطلبی را بدون سند و مدرک و منبع به دیگران نسبت نداده و نمی دهد؛ اما عکس آن خیلی اتفاق افتاده است، مانند همین سخن صاحب المنار و سخنان بسیار دیگر.

نتیجه

از بررسی دیدگاه رشیدرضا در تفسیر المنار و نقدهایی که توسط علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به دیدگاه های وی درباره شخصیت علی علیه السلام وارد شده است، به نتایج زیر دست می یابیم:

جبرئیل امین نازل شد و عرض کرد، ای پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)، خداوند سلامت می رساند و می فرماید تبلیغ آیات برائت برای مردم را کسی انجام نمی دهد، مگر خودت یا مردی که به منزله خودت باشد، نه دیگران؛ به همین مناسبت رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بعد از ابوبکر فرستاد و فرمود آیات را از وی بگیرد و خود در موسم برای مردم بخواند.

این کلام جبرئیل امین اختصاص به موارد نقض عهد و پیمان پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) بامشرکان

ص: 75

ندارد، بلکه مطلق است و شامل تمام امور دین می شود. امیرالمؤمنین علی علیه السلام صرفاً خویشاوند و داماد پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نبود، بلکه جانشین و وصی پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نیز بود که از ناحیه خداوند منصوب شده بود.

بر اساس روایات معتبر، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) علاوه بر دادن فرمان ابلاغ آیات برائت به علی علیه السلام، قضاوت و داوری را نیز به ایشان سپرد.

امارت حج، زیرمجموعه ی قضاوت و داوری است، نه بالاتر از آن، علاوه بر این مسئله، امارت حج با مسئله وحی آسمانی (که در مورد ابلاغ آیات برائت نازل شد) فرق دارد؛ چون امارت حج چه اینکه ابوبکر متصدی آن باشد یا علی علیه السلام، درواقع یکی از شئون ولایت عامه زمامدار و رئیس مسلمانان است که باید در مجتمع اسلامی دخالت کند، برخلاف معارف الهی و مواردی که از ناحیه خداوند درباره امری از امور نازل می شود که حتی رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) هم حق دخل و تصرف در آن ندارد مانند: جریان نزول وحی در مورد ابلاغ آیات برائت به وسیله حضرت علی علیه السلام که باید بر اساس فرمان و دستور الهی، شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) انجام می داد یا کسی که به منزله پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) است.

به استناد منابع معتبر حدیثی و تفسیری، امام علی علیه السلام به منزله نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و مظهر دو صفت شجاعت و رحمانیت خداوند متعال است. استناد شیعه به روایت سدی از باب ساکت کردن خصم است؛ وگرنه در منابع معتبر شیعه در مورد عزل ابوبکر از تبلیغ آیات برائت، حدیث صحیح از امامان شیعه وجود دارد که شیعه به این روایات عمل می کند.

ص: 76

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

22. ابن اثیر جزری، محمد بن عبدالکریم، جامع الاصول من احادیث الرسول، تحقیق عبدالقادر الارنوط، 1389 ق.

23. ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.

24. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، بیروت، دارالفکر، دوم، 1408 ق.

25. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد، الاستیعاب فی معرفةالاصحاب، تحقیق علی محمد بجاوی، دارالجیل، 1412 ق.

26. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار المعرفه، 1398 ق.

27. ابن کثیر دمشقی، إسماعیل، البدایة والنهایة، تحقیق علی شیری، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1408 ق.

28. ابن ماجه قزوینی، محمدبن یزید، سنن ابن ماجه، محمدفواد عبدالباقی، داراحیاءالکتب العربیه،2010 م.

29. ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب علی بن ابی طالب، رستگار، 1378 ش.

30. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، تصحیح، طه عبدالرؤف سعد، بیروت، دارالفکر (بی تا).

31. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، تفسیر روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، اسلامیه،1352 ش.

32. آلوسی بغدادی، ابوالفضل شهاب الدین سیدمحمود، روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم و السبع المثانی، بیروت، دارالفکر، 1417 ق.

33. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، تحقیق مصطفی دیب البغا، بی تا.

34. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، معرفة علوم الحدیث، مدینه، مکتبه العلمیه، 1379 ق.

35. خزار قمی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی نص علی الائمة الاثنی عشر، قم، انتشارات بیدار، 1401 ق.

36. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1417 ق.

ص: 77

37. رشیدرضا، محمد، تفسیر القرآن الکریم (تفسیر المنار)، بیروت، دارالمعرفه، 1414 ق.

38. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیرالمأثور، بیروت، دارالکتب العلمیه، 2005 م.

39.شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، 1411 ق.

40. طباطبایی محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، 1382 ش.

41. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق ابراهیم محمد ابوالفضل، بیروت، دارالفکر، 1387 ق.

42. طوسی، محمد بن حسن (شیخ طوسی)، الامالی، قم، انتشارات دارالثقافة، چاپ اول، 1414 ق.

43. علی بن محمد، ابن اثیر جزری، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، دارالفکر، بیروت، 1409 ق.

44. العیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تحقیق هاشم رسولی، تهران، انتشارت علمیه، 1380 ق.

45. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، 2 جلد، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1363 ش.

46. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، قم، انتشارات الشریف الرضی، 1375 ش.

47. المتقی الهندی، علاء الدین علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقول و الافعال، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419 ق.

48. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

49. واعظ خرگوشی، ابوسعید، شرف النبی، تحقیق محمد روشن، تهران، انتشارات بابک، 1361 ش.

50. هیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، دارالکتب العربیة، چاپ سوم، 1982 م.

ص: 78

3-شناخت قرآن از زبان امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه

اشاره

محمد علی زکی(1)

ص: 79


1- . دانشیارجامعه شناسی دانشگاه امام حسین(ع)، Mazaki42@yahoo.com

ص: 80

چکیده

امام علی علیه السلام به عنوان بزرگ ترین پرورش یافته مکتب قرآن و پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله وسلم) همواره در سراسر نهج البلاغه در کلمات، خطبه ها و نامه های خود به مناسبت های مختلف ویژگی های قرآن را بیان نموده و ارزش های آن را برای مردم برشمرده و از قرآن کریم تجلیل کرده است و بارها مردم را به رعایت حق قرآن و تدبر در آن ترغیب فرموده است. به طوری که حتی در واپسین لحظات زندگی دنیایی خویش، فرزندان مادی و معنوی خود را در عمل کردن به آن وصیت می کند. عناصر محوری حضور قرآن در نهج البلاغه در دو بخشِ «استشهادات امیرالمؤمنین علیه السلام به آیات قرآنی در نهج البلاغه» و «تعریف و تبیین حقیقت قرآن» قابل تقسیم و تفکیک بوده که بررسی بخش دوم، اساس تحقیق حاضر خواهد بود. بنابراین هدف مقاله حاضر «توصیف، معرفی و شناخت قرآن و جایگاه آن در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام» به عنوان دومین مفسر کلام وحی با تکیه بر «نهج البلاغه» خواهد بود. با توجه به هدف تحقیق، نوع پژوهش براساس «استفاده از منابع موجود» (مطالعه اسنادی) و روش گردآوری اطلاعات «روش تحلیل محتوا» در نظر گرفته شد. نتایج پژوهش معرف آن است که دو خطبه 189 و خطبه 175 که درمجموع 66 مشخصه از صفات قرآن معرفی شده اند. مطالب 47 عنوان نهایی که چهار موضوع اصلی به ترتیب بیشترین فراوانی عبارت اند از: بیان صفات و فضائل قرآن، نسبت بین قرآن و بعثت پیامبری، بیان مشخصات قرآن، نسبت بین قرآن و امام علی علیه السلام، سه موضوع اصلی نسبت بین قرآن و اهل بیت علیهم السلام به مثابه مفسرین حقیقی قرآن، ضرورت عمل به قرآن و تمسک نمودن به کتاب خدا.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، شناخت قرآن، تحلیل محتوا.

ص: 81

مقدمه

اشاره

سپاس خداوند متعال را که بر ما منّت نهاد و قرآن و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را با دلایل روشن برای هدایت خلق فرستاد .آشنایی با قرآن و درک عظمت اوصاف و ویژگی های آن و چگونگی ارتباط انسان با آن و ارزش و اهداف چگونه امکان پذیر است؟ به راستی چه کسی می تواند به کنه این معجزه الهی دست یابد؟ واضح است که فرد یا افرادی هستند که خود معجزه ای دیگر و فرستاده خالق قرآن و مرتبت با او هستند. یکی از آنان حضرت علی علیه السلام است که نبی اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) در مورد ایشان می فرماید: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها، فمن أراد المدینة فلیأتها من بابها؛ من شهر علمم و علی علیه السلام در آن» و از بین کتب و احادیث برجای مانده از آن حضرت، کتاب «نهج البلاغه» بهترین کتاب و جامع ترین آن هاست.

به گواه تاریخ، حضرت علی علیه السلام دارای شخصیتی ممتاز و برجسته است که او را از سایرین متمایز می کند. علی رغم این موضوع، آن حضرت آن گونه که باید شناخته نشده و بسیاری از زوایای شخصیتی وی در لابه لای ورقه ای از تاریخ پنهان مانده است. با نگاهی به آن چه در مورد وی گفته و یا نوشته شده است، متوجه می شویم که علم آن حضرت بیش از هرچیز دیگر شگفتی و اعجاب دیگران را برانگیخته است. علمی که پس از گذشت سالیان متمادی، راهنمای بسیاری از علما و اندیشمندان در حوزه های مختلف ادبی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حکومتی شده و بازار پژوهشی آنان را رونق بخشیده است. پرسش اساسی تحقیق حاضر عبارت است از:

جایگاه قرآن از دیدگاه امام علی علیه السلام چیست؟

قرآن از دیدگاه نهج البلاغه و امام علی علیه السلام چه منزلتی دارد؟

ارتباط مستمر حضرت علی علیه السلام با قرآن و حضور ایشان در خانه وحی و ارتباط با منبع آن، سبب اثرپذیری نهج البلاغه از قرآن کریم شده است. این اثرپذیری، گذشته از حوزه لفظی در حوزه معنایی نیز قابل مشاهده است. بنابراین، منظور از اثرپذیری، تنها استناد به آیات و یا الفاظ قرآنی نیست، اگرچه آن هم مطلب مهمی است؛ بلکه این کتاب از نظر

ص: 82

معنایی، در همه موارد از کلام الهی مدد گرفته و امکان تطبیق در موضوعات مختلف برایش فراهم است. ارتباط دوسویه قرآن و امام علی علیه السلام، از سویی اثرپذیری نهج البلاغه از قرآن را در پی داشته است و از سوی دیگر کلام امام علی علیه السلام در بسیاری موارد تفسیر قرآن است.

امام علی علیه السلام به عنوان بزرگ ترین پرورش یافته مکتب قرآن و پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله وسلم) ، همواره در سراسر نهج البلاغه در کلمات، خطبه ها و نامه های خود به مناسبت های مختلف ویژگی های قرآن را بیان نموده و ارزش های آن را برای مردم برشمرده و از قرآن کریم تجلیل کرده است و بارها مردم را به رعایت حق قرآن و تدبر در آن ترغیب فرموده است. به طوری که حتی در واپسین لحظات زندگی دنیایی خویش، فرزندان مادی و معنوی خود را در عمل کردن به آن وصیت می کند و می فرماید:

«خدا را، خدا را درباره قرآن (در نظر بگیرید)، مبادا دیگران در عمل کردن به دستوراتش از شما پیشی گیرند (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه47).

همه این تأکیدات، نشانه عظمت قرآن این کتاب آسمانی در نگاه امام علی علیه السلام است. مروری بر نهج البلاغه که بیان گر فصاحت و بلاغت کلام آن حضرت در قالب خطبه ها، نامه ها و مواعظ است و هم چون نگینی بر انگشتر دانش بشری می درخشد، گواه دیگری از دانش والای آن حضرت است که جویندگان معرفت را به سوی خود می کشاند و به قدر تشنگی آنان سیرابشان می کند. ژرف اندیشی، والانظری، بینش عمیق و درک وسیع آن حضرت از مسائل، گوشه ای از وسعت نظر وی را در مورد جهان و آفرینش آن، نشان می دهد. علاوه بر این، آینده نگری و ارشادات و راهنمایی های حضرت علی علیه السلام که در نامه ها و سخنان کوتاه آمده است، درهای دیگری از معرفت را به روی دوست داران حق و حقیقت باز می کند.

در ارزش نهج البلاغه همین قدر کافی است که نهج البلاغه را «أخ القرآن» نامیده اند، نهج البلاغه برادر قرآن است. زیرا که سخنان آن جدا از کلام خدا نیست و یکی از راه هایی است که به صراط مستقیم الهی می رسد و خوانندگان خود را به رستگاری می کشاند. پس

ص: 83

ضمن این که مطالعه این کتاب ارزشمند پیشنهاد می شود، گوشه ای از گفته های آن، که درباره قرآن کریم است، در پژوهش حاضر ارائه می گردد، تا شاید وسیله ای برای پیوستن ما به دریای علم و حکمت حضرت علی علیه السلام شود و آغازی برای حرکت در مسیر کمال و هدایت گردد.

زمینه فکر و بیان امام علی علیه السلام بیش از هر چیز متاثر از قرآن کریم بوده است، کثرت تنوع اشارات و معانی قرآنی در کلام آن حضرت هم تا حد زیادی به سابقه آشنایی و بزرگ شدن در خانه وحی و مشاهده نزول آیات بر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و جمع آوری قرآن به وسیله حضرت برمی گردد. این تاثیر هم در لغات و تعبیرات حضرت آشکار است و هم در معانی و اندیشه های امام پیداست و کثرت تنوع انجاء تاثیر در کلام حضرت به قدری است که نه فقط نهج البلاغه و کلام حضرت را بدون توجه به دقایق قرآن نمی توان درک و توجیه کرد، بلکه حقایق قرآنی هم در بسیاری از موارد به کمک تفسیرهای حضرت درباره اسرار کتاب خدا روشن می شود. از این حیث نهج البلاغه حضرت گاه چون تفسیرهای لطیف و دقیق از مسائل اخلاقی - اجتماعی قرآن محسوب می شود که هم طالبان لطایف و معانی، از آن بهره می یابند و هم کسانی که به الفاظ و ظواهر بسنده می کنند، از آن سود می جویند.

در آن روزگار که عصر بیان و سخن بود، قرآن در قالبی بس زیبا، دل ربا و فصیح عرضه شد. علی علیه السلام در مقام فصیح ترین و بلیغ ترین سخن گوی زمان، به ترسیم و تصویر شگفتی ها و زیبایی های این کتاب آسمانی پرداخت و در توصیف قرآن، زیباترین و شگفت ترین واژه ها و الفاظ را به کار گرفت. او در جایگاه مفسری بی بدیل و نگهبان راستین معارف قرآن، به تبیین و توصیف چگونگی های کتاب خدا پرداخت و قرآن، این برنامه هدایت انسان ها را به خوبی معرفی کرد، تا قرآن مداران و جست وجوگران حقایق الهی، کتاب آسمانی خود را بشناسند و قدر و ارزش آن را بدانند و در معضلات و مشکلات فکری، به این ملجأ بزرگ و نجات بخش پناه برند. اوصافی که حضرت علیه السلام از کتاب خدا برمی شمارد، در نهایت فصاحت و زیبایی و بسی دل پذیر و خواندنی است. آن چه که علی علیه السلام در توصیف جایگاه

ص: 84

قرآن بیان داشته و تبیین و تفسیری که از ابعاد کتاب آسمانی به دست داده؛ فراتر از تحقیق حاضر بوده و نیازمند پژوهشی مبسوط و مشروح در آینده خواهد بود.

عناصر محوری حضور قرآن در نهج البلاغه در دو بخش «استشهادات امیرالمؤمنین علیه السلام به آیات قرآنی در نهج البلاغه» و «تعریف و تبیین حقیقت قرآن» قابل تقسیم است که اساس تحقیق حاضر به بخش دوم مذکورخواهد بود. بنابراین هدف مقاله حاضر «توصیف قرآن و جایگاه آن در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام» به عنوان دومین مفسر کلام وحی، با تکیه بر «نهج البلاغه» خواهد بود. در پژوهش حاضر سعی شده که محتویات و مطالب نهج البلاغه در خصوص معرفی، توصیف و شناخت قرآن مورد بررسی قرار گیرند. نباید غافل شویم که حضرات معصومین علیهم السلام آشناترین افراد با قرآن و علوم قرآنی می باشند و توجه به کلام آنها در مورد قرآن بسیار با اهمیت می باشد، و این درحالی است که کتاب هایی مثل نهج البلاغه در بین مردم و حتی محققین بسیار محجور مانده و کمتر در مورد آنها تحقیق شده است.

سؤال اصلی

- شناخت قرآن از زبان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه چگونه است؟

- امام علی علیه السلام در نهج البلاغه چگونه قرآن را توصیف، معرقی و ترسیم نموده است؟

سؤالات فرعی

- چه بخشی از نهج البلاغه اختصاص به موضوع شناخت قرآن دارد؟

- تعداد عناوین مور د بررسی به تفکیک ساختار نهج البلاغه (خطبه ها، نامه ها و حکمت ها) چگونه است؟

- تعداد عناوین مورد بررسی در زمینه شناخت قرآن به چه مباحثی پرداخته اند؟

- چگونه می توان موضوعات اصلی مطرح شده در عناوین مورد بررسی در خصوص شناخت قرآن را دسته بندی و فهرست نویسی کرد؟

- براساس دسته بندی موردنظر، موضوعات اصلی در خصوص شناخت قرآن در نهج البلاغه چگونه اولویت بندی می شوند؟ رتبه گذاری آنها چگونه است؟ کدامین

ص: 85

موضوعات اصلی از فراوانی بیشتری برخوردارند؟ چگونه می توان موضوعات اصلی را رتبه بندی کرد؟

مقدمه

جرج جرداق (1356) نهج البلاغه پژوه مسیحی در کتاب ارزشمند «شگفتی های نهج البلاغه» در خصوص ضرورت و اهمیت موضوع تحقیق آورده است:

«علی علیه السلام از هرکس بیشتر به این کتاب آشناست، زیرا همیشه در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) بوده و آبشار وحی که برجان پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرود می آمده، روح او را سیراب می کرده است و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) می فرماید: «یا علی! آن چه من می بینم تو نیز می بینی و آن چه من می شنوم تو نیز می شنوی»؛ علی علیه السلام هم چنان که قرآن را می شناخت، نه تنها به فرمانهایش بهتر از هرکس عمل می کرد که خود نمونه عالی تجسم حقایق و عملی قرآن بود و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) ، او را همراه قرآن شمرده است که هرگز این دو امام از هم جدا نمی شوند تا در کوثر بر او درآیند. اینجاست که علی، قرآن را به درستی و شایستگی می ستاید و مردم را به انجام فرمان های آن برمی انگیزد. علی از ابدیت قرآن سخن می گوید، زیرا نمودار علم و اراده لایزال است و پایندگی در حقیقت او نهفته است، نغمه های حیات بخش آسمانی اش همیشه در دل ها و جان های مردمِ آگاه طنین دارد و بنای استواری است که به همه انسان ها پناه می دهد تا در سایه اش به کمال و آرامش زیست کنند و توفان حوادث را در ارکان نیرومندش راه نباشد. پس زبان سخن گوی قرآن و بیان گرحقایق آن و آموزنده معارف و نمونه مجسم علمی و عملی این کتاب مبین امام است و جز امام کسی نتواند که به ژرفای دقایق معنوی قرآن فرو رود و با غوص و غور و خوضی تمام، گوهرهای مفاهیم اش را به بازار سعادت انسان آورد که قرآن را جز پاکیزگان مس و لمس نکنند و پاکیزگان همان خاندان پیامبرند که خدایشان از پلیدی بدور داشته و به امتیاز پاکی و تطهیر ممتاز فرموده است و این علی است که آهنگ جان فزای قرآن را به هنگام نزول شنیده و علم کتاب در نزد اوست و فرزندان منصوب و منصوصش که پدیدگان

ص: 86

این مکتب اند و نازنینان این امت و آنهایی که می توانند گذشته و آینده را دور هم جمع کرده و نظم و قراری استوار نمایند.» (جرداق، شگفتی های نهج البلاغه، ص49و50).

ضرورت و اهمیت «شناخت قرآن از زبان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه» از جهات مختلف قابل بررسی می باشد که به طور اختصار دو مورد از آنها را عبدالمحمد آیتی (1377) در مقدمه ترجمه نهج البلاغه گزارش نموده است:

شناخت قرآن، اولین گام هر نوع ارتباط با آن

قرآن شناسی عنوان مجموعه بحث هایی است که می خواهد معرفی های مختلف از قرآن را عرضه کند، چراکه هرگونه معرفی از قرآن، تأثیری مستقیم بر نحوه ارتباط با آن خواهد گذاشت. مثلاً اگر کسی قرآن را به عنوان کتابی بشناسد که برای خواندن و ثواب بردن نازل شده است، انتظارش از قرآن، رسیدن به ثواب است، ازاین رو می کوشد که بیشتر و بیشتر قرآن بخواند. در مقابل اگر کسی قرآن را کتابی می داند که حاوی سخن زنده خداست و برای این نازل شده است تا خداوند با دل و روان قاری قرآن سخن بگوید و فرهنگ این زبان آسمانی را در وجود او به تدریج گسترش دهد، قطعاً به دلیل بالارفتن سطح انتظارات او از قرآن، به گونه ای دیگر با آن ارتباط برقرار می کند. قرآن شناسی درصدد است تا شناخت های متفاوت از قرآن را معرفی کند و دیدگاه مخاطبان را در شناخت قرآن به چالش بکشد.

قرآن شناسی حضرت علی علیه السلام، شناخت قرآن با نهج البلاغه

اشاره

یکی از بهترین منابع شناخت قرآن سخنان و گفته های حضرت علی علیه السلام درباره قرآن شناسی است. این سخنان به ما می آموزد که ایشان چه تعریفی از قرآن داشته اند و در نظر ایشان قرآن چه جایگاهی داشته است. نکته مهم در سخنان حضرت علی علیه السلام این است که ایشان از منظری بسیار جالب توجه به قرآن می نگرد و قرآن را به گونه ای می شناسد و معرفی می کند که انسان باور می کند که آن چه حضرت علی علیه السلام توصیف می کند، سخن خداست.

دو جنبه مهم دیگر در خصوص ضرورت موضوع «شناخت قرآن از زبان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه» می توان بیان داشت:

ص: 87

1) «انسان کامل»، قرآن مجسم و تکوینی است و هم اوست که می تواند حقیقت قرآن را به صورت کامل معرفی کند. معصومان و یکی از آنان امیرالمؤمنین علیه السلام انسان های کامل اند. حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام مصداق بارز انسان کامل و خلیفه تامّ الهی است، چنین انسانی به همه حقایق جهان امکان که همان مجال اسمای حسنای خداوند و مظاهر صفات علیای اویند، آگاه است. با مراجعه به کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام معلوم می شود که بهتر از اهل بیت عصمت که امیرالمؤمنین علیه السلام از جمله آنان است، کسی نیست که قرآن را از بیرون معرفی نماید؛

2) امام علی علیه السلام سزوارترین فرد برای معرفی قرآن کریم است. استحقاق امیرالمؤمنین علیه السلام برای بررسی ابعاد گوناگون قرآن از دو جهت قابل اثبات است: یکی از آن جهت که آن حضرت علیه السلام جزو اهل بیت طهارت علیهم السلام است و دیگر از جهت نصوص ویژه ای که درباره صلاحیت علمی و عملی شخص آن حضرت علیه السلام رسیده است.

1. پیشینه

اشاره

«بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه» نوشته علامه محمدتقی شوشتری، یکی از شرح های مهم نهج البلاغه است که در چهارده مجلد نسبتاً قطور انتشار یافته، نقطه عطفی در شرح نویسی نهج البلاغه ایجادکرده است. این شرح به مثابه «نخستین شرح موضوعی نهج البلاغه» تلقی می شود که مرحوم علامه شوشتری در 60 فصل تنظیم کرده است. هریک از این فصل ها در موضوع خاصی است و در مجموع، 933 عنوان را دارا می باشد. فصل چهل و یکم کتاب بهج الصباغه (1376) اختصاص به موضوع «قرآن در نهج البلاغه» داشته که 13 عنوان (12خطبه و یک حکمت) در این خصوص گزارش شده است (لازم به ذکر است که نویسنده عنوان 4 (خطبه 148) را گزارش نموده، درحالی که شاهد بحث اختصاص به موضوع اسلام داشته و تناسبی با موضوع قرآن ندارد.)

محمدمهدی علی قلی در «بررسی و معرفی کتاب شناسی نهج البلاغه» (1379) بیش از 760 کتاب در زمینه نهج البلاغه معرفی نموده که تعداد 6 کتاب اختصاص به «نهج البلاغه و قرآن» دارد.

ص: 88

کتاب «مصادر الدراسة عن نهج البلاغه»نوشته حیدر الکاظم الحیدری که توسط آستان مقدس علوی (نجف - عراق) در سال 2011 میلادی در 147 صفحه منتشرشده و به معرفی کتاب شناختی 593 مدرک علمی پرداخته است. بررسی تحقیق محمدعلی زکی (1398) در خصوص معرفی و نقد کتاب مذکور بیان گر آن بوده که تعداد 593 اثر علمی معرفی شده در حوزه نهج البلاغه قابل تفکیک در پنج موضوع اصلی و 56 موضوع فرعی بوده اند که 12 اثر علمی معرفی شده در زمینه «قرآن و نهج البلاغه» شمارش شده است.

علاوه بر آنها در زمینه موضوع تحقیق حاضر تولیدات علمی متعددی در ایران انجام گرفته که در دو بخش «مقالات علمی» و «حوزه نشر کتاب» قابل تفکیک و دسته بندی می باشند:

الف) سابقه مقالات علمی مجلات

جست وجوی پژوهش حاضر نشان از آن دارد که تعداد 14 مقاله در مجلات علمی در خصوص موضوع تحقیق از سال 1379 تاکنون شناسایی و گزارش گردیده است که مشخصات آنها عبارتند از:

- جلوه های حضور قرآن در نهج البلاغه، (ابوالقاسم قوام و عبدالله رادمرد، 1379)؛

- تأثیر قرآن در اندیشه امام علی علیه السلام، (موسی صدر، 1379)؛

- بررسی ادله جامعیت و جاودانگی قرآن کریم در نهج البلاغه، (فاطمه نقیبی، 1379)؛

- قرآن از نگاه امام علی علیه السلام، (محمّد رحمانی، 1379)؛

- تجلی قرآن در نهج البلاغه، (علی نصیری، 1379)؛

- قرآن در آیینه نهج البلاغه، (محمد فولادی، 1379)؛

- قرآن از نگاه امام علی علیه السلام، (مهسا فاضلی، 1380)؛

- قرآن در نهج البلاغه، (ناصر ابراهیمی، 1380)؛

- اثرپذیری نهج البلاغه از قرآن، (منصور بخششی، 1384)؛

- قرآن از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام، (آزاده عباسی، 1386)؛

- قرآن در نهج البلاغه، (عبدالله جوادی آملی، 1384)؛

ص: 89

- اقتباس های قرآنی در نهج البلاغه، (حمید عباس زاده، 1389)؛

- بررسی حجیت ظواهر قرآن، (در پرتو آموزه های نهج البلاغه، (حامد پوررستمی، 1392)؛

- اصول و روش های تفسیر قرآن در نهج البلاغه، (حامد شریعتی نیاسر و مجید معارف، 1395).

ب) سابقه حوزه نشر کتاب

براساس دو منبع پژوهشی کتاب شناسی مرجع نهج البلاغه، پنج کتاب منتشره در حوزه موضوع تحقیق گزارش شده اند، ولیکن به دلیل عدم دسترسی محقق، فقط به ذکر مشخصات آنها بسنده می شود:

- علی و قرآن، (حسن فرح بخش، 1357، بی جا)؛

- علی و قرآن، (رضاتقوی دامغانی، 1374، احیاء کتاب) (عیسی نژاد، 1379)؛

- سیمای قرآن در نهج البلاغه، (آیةالله کریمی جهرمی، 1360، انتشارات دارالقرآن الکریم قم)؛

- قرآن از دیدگاه نهج البلاغه، (سیدمهدی شمس الدین، 1371، انتشارات آستان قدس رضوی)؛

- قرآن و برادر قرآن، (نهج البلاغه)، (ناصر نادری، 1374، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی) (علی قلی، 1379)؛

- قرآن از دیدگاه نهج البلاغه، (شکرالله جهان متین، 1379، نشر هاد)؛

- نهج البلاغه آئینه ای از قرآن کریم، (اکبر رمضانی، 1389، نشر دستغیبی).

1) کتاب «رابطه قرآن و نهج البلاغه» نوشته جوا دمصطفوی، در واقع پایان نامه ایشان برای دریافت مدرک دکتری است. این اثر را می توان جزو اولین پایان نامه هایی قلمداد کرد که در حوزه موضوعی نهج البلاغه به تصویب رسید. این کتاب ارزشمند در سال 1359 توسط بنیاد نهج البلاغه به زیور طبع آراسته گردید، و پس از آن در چندین نوبت تجدیدچاپ شد. در این اثر بعد از بیان زندگی نامه ای از مؤلف، مقدمه ای باعنوان «اهمیت اعجاز قرآن» بیان شده است که از موضوعاتی همچون نظرات دانشمندان برای اثبات اعجاز قرآن، دین

ص: 90

اسلام و لغت عرب مدیون قرآن است، قضایای تاریخی قرآن، نهج البلاغه چیست، شرح حال نهج البلاغه، شروح نهج البلاغه و اختلاف نسخ نهج البلاغه سخن به میان رفته است.

2) کتاب «قرآن در نهج البلاغه» (1377) نوشته آیةالله جوادی آملی گزارش شده که به بررسی اجمالی سخنان حضرت علی علیه السلام درباره قرآن مبتنی بر سه نظام (نظام فاعلی قرآن، نظام داخلی قرآن، نظام غایی قرآن) پرداخته است. به اعتقاد مؤلف، عناصر محوری «حضور قرآن در نهج البلاغه» و رهنمودهای نهج البلاغه درباره قرآن، از سه رکن اصلی و اساسی تشکیل شده است: تطبیق محتوای نهج البلاغه با مضمون قرآنی، استشهاد امیرالمومنین علیه السلام به آیات خاص قرآن، تعریف، ترغیب و تبیین حقیقت قرآن کریم از زبان علی بن ابی طالب علیه السلام در نهج البلاغه.

3) کتاب «قرآن در آیینه نهج البلاغه» (1379) مجموعه ای از چند سخنرانی است. آیة الله محمدتقی مصباح یزدی در ماه رمضان سال های 1377 و 1378 در قم ایراد کرده اند. این مجموعه به همت احمد محمدی تدوین و نگارش یافته و به کوشش انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در 127 صفحه چاپ و منتشرشده است. (چاپ سوم در سال 1389). در این مجموعه، جلوه هایی از حقیقت قرآن از دیدگاه نهج البلاغه و از زبان امیرمؤمنان علیه السلام بیان گردیده و هم چنین به شبهاتی مانند: دست نیافتنی بودن حقیقت قرآن و قرائت های مختلف از آن پاسخ داده شده است.

4) کتاب «قرآن و علوم و معارف آن در نهج البلاغه» نوشته فاطمه نقیبی گزارش شده که در سال 1379 توسط انتشارت قدیانی منتشر گردیده، در سه بخش اصلی قرآن، علوم و معارف قرآن در نهج البلاغه تدوین و تنظیم شده است.

5) کتاب «آیات قرآن و گفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در نهج البلاغه» اثر محمدمحمدی اشتهاردی در سال 1381 توسط دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم منتشر گردیده است. مؤلف کتاب «آیات قرآن و گفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را که فرمایشات حضرت به عنوان شاهد در مناسبت های گوناگون آمده، تفکیک کرده و ترجمه و شرح کوتاهی بر آنها ارائه نموده است که شامل 142 آیه و 51 سخن از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) می باشد.

ص: 91

6) «قرآن در نهج البلاغه» (1432ق) عنوان کتاب منتشره تحت نظارت نذیر هندی الکوفی بوده که توسط انتشارات آستان مقدس علوی نجف(عراق) بوده که اختصاص به مجموعه کتاب های سیری در نهج البلاغه (شماره نهم) داده شده است. در این اثر ارزشمند به بررسی موضوعی جملات امام علی علیه السلام در خصوص قرآن براساس متن نهج البلاغه پرداخته است.

7) تفسیر قرآن ناطق (دیدگاه های تفسیری امام علی در نهج البلاغه) (1391) اثر محمد رمضان پور، دربردارنده سخنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه درباره قرآن و جنبه های تفسیری آن است.

8) مبانی فهم و تفسیر قرآن با تکیه بر آموزه های نهج البلاغه (1391) نوشته حمید پوررستمی، به چهار اندیشه راهبردی و مبنایی کلان در حوزه مبانی تفسیر قرآن پرداخته است: قدسیت قرآن؛ وجوه پذیری قرآن؛ ناطقیت قرآن و ترجمان خواهی. قدسیت قرآن ناظر به تنزّه ماورایی قرآن از نقص و خطا است.

9) کتاب «ارتباط نهج البلاغه با قرآن» نوشته مجید معارف و حامد شریعتی نیاسر (1395) منتشر شده در 380 صفحه، توسط انتشارات سمت، کوشیده تا با ارائه مثال ها و شواهد متعدد از اتصال و نسبت این گنجینه معرفتی علوم با فرقان عظیم پرده بردارند.

10) کتاب «وحی قرآنی، بیان علوی در نهج البلاغه» (1396) نوشته حامد پوررستمی گزارش شده است.

ج) روش تحقیق

باتوجه به هدف تحقیق، نوع پژوهش براساس «استفاده از منابع موجود» (مطالعه کتاب خانه ای یا اسنادی) و روش گردآوری اطلاعات «روش تحلیل محتوا» در نظر گرفته شده است. مراحل تحقیق حاضر به صورت ذیل انجام گرفته است:

یک - مراجعه به منابع و فهارس موضوعی نهج البلاغه در راستای شناسایی اولیه موارد مربوط به موضوع تحقیق:

ص: 92

1) الکاشف عن ألفاظ نهج البلاغه، اثر جواد مصطفوی، (گزارش30 مورد)؛

2) تصنیف نهج البلاغه، اثر لبیب بیضون، (گزارش 44 عنوان)؛

3) الهادی إلی موضوعات نهج البلاغه، تألیف آیة الله مشکینی، (گزارش24 مورد)؛

4) الدلیل علی موضوعات نهج البلاغه، تألیف علی انصاریان، (گزارش 34 مورد)؛

5) المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، اثر أویس کریم محمد، (گزارش 12 عنوان اصلی و 44 عنوان فرعی)؛

6) شرح نهج البلاغه، اثر شیخ محمدتقی شوشتری، (گزارش 13 عنوان)؛

7) الکتاب المعجم لموضوعات نهج البلاغه، اثر سیدکاظم ارفع، (گزارش 9 عنوان)؛

8) شرح نهج البلاغه صبحی صالح، (گزارش 24 مورد).

دو - استخراج موارد معرفی قرآن در نهج البلاغه برحسب منابع و فهارس موضوعی نهج البلاغه: براساس منابع در مجموع 54 عنوان در بخش قرآن در نهج البلاغه شناسایی گردید که در مرحله ارزیابی و پالایش، تعداد هفت عنوان دربردارنده لغت «قرآن» بوده اند، ولیکن تناسبی با معرفی قرآن از زبان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه نداشته و لذا خارج از موضوع تحقیق حاضر ارزیابی و حذف گردیدند که عبارتند از:

خطبه 125، (فراز 1و2، ص386)، خطبه 127، (فراز 8، ص393)، خطبه 176، (فراز 1، ص577)، خطبه 78، (فراز 2، ص177)، نامه 55، (خطاب به معاویه، فراز 2، ص1038)، نامه 77، (فراز 1، ص1081) و حکمت 262، (فراز 1، ص1217) و تعداد 47 عنوان نهایی شد.

سه - مطالعه، فیش برداری و فهرست نویسی نهایی و جامع در خصوص معرفی قرآن در نهج البلاغه، بر حسب 47 عنوان نهایی، به تفکیک خطبه ها، نامه ها و حکمت ها (38 مورد شامل بیست و نه خطبه، سه نامه و شش حکمت، در برخی خطبه ها بیش از یک مورد عنوان گزارش شده است).

چهار - نگارش نهایی گزارش تحلیل داده های تحقیق، در خصوص 47 عنوان معرفی

ص: 93

«قرآن در نهج البلاغه» به ترتیب ساختار نهج البلاغه (خطبه ها، نامه ها و حکمت های نهج البلاغه) براساس ترجمه فارسی فیض الاسلام.

2. تجزیه و تحلیل داده های تحقیق

الف) خطبه های نهج البلاغه
یک - خطبه1، فراز 42و43

«کِتَابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ: مُبَیناً حَلاَلَهُ وَحَرامَهُ، وَفَرَائِضَهُ وَفَضَائِلَهُ، وَنَاسِخَهُ وَمَنْسُوخَهُ، وَرُخَصَهُ وَعَزَائِمَهُ، وَخَاصَّهُ وَعَامَّهُ، وَعِبَرَهُ وَأَمْثَالَهُ، وَمُرْسَلَهُ وَمَحْدُودَهُ، وَمُحْکَمَهُ وَمُتَشَابِهَهُ، مُفَسِّراًمُجْمَلَهُ، وَمُبَیناً غَوَامِضَهُ»؛ «محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) نیز کتابی را که از سوی پروردگارتان بر او نازل شده بود، در میان شما نهاد، کتابی که احکام حلال و حرامش در آن بیان شده بود و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخش روشن شده بود. معلوم داشته که چه کارهایی مباح است و چه کارهایی واجب یا حرام. خاص و عام چیست و در آن اندرزها و مثال هاست. مطلق و مقید و محکم و متشابه آن را آشکارساخته. هر مجملی را تفسیر کرده و گره هر مشکلی را گشوده است».

یک - خطبه2، فراز 5

«وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أرْسَلَهُ بِالدِّینِ المشْهُورِ، وَالعَلَمِ المأْثُورِ، وَالکِتَابِ المسْطُورِ، وَالنُّورِ السَّاطِعِ، وَالضِّیاءِاللاَّمِعِ، وَالْأَمْرِالصَّادِعِ، إزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ، وَاحْتِجَاجاً بِالبَینَاتِ»؛ «و شهادت می دهم که محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) بنده او و پیامبر اوست که او را فرستاد با آیینی چون آفتاب تابنده، پرآوازه و دانشی برتر و کتابی نوشته شده و فروغی تابان و پرتوی درخشان و فرمانی قاطع، تا حق را از باطل باز شناساند، و زنگ شبهات از دل ها بزداید».

سه - خطبه 18، فراز 3-6

«أَمْ أَنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ دِیناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَی إِتْمَامِهِ! أَمْ کَانُوا شُرَکَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ یقُولُوا وَ عَلَیهِ أَنْ یرْضِی؟ أَمْ أَنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ دِیناً تَامًّا فَقَصَّرَ الرَّسُولُ(صلی الله علیه و آله وسلم) عَنْ تَبْلِیغِهِ وَأَدَائِهِ وَاللهُ سُبْحَانَهُ یقُولُ: (مَا فَرَّطْنَا فی الْکِتَابِ مِنْ شَیءٍ) وَ فِیهِ تِبْیانٌ لِکُلِّ شَیءٍ، وَذَکَرَ أَنَّ الْکِتَابَ یصَدِّقُ بَعْضَهُ بَعْضاً، وَأَنَّهُ لاَ اخْتِلافَ فِیهِ، فَقَالَ

ص: 94

سُبْحَانَهُ: (وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً). وَ إِنَّ الْقُرآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ، وَبَاطِنُهُ عَمِیقٌ، لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ، وَلاَتَنْقَضِی غَرَائِبُهُ، وَلاَتُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إلاَّ بِهِ»؛ «آیا خدای سبحان، دین کاملی فرستاد، پس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در ابلاغ آن کوتاهی ورزید؟ درحالی که خدای سبحان می فرماید: (ما در قرآن چیزی را فروگذار نکردیم) و فرمود: (در قرآن بیان هر چیزی است) و یادآور شدیم که: بعض قرآن گواه بعض دیگر است و اختلافی در آن نیست. پس خدای سبحان فرمود: (اگر قرآن از طرف غیرخدا نازل می شد، اختلافات زیادی در آن می یافتند) همانا قرآن دارای ظاهری زیبا، و باطنی ژرف و ناپیداست، مطالب شگفت آورآن تمام نمی شود، و اسرار نهفته آن پایان نمی پذیرد، و در تاریکی ها بدون قرآن برطرف نخواهد شد».

چهار - خطبه 33، فراز 1

«إنَّ اللهَ سُبحانَه بَعَثَ مُحَمَّداً(صلی الله علیه و آله وسلم)، وَلَیسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یقْرَأُ کِتَاباً، وَلاَ یدَّعِی نُبُوَّةً، فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّی بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، وَبَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ، فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ، وَاطْمَأَنَّتْ صِفَاتُهُمْ»؛ «همانا خداوند هنگامی محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) را مبعوث فرمود که هیچ کس از عرب، کتاب آسمانی نداشت، و ادعای پیامبری نمی کرد، پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) مردم جاهلی را به جایگاه کرامت انسانی پیش برد و به رستگاری رساند، که سرنیزه هایشان کندی نپذیرفت و پیروز شدند و جامعه آنان استحکام گرفت».

پنج - خطبه 82، فراز 32

«وَکَفَی بِالکِتَابِ حَجیجاً وَ خَصِیماً!»؛ و بس است که قرآن (در روز قیامت با کسانی که از آن پیروی نکردند) احتجاج نموده، دشمن گردد.

شش - خطبه 85، فراز 3-4

«فَاللهَ اللهَ أَیهَا النَّاسُ، فِیمااسْتَحْفَظَکُمْ مِنْ کِتَابِهِ، وَاسْتَوْدَعَکُمْ مِنْ حُقُوقِهِ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یخْلُقْکُمْ عَبَثاً، وَلَمْ یتْرُکْکُمْ سُدی، وَلَمْ یدَعْکُمْ فِی جَهَالَةٍ وَلاَ عَمًی، قَدْ سَمَّی آثَارَکُمْ، وَعَلِمَ أعْمَالَکُمْ، وَکَتَبَ آجَالَکُمْ، وَأَنْزَلَ عَلَیکُمُ (الْکِتَابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیءٍ)، وَعَمَّرَ فِیکُمْ نَبِیهُ أَزْمَاناً، حَتَّی أَکْمَلَ لَهُ وَلَکُمْ - فِیما أنْزَلَ مِنْ کِتَابِهِ - دِینَهُ الَّذِی رَضِی لِنفْسِهِ»؛ «پس ای مردم! خدا را! خدا را! پروا کنید، برای حفظ قرآن، که از شما خواسته، و حقوقی که نزد شما سپرده است، پس همانا خدای سبحان! شما را بیهوده

ص: 95

نیافرید، و به حال خود وانگذاشت، و در گمراهی و کوری رها نساخته است، کردارتان را بیان فرمود، و از اعمال شما باخبر است و سرآمد زندگی شما را مشخص کرد و (کتابی بر شما نازل کرد که روشن گر همه چیز است) پیامبرش را مدتی در میان شما قرار داد تا برای او و شما، دین را به اکمال رساند، و آن چه در قرآن نازل شد و مایه رضای الهی است تحقق بخشد. و با زبان پیامبرش، کارهای خوشایند و ناخوشایند، بایدها و نبایدها را ابلاغ کرد».

هفت - خطبه 86، فراز 9

«قَدْ أَمْکَنَ الْکِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ، فَهُوَ قَائِدُهُ وَإِمَامُهُ، یحُلُّ حَیثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، وَینْزِلُ حَیثُ کَانَ مَنْزِلُهُ»؛ «اختیار خود را به قرآن سپرده، و قرآن را راهبر و پیشوای خود قرار داده است، هرجا که قرآن بار اندازد فرود آید، و هرجا که قرآن جای گیرد، مسکن گزیند».

هشت - خطبه 86، فراز 11

«قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَی آرَائِهِ، وَعَطَفَ الْحَقَّ عَلی أَهْوَائِهِ، یؤْمِنُ مِنَ الْعَظَائِمِ، وَیهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ»؛

«قرآن را بر امیال و خواسته های خود تطبیق می دهد، و حق را به هوس های خود تفسیر می کند، مردم را از گناهان بزرگ ایمن می سازد، و جرائم بزرگ را سبک جلوه می دهد، ادعا می کند از ارتکاب شبهات پرهیز دارد، اما در آنها غوطه می خورد».

نُه - خطبه 86، فراز 14

«فَأَینَ یتَاهُ بِکُمْ؟ وَ کَیفَ تَعْمَهُونَ وَبَینَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیکُمْ؟وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ، وَأَعَلَامُ الدَینِ! وَأَلْسِنَةُ الصِّدْقِ! فأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ القُرْآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ»؛ «چرا سرگردانید؟ درحالی که عترت پیامبر شما در میان شماست، آنها زمامداران حق و یقین اند، پیشوایان دین، و زبان های رأستی و راست گویانند، پس باید در بهترین منازل قرآن جایشان دهید و همانند تشنگان که به سوی آب شتابانند، به سویشان هجوم آورید».

ده - خطبه 86، فراز 17

«أَلَمْ أَعْمَلْ فِیکُمْ بِالثَّقَلِ الْأَکْبَرِ! وَأَتْرُکْ فِیکُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ! قَدْ رَکَزْتُ فِیکُمْ رَایةَ الْإَیمَانِ، وَوَقَفْتُکُمْ

ص: 96

عَلَی حُدُودِ الْحَلاَلِ وَالْحَرَامِ، وَأَلْبَسْتُکُمُ الْعَافِیةَ مِنْ عَدْلِی، وَفَرَشْتُکُمُ المَعْرُوفَ مِنْ قَوْلی وَفِعْلی، وَأَرَیتُکُمْ کَرَائِمَ الْأَخْلاَقِ مِنْ نَفْسِی؟»؛ «مگر من در میان شما براساس (ثقل اکبر) که قرآن است عمل نکردم؟ و (ثقل اصغر) عترت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را در میان شما باقی نگذاردم؟ مگر من پرچم ایمان را در بین شما استوار نساختم؟ و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهیتان ندادم؟ مگر پیراهن عافیت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم؟ و نیکی ها را با اعمال و گفتار خود در میان شما رواج ندادم؟ و ملکات اخلاق انسانی را به شما نشان ندادم؟ پس وهم و گمان خود را در آنجاکه چشم دل ژرفای آن را مشاهده نمی کند، و فکرتان توانایی تاختن در آن راه را ندارد، به کار نگیرید».

یازده - خطبه 90، فراز 6

«فَانْظُرْ أَیهَا السَّائِلُ: فَمَا دَلَّکَ الْقُرْآنُ عَلَیهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَاسْتَضِیءْ بِنُورِ هِدَایتِهِ، وَمَاکَلَّفَکَ الشَّیطَانُ عِلْمَهُ مِمَّا لَیسَ فِی الْکِتَابِ عَلَیکَ فَرْضُهُ، وَلاَفِی سُنَّةِ النَّبِی(صلی الله علیه و آله وسلم) وَأَئِمَّةِ الْهُدَی أَثَرُهُ، فَکِلْ عِلْمَهُ إِلَی اللهِ سُبْحَانَهُ، فَإِنَّ ذلِکَ مُنْتَهَی حَقِّ اللهِ عَلَیکَ»؛

«ای پرسش کننده، درست بنگر، آن چه را که قرآن از صفات خدا بیان می دارد، به آن اعتماد کن، و از نور هدایتش بهره گیر، و آن چه را که شیطان تو را به دانستن آن وامی دارد، که کتاب خدا آن را بر تو واجب نکرده، و در سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و امامان هدایت گر(علیهم السلام) نیامده، رها کن و علم آن را به خدا واگذار، که این نهایت حق پروردگار بر تو است».

دوازده - خطبه 103، فراز 1

«أمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً(صلی الله علیه و آله وسلم)، وَلَیسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یقْرَأُ کِتَاباً، وَلاَ یدَّعِی نُبُوَّةً وَ لاَ وَحْیاً»؛ «پس از ستایش پروردگار، همانا خداوند سبحان، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) را مبعوث فرمود، در روزگارانی که عرب کتابی نخوانده و ادعای وحی و پیامبری نداشت».

سیزده - خطبه 109، فراز 13

«وَتَعَلَّمُوا الْقرْآن فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِیثِ، وَتَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبِیعُ الْقُلُوبِ، وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ

ص: 97

الصُّدُورِ، وَأَحْسِنُوا تِلاَوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ»؛ «و قرآن را بیاموزید، که بهترین گفتار است، و آن را نیک بفهمید که بهار دل هاست، از نور آن شفا و بهبودی خواهید که شفای سینه های بیمار است، و قرآن را نیکو تلاوت کنید که سودبخش ترین داستان هاست».

چهارده - خطبه 120، فراز 5

«أَینَ الْقَوْمُ الَّذِینَ دُعُوا إِلَی الْإِسْلاَمِ فَقَبِلُوهُ؟ وَ قَرَأُوا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ؟ وَهِیجُوا إِلی الْجِهَادِ فَوَلِهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إِلَی أَوْلاَدِهَا، وَسَلَبُوا السُّیوفَ أَغْمَادَهَا، وَأَخَذُوا بِأَطْرَافِ الْأَرْضِ زَحْفاً زَحْفاً وَ صَفًّا صَفًّا؟! بَعْضٌ هَلَکَ، وَبَعْضٌ نَجَا»؛ «وصف یاران شهیدی که وفادار بودند، کجا هستند مردمی که به اسلام دعوت شده و پذیرفتند، قرآن تلاوت کردند و معانی آیات را شناختند، به سوی جهاد برانگیخته شده چونان شتری که به سوی بچه خود روی آورد شیفته جهاد گردیدند، شمشیرها از نیام برآوردند، و گرداگرد زمین را گروه گروه، صف به صف، احاطه نمودند، بعضی شهید، و برخی نجات یافتند».

پانزده - خطبه 121، فراز 7

«وَإِنَّ الْکِتَابَ لَمَعِی، مَا فَارَقْتُهُ مُذْ صَحِبْتُهُ»؛ «قرآن با من است، از آن هنگام که یار قرآن گشتم، از آن جدا نشدم».

شانزده - خطبه 125، فراز 1 تا 4

«إِنَّا لَمْ نُحَکِّمِ الرِّجَالَ، وَإِنَّمَا حَکَّمْنَا الْقُرْآنَ. و هذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْتُورٌ بَینَ الدَّفَّتَینِ، لاَینْطِقُ بِلِسَانٍ، وَ لاَبُدَّلَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ، وَإِنَّمَا ینْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ. وَ لَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إِلَی أَنْ نُحَکِّمَ بَینَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَکُنِ الْفَرِیقَ الْمُتَوَلِّی عَنْ کِتَابِ اللهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی، وَقَدْ قَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ: (فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فی شَیء فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ)، فَرَدُّهُ إِلَی اللهِ أَنْ نَحْکُمَ بِکِتَابِهِ، وَرَدُّهُ إِلَی الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بسُنَّتِهِ؛ فَإِذَا حُکِمَ بِالصِّدْقِ فِی کِتَابِ اللهِ، فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ، وَإِنْ حُکِمَ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللّه| فَنَحْنُ أَوْلاَهُمْ بِهِ»؛ «ما افراد را داور قرار ندادیم، تنها قرآن را به حکمیت (داوری) انتخاب کردیم (که آن ها بر سر نیزه کرده و داوری آن را می خواستند) این قرآن، خطی نوشته شده که میان دو جلد پنهان است، زبان ندارد تاسخن گوید، و نیازمند به کسی است که آن را ترجمه کند، و همانا انسان ها می توانند از آن

ص: 98

سخن گویند، و هنگامی که شامیان ما را دعوت کردند تا قرآن را میان خویش داور گردانیم، ما گروهی نبودیم که به کتاب خدای سبحان پشت کنیم، درحالی که خدای بزرگ فرمود: (اگر در چیزی خصومت کردید، آن را به خدا و رسول بازگردانید) بازگرداندن آن به خدا این است که سنت او را انتخاب کنیم، و بازگرداندن به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) این است که سنت او را انتخاب کنیم، پس اگر از روی راستی به کتاب خدا داوری شود، ما از دیگر مردمان به آن سزاوارتریم، و اگر در برابر سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)تسلیم باشند، ما بدان اولی و برتریم».

هفده - خطبه 133، فراز 4

«وَکِتَابُ اللهِ بَینَ أَظْهُرِکُمْ، نَاطقٌ لاَ یعْیا لِسَانُهُ، وَبَیتٌ لاَ تُهْدَمُ أَرْکَانُهُ، وَعِزٌّ لاَتُهْزَمُ أَعْوَانُهُ»؛ «کتاب خدا قرآن در میان شما سخن گویی است که هیچ گاه زبانش از حق گویی کند و خسته نشده، و همواره گویاست، خانه ای است که ستون های آن هرگز فرو نمی ریزد، و صاحب عزتی است که یارانش هرگز شکست ندارند».

هجده - خطبه 133، فراز 10-16

«وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَیسَ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ وَ یکَادُ صَاحِبُهُ یشْبَعُ مِنْهُ وَیمَلُّهُ، إِلاَّ الْحَیاةَ فَإِنَّهُ لاَ یجِدُ لَهُ فِی الْمَوْتِ رَاحَةً. وَإِنَمَا ذلِکَ بِمَنْزِلَةِ الْحِکْمَةِ الَّتی هِی حَیاةٌ لِلْقَلْبِ الْمَیتِ، وَبَصَرٌ لِلْعَینِ الْعَمْیاءِ، وَسَمْعٌ لَلاُذُنِ الصَّمَّاءِ، وَرِی لِلظَّمْآنِ، وَفِیهَا الْغِنَی کُلُّهُ وَالسَّلاَمَةُ. کِتَابُ اللهِ تُبْصِرُونَ بِهِ، وَتَنْطِقُونَ بِهِ، وَتَسْمَعُونَ بِهِ، وَینْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ، وَیشْهَدُ بَعْضُهُ عَلی بَعْضٍ، وَلاَ یخْتَلِفُ فِی اللهِ، وَلاَ یخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللهِ. قَدِ اصْطَلَحْتُمْ عَلَی الْغِلِّ فِیما بَینَکُمْ، وَ نَبَتَ الْمرْعَی عَلَی دِمَنِکُمْ، وَتَصَافَیتُمْ عَلی حُبِّ الْآمَالَ، وَتَعَادَیتُمْ فِی کَسْبِ الْأَمْوَالِ. لَقَدِ اسْتَهَامَ بِکُمُ الْخَبِیثُ، وَتَاهَ بِکُمُ الْغُرُورُ، وَاللهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی نَفْسِی وَأَنْفُسِکُمْ»؛ «آگاه باشید، در دنیا چیزی نیست مگر آن که صاحبش به زودی از آن سیر و از داشتن آن دل گیر می شود، جز ادامه زندگی، زیرا در مرگ آسایشی نمی نگرند، حیات و زندگی چونان حکمت و دانش است که حیات دل مرده، و بینایی چشم های نابیناست و مایه شنوایی برای گوش های کر، آبی گوارا برای تشنگان می باشد که همه در آن سالم و بی نیازند. ویژگی های قرآن این قرآن است که با آن می توانید راه حق را بنگرید، و با آن سخن گویید، و به وسیله آن بشنوید، بعضی از قرآن از بعضی دیگر سخن می گوید، و برخی بر برخی دیگر گواهی می دهد، در

ص: 99

شناساندن خدا اختلافی نداشته، و کسی را که همراهش شد از خدا جدا نمی سازد. علل سقوط مردم مردم! گویا به خیانت و کینه ورزی اتفاق دارید، و در رفتار ریاکارانه، گیاهان روییده از سرگین را می مانید، در دوستی با آرزوها به وحدت رسیدید، و در جمع آوری ثروت به دشمنی پرداختید، شیطان شما را در سرگردانی افکنده و غرور شما را به هلاکت می کشاند برای خود و شما از خدا یاری می طلبم».

نوزده - خطبه 138، فراز 1

«یعْطِفُ الْهَوَی عَلَی الْهُدَی، إِذَا عَطَفُوا الْهُدَی عَلَی الْهَوَی، وَیعْطِفُ الرَّأْی عَلَی الْقُرْآنِ، إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرَّأْی»؛ «او (حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)) خواسته ها را تابع هدایت وحی می کند، هنگامی که مردم هدایت را تابع هوس های خویش قرار می دهند، درحالی که به نام تفسیر نظریه های گوناگون خود را بر قرآن تحمیل می کنند، او نظریه ها و اندیشه ها را تابع قرآن می سازد».

بیست - خطبه 147، فراز 1و2

«فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لِیخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأُوْثَانِ إِلَی عِبَادَتِهِ، وَمِنْ طَاعَةِ الشَّیطَانِ إِلَی طَاعَتِهِ، بِقُرْآن قَدْ بَینَهُ وَأَحْکَمَهُ، لِیعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ، وَلِیقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ، وَلِیثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکَرُوهُ. فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیرِ أَنْ یکُونُوا رَأَوْهُ، بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ، وَخَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ، وَکَیفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلاَتِ، وَاحْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ!»؛ «خداوند حضرت محمد| را به حق برانگیخت تا بندگان خود را از پرستش دروغین بت ها رهایی بخشیده و به پرستش خود راهنمایی کند، و آنان را از پیروی شیطان نجات داده به اطاعت خود کشاند، با قرآنی که معنی آن را آشکار نمود و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان عظمت و بزرگی خدا را بدانند که نمی دانستند، و به پروردگار اعتراف کنند، پس از انکارهای طولانی، و او را به درستی بشناسند، پس از آن که نسبت به خدا آشنایی نداشتند. پس خدای سبحان در کتاب خود بی آن که او را بنگرند خود را به بندگان شناساند، و قدرت خود را به همه نمایاند، و از قهر خود ترساند، و این که چگونه با کیفرها ملتی را که باید نابود کند، از میان برداشت و آنان را چگونه با داس انتقام درو کرد».

ص: 100

بیست و یک - خطبه 147، فراز 5 - 10

«وَلَیسَ عِنْدَ أَهْلِ ذلِکَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِی حَقَّ تِلاَوَتِهِ، وَلاَ أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَلاَفِی الْبِلاَدِ شَیءٌ أنْکَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَلاَ أَعْرَفَ مِنَ المُنکَرِ! فَقَدْ نَبَذَ الْکِتَابَ حَمَلَتُهُ، وَتَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ؛ فَالْکِتَابُ یوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِیدَانِ مَنْفِیانِ، وَصَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِی طَرِیقٍ وَاحِدٍ لاَیؤْوِیهِ مَامُؤْوٍ؛ فَالْکِتَابُ وَأَهْلُهُ فِی ذلِکَ الزَّمَانِ فِی النَّاسِ وَلَیسَا فِیهِمْ، وَمَعَهُمْ وَلَیسَا مَعَهُمْ! لِأَنَّ الضَّلاَلَةَ لاَتُوَافِقُ الْهُدَی، وَإِنِ اجْتَمَعَا. فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَی الْفُرْقَةِ، وَافْتَرَقُوا عَنِ الْجَمَاعَةِ، کَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْکِتَابِ وَلَیسَ الْکِتَابُ إِمَامَهُمْ، فَلَمْ یبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلاَّ اسْمُهُ، وَلاَ یعْرِفُونَ إِلاَّ خَطَّهُ وَزَبْرَهُ»؛ «خبر از آینده تأسف بار اسلام و مسلمین. همانا پس از من روزگاری بر شما فراخواهد رسید که کالایی زیان مندتر از قرآن نیست، اگر آن را درست بخوانند و تفسیر کنند، و متاعی پرسودتر از قرآن یافت نمی شود، آن گاه که آن را تحریف کنند و معانی دل خواه خود را رواج دهند. در شهرها چیزی ناشناخته تر از معروف، و شناخته تر از منکر نیست، حاملان قرآن را واگذاشته و حافظان قرآن، آن را فراموش می کنند، پس در آن روز قرآن و پیروانش از میان مردم رانده و مهجور می گردند، و هردو غریبانه در یک راه ناشناخته سرگردان اند، و پناهگاهی میان مردم ندارند، پس قرآن و پیروانش در میان مردم اند، اما گویا حضور ندارند، با مردم اند، ولی از آنها بریده اند، زیرا گمراهی و هدایت هرگز هماهنگ نشوند، گرچه کنار یکدیگر قرار گیرند. مردم در آن روز، در جدایی و تفرقه همداستان، و در اتحاد و یگانگی، پراکنده اند، گویی آنان پیشوای قرآن بوده و قرآن پیشوای آنان نیست، پس از قرآن جز نامی نزدشان باقی نماند و آنان جز خطی از قرآن نشناسند».

بیست و دو - خطبه 147، فراز 12

«أَیهَا النَّاسُ، إِنَّهُ مَنِ اسْتَنْصَحَ اللهَ وُفِّقَ، وَمَنِ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِیلاً هُدِی (لِلَّتَی هِی أَقْوَمُ)؛ فَإِنَّ جَارَ اللهِ آمِنٌ، وَعَدُوَّهُ خَائِفٌ»؛ «ای مردم! هرکس از خدا خیرخواهی طلبد، توفیق یابد، و آن کس که سخنان خدا را راهنمای خود قرار دهد، به راست ترین راه، هدایت شده است».

ص: 101

بیست و سه - خطبه 147، فراز 15 و 16

«وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکَهُ، وَلَنْ تَأْخُذُوا بِمَیثَاقِ الْکِتَابِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ، وَلَنْ تَمَسَّکُوا بِهِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذَی نَبَذَهُ. فَالْتَمِسُوا ذلِکَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، فَإِنَّهُمْ عَیشُ الْعِلْمِ، وَمَوْتُ الْجَهْلِ، هُمْ الَّذِینَ یخْبِرُکُمْ حُکْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَصمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ، وَظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ، لاَ یخَالِفُونَ الدِّینَ وَلاَیخْتَلِفُونَ فِیهِ، فَهُوَ بَینَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ، وَصَامِتٌ نَاطِقٌ»؛ «و بدانید که هیچ گاه حق را نخواهید شناخت جز آن که ترک کننده آن را بشناسید. هرگز به پیمان قرآن وفادار نخواهید بود، مگر آن که پیمان شکنان را بشناسید، و هرگز به قرآن چنگ نمی زنید، مگر آن که رهاکننده آن را شناسایی کنید. پس رستگاری را از اهل آن جست وجو کنید، که اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) رمز حیات دانش، و راز مرگ جهل و نادانی هستند، آنان که حکمتشان شما را از دانش آنان و سکوتشان از منطق آنان، و ظاهرشان از باطنشان، اطلاع

می دهد، نه با دین خدا مخالفتی دارند، و نه در آن اختلاف می کنند، دین در میان آنان گواهی صادق، و ساکتی سخن گوست».

بیست و چهار - خطبه 153، فراز 4

«فِیهِمْ کَرَائِمُ الْقُرْآنِ، وَهُمْ کُنُوزُ الرَّحْمنِ، إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا، وَإِنْ صَمَتُوا لَمْ یسْبَقُوا»؛ «اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) آیات کریمه قرآن نازل شد، آنان گنجینه های علوم خداوند رحمانند، اگر سخن گویند، راست گویند، و اگر سکوت کنند بر آنان پیشی نجویند».

بیست و پنج - خطبه 155، فراز 10- 12

«وَعَلَیکُمْ بِکِتَابِ اللهِ، فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ، وَالنُّورُ الْمُبِینُ، وَالشِّفَاءُ النَّافِعُ، وَالرِّی النَّاقِعُ، وَالْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّکِ، وَالنَّجَاةُ لَلْمُتَعَلِّقِ، لاَیعْوَجُّ فَیقَامَ، وَلاَیزِیغُ فَیسْتَعْتَبَ، وَلاَتُخْلِقُهُ کَثْرَةُ الرَّدِّ، وَوُلُوجُ السَّمْعِ، مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ، وَمَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ»؛ «بر شما باد عمل کردن به قرآن، که ریسمان محکم الهی، و نور آشکار و درمانی سودمند است، که تشنگی را فرو نشاند، نگهدارنده کسی است که به آن تمسک جوید و نجات دهنده آن کس است که به آن چنگ آویزد، کجی ندارد تا راست شود، و گرایش به باطل ندارد تا از آن بازگردانده شود، و تکرار و شنیدن پیاپی آیات کهنه اش نمی سازد، و گوش از شنیدن آن خسته نمی شود. کسی که با قرآن سخن بگوید، راست گفته و هرکس بدان عمل کند پیشتاز است».

ص: 102

بیست و شش - خطبه 157، فرازهای 1 تا 3

«أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ، وَطُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ، وَانْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ، فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِیقِ الَّذِی بَینَ یدَیهِ، وَالنُّورِ الْمُقْتَدَی بِهِ. ذلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ، وَلَنْ ینْطِقَ، وَلَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ: أَلاَ إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَایأْتی، وَالْحَدِیثَ عَنِ الْمَاضِی، وَدَوَاءَ دَائِکُمْ، وَنَظْمَ مَابَینَکُمْ»؛ «خداوند پیامبر| را هنگامی فرستاد که پیامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته های دوستی و انسانیت از هم گسسته بود، پس پیامبر| به میان خلق آمد درحالی که کتاب های پیامبران پیشین را تصدیق کرد، و با نوری هدایت گر انسان ها شد که همه باید از آن اطاعت نمایند و آن، نور قرآن کریم است. از قرآن بخواهید تا سخن گوید، که هرگز سخن نمی گوید، اما من شما را از معارف آن خبر می دهم، بدانید که در قرآن علم آینده، و حدیث روزگاران گذشته است، شفادهنده دردهای شما، و سامان دهنده امور فردی و اجتماعی شما است».

بیست و هفت - خطبه 166، فراز 1

«إنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ کِتَاباً هَادِیاً بَینَ فِیهِ الْخَیرَوَالْشَّرَّ؛ فَخُذُوا نَهْجَ الْخَیرِ تَهْتَدُوا، وَاصْدِفُوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدُوا»؛ «همانا خداوند بزرگ کتابی هدایت گر فرستاد، و نیکی و بدی خیر و شر را آشکارا در آن بیان فرمود، پس راه نیکی در پیش گیرید که هدایت شوید، و از شر و بدی پرهیز کنید تا در راه راست قرار گیرید».

بیست و هشت - خطبه 168، فراز 1

«إنَّ اللهَ تَعالَی بَعَثَ رَسُولاً هَادِیاً بِکِتَابٍ نَاطِقٍ وَ أَمْرٍ قَائمٍ، لاَ یهْلِکُ عَنْهُ إلاَّ هَالِکٌ»؛ «همانا خداوند پیامبری راهنما را با کتابی گویا، و دستوری استوار برانگیخت، هلاک نشود جز کسی که تبه کار است».

بیست و نه - خطبه 168، فراز 6

«وَلَکُمْ عَلَینَا الْعَمَلُ بِکِتَابِ اللهِ وَ سِیرَةِ رَسُولِهِ|، وَالْقِیامُ بِحَقِّهِ، وَالْنَّعْشُ لِسُنَّتِهِ»؛ «حقی که شما به گردن ما دارید، عمل کردن به کتاب خدا (قرآن) و سنت پیامبر| و قیام به حق و برپا داشتن سنت اوست».

ص: 103

سی - خطبه 172، فراز 10

«وَلاَ یخِنَّنَّ أَحَدُکُمْ خَنِینَ الْأَمَةِ عَلَی مَا زُوِی عَنْهُ مِنْهَا، وَاسْتَتِمُّوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیکُمْ بِالصَّبْرِ عَلَی طَاعَةِ اللهِ وَالْمُحَافَظَةِ عَلَی مَا اسْتَحْفَظَکُمْ مِنْ کِتَابِهِ»؛ «و چونان کنیزکان برای آن چه که از دنیا از دست می دهید گریه نکنید، و با صبر و استقامت بر اطاعت پروردگار، و حفظ و نگهداری فرامین کتاب خدا، نعمت های پروردگار را نسبت به خویش کامل کنید».

سی و یک - خطبه 175، فرازهای 7 تا 11

«وَاعْلَمُوا أَنَّ هذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِی لاَ یغُشُّ، وَالْهَادِی الَّذِی لاَیضِلُّ، وَالْمُحَدِّثُ الَّذِی لاَ یکْذِبُ. وَ مَا جَالَسَ هذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلاَّ قَامَ عَنْهُ بِزِیادَةٍ أَوْنُقْصَانٍ: زِیادَةٍ فِی هُدی، أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمی. وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَیسَ عَلَی أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ، وَلاَ لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنی؛ فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکُمْ، وَاسْتَعِینُوا بِهِ عَلَی لَأْوَائِکُمْ، فَإنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکْبَرِ الدَّاءِ، وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفَاقُ، وَالْغَی وَالضَّلاَلُ، فَاسْأَلُوا اللهَ بِهِ، وَتَوَجَّهُوا إِلَیهِ بِحُبِّهِ، وَلاَتَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ، إنَّهُ مَا تَوَجَّهَ الْعِبَادُ إلَی اللهِ بِمِثْلِهِ. وَاعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ، وَقَائِلٌ مُصَدَّقٌ، وَأَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ یوْمَ الْقِیامَةِ شُفِّعَ فِیهِ، وَمَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ یوْمَ الْقِیامَةِ صُدِّقَ عَلَیه، فَإنَّهُ ینَادِی مُنَادٍ یوْمَ الْقِیامةِ: أَلاَ إنَّ کُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلی فِی حَرْثِهِ وَعَاقِبَةِ عَمَلِهِ، غَیرَ حَرَثَةِ الْقُرآنِ؛ فَکُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَأَتْبَاعِهِ، وَاسْتَدِلُّوهُ عَلی رِّبِّکُمْ، وَاسْتَنْصِحُوهُ عَلی أَنْفُسِکُمْ، وَاتَّهِمُوا عَلَیهِ آرَاءَکُمْ، وَ اسْتَغِشُّوا فِیهِ أَهْوَاءَکُمْ»؛ «آگاه باشید! همانا این قرآن پنددهنده ای است که نمی فریبد، و هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد، و سخن گویی که هرگز دروغ نمی گوید. کسی با قرآن همنشین نشد مگر آن که بر او افزود یا از او کاست، افزودن در هدایت و کاهش از کوردلی و گمراهی. آگاه باشید کسی با داشتن قرآن، نیازی ندارد، و بدون قرآن بی نیاز نخواهد بود، پس درمان خود را از قرآن بخواهید، و در سختی ها از قرآن یاری بطلبید، که در قرآن درمان بزرگ ترین بیماری ها یعنی کفر و نفاق و سرکشی و گمراهی است، پس به وسیله قرآن خواسته های خود را از خدا بخواهید، و با دوستی قرآن به خدا روی آورید، و به وسیله قرآن از خلق خدا چیزی نخواهید، زیرا وسیله ای برای تقرب بندگان به خدا، بهتر از قرآن وجود ندارد. آگاه باشید، که شفاعت قرآن پذیرفته شده، و سخنش تصدیق می گردد، آن کس که در قیامت، قرآن شفاعتش کند بخشوده می شود، و آن کس که قرآن از او شکایت کند محکوم است، در روز قیامت

ص: 104

ندادهنده ای بانگ می زند که: (آگاه باشید امروز هر کس گرفتار بذری است که کاشته و عملی است که انجام داده، جز اعمال منطبق با قرآن.) پس شما در شمار عمل کنندگان به قرآن باشید، از قرآن پیروی کنید، با قرآن خد آ را بشناسید، و خویشتن را با قرآن اندرز دهید، و رأی و نظر خود را برابر قرآن متهم کنید، و خواسته های خود را با قرآن نادرست بشمارید».

سی و دو - خطبه 179، فراز 6

«قَدْ دَارَسْتُکُمُ الْکِتَابَ، وَفَاتَحْتُکُمُ الْحِجَاجَ، وَعَرَّفْتُکُمْ مَاأَنْکَرْتُمْ، وَسَوَّغْتُکُمْ مَامَجَجْتُمْ، لَوْکَانَ الْأَعْمَی یلْحَظُ، أَوِ النَّائِمُ یسْتَیقِظُ!»؛ «کتاب خدا را به شما آموختم، و راه و رسم استدلال را به شما آموزش دادم، و آن چه را که نمی شناختید به شما شناساندم، و دانشی را که به کامتان سازگار نبود، جرعه جرعه به شما نوشاندم. ای کاش نابینا می دید! وخفته بیدار می شد!».

سی و سه - خطبه 181، فراز 28

«أَوِّهِ عَلَی إِخْوَانِی الَّذِینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَتَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ، أَحْیوُا السُّنَّةَ، وَأمَاتُوا الْبِدْعَةَ، دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا، وَوَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوا. ثمّ نادی بأعلی صوته: الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللهِ! أَلاَ وَإِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یوْمی هذَا، فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَی اللهِ فَلْیخْرُجْ»؛ «کجا هستند برادران من؟ که بر راه حق رفتند، و با حق درگذشتند، کجاست عمار؟ و کجاست پسر تیهان؟ (مالک بن تیهان انصاری) و کجاست ذوالشهادتین؟ (خزیمه بن ثابت که پیامبر شهادت او را دو شهادت دانست) و کجایند همانند آنان از برادرانشان که پیمان جانبازی بستند، و سرهایشان را برای ستمگران فرستادند؟ (پس دست به ریش مبارک گرفت و زمانی طولانی گریست و فرمود:) دریغا! از برادرانم که قرآن را خواندند، و براساس آن قضاوت کردند، در واجبات الهی اندیشه نموده و آنها را برپا داشتند، سنت های الهی رازنده و بدعت ها را نابود کردند، دعوت جهاد را پذیرفته و به رهبر خود اطمینان داشته و از او پیروی نمودند. جهاد! جهاد! بندگان خدا! من امروز لشکر آماده می کنم، کسی که می خواهد به سوی خدا رود همراه ما خارج شود».

سی و چهار - 182، فرازهای 5، 6 و7

«فَالْقُرآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ، وَصَامِتٌ نَاطِقٌ.حُجَّةُ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ، أَخَذَ عَلَیهِمْ مِیثاقَهُمْ، وَارْتَهَنَ عَلَیهِمْ

ص: 105

أَنْفُسَهُمْ، أَتَمَّ نُورَهُ، وَأکْمَلَ بِهِ دِینَهُ، وَ قَبَضَ نَبِیهُ| وَقَدْ فَرَغَ إِلَی الْخَلْقِ مِنْ أَحکَامِ الْهُدَی بِهِ. فَعَظِّمُوا مِنهُ سُبْحَانَهُ مَا عَظَّمَ مِنْ نَفْسِهِ، فَإِنَّهُ لَمْ یخْفِ عَنْکُمْ شَیئاً مِنْ دِینِهِ، وَلَمْ یتْرُکْ شَیئاً رَضِیهُ أَوْ کَرِهَهُ إِلاَّ وَجَعَلَ لَهُ عَلَماً بَادِیاً، وَآیةً مُحْکَمَةً، تَزْجُرُ عَنْهُ، أَوْ تَدْعُو إِلَیهِ، فَرِضَاهُ فِیما بَقِی وَاحِدٌ، وَسَخَطُهُ فِیما بَقِی وَاحِدٌ»؛ «قرآن فرماندهی بازدارنده، و ساکتی گویا، و حجت خدا بر مخلوقات است، خداوند پیمان عمل کردن به قرآن را از بندگان گرفته، و آنان را در گرو دستوراتش قرار داده است، نورانیت قرآن را تمام، و دین خود را به وسیله آن کامل فرمود، و پیامبرش را هنگامی از جهان برد که از تبلیغ احکام قرآن فراغت کامل فرمود، و پیامبرش را هنگامی از جهان برد که از تبلیغ احکام قرآن فراغت یافته بود، پس خدا را آن گونه بزرگ بشمارید که خود بیان داشته است. خداوند چیزی از دینش را پنهان نکرده، و آن چه مورد رضایت یا خشم او بود وانگذاشته، جز آن که نشانه ای آشکار، و آیتی استوار برای آن قرار داده است، که به سوی آن دعوت یا پرهیز داده شوند، پس خشنودی و خشم خدا در گذشته و حال یکسان است».

سی و پنج - خطبه 184 (همام یا متقین)، فراز 8

«أَمَّا اللَّیلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ، تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً، یحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ، وَیسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ، فَإِذَا مَرُّوا بِآیةٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیهَا طَمَعاً، وَتَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیهَا شَوْقاً، وَظَنُّوا أنَّهَا نُصْبَ أَعْینِهِمْ، وَ إِذَا مَرُّوا بِآیةٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ»؛ «شب پرهیزکاران. پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را می یابند، وقتی به آیه ای برسند که تشویقی در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روی آورند، و با جان پرشوق در آن خیره شوند، و گمان می برند که نعمت های بهشت در برابر دیدگانشان قرار داد و هرگاه به آیه ای می رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن می سپارند، و گویا صدای برهم خوردن شعله های آتش، در گوششان طنین افکن است».

سی و شش - خطبه 189 (قاصعه)، فراز 18-20

«ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیهِ الْکِتَابَ نُوراً لاَتُطْفَأُ مَصَابِیحُهُ، وَسِرَاجاً لاَیخْبُو تَوَقُّدُهُ، وَبَحْراً لاَیدْرَکُ قَعْرُهُ، وَمِنْهَاجاً

ص: 106

لاَیضِلُّ نَهْجُهُ، وَشُعَاعاً لاَیظْلِمُ ضَوْؤُهُ، وَفُرْقَاناً لاَیخْمَدُ بُرْهَانُهُ، وَتِبْیاناً لاَتُهْدَمُ أَرْکَانُهُ، وَشِفَاءً لاَتُخْشَی أَسْقَامُهُ، وَعِزّاً لاَ تُهْزَمُ أَنْصَارُهُ، وَحَقّاً لاَتُخْذَلُ أَعْوَانُهُ. فَهُوَ مَعْدِنُ الْإِیمَانِ وَبُحْبُوحَتُهُ، وَینَابِیعُ الْعِلْمِ وَبُحُورُهُ، وَرِیاضُ الْعَدْلِ وَ غُدْرَانُهُ، وَأَثَافِی الْإِسْلاَمِ وَبُنْیانُهُ، وَأَوْدِیةُ الْحَقِّ وَغِیطَانُهُ. وَبَحْرٌ لاَ ینْزِفُهُ الْمُسْتَنْزِفُونَ، وَعُیونٌ لاَینضِبُهَا الْمَاتِحُونَ، وَمَنَاهِلُ لاَیغِیضُهَا الْوَارِدُونَ، وَمَنَازِلُ لاَیضِلُّ نَهْجَهَا الْمُسَافِرُونَ، وَأَعْلاَمٌ لاَ یعْمَی عَنْهَا السَّائِرُونَ، وَآکَامٌ لاَیجُوزُ عنْهَا الْقَاصِدُونَ. جَعَلَهُ اللهُ رِیاً لِعَطَشِ الْعُلَمَاءِ، وَرَبِیعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهَاءِ، وَمَحَاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحَاءِ، وَدَوَاءً لَیسَ بَعْدَهُ دَاءٌ، وَنُوراً لَیسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ، وَحَبْلاً وَثِیقاً عُرْوَتُهُ، وَمَعْقِلاً مَنِیعاً ذِرْوَتُهُ، وَعِزّاً لِمَنْ تَوَلاَّهُ، وَسِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ، وَهُدی لِمَنِ ائْتَمَّ بِهِ، وَعُذْراً لِمَنِ انْتَحَلَهُ، وَبُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بِهِ، وَشَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ، وَفَلْجاً لِمَنْ حَاجَّ بِهِ، وَحَامِلاً لِمَنْ حَمَلَهُ، وَمَطِیةً لِمَنْ أَعْمَلَهُ، وَآیةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَجُنَّةً لِمَنِ اسْتَلْأَمَ، وَعِلْماً لِمَنْ وَعَی، وَحَدِیثاً لِمَنْ رَوَی، وَحُکْماً لِمَنْ قَضَی»؛ «سپس قرآن را بر او نازل فرمود. نوری است که خاموشی ندارد، چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد، دریایی است که ژرفای آن درک نشود، راهی است که رونده آن گمراه نگردد، شعله ای است که نور آن تاریک نشود، جداکننده حق و باطلی است که درخشش برهانش خاموش نگردد، بنایی است که ستون های آن خراب نشود، شفادهنده ای است که بیماری های وحشت انگیز را بزداید، قدرتی است که یاورانش شکست ندارند، و حقی است که یاری کنندگانش مغلوب نشوند. قرآن، معدن ایمان و اصل آن است، چشمه های دانش و دریاهای علوم است، سرچشمه های عدالت، و نهرهای جاری عدل است، پایه های اسلام و ستون های محکم آن است، نهرهای جاری زلال حقیقت، و سرزمین های آن است، دریایی است که تشنگان آن، آبش را تمام نتوانند کشید، و چشمه هایی است که آبش کمی ندارد، محل برداشت آبی است که هرچه از آن برگیرند کاهش نمی یابد، منزل هایی است که مسافران راه آن را فراموش نخواهند کرد، و نشانه هایی است که روندگان از آن غفلت نمی کنند، کوهسار زیبایی است که از آن نمی گذرند. خدا قرآن را فرونشاننده عطش علمی دانشمندان، و باران بهاری برای قلب فقیهان، و راه گسترده و وسیع برای صالحان قرار داده است، قرآن دارویی است که با آن بیماری وجود ندارد، نوری است که با آن تاریکی یافت نمی شود، ریسمانی است که رشته های آن محکم، پناهگاهی است که قله آن بلند، و توان و قدرتی است برای آنکه قرآن

ص: 107

را برگزیند، محل امنی است برای هرکس که آنجا وارد شود، راهنمایی است برای آن که از او پیروی کند، وسیله انجام وظیفه است برای آن که قرآن را راه و رسم خود قرار دهد، برهانی است بر آن کس که با آن سخن بگوید، عامل پیروزی است برای آن کس که با آن استدلال کند، نجات دهنده است برای آن کس که حافظ آن باشد و به آن عمل کند، و راهبر آن که آن را به کار گیرد، و نشانه هدایت است برای آن کس که در او بنگرد، سپر نگهدارنده است برای آن کس که با آن خود را بپوشاند، و دانش کسی است که آن را به خاطر بسپارد، و حدیث کسی است که از آن روایت کند، و فرمان کسی است که با آن قضاوت کند».

سی و هفت - خطبه 234، فراز 63

«وَلَقَدْ کَانَ یجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَة بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَلاَ یرَاهُ غَیرِی، وَلَمْ یجْمَعْ بَیتٌ وَاحِدٌ یوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلاَمِ غَیرَ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و آله وسلم)وَخَدِیجَةَ وَأَنَا ثَالِثُهُمَا، أَرَی نُورَ الْوَحْی وَالرِّسَالَةِ، وَأَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ. وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْی عَلَیه(صلی الله علیه و آله وسلم)، فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللهِ! مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّیطَانُ قَدْ أَیسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَتَرَی مَا أَرَی، إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِی، وَلکِنَّکَ وَزِیرٌ، وَإِنَّکَ لَعَلَی خَیرٍ»؛ «پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) چندماه از سال را در غارحراء می گذراند، تنها من او را مشاهده می کردم، و کسی جز من او را نمی دید، در آن روزها، در هیچ خانه مسلمانی راه نیافت، جز خانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم، من نور وحی و رسالت را می دیدم، و بوی نبوت را می بوییدم. من هنگامی که وحی بر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرود می آمد، ناله شیطان را شنیدم، گفتم: ای رسول خدا، این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردید و فرمود: علی! تو آن چه را من می شنوم، می شنوی، و آن چه را که من می بینم، می بینی، جز این که تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر من بوده و به راه خیر می روی».

سی و هشت - خطبه 234، فراز 70

«وَإِنِّی لَمِنْ قَوْم لاَتَأخُذُهُمْ فِی اللهِ لَوْمَةُ لاَئِم، سِیماهُمْ سِیما الصِّدِّیقِینَ، وَکَلاَمُهُمْ کَلاَمُ الْأَبْرَارِ... مُتَمَسِّکُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ...»؛ «و همانا من از کسانی هستم که در راه خدا از هیچ سرزنشی نمی ترسند، کسانی که سیمای آن ها سیمای صدیقان، و سخنانشان، سخنان نیکان است... ، به دامن قرآن پناه برده ...».

ص: 108

ب) نامه های نهج البلاغه
سی و نه - نامه 31، فراز 14

«وَأَنْ أَبْتَدِئَکَ بِتَعْلِیمِ کِتَابِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَتَأْوِیلِهِ، وَشَرَائِعِ الْإِسْلاَمِ وَأَحْکَامِهِ، وَحَلاَلِهِ وَحَرَامِهِ، لاَ أُجَاوُز ذلِکَ بَکَ إِلَی غَیرِهِ»؛ «پس در آغاز تربیت، تصمیم گرفتم تا کتاب خدای توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات، به تو بیاموزم، و شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام، به تو تعلیم دهم و به چیز دیگری نپردازم»؛

چهل - نامه 47، فراز 3

و من وصیة له علیهم السلام للحسن والحسین‘ «وَاللهَ اللهَ فِی الْقُرْآنِ، لاَ یسْبِقْکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیرُکُمْ»؛

«خدا را! خدا را! درباره قرآن، مبادا دیگران در عمل کردن به دستوراتش از شما پیشی گیرند».

چهل و یک - نامه 69، فراز 1

«وَتَمَسَّکْ بِحَبْلِ الْقُرآنِ، وَاسْتَنْصِحْهُ، وَأَحِلَّ حَلاَلَهُ، وَحَرِّمْ حَرَامَهُ»؛ «به ریسمان قرآن چنگ زن، و از آن نصیحت بپذیر، حلالش را حلال، وحرامش راحرام بشمار».

ج. حکمت های نهج البلاغه
چهل و دو - حکمت 101، فراز 2

«طُوبَی لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیا، الرَّاغِبِینَ فِی الْآخِرَةِ، أُولَئِکَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَتُرَابَهَا فِرَاشاً وَمَاءَهَا طِیباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً»؛ «و قرآن را پیراهن (زینت و آرایش دل) خود گردانیده اند».

چهل و سه - حکمت 219، فراز 4

«وَمَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ، فَهُوَ کَانَ مِمَّنْ یتَّخِذُ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً»؛ «کسی که قرآن بخواند و پس از مرگ به آتش برود، از کسانی است که آیات خدا را استهزاء می کنند (زیرا اگر قرآن را با اعتقاد و باور بخواند، باید به مضمون آن عمل کند و عمل به قرآن مستلزم بهشت رفتن است، پس خواننده قرآن اگر به دوزخ برود، دلیل بر آن است که به مضمون آن اعتقاد نداشته است)».

ص: 109

چهل و چهار - حکمت 305، فراز 1

«فِی الْقُرْآنِ نَبَأُ مَا قَبْلَکُمْ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَکُمْ وَ حُکْمُ مَا بَینَکُمْ»؛ «در قرآن است خبر آن چه پیش از شما بود (از احوال گذشتگان)، و خبر آن چه پس از شماست (از احوال قبر و برزخ و قیامت)، و حکم آن که چگونه بایدتان زندگی نمود (از واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح)».

چهل و پنج - حکمت 361، فراز 1

«یأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ لَا یبْقَی فِیهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَمِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّااسْمُهُ وَ مَسَاجِدُهُمْ یوْمَئِذٍ عَامِرَةٌ مِنَ الْبِنَاءِ، خَرَابٌ مِنَ الْهُدَی، سُکَّانُهَا وَ عُمَّارُهَا شَرُّ أَهْلِ الْأَرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیهِمْ تَأْوِی الْخَطِیئَةُ، یرُدُّونَ مَنْ شَدَّ عَنْهَا فِیهَا وَ یسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ»؛ «می آید بر مردم روزگاری که بجا نمی ماند در ایشان از قرآن مگر نشانه ای (نوشتن و خواندن بی اندیشه در معانی و حقائق آن) و از اسلام مگر نامی (گفتن شهادتین بی عمل نمودن به احکام آن). در آن روز مسجدهاشان از جهت ساختمان (و زینت و آرایش) آباد است و از جهت هدایت و رستگاری ویران (چون پرهیزکار و هدایت کننده در آنها یافت نمی شود) ساکنان و آبادکنندگان آن ها (کسانی که در مسجدها گرد می آیند) بدترین اهل زمین هستند (زیرا) از آنها فتنه و تباهکاری بیرون آید و در آنها معصیت و گناه جای گیرد، برمی گردانند در آن فتنه هرکه را که از آن کناره گیرد، و به سوی آن می برند هرکه را از آن مانده است».

چهل و ششم: حکمت 391، فراز 3

«إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَی الْوَالِدِ حَقّاً وَ إِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَی الْوَلَدِ حَقّاً فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَی الْوَلَدِأَنْ یطِیعَهُ فِی کُلِّ شَی ءٍ إِلَّا فِی مَعْصِیةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَحَقُّ الْوَلَدِ عَلَی الْوَالِدِ أَنْ یحَسِّنَ اسْمَهُ وَیحَسِّنَ أَدَبَهُ وَیعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ»؛ «فرزند را بر پدر حقی است و پدر را بر فرزند حقی. حق پدر بر فرزند آن بود که فرزند در هر چیز، جز نافرمانی خدای سبحان، او را فرمان برد، و حق فرزند بر پدر آن است که او را نام نیکو نهد و نیکش پرورد، و قرآنش تعلیم دهد».

ص: 110

چهل و هفتم: حکمت 424، فراز4

«ویژگی های دوستان خدا (اخلاقی، اجتماعی)

«إِنَّ أَوْلِیاءَاللَّهِ هُمُ الَّذِینَ... بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَبِهِ عَلِمُوا، وَبِهِمْ قَامَ الْکِتَابُ وَبِهِ قَامُوا»؛ «دوستان خدا آنانند که... قرآن به وسیله آنان شناخته می شود، و آنان به کتاب خدا آگاهند، قرآن ه وسیله آنان پابرجاست و آنان به کتاب خدا استوارند».

نتیجه

اشاره

به گواه تاریخ، حضرت علی علیه السلام دارای شخصیتی ممتاز و برجسته بود که او را از سایرین متمایز می کرد. علی رغم این موضوع، آن حضرت آن گونه که باید شناخته نشده و بسیاری از زوایای شخصیتی وی در لابه لای ورقه ای از تاریخ پنهان مانده است.

ارتباط مستمر حضرت علی علیه السلام با قرآن و حضور ایشان در خانه وحی، مشاهده نزول آیات بر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و جمع آوری قرآن به وسیله آن حضرت، سبب اثرپذیری نهج البلاغه از قرآن کریم شده است. امام علی علیه السلام به عنوان بزرگ ترین پرورش یافته مکتب قرآن و پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله وسلم) همواره در سراسر نهج البلاغه در کلمات، خطبه ها و نامه های خود به مناسبت های مختلف ویژگی های قرآن را بیان نموده و ارزش های آن را برای مردم برشمرده و از قرآن کریم تجلیل کرده اند و بارها مردم را به رعایت حق قرآن و تدبر در آن ترغیب فرموده اند. به طوری که حتی در واپسین لحظات زندگی دنیایی خویش فرزندان مادی و معنوی خود را در عمل کردن به آن وصیت می کند.

عناصر محوری حضور قرآن در نهج البلاغه در دو بخشِ «استشهادات امیرالمؤمنین علیه السلام به آیات قرآنی در نهج البلاغه»؛ و «تعریف و تبیین حقیقت قرآن» قابل تقسیم و تفکیک بوده که اساس تحقیق حاضر به بخش دوم مذکور خواهد بود.

بنابراین هدف مقاله حاضر «توصیف، معرفی و شناخت قرآن و جایگاه آن در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام» به عنوان دومین مفسر کلام وحی با تکیه بر «نهج البلاغه» خواهد بود. در پژوهش حاضر سعی شده که محتویات و مطالب نهج البلاغه در این خصوص استخراج،

ص: 111

فهرست نویسی و دسته بندی عمومی انجام گیرد. نباید غفلت نمود که معصومین علیهم السلام آشناترین افراد با قرآن و علوم قرآنی می باشند و توجه به کلام آنها در مورد قرآن بسیار با اهمیت می باشد، و این درحالی است که کتاب هایی مثل نهج البلاغه در بین مردم و حتی محققین بسیار محجور مانده و کمتر در مورد آنها تحقیق شده است.

مرور سابقه تحقیق شامل 17 کتاب در حوزه نشر و 14 مقاله مندرج در مجلات علمی، نشان از آن داشته که عموم پژوهش های انجام گرفته یا ناقص بوده و یا بخش عمده آنها در زمینه بررسی «صفات قرآن» اختصاص داشته است. گام نخست در بررسی جامع و کامل موضوع تحقیق، استخراج و فهرست نویسی تمامی موارد مربوط به موضوع تحقیق خواهد بود و براین اساس تحقیق حاضر به این منظور عنایت داشته است.

با توجه به هدف تحقیق، نوع پژوهش براساس «استفاده از منابع موجود» (مطالعه کتابخانه ای یا اسنادی) و روش گردآوری اطلاعات «روش تحلیل محتوا» در نظر گرفته شد. براساس بررسی و مطالعه دقیق، هشت منبع و فهارس موضوعی نهج البلاغه، در مجموع تعداد 54 مورد (عنوان) استخراج و شناسایی گردید، که البته در مرحله پالایش تعداد هفت عنوان خارج از موضوع تحقیق حاضر ارزیابی شده و حذف گردیدند. مطالعه، فیش برداری و فهرست نویسی نهایی و جامع در خصوص «شناخت قرآن در نهج البلاغه» براساس 47 عنوان (80 فراز) به تفکیک خطبه ها، نامه ها و حکمت ها (38 مورد شامل بیست و نه خطبه، سه نامه و شش حکمت) انجام گرفته است. در برخی خطبه ها بیش از یک مورد عنوان گزارش شده است. وضعیت تکرار موضوع تحقیق به ترتیب در خطبه 86 (چهار عنوان)، خطبه 133 (دو عنوان)، خطبه 147 (پنج عنوان)، خطبه 168 (دو عنوان) و خطبه 234 (دو عنوان) گزارش می شوند (جدول شماره1).

اطلاعات در خصوص 47 عنوان نهایی به تفکیک جایگاه، فراز و صفحه نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام در جدول شماره2 گزارش می شود.

ص: 112

جدول شماره 1) شناخت قرآن از زبان امام علی علیه السلام برحسب ساختار نهج البلاغه

تصویر

جدول شماره 2) فهرست کامل عناوین شناخت قرآن از زبان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه (به ترتیب متن، فراز و صفحه ترجمه فیض الاسلام)
اشاره

تصویر

ص: 113

تصویر

ص: 114

تصویر

ص: 115

تصویر

الف. نتایج اساسی پژوهش (اصول و مبانی شناخت قرآن از زبان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه)

بنابر نتایج نهایی پژوهش، می توان هشت عنوان ذیل را به مثابه اصول و مبانی شناخت قرآن از زبان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه ارائه نمود:

1) قرآن تجلی گاه خداوند برای بشر، (قرآن و معرفت خدا)، (خطبه 147)،

2) خداوند به واسطه نزول قرآن برای هدایت بشر اتمام حجت کرده، (خطبه182)؛

3) ارسال رسل و انزال کتب به مثابه سنت الهی و تاریخی برای نظام بشری.

«وَلَمْ یخْلِ اللهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِی مُرْسَلٍ، أَوْ کِتَابٍ مُنْزَلٍ، أَوْ حُجَّةٍ لاَزِمَة، أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ»؛ «خداوند بندگان خود را از رسالت پیامبران، بی نصیب نساخت، بلکه همواره بر آنان، کتاب

ص: 116

فروفرستاد و برهان و دلیل راستی و درستی آیین خویش را برایشان آشکار ساخت و راه راست و روشن را خود در پیش پایشان بگشود»؛ (خطبه 1، فراز 37)

4) شهادت امام علی علیه السلام بر قرآن، به مثابه معجزه نبوی. (خطبه 2)

5) امام علی علیه السلام شاهد نزول آغازین وحی بر مقام رسالت در غار حراء. (خطبه 234)

6) وصیت ابدی و تاریخی امام علی علیه السلام درخصوص عمل به قرآن. (نامه 47)

7) تعلیم قرآن به مثابه نقطه آغازین تربیت. (نامه 31)

8) روزگار غربت قرآن. (خطبه 147و حکمت های 316و369)

ب. نتایج موضوعی پژوهش

نتایج پژوهش معرف آن است که دو خطبه 189 (گزارش 42 صفت قرآن) و خطبه 175 (گزارش 24 صفت قرآن) به عنوان خطبه های برجسته در موضوع تحقیق گزارش می شوند که در مجموع 66مشخصه از صفات قرآن در این دو خطبه معرفی شده اند. پس از بررسی و فهرست نویسی تمامی 47 عنوان، در نهایت موضوعات عناوین مورد بررسی قابل تفکیک و دسته بندی در 38 موضوع اصلی شناسایی و ارزیابی گردیده است. 38 موضوع اصلی فهرست و استخراج شده به ترتیب بیشترین موضوعات عبارتند از :

1) صفات و فضائل قرآن، (11 خطبه و معرفی 115 ویژگی قرآن)؛

2) مشخصات قرآن، (پنج ویژگی) (هشت خطبه)؛

3) نسبت بین قرآن و بعثت پیامبری، (هفت خطبه)؛

4) نسبت قرآن و امام علی علیه السلام (پنج مورد)؛

5) سه موضوع نسبت بین قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) به مثابه مفسرین حقیقی قرآن، ضرورت عمل به قرآن و تمسک نمودن به کتاب خدا، (هرکدام به صورت جداگانه در 3 عنوان).

هشت موضوع اصلی دربردارنده دو عنوان و 23 موضوع اصلی دربردارنده یک عنوان می باشند. 39 موضوع اصلی استخراج شده به ترتیب

در جدول شماره 3 گزارش می شوند (شماره عناوین مربوطه براساس جدول شماره 2 می باشد).

ص: 117

جدول شماره3) ترتیب فراوانی 39 موضوع اصلی شناخت قرآن از زبان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه (برحسب تعداد عناوین و شماره عناوین)

تصویر

ص: 118

تصویر

ص: 119

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

50. ارفع، کاظم، الکتاب المعجم لموضوعات نهج البلاغه، تهران، انتشارات فیض کاشانی، 1379ش.

51. انصاریان، علی، الدلیل علی موضوعات نهج البلاغه، تهران، انتشارات مفید، 1357ش.

53. اویس، کریم محمد، المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، مشهد، انتشارت آستان قدس رضوی، 1408ق.

54. بیضون، لبیب، تصنیف نهج البلاغه، تهران، مرکز النشر مکتب الأعلام الإسلامی، 1408ق.

55. جرداق، جورج، شگفتی های نهج البلاغه، ترجمه: فخرالدین حجازی، تهران، انتشارات بعثت، 1356ش.

56. جوادی آملی، عبدالله، قرآن در نهج البلاغه، تهران: کانون اندیشه جوان، 1377ش.

57. جوادی آملی، عبدالله، قرآن در نهج البلاغه، مجله پژوهش های دینی، شماره2، تابستان و پائیز، صفحات 5-27، 1384ش.

58. زکی، محمدعلی، نقش و اهمیت کتاب شناسی در نهج البلاغه پژوهی: معرفی و نقد کتاب "مصادر الدراسة عن نهج البلاغه"حیدرکاظم الجبوری، مجموعه مقالات پذیرفته شده در کنگره بین المللی تحقیقات بین رشته ای علوم انسانی اسلامی، تهران، 30مرداد، 1398ش.

59. شوشتری، محمد تقی، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، چاپ اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1376ش.

60. العتبة العلویة المقدسة، القرآن فی نهج البلاغة، سلسلة فی رحاب نهج البلاغة (9)، اعداد مکتبة الروضة الحیدریة، العراق - النجف الأشرف، 1432ق.

61. علی قلی، محمدمهدی، کتاب شناسی نهج البلاغه، کیهان فرهنگی، شماره170، آذرماه، صفحات 146-161، 1379ش.

62. عیسی نژاد، محمد، کتاب شناسی امام علی علیه السلام و نهج البلاغه، مجله نگاه حوزه، شماره 65تا68، اسفند ماه، صفحات 240-264، 1379ش.

ص: 120

63. مشکینی، علی، الهادی إلی موضوعات نهج البلاغه، تهران، انتشارات چاپ خانه وزارت اسلامی، 1363ش.

64. مصباح یزدی، محمدتقی، قرآن در آیینه نهج البلاغه، نگارش احمد محمدی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1379ش.

65. مصطفوی، جواد، الکاشف عن ألفاظ نهج البلاغه، تهران، داراکتب الإسلامیة، 1354ش.

66. مصطفوی، جواد، رابطه نهج البلاغه با قرآن، چاپ اول، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1359ش.

67. معارف، مجید و حامد، شریعتی نیاسر، ارتباط نهج البلاغه با قرآن، تهران، چاپ اول، انتشارات سمت، 1395ش.

68. نقیبی، فاطمه، قرآن و علوم و معارف آن در نهج البلاغه، تهران، انتشارت قدیانی، 1379ش.

ص: 121

ص: 122

4-ترمینولوژی تعامل با قرآن در سیره امام علی (علیه السلام) و معصومین (علیهم السلام)

اشاره

حسین رحمانی زاده(1)

ص: 123


1- . دکترای تخصصی علوم قرآن و حدیث، obhan756@yahoo.com

ص: 124

چکیده

یکی از مهمترین وجوه قابل تأمل در سیره امام علی علیه السلام، نحوه تعامل و انس ایشان با قرآن است. امام علی علیه السلام به عنوان اولین مسلمان و اولین مخاطب آیات قرآن کریم که توسط پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) عرضه شد، ارتباط و انس ویژه ای با قرآن کریم داشتند. مطالعه سیره امیرالمؤمنین علیه السلام حاکی از آن است که قرآن در زندگی ایشان حضور دائمی داشته است؛ به گونه ای که همواره خود را مخاطب آیات قرآن کریم می دیدند ازاین رو در برخی موارد به هنگام قرائت، ارتباط دوسویه با قرآن برقرار کرده و در مقام تخاطب با کلام الله، گزاره هایی از خود صادر می کردند. این گزاره ها گاه در مقام امتثال امر موجود در آیه و گاه در مقام تأیید و یا پاسخ به سؤال موجود در آیه صادر می شد. به عنوان مثال نقل است که امیرالمؤمنین علیه السلام پس از تلاوت آیه {سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی}، می فرمودند: «سبحان ربّی الاعلی». این پژوهش با استخراج و گونه شناسی چنین گزاره هایی در سیره آن حضرت، سعی دارد به الگویی مستند در سیره و سنت امام علی علیه السلام در مواجهه و تعامل با قرآن دست یابد. در این تحقیق با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی مشخص می شود، تعامل و ارتباط امام علی علیه السلام با قرآن گاه کلامی بود و گاه غیرکلامی؛ این تعامل کلامی ایشان نیز گاه برگرفته از عبارات قرآنی بود و گاه بدون استفاده از عبارات قرآنی. در پایان این پژوهش، این نتیجه حاصل می شود که طبق تعالیم آن حضرت لزومی ندارد که حتماً جملات املاء شده مأثور را به هنگام قرائت بر زبان آوریم، بلکه هدف این است که ما خود را مخاطب آیات دانسته و در مکتب قرآن تعلیم ببینیم. ازاین رو می توان با الگوگیری از این روش، قرائت قرآن را فعال تر و کاربردی تر ساخت.

کلیدواژه ها: قرآن، کلام الله، تعامل با قرآن، مخاطبه، سیره امیرالمؤمنین علیه السلام.

ص: 125

1- کلیات پژوهش

الف) مقدمه

به باور شیعه قول، فعل و تقریر معصومین علیهم السلام منبعی متقن برای دریافت معارف و شریعت اسلام است و این حجیت، تمامی شئون زندگی ایشان را اعم از سیره فردی، اجتماعی، عبادی و... شامل می شود. بی تردید با وجود مسائل و مشکلاتی که بشر در عصر حاضر با آن دست به گریبان است، چاره ای جز تمسک به آن سیره و جرعه نوشی از سبوی معارف عالیه اهل بیت علیهم السلام نیست.

ائمه اطهارعلیهم السلام در دوره ای حدود 250 ساله، باوجود اختناق سیاسی و فرهنگی، بسیاری از آموزه های ناب دینی را برای ما به یادگار گذاشته اند. حال اگر ما قصد برون رفت از مشکلات پیچیده اجتماعی و طی طریق کمالات انسانی را داریم، می بایست به سراغ این آموزه ها در سیره ایشان برویم.

اگر ما در نحوه تعامل با قرآن دنباله رو مکتب اهل بیت علیهم السلام بودیم، دیگر شاهد مهجوریت قرآن در جامعه نبودیم. اینکه با وجود فعالیت های گسترده قرآنی در جامعه اسلامی هنوز، آن طور که بایدوشاید فرهنگ و معارف قرآنی در جامعه رسوخ نکرده است، ریشه در همین مسئله دارد.

بجاست با بازگشتی تاریخی به هر آنچه از سیره پیشوایان دینی در منابع اصیل دینی ثبت شده و با بازخوانی و بازیابی آنها طرحی نو در انداخته و به امید خدا زمینه های تعالی فرهنگی جامعه مسلمانان را فراهم آوریم.

ب) بیان مسئله

ائمه اطهارعلیهم السلام که از سوی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم)به عنوان یگانه مبیّن قرآن مطرح و معرفی شده اند، تنها مرجعی هستند که می توان به قول، فعل و تقریرات آنان استناد کرده و آموزه های اصیل برای نیل به زندگی سعادتمند را در پرتو توجه و تمسک بدان ها به دست آوریم. به ویژه

ص: 126

سیره سرسلسله شجره طیبه امامت، مولای متقین، امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان الگوی تمام عیار انسانیت و بندگی معرفی شده است.

یکی از مهمترین وجوه سیره امام علی علیه السلام نحوه مواجهه ایشان در برابر آیات و سور قرآن کریم است. آداب تلاوت و نوع انس با قرآن و نظایر آن، به گونه ای روشن در منابع روایی گزارش شده است.

ازجمله این گزارش ها، گزاره هایی است که از سوی آن حضرت به سبک های گوناگون، نظیر تضمین هایی از آیات قرآن به هنگام تلاوت (گاه در میان تلاوت و یا در پایان آن) در تخاطب با آیات و عبارات قرآنی صادر شده اند. به عنوان مثال نقل است که امام علی علیه السلام فرموده اند: پس از قرائت آیات پایانی سوره تین {ألیس الله بأحکم الحاکمین} بگوییم «وَنَحْنُ عَلَی ذَلِکَ مِنَ الشَّاهِدِینَ» (مجلسی، بحارالانوار، ج 92، ص 206 و 207).

در واقع در سیره پیشوایان دین، به ویژه امام علی علیه السلام، قرآن تنها یک متن مکتوب مقدس نیست که صرفاً جنبه تاریخی داشته باشد. بلکه حقیقتی زنده است و ماهیتی پویا و خواندنی دارد. همان طور که امام باقر علیه السلام در حدیثی می فرمایند: «انّ القرآن حیّ لایموت» (عیاشی، تفسیر عیاشی، ج 2، ص204).

بر همین اساس و مطابق سیره علوی، قاری قرآن همواره مخاطب قرآن است و شایسته است که رویکردی فعال به هنگام قرائت داشته باشد. یکی از این رویکردها این است که خود را مخاطب آیات قرآن دانسته و در مقام پاسخ به سؤالات و امتثال اوامر کلام الله برآییم تا انس با قرآن و درک مفاهیم و معارف آن برایمان حاصل شود. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان امام و رهبر امّت، مسیر را برای ما روشن ساخته و آداب چنین مخاطب های را در سیره خود برای ما به یادگار گذاشته است. البته نمونه هایی از چنین گزاره هایی در سیره دیگر ائمه علیهم السلام نیز به تأسی از آن حضرت گزارش شده است.

هدف از این پژوهش پی جویی و شمارش مخاطبه های آیات و سور قرآن در سیره علوی و نیز دسته بندی و در نهایت گونه شناسی این قبیل از گزاره های حدیثی و روایی است.

ص: 127

هدف بعدی این تحقیق ارائه نمونه ای از الگوگیری روشمند از سیره امام علی علیه السلام و فراهم نمودن هرچه بیشتر زمینه های مراجعه به سیره معصومین علیهم السلام در فعالیت های قرآنی و نیز برداشتن گامی کوچک در بازشناسی ماهیت کلام الله و چیستی زبان قرآن است.

ج) فرضیه های تحقیق

با توجه به تعامل و انس حداکثری حضرت امام علی علیه السلام با قرآن، می توان زبان قرآن را در ادبیات و سبک بیانی ایشان مشاهده و پیگیری کرد. از این منظر چگونگی ظهور زبان قرآن در کلام آن حضرت علیه السلام می تواند زمینه تحقیق و بهره گیری باشد و نیز به دلیل آنکه ائمه اطهارعلیهم السلام در بعضی از روایات به عنوان مخاطبان اصلی قرآن عنوان شده اند، به نظر می رسد ایشان در مقابل پرسش ها و اوامر آیات قرآنی، ساکت نبوده و در مقام جواب و قال برآمده اند، ازاین رو می توان رابطه دوسویه ای بین آیات قرآن و فرازهایی از کلام امیرالمؤمنین علیه السلام پیدا کرد.

د) روش تحقیق

در این تحقیق، روش و ابزار جمع آوری اطلاعات کتابخانه ای بوده است که از طریق بررسی روایات و اسناد موجود در منابع و متون روایی و تفسیری محقق شده است. نظر به اینکه پیش ازاین در هیچ کتابی به طور ویژه به این موضوع پرداخته نشده است، تنها منبع قابل رجوع همان احادیث و روایات در منابع اصیل روایی است که در فرآیند تحقیق کاشف از سیره امام علی علیه السلام در مقام «تخاطب با کلام الله» گردید.

این تحقیق به اعتبار ماهیت و روش «تحلیلی، توصیفی» و به اعتبار موضوع «قرآنی و روایی» است.

ه- ) پیشینه تحقیق

با بررسی های صورت گرفته و تتبعاتی که در منابع روایی و تفسیری انجام شد، به نظر می رسد که مخاطبه های وارده از امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به عنوان یک تحقیق و سوژه ای ویژه و

ص: 128

قابل بررسی که می تواند تصویری از سیره قرآنی ائمه اطهارعلیهم السلام ارائه دهد، چندان مورد عنایت علما و دانشمندان قرار نگرفته است. از میان علما و دانشمندان اسلامی تنها کسی که نگاهی ویژه به مخاطبات ائمه اطهارعلیهم السلام با کلام الله داشته است، علامه مجلسی است. به نظر می رسد ایشان تنها محققی است که چنین گزاره هایی از سوی معصومین علیهم السلام او را به تأمل واداشته و نسبت به مخاطبه ها حساسیت نشان داده است. این محقّق و محدث بزرگ ضمن اینکه بخشی از روایات را در یک باب گرد آورده است، نگاه خود را نیز درباره این روایات بیان داشته است (رک: مجلسی، بحارالانوار، ج 89، ص21). همچنین در کتاب «درآمدی بر مطالعات قرآنی در سیره نبوی» نوشته «محمدعلی لسانی فشارکی و حسین مرادی زنجانی» اشاره ای گذرا به سنت مخاطبه با کلام الله در سیره معصومین علیهم السلام شده است (لسانی فشارکی، درآمدی بر مطالعات قرآنی در سیره نبوی، ص 86). آیت الله جوادی آملی هم در کتاب «قرآن در قرآن» بحثی کوتاه پیرامون مخاطبان قرآن دارد که اشاره به موضوع مخاطبه داشته است (جوادی آملی، قرآن در قرآن، ص 58).

همه آثار یاد شده تنها به صورت جزئی به این مسئله اشاره کرده اند و طی بررسی صورت گرفته پژوهشی که به صورت مستقل در مقام تبیین این وجه از سیره علوی باشد، یافت نشده است. ازاین رو با عنایت به خلأ موجود در این زمینه و به منظور معرفی این بعد از سیره قرآنی امام علی علیه السلام قصد تحقیق درباره این موضوع و کشف زوایای مختلف آن را داریم.

2- تعریف مفاهیم و اصطلاحات پژوهش

الف) مخاطبه

مخاطبه یا تخاطب به معنای سخن گفتن به شکل مواجهه و روبرو است. قاموس قرآن پیرامون این واژه می نویسد: خطب خاطبه احسن الخطاب وهو المواجهه بالکلام (زمخشری، اساس البلاغه، ص114).

در کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن» مخاطبه به این صورت تعریف شده است: «وهو الکلام بین متکلّم وسامع» و در ادامه آورده است: «انّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو

ص: 129

الحضور والتکلّم فی قبال فرد أو أفراد، وهذا المعنی تختلف خصوصیاته باختلاف الصیغ: فالمخاطبة أو الخطاب یدلّ علی ادامة الحضور و التکلّم» (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج3، ص82).

راغب نیز در مفردات می گوید: «والْمُخَاطَبَةُ والتَّخَاطُبُ: المراجعة فی الکلام»؛(راغب، المفردات فی غریب القرآن، ص286) رویاروی سخن گفتن و رد کردن کلام به یکدیگر. خَطَبَ (بر وزن فَلَسَ) روبرو سخن گفتن، خطب، مخاطبه و تخاطب به معنی مراجعه به وسیله کلام (و سخن) است. خِطبه نیز از همین ریشه است (بکسر اوّل و ضمّ آن) اما خُطبه (به ضم) مختصّ موعظه است و خِطبه (به کسر) مخصوص خواستگاری زن.

خطْب به معنی شأن و شغل است، بزرگ باشد یا کوچک مانند این جمله «هذا خطبٌ یسیر وخطبٌ جلیل» و یا امری که در آن گفتگو صورت گیرد (ابن منظور،لسان العرب، ج 1، ص360).

بنابراین معنی لغوی کلمات فوق عبارت است از: خَطَبَ و خطاب - روبرو سخن گفتن، خاطَبَه - کالَمَهُ (با او سخن گفت) و خطاب، جواب است و فصل الخطاب هم چیزی است که به وسیله آن خطاب و گفتگو فیصله می یابد و پایان می پذیرد. یعنی اینکه خطیب بعد از حمد و سپاس خدا بگوید: «اما بعد...» و به عبارتی دسته بندی کردن سخنرانی (لوییس، المنجد فی اللغة والاعلام، ص186).

در لغت نامه دهخدا به نقل از ترجمان القرآن و منتهی الارب مخاطبه به معنای سخن در روی گفتن و با کسی سخن گفتن آمده است. (دهخدا، لغت نامه، ج13، ص20470) در فرهنگ های دیگری نظیر فرهنگ فارسی عمید (عمید، فرهنگ فارسی عمید، ج2، ص1705) و فرهنگ معین (معین، فرهنگ فارسی معین، ج3، ص39) و فرهنگ بزرگ سخن (انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج7، ص6780) مخاطبه به معنای با هم سخن گفتن، روبرو سخن گفتن با کسی و گفت و گو آمده است. همچنین امروزه مخاطبَه به فتح باء، به معنای مکالمه، کنفرانس و گفتگو و نیز مکالمه تلفنی است (مهیار، فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ص 28).

ص: 130

از بررسی تمامی معانی ذکر شده برای مخاطبه در کتب لغت و فرهنگ نامه ها مشخص می شود که مخاطبه فرآیندی دوسویه بوده و در آن یک بده بستان کلامی بین دو نفر یا دو گروه شکل می گیرد که منجر به مفاهمه و انتقال مفهوم از دروطرف می شود. این معنا همان مفهوم دیالوگ در زبان لاتین است که مفهوم وسیع تری در علوم انسانی غرب پیدا کرده است.

ب) سیره

شاید مفهوم «سیره» در ادبیات اسلامی معادل اصطلاح سبک زندگی که اصطلاحی جدید در علوم انسانی و واژه ای ترجمه شده از ادبیات غربی است، معادل واژه باشد. به منظور دریافت و تفسیر دقیق سیره پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) و اهل بیت علیهم السلام شایسته است، ابتدا معنای لغت «سیره» را دریابیم.

راغب اصفهانی سیره را به معنای حالتی دانسته که انسان یا غیر انسان بر آن حالت باشد (راغب، المفردات فی غریب القرآن، ص248).

صاحب لسان العرب نیز می گوید: سیره از کلمه «سیر» به معنای رفتن است و خود کلمه سیره به معنای روش، رفتار، سنت، طریقت و هیئت است (ابن منظور،لسان العرب، ج6، ص 399). در این باره شهید مطهری می نویسد: سیره در زبان عربی از ماده «سِیر» است. سیر یعنی حرکت، رفتن، راه رفتن، «سیره» یعنی نوع راه رفتن، سیر یعنی رفتن، رفتار، ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار. آنچه مهم است شناخت سبک رفتار است (مطهری، سیری در سیره نبوی، ص47).

بنابراین سیره پیغمبر یعنی متدی که پیغمبر در عمل و در روش برای مقاصد خودش به کار می برد. این که پیامبر کی، کجا به دنیا آمد و چه کرد و چه مقاصدی داشت، مورد نظر نیست؛ آنچه در این اجمال مورد نظر ماست، سبک و روش پیغمبر است (همان، ص52).

بر اساس تعریف فوق منظور از سیره قرآنی امام علی علیه السلام، روش و سبک زندگی آن حضرت در مواجهه و تعامل با کلام الله و مؤلفه های بنیادینی است که در سیره قرآنی امام علی علیه السلام ظهور و بروز داشته است.

ص: 131

3- ماهیت و جایگاه مخاطبه با کلام الله

اشاره

آنچه از بررسی سیره قرآنی حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام برمی آید، حاکی از آن است که آن حضرت به هنگام قرائت قرآن و یا در پایان قرائت سوره ای خاص، عباراتی را در قالب اذکار و ادعیه بر زبان جاری می ساختند. چنین عملی بر مبنای این است که قرآن ماهیتی زنده و پویا در سیره معصومین علیهم السلام داشته است و قرائت ایشان، قرائتی فعال و پویا بوده است. اگر قرار بر تمسک به سیره و سنت معصومین علیهم السلام باشد، باید در این مورد هم، قدم در مسیری بگذاریم که ایشان برایمان مشخص کرده اند. به زبان آوردن چنین گزاره هایی به هنگام قرائت نه تنها اشکالی ندارد، بلکه یکی از حوزه های بسیار مهم در امر قرائت قرآن کریم به حساب می آید. بنابر تعالیم پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) و امامان اهل بیت علیهم السلام ، سزاوار است که قرآن به صورت زنده و فعال قرائت و تلاوت شود. اگر در قرائت قرآن به این مرحله دست نیابیم و فقط کلام خدا را قرائت کنیم، در این صورت ما فقط راوی خواهیم بود که کلام خدا را به نقل از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) روایت می کنیم و این در جای خود فضیلت بسیار بزرگ و با ارزشی است و از مقام و منزلت بسیار بالایی برخوردار است؛ اما معصومین علیهم السلام به ما آموخته اند که این قرائت را فعال تر کرده و بر این فضیلت بیفزاییم و آثار و برکات قرائت قرآن را چندین برابر کنیم. متأسفانه تاکنون در این زمینه بحث و تحقیق قابل توجهی صورت نگرفته است و ما در این تحقیق سعی داریم ابعاد پیرامونی این موضوع را در سیره امام علی علیه السلام با نگاهی پژوهشگرانه مورد دقت قرار دهیم تا این فرهنگ قرآنی معصومین علیهم السلام از نو احیا و در زندگی ما نیز جاری و ساری شود. برای روشن تر شدن بحث به ذکر نمونه هایی در این موضوع می پردازیم.

الف) مخاطبه با کلام الله، مطالبه رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم)

مخاطبه با کلام الله یک مطالبه جدی از سوی حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) بوده است. طبق روایتی که نقل خواهد شد، زمانی که مخاطبه صورت نمی گیرد و قاری و مستمع قرآن

ص: 132

عکس العملی از خود نشان نمی دهند، انتظارات آن حضرت در رابطه با حق تلاوت قرآن برآورده نمی شود. جابر بن عبدالله گوید: پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) روزی سوره الرحمن را در جمع مردم خواند، ولی آنها سکوت کردند و چیزی نگفتند، به آنها فرمود: جن ها بهتر از شما، پاسخ می دهند، چراکه من وقتی آیه {فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِکُما تُکَذِّبانِ} را که در سوره «الرحمن» است، برایشان خواندم، آنها در پاسخ گفتند: «ولابشیءٍ من آلا ربّنا نکذب»؛ یعنی نه، هرگز ما چیزی از نعمت های پروردگارمان را انکار و تکذیب نمی کنیم (طبرسی، مجمع البیان، ج23، ص19). آن حضرت به این ترتیب، به مسلمانان دستور دادند که هنگام شنیدن آیه {فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِکُما تُکَذِّبانِ} که در سوره الرحمن، سی بار تکرار شده، سکوت نکرده و جواب دهند. مانند جواب بالا، یا بگوئید: «لا بشی من آلائک رب اکذبُ».

همان گونه که مشاهده می شود، گویا اصل بر این است که حتماً مخاطبه بنده با آیات قرآن کریم وجود داشته باشد و در غیر این صورت موجب تعجب و نارضایتی رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) می شود. ازاین رو می توان نتیجه گرفت شکل گیری حالت مخاطبه در مقام قرائت قرآن کریم، خواسته جدی آن حضرت است که در سیره حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هم وجود دارد.

ب) قرائت ترتیل پیش زمینه تحقق مخاطبه با کلام الله در بیان علی علیه السلام در پاره ای از روایات درباره میزان و اندازه قرائت قرآن در هر شب و مدت زمان ختم قرآن از معصوم علیه السلام سؤال شده است که ایشان جملگی در پاسخ به این سؤال اذن ختم قرآن در مدت زمان اندک را نداده اند. این روایات در کتاب کافی ذیل باب «فِی کَمْ یقْرَأُ الْقُرْآنُ وَیخْتَمُ»(کلینی، الکافی، ج 4، ص637)، آمده است. ائمه اطهار^ در ادامه در توضیح اینکه قرائت قرآن باید چگونه باشد، بحث ترتیل را مطرح کرده اند. درواقع از نظر ایشان بهترین نوع قرائت آن است که در آن رعایت ترتیل شده باشد.

اشاره

البته باید توجه داشت، آنچه به عنوان ترتیل در سیره معصومین علیهم السلام عنوان می شود، با ترتیل مصطلح در زمان معاصر که یک سبک قرائت قرآن کریم است، متفاوت است. ترتیل

ص: 133

در نزد معصومین علیهم السلام ماهیتی کیفی دارد؛ اما در نزد قاریان امروزی، نوعی سبک قرائت محسوب و بسته به سرعت قرائت تعریف می شود.

در قرآن کریم در دو جا از ترتیل سخن به میان آمده است. در سوره فرقان خداوند متعال می فرماید: {وَقالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْلانُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَرَتَّلْناهُ تَرْتیلاً} (فرقان/32)؛ در سوره مزمل هم آمده است: {أَوْ زِدْ عَلَیهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً} (مزمل/4).

در کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» هم آمده است: «ورَتَّلْتُ القرآنَ تَرْتِیلًا: تمهّلت فی القراءة ولم أعجل» (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 4، ص47)؛ یعنی مهلت داشتن در قرائت و عجله نکردن.

- قرائت «هذرمه» نقطه مقابل ترتیل

از حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده است که می فرماید: «... إِنَّ الْقُرْآنَ لَایقْرَأُ هَذْرَمَةً، وَلکِنْ یرَتَّلُ تَرْتِیلًا، إِذَا مَرَرْتَ بِآیةٍ فیها ذِکْرُ النَّارِ، وَقَفْتَ عِنْدَهَا، وَ تَعَوَّذْتَ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ» (کلینی، الکافی، ج 2، ص618).

خلیل بن احمد در کتاب العین، «هذرمه» را به معنی سرعت در قرائت عنوان کرده است (فراهیدی،العین، ج4، ص127). بر همین اساس ترتیل قرآن قرائتی است که همراه با تأنی و تدبر باشد که در این صورت می تواند زمینه ساز مخاطبه نیز گردد.

در روایت دیگری نیز حضرت علی علیه السلام می فرمایند: ترتیل یعنی آن را خوب بیان کن و همانند شعر آن را با شتاب و عجله نخوان و مانند ریگ (هنگام خواندن) آن را پراکنده مساز؛ ولی دل های سخت خود را به وسیله آن به بیم و هراس افکنید و همت شما این نباشد که سوره را به آخر رساند (یعنی همت خود را در تدبر و تأمل در آیات و بکار بستن و عمل کردن آنها قرار دهید، نه به اینکه سوره را به آخر رسانید) (کلینی، الکافی، ج 2، ص615). ملامحسن فیض کاشانی در توضیح این روایت می گوید: «الهذّ، السرعة فی القراءة أی لا تسرع فیه کما تسرع فی قراءة الشعر ولا تفرق کلماته بحیث لا تکاد تجتمع کذرات الرمل، والمراد به الاقتصاد بین

ص: 134

السرعة المفرطة والبطؤ المفرط» (فیض کاشانی، الصافی، ج 1، ص71)؛ «هذّ» اشاره به سرعت در قرائت دارد، یعنی نه مانند شعرخوانی سریع بخوان و نه خیلی آهسته و پراکنده، بلکه باید حد وسط و اعتدال را در قرائت در نظر گرفت.

همچنین حضرت علی علیه السلام در توصیف پرهیزگاران در خطبه متقین می فرماید: «به هنگام شب برای عبادت برپایند، درحالی که اجزای قرآن را شمرده و سنجیده تلاوت کنند، خود را به آیات قرآن اندوهگین ساخته، و داروی دردشان را از آن برگیرند؛ و چون به آیه ای بشارت دهنده بگذرند، به مورد بشارت طمع کنند و روحشان از روی شوق به آن خیره گردد و گمان برند که مورد بشارت در برابر آن هاست؛ و چون به آیه ای بگذرند که در آن بیم داده شده، گوش دل به آن دهند و گمان برند شیون و فریاد عذاب بیخ گوش آنان است...(شریف الرضی، ترجمه و شرح نهج البلاغه فیض الاسلام، ص291).

در اینجا هم مولا علی علیه السلام شرایطی را برای قاریان و تالیان قرآن ذکر کرده اند که حاکی از تحقق حالت تخاطب با کلام الله است و این حالات زمانی شکل می گیرد که قاری و تالی قرآن خود را در حال مخاطبه با آیات الهی بداند.

ج) استنطاق آیات قرآن در بیان امیرالمؤمنین علیه السلام آیات خدا ساکت اند و هیچ گاه حرف نمی زنند، بلکه باید آنها را به سخن گرفت. این مطلب واقعیتی است که در خطبه 158 نهج البلاغه، به زیبایی انعکاس یافته است؛ آنجا که می فرماید: «خداوند پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را هنگامی فرستاد که پیامبران حضور نداشتند و امت ها در خواب غفلت بودند و تاروپود (حقایق و فضایل) ازهم گسسته بود، پس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) از جانب خدا (حقیقتی) آورد که تصدیق کننده کتاب های پیامبران پیشین است و نوری است که باید به آن اقتدا کرد. آن نور همان قرآن است، پس آن را به سخن درآورید و آن هرگز سخن نگوید؛ اما من شما را از آن آگاه می کنم، بدانید آنچه در آینده رخ می دهد، علم آن در قرآن است. قرآن از گذشته سخن می گوید و دوای درد شما و سامان امور شما همه در قرآن است» (شریف الرضی، ترجمه و شرح نهج البلاغه فیض الاسلام، ص223).

ص: 135

در این روایت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام استنطاق و به سخن درآوردن قرآن را مطالبه کرده است؛ یعنی تا زمانی که قاری خود اقدام به این کار نکند، شاید دیگر قرآن حرفی برایش نداشته باشد. این یعنی ایجاد همان حالت مخاطبه با آیات قرآن کریم. آنچه حضرت علی علیه السلام به عنوان استنطاق مطرح کرده است، ایجاد شرایطی است که قاری خود را مخاطب کلام الله بداند و با قلبی خاشع آیات قرآن را خوانده و با گوش جان به کلام الهی و خطاباتش گوش فرادهد که اگر زمینه مخاطبه فراهم نشود، قرآن حرفی برای گفتن نخواهد داشت (لَنْ ینْطِقَ).

عبارت «فَاستَنطِقوهُ» (پس آن را به سخن وادارید)، به روشنی حاکی از ویژگی خاصی است که قرآن دارد. تعبیر «لَن ینطِقَ» (و هرگز سخن نمی گوید) که بلافاصله پس از آن آمده است، بر این ویژگی تأکید می کند. حرف «لَن» (هرگز) نیز، به جای خود بر آن پای می فشارد و به روشنی بیان می دارد که اگر منتظر شویم که قرآن سخن گوید، هرگز سخن نخواهد گفت و تا آن را به سخن نکشانیم و به گفتگو فرانخوانیم، ساکت خواهد بود و چیزی از آن نخواهیم شنید.

سیره عملی امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان معصوم آن حضرت نیز در قبال قرآن، همین بوده است. از بیان برخی از احادیث به روشنی برمی آید که آنان نه تنها آیات، جملات، عبارات و کلمات؛ بلکه گاه، حروف قرآن را نیز به سخن می گرفتند و از آنها نکته برمی داشتند (برای نمونه، رک: شیخ حر عاملی، تفصیل وسایل الشیعة، ج3، ص364؛ مجلسی، بحارالانوار، ج77، ص245). با ملاحظه موارد مختلف، تعابیر نهفته در بیان احادیث و دقّت در نوع برداشتی که معصومان علیهم السلام از آیات دارند، به این نتیجه می رسیم که اگر ما هم اهل تدبر و استنطاق باشیم، می توانیم با تأسّی به روش اهل بیت علیهم السلام در برخورد با قرآن، به برداشت های لطیف و ظریف از آیات دست یابیم. برداشت هایی که در پرتو درک مخاطبه با کلام الله خود را نشان خواهد داد.

ص: 136

د) نظر مراجع شیعه درباره جواز مخاطبه با کلام الله

تعدد روایات مربوط به مخاطبه معصومین علیهم السلام کاشف از سیره عمومی آن حضرات است، یعنی سنت مخاطبه با آیات قرآن و توصیه ائمه اطهار علیهم السلام به بیان عباراتی در حین تلاوت قرآن، اظهر من الشمس بوده و همچون خورشیدی در مکتب اهل بیت علیهم السلام می درخشد. بااین وجود جهت کسب اطمینان خاطر از طریق استفتاء، نظر و رأی مراجع معظم تقلید شیعه را درباره حکم فقهی و جواز مخاطبه با کلام الله جویا شدیم که آیات عظام سیستانی و وحید خراسانی به این استفتاء پاسخ دادند:

سؤال:

اینجانب در حال انجام پژوهشی تحت عنوان مخاطبه با کلام الله در بیان معصومین علیهم السلام هستم. آنچه از مجموعه روایات مربوط به سیره قرآنی معصومین علیهم السلام برمی آید، حاکی از آن است آن حضرات در پاره ای از مواقع، هنگام قرائت قرآن گزاره هایی در امتثال امر یا سؤال موجود در آیات قرآن کریم بر زبان آورده اند. به عنوان مثال از امام علی علیه السلام نقل شده است که می فرماید: هنگامی که {أَ لَیسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمین} را قرائت نمودی بگو: «وَنَحْنُ عَلَی ذَلِکَ مِنَ الشَّاهِدِینَ»، یا پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) تأکید کرده اند که بعد از آیه {فَبِأَی آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان} بگوییم: لابشیءٍ من آلاء ربّ اُکذّب.

سؤال حقیر این است که حکم فقهی گفتن چنین عباراتی که زمینه انس و تدبر بیشتر در آیات قرآن کریم را فراهم می آورد، البته بدون قصد اینکه این عبارات جزو کلام الله محسوب شوند، چیست؟ و در حالت کلی نظر حضرت عالی درباره ایجاد حالت مخاطبه با کلام الله هنگام قرائت قرآن کریم چیست؟

پاسخ استفتاء:

بسمه تعالی

نه تنها گفتن این عبارت جایز است، بلکه مستحب است؛ بلکه از احادیث استفاده

ص: 137

می شود که بعد هر آیه ای که در آن عذاب الهی آمده، مستحب است به خداوند پناه ببریم و از خداوند بخواهیم آن را از ما دور کند و همچنین بعد از هر آیه ای که در آن بهشت و نعمت های الهی آمده مستحب است از خداوند بخواهیم آن را به ما بدهد، چنانچه در حالات امام رضا علیه السلام در راه خراسان گفته شده (آن حضرت بسیار قرآن تلاوت می کرد. پس اگر به آیه ای رسید که در آن بهشت یا دوزخ ذکر شده، گریه می کرد و از خداوند بهشت را طلب می کرد و پناه می برد به خداوند از آتش جهنم... و وقتی {قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ} را تمام می کرد می فرمود: (کذلک الله ربنا) سه مرتبه و وقتی (الحمد) را تمام می کرد می گفت: {الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین} و اگر می خواند {یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا} می گفت: لبیک اللهم لبیک.

دفتر مرجع عالی قدر سیدعلی حسینی سیستانی - بخش استفتائات

کد استفتاء: 162130

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

اگر به همان نحوه ای که به صورت معتبر از 14 معصوم علیهم السلام وارد شده اشکالی ندارد.

دفتر مرجع عالی قدر آیت الله وحید خراسانی - بخش استفتائات

4- سبک شناسی مخاطبه با کلام الله در سیره علوی

اشاره

با تأمل در مخاطبه های وارده در سیره قرآنی امام علی علیه السلام، می توان در منابع حدیثی به تفاوت کمّی و کیفی آنها پی برد. در واقع نوع و شکل مخاطبه مطرح شده را می توان در دسته بندی های مختلفی قرار داد که به برخی از این دسته بندی ها به صورت زیر اشاره می کنیم:

این مخاطبه ها در هر موقعیت، با گزاره ای خاص از امام علی علیه السلام صادر شده است. برخی از این مخاطبه ها کلامی و برخی غیرکلامی اند. به این صورت که در مقام مخاطبه با آیه، گاه کلامی از آن حضرت صادر شده است و گاه تنها حالتی خاص و تأثیر و تأثر ظاهری و یا درونی در آن حضرت نمایان است. مانند گریه پس از تلاوتِ آیه ای خاص و ظهور حزن و اندوه در ظاهر ایشان. در برخی موارد هم مخاطبه کلامی و غیرکلامی باهم شکل گرفته

ص: 138

است؛ یعنی هم کلامی از معصوم صادر شده است و هم در حالات ظاهری ایشان تغییری صورت گرفته یا فعلی از ایشان محقق شده است. مانند سجده کردن پس از تلاوت یک آیه که مخاطبه های غیرکلامی است و ذکر یک جمله یا دعایی خاص به هنگام سجده و یا پس از آن.

مخاطبه کلامی نیز دو نوع است، گاه کلام صادر شده برگرفته از عبارات قرآنی است و گاه بدون استفاده از عبارات قرآنی و از زبان خود معصوم بیان شده است. در ادامه برای هر کدام از این انواع مخاطبه ها نمونه هایی آورده می شود:

الف) مخاطبه کلامی

اشاره

همان طور که اشاره شد، مخاطبه کلامی خود دو قسم است:

یک - مخاطبه با استفاده از عبارات قرآنی

از امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام نقل شده است که فرمود: «وَإِذَا قَرَأْتُمْ قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ - فَقُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ حَتَّی تَبْلُغُوا إِلَی قَوْلِهِ مُسْلِمُونَ» (ابن بابویه، خصال، ج2، ص165)؛ یعنی هنگامی که آیه {قُولُواْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَینَا وَمَا أُنزِلَ إِلیَ إِبْرَاهِمَ وَإِسمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتی مُوسیَ وَ عِیسیَ وَ مَا أُوتی النَّبِیونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَینْ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنحْنُ لَهُ مُسْلِمُون}؛ بگوئید به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده و به آنچه به موسی و عیسی دادند و به آنچه انبیاء از ناحیه پروردگارشان داده شدند و خلاصه به همه این ها ایمان داریم و میانه این پیغمبر و آن پیغمبر فرق نمی گذاریم و ما در برابر خدا تسلیم هستیم» (بقره/136) قرائت کردیم، در مقام امتثال امر فعل «قولوا»، عبارات پس از آن را تا آخر آیه تکرار کنیم که به نوعی اعتراف و تصدیقی است بر کلام خدا.

چنانچه مشاهده می شود، در این حدیث در مخاطبه با کلام الله از همان عبارات قرآنی استفاده شده است.

دو - مخاطبه بدون استفاده از عبارات قرآنی

حضرت علی علیه السلام می فرماید: «إِذَا قَرَأْتُمْ مِنَ الْمُسَبِّحَاتِ الْأَخِیرَةِ فَقُولُوا سُبْحَانَ اللَّهِ الْأَعْلَی...»

ص: 139

(ابن بابویه، خصال، ج2، ص166)؛ «هنگامی که یکی از سوره های مسبحات را قرائت کردید، پس خداوند را با عبارت «سُبْحَانَ اللَّهِ الْأَعْلَی» تسبیح کنید».

ملاحظه می شود که در اینجا مخاطبه با کلام الله با عبارتی غیر از عبارات قرآنی توسط حضرت علی علیه السلام محقق شده است.

ب) مخاطبه غیرکلامی

اشاره

از جمله مظاهر مخاطبه غیرکلامی که در تعامل امیرالمؤمنین علیه السلام با کلام الله مشهود است، می توان به مواردی همچون گریه، حزن، سجده و... اشاره کرد که در سیره قرآنی آن حضرت ظهور و بروز داشته است.

در خود قرآن آیاتی وجود دارند که تعامل با قرآن را به نوعی امری بدیهی و ضروری عنوان کرده اند که ما همواره از کنار این آیات بدون توجه و تأمل شایسته گذر کرده ایم. برای نمونه می توان به آیه 83 سوره مائده اشاره کرد: {وَإِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْینَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِ}؛ «و چون آنچه را به سوی این پیامبر نازل شده، بشنوند، می بینی بر اثر آن حقیقتی که شناخته اند، اشک از چشم هایشان سرازیر می شود، می گویند: پروردگارا، ما ایمان آورده ایم، پس ما را در زمره گواهان بنویس» (مائده/83).

طبق این آیه مائده مخاطبه با کلام الله خواسته خود قرآن است. در واقع این آیه انتظار قرآن از شنونده کلام الله را بیان می کند که باید چگونه حالتی داشته باشد و آیات قرآن چه تأثیری در حالات ظاهری و درونی شنونده کلام الله داشته است.

یک - حالات امیرالمؤمنین علیه السلام هنگام تلاوت قرآن

زرّ بن حبیش نقل می کند: در مسجد جامع شهر کوفه و در محضر امیر مؤمنان علی علیه السلام قرآن را از آغاز تا پایانش تلاوت کردم...، وقتی به آیه 22 سوره «حم عسق» رسیدم، آن حضرت گریست؛ به گونه ای که اشک بر صورتش جاری شد، سپس سرش را به آسمان بلند نموده و فرمود: ای زرّ! من دعا می کنم و تو آمین بگو، آنگاه چنین عرضه داشت: «أللهمَّ

ص: 140

اِنّی أَسْئَلُکَ اِخْباتَ المُخْبِتینَ، وَاخْلاصَ المُوقنینَ، وَمُرافَقَةَالأَبرارِ، وَاسْتِحْقاقَ حَقائِقِ الایمان، وَالغَنیمَةَ مِنْ کُلِّ بِرٍّ وَالسَّلامَةَ مِن کُلِّ اِثْمٍ، وَوُجُوبَ رَحْمَتِکَ، وَعَزائِمَ مَغْفِرَتِکَ، وَالْفَوزَ بِالْجَنَّةِ، وَالنَّجاةَ مِنَ النَّارِ»؛ «خدایا! همانا من دل نهادن دل دادگان، اخلاص اهل یقین، همراهی نیکان، شایستگی دریافت حقائق ایمان، بهره مندی از همه خوبی ها، مصون ماندن از تمامی گناهان، شمول رحمت تو، به دست آوردن بخشش های بزرگ تو، رستگاری و رسیدن به بهشت تو، و نجات یافتن از آتش جهنّم را، از درگاه مقدّست درخواست می کنم».

زرّ ادامه می دهد: امیرالمؤمنین علیه السلام در پایان، به من فرمود: «ای زرّ! هرگاه قرآن را ختم نمودی، این دعا را بخوان؛ زیرا دوست و محبوبم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) مرا دستور و سفارش داده بود که به هنگام ختم قرآن با این کلمات، دعا بخوانم» (مجلسی، بحارالانوار، ج92، ص206).

نکته ای که از این روایت می توان دریافت کرد این است که مخاطبه لزوماً به هنگام قرائت قرآن توسط فرد شکل نمی گیرد؛ بلکه انسان حتی به هنگام استماع هم می تواند با آیات قرآن مخاطبه داشته باشد؛ آن چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام پس از شنیدن حوامیم با چشمانی اشک آلود دست به دعا برآورد.

5- مظاهری از مخاطبه با کلام الله در سیره علوی

الف) مخاطبه با سوره «تین»

از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است که فرمود: «... وَإِذَا قَرَأْتُمْ وَالتِّینِ فَقُولُوا فِی آخِرِهَا وَنَحْنُ عَلَی ذَلِکَ مِنَ الشَّاهِدِینَ» (ابن بابویه، خصال، ج2، ص166)؛ «یعنی هنگامی که سوره تین را خواندید، در آخر آن بگویید: وَنَحْنُ عَلَی ذَلِکَ مِنَ الشَّاهِدِینَ.

از امام رضا علیه السلام نیز روایت شده است که در آخر سوره «وَالتِّینِ وَ الزَّیتُون» می گفتند: «بَلَی وَأَنَا عَلَی ذَلِکَ مِنَ الشَّاهِدِینَ» (ابن بابویه، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص183).

عبارتی که از معصوم علیه السلام در مخاطبه با این سوره صادر شده است، درواقع پاسخی است به آیه {أَلَیسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمین} در این آیه خداوند سؤال می کند که آیا خداوند

ص: 141

حاکم ترین حاکمان نیست؟ حال اگر ما خودمان را مخاطب این آیه بدانیم، جوابی جز آنچه حضرت علی علیه السلام و امام رضا علیه السلام داده اند، نخواهیم داشت.

ب) مخاطبه با سوره «اعلی» و دیگر سوره های مسبحات

حضرت علی علیه السلام می فرماید: «إِذَا قَرَأْتُمْ مِنَ الْمُسَبِّحَاتِ الْأَخِیرَةِ فَقُولُوا سُبْحَانَ اللَّهِ الْأَعْلَی...» (ابن بابویه، خصال، ج2، ص165)؛ «هنگامی که یکی از سوره های مسبحات را قرائت کردید، پس خداوند را با عبارت «سُبْحَانَ اللَّهِ الْأَعْلَی» تسبیح کنید».

مسبحات، عنوان گروهی هفت سوره است که با کلمه ای از ریشه «سبح» آغاز می شوند و آن هفت سوره عبارت اند از: اسراء، حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلی. در مورد قرائت این سوره ها توصیه های فراوانی در روایات آمده است.

روایت دیگری نیز از امام علی علیه السلام نقل شده است: «وَعَنْ عَلِی علیه السلام أَنَّهُ قُرِئَ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی» فَقَالَ سُبْحَانَ رَبِّی الْأَعْلَی وَ هُوَ فِی الصَّلَاةِ فَقِیلَ لَهُ أَ تَزِیدُ فِی الْقُرْآنِ قَالَ لَا إِنَّمَا أُمِرْنَا بِشَی ءٍ فَقُلْتُهُ» (سیوطی، الدرالمنثور فی تفسیرالمأثور، ج6، ص338)؛ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام درحالی که در نماز بود، قرائت آیه {سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی} را شنید، ازاین رو در مقام امتثال امر کلام الهی فرمود: پاک و منزه است پروردگار اعلی مرتبه من، وقتی از ایشان پرسیده شد که آیا چیزی به آیات قرآن اضافه کردی؟ حضرت پاسخ دادند نه؛ اما چون به تسبیح خداوند امر شدیم، من گفتم «سُبْحَانَ رَبِّی الْأَعْلَی»

از کلمه «أتزید» در روایت مذکور، چنین برمی آید که در مقابل منطق مخاطبه با قرآن، مکتب ها و منطق های دیگر نیز بوده و هستند که مظاهر و مصادیق مخاطبه با کلام الله را به نوعی بدعت، تحریف و کم وزیاد کردن کلام الله و... دانسته و آن را محکوم می کنند. در برابر این منطق که نقطه مقابل منطق اهل بیت(علیهم السلام) است، باید گفت که مخاطبه با قرآن یک مأموریت است که باید به نحو احسن انجام گیرد (إِنَّمَا أُمِرْنَا بِشَی ءٍ).

ص: 142

ج) مخاطبه با آیه {إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی}

حضرت علی علیه السلام می فرماید: «... وَإِذَا قَرَأْتُمْ {إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی} فَصَلُّوا عَلَیهِ فِی الصَّلَاةِ کُنْتُمْ أَوْ فِی غَیرِهَا (ابن بابویه، خصال، ج2، ص165)؛ هنگامی که آیه {إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیماً} (احزاب/56)؛ «خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند، ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبی گردن نهید.» قرائت کردی، بر آن حضرت صلوات بفرستید، چه در نماز باشید و چه در غیر آن.

وقتی که خداوند تعالی و فرشتگان ملکوتش سلام و درود بر حضرت ختمی مرتب رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) می فرستند، به یقین بر ما نیز لازم و واجب است که بر ایشان صلوات و درود بفرستیم. بر همین اساس است که ذکر صلوات این قدر از سوی معصومین علیهم السلام سفارش و تأکید شده است، صلواتی این چنین پس از قرائت آیه مذکور شایسته تر است.

د) مخاطبه با کلام الله در دعاهای پایان قرائت قرآن

امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله وسلم)به من فرمود: «دعائی به تو یاد می دهم که با خواندن آن، قرآن را فراموش نکنی.» سپس فرمود: بگو:

«أَللهُمَّ ارْحَمْنی بِتَرْکِ مَعاصِیکَ أَبَداً ما أَبْقَیْتَنی، وَارْحَمْنی مِنْ تَکَلُّفِ ما لا یُعْنینی، وَارْزُقْنی حُسْنَ النَّظرِ فیما یُرضیکَ، وَألْزِمْ قَلْبی حِفْظَ کِتابِکَ کَما عَلَّمْتَنی، وَارْزُقْنی أنْ أتْلُوَهُ عَلَی النَّحْوِ الَّذی یُرْضیکَ عَنّی أَللهُمَّ نَوِّرْ بِکِتابِکَ بَصَری، وَاشْرَحْ بِهِ صَدْری، وَأطْلِقْ بِهِ لِسانی، وَاسْتَعْمِلْ بِهِ بَدَنی وَقَوِّنی بِهِ عَلی ذلِکَ، وَأعِنّی عَلَیْهِ، إِنَّهُ لایُعینُ عَلَیْهِ إلاَّ أَنْتَ، لا إلهَ إلاَّ أَنْتَ» (مجلسی، بحارالانوار، ج92، ص208 و 209)؛ خدایا! بر من رحم کن با ترک همیشگی گناهان تا زمانی که مرا در دنیا زنده نگه می داری و بر من رحم کن از به سختی افتادن در کارهایی که برایم سودمند نیست و نصیبم بفرما خوش بینی در هر آنچه که مورد رضایت توست و قلبم را وادار و ملزم کن بر حفظ کتابت همان گونه که بر من یاد داده ای و روزی ام بفرما بر اینکه قرآن را به روشی تلاوت کنم که

ص: 143

باعث خشنودی تو از من گردد. خدایا! به برکت کتابت، دیدگان و بینش مرا روشنایی بخش و به سبب قرآن، سینه و تحمّل مرا گسترش بده و زبانم را گویا قرار بده و بدنم را توانمند بگردان و برای انجام کارهای نیک به من نیرو ببخش و برای تلاوت قرآن کمکم فرما؛ چراکه هیچ کمکی جز از جانب تو نمی رسد، هیچ معبودی جز تو وجود ندارد.

امام علی علیه السلام هماره بعد از پایان تلاوت، چنین دعا می نمود:

«أَللهمَّ اشْرَحْ بِالقرآنِ صَدری، وَاستَعْمِلْ بِالقرآنِ بَدَنی، وَنَوِّر بالقرآنِ بَصَری، وَأَطْلِقْ بالقرآنِ لِسانی، وَأَعِنّی عَلَیهِ ما أَبْقَیتَنی، فَانَّهُ لاحَولَ وَلا قُوَّةَ الاَّ بِکَ» (مجلسی، بحارالانوار، ج92، ص209)؛ خدایا! با قرآن سینه ام را وسعت بخش و بدنم را در خدمت قرآن قرار ده و دیده ام را به قرآن روشنی بخش و زبانم را به قرآن گویا فرما و تا زنده ام در این راه یاری ام کن؛ چراکه هیچ نیرو و قدرتی نیست مگر از تو.

آنچه بحث شی تنها مصادیق و نمونه هایی از این گونه مخاطبات وارده از امام علی علیه السلام به هنگام قرائت و تلاوت برخی از سوره ها و آیات است. مصادیقی که می تواند راهگشای مسیری نوین در تعامل با قرآن کریم باشد. البته باید توجه داشت که مفهوم این روایات این نیست که همیشه به هنگام قرائت این سور و آیات، باید این جملات را بر زبان آوریم، یا جملات خاص املا شده دیگری را بگوییم؛ بلکه مراد این است که به هنگام قرائت متوجه باشیم تحت تعلیم و تربیت الهی هستیم و باید آثار این تعلیم و تربیت را در وجود خود پیاده کنیم. ازاین رو می توان این قبیل مخاطبه ها را گسترش داد و بدین سان قرائت و تلاوت قرآن را فعال تر و کاربردی تر ساخت.

به بیان دیگر، چنین جملات از سوی قاری قرآن، درواقع قرآن صاعد است که در برابر قرآن نازل و به عنوان پاسخ و انعکاس آن و درس پس دادن به صاحب قرآن ابراز می شود.

حال که ما با چنین سیره ای در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) متنعم شده ایم، بجاست که با بازنگری در شیوه و رویکردهایمان، تعامل دوسویه با کلام الله برقرار کنیم تا ضمن ادای حق تلاوت آیاتش، انس حقیقی با قرآن برقرار کنیم.

ص: 144

نتیجه

اینک که این پژوهش به نقطه پایانی رسیده است، ذکر مواردی به منظور ارائه نتیجه گیری از مباحث ارائه شده ضروری است. همان گونه که در این تحقیق روشن شد، یکی از وجوه قابل تأمل و توجه در سیره امیرالمؤمنین علیه السلام نحوه تعامل و مواجهه ایشان با قرآن است که بخش مهمی از آن به صورت مخاطبه با آیات قرآن کریم در منابع اصیل دینی ما به ودیعه گذاشته شده است. با بررسی و تأمل در چنین گزارش هایی می توان نتیجه گرفت:

گرچه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) به عنوان مخاطب اصلی و اولیه کلام الله است؛ اما با نگاهی به سیره نبوی و امامان معصوم علیهم السلام مشخص می شود که ایشان در پی تعلیم و القای این مهم بودند که همه مردم خود را مخاطب قرآن بدانند، چراکه قرآن مایه هدایت همه مردم در همه اعصار و قرون است.

امام علی علیه السلام در تعامل و مواجهه با قرآن به ویژه هنگام قرائت قرآن، به گونه ای برخورد می کردند که گویی با انسانی در حال تخاطب و گفتگو می باشند. ازاین رو علاوه بر اینکه تأثیر و تأثراتی نظیر حزن، بکاء و... از مفاهیم و معانی بلند آیات در حالات ظاهری ایشان نمایان می گشت، در مقام مخاطبه عبارات و گزاره هایی گاه در مقام تصدیق فحوای کلام، گاه در مقام پاسخ به سؤال مطرح شده در آیه و گاه در مقام امتثال امر خداوند که در آیه بیان شده است، به زبان جاری می ساختند.

مخاطبه های وارده از امام علی علیه السلام با قرآن، گاه کلامی بود و گاه غیرکلامی؛ مانند سجده، گریه و حزن؛ مخاطبات کلامی ایشان نیز گاه برگرفته از خود عبارات قرآنی بود و گاه بدون استفاده از عبارات قرآنی.

در سیره علوی مستنداتی وجود دارد که نه تنها امر به مخاطبه با کلام الله کرده اند، بلکه در سبک و سیاق و نحوه مخاطبه با آیات قرآن کریم دست ما را باز گذاشته اند. به این مفهوم که طبق تعالیم ایشان لزومی ندارد که حتماً جملات املاء شده مأثور را به هنگام

ص: 145

قرائت بر زبان آوریم، بلکه هدف این است که ما خود را مخاطب آیات دانسته و در مکتب قرآن تعلیم ببینیم. ازاین رو می توان این قبیل مخاطبه ها را گسترش داد و بدین سان قرائت و تلاوت قرآن را فعال تر و کاربردی تر ساخت.

ص: 146

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

1. ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، 1362 ش.

2. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام، محقق و مصحح: مهدی لاجوردی، تهران: نشر جهان، 1378ق.

3. ابن منظور، محمد بن مکرم، جمال الدین، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه،1363ش.

4. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران: سخن، 1381ش.

5. جوادی آملی، عبدالله، قرآن در قرآن، قم: اسراء، 1378ش.

6. دانایی، امیرهوشنگ، المرشد (فرهنگ جامع عربی به فارسی)، تهران: نگاه، 1387ش.

7. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، 1377ش.

8. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دمشق بیروت: دارالعلم - الدار الشامیة، 1412ق.

9. زمخشری، محمود، اساس البلاغه، بیروت: دار صادر،1392ق.

10. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.

11. شریف الرضی، محمد بن حسین، ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)، تهران: مؤسسه چاپ و نشر تألیفات فیض الاسلام، 1379ش .

12. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، قم: مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، 1409ق.

13. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: ناصرخسرو، 1372.

14. عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، تهران: اشجع، 1390ش.

15. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، سید هاشم، تهران: المطبعة العلمیة، 1380ق.

16. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم: هجرت، 1410ق.

17. فیض کاشانی، مولی محسن، الصافی، محقق و مصحح: حسین اعلمی، تهران: مکتبه الصدر،

ص: 147

1415ق.

18. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1407ق.

19. لسانی فشارکی، محمدعلی، درآمدی بر مطالعات قرآنی در سیره نبوی، قم: نصایح، 1392ش.

20. لوییس معلوف، المنجد فی اللغة و الاعلام، تهران: انتشارات اسماعیلیان، 1362ش.

21. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1403ق.

22. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368ش .

23. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، تهران: صدرا، 1388ش.

24. معین، محمد، فرهنگ فارسی معین، تهران: امیرکبیر، 1388ش.

25. مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی فارسی، تهران: اسلامی، 1375ش.

ص: 148

5-علم امام علی (علیه السلام) به قرآن و چگونگی آن

اشاره

محمد تقی شاکر(1)

ص: 149


1- . دکتری کلام امامیه؛ 14mt.shaker@gmail.com

ص: 150

چکیده

با توجه به نقش هدایت گری امام در مکتب تشیع که از ظاهر تا باطن جامعه و انسان ها را در بر می گیرد، وی دارای ارتباط قدسی و آگاهی از علم الهی می باشد، و دانش او فراتر از علم عادی، دارای مجاری و مبادی خاص و الهی است. آیات و روایات نیز دلالت بر اثبات دیدگاه اتصال علم امام به خداوند سبحان می نماید. نگاشته حاضر با روش توصیفی - تحلیلی به صورت کتابخانه ای در مقام بررسی یکی از مجاری علم امام می باشد. احادیث، قرآن را از منابع مهم آگاهی و علم گسترده امام بیان نموده اند. یافته های تحقیق نشان می دهد، مطابق رهنمود آیات و روایات، ائمه اطهار آگاهی از حقایق و بطون قرآن را از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) تعلیم یافته اند، از این رو نقش امام نسبت به این علوم، نقشی تبیینی، تفسیری بوده و امام شاخصی برای رفع اختلاف و ظهور علوم انتقالی از پیامبر می باشد. البته رسیدن به حقایق قرآن دارای مجاری گوناگونی است، که خداوند به دلیل جایگاهی که برای امام مقرر نموده است، او را از آن مبادی بهره مند می نماید.

کلیدواژه ها: قرآن، پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)، امام علی علیه السلام، علم، بطون.

مقدمه

جانشینی پیامبر به عنوان بحث برانگیزترین مسئله در تاریخ اسلام، همواره اندیشه ها را وقف خود نموده و چالش هایی عمیق در امت اسلام ایجاد کرده است. نگاه سطحی یا غالیانه به مسئله جانشینی و امامت، گروه هایی از مسلمانان را در معرض خسارت و نقصان و یا اتهام، تکفیر و انکار قرار داده است. اعتقاد و التزام به امامت، مبتنی بر شناختِ صحیح

ص: 151

از مقام و ویژگی های نهاد امامت است . در میان اوصاف و ویژگیهایی که برای امام در امامت خاصه مطرح شده است، مسئله علم و عصمت از نمود و جلوه بیش تری برخوردار است - این دو صفت دارای پیوندهای عمیقی در تحقق و تبلور می باشند - اهمیت علم امام در منظومه شناختی(تعیّن یافتن امام) و اعتقادی شیعه و لزوم پاسخ گویی به شبهات پیرامون این مسئله، تنیدگی و ارتباط فراوانی با دریافت و فهم دقیق از سرچشمه های علم امام دارد. و نیز مسئله ختم نبوت و چگونگی پیوند آن با موضوع خلافت و ولایت ائمه علیهم السلام، مسئله سرچشمه علم امام را به عنوان مسئله ای برجسته پراهمیت می سازد. اهل سنت با وجود پذیرش بهره مندی اهل بیت به ویژه امیرالمؤمنین علی علیه السلام از دانشی فزون تر از دانش دیگر اصحاب(1)،

- «روایت «انَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا» که اهل سنت آن را نقل کرده اند شاهد محکمی بر این ادعا است -(2) مجاری این آگاهی و دانش را از مسیر طبیعی و عادی می دانند و باور به سرچشمه ها و مجاری ویژه و متمایز را انکار می کنند. (ر.ک مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص474 و476 و 477؛ رضوانی، مرجعیت دینی اهل بیت، ص45- 58)

در منظومه اعتقادی شیعه، علم امام از جهاتی همانند علم پیامبر است. از مهم ترین منابع و مبادی دانش امام، علوم و آگاهی گسترده و دست نایافتنی برای دیگران است که پیامبر به جانشینان خود تعلیم یا انتقال داده است. این تفکر و باور علاوه بر ادله عقلی و روایی عام از فریقین، برخودار از پشتوانه روایی خاص می باشد. مراد از روایات خاص،

ص: 152


1- . برای ملاحظه روایات ر.ک: (متقی هندی، کنزالعمال، ج11، ص614و605؛ حسکانی، شواهد التنزیل ، ج1، ص135؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص384)؛ المناوی در فیض القدیر پس از اشاره به برخی روایات در گستردگی علم امام علی علیه السلام می نویسد، والأخبار فی هذا الباب لا تکاد تحصی، (مناوی، فیض القدیر، ج3، ص60و61).
2- . طبری، جامع البیان، ج11، ص55؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج3، ص1103؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج7، ص219؛ سیوطی، الجامع الصغیر ، ج1، ص415؛ مناوی، فیض القدیر، ج1، ص49؛ ج3، ص60؛ قرطبی، الجامع الاحکام، ج9، ص336؛ بغدادی، تاریخ بغداد، ج3، ص181؛ ج5، ص110؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص378؛ ابن اثیر، اسدالغابه؛ 4، ص22؛ مزی، تهذیب الکمال، ج18، ص77؛ ج20، ؛ ذهبی، تذکره الحفاظ، ج4، ص1231؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج11، ص447 و...

آموزه هایی است که به تبیین علوم انتقال یافته توسط پیامبر و یا شیوه های دیگر همانند علوم با واسطه فرشته، به وصی و جانشین منصوص، منصوب و الهی می پردازد. این احادیث با بَرشمردن محتوا و هسته علوم انتقالی، به کیفیت این انتقال و زمان آن نیز اشاره دارد.

1.چندگانگی منابع علم امام

سرچشمه و منابع دانش امام گسترده و متعدد هستند. برخی از منابع دانش امام، برای یقین و اقناع نزدیکان و یا حتی برخی از مخالفان به آن ها نمایش داده شده است.(1)

در باز شناسی اجمالی از مهم ترین منابع دانش پیشوایان شیعه علیه السلام می توان از: روح القدس، جامعه، مصحف فاطمه سلام الله علیها، صحف و کتب انبیاء، عمود نور، الف باب، تحدیث (نقر و نکت)، قرآن، اسم اعظم یاد کرد. (ر.ک: شاکر، منابع علم امام، ص25- 88) هر یک از این عناوین نیازمند بازیابی و نگاشته های مستقل می باشد.(2) در یک تقسیم بندی کلی می توان مجموعه این مبادی و منابع را در ذیل عنایات بی واسطه الهی و علوم با واسطه و علوم با واسطه را به علوم انتقالی از پیامبر و ملک جای داد.(3)

مطابق رهنمود آیات و روایات،

ص: 153


1- . نجاشی از محمد بن عذافر صیرفی نقل می کند: من با حکم بن عیینه (از علمای اهل سنت) نزد امام باقر علیه السلام بودیم، حکم از امام سوال می نمود و امام به وی احترام و عنایت خاصی مبذول می داشت. تا در یک مسئله اختلاف نمودند، حضرت به فرزندش فرمود: برخیز کتاب جدم امیرالمؤمنین علیه السلام را بیاور، ابن عذافر می گوید، فرزند امام باقر کتابی بسیار بزرگ و در هم پیچیده آورد، آن گاه امام باقر علیه السلام فرمود: این کتاب خط علی و املای رسول خدا است، بعد رو به حکم بن عیینه نمود و فرمود، ابا محمد تو سلمه و ابوالمقدام هر جا می خواهید بروید، ولی به خدا سوگند علم مورد اعتماد را جز در پیش کسانی که جبرییل بر آنان نازل می گردید نخواهید یافت.(ر.ک نجاشی، فهرست نجاشی ، ص359و360)
2- . نگارنده در مقالاتی مستقل به بررسی هر یک از این عناوین پرداخته است(به عنوان نمونه ر.ک چیستی روح القدس و آثار آن، فصلنامه اندیشه نوین دینی ش30؛ حقیقت مصحف فاطمه÷ و پاسخ به شبهاتی پیرامون آن، فصلنامه پژوهشهای اعتقادی کلامی ش6؛ صحیفه جامعه و علم امام، فصلنامه کلام اسلامی ش83 چیستی عمود نور، فصلنامه علوم حدیث ش 63)
3- . برای اطلاع دقیق تر از تقسیم بندی سرچشمه های آگاهی امام علیه السلام، ر.ک (شاکر، منابع علم امام ، فصل دوم/ 25 -38).

ائمه اطهار، علم حلال و حرام (احکام و قوانین عملی) و هم چنین آگاهی به قرآن را از طریق پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) بهره مند شده اند. از این رو نقش امام نسبت به این علوم، نقشی تبیینی، تفسیری و امام شاخصی برای رفع اختلاف و بروز و ظهور دانش های انتقالی از پیامبر است.

در این نوشتار به بررسی یکی از منابع دانش امام یعنی واکاوی گونه آگاهی امام به قرآن می پردازیم. پرسش هایی که در این پژوهش و تحقیق به چگونگی دانش امام به قرآن و طریق آن کمک می نماید عبارتند از: 1. آیا قرآن در برگیرنده دانش هایی خاص است که نیازمند دانش یافتگانی ویژه می باشد؟ 2 . نمود و ویژگی آگاهی ائمه علیه السلام از دانش قرآن چیست؟ 3. آگاهی از قرآن، چه نوع دانشی را در اختیار آگاهان به آن قرار می دهد؟ 4. ائمه علیه السلام چگونه از معارف قرآن آگاه می شوند و آیا این منبع خود دارای مجاری ویژه ای است؟

پاسخ به این پرسش ها ما را در رسیدن به هدف اصلی پژوهش یعنی اثبات دانشی گسترده و متمایز برای ائمه علیهم السلام از طریق مجاری ویژه نزدیک خواهد نمود. روشن است نگاه به رابطه امام و قرآن از جنبه های گوناگونی قابل پی گیری است و هدف این نگاشته با توجه به نگاه آن که بیان شد، دنبال می شود.

2. نیازمندی به مفسر از نگاه آیات

برای رسیدن به پاسخ این سوال که آیا آگاهی از قرآن به افراد خاصی عطا شده است، لازم است به این سوال پاسخ گفت که آیا قرآن در برگیرنده دانش و علومی ویژه و مخصوص است به گونه ای که دست همه انسان ها در رسیدن به آن معارف توانا و گسترده نیست و یا معارف قرآن محدود به الفاظ و مفاهیمی است که هر خواننده ای، با تفاوت در استعدادها، به آن دست می یابد؟ پاسخ به این سوال هم چنین کمک می کند تا ویژگی و خصوصیت آگاهی ائمه از قرآن و دلیل ذکر آن به عنوان منبعی برای علوم الهی و خاص ائمه علیهم السلام روشن گردد.

خداوند متعال ماورای این قرآن را امری دیگر معرفی می کند که به منزله روحِ قرآن است. همان حقیقتی که خداوند آن را کتاب حکیم می نامد و تمام معارف و مضامین قرآن متکی بر آن می باشد. امری که از سنخ الفاظ نیست؛ این امر همان تاویلی است که

ص:154

اوصافش در آیاتِ بیان کننده تاویل ذکر شده است (طباطبایی، المیزان، ج 3، ص54) آیات بیانگر وجود و لزوم تاویل به دو امر دلالت دارند:

اول وجود زمینه استفاده و برداشت ناصحیح از آن ها، که در روایات نبوی به تفسیر به رأی تعبیر شده است.

دوم نیاز به تفسیر، تبیین و تشریح آیات به دلیل اجمال و ذو وجوه بودن مفاهیم و معانی آن و وجود چنین زمینه ای در آیات.

این که قرآن چرا در بردارنده آیات نیازمند تاویل است، تکیه گاه دلیل آن بر وجود بطون فراوان و معارف عمیقی است که در قالب الفاظی محدود بیان شده است.

3. نیاز به آگاهان از قرآن پس از پیامبر

اشاره

آیا خداوند متعال برای فهم تاویل و تفسیر آیات قرآن، که برای هدایت و سعادت همیشگی بشر نازل شده است و جلوگیری از تنازع و اختلاف، راه کار و ابزاری را مشخص نموده است. از شئون پیامبر در آیات قرآن تبیین و تفسیر قرآن بیان شده است، یعنی خداوند با علم به این نیاز، پیامبر را معرفی نموده است. (نحل/44و64) اما استمرار این نیاز، هم چنان که تاریخ از آن گزارش می دهد و اختلاف وسیع و گسترده پس از رحلت پیامبر آن را تصدیق می نماید، چگونه برطرف می شود؟ در مقام ثبوت، چگونه لوازم آن در نظر گرفته شده است و آیا هدایت گر و هادیانی که منبع اصلی هدایت را نگه بانی و از تحریف آن جلوگیری نموده و حافظ شریعت و دین باشند معلوم و منصوب شده است؟ این شیوه از استدلال و پرسش عقلی را می توان در مناظرات هشام بن حکم با عمرو بن عبید در مسجد بصره و با مردی شامی در محضر امام صادق علیه السلام ملاحظه نمود (ر.ک: شیخ صدوق، الامالی، ص589، ح15؛ کلینی، کافی، ج1، ص 169،ح3، ص171، ح4) گونه استدلالی که در آن به خلا و نیازی پس از پیامبر، بدون تنافی با ختم رسالت، اشاره دارد و این مسئله در سخنان و کلمات ائمه اطهار قابل پی گیری است (ر.ک شیخ صدوق، علل الشرائع، ج1، ص195؛ طبری، جامع البیان، ص32) منصور بن حازم که در محضر امام صادق علیه السلام سخن

ص: 155

می گوید، پس از اثبات خداوند و لزوم بعثت پیامبرانی برای دست رسی به کراهت و رضایت الهی، برای اثبات نیاز به وجود حجت پس از پیامبر، این گونه استدلال می نماید، قرآن نمی تواند حجت پس از پیامبر باشد زیرا مرجئه و قدریه و حتی زندیق برای چیره شدن بر طرف مسلمان خود به آن استدلال می کند، پس برای قرآن قیمی لازم است که حجیت قرآن با آن کامل و تام می شود، و از میان ابن مسعود، حذیفه و دیگرانی که به عنوان آگاهان به قرآن معرفی شدند، تنها علی بود که به تمام قرآن آگاهی داشت؛ پس علی علیه السلام قیم و نگاهبان قرآن است و حجت پس از پیامبر اوست و اطاعتش واجب و آن چه درباره قرآن می گوید حق و صحیح است. امام صادق علیه السلام پس از سخنان منصور با طلب رحمت برای وی شیوه استدالی وی را تایید می نماید (کلینی، کافی، ج1، ص168، ج2، ص188، ح15) از دلایل دیگر مطرح شده در این زمینه، وجود محکم و متشابه (قمی، تفسیرقمی، ج2، ص451)، ناسخ و منسوخ در قرآن و لزوم آگاهی از زمان و مکان و شأن نزول آیات (علامه مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص88؛ صفار، بصائر الدرجات، ص136، ح3؛ عیاشی، کتاب التفسیر، ج1، ص14، ح1) بیان شده است. روایات از عدم بلوغ فهم مردم و به شگفت آمدن ایشان در صورت آگاهی از حقایق مستور در قرآن خبر می دهد. جابر بن یزید جعفی که دو پاسخ متفاوت از یک آیه از امام باقر علیه السلام شنیده است، با شگفتی از علت این امر سوال می کند، حضرت پس از اشاره به ظهر و بطن قرآن، دریافت حقایق قرآن را وابسته به آگاهان از آن می داند و از احتمالات متعدد در مقصود و معنای آیات قرآن خبر می دهد. عبارت «ان یفتی» (علامه مجلسی، بحارالانوار ، ج89، ص83، ح13؛ عیاشی، کتاب التفسیر، ج1، ص12، ح11؛ شیخ صدوق، الخصال، ج2، ص358، ح43) در برخی روایات موید دیگری بر این ادعا می باشد. روایت «مَا مِنْ أَمْرٍ یخْتَلِفُ فِیهِ اِثْنَانِ إِلاَّ وَ لَهُ أَصْلٌ فِی کِتَابِ اَللَّهِ لَکِنْ لاَ تَبْلُغُهُ عُقُولُ اَلرِّجَالِ» (کلینی، کافی، ج1، ص60، ح6) هیچ موردی نیست که دو نفر در آن اختلاف کنند مگر اینکه اصلی برای آن در قرآن وجود دارد لکن عقول مردم به آن نمی رسد. دلیلی بر وابستگی فهم و دریافت کامل امور از قرآن، به راهنمایان و عالمان به حقایق قرآن می باشد (کلینی، کافی، ج7، ص158، ح3).

ص: 156

الف) آگاهان از قرآن چه کسانی هستند

آیات قرآن دلالت و تصریح دارد که بهره مندان از علم و آگاهی قرآن افرادی خاص می باشند. آیه 43 سوره رعد «قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَینی وَبَینَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» در کنار آیه هفتم سوره آل عمران «وَما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»، دلیلِ بر آگاهی ائمه علیه السلام از علم کامل به قرآن می باشد و بیان گر عدم تنافی آیه هفتم سوره آل عمران با آگاهی اهل بیت علیهم السلام از تاویل قرآن است.

آیه «قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَینی وَبَینَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» (رعد /43) اقامه برهان و حجتی است در برابر منکران رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)؛ خداوند در این آیه کسی را که آگاهی کامل از قرآن دارد، شاهد بر صدق و راستی رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) معرفی می نماید. مصداق «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» بر اساس روایات، کلمات پیامبر و سخنان بزرگان از صحابه و اقرار مفسرانِ قرآن، امام علی علیه السلام می باشد. آلوسی در روح المعانی علم کامل کتاب را نزد علی علیه السلام می داند ( آلوسی، روح المعانی، ج7، ص166) از عبدالله بن مسعود نقل شده است، اگر احدی را داناتر از خود به کتاب خدا می دانستم نزد او می رفتم و از او می آموختم، آن گاه که از از او سؤال می شود، در مورد علی علیه السلام چه می گویی؟ در جواب، آبش خور علم خود را از دانش حضرت می داند (طبرسی، مجمع البیان، ج6، ص462) به تعبیر صاحب المیزان اگر جمله «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» به کسی از ایمان آوردندگان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) صدق نماید، بدون شک بر حضرت علی علیه السلام انطباق خواهد یافت، زیرا آن حضرت به شهادت روایات صحیح و فراوان از تمامی امت، آگاه تر و داناتر به قرآن بود. مرحوم علامه تنها وجود روایت ثقلین را برای اثبات این ادعا کافی می داند.(طباطبایی، المیزان، ج11، ص386) از امیرالمؤمنین علیه السلام نیز آن گاه که درباره بهترین مدح و منقبت ایشان سؤال شد، با تلاوت آیه 43 سوره رعد فرمود: «ایای عنی بمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ » (طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص159) در روایات با مقایسه آیه مذکور با آیه چهلم از سوره نمل «قَالَ الَّذِی عِندَهُ

ص: 157

عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یرْتَدَّ إِلَیکَ طَرْفُکَ» به عظمت دانش و آگاهی حضرت امیرالمومنین علیه السلام اشاره رفته است.

آیه 59 از سوره نساء به چگونگی استمرارِ تبیین و تفسیر قرآن پس از پیامبر دلالت دارد. خداوند در کنار نام رسول خود، از افرادی نام می برد که وظیفه مردم نسبت به آن ها را اطاعت و لزوم اجابت فرامین ایشان بیان می کند. خداوند اطاعت و پیروی از ایشان را قرین اطاعت خود و پیامبر گرامی خود قرار داده است. قرار گرفتن نام این گروه در کنار نام پیامبر و خداوند متعال و عدم تقیید این اطاعت، دلالت بر علم و عصمت ایشان می نماید و به عبارتی خداوند اطاعت از رسول و اولی الامر را اطاعت از خویش می داند ( نساء/80).

پیوند یافتن و ترتب نام رسول و اولی الامر بر نام الله از آن روست که خدای سبحان مسئله هدایت و ملازم آن اطاعت و حکومت را مخصوص خود می داند، که انجام اطاعت از رسول و اولی الامر، برای تحقق بخشیدن به یکی از جنبه های هدایت الهی، که به اختیار انسان نهاده شده است، لازم و ضروری دانسته شده است.

در سخنان ائمه اطهارعلیهم السلام، مصداق آیاتی از قرآن که دلالت بر آگاهی افرادی به تاویل و متشابهات و تفسیر و حقایق قرآن دارد، و در آن آیات نامی از این گروه برده نشده است، به گونه انحصار یا برترین مصداق آن اهل بیت علیهم السلام معرفی شده اند. این روایات به فراخورِ مفهوم آیات، دلالت بر آگاهی و علم گسترده امام به دلیل آگاهی از قرآن می نماید و در حقیقت علم و معرفت و آگاهی های فراوان و حیرت انگیز و شناخت وسیع و دقیق ایشان را مستند به قرآن نموده و اصحاب و مخالفان را با منبع علم و آگاهی امام، و حقانیت آن آشنا می سازد.(1)

در این روایات(2)

پیشوایان شیعه با استناد به آیات مذکور، اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را آگاه از

ص: 158


1- . آیاتی که در این مقام مورد استناد قرار گرفته اند عبارتند از: عنکبوت/49، 121/ بقره، 43/ رعد، /7 آل عمران، 18/ آل عمران، 43/ نحل، 7/ انبیاء، 32/ دخان، 32/ فاطر، 28/ حدید، 269/ بقره، 19/ انعام.
2- . ر.ک برای ملاحظه روایاتی که به این آیات اشاره دارد ر.ک: کلینی، کافی، ج1، ص257، ح3؛ ج23، ص191، ح11؛ ج1، ص295؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص405 ؛ ج1، ص432-437؛ ج2، ص155-156؛ ج2، ص 308-310 ؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج23، ص189؛ ح3 و 5؛ ص191 ،ح10؛ ص192، ح16؛ ص193، ح18؛ ص200، ح34 و 37 و 38؛ ص202، ح45؛ ص203، ح48؛ 23، ص189، ح6؛ ج23، ص204، ح51 و 52؛ ص172، ح1؛ ص173، ح2؛ ص174، ح3 و4؛ ص176، ح13 و 14 و 16؛ ص177، ح17 و18؛ 23، ص228، ح50؛ 89 ، ص101، ح73 و74 و75؛ کلینی، کافی، ج1، ص257، ح3؛ ج23، ص191، ح11؛ ج1، ص295؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص 405 ؛ ج1 ، ص432-437 ؛ ج2، ص155-156؛ ج2، ص 308 تا 310.

دانش قرآن و مردم را مامور به پرسش از ایشان دانسته اند. هم چنین علم به آیاتِ بینات الهی، در سینه ایشان می باشد و علم و عمل به کتاب خداوند سبحان که سبب تلاوت حقیقی قرآن است از آن ایشان می باشد. امام هم چون پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) انذار دهنده به قرآن است و راسخین در علم که آگاهان از تاویل حقیقی قرآن هستند ائمه اهل بیت دانسته شده اند. اهل بیت به عنوان سخن گو و ناطقان قرآنند و ایشان هستند که به تاویل و تنزیل قرآن آشنا می باشند و به سبب بهره مندی از علمی که خدا به ایشان داده است ، شک و رجس از ایشان دور می باشد. این عبارات خلاصه ای از مضمون روایات فراوانی است که در ذیل آیاتِ مربوط به ارتباط علم امام با آگاهی از قرآن، نقل شده است. در یکی از این روایات محمد بن یحیی از عبد الرحمان نقل می کند که امام باقر علیه السلام فرمود: «إِنَّ هَذَا اَلْعِلْمَ اِنْتَهَی إِلَی آی فِی اَلْقُرْآنِ ثُمَّ جَمَعَ أَصَابِعَهُ ثُمَّ قَالَ: بَلْ هُوَ آیٰاتٌ بَینٰاتٌ فِی صُدُورِ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ» (صفار، بصائر الدرجات، ص206، ح14؛ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج27، ص199، ح33587 ؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج23، ص203، ح48) ایشان، سرچشمه علم الهی خود را قرآن و آشنایی با معارف و آیات الهی می داند که خداوند ائمه علیهم السلام را از آن بهره مند نموده است.

این ارتباط و پیوستگی به گونه ای است که جدایی و مفارقتی میان آن ها نمی باشد «لا یفارقون القرآن و لا یفارقهم» (طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص148؛ ابن طاوس، التحصین، ص634؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج1، ص123، ح1؛ هلالی کوفی، کتاب سلیم بن قیس، ص646؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ج1، ص277؛ ر.ک: عنکبوت/49)

ص: 159

حضرت امام علی علیه السلام در توصیف ائمه علیه السلام می فرماید: إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ اَلْقُرْآنِ وَ جَعَلَ اَلْقُرْآنَ مَعَنَا لاَ نُفَارِقُهُ وَ لاَ یفَارِقُنَا (کلینی، کافی، ج1، ص191، ح5) خداوند تبارک و تعالی همانا ما را پاک گردانید و به ما عصمت عطا نمود و ما را بر خلقش شاهد گرفت و ما را حجت خود در زمین قرار داد و ما را در کنار قرآن و قرآن را در کنار ما قرار داد ، نه ما از آن جدایی می پذیریم و نه آن از ما فاصله می گیرد.

ب) ویژگی آگاهی ائمه علیهم السلام به قرآن

بطن قرآن از نشان های اعجار قرآن و جاودانگی آن است و اصلی ترین راز ماندگاری قرآن بُعد باطنی آن می باشد. البته ظاهر و باطن این کتاب آسمانی به هم پیوسته اند. از این رو امام صادق علیه السلام اهل قرآن و دانا به حقایق آن را کسی معرفی می نماید که از ظاهر و باطن و ابتدا تا انتهای آن آگاه باشد. از حضرت امام حسین، امام سجاد و امام صادق علیهم السلام روایتی در سطح بندی فهم و معانی آیات به، عبارات، اشارات، لطائف و دقایق نقل شده است.(1)

امیرالمؤمنین در نامه خود به معاویه، گفتار رسول خدا در بطن داشتن قرآن را متذکر می شوند (ر.ک: طباطبایی، المیزان، ص71) روایات در بیان ویژگی های آگاهی از قرآن، دانش گذشته و آینده تا قیامت و احکام تمام امور مورد اختلاف را در قرآن معرفی نموده اند (شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص65، ح98 ؛ کلینی، کافی، ج1، ص60، ح7) بیان همه امور مورد نیاز مردم و خبر آسمان و زمین در کتاب خدا دانسته شده است (کلینی، کافی، ج1، ص59، ح1، ص229، ح4 ؛ صفار، بصائر الدرجات، ص197، ح2؛ عیاشی، ج2، ص266، ش56) آگاهی از گذشتگان و آیندگان در آن هست، به گونه ای که آگاهان از آن اگر به این امور خبر دهند موجب شگفتی می گردد (برقی، المحاسن،ج1، ص267،

ص: 160


1- . امام صادق علیه السلام می فرماید:کتاب الله علی اربعه اشیاء: العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقایق، فالعبارة للعوام والاشارة للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقایق للانبیاء.(ر.ک شهید اول، الدرر الباهره، ص29)

ح353) این ها برگزیده ای از برخی روایاتی است که در آن به توصیف قرآن پرداخته شده است و قرآن را بیان گر تمام امور معرفی می نماید.

مطابق روایات، ائمه علیهم السلام علم تفسیر قرآن را از دیگران نفی نکرده اند. اما برای علم و آگاهی امام از قرآن دو ویژگی بیان داشته اند:

یک - عمومیت و جامعیت آگاهی ایشان، در برابر آگاهی دیگران از برخی آیات، که آگاهی ناقص است.

دو - متقن بودن تفسیر و تبیین امام از قرآن. در برابر آگاهی ناصحیح و فهم نادرست و یا تفسیر ظنّی از قرآن.

ویژگی اول با آن چه گذشت تا حدودی روشن شد. در این روایات عباراتی مانند: «ما نزلت فی القرآن آیه»(1)

و یا تعابیری مثل: «یعلّمونه لکم» (کلینی، کافی، ج1، ص213، ح2)، «اوله الی آخره» (عیاشی، کتاب التفسیر، ج1، ص16، ح8 ؛ صفار، بصائر الدرجات، ص194، ح7) دلالت بر آشنایی با تمام قرآن و شمول این دانش در همه آیات دارد. خصوصیت دوم در تبیین و تفسیر ائمه علیه السلام عبارت بود از استواری درستی و مطابقت داشتن تفسیر ایشان با حقایق قرآن.

دلیل بر این گفتار را می توان در موارد ذیل پیگیری نمود:

1. روایاتی که اهل بیت علیهم السلام و قرآن را عِدل هم و در کنار هم و جدا ناشدنی از هم می داند (طوسی، الامالی، ص479)؛ حدیث ثقلین (ر.ک: کلینی، کافی، ج1، ص293، ح3؛ ج2، ص414، ح1) به عنوان بهترین و متقن ترین سند بر این ادعا است.

2. روایاتی که در آن ائمه علم و آگاهی خویش از قرآن را، الهی و به واسطه پیامبر معرفی نموده اند. امام علی علیه السلام در این زمینه می فرماید: «لُونِی عَنْ کِتَابِ اللَّهِ فَوَ اللَّهِ مَا نَزَلَتْ

ص: 161


1- . برای اطلاع بیشتر ر. ک: صدوق، امالی، ص276 ؛ طوسی، امالی، ص70 ؛کلینی، کافی، ج1، ص64 ؛ طبرسی، احتجاج، ج1، ص261 ؛ صدوق، الکمال الدین، ص284 ؛ سلیم، کتاب سلیم بن قیس، ص581 و 624 و 802.

آیةٌ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی لَیلٍ وَلَا نَهَارٍ وَلَا مَسِیرٍ وَلَا مُقَامٍ إِلَّا وَقَدْ أَقْرَأَنِیهَا رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلَّمَنِی تَأْوِیلَهُ » (طوسی، الامالی، ص523، ح1158؛ و ر.ک کلینی، کافی، ج1، ص64 و224، ح3 و4؛ ج7، ص442، ح506 ؛ صفار، بصائر الدرجات، ص47، ح1وص513، ح33؛ عیاشی، کتاب التفسیر، ج1، ص17، ح13؛ ج1، ص15، ح5؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص79، ح3وص81،، ح10وص88، ح27 وص97، ح59) از من درباره کتاب خدا سوال کنید که به خدا آیه ای در شب یا روز و در راه و توقف گاه نازل نشد، مگر آن که پیامبر آن را برای من قرائت کرد پس تاویل و تنزیلش را به من آموخت.

3. بیان شد قرآن کریم خبر از وجود تاویل برای آیات قرآن می دهد، از این حقیقت در لسان روایات به عنوان بطن یا بطون یاد شده است (عیاشی، کتاب التفسیر، ج1، ص2 و11؛ بحرانی، البرهان، ج1، ص598 ؛هلالی کوفی، کتاب سلیم بن قیس، ص769 ؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص83، ح15 وص90، ح34) این مطلب در روایات اهل سنت بیش تر با الفاظ و عبارات «سبعَةُ اَحرُف» و «تاویل کتاب» بیان شده است (برای اطلاع بیش تر ر.ک سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص6 تا8) ابن ابی حاتم از ابن عباس دربارۀ قرآن نقل می کند: «ان القرآن ذو شجون و فنون و ظهور و بطون لاتنقضی عجائبه و لاتبلغ غایته» (سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص6) امام باقر علیه السلام با معرفی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) به عنوان برترین راسخ در علم، می فرماید: خداوند علم به تاویل و تنزیل را به صورت کامل به ایشان آموخت و اوصیاء بعد از او آگاهان از تمامی آن ها هستند (علامه مجلسی، بحارالانوار، ج89 ، ص80 و 81، ح8 و ص92، ح39).

4. اقرار مفسرین و بزرگان فریقین بر وسعت و دقت آگاهی اهل بیت علیه السلام به قرآن؛ از طریق اهل سنت از ابن مسعود نقل شده است: «القرآن نزل علی سبعه احرف ما منها حرف الّا و له ظهر و بطن و ان علی بن ابی طالب عنده منه علم الظاهر و الباطن» (بحرانی، البرهان، ج1، ص47) قرآن بر هفت حرف نازل شده است و هرحرفی ظاهر و باطنی دارد و همانا نزد علی بن ابی طالب علم ظاهر و باطن قرآن وجود دارد. هم چنین از ام سلمه، عمر بن

ص: 162

خطاب ، عبدالله بن عباس، ابی سعید خدری، وهب بصری، زید بن ثابت، مجاهد و دیگران، روایات و کلماتی در علم و آگاهی وسیع امیرالمؤمنین علی علیه السلام به قرآن نقل شده است (مقدمه تفسیر حبری، ص153-163)

5.معارف قرآن و ظهر و بطن آن

از آن جا که قرآن کتاب مکنون و ذو بطون است و باید به فرا خور شرایط، زمان و افراد، در جامعه سریان و تزریق شده و برای امت تبیین گردد، وجود و لزوم افرادی که آگاهان از حقایق قرآن باشند آشکار می گردد. روایات با استناد به آیه «وکتبنا له فی الالواح من کل شی» که در مقام توصیف تورات حضرت موسی است و آیه «لیبین لهم الذی یختلفون فیه» که ویژگی انجیل را مطرح می نماید و مقایسه آن ها با آیه «و جئنا بک شهیداً علی هولاء و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء» که مربوط به قرآن است، به گستره وسیع دانش و علمی که در قرآن است توجه داده و استدلال نموده اند (صفار، بصائرالدرجات، ص228، ح3 و ح1؛ عیاشی، کتاب التفسیر، ج2، ص266) روایاتی چند با عالم دانستن امام از آن چه در آسمان ها و زمین و بهشت و جهنم است و با تاکید بر آگاهی داشتن امام از دانش گذشته (ما کان) و آینده (ما یکون)، ریشه و سرچشمه این معرفت و آگاهی را قرآن معرفی نموده اند. همانند مواردی که پیشوایان شیعه در برابر آشفتگی مخاطب خود از چگونگی آگاهی امام به مطلب پوشیده و پنهان، می فرماید «علمت ذلک من کتاب الله ان الله تعالی یقول«فیه تبیان کل شیء» (صفار، بصائر الدرجات، ص127، ح3 و4 و5 و6) این مطلب را از کتاب خدا دانستم خدا می فرماید در آن بیان هر چیزی است. از روایات استفاده می شود، بیان کننده بودن قرآن از همه امور که آیه «ونزل علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء» بر آن دلالت دارد، با پیوند به لوح محفوظ و خزینه علم الهی، قابل تفسیر است.

امام کاظم علیه السلام در پاسخ به سؤالی که در آن از مقایسه موسی و عیسی با پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله وسلم)، و شأن و مقام حضرت رسول(صلی الله علیه و آله وسلم) پرسش گردید، با برتر دانستن علم و توانایی های حضرت

ص: 163

رسول(صلی الله علیه و آله وسلم) از سایر انبیاء، با استناد به آیات قرآن آگاهی از ام الکتاب و کتاب مبین را سبب و علت این برتری معرفی می نماید و می فرماید، این علم الهی را خداوند به برگزیدگان خود که ائمه اطهار باشند عطا نموده است. از این رو مرادِ روایات از بیان گر بودن قرآن از همه چیز، اعم از دلالت و بیان آن به طریق دلالت لفظی است، بلکه در قرآن اشارات و اموری است که از اسرار و نهفته هایی کشف می نماید که فهم عادی و متعارف توان درک آن ها را ندارد(طباطبایی، المیزان، ج12، ص325) در نتیجه با توجه به روایات بطون که در آن ها از وجود لایه ها و پرده هایی پنهان از قرآن و معرفت هایی مخصوص به راسخان در علم سخن به میان آمد و با دقت در روایاتی که بیان گر اختصاصی و ویژه بودن آگاهی های قرآن به ائمه اطهارعلیهم السلام دارند، دانسته می شود که مراد از «تبیان کل شیء« بودن قرآن با لحاظ و توجه به بطون قرآن و حقایقی است که آگاهی از آن تنها برای خداوند و برگزیدگانی از جانب او می باشد.

این آگاهی و امکان علم به کتاب مبین و لوح محفوظ که در روایات برای پیامبر و ائمه علیهم السلام اثبات شده است به دلیل جایگاه و منزلت بلند ایشان می باشد. از این رو اقتضا دارد تا به عنوان پایان دهنده ادیان و دین نسخ ناشدنی و کامل ترین دین در پایان دوران ارسال پیامبران، تجلی یابد (کلینی، کافی، ج1، ص269) امام موسی کاظم علیه السلام در پاسخ به این سوال که آیا هر چیزی در کتاب خدا و سنت پیامبر هست یا شما در آن اظهار عقیده می کنید؟ با نفی اظهار نظر و بیان عقیده شخصی، سنت را نیز در کنار قرآن به عنوان بیان کننده تمام امور«تبیان کل شیء» معرفی می نماید (همو، ج1، ص62، ح10) که نشان دهنده نیاز به سنت در فهم کامل از قرآن است. به تعبیری دیگر این مسئله تایید کننده این گفتار است که ظاهر قرآن به تنهایی تبیین کننده تمامی امور نمی باشد. و روایت، دخالت و اظهار نظر شخصی امام، همانند شیوه ای که مجتهدین اهل سنت با قیاس و استقراء در به دست آوردن حکم الهی به کار می گیرند را به طور کلی نفی می نماید. پیشوایان شیعه آگاهی خود از قرآن را به واسطه پیامبر بیان نموده اند «فورثنا هذا الذی فیه کل شیء» (کلینی،

ص: 164

کافی، ج1، ص226، ح7؛ صفار، بصائر الدرجات، ص195، ح6 ؛ عیاشی، کتاب التفسیر، ج1، ص17، ح7)

6.چگونگی آگاهی امام به معارف قرآن

سوالی که در این مرحله ممکن است مطرح شود، توهم انحصاری بودن قرآن به عنوان تنها منبع علم امام است؛ پرسش این است که اگر گستره علمی قرآن از ظاهر و باطن آن، شامل همه آگاهی ها و علوم است، استناد به مصحف، جامعه، جفر، الهام، تحدیث (ر.ک شاکر، منابع علم امام، ص165-186) و سایر مبادی و کانون های دانش ائمه علیه السلام به چه دلیل صورت پذیرفته است؟ برای رسیدن به این پرسش لازم است مفهوم کتاب مبین و ارتباط آن با قرآن و نقش آن در علم امام بر اساس روایات مورد بررسی قرار گیرد.

بیشتر مفسرین شیعه و سنی در کتب تفسیری خود از تفاسیر روایی و تفاسیر با سبک و گرایش های غیر روایی، کتاب مبین را در آیه 59 سوره مبارک انعام «ولارطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» به معنای کتاب، لوح و حقیقتی در نزد خدا دانسته اند که دایره شمولی معرفت و علم آن بسیار گسترده می باشد. این تفسیر از کتاب مبین، چه به معنای علم خدا یا لوح محفوظ و حتی اگر به معنای قرآن باشد تفسیری است که بیان کننده رابطه موجودات و مخلوقات با علم خدا می باشد. به عبارت دیگر، کتاب مبین در برگیرنده آگاهی به موجوداتی است که قدرت و علم خدا آن ها را هستی بخشیده و ربوبیت می نماید. معانی الاخبار و تفسیر عیاشی روایاتی در ذیل آیه مذکور آورده اند که پیشوایان معصوم شیعه علیهم السلام با تبیین کلمات آیه، کتاب مبین را همان کتاب مبین تعبیر نموده اند «کل ذلک فی کتاب مبین» (عیاشی، کتاب التفسیر، ج1، ص361؛ شیخ صدوق، ص215 ؛ بحرانی، البرهان، ج2، ص426) گرچه در روایاتی نیز از کتاب مبین به امام مبین تفسیر شده است. اما گستره حیطه معرفتی کتاب مبین و تحقق آن قبل از خلقت موجودات طبق روایات، مانع از اراده امامت به معنای مصطلح آن، از این روایات می گردد. و مراد از امام بودن که در برخی

ص: 165

روایات کتاب مبین به امام مبین تفسیر شده را پیش آهنگی این کتاب در آگاهی داشتن و آگاهی دادن و علم قبل از وقوع باید بیان نمود. نشانه هایی برای این تفسیر و تعبیر در خود روایات نیز موجود است.

اما مراد از روایاتی که به بیان ارتباط امام با کتاب مبین یا علم الکتاب پرداخته اند، آگاهی مطلق، یک باره و شمول معرفت و آگاهی امام از تمام کتاب مبین نیست. آنچه مقصود روایات است و با آن می توان به نتیجه و تلفیق ارتباط این تفسیر با روایات دیگر پرداخت، شرافتِ امکان آگاهی یابی و بلکه تحقق آگاهی امام از بخش هایی از کتاب مبین، نه تحقق یک باره و شمولی آن می باشد.

عبارت «ما کان و ما یکون» در روایاتی که به تفسیر «تبیان کل شیء» بودن قرآن پرداخته اند را می توان با تمسک به روایات دیگر روشن تر نمود. اسحاق بن عمار از قول امام صادق علیه السلام می گوید: «ان للقرآن تاویلا فمنه ما قدجاء و منه ما لم یجیء فاذا وقع التأویل فی زمان امام من الائمه عرفه امام ذلک الزّمان» (صفار، بصائرالدرجات، ص195، ح5؛ شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج27، ص196، ح33578؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص97، ح62)

همانا برای قرآن تاویل است که برخی از آن محقق شده و روشن گردیده است و برخی محقق نگردیده است، آن گاه که در زمان یکی از ائمه تاویل آیه ای واقع شود، امام به آن آگاه می گردد. از این روایت و دو روایت مشابه (ر.ک عیاشی، کتاب التفسیر، ج1، ص12، ح 10؛ صفار، بصائرالدرجات، ص195، ح6 و7؛ شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج27، ص196، ح33580) و هم چنین روایتی که قرآن را شامل اصولی می داند که عقل های مردم توان فهم آن را ندارند، به دست می آید علم امام از باطن قرآن یا لوح محفوظ، علمی کلی اما عمومی و جامع است گرچه این علم کلی در مواردی با جزییات مشخص شده باشد اما این که تمام جزییات برای امام قبل از وقوع حوادث مشخص باشند، این چنین دلالتی به دست نمی آید. از همین رو در روایات منابع و مجاری گوناگونی برای دانش و آگاهی ائمه علیهم السلام یاد شده است. این روایات دلالت می کنند امام آگاهی های خود را از حقایق در

ص: 166

کتاب مبین که خطا و سهو در آن راه ندارد، در زمان و مکان مخصوص به دست می آورد که مصحف فاطمه، جفر، جامعه، تحدیث، عمود نور و... عنوان های این منابع و مجاری می باشند. و در واقع باید این امور را طرق و مبادی علم امام به کتاب مبین یا همان علم الهی دانست.

از این رو می توان گفت، کتاب مبین یا خزینه علم الهی که لایتغیر است و قرآن تجلی و مرتبه نازل شده آن است، شاهرگ معرفت، دانش و کانون اصلی و سرچشمه آگاهی ائمه علیهم السلام است که راه و وسیله وصول به آن در روایات، به واسطه پیامبر و فرشته دانسته شده است. از این رو علم پیامبر و هم چنین علم ائمه علیهم السلام علمی حقیقی و علمی الهی و از جانب خداوند سبحان می باشد. این معنا در روایات مختلف با بیانات مختلفی به لفظ کشیده شده است. در واقع این روایات ریشه و اساس دانش را در علم خدا می داند که ائمه علیهم السلام به دلیل وظیفه هدایت و پیشوایی که بر عهده دارند از آن برخوردار شده اند. و این گونه روایتِ «اذا حدثتکم بشیء فاسئلونی من کتاب الله»(کلینی، کافی، ج1، ص60، ح5، همو، ج5، ص300، ح2 ؛ برقی؛ المحاسن، ج1، ص269، ح358) قابل درک و فهم می باشد. زیرا فهم آن از سویی به مسئله بطون قرآن و تصدیق آن وابسته است و از جهتی دیگر به وابستگی معارف قرآن با لوح محفوظ، ام الکتاب و کتاب مبین و از طرف دیگر به تعدد مجاری آگاهی امام از آن کتاب، پیوند می یابد. اضلاعی که نتیجه آن تصدیق به وجود معارفی الهی و مستور دارد که قرآن تجلی آن دانسته شده است و مسئله امکان آگاهی امام از آن حقایق را تبیین و پذیرش سرچشمه و مجاری این آگاهی برای امام را روشن می نماید. ختمیت رسالت و پیامبری، مقتضی آن است که علم مربوط به رسالت و نبوت که به تعبیری همان هدایت عام می باشد با خاتمیت به اتمام رسیده باشد (ر.ک: برنجکار، شاکر، حقیقت مصحف فاطمه، ص110-130) از این رو آگاهی از دین و شریعت در هر سطح آن، تنها از راه خاتم المرسلین محقق می شود. این امر اقتضا دارد مبادی و مجاری امام، در کیفیت آگاهی از علم به کتاب مبین یا همان لوح محفوظ، دو گونه تصویر شود. از جانبی تمام علوم امام را،

ص: 167

علمی خدایی و به تعبیر برخی روایات امکان علم به تمامی کتاب مبین و ام الکتاب و علم الکتاب بیان داشت و از جانبی می توان بخشی از علوم امام را، از جمله حلال و حرام و تشریع و تقنین را از جانب و واسطه پیامبر دانست.

لازم به ذکر است دانش پیامبر از جانب پروردگار نازل شده، و تحقق آگاهی امام از این دانش به واسطه پیامبر، به امر خدا می باشد، و می توان آن ها را علوم انتقالی و علوم کسب شده از پیامبر دانست. که بی شک شأن و جایگاه نبوت و خاتمیت رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) سبب و علت امکان آگاهی یابی امام از آن علوم بوده است.

7.بازتاب علم امام به قرآن

در نگاه تاریخی، با سپری شدن زمان نزول قرآن، تطبیق معانی آیات بر غیر مورد نزول، در دوره تابعین گسترش یافت. این مسئله بازگشت دارد به پذیرش بطون برای قرآن از نگاه فرق گوناگون. از ائمه اطهار به ویژه امام باقر و صادق علیهم السلام جلوه هایی از معارف برتر از ظاهر قرآن نمود یافته و در کتاب های حدیثی انعکاس یافته است.(1)جابر بن یزید جعفی آن گاه که جویای چرایی تفاسیری متفاوت از امام باقرعلیه السلام در مورد یک آیه می شود، علت آن را بطون قرآن می یابد (ر.ک برقی، المحاسن، ج2، ص300؛ عیاشی،ج1، ص12). از این رو وی

ص: 168


1- . شریف ابوالحسن عاملی فتونی(متوفی 1138) در مقدمه مجموعه مرآه الانوار و مشکاه الاسرار که شامل سه مقدمه و هر یک در بردارندۀ فصل هایی متعدد است، به مسئله اثبات بطن برای قرآن و مسائل پیرامون آن از جمله جایگاه ائمه علیهم السلام در بطن قرآن پرداخته است. وی با تاکید بر آیات مطرح در مسئله ولایت و امامت معتقد است؛ ان تمام القرآن انما انزل للارشاد الیهم(ائمه علیهم السلام) و الاعلام بهم وبیان العلوم والاحکام لهم و الامر باطاعتهم و ترک مخالفیهم و ان الله عزوجل جعل جمله بطن القرآن فی دعوه الامامه و الولایه کما جعل جل ظهره فی دعوه التوحید والنبوه والرساله.( عاملی فتونی، مقدمه تفسیر مراه الانوار، ص 3) ایشان همچنین در گفتار دوم از مقدمه سوم که طولانی ترین بخش کتاب است، با نظمی مناسب، با تکیه بر کلید واژه اصلی روایت، به صورت الف بائی نسبت به تنظیم روایاتی که معارفی عمیقتر از ظاهر آیات را بیان داشته اند دست زده است.(ر.ک همو، 69-347) لازم است توجه نمود می توان روایاتی که تحریف قرآن از آنها استشمام می گردد با توجه به محکمات موجود درباره عدم تحریف قرآن، از گونه تفسیر باطنی قرآن دانست.

گاه از امام درخواست تفسیر باطنی برخی از آیات را می نماید (ر.ک عیاشی، ج1، ص41،42،50 و نمونه های فراوان دیگری که جابر نقل کرده است). وی هم چنین می گوید روایاتی شنیده است که امکان بازگویی آن را ندارد. حماد بن عثمان نیز وقتی از علت اختلاف احادیث جست و جو می کند، امام صادق علیه السلام در پاسخ، نزول قرآن را بر هفت حرف می داند و کم ترین حق برای امام آن است که به هفت وجه فتوا دهد (شیخ صدوق، الخصال، ج2، ص358؛ عیاشی، ج1، ص12). این روایات نشان دهنده انتقال برخی از بطون قرآن به متن جامعه است، که در مواردی به رتبه بلند معارف دریافتی اشاره شده است، ذریح محاربی از امام صادق علیه السلام در تفسیر باطنی یکی از آیات سوره حج کلامی دریافت می کند که دیگران توان تحمل آن را نداشته اند، حضرت در جواب عبدالله بن سنان در چرایی تفاوت بیان ایشان نسبت به وی و ذریح می فرماید؛ ان للقرآن ظاهرا و باطنا و من یحتمل ما یحتمل ذریح! (ر.ک کلینی، کافی، ، ج4، ص549)؛ در برخی روایات بطن قرآن به معنای تاویل قرآن دانسته شده است. حضرت امام باقر علیه السلام پس از اشاره به اندراج خروج از ضلالت به سمت هدایت در تبیین آیه «و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا» آن را برترین تاویل آیه معرفی می نماید «هذا تاویلها الاعظم»(کلینی، کافی، ج2، ص211؛ برقی، المحاسن، ج1، ص232). امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «سیروا فیها لیالی و ایاما ءامنین» که در مورد راه مکه و منی است، با وجود ناامنی ملموس، مراد از قریه ای که خدا آن را مبارک قرار داده اهل بیت علیهم السلام معرفی می نماید (ر.ک کلینی، کافی، ج8، ص311؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج1، ص90). گونه دیگر از این نمونه ها را می توان در ذیل آیاتی که به موضوعات مورد مناشقه ای همانند؛ تشبیه و تجسیم خدا، جبر و اختیار انسان و مسئله امامت و مقایسه آن با روایات اهل سنت، پیگیری نمود.(1) تالیف کتاب باطن القرآن توسط

ص: 169


1- . بخشهایی از کتاب سیری در صحیحین در زمینه مقایسه میان روایات شیعه و اهل سنت در مباحث توحیدی که در ذیل آیات مطرح شده مناسب می باشد(ر.ک نجمی، سیری در صحیحین ، ص169-250). نمونه های دیگر از روایات بطون را می توان در تفسیر البرهان ، الصافی وتفسیر عیاشی و مقایسه آن با تفاسیر روایی اهل سنت همانند الدر المنثور، تفسیر القرآن العظیم از ابن ابی حاتم رازی، جامع البیان از طبری در ذیل آیات ملاحظه نمود.

عیاشی که در نگاشته های خود به تبویب احادیث می پرداخته است، نشان از انتقال برخی از این معارف تا عصر پس از حضور دارد، با وجود روایاتی که حقایق و لایه هایی عمیق تر از ظاهر قرآن را بیان داشته اند باید پذیرفت، آیاتی که مورد تفسیر باطنی و تبیین تمام لایه های آن قرار گرفته اند محدود می باشد. شرایط زمان، مکان و مخاطب از عوامل عمده این مسئله هستند.

نتیجه

قرآن از بطون و لایه های معرفتی و مدلول های فراتر از معنای ظاهری بهره مند است.

علاوه بر خود پیامبر، لزوم آگاهانی از حقائق قرآن، پس از انقطاع وحی امری روشن است. از مبادی اصلی آگاهی و دانش امام، قرآن می باشد. دانش امام به الفاظ و واژه های ظاهری قرآن محدود نمی باشد. بلکه گستردگی دانش امام در آگاهی وی نسبت به بطون و لایه های پنهان الفاظ قرآن ریشه دارد.

از ویژگی های انحصاری ائمه نسبت به دیگران، علم به هر دو بُعد ظاهر و باطن قرآن است. از این رو تعاملی دو سویه بین قرآن و امام که یکی صامت و دیگری ناطق است مشاهده می شود. راه یافتن به کامل ترین حقایق قرآن و تفسیر معصومانه و خطا ناپذیر از قرآن تنها توسط ائمه علیهم السلام ممکن می باشد.

دانش پیامبر از علم خدا است. و امام دانش خود به قرآن و حقایق آن را، از پیامبر دریافت نموده است. و به واسطه دانایی ائمه علیه السلام، امکان آگاهی یابی دیگر انسان ها ممکن شده است، بنابراین برای کسب فیض و علم، و انتقال آن به هدایت کنندگانِ به شریعت، نیازمند وابستگی شدید به جایگاه، مقام و رتبه خاتمیتِ پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) داریم.

با توجه به جاودانگی و جریان قرآن، و برخورداری قرآن از دانش گذشته و آینده، مجاری آگاهی به این دانش و تطبیق آیات و آگاهی های پیوند یافته با قرآن، از مبادی و طرق متعددی به امام انتقال می یابد. مبادی دانش امام حلقه های تحقق بخش و واسطه های

ص: 170

تجلی دانش عظیم کتاب مبین و ام الکتاب است، که قرآن مرتبه نازل شده آن حقیقت است.

در گزارش ها و احادیث اهل بیت علیهم السلام می توان نمونه های برجسته ای از تبیین دانش فراتر از ظاهر الفاظ قرآن را مشاهده نمود. والحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد وآله الطاهرین.

ص: 171

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعه المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

1. ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404 ق.

2. ابن اثیر، محمد بن محمد بن عبدالکریم ، اسد الغابه فی معرفة الصحابة، تهران: اسماعیلیان، بی تا.

3. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دارالجیل، 1412ق.

4. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت: دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع ، 1415ق.

5. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت، 1416 ق.

6. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم: دار الکتب الإسلامیة ، 1371 ق.

7. برنجکار، شاکر، «حقیقت مصحف فاطمه(سلام الله علیها) و پاسخ به شبهاتی پیرامون آن، فصلنامه پژوهش های اعتقادی کلامی، تابستان 91، ش6.

8. بن طاوس، سید علی بن موسی، التحصین، قم: مؤسسه دارالکتاب، 1413 ق.

9. ثقه الاسلام کلینی، الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1365 ش.

10. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، بی جا: مؤسسه چاپ و نشر، 1411 ق.

11. خزاز قمی، علی بن محمد ، کفایه الأثر، قم: انتشارات بیدار، 1401 ق.

12. الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، دراسه وتحقیق مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1997 م.

13. ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تذکره الحفاظ، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1374ق.

14. ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب ارنؤوط، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413ق.

15. رضوانی، علی اصغر، مرجعیت دینی اهل بیت علیهم السلام و پاسخ به شبهات، قم: مسجد مقدس جمکران ، 1386 ش.

16. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، بیروت: دارالفکر، 1401ق.

ص: 172

17. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم: کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، 1404 ق.

18. شاکر اشتیجه، محمدتقی، منابع علم امام علیه السلام، قم: موسسه دارالحدیث،1390ش.

19. شاکر، برنجکار، « امامت و خاتمیت از دیدگاه قرآن و روایات»، فصلنامه کتاب قیم، تابستان 91، ش 6.

20. شاکر، « منابع علم امام علیه السلام در قرآن»، فصلنامه امامت پژوهی، تابستان 91، ش 6.

21. شهید اول، محمد بن مکی، الدرر الباهره، قم: زائر، 1379.

22. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، قم: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، 1409 ق.

23. شیخ صدوق ، الأمالی، بی جا: انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362 ش.

24. شیخ صدوق، الخصال، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1403 ق.

25. شیخ صدوق، علل الشرائع، قم: داوری، 1385ش.

26. شیخ صدوق، کمال الدین، قم: دار الکتب الإسلامیه، 1395 ق.

27. شیخ صدوق، معانی الأخبار، قم: انتشارات جامعه مدرسین قم، 1361 ش.

28. صفار، محمد بن حسن بن فروخ ، بصائر الدرجات، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404 ق.

29. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه، 1417ق.

30. طباطبایی، سید حیدر، بطن قرآن از دیدگاه شیعه و اهل سنت، قم: توحید، 1385 ش.

31. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید السلفی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا.

32. طبرسی، ابو منصور احمد بن علی، الإحتجاج، مشهد مقدس: نشر مرتضی، 1403 ق.

33. طبری، عماد الدین، بشاره المصطفی، نجف: چاپ کتابخانه حیدریه، 1383 ق.

34. طبری، محمد بن جریر، دلائل الإمامه، قم: دار الذخائر للمطبوعات، 1383ق.

35. طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن، الفهرست، نجف: المکتبه المرتضویه، بی تا.

36. طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، قم: انتشارات دارالثقافه، 1414 ق.

37. عاملی فتونی، ابی الحسن بن محمد طاهر، مقدمه تفسیر مرآه الانوار، تهران: مطبعه الافتاب، 1374 ق.

38. علامه مجلسی، بحار الأنوار، بیروت - لبنان: مؤسسه الوفاء، 1404 ق.

39. علامه مجلسی، مرآه العقول ، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1404ق.

ص: 173

40. عیاشی، محمد بن مسعود،کتاب التفسیر، تهران: چاپخانه علمیه، 1380 ق.

41. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن معروف به تفسیر قرطبی، تحقیق احمد عبدالعلیم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1405ق.

42. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم:، دار الکتاب،1367ش.

43. قیوم زاده ، شاکر ، «چیستی روح القدس و آثار آن»، فصلنامه اندیشه نوین دینی، پاییز 91، 30.

44. متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، تحقیق بکری حیانی و صفوة السفا، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1409ق.

45. مزی، جمال الدین ابی الحجاج، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق بشار عواد، 1406ق.

46. مصباح یزدی، محمدتقی، راهنماشناسی، قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1367ش.

47. المناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، تصحیح أحمد عبد السلام، بیروت: دار الکتب العلمیه،1415ق.

48. نجاشی، احمد بن علی، فهرست نجاشی، قم: جامعه مدرسین، 1407.

49. نجمی، محمد صادق ، سیری در صحیحین، قم: بوستان کتاب، 1386ش.

50. هلالی کوفی، سلیم بن قیس ، کتاب سلیم بن قیس، قم: انتشارات الهادی، 1415 ق.

51. آلوسی، ابوالفضل شهاب الدین سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن، نشر داراحیاء التراث العربی، چ چهارم، 1405ق.

52. طبرسی، فضل بن حسن، امین الاسلام، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: ناصر خسرو، 1365.

53. حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، 1409.

54. حبری، ابو عبدالله الکوفی الحسین بن الحکم بن مسلم الحبری، تفسیر الحبری، بیروت: موسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1408ق.

ص: 174

6-نقد انحصار امکان فهم قرآن به معصومان (علیهم السلام) با تکیه بر نهج البلاغه

اشاره

سید فضل اللّه میرزینلی(1)

ص: 175


1- . کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشکده اصول الدین قم، syedmirzeinali@gmail.com

ص: 176

چکیده

فهم قرآن برای همگان معتبر و قابل استناد است؛ اما گروهی برآنند که این فهم اعتباری ندارد. یکی از دلایل ایشان آن است که اصولاً فهم قرآن به شکل صحیح برای غیرمعصومین علیهم السلام ممکن نیست. در این پژوهش، نظریه عدم امکان فهم قرآن یا به عبارتی انحصار فهم قرآن به روایات معصومین علیهم السلام مورد بررسی قرار می گیرد. نظریه انحصار فهم قرآن به روایات معصومین علیهم السلام به عنوان یکی از دلایل مکتب تفسیر روایی محض مطرح است که مبتنی بر عدم جواز تفسیر قرآن با غیر روایات است. حاصل این تفکر بسته شدن باب تدبر و فهم قرآن برای غیرمعصوم است. این دیدگاه در میان دانشمندان و مفسرین اهل سنت و شیعه طرفدارانی دارد. قائلین به این دیدگاه برای اثبات نظریه خویش دلایلی چند مطرح نموده اند. در این پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی ابتدا به بیان برخی از دلایل مطرح شده از سوی طرفداران نظریه انحصار فهم قرآن به روایات معصومین علیهم السلام اشاره می شود و سپس دلایل مدعیان این نظریه، با عنایت به سخنانی که از امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه در زمینه قرآن موجود است، مورد نقد و بررسی قرار می گیرد. از نتایج تحقیق می توان این را دانست که با توجه به سخنان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، امکان تدبر و فهم آیات قرآن برای غیر معصومین نیز فراهم است.

کلیدواژه ها: قرآن، نهج البلاغه، امکان فهم قرآن، دلایل امکان فهم قرآن، من خوطب به.

مقدمه

امکان فهم قرآن یکی از مهم ترین مبانی تفسیر قرآن نزد فریقین است. قرآن کریم در

ص: 177

میان سایر کتب آسمانی دارای خصیصه ای منحصر به فرد است و آن این که دارای ظاهر و باطن است (حر عاملی، وسائل الشیعة، ج27، ص192). مردم در زمینه فهم قرآن در یک سطح نیستند و امکان فهم قرآن با تمام ویژگی های آن، برای همه میسر نیست. امکان فهم ظواهر قرآن در صورت فراهم بودن شرایط آن برای مردم میسر است و حتی بخشی از بطون قرآن نیز برای مردم قابل فهم است. اما دسترسی کامل به فهم قرآن در اختیار معصومین علیهم السلام است. برخی از اندیشمندان فهم قرآن را در انحصار معصومین علیهم السلام دانسته و برای این عقیده دلایل متعددی ارائه نمودند. این دلایل از گذشته تاکنون مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است و در این پژوهش با تکیه بر رهیافت هایی از نهج البلاغه، دلایل معتقدین به انحصار فهم قرآن را مورد نقد و ارزیابی قرار داده ایم.

قرآن کریم آخرین نسخه وحیانی است که مفاهیم عالی و بلند خود را با هدف هدایت گری و در سطوح مختلف و برای اقشار گوناگون با زبان های مختلف، از جمله زبان عرفی و قابل فهم برای همگان ارایه نموده است. قرآن کریم به تعبیر حضرت علی علیه السلام دارای ظاهری زیبا و باطنی عمیق است (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 18) مسئله مهمی که در این جا مطرح می شود، عبارت است از این که آیا امکان فهم قرآن در سطح ظاهر و باطن برای بشر میسر است؟ و آیا این فهم اعتبار دارد یا خیر؟ دیدگاه هایی در بحث امکان فهم قرآن مطرح گردیده؛ گروهی قرآن و مفاهیم درون آن را دور از دسترس بشر قلمداد کرده و به موازات همین دیدگاه، قائل به عدم اعتبار فهم قرآن توسط غیرمعصومین شدند. قائلین به این دیدگاه، دلایل محکمی مطرح نمودند، از جمله این که قرآن به جهت ابهامی که دارد قابل فهم نیست و پیروی از ظواهر قرآن اعتماد بر ظن است که افاده علم نمی کند و انسان نمی تواند بدون توجه به روایات، از معارف قرآن بهره مند گردد و اساساً فهم های غیرمعصومین اعتباری ندارد. هم چنین برداشت های غیرمعصومین از قرآن، مصداق تفسیر به رأی است. در مقابل این دیدگاه، اکثریت قریب به اتفاق اندیشمندان مسلمان، قائل به

ص: 178

امکان فهم قرآن و اعتبار آن هستند. و دلایل مطرح شده از سوی قائلین به عدم امکان فهم قرآن توسط غیرمعصومین را، مورد نقد و بررسی قرار داده اند. اعتقاد به امکان و اعتبار فهم قرآن، مطلب حقی است که در بیانات حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه نیز مؤیداتی دارد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام قرآن ناطق است و سزاوارترین فرد برای معرفی قرآن و تبیین اهداف و مقاصد آن است. قرآن ناطق است که به حقیقت قرآن صامت کاملاً آشناست (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، سال اول، شماره2).

کلید بهره مندی از مفاهیم و معارف هدایت بخش قرآن، در گرو اعتقاد به امکان فهم قرآن است. امکان فهم قرآن از ضروری ترین مباحث در رابطه با تفسیر قرآن است و از مبانی مهم آن شمرده می شود. ارائه دلایل امکان فهم قرآن از طرق متعدد و به ویژه از منظر نهج البلاغه، به تقویت این عقیده کمک بسیاری می نماید. نتیجه اعتقاد به این نظر، بازشدن باب تدبر و بهره مندی از معارف قرآن است که سبب تألیف و نگارش تفاسیر گوناگون با روش ها و گرایش های متعدد شده که همگی در دسترس ماست و همه این ها از آثار اعتقاد به اعتبار این فهم است.

1. پیشینه

پژوهش های متعددی در رابطه با موضوع امکان فهم قرآن و اعتبار این فهم صورت گرفته که می توان به مواردی چند اشاره نمود.

الف) مقاله ای باعنوان «امکان و جواز فهم قرآن»، توسط محمدتقی مصباح یزدی، در فصلنامه معرفت، به شماره 122 در سال 1386 به نگارش درآمده است که در آن به بیان تفاوت دیدگاه ها، در زمینه امکان یا عدم امکان فهم قرآن، پرداخته شده و دلایل موافقین و مخالفین بیان شده است.

ب) محمدباقر سعیدی روشن نیز در کتاب «تحلیل زبان قرآن و روش شناسی فهم آن» که توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و در سال 1383 چاپ و انتشار یافته، بحث

ص: 179

امکان فهم قرآن را با ارائه مبانی اصولی و زیرساخت های اعتقادی که تأثیر به سزایی در شیوه و روش فهم، اصول و قواعد فهم و معیارها و منطق فهم قرآن دارد، به بحث کشیده است.

ج) آقای علی اکبر بابایی در اثر خویش به نام «مکاتب تفسیری» که توسط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، در سال 1386 انتشاریافته، به مکتب تفسیری روایی محض اشاره و مجموعه دیدگاه های مدعیان این مکتب را به تفصیل مورد بررسی و نقادی قرار داده است و به اثبات امکان فهم قرآن برای غیرمعصومین پرداخته.

د) مقاله ای باعنوان «امکان فهم قرآن» توسطه محمدعلی مهدوی راد و سیدمصطفی احمدزاده در مجله مشکات، به شماره 94 در سال 1386 به چاپ رسیده است که در آن نویسندگان کوشش نموده اند به این سؤال که آیا قرآن برای انسان قابل فهم است با نگاه برون دینی و درون دینی پاسخ دهند.

ه-) آقای فتح الله نجارزادگان در کتاب «تفسیر تطبیقی» که توسط مرکز جهانی علوم اسلامی به سال 1383 منتشر گردیده، به موضوع امکان فهم و جواز تفسیر قرآن از منظر فریقین اشاره نموده است.

و) پایان نامه آقای عبدالرحیم خلف مراد با عنوان پژوهشی «درباره امکان فهم قرآن» به سال 1382 در دانشکده اصول الدین قم، به رشته تحریر درآمده است.

ز) پایان نامه ای با موضوع «امکان و جواز تفسیر قرآن» توسط غلام حسن محسنی، دانش آموخته مقطع کارشناسی ارشد جامعة المصطفی العالمیة در سال 1388 به نگارش درآمده است.

ح) کتابی تحت عنوان «مبانی فهم و تفسیر قرآن، با تکیه بر آموزه های نهج البلاغه» توسط آقای حامد پوررستمی نگارش شده، اما در این کتاب تنها به چهار اندیشه راهبردی و مبنایی کلان در حوزه مبانی تفسیر قرآن پرداخته شده است: قدسیت قرآن، وجوه پذیری قرآن، ناطقیت قرآن و ترجمان خواهی.

ص: 180

مقالاتی هم که قرآن را از منظر نهج البلاغه بررسی کرده اند به این جنبه یا نپرداخته اند یا بسیار اندک و حتی آن دسته از مقالات که به بررسی فهم و تفسیر قرآن از منظر نهج البلاغه همت گماشته اند، باز مشاهده می شود که در این زمینه حق مطلب را انجام نداده اند، مثلاً مقاله ای تحت عنوان «مبانی فهم قرآن در نگاه امام علی علیه السلام» در مجله پژوهش های قرآنی، توسط آقای سیدحسین هاشمی منتشرشده است که شاید به موضوع مورد بحث ما تنها در حد یک صفحه اشاره کرده است.

آن چه گفته آمد، بخشی از مهم ترین پژوهش های صورت گرفته در زمینه موضوع امکان فهم قرآن است، اما متذکر می شویم که تاکنون اثری در این زمینه که با محوریت بیانات امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه باشد، صورت نگرفته است.

2. دیدگاه های دانشمندان در عرصه فهم قرآن

الف) عدم امکان فهم قرآن برای غیرمعصومین

این دیدگاه به عنوان یک دیدگاه افراطی مطرح شده است. خاستگاه این دیدگاه به عصر صحابه برمی گردد. خلیفه اول و دوم از مخالفین تفسیر و فهم قرآن بوده اند و دیگران را نیز از تفسیر برحذر می داشته اند. از مسروق

روایت شده است که از تفسیر بپرهیزید، زیرا تفسیر یعنی از خدا روایت کردن (ر.ک: معارف، تاریخ عمومی حدیث، ص77). ابن سعد در طبقات روایت کرده است که قاسم بن محمدبن ابی بکر و سالم بن عبدالله بن عمر از تفسیر قرآن خودداری می کردند، و هرگاه از ابووائل شقیق بن سلمه چیزی از معنای قرآن را می پرسیدند، می گفت: «قد أصاب الله الذی به أراد»؛ «خدا هرچه را که از آن اراده کرده باشد، خطا نکرده است» (بابایی، مکاتب تفسیری، ج1، ص269) در میان شیعیان نیز این دیدگاه مطرح شده و گروهی که به اخباریون معروف اند، از این دیدگاه پیروی کرده و البته دلایلی چند، که همگی قابل مناقشه است را، جهت اثبات مدعای خود مطرح نموده اند. از منظر اینان قرآن تنها برای مخاطبانش یعنی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام قابل فهم است و تنها

ص: 181

آنان باید به تفسیر قرآن بپردازند. از قائلین به این دیدگاه می توان به محمدامین استرآبادی (م 1033ق) اشاره نمود (کسار، 1424، ص25)، شیخ حر عاملی (م 1104ق) در دو اثر خویش وسائل الشیعه و فوائدالطوسیة از این دیدگاه حمایت کرده و دلایلی را برشمرده است. تفاسیر روایی محض که صرفاً روایاتی را که یک نحوه ارتباط با آیات کریمه قرآن داشته، جمع آوری و در ذیل آیات ذکر کرده اند و خود هیچ گونه اجتهادی جز تشخیص روایات مناسب با آیات نداشته و در معنا و مراد آیات هیچ رأی ای ابراز نکرده اند، در این گروه جای می گیرند. از جمله تفاسیر دانشمندانی چون سیوطی و ابن ابی حاتم رازی و محمدبن مسعود عیاشی و عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی و سیدهاشم بحرانی که به ترتیب تفاسیر: الدرالمنثور، تفسیر القرآن العظیم، تفسیر العیاشی، نورالثقلین و البرهان فی تفسیرالقرآن را تألیف کرده اند (بابایی، مکاتب تفسیری، ج1، ص273).

ب) امکان فهم ظاهر قرآن توسط غیرمعصومین

در مقابل گروهی اعتقادشان بر این است که قرآن را می توان فهمید و راه فهم آن بر ما بسته نیست، منتها انسان فقط به فهم ظواهر قرآن یعنی ترجمه و معنای لغوی قرآن موفق می شود و غیرمعصومین تنها می توانند به تفسیر همین ظواهر بپردازند. براساس این دیدگاه، تنها لایه های سطحی آیات قرآن برای انسان قابل کشف است. نتیجه این دیدگاه بسته شدن باب بسیاری از معارف قرآنی برای انسان است. بخشی از آیات قرآن متکفل بیان مباحث توحیدی است که قائلین به این دیدگاه معتقدند تنها راه نجات، اعتراف و قرائت صرف کتاب و سنت است و بحث و جدل در آیات توحیدی قرآن کاری خطاست. از سفیان بن عیینه نقل شده است که هرآن چه خداوند درباره خودش در کتابش آورده است، تفسیرش همان تلاوتش است و باید در برابرش سکوت کرد (سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج1، ص87). اما در مکتب اهل بیت علیهم السلام و پیروان راستین ایشان راه برای شناخت آیات قرآن، از جمله آیات توحیدی برای انسان بسته نیست. هرکس به فراخور میزان دانش و

ص: 182

بینش خود و به میزان ظرفیت وجودی اش، می تواند از قرآن بهره مند گردد.

ج) امکان فهم لایه های ظاهری و لایه هایی از باطن قرآن

این دیدگاه بر آن است انسان علاوه بر درک ظواهر قرآن و برداشت های سطحی، توانایی درک و فهم لایه های عمیق تر قرآن را نیز داراست و لازمه آن اعتبار و حجیت این فهم و تفسیر باطنی آن است. نکته مهم این است که در مسئله فهم قرآن باید به سطوح مختلف درک و اندیشه مخاطبان نیز توجه نمود. در مقدمه هشتم تفسیر صافی آمده است؛ از روایات مشهور در زمینه ظاهر و باطن قرآن روایت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) هست که فرمودند: «إِنَّ لِلْقُرْآنِ بَطْناً وَ لِلْبَطْنِ ظَهْرا» (فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج1، ص59). علامه طباطبایی هم در این باره می گوید: ظهور یک معنای ساده ابتدائی از آیه و ظهور معنای وسیع تری به دنبال آن و هم چنین ظهور و پیدایش معنائی در زیر معنائی در سرتاسر قرآن مجید جاری است. در عین حال افهام در توانائی درک و تفکر معنویات که از جهانی وسیع تر از ماده می باشند مختلفند و مراتب گوناگون دارند (طباطبایی، قرآن در اسلام، ص35). بنابراین غیرمعصومین تنها لایه هایی از باطن قرآن را می توانند درک نمایند و برای فهم لایه های عمیق تر باید به معصومین رجوع نمایند. توضیح این که در قرآن کریم براساس آیه 7 سوره آل عمران با دو گروه از آیات مواجهیم؛ آیات محکم و آیات متشابه. براساس روایت امام باقر علیه السلام که فرمودند: «مَا فِی الْقُرْآنِ آیةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وَ مَا فِیهِ حَرْفٌ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ وَ لِکُلِّ حَدٍّ مَطْلَعٌ.» (عیاشی، تفسیر العیاشی، ج1، ص11) همه آیات قرآن اعم از محکم و متشابه، دارای ظاهر و باطن هستند. امکان فهم ظواهر آیات محکم با تحصیل علومی مانند لغت، صرف، نحو، اشتقاق، معانی و بیان و ... برای همگان میسر است. فهم قرآن در سطوح بالاتر که شامل آیات متشابه و لایه های باطنی قرآن می باشد، برای همگان میسر نیست و علاوه بر تحصیل علومی که بیان شد، مستلزم تزکیه، تدبر و تعقل بیشتر می باشد. در این پژوهش این دیدگاه با استناد به نهج البلاغه به اثبات می رسد.

ص: 183

3. بررسی دلایل طرفداران دو دیدگاه اول

اشاره

طرفداران این رویکرد، برای اثبات نظریه خویش دلایلی دارند که در ادامه می آید. در این جا ابتدا دیدگاه مدعیان را مطرح و سپس به نقد آن پرداخته و با اقامه مستنداتی از نهج البلاغه پاسخ داده می شود.

الف) عدم وجود دلیل بر جواز تمسک به کلام غیرمعصومین در مسائل ضروری دین

اشاره

محمدامین استرآبادی، اولین دلیل این مکتب را در فصلی باعنوان «الفصل الثانی فی بیان انحصار مدرک ما لیس من ضروریات الدین» مطرح کرده، بدین معنا که دلیل آشکاری بر جواز تمسّک به غیر کلام ائمه اطهار علیهم السلام در مسائل ضروری دین وجود ندارد. وی پس از طرح عنوان مدعای خود گفته است: «برای من دلیل هایی است: دلیل اوّل آشکارنبودن دلالت قطعی و اذن در جواز تمسک در مسائل نظری دین، به غیرکلام عترت پاک است و در جواز تمسّک به کلام آنان شکی نیست. پس آن متعین است و دلیل هایی که در کتاب های اهل تسنن و کتاب های متأخرین شیعه بر جواز تمسّک به غیر کلام آنان ذکر شده، مورد اشکال است.» (استرآبادی، الفوائد المدنیة، ص254).

بررسی و نقد

در پاسخ به این سخن باید گفت که قرآن کریم به زبان عربی فصیح نازل شده: ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ (یوسف/2) و روش تفهیم آن همان روشی است که عقلا در محاورات خود به کار می گیرند. عقلا آن چه را که از هر کلامی طبق مفاهیم عرفی کلمات در زمان صدور و قواعد ادبی مخصوص به آن با توجه به قراین متصل و منفصل می فهمند، کاشف مراد گوینده می دانند و به آن استدلال و احتجاج می کنند. این روش در همه زمان ها و در محاورات همه انسان ها معمول بوده است. این روش مورد تایید قرآن است؛ زیرا می فرماید: ﴿وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ﴾ (ابراهیم/4) بنابراین آن چه از ظاهر آیات قرآن طبق مفاهیم عرفی کلمات در زمان نزول و قواعد زبان عربی فصیح با توجه به

ص: 184

قراین متصل و منفصل آیات فهمیده می شود، کاشف از مراد خدای متعال و حجت است (بابایی، مکاتب تفسیری، ج1، ص274) پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) نیز برای محاوره و گفت وگوهای معمولی خویش و برای فهماندن مقصودش، یک روش مخصوص به خود در پیش نگرفته بود، بلکه او هم مانند افراد دیگر جامعه و همانند قوم و عشیره خود، با همان روش معمول و متعارف که عموم مردم در محاوره ها و گفت وگوهای روزمره خویش داشتند سخن می گفت (خویی، البیان، ص261).

از کلام حضرت در نهج البلاغه نیز می توان چنین استظهار نمود که قرآن کریم در تفهیم مفاهیم و حقایق الهی از اسلوب های مشکل و دشوار کلامی استفاده ننموده، بلکه قرآن در ارائه مفاهیم از روش های متعارف در بین مردم استفاده نموده است. برای همین به مواردی اشاره می شود. حضرت در جایی فرمودند: «کتاب پروردگار میان شماست که بیان کننده حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاصّ و عام، پندها و مثل ها، مطلق و مقید، محکم و متشابه می باشد، عبارات مجمل خود را تفسیر، و نکات پیچیده خود را روشن می کند.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 1) از این بیان به خوبی روشی که قرآن برای تفهیم آیاتش به کار برده استفاده می شود. چه این که می فرماید: قرآن کریم در میان مردم است و دور از دسترس نیست. قرآن کریم مقاصد خود را تبیین و روشن فرموده و آیات مجمل و ابهام انگیز خود را تفسیر نموده است و در نهایت این که نکات غامض (غیرواضح) خود را تبیین نموده است. این روشی است که قرآن در تفهیم آیاتش به مردمان پیموده است.

حضرت در جایی دیگر فرمودند: «کتاب خدا، قرآن، در میان شما سخنگویی است که هیچ گاه زبانش از حق گویی کند و خسته، و همواره گویاست.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 133) هم چنین در همین خطبه آمده است: «این قرآن است که با آن می توانید راه حق را بنگرید و با آن سخن بگویید و به وسیله آن بشنوید. بعضی از قرآن از بعضی دیگر سخن

ص: 185

می گوید، و برخی بر برخی دیگر گواهی می دهد (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 158) و در ادامه چنین آمده: «ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ ینْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ...» (همان)؛ از قرآن بخواهید تا سخن گوید.» همه این بیانات به امکان فهم ظواهر آیات قرآن برای مردم اشاره دارد؛ به ویژه عبارت «فَاسْتَنْطِقُوهُ» که از سه حرف اصلی (ن.ط.ق) تشکیل یافته با رفتن به باب استفعال به معنای طلب درخواست و طلب نطق کردن است (زبیدی، تاج العروس، ج13، ص459). توضیح این که برای عبارت استنطاق قرآن، دو نوع برداشت وجود دارد:

اول. استنطاق قرآن و دسترسی کامل به ظاهر و باطن قرآن، تنها در اختیار معصومین علیهم السلام است. این برداشت از عبارت اخرای کلام یعنی «وَ لَنْ ینْطِقَ» بدون در نظرگرفتن قسمت اول کلام استفاده می شود. این برداشت با دیدگاه انحصار فهم قرآن به روایات، همسو است (صفره، پژوهش های قرآن و حدیث، ص139).

دوم. قرآن کریم در دسترس مردم است و مردم می توانند با ظرفیت های متفاوت از ظاهر و باطن آن بهره مند شوند. این برداشت از سخن حضرت مؤید دیدگاه ما در فهم قرآن است، زیرا جمله: «وَلَنْ ینْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ» ظهور در عدم فهم و اعتبار این فهم برای دیگران ندارد، بلکه مراد آن است که قرآن خود به خود سخن نمی گوید و خبره ای باید که آن را به سخن وادارد، این استدلال از آن رو صحیح است که اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند و نمی گوید دیگران نمی توانند آن را استنطاق نماند. هم چنین شهید صدر در این زمینه تعبیری دارد و می گوید: تعبیر به «استنطاق» جالب ترین تعبیر از نحوه تفسیر موضوعی است. انسان با قرآن به گفت وگو می نشیند؛ انبوه نیازهای روز را در پیشگاه آن قرار می دهد و پاسخ سؤال و راه حلّ مشکل را از آن درخواست می کند (صدر، المدرسة القرآنیة، ص21).

ب) براساس روایات متقن، فهم قرآن در انحصار معصومین علیهم السلام است

اشاره

یکی دیگر از دلایل قائلین به انحصار فهم قرآن به معصومین و در نتیجه عدم امکان فهم آن برای مردم، استناد به برخی از روایات است. شیخ حر عاملی در وسائل در کتاب القضاء

ص: 186

فصلی بازکرده با عنوان «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ اسْتِنْبَاطِ الْأَحْکَامِ النَّظَرِیةِ مِنْ ظَوَاهِرِ الْقُرْآنِ إِلَّا بَعْدَ مَعْرِفَةِ تَفْسِیرِهَا مِنَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام»، و در این فصل به برخی از روایات اشاره نموده است. نظیر این روایت امام باقرعلیه السلام خطاب به قتاده: «... یا قَتَادَةُ إِنَّمَا یعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ.» (عاملی، وسائل الشیعة، ج27، ص185). شیخ در کتاب فوائدالطوسیه خویش در فائده 48 نیز همین بحث را مطرح نموده و می گوید: روایات در این زمینه به حد تواتر است. از مجموع نصوص وارده در این زمینه که در دلالتشان نهایت صراحت و وضوح را دارند، می توان نتیجه گرفت که علم به محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و غیر از آن، همگی نزد معصومین علیهم السلام است و شناخت ظاهر و باطن قرآن در گرو رجوع به ایشان است (عاملی، الفوائد الطوسیة، ص192).

بررسی و نقد

در پاسخ به این استدلال باید گفت، اگر چنین برداشتی از روایات صحیح باشد، پس تکلیف آن دسته از آیات قرآن که همگان را به اموری مانند تدبر، تحدی و تعقل در آیات قرآن دعوت کرده است، چه می شود؟ آیاتی نظیر: ﴿وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ﴾ (قمر/17)؛ ﴿أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً﴾ (نساء/82)؛ ﴿أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها﴾ (محمد/24). از این آیات به خوبی فهمیده می شود که بخشی از معانی (معارف، احکام و مواعظ) قرآن کریم برای عموم قابل فهم و آسان است و هرکسی با تحصیل علوم مقدماتی و پیش نیاز، می تواند با تدبر در آیات، به مطالبی آگاه شود و از آن پند بگیرد (بابایی، مکاتب تفسیری، ص276). این نکته نیز قابل ذکر است که مراد از روایاتی که قائلین به انحصار فهم قرآن به معصومین علیهم السلام، به آن ها استناد کرده اند، احاطه تام بر همه ابعاد قرآن اعم از ظاهر و باطن، مطلق و مقید، عام و خاص و ناسخ و منسوخ و نظایر آن است (جوادی، تفسیر تسنیم، ج1، ص90)، درحالی که مدعای ما در این جا، فهم لایه هایی از باطن قرآن است، نه همه سطوح باطنی قرآن کریم.

در نهج البلاغه فراوان به تدبر و اندیشیدن در قرآن سفارش شده است. حضرت در

ص: 187

جایی فرمودند: قرآن را فرا گیرید که نیکوترین سخن هاست و در آن بیندیشید که بهار دل هاست (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 110) این سخن امام با عنایت به عدم تقیید آن به شرطی، بدین معناست که قرآن کریم کتابی است که درب های فهم آن به روی مردم باز است و این مستلزم ارتباط با قرآن از طریق علم و تفقه است. انسان های پرهیزکار و متقی در تعامل با قرآن این گونه اند، همان طور که حضرت در وصف ایشان می فرماید: پرهیزکاران قرآن را جزء جزء و شمرده و سنجیده می خوانند، و با خواندن آن اندوهی معنوی در خود پدید می آورند، و داروی درد خود را از آن به دست می آورند (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 193). بنابراین با استناد به نهج البلاغه تدبر و اندیشیدن در کلام وحی، دستوری است عمومی و دلیل امکان فهم قرآن است.

از طرفی قرآن کتاب هدایت است، کتاب نور است و روشنگر دل هاست. این ویژگی های قرآن که در بیان حضرت آمده و به آن اشاره می شود و به هیچ شرطی هم مقید نشده است، با عدم امکان فهم قرآن در تناقض است. زیرا کتابی که منبع نور و هدایت است، نمی تواند مبهم و غامض باشد. به همین خاطر حضرت درباره قرآن فرمودند: «وَ فِیهِ [تِبْیانُ کُلِ] تِبْیانٌ لِکُلِّ شَی ءٍ وَ ذَکَرَ أَنَّ الْکِتَابَ یصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِیهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ...» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 18)؛ در قرآن بیان هر چیزی است. و یادآور شدیم که بعض قرآن گواه بعض دیگر است و اختلافی در آن نیست. پس خدای سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غیرخدا نازل می شد، اختلافات زیادی در آن می یافتند.» همانا قرآن دارای ظاهری زیبا و باطنی ژرف و ناپیداست.

و در جایی دیگر فرمودند: «آگاه باشید! همانا این قرآن پنددهنده ای است که نمی فریبد و هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد، و سخن گویی است که هرگز دروغ نمی گوید. کسی با قرآن همنشین نشد مگر آن که بر او افزود یا از او کاست، در هدایت او افزود و از

ص: 188

کوردلی و گمراهی اش کاست.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 176).

ج) ابهام در قرآن، مانع فهم صحیح است

اشاره

شیخ حر عاملی در حمایت از مکتب انحصار فهم قرآن با روایات، روایاتی را نقل نموده است. در یکی از این روایات چنین آمده است که شخصی از امام باقر علیه السلام سؤالاتی راجع به قرآن پرسید و امام علیه السلام در بخشی از کلام خویش فرمود: «إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ مَعَانِی وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ... فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ الْکِتَابَ مُبْهَمٌ فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَکَ.» (حر عاملی، وسائل الشیعة، ج27، ص192). ایشان در توضیح قسمت آخر این روایت می گوید: قرآن کریم برای همه مبهم نیست و امام معصوم از آن آگاهی کامل دارد و اگر این گونه نباشد، در روایت تناقض پیدا می شود. هم چنین در روایتی دیگر در همین باب آورده که امام باقر علیه السلام به جابربن یزید فرمودند: «یا جَابِرُ وَ لَیسَ شَی ءٌ أَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِیرِ الْقُرْآنِ...» (همان).

بررسی و نقد

در پاسخ باید گفت که این نوع از روایات نمی تواند دلیل بر عدم امکان فهم قرآن و انحصار فهم آن به معصومین باشد. حاصل این تفکر که قرآن برای غیرمعصوم مبهم است، خنثی نمودن بیان، نور و لسان مبین بودن قرآن است. چنین ادّعا و اعتقادی، عملا مساوی است با منسوخ و متروک دانستن قرآن و موجب خطرهایی خواهد بود، که کمترین این خطرها، ایجاد فاصله بین توده مردم و قرآن، و منع قهری و اجباری از تمسّک به قرآن است. و این در حالی است که ما سفارش های اکید و تصریحات فراوانی درباره ترغیب مردم به تمسّک به قرآن داریم (عمید زنجانی، مبانی و روش های تفسیر قرآن ، ص275) علاوه بر این، مدعای این نوشته آن است که آن چه که معصومین درباره تفسیر قرآن بیان داشته اند، باید به عنوان قرائن مدنظر قرار گیرد و در فهم قرآن لحاظ گردند.

در پاسخ به ادعای فوق براساس نهج البلاغه می توان به این سخن امام اشاره نمود که فرمودند: «کِتَابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ مُبَیناً حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ ... وَ مُبَیناً غَوَامِضَه» (شریف رضی، نهج البلاغه،

ص: 189

خطبه 1) یعنی کتاب پروردگار میان شماست، که بیان کننده حلال و حرام، ... عبارات مجمل خود را تفسیر، و نکات پیچیده خود را روشن می کند. با لحاظ این که کلمه مبیناً حال برای قرآن است یعنی خود قرآن چنین حالتی دارد و هرکس بدان مراجعه نماید، متوجه این تبیین می گردد.

در جایی دیگر فرمودند: «و یادآور شدیم که: بعض قرآن گواه بعض دیگر است و اختلافی در آن نیست. پس خدای سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غیرخدا نازل می شد، اختلافات زیادی در آن می یافتند» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 18).

همان گونه که مشاهده می کنیم روایات در این باب دو گونه اند؛ روایاتی که قائلین به انحصار فهم به معصومین به آن ها استناد می کنند؛ مانند دو روایتی که بیان شد. و روایاتی که از نهج البلاغه برای نقد دیدگاه ایشان آورده ایم. در جمع این روایات می توان چنین گفت که روایت اول که می فرماید: «فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ الْکِتَابَ مُبْهَمٌ فَقَدْ هَلَکَ وَأَهْلَکَ.» در تایید گفتار ماست. بنابراین استدلال شیخ به این روایت و امثال آن ناتمام است. نهایت چیزی که می توان گفت این است که فهم کامل و تام قرآن در اختیار معصوم بوده و غیرمعصوم تنها به فهم ظاهری و سطح محدودی از باطن قرآن نائل می شود. روایت دومی که شیخ به آن اشاره نموده، نقطه مقابل بیان حضرت در نهج البلاغه است که در رابطه با فهم و اندیشیدن در قرآن آمده است. بنابراین فهم قرآن امکان دارد، اما دارای سطوحی است که دست یابی به برخی از سطوح آن برای غیرمعصوم نیز امکان دارد.

د) فهم غیرمعصوم از قرآن، مصداق تفسیر به رأی است

اشاره

مدعیان انحصار فهم قرآن به معصومین علیهم السلام، به روایات منع تفسیر به رأی استدلال کردند؛ از جمله روایت امام رضا علیه السلام از پدرش، از حضرت علی علیه السلام از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) که فرمودند: «قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَا آمَنَ بِی مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیهِ کَلَامِی.» (حر عاملی، وسائل الشیعة، ج27، ص45) و روایت: «عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ قَالَ: وَمَنْ فَسَّرَ بِرَأْیهِ آیةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ کَفَرَ.» (همان،

ص: 190

ص60)، هم چنین روایت: «عَنِ النَّبِی، قَالَ: مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیهِ فَأَصَابَ الْحَقَّ فَقَدْ أَخْطَأَ.» (همان، ص205) و مضمون برخی از روایات که تفسیر قرآن را به جز به واسطه اثر صحیح یا نص صریح که همان روایات معصومین هست، جایز نمی شمارند (استرآبادی، الفوائد المدنیة، ص356) براساس این نوع روایات، آن چه از ظواهر قرآن فهمیده می شود، اگر از غیرمعصوم باشد و یا مستند به کلام معصوم نباشد، مصداق تفسیر به رأی بوده که به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است. بنابراین فهم قرآن منحصر در روایات است.

بررسی و نقد

در پاسخ ابتدا معنای تفسیر به رأی که در این نوع از احادیث آمده را روشن نموده و سپس به اصل استدلال پاسخ می دهیم. تفسیر به رأی آن است که مفسّر بی توجه به قواعد محاوره و ادبیات عرب و قراین کلام و صرفاً براساس دیدگاه شخصی و غیر مستند خود، قرآن را تفسیر کند. یا آن که پیش از مراجعه به قرآن، دیدگاهی را برگزیند؛ سپس آن را بر آیه تحمیل کند و همان را مراد خداوند از آیه مورد بحث خود قرار دهد (مصباح یزدی، قرآن شناسی، ج2، ص81). حال سؤال این است که آیا این نوع روایات به معنای بطلان فهم انسان های غیرمعصوم است؟ پاسخ این که اولاً منظور از رأی، اعتقادی است که در اثر اجتهاد به دست می آید، گاهی هم کلمه «رأی» بر سخنی اطلاق می شود که ناشی از هوای نفس و استحسان باشد، و به هر حال از آن جا که کلمه نامبرده در حدیث اضافه بر ضمیر«ه» شده، فهمیده می شود که این نوع روایات نخواسته است، مسلمانان را در تفسیر قرآن از مطلق اجتهاد نهی کند، تا لازمه اش این باشد که مردم را در تفسیر قرآن صرفاً مامور به پیروی روایات وارده از پیامبر و ائمه اهل بیتش علیهم السلام کرده باشد، آن طور که اهل حدیث خیال کرده اند. بلکه خواسته است از خودسری در تفسیر نهی کند، چون کلمه «رأی» را بر ضمیر «ه» اضافه کرده، و این اضافه اختصاص و انفراد و استقلال را می رساند. پس خواسته است بفرماید مفسر نباید در تفسیر آیات قرآنی به اسبابی که برای فهم کلام عربی در دست دارد اکتفاء نموده، کلام خدا را با کلام مردم مقایسه کند، برای این که کلام خدا با کلام بشری

ص: 191

فرق دارد (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص76)، براساس سخن علامه طباطبایی می توان دو شکل برای تفسیر به رأی برشمرد:

اول. تفسیر به رأی که در اثر استقلال و خودسری در رأی شخصی و عدم توجه به اصول و قواعد تفسیر قرآن و روایات تفسیری صورت می گیرد.

دوم. تفسیر به رأی که براساس اجتهاد انسان و با رعایت موازین و قواعد تفسیر قرآن و توجه به روایات تفسیری صورت می گیرد.

مراد از این دسته از روایات، تقبیح کسی است که هدفش فهم اراده و مقصود خداوند نیست و تنها هدفش تحمیل رأی خود بر قرآن است؛ زیرا جمله فسّر القرآن برأیه، یعنی یجعل رأیه تفسیراً للقرآن، یعنی رأی خود را تفسیر قرآن قرار می دهد.

کلام حضرت در نهج البلاغه مؤید سخن ماست و تفسیر قرآن طبق امیال و خواسته ای شخصی را مصداق تفسیر به رأی ممنوع دانسته است؛ «وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِماً وَ لَیسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَأَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاکاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَی آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَی أَهْوَائِه» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 87) دیگری که او را دانشمند نامند، امّا از دانش بی بهره است، یک دسته از نادانی ها را از جمعی نادان فراگرفته، و مطالب گمراه کننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته، و دام هایی از طناب های غرور و گفته های دروغین بر سر راه مردم افکنده، قرآن را بر امیال و خواسته های خود تطبیق می دهد، و حق را به هوس های خود تفسیر می کند. حضرت در این بیان به توصیف گروهی که قرآن را با رأی شخصی تفسیر می کنند، پرداخته که در مقابل گروهی دیگرند که در مورد آن ها فرموده: «اختیار خود را به قرآن سپرده و قرآن را راهبر و پیشوای خود قرار داده است، هرجا که قرآن باراندازد فرود آید، و هرجا که قرآن جای گیرد مسکن گزیند» (همان) بنابراین روشن است که تفسیر قرآن مادام که از روی جهل و خودخواهی نباشد و براساس اصول و قواعد موردقبول در تفسیر قرآن صورت بگیرد، ممنوع نیست.

ص: 192

براساس کلام حضرت در نهج البلاغه که فرمودند: «و رأی و نظر خود را برابر قرآن متّهم کنید، و خواسته های خود را با قرآن نادرست بشمارید.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 176) قرآن میزان سنجش آراء است.

در جایی دیگر درباره ویژگی های حکومت حضرت مهدی علیه السلام می فرماید: «یعْطِفُ الرَّأْی عَلَی الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرَّأْی.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 138)؛ او (حضرت مهدی علیه السلام) درحالی که به نام تفسیر، نظریه های گوناگون خود را بر قرآن تحمیل می کند، نظریه ها و اندیشه ها را تابع قرآن می سازد».

بنابراین فهم قرآن تا زمانی که براساس مبادی اصولی و قواعد شناخته شده تفسیری صورت گیرد، معتبر خواهد بود. در غیر این صورت، هرگونه تلاش برای فهم قرآن بدون در نظرداشتن اصول و قواعد تفسیر و براساس رأی شخصی، غیر معتبر است.

ه-) به استناد آیات، در موارد اختلاف، تنها باید به اهل بیت علیهم السلام رجوع کرد

اشاره

قائلین به انحصار فهم قرآن به روایات، برای اثبات نظر خویش به برخی از آیات استناد کرده اند. گروهی از این آیات بر وجوب رجوع به کتاب و رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) دلالت دارند، مانند آیه شریفه: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ...﴾ (نساء/59) که در استدلال به آن گفته اند عبارت: ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ بر وجوب رجوع به قرآن و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) با هم دلالت دارد. پس مکلف با رجوع به یکی از آن دو، از تکلیفی که برعهده اش هست، برائت پیدا نمی کند، لکن کسی که به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) رجوع کند، به دلیل آیات فراوان و روایات متواتر و آن چه که بر فرمان به پیروی رسول(صلی الله علیه و آله وسلم) دلالت می کند، به هر دو رجوع کرده است. اما کسی که به کتاب تنها رجوع کند، به لحاظ احتمال نسخ و غیر آن و علم نداشتن به تفسیر رسول(صلی الله علیه و آله وسلم) نسبت به آن، رجوع کننده به هر دو نمی باشد (حر عاملی، الفوائد الطوسیة، ص187).

بررسی و نقد

ص: 193

آن چه از این آیه و آیات مشابه فهمیده می شود، این است که در منازعات در کنار رجوع به کلام خدا، به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نیز باید رجوع شود و در تعیین حق، به قرآن تنها اکتفا نشود. اما اگر مدلول آیه ای آشکار بود و یا با تلاش علمی مناسب آشکار گردید و با فحص کامل احراز شد که نسخ نشده و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) قید و قرینه یا تفسیر خاصی برای آن بیان نکرده است، این نوع از آیات نه تنها بر جایزنبودن استدلال به آن دلالت ندارد، بلکه فرمان به رجوع به کلام خدا اقتضا می کند که به آن آیه نیز توجه شود و مورد استدلال قرار گیرد (بابایی، مکاتب تفسیری، ج1، ص284).

در حقیقت، استدلال به این آیه از دو جهت مخدوش است، یکی این که استدلال به هر آیه ای فرع بر فهم قرآن و اعتبار آن فهم است و دیگر آن که در متن این آیه نکته ای وجود دارد که مدعای ما را اثبات می کند و آن جمله «فردّوه إلی الله» است که روشن است رد به خدا یعنی تعیین وضع و حکم تنازع به واسطه قرآن کریم و این یعنی قرآن برای غیرمعصومین فی الجمله هم قابل فهم است و هم این فهم معتبر و قابل استدلال است.

این استدلال را با کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه و در نامه به مالک اشتر نخعی فرماندار مصر می توان پاسخ داد. در بخشی از این نامه چنین آمده: «وَ ارْدُدْ إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ مَا یضْلِعُکَ مِنَ الْخُطُوبِ وَیشْتَبِهُ عَلَیکَ مِنَ الْأُمُورِ فَقَدْ قَالَ اللَّهُ [سُبْحَانَهُ] تَعَالَی لِقَوْمٍ أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ {یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ} فَالرَّدُّ إِلَی اللَّهِ الْأَخْذُ بِمُحْکَمِ کِتَابِهِ وَالرَّدُّ إِلَی الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَیرِ الْمُفَرِّقَة... » (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه53)؛ «و اموری که برای تو شبهه ناکند، به خدا، و رسول خدا بازگردان، زیرا خدا برای مردمی که علاقه داشته، هدایتشان کند، فرموده است: «ای کسانی که ایمان آوردید، از خدا و رسول و امامانی که از شما هستند اطاعت کنید، و اگر در چیزی نزاع دارید، آن را به خدا و رسولش بازگردانید.» پس بازگرداندن چیزی به خدا، یعنی عمل کردن به قرآن، و باز گرداندن به پیامبر، یعنی عمل کردن به سنّت او که

ص: 194

وحدت بخش است، نه عامل پراکندگی».

براساس کلام حضرت در نهج البلاغه، رجوع به قرآن و بیانات پیامبر، زمانی ضرورت پیدا می کند که با موراد شبهه انگیز مواجه می شویم. در این موراد که امکان فهم صحیح برای ما وجود ندارد، طبق سخن حضرت در نهج البلاغه، ضرورت دارد علاوه بر قرآن به بیانات رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) نیز توجه نمود. بنابراین این نوع از آیات بر عدم امکان فهم قرآن برای غیرمعصوم دلالت ندارد، بلکه بر جواز رجوع به قرآن دلالت دارد. این کلام امام در نهج البلاغه که «وَ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ تعْرَضُ الْأَمْثَالُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه، 75) نیز مؤید همین برداشت است، زیرا می فرماید: امور شبهه ناک به قرآن عرضه می گردد. درباره معنای «امثال» گفته شده شاید منظور دلایل و یا احادیث باشد (مجلسی، بحارالأنوار، ج31، ص502)، بنابراین قرآن کریم مرجع مستقل و مطمئنی است که در امور مشکل و شبهه ناک می توان به آن مراجعه نمود و پاسخ مناسبی برای آن ها یافت. البته در کنار قرآن رجوع به معصومین علیهم السلام نیز مورد تاکید است.

و) پیروی از ظواهر قرآن، اعتماد بر ظن است که افاده علم نمی کند

اشاره

قائلین به انحصار فهم قرآن به روایات، برای اثبات نظریه شان به گروهی دیگر از آیات قرآن نیز استناد کرده اند. در این آیات بر بی اعتباری ظن و گمان اشاره شده است. مانند این آیات که می فرماید: ﴿وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ﴾ (نساء/157)؛ ﴿إِنْ یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یخْرُصُونَ﴾ (یونس/66)؛ ﴿وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا﴾ (اسراء/36). ایشان در استدلال به این گروه از آیات گفته اند: این آیات به صراحت بر مذمت پیروی از ظن و گمان دلالت دارند و چون استناد به ظواهر آیات قرآن و فهم ظاهری قرآن افاده علم نمی کند، مصداق ظن و گمان است، بنابراین نمی توان به آن اعتماد نمود (عاملی، الفوائد الطوسیة، ص189).

بررسی و نقد

ص: 195

بی اعتباری ظن و گمان و تبعیت از آن، امری بدیهی است، هم چنان که در این آیات آمده است. اما سخن در این است که آیا فهم برخاسته از ظواهر آیات نیز، ظنی و بی اعتبار است؟ به نظر می رسد این برداشت از آیات مربوطه برداشت صحیحی نیست. به این استدلال چند نقد وارد است:

اول. اگر براساس همین آیات، پیروی از ظن و گمان بی اعتبار باشد، پس همین برداشتی که از سوی مدعیان مطرح شده نیز، بی اعتبار خواهد بود. یعنی در صورت قبول این فرض، فهمی که خود مدعیان از این نوع آیات به دست آورده اند نیز به نوعی ظن و گمان است، بنابراین نمی توان به این آیات استدلال نمود.

دوم. قرآن کریم کتاب مبین است، نور است و با مردم با زبان عربی مبین سخن گفته است. در قرآن تعابیری مانند «یا ایها الناس» و «یا ایها الذین آمنوا» داریم که حکایت از عنایت ویژه قرآن به مردم دارد. بنابراین فهم ظواهر قرآن بعد از فحص و احراز نبودن قید و قرینه ای در قبال آن، کاشف مراد خدای متعال است و استدلال به آن ظنّی نیست تا مشمول نکوهش آیه واقع شود (بابایی، مکاتب تفسیری، ج1، ص288).

سوم. نگرش معصومین علیهم السلام و صحابه جلیل القدر و مفسرین بزرگ برخلاف این برداشت بوده و هست؛ زیرا این بزرگان با قبول حجیت ظواهر قرآن، دست به تفسیر آیات قرآن زده اند و هم اکنون اقوال ایشان در دست ماست.

در نهج البلاغه از قرآن کریم با عناوینی چون نور (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه، 156)، تبیان (همان، خطبه 18) یاد شده که نشان می دهد ظواهر قرآن قابل فهم است و فهم ما مصداق ظن و گمان نیست. در خطبه اشباح آمده است: «فَانْظُرْ أَیهَا السَّائِلُ فَمَا دَلَّکَ الْقُرْآنُ عَلَیهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدَایتِه...» (همان، خطبه 91)؛ ای پرسش کننده، درست بنگر آن چه را که قرآن از صفات خدا بیان می دارد، به آن اعتماد کن و از نور هدایتش بهره گیر.» براساس این بیان، بخشی از قرآن کریم به بیان صفات خداوند پرداخته و نتیجه ای که

ص: 196

از این کلام به دست می آید این است که مردم باید به ظواهر قرآن اعتماد کنند و اوصاف خدا را از این رهگذر بشناسند. بنابراین نمی توان گفت فهم قرآن ظن بی اعتبار است و نمی توان به ظواهر قرآن اعتماد نمود.

یکی دیگر از دلایل حجیت ظواهر قرآن استناد به آیات و بیان معنای برخی از آیات توسط حضرت است. به عنوان نمونه می توان به این مورد اشاره کرد که حضرت فرمود: «الزُّهْدُ کُلُّهُ بَینَ کَلِمَتَینِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ {لِکَیلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ}.» (همان، حکمت 439)؛ «تمام زهد میان دو کلمه از قرآن است. خدای سبحان می فرماید: تا بر آن چه از دست دادید اندوه نخورید، و بر آن چه به دست آورده اید شادمان نگردید».

براساس آن چه که گذشت، قرآن با لحاظ شرایطی قابل فهم برای غیرمعصوم است و علاوه بر لایه های ظاهری، لایه هایی از باطن آن نیز برای دو گروه قابل فهم است: یکی کسانی که باطن خود را تصفیه کرده اند و دیگر کسانی که تدبر عمیق در قرآن نموده اند. دلیل این دو امر آیات و روایات بسیاری است. از جمله آیه: {وَمِنْهُمْ مَنْ یسْتَمِعُ إِلَیکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یرَوْا کُلَّ آیةٍ لا یؤْمِنُوا بِها حَتَّی إِذا جاؤُکَ یجادِلُونَکَ یقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ} (اعراف/25)؛ «پاره ای از آن ها به تو گوش فرامی دهند، ولی بر دل های آنان پرده ها افکنده ایم تا آن را نفهمند و در گوش آن ها سنگینی قرار داده ایم و (آن ها به قدری لجوجند) که اگر تمام نشانه های حق را ببینند ایمان نمی آورند، تا آن جاکه وقتی به سراغ تو می آیند با تو به پرخاشگری برمی خیزند و کافران می گویند این ها افسانه های پیشینیان است».

دلیل دیگر اصطلاح راسخان در علم است، یعنی کسانی که عالم به تأویل که همان معانی باطنی هستند، در قرآن مجید در دو مورد، راسخ در علم به کار رفته است: یکی در آیه 7 آل عمران: {وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم} و دیگری در سوره نساء آیه 162 آن جاکه می فرماید: {لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ}؛ «دانشمندان و راسخان در علم از اهل کتاب، به آن چه بر تو نازل شده و آن چه

ص: 197

پیش از تو نازل گردیده، ایمان می آورند».

از منظر بسیاری از دانشمندان و مفسران، منظور از راسخان در علم کسانی هستند که در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب نظرند، اعم از معصوم و غیرمعصوم، زیرا مفهوم این کلمه یک مفهوم وسیع است که همه دانشمندان و متفکران را در برمی گیرد، ولی در میان آن ها افراد ممتازی هستند که درخشندگی خاصی دارند و طبعاً در درجه اول، در میان مصادیق این کلمه قرار گرفته اند و هنگامی که این تعبیر ذکر می شود، قبل از همه نظرها متوجه آنان می شود و اگر مشاهده می کنیم در روایات متعددی «راسخون فی العلم» به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه هدی علیهم السلام تفسیر شده، روی همین نظر است، زیرا آیات و کلمات قرآن مفاهیم وسیعی دارد که در میان مصادیق آن افراد نمونه و فوق العاده ای دیده می شود که گاهی در تفسیر آن ها تنها از آنان نام می برند.

دلیل مطلب فوق آن است که در اصول کافی از امام باقر یا امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: پیامبر خدا بزرگ ترین راسخان در علم بود و تمام آن چه را خداوند بر او نازل کرده بود، از تاویل و تنزیل قرآن می دانست، خداوند هرگز چیزی بر او نازل نکرد که تاویل آن را به او تعلیم نکند و او و اوصیای وی همه این ها را می دانستند.

روایات فراوان دیگری در کتاب اصول کافی و سایر کتب حدیث در این زمینه آمده است که نویسندگان تفسیر نورالثقلین و تفسیر برهان در ذیل این آیه آن ها را جمع آوری نموده اند و همان طور که اشاره شد، تفسیر «راسخون فی العلم» به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه هدی علیهم السلام منافاتی با وسعت مفهوم این تعبیر ندارد، لذا از ابن عباس نقل شده که می گفت: من هم از راسخان در علم هستم، منتها هرکس به اندازه وسعت دانشش از اسرار و تاویل آیات قرآن، آگاه می گردد، و آنان که علمشان از علم بی پایان پروردگار سرچشمه می گیرد، طبعاً به همه اسرار و تاویل قرآن آشنا هستند، درحالی که دیگران تنها قسمتی از این اسرار را می دانند» (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج20، ص440-439).

ص: 198

البته با عنایت به تأویلات صادر شده از اهل بیت علیهم السلام، باید گفت مراحلی از تأویلات که رابطه ای با ظاهر آیات ندارند، برای ما قابل فهم نیست و اختصاص به خود اهل بیت علیهم السلام دارد و اگر عصمت آن ها نبود، برای ما قابل پذیرش نیز نبود و تنها علت قبول آن ها عصمت ایشان است، زیرا هیچ راه دیگری برای فهم آن ها و استنادشان به خدا در دست نداریم. مانند این که مردی از امام علی علیه السلام می پرسد معنی این که در تشهد پای راستت را بلند می کنی و دیگری را رها می کنی چیست؟ امام علیه السلام پاسخ می دهد: تأویل آن این است که خدا، باطل را نابود کن و حق را پایدار گردان (ابن بابویه صدوق، من لایحضره الفقیه، ج1، ص320).

نتیجه

فهم قرآن و اعتبار این فهم، هم در عرصه ظاهر و هم در قلمرو باطن در انحصار معصومین علیهم السلام نیست و از سوی دیگر علاوه بر این که فحص از کلام و سخنان ایشان در برداشت از قرآن لازم است، لایه هایی از معانی باطنی نیز در انحصار ایشان بوده است و دیگران راهی برای فهم مستقیم این سطح از معانی باطنی ندارند. نظریه انحصار فهم قرآن به روایات معصومین(علیهم السلام)که از سوی برخی مطرح گردیده، به علت اتکا به دلایل سست و غیرمتقن مورد تایید نیست. ارزش گذاری به عقل و درایت و هم چنین تاکید و سفارش به تدبر و اندیشیدن در کلام وحی که امکان فهم قرآن را برای مردم به ارمغان آورده، روشی است که معصومین علیهم السلام به آن سفارش نموده اند. در این پژوهش به استناد سخنان ارزشمند امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه دلایل قائلین به عدم امکان فهم قرآن برای غیرمعصومین را مورد نقد و بررسی قرار دادیم و دریافتیم که فهم قرآن با جمود در روایات و عدم بهره گیری از عقل و اندیشه بسیار محدود خواهد شد و سبب مهجوریت قرآن و کاهش بهره مندی از قرآن خواهد گشت. با مراجعه به سخنان حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه که در رابطه با قرآن صادر شده اند، می توان امکان فهم قرآن برای غیرمعصومین را اثبات کرد.

ص: 199

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

شریف رضی، نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379ش.

1. ابن بابویه (صدوق)، محمدبن علی، من لایحضره الفقیه، ششم، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1413ق.

2. استرآبادی، محمدامین، الفوائد المدنیة و بذیلة الشواهد المکیة، سوم، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1426ق.

3. بابایی، علی اکبر، مکاتب تفسیری، اول، تهران: پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1386ش.

4. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، اول، قم، نشر اسراء، 1383ش.

5. حرّ عاملی، محمدبن حسن، الفوائد الطوسیة، قم: چاپخانه علمیه، 1403ق.

6. حرّ عاملی، محمدبن حسن، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، پنجم، قم: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، 1409ق.

7. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بی نا، قم: مؤسسة احیاء آثار الإمام الخوئی، بی تا.

8. زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت: دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1414ق.

9. سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، گردآوری: حسن محمد مکی عاملی، قم ، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیة ، 1412 ق.

10. صدر، سیدمحمدباقر، المدرسة القرآنیة. بیروت: دار التعارف، بی تا.

11. صفره، حسین، «استنطاق قرآن»، پژوهش های قرآن و حدیث، شماره یک، دوره 43، ص139، 1389ش.

12. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1417ق.

13. طباطبائی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، دوم، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1353ش.

14. طبرسی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، سوم، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1372ش.

15. فیض کاشانی، محمد محسن، تفسیر الصافی، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، 1402ق.

ص: 200

16. عمید زنجانی، عباسعلی، مبانی و روش های تفسیر قرآن، سوم، تهران،: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1373ش.

17. عیاشی، محمدبن مسعود، تفسیر العیاشی، اول، تهران،: المطبعة العلمیة، 1380ش.

18. کسار، علی جواد، فهم القرآن، اول، تهران، عروج، 1424ق.

19. کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، اول، قم: دار الحدیث، 1429ق.

20. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، دوم، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1403ق.

21. مصباح یزدی، محمدتقی، قرآن شناسی، دوم، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380ش.

22. معارف، مجید، تاریخ عمومی حدیث، دهم، تهران: انتشارات کویر، 1388ش.

23. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، پنجم، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1374ش.

ص: 201

ص: 202

7-نسخ قرآن از منظر امام علی (علیه السلام)

اشاره

طاهره باقری منش(1)

ص: 203


1- . دانش آموخته سطح 2 حوزه علمیه؛ tahereh.bageremanesh53@gmail.com

ص: 204

چکیده

«ناسخ و منسوخ» یکی از مسائل مهمی است که از زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و سپس علی علیه السلام و دیگر ائمه علیهم السلام و صحابه مطرح بوده و دانشمندان فقه و علم اصول و علوم قرآن به آن پرداخته اند. در این میان امام علی علیه السلام مفسّر و معاصر نزول قرآن، نخستین کسی بود که در زمینه ناسخ و منسوخ روایت دارد و کاربرد اصطلاح «نسخ» و معارف قرآن در سخنان ایشان می تواند منبعی دست اول برای فهم قرآن و قوانین اسلام و بشر باشد. در کتاب های علوم قرآنی، با توجه به آیات و روایات بسیار به موضوع نسخ پرداخته شده است؛ اما کتاب یا مقاله ای که حدیث محور و آکنده از نگاه امام علی علیه السلام باشد، یافت نشد. لذا نویسنده بر آن شد تا در مورد پدیده مهم نسخ در قرآن از نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام به تحقیق بپردازد.

در این مقاله، با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی و با رویکرد حدیثی به بررسی سخنان امام علی علیه السلام پرداخته شده است. مهم ترین نتایج تحقیق: تنها نسخی که مورد نظر ائمه معصومین علیهم السلام می باشد و در قرآن صورت گرفته، همین قسم اخیر نسخ (نسخ حکم بدون تلاوت) می باشد که برخلاف انکار بعضی از پژوهشگران اسلامی در طول تاریخ، اکثر دانشمندان به این نوع نسخ معتقدند و با توجه به آیه های ناسخ و منسوخی از قرآن که علی علیه السلام در احادیث خود بدان اشاره کرده اند، مانند: آیه نجوا، آیه عده وفات، آیه جزاء فحشا، مراحل تدریجی قتال، آیه امتاع ...، می توان گفت که دیدگاه اکثر دانشمندان منطبق با دیدگاه علی علیه السلام و دیگر روایات ائمه دین علیهم السلام می باشد. امام علی علیه السلام به جز قرآن، به علوم دیگری چون ناسخ و منسوخ احاطه کامل داشته و شناخت ناسخ و منسوخ آیات را در سه

ص: 205

حوزه فقهی اصولی و تفسیری از ضروریات دانسته است.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، علوم قرآن، نسخ، ناسخ، منسوخ، آیات نسخ.

مقدمه

یکی از موضوعات مهم علوم قرآن و علم تفسیر مسئله «نسخ» است. اعتقاد داشتن یا ردّ نسخ در قرآن و سنت و احکام، و چگونگی نسخ هرکدام به وسیله دیگری تأثیر فراوانی بر آراء فقهی و تفسیری دارد. بحث نسخ از صدر اسلام مطرح بوده و همانند مسائل دیگر، در خلال آیات الهی بر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نازل شده و پیامبر هم بر مردم تلاوت فرمودند: {مَا نَنْسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا} (بقره/106) و بعد از پیامبر، ائمه اطهار علیهم السلام به خصوص امام علی علیه السلام که اولین نگارنده در باب نسخ بوده، به این مسئله پرداخته اند.

در کتاب های علوم قرآنی و تفسیری درباره نسخ و اهمیت شناخت آن بسیار سخن رفته و هر یک به آیات و روایات استناد نموده اند؛ اما کتابی که حدیث محور یا صرفاً از نگاه امام علی علیه السلام به این موضوع پرداخته باشد، یافت نشد. در این مقاله، نویسنده بر آن است تا به سخنان امام علی علیه السلام با توجه به کتاب نهج البلاغه و دیگر کتب روایی در مورد نسخ و کاربرد اصطلاحی آن و اهمیت شناخت آن بپردازد؛ اما قبل از ورود به بحث، ابتدا به مباحثی چون پیشینه تاریخی و تعریف لغوی و اصطلاحی نسخ می پردازیم و سپس دیدگاه امام علی علیه السلام را مورد بررسی قرار می دهیم و در پایان، مقایسه ای بین دیدگاه صاحب نظران علوم قرآنی و نظرات امام علی علیه السلام انجام می شود و کاربرد اصطلاحی نسخ و جایگاه شناخت آن تبیین می شود و نشان خواهیم داد که امام علی علیه السلام به جز قرآن، به علوم دیگری چون نسخ نیز احاطه کامل داشته است.

پیشینه تاریخی نسخ در خاندان وحی

در دوران 23 ساله نزول وحی بر دل(1) نورانی و پاک رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) مسئله «نسخ»(2) نیز

ص: 206


1- . {نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ... } (شعراء/ 193-194)؛ «رُوحُ الاَمین (جبرئیل احیاگر درستکار) آن را بر دل تو فرود آورد، تا از هشداردهندگان باشی».
2- . {مَا نَنَسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا} (بقره/ 106)؛ «هر نشانه ای را که تغییر می دهیم (و نشانه دیگری جانشین آن می کنیم و) یا آن را به فراموشی می سپاریم، بهتر از آن، یا همانندش را می آوریم».

چون دیگر پدیده های قرآنی، در آیاتی، طبق مقتضیات زمان به تدریج نازل می شد و رسول خاتم (صلی الله علیه و آله وسلم) طبق دستور خداوند، آنها را برای صحابه خویش تلاوت و بیان می فرمود.(1)

خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) به خصوص و صحابه رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) به طور عام، مفهوم پدیده نسخ را همچون دیگر مفاهیم قرآنی، از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) دریافت می کردند. این حقیقت حیاتی در بیانات گهربار رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) به ویژه در خطبه ها و بیانات و نامه های امیرالمؤمنین علی علیه السلام به صورت گویا و گسترده بیان شده است (مولایی نیا، نسخ در قرآن، ص27). در دیدگاه برخی از دانشمندان بزرگ اسلامی از فریقین، امیرالمؤمنین علی علیه السلام، برای نخستین بار در اسلام آیات ناسخ و منسوخ قرآن کریم را بر حسب ترتیب نزول و نزول وحی، در مصحف شریف خویش گردآورده و آن را پس از فراغت از جمع و تدوین، بر دولتمردان سقیفه در مسجدالنبی(صلی الله علیه و آله وسلم) عرضه کرده است؛ اما ارباب سقیفه از پذیرش آن سر باز زدند.

در حقیقت همه صحابه رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) اتفاق نظر داشتند که همه دانش های قرآنی مخصوص اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) بوده و همگان در دانش های قرآنی نیازمند آن ها به ویژه امام علی علیه السلام بودند و بارها از او این پرسش را می کردند که آیا شما خاندان نبوت(علیهم السلام) به جز قرآن کریم، به علوم دیگر نیز آگاهی یافته و بر ما پیشی گرفته اید؟ از این استثنای قرآنی، معلوم می شود که اختصاص خاندان وحی به دانش های قرآنی، از مسلمات و بدیهیات، در نزد صحابه رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) بوده است (همان، ص21 و 22).

ص: 207


1- . {وَأَنزَلْنَا إِلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِمْ...} (نحل/ 44)؛ «و آگاه کننده (قرآن) را به سوی تو فرو فرستادیم، تا آنچه را به سوی مردم فرود آمده، برای آنان روشن کنی».

معنای «نسخ» در لغت و اصطلاح

الف) نسخ در لغت

نسخ در لغت، معانی مختلفی دارد که در کتاب های لغتِ بسیاری آمده و یکی از سه معانی ذیل را در بر دارد:

1. ازاله؛ 2. ابطال؛ 3. نقل

عمده لغت شناسان که میدان داران اصلی این سیاق می باشند، گفتارشان در همین سه معنا شکل می گیرد. البته در این که کدام یک از این معانی، معنای حقیقی و مجازی است، با هم اختلاف نظر دارند. راغب در کتاب لغت خود «المفردات فی الفاظ القرآن» در ماده «ن، س، خ» می گوید: «النَّسْخُ: إزالةُ شَی ءٍ بِشَی ءٍ یتَعَقَّبُهُ، کنَسْخِ الشَّمْسِ الظِّلَّ، والظِّلِّ الشمسَ، والشَّیبِ الشَّبَابَ. فَتَارَةً یفْهَمُ منه الإزالة، و تَارَةً یفْهَمُ منه الإثباتُ، و تَارَةً یفْهَم منه الأَمْرَانِ. ونَسْخُ الکتاب: إزالة الحُکْمِ بحکم یتَعَقَّبُهُ، قال تعالی: {ما نَنْسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْها} (بقره/106)».

صاحب مجمع البیان در کتاب «لغات مجمع البیان» درباره ماده «نسخ» می گوید: «نسخ در لغت، آن است که چیزی را ابطال کرده و چیزی دیگری در جای آن قرار دهیم. می گویند: «نسخت الشمس الظل»؛ «آفتاب جای سایه را گرفت» (کلانتری، لغات قرآن، ص223). فراهیدی در ماده «ن، س، خ» در کتاب معروف خود «العین» می گوید: «النسخ والانتساخ: اکتتابک فی کتاب عن معارضه نسخ وانتساخ»؛ «از روی چیزی نسخه برداری کردن است) نقل و نسخ یعنی ازاله امری که بدان عمل شده، سپس آن را با چیز جدیدی زایل کرده و برمی داری ...»؛ «والنسخ: ازالتک أمراً کان یعمل به، ثمّ تنسخه غیره، کاالایة تنزل فی امر، ثم یخفف فتنسخ باخری، فالاولی منسوخه» (فراهیدی، کتاب العین، جزء3، ص1932).

ص: 208

ابن منظور صاحب کتاب «لسان العرب» نسخ را به دو معنای «نقل وازاله» تفسیر نموده و می گوید:

«و النَّسْخ: إِبطال الشی ء و إِقامة آخر مقامه؛ وفی التنزیل: {ما نَنْسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها}» (بقره/106)؛

سپس از قول ابن عربی می نویسد: «النسخ تبدیل الشیء مِن الشیء وهو غیره، ونسخ الایة بالایة، ازلة مثل حکمها» (ابن منظور، لسان العرب، ج14، ص121)؛ نسخ عبارت از تبدیل چیزی به چیزی به طوری که شیء دوم غیر از شیء اول باشد ... «والنسخ: نقل الشیء من مکان إلی مکان وهو هو»؛ و نسخ به معنای انتقال چیزی از جایی به جای دیگر نیز می آید.

بحث در مورد معنای لغوی واژه «نسخ» بسیار است و لغویین بسیاری به این مورد پرداخته اند و ما به علت شباهت دیدگاه های آنها به همدیگر، به همین چند مورد اکتفا می کنیم. اما این که استعمال کلمه «نسخ» در کدام یک از معناها، حقیقی است و در کدام یک مجاز، اقوال بسیاری دیده می شود که بحث درباره آن ها موکول به لغت است و چندان ضرورتی برای بحث ما ندارد. اما با توجه به دیدگاه ها و نظریات دانشمندان می توان گفت: نسخ، حقیقت در «ازاله» و مجاز در معانی دیگر است (زید، النسخ فی القرآن الکریم، ص55 - 65). مفهوم «ازاله» مناسب ترین و بهترین معنایی است که با پدیده نسخ شرعی قرآن، تناسب و وفق کامل و طبیعی دارد؛ به ویژه کاربردهای خود قرآن. بنابراین معنای «ازاله»، هم معنای حقیقی نسخ بوده و هم از نظر انسجام طبیعی، بیشترین همسویی را با آن دارد (مولایی نیا، نسخ در قرآن، ص88).

ب) نسخ در اصطلاح

در معنای اصطلاحی «نسخ» بین صاحب نظران و علما از دیرباز تاکنون اختلاف نظر وجود دارد و هریک با دیدگاه خاص خود، آن را تعریف کرده اند. از آن جا که پرداختن به تمام آن تعاریف از حدود وظایف این رساله خارج است، تنها برای نمونه به ذکر چند تعریف بسنده می شود.

ص: 209

1. میرزا علی مشکینی درباره تعریف «نسخ» می گوید:

«... ارتفاع الحکم الکلی المجعول لامّة فی الشریعة عن موضوعة الکلی لأجل تمام أمده وانتفاء الملاک من جعله» (همان، ص119)؛ نسخ در اصطلاح شرعی یعنی ارتفاع حکم کلیِ جعل شده برای امت اسلامی، در شریعت اسلام، از موضوع کلی آن، به جهت پایان زمان حکم و انتفای ملاک (مصلحت) در جهل آن.

2. علامه سید محمدتقی حکیم «نسخ» را چنین تعریف کرده است:

«رفع الحکم فی مقام الاثبات عن الازمنة اللاحقة، مع ارتفاعه فی مقام الثبوت لارتفاع ملاکه» (همان، ص127)؛ نسخ عبارت است از برداشتن حکم در مقام اثبات «مقام انشاء» از هنگام صدور حکم ناسخ به بعد؛ درحالی که در مقام ثبوت (وضع حکم) خود حکم مرتفع شده است؛ چراکه ملاک آن بیشتر مرتفع گشته است.

بنابراین تعاریف، نسخ عبارت است از رفع حکمی از احکام ثابت دینی در اثر سپری شدن وقت و مدت آن (خویی، بیان در علوم و مسائل کلی قرآن، ج2، ص271) و از این رهگذر است که گفته اند: «نسخ، دفع ثبوتی و رفع اثباتی است» (مولایی نیا، نسخ در قرآن، ص123).

اهمیت بحث از پدیده «نسخ» در قرآن

اهمیت نسخ نه تنها در تشریع و قانون گذاری و مباحث فقهی و اصول و کلامی، بسیار روشن است، بلکه در فهم کلام قرآن نیز نقش به سزایی دارد، تا آن جا که مسلمانان عصر رسالت، در بهار نزول وحی بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) به ویژه خاندان وحی علیه السلام به مسئله «نسخ» اهتمام فوق العاده داشته و قرآن را تنها کلید فهم احکام قرآن یا در ردیف آیات محکمات در حل معظله متشابهات آیات تلقی نموده اند (همان، ص16). بنابراین عجیب نیست که چنین موضوعی در سخن بزرگان دین و ائمه معصومین علیهم السلام مشهود باشد. دانشمندان علوم قرآنی نیز به اقتباس از سخن بزرگان دین سال هاست که به این موضوع پرداخته اند و آن را در ردیف مهم ترین و اساسی ترین موضوعات علوم قرآنی قرار داده اند.

ص: 210

اما بعضی از علما وقوع نسخ در قرآن را منکر شده، مواردی را که مفسرین و فقها ناسخ و منسوخ دانسته اند، تأویل نموده اند. برای امکان نسخ یا وقوع آن در قرآن، به چهار آیه استناد شده است:

1. {مَا نَنَسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا} (بقره/106)؛ «هر نشانه ای را که تغییر می دهیم (و نشانه دیگری جانشین آن می کنیم و) یا آن را به فراموشی می سپاریم، بهتر از آن، یا همانندش را می آوریم».

2. {وَإِذَا بَدَّلْنَا آیةً مَّکَانَ آیةٍ وَاللهُ أَعْلَمُ بِمَا ینَزِّلُ} (نحل/101)؛ «و هنگامی که (حکمِ) آیه ای را به جای (حکم) آیه ای [دیگر] جایگزین کنیم و خدا به آنچه فرو می فرستد، داناتر است».

3. {یمْحُوا اللهُ مَا یشَاءُ وَیثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ} (رعد/39)؛ «خدا هرچه را بخواهد، نابود می کند و [یا] استوار می دارد؛ و نوشته اصلی (= علم الهی) تنها نزد اوست».

4. {فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیهِمْ طَیبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ} (نساء/160)؛ «و به خاطر ظلم کسانی که یهودی شدند و به سبب منع زیادشان از راه خدا، (بخشی از خوراکی های) پاکیزه ای را که برای آنان حلال شده بود».

اهمیت نسخ در آیینه سخن امام علی علیه السلام

مولا علی علیه السلام در خطبه ها، وصایا، نامه ها و بیانات بلند و کوتاه خود، در هر فرصتی از پدیده مهم وحیانی «نسخ» در مناسبت های گوناگون سخن گفته است. این سخنان را در ذیل می آوریم:

علی علیه السلام در قسمت های 42-43 خطبه اول نهج البلاغه درباره پدیده نسخ در قرآن کریم می فرماید:

«کِتَابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ مُبَیناً حَلَالَهُ وَحَرَامَهُ وَفَرَائِضَهُ وَفَضَائِلَهُ وَنَاسِخَهُ وَمَنْسُوخَهُ وَرُخَصَهُ وَعَزَائِمَهُ وَخَاصَّهُ وَعَامَّهُ وَعِبَرَهُ وَأَمْثَالَهُ وَمُرْسَلَهُ وَمَحْدُودَهُ وَمُحْکَمَهُ وَمُتَشَابِهَهُ مُفَسِّراً [جُمَلَهُ]

مُجْمَلَهُ وَمُبَیناً غَوَامِضَهُ بَینَ مَأْخُوذٍ مِیثَاقُ عِلْمِهِ وَمُوَسَّعٍ عَلَی الْعِبَادِ فِی جَهْلِهِ وَبَینَ مُثْبَتٍ فِی الْکِتَابِ فَرْضُهُ وَمَعْلُومٍ فِی السُّنَّةِ نَسْخُهُ

ص: 211

وَوَاجِبٍ فِی السُّنَّةِ أَخْذُهُ وَ مُرَخَّصٍ فِی الْکِتَابِ تَرْکُهُ وَبَینَ وَاجِبٍ [لِوَقْتِهِ] بِوَقْتِهِ وَزَائِلٍ فِی مُسْتَقْبَلِه» (فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه1)؛ و آن حضرت هم کتاب پروردگار شما را در دسترس شما گذاشت و حلال و حرام و واجبات و مستحبات و ناسخ و منسوخ و رخصت ها و عزیمت های ... آن را بیان کرد.

منظور امام از ناسخ و منسوخ، احکام جدیدی است که نازل می شود و احکام قدیم را از بین می برد و این تنها در عصر رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) واقع شد که درهای وحی باز بود و دگرگونی در احکام امکان داشت. پاره ای از احکام گرچه در ظاهر به صورت حکم مطلق بود، ولی در باطن مقید و مخصوص وقت معینی بود و پس از پایان آن وقت، حکم نیز پایان یافت و حکم جدید که به آن ناسخ گفته می شود، نازل گشت. مانند دستوری که به مسلمانان در مورد دادن صدقه قبل از نجوا و گفت وگوهای درگوشی با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) داده شده بود (مکارم شیرازی، پیام امیرالمؤمنین علیه السلام ، ص238).

{یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَینَ یدَی نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً} (مجادله/12)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که با فرستاده خدا رازگویی می کنید، پیش از آن، بخشش صادقانه ای تقدیم دارید».

این آزمونی بود برای مسلمانان، که جز امیرالمؤمنین علی علیه السلام به آن عمل نکرد و به زودی آیه ناسخ نازل شد و فرمود:

{ءَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ} (مجادله/13)؛ «آیا بیمناک شدید که پیش از رازگویی تان بخشش های صادقانه تقدیم دارید؟! پس در این هنگام که (چنین) نکردید و خدا توبه شما را پذیرفت، پس نماز را برپا دارید و [مالیات] زکات را بپردازید و از خدا و فرستاده اش اطاعت کنید؛ وخدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است».

در روایات نیز به نسخ این آیه اشاره شده است. ابی بصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده است:

ص: 212

«سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: إِذا ناجَیتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَینَ یدَی نَجْواکُمْ صَدَقَةً قَالَ: قَدَّمَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بَینَ یدَی نَجْوَاهُ صَدَقَةً - ثُمَّ نَسَخَهَا قَوْلُهُ: أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی نَجْواکُمْ صَدَقات...» (بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص324).

البته نسخ در این روایت، از نوع ناظر است؛ ازاین رو هیچ کس در مورد آن مناقشه نکرده و روایات این جریان بزرگ افتخارآفرین، در کتب فریقین به عنوان یکی از فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام گزارش شده است (مولایی نیا، نسخ در قرآن، ص420).

امام به آیه دیگری اشاره دارند و می فرمایند:

{فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیثُ وَجَدتُّمُوهُمْ} (توبه/5)؛ «پس مشرکان را هر کجا یافتید، بکشید».

پس این آیه، ناسخ آیه ای است که در باب صلح واقع شده و آن منسوخ است؛ مانند:

{لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِی دِینِ} (کافرون/6)؛ «دین شما فقط برای شماست، و دین [من] فقط برای من است.

این آیه، مراحل تدریجی قتال که هر مرحله ای، مرحله پیش از خود را نسخ کرده را نشان می دهد.

پس از آن که امام علیه السلام به وقوع قطعی ناسخ و منسوخ در قرآن اشاره می کنند، در ادامه خطبه می فرماید: «بَینَ مُثْبَتٍ فِی الْکِتَابِ فَرْضُهُ وَمَعْلُومٍ فِی السُّنَّةِ نَسْخُهُ»؛ «و چیزی که در آن (قرآن) وجوبش ثابت گشته و در سنت نسخ شده است».

مانند سخن حق تعالی:

{وَاللَّاتِی یأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیوتِ حَتَّی یتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یجْعَلَ اللهُ لَهُنَّ سَبِیلاً وَاللَّذَانِ یأْتِیانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا} (نساء/15-16)؛ «و از زنان شما کسانی که مرتکب [کار] زشت [زنا] شوند، پس چهار نفر از خودتان (= مسلمان ها) بر آنان گواه گیرید و اگر گواهی دادند، پس آن زنان را در خانه ها(یِ خود) بازداشت کنید، تا مرگ کاملاً آنان را فراگیرد؛ یا خدا راهی برای آنان قرار دهد، و از میان شما، آن دو (مرد و زنی) که مرتکب آن [عمل زشت]

ص: 213

شوند، پس آزارشان دهید، و اگر توبه نمودند و (گذشته را جبران و خویش را) اصلاح کردند، پس از آنان روی گردانید».

در صدر اسلام هرگاه زنی مرتکب زنا می شد، تا هنگام مرگ در خانه محبوس می گردید و اگر دختری زنا می کرد، به مقتضای این دو آیه، با گفتار و تندی تنبیه می شد. سپس این حکم به وسیله سنت نسخ گردید و زنان به رجم و دختران به تازیانه مجازات می شدند (ابن میثم ، شرح نهج البلاغه، ج1، ص445).

به تعبیر امام علی علیه السلام، حکم حبس ابد در خانه {فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیوتِ} یک حکم موقت بوده و از همان آغاز اعلام شده است، که در آینده (پس از آماده شدن محیط و افکار) حکم جدیدی درباره آنها نازل خواهد شد؛ لذا حکم (شلاق)، آن را نیز نسخ کرد و این قانون در احادیث و روایات وارد شده است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج3، ص307).

عیاشی از جابر و از امام باقر علیه السلام نقل می کند: آیه {وَاللَّاتِی یأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ... } نسخ شده و حدود آن همان سبیلاً (سنگسار و تازیانه) می باشد (عیاشی، تفسیر عیاشی، ج1، ص227؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص43).

روایات و احادیث در این مورد بسیار است و مفسرانی چون: مرتضی کاشانی (تفسیرالمعین، ج1، ص212)، علامه طباطبایی (تفسیر المیزان، ج4، ص374)، سیوطی (درالمنثور، ج4، ص455) و ماوردی (النکت والعیون، ج1، ص642) جملگی بر این رأی هستند که آیه جزاء فحشا، از سوره نساء، آیه 15-16 به وسلیه آیه جَلد و روایات رجم، نسخ گردیده و روایات آن هم متظافر است.

امام علی علیه السلام در ادامه می فرماید: «وَ واجبُ فی السنّة أخذه»، و چیزی که عمل به آن در سنت واجب است و در قرآن عمل به آن اجازه داده نشده، مانند: توجه به بیت المقدس که در آغاز اسلام اثبات شد و سپس با آیه شریفه {فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیثُ مَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ} (بقره/ 144) نسخ گردید.

ص: 214

در این جا حضرت به نسخ در شریعت اسلام اشاره دارند که بسیاری از احکام شرایع گذشته به وسیله احکام اسلامی نسخ شده و برخی از احکام اسلامی به وسیله احکام دیگر در همین شریعت اسلامی نسخ گردیده است؛ چنان که قرآن کریم نسخ حکم قبله مسلمین را با آیه فوق تصریح نموده است.

بنابراین حضرت در این خطبه، به انواع معارف ژرف و بی شمار قرآن، ازجمله ناسخ و منسوخ اشاره دارند و نشان می دهند که «منسوخ التلاوه ومنسوخ التلاوة و الحکم» در قرآن کریم وجود ندارد؛ چنان که دلیل عقلی نیز ما را بدان رهنمون می باشد. هم چنین نشان می دهد که احکام فقهی (حلال و حرام، فرایض ...) در قرآن هست و قابل انکار نیست.

در جای دیگری از نهج البلاغه، حضرت به اهمیت این پدیده وحیانی می پردازند؛ آن جا که در پاسخ شخصی که از احادیث ساختگی و بدعت آور و اکاذیب گوناگون رایج بین مردم پرسید، می فرماید:

«إِنَّ فِی أَیدِی النَّاسِ حَقّاً وَبَاطِلًا وَصِدْقاً وَکَذِباً وَنَاسِخاً وَمَنْسُوخاً وَخَاصّاً وَعَامّاً وَمُحْکَماً وَمُتَشَابِهاً وَحِفْظاً وَ وَهَما» (مجلسی، بحارالانوار، ج36، ص274 و ج2، ص20)؛ «همانا احادیث در دسترس مردم، حق و باطل و راست و دروغ و نسخ کننده و نسخ شده و عام (شامل همه) و خاص (مخصوص بعضی) و محکم (که معنای آن آشکار) و متشابه (معین آن واضح) و محفوظ و موهوم است».

چون سخن خدا بر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نازل شد، پیامبر به طبیعت بشر و شیوه کار او، کسانی را که خواندن و نوشتن می دانستند وادار کرد تا سخنان وحی شده بر او را از بیم درآمیختن و اشتباه شدن یا سوءاستفاده سودجویان و دشمنان دوست نما، با دقت و بدون کم و بیش بنویسند. در زمان حیات پیامبر، بودند کسانی که از روی سهو یا عمد، دروغ بر او می بستند و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) اعلام کرد که هر کس به عمد سخن دروغی بر او ببندد، باید خود را برای فرو رفتن در آتش آماده کند. پس از پیامبر نیز این کار به وسیله منافقان و کج فهمان، به عمد یا سهو بسیار شد (جعفری، پرتوی از نهج البلاغه، ج3، ص595).

ص: 215

پس از ذکر احادیث، اخبار و راویان حدیث رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم)را به چهار دسته تقسیم می کند و بر مسائل عمده ای چون: ناسخ و منسوخ، انگشت نهاده و حقیقت امر را کاملاً برای ما روشن کرده است.

در مورد قسم سوم راویان حدیث که «اهل شبهه» شناخته می شوند، می فرماید:

«وَ رَجُلٌ ثَالِثٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و آله وسلم) شَیئاً أَمَرَ بِهِ ثُمَّ نَهَی عَنْهُ وَهُوَ لَا یعْلَمُ أَوْ سَمِعَهُ ینَهَی عَنْ شَی ءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَهُوَ لَا یعْلَمُ فَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ وَلَمْ یحْفَظِ النَّاسِخَ فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ وَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ إِذْ سَمِعُوهُ لَرَفَضُوه» (فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه201)؛ «و سوم: مردی است که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) چیزی را شنیده که به آن امر می نموده، بعد از آن نهی فرموده و او از نهی آن آگاه نیست، یا چیزی شنیده که از آن نهی می نموده، بعد به آن امر فرموده و او نمی داند؛ پس نسخ شده را نگاه داشته، نسخ کننده را به دست نیاورده، و اگر می دانست که آن حدیث نسخ گردیده، نقل نمی نمود، و اگر مسلمانان هم موقعی که آن را از او شنیدند، می دانستند که نسخ شده، به آن عمل نمی کردند».

امام علیه السلام خصوصیات شخص سوم را این گونه بیان می کند: شخصی که آنچه از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) شنیده، درست نقل می کند؛ در حالی که به شرایط و خصوصیات آن، مانند: ناسخ و منسوخ، خاص و عام و جز اینها آگاهی چندانی ندارد. این شخص نیز گمراه و گمراه کننده است، اما به طور عرضی، نه ذاتی و عمدی؛ چراکه علت به غلط افتادن ناقل و همچنین سبب گمراه شدن مردم با شنیدن از یک موضوع است و آن، آگاه نبودن آنان از نسخ روایات است (ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج4، ص40، خطبه/201).

امام علی علیه السلام در مقابل گروه سوم، خصوصیات گروه چهارم که به طور صحیح و شایسته نقل حدیث می کنند را چنین بیان می فرماید:

«وَآخَرُ رَابِعٌ لَمْ یکْذِبْ عَلَی اللَّهِ وَلَا عَلَی رَسُولِهِ مُبْغِضٌ لِلْکَذِبِ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ وَتَعْظِیماً لِرَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و آله وسلم) وَلَمْ یهِمْ بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَی وَجْهِهِ فَجَاءَ بِهِ عَلَی مَا سَمِعَهُ [سَمْعِهِ] لَمْ یزِدْ فِیهِ وَلَمْ ینْقُصْ مِنْهُ فَهُوَ حَفِظَ

ص: 216

النَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ وَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْهُ وَعَرَفَ الْخَاصَّ وَالْعَامَّ وَ الْمُحْکَمَ وَالْمُتَشَابِهَ فَوَضَعَ کُلَّ شَی ءٍ مَوْضِعَه وعرف المتشابه ومحکمه» (همان)؛ «و گروه چهارم، شخصی است که بر خدا و رسول او دروغ نبسته و از ترس خدا و به احترام رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) دروغ را دشمن داشته، و خطا و اشتباه هم نکرده است؛ بلکه آنچه شنیده، به همان قسم حفظ نموده و آن را نقل کرده؛ به آن چیزی نیفزوده و از آن نکاسته، و ناسخ را حفظ کرده و به آن عمل نموده و منسوخ را در نظر داشته، از آن دوری گزیده؛ خاص و عام را شناخته، هر یک را در موضع خود قرار داده و محکم و متشابه آن را دانسته است». امام علی علیه السلام ویژگی های بارز شخص چهارم را این گونه بیان می کنند: احادیث را به خوبی حفظ کرده و درست نقل می کند و به شرایط آن نیز آگاهی و بصیرت کامل دارد. تنها این فرد است که هم خود در راه راست قدم نهاده و هم دیگران را به صراط مستقیم هدایت می کند.

نکته ای که در پایان خطبه مورد بحث باید به آن اشاره کنیم، این است که اگر دقت و تأملی در این دو خطبه شود، متوجه خواهیم شد که مولا علی علیه السلام به مسئله ناسخ و منسوخ، بیش از مسائل دیگر اهمیت و ارج می دهند. شناخت اولیه آن را یکی از آداب و شرایط مهم تفسیر قرآن می دانند و دلیل آن، مطرح کردن مسئله ناسخ و منسوخ، قبل از موضوع عام و خاص، محکم و متشابه و مجمل و مبین می باشد. همچنین درباره همین مسئله، امیرالمؤمنین علیه السلام در اولین خطبه پس از بیعت مسلمانان با ایشان، به دنبال کشته شدن عثمان گفت:

«سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْسَأَلْتُمُونِی عَنْ آیةٍ آیةٍ لَأَخْبَرْتُکُمْ بِوَقْتِ نُزُولِهَا وَفِی مَنْ نَزَلَتْ وَأَنْبَأْتُکُمْ بِنَاسِخِهَا مِنْ مَنْسُوخِهَا وَخَاصِّهَا مِنْ عَامِّهَا...» (مجلسی، بحارالانوار، ج10، ص118، ح1)؛ «پیش از آن که مرا از دست بدهیدف هر آنچه می خواهید، از من بپرسید. سوگند به خدایی که دانه را در دل خاک شکافت و حیوانات را آفرید! اگر از آیه آیه قرآن کریم از من بپرسید، شما را از هنگام نزول و شأن نزول آن خبر می دهم و شما را در جریان آیه های: ناسخ و منسوخ و آیات خاص و عام... قرار می دهم».

ص: 217

علی علیه السلام در فرمایش خود که با عامه مردم سخن می گفت،آیات «ناسخ و منسوخ» را در برابر آیات «خاص و عام» قرار داده و برای مردم و شنوندگان نیز این امر روشن و آشکار بوده؛ لذا نیازی به سؤال از مفهوم یا مصداق آن نداشته اند. روایتی که درذیل می آوریم، دلیلی بر این ادعا است:

«عن أبی عبدالرحمن السّلمی قال: انّ علیّاً مرّ علی قاض فقال: هَلْ تَعْرِفُ النَّاسِخَ مِنَ الْمَنْسُوخِ؟ قَالَ: لَا، قَالَ علیه السلام هَلَکْتَ وَأَهْلَکْتَ» (حرعاملی، وسائل الشیعه، ج2، ص220؛ مجلسی، بحارالانوار، ج92، ص110)؛ عبدالرحمن سلمی گوید: امام علی علیه السلام به قاضی ای فرمود: آیا ناسخ و منسوخ را می شناسی؟ پاسخ داد: نه؛ حضرت فرمود: هم خود را به هلاکت رساندی و هم باعث هلاکت دیگران شده ای.

مهم ترین نکته ای که علی علیه السلام از او می پرسد، این است که آیا بر ناسخ و منسوخ و موارد هر یک اطلاع کافی دارد یا این که بدون هیچ آگاهی دست به کار قضاوت شده است. آنچه اهمیت موضوع را می رساند، این است که حضرت از او نمی پرسد آیا از محکم و متشابه، خاص و عام، مجمل و مبین و ... اطلاع دارد یا نه؛ بلکه صرفاً موضوع ناسخ و منسوخ را مطرح می فرماید. از این جا روشن می شود که یک قاضی چه در مقام افتاء چه در مقام قضا و چه در مقام تفسیر، بدون داشتن شناخت کافی از آیات «ناسخ و منسوخ» مجاز به فتوا و قضاوت و تفسیر نیست.

بنابراین، نقش و اهمیت شناخت ناسخ و منسوخ در قرآن کریم در قلمرو قضاوت روشن می شود که از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام بدون داشتن چنین دانشی، قضاوت نمودن، مساوی با هلاکت است (مولایی نیا، نسخ در قرآن، ص19؛ عاشوری، ترجمه و تحقیق البرهان فی علوم القرآن، ص23).

همان طور که قبلاً در معنای نسخ گفته شد، نسخ در لغت به معنای «ازاله»، «نقل» و «ابطال» در اکثر کتب لغویین آمده است. مفهوم «ازاله» با پدیده «نسخ» شرعی قرآنی تناسب و وفق کاملی دارد. در مجمع البیان آمده است: نسخ در لغت، آن است که چیزی را

ص: 218

ابطال کرده و چیز دیگری در جای آن بگذاریم. این معنا با نسخ در شریعت کاملاً مطابق است (طبرسی، لغات قرآن در تفسیر مجمع البیان، ص223). در نهج البلاغه مواردی از این ماده در سخنان مولا علی علیه السلام یافت می شود که در ذیل به آنها اشاره خواهیم کرد.

امام علی علیه السلام پس از شهادت به عادلانه بودن دستور خداوند و قاطعیت حکمتش، به رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم)و فضایل بی همتای او شهادت می دهد و چنین می فرماید:

«...کُلَّمَا نَسَخَ اللَّهُ الْخَلْقَ فِرْقَتَینِ جَعَلَهُ فِی خَیرِهِمَا لَمْ یسْهِمْ فِیهِ عَاهِرٌ وَلَا ضَرَبَ فِیهِ فَاجِر» (فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص675، خطبه205)؛ «هر زمان که خداوند خلایق را (از اصلاب به ارحام) آورد، آنها را دو جرگه (خیر و شر) گردانید؛ پس آن حضرت را در دسته خیر و نیکو قرار داد. در نسب آن بزرگوار بهره ای برای زناکار نبود و گناهکار شریک نگردید».

نسخ در این جا به معنای زدودن و دگرگونی آمده است.

«کُلّما نَسَخَ اللّه الخَلْق فَرقَتَینِ»؛ منظور حضرت این است که مردم هر زمانی به دو گروه خیر و شر تقسیم می شوند. چون تقسیم کردن هر چیز موجب تغییر در ذات مقسوم و از بین رفتن حالت یگانگی و وحدت آن است، لذا امام علیه السلام در این عبارت کلمه «نسخ» را که به معنای زوال و نابودی است، به معنای تقسیم به کار برده و فرموده است: خداوند جامعه را به دو گروه خیر و شر تقسیم کرده است. «لَمْ یسْهِمْ فِیهِ عَاهِرٌ وَلَا ضَرَبَ فِیهِ فَاجِر» (ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ص61-62، خطبه25)؛ یعنی در نسب شریف پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) برای زناکار بهره ای نبود و در اصل و ریشه آن گناه و کیفر دخالت نداشته و خداوند آن حضرت را از صلب پدری موحّد و پاک و رحم پاکیزه مادری آفرید.

بنابراین منظور از «نسخ الله» این است که خداوند نسلی را از محلی به محلی منتقل کرده و آن را تکثیر فرمود. پس «نسخ» در این جا به معنای «نقل» است (قرشی، مفردات نهج البلاغه، ج2، ص1029).

ص: 219

در جای دیگر از نهج البلاغه در وصف ملائکه چنین می فرماید:

«وَلَوِ اسْتَعْظَمُوا ذَلِکَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَجَلِهِم» (فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص250، خطبه90)؛ و اگر آن اعمال و طاعاتی که به جا آورده بودند، بزرگ می دانستند، امیدواری آنها انواع خوف و ترس را از ایشان زائل می ساخت.

«نسخ» در این جا به معنای زائل کردن و از بین بردن آمده است.

معنای این جمله شرطیه امام علیه السلام این است که اگر فرشتگان اعمال خود را بزرگ بدانند، لازمه اش این است که امید ثواب بزرگی از عبادت خود داشته باشند و چنین امیدواری ای خوف و ترس آنها را نسبت به خداوند از بین می برد (ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج2، ص763، خطبه88).

امام علی علیه السلام در خطبه 93 نهج البلاغه در وصف انبیا می فرماید:

«تَنَاسَخَتْهُمْ کَرَائِمُ الْأَصْلَابِ إِلَی مُطَهَّرَاتِ الْأَرْحَام» (فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص279، خطبه93)؛ «خداوند پیغمبران را از صلب های نیکو به رحم های پاک و پاکیزه انتقال داد».

«تناسخ» مشتق و از ریشه «نسخ» می باشد و در این جا به معنای «انتقال یافتن» آمده است. عبارت «تَنَاسَخَتْهُمْ کَرَائِمُ الْأَصْلَابِ» به معنای انتقال یافتن نطقه وجودی پیامبران، از صلب پاک و گرامی پدران به رحم پاکیزه مادران می باشد و به خاطر این صلب های باارزش به بزرگواری توصیف می شوند. شیعه معتقد است که انبیاء از صلب پدران مؤمن و رحم مادران باایمان متولد می شوند و دلیل این اعتقاد، سخن پیامبران است که فرمود: «ما از صلب پدران پاک به رحم مادران پاکیزه انتقال یافتیم» (ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج2،ص830، خطبه91).

بنابراین حضرت با ذکر این احادیث، به ارزش و اهمیت فوق العاده ناسخ و منسوخ در فهم قرآن محمدی (صلی الله علیه و آله وسلم) اشاره فرموده و آن آیه ها را گلوگاه مهم در عرصه گسترده تفسیر قرار داده و بدون درک و شناخت آنها تفسیر را هلاکت می داند.

ص: 220

آنچه گفتیم، اهمیت موضوع نسخ از دیدگاه امام علی علیه السلام بود که ایشان در کتاب نهج البلاغه این موضوع مهم را چه از نظر لغت و اصطلاح و چه از نظر قرآن مورد بررسی و تبیین و تفسیر قرار داده اند. در تبیین وقوع نسخ که از ظاهر آیات و احادیث استفاده می شود، آراء گوناگونی وجود دارد که ما در بحث بعد به آن می پردازیم.

مقایسه و بررسی

آنچه تاکنون گفته شد، تأکید و توصیه پیشوای دین، علی علیه السلام در مورد آشنایی با ناسخ و منسوخ در قرآن بود که به عنوان محور اصلی بحث مورد توجه قرار دادیم. اکنون دیدگاه بزرگان قرآن شناس را درباره شناخت و اهمیت این موضوع مورد بررسی قرار می دهیم:

1. آیت الله العظمی خویی در تعریف نسخ آورده اند:

«هو رفع امر ثابت فی الشریعة المقدسة، بارتفاع أمده، وزمانه، سواءٌ أکان ذلک الامر المرتفع من الاحکام التکلیفیه أم الوضعیه و سواء أکان من المناصب الالهیه ام من غیرها، من الامور التی ترجع الی الله تعالی بما أنّه شارع» (خویی، البیان، ص277- 278)؛ «نسخ عبارت است از رفع امر ثابتی در شریعت، به جهت ارتفاع مدت آن امر؛ خواه از احکام تکلیفی باشد و خواه از احکام وضعی، و چه از مناصب الهی باشد و چه غیر از آن، از اموری که به خدای متعال به عنوان «شارع» بازمی گردد».

2. علامه طباطبائی در تعریف نسخ می نویسد:

«هو الابانه عن انتهاء أمد الحکم وانقضاء أجله» (طباطبائی، تفسیر المیزان، ج1، ص341)؛ آشکار ساختن انتهای مدت و زمان حکم و پایان عمر آن.

3. آیت الله معرفت در تعریف نسخ آورده اند:

«هو رفع تشریع سابق - کان یقتضی الدّوام حسب ظاهره تشریع لاحق بحیث لا یمکن اجتماعها معاً، اما ذاتاً، اذا کان التنافی بینهما بیناً، أو بدلیل خاص من اجتماع او نص صریح» (معرفت، التمهید، ج2، ص277).

درباره اقسام نسخ، اکثر دانشمندان علوم قرآنی قائل به سه نوع نسخ می باشند:

ص: 221

الف) نسخ تلاوت و حکم: اکثر نویسندگان علوم قرانی چون: سرخسی(همان، ص344-345)، صبحی صالح (مباحث فی علوم قرآن، ص244)، معرفت (التمهید، ج2، ص244) و... این نوع نسخ را مردود دانسته و دیدیم که چنین نسخی در روایات و احادیث امام علی علیه السلام نیامده است.

ب) نسخ تلاوت بدون حکم: این نوع نسخ نه تنها در احادیث و روایات به آن اشاره نشده که به عقیده شیعه، این قسم از نسخ نیز مانند قسم اول، ممنوع و در قرآن وجود ندارد و دانشمندان علوم قرآنی چون آیت الله خویی (بیان در علوم و مسائل کلی قرآن، ج2، ص483)، آیت الله معرفت و صبحی صالح در بیانی زیبا و رسا التزام به چنین نسخی را قبول ندارند.

ج) نسخ حکم بدون تلاوت: این قسم، تنها قسمی است که نسخ در آن واقع شده و مؤلفانی که درباره ناسخ و منسوخ و بررسی آیات آن کتاب نوشته اند، آن را قبول دارند.

در بررسی تعداد آیات ناسخ و منسوخ به نظر می رسد که پیشینیان تا حدود پانصد آیه را منسوخ دانسته اند؛ ولی باضابطه شدن اصطلاح نسخ، دایره و نواسخ قرآن به نظر می رسد محدود و محدود تر گردیده و قرآن شناسان شیعی و سنی خط بطلان بر نظریه طرفداران فراوانی نسخ کشیده اند.

سیوطی در «الاتقان» ضمن ردّ معتقدان به کثرت نسخ، در یک بررسی در مورد آیات نسخ، مجموع آیات منسوخ را 21 آیه می داند (سیوطی، الاتقان، ج2، ص708-712؛ زرقانی، مناهل العرفان، ج2، ص256-270). صبحی صالح تعداد آیات منسوخ را ده آیه می داند (صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ص273-274). آیت الله معرفت در بررسی های خود، تنها هشت آیه را منسوخ می داند که عبارتند از: آیه نجوا، آیه عدد مقاتلان، آیه امتاع، آیه جزاء فحشا، آیه توارث به ایمان، آیه صفح، آیه معاهده و آیات تدریجی بودن تشریع قتال (معرفت، التمهید، ج2، ص362). علامه شعرانی و علامه طباطبائی به پنج مورد از نسخ معتقدند (جوان آراسته، درسنامه علوم قرآنی، ص430). آیت الله خویی جز

ص: 222

یک مصداق برای نسخ را قائل نیست و آن آیه نجواست (خویی، البیان، ج2، ص650).

در میان تعاریف صاحب نظران علوم قرآنی، بهترین و کامل ترین تعاریف «نسخ» که جامعیت و مانعیت منطقی آنها روشن و مبرهن است، تعریف علامه میرزا علی مشکینی و استاد محمدهادی معرفت با اضافه کردن یک قید و حذف بعضی از قیود غیرلازم می باشد.

بنابر احادیث متواتر المعانی بزرگان دین، نسخ یک پدیده شرعی و قرآنی است و هرگز با مفاهیم دیگری چون: خاص و عام، مطلق و مقید، محکم و متشابه و استثنا مشابه نبوده؛ بلکه در فرهنگ قرآن و رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه دین علیهم السلام در همان معنای مصطلح شرعی به کار می رفته است؛ یعنی برداشتن حکمی و جایگزین نمودن حکمی جدید، متناسب با شرایط و مصالح بندگان از جناب خداوند که به وسیله رسول خاتم(صلی الله علیه و آله وسلم) اعلام گردیده است؛ چنان که علی علیه السلام نسخ را در همان مفهوم واقعی امروز به کار می بردند، که در بسیاری از موارد «ناسخ و منسوخ» را در برابر «محکم و متشابه»، «خاص و عام»، «مطلق و مقید»، «ظاهر و باطن» به کار برده است؛ یعنی در همان معنای متعارف «رفع حکم شرعی به دلیل شرعی دیگری».

نتیجه

از بررسی دو دیدگاه یعنی دیدگاه علی علیه السلام و دیدگاه صاحب نظران علوم قرآنی به این نتیجه می رسیم که نظر آیت الله معرفت و میرزا علی مشکینی در تعریف «نسخ» منطبق با دیدگاه علی علیه السلام می باشد. همچنین با بررسی احادیث علی علیه السلام و دیگر روایات وارده در مورد پدیده «نسخ» به این رهیافت رسیدیم که تنها نسخی که مورد نظر ائمه معصومین علیهم السلام می باشد و در قرآن هست، همین قسم اخیر نسخ یعنی «نسخ حکم بدون تلاوت» می باشد که برخلاف انکار بعضی از پژوهشگران اسلامی در طول تاریخ، اکثر دانشمندان علوم قرآنی چون: آیت الله معرفت، صبحی صالح، سرخسی، علامه طباطبائی و... به این نوع نسخ معتقدند و با توجه به آیه های ناسخ و منسوخی از قرآن که علی علیه السلام در احادیث خود

ص: 223

بدان اشاره کرده اند، مانند: آیه نجوا، آیه عده وفات، آیه جزاء فحشا، مراحل تدریجی قتال، آیه امتاع و...، می توان گفت که دیدگاه آقای معرفت و صبحی صالح و علامه طباطبائی - که به تعداد اندکی از آیات ناسخ و منسوخ اشاره کرده اند - منطبق با دیدگاه علی علیه السلام و دیگر روایات ائمه دین علیهم السلام می باشد.

مطلب آخر این که امام علی علیه السلام به جز قرآن، به علوم دیگری چون ناسخ و منسوخ نیز احاطه کامل داشته و شناخت ناسخ و منسوخ آیات را در سه حوزه فقهی، اصولی و تفسیری از ضروریات می داند؛ زیرا بدون شناخت این مسئله، در مباحث این علوم نیز خلل ایجاد می شود.

ص: 224

منابع

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن منظور، لسان العرب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1408ق.

2. ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1375ش.

3. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، مؤسسة اعلمی، بیروت، 1419ق.

4. جعفری، سید محمدمهدی، پرتوی از نهج البلاغه، تهران، سازمان چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، 1380ش.

5. جوان آراسته، حسین، درسنامه علوم قرآنی، قم، بوستان کتاب، 1377ش.

6. خویی، سید ابوالقاسم، بیان در علوم و مسائل کلی قرآن، ترجمه: محمدصادق نجمی و هاشم هاشم زاده هریسی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1382ش.

7. زرقانی، محمد عبدالعظیم، ترجمه مناهل العرفان فی علوم القرآن، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1385ش.

8. زید، مصطفی، النسخ فی القرآن الکریم، بیروت، دارالفکر، 1987م.

9. سیوطی، جلال الدین، الإتقان فی علوم القرآن، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1421ق.

10. سیوطی، جلال الدین، الدرّ المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.

11. صالح، صبحی، مباحث فی علوم القرآن، قم، منشورات الرضی، 1372ش.

12. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1389ق.

13. عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعه، قم، چاپ اول، 1409ق.

14. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، المطبعة العلمیة، 1380ق.

15. فراهیدی، خلیل بن أحمد، کتاب العین، قم، نشر هجرت، 1409ق.

16. قرشی بنایی، علی اکبر، مفردات نهج البلاغه، تصحیح محمدحسین بکایی، تهران، مؤسسه فرهنگی نشر قبله، 1377ش.

ص: 225

17. کاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر المعین، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1410ق.

18. ماوردی البصری، ابی الحسن علی بن محمد، النکت والعیون، تفسیر الماوردی، بیروت، دارالکتاب العلمیه، 1992م.

19. مجلسی، محمّدباقر، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.

20. معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1412ق.

21. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1. 1374ش.

22. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امیرالمؤمنین علیه السلام ، شرحی تازه و جامع بر نهج البلاغه، دارالکتاب اسلامیه، چاپ دوم، 1375ش.

23. موسوی خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیرالقرآن، قم، دارالثقلین، 1418ق.

24. مولایی نیا، عزت الله، نسخ در قرآن، تهران، نشر رایزن، چاپ اول، 1378ش.

ص: 226

8-بررسی شخصیت امام علی (علیه السلام) در آیه مباهله از منظر فریقین

اشاره

حسین علوی مهر(1)

ص: 227


1- . دانشیار و عضو هیئت علمی جامعة المصطفی العالمیة؛ halavimehr5@gmail.com

ص: 228

چکیده

یکی از آیاتی که در مورد فضائل اهل بیت علیهم السلام به ویژه شخصیت امام علی علیه السلام است، آیه 61 سوره آل عمران، معروف به آیه مباهله است. آین آیه نزد مفسران فریقین درباره فضائل اهل بیت علیهم السلام است و منظور از «انفسنا» امام علی علیه السلام است و درباره روایات آن نزد فریقین ادعای تواتر شده است. مفسران فریقین در آیه شریفه مباحث مشترکی از جمله: دلالت آیه بر صدق نبوت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)، مباهله با نصارای نجران، اهل بیت مصداق آیه و ادعای تواتر و این که امام علی علیه السلام مصداق انفسنا است. از طرف دیگر آیات فراوانی در سوره آل عمران درباره اهل کتاب می باشد. اثبات نبوت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)و معرفی امام علی علیه السلام به عنوان شخصیتی که پس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) امام و تأثیرگذار و رهبر است به آنان ضروری می نماید. در این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به بررسی تفاسیر فریقین در این زمینه پرداخته شد. نتایج تحقیق نشان می دهد که بیش از شصت کتاب معتبر اهل سنت روایت فضائل اهل بیت علیهم السلام در ذیل آیه مباهله را نقل کرده اند و بسیاری از مفسران فریقین برتری علی بن ابی طالب علیه السلام را بر سایر صحابه به عنوان «انفسنا» پذیرفته اند و شبهات ادبی که برخی مانند آلوسی و مؤلف تفسیر المنار مطرح کرده اند پاسخ داده شده است و انکار مصداق «انفسنا» در مورد امام علی علیه السلام تعصبی بیش نیست.

کلید واژه ها: قرآن، امام علی علیه السلام، مباهله، آیه 61 آل عمران، انفسنا، فضائل اهل بیت، مفسران فریقین.

ص: 229

مقدمه

در این مقاله با توجه به اهمیت موضوع، آیه مباهله به صورت تطبیقی از دیدگاه فریقین بررسی و به شبهات مربوط به آن پاسخ داده شده است. نکته حائز اهمیت این است که گرچه ظاهر آیه صرفاً فضیلت اهل بیت(علیهم السلام) را بیان می کند، ولی با توجه به معنا و مفهوم آیه و مقایسه مصادیق آن با دیگران، می توان از آن برای ولایت و رهبری امام علی علیه السلام استفاده کرد.

آیه 61 سوره آل عمران معروف به آیه مباهله است. به اتفاق شیعه و اهل تسنن سوره آل عمران مدنی است و آیه در جریان محاجه نصارای نجران با پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نازل شده است.

(اِنِّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللهِ کَمَثَلِ آَدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونَ الحَقُّ مِن رَبِّکَ فَلا تَکُن مِنَ المُمتَرِینَ فَمَن حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعدِ مَا جَاءُکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعَالُوا نَدعُ اَبنَاءَنَا وَ اَبنَاءَکُم وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُم وَ اَنفُسَنَا وَ اَنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَتَجعَلَ لَعنَتَ اللهِ عَلَی الکَاذِبِینَ)؛ «همانا مثل عیسی در نزد خدا هم چون مثل آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: «موجود باش» او هم فوراً موجود شد [بنابراین ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست] این ها حقیقتی است از جانب پروردگار تو، بنابراین از تردیدکنندگان مباش. هرگاه بعد از علم و دانشی که [درباره عیسی مسیح] به تو رسیده، باز کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما نفوس خود را دعوت کنیم، شما هم نفوس خود را؛ آن گاه مباهله کنیم و لعنت خداوند را بر دروغ گویان قرار دهیم».

در این آیه ابتدا سخن از چگونگی خلقت حضرت عیسی علیه السلام و مشابهت او با خلقت حضرت آدم علیه السلام است که از طریق قدرت الهی آفریده شده اند. و هرگونه شک و تردید در این موضوع مردود اعلام شده است، پس از آن افرادی که اهل تردید و محاجه هستند، به یک برنامه مذهبی به نام مباهله دعوت شده اند و بعد از آن شیوه مباهله که دو طرف باید فرزندان، زنان و نفوس خود را برای مباهله بیاورند و لعنت خدا را بر دروغ گویان بفرستند.

ص: 230

آیه به اتفاق شیعه، مربوطه به فضائل اهل بیت علیهم السلام یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام است، به ویژه این که علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) معرفی شده است. مفسران اهل سنت اگرچه معانی مختلفی برای آیه بیان کرده اند، اما عده ای از آنان آیه را مربوط به فضائل اهل بیت علیهم السلام و امام علی علیه السلام شمرده اند.

مهم ترین مسئله این تحقیق، اثبات فضائل اهل بیت علیهم السلام به ویژه شخصیت امام علی علیه السلام به عنوان نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)در آیه مباهله است و مقاله به این پرسش پاسخ می دهد که آیا طبق دیدگاه مفسران و روایات فریقین، آیه مباهله در مورد فضائل اهل بیت به ویژه حضرت علی علیه السلام به عنوان نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) هستند یا خیر؟

دلایل و موارد مشترک از دیدگاه فریقین در این موضوع چیست؟ روایات فریقین در مورد آیه چه بیانی دارد؟ ضرورت مسئله از آن جا روشن می گردد که از طرف مفسران و دانشمندان فریقین از آیه استفاده می شود که علی بن ابی طالب دارای شخصیتی برجسته به عنوان نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) دارد.

پیشینه

در زمینه مباهله و شأن نزول آن درباره اهل بیت علیهم السلام کتاب های متعدد روایی و تفسیری از قرن های پیشین نگاشته شده است، از جدیدترین آثاری که در این موضوع به نگارش درآمده است، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

- آیات ولایت در قرآن، سیدمحمد مرتضوی؛ مجمع جهانی شیعه شناسی، قم: آشیانه مهر، 1393 ش.

- آیات ولایت و خلافت، سبحانی تبریزی، جعفر، درس هایی از مکتب اسلام، سال 40، ش 2، (اردیبهشت 1379): ص 10-19.

- آیة المباهلة، علی الحسینی المیلانی، قم: مرکز الابحاث العقائدیة، 1421 ق/1379 ش.

- آیه مباهله، محمدتقی شریعتمداری، تهران: بنیاد بعثت، واحد تحقیقات اسلامی، 1365ش.

ص: 231

- امامت در آیه مباهله، غلامرضا کاردان، قم: موسسه در راه حق، 1395ش.

- امامت در آیه مباهله از دیدگاه امامیه و اشاعره، معینی فر، محمد؛ داودی، لیلاسادات، مجله: پژوهشنامه مذاهب اسلامی، پاییز و زمستان 1397، شماره 10 علمی - پژوهشی (18 صفحه، از ص141 - 158).

- بررسی آیه مباهله از دیدگاه فریقین، الهیان، مجتبی، مجله: پژوهش های فقهی، بهار 1385، سال دوم؛ شماره 4 ISC (14 صفحه، از ص 49-62).

- امیرمؤمنان علیه السلام جان پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در آیه مباهله: به مناسبت 24 ذی الحجه روز مباهله، محمد شیرزاد، کیهان، 3 دی 1387: ص6.

1. مفهوم شناسی

«مباهله» از بهل واژه ای عربی است و معنای آن رهاکردن، آزادگذاشتن و قید و بندی را از چیزی برداشتن است. یکی از معانی آن، رهاگذاشتن حیوان ماده و نبستن پستان اوست تا این که نوزادش بتواند به راحتی شیر

بنوشد. در زبان عربی به این حیوان ماده «باهل» گفته می شود (راغب اصفهانی، المفردات الالفاظ القرآن، ص149؛ زمخشری، اساس البلاغه، ص32). هم چنین این کلمه به معنای نوعی نفرین یعنی لعنت کردن نیز آمده است (ابن منظور، لسان العرب، ج11، ص72؛ طریحی، مجمع البحرین، ج5، ص27؛ فیومی، مصباح المنیر، ج1، ص64؛ زمخشری، اساس البلاغه، ص32) و نفرین و لعن نیز به معنای رهاکردن انسان به حال خودش می باشد.

هم چنین واژه «نبتهل» را از باب ابتهال دانسته اند و آن را با فتحه بَهل یا ضمه بُهل به همان معنای تضرع و دعا، همراه با اصرار و تلاش می دانند. مباهله نیز به همین معنا می باشد (ابن فارس، مقاییس اللغه، ماده بهل؛ ابن منظور، لسان العرب، همان).

این واژه در اصطلاح به معنای نفرین کردن دو نفر یا دو گروه به یکدیگر است؛ به گونه ای که افرادی که با هم درباره یک مسئله مهم دینی، مذهبی و ... گفت وگو و اختلاف نظر دارند، در یک جا جمع شوند و به درگاه الهی تضرع کنند و از خداوند بخواهند که فرد دروغگو یا

ص: 232

ظالم را رسوا سازد یا بر او عذابی نازل فرماید (طبرسی، جوامع الجامع، ج1، ص426؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج2، ص578).

2. اشتراکات تفسیری فریقین در تفسیر آیه مباهله

الف) اثبات نبوت

هر دو گروه از مفسران شیعه و اهل سنت معتقدند این پدیده در میان عرب تا آن زمان سابقه نداشته است و راهی برای اثبات نبوت و دلالت بر صدق نبوت پیامبر| می باشد (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن والفرقان، ج2، ص762؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج2، ص438؛ بیضاوی، انوارالتنزیل، ج1، ص163؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج3، ص8؛ آلوسی، روح المعانی، ج2، ص189).

ب) مباهله با نصارای نجران

قریب به اتفاق مفسرین فریقین در شأن نزول خود به طور مشترک بیان کرده اند که طرف مقابل مباهله، نصارای نجران است (عیاشی، التفسیر، ج1، ص177؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن والفرقان، ج2، ص762؛ بحرانی، البرهان، ج2، ص50، ح13؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج2، ص228؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص379؛ ابن عطیه، المحرر الوجیز، ج1، ص448).

ج) مصداق آیه اهل بیت و آل لله و بیان فضائل آنان

اجماع مفسران شیعه و قریب به اتفاق مفسران اهل سنت منظور از «ابنانا» و «نساءنا» و «انفسنا» را حسن علیه السلام، حسین علیه السلام، فاطمه÷ و علی علیه السلام دانسته اند و اینان اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) هستند. تا جایی که طبری روایت مربوط به دعای پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را چنین نقل می کند که حضرت پس از آن که علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) در زیر عبایی از پشم مشکی جمع شده بودند، فرمود: «خدایا اینان اهل بیت منند، پلیدی را از آنان ببر و آنان را پاکیزه بگردان.» (طبری، جامع البیان، ج3، ص302-301؛ فخررازی، مفاتیح الغیب، ج8، ص89).

ص: 233

د) علی علیه السلام مصداق انفسنا

تمام مفسران شیعه و قریب به اتفاق مفسران اهل سنت جز عده ای از آنان، منظور از انفسنا را علی علیه السلام دانسته اند (همان).

مطابق موارد مشترک در آیه می توان آراء مفسران اهل سنت و شیعه و نیز با وجود روایات کاملاً مشترک، دیدگاه دو مذهب را به هم پیوند داد که آیه درصدد اثبات نبوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) است و این مهم از طریق، مباهله انجام گرفته، پایه های مباهله اهل بیت(علیهم السلام) هستند و علی علیه السلام به عنوان نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در آیه شناخته می شود.

3. ضرورت بحث از اهل بیت^ در سوره آل عمران

سوره آل عمران سومین سوره نازل شده در مدینه است (سیوطی، الاتقان، ج1، ص25؛ معرفت، علوم قرآنی، ص79). در این سوره از اهل کتاب به ویژه حضرت مسیح علیه السلام و مریم÷ و خاندان ایشان، آیات مختلفی در معرفی آنان آمده است (آل عمران/33-61) و بسیاری از آیات درصدد اثبات دین اسلام به عنوان دین حق و تقاضای از اهل کتاب برای دست برداشتن از محاجه و اختلاف نظرها و روی آوردن به امور مشترک و وحدت ها و ایمان آوردن (آل عمران/103- 105و110) و توطئه های اهل کتاب برضد اسلام (آل عمران/71-73) و مدح برخی از مؤمنان از اهل کتاب (آل عمران/75، 113- 115) و دسیسه های مربوط به دستبرد به کتاب آسمانی و دور شدن از دین الهی (آل عمران/77-83 و 110-112) و توطئه های آنان و عدم موفقیت دسیسه ها و توطئه ها (آل عمران/111-112) است. بنابراین ضروری است که دین حق و اسلام به آنان معرفی شود و از پایه های مهم دین اسلام، اهل بیت علیهم السلام هستند که در آیه موردنظر معادل فرزندان و زنان و نفس امت شمرده شده اند. نکته قابل توجه این که امام علی علیه السلام که در آیه به عنوان «انفسنا» معرفی شده است، بالاترین تعبیر و رتبه را در معرفی داراست، مثل این که بگوییم فلانی عین خود من هست، یعنی سخن او، پیام او و وجود و خواسته های او عین سخن، پیام و خواسته های من است، یا حرف او و امضای او حرف و امضای من است و این بالاترین اعتماد را می رساند.

ص: 234

4. راویان حدیث اهل بیت علیهم السلام در آیه

الف) ناقلان روایت از ائمه شیعه

روایات متعددی از ائمه علیهم السلام رسیده است از جمله:

امام علی علیه السلام (عیاشی، التفسیر العیاشی، ج1، ص177)، امام صادق علیه السلام (عیاشی، التفسیر العیاشی، ج2، ص550)؛ امام باقر علیه السلام (فرات کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص86، ح61)؛ موسی بن جعفر علیه السلام و امام رضا علیه السلام(حویزی، نورالثقلین، ج1، ص394).

اگر به منابع حدیثی و تفسیری مذهب اهل بیت و اهل سنت نگاه کنیم، خواهیم دید که درباره آیه شریفه مباهله، روایات بسیاری از پیامبر اسلام|، ائمه اطهار علیهم السلام، اصحاب و تابعین نقل شده است. که جای انکار آن نیست.

روایات فراوانی از شیعه نقل شده است که مصداق «انفسنا» امام علی علیه السلام و مصداق «ابناءنا» حسن و حسین علیهم السلام و مصداق «نساءنا» حضرت زهرا÷ است.

یک. امام علی علیه السلام فرمود: «هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر| دست علی، فاطمه و دو پسر او را گرفت و برای مباهله آمد که در این هنگام مردی از مسیحیان گفت: با این ها مباهله نکنید که به مشقت گرفتار می شوید (عیاشی، التفسیر العیاشی، ج1، ص177، ح58؛ بحرانی، البرهان فی تفسیرالقرآن، ج2، ص50، ح13؛ مجلسی، بحارالانوار، ج29، ص19).

دو. امام صادق علیه السلام نقل می کند که از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره فضائلش سؤال شد. آن حضرت قسمتی از فضائل خود را فرمود، گفتند: باز هم بگو. حضرت قضیه مباهله را نقل کرد (عیاشی، التفسیر العیاشی، ج1، ص177، ح54؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ص49).

سه. امام باقر علیه السلام درباره آیه مباهله فرمود: منظور از پسران ما حسن و حسین علیهم السلام و منظور از انفسنا (پیامبر و علی‘) و منظور از زنانمان فاطمه زهرا÷ است (فرات کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص86، ح61).

چهار. حضرت امام رضا علیه السلام در یک مجلس که مأمون عباسی آن را در کاخ خود برگزار نموده بود، چنین فرمود: خداوند بندگان پاک خود را در آیه مباهله مشخص کرده و به

ص: 235

پیامبرش دستور انجام مباهله داده است. به دنبال نزول آیه، پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را با خود به مباهله برد ... این مزیتی است که هیچ کس در آن بر اهل بیت علیهم السلام پیشی نگرفته و فضیلتی است که هیچ انسانی به آن نرسیده و شرفی است که قبل از آن هیچ کس از آن برخوردار نبوده است (حویزی، نورالثقلین، ج1، ص394، ح163).

افزون بر تأکید بر برتری اهل بیت علیهم السلام، واژه «انفسنا» ویژگی خاصی به امام علی علیه السلام می دهد که گویا او خود پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) است.

ب) راویان اهل سنت

راویان فراوانی نیز از اهل سنت شأن نزول آیه را مربوط به اهل بیت علیهم السلام و امام علی علیه السلام نقل کرده اند، از جمله:

سعدبن ابی وقاص (مسلم، صحیح، ج15، ص175)؛ ابن عباس (ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، ج2، ص42؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج2، ص39)؛ ابوطفیل لیثی از امام علی علیه السلام (ترمذی، سنن ترمذی، ج7، ص596)؛ سدّی (طبری، جامع البیان، ج3، ص300)؛ زیدبن علی (طبری، جامع البیان، همان)؛ مجاهدبن جبر (ثعلبی، الکشف و البیان، ج3، ص8)؛ کلبی (ثعلبی، الکشف و البیان، همان)، محمدبن جعفربن زبیر (ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، ج2، ص42)؛ رافع بن خدیجه (ابن کثیر، همان، ص44)؛ جابربن عبدالله (ابن کثیر، همان، ص47؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج2، ص39)؛ داودبن ابی هند (ابن کثیر، همان)؛ شعبی (همان)؛ براء بن عازب (همان)؛ قتاده (طبری، جامع البیان، ج3، ص300)، علباء بن احمر یشکری (سیوطی، الدر المنثور، ص40).

برخی از محققان، افراد ذیل را از راویان حدیث مربوط به اهل بیت علیهم السلام دانسته اند.

ابن عباس، جابربن عبدالله، عثمان بن عفان، طلحةبن عبدالله، زبیربن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعیدبن زید، سعدبن ابی وقاص، حذیفةبن یمان، براءبن عازب، ابوسعید خدری، امّ سلمه، زیدبن علی بن الحسین، شعبی، حسن بصری، سدّی، مقاتل، کلبی، مجاهد، ابوالطفیل لیثی (حسینی میلانی، نفحات الازهار فی خلاصة عقبات الانوار، ص218).

ص: 236

روایات اهل سنت

حدیث مباهله در کتب صحیح مسلم (مسلم، ج7، ص120)؛ مستدرک علی الصحیحین (نیشابوری، ج2، ص162)؛ سنن ترمذی (ترمذی، ج5، ص250)؛ مستدرک احمدبن حنبل (ابن حنبل، ج3، ص160)؛ فتح الباری (ابن حجر عسقلانی، ج7، ص232و503)؛ جامع الاصول (ابن اثیر، ج9، ص470) ذکر شده و در همین کتب به صحت حدیث و تواتر آن اشاره شده است.

یک. مسلم در صحیح نقل کرده که معاویةبن ابوسفیان، سعدبن ابی وقاص را خواست و از او پرسید: چه چیزی تو را منع می کند که ابوتراب را سبّ کنی؟ گفت: سه فضیلت را رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) درباره علی علیه السلام بیان داشته که با وجود آن ها هرگز او را سبّ نخواهم کرد ... سوم این که هنگامی که آیه «ندع أبنائنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) علی علیه السلام، فاطمه و حسن و حسین را خواست و فرمود: «أللهم هؤلاء أهلی» خدایا اینان اهل من هستند (مسلم، صحیح، ج15، ص175).

دو. ترمذی این حدیث را حسن و صحیح دانسته است (ترمذی، سنن ترمذی، ج5، ص596).

سه. ابن عساکر به سندش از طفیل نقل کرده که امیرمؤمنان با اصحاب شورا مناظره کرده و از جمله فضائلی که با آن محاجه کرد این بود که شما را به خدا سوگند دهم آیا در میان شما کسی نزدیک تر از من به رسول خدا در قرابت و نسبت هست؟ کسی که رسول خدا او را نفس خود بخواند و فرزندانش را فرزندان خود و زنان او را زنان خود بداند؟ گفتند: به خدا سوگند نه (ر.ک: اشعری، علی علیه السلام، ص96).

چهار. سیوطی به نقل از مسلم، ترمذی، ابن منذر، حاکم، بیهقی در سنن، از سعدبن ابی وقاص نقل می کند که وی گفت: چون آیه مباهله نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را خواند و فرمود: خدایا اینان اهل بیت من هستند (سیوطی، الدرالمنثور، ج2، ص40).

ص: 237

پنج. نیز سیوطی از حاکم روایت صحیحه از جابربن عبدالله می آورد که منظور از «انفسنا» رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) و علی علیه السلام است و «ابناءنا» حسن و حسین‘ و «نساءنا» فاطمه سلام الله علیها است (سیوطی، الدرالمنثور، ص39).

هم چنین سیوطی در الدرالمنثور، طبری در جامع البیان (سیوطی، همان، ج3، ص300)؛ ابن کثیر دمشقی در تفسیر القرآن العظیم (ج1، ص379)؛ بیضاوی در انوارالتنزیل و اسرارالتأویل (ج1، ص163)؛ ثعلبی در الکشف و البیان (ج3، ص8)؛ زمخشری در کشاف (ج1، ص193)؛ فخررازی در تفسیر کبیر (ج8، ص85)؛ آلوسی در تفسیر روح المعانی (ج3، ص167)؛ ابن عطیه اندلسی در المحرر الوجیز (ج1، ص448)؛ ابن جوزی در تفسیر زادالمسیر (ج1، ص289) و بسیاری از مفسران دیگر اهل سنت روایت فوق را نقل کرده اند به گونه ای که اولاً تواتر آن را می رساند و ثانیاً اتفاق نظر اهل سنت و ثالثاً انکار آن موجب انکار کتب و روایات دیگر آنان خواهد شد.

5. جایگاه امام علی علیه السلام در آیه مباهله در تحلیل دانشمندان

در تحلیل بسیاری از دانشمندان شیعه و اهل تسنن، آیه در مورد علی علیه السلام قطعی بوده و برتری ایشان نسبت به سایر صحابه و دیگران به عنوان نفس و جان پیامبر ثابت شده است و بسیاری از مفسران شیعه و اهل سنت در این مورد ادعای تواتر نموده اند.

یک. فخررازی ادعای اتفاق نظر بین مفسران و محدثان دارد که آیه در مورد فضیلت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، حسن و حسین علیهم السلامو علی علیه السلام است. افزون بر آن، پس از بحث فراوان، دیدگاه حمصی از علمای شیعه معاصر، خود مبنی بر افضلیت علی علیه السلام نسبت به سایر صحابه را می پذیرد. تنها ایرادی که می گیرد این است که لازمه «انفسنا» این است که وقتی علی به منزله نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)باشد، چون پیامبر افضل بر سایر انبیاء است، بنابراین علی علیه السلام نیز افضل بر سایر انبیاء است و این قابل قبول نیست (فخررازی، مفاتیح الغیب، ج8، ص89).

ص: 238

اگرچه به این ایراد نیز پاسخ هایی داده شده است که اولاً سخن درباره افضلیت علی علیه السلام بر همه امت غیر از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) است و این مطلب نیازی به اثبات برتری او بر سایر انبیاء ندارد. ثانیاً وقتی افضل بودن ثابت شود، خود دلیلی بر این است که پس از پیامبر، افضل و کسی که به منزله نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)است باید پیشوا باشد نه پیرو (ر.ک: مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج9، ص252).

دو. جصاص در احکام القرآن ادعای اجماع و اتفاق همه دانشمندان حدیث و تاریخ نموده است و خود می گوید: راویان سیره و ناقلان آثار هیچ اختلافی ندارند که پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) دست حسن و حسین و علی و فاطمه (رضی الله عنهم) را گرفت و نصارا که با او محاجه کردند را به مباهله دعوت کرد (جصاص، احکام القرآن، ج2، ص18).

سه. ابن اثیر در جامع الاصول (ج9، ص470) و ترمذی در سنن خود (ج5، ص250) شأن نزول آیه را درباره علی و فاطمه و حسین و حسین علیهم السلام صحیح و متواتر دانسته اند.

چهار. فخررازی ادعای اتفاق بین مفسران و محدیثان کرده است (فخررازی، مفاتیح الغیب، ج8، ص88).

پنج. بیضاوی آیه را دلیلی بر نبوت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و فضیلت اهل بیت علیهم السلام می داند (بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، ج1، ص163).

شش. آلوسی پس از بحث های زیادی، آیه را دلیل بر صدق نبوت و فضیلت آل الله می داند و فضیلت آل الله را در آیه از مواردی می داند که هیچ مؤمنی در آن اختلاف نمی کند (آلوسی، روح المعانی، ج2، ص189).

هفت. ابن جوزی پس از نقل روایت مربوط به اهل بیت علیهم السلام می گوید: مراد از «انفسنا» پنج قول است که نخستین قول را علی بن ابی طالب علیه السلام می داند و از شعبی نقل می کند که عرب «ابن العم» پسرعمو را نفس ابن عم می داند. (ابن جوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج1، ص289) و وی براین که مصداق انفسنا علی بن ابی طالب باشد، هیچ اشکالی نمی بیند.

ص: 239

هشت. زمخشری نیز علی علیه السلام را از افراد و مصداق آیه می داند (زمخشری، الکشاف، ج1، ص368).

نه. ثعلبی نیز «انفسنا» را علی بن ابی طالب می داند (ثعلبی، الکشف و البیان، ج3، ص85).

ده. وهبه زحیلی نیز در تفسیر المنیر روایت مربوط به علی و فاطمه و حسین و حسین علیهم السلام را می آورد و علی علیه السلام را مصداق «انفسنا» می داند. (زحیلی، تفسیر المنیر، ج3، ص248).

یازده. علامه حلی در کتاب نهج الحق و کشف الصدق به اجماع مفسران بر این مطلب اشاره کرده که خداوند حضرت علی علیه السلام را جان محمد قرار داد و منظور از این مطلب، برابری در اولی به تصرف بودن هر دو است (حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص177) و این همان اثبات ولایت امام علی علیه السلام پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) است.

داوزده. علامه نورالله شوشتری نیز در کتاب احقاق الحق در این مورد شصت کتاب از اهل سنت نقل کرده که منظور از «ابناءنا» حسن و حسین، «انفسنا» علی و «نساءنا» فاطمه سلام الله علیها است. وی این آیه را محکم ترین دلیل بر بلندای مقام سروری امیرمؤمنان دانسته است (تستری، احقاق الحق، ج3، ص46) و این اثبات می کند که روایت مذکور قابل انکار نیست.

سیزده. شیخ طوسی روایت مباهله و همراه بودن 5 تن آل عبا را در کتاب امالی به سند خود از عبدالرحمن بن کثیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده است (طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص313؛ ج2، ص177) شیخ مفید نیز این روایت را در کتاب اختصاص، به سند خود از محمدبن زبرقان از موسی بن جعفرعلیه السلام نقل کرده (مفید، الاختصاص، ص112).

چهارده. حاکم نیشابوری نیز در این موضوع می نویسد: در تفاسیر روایات متواتری از ابن عباس و از دیگران نقل شده که حضرت روز مباهله دست سه تن درحالی که فاطمه سلام الله علیها پشت سر آنان بود را گرفته و هم چنین فرمود: اینان پسران ما، جان ما، زنان ما هستند. پس شما جان های خود و فرزندان خود را بیاورید تا مباهله کرده و لعنت خدا را بر دروغ گویان

ص: 240

نثار کنیم. وی پس از آن می نویسد: این حدیث براساس شرط صحت و پذیرش حدیث صحیح است (نیشابوری، اسباب النزول، ج3، ص150) و روشن است که منظور از پسران حسن و حسین علیهم السلام و منظور از زنان حضرت فاطمه سلام الله علیها و منظور از جان ما جز امام علی علیه السلام دیگری نخواهد بود و این برتری آن حضرت نسبت به دیگران را می رساند.

پانزده. علامه طباطبایی در روایتی که مأمون از امام رضا علیه السلام نقل کرده است می آورد، مأمون سؤال کرد: ما الدلیل علی خلافة جدّک علی بن ابی طالب؟ قال: آیة انفسنا. [امام] می فرماید: آیه انفسنا می رساند که خداوند اراده می کند که نفس علی را مانند نفس نبی قرار دهد و مفسران و روایات و تاریخ بر آن اتفاق نظر دارند (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج3، ص223) وی می افزاید: این که فرموده: ابناء و نساء و انفس، مبتنی بر کثرت آنان نیست، بلکه مقصود هلاکت طرف مقابل به وسیله مباهله بوده است و این که گاهی لفظ جمع ذکر شود و مصداق یکی باشد، در قرآن فراوان است، مانند آیه 2 و 3 سوره مجادله و 181 سوره آل عمران و 219 سوره بقره. و آیه درصدد است تا کذب طرف مقابل را به اثبات برساند و لازم است که حاضرین در مباهله برای دعا مشارکت داشته باشند و کذب جز با دعا تحقق نمی پذیرند، آن هم دعای کسانی که با رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) در این مراسم حاضر شوند و آنان جز علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام کسی دیگر نبود و این از بالاترین مناقب و فضائلی است که خداوند به اهل بیت پیامبرش اختصاص داده است (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج3، ص224-223).

شانزده. تفسیر نمونه نیز آیه مباهله را یک سند زنده برای عظمت اهل بیت علیهم السلام دانسته و به شبهات آن پاسخ می دهد و از شانزده شخصیت از اهل سنت نقل می کند که آیه مربوط به اهل بیت علیهم السلام و عظمت آنان و «انفسنا» نیز علی بن ابی طالب علیه السلام است. هم چنین در تفسیر پیام قرآن به دو نکته اشاره می فرماید: اول: طبق آیه چون علی علیه السلام نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) است، پس برتر از تمام صحابه است؛ زیرا پیامبر برتر از تمام افراد بوده اند و در نتیجه علی علیه السلام نیز برتر از همه خواهد بود و این افضلیت علی بر همه امت است. دوم: فضیلتی که از این آیه

ص: 241

شریفه و احادیث متواتری که ذیل آن آمده است، خلافت و جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را روشن تر می سازد؛ چراکه هرگز خداوند راضی نمی شود فرد افضل و برتر مأموم باشد و غیرافضل امام باشد! (مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج9، ص254-253).

6. دیدگاه مفسران

الف) مفسران شیعه

از منظر مفسران شیعه اتفاق وجود دارد که آیه مربوط به اهل بیت علیهم السلام (علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام) است و منظور از «انفسنا» قطعاً علی بن ابی طالب علیه السلام می باشد و در این جا تنها به بیان برخی از آن ها می پردازیم:

یک. شیخ طوسی در تفسیر خود در ذیل آیه مباهله می نویسد: هنگامی که آیه نازل شد، پیامبر اسلام دست علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را گرفت و سپس مسیحیان را به مباهله فراخواند. ولی آن ها از مباهله امتناع کردند... حتی برخی گفتند: اگر با این ها مباهله کنیم تا روز قیامت هیچ مرد و زن مسیحی باقی نمی ماند (طوسی، الامالی، ص484).

دو. شیخ ابوالفتوح رازی در تفسیر خود ضمن بیان شأن نزول آیه مباهله می نویسد: پیامبر اسلام پس از نزول این آیه، همراه علی، حسن، حسین، فاطمه علیهم السلام آمد و آماده مباهله شدند، اما مسیحیان نجران ترسیدند و از مباهله عذر آوردند (ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج4، ص260).

سه. سیدفضل الله ضمن بیان مباحثه مسیحیان و پیامبر، همراه بودن علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را در مباهله متذکر می شود. (فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج6، ص64).

هم چنین مفسران دیگر هم چون قمی (تفسیر علی بن ابراهیم، ص104)، حویزی (نورالثقلین، ج1، ص349)، سید بحرانی (البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص49)، ابونصر محمدبن مسعودبن عیاشی (تفسیر العیاشی، ج1، ص175)، مکارم شیرازی (ولایت در قرآن، ص590) و ... نیز قضیه مباهله را نقل کرده اند.

ص: 242

ب) مفسران اهل سنت

یک. سیوطی روایات زیادی در شأن نزول آیه مباهله آورده است (سیوطی، الدرالمنثور، ج2، ص228).

دو. طبری در تفسیر خود ضمن بیان شأن نزول آیه مباهله با دو روایت از سدی و زیدبن علی نقل می کند که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) جهت مباهله با مسیحیان نجران، دست حسن و حسین و فاطمه را گرفت و به علی علیه السلام فرمود: که به دنبال آن ها بیاید، ولی مسیحیان حاضر به مباهله نشدند و گفتند: می ترسیم که این همان پیامبر خدا باشد و دعای پیامبر مانند دعای دیگران نیست، بدین جهت از مباهله امتناع کردند و پیامبر فرمود: اگر آنان مباهله می کردند، می سوختند... البته وی در ادامه می نویسد: برخی محدثان نام حضرت علی علیه السلام را در مباهله نیاورده اند، آیا وی نبوده است؟! (طبری، جامع البیان، ج3، ص300).

سه. فخررازی پس از توضیحاتی در مورد آیه می نویسد: پیامبر اسلام پس از اصرار مسیحیان به جهل خود، آن ها را به مباهله فراخواند و برای مباهله به همراه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام آمد و به آن ها فرمود: هرگاه من دعا کردم شما آمین گویید. اسقف نجران گفت: من صورت هایی میبینم که اگر خداوند را برای کندن کوه از جای خود بخوانند، چنین خواهد شد و آن ها از مباهله امتناع کرده، حاضر به پرداخت جزیه شدند. پیامبر فرمود: اگر مباهله می کردند تبدیل به خوک و میمون می شدند و خداوند نجران و اهل آن را حتی پرندگان نشسته بر شاخه های درختان را هلاک می نمود.

فخر رازی در ادامه مینویسد: روایت شده که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) با یک عبای پشمی سیاه رنگ از منزل خارج شد، حسن آمد و آن را داخل عبای خود قرار داد، سپس حسین آمد و او نیز در زیر عبای خود قرار داد، سپس علی و فاطمه سلام الله علیها آمدند و سپس آن حضرت فرمود: خدا فقط می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک گرداند.

وی پس از نقل این روایات می نویسد: بدان که در مورد صحت این روایت بین مفسران و محدثان اتفاق نظر وجود دارد (فخررازی، مفاتیح الغیب، ج8، ص89).

ص: 243

چهار. ابن کثیر دمشقی (م774ق) در تفسیر خود در مورد شأن نزول آیه می نویسد: عده ای از مسیحیان درباره عیسی با حضرت پیامبر احتجاج کردند ... هنگامی که پیامبر آن ها را به مباهله فراخواند، همراه علی، فاطمه، حسن و حسین آمد، ولی آن ها از مباهله امتناع کردند و به پرداخت جزیه رضایت دادند (ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص379).

پنج. بیضاوی ذیل آیه مباهله می نویسد: پیامبر اسلام برای مباهله با مسیحیان؛ علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را همراه خود آورد... ولی مسیحیان نجران از مباهله امتاع نموده و به پرداخت جزیه راضی شدند... وی در ادامه می نویسد: این روایت دلیلی بر نبوت پیامبر اسلام و دلیلی بر فضیلت اهل بیت آن حضرت است (بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، ج1، ص163).

شش. سمرقندی (م 375ق) در تفسیر خود می نویسد: پیامبر مسیحیان را به مباهله دعوت نمود و به جهت مباهله، همراه علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام) آمد، ولی آن ها از انجام مباهله سر باز زدند (سمرقندی، تفسیر سمرقندی، ج1، ص 275-274).

هفت. ابواسحاق ثعلبی از قول مجاهد و کلبی آورده است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) چون نصاری را دعوت به مباهله کرد، آن ها گفتند: فعلاً برمی گردیم و در مورد این پیشنهاد مشورت می کنیم. وقتی با هم خلوت کردند، به عاقب که رئیسشان بود گفتند: ای عبدالمسیح چه صلاح می دانی؟ گفت: به خدا سوگند ای گروه نصارا شما خوب می دانید که محمد نبی مرسل است و درباره حضرت مسیح حق را از باطل جدا کرده و به خدا سوگند هیچ قومی با پیامبری مباهله نکرده مگر این که بعد از مباهله هلاک شده اند... نصاری به سوی رسول خدا روانه شدند. حضرت نیز حسین را در آغوش گرفته و دست حسن را گرفته بود. فاطمه بعد از او و علی به دنبالش بود... مسیحیان پس از دیدن این منظره از مباهله امتناع ورزیدند و پیمان بستند که سالی دو مرتبه، دو هزار طاقه پارچه و سی عدد زره آهنی به حضرت بپردازند. (ثعلبی، الکشف و البیان، ج3، ص8).

ص: 244

هشت. طنطاوی نیز مانند دیگر مفسران اهل سنت، واقعه را نقل کرده است (طنطاوی، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم ج2، ص120) قرطبی ضمن نقل واقعه، «ابن» را شامل فرزندان دختر می داند. به همین دلیل که رسول خدا، حسن و حسین و فاطمه و علی را برای مباهله با خود همراهی کرد (قرطبی، جامع الاحکام القرآن، ص104).

نه. حاکم حسکانی نیز با نقل سیزده حدیث در موضوع مباهله و مصادیق آن، که اهل بیت علیهم السلام هستند، این آیه را توضیح داده است (حسکانی، شواهدالتنزیل لقواعدالتفضیل، ج1، ص170-155).

ده. آلوسی پس از نقل شش حدیث، از قول مسلم و ترمذی از سعدبن ابی وقاص نقل می کند که بعد از مباهله پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «اللهم هؤلاء اهلی ...».

وی می نویسد: آیه مباهله واضح ترین دلالت را بر صدق نبوت حضرت رسول و آل الله دارد و این که آنان چقدر در ایمان خود جازم بودند و دلالتش بر فضیلت آل الله از مواردی است که در آن مؤمنی اختلاف نمی کند. (آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص189).

7. بررسی شبهات درباره مصداق انفسنا

با این که که مطالب گذشته بر اختصاص آیه مباهله به پنج تن تأکید می کند، لیکن درباره آیه مباهله نیز شبهاتی مطرح شده که به نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.

برخی از اهل تسنن از جمله آلوسی، شبهاتی در مورد شأن نزول آیه مباهله آورده اند. وی شخن شیعه را نقل می کند که آیه بر اولویت حضرت علی علیه السلام و خلافت او بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) دلالت دارد و وجه آن قرارگرفتن علی به عنوان نفس رسول خدا در آیه است. آلوسی می گوید: این قول در معنای حقیقی محال است. وی نمی پذیرد که مراد از انفسنا امیرالمؤمنین باشد، بلکه می گوید: منظور خود پیامبر است و امیرالمؤمنین داخل در ابناء است، زیرا در عرف به داماد، پسر هم گفته می شود. لذا آیه دو مجاز را در بردارد. البته اگر نوه

ص: 245

دختری را در «ابناء» حقیقت بدانیم، فقط داماد مجاز گرفته می شود. (آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص189).

در پاسخ به این شبهه گفته می شود:

1. توجیه: اجتهاد در مقابل نصّ است، زیرا مطابق روایات صحیح، پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) به همراه خود چهار نفر را آورد که مصداق «انفسنا» حضرت علی علیه السلام است. علامه تستری حدود شصت کتاب از متون اهل سنت را نام می برد که مطلب فوق را نقل کرده اند (تستری، احقاق الحق، ج3، ص167) معنای این سخن آن است که مطلب به قدری واضح و روشن است که در این کتب منعکس شده است.

2. اگر مراد از «انفسنا» را شخص پیامبر بگیریم، در این صورت دعوت شده، همان دعوت کننده (ندع) خواهد بود و جایز نیست که انسان خودش را هم دعوت کند. آلوسی در ردّ این پاسخ می گوید: قول شیعه که جایز نیست که انسان خودش را هم دعوت کند، هذیان کلامی است! زیرا در حدیث شایع است که کسی خود را بخواهد، مثلاً بگوید: «أمرتُ نفسی و شاورتُها»، با خودم مشاوره کردم. پس منظور از «ندع أنفسنا» یعنی خودمان را احضار می کنیم.

در جواب به این توجیه آلوسی گفته می شود: با توجه به تصریح روایات و توضیحات گذشته، واجب است که «انفسنا» اشاره به علی علیه السلام باشد؛ زیرا افراد دیگر با الفاظ دیگر در مباهله شرکت دارند و اصولیون معتقدند که خطاب گوینده، شامل خودش نمی شود.

3. در صورت درست بودن این احتمال، لازم می آید کلمه «انفسنا و انفسکم» در آیه اضافه باشد؛ زیرا شخص پیامبر در جمله «تعالوا ندع» هست.

4. این که شخص خود را بخواند، حدیث نفس است و شامل دعوت به معنای عرفی که آیه نیز به آن اشاره دارد، نمی شود. مثلاً وقتی گفته می شود «یا أیها الناس إتقوا الله» متکلم در جمع مخاطبان نیست.

5. مطلبی که آلوسی ادعا کرده است که در ادبیات عرب به داماد، پسر گفته می،شود در ادبیات عرب دیده نشده و خطاب پسر به داماد نامأنوس و مجازی است (مکارم شیرازی،

ص: 246

ولایت در قرآن، ص208). ابن منظور این مطلب را آورده است (ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص237).

6. در خطاب پیامبر نسبت به حضرت امیر علیه السلام از این عبارت استفاده نشده است و روایتی که بگوید فرزند منی یا مانند فرزند منی به چشم نمی خورد.

7. نمی توان از یک لفظ دو چیز را اراده کرد. یک بار مجاز «در مورد داماد» و دیگر حقیقت «در مورد نوه دختری» استعمال شود. علاوه بر این که قراردادن داماد و فرزندان خردسال او و به کاربردن خطاب یکسان

برای آن ها، نوعی خلاف عرف محسوب می شود (تستری، احقاق الحق، ج3، ص64؛ قندوزی، ینابیع المودة، ص16).

8. در کنزالعمال روایاتی ذکرشده که در آن، از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) تصریح شده که علی علیه السلام نفس اوست. از جمله پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) به قریشیان فرمود: «لتنهتن یا بنی ولیعه اولا بعثن الیکم رجلاً کنفسی» (متقی هندی، کنزالعمال، ج6، ص400؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج7، ص240) یا فرمود: «عدیل نفسی» و عمربن خطاب گفت: «من در آرزوی حکومت نبودم تا روزی که (پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) چنین سخنی گفت) قلبم از جا کنده شد و امید داشتم که منظور پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) این مرد نباشد و اشاره به علی بن ابی طالب علیه السلام کرد (هیثمی، مجمع الزوائد، ج7، ص110؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج10، ص97) در حدیثی دیگر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) به بریده اسلمی فرمود: «ای بریده! نسبت به علی علیه السلام خشمگین نشو! زیرا او از من و من از اویم، همانا مردم از نسب های گوناگون هستند و من و علی‘ از یک نسب هستیم.» (شریف مرتضی، الشافی فی الامامة، ج2، ص256؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج9، ص127).

سلیمان قندوزی در ینابیع المودة باب 7 را اختصاص به این موضوع داده که در این باب 24 حدیث به طرق مختلف و الفاظ متفاوت از حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نقل نموده که فرموده حضرت علی علیه السلام به منزله نفس من است. (ر.ک: سلطان الواعظین، درالمنثور فی تفسیر المأثور، ص269).

ص: 247

شبهه روایی آلوسی در مصداق آیه

سیوطی از ابن عساکر از قول جعفربن محمد امام صادق علیه السلام روایتی به این مضمون نقل می کند که حضرت رسول(صلی الله علیه و آله وسلم) ابوبکر و پسرش، عمر و پسرش، عثمان و پسرش، علی و فرزندانش را برای مباهله فراخواند. این حدیث در تفسیر مراغی هم آمده است. (سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص40؛ شوکانی، فتح القدیر، ج1، ص348؛ مراغی، تفسیر المراغی، ج4، ص175).

نقد

1. آلوسی این روایت را خلاف جمهور دانسته است (آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص189).

2. در مورد سند حدیثی که ابن عساکر نقل کرده، گفته شده که:

الف) احدی از صاحبان صحاح و مسانید آن را نقل نکرده اند؛

ب) در بین راویان آن افرادی مثل سعیدبن عنبسه و هیثم بن عدی قرار دارند که رجال شناسان اهل سنت آنان را ثقه نمی دانند. از جمله ابن حجر الحافظ در لسان از قول بخاری آورده که در مورد هیثم بن عدی می گوید: لیس بثقة کان یکذب و نسایی آن را متروک الحدیث و ابوداود وی را کذاب معرفی کرده است (ابن حجر، لسان المیزان، ج6، ص290) و در مورد سعیدبن عنبسه نیز از قول امام سجاد علیه السلام آمده که صادق نیست و هیثم بن عدی نیز متروک الحدیث است (رازی، الجرح و التعدیل، ج4، ص52؛ ج9، ص85).

ج: از نظر علامه طباطبایی برخی از آن ها که در روایت آمده اند در آن زمان اصلاً پسری نداشتند (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج3، ص280). دیگر این که این حدیث جز از ابن عساکر از فرد دیگری نقل نشده است (میلانی، نفحات الازهار فی خلاصة عقبات الانوار، ج20، ص253).

ص: 248

شبهه ادعای جعل احادیث

رشیدرضا نیز در مورد آیه مباهله و روایات مربوط به آن، ادعای ساختگی بودن احادیث و روایات مربوط به آن را کرده است. وی در همین خصوص چنین می نویسد:

«مصادر این روایات مربوط به شیعه است و منظور آن ها نیز معلوم است. آن ها در ترویج این روایات به اندازه توان خود کوشش نموده و بدین وسیله این روایات در میان بسیاری از اهل سنت رایج گشته است» (رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 3، ص322).

پاسخ به شبهه

در پاسخ به این شبهه بسیار سست و غیرعلمی باید گفت: روایات مربوط به شأن نزول آیه مباهله در منابع متعدد اهل سنت مانند: صحیح مسلم، سنن ترمذی، مستدرک علی الصحیحین، تفاسیر طبری، فخررازی، ابن کثیر، سمرقندی، الدرالمنثور و ... موجود است. ادعای مزبور برای مذهب اهل سنت نیز خطرناک به نظر می رسد، چون اگر روایات مربوط به آیه مباهله به وسیله پیروان مذهب اهل بیت در کتب حدیثی و تفسیری اهل سنت وارد شده باشد، آن وقت باید در سایر احادیث و روایات موجود آن ها نیز چنین ادعایی کرد که در این حال این احادیث برای خواننده یقین آور نخواهد بود. اما چنین ادعایی فقط در مورد روایات مربوط به فضائل اهل بیت علیهم السلام ارائه می شود که این هم دلیل و قرینه خوبی بر بی اساس بودن آن است.

شبهه تعبیر جمع و پاسخ آن

اشکال دیگری که رشیدرضا به روایات مربوط به آیه مباهله گرفته است، مربوط به کلمه جمع نساءنا و انفسنا است که از نظر وی بر یک نفر اطلاق نمی شود (رشیدرضا، تفسیر المنار، ج3، ص322).

در پاسخ به این شبهه نیز باید گفت:

1. قرآن کریم مملو از چنین مواردی است که به جای یک فرد، ضمیر یا صیغه جمع

ص: 249

به کار رفته است. هم چون آیه 173 سوره آل عمران: (الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ ...) که براساس و دیدگاه عده ای از مفسران قائل سخن «نعیم بن مسعود اشجعی» است. یا آیه 181 آل عمران: (لَقَدْ سَمِعَ اللهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیاءُ سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الأَنْبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الحَرِیقِ) که براساس ادعای عده ای از مفسران فریقین، قائل آن محاذبن اخطب یا فتحاص بوده است (ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص443؛ بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، ج1، ص193).

2. براساس روایات و احادیث صحیح و موردقبول مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت، پس از نزول آیه مباهله، پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) جهت انجام مباهله با هیأت مسیحی نجران، علی بن ابی طالب علیه السلام فاطمه زهرا÷، حسن و حسین‘ را همراه خود آورده و آن ها را اهل بیت خود معرفی نموده است (مسلم، صحیح مسلم، ج7، ص120) به همراه آوردن این اشخاص در واقع نوعی تفسیر و تبیین کلمات به کار رفته در این آیه (ابناءنا، نساءنا، انفسنا) است و اگر کسی در این خصوص اعتراضی داشته باشد، در واقع به شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) اعتراض می کند.

دیگر این که صاحب المنار می گوید: هیچ عربی نساء را بر دختران اطلاق نمی کند (رشید رضا، تفسیر المنار، ج 3، ص323).

این ادعا هم بی اساس است؛ زیرا در قرآن کلمه نساء برای دختران در برابر پسران هم به کار برده شده، نظیر آیه 6 سوره ابراهیم: «یذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَیسْتَحْیونَ نِساءَکُمْ» و آیات 141 و 127 سوره اعراف، آیه 2 سوره بقره، آیه 4 قصص، آیه 25 غافر و این که این جا نفرموده شاید به خاطر حفظ عفاف بود.

ابن عاشور و شبهه روایی در مصداق آیه

ابن عاشور می گوید: ظاهراً ضمیر متکلم در ابناءنا و نساءنا به پیامبر و مسلمانانی که همراه ایشان بودند برمی گردد و مراد از نساءنا قطعاً ازواج است، وی می گوید: ابونعیم در الدلائل روایت کرده که پیامبر، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را برای مباهله آماده کرد،

ص: 250

ولی حاضرشدن زنان پیامبر و سایر مسلمین را ذکر نکرده است (ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج3، ص114).

پاسخ به شبهه

اگر منظور ابن عاشور این باشد که قضیه مباهله اختصاص به فرد معینی ندارد، در پاسخ به او باید گفت: اولاً: نمایندگان نجران برای مجادله و محاجه در مورد عیسی علیه السلام آمده بودند و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) ادعای رسالت کرده بود و دعوت رسالت مستند به وحی است و مؤمنین اساساً دخالتی در ادعای پیامبر نداشتند (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج3، ص356). آیه شریفه خطاب را متوجه شخص پیامبر کرده و پیامبر اگر این چند تن را شرکت در مباهله داد، از این جهت بود که دعوی او قائم به خودش و به همین چند نفر بوده، نه این که مؤمنین در محاجه شریک باشند و مسیحیان هم مشتاق دیدار مؤمنین نبودند. بنابراین حمل آیه بر جماعت مسلمانان که همراه پیامبر بودند، هیچ قرینه معینی ندارد و برخلاف اخباری است که از سوی فریقین آورده شده است.

ثانیاً وقتی حاضرکردن یکی از زنان پیامبر یا احدی از مسلمانان در روایات وارد نشده و مفسران اهل سنت به آن اذعان دارند (بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، ج2، ص47؛ قرطبی، جامع الاحکام القرآن، ج4، ص104؛ طبری، جامع البیان، ج3، ص301، فخررازی، مفاتیح الغیب، ج3، ص274؛ زمخشری، کشاف، ج1، ص363) چگونه ابن عاشور منظور از نساء را همسران پیامبر می داند؟ ضمن این که پذیرش این امر باعث پذیرش سرپیچی پیامبر از امر خدا شود. [معاذالله]

جای تعجب است که ابن عاشور که یکی از منابع او کشاف است، به گفته زمخشری نیز اهمیت نداده که می نویسد: دلیل قوی تر از جریان مباهله در فضیلت اصحاب کساء نیست.

زمخشری و روایت شعبی

یکی از منابع اهل سنت روایات شعبی است، ولی در ذیل آیه مباهله به این روایت اشکال گرفته شده است. متن روایت چنین است: ابوحفص عمربن احمد واعظ از

ص: 251

عبدالرحمن بن سلیمان بن اشعث و او از یحیی بن حاتم عسکری و او از بشربن مهران از محمدبن دینار از داودبن ابی هند از شعبی از جابربن عبدالله نقل می کند که: وقتی وفد نجران نزد حضرت آمدند و با آنان عاقب و سید هم بودند، پیغمبر آن دو را به اسلام فراخواند. گفتند: ما قبل از تو اسلام آوردیم. پیامبر فرمود: دروغ می گویید اگر می خواهید می گویم چه چیز مانع اسلام آوردن شما می شود؟ آن دو گفتند ما را آگاه سازید. حضرت فرمود: دوستی شما به صلیب، شرب خمر، و خوردن گوشت خوک، مانع اسلام آوردن شماست. پس پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) آن ها را به ملاعنه فراخواند. آنان قبول کردند. روز بعد حضرت با حسن و حسین و علی و فاطمه سلام الله علیها آمده بود. کسی را نزد آنان فرستاد، حاضر شوند، ولی آن دو از آمدن برای ملاعنه سر باز زدند و قرار گذاشتند به حضرت خراج دهند. حضرت فرمود: قسم به خدا اگر برای ملاعنه می آمدند، آتش بر آنان فرومی بارید... (واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ص107).

نقد

زمخشری مدعی است روایتی که ابونعیم از شعبی در دلائل النبوه آورده، مرسل است. لیکن با مراجعه به دلائل النبوه ملاحظه می شود که روایت مرسل نیست. (بیهقی، دلائل النبوة، ص353) البته در طریق شعبی به جابربن عبدالله، بشربن مهران وجود دارد که گفته شده ابی حاتم او را ترک می کرده است، اما حاکم در مستدرک و ذهبی حدیث بشربن مهران را تصحیح کرده اند (حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص593). نکته قابل توجه این است که زمخشری که حدیث شعبی را مرسل دانسته گوید: در مسئله برهان واضحی بر صحت نبوت وجود دارد؛ زیرا هیچ کس از موافق و مخالف روایت نکرده که مسیحیان نجران به دعوت قرآن و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) برای مباهله پاسخ مثبت داده باشند (زمخشری، الکشاف، ج1، ص370).

ص: 252

نتیجه

آن چه می توان از مباحث گذشته به عنوان نتیجه به دست آورد، عبارت است از:

1. روایت مربوط به آیه مباهله، از حیث استفاضه و شهرت نقل و نداشتن معارض و نیز از حیث تناسب داستان نزول با محتوای آیه، قرینه یقین آوری است بر فضائل اهل بیت علیهم السلام و برتری آنان نسبت به دیگران، به ویژه برتری امام علی علیه السلام به عنوان جان پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم).

2. براساس آیه شریفه مباهله و روایات و احادیث مربوط به آن، می توان نتیجه گرفت که امام حسن و امام حسین علیهم السلام پسران رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) محسوب می شوند. شیخ طبرسی در همین باره می نویسد: «مفسران اتفاق نظر دارند که منظور از ابناءنا [پسران ما در آیه مباهله] حسن و حسین‘ است و ابوبکر رازی می گوید: این دلالت می کند که حسن و حسین علیهم السلام دو پسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) هستند و همانا فرزندان دختر، در حقیقت پسر به شمار می آید. فخررازی نیز در این باره می نویسد: این آیه دلالت بر آن دارد که حسن و حسین علیهم السلام دو پسر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله وسلم)هستند (فخررازی، مفاتیح الغیب، ج8، ص89).

3. بدون شک تلقی علی بن ابی طالب به عنوان انفسنا خود به نزدیک و گرامی بودن آن حضرت نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) دلالت آشکار دارد و نشانگر این است که وی برترین صحابه برای تصدی رهبری به شمار می آید.

4. آیه نشانگر فضیلت اصحاب کساء است. بنابراین آنان برترین اشخاص و اصحاب نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) محسوب می شوند و بدون شک رهبری و خلافت امت اسلامی نیز پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) باید از آن این امامان باشد.

5. آیه مباهله در رساندن معنای فضیلت و برتری پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و اهل بیت علیهم السلام است.

6. مسئله مباهله حکم کلی و عمومی است و دو گروه یا دو نفر می توانند در صورت اختلاف در مسئله مهم دینی، برای اثبات حقانیت خود دست به مباهله بزنند، هم چون دستور مباهله ای که امام صادق علیه السلام به ابومسروق دادند و حویزی آن را در تفسیر خود آورده است (حویزی، نورالثقلین، ج1، ص350).

ص: 253

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمدابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الکتب الوجوبیه، 1965م.

2. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد رازی، تفسیر القرآن العظیم، عربستان، مکتبه نزار مصطفی الباقر، چاپ سوم، 1419ق.

3. ابن اثیر، جامع الاصول، مصر، السنة المحمدیه، بی تا.

4. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، زادالمسیر فی علم التفسیر، بیروت، بی تا.

5. ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، لیدن، 1322ق.

6. ابن شهرآشوب، ابوجعفر رشیدالدین، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، بی تا.

7. ابن عاشور، محمدبن ظاهر، التحریر و التنویر، بیروت، لبنان، مؤسسه التاریخ، بی تا.

8. ابن عطیه، عبدالرحمن بن نائب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1424ق.

9. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1419ق.

10. ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صاد، 1414ق.

11. ابن هشام، عبدالملک، سیرة النبویة، تحقیق: مصطفی ستا، ابراهیم آبیاری، عبدالحفیظ شبلی، تهران، انتشارات مصطفوی، چاپ دوم، 1368ش.

12. اشعری، محمد، علی علیه السلام، تهران، انتشارات فؤاد، 1382ش.

13. آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.

14. بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق.

15. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418ق.

16. بیهقی، ابوبکر احمدبن حسین، دلائل النبوة، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405ق.

17. ترمذی، عیسی، سنن ترمذی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

18. تستری، نورالله، احقاق الحق، قم، مکتبة آیت الله مرعشی، 1411ق.

ص: 254

19. ثعلبی، احمدبن ابراهیم، الکشف و البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1423ق.

20. جصاص، ابوبکر احمدبن علی الرازی، احکام القرآن، تحقیق: محمدعلی شاهین، بیروت، 1415ق.

21. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم، نشر اسراء، 1386ش.

22. الحافظ، ابی الفضل احمدبن علی، لسان المیزان، بیروت، لبنان، منشور مؤسسه الاعلمی، 1390ق.

23. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، حلب، مکتبة مطبوعات الاسلامیه، بی تا.

24. حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهدالتنزیل لقواعدالتفضیل، تهران، انتشارات ارشاد اسلامی، 1411ق.

25. حسینی بهارانچی، محمد، آیات الفضائل، قم، انتشارات دفتر تبلیغات، 1380ش.

26. حسینی میلانی، علی، نفحات الازهار فی خلاصة عقبات الانوار، 1420ق.

27. حلی، حسن بن یوسف المطهر، نهج الحق و کشف الصدق، قم، منشورات دارالهجره، چاپ چهارم، 1407ق.

28. حویزی، علی بن جمعه العروسی، نورالثقلین، قم، اانتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.

29. رازی، ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، حیدرآباد، 1361ش.

30. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان، مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1408ق.

31. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات الالفاظ القرآن، دمشق، 1412ق.

32. زمخشری، جارالله، اساس البلاغه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

33. زمخشری، جارالله، الکشاف، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق.

34. سلطان الواعظین، محمد، درالمنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1404ق.

35. سلطان الواعظین، محمد، شبهای پیشاور، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1391ق.

36. سمرقندی، تفسیر سمرقندی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1393م.

37. شریف، علی بن حسین، الشافی فی الامامة، تهران، مؤسسه الصادق، 1410ق.

38. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ پنجم، 1417ق.

39. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن والفرقان، تهران، مطبعةالاوقاف الخیریه، چاپ

ص: 255

سوم، 1384ش.

40. طبری، محمدبن جریر، جامع البیان، بیروت، دارالمعرفه، 1412ق.

41. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، مکتبه نشر الثقافه، 1408ق.

42. طوسی، محمدبن حسن، الامالی، نجف، 1964م.

43. طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

44. عبده، شیخ محمد، تفسیر المنار، تألیف: رشید رضا، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

45. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، مصر، 1328ق.

46. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح بخاری، بیروت، دارالمعرفه، 1300ق.

47. عیاشی، محمدبن مسعود، کتاب التفسیر، تهران، چاپخانه علمیه، 1380ش.

48. فاضل، مهسا، جایگاه امام علی علیه السلام در تفسیر علوم قرآنی، تهران، انتشارات داستان، 1383ش.

49.فخررازی، ابوعبدالله، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.

50. فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالجلاک، چاپ دوم، 1990م.

51. فیومی، احمدبن محمد، مصباح المنیر، قم، مؤسسه دارالهجره، 1405ق.

52. قرطبی، محمدبن احمد، جامع الاحکام القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1384ق.

53. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم، دارالکتاب، چاپ چهارم، 1367ش.

54. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، نجف، مکتبه الحیدریه، 1411ق.

55. کلینی، محمدبن بعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1389ش.

56. کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، تهران، وزارت ارشاد، 1410ش.

57. متقی هندی، علی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسه الرساله، 1405ق.

58. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1983م.

59. مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1000م.

60. مشهدی، محمدبن محمدرضا، کنزالدقائق، تهران، انتشارات ارشاد اسلامی، 1368ش.

61. مفید، محمدبن نعمان، الاختصاص، قم، جامعه مدرسین، 1413ق.

62. مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1320ق.

ص: 256

63. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، انتشارات مدرسه الامام علی بن ابی طالب، 1375ش.

64. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش.

65. مکارم شیرازی، ناصر، ولایت در قرآن، قم، انتشارات نسل جوان، 1386ش.

66. نسفی، نجم الدین محمد، تفسیر نسفی، تهران، انتشارات سروش، چاپ سوم، 1367ش.

67. واحدی نیشابوری، ابوالحسن، اسباب النزول، بیروت، لبنان، مؤسسه الریان، 1411ق.

68. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ق.

69. یعقوبی، محمد، تاریخ یعقوبی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1365ش.

ص: 257

ص: 258

9-تطبیق صراط مستقیم به عنوان محور قرآنی وحدت امت اسلامی بر حضرت علی (علیه السلام)

اشاره

مهدی جهانی(1)، سید رضا موسوی واعظ(2)

ص: 259


1- . دانش پژوه سطح 4 حوزه علمیه قم، jahanimahdi313@gmail.com
2- . دانشجوی دکتری فقه و مبانی حقوق اسلامی؛ rezamo1001@gmail.com.

ص: 260

چکیده

صراط مستقیم به عنوان یک مفهوم قرآنی بر مصادیق متعددی منطبق شده است، اینکه چگونه می تواند محور وحدت امت اسلامی و منطبق بر یک فرد مشخص به نام امام علی بن ابی طالب علیه السلام باشد، مسئله اصلی این پژوهش است. در قرآن کریم ضمن تبیین ضرورت و وجوب اتحاد مؤمنین برای دست یابی به آن رهنمودها و راهکارهایی بیان شده است که مهمترین آن معرفی محوری است که حرکت انسان ها را یکپارچه و متحد می کند. صراط مستقیم که در قرآن همیشه به صورت مفرد به کاررفته، به عنوان محور وحدت معرفی شده است. بر هر مکلفی واجب است که هدایت بر آن را در نمازهای واجب خود، برای همگان از خدای خویش بخواهد. از سوی دیگر در روایات یکی از مصادیق صراط مستقیم حضرت علی علیه السلام بیان گردیده است. این پژوهش با هدف تبیین چگونگی تطبیق «صراط مستقیم» به عنوان محور قرآنی وحدت امت اسلامی بر حضرت علی علیه السلام با روش پژوهش نقلی - وحیانی بوده و پردازش داده های آن با شیوه توصیفی - تحلیلی انجام گردیده است. جنگ های بسیاری که در بین مسلمانان با تفرقه افکنی و توطئه دشمنان اسلام طراحی و اجرا شده است و همچنان هجمه به صفوف وحدت آفرین مسلمین به عنوان رایج ترین استراتژی دشمن مطرح است؛ ضرورت پرداختن علمی به این گونه مسائل را روشن تر می سازد. محوریت صراط مستقیم برای همگرایی و وحدت امت اسلامی از مهمترین یافته های این تحقیق است که در اثبات تطبیق آن بر حضرت علی علیه السلام به نتایج مهمی دست یافته است.

کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام، محور وحدت، اتحاد امت اسلامی، صراط مستقیم.

ص: 261

مقدمه

قرآن کریم در جهت اتحاد امت اسلامی آیاتی را بیان کرده است که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم مسلمانان را به سوی اتحاد جهت دهی می کند؛ مثلاً دستور بر اعتصام به حبل الهی و یا جهت دهی مسلمانان برای حرکت در صراط مستقیم. در این موارد دستور و جهت دهی برای همه مسلمانان در یک مسیر و با یک همراه و با یک هدف است که درواقع بیان کننده محور این اتحاد مطلوب است. آن چیزی باعث رفع اختلاف و پراکندگی و عامل اتحاد و همگرایی است که مصداق عینی باشد و مردم آن را ببینند و مفهوم نمی توانند برطرف کننده واگرایی ها باشد. تعیین مصداق برای صراط مستقیم راهکاری است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) از ابتدا به آن توجه فرموده اند. در ذیل آیات مرتبط با صراط مستقیم، روایات تفسیری بیان شده که در بعضی از موارد بیان تفسیر و مفهوم، در بعضی مصداق و در بعضی دیگر بیان تأویل است. در همه موارد ولایت ظهور بارز دارد و نام حضرت علی علیه السلام توسط مبین اصلی قرآن یعنی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) به عناوین گوناگون در ذیل آیات بیان شده است.

حضرت آیت الله خامنه ای در سیزدهم رجب خجسته سالروز میلاد حضرت علی علیه السلام در دیدار قشرهای مختلف مردم بیان داشتند: «امیرالمؤمنین علیه السلام شخصیتی است که همه فرق اسلامی درباره عظمت او، درباره خصوصیات او درباره شأن و منزلت والای او در اسلام، با یکدیگر اتفاق نظر دارند. لذا به جرئت می توان گفت که علی بن ابی طالب علیه السلام، می تواند نقطه اشتراک و تلائم و همبستگی میان فِرق اسلامی قرار بگیرد... این، امروز برای دنیای اسلام موردنیاز است. امروز که دشمنان اسلام - که نه طرفدار این فرقه و نه طرفدار فرقه دیگر نیستند؛ گاهی از یک فرقه ای به ضرر فرقه ی دیگر حمایت می کنند، گاهی هم عکس آن عمل می کنند - دنبال ایجاد افتراق و شکاف بین مسلمان ها هستند و در یک چنین دورانی که مسلمان ها به وحدت و یکدلی احتیاج مبرمی دارند، امیرالمؤمنین علیه السلام می تواند مظهر این وحدت باشد؛ ... ما - چه شیعه، چه سنی و چه مذاهب گوناگون بین این فرقه ها - بیاییم و امیرالمؤمنین علیه السلام را ملاک و محور وحدت قرار بدهیم. امیرالمؤمنین مال همه است و

ص: 262

خود آن بزرگوار هم شعارها و روش هایی را در زندگی مبارک خود دنبال کرده است که متعلق به همه انسان هاست، که درباره آنها عرض خواهم کرد. این یک نکته است». (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، 26/4/87. سخنرانی مقام معظم رهبری به مناسبت میلاد حضرت علی علیه السلام بنابراین لازم شد که محورهای قرآنی اتحاد امت اسلامی و روایاتی که درصدد تفسیر آن آیات است و ارتباط آن با حضرت علی علیه السلام بررسی شود.

در رابطه با حضرت علی علیه السلام و موضوع وحدت تحقیقات بسیاری انجام شده ازجمله «ام-ام ع-لی اسوه وحدت» نوشته شیخ محمدجواد شری، «وحدت در کلام و سیره امیرالمؤمنین» نوشته م-حمد ب-رفی؛ «علی علیه السلام محور وحدت، جرعه های ولایت به روایت شیعه و اهل سنت در راستای تقریب اخلاقی بین مذاهب» نوشته حسین اسحاقی. مقاله «حضرت علی علیه السلام منادی وحدت» نوشته سید کاظم میرجلیلی. «غدیر محور وحدت» نوشته علی اصغر رضوانی. مقاله «تبیین و ارزیابی آیات صراط مستقیم» نبی الله صدری فر و دکتر محمد مولوی و دکتر علی نصیری. در کتاب ها و مقالات نامبرده شده و بقیه آثار بیشتر به نقش حضرت برای دعوت به وحدت و اتحاد و یا صرفاً به صراط مستقیم پرداخته شده است. پس درباره موضوع پژوهش، نوشته جامع و مستقلی صورت نگرفته است، هرچند به صورت مختصر و پراکنده برخی از ابعاد مسئله در تفاسیر چون «المیزان» و «تسنیم» بررسی شده است.

در این تحقیق بعد از بیان اینکه صراط مستقیم یکی از محورهای اتحاد امت اسلامی است چگونگی تطبیق صراط مستقیم بر حضرت علی علیه السلام بررسی می گردد و امام علی علیه السلام نه فقط منادی وحدت است بلکه مظهر و محور وحدت نیز است. نوع نگرش و استنباط مطالب از آیات، امتیاز این پژوهش است.

مراد از اتحاد یکی کردن مذاهب نیست؛ بلکه هدف در مرحله اول از بین بردن شکاف ها و قرار دادن همه مسلمانان در صف واحد در برابر دشمنان اسلام است و اجازه

ص: 263

ندان به آنها برای سوءاستفاده از آن است (مرکز العقائد الإسلامیة، ص 31)؛ و ثانیاً صاحبان اندیشه و متفکران با حفظ مبانی اعتقادی خود و احترام به معتقدات دیگران، مسائل اختلافی را در فضای علمی مطرح نمایند تا بتوانند با کمک گرفتن از عقل خرافات و اشتباهات را از اعتقادات و افکار مسلمین بزدایند.

پیشینه

در زمینه وحدت در نهج البلاغه و جایگاه و اهمیت صراط مستقیم در اندیشه های امام علی علیه السلام آثار زیر به چاپ رسیده است:

- صراط مستقیم و ویژگی های آن در نهج البلاغه، حمید رضا فاطمی، خرم آباد: قلم اعظم، 1398.

- امام علی علیه السلام و وحدت مسلمین/ نویسنده موسسه المحبه العلمیه؛ مترجم محمد رضا بندرچی؛ تصویرگر معصومه پورمند، قزوین: سایه گستر، 1390.

- اتحاد و همبستگی (تفاهم شیعه و سنی) در نهج البلاغه، جواد مصطفوی، مشهد: آستان قدس رضوی، موسسه چاپ و انتشارات، 1364.

1. توحید محور اصلی اتحاد

در مقابل اتحاد اختلاف وجود دارد. اختلاف یعنی اینکه هر کس راه و روشی غیر از طریق دیگری را در کار و در گفتار انتخاب کند (راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص294)؛ پس در اختلاف از هم گسستگی و پراکندگی وجود دارد و برای اینکه این ازهم گسیختگی و واگرایی تبدیل به انسجام و همگرایی شود احتیاج به شرایط و مقدماتی است که این اتحاد را صورت دهند. فطرت سالم از این مقدمات است. یکی دیگر از این مقدمات وجود محوری است که هم عامل حرکت باشد و هم مانع از تفرقه و جدایی، چون در مسیر زندگی عوامل مختلفی وجود دارد که انسان را به سوی تفرقه می برد (بقره/213).

توحید محوری است که جامعه ی انسانی و اسلامی را به اتحاد برمی گرداند. مراد از توحید همان اعتقاد به یگانگی الله، و برای او شریکی قرار ندادن است که از امور فطری

ص: 264

است (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج14، ص513). لذا خداوند خطاب به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) در مواجهه و دعوت اهل کتاب می فرماید: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیئاً وَ لا یتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» (آل عمران/64)؛ «و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) موحّدان و ارباب مذاهب الهی را به اتّحاد بر محور کلمه «توحید» دعوت می کند؛ یعنی همه باهم فقط خدا را بپرستیم و برای او شریک قرار ندهیم. پس توحید به عنوان محور اصلی اتحاد است؛ نه فقط بین مسلمانان بلکه همه موحدان و دین داران تاریخ و بلکه بالاتر همه انسان های که فطرت سالمی دارند. «توحید» به عنوان مرکز نظام تکوین و تشریع به شمار می رود. بر همین اساس از اهل کتاب می طلبد به کلمه توحید که وجه جامع و مشترک میان آنان و مسلمانان است بازگردند. در این آیه، قرآن کریم اتحاد را تنها در چارچوب توحید پذیرفته است، چراکه ازنظر اسلام، صرف اجتماع ارزشمند نیست بلکه آنچه در این عرصه اهمیت فراوان دارد اتفاق آنان «برای خدا» و «در راه خدا» است.

آیه (واعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً ولاتَفَرَّقوا)، مسلمانان را به اتّحاد دعوت می کند. معنای آیه این است که همه شما «با هم» مسلمان باشید نه اینکه همه شما به حبل خدا تمسک کنید و به قرآن و عترت معتقد باشید هرچند جدای از هم. همه با هم مسلمان بودن غیر از مسلمان بودن همه به صورت انفرادی است (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 14، ص 521).

بنابراین وقتی همه با هم موحد بودند توحید ظهور و بروز دارد و وقتی توحید ظهور داشت اتحاد نیز ظهور دارد. یعنی در توحید انفرادی تفرقه ممکن است راه یابد ولی در توحید جمعی تفرقه راه ندارد.

وقتی توحید به عنوان محور اصلی اتحاد مطرح شد در ادامه هر آنچه مظهر توحید باشد نیز محور اتحاد خواهد بود. لذا خداوند می فرماید: «وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ...» (الأنعام/153)؛ در حالی که صراط مستقیم یکی بیش نیست و همان توحید است اما مصادیق دیگری نیز دارد که در واقع همان مظاهر توحید اند.

ص: 265

لذا در روایات بر دین و امام تطبیق داده شده است (بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ص 498)؛ و همچنین در آیه وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا (آل عمران/103)؛ که مصادیق حبل الله قرآن، پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و امام علیه السلام بیان شده. بنابرین هر آن چیزی که دعوت کننده و راهنمای انسان به سمت خداوند بی همتا است در واقع محور برای اتحاد انسانهاست. که در راس همه آنها بعد از وجود نازنین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) ذوات مقدسه اهل بیت علیهم السلام اند که امیرمومنان علی علیه السلام سرحلقه این بزرگواران است. و هرآنچه برای ساحت قدسی این امام همام ثابت شود برای دیگر ذوات قدسی اهل بیت علیهم السلام نیز ثابت است مخصوصا برای موعود موجود صاحب العصر و الزمان الرواحنا له الفداء.

2. بررسی قرآنی صراط مستقیم

در قرآن کریم کلمه صراط چهل و پنج بار استفاده شده است. از این تعداد، صراط به صورت معرفه و با الف و لام تعریف «الصراط»، شش مرتبه به کار رفته و بدون الف و لام تعریف، سی و نه مرتبه در قرآن ذکر شده است. در مجموع همراه «صراط» سی و سه مرتبه «مستقیم» ذکر شده است (روحانی، المعجم الاحصائی لالفاظ القرآن الکریم، ج3، ص922-923).

برخی از لغت شناسان اصل کلمه «صراط» را سراط می دانند (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 3، 152 ص؛ فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج 2، ص 274؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 7، ص340) سرط به معنای طریق است (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 3، ص 349). به برخی نسبت داده شده که به معنای غیبت و ناپدید شدن در، رفتن می دانند مانند بلعیدن غذا، چون که می رود و ناپدید می شود (همان، ج 3، ص 152). قرآن پژوهان صراط را به معنای راهی هموار و آسان گذر که همان بزرگراه وسیع و روشن است، می دانند، هرچند که در اصل این ماده که از سرط است یا خیر اختلاف دارند (راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص 483).

ص: 266

علامه طباطبایی هماهنگ با نظر راغب این گونه می نویسد که کلمه صراط به معنای راه روشن است، زیرا از ماده (س ر ط) گرفته شده، که به معنای بلعیدن است و مثل این است که راه روشن رهرو خود را بلعیده و در مجرای گلوی خویش فروبرده (راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص 407) که دیگر نمی تواند این سو و آن سو منحرف شود و نیز نمی گذارد که از شکمش بیرون شود. به همین جهت است که صراط مستقیم بدون هیچ قید و شرطی رهرو خود را به سوی خدا هدایت می کند و می رساند (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 33).

واژه «مستقیم» اسم فاعل از مصدر استقامت و از باب استفعال و از مادّه «ق و م» است. برخی این ماده را دارای دو معنا می دانند یکی به معنای جماعتی از مردم و دیگری به معنای به پا خاستن (انتصاب) و قصد و اراده (عزم) است (ارس، معجم مقاییس اللغة، ج 5، ص43). برخی یک معنا ذکر کرده اند و آن در مقابل جلوس و نشستن است (ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص496؛ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 9، ص342)؛ و این ماده را همراه هیئت استفعال به معنای اعتدال و استوا گرفته اند (ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص498).

مرحوم راغب در مورد استقامت (مستقیم) این طور می نویسد: در مورد راهی که بر یک خط هموار و استوار است به کاربرده شده است و طریق حق هم به آن تشبیه شده است (راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص692)/ مرحوم مصطفوی همراهی این ماده را با باب استفعال را دال بر طلب قیام معنا می کند (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 9، ص343).

برخی نیز معنا طلب را نپسندیده و به همان معنای فعل مجرد دانسته اند (ابوحیان، البحرالمحیط فی التفسیر، ج 1، ص45). علامه طباطبایی بر این باورند که بازگشت معنای مستقیم به این است که وضعش تغییر و تخلف پذیر نباشد (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص33).

ص: 267

ازآنجاکه انسان در حال قیام، قادر بر بیشترین کارهای خویش است، واژه «قیام» نام بهترین حالت هر شی ء قرار داده شده است؛ چنانکه بهترین حالت درخت آن است که بر ساقه خود ایستاده و ریشه در زمین داشته باشد و ازاین رو چنین حالتی را قیام درخت می نامند. استقامتْ طلب قیام از شی ء است و طلب قیام کنایه از ظهور و حصول آثار و منافع هر چیز است و چون آثار و منافعِ راه در مستوی بودن، نداشتن اعوجاج و گمراه نکردن سالک است، چنین حالتی را قیام آن می دانند (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج1، ص457).

بنابراین صراط مستقیم راهی است که در هدایت مردم و رساندنشان به سوی غایت و مقصدشان، تخلف نکند و یقیناً تأثیرگذار است، هم چنان که خدای تعالی در آیه شریفه: (فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ، فَسَیدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ، وَ یهْدِیهِمْ إِلَیهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً (نساء/ 174)؛ و اما آن هایی که به خدا ایمان آورده و از او خواستند تا حفظشان کند، به زودی خدایشان داخل رحمت خاصی از رحمت های خود نموده و به سوی خویش هدایت می کند، هدایتی که همان صراط مستقیم است) آن راهی را که هرگز در هدایت رهرو خود تخلف ننموده و دائماً بر حال خود باقی است، صراط مستقیم نامیده. صراط مستقیم راهی است که از دو آسیب تخلف و اختلاف مصون باشد (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج1، ص466).

صراط و سبیل در قرآن به کاربرده شده اند، با این تفاوت که هر جا صحبت از صراط مستقیم به میان آمده، یکی دانسته شده ولی سبیل به صورت جمع به کاررفته است، پس میان خدا و بندگان چند سبیل و یک صراط مستقیم برقرار است هم چنان که آیه: (قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ، یهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ، سُبُلَ السَّلامِ، وَ یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ، وَ یهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ) (مائده /16)؛ از ناحیه خدا به سوی شما نوری و کتابی روشن آمد، که خدا به وسیله آن هر کس که در پی خوشنودی او باشد به سبیل های سلامت راهنمایی نموده و به اذن خود از تاریکی ها به سوی نور بیرون می کند و به سوی صراط مستقیمشان هدایت می فرماید) به آن اشاره دارد، چون سبیل را متعدد و بسیار قلمداد نموده ولی صراط را واحد دانسته است. از طرف دیگر خداوند متعال جز در آیه 6 سوره حمد که

ص: 268

صراط مستقیم را به بعضی از بندگان نسبت داده، در هیچ مورد صراط مستقیم را به کسی از مخلوقات نسبت نداده، به خلاف سبیل، که آن را در چند جا به چند طایفه از خلقش نسبت داده (یوسف/ 108 قُلْ هذِهِ سَبِیلِی؛ لقمان/15 سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَی؛ نساء / 115 سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ)، ازاینجا معلوم می شود که سبیل غیر از صراط مستقیم است. سر تعدد ناپذیری صراط آن است که به خدا استناد دارد و راه مستقیم الهی یکی بیش نیست (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 467).

رابطه این دو به دو شکل متصور است؛ یا این که سُبُل راه هایی فرعی باشد که به صراط می پیوندد؛ همانند نورهای ضعیف گوناگون که به خورشید منتهی می شود؛ یا این که صراط مستقیم راه های فرعی (سُبُل) را نیز زیر پوشش خود داشته باشد که این راه ها در حقیقتْ متن صراط اند و از مراحل اصلی آن محسوب می شوند (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج1، ص468).

نسبت «سبیل الغی» با صراط مستقیم، نسبت تضاد نیست، بلکه نسبت تقابل عدم و ملکه است (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 526)؛ این طور نیست که طبق آیات پایانی سوره حمد در نظام هستی، سه راه وجود داشته باشد: یکی مستقیم و دو راه دیگر انحرافی، بلکه تنها یک راه وجود دارد که هدایت شدگان آن را به طور مستقیم طی می کنند و دیگران همان راه را کج می کنند: (الَّذِینَ یصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیبْغُونَهَا عِوَجًا) (اعراف/ 45).

در هیچ یک از دنیا، دین و قیامت اِعوجاجی نیست و این انسان است که به دست خود راه مستقیم را برای خود ناراست می کند و به همین جهت پایان کار جهنّمیان فروافتادن و سقوط از صراط است: (وَإِنَّ الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ) (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 1، ص526).

3. تبیین و بررسی محوریت صراط مستقیم

با بررسی آیاتی مرتبط با «صراط مستقیم» به نکات زیر دست می یابیم. بعد از بیان این موارد و تأمل در آنها و ایجاد رابطه معقول بین این موضوعات محور بودن صراط مستقیم در اتحاد مسلمانان تبیین خواهد شد.

ص: 269

صراط مستقیم یکی است ولی سبیل متعدد است: یهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَمِ وَیخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلیَ النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیهْدِیهِمْ إِلیَ صرِاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (مائده/16)، «سر کثرت ناپذیری صراط این است که از خداست و به طرف اوست و آنچه از خداست و به سوی خداست واحد است و اختلاف، تخلّف و تناقض نمی پذیرد» (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج1، ص486).

صراط مستقیم بااینکه یکی است؛ اما مصادیق متعدد دارد. (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ) (الفاتحة/6؛ الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج 1، ص: 15)؛ با توجه به روایات که مصادیق متعددی برای صراط ذکر شده است. وَ أَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (انعام/153)؛ این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید! و از راه های پراکنده (و انحرافی) پیروی نکنید، که شما را از طریق حق، دور می سازد! این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، شاید پرهیزگاری پیشه کنید!» پس واحد بودن صراط به معنای واحد عددی نیست بلکه به معنای یک واحد هماهنگ است؛ «همانند نور آفتاب که اشیا و مکانه های مختلف و متکثر را روشن می کند اما یک نور است؛ زیرا مراد از این وحدت، خصوص وحدت عددی نیست تا با تعدّد منافات داشته باشد؛ چون ممکن است چیزی دارای وحدت انبساطی و گسترده باشد که بر اثر برخورد با قوابل متعددْ کثیر گردد، لیکن وحدت واقعی آن محفوظ است» (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 487).

صراط مستقیم محفوظ و معصوم است و از دستبرد شیطان در امان است. ابلیس و شیطان های تحت امر ابلیس به صراط دسترسی ندارند (قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیتَنِی لَأُزَینَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ قَالَ هَ-ٰذَا صِرَاطٌ عَلَی مُسْتَقِیمٌ) (حجر/39-41)؛ گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختی، من (نعمت های مادّی را) در زمین در نظر آنها زینت می دهم، و همگی را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را.» فرمود: «این راه مستقیمی است که بر عهده من است (و سنّت همیشگی ام)...

خداوند در آیه (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ) (فاتحه/5)، به بندگان آموزش داده که همه

ص: 270

هدایت به صراط مستقیم را بخواهند و این هدایت را برای همگان بخواهند. ممکن است سر آن این باشد که جامعه اَمن و بی تزاحم تنها با هدایت همگانی و حرکت همه به یک سو، تأمین می شود. واحد بودن مقصد و نبودن مزاحم، شرط سالمْ به مقصد رسیدن است (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 485).

جمع دو آیه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» (البقرة/156)؛ «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوی او بازمی گردیم!» «ومَا مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (هود/56)؛ هیچ جنبنده ای نیست، مگر اینکه او بر آن تسلط دارد؛ (اما سلطه ای با عدالت! چراکه) پروردگار من بر راه راست است! همه موجودات بر صراط مستقیم اند و صراط مستقیم بزرگراهی است که حتماً به خداوند متعال می رسد و موجودات را می رساند چون که راهی است از خدا به خدا.

در «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ (انعام/153)؛ این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید! و از راه های پراکنده (و انحرافی) پیروی نکنید که شما را از طریق حق، دور می سازد!» هم امر به تبعیت از صراط مستقیم شده و هم نهی شده از تبعیت راه های غیر از صراط که نتیجه هر دو نجات از تفرقه است؛ طبق این آیه یکی از محرمات این است که صراط را که اختلاف و تخلف پذیر نیست رهاکرده و راه های دیگر پیروی شود، چون نتیجه آن جدای از راه خدا و ایجاد اختلاف میان مسلمانان است. پس قرآن کریم پیروی از صراط مستقیم را عامل وحدت و نجات از تفرقه و پیروی از سُبُل انحرافی را مایه تشتت معرفی می کند (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه 153).

خداوند کارهای خود را بر صراط مستقیم معرفی می کند: (مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ) (هود/56)؛ هیچ جنبنده ای نیست، مگر اینکه او مهار هستی اش را در دست دارد. به راستی پروردگار من بر راه راست است. این بیان از جهت سیر تکوینی است و همه موجودات تکویناً در صراط مستقیم اند؛ و در این جهت بین انسان و حیوان؛ و موحّد و ملحد فرقی نیست؛ زیرا زمامدار همگان خداوند است (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 488).

ص: 271

قرآن، پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را نیز این گونه معرفی می نماید که فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِی إِلَیکَ إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (زخرف/43) پس به آنچه به سوی تو وحی شده است تمسک کن که تو بر راهی راست قرار داری. همان طور که بیان شد صراط مستقیم یعنی عصمت و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) بر صراط است و مصداق عینی آن است یعنی معصوم است و کارهای او مصون از دستبرد شیاطین است.

هرچند همه انسان ها تکویناً در صراط مستقیم اند یعنی در هیچ حالی از قدرت و اراده و خواست الهی خارج نیستند (هود/56)؛ اما خواست الهی بر اختیار و تشریع تعلق گرفته که این انسان آیا می تواند در زمانی که اختیار دارد خود را هماهنگ با تکوین نماید.

مبدأ خداست، مقصد هم خدا است: «إنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» (بقره/156)؛ «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او بازمی گردیم» و سیر همه انسان ها نیز به سمت خداست: «یا أَیهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ» (الانشقاق/6)؛ ای انسان، حقاً که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی، و او را ملاقات خواهی کرد. منتها نیکوکاران با اسمای جمالی او محشور می شوند و تبهکاران با اسمای جلالی و قهر و انتقام او. راه انسان ها از ربّ العالمین تا مالک یوم الدین گوناگون است و از این راه ها یکی صراط مستقیم و دیگر راه ها اعوجاجی و بیراهه است. هرچند که همه این ها تکویناً بر اساس صراط مستقیم است؛ اما انتخاب یک راه از طرف انسان و پیمودن آن صراط مستقیم است (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 488)

با توجه به نکات بیان شده می توان گفت که صراط فقط یک حقیقت است هرچند مصادیق متعدد دارد و خداوند بر همه واجب نموده است که هدایت به صراط مستقیم را برای همگان بخواهند و تبعیت از صراط واجب است و روی گردانی از صراط باعث تفرقه می شود که این عملکرد حرام است.

بنابراین اولاً از همه خواسته شده؛ ثانیاً از همه یک چیز خواسته شده؛ ثالثاً آن یک چیز هم حرکت در صراط است؛ رابعاً از ضد آن هم که تفرقه و جدای از صراط باشد نهی شده.

ص: 272

بنابراین در اینجا اتحاد و وحدت و همگرایی خواسته شده؛ و محور این اتحاد، صراط مستقیم قرار داده شده است. یعنی آن چیزی که همه را جمع می کند و در یک مسیر مشخص حرکت می دهد و مانع از پراکندگی و اختلاف و جدای از خدا می شود صراط مستقیم است.

بررسی یک شبهه فرضی

شاید شبهه شود که وجود مصادیق متعدد برای صراط مستقیم خود باعث تفرقه و جدای است و این با روح مطلب که ایجاد اتحاد باشد نمی سازد.

در پاسخ این گونه باید گفت که اولاً برای صراط اگر مصادیق متعدد در عرض هم در نظر بگیریم که عیناً مثل هم باشند، بله اشکال وارد است؛ اما اگر مصادیق درحالی که متعددند، یا مکمل هم باشند و یا از حیث وجودی متفاوت باشند، دیگر اشکالی نیست. مثلاً یکی از مصادیق صراط مستقیم، قرآن و دیگری وجود مبارک پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) است. درحالی که قرآن وجود لفظی و کتابی دارد و در ظاهر باوجود پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) متفاوت است. ثانیاً پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) مکمل قرآن است. اگر در یک زمان و در یک مکان چند امام با هم به عنوان امام معرفی شوند، این محال است چون با روح صراط مستقیم بودن نمی سازد. ازاین رو در هر زمان یک امام وجود دارد، چون امامان مصادیق صراط اند؛ ولی در ادامه هم و وجود قرآن و امام باهم که حقیقت دین اسلام را تشکیل می دهند، برای اتحاد لازم است.

تطبیق

در برخی آیات صراط به خدای سبحان اسناد داده شده وَ هذَا صِرَاطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یذَّکَّرُونَ (الأنعام/126)؛ «و راه راست پروردگارت همین است. ما آیات [خود] را برای گروهی که پند می گیرند، به روشنی بیان نموده ایم» و در آیه ای نیز به غیر خداوند استناد داده شده است اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ (فاتحه/6- 7) «به راه راست ما را راهبر باش راه آنهایی که برخوردارشان کرده ای، همانان که نه درخور خشم اند و نه گمگشتگان». صراط همان دینی است که خدای سبحان آن را به وسیله وحی

ص: 273

بر پیامبران نازل کرده است: «قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیماً» (الأنعام/161)؛ بگو: «آری! پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است: دینی پایدار» و از سوی دیگر عمل به آن نیز انسان را به لقای خدا می رساند؛ بنابراین مبدأ و منتهای آن خداوند است و اسناد آن به خداوند صحیح است؛ اما استناد آن به کسانی که در راه حرکت می کنند، مستلزم رابطه ای بین صراط و سالک آن است که مصحح استناد باشد. البته این رابطه را به دو گونه می توان ترسیم کرد:

گونه نخست: انحصار یک مسیر به گروهی خاصی خود عامل و مصحح استناد راه به راهیان آن است. یعنی چون این مسیر مختص به این افراد است و فقط این گروه خاص هستند که در این مسیر حرکت می کنند؛ ازاین رو به آنها نسبت داده می شود. در سوره حمد چون فقط افرادی می توانند در صراط مستقیم حرکت کنند که نعمت الهی شامل حال آنها شده باشد، ازاین رو می فرماید صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ (فاتحه/7) پس استناد صراط به این افراد درست و صحیح است.

گونه دوم: صحت استناد از باب اتحاد میان سالک و صراط:

این مورد با دو تقریر قابل اثبات است:

تقریر اول: دین همان عقیده، خُلق و عمل است، حرکت در صراط مستقیم نیز جز معتقد و متخلّق و عامل شدن چیز دیگری نیست و این ها از ذات انسان بیرون نیست. انسان هایی که معارف، اخلاق و احکام الهی را ادراک کرده و به همه آن معتقد و متّصف و عامل شدند، همچون امامان معصوم علیهم السلام، خود صراط مستقیم می شوند و در این صورت دین دو مصداق پیدا می کند: یکی مجموعه معارف و قوانین و دستوراتی که وجود نوشتاری آن در کتاب و سنّت آمده است و دیگری وجود شخصی پیامبران و امامان علیهم السلام، پس قرآن و عترت علیهم السلام هر دو مصداق صراط مستقیم اند.

البته هر انسانی به مقداری که این راه را طی کند با آن متّحد می شود؛ اگر همه راه را طی کرد «صراط الله» و اگر در مراحل نازل تر بود، «سبیل الله» می شود. بنابراین صراط راهی

ص: 274

زمینی یا آسمانی نیست، بلکه راهی در درون انسان هاست و آنان در جان خود سفر می کنند. بنابراین، سر استناد صراط به سالک همین اتحاد وجودی آن هاست.

تقریر دوم: قرآن کریم صراط مستقیم را همان دین معرفی می کند: (قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَیٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِینًا قِیمًا) پیش از حرکت متدینان، دین در خارجْ موجود عینی نیست تا انسان در دینِ موجود حرکت کند، بلکه قبل از حرکتْ یک سلسله معارف و دستورات کلی دینی وجود دارد و انسان با فراگیری دستورات کلی و حرکت اعتقادی، اخلاقی و عملی خود به دین عینیت می بخشد. آنگاه با آن متّحد و سپس به آن متّصف می شود؛ پس صراط در خارج با حرکت انسان ها موجود می شود و بین «راه» و «رونده»، پیوندی وجودی است که آن دو را با هم متّحد می کند و سپس قرآن راه را به راهیان و رونده استناد می دهد.

پس که اگر کسی سراسر دین را به خوبی فهمید و به درستی به آن عمل کرد، خودش صراط مستقیم می شود و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بر همین اساس فرموده اند: ما صراط مستقیم هستیم: «والله نحن الصراط المستقیم» و یا امام امیرالمؤمنین علیه السلام به صراط مستقیم وصف شده است: «علیٌّ هو الصراط المستقیمُ» (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج1، ص495-501) بنابراین صراط مستقیم در دنیا به صورت دین و قرآن و پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام ظهور می کند و در آخرت به صورت پلی بر روی جهنّم است (همان، ص 511).

لذا ما برای دست یابی به صراط مستقیم در دنیا باید در کنار قرآن به معصومان(علیهم السلام) رجوع کنیم (پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و اهل بیت یعنی حضرت امیر مؤمنان و حضرت صدیقه طاهره و یازده فرزند ایشان صلوات الله علیهم اجمعین).

نتیجه

توحید محور اصلی وحدت امت اسلامی است.

صراط مستقیم یکی از مظاهر توحید و محور وحدت امت اسلامی است.

صراط مستقیم از هرگونه اعوجاجی و کجی مصون و معصوم است بنابراین مصادیق صراط مستقیم باید معصوم باشند.

ص: 275

به سه طریق و بیان می توان حضرت علی علیه السلام را مصداق صراط مستقیم معرفی کرد. در یک صورت موجب اتحاد وجودی نمی شود ولی در دو صورت باعث اتحاد وجودی صراط با حضرت علی علیه السلام می شود.

ص: 276

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388 ش.

1. ابن منظور، ابوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق/ مصحح: احمد فارس صاحب الجوائب، لبنان، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع- دار صادر، سوم، 1414 ق.

2. ابوالحسین، احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، محقق/ مصحح: عبد السلام محمد هارون، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ: اول،1404 ق.

3. ابوحیان، محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، جمیل، صدقی محمد، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1420 ق.

4. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، بنیاد بعثت، واحد تحقیقات اسلامی، موسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامیة، چاپ اول، 1415 ق.

5. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، علی اسلامی، قم، بنیاد پژوهش های اسراء، چاپ هشتم، 1388 ش.

6. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، عبدالکریم عابدینی، قم، بنیاد پژوهش های اسراء، 1389 ش.

7. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت، دار الشامیة، اول، 1412 ق.

8. روحانی، محمود، المعجم الاحصائی لالفاظ القرآن الکریم، مشهد، الآستانة الرضویة المقدسة، 1372.

9. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، قم، کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره)، اول، 1404 ق.

10. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، دوم،1390ق.

11. فیومی، احمد بن محمد مقری، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، منشورات دار الرضی، اول، بی تا.

12. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، مرکز الکتاب للترجمة و النشر، ،1402 ق.

13. دار التقریب بین المذاهب الإسلامیة، (مطارحات فکریة فی القنوات الفضائیة، العدد الثالث، نوشته «مرکز العقائد الإسلامیة» و بازخوانی اندیشه تقریب، رجب 1422).

ص: 277

ص: 278

10-بینامتنیت قرآن کریم و نهج البلاغه، راه گشای اختلاف تفاسیر

اشاره

فاطمه گلی(1)

ص: 279


1- . دکتری زبان و ادبیات عربی دانشگاه اصفهان؛ goli.malekabadi@gmail.com

ص: 280

چکیده

یکی از عبارت های بحث انگیز قرآن کریم عبارت «بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» است که از دیرباز موضوع بحث مفسران بوده، برداشت های متفاوت از آن عرضه کرده اند، چه با توجه به اعجاز قرآن در بلاغت و این که مقام، مقام تمثیل است، ظاهراً به نظر می رسد در این جا «فوق» را نباید با توجه به ظاهر آن به معنای «بالاتر و بزرگ تر» درنظر گرفت که باید در این موضع معنای متضاد آن یعنی «کم تر و پایین تر» را به کار برد. این پژوهش با استمداد از تناص قرآنی در خطبه طاووس نهج البلاغه - به عنوان فصل الخطابِ بحث وجدل ها - نشان می دهد می توان برای این عبارت قرآنی معنای «بالاتر و بزرگ تر از پشه» را برگزید.

کلیدواژه ها: قرآن کریم، «فما فوقها»، تناص (بینامتنیت)، نهج البلاغه، «إلی ما فوقهما».

مقدمه

قرآن کریم معجزه گران قدری برای بشریت است؛ چه از حیث هدایتگری و چه از حیث الفاظ و عبارات در بالاترین سطح قرار دارد؛ «از لحظه نخستین، قرآن عرب را مات کرد؛ خواه از آنان کسانی بودند که در این راه خدا سینه شان را برای پذیرش اسلام باز و گسترده ساخت و خواه آن کس که خدا در اثر نافرمانی او را کور ساخت و چشمانش را پشت پرده غفلت نهان کرد» (سید قطب، تصویر فنی: نمایش هنری در قرآن، ص32).

خداوند متعال برای آن که پیام وحی آسمانی را به بشر زمینی منتقل نماید از عجیب ترین شگفتی های انسان یعنی زبان استفاده نموده و قرآن کریم را «بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» (نحل/103؛

ص: 281

شعراء/84) نازل فرموده است. فهم درست زبان و ویژگی های زبانی، راهنمای دریافت مفهوم دقیق آیات قرآنی است. از این رو مفسران و دانشمندان علوم قرآنی از آغاز تاکنون در پرتو شناخت زبان عربی و با استناد به قرائن و روایات، سعی در پرده برداری از رموز آیه ها و غموض سایه های آن نموده اند.

از آن جاکه زبان عربی دریای بی کرانه ای است که واژه های آن احتمال چندین معنای متفاوت را دارد، این کار قدری دشوار است و برای درک معنی، نکات بسیاری را باید درنظر گرفت. در این میان برخی واژه ها با توجه به جایگاه آن ها در جمله و عبارات پیشین و پسینشان به شکلی متفاوت دریافت می شوند و این جاست که بازار بحث وجدل مفسران رونق می گیرد.

ازجمله مصادیق بارز این بحث ها، عبارت «فَمَا فَوْقَهَا» در آیه 26 سوره بقره است: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ»؛ «خداوند از این که به (موجودات ظاهراً کوچکی مانند) پشه، و حتی کم تر از آن، مثال بزند شرم نمی کند. (در این میان) آنان که ایمان آورده اند می دانند که آن، حقیقتی است از طرف پروردگارشان؛ و اما آن ها که راه کفر را پیموده اند، (این موضوع را بهانه کرده) می گویند: منظور خداوند از این مَثَل چه بوده است؟! (آری) خدا جمع زیادی را با آن گمراه، و گروه بسیاری را هدایت می کند؛ ولی تنها فاسقان را با آن گمراه می سازد!».

پشه ازنظر اندازه و جثه از کوچک ترین موجودات زنده است و ازنظر مفهوم و معنا خوارترین و ضعیف ترین آن ها است که بر همین اساس مورد تمثیل قرآن واقع شده است، در این قسمت از آیه شریفه، مفسران و مترجمان نظرات متفاوتی دارند، که آیا «فَما فَوقَها» فراتر بودن در اندازه است یا در مفهوم، آیا منظور «بزرگ تر از پشه» (مانند مگس و عنکبوت و...) است یا «کوچک تر از پشه»؟!

پژوهش حاضر با در نظر گرفتن تناصی راهگشا با نهج البلاغه (خطبه/165) با روشی

ص: 282

توصیفی - تحلیلی به هم آهنگی و ارتباط نزدیک بین قرآن کریم و فرموده امام علی علیه السلام متوسل شده تا معنی دقیق تری استنتاج نماید.

پیشینه

در زمینه بینامتنیت در نهج البلاغه و سخنان امام علی علیه السلام آثار زیر به نگارش درآمده است:

- الگوپذیری «خطبه قاصعه» نهج البلاغه از قرآن کریم با رویکرد بینامتنیت، خرقانی، حسن؛ معین، جواد، اسفندیاری، محمد، مجله: مطالعات ادبی متون اسلامی»، شماره 16 (18 صفحه، از 33-50)، بهار 1397.

- بینامتنی قرآن و سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام در اشعار ابوفراس حمدانی، خلیفه شوشتری، محمدابراهیم، احمدلو، زهرا، مجله: پژوهش های قرآن و حدیث، سال پنجاهم، شماره 1، علمی - پژوهشی/ISC (15 صفحه، از 61-75)، بهار و تابستان 1396.

- روابط بینامتنیت حکمت های نهج البلاغه با آیات قرآن، جیگاره، مینا؛ صادقی، زهرا، مجله: سفینه، شماره 56، علمی - ترویجی/ISC (17 صفحه، از 9-25)، پاییز 1396.

- کاربست بینامتنیت در فهم امثال نهج البلاغه، پیرچراغ، محمدرضا؛ فقهی زاده، عبدالهادی، مجله: مطالعات فهم حدیث، سال سوم، شماره 5 (27 صفحه، از 93- 119)، پاییز و زمستان 1395.

- بررسی پدیدار اخلاقی «توبه و استغفار» در نهج البلاغه و چهل حدیث امام خمینی با رویکرد بینامتنی، علایی رحمانی، فاطمه؛ غلامی نژاد، فهیمه، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، شماره 49، علمی - پژوهشی/ISC (22 صفحه، از 41-62)، تابستان 1395.

1. مفهوم شناسی بینامتنی (تناص)

بینامتنی نظریه ای است که در اواخر دهه شصت و در بین سال های 1965 تا 1967 در ادبیات غرب و از سوی ژولیا کریستوا زبان شناس بلغاری به وجود آمد. در شکل گیری این نظریه میخاییل باختین و بررسی های وی از رمان های داستایفسکی و تلاش های کریستوا و

ص: 283

توجه وی به آثار باختین، نقش ویژه ای را ایفا کرده اند. مفهوم بینامتنی گستره بزرگی است که مرزهای بین متون را به کناری می نهد و در تفاعل و تعامل یک متن با متون دیگر محدودیتی قائل نمی شود. بنابراین یک چنین نظریه ای را نمی توان در حد تعریف خاصی محدود کرد. برای این نظریه ازیک طرف به خاطر این که در دهه های اخیر مطرح شد و نسبت به نظریه های نقدی دیگر جدیدتر می نماید و از طرف دیگر به خاطر تعدد اصطلاحاتی که از زمان آغاز اندیشه های آن رایج شد، نمی توان یک تعریف دقیق و مشخصی ارائه داد. مهم ترین تعاریف در مورد این نظریه، تعاریفی هستند که میخائیل باختین و ژولیا کریستوا به عنوان دو متفکر اصلی و پدیدآورنده این نظریه ارائه دادند.

ژولیا کریستوا بنیان گذار نظریه بینامتنی، این پدیده را برای تمام متون امری اجتناب ناپذیر و ضروری می داند. وی تمام متون را در یک زیرمجموعه ای گرد می آورد که با هم درحال مکالمه هستند. وی بینامتنیت را چنین تعریف می کند: «هر متن همچون معرقی از نقل قول ها ساخته می شود. هرمتنی به منزله جذب و دگرگون سازی متنی دیگر است» (کریستوا، واژه مکالمه رمان...، ص 44). ازنظر وی بینامتنی «ترکیبی کاشی کاری شده از اقتباسات می باشد و هر متنی فراخوانی و تبدیلی از دیگر متون است» (عزام، النص الغائب، ص 36).

کریستوا بینامتنی را یک فضایی در نظر گرفته که در آن فضا، متون با هم برخورد می کنند. به نظر وی «یک متن، جایگشتی از متون و بینامتنی در فضای یک متن مفروض است که در آن گفته های متعددی اخذ شده از دیگر متون، با هم مصادف شده و یک دیگر را خنثی می کنند» (آلن، بینامتنیت، ص 53). به نظر او هیچ متنی به صورت صرف و منحصر وجود ندارد و جدای از دیگر متون نیست. بلکه «هر متنی اگرچه هم به دیگر متون اشاره ای نداشته باشد با متون دیگر در حال مکالمه اند و نمی توانند متونی یک سویه باشند» (پین، لکان دریدا کریستوا، ص 291).

باختین در تعریف بینامتنی که از آن به عنوان «مکالمه» یاد می کند عنوان کرده که مکالمه یا «گفت وگومندی به رابطه ضروری هر پاره گفتاری با پاره گفتارهای دیگر اطلاق

ص: 284

می شود» (ساسانی، عوامل مؤثر در تفسیر و فهم متن...، ص 44). از نظر وی «هر پاره گفتاری می تواند به هر مجموعه ای از نشانه ها، خواه یک گفته، شعر، ترانه، نمایش و خواه یک فیلم، اشاره کند. درواقع هر متنی محل تقاطع متون دیگر است» (همان).

شکلوفسکی، صورتگرای معروف روسی، روابط بینامتنی را این چنین تعریف می کند: «اثر هنری در ارتباط با آثار هنری دیگر و از رهگذر تداعی با آن آثار فهمیده می شود. نه تنها اثر تقلیدی، بلکه هر اثر دیگری در توازی و تقابل با یک الگو، هر الگویی که می خواهد باشد، آفریده می شود» (تودورف، بوطیقای ساختارگرا، ص 79).

2. دو معنای متفاوت از «فَمَا فَوْقَهَا»

اشاره

در این مجال سعی می کنیم هرچند به اختصار، در مورد «بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» و معنای آن در آیه سخن گفته و برخی واژگان دیگر این آیه را نیز به دقت موشکافی کرده تا به ژرفای معانی قرآن و زیبایی ساختاری آن رهنمون شویم؛ زیرا به قول سید قطب: «ما می توانیم بعد از آن که سخن را در میدان گسترده تعبیر و بیان اختصاص دهیم، از این میدان فراتر رفته... آن جمال فنی خاص را تماشا کنیم... که در نهاد قرآن جاودانه است... این جمال تنها گنجینه ای است که همه باید نهانخانه دل را از آن پر سازند» (سیدقطب، تصویر فنی: نمایش هنری در قرآن، ص 42).

اختلاف مفسران بر سر این است که آیا «مافوق پشه» در «بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» یعنی «بالاتر از پشه در جثه و اندازه»، یا فراتر از پشه در مفهوم و معنای حقارت و خواری و ضعف»؟ کدام یک مدنظر است؟

الف. معنای فراتر در جثه

برخی بر این باورند که منظور آیه شریفه این است که در معنای حجم و اندازه، فوق پشه باشد که معنای آن می شود: «بزرگ تر از پشه»، یعنی حشراتی همچون مگس و عنکبوت که در قرآن کریم هم به هر دوی آن ها مثال زده شده است (حج/73؛ عنکبوت/41).

ص: 285

درصورتی که مراد «بالاتر ازنظر بزرگی» است، عبارت «فما فوقها» به معنای «مازاد علیها» است؛ یعنی خداوند از مَثل به موجود کوچکی همچون پشه ابا ندارد، و نیز موجود بزرگ تر از آن، «أی أکبر مِنها، أی لا یُترک بیانُه لما فِیه مِنَ الحُکمِ» (السیوطی و المحلی، تفسیر جلالین، ج1، ص10)؛ یا بزرگ تر از آن، یعنی بیان آن مثال رها نمی شود بدان روی که حکمت هایی در آن است. درواقع خداوند برای ارشاد بندگان، بر طبق مقتضای حال و به تناسب موضوع، هم به موجودات کوچک مثال می زند و هم به مخلوقات بزرگ.

ب. معنای فراتر در خواری

برخی دیگر معتقدند با توجه به این که پشه مظهر ذلت و ضعف و حقارت است، مقصود آیه این است که در معنای حقارت فوق پشه باشد؛ در حقیقت یعنی «کم تر و کوچک تر» از پشه منظور بوده است، همچون موریانه و ...، چه وقتی خداوند عدم استحیا از تمثیل پشه را اعلام می دارد، لازم می آید در مرحله بعد آن را شدیدتر نموده، به کوچک تر از آن مثال بزند و بلاغت ایجاب می کند گوینده برای ابا نداشتن از مثال زدن به ضعیف، ضعیف تر را مطرح کند نه این که مثال زدن به موجود بزرگ تر را یادآور شود.

در تفسیر تسنیم می خوانیم: «چون محور کلام، حقارت و کوچکی پشه است، و برتری در حقارت به معنای حقیرتر است، هدف ترقی در سیر نزولی (رسیدن به پایین تر) است» (جوادی آملی، تسنیم، ج 2، ص 507). طنطاوی نیز معنای «بالاتر در حقارت» را تأیید می کند: «لا یستحیی أن یضرب مثلا بالبعوضة التی هی أقل منها [الذبابه] مقداراً أو أعلی فی تمثیل الحقارة عند إرادة تحقیر الأشیاء (طنطاوی، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، ج 1، ص 44): حیایی ندارد از مثال زدن به پشه ای که ارزشش از مگس کم تر است، یا درواقع بالاترین تمثیلِ خواری است، هنگامی که کوچک شمردن چیزها اراده شود».

تا این جا روشن شد که گروهی «فما فوقها» را فراتر بودن ازنظر جثه و اندازه، و برخی دیگر ازنظر معنی و مفهوم یعنی فراتر در حقارت و خواری می دانند. در ضمن تعدادِ مفسران در گروه اول به صورت قابل ملاحظه ای نسبت به گروه بعدی بیش ترند.

ص: 286

ج. هر دو معنا

از پژوهشگران حوزه اِعراب آیات نیز زجاج و فراء معنی اول را پذیرفته اند؛ زجاج معنی دوم را هم روا می داند؛ چون مراد در این جا کوچکی و کم شمردنِ آن مثال در بین همتایان است: «والقول الثانی مختار أیضاً، لأن المطلوب هنا والغرض، الصغر وتقلیل المثل بالأنداد» (الزجاج، معانی القرآن وإعرابه، ج 1، ص 104)؛ فراء معنی دوم را به دو دلیل روا نمی داند:

یک. البعوضة غایة فی الصغر: پشه نهایت کوچکی است و کوچک تر و خوارتر از آن چیزی نیست که به آن مثال زده شود.

دو. این که عرب از «فما فوقها» برای «فراتر در حقارت» و به معنای «فوق ذاک» استفاده می کند، فقط در مقام مدح و ذم است و در این جا مقام ذم و نکوهش نیست (الفراء، معانی القرآن، ج 1، ص 22). در ادامه همین بحث روشن خواهد شد که با توجه به شیعه بودن فراء، بعید نیست که کلام امام علی علیه السلام هدایتگر ایشان بوده باشد، مخصوصاً این که ایشان در همین آیه «فاء» را هم به معنای «إلی» می داند. و این بدان معناست که وی از کلام گهربار امام علیه السلام به عنوان راهنمایی برای تفسیر قرآن مجید به بهترین شیوه استفاده نموده است.

استاد انصاریان می گوید: «در همین باب به جرأت می توان گفت بعد از این کتاب بزرگ آسمانی، سیره و دیدگاه علی علیه السلام می تواند راهنما و راه گشای عاشقان الهی باشد و به نوعی تفسیرگر آیات الهی! دیدگاهی که علی علیه السلام از قرآن پیش چشمان آدمی مجسم می سازد مانند همیشه دیدگاهی منحصربه فرد و متعالی است؛ دیدگاهی خاص از روحی بزرگ و سرشار از علم و انسانیت، همراه با فلسفه آسمانی!» (پایگاه اینترنتی عرفان) .

خود مولا علیه السلام درخطبه 125 نهج البلاغه می فرمایند: «هَذَا الْقُرْآنُ إِنّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْتُورُ بَیْنَ الدَّفَّتَیْنِ لَایَنْطِقُ بِلِسانٍ وَلابُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمانٍ وَإِنَّمَا یَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ؛ این قرآن خطی است نوشته شده که میان دو جلد پنهان است، زبان ندارد تا سخن گوید و نیازمند به کسی است که آن را ترجمه کند و همانا انسان ها می توانند از آن سخن گویند». به عبارت دیگر؛ بیان می دارند قرآن که به ظاهر کتابی مدوّن است، خود نمی تواند مفسر و توضیح و توجیه کننده خود باشد و لازم است مردانی باتقوا و با خلوص آن را تفسیر نمایند؛ و بر همگان روشن است که بهترین

ص: 287

مصداق این چنین مردانی خود حضرت است، که گاه مستقیماً و گاه به صورت غیرمستقیم به توضیح و تفسیر آیات وحی می پردازند.

3. تناص قرآنی در نهج البلاغه

اشاره

پس از قرآن کریم، ارزشمندترین کتاب هدایتگر، نهج البلاغه است و پیوند فرخنده این دو کتاب گران قدر، فوق العاده عمیق و زیباست. «در معارف تابناک ورودی شهر علم، می توان با خزائن علم و حکمت الهی یعنی قرآن و عترت، آن چنان پیوندی یافت که با هر بار غواصی در اقیانوس بی کران معرفت و حکمت نهج البلاغه با جهانی جدید و معارفی بدیع آشنا شد... طی این مسیر [فهم و تفسیر آیات قرآن] نیازمند هدایتگرِ به آخر رسیده ای است... که بدون وجود او... امکان دست یابی به طهارت و پاکی و زدوده شدن از وابستگی های مادی امکان پذیر نیست» (رستمی، حکمت هایی از خطبه ها و نامه های نهج البلاغه...، مقدمه). این کتاب مقدس که بسیار مظلوم واقع شده، جامع حقایق دین مبین اسلام است؛ و هر حقیقت خواه و جوینده معارف اسلامی را به بذل عنایت در کلام علوی سوق می دهد، تا با نمود جلوه های تابش نور الهی در این کتاب شریف، از عطش خود اندکی کاسته و کام جان را از حلاوت کلام مولا علی علیه السلام قدری بچشاند.

فیض الاسلام در مقدمه ترجمه ارزشمند خود از نهج البلاغه می نویسد: «کتاب نهج البلاغه را أخ القرآن (برادر قرآن) نامیده اند، یعنی همان طور که قرآن عظیم کتاب آسمانی است و خدای عزوجل آن را به زبان پیغمبر اکرم حضرت خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله وسلم) بیان فرموده، نهج البلاغه هم کتابی است که سخنان آن از منبع علم الهی تراوش کرده، به زبان باب مدینة العلم، امیرالمؤمنین علیه السلام جاری گردیده است» (فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، مقدمه). از آن جا که کلام مولا علی علیه السلام قرآن ناطق، با قرآن کریم عجین، و با وحی خداوندی آشناست، مسلماً آن چه از لسان بی خطای او شنیده شود، استشمام رایحه کلام خداوندی و روشنگر مراد حق تعالی خواهد بود؛ مطلب را با نظری به سخنان آن حضرت درباره «پشه» شروع می کنیم.

ص: 288

الف. پشه در نهج البلاغه

از ریزترین موجودات، پشه است که آن چه را فیل در خود دارد او هم دارا بوده، و حتی از فیل هم به خاطر داشتن دو بال بالاتر است؛ از جهت مبارزه نیز می تواند فیل و حتی پادشاهان را هم به زانو درآورد همان طور که نمرود را به هلاکت رساند. نظامی گنجوی این مطلب را به زیبایی بیان کرده است (پایگاه نور پرتال http://www.noorportal.net):

سلیمانی افتاده در پای مور همان پشه ای کرده بر پیل زور

«واژه بعوض و بعوضة که به ترتیب جمع و مفردند، سه بار در نهج البلاغه به کار رفته است» (رستمی، یادکرد حیوانات در نهج البلاغه، پایگاه تبیان http://www.tebyan.net/newind). که در یک مورد، «پشه» به عنوان موجودی کوچک مطرح شده، و از عجز و ناتوانی بشر در خلقت حتّی از یک پشه سخن رفته است، در دو مورد نیز میزان علم و آگاهی خداوند و ابعاد گسترده آن در اطلاع از مقدار قوت لازم برای هر پشه و لانه های ریز پشه مادر درون درختان، بیان شده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه 186 نهج البلاغه، درباره حیرت در حقیقت موجودات پایین و جانداران پست، سخنی آموزنده و شنیدنی درباره «پشه» دارد: «وَلَوِ اجْتَمَعَ جَمِیعُ حَیوَانِهَا مِنْ طَیرِهَا وَبَهَائِمِهَا وَمَا کَانَ مِنْ مُرَاحِهَا وَسَائِمِهَا وَأَصْنَافِ أَسْنَاخِهَا وَأَجْنَاسِهَا وَمُتَبَلِّدَةِ أُمَمِهَا وَأَکْیاسِهَا عَلَی إِحْدَاثِ بَعُوضَةٍ مَا قَدَرَتْ عَلَی إِحْدَاثِهَا وَلاَ عَرَفَتْ کَیفَ اَلسَّبِیلُ إِلَی إِیجَادِهَا وَلَتَحَیرَتْ عُقُولُهَا فِی عِلْمِ ذَلِکَ وَتَاهَتْ وَعَجَزَتْ قُوَاهَا وَتَنَاهَتْ وَرَجَعَتْ خَاسِئَةً حَسِیرَةً عَارِفَةً بِأَنَّهَا مَقْهُورَةٌ مُقِرَّةً بِالْعَجْزِ عَنْ إِنْشَائِهَا مُذْعِنَةً بِالضَّعْفِ عَنْ إِفْنَائِهَا»؛ «اگر همه جانداران جهان از پرندگان و چهارپایان، آن چه در آغل است و آن چه چرا کند در بیابان، از هر جنس و ریشه و بن، و نادانان از مردم و یا زیرکان، فراهم آیند تا پشه ای را هست نمایند! بر آفریدن آن توانا نبودند و راه پدیدآمدن آن را ندانند، عقول آنان برای به دست آوردن علم به ماهیت و چگونگی ایجاد آن موجود ضعیف متحیر خواهد ماند و تمامی نیروهای آنان در راه این مقصد گم و ناتوان خواهد گشت و درنهایت

ص: 289

انسان به ضعف خود در از بین بردن و دور کردن پشه اقرار می کند همان طور که در خلقت آن اقرار به عجز می کند».

جا دارد در ابتدا به دو تناص قرآنی موجود در این قسمت از فراز شریف نهج البلاغه - که البته فعلاً موضوع بحث این پژوهش نیست - اشاره ای داشته باشیم: «رَجَعَتْ خَاسِئَةً حَسِیرَةً» اشاره لفظی و معنایی به آیه شریفه «ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَینِ یَنْقَلِبْ إِلَیکَ الْبَصَرُ خَاسِئاً وَهُوَ حَسِیرٌ»(1) (ملک/4) دارد؛ و «وَلَوِ اِجْتَمَعَ... عَلَی إِحْدَاثِ بَعُوضَةٍ مَا قَدَرَتْ عَلَی إِحْدَاثِهَا...مُذْعِنَةً بِالضَّعْفِ» نیز از نظر محتوایی به آیه «لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ... ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ»(2)

(حج/73) اشاره دارد. می بینیم که جای جای نهج البلاغه، انعکاس و تلألؤ آیات آسمانی قرآن است.

ب. پشه و بالاتر از آن

هم چنین حضرت خطبه ای دارند (خطبه 165 نهج البلاغه) که در آن، خلقت همه پرندگان و به ویژه خلقت طاووس را توصیف، و عجایب خلقت طاووس را به عنوان دلیلی بر وجود خداوند بیان کرده اند؛ فهرست مطالبی که در این خطبه شریف وجود دارد از این قرار است: شگفتی آفرینش انواع پرندگان، شگفتی های آفرینش طاووس، روان شناسی حیوانی طاووس، شگفتی رنگ آمیزی پرهای طاووس، عجز انسان از درک حقائق موجود در پدیده ها، شگفتی آفرینش جانداران کوچک، و در همین قسمت از خطبه است که می فرمایند: «وَسُبْحَانَ مَنْ اَدْمَجَ قَوائِمَ الذَّرَّةِ وَالْهَمَجَةِ إلَی مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ الْحِیتَانِ وَالْفِیلَةِ؛ منزه است

ص: 290


1- . بار دیگر (به عالم هستی) نگاه کن، سرانجام چشمانت (در جست وجوی خلل و نقصان ناکام مانده) به سوی تو باز می گردد در حالی که خسته و ناتوان است!
2- . «یا أَیهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ یسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیئًا لَا یسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ؛ ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا می خوانید، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند! و هرگاه مگس چیزی از آن ها برباید، نمی توانند آن را باز پس گیرند! هم این طلب کنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم این عابدان و هم آن معبودان)»!

آن خدایی که استوار قرار داد پاهای مورچه کوچک و پشه ریز را تا بالاتر از آن دو همچون نهنگ ها و فیل ها» (شرقی، شرح نهج البلاغه، ص 65)، آن خدایی که برای موجودات خرد و کلان پای محکم به ودیعت نهاده است. «إلَی مَافَوْقَهُمَا» بیانگر تناص قرآنی است؛ تاکنون گفتیم که اعتقاد مفسران در بزرگ تر از پشه، تمثیل به عنکبوت و مگس است، ولی گویا حضرت می خواهند مثال را از آن دو نیز به سوی نهنگان و فیلان فراتر ببرند.

ج. از موجودات خرد همچون مورچه و پشه، تا موجودات کلان همچون نهنگان و فیلان

«مورچه و پشه، کوچک ترین جانوران یادشده در نهج البلاغه اند و نهنگ، بزرگ ترین جانور دریایی و فیل، بزرگ ترین جانور خشکی است که در نهج البلاغه از آن نام برده شده است» (تقدسی نیا، طرحی نوین در شناخت نهج البلاغه، پایگاه مرکز اسلامی http://www.islamicecenter.com). نام این دو حیوان بزرگ در قرآن نیز آمده است: (أعراف/163؛ کهف/61 و 63؛ صافات/142؛ قلم/48؛ فیل/1).

در مورد حشرات ریز هم باید خاطرنشان کرد که «الذرة»: «واحدة الذر» به معنای «صغار النملة» (صالح، شرح نهج البلاغه، ص 317) یا همان مورچه است و «الهمجة»: «واحدة الهمج، ذباب صغیر یسقط علی وجوه الغنم والحمر وأعینها (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 277؛ ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 558)؛ به معنای پشه کوچک یا مگس ریزی است که مانند پشه بر صورت گوسفندان و الاغ می نشیند».

می بینیم که امام علیه السلام حشرات ریز را به صورت مفرد و موجودات کلان را به صورت جمع (حیتان و فیلة) به کار برده اند تا به شیوه ای دیگر نیز به تفاوت قابل ملاحظه میان این دو دسته اشاره داشته باشند. به دیگر سخن؛ پس از مثال زدن به مورچه و پشه، به بالاتر و بزرگ تر از آن یعنی ماهی ها و فیل ها مثال زده و از تعبیر «إلی ما فوقهما» برای ادای این مطلب استفاده نموده اند و چه شگفتی از این بالاتر که این تشابه، ما را به حقانیت معنای «بزرگ تر و بالاتر بودن» برای «بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» رهنمون می گردد. ماحصل مطلب این که نهج البلاغه راه گشای

ص: 291

مشکلات و اختلافات است، و باید کوشید هرچه بیش تر از این بحرالعلوم علوی، در راستای فهم دقیق معانی قرآنی بهره مند شد، چه آن که سخنان آن حضرت طبع و رنگ سخن خداوند را شیرین تر و جذاب تر می نماید.

4 . «إلی ما فوقهما» به جای «فَمَا فَوْقَهَا»

ذکر حیوانات عظیم الجثه پس از بیان «پشه» در فرمایش امام علیه السلام، معنای «بالاتر» را برای «فوق» در «إلی ما فوقهما» به ارمغان می آورد. جالب تر این که در کلام وحی از حرف «فاء» (در «فَما فَوقَها»)، و در کلام حضرت از حرف «إلی» (در «إلی ما فوقهما») استفاده شده که باید ثابت شود هر دو به یک معناست. چنان که اشاره شد فرّاء نیز در این آیه چنین نظری دارد و گویا فرمایش حضرت وی را بدین نکته رهنمون گشته است: «الفاء بمعنی «إلی»، أی إلی ما فوقها» (الفرّاء، معانی القرآن، ج 1، ص 22).

فرّاء هم چنین در ادامه سخنش، وجه چنین برداشتی را بیان کرده است: «إلی، تحتاج إلی اسمین، یکون الفعل بینهما کطرفة عین، فصلحت الفاء فی إلی (همان)؛ ازآن جاکه «إلی» نیازمند دو اسمی است که فعل بین آن دو همچون چشم بر هم زدنی باشد (یعنی متعلَّق آن؛ هم ظهور دارد و هم ندارد، هم هست و هم نیست)، پس فاء در این جا صلاحیت دارد که در معنی «إلی» استفاده شود. لازم به ذکر است که نحّاس، دیگر نحوی بزرگ، نیز همین نظر را (فاء به معنی إلی) بیان کرده است، و آن را عطف بر «ما» نخست می داند؛ «فما فوقها: عطف علی ما الأولی» (إعراب القرآن، ج 1، ص 203).

5 . معانی حرف «فاء»

اشاره

در بیش تر کتب إعراب قرآن کریم، «فاء» در آیه موردبحث، عاطفه یا حرف عطف، و «بعوضة» معطوفٌ علیه است (درویش، إعراب القرآن الکریم و بیانه، ج 1، ص 68؛ صافی، الجدول فی إعراب القران وصرفه، ج 1، ص 61؛ عکبری، التبیان فی إعراب القرآن، ج 1، ص 41؛ میقری اهدلی، البرهان فی إعراب الآیات القرآن، ج 1، ص 35). در کتاب معانی الحروف مذیلا بالإعجاز اللغوی لحروف القرآن المجید نیز چنین آمده است:

ص: 292

«الفاء... ثلاثة مواضع، العطف، نحو قولک: رأیت زیداً فعمراً وهی مرتبة تدل علی أن الثانی بعد الأول بلا مهلة... والجواب... و زیادة» (ربانی نحوی، معانی الحروف مذیلا بالإعجاز اللغوی...، ص 17- 18)؛ فاء... سه وجه دارد: عاطفه مانند: زید را دیدم و آن گاه عمرو را، و این بیانگر آن است که دومی بلافاصله بعد از اولی است... و جوابیه... و زائده»، پس فاء عاطفه برای ترتیبِ بلافاصله است، همان طور که در الفیه ابن مالک آمده است:

الف-اء للت-رت-ی-ب بات-ص-ال وث-م للت-رت-ی-ب بان-ف-ص-ال

«تدل الفاء علی تأخر المعطوف عن المعطوف علیه متصلا به (ابن عقیل، شرح ألفیة ابن مالک، ج 2، ص 227)؛ «فاء» بر تأخیرِ بلافاصله معطوف از معطوف علیه و «ثم» بر ترتیبِ بافاصله دلالت دارد».

الف. «فاء» مبیّنِ مراتبِ تفاوت در صفات

مغنی اللبیب نیز که در زمینه نحو، بدون شک بهترین تلاش در راستای نوشتن دائرة المعارف محسوب می شود (حجازی، زبان شناسی عربی، درآمدی تاریخی تطبیقی در...، ص 93)، ضمن بیان این سه معنا، به نقل از زمخشری «معانی سه گانه ای را که فاء به همراه صفت می یابد» ذکر نموده است که در آیه شریفه هم صدق می کند: «... تدل علی ترتیبها فی التفاوت من بعض الوجوه، نحو قولک: خذ الأکمل فالأفضل... (ابن هشام، مغنی اللبیب، ج 1، ص 225)؛ هرگاه پس از «فاء» صفتی آمده باشد، «فاء» بیانگر ترتیب در تفاوت آن صفت از برخی وجوه است مانند: کامل تر را برگزین، سپس فاضل تر را...». در آیه محل بحث نیز «فاء» بر سر صفت آمده است، چه «فوق» صفت محسوب می شود.

ازنظر لغت نامه ها (تاج العروس و المعجم الوسیط: «ف و ق») «فوق» به صورت «اسم و ظرف» و مفید معنای «بالا و برتر» است. در لسان العرب آمده است: «الفَوْقُ صفة و اسم،... فمن جعله صفة کان سبیله النصب کقولک: عبدالله فَوْقَ زیدٍ لأَنه صفة، فإن صیرته اسماً رفعته فقلت: فوقُه رأسُه، صار رفعاً ها هنا لأَنه هو الرأس نفسه (ابن منظور، لسان العرب، ج10، ص 350)؛ فوق، هم صفت (معنوی) و هم اسم است، هرکه آن را صفت قرار دهد، منصوبش

ص: 293

می کند؛ مانند: «عبدالله بالاتر از زید است»، چون صفت (معنایی) است و هرکه اسمش قرار دهد مرفوعش کند؛ مانند: «بالای او سرش است» در این جا مرفوع شده چه «فوق» معنای همان «سر» را می دهد». از آن رو که «فوق» در این آیه به صورت منصوب آمده است، صفت محسوب می شود و «فاء» مراتب تفاوت آن را بیان می کند، یعنی مراتب تفاوت بین موجودات کوچک و موجودات بزرگ.

ب. «فاء» حرف عطف به معنای «إلی»

با این که برای «فاء» معانی متفاوتی ذکر شده است، بهترین وجه آن در این عبارت از آیه، عاطفه بودن است، ضمن این که «فاء» جایگزین «إلی» شده است: «الفاء نائبة عن إلی» (ابن هشام، مغنی اللبیب، ج1، ص225). پس با اندکی تأمل روشن شد «فاء» در عبارت مورد بحث، معنای «بلافاصله بودن» را به وضوح نمی رساند؛ بلکه در عین این که فاء حرف عطف است، به معنای «إلی» و بیانگر انتهای غایت است (ابن عقیل، شرح ألفیة ابن مالک، ج2، ص17). ناگفته نماند ابن هشام این وجه را غریب می داند: «الْفَاءُ

لِلْغَایَةِ بِمَنْزِلَةِ «إلَی» غَرِیبٌ، وَقَدْ یَسْتَأنِسُ لَهُ عِنْدِی بِمَجِیءِ عَکْسِهِ (ابن هشام، مغنی اللبیب، ج1، ص225)؛ این که «فاء» برای انتها و به منزله «إلی» باشد، غریب است و آن چه در نزد من آشناست عکس آن است (که إلی به منزله فاء باشد)». درهرحال «فاء» در آیه بیانگر ترتیب برای انتهاست و معنای «إلی» دارد.

6. راه یابی به این تناص، مصونیت از اشتباه

اشاره

با این که دست یابی به این بینامتنیت، می تواند انسان را به راحتی به سرمنزل مقصود برساند، لیکن تاکنون کسی به این تناص راه گشا اشاره صریحی نداشته و سخنی از آن به میان نیاورده است، حتی گاهی شرح و ترجمه های ارائه شده از این عبارت، از دقت کافی برخوردار نبوده و حق مطلب را به درستی ادا نکرده اند.

الف. «بزرگ تر یا بالاتر از آن دو»

در شرح یا ترجمه «ما فوقهما» لازم است به «بزرگ تر یا بالاتر از آن دو» اشاره شود، در

ص: 294

غیر این صورت آن شرح و ترجمه را نمی توان کاملاً دقیق برشمرد: «کُل شیء فی الکون متقن و محکم من ساق النملة الصغیرة إلی الفیل؛ هر چیزی در هستی، استوار و محکم است از پای مورچه کوچک تا فیل (مغنیه، فی ظلال نهج البلاغه...، ج 2، ص 474).

ترجمه معادی خواه: آن ذات والایی را تسبیح گوییم که پایه های هستی جانوران را از مور و پشه تا نهنگ و پیل استوار ساخت (معادی خواه، متن و ترجمه نهج البلاغه، پایگاه امام رضاhttp://www.imamreza.net/per/imamreza.php).

ترجمه آیتی: منزّه است خداوندی که اعضای بدن مورچه و پشه را به هم پیوند داده، همان گونه که اعضای بدن نهنگ ها و فیل ها را (همان). و هم چنین در شرح منظوم نهج البلاغه (مهوری حبیب آبادی) (پایگاه بلاغه

http://www. balaghah.net// nahj htm):

منزه ذات پاک کردگار است ز پیل و پشّه و از مور و ماهی

که از وی پای ذرّات استوار است از او دارند رنگین دستگاهی

ب. «إلی» به معنی «تا»

البته برخی نیز معنای «بزرگ تر از آن دو» را ذکر کرده اند، ولی متأسفانه در اکثر موارد «تا» یا «تا رسد به» را -که ترجمه صحیح «إلی» و بیانگر سیر صعودی و مراتب تفاوت موجودات است- ذکر نکرده اند: پاکیزه است آن خداوندی که پاهای مورچه و پشّه کوچک و بزرگ تر از آن ها را مانند پیل و غیره محکم قرار داده (همان).

ترجمه شهیدی: پاک است آن که در اندام مورچه و مگس خرد، پاها پدید آورد و جانداران بزرگ تر از آن ها را خلق کرد، از ماهیان دریا و پیلان صحرا (پایگاه امام رضا علیه السلام http://www.imamreza.net/per/imamreza.php).

ترجمه شریعت: پاک و منزه است خداوندی که موران کوچک، و پشه های خرد را بر پای خویش استوار ساخته، و جانوران بزرگ تر از آن ها، از قبیل ماهی ها و فیل ها را آفریده است (شریعت، ترجمه نهج البلاغه، ص 403).

ص: 295

ترجمه فیض الاسلام: منزه است خداوندی که استوار قرار داده پاهای موران خرد، و پشه های کوچک و بزرگ تر از آن ها را از قبیل آفرینش ماهی ها و پیل ها (فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص 537).

ترجمه اولیایی: پاک است خداوندی که استوار قرار داده پاهای موران کوچک، و پشه های خرد و بزرگ تر از آن ها را از قبیل آفرینش ماهی ها و پیل ها (اولیایی، ترجمه نهج البلاغه، ص 582).

ترجمه جوینی: پاک و بی عیب آن که ترکیب کرد و استوار، پاهای مورچه خرد، و مگس خرد و آن چه بالای آن است از قبیل آفریدن ماهیان و پیلان (جوینی، ترجمه نهج البلاغه، ج 1، ص 400).

ج. ترجمه ﴿فَمَا فَوْقَهَا﴾ در قرآن و «إلی ما فوقهما» در نهج البلاغه

نیز برخی (انصاریان) که هم به ترجمه قرآن و هم نهج البلاغه پرداخته اند، با این که در ترجمه این عبارت نهج البلاغه راهی درست پیموده اند، لیکن در ترجمه «فَمَا فَوْقَهَا» در قرآن، کم تر دقت کرده، به این تناص راه گشا عنایت کافی مبذول نداشته و به صورت «فراتر در کوچکی» ترجمه کرده اند: «پاک است خداوندی که پاهای موران و پشه های کوچک را استوار کرد تا برسد به بزرگ تر از آن ها از ماهیان دریا و پیلان عظیم الجثّه» (انصاریان، ترجمه نهج البلاغه). «بی تردید خدا... از این که به پشه و فراتر از آن [در کوچکی] مَثَل بزند، شرم نمی کند» (انصاریان، ترجمه قرآن).

و برخی (آیتی) که در بالا به ترجمه آن اشاره شد «إلی ما فوقهما» را اصلاً ترجمه نکرده، به جای آن در ترجمه «همان گونه» آورده اند. حتی در ترجمه «بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» در آیه قرآن نیز معنای «پشه و فروتر از آن» را برگزیده اند (آیتی، ترجمه قرآن).

و برخی دیگر (مکارم شیرازی)، با این که در مورد «فَمَا فَوْقَهَا» در قرآن ترجمه صحیحی ارائه داده اند: «خداوند از این که مثال پشه و حتی بالاتر از آن بزند شرم نمی کند» (مکارم شیرازی، ترجمه قرآن)، این ترجمه الهام گرفته از نهج البلاغه نبوده است؛ چراکه در مورد

ص: 296

ترجمه ایشان از عبارت نهج البلاغه باید اذعان نمود هیچ اشاره ای به مراتب موجودات و ذکر «بزرگ تر از آن دو» نداشته اند: «منزه است آن کس که حتی برای مورچگان ریز و پشه های خرد دست وپا آفرید و بزرگ ترین موجودات یعنی (ماهیان بزرگ) نهنگان و فیل ها را به وجود آورد» (مکارم شیرازی، ترجمه گویا و شرح فشرده ای بر نهج البلاغه، ج 2، ص 197). درهرحال این بزرگواران به این تناص شریف اندک اشاره ای نداشته اند، حال آن که لازم است در ترجمه قرآن کریم ضمیر دل را با روشنی روح پاک علوی طراوت بخشیده، و عذر کوتاهی در غفلت از این گنجینه نفیس را، از حضرتش خواستار شویم.

نتیجه

بینامتنیت قرآن و نهج البلاغه راه گشای مفسران قرآن و شارحان نهج البلاغه است تا در موارد اختلاف، برای عبارت قرآنی «بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» معنای «بالاتر و بزرگ تر از پشه» را برگزینند، ولی به رغم اهمیت کاربردی این بینامتنیت، تاکنون کسی صریحاً به این تناص راه گشا توجه نکرده، و در ترجمه های قرآن و نهج البلاغه از آن استمداد نشده است.

همان گونه که از «إلی ما فوقهما» در سخن امام علی علیه السلام، «پشه و فراتر از آن در اندازه» را متوجه می شویم، از «فَمَا فَوْقَهَا» در آیه شریفه نیز می توان همین معنی را برداشت کرد، با این توضیح که:

1. در فرمایش امام علیه السلام، ذکر حیوانات بزرگ (نهنگان و فیلان) پس از بیان «حشرات ریز» (مورچه و پشه) بیانگر معنای «بزرگ تر» برای «فوق» در «إلی ما فوقهما» است، به ویژه که نام این دو حیوان بزرگ در قرآن نیز آمده است.

2. مولا علی علیه السلام حشرات ریز را به صورت مفرد (الذرة و الهمجة)، و موجودات کلان را به صورت جمع (الحیتان و الفیلة) به کار برده اند، تا به شیوه دیگر نیز به تفاوت قابل ملاحظه بین آن ها و افاده معنای «بزرگ تر» اشاره نمایند.

3. کاربرد حرف «إلی» (در کلام حضرت) -که مبیّن انتهای غایت است- به جای

ص: 297

حرف «فاء» (در قرآن) به طریقی دیگر بیانگر سیر صعودی و معنای «بالاتر» برای «فوق» در آیه شریفه است.

4. می توان احتمال داد که کلام امام علی علیه السلام «فرّاء» و «نحاس» را بدین نکته در این آیه رهنمون ساخته که «فاء» به معنای «إلی» است.

5. «فوق» در این آیه به صورت منصوب آمده پس صفت (معنوی) محسوب می شود و «فاء» مراتب تفاوت آن را بیان می کند، یعنی مراتب تفاوت بین موجودات کوچک و موجودات بزرگ. درنتیجه «إلی» بیانگر سیر صعودی و مراتب تفاوت موجودات بوده و ترجمه صحیح آن «تا» یا «تا رسد به» است.

ص: 298

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388 ش.

نهج البلاغه، شریف رضی، ترجمه: محمد دشتی، قم، نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، القاهرة، دار إحیاء الکتب العربیه، 1368.

2. ابن عقیل، عبدالله، شرح ألفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، الطبعة الخامسة، 1972.

3. ابن منظور، عبدالله، لسان العرب، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1408.

4. ابن میثم بحرانی، کمال الدین میثم بن علی، شرح نهج البلاغه، ترجمه: سید محمدصادق عارف، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1370.

5. ابن هشام، جمال الدین عبدالله، مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب، القاهرة، دار السلام، 2008.

6. أنیس، إبراهیم وآخرون، المعجم الوسیط، تهران، مکتبة نشر الثقافة الإسلامیة، 1408.

7. اولیایی، سیدنبی الدین، ترجمه نهج البلاغه، قم، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت(علیهم السلام)، چاپ دوم، 1376.

8. آلن، گراهام: بینامتنیت، ترجمه: پیام یزدان جو، تهران، نشر مرکز، 1380.

9. پین، مایکل، لکان دریدا کریستوا، ترجمه: پیام یزدان جو، نشر مرکز، 1380.

10. تودورف، تزوتان، بوطیقای ساختارگرا، ترجمه: محمد نبوی، تهران، آگاه، 1379 .

11. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم، اسراء، 1379.

12. جوینی، عزیزالله، ترجمه نهج البلاغه، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1368.

13. حجازی، محمود، زبان شناسی عربی، درآمدی تاریخی-تطبیقی در پرتو فرهنگ و زبان های سامی، ترجمه: سیدحسین سیدی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1379.

14. درویش، محیی الدین، إعراب القرآن الکریم و بیانه، دمشق، دار إرشاد، الطبعة الرابعة، 1994.

15. الربانی النحوی، إمام أبی الحسن عیسی، معانی الحروف مذیلاً بالإعجاز اللغوی لحروف القرآن المجید، تحقیق: شیخ عرفان بن سلیم العشا الحسونة الدمشقی، بیروت، المکتبة العصریة، 2008.

16. رستمی، محمدرضا، حکمت هایی از خطبه ها و نامه های نهج البلاغه از ترجمه محمدتقی جعفری، تهران، تبلور، 1386.

ص: 299

17. الزبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار الفکر، 1414.

18. الزجاج، إبراهیم ابن السّری، معانی القرآن وإعرابه، بیروت، عالم الکتب، 1998.

19. ساسانی، فرهاد، عوامل مؤثر در تفسیر و فهم متن، زبان و زبان شناسی، سال اول، شماره دوم، 1384.

20. سید قطب، تصویر فنی: نمایش هنری در قرآن، ترجمه: محمدعلی عابدی، تهران، انقلاب، همیار پخش انتشارات دانشمند، 1359.

21. السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن؛ محلی، جلال الدین محمد أحمد، تفسیر جلالین، بیروت، دار الفکر، الطبعة الثانیه، 2004.

22. شرقی، محمد علی، شرح نهج البلاغه، قم، مهر، 1366.

23. شریعت، محمدجواد، ترجمه نهج البلاغه، اصفهان، مشعل، 1360.

24. الصافی، محمود، الجدول فی إعراب القران وصرفه، دمشق، دار الرشید، الطبعة الثانیة، 1998.

25. الصالح، صبحی، شرح نهج البلاغه، قم، دار الأسوة، 1415.

26. الطنطاوی، سیدمحمد، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الرابعة، 1991.

27. عزام، محمد، النص الغائب، دمشق، من منشورات اتحاد الکتاب العرب، 2001.

28. العکبری، أبی البقاء، التبیان فی إعراب القرآن، بیروت، دار الفکر، 2001.

29. الفراء، یحیی بن زیاد، معانی القرآن، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الثالثة، 1983.

30. فیض الاسلام، سیدعلی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران، فیض، 1351.

31. کریستوا، ژولیا، واژه مکالمه رمان، به سوی پسامدرن، پسا ساختارگرایی در مطالعات ادبی، ترجمه: پیام یزدان جو، 1381.

32. مغنیه، محمدجواد، فی ظلال نهج البلاغه محاولة لفهم الجدید، بیروت، دار العلم للملایین، الطبعة الثالثة، 1979.

33. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه گویا و شرح فشرده ای بر نهج البلاغه، به قلم محمدجعفر امامی و محمدرضا آشتیانی، قم، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1381.

34. المیقری الاهدلی، أحمد، البرهان فی إعراب الآیات القرآن، بیروت، المکتبة العصریة، 2006.

35. النحاس، أحمد بن محمد، إعراب القرآن، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الثالثة، 1998.

ص: 300

منابعاینترنتی

36. آیتی، انصاریان و مکارم شیرازی، «متن قرآن و ترجمه»، پایگاه تخصصی ترجمه قرآن کریم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، 27مرداد 1391 http:// www.maarefquran.net

37. آیتی، شهیدی، معادی خواه، «متن و ترجمه نهج البلاغه»، خطبه ها (خطبه 165)، 26 تیر 1391، « کتابخانه اسلامی»، 26مرداد 1391 http://www.imamreza.net/per/imamreza.php

38. انصاریان، حسین، «جایگاه قرآن در نهج البلاغه» 22 فروردین 1390، بخش نهج البلاغه تبیان، (فرآوری: محمدی)، 26مرداد 1391

39. http://www.erfan.ir/farsi/nahj/nsm_proj/nahgol/display/display.php

40. انصاریان، حسین، «متن نهج البلاغه همراه با ترجمه»، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت استاد حسین انصاریان، 27 مرداد 1391

41. http://www.erfan.ir/farsi/nahj/nsm_proj/nahgol/display/display.php

42. قدسی نیا، خسرو، «طرحی نوین در شناخت نهج البلاغه»، مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن، 26 مرداد 1391

433. http://www.islamicecenter.com/ketaabkhaaneh/NAHJOLBALAAGHA/tarh_shenaakht.

44. رستمی، محمدحسن، «یادکرد حیوانات در نهج البلاغه»، شماره 16، تابستان 1378، فرهنگ جهاد، 27 مرداد 1391 http://www.tebyan.net/newind

45. مهوری حبیب آبادی، عباس (شاعر)، «شرح نهج البلاغه منظوم»، 26 مرداد 1391.

46. http://www. balaghah.net// nahj htm

47. نظامی گنجوی، نور پرتال، 26 تیر 1391، داده 26 مرداد 1391 http://www. noorportal.net

ص: 301

ص: 302

11-تحلیل آماری و گونه شناسی روایات تفسیری اخلاقی امام علی (علیه السلام)

اشاره

سمیه کبیری(1)

ص: 303


1- . سطح 4 حوزه علمیه اصفهان؛s.kabiry.esf@gmail.com

ص: 304

چکیده

یکی از شاخصه های کلام معصومان علیهم السلام استناد به آیات قرآن است، این گونه استنادهای قرآنی می تواند یکی از مهم ترین منابع تفسیر قرآن به شمار آید. هر امامی با توجه به شرایط زمان خود، روشی برای تفسیر آیات قرآن اتخاذ نموده است که با بررسی روایات می توان این روش ها را کشف نمود. از امام علی علیه السلام حدود 1500 روایات در موضوعات مختلف اخلاقی، اعتقادی، فقهی و قصص بیان گردیده است. پژوهش حاضر روش توصیفی - آماری و تحلیلی به طبقه بندی و گونه شناسی و تحلیل آماری روایات تفسیری آن حضرت، با رویکرد اخلاقی پرداخته است، از این تحلیل مشخص می شود که امام علی علیه السلام به مسئله رشد اخلاقی افراد توجه ویژه ای داشته اند و این امر به علت این است که در زمان سه خلیفه رفاه گرایی شدید مردم، سبب تضعیف آرمان ها و ارزش های دینی در جامعه شده بود و امام برای این که با فسادهای اخلاقی مبارزه کند، با استفاده از زبان، به اصلاح انحرافات اخلاقی پرداخت و با مطرح کردن سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)و احیای اصول و فروع فراموش شده دین، جامعه را به سمت اصلاح هدایت کردند.

کلیدواژه ها: روایات تفسیری، روش تفسیری امام علی علیه السلام، تحلیل آماری، روایات اخلاقی، تفسیر روایی.

مقدمه

روایات معصومین علیهم السلام در فرآیند درک درست آیات قرآن و راهیابی به مدلول کلام الهی نقش مهمی دارد. همان طور که مشخص است، روایات تفسیری اهل بیت علیهم السلام از جهت هایی

ص: 305

مثل حجیت روایات تفسیری، گونه شناسی روایات، روش شناسی تفسیری اهل بیت و ... حائز اهمیت است. روایات اهل بیت علیهم السلام همه در یک جهت معنایی نیستند و از وجوه و زوایای مختلفی مانند اعتقاد، اخلاق، قصص و... به تفسیر کلام الهی پرداخته اند.

از آن جاکه دقت نظر و کاوش در روش اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن از اهمیت بسزایی برخوردار است، لازم است شیوه تفسیری ایشان بررسی شود. دقت و بررسی این روایات می تواند نقش بسزایی در جهت آگاهی از فضای حاکم بر عصر هریک از معصومین علیهم السلام داشته باشد. اما بدیهی است که پرداختن به همه روایات در یک پژوهش امکان پذیر نمی باشد، ازاین رو پژوهش حاضر درصدد بررسی روش تفسیری امام علی علیه السلام بوده و روایات تفسیری ایشان را با رویکرد اخلاقی جمع آوری نموده و تلاش محقق بر اینست که با دسته بندی دقیق روایات و ارائه آمار مستند و گونه شناسی و موضوع بندی روایات و تجزیه و تحلیل میان آن ها، بتواند در راستای روشن نمودن اهداف و شیوه های تفسیری امام علیه السلام، گامی مؤثر بردارد.

پیشینه

محققان تفسیر و علوم قرآنی به گونه شناسی روایات تفسیری پرداخته اند؛ که در این موضوع کتاب هایی به رشته تحریر در آمده اند:

1. روایات تفسیری امام سجاد علیه السلام، محسن قمرزاده؛

2. مبانی تفسیر روایی، محمد فاکر میبدی؛

3. آسیب شناسی فهم حدیث، علی دلبری؛

4. بررسی تحلیلی روایات تفسیری امام باقر علیه السلام، سیدحسین صالحی؛

5. آسیب شناسی روایات تفسیری، محمدتقی دیاری بیدگلی؛

6. پژوهشی تطبیقی در روایات تفسیری فریقین، مهدی رستم نژاد.

7. هم چنین پایان نامه هایی در این زمینه نوشته شده مانند:

8. گونه شناسی و آموزه های هدایتی روایات تفسیری سوره فرقان، آمنه غفاری؛

ص: 306

9. سیر تدوین تفسیر اثری در شیعه، مرتضی همتی پور؛

10. نقد و بررسی شاخصه های تفسیر، تأویل و تطبیق؛ جهت گونه شناسی و تفکیک روایات تفاسیر روایی، حسین محمدی فام؛

11. گونه شناسی روایات تفسیر نورالثقلین، پایان نامه دکتری محسن قمرزاده؛

12. گونه شناسی روایات امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام در تفسیر قرآن با تأکید بر تفسیر البرهان، نورالثقلین و کنزالدقایق و بحرالغرایب، نگار جوادی.

مقالات در این زمینه بسیار تألیف شده است، به عنوان نمونه:

1. تحلیلی از جایگاه قرآن شناسی اهل بیت علیهم السلام در روایات کلینی، سید محمدعلی ایازی؛

2. روایات تفسیری شیعه گونه شناسی و حجیت، مهدی مهریزی؛

3. گونه شناسی روایات تفسیری، مهدی رستم نژاد؛

4. بستر تاریخی و گونه شناسی روایات امام رضا علیه السلام، علی معموری.

در حوزه تفاسیر روایی امام علی علیه السلام نیز تفسیر منسوب به امام علی علیه السلام، و مصحف علی بن ابی طالب علیه السلام، آثاری موجود هستند، هرچند به دست ما نرسیده باشد. آثار ذیل، به روایات تفسیری امام علی علیه السلام پرداخته اند:

1. گونه ها و روش های تفسیر امام علی علیه السلام در روایات تفسیری اهل سنت، حسین خاکپور، احمد عابدی؛

2. بررسی و تحلیل سیره حضرت علی علیه السلام براساس روایات تفسیری و مقایسه آن با گزارشات تاریخی، زینب سادات نقوی؛

3. جایگاه امام علی بن ابی طالب علیه السلام در تفسیر قرآن، مهسا فاضلی؛

4. روش های تفسیری امام علی علیه السلام، صمد عبدالهی عابد؛

5. نقش علی علیه السلام در گسترش دانش های قرآنی، صدیقه طاهری اندانی؛

6. امام علی علیه السلام دومین مفسر آگاه به همه معانی قرآن، علی اکبر بابایی؛

7. مصحف امیرالمؤمنین علی علیه السلام و ترتیب آن، فاطمه ژیان.

ص: 307

در بررسی ها اثری که اختصاصاً به گونه شناسی و تحلیل آماری روایات تفسیری اخلاقی امام علی علیه السلام پرداخته باشد، یافت نشد.

1. مفهوم شناسی

اشاره

در این پژوهش مفاهیمی باید مورد دقت نظر قرار گیرد و معنای دقیقی را برای آن ها لازم است ارائه شود: گونه شناسی، روایت تفسیری، روایت اخلاقی، فضائل و رذائل مفاهیمی است که با ملاحظه کتاب های تفسیر روایی و لغوی نیز تلقی عمومی، تعریفی از آن ها به دست آمد که در ذیل به بیان آن ها پرداخته می شود:

الف) گونه شناسی

واژه «گونه» در لغت به نوع، شکل، رخ، رخسار و چهره گفته شده است (دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج27، ص32) وقتی این واژه با پسوند «شناسی» همراه شود، به معنای شناخت انواع هرچیزی به کار می رود، در اصطلاح دانشمندان علوم قرآن، گونه شناسی در مورد دسته بندی روایات تفسیری، براساس تعیین نسبت آن ها با آیه قرآن به کار رفته است، و متخصصین این حوزه به این دسته بندی در آثار خود گونه شناسی اطلاق کرده اند (مهریزی، روایات تفسیری شیعه گونه شناسی و حجیت، مجله علوم حدیث، ص10-20).

ب) روایت تفسیری

برخی بر این عقیده اند که هر روایتی که به گونه ای به تبیین مفاد آیات قرآن بینجامد، روایت تفسیری است، حتی اگر در آن هیچ اشاره ای به آیه نشده باشد. حدیث تفسیری عبارت است از قول یا فعل یا تقریر معصوم یا گزاره ای از امور و شؤون مربوط به معصوم که در پرتو آن جهتی از جهات معنایی قرآن مفهوم می گردد (مهریزی، روایات تفسیری شیعه گونه شناسی و حجیت، مجله علوم حدیث، ص5).

در مقابل، برخی دیگر روایت تفسیری را چنین معنا کرده اند: مقصود از احادیث تفسیری، احادیثی است که به شأنی از شؤون آیات قرآن کریم مربوط باشد، خواه به نزول آن

ص: 308

مربوط باشد و یا به قرائت آن. و یا به بیان معانی ظاهری آیه بپردازد و یا به بیان معانی باطنی آن. به تنزیل آیات یا به تأویل برگردد. توضیح این که حدیث تفسیری با وصف حدیث بودنش، شامل هر آن چیزی است که از گونه ای از خصوصیات و حالات معصومان علیهم السلام گفتارشان یا کردارشان و یا امضایشان حکایت کند و با قید تفسیری، شامل احادیثی می گردد که ممکن است به تبیین معانی قرآن کریم مدد رساند. احادیثی که بازگوکننده فضایل و خواص آیات و سوره های قرآن کریم است (احسانی فر لنگرودی، اسباب اختلاف احادیث، ص465-466).

تعریف کامل تر را باید چنین گفت: «روایت تفسیری، روایتی است که بخشی از آیه، در آن، مذکور باشد و یا روایت، ناظر به آیه ای باشد که خود آیه، در حدیث، مذکور نیست، اما حدیث، به بیان مراد خداوند در آن آیه پرداخته و یا زمینه فهم آن را فراهم ساخته است.» (قمرزاده، گونه شناسی روایات تفسیر نورالثقلین، ص23).

ج) روایات اخلاقی

خُلق (بر وزن قُفْل و عُنُق) به معنی عادت و طبع و مروّت و دین است (قرشی، قاموس قرآن، ج 2، ص293). راغب می گوید: خلق (بر وزن فَلس و قُفل) در اصل یکی اند، اوّلی مخصوص هیئت و اشکال و صور ظاهری

است و دوّمی مخصوص به قوا و صفات است که با بصیرت قابل درک می باشد (راغب اصفهانی، مفردات راغب، ج 1، ص635).

احادیثی را می توان اخلاقی نامید که در آنها از فضائل و مکارم اخلاقی سخن به میان آمده است و یا این که یکی از ویژگی های پسندیده اخلاقی را ستوده و ویژگی ناپسندی را مذموم شمرده اند (فصلنامه تخصصی علوم و قرآن وحدیث، گونه شناسی روایات تفسیری اهل بیت علیهم السلام در سوره لقمان).

د) فضائل و رذائل

«فضایل» واژه ای عربی و جمع فضیلت است، ضد النقیصة، خلاف النقیصة، ضمن

ص: 309

این که فضیلت به درجه بالایی در فضل اطلاق می شود و «فاضله» اسم آن است. بنابراین، فضایل به مزایا، کمالات و خوبی ها اطلاق می شود؛ در مقابلِ نقایص و رذایل که به پستی ها، کمبودها و بدی ها اشاره دارد. در اصطلاح، فضایل اخلاقی یا اخلاق فاضله به مجموع ملکات و صفات راسخ نفسانی اطلاق می شود که منشأ صدور افعال متناسب با آن می شود و در مقابل رذایل اخلاقی یا اخلاق رذیله قرار دارد.

فضیلت فعل اخلاقی، به تأثیرگذاری آن فعل در رسیدن به کمال انسان بستگی دارد؛ ازاین رو هر فعلی که در بازسازی روح آدمی و وصول به کمال نهایی تأثیر بگذارد، فضیلت، البته مراد و مقصود، آن فعلی است که با اراده و اختیار آدمی انجام بپذیرد (مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، ص184).

ه-) فردی و اجتماعی

اخلاق فردی، صفاتی است که در رابطه انسان با خود و خداوند مطرح می شود: اخلاق فردی حسنه و اخلاق فردی رذیله. اخلاق اجتماعی، صفاتی که در رابطه فرد با اجتماع حاصل می شود.

4. شیوه تفسیر تربیتی امام علی علیه السلام

اشاره

علی علیه السلام در جایگاه مفسّری راستین و رهبری بیدار که باید لحظه به لحظه، امت را راهبری کند و از این که گرفتار حزب شیطان شوند، هشدار دهد، به چهره نمایی از افراد می پردازد و در قالب جملات بس گویا و روشن، خلق و خو و سلوک فردی و اجتماعی آن ها را می نمایاند. شیوه آن حضرت در تفسیر، این گونه نبود که بدون توجه به جاری های زمان و رویدادهای حاکم، به تفسیر آیات بپردازد و با کناره گیری از رخدادهای اجتماعی و فرهنگی، قرآن را تفسیر نماید.

از نکات قابل توجّه در تفسیرهای علی علیه السلام این است که حضرت با تکیه بر فضای فرهنگی و اجتماعی نزول قرآن کریم و با اشاره بر معیارها و ارزش های حاکم بر زندگانی جاهلیان، به تفسیر آیات الهی می پردازد و نشان می دهد که قرآن کریم واقع نگرانه، بنیادهای

ص: 310

جهل آلود ناشایسته با شخصیت انسان را درهم کوبیده و بر ویرانه های آن، بنای رفیع ارزش های والای الهی را بنیان نهاده است.

آیات قرآن و یا الفاظ و عبارات قرآنی، بسان خورشیدی فروزان در لابه لای سخنان گهربار امام علیه السلام می درخشد و زیبایی و فصاحت بی نظیری را به کلمات امام علیه السلام می بخشد. حضرت در سخنان خود معارف و معانی بلند اخلاقی، اجتماعی و سیاسی را می نمایاند و در راستای هدایت انسان ها، بلندترین و فصیح ترین مواعظ و کلمات بشری را از خود به یادگار می نهد و در همه این موارد، سخن را به گونه ای بس دلپذیر و تنبّه آفرین، با آیات الهی آذین می بندد. برخی از آیات قرآن جنبه اخلاقی و تربیتی دارند، لذا از علی علیه السلام نیز روایاتی تربیتی در تفسیر برخی آیات قرآن به دست آمده است.

الف) گونه شناسی مختار در روایات اخلاقی امام علی علیه السلام

روش گونه شناسی این مقاله به این ترتیب است که ابتدا در یک تقسیم بندی کلی روایات به دو دسته ی روایات تفسیری و روایات غیرتفسیری تقسیم شدند؛ سپس روایات تفسیری به دو گروه روایات تفسیری مستقیم و روایات تفسیری غیرمستقیم گروه بندی شد:

ص: 311

* نمودار شماره 1: تقسیم بندی گونه های روایات

5. آمار روایات تفسیری اخلاقی امام علی علیه السلام

یکی از اقسام بزرگ آیات قران وتعالیم پیامیر اعظم(صلی الله علیه و آله وسلم)، مربوط به مباحث اخلاقی و تربیتی است و بدین جهت است که ایشان فرموده اند: «من برای تکمیل مکارم اخلاقی مبعوث شده ام.» و اوصیای آن حضرت نیز یکی از اهدافشان، رساندن جامعه انسانی به درجات متعالی اخلاقی بود. حضرت علی علیه السلام در این میان گاهی با تفسیر آیات تربیتی، این مهم را در ضمن روایاتی که آن را روایات اخلاقی نامیده اند، انجام داده است که در ذیل به آن ها اشاره می شود: تعداد 1593 روایات تفسیری از امام علی علیه السلام به ما رسیده است که

ص: 312

می توان در چهار موضوع اخلاقی، اعتقادی، قصص و روایات فقهی دسته بندی نمود که در این میان 363 مورد، به روایات اخلاقی حضرت اختصاص دارد. نمودارهای ذیل روایات اخلاقی امام علی علیه السلام و نیز گونه های این روایات را نشان می دهد.

نمودار شماره 2- نمودار آماری روایات اخلاقی امام علی علیه السلام

نمودار شماره 3- آمار گونه های روایات تفسیری امام علی علیه السلام در بعد اخلاق

ص: 313

6. بسامدی و تحلیل آماری

الف) آمار روایات اخلاقی امام علی علیه السلام

روایات اخلاقی امام علی علیه السلام 363 مورد می باشد که از این تعداد 280 فضائل اخلاقی را بیان می فرمایند؛ و80 روایت از رذائل اخلاقی سخن گفته اند؛ از این تعداد 270 روایت به فضائل و رذائل فردی و 90 روایت فضائل و رذائل اجتماعی اشاره نموده است.

ب) از نظر موضوعی بیشترین روایات اخلاقی امام علی علیه السلام به فضائل فردی اخلاقی و سپس فضائل اجتماعی اختصاص دارد. با دقت در عصر امام می توان متوجه شد به چه دلیل امام به مباحث اخلاقی اشاره نموده است.

ج) علت پرداختن امام به مسائل اخلاقی

فساد اجتماعی در دوران خلفای سه گانه و رفاه گرایی شدید مردم (زمخشری، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، ج1، ص41)، سبب تضعیف آرمان ها و ارزش های دینی در جامعه شده و به دین جز به صورت ظاهر بهای چندانی داده نمی شد. زمانی که خلیفه سوم به رفاه گرایی شدید دچار شد، همین روحیه در رعایای او نیز ظاهر شده و به تدریج جامعه را از جهت دینی گرفتار مشکل کرد، چنین جامعه ای که گرفتار فتنه و فساد شد، به سادگی نمی تواند خود را به تعادل اخلاقی برساند.

امام علیه السلام فرمودند: «بدانید که شما پس از هجرت - و ادب آموختن از شریعت - به خوی بادیه نشینی بازگشتید و پس از پیوند دوستی دسته دسته شدید. با اسلام جز به نام آن بستگی ندارید و از ایمان جز نشان آن را نمی شناسید ... بدانید که شما رشته پیوند با اسلام را گسستید و حدود آن را شکستید و احکام آن را به کار نبستید.(1)

برای این که رسالت امام علیه السلام اصلاح است؛ باید فسادهای اخلاقی این دوره را جبران می کرد. زمانی که مهم ترین تحریفات در دین پدید آمد و اصول و معیارهای الهی بعد از

ص: 314


1- . خطبه 192

پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نادیده گرفته شد، امام علی علیه السلام در مواجهه با چنین مشکلاتی یکی از اقداماتش اصلاحی بوده است و با استفاده از زبان به اصلاح انحرافات اخلاقی پرداخت (نصیری، تاریخ تحلیلی صدر اسلام، ص211).

امام علیه السلام تبیین دین را در اقدامات اصلاحی خود قرار داده و کوشید تا با مطرح کردن سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و احیای اصول و فروع فراموش شده، دین جامعه را به سمت اصلاح هدایت کند و به پرورش انسان های برخوردار از ضمیر پاک و روح آماده بپردازد (علوی مهر، آشنایی با تاریخ تفسیر و مفسران، ص137؛ نصیری، تاریخ تحلیلی صدر اسلام، ص207).

به همین دلیل در ذیل تفسیر آیات، روایات اخلاقی را بیان نمودند.

به همین دلیل حضرت علیه السلام می فرماید: «آیا حکم قرآن را در میان شما جاری نداشتم و دو فرزندم را که پس از من چراغ راه دینند و خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)را که گوهران گزینند، برای شما نگذاشتم، رایت ایمان را میان شما برپا کردم و مرزهای حلال و حرام را برایتان جدا کردم، از عدل خود لباس عافیت بر تنتان کردم و با گفتار و کردار خویش، معروف را میان شما گستردم و با خوی خود نشان دادم که اخلاق گزیده چیست.(1)

د) علت توجه بیشتر به فضائل اخلاقی

با توجه به این که اصلاح فرد کمک می کند به اصلاح جامعه، بیشترین روایات، جنبه فردی دارد و چون توجه به جنبه های مثبت در اصلاح و پرورش و تربیت افراد مؤثرتر است، به همین دلیل بیشترین روایات امام علیه السلام به جنبه فضائل اشاره نموده است.

ه-) آمار گونه های روایات اخلاقی

همان گونه که در نمودار شماره 3 آمده است، آمار گونه های روایات تفسیری امام علی علیه السلام در بعد اخلاقی، را می توان به شرح ذیل بیان نمود:

10 مورد روایت غیرتفسیری گروه (الف)؛ 190 مورد روایت غیرتفسیری گروه (ب)

ص: 315


1- . خطبه 87

می باشند و سایر روایات، روایات تفسیری هستند که 2 روایت استناد - استشهاد، 1 روایت استشهاد - مفهوم، 1 روایت تطبیق - استشهاد، 3 روایت تطبیق - استناد، 1 روایت تطبیق - مفهوم، 1 روایت تطبیق - قرآن شناسی، 1 روایت مفهوم - علت، 1 روایت غیراستشهادی ب، 2 روایت قرائت، 3 روایت علت، 2 روایت پاسخ گویی، 17 روایت استناد، 3 روایت لفظ، 54 روایت استشهاد، 4 روایت فضا، 47 روایت تطبیق و مفهوم، 11 روایت قرآن شناسی و 3 روایت روایاتی هستند که به مفهوم پرداخته اند.

7. بیان نمونه ها

اشاره

نمونه هایی از روایات تفسیری امام علی علیه السلام با نمودار گونه های مختلف، جهت آشنایی با روش تفسیری ایشان بیان می گردد. با توجه به این که تعداد گونه های تفسیری زیاد است و امکان بیان نمونه برای تمامی گونه های تفسیری وجود ندارد، در قسمت فضائل فردی، گونه های مختلف توضیح داده می شود و از هریک نیز نمونه ای بیان می گردد، اما در موضوعات دیگر نمودار گونه ها ارائه می گردد و به ذکر یک نمونه از بین گونه های متعدد اکتفا می گردد.

الف) فضائل فردی

نمودار شماره 4- آمار گونه های مختلف روایات تفسیری در موضوع فضائل فردی

همان گونه که در نمودار شماره (2) ملاحظه گردید، بسیاری از روایات اخلاقی امام

ص: 316

علی علیه السلام در موضوع فضائل فردی است، که امام علیه السلام به مباحثی مانند امید، استغفار، توبه، توکل، صبر، رزق و روزی، و... پرداخته اند. برای آشنایی بیشتر با گونه های تفسیری، ضمن توضیح مختصری درباره آن گونه، نمونه ای از روایات تفسیری نیز بیان می گردد:

یک. استشهاد: آموزه معارف و مطالب مذکور در آیه بدون بیان تفسیر آن (ارائه تفسیر موضوعی یا پیام های آیه) (قمرزاده، گونه شناسی روایات تفسیر نورالثقلین، ص30).

این روایت اشاره به استغفار دارد. «وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ الِاسْتِغْفَارَ سَبَباً لِدُرُورِ الرِّزْقِ وَ رَحْمَةِ الْخَلْقِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ (اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یرْسِلِ السَّماءَ عَلَیکُمْ مِدْراراً وَ یمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ) فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً اسْتَقْبَلَ تَوْبَتَهُ وَ اسْتَقَالَ خَطِیئَتَهُ وَ بَادَرَ مَنِیتَهُ.» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج10، ص500).

دو. تطبیق: بیان مصداقی از مصادیق یک واژه یا تطبیق عام یا خاص مفهوم ظاهری آیه بر افراد یا شرایط مشابه مذکور در آیه. (قمرزاده، گونه شناسی روایات تفسیر نورالثقلین، ص27-28).

توکل: سُئِلَ علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ عَزّوَجَل: (وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ) قَال: «الزّارِعُون.» (ابن بابویه، من لایحضره الفقیه).

سه. استناد: گاهی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) یا ائمه علیهم السلام ضمن بیان حکم، مستند آن را نیز از قرآن ذکر کرده اند، مطلب یا حکمی بیان شده و برای قانع ساختن مخاطب مستند قرآنی آن مطلب یا حکم بازگو گردیده است (بیان آیه توسط امام علیه السلام به جهت مستندنمودن سخن یا عمل خود به قرآن) (قمرزاده، گونه شناسی روایات تفسیر نورالثقلین، ص30).

جایگاه متقین: فی أمالی شیخ الطائفة بإسناده إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام حدیث طویل یقول فیه علیه السلام: «وَاعلَمُوا یَا عِبَادالله إِنّ المُتَّقِینَ جَازُوا عَاجِلَ الخَیرِ وَ آجِلَهُ، شارَکوا أهلَ الدُّنیا فی دُنیاهُم ولَم یشارِکهُم أهلُ الدُّنیا فی آخِرَتِهِم، أباحَهُمُ اللّهُ مِنَ الدُّنیا ما کَفاهُم وبِهِ أغناهُم، قالَ اللّهُ عَزَّ اسمُهُ: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیبَ-تِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا خَالِصَةً یوْمَ الْقِی-مَةِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآی-تِ لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ) سَکَنُوا الدُّنیا بِأَفضَلِ ماسُکِنتَ، وأکَلوها بِأَفضَلِ ما اُکِلَت، شارَکوا أهلَ الدُّنیا فی دُنیاهم فَأَکَلوا مَعَهُم مِن طَیباتِ ما یأکُلونَ، وشَرِبوا مِن طَیباتِ ما یشرَبونَ، ولَبِسوا مِن أفضَلِ ما یلبَسونَ،

ص: 317

وسَکَنوا مِن أفضَلِ ما یسکُنونَ، وتَزَوَّجوا مِن أفضَلِ ما یتَزَوَّجونَ، ورَکِبوا مِن أفضَلِ مایرکَبونَ، أصابوا لَذَّةَ الدُّنیا مَعَ أهلِ الدُّنیا، وهُم غَدا جیرانُ اللّهِ یتَمَنَّونَ عَلَیهِ، فَیعطیهِم ما تَمَنَّوهُ، ولا یرُدُّ لَهُم دَعوَةً ولا ینقُصُ لَهُم نَصیبا مِنَ اللَّذَّةِ. فَإِلَی هَذَا یا عِبادَ اللّهِ یشتاقُ إلَیهِ مَن کانَ لَهُ عَقلٌ.» (طوسی، الأمالی، ص200).

این روایت به قبول توبه همه مسلمانان گنهکار اشاره دارد: «مَا فِی القرآنِ آیةً أوسعُ مِن: (یَا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا) الآیة و قیل: إنّ هذِهِ الآیة نَزلَت فِی وَحشِی قُاتل حَمزَة حِینَ أرادَ أن یَسلِمَ وَ خَافَ أن لا یُقبل تَوبَتَهُ، فَلَمّا نَزلَت الآیة أسلَمَ، فَقِیلَ: یَا رَسوُل اللهِ هَذِهِ لَهُ خَاصةً أم لِلمُسلِمِینَ عَامّةً؟ فَقَالَ(صلی الله علیه و آله وسلم): بَل للمُسلِمِینَ عَامَّةً.» (الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج10، ص200).

استعاذه: فی نهج البلاغة و قال علیه السلام: لاَ یَقُولُنَّ أَحَدُکُم: إلَّلهم إنّی أعوذُ بکَ مِنَ الفتنةِ، لأنّهُ لَیسَ أحدُ إلاّ وَ هُوَ مشتَمِلٌ عَلی فِتنةٍ، ولکن مَن إستعاذَ فَلیَستَعِذ مِن مَضلاّتِ الفتن، فانّ الله سبحانه یقول: (وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ) (بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ص100)

چهار. قرآن شناسی

این گروه روایاتی است که به مسائل پیرامون قرآن اشاره دارد که در علوم قرآنی بحث می شود، مانند ناسخ ومنسوخ، فضائل سوره و....البته روایاتی که به قرائت اشاره دارد، به دلیل خصوصیتی که در فهم تفسیری دارند، از سایر روایات جدا شده است (قمرزاده، گونه شناسی روایات تفسیر نورالثقلین، ص32) روایات اخلاقی این گونه فقط به فضائل فردی اشاره نموده است.

در این روایات اشاره به یکی از ابعاد اعجاز قرآن دارد، فی نهج البلاغة قال علیه السلام: «وَ تَعَلَّمُوا القرآن فإنَّهُ رَبِیعُ القُلُوب و استَشفُوا بِنُورِهِ فإنَّهُ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص110(.

فضیلت تلاوت سوره: فی کتاب ثواب الأعمال باسناده الی أمیرالمؤمنین علیه السلام یقول: مَا مِن عَبدٍ یَقرَأُ (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ) إلی آخر السورة إلاّ کَانَ لَهُ نُورٌ مِن مَضجَعِهِ إلَی بَیتِ اللهِ الحرام، وَ إنّ مَن کَانَ لَهُ نُورٌ فِی بَیتِ اللهِ الحرام کَانَ لَهُ نُورٌ إلَی بَیتِ المقدس.» (حر عاملی، وسائل الشیعة، ج6، ص230).

اول. قرائت: در روایات تفسیری منسوب به ائمه(علیهم السلام) موارد متعددی قرائت خاصی از معصوم علیه السلام روایت شده است و یا معصوم به بیان اختلاف قرائت ها (در قرائت آیات) پرداخته

ص: 318

است و بررسی آن در روایات تفسیری، بدان علت است که گاه بیان قرائات مختلف موجب تفسیر متفاوت آیه می شود (قمرزاده، گونه شناسی روایات تفسیر نورالثقلین، ص32).

دوم. علت: بیان چرایی و علت صدور احکام یا حکمت اتفاقاتی که در آیه مطرح شده است (قمرزاده، گونه شناسی روایات تفسیر نورالثقلین، ص29). این گونه در روایات اخلاقی تنها در یک موضوع فضائل فردی روایت می آورد.

قال علی علیه السلام: «إنَّ اللهَ یَبتَلِی عِبَادَهُ عِندَالأعمَالِ السَّیئةِ بَنقصِ الثَّمراتِ وَ حَبسِ البَرَکاتِ وَ إِغلاَقِ خَزائنِ الخَیرَاتِ، لِیَتوُبَ تَائبٍ و یَقلَعَ مُقلِعٍ، وَ یَتَذکّرَ مُتَذَکِّرٍ، وَ یَزدَجِرَ مُزدَجِرٍ.» (فیض کاشانی، تفسیر الصافی(. در این روایت بیان می کند این که خدواند گاهی انسان ها را در شرایط سختی قرار می دهد، به علت آن است که از گناهان خود توبه کنند.

سوم. غیرتفسیری: روایاتی که با موضوع آیه مرتبط است؛ لکن ارتباط تفسیری ندارد. در برخی از این روایات، آیه نیز ذکر شده (غیر تفسیری الف) و در برخی آیه ذکر نشده است (غیرتفسیری ب)؛ مانند تشریح قصص قرآن، تشریح احکام و ... . (قمرزاده، گونه شناسی روایات تفسیر نورالثقلین، ص 33).

در اشاره علم آمده، قال علی علیه السلام: «مَن جَائَتهُ مَنیَّتُهُ وَ هُوَ یَطلُبُ العلمَ فَبَینَهُ وَ بَینَ الأنبیاءِ دَرَجَةٌ.» (صدرالدین شیرازی، شرح أصول الکافی، ص500).

در باب مشورت فرموده اند قال علی علیه السلام: «مَن استَبَدَّ بِرَأیِهِ هَلَکَ، وَ مَن شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا.» (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص150)

ص: 319

ب) فضائل اجتماعی

تصویر

یک. در این روایت به صله رحم که از فضائل اجتماعی می باشد اشاره می کند: و باسناده الی أبی عبدالله علیه السلام قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: «صِلُوا أَرحامَکُم وَ لو بالتَّسلِیم، یقول الله تبارک و تعالی: (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکُمْ رَقِیباً) (کلینی، الکافی، ج1، ص 155).

دو. این روایت به جهاد اشاره نموده است: أمیرالمؤمنین علیه السلام: «الحجُّ جِهادُ کُلَّ ضَعیفٍ، جِهادُ المَرئةِ حُسنُ التَبَعُّل، لاَ یخرُجُ المؤمنُ إلی الجِهادِ وَ هُوَ مَعَ مَن لا یؤمن فی الحکم و لا ینفذ فی الفی ء أَمَرَ الله تعالی مَن مَاتَ فِی ذلک کَان مُعیناً لِعَدُوِّنَا فَی حَبسِ حُقُوقِنَا، و الاساطة بِدِمَائِنَا و مِیتَتَهُ مِیتَةً جَاهِلِیّة.» (ابن بابویه، من لایحضره الفقیه)

ص: 320

ج) رذائل فردی

تصویر

یک. پاسخ با قرآن

روایاتی هستند که معصوم علیه السلام در مواجهه با مخاطب به جهت پاسخ گویی، تأیید یا اقناع مخاطب، تنها به قرائت آیه ای از قرآن اکتفا کرده است (قمرزاده، گونه شناسی روایات تفسیر نورالثقلین، ص31).

در این روایت در پاسخ به سؤال از تفسیر آیه (نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیهُمْ) بوده است که امام علیه السلام پاسخ دادند: فی کتاب التوحید عن أمیرالمؤمنین علیه السلام حدیث طویل، یقول فیه علیه السلام: وَ قَد سَألَهُ رَجلٌ عَمَّا اشتَبَهَ عَلیهِ من آیاتِ الکتاب: اما قوله: (نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیهُمْ) إنَّما یعنی نَسوُا اللهَ فِی دارِ الدُّنیا لَم یَعمَلُوا بطَاعَتِهِ فَنَسیَهُم فِی الآخِرَةِ، أی لَم یجعَل لَهُم فی ثَوابِهِ شیئاً، فصَارُوا مَنسیِّین مِنَ الخَیر، و قَد یَقوُلُ العَرَب فی باب النِّسیانِ قَد نَسینَا فُلان فلا یَذکُرنا، أی أنَّهُ لَم یأمُر لَهُم بِخَیرٍ و لا یَذکُرُهُم بِهِ.» (طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ص100(.

دو. گام های شیطان: (لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ) و روی عن علی علیه السلام خُطُئات بالهمز. (الحویزی، تفسیر نورالثقلین).

سه. این روایت اشاره به قساوت قلب می کند. قال أمیرالمؤمنین علیه السلام، مَا جَفَت الدُّموُع إلاّ

ص: 321

لِقَسوَةِ القُلُوبِ و مَا قَسَت القُلُوبِ إلاّ لِکَثرةِ الذُّنُوب.» (قمی مشهدی، تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب).

چهار.

عدم ایمنی از مکر و وسوسه شیطان: فی کتاب التوحید باسناده إلی الأصبغ بن نباته قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: «قَالَ اللّهُ تبارک و تعالی لِمُوسَی علیه السلام: یا موسی! إحفَظ وَصیَّتِی لَکَ بأَربَعَةٍ إلی أن قال: و الرابعة مَا دُمتَ لا تَرَی الشَّیطان مَیتاً فلا تأمَن مَکرُهُ.» (حر عاملی، الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة).

د) رذائل اجتماعی

تصویر

یک. درآمد حرام: این روایت یکی از رذایل اجتماعی را بیان می کند.

امام علیه السلام فرمودند: «إنّ أعظَمَ الحَسَراتِ یَومَ القِیَامَةِ حَسرةً رَجُلٌ کَسَب مالاً فِی غَیرِ طاعَةِ اللهِ، فَوَرَثَهُ رَجُلاً فَأنفَقَهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ سُبحانَهُ فَدخَلَ بِهِ الجَنَّةَ وَ دَخَلَ الأوّلُ بِهِ النار.» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت/ 429).

دو. ظلم به خویشتن: یکی از رذائل اجتماعی ظلم به خویشتن است که در ردوایت به آن اشاره شده است، قال علیه السلام: «فَأمَّا الظلمُ الذی لا یُغفَر فالشَّرکُ باللهِ، قَال الله سبحانه: (إِنَّ اللَّهَ لا یغْفِرُ أَنْ یشْرَکَ بِهِ) (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص250)

این روایت ثمره هم نشینی با اشرار را بیان می کند: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: مُجَالَسَة الأشرارِ تُورِثُ

ص: 322

سُوءَ الظَّنِّ بالأَخیَار.» (مجلسی، روضة المتقین، ص100).

نتیجه

نتایج تحلیل آماری و گونه شناسی روایات تفسیری اخلاقی امام علی علیه السلام را می توان به شرح ذیل بیان نمود:

- طبقه بندی گونه های روایات اخلاقی امام علی علیه السلام؛

- دسته بندی و طبقه بندی موضوعات روایات اخلاقی امام علی علیه السلام؛

- بیان رسالت امام علی علیه السلام در بُعد روایات اخلاقی در قبال قرآن؛

- آسان نمودن پژوهش در نمایاندن روایات تفسیری اخلاقی امام علی علیه السلام برای مفسران و محققان؛

- تجزیه و تحلیل عصر امام علی علیه السلام از مقایسه گونه های روایات اخلاقی.

ص: 323

منابع

1. ابن أبی الحدید، عبدالحمیدبن هبة الله، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، 1404ق.

2. ابن بابویه، محمدبن علی، من لایحضره الفقیه، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413ق.

3. احسانی فر لنگرودی، محمد، اسباب اختلاف احادیث، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث.

4. بحرانی، سیدهاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، مؤسسه بعثه، قم، چاپ: اول، 1374ش.

5. تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، دار الکتاب الإسلامی، قم، 1410ق.

6. حر عاملی، محمدبن حسن، الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة (کلیات حدیث قدسی)، انتشارات دهقان، تهران، 1380ش.

7. حر عاملی، محمدبن حسن، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1409ق.

8. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1377ش.

9. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، مرتضوی، تهران، 1374ش.

10. زمخشری، ابوالقاسم محمودبن عمر، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، قم، مؤسسه علمی مطبوعات، 1369ق.

11. شریف رضی، محمدبن حسین، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ: اول، 1414ق.

12. صدرالدین شیرازی (ملا صدار)، محمدبن ابراهیم، شرح أصول الکافی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1383ش.

13. طبرسی، احمدبن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، نشر مرتضی، مشهد، چاپ: اول، 1403ق.

14. طوسی، محمدبن الحسن، الأمالی، دار الثقافة، قم، چاپ: اول، 1414ق.

15. العروسی الحویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، اسماعیلیان، قم، 1415 ق.

16. علوی مهر، حسین، آشنایی با تاریخ تفسیر و مفسران، قم: جامعة المصطفی العالمیة، 1429ق.

17. فیض کاشانی، محمدبن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، مکتبه الصدر، تهران، 1415ق.

18. قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1412ق.

ص: 324

19. قمرزاده، محسن، گونه شناسی روایات تفسیر نورالثقلین، پایان نامه دکتری، دانشگاه علوم و تحقیقات تهران، دانشکده الهیات، رشته قرآن و حدیث، 1396ش.

20. قمی مشهدی، محمدبن محمدرضا، تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، تهران، 1368ش.

21. کلینی، محمدبن یعقوب بن اسحاق، الکافی (الإسلامیة)، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407ق.

22. مجلسی، محمدباقربن محمدتقی، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (بیروت)، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق.

23. مجلسی، محمدتقی، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه (القدیمة)، مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانبور، قم، 1406ق.

24. مصباح یزدی، محمدتقی، فلسفه اخلاق، قم، نشر انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1391ش.

25. مهریزی، مهدی، روایات تفسیری شیعه گونه شناسی و حجیت، علمی پژوهشی علوم حدیث، بینا، 1389ش.

26. نصیری، محمد، تاریخ تحلیلی صدر اسلام، قم، دفتر نشر معارف، 1389ش.

ص: 325

ص: 326

12- بررسی تطبیقی دلالت مصداقی «امام مبین» در سوره یس بر امام علی (علیه السلام) از منظر فریقین

اشاره

محمد رضا حقیقت سمنانی(1)، حسین علوی مهر(2)

ص: 327


1- . دانشجوی دکتری تفسیر تطبیقی؛ halavimehr5@gmail.com
2- . دانشیار و عضو هیئت علمی جامعة المصطفی العالمیة؛halavimehr5@gmail.com

ص: 328

چکیده

«امام مبین» در آیه {إِنّا نَحْنُ نُحْی اَلْمَوْتی وَنَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَآثارَهُمْ وَکُلَّ شَیءٍ أَحْصَیناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ} (یس/12) از جمله عبارات قرآنی است که میان مفسران شیعه و سنی محل تضارب آراء گوناگون گردیده است. کتاب مبین، لوح محفوظ، ام الکتاب، صحیفه اعمال، علم الهی، مثل و نمونه، امام جمع، قضاء الهی، انسان کامل و امام معصوم به ویژه امام علی علیه السلام از جمله مصادیقی است که فریقین برای «امام مبین» ارائه کرده اند. آنچه اهمیت پرداختن به مصداق شناسی «امام مبین» در این آیه را روشن می کند، قابلیت دلالت این آیه شریفه بر بیان فضیلتی بزرگ و مقامی بلند برای علی علیه السلام است؛ چرا که به نظر بسیاری از مفسرین شیعی، حضرت علی علیه السلام یا به عنوان تفسیر آیه و یا به عنوان بطن و اشاره و یا بر اساس قاعده جری و تطبیق، مصداق امام مبین است که وجود همه اشیاء به نحوی در وجود او برشمرده و احصاء گردیده است. بی تردید چنین ویژگی ای نشان دهنده عظمت وجودی ایشان در ساختار خلقت می باشد. از طرفی این تبیین از «امام مبین» مؤیداتی در برخی تفاسیر اهل سنت به همراه دارد که این مسئله نیز خود ضرورت پرداختن بیشتر به شناسایی مصداق «امام مبین» در سوره یس را به گونه ای تطبیقی روشن می کند. در این پژوهش، با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی، با رویکرد تطبیقی و پس از بررسی آراء گوناگون شیعه و سنی و واکاوی دلالت روایات فریقین در این زمینه، روشن شد که چگونه ممکن است میان برخی اقوال در تبیین مصداق امام مبین جمع نمود و چگونه می توان علی علیه السلام را مصداق ظاهر آیه و نه حتی بطن آن دانست.

کلیدواژه ها: قرآن، امام علی علیه السلام، دلالت مصداقی، امام مبین، مصداق شناسی امام مبین، تفسیر تطبیقی امام مبین.

ص: 329

مقدمه

پژوهش حاضر با روش توصیفی - تحلیلی و به صورت تطبیقی میان آراء مفسران شیعه و سنی و روایات شیعه و سنی، به مصداق شناسی امام مبین یا همان مقتدای روشنگر که همه چیز در او احصاء شده است، در آیه 12 سوره یس می پردازد. این مقاله درصدد است تا بدین وسیله، دلالت مصداقی مفهوم کلی امام مبین بر یک یا چند مورد از مصادیق مطرح شده ذیل آیه شریفه پیرامون امام مبین را روشن نماید؛ میان برخی اقوال جمع نموده و چگونگی امام مبین بودن علی علیه السلام و ائمه(علیهم السلام) را بر اساس ادله نشان دهد. برای دستیابی به چنین هدفی، آراء مفسران فریقین و دلالت روایات فریقین بررسی می گردد.

اهمیت این پژوهش از آن جا روشن می گردد که مفسران شیعه و سنی در مصداق یابی برای امام مبین دچار چالش شده از طرفی میان امام مبین با ام الکتاب (زخرف/4؛ رعد/39) و کتاب مبین (مائدة/15؛ أنعام/59؛ یونس/61؛ هود/6؛ نمل/1 و 75؛ سبأ/3) و لوح محفوظ (بروج/22) شباهت معنایی دیده اند و از طرف دیگر با سیاق آیه و روایات بسیاری که در ذیل آیه و یا مرتبط با آیه وجود دارد، مواجه شده اند. در نتیجه آراء متعددی در این زمینه از سوی مفسران اظهار گردیده و از آن جا که یکی از مصادیق مطرح شده برای «امام مبین» حضرت علی علیه السلام می باشد، بررسی دلالت مصداقی این آیه شریفه، اهمیت دوچندان نیز یافته است.

روش پژوهش در این مقاله، بررسی تطبیقی آراء فریقین به نحو تحلیلی و انتقادی می باشد. روش جمع آوری اطلاعات و داده ها در این تحقیق، مراجعه به اسناد و منابع نوشتاری است. برای استفاده بهتر و دقیق تر از منابع اسلامی و نظرات مفسران قرآنی و همچنین استفاده از امکاناتی که رسیدن به اهداف این نوشته را تسریع می کند، از سامانه های رایانه ای و نرم افزارهای علمی که در این زمینه تولید شده نیز استفاده شده است. علاوه بر آنچه بیان شد، روش پژوهش این مقاله به سبب استفاده هم زمان از رجوع به ثقلین و آثار مفسران قرآن، آمیزه ای و تلفیقی نیز می باشد.

ص: 330

پیشینه

در زمینه تعیین مصداق «امام مبین» آثار متعددی به نگارش درآمده است که به مهم ترین این آثار اشاره می شود:

- تبیین امام مبین در سورۀ یاسین، مریم سلیمانی میمند، مجله: بینات، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا علیه السلام، پاییز 1391، سال نوزدهم، شماره 75، ص49 - 54.

- امام مبین: پنج گفتار پیرامون امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، غلامحسین خالقی، قم: عصر ظهور، 1389ش.

- امام مبین: پرسش و پاسخ درباره امامت فرمانفرمای ایمانیان علیه السلام، سیدحسین حسینی، ویراستار: سیدعلی رضوی با همکاری محمدحسین خدام، تهران، آفاق، 1395ش.

- امام مبین: احیاگر دل ودین، محمد ضیاءآبادی، تهران، بنیاد خیریه الزهراء÷، دفتر امور فرهنگی 1385ش.

- امام مبین: امیرالمؤمنین علی علیه السلام؛ علی دریای فضل و دانش و داد، محمد اشعری قمی، تهران، فؤاد، 1382ش.

- امام مبین کامل و کمال آخرین، مباحث امام شناسی سیدمحمد ضیاءآبادی، دفتر امور فرهنگی مؤسسه بنیاد خیریه الزهرا÷، تهران، مؤسسه بنیاد خیریه الزهرا÷، دفتر امور فرهنگی، بهاران، 1384ش.

پژوهش هایی که تاکنون در این زمینه انجام گرفته، فاقد جامعیت در بررسی آراء مفسرین شیعه و سنی و همچنین بررسی روایات فریقین در مصداق یابی برای امام مبین بوده و با رویکرد فضیلت شناسی برای امیرالمؤمنین علی علیه السلام در قرآن کریم نبوده است؛ ازاین رو تحقیق حاضر با جامعیت و نگاهی نو به بررسی مصداق شناسی «امام مبین» در سوره یس پرداخته است.

بیان آیه

(إِنّٰا نَحْنُ نُحْی اَلْمَوْتیٰ وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ وَکُلَّ شَیءٍ أَحْصَینٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ) ﴿یس/12﴾؛

ص: 331

به یقین، ما مردگان را زنده می کنیم و آنچه را از پیش فرستاده اند و تمام آثار آنها را می نویسیم، و همه چیز را در مقتدای روشنگر و آشکارکننده ای برشمرده ایم.

مفهوم شناسی

1. دلالت

دلالت به معنای بودن شیء در حالتی است که علم به وجود شیء در آن حالت، موجب انتقال ذهن از مفهوم آن شیء به مفهومی دیگر می گردد (مظفر، المنطق، ج1، ص33).

با توجه به این که همواره باید میان دال و مدلول، یک نوع رابطه و تلازم وجود داشته باشد تا ذهن انسان از یکی به دیگری هدایت شود، بر اساس در نظر گرفتن سبب و علت این تلازم، منطق دانان دلالت را به دلالت 1. عقلی (ملارمه ذاتی بین دال و مدلول)؛ 2. طبعی (ملازمه بین دال و مدلول بر اساس طبع انسان)؛ 3. وضعی (ملازمه اعتباری و قراردادی توسط انسان) تقسیم نموده اند (همان).

دلالت وضعی را نیز به دو گونه تقسیم کرده اند: 1. دلالت وضعی لفظی (دالّ برمعنا لفظ باشد)؛ 2. دلالت وضعی غیرلفظی (دال بر معنا لفظ نباشد، مثل اشارات و خطوط و نقوش و رموز). دلالت لفظی نیز خود توسط منطق دانان به چند نوع تقسیم گشته است: 1. دلالت لفظی مطابقی (دلالت لفظ بر تمام موضوع له)؛ 2. دلالت لفظی تضمنی (دلالت لفظ بر جزء موضوع له)؛ 3. دلالت لفظی التزامی (دلالت لفظ بر خارج موضوع له، اما دلالتی بر ملازم عقلی یا عرفی معنای خود) (همان، ص35و36).

2. دلالت مصداقی

از میان دلالت های بیان شده، دلالت لفظی با سه نوع خود، بدون تردید مفهومی را در ذهن ایجاد می کند؛ یعنی صورت معنا به واسطه لفظ مخاطب، در ذهن شنونده شکل می گیرد (جرجانی، التعریفات، ص73) که این مفهوم می تواند کلی یا جزئی باشد. آن گاه

ص: 332

به چیزی که این مفهوم بر آن منطبق می شود، یعنی همان حقیقت خارجی، مصداق آن مفهوم می گویند. مصداق، مشتق از صدق که نقیض کذب است بوده (ابن منظور، لسان العرب،ج7، ص307) و باید گفت مصداق یک چیز، آن چیزی است که بر صدق آن چیز دلالت دارد (جرجانی، التعریفات، ص95)؛ یعنی مصداق مفهوم، بر صدق مفهوم در عالم خارج از ذهن دلالت دارد.

با توجه به آنچه بیان شد و از آن جا که «امام مبین» مفهومی کلی است، مقصود ما از دلالت مصداقی «امام مبین» در آیه 12 سوره یس، بررسی این مسئله است که این مفهوم کلی بر چه مصداق یا مصادیقی در عالم واقع صدق می کند و وجود خارجی و حقیقی امام مبین چه موجود یا موجودات مشخصی است؟

3. امام

لغت «امام» که از ریشه «ا.م.م» گرفته شده، به معنای هر کسی است که به او اقتدا شده و در امور مقدم می گردد. نبی، خلیفه، قرآن، مصحفی که در مسجد می گذارند و جلودار هر قومی را امام گویند. همچنین به راه عبور و مرور نیز امام گفته می شود (فراهیدی، العین، ج8، ص428؛ رازی، معجم مقاییس اللغة، ج1، ص28؛ ازهری، تهذیب اللغة، ج15، ص357).

امامی که به او اقتدا می شود، ممکن است در راه مستقیم باشد یا راه ضلالت. همچنین معلم مکتب، پیشرو، رئیس، کتاب، راه روشن، آنچه قصد می شود و مثل و نمونه نیز از جمله معانی امام است.(ازهری، تهذیب اللغة، ج15، ص459). چوب ساختمانی که ساختمان بر روی آن مستقر شده است، جایی که نه نزدیک و نه دور است و امام جماعت نماز نیز از دیگر مواردی است که از منظر اهل لغت، امام به آن اطلاق می گردد (جوهری، الصحاح تاج اللغة، ج5، ص1865؛ جوهری، منتخب من صحاح الجوهری، ج1، ص146).

راغب نیز امام را منحصر در انسان ندانسته و کتاب یا هر چیزی که به آن اقتدا گردد، چه حق باشد و چه باطل، امام می داند. راغب اصفهانی «امم» را که ریشه امام است، به معنای توجه به سوی مقصود می داند (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج1، ص87).

ص: 333

مصطفوی اصل واحد در این ماده را قصد مخصوص دانسته؛ یعنی قصدی که با توجه خاصّ به سوی مقصود همراه است. از نظر وی این معنا محفوظ در همه مشتقّات این ماده است (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج1، ص135).

باتوجه به آنچه گفته شد، می توان گفت امام از منظر اهل لغت، آن کسی یا چیزی است که مورد توجه قرار گرفته و به آن اقتدا شده و مورد پیروی قرار می گیرد.

4. مبین

«مبین» از ماده «ب.ی.ن» به معنای وصل و ضدش قطع و فرق آمده است (فراهیدی، کتاب العین، ج8 ، ص380). «بیان» که از مشتقات بین است، به معنای فصاحت، توضیح و روشن کننده چیزی با دلالت و غیرآن است. دیگر مشتقات «بین» بر معانی: ظاهر شدن، واضح شدن، شناخته شدن و در وسط واقع شدن دلالت دارد (جوهری، منتخب من صحاح الجوهری، ج1، ص457). راغب «بین» را واسطه بین دو چیز و «بانَ» را به معنای انفصال و ظاهر شدن چیزی دانسته که مخفی بوده (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج1، ص156). وی «بیّنه» را به معنای دلالت آشکار عقلی یا حسی می داند. او بیان را به معنای کشف از چیزی دانسته (همان، ص157) و کشف کننده و روشن کننده را معنای مبین می داند (همان، ص158).

مصطفوی معنای حقیقی ماده «ب.ی.ن» را انکشاف و وضوح بعد از ابهام و اجمال می داند که دو جهت تفریق و انکشاف در آن است، که این دو معنای دوری یا ظهور را بر اساس موضوع کلام می رسانند (مصطفوی،التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج1، ص366). همچنین معنای «مبین» را نیز شدت بیان و مبالغه در انکشاف می داند (همان، ص368). بنابر آنچه از اقوال اهل لغت بیان گردید، به نظر می رسد که معنای «مبین» آشکار و روشنگر می باشد.

5. امام مبین

بر اساس معنای لغوی که برای «امام» و «مبین» گفته شد، می توان گفت که معنای «امام مبین» از منظر لغوی، مقتدای روشنگر و آشکارکننده می باشد.

ص: 334

بررسی دلالت مصداقی «امام مبین» در تفاسیر شیعه

اشاره

برای «امام مبین» در تفاسیر شیعی، مصادیق متعددی ازجمله کتاب مبین، لوح محفوظ، امام علی علیه السلام، علم الهی، مثل و نمونه و صحیفه اعمال بیان گردیده است. در ادامه، این موارد بررسی می گردد:

1. کتاب مبین

یکی از تفاسیری که برای «امام مبین» در تفاسیر شیعه مطرح گردیده، همسان انگاری امام مبین با «کتاب مبین» است. «کتاب مبین» نیز اصطلاحی قرآنی است که هفت بار در قرآن کریم به کار رفته است (مائده/آیه 15؛ انعام/59؛ یونس/61؛ هود/ 6؛ نمل/ 1و75؛ سبأ/3).

ویژگی های «کتاب مبین» بر اساس پنج مورد از این آیات قرآنی عبارت است از: کتابی که قرارگاه واقعی و جایگاه موقت همه موجودات در آن ثبت است و هیچ پوشیده و پنهانی در آسمان و زمین وجود ندارد و هم وزن ذرّه ای و نه کوچک تر از آن و نه بزرگ تر از آن نیست، مگر این که در این کتاب مبین ثبت است. همچنین در دوجا از این هفت مورد، مقصود از «کتاب مبین» قرآن کریم است (نمل/ 1؛ مائده/15). با توجه به اشتراک ویژگی های «امام مبین» با «کتاب مبین» قاعدتا بر اساس تفسیر قرآن به قرآن، چنین نظریه ای ابراز گردیده است.

علی بن ابراهیم قمی (م 307ق) در تفسیر خود، «امام مبین» را به «کتاب مبین» تفسیر نموده است (قمی، تفسیر القمی، ج 2، ص212). گرچه برای این قول، روایتی نیاورده، اما از آن جا که تفسیر وی، روایی محض است، بعید نیست قول او مستند به روایتی باشد. فیض کاشانی(م 1090ق) و محدث بحرانی مؤلف البرهان (م 1107ق) نیز همچون قمی در درجه اول «امام مبین» را «کتاب مبین» معنا نموده اند (فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 4، ص247؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص566).

2. لوح محفوظ

تفسیر دیگری که برای «امام مبین» در تفاسیر شیعه بیان شده، همسان انگاری «امام

ص: 335

مبین» با لوح محفوظ است. می توان گفت که این نظریه بیشترین طرفدار را میان مفسران دارد. «لوح محفوظ» یک بار در قرآن کریم آمده است: (بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ) ﴿بروج/21و22﴾؛ [چنین نیست که درباره قرآن می پندارند] بلکه آن، قرآنی باعظمت و بلندمرتبه است که در لوح محفوظ است [به همین خاطر از دستبرد هر تحریف گری مصون است].

لوح محفوظ بر اساس روایات اهل بیت(علیهم السلام) جایگاهی است که قلم قضا و قدر در آن جاری است و خلقت آن، سابق بر عالم ماده است (هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص708؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 11، ص223). ماکان و مایکون تا قیامت در آن ثبت است (ابن بابویه، معانی الأخبار، ص 23) و ملائکه آن را قرائت می کنند و بر اساس آن عمل می کنند (التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص99 و136 و137 و138؛ مفید، الإختصاص، ص45). اعمال بندگان را ملائکه از روی آن نسخه برداری می کنند (مجلسی، بحار الانوار، ج 5، ص325) و پاداش و عقاب اعمال در آن نوشته می شود (کلینی، الکافی، ج 4، ص645). «لوح محفوظ دو طرف دارد: یکی بر سمت راست عرش، و دیگری بر پیشانی اسرافیل، و چون خدا سخن کند، به وحی لوح، به پیشانی اسرافیل زند تا وی در لوح نگرد و آنچه وحی شده، به جبرئیل وحی کند» (مجلسی، بحار الانوار، ج 18، ص258 و ج54، ص366).

شیخ طوسی (م460ق) در التبیان، ابن ادریس حلی (م436ق) در المنتخب، و مرحوم طبرسی (م548ق) در مجمع البیان بیان نموده اند که: مقصود از «امام مبین»، کتاب ظاهر که همان لوح محفوظ است، می باشد و ملائکه به این لوح محفوظ اعتماد نموده و حوادثی که بناست در عالم جاری گردد، با آن مقابله می کنند. علت این که هر چیز در آن کتاب ثبت گردیده نیز توجّه فرشتگان به آن است؛ زیرا فرشتگان آنچه را که از امور در عالم حادث می شود، با آن کتاب مقابله می کنند و بر طبق آن عمل می نمایند. این مفسران معتقدند که آنچه در این لوح است، دلالت بر معلومات خدای سبحان به نحو تفصیل دارد (طوسی،

ص: 336

التبیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص447؛ حلی، المنتخب من تفسیر التبیان، ج 2، ص211؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص654).

ابوالفتوح رازی (م 556ق) نیز در تفسیر روض الجنان «امام مبین» را لوح محفوظ دانسته است (رازی، روض الجنان، ج 16، ص139).

صدرالمتألهین شیرازی (م1050ق) علاوه بر این که «امام مبین» را لوح محفوظ دانسته، تلاش کرده تا تبیین و تحلیلی فلسفی از لوح محفوظ ارائه نماید. او در تفسیرش می گوید:

حقایق همه اشیا در آن کتاب نوشته شده و علوم تفصیلی از آن متفرع می گردد و از آن دریا رودهای حقایق و جداول معارف منشعب می شود. این کتاب لوح محفوظ و لوح قضای الهی است. حکم این کتاب در مدارک نفسانی و لوح های قدری نافذ است. صدرا لوح محفوظ را همان «مفاتیح الغیب» الهی و خزائن هر چیز و منبع علوم و معارفی می داند که حوادث گذشته و آینده در آن منعکس گردیده است. کلیدهای این مخازن علوم و معارف الهی، قلوب ملائکه مقربین است که آنان به حفاظت الهی از هرگونه خلل و نقصان و اشتباه محفوظ اند؛ عالم آنان عالم قضای سابق بر عالم قدر، و عالم سابق بر ماده است (صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، ج 5، ص36)

فیض کاشانی (م1090ق) در تفسیر صافی (ج 4، ص247) و قمی مشهدی (م 1125ق) در کنزالدقائق (ج 11، ص60) و سیدعبدالله شبّر (م1242ق) در تفسیر خود (ص416) لوح محفوظ را به عنوان یکی از مصادیق امام مبین معرفی نموده اند.

صفی علیشاه (م 1316ق) از متصوفه شیعه نیز که دارای تفسیر منظوم عرفانی است، مصداق امام مبین را لوح محفوظ دانسته است (صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص617).

علامه طباطبائی (م1402ق) نیز در معتقد است که امام «مبین» همان لوح محفوظ است (طباطبائی، تفسیر المیزان، ج 17، ص66). از منظر ایشان لوح محفوظ به گونه ای است که از دگرگون شدن و تغییر محفوظ است و مشتمل بر تمام جزئیات قضای الهی درباره خلقش می باشد. طبق نظر علامه، لوح محفوظ در کلام خدای تعالی با اسم های

ص: 337

مختلفی نامیده شده؛ ازجمله: لوح محفوظ، ام الکتاب، کتاب مبین و امام مبین، که در هر یک از این نام های چهارگانه، عنایتی مخصوص هست. شاید عنایت در نامیدن آن به امام مبین، به این دلیل باشد که بر قضاهای حتمی خدا مشتمل است (همان، ص67). از منظر صاحب المیزان «امام مبین» غیر از کتابی است که اعمال اشخاص در آن نوشته می شود؛ چراکه آن مخصوص ثبت اعمال افراد انسانی است و این برای عموم موجودات و نیز تعبیر درباره یکی در قرآن به کتابت آورده شده و درباره دیگری به احصاء ( همان).

آیت الله جوادی آملی بعد از ذکر معنای مشهور که امام مبین را لوح محفوظ دانسته اند، به تبع علامه طباطبائی می فرماید:

شاید نام گذاری لوح محفوظ به «امام مبین» از این روست که مشتمل بر قضای حتمی است که متبوع خلق است و نامه اعمال از روی آن استنساخ می گردد (جوادی آملی، معاد در قرآن، ج4، ص431).

آیت الله مکارم شیرازی نیز در تفسیر نمونه، بعد از نقل قول مفسران در لوح محفوظ دانستن امام مبین، تعبیر به امام را از این نظر می داند که این کتاب در قیامت، رهبر و پیشوا برای همه مأموران ثواب و عقاب است و معیاری است برای سنجش ارزش اعمال انسان ها و پاداش و کیفر آنها (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 18، ص332).

3. امیرالمؤمنین علی علیه السلام

یکی دیگر از تفاسیری که توسط مفسران شیعه برای امام مبین بیان گردیده، امام مبین دانستن امیرالمؤمنین علی علیه السلام می باشد. این دیدگاه برگرفته از روایات فراوانی است که از ائمه در این رابطه روایت شده است.این روایات را در فصل بعدی مقاله نقل خواهیم کرد و در ادامه، اقوال مفسرین در این زمینه بیان خواهد شد:

علی بن ابراهیم قمی (م 307ق) روایتی که «امام مبین» را امیرالمؤمنین می داند، نقل نموده است (قمی، تفسیر القمی، ج 2، ص212). فیض کاشانی، بحرانی (م 1107ق) و قمی مشهدی نیز روایات دال بر این که مراد از «امام مبین» حضرت علی علیه السلام است را ذکر

ص: 338

نموده اند (فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 4، ص247؛ بحرانی، البرهان، ج 4، ص566؛ مشهدی، تفسیر کنزالدقائق، ج 11، ص60).

سیدعبدالله شبّر نیز مصداق «امام مبین» را علی علیه السلام می داند (شبّر، تفسیر القرآن الکریم، ص 416).

سلطان محمد گنابادی(م1327ق) در تفسیر عرفانی خود، مصداق «امام مبین» را امام معصوم دانسته و معتقد است، آن امامی است که خودش علم الهی است؛ علم خدایی که به هر چیزی عالم است و آن امام در بیوت «اذن اللّه أن ترفع» است؛ یعنی ائمه علیهم السلام که در رأس آنان امام علی علیه السلام قرار دارد. (گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ج 3، ص286).

علامه طباطبائی بعد از ذکر و پذیرش روایات دال بر امام مبین بودنِ امام علی علیه السلام می نویسد: روایاتی که «امام مبین» را علی علیه السلام می دانند، از باب تفسیر نبوده؛ بلکه در مقام بیان بطون و اشارات قرآن هستند و مانعی ندارد که خدای تعالی به بنده ای از بندگانش که دارای توحید و عبودیت خالص برای اوست، علم به همه معلوماتی که در کتاب مبین است بدهد، و آن کس بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) سید الموحدین امیرالمؤمنین علی علیه السلام است (طباطبائی، تفسیر المیزان، ج 17، ص70).

آیت الله جوادی آملی معتقد است:

احادیثی که در ذیل این آیه شریفه از ناحیه پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) رسیده، افق های تازه ای بر معارف الهی می گشاید... بنابراین، پیامبر و امامان معصوم(علیهم السلام) به عنوان انسان کامل، آینه علم خدا هستند و کردار مکتوب انسان ها با نسخه اصل که قلب امام و پیامبر است، مقابله می شود، و چون انسان کامل معصوم «عَیبه» بی عیب علم الهی است، هر چه انسان انجام داد، یا مرتکب می شود، با حفظ مبادی علمی و عملی و حفظ اراده و اختیار در آن امام مبین مضبوط است (جوادی آملی، معاد در قرآن،ج4، ص431).

البته ایشان در درس تفسیرشان روایاتی که امیرالمؤمنین را «امام مبین» دانسته اند، از باب تطبیق مصداقی می دانند، نه تفسیرمفهومی. ایشان فرموده اند:

ص: 339

این گونه از روایات تطبیقِ مصداقی است، نه تفسیر مفهومی. اگر ﴿إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللّهُ﴾ باشد، تفسیر مفهومی است؛ ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ﴾ باشد، تفسیر مفهومی است. اصلاً مربوط به حضرت امیر است؛ اما این تطبیق مصداقی است، وگرنه «امامِ مبین» همان لوح محفوظ است؛ عرش الهی است که همه اشیاء در این جا هست (جوادی آملی، تفسیر سوره یس، جلسه4، به نقل از: www.portal.esra.ir).

آیت الله مکارم پس از نقل روایاتی که امام علی علیه السلام را امام مبین دانسته، در جمع بین این روایات و سایر اقوال می فرماید:

این گونه روایات، منافاتی با تفسیر «امام مبین» به «لوح محفوظ» ندارد؛ زیرا قلب پاک پیامبر صدر درجه اول و قلب وسیع جانشین او در درجه بعد، آیینه هایی است که لوح محفوظ را منعکس می کند، و قسمت عظیمی از آنچه در لوح محفوظ است، از سوی خدا به آن الهام می گردد. به این ترتیب، نمونه ای از «لوح محفوظ» می باشد... و نیز می دانیم که عالم هستی از یک نظر صفحه علم خدا و لوح محفوظ است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 18، ص336).

4. علم الهی

یکی از معانی ای که برای «امام مبین» گفته شده، کنایه بودن امام مبین از علم الهی است. بر اساس این نظریه، امام مبین به معنای مقتدای روشنگر، وصفی است که علم الهی را نشان می دهد. محمدجواد مغنیه در الکاشف می گوید: «امام مبین کنایه از علم الهی است» (مغنیه، تفسیر الکاشف، ج 6، ص303). البته شیخ طوسی در التبیان (ج8، ص447)، ابن ادریس حلی(م436ق) در المنتخب (ج2، ص211) و مرحوم طبرسی(م 548ق) در مجمع البیان (ج8، ص654) که «امام مبین» را لوح محفوظ دانستند، آن را، دال بر معلومات خدای سبحان به نحو تفصیل معرفی کرده اند که از این حیث، سخن آنان به این نظریه نزدیک است و می توان گفت محمد جواد مغنیه در نظر خود از آنان الهام گرفته است.

ص: 340

5. مثل و نمونه

از جمله نظریات دیگری که در تفسیر «امام مبین» بیان شده، مثل و نمونه دانستن امام مبین است؛ یعنی امام مبین کسی است که مظهر، نمونه و مثل خیر یا شر است که همه خوبی ها یا بدی ها در او مجسم شده است. محمدتقی مدرسی در کتاب «مَن هدی القرآن» با بیان برخی احتمالات درباره «امام مبین» مانند لوح محفوظ، نامه اعمال، امام حق یا امام ضلال که مورد تبعیت مردم هستند، معتقد است که ممکن است همه این احتمالات، بلکه بیش از اینها مراد آیه باشد؛ چراکه کلمات قرآن محدود به سیاق نبوده و برای بیان حقایق می باشند. البته این که این حقایق در این موضع گفته شده، به دلیل سیاق آیه است. وی در نهایت، نظر خود درباره معنای «امام مبین» را این گونه بیان می کند:

برای هر چیزی امامی است که خصایص او به طور کامل در آن متمثل می گردد؛ لذا انبیا و اولیا که ائمه رشاد هستند، همه خوبی ها و خیرها و فضایل در آنها متمثل می شود. آنها مثل و نمونه خوبی هایند و فراعنه و طغات که ائمه کفر هستند، همه صفات زشت و نکوهیده و رذائل و شرور در آنها متمثل می شود. آنها مثل و نمونه بدی ها هستند.

ایشان روایتی که از امیرالمؤمنین وارد شده و می فرماید: «اَنَا وَ الله الاِمامُ الْمُبِیْنُ، اُبَیِّنُ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ وَرِثْتُهُ منْ رَسُولِ اللّه» را نیز از همین باب یعنی مثل و نمونه می داند (مدرسی، من هدی القرآن، ج 11، ص101). به نظر می رسد نظر وی الهام گرفته از نظریه فخر رازی در امام جمع دانستن امام مبین باشد (فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 26، ص258و259).

6. صحیفه اعمال

یکی دیگر از نظریاتی که پیرامون امام مبین ارائه شده، «صحیفه اعمال» دانستن امام مبین است؛ یعنی همان نامه عملی که «رقیب عتید»(ق/18) اعمال را در آن ثبت می کند. این نظریه به قرینه (نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَآثارَهُم) ارائه گردیده است. سیدمحمدحسین فضل الله پس از نقل اقوال مختلف پیرامون مصداق «امام مبین»، صحیفه اعمال بودن امام مبین را برمی گزیند؛ چراکه معتقد است این معنا با سیاق آیه (نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم) تناسب

ص: 341

بیشتری دارد (فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج 19، ص132). صادقی تهرانی نیز در البلاغ، صحیفه اعمال انسان ها را از جمله معانی امام مبین دانسته است (صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، ص440).

جمع بندی نظرات مفسران شیعه

تفاسیر غیرروایی کهن و معاصر شیعه، عمدتا مصداق «امام مبین» را لوح محفوظ دانسته اند و برخی تفاسیر روایی امام مبین را کتاب مبین تفسیر نموده اند؛ اما اکثر تفاسیر روایی بر اساس روایات بسیاری که از پیامبر و ائمه(علیهم السلام) نقل شده، امام علی علیه السلام را مصداق «امام مبین» دانسته اند. البته عده ای از مفسرین، امام علی علیه السلام را به عنوان بطن و تأویل «امام مبین» و برخی به عنوان تفسیر ظاهر آیه بیان نموده اند. عده ای از مفسرین معاصر شیعی نیز صحائف اعمال، علم الهی و انسانی که مثل و نمونه خیر یا شر است را معنای «امام مبین» دانسته اند. به نظر می رسد بر اساس تفسیر قرآن به قرآن باید امام مبین، کتاب مبین، ام الکتاب و لوح محفوظ را یکی دانست و بر اساس تفسیر روایی امام علی علیه السلام و ائمه معصومین(علیهم السلام) را نیز به این مصادیق افزود.

بررسی دلالت مصداقی امام مبین در تفاسیر اهل سنت

1. لوح محفوظ

همسان انگاری امام مبین با لوح محفوظ در میان اهل سنت نیز مانند شیعه بیشترین طرفدار را دارد. لوح محفوظ از منظر اهل سنت، لوحی است که ملائکه آن را قرائت می کنند و از دسترس غیر آنان مصون است (فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 31، ص116). از منظر مفسرین اهل سنت این لوح در بالای آسمان هفتم قرار دارد (بیضاوی، أنوار التنزیل، ج 5، ص302). این لوح که از تغییر و تبدیل محفوظ است، بر پیشانی اسرافیل قرار دارد (طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 30، ص90). این لوح جایگاه قرآن است (ابن عاشور، التحریر والتنویر، ج 30، ص226).

ص: 342

هواری، هود بن محکم (م قرن سوم ﻫ) در تفسیر کتاب الله العزیز (ج 3، ص 376)، نحاس (م 338ق) در اعراب القرآن (ج 3، ص 261)، سمرقندی (م 395ق) در بحرالعلوم (ج 3، ص117) و ثعلبی (متوفای 427ق) در الکشف والبیان (ج 8، ص123) عمدتا بر اساس روایات صحابه و تابعین، مصداق امام مبین را لوح محفوظ دانسته اند.

قشیری (م 465ق) در لطائف الاشارات بعد از ذکر لوح محفوظ بودنِ امام مبین می گوید: «همه چیز در آن نیست؛ بلکه آثار احبّای خداوند در مکنون آن کتاب ثبت است».(قشیری، لطائف الاشارات، ج 3، ص213).

واحدی نیشابوری (م 468ق) در الوجیز (ج 2، ص897) و میبدی (م480ق) نیز در کتاب «خلاصه تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید» (ج2، ص291) امام مبین را لوح محفوظ می دانند. میبدی در کشف الاسرار معتقد است وجه امام بودنِ لوح محفوظ، این است که آن اصل الواح و کتب است. سپس می نویسد:

این لوح محفوظ، همان ذکر است که در خبر صحیح است که هر شب حق جلّ جلاله به جلال عزّ خود برگشاید و در آن نگرد و کس را بعد از او نیست و نرسد که در آن نگرد (میبدی، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج 8، ص209).

زمخشری (م538ق) در تفسیر کشاف (ج4، ص7) امام مبین را بر اساس روایات لوح محفوظی دانسته که اعمال و آثار انسان در آن نوشته و ثبت و ضبط می شود.

ابن جوزی (م 593ق) در زادالمسیر (ج3، ص519) فقط لوح محفوظ را مصداق امام مبین شمرده است.

فخر رازی (م 606ق) در مفاتیح الغیب (ج 26، ص258و259) لوح محفوظ را یکی از مصادیق امام مبین دانسته است.

بیضاوی (م 685ق) در انوار التنزیل و اسرارالتاویل (ج 4، ص264)، بغدادی (م 741ق) در لباب التأویل (ج 4، ص4) و ابوحیان (م 745ق) در بحرالمحیط (ج 9، ص52) نیز لوح محفوظ را مصداق امام مبین گرفته اند. ابن کثیر (م 774ق) گوید:

ص: 343

امام مبین، جمیع کائنات است که در کتاب مسطور مضبوط شده و آن همان لوح محفوظ است و امام مبین در این جا براساس روایت مجاهد و قتادة و عبدالرحمن بن زید بن أسلم أم الکتاب است (ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، ج 6، ص504).

آلوسی (م1270ق) بر اساس نقلی از مجاهد و قتاده و ابن زید می گوید:

مراد از «امام مبین» لوح محفوظ است که بیان هر چیزی در آن است؛ اما این بیان در دفعات متعدد صورت گرفته؛ چراکه لوح محفوظ به اجماع مسلمین، جسم و متناهی است؛ اما حوادث گوناگون بی نهایت است و محال است که متناهی ظرف لایتناهی شود ... به نظر من حوادث تا روز قیامت متناهی است و می شود در دفعه واحده در لوح بیان گردد (آلوسی، تفسیر روح المعانی، ج 11، ص392).

رشیدرضا (م1354ق) در تفسیر المنار کتاب مبین، امام مبین، ام الکتاب، ذکر، زبر و لوح محفوظ را یک حقیقت می داند که مقادیر خلق در آن نوشته شده است (رشید رضا، المنار، ج7 ،ص391).

طنطاوی (م 1431ق) در الوسیط می گوید: «یعنی همه چیز را در اصلی عظیم ثبت و بیان کردیم که آن کتابی واضح است». وی دو احتمال در مصداق آن داده: 1. لوح محفوظ؛ 2. علم الهی (طنطاوی، تفسیر الوسیط، ج 12، ص16).

همچنین در تفاسیر دیگری مفسرین اهل سنت، معنای امام مبین را لوح محفوظ بیان کرده اند؛ ازجمله: (ابن عجیبه، البحر المدید، ج 4، ص560؛ آل غازی، بیان المعانی، ج 2، ص27؛ ابوالسعود، ارشاد العقل، ج 7، ص161؛ نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن، ج 5، ص527؛ ابن هائم، التبیان، ص272؛ جزایری، ایسر التفاسیر، ج 4، ص367؛ ابن ابی زمنین، تفسیر، ص197؛ بغدادی، لباب التأویل، ج 4، ص4).

2. کتاب مبین

از معانی دیگری که برای «امام مبین» ذکر شده، همسان انگاری امام مبین با «کتاب

ص: 344

مبین» است که اصطلاحی قرآنی است و هفت بار در قرآن کریم به کار رفته است: (مائده/15؛ انعام/ 59؛ یونس/61؛ هود/6؛ نمل/ 1و 75؛ سبأ/3).

ویژگی های «کتاب مبین» بر اساس پنج مورد از این آیات قرآنی، عبارت است از:

کتابی که قرارگاه واقعی و جایگاه موقت همه موجودات در آن ثبت است و هیچ پوشیده و پنهانی در آسمان و زمین وجود ندارد و هموزن ذرّه ای و نه کوچک تر از آن و نه بزرگ تر از آن نیست، مگر این که در این کتاب مبین ثبت است.

همچنین در دو مورد از این هفت آیه، مقصود از «کتاب مبین» قرآن کریم است: (نمل/1؛ مائده/15).

ابوعبیده معمر بن مثنی(م 208ق) در مجاز القرآن (ج 2، ص158) «امام مبین» را کتاب مبین می داند.

فخر رازی (م 606ق) ازجمله معانی «امام مبین» را کتاب مبین ذکر نموده که همه چیز اعم از افعال و اعمال و غیره در آن احصا شده و به آن امام گفته شده؛ چون ملائکه از آن تبعیت می کنند؛ یعنی در آن می نگرند و هر چه در آن از اجل و رزق و احیاء و اماته نوشته شده باشد، تبعیت نموده و اجرا می کنند ( فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 26، ص258و259).

قرطبی (م 671ق) نیز کتاب روشنی که مقتدای مردم و حجت است را ازجمله معانی «امام مبین» ذکر نموده است (قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 15، ص13).

ابن جزی(م 741ق) نیز کتاب مبین را از جمله معانی «امام مبین» دانسته است (ابن جزی، التسهیل لعلوم التنزیل، ج 2، ص180).

3. ام الکتاب

از دیگر تفاسیر «امام مبین»، ام الکتاب دانستن امام مبین است. ام الکتاب یک بار به معنای محکمات قرآنی در قرآن آمده (آل عمران/7) و یک بار به معنای چیزی که نزد خداست (رعد/39) و یک بار به معنای جایی نزد خداوند که قرآن در آن است (زخرف/4).

ص: 345

طبری (م310ق) معتقد است هر چه که بوده و هر چه هست و خواهد بود، ثبت و احصا شده در ام الکتاب است و مقصود از «امام مبین» نیز همین ام الکتاب است و وجه مبین بودن آن هم این است که روشن کننده جمیع آن چیزی است که در آن ثبت شده (طبری، جامع البیان، ج 22، ص100).

ابن کثیر (م774ق) نیز معتقد است که امام مبین در این جا بر اساس روایت مجاهد و قتادة و عبدالرحمن بن زید بن أسلم همان أم الکتاب است (ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص504).

4. صحیفه اعمال

یکی دیگر از نظریاتی که پیرامون «امام مبین» ارائه شده، صحیفه اعمال دانستن امام مبین است؛ یعنی همان نامه عملی که رقیب عتید (ق/18) اعمال را در آن ثبت می کند.

قرطبی در الجامع (ج 15، ص13)، ابن جزی در التسهیل (ج 2، ص180)، ابوحیان در بحرالمحیط (ج9، ص52) صحائف اعمال را یکی از معانی امام مبین بیان کرده اند. صاوی(م 1241ق) در حاشیه می گوید:

در معنای امام مبین صحف اعمال نسبت به لوح محفوظ صحیح تر است؛ زیرا کتابتی که در زمان حیات بندگان صورت می گیرد، در صحف ملائکه است و لوح محفوظ مربوط به قبل از وجود خلق است و لذا صحف ملائکه تناسب بیشتری با مقصود آیه دارد (صاوی، حاشیة الصاوی علی تفسیر الجلالین، ج 3، ص291).

5. امام جمع

«امام جمع» از دیگر معانی «امام مبین» است که فخر رازی آن را ارائه نموده و نقدی هم بر آن بیان نکرده که نشان دهنده تمایل وی به این معناست و باید گفت قول انحصاری او در این زمینه می باشد؛ چراکه هیچ یک از مفسرین اهل سنت چنین معنایی را برای امام مبین نگفته اند. وی می گوید:

ص: 346

امام مبین به معنای امامی است که با جمعیت و امت خود می آید؛ امامی که آیه (یوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ) (إسراء/71) بر آن دلالت دارد؛ یعنی ائمه مردم که در این جا به مبین توصیف گشته اند؛ چراکه آن امام مظهر امور آنان در قیامت است و آن امام مظهر جزایی است که بر مردم رانده خواهد شد و ملائکه آن را انجام خواهند داد و امام مبین همان امامی است که فارق بین احوال مردم در روز قیامت خواهد بود که عده ای را اهل بهشت و عده ای دیگر را اهل جهنم خواهد ساخت (فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 26، ص258).

6. قضاءالهی

از جمله تفاسیر بیان شده برای «امام مبین» همسان انگاری امام مبین با قضای قطعی و غیر قابل بازگشت الهی درباره امور عالم است. فخر رازی یکی دیگر از وجوهی که درباره مصداق «امام مبین» برشمرده، تبیین امام مبین به قضای حتمی الهی است. در واقع امام مبین چیزی است که آنچه از قضای الهی نوشته می شود، در آن حفظ و نگه داری می گردد (همان).

7. اصل عظیم الشأن

اصل عظیم الشان که مرجع و مقتدا واقع می شود، معنای دیگری است که برای امام مبین بیان شده است. آلوسی «امام مبین» را اصل عظیم الشأنی می داند که به آن اقتدا شده و تبعیت می شود و مخالفتی با آن نمی شود و آن امام مبین است؛ یعنی ظاهر کننده ما کان و سیکون (آلوسی، روح المعانی، ج 11، ص391).

8. علم الهی

از معانی دیگری که برای «امام مبین» ذکر شده، همسان انگاری با علم الهی است. این نظریه بیشتر در تفاسیر اجتهادی وغیرروایی اهل سنت آمده است. این نظریه ناشی از تحلیل واژگانی امام مبین با علم و تشابه میان خصوصیات شمرده شده برای امام مبین در قرآن، با ویژگی های علم الهی است. آلوسی یکی از وجوهی که برای مصداق امام مبین ذکر

ص: 347

نموده، علم ازلی الهی است و معتقد است توصیف علم الهی به مبین، به این دلیل است که علم مظهر است؛ یعنی برای این که خداوند موجودی را از کتم عدم خارج کند، اول باید معلوم او شود؛ سپس قدرت الهی به خلق او تعلق گیرد. البته آلوسی در نهایت این قول را تضعیف نموده و می گوید خلاف ظاهر آیه است (همان، ص392).

ابن عاشور «امام مبین» را علم خداوند دانسته که همه ذوات و اعمال معلوم آن و متعلق این علم هستند و صرفا مختص به کتابت اعمال انسان نیست و شامل همه کائنات، چه آنها که وجود بالفعل دارند و چه ممکن الوجودهایی که هنوز به وجود نیامده اند، می شود و هیچ چیز از این علم مخفی نشده و از بین نمی رود و آن را امام خوانده، چون بر وفق آن اراده الهی و قدرت الهی تعلق می گیرد (ابن عاشور، التحریر والتنویر، ج 22، ص205).

سید قطب (م 1387ق) از میان معانی ذکرشده توسط مفسرین برای «امام مبین» بهترین آنها را علم ازلی و قدیم الهی می داند که بر همه چیز محیط است (سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 5، ص2960).

طنطاوی (م 1431ق) علم الهی را یکی از معانی امام مبین می داند (طنطاوی، التفسیر الوسیط، ج 12، ص16).

9. انسان کامل

یکی دیگر از نظریاتی که پیرامون «امام مبین» بیان شده، انسان کامل بودن امام مبین است؛ یعنی امام مبین همان انسان کاملی است که مظهر همه اسماء جمال و جلال الهی ازجمله علم الهی است. بر این اساس علی علیه السلام نیز که سرسلسله عارفان الهی و بی تردید انسان کامل است، همان امام مبین است. آلوسی پس از آن که غُلات شیعه را کسانی معرفی می کند که امام مبین را علی علیه السلام می دانند، می نویسد:

شیعیان از این باب که «لیس علی اللّه بمستنکر، أن یجمع العالم فی واحد» یعنی از خداوند بعید نیست که عالم را در یک نفر جمع کند، به چنین نظری قائل شدند؛ لذا کل عالم از منظر آنان در علی علیه السلام احصا شده که مقصود شیعیان این است که جمیع علوم همانند لوح

ص: 348

محفوظ نزد علی علیه السلام موجود است. وی سپس بدون ذکرهیچ دلیل علمی، این قول را ناشی از جهل عظیم به کتاب خدا می داند، اما در ادامه می گوید: البته ممکن است مراد شیعه از چنین سخنی، همان اعتقاد متصوفه درباره این آیه باشد که مراد از امام مبین، انسان کامل است و کامل بودن علی علیه السلام نیز مطلبی است که فقط ناقص العقل و بی دین آن را انکار می کند (آلوسی، روح المعانی، ج 11، ص392).

جالب این جاست که آلوسی ظاهرا نظر متصوفه را می پذیرد و خود نیز علی علیه السلام را مصداق بارز انسان کامل می داند. با این حال عجیب این است که چرا وی در اول کلامش این قدر به شیعه تاخته است؟!

جمع بندی نظرات مفسرین اهل سنت

تفاسیر کهن اهل سنت غالبا «امام مبین» را به ترتیب، لوح محفوظ، کتاب مبین و ام الکتاب دانسته اند که این تفاسیر بیشتر ناشی از روایات صحابه و تابعین در این زمینه است. تفسیر امام مبین به صحیفه اعمال نیز از جمله معانی ای است که برخی تفاسیر اجتهادی اهل سنت آن را برگزیده اند. همچنین «امام جمع» یعنی آن امامی که روز قیامت با قوم خود در صحنه محشر حاضر می شود، نظر اختصاصی فخر رازی در تفسیر امام مبین است. علم الهی، قضاء الهی و اصل عظیم الشأن نیز از جمله تفاسیری است که نوعا مفسرین متأخر اهل سنت به آن متمایل شده اند. تفسیر «امام مبین» به انسان کامل نیز یکی از معانی ای است که آلوسی به نقل از عرفا برای امام مبین ذکر نموده و امیرالمؤمنین علی علیه السلام را مصداق آن دانسته است.

اشتراکات تفاسیر شیعه و سنی در مصداق شناسی «امام مبین»

تفسیر «امام مبین» به لوح محفوظ، کتاب مبین، صحیفه اعمال، علم الهی و انسان کامل، تفاسیری است که میان مفسرین شیعه و سنی در تفسیر امام مبین مطرح شده و مشترک است. چنانچه کتاب مبین، ام الکتاب، لوح محفوظ و امام مبین را بر اساس تفسیر

ص: 349

قرآن به قرآن، یک حقیقت بدانیم، می توان گفت که غالب مفسرین شیعه و سنی، این معانی را برای امام مبین پذیرفته اند و در این مقدار از معنا برای امام مبین اختلافی میان فریقین نیست؛ بلکه اختلاف در قبول مصداق یا مصادیقی بیش از آنچه از این آیات برای امام مبین بیان نموده است، می باشد .

در میان اهل سنت، آلوسی و فخر رازی مصداق انسانی برای امام مبین قائل شده اند که یا امام جمع در روز قیامت و یا انسان کاملی چون علی علیه السلام می باشد. این دو نظریه بسیار با دیدگاه شیعه پیرامون امام مبین دانستن علی علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام نزدیک است و می تواند اجماع ادعایی برای امام مبین نبودن علی علیه السلام را نقض کند.

تمایزات تفاسیر شیعه و سنی در مصداق شناسی امام مبین

گرچه نظر آلوسی اشاره ای به انسان کامل بودن امام علی علیه السلام داشته و مؤید نظر شیعه است و نظریه امام جمع که فخر رازی ارائه داد را نیز می توان مؤید دیگری بر این معنا دانست، اما نمی توان این نظرات خاص را نماینده دیدگاه غالب اهل سنت دانست؛ لذا باید گفت اساسی ترین تفاوت شیعه و سنی در تفسیر امام مبین، این است که عمده مفسرین شیعه، چه مفسرین متقدم و چه متأخر، امیرالمؤمنین علی علیه السلام را مصداق امام مبین می دانند؛ حال یا به عنوان تفسیر ظاهر آیه، یا باطن آن و در این جهت همگی متفق اند؛ لکن تقریبا هیچ یک از تفاسیر اهل سنت، آن حضرت را به هیچ عنوان مصداق این آیه مطرح نکرده اند.

بررسی دلالت مصداقی «امام مبین» در روایات شیعه

1. امام علی علیه السلام

بسیاری از روایات در منابع معتبر شیعه، امام علی علیه السلام را امام مبین دانسته اند. تعدد این روایات در مصادر گوناگون به قدری فراوان است که ما را از بررسی سندی آن ها بی نیاز می نماید. امام مبین بودن علی علیه السلام حکایت از جایگاه والای ایشان در ساختار خلقت و عظمت روحی آن امام دارد که علم الهی به همه اشیاء در وجود او تجلی نموده و او به

ص: 350

عنایت الهی عالم به ماکان و مایکون گردیده است. بر این اساس خداوند علی علیه السلام را، هم به تکوین آگاه نموده و هم به تشریع؛ در نتیجه، تنها اوست که صلاحیت جانشینی اول مخلوق عالم و عقل کل یعنی محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله وسلم) را داراست.

در ادامه، برخی روایاتی که بر امام مبین بودن امام علی علیه السلام دلالت دارد، بیان می گردد: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) در خطبه غدیر، علی علیه السلام را به عنوان امام مبین معرفی نمودند و فرمودند: «ای گروه مردم! خداوند متعال تمام علوم را به من عطاء فرمود و من هم تمام آنها را به علی بن أبی طالب، پیشوای پرهیزگاران تعلیم نمودم، و اوست امام مبین» (فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج 1، ص89؛ طبرسی، الإحتجاج، ج 1، ص55؛ بحرانی، البرهان، ج 2، ص227؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 37، ص201، ح86؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج 4، ص169؛ حلّی، العدد القویة، ص169؛ ابن طاووس، الیقین، ص343).

در روایتی امام باقر علیه السلام از قول رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) امام مبین را امیرالمؤمنین معرفی کرده، می فرماید: «هنگامی که این آیه نازل شد، ابوبکر و عمر از جایگاه خود برخاستند و گفتند: ای پیامبر خدا، آیا امام مبین که همه چیز در آن آورده شده، تورات است؟ فرمود: نه. گفتند: پس انجیل است؟ فرمود: نه. گفتند: پس آن قرآن است؟ فرمود: نه. در همین هنگام بود که علی علیه السلام وارد شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) در حالی که با دست او را نشان می داد، فرمود: این امام مبین است. بی تردید او امامی است که خداوند علم همه چیز را در او احصا فرموده است» (ابن بابویه، معانی الأخبار، ص95؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 35، ص427،ح2؛ شیخ صدوق، الأمالی، ص170،ح5؛ بحرانی، البرهان، ج 4، ص 568،ح8905 و ج 4، ص570؛ قمی مشهدی، کنزالدقائق، ج 11، ص61؛ استرآبادی، تأویل الآیات، ص477؛ حر عاملی، إثبات الهداة، ج 3، ص39؛ عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص379، ح27؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص64).

بر اساس نقلی در تفسیر قمی، امیر مؤمنان علیه السلام خودشان را امام مبین معرفی نموده و فرمود: «به خدا سوگند امام مبین من هستم که حق را از باطل جدا می سازم و این دانشی

ص: 351

است که از رسول خدا به ارث برده ام» (قمی، تفسیر القمی، ج 2، ص212؛ بحرانی، البرهان، ج 4، ص566؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 35، ص427، ح2؛ عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص379؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج 11، ص62).

عماریاسر نقل می کند که روزی با حضرت علی علیه السلام در بیابانی بودند که پر از مورچه بود. عمار از حضرت پرسید: آیا از خلق خدا کسی هست که عدد این مورچه ها را بداند؟ حضرت فرمودند: «من مردی که عدد آنها و نر و ماده آنها را می داند، می شناسم». عمار عرض کرد: چه کسی؟ امام فرمودند: «آیا سوره یاسین را نخوانده ای (وَ کُلَّ شَی ءٍ أَحْصَیناهُ فِی إِمامٍ مُبِین)»؟ عمار گفت: بله مولای من، خوانده ام. حضرت فرمودند: «منم آن امام مبین که در آیه ذکر شده» (ابن شاذان، الفضائل، ص94؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 40، ص176، ح58؛ بحرانی، البرهان، ج 4، ص569).

امام صادق علیه السلام بر اساس این آیه می فرمایند که رسول خدا| از جانب خداوند مأموریت یافت تا تمام اسرار را با علی علیه السلام در میان گذارد و چیزی از غیب و سرّ و مکنون علمش باقی نماند، مگر این که علی علیه السلام از آن آگاهی یابد (طبری، دلائل الإمامة، ص233، ح 162؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 69، ص181، ح10؛ ابن طاووس، الأمان من أخطار الأسفار، ص66؛ بحرانی، البرهان، ج 1، ص739).

همچنین روایات دیگری از ائمه معصومین علیهم السلام که علی علیه السلام را امام مبین در آیه شریفه می دانند، نقل شده است؛ ازجمله: (ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص239و ج 3، ص243و ج 3، ص265؛ ابن شاذان، الفضائل، ص174؛ استرآبادی، تأویل الآیات، ص477؛ فیض کاشانی، نوادرالأخبار، ص298؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 1، ص44 و ج 4، ص247؛ بحرانی، البرهان، ج 4، ص847).

2. کتاب مبین

یکی دیگر از تفاسیری که برای «امام مبین» ذکر شده، همسان انگاری با «کتاب مبین»

ص: 352

است. کتاب مبین نیز اصطلاحی قرآنی است که هفت بار در قرآن کریم به کار رفته است: (مائده/ 15؛ انعام/ 59؛ یونس/ 61؛ هود/6؛ نمل/1و 75؛ سبأ/ 3).

ویژگی های کتاب مبین بر اساس پنج مورد از این آیات قرآنی عبارت است از:

کتابی که قرارگاه واقعی و جایگاه موقت همه موجودات در آن ثبت است و هیچ پوشیده و پنهانی در آسمان و زمین وجود ندارد و هموزن ذرّه ای و نه کوچک تر از آن و نه بزرگ تر از آن نیست، مگر این که در این کتاب مبین ثبت است. همچنین در دو مورد از این هفت آیه مقصود از کتاب مبین، قرآن کریم است (نمل/ 1؛مائده/15).

3. وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)

یکی از مصادیقی که از برخی روایات برای «امام مبین» به دست می آید، وصیتی است که از طرف خداوند برای پیامبر جهت روشن نمودن وظایف اوصیای ایشان و علومی که به آن نیاز دارند، نازل گردید. در روایات آمده است: هنگامی که امر وصایت و امامت بر رسول خدا| نازل شد یا هنگام وفات آن جناب وصیتی در نوشته ای سربه مُهر نازل گردید، جبرئیل آن را به همراه اُمنایِ خدا تبارک و تعالی از فرشتگان فرود آورد. جبرئیل گفت: ای محمد! هر که در نزد خود داری، بیرون کن، جز وصیّ خود، و این وصیتنامه را از ما بگیر و گواه و ضامنی برای این که ما آن را به تو تحویل دادیم، برگمار و مقصود خود علی علیه السلام بود. در این وصیت نامه همه معارف دینی و سنت های الهی و سنن پیامبر و اخبار آینده و... وجود دارد. این وصیت، همان امام مبینی است که در آیه شریفه آمده است (کلینی، الکافی، ج 1، ص702؛ بحرانی، البرهان، ج 4، ص566؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 22، ص479؛ عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص378؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج 11، ص60).

4. همه ائمه علیهم السلام

یکی دیگر از مصادیق «امام مبین» که متفرع بر امام مبین بودن علی علیه السلام است ،اطلاق امام مبین در روایات شیعه بر همه ائمه علیهم السلام می باشد؛ چراکه تفاوتی میان ائمه در این امور، مانند علم و جایگاه معنوی نیست. در نتیجه، در برخی روایات، امام مبین برهمه ائمه تطبیق

ص: 353

گردیده است (ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص239و ج 3، ص243و ج 3، ص265؛ ابن شاذان، الفضائل، ص174؛ استرآبادی، تأویل الآیات، ص477؛ فیض کاشانی، نوادرالأخبار، ص298؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 1، ص44 و ج 4، ص247؛ بحرانی، البرهان، ج 4، ص847؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 90، ص98، ح1).

5. صحیفه اعمال

یکی دیگر از تفاسیری که درباره «امام مبین» از روایات شیعه قابل استفاده است، صحیفه اعمال دانستن امام مبین است؛ یعنی همان نامه عملی که رقیب عتید (ق/18) اعمال را درآن ثبت می کند. روایات زیر اشاره ای به معنای نامه اعمال برای امام مبین دارند؛ چراکه مضمون این روایات، ناظر به اعمال انسان هاست که در امام مبین ثبت می گردد. گرچه در این روایات تصریح به این معنا نشده، اما از قرائن موجود، صحیفه اعمال دانستنِ امام مبین از آنها قابل استفاده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) به سرزمین بی گیاهی فرود آمد و به یارانش فرمود: هیزم بیاورید. گفتند: یا رسول اللّه! ما در سرزمین خشک و بی گیاهی قرار گرفته ایم. فرمود: هر انسان به اندازه توان خویش هیزم بیاورد. هر یک از آنان به قدر توان هیزم فراهم کرده، در برابر پیامبر بر روی هم انباشتند. پیامبر فرمود: گناهان نیز این گونه روی هم متراکم می گردد. بپرهیزید از گناهان کوچک که هر چیزی طالبی دارد و طالب آنها، آنچه را از پیش فرستاده و آنچه را باقی گذاشتند، همه را می نویسد، و ما همه آنها را در «امام مبین» ثبت کرده ایم» (کلینی، الکافی، ج 3، ص706؛ عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص378؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج 11، ص61؛ بحرانی، االبرهان، ج 4، ص568؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 70، ص346).

همچنین شأن نزول این آیه نیز می تواند مؤید این معنا باشد. بنی سلمه در ناحیه ای از مدینه بودند که فاصله آنها با مسجد زیاد بود و از این مسئله به رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) شکایت کردند و این آیه نازل شد؛ یعنی گام های شما به سوی مسجد را خداوند ثبت می کند

ص: 354

(عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص379؛ بحرانی، البرهان، ج 4، ص568؛ فیض کاشانی،تفسیر الصافی، ج 4، ص246).

ابوبصیر از امام باقر علیه السلام روایت می کند که فرمودند: «از گناهان کوچک دوری کنید؛ زیرا کسانی آنها را دنبال می کنند. یکی از شما می گوید: من گناه می کنم و بعد استغفار می نمایم، درحالیکه خداوند می فرماید: (وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَی ءٍ أَحْصَیناهُ فی إِمامٍ مُبین)» (کلینی، الکافی، ج 3، ص671؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج 11، ص60؛ بحرانی، البرهان، ج 4، ص373؛ عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص378).

جمع بندی روایات شیعه

در بیشتر روایات شیعه (که می توان گفت اگر متواتر لفظی نباشد، متواتر معنوی یا متظافر است)، امام مبین به امیرالمؤمنین علی علیه السلام تفسیر گردیده است. در برخی روایات این معنا تعمیم داده شده و بر سایر ائمه نیز تطبیق شده است. برخی روایات، امام مبین را کتاب مبین دانسته که می توان کتاب مبین را همان لوح محفوظ دانست. همچنین به وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) به امیرالمؤمنین علیه السلام نیز که همه چیز از معارف و اخبار غیبی در آن موجود است، امام مبین اطلاق شده و از برخی روایات نیز به دست می آید که مراد، نامه اعمالی است که اعمال خیر و شرّ در آن ثبت می گردد.

بررسی دلالت مصداقی «امام مبین» در روایات اهل سنت

1. ام الکتاب

از دیگر تفاسیر امام مبین، ام الکتاب دانستن آن است. ام الکتاب یک بار به معنای محکمات قرآنی در قرآن آمده (آل عمران/ 7)، یک بار به معنای چیزی که نزد خداست (رعد/39) و یک بار به معنای جایی نزد خداوند که قرآن در آن است (زخرف/4). در روایات اهل سنت از صحابه و تابعین نقل شده که مراد از «امام مبین» ام الکتاب است (طبری، جامع البیان، ج 22، ص100؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 10، ص3191).

ص: 355

2. لوح محفوظ

«لوح محفوظ» از منظر اهل سنت، لوحی است که ملائکه آن را قرائت می کنند و از دسترس غیر آنان مصون است (فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 31، ص116). از منظر مفسرین اهل سنت، این لوح در بالای آسمان هفتم قرار دارد (بیضاوی، أنوارالتنزیل، ج 5، ص302). این لوح که از تغییر و تبدیل محفوظ است، بر پیشانی اسرافیل قرار دارد (طبری، جامع البیان، ج 30، ص90). این لوح جایگاه قرآن است (ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 30، ص226).

بر اساس برخی روایات اهل سنت از تابعین، مراد از «امام مبین» لوح محفوظ است (ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز، ج 4، ص448؛ ماوردی، النکت والعیون، ج 5، ص9؛ بغدادی، لباب التأویل، ج 4، ص4؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج 8، ص122؛ ابن جوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج 3، ص519؛ ثعالبی،جواهر الحسان، ج 5، ص8؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص504؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 10، ص3191؛ سمرقندی، بحرالعلوم، ج 3، ص117).

3. صحیفه اعمال

یکی دیگر از تفاسیری که درباره «امام مبین» از برخی روایات اهل سنت قابل استفاده است، صحیفه اعمال دانستن امام مبین است؛ یعنی همان نامه عملی که رقیب عتید (ق/18) اعمال را درآن ثبت می کند. لذا بر اساس برخی روایات اهل سنت از تابعین، مراد از «امام مبین» صحف اعمال است (ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز، ج 4، ص448؛ ثعالبی، جواهر الحسان، ج 5، ص8؛ آل سعدی، تیسیر الکریم الرحمن، ص832؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص504).

همچنین شأن نزول این آیه نیز می تواند مؤید این معنا باشد. بنی سلمه در ناحیه ای از مدینه بودند که فاصله آنها با مسجد زیاد بود و از این مسئله به رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) شکایت

ص: 356

کردند و این آیه نازل شد؛ یعنی گام های شما به سوی مسجد را خداوند ثبت می کند؛ لذا پیامبر فرمودند که همانجا بمانید (طبری، جامع البیان، ج 22، ص100؛ ماوردی، النکت والعیون، ج 5، ص9؛ ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز، ج 4، ص448؛ ثعلبی نیشابوری، الکشف و البیان، ج 8، ص122؛ ابن جوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج 3، ص519؛ ثعالبی، جواهر الحسان، ج 5، ص8؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص503).

از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) روایت شده که هر کس سنت حسنه ای بگذارد، اجرش برای اوست و چیزی از اجرش کاسته نمی شود. همچنین هر کس سنت سیئه ای بگذارد، بار گناهش بر عهده اوست. این روایات اشاره به معنای نامه اعمال برای «امام مبین» دارند (ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 10، ص3191؛ بغدادی، لباب التأویل، ج 4، ص4؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص502)؛ چراکه مضمون این روایات ناظر به اعمال انسان هاست که در امام مبین ثبت می گردد. گرچه در این روایا ت بر این معنا تصریح نشده، اما از قرائن موجود، صحیفه اعمال دانستن «امام مبین» از آنها قابل استفاده است.

4. راه مستقیم

یکی دیگر از تفاسیر «امام مبین» بر اساس تشابه آن با امام مبین در این آیه است: (فَانْتَقَمْنٰا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُمٰا لَبِإِمٰامٍ مُبِینٍ) ﴿حجر/79﴾؛ در نتیجه از آنان انتقام گرفتیم، و [آثار] دو شهر نابود شده [قوم لوط و شعیب] بر سر جاده ای آشکار قرار دارد. «امام مبین» در این آیه به راه مستقیم وجاده تفسیر شده است. بر اساس برخی روایات اهل سنت از تابعین، مراد از امام مبین راه مستقیم است (ماوردی، النکت والعیون، ج 5، ص9).

جمع بندی روایات اهل سنت

بر اساس اکثر روایات اهل سنت که البته نظرات صحابه و تابعین است و نه نقل از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) مقصود از «امام مبین» ام الکتاب یا لوح محفوظ است. البته برخی نیز قائل به صحیفه اعمال بودن امام مبین هستند که مؤید این نظر، برخی روایاتی است که از

ص: 357

صحابه و تابعین از قول رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) نقل نموده اند. همچنین در یک روایت، مراد از امام مبین، راه مستقیم است.

اشتراکات روایات شیعه و سنی در مصداق شناسی «امام مبین»

کتاب مبین و صحیفه اعمال، دو معنایی است که از روایات شیعه و سنی در تفسیر «امام مبین» قابل استفاده است؛ البته اگر بگوییم کتاب مبین، همان لوح محفوظ است. در این جهت نیز روایات فریقین مشترک می باشد.

تمایزات روایات شیعه و سنی در مصداق شناسی «امام مبین»

عمده تمایز روایات شیعه و سنی در تفسیر «امام مبین» در تطبیق آن بر علی علیه السلام است که روایات متواتر یا متظافری در منابع تفسیری و روایی شیعه در این رابطه وجود دارد؛ برخلاف روایات اهل سنت که به هیچ عنوان در آنها اشاره ای به امام مبین بودن علی علیه السلام نشده است.

نتیجه

در واکاوی و بررسی تطبیقی دلالت مصداقی «امام مبین» در سوره یس بر علی علیه السلام از منظر فریقین، بعد از مفهوم شناسی، در مرحله اول، آراء مختلف شیعه و سنی در مصداق شناسی امام مبین بیان گردید. همچنین اشتراکات و تمایزات این آراء بررسی شد. در مرحله بعد نیز روایات فریقین موردکنکاش و بررسی قرار گرفت و اشتراکات و تمایزات آنها بررسی شد.

بر اساس آنچه در مفهوم شناسی بررسی شد، «امام مبین» مفهومی کلی به معنای مقتدای روشنگر و آشکارکننده است. این مفهوم کلی می تواند یک مصداق خارجی یا مصادیق متعددی در عالم واقع داشته باشد که بر این مفهوم منطبق گردیده و صدق خارجی آن را اثبات نمایند. ازاین رو چنانچه قرائن متصل و منفصل آیه، متعین در مصداق یا مصادیق مشخصی باشد، امام مبین باید بر همان حمل گردد.

ص: 358

عده ای از مفسرین مبتنی بر روش تفسیر قرآن به قرآن مدعی شدند که «امام مبین» همان لوح محفوظ یا کتاب مبین یا ام الکتاب است و معانی دیگر یا غلط است، یا بطن آیه است؛ اما باید توجه داشت که چنانچه مقدمات استدلال این گروه از مفسرین در تفسیر «امام مبین» به لوح محفوظ، صحیح باشد، با توجه به کلی بودن مفهوم «امام مبین» آنها تنها مصداق یا مصادیقی از آن را توانسته اند اثبات کنند و بدون تردید، اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند. مفهوم «امام مبین» قابلیت صدق بر مصداق یا مصادیق دیگری که ویژگی های منطبق برخصوصیات این مفهوم داشته باشد را نیز دارد. در نتیجه چنانچه روایاتی که شرایط حجیت را داشته باشند، مصداق یا مصادیق دیگری را برای «امام مبین» ذکر کنند، گستره این مفهوم بی تردید شامل آنان نیز می شود.

از منظر منابع شیعه، روایات بسیاری که بی تردید امکان همدستی بر کذب راویان آنها نمی رود، علی علیه السلام را مصداق امام مبین می داند. این مصداق نیز مانند سایر مصادیقی چون لوح محفوظ که با روش تفسیر قرآن به قرآن به دست آمده، دارای حجیت بوده و مصداق حقیقی آیه می باشد. بر این اساس حتی نیازی به این که علی علیه السلام را بطن و اشاره آیه بگیریم نیز نیست؛ هرچند که معنای لوح محفوظ زودتر به ذهن برسد؛ زیرا زمانی معنای ارائه شده در روایات از آیه را بطن آیه تلقی می کنند که ظاهر آیه با آن همراه نباشد؛ درحالی که ظاهر آیه احصاء همه اشیاء در مقتدای آشکار است که هم بر لوح محفوظ قابل تطبیق است و هم بر قلب ولیّ خدا که علی علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام می باشند. قابل توجه این که برخی مفسرین اهل سنت نیز این معنا را که انسان کامل یا امام علی علیه السلام مصداق «امام مبین» است را پذیرفته اند و بر امام جمع در روز قیامت حمل کرده اند؛ یعنی حتی محققینی که شیعه هم نیستند، قرینه تعیین کننده متصل یا منفصلی که نفی ماعدای معنای لوح محفوظ کند را در آیه نیافتند و مصادیقی چون انسان را با ویژگی های خاصی، مصداق آیه دانسته اند؛ چنان که برخی دیگر از مفسران مصادیق دیگری ذکر نموده اند و امام مبین را منحصر در لوح محفوظ ندانسته اند؛ مگر این که قائلین به این نظریه مدعی شوند امام مبین مفهومی عام نداشته و نام

ص: 359

شیء خارجی که همان لوح محفوظ است، می باشد؛ اما حقیقتا نه در داخل آیه و نه آیات دیگر و نه روایات، چنین قرینه ای نیست و حتی می توان گفت روایات شیعه و سنی، عکس این معنا را اثبات می کند.

در نتیجه، هر مصداقی که برای مفهوم کلی «امام مبین» بیان گردد، بر اساس روایات یا آیات دیگر چنانچه دارای شرایط حجیت باشد، می تواند در ذیل بال گسترده مفهوم مقتدای روشنگر جای بگیرد. علاوه بر این، می توان برخی مصادیق مثل «لوح محفوظ» را با علی علیه السلام جمع نمود؛ بدین صورت که این دو، یک حقیقتند؛ یعنی قلب امام که محل علم الهی امام است و لوح محفوظ، هر دو تجلی علم الهی بوده و حقیقت واحدی هستند. لذا میان برخی اقوال که دلیل معتبری دارند نیز می توان جمع نمود و دلیلی محکم برای انحصار امام مبین در لوح محفوظ وجود ندارد.

در پایان باید گفت که آنچه از روایات متعدد در منابع معتبر شیعه استفاده می شود، این است که امام علی علیه السلام و سایر ائمه معصومین علیهم السلام مصداق اتمّ «امام مبین» در آیه 12 سوره یس هستند.

ص: 360

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388ش.

1. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیرالقرآن العظیم، ریاض، مکتبة نزار مصطفی الباز، 1419ق.

2. ابن ابی زمنین، محمد بن عبدالله، تفسیر ابن ابی زمنین، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1424ق.

3. ابن ادریس حلی، ابوعبدالله محمد بن احمد، المنتخب من تفسیر التبیان، تحقیق: سید مهدی رجائی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1409 ق.

4. ابن بابویه، محمد بن علی، الأمالی( للصدوق)، تهران، کتابچی،1376ش.

5. ابن بابویه، محمد بن علی، معانی الأخبار، مصحح: علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1403ق.

6. ابن جزی، محمد بن احمد، التسهیل لعلوم التنزیل، تحقیق: عبدالله خالدی، بیروت، دار الارقم بن ابی الارقم، 1416ق.

7. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، بیروت، دارالکتاب العربی، 1422ق.

8. ابن شاذان قمی، أبوالفضل شاذان بن جبرئیل، الفضائل، قم، رضی، 1363ش.

9. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب(علیهم السلام)، قم، علامه، 1379ق.

10. ابن طاووس، علی بن موسی، الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان، قم، مؤسسة آل البیت، 1419ق.

11. ابن طاووس، علی بن موسی، الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بإمرة المؤمنین، مصحح: اسماعیل انصاری زنجانی، قم، دارالکتاب، 1413ق.

12. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ، چاپ اول، 1421ق.

13. ابن عجیبه، احمد بن محمد، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق: احمد عبدالله قرشی، قاهره، نشر دکتر حسن عباس زکی، 1419ق.

14. ابن عطیه اندلسی، عبدالحق بن غالب، المحررالوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422ق.

15. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: محمدحسین شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1419ق.

ص: 361

16. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414ق.

17. ابن هائم، شهاب الدین احمد بن محمد، التبیان فی تفسیر غریب القرآن، تحقیق: ضاحی عبدالباقی محمد، بیروت، دارالغرب الإسلامی، 1423 ق.

18. ابوالسعود، محمد بن محمد، ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1983م.

19. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، تحقیق: محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق.

20. ابوحیان، محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، بیروت، دارالفکر،1420ق.

21. ابوعبیده معمر بن مثنی، مجاز القرآن، تحقیق: محمد فؤاد سزگین، قاهره، مکتبة الخانجی، 1381ق.

22. ازهری، محمد بن أحمد، تهذیب اللغة، تحقیق: محمد عوض مرعب، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 2001م.

23. استرآبادی، علی، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، 1409ق.

24. آل سعدی، عبدالرحمن بن ناصر، تیسیر الکریم الرحمن، بیروت، مکتبة النهضة العربیه، 1408ق.

25. آلوسی ،سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: علی عبدالباری عطیة، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.

26. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، چاپ اول، 1416ق.

27. بغدادی علاءالدین علی بن محمد، لباب التأویل فی معانی التنزیل، تحقیق: محمدعلی شاهین، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.

28. بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق: عبد الله محمود شحاته، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1423ق.

29. بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوارالتنزیل و أسرارالتأویل، تحقیق: محمد عبدالرحمن المرعشلی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.

30. ثعالبی عبدالرحمن بن محمد،جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1418ق.

31. ثعلبی نیشابوری ،ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، تحقیق: ابومحمد بن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.

ص: 362

32. جرجانی، شریف علی بن محمد، التعریفات، تهران، ناصر خسرو، 1370ش.

33. جزایری، ابوبکر جابر، ایسر التفاسیر لکلام العلی الکبیر، مدینه، مکتبة العلوم و الحکم، 1416ق.

34. جوادی آملی، عبدالله، معاد در قرآن، قم، اسراء، چاپ ششم، 1386ش.

35. جوهری، أبونصر إسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، تحقیق: أحمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، 1407ق.

36. حر عاملی، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی، 1425ق.

37. حلی، رضی الدین علی بن یوسف بن المطهر، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، مصحح: مهدی رجائی و محمود مرعشی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1408ق.

38. رازی، احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغة، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، بیروت، دارالفکر، 1399ق.

39. راغب اصفهانی، أبوالقاسم الحسین بن محمد المعروف، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان الداودی، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، 1412ق.

40. رشید رضا، محمد، المنار، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب،11990م.

41. زمخشری ،محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتب العربی، 1407ق.

42. سمرقندی، نصر بن محمد بن احمد، بحرالعلوم، تحقیق: ابوسعید عمربن غلامحسن عمروی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1416ق.

43. سید بن قطب، ابن ابراهیم شاذلی، فی ظلال القرآن، قاهره، دارالشروق، چاپ هفدهم، 1412ق.

44. شامی، یوسف بن حاتم، الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، قم، جامعه مدرسین،1420ق.

45. شبّر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالبلاغة للطباعة و النشر، چاپ اول، 1412ق.

46. صادقی تهرانی، محمد، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، مؤلف،چاپ اول، 1419ق.

47. صاوی، احمد بن محمد، حاشیة الصاوی علی تفسیر الجلالین، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1427ق.

48. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تحقیق: محمد خواجوی، قم، انتشارات بیدار، چاپ دوم، 1366ش.

49. صفی علیشاه، حسن بن محمدباقر، تفسیر صفی، تهران، انتشارات منوچهری، چاپ اول، 1378ش.

50. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق.

ص: 363

51. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، مصحح: محمدباقر خرسان، مشهد، نشر مرتضی،1403ق.

52. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: محمدجواد بلاغی، تهران، ناصرخسرو، چاپ سوم، 1372ش.

53. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1412ق.

54. طبری آملی، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة، قم، بعثت، 1413ق.

55. طنطاوی، سید محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، قاهره، دار نهضة للطباعة والنشر، 1997م.

56. عده ای از علماء، الأصول الستة عشر، مصحح: ضیاءالدین محمودی و دیگران، قم، مؤسسة دارالحدیث الثقافیة، 1423ق.

57. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1415ق.

58. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، مصحح: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، چاپخانه علمی، 1380ق.

59. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم، انتشارات رضی،1375ش.

60. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.

61. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق: مهدی المخزومی و إبراهیم السامرائی، بیروت، دارالمعجزه، 1410ق.

62. فضل الله، سید محمدحسین، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعة والنشر، 1419 ق.

63. فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر الصافی، تحقیق: حسین اعلمی، تهران، انتشارات صدر، 1415ق.

64. فیض کاشانی، محمدمحسن بن شاه مرتضی، نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1371ش.

65. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1364ش.

66. قشیری، عبدالکریم بن هوازن، لطائف الاشارات، تحقیق: ابراهیم بسیونی، قاهره، مجلس الأعلی للشؤون الاسلامیة، 1392ق.

67. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق: حسین درگاهی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368ش.

ص: 364

68. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تحقیق: طیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، 1363ش.

69. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دارالحدیث، 1429ق.

70. گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، 1408ق.

71. ماوردی، علی بن محمد، النکت و العیون، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.

72. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی،1403ق.

73. مدرسی، سید محمدتقی، من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین، چاپ اول، 1419ق.

74. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة، قم، انصاریان، 1384ش.

75. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368ش.

76. مظفر،محمدرضا، المنطق، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1322ق.

77. مغنیه، محمدجواد ،تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق.

78. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة،چاپ اول، 1374ش.

78. ملاحویش آل غازی، سید عبدالقادر، بیان المعانی، دمشق، مطبعة الترقی، 1382ق.

80. میبدی، احمد بن محمد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق: علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم، 1371ش.

81. میبدی، احمد بن محمد، خلاصه تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید، تحقیق: حبیب الله آموزگار، تهران، اقبال، چاپ دوم، 1352ش.

82. نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن، منشورات محمدعلی بیضون، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1421ق.

83. نیشابوری، نظام الدین حسن بن محمد ،تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تحقیق: زکریا عمیرات، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1416ق.

84. واحدی نیشابوری، علی بن احمد، الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت، دار القلم، 1415ق.

85. هواری، هود بن محکم، تفسیر کتاب الله العزیز، الجزایر، دار البصائر، چاپ اول، 1426ق.

ص: 365

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109