کشکول گلستانی جلد 5

مشخصات کتاب

سرشناسه:امینی گلستانی ، محمد، 1317 -

عنوان و نام پدیدآور:کشکول گلستانی/ محمدامینی گلستانی.

مشخصات نشر:قم: انتشارات محمد امینی گلستانی

مشخصات ظاهری: ‫7 ج.

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

موضوع:امینی گلستانی ، محمد، 1317 - -- وعظ

موضوع:اسلام -- مطالب گونه گون

موضوع:تاریخ

ص :1

اشاره

ص :2

کشکول گلستانی

محمدامینی گلستانی

ص :3

فهرست موضوعات

محمد امینی گلستانی 1

فهرست موضوعات 5

پیشگفتار 10

مختصری از زندگی نامه مؤلّف کتاب 11

تالیفات چاپ شده از مؤلّف. 13

خواب سیده سکینه خانم طباطبائی 13

کتاب های آماده چاپ و در دست تألیف 16

خدایا اگر برای من بشر میهمان بیاید به این روز نمی اندازم 19

زلزله قم! 22

تکرار زلزله ها 23

انفجار ستاره 23

کشف ستاره بسیار دور 23

مرگ هند جگرخوار 24

سوابق سوء خاندان معاویه با اسلام 25

پیش از طلوع آفتاب جهانتاب اسلام، 26

مدت سیزده سالی که پیغمبر اسلام در مکه دعوت خود را اعلام 27

کرد، 27

68 روایت در باره اخلاق 32

نکته های پند اموز جالب 48

داستان رعضه دختر نمرود 50

آسیه همسر فرعون 51

تابوت عهد چیست 53

صندوق چگونه باز گشت ؟ 54

دست جنایتکار باز فاجعه آفرید!! 55

صحبت با آیت اللّه وحید خراسانی 57

سیستانیان عاشق علی 7 59

این دو مطلب را بخوانید 60

مطلب دوم: 62

دعوت به عروسی! 65

حضرت زهراءبرو به اصدق بگو توهم فلان شعرت را بخوان!! 65

یامهدی 66

چهار چیز... در گفتار بزرگان) 66

تمام علم مردم در چهارچیز است 70

دعای پرمحتوی از امام صادق (علیه السلام) 72

محضر مبارک حضرت آیت اللّه العظمی مدنی تبریزی مدّظله العالی 74

100 های زیارت عاشورا 76

روایات الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة 77

دکتر حسین الهی قمشه ای 85

ذوالقرنین در قرآن 87

ص:4

ص:5

ذوالقرنین در احادیث اسلامی 88

مشخصات ذوالقرنین 88

گمانه زنیها در مورد کیستی ذوالقرنین 92

ذوالقرنین چه کرد؟ 99

اشاره به ذوالقرنین در عهد عتیق 100

دادگری کوروش 101

انطباق لشکرکشی های کوروش با لشکرکشی های سه گانه ذوالقرنین 102

فلسفه حج. 103

اجتماع سالانه 105

احرام آیینی 108

حج و برائت از مشرکین 112

حج و ولایت و امامت 114

حج مظهر شکوه دین مصباح یزدی 116

حج، دریای رحمت الهی 117

اسماعیل، معاون ابراهیم 119

زندگی اسماعیل (علیه السلام)، آیین زندگی 120

تولی و تبری در حج 121

اطاعت بی چون و چرا از ولی امر 122

قرآن و نقش محوری کعبه در هدایت جهانیان 125

کعبه، نماد هویتی اسلام 126

کعبه، معبد توحید 127

ویژگی های کعبه 128

نام های کعبه 130

نقش هدایتگری کعبه 130

حج، رستاخیز امت اسلامی 132

میقات عشق 143

ویرانی سد مأرب 145

آثار 147

داستان حضرت سلیمان و ملکه سبا و شکسته شدن سد مارب 148

(شاهزادگان ایران) 151

دختران یزدگرد سوم - یزدجرد بن شهریار 151

(احادیث امام صادق (علیه السلام قسمت اول 245 حدیث) 170

(احادیث امام صادق (علیه السلام قسمت دوم) 417 حدیث 210

نشانه های حتمی ظهور امام زمان 286

علائم حتمی و غیر حتمی ظهور امام زمان 292

پیشگوئی های امام صادق علیه السلام 303

به چه دلیل این زمان، آخرالزمان است ؟ 316

نشانه های شگفت انگیز آخر الزمان 318

ص:6

آخرالزمان، عصر ظهور؛ علایم و نشانه ها 332

- إستحباب تعجیل در کارخیر وکراهت تأخیرآن 343

باب عدم جواز کوچک شمردن عبادت وکار خیر که منجر به ترک آن 346

شود 346

پیشگویی حضرت مسیح (علیه السلام) دربارهُ امام ُحسین (علیه السلام) 348

پیشگوئی امام صادق علیه السلام در باره أتم 350

سخنان امام جعفرصادق (علیه السلام) در باره ی قدرت هسته ای 352

نظریه حضرت امام جعفرصادق (علیه السلام) راجع به سرعت 356

نورولیزر 356

نظرامام صادق (علیه السلام) راجع به زلزله 358

نظریه حضرت امام جعفرصادق (علیه السلام) راجع به ساختمان بدن 360

انسان 360

پیشگوئی های پیشوایان در باره آخر الزمان و اوضاع آینده جهان 365

پرسش: جنگ ارماگدون در کجا و چه کشورهایی شرکت دارند؟ 369

پرسش: سیمای آخرالزمان چگونه است ؟ 385

پرسش: وجود دجال و شرح صفات ظاهری او در کتب با معیار های 387

امروزی 387

ترتیب نشانه های ظهور 390

پیشگویی های احادیث در مورد داعش) 3 (444

انطباق بعضی از روایات با داعش 448

چرا پروردگارت را عبادت نمی کنی 460

در زمان حضرت موسی علیه السلام 460

خداوندا این عمل برای رضای تو است 461

کاخ سفید فتح خواهد شد 463

کاخ سفید در نبرد آخرالزمان 464

در پاسخ به هتاکی های اخیر به حضرت ابالفضل العباس (علیه السلام)، 465

سعیدپاشازاده 465

داستان عجیب امانت مرد هندی و توسل به حضرت علی (علیه السلام) 466

سوالات رسول خدا از شیطان!!! 467

سوال و جواب جالب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و شیطان رجیم 472

ص:7

نصیحت های شیطان به پیامبران!!! 473

حضرت نوح (علیه السلام) و شیطان 473

نشانه های دوستان شیطان ! 475

صفات و افکار شیطانی 475

ابزارهای شیطانی 477

صفات اولیای شیطان 478

آثار پلید ولایت شیطان 479

سخنرانی شیطان در روز قیامت 482

دشمن را شناسایی کنید! 482

اهمیت و ضرورت دشمن شناسی 483

راه های فرار از شیطان 484

غضب و شهوت مهمترین راه های نفوذی شیطان 485

خشم و غضب 486

غضب زیاد و مفاسد آن 487

اما معالجه غضب 489

نصیحتهای شیطان به پیامبران 492

نقشه راه و سند چشم انداز شیطان 493

نقشه راه شیطان و سند چشم انداز 494

چیستی و کیستی شیطان ؟ 494

طراحی و برنامه ریزی شیطان 495

دام های شیطان 499

راه های مبارزه با شیطان 503

پی نوشت ها: 507

شگردهای شیطان برای فریب انسانها 508

نصایح شیطان 509

روزی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) شیطان را در مسجدالحرام دید. 511

دانستنی هائی درمورد وقایع آخرالزمان 513

سؤال از جانب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و جواب از ابلیس 515

شیطان به سؤالات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) پاسخ صحیح داد. 516

پندهای شیطان به حضرت نوح (علیه السلام) 521

شیطان در فریب موسی (علیه السلام) ناکام ماند 521

پند های شیطان به حضرت موسی (علیه السلام) 522

سرمایه های شیطان 523

تعریف و تمجید شیطان از زنان 524

آیا خدا در قرآن سحر را تأیید می کند؟ 526

ص:8

گناهی که شیطان هم از آن بیزار است 530

موضع ابلیس در برابر تهمت و بهتان 532

تلفن همراه خود را خانه شیطان نکنید 534

سخنرانی شیطان در پن سکانس 540

متن گفگوی حضرت موسی ع با ابلیس چه بود 545

چرا اسلام سگ را نجس می داند؟! 546

تراث الإمام الکاظم علیه السلام 570

امام علی و پیشگویی نابودی اسرائیل 601

امام علی (علیه السلام) می فرماید:

603

پیش گویی های تاریخی امام علی (علیه السلام) 603

وصیت امیرالمومنین (علیه السلام) درباره حج در آخرین لحظات عمر 607

منابع کتاب النوادر ج 5 609

پیشگفتار

اشاره

لطفاًپیش از شروع به مطالعه کتاب، این مقدمه را تماماً مطالعه نمائید.

1 - در اوقات فراغت، برای اینکه حوصله ام تنگ نشود، کتاب های گوناگون را، مطالعه می کردم یا از انترنت استفاده می نمودم بعضی، از مطالب را نسخه برداری ویاد داشت می کردم، تا اینکه بصورت کتاب قطور و سنگین در آمد و حیفم آمد که آن را بلا استفاده رها سازم، لذا با مرور و کوچک ترین تنظیم، بصورت هفت جلد در آمده.

1 - خاندان رسالت. 2 - اصحاب. 3 - علما. 4 - میوه های شفا بخش. 5 - متفرقات در سه جلد.

2 - بعنوان امانت دار، هیچگونه دخل و تصرف در مطالب یا محتوی نکرده، آنگونه که در کتابها موجود بود، ثبت کرده و کوچکترین تغییری نداده ام که در نتیجه قسمتی از مطالب، تکرار یا مشابه هم در آمد که از اینجهت معذرت می خواهم.

3 - اگر ضمن مطالعه به مطلب ناخوشایندی بر خورد کردید، لطفا ببینید از کجانقل کرده ام، به منبع آن مراجعه کنید من هیچگونه مسؤلیتی در این مورد ندارم.

4 - بعلت هزینه سنگین چاپ و عدم امکان در دسترس قرار دادن این مجموعه را بصورت کتاب، فعلا آن را برای ثبت در سی دی، به این صورت تحویل دادم، تادر صورت تمایل، عزیزان، ازآن استفاده نمایند، اگر در آینده امکانات چاپ، پیش آید، چون مجلداتش زیاد است، انشاء الله، با تجدید نظر کلی و تقسیم بندی صحیح، آن را، به چاپ رسانده و در اختیار عزیزان قراردهم.

5 - در مورد بعضی از قضایا بحث به طول کشیده مانند جریان ام کلثوم و غیره، هر گوشه ای از آن را خواستم حذف نمایم، دیدم آن قسمت، خود نیز قابل استفاده است بدینجهت نخواستم، دست بزنم و ترتیبش را بهم بزنم. در پایان توفیق همه عزیزان و سروران را از ایزد منّان خواستارم موفق باشید.

ص:9

مختصری از زندگی نامه مؤلّف کتاب

نام: محمد نام خانوادگی: امینی گلستانی ش ش 15 فرزند: حاج سردار مرحوم کشور: ایران، استان: اردبیل.

تخصّص: فلسفه و فقه و اصول، تفسیر، تبلیغ. تألیفات (42). تحصیلات (خارج فقه و اصول و فلسفه). استادان معروف (21 نفر).

در سال 1329 شمسی از زادگاهش قریه گلستان در 30 کیلومتری اردبیل به مدرسه علمیه ملا ابراهیم اردبیل وارد و پس از گذراندن دوره مقدماتی صرف و نحو و منطق از استاد سید مسلم خلخالی و شیخ سعید اصغری و غیرهما.

در سال 1331 به حوزه علمیه قم وارد شده و نزد اساتید آنجا (آقایان شیخ عبدالکریم ملائی و سید جواد خطیبی و میرزا احمد پایانی و مسلم ملکوتی و میرزا محسن دوزدوزانی وغیرهم) استفاده نموده است، و در نیمه دوم سال 1334 به نجف اشرف وارد شده و از اساتید آنجا (آیات عظام سید ابوالقاسم خویی و سید محسن حکیم و شیخ مجتبی لنکرانی و عارف بزرگ شیخ محمدعلی سرابی و آقای تسوجی وسید اسدالله مدنی آذرشهری و غیرهم دروس فقه و اصول و فلسفه و تفسیر وغیره)، استفاده نموده است. و درتاریخ 1340 از نجف اشرف مراجعت نموده و در شهر توریستی سرعین اردبیل با صبیه آیت الله حاج شیخ علی عرفانی از شاگردان علامه محمدحسین نائینی و هم دوره آیات عظام سید ابوالقاسم خوئی و سید محسن حکیم ازدواج کرده و به مدت یازده سال در آن شهر که آن وقت یک روستای کوچک بیش نبود اقامت نموده است. در طول این مدت مشغول کارهای تبلیغی و علمی و فرهنگی شده و بناهای مفید و مجلل از خود به یادگار گذاشته.

مانند.

1 - مسجد مجلل و بزرگ حضرت بقیة الله الأعظم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به مساحت 800 متر به اضافه کتابخانه و شبستان زنانه و سایر

ص:10

متعلقات و فضای باز مسجد 1400 متر.

2 - احداث چشمه های آب شرب چندین روستای اطراف سرعین.

4 - تأسیس صندوق های خیریه بنام حضرت باب الحوائج ابوالفضل (علیه السلام) که اول از 17 صندوق شروع و فعلاً بیشتر مناطق استان اردبیل را فراگرفته است.

در سال 1351 شمسی از سرعین به اردبیل مهاجرت نموده و مقیم گشته و در خلال مدت 14 سال اقامت در اردبیل به کارهای روحانیت و تبلیغاتی اسلامی و 11 سال سرپرستی حجاج بیت الله الحرام را ادامه داده است.

در سال 1357 شمسی از اردبیل به تهران مهاجرت کرده و در بحبوحه انقلاب اسلامی در نازی آباد ساکن شده و پس از پیروزی انقلاب.

در سال 1359 به اردبیل برگشته مشغول کارهای روحانیت خود شده و به تدریس و تفسیر قرآن مجید اشتغال داشته است. تا اینکه در سال 1365 دوباره به تهران برگشته و در خانه خیابان دانشگاه جنگ ساکن گشته و مشغول تبلیغ و تفسیر وکارهای مربوط به روحانیت شده است. تا این که در سال 1375 از تهران به قم هجرت نموده و در خانه پشت صدا و سیما ساکن شدند.

در سال 1375 شمسی در اردبیل زلزله ویرانگر به وقوع پیوست که در اثر آن تعداد یک صد و یازده روستا را از 25 درصد تا صد در صد ویران و گروه زیادی را به کام مرگ فرستاد.

در سال 1381 بنا به دعوت بزرگان سرعین جهت تبلیغ ماه مبارک رمضان، به آنجارفته و با دیدن وضع مسجد امام زمان (علیه السلام) که در اثر زلزله مقاومت خود را از دست داده بود بازسازی و تقویت و توسعه داده و تعداد چهار باب مغازه برای هزینه مسجد، و ایجاد گنبد و مناره هاو کاشیکاریهای آنرا انجام داده است.

در این سفر باز به کارهای امور خیر شروع و ادامه داده است از جمله.

1 - مسجد مجلل باب الحوائج حضرت ابوالفضل علیه السلام به مساحت 1500 متر با متعلقات آن که در سال 1382 تا سال 1392 ادامه پیدا کرد، و الان مورد استفاده مردم محل و دهها هزار مسافر شهرتوریستی می باشد و در نظر است که تأسیس

ص:11

حوزه علمیه و درمانگاه عمومی و 15 باب مغازه برای هزینه های مسجد را شروع نمایند انشاءالله.

2 - در زادگاهش روستای گلستان، که در اثر زلزله دو مسجد آنجا خراب شده بود، مسجد امیرالمومنین (علیه السلام) را بنا و تأسیس نموده و به پایان رساند.

3 - در سال 1382 مسجد مجلل در روستای (جن قشلاقی) از دهستان های یورتچی احداث و در سال 1384 تقریباً به اتمام رسید و مورد استفاده قرار گرفت.

4 - احداث غسال خانه های متعدد در روستاهای اطراف سرعین.

5 - با حصارکشی قبرستان سرعین که در وسط شهر، زیر پای حیوانات و مورد تجاوز ساکنین دور و بر قبرستان بود، محافظت نمود.

در دوران سکونت جدید قم مشغول تألیفات متعدد گشته که تعدادی از آنها را از نظر خوانندگان عزیز می گذرانیم.

تالیفات چاپ شده از مؤلّف.

1 - سرچشمه حیات - وزیری یک جلد 402 صفحه.

در این کتاب مطالب ارزنده علمی و دینی و فلسفی و طبی، درباره آب و آفرینش مخلوقات از آن از نظر قرآن و روایات و کلمات بزرگان فن که مورد استقبال دانشمندان و محققان داخل و خارج کشور قرار گرفت که در مدت کوتاه 4 مرتبه چاپ شد و فعلاً کمیاب می باشد.

2 - سیمای جهان در عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در دوجلد ضخیم وزیری 1283 صفحه در باره کیفیت کشورداری و مدیریت آن حضرت کشوری به وسعت کره زمین را از نظر فرهنگی و قضائی واقتصادی و نظامی و اجتماعی و هزاران مطالب نو و متنوع در این مورد که امتیازش را به انتشارات مسجد مقدس جمکران، واگذار و آن را چاپ و نشر می کند.

خواب سیده سکینه خانم طباطبائی

ص:12

در 29 ماه صفر سال 1386 در روز آخر روضه دخترم امینه خانم در شهر قدس من صحبت کردم و برای خانمها مسائل گفته و موعظه کرده و درنهایت چون روز شهادت امام رضا علیه السلام بود، به امام رضاعلیه السلام توسل نمودم، چند روز بعد دخترم امینه گفت: بابا یک نفر سیده خانم هست به نام سکینه طباطبائی که آن روز در مجلس روضه حضور داشت باگریه شدید گفت: از مجلس شما که رفتم شب خوابیدم در خواب دیدم درمجلس روضه شما هستم، ناگهان یک نفر سید نورانی که من تا آن روز شخصیت چنانی با آن نورانیت ندیده بودم وارد شد و مستقیماً رفت پیش حاجی آقا روبرو نشست و حاجی آقا در دستش دو جلد کتاب بود و با زبان عربی باهم صحبت زیاد نمودند و من هم پشت سر آن آقا نشسته گریه می کردم و به من متوجه شده و فرمود: زیاد گریه نکن چشمهایت خراب می شود تو که هرهفته نزد من هستی، دوباره با حاجی آقا به صحبت ادامه دادند و می دانستم راجع به آن کتاب صحبت می کردند، حاجی آقا آن دو جلد کتاب را به آن آقا تحویل داد و ایشان هم تحویل گرفتند و چون آش شما را من تقسیم می کردم آن آقا به من فرمود:

به هرکس که از آش می دهید هم نامش را بنویسید و هم آن را مهر نموده به من دهید و ما هم به این دستور عمل کردیم و تمامی آنها را لای کتاب حاجی آقا گذاشت و با خود برد، در این حال من به صدای گریه خودم از خواب بیدار شدم.

البته آن دو جلد کتاب (سیمای جهان در عصر امام زمان علیه السلام) است که در باره حالات و نحوه مدیریت و حکومت آن حضرت بعد از ظهور نوشته ام که انشاء اللّه مورد قبول آن آخرین امید قرار گرفته است و امتیاز آن را مسجد مقدس جمکران قم از من گرفت و خودشان چاپ کردند که خدا را شکر مورد قبول اقشارمختلف جامعه قرار گرفته است که

در مدت یک سال دوبار با تیراژ بالا 16 هزار جلد چاپ شده است والحمدللّه.

3 - از مباهله تا عاشورا - در یک جلد وزیری 684 صفحه در باره مباهله رسول خدا 6 با نصارای نجران و سر انجام تسلیم آنها و مقایسه آن جریان باسرگذشت پنج تن آل عبا: و عدم تسلیم مسلمان نماهای دشت کربلا به امام حسین علیه السلام

ص:13

فرزند آن حضرت و شهید کردن آن امام را با مظلومیت تمام. این کتاب حاوی مطالب جالب و مفید فراوان می باشد.

4 - والدین دو فرشته جهان آفرینش - در یک جلد وزیری در 320 صفحه در باره حقوق متقابل والدین و اولاد در برابر هم از نظر آیات و اخبار وگفتار بزرگان و مطالب فراوان در این مورد.

5 - آداب ازدواج و زندگی خانوادگی - وزیری 276 صفحه. کتابیست تحقیقی و تحلیلی درباره ازدواج جوانان عزیز و راهنمائی آنها در انتخاب همسر و کیفیت زندگی مادام العمر، از منظر آیات و اخبار و... که در واقع مکمّل کتاب والدین دو فرشته جهان آفرینش می باشد.

6 - کتاب مهم اسلام فراتر از زمان - درباره پاسخ به کسانی است که ایراد نموده و اشکال می گیرند، دین اسلام چگونه می تواند تا دامنه قیامت، دنیای رو به ترقی روزانه را اداره نماید و اساساً رهبران این دین چه جایگاهی از علم و دانش داشتند که مدیریت جهان را تا آخر دنیا به دست گیرند. در این کتاب قسمت مهمی از پیشگوئیهای بزرگان اسلام آورده شده است (مانند فرمایش امیرمؤمنان علیه السلام به کمیل: یا کمیل بن زیاد هاهنا موضع قبرک ثمّ أشار بیده المبارکة یمیناً و شمالاً و قال ستبنی من هاهنا و هاهنا دور و قصور ما من بیت فی ذلک الزّمان الّا و فیه شیطاناً أریل.

کلمه أریل لغت انگلیسی است که به گیرنده و آنتن أریال گویند، حضرت 1400 سال پیش نه انگلیسی بود و نه از صنعت آنتن اثری این بیان را داشتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سیأتی: زمان علی أمّتی یُخربون قباب الأئمّة بالبنادیق به زودی می آید زمانی بر امت من، قبه (و گنبد) های قبرهای امامان را با بندق ها (یعنی با نارنجک یا بمب) ویران سازند!!. دقت بفرمائید این کلام در زمانی گفته شده است که نه امامی شهید شده و نه در جائی مدفون شده بود و نه از گنبد حرمها و اختراع بمب خبری بود که پس از قرنها در سامرا و قبلاً نیز در بقیع اتفاق افتاد یا روایت در مورد ازدواج همجنسها یتزوّج الرّجال بالرّجال و یتزوّج النساء بالنساء، و روایت لعن اللّه المتشبّهین من الرّجال بالنّساء و المتشبّهات من النّساء بالرّجال درباره

ص:14

تغییر جنسیت دهندگان و صدها امثال این روایتها، در 688 صفحه وزیری.

پیشگوئی های آیات و روایات، از بزرگان دین در باره پیشرفت علوم آیندگان و اوضاع حیرت انگیز جهان، این کتاب در نوع خود منحصر به فرد و حاوی مطالب نو آوری زیاد می باشد.

7 - آغلار ساولان - سبلان گریان یا سبلان می گرید: رقعی 50 صفحه. با زبان آذری در باره زلزله سال 1375 استان اردبیل و تخریب 111 بخش و روستا از 25 در صد تا صد در صد که یکی از آنها روستای گلستان زادگاه مؤلف و کشته شدن و زیر آوار ماندن 77 نفر ا ز نزدیکان نسبی و سببی او و بیان نام تک تک آنها.

8 - 111 پرسش و پاسخ در بار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف - رقعی در 295 صفحه سوال و جواب های متنوع در طول سال های تبلیغی مؤلف در شهر توریستی و ییلاقی سرعین اردبیل و بیان مطالب نو.

9 - فلسفه قیام و عدم قیام امامان - در 198 صفحه جیبی در باره این که چرا بعضی از آن بزرگواران قیام و اکثرشان قعود نمودند و اساسا قیامی از آنها وجود داشت یا برایشان تحمیل نمودند و مطالب متنوع و مفید دیگر.

10 - گلستان سخنوران شامل 110 مجلس سخنرانی مذهبی در دو جلد وزیری 1511 صفحه چکیده ای از تبلیغات متنوع مؤلف.

11 - ولایت شرط قبولی أعمال در دوحلد.

12 - شرح دعاهای روزانه ماه رمضان.

کتاب های آماده چاپ و در دست تألیف

1 - آیا و چرا - در زیر سؤال بردن برادران اهل سنت و علمای آنان و آوردن دلایل فراوان از کتاب های معتبر خودشان در باره اهلبیت، خاصّه امیرمؤمنان و فاطمه زهراء علیهم السلام و اینکه چرا آنها به این دلیلها و اسناد خودشان عمل نمی کنند.

2 - 600 مجلس سخنرانی مذهبی در 12 جلد از سخنرانی های 55 ساله مؤلّف و بیان مطالب متنوع دینی و اسناد و روایات فراوان در هر مقوله، که سخنرانان

ص:15

مذهبی و منبری های محترم را از مراجعه به کتاب های متفرقه و جمع آوری مطالب برای بیان در سخنرانی هایشان. بی نیاز می سازد در 12 جلد و در دست تنظیم و آماده سازیست و بخواست خدا، بتدریج به چاپ خواهد رسید.

3 - رحمت واسعه - در باره رحمت عالمگیر و فراگیر خدای متعال و آوردن آیات و روایات متنوع و جریان های توبه کنند گان و شمول غفران الهی در باره آنها.

این کتاب امید دهنده گناهکاران و دور ساختن آنان از یأس و نومیدی و جذب دور شدگان از خدا را به سوی پروردگار بخشنده و مهربان.

4 - شب - کتابیست در باره برکات و فضایل و امتیازات شب و اینکه شب مردان خدا روز جهان افروز است و شب خود از مورد توجه بزرگان عالم و خلوتگه راز و نیاز آنان با معبودشان و مطالب فراوان در این موارد.

5 - عتابات قرآن - در باره این که چرا خداوند متعال بعضی از انبیاء علیهم السلام را، مورد عتاب قرار داده و آیا این عتاب ها با عصمت آنها منافات دارد؟ مانند (عفا الله عنک لم اذنت لهم) یا مسئله چیز دیگر است.

6 - خاطرات زندگی یا سرگذشت تلخ و شیرین من - این نوشته حاوی شرح حال دوران زندگی از بدو تولد تا امروز 1393/11/30 که به 400 صفحه رسیده است و هنوز هم خلاصه و امهات اوضاع و زوایای زندگی اش را می نویسند.

7 - دعای عرشیان برفرشیان - درباره استغفار فرشتگان و حاملان عرش خدا برای بنی آدم به استناد آیه 7 سوره غافر و سایر آیات، نزدیک به اتمام.

8 - نشانه هائی از او - کتابیست در باره آیات بیان کننده نشانه های خدا شناسی و روایات پیرامون آن.

9 - مرزهای زندگی - از دید آیات و روایات و سیره پیشوایان.

10 - مرزخوراکی ها و نوشیدنی ها - از منظر آیات و احادیث و پزشکی.

11 - نوادر - روایات و سرگذشت ها و نوادر جریان های گوناگون به صورت کشکول در 7 جلد.

12 - شیطان: علت وجودی او و پرسش و پاسخهائی درباره وی.

13 - مادران 14 معصوم علیهم السلام، هنگام ازدواج هیچکدام بیوه نبود.

ص:16

14 - یاد داشتهای انترنتی ام درسایت «امینی گلستانی» در دو جلد که وسیله (مؤسسه مرکز تحقیقات علوم اسلامی «نور» حوزه علمیه قم) پخش می شود و هنوزهم ادامه دارد.

15 - متفّرقات مطالب گلچینی شده از کتاب های فراوان گوناگون.

16 - تحدی یا دعوت به مقابله به مثل در باره اعجاز قرآن.

17 - نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن نبیره امام حسن مجتبی علیه السلام.

18 - ولایت شرط قبولی أعمال جلد دوم.

19 - اسلام دین صلح و گفتگو با ادیان وزیری در دو جلد ضخییم.

20 - صفات متقین و مؤمنین از آیات و أحادیث.

21 - مجالس: در دو جلد وزیری. سخنرانی های ماه رمضان و محرم در شهر توریستی سرعین اردبیل و اطراف.

و چندین کتاب دیگر ناتمام و در دست تألیف و مقاله های زیاد.

بیشتر این کتابها با کتاب دو جلدی سیمای جهان که مسجد جمگران چاپ میکند و هم مسجد جمکران آن را داده، به سی دی ریخته شده که همه بتوانند از آن استفاده نمایند

ص:17

بخش متفرقات

خدایا اگر برای من بشر میهمان بیاید به این روز نمی اندازم

مولای متقیان امیر مومنان علیه السلام بایکی از اصحابش کنار شط فرات نشسته بودند عرض کرد آقا چرا شما هروقت دعا می کنید به اجابت می رسد ولی ما هرچه دعا می کنیم مستجاب نمی شود؟!.

حضرت او را برداشت و به فرات انداخت. با زحمت روی آب آمد و صدا زد آقا ترا به جا ن حسنینت مرا بیرون آر دوباره از سرش فشار آورد و رفت توی آب باز از آب بالا آمد و گفت ترا به احترام رسول خدا دست مرا بگیر و بیرون آر باز حضرت او را به آب فرو کرد! باز از آب بالا آمد و رو به آسمان گرفت و گفت: خدایا به احترام این ولیت مرا نجات ده. حضرت دستشو گرفت و از آب بیرون کشید عرض کرد آقا من یه چیزی پرسیدم شما مرا سه مرتبه به کام مرگ فرستادید. فرمود: من هم جواب سوالت را عملا دادم.

گفت: چگونه ؟ فرمود: دعاهای ما مانند حالت آخرین دعای تواست یعنی از ماسوی الله قطع امید کرده فقط از خود او می خواهیم. امادعاهای شما مانند دو مرتبه اولیت است از بشر قطع امید نکرده بودی دعایت هم به اجابت نمی رسید اما وقتی که امیدت را از همه بریدی و فقط متوه خدا شدی او هم با دست من تورا نجات داد.

عزیزان یکی از شرایط استجابت دعا حضور قلب و قطع امید کردن از غیر خداست پس اگر می خواهیم از دعاهایمان نتیجه بگیریم باید صرفابه خود خدا متوجه شده و از خود او رفع نیاز مان را بخواهیم و حل مشکلمان را تنها از او طلب نمائیم.

یادم هست در سال 1343 ما در منا بودیم و من گروهی از حجاج را راهنمائی

ص:18

می کردم و پس از اتمام اعمال منا بعد از ظهر روز دوازدهم ذی ا لحجه می خواستیم به مکه حرکت کنیم و بقیه اعمال حج را انجام دهیم چون به علت ترافیک سنگین آن روز از منی به مکه سواره رفتن امکان نداشت هرکس که می توانست پیاده حرکت کردند و من ماندم با دونفر از حاجیان پیر و از کار افتاده بنام آقای حاج حسین الوارسی و حاج رکاب مشتقین.

و میدانید که آن زمان وسیله پخت و پز مسافرتی پریموس های دستی نفتی بود و از و سایل لازم دیگر که هرکسی کوله باری داشت من دیدم من مانده ام این دو نفر پیر.

خواستم یک عرابه بگیرم و اینهارا ببرم و به منزل برسانم گیر نیامد مجبور شدم بازوی حاج حسین را به بازوی راست و بازوی حاج رکاب را به بازوی چپم قفل وبست کرده و پریموس غذائی اینها را هم دردست بگیرم.

با این وضع اینهارا از بلندیها بالا برده و به سوی مکه سرازیر شدیم و رسیدیم سر دوراهی یکی راه اسفالته که ماشینها بهم چسبیده در حرکت بودند و دیگری خاکی و از پشت کوهها من به خیال اینکه این راه خاکی میان بر و نزدیک است این دو از کار افتاده را بازو ببازو وارد آن مسیر شدیم هرچه رفتیم به جائی نرسیدم که در نهایت من هم از کار افتادم و این دونفر هم افتادندند روی خاک و دیگر قدرت حرکت نداشتند و من هم توان کشیدن اینها را نداشتم طوری که اگر یکی از آن وهابی های اطراف حتی یک بچه شان ما را گیر می آوردند هرسه ما را لخت می کردند و هرچه داشتیم از ما می گرفتند و ما را هلاک می کردند چون ساکنین آن اطراف کسانی بودند که ریختن خون شیعه را حلال می دانستند هرسه روی خاک افتاده بودیم این دونفر چشمشان بسته و در حال مرگ بودند و آفتاب نزدیک بود غروب کند در آن حال رو به آسمان کرده با چشمان پر از اشک گفتم خدایا اگر برای من بشر میهمان بیاید هیچ وقت اورا به این روز نمی اندازم آخر اینها میهمان تواند این را گفته زدم زیر گریه یعنی آن حالتی را داشتم که ا میر علیه السلام به آن صحابه اش فرمود. یعنی از ماسوی الله بریده و صرفا به خود او گلایه کردم.

در این حال نومیدی و پیران در حال احتضار یک وقت دیدم ماشینی از جاده

ص:19

اسفالته پیچید به جاده خاکی آمد و بلند شده د ست بالا بردم راننده بی اعتنا رد شد و یک وقت دیدم از میان مسافران ماشین داد و فریاد بلند شد) شوفر ساخلا ساخلا (یعنی راننده نگهدار نگهدار رفیقان ما مردند راننده ترمز کرد و اینها پیاده شدند دیدم چند نفر از رفقای ما و ما را روی دست به ماشین بردند و آب دادند و کمی حال من جا آمد پرسیدم آخر شما خیلی وقت است از ما جدا شده اید چطور شد برگشتید آن هم به این جاده خاکی ؟!.

گفتند والله ما که ازشما جداشدیم این ماشین عراقی را گیر آوردیم و سوار شدیم تا رسیدیم جلوی بازار ابی سفیان که منزل ما در نبش کوچه بود ناگهان یک شرطه ) پلیس (جلوی ماشین مارا گرفت و باچوب دستی زد به کاپوت ماشین و به سر راننده دادکشید) ارجع ارجع (برگرد برگرد کفت: کجا برگردم گفت: باید برگردی و از راه شوسه خاکی که از پشت کوهها می آید به مکه بیایی راننده زبانش گرفت و نتوانست بگوید که آخر چرا و چگونه با این وضع و شلوغی برگردم و راهها یک طرفه است ا صلا نتوانست حرف بزند و خواست برگردد ما گفتیم به منزلمان رسیده و پیاده شویم و شرطه باز به کاپوت زد و گفت: حق نداری حتی یک نفر از مسافرتهایت را هم پیاده کنی بالاخره برگشتیم و چگونه و چطوری تا آمدیم اینجا خواستیم عبور کنیم دیدیم شما افتاده اید اگر ما آنجا پیاده می شدیم راننده نگه نمی داشت و شما تلف می شدید و راننده گفت این راه جده است چگونه به اینجا افتادید!!.

حال عزیزان به ابعاد این قضیه دقت کنید که این دگه درایت است و روایت و نقل قول نیست.

1 - آن پلیس که بود 2 - چرا از میان آن همه ماشین این را برگرداند 3 - چرانگذاشت حتی یک مسافرش پیاده شود اگر پیاده می شدند که هیچ!! 4 - چرا آن راه خاکی را به او نشان داد که الزاما باید از آنجا بیاید و وارد شهر شو د آن هم از طرف غرب مکه در حالی که منا در شرق مکه است 5 - آن ماشین چگونه از آن راههای یک طرفه عبور کرد و خود را به آنجا رساند و. و. و.!!!.

پس ای عزیزان همیشه موقع دعا و خواندن خدا از همه امید تان را قطع کرده و

ص:20

فقط خدا را ببینید و حل مشکلاتتان را ازو بخواهید من عددی نبودم ولی آن حالت در ماندگی و آنگونه گلایه کردن که) خدا ما بشر میهمانمان را به این روز نمی اندازیم (بود که کرم و رحمش بجوش آمد و آن ناممکن ها را ممکن ساخت و از میهمانهای روسیاهش پذیرائی نمود.

خدایا به احترام مقربین درگاهت و به احترام محمد و آل محمد صلواتک علیهم اجمعین. مشکلات همه گرفتاران و حوائج عموم نیازمندان را بر آورده نما و از رحمت و کرم خود محروم نفرما آمین یا رب العالمین.

زلزله قم!

در تاریخ 1386/3/28 شمسی مطابق با سوم جمادی الاخر 1428 قمری سال روز شهادت بانوی هر دو عالم حضرت فاطمه زهراء 3 ساعت 5 و 59 دقیقه و 51 ثانیه بعد از ظهر من در کتابخانه خودم بودم ناگهان زلزله هولناک غرش کنان خانه را تکان شدید داد و من از کتاب خانه بیرون پریده به بچه ها که هم خودمان 5 نفر بودیم و هم دخترم رضوانه با اعضای خانواده اش 4 نفر و هم نوه ام محمدرضا پسر حسین داد زدم بدوید به کوچه، همگی به کوچه رسیدیم دیدیم که همه مردم زن و مرد و خرد و کلان وحشت زده به کوچه ریخته اند و مدت حدود یک ساعت در کوچه ماندیم و منتظر پس لرزه و برگشتن زلزله ماندیم ولی خدا را شکر پس لرزه نیامد و بلا فاصله تمام رسانه ها، رادیو و تلویزیون وقوع زلزله را اعلام کردند و مرتب بامرکز زلزله نگاری تهران تماس داشتند که خبر دادند این زلزله 5/9 در مقیاس ریشتر در قم به وقوع پیوست و مرکز آن در شهرستان «کهک» قم بوده است و به تهران با 3/3 ریشتر و به شهرستان های اراک و ساوه و کرج و گرمسار و غیره هم سرایت کرده و همه این شهرها را لرزاند و خدا را شکر تلفات جانی نداشت و تلفات مالی هم قابل توجه نبود چون با 3 ثانیه عبور کرد و اگر مثلاً 10 ثانیه یا بیشتر بود، خیلی جاها را ویران می ساخت و خانه ماهم با اینکه نسبتاً نوساز بود، از چند جهت «تَرَک» جزئی برداشت ودر مرکز زلزله (کهک) سه بار پس زلزله آمد؛ و همان

ص:21

روز در فیروز آباد فارس هم با 3/3 ریشتر زلزله شده بود.

تکرار زلزله ها

البته طبق گفته رسانه ها زلزله در مرکز وقوع مکرر آمده است اما آنچه که ما در قم احساس کردیم به چند مرتبه می رسد؛

1 - ساعت 3 و 27 دقیقه بعد از ظهر روز سه شنبه 3/29

2 - ساعت 6 و 33 دقیقه بعد از ظهر با مقیاس 4/9 ریشتر همان روز.

3 - ساعت 5 و 39 دقیقه صبح روز چهار شنبه 3/30 با مقیاس 3/9 ریشتر.

4 - بچه ها می گفتند شب چهار شنبه حد اقل 4 بار بطور خفیف آمد ورد شد و از به حرکت در آمدن سیم ها مشخص می شد.

أللّهمّ اجعل عواقب أمورناخیراً و احفظنا و عبادک من شرور أنفسنا و شرور بلیّاتک السّماویّة و الأرضیّة آمین یاربّ العالمین.

انفجار ستاره

در تاریخ 1388/11/31 شمسی تلویزیون شبکه خبر ساعت 2/5 اعلام نمود و تصویرتلسکوپی را نیز نشان داد ستاره ای شانزده میلیارد و پانصد میلیون سال عمر داشت، در فضا منفجر شد و نابود گشت و نیز اعلام نمود که ستاره های تازه هم متولد شده است.

ای بنازم به قرآن و اسلام، آن زمانی که از این علوم درجوامع بشری خبری نبود بازبان یک پیامبر امّی و بی سواد در آیه 47 سوره ذاریات اعلان کرد «وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنّا لَمُوسِعُونَ » ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و ما همواره آن را وسعت می بخشیم.

کشف ستاره بسیار دور

در اواخر سال 1386 نیز در تلویزیون شبکه یک ساعت 2 اعلام کرد پژوهشگران

ص:22

فضائی، بتازگی با تلسکوپ های قوی، ستاره ای را کشف نموده اند که 17 میلیارد سال نوری با زمین فاصله دارد!!.

می دانیم که سرعت سیر نور در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر است با این حساب 17 میلیارد سال نوری را از مغز خود عبور دهید که آیا ارقام ریاضی متحمل شمردن آن، می شود، تازه این اول عشق است یعنی طبق نصوص چندین آیه قرآن کریم(1) همه این تشکیلات منظومه های میلیاردی، همگی در آسمان اول قرار دارند و بالاتر از آن را فقط آفریننده اش می داند و بس.

مرگ هند جگرخوار

زمان وقوع: 29 ذی حجة الحرام سال 13 هجری قمری

منبع مطالب: کتاب «تقویم شیعه» نوشته آقای عبدالحسین نیشابوری

در سال 13 هجری قمری در روز مرگ ابوقحافه، هند جگرخوار همسر ابوسفیان و مادر معاویه به درکات جحیم شتافت. (1)

هند به ظاهر همسر ابوسفیان و مادر معاویه و عتبه و یزید بود (2)، اما از صاحبان پرچم بود که مردها به او مراجعه می کردند، و میل زیادی به غلامان سیاه داشت، ولی هرگاه بچه سیاهی می زایید او را می کشت.

معاویه را به چهار کس نسبت می دهند: مسافر بن ابی عمرو، عمارة بن ولید بن مغیرة، عباس و صباح که این ملعون مغنی عمارة بن ولید و جوانی خوش سیما بود و کارگری ابوسفیان می نمود. هند با او الفتی خاص داشت، و لذا علمای انساب عتبة بن ابی سفیان را هم از صباح می دانند. (3)

هنگامی که هند به معاویه بارور شد مایل نبود او را در خانه بزاید. لذا کنار کوه اجیاد آمد و آنجا وضع حمل کرد و به این دلیل است که حسان می گوید:

لمن الصبی بجانب البطحاء *** فی التراب ملقی غیر ذی مهد (4)

ص:23


1- (1) - آیات 6 صافات و 12 فصلت و 5 سوره ملک و غیره.

فرزندی که در کنار بیابان مکه بدون گهواره روی زمین رها شده از آن کیست ؟!!

سوابق سوء خاندان معاویه با اسلام

از این زن و شوهر و فرزندش معاویه و نوه اش یزید، اذیتها و جسارتها به پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام رسیده که در کتب تاریخ و روایات به تفصیل ذکر شده است.

از آن جمله در مسیر حرکت کفار قریش به طرف احد برای جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله، هند قصد داشت قبر مادر آن حضرت جناب آمنه بنت وهب علیها السلام را نبش کند و جسارت کند، چه اینکه پدر و مادر و عموی هند در بدر کشته شده بودند. ولی کفار قریش مانع شدند و گفتند: «این رسم می شود و مردگان ما را هم این چنین می کنند». هند گفت: باید محمد یا علی یا حمزه را بکشم! این بود که وحشی را بر این کار گماشت و وعده هایی به او داد. وحشی گفت: «قادر به کشتن پیامبر و علی نیستم ولی برای حمزه کمین می کنم»، با این مقدمه بود که آن بزرگوار را حسب دستور هند ملعونه به شهادت رساند.

به دستور هند وحشی سینه مبارک حضرت حمزه علیه السلام را شکافت، و جگر آن بزرگوار را خارج کرد و مانند سگ به دندان گرفت، ولی جگر مانند سنگ نقره ای رنگ شد و دندانش کارگر نشد، و آن را روی زمین انداخت و از آن روز ملقب به «آکلة الاکباد» شد. بعد خودش با خنجر گوش، بینی و... حضرت حمزه را برید و به گردن آویخت. با این جنایت، دل مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله را آزرد و آن حضرت و امیرالمؤمنین علیهما السلام و فاطمه زهرا علیها السلام و صفیه عمه پیامبر صلی الله علیه و آله و خواهر حمزه و دیگران گریستند. با این همه جنایت، پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام هند و همسرش را - که با اکراه مسلمان شده بودند - پذیرفت.

ابن ابی الحدید می گوید: هند با عده ای از زنهای قریش خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند در حالی که نقاب زده بود و خود را پوشانده بود به خاطر کارهایی که بر ضد پیامبر صلی الله علیه و آله انجام داده بود، مخصوصاً شهادت جناب

ص:24

حمزه علیه السلام و می ترسید که آن حضرت او را مؤاخذه فرماید.

حضرت عهد و پیمان از آنها گرفت که به خداوند متعال شرک نورزند و مطالبی دیگر را نیز شرط فرمود و آنها قبول کردند. هند کلامی گفت که معلوم شد همسر ابوسفیان است. حضرت فرمودند: آیا تو هندی ؟ گفت: بله و به ظاهر شهادتین را بر زبانش جاری نمود و تقاضای بخشش نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

دیگر نباید زنا کنی. هند گفت: مگر زن حره زنا می کند؟! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: و نباید بچه ها را بکشی! هند گفت: به جان خودم سوگند من بچه ها را بزرگ کردم و شما آنها را در بدر کشتید.

1) تتمة المنتهی: ص 43. بحار الانوار: ج 18 ص 17.

2) تتمة المنتهی: ص 50. بحار الانوار: ج 20 ص 549. حمزه سید الشهداء علیه السلام: ص 28-26. منتخب التواریخ: ص 51.

پیش از طلوع آفتاب جهانتاب اسلام،

سراسر گیتی و مخصوصا شبه جزیره عربستان در آتش فساد اخلاق می سوخت . مردم این منطقه که به کلی از آداب دینی و تعالیم انبیاء دور بودند، از دست زدن به هر عمل زشت و ناروائی پروا نداشتند. به همین جهت نیز ما آن عصر را جاهلیت می نامیم.

یکی از چیزهائی که در عهد جاهلیت رسمیت پیدا کرده بود، وجود زنان منحرف و بدنام بود که بیشتر در شهرهای طائف و مکه یعنی مرکز عربستان سکونت داشتند، این زنها در عروسیها، جشنها، شب نشینیها و بزمهای خصوصی به رامشگری و خنیاگری و نوازندگی و رقصهای محلی پرداخته، بساط عیش و نوش دولتمندان و ارباب نفوذ را رونق می بخشیدند، و بدین گونه با کمال آزادی، روزگار می گذرانیدند، و از هر گونه شهرت و شهوت پرستی برخوردار بودند.

یکی از این زنان بی بند و بار که کوس رسوائیش در همه جا طنین افکنده بود هند دختر عتبة بن ربیعه بود که پدرش از رجال متنفذ و معروف عرب به شمار می آمد.

ص:25

این زن اشرافی خوشگذران و هوس باز پیش از آن که به همسری ابوسفیان درآید، با بسیاری از رجال سرشناس و جوانان زیبا دارای روابط نامشروع بود. هند اشتیاق زیادی داشت که نامش نقل مجالس و نقل محافل گردد و مرد و زن هنر او را بستانید.

این زن شهرت طلب، بسیار خودخواه، کینه توز، شرور و زباندار در تاءمین مقاصد خود از هیچ چیز باک نداشت!

ابوسفیان از اشراف بنی امیه و سرمایه داران مکه و مردی فخردوست و جاه طلب بود. وی با این زن بدنام ازدواج کرد ولی هند در کارهای خود آزاد بود. این زن هنگامی که شنید پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نبوت خود را اعلام فرموده و عده ای هم دعوت او را پذیرفته اند و متوجه شد که با پیشرفت کار حضرت، شکوه و جلال شوهرش تحت الشعاع نفوذ محمد صلی الله علیه و آله وسلم قرار می گیرد، و خود او هم که شهره شهر بود دیگر آن آزادی و بی بند و باری سابق را نخواهد داشت، از همان لحظه اول رسما به مخالفت با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم برخاست و دوش بدوش شوهرش بر ضد آنحضرت به فعالیت پرداخت، و از هر گونه تهمت و افترا و نکوهش و تمسخر و دروغ نسبت به پیغمبر بزرگوار اسلام خودداری نمی کرد.

مدت سیزده سالی که پیغمبر اسلام در مکه دعوت خود را اعلام کرد

این زن و مرد به اتفاق سایر رؤ سای قریش جلسه ها تشکیل دادند و شعرها در هجو پیغمبر گفتند، و در مجالس بزم خود خواندند و خندیدند و رقصیدند، و کاری نبود که نکردند. تا سرانجام به فرمان خداوند، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ناگزیر شد، شهر مکه را که برای او به صورت کانون خطر درآمده بود ترک گفت و روی به مدینه آورد.

موقعی که سران قریش شنیدند مردم با وفا و مهمان نواز مدینه مقدم پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را گرامی داشته اند، و پروانه وار گرد شمع وجودش حلقه زده و به یاری او برخاسته اند، و تازه مسلمانهای مکه هم دسته دسته مهاجرت

ص:26

نموده و به پیغمبر می پیوندند؛ لشکری بالغ بر هزار مرد جنگی و ساز و برگ کافی که همه گردنکشان و سران مکه در آن شرکت داشتند، بسیج کرده به جنگ پیغمبر شتافتند.

در این جنگ با این که تعداد سپاه اسلام از سیصد و سیزده نفر تجاوز نمی کرد.

مع الوصف سپاه کفر سخت شکست خورد. بیش از هفتاد نفر از ناموران آنها در این جنگ به دست مسلمانان کشته شدند، هفتاد نفر هم اسیر گردیدند، و بقیه فرار کردند.

از جمله مقتولین این جنگ که نخستین جنگ رسمی اسلام و کفر بود، و معروف به جنگ بدر است، به تربیت عتبه پدر، شیبه عمو، ولید برادر، و حنظله پسر هند زن ابوسفیان بود که هر چهار تن از دلاوران مشهور کفار به شمار می آمدند، و همه به دست توانا و مردانه جوانمرد نامی اسلام علی علیه السلام به هلاکت رسیدند.

هند بعد از این واقعه که برای او بسیار گران تمام شد، دست به حیله تازه ای زد، به این معنی که مرثیه ای در سوک کشتگان جنگ بدر ساخت و زنان و دختران قریش را جمع کرد و با آهنگ اندوهگین و هیجان انگیزی؛ بر پدر و عمو و برادر و فرزندش نوحه سرائی می نمود، و از دست پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام و حمزه عموی پیغمبر سران اسلام، ناله ها می کرد، و بدین گونه احساسات مرد و زن مشرکین را به منظور تجدید قوای متلاشی شده آنها تحریک می کرد.

او نمی گذاشت زنها اشک بریزند و خود هم ابدا نمی گریست و می گفت تا ما انتقام خود را از محمد نگیریم نباید گریه کنیم! این تحریکات و اقداماتی که به دنبال آن صورت می گرفت موجب شد که سال بعد لشکر کفار با نفراتی چند برابر سال قبل؛ در دامنه کوه احد واقع در حومه مدینه با سپاه اسلام مصاف دهند و پیکار کنند.

هند زنها را تشویق می کرد که در این جنگ شرکت جویند و منظره جنگ و شکست مسلمانها را که به نظر آنها حتمی بود؛ از نزدیک ببینند!

بعضی از زنان قریش دعوت هند را که ادعای رهبری داشت رد کردند، ولی او با نطقهای آتشین و پشت هم اندازیهای خود احساسات آنها را تحریک نمود و حاضر

ص:27

کرد که با وی در جنگ شرکت کنند.

هنگامی که آتش جنگ از هر سو شعله کشید؛ زنها که به دستور هند زره پوشیده بودند در پشت سر لشکر قرار گرفتند.

سپس خود هند در وسط لشکر قرار گرفت و بخواندن اشعار شورانگیز و حماسه های جنگی همراه با دف، پرداخت و مردان خود را برای نبرد با سپاه اسلام تشجیع می نمود، به طوری که هر وقت یکی از مردان مشرکین فرار می کرد، میل و سرمه دان به او می داد و می گفت: ای زن! چشمت را سرمه بکش، تو مرد نیستی و باید خود را آرایش کنی!

در این جنگ، نخست بت پرستان شکست خوردند و عقب نشستند، ولی در حمله بعد بر اثر غفلت و سستی بعضی از سربازان نومسلمان، دشمنان از کمینگاه بیرون آمدند و یکباره بر مسلمین تاختند.

هند آن زن زیبا و طناز و کارکشته در دلبری و رامشگری از فرصت استفاده کرد و شخصی به نام وحشی، غلام جبیر بن مطعم را ملاقات نمود و به او قول داد که اگر پیغمبر اسلام یا علی بن ابیطالب یا حمزه را به قتل رساند؛ او را به خود نزدیک سازد و از مال دنیا بی نیاز گرداند.

این وعده چنان در وحشی که در پرتاب نیزه مهارت داشت اثر کرد که همانوقت در کمین حمزه نشست و از پشت سر نیزه ای به کتف وی زد و او را شهید نمود.

موقعی که خبر شهادت حمزه به هند رسید به قدری خوشحال شد که همانجا گردن بند و دست بندهای زرین خود را بیرون آورد و به وحشی بخشید و گفت: نه تنها تا زنده ام تو را فراموش نمی کنم بلکه استخوانهایم در قبر نیز به یاد تو خواهد بود!

سپس با وحشی به بالین کشته حمزه آمد و شکم آن سردار رشید اسلام را شکافت و جگر او را درآورد و در دهان گذاشت و جوید!! آنگاه قسمتهائی از اعضاء بدن حمزه را قطع نمود و همه را بند کرد و مانند گردن بند به گردن آویخت! سایر زنان قریش هم از او پیروی نمودند و با بقیه شهدای اسلام چنین کردند!

بعد از این جنگ، نیز هند و شوهرش ابوسفیان همچنان در شرک و بت پرستی بسر بردند و پیوسته مشغول نقشه کشی بر ضد پیغمبر عالیقدر اسلام و افکار نورانی

ص:28

او بودند، ولی نقشه ها یکی پس از دیگری نقش بر آب می شد و کار مهمی از پیش نمی رفت...

در سال هشتم هجری پیغمبر با سپاه انبوهی از مدینه حرکت کرد و به قصد فتح مکه به حوالی آن شهر مقدس رسید. پیش از همه کس ابوسفیان از مشاهده سپاه انبوه و نیرومند اسلام به کلی خود را باخت و از سرنوشت خویش بیمناک شد.

ناچار عباس عموی پیغمبر را واسطه کرد که او را نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) ببرد و از وی شفاعت نماید. عباس هم او را پیش پیغمبر برد و بعد از گفتگوی زیاد پیغمبر با شروطی او را مورد عفو قرار داد.

ابوسفیان سپس با شتاب وارد شهر شد و با فریاد گفت: ای اهل مکه! اینک محمد با سپاهی انبوه و مجهز که غرق در آهن و فولاد هستند فرا می رسد، بدانید که هر کس سلاح بر زمین نگذارد یا به خانه خود، یا طبق تاءمین محمد به خانه من پناهنده نشود، جانش در معرض خطر است.

در این موقع که جمعیت دور او را گرفته بودند و جریان را از وی می پرسیدند، هند خود را به ابوسفیان رسانید و ریش او را گرفت و چند سیلی محکم و پیاپی به گوش او نواخت و گفت: ای مردم! این مرد نگون بخت احمق را بکشید تا از این سخنان نگوید! ولی دیگر دیر شده بود، زیرا همانموقع سپاه اسلام از چند نقطه وارد شهر شدند و اهل مکه را در مقابل عمل انجام یافته قرار دادند. مردم مکه در برابر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به زانو درآمدند و بدون هیچگونه مقاومتی تسلیم گردیدند و از پیغمبر تقاضای عفو کردند.

پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از مشاهده وضع رقت بار آنها که سخت مرعوب شده و دست و پای خود را گم کرده بودند متاءثر شد، و روی همان شفقت و راءفت ذاتی، سوابق سوء آنها را نادیده گرفت و همه را مورد عفو قرار داد، و فرمود: شما همه آزاد هستید! اسلحه خود را زمین بگذارید و به هر جا که می خواهید بروید! که در امان می باشید.

سپس پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم با همراهی داماد و پسر عموی رشید خود علی علیه السلام بتهائی را که مشرکین در خانه خدا و پشت بام آن قرار داده

ص:29

بودند؛ درهم شکست، و فرو ریخت. آنگاه در محلی نشست تا از مردم مکه برای پذیرش دین حنیف اسلام بیعت بگیرد. مردان دسته دسته آمدند و به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم دست دادند و ایمان آوردند، و انصراف خود را از اعمال جاهلیت اعلام داشتند. به دستور پیغمبر ظرف آبی گذاشتند، تا هر زنی که می خواهد ایمان بیاورد، دست خود را در آن فرو برد و بدین گونه با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بیعت کند!

هند زن ابوسفیان هم که روزی در شهر مکه نخود هر آشی بود، با همه دشمنی که با پیغمبر اسلام داشت، در این هنگام که جز تسلیم و اظهار مسلمانی چاره ای نبود؛ ولی بعد از کشتن حمزه، از طرف پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم خون او و شوهرش مباح شده بود؛ نخست از ترس خود را مخفی ساخت، سپس به طور ناشناس در صف زنانی که می خواستند ایمان بیاورند قرار گرفت، تا او نیز ایمان بیاورد!

هنگامی که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم زنان را مخاطب ساخت و فرمود:

ایمان شما قبول است به شرط این که دزدی نکنید. هند که می خواست در هر جا نطق کند و رشد و نبوغ خود را به ثبوت رساند؛ در این موقع هم نتوانست آرام بگیرد و در حضور آنهمه زن و مرد گفت: یا رسول الله! شوهر من ابوسفیان مرد بخیلی است، من هم پنهانی از مال او بر می دارم، آیا حلال است ؟ ابوسفیان در آنجا حاضر بود، وقتی سخن هند را شنید گفت: آنچه تاکنون برداشته ای حلال ولی از این به بعد حرام است!

پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از گفتگوی آنها خندید و هند را شناخت سپس پرسید: تو هند دختر عتبه هستی ؟ گفت، آری، یا رسول الله! گذشته ها را فراموش کن و مرا ببخش، خداوند تو را ببخشاید! پیغمبر مهربان به خاطر پیشرفت دین خداوند و هدایت خلق سوابق او را نادیده گرفت و از تقصیرهای او درگذشت.

آنگاه مجددا زنان را مخاطب ساخت و فرمود: شرط دیگر اینکه فرزندان خود را نکشید. هند گفت: ما فرزندان خود را در کوچکی پرورش د دادیم و شما در بزرگی آنها را در جنگ بدر کشتید!

ص:30

باز پیغمبر فرمود: شرط دیگر اینست که از این پس مرتکب عمل زنا نشوید. هند که تمام حضار به خوبی او را می شناختند درین هنگام با کمال پرروئی گفت: یا رسول الله! مگر زن آزاده، تن به عمل زنا هم می دهد،؟

از این گفتگو، حضار که از سوابق او کاملا اطلاع داشتند خندیدند، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم هم رو به عمر کرد و خندید!! و بدین گونه مراسم ایمان آوردن مردم مکه پایان یافت. ابوسفیان و همسرش از روی ناچاری با همه بی میلی اسلام آوردند، ولی فعالیتهای آنها که دوش به دوش هم تا سر حد قدرت و امکان، روز و شب بر ضد پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و برای محو و نابودی اسلام نقشه می کشیدند، به همین جا خاتمه نیافت و همچنان ادامه داشت...

دشمنیهای دیرین این زن و مرد با پیغمبر خدا، دسیسه بازیهای فرزند مفسدش معاویه با امیر مؤمنان علی علیه السلام، و جنایتهای نوه جنایتکار و فرومایه اش یزید پلید، با اولاد پیغمبر و حضرت امام حسین علیه السلام آنچنان آثار شومی برای عالم اسلام به بار آورد که مسیر مسلمانان را برای نیل به هدفهای تعالیم عالی اسلام، دگرگون ساخت و آنها را به سرنوشت اسف انگیزی سوق داد که نه تنها جهان اسلام را از جهش بیشتر به سوی معنویت و حقیقت باز داشتند، بلکه روی تاریخ عالم انسانی را سیاه کردند.

نوشته شده توسط پیمان در ساعت PM 9:58

در تاریخ: پنجشنبه 10 شهریور ماه سال 1390

68 روایت در باره اخلاق

1 - اخلاق خوش و عبادت

امام حسین علیه السلام:

اَلخُلقُ الحَسَنُ عِبادَةٌ ؛

خوش اخلاقی عبادت است.

ص:31

(کنزالعمال، ج 13، ص 151، ح 36472)

2 - خوش اخلاقی زینت اسلام

امام صادق علیه السلام:

إنَّ مِمّا یُزَیِّنُ السلامَ الخلاقُ الحَسَنَةُ فیما بَینَ النّاسِ ؛

خوش اخلاقی در بین مردم زینت اسلام است.

(کنزالعمال، ج 10، ص 143، ح 28731)

3 - زندگی گوارا با اخلاق

امام علی علیه السلام:

مَن حَسُنَت خَلیقَتُهُ طابَت عِشرَتُهُ ؛

هر کس خوش اخلاق باشد، زندگی اش پاکیزه و گوارا می گردد.

(نهج البلاغه، خطبه 184)

4 - آبادی شهرها در گرو اخلاق نیک

امام صادق علیه السلام:

اَلبِّرُ وَحُسنُ الخُلقِ یَعمُرانِ الدِّیارَ وَیَزیدانِ فِی العمارِ؛

نیکی و خوش اخلاقی، شهرها را آباد و عمرها را زیاد می کند.

(التوحید، ص 63)

5 - الفت با دوستان

امام علی علیه السلام:

حُسنُ الخلاقِ یُدِّرُ الرزاقَ وَیونِسَ الرِّفاقَ ؛

خوش اخلاقی روزی ها را زیاد می کند و میان دوستان انس و الفت پدید می آورد.

(نهج الفصاحه، ح 781)

6 - ورود به بهشت

پیامبر صلی الله علیه و آله:

حَسِّنوا أَخلاقَکُم وَ الطُفوا بِجیرانِکُم وَأکرِموا نِساءَ کُم تَدخُلُوا الجَنَّةَ بِغَیرِ حِسابٍ ؛

اخلاق خود را نیکو کنید و با همسایگان خود مهربان باشید و زنان خود را گرامی

ص:32

بدارید تا بی حساب وارد بهشت شوید.

(التوحید، ص 127)

7 - راه لذت بردن از کارهای نیک

امام علی علیه السلام:

عَوِّد نَفسَکَ الجَمیلَ فَبِاعتیادِکَ إِیّاهُ یَعودُ لَذیذا؛

خودت را به کارهای زیبا (خدا پسندانه) عادت بده که اگر به آنها عادت کنی برایت لذت بخش می شوند.

(نهج البلاغه، خطبه 178)

8 - خوش اخلاق هم رتبه روزه دار

امام علی علیه السلام:

رَوِّضوا أَنفُسَکُم عَلَی الخلاقِ الحَسَنَةِ فَإِنَّ العَبدَ المُؤمِنَ یَبلُغُ بِحُسنِ خُلقِهِ دَرَجَةَ الصّائِمِ القائِمِ ؛

خودتان را بر خوش اخلاقی تمرین و ریاضت دهید، زیرا که بنده مسلمان با خوش اخلاقی خود به درجه روزه گیر شب زنده دار می رسد.

(نهج البلاغه، خطبه 91)

9 - معنای خوش اخلاقی

امام صادق علیه السلام:

لَمّا سُئِلَ عَن حَدِّ حُسنِ الخُلقِ : تُلَیِّنُ جانِبَکَ وَتُطَیِّبُ کَلامَکَ وَتَلقی أخاکَ بِبِشرٍ حَسَنٍ ؛

در پاسخ به پرسش از معنای خوش اخلاقی فرمودند: نرمخو و مهربان باشی، گفتارت پاکیزه و مؤدبانه باشد و با برادرت با خوشرویی برخورد کنی.

(غررالحکم، ج 2، ص 451، ح 3260)

10 - بهترین افراد

پیامبر صلی الله علیه و آله:

أَلا انَبِّئُکُم بِخیارِکُم ؟ قالوا: بَلی یا رَسولَ اللّه. قالَ : أَحسَنُکُم أخلاقا المُوَطِّئون اکنافا، الَّذینَ یَألِفونَ ویُؤلَفونَ ؛

آیا شما را از بهترین افرادتان خبر ندهم ؟ عرض کردند: چرا، ای رسول خدا.

ص:33

حضرت فرمودند: خوش اخلاق ترین شما، آنان که نرمخو و بی آزارند، با دیگران انس میگیرند و دیگران نیز با آنان انس و الفت می گیرند.

(غررالحکم، ج 6، ص 441، ح 10926)

11 - اخلاق کلید خیر و شر

امام صادق علیه السلام:

اِعْلَمی انَّ الشّابَّ الحَسَنَ الخُلقِ مِفْتاحٌ لِلْخَیْرِ مِغْلاقٌ لِلشَّرِّ وَ انَّ الشّابَّ الشَّحیحَ الْخُلقِ مِغْلاقٌ لِلْخَیْرِ مِفتاحٌ لِلشَّرِّ؛

آگاه باش که جوان خوش اخلاق، کلید خیر و قفل شر است و جوان بداخلاق قفل خیر و کلید شر است.

(امالی طوسی، ص 302، ح 598)

12 - بداخلاقی و ناتوانی

پیامبر صلی الله علیه و آله:

مَن ساءَ خُلقُهُ عَذَّبَ نَفسَهُ وَ مَن کَبُرَ هَمُّهُ سَقُمَ بَدَنُهُ ؛

هر کس بد اخلاق باشد، خودش را عذاب می دهد و هر کس غم و غصه اش زیاد شود، تنش رنجور می گردد.

(نهج الفصاحه، ح 3002)

13 - رسیدن به آرزوها

امام علی علیه السلام:

وُصولُ المَرءِ الی کُلِّ ما یَبتَغیهِ مِن طیبِ عَیشِهِ وَ امنِ سِربِهِ وَ سَعَةِ رِزقِهِ بِحُسنِ نیَّتِهِ وَ سَعَةِ خُلقِهِ ؛

انسان، با نیّت خوب و اخلاق خوب، به تمام آنچه در جستجوی آن است، از زندگی خوش و امنیت محیط و روزی زیاد، دست می یابد.

(غررالحکم، ح 10141)

14 - هدف از بعثت

پیامبر صلی الله علیه و آله:

اِنَّما بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الخلاقِ ؛

ص:34

من تنها برانگیخته شده ام تا اخلاق بزرگوارانه را به کمال رسانم.

(بحارالأنوار، ج 71، ص 382)

15 - رفتار پیامبرانه

کانَ صلی الله علیه و آله... لا یَحسَبُ احَدٌ مِن جُلَسائِهِ انَّ احَدا اکرَمُ عَلَیهِ مِنهُ ؛

پیامبر صلی الله علیه و آله چنان با هم نشینان رفتار می نمودند که هیچ یک از آنان گمان نمی کرد کسی نزد آن حضرت از وی گرامی تر باشد.

(عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 284)

16 - خوش اخلاقی ثمره صله رحم

امام صادق علیه السلام:

صِلَةُ الرحامِ تُحَسِّنُ الخُلُقَ وَ تُسمِحُ الکَفَّ وَتُطیبُ النَّفسَ وَتَزیدُ فِی الرِّزقِ وَتُنسِئُ فِی الجَلِ ؛

صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاکیزه جان می نماید و روزی را زیاد می کند و مرگ را به تأخیر می اندازد.

(کافی، ج 2، ص 151، ح 6)

17 - عمر زیاد با اخلاق خوش

پیامبر صلی الله علیه و آله:

صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسنُ الخُلقِ وَ حُسنُ الجَوارِ یَعمُرانِ الدّیارَ وَ یَزیدانَ فِی العمارِ؛

صله رحم، خوش اخلاقی و خوش همسایگی، شهرها را آباد و عمرها را زیاد می کند.

(نهج الفصاحه، ح 1839)

18 - خانه ای در بالای بهشت

پیامبر صلی الله علیه و آله:

اَنا زَعیمٌ بِبَیتٍ فی رَبَضِ الجَنَّةِ وَ بَیتٍ فی وَسَطِ الجَنَّةِ وَ بَیتٍ فَی اعلَی الجَنَّةِ ، لِمَن تَرَکَ المِراءَ وَ ان کانَ مُحِقّا وَ لِمَن تَرَکَ الکِذبَ وَ ان کانَ هازِلاً وَ لِمَن حَسَّنَ خُلقَهُ ؛

من برای کسی که بگومگو را رها کند، هر چند حق با او باشد و برای کسی که دروغ گفتن را اگر چه به شوخی باشد، ترک گوید و برای کسی که اخلاقش را نیکو

ص:35

گرداند، خانه ای در حومه بهشت و خانه ای در مرکز بهشت و خانه ای در بالای بهشت ضمانت می کنم.

(خصال، ص 144، ح 170)

19 - سبب خوشرویی

امام علی علیه السلام:

لِیَجتَمِعَ فِی قَلبِکَ الأفتِقارُ الَی النّاسِ وَ الاِستِغناءُ عَنهُم فَیَکُونَ افتِقارُکَ الَیهِم فِی لِینِ کِلامِکَ وَ حُسنِ بِشرِکَ وَ یَکُونَ استِغناءُکَ عَنهُم فی نَزاهَةِ عِرضِکَ وَ بَقاءِ عِزِّکَ ؛

باید نیاز به مردم و بی نیازی از آنان، در دلت گردآیند، تا نیازت به آنان، سبب نرمی در گفتار و خوش رویی ات شود و بی نیازی ات، سبب آبروداری و عزّتت باشد.

(کافی، ج 2، ص 149، ح 7)

20 - عقل و اخلاق

امام صادق علیه السلام:

أکمَلُ الناسِ عَقلاً أحسَنُهُم خُلقاً؛

عاقل ترین مردم خوش خلق ترین آنهاست.

(اصول کافی، ج 1، ص 27)

21 - اخلاق پیامبران

مِن اخلاقِ النبیاءِ التَّنَظُّفُ ؛

پاکیزگی از اخلاق پیامبران است.

(کافی، ج 5، ص 567، ح 50)

22 - خیر دنیا و آخرت

پیامبر صلی الله علیه و آله:

إِنَّ رَجُلاً أَتی سَیِّدَنا رَسولَ اللّه صلی الله علیه و آله فَقالَ : یا رَسولَ اللّه عَلِّمنی خُلقا یَجمَعُ لی خَیرَ الدُّنیا وَالخِرَةِ فَقالَ صلی الله علیه و آله: لاتَکذِب؛

مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: به من اخلاقی بیاموزید که خیر دنیا و آخرت در آن جمع باشد، حضرت فرمودند: دروغ نگو.

ص:36

(بحارالأنوار، ج 72، ص 262، ح 43)

23 - اخلاق اسلام

امام علی علیه السلام:

لَیسَ الکَذِبُ مِن خَلائِقِ الإِسلامِ ؛

دروغگویی از اخلاق اسلام نیست.

(غررالحکم، ج 5، ص 74، ح 7460)

24 - نزدیکترین اخلاق به رسول الله

پیامبر صلی الله علیه و آله:

لأَمیرِ المُؤمِنین علیه السلام أَلا اخبِرُکُم، بِأَشبَهِکُم بی خُلقا؟ قالَ : بَلی یا رَسولَ اللّه قالَ : أَحسَنُکُم خُلقا، وَ أَعظَمُکُم حِلما، وَ أَبَرُّکُم بِقَرابَتِهِ وَ أشَدُّکُم مِن نَفسِهِ إِنصافا؛

به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: آیا تو را خبر ندهم که اخلاق کدام یک از شما به من شبیه تر است ؟ عرض کردند: آری، ای رسول خدا. فرمودند: آن کس که از همه شما خوش اخلاق تر و بردبارتر و به خویشاوندانش نیکوکارتر و با انصاف تر باشند.

(مکارم الاخلاق، ص 442)

25 - ایمان و اخلاق

امام رضا علیه السلام:

أحسَنُ الناسِ إیماناً أحسَنُهم خُلقاً و ألطَفُهم باَهلِه، وَ انا الطَفُکم بِاَهلی؛

نیکوترین مردم از نظر ایمان، خوش خلق ترین و با لطفترین آنها نسبت به اهل خویش است.

(عیون اخبار الرضا، 38)

26 - خیر دنیا و آخرت

امام علی علیه السلام:

أَربَعٌ مَن أُعطیَهُنَّ فَقَد أُعطیَ خَیرَ الدُّنیا وَالخِرَةِ صِدقُ حَدیثٍ وَأَداءُ أَمانَةٍ وَعِفَّةُ بَطنٍ وَحُسنُ خُلقٍ ؛

چهار چیز است که به هر کس داده شود خیر دنیا و آخرت به او داده شده است:

ص:37

راستگویی، اداء امانت، حلال خوری و خوش اخلاقی.

(غررالحکم، ج 2، ص 151، ح 2142)

27 - خودآزاری در بداخلاقی

مَن ساءَ خُلقُهُ عَذَّبَ نَفسَهُ ؛

هر کس بداخلاق باشد، خودش را شکنجه و آزار می دهد.

(کافی، ج 2، ص 321، ح 4)

28 - زینت اخلاق

امام علی علیه السلام:

اَلسَّخاءُ یُکسِبُ المَحَبَّةَ وَیُزَیِّنُ الخلاقَ ؛

سخاوت، محبّت آور و زینت اخلاق است.

(غررالحکم، ج 2، ص 10، ح 1600)

29 - شریف ترین اخلاق

امام علی علیه السلام:

أَشرَفُ الخَلائِقِ التَّواضُعُ وَالحِلمُ وَلینُ الجانِبِ ؛

شریف ترین اخلاق، تواضع، بردباری و نرم خویی است.

(غررالحکم، ج 2، ص 442، ح 3223)

30 - خوش اخلاق همنشین پیامبر

پیامبر صلی الله علیه و آله:

اَقرَبُکُم غَدا مِنّی فِی المَوقِفِ اصدَقُکُم لِلحَدیثِ وَاَدَّاکُم لِلاَمانَةِ وَاوفاکُم بِالعَهدِ وَاَحسَنُکُم خُلقا وَاَقرَبُکُم مِن النّاسِ ؛

نزدیک ترین شما به من در قیامت، راستگوترین، امانتدارترین، وفادارترین به عهد، خوش اخلاق ترین و نزدیک ترین شما به مردم است.

(بحارالأنوار، ج 75، ص 94، ح 12)

31 - بداخلاقی منفور درگاه الهی

پیامبر صلی الله علیه و آله:

اَنَا ادیبُ اللّه وَ عَلیٌّ ادیبی، امَرَنی رَبّی بِالسَّخاءِ وَ الْبِرِّ وَ نَهانی عَنِ الْبُخْلِ وَ الْجَفاءِ

ص:38

وَ ما شَیءٌ ابْغَضُ الَی اللّه عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْبُخْلِ وَ سوءِ الْخُلُقِ ، وَ انَّهُ لیُفْسِدُ العَمَلَ کَما یُفْسِدُ الخَلُّ الْعَسَلَ ؛

من ادب آموخته خدا هستم و علی، ادب آموخته من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نیکی کردن فرمان داد و از بخل و سختگیری بازَم داشت. در نزد خداوند عزّوجلّ چیزی منفورتر از بخل و بد اخلاقی نیست. بد اخلاقی، عمل را ضایع می کند، آن سان که سرکه عسل را.

(مکارم الاخلاق، ص 17)

32 - اثر نماز شب در اخلاق

امام صادق علیه السلام:

صَلاةُ اللَّیْلِ تُحَسِّنُ الْوَجْهَ وَ تُحَسِّنُ الْخُلْقَ وَ تُطَیِّبُ الرِّیحَ وَ تَدُرُّ الرِّزْقَ وَ تَقْضِی الدَّیْنَ وَ تَذْهَبُ بِالْهَمِّ وَ تَجْلُو الْبَصَرَ؛

نماز شب، انسان را خوش سیما، خوش اخلاق و خوشبو می کند و روزی را زیاد و قرض را ادا می نماید و غم و اندوه را از بین می برد و چشم را نورانی می کند.

(ثواب الأعمال، ص 42)

33 - اخلاق خوش صاحب دل مردم

پیامبر صلی الله علیه و آله:

اِنَّکم لَن تَسعَوا الناس بِاَموالِکم فَسَعَوهُم بِاَخلاقِکم؛

با دارایی خود نمی توانید دل مردم را به دست بیاورید پس دلشان را با اخلاق (نیک) به دست آورید.

(نثرالدر، ج 1، ص 123)

34 - ثواب لبخند

امام رضا علیه السلام:

مَن تَبَسَّمَ فی وَجهِ أخیهِ المُؤمِنِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً ؛

هر که به روی برادر مؤمنش لبخند بزند، خداوند برایش ثوابی خواهد نوشت.

(دوستی در قرآن و حدیث، ص 216، ح 535)

35 - بهترین هدیه به مومن از جانب خدا

ص:39

پیامبر صلی الله علیه و آله:

خَیْرُ ما اعْطیَ الرَّجُلُ الْمُؤْمِنُ خُلْقٌ حَسَنٌ وَ شَرُّ ما اعْطِیَ الرَّجُلُ قَلْبُ سوءٍ فی صورَةٍ حَسَنَةٍ ؛

بهترین چیزی که به مؤمن داده شده خوش اخلاقی و بدترین چیزی که به انسان داده شده دلی بد در چهره ای زیباست.

(کنزالعمّال، ح 5170)

36 - اخلاق نیکو هدف پیامبران

پیامبر صلی الله علیه و آله:

وَ ما یَمْنَعُکَ أنْ تُحِبَّ أنْ تَعیشَ حَمیدا وَ تَموتَ سَعیدا و انّما بُعِثْتُ عَلی تَمامِ مَحاسِنَ الأخْلاقِ ؛

چه چیزی مانع توست که زندگی پسندیده و مرگ با سعادت را داشته باشی، چرا که من برای کامل نمودن اخلاق زیبا مبعوث شده ام.

(مجمع الزوائد، ج 8، ص 23)

37 - محبوبترین نزد رسول الله

پیامبر صلی الله علیه و آله:

اَحَبُّکُمْ الَی اللّه احْسَنُکُمْ اخْلاقا؛

محبوب ترین شما در نزد خدا، خوش اخلاق ترین شماست.

(مجمع البیان، ج 10، ص 87)

38 - کمند دوستی

امام علی علیه السلام:

البَشاشَةُ حِبالَةُ المَوَدَّةِ ؛

خوشرویی، کمند دوستی است.

(میزان الحکمة، ح 1841)

39 - فضایل اخلاقی سهل و ممتنع

امام علی علیه السلام:

ما اصْعَبَ اکْتِسابَ الْفَضائِلِ وَ ایْسَرَ اتْلافَها؛

ص:40

فضائل اخلاقی و صفات پسندیده چه به سختی به دست می آیند و چه آسان از دست می روند.

(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 259، ح 38)

40 - بالاترین خرد

امام حسن مجتبی علیه السلام:

رَأسُ العَقلِ مُعاشَرَةُ النّاسِ بِالجَمیلِ ؛

خوشرفتاری با مردم، رأس خرد است.

(میزان الحکمة، ح 13703)

41 - بالاترین درجه دانایی

امام علی علیه السلام:

رَأْسُ الْعِلْمِ التَّمْییزُ بَیْنَ الاْخْلاقِ وَ اظْهارُ مَحْمودِها وَ قَمْعُ مَذْمومِها؛

بالاترین درجه دانایی، تشخیص اخلاق از یکدیگر و آشکار کردن اخلاق پسندیده و سرکوب اخلاق ناپسند است.

(غررالحکم، ح 5267)

42 - خوش اخلاق دوست مردمان خوب

امام صادق علیه السلام:

مَنْ احْسَنَ خُلْقَهُ احَبَّهُ الاَخْیارُ وَ جانَبَهُ الفُجّارُ؛

انسان خوش اخلاق، از دوستی مردمان خوب برخوردار است و از تعرّض آدم های نابکار در امان است.

(مستدرک الوسائل، ج 8، ص 449)

43 - اخلاق خوش برای زندگی درست

پیامبر صلی الله علیه و آله:

ثَلاثٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ فَلَیْسَ مِنّی وَ لا مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ . قیلَ : یا رَسولَ اللّهِ ، وَ ما هُنَّ ؟ قالَ : حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ وَ حُسْنُ خُلْقٍ یَعیشُ بِهِ فِی النّاسِ وَ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ ؛

سه چیز است که هر کس نداشته باشد نه از من است و نه از خدای عزّوجلّ .

ص:41

عرض شد: ای رسول خدا! آنها کدامند؟ فرمودند: بردباری که به وسیله آن جهالت نادان را دفع کند، اخلاق خوش که با آن در میان مردم زندگی کند و پارسایی که او را از نافرمانی خدا باز دارد.

(خصال، ص 145، ح 172)

44 - زیباترین اخلاق

امام علی علیه السلام:

تَحَرِّی الصِّدْقِ وَ تَجَنُّبُ الْکَذِبِ اجْمَلُ شیمَةٍ وَ افْضَلُ ادَبٍ ؛

راستگو بودن و پرهیز نمودن از دروغ، زیباترین اخلاق و بهترین ادب است.

(کافی، ج 8، ص 150، ح 132)

45 - کمال ادب در خوش اخلاقی

امام صادق علیه السلام:

کَمالُ الاَدَبِ وَالْمُروءَةِ سَبْعُ خِصالٍ : الْعَقلُ وَ الْحِلْمُ وَ الصَّبْرُ وَ الرِّفْقُ وَ الصَّمْتُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ الْمُداراةُ ؛

کمال ادب و مروت در هفت چیز است: عقل، بردباری، صبر، ملایمت، سکوت، خوش اخلاقی و مدارا.

(بحار الأنوار، ج 84، ص 325، ح 14)

46 - سعادت در خوش اخلاقی

پیامبر صلی الله علیه و آله:

مِن سَعادَةِ ابْنِ آدَمَ حُسنُ الْخُلقِ وَ مِن شَقاوَةِ ابْنِ آدَمَ سُوءُ الْخُلقِ ؛

از خوشبختی انسان خوش اخلاقی و از بدبختی انسان بد اخلاقی است.

(کنز العمّال، ح 5243)

47 - توبه بداخلاق

پیامبر صلی الله علیه و آله:

اَبَی اللّهُ لِصاحِبِ الْخُلْقِ السَّیِّیءِ بِالتَّوبَةِ . فَقیلَ : یا رَسول اللّهِ ، وَ کَیْفَ ذلِکَ ؟ قالَ : لاِنَّهُ اذا تابَ مِنْ ذَنْبٍ وَقَعَ فی اعْظَمَ مِنَ الذَّنْبِ الّذی تابَ مِنْهُ ؛

خداوند از آدم بد اخلاق توبه نمی پذیرد. عرض شد: ای رسول خدا، چرا؟

ص:42

فرمودند: چون هرگاه از گناهی توبه کند در ورطه گناهی بدتر از آن که توبه کرده است می افتد.

(بحارالأنوار، ج 73، ص 299، ح 12)

48 - روزی در اخلاق

امام علی علیه السلام:

فی سَعَةِ الاَخْلاقِ کُنوزُ الاَرْزاقِ ؛

گنج های روزی در وسعت اخلاق نهفته است.

(کافی، ج 8، ص 23)

49 - تنگی در روزی با بداخلاقی

امام علی علیه السلام:

مَنْ ساءَ خُلْقُهُ ضاقَ رِزْقُهُ ؛

هر کس بد اخلاق باشد، روزی اش تنگ می شود.

(غررالحکم، ح 8023)

50 - زندگی گوارا با اخلاق خوش

امام صادق علیه السلام:

لا عَیْشَ اهْنَأُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ ؛

هیچ زندگی گواراتر از اخلاق و رفتار پسندیده نیست.

(علل الشرایع، ج 2، ص 559)

51 - بداخلاق بسیار خطاکار

امام علی علیه السلام:

اَلسَّیِّئُ الْخُلُقِ کَثیرُ الطَّیْشِ مُنَغَّصُ الْعَیْشِ ؛

آدم بد اخلاق بسیار خطا می کند و زندگی اش تلخ می شود.

(غررالحکم، ح 1604)

52 - عزت در اخلاق

امام علی علیه السلام:

رُبَّ عَزیزٍ اذَ لَّهُ خُلْقُهُ وَ ذَلیلٍ اعَزَّهُ خُلْقُهُ ؛

ص:43

چه بسا عزیزی که اخلاق بدش او را ذلیل و چه بسا ذلیلی که اخلاق خوبش او را عزیز کرد.

(بحارالأنوار، ج 71، ص 396، ح 79)

53 - عدم تحمل بداخلاقی توسط دوست

امام صادق علیه السلام:

قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ : یا بُنَیَّ ایّاکَ وَ الضَّجَرَ وَ سوءَ الْخُلْقِ وَ قِلَّةَ الصَّبْرِ فَلا یَسْتَقیمُ عَلی هذِهِ الْخِصالِ صاحِبٌ وَ ا لْزِمْ نَفْسَکَ التُّؤَدَةَ فی امورِکَ وَ صَبِّرْ عَلی مَؤوناتِ الاِخْوانِ نَفْسَکَ وَ حَسِّنْ مَعَ جَمیعِ النّاسِ خُلْقَکَ ؛

لقمان به فرزندش فرمود: فرزندم! از بی حوصلگی و بد اخلاقی و بی تابی دوری کن که هیچ دوستی تحمل این خصلت ها را ندارد. در کارهایت آرام و بردبار، در تحمّل زحمات برادران صبور و با همه مردم خوش اخلاق باش.

(قصص الأنبیاء، ص 198، ح 245)

54 - حساب آسان در اخلاق خوب

امام علی علیه السلام:

حَسِّنْ خُلْقَکَ یُخَفِّفِ اللّهُ حِسابَکَ ؛

اخلاقت را خوب کن تا خداوند حسابت را آسان گرداند.

(امالی صدوق، ص 278)

55 - اخلاق و گفتار نرم

امام علی علیه السلام:

اِذا حَسُنَ الْخُلْقُ لَطُفَ النُّطْقُ ؛

با اخلاق نیکو، گفتار نرم می شود.

(غررالحکم، ح 4052)

56 - خوش اخلاقی در چیست ؟

امام علی علیه السلام:

حُسْنُ الْخُلْقِ فی ثَلاثٍ : اجْتِنابُ الْمَحارِمِ وَ طَلَبُ الْحَلالِ وَ التَّوَسُّعُ عَلَی الْعِیالِ ؛

خوش اخلاقی در سه چیز است: دوری کردن از حرام، طلب حلال و فراهم

ص:44

آوردن آسایش و رفاه برای خانواده.

(بحارالأنوار، ج 71، ص 394، ح 63)

57 - تفسیر خوش اخلاقی

پیامبر صلی الله علیه و آله:

اِنَّما تَفْسیرُ حُسْنِ الْخُلْقِ : ما اصابَ الدُّنْیا یَرْضی وَ انْ لَمْ یُصِبْهُ لَمْ یَسْخَطْ ؛

تفسیر خوش اخلاقی این است که اگر دنیا به انسان رو کرد، راضی و خشنود باشد و اگر رو نکرد خشمگین و ناراحت نشود.

(کنزالعمّال، ح 5229)

58 - اخلاق خوب در ترازوی عمل

پیامبر صلی الله علیه و آله:

اَوَّلُ ما یوضَعُ فی میزانِ الْعَبْدِ یَوْمَ الْقیامَةِ حُسْنُ خُلْقِهِ ؛

نخستین چیزی که روز قیامت در ترازوی اعمال بنده گذاشته می شود، اخلاق خوب اوست.

(قرب الإسناد، ص 46، ح 149)

59 - تاثیر بداخلاقی در خانواده

امام علی علیه السلام:

مَنْ ساءَ خُلْقُهُ مَلَّهُ اهْلُهُ ؛

هر کس بد اخلاق باشد، خانواده اش از او دلتنگ و خسته می شوند.

(تحف العقول، ص 214)

60 - بدست آوردن دل مردم

پیامبر صلی الله علیه و آله:

إنَّکُم لَن تَسَعوا النّاسَ بِأموالِکُم فَسَعوهُم بِأخلاقِکُم؛

شما با دارایی خود نمی توانید دل همه مردم را بدست آورید پس دلشان را با اخلاقتان به دست آورید.

(بحارالانوار ج 68 ص 383)

61 - به فکر آخرت بودن

ص:45

امام علی (سلام الله علیه):

مَن أصلَحَ أمرَ آخِرَتِهِ أصلَحَ اللَّهُ أمرَ دُنیاهُ ؛

کسی که کار آخرتش را سامان دهد، خداوند کار دنیایش را سامان می دهد.

(نهج البلاغه، حکمت 89)

62 - کدام کار، خیر است ؟

امام علی (سلام الله علیه):

لا خَیرَ فی لَذَّةٍ تُعقِبُ نَدَماً.

در لذّتی که پشیمانی به دنبال دارد، خیری نیست.

بحارالأنوار - ج 77 - ص 212

63 - رفتار با مردم

امام صادق (سلام الله علیه):

کونوا دُعاةَ النّاسِ بِأَعمالِکُم.

مردم را با رفتارتان [به دین] فرا خوانید.

تبلیغ در قرآن وحدیث - ص 250 - ح 275

64 - اندوهگین کردن مومن

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله):

مَن احزَنَ مُومِناً، ثُمَّ أعطاهُ الدُّنیا لَم یَکُن ذَلِکَ کَفّارَتَهُ وَ لَم یُوجَر عَلَیهِ .

هر که مومنی را اندوهگین کند و در مقابل همه دنیا را به او بدهد، کفاره گناه او نبوده و پاداشی بر کارش نمی گیرد.

مستدرک الوسائل ح 10336

65 - بد اخلاقی

امام صادق (علیه السلام):

إنَّ سُوءَ الخُلُقِ لِیُفسِدُ العَمَلَ کَمَا یُفسِدُ الخَلُّ العَسَلَ

بد اخلاقی عمل را تباه می کند، همانند سرکه، که عسل را فاسد می کند

اصول کافی، ج، 2 ص 321، باب سوء الخلق، حدیث 1

66 - محبوب ترین کار

ص:46

امام صادق (علیه السلام):

مَا یَقدَمُ المُومِنُ عَلَی اللهِ عَزَّوَجَلَ ّ بِعَمَلٍ بَعدَ الفَرَائِضِ أحَبَ إلَی اللهِ تَعَالَی مِن أن یَسَعَ النَّاسَ بِخُلُقِهِ .

مومن بعد از واجبات، نزد خداوی عزوجل کاری محبوب تر از این نیاورد که از اخلاق او در راحتی و آسایش باشند.

اصول کافی، ج، 2 ص 100، باب حسن الخلق، حدیث 4

67 - پاداش اخلاق نیکو

امام صادق (علیه السلام):

إنَّ صَاحِبَ الخُلُقِ الحَسَنِ لَهُ مِثلُ أجرِ الصّائِمِ القائِمِ .

آن که اخلاق نیکو دارد، او را پاداش انسان روزه دار شب زنده دار است.

اصول کافی، ج، 2 ص 100، باب حسن الخلق، حدیث 5

68 - بهشت واجب می شود

امام صادق (علیه السلام):

ثُلاثَ مَن أَتَی اللهَ بِوَاحِدَةٍ مِنهُنَّ أوجَبَ اللهُ لَهُ الجَنَّةَ : الإنفاقُ مِن إقتارٍ وَ البِشرُ لِجَمیعِ العَالَمِ وَ الإنصافُ مِن نَفسِهِ .

سه خصلت است که اگر کسی با یکی از آنها نزد خدا رود، خداوند بهشت را بر او واجب گرداند: انفاق کردن با وجود تنگدستی، گشاده رویی با همگان، منصفانه برخورد کردن با دیگران.

اصول کافی، ج، 2 ص 103، باب حسن البشر، حدیث 2

نکته های پند اموز جالب

بیهوده متاز که مقصد خاک است

- هرگز برای خوشبختی امروز و فردا نکن

- نماز وقت خداست آنرا به دیگران ندهیم

- هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن

ص:47

- هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود

- دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود

- هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم

- خطا کردن یک کار انسانی است امّا تکرار آن یک کار حیوانیست

- دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته است

- تنها موقعی حرف بزن که ارزش سخنت بیش از سکوت کردن باشد

- هیچ زمستانی ماندنی نیست... حتی اگر تمام شبهایش یلدا باشد

- مرد بزرگ، کسی است که در سینه خود، قلبی کودکانه داشته باشد

- سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر که بتوانی چراغی به آن نصب کنی

- یادها رفتند و ما هم میرویم از یادها *** کی بماند برگ کاهی در میان بادها

- دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

- هیچوقت نمی توانید با مشت گره کرده، دست کسی را به گرمی بفشارید

- نگاه ما به زندگی و کردار ما تعیین کننده ی حوادثی است که بر ما می گذرد

- کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم ماندنی... نه حاشیه ای از یاد رفتنی

- هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد، او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد

- در برابرکسی که معنای پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد

زنی ازخانه بیرون آمد وسه پیرمرد راباچهره های زیبا جلوی در دید.

به آن هاگفت: «من شمارا نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمایید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»

آن هاپرسیدند: «آیا شوهرتان خانه است ؟»

زن گفت: «نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»

آن ها گفتند: «پس ما نمی توانیم واردشویم منتظر می مانیم.»

عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.

شوهرش به او گفت: «برو به آن ها بگو شوهرم آمده، بفرمایید داخل.»

ص:48

زن بیرون رفت وآن ها را به خانه دعوت کرد. آن ها گفتند: «ما باهم داخل خانه نمی شویم.» زن با تعجب پرسید: «چرا؟»

یکی ازپیرمرد ها به دیگری اشاره کردو گفت: «نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت: «نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»

زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهر گفت: «چه خوب، ثروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود!» ولی همسرش مخالفت کرد و گفت: «چرا موفقیت را دعوت نکنیم ؟»

فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد: «بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»

مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت: «کدام یک از شما عشق است ؟ او مهمان ماست.»

عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید: «شما دیگر چرا می آیید؟»

پیرمردها با هم گفتند: «اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست!»(1) پ السلام علی الحسین (علیه السلام)

داستان رعضه دختر نمرود

نمرود با دخترش، رعضه در جایگاه ویژه سلطنتی نشسته و منظره آتش انداختن حضرت ابراهیم را نگاه می کردند، رعضه برای آنکه صحنه را بهتر ببیند، در بالای بلندی ایستاد؛ امّا با کمال ناباوری، ابراهیم (علیه السلام) را در میان آتش، در یک گلستان دید. رعضه با صدای بلند گفت: ای ابراهیم این چه حال است که آتش تو را

ص:49


1- (1) - پنجشنبه هجدهم خرداد 1931 [ ] 23:01 ] مهدی [

نمی سوزاند.

حضرت جواب داد: هر کس در زبانش پیوسته «بسم الله» بگوید و قلبش مملوّ از معرفت الهی باشد، آتش برای او اثر ندارد. رعضه گفت: من هم مایلم با تو همراه باشم. ابراهیم فرمود بگو:«لا اله الّا الله، ابراهیم خلیل الله و بعد از آن در آتش بیا». او این کلام را گفت و قدم در آتش نهاد و خود را نزد ابراهیم رساند و در حضورش ایمان آورد. آنگاه به سلامت به حضور پدر برگشت.

نمرود با دیدن این صحنه مبهوت و متعجّب شد؛ ولی در عین حال به خاطر ترس از مملکتش و عشق و علاقه به ریاست، او را از ایمان به خداوند تبارک و تعالی بازداشت. سپس خواست دختر را با پند و اندرز از راه توحید بازگرداند؛ ولی اثر نکرد. او را تهدید کرد. سودی نبخشید تا اینکه دستور داد او را در میان آفتاب سوزان به چهار میخ کشیدند. در این موقع پروردگار مهربان به جبرئیل امین فرمان داد: «بنده مرا دریاب.» جبرئیل رعضه را از آن مهلکه رهانیده و به محضر خلیل آورد.

رعضه در تمام مشقت ها با حضرت ابراهیم (علیه السلام) همراه بود تا آن که حضرت او را به همسری یکی از فرزندانش درآورد و خدای تعالی فرزندانی به آنها عنایت فرمود که همه بر مسند نبوت و پیامبری قرار گرفتند.(1)

آسیه همسر فرعون

یکی از زنان نمونه، مومنه و صابره، آسیه است. وی، که دختر مزاحم و همسر فرعون است، در میان زرق و برق و تجملات زندگی می کرد، ولی هرگز تسلیم هوای نفس نگردید و با ایمانی محکم به پروردگار، مدافعی حقیقی برای حضرت موسی (علیه السلام) در بارگاه فرعون بود. آسیه، در همان دوران کودکی، حضرت موسی ((علیه السلام)) را از آب گرفت و بهتر از مادر، از وی پرستاری کرد و هرگز

ص:50


1- (1) - خزینة الجواهر: ص 663.

اجازه نداد به حضرتش آسیبی برسد.

هنگامی که حادثه دلخراش همسر و بچه های حزبیل به وقوع پیوست، خداوند عروج عارفانه آن زن پارسا و قهرمان را به دید آسیه گذاشت و ایمان آسیه از آن صحنه، قوی تر شد.

وی پس از آن ماجرا، در عالمی از نیایش و رازونیاز با خدای خود بود که فرعون بر او وارد شد و ایمان مخفی آسیه بر طاغوت زمان آشکارشد. آسیه در آن روز، مهر سکوت را شکست، در مقابل فرعون ایستاد و با کمال قاطعیت گفت: ای فرعون! تا به کی در خواب غفلت فرو رفته ای و می خواهی بندگان خاص خداوند را در میان آتش بسوزانی ؟

نمی دانی که همسر حزبیل در چه جایگاهی واردشد! فرعون گفت: مگر تو هم در مورد خدایی من شک داری ؟ آسیه گفت: مگر من به خدایی تو اعتقاد داشتم ؟ از روزی که موسی ((علیه السلام)) را از رود نیل گرفتم به پیامبری او معتقدشدم! فرعون ابتدا سعی کرد او را با زبان خوش گمراه سازد، ولی نتیجه ای نگرفت، پس با ارعاب و تهدید وارد شد و با خشم فریادزد: ای آسیه! تو را به گونه ای بکشم که هیچ کس را تا به حال آن گونه نکشته ام! سپس مادر آسیه را احضار و به او گوشزد کرد:

دخترت مانند آن زن آرایشگر (همسر حزبیل) دیوانه شده است، یا باید به پروردگار موسی کافرشود و یا دستور می دهم که او را بکشند. مادر آسیه دخترش را به گوشه ای برد و به همراهی با فرعون ترغیب کرد. آسیه گفت: هرگز به خدای موسی کافر نخواهم شد. فرعون دستورداد مردم را جمع کردند و آن گاه به دستور او آسیه را به زمین خواباندند و دست و پایش را به چهارمیخ بستند و سنگ بزرگی بر روی سینه اش قراردادند. آسیه در آن حال سخت، اللّه، اللّه می گفت و با خدایش مناجات پرمعنایی داشت و نجوا می کرد:

«رب ابن لی عندک بیتا فی الجنه ونجّنی من فرعون وعمله ونجّنی من القوم الظالمین» پروردگارا! در بهشت نزد خودت خانه ای برایم بناکن! و مرا از دست فرعون و عملش نجات بخش و مرا از گروه ستمکاران رهایی ده.

ص:51

خداوند در این لحظه، پرده از چشم آسیه برداشت و مقام وی را به او نشان داد.

آسیه خوشحال و خندان شد. فرعون با کمال تعجب گفت: همسرم دیوانه شده است! در میان این همه سختی و شکنجه می خندد! آسیه گفت: به خدا سوگند! دیوانه نشده ام، اکنون شاهد و ناظر جایگاهی هستم که در بهشت برایم مهیا کرده اند. در همین حال، آسیه به دیدار حق شتافت و ندای پروردگارش را لبیک گفت...

عزیزان می بینیم به خدا متکی شدن و او را پشتوانه زندگی قرار دادن و با آرامش خاطر زندگی کردن، چه کارهاکه نکند.(1)

مشروح جریان آسیه را در جلد 6 متفرقات ص 152 ببعد مطالعه کنید.

تابوت عهد چیست

درباره این که تابوت بنی اسرائیل و به عبارت دیگر صندوق عهد چه بوده و به دست چه کسی ساخته شد و محتویات آن را چه چیز تشکیل می داد در روایات و تفاسیر ما و همچنین در کتب عهد قدیم (تورات) سخن بسیار است

از همه روشنتر چیزی است که در احادیث اهل بیت (علیهم السلام) و گفته هایبعضی از مفسران مانند ابن عباس آمده است و آن اینکه: تابوت همان صندوقیبود که مادر موسی او را در آن گذاشت و به دریا افکند و هنگامی که به وسیله عمال فرعون از دریا گرفته شد و موسی را از آن بیرون آوردند همچنان در دستگاه فرعون نگهداری می شد و سپس به دست بنی اسرائیل افتاد، بنیاسرائیل این صندوق خاطره انگیز را محترم می شمردند و به آن تبرک میجستند.

موسی در واپسین روزهای عمر خود الواح مقدس را که احکام خدا بر آن نوشته شده بود به ضمیمه زره خود و یادگارهای دیگری در آن نهاد، و به وصیخویش یوشع بن نون سپرد و به این ترتیب اهمیت این صندوق در نظر بنیاسرائیل بیشتر شده و لذا در جنگهائی که میان آنان و دشمنان واقع میشد آن را با خود میبردند، و اثر روانی و معنوی خاصی در آنها می گذارد، و لذا گفته اند تا هنگامی که این

ص:52


1- (1) - گلستان سخنوران ج 1 ص 265 از مؤلف.

صندوق خاطره انگیز با آن محتویات مقدس در میانشان بود، با سربلندی زندگی میکردند، ولی تدریجا مبانی دینی آنها ضعیف شد و دشمنان بر آنها چیره شدند و آن صندوق را از آنها گرفتند، اما اشموئیل طبق آیات مورد بحث به آنها وعده داد که به زودی صندوق عهد، به عنوان یک نشانه بر صدق گفتار

او به آنها باز خواهد گشت. از جمله:

(وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ) ؛ پیغمبرشان گفت که نشان پادشاهی او این است که تابوتی که سکینه پروردگارتان و باقی میراث خاندان موسی و خاندان هارون در آن است و فرشتگانش حمل میکنند ، نزد شما آید اگر مؤمن باشید این برای شما عبرتیاست.

صندوق عهد، همان طور که گفتیم محتویاتی داشت که جمعیت بنیاسرائیل را آرامش می بخشید و در حوادث گوناگون نفوذ معنوی و اثر روانی در آنها داشت فیه سکینة من ربکم و ثانیا قسمتی از یادگارهای خاندان موسی و خاندان هارون نیز بعدها به محتویات آن افزوده شده بود. باید توجه داشت که سکینه از ماده سکون به معنی آرامش است و منظور از آن در اینجا آرامش دل و جان میباشد.

اشموئیل به بنی اسرائیل خاطر نشان ساخت که صندوق عهد بار دیگر به میان شما باز می گردد و آرامش از دست رفته خود را خواهید یافت و در حقیقت صندوقی که علاوه بر جنبه معنوی و تاریخی چیزی بالاتر از پرچم و شعار برایبنیاسرائیل بود و وجود آن را نشانه استقلال و موجودیت خود میدانستند و با مشاهده آن به یاد تجدید دوران عظمت پیشین می افتادند، به آنها باز میگشت، طبیعی است این بشارت بزرگی برای بنی اسرائیل محسوب می شد.

تابوت همان صندوقی بود که مادر موسی او را در آن گذاشت و به دریا افکند، بنی اسرائیل این صندوق خاطره انگیز را محترم می شمردند و به آن تبرک می جستند

صندوق چگونه باز گشت ؟

ص:53

چگونه فرشتگان صندوق عهد را آوردند؟ در پاسخ این سوال نیز مفسران سخنان بسیار گفته اند، از همه روشنتر اینکه: در تواریخ آمده است هنگامی که صندوق عهد به دست بت پرستان فلسطین افتاد و آن را به بتخانه خود بردند،

به دنبال آن گرفتار ناراحتی های فراوانی شدند، بعضی گفتند اینها همه از آثار صندوق عهد است لذا تصمیم گرفتند آن را از شهر و دیار خود بیرون بفرستند، و چون کسی حاضر به بیرون بردن آن نبود، ناچار آن را به دو گاو بستند و آنها را در بیابان سر دادند، اتفاقا این جریان درست مقارن با نصب طالوت به فرماندهی بنی اسرائیل بود،

فرشتگان خدا ماموریت یافتند که این دو حیوان را به سوی شهر اشموئیل برانند هنگامی که بنی اسرائیل صندوق عهد را در میان خود دیدند، آن را به عنوان آیت و نشانه ای از طرف خداوند بر ماموریت طالوت تلقیکردند.

بنابراین گرچه در ظاهر آن دو گاو را به شهر آوردند لکن در واقع به وسیله فرشتگان الهی این کار انجام شد، به همین جهت حمل صندوق به فرشتگان نسبت داده شده است.

اصولا فرشته و ملک در قرآن و اخبار معنی وسیعی دارد که علاوه بر موجودات روحانی عاقل، یک سلسله از نیروهای مرموز این جهان را نیز در بر می گی د.

دست جنایتکار باز فاجعه آفرید!!

در روزهائی که این کتاب (سیمای جهان در عصر امام زمان (عج) آماده رفتن به زیر چاپ بود، جنایت هولناک و داهیۀ عظمائی به وقوع پیوست که خلاصۀ آن را ذیلاً می آوریم.

از آنجا که استبداد جهانی و اشغالگران نظامی آمریکا و انگلیس و رژیم اشغالگر قدس و اذنابشان برای ادامه اشغال کشور عراق، مجوّز قانونی بین المللی پیدا کنند و از طرف دیگر می خواهند مسلمانان (شیعه و سنّی) را بجان هم انداخته و

ص:54

تضعیف نموده و از آب گل آلود ماهی بگیرند، و از سوی دیگر چون مردم عراق مراحل رفراندوم قانون اساسی و انتخاب نمایندگان ملت و سایر انتخابات را، با موفّقیّت کامل پشت سر گذاشته و می رفت دولت قانونی آن کشور تشکیل گردیده و کشور را به سوی آرامش و سازندگی بسیج نماید و در این صورت بود که ماندن اشغال گران در سر زمین عراق، از نظر قوانین بین المللی صحیح نبوده و متجاوز به شمار می آمدند، بدینجهت با طرح و اجرای جنایت های مکرّر و پشت سرآن رسانه های گروهی شان با بوق و کرنا، شروع به تبلیغات دروغین کردند که کشور عراق در آستانه جنگ داخلی قرار گرفته است و ما نمی توانیم اینجا را با این مشکلات ترک نمائیم، حضور خود را در آن سر زمین مظلوم، موجّه جلوه داده و صورت قانونی بدهند، همزمان با کشت و کشتار خود، گاه فاجعه روز عاشورا در کربلا که سبب به شهادت رسیدن و زخمی شدن عدۀ زیادی از زوار و اقشار مختلف گردید و گاهی کشتار حرم مطهر کاظمین و شکسته شدن نرده های جسر بغداد و غرق شدن بیش از سیصد نفر در شط دجله منجر شد و اخیراً نیز با ویران ساختن حرم مطهّر سامرّا، و به شهادت رساندن یک صد و پنجاه نفر، ماهیّت کثیف خود را آشکار و علناً تروریست دولتی بودن و زیر پا گذاشتن قوانین بین المللی را، به جهانیان نشان دادند! اما خدا را شکر تا به حال به هیچ یک از اهداف شوم خود نرسیده و جز رسوائی و زبونی بهره ای عایدشان نگردید.

روز چهارشنبه سوم اسفند ماه یک هزار و سیصد و هشتاد و چهار 138412/3 شمسی برابر با بیست و دوم ماه محرّم الحرام یکهزار و چهار صد و بیست و هفت 1427/1/22 قمری ساعت شش و نیم صبح گروهس جنایتکار باروی بسته و مسلّح با تسلیحات نظامی به حرم مطهر و بارگاه ملکوتی عسکریّین امام هادی و امام حسن عسکری 8 یورش برده و پس از دستگیری خدّام و زوّار موجود در حرم، با چند فروند بمب قوی، بارگاه با آن عظمت را در یک چشم بهم زدن به تلّی از خاک تبدیل نمودند و گنبد مطهّر فروریخت و دیوارها و سقفها و سایر ابنیه متعلقه ویران گردید!!.

پس از انعکاس این خبر و مخابره آن به سراسر جهان، در سرتاسر کره زمین در

ص:55

هرجا که مسلمانی وجود دارد (اعم از شیعه و سنّی) بلافاصله به خیابانها ریخته و دست به تظاهرات و اعتراض زده و از دولت عراق خواستار دستگیری و مجازات عاملین این جنایت شدند.

از همان ساعات اولیّه وقوع این جنایت، ستاد باز سازی عتبات عالیات در کشور اهل بیت علیهم السلام «ایران» برای نوسازی این مکان مقدس و ایجاد ساختمان باعظمت و با شکوه و دشمن شکن تر از قبل، شماره حساب بانکی اعلان نمود که عاشقان خاندان وحی و جان به کفان اهل بیت عصمت و طهارت برای واریز کردن اموال خود، به گونه ای به سوی بانکها هجوم بردند که در اثر صفهای فشرده و طولانی، به سختی نوبت اهداء نقود خود را به دست آورده و هزینه حرم مطهر را به بانکها واریز می کنند انشاءاللّه به کوری دشمنان، هرچه زودتر شروع و به پایان خواهد رسید. أللّهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آل محمد علیهم السّلام و آخر تابع لهم علی ذالک أللّهمّ العن العصابة الّتی جاهدت الحسین علیه السلام و شایعت و بایعت علی قتله أللّهم العنهم جمیعاً و عذّبهم عذاباً شدیداً آمین یاربّالعالمین.

به کتاب نوادر مراجعه شود

صحبت با آیت اللّه وحید خراسانی

در تاریخ 1428/2/10 قمری برابر با 1385/12/9 شمسی، روز پنجشنبه ساعت 11 پیش از ظهر خدمت حضرت آیت اللّه العظمی آقای شیخ حسین وحید خراسانی مدّظلّه العالی در دفتر ایشان بودیم جریان ذیل را نقل فرمودند.

البته این جریان را در جواب یکی از علما که با گروهی از نیشابوریان آمده بودند و ایشان را به آقا معرفی کرد که این ها کسانی هستند که برای جمع آوری هزینه بنای حرم امامین عسکریین 8 در سامرا خیلی فعالیت کرده اند ایشان فرمود: این سعادت خانه درست کردن هم برای امام هادی و هم برای امام حسن عسکری و برای امام زمان: نصیب هرکس نمی شود.

بعد ادامه دادند، آخوند خراسانی صاحب کفایة برای فرزندش آقای شیخ احمد

ص:56

کفائی، کفایة الأصول را به طور خصوصی درس می گفت و ایشان نیز در مشهد برای ما کفایة را تدریس می کرد، روزی در مجلس درس این قضیه را نقل کرد: مادرم سخت مریض بود، هرچه معالجه کردیم فایده نداد تا این که روزی یک نفر گفت: در نجف اشرف یک سیدی هست به علم رمل خیلی وارد است برویم پیش او و از او راهنمائی بخواهیم، بامعیت برادرم آقا شیخ محمد سراغ آن آقا را می گرفتیم، یکی به ما گفت: آن سیدی که می آید همان سید است که شما در طلبش هستید!،

بلافاصله پیش ایشان رفتیم گفتم: آقا من نیتی دارم برای آن آمده ام! گفت: نیت کن نیت کردم، او مانند استخاره کن ها از تسبیحی که در دست داشت، یک قبضه گرفت و گفت: تو راجع به زنی نیت کرده ای که مدت طولانی است به مرض گوناگون گرفتار است و هرچه معالجه می کنید مفید فایده نشده است و اتفاقاً تا سه روز دیگر خواهد مرد.

برادرم گفت: من هم نیتی دارم، گفت: نیت کن او باز یک قبضه تسبیح گرفت و یک وقت دیدیم رنگش پرید و حالش متغیر گردید و گفت: تو راجع به شناختن محل یک نفر نیت کرده ای که الان در مکه است الان در شام است الان در مدینه است او در یک لحظه در جاهای مختلف حضور دارد.

ما تعجب کردیم که چگونه با گرفتن یک قبضه از تسبیح به مکنون ضمایر ما پی می برد، گفتیم: آقا این علم را بما هم بیاموز گفت: سخت است شرطی دارد که باید به فقر تحمل کنید و چون شما آقا زاده هستید و فقر و نداری را ندیده اید به این شرط نمی توانید تحمل کنید و از ما خداحافظی کرد و رفت و ما بعداً هرچه گشتیم نتوانستیم پیدا کنیم.

شیخ احمد کفائی فرزند آخوند خراسانی گفت: جریان را به آخوند نقل کردیم خیلی تعجب کرد که همچون کسانی وجود دارد و خواستیم او را پیدا کرده پیش آخوند ببریم موفق نشدیم.

آیت اللّه آقای وحید مدّ ظلّه اضافه کرد او در نیت پیدا کردن محل قلب عالم امکان بود کسی که در یک آن می تواند در همه جا حضور پیداکند در واقع او روح تمامی موجودات است و تمامی مخلوقات قالب آن روح و جهان آفرینش با وجود

ص:57

او در حرکت و چرخش است و نبود او مساوی است بانابودی کاینات.

سیستانیان عاشق علی (علیه السلام)

بعد از شهادت امیرمؤمنان 7 که طاغوت بنی امیّه (معاویه) بخشنامه کرد به سراسر دنیای اسلام که در منابر لعن امیرمؤمنان 7 کنند و کردند!، و تنهامردم سیستان بودند که لعن نکردند و چون شنیدند که آنها لعن نمی کنند، دستور دادند هر کس لعن نکند باید یک مثقال طلا بدهند؛

مردم سیستان دادند و لعن نکردند، اعلان شد، دو مثقال و سه و چهار تا ده مثقال، آن مردم با ایمان هر کدام تا ده مثقال دادند و لعن نکردند، در آخر گفتند: باید اعیان شهر سر زنان خود را در بازار بتراشند؛

در تاریخ قدیم سیستان که یک دانشمند سنّی نوشته و کتاب معتبری است آمده،

زن در سیستان از احترام خاصّی برخوردار بود، هرکس پناه به چادر زن می برد در امان بوده، زنان سیستانی روزها دیده نمی شدند و شبهابه دید و باز دید می رفتند، مع الوصف آن مردان فدائی مولای متّقیان علیه السّلام زنان را آوردند جلوی بازار و سر آنها را تراشیدند، امّا لعن امیرمؤمنان 7 نکردند.

2 - وقتی که خبر فاجعه عاشورا به سیستان رسید که امام حسین 7 را شهید کردند و زنان و دختران اولاد پیغمبر را برای یزید به اسارت بردند، مردم سیستان شورش کردند و قصد دار الإمارة نمودند و عباد بن زیاد حکمران منطقه که برادر عبید اللّه بن زیاد عامل جنایت کربلا بود، از بیم شورش عمومی و کشته شدن توسط انقلابیون، بیست میلیون موجودی بیت المال را برداشت و پا به فرار گذاشت و سیستان را به مردم سیستان سپرد تا در اوّل سال بعد، عبید اللّه بن زیاد دووالی به اتّفاق برای حکومت تعیین کرد و گفت: با مردم به رفق مدارا عمل کنند.

جالب است قیام توّابین سه سال بعد و قیام مختار پنج سال بعد از واقعه کربلا بود، (اما) قیام مردمی مردان سیستان شاید اندکی بعد از اربعین حسینی بود که خبر

ص:58

به آنها رسید.(1)

دیدن امام صادق 7 دستگیری و بردن زنی را که در اثر به سنگ خوردن یا افتادن زنی که گفت: بر ستمگرانت لعنت ای فاطمه زهرا 3 و گریستن ودعا کردن حضرت برخلاصی او و بقیه ماجرا در منتهی الامال آورده اند.

این دو مطلب را بخوانید

از جریانات شنیدنی که در این دوران داشتم به دو مطلب ذیل توجه فرمایید.

مطلب اول: بعد از انقلاب «عبدالکریم قاسم» که در زمان تحصیلات من در عراق اتفاق افتاد بعد از این کودتا ارتباط با ایران قطع کامل شد و هر روز عربها به دَرِ مدرسه ما آمده و عربده می کشیدند که ایرانی ها همه شما را قتل عام خواهیم کرد، چون پادشاه شما و ایرانی ها آمریکائی و نوکر آنها هستید!!.

حالا دقت کامل لازم است، با این شرایط و با آن تنگدستی، من چگونه زندگی می کردم، حتی کار به جائی رسید که من نزدیک سه روز یک لقمه نان و یا چیزی جز آب، خوردنی دیگر پیدا نکردم، که سدّ جوع کرده و شکمم را سیر نمایم؛

یک کتاب کهنۀ چرم جلد قدیمی به نام «حیوة القلوب» مرحوم مجلسی را داشتم، برای اینکه خودم را سرگرم کنم، آن را باز کردم مطالعه نمایم، اتفاقاً دیدم یک چهارم، یک مهر نان که مراجع به طلاب می دادند، لای کتاب هست، من بناچار آن را برداشته و در جلوی خانه آیت الله حکیم 1(2) نانوائی بود به نام شاطر عبّود

ص:59


1- (1) * روزنامۀ حوزوی (افق حوزه) شماره 123 سال پنجم دوشنبه 10 مهر ماه سال 1385 شمسی از کتاب افتخارات مردان مرد سیستان در دفاع از امیرمؤمنان 7 و اعتراض به فاجعه عاشورا که صدمین تألیف آقای علی دوانی است نقل کرده است، البته ضمن شرح حال و مصاحبه با آقای علی دوانی در تاریخ در تهران به رحمت خدا رفت و در قم دفن گردید.
2- (2) - از خانه و نانوائی و اساساً از محله و مدارس دینی، نشانی وجود ندارد چون صدام دیکتاتور، همه راویران و مسافرخانه و هتل ساخته اند، من سال های 1383 و 84 و 85 که سفرهائی به زیارت عتبات عالیات داشتم و خواستم از آن محل که هتل ما هم در آنجا ساخته شده بود، نشانی بیابم، پیدانکردم ولی خاطرات جوانی من در آنجا زنده شده بود و مانند فیلم سینمایی از جلوی چشمم رد می شد!!.

برده و به او دادم که برایم یک قرص نان بدهد، او با تعجب به من خیره شد چون تا آن روز ندیده بود که من از آن گونه مهر نان استفاده نمایم؛

نان را داد من با عجله آمدم از سبزی فروش جلوی مدرسه، یک آنه تقریباً یک ریال ایران سبزی خریدم و شسته و خود را به حجره رساندم، نان را روی میز مطالعه ام گذاشتم و با شتاب، تمام یک لقمه برداشتم و سبزی لای آن گذاشته خواستم به دهنم ببرم، دیدم دَرِ حجره را زدند، گفتم: تفضّل، (بفرمایید)، ناگهان عرب سیاه چهره و لاغر اندام و لوچ چشم (هنوز هم آن قیافه جلوی چشمم است) در را باز کرد و گفت: یاشیخ أنا جوعان و اللّهی أموت من الجوع شیخ من گرسنه ام و به خدا از گرسنگی میمیرم!!.

ببین من به چه حالی میمانم، آن یک لقمه را هم گذاشتم روی میز و گفتم: واللّه ماعندی غیر هذا تفضّل و کُل به خدا پیش من جز این، چیزی نیست بفرمایید بخورید. و عرب هم باکمال آرامش، آن یک قرص نان را با سبزی، چند لقمه کرد و خورد و رفت!!؛

من بیحال افتادم که خدایا این چه امتحان و گوشمالی است که به من می دهی، چیزی که به نظرم رسید بلند شده به حرم رفته از حلاّل مشکلات راه حلّی بخواهم؛

به حرم که رسیدم دوحالت داشتم، یکی قهر و دیگری التماس، با کمال پر روئی و با سوز دل ملتمسانه و باصدای ضعیف و جسورانه که از یک لاعلاج و بیچاره سر می زند عرض کردم «یا امیرمؤمنان آیا مرا با آن مقدمات اعجازآمیز(1) به اینجا آوردی که ازگرسنگی بمیرانی» این را گفتم، و باسوز و گداز، زدم زیر گریه و دلم را خالی کرده و افتان و خیزان خود را به منزل رساندم؛

به جان آن مولا قسم، بیش از نیم ساعت از برگشتنم نگذشته بود، باز دیدم در را زدند، گفتم «تفضّل، بفرمایید» من به خیالم گدای دیگریست، یک وقت دیدم یک

ص:60


1- (1) - در تهیه گذرنامه، جریانش گذشت.

روحانی باوقار وارد شد و بدون اینکه بنشیند، پولی را روی میز گذاشت و این پیغام را داد، «آقای شیخ نصراللّه خلخالی فرمود: این پول را خرج کن و دیگر نرو از امیر مؤمنان 7 گلایه کنی» این را گفت و از در بیرون رفت، من بی حال افتادم وقتی که به خود آمدم دیدم عرق شرم از سر و صورت من می ریزد!!؛

پول را شمردم دیدم چهارصد تومان آن زمان است و پول زیادی بود.

حال ای عزیز با دقت کامل در زوایای این جریان تفکر نما؛

1 - آیا این جریان از ابتدا تا انتها برای آزمایش و امتحان من بود؟!.

2 - آیا آن مرد خدا چه رابطه ای با امیر والائیان 7 داشت که با آن سرعت حواله را دریافت داشت و هرچه زودتر به روسیاهی مثل من رسانید که به اصطلاح صدایم در نیاید!!.

3 - این اهل بیت: به گناهکار و بی گناه توجه کامل دارند و نیاز نیازمندان را بر طرف می کنند و هیچ کس را از دَرِ خود مأیوس و محروم بر نمی گردانند!!.

4 - اگر کسی دامن اینها را صادقانه بگیرد، بلا شک دیر یازود به نتیجه می رسد، حال به کیفیت گفتن و خواستن و در چه حالی باشد، بستگی دارد.

5 - انسان در مواقع استثنائی و پیشامدهای ناگوار تحمل نموده و صبر خود را از دست ندهد وو...

مطلب دوم:

روزی دیدیم یک نفر شخص موقر و محترمی، جوانی حدود بیست ساله را، به ضریح امیرمؤمنان 7 بسته و به اصطلاح دخیل انداخته است و بی سر و صدا، اشک می ریزد، ما از حال او جویا شدیم، گفتند: از تجّار بغداد است از قسمت اولاد همین یک پسر را دارد این هم ناگهان مانند یک تکه گوشت افتاده است و قدرت حرکت ندارد (به اصطلاح امروزی ها، سکته مغزی کرده است) و هرچه در توان داشته، برای این بچه خرج نموده است و آن را به لندن و اسرائیل و به تمامی دکترهای بغداد برده و نتیجه نگرفته است!؛

ص:61

در نهایت به او گفته اند: این بچه خوب شدنی نیست و اورا زجر نده، ببر اطاقی و خدمتکاری به او اختصاص بده تا عمرش به سر آید!؛

او هم این کار را کرده است ولی روزی در کنار سفره، پیر زن خدمتکار که خدمت خانه می کرد، ناراحتی اینها را که می بیند می گوید: آقا تو این آقازاده را به هرجا بردی و خرج کردی و نتیجه نگرفتی، اجازه می دهی من هم یک پیشنهادی بکنم!؛

بلی مادر تو هم بگو غرق شونده به هر خس و خاشاک دست می زند گوش می دهم بگو، می گوید: آقا خودت می دانی مریض های لاعلاج دنیا را به مملکت ما می آورند و به عتبات عالیات امامان وبزرگان دین دخیل می بندند، چه مانعی دارد تو هم این بچه را ببری و در کوفه به حضرت مسلم 7 دخیل کنی؛ این مرد مثل اینکه خواب بوده بیدار شد، بلافاصله صندلی پشت ماشینش را آماده کرده و بچه را در آن خوابانده به سوی کوفه حرکت می کند و می گوید: وقتی که به کوفه رسیدم، به خود گفتم: من که تا به اینجا آمده ام ببرم به بزرگ خانواده امیر 7 دخیل دهم و آورده و دخیل کرده است ما معمولاً هر هفته پنجشنبه ها بعد از ظهر به کربلا می رفتیم و بعد از زیارت حرمین شریفین نماز مغرب و عشا را خوانده به نجف بر می گشتیم و به حرم رفته و به منزل می آمدیم، آن هفته هم طبق معمول برگشتیم و من در حرم پس از زیارت به نماز زیارت ایستادم وسط نماز بودم دیدم از طرف قبله ضریح مقدس که آن جوان به آنجا بسته شده بود، جیغ و داد زن و مرد بلند شد و ضجه و ناله به حرم پیچید زنها لی لی گفته فریاد تکبیر بلند می کنند، من با تعجب دیدم آن جوان یک تکه گوشت به دور ضریح مقدس طواف می کند و مردم لباس تن او را برای تبرک تکه پاره می کنند، تامن از نماز فارغ شوم، جوان را از حرم بیرون بردند و دور ساختند؛

من بعد از نماز از مشروح جریان جویا شدم و سؤال کردم ؟ آنهائی که آنجا بودند گفتند: ما به طور عادی مشغول زیارت بودیم، ناگهان دیدیم این جوان آن گونه که تمام قد دراز کرده بودند با همان وضع از زمین کنده شد و به شبکه سمت قبله حرم که تا ضریح مقدس شش متر فاصله داشت، خورد و به زمین افتاد و بلند شد آن گونه که دیدید!؛

ما با تعجب از توجه حضرت، به منزل یکی از رفقاء در مدرسه بروجردی

ص:62

برگشتیم و از این اعجاز صحبت می کردیم، یکی از رفقاء به نام میرزا حسین بهبهانی که شوخ طبع بود گفت: بابا چرا گوشم را می برید، پدر آن جوان چند روز بود بیخ گوش حضرت زار زار می گریست، حضرت لگدی به او زد که گوشم را نبر بلند شو پسرت را ببر، از قدرت لگد امام بود که تمام قد به شبکه ای که شش متر با ضریح مقدس فاصله داشت، خورد و بلند شد و رفت؛

بعد از گفتگو در باره این جریان، یکی از رفقا گفت: دوستان! من می خواهم یک مسئلۀ خدا پسندانه پیشنهاد کنم، آقای شیخ علی بادکوبه ای داماد آیت اللّه العظمی سید ابوالحسن اصفهانی را که می شناسید؟ گفتیم: بلی، گفت: او چهار نفر دختر دم بخت دارد ولی به خاطر فقر و کمی جهازیه کسی آنها را نمی گیرد، ما چهار جوانیم بیایید هر یک از ما با یکی از دخترهای این مرد ازدواج کنیم، همگی آفرین گفته و به گفته او تسلیم شدیم؛

در همان مجلس دختر بزرگ را به آقای میرزا ضیاءالدین ایشگه سوئی نامزد کردیم و دومی را برای من و تقسیم کردیم و فردای آن روز برای خواستگاری دختر بزرگ رفتیم و گرفتیم و عروسی کرده و منزلی اجاره کردیم و آوردیم تمام شد، حال نوبت من است، از شما چه پنهان، من که آهی در بساط ندارم، عروسی کنم و دختر مردم را به خانه خالی بیاورم؛

چون ماه محرم نزدیک بود قرار گذاشتیم من به ایران سفر کنم و در روستاهای خودم روضه خوانده و چیزی گیر بیاورم و برگردم عروسی نمایم، حالا باچه پول مسافرت کنم و کرایه ماشین و خرج سفر نمایم، مصلحت در این دیدیم بروم پیش آقای حاج شیخ نصراللّه خلخالی قرض بگیرم و بعد از برگشتن پرداخت نمایم، با این هدف به تالار پذیرائی ایشان رفتم چون ایشان دارای مناصب متعدد و دائم سرش شلوغ بود، به تالار که وارد شدم دیدم جائی برای نشستن نیست فقط بغل دست خود آقا که احتراماً به فاصله نشسته بودند جا هست، من با کمال پر روئی راست رفتم و طرف چپ ایشان نشستم، بدون اینکه من حرفی بزنم و یا اظهار مطلب نمایم، دیدم دست چپش را از آستین عبایش پنهانی و مخفیانه، بیرون آورد و از آستین عبای من داخل کرد و پولی به دست من داد و یواشکی گفت: این پول تا

ص:63

دهتان برایت بس می کند، بلند شدم وبا تعجب بیرون آمدم دیدم آن هم مانند جریان قبل دقیقاً چهارصد تومان آن روز است و دقیقاً تومان آخرش در گلستان روستای خودم تمام شد.

حال ای خواننده گرامی باز مانند مطلب اول در اطراف این قضیه هم، درست فکر کن که انسان می تواند خود را به چه مقام و به کجاها برساند.

دعوت به عروسی!

یک نفر از رفقا صحبت می کرد یک نفر از سادات طلبه در عروسی خود کارت های دعوت به دوستان و آشنایان فرستاد، من شب عروسی او درخواب دیدم حضرت زهراء و حضرت فاطمه معصومه علیهما السلام به طرفی می روند، پرسیدم این بانوان هردو عالم به کجا می روند؟! گفتند به عروسی فلان سید (ان سید عروسی کننده) من تعجب می کردم که از خواب بیدار شدم.

فردای آن شب آن سید را دیده و برای مبارکی عروسی اش این مژده را داده و خوابم را نقل کردم، سید گفت: می دانی چرا، من دیروز کارتهای دعوت را که پخش می کردم دوتا از آن کارتهارا به نام آن دو بانو بزرگوار نوشته و به ضریح حضرت معصومه انداخته و آن دو را هم به عروسی ام دعوت کردم که خدا را شکر هر دو در عروسی شرکت فرموده اند.

حضرت زهراءبرو به اصدق بگو توهم فلان شعرت را بخوان!!

هر هفته شبهای پنجشنبه با چند نفر از رفقا جلسات هفتگی نوبتی داریم در یکی از شبها 1386/2/18 نویسنده مشهور آقای مهدی پیشوائی جریان ذیل را نقل کرد.

من در کتاب معجم الأدباء یاقوت حموی دیدم نوشته است، روزی در بغداد در یک مجلس عزای امام حسین گرد آمده بودیم که هر کسی به اندازه استعداد خود مرثیه و شعر می خواند ناگهان یک نفر وارد مجلس شد و با صدای بلند پرسید آیا

ص:64

«اصدق» نامی در این مجلس هست ؟! یک نفر گفت: او اصدق است گفت: من در خانه خوابیده بودم، حضرت زهراء به خوابم آمد و فرمود: برو به فلان مجلس به اصدق بگو توهم فلان شعر خودت را بخوان!؛

اصدق گفت: به خدا سوگند من آن شعر را سروده ام و هنوز به کسی نگفته ام و اظهار نداشته ام و غیر از خدا کسی از آن اطلاع ندارد نمی داند؛

یاقوت حموی نوشته است که من خودم در آن مجلس بودم که اصدق شاعر بلند شد و اشعار خودش را خواند وتا ظهر مردم به شدت می گریستند و آرام نمی گرفتند.

یامهدی

روز شهادت حضرت فاطمه زهراء در حسینیه آیت الله موسوی اردبیلی، سیّد رو ضه خوان گفت: آن خانم میان در و دیوار سه ناله کرد.

1 - یا أبتاه أماتری ما یفعل (یصنع) بابنتک....

2 - یا فضّة خذینی و اللّه قتل ما فی أحشائی...

3 - از علامه أمینی صاحب الغدیر 1 نقل کرد فرمود: خانم میان در و دیوار صدا زد (یامهدی).

چهار چیز... در گفتار بزرگان

1 - چهارچیز مورد پسند الله «ج» نیست.

1 - بازی ولغویات درنماز

2 - هنگام تلاوت قرآنکریم حرفهای بیهوده زدن

3 - جماع کردن درحالت روزه

4 - خندیدن در قبرستان

2 - چهارچیز باعث خوشبختی انسان است.

1 - زن پاکدامن و نیکوکار

ص:65

2 - مسکن و جای پاک و وسیع

3 - همسایه خوب و دیندار

4 - مرکب یا وسیله آرام و مطیع

3 - چهارچیز از نشانه های بهشتی بودن انسان مومن است.

1 - روی گشاده گی «پیشانی باز»

2 - زبان گویان «به احکام الهی»

3 - قلب پر از مهر و محبت

4 - دست گیرنده به فقراء

4 - چهارچیز نشانه سعادت و کامیابی مومن است.

1 - پیروی از رستگاران

2 - شنیدن پند ازدوستان وبزرگان

3 - احترام به بزرگان

4 - پیوستن بانیکان وصالحین

5 - چهارچیز وظیفه ما همه مسلمانان در قبال قرآنکریم است.

1 - خواندن قرآنکریم

2 - پیاده نموده دستورات قرآنکریم در جامعه

3 - عمل نمودن بدستورات قرآنکریم

4 - فهمیدن آیات قرآنکریم

6 - چهارچیز شرط قبولی اعمال نیک انسان به نزد الله «ج» میشود.

1 - ایمان به الله «ج»

2 - موافقت به سنتهای پیامبر «ص» عمل نمودن

3 - اخلاص درعمل برای خداوند «ج»

4 - باطل ننمودن عمل به شرک

7 - چهارچیز از همه خلق «نیکو» است.

1 - عدالت

2 - راستی

ص:66

3 - خرد و دانش

4 - شرم و حیاء

8 - چهار چیز نشانه بدبختی انسان است.

1 - ناشکری در نعمت

2 - بی رضایتی در قسمت

3 - کاهلی در خدمت

4 - بی حرمتی در صحبت

9 - چهارچیز برای حفاظت کردن قبرازعذاب ضروری است.

1 - پایبندی به نماز

2 - کثرت دادن صدقه

3 - تلاوت قرآنکریم

4 - کثرت و زیاد گفتن تسبیحات

10 - چهارچیز را به چهار چیزدیگراحتیاج است.

1 - علم را به عمل

2 - وعده رابه وفا

3 - دلیران را به سلاح

4 - سلطان را به وزیر دانشمند

11 - چهارچیز موجب ثبات وپایداری سلطنت است.

1 - عدالت

2 - دیانت «دینداری»

3 - مروت

4 - شفقت

12 - چهارچیز برای انسان جواهر «طلا» است.

1 - عقل سلیم

2 - دین کامل

3 - شرم و حیاء

ص:67

4 - عمل صالح و نیکو

13 - چهارچیز ازانسان جواهراتش را میگیرد.

1 - غضب «عقل سلیم» را

2 - حسد «دین کامل» را

3 - طمع «شرم وحیاء» را

4 - غیبت «عمل صالح» را

14 - چهارچیز باعث شادی قلب انسان میگردد.

1 - روزی کافی

2 - زن نیکو

3 - دوست برادر مومن

4 - نماز شب «نمازتهجد»

15 - چهارچیز برکت الله «ج» را از خانه مسلمان بر میدارد.

1 - خیانت

2 - دزدی

3 - شرابخوری

4 - بی عفتی

16 - چهارچیز از صفات منافقین است.

1 - چون سخن زند، دروغ گوید

2 - چون وعد کند، خلاف نماید

3 - چون امانت بوی سپرده شود، خیانت کند

4 - چون جنگ نماید، دشنام دهد

17 - چهارچیز عاقبت چهارچیز دیگر است. «توشه راه نجات»

1 - عاقبت لجاجت، رسوایی است

2 - عاقبت خشم وغضب، پشیمانی است

3 - عاقبت بدگویی و غیبت، دشمنی است

4 - عاقبت کاهلی، بدبختی است

ص:68

18 - چهارچیز بر نور چشم انسان می افزاید.

1 - نگاه کردن به خانه کعبه

2 - نگاه کردن به قرآنکریم

3 - نگاه کردن به چهره والدین

4 - نگاه کردن به سبزیجات

19 - چهارچیز دربهشت، بهترازبهشت است.

1 - جاویدان بودن دربهشت، ازبهشت بهتراست

2 - خدمت کردن ملایکه های رحمت دربهشت، بهتر ازبهشت است

3 - پهلوی انبیاء و اولیاء مخلص الله «ج» دربهشت بودن، بهترازبهشت است

4 - رضای پروردگارعالمیان دربهشت، بهتراز بهشت است

20 - چهارچیز در جهنم، بدتر از جهنم است.

1 - ابدی بودن درجهنم، بدتر ازجهنم است

2 - عذاب دادن ملایکه عذاب درجهنم، بدترازجهنم است

3 - همسایگی با شیطان در جهنم بدتراز جهنم است

4 - قهر و غضب خداوند «ج» در جهنم، بدتر ازجهنم است. «گُزیده گُزیده ها»

تمام علم مردم در چهارچیز است

قالَ الإمام موسی بن جعفر الکاظم (علیه السلام): وَجَدْتُ عِلْمَ النّاسِ فی أرْبَع: أَوَّلُها أنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ ، وَالثّانِیَةُ أنْ تَعْرِفَ ما صَنَعَ بِکَ ، وَالثّالِثَةُ أنْ تَعْرِفَ ما أرادَ مِنْکَ ، وَالرّبِعَةُ أنْ تَعْرِفَ ما یُخْرِجُکَ عَنْ دینِکَ .(1)

امام هفتم حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمود: تمام علم مردم را در چهار مورد شناسائی کرده ام:

ص:69


1- (1) - ([کافی: ج 1، ص 50، ح 11، أعیان الشیعة: ج 2، ص 9، نزهة النّاظر: ص 121، ح 1.])

اوّلین آن ها این که پروردگار و آفریدگار خود را بشناسی و نسبت به او شناخت پیدا کنی.

دوّم، این که بفهمی که از برای وجود تو و نیز برای بقاء حیات تو چه کارها و تلاش هائی صورت گرفته است.

سوّم، بدانی که برای چه آفریده شده ای و منظور چه بوده است.

چهارم، معرفت پیدا کنی به آن چیزهائی که سبب می شود از دین و اعتقادات خود منحرف شوی (یعنی راه خوشبختی و بدبختی خود را بشناسی و در جامعه چشم و گوش بسته حرکت نکنی).

(نوشته شده توسط احمدی تراکمه).

چهارچیز مخفی در چهار چیز

خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده:

دوست خود را در میان مردم:

پس به هیچ کسی بی اعتنایی نکنید شاید هم او دوست خدا باشد و شما نشناسیدش

رضایت خود را در طاعت ها:

پس هیچ عبادتی را کم نشمارید شاید همان مورد رضایت خدا باشد

غضب اش را در گناهان:

پس هیچ گناهی را کوچک نشمارید شاید همان مورد غضب او باشد

استجابت خود را در دعاها:

پس هیچ دعایی را اندک مپندارید شاید همان مستجاب باشد

چهارچیز را پیش از چهار چیز غنیمت شمار:

جوانی پیش از پیری

صحت پیش ازبیماری

ص:70

توانگری پیش از فقر

و زندگی پیش ازمرگ (حضرت رسول - ص)

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) فرمودند: چهارچیز است که هر یک از آنها در خانه ای درآید خراب شود و به برکت آباد نگردد: 1. خیانت 2. دزدی 3. شرابخواری 4. زنا.(1)

پناه به خدا از شر چهارچیز

قال النبی (صلی الله علیه و آله): اللهم انی اعوذبک من علم لاینفع، و قلب لایخشع و دعاء لایسمع، و نفس لاتشبع و اعوذبک اللهم من شر هولاء الاربع.

پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) فرمود: خدایا از دانشی که سود ندهد و دلی که سوز ندارد و دعایی که شنیده نشود و نفسی که سیری نپذیرد به تو پناه می برم، خدایا از شر این چهار چیز به تو پناه می برم.(2)

دعای پرمحتوی از امام صادق (علیه السلام)

گروهی از بزرگان یاران امام صادق (علیه السلام) دعای پرمحتوای زیر را از آن حضرت نقل کردند. امام (علیه السلام) فرمود:

1 - در شگفتم از کسی که از چهارچیز می ترسد چرا به چهار ذکر (آیه از قرآن مجید) پناه نمی برد؛ نخست: تعجّب می کنم از کسی که از دشمن می ترسد چرا به این ذکر پناه نمی برد:«حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ ؛ خدا ما را کفایت می کند و او بهترین حامی ماست». (1) زیرا خداوند در پی آن می فرماید: «به خاطر این دعا آن گروه از مؤمنان، با نعمت و فضل پروردگار (از میدان نبرد، سالم) بازگشتند در حالی که هیچ

ص:71


1- (1) - نهج الفصاحه حدیث 256
2- (2) - نهج الفصاحه، ص 102

ناراحتی به آنان نرسید». (2)

2 - دیگر این که در شگفتم از کسی که غم و اندوهی به او رسیده چگونه به این ذکر پناه نمی برد: لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ ، سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمِینَ ؛ خداوندا جز تو معبودی نیست منزّهی، من از ستمکاران بودم (مرا ببخش و از این اندوه رهایی ده)» (3) زیرا خداوند در پی آن می فرماید: «ما او را (اشاره به یونس (علیه السلام) است) از آن اندوه نجات بخشیدیم و همین گونه مؤمنان را نجات می دهیم». (4)

3 - و نیز در شگفتم از کسی که در برابر توطئه خطرناکی قرار گرفته چگونه به این ذکر پناه نمی برد:«أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ ؛ من کار خود را به خدا واگذار می کنم زیرا خداوند نسبت به بندگانش بیناست». (5) خداوند در پی آن می فرماید: «خداوند او را (اشاره به مؤمن آل فرعون) از نقشه های شوم آنها (فرعونیان) رهایی بخشید». (6)

4 - و نیز در شگفتم از کسی که مواهب دنیوی از خدا می خواهد چرا از این ذکر استفاده نمی کند:«ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ ؛ آنچه خدا بخواهد انجام می گیرد هیچ قوّت و قدرتی جز از ناحیه خدا نیست» (7) زیرا خداوند در پی آن می فرماید:

«... امید دارم پروردگارم بهتر از باغ تو به من دهد». (8) (اشاره به دو دوستی که یکی با ایمان بود و فقیر و دیگری ثروتمند و ضعیف الایمان). (9)

1. سوره آل عمران، آیه 173.

2. سوره آل عمران، آیه 174.

3. سوره انبیاء، آیه 87.

4. سوره انبیاء، آیه 88.

5. سوره غافر، آیه 44.

6. سوره غافر، آیه 45.

7. سوره کهف، آیه 39.

8. سوره کهف، آیه 40.

9. امالی صدوق، صفحه 6، حدیث 2 و بحارالانوار، جلد 90، صفحه 184، حدیث

ص:72

محضر مبارک حضرت آیت اللّه العظمی مدنی تبریزی مدّظله العالی

سلامٌ علیکم ورحمة اللّه و برکاته

لطفاً در باره سؤال ذیل بذل توجه فرموده، جواب قانع کننده عنایت فرمائید.

سؤال: در قرآن کریم وقتی که خداوند عزّ و جلّ از خود نام می برد دو گونه تعبیر می کند،

1 - با عبارت متکلم وحده، مانند:(یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللّهُ ، یا إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ ) و امثال ذالک که در قرآن فراوان است؛

2 - باعبارت متکلّم مع الغیر، مانند إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ ، یا إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ یا إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً» و امثال این تعبیرات که باز در قرآن مجید زیاد است، بفرمائید که علّت این تعابیر دوگانه چیست ؟!

جواب: در باره مفروض سؤال، علماء و بزرگان تفسیر پاسخ های زیاد فرموده و اظهار نظرهای مختلف ابراز داشته اند که ما به خاطر رعایت اختصار به چندمورد آن اشاره می نمائیم.

1 - مرحوم علاّمه طباطبائی 1 می فرماید: (التعبیر بمثل «أرسلناک» للدلالة علی أنّ هناک وسائطٌ کملائکة الوحی) تعبیر خداوند با مانند «أرسلناک» برای دلالت بر این است که در آنجا واسطه هائی هست، مانند فرشتگان وحی. (تفسیر المیزان جلد 11 ص 366)

2 - اِنّ المتکلّم قد یخبر عن نفسه بلفظ الجمع، للتّفخیم کما قال تعالی «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ » . وقتی که متکلّم از خودش با لفظ جمع خبر می دهد، برای بیان بزرگی و عظمت خودش است مانند «ولقد خلقناکم». (تفسیر المیزان جلد 11 ص 294».

3 - ولا یخلو التعبیر بلفظ المتکلم مع الغیر عن اشعار بان هناک اسباباً الهیّة دون الله سبحانه عاملة بأمره ومنتهیة إلیه سبحانه

ص:73

تعبیر با لفظ متکلم مع الغیر خالی از این نیست که در آنجا اسباب خداوی غیر از خود خداوند هست که به امر خداوند عمل می کنند و منتهی به خدای سبحانه می شود. (تفسیر المیزان جلد 11 ص 366).

4 -«وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا» أتی بصیغة الجمع للمبالغة فی الحفظ و الرعایة علی طرقة التمثیل». در آیه فوق که با صیغه جمع آورده برای مبالغه در حفظ و رعایت (حضرت نوح) است باروش مثال زدن. (فیض کاشانی 1 در تفسیر «الأصفی» ج 1 صفحه 537).

5 -... وإذا قرأت القرآن وجدت ان الحق سبحانه وتعالی فی کل فعل یفعله یأتی بضمیر الغیبة الجمع، لان الفعل یتطلب تکاتف صفات متعددة لله سبحانه وتعالی (الحکمة والرحمة والقوة والعلم الی آخره) لکن الحق إذا تکلّم عن الذات. (یتکلم بالافراد). فلم یقل سبحانه وتعالی نحن الله. بل قال اننی أنا الله. (وفی هذه الحالة فهو یتکلم عن وحدانیته ولا شریک له. (ولکن عندما یتکلم عن حدث یتطلب عدة صفات مجتمعة. (فانه یستخدم صیغة الجمع. (انا انزلناه). زمانی که قرآن می خوانی در می یابی که حق سبحانه و تعالی در بیان کارها (و افعالش) با ضمیر جمع غائب می آورد چون فعل طلب می کند که در آن صفات متعدد ردیف بشود مانند (حکمت و رحمت و قوت و علم تا آخر) ولی وقتی که حقتعالی راجع به ذاتش سخن می گوید:

با افراد (متکلم وحده) می آورد پس نمی گوید نحن اللّه بلکه می فرماید: «انّنی أنااللّه» چون در این موارد از وحدانیت و بلاشریک بودن خود سخن به میان می آورد (ولکن وقتی که از حادثه ای صحبت می نماید که چند صفات را با هم طلب می کند، در آن صورت باصیغه جمع می آورد مانند «اِنّا أنزلناه».

از مطالب بالا نتیجه می گیریم، خداوند در بیان فعلی از افعالش، با ضمیر جمع می آورد چون عوامل خدائی دیگر مانند فرشتگان نیز در انجام آن کار دخیل است.

و اگر در بیان ذاتش سخن می گوید با ضمیر متکلم وحده می آورد چون صحیح نیست، عوامل دیگر دخالت داشته باشد واللّه العالم بحقایق الأمور.

السیّد یوسف مدنی التّبریزی عفی عنه.

ص:74

100 های زیارت عاشورا

سؤال ذیل، توسّط بعضی از علماء، از محضر مبارک حضرت آیت اللّه العظمی مدنی تبریزی مدّ ظلّه العالی شده است با اینکه، قبلاً جواب اجمالی آن در جلد سوّم (المسائل المستحدثة) به شمارۀ (526) داده شده بود، ولی نظر به اینکه مشارٌإلیه طالب جواب تفصیلی بودند، با ذکر اصل سؤال و جواب، پاسخ تفصیلی آن بیان می شود.

(س) چه می فرمائید در خصوص زیارت عاشوراء، آیا لازم است در یک جلسه خوانده شود، یا در دو جلسه نیز خوانده شود، اشکال ندارد؛ و ضمناً در کتب أدعیه و زیارات نوشته شده که بعد از زیارت، صد مرتبه لعن و صد مرتبه، سلام باید گفته شود، آیا کفایت نمودن به یک مرتبه نیز جائز است ؟.

(ج) خواندن زیارت عاشوراء با صد «لعن» و «سلام» در یک جلسه أفضل است و ثواب زیادی دارد و شرط کمال می باشد، و لکن خواندن آن در جلسات متعدّد حتّی درحال راه رفتن، اشکال ندارد، و از بعضی روایات وارده استفاده می شود که اگر بعد از یک مرتبه لعن، گفته شود: «تِسْعاً وَ تِسْعینَ مَرَّةً » کفایت می کند.

(1) فی ممتاز الدعوات من کتاب الصدف عن العالم الجلیل محمد بن الحسن الطوسی 1 و باسانید متعدّدة عن الامام الهادی 7 روی انه من قرأ زیارة عاشوراء و بعد ذلک یقرء مرّةً واحدةً « اللّهُمَّ العَنْ أوّل ظالِمٍ » الی آخرها. و بعد ذلک یقول: «اللّهُمَّ العَنهُمْ جمیعاً تسعاً و تسعین مرّةً » و بعد ذلک یقول: «السّلام علیک یا ابا عبدالله و علی الأرواح الّتی حلّت بفنائک» الی آخرها. ثم یقول: « السّلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین تسعاً و تسعین مرّةً » کان کمن قال: «اللّعن و السلام مائة مرّة من أولها الی آخرها»، ثمّ صلّ رکعتین بعد السجدة و ادع بعدهما بدعاء علقمة «کتاب ضیاء الصالحین ص 158».

(2) قال المولی محمد الشریف بن الرضا الشیروانی فی الجزء الثانی من کتابه «الصدف المشحون بأنواع العلوم و الفنون»: «حدّثنی محمد بن الحسن الطوسی فی الروضة الرضویّة یوم الإثنین 4 محرّم الحرام 1248 قال: حدّثنی رئیس المحدّثین العالم المحقّق الشیخ حسین آل عصفور البحرانی قال: حدّثنی والدی عن أبیه عن جدّه بسنده الی الامام أبی الحسن علی الهادی انّ من قرأ

ص:75

مرّة اللّعن فی زیارة عاشوراء ثم قال: اللّهمّ العنهم تسعاً و تسعین مرّة کفی عن المائة و کذا السلام»

«کتاب الذّریعة الی تصانیف الشّیعة، ج 15، ص 29»

از دو حدیث شریف بالا استفاده می شود:

اگر کسی زیارت عاشوراء را بخواند و بعد از آن یک مرتبه بخواند «أللّهمّ العَنْ اوّلَ ظالِمٍ » تا آخر، و بعد از آن بگوید: « اللّهمّ الْعَنهُمْ جَمیعاً تِسْعاً وَ تِسٌعینَ مَرَّةً » مانند کسی است که «لعن» را «صد» مرتبه از اوّل تا آخر گفته باشد، همچنین اگر کسی بگوید:«اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا ابا عَبْدِاللّهِ وَ عَلی اْلأرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ » تا آخر؛ سپس بگوید:«ألسَّلامُ عَلی اْلحُسیْنِ وَ عَلی عَلِیِ ّ بْنِ اْلحُسَیْنِ وَ عَلی اوْلادِ اْلحُسَیْنِ وَ عَلی اصْحابِ اْلحُسَیْنِ ، تِسْعاً وَ تِسْعینَ مَرَّةً » مانند کسی است که «سلام» را «صد» مرتبه از اوّل تا آخر گفته باشد. السید یوسف المدنی التبریزی 6 ربیع الثّانی 1421 ه . ق

روایات الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة

- التحفة السنیة (مخطوط ) - السید عبد الله الجزائری: ص 42،

الناس معادن سیعود إلی ما جبل علیه وعنه صلی الله علیه وآله الناس معادن کمعادن الذهب والفضة خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا و بازاء هذا التفریط افراط من

.................................................

- کتاب الأم ج 1 - الامام الشافعی: ص 189

قول رسول الله صلی الله علیه وسلم: الناس معادن تجدون الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا "

(1) أخبرنا الشافعی قال أخبرنا سفیان بن - نیل الأوطار ج 5 - الشوکانی: ص 164،

الناس معادن علی أحمر إلا بها، ولکنه قد ثبت فی الصحیح «أن الناس معادن کمعادن الذهب خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا»،

فقیه إثبات الخیار فی الجاهلیة ولا فقه السنة ج 2 - الشیخ سید سابق:

الناس معادن ص 147،

معروف، لقول رسول الله صلی الله علیه وسلم:" الناس معادن، کمعادن الذهب والفضة،

ص:76

خیارهم فی (هامش) (1) القرشی من کان من ولد النضر بن کنانة،

- الکافی ج 8 - الشیخ الکلینی:

الناس معادن ص 177،

صالح رفعه، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: الناس معادن کمعادن الذهب والفضة فمن کان له فی الجاهلیة أصل فله فی الاسلام (1) أصل. 198 -

سهل بن زیاد،

الناس معادن ص 177،

هذا الخبر عن النبی (صلی الله علیه وآله) هکذا " الناس معادن کمعادن الذهب والفضة خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا تفقهوا" ویحتمل وجهین أحدهما أن

- من لایحضره الفقیه ج 4 - الشیخ الصدوق:

الناس معادن ص 380،

(4).5820 " السفر قطعة من العذاب" . 5821" الناس معادن کمعادن الذهب والفضة" .

5822 " صاحب المجلس احق بصدر مجلسه" (5).

- شرح أصول الکافی ج 8 - مولی محمد صالح المازندرانی:

الناس معادن ص 30،

قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)، " الناس معادن کمعادن الذهب والفضة" قال صدر - المتألهین (قدس سره) یتفاوت العقول والإدراکات والاشواق

- شرح أصول الکافی ج 12 - مولی محمد صالح المازندرانی:

الناس معادن ص 228،

صالح رفعه، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: الناس معادن کمعادن الذهب والفضة فمن کان له فی الجاهلیة أصل فله فی الاسلام أصل. * الشرح: قوله (الناس

الناس معادن ص 228،

أصل فله فی الاسلام أصل. * الشرح: قوله (الناس معادن کمعادن الذهب والفضة) قیل: إنما جعلوا کالمعادن لمافیهم من الاستعدادات المتفاوتة، فمنهم قابل

- شرح الأخبار ج 2 - القاضی النعمان المغربی:

الناس معادن ص 484،

ص:77

، قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: الناس معادن فی الخیر والشر خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام إذا فقهوا ( 3 ( . ] السجاد ومنهال ] 558 [

- مشکاة الأنوار - علی الطبرسی:

الناس معادن ص 455،

الشیطان (2). () - عنه (علیه السلام) قال: الناس معادن کمعادن الذهب والفضة، ما کان له فی الجاهلیة أصل فإنه له فی الإسلام أصل (3). () - عنه

- بحار الأنوار ج 31 - العلامة المجلسی:

الناس معادن ص 79،

، مسلمهم تبع لمسلمهم، وکافرهم تبع لکافرهم، الناس معادن، خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا

- بحار الأنوار ج 58 - العلامة المجلسی:

الناس معادن ص 65،

51 شهاب الاخبار: قال النبی صلی الله علیه وآله: الناس معادن کمعادن الذهب والفضة. الضوء:

المعدن، مستقر الجوهر، من قولک: عدن بالمکان إذا أقام فیه،

الناس معادن ص 106،

لذلک النوع. ویشبه أن یکون قوله علیه السلام " الناس معادن کمعادن الذهب والفضة" وقوله علیه السلام "الارواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف وما تناکر

- بحار الأنوار ج 64 - العلامة المجلسی:

الناس معادن ص 121،

والبعد عنه کما اشیر إلیه فی الحدیث: (1) الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام، وأما أسر هذا السر أعنی سر اختلاف

الناس معادن ص 121،

(1) رواه الکلینی فی الکافی ج 8 ص 177 ولفظه: الناس معادن کمعادن الذهب والفضة فمن کان له فی الجاهلیة أصل فله فی الاسلام أصل، ورواه السیوطی فی الجامع

- مستدرک سفینة البحار ج 7 - الشیخ علی النمازی:

الناس معادن ص 122،

ص:78

شهاب الأخبار: قال النبی (صلی الله علیه وآله): الناس معادن کمعادن الذهب والفضة. الضوء:

راوی الحدیث أبو هریرة، وتمام الحدیث: خیارهم فی الجاهلیة، *

- مستدرک سفینة البحار ج 10 - الشیخ علی النمازی:

الناس معادن ص 183،

(7). وأقسام الناس فی البحار (8). النبوی: الناس معادن کمعادن الذهب والفضة، خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام (9) ورواه فی البحار. مع زیادة (

- میزان الحکمة ج 4 - محمدی الریشهری:

الناس معادن ص 3394،

، والخصب ] الحضب - خ ل [ ( 4 ( . ] 5693 [ الناس معادن - رسول الله

(صلی الله علیه وآله): تجدون الناس معادن، فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام

الناس معادن ص 3394،

- رسول الله (صلی الله علیه وآله): تجدون الناس معادن، فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام إذا فقهوا، وتجدون من خیر الناس فی هذا

الناس معادن ص 3394،

الوجهین (5). - الإمام الصادق (علیه السلام): الناس معادن کمعادن الذهب والفضة، فمن کان له فی الجاهلیة أصل فله فی الإسلام أصل (6).

- کتاب المسند - الامام الشافعی:

الناس معادن ص 279،

قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم (تجدون الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا).

- مسند احمد ج 2 - الامام احمد بن حنبل:

الناس معادن ص 257،

أبی هریرة قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم الناس معادن تجدون خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا

الناس معادن ص 391،

أبی هریرة قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم الناس معادن خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی

ص:79

الاسلام إذا فقهوا فی الدین

الناس معادن ص 438،

فصلوا جلوسا وباسناده قال صلی الله علیه وسلم الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا

الناس معادن ص 485،

أبی هریرة قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم الناس معادن فی الخیر والشر خیارکم فی الجاهلیة فی الاسلام إذا فقهوا

الناس معادن ص 485،

هریرة قال سمعت أبا القاسم صلی الله علیه وسلم قال الناس معادن فی الخیر والشر خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا

الناس معادن ص 498،

أبی هریرة قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا

الناس معادن ص 525،

أبی هریرة عن النبی صلی الله علهی وسلم قال تجدون الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا

الناس معادن ص 539،

صلی الله علیه وسلم وقال کثیر مرة حدیث رفعه قال الناس معادن کمعادن الفضة والذهب خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا والارواح جنود مجندة ما تعارف

- مسند احمد ج 3 - الامام احمد بن حنبل:

الناس معادن ص 367،

الزبیر عن جابر عن النبی صلی الله علیه وسلم قال الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا انقهوا

- صحیح البخاری ج 4 - البخاری:

الناس معادن ص 122،

لیس عن هذا نسألک قال فعن معادن العرب تسألونی الناس معادن خیار هم فی الجاهلیة خیار هم

ص:80

فی الاسلام إذا فقهوا

الناس معادن ص 154،

عنه عن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال تجدون الناس معادن خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا وتجدون خیر الناس فی هذا الشأن اشدهم له کراهیة

- صحیح مسلم ج 7 - مسلم النیسابوری:؛

الناس معادن ص 181،

ابی هریرة ان رسول الله صلی الله علیه وسلم قال تجدون الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا وتجدون من خیر الناس فی هذا الامر اکرههم له قبل

الناس معادن ص 181،

قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم تجدون الناس معادن بمثل حدیث الزهری غیر ان فی حدیث ابی زرعة والاعرج تجدون من خیر الناس فی هذا الشأن اشدهم له

- صحیح مسلم ج 8 - مسلم النیسابوری:

الناس معادن ص 41،

حدثنا یزید بن الاصم عن ابی هریرة بحدیث یرفعه قال الناس معادن کمعادن الفضة والذهب خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا والارواح جنود

- المستدرک ج 3 - الحاکم النیسابوری:

الناس معادن ص 243،

فقام رسول الله صلی الله علیه وآله خطیبا فقال ان الناس معادن خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا لا تؤذوا مسلما بکافر * صحیح الاسناد ولم یخرجاه *

- شرح مسلم ج 16 - النووی:

الناس معادن ص 78،

باب خیار الناس قوله صلی الله علیه وسلم (تجدون الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا) هذا الحدیث سبق شرحه فی فضائل یوسف صلی الله

- مجمع الزوائد ج 1 - الهیثمی:

الناس معادن ص 121،

جابر بن عبدالله عن النبی صلی الله علیه وسلم قال الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم

ص:81

فی الاسلام إذا فقهوا. رجاله رجال الصحیح.

- فتح الباری ج 6 - ابن حجر:

الناس معادن ص 384،

حدثنی إسحاق بن إبراهیم هو بن راهویه قوله تجدون الناس معادن أی أصولا مختلفة والمعادن / صفحة 385 / جمع معدن وهو الشئ المستقر فی الارض فتارة یکون نفیسا

الناس معادن ص 447،

فأورده بتمامه وبه یتم المعنی ثالثها حدیث الناس معادن وقد تقدم شرحه فی المناقب أیضا رابعها حدیث یأتین علی أحدکم زمان لان یرانی أحب إلیه من أن یکون

- تحفة الأحوذی ج 8 - المبارکفوری:

الناس معادن ص 4،

الله علیه وسلم خطیبا فحمد الله وأثنی علیه وقال الناس معادن خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام إذا فقهوا انتهی قوله (وفی الباب عن بریدة وابن عباس وأبی

- مسند أبی داود الطیالسی - سلیمان بن داود الطیالسی:

الناس معادن ص 324،

أبی هریرة قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام إذا فقهوا حدثنا أبو داود قال حدثنا حماد بن سلمة عن عمارة

- المصنف ج 11 - عبد الرزاق الصنعانی:

الناس معادن ص 316،

إبراهیم، قالوا: إنما نعنی فیما بیننا، قال: الناس معادن، خیارکم فی الجاهلیة خیارکم فی الاسلام ، إذا فقهوا (2).(20642) - أخبرنا عبد الرزاق عن

- مسند الحمیدی ج 2 - عبدالله بن الزبیر الحمیدی:

الناس معادن ص 451،

قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم تجدون الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام إذا فقهوا حدثنا الحمیدی قال ثنسفیان قال طعمة بن عمرو

- مسند ابن راهویه ج 1 - إسحاق بن راهویه:

الناس معادن ص 169،

ص:82

رضی الله عنه عالنبی صلی الله علیه وسلم قال الناس معادن خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام إذا فقهوا أخبرنا عیسی بن یونس نا عوف عن خلاس

الناس معادن ص 226،

عنه عن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال تجدون الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام إذا فقهوا وتجدون خیر الناس فی هذا الشأن أشدهم له کراهیة

الناس معادن ص 436،

رضی الله عنه عن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال الناس معادن فی الخیر والشر فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام إذا فقهوا أخبرنا النضر نا حماد بن سلمة عن

- مسند أبی یعلی ج 10 - أبو یعلی الموصلی:

الناس معادن ص 458،

عن النبی صلی الله علیه وسلم قال / صفحة 458 / الناس معادن فی الخیر والشر خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا / صفحة 459/(6071) حدثنا

- صحیح ابن حبان ج 1 - ابن حبان:

الناس معادن ص 294،

أبی هریرة عن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال الناس معادن فی الخیر والشر خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام إذا فقهوا 92 / صفحة 295 / ذکر البیان

- صحیح ابن حبان ج 13 - ابن حبان:

الناس معادن ص 69،

هریرة ان رسول الله صلی الله علیه وسلم قال تجدون الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام إذا فقهوا وتجدون خیر الناس فی هذا الأمر أکرههم له قبل ان

- المعجم الأوسط ج 1 - الطبرانی:

الناس معادن ص 217،

بن أبی صالح عن أبیه عن أبی هریرة عن النبی قال الناس معادن خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا

- مسند الشامیین ج 3 - الطبرانی:

الناس معادن ص 17،

ص:83

هریرة، قال النبی صلی الله علیه وسلم: (تجدون الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام إذا فقهوا، وتجدون من خیر الناس فی هذا الأمر أکرمهم له

دکتر حسین الهی قمشه ای

روز جمعه 1386/3/18 ساعت 1/5 بعد از ظهر در جوار مرقد امام هشتم علیه السلام در مشهد در بارۀ آیه مبارکۀ «اِنّا عرضنا الأمانة علی السّماواة و الأرض والجبال فأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان انّه کان ظلوماً جهولاً» (أحزاب:

72). ما امانت (تعهد، تکلیف، وولایت الهی) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم آنها از حمل آن سربرتافتند، و از آن هراسیدند؛ امّا انسان آن را بر دوش کشید ؛ اما بسیار ظالم و جاهل است (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و بر خود ظلم کرد).

صحبت می کرد چندین مثال راجع به یافتن حقیقت و رسیدن به آن، زد که خلاصه بعضی از آنها را ذیلاً می آورم.

1 - شخصی عزرائیل را دید و پرسید کیستی ؟ گفت: عزرائیلم! برای چه آمده ای ؟ برای بردن تو! برایم مهلت بده خسته ام مقداری بخوابم! گفت: بخواب ولی دوتا برویت بکش سرما نخوری تا من بیایم و ترا ببرم! بعد از سی سال این شخص دو پتو روی خود کشید و خوابید و دیگر بیدار نشد!.

2 - اگر در قطاری سفر کنیم و در میان راه کنترل قطار از دست لوکوموتیو ران، خارج شود و بگوید دیگر اختیار از دست من بیرون رفت و رو به سقوط به درّه می رود، در آن حالت فوق العادة هرکسی سخنی می گوید و فکری میکند و در ترس و وحشت فرو می رود و آماده پیامد و عواقب ناگوار این حادثه به انتظار نشسته اند و امیدی به نجات خود ندارند در این موقعیت یک نفر صادق و مصدق بگوید نترسید این قطار پیچ می خورد و به شاهراه می افتد و نجات می یابید.

3 - از یک نفر نویسنده اوروپایی نقل کرد که کتاب یا مقاله ای نوشته بود که به کسی گفته بودند که اگر این راه را ادامه دهی به رستگاری و نجات می رسی، او هم

ص:84

شروع به پیمودن را نمود ولی در طول راه با ناملایمات فراوان مواجه شد و همه را پشت سرگذاشت ولی رسید به جایی دید دیو مهیبی سر راه این را گرفته و راه عبور را مسدود کرده است! به خود گفت آخر این چه راهنمایی بود برایم کردند؛

برای مبارزه آماده گشت و با دیو وحشتناک درگیر شد ولی با نیروی روحی قوی به او هم پیروز شد و به بن بست رسید یک وقت دست به جیب کرد دید یک کلید توی جیبش هست در آورد دید روی آن کلید نوشته است «قول» یعنی قولی که داده شده درست است و در این حال دید در برابرش یک در بزرگی است با آن کلید در را باز کرد دید در بهشت است و با تمام نعمتهایش و پشت سرش نگریست دید دیو هم نا پدید شده است.

4 - در گذشته پهلوان نامی پر آوازه ای بود که هیچ کس حریفش نمی شد روزی تصمیم گرفت که شخص قوی تر از خود پیدا کند به او خدمت نماید؛

پیش پادشاهی رفت و مشغول خدمت شد روزی به او خبر آوردند فلان پادشاه به مملکتت حمله کرده است، این پادشاه به خود لرزید پهلوان از او پرسید می ترسی ؟! گفت: بلی، رفت پیش آن یکی پادشاه روزی با او نشسته بود گفت:

خدا شیطان را از ما دور بدارد پرسید از شیطان می ترسی ؟! گفت: آری، رفت شیطان را پیدا کند از همه زودتر اورا پیدا کرد روزی پیش شیطان سخنی از مسیح و خدا به میان آمد دید شیطان به خود لرزید پرسید می ترسی! گفت: بلی، رفت مسیح را پیدا نماید به جایی رسید دید سیل آمده و پل را شکسته و آن طرف مردم سر گردانند شلوارش را بالا زد و مشغول عبور دادن آنها با بارشان و تختشان و اسب و استر و الاغشان شد همه را به آسانی عبور داد تا اینکه بچه کوچکی دید او هم گفت: مرا هم می توانی بگذرانی ؟! پهلوان با پوزخند گفت: آن همه بارهای سنگین را گذرانده ام ترا نمی توانم، بچه را به کول خود سوار کرد دید عجب سنگین است هرچه جلوتر رفت دید سنگینی این بچه کمر او را خم کرد پرسید نام تو چیست ؟! گفت: من مسیحم گفت چرا این قدر سنگینی ؟ گفت بار امان خدا بر دوشم است گفت: پس خداوند از تو قوی است ؟! بلی او قدرت ما فوق قدرت هاست؛

پهلوان رو به سوی خدا گذاشت و در خدمت خدای لایزال قرار گرفت.

ص:85

5 - در فلسفه مطلب عرض و جوهر یعنی قایم بالذات و قایم بالعرض از مباحث دامنه دار است، حرکت عرضی و جوهری داریم حرکت جوهری قبل از ملا صدرا بحث های جسته و گریخته بود ولی او آن را مدون کرد؛

ما در برابر آن جوهر مطلق عرضیم و آن وجود است و ما سایه آنیم همه موجودات در برابر او ای نگونه است در واقع ماسبب شناختن اوییم

برگ درختان سبز در نظر هوشیار *** هر ورقی دفتریست معرفت کردگار

ما با ولایت اهل بیت می توانیم به جایی برسیم و راه را پیدا کنیم، در جوار این بزرگوار (امام رضا 7 سعی در پیدا کردن راه درست و توفیق کشیدن بار امانت خدا باشیم والسلام.

ذوالقرنین در قرآن

داستان ذوالقرنین در قرآن در سوره کهف به این شرح آمده است:

و از تو در باره ذو القرنین می پرسند. بگو: برای شما از او چیزی می خوانم. (83) ما او را در زمین مکانت دادیم و راه رسیدن به هر چیزی را به او نشان دادیم. (84) او نیز راه را پی گرفت. (85) تا به غروبگاه خورشید رسید. دید که در چشمه ای گِل آلود و سیاه غروب می کند و در آنجا مردمی یافت. گفتیم: ای ذو القرنین، می خواهی عقوبتشان کن و می خواهی با آنها به نیکی رفتار کن. (86) گفت: اما هر کس که ستم کند ما عقوبتش خواهیم کرد. آن گاه او را نزد پروردگارش می برند تا او نیز به سختی عذابش کند. (87) و اما هر کس که ایمان آورد و کارهای شایسته کند، اجری نیکو دارد. و در باره او فرمانهای آسان خواهیم راند. (88) باز هم راه را پی گرفت. (89) تا به مکان برآمدن آفتاب رسید. دید بر قومی طلوع می کند که غیر از پرتو آن برایشان هیچ پوششی قرار نداده ایم. (90) چنین بود. و ما بر احوال او احاطه داریم. (91) باز هم راه را پی گرفت. (92) تا به میان دو کوه رسید. در پس آن دو کوه مردمی را دید که گویی هیچ سخنی را نمی فهمند. (93) گفتند: ای ذو القرنین، یأجوج و مأجوج در زمین فساد می کنند. می خواهی خراجی بر خود مقرر کنیم تا تو میان ما و آنها سدی

ص:86

برآوری ؟ (94) گفت: آنچه پروردگار من مرا بدان توانایی داده است بهتر است. مرا به نیروی خویش مدد کنید، تا میان شما و آنها سدی برآورم. (95) برای من تکه های آهن بیاورید. چون میان آن دو کوه انباشته شد، گفت: بدمید. تا آن آهن را بگداخت.

و گفت: مس گداخته بیاورید تا بر آن ریزم. (96) نه توانستند از آن بالا روند و نه در آن سوراخ کنند. (97) گفت: این رحمتی بود از جانب پروردگار من و چون وعده پروردگار من در رسد، آن را زیر و زبر کند و وعده پروردگار من راست است. (98)

ذوالقرنین در احادیث اسلامی

در برخی احادیث اسلامی ذوالقرنین پیامبر و پادشاه خاور و باختر معرفی شده است. در کتاب نصایح چنین آمده است:

خداوند هیچ پیغمبری را پادشاهی نداد به جز چهار تن (بعد از حضرت نوح):

ذوالقرنین - که نامش عیاش بود - داود، سلیمان و یوسف؛ ذوالقرنین بر خاور و باختر حکومت کرد...

مجلسی به نقل از ثعلبی محل ساخت،

سد ذوالقرنین را "پایان خاوری سرزمین ترک" خوانده است

از داستان ذوالقرنین در قرآن برداشتهای زیر شده است:

وجود داستان پیش از اسلام

تعدادی از مردم مکه و مدینه از این داستان خبر داشته اند که گفته شده است بیشتر اهل کتاب بودند، و این نکته از متن چند آیه با جمله «یسئلونک عن ذی القرنین» و «قلنا یا ذا القرنین» و «قالوا یا ذی القرنین» به خوبی مشخص می شود، این داستان از پیش از اسلام مطرح بوده ولی بسیاری از مردم به دلیل کسب آگاهی بیشتر یا برای امتحان پیامبر اسلام درباره آن از وی سوال کرده اند. (یهودیان چنین پرسشهایی را درباره ماجرای خضر و اصحاب کهف نیز پرسیده اند)

مشخصات ذوالقرنین

ذوالقرنین دارای مشخصاتی بود، از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

ص:87

او شخصی با تاج یا کلاهی با دو شاخ است.

خداوند اسباب پیروزی ها را در اختیار او قرار داد.

او سه لشگرکشی مهم داشت: نخست به باختر، سپس به خاور و سرانجام به منطقه ای که در آنجا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هر یک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد.

خداوند او را قدرتمند کرده بود و اختیار جان و مال انسانها و عذاب و پاداش به آنها را به او داده بود.

او انسان یکتا پرست و مهربانی بود، و از طریق دادگری منحرف نمی شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود.

او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه ای نداشت.

او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.

او سازنده سدی است که در آن از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح دیگر در ساختمان آن نیز به کار رفته باشد تحت الشعاع این فلزات بود) و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یاجوج و ماجوج بوده است.

او از کسانی بوده که خداوند خیر دنیا وآخرت رابه او عطا کرد. خیر دنیادرسلطنت و قدرت واختیاری که به او عطا شده بود و خیر آخرت، برای اینکه او به گسترش داد و اقامه حق و به صلح و بخشش و رفق و کرامت نفس و گستردن خیر و دفع شر درآدمیان عمل می کرد.

چنین بر می آید که او به وحی و یا الهام و یا بدست پیغمبری از پیغمبران تایید می شد، و به او کمک می کرد.

اما از قرآن چیزی که صریحا دلالت کند او پیامبر بوده استفاده نمی شود هر چند تعبیراتی در قرآن هست که اشعار به این معنی دارد. از بسیاری از روایات اسلامی که از پیامبر و ائمه نقل شده نیز می خوانیم: او پیامبر نبود بلکه بنده صالحی بود.

به جماعتی ستمکار در باختر برخورد و آنان را عذاب نمود (به این مفهوم که با

ص:88

آنها جنگید و آنها را شکست داد).

سدی که بر روی قوم یاجوج و ماجوج بنا کرده در غیر باختر و خاور آفتاب بوده، چون پس از آنکه به خاور آفتاب رسیده پیروی سببی کرده تا به میان دو کوه رسیده است، و از مشخصات سد او افزون بر اینکه در خاور و باختر جهان نبوده این است که میان دو کوه ساخته شده، و این دو کوه را که چون دو دیوار بوده اند به گونه یک دیوار دنباله دار در آورده است. و در سدی که ساخته پاره های آهن و قطر یعنی (مس گدازشده) به کار رفته است.

سد ذوالقرنین

تاریخدانان و تفسیرگران در این باره دیدگاه های متفاوتی در تطبیق داستان دارند:

به بعضی از مورخین نسبت می دهند که گفته اند: سد یادشده در قرآن همان دیوار چین است. آن دیوار طولانی میان چین و مغولستان حائل شده، و یکی از پادشاهان چین به نام «شین هوانک تی» آن را بنا نهاده، تا جلو هجومهای مغول را به چین بگیرد. درازای این دیوار سه هزار کیلومتر و پهنا آن? متر و بلندایش پانزده متر است، که همه با سنگ چیده شده، و در سال پیش از زادروز آغاز و پس از ده و یا بیست سال خاتمه یافته است، پس ذوالقرنین همین پادشاه بوده. ولی این تاریخدانان توجه نکرده اند که اوصاف و مشخصاتی که قرآن برای ذوالقرنین ذکر کرده و سدی که قرآن بنایش را به او نسبت داده با این پادشاه و این دیوار چین تطبیق نمی کند، چون درباره این پادشاه نیامده که به باختر اقصی سفر کرده باشد، و سدی که قرآن ذکر کرده میان دو کوه واقع شده (بین الصدفین)، و در آن تکه های آهن و قطر، یعنی مس مذاب به کار رفته، چناکه در آیه آمده است: (آتونی زبر الحدید حتی اذا ساوی بین الصدفین قال انفخوا حتی اذا جعله نارا قال آتونی افرغ علیه قطرا). و دیوار بزرگ چین که سه هزار کیلومتر است از کوه و زمین همینگونه، هر دو می گذرد و میان دو کوه واقع نشده است،

و دیوار چین با سنگ ساخته شده و در آن آهن و قطری به کاری نرفته و ازطرف دیگر چینیها هرگز یکتا پرست نبوده اند

به بعضی دیگری از تاریخدانان نسبت داده اند که گفته اند: آنکه سد یادشده را

ص:89

ساخته یکی از شاهان آشور بوده که در حوالی سده هفتم پیش از زادروز مورد هجوم اقوام اسکیت یا سکا قرار می گرفته، و این اقوام از تنگنای کوه های قفقاز تا ارمنستان آنگاه ناحیه باختری ایران هجوم می آوردند و چه بسا به خود آشور و پایتختش نینوا هم می رسیدند، و آن را محاصره نموده دست به کشتار و تاراج و برده گیری می کردند، بناچار پادشاه آن دیار برای جلوگیری از آنها سدی ساخت که گویا مراد از آن سد باب الابواب می باشد که تعمیر و یا ترمیم آن را به خسرو انوشیروان یکی از شاهان ساسانی نسبت می دهند. این گفته آن تاریخدانان است و لی همه گفتگو در این است که آیا با قرآن برابر است یا خیر؟

قوم یاجوج و ماجوج

در قرآن و کتاب مقدس، به این قوم اشاره شده است، عمدتا یاجوج و ماجوج را که در داستان ذوالقرنین سد بر روی آنها بسته شده است، ساکنان منطقه شمال شرقی زمین در نواحی مغولستان دانسته اند.

ذوالقرنین در کتاب عهد عتیق

در کتاب دانیال، دانیال نبی در رویا چنین می بیند:

دیدم که ناگاه قوچی نزد نهر ایستاده بود که دو شاخ داشت و شاخهایش بلند بود ویکی از دیگری بلندتر و بلندترین آنها آخربرآمد. و قوچ را دیدم که به سمت باختر وشمال و جنوب شاخ می زد و هیچ وحشی با اومقاومت نتوانست کرد و کسی نبود که از دستش رهایی دهد و برحسب رای خود عمل نموده، بزرگ می شد

در ادامه در کتاب دانیال می خوانیم: جبرئیل بر او آشکار گشت و خوابش را چنین تعبیر نمود: قوچ صاحب دو شاخ که دیدی پادشاهان ماد و پارس است. در ترجمه عربی کتاب مقدس نام ذوالقرنین در همین فراز آمده است:

ترجمه ون دایک: أَمَّا الْکَبْشُ الَّذِی رَأَیْتَهُ ذَا الْقَرْنَیْنِ فَهُوَ مُلُوکُ مَادِی وَفَارِسَ ترجمه فارسی قدیم: اما آن قوچ صاحب دو شاخ که آن را دیدی پادشاهان مادیان و فارسیان می باشد.

یهود از بشارت رؤ یای دانیال چنین دریافتند که دوران اسارت آنها با قیام یکی از پادشاهان ماد و فارس، و پیروز شدنش بر شاهان بابل، پایان می گیرد، و از چنگال

ص:90

بابلیان آزاد خواهند شد. چیزی نگذشت که کوروش در صحنه حکومت ایران ظاهر شد و کشور ماد و فارس را یکی ساخت، و سلطنتی بزرگ از آن دو پدید آورد، و همانگونه که رویای دانیال گفته بود که آن قوچ شاخهایش را به باختر و شرق و شمال می زند کوروش نیز در هر سه جهت فتوحات بزرگی انجام داد. یهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطین به آنها داد.

گمانه زنیها در مورد کیستی ذوالقرنین

برخی از مفسران و تاریخ دانان از آن میان ابوالکلام آزاد متفکر هندوستانی در کتاب ذو القرنین یا کوروش کبیر و شماری از مفسرین معاصر مانند مودودی، علامه طباطبایی صاحب المیزان و مکارم شیرازی و سلطان حسین و نورعلی تابنده گنابادی حکایت از آن دارد که مشخصاتی که از این فرد در قران و تاریخ ها و داستان ها آمده است با منش تاریخی کوروش بزرگ همسویی دارد.

برخی دیگر او را همان اسکندر مقدونی دانسته اند، و برخی منابع دیگر ذوالقرنین را از ملوک یمن ذکر کرده اند.

در کتاب روح المعانی چنین آمده است که ذوالقرنین، همان فریدون پسر اثفیان پسر جمشید پنجمین پادشاه پیشدادی ایران زمین بوده، و پادشاهی دادگر و فرمانبردار خدا بوده. از سوی دیگر در کتاب صور الاقالیم نوشته ابی زید بلخی آمده که او مؤید به وحی بوده و در عموم تواریخ آمده که او همه زمین را به تصرف در آورده میان فرزندانش بخش کرد، قسمتی را به ایرج داد و آن عراق و هند و حجاز بود، و همو او را صاحب تاج سلطنت کرد، قسمت دیگر زمین یعنی روم و دیار مصر و باختر را به پسر دیگرش سلم داد، و چین و ترک و خاور را به پسر سومش تور بخشید، و برای هر یک قانونی وضع کرد که با آن دستور براند، و این قوانین سه گانه را به زبان عربی سیاست نامیدند (؟!)، چون اصلش «سی ایسا» یعنی سه قانون بوده.

و وجه تسمیه اش به ذوالقرنین «صاحب دو شاخ» می شود این باشد که او دو طرف جهان را مالک شد، و یا در درازای روزهای سلطنت خود مالک آن گردید، چون

ص:91

سلطنت او به طوری که در روضة الصفا آمده پانصدسال درازای کشید، و یا از این رو بوده که شجاعت و قهر او همه ملوک جهان را تحت الشعاع قرار داد. اشکال این گفتار این است که تاریخ بدان اعتراف ندارد.

بعضی دیگر گفته اند: ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی است که در زبانها نامی است، و سد اسکندر هم همانند یک مثلی شده، که همیشه بر سر زبانها هست. و بر این معنا روایاتی هم آمده، مانند روایتی که در قرب الاسناد از موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل شده، و داستان عقبة بن عامر از فرستاده خدا، و داستان وهب بن منبه که هر دو در الدرالمنثور نقل شده. و بعضی از قدمای مفسرین از صحابه و تابعین، مانند معاذ بن جبل - به نقل گردهمایی البیان - و قتاده - به نقل الدرالمنثور نیز همین قول را اختیار کرده اند. و بوعلی سینا هم وقتی اسکندر مقدونی را وصف می کند او را به نام اسکندر ذوالقرنین می نامد، فخر رازی هم در برداشت بزرگ خود بر این دیدگاه پافشاری و پافشاری دارد. و خلاصه آنچه گفته این است که: قرآن دلالت می کند بر اینکه سلطنت این مرد تا اقصی نقاط باختر، و اقصای خاور و جهت شمال گسترش یافته، و این به راستی همان معموره آن روز زمین است، و همانند چنین پادشاهی باید نامش جاودانه در زمین بماند، اسکندر نیز در این ویژگی با کوروش می ماند چون او پس از مرگ پدرش همه ملوک روم و باختر را برچیده و بر همه آن سرزمینها چیره شد، و تا آنجا پیشروی کرد که دریای سبز و سپس مصر را هم بگرفت. آنگاه در مصر به بنای شهر اسکندریه پرداخت، پس وارد شام شد، و از آنجا به قصد سرکوبی بنی اسرائیل به طرف بیت المقدس رفت، و در قربانگاه (مذبح) آنجا قربانی کرد، پس متوجه جانب ارمینیه و باب الابواب گردید، عراقیها و قبطیها و بربر خاضعش شدند، و بر ایران مستولی گردید، و قصد هند و چین نموده با امتهای خیلی دور جنگ کرد، سپس به سوی خراسان بازگشت و شهرهای بسیاری ساخت، سپس به عراق بازگشته در شهر «زور» و یا رومیه مدائن از جهان برفت، و مدت سلطنتش دوازده سال بود. اشکالی که در این قول است این است که: «اولا این گفته که پادشاهی که بیشتر آبادیهای زمین را مالک شده باشد تنها اسکندر مقدونی است» پذیرفتنی نیست، زیرا چنین ادعائی در تاریخ مسلم نیست، زیرا تاریخ،

ص:92

پادشاهان دیگری را سراغ می دهد که ملکش اگر بیشتر از ملک مقدونی نبوده کمتر هم نبوده است. و دوم اوصافی که قرآن برای ذوالقرنین برشمرده تاریخ برای اسکندر مسلم نمی داند، و بلکه آنها را انکار می کند. برای نمونه قرآن کریم چنین می فرماید که «ذو القرنین مردی مؤ من به خدا و روز جزا بوده و دین یکتاپرستی داشته در حالی که اسکندر بر پایه داستان یونانیان خداپرست نبوده است، همچنان که قربانی کردنش برای مشتری، خود گواه آن است. و نیز قرآن کریم فرموده «ذو القرنین یکی از بندگان درستکار خدا بوده و به داد و رفق مدارا می کرده» و تاریخ برای اسکندر خلاف این را نوشته است. و سوم در هیچ یک از تواریخ آنان نیامده که اسکندر مقدونی سدی به نام سد یاجوج و ماجوج به آن اوصافی که قرآن ذکر فرموده ساخته باشد. و در کتاب «البدایة و النهایه» در باره ذوالقرنین گفته: اسحاق بن آدمی از سعید بن بشیر از قتاده نقل کرده که اسکندر همان ذوالقرنین است، و پدرش نخستین قیصر روم بوده، و از دودمان سام بن نوح بوده است. و ولی ذوالقرنین دوم اسکندر پسر فیلبس بوده است. (آنگاه نسب او را به عیص بن اسحاق بن ابراهیم می رساند و می گوید:) او مقدونی یونانی مصری بوده، و آن کسی بوده که شهر اسکندریه را ساخته، و تاریخ بنایش تاریخ رایج روم گشته، و از اسکندر ذوالقرنین به مدت بس طولانی متاخر بوده. و دومی نزدیک سیصد سال پیش از مسیح بوده، و ارسطاطالیس حکیم وزیرش بوده، و همان کسی بوده که دارا پسر دارا را کشته، و ملوک فارس را ذلیل، و سرزمینشان را لگدکوب نموده است. در دنباله کلامش می گوید: این مطالب را بدان جهت خاطرنشان کردیم که بیشتر مردم گمان کرده اند که این دو نام یک مسمی داشته، و ذوالقرنین و مقدونی یکی بوده، و همان که قرآن نام می برد همان کسی بوده که ارسطاطالیس وزارتش را داشته است، و از همین راه به خطاهای بسیاری دچار شده اند. آری اسکندر نخست، مردی مؤ من و درستکار و پادشاهی دادگر بوده و وزیرش خضر بوده است، که به طوری که پیشتر بازگو کردیم خود یکی از پیامبران بوده. و ولی دومی مردی مشرک و وزیرش مردی فیلسوف بوده، و میان دو عصر آنها نزدیک دو هزار سال فاصله بوده است، پس این کجا و آن کجا؟ نه بهم شبیهند، و نه با هم برابر، مگر کسی بسیار کودن باشد که میان این دو

ص:93

اشتباه کند. در این سخن به کلامی که پیشترها از فخر رازی نقل شد کنایه می زند دقت نماید سپس به کتاب او آنجا که سرگذشت ذوالقرنین را بازگو می کند مراجعه نماید، خواهد دید که این راوی هم خطائی که مرتکب شده کمتر از خطای فخر رازی نیست، برای اینکه در تاریخ اثری از پادشاهی دیده نمی شود که دو هزار سال پیش از مسیح بوده، و سیصد سال در زمین و در اقصی نقاط باختر تا اقصای خاور و جهت شمال سلطنت کرده باشد، و سدی ساخته باشد و مردی مؤ من درستکار و بلکه پیغمبر بوده و وزیرش خضر بوده باشد و در درخواست آب حیات به تاریکی رفته باشد، حال چه اینکه اسمش اسکندر باشد و یا غیر آن. و در دوره صدر اسلام هیچگونه اطلاعی از اسکندر در میان اعراب وجود نداشته است اسکندر شخصیتی است که در قرون بعد و پس از ترجمه متون لاتین به عربی وارد ادبیات عرب شده است.

جمعی از تاریخدانان از قبیل اصمعی در «تاریخ عرب پیش از اسلام» و ابن هشام در کتاب «سیره» و «تیجان» و ابو ریحان بیرونی در «آثار الباقیه» و نشوان بن سعید در کتاب «شمس العلوم» و دیگران، گفته اند که ذوالقرنین یکی از شاهان حمیر بوده که در یمن سلطنت می کرده. آنگاه در نام او اختلاف کرده اند، یکی گفته: مصعب بن عبدالله بوده، و یکی گفته صعب بن ذی المرائد نخست تبابعه اش دانسته، و این همان کسی بوده که در محلی به نام بئر سبع به سود ابراهیم دستور کرد. یکی دیگر گفته: تبع الاقرن و اسمش حسان بوده. اصمعی گفته وی اسعد الکامل چهارمین تبایعه و فرزند حسان الاقرن، ملقب به ملکی کرب دوم بوده، و او فرزند ملک تبع نخست بوده است. بعضی هم گفته اند نامش «شمر یرعش» بوده است. البته در برخی از سروده های حمیریها و بعضی از شعرای جاهلیت نامی از ذوالقرنین به نام یکی از مفاخر برده شده.

از آن میان در کتاب «البدایة و النهایة» نقل شده که ابن هشام این شعر اعشی را خوانده و انشاد کرده است: و الصعب ذوالقرنین اصبح ثاویابالجنوفی جدث اشم مقیماو در بحث روایتی پیشین گذشت که عثمان بن ابی الحاضر برای ابن عباس این سروده های را انشاد کرد: قد کان ذوالقرنین جدی بی گمان ملکا تدین له الملوک و

ص:94

تحشدو دو بیت دیگر که برگردان اش نیز گذشت. مقریزی در کتاب «الخطط » خود می گوید: بدان که پژوهش علمای اخبار به اینجا منتهی شده که ذوالقرنین که قرآن کریم نامش را برده و فرموده: «و یسالونک عن ذی القرنین...» مردی عرب بوده که در سروده های عرب نامش بسیار آمده است، و نام اصلی اش صعب بن ذی مرائد فرزند حارث رائش، فرزند همال ذی سدد، فرزند عاد ذی منح، فرزند عار ملطاط ، فرزند سکسک، فرزند وائل، فرزند حمیر، فرزند سبا، فرزند یشجب، فرزند یعرب، فرزند قحطان، فرزند هود، فرزند رهگذر، فرزند شالح، فرزند أرفخشد، فرزند سام، فرزند نوح بوده است. و او پادشاهی از شاهان حمیر است که همه از عرب عاربه بودند و عرب عرباء هم نامیده شده اند. و ذوالقرنین تبعی بوده صاحب تاج، و چون به سلطنت رسید نخست تجبر پیشه کرده و سرانجام برای خدا فروتنی کرده با خضر دوست شد. و کسی که گمان کرده ذوالقرنین همان اسکندر پسر فیلبس است اشتباه کرده، برای اینکه واژه «ذو» عربی است و ذوالقرنین از لقبهای عرب برای پادشاهان یمن است، و اسکندر لفظی است رومی و یونانی. ابو جعفر طبری گفته: خضر در روزهای فریدون پسر ضحاک بوده البته این دیدگاه عموم علمای اهل کتاب است، ولی بعضی گفته اند در روزهای موسی بن عمران، و بعضی دیگر گفته اند در سرآغاز لشکر ذوالقرنین بزرگ که در زمان ابراهیم خلیل (علیه السلام) بوده قرار داشته است. و این خضر در سفرهایش با ذوالقرنین به چشمه حیات برخورده و از آن نوشیده است، و به ذوالقرنین اطلاع نداده. از همراهان ذوالقرنین نیز کسی خبردار نشد، برآیند اینکه تنها خضر جاودان شد، و او به باور علمای اهل کتاب همین الا ن نیز زنده است. ولی دیگران گفته اند: ذو القرنینی که در عهد ابراهیم (علیه السلام) بوده همان فریدون پسر ضحاک بوده، و خضر در سرآغاز لشکر او بوده است. ابو محمد عبد الملک بن هشام در کتاب تیجان که در معرفت ملوک زمان نوشته بعد ازذکر حسب و نسب ذوالقرنین گفته است: ذکر حسب و نسب ذوالقرنین گفته است: وی تبعی بوده دارای تاج. در آغاز سلطنت ستمگری کرد و در پایان فروتنی پیشه گرفت، و در بیت المقدس به خضر برخورده با او به مشارق زمین و مغارب آن سفر کرد و همانگونه که خدای تعالی فرموده همه رقم اسباب سلطنت برایش فراهم شد و سد یاجوج و ماجوج را

ص:95

بنا نهاد و در پایان در عراق از جهان رفت. و ولی اسکندر، یونانی بوده و او را اسکندر مقدونی می گفتند، و مجدونی اش نیز خوانده اند، از ابن عباس پرسیدند ذوالقرنین از چه نژاد و آب خاکی بوده ؟ گفت: از حمیر بود و نامش صعب بن ذی مرائد بوده، و او همان است که خدایش در زمین مکنت داده و از هر سببی به وی ارزانی داشت، و او به دو سده آفتاب و به رأس زمین رسید و سدی بر یاجوج و ماجوج ساخت. بعضی به او گفتند: پس اسکندر چه کسی بوده ؟ گفت: او مردی حکیم و درستکار از اهل روم بود که بر کناره دریا در آفریقا مناری ساخت و سرزمین رومه را گرفته به دریای عرب آمد و در آن دیار آثار بسیاری از کارگاه ها و شهرها بنا نهاد. از کعب الاحبار پرسیدند که ذوالقرنین که بوده ؟ گفت: قول درست نزد ما که از احبار و یشینیان خود شنیده ایم این است که وی از قبیله و نژاد حمیر بوده و نامش صعب بن ذی مرائد بوده، و ولی اسکندر از یونان و از دودمان عیصو فرزند اسحاق بن ابراهیم خلیل بوده. و رجال اسکندر، زمان مسیح را درک کردند که از آن میان ایشان جالینوس و ارسطاطالیس بوده اند. و همدانی در کتاب انساب گفته: کهلان بن سبا صاحب فرزندی شد به نام زید، و زید پدر عریب و مالک و غالب و عمیکرب بوده است. هیثم گفته: عمیکرب فرزند سبا برادر حمیر و کهلان بود. عمیکرب صاحب دو فرزند به نام ابو مالک فدرحا و مهیلیل گردید و غالب دارای فرزندی به نام جنادة بن غالب شد که پس از مهیلیل بن عمیکرب بن سبا سلطنت یافت. و عریب صاحب فرزندی به نام عمرو شد و عمرو هم دارای زید و همیسع گشت که ابا الصعب کنیه داشت. و این ابا الصعب همان ذوالقرنین نخست است، همدانی سپس می گوید: (علمای همدان می گویند: ذوالقرنین اسمش صعب بن مالک بن حارث الاعلی فرزند ربیعة بن الحیار بن مالک، و در باره ذوالقرنین گفته های زیادی هست. و این کلامی است فراگیر، و از آن بهره گیری می شود که نخست فرنام ذوالقرنین مختص به شخص مورد بحث نبوده بلکه پادشاهانی چند از ملوک حمیر به این نام ملقب بوده اند، ذوالقرنین نخست، و ذو القرنینهای دیگر. و دوم ذوالقرنین نخست آن کسی بوده که سد یاجوج و ماجوج را پیش از اسکندر مقدونی به چند سده بنا نهاده و معاصر با ابراهیم خلیل (علیه السلام) و یا پس از او بوده - و مقتضای آنچه ابن

ص:96

هشام آورده که وی خضر را در بیت المقدس زیارت کرده همین است که وی پس از او بود، چون بیت المقدس چند سده پس از ابراهیم (علیه السلام) و در زمان داوود و سلیمان ساخته شد - پس به هر روی ذوالقرنین هم پیش از اسکندر بوده. افزون بر اینکه تاریخ حمیر تاریخی مبهم است. و اینکه اگر او عرب بود بی گمان باید اطلاعات کامل تری از او در زمان پیامبر وجود می داشت بنا بر آنچه مقریزی آورده گفتار در دو جهت باقی می ماند. یکی اینکه این ذوالقرنین که تبع حمیری است سدی که ساخته در کجا است ؟. دوم اینکه آن امت مفسد در زمین که سد برای جلوگیری از تباهی آنها ساخته شده چه امتی بوده اند؟ و آیا این سد یکی از همان سدهای ساخته شده در یمن، و یا پیرامون یمن، از قبیل سد مارب است یا نه ؟ چون سدهایی که در آن نواحی ساخته شده برای اندوخته ساختن آب برای آشامیدن، و یا کشاورزی بوده است، نه برای جلوگیری از کسی. افزون بر اینکه در هیچ یک آنها تکه های آهن و مس گداخته به کار نرفته، در حالی که قرآن سد ذوالقرنین را اینچنین معرفی نموده.

و آیا در یمن و حوالی آن امتی بوده که بر مردم هجوم برده باشند، با اینکه همسایگان یمن به جز همانند قبط و آشور و کلدان و... کسی نبوده، و آنها نیز همه ملتهایی متمدن بوده اند؟. یکی از بزرگان و پژوهشگران معاصر ما این قول را تایید کرده، و آن را چنین توجیه می کند: ذوالقرنین یادشده در قرآن صدها سال پیش از اسکندر مقدونی بوده، پس او این نیست، بلکه این یکی از ملوک درستکار، از پیروان اذواء از ملوک یمن بوده، و از عادت این تیره این بوده که خود را با واژه «ذی» فرنام می دادند، برای نمونه می گفتند: ذی همدان، و یا ذی غمدان، و یا ذی المنار، و ذی الاذغار و ذی یزن و همانند آن. و این ذوالقرنین مردی مسلمان، یکتاپرست، دادگر، نیکو سیرت، قوی، و دارای هیبت و شکوه بوده، و با لشکری بسیار انبوه به طرف باختر رفته، نخست بر مصر و سپس بر ما بعد آن مستولی شده، و آنگاه همچنان در کناره دریای سفید به سیر خود ادامه داده تا به کناره اقیانوس غربی رسیده، و در آنجا آفتاب را دیده که در عینی حمئة و یا حامیه فرو می رود. سپس از آنجا رو به خاور نهاده، و در راه خود آفریقا را بنا نهاده. مردی بوده بسیار حریص و خبره در بنائی و عمارت. و همچنان سیر خود را ادامه داده تا به شبه جزیره و

ص:97

صحراهای آسیای وسطی رسیده، و از آنجا به ترکستان، و دیوار چین برخورده، و در آنجا قومی را یافته که خدا میان آنان و آفتاب ساتری قرار نداده بود.

دیدگاه مولانا ابوالکلام آزاد: مولانا ابوالکلام آزاد (وزیر فرهنگ سابق هند) تفسیری به زبان اردو بر قرآن کریم دارد، و در این تفسیر ذوالقرنین را که در قرآن از آن نام برده شده، همان کوروش هخامنشی می داند. و اما بخش هایی از این کتاباکنون اوصاف اخلاقی ذوالقرنین در برابر ماست؛ نخستین آن دادگری و رعیت نوازی است، ببینیم این صفت تا چه حد در زندگی کوروش وارد است.

قرآن می فرماید: سرنوشت این قوم در دست توست، تو می توانی آنان را مجازات کنی یا اینکه ببخشی و به نیکی گرایی. مقصود از این طایفه همان قومی است که بدون دلیل به کوروش حمله بردند و بالاخره نتیجه نگرفتند و کوروش فاتح شد، البته می توانست و می بایستی آنان را مجازات نماید.

ذوالقرنین چه کرد؟

به مردم گفت بلکه عملا ثابت کرد که «من ازآنان که میل ستمگری وستمکاری دارند نیستم، کسی که ظلم کرد، سزای او ظلم خواهد بود و عذابی شدید خواهد دید، اما کسی که ایمان آورد و عمل نیکو کرد، سزای او نیکی است و در کار او گشایشی حاصل.»

بدین ترتیب کوروش از گناهان سابق مغلوبین نیز چشم می پوشد و می گوید اگر پس از این کسی بدی کرد بد خواهد دید.

مورخین یونان عموما عقیده دارند که کارهای کوروش پس از فتح لیدی نه تنها توأم با دادگستری بود بلکه بسی بالاتراز آن می نمود؛ همه بخشش و داد و بزرگواری بود، کوروش تا پایه داد نایستاد بلکه از آن مقام نیز فراتر رفت.

مورخین یونان می گوید کوروش فرمان داد که لشکریان جز با سپاهیان دشمن، با هیچکس با اسلحه روبه رو نشوند، همینطور هم کردند.

در قرآن آمده است که ذوالقرنین گفت «و سنقول له من امر یسرا» یعنی اگر کسی

ص:98

نیکویی کرد، خواهید دید که در برابر از طرف من به او به سختی و به بدی رفتار نخواهد شد. مورخین یونان عموما به حقیقت این مطلب ایمان دارند و می نویسند که کوروش با همه به نیکی و داد رفتار کرد؛ مردم را زیر بار خراج گران و مالیات های سنگین که از طرف پادشاهان بر دوش رعیت نهاده شده بود نجات داد. آسان گرفتن کوروش در کارها و مهربانی او دوره جدیدی در آسایش و رفاه قاطبه مردم پدید آورد (کوروش کبیر)

تطابق ذوالقرنین با کوروش کبیر

مورخینی که ادعا دارند ذوالقرنین همان کوروش کبیر است دلایل عمده زیر را مطرح می کنند:

اشاره به ذوالقرنین در عهد عتیق

سؤال کنندگان درباره ذوالقرنین از پیامبر طبق روایاتی که در شان نزول آیات آمده یهود بوده اند، و یا قریش به تحریک یهود. و به این داستان پیش از اسلام و در کتاب یهودیان اشاره شده و تعبیر آن پادشاه ماد و فارس ذکر شده است. به قسمت داستان ذوالقرنین در عهد عتیق توجه کنید.

ارتباط کوروش و دوشاخ

در قرن نوزدهم میلادی در نزدیکی استخر در کنار نهر مرغاب مجسمه ای از کوروش کشف شد که تقریبا به قامت یک انسان است، و کوروش را در صورتی نشان می دهد که دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجی به سر دارد که دو شاخ همانند شاخ های قوچ در آن دیده می شود. این مجسمه که نمونه بسیار پر ارزشی از فن حجاری قدیم است آنچنان جلب توجه دانشمندان را نمود که گروهی از دانشمندان آلمانی فقط برای تماشای آن به ایران سفر کردند. از تطبیق مندرجات کتاب مقدس با مشخصات این مجسمه این احتمال در نظر این مورخین کاملا قوت گرفت که نامیدن کوروش به ذو القرنین (صاحب دو شاخ) از چه ریشه ای مایه می گرفت، و همچنین چرا مجسمه سنگی کورش دارای بالهایی همچون

ص:99

بال عقاب است، و به این ترتیب بر گروهی از دانشمندان مسلم شد که شخصیت تاریخی ذو القرنین از این طریق کاملا آشکار شده است. همچنین کوروش دو شاخ گاو را نماد و نشانه هخامنشیان ساخته و مجسمه های فراوانی از سر گاو و دوشاخ در بیشتر مناطق ایران و عراق از آن دوره به جا مانده است و تصویری نیز نقش شده به تازگی پیدا شده با فردی با کلاه خود همانند شاخ قوچ این پیکر می تواند به کوروش و یا یکی از شاهان پارسی باشد. برداشت مفسران درباره نسبت دادن ذو القرنین به اسکندر و یا مردی از قبیله عرب در یمن بدلایل مختلفی اعم از معنی و سیاق آیات قران و دوم تاریخ یونان و ایران، قابل پذیرش به نظر نمی رسد. در آثار و تندیس های کشف شده نیز آنچه تا کنون بدست آمده که تاج با شاخ و یا تاج خروس باشد تندیس های و یا سکه هایی است از دوره عیلامی و هخامنشی.

دادگری کوروش

سنگ نوشته های نقش رستم، منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، و مورخین دوران باستان شخصیت و صفاتی از کوروش بیان می کنند که با ذوالقرنین قرآن کاملا تطابق و سازگاری دارد. سنگ نوشته های نقش رستم و منشور حقوق بشر کوروش کاملا مشهور و شناخته شده هستند به همین دلیل از نقل آنها صرف نظر می کنم و در این نوشتار بیشتر به نظرات مورخین دوره باستان در مورد کوروش کبیر می پردازم:

هردوت مورخ یونانی مینویسد: کوروش فرمان داد تا سپاهیانش جز به روی جنگجویان شمشیر نکشند، و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند او را نکشند، و لشگر کوروش فرمان او را اطاعت کردند بطوری که توده ملت، مصائب جنگ را احساس نکردند. هرودت در ادامه می نویسند: کورش پادشاهی کریم و سخی و بسیار ملایم و مهربان بود، و مانند دیگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت بلکه نسبت به کرم و عطا حریص بود، ستمدیدگان را از عدل و داد برخوردار می ساخت و هر چه را متضمن خیر بیشتر بود دوست می داشت.

مورخ دیگر ذی نوفن می نویسد: کوروش پادشاهی خردمند و مهربان بود و

ص:100

بزرگی ملوک با فضائل حکما در او جمع بود، همتی فائق و وجودی غالب داشت، شعارش خدمت انسانیت و خوی او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جای کبر و عجب را گرفته بود.

جالب اینکه این مورخان که کوروش را این چنین توصیف کرده اند از تاریخ نویسان بیگانه بودند نه از قوم یا ابناء وطن او، بلکه اهل یونان بودند و می دانیم مردم یونان به نظر دوستی به کوروش نگاه نمی کردند، زیرا با فتح لیدیا به دست کوروش شکست بزرگی برای ملت یونان فراهم گشت.

انطباق لشکرکشی های کوروش با لشکرکشی های سه گانه ذوالقرنین

از همه گذشته کوروش سفرهایی به شرق غرب و شمال انجام داد که در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است، و با سفرهای سه گانه ای که در قرآن ذکر شده قابل انطباق می باشد.

نخستین لشکر کشی کوروش به کشور لیدیا که در قسمت شمال آسیای صغیر قرار داشت صورت گرفت، و این کشور نسبت به مرکز حکومت کوروش جنبه غربی داشت. اگر نقشه ساحل غربی آسیای صغیر را جلو روی خود بگذاریم خواهیم دید که قسمت اعظم ساحل در خلیجک های کوچک غرق می شود، مخصوصا در نزدیکی ازمیر که خلیج صورت چشمهایی به خود می گیرد. قرآن می گوید ذو القرنین در سفر باختری اش احساس کرد خورشید در چشمه گل آلودی فرو میرود.

این صحنه همان صحنه ای بود که کورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده) در خلیجک های ساحلی مشاهده کرد. (بعضی گمان کرده بودند منظور قرآن این است که خورشید در گل و لای غروب می کند!)

دومین لشکرکشی کوروش به جانب خاور بود، چنانکه هردوت می گوید: این هجوم خاوری کوروش پس از فتح لیدیا صورت گرفت، مخصوصا طغیان بعضی از قبایل وحشی بیابانی کوروش را به این حمله واداشت. قرآن لشکرکشی دوم ذوالقرنین را اینطور تشبیه می کند: (حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی

ص:101

قوم لم نجعل لهم من دونها سترا) که اشاره به سفر کوروش به منتهای خاور است که مشاهده کرد خورشید بر قومی طلوع می کند که در برابر تابش آن سایبانی ندارند اشاره به اینکه آن قوم بیابانگرد و صحرانورد بودند.

سومین لشکرکشی کوروش به سوی شمال، به طرف کوههای قفقاز بود، تا به تنگه میان دو کوه رسید، و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی با درخواست مردمی که در آنجا بودند در برابر تنگه سد محکمی بنا کرد. این تنگه در آلان نامیده می شود که در نقشه های موجود میان ولادی کاوکاز و تفلیس نشان داده می شود، در همانجا که تاکنون بازمانده های دیوار آهنی موجود است، این دیوار همان سدی است که خسرو انوشیروان بنا کرد.

فلسفه حج

کنگره سالانه. ولایت پذیری. هدایتگری کعبه. حج در اندیشه خمینی

فلسفه حج

یکی از عبادتهای بزرگ اسلامی «حج» است. حج یک عبادت دسته جمعی است، این نوع عبادت علاوه بر این که پیوند استواری میان بنده و خدا به وجود می آورد، می تواند از جهات گوناگونی مبدأ اثرات سودمند و ارزنده ای در اجتماع اسلامی باشد؛ زیرا: اولا: یک چنین عبادت دسته جمعی که با تجرد کامل و وارستگی مطلق، تنها با پوشیدن دو قطعه پارچه ساده آغاز می گردد، نشانه مساوات بندگان الهی در پیشگاه اوست و این یکی از آمال بزرگ انسانی است که روزی انسانهای جهان عوامل برتریهای موهوم را مانند نژاد، رنگ و ثروت را کنار گذارده، همگی خود را در برابر خدا مساوی و برابر بدانند. عمل حج از عبادتهایی است که به این هدف تحقق می بخشد و موجب می شود که افراد با ایمان امتیازات اجتماعی را وسیله برتری خود ندانند. ثانیا: چنین اجتماع عظیمی که اعضای آن را نمایندگان واقعی ملتهای مسلمان جهان تشکیل می دهد، کنگره بزرگ سالانه مسلمانان دنیا

ص:102

محسوب می گردد که در هر سال در این سرزمین مقدس برگزار می شود.

پیامبر اکرم هم به دستور خدای تعالی واقعه غدیر را در چنین مراسمی و در سرزمین وحی ابلاغ به امر نمودند و کنگره حج جهت حوادث مهم است. اسلام از چهارده قرن پیش طرح آن را ریخته و اثرات مطلوبی از آن گرفته است. آیین اسلام یک مشت قوانین اخلاقی و سنن تربیتی که هدفی جز اصلاح روح و روان مردم نداشته باشد نیست، بلکه یک آیین جهانی و جامعی است که به همه شؤون زندگی بشر اعم از اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی نظر دارد. از این نظر آورنده اسلام با وضع قوانین سیاسی و دعوت به تشکیل کنگره سالانه در سرزمین مکه، بقا و ابدیت و مصونیت آیین خود را تضمین نموده است. اسلام از چهارده قرن پیش طرح آن را ریخته و اثرات مطلوبی از آن گرفته است. متفکران اسلام که طبعا در اجتماع مزبور شرکت خواهند داشت، می توانند آخرین تحولات اوضاع جهان اسلام را مورد بررسی قرار دهند و پس از گرد آوری اطلاعات دقیق و تبادل نظر، در بهبود وضع مسلمانان بکوشند و سرزمین اسلام را از عوامل ضد آزادی و استقلال پاک سازند و به پیشرفت همه جانبه مسلمانان جهان کمک کنند. چه اجتماعی سودمندتر از این که می تواند بزرگترین حلقه اتصال میان مسلمانان جهان باشد و سران اسلام را از اوضاع یکدیگر آگاه سازد. این کنگره می تواند به وضع اقتصادی و فرهنگی مسلمانان کمکهای شایانی بنماید؛ زیرا متفکران و صاحبنظران پس از ادای فریضه حج می توانند در محیطی آرام و پر از فضا و معنویت به تبادل افکار بپردازند و در زمینه فرهنگ و اقتصاد اسلام طرحهایی بریزند. کنگره سالانه حج همواره الهامبخش بسیاری از جنبشهای آزادی خواهی و نهضتهای عظیم برای گسستن زنجیره های ظلم و ستم و تعدی بوده است نطفه بسیاری از نهضتهای اسلامی که برای برانداختن حکومتهای جور و ستم صورت می گرفت در ایام حج بسته می شد و این سرزمین الهامبخش چنین آزادیهایی بود. نباید هدف اصلی از سفر، تجارت باشد هدف شارع مقدس از اباحه تجارت در حج که گردهمایی سالانه مسلمین است، رونق بازار مسلمین می باشد روحیه استقلال طلبی و عدم وابستگی به بیگانگان را که از اهداف سیاسی - اجتماعی حج است، «حج» به عنوان سند گویا

ص:103

و جنبش حرکت آفرین اسلام مایه دوام دین و ایجاد روحیه جمعی بین مسلمانانی است.

«حج» باعث اصلاح اخلاق اجتماعی و تثبیت اخلاق اسلامی در جامعه میشود.

یکی از مناسک حج رمی جمرات و سنگ زدن به تندیس شیاطین است زیرا برائت و دور کردن شیطان خالص کردن توحید و ایمان است. امام خمینی (ره) با اهتمام به این اصل، حج را زمان برائت از مشترکین و اعاده حقوق اسلام و معرفی اسلام ناب دانسته اند. «حج برای نزدیک شدن و اتصال آنان به صاحب خانه است و حج تنها حرکات و اعمال و لفظها نیست و با کلام و لفظ و حرکت خشک، انسان به خدا نمی رسد. حج کانون معارف الهی است که از آن محتوای سیاست اسلامی را در تمامی زوایای زندگی باید جست وجو کرد. حج پیام آور و ایجاد و مبنای جامعه ای به دور از رذایل مادی و معنوی است. حج تجلی و تکرار همه صحنه های عشق آفرین زندگی یک انسان و یک جامه متکامل در دنیاست.»

اجتماع سالانه

شرکت کنندگان در این اجتماع بسیار متنوّع هستند. از کشورهای مختلف اسلامی و غیر اسلامی، از نژادهای مختلف، سیاه و زرد و سفید، عرب و فارس و ترک و دیگر مسلمانان، همه و همه به سمت سرزمین وحی حرکت می کنند، تا در اجتماع سالانه حج شرکت کنند. هنگامی که انسان در مسجدالنّبی و مسجدالحرام در کنار مسلمانهای دیگر کشورها قرار می گیرد، که علیرغم تفاوتهای فراوان در شکل ظاهری و دیگر جهات، همه به سمت یک قبله نماز می گزارند، و خدای واحدی را پرستش می کنند، و بر رسالت پیامبر واحد شهادت می دهند، و معتقد به جهان آخرت هستند، از خوشحالی در پوست خود نمی گنجد. امّا افسوس و صد افسوس که از این اجتماع بزرگ و بی نظیر حساب شده سالانه، بهره گیری لازم نمی شود، که اگر چنین بود، قطعاً وضع مسلمانان به شکل دیگری بود.

فلسفه اعمال حج: 1. فلسفه اخلاقی

ص:104

اگر حاجی اعمال حج را به معنای واقعی کلمه بجا آورد، بدون شک پس از بازگشت انسان تازه ای می شود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در حدیث پرمعنایی فرمودند: «مَنْ حَجَّ الْبَیْتَ ... خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِه کَیَوْم وَلَدَتْهُ امُّهُ ؛ کسی که حجّ خانه خدا بجا آورد... همچون روزی که از مادر زائیده از گناهان خارج می شود». (1) چرا که انسان در این مراسم باشکوه چند روزی قید و بند دنیا را کنار می گذارد، و از زرق و برق دنیا چشم می پوشد، مثلا خود را نمی آراید، بوی خوش استعمال نمی کند، موهایش را شانه نمی زند، و حتّی در آیینه نمی نگرد. از ظهر روز نهم تا شب دهم که در صحرای عرفات می ماند (و هیچ عملی جز ماندن در آنجا بر او واجب نیست) به گذشته خویش می اندیشد، و بر آنچه تاکنون انجام داده مروری می کند.

از خطاها و گناهان و معاصی سابق خود توبه می کند، و تصمیم می گیرد که با اعمال نیک آینده گذشته را جبران نماید.

و برای آینده خود به گونه ای برنامه ریزی می کند که راه نفوذ کمتری برای شیطان باقی بماند، و سپس در شب دهم در مشعرالحرام، که بی شباهت با صحرای محشر نیست، به کوچکی و حقارت دنیا بیشتر می اندیشد، و از اینکه این دنیای حقیر و پست اینگونه او را در قید و بند خود اسیر کرده، شرمسار می شود و تصمیم به جبران می گیرد. راستی آثار اخلاقی حج عجیب است و فوق العاده. ولی افسوس که کابوسی به نام سوغاتی، حتّی در آن مواقف شریف، برخی از حجّاج را رها نمی کند، و بیشتر وقتشان را اشغال نموده، وآنها را در بازارها و مغازه ها سرگردان می نماید. آنها بجای اینکه در آنجا به دنبال چیزهایی باشند که در وطن نمی یابند، متأسّفانه بیشتر وقتشان را صرف اموری می کنند که در شهر و دیارشان به وفور یافت می شود. باید برای این فرهنگ غلط فکری کرد، تا این بیماری مهلک فلسفه اخلاقی حج را کمرنگ نسازد.

حضرت علی (علیه السلام) در خطبه قاصعه، فلسفه اخلاقی حج را بسیار جالب توصیف نموده، و از آن بعنوان مرحم بسیار مناسبی برای درمان بیماری خطرناک کبر و غرور یاد کرده است.: «ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ عَلَیهِ السَّلاَمُ وَ وَلَدَهُ أَنْ یَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ ،........ وَ تَمْحِیصاً بَلِیغاً جَعَلَهُ اللّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ ، وَ وُصْلَةً

ص:105

إِلَی جَنَّتِهِ ؛ سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد که به آن سو توجّه کنند، و آن را مرکز تجمّع و سرمنزل مقصود و باراندازشان گردانید؛ تا افراد از اعماق قلب به سرعت از میان فلات و دشت های دور، و از درون وادیها و درّه های عمیق، و جزائر از هم پراکنده دریاها، به آنجا روی آورند، تا به هنگام سعی شانه را حرکت دهند، و لا اله الاّ الله گویان اطراف خانه طواف کنند، و باموهای آشفته و بدن های پر گرد و غبار به سرعت حرکت کنند، لباسهایی که نشانه شخصیّت هاست کنار انداخته، و با اصلاح نکردن موها قیافه خود را تغییر دهند؛ این آزمونی بزرگ، امتحانی شدید، و آزمایشی آشکار، و پاکسازی و خالص گردانیدنی مؤثّر است که خداوند آن را سبب رحمت و رسیدن به بهشتش قرار داده است».. نهج البلاغه، خطبه 192.

2. فلسفه سیاسی: مسلمانانی که در حج گرد هم می آیند، نمایندگان طبیعی و واقعی یک میلیارد و چهارصد میلیون مسلمان هستند. اگر این مسلمانان متّحد شوند، و دست به دست همدیگر دهند، و وحدت مسلمین را تقویت کنند، و تصمیم مشترکی بگیرند، پشت دشمنان اسلام را می لرزانند. آن سیاستمدار اروپایی گفت: «وای به حال مسلمانان اگر معنای حج را نفهمند، و وای به حال دشمنانشان اگر مسلمانان معنای حج را بفهمند!» آری! حج می تواند پشت دشمن را بلرزاند. اما متأسّفانه این بُعد حج هم نیز توجّه جدّی مسلمانان قرار نگرفته، بلکه گویا طرح مسائل سیاسی در آن کنگره بزرگ ممنوع است. پرجمعیّت ترین نماز جمعه دنیا، جمعه قبل از عزیمت حجّاج به عرفات تشکیل می شود. انسان انتظار دارد که خطیب جمعه لااقل مسائل مورد قبول همه مسلمین، از قبیل اشغال فلسطین، جنایات اسرائیل و مانند آن را در خطبه های خود مطرح کند، و آن را برای مسلمین تجزیه و تحلیل نموده، و وظیفه آنان را در قبال این حوادث توضیح دهد. اما با کمال تأسّف کمترین اثری از مباحث سیاسی در خطبه های آنان نیست و در کمال بهت و ناباوری به مسائل فردی کم اهمیّت پیش افتاده ای همچون کراهت خوردن پیاز برای کسی که قصد آمدن به مسجد دارد، و مباحثی پیرامون جنّ و امثال آن می پردازد. اگر این تریبون مهم در دست خطیبان جمعه شیعه بود، با ایراد چند خطبه آتشین خواب راحت را از دشمنان اسلام مخصوصاً آمریکا و اسرائیل می ربودند.

ص:106

3. فلسفه فرهنگی: حج می تواند حلقه اتّصال علما و اندیشمندان جهان اسلام باشد. اگر ترتیبی دهند که کنفرانسهای علمی مختلفی پس از اعمال حج که حجّاج فرصت کافی دارند، تشکیل شود، و علما و دانشمندان مسلمان کشورهای مختلف در آن شرکت کرده، و به طرح دیدگاههای علمی خود بپردازند، بدون شک باعث ترقّی و رشد فکری و فرهنگی مسلمین خواهد شد.

4. فلسفه اقتصادی: اگر تعجّب نکنید در روایات آمده که حج باعث تقویت مسائل اقتصادی نیز می شود. 25 کشور اروپایی اتّحادیّه ای تشکیل داده، و مشغول غارت مردم دنیا هستند. چرا 50 کشور مسلمان اتّحادیّه اقتصادی پر قدرتی تشکیل نمی دهند، تا از وابستگی رهایی یابند؟

احرام آیینی

احرام، عبارت از نیت، پوشیدن دو جامه خاص، تلبیه یا اشعار و تقلید (علامت گذاری قربانی) در اعمال و مناسک حج یا اعمال و مناسک عمره است که موجب تحریم مجموعه ای از محرمات احرام شود. (زبده البیان، ص 343 و 443). به سخن دیگر، احرام بستن همانند تکبیره الاحرام گفتن در نماز است که شخص با تکبیر گفتن وارد نماز می شود و نمی تواند برخی از امور را انجام دهد. خداوند در آیه 59 سوره مائده بیان می کند که شخص اگر قصد حج دارد با احرام بستن و لبیک گفتن با ذکر خاص وارد این حریم می شود و به عنوان حاجی تلقی می گردد.

بنابراین حاجی کسی است که با احرام خویش قبل از میقات های مشخص شده و یا در میقات، خود را محرم کند و نیت حج نماید. مقصود از «فمن فرض فیهن الحج» کسی است که با احرام، حج را بر خود واجب می کند.

از آن جایی که دوره کامل حج دوره خودسازی و تزکیه نفس و آموزش های عملی برای کسب تقوای الهی است، برخی از اعمال برای محدودیت سازی حرام می شود و حاجی نمی تواند آن ها را انجام دهد (مائده آیه 69) که از آن جمله می توان به حرمت صید و شکار جانوران (مائده آیات 1 و 2 و 49 تا 69)، خوردن

ص:107

گوشت شکار صحرایی (همان) آمیزش جنسی (بقره آیه 197) تراشیدن موی سر (همان)، دروغ گفتن (همان)، سوگند خوردن (همان)، فحش گفتن و ناسزا و دشنام دادن (همان)

اگر به علل و فلسفه ای که برای هر یک از محرمات بیان شده توجه شود به خوبی روشن می شود که مسایلی چون محافظت بر محیط زیست گیاهی و جانوری و احترام به حقوق همه موجودات از ریز و درشت مانند پشه و شپش و کک و مانند آن تا آهو و قوچ از چارپایان و پرندگان و چرندگان از جمله اهداف این احکام است.

انسان با خودداری از انجام این گونه اعمال یک دوره عملی و آموزشی را می گذارند که زمینه ای عملی برای دست یابی به تقوا است. هر یک از این اعمال آدمی را چنان تربیت می کند که خود را از بسیاری از وسوسه های شهوانی حفظ کند و قوا و غرایز خویش را کنترل و مهار نماید. بنابراین دست یابی به تقوا یکی از اهداف و فلسفه اعمال است.

محرم با بستن احرام خویش می کوشد در حریمی وارد شود تا وی را اهل تقوا سازد. تاکید بر برخی از امور در حج به عنوان محرمات نشان می دهد که بیش ترین آسیب هایی که شخص در زندگی خویش می بیند و یا آسیب هایی که به دیگران از انسان و غیرانسان می رساند همین اموری است که به عنوان محرمات از آن یاد شده است. بنابر این لازم است که حاجی پس از خروج از احرام حج و عمره و بازگشت به شهر و دیارش، خود را به گونه ای تربیت کند که نسبت به آزار و اذیت دیگران اقدام نکند و قوای جنسی و غریزی و گفتاری و فکری و پنداری خویش را مدیریت و محافظت کند و در مسیر الهی حرکت نماید.

احرام تأ ویلی

هر چند که این گونه اعمال خود به عنوان اهداف و فلسفه حج مطرح می شود ولی نباید فراموش کرد که این مسائل کف مقاصد و اهداف و یا بخش میانی اهداف است و اگر بخواهیم سطح غایی و نهایی آن را دریابیم می بایست از احرام ظاهری و

ص:108

اهداف میانی آن تجاوز کرده به احرام تاویلی توجه یابیم. همان گونه که ولایت به عنوان اکمال دین و اتمام نعمت الهی مطرح شده، در مساله حج نیز چنان که روایات بسیاری وارد شده «تمام الحج لقاء الامام» دانسته شده است. این بدان معنا خواهد بود که در احرام بستن نیز انسان افزون بر دست یابی به این مقاصد، باید در اندیشه مقاصد کمالی باشد و مقصد خویش را از این احرام تمام الاحرام بشمارد. این گونه است که مفاهیم عرفانی و ولایی خود را دوباره ظاهر می کنند و نگرش آدمی به حج افزون بر مقاصد نخستین و میانی که می توان آن ها را عبارات و اشارات احرام و حج دانست به سوی مقاصد نهایی و غایی که همان حقایق و لطائف آن است جلب و جذب می شود.

هدف از بستن احرام این است که شخص خود را در مسیر کمالی و در حریم دوست بیابد و هنگامی که قصد خانه کعبه و بیت الله الحرام می کند قصد عبودیت نماید که باطن آن ربوبیت است و بکوشد تا با تقرب بیش تر و بهتر به کمالاتی که خداوند به شکل اسمایی در وی به ودیعت نهاده خود را به خدا نزدیک سازد و ربوبیت خویش را نسبت به همه موجودات نشان دهد.

کسی که احرام می بندد باید خود را در حریم دوست بیابد و چنان رفتار کند که شایسته حضور در حریم اوست. از این رو می بایست با احرام بستن خویش نه تنها دل از دنیا و علایق آن بشوید بلکه از خود نیز بیرون رود و در محور توحید به گونه ای سیر و حرکت کند که تن ها از میان رود و به وحدت حقه حقیقی دست یابد.

در هر حرکتی که محرم انجام می دهد تقوای الهی را به شکل تقوای از خود بریدن و به وحدت حق پیوستن بروز و ظهور دهد. هر چه گردش در محور وحدت افزایش یابد خلسه وحدتی در تن ها نیز ظاهر می شود و از جان و باطن به ظاهر می رسد. به سخن دیگر هر چه حاجی خود را با تن ها می آمیزد و می کوشد تا اندک اندک در خلسه هفتگانه وارد شود، باید خود را نخست به وحدت و یگانگی روحی رسانده و سپس دوباره از وحدت روحی به وحدت تن ها برساند. در این حرکت دوری است که از خود به خدا و از خدا به خلق می پیوندد و در مسیری قرار می گیرد که من ها محو می شود و وحدت انسانی ایجاد می شود و در ادامه به وحدت

ص:109

الهی می رسد و دیگر چیزی از وحدت انسانی نمی ماند و همه خود را تجلیات الهی می یابند.

اهمیت حج از نگاه اسلام

حج و انجام مراسم عبادی آن پیشینه ای به درازای تاریخ زمین دارد. براساس برخی از روایات، نخستین کسی که کعبه را بنا نهاد واولین حج گزار، حضرت آدم بود. آن حضرت پس از خروج از بهشت، برای جبران گذشته و کمال گرفتن از محضر رب، به راهنمایی فرشته خدا به گزاردن مراسم حج هدایت شد. در روایات اسلامی از حج دیگر پیامبران همچون حضرت نوح، ابراهیم، موسی، یونس، عیسی، داوود و سلیمان نیز سخن به میان آمده است. از سوی دیگر "حج" یکی از مهمترین فرایض دین مبین اسلام نیز به حساب می آید. قرآن مجید در یک عبارت کوتاه و پرمعنی می فرماید: "ولله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا" (1) برای خدا برمردم است که حج خانه او کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی او دارند.

و در ذیل همین آیه می فرماید: "ومن کفر فان الله غنی عن العالمین" و هرکس کفر ورزد (وحج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان بی نیاز است.

قابل توجه اینکه در تفسیر آیه شریفه 27 سوره اسراء "ومن کان فی هذه اغمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیلا" .از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که یکی از معانی آیه کسی است که حج واجب خود را پیوسته به تاخیر می اندازد تا مرگ او فرا می رسد (او در قیامت نابینا خواهد بود). در مقابل برای حج آنچنان پاداشهای عظیمی در روایات اسلامی وارد شده است که درباره کمتر عملی دیده می شود.

چنانکه در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم: کسانی که حج وعمره به جا آورند میهمان خدا هستند هرچه بخواهند خدا به آنها می دهد و هر دعایی کنند به اجابت می رسد و اگر درباره کسی شفاعت کنند پذیرفته می شود... واگر در این راه بمیرند خداوند تمام گناهان آنها را می بخشد.

امام خمینی (ره) نیز که حقیقتا احیا گر حج ابراهیمی در چند سده اخیرند توجه ویژه ای به جایگاه و اهمیت مناسک حج دارند. ایشان در خصوص اهمین حج

ص:110

می فرمایند: "فریضه حج در میان فرایض، از ویژگی خاصی برخوردار است و شاید جنبه سیاسی و اجتماعی آن بر جنبه های دیگرش غلبه داشته باشد، با آنکه جنبه عبادی اش نیز ویژگی خاصی دارد." (2) ایشان همچنین بزرگ ترین درد جوامع اسلامی را این می دانند که هنوز [مسلمین] فلسفه واقعی بسیاری از احکام الهی را درک نکرده و حج را با آن همه راز و عظمتی که دارد، به صورت یک عبادت خشک و یک حرکت بی حاصل و بی ثمر [می دانند.] (3) امام خمینی (ره) همچنین در خصوص قابلیت های مهم و اساسی حج معتقدند: "یک همچو مجلس هایی که اسلام درست کرد مثل حج هیچ قدرتی نمی تواند درست کند؛ هیچ قدرتی، همه ممالک اسلامی و سران ممالک اسلامی جمع بشوند که نیم میلیون جمعیت را یک جایی ببرند نخواهند موفّق شد... این اجتماعات، اجتماعات سیاسی است.

باید در این اجتماعات گویندگان و نویسندگان همه بلاد مسلمین در آنجا مسائل اسلام را مسائل بلاد مسلمین، گرفتاری هایی که دارند، مسلمین از دست کی گرفتاری دارند و آن باید چه بکند، دولت هایی که با مسلمین چه می کنند با او چه بکند کوشش کنند." (4) ایشان همچنین در خصوص جایگاه حج به عنوان حلال مشکلات مسلمین در جای دیگر می فرمایند: "در حج.... باید بررسی از اوضاع مسلمین در هر سال بشود که در چه حال هستند. این سفر حج برای این مسائل بوده است، برای" قیام ناس "بوده، برای این بوده است که مسلمین مشکلات مسلمین را درک کنند و در رفعش کوشش کنند." (5)

پی نوشتها:

1 - آیه 97 سوره مبارکه آل عمران. 2. صحیفه نور، ج 15، ص 3.123 - همان، ج 20، ص 4.228 - همان، ج 9، ص 5.199 - همان، ج 18، ص 66.

حج و برائت از مشرکین

مسأله برائت: «حج بی روح و بی تحرک و قیام، حج بی برائت، حج بی وحدت و حجی که از آن هدم کفر و شرک برنیاید، حج نیست. خلاصه همه مسلمانان باید در

ص:111

تجدیدحیات حج و قرآن کریم و بازگرداندن این دو به صحنه های زندگی شان کوشش کنند و محققان متعهد اسلام با ارائه تفسیرهای صحیح و واقعی از فلسفه حج همه بافته ها و تافته های خرافاتی علمای درباری را به دریا بریزند.» برائت از دشمنان خدا و آنچه مانع رشد و تکامل انسان و سدّ راه سعادت اوست، قبل از آنکه بعد سیاسی اجتماعی داشته باشد، جنبه اعتقادی و تربیتی دارد و مؤمن، به حکم انگیزه ایمانی و با تاسی به خدا و رسولش، می بایست از هر چه سدّ راه خداست، تبری جوید. قرآن کریم به این اصل مهم ایمانی اهتمام ورزیده و بارها آن را متذکر شده است؛

از جمله خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: "لا تجد قوماً یومنون بالله و الیوم الآخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم؛ هیچ گروهی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، نخواهی یافت که با دشمنان خدا دوستی کنند، هر چند پدران، فرزندان، برادران یا خویشاوندانشان باشند" (مجادله/ 22). آیات متعددی از قرآن به برائت از کافران و مشرکان و بیزاری از اعمال و جرایم آنان فرمان می دهد مانند آیه 13 سوره ممتحنه یا آیه 41 سوره یونس، یا آیه 35 سوره هود؛ لکن علاوه بر این آیات که به صورت عام در مسئله برائت وجود دارد، خدای سبحان در سوره مبارکه توبه، برخورد صریح و قاطع و اعلان جنگ با مشرکان و پیمان شکنان را فرمان داده است.

آیات برائت در اجتماع عظیم حج که مسلمانان و مشرکان حضور داشتند، به صورت رسمی به امر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و با بیان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) تلاوت شد: "براءه من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین..." .مفهوم برائت، از بیزاری که یک امر قلبی و عاطفی است، فراتر رفته و مستلزم کناره گیری، منزوی ساختن و طرد عملی مشرکان و توطئه گران است. اعلام برائت، آغاز یک جنگ روانی تبلیغی علیه کفر و شرک و زمینه ساز جنگهای میدانی و تهاجمی به منظور مقابله با استکبار و فساد است و سیاست خارجی اسلام با جهان کفر را در صحنه تبلیغ و جهاد، مشخص می کند.

حضرت امام خمینی (ره) در پیام تاریخی برائت چنین می گوید: "حاشا که

ص:112

خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر شود ... سنت پیامبر و اعلان برائت کهنه شدنی نیست و نه تنها اعلان برائت به ایام و مراسم حج منحصر نشود که باید مسلمانان فضای سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملی نسبت به دشمنان خدا لبریز کنند... فریاد برائت ما فریاد برائت امتی است که کفر و استکبار به مرگ او در کمین نشسته اند و همه تیرها و کمان ها و نیزه ها به طرف قرآن و عترت عظیم نشانه رفته اند و هیهات که امت محمد (صلی الله علیه و آله) و سیراب شدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان، به مرگ ذلت بار و به اسارت غرب و شرق تن دهند" (صحیفه نور، ج 20، ص 111

حج و ولایت و امامت

اسلام دارای مبانی و ارکانی است که بر آنها بنا شده و بدان قوام گرفته است.

یکی از آنها، حج است، آنسان که امام باقر (علیه السلام) فرمود: "بنی الاسلام علی خمسه اشیاء: علی الصلاه و الزکاه و السوم و الحج و الولایه" (کافی، ج 2، ص 18 بنابراین، آن کس که عمداً حج نگزارد، رکنی از ارکان دین خویش را نابود کرده و در نتیجه اسلامِ کامل ندارد. از این رو خداوند از ترک عمدی حج، به کفر تعبیر نموده است: "و من کفر فان الله غنی عن العالمین" (آل عمران/ 97). حج بدون "ولایت" و آهنگ کعبه بدون "امامت" و حضور در عرفات بدون "معرفت امام" و قربانی در منا بدون "فداکاری در راه امامت" و رمی جمره بدون "طرد شیطان استکبار درونی و بیرونی"، سودی نخواهد داشت؛ زیرا هیچ یک از نماز و روزه و زکات و حج، همانند "ولایت" ،رکن استوار اسلام نیست، از این رو در ادامه روایت امام باقر (علیه السلام) آمده است: "هیچ دعوتی از طرف خداوند، به اندازه دعوت به ولایت و امامت نیست؛ چه اینکه مطابق برخی روایات، امام (علیه السلام) دلیل و راهنمای مبانی و خطوط کلی دین همچون نماز، روزه، حج و مانند آن بوده، مجری و مفسر و حافظ احکام و حدود الهی است" (وسائل الشیعه، ج 1، ص 10-7).

از این روست که حج بی ولایت، سودی نخواهد بخشید. امام باقر (علیه السلام) با مشاهده

ص:113

طواف کنندگان کعبه فرمودند: "در جاهلیت هم این چنین هفت دور بر گرد این کعبه می گشتند و اسلام نیامده است تا همان سنت جاهلی را ادامه دهد. مردم مکلفند اطراف این سنگ ها بگردند و پس از آن نزد ما (اهل بیت) آمده، مودّت و نصرت و آمادگی شان را بر ما عرضه کنند" .آن گاه حضرت به این سخن ابراهیم خلیل (علیه السلام) که در قرآن آمده، استشهاد فرمود: "فاجعل افئده من الناس تهوی الیهم؛ پروردگارا، دلهای گروهی از مردم را به فرزندان من مشتاق کن" (ابراهیم/ 37) (بحار، ج 65، ص 87). همچنین حضرت فرمودند: "تمام الحج لقاء الامام؛ حضور در پیشگاه امام معصوم (علیه السلام) و عرضه ولایت و اعلام وفاداری و فداکاری، متمم حج است" (وسائل الشیعه، ج 10، ص 254

نکته مذکور که در کلام نورانی امام باقر (علیه السلام) آمده، مستفاد از آیه: "الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا" (مائده/ 3) است.

خداوند، اسلامِ همراه ولایت و رهبری الهی را برای ما پسندیده است. التزام علمی و عملی به ولایت اولیای راستین حق، تمام نعمت الهی و کمال دین است و تنها چنین دینی خداپسند خواهد بود.

پس نه تنها "تمام الحج لقاء الامام" ،بلکه "تمام الاسلام لقاء الامام" (صهبای حج، ص 110). این تعبیر که "سنگهای کعبه سود و زیانی نمی رساند" و یا اینکه "امر به طواف بر گرد این سنگها، مقدمه حضور در نزد امام (علیه السلام) است" به طور مکرر در بیانات اهل بیت (علیه السلام) آمده است (بحار، ج 23، ص 224)، تا زائران بیت الله الحرام بدانند که در کنار آن "کعبه گِل"،"کعبه دل" که اصل ولایت و رهبری است، محفوظ است؛ از این رو امام باقر (علیه السلام) در پاسخ کسی که عرض کرد: آیا ابتدای سفر حج را مدینه قرار دهم یا مکه ؟ فرمود: "ابدا بمکه و اختم بالمدینه فانه افضل؛ از مدینه آغاز و به مکه ختم کن که این با فضیلت تر است" (کافی، ج 4، ص 550) همچنین در حدیث دیگری در این باره فرمودند: "ابدؤوا بمکه و اختموا بنا؛ از مکه آغاز به ما ختم کن" .این روایت و امثال آن بیانگر آن است که ولایت و امامت، متمم حج است و بدون ولایت، حج ناتمام است.

قرآن کریم با صراحت اعلام می دارد که هر کس قصد سوء نسبت به کعبه داشته

ص:114

باشد و بخواهد با تخریب آن، دین را از میان بردارد و با ویران کردن آن، پرستش خدا را بمیراند، خداوند او را عذابی دردناک می چشاند آن سان که اثری از او باقی و پابرجا نماند (حج/ 25) و در این وعید و تعذیب الهی، نه اختلافی است و نه تخلفی؛ همچنان که سپاه ابرهه که قصد ویران کردن کعبه را داشتند، به قهر الهی گرفتار شده، کعبه از گزند آنان مصون ماند (سوره فیل). آن گاه که "ابن زبیر" در خانه کعبه متحصن شد و به آن خانه پاک پناه برد، حکومت جبار وقت به دست منحوس "حجاج ثقفی" ،کعبه را با منجنیق ویران کرد و پناهگاه ابن زبیر را منهدم ساخت و او را دستگیر کرد (بحار، ج 2، ص 287)، اما هرگز طیر ابابیلی به سراغ حجاج نیامد، زیرا هدف مستقیم حجاج، ویرانی کعبه نبود، بلکه منظورش دستگیری ابن زبیر بود و آن مرد (ابن زبیر) مخالف امام سجاد (علیه السلام) بود.

وقتی این مرد ضد حق، در کعبه متحصن شد، خداوند اراده فرمود برای مردم بیان کند که به این فرد که مخالف ولایت و امام زمان خویش است، پناه نخواهد داد، از این رو مهلت داد تا کعبه را بر سر او ویران کنند"(من لا یحضر، ج 2، ص 249 بنابراین کعبه با همه قداستی که دارد برای افرادی چون ابن زبیر که به دعوت ربانی سید الشهداء که فرمود:" هر کس که حاضر است جان خویش را در راه ما فدا کند و خود را آماده دیدار خداوند سازد با ما در حرکت شود"(بحار، ج 44، ص 367)، جواب نداد و سید الساجدین را که می فرمود:" منم فرزند مکه، منم فرزند زمزم و صفا "یاری نکرد؛ نه پناه است و نه امان. از این واقعه به خوبی روشن می شود که حرمت کعبه به احترام ولایت و امامت است، از این رو کسی که امام خود را نشناخت و زندگی او چون مرگش، جاهلی بود، حتی اگر به درون کعبه نیز پناه برد، از امن الهی برخوردار نیست.

حج مظهر شکوه دین مصباح یزدی

ص:115

منافع بی شمار درقرآن مصالحی را برای حج ذکر فرموده و تأکید کرده است که:

جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للناس؛ 1 کعبه جایی است که باعث قیام مردم می شود»؛ یعنی اگر این کعبه نباشد افراد جامعه افرادی خفته و بی تحرک می شوند.

این کعبه است که باعث پویایی و زنده بودن جامعه می شود. در سوره حج برای تشویق مردم به انجام اعمال حج می فرماید: «لیشهدوا منافع لهم و یذکروا اسم الله فی ایام معلومات علی ما رزقهم من بهیمه الانعام؛ 2 قرآن می گوید حج منافع بی شماری دارد و در روایات این منافع را به صورت جزئی بیان فرموده اند. مثلا مردم از بلاد مختلف به این سرزمین می آیند، همدیگر را می شناسند، از یکدیگر چیز یاد می گیرند، منافع اقتصادی شان را درک می کنند، می فهمند چه تجارتی برای چه جایی مفید است و...

اما حضرت زهرا سلام الله علیها نکته دیگری رامی فرمایند که اگر همه فواید فوق را در یک طرف قرار دهیم و این نکته را در طرف دیگر، شاید همین یک نکته بر همه آن ها برتری داشته باشد، حضرت می فرمایند: والحج تشییدا للدین؛ «تشیید» یعنی ساختمانی را محکم و زیبا ساختن و پایه هایش را مرتفع قرار دادن.

«شیدالبناء» یعنی ساختمان محکم، رفیع و زیبایی ساخت. حضرت می فرمایند:

حج باعث می شود که دین به صورت ساختمانی رفیع، بلند، زیبا و باشکوه باشد.

شاید منظور این باشد که اگر حج تشریع نشده بود و مسلمان ها موظف نبودند که هر سال چنین اجتماع باشکوهی را در آن جا تشکیل دهند ابهت اسلام برای جهانیان نمایان نمی شد. در چنین مراسمی، عظمت اسلام و جامعه اسلامی به نمایش گذاشته می شود و قطعاً دیدن این مناظر باشکوه توسط غیرمسلمان ها و حتی نقل و توصیف این مراسم، آن ها را تحت تأثیر قرار می دهد و این سؤال را برای آن ها ایجاد می کند که: این چه جذبه ای است که مردم را این چنین به سرزمینی می کشاند که نه آب و هوایی دارد و نه وسائل خوش گذرانی ؟

حج، دریای رحمت الهی

خدای متعال از روی لطف عمیقی که به بندگانش دارد از هیچ یک از انواع

ص:116

وسایلی که ممکن است در انسان اثر بگذارد و او را یک قدم به طرف خدا جذب کند فروگذار نمی کند، او راه هایی را باز می کند که مردم به طور طبیعی انگیزه ای برای توجه به خدا و خضوع در مقابل عظمت الهی پیدا کنند؛ چرا که این توجه و خضوع تنها عامل ترقی روحی و معنوی انسان و رسیدن به آن مقامی است که برای آن آفریده شده است. خدا به ابراهیم می فرماید: به مردم بگو به هر وسیله ای شده خود را به مکه برسانید و حج را ترک نکنید؛ چرا؟ برای این که این بهترین عاملی است که می تواند انگیزه ای جهانی در عموم مردم به وجود آورد. صحبت یک نفر و دو نفر نیست. مرحوم آقای قاضی نقل می کردند که: «گاهی خدا کسی را یک سال به بیماری و فقر و... مبتلا می کند تا یک یاالله بگوید. یعنی گفتن یک یاالله آن قدر در سعادت انسان مؤثر است که جا دارد یک سال سختی بکشد.» طبعاً وقتی چنین برکاتی نصیب یک جمعیت میلیونی شود برای خدا خیلی ارزشمند است. این عمل، دین را خیلی تقویت می کند؛ لذا اگر یک سال داوطلب برای شرکت در مراسم حج کم باشد و بخواهد حج خلوت برگزار شود، خدای متعال حاکم شرع را موظف کرده است که با هزینه بیت المال عده ای را به حج بفرستد.

خدا نهایت علاقه را دارد که حتی یک نفر بیشتر هم که شده مشمول رحمت خدا قرار گیرد. عجیب است! هر سفری که به حج می روی علاقه ات به حج بیشتر می شود. شخصی تازه مسلمان که از اهالی آمریکا بود سفری به حج رفت. از او پرسیدم در این سفر کجا بیشتر به شما خوش گذشت ؟ گفت: «هیچ چیز برای من لذت بخش تر از این نبود که بنشینم و خانه کعبه را تماشا کنم. آن قدر این منظره لذت بخش بود که حاضر نبودم آن را با چیزی عوض کنم!» اتفاقاً از مستحبات اعمال مسجدالحرام نگاه کردن به خانه کعبه است. خدای متعال در این سنگ های سیاه و این سرزمین خشک و بی آب و علف چنان جاذبه ای قرار داده است که دل ها را مجذوب می کند تا افراد بیشتری به رحمت خدا نایل شوند. او می خواهد در افراد لیاقت درک رحمت خودش هرچه بیشتر ایجاد شود. پس عمده فلسفه حج تشیید دین است؛ یعنی حج بنای دین را محکم و باشکوه می کند. اگر حج نبود بنای دین، بنایی ضعیف، خاموش، آرام و بی رمق بود و مردم از آن استفاده ای نمی کردند و خیلی ها

ص:117

از آن غافل می شدند و این باعث می شد که از خیلی از برکات محروم شوند؛ اما وجود حج باعث شد که بنای دین رفیع و باشکوه باشد و دل ها را مجذوب کند تا مشمول رحمت فراوان الهی قرار گیرند رزقناالله و ایاکم ان شاءالله

ولایت پذیری در حج

گزارش های تاریخی قرآن تایید می کند که جامعه انسانی هر چند از آدم تا حضرت نوح (علیه السلام) و تا حضرت ابراهیم (علیه السلام) فراز و نشیب های بسیاری را از سر گذرانده است؛ ولی در تمام این دوره های تاریخی، این حضرت ابراهیم (علیه السلام) بوده که توحید محض الهی را در جامعه نهادینه کرده و زمینه های انقلاب بزرگ بشریت را در عرصه ایمان توحیدی فراهم کرده است. آن حضرت (علیه السلام) به سبب دست یابی به مقامات بسیار بزرگ انسانی از طریق عبودیت محض، توانست در مقام امامت قرار گیرد و به عنوان اسوه کامل و سرمشق انسانیت مطرح شود.

حج، یادگار پیامبر توحیدی

حضرت ابراهیم خلیل الله (علیه السلام) را از بزرگ ترین پیامبران بشریت پس از حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) دانسته اند. آن بزرگوار در فضلیت پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار می گیرد. از این رو دین اسلام را به نام ایشان می شناسند و همه شرایع الهی موجود را به ایشان نسبت می دهند. و لذا سخن از دین ابراهیمی است که شرایع متعدد و مختلفی از دل آن بیرون آمده است. بسیاری از آیین ها و مناسک موجود در همه شرایع، برگرفته از سنت و آموزه ها و سیره آن حضرت (علیه السلام) است. آیین توحید حج نیز یکی از آیین هایی است که یادگار آن حضرت می باشد که به عنوان نماد و سمبل توحید و آیین ها و مناسک توحیدی مطرح است.

اسماعیل، معاون ابراهیم

حضرت اسماعیل (علیه السلام) فرزند حضرت ابراهیم (علیه السلام) از هاجرکنیز مصری و قبطی

ص:118

است. خداوند چنان که از آیه 37 سوره ابراهیم برمی آید، به حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرمان می دهد تا اسماعیل را در سرزمین مکه و نزدیک خانه خدا اسکان دهد. آن حضرت نیز برای عمل به فرمان الهی، همسر و کودک خردسال خویش را از بیت المقدس به سوی مکه کوچ می دهد و در سرزمین خشک و بی گیاهی اسکان می دهد. این کودک که درسن پیری پدرش، به دنیا آمده بود (ابراهیم آیه 39) همواره همراه و همکار پدر درامور زندگی بوده است. (صافات آیات 101 و 102) خداوند به این کودک حکمت وکتاب آسمانی و مقام قضا و حکومت و نبوت را عطا کرد (انعام آیات 86 تا 89) و او را بخاطر فضایلی چون اخلاص درعمل (بقره آیه 127 و 128) و تسلیم بودن در برابر خداوند (صافات آیات 102 تا 106) می ستاید. آن حضرت (علیه السلام) انسانی با ویژگی ها و فضایلی چون تقوا (ص آیات 48 و 49)، اهل توحید محض (بقره آیه 127 و 129 و 133)، باورمند به مشیت الهی (صافات آیات 101 و 102)، اهل خضوع مستمر (همان) صبر و شکیبایی (انبیاء آیه 85 و صافات آیه 102) عصمت و خیردائمی درهمه اعمال و رفتار (ص آیه 48)

نیکوکاری و شتاب و سبقت درکارهای خیر (انبیاء آیات 85 و 90 و ص آیه 48) انسانی صالح (انبیاء آیات 85 و 86) حلیم و بردبار (صافات آیه 101 و نورالثقلین ذیل آیه) اهل هدایت (انعام آیه 86 و 90) و با فضایل و مقاماتی چون امامت (انعام آیات 86 و 90) نبوت و برگزیدگی از سوی خدا (همان ونیز ص آیه 48) بوده است. وی کسی است که در تجدید بنای کعبه درکنار حضرت ابراهیم (علیه السلام) و برخوردار از امتیازات این مقام بود. (بقره آیه 127) خداوند وی را از کسانی معرفی می کند که باید به عنوان اسوه و سرمشق زندگی مورد توجه قرارگیرد. (انعام آیات 86 و 90 و بقره آیه 133 و ص آیه 48) خداوند به سبب همین صفات و فضایل است که وی را به عنوان معاون حضرت ابراهیم (علیه السلام) برگزید و از اوخواست تا درکنار آن حضرت (علیه السلام) مسئولیت بزرگ هدایت بشر به ویژه از طریق آموزش آیین ها و مناسک بزرگ عبادی چون حج و نماز و زکات به عهده گیرد.

زندگی اسماعیل (علیه السلام)، آیین زندگی

اگر به آیات قرآنی و روایات وارد شده درمساله حج توجه شود، به خوبی می

ص:119

توان دریافت که چرا زندگی حضرت ابراهیم و اسماعیل (علیه السلام) به عنوان آیین زندگی مطرح شده است. به عبارت دیگر تمامی لحظات زندگی این پدر و پسر درآن حد و اندازه درکمال و تمام است که به عنوان اسوه زندگی همه بشر مطرح می شود.

خداوند درآیات 48 و 49 سوره ص، به داستان زندگی آن دو می پردازد و آن را شایسته یادآوری و به نیکی ذکر شدن می داند. بخشی از مهم ترین و حساس ترین زندگی آنان، ارتباط تنگاتنگی با حج و آیین های آن دارد، زیرا رفتارهای آنان در زندگی، به عنوان بخشی از آیین های توحیدی و عبادی حج درآمده است.

تولی و تبری در حج

تبلیغ پیام الهی به هر شکل و صورتی از دیگر وظایف کارگزاران است که در آیات 163 و 165 سوره نساء بر آن تاکید شده است. برخی براین باورند که حج جز عبادت چیزی نیست و هرگونه تبلیغ در آن جایز نیست. این در حالی است که این زمان بهترین زمان برای تبلیغ اصول توحید و آگاه سازی نسبت به اهداف رسالت چون عدالت جهانی و قیام توده های مردم برای دستیابی به آن است. (حدید آیه 25) با توجه به آیات پیش گفته می توان گفت که از وظایف و مسئولیت های عمده کارگزاران و مسئولان حج آن است که تولی و تبری را به شکل واقعی و یا نمادین آن در حج عمل کنند. از این روست که خداوند مسئله اذان و اعلان رسمی برائت از مشرکان و نمادها و افکار و اعمال آنان را به عنوان بخشی از حج مطرح می سازد.

بنابراین بر مسئولان است که زمینه اجرایی اعمال برائت و تولی به امام و نفی هرگونه طاغوت را فراهم آورند. حضرت اسماعیل با آن همه عواطف و احساساتی که نسبت به پدر دارد و به شکل عاطفی با مسئله ذبح برخورد می کند (صافات آیات 101 و 102)

ولی هنگامی که پای انجام مسئولیت و تکالیف الهی به میان می آید، به هیچ وجه کوتاه نمی آید وخود را دربست در اختیار ولی خدا قرار می دهد. گروهی از مردم و مسلمانان دارای ذهن موزائیکی هستند. به این معنا که در حوزه معرفت

ص:120

شناسی بسان کافر و مشرک هستند ولی در حوزه عمل، رفتاری ایمانی نشان می دهند. این مسئله تعبدی نمی تواند تا زمان بسیاری دوام یابد؛ زیرا روزی در عمل نمی تواند میان شرک معرفتی و عمل تعبدی خود جمع کند. از این رو هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یا امام معصوم (علیه السلام) یا ولی امر مسلمانان حکمی می کند که جان شخص را به خطر می افکند، از اطاعت فرمان سر باز می زند. داستان خراسانی با امام صادق (علیه السلام) و عدم اطاعت از فرمان پریدن در تنور آتش معروف است؛ زیرا چنین شخصی در عمل ولایت را چنان نشناخته بود که بتواند چشم بسته به فرمان ولی الله عمل کند و خود را به درون آتش بیفکند.

اطاعت بی چون و چرا از ولی امر

درحالی که اطاعت حضرت اسماعیل (علیه السلام) نسبت به حکم ولی الله نشان می دهد که وی از نظر معرفتی به جایی رسیده بود که می توانست خود را بی اما و اگر و چون و چرا در اختیار معصوم و ولی امر قرار دهد. حج و قربانی و داستان اطاعت اسماعیل (علیه السلام) از ولی الله، خود بزرگترین درس توحیدی از اطاعت و فرمانبرداری از امام و ولی امر است که می بایست ازسوی کارگزاران تبلیغ شود. اگر آن حضرت (علیه السلام) با جان خویش اطاعت از ولایت را نشان می دهد ما موظفیم این معنا را به گوش حاجیان برسانیم که این عمل تنها یک بازی و یا نمایش نبوده است و اگر خداوند اراده کرده بود بی گمان کارد، حلقوم را می درید. بنابراین هرکسی وظیفه ای دارد که می بایست انجام دهد. وظیفه مؤمنان اطاعت محض از ولی الله است و وظیفه ولی الله آن است که تنها در شرایطی که لازم و ضروری است این کار را بخواهد و درغیر این صورت به فدیه و جایگزین بسنده کند. (صافات آیات 102 تا 107) بسیاری از مردم نیازمند آموزش هایی هستند که در مکتب حکمت متعالی و فلسفه شیعی بخوبی به آن پرداخته شده است.

این حکمت متعالی است که مسئله ولایت پذیری و اطاعت از ولی الله را به خوبی در بعد معرفتی به اثبات می رساند و زمینه آن را برای عمل درحوزه های

ص:121

مختلف سیاسی و اجتماعی و نظامی فراهم می آورد. داستان ذبح اسماعیل و اطاعت پذیری وی از ولایت، داستان هر روز ماست. ما در جامعه، هر روز با مسائلی مواجه هستیم که تنها از راه اطاعت و تعبدپذیری ممکن است حل و فصل شود و هرگونه مقاومت و اما و اگرهای عقلانی نمی تواند جامعه را در امنیت کامل قرار دهد و اجرای بسیاری از دستورها را با مشکل مواجه می سازد. براین اساس درسی که کارگزاران و مسئولان حج باید به مؤمنان منتقل و آن را تبلیغ کنند مسئله ولایت پذیری و اطاعت تعبدی محض از ولایت امری است که همه شرایط را دارا می باشد و کسی است که در خدا ذوب شده است. اگر ولی امر مسلمانان خود را درخدا ذوب کرده است برهمه مؤمنان است که خود را در چنین ولی امری ذوب کنند و از وی اطاعت و فرمانبرداری محض داشته باشند.

حضرت اسماعیل (علیه السلام) می دانست که کشتن انسان بی گناه و به ناحق جرم است و ازصدها حکم الهی درباره حقوق بشر آگاه بود و می دانست که حضرت ابراهیم (علیه السلام) از وی آگاهتر و هوشیارتر نسبت به وی دراین مسائل است ولی این را نیز می داند که ولی الله حکمی بدون حکمت و هدف نمی کند و درپس حکم وی مصالح و اهداف والاتر و برتری است. از این رو برپایه بینش و نگرش معرفت شناختی عمیق و بلند خویش اطاعت محض را از حضرت ابراهیم (علیه السلام) نشان می دهد. این ها نمونه ها و جلوه هایی از حج است که می توان در ایام حج به حاجیان آموخت و آنان را درمسیر کمالی جامعه عدالت محور و ولایت محور جهانی اسلام قرار داد. بی گمان فرجام جامعه ای که همچون اسماعیل از ولی امر خویش اطاعت می کند و بی اما و اگر، گردن را در اختیار ولی امر خویش قرار می دهد تا هرگونه که خواهد عمل کند، فرجامی نیک در دنیا و نعمت های اخروی در آخرت است.

حج هوشمند، رویکرد شایسته آینده

گردهمایی عظیم حج هر ساله فرصتی طلایی را برای خودسازی در اختیار امت اسلامی قرار می دهد که بی نظیر است؛ علاوه بر نقش تحول فردی که حج ایفا می

ص:122

کند نمی توان از اثرات اجتماعی این حضور بی مانند آحاد امت اسلامی غافل شد. محیط اجتماع حج فرصتی است که باید از آن بهره گرفت؛ و رویکرد انفعالی و فاقد برنامه ریزی مناسب می تواند فرصت های بی مانندی را از میان ببرد. تجربه صاحب این قلم حاکی از آن است که حاضران در مراسم حج را می توان در سه لایه عمده گنجاند:

1. آنانی که حضورشان در مراسم حج فقط برای انجام یکی از مناسک اسلامی و عمل به یکی از واجبات الهی است.

2. کسانی که در این فرصت تحولی روحانی یافته و در مسیر زندگیشان دگرگونی جدی روی داده و از نظر زیست دنیوی دچار نوعی جهش کیفی شده و تصمیم می گیرند در مسیر قرب الهی حرکت نمایند.

3. کسانی که تحول شخصیشان منشاء تحول اجتماعی شده و آنان پس از تحول روحی خود به مثابه پیامبران تحول و تعالی روحی اجتماعشان شده و به سفر در میان خلق با حق دست می یازند.

بخش اعظم حاجیان در زمره گروه نخستند که حج برای آنا صرفا عملی مناسکی است. گروهی نیز که البته قابل اندازه گیری نیست دچار تحولات روحی شده و از چند ساعت تا چند روز و بعضا ان شاءالله تا پایان عمر تحول روحیشان ادامه می یابد. تعدادی اندک نیز تحول خود را به جوامع خویش انتقال داده و برای خلق خدا در مسیر تحول انگیزه آفرینی کرده اند.

در میان این سه گروه، گروه نخست از لحاظ کمیت بالاترین ولی کیفیت پایین ترین است و گروه سوم از لحاظ کمی حائز کمترین کمیت ولی بالاترین کیفیت هستند. کسانی چون ناصر خسرو، ابن عربی، شریعتی و جلال آل احمد در این راستا منشاء اثراتی قابل تامل شده اند. از این رو سازمان ها و نهادهای دست اندرکار حج نظام اسلامی شایسته است رویکردهای نوینی را در جهت ارجحیت کیفیت بر کمیت برگزینند؛ هر چند گام های ارزشمندی در این راستا برداشته شده است. به همین دلیل پیشنهاد می شود همان گونه که مفاهیمی چون قدرت هوشمند مطرح است پدیده و رویکرد حج هوشمند هم مورد توجه قرار گیرد و با اعزام هوشمند و

ص:123

ترکیبی از لایه های فوق البته با اهمیت بیشتر دادن به کیفیت اثرات اجتماعی حج را گسترش بخشیم. بی گمان این حرکت امواج تولایی و تبرایی عظیمی را ایجاد خواهد کرد و برائت از مشرکین را از شکل صوری فعلی به سمت حرکتی با کیفیت تر و ژرف تر در سطح جهان تبدیل خواهد کرد که ابتدا روشنفکران و سپس توده ها را متاثر خواهد ساخت.

قرآن و نقش محوری کعبه در هدایت جهانیان

کعبه، یکی از مهم ترین نمادهای دین اسلام است. هر چند که برخی با انتخاب دروغین هلال ماه می کوشند تا نماد دیگری را به عنوان نماد برتر و عالی اسلام قرار دهند، ولی هر مسلمان و غیرمسلمانی می داند که کعبه ای که هر روز مسلمانان چندین بار در برابر آن می ایستند و بدان سو نماز می خوانند، نماد اصلی و هویت بخش مسلمانی است. در آیات سوره بقره از جمله آیه 144 آن، گزارشی از علاقه مندی شدید پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای انتخاب کعبه به عنوان قبله مسلمانان آورده شده است. پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) مدت ها در انتظار آن بود تا حکمی از سوی خداوند درباره تغییر قبله نازل شود؛ زیرا تغییر قبله افزون بر این که یکی از نشانه های پیامبر آخر زمان است، بیانگر هویت مستقل اسلام نسبت به شرایع یهودی و مسیحی نیز می باشد که قبله آنان بیت المقدس است.

هر آیین و دینی بر آن است که نمادهای خاص خود را داشته باشد تا عامل اشتراک پیروان و جدایی از دیگر پیروان شرایع و آیین ها باشد. در اسلام می توان نمادهای چندی را یافت که موجبات این هویت بخشی به امت اسلام می شود که از جمله آنها می توان به اذان، مسجد، کعبه، حج و مانند آن اشاره کرد.

البته مسلمانان در برخی از کشورهایی که با گروه های آیینی دیگر زندگی می کنند، می کوشند تا از طریق حجاب، کلاه و جامه خاص اسلامی، ریش و محاسن و مانند آن، خود را از دیگران متمایز سازند. شاید همین مسئله موجب شده است تا در بخش های دیگر نیز برای نمادسازی اقدام کنند؛ چنان که در مقابل نماد مسیحی

ص:124

صلیب و نماد یهودی ستاره داود (علیه السلام)، نماد هلال ماه را برگزیدند تا این گونه خود را از ملت ها و امت های دیگر جدا سازند.

کعبه، نماد هویتی اسلام

کعبه مهم ترین نماد و محوری ترین عامل هویت بخش برای مسلمانان است. در زمانی که مسلمانان در مکه زندگی می کردند، قبله ایشان بیت المقدس در فلسطین بود؛ زیرا خانه خدا، در آن زمان آکنده از بت های گوناگون بود که تا بیش از سیصد بت گزارش شده است. اگر مسلمانان به سمت کعبه نماز می گذاشتند متهم به پرستش بتان می شدند، افزون بر این که نمی توانستند هویت خود را به عنوان مسلمان از مشرکان جدا سازند.

اما زمانی که مسلمانان پس از هجرت بزرگ در مدینه گرد هم آمدند، آیین توحیدی مسلط بر شهر مدینه، یهودیت بود که به سوی بیت المقدس می ایستادند و عبادت می کردند. این جا بود که تفاوت میان مسلمانان و یهودیان از دست می رفت. از این رو، لازم بود تا هویت مستقل خود را باز یابند. نگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آسمان وحی و انتظار نزول حکم تغییر قبله، بیانگر جایگاه ارزشمند نماد هویت بخشی چون قبله است؛ زیرا وحدت قبله بیانگر وحدت در فکر و عمل است؛ این در حالی است که اسلام هر چند تصدیق کننده تورات است، ولی ناسخ آن نیز به شمار می آید؛ زیرا با نزول قرآن، اسلام پیامبران به کمال و تمامیت خود رسید. از سوی دیگر، شریعت موسوی که یهودیان به ظاهر پایبند آن هستند، تحریف شده و از مسیر خود نیز بیرون رفته است. از این رو هرگونه اشتراک، در زمانی که اسلام می کوشید تعریف جدیدی از دین داری و توحید بیان کند می توانست موجب اغرای دیگران به جهل شود و توده های مردم نتوانند به جداسازی دو شریعت اقدام کنند در دام خطا و اشتباه افتند.

بنابراین معلوم است که تغییر قبله تنها یک امر عادی و معمولی نیست، بلکه از جایگاه بسیار مهم و اساسی برخوردار می باشد. همین مطلب را می توان از «تقلب

ص:125

وجه» پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهتمام وی به آن به دست آورد.

هر چند که از نظر اسلام، به هر جا رو شود، خداوند در همان سمت و روست، ولی قبله ای چون کعبه می تواند عامل اتحاد و وحدت امت اسلام شود.

علامه طباطبایی در ذیل آیه 144 سوره بقره می نویسد: قبله قرار گرفتن خانه ای از خانه ها چون کعبه و یا بنائی از بناها چون بیت المقدس و یا سنگی از سنگ ها چون حجرالاسود، که جزء کعبه است، از این جهت نیست که خود این اجسام برخلاف تمامی اجسام دیگر، اقتضای قبله شدن را دارد، تا تجاوز از آن و نپذیرفتن اقتضای ذاتی آنها محال باشد و در نتیجه ممکن نباشد که حکم قبله بودن بیت المقدس دگرگون شود و یا لغو گردد، بلکه تمامی اجسام و بناها و جمیع جهات از مشرق و مغرب و جنوب و شمال و بالا و پائین، در نداشتن اقتضای هیچ حکمی از احکام، برابرند؛ چون همه ملک خدا هستند، پس خدا هر حکمی - که بخواهد و به هر قسم که بخواهد و در هر زمان که بخواهد - در آنها می راند و هر حکمی هم که بکند به منظور هدایت خلق و بر طبق مصلحت و کمالاتی است که برای فرد و نوع آنها اراده می کند، پس او هیچ حکمی نمی کند مگر به خاطر این که به وسیله آن حکم، خلق را هدایت کند؛ و خداوند هم جز به سوی آنچه که صراط مستقیم و کوتاه ترین راه به سوی کمال قوم و صلاح ایشان است، هدایت نمی کند. (المیزان، ج 1، ص صفحه 480)

خداوند در آیه 115 سوره بقره به این نکته توجه داده است که تفاوتی میان جهتی با جهتی دیگر نیست و به هر سمت رو شود خداوند همان سمت است، ولی انتخاب قبله برای نمازگزاردن برای ایجاد همان هویت و وحدت میان امت اسلام است.

کعبه، معبد توحید

در این که چرا کعبه به عنوان قبله امت اسلام انتخاب شده و از بیت المقدس قبله نخست عدول شده است، مطالب بسیاری گفته اند. اما با نگاهی به آیات قرآنی می توان دریافت که کعبه نخستین عبادتگاه موجود در زمین است. (آل عمران، آیه 96 و

ص:126

نیز حج، آیه 26) این خانه که پیش از ابراهیم (علیه السلام) و بر پایه برخی روایات حتی در زمان هبوط حضرت آدم (علیه السلام) برای قبله و عبادت انتخاب شده بود، در زمان حضرت ابراهیم (علیه السلام) با مشارکت فرزندش اسماعیل (علیه السلام) ساخته یا بازسازی شد. از برخی روایات استفاده می - شود که کعبه در عصر نوح هم بوده و در توفان هم از غرق آزاد شده است. (تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 495) علامه طبرسی با استفاده از واژه «یرفع» بر این باور است که خانه کعبه پیش از حضرت ابراهیم (علیه السلام) وجود داشته است و آن حضرت (علیه السلام) ماموریت داشته است تا با کمک فرزندش اسماعیل (علیه السلام) آن را نوسازی کند. (مجمع - البیان، ج 1 و 2، ص 389)

به هر حال، خداوند حضرت ابراهیم (علیه السلام) را مامور کرد تا کعبه را به عنوان جلوه گاه توحید و یکتاپرستی بسازد یا بازسازی نماید (آل عمران، آیه 96) و مردم را به عبادت پروردگار آن خانه بخواند. از آیه 3 سوره قریش نیز بر می آید که همه انسان ها ماموریت دارند تا کعبه را به عنوان معبد توحید انتخاب کرده و پروردگار آن را بپرستند. هم چنین از آیاتی چون 125 سوره بقره و 35 و 37 سوره ابراهیم و 26 و 29 و 33 سوره حج بر می آید که این خانه، دارای قدمت تاریخی و کهن می باشد و یک اثر باستانی در عبادت انسان ها به شمار می آید. بنابراین، با نگاهی به تاریخ خانه خدا می توان دریافت که کعبه، نماد توحید و معبد یکتاپرستی در طول تاریخ بوده است. از این رو خداوند در آیات 96 و 97 سوره آل عمران آن را از آیات و نشانه های روشن برای هدایت جهانیان بر می شمارد؛ زیرا هر کسی با نگاهی به کعبه می تواند دریابد که انسان به طور فطری خداپرست بوده و به عبادت خداوند یکتا در طول تاریخ می پرداخته است. همین جایگاه توحیدی کعبه است که برای آن احترام و حرمت ویژه ای در پیشگاه خداوند ایجاد نموده است (بقره، آیه 125 و مائده، آیات 2 و 97) و هر کسی اگر بخواهد موجبات جلب رضایت الهی را فراهم آورد می تواند با احترام و حرمت گذاری به کعبه این رضایت و خشنودی الهی را کسب کند. (مائده، آیه 2)

ویژگی های کعبه

کعبه افزون بر ویژگی های پیش گفته دارای اهمیت و ارزش دیگری نیز می باشد

ص:127

و آن امن بودن برای انسان ها است. خداوند در آیه 125 سوره بقره، کعبه را مکانی امن برای انسان ها بر می شمارد که جان و جسم ایشان در این مکان در امنیت و آرامش است. به این معنا که کعبه از نظر تشریعی و تکوینی از خصوصیت امنیت بهره می برد. بنابراین، می توان گفت که هر کسی که در کعبه قرار می گیرد از نظر جسمی در امنیت و از نظر روحی در آرامش قرار می گیرد. البته آثار این امنیت در پیرامون خانه نیز یافت می شود و کسانی که در پیرامونش قرار می گیرند نیز از امنیت و آرامش جسم و جان و روح و روان بهره مند می شوند. از آیه 125 سوره بقره برمی آید که خانه خدا، برای کسانی که درآن جا حضور می یابند، مکان امنی است.

بنابراین هیچ کس نمی تواند متعرض کسانی شود که درآن جا حتی به عنوان پناهندگی حضور یافته اند. (مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 383) از دیگر ویژگی های کعبه می توان به برکت اشاره کرد خانه خداوند براساس آیه 96 سوره آل عمران، دارای برکت و خیر فراوان برای کسانی است که درآن جا حضور می یابند. خیر و برکت به آن نعمت مادی و معنوی گفته می شود که آثار آن در زندگی بشر چیزی جز کمال نیست.

به این معنا که انسان از هر چیزی که به وی داده می شود به بهترین شکل بهره می گیرد و آثار آن درکمال یابی وی نقش اساسی ایفا می کند. این دسته از نعمت های الهی به عنوان خیر و برکت شناخته می شوند. از دیگر ویژگی های کعبه می توان به لزوم نمازگزاران به سوی آن اشاره کرد. (بقره، آیه 143 و تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 136، حدیث 415) البته برای کسانی که درمکه هستند، مسجدالحرام قبله می شود که کعبه در وسط آن قراردارد و یا برای کسانی که در بیرون مکه هستند خود مکه قبله می شود که باز به سبب وجود کعبه درآن ناحیه و سمت است. (بقره، آیات 144 و 149 و 150) همچنین کعبه نقش محوری درمناسک حج از جمله اطراف و قربانی به طرف آن دارد (حج، آیات 29 و 33) چنان که کعبه و جهت مسجدالحرام و مکه، درهر ذبح و کشتاری لازم است. بدین معنی که هرحیوانی را باید به سمت قبله ذبح کرد، درغیر این صورت آن ذبح، حرام می شود.

ص:128

نام های کعبه

درقرآن برای کعبه نام های چندی گفته شده است. از جمله این که از آن «بیت» درآیاتی چون 125 و 127 و 158 سوره بقره و 97 سوره آل عمران و 3 سوره قریش تعبیر شده است. بیت به معنای خدا است لذا از آن به خانه یاد می شود. نام دیگر آن «البیت حرام» است که به معنای خانه ای است که دارای حرمت و احترام است و می بایست قداست آن را حفظ کرد. (مائده آیات 2 و 97 و ابراهیم، 37)

«البیت التعیق» به معنای خانه کهن و قدیمی و یا با ارزش است. خداوند درآیات 29 و 33 سوره حج از خانه کعبه به این نام یاد کرده است. چهارمین نامی که در قرآن برای کعبه بیان شده است. «بیت المعمور» است. که برخی از مفسران چون زمحشری مقصود از آن را کعبه دانسته اند (کشاف، ج 4، ص 408) و برخی آن را خانه درمقام قدس می دانند. پنجمین نام قرآنی کعبه، «بکه» است که در آیه 96 سوره آل عمران به آن تعبیر شده است. بکه به معنای جایی است که ازدحام درآن می شود. از آن جایی که درهنگام طواف حاجیان در اطراف آن ازدحام می کنند، از خود خانه خدا و کعبه به بکه تعبیر شده است. (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 140) از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که بکه همان موضع بیت است و مکه به اطراف حرم اطلاق می شود. (تفسیر عیاشی، ج 1، ص 187، حدیث 96)

نقش هدایتگری کعبه

کعبه در آیین اسلام نقش های چندی را ایفامی کند که برخی از آن ها بیان شد. از جمله به نقش کعبه در نماز و حج و قربانی و ذبح اشاره شد. خداوند در آیه 97 سوره مائده، کعبه و زیارت آن را عامل تقویت دین مردم و بهره مندی از دنیا می داند. در روایتی از معصوم (علیه السلام) آمده است: مقصود از «قیاما للناس» در آیه آن است که جامعه در دین و معاش و معاد خود از این زیارت و وجود کعبه بهره مند می شود.

(عیاشی، ج 1، ص 187، حدیث 96) از امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود:

ص:129

خداوند کعبه را قیام برای دین و معیشت مردم قرار داده است. (همان، حدیث 211) بنابراین می توان گفت که کعبه تنها در زندگی معنوی انسان ها نقش ایفا نمی کند بلکه در زندگی مادی و دنیوی آنان نیز نقش حیاتی و اساسی دارد.

از آیات سوره فیل و قریش نیز این معنا حاصل می شود که چگونه کعبه وسیله اتحاد و اعتبار قریش شده و امنیت سفرهای تجاری آنان را موجب شده و عاملی در کسب معنویت و درآمد برای ایشان است. بنابراین، نقش کعبه را نمی توان تنها در حوزه معاد و معنویت خلاصه کرد. البته مهم ترین نقشی که قرآن برای کعبه بیان کرده است، همان نقش هدایتی کعبه برای جهانیان است. خداوند در آیاتی از جمله 142 و 143 و 150 سوره بقره و 96 سوره آل عمران، به نقش هدایتی کعبه برای همه جهانیان اشاره کرده است. از این آیات می توان این را به دست آورد که هرکسی هدایت راستین و خط مستقیم کمال را بخواهد می بایست به کعبه به عنوان مهم ترین وسیله هدایتی توجه پیدا کند.

توده های مردم که از آنان به ناس تعبیر می شود می توانند در کنار کعبه و یا با قصد آن در مسیر توحیدی قرار گیرند و از پراکندگی و شکار دشمنان دین شدن در امان مانند. از این رو در آیه 125 سوره بقره، از خانه خدا به عنوان محل اجتماع و بازگشت پی درپی مردم یاد شده است. بی گمان دیده اید که گله های گوسفند در صحرا پراکنده اند و هنگامی که چنین هستند در دام دشمن قرار می گیرند و گرگها، آنها را جداگانه می درند، ولی وقتی اجتماع می کنند، هیبت اجتماع آنان، دشمنان را هراسان کرده و می پراکند و امنیت جسم و جان و آرامش روح و روان را برای ایشان به ارمغان می آورد. نقشی که کعبه برای توده های مردم ایفا می کند چنین نقشی است که اجازه نمی دهد تا گرگان دین و ایمان ایشان را بربایند و بدرند. حضور توده های مردم در مکه موجب می شود تا فرهنگ درست زندگی را بیاموزند و آداب آن را بشناسند و طهارت جسم و جان خود را با تعامل با دیگران یاد بگیرند و توانایی انجام عبادت درست را به دست آورند. (بقره، آیه 125 و حج، آیه 26) از این رو عمران واقعی در بیت معمور با حضور حاجیان که قصد طهارت و پاکی و کمال دارند، تحقق می یابد. (طور، آیات 1 و 2 و کشاف، ج 4، ص 408)

ص:130

هرانسانی می تواند در زمان اعتکاف و وقوف مدت کوتاه دراین محیط ، از فرهنگ های گوناگون، اطلاعات مفید و کارآمد به دست آورد و خود را به سوی کمال و تعالی بهتر و بیش تر بکشاند. حضور در اجتماع توده های مردمی و انجام کارهایی چون طواف و رکوع و سجود، آموزش عملی عبادت و زندگی اجتماعی و بهره مندی از دانش ها و تجربیات یکدیگر و دستگیری از دیگران است. این مطلبی است که می توان از آیه 125 سوره بقره به دست آورد. به هرحال، کعبه تنها نشانه ای کوچک برای بشر نیست بلکه نمادی بزرگ از خداوند بزرگ و یکتاست تا آدمی راه گم نکند و هدایت راستین را در کنار آن و به سوی مقصد یگانه بیابد.

حج، رستاخیز امت اسلامی

کلمه حج و عناوین مناسک حج خود گویای محتوای والای این فریضه الهی پر راز و رمز و آکنده از اشاره و کنایه است. حج این لفظ کوتاه و خوش آهنگ که به معنای آهنگ و عزم و تصمیم است، معنایی به بلندای تاریخ معنوی بشر دارد.

تاریخ معنوی ای که نظام بخش زندگی اجتماعی - سیاسی جامعه انسانی بر محور حق و عدل است. حج که در یک نگرش کلی از عناصر تامل و تدبر و تفکر و حرکت و تلاش و پیکار ترکیب یافته، دارای اشاراتی جامع و فراگیر به سنن جاری پروردگار در تکوین و تشریع است. زبان حج، زبان سمبولیک است و اعمال آن حکایتگر و تجسم بخش تاریخ انبیا و نشان دنیا و نشان آخرت می باشد. حج این فریضه رمزوار و اشارت شعار، از زوایای گوناگون و با دیدهای متفاوت از سوی نویسندگان و تحلیلگران از لحاظ "فردی و اجتماعی"،"عبادی و سیاسی"،"اجتماعی و نظامی" و "بین المللی و جهانی" مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است که پاره ای نسبتا جامع و پاره ای تک بعدی است.

آنچه در تحلیل های یک سویه، از آن غفلت شده است، جامعیت حیرت انگیز و احیانا متناقض نمای حج است که زهد گرایان عبادت پیشه خسته از دنیا، اجتماع و سیاست را از یک جنبه اش غافل می سازد و سیاست پیشگان و دست اندرکاران

ص:131

اداره جوامع اسلامی را از جنبه دیگرش. حج ضمن اینکه عملی است عبادی، سیاسی نیز هست. مسلمانان با ملیت ها و رنگ ها و زبان های مختلف از سراسر این کره خاکی در یکجا جمع شده و همگی یک شعار سر داده و یک هدف را دنبال می کنند. بنابراین می توان حج را رستاخیز اسلامی نام نهاد، حج با توجه به گستردگی ابعاد و ویژگی خاصش از اسرار باطنی فراوانی برخوردار است به طوری که هیچ یک از اعمال دیگر به آن گستردگی نبوده و باطن هیچ یک به باطن حج نمی رسد. اینک که پرده های دو رویی و حیله های رنگارنگ دشمنان کنار رفته است و امت اسلامی دسیسه های دشمنان را به یقین رسیده است، اجتماع بزرگ حج می تواند پیوند مبارکی بین امت اسلامی باشد.

امتی که فراتر از شیعه و سنی یا مذاهب مختلف و گذشته از تفکرات سیاسی دارای دشمن واحدی است که اصل تفکر اسلامی را هدف قرار داده است. یکی از مهمات فلسفه حج در بیان بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، ایجاد تفاهم و تحکیم برادری میان مسلمانان است که در بیانات و پیام های مقام معظم رهبری نیز به نوع دیگری تجلی یافته است. حضور در کعبه به معنای قبول "توحید - مرکزی" و نفی همه شرک پرستی های ظاهری و باطنی و پرهیز از بت های خود تراشیده است و چه خوب است که بت بزرگ تفرقه که دشمنان برای خیل عظیم مسلمانان تراشیده اند تا آسوده به غارت منابع انسانی و سرمایه های مادی آنان مشغول شوند، در اجتماع معنادار حج شکسته شود و این شکسته شدن باید با آگاهی و همدلی عمومی مسلمانان در سراسر دنیا همراه باشد.

تعابیر امام بزرگوار خمینی کبیر در این زمینه، همواره ماندگار است که می گفت:

"بت بزرگ باید شکسته شود، هر چه باشد..." و چه بتی بدتر و خطرناک تر از طاغوت ها در طول تاریخ، مگر مستکبران زمان ما که شمشیرها را برای نابودی وفاق مسلمانان از رو بسته اند، بت های بزرگی نیستند که فرعون وار فریاد خدایی سر می دهند و جهانیان را به طاعت و کرنش و پرستش خویش می خوانند و با زر و زور و تزویر، خود را به آنان تحمیل می نمایند؟ چگونه باید بر این بت ها فایق آمد؟ جز با همبستگی و مشارکت عمومی مسلمانان و کنار نهادن اختلاف های کلامی و فقهی و

ص:132

تفرقه های دیگر ساخته ؟ فجایع هر روزه در عراق برای کمتر کسی جای تردید باقی گذاشته است که دشمن، اصل اسلام را هدف قرار داده است و حمایت ظاهری از چند کشور و جناح خاص سیاسی نباید گروه های مختلف را فریب دهد. اما در این بین عدم تنبه سران برخی کشورها هنوز برای مسلمانان جهان عجیب است. غفلتی مرموز که باید به صورت ریشه ای به آن پرداخت. غفلتی که به قیمت خون هزاران زن و کودک بی گناه در فلسطین و عراق و افغانستان و پاکستان تمام می شود.

حج؛ مظهر عزت و عظمت امت اسلامی در اندیشه امام خمینی "ره" حج کانون معارف الهی، پیام آور طرح و تأسیس جامعه ای به دور از رذایل مادی و معنوی، تجلی و تکرار همه صحنه های عشق آفرین زندگی یک انسان و یک جامعه متکامل در دنیاست. ایشان سفر حج را سفر به سوی خدای تبارک و تعالی دانسته که "برای نزدیک شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است، حج تنها حرکات و اعمال و لفظها نیست و با کلام و لفظ و حرکت خشک، انسان به خدا نمی رسد؛ حج کانون معارف الهی است که از آن محتوای سیاست اسلام را در تمامی زوایای زندگی باید جستجو نمود و مناسک حج مناسک زندگی است و از آنجا که جامعه امت اسلامی از هر نژاد و ملیتی باید ابراهیمی شود تا به خیل امت محمد (صلی الله علیه و آله) پیوند خورد و یکی گردد و ید واحده شود، حج تنظیم و تمرین و تشکل این زندگی توحیدی است. نوشته حاضر به لحاظ اهمیت سیاسی این فریضه الهی به رشته تحریر در آمده و در آن کوشیده شده به آیات قرآن کریم و سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیه السلام) به عنوان مبنای دیدگاه امام خمینی (ره) اشاره شود تا بر غنای آن افزوده گردد. در گام اول به بررسی بعد سیاسی و اجتماعی حج که یکی از ویژگیهای حج ابراهیمی و چه بسا از منظر امام بر ابعاد دیگر نیز غلبه داشته، می پردازیم.

حج در حیات سیاسی و اجتماعی مسلمانان، بلکه در سرنوشت بشر نقشی بسیار ارزنده دارد. نخستین خانه ای که برای مردم بنا گردیده و مشعل هدایت انسان خوانده شده، کعبه است. امام خمینی (ره) با توجه به این مسئله می فرماید:" یک همچو مجلس هایی که اسلام درست کرد مثل حج هیچ قدرتی نمی تواند درست کند؛ هیچ قدرتی، همه ممالک اسلامی و سران ممالک اسلامی جمع بشوند که نیم

ص:133

میلیون جمعیت را یک جایی ببرند نخواهند موفّق شد... این اجتماعات، اجتماعات سیاسی است. باید در این اجتماعات گویندگان و نویسندگان همه بلاد مسلمین در آنجا مسائل اسلام را مسائل بلاد مسلمین، گرفتاری هایی که دارند، مسلمین از دست کی گرفتاری دارند و آن باید چه بکند، دولتهایی که با مسلمین چه می کنند با او چه بکند کوشش کنند "و یا در جای دیگر می فرمایند:" در حج باید بررسی از اوضاع مسلمین در هر سال بشود که مسلمین در چه حال هستند. این سفر حج برای این مسائل بوده است، برای قیام ناس بوده است، برای این بوده است که مسلمین مشکلات مسلمین را درک کنند و در رفعش کوشش کنند"

حج عرصه نمایش و سنجش استعدادها و توان مادی و معنوی مسلمانان است و از اینجا است که استمرار و قوام دین بر قیام کعبه پیوند می خورد. امام صادق ع) می فرماید:" دین پیوسته برپا خواهد بود تا زمانی که کعبه پابرجاست ".از این رو دشمنان اسلام می کوشند تا اجتماع با عظمت مسلمانان را در مراسم حج کم رنگ و آن را از محتوای عالی سیاسی اجتماعی خالی کنند و آثار مهم و نقش عظیم آن را در عزّت بخشیدن به امت و استحکام دین الهی بی ثمر سازند.

قرآن کریم در دعوت مردم به حج، فلسفه آن را چنین بیان می دارد:" لیشهدوا منافع لهم و یذکروا اسم الله فی ایام معلومات علی ما رزقهم... یعنی حج گزاران از هر نقطه عالم بیایند تا بر منافع خودشان گواه باشند و در روزهای معینی یاد خدا بکنند. پس فلسفه حج این است که حاجیان در این کنگره عظیم شرکت کنند و بر منافع خود شاهد باشند. درباره این آیات نکاتی قابل ذکر است: 1) طبق این آیه حج عملی چند بعدی است: عبادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و... تنها یک عمل عبادی صرف نیست.

2) شهادت بر منافع در این آیه کریمه نه تنها در مقابل یاد خدا آمده، بلکه مقدم ذکر شده است و از این تقدیم به نظر می آید که بُعد غیر عبادی حج بیش از بعد عبادی آن مورد توجه قرار گرفته و اهمیت دارد و این در حالی است که بعد عبادی حج در مقابل اعمال دیگر عبادی عظمت بسیار بزرگ دارد. چنانکه حضرت امام (ره) در این مورد می فرماید: "فریضه حج در میان فرایض از ویژگی خاص برخوردار

ص:134

است و شاید جنبه سیاسی و اجتماعی آن بر جنبه های دیگرش غلبه داشته باشد با آنکه جنبه عبادی اش نیز ویژگی خاص دارد" "باید بدانند که حج ابراهیمی، محمدی (صلی الله علیه و آله) سال هاست غریب و مهجور است، هم از جهات" معنوی و عرفانی" و هم از جهات" سیاسی و اجتماعی ".و حجاج عزیز تمامی کشورهای اسلامی باید بیت خدا را در همه ابعادش از این غربت درآورند، اسرار عرفانی و معنویش به عهده عرفای غیر محجوب. و ما اینک با بعد سیاسی و اجتماعی آن سر و کار داریم که باید گفت فرسنگها از آن دوریم. ما مأمور به جبران مافات هستیم. این کنگره سراپا سیاست که به دعوت ابراهیم و محمد (صلی الله علیه و آله) برپا می شود و از هر گوشه دنیا و از هر فجّ عمیق در آن اجتماع می کنند، برای منافع ناس است و قیام به قسط است و در ادامه بت شکنی های ابراهیم و محمد است و طاغوت شکنی ها و فرعون زدودن های موسی است، و کدام بت به پایه شیطان بزرگ و بتها و طاغوتهای جهانخوار می رسد که همه مستضعفان جهان را به سجده خود و ستایش خویش فرا خوانند و همه بندگان آزاد خدای تعالی را بنده فرمانبردار خویش دانند

بخشی از اسرار عرفانی حج در اندیشه امام خمینی (ره)

سفر حج... سفر تحصیل دنیا نیست سفر الی الله است. شما دارید به طرف خانه خدا می روید. تمام اموری که دارید انجام می دهید به طور الوهیت باید انجام بدهید. سفرتان از اینجا که شروع می شود «وفد» الی الله است، سفر به سوی خدای تبارک و تعالی است. باید همانطوری که مسافرین الی الله مثل انبیا (علیه السلام) و بزرگان از دین ما مسافرتشان الی الله در تمام زمان حیاتشان بوده است و یک قدم تخلف نمی کردند از آن چیزی که برنامه وصول الی الله بوده است، شما هم الان «وفود» الی الله دارید می روید. شما در آنجا که می روید، در میقات که می روید لبیک به خدا می گویید، یعنی تو دعوت کردی و ما اجابت. مبادا یک عملی انجام بدهید که خدای تبارک و تعالی بفرماید که خیر، شما را من قبول ندارم برای اینکه شما اسلامی نیستید... این سفرالهی را شما می روید رجم شیطان می کنید. اگر چنانچه خدای نخواسته خودتان از جنود شیطان باشید رجم خودتان را هم می کنید. شما باید رحمان بشوید تا رجمتان رجم رحمان و جنود رحمان به شیطان باشد. (صحیفه

ص:135

نور/ 9/237)

ضرورت نفی شریک در همه مراتب

لبیک های مکرر از کسانی حقیقت دارد که ندای حق را به گوش جان شنیده و به دعوت الله تعالی به اسم جامع جواب می دهند. مسئله، مسئله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گویی گوینده از خود دراین محضر بیخود شده و جواب دعوت را تکرار می کند و دنباله آن، سلب شریک به معنای مطلق آن می نماید که اهل الله می دانند نه شریک در الوهیت فقط ، گرچه سلب شریک در آن نیز شامل همه مراتب تا فنای عالم درنظر اهل معرفت است و حاوی جمیع فقرات احتیاطی و استحبابی است مثل «الحمد لک والنعمه لک» و حمد را اختصاص می دهد به ذات مقدس، همچنین نعمت را، و نفی شریک می کند، و این نزد اهل معرفت غایت توحید است و به این معناست که هر حمدی و هر نعمتی که در جهان هستی تحقق یابد حمد خدا و نعمت خداست

بدون شریک و درهر موقف و مشعری و وقوف و حرکتی و سکون و عملی، این مطلب و مقصد اعلی جاری است و خلاف آن، شرک به معنای اعم است که همه ما کور دلان به آن مبتلا هستیم... لبیک های شما جواب دعوت حق تعالی باشد و خود را محرم برای وصول به آستانه محضر حق تعالی نمایید و لبیک گویان برای حق، نفی شریک به همه مراتب کنید و از «خود» که منشأ بزرگ شرک است به سوی او (جل وعلی) هجرت نمایید و امید است برای جویندگان، آن مدتی که دنبال هجرت است حاصل آید و اجری را که علی الله است دریافت نمایند و اگر جهات معنوی به فراموشی سپرده شود گمان نکنید که بتوان از چنگال شیطان نفس رهایی یابید و تا در بند خویشتن خویش و هواهای نفسانی خود باشید نمی توانید جهاد فی سبیل الله و دفاع از حریم الله نمایید. (همان / 44/91-24)

امام خمینی (ره) می فرمایند: مسئله قربانی فرزند یک باب است که به حسب البته دید نوع بشر مسئله مهمی است لکن آن چیزی که مبدا این عمل می شود آن چیزی که مقابله ما بین پدر و پسر را در آن جا متحقق می کند، این یک مسائل قلبی و روحی و معنوی است. فوق این مسائلی که ماها می فهمیم، ما همه می گوییم که

ص:136

ایثار کرد، قربانی کرد و واقعا این طور بوده است، خوب مهم هم هست لکن آیا درنظر ابراهیم (علیه السلام) هم ایثار بوده است ؟ ابراهیم هم در نظرش این بوده است که حالا یک چیزی، تحفه ای می برد پیش خدا؟ اسماعیل هم سلام الله علیه در نظرش بوده که یک جانفشانی دارد می کند برای خدا؟ یا مسئله این نیست، این مسئله ای است که تا نفسانیت انسان است، خودیت انسان هست، ایثار اسمش هست من ایثار می کنم در راه خدا فرزندم را، من ایثار می کنم در راه خدا جان خودم را، این برای ما مهم است، و زیاد مهم است، (اما) برای ابراهیم مسئله این، ایثار نیست.

ابراهیم خودی نمی بیند تا ایثاری کرده باشد، اسماعیل خودی نمی بیند تا ایثار کرده باشد ایثار این است که من هستم و تو هستی و عمل من و برای تو و ایثار. این درنظر بزرگان اهل معرفت و اولیای خدا شرک است درعین حالی که درنظر ما کمال بزرگی است، ایثار بزرگی است. همان 91/45

امام خمینی: حج؛ فریاد توحید و مبارزه با طاغوت

معنویت یعنی توجه به باطن و اصل یک امر و این مهم در مکتب امام یک شاخصه اصولی و اساسی است. امام فریادگر معنویتی بود که نه تنها ایران را بلکه تمام مسلمین و حتی همه مستضعفین عالم را به سعادت برساند. اما در سخنان خویش همواره انسانها را به فطرت توحیدی خویش رهنمون می ساختند و راه سعادت را توجه به معنویات می دانستند. یکی از مواردی که به خوبی می توان این مهم را در سخنان امام پیدا کرد، پیامهای ایشان به مراسم حج است. امام با احیای مراسم برائت از مشرکین معنای تازه ای به حج بخشیدند و اجتماع عظیم حجاج را از انفعالی مرگ بار خارج نمودند. ایشان در پیامی به حجاج مرقوم داشتند:"(اسلام) دین فطرت و رهایی بخش از قید و بندهای طبیعت و وسواس شیاطین جنّ و انس در نهان و ظاهر است و دینِ سیاستِ مُدُن و راهنمای صراط مستقیمِ لا شرقیه و لا غَربیه است. دینی است که عباداتش توأم با سیاست، و سیاستش عبادت است.

اکنون که مسلمین کشورهای مختلف جهان به سوی کعبه آمال و حج بیت اللَّه رو آورده...

مسلمانان مبعوث از قِبَل خداوند تعالی باید علاوه بر محتوای عبادی، از

ص:137

محتوای سیاسی و اجتماعی آن بهره مند شوند، و به صِرْف صورت قناعت نکنند.

همه کس می داند که برپا نمودن چنین کنگره عظیمی برای هیچ مقامی و هیچ دولتی امکان پذیر نیست. و این امر خداوند متعال است که این گردهمایی بزرگ را فراهم آورده، مع الأسف مسلمین در طول تاریخ نتوانستند از این نیروی آسمانی و کنگره اسلامی استفاده شایانی به نفع اسلام و مسلمین بنمایند" .به صراحت اشاره معنویت و باطن حج و نیز خروج حاجیان از سکون و انفعال در کلام امام دیده می شود.

همچنین مسلمین را این گونه به جنبه های معنوی و متعالی حج توصیه می کنند:

"این پدرِ توحید و بت شکنِ جهان (حضرت ابراهیم) به ما و همه انسانها آموخت که قربانی در راه خدا، پیش از آنکه جنبه توحیدی و عبادی داشته باشد، جنبه های سیاسی و ارزشهای اجتماعی دارد. به ما و همه آموخت که عزیزترین ثمره حیات خود را در راه خدا بدهید و عید بگیرید. خود و عزیزان خود را فدا کنید، و دین خدا را و عدل الهی را برپا نمایید، این بت شکن و فرزند عزیزش، بت شکن دیگر، سید انبیا، محمد مصطفی - صلی اللَّه علیه و آله و سلم - به بشریت آموختند که بتها هر چه هست باید شکسته شود؛ و کعبه، که امّ القُری است، و آنچه از آن بسط پیدا کرده تا آخرین نقطه زمین، تا آخرین روز جهان، باید از لوث بتها تطهیرشود، بت هر چه باشد، چه هیاکل، چه خورشید، چه ماه، و چه حیوان، و انسان. و چه بتی بدتر و خطرناکتر از طاغوتهای در طول تاریخ از زمان آدم صفی اللَّه، تا ابراهیم خلیل اللَّه، تا محمد حبیب اللَّه - صلی اللَّه علیهم و آلهم اجمعین - تا آخر الزمان که بت شکن آخر از کعبه ندای توحید سر دهد.

مگر ابرقدرتهای زمان ما بتهای بزرگی نیستند که جهانیان را به اطاعت و کرنش و پرستش خود می خوانند، و با زور و زر و تزویر خود را به آنان تحمیل می نمایند؟ کعبه معظّمه یکتا مرکز شکستن این بتهاست. ابراهیم خلیل، در اول زمان، و حبیب خدا و فرزند عزیزش مهدی موعود - روحی فداه - در آخر زمان، از کعبه ندای توحید سردادند و می دهند" .حضرت امام مبارزه با استکبار را امری می داند که با توحید به هم تنیده هستند و به مسلمین این نکته را گوشزد می کند که نمی توان در

ص:138

کنار خانه خدا و مرکز توحید بود، ولی در مورد زورگویان عالم بی تفاوت ماند که این امر منقصتی در توحید و نیز در مراسم حج است. حضرت امام اصل بنای کعبه را برای توحید و ظلم ستیزی می داند و با اشاره به آیات قرآن به حجاج می فرماید:

"بیت اللَّه الحرام، اول بیتی است که برای" ناس "بنا شده. بیت همگانی است. هیچ شخصیتی و هیچ رژیمی و هیچ طایفه ای حق تقدم در آن را ندارد. اهل بادیه و صحرانشینان و خانه به دوشان با عاکفان کعبه و شهرنشینان و دولتمردان در آن یکسانند. این بیت معظم برای ناس بنا شده، و برای قیام ناس و نهضت همگانی، و برای منافع مردمی. و چه نفعی بالاتر و والاتر از آنکه دست جباران جهان و ستمگران عالم از سلطه بر کشورهای مظلوم کوتاه شود، و مخازن عظیم کشورها برای مردم خود آن کشورها باشد. بیتی که برای قیام تأسیس شده است، آن هم قیام ناس و للناس، پس باید برای همین مقصد بزرگ در آن اجتماع نمود، و منافع ناس را در همین مواقف شریف تأمین نمود، و رمی شیاطین بزرگ و کوچک را در همین مواقف انجام داد".

و یا با صراحت بیشتر عنوان می دارند: "مسلماً روح و پیام حج چیز دیگری غیر از این نخواهد بود که مسلمانان، هم دستور العمل جهاد با نفس را بگیرند و هم برنامه مبارزه با کفر و شرک را" .به هر حال اعلان برائت در حج، تجدید میثاق مبارزه و تمرین تشکل مجاهدان برای ادامه نبرد با کفر و شرک و بت پرستها است و به شعار هم خلاصه نمی شود که سرآغاز علنی ساختن منشور مبارزه و سازماندهی جنود خدای تعالی در برابر جنود ابلیس و ابلیس صفتان است و از اصول اولیه توحید به شمار می رود و اگر مسلمانان در خانه ناس و خانه خدا از دشمنان خدا اظهار برائت نکنند، پس در کجا می توانند اظهار نمایند؟ و اگر حرم و کعبه و مسجد و محراب، سنگر و پشتیبان سربازان خدا و مدافعان حرم و حرمت انبیا نیست، پس مأمن و پناهگاه آنان در کجاست ؟ "امام در جای جای پیامهای خود به حجاج به این مطالب تاکید کرده و تنها به این امر اکتفا نمی کند بلکه از حجاج می خواهد هر کدام حامل این پیامهای توحیدی برای ملتهای کشور خود باشند.

حج؛ مظهر عزت و عظمت امت اسلامی در اندیشه امام خمینی" ره "حج کانون

ص:139

معارف الهی، پیام آور طرح و تأسیس جامعه ای به دور از رذایل مادی و معنوی، تجلی و تکرار همه صحنه های عشق آفرین زندگی یک انسان و یک جامعه متکامل در دنیاست. ایشان سفر حج را سفر به سوی خدای تبارک و تعالی دانسته که" برای نزدیک شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است، حج تنها حرکات و اعمال و لفظها نیست و با کلام و لفظ و حرکت خشک، انسان به خدا نمی رسد؛ حج کانون معارف الهی است که از آن محتوای سیاست اسلام را در تمامی زوایای زندگی باید جستجو نمود و مناسک حج مناسک زندگی است و از آنجا که جامعه امت اسلامی از هر نژاد و ملیتی باید ابراهیمی شود تا به خیل امت محمد (صلی الله علیه و آله) پیوند خورد و یکی گردد و ید واحده شود، حج تنظیم و تمرین و تشکل این زندگی توحیدی است. نوشته حاضر به لحاظ اهمیت سیاسی این فریضه الهی به رشته تحریر در آمده و در آن کوشیده شده به آیات قرآن کریم و سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیه السلام) به عنوان مبنای دیدگاه امام خمینی (ره) اشاره شود تا بر غنای آن افزوده گردد. در گام اول به بررسی بعد سیاسی و اجتماعی حج که یکی از ویژگیهای حج ابراهیمی و چه بسا از منظر امام بر ابعاد دیگر نیز غلبه داشته، می پردازیم.

حج در حیات سیاسی و اجتماعی مسلمانان، بلکه در سرنوشت بشر نقشی بسیار ارزنده دارد. نخستین خانه ای که برای مردم بنا گردیده و مشعل هدایت انسان خوانده شده، کعبه است. امام خمینی (ره) با توجه به این مسئله می فرماید: "یک همچو مجلس هایی که اسلام درست کرد مثل حج هیچ قدرتی نمی تواند درست کند؛ هیچ قدرتی، همه ممالک اسلامی و سران ممالک اسلامی جمع بشوند که نیم میلیون جمعیت را یک جایی ببرند نخواهند موفّق شد... این اجتماعات، اجتماعات سیاسی است. باید در این اجتماعات گویندگان و نویسندگان همه بلاد مسلمین در آنجا مسائل اسلام را مسائل بلاد مسلمین، گرفتاری هایی که دارند، مسلمین از دست کی گرفتاری دارند و آن باید چه بکند، دولتهایی که با مسلمین چه می کنند با او چه بکند کوشش کنند" و یا در جای دیگر می فرمایند: "در حج باید بررسی از اوضاع مسلمین در هر سال بشود که مسلمین در چه حال هستند. این سفر حج برای این مسائل بوده است، برای قیام ناس بوده است، برای این بوده است که

ص:140

مسلمین مشکلات مسلمین را درک کنند و در رفعش کوشش کنند"

حج عرصه نمایش و سنجش استعدادها و توان مادی و معنوی مسلمانان است و از اینجا است که استمرار و قوام دین بر قیام کعبه پیوند می خورد. امام صادق ع) می فرماید: "دین پیوسته برپا خواهد بود تا زمانی که کعبه پابرجاست" .از این رو دشمنان اسلام می کوشند تا اجتماع با عظمت مسلمانان را در مراسم حج کم رنگ و آن را از محتوای عالی سیاسی اجتماعی خالی کنند و آثار مهم و نقش عظیم آن را در عزّت بخشیدن به امت و استحکام دین الهی بی ثمر سازند.

قرآن کریم در دعوت مردم به حج، فلسفه آن را چنین بیان می دارد: "لیشهدوا منافع لهم و یذکروا اسم الله فی ایام معلومات علی ما رزقهم... یعنی حج گزاران از هر نقطه عالم بیایند تا بر منافع خودشان گواه باشند و در روزهای معینی یاد خدا بکنند. پس فلسفه حج این است که حاجیان در این کنگره عظیم شرکت کنند و بر منافع خود شاهد باشند. درباره این آیات نکاتی قابل ذکر است: 1) طبق این آیه حج عملی چند بعدی است: عبادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و... تنها یک عمل عبادی صرف نیست.

2) شهادت بر منافع در این آیه کریمه نه تنها در مقابل یاد خدا آمده، بلکه مقدم ذکر شده است و از این تقدیم به نظر می آید که بُعد غیر عبادی حج بیش از بعد عبادی آن مورد توجه قرار گرفته و اهمیت دارد و این در حالی است که بعد عبادی حج در مقابل اعمال دیگر عبادی عظمت بسیار بزرگ دارد. چنانکه حضرت امام (ره) در این مورد می فرماید:" فریضه حج در میان فرایض از ویژگی خاص برخوردار است و شاید جنبه سیاسی و اجتماعی آن بر جنبه های دیگرش غلبه داشته باشد با آنکه جنبه عبادی اش نیز ویژگی خاص دارد""باید بدانند که حج ابراهیمی، محمدی (صلی الله علیه و آله) سال هاست غریب و مهجور است، هم از جهات "معنوی و عرفانی" و هم از جهات "سیاسی و اجتماعی" .و حجاج عزیز تمامی کشورهای اسلامی باید بیت خدا را در همه ابعادش از این غربت درآورند، اسرار عرفانی و معنویش به عهده عرفای غیر محجوب. و ما اینک با بعد سیاسی و اجتماعی آن سر و کار داریم که باید گفت فرسنگها از آن دوریم. ما مأمور به جبران مافات هستیم. این کنگره سراپا

ص:141

سیاست که به دعوت ابراهیم و محمد (صلی الله علیه و آله) برپا می شود و از هر گوشه دنیا و از هر فجّ عمیق در آن اجتماع می کنند، برای منافع ناس است و قیام به قسط است و در ادامه بت شکنی های ابراهیم و محمد است و طاغوت شکنی ها و فرعون زدودن های موسی است، و کدام بت به پایه شیطان بزرگ و بتها و طاغوتهای جهانخوار می رسد که همه مستضعفان جهان را به سجده خود و ستایش خویش فرا خوانند و همه بندگان آزاد خدای تعالی را بنده فرمانبردار خویش دانند

میقات عشق

دریای مواج انسانهای از خود رسته و به خدا پیوسته، خاضعانه بر گرد بیت الله الحرام به چرخش در می آیند و چشمها را خیره می کنند و تو، که همچون دیگران بر گرد این بنای مبارک در گردشی، هنگامی به خویش می آیی که همچون قطره ای درمیان امواج طوفانزای انسانهایی که هر یک به شکلی او را می خوانند و به نحوی او را می جویند، سرگردانی. به خویش می نگری و احساس می کنی که هرگز تا به این حد چنین سبک و آرام نبوده ای؛ سیلی سرکش و آشنا وجودت را پر می کند.

احساس می کنی در بیکران آبی آسمان که بر بیت الله الحرام سایه افکنده است به پرواز در آمده ای و تا بارگاه عظیم ربوبی اش پیش رفته ای. سرگشته و درمانده سر بر آستانش می گذاری و در آغوش گرم و مهربانش پناه می گیری؛ از او می خواهی که دیگر ترا به خودت وانگذارد. از او می خواهی حال که ترا با عشق راستین و با عظمت خویش آشنا نموده است، پایمردی و استقامتی عطایت فرماید تا همچنان ثابت قدم بمانی. از او می خواهی تا بینشی نصیبت نماید که فلاح و رستگاری را از لغزش ها و گمراهی ها بازشناسی.

به دامانش می آویزی و ملتمسانه از او می خواهی که مشکلات مسلمانان را حل کند و دلهای پاک و صبورشان را به هم نزدیک تر سازد. از او می خواهی که دستهای ناپاک ناجوانمردانی را که هر یک به نحوی امور مسلمانان را دچار نابسامانی ساخته و بین ایشان تفرقه می اندازند، قطع گرداند. فریادهای تکبیر که عاجزانه فاصله

ص:142

حنجره تا لب هایت را طی میکند و جریان متناوب اشک های گرم و بی امان که سیمای شرمسارت را شستشو می دهد، ترا به خود می آورد و دیگر بار همچون قطره ای دستخوش امواج طوفانی خویش را برگرد خانه معبود، در طواف می یابی.

با وجود آن همه هیاهو و فریاد که پیرامونت را فرا گرفته است، سکوتی دلنشین ترا به خویش می خواند. گوشهایت را تیز می کنی. این صدای بال فرشتگان است که با زمزمه های عارفانه حجاج بیت الله در هم آمیخته و فضایی سرشار از معنویت و عرفان را بوجود آورده است و تو اینک سبکبار و رها از تعلقات دنیوی، اندیشمندانه به اطرافت می نگری. برادران سیاه پوستت را می بینی که مروارید درخشان اشک بر چهره شفافشان می غلطد و فریاد تکبیر و تهلیل شان غمی دیرپا را در چشمهای منتظر شان به تصویر می کشد. به هر طرف که می نگری برادر و خواهری مسلمان ترا به خویش می خواند.

تو تنها نیستی؛ مسلمانی هستی در میان صدها هزار مسلمان دیگر: سیاه، سفید ، سرخ، زرد، شیعه، سنی، آفریقایی، اروپایی، آمریکای لاتین و.... و تو با روحی که در جاری نور حق شستشو شده است، جای پای قرن ها استبداد، خشونت و نامردمی را بر جای جای اندام استوارشان می بینی؛ دستی پر از تمنا از درون به سویشان می گشایی و با فریاد از عمق وجودت آن ها را میخوانی. و اگر این فریاد پرتوان از حنجره هر مسلمانی که آستانبوس بیت الله الحرام است بیرون آید، به زودی طنین کوبنده آن از دیوارها و فضای ملکوتی کعبه خارج شده و دنیای استکبار را به لرزه خواهد انداخت. آری» مناسک حج بانگ بیدار باش دنیای اسلام است»؛ تا مسلمانان عالم به دور از هرگونه گروه و تشکل از پیش سازمان یافته یک دل و یک جهت در خاستگاه وحی الهی، آرمانهای مقدس خویش را جامه عمل پوشند و در جهت رفع مشکلات و مسائل دنیای اسلام؛ چاره اندیشی کنند. حج، این کنگره عظیم سیاسی عبادی مسلمانان جهان، حضور انسانیت در صحنه عشق و پرستش و فریاد مظلومیت انسان در ژرفنای ظلمتها و ظلمهای تاریخ است.

نوشته شده در ساعت 23 توسط زارع پور (تهیه و تلخیص) آرشیو نظرات

ص:143

طبقه بندی: حج. دعای عرفه. فلسفه قربانی

ویرانی سد مأرب

پایتخت سبأ در این دوره شهر مأرب بود که داستان سد آن معروف است. این شهر آباد و پر ثروت در مشرق شهر صرواح وقریب 120 کیلومتر در مشرق صنعاء اندکی مایل به شمال واقع بوده و هم اکنون در همان نقطه روستایی باسم "مأرب" وجود دارد که مقر امارت مأرب است، و دارای معادن نمک است. سد مأرب که مایه اساسی عمران شهر مأرب وحوالی آن بود تاریخ مفصلی دارد. این سد آغاز بنای آن از دوره مکارب سبأ بوده و بواسطه جمع وتدارک آب ناحیه کوه ها و دره های مأرب را که تقریبا یک فرسخ باشد فاصله داشت معمور و آباد ساخته بود. ولی خرابی آن سد عظیم بتدریج باعث انحطاط آبادی وتنزل مقام مأرب گردید. وعاقبت خرابی قطعی این سد بی نظیر بوسیله سیلی عظیم بنیان کنی شد، که مآخذ آن را همان

"سیل العَرِم" مذکور در قرآن کریم دانسته اند. وسیل العرم یعنی (سیل قوی و طاقت ناپذیر) که بوسیله آن قسمت های زیادی از سد خراب شد. وبا خراب شدن قطعی این سد عظیم که در سال 452 میلادی رخ داد، مملکت سبأ مکانت اصلی تجارتی و آبادانی خود از دست داد.

+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم فروردین 1391 ساعت 13:9 توسط |puorg artim آرشیو نظرات

مهم ترین ومعروف ترین دول و ممالک عربی دولت و مملکت «سبا» بود که در جنوب دولت معین و شمال دولت قتبان وشمال غربی حضرموت واقع بود، و بتدریج اسم وشهرت آن برسایر ممالک مجاور غلبه نمود. آغاز تشکیل این دولت به گمان قوی از قرن هشتم یا آغاز قرن نهم قبل از میلاد مسیح است. از این زمان تا انقراض دولت مستقل یمن در دست حبشی ها در مسیحی (میلادی) تاریخ سلطنت «سبأ» به چهار دوره تقسیم می شود که در واقع دو دوره اول آن دولت سبأ

ص:144

بمعنی خاص بوده و در دو دوره بعد اگر چه اسم دولت «عنوان سبأ» داشت اما بیشتر نفوذ وحکومت در دست اقوام دیگر یمنی بود. حدس قوی می رود که این چهار دوره با چهار واقعه توام است یعنی انتهای اولی و آغاز دومی با انقراض کامل (یا از دست رفتن موقع مهم) دولت معین وابتدای سومی با از میان رفتن دولت قتبان وبالا گرفتن نفوذ ریدان و حِمیرها وابتدای چهارمی با استیلای اولی حبشه وانقراض دولت حضرموت مقارن است.

دوره اول حکومت کهنه که باسم «مکارب» یعنی (سبأ) نامیده می شود از ابتدای امر دولت سبأ تا حدود قرن ششم قبل از میلاد مسیح (یا اواسط قرن هشتم) فرمانروای مملکت سبأ بودند. نام های چند تن از این پادشاهان سبأ از کتیبه ها بدست آمده که روی همرفته پنج اسم می شود (یعنی نام ها مکرر می شود) و با احتمال قوی ?? نفر از آنها یک سلسله را تشکیل می دهند که پشت بر پشت در مملکت سبأ حکمرانی کرده اند. چند نفر از آنها اسم مشابه مانند: یثعمر یا یثمر دارند.

بنیادگذار سد مأرب

مکارب «سبأ» نسب وی به: عبد شمس بن یشجب بن یعرب بن قحطان بن هود النبی می رسد. وی بنای «سد مأرب» را در مسافت کمتر از دوساعت راه از طریق مغرب شهر مأرب شروع کرد. ولی قبلاً از اتمام سد، شاه «مکارب سبأ» فوت کرد و پسرش کار پدر را دنبال کردند و «سد مأرب» را به پایان رساندند. بعد از اتمام سد مأرب منطقه مجاور سد را «ارض سبأ» نامگذاری کردند و شهر «مأرب» پایتخت مملکت خود قرار دادند. در سیرئه السبئیون آمده است که یکی از این پادشاهان که نام وی «یثعمر بن مکارب» که ظاهراً در اواخر قرن هشتم قبل از میلاد مسیح حکومتی داشته، بنای «سد مأرب» را که پدرش «مکارب سبأ» آغاز کرده بود واندکی کار کرده بود پرداخته و به انجام رسانید و مورد استفاده وبهره برداری قرار گرفت.

پس از اتمام «سد مأرب» با دولت معین در جنگ شد و آن دولت را شکست داد و 50000 نفر از معین ها را کشت. این حکمران نامدار ظاهراً همان یثعمر سبائی است کا سارگن پادشاه آشور در کتیبه خود در سال 715 قبل از میلاد از باج و خراج گرفتن

ص:145

از او سخن می راند. نوه از کریبل وتر (یا کریبائیل وتر) از مقتدرین حکمرانان سبأ بود که دولت سبأ را باللمره مغلوب نمود و با دولت قتبان و دولت اوسان نیز جنگها کرد واز این تاریخ حکمرانان لقب پادشاه برخود گرفت. اسم کریبلو از ملوک سبأ هم که در کتیبه سناخریب پادشاه آشور از 665 قبل از میلاد آمده است. ظاهراً اشاره به همین حکمران است که بخورات و توابل و سنگهای قیمتی برای او فرستاده بود.

پایتخت مملکت سبأ درآن دوران شهر صرواح بوده که در مشرق صنعا واقع بوده وحالا خرابه های آن موجود است. بعداً پایتخت سبأ به شهر مأرب که شهر عمده بود انتقال یافت.

آثار

یمن کشوری است که از زمان های قدیم موقعیت خاصی داشته است. یمن از قدیم ناحیه ای آباد و خرم و با نعمت بسیار و دارای جنگل ها در نقاط کوهستانی و در نقاط دیگر نخلستان ها و باغ های میوه گوناگون می باشد. به این خاطر در آن دوران «یمن السعید» نیز نامیده می شده است. سد مأرب در دهانه وادی (دره) ذَنهَ و درمیان دورشته کوه بلند واقع می باشد. رشته اول: واقع درسمت شمال، تپه هایی بسیار سراشیب وبلند ارتفاع وپوشیده از گیاه وجنگل ومعادن بسیار است. رشته دوم: کوه حَجَر نامیده می شود، کوهی بسیار بلند که سنگلاخ است، قسمت شمالی اش را جنگلها فرا گرفته اند. قسمت جنوبی کوه مرتع وچمنزار است. طول سد مأرب در حوالی ذراع (گز بلند)، و ارتفاع سد به حوالی ?? ذراع می باشد. اما عرض سد ?? ذراع می باشد. در ? کیلومتری خرابه های سد مأرب آثار برجسته کاخ بلقیس ملکه سبأ واقع می باشد. بقایا آثار این کاخ بزرگ وزیبا نشان می دهد که «سبأ» مملکت بسیار بزرگ و عظیمی بوده است. در اطراف خرابه ای این کاخ عظیم آثارهایی برجای مانده است که بسیار مشوق و دیدنی است. از طرف غرب کاخ بلقیس مایل به سمت جنوب روی تپه ای آثار قلعه ای به چشم می خورد که آن را قلعه سبأ می نامند، چنانکه ساکنان این منطقه به ما اطلاع دادند. همچنین در

ص:146

نزدیکی های کاخ بلقیس ملکه سبأ واز طرف جنوب و مشرق آثارها وخرابه ها وزیر زمین ها وستون های بزرگی که از سنگ تراشیده شده است برجای مانده است.

همچنین از آثارهایی که در نزدیکی کاخ بلقیس مشاهده کردم آثار و خرابه های یک معبد بزرگ بود که در یک کیلومتری کاخ بلقیس به چشم می خورد.

داستان حضرت سلیمان و ملکه سبا و شکسته شدن سد مارب

اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد، تو مهربان و جاودان آسیب ناپذیر من هستی. ای پناهگاه ابدی، تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.

جلسه سوم

داستان حضرت سلیمان و ملکه سبا و شکسته شدن سد مارب

جزیرة العرب از نظر جغرافیایی به سه بخش تقسیم شده است: عربستان سعودی بخش مرکزی است. در بخش شمال و غرب مکه و مدینه و طائف و یثرب و درمنطقه جنوب جزیرة العرب، یمن قرار دارد. یمن در عربستان خوشبخت نامیده می شود چرا که این بخش پر نعمت ترین منطقه جزیره است، به گونه ای که آثار تمدن درخشان و با عظمت آن تا به امروز باقی و مشهور است. یکی از این آثار تاریخی م آرب (شهر معروف سبا) است.

خداوند در قرآن در دو سوره از قوم سبا نام برده است. نخست از ملکه سبا و نامه حضرت سلیمان به او ودیگری به مناسبت شکستن سد م آرب.

در ابتدا به دلیل اهمیت و زیبایی داستان نامه حضرت سلیمان به بلقیس ملکه سبا، این داستان را با جزیئات کامل آوردم. و سپس داستان شکسته شدن سد مارب را خواهید خواند.

حضرت سلیمان علیه السلام با تمام حشمت و شکوه و قدرت بی نظیر بر جهان حکومت می کرد. پایتخت او بیت المقدس در شام بود. خداوند نیروهای عظیم و امکانات بسیار در اختیار او قرار داده بود، تا آن جا که رعد و برق و جن و انس و همه

ص:147

پرندگان و چرندگان و حیوانات دیگر تحت فرمان او بودند. و او زبان همه آنها را می دانست.

هدف حضرت سلیمان علیه السلام این بود که همه انسانها را به سوی خدا و توحید و اهداف الهی دعوت کند و از هرگونه انحراف و گناه باز دارد و همه امکانات را در خدمت جذب مردم به سوی خدا قرار دهد.

در همین عصر در سرزمین یمن، بانویی به نام «بلقیس» بر ملت خود حکومت می کرد و دارای تشکیلات عظیم سلطنتی بود. ولی او و ملتش به جای خدا، خورشید پرست و بت پرست بودند و از برنامه های الهی به دور بوده و راه انحراف و فساد را می پیمودند.

سلیمان در دوران پیامبری و فرمانروائی خود، بعد از اتمام بنای بیت المقدس، با عده ای به زیارت خانه خدا رفت. در راه بازگشت از کعبه به سوریه، در نزدیکی یمن، به جستجوی آب برای سپاه خود بود و از این رو، سراغی از هدهد گرفت، اما دید که اوغایب است. پرسید: چه شده است که من هدهد را نمی بینم ؟ آیا عذری در نیامدن و غیبت داشته یا بدون جهت تأخیر نموده است ؟ (مالی لااری الهدهد ام کان من الغائبین). اگر چنین باشد، من او را به سختی مجازات نموده و یا خواهم کشت، مگر آن که دلیلی روشن و شفاف برای غیبتش اقامه کند.

دیری نپایید که هدهد حضور پیدا کرد و بی درنگ گفت: ای سلیمان! من به موضوعی دست یافته ام که تو از آن بی خبری، من از شهر سبا می آیم و خبر مهمی برای تو آوره ام؛ «احطت بما لم تحط به وجئتک من سبأ بنأ یقین» پادشاه آن کشور زنی بود که همه امکانات در اختیار داشت و تخت سلطنتی بس عظیم و شگفتی داشت. آنچه مایه تأسف است این که پادشاه و مردم آنجا به جای خدای سبحان در برابر خورشید سجده می کردند! خورشید پرست بودند و شیطان این رفتار را برای آنان زیبا جلوه داده، آنان را به بی راهه برده بود.

حضرت سلیمان (علیه السلام) برای این خبر اهمیت ویژه ای قائل شد و فرمود: «من باید بررسی کنم که آیا این گزارش صحیح است یا نه ؟ حضرت سلیمان علیه السلام عذر غیبت هدهد را پذیرفت، و بی درنگ در مورد نجات ملکه سبأ و ملتش احساس

ص:148

مسؤولیت نمود و نامه ای برای ملکه سبا (بلقیس) فرستاد و او را دعوت به توحید کرد. نامه کوتاه اما بسیار پر معنا بود و در آن چنین آمده بود: «به نام خداوند بخشنده مهربان توصیه من این است که برتری جویی نسبت به من نکنید و به سوی من بیایید و تسلیم حق گردید.»

سلیمان علیه السلام نامه را به هدهد داد و گفت: «تو خود نامه را ببر و به نزد ملکه سبا بیفکن و از دور با دقت تماشا کن که چه عکس العملی نشان خواهد داد». هدهد نامه را برداشت و به سوی بلقیس راونه شد و نامه را نزد او افکند.

بلقیس نامه را برداشت و قرائت کرد و آن گاه خطاب به وزرا و بزرگان دربار نموده، گفت: نامه مهمی به من رسیده است. نامه از سلیمان نبی است. بلقیس بزرگان کشور خود را به گرد هم آورد و با آنها در این باره مشورت کرد. آنها گفتند: «ما نیروی کافی داریم و می توانیم بجنگیم و هرگز تسلیم نمی شویم.» بلقیس در جلسه مشورت گفت: من با فرستادگان هدیه برای سلیمان، او را امتحان می کنم. اگر او پیامبر باشد میل به دنیا ندارد و هدیه ما را نمی پذیرد، و اگر شاه باشد، می پذیرد. در نتیجه اگر دریافتیم او پیامبر است، قدرت مقاومت در مقابل او را نخواهیم داشت و باید تسلیم حق گردیم.

وقتی فرستادگان ملکه سبا هدایا را نزد حضرت سلیمان آوردند، از آنجا که سلیمان احساس کرد که آنان در صددند که با این هدایا آنان را از دعوت به توحید و یگانه پرستی معاف دارند، فرمود: «آیا با این هدایا به انصراف من بر آمده اید؟ من نیازی به این هدایا ندارم. این هدایا در برابر عطایایی که ایزد منان به من مرحمت فرموده، هیچ و ناچیز است. حال که چنین است و دعوت مرا به یگانه پرستی اجابت نمی کنند، چنان لشگری به سوی آنان خواهم فرستاد که هرگز به ذهن و اندیشه آنان خطور نکرده باشدو نظیرش را ندیده و نشنیده باشند».

فرستادگان باز گشتند و آنچه را دیده و شنیده بودند گزارش کردند. بلقیس دریافت که ناگزیر باید تسلیم فرمان سلیمان (که فرمان حق و توحید است) گردد و برای حفظ و سلامت خود و جامعه هیچ راهی جز پیوستن به امت سلیمان ندارد. به دنبال این تصمیم با جمعی از اشراف قوم خود حرکت کردند و یمن را به قصد شام

ص:149

ترک گفتند، تا از نزدیک به تحقیق بیشتر بپردازند.

هنگامی که سلیمان از آمدن بلقیس و همراهانش به طرف شام اطلاع یافت، به حاضران فرمود: «کدام یک از شما توانایی دارید، پیش از آن که آنها به این جا آیند، تخت ملکه سبأ را برای من بیاورید.

عفریتی از جن (یعنی یکی از گردنکشان جنیان) گفت: من آن تخت را قبل از آن که چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد.

سپس سلیمان علیه السلام دستور داد تا تخت را اندکی جابجا کرده و تغییر دهند تا وقتی که بلقیس آمد، ببینند در مقابل این پرسش که آیا این تخت تو است یا نه، چه جواب می دهد. طولی نکشید که بلقیس و همراهان به حضور سلیمان آمدند.

ملکه سبا به داخل صحن و قصر سلیمان وارد شود. وقتی ملکه آن منظره شگفت را دید به گمان این که آن جا نهر آب است، ساق های خود را برهنه کرد؛ اما حضرت سلیمان (علیه السلام) به او گفت: که کف حیاط از آبگینه و از بلور صاف ساخته شده است و آبی که مشاهده می کند از زیر آن بلور می گذرد. در آن هنگام شخصی به تخت او اشاره کرد و به بلقیس گفت: «آیا تخت تو این گونه است ؟!». بلقیس دریافت که تخت خود اوست و از طریق اعجاز، پیش از ورودش به آن جا آورده شده است. او با مشاهده این معجزه، تسلیم حق شد و آیین حضرت سلیمان را پذیرفت و به آیین سلیمان پیوست و به نقل مشهور با سلیمان ازدواج کرد و هر دو در ارشاد مردم به سوی یکتا پرستی کوشیدند.

(شاهزادگان ایران) - دختران یزدگرد سوم - یزدجرد بن شهریار

بسمه تعالی

ص:150

در بارۀ کیفیت آمدن «شاهزادگان ایران به مدینه و تزویج آنها» روایات گوناگون وارد شده است که ما در این مختصر، بعضی از آنهارا می آوریم

منتخب التواریخ:

والده ماجدۀ امام زین العابدین علیه السلام جناب شهربانو بنت یزدجرد سلطان الأعاجم و آخر ملوک الفرس ابن شهریار بن پرویز بن هرمز بن کسری انوشیروان العادل بن قباد بن فیروز بن یزدجرد بن بهرام گور بن یزدجرد بن بهرام بن شاپور ذوالأکتاف بوده(1)

و مشهور آنست که اسم آن مخدره شهربانویه بوده است

امام زین العابدین علیه السلام می فرمود: «أنابن الخیرتین لأنّ رسول اللّه 6 قال انّ للّه من عباده خیرتان، فخیرة من العرب، قریش، و من العجم، فارس»

و فیه یقول ابوالأسود الدئلی:

و انّ غلاماً بین کسری و هاشم ** لأکرم من نیطت علیه التّمائم

و این بانو را به نام شاه زنان و سلافة و خولة و غزالة نیز می خواندند، و شاعر در حق او گفته (یعنی در حق زین العابدین)

و أمّه ذات العلی والمجد ** شاه زنان بنت یزدجرد

هوبن شهریار بن کسری ** ذو سؤدد لیس یخاف کسری

و به اتفاق مؤرخین، مخدره شهربانو هنگامی که امام زین العابدین 7 از او متولد گردید، در حال نفاس، دنیا را وداع گفت.

پس آنچه را که صاحب «تذکرة الخواتین» برهم بافته به این که شهربانو روز عاشورا سوار ذوالجناح گردید و با دخترش به «ری» آمد و دختر را رها کرد (ودر کوه بی بی شهربانو غائب شد) ابداً اصلی ندارد؛

و أعجب از اینکه تا کنون آن کوه زیارت گاه جهّال گردیده است، و مردم نادان دسته دسته ماشین گرفته، و به زیارت این امر موهوم و بی پایه، می روند

ص:151


1- (1) 0 منتخب التواریخ ص 346.

پس واجب است بر طرفداران دین، که این خرافات را با روشن گری خود، از فکر مردم، بیرون بنمایند.

و در میان مؤرّخین اختلاف هست و کاملاً روشن نیست که

1 - آن مخدره در زمان خلافت عمر اسیر شده است

2 - یا در زمان خلافت عثمان

3 - یا درزمان خلافت حضرت امیر المومنین علیه السلام

و همچنین معلوم نیست که آیا ازدواج این مخدّره با حضرت سیّدالشّهداء 7، در چه زمانی از آن سه تاریخ بوده است به هر یک از این سه گفتار، گروهی معتقدند.

مستند کسانی که می گویند: زمان خلافت امیر علیه السلام بوده فرمایش شیخ مفید 1 در کتاب «ارشاد» است.

ارشاد المفید: الامام بعد الحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام ابنه أبو محمد علی بن الحسین زین العابدین علیهما السلام وکان یکنی أیضا بأبی الحسن وامه شاه زنان بنت یزدجرد بن شهریار کسری، ویقال: إن اسمها شهر بانو، وکان أمیر المؤمنین علیه السلام ولی حریث بن جابر جانبا من المشرق، فبعث إلیه بنتی یزدجرد بن شهریار، فنحل ابنه الحسین علیه السلام شاه زنان منهما فأولدها زین العابدین علیه السلام ونحل الاخری محمد بن أبی بکر فولدت له القاسم بن محمد بن أبی بکر، فهما ابنا خالة، وکان مولد علی بن الحسین علیهما السلام بالمدینة سنة ثمان وثلاثین من الهجرة، فبقی مع جده أمیر المؤمنین علیه السلام سنتین ومع عمه الحسن علیه السلام اثنی عشر سنة، ومع أبیه الحسین علیه السلام ثلاثا وعشرین سنة، وبعد أبیه أربعا وثلاثین سنة وتوفی بالمدینة سنة خمس وتسعین من الهجرة وله یومئذ سبع وخمسون سنة، و کان إمامته أربعا وثلاثین سنة ودفن بالبقیع مع عمه الحسن بن علی بن أبی طالب علیهما السلام(1).

مستند کسانی که می گویند: در زمان عثمان بوده روایت «عیون أخبار الرّضاء» است،

عیون أخبار الرضاء. الحسین بن محمد البیهقی، عن محمد بن یحیی الصولی، عن عون بن محمد، عن سهل بن القاسم النوشجانی، قال: قال لی الرضا علیه السلام بخراسان: إن بیننا وبینکم

ص:152


1- (1) 0 ارشاد المفید ص 269؛ بحار الأنوار - العلامة المجلسی ج 46 ص 12.

نسب، قلت: وما هو أیها الامیر؟ قال: إن عبد الله بن عامر بن کریز لما افتتح خراسان أصاب ابنتین لیزدجرد بن شهریار ملک الاعاجم، فبعث بهما إلی عثمان بن عفان فوهب إحداهما للحسن والاخری للحسین علیه السلام فماتتا عندهما نفساوین، وکانت صاحبة الحسین علیه السلام نفست بعلی بن الحسین علیهما السلام فکفل علیا بعض امهات ولد أبیه فنشأ وهو لا یعرف اما غیرها ثم علم أنها مولاته، وکان الناس یسمونها امه، وزعموا أنه زوّج امه، ومعاذ الله إنما زوّج هذه علی ما ذکرناه، وکان سبب ذلک أنه واقع بعض نسائه ثم خرج یغتسل فلقیته امّه هذه فقال لها: إن کان فی نفسک فی هذا الأمر شئ فاتّقی الله وأعلمینی ؟ فقالت: نعم فزوّجها، فقال ناس: زوّج علی بن الحسین علیهما السلام امه، قال عون: قال لی سهل ابن القاسم: ما بقی طالبی عندنا إلا کتب عنّی هذا الحدیث عن الرّضا علیه السلام(1)

علاّمه مجلسی ره در «جلاء العیون» فرموده ابن بابویه بسند معتبر از حضرت امام رضا علیه السلام روایت کرده است که عبدالله بن عامر چون خراسان را فتح کرد دو دختر از یزدجرد پادشاه عجم گرفت و برای عثمان فرستاد پس یکی را به حضرت امام حسن علیه السلام و دیگری را به حضرت امام حسین علیه السلام داد و آن را که حضرت امام حسین علیه السلام گرفت حضرت امام زین العابدین علیه السلام از او به هم رسید و چون آن حضرت از او متولد شد او برحمت الهی واصل شد (و آن دختر دیگر نیز در وقت ولادت فرزند اول وفات یافت). پس یکی از کنیزان حضرت امام حسین علیه السلام او را تربیت می کرد و حضرت او را مادر می گفت و چون حضرت امام حسین علیه السلام شهید شد حضرت امام زین العابدین علیه السلام او را به یکی از شیعیان خود تزویج کرد و به این سبب شهرت کرد که حضرت امام زین العابدین صلوات الله علیه مادر خود را به یکی از شیعیان خود تزویج نموده.(2)

مؤلف گوید که این حدیث مخالفت دارد با آنچه گذشت در فصل اولاد حضرت امام حسین علیه السلام که شهربانو را در زمان عمر آوردند و شاید یکی از راویان

ص:153


1- (1) 0 عیون أخبار الرّضا ج 2 ص 128 بتفاوت یسیر، بحار: ج 46 ص 8.
2- (2) 0 منتهی الامال ج 2 ص 3 چاپ قدیم.

اشتباهی کرده باشد و آن روایت که در آنجا واقع شده اشهر و اقوی است.(1)

و شیخ مفید ره روایت کرده است که حضرت امیر المومنین علیه السلام حریث بن جابر را والی کرد در یکی از بلاد مشرق و او دو دختر یزدجرد را برای حضرت فرستاد حضرت یکی را که شاه زنان نام داشت به حضرت امام حسین علیه السلام داد و حضرت امام زین العابدین علیه السلام از او به هم رسید و دیگری را به محمد بن ابی بکر داد و قاسم جد مادری حضرت صادق علیه السلام از او بهم رسید. پس قاسم با امام زین العابدین علیه السلام خاله زاده بودند انتهی.(2)

مستند کسانی که می گویند: زمان عمر بوده، روایت قطب راوندی در کتاب «الخرایج» از امام باقر علیه السلام است.

. الخرائج روی عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: لما قدمت ابنة یزدجرد ابن شهریار آخر ملوک الفرس وخاتمتهم علی عمر، وادخلت المدینة استشرفت لها عذاری المدینة، وأشرق المجلس بضوء وجها، ورأت عمر فقالت: آه بیروز باد هرمز، فغضب عمر وقال: شتمتنی هذه العلجة(3) و همّ بها فقال له علی علیه السلام: لیس لک إنکار علی ما لا تعلمه، فأمر أن ینادی علیها، فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: لا یجوز بیع بنات الملوک وإن کن کافرات، ولکن اعرض علیها أن تختار رجلا من المسلمین حتی تتزوج منه، وتحسب صداقها علیه من عطائه من بیت المال یقوم مقام الثمن، فقال عمر: أفعل، وعرض علیها أن تختار فجالت فوضعت یدها علی منکب الحسین علیه السلام فقال: "چه نام داری أی کنیزک" یعنی: ما اسمک یا صبیة ؟ قالت جهان شاه، فقال بل شهر بانویه، قالت: تلک اختی قال: "راست گفتی" أی صدقت ثم التفت إلی الحسین فقال: احتفظ بها وأحسن إلیها، فستلد لک خیر أهل الارض فی زمانه بعدک، وهی ام الاوصیاء الذریة الطیبة، فولدت علی بن الحسین زین العابدین علیهما السلام(4). قطب راوندی بسند معتبر از حضرت امام

ص:154


1- (1) 0 منتهی الامال ج 2 ص 3 چاپ قدیم
2- (2) 0 منتهی الامال ج 2 ص 3 چاپ قدیم
3- (3) 0 العلج: بالکسر فالسکون وجیم فی الاخر: الرجل الضخم من کفار العجم وبعضهم یطلقه علی الکافرمطلقا (المجمع).
4- (4) 0 لم نعثر علیه فی الخرایج المطبوعة رغم البحث عنه. وسیأتی کذلک بعض الاحادیث، وقد ذکر الحجة المتتبع شیخنا الرازی فی الذریعة ج 7 ص 146 انه رأی نسخة بعنوان (الخرایج) فی مکتبة سلطان العلماء وهی تخالف المطبوع. أقول ولعل الخرایج المطبوعة فیها نقص وربما کانت المخطوطة أکمل، ویحتمل أن یکون (یج) رمز الخرایج مصحفا عن (یر) رمز البصائر والحدیث فیه فی باب 11 ج 7.

محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که چون دختر یزدجرد بن شهریار آخر پادشاهان عجم را برای عمر آوردند و داخل مدینه کردند جمیع دختران مدینه بتماشای جمال او بیرون آمدند و مسجد مدینه از شعاع روی او روشن شد.

و چون عمر اراده کرد که روی او را ببیند مانع شد و گفت سیاه باد روز هرمز که تو دست بفرزند او دراز می کنی عمر گفت این گبرزاده مرا دشنام میدهد و خواست که او را آزار کند حضرت امیر علیه السلام فرمود که تو سخنی را که نفهمیدی چگونه دانستی که دشنام است پس عمر امر کرد که ندا کنند در میان مردم و او را بفروشند.

حضرت فرمود جایز نیست فروختن دختران پادشاهان هر چند کافر باشند و لیکن بر او عرض کن که یکی از مسلمانان را خود اختیار کند و او را به او تزویج کنی و مهر او را از عطای بیت المال او حساب کنی.

عمر قبول کرد و گفت یکی از اهل مجلس را اختیار کن آن سعادتمند آمد و دست بر دوش مبارک امام حسین علیه السلام گذارد پس حضرت امیر المومنین علیه السلام از او پرسید بزبان فارسی که چه نام داری ای کنیزک ؟ عرض کرد جهانشاه.

حضرت فرمود بلکه تو را شهربانویه نام کرده اند عرض کرد این نام خواهر من است.

حضرت باز بفارسی فرمود راست گفتی، پس رو کرد به حضرت امام حسین علیه السلام و فرمود که این با سعادت را نیکو محافظت نما و احسان کن بسوی او که فرزندی از تو بهم خواهد رسانید که بهترین اهل زمین باشد بعد از تو و این مادر اوصیاء ذریه طیبه من است پس حضرت امام زین العابدین علیه السلام از او به هم رسید.(1)

و «یروی» أنها ماتت فی نفاسها به،

وإنما اختارت الحسین علیه السلام لأنّها رأت فاطمة علیها السلام وأسلمت قبل أن یأخذها عسکر المسلمین، ولها قصة وهی أنها قالت: رأیت فی النوم قبل ورود عسکر المسلمین کأن محمدا رسول

ص:155


1- (1) 0 منتهی الامال ج 2 ص 3 چاپ قدیم.

الله صلی الله علیه وآله دخل دارنا وقعد مع الحسین علیه السلام وخطبنی له وزوجنی منه، فلما أصبحت کان ذلک یؤثر فی قلبی وما کان لی خاطر غیر هذا، فلما کان فی اللیلة الثانیة رأیت فاطمة بنت محمد صلی الله علیه وآله قد أتتنی وعرضت علی الاسلام فأسلمت ثم قالت: إن الغلبة تکون للمسلمین، وإنک تصلین عن قریب إلی ابنی الحسین سالمة لا یصیبک بسوء أحد قالت: وکان من الحال أنی خرجت إلی المدینة ما مس یدی إنسان.

و (این که چرا امام حسین علیه السلام را اختیار کرد) روایت کرده است که پیش از آنکه لشکر مسلمانان بر سر ایشان بروند شهربانو در خواب دید که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله داخل خانه او شد با حضرت امام حسین علیه السلام و او را برای آن حضرت خواستگاری نمود و به او تزویج کرد. شهربانو گفت که چون صبح شد محبت آن خورشید فلک امامت در دل من جا کرد و پیوسته در خیال آن حضرت بودم. چون شب دیگر بخواب رفتم حضرت فاطمه صلوات الله علیه را درخواب دیدم که بنزد من آمده و اسلام را بر من عرضه داشت و من بدست مبارک آن حضرت در خواب مسلمان شدم پس فرمود که در این زودی لشکر مسلمانان بر پدر تو غالب خواهند شد و تو را اسیر خواهند کرد و بزودی بفرزند من حسین علیه السلام خواهی رسید و خدا نخواهد گذارد که کسی دستی بتو برساند تا آنکه بفرزند من برسی و حقتعالی مرا حفظ کرد که هیچ کس بمن دستی نرسانید تا آنکه مرا به مدینه آوردند و چون حضرت امام حسین علیه السلام را دیدم دانستم که همان است که در خواب با حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله بنزد من آمده بود و حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله مرا بعقد او در آورده بود و باین سبب او را اختیار کردم.(1)

ارشاد. سئل أمیر المؤمنین صلوات الله علیه «شاه زنان» بنت کسری حین اسرت: ما حفظت عن أبیک بعد وقعة الفیل ؟ قالت: حفظت عنه إنه کان یقول: إذا غلب الله علی أمر ذلّت المطامع دونه ، وإذا انقضت المدة کان الحتف(2) فی الحیلة، فقال علیه السلام: ما أحسن ما قال أبوک، تذلّ

ص:156


1- (1) 0 منتهی الامال ج 2 ص 3 چاپ قدیم.
2- (2) 0 الحتف الموت والجمع الحتوف، ولم یأت منه فعل، یقال: مات حتف أنفه أی علی فراشه من غیرقتل ولا ضرب ولا غرق ولا حرق، وخص الانف لما یقال: ان روحه تخرج من أنفه، المجمع.

الأمور للمقادیر حتّی یکون الحتف فی التّدبیر(1)

و به روایت مفید: نام خواهرش (کیهان بانویه) بوده است.

و بعضی نام او را «مروارید» گفته اند و بعضی می گویند: روایت مفید که متضمّن آوردن «حریث بن جابر حنفی» آن دو بانو را در زمان امیر 7 به خدمت آن حضرت آورده است نزدیک به حقیقت است چون بودن این قضیه در زمان عمر بعید است

زیرا تولد امام سجّاد علیه السلام در زمان امیر علیه السلام واقع شده است و اینکه ولادت آن حضرت بعد از بیست سال بوده باشد، بعید به نظر می رسد، خلاصه کسانی که به اخبار و تواریخ احاطه دارند، به ناچار در جمع و تحلیل این سه قول نظری دارند واللّه العالم.

برای روشنی مطلب به روایات بعدی توجّه فرمائید.

کشف الغمة. ولد علی (بن الحسین) علیه السلام بالمدینة فی الخمیس الخامس من شعبان من سنة ثمان وثلاثین من الهجرة فی أیام جده أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام قبل وفاته بسنتین، وامه ام ولد إسمها «غزالة»، وقیل: بل کان اسمها شاه زنان بنت یزدجرد و قیل: غیر ذلک.(2)

و قال الحافظ عبد العزیز: امه یقال: لها «سلامة»، وقال إبراهیم بن إسحاق امه «غزالة» ام ولد.

وفی کتاب موالید أهل البیت روایة ابن الخشاب النحوی: بالإسناد عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

وُلد علی بن الحسین علیهما السلام فی سنة ثمان وثلاثین من الهجرة قبل وفات علی بن أبیطالب علیه السلام بسنتین، وأقام مع أمیر المؤمنین سنتین، ومع أبی محمد الحسن علیه السلام عشر سنین، وأقام مع أبی عبد الله علیه السلام عشر سنین، وکان عمره سبعا وخمسین سنة. وفی روایة اخری: إنه ولد سنة سبع وثلاثین، وقبض وهو ابن سبع وخمسین سنة فی سنة أربع وتسعین، وکان بقاؤه بعد أبی عبد الله علیه السلام ثلاثا وثلاثین سنة ویقال: فی سنة خمس وتسعین. امه خولة بنت یزدجرد ملک فارس، وهی التی سماها أمیر المؤمنین علیه السلام «شاه زنان»، ویقال: بل کان اسمها «برّة» بنت

ص:157


1- (1) 0 ارشاد المفید ص 160؛ بحار: ج 46 ص 11.
2- (2) 0 کشف الغمّة ج 2 ص 260 بتفاوت؛ بحار الأنوار، العلامة المجلسی ج 46 ص 7.

النوشجان، ویقال: کان اسمها شهر بانو بنت یزدجرد، وکان یقال له علیه السلام: ابن الخیرتین لقول رسول الله صلی الله علیه وآله: إن لله من عباده خیرتین فخیرته من العرب قریش، ومن العجم فارس ، وکانت امه بنت کسری.

البصائر. إبراهیم بن إسحاق، عن عبد الله بن أحمد، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله الخزاعی، عن نصر بن مزاحم، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: لما قدم بابنة یزدجرد علی عمر، وادخلت المدینة أشرف لها عذاری المدینة وأشرق المسجد بضوء وجهها، فلما دخلت المسجد ورأت عمر غطت وجهها وقالت: اه بیروج بادا هرمز(1) قال: فغضب عمر وقال:

تشتمنی هذه وهم بها، فقال له أمیر المؤمنین: لیس لک ذلک أعرض عنها، إنها تختار رجلا من المسلمین ثم احسبها بفیئه علیه، فقال عمر: اختاری قال: فجاءت حتی وضعت یدها علی رأس الحسین بن علی علیهما السلام فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: ما اسمک ؟ فقالت: جهان شاه فقال:

بل شهر بانویه، ثم نظر إلی الحسین علیه السلام فقال: یا أبا عبد الله لیلدن لک منها غلام خیر أهل الارض(2)

تبیین. یزدجرد آخر ملوک الفرس، وهو ابن شهریار بن أبرویز بن هرمز بن أنوشیروان، وکأن إشراق المسجد بضوئها کنایة عن ابتهاج أهل المسجد برؤیتها وعجبهم من صورتها وصباحتها. وفی الکافی(3) اف بیروج بادا هرمز، واف کلمة تضجر، وبیروج معرب بیروز أی اسود یوم هرمز وأساء الدهر إلیه وانقلب الزمان علیه حیث صارت أولاده اساری تحت حکم مثل هذا أو دعاء علی جدها هرمز، یعنی لا کان لهرمز یوم حتی تصیر أولاده کذلک. "وهم بها" أی أراد إیذاءها أو أن یأخذها لنفسه قوله علیه السلام: بل شهر بانویه کأنه علیه السلام غیر اسمها للسنة، أو لانه من أسماء الله تعالی لما ورد فی الخبر فی النهی عن اللعب بالشطرنج إنه یقول مات شاهه وقتل شاهه والله شاهه ما مات وما قتل، أو أنه علیه السلام أخبر أنه لیس اسمها جهانشاه بل اسمها شهر بانویه، وإنما غیرته للمصلحة، کما یدل علیه روایة صاحب العدد أو المعنی لم ینبغ لک هذا الاسم، بل کان ینبغی

ص:158


1- (1) 0 خ ل "أف بیروز"(کلام فارسی مشتمل علی تأفیف ودعاء علی أبیها هرمز) تعنی: لا کان لهرمزیوم، فان ابنته أسرت بصغر ونظر إلیها الرجال، الوافی ج 2 ص 176.
2- (2) 0 بصارئرالدرجات فی الباب الحادی عشر من الجزء السابع؛ بحار: ج 46 ص 9.
3- (3) 0 الکافی ج 1 ص 466.

تسمیتک بشهر بانویه "لیلدن" کأنه إشارة إلی أن أولاده علیه السلام یحصل من ولد هو خیر أهل الارض، وفی بعض

............................................................

النسخ بالتاء کأنه تم الکلام عند قوله: لک، وقوله: منها غلام، جملة اخری. ثم إن هذا الخبر یخالف الخبر السابق، وذاک أقرب إلی الصواب إذ أسر أولاد یزدجرد الظاهر أنه کان بعد قتله أو استئصاله، وذلک کان فی زمن عثمان وإن أمکن أن یکون بعد فتح القادسیة أو نهاوند أخذ بعض أولاده هناک لکنه بعید وأیضا لا ریب فی أن تولد علی بن الحسین علیه السلام منها کان فی أیام خلافة أمیر المؤمنین علیه السلام، ولم یولد منها غیره کما نقل، وکون الزواج فی زمن عمر وعدم تولد ولد منها إلا بعد أکثر من عشرین سنة بعید، ولا یبعد أن یکون عمر فی هذه الروایة تصحیف عثمان والله یعلم.(1)

مناقب ابن شهرآشوب. مولد علی بن الحسین علیهما السلام بالمدینة یوم الخمیس فی النصف من جمادی الاخرة، ویقال: یوم الخمیس لتسع خلون من شعبان سنة ثمان وثلاثین من الهجرة قبل وفاة أمیر المؤمنین علیه السلام بسنتین، وقیل: سنة سبع، وقیل: سنة ست فبقی مع جده أمیر المؤمنین علیه السلام أربع سنین، ومع عمه الحسن عشر سنین، ومع أبیه عشر سنین، ویقال: بقی مع جده سنتین، ومع عمه اثنتی عشرة سنة، ومع أبیه ثلاث عشرة سنة، وأقام بعد أبیه خمسا وثلاثین سنة، وتوفی بالمدینة یوم السبت لاحدی عشرة لیلة بقیت من المحرم، أو لاثنتی عشرة لیلة ، سنة خمس وتسعین من الهجرة، وله یومئذ سبع وخمسون سنة، ویقال: تسع وخمسون سنة، ویقال أربع وخمسون، وکانت إمامته أربعا وثلاثین سنة، وکان فی سنی إمامته بقیة ملک یزید، وملک معاویة بن یزید، وملک مروان، وعبد الملک، وتوفی فی ملک الولید ودفن فی البقیع مع عمه الحسن علیه السلام(2).

وقال أبو جعفر بن بابویه: سمه الولید بن عبد الملک. وامه شهر بانویه بنت یزدجرد بن شهریار الکسری، ویسمونها أیضا بشاه زنان، وجهان بانویه، وسلافة وخولة، وقالوا: هی شاه زنان بنت شیرویه بن کسری أبرویز، ویقال: هی برة بنت النوشجان، والصحیح هو الاول، وکان أمیر المؤمنین

ص:159


1- (1) 0 - بحار الأنوار - العلامة المجلسی ج 46 ص 10:
2- (2) 0 مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 310.

علیه السلام سماها مریم، ویقال: سماها فاطمة وکانت تدعی سیدة النساء(1).

الکافی. ولد علیه السلام فی سنة ثمان وثلاثین، وقبض فی سنة خمس وتسعین وله سبع وخمسون سنة، وامه سلامة بنت یزدجرد بن شهریار بن شیرویه بن کسری أبرویز(2).

روضة الواعظین. کان مولده علیه السلام یوم الجمعة، ویقال: یوم الخمیس لتسع خلون من شعبان سنة ثمان وثلاثین من الهجرة(3)

ویقال: سنة سبع وثلاثین من الهجرة ویقال: سنة ست وثلاثین. اعلام الوری: ولد علیه السلام بالمدینة یوم الجمعة، ویقال: یوم الخمیس فی النصف من جمادی الاخرة، وقیل: لتسع خلون من شعبان سنة ثمان وثلاثین من الهجرة وقیل: سنة ست وثلاثین، وقیل: سنة سبع وثلاثین، واسم امه شهزنان وقیل: شهر بانویه(4)

مصباح الکفعمی.

فی نصف جمادی الاولی کان مولد السجاد علیه السلام(5).

وذکر فی اللوح الذی وضعه أنه علیه السلام ولد یوم الاحد خامس شعبان لثمان وثلاثین. أقول:

وفی تاریخ الغفاری أنه علیه السلام ولد یوم الجمعة منتصف شهر جمادی الثانیة.

الفصول المهمة. ولد بالمدینة، نهار الخمیس، الخامس من شعبان سنة ثمان وثلاثین، کنیته أبو الحسن، وقیل: أبو بکر، وله ألقاب کثیرة أشهرها زین العابدین، وسید العابدین، والزکی، والامین،

ص:160


1- (1) 0 مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 311؛ بحار: ج 46 ص 13؛ بحار الأنوار: العلامة المجلسی ج 46 ص 15:
2- (2) 0 الکافی ج 1 ص 466 وفی آخره: وکان یزدجرد آخر ملوک الفرس.
3- (3) 0 روضة الواعظین ص 176. إلی هنا الموجود من الحدیث، ولم یذکر التردید من القولین الاتیین؛ بحار الأنوار - العلامة المجلسی ج 46 ص 15: .
4- (4) 0 اعلام الوری ص 15؛ بحار: ج 46 ص 13؛ بحار الأنوار: العلامة المجلسی ج 46 ص 15:
5- (5) 0 مصباح المتهجد للشیخ الطوسی ص 554 طبع سنة 1348 ومصباح الکفعی ص 511 طبع ایران سنة 1321.

وذو الثفنات، صفته: أسمر قصیر، دقیق، نقش خاتمه: وما توفیقی إلا بالله(1).

مصباح. فی النصف من جمادی الاولی سنة ست وثلاثین کان مولد أبی محمد علی بن الحسین علیهما السلام.(2)

العدد. الاقبال. باسنادنا إلی المفید فی کتاب حدائق الریاض: النصف من جمادی الاولی سنة ست وثلاثین کان مولد أبی محمد علی بن الحسین علیهما السلام(3).

الدروس. ولد علیه السلام بالمدینة یوم الاحد خامس شعبان سنة ثمان وثلاثین، وقبض بها یوم السبت ثانی عشر المحرم سنة خمس وتسعین، عن سبع وخمسین سنة، وامه شاه زنان بنت شیرویه بن کسری أبرویز، وقیل: ابنة یزدجرد(4).

العدد فی کتاب الدرر. ولد علیه السلام بالمدینة سنة ثمان وثلاثین من الهجرة وکذا فی کتاب موالید الائمة قبل وفات جده أمیر المؤمنین علیه السلام بسنتین، وفی روایة اخری بست سنین. فی کتاب الذخیرة مولده: سنة ست وثلاثین وقیل: ثمان وثلاثین، وقیل:

ولد یوم الخمیس ثامن شعبان، وقیل سابعه سنة ثمان وثلاثین بالمدینة فی خلافة جده أمیر المؤمنین علیه السلام. فی کتاب التذکرة: ولد علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام سنة ثمان وثلاثین وامه شاه زنان بنت ملک قاشان، وقیل: بنت کسری یزدجرد بن شهریار، ویقال اسمها شهر بانویه.

وقال أبو جعفر محمد بن جریر بن رستم الطبری:(5) - لیس التاریخی - لما ورد سبی الفرس

ص:161


1- (1) 0 الفصول المهمة لابن الصباغ المالکی ص 187 طبع النجف بتفاوت فیه، وفی المصدر: کنیته علیه السلام المشهور أبو الحسن، وقیل أبو محمد، وقیل أبو بکر. (3) مصباح الکفعمی ص 511.
2- (2) 0 مصباح ماکفعمی: ص 511.
3- (3) 0 الاقبال ص 95 طبع ایران سنة 1314.
4- (4) 0 کتاب الدروس للشهید ره فی کتاب المزار، طبع سنة 1269 بایران؛ بحار الأنوار - العلامة المجلسی ج 46 ص 15: .
5- (5) 0 فی کتابه دلائل الامامة ص 81 طبع النجف؛ بحار الأنوار: العلامة المجلسی ج 46 ص 15: .

إلی المدینة أراد عمر بن الخطاب بیع النساء وأن یجعل الرجال عبیدا(1) فقال له أمیر المؤمنین علیه السلام: إن رسول الله صلی الله علیه وآله قال: أکرموا کریم کل قوم، فقال عمر: قد سمعته یقول: إذا أتاکم کریم قوم فأکرموه وإن خالفکم فقال له أمیر المؤمنین علیه السلام(2) هؤلاء قوم قد ألقوا إلیکم السلم ورغبوا فی الاسلام ولابد أن یکون لی فیهم ذریة، وأنا اشهد الله واشهدکم أنی قد أعتقت نصیبی منهم لوجه الله تعالی، فقال جمیع بنی هاشم: قد وهبنا حقنا أیضا لک، فقال: اللهم اشهد أنی قد أعتقت ما وهبوا لی لوجه الله، فقال المهاجرون والانصار: وقد وهبنا حقنا لک یا أخا رسول الله، فقال: اللهم اشهد انهم قد وهبوا لی حقهم وقبلته واشهدک أنی قد أعتقتهم لوجهک، فقال عمر: لم نقضت علی عزمی فی الاعاجم ؟ وما الذی رغبک عن رأیی فیهم، فأعاد علیه ما قال رسول الله صلی الله علیه وآله فی إکرام الکرماء(3) فقال عمر: قد وهبت لله ولک یا أبا الحسن ما یخصنی وسائر ما لم یوهب لک، فقال أمیر المؤمنین علیه السلام اللهم اشهد علی ما قالوه وعلی عتقی إیاهم، فرغب جماعة من قریش فی أن یستنکحوا النساء، فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: هن لا یکرهن علی ذلک ولکن یخیرن ما اخترنه عمل به، فأشار جماعة إلی شهر بانویه بنت کسری فخیرت وخوطبت من وراء الحجاب والجمع حضور فقیل لها: من تختارین من خطابک ؟ وهل أنت ممن تریدین بعلا؟ فسکتت فقال أمیر المؤمنین قد أرادت وبقی الاختیار، فقال عمر: وما علمک بإرادتها البعل ؟ فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: إن رسول الله صلی الله علیه وآله کان إذا أتته کریمة قوم لا ولی لها - وقد خطبت - یأمر أن یقال لها: أنت راضیة بالبعل ؟ فإن استحیت وسکتت جعل إذنها صماتها وأمر بتزویجها، وإن قالت: لا لم یکرهها علی ما تختاره، وإن شهر بانویه اریت الخطاب فأومأت بیدها واختارت الحسین بن علی علیهما السلام، فاعید القول علیها فی التخییر فأشارت بیدها، وقالت: هذا إن کنت مخیرة، وجعلت أمیر المؤمنین علیه السلام ولیها، وتکلم حذیفة بالخطبة، فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: ما اسمک ؟ فقالت: شاه زنان بنت کسری، قال أمیر المؤمنین علیه السلام:

ص:162


1- (1) 0 فی المصدر السابق: عبیدا للعرب، وأن یرسم علیهم أن یحملوا العلیل والضعیف والشیخ الکبیر فی الطواف علی ظهورهم حول الکعبة، فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: الخ
2- (2) 0 فی المصدر السابق: فمن أین لک أن تفعل بقوم کرماء ما ذکرت، ان هؤلاء الخ.
3- (3) 0 فی المصدر السابق: ما قال رسول الله صلی الله علیه وآله فی الحدیث، وما هم علیه من الرغبة فی الاسلام.

أنت شهر بانویه واختک مروارید بنت کسری قالت: آریه. قال المبرد: کان اسم ام علی بن الحسین علیهما السلام سلافة من ولد یزدجرد معروفة النسب من خیرات النساء، وقیل: خولة، ولقبه علیه السلام: ذو الثفنات والخالص، والزاهد، والخاشع، والبکاء، والمتهجد، والرهبانی، وزین العابدین وسید العابدین، والسجاد، وکنیته: أبو محمد، وأبو الحسن، بابه: یحیی بن أم الطویل المدفون بواسط ، قتله الحجاج لعنه الله(1).

وعلی بن الحسین بن علی بن أبی طالب بن عبد المطلب... وامه شاه زنان(2) بنت شیرویه بن کسری أبرویز. وقبره ببقیع المدینة.

- المقنعة - الشیخ المفید ص 472:

- عیون أخبار الرضا (علیه السلام) - الشیخ الصدوق ج 2 ص 48:

علی بن الحسین العدل امه شهربانو بنت یزدجرد

- شرح أصول الکافی - مولی محمد صالح المازندرانی ج 7 ص 236:

قوله (وامه شهربانویه) فی بعض النسخ سلامة، وفی بعضها شاه زنان وقد قال بعض أصحاب السیر: اسمها بانو وقال بعضهم: شهربانو وقال بعضهم: سلامة، وقال بعضهم: غزالة، وقیل: روی فی کشف الغمة عن ابن خشاب أن اسمها کان خویلة.

- شرح أصول الکافی - مولی محمد صالح المازندرانی ج 7 ص 236 الاصل.

1 - الحسین بن الحسین الحسنی - رحمه الله - وعلی بن محمد بن عبد الله جمیعا، عن إبراهیم ابن إسحاق الأحمر، عن عبد الرحمن بن عبد الله الخزاعی، عن نصر بن مزاحم، عن عمرو بن شمر ، عن جابر، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: لما اقدمت بنت یزدجرد علی عمر أشرف لها عذاری المدینة وأشرق المسجد بضوئها لما دخلته، فلما نظر إلیها عمر غطت وجهها وقالت: اف بیروج باذا هرمز فقال عمر: أتشتمنی هذه وهم بها، فقال له أمیر المؤمنین (علیه السلام): لیس ذلک لک، خیرها رجلا من المسلمین واحسبها بفیئه، فخیرها فجاءت حتی وضعت یدها علی رأس الحسین (

ص:163


1- (1) 0 الکامل للمبرد ج 2 ص 93 طبع محمد علی صبیح بمصر سنة 1347 ه د؛ بحار الأنوار: العلامة المجلسی ج 46 ص 15:
2- (2) 0 فی ألف: " شهربان" وفی ج: " شهربانو" وفی د، و: "شهزنان" .

علیه السلام) فقال لها أمیر المؤمنین: ما اسمک ؟ فقالت: جهان شاه، فقال لها أمیر المؤمنین (علیه السلام): بل شهربانویه، ثم قال للحسین: یا أبا عبد الله لتلدن لک منها خیر أهل الأرض، فولدت علی بن الحسین (علیهما السلام) وکان یقال لعلی بن الحسین (علیهما السلام): ابن الخیرتین، فخیرة الله من العرب هاشم، ومن العجم فارس.

- تاج الموالید (المجموعة) - الشیخ الطبرسی ص 36:

* (ذکر حالات علی بن الحسین علیهما السلام) * أبو الحسن، ولقبه زین العابدین ویقال ایضا سید العابدین والسجاد وذو الثفنات وانما لقب به لان مساجده قد صارت کثفنة البعیر من کثرة صلوته علیه السلام الفصل الثانی فی وقت ولادته ع ولد زین العابدین علیه السلام یوم الجمعة، ویقال یوم الخمیس فی النصف من جمادی الاخر سنه 38 ثمان وثلثین من الهجرة وکانت امه شهربان بنت یزدجرد بن شهریار ملک فارس ویقال ان اسمها کان شهربانو، وکان امیر المؤمنین علیه السلام ولی حریث بن جابر الحنفی جائیا من المشرق، فبعث إلیه بنتی یزدجرد بن شهریار کسری وفی روایة کان الاساری فی زمن عمر بن الخطاب واراد بیعهما، فقال علی علیه السلام لیس البیع علی ابناء الملوک فاختارت الحسین علیه السلام

- تاریخ موالید الأئمة (المجموعة) - ابن الخشاب البغدادی ص 23:

(فی حالات علی بن الحسین علیهما السلام) سبع وثلاثین. وقبض وهو ابن سبع وخمسین سنة فی سنه 94 اربع وتسعین. وکان بقاؤه بعد ابی عد الله ثلاثا وثلاثین سنة. ویقال فی سنه 95 خمس وتسعین وامه خولة بنت یزدجرد ملک فارس وهی التی سماها امیر المؤمنین شه زنان. ویقال کان اسمها برة بنت النوشجان. ویقال بل کان اسمها شهربانو

2 ص 473:

ن والقطیف ص 149:

ونس العاملی ج 2 ص 138:

- عمدة الطالب اب عتیبة. ص 192:

وعقبه من ابنه علی زین العابدین السجاد ذی الثفنات، وقد اختلف فی أمه فالمشهور أنها شاه زنان بنت کسری یزدجرد بن شهریار بن أبرویزد، وقیل إن اسمها شهربانو، قیل نهبت فی فتح المدائن فنفلها عمر بن الخطاب من الحسین" ع "وقیل بعث حریث بن جابر الجعفی إلی أمیر

ص:164

المؤمنین علی بن أبی طالب" ع "ببنتی یزجرد بن شهریار فأخذهما وأعطی واحدة لابنه الحسین" ع "فأولدها علی بن الحسین" ع "وأعطی الاخری لمحمد بن أبی بکر الصدیق فأولدها القاسم.

- الصراط المستقیم - علی بن یونس العاملی ج 2 ص 138:

أبو محمد علی بن الحسین العدل أمه شهربانو،

- مستدرک سفینة البحار - الشیخ علی النمازی ج 4 ص 281:

یزدجرد بن شهریار: أحد ملوک الفرس، والد شهربانو ام مولانا الإمام السجاد (علیه السلام)

- مستدرک سفینة البحار - الشیخ علی النمازی ج 4 ص 281:

فی المجمع عن الزمخشری فی ربیع الابرار: یزدجرد کان له ثلاث بنات سبین فی زمن عمر بن الخطاب فحصلت واحدة منهن لعبد الله بن عمر فأولدها سالما، والأخری لمحمد بن أبی بکر فأولدها قاسما، والاخری للحسین (علیه السلام) فأولدها علیا زین العابدین (علیه السلام) فکلهم بنو خالات. إنتهی. (1)

ص:165


1- (1) 0 توجد فی (طهران، دانشگاه 877) ضمن مجموعة المؤرخة 1075. - الذریعة - آقا بزرگ الطهرانی ج 3 ص 260: (969: تاریخ شهربانو) فارسی طبع فی ثلاثة أجزاء. ............................................................ - الذریعة - آقا بزرگ الطهرانی ج 8 ص 38: (56: داستان شهربانو) فی وقایع انقراض الحکومة الساسانیة. فی ثلاث مجلدات، / صفحة 39 / لرحیم زاده الصفوی. طبع مرتان بطهران، الثانی فی (1327 ش) فی (150 ص). ............................................................ - الذریعة - آقا بزرگ الطهرانی ج 23 ص 46: (7987: منشور مبارک) أو" رساله ء أنسابیة" . رسالة فارسیة مجعولة فی أنساب ملوک طبرستان یتصل نسبهم إلی أمیر المؤمنین (علیه السلام) وفیها حکایات خیالیة مثل ارسال علی بن أبی طالب (علیه السلام) العمار بن یاسر رسولا عند یزدجرد الملک الساسانی وقبول یزدجرد الاسلام من عنده، حکایت بی بی شهربانو مع حسین بن علی (علیه السلام)، معاضدة الایرانیون بکوفة مع علی (علیه السلام) فی حرب صفین، قتل حسین (علیه السلام) بید المروانیین ورجوع شهربانو إلی ری واختفائها فی جبل المشهور باسمها، مقاومة الایرانیین للمروانیین، قیام أبو مسلم الخراسانی، وفی أواخرها منشور وتاریخ 677. لم یسمها / صفحة 47 / المؤلف باسم بل لقبها بمنشور مبارک وفی آخرها به رسالۀ أنسابیة. أولها: ] شکر وسپاس مر خدای را تمت آلائة وعمت نعمائه، که نعمت [ ............................................................. - الذریعة - آقا بزرگ الطهرانی ج 24 ص 173: (901: نصر المؤمنین) فی دفع إشکال تزویج شهربانو للحسین (علیه السلام) بلسان الاردو. ط . بالهند للمنشی ریاض الحسن الهندی تلمیذ المفتی میر عباس اللکهنوی کما فی " التجلیات". ............................................................ - کشف الغمة - ابن أبی الفتح الإربلی ج 2 ص 317:

وقال فی کتاب موالیداهل البیت. روایة ابن الخشاب النحوی ذکر علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب صلوات الله علیهم.... أمه خولة بنت یزدجرد ملک فارس وهی التی سماها أمیر المؤمنین شاه زنان ویقال بل کان اسمها برة بنت النوشجان ویقال کان اسمها شهربانو بنت یزدجرد...

ینابیع المودة لذوی القربی القندوزی. ج 3 ص 151:..... أمه شهربانو بنت یزدجرد بن شهریار بن شبرویه بن پرویز بن هرمز بن انوش - روان، الملک العادل، آتوها مع أختها کیهان بانو من حدود فارس فی خلافة عثمان بن عفان (ض) فأراد أن یبیعهما، قال له علی (کرم الله وجهه): / صفحة 152 / لا یعامل فی بنی الملوک معاملة سائرهم. فتزوج الحسین شهربانو، فولدت له علی الاصغر، وتزوج محمد بن أبی بکر کیهان بانو، فولدت له القاسم.

ینابیع المودة لذوی القربی القندوزی. ج 3 ص 152:

قالوا: أنظر الی برکة العدل حیث جعل الله - تبارک وتعالی - الائمة المهدیین من نسل الحسین ( رضی الله عنهم) من بنت یزدجرد المنتسب الی کسری أنوش - روان الملک العادل دون سائر زوجاته.

- وفیات الائمة - من علماء البحرین والقطیف ص 149:

إنی عازم بعون الله تعالی علی جمع نبذة جلیلة فی هذه الاوراق القلیلة مما یتعلق بالامام الهمام خدین العلل والاسقام وقرین المصائب العظام زین العابدین. وسید الساجدین علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب (علیه السلام) ملا الخافقین، وقد سمیت هذا المختصر (مثیر الوجد والانین علی الامام زین العابدین) فأقول: ومن الله الکریم أستمد التوفیق لبلوغ المأمول هو الامام الزاهد العابد زین المنابر والمساجد علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف

ص:166

السادة الاشراف - إلی آخر ذلک النسب الشریف الغنی عن التعریف، وأمه شاه زنان بنت یزدجرد، وقیل شهربانو، وقیل شهربانویه بنت کسری وقیل: اسمها غزالة إلی / صفحة 150 / غیر ذلک مما ورد من أسمائها. وکان أمیر المؤمنین (علیه السلام) ولی حریث بن جابر الحنفی جانبا من المشرق، فبعث إلیه ببنتی یزدجرد بن شهریار بن کسری، فنحل ابنه الحسین شاهزنان منها، فأولدها زین العابدین ونحل الاخری محمد بن أبی بکر، فولدت له القاسم فهما ابنا خالة. روی عنه (علیه السلام) أنه کان یقول أنا ابن الخیرتین یعنی جده محمدا (صلی الله علیه و آله) وعلیا (علیه السلام) وکسری فهو ابن خیرة العرب والعجم، ولم یقل ذلک للبذخ والفخر ولکن بیانا للواقع وکأنه نظر إلی قول جده رسول الله (صلی الله علیه و آله): إن لله من عباده خیرتین فخیرته من العرب القریش، ومن العجم فارس، ولقد أحسن من قال من أهل الکمال:

] وأن ولیداً بین کسری وهاشم * لأکرم من نیطت علیه التّمائم [

- مجمع البحرین - الشیخ الطریحی ج 2 ص 473:

و (شاه زنان) أم علی بن الحسین علیه السلام، ومعناه فی العجمیة (سلطانة النساء) (2).

ممع البحرین الشیخ الطریحی ج 2 ص 473:

إسمها: (شهربانو) بنت یزدجرد بن شهریار بن پرویز بن هرمز بن انوشیروان - الملک العادل - اسرها واختها عبدالله بن عامر عند فتح خراسان وارسلهما إلی عثمان، فزوج احدیهما من الامام السبط الاکبر الحسن المجتبی علیه السلام والاخری من الامام السبط الاصغر الحسین علیه السلام لکنها توفیت فی نفاسها بعد ان وضعت الامام السجاد علیه السلام. (* )

منتهی الامال 2 ص 3

والده مکرمه آن حضرت (امام زین العابدین علیه السلام) علیا مخدره شهربانو دختر یزدجرد بن شهریار بن پرویز بن هرمز بن انوشیروان پادشاه عجم بوده و بعضی بجای شهربانو - شاه زنان گفته اند.

چنانچه شیخنا الحر العاملی در ارجوزه خود فرموده:

وَاُمّه ذاتُ الْعُلی وَ الْمَجْدِ..... شاهُ زَنانٍ بِنْتُ یَزْدِجَرْدٍ

وهو ابْنُ شهریارٍ ابنِ کسری .... ذو سَوْدَدٍ لیس یَخافُ کسری

منتخب التواریخ ص 346

ص:167

در اصول کافی از حضرت باقر علیه السلام روایتکرده چون وارد شد دختر یزدجرد بر عمر بن الخطاب مشرف و مطلع شدند بر او دخترهای مدینه چون داخل مسجد شد از نور صورت آن مخدره مسجد روشن شد عمر بآن مخدره نظر کرد آنمکرمه صورتش را گرفت و فرمود «اف بیروج بادا هرمز» یعنی روز هرمز سیاه باد که اولادش این قسم اسیر و دستگیر شده اند

عمر گفت مرا دشنام میدهی قصد کرد آن مخدره را زجر کند و اذیت برساند پس حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمودند تو حق نداری که به او الم و آزاری برسانی خود مخدره برخیزد و یکنفر از مسلمین را بشوهری خود اختیار کند

پس آن مخدره برخاست و دست بر سر نازنین سیدالشهداء گذارد - بعد امیر المومنین علیه السلام سید الشهداء علیه السلام فرمود هر آینه زائیده میشود از برای تو از این زن بهترین اهل زمین پس متولد شد علی بن لحسین علیه السلام

و گفته میشد به علی بن الحسین ابن الخیرتین فخیرة الله من العرب هاشم و من العجم فارس روی ان ابا الاسود الدئلی قال فیه شعراً:

و انّ غلاماً بین کسری و هاشم ***** لأکرم من نیطت علیه التّمائم

و درمناقب است که امیر المؤمنین علیه السلام بعمر فرمودند:

ان النبی صلی الله علیه و آله قال اکرموا کریم کل قوم و ان خالفوکم و هؤلاء الفرس کرماء فقد ألقوا إلینا السّلام

و مخفی نماناد که مسلم است این بزرگوار در خلافت حضرت امیر المؤمنین علیه السلام متولد شد و از این مخدره متولد نشد مگر علی بن الحسین

و در بحار الأنوار: از «عیون اخبار الرّضا» از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده که عبدالله بن عامر بن کریز چون خراسان را فتح نمود دو دختر یزدجرد بن شهریار را فرستاد نزد عثمان بن عفان و او یکی را بخشید بامام حسن و دیگری را به امام حسین و هردو در درحال نفاس از دنیا رحلت کردند

و در بحار میفرماید این قول اقرب است بصواب و بعید نیست که عمر در روایت اول تصحیف عثمان باشد.

و در ارشاد مفید است که حضرت امیرالمومنین علیه السلام حریث بن جابر

ص:168

الجعفی را مباشر ایالت بعضی از بلاد مشرق نمود پس دو دختر یزدجرد بن شهریار را خدمت امیر المومنین علیه السلام فرستاد بمدینه طیبه پس آن حضرت هم یکدختر را بحضرت سید الشهداء عطاء فرمود که از او متولد شد حضرت علی بن الحسین علیه السلام و یکدختر را تزویج نمود بجناب محمد بن ابی بکر که از او متولد شد جناب قاسم بن محمد بن ابی بکر پس قاسم و حضرت علی بن الحسین علیه السلام دو پسر خاله یکدیگر میشوند

مخفی نماناند که از روایات معتبره استفاده میشود که جناب شهربانویه والده ماجده حضرت زین العابدین در مرض نفاس از ولادت آن بزرگوار از دنیا رحلت فرمود لکن از بعضی از روایات استفاده میشود که شهربانویه در یوم الطف بوده

چنانچه در روایت ابن شهر آشوب است جاؤا بالحرم اساری الا شهربانویه فانها القت نفسها فی الفرات

و محتمل است که «شهربانویه» نامی که در سرادقات عصمت و خیم طاهره بوده غیر والده ماجده حضرت زین العابدین علیه السلام بوده باشد والله العالم.

(احادیث امام صادق (علیه السلام قسمت اول 245 حدیث)

1 - امام صادق (علیه السلام): هرکه فردی را در گناهی پیروی کند به تحقیق که او را پرستش کرده است.) تحف العقول (صفحه 355

2 - امام صادق (علیه السلام): شیطان گفته همه مردم در قبضه حکومت من هستند جز 5 کس: 1. کسی که با نیت صحیح در هر کاری بر خدا توکل کند. 2. آنکه شبانه روز به هنگام ثواب و خطا بسیار یاد خدا باشد. 3. کسی که هرچه برای خود می پسندد برای دیگران هم بپسندد. 4. آنکه به هنگام مصیبت صبر کند. 5. کسی که به قسمت الهی راضی باشد و غم روزی نخورد. نصایح: صفحه 225

3 - امام صادق (علیه السلام): از امام (علیه السلام) سوال شد آسودگی و راحتی دنیا در چیست فرمود: در ترک هواهای نفسانی. گفته شد راحتی آخرت در چیست ؟ فرمود: روزی که داخل در بهشت گشتی. تحف العقول صفحه 390

ص:169

4 - امام صادق (علیه السلام): احسان به مردم به کمال نمیرسد جز با سه خصلت: 1 - شتاب نمودن در آن 2 - کم شمردن بسیار آن 3 - منت نگذاشتن با آن به مردم. تحف العقول صفحه 337

5 - امام صادق (علیه السلام): سه چیز اند که در هرکه باشند ایمانش کامل است: 1. کسی که چون خشم نماید این امر او را از حق خارج نسازد 2. و چون از چیزی خوشنود گردد این شادی او را به گناه نکشاند 3. و کسی چون به قدرت رسید گذشت و بخشش نماید. تحف العقول صفحه 339

6 - امام صادق (علیه السلام): کسی از شما به حقیقت ایمان نمی رسد تا اینکه بیگانه ترین مردم از خود را به خاطر ایمان داشتن به خدا و عمل به دستوراتش دوست بدارد و نزدیک ترین مردم را به خود از نظر نسبت خانوادگی به خاطر دشمنی او با دستورات خدا دشمن بدارد. تحف العقول صفحه 388

7 - امام صادق (علیه السلام): مجلسها و گردهمائی ها امانت است کسی حق ندارد کلام محرمانه رفیق خود را بدون اجازه او بازگو کند مگر در موردی که شنونده مورد وثوق و اعتماد باشد یا ذکر خیری از آن رفیق باشد. اصول کافی جلد 4 صفحه 481

8 - امام صادق (علیه السلام): قتیبه گوید مردی از امام (علیه السلام) مساله ای را پرسید حضرت فرمودند: طبق فرمایش جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حکمش چنان است. آن مرد گفت طبق نظر خود شما اگر چنین و چنان باشد حکمش چیست ؟ فرمودند: خاموش باش هر جوابی که من به تو می گویم از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است ما از خود رایی نداریم. اصول کافی جلد 1 صفحه 74

9 - امام صادق (علیه السلام): ابوبصیر گوید به امام (علیه السلام) عرض کردم مطالبی برای ما پیش می آید که حکمش را از قرآن نمی فهمیم حدیثی هم فعلا از شما درباره آن مطلب به ما نرسیده که در آن نظر کنیم آیا می توانیم به رای و نظر خود در آن مطلب اجتهاد نمائیم و عمل کنیم فرمود: نه زیرا اگر درست رفتی پاداشی نداری و اگر خطا کنی بر خدا دروغ بسته ای. اصول کافی جلد 1 صفحه 76

10 - امام صادق (علیه السلام): مومن همانند کفه ترازوست که هرچه بر ایمانش افزوده شود بر بلاها و سختی هایش افزوده گردد. اصول کافی جلد 3 صفحه 354

ص:170

11 - امام صادق (علیه السلام): عبدالله بن ابی یغفور که همیشه بیمار بود گوید: از دردهائی که به من به علت بیماری ام می رسید به امام (علیه السلام) شکایت کردم حضرت به من فرمود: اگر مومن پاداشی را که برای مصیبت ها خداوند برایش در نظر گرفته بداند هر آینه آرزو میکند که او را با قیچی تکه تکه کنند. اصول کافی جلد 3 صفحه 354

12 - امام صادق (علیه السلام): برای بنده مومن در آخرت مقامی نزد خدای عزوجل مهیا گشته است که به آن نمی رسد جز به وسیله یکی از این دو امر یا رفتن مالش یا رسیدن بلایی به تنش. اصول کافی جلد 3 صفحه 356

13 - امام صادق (علیه السلام): هرکس به پدر و مادر خود به دیده غضب آلود بنگرد در صورتی که آن دو به او ستمی نیز کرده باشند خداوند نماز و عبادات و اعمال خیرش را نپذیرد. اصول کافی جلد 4 صفحه 50

14 - امام صادق (علیه السلام): اگر خداوند چیزی را در آزرده ساختن پدر و مادر کمتر از اف میدانست آن را در قرآن نهی میکرد و این کلمه کمترین مراتب آزردن است و از جمله آزردن آن است که کسی به پدر و مادر خود خیره خیره نگاه کند. اصول کافی جلد 4 صفحه 50

15 - امام صادق (علیه السلام): چون روز قیامت شود پرده ای از پرده های بهشت را کنار زنند پس هر جانداری آن را از مسافت پانصد سال استشمام کند جز یکدسته و آنها عاق والدین خودشان هستند. اصول کافی جلد 4 صفحه 49

16 - امام صادق (علیه السلام): برای دولتمردان و حاکمان مملکتی کوتاهی در سه کار جایز نیست: 1. نگهداری و حفاظت از مرزهای کشور در مقابل تهدیدات دشمن 2. برگزیدن مومنان صالح برای تصدی پستهای حکومتی 3. در رسیدگی ظلمی که به مردم ستمدیده و فاقد قدرت از جانب ظالمان پر نفوذ قدرت وارد شده. تحف العقول صفحه 333

17 - امام صادق (علیه السلام): سه چیز است که خدا به هیچ کس اجازه مخالفت در آن را نداده است. 1. نیکی در حق پدر و مادر چه نیکوکار باشد یا بدکار 2. وفای عهد برای نیکوکار و بدکار 3. امانت را پس دادن به نیکوکار یا بدکردار. خصال الصدوق

ص:171

صفحه 145

19 - امام صادق (علیه السلام): ابوربیع شامی گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم کمترین چیزی که بنده را از ایمان بیرون میبرد چیست ؟ فرمود: آنکه به عقیده ای بر خلاف حق که گفتار خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و کلام ائمه (علیه السلام) است قائل شوید و به آن عمل کند. عین الحیوه صفحه 204

20 - امام صادق (علیه السلام): همانا خداوند از میان بندگانش بنده ای را که هر ساعت به رنگی در آید و تغییر فکر و عقیده بدهد دشمن میدارد پس هیچ گاه از حق و اهل آن جدا نشوید که هرکس به باطل و اهل آن میل کند دنیا از دستش برود و با خواری هرچه تمام تر وارد آخرت شود. امالی مفید صفحه 151

21 - امام صادق (علیه السلام): هرگاه یکی از شما اراده کند و بخواهد که خدا چیزی به او عنایت نماید باید که از تمامی مردمان نا امید و مایوس شود و امیدی جز به خداوند عزوجل نداشته باشد پس چون خداوند چنین حالتی را از دل بنده اش بداند آن بنده چیزی از خدا نخواهد مگر اینکه خداوند به او ببخشد. امالی مفید صفحه 309

22 - امام صادق (علیه السلام): عالمی که برای آموختن دانش مذهبی در صورتی که مردم به علم او محتاجند مزد بخواهد سزاوار است خداوند او را در آتش جهنم افکند. نصایح صفحه 11

23 - امام صادق (علیه السلام): عالمی که به علم خود عمل نکند پند و اندرز او چنان از روی قلبها بلغزد و فرو افتد آن سان که دانه باران از روی تخته سنگ صاف می لغزد.

آداب تعلیم و تربیت صفحه 48

24 - امام صادق (علیه السلام): هرکه برای رضای خدای متعال علم الهی را بیاموزد و برای خدا عمل کند و برای خدا آن را به دیگران بیاموزد در ملکوت آسمانها این شخص بزرگ و جلیل القدر خوانده شود و در آنجا گویند فلانی آموخت برای خدا و عمل نمود برای خدا و آموزش داد برای خدا. امالی شیخ طوسی صفحه 46

25 - امام صادق (علیه السلام): علم خویش را بنویس و میان برادرانت انتشار بده و هنگامی که مرگت فرا رسید نوشته هایت را به ارث برای فرزندانت باقی گذار زیرا که

ص:172

زمانی پر آشوب خواهد آمد که مردم به چیزی جز کتاب انس نتوانند یافت. وسائل الشیعه جلد 18 صفحه 56

26 - امام صادق (علیه السلام): همانا حدیث ما سخت و دشوار است و جز پیغمبر مرسل و فرشته مقرب و مومنی که خدا دلش را به ایمان آزموده کسی تحمل پذیرش آن را ندارد. امالی صدوق صفحه 4

27 - امام صادق (علیه السلام): جبرئیل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت ای محمد (صلی الله علیه و آله) خدایت سلام میرساند و میفرماید من هفت آسمان و هفت زمین و آنچه مابین آنهاست و آنچه پائین تر یا بالاتر از آنهاست آفریدم و جائی عظیم تر از رکن و مقام در کعبه نیافریدم و اگر بنده ای مرا در آنجا عبادت نماید که مدتش از ابتدای خلقت آسمانها و زمین تا انقراض آن باشد ولی منکر ولایت علی ابن ابیطالب (علیه السلام) مرا ملاقات نماید با صورت او را به سقر در جهنم پرتاب نمایم. عین الحیوه صفحه 109

28 - امام صادق (علیه السلام): کسی که بدون علم و آگاهی از دستورات ما ائمه (علیه السلام) اعمالش را خودسرانه و به میل خود یا دیگران انجام می دهد مانند کسی است که خلاف جهتی که او را به مقصد میرساند حرکت مینماید که هرچه پیش رود از مقصدش دورتر میگردد. بحارالانوار جلد 1 صفحه 206

29 - امام صادق (علیه السلام): اگر کسی که تیغ بر سر علی (علیه السلام) زد و او را کشت چیزی به من امانت بسپارد یا از من اندرزی بخواهد یا در مورد امری مشورت از من خواهد من از او بپذیرم و به صداقت با او رفتار کنم و امانتش را سالم و صحیح به او بازگردانم. تحف العقول صفحه 394

30 - امام صادق (علیه السلام): راوی گوید امام (علیه السلام) به من فرمودند چرا می نگرم تو نزد عبدالرحمن میروی و با او رفت و آمد می کنی گفتم او دائی من است پس امام (علیه السلام) فرمودند: او درباره خدا سخن ناروا میگوید پس یا با او همنشین شو و ما را واگذار و یا با ما همنشین و او را ترک کن من گفتم او هرچه می خواهد بگوید به من چه زیانی دارد وقتی که من معتقد به نظر او نباشم حضرت فرمودند: آیا نمی ترسی که رفت و آمد با او به عذابی که خدا برای او مقرر کرده تو هم دچار شوی مانند پسری که از

ص:173

اصحاب موسی (علیه السلام) بود و پدرش از یاران فرعون بود و وقتی او دید که پدرش همراه فرعون به دریا حرکت کرد رفت تا پدرش را آگاه نماید و نجات دهد پس آب دریا فرو ریخت و او را هم غرق نمود. اصول کافی جلد 4 صفحه 82

31 - امام صادق (علیه السلام): احادیث ما را بنویسید زیرا تا ننویسید موفق به یادگیری و حفظ آن نشوید و دل آرامش و اطمینان پیدا میکند به نوشتن. اصول کافی جلد 1 صفحه 66

32 - امام صادق (علیه السلام): همانا آنانکه به برادران خود حسد می برند از من نیستند و من از آنها نیستم به خدا سوگند اگر یکی از شماها به مومنی در باره مسئله ای حسادت نماید سپس به خاطر این کارش به اندازه همه زمین طلا به خدا تقدیم کند تا از او بگذرد خداوند او را با همه آن طلاها داخل دوزخ نماید. تحف العقول صفحه 321

33 - امام صادق (علیه السلام): کسی که مومنی را ناراحت کند پس دنیا را به او بدهد کفاره گناهش نمی شود و از این بابت اجری هم نصیبش نمیشود. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 102

34 - امام صادق (علیه السلام): روز قیامت منادی صدا میکند: کجایند کسانی که دوستان مرا اذیت میکردند؟ پس عده ای بلند میشوند که صورتهایشان گوشت ندارد گفته میشود اینها کسانی بودند که در دنیا مومنین را اذیت میکردند و آنان را به خاطر دینشان به زحمت می انداختند سپس امر میشود که آنها را به جهنم افکنند.

بحارالانوار جلد 72 صفحه 149

35 - امام صادق (علیه السلام): هرکس تصمیم به انجام گناهی گرفت باید از آن خود داری کند زیرا چه بسا بنده مرتکب گناهی میشود و خداوند او را می بیند و میفرماید به عزتم قسم هرگز تو را نخوام بخشید. ثواب الاعمال صفحه 289

36 - امام صادق (علیه السلام): از جمله گفتارهای لقمان به فرزندش این بود: ای پسرم خروس از تو زیرک تر نباشد و نگهداریش به نماز از تو بیشتر نباشد آیا نمی بینی آن را که در سحرها و هنگامی که برای نماز اذان گفته میشود صدایش را بلند میکند.

ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 174

ص:174

37 - امام صادق (علیه السلام): اگر به تو اعلام شد که از عمرت بیش از دو روز باقی نمانده است روز اول را به اخلاق و ادبت اختصاص بده تا از آن برای روز مرگت کمک بگیری. روضه کافی صفحه 150

38 - امام صادق (علیه السلام): مردی به امام (علیه السلام) عرض کرد مرا از مکارم اخلاق آگاه فرمائید امام صادق (علیه السلام) فرمودند: دوستی کن با کسی که از تو بریده عطا کن به کسی که تو را محروم نموده نیکی کن به کسی که به تو بدی کرده سلام کن به کسی که به تو دشنام داده و انصاف ده در مورد آنکس که به تو ظلم کرده و ببخش کسی را که با تو دشمنی نموده. تحف العقول صفحه 305

39 - امام صاق (علیه السلام): از جمله اندرزهای لقمان به پسرش این بود که پسر جانم در روزها و شب ها و ساعت های عمر خود بهره ای برای طلب علم الهی قرار بده که تو هیچ گونه زیان و خسارتی برای عمرت همانند ترک کردن یادگیری علم دین نمی یابی. امالی مفید صفحه 332

40 - امام صادق (علیه السلام): هرکدام از شیعیان ما که دین شناس نباشد خیری در او نیست زیرا وقتی کسی آگاهی مذهبی نداشته باشد مخالفان او را گمراه خواهند نمود بدون اینکه خودش توجه داشته باشد. بحارالانوار جلد 1 صفحه 206

41 - امام صادق (علیه السلام): هرکه میخواهد بداند که نمازش آیا پذیرفته درگاه الهی شده یا نه ببیند آیا نمازش او را از گناه بازداشته است یا نه پس به هر مقدار که نمازش مانع گناه گشته همانقدر نمازش مقبول درگاه الهی قرار گرفته است. بحارالانوار جلد 82 صفحه 198

42 - امام صادق (علیه السلام): ای شیعیان ما! باید سالمندان شما و خردمندانتان به نادانها و ریاست طلبان توجه کنند و آنها را به هر نحوی که می توانند از کارهای خلاف دور سازند و اگر چنین نکنند لعنت من به تمام شما خواهد رسید. اصول کافی جلد 1 صفحه 232

43 - امام صادق (علیه السلام): گاهی مردی را می بینی که در سخنوری یک لام یا واو خطا نمی کند همانا دلش از شب تاریک و ظلمانی تاریک تر است و گاهی مردی را می بینی که نمی تواند آنچه را که میخواهد به زبان آورد اما دلش مانند خورشید می

ص:175

درخشد. اصول کافی جلد 4 صفحه 152

44 - امام صادق (علیه السلام): گفتار و سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ما ائمه (علیه السلام) را به نوجوانان خود بیاموزید و در انجام این وظیفه تربیتی تسریع کنید پیش از آنکه مخالفین گمراه بر شما در این امر پیشی گیرند و سخنان نادرست خوش را در ضمیر پاک کودکان و نوجوانان شما جای دهند و گمراهشان سازند. فروع کافی جلد 4 صفحه 47

45 - امام صادق (علیه السلام): بشناسید مرتبه و منزلت شیعیان ما را به مقدار احادیثی که از ما نقل مینمایند همانا ما خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کسی را در زمره فقهاء قرار نمیدهیم تا اینکه او محدث باشد و از قول ما ائمه حدیث نقل نماید. ترجمه منیة المرید صفحه 530

46 - امام صادق (علیه السلام): سزاوار نیست مومن در مجلسی بنشیند که در آن معصیت خدا میشود و او قدرت بر هم زدن آن مجلس را ندارد. اصول کافی جلد 2 صفحه 274

47 - امام صادق (علیه السلام): حدیثی که در مسائل حلال و حرام از انسان صادق و مورد اعتماد یاد بگیری از دنیا و آنچه در آنست از طلا و نقره برایت بهتر است.

بحارالانوار جلد 1 صفحه 214

48 - امام صادق (علیه السلام): سه طایفه هستند که منافق می باشند اگرچه نماز به یاد دارند و روزه بگیرند و به اعتقاد خود مسلمان باشند: 1. کسانی که در امانت خیانت میکنند. 2. کسانی که در سخن گفتن دروغ می گویند 3. اشخاصی که خلف وعده میکنند و به عهد و پیمان خود وفا نمی کنند. تفسیرجامع جلد 3 صفحه 65

49 - امام صادق (علیه السلام): عالمی نزد عابدی رفت و پرسید که نماز تو چگونه است عابد گفت چه کسی میتواند نماز مرا درک کند و حال آنکه من سالهاست که نماز میخوانم عالم پرسید گریه تو به درگاه خدا چگونه است عابد گفت آنقدر گریه میکنم که از اشک از رویم جاری میشود و لباسم را تر میکند پس عالم توجه ای به او کرد و گفت: اگر تا به حال خنده کرده بودی و الان ترسان بودی بهتر بود از گریه ای که باعث اعتماد و عجب تو به عبادتت گشته زیرا عبادت کسی که بر طاعت خود

ص:176

اعتماد داشته باشد بالا نمیرود. عین الحیوه صفحه 183

50 - حضرت صادق (علیه السلام): خداوند متعال به داود خطاب نمود ای داود بشارت ده گناهکاران را که توبه آنها را می پذیرم و گناه ایشان را می آمرزم و بترسان صدیقان و نیکوکاران را که تکبر و عجب نکنند به عملهای خود و به عبادت خود منازند زیرا هر بنده ای را که من او را به مقام حساب درآورم و به عدالت حساب از او کشم هلاک خواهد شد. عین الحیوة صفحه 183

51 - امام صادق (علیه السلام): درباره قول خدای عزوجل سوره اسری آیه «9») همانا این قرآن مردم را به سوی امری پایدار هدایت مینماید (فرمودند یعنی بسوی ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) و ما ائمه (علیه السلام) راهنمائی میکند. اصول کافی جلد 1 صفحه 315

52 - امام صادق (علیه السلام): مردی به امام (علیه السلام) گفت مرا سفارشی فرمائید: فرمود: 1.

دروغگو جوانمردی ندارد 2. شخص زود رنج وفا ندارد 3. حسود آسایش ندارد 4.

و شخص بد اخلاق میان مردم بزرگواری ندارد. نصایح صفحه 237

53 - امام صادق (علیه السلام): درباره آیه 179 سوره اعراف) از برای خدا اسماء حسنی و اسامی نیکوئی است پس با آنها خدا را بخوانید (فرمودند به خدا سوگند ما ائمه از آل محمد (صلی الله علیه و آله)» اسماء الحسنی «خدا هستیم و خداوند عبادت کسی را بدون ولایت ما آل محمد (صلی الله علیه و آله) قبول نمیکند. تفسیر جامع جلد 2 صفحه 489

54 - امام صادق (علیه السلام): درباره آیه 37 سوره فاطر:» خطاب شود به جهنمیان در دوزخ آیا به شما عمر به اندازه کافی ندادیم تا از آن بهره گیرید «فرمودند: این آیه ملامت و سرزنش جوان غافلی است که به سن هیجده سال رسیده است واز فرصت جوانی خود برای اصلاح امور آخرتش استفاده نمیکند. تفسیر برهان صفحه 882

55 - امام صادق (علیه السلام): درباره آیه 77 سوره قصص:» و فراموش مکن بهره و نصیب خود را از زندگی دنیا «فرمودند: یعنی نیروی جوانی و اوقات فراغت و سلامت خود در جوانی را فراموش مکن و از آنها برای بهره برداری زندگی آخرت خود در دنیا استفاده کن. سخنان 14 معصوم جلد 2 صفحه 12

ص:177

56 - امام صادق (علیه السلام): بدان که هر عمل کریمانه و کار پسندیده ای را که درباره یکی از بنگان خدا انجام داده ای در واقع به شخص خود احترام نموده ای و شرف خویشتن را زیبا ساخته ای پس هرگز تشکر خدمتی را که درباره خود کرده ای از دیگران مخواه. جعفریات صفحه 236

57 - امام صادق (علیه السلام): برای تسکین خاطر و تخفیف اندوه خود از ملامتهای دنیوی و تحمل فشار زندگی همواره به کسی نظر کن که نصیبش از نعمتهای الهی کمتر از تو است تا شکر نعمتهای موجود را بجای آوری و برای افزایش نعمتهای خداوند شایسته باشی. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 64

58 - امام صادق (علیه السلام): از مسیح (علیه السلام) روایت کرده که میفرمود: موسی بن عمران به شما امر کرد زنا مکنید و من به شما امر میکنم که فکر زنا را هم در خاطر نیاورید چه رسد به عمل زنا زیرا آنکس که فکر زنا میکند مانند کسی است که در عمارت زیبا و مزینی آتش روشن کند پس اگرچه عمارت آتش نگیرد ولی دودهای تیره آتش زیبایی های عمارت را خراب میکند پس فکر گناه هم به همین شکل قلب انسان را تیره و تار میسازد و به صفا و پاکی آن ضربه میزند ولو که عملا مرتکب آن نشوید.

وسائل الشیعه جلد 5 صفحه 7

59 - امام صادق (علیه السلام): ای آنکه موی سفید و دل سیاه داری آگاه باش که پیش رویت عذاب الهی و پشت سرت ملک الموت است میخواهی چه بکنی ؟ روزی بچه بودی نادان روز دیگر جوان بودی گناهکار امروز پیر هستی ریاکار تو اکنون در کجائی و در چه حالی ؟ پس اعمال پسندیده ات کجا رفته است. مشکوة الانوار صفحه 169

60 - امام صادق (علیه السلام): لقمان در سفارشات خود به فرزندش گفت پسر جان من چهارصد پیغمبر را درک کردم و چهار کلمه از دستورات ایشان انتخاب کردم که به تو میگویم: 1. در خانه مردم که به عنوان میهمان وارد می شوی چشم ات را از ناموس مردم بپوشان. 2. در سر سفره غذا ببین آیا غذائی که میخوری از راه حلال تهیه شده است یا حرام و ملاحظه نما که پرخوری نکنی. 3. در هنگام وضو گرفتن مراقب باش که وضویت را کامل و صحیح بگیری. 4. در سخن گفتن یا حرف خیر بگو و یا

ص:178

سکوت نما. نصایح صفحه 187

61 - امام صادق (علیه السلام): هرکس در دنیا هر شب سوره واقعه را تلاوت کند هیچ گاه تهیدست و فقیر نشود و بعد از مرگ از رفقای جناب امیرالمومنین (علیه السلام) باشد. عین الحیوه صفحه 476

62 - امام صادق (علیه السلام): سلیمان نبی فرموده است: درباره کسی که به نیکی یا بدی قضاوت نکنید تا اینکه رفیقانش را ببیند چه آنکه آدمی از امثال و نزدیکان خود شناخته میشود و به صفات هم نشینان و دوستان صمیمی اش توصیف میشود.

مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 62

63 - امام صادق (علیه السلام): هرکس صد مرتبه بگوید» یا رب صل علی محمد و آل محمد «خداوند صد حاجت و دعای او را بر آورده کند که سی حاجت آن از حاجتهائی دنیایی باشد و هفتاد تای آن برای پس از مرگ باشد. عین الحیوة صفحه 414

64 - امام صادق (علیه السلام): هر فرزندی که با دیده غضب و خشم به پدر و مادر خود که در حق وی ستم نموده اند نگاه کند نمازش در پیشگاه الهی نامقبول است.

الحدیث جلد 2 صفحه 262

65 - امام صادق (علیه السلام): هرگاه یکی از شیعیان ما که برارش از او در کاری کمک و یاری بخواهد او را تا آنجائی که میتواند کمک نکند به خدا و رسول و ائمه (علیه السلام) خیانت نموده است و اگر به دنبال کار و حاجت برادر خویش برود و خیراندیشی در کار برادرش نکند همانطوری که برای کار خود عمل میکند به خدا و رسول و ما ائمه (علیه السلام) خیانت کرده است. اصول کافی جلد 3 صفحه 318

66 - امام صادق (علیه السلام): هیچ قطره بارانی نیست که از آسمان فرود آید جز آنکه فرشته ای همراه آنست که آن قطره را در همان جائی که خدا برایش مقدر ساخته قرار دهد. من لا یحضره الفقیه جلد 2 صفحه 239

67 - امام صادق (علیه السلام): درباره پدرانتان نیکی کنید تا فرزندنتان به شما نیکی نمایند و نسبت به زنان مردم عفت داشته باشید تا زنانتان محفوظ بمانند. امالی صدوق صفحه 70

ص:179

68 - امام صادق (علیه السلام): مومن از چهار ناحیه در اذیت و رنج میباشد: 1. همسایه ای که او را آزار دهد. 2. شیطانی که در مقام گمراه کردن او باشد. 3. منافقی که از او ایراد گیری کند. 4. مومنی که بر او حسد برد و این آخری از همه بر او دشوارتر است زیرا به خاطر حسادتش بر او تهمت و افتراء زند و مردم هم از او که مومن است میپذیرد و گمراه میشوند. عین الحیاة صفحه 245

69 - حضرت صادق (علیه السلام): هر قومی که در مجلسی گرد هم آیند و خدا را در آن یاد نکنند آن مجلس در قیامت باعث حسرت ایشان خواهد بود پس فرمود: یاد ما از جمله یاد خداست و یاد دشمنان ما از جمله ذکر و یاد شیطان است. عین الحیاة صفحه 232

70 - امام صادق (علیه السلام): از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموند: گناه پنهانی که شخص آن را در خلوت انجام می دهد فقط به خود او ضرر میزند ولی گناه علنی موقعی که مورد تنفر و سرزنش جامعه قرار نگیرد ضرر عمومی دارد. قرب الاسناد صفحه 26

امام صادق (علیه السلام): تا آن وقتی که دو مسلمان از هم دوری می جویند و از هم قهرند شیطان همواره خرسند و شادمان است و وقتی دوباره دوستی خود را تجدید مینماید زانوهای شیطان سست میگردد بگونه ای که تاب ندارد در جائی بایستد و رگ و پیوندش از هم جدا شود و فریاد زند وای بر من که نابود شدم. منیه المرید صفحه 155

71 - امام صادق (علیه السلام): از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: اخلاق خوب و محبت آمیز گناهان را ذوب میکند همانطور که اشعه آفتاب برف و یخ را و اخلاق بد و خوی نا پسند در برخورد با مردم عمل خوب را فاسد میکند همچنانکه سرکه عسل را. مشکوة الانوار صفحه 221

72 - امام صادق (علیه السلام): به یکی از اصحاب خود فرموند: چه مانعی دارد وقتی یکی از شما دچار غم و اندوه میشود وضو بگیرد و به جایگاه عبادت خود برود و دو رکعت نماز بخواند و دعا کند که خداوند آن اندوه را از وی برطرف نماید مگر فرموده خدای تعالی را در سوره بقره آیه 46 نشینده ای که میفرماید: برای غلبه بر

ص:180

مشکلات و ناگواریهای خود از صبر و نماز مدد بخواهید. تفسیر برهان جلد 1 صفحه 157

73 - امام صادق (علیه السلام): وقتی بنده مومن کار نیکی میکند مردم از او تشکر نمی کنند و احسان او در میان خلق مشهور نمی شود زیرا او این کار را از برای رضای خدا میکند و کار نیک اش به آسمان بالا میرود و معروف در میان اهل آسمان میگردد و در زمین پهن نمیشود ولی وقتی شخص کافر کار نیکی میکند مردم از او تشکر میکنند زیرا او به نیت مردم این کارها را انجام داده و عملش در میان مردم منتشر میشود ولی به آسمان بالا نمیرود و آسمانیان آن را نمیشناسند و مقبول درگاه حق تعالی قرار نمیگیرد. عین الحیوه صفحه 365

74 - امام صادق (علیه السلام): اگر من یک مومن را اطعام کنم برایم دوست داشتنی تر از آنست که یک افق از سایر مردم که دین و اعتقاد صحیح ندارند را اطعام کنم پرسیده شد یک افق چند نفر است فرمود: صد هزار نفر. کافی جلد 4 صفحه 303

75 - امام صادق (صلی الله علیه و آله): هرکس مومن پولداری را اطعام نماید ثوابش برابر است با آزار کردن یکی از فرزندان حضرت اسماعیل (علیه السلام) که از سر بریدن نجات دهد و هرکس مومن فقیری را اطعام کند ثوابش برابر است با آنکه صد تن از فرزندان اسماعیل (علیه السلام) را از سر بریدن نجات دهد. کافی جلد 4 صفحه 307

76 - امام صادق (علیه السلام): هرکس به مومنی شربتی آب دهد در جائی که دسترسی به آب باشد حق تعالی به هر لیوانی هفتادهزار حسنه به او کرامت نماید و اگر در جائی باشد که آب کم باشد چنان باشد که دو بنده از فرزندان اسماعیل (علیه السلام) را از سر بریدن نجات داده. عین الحیوه صفحه 444

77 - امام صادق (علیه السلام): چون گناه بنده مومن زیاد شود و جبران آن نکند خداوند او را به غم و اندوه در دنیا گرفتار سازد تا کفاره آن شود و گرنه بیمارش کند تا کفاره آن گناهان شود و اگر باز هم چاره ساز نشد هنگام مرگ بر او سخت گیرد تا کفاره گناهش شود و اگر باز هم گناه داشته باشد در قبر عذابش کند تا هنگام دیدن پروردگار گناهی نداشته باشد. امالی صدوق مجلس صفحه 49

78 - امام صادق (علیه السلام): همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نهی فرمود از بیرون رفتن زن از

ص:181

خانه بدون اجازه شوهرش و اگر بی اجازه بیرون رود همه فرشتگان و هر جن و انسی که بر آنها گذرد لعنتش کنند تا به خانه اش برگردد و نهی فرمودند از آرایش نمودن زن برای غیر شوهرش که اگر بکند بر خدا حق است که او را به آتش بسوزاند و نهی فرمودند از این که زن بیش از 5 کلمه آنهم از روی ضرورت و ایجاب کاری با مرد نامحرمی صحبت نماید. امالی صدوق مجلس صفحه 66

79 - امام صادق (علیه السلام): همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نهی فرمودند از این که مردی بر دیگری بگوید خواهرت را به من تزویج کن تا خواهرم را به ازدواج تو در آورم و نهی فرمود از بازی با تخته نرد و شطرنج و نهی فرمود از گوش دادن به آلات موسیقی مانند طبل و تنبور و تار و سایر اینها. امالی صدوق مجلس صفحه 66

80 - امام صادق (علیه السلام): قرآن عهد و پیمان خداست در میان بندگانش سزاوار است که مردم به عهد خدا نظر نموده و هر روز پنجاه از آن را قرائت نمایند. تفسیر جامع جلد 1 صفحه 36

81 - امام صادق (علیه السلام): هرکس سوگند به ترک چیزی بخورد که انجام آن بهتر است اعتناء به این سوگند خود نکند و آن کار خیر را انجام دهد و کفاره ای هم برای ترک سوگند نمیخواهد بپردازد زیرا این امر از وسوسه ها و خطوات شیطان است.

تفسیر نمونه جلد 1 صفحه 573

82 - امام صادق (علیه السلام): حارث بن مغیره گفت از امام (علیه السلام) پریدم آیا ممکن است وقتی پیش آید که مردم امام خود را نشناسند فرمود بلی ممکن است چنین زمانی پیش آید که مردم به امام خود دسترسی نداشته باشند و او را نبینند عرض کردم پس چه باید بکنند فرمود: چنگ میزنند به سخنان و فرموده های امامان پیشین تا امام آشکار شود. بحارالانوار جلد 17

83 - امام صادق (علیه السلام): یعقوب بن شعیب گوید امام (علیه السلام) به من فرمود: آیا از ناحیه اطرافیان به شما آزاری میرسد من گفتم از تمام مردم اذیت و کنایه میشنوم فرمود میدانی چرا؟ عرضه داشتم نه حضرت فرمود: زیرا شیطان مردم را دعوت به باطل کرد آنها دعوتش را اجابت کردند و به ایشان دستور داد و آنها اطاعتش کردند ولی وقتی شما را به کاری خواند اجابتش نکرده و وقتی به شما فرمان داد اطاعتش

ص:182

ننمودید لذا مردم را بر علیه شما و ضد شما تشویق و ترغیب نمود. علل الشرایع جلد 2 صفحه 903

84 - امام صادق (علیه السلام): ابوبصیر گوید به امام (علیه السلام) گفتم مردی در حال احرام به بالای ساق پای زنی نگاه کرده و محتلم شده حکمش چیست ؟ حضرت فرمودند:

اگر آن مرد توانگر و ثروتمند است باید یک شتر کفاره دهد و اگرمتوسط الحال است باید یک گاو بدهد و اگر فقیر و محتاج است در عهده اش یک گوسفند میباشد سپس حضرت فرمودند: این را بدان که من به خاطر آنکه آبی از او خارج شده این کفاره را قرار ندادم بلکه جهتش این است که آن مرد به چیزی نگاه کرده یعنی قسمتی از بدن زن نامحرم که دیدنش بر او حرام است. علل الشرایع جلد 2 صفحه 876

85 - امام صادق (علیه السلام): اسحاق بن عمار گوید از امام (علیه السلام) راجع به کسی که دهان خود را از شراب پر کرده و نوشیده پرسیدم فرمود: باید او را هشتاد تازیانه بزنند و اگر دفعه ای دیگر باز این کار را کرد بازهم هشتاد تازیانه بزنند و اگر برای مرتبه سوم شراب نوشید او را باید کشت. علل الشرایع جلد 2 صفحه 717

86 - امام صادق (علیه السلام): هرکس از روی سهل انگاری نماز واجب خود را نخواند تا آنکه وقت آن بگذرد آن گاه آن را قضا نماید آن نماز تیره و تار به عالم اعلی بالا رود و گوید خدا تو را خوار کند که چنانچه مرا ضایع ساختی. ثواب الاعمال صفحه 518

87 - امام صادق (علیه السلام): هرکس یک روز از ماه رمضان را از روی عمد روزه نگیرد روح ایمان از وی مفارقت میکند. ثواب الاعمال صفحه 536

88 - امام صادق (علیه السلام): هر زنی که خود را به عطر خوشبو کند و از خانه بیرون رود خداوند و هفتاد هزار ملائکه او را لعنت کنند تا به خانه برگردد. ثواب الاعمال صفحه 591

89 - امام صادق (علیه السلام): درباره سوره فجر آیه 1-4:» والفجر ولیال عشر والشفع و والوتر: قسم به فجر صبحگاهی قسم به شب های دهگانه قسم به دوتائی و قسم به یگانه «فرمودند: منظور از فجر وجود مقدس قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله) است و منظور شب های دهگانه ده امام پیش از آنحضرت میباشند که امامتشان به خاطر ظلم حاکمان وقت چون شب پوشیده گشت و منظور از» شفع «وجود مقدس امیر

ص:183

المومنین و حضرت زهرا (س) است و منظور از وتر پروردگار یکتاست. تفسیر جامع جلد 7 صفحه 403

90 - امام صادق (علیه السلام): چهل تن مومن در جائی جمع نشوند و خدای عزوجل را با نام الله نخوانند جز آنکه هر دعائی کنند به اجابت رسد و اگر چهل تن نباشند چهار مومن خدا را به نام) الله (ده بار صدا کنند خدا دعایشان را اجابت کند و اگر چهار تن فراهم نشد یک مومن اگر خدا را چهل بار با نام) الله (صدا کند خدای عزیز و جبار دعایش را به اجابت رساند. اصول کافی جلد 4 صفحه 257

91 - امام صادق (علیه السلام): هرکس بعد از نماز صبح و مغرب هفت بار بگوید:» لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم «از هفتاد نوع بلا در امان باشد که کمترین جنون و جزام و برص و خوره است. اصول کافی جلد 4 صفحه 304

92 - امام صادق (علیه السلام): شیوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله): چنین بود که به زنها سلام میکرد و آنها جوابش را میدادند روش امیر المومنین (علیه السلام) هم این بود که به زنها سلام میکرد ولی خوش نداشت به زنان جوان سلام دهد و می فرمود میترسم آوازش مرا خوش آید و این لذت گناهش از آنچه در ثواب سلام بیشتر باشد. کافی جلد 4 صفحه 464

93 - امام صادق (علیه السلام): هرگاه سه نفر در جائی کنار هم هستند دو تن از آنها سر گوشی) در گوشی (با هم صحبت نکنند زیرا باعث ناراحتی و آزار سومی است.

کافی جلد 4 صفحه 481

94 - امام صادق (علیه السلام): بسم الله الرحمن الرحیم را در آغاز کار یا صحبت خود ترک مکن اگرچه دنبالش بخواهی یک بیت شعر بخوانی یا بنویسی. کافی جلد 4 صفحه 506

95 - امام صادق (علیه السلام): هرکس کار خوبی را به دیگران بیاموزد به اندازه اجر کسانی که به آن کار عمل کنند ثواب به شخص تعلیم دهنده خواهند داد عرض شد ؟ اگر آن کس که یاد گرفته این علم را به افراد دیگری تعلیم دهد چطور؟ فرمود ثواب تمام کسانی که از این علم بهره مند شوند به همان معلم نخستین داده خواهد شد اگرچه آن شخص تعلیم دهنده از دنیا برود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 19

96 - امام صادق (علیه السلام): ابوبصیر گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: شخص

ص:184

آزاد مرد در همه حالات آزاد است اگر به مصیبتی دچار شود صبر میکند اگر گرفتار هجوم بلا گردد شکست نمیخورد مومن آزاده اگر اسیر شود ستم ببیند و آسایش اش به سختی مبدل گردد باز هم آزاد مرد است و در رفتار و منش او تغییری ایجاد نمیگردد. چنانکه جناب یوسف (علیه السلام) با آنکه به بردگی رفت اسیر شد ستم دید همچنین تاریکی زندان و وحشت حبس و مصائب دیگری که به او رسید ضرری به شخصیت روحی وی نزد. کافی جلد 2 صفحه 84

97 - امام صادق (علیه السلام): چیزی نیست جز اینکه پیمانه و وزنی دارد جز گریه که یک قطره اش دریاهائی از آتش را خاموش میکند و چون دیده اشکین شود چهره تیرگی و خواری نبیند و چون اشک از چشم روان گردد خداوند تن صاحبش را بر دوزخ حرام کند و راستی که اگر در جمعیت و مجلسی یک نفر گریان شود همه مورد ترحم واقع میشوند. کافی جلد 4 صفحه 233

98 - امام صادق (علیه السلام): و هرکه را حاجت و خواسته ای به خدای عزوجل باشد باید با صلوات بر محمد و آلش آن را آغاز کند پس حاجت خود را بخواهد و باز هم در پایان صلوات بر محمد و آلش بفرستد زیرا خدای عزوجل کریم تر از آنست که دو طرف دعائی را بپذیرد و میانه آن را وانهد و صلوات بر محمد آلش دعائی است که به طور قطع و یقین مورد اجابت خدا قرار میگیرد. کافی جلد 4 صفحه 252

99 - مردی به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: ما برای امری عجیب خلق شده ایم، امام (علیه السلام) فرمود: تو را به خدا بگو آن امر عجیب چیست ؟ گفت ما برای فنا و نابودی آفریده شده ایم، امام (علیه السلام) فرمود: برادر خود را نگه دار) کار خوب و شایسته کن (که ما برای بقاء و ماندن خلق شده ایم. چگونه فانی می شود بهشتی که هرگز تفرق و پراکندگی ندارد و چگونه فانی می شود آتشی که هرگز شعله اش فروکش نمی کند، بگو ما از عالمی به عالم دیگر منتقل می شویم. الحدیث جلد 1 صفحه 3

100 - امام صادق (علیه السلام): اشخاص عاقل به سعی و کوشش خود تکیه می کنند ولی مردان نادان به آمال و آرزوهای خویشتن متکی هستند. الحدیث جلد 1 صفحه 12

101 - امام صادق (علیه السلام): دو برادر شرفیاب محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شدند و

ص:185

عرض کردند برای تجارت قصد مسافرت به شام را داریم، به ما دعائی بیاموزید که برای حفظ جان خود بخوانیم، حضرت در جواب فرمود: هنگامی که به منزل وارد شدید پس از اداء فریضه عشاء وقتی به بستر خواب رفتید ابتدا تسبیح حضرت زهرا (س) و سپس آیة الکرسی را بخوانید و تا صبح از هر حادثه و بلائی در امان خواهید بود. الحدیث جلد 1 صفحه 26

102 - امام صادق (علیه السلام): یک فرد عبادتی را انجام می دهد ولی در آن عمل طالب رضای الهی نیست بلکه می خواهد مردم او را به پاکی و نیکی یاد کنند و دوست دارد کار خوبش را به مردم بشنواند چنین فردی با این طرز تفکر شرک به خدا دارد.

الحدیث جلد 1 صفحه 31

103 - امام صادق (علیه السلام): اگر می خواهی در جامعه مورد تکریم و احترام باشی با مردم به مدارا و نرمی برخورد کن و اگر می خواهی با تحقیر و اهانت مردم مواجه شوی روش تندی و خشونت در پیش گیر. الحدیث جلد 1 صفحه 43

104 - امام صادق (علیه السلام): برای اینکه پاکی و خوبی مردی را بشناسید به رکوع و سجده طولانی او نگاه نکنید، زیرا او با این عمل معتاد شده اگر ترک کند از ترک عادت وحشت زده می شود ولی به راستگویی و اداء امانتش نگاه کنید و از این راه او را بشناسید. الحدیث جلد 1 صفحه 46

105 - امام صادق (علیه السلام) فرموده است: که لقمان به پسر خود چنین گفت: ای فرزند اگر در کودکی ادب آموختی، در بزرگسالی از آن بهره مند خواهی شد، کسی که قصد ادب آموزی دارد بر آن همت می گمارد، و آنکس که در آموختن ادب همت کند به زحمت فراگرفتن علوم تربیتی تن می دهد و با شدتی هرچه تمامتراز پی علم اخلاق می رود. وآنکه با جدیت درراه طلب) علم (قدم بردارد سرانجام به مقصد می رسد ومنافع آن عایدش خواهد شد. الحدیث جلد 1 ص 50

106 - وامام صادق (علیه السلام): از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) حدیث کرده که فرموده است:

کسی که با مال خود به یاری تهیدستان می رود و با تمامی مردم بر اساس انصاف رفتار می کند، او مومن واقعی و پیرو حقیقی مکتب اسلام است. الحدیث جلد 1 ص 58

ص:186

107 - خداوند در قرآن شریف فرموده است: به حقیقت تقوی پرهیزکار شوید.

ابی بصیر معنی این آیه را از امام صادق (علیه السلام) سئوال کرد. حضرت در جواب فرمود:

متقی حقیقی کسی است که پیوسته مطیع اوامر الهی باشد، هرگز گناه نکند، همواره در یاد خدا باشد، هرگز حق را فراموش ننماید، تمام نعمتهای الهی را شاکر باشد، هرگز کفران نعمت نکند. الحدیث جلد 1 ص 63

108 - امام صادق (علیه السلام): فروتنی و تواضع، مایه اصلی هر شرف محبوب و مقام بلند است. الحدیث جلد 1 ص 65

109 - امام صادق (علیه السلام): ایمان ندارد آنکس که شرم و حیا ندارد. الحدیث جلد 1 ص 71

110 - امام صادق (علیه السلام) در توحید مفضل چنین فرموده است: مفضل، اینک دقت کن در صفتی که خداوند آنرا به آدمیان اختصاص داده و حیوانات از آن بی بهره اند، آن خوی پر ارج و بزرگ، آن خلق ارزنده و عظیم، شرم و حیاء است.

الحدیث جلد 1 ص 72

111 - امام صادق (علیه السلام): برای تسکین خاطر و تخفیف اندوه خود، همواره به کسی نظر کن که نصیبش از نعمتهای الهی کمتر از تو است تا شکر نعمتهای موجود را به جای آوری و برای افزایش نعمت خداوند، شایسته باشی و قرارگاه عطیه الهی گردی. الحدیث جلد 1 ص 81

112 - امام صادق (علیه السلام) فرموده است که لقمان به پسر خود چنین گفت: فرزند عزیز همواره نفس خود را به اداء وظایف شخصی و انجام کارهای خویش الزام کن.

و جان خود را در مقابل شدائدی) سختیهایی (که از ناحیه مردم میرسد به صبر و بردباری وادار نما. اگر مایلی در دنیا به بزرگترین عزت و بزرگواری نائل شوی از مردم قطع طمع) امید (کن و به آنان امیدوار مباش. پیامبران و مردان الهی با قطع امید از مردم به مدارج عالیه خود نائل شدند. الحدیث جلد 1 ص 83

113 - امام صادق (علیه السلام): موقعی که در اطاق، کودکی حضور دارد، مردان با زنان یا کنیزان خود نزدیکی نکنند، زیرا این عمل طفل را به راه بی عفتی و زناکاری سوق می دهد. الحدیث جلد 3 صفحه 86

ص:187

114 - امام صادق (علیه السلام): احمد بن نعمان از امام (علیه السلام) سئوال کرد که دختر بچه شش ساله نزد من است و با من محرم نیست، امام فرمود او را نبوس و در آغوش مگیر. الحدیث جلد 3 صفحه 89

115 - امام صادق (علیه السلام): فرزندان خود را هفت سال آزاد بگذار بازی کنند و در هفت سال دوم او را با ادب و روشهای مفید و لازم تربیت کن، و در هفت سال سوم مانند یک رفیق صمیمی، مصاحب و ملازمش باش. الحدیث جلد 3 صفحه 103

116 - امام صادق (علیه السلام): هر صاحب حرفه و صنعتی ناچار باید دارای سه خصلت باشد تا بتواند به وسیله آن تحصیل درآمد کند. اول آنکه با درستکاری و امانت رفتار کند. سوم آنکه با کار فرمایان حسن برخورد داشته باشد و نسبت به آنان ابزار تمایل نماید. الحدیث جلد 3 صفحه 7

117 - امام صادق (علیه السلام): مطالعه بسیار و پی گیر در مسائل علمی باعث شگفتی عقل و تقویت نیروی فکر و فهم است. الحدیث جلد 2 صفحه 5

118 - امام صادق (علیه السلام): انسان عاقل از یک سوراخ مار دو بار گزیده نمی شود، یعنی انسان عاقل همواره تجربیات خود را به خاطر می سپارد و عملاً به کار می بندد و اگر یک بار اشتباه کرد، دوباره آن را تکرار نمی کند. الحدیث جلد 2 صفحه 7

119 - امام صادق (علیه السلام): به بعضی از اصحاب خود فرمود: دوست خود را از اسرار زندگیت آگاه مکن، مگر آن سری که اگر به فرض دشمنت بداند به تو زیان نمی رساند، زیرا دوست کنونی ممکن است روزی دشمن تو گردد. الحدیث جلد 2 صفحه 21

120 - امام صادق (علیه السلام): اگر یکی از جوانان شیعه را نزدم بیاورند که وظیفه خود را در شناخت دین انجام نمی دهد، او را تأدیب می کنم. الحدیث جلد 2 صفحه 52

121 - امام صادق (علیه السلام): گناه، مردم را از رزق) روزی (محروم می کند. الحدیث جلد 2 صفحه 80

122 - امام صادق (علیه السلام) به هشام فرموده است: اگر روزی را ببینی که سربازان در میدان کار زار از دو طرف در مقابل یکدیگر صف کشیده اند و با مشتعل شدن آتش جنگ، نگرانی و وحشت همه جا را فرا گرفته است، تو در همان روز از انجام کار و

ص:188

طلب روزی باز نایست و در همان شرائط سخت و دشوار برای به دست آوردن معاش) روزی (کوشش کن. الحدیث جلد 2 صفحه 81

123 - امام صادق (علیه السلام): از رفاقت و همبستگی سه گروه بر حذر باش: 1 - خائن 2 - ستمکار 3 - سخن چین. کسی که روزی به نفع تو خیانت می کند، روز دیگر به ضرر تو خیانت خواهد کرد؛ کسی که برای تو به دیگری ستم می نماید، طولی نمی کشد که به شخص تو ستم می کند؛ و کسی که از دیگران نزد تو سخن چینی می کند، عنقریب از تو نزد دیگران نمامی خواهد کرد. الحدیث جلد 2 صفحه 93

124 - امام صادق (علیه السلام): مردی به خانه رسول اکرم آمد و درخواست ملاقات داشت. موقعی که حضرت خواست از حجره خارج شود و به ملاقات آن مرد برود به جای آیینه، جلوی ظرف بزرگ آبی که در داخل اطاق بود ایستاد و سر و صورت خود را مرتب کرد، عایشه از مشاهده این کار به تعجب درآمد، در مراجعت به حضرت عرض کرد: یارسول الله چرا در موقع رفتن، در برابر ظرف آب ایستادید و موی و روی خود را مرتب و منظم کردید؟ فرمود: عایشه؛ خداوند دوست دارد که وقتی مسلمانی برای دیدار برادرش می رود خود را بسازد و خویشتن را برای ملاقات او بیاراید. الحدیث جلد 2 صفحه 119

125 - امام صادق (علیه السلام): عبادت خداوند را با وجود خستگی و بی میلی بر خود تحمیل ننمایید. روش اسلام: چند نفر از صحابه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به منظور تزکیه نفس و تعالی روان و جلب رضوان الهی، آمیزش با زنان و افطار روز و خواب شب را بر خود حرام نمودند، ام سلمه از تصمیم آنان آگاه شد و مطلب را به اطلاع پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رساند. حصرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله): نزد آنان رفت و فرمود: آیا زنان خود را ترک گفته اید و از آنان اعراض کرده اید؟ من که پیغمبر شما هستم نزد زنان می روم، روز غذا می خورم، شب را می خوابم و هر کس از سنت من روی گرداند از من نیست. الحدیث جلد 2 صفحه 153

126 - امام صادق (علیه السلام): خشم، کلید تمام بدی ها و شُرور است. الحدیث جلد 2 صفحه 166

127 - امام صادق (علیه السلام) آن کس که از گناه توبه واقعی کرده مانند کسی است که از

ص:189

اصل گناه نکرده است. الحدیث جلد 2 صفحه 182

128 - معاویه بن وهب از امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه سؤال کرد. سوره نبأ، آیه 38) در قیامت احدی را قدرت تکلم نیست، مگر کسی را که خدا اجازه داده باشد و سخن به راستی و صواب گوید «. امام (علیه السلام) فرمود: به خدا قسم مائیم که از طرف خداوند مأذون و مجازیم، ماییم که سخن به صواب می گوییم، سؤال کرد چه می گویید؟ فرمود: خدا را تمجید می کنیم، درود بر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرستیم و برای شیعیان خود شفاعت می نماییم و پروردگار شفاعت ما را رد نمی کند. الحدیث جلد 2 صفحه 196

129 - امام صادق (علیه السلام): مرد با ایمان هرگز مغلوب شهوت خود نمی شود و شکمش باعث رسوایی او نمی گردد. الحدیث جلد 2 صفحه 209

130 - امام صادق (علیه السلام): کسی که می خواهد با نداشتن خویش و قوم، عزیز و محترم باشد، با نداشتن ثروت، غنی و بی نیاز باشد، با نداشتن مقام شامخ اجتماعی دارای ابهت و عظمت باشد، باید خویشتن را از ذلت گناه و ناپاکی به محیط با عزت اطاعت الهی منتقل نماید. الحدیث جلد 2 صفحه 275

131 - امام صادق (علیه السلام): بهترین و محبوبترین برادران من کسی است که عیوب مرا به من هدیه بفرستد و نقائصم را تذکر دهد. الحدیث جلد 2 صفحه 297

132 - امام صادق (علیه السلام) فرموده است: که در حکم حضرت داوود آمده است:

انسان عاقل باید زمان خود را بشناسد، به کاری که موظف است روی آورد و آنرا به درستی انجام دهد. الحدیث جلد 2 صفحه 310

133 - امام صادق (علیه السلام): اگر از عمرت فقط دو روز باقی مانده باشد، یک روزش را به فرا گرفتن ادب و تربیت اختصاص بده تا روز مرگت از سرمایه های اخلاقی روز قبلت یاری بخواهی. الحدیث جلد 2 صفحه 326

134 - عبدالله بن سنان می گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسش نمودم که آیا ملائکه افضلند یا بنی آدم. حضرت در پاسخ از جدش علی بن ابیطالب (علیه السلام) حدیث نمود که فرموده است: خداوند در ساختمان ملائکه، عقل را بدون شهوت مستقر ساخته است، و در حیوانات شهوت بدون عقل. اما در اولاد آدم، عقل و شهوت را

ص:190

با هم و در کنار هم قرار داده است. هر انسانی که عقلش بر شهوتش پیروز گردد برتر از فرشته است و هر انسانی که شهوتش بر عقلش غلبه کند بدتر و پست تر از حیوان است. الحدیث جلد 2 صفحه 357

135 - امام صادق (علیه السلام) فرموده است: این آیه» او لم نعمرکم ما یتدکر فیه من تذکر « ملامت و سرزنش جوانان غافلی است که به سن هجده سال رسیده اند و از فرصت جوانی خود استفاده نمی کنند. الحدیث جلد 2 صفحه 369

136 - امام صادق (علیه السلام): کسی که تلاوت) و فهم قرآن (می کند اگر جوان با ایمان باشد قرآن با خون و گوشتش آمیخته می شود و در همه انساج بدنش اثر می گذارد. الحدیث جلد 2 صفحه 385

137 - امام صادق (علیه السلام): چهارچیز از چهارچیز سیر نشوند: زمین از باران. چشم از نگاه. زن از مرد. و عالم از علم. نصایح صفحه 191

138 - امام صادق (علیه السلام): هرکه چهارچیز را برای من متعهد شود من چهارخانه در بهشت برای او ضامن شوم: عهده دار شود که انفاق کند و از فقر نترسد در حق مردم نسبت به خود انصاف دهد به همه سلام کند و جدال نکند هرچند بر حق باشد.

نصایح صفحه 190

139 - امام صادق (علیه السلام): سفیان ثوری گوید: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم:

یابن رسول الله مرا نصیحت کنید: فرمود: سفیان! دروغگو جوانمردی ندارد. زود رنج رفیق ندارد. حسود روی آسایش نبیند. بد اخلاق مجد و بزرگی نیابد. گفتم:

یاابن رسول الله! باز هم بفرمایید: فرمود: سفیان به خدا اعتماد کن که ایمان همین است. به داده او راضی باش که بی نیازی این است. با همسایه خوشرفتاری کن تا مسلمان باشی. با بی دین رفاقت نکن که فسق و فجورش را به تو می آموزد. و با مردم خداترس مشورت کن. نصایح صفحه 197

140 - امام صادق (علیه السلام): مسجدها را از: خرید. فروش. دیوانه. گناه. معرفی گمشده. قضاوت. اجرای حد. و سر و صدا حفظ کنید. نصایح صفحه 282

141 - امام صادق (علیه السلام): پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرموده: هرکه رسم نیکی بگذارد خداوند ثواب این تاسیس و ثواب هرکه را به این آیین عمل نماید به او عطا فرماید بدون

ص:191

اینکه از ثواب آنان کسر شود. نصایح صفحه 191 و 192

142 - امام صادق (علیه السلام): ای سماعه مومن از چهار بلا آسوده نشود: همسایه موذی. شیطان گمراه کننده. منافق عیبجو. و مومن حسود. ای سماعه! این بلای آخر از همه بدتر است. سپس سماعه از حضرت پرسید: چگونه آن بلای آخر ) مومن حسود (از همه سخت تر است ؟ فرمودند: چون هر حرفی که مومن حسود درباره مومن واقعی بگوید مردم قبول میکنند.) زیرا هم تیپ و هم لباس او است ( نصایح صفحه 191

143 - امام صادق (علیه السلام): خداوند متعال پیغمبر خود را به اخلاق عالی ممتاز کرده شما خود را با این خویها بیازمایید: یقین. قناعت. صبر. شکر، رضایتمندی.

خوشخویی. سخاوت. غیرت. شجاعت و جوانمردی. نصایح صفحه 313

144 - امام صادق (علیه السلام): بر شما باد به دوری از گناه و راست گفتن و برگرداندن امانت برای کسی که شما را امین دانسته که همانا اگر کشنده حضرت امام حسین (علیه السلام) شمشیری را که با آن امام حسین (علیه السلام) را کشته پیش من بعنوان امانت بگذارد خیانت نمی کنم و به او برمیگردانم. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 245

145 - امام صادق (علیه السلام): برخی از حقوق مسلمان بر برادرش این است که چون او را دید سلامش کند و چون بیمار شود عیادتش نماید و چون غائب شود خیر خواهیش کند و چون عطسه کند دعایش کند) یرحمک الله گوید (و چون بمیرد تشییعش کند. اصول کافی جلد 3 صفحه 248

146 - امام صادق (علیه السلام): عیسی بن مریم فرمود: وای بر علماء بد که چگونه آتش دوزخ بر آنها زبانه کشد. اصول کافی جلد 1 صفحه 59

147 - امام صادق (علیه السلام): مردم سه دسته اند: دانشمند و دانشجو و خاشاک روی آب) که هر لحظه آبش به جانبی برد (مانند مردمیکه چون تعمق دینی ندارند هر روز به کیشی گروند و دنبال هر صدائی برآیند. اصول کافی جلد 1 صفحه 41

148 - امام صادق (علیه السلام): هرکه برای خدا علم را بیاموزد و بدان عمل کند و به دیگران بیاموزد در مقامهای بلند آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت برای خدا و عمل کرد برای خدا و تعلیم داد برای خدا. اصول کافی جلد 1 صفحه 43

ص:192

149 - امام صادق (علیه السلام): دانش آموزید. به وجود آن خود را با خویشتن داری و سنگینی بیارائید و نسبت به دانش آموزان خود تواضع کنید و نسبت به استاد خود فروتن باشید و از علماء متکبر نباشید که رفتار باطلتان حق شما را ضایع کند. اصول کافی جلد 1 صفحه 44

150 - امام صادق (علیه السلام): با یکدیگر مصافحه کنید) دست بدهید (زیرا مصافحه کینه را می برد. اصول کافی جلد 3 صفحه 264

151 - امام صادق (علیه السلام): همانا گناه بنده را از روزی محروم می دارد. اصول کافی جلد 3 صفحه 372

152 - امام صادق (علیه السلام): محبوبترین برادرانم نزد من آنکسی است که عیوب مرا به من اهداء نماید.) یعنی عیوب مرا به من بگوید (تحف العقول صفحه 366

153 - امام صادق (علیه السلام): هنگامی که قائم (عج) قیام نماید بار دیگر مردم را به اسلام دعوت میکند و به احکام از بین رفته و فراموش شده آن آشنا می گرداند و چون از جانب خداوند به امور گمشده و از میان رفته راهنمایی می نماید او را مهدی می گویند. کتاب بحارالانوار جلد 51 صفحه 30

154 - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی راهش بسوی دوزخ است. اصول کافی جلد 1 صفحه 72

155 - امام صادق (علیه السلام): هنگامی که قائم (عج) قیام نماید بار دیگر مردم را به اسلام دعوت میکند و به احکام از بین رفته و فراموش شده آن آشنا می گرداند و چون از جانب خداوند به امور گمشده و از میان رفته راهنمایی می نماید او را مهدی می گویند. کتاب بحارالانوار جلد 51 صفحه 30

156 - امام صادق (علیه السلام): هرکه قرآن را از روی آن بخواند) یعنی از حفظ نخواند و از روی قرآن بخواند (از دیدگان خود بهره مند شود) یعنی چشمانی سالم داشته باشد (و سبب آمرزش پدر و مادرش گردد گرچه آندو کافر باشند. اصول کافی جلد 4 صفحه 417

157 - امام صادق (علیه السلام): هیچ کسی نیست که آخر سوره کهف را بخواند جز اینکه در هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار شود. اصول کافی جلد 4 صفحه

ص:193

443 شرح: هرکس آیه آخر سوره کهف را بخواند در هرساعتی که بخواهد از خواب بیدار شود. البته با یقین و باور. سوره کهف آیه 110: قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فمن کان یرجو القاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا.

158 - امام صادق (علیه السلام) فرمود: از سفارشات امیرالمومنین (علیه السلام) به اصحابش این است: بدانید که قرآن هدایت شب و روز است) یعنی در همه احوال و اوقات هدایت کننده است (و نور شب تاریک است. برای هر سختی و نیازی) راه نجات را در گرفتاری و بلا نشان دهد (پس چون بلائی فرا رسد اموال خود را سپر جانتان سازید و چون حادثه ای پیش آمد) که مربوط به امر دین است و جز با دادن جان مرتفع نشود (جان خود را فدای دینتان کنید و بدانید که هلاک شده کسی است که دینش تباه شود و غارت زده کسی است که دینش را به ربایند همانا پس از رسیدن به بهشت نیازی نیست و بعد از دوزخ بی نیازی نیست) هرکه در دنیا عمل صالح کند و مستوجب بهشت گردد فقیر و نیازمند نیست هر چند دست تنگ و گرفتار باشد و کسی که خود را مستوجب دوزخ سازد بی نیازی ندارد هر چند ثروتمند و مرفه باشد (اسیر دوزخ آزاد نگردد و نابینایش بهبودی نیابد. اصول کافی جلد 3 صفحه 306

159 - امام صادق (علیه السلام): کمترین آزار) به پدر و مادر (گفتن اف به آنهاست و اگر خدای عزوجل چیزی را آسان تر و خوارتر از آن می دانست از آن نهی می فرمود.) یعنی اگر کلمه ای کوچکتر از) اف (بود که به سبب آن به پدر و مادر توهین شود خداوند می گفت (اصول کافی جلد 4 صفحه 49

160 - امام صادق (علیه السلام): پیوسته شیطان تا دو مسلمان با هم قهر هستند شادمان است و همین که با هم آشتی کنند زانوهایشان بلرزد و بندهایش از هم جدا شود و فریاد زند: ای وای بر من از هلاکتی که به من رسید. اصول کافی جلد 4 صفحه 46

161 - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به زنها سلام می کرد و آنها نیز جواب می دادند. امیر المومنین (علیه السلام) نیز سلام می کرد ولی خوش نداشت که به زنهای جوان سلام کند و می فرمود: می ترسم از صدای آنها خوشم آید و زیاد تر از

ص:194

آن اجری) ثوابی (که کسب می کنم) گناه (به من رسد. اصول کافی جلد 4 صفحه 464

162 - امام صادق (علیه السلام): از قول پدرش فرمود: دعا را در پنج وقت غنیمت شمارید: هنگام خواندن قرآن. وقت اذان. هنگام نزول باران و لحظه برخورد دو صف لشکر برای شهادت و گاه نفرین ستم دیده که تا عرش بالا رود. امالی شیخ صدوق مجلس چهل و پنجم صفحه 265

163 - امام صادق (علیه السلام): فرمودند: دعا کردن مرد برای برادر دینی در پشت سر او روزی را فراوان نماید و بدی را بگرداند.) از بین ببرد. (امالی شیخ صدوق مجلس هفتادم صفحه 455

164 - امام صادق (علیه السلام): خشم قلب دانا و حکیم را نابود می کند و هرکس مالک غضب خود نباشد مالک عقل خود نیست.) عقل ندارد (بحار الانوار جلد هفدهم جلد 2 صفحه 226

165 - امام صادق (علیه السلام): هرکه دل به دنیا به بندد دل به سه زیان بسته: 1. کوشش و گرفتاری که پایان پذیر نیست. 2. آرزویی که به آن نخواهد رسید. 3. امیدواری که نائل به آن نمیشود. بحار الانوار جلد هفدهم جلد 2 صفحه 222

166 - امام صادق (علیه السلام): هر چیزی زکاتی دارد و زکات علم این است که به اهلش یاد بدهی. بحارالانوار جلد هفدهم جلد 2 صفحه 220

167 - امام صادق (علیه السلام): دنیا زندان مومن است و صبر دژ و حصار اوست) مومن به وسیله صبر نیرو و محافظی برای خود دارد (و بهشت جایگاه مومن است و دنیا بهشت کافر است و قبر زندان او و جهنم جایگاه کافر است. بحارالانوار جلد هفدهم جلد 2 صفحه 219

168 - امام صادق (علیه السلام): کار خوب و نیک کامل نمیشود مگر با سه چیز: 1. عجله در آن نمودن) یعنی در انجام کار نیک و خوب سستی نکند و به تاخیر نیندازد ( 2. کم شمردن کار نیک اگرچه زیاد باشد. 3. منت نگذاشتن. بحارالانوار جلد هفدهم جلد 2 صفحه 211

169 - امام صادق (علیه السلام): سه چیز است که همه باید از آن پرهیز کنند: 1. دوستی

ص:195

و همراهی با اشرار 2. با زنان مشغول به صحبت شدن 3. همنشینی با بدعتگزاران.

بحارالانوار جلد هفدهم جلد 2 صفحه 207

170 - امام صادق (علیه السلام): خداوند دو ملک برای انسان موکل قرار داده) دو ملک قرار داده برای انسان (هرکس برای خدا تواضع و فروتنی کند خدا او را بزرگ کند و هرکه تکبر کند خدا او را پست و ذلیل کند. عین الحیوة صفحه 351

171 - حضرت امام صادق (علیه السلام): نیست شیعه جعفر (علیه السلام) مگر کسی که شکم و فرج) عورت (خود را از حرام نگه دارد. در عبادت سستی نمیکند و کوشش میکند و برای خدا کار میکند) ریا نمیکند (و امید به ثواب و پاداش کار خوب و ترس از گناه و جزاء خدا دارد پس اگر این جماعت را ببینی ایشان شیعه من هستند. عین الحیوه صفحه 436

172 - امام صادق (علیه السلام): نگاه به نامحرم تیری است از تیرهای آلوده شیطان و هرکه ترک کند نگاه کردن به نامحرم را برای خدا. خداوند ایمانی به او کرامت میکند که طعم و لذت آن ایمان را بیابد.) طعم و لذت ایمان را در خود حس میکند (. عین الحیوة صفحه 402

173 - امام صادق (علیه السلام): خانه هایی که در آن موسیقی گوش می دهند از نزول بلاهای ناگهانی و دردناک) مانند سکته و مرگ های ناگهانی و... (در امان نیست و دعای اهل آن خانه مستجاب نمیشود و ملائکه نیز در آن خانه وارد نمیشوند. عین الحیوة صفحه 229

174 - امام صادق (علیه السلام): روزی جبرئیل بر من نازل شد در حالیکه رنگش متغییر و حالش دگرگون بود. علت این حال را پرسیدم ؟ گفت امروز بر جهنم گذشتم و محلی را که سخت مشتعل و آتش زبانه میکشید را دیدم. از ملک جهنم پرسیدم این عذاب ها برای کیست ؟ گفت برای سه نفر: 1. محتکرین لباس و غذا) برای گرانفروشی () عده ای هستند که مثلا مواد غذایی که احتیاج مردم است انبار میکنند و به مردم نمی فروشند تا بعد از چند ماه به قیمت خیلی گران به مردم بفروشند و محتکر به این معناست (2. شرابخوار 3. قواد) کسی که مرد و زنی را از راه حرام به هم برساند (ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 224

ص:196

175 امام صادق (علیه السلام): ملائکه در خانه هایی که در آن شراب یا دف) دایره (یا طنبور یا نرد) و یا آلات دیگر موسیقی (باشد وارد نمیشوند و دعای اهل آن خانه مستجاب نمیشود و خداوند برکت را از اهل آن خانه برمیدارد. ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 227

176 - امام صادق (علیه السلام): امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارش امام باقر (علیه السلام) نقل کرده که فرمود بر این گروهها سلام نکنید: 1. یهودیان 2. نصاری 3. مجوسیها 4. بت پرستان 5. بر کسانی که سر سفره شرابخواران نشسته اند. 6. بر صاحب شطرنج و تخت نرد 7. مرد بدکار) زن نما (8. کسی که بر زنان پاک دامن تهمت بزند 9. نماز گزار ) چون او آمادگی پاسخ دادن را ندارد در صورتی که سلام از سلام کننده مستحب است و پاسخ دادن واجب است. 10. رباخوار 11. کسی که در حال قضای حاجت است) کسی که در توالت است (12. کسی که در حمام است 13. فاسقی که فسق خود را آشکار می کند) علنی می کند (بحارالانوار جلد 76 صفحه 9

177 - امام صادق (علیه السلام): داوود گوید خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدیم پسرش حضرت کاظم (علیه السلام) در حالی که) در اثر تب شدید (می لرزید. وارد شد امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: چگونه صبح کردی ؟ او در پاسخ گفت: در سایه لطف خدا و غرق در نعمتهای خداوندم. بحارالانوار جلد 47 صفحه 100

178 - امام صادق (علیه السلام): بر تو باد از افراد پست) دوری کن از افراد پست (! همانا شیعه علی (علیه السلام) کسی است که شکم را از حرام پر نسازد و از مفاسد جنسی بر حذر باشد و سخت کوش باشد برای خدا کار کند و به پاداش او امیدوار باشد و از عذاب او بهراسد. زمانی که آنها را) این چنین (دیدی) بدان که (شیعه من هستند. اصول کافی جلد 2 صفحه 233 حدیث 9

179 - امام صادق (علیه السلام): غیبت نکن که غیبتت می کنند) شرح: غیبت کسی را نکن که غیبتت می کنند (برای برادرت چاه مکن که در آن می افتی چون همانطور که برخورد می کنی با تو برخورد میشود.) هر جوری رفتار کنی همانطور باهات رفتار می کنند (بحارالانوار جلد 75 صفحه 248 حدیث 16

180 - امام صادق (علیه السلام): کسی که به وزن یک قیراط ) قیراط واحدی برای

ص:197

سنجش الماس است و آن حدود دو گرم است. (از زکات واجب را نپردازد مومن و مسلمان نیست و مصداق فرموده خداست) که بنده بعد از مرگ می گوید: (خدایا مرا برگردان تا بعدها کار شایسته انجام دهم. وسائل الشیعه جلد 6 صفحه 18

181 - امام صادق (علیه السلام): از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سوال شد محبوبترین مردم در پیشگاه خدا کیست ؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که بیشترین سود و خدمت را به مردم عرضه نماید. بحارالانوار جلد 73 صفحه 339

182 - امام صادق (علیه السلام): وقتی برادر مسلمانی پیش انسان بیاید و نیاز خود را مطرح کند اگر انسان به کمک او برخیزد مثل کسی است که در راه خدا جهاد نماید.

مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 407

183 - امام صادق (علیه السلام): چهارچیز سبب پیری زودرس است: خوردن گوشت خوک. نشستن بر جای نمناک. بالارفتن از پله. و آمیزش با پیر زن. تحف العقول صفحه 540

184 - امام صادق (علیه السلام): ریشه همه بیماریها و دردها پرخوری است جز تب کردن که گاهی بی سبب به انسان میرسد. کافی جلد 6 صفحه 269 حدیث 8

185 - امام صادق (علیه السلام): غیبت حسنات) خوبی ها و نیکی ها (را از بین می برد همانطور که آتش هیزم را از بین می برد. خداوند بزرگ به موسی وحی می فرمود:

غیبت کننده اگر توبه کند آخرین کسی است که وارد بهشت میشود و اگر توبه نکند نخستین کسی است که وارد آتش می گردد. بحارالانوار جلد 75 صفحه 257 حدیث 48

186 - امام صادق (علیه السلام): با پرداخت زکات از ثروت کسی کم نشده همانطور که با خودداری از پرداخت آن ثروت کسی زیاد نشده است. وسائل الشیعه جلد 6 صفحه 12) یعنی کسی که زکات مالش را داده از ثروت و پولش چیزی کم نشده و کسی هم که زکات مالش را نداده پول و ثروتش زیاد نشده است. (

187 - امام صادق (علیه السلام): کسی که نیاز مومنی را بدون هیچگونه کوچک کردن او برطرف نماید) منت نگذارد (خداوند متعال او را در بهشت جا خواهد داد. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال باب 752 روایت 22

ص:198

188 - امام صادق (علیه السلام): بهترین و محبوبترین برادران من کسی است که عیبهای مرا به من بگوید. عین الحیوة صفحه 443

189 - امام صادق (علیه السلام): پیامبر خدا با هرکسی دست می داد دستش را نمی کشید تا طرف مقابل دستش را بکشد و از او جدا نماید. محجه البیضاء جلد 3 صفحه 388

190 - امام صادق (علیه السلام): فرزندان خود را احترام کنید و آنها را خوب تربیت کنید تا خداوند شما را بیامرزد. بحارالانوار جلد 104 صفحه 95

191 - امام صادق (علیه السلام): با همسایه ات خوشرفتاری کن تا مسلمان راستین باشی. بحارالانوار جلد 74 صفحه 158

192 - امام صادق (علیه السلام): هر مسلمانی که نیاز و حاجت مسلمانی را برطرف نماید خدای متعال به او میفرماید: اجر و ثواب تو به عهده من است و به کمتر از بهشت برای تو راضی نخواهم شد. بحارالانوار جلد 73 صفحه 312

193 - امام صادق (علیه السلام): زیاد بن محمد گوید: بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدم و گفتم: آیا مسلمانان عیدی غیر از عید قربان و عید فطر و جمعه دارند؟ امام (علیه السلام) فرمود: آری. روزی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امیر مومنان (علیه السلام) را) به خلافت و ولایت ( منصوب کرد. مصباح المتهجد صفحه 736

194 - امام صادق (علیه السلام): روز غدیر خم عید بزرگ خداست خدا پیامبری مبعوث نکرده مگر اینکه این روز را عید گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان روز عهد و پیمان و در زمین روز پیمان محکم و حضور همگانی است.

وسائل الشیعه جلد 5 صفحه 224 حدیث 1

195 - امام صادق (علیه السلام): هرکه با زنی زنا کند از ایمان خارج میشود) ایمانش از بین می رود (و هرکه شراب بخورد از ایمان خارج میگردد و هر که یک روز از ماه رمضان را) بدون عذر شرعی (روزه نگیرد از ایمان خارج است) ایمان ندارد (.) مگر آنکه توبه کند و تلافی مافات نماید (ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 230

196 - امام صادق (علیه السلام): به امام صادق (علیه السلام) گفته شد: آیا مومنان غیر از عید فطر و قربان و جمعه عید دیگری دارند؟ فرمود: آری آنان عید بزرگتر از اینها هم دارند و

ص:199

آن روزی است که امیرالمومنین (علیه السلام) در غدیر خم بالا برده شد و رسول خدا مساله ولایت را بر گردن زنان و مردان قرار داد. وسائل الشیعه جلد 7 صفحه 325 حدیث 5

197 - امام صادق (علیه السلام): امانت را به صاحبش پس بدهید گرچه صاحبش کشنده امام حسین (علیه السلام) باشد. امالی شیخ صدوق مجلس چهل و سوم صفحه 245 حدیث 4

198 - امام صادق (علیه السلام): امام صادق (علیه السلام) از پدرانش (علیه السلام) نقل مینماید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: صدقه از مرگ بد جلوگیری میکند. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صفحه 301

199 - امام صادق (علیه السلام): حافظ قرآن و عمل کننده به آن همنشین فرشتگان بزرگوار وحی است که پاکیزه از گناه می باشند. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صفحه 215

200 - امام صادق (علیه السلام): اسحاق بن عمار می گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم:

مراد این آیه» چه کسی به خداوند قرض الحسنه می دهد تا خداوند آن را برای او چندین برابر نماید «چیست ؟ فرمود: منظور نیکی به امام (علیه السلام) است. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صفحه 211

201 - امام صادق (علیه السلام): براستی که درهای آسمان در ماه رمضان باز میشود، شیاطین کند و زنجیر میشوند و اعمال مومنین پذیرفته میشود. ماه رمضان ماه خوبی است. در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به این ماه مرزوق) روزی داده شده (می گفتند.

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صفحه 145

202 - امام صادق (علیه السلام): ما) اهل بیت (علیه السلام) (خاندانی هستیم که مردانگی ما در بخشش به کسی است که به ما ستم کرده است. امالی شیخ صدوق مجلس چهل و هشتم صفحه 289 حدیث 7

203 - امام صادق (علیه السلام): خدای تبارک و تعالی اسلام را دین شما پسندید با آن به سخاوت و حسن خلق و خوشرفتاری همراهی کنید. امالی شیخ صدوق مجلس چهل و ششم صفحه 270 حدیث 3

ص:200

204 - امام صادق (علیه السلام): بین سلمان و مردی درگیری لفظی پیش آمد، آن مرد به سلمان گفت: تو کیستی و چیستی ؟ سلمان به او پاسخ داد: آغاز من و تو نطفه ایست گندیده و پایان من و تو هم مردار بدبویی است پس هرگاه روز قیامت شود و میزان سنجش اعمال بر پا گردد، هرکس که کفه اعمال پسندیده اش سنگین باشد او بزرگوار است و کفه رفتار پسندیده هرکس که سبک باشد، او پست است. معانی الاخبار جلد 2 صفحه 30

205 - امام صادق (علیه السلام): رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: هرکه به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید به وعده ای که می دهد وفا کند. اصول کافی جلد 4 صفحه 69

206 - امام صادق (علیه السلام): رسولخدا (صلی الله علیه و آله)) به اصحاب (فرمود: آیا شما را به بدترینتان آگاه نکنم ؟ عرض کردند: چرا یا رسول الله، فرمود: آنان که سخن چینی می کنند و میان دوستان جدائی افکنند، و برای مردمان پاک دامن عیب جوئی کنند. اصول کافی جلد 4 صفحه 75

207 - امام صادق (علیه السلام): هر مومنی که در حق برادر مومن خود نیکی کند، چنان است که در حق رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیکی کرده است. بحارالانوار جلد 74 صفحه 412

208 - امام صادق (علیه السلام): اگر عدالت در میان مردم به کار افتد، همه بی نیاز خواهند شد. الحیاة جلد 6 صفحه 521

209 - حضرت صادق (علیه السلام): برای مؤ من سزاوار نیست که در مجلسی بنشیند که خداوند در آن مجلس نافرمانی شود و آن مؤ من قدرت بر بهمزدن آن مجلس نداشته باشد. اصول کافی جلد 4 صفحه 82

210 - حضرت صادق (علیه السلام): با اهل بدعت رفاقت و هم نشینی نکنید تا نزد مردم چون یکی از آنها محسوب شوید، رسولخدا) ص (فرمود: انسان بر کیش دوست و رفیق خود است. اصول کافی جلد 4 صفحه 83) یعنی با خوبان رفاقت کن تا خوب شناخته شوی و با بدان رفاقت نکن که بد شناخته میشوی (

211 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: خدا رحمت کند بنده ای را که از خدای عزوجل حاجتی بخواهد و در دعای درباره آن

ص:201

پافشاری و اصرار کند، خواه اجابت شود و خواه اجابت نشود، و این آیه را تلاوت فرمود) که ابراهیم علیه السلام فرماید: (» و دعاکنم بدرگاه پروردگار خود شاید به وسیله دعای پروردگارم تیره بخت نباشم «) سوره مریم آیه 48). اصول کافی جلد 4 صفحه 224

212 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که در خدا و رسولش شک کند کافر است. اصول کافی جلد 4 صفحه 98

213 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: مردی پیش ابی ذر آمد و گفت: ای اباذر چگونه است که ما مرگ را بد) و ناخوش (داریم ؟ گفت: زیرا شما دنیا را آباد کرده اید و آخرت را ویران ساخته اید و خوش ندارید که از) خانه (آبادان به منزل ویران روید آن مرد از او پرسید: ورود ما را بر خداوند چگونه بینی ؟ گفت: اما نیکوکاران شما مانند مسافری است که بخاندان خود وارد شود، و اما بدکرداران و ) گناهکاران (شما چون بنده گریخته ایست که نزد آقایش باز گردانند، گفت: حال ما را نزد خداوند چگونه بینی گفت: کردارتان را بر قرآن عرضه کنید) و بوسیله آن سنجش کنید (خداوند) در قرآن (فرماید: همانا نیکان در نعمتها هستند و گنهکاران در دوزخند) سوره انفطار آیه 13، 14) حضرت فرمود: پس آنمرد گفت: پس رحمت خدا کجاست ؟ فرمود: رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است) یعنی باید مستحق رحمت باشد تا باو برسد (. اصول کافی جلد 4 صفحه 197

214 - حضرت صادق) ع (فرمود: ریشه و سر هر خطا کاری دوستی دنیا است.

اصول کافی جلد 4 صفحه 2

215 - باید دانست که دنیا و دوستی آن بخودی خود مذموم نیست، آنچه مذموم است آن دنیائی است که انسانرا از کسب کمالات و تحصیل آخرت باز دارد، و او را بمهالک اندازد، و گرنه وسیله بسیاری از سعادت همین دنیا و دوستی آن است، دنیا است که محل نزول فرشتگان رحمت، و خانه پیمبران، و جای تجارت اولیاء خدا بوده، چنانچه امیرالمؤ منین) ع (فرماید، و روی همین اصل، پیمبران و ائمه اطهار از خدای تعالی طول عمر و ماندن در دنیا را می خواستند، چنانچه در کلام سید الساجدین علیه السلام است، که از خدا برای صرف در اطاعتش طول

ص:202

عمر می خواهد، و البته این چنین دنیائی عین آخرت است، چنانچه در روایت صحیح از ابن ابی یعفور حدیث شده است که گوید: عرض کردم بحضرت صادق علیه السلام که ما دنیا را دوست داریم ؟ فرمود: میخواهی برای چه کار؟ عرض د کردم: می خواهم بوسیله بوسیله آن ترویج کنم و حج بجای آورم و برنانخورهای خود انفاق کنم، و به برادران دینی خود برسانم، و صدقه دهم ؟ فرمود: این از دنیا نیست،) بلکه (این آخرت است. پس رویهمرفته آنچه از اخبار و آیات استفاده می شود آن است که دوستی دنیائی که باعث فراموشی آخرت و تن پروری و واگذاردن دستورات الهی و حرص بر لذات و شهوات و گناهان و امثال اینها باشد مذموم است، و بعبارت روشنتر دنیا را برای دنیا بخواهند نه برای آخرت، ولی اگر دنیا را برای درک سعادات و کسب کمالات و آخرت بخواهد مذموم نیست بلکه ممدوح است) این بود ملحض کلام مجلسی علیه الرحمة در باب ذم دنیا (.

216 - امام صادق) ع (فرمود: شیطان پسر آدم را در هر چیز می چرخاند) و به هر گناهی پیشنهاد می کند (همین که او را خسته کرد، در کنار مال کمین می کند، و چون بدان جا رسد گریبانش را می گیرد. اصول کافی جلد 4 صفحه 3

217 - مقصود اینست که مال و ثروت بزرگترین کمینگاه شیطان است زیرا بسیار کم است که به ثروت برسد و او را نفریبد.

218 - از حضرت امام صادق) ع (حدیث شده که حضرت باقر علیه السلام فرمود: شخص حریص بر دنیا مانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر ابریشم بر خود می پیچید راه بیرون شدنش دورتر و بسته تر میگردد، تا اینکه از غم و اندوه بمیرد. اصول کافی جلد 4 صفحه 4

219 - امام صادق علیه السلام فرمود: از هواهای) نفسانی (خود بر حذر باشید و بترسید چنانچه از دشمنان حذر میکنید، زیرا چیزی برای مردان دشمن تر از پیروی هواهای خودشان و درو شده های زبانهایشان) یعنی آنچه بیهوده از دهان خارج شود (نیست. اصول کافی جلد 4 صفحه 30

220 - امام صادق علیه السلام فرمود: هر که مال برادر) دینی (خود را بخورد، و) خودش یا عوضش را (باو برنگرداند، در روز قیامت پاره از آتش خورد. اصول

ص:203

کافی جلد 4 صفحه 28

221 - از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا) ص (فرمود: آفت حسب بخود بالیدن است. اصول کافی جلد 4 صفحه 22

222 - امام صادق علیه السلام فرمود: که مردی نزد رسول خدا آمد عرض کرد:

ای رسول خدا من فلان پسر فلانم و تا نه نفر از پدران خود را شمرد، رسول خدا ) ص (بوی فرمود: تو دهمی آنانی در دوزخ. اصول کافی جلد 4 صفحه 21 مجلسی ) ره (در معنای حدیث گوید: یعنی پدرانت کافر بوده اند و در دوزخند، پس این چه افتخاری است که تو ب آنان داری و تو نیز مانند آنان کافر هستی در باطن اگر منافق بوده، و در مظاهر اگر کافر بوده است، پس هیچ راهی برای بالیدن خود بایشان نداری.

223 - امام صادق علیه السلام فرمود: شیطان به لشکرهای خود گوید: میان افراد آدمیزاد حسد و ستم افکنید، زیرا ایندو در نزد خداوند با شرک برابرند. اصول کافی جلد 4 صفحه 19 مجلسی) ره (گوید: برابری آندو با شرک برای آنست که آنها نیز در بیرون بردن از دین و کیفر و تاءثیر در فساد نظام جهان همانندند زیرا بیشتر مفاسد جهان از مخالفت با پیمبران و اوصیاء ایشان و پیروی نکردن از آنان و شیوع گناهان از این دو خصلت سرچشمه گرفته، چنانچه شیطان به آدم علیه السلام حسد ورزید، و چنانچه سرکشان هر ملت و امتی بحجتهای الهیه تعدی و ستم کردند.

224 - امام صادق (علیه السلام): رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: زودرس ترین بدیها از نظر کیفر و عقوبت تجاوز کاری و ستمگری است. اصول کافی جلد 4 صفحه 19

225 - مجلسی) ره (گوید: مقصوداز تعجیل در کیفر او اینست که در دنیا نیز کیفر کردارش باو میرسد، بلکه در دنیا نیز زود باو برسد.

226 - امام صادق (علیه السلام): هر کس به برادر مسلمان خود دشنام دهد خدا برکت از روزی او بر دارد، و او را بخودش د واگذارد، و زندگیش را تباه سازد. اصول کافی جلد 4 صفحه 17

227 - امام صادق (علیه السلام): رسولخدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: دشنام اگر بصورتی در بیاید صورت بدی است. اصول کافی جلد 4 صفحه 16

ص:204

228 - امام صادق علیه السلام فرمود: کسیکه مردم از زبانش بترسند، او در آتش است. اصول کافی جلد 4 صفحه 19

229 - امام صادق (علیه السلام): دشنام دادن و بدزبانی و هرزه گوئی از) نشانه های ( نفاق و دوروئی است. اصول کافی جلد 4 صفحه 17

230 - از امام صادق علیه السلام حدیث شده که فرموده: در بنی اسرائیل مردی بود که سه سال پیوسته دعا می کرد که خدا پسری به او روزی کند) دعایش مستجاب نمی شد (همینکه دید خدا خواهش او را بر نمی آورد عرض کرد:

پروردگارا آیا من از تو دورم و تو سخن مرا نمی شنوی، یا تو بمن نزدیکی و پاسخ نمی دهی ؟ کسی در خواب نزدش آمد و باو گفت: تو سه سال تمام خدا را با زبانی بد و هرزه، و دلی سرکش و ناپرهیزکار، و نیتی نادرست میخوانی، پس باید از هرزه گویی بد آئی، و دلت پرهیزکار، و نیتت درست گردد) تا خواهشت بر آورده شود ( حضرت فرمود: آنمرد بدستور عمل کرد سپس دعا کرد و خدا را خواند و دارای پسری شد.

231 - از این حدیث معلوم می شود که استجابت دعا شرایطی دارد که از آنجمله است پاکی زبان و پرهیزکاری دل و درستی نیت، و این منافاتی باوعده خدا در اجابت دعا ندارد. اصول کافی جلد 4 صفحه 16

232 - امام صادق علیه السلام دوستی داشت که آن حضرت را بهرجا که می رفت رها نمیکرد و از او جداست نمی شد، روزی در بازار کفشها همراه حضرت می رفت، و دنبالشان غلام او که از اهل سند بود می آمد، ناگاه آن مرد به پشت سرخود متوجه شده و غلام راست خواست و او را ندید و تا سه مرتبه بدنبال برگشت و او راست ندید، با چهار که او را دید گفت: ای زنازاده کجا بودی ؟ امام صادق علیه السلام دست خود را بلند کرده و به پیشانی خود زد و فرمود: سبحان الله مادرش راست بزنا متهم کنی ؟ من خیال می کردم تو خوددار و پارسائی، اکنون می بینم که ورع و پارسائی نداری ؟ عرض کرد: قربانت گردم مادرش زنی است از اهل سند و مشرک است ؟ فرمود: مگر ندانسته ای که هر ملتی برای خود ازدواجی دارند، از من دور شو عمر و بن نعمان) راوی حدیث (گوید: دیگر او را ندیدم که با آنحضرت راه

ص:205

برود تا آنگاه که مرگ میان آنها جدائی انداخت. و در روایت دیگری است که فرمود:

) آیا ندانسته ای که (برای هر امتی ازدواجی است که بوسیله آن از زنا جلوگیری کنند. اصول کافی جلد 4 صفحه 15

233 - امام صادق (علیه السلام): دورترین حالی که بنده از خدای عزوجل دارد اینست که اندوهی جز برای شکم و فرج نداشته باشد.) فکری جز پر کردن شکم و شهوترانی نداشته باشد (اصول کافی جلد 4 صفحه 8

234 - از امام صادق) ع (حدیث شده که حضرت عیسی) ع (فرمود: ای مردم شما، برای دنیا کار میکنید در صورتیکه بدون کاری روزی بشما داده شود، و برای آخرت کار نمیکنید در حالیکه در آخرت جز در برابر کردار بشما روزی داده نشود، وای بر شما علمای بدکردار، مزد را بگیرید و کا را ضایع سازید، نزدیک است که صاحب کار، کارش را بپذیرد و نزدیک است کارکنان از تنگنای دنیا بتاریکی گور روند، چگونه دانشمند است کسی که در راه آخرت است و رو بدنیا دارد، و آنچه باو زیان رساند محبوبتر است نزدش از آنچه باو سود رساند. اصول کافی جلد 4 صفحه 7

235 - امام صادق) ع (فرمود: در مناجات موسی علیه السلام آمده است که:

ای موسی دنیا خانه کیفر است، من آدم را برای خطائی که از او سر زد در ان کیفر دادم، و دنیا را ملعونه قرار دادم، آنچه در آنست ملعونست مگر آنچه برای من باشد، ای موسی بندگان شایسته من باندازه دانششان در دنیا زهد ورزیدند، و دیگران باندازه نادانیشان بدان رغبت کردند، و کسی نیست که آنرا بزرگ شمارد و چشمش در آن روشن گردد، و هیچکس آنرا زبون و پست نشمرد جز آنکه بدان بهره مند شود. اصول کافی جلد 4 صفحه 5

236 - امام صادق) ع (فرمود: خداوند دری از دنیا بر بنده نگشاید جز اینکه بمانند آن دری از حرص بر او بگشاید. اصول کافی جلد 4 صفحه 7 مقصود این است که هر مقدار مال زیاد گردد بهمان مقدار حرص زیاد شود چنانچه تجربه شده است.

237 - امام صادق علیه السلام فرمود: سخن بر سه گونه است: راست، و دروغ

ص:206

، و اصلاح میان مردم،) راوی (گوید: به آن حضرت عرض شد: قربانت اصلاح میان مردم چیست ؟ فرمود: از کسی سخنی درباره دیگری می شنوی که اگر آن سخن به او برسد بد دل می شود، پس تو او را دیدار کنی و باو بگوئی: از فلانی شنیدم که درباره خوبی تو چنین و چنان میگفت، بر خلاف آنچه شنیده ای. اصول کافی جلد 4 صفحه 38

238 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: دورترین بنده از خدا آن است که با مردی برادری کند و لغزشهای او را بر او نگهداری کند که روزی بر آنها سرزنشش کند. اصول کافی جلد 4 صفحه 58

239 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که مؤ منی را بخاطر نداری و فقرش پست و کوچک شمارد، خداوند روز قیامت او را در برابر خلائق رسوا کند) و بزشتی شهره سازد (اصول کافی جلد 4 صفحه 56

240 - امام صادق (علیه السلام): رسول خدا) ص (فرمود: خدای عزوجل فروموده:

آشکارا بجنگ با من برخاسته آنکس که بنده مؤ من مرا خوار) اذیت کند (کند.

اصول کافی جلد 4 صفحه 53

341 - پنجاه خصلت از صفات مومن است: امام صادق (علیه السلام) فرمود: صفت مؤمن این است در دین نیرومند است و در نرمی احتیاط کار و ایمانش به سر حد یقین است و در فهمیدن حریص و در هدایت با نشاط و در نیکی پایدار است و به هنگام شهوت چشم پوشی میکند دانشش آمیخته با بردباری است در موردی که با او مدارا شود سپاسگزار است و نسبت به حق خودش سخاوتمند و در حال ثروتمندی میانه رو و در حال تنگدستی ظاهری آراسته دارد و در حال قدرت می بخشد و در مورد خیر اندیشی فرمانبردار است و رغبت به ورع دارد و در جهاد حریص است و در حالی که مشغول کار است از نماز غفلت نمی کند و در مورد شدت بردبار است و در مقابل پیش آمدهای سخت با وقار است و در ناملایمات صبر فراوان دارد و در فراخی شکرگزار است نه غیبت میکند و نه تکبر می کند و نه ستم میکند و اگر بر او ستمی شد تحمل می کند قطع رحم نمیکند سست نمیباشد بد خلق و سنگدل نیست چشمش را در اختیار خود دارد و شکمش او را رسوا نمی

ص:207

کند مغلوب شهوت نمیشود به مردم حسد نمی ورزد افترا نمی بندد بیهوده خرج نمی کند و اسراف نمی کند. بلکه میانه رو است ستمدیده را یاری می کند و تهی دستان را دلسوزی می نماید به خاطر راحت مردم خود را زحمت می اندازد، به عزت دنیا رغبتی ندارد و از درد آن بی تابی نمی کند مردم را هوائی در سر است که دنبال آن هواها هستند و او را هوائی در سر است که بدان مشغول است در حلمش کمبودی به نظر نمی رسد و در رأیش سستی دیده نمی شود و دینش را ضایع نمی کند هر که با او مشورت کند او را راهنمائی می کند و هر که با او همدست باشد مساعدتش می کند و از باطل و دشنام دادن و نادانی گریزان است اینها صفت مؤمن است. خصال شیخ صدوق جلد 2 صفحه 684

242 - امام صادق (علیه السلام) به حمران بن اعین فرمود: ای حمران در نیرومندی و توانگری به زیر دستانت بنگر زیرا به این وسیله می توانی قانع تر باشی به قسمت و روزی مقدر خود و بهتر می توانی شایستگی افزایش روزی خود را از خداوند پیدا کنی و بدان که عمل دائم و اندک با داشتن یقین، نزد خداوند بهتر است از عمل بسیار ولی بدون یقین و بدان که هیچ ورع و پرهیزکاری سودمندتر از اجتناب محرمات خداوند و خودداری از آزار مومنین و غیبت آنها نیست و هیچ زندگانی گواراتر از حُسن خلق نیست و هیچ ثروتی نافع تر از این نیست که به داشتن ثروتی کم و کافی قناعت کنی و هیچ نادانی زیان بارتر از خودپسندی نیست. و حضرت فرمود: اگر توانستی از خانه خود بیرون نیائی، بیرون میا، زیرا اگر از خانه خارج شوی بر تو واجب و لازم است که غیبت نکنی، دروغ نگوئی، به کسی حسد نبری، ریا و تظاهر و تصنع ننمائی و مداهنه نکنی، سپس فرمود: بلی صومعه و عبادتگاه مسلمان خانه او است، آنجا حفظ می کند چشم و زبان و نفس و فرج خود را.

ترجمه انوارالبهیه صفحه 153 الی 154 از تالیفات حاج شیخ عباس قمی) ره ( مولف گوید: امام صادق (علیه السلام) با این سخن تحریص فرموده به کناره گیری و عزلت از مردم و انس با خدای تعالی.

243 - حضرت صادق (علیه السلام) به فضیل بن عثمان فرمود: تو را وصیت می کنم به تقوی و پرهیزکاری خدا و راستگوئی در گفتار و اداء امانت و خوش رفتاری با

ص:208

همنشینان و همواره پیش از بر آمدن آفتاب و قبل از غروب دعا کن و در دعا جدیت و کوشش نما و خودداری و صرف نظر مکن از چیزی که از خداوند خواسته و نگو این چیزی است که خدا به من نخواهد داد و دعا کن، زیرا خداوند آنچه را بخواهد به جا می آورد. ترجمه انوارالبهیه صفحه 155 از تالیفات حاج شیخ عباس قمی ) ره (

244 - از حضرت صادق (علیه السلام) سئوال شد: کار خود را بر چه پایه استوار ساخته ای ؟ حضرت (علیه السلام) فرمود: بر چهار چیز، دانستم عمل مرا کسی جز من انجام نخواهد داد، به دین جهت برای انجام آن کوشیدم؛ و دانستم خداوند عزوجل به کارهای من آگاه و ناظر است، به دین جهت از معصیت او حیا کردم، و دانستم که روزی مرا کسی جز من نمی خورد، به دین جهت آرامش یافتم، و دانستم که پایان کار من مرگ است، به دین جهت آماده شدم. ترجمه انوارالبهیه صفحه 155 از تالیفات حاج شیخ عباس قمی) ره (

245 - حضرت صادق (علیه السلام) در وصیت خود به عبدالله بن جندب فرمود: ای پسر جندب از خواب شب و سخن روز خود کم کن، زیرا هیچ عضوی در بدن کم سپاس تر از چشم و زبان نیست و مادر سلیمان به او گفت: فرزند عزیزم به پرهیز از خواب؛ چون که خواب در آن روزی که مردم محتاج اعمال خود هستند تو را تهی دست و نیازمند می کند. ترجمه انوارالبهیه صفحه 156 از تالیفات حاج شیخ عباس قمی) ره (

احادیث امام صادق (علیه السلام) قسمت دوم 417 حدیث

1 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که مؤ منی را خوار شمارد چه) آن مؤ من (مستمند باشد یا غیر مستمند، پیوسته خدای عزوجل او را خوار و دشمن دارد تا آنگاه که از خوار شمردن آن مؤ من برگردد. اصول کافی جلد 4 صفحه 52

2 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون روز قیامت شود یک منادی ندا کند: کجایند روگردانان از دوستان من ؟ پس دسته ای که صورت آنها گوشت ندارد

ص:209

برخیزند، پس گفته شود: اینهایند آنکسانی که مؤ منین را آزردند، و با آنان دشمنی کردند، و عناد ورزیدند، و آنها را در دینشان با درشتی سرزنش کردند، سپس فرمان شود که آنان را بدوزخ برند. اصول کافی جلد 4 صفحه 52

3 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: اصلاح کننده) بین دو نفر یا دو جمعیت (دروغگو نیست. اصول کافی جلد 4 صفحه 41

4 - حضرت صادق علیه السلام حدیث شده است که فرمود: رسولخدا (صلی الله علیه و آله) فرموده است: هرگاه پس از من اهل ریب و بدعت را دیدید بیزاری خود را از آنها آشکار کنید، و بسیار بآنها دشنام دهید، و درباره آنها بد گوئید، و آنها را با برهان و دلیل خفه کنید که) نتوانند در دل مردم القاء شبهه کنند و (نتوانند بفساد در اسلام طمع کنند، و در نتیجه مردم از آنها دوری کنند و بدعتهای آنها را یاد نگیرند، و خداوند در برابر این کار برای شما حسنات بنویسد و درجات بنویسد و درجات شما را در آخرت بالا برد. اصول کافی جلد 4 صفحه 83

5 - شعیب عقر قوفی گوید: پرسیدم از حضرت صادق علیه السلام از گفتار خدای عزوجل) که فرماید (:» و بتحقیق فرو آورده است بر شما در کتاب که اگر شنیدید ب آیات خدا کفر ورزی می شود یا استهزاء می شود بدانها.... «تا آخر آیه ) که فرماید: با ایشان ننشینید، سوره نساء آیه 140). حضرت فرمود: مقصود از این گفتار این است که هرگاه شنیدید که مردی حق را کنار میکند و دروغ می پندارد، و درباره امامان علیهم السلام بد می گوید از نزد او برخیز و هم نشین با و مشو، هر که خواهد باشد. اصول کافی جلد 4 صفحه 86

6 - حضرت صادق علیه السلام فرماید: برای مسلمان سزاوار نیست که با فاجر (هرزه، تباهکار، نافرمان) و نه با احمق و نه با دروغگو رفاقت کند. اصول کافی جلد 4 صفحه 84

7 - منصور بن حازم گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: کسیکه شک در باره رسول) ص (دارد) حکمش د چیست (؟ فرمود: کافر است، عرض کردم: کسیکه شک در کفر شاک دارد او هم کافر است ؟ حضرت از پاسخ) باین سؤ ال (خود داری کرد و من تا سه بار تکرار کردم دیدم آثار خشم در چهره اش ظاهر

ص:210

گردید) من هم ساکت شدم (. اصول کافی جلد 4 صفحه 98

8 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا خداوند دوست دارد بنده ای را که در گناه بزرگ به او توجه کند) و از او آمرزش بخواهد (و مبغوض دارد بندهایی را که گناه اندک را خوار شمارد و به آن بی اعتنا باشد) و در مقام توبه و تدارک آن نباشد (. اصول کافی جلد 4 صفحه 159

9 - حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: همانا مؤ من گناهی کند و پس از بیست سال بیادش آید و از خدا راجع ب آن گناه آمرزش خواهد و خداوند برایش بیامرزد، و هر آینه) خداوند (بیادش اندازد تا برایش بیامرزد، و همانا کافر گناهی کند و همان ساعت آنرا فراموش کند. اصول کافی جلد 4 صفحه 171

10 - حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: هر که کار بدی) و گناهی (کند تا هفت ساعت از روز مهلت دارد پس اگر) در این مدت (سه مرتبه گفت:» استغفر اللّه لذی لا اله الا هو الحی القیوم و اتوب الیه «بر او نوشته نشود. اصول کافی جلد 4 صفحه 171

11 - حضرت صادق) ع (فرمود: امیرالمؤ منین علیه السلام فرموده: دست برداشتن از گناه آسانتر از طلب توبه است، و بسا شهوترانی یکساعت که اندوه درازی بجا گذارد. و مرگ دنیا را رسوا کرده و برای هیچ صاحب خردی شادی نگذاشته. اصول کافی جلد 4 صفحه 188

12 - حضرت صادق) ع (فرمود: بر دنیا شکیبا باشید که آن ساعتی است، زیرا آنچه که از دنیای گذشته) اکنون (نه دردی از آن احساس کنی و نه شادی، و آنچه نیامده که ندانی چیست ؟ همانا دنیای تو آن ساعتی است که در آنی پس در آن یکساعت بر طاعت خدا صبر کن و از نافرمانی خداوند شکیبا باش) و خود را نگاهدار (. اصول کافی جلد 4 صفحه 191

13 - حضرت صادق) ع (بمردی فرمود: تو را طبیب خودت کرده اند، و درد را هم برایت گفته اند و نشانه سلامتی را هم برایت یاد داده اند، و بدارو هم تو را راهنمایی کرده اند اکنون بنگر تا چگونه درباره آن رفتار کنی. اصول کافی جلد 4 صفحه 192 مجلسی) ره (گوید: درد همان اخلاق زشت گناهان کشنده است، و

ص:211

نشانه سلامتی همان نشانه هایست که خدا و رسول و ائمه اطهار فرموده اند مانند اول سوره مؤ منون و سایر آنچه در اوصاف مؤ منین و متقین گفته شده است و بسیاری از آنها گذشت، و دارو و توبه و استغفار است و هم چنین هم نشینی با احیار و پرهیز کردن از اشرار و زهد در دنیا و تحقیق در اطراف امراض جسم کردن و مداوای هر کدام را بضد خودش.... تا آنجا که گوید:» اکنون نگاه کن ببین چگونه در رسیدگی بخودت قیام کنی، و دردهای آن را درمان کنی، و اگر در این باره کوتاهی کنی خود را کشته ای و هر که خودکشی کند سزایش تا ابد دوزخ است.

14 - امام صادق علیه السلام فرمود: مردی بابی ذر نوشت: ای اباذر چیزی از علم بمن تحفه بده، در جوابش نوشت: همانا علم بسیار است ولی اگر بتوانی ب آنکه دوستش داری بدی نکنی، آنرا بکن، آنمرد گفت: آیا تاکنون کسی را دیده ای که ب آنکه دوستش دارد بدی کند؟ گفت: آری تو خودت را از همه کس بیشتر دوست داری، و چون نافرمانی خدا کنی بدان بدی کرده ای. اصول کافی جلد 4 صفحه 197

15 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: ای موسی بهترین دو روز) زندگانی دنیا و آخرتت (همان روزی که در پیش داری) که روز آخرت باشد (پس ببین که آنروز چه روزی است و جوابی برای آن آماده و مهیا کن، زیرا تو بازداشت شوی، و پرسش شوی، و تو پند خود را از دنیا بگیر، زیرا روزگار هم دراز است و هم کوتاه، پس چنان کار کن که گویا ثواب کردارت را بچشم خود ببینی تا ب آخرت خود امیدوارتر باشی، زیرا آنچه از دنیا بیاید همانند آنست که رفته است. اصول کافی جلد 4 صفحه 198

16 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: دعاء از نیزه نافذتر است. اصول کافی جلد 4 صفحه 214

17 - حضرت صادق) ع (به من فرمود: بر تو باد بدعاء زیرا آن درمان هر دردی است. اصول کافی جلد 4 صفحه 217

18 - حضرت صادق) ع (فرمود: دعا مخزن و گنجینه اجابت است چناچه ابر مخزن باران است. اصول کافی جلد 4 صفحه 217 مجلسی) ره (گوید:» الدعاء

ص:212

کهف الاجابة «یعنی مخزن و محل و مظنه اجابت است چناچه ابر محل و مظنه باران است... تا اینکه گوید: و گفته شده: اینکه تشبیه بابر فرموده اشاره باینست که ابر محل باران است جز اینکه روی نبودن مصلحت گاهی باران نبارد، دعا نیز این چنین است که گاهی نبودن مصلحت در دنیا مستجاب نگردد ولی در آخرت عوض آن را بدهند.

19 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: هر که از بلائی بترسد که بدو رسد و پیش از رسیدن آن بلا در باره) بر طرف شدن (آن دعا کند خدای عزوجل هرگز آن بلا را بدو ننمایاند. اصول کافی جلد 4 صفحه 220

20 - حضرت صادق) ع (فرمود: همانا خدای عزوجل خوش ندارد که مردم در انجام حاجت به هم دیگر اصرار کنند ولی برای خودش آن را دوست دارد، خدای عزوجل دوست دارد که از او در خواست شود و آنچه نزد او است خواهش د شود.

اصول کافی جلد 4 صفحه 224

21 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که ایمان بخدا و روز قیامت دارد در مجلسی که امامی را مذمت کنند یا مؤمنی را عیب کنند ننشیند. اصول کافی جلد 4 صفحه 87

22 - صباح بن سیابه گوید: امام صادق) ع (فرمود: شما را با بیزاری چکار که از یکدیگر بیزاری میجویید؟ همانا مؤ منین بعضی از بعض دیگر افضلند و بعضی از بعض دیگر نماز بیشتر است و بعضی از بعضی تیز بینیش بیشتر است و همین است درجات ایمان) که خدای تعالی فرماید:) هم درجات عند الله (اصول کافی جلد 3 صفحه 76

23 - حضرت صادق) ع (فرمود: یکسره ببرادرت اعتماد مکن) و از همه جهت با وثوق نداشته باش بلکه احتیاط کن (زیرا بزمین خوردن از راه بی بندوباری جبران پذیر نیست. اصول کافی جلد 4 صفحه 497

24 - سفیان بن عیینه گوید: امام صادق) ع (راجع به قول خدای عزّوجلّ :) تا بیازماید شما را که کدامیک نیکو کردارترید، 2 سوره 67) فرمود: مقصود پرکردار نیست، بلکه مقصود درست کردارتر است، و درستی همانا ترس از خدا و نیت

ص:213

صادق و کار نیک است.

سپس فرمود: پایداری بر عمل تا خالص ماند، سخت تر از خود عمل است و عمل خالص آنست که: نخواهی هیچکس د جز خدای عزّوجلّ ترا بر آن بستاید، همانا نیت همان عمل است، سپس این قول خدای عزّوجلّ را تلاوت فرمود:) بگو همگی طبق روش خود عمل می کنند، 84 سوره 17) یعنی طبق نیت خود. اصول کافی جلد 3 صفحه 26

25 - مفضل بن عمر و یونس بن ظبیان گویند: حضرت صادق) ع (فرمود:

برادران خود را با دو خصلت آزمایش کنید پس د اگر آندو خصلت در آنها بود خوب است، و گرنه دور شوید، دور شوید، دور شوید: مواظبت او بر نمازهایش در اوقات آن، نیکی به برادران در سختی و گشایش. اصول کافی جلد 4 صفحه 497

26 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده: بخدا پناه می برم از همسایه بد برای خانه ای که اقامتگاه است، چشمانش ترا ببیند و دلش بتو توجه دارد اگر خوشی در تو ببیند بدش آید، و اگر تو را در بدی ببیند خوشش د آید. اصول کافی جلد 4 صفحه 493

27 - حضرت صادق) ع (فرمود: رسول خدا) ص (نگاه کردنش را میان اصحاب تقسیم می کرد پس باین و آن برابر نگاه می کرد، و هرگز پاهایش را رسول خدا) ص (پیش اصحاب دراز نمی کرد، و اگر مردی ب آنحضرت دست می داد رسول خدا) ص (دستش را رها نمی کرد تا او رها کند، چون این مطلب را دانستند مردی که با او دست می داد زود دستش را می کشید. اصول کافی جلد 4 صفحه 496

28 - امام صادق علیه السلام: جواب نامه دادن واجب است مانند جواب سلام دادن، و آنکس که آغاز بسلام کند بخدا و رسولش نزدیکتر است. اصول کافی جلد 4 صفحه 496

29 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده: هیچ دو نفری با هم رفاقت نکنند جز اینکه هر یک با رفیق خود بهتر رفاقت کند پاداشش بزرگتر و پیش خدای عزوجل محبوبتر است. اصول کافی جلد 4 صفحه 494

ص:214

30 - ابو الربیع شامی گوید: حضرت صادق) ع (در حالیکه خانه پر از جمعیت بود فرمود: که بدانید از ما نیست کسی که با همسایه اش خوش رفتاری نکند. اصول کافی جلد 4 صفحه 492

31 - ابوحمزه گوید: شنیدم از حضرت صادق) ع (که می فرمود: مؤ من کسی است که همسایه اش از بوائق او آسوده باشد، من عرضکردم: بوائق او چیست ؟ فرمود: ستم و آزار او. اصول کافی جلد 4 صفحه 492

32 - امام صادق علیه السلام: خنده بسیار دل را بمیراند. و فرمود: بسیار خندیدن دین را آب کند چنانچه آب نمک را. اصول کافی جلد 4 صفحه 486

33 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: از شوخی بپرهیزید زیرا آبرو را بریزد و شکوه و بزرگی مردان را ببرد) مراد اینستکه در مزاح حد اعتدال را نگهدارید و زیاده روی نکنید (. اصول کافی جلد 4 صفحه 488

34 - حضرت باقر و حضرت صادق یا یکی از آن بزرگواران علیهما السلام فرمودند: شوخی بسیار آبرو را ببرد و خنده بسیار ایمان را بیکسو پرتاب کند. اصول کافی جلد 4 صفحه 488

35 - حضرت صادق) ع (می فرمود: خنده بسیار آبرو را می برد. اصول کافی جلد 4 صفحه 487

36 - حضرت صادق) ع (فرمود: مجلسها امانت است، و کسی حق ندارد کلام محرمانه رفیق خود را بدون اجازه او بازگو کند، مگر در موردی که شنونده مورد وثوق و اطمینان باشد یا ذکر خیری از آن رفیق باشد. اصول کافی جلد 4 صفحه 481) یعنی صحبتهای خصوصی که در مجالس شود یا نگفته پیدا است که گوینده میل ندارد فاش شود حکم امانت را دارد و باید از افشاء آن خودداری کرد (.

) ابن (ابی عوف گوید: شنیدم از حضرت صادق) ع (که می فرمود: مجلسها امانت است. اصول کافی جلد 4 صفحه 480

37 - حضرت صادق) ع (فرمود: هیچ مؤ منی نیست جز اینکه در او دعابة هست، من عرضکردم: دعابة چیست ؟ فرمود: مزاح. اصول کافی جلد 4 صفحه 486

ص:215

38 - حضرت صادق) ع (فرمود: رسول خدا) ص (فرموده: هرکس در میان سخن برادر مسلمانش) که مشغول سخن گفتن است (بدود و سخن او را ببرد مانند این است که او را خراشیده است. اصول کافی جلد 4 صفحه 481

39 - حضرت صادق) ع (فرمود: هرگاه سه نفر باهم هستند دو نفر آنها در گوشی با هم صحبت نکنند زیرا که آندو مایه اندوه و آزار رفیق سومی ایشان است. اصول کافی جلد 4 صفحه 481

40 - مردی از عامه گوید: من با امام صادق علیه السلام نشست و برخاست داشتم و بخدا سوگند مجلسی گرامی تر از مجلسهای او ندیدم، گوید: روز آنحضرت بمن فرمود: عطسه از کجا بیرون آید؟ گفتم: از بینی، فرمود: بخطا رفتی، گفتم:

قربانت از کجا بیرون آید؟ فرمود: از همه بدن چنانچه منی از همه بدن بیرون آید گرچه از احلیل) یعنی آلت مردی (خارج شود، سپس فرمود، آیا نبینی که چون انسان عطسه زند همه اعضاء بدنش تکان خورد؟ و کسیکه عطسه میزند هفت روز از مرگ در امان است. اصول کافی جلد 4 صفحه 477

41 - حضرت صادق) ع (فرمود: از حقوق مسلمان بر برادرش اینست که چون باو برخورد کند سلامش کند، و چون بیمار شود بعیادتش رود، و چون پنهان شود ) پشت سرش (برای او خیر خواهی کند: و چون عطسه زند و بگوید:» الحمد اللّه رب العالمین لا شریک له «باو بگوید:» یرحمک الله «او نیز در جواب این گوید:

» یهدیکم اللّه و یصلح بالکم «و چون او را) بکاری یا بجائی (بخواند) و دعوتش کند (بپذیرد، و چون بمیرد تشییعش د کند. اصول کافی جلد 4 صفحه 471

42 - حضرت صادق) ع (فرمود: در جواب سلام یهودی و نصرانی میگوئی:) سلام (اصول کافی جلد 4 صفحه 466

43 - ابوبصیر گوید: حضرت صادق) ع (فرمود: از درون مردم کاوش و جستجو مکن که بی رفیق و دوست بمانی. اصول کافی جلد 4 صفحه 469 چون عموم مردم اینگونه هستند که خواه و ناخواه نقطه ضعفی در آنها هست، و آنکس که خالی از هرگونه عیبی باشد بطور عموم در میان مرد نیست، و در نتیجه کاوش بعیوب مردم آگاه شوی و آنکس که تو خواهی بدون عیب و نقص د باشد پیدا نخواهی کرد، پس

ص:216

بهتر آنکه بهمان حسن ظاهر اکتفا شود و در صدد جستجو از باطن مردمان نباشی و گرنه ناچار بی رفیق خواهی ماند.

44 - حضرت صادق) ع (فرمود: محبوبترین برادرانم نزد من کسی است که عیبهای مرا پیش من هدیه آورد) و آنها را بمن گوشزد کند (. اصول کافی جلد 4 صفحه 452

45 - امام صادق (علیه السلام) فرمود: دوستی از روی راستی و درستی نباشد جز با شرایط آن پس هر که در او آن شرایط یا پاره ای از آنها باشد او را اهل چنین دوستی بدان و کسیکه چیزی از آن شرایط در او نباشد او را باینگونه دوستی نسبت مده.

اولش اینکه نهان و عیانش برای تو یکسان باشد.

دوم اینکه زیب و زینت تو را زینت خود داند، و زشتی تو را زشتی خود شمرد.

سوم اینکه ریاست و دارائی حالش را نسبت بتو تغییر ندهد.

چهارم اینکه از آنچه توانائی دارد نسبت تو دریغ نکند.

پنجم که همه خصلتها را در بردارد اینکه هنگام بیچارگی و پیش آمدهای ناگوار تو را رها نکند. اصول کافی جلد 4 صفحه 452

46 - حضرت صادق) ع (فرمود: شایسته نیست برای مرد مسلمان که با شخص تبهکار و احمق دروغگو رفاقت کند. اصول کافی جلد 4 صفحه: 454

47 - حضرت صادق علیه السلام حدیث کرده که فرمود: شایسته نیست که مرد مسلمان با شخص تبهکار طرح برادری افکند، زیرا که او کردار خود را برایش بیاراید و دوست دارد که آن مسلمان هم چون او شود، و او را نه در کار دنیا و نه در کار آخرتش کمک نکند، و رفت و آمدش برای او ننگ است. اصول کافی جلد 4 صفحه 453

48 - امام صادق علیه السلام از پدرانش رسول خدا علیهم الصلاة والسلام حدیث کند که فرمود) ص (: سه دسته اند که همنشینی با آنها دل را بمیراند: هم نشینی با اراذل و فرومایگان، و گفت و شنود با زنها، و نشستن با توانگران. اصول کافی جلد 4 صفحه 455

49 - عمار بن موسی گوید: حضرت صادق) ع (فرمود: ای عمار اگر خواهی که

ص:217

نعمتت پا برجا باشد، و مردانگیت کامل و بی عیب باشد، و زندگیت نیکو گردد، بنده های زر خرید و اشخاص پست را در کارهای خود وارد مکن، زیرا اگر امانتی بایشان سپاری بتو خیانت کنند، و اگر خیری برایت آورند دروغ گویند، و اگر بنکبت روزگار دچار شوی رهایت کنند، و اگر وعده ای بتو دهند بدان وفا نکنند. اصول کافی جلد 4 صفحه 454

50 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: از خواندن سوره» اذا زلزلت الارض زلزالها «خسته نشوید زیرا هرکس در نمازهای نافله خود آن سوره را بخواند هرگز خدای عزوجل او را بزمین لرزه گرفتار نکند و بدان نمیرد و) نیز (ببرق زدن و آفتهای دیگر دنیا ناچار نگردد تا بمیرد، و چون بمیرد فرشته کریمی از جانب پروردگارش بر او فرود آید و بالای سرش د بنشیند پس گوید: ای ملک الموت با دوست خدا مدارا کن) و جانش را ب آسانی بگیر (زیرا که او بسیار مرا یاد می کرد و این سوره را می خواند و آن سوره نیز بملک الموت مانند همین حرف را بگوید، و ملک الموت گوید: پروردگارم بمن فرمان داده که گوش بفرمان و مطیع او باشم و جانش را نگیرم تا بدان دستور دهد، و چون پرده از برابر دیده اش بکنار رود منزلهای خود را در بهشت ببیند، و جانش ب آسانترین وجهی بیرون رود، سپس جان او را هفتاد هزار فرشته تا بهشت بدرقه کنند و شتابانه او را ببهشت رسانند. اصول کافی جلد 4 صفحه 434

51 - ابی الربیع شامی گوید: وارد شدم بر حضرت صادق) ع (دیدم که اطاق پر از جمعیت است از خراسانی و شامی و سایر بلاد و من جائی که بنشینم نیافتم، حضرت صادق) ع (تکیه کرده بود پس روی دو پا نشست و فرمود: ای شیعه آل محمد آگاه باشید که از ما نیست آنکس که هنگام خشم نتواند خودداری کند، و) از ما نیست (کسیکه با هم نشین خود خوشرفتاری نکند، و با هم خوی خود خوش خلقی نکند، و با رفیق خود رفاقت نکند، و با همسایه خود خوش د همسایگی نکند، و با هم خوراک خود مراعات خوراک نکند، ای شیعه آل محمد تا بتوانید از خدا بپرهیزید و لا حول و لا قوة الا بالله. اصول کافی جلد 4 صفحه 449

52 - حضرت صادق) ع (فرمود: بر شما باد به پارسائی و کوشش در اطاعت، و

ص:218

بر سر جنازه ها حاضر شوید، و بیمارها را عیادت کنید و با مردم در مساجد حضور بهم رسانید، و برای مردم چیزی را دوست دارید که برای خودتان دوست دارید، آیا شرم نکند یکی از شما که همسایه اش حق او را بشناسد ولی او حق همسایه اش را نشناسد. اصول کافی جلد 4 صفحه 448

53 - معاویة بن وهب گوید: بحضرت صادق) ع (عرضکردم: چگونه برای ما با مردمی که با ما آمیزش دارند شایسته است رفتار کنیم ؟ گوید که در پاسخ فرمود:

امانت آنها را بایشان بپردازید، و) در هنگام نیاز (گواهی بر سود و زیانشان بدهید، و بیمارانشان را عیادت کنید و در جنازه مرده هاشان حاضر شوید) و در مراسم تشییع و دفن و کفن آنها شرکت کنید (. اصول کافی جلد 4 صفحه 447

54 - مفضل بن عمر گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: ای مفضل از همه مردم خویشتن را بوسیله بسم اللّه لرحمن الرحیم و بسوره قل هو اللّه احد نگهداری و محافظت کن، آن را از سمت راستت و از سمت چپت و از پیش د رویت و پشت سرت و از زیر پایت بخوان) یعنی بشش جهت بخوان (و چون بر سلطان ستمکاری وارد شدی همینکه نگاهت باو افتاد سه بار آنرا) یعنی سوره قل هو اللّه را (بخوان و با دست چپ بشمار، و از خواندن آن جدا مشو) و ادامه بده (تا از نزدش بیرون آئی . اصول کافی جلد 4 صفحه 431

55 - امام صادق علیه السلام: هر که ایمان بخدا و روز جزا دارد خواندن قل هو اللّه احد را دنبال هر نماز واجب از دست ندهد، زیرا هرکس آنرا بخواند خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او فراهم کند و او را و پدرش و مادرش را و هر که از آندو متولد شده بیامرزد. اصول کافی جلد 4 صفحه 428

56 - امام صادق علیه السلام: پیغمبر صلی اللّه علیه و آله بر جنازه سعدبن معاذ نماز خواند و پس از آن فرمود: هفتاد هزار فرشته که در آنها جبرئیل نیز بود آمدند و بر جنازه سعد نماز خواندند، من به جبرییل گفتم: ای جبرییل به چه عمل سزاوار این شد که هفتاد هزار فرشته برای شرکت در نماز بیایند؟ جبرییل گفت: برای خواندن قل هو اللّه احد) در همه احوال (ایستاده و نشسته و سواره و پیاده در هنگام رفتن و آمدنش. اصول کافی جلد 4 صفحه 429

ص:219

57 - حضرت صادق) ع (فرمود: اگر سوره حمد هفتاد بار بر مرده ای خوانده شود و روح به تن او باز گردد شگفت نیست. اصول کافی جلد 4 صفحه 429

58 - حضرت صادق علیه السلام در حدیث مرفوعی فرمود: هر که قرآن را از روی آن بخواند از دیدگان خود بهره مند شود) چشمان سالمی داشته باشد (، و سبب سبک شدن عذاب پدر و مادرش گردد اگر چه آندو کافر باشند. اصول کافی جلد 4 صفحه 417

59 - اسحاق بن عمار گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: قربانت گردم من قرآن را حفظ دارم آنرا از حفظ بخوانم بهتر است یا از روی قرآن ؟ فرمود:

بلکه آنرا بخوان و نگاه بقرآن کن) و از روی آن بخوان (که بهتر است، آیا ندانسته ای که نگاه کردن در قرآن عبادت است ؟ اصول کافی جلد 4 صفحه 418

60 - امام صادق (علیه السلام): خواندن قرآن از روی آن عذاب را از پدر و مادر سبک کند اگر چه آن دو کافر باشند. اصول کافی جلد 4 صفحه 417

61 - امام صادق (علیه السلام): علیه السلام: سه چیز است که به درگاه خدای عزوجل شکایت کند مسجد ویرانی که اهلش در آن نماز نخوانند، و دانشمند عالمی که میان نادانها و جهال باشد و قرآنی که گرد و خاک رویش نشسته و کسی آنرا نخواند) و عمل نکند (. اصول کافی جلد 4 صفحه 417

62 - معاویه بن عمار گوید: امام صادق علیه السلام بمن فرمود: هر که قرآن بخواند او بی نیاز شود و نیازی پس از آن نیست، و گرنه) اگر قرآن بی نیازش نکند ( هیچ چیز او را بی نیاز نکند. اصول کافی جلد 4 صفحه 408

63 - یعقوب احمر گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم من قرآن را خوانده ام ولی از ذهنم رفته است دعا کنید که خداوند آنرا بمن بیاموزد، گوید: آنحضرت از این طلب که من خدمتش عرض کردم ناراحت شد و فرمود: خداوند آنرا به تو و ما همگی یاد دهد گوید: ما نزدیک ده نفر بودیم سپس فرمود: سوره ای که مردی می خواند با اوست ناگاهی که آنرا واگذارد، پس روز قیامت در زیباترین صورت نزدش آید و بر او سلام کند آنمرد گوید: تو کیستی ؟ گوید: من فلان سوره ام و اگر تو بمن چسبیده بودی و نگاهم داشته بودی تو را در

ص:220

این درجه فرود می آوردم، پس بر شما باد بملازمت قرآن، سپس فرمود: برخی از مردمند که قرآن خوانند که گفته شود: فلانکس قاری قرآن است، و برخی قرآن می خوانند برای) سود جوئی (و بدست آوردن دنیا و خیری در اینها نیست و برخی هستند که قرآن خوانند تا از آن در نمازشان و در شب و روزشان منتفع شوند. اصول کافی جلد 4 صفحه 409

64 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا) ص (فرمود است: همانا اهل قرآن در بلندترین درجات آدمیان هستند بجز پیمبران و مرسلین، پس حقوق اهل قرآن را اندک و کم می شمارید، زیرا برای ایشان از طرف خدای عزیز جبار مقام بلندی است. اصول کافی جلد 4 صفحه 404

65 - ابن اءبی یعفور گوید: شنیدم از امام صادق علیه السلام که در حالیکه دست ب آسمان برداشته بود می گفت:» رب لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا لا اقل من ذلک و لا اکثر «) یعنی پروردگارا مرا چشم بهمزدنی بخودم وامگذار نه کمتر از آن و نه بیشتر (گوید: اینرا گفت و اشک هایش از اطراف محاسنش می ریخت، سپس رو بمن کرد، و فرمود، ای پسر اءبی یعفور همانا یونس بن متی را خداوند کمتر از چشم بهمزدنی بخودش واگذارد و آن گناه را) یعنی ترک اولی را (انجام داد، عرضکردم: خداوند کار شما را نیکو کند آیا آن کار او را بحد کفر رسانید؟ نه ولی مردن با اینحال هلاکت است) و لایق بشاءن انبیاء و پیمبران الهی نیست (. اصول کافی جلد 4 صفحه 373

66 - ابوبصیر گوید: شنیدم حضرت صادق) ع (می فرمود: همانا قرآن بازدارنده و فرمان دهنده است. به بهشت فرمان دهد و از دوزخ باز دارد. اصول کافی جلد 4 صفحه 401

67 - حضرت صادق) ع (از پدرانش حدیث کند که مردی از درد سینه به پیغمبر ) ص (شکایت کرد، حضرت) ص (فرمود: بوسیله قرآن شفا بجوی زیرا خدای عزوجل فرماید:) و این قرآن (شفاء است برای آنچه در سینه ها است «.) سوره یونس آیه 57). اصول کافی جلد 4 صفحه 400

68 - امام صادق علیه السلام فرمود: در سفارش امیرالمؤ منین علیه السلام

ص:221

بیارانش بود که: بدانید همانا قرآن راهبر روز است و پرتو افکن شب تار اگر چه ) آنکس که در صدد راهنمائی شدن و کسب نورش باشد (در سختی و ندرای باشد.

) زیرا فقر وفاقه او را از آن باز ندارد بلکه رغبتشان را در اینباره افزون کنند از فیض) ره (. اصول کافی جلد 4 صفحه 400

69 - حضرت صادق) ع (فرمود: همانا این قرآن) کتابی (است که در آن است جایگاه نور هدایت و چراغهای شب تار، پس شخص تیز بین باید که در آن دقت کند و برای پرتوش نظر خویش را بگشاید، زیرا که اندیشه کردن زندگانی دل بینا است، چنانکه جویای روشنی است در تاریکی ها به سبب نور راه بپیماید. اصول کافی جلد 4 صفحه 400

70 - داود رقی گوید: من شنیدم که حضرت صادق) ع (بیشتر چیزی که در هنگام دعا بر آن اصرار داشت این بود که خدا را بحق پنج تن می خواند، یعنی رسول خدا) ص (و امیرالمؤ منین و فاطمه و حسن و حسین صلوات اللّه علیهم اجمعین. اصول کافی جلد 4 صفحه 372

71 - ابراهیم بن میمون گوید: شنیدم حضرت صادق) ع (دعائی می خواند) که ترجمه اش این است (:» بار خدایا بر هراس روز قیامت مرا یاری فرما، و از دنیا سالم بیرونم ببر، و حور العین را به من تزویج کن، و خرج خود و عیالم و خرج مردم را از من کفایت فرما، و مرا برحمت خود در زمره بندگان شایسته ات در آور «. اصول کافی جلد 4 صفحه 369

72 - ولید بن صبیح گوید: به حضرت صادق) ع (از وامی که از من بگردن مردمی است) و من از آنها بستانکارم و نمی توانند یا نمی خواهند بدهند (شکایت بردم فرمود: بگو؟» اللهم لحظة من لحظاتک تیسر علی غرمائی بها القضاء و تیسر لی بها الاقتضاء انک علی کل شی ء قدیر «) یعنی بار خدایا نظری فرما که بدهکاران من توان پرداخت یابند و من توان دریافت، تو بر هر چیز توانائی (. اصول کافی جلد 4 صفحه 336

73 - حضرت صادق) ع (فرمود: کسیکه در میان بی خبران یاد خدای عزوجل کند مانند کسی است که در میان جنگجویان) فراری یا آنانکه هستند ولی جنگ

ص:222

نکنند (باشد، و) تنها (بجنگد) و از دیگران دفاع کند (. اصول کافی جلد 4 صفحه 263

74 - حضرت صادق) ع (فرمود: چون نماز صبح و مغرب را خواندی هفت بار بگو:» بسم اللّه لرحمن الرحیم: لا حول و لا قوة الا باللّه لعلی العظیم «زیرا همانا هرکس آنرا بگوید دیوانگی و خوره و پیسی و هفتاد نوع) دیگر (از انواع بلا باو نرسد.

اصول کافی جلد 4 صفحه 304

75 - حضرت صادق) ع (فرمود: تسبیح فاطمه زهراء علیهاالسلام از جمله ذکر بسیاری است که خدای عزوجل فرموده است:» خدا را یاد کنید یاد کردن بسیار « ) سوره احزاب آیه 41). و نیز مانند این حدیث را سعید اعرج از آن حضرت علیه السلام روایت کرده است. اصول کافی جلد 4 صفحه 259

76 - حضرت صادق) ع (فرمود: شیعیان ما آنهائی هستند که هرگاه تنها باشند ذکر خدا بسیار کنند. اصول کافی جلد 4 صفحه 259) در حالت تنهایی به یاد خدا هستند و گناه نمی کنند (

77 - و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: همانا بنده ای به خدای عزوجل حاجتی دارد، و به ثناء و ستایش بر خدا و صلوات بر محمد و آل محمد شروع کند تااینکه حاجت خود را فراموش کند) و سرگرم ثناء بر خدا و صلوات شود (پس خداوند حاجت او را بر آورد بی آنکه درباره آن درخواستی کرده باشد. اصول کافی جلد 4 صفحه 261

78 - شنیدم حضرت صادق) ع (می فرمود: مردی وارد مسجد شد و پیش از ستایش بر خدا و صلوات بر پیغمبر) ص (شروع بدعا کرد، رسول خدا) ص ( فرمود: این بنده در) دعا و درخواست از (پروردگارش شتاب کرد، سپس مرد دیگری وارد شد و نماز خوانده و خدای عزوجل را ستایش نمود و بر رسول خدا) ص ( صلوات فرستاد، پس رسول خدا) ص (بوی فرمود: بخواه تا بتو داده شود. اصول کافی جلد 4 صفحه 239

79 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: خدای عزوجل به موسی وحی کرد: ای موسی به زیادی مال شاد مشو، و ذکر مرا در هر حالی وا مگذار) از یاد من غافل

ص:223

مشو (زیرا زیادی مال گناهان را فراموش سازد، و واگذاردن ذکر من دلها را سخت کند. اصول کافی جلد 4 صفحه 256

80 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده: هیچ مردمی نباشد که در انجمنی گرد هم آیند و نام خدای عزوجل را نبرند، و بر پیغمبر صلی اللّه علیه و آله صلوات نفرستند جز اینکه آن مجلس مایه حسرت و زیان بر آنها باشد. اصول کافی جلد 4 صفحه 255

81 - حضرت صادق) ع (فرمود: هیچ مردمی، در انجمنی فراهم نشوند که در آن ذکر خدای عزوجل و ذکر ما نباشد جز اینکه آن انجمن در روز قیامت مایه حسرت و افسوس آنان باشد، سپس فرمود:) پدرم (حضرت ابوجعفر علیه السلام فرمود: همانا ذکر ما ذکر خدا است و ذکر دشمن ما ذکر شیطان است. اصول کافی جلد 4 صفحه 254

82 - حضرت صادق) ع (فرمود: هرگاه یکی از شماها نماز بخواند و در نماز خود نام پیغمبر) ص () و آل او (را نبرد، با این نماز بجز راه بهشت می رود) یعنی این نماز او را به بهشت نخواهد برد (. و رسول خدا) ص (فرمود: هر کس که من نزد او نامم برده شود و بر من صلوات نفرستد به دوزخ رود، پس خدایش) از رحمت خود (دور کند. و فرمود) ص (: و هر کس که من نزدش نام برده شوم و صلوات ) فرستادن (را بر من فراموش کند از راه بهشت به خطا رفته است. اصول کافی جلد 4 صفحه 253

83 - عبد السلام بن نعیم گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من وارد خانه) کعبه (شدم و هیچ دعائی بخاطر نداشتم جز صلوات بر محمد و آل محمد؟ فرمود: آگاه باش که هیچ کس مانند تو) در فضیلت و ثواب (از خانه بیرون نیامده است. اصول کافی جلد 4 صفحه 252

84 - حضرت صادق) ع (فرمود: هر که بدرگاه خدای عزوجل حاجتی دارد باید بصلوات بر محمد و آلش شروع کند، و سپس حاجت خود را بخواهد، و در آخر هم بصلوات بر محمد و آل محمد پایان دهد، زیرا که خدای عزوجل کریم تر از آن است که دو طرف) دعا (را بپذیرد، و وسط ) دعا (را واگذارد) و به اجابت نرساند (زیرا

ص:224

صلوات بر محمد و آل محمد محجوب نیست) و بدون بر خورد به حجابی بالا رود (. اصول کافی جلد 4 صفحه 252

85 - امام صادق علیهماالسلام فرمود: در میزان) و ترازوی اعمال در قیامت ( چیزی سنگین تر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست، و همانا مردی باشد که اعمالش را در میزان گذارند و سبک باشد، پس ثواب صلوات او در آید و آنرا در میزان نهد پس بسبب آن سنگین گردد و) بر کفه دیگر (بچربد. اصول کافی جلد 4 صفحه 252

86 - حضرت صادق) ع (فرمود: ای اسحاق بن فروخ هر که ده بار بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد خداوند و فرشتگان او صد بار بر او صلوات فرستند، و هر که صد بار بر محمد و آل محمد صلوات فرستد خداوند و فرشتگانش هزار بار بر او صلوات فرستند، آیا گفتار خدای عزوجل را نشنیده ای) که فرماید: (» او است آن خداوندی که رحمت) یا درود (فرستد بر شما) او (و فرشتگانش تا برون آرد شما را از تاریکیها بسوی روشنائی و بوده است بمؤ منان مهربان «) سوره احزاب آیه 43). اصول کافی جلد 4 صفحه 251

87 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر دعائی که خدای عزوجل بدان خوانده شود از رفتن به آسمان محجوبست تا صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده شود. اصول کافی جلد 4 صفحه 250

88 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون نام پیغمبر صلی اللّه علیه و آله برده شد بسیار بر او صلوات بفرستید، زیرا هر کس یک صلوات بر پیغمبر صلی اللّه علیه و آله فرستد خداوند هزار بار در هزار صف از فرشته ها بر صلوات فرستد، و چیزی از مخلوقات خدا نماند جز اینکه بر این بنده صلوات فرستد برای آنکه خداوند و فرشتگان برای او صلوات فرستند، و هر کس در این فضیلت رغبت نکند پس او نادان و مغرور است، و خدا و رسول و خاندانش از او بیزارند. اصول کافی جلد 4 صفحه 249

89 - حضرت صادق) ع (فرمود: پیوسته دعا محجوبست) و میانه آن و استجابش حجاب و پرده ای حائل است (تا بر محمد و آلش صلوات فرستاده شود

ص:225

) که آنگاه پرده و حائل برطرف شود (. اصول کافی جلد 4 صفحه 247

90 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: میان گفته خدای عزوجل) که بموسی و هارون در مقابل تقاضای نابودی فرعون و پیروانش فرمود: (» هر آینه دعای شما باجابت رسید «) سوره یونس 89) و میان نابودی فرعون چهل سال طول کشید. اصول کافی جلد 4 صفحه 245

91 - اسحاق بن عمار گوید: بحضرت صادق عرضکردم:) ممکن است (دعای مردی مستجاب شده) باشد (ولی بتاءخیر افتد) و اثر استجابت آن همان زمان ظاهر نگردد؟ فرمود: آری تا بیست سال) ممکن است تاءخیر افتد (. اصول کافی جلد 4 صفحه 245

92 - منصور صقیل گوید: به حضرت صادق) ع (عرضکردم: بسا مردی هست که دعا کند و دعایش مستجاب گردیده، ولی تا مدتی) اثر آن استجابت ظاهر نگردد و (پس افتد؟ فرمود: آری) چنین است (عرضکردم: این برای چیست ؟ آیا برای اینست که بیشتر دعا کند، فرمود: آری اصول کافی جلد 4 صفحه 245

93 - ابو بصیر گوید: حضرت صادق) ع (فرمود: پیوسته مؤ من در حال خیر و امیدواری است تا مادامیکه شتاب نکند پس نومید شود و دعا را رها کند، عرضکردم: چگونه شتاب کند؟ فرمود: گوید: از فلان وقت و فلان وقت دعا کرده ام و اجابت آن را نمی بینم ؟ اصول کافی جلد 4 صفحه 246

94 - حضرت صادق (علیه السلام) علیه السلام فرمود: همانا بنده ای دعا کند پس خدای عزوجل بدو فرشته) که موکل بر انسان هستند یا دو فرشته دیگر (فرماید: من دعای او را باجابت رساندم ولی حاجتش را نگهدارید، زیرا که من دوست دارم صدای او را بشنوم، و همانا بنده ای هم هست که دعا کند پس خدای تبارک و تعالی فرماید:

زود حاجتش را بدهید که دوست ندارم صدایش را بشنوم. اصول کافی جلد 4 صفحه 245

95 - حضرت صادق) ع (فرمود: هر چشمی در روز قیامت گریان است جز سه چشم چشمی که از) دیدن و نظریه (آنچه خداوند حرام کرده بر هم نهاده شده، و چشمی که در راه اطاعت خداوند بیداری کشیده، و چشمی که در دل شب از ترس

ص:226

خدا گریسته است. اصول کافی جلد 4 صفحه 234

96 - حضرت صادق) ع (باءبی بصیر فرمود: اگر از وقوع چیزی ترس داشتی یا حاجتی خواستی بنام خدا) دعا را (آغاز کن، و او را تمجید کن و ستایشش کن چنانچه شایسته آن است، و بر پیغمبر صلی اللّه علیه و آله صلوات بفرست و حاجت خود را بخواه و خود را به گریه وادار کن اگر چه به اندازه سرمگسی باشد، همانا پدرم همیشه می فرمود: نزدیکترین حالی که بنده به پروردگار عزوجل دارد آنزمانی است که در سجده باشد و گریان. اصول کافی جلد 4 صفحه 235

97 - حضرت صادق) ع (فرمود: رسول خدا فرموده است: بهترین وقتیکه در آن خدای عزوجل را بخوانید) و دعا بدرگاهش کنید (سحرها است، و این آیه را که درباره گفتار حضرت یعقوب علیه السلام است تلاوت فرمود:) دعا کردن برای آنها را (بسحر تاءخیر انداخت) و مولکول بوقت سحر کرد (. اصول کافی جلد 4 صفحه 227

98 - امام صادق (علیه السلام): از نظر من فرق نمی کند که کار را به) خائن (واگذار کنم، یا به) ناشی () ناوارد، نامتخصص، فاقد مهارت (الحیاة جلد 5 صفحه 540

99 - امام صادق (علیه السلام): هرکه چنان بی بند و بار شد که هرچه در حقش بگویند و هرچه درباره مردم بگوید باکی نداشته باشد و کسی که از بدبینی مردم باک ندارد و همچنین کسی که به زنا علاقه مند باشد یا غیبت کند شیطان در نطفه اش شرکت کرده است. نصایح صفحه 190

100 - امام صادق علیه السلام فرمود: عطسه برای همه تن سودمند است اگر از سه تا نگذرد و چون از سه تا بگذرد آن درد و بیماری است. اصول کافی جلد 4 صفحه 476

101 - سوره انسان آیه 3: ما راه حق و سعادت را به انسان ارائه می کنیم او است که آزاد است می تواند با گرایش خود شکر گذار هدایت ما باشد و می تواند با اعراض خود نعمت راهنمایی ما را کفران نماید. حمران بن اعین معنی این آیه را از امام صادق (علیه السلام) پرسید: امام (علیه السلام) در جواب فرمود: یا انسان راه خدا را در پیش می گیرد و از هدایت الهی پیروی می کند او شکر گذار است یا راه خدا را ترک می گوید

ص:227

و از هدایت الهی سر پیچی می کند او کفران کننده است. الحدیث جلد 3 صفحه 377

102 - امام صادق (علیه السلام): دوست ندارم جوانی از شما را ببینم مگر آنکه صبح کند و و رفت و آمدش در یکی از این دو حالت باشد: یا عالم یا محصل کسی که چنین نباشد در انجام و ظیفه کوتاهی کرده و خود دارای از اداء وظیفه تضییع حق انسانیت است و چنین تضییعی گناه است و جایگاه گناهکار در آتش خواهد بود.

الحدیث جلد 3 صفحه 376

103 سلیمان بن خالد از امام صادق (علیه السلام) علت اولین قتل را که در خاندان آدم اتفاق افتاده پرسش کرده است حضرت در جواب فرمود: خداوند به حضرت آدم وحی فرستاد که هابیل را وصی خود قرار داده و اسم اعظم را به وی تسلیم کن و او را جانشین خویش نما قابیل پسر بزرگ آدم وقتی مطلع شد که بنا است برادر کوچک به جانشینی پدر منصوب شود به غضب آمد حس ریاست خواهیش تحریک شد و گفت من بر ریاست و جانشینی شایسته ترم و سرانجام برادر خود را کشت. الحدیث جلد 3 صفحه 358

104 - امام صادق (علیه السلام) می فرماید: به شما سفارش می کنم پرهیزکار باشید وبا ارتکاب گناه، مردم را بر خود مسلط نکنید و خویشتن را دچار ذلت وخواری ننمایید. الحدیث جلد 3 صفحه 167

105 - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: شایسته نیست مومن، خود را ذلیل و خوار نماید. راوی سوال می کند چگونه خود را ذلیل می کند؟ حضرت در جواب فرمودند: در امری) کاری (مداخله می کند که شایسته آن نیست) یا آن کار را بلد نیست (و سرانجام باید از آن عذر بخواهد. الحدیث جلد 3 صفحه 169

106 - امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: مومنین برای یکدیگر، مایه آرامش روح و اطمینان روان هستند، همان طوری که چشمه آب سرد، انسان را آرام می کند و از نگرانی می رهاند. الحدیث جلد 3 صفحه 165

107 - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: سه دسته از مردم هستند که در قیامت تا پایان حساب از همه به خداوند نزدیک تر هستند: اول صاحب قدرتی که در حال خشم و

ص:228

برافروختگی به زیر دست خود ستم نکند. دوم آنکس که در قضاوت بین دو نفر مرتکب کوچکترین تجاوزی از حق و عدالت نشود، سوم کسی که همیشه به حق سخن گوید خواه به نفع خودش باشد خواه به ضررش. الحدیث جلد 3 صفحه 164

108 - امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرمایند: ثروتمندی به محضر حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و سپس مرد فقیری وارد شد و پهلوی مرد ثروتمند نشست مرد ثروتمند لباس خود را جمع کرد، پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) که ناظر این عمل بودند از او پرسید ترسیدی که فقر او به تو سرایت کند؟ جواب داد نه، پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ترسیدی که قسمتی از ثروتت به او برسد؟ جواب داد نه، پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) فرمودند ترسیدی لباست آلوده شود؟ جواب داد نه، پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) فرمودند: پس چرا لباست را جمع کردی ؟ عرض کرد یا رسول الله ثروتی که قرین من و رفیق روز و شب من است مرا از واقع بینی باز داشته است، بدیها و قبایح را در نزد من زیبا جلوه می دهد، و خوبیها را بد جلوه می دهد، مرد ثروتمند گفت: برای جبران این عمل ناروا که به او انجام دادم نصف ثروت خویش را به او واگذار می کنم. پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) به مرد فقیر فرمودند: آیا قبول می کنی ؟ مرد فقیر پاسخ داد نه مرد ثروتمند گفت چرا؟ مرد فقیر جواب داد می ترسم بر اثر ثروت به آن حالت بد نفسانی که خود تو دچار شده ایی من نیز گرفتار شوم. الحدیث جلد 3 صفحه 154

109 - امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: فروتنی وتواضع، مایه اصلی هرشرف محبوب ومقام بلند است. الحدیث جلد 3 صفحه 176

110 - امام صادق (علیه السلام): در معنای آیه» سوره اسراء آیه 24»» و اخفض لهما اجناح الذل من الرحمته «چنین فرموده است: هرگز با تندی و شدت به پدر و مادرت منگر و با نگاه خیره و پر توجه به آنان نظر مکن مگر آنکه که نگاهت از روی کمال رافت و رحمت باشد مواظب باش صدایت بلند تر از صدای آنها نشود و دستت بالای دست آنها نرود و پیشاپیش پدر و مادرت راه نرو. الحدیث جلد 3 صفحه 341 سوره اسرا آیه 24: در مقابل پدر ومادرت با گفتار و رفتار فروتنی و

ص:229

تواضع کن و هماننده مرغی که از روی مهر و محبت بالهای خود را فرو می افکند و جوجه های خویش را زیر پر می گیرد تو نیز که اکنون جوان و نیرو مندی و بال و پری گمشده داری پدر و مادر ترا در آغوش مهر خود جای ده و بگو پروردگارا والدینم را مشمول رحمت و واسعه خود بنما همانطور که اینان از روی رحمت و عطوفت مرا در کودکی پرورش دادند.

111 - امام صادق (علیه السلام): مردم گرفتار بلا را هدف خود قرار ندهید زیرا نگاه شما آنها را غصه دار و محزون می کند. الحدیث جلد 3 صفحه 327

112 - در تعالیم اخلاق اسلام به طور عموم استهزاء و اهانت، ملامت و شماتت، ممنوع شناخته شده و اولیاء اسلام جدا مردم را از این اعمال ناپسند بر حذر داشته اند درباره افراد مریض و معیوب و ناقص الخلقه و طرز معاشرت با آنان اخبار و حدیث مخصوص رسیده که اگر عملا مراعات شود مبتلایان در برخورد با مردم دچار ناراحتی روان و احساس حقارت نمی شوند.

113 - امام صادق (علیه السلام): به پدر خود نیکی کنید تا فرزندانتان نیز به این سنت مقدس عمل کنند و به شما نیکی کنند. الحدیث جلد 3 صفحه 330

114 - ابن سنان از حضرت صادق (علیه السلام) سؤال کرد چه موقع اموال نوجوان در اختیارش گذارده می شود؟ حضرت فرمود: موقعی که بالغ شود و به علاوه رشد عقلی وی نیز معلوم گردد و سفیه یا ضعیف العقل نباشد. الحدیث جلد 3 صفحه 404

115 - امام صادق (علیه السلام) فرمود: روزی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم جبرئیل، از پیشگاه الهی نزد من آمد و گفت دختران باکره مانند میوه درختند، موقعی که می رسد اگر چیده نشود اشعه آفتاب فاسدش می کند و وزش باد آنرا پراکنده می سازد. همچنین دختران وقتی به حد بلوغ رسیدند و مانند زنان در خویشتن تمایل جنسی احساس نمودند دارویی جز شوهر ندارند و اگر همسر نگیرند از فساد ایمن نیستند چه آنکه بشرند و بشر از خطا و لغزش مصون نیست. الحدیث جلد 3 صفحه 395

116 - امام صادق (علیه السلام): زنی که به همسری خویش انتخاب می کنی، مانند

ص:230

قلاده ایست که با اختیار بر گردن خود می افکنی، با عقل و بصیرت نگاه کن که به چه چیز گردن می نهی. الحدیث، جلد 3، صفحه 393

117 - امام صادق (علیه السلام): کسی که بدون بصیرت و دانایی به کاری دست می زند مانند مسافری است که در بیراهه می رود او هر قدر بر سرعت رفتن خود می افزاید به همان نسبت از جاده دورتر می شود. الحدیث جلد 3 صفحه 235

118 - امام صادق (علیه السلام): ارزش و فضیلت نیت از عمل به آن بیشتر است بلکه عمل خود جلوه و ظهور نیت است خداوند در قرآن فرموده: هر کس مطابق نیت خود عمل می کند. الحدیث جلد 3 صفحه 233

119 - امام صادق (علیه السلام): خداوند بر بندگان خود منت گذارده و سه چیز را در نظام خلقت بر قرار فرموده است: 1 - بوی تعفن بد را پس از قبض روح بر اجساد مرده قرار داده و اگر این بوی تعفن بد نمی بود هیچ دوستی دوست خود را دفن نمی کرد 2 - فراموشی را بر مصیبت زدگان قرار داده است که اگر این نبود مصیبت همچنان با شدت اولیه خود باقی می ماند) مصیبت فراموش نمی شد (نسل ها از بین می رفت) زیرا شدت تاثر و ناراحتی نمی گذارد مصیبت زده سمت تمایل جنسی رود. یا متوجه تمایل جنسی شود (سومی خداوند حشرات و کرمهای کوچک را بر گندم، جو، برنج و دیگر حبوبات قرار داده که اگر این حشرات و کرمهای کوچک نمی بود پادشاهان مواد غذایی مردم را به صورت گنج همانند طلا و نقره زیر خاک ذخیره می کردند. الحدیث جلد 3 صفحه 228

120 - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: مردی شرف یاب محضر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شد عرض کرد یا رسول الله به من سفارشی به فرما و دستوری بده حضرت به او فرمود:

آیا دستور پذیر هستی تا به تو سفارش کنم ؟ و این سوال را سه بار تکرار فرمود و مرد در خواست کننده در هر سه نوبت جواب داد بلی یا رسول الله. آنگاه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود سفارش من به تو این است که هر وقت خواستی برای انجام کاری تصمیم بگیری قبلا به عاقبت آن کار فکر کن و نتیجه اش را در نظر بیاور اگر دیدی حق و شایسته است اقدام کن و اگر ناشایست و بر خلاف حق بود از انجام آن کار خودداری بنما. الحدیث جلد 3 صفحه 225

ص:231

121 - امام صادق (علیه السلام): بار مسئولیت خود را خودت باید بر دوش بگیری، و اگر از انجام وظیفه شانه خالی کنی دیگری بار مسئولیت تو را حمل نخواهد کرد.

الحدیث جلد 3 صفحه 213

122 - امام صادق (علیه السلام): یاد مرگ، شهوات غیر مشروع را در ضمیر انسان می میراند، ریشه های غفلت و نا آگاهی را می کَند، دل را به وعده های الهی تقویت می کند، به طبیعت آدمی نرمی و رقت می بخشد، نشانه های هوا پرستی را در هم می شکند، آتش حرص را فرو می نشاند و دنیا را در نظر آدمی کوچک و حقیر می سازد و این است معنی جمله ای که پیامبر گرامی فرموده است:) یکساعت فکر از یکسال عبادت بهتر است (. الحدیث جلد 3 صفحه 204

123 - خالد بن نجیح گوید: در محضر امام صادق (علیه السلام) سخن از شومی به میان آمد حضرت فرمود: شومی در سه چیز است 1 - در زن 2 - در مرکب 3 - در خانه.

شومی زن در این است که مهرش سنگین) زیاد (باشد و بر اثر بی مهری و عصیانش نسبت به شوهر موجبات طلاق و جداییش از شوهرش را فراهم کند. شومی مرکب ) اسب یا شتر و... (در این است که بد خلق باشد و در موقع سواری رکاب ندهد.

شومی خانه در این است فضایش تنگ و همسایگانش بد و عیوبش بسیار باشد.

الحدیث جلد 3 صفحه 197

124 - امام صادق (علیه السلام): مردی با نگرانی به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: به خدا قسم سخت دچار دنیا طلبی شده ام و دوست دارم که بر مال و ذخائر آن دست یابم وضع من چگونه خواهد بود؟ حضرت از او سوال کرد دوست داری با مال دنیا چه کنی و درآمدت را در چه راهی صرف کنی ؟ جواب داد: 1 - قسمتی را در بهبود زندگی خود و خانواده ام صرف نمایم 2 - صله رحم کنم و به بستگان تهیدست و فقیرم کمک کنم 3 - در راه خدا به فقراء و مستمندان کمک کنم 4 - به سفر عبادت حج و عمره بروم حضرت فرمود: نگران نباش کار تو دنیا طلبی خلاف نیست بلکه این کار تو آخرت طلبی است) برای آخرتت با این اعمال توشه می فرستی ( الحدیث جلد 3 صفحه 147

125 - امام صادق (علیه السلام): خوب و خوشبخت کسی است که مادرش دارای گوهر

ص:232

گرانبهای عفت و طهارت فکر باشد. الحدیث جلد 3 صفحه 137

126 - امام صادق (علیه السلام): از علی (علیه السلام) حدیث کرده است: که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) امر فرمود که ما با گناه کاران عبوس و ترش روی برخورد نماییم. الحدیث جلد 3 صفحه 134

127 - امام صادق (علیه السلام): در تفسیر آیه فطرت فرموده است که خداوند بشر را با فطرت خدا پرستی آفریده. الحدیث جلد 3 صفحه 246

128 - امام صادق (علیه السلام): احمد بن نعمان از امام (علیه السلام) سئوال کرد که دختر بچه شش ساله نزد من است و با من محرم نیست، امام فرمود او را نبوس و در آغوش مگیر. الحدیث جلد 3 صفحه 89

129 - امام صادق (علیه السلام): فرزندان خود را هفت سال آزاد بگذار بازی کنند و در هفت سال دوم او را با ادب و روشهای مفید و لازم تربیت کن، و در هفت سال سوم مانند یک رفیق صمیمی، مصاحب و ملازمش باش. الحدیث جلد 3 صفحه 103

130 - امام صادق (علیه السلام): هر صاحب حرفه و صنعتی ناچار باید دارای سه خصلت باشد تا بتواند به وسیله آن تحصیل درآمد کند. اول آنکه با درستکاری و امانت رفتار کند. سوم آنکه با کار فرمایان حُسن برخورد داشته باشد و نسبت به آنان ابزار تمایل نماید. الحدیث جلد 3 صفحه 7

131 - امام صادق (علیه السلام): از افراط در کار و تلاش بیش از حد بپرهیزید و همچنین از سستی و مسامحه کاری اجتناب نما که این هردو کلید تمام بدیها و بدبختیها است ، زیرا افراد مسامحه کار انجام وظیفه نمی کنند و حق کار را آنطور که باید ادا نمی نمایند، و افراد زیاده رو در مرز حق توقف نمی نمایند و از حدود مصلحت تجاوز می کنند. الحدیث جلد 3 صفحه 10

132 زراره گوید مردی به حضور امام جعفر صادق (علیه السلام) آمد: عرض کرد دست سالمی ندارم که با آن کار کنم، سرمایه ندارم تا با آن تجارت نمایم، مرد محروم و مستمندی هستم چه کنم ؟ امام صادق (علیه السلام) که می دید سر آن مرد سالم است و می تواند طبق رسوم محلی با آن کار کند راضی نشد عزت و شرف مرد با گدائی کردن از مردم درهم بشکند، به مرد فرمود با سرت باربری کن و خود را از مردم مستغنی و

ص:233

بی نیاز بدان. الحدیث جلد 3 صفحه 22

134 - به امام صادق (علیه السلام) عرض شد که ما فرزندان خود را به اسماء شما و پدرانتان نام گذاری می کنیم آیا این عمل برای ما در پیشگاه الهی اجر وفایده ای دارد؟ حضرت فرمود: بلی به خدا قسم این عمل نفع معنوی دارد. الحدیث جلد 3 صفحه 107

135 - ابن ابی یعفور به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: من می خواهم با زنی ازدواج کنم ولی پدر و مادرم علاقه دارند زن دیگری را به همسری خود درآورم. حضرت فرمود: زن دلخواه خودت را بگیر و آنرا که والدینت می خواهند ترک گوی.

الحدیث، جلد 3، صفحه 394

136 - جعفر بن محمّد علیه السّلام میفرمود: خدا بسوی بعضی از پیامبرانش وحی فرستاد که سوگند بعزت و جلال و بزرگیم همانا قطع میکنم آرزوی هر آرزومندی را که امیدوار به غیر از من است و او را لباس پستی و ذلت پوشانم در میان مردم و او را از فرج و فضل خودم دور نمایم آیا بنده ی من در گرفتاریهای خود به غیر از من امیدوار است در صورتی که فرج و گشایش در سختی ها همه بدست من است، آیا به جز از من امیدوار است در حالتی که من غنی و بخشنده ام و درهای حاجتها در پیش من و کلیدهای آنها در دست من است و حال اینکه تمام آن درها بسته است.

چرا بنده ام را می بینم که از من دوری میکند؟ در صورتی که من او را به جود و کرمم همه چیز بخشیده ام وقتی که از من نخواسته، از من روی گردانده و از غیر من حاجت هایش را خواسته و من خدائی هستم که جز من خدائی نیست و من از دیگران زودتر شروع ببخشش میکنم بدون اینکه بنده از من بخواهد عطا میکنم پس از من بخواه که جز من بخشنده ای نیست.

آیا بخشش و کرم منحصر بمن نیست ؟ دنیا و آخرت در دست من نیست ؟ اگر تمام اهل آسمانها و زمین از من چیزی بخواهند اگر به اندازه آسمانها و زمینها از من بخواهند خواهم داد و به اندازه پر مگسی از ملک من کم نشود، پس چقدر ناامیدی است برای کسی که از من روی برتابد و در حاجتها و سختی ها به دیگری روی کند.

ص:234

ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 292

137 - حضرت صادق علیه السّلام فرمود: فریب نماز و روزه ی مستحبی مردم را نخورید زیرا که ممکن است مرد طوری عادت به نماز و روزه کرده که اگر ترک نماید ناراحت شود ولی آنان را هنگام سخن گفتن) که حق گوید یا باطل (، پس دادن امانت، پیوند خویشاوندی و نیکی به برادران آزمایش کنید. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 323

138 - حضرت صادق علیه السّلام به جراح مدائنی فرمود: آیا تو را به خوبیهای اخلاق حدیث نکنم ؟ عرضکرد چرا ای پسر رسول خدا. حضرت فرمود:

بخشیدن مردم را در برابر خطاها و همکاری کردن مرد برادر مؤمنش را برای خدا و بسیار ذکر گفتن و به یاد خدا بودن از اخلاق پسندیده است. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 322

139 - امام صادق (علیه السلام) فرمود: شکیبائی، راستی و درستی، بردباری، و خوی خوش از اخلاق و خوهای پیامبرانست و هر چه در میزان مرد روز قیامت از اعمال شایسته بگذارند به حُسن خلق نخواهد رسید. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 321

140 - حضرت صادق علیه السّلام فرمود: کاملترین مؤمنان از نظر ایمان خوش خوترین آنانست. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 320

141 - مردی به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کرد که همانا گروهی از شیعیان شما معصیت می کنند و می گویند امیدواریم خدا ما را بیامرزد حضرت فرمود: دروغ می گویند آنان از شیعیان ما نیستند هر کس به چیزی امیدوار است برای آن کار کوشش می کند بخدا سوگند از شیعیان ما نیستند مگر آنان که از خدا بپرهیزند گروهی با علی علیه السّلام روبرو شدند بر آن حضرت سلام کردند و عرض کردند ما از شیعیان شما هستیم یا امیر المؤمنین.

سپس حضرت فرمود: من در چهره ی شما نشانه ی شیعه را نمی بینم عرض کردند مگر چهره ی شیعه چطور است یا امیر المؤمنین فرمود زرد چهره انداز بیخوابی، دیدگانشان از گریه ضعیف شده، شکمهایشان به پشت چسبیده، لبهایشان از اثر دعا خشکیده، پشتهایشان از بسیاری قیام در نماز خمیده، بسکه فروتن هستند

ص:235

روی خاکها می نشیند. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 260

142 - حضرت صادق علیه السّلام فرمود روزی رسول خدا نشسته بود ناگاه جبرئیل فرود آمد پس رسول خدا فرمود: ای جبرئیل چرا تو را غمگین و افسرده خاطر می بینم ؟ عرضکرد چرا چنین نباشم امروز مناقیح جهنم را برداشتند حضرت فرمود: مناقیح جهنم چیست ؟

عرضکرد که خدا فرمان داد آتش را برافروختند هزار سال تا اینکه سفید شد بعد از آن هزار سال تافتند تا سیاه شد پس آن آتش سیاه است و تاریک است بعضی از آن تاریک تر از بعض دیگر.

اگر یک حلقه از زنجیرهائی که درازی آن هفتاد ذراع است بر فراز کوههای عالم گذارده شود مسلم از گرمی آن زنجیر آب خواهد شد و اگر قطره ای از آبهای زقوم و ضریع جهنم در آبهای اهل دنیا ریخته شود تمام اهل دنیا از بویش بمیرند، سپس رسول خدا و جبرئیل گریه کردند پس خدا برسولش و و جبرئیل وحی فرستاد که شما دو نفر را ایمن دارم از اینکه گناهی انجام دهید که سزاوار آن آتش گردید ولی باید همیشه از من ترسان باشید. در قرآن سخن از ترس و بیم فراوان گفته شده مانند قول خدای تعالی که میفرماید، وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ » آل عمران آیه 169.) و از من بترسید اگر ایمان دارید و نیز فرمود:» فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ «» نحل آیه 53) پس از من هراس داشته باشید. ارشاد القلوب ج لد 1 صفحه 255

143 - حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که من با پدرم بودم تا اینکه به قبر و منبر پیغمبر رسیدیم ناگاه گروهی از یاران پدرم) شیعیان (را دیدم پس پدرم در مقابل آنان ایستاد و سلام کرد.

سپس فرمود: بخدا سوگند که من شما و بوی شما و روح شما را دوست دارم مرا به ورع و اجتهاد یاری کنید زیرا که شما بدوستی ما نمیرسید مگر بواسطه ی ورع و دوری از گناه و هر کس به پیشوائی اقتدا کرد باید کردار او را انجام دهد سپس فرمود شمائید سربازان خدا، شمائید شیعیان خدا، شمائید سابقون و اوّلون سابقون در آخرت بهشت میروند ما به ضمانت خدا و رسول بهشت را برایتان ضمانت کرده ایم شما و زنهای شما پاکان و پاکیزه گانید و هر مؤمنی صدیق و هر مؤمنه ای حوریه

ص:236

بهشتی است. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 245

144 - حضرت امام صادق (علیه السلام) به شیعیان فرمود: بدانید بخدا سوگند که شما بر دین خدا و فرشتگانید پس ما را بورع و دوری از گناه و کوشش در کردار نیک و بسیاری عبادت یاری کنید. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 245

145 - حضرت صادق علیه السّلام فرمود: بر شما باد به دوری از گناه و راست گفتن و برگرداندن امانت برای کسی که شما را امین دانسته که همانا اگر کشنده ی حضرت امام حسین علیه السّلام شمشیری را که با آن امام حسین را کشته پیش من بعنوان امانت بگذارد خیانت نمی کنم و به او برمیگردانم. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 245

146 - از مفضل بن صالح روایت شده او گفته که امام صادق علیه السّلام فرمود

ای مفضّل همانا برای خدا بندگانیست که او را با نیت خالص در پنهان پرستش میکنند خدا هم بخوبی با آنان معامله میکند و اینان کسانی هستند که روز قیامت نامه هایشان را با ترس از نظر میگذرانند و هر گاه در پیشگاه پروردگار بایستند نامه هایشان را پر میبینند از کردارهای خوبی که در پنهان انجام داده اند. سپس از آن حضرت پرسیدیم که چطور می شود فرمود: خدا آنها را بزرگتر از این میداند که فرشتگان بر کردارشان آگاه شوند و درین بیان امام دلالتی بر این است که عبادت نهانی افضل و برتر از عبادت آشکار است. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 226

147 - حضرت صادق علیه السّلام فرمود: چشمتان را زیاد به خواب عادت ندهید زیرا که کمتر سپاسگزاری میکنند. ارشاد القلوب ج لد 1 صفحه 226

148 - حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هنگامی که حضرت رسول بر جنازه ی سعد بن معاذ نماز گُذارد فرمود: نود هزار فرشته بر سعد نماز خواندند جبرئیل گفت) علتش هم این بود که (او در هر حال، ایستاده یا نشسته، سواره یا پیاده در رفت و آمدها سوره قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ را قرائت می کرد. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 208

149 - امام صادق (علیه السلام): در حکمت آل داود است که ای پسر آدم چطور سخن از هدایت و راهنمائی دیگران میگوئی ولی خودت بر بدیها پیروز نمیشوی. ارشاد

ص:237

القلوب جلد 1 صفحه 207

150 - حضرت صادق علیه السّلام فرمود: سه چیز است که با آنها چیزی زیان نمیرساند دعا در گرفتاریها و غمها، استغفار هنگام گناه کردن و شکر هنگام نعمت.

ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 207

151 - رفاعة بن اعین گفته است که امام صادق علیه السّلام بمن فرمود: آیا خبر دهم ترا از کسانی که روز قیامت عذابشان از همه سخت تر است عرض کردم بلی آقای من مرا خبر ده، فرمود: سخت ترین مردم از حیث عذاب روز قیامت کسی است که ستمگری را بضرر و زیان مؤمنی کمک کند اگر چه به یک کلمه حرف باشد بعد حضرت فرمود: خبر دهم ترا بکسی که از این کس عذابش سخت تر است عرضکردم آری سید و آقای من فرمود کسی که عیب جوئی مؤمن را بکند چه از نظر گفتار و چه از حیث کردار.

بعد حضرت فرمود نزدیک من بیا تا کم کم زیاد کنم، ایمان بخدا و رسول و دوستی ما نیاورد کسی که مؤمنی پیش او بیاید برای حاجتی و بصورت او نخندد و گشاده رو نباشد اگر ممکن است حاجتش را روا کند و اگر هم ممکن نباشد کفالت او را بنماید تا زمانی که حاجت او برآورده شود اگر این طور نباشد بین ما و او دوستی نباشد و اگر مردم قدر و منزلت مؤمن را در پیشگاه خدا بدانند مسلم گردنهایشان برای مؤمن خم خواهد شد زیرا که خداوند نام مؤمن را از نام خودش جدا کرده پس خدا یکی از نامهایش مؤمن است و نام بنده اش را مؤمن گذارده از جهت احترام و گرامی داشتن او را و روز قیامت هم ایمان بخدا دارد و همان ایمان او را از عذاب نگاه میدارد. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 188

152 - مردی به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کرد مرا پند و اندرز ده، حضرت فرمود: خویشتن را مجهز و آماده کن، زاد و توشه فراوان بردار برای سفر دور و درازت) سفر آخرت (صاحب اختیار خویش باش، از غیر خود ایمن مباش، که فرزندانت پس از مرگ تو به سوی قبرت حسنات و خوبیها فرستند زیرا که فرزند تو چیزی به سوی تو نفرستد، چقدر حق و حقیقت پیش دیدگان آشکار است همانا کوچ کردن در یکی از این دو روز خواهد بود، از کردار شایسته توشه برگیرید و از

ص:238

مالهای پاک صدقه بدهید زیرا که حرکت و نابودی نزدیک است. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 127

153 - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: نخستین کسی که راستگو را تصدیق میکند خدای عزوجل است که میداند او راستگو است و خودش هم خود را تصدیق میکند و میداند راستگو است. اصول کافی جلد 3 صفحه 163

154 - امام صادق (علیه السلام) فرمود: سلمان خدایش رحمت کند گفته است از شش چیز در شگفتم به حدی که سه تای آنها مرا می خندانند و سه دیگرم میگریانند اما آن سه که مرا به گریه آورد جدایی از دوستان یعنی محمد (صلی الله علیه و آله) و طرفدارانش و هراس از روز آخرت و حضور در پیشگاه احدیت و اما آن سه که برای من خنده آور است حال کسی که او دنیا را می طلبد و مرگ او را و از خدا بی خبری که خداوند از او غافل نیست و آنکه دل و دهان را پر از خنده میکند و نمی داند که خداوند از او راضی است یا ناراضی. خصال شیخ صدوق جلد 1 صفحه 363

155 - ابان بن عثمان گوید: مردی به خدمت امام صادق (علیه السلام) آمد و عرض کرد پدر و مادرم به قربانت مرا پندی ده، حضرت فرمود: اگر خدای تبارک و تعالی عهده دار روزی است پس برای چه غم روزی میخورند؟ و اگر روزی قسمت شده است چرا باید حرص ورزید؟ و اگر حساب حق است جمع مال چرا؟ و اگر عوض آنچه در راه خدا داده شود حق است بخل ورزیدن برای چه ؟ و اگر کیفری از آتش هست گناه چرا؟ و اگر مرگ حق است شادی برای چه ؟ و اگر نمایان بودن کارها بر خداوند حق است حیله و مکر برای چیست ؟ و اگر گذشتن بر صراط حق است به خود بالیدن برای چه ؟ و اگر همه چیز به قضا و قدر الهی است اندوه برای چیست ؟ و اگر دنیا فانی است دلبستگی به آن برای چیست ؟ خصال شیخ صدوق جلد 2 صفحه 526

156 - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: نخستین عضو سخنگوی بدن در روز قیامت، رَحِم است که میگوید: پروردگارا! هرکه در دنیا صله رحم کرد تو امروز بین خودت و او پیوند ده، و هرکه در دنیا قطع رحم کرد، امروز رحمت خود را از او ببر. اصول کافی جلد 3 صفحه 222

ص:239

157 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: تعجب دارم از کسی که از چهارچیز میترسد و چگونه به چهار چیز دیگر پناه نمی برد؟ کسی که ترس بر او مستولی شده باید متوجه باشد که خدا فرمود:» خداوند ما را کفایت میکند و او پشتیبانی خوب برای ما هست «و در دنبال این جمله فرمود: آنها به نعمت خداوند رسیدند و پروردگار از فضل خود آنها را بی نیاز ساخت و هرگز بدی به آنان نخواهد رسید. تعجب دارم از کسی که اندوه او را فراگرفته و متوجه این آیه شریفه نیست که» نیست خدایی مگر آن خداوند یکتا خداوندا تو پاک و منزهی و من از ستمکاران هستم «، و پروردگار در دنبال آن فرموده:» ما او را اجابت کردیم و از غم و اندوه رهانیدیم و همین طور مومنین را نیز نجات می دهیم «تعجب دارم از کسی که به او مکر شده و فریبش داده اند به این آیه شریفه پناه نمیبرد که:» واگذاشتم همه کارهای خود را به خداوند و پروردگار به امور بندگان بینا است «، و در دنبال آن فرموده: خداوند آن بنده خود را که امورش را به او واگذار کرده از مکرها و اندیشه های فاسد آنها حفظ خواهد کرد.

تعجب دارم از کسی که طالب زینتهای دنیا است چرا به این آیه شریفه توجه ندارد که:» نیرویی جز خداوند در جهان حکومت نمیکند و مشیت او در همه امور جاری است «و در دنباله آن آیه فرمود: مرا می نگری که از تو مال و فرزند کمتر دارم و امید است خداوند بهتر از این باغت را به من بدهد.

158 - مردی خدمت حضرت صادق (علیه السلام) آمد و عرض کرد: پدر و مادرم فدایت باد ای فرزند رسولخدا مرا موعظه کن، امام (علیه السلام) فرمود: خداوند ضامن روزی تو هست پس این فعالیت و حرص و ولع تو برای چیست ؟ و اگر روزی تقسیم شده و هرکس به اندازه خود از روزی بهره میبرد پس این حرص و آزار برای چیست ؟ و اگر حساب مردم در روز قیامت به خداوند عرضه میگردد پس مکر و حیله برای چیست ؟ و اگر شیطان با مردم دشمنی دارد و آنان را گمراه میکند پس غفلت مردم برای چیست ؟ و اگر عبور مردم از پل صراط حق است، پس خودپسندی برای چیست ؟ و اگر همه امور به حکم خداوند جریان دارد و دنیا گذران و فانی است پس آرامش خاطر برای چیست ؟

159 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: من برای سه نفر ترحم می کنم و شایسته

ص:240

هستند که مورد ترحم واقع شوند: عزیزی که ذلیل شده باشد و عزت او از بین رفته باشد، ثروتمندی که بعد از مال داری نیازمند شده، و عالمی که مورد استخفاف نادانان شده باشد.

160 - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: پنج نفر همان طورند که من می گویم:

1. شخص بخیل هرگز آسایش ندارد 2. آدم حسود از زندگی لذت نمی برد 3. حُکام وفا ندارند 4. دروغگو مردانگی ندارد 5. آدم نادان هرگز به مقام بزرگ و سعادت نمی رسد.

161 - حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمودند: شما نمی توانید مردم را با ثروت خود راضی نگهدارید، ولیکن با اخلاق) خوب (خود میتوانید آنان را متوجه خود گردانید.

162 - حضرت صادق (علیه السلام): مشهور شدن به وسیله عبادت انسان را به ریا نزدیک میکند، پدرم از پدرش از جدش روایت کرد که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمود:

عابد ترین مردم کسی است که واجبات خود را انجام دهد و سخی ترین مردم آن کسی است که زکات مال خود را بپردازد. زاهدترین مردم کسی است که از حرام دوری کند، و پرهیزکارترین مردم آن کسی است که کلمه حق را بر زبان جاری سازد ولو بر ضررش باشد و عادل ترین مردم آن کسی است که برای مردم بخواهد آنچه را برای خویشتن میخواهد، و برای مردم نپسندد آنچه را برای خود نمی پسندد.

باهوش ترین مردم کسی است که از همگان بیشتر در یاد مرگ باشد و آنکس بیشتر از همه مورد غبطه مردم است که در زیر خاک خوابیده و از عقاب پروردگار آسوده و در انتظار ثواب خداوند است، و غافل ترین مردم کسی است که از تغییر اوضاع و احوال دنیا پند نگیرد. بزرگترین مردم در دنیا از نظر جاه و مقام آن کسی است که برای دنیا ارزش و مقام قائل نباشد، و داناترین مردم کسی است که علم و دانش مردم را بر علم و دانش خود بیفزاید، شجاع ترین مردم آن کسی است که بر هوای نفس خود غالب گردد، و با ارزش ترین مردم آن کسی است که علم و دانش او از همگان بیشتر باشد. بی بهاترین) کم ارزش ترین (اشخاص آن کسی است که علم و دانش او از همگان کمتر باشد، کمترین مردم از نظر لذت در زندگی افراد حسود

ص:241

هستند و کمترین مردم از جهت آسایش بخیلان میباشند، و بخیل ترین مردم آن کسی است که به واجبات خداوند بخل بورزد، و سزاوارترین مردم به حق آن شخص است که از همه گان آشناتر به حق باشد، و کم ترین مردم از نظر احترام فاسق است، و برای افراد فاسق ارزش و اعتباری قائل نبود. بی وفاترین مردم بردگان میباشند و زمامداران در دوستی خود راستگو نیستند، و منافع شخصی و سیاسی خود را در نظر می گیرند، فقیرترین مردم آدم طماع است، و بی نیازترین مردم آن کسی است که اسیر حرص و آز نباشد، با فضیلت ترین مردم کسی است که اخلاق او از همه مردم بیشتر باشد، و بزرگترین مردم از نظر مقام آن شخصی است که از سخنان بی فایده دوری کند. با ورع ترین مردم آن کسی است که از جدال و ستیزه جویی پرهیز داشته باشد و اگرچه حق هم با او باشد، کمترین مردم از جهت مروت دروغگو است، و بدبخت ترین مردم بردگان میباشند، و نا امیدترین مردم متکبران و خودخواهان هستند میباشند و استوارترین مردم در کوشش و فعالیت آن کسی است که گناهان را ترک کند، و دانشمندترین مردم آن کسی است که از نادانان فرار کند. عاقل ترین مردم آنکسی است که از همگان بیشتر با مردم مدارا کند، و سزاوارترین مردم به تهمت آن است که با اهل تهمت و افراد مورد سوء ظن جامعه هم نشینی نماید، متجاوزترین مردم آن است که افراد بیگناه را بدون اینکه بر وی ظلمی کرده باشند به صرف سوءظن آنان بکشد و یا مضروب سازد، سزاوارترین مردم به عفو و گذشت کسی است که توانایی قصاص برای او است. سزاوارترین مردم به گناه و معصیت نادان غیبت کننده است، پست ترین مردم کسی است که مردم را خوار شمارد، و استوارترین مردم کسی است مه خشم خود را فرو برد، شایسته ترین مردم آن کسی است که برای مردم از همگان شایسته تر باشد و بهترین مردم کسی است که مردم از وی نفع برند.

163 - امیرالمومنین (علیه السلام) از نزدیک مردی عبور کردند که بسیار پرحرفی میکرد، حضرت در نزد او توقف کردند و فرمودند: ای مرد تو بر فرشتگان حافظ خود با این پرحرفی کتابی را املاء میکنی از آنچه به تو سود می دهد سخن بگو و از سخنان واهی در گذر، حضرت فرمود: مردم همواره نیکوکار نوشته می شوند، تا آن که

ص:242

ساکت باشند، و هرگاه سخن گفتند، در این هنگام یا نیکوکار و یا بدکار به حساب می آیند.

164 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: سکوت گنجی است بی پایان، مردمان بردبار را زینت می دهد، و جاهلان را از عیب و نقص نگه میدارد، و نیز فرمود:

سخن حق بهتر است از سکوت در باطل.

165 - امام صادق (علیه السلام) از پدرانش از مولا علی (علیه السلام) روایت کرده که آن جناب فرمود: فقهاء و حکماء هرگاه با یکدیگر مکاتبه میکردند از سه چیز سخن میگفتند:

هرکس برای امور آخرت کوشش کند خداوند امور دنیای او را کفایت میکند، و هرکس باطن خود را پاک سازد خداوند ظاهر او را پاک میسازد، و هرکس روابط خود را با خداوند نیکو گرداند خداوند روابط او را با مردم اصلاح میکند. کِتابُ المَواعِظ شیخ صدوق صفحه 80 الی 88

166 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: هرکس در هنگام میل و رغبت به یک چیز و یا ترس از چیزی خود را از شهوت و غضب نگه دارد و به آن چه خداوند به او ارزانی داشته است راضی باشد پروردگار بدن او را بر آتش جهنم حرام میکند. کِتابُ المَواعِظ شیخ صدوق صفحه 95

167 - امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند متعال میفرماید: هر بنده که از من اطاعت کند او را به غیر خود واگذار نمی کنم، و هر بنده که معصیت کند او را به خودش واگذار میکنم و باکی هم ندارم وی به هرجا میخواهد برود و هلاک گردد. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند میفرماید:

هرکس از بندگانی که مرا می شناسد نافرمانی مرا انجام دهد مسلط خواهم کرد بر او یکی از بندگانی که مرا نمی شناسد. کِتابُ المَواعِظ شیخ صدوق صفحه 97

168 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: بین سلمان فارسی و مردی نزاعی روی داد، آن مرد به سلمان گفت: تو که هستی و چه قدرتی داری ؟ سلمان گفت: اما اول زندگی من و تو یک نطفه بیش نیست، در پایان زندگی هم مرداری گندیده خواهیم بود، روز قیامت که ترازوها نصب گردند هرکس اعمال خیرش سنگین شد او بزرگوار است، و هرکس کارهای شرش سنگین گردید او پست خواهد شد. کِتابُ

ص:243

المَواعِظ شیخ صدوق صفحه 99

169 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند برای آدم وحی فرستاد و فرمود: ای آدم من همه نیکیها را در چهار کلمه برای تو جمع کردم، یکی از اینها را برای خود و دومی را برای تو و سوم را بین خود و تو و چهارم را بین تو و مردم قرار دادم، اما آنکه مخصوص خود قرار دادم آن است فقط مرا پرستش کنی و برای من شریک نیاوری.

و اما آنکه به خودت مربوط است و آن این است که به عمل تو پاداش خواهم داد، و اما آن چه بین تو و من است آن است که تو دعا کنی و از من بخواهی و من هم اجابت میکنم، و اما آنچه بین تو و مردم میباشد آن است که برای مردم بپسندی آنچه را برای خود می پسندی. کِتابُ المَواعِظ شیخ صدوق 100

170 - امام صادق (علیه السلام) فرمود: عافیت یک نعمتی است پنهان هرگاه در جامعه یافت گردد فراموش میشود، و هرگاه از بین برود مردم یاد آنرا میکنند. کِتابُ المَواعِظ شیخ صدوق 101

171 - امام صادق (علیه السلام): با هوای نفس خود جهاد کن، همانطور که با دشمنت جهاد می کنی. کِتابُ المَواعِظ شیخ صدوق 112

172 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: انفاق کن و یقین داشته باش که در آینده به تو خواهد رسید، و بدان اگر در اطاعت خداوند انفاق نکنی مجبور خواهی شد که در معصیت پروردگار خرج نمایی، و هرکس در بر آوردن حاجات دوستان خدا قدم بر ندارد کارش بجایی خواهد رسید که در راه دشمنان خدا گام بردارد. کِتابُ المَواعِظ شیخ صدوق 116

173 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: نماز موجب تقرب هر پرهیزکاری است که بخواهد خود را به خداوند نزدیک کنید، هر چیزی زکاتی دارد و زکات بدن روزه داشتن است، روزی خود را با دادن صدقه فرود آورید، هرکس یقین به آخرت داشته باشد بذل و بخشش میکند، ثروت خود را با دادن زکات حفظ کنید، تدبیر در زندگی نصف عقل است، افراد میانه رو) کسانی که اسراف کار نیستند و میانه رو هستند (هرگز فقیر نمی شوند. کسی که مردم را به طرف خدا دعوت میکند و خود کار حق انجام نمی دهد مانند تیراندازی است که زه نداشته باشد. محبت و دوستی

ص:244

نصف عقل است، غم و اندوه نصف پیری است. کِتابُ المَواعِظ شیخ صدوق 123

174 - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هر کسی باک نداشته باشد چه می گوید و یا مردم درباره او چه می گویند، و کسی که باک ندارد مردم او را بد کار مشاهده کنند، و کسی که با محبت حرام دلش خوشحال شده و به شهوت زنا خو گرفته، همه این افراد در دام شیطان قرار گرفته اند و از او پیروی میکنند. کِتابُ المَواعِظ شیخ صدوق صفحه 127

175 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: به طریق وحی از آسمان آمده است که اگر برای فرزندان آدم دو رودخانه از طلا و نقره جریان داشته باشد باز آدمی انتظار دارد محل سومی هم برای خود در نظر بگیرد، مقصود این است که آدمی هرگز سیر نمیشود. کِتابُ المَواعِظ شیخ صدوق 128

176 - امام صادق (علیه السلام): هرکه فردی را در گناهی پیروی کند به تحقیق که او را پرستش کرده است.) تحف العقول (صفحه 355

177 - امام صادق (علیه السلام): شیطان گفته همه مردم در قبضه حکومت من هستند جز 5 کس: 1. کسی که با نیت صحیح در هر کاری بر خدا توکل کند. 2. آنکه شبانه روز به هنگام ثواب و خطا بسیار یاد خدا باشد. 3. کسی که هرچه برای خود می پسندد برای دیگران هم بپسندد. 4. آنکه به هنگام مصیبت صبر کند. 5. کسی که به قسمت الهی راضی باشد و غم روزی نخورد. نصایح صفحه 225

178 - امام صادق (علیه السلام): از امام (علیه السلام) سوال شد آسودگی و راحتی دنیا در چیست فرمود: در ترک هواهای نفسانی. گفته شد راحتی آخرت در چیست ؟ فرمود: روزی که داخل در بهشت گشتی. تحف العقول صفحه 390

179 - امام صادق (علیه السلام): احسان به مردم به کمال نمیرسد جز با سه خصلت: 1 - شتاب نمودن در آن 2 - کم شمردن بسیار آن 3 - منت نگذاشتن با آن به مردم. تحف العقول صفحه 337

180 - امام صادق (علیه السلام): سه چیز اند که در هرکه باشند ایمانش کامل است: 1.

کسی که چون خشم نماید این امر او را از حق خارج نسازد 2. و چون از چیزی

ص:245

خوشنود گردد این شادی او را به گناه نکشاند 3. و کسی چون به قدرت رسید گذشت و بخشش نماید. تحف العقول صفحه 339

181 - امام صادق (علیه السلام): کسی از شما به حقیقت ایمان نمی رسد تا اینکه بیگانه ترین مردم از خود را به خاطر ایمان داشتن به خدا و عمل به دستوراتش دوست بدارد و نزدیک ترین مردم را به خود از نظر نسبت خانوادگی به خاطر دشمنی او با دستورات خدا دشمن بدارد. تحف العقول صفحه 388

182 - امام صادق (علیه السلام): مجلسها و گردهمائی ها امانت است کسی حق ندارد کلام محرمانه رفیق خود را بدون اجازه او بازگو کند مگر در موردی که شنونده مورد وثوق و اعتماد باشد یا ذکر خیری از آن رفیق باشد. اصول کافی جلد 4 صفحه 481

183 - امام صادق (علیه السلام): قتیبه گوید مردی از امام (علیه السلام) مساله ای را پرسید حضرت فرمودند: طبق فرمایش جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حکمش چنان است. آن مرد گفت طبق نظر خود شما اگر چنین و چنان باشد حکمش چیست ؟ فرمودند:

خاموش باش هر جوابی که من به تو می گویم از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است ما از خود رایی نداریم. اصول کافی جلد 1 صفحه 74

184 - امام صادق (علیه السلام): ابوبصیر گوید به امام (علیه السلام) عرض کردم مطالبی برای ما پیش می آید که حکمش را از قرآن نمی فهمیم حدیثی هم فعلا از شما درباره آن مطلب به ما نرسیده که در آن نظر کنیم آیا می توانیم به رای و نظر خود در آن مطلب اجتهاد نمائیم و عمل کنیم فرمود: نه زیرا اگر درست رفتی پاداشی نداری و اگر خطا کنی بر خدا دروغ بسته ای. اصول کافی جلد 1 صفحه 76

185 - امام صادق (علیه السلام): مومن همانند کفه ترازوست که هرچه بر ایمانش افزوده شود بر بلاها و سختی هایش افزوده گردد. اصول کافی جلد 3 صفحه 354

186 - امام صادق (علیه السلام): عبدالله بن ابی یغفور که همیشه بیمار بود گوید: از دردهائی که به من به علت بیماری ام می رسید به امام (علیه السلام) شکایت کردم حضرت به من فرمود: اگر مومن پاداشی را که برای مصیبت ها خداوند برایش در نظر گرفته بداند هر آینه آرزو میکند که او را با قیچی تکه تکه کنند. اصول کافی جلد 3 صفحه

ص:246

354

187 - امام صادق (علیه السلام): برای بنده مومن در آخرت مقامی نزد خدای عزوجل مهیا گشته است که به آن نمی رسد جز به وسیله یکی از این دو امر یا رفتن مالش یا رسیدن بلایی به تنش. اصول کافی جلد 3 صفحه 356

188 - امام صادق (علیه السلام): هرکس به پدر و مادر خود به دیده غضب آلود بنگرد در صورتی که آن دو به او ستمی نیز کرده باشند خداوند نماز و عبادات و اعمال خیرش را نپذیرد. اصول کافی جلد 4 صفحه 50

189 - امام صادق (علیه السلام): اگر خداوند چیزی را در آزرده ساختن پدر و مادر کمتر از اف میدانست آن را در قرآن نهی میکرد و این کلمه کمترین مراتب آزردن است و از جمله آزردن آن است که کسی به پدر و مادر خود خیره خیره نگاه کند. اصول کافی جلد 4 صفحه 50

190 - امام صادق (علیه السلام): چون روز قیامت شود پرده ای از پرده های بهشت را کنار زنند پس هر جانداری آن را از مسافت پانصد سال استشمام کند جز یکدسته و آنها عاق والدین خودشان هستند. اصول کافی جلد 4 صفحه 49

191 - امام صادق (علیه السلام): برای دولتمردان و حاکمان مملکتی کوتاهی در سه کار جایز نیست: 1. نگهداری و حفاظت از مرزهای کشور در مقابل تهدیدات دشمن 2. برگزیدن مومنان صالح برای تصدی پستهای حکومتی 3. در رسیدگی ظلمی که به مردم ستمدیده و فاقد قدرت از جانب ظالمان پر نفوذ قدرت وارد شده. تحف العقول صفحه 333

192 - امام صادق (علیه السلام): سه چیز است که خدا به هیچ کس اجازه مخالفت در آن را نداده است. 1. نیکی در حق پدر و مادر چه نیکوکار باشد یا بدکار 2. وفای عهد برای نیکوکار و بدکار 3. امانت را پس دادن به نیکوکار یا بدکردار. خصال الصدوق صفحه 145

193 - امام صادق (علیه السلام): ابوربیع شامی گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم کمترین چیزی که بنده را از ایمان بیرون میبرد چیست ؟ فرمود: آنکه به عقیده ای بر خلاف حق که گفتار خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و کلام ائمه (علیه السلام) است قائل شوید و به آن

ص:247

عمل کند. عین الحیوه صفحه 204

194 - امام صادق (علیه السلام): همانا خداوند از میان بندگانش بنده ای را که هر ساعت به رنگی در آید و تغییر فکر و عقیده بدهد دشمن میدارد پس هیچ گاه از حق و اهل آن جدا نشوید که هرکس به باطل و اهل آن میل کند دنیا از دستش برود و با خواری هرچه تمام تر وارد آخرت شود. امالی مفید صفحه 151

195 - امام صادق (علیه السلام): هرگاه یکی از شما اراده کند و بخواهد که خدا چیزی به او عنایت نماید باید که از تمامی مردمان نا امید و مایوس شود و امیدی جز به خداوند عزوجل نداشته باشد پس چون خداوند چنین حالتی را از دل بنده اش بداند آن بنده چیزی از خدا نخواهد مگر اینکه خداوند به او ببخشد. امالی مفید صفحه 309

196 - امام صادق (علیه السلام): عالمی که برای آموختن دانش مذهبی در صورتی که مردم به علم او محتاجند مزد بخواهد سزاوار است خداوند او را در آتش جهنم افکند. نصایح صفحه 11

197 - امام صادق (علیه السلام): عالمی که به علم خود عمل نکند پند و اندرز او چنان از روی قلبها بلغزد و فرو افتد آن سان که دانه باران از روی تخته سنگ صاف می لغزد.

آداب تعلیم و تربیت صفحه 48

198 - امام صادق (علیه السلام): هرکه برای رضای خدای متعال علم الهی را بیاموزد و برای خدا عمل کند و برای خدا آن را به دیگران بیاموزد در ملکوت آسمانها این شخص بزرگ و جلیل القدر خوانده شود و در آنجا گویند فلانی آموخت برای خدا و عمل نمود برای خدا و آموزش داد برای خدا. امالی شیخ طوسی صفحه 46

199 - امام صادق (علیه السلام): علم خویش را بنویس و میان برادرانت انتشار بده و هنگامی که مرگت فرا رسید نوشته هایت را به ارث برای فرزندانت باقی گذار زیرا که زمانی پر آشوب خواهد آمد که مردم به چیزی جز کتاب انس نتوانند یافت. وسائل الشیعه جلد 18 صفحه 56

200 - امام صادق (علیه السلام): همانا حدیث ما سخت و دشوار است و جز پیغمبر مرسل و فرشته مقرب و مومنی که خدا دلش را به ایمان آزموده کسی تحمل پذیرش

ص:248

آن را ندارد. امالی صدوق صفحه 4

201 - امام صادق (علیه السلام): جبرئیل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت ای محمد (صلی الله علیه و آله) خدایت سلام میرساند و میفرماید من هفت آسمان و هفت زمین و آنچه مابین آنهاست و آنچه پائین تر یا بالاتر از آنهاست آفریدم و جائی عظیم تر از رکن و مقام در کعبه نیافریدم و اگر بنده ای مرا در آنجا عبادت نماید که مدتش از ابتدای خلقت آسمانها و زمین تا انقراض آن باشد ولی منکر ولایت علی ابن ابیطالب (علیه السلام) مرا ملاقات نماید با صورت او را به سقر در جهنم پرتاب نمایم. عین الحیوه صفحه 109

202 - امام صادق (علیه السلام): کسی که بدون علم و آگاهی از دستورات ما ائمه (علیه السلام) اعمالش را خودسرانه و به میل خود یا دیگران انجام می دهد مانند کسی است که خلاف جهتی که او را به مقصد میرساند حرکت مینماید که هرچه پیش رود از مقصدش دورتر میگردد. بحارالانوار جلد 1 صفحه 206

203 - امام صادق (علیه السلام): اگر کسی که تیغ بر سر علی (علیه السلام) زد و او را کشت چیزی به من امانت بسپارد یا از من اندرزی بخواهد یا در مورد امری مشورت از من خواهد من از او بپذیرم و به صداقت با او رفتار کنم و امانتش را سالم و صحیح به او بازگردانم. تحف العقول صفحه 394

204 - امام صادق (علیه السلام): راوی گوید امام (علیه السلام) به من فرمودند چرا می نگرم تو نزد عبدالرحمن میروی و با او رفت و آمد می کنی گفتم او دائی من است پس امام (علیه السلام) فرمودند: او درباره خدا سخن ناروا میگوید پس یا با او همنشین شو و ما را واگذار و یا با ما همنشین و او را ترک کن من گفتم او هرچه می خواهد بگوید به من چه زیانی دارد وقتی که من معتقد به نظر او نباشم حضرت فرمودند: آیا نمی ترسی که رفت و آمد با او به عذابی که خدا برای او مقرر کرده تو هم دچار شوی مانند پسری که از اصحاب موسی (علیه السلام) بود و پدرش از یاران فرعون بود و وقتی او دید که پدرش همراه فرعون به دریا حرکت کرد رفت تا پدرش را آگاه نماید و نجات دهد پس آب دریا فرو ریخت و او را هم غرق نمود. اصول کافی جلد 4 صفحه 82

205 - امام صادق (علیه السلام): احادیث ما را بنویسید زیرا تا ننویسید موفق به یادگیری

ص:249

و حفظ آن نشوید و دل آرامش و اطمینان پیدا میکند به نوشتن. اصول کافی جلد 1 صفحه 66

206 - امام صادق (علیه السلام): همانا آنانکه به برادران خود حسد می برند از من نیستند و من از آنها نیستم به خدا سوگند اگر یکی از شماها به مومنی در باره مسئله ای حسادت نماید سپس به خاطر این کارش به اندازه همه زمین طلا به خدا تقدیم کند تا از او بگذرد خداوند او را با همه آن طلاها داخل دوزخ نماید. تحف العقول صفحه 321

207 - امام صادق (علیه السلام): کسی که مومنی را ناراحت کند پس دنیا را به او بدهد کفاره گناهش نمی شود و از این بابت اجری هم نصیبش نمیشود. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 102

208 - امام صادق (علیه السلام): روز قیامت منادی صدا میکند: کجایند کسانی که دوستان مرا اذیت میکردند؟ پس عده ای بلند میشوند که صورتهایشان گوشت ندارد گفته میشود اینها کسانی بودند که در دنیا مومنین را اذیت میکردند و آنان را به خاطر دینشان به زحمت می انداختند سپس امر میشود که آنها را به جهنم افکنند.

بحارالانوار جلد 72 صفحه 149

209 - امام صادق (علیه السلام): هرکس تصمیم به انجام گناهی گرفت باید از آن خود داری کند زیرا چه بسا بنده مرتکب گناهی میشود و خداوند او را می بیند و میفرماید به عزتم قسم هرگز تو را نخوام بخشید. ثواب الاعمال صفحه 289

210 - امام صادق (علیه السلام): از جمله گفتارهای لقمان به فرزندش این بود: ای پسرم خروس از تو زیرک تر نباشد و نگهداریش به نماز از تو بیشتر نباشد آیا نمی بینی آن را که در سحرها و هنگامی که برای نماز اذان گفته میشود صدایش را بلند میکند.

ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 174

211 - امام صادق (علیه السلام): اگر به تو اعلام شد که از عمرت بیش از دو روز باقی نمانده است روز اول را به اخلاق و ادبت اختصاص بده تا از آن برای روز مرگت کمک بگیری. روضه کافی صفحه 150

212 - امام صادق (علیه السلام): مردی به امام (علیه السلام) عرض کرد مرا از مکارم اخلاق آگاه

ص:250

فرمائید امام صادق (علیه السلام) فرمودند: دوستی کن با کسی که از تو بریده عطا کن به کسی که تو را محروم نموده نیکی کن به کسی که به تو بدی کرده سلام کن به کسی که به تو دشنام داده و انصاف ده در مورد آنکس که به تو ظلم کرده و ببخش کسی را که با تو دشمنی نموده. تحف العقول صفحه 305

213 - امام صاق (علیه السلام): از جمله اندرزهای لقمان به پسرش این بود که پسر جانم در روزها و شب ها و ساعت های عمر خود بهره ای برای طلب علم الهی قرار بده که تو هیچ گونه زیان و خسارتی برای عمرت همانند ترک کردن یادگیری علم دین نمی یابی. امالی مفید صفحه 332

214 - امام صادق (علیه السلام): هرکدام از شیعیان ما که دین شناس نباشد خیری در او نیست زیرا وقتی کسی آگاهی مذهبی نداشته باشد مخالفان او را گمراه خواهند نمود بدون اینکه خودش توجه داشته باشد. بحارالانوار جلد 1 صفحه 206

215 - امام صادق (علیه السلام): هرکه میخواهد بداند که نمازش آیا پذیرفته درگاه الهی شده یا نه ببیند آیا نمازش او را از گناه بازداشته است یا نه پس به هر مقدار که نمازش مانع گناه گشته همانقدر نمازش مقبول درگاه الهی قرار گرفته است. بحارالانوار جلد 82 صفحه 198

216 - امام صادق (علیه السلام): ای شیعیان ما! باید سالمندان شما و خردمندانتان به نادانها و ریاست طلبان توجه کنند و آنها را به هر نحوی که می توانند از کارهای خلاف دور سازند و اگر چنین نکنند لعنت من به تمام شما خواهد رسید. اصول کافی جلد 1 صفحه 232

217 - امام صادق (علیه السلام): گاهی مردی را می بینی که در سخنوری یک لام یا واو خطا نمی کند همانا دلش از شب تاریک و ظلمانی تاریک تر است و گاهی مردی را می بینی که نمی تواند آنچه را که میخواهد به زبان آورد اما دلش مانند خورشید می درخشد. اصول کافی جلد 4 صفحه 152

218 - امام صادق (علیه السلام): گفتار و سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ما ائمه (علیه السلام) را به نوجوانان خود بیاموزید و در انجام این وظیفه تربیتی تسریع کنید پیش از آنکه مخالفین گمراه بر شما در این امر پیشی گیرند و سخنان نادرست خوش را در ضمیر

ص:251

پاک کودکان و نوجوانان شما جای دهند و گمراهشان سازند. فروع کافی جلد 4 صفحه 47

219 - امام صادق (علیه السلام): بشناسید مرتبه و منزلت شیعیان ما را به مقدار احادیثی که از ما نقل مینمایند همانا ما خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کسی را در زمره فقهاء قرار نمیدهیم تا اینکه او محدث باشد و از قول ما ائمه حدیث نقل نماید. ترجمه منیة المرید صفحه 530

220 - امام صادق (علیه السلام): سزاوار نیست مومن در مجلسی بنشیند که در آن معصیت خدا میشود و او قدرت بر هم زدن آن مجلس را ندارد. اصول کافی جلد 2 صفحه 274

221 - امام صادق (علیه السلام): حدیثی که در مسائل حلال و حرام از انسان صادق و مورد اعتماد یاد بگیری از دنیا و آنچه در آنست از طلا و نقره برایت بهتر است.

بحارالانوار جلد 1 صفحه 214

222 - امام صادق (علیه السلام): سه طایفه هستند که منافق می باشند اگرچه نماز به یاد دارند و روزه بگیرند و به اعتقاد خود مسلمان باشند: 1. کسانی که در امانت خیانت میکنند. 2. کسانی که در سخن گفتن دروغ می گویند 3. اشخاصی که خلف وعده میکنند و به عهد و پیمان خود وفا نمی کنند. تفسیرجامع جلد 3 صفحه 65

223 - امام صادق (علیه السلام): عالمی نزد عابدی رفت و پرسید که نماز تو چگونه است عابد گفت چه کسی میتواند نماز مرا درک کند و حال آنکه من سالهاست که نماز میخوانم عالم پرسید گریه تو به درگاه خدا چگونه است عابد گفت آنقدر گریه میکنم که از اشک از رویم جاری میشود و لباسم را تر میکند پس عالم توجه ای به او کرد و گفت: اگر تا به حال خنده کرده بودی و الان ترسان بودی بهتر بود از گریه ای که باعث اعتماد و عجب تو به عبادتت گشته زیرا عبادت کسی که بر طاعت خود اعتماد داشته باشد بالا نمیرود. عین الحیوه صفحه 183

224 - حضرت صادق (علیه السلام): خداوند متعال به داود خطاب نمود ای داود بشارت ده گناهکاران را که توبه آنها را می پذیرم و گناه ایشان را می آمرزم و بترسان صدیقان و نیکوکاران را که تکبر و عجب نکنند به عملهای خود و به عبادت خود

ص:252

منازند زیرا هر بنده ای را که من او را به مقام حساب درآورم و به عدالت حساب از او کشم هلاک خواهد شد. عین الحیوة صفحه 183

225 - امام صادق (علیه السلام): درباره قول خدای عزوجل سوره اسری آیه «9») همانا این قرآن مردم را به سوی امری پایدار هدایت مینماید (فرمودند یعنی بسوی ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) و ما ائمه (علیه السلام) راهنمائی میکند. اصول کافی جلد 1 صفحه 315

226 - امام صادق (علیه السلام): مردی به امام (علیه السلام) گفت مرا سفارشی فرمائید: فرمود:

1. دروغگو جوانمردی ندارد 2. شخص زود رنج وفا ندارد 3. حسود آسایش ندارد 4. و شخص بد اخلاق میان مردم بزرگواری ندارد. نصایح صفحه 237

227 - امام صادق (علیه السلام): درباره آیه 179 سوره اعراف) از برای خدا اسماء حسنی و اسامی نیکوئی است پس با آنها خدا را بخوانید (فرمودند به خدا سوگند ما ائمه از آل محمد (صلی الله علیه و آله)» اسماء الحسنی «خدا هستیم و خداوند عبادت کسی را بدون ولایت ما آل محمد (صلی الله علیه و آله) قبول نمیکند. تفسیر جامع جلد 2 صفحه 489

228 - امام صادق (علیه السلام): درباره آیه 37 سوره فاطر:» خطاب شود به جهنمیان در دوزخ آیا به شما عمر به اندازه کافی ندادیم تا از آن بهره گیرید «فرمودند: این آیه ملامت و سرزنش جوان غافلی است که به سن هیجده سال رسیده است واز فرصت جوانی خود برای اصلاح امور آخرتش استفاده نمیکند. تفسیر برهان صفحه 882

229 - امام صادق (علیه السلام): درباره آیه 77 سوره قصص:» و فراموش مکن بهره و نصیب خود را از زندگی دنیا «فرمودند: یعنی نیروی جوانی و اوقات فراغت و سلامت خود در جوانی را فراموش مکن و از آنها برای بهره برداری زندگی آخرت خود در دنیا استفاده کن. سخنان 14 معصوم جلد 2 صفحه 12

230 - امام صادق (علیه السلام): بدان که هر عمل کریمانه و کار پسندیده ای را که درباره یکی از بنگان خدا انجام داده ای در واقع به شخص خود احترام نموده ای و شرف خویشتن را زیبا ساخته ای پس هرگز تشکر خدمتی را که درباره خود کرده ای از دیگران مخواه. جعفریات صفحه 236

ص:253

231 - امام صادق (علیه السلام): برای تسکین خاطر و تخفیف اندوه خود از ملامتهای دنیوی و تحمل فشار زندگی همواره به کسی نظر کن که نصیبش از نعمتهای الهی کمتر از تو است تا شکر نعمتهای موجود را بجای آوری و برای افزایش نعمتهای خداوند شایسته باشی. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 64

232 - امام صادق (علیه السلام): از مسیح (علیه السلام) روایت کرده که میفرمود: موسی بن عمران به شما امر کرد زنا مکنید و من به شما امر میکنم که فکر زنا را هم در خاطر نیاورید چه رسد به عمل زنا زیرا آنکس که فکر زنا میکند مانند کسی است که در عمارت زیبا و مزینی آتش روشن کند پس اگرچه عمارت آتش نگیرد ولی دودهای تیره آتش زیبایی های عمارت را خراب میکند پس فکر گناه هم به همین شکل قلب انسان را تیره و تار میسازد و به صفا و پاکی آن ضربه میزند ولو که عملا مرتکب آن نشوید.

وسائل الشیعه جلد 5 صفحه 7

234 - امام صادق (علیه السلام): ای آنکه موی سفید و دل سیاه داری آگاه باش که پیش رویت عذاب الهی و پشت سرت ملک الموت است میخواهی چه بکنی ؟ روزی بچه بودی نادان روز دیگر جوان بودی گناهکار امروز پیر هستی ریاکار تو اکنون در کجائی و در چه حالی ؟ پس اعمال پسندیده ات کجا رفته است. مشکوة الانوار صفحه 169

235 - امام صادق (علیه السلام): لقمان در سفارشات خود به فرزندش گفت پسر جان من چهارصد پیغمبر را درک کردم و چهار کلمه از دستورات ایشان انتخاب کردم که به تو میگویم: 1. در خانه مردم که به عنوان میهمان وارد می شوی چشم ات را از ناموس مردم بپوشان. 2. در سر سفره غذا ببین آیا غذائی که میخوری از راه حلال تهیه شده است یا حرام و ملاحظه نما که پرخوری نکنی. 3. در هنگام وضو گرفتن مراقب باش که وضویت را کامل و صحیح بگیری. 4. در سخن گفتن یا حرف خیر بگو و یا سکوت نما. نصایح صفحه 187

236 - امام صادق (علیه السلام): هرکس در دنیا هر شب سوره واقعه را تلاوت کند هیچ گاه تهیدست و فقیر نشود و بعد از مرگ از رفقای جناب امیرالمومنین (علیه السلام) باشد. عین الحیوه صفحه 476

ص:254

237 - امام صادق (علیه السلام): سلیمان نبی فرموده است: درباره کسی که به نیکی یا بدی قضاوت نکنید تا اینکه رفیقانش را ببیند چه آنکه آدمی از امثال و نزدیکان خود شناخته میشود و به صفات هم نشینان و دوستان صمیمی اش توصیف میشود.

مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 62

238 - امام صادق (علیه السلام): هرکس صد مرتبه بگوید» یا رب صل علی محمد و آل محمد «خداوند صد حاجت و دعای او را بر آورده کند که سی حاجت آن از حاجتهائی دنیایی باشد و هفتاد تای آن برای پس از مرگ باشد. عین الحیوة صفحه 414

239 - امام صادق (علیه السلام): هر فرزندی که با دیده غضب و خشم به پدر و مادر خود که در حق وی ستم نموده اند نگاه کند نمازش در پیشگاه الهی نامقبول است.

الحدیث جلد 2 صفحه 262

240 - امام صادق (علیه السلام): هرگاه یکی از شیعیان ما که برارش از او در کاری کمک و یاری بخواهد او را تا آنجائی که میتواند کمک نکند به خدا و رسول و ائمه (علیه السلام) خیانت نموده است و اگر به دنبال کار و حاجت برادر خویش برود و خیراندیشی در کار برادرش نکند همانطوری که برای کار خود عمل میکند به خدا و رسول و ما ائمه (علیه السلام) خیانت کرده است. اصول کافی جلد 3 صفحه 318

241 - امام صادق (علیه السلام): هیچ قطره بارانی نیست که از آسمان فرود آید جز آنکه فرشته ای همراه آنست که آن قطره را در همان جائی که خدا برایش مقدر ساخته قرار دهد. من لا یحضره الفقیه جلد 2 صفحه 239

241 - امام صادق (علیه السلام): درباره پدرانتان نیکی کنید تا فرزندنتان به شما نیکی نمایند و نسبت به زنان مردم عفت داشته باشید تا زنانتان محفوظ بمانند. امالی صدوق صفحه 70

242 - امام صادق (علیه السلام): مومن از چهار ناحیه در اذیت و رنج میباشد: 1. همسایه ای که او را آزار دهد. 2. شیطانی که در مقام گمراه کردن او باشد. 3. منافقی که از او ایراد گیری کند. 4. مومنی که بر او حسد برد و این آخری از همه بر او دشوارتر است زیرا به خاطر حسادتش بر او تهمت و افتراء زند و مردم هم از او که مومن است

ص:255

میپذیرد و گمراه میشوند. عین الحیاة صفحه 245

243 - حضرت صادق (علیه السلام): هر قومی که در مجلسی گرد هم آیند و خدا را در آن یاد نکنند آن مجلس در قیامت باعث حسرت ایشان خواهد بود پس فرمود: یاد ما از جمله یاد خداست و یاد دشمنان ما از جمله ذکر و یاد شیطان است. عین الحیاة صفحه 232

244 - امام صادق (علیه السلام): از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموند: گناه پنهانی که شخص آن را در خلوت انجام می دهد فقط به خود او ضرر میزند ولی گناه علنی موقعی که مورد تنفر و سرزنش جامعه قرار نگیرد ضرر عمومی دارد. قرب الاسناد صفحه 26

245 - امام صادق (علیه السلام): تا آن وقتی که دو مسلمان از هم دوری می جویند و از هم قهرند شیطان همواره خرسند و شادمان است و وقتی دوباره دوستی خود را تجدید مینماید زانوهای شیطان سست میگردد بگونه ای که تاب ندارد در جائی بایستد و رگ و پیوندش از هم جدا شود و فریاد زند وای بر من که نابود شدم. منیه المرید صفحه 155

246 - امام صادق (علیه السلام): از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: اخلاق خوب و محبت آمیز گناهان را ذوب میکند همانطور که اشعه آفتاب برف و یخ را و اخلاق بد و خوی نا پسند در برخورد با مردم عمل خوب را فاسد میکند همچنانکه سرکه عسل را. مشکوة الانوار صفحه 221

247 - امام صادق (علیه السلام): به یکی از اصحاب خود فرموند: چه مانعی دارد وقتی یکی از شما دچار غم و اندوه میشود وضو بگیرد و به جایگاه عبادت خود برود و دو رکعت نماز بخواند و دعا کند که خداوند آن اندوه را از وی برطرف نماید مگر فرموده خدای تعالی را در سوره بقره آیه 46 نشینده ای که میفرماید: برای غلبه بر مشکلات و ناگواریهای خود از صبر و نماز مدد بخواهید. تفسیر برهان جلد 1 صفحه 157

248 - امام صادق (علیه السلام): وقتی بنده مومن کار نیکی میکند مردم از او تشکر نمی کنند و احسان او در میان خلق مشهور نمی شود زیرا او این کار را از برای رضای خدا میکند و کار نیک اش به آسمان بالا میرود و معروف در میان اهل آسمان میگردد و

ص:256

در زمین پهن نمیشود ولی وقتی شخص کافر کار نیکی میکند مردم از او تشکر میکنند زیرا او به نیت مردم این کارها را انجام داده و عملش در میان مردم منتشر میشود ولی به آسمان بالا نمیرود و آسمانیان آن را نمیشناسند و مقبول درگاه حق تعالی قرار نمیگیرد. عین الحیوه صفحه 365

249 - امام صادق (علیه السلام): اگر من یک مومن را اطعام کنم برایم دوست داشتنی تر از آنست که یک افق از سایر مردم که دین و اعتقاد صحیح ندارند را اطعام کنم پرسیده شد یک افق چند نفر است فرمود: صد هزار نفر. کافی جلد 4 صفحه 303

250 - امام صادق (صلی الله علیه و آله): هرکس مومن پولداری را اطعام نماید ثوابش برابر است با آزار کردن یکی از فرزندان حضرت اسماعیل (علیه السلام) که از سر بریدن نجات دهد و هرکس مومن فقیری را اطعام کند ثوابش برابر است با آنکه صد تن از فرزندان اسماعیل (علیه السلام) را از سر بریدن نجات دهد. کافی جلد 4 صفحه 307

251 - امام صادق (علیه السلام): هرکس به مومنی شربتی آب دهد در جائی که دسترسی به آب باشد حق تعالی به هر لیوانی هفتادهزار حسنه به او کرامت نماید و اگر در جائی باشد که آب کم باشد چنان باشد که دو بنده از فرزندان اسماعیل (علیه السلام) را از سر بریدن نجات داده. عین الحیوه صفحه 444

252 - امام صادق (علیه السلام): چون گناه بنده مومن زیاد شود و جبران آن نکند خداوند او را به غم و اندوه در دنیا گرفتار سازد تا کفاره آن شود و گرنه بیمارش کند تا کفاره آن گناهان شود و اگر باز هم چاره ساز نشد هنگام مرگ بر او سخت گیرد تا کفاره گناهش شود و اگر باز هم گناه داشته باشد در قبر عذابش کند تا هنگام دیدن پروردگار گناهی نداشته باشد. امالی صدوق مجلس صفحه 49

253 - امام صادق (علیه السلام): همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نهی فرمود از بیرون رفتن زن از خانه بدون اجازه شوهرش و اگر بی اجازه بیرون رود همه فرشتگان و هر جن و انسی که بر آنها گذرد لعنتش کنند تا به خانه اش برگردد و نهی فرمودند از آرایش نمودن زن برای غیر شوهرش که اگر بکند بر خدا حق است که او را به آتش بسوزاند و نهی فرمودند از این که زن بیش از 5 کلمه آنهم از روی ضرورت و ایجاب کاری با مرد نامحرمی صحبت نماید. امالی صدوق مجلس صفحه 66

ص:257

254 - امام صادق (علیه السلام): همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نهی فرمودند از این که مردی بر دیگری بگوید خواهرت را به من تزویج کن تا خواهرم را به ازدواج تو در آورم و نهی فرمود از بازی با تخته نرد و شطرنج و نهی فرمود از گوش دادن به آلات موسیقی مانند طبل و تنبور و تار و سایر اینها. امالی صدوق مجلس صفحه 66

255 - امام صادق (علیه السلام): قرآن عهد و پیمان خداست در میان بندگانش سزاوار است که مردم به عهد خدا نظر نموده و هر روز پنجاه از آن را قرائت نمایند. تفسیر جامع جلد 1 صفحه 36

256 - امام صادق (علیه السلام): هرکس سوگند به ترک چیزی بخورد که انجام آن بهتر است اعتناء به این سوگند خود نکند و آن کار خیر را انجام دهد و کفاره ای هم برای ترک سوگند نمیخواهد بپردازد زیرا این امر از وسوسه ها و خطوات شیطان است.

تفسیر نمونه جلد 1 صفحه 573

257 - امام صادق (علیه السلام): حارث بن مغیره گفت از امام (علیه السلام) پریدم آیا ممکن است وقتی پیش آید که مردم امام خود را نشناسند فرمود بلی ممکن است چنین زمانی پیش آید که مردم به امام خود دسترسی نداشته باشند و او را نبینند عرض کردم پس چه باید بکنند فرمود: چنگ میزنند به سخنان و فرموده های امامان پیشین تا امام آشکار شود. بحارالانوار جلد 17

258 - امام صادق (علیه السلام): یعقوب بن شعیب گوید امام (علیه السلام) به من فرمود: آیا از ناحیه اطرافیان به شما آزاری میرسد من گفتم از تمام مردم اذیت و کنایه میشنوم فرمود میدانی چرا؟ عرضه داشتم نه حضرت فرمود: زیرا شیطان مردم را دعوت به باطل کرد آنها دعوتش را اجابت کردند و به ایشان دستور داد و آنها اطاعتش کردند ولی وقتی شما را به کاری خواند اجابتش نکرده و وقتی به شما فرمان داد اطاعتش ننمودید لذا مردم را بر علیه شما و ضد شما تشویق و ترغیب نمود. علل الشرایع جلد 2 صفحه 903

259 - امام صادق (علیه السلام): ابوبصیر گوید به امام (علیه السلام) گفتم مردی در حال احرام به بالای ساق پای زنی نگاه کرده و محتلم شده حکمش چیست ؟ حضرت فرمودند:

اگر آن مرد توانگر و ثروتمند است باید یک شتر کفاره دهد و اگرمتوسط الحال است

ص:258

باید یک گاو بدهد و اگر فقیر و محتاج است در عهده اش یک گوسفند میباشد سپس حضرت فرمودند: این را بدان که من به خاطر آنکه آبی از او خارج شده این کفاره را قرار ندادم بلکه جهتش این است که آن مرد به چیزی نگاه کرده یعنی قسمتی از بدن زن نامحرم که دیدنش بر او حرام است. علل الشرایع جلد 2 صفحه 876

260 - امام صادق (علیه السلام): اسحاق بن عمار گوید از امام (علیه السلام) راجع به کسی که دهان خود را از شراب پر کرده و نوشیده پرسیدم فرمود: باید او را هشتاد تازیانه بزنند و اگر دفعه ای دیگر باز این کار را کرد بازهم هشتاد تازیانه بزنند و اگر برای مرتبه سوم شراب نوشید او را باید کشت. علل الشرایع جلد 2 صفحه 717

261 - امام صادق (علیه السلام): هرکس از روی سهل انگاری نماز واجب خود را نخواند تا آنکه وقت آن بگذرد آن گاه آن را قضا نماید آن نماز تیره و تار به عالم اعلی بالا رود و گوید خدا تو را خوار کند که چنانچه مرا ضایع ساختی. ثواب الاعمال صفحه 518

262 - امام صادق (علیه السلام): هرکس یک روز از ماه رمضان را از روی عمد روزه نگیرد روح ایمان از وی مفارقت میکند. ثواب الاعمال صفحه 536

263 - امام صادق (علیه السلام): هر زنی که خود را به عطر خوشبو کند و از خانه بیرون رود خداوند و هفتاد هزار ملائکه او را لعنت کنند تا به خانه برگردد. ثواب الاعمال صفحه 591

264 - امام صادق (علیه السلام): درباره سوره فجر آیه 1-4:» والفجر ولیال عشر والشفع و والوتر: قسم به فجر صبحگاهی قسم به شب های دهگانه قسم به دوتائی و قسم به یگانه «فرمودند: منظور از فجر وجود مقدس قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله) است و منظور شب های دهگانه ده امام پیش از آنحضرت میباشند که امامتشان به خاطر ظلم حاکمان وقت چون شب پوشیده گشت و منظور از» شفع «وجود مقدس امیر المومنین و حضرت زهرا (س) است و منظور از وتر پروردگار یکتاست. تفسیر جامع جلد 7 صفحه 403

265 - امام صادق (علیه السلام): چهل تن مومن در جائی جمع نشوند و خدای عزوجل را با نام الله نخوانند جز آنکه هر دعائی کنند به اجابت رسد و اگر چهل تن نباشند

ص:259

چهار مومن خدا را به نام) الله (ده بار صدا کنند خدا دعایشان را اجابت کند و اگر چهار تن فراهم نشد یک مومن اگر خدا را چهل بار با نام) الله (صدا کند خدای عزیز و جبار دعایش را به اجابت رساند. اصول کافی جلد 4 صفحه 257

266 - امام صادق (علیه السلام): هرکس بعد از نماز صبح و مغرب هفت بار بگوید:» لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم «از هفتاد نوع بلا در امان باشد که کمترین جنون و جزام و برص و خوره است. اصول کافی جلد 4 صفحه 304

267 - امام صادق (علیه السلام): شیوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله): چنین بود که به زنها سلام میکرد و آنها جوابش را میدادند روش امیر المومنین (علیه السلام) هم این بود که به زنها سلام میکرد ولی خوش نداشت به زنان جوان سلام دهد و می فرمود میترسم آوازش مرا خوش آید و این لذت گناهش از آنچه در ثواب سلام بیشتر باشد. کافی جلد 4 صفحه 464

268 - امام صادق (علیه السلام): هرگاه سه نفر در جائی کنار هم هستند دو تن از آنها سر گوشی) در گوشی (با هم صحبت نکنند زیرا باعث ناراحتی و آزار سومی است.

کافی جلد 4 صفحه 481

269 - امام صادق (علیه السلام): بسم الله الرحمن الرحیم را در آغاز کار یا صحبت خود ترک مکن اگرچه دنبالش بخواهی یک بیت شعر بخوانی یا بنویسی. کافی جلد 4 صفحه 506

270 - امام صادق (علیه السلام): هرکس کار خوبی را به دیگران بیاموزد به اندازه اجر کسانی که به آن کار عمل کنند ثواب به شخص تعلیم دهنده خواهند داد عرض شد ؟ اگر آن کس که یاد گرفته این علم را به افراد دیگری تعلیم دهد چطور؟ فرمود ثواب تمام کسانی که از این علم بهره مند شوند به همان معلم نخستین داده خواهد شد اگرچه آن شخص تعلیم دهنده از دنیا برود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 19

271 - امام صادق (علیه السلام): ابوبصیر گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود:

شخص آزاد مرد در همه حالات آزاد است اگر به مصیبتی دچار شود صبر میکند اگر گرفتار هجوم بلا گردد شکست نمیخورد مومن آزاده اگر اسیر شود ستم ببیند و آسایش اش به سختی مبدل گردد باز هم آزاد مرد است و در رفتار و منش او تغییری

ص:260

ایجاد نمیگردد. چنانکه جناب یوسف (علیه السلام) با آنکه به بردگی رفت اسیر شد ستم دید همچنین تاریکی زندان و وحشت حبس و مصائب دیگری که به او رسید ضرری به شخصیت روحی وی نزد. کافی جلد 2 صفحه 84

272 - امام صادق (علیه السلام): چیزی نیست جز اینکه پیمانه و وزنی دارد جز گریه که یک قطره اش دریاهائی از آتش را خاموش میکند و چون دیده اشکین شود چهره تیرگی و خواری نبیند و چون اشک از چشم روان گردد خداوند تن صاحبش را بر دوزخ حرام کند و راستی که اگر در جمعیت و مجلسی یک نفر گریان شود همه مورد ترحم واقع میشوند. کافی جلد 4 صفحه 233

273 - امام صادق (علیه السلام): و هرکه را حاجت و خواسته ای به خدای عزوجل باشد باید با صلوات بر محمد و آلش آن را آغاز کند پس حاجت خود را بخواهد و باز هم در پایان صلوات بر محمد و آلش بفرستد زیرا خدای عزوجل کریم تر از آنست که دو طرف دعائی را بپذیرد و میانه آن را وانهد و صلوات بر محمد آلش دعائی است که به طور قطع و یقین مورد اجابت خدا قرار میگیرد. کافی جلد 4 صفحه 252

274 - مردی به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: ما برای امری عجیب خلق شده ایم ، امام (علیه السلام) فرمود: تو را به خدا بگو آن امر عجیب چیست ؟ گفت ما برای فنا و نابودی آفریده شده ایم، امام (علیه السلام) فرمود: برادر خود را نگه دار) کار خوب و شایسته کن (که ما برای بقاء و ماندن خلق شده ایم. چگونه فانی می شود بهشتی که هرگز تفرق و پراکندگی ندارد و چگونه فانی می شود آتشی که هرگز شعله اش فروکش نمی کند، بگو ما از عالمی به عالم دیگر منتقل می شویم. الحدیث جلد 1 صفحه 3

275 - امام صادق (علیه السلام): اشخاص عاقل به سعی و کوشش خود تکیه می کنند ولی مردان نادان به آمال و آرزوهای خویشتن متکی هستند. الحدیث جلد 1 صفحه 12

276 - امام صادق (علیه السلام): دو برادر شرفیاب محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شدند و عرض کردند برای تجارت قصد مسافرت به شام را داریم، به ما دعائی بیاموزید که برای حفظ جان خود بخوانیم، حضرت در جواب فرمود: هنگامی که به منزل وارد

ص:261

شدید پس از اداء فریضه عشاء وقتی به بستر خواب رفتید ابتدا تسبیح حضرت زهرا (س) و سپس آیة الکرسی را بخوانید و تا صبح از هر حادثه و بلائی در امان خواهید بود. الحدیث جلد 1 صفحه 26

277 - امام صادق (علیه السلام): یک فرد عبادتی را انجام می دهد ولی در آن عمل طالب رضای الهی نیست بلکه می خواهد مردم او را به پاکی و نیکی یاد کنند و دوست دارد کار خوبش را به مردم بشنواند چنین فردی با این طرز تفکر شرک به خدا دارد. الحدیث جلد 1 صفحه 31

278 - امام صادق (علیه السلام): اگر می خواهی در جامعه مورد تکریم و احترام باشی با مردم به مدارا و نرمی برخورد کن و اگر می خواهی با تحقیر و اهانت مردم مواجه شوی روش تندی و خشونت در پیش گیر. الحدیث جلد 1 صفحه 43

279 - امام صادق (علیه السلام): برای اینکه پاکی و خوبی مردی را بشناسید به رکوع و سجده طولانی او نگاه نکنید، زیرا او با این عمل معتاد شده اگر ترک کند از ترک عادت وحشت زده می شود ولی به راستگویی و اداء امانتش نگاه کنید و از این راه او را بشناسید. الحدیث جلد 1 صفحه 46

280 - امام صادق (علیه السلام) فرموده است: که لقمان به پسر خود چنین گفت: ای فرزند اگر در کودکی ادب آموختی، در بزرگسالی از آن بهره مند خواهی شد، کسی که قصد ادب آموزی دارد بر آن همت می گمارد، و آنکس که در آموختن ادب همت کند به زحمت فراگرفتن علوم تربیتی تن می دهد و با شدتی هرچه تمامتراز پی علم اخلاق می رود. وآنکه با جدیت درراه طلب) علم (قدم بردارد سرانجام به مقصد می رسد ومنافع آن عایدش خواهد شد. الحدیث جلد 1 ص 50

281 - امام صادق (علیه السلام): از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) حدیث کرده که فرموده است:

کسی که با مال خود به یاری تهیدستان می رود و با تمامی مردم بر اساس انصاف رفتار می کند، او مومن واقعی و پیرو حقیقی مکتب اسلام است. الحدیث جلد 1 ص 58

282 - خداوند در قرآن شریف فرموده است: به حقیقت تقوی پرهیزکار شوید.

ابی بصیر معنی این آیه را از امام صادق (علیه السلام) سئوال کرد. حضرت در جواب فرمود:

ص:262

متقی حقیقی کسی است که پیوسته مطیع اوامر الهی باشد، هرگز گناه نکند، همواره در یاد خدا باشد، هرگز حق را فراموش ننماید، تمام نعمتهای الهی را شاکر باشد، هرگز کفران نعمت نکند. الحدیث جلد 1 ص 63

283 - امام صادق (علیه السلام): فروتنی و تواضع، مایه اصلی هر شرف محبوب و مقام بلند است. الحدیث جلد 1 ص 65

284 - امام صادق (علیه السلام): ایمان ندارد آنکس که شرم و حیا ندارد. الحدیث جلد 1 ص 71

285 - امام صادق (علیه السلام) در توحید مفضل چنین فرموده است: مفضل، اینک دقت کن در صفتی که خداوند آنرا به آدمیان اختصاص داده و حیوانات از آن بی بهره اند، آن خوی پر ارج و بزرگ، آن خلق ارزنده و عظیم، شرم و حیاء است.

الحدیث جلد 1 ص 72

286 - امام صادق (علیه السلام): برای تسکین خاطر و تخفیف اندوه خود، همواره به کسی نظر کن که نصیبش از نعمتهای الهی کمتر از تو است تا شکر نعمتهای موجود را به جای آوری و برای افزایش نعمت خداوند، شایسته باشی و قرارگاه عطیه الهی گردی. الحدیث جلد 1 ص 81

287 - امام صادق (علیه السلام) فرموده است که لقمان به پسر خود چنین گفت: فرزند عزیز همواره نفس خود را به اداء وظایف شخصی و انجام کارهای خویش الزام کن.

و جان خود را در مقابل شدائدی) سختیهایی (که از ناحیه مردم میرسد به صبر و بردباری وادار نما. اگر مایلی در دنیا به بزرگترین عزت و بزرگواری نائل شوی از مردم قطع طمع) امید (کن و به آنان امیدوار مباش. پیامبران و مردان الهی با قطع امید از مردم به مدارج عالیه خود نائل شدند. الحدیث جلد 1 ص 83

288 - امام صادق (علیه السلام): موقعی که در اطاق، کودکی حضور دارد، مردان با زنان یا کنیزان خود نزدیکی نکنند، زیرا این عمل طفل را به راه بی عفتی و زناکاری سوق می دهد. الحدیث جلد 3 صفحه 86

289 - امام صادق (علیه السلام): احمد بن نعمان از امام (علیه السلام) سئوال کرد که دختر بچه شش ساله نزد من است و با من محرم نیست، امام فرمود او را نبوس و در آغوش

ص:263

مگیر. الحدیث جلد 3 صفحه 89

290 - امام صادق (علیه السلام): فرزندان خود را هفت سال آزاد بگذار بازی کنند و در هفت سال دوم او را با ادب و روشهای مفید و لازم تربیت کن، و در هفت سال سوم مانند یک رفیق صمیمی، مصاحب و ملازمش باش. الحدیث جلد 3 صفحه 103

291 - امام صادق (علیه السلام): هر صاحب حرفه و صنعتی ناچار باید دارای سه خصلت باشد تا بتواند به وسیله آن تحصیل درآمد کند. اول آنکه با درستکاری و امانت رفتار کند. سوم آنکه با کار فرمایان حسن برخورد داشته باشد و نسبت به آنان ابزار تمایل نماید. الحدیث جلد 3 صفحه 7

292 - امام صادق (علیه السلام): مطالعه بسیار و پی گیر در مسائل علمی باعث شگفتی عقل و تقویت نیروی فکر و فهم است. الحدیث جلد 2 صفحه 5

293 - امام صادق (علیه السلام): انسان عاقل از یک سوراخ مار دو بار گزیده نمی شود، یعنی انسان عاقل همواره تجربیات خود را به خاطر می سپارد و عملاً به کار می بندد و اگر یک بار اشتباه کرد، دوباره آن را تکرار نمی کند. الحدیث جلد 2 صفحه 7

294 - امام صادق (علیه السلام): به بعضی از اصحاب خود فرمود: دوست خود را از اسرار زندگیت آگاه مکن، مگر آن سری که اگر به فرض دشمنت بداند به تو زیان نمی رساند، زیرا دوست کنونی ممکن است روزی دشمن تو گردد. الحدیث جلد 2 صفحه 21

295 - امام صادق (علیه السلام): اگر یکی از جوانان شیعه را نزدم بیاورند که وظیفه خود را در شناخت دین انجام نمی دهد، او را تأدیب می کنم. الحدیث جلد 2 صفحه 52

296 - امام صادق (علیه السلام): گناه، مردم را از رزق) روزی (محروم می کند. الحدیث جلد 2 صفحه 80

297 - امام صادق (علیه السلام) به هشام فرموده است: اگر روزی را ببینی که سربازان در میدان کار زار از دو طرف در مقابل یکدیگر صف کشیده اند و با مشتعل شدن آتش جنگ، نگرانی و وحشت همه جا را فرا گرفته است، تو در همان روز از انجام کار و طلب روزی باز نایست و در همان شرائط سخت و دشوار برای به دست آوردن معاش) روزی (کوشش کن. الحدیث جلد 2 صفحه 81

ص:264

298 - امام صادق (علیه السلام): از رفاقت و همبستگی سه گروه بر حذر باش: 1 - خائن 2 - ستمکار 3 - سخن چین. کسی که روزی به نفع تو خیانت می کند، روز دیگر به ضرر تو خیانت خواهد کرد؛ کسی که برای تو به دیگری ستم می نماید، طولی نمی کشد که به شخص تو ستم می کند؛ و کسی که از دیگران نزد تو سخن چینی می کند، عنقریب از تو نزد دیگران نمامی خواهد کرد. الحدیث جلد 2 صفحه 93

299 - امام صادق (علیه السلام): مردی به خانه رسول اکرم آمد و درخواست ملاقات داشت. موقعی که حضرت خواست از حجره خارج شود و به ملاقات آن مرد برود به جای آیینه، جلوی ظرف بزرگ آبی که در داخل اطاق بود ایستاد و سر و صورت خود را مرتب کرد، عایشه از مشاهده این کار به تعجب درآمد، در مراجعت به حضرت عرض کرد: یارسول الله چرا در موقع رفتن، در برابر ظرف آب ایستادید و موی و روی خود را مرتب و منظم کردید؟ فرمود: عایشه؛ خداوند دوست دارد که وقتی مسلمانی برای دیدار برادرش می رود خود را بسازد و خویشتن را برای ملاقات او بیاراید. الحدیث جلد 2 صفحه 119

300 - امام صادق (علیه السلام): عبادت خداوند را با وجود خستگی و بی میلی بر خود تحمیل ننمایید. روش اسلام: چند نفر از صحابه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به منظور تزکیه نفس و تعالی روان و جلب رضوان الهی، آمیزش با زنان و افطار روز و خواب شب را بر خود حرام نمودند، ام سلمه از تصمیم آنان آگاه شد و مطلب را به اطلاع پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رساند. حصرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله): نزد آنان رفت و فرمود: آیا زنان خود را ترک گفته اید و از آنان اعراض کرده اید؟ من که پیغمبر شما هستم نزد زنان می روم، روز غذا می خورم، شب را می خوابم و هر کس از سنت من روی گرداند از من نیست. الحدیث جلد 2 صفحه 153

301 - امام صادق (علیه السلام): خشم، کلید تمام بدی ها و شُرور است. الحدیث جلد 2 صفحه 166

301 - امام صادق (علیه السلام) آن کس که از گناه توبه واقعی کرده مانند کسی است که از اصل گناه نکرده است. الحدیث جلد 2 صفحه 182

302 - معاویه بن وهب از امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه سؤال کرد. سوره نبأ،

ص:265

آیه 38) در قیامت احدی را قدرت تکلم نیست، مگر کسی را که خدا اجازه داده باشد و سخن به راستی و صواب گوید «. امام (علیه السلام) فرمود: به خدا قسم مائیم که از طرف خداوند مأذون و مجازیم، ماییم که سخن به صواب می گوییم، سؤال کرد چه می گویید؟ فرمود: خدا را تمجید می کنیم، درود بر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرستیم و برای شیعیان خود شفاعت می نماییم و پروردگار شفاعت ما را رد نمی کند. الحدیث جلد 2 صفحه 196

303 - امام صادق (علیه السلام): مرد با ایمان هرگز مغلوب شهوت خود نمی شود و شکمش باعث رسوایی او نمی گردد. الحدیث جلد 2 صفحه 209

304 - امام صادق (علیه السلام): کسی که می خواهد با نداشتن خویش و قوم، عزیز و محترم باشد، با نداشتن ثروت، غنی و بی نیاز باشد، با نداشتن مقام شامخ اجتماعی دارای ابهت و عظمت باشد، باید خویشتن را از ذلت گناه و ناپاکی به محیط با عزت اطاعت الهی منتقل نماید. الحدیث جلد 2 صفحه 275

305 - امام صادق (علیه السلام): بهترین و محبوبترین برادران من کسی است که عیوب مرا به من هدیه بفرستد و نقائصم را تذکر دهد. الحدیث جلد 2 صفحه 297

306 - امام صادق (علیه السلام) فرموده است: که در حکم حضرت داوود آمده است:

انسان عاقل باید زمان خود را بشناسد، به کاری که موظف است روی آورد و آنرا به درستی انجام دهد. الحدیث جلد 2 صفحه 310

307 - امام صادق (علیه السلام): اگر از عمرت فقط دو روز باقی مانده باشد، یک روزش را به فرا گرفتن ادب و تربیت اختصاص بده تا روز مرگت از سرمایه های اخلاقی روز قبلت یاری بخواهی. الحدیث جلد 2 صفحه 326

308 - عبدالله بن سنان می گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسش نمودم که آیا ملائکه افضلند یا بنی آدم. حضرت در پاسخ از جدش علی بن ابیطالب (علیه السلام) حدیث نمود که فرموده است: خداوند در ساختمان ملائکه، عقل را بدون شهوت مستقر ساخته است، و در حیوانات شهوت بدون عقل. اما در اولاد آدم، عقل و شهوت را با هم و در کنار هم قرار داده است. هر انسانی که عقلش بر شهوتش پیروز گردد برتر از فرشته است و هر انسانی که شهوتش بر عقلش غلبه کند بدتر و پست تر از حیوان

ص:266

است. الحدیث جلد 2 صفحه 357

309 - امام صادق (علیه السلام) فرموده است: این آیه» او لم نعمرکم ما یتدکر فیه من تذکر «ملامت و سرزنش جوانان غافلی است که به سن هجده سال رسیده اند و از فرصت جوانی خود استفاده نمی کنند. الحدیث جلد 2 صفحه 369

310 - امام صادق (علیه السلام): کسی که تلاوت) و فهم قرآن (می کند اگر جوان با ایمان باشد قرآن با خون و گوشتش آمیخته می شود و در همه انساج بدنش اثر می گذارد. الحدیث جلد 2 صفحه 385

311 - امام صادق (علیه السلام): چهارچیز از چهارچیز سیر نشوند: زمین از باران. چشم از نگاه. زن از مرد. و عالم از علم. نصایح صفحه 191

312 - امام صادق (علیه السلام): هرکه چهارچیز را برای من متعهد شود من چهارخانه در بهشت برای او ضامن شوم: عهده دار شود که انفاق کند و از فقر نترسد در حق مردم نسبت به خود انصاف دهد به همه سلام کند و جدال نکند هرچند بر حق باشد.

نصایح صفحه 190

313 - امام صادق (علیه السلام): سفیان ثوری گوید: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم:

یابن رسول الله مرا نصیحت کنید: فرمود: سفیان! دروغگو جوانمردی ندارد. زود رنج رفیق ندارد. حسود روی آسایش نبیند. بد اخلاق مجد و بزرگی نیابد. گفتم:

یاابن رسول الله! باز هم بفرمایید: فرمود: سفیان به خدا اعتماد کن که ایمان همین است. به داده او راضی باش که بی نیازی این است. با همسایه خوشرفتاری کن تا مسلمان باشی. با بی دین رفاقت نکن که فسق و فجورش را به تو می آموزد. و با مردم خداترس مشورت کن. نصایح صفحه 197

324 - امام صادق (علیه السلام): مسجدها را از: خرید. فروش. دیوانه. گناه. معرفی گمشده. قضاوت. اجرای حد. و سر و صدا حفظ کنید. نصایح صفحه 282

315 - امام صادق (علیه السلام): پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرموده: هرکه رسم نیکی بگذارد خداوند ثواب این تاسیس و ثواب هرکه را به این آیین عمل نماید به او عطا فرماید بدون اینکه از ثواب آنان کسر شود. نصایح صفحه 191 و 192

316 - امام صادق (علیه السلام): ای سماعه مومن از چهار بلا آسوده نشود: همسایه

ص:267

موذی. شیطان گمراه کننده. منافق عیبجو. و مومن حسود. ای سماعه! این بلای آخر از همه بدتر است. سپس سماعه از حضرت پرسید: چگونه آن بلای آخر ) مومن حسود (از همه سخت تر است ؟ فرمودند: چون هر حرفی که مومن حسود درباره مومن واقعی بگوید مردم قبول میکنند.) زیرا هم تیپ و هم لباس او است ( نصایح صفحه 191

317 - امام صادق (علیه السلام): خداوند متعال پیغمبر خود را به اخلاق عالی ممتاز کرده شما خود را با این خویها بیازمایید: یقین. قناعت. صبر. شکر، رضایتمندی.

خوشخویی. سخاوت. غیرت. شجاعت و جوانمردی. نصایح صفحه 313

318 - امام صادق (علیه السلام): بر شما باد به دوری از گناه و راست گفتن و برگرداندن امانت برای کسی که شما را امین دانسته که همانا اگر کشنده حضرت امام حسین (علیه السلام) شمشیری را که با آن امام حسین (علیه السلام) را کشته پیش من بعنوان امانت بگذارد خیانت نمی کنم و به او برمیگردانم. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 245

319 - امام صادق (علیه السلام): برخی از حقوق مسلمان بر برادرش این است که چون او را دید سلامش کند و چون بیمار شود عیادتش نماید و چون غائب شود خیر خواهیش کند و چون عطسه کند دعایش کند) یرحمک الله گوید (و چون بمیرد تشییعش کند. اصول کافی جلد 3 صفحه 248

320 - امام صادق (علیه السلام): عیسی بن مریم فرمود: وای بر علماء بد که چگونه آتش دوزخ بر آنها زبانه کشد. اصول کافی جلد 1 صفحه 59

321 - امام صادق (علیه السلام): مردم سه دسته اند: دانشمند و دانشجو و خاشاک روی آب) که هر لحظه آبش به جانبی برد (مانند مردمیکه چون تعمق دینی ندارند هر روز به کیشی گروند و دنبال هر صدائی برآیند. اصول کافی جلد 1 صفحه 41

322 - امام صادق (علیه السلام): هرکه برای خدا علم را بیاموزد و بدان عمل کند و به دیگران بیاموزد در مقامهای بلند آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت برای خدا و عمل کرد برای خدا و تعلیم داد برای خدا. اصول کافی جلد 1 صفحه 43

323 - امام صادق (علیه السلام): دانش آموزید. به وجود آن خود را با خویشتن داری و سنگینی بیارائید و نسبت به دانش آموزان خود تواضع کنید و نسبت به استاد خود

ص:268

فروتن باشید و از علماء متکبر نباشید که رفتار باطلتان حق شما را ضایع کند. اصول کافی جلد 1 صفحه 44

324 - امام صادق (علیه السلام): با یکدیگر مصافحه کنید) دست بدهید (زیرا مصافحه کینه را می برد. اصول کافی جلد 3 صفحه 264

325 - امام صادق (علیه السلام): همانا گناه بنده را از روزی محروم می دارد. اصول کافی جلد 3 صفحه 372

326 - امام صادق (علیه السلام): محبوبترین برادرانم نزد من آنکسی است که عیوب مرا به من اهداء نماید.) یعنی عیوب مرا به من بگوید (تحف العقول صفحه 366

327 - امام صادق (علیه السلام): هنگامی که قائم (عج) قیام نماید بار دیگر مردم را به اسلام دعوت میکند و به احکام از بین رفته و فراموش شده آن آشنا می گرداند و چون از جانب خداوند به امور گمشده و از میان رفته راهنمایی می نماید او را مهدی می گویند. کتاب بحارالانوار جلد 51 صفحه 30

328 - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی راهش بسوی دوزخ است. اصول کافی جلد 1 صفحه 72

329 - امام صادق (علیه السلام): هنگامی که قائم (عج) قیام نماید بار دیگر مردم را به اسلام دعوت میکند و به احکام از بین رفته و فراموش شده آن آشنا می گرداند و چون از جانب خداوند به امور گمشده و از میان رفته راهنمایی می نماید او را مهدی می گویند. کتاب بحارالانوار جلد 51 صفحه 30

330 - امام صادق (علیه السلام): هرکه قرآن را از روی آن بخواند) یعنی از حفظ نخواند و از روی قرآن بخواند (از دیدگان خود بهره مند شود) یعنی چشمانی سالم داشته باشد (و سبب آمرزش پدر و مادرش گردد گرچه آندو کافر باشند. اصول کافی جلد 4 صفحه 417

331 - امام صادق (علیه السلام): هیچ کسی نیست که آخر سوره کهف را بخواند جز اینکه در هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار شود. اصول کافی جلد 4 صفحه 443 شرح: هرکس آیه آخر سوره کهف را بخواند در هرساعتی که بخواهد از خواب بیدار شود. البته با یقین و باور. سوره کهف آیه 110: قل انما انا بشر مثلکم یوحی

ص:269

الی انما الهکم اله واحد فمن کان یرجو القاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا.

332 - امام صادق (علیه السلام) فرمود: از سفارشات امیرالمومنین (علیه السلام) به اصحابش این است: بدانید که قرآن هدایت شب و روز است) یعنی در همه احوال و اوقات هدایت کننده است (و نور شب تاریک است. برای هر سختی و نیازی) راه نجات را در گرفتاری و بلا نشان دهد (پس چون بلائی فرا رسد اموال خود را سپر جانتان سازید و چون حادثه ای پیش آمد) که مربوط به امر دین است و جز با دادن جان مرتفع نشود (جان خود را فدای دینتان کنید و بدانید که هلاک شده کسی است که دینش تباه شود و غارت زده کسی است که دینش را به ربایند همانا پس از رسیدن به بهشت نیازی نیست و بعد از دوزخ بی نیازی نیست) هرکه در دنیا عمل صالح کند و مستوجب بهشت گردد فقیر و نیازمند نیست هر چند دست تنگ و گرفتار باشد و کسی که خود را مستوجب دوزخ سازد بی نیازی ندارد هر چند ثروتمند و مرفه باشد (اسیر دوزخ آزاد نگردد و نابینایش بهبودی نیابد. اصول کافی جلد 3 صفحه 306

333 - امام صادق (علیه السلام): کمترین آزار) به پدر و مادر (گفتن اف به آنهاست و اگر خدای عزوجل چیزی را آسان تر و خوارتر از آن می دانست از آن نهی می فرمود.) یعنی اگر کلمه ای کوچکتر از) اف (بود که به سبب آن به پدر و مادر توهین شود خداوند می گفت (اصول کافی جلد 4 صفحه 49

334 - امام صادق (علیه السلام): پیوسته شیطان تا دو مسلمان با هم قهر هستند شادمان است و همین که با هم آشتی کنند زانوهایشان بلرزد و بندهایش از هم جدا شود و فریاد زند: ای وای بر من از هلاکتی که به من رسید. اصول کافی جلد 4 صفحه 46

335 - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به زنها سلام می کرد و آنها نیز جواب می دادند. امیر المومنین (علیه السلام) نیز سلام می کرد ولی خوش نداشت که به زنهای جوان سلام کند و می فرمود: می ترسم از صدای آنها خوشم آید و زیاد تر از آن اجری) ثوابی (که کسب می کنم) گناه (به من رسد. اصول کافی جلد 4 صفحه 464

ص:270

336 - امام صادق (علیه السلام): از قول پدرش فرمود: دعا را در پنج وقت غنیمت شمارید: هنگام خواندن قرآن. وقت اذان. هنگام نزول باران و لحظه برخورد دو صف لشکر برای شهادت و گاه نفرین ستم دیده که تا عرش بالا رود. امالی شیخ صدوق مجلس چهل و پنجم صفحه 265

337 - امام صادق (علیه السلام): فرمودند: دعا کردن مرد برای برادر دینی در پشت سر او روزی را فراوان نماید و بدی را بگرداند.) از بین ببرد. (امالی شیخ صدوق مجلس هفتادم صفحه 455

338 - امام صادق (علیه السلام): خشم قلب دانا و حکیم را نابود می کند و هرکس مالک غضب خود نباشد مالک عقل خود نیست.) عقل ندارد (بحار الانوار جلد هفدهم جلد 2 صفحه 226

339 - امام صادق (علیه السلام): هرکه دل به دنیا به بندد دل به سه زیان بسته: 1. کوشش و گرفتاری که پایان پذیر نیست. 2. آرزویی که به آن نخواهد رسید. 3. امیدواری که نائل به آن نمیشود. بحار الانوار جلد هفدهم جلد 2 صفحه 222

340 - امام صادق (علیه السلام): هر چیزی زکاتی دارد و زکات علم این است که به اهلش یاد بدهی. بحارالانوار جلد هفدهم جلد 2 صفحه 220

341 - امام صادق (علیه السلام): دنیا زندان مومن است و صبر دژ و حصار اوست) مومن به وسیله صبر نیرو و محافظی برای خود دارد (و بهشت جایگاه مومن است و دنیا بهشت کافر است و قبر زندان او و جهنم جایگاه کافر است. بحارالانوار جلد هفدهم جلد 2 صفحه 219

342 - امام صادق (علیه السلام): کار خوب و نیک کامل نمیشود مگر با سه چیز: 1. عجله در آن نمودن) یعنی در انجام کار نیک و خوب سستی نکند و به تاخیر نیندازد ( 2. کم شمردن کار نیک اگرچه زیاد باشد. 3. منت نگذاشتن. بحارالانوار جلد هفدهم جلد 2 صفحه 211

343 - امام صادق (علیه السلام): سه چیز است که همه باید از آن پرهیز کنند: 1. دوستی و همراهی با اشرار 2. با زنان مشغول به صحبت شدن 3. همنشینی با بدعتگزاران.

بحارالانوار جلد هفدهم جلد 2 صفحه 207

ص:271

344 - امام صادق (علیه السلام): خداوند دو ملک برای انسان موکل قرار داده) دو ملک قرار داده برای انسان (هرکس برای خدا تواضع و فروتنی کند خدا او را بزرگ کند و هرکه تکبر کند خدا او را پست و ذلیل کند. عین الحیوة صفحه 351

345 - حضرت امام صادق (علیه السلام): نیست شیعه جعفر (علیه السلام) مگر کسی که شکم و فرج) عورت (خود را از حرام نگه دارد. در عبادت سستی نمیکند و کوشش میکند و برای خدا کار میکند) ریا نمیکند (و امید به ثواب و پاداش کار خوب و ترس از گناه و جزاء خدا دارد پس اگر این جماعت را ببینی ایشان شیعه من هستند. عین الحیوه صفحه 436

346 - امام صادق (علیه السلام): نگاه به نامحرم تیری است از تیرهای آلوده شیطان و هرکه ترک کند نگاه کردن به نامحرم را برای خدا. خداوند ایمانی به او کرامت میکند که طعم و لذت آن ایمان را بیابد.) طعم و لذت ایمان را در خود حس میکند (. عین الحیوة صفحه 402

347 - امام صادق (علیه السلام): خانه هایی که در آن موسیقی گوش می دهند از نزول بلاهای ناگهانی و دردناک) مانند سکته و مرگ های ناگهانی و... (در امان نیست و دعای اهل آن خانه مستجاب نمیشود و ملائکه نیز در آن خانه وارد نمیشوند. عین الحیوة صفحه 229

348 - امام صادق (علیه السلام): روزی جبرئیل بر من نازل شد در حالیکه رنگش متغییر و حالش دگرگون بود. علت این حال را پرسیدم ؟ گفت امروز بر جهنم گذشتم و محلی را که سخت مشتعل و آتش زبانه میکشید را دیدم. از ملک جهنم پرسیدم این عذاب ها برای کیست ؟ گفت برای سه نفر: 1. محتکرین لباس و غذا) برای گرانفروشی () عده ای هستند که مثلا مواد غذایی که احتیاج مردم است انبار میکنند و به مردم نمی فروشند تا بعد از چند ماه به قیمت خیلی گران به مردم بفروشند و محتکر به این معناست (2. شرابخوار 3. قواد) کسی که مرد و زنی را از راه حرام به هم برساند (ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 224

349 - امام صادق (علیه السلام): ملائکه در خانه هایی که در آن شراب یا دف) دایره (یا طنبور یا نرد) و یا آلات دیگر موسیقی (باشد وارد نمیشوند و دعای اهل آن خانه

ص:272

مستجاب نمیشود و خداوند برکت را از اهل آن خانه برمیدارد. ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 227

350 - امام صادق (علیه السلام): امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارش امام باقر (علیه السلام) نقل کرده که فرمود بر این گروهها سلام نکنید: 1. یهودیان 2. نصاری 3. مجوسیها 4. بت پرستان 5. بر کسانی که سر سفره شرابخواران نشسته اند. 6. بر صاحب شطرنج و تخت نرد 7. مرد بدکار) زن نما (8. کسی که بر زنان پاک دامن تهمت بزند 9. نماز گزار ) چون او آمادگی پاسخ دادن را ندارد در صورتی که سلام از سلام کننده مستحب است و پاسخ دادن واجب است. 10. رباخوار 11. کسی که در حال قضای حاجت است) کسی که در توالت است (12. کسی که در حمام است 13. فاسقی که فسق خود را آشکار می کند) علنی می کند (بحارالانوار جلد 76 صفحه 9

351 - امام صادق (علیه السلام): داوود گوید خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدیم پسرش حضرت کاظم (علیه السلام) در حالی که) در اثر تب شدید (می لرزید. وارد شد امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: چگونه صبح کردی ؟ او در پاسخ گفت: در سایه لطف خدا و غرق در نعمتهای خداوندم. بحارالانوار جلد 47 صفحه 100

352 - امام صادق (علیه السلام): بر تو باد از افراد پست) دوری کن از افراد پست (! همانا شیعه علی (علیه السلام) کسی است که شکم را از حرام پر نسازد و از مفاسد جنسی بر حذر باشد و سخت کوش باشد برای خدا کار کند و به پاداش او امیدوار باشد و از عذاب او بهراسد. زمانی که آنها را) این چنین (دیدی) بدان که (شیعه من هستند. اصول کافی جلد 2 صفحه 233 حدیث 9

353 - امام صادق (علیه السلام): غیبت نکن که غیبتت می کنند) شرح: غیبت کسی را نکن که غیبتت می کنند (برای برادرت چاه مکن که در آن می افتی چون همانطور که برخورد می کنی با تو برخورد میشود.) هر جوری رفتار کنی همانطور باهات رفتار می کنند (بحارالانوار جلد 75 صفحه 248 حدیث 16

354 - امام صادق (علیه السلام): کسی که به وزن یک قیراط ) قیراط واحدی برای سنجش الماس است و آن حدود دو گرم است. (از زکات واجب را نپردازد مومن و مسلمان نیست و مصداق فرموده خداست) که بنده بعد از مرگ می گوید: (خدایا

ص:273

مرا برگردان تا بعدها کار شایسته انجام دهم. وسائل الشیعه جلد 6 صفحه 18

355 - امام صادق (علیه السلام): از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سوال شد محبوبترین مردم در پیشگاه خدا کیست ؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که بیشترین سود و خدمت را به مردم عرضه نماید. بحارالانوار جلد 73 صفحه 339

356 - امام صادق (علیه السلام): وقتی برادر مسلمانی پیش انسان بیاید و نیاز خود را مطرح کند اگر انسان به کمک او برخیزد مثل کسی است که در راه خدا جهاد نماید.

مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 407

357 - امام صادق (علیه السلام): چهارچیز سبب پیری زودرس است: خوردن گوشت خوک. نشستن بر جای نمناک. بالارفتن از پله. و آمیزش با پیر زن. تحف العقول صفحه 540

358 - امام صادق (علیه السلام): ریشه همه بیماریها و دردها پرخوری است جز تب کردن که گاهی بی سبب به انسان میرسد. کافی جلد 6 صفحه 269 حدیث 8

359 - امام صادق (علیه السلام): غیبت حسنات) خوبی ها و نیکی ها (را از بین می برد همانطور که آتش هیزم را از بین می برد. خداوند بزرگ به موسی وحی می فرمود:

غیبت کننده اگر توبه کند آخرین کسی است که وارد بهشت میشود و اگر توبه نکند نخستین کسی است که وارد آتش می گردد. بحارالانوار جلد 75 صفحه 257 حدیث 48

360 - امام صادق (علیه السلام): با پرداخت زکات از ثروت کسی کم نشده همانطور که با خودداری از پرداخت آن ثروت کسی زیاد نشده است. وسائل الشیعه جلد 6 صفحه 12) یعنی کسی که زکات مالش را داده از ثروت و پولش چیزی کم نشده و کسی هم که زکات مالش را نداده پول و ثروتش زیاد نشده است. (

361 - امام صادق (علیه السلام): کسی که نیاز مومنی را بدون هیچگونه کوچک کردن او برطرف نماید) منت نگذارد (خداوند متعال او را در بهشت جا خواهد داد. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال باب 752 روایت 22

362 - امام صادق (علیه السلام): بهترین و محبوبترین برادران من کسی است که عیبهای مرا به من بگوید. عین الحیوة صفحه 443

ص:274

363 - امام صادق (علیه السلام): پیامبر خدا با هرکسی دست می داد دستش را نمی کشید تا طرف مقابل دستش را بکشد و از او جدا نماید. محجه البیضاء جلد 3 صفحه 388

364 - امام صادق (علیه السلام): فرزندان خود را احترام کنید و آنها را خوب تربیت کنید تا خداوند شما را بیامرزد. بحارالانوار جلد 104 صفحه 95

365 - امام صادق (علیه السلام): با همسایه ات خوشرفتاری کن تا مسلمان راستین باشی. بحارالانوار جلد 74 صفحه 158

366 - امام صادق (علیه السلام): هر مسلمانی که نیاز و حاجت مسلمانی را برطرف نماید خدای متعال به او میفرماید: اجر و ثواب تو به عهده من است و به کمتر از بهشت برای تو راضی نخواهم شد. بحارالانوار جلد 73 صفحه 312

367 - امام صادق (علیه السلام): زیاد بن محمد گوید: بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدم و گفتم: آیا مسلمانان عیدی غیر از عید قربان و عید فطر و جمعه دارند؟ امام (علیه السلام) فرمود: آری. روزی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امیر مومنان (علیه السلام) را) به خلافت و ولایت ( منصوب کرد. مصباح المتهجد صفحه 736

368 - امام صادق (علیه السلام): روز غدیر خم عید بزرگ خداست خدا پیامبری مبعوث نکرده مگر اینکه این روز را عید گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان روز عهد و پیمان و در زمین روز پیمان محکم و حضور همگانی است.

وسائل الشیعه جلد 5 صفحه 224 حدیث 1

369 - امام صادق (علیه السلام): هرکه با زنی زنا کند از ایمان خارج میشود) ایمانش از بین می رود (و هرکه شراب بخورد از ایمان خارج میگردد و هر که یک روز از ماه رمضان را) بدون عذر شرعی (روزه نگیرد از ایمان خارج است) ایمان ندارد (.) مگر آنکه توبه کند و تلافی مافات نماید (ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 230

370 امام صادق (علیه السلام): به امام صادق (علیه السلام) گفته شد: آیا مومنان غیر از عید فطر و قربان و جمعه عید دیگری دارند؟ فرمود: آری آنان عید بزرگتر از اینها هم دارند و آن روزی است که امیرالمومنین (علیه السلام) در غدیر خم بالا برده شد و رسول خدا مساله ولایت را بر گردن زنان و مردان قرار داد. وسائل الشیعه جلد 7 صفحه 325 حدیث

ص:275

5

371 - امام صادق (علیه السلام): امانت را به صاحبش پس بدهید گرچه صاحبش کشنده امام حسین (علیه السلام) باشد. امالی شیخ صدوق مجلس چهل و سوم صفحه 245 حدیث 4

372 - امام صادق (علیه السلام): امام صادق (علیه السلام) از پدرانش (علیه السلام) نقل مینماید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: صدقه از مرگ بد جلوگیری میکند. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صفحه 301

373 - امام صادق (علیه السلام): حافظ قرآن و عمل کننده به آن همنشین فرشتگان بزرگوار وحی است که پاکیزه از گناه می باشند. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صفحه 215

374 - امام صادق (علیه السلام): اسحاق بن عمار می گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم:

مراد این آیه» چه کسی به خداوند قرض الحسنه می دهد تا خداوند آن را برای او چندین برابر نماید «چیست ؟ فرمود: منظور نیکی به امام (علیه السلام) است. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صفحه 211

375 - امام صادق (علیه السلام): براستی که درهای آسمان در ماه رمضان باز میشود، شیاطین کند و زنجیر میشوند و اعمال مومنین پذیرفته میشود. ماه رمضان ماه خوبی است. در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به این ماه مرزوق) روزی داده شده (می گفتند.

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صفحه 145

376 - امام صادق (علیه السلام): ما) اهل بیت (علیه السلام) (خاندانی هستیم که مردانگی ما در بخشش به کسی است که به ما ستم کرده است. امالی شیخ صدوق مجلس چهل و هشتم صفحه 289 حدیث 7

377 - امام صادق (علیه السلام): خدای تبارک و تعالی اسلام را دین شما پسندید با آن به سخاوت و حسن خلق و خوشرفتاری همراهی کنید. امالی شیخ صدوق مجلس چهل و ششم صفحه 270 حدیث 3

378 - امام صادق (علیه السلام): بین سلمان و مردی درگیری لفظی پیش آمد، آن مرد به سلمان گفت: تو کیستی و چیستی ؟ سلمان به او پاسخ داد: آغاز من و تو نطفه

ص:276

ایست گندیده و پایان من و تو هم مردار بدبویی است پس هرگاه روز قیامت شود و میزان سنجش اعمال بر پا گردد، هرکس که کفه اعمال پسندیده اش سنگین باشد او بزرگوار است و کفه رفتار پسندیده هرکس که سبک باشد، او پست است. معانی الاخبار جلد 2 صفحه 30

379 - امام صادق (علیه السلام): رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: هرکه به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید به وعده ای که می دهد وفا کند. اصول کافی جلد 4 صفحه 69

380 امام صادق (علیه السلام): رسولخدا (صلی الله علیه و آله)) به اصحاب (فرمود: آیا شما را به بدترینتان آگاه نکنم ؟ عرض کردند: چرا یا رسول الله، فرمود: آنان که سخن چینی می کنند و میان دوستان جدائی افکنند، و برای مردمان پاک دامن عیب جوئی کنند. اصول کافی جلد 4 صفحه 75

381 - امام صادق (علیه السلام): هر مومنی که در حق برادر مومن خود نیکی کند، چنان است که در حق رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیکی کرده است. بحارالانوار جلد 74 صفحه 412

382 - امام صادق (علیه السلام): اگر عدالت در میان مردم به کار افتد، همه بی نیاز خواهند شد. الحیاة جلد 6 صفحه 521

383 - حضرت صادق (علیه السلام): برای مؤ من سزاوار نیست که در مجلسی بنشیند که خداوند در آن مجلس نافرمانی شود و آن مؤ من قدرت بر بهمزدن آن مجلس نداشته باشد. اصول کافی جلد 4 صفحه 82

384 - حضرت صادق (علیه السلام): با اهل بدعت رفاقت و هم نشینی نکنید تا نزد مردم چون یکی از آنها محسوب شوید، رسولخدا) ص (فرمود: انسان بر کیش دوست و رفیق خود است. اصول کافی جلد 4 صفحه 83) یعنی با خوبان رفاقت کن تا خوب شناخته شوی و با بدان رفاقت نکن که بد شناخته میشوی (

385 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: خدا رحمت کند بنده ای را که از خدای عزوجل حاجتی بخواهد و در دعای درباره آن پافشاری و اصرار کند، خواه اجابت شود و خواه اجابت نشود، و این آیه را تلاوت فرمود) که ابراهیم علیه السلام فرماید: (» و دعاکنم بدرگاه پروردگار خود شاید به

ص:277

وسیله دعای پروردگارم تیره بخت نباشم «) سوره مریم آیه 48). اصول کافی جلد 4 صفحه 224

386 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که در خدا و رسولش شک کند کافر است. اصول کافی جلد 4 صفحه 98

387 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: مردی پیش ابی ذر آمد و گفت: ای اباذر چگونه است که ما مرگ را بد) و ناخوش (داریم ؟ گفت: زیرا شما دنیا را آباد کرده اید و آخرت را ویران ساخته اید و خوش ندارید که از) خانه (آبادان به منزل ویران روید آن مرد از او پرسید: ورود ما را بر خداوند چگونه بینی ؟ گفت: اما نیکوکاران شما مانند مسافری است که بخاندان خود وارد شود، و اما بدکرداران و ) گناهکاران (شما چون بنده گریخته ایست که نزد آقایش باز گردانند، گفت: حال ما را نزد خداوند چگونه بینی گفت: کردارتان را بر قرآن عرضه کنید) و بوسیله آن سنجش کنید (خداوند) در قرآن (فرماید: همانا نیکان در نعمتها هستند و گنهکاران در دوزخند) سوره انفطار آیه 13، 14) حضرت فرمود: پس آنمرد گفت: پس رحمت خدا کجاست ؟ فرمود: رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است) یعنی باید مستحق رحمت باشد تا باو برسد (. اصول کافی جلد 4 صفحه 197

388 - حضرت صادق) ع (فرمود: ریشه و سر هر خطا کاری دوستی دنیا است.

اصول کافی جلد 4 صفحه 2

389 - باید دانست که دنیا و دوستی آن بخودی خود مذموم نیست، آنچه مذموم است آن دنیائی است که انسانرا از کسب کمالات و تحصیل آخرت باز دارد، و او را بمهالک اندازد، و گرنه وسیله بسیاری از سعادت همین دنیا و دوستی آن است، دنیا است که محل نزول فرشتگان رحمت، و خانه پیمبران، و جای تجارت اولیاء خدا بوده، چنانچه امیرالمؤ منین) ع (فرماید، و روی همین اصل، پیمبران و ائمه اطهار از خدای تعالی طول عمر و ماندن در دنیا را می خواستند، چنانچه در کلام سید الساجدین علیه السلام است، که از خدا برای صرف در اطاعتش طول عمر می خواهد، و البته این چنین دنیائی عین آخرت است، چنانچه در روایت صحیح از ابن ابی یعفور حدیث شده است که گوید: عرض کردم بحضرت صادق

ص:278

علیه السلام که ما دنیا را دوست داریم ؟ فرمود: میخواهی برای چه کار؟ عرض د کردم: می خواهم بوسیله بوسیله آن ترویج کنم و حج بجای آورم و برنانخورهای خود انفاق کنم، و به برادران دینی خود برسانم، و صدقه دهم ؟ فرمود: این از دنیا نیست،) بلکه (این آخرت است. پس رویهمرفته آنچه از اخبار و آیات استفاده می شود آن است که دوستی دنیائی که باعث فراموشی آخرت و تن پروری و واگذاردن دستورات الهی و حرص بر لذات و شهوات و گناهان و امثال اینها باشد مذموم است، و بعبارت روشنتر دنیا را برای دنیا بخواهند نه برای آخرت، ولی اگر دنیا را برای درک سعادات و کسب کمالات و آخرت بخواهد مذموم نیست بلکه ممدوح است) این بود ملحض کلام مجلسی علیه الرحمة در باب ذم دنیا (.

390 - امام صادق) ع (فرمود: شیطان پسر آدم را در هر چیز می چرخاند) و به هر گناهی پیشنهاد می کند (همین که او را خسته کرد، در کنار مال کمین می کند، و چون بدان جا رسد گریبانش را می گیرد. اصول کافی جلد 4 صفحه 3

مقصود اینست که مال و ثروت بزرگترین کمینگاه شیطان است زیرا بسیار کم است که به ثروت برسد و او را نفریبد.

391 - از حضرت امام صادق) ع (حدیث شده که حضرت باقر علیه السلام فرمود: شخص حریص بر دنیا مانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر ابریشم بر خود می پیچید راه بیرون شدنش دورتر و بسته تر میگردد، تا اینکه از غم و اندوه بمیرد. اصول کافی جلد 4 صفحه 4

392 - امام صادق علیه السلام فرمود: از هواهای) نفسانی (خود بر حذر باشید و بترسید چنانچه از دشمنان حذر میکنید، زیرا چیزی برای مردان دشمن تر از پیروی هواهای خودشان و درو شده های زبانهایشان) یعنی آنچه بیهوده از دهان خارج شود (نیست. اصول کافی جلد 4 صفحه 30

393 - امام صادق علیه السلام فرمود: هر که مال برادر) دینی (خود را بخورد، و) خودش یا عوضش را (باو برنگرداند، در روز قیامت پاره از آتش خورد. اصول کافی جلد 4 صفحه 28

394 - از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا) ص (فرمود: آفت

ص:279

حسب بخود بالیدن است. اصول کافی جلد 4 صفحه 22

395 - امام صادق علیه السلام فرمود: که مردی نزد رسول خدا آمد عرض کرد:

ای رسول خدا من فلان پسر فلانم و تا نه نفر از پدران خود را شمرد، رسول خدا ) ص (بوی فرمود: تو دهمی آنانی در دوزخ. اصول کافی جلد 4 صفحه 21 مجلسی ) ره (در معنای حدیث گوید: یعنی پدرانت کافر بوده اند و در دوزخند، پس این چه افتخاری است که تو ب آنان داری و تو نیز مانند آنان کافر هستی در باطن اگر منافق بوده، و در مظاهر اگر کافر بوده است، پس هیچ راهی برای بالیدن خود بایشان نداری.

396 - امام صادق علیه السلام فرمود: شیطان به لشکرهای خود گوید: میان افراد آدمیزاد حسد و ستم افکنید، زیرا ایندو در نزد خداوند با شرک برابرند. اصول کافی جلد 4 صفحه 19 مجلسی) ره (گوید: برابری آندو با شرک برای آنست که آنها نیز در بیرون بردن از دین و کیفر و تاءثیر در فساد نظام جهان همانندند زیرا بیشتر مفاسد جهان از مخالفت با پیمبران و اوصیاء ایشان و پیروی نکردن از آنان و شیوع گناهان از این دو خصلت سرچشمه گرفته، چنانچه شیطان به آدم علیه السلام حسد ورزید، و چنانچه سرکشان هر ملت و امتی بحجتهای الهیه تعدی و ستم کردند.

397 - امام صادق (علیه السلام): رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: زودرس ترین بدیها از نظر کیفر و عقوبت تجاوز کاری و ستمگری است. اصول کافی جلد 4 صفحه 19

مجلسی) ره (گوید: مقصوداز تعجیل در کیفر او اینست که در دنیا نیز کیفر کردارش باو میرسد، بلکه در دنیا نیز زود باو برسد.

398 - امام صادق (علیه السلام): هر کس به برادر مسلمان خود دشنام دهد خدا برکت از روزی او بر دارد، و او را بخودش د واگذارد، و زندگیش را تباه سازد. اصول کافی جلد 4 صفحه 17

399 - امام صادق (علیه السلام): رسولخدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: دشنام اگر بصورتی در بیاید صورت بدی است. اصول کافی جلد 4 صفحه 16

400 - امام صادق علیه السلام فرمود: کسیکه مردم از زبانش بترسند، او در آتش است. اصول کافی جلد 4 صفحه 19

ص:280

401 - امام صادق (علیه السلام): دشنام دادن و بدزبانی و هرزه گوئی از) نشانه های ( نفاق و دوروئی است. اصول کافی جلد 4 صفحه 17

402 - از امام صادق علیه السلام حدیث شده که فرموده: در بنی اسرائیل مردی بود که سه سال پیوسته دعا می کرد که خدا پسری به او روزی کند) دعایش مستجاب نمی شد (همینکه دید خدا خواهش او را بر نمی آورد عرض کرد:

پروردگارا آیا من از تو دورم و تو سخن مرا نمی شنوی، یا تو بمن نزدیکی و پاسخ نمی دهی ؟ کسی در خواب نزدش آمد و باو گفت: تو سه سال تمام خدا را با زبانی بد و هرزه، و دلی سرکش و ناپرهیزکار، و نیتی نادرست میخوانی، پس باید از هرزه گویی بد آئی، و دلت پرهیزکار، و نیتت درست گردد) تا خواهشت بر آورده شود ( حضرت فرمود: آنمرد بدستور عمل کرد سپس دعا کرد و خدا را خواند و دارای پسری شد.

از این حدیث معلوم می شود که استجابت دعا شرایطی دارد که از آنجمله است پاکی زبان و پرهیزکاری دل و درستی نیت، و این منافاتی باوعده خدا در اجابت دعا ندارد. اصول کافی جلد 4 صفحه 16

403 - امام صادق علیه السلام دوستی داشت که آن حضرت را بهرجا که می رفت رها نمیکرد و از او جداست نمی شد، روزی در بازار کفشها همراه حضرت می رفت، و دنبالشان غلام او که از اهل سند بود می آمد، ناگاه آن مرد به پشت سرخود متوجه شده و غلام راست خواست و او را ندید و تا سه مرتبه بدنبال برگشت و او راست ندید، با چهار که او را دید گفت: ای زنازاده کجا بودی ؟ امام صادق علیه السلام دست خود را بلند کرده و به پیشانی خود زد و فرمود: سبحان الله مادرش راست بزنا متهم کنی ؟ من خیال می کردم تو خوددار و پارسائی، اکنون می بینم که ورع و پارسائی نداری ؟ عرض کرد: قربانت گردم مادرش زنی است از اهل سند و مشرک است ؟ فرمود: مگر ندانسته ای که هر ملتی برای خود ازدواجی دارند، از من دور شو عمر و بن نعمان) راوی حدیث (گوید: دیگر او را ندیدم که با آنحضرت راه برود تا آنگاه که مرگ میان آنها جدائی انداخت. و در روایت دیگری است که فرمود:

) آیا ندانسته ای که (برای هر امتی ازدواجی است که بوسیله آن از زنا جلوگیری

ص:281

کنند. اصول کافی جلد 4 صفحه 15

404 - امام صادق (علیه السلام): دورترین حالی که بنده از خدای عزوجل دارد اینست که اندوهی جز برای شکم و فرج نداشته باشد.) فکری جز پر کردن شکم و شهوترانی نداشته باشد (اصول کافی جلد 4 صفحه 8

405 - از امام صادق) ع (حدیث شده که حضرت عیسی) ع (فرمود: ای مردم شما، برای دنیا کار میکنید در صورتیکه بدون کاری روزی بشما داده شود، و برای آخرت کار نمیکنید در حالیکه در آخرت جز در برابر کردار بشما روزی داده نشود، وای بر شما علمای بدکردار، مزد را بگیرید و کا را ضایع سازید، نزدیک است که صاحب کار، کارش را بپذیرد و نزدیک است کارکنان از تنگنای دنیا بتاریکی گور روند، چگونه دانشمند است کسی که در راه آخرت است و رو بدنیا دارد، و آنچه باو زیان رساند محبوبتر است نزدش از آنچه باو سود رساند. اصول کافی جلد 4 صفحه 7

406 - امام صادق) ع (فرمود: در مناجات موسی علیه السلام آمده است که:

ای موسی دنیا خانه کیفر است، من آدم را برای خطائی که از او سر زد در ان کیفر دادم، و دنیا را ملعونه قرار دادم، آنچه در آنست ملعونست مگر آنچه برای من باشد، ای موسی بندگان شایسته من باندازه دانششان در دنیا زهد ورزیدند، و دیگران باندازه نادانیشان بدان رغبت کردند، و کسی نیست که آنرا بزرگ شمارد و چشمش در آن روشن گردد، و هیچکس آنرا زبون و پست نشمرد جز آنکه بدان بهره مند شود. اصول کافی جلد 4 صفحه 5

407 - امام صادق) ع (فرمود: خداوند دری از دنیا بر بنده نگشاید جز اینکه بمانند آن دری از حرص بر او بگشاید. اصول کافی جلد 4 صفحه 7 مقصود این است که هر مقدار مال زیاد گردد بهمان مقدار حرص زیاد شود چنانچه تجربه شده است.

408 - امام صادق علیه السلام فرمود: سخن بر سه گونه است: راست، و دروغ ، و اصلاح میان مردم،) راوی (گوید: به آن حضرت عرض شد: قربانت اصلاح میان مردم چیست ؟ فرمود: از کسی سخنی درباره دیگری می شنوی که اگر آن سخن به

ص:282

او برسد بد دل می شود، پس تو او را دیدار کنی و باو بگوئی: از فلانی شنیدم که درباره خوبی تو چنین و چنان میگفت، بر خلاف آنچه شنیده ای. اصول کافی جلد 4 صفحه 38

409 - حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: دورترین بنده از خدا آن است که با مردی برادری کند و لغزشهای او را بر او نگهداری کند که روزی بر آنها سرزنشش کند. اصول کافی جلد 4 صفحه 58

410 - حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که مؤ منی را بخاطر نداری و فقرش پست و کوچک شمارد، خداوند روز قیامت او را در برابر خلائق رسوا کند) و بزشتی شهره سازد (اصول کافی جلد 4 صفحه 56

411 - امام صادق (علیه السلام): رسول خدا) ص (فرمود: خدای عزوجل فروموده:

آشکارا بجنگ با من برخاسته آنکس که بنده مؤ من مرا خوار) اذیت کند (کند.

اصول کافی جلد 4 صفحه 53

412 - پنجاه خصلت از صفات مومن است: امام صادق (علیه السلام) فرمود: صفت مؤمن این است در دین نیرومند است و در نرمی احتیاط کار و ایمانش به سر حد یقین است و در فهمیدن حریص و در هدایت با نشاط و در نیکی پایدار است و به هنگام شهوت چشم پوشی میکند دانشش آمیخته با بردباری است در موردی که با او مدارا شود سپاسگزار است و نسبت به حق خودش سخاوتمند و در حال ثروتمندی میانه رو و در حال تنگدستی ظاهری آراسته دارد و در حال قدرت می بخشد و در مورد خیر اندیشی فرمانبردار است و رغبت به ورع دارد و در جهاد حریص است و در حالی که مشغول کار است از نماز غفلت نمی کند و در مورد شدت بردبار است و در مقابل پیش آمدهای سخت با وقار است و در ناملایمات صبر فراوان دارد و در فراخی شکرگزار است نه غیبت میکند و نه تکبر می کند و نه ستم میکند و اگر بر او ستمی شد تحمل می کند قطع رحم نمیکند سست نمیباشد بد خلق و سنگدل نیست چشمش را در اختیار خود دارد و شکمش او را رسوا نمی کند مغلوب شهوت نمیشود به مردم حسد نمی ورزد افترا نمی بندد بیهوده خرج نمی کند و اسراف نمی کند. بلکه میانه رو است ستمدیده را یاری می کند و تهی

ص:283

دستان را دلسوزی می نماید به خاطر راحت مردم خود را زحمت می اندازد، به عزت دنیا رغبتی ندارد و از درد آن بی تابی نمی کند مردم را هوائی در سر است که دنبال آن هواها هستند و او را هوائی در سر است که بدان مشغول است در حلمش کمبودی به نظر نمی رسد و در رأیش سستی دیده نمی شود و دینش را ضایع نمی کند هر که با او مشورت کند او را راهنمائی می کند و هر که با او همدست باشد مساعدتش می کند و از باطل و دشنام دادن و نادانی گریزان است اینها صفت مؤمن است. خصال شیخ صدوق جلد 2 صفحه 684

413 - امام صادق (علیه السلام) به حمران بن اعین فرمود: ای حمران در نیرومندی و توانگری به زیر دستانت بنگر زیرا به این وسیله می توانی قانع تر باشی به قسمت و روزی مقدر خود و بهتر می توانی شایستگی افزایش روزی خود را از خداوند پیدا کنی و بدان که عمل دائم و اندک با داشتن یقین، نزد خداوند بهتر است از عمل بسیار ولی بدون یقین و بدان که هیچ ورع و پرهیزکاری سودمندتر از اجتناب محرمات خداوند و خودداری از آزار مومنین و غیبت آنها نیست و هیچ زندگانی گواراتر از حُسن خلق نیست و هیچ ثروتی نافع تر از این نیست که به داشتن ثروتی کم و کافی قناعت کنی و هیچ نادانی زیان بارتر از خودپسندی نیست. و حضرت فرمود: اگر توانستی از خانه خود بیرون نیائی، بیرون میا، زیرا اگر از خانه خارج شوی بر تو واجب و لازم است که غیبت نکنی، دروغ نگوئی، به کسی حسد نبری، ریا و تظاهر و تصنع ننمائی و مداهنه نکنی، سپس فرمود: بلی صومعه و عبادتگاه مسلمان خانه او است، آنجا حفظ می کند چشم و زبان و نفس و فرج خود را.

ترجمه انوارالبهیه صفحه 153 الی 154 از تالیفات حاج شیخ عباس قمی) ره ( مولف گوید: امام صادق (علیه السلام) با این سخن تحریص فرموده به کناره گیری و عزلت از مردم و انس با خدای تعالی.

414 - حضرت صادق (علیه السلام) به فضیل بن عثمان فرمود: تو را وصیت می کنم به تقوی و پرهیزکاری خدا و راستگوئی در گفتار و اداء امانت و خوش رفتاری با همنشینان و همواره پیش از بر آمدن آفتاب و قبل از غروب دعا کن و در دعا جدیت و کوشش نما و خودداری و صرف نظر مکن از چیزی که از خداوند خواسته و نگو

ص:284

این چیزی است که خدا به من نخواهد داد و دعا کن، زیرا خداوند آنچه را بخواهد به جا می آورد. ترجمه انوارالبهیه صفحه 155 از تالیفات حاج شیخ عباس قمی ) ره (

415 - از حضرت صادق (علیه السلام) سئوال شد: کار خود را بر چه پایه استوار ساخته ای ؟ حضرت (علیه السلام) فرمود: بر چهار چیز، دانستم عمل مرا کسی جز من انجام نخواهد داد، به دین جهت برای انجام آن کوشیدم؛ و دانستم خداوند عزوجل به کارهای من آگاه و ناظر است، به دین جهت از معصیت او حیا کردم، و دانستم که روزی مرا کسی جز من نمی خورد، به دین جهت آرامش یافتم، و دانستم که پایان کار من مرگ است، به دین جهت آماده شدم. ترجمه انوارالبهیه صفحه 155 از تالیفات حاج شیخ عباس قمی) ره (

416 - حضرت صادق (علیه السلام) در وصیت خود به عبدالله بن جندب فرمود: ای پسر جندب از خواب شب و سخن روز خود کم کن، زیرا هیچ عضوی در بدن کم سپاس تر از چشم و زبان نیست و مادر سلیمان به او گفت: فرزند عزیزم به پرهیز از خواب؛ چون که خواب در آن روزی که مردم محتاج اعمال خود هستند تو را تهی دست و نیازمند می کند. ترجمه انوارالبهیه صفحه 156 از تالیفات حاج شیخ عباس قمی) ره (

417 - امام صادق (علیه السلام): در حقیقت شیعه علی (علیه السلام) کسی است که عفت، شکم و غریزه جنسی دارد. سختکوش است، برای خداوند خویش کار می کند، به پاداش او امید دارد و از کیفرش بیمناک است، هرگاه چنین افرادی را دیدی بدان که آنان شیعه جعفرند. اصول کافی جلد 2 صفحه 233، گذرنامه بهشت ؛ شرح موضوعی زیارت جامعه کبیره، استاد سید کاظم ارفع؛ صفحه 100

نشانه های حتمی ظهور امام زمان

ص:285

امام علی (علیه السلام) می فرماید:

من المحتوم الذی لابد منه ان یکون قبل القائم» خروج السفیانی و خسف بالبیداء و قتل النفس زکیه و المنادی من السماء و خروج الیمانی «

کتاب ارشاد - شیخ مفید

طبق این روایت علائم قطعی و نشانه های حتمی ظهور پنج دسته اند که ما هر یک از آنها را در این مطلب پورتال آسمونی به اختصار بیان می نماییم:

1 - خروج و شورش سفیانی:

قطعی ترین نشانه در روایات شیعه شورش و خروج سفیانی است اما در کتب حدیث اهل سنت از سفیانی اسمی نیست و در عوض در کتب اهل تسنن از شخصی به نام دجال سخن رفته و تعداد احادیث مربوط به او بسیار بیشتر از روایات شیعه در مورد سفیانی است البته از دجال در بعضی از روایات شیعه هم نام برده شده است که بعدا به توصیف آن خواهیم پرداخت) انشاالله (. اما در مورد سفیانی از امام صادق (علیه السلام) رسیده است که:

» و من یحتوم خروج سفیانی من رجب «

از علائم حتمی ظهور: شورش سفیانی در ماه رجب است. کتاب الغیبه

در روایت دیگری حضرت فرموده اند که: سفیانی طبق روایتی از امیر المومنین (علیه السلام) فردی است با نام عثمان از نوادگان ابوسفیان و بسیار خبیث و قسی القلب و مدت ? یا ? ماه غارت و کشور گشایی می کند.

سپس حضرت مهدی (عج) او را از بین می برد و در بعضی روایات آمده که حضرت عیسی (علیه السلام) در بیت المقدس سفیانی را می کشد. اما قبل از نابودی شخص سفیانی لشکر خونخوار او در سرزمین بیداء به زمین فرو می روند.

) خسف بیداء (

که خسف بیداء نیز این خود از علائم حتمی ظهور است و ما قبل از شرح این واقعه مختصری در وصف دجال می گوییم:

ص:286

دجال:

دجال صیغه مبالغه از کلمه دجل به معنای پنهان کننده حق و آشکار کننده باطل و گفته شده که نام اصلی دجال: صاید بن صید است و والدینش هر دو یهودی اند و ? سال قبل از خروجش قحطی می شود. در روایات اهل تسنن خصوصیاتی برای دجال گفته شده از جمله اینکه فردی کافر کیش و دارای عمر طولانی، کوتاه قد، چاق و زشت رو است. که تمام عالم جز مکه و مدینه را تصرف می کند و هنگام خروجش حضرت بقیه الله بر سفیانی فائق آمده است.

1 - خسف بیداء:

بیداء نام سرزمینی است در دو منزلی مدینه و خسف به معنای بلعیدن و نابود کردن است و طبق روایات متعددی تمام لشکر سفیانی پس از جنایتهای بی شمار هنگام عبور از این سرزمین به دل زمین فرو رفته و نابود می شوند و فقط سه نفر از این لشکر زنده می ماند) امام باقر) ع «کتاب الغیبه

در جای دیگر امام باقر می فرماید: و ینزل جیش السفیانی البیداء فینادی مناد من السماء یابیدا أبیدالقوم، فیخسف بهم.» سپاه سفیانی در سرزمین بیداء فرود می آیند ? پس منادی آسمانی بانگ می دهد ای سرزمین بیداء این جمعیت را نابود ساز، آنگه همگی در کام زمین فرو می روند. «ارشاد مفید

2 - صیحه ی آسمانی:

از مجموع روایات در باب نداهای آسمانی بر می آید که این ندا ها دو نوعند:

1 - یک دسته جزء نشانه های غیر حتمی اند مثل ندای آسمانی در ماه رجب

2 - یک دسته جزء نشانه های حتمی ظهورند مثل دو صیحه ی آسمانی که در یک روز از ماه رمضان واقع می شوند.

امام باقر (علیه السلام) می فرماید:

ص:287

لابد من هاتین الصوتین قبل خروج القائم صوت من السماء و هو صوت جبرئیل و صوت من الارض و هو صوت ابلیس اللعین. کتاب الغیبه: شیخ طوسی

حتما قبل از ظهور قائم (عج) این دو صوت شنیده می شودیکی از آسمان که صدای جبرئیل است و دیگری از زمین صدای شیطان لعین است.

امام صادق در دنباله ی آیه ی:

واستمع یوم ینادی المنادی من مکان قریب یوم یسمعون الصیحه القائم من السماء و ذلک یوم الخروج.

آنگاه که منادی از مکانی نزدیک ندا می دهد گوش فرا دارأ (می فرمایند:

ینادی المنادی باسم القائم و اسم ابیه علیهماالسلام و الصیحه فی هذه الایه صیحه القائم من السماء و دلک یوم الخروج. تفسیر قمی

» منادی با نام حضرت قائم و نام پدرش ندا سر می دهد و صیحه در این آیه همان بانگ آسمانی و صیحه زمان قیام حضرت است و آن روز روز خزوج قائم است. «

در روایتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: مفاد و مضمون این آیه چنین است:

ایها الناس قطع عنکم مده الجبارین و ولی الامر خیرامه محمد فالحقوا بمکه.

کتاب الاختصاص ج شیخ مفید

هان ای مردم مهلت ستمگران به پایان رسیده و بهترین امت محمد (صلی الله علیه و آله) به پیشوایی برگزیده شد خود را در مکه به او برسانید.

امام باقر می فرمایند:» منادی آسمانی در ابتدای روز بانگ می زند ای مردم! آگاه باشید حق با علی (علیه السلام) و شیعیان اوست وشیطان لعنه الله درآخر روز صدا می زند حق با سفیانی و پیروان اوست. «ارشاد - شیخ مفید

3 - قتل نفس زکیه:

ص:288

اغلب روایات در باب کشته شدن نفس زکیه متعلق به کتب بزرگ شیعه است ولی در کتب اهل سنت روایتی بر رد آنها نبوده است و بعضا روایاتی موافقی هم وجود دارد در مورد نفس زکیه سه نظریه وجود دارد که عبارتند از:

1 - نفس زکیه از نظر لغت به معنای انسان کامل و تذهیب نفس کرده است و محدثین آن را لقب جوانی از بنی هاشم از فرزندان امام حسین (علیه السلام) می دانندکه جزو لشکریان امام زمان بوده و حضرت او را به عنوان پیک برای رساندن پیام خود به مردم مکه به آنجا می فرستند و او پس از ابلاغ پیام حضرت در مکه مورد هجوم مردم قرار می گیرد و مظلومانه در بیت الحرام در بین رکن و مقام در ماه حرام به شهادت می رسدو طبق روایت پانزده روز پس از این واقعقیام حضرت واقع می شود.

2 - بعضی دیگر از محدثین نفس زکیه را از اولاد امام حسن (علیه السلام) می داند و می گویند وی پشت دروازه ی کوفه) نه مکه (به همراه هفتاد نفر از صالحین به شهادت می رسد.

3 - گروه سوم گفته اند که او کسی نیست جز ابو عبدالله محمد بن عبدالله بن الحسن ابن الحسن بن علی بن ابی طالب که در زمان منصور دوانیقی خلیفه عباسی سر به شورش برداشت و کشته شد.

این گروه وی را از مدعیان مهدویت دانسته و از نظر اخلاقی انسان چندان پاک و کاملی نمی دانند.

4 - خروج و قیام یمانی:

امام صادق (علیه السلام) نسب یمانی را چنین معرفی می کند: خروج رجل من ولد عمی زید بالیمن کتاب بشارة الاسلام

از نشانه های ظهور یکی از اولاد عمویم زید است در یمن.

ص:289

در حدیث دیگری آمده:

پادشاهی در صنعاء یمن به نام حسن یا حسین خروج می کند.

و در روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده است که خروج سفیانی و خراسانی و یمانی در یک روز واحد است.

و امام باقر (علیه السلام) فرموده اند که سفیانی) عثمان بن عنبسه یا عثمان بن عتبه (از شام و یمانی از یمن) از آبادی به نام کرعه (و سید خراسانی) شعیب بن صالح (از ری قیام می کنند.

"و لیس فی الرایات اهدی من رایة الیمانی هی رایة هدی لانّه یدعو الی صاحبکم"

در بین این سه، یمانی هدایت کننده تر از دیگران است و شما را به سوی صاحبتان دعوت و هدایت می کند.

آنگاه که او قیام کرد به سوی او شتاب کن که پرچم هدایت برافراشته است و بر هیچ مسلمانی سرپیچی از او روا نیست و هرکه نافرمانی او کند اهل آتش است کتاب الغیبه ج طوسی

و در بعضی از روایات دارد که سید خراسانی نیز با لشکرش به یمانی پیوسته و با سفیانی جنگیده و او را شکست می دهند.

قیام و خروج سید خراسانی

در برخی از روایات از خروج سید خراسانی به عنوان علائم ظهور نام برده شده ) اما ظاهرا در هیچ حدیثی به صراحت جزو علائم حتمی شمرده نشده است. ( برخی محدثین سید خراسانی را با سید حسنی یکی دانسته اند. و بعضی نفس زکیه را همان سید حسنی دانسته اند.

به هر شکل تعداد زیادی احادیث همزمان با قیام یمانی و شورش سفیانی از سید خراسانی هم نام برده اند. طبق احادیث سید خراسانی جوانی گندمگون و چهارشانه اهل تمیم است به نام شعیب بن صالح که با چهار هزار نفر از ری قیام می کند. لباسهی ایشان سفید و پرچم هایشان سیاه است و وارد سرزمین ایلیا) قدس ( می شود و پرچمدار حضرت مهدی (عج) خواهد بود.

ص:290

- پورتال آسمونی moc.inoomesA

- منبع، پورتال آسمونی yjfrST1Y3zzxi idham-mami-fo-ecnegreme/tehporp-mami/yhpargoib/moc.inoomesa.www//:ptth نسخه چاپی تاریخ نگارش: بیست و یکم مرداد 1391

علائم حتمی وغیر حتمی ظهور

فاطمه صنعت کار

ظهور نزدیک است

کلید واژه: ظهور، علائم حتمی، غیر حتمی

علائم حتمی و غیر حتمی ظهور امام زمان

من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه) هرکس بمیرد در حالیکه امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلیت مرده است (. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله.

نام: محمد

کنیه: ابو القاسم و اباصالح

القاب: مشهورترین) مهدی و قائم (

سال تولد: سال 255 هجری قمری

نام مادر: ملیکه معروف به نرجس

مکان تولد: سامرا

زمان ظهور: نامشخص

مکان ظهور: مکه

پایگاه حکومت: کوفه

تعدادیاران: درجه 1: سیصدو سیزده نفر درجه 2: ده هزار نفر درجه 3: هزاران نفر

یاوران امام زمان:

1 - گروه زیادی از ملائکه

ص:291

2 - گروهی از جنیان متدین

3 - اصحاب کهف

4 - گروه زیادی از مردگان

5 - مردمی که در زمان ظهور هستند و خداوند به آنها به اندازه 40 مرد نیرو میدهد

و اما در مورد علائم ظهور حضرت باید گفت این علائم به دودسته تقسیم مشود.

1 - علائم غیر حتمی (407) مورد، مقصود از علائم غیر حتمی آن است که وقوع آن ممکن است مشمول بداء گردد، چرا که فی الجمله مشروط به شروطی است که اگر آن شروط تحقق یابد آن علائم واقع می شوند، و اگر آن شروط مفقود باشد، آن علائم نیز تحقق نمی یابند.

2 - علا ئم حتمی (5) مورد، منظور از علائم حتمی آن است که تقدیر قطعی خدا به وقوع آن تعلق گرفته است

پیامبر در حدود 1400 سال پیش در حالی که پرده ی کعبه را گرفته بودند علائم ظهور را به سلمان گفتند. روایتی نیز از امام جعفر صادق در این خصوص میباشد، که جمع این روایات را به طور مختصر بیان میکنیم

الف: علائم غیرحتمی ظهور 407 مورد است که 402 مورد آن به وقوع پیوسته است.

1 - مردها زیر ابرو بر میدارند.

2 - مردم سوار فیل های فلزی می شوند ودر آسمان حرکت میکنند) هواپیما (

3 - زمانی که انسان ها یکی از شرق ویکی از غرب با یکدیگر صحبت میکنند

4 - مردم نماز را ضایع میکنند تا به کار های دنیایی برسند

5 - دروغگوتصدیق و راست گو تکذیب میشود

6 - ریاست دست زنان می افتد

7 - مؤمن نتواند نهی از منکر کند مگر در قلبش

8 - والیان در قضاوت رشوه بگیرند

9 - مردم را به تهمت و یا سوء ظن بکشند

10 - سوگند های دروغ به خدا بسیار گردد

ص:292

11 - مردم در گفتن سخن باطل و دروغ با هم رقابت می کنند؛ و شنیدن سخن حق بر مردم سنگین، ولی شنیدن باطل برایشان آسان است؛ و همسایه از ترس زبان همسایه به او احترام می کند

12 - قبر مرده ها را بشکافند و آنها را اذیت کنند؛

13 - با حیوانات آمیزش شود؛ و مرد به مسجد) محل نماز (می رود و وقتی برمی گردد لباس در بدن ندارد؛ یعنی لباسش را دزدیده اند

14 - در مکه و مدینه کارهایی می کنند که خدا دوست ندارد، و کسی از آن جلو گیری نمی کند، و هیچ کس بین آنها و کارهای بدشان مانع نمی شود؛ و آلات موسیقی و لهو و لعب در مدینه و مکه آشکار گردد؛ و مرد سخن حق گوید و امر به معروف و نهی از منکر کند، ولی دیگران او را از این کار برحذر می دارند

15 - مردم به همدیگر نگاه می کنند [ یعنی چشم همچشمی می کنند، یا معیارشان بر خوب و بد اعمال خدا نیست -16 ] عقوق پدر و مادر رواج دارد، و فرزندان هیچ احترامی برای آنها قائل نیستند، بلکه نزد فرزند از همه بدترند

17 - قدرتمندان، غذای عمومی مردم را احتکار می کنند؛ و اموال خمس در راه باطل تقسیم گردد، و با آن قماربازی و شراب خواری شود، و به وسیله شراب بیمار را مداوا، و برای بهبودی، آن را تجویز کنند؛ و مردم در امر به معروف و نهی از منکر و ترک دین بی تفاوت و یکسانند؛ و هنگامی که سر و صدای منافقان برپا، اما صدای حق طلبان خاموش است؛ و هنگامی که برای اذان و نماز مزد می گیرند؛ و مسجدها پر است از کسانی که از خدا نمی ترسند و غیبت هم می نمایند

18 - علامت دیگر، قطع رحم می باشد. در حدیث شریفی از پیامبر وارد شده است که» در آخر الزمان قطع رحم شایع گردیده و مردم به خاطر طعام دادن بر هم منّت گذارند، آنگاه که بزرگترها بر کوچکترها محبت نکنند و حیای کوچکترها بسیار کم شود.

19 - کافر به خاطر سختی مؤمن، شاد است

20 - شراب را آشکار می آشامند و برای نوشیدن آن کنار هم می نشینند و از خداوند متعال نمی ترسند

ص:293

21 - اهل قرآن و دوستان آنها خوارند

22 - حلال، حرام شود و حرام، حلال گردد

23 -: طالب حلال، مذمت و سرزنش می شود و طالب حرام، ستایش و احترام می گردد.

24 - استان داران از روی طمع، خائنان را امین خود قرار دهند.

25 - برروی منبرها از پرهیزکاری سخن می گویند، ولی گویندگان آن پرهیزکارنیستند.

26 - هدف مردم شکم وشهوت شان است.

27 - مساجد را زینت میکنند ولی خالی است.

28 - قرآن خوان و قرآن فهم کم میشود

29 - ابتلای انسان به مرگ سرخ وسفید. مراد از مرگ سرخ قتل به شمشیر است. ومراد ازمرگ سفید طاعون است

30 - اهل باطل بر اهل حق پیشی گرفته اند.

31 - زکات دادن غرامت شمرده میشود. زمانی که خورشید از جانب مغرب طلوع میکند.

32 - مردان از نظر لباس و قیافه شباهت به زنها پیدا می کنند و نیز زنان شبیه به مردها می شوند.

قبل از پایان بحث لازم به ذکر است که یکی دیگر از نشانه های حضور که نه از علائم حتمی ظهور بلکه از علائم نزدیک به علائم حتمی ظهور است) خر دجّال ( میباشد.

دَجَل به معنای روکش نمودن یک شئ است که باطن آن کم ارزش باشد ولی روی آن را زرق و برق داده یا طلاکاری کنند بنابراین وقتی دجال را برای کسی بکار می برند یعنی آن شخص منافق، دروغگو و فریبنده است

در روایتی گفته شده است که او یک چشم در پیشانی دارد و از دهانش پیشرفته ترین آهنگ ها خارج میشود و اطرافش زنان لخت میرقصند که تعبیر به ماهواره است.

ص:294

روایتی دیگر بیان از این دارد که دجال مردی چاق، سرخ رو، موی سر مجعّد، چشم راست او اعور، چشم او مانند دانه انگوری است که بر روی آب قرار دارد.

محل خروج دجال که در روایات مکانهای مختلفی برایش نقل شده است از جمله اصفهان، خراسان، سجستان و همچنین سرنوشت دجال که عاقبت به دست چه کسی به هلاکت می رسد که در این باره روایات دو دیدگاه را مطرح می کنند بعضی قائلند که به دست حضرت عیسی و بعضی به دست حضرت مهدی (عج) جهت اختصار ما در پی ذکر روایات نیستیم.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید:» او با صدای بلندی فریاد می زند که بین مشرق و مغرب، صدایش را جن و انس و شیطان می شنوند) ممکن است این عمل به وسیله رسانه های موجود از قبیل ماهواره، اینترنت و شبکه های رادیویی صورت بگیرد (و می گوید: ای دوستان من! به سوی من آیید. من هستم کسی که آفریده است ؟ پس استوار ساخته و مقرر کرده و هدایت نموده است.) و مردم را به شرک فرا می خواند (و می گوید) انا ربکم الاعلی یعنی: من پروردگار برتر شما هستم (.

مرحوم محدث قمی) رحمه الله (می گوید: در روایت ابو امامه است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:» هر مؤمنی که دجال را ببیند، آب دهان خود را بر روی او بیندازد و سوره مبارکه حمد را بخواند، تا سحر آن ملعون دفع شود و در او اثر نکند.

چون او ظاهر شود، عالم را پر از فتنه و آشوب نماید، و میان او و لشکر قائم (علیه السلام) جنگ واقع شود و بالاخره آن ملعون به دست مبارک حضرت حجت ) عجل الله تعالی فرجه الشریف (یا به دست عیسی بن مریم (علیه السلام) کشته شود.

البته عقیده شیعه بر این است که امام مهدی) عجل الله تعالی فرجه الشریف ( است که دجال را می کشد نه حضرت عیسی) علیه السلام.

ب: علائم حتمی ظهور

الف: خروج سفیانی: سفیانی از نوادگان معاویه میباشد. نام اصلی او عثمان بن عنبسه است ودر وادی یابس متولد شده است. و چون از نسل ابوسفیان است،

ص:295

معروف به» سفیان «است. او مردی است با چهره ای ترسناک که آبله روست و چشمانی کبود وریز دارد.

رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: یَخْرجُ رَجلٌ یُقال لَه: السُّفیانی فی عمقِ دَمشق، وعامَّةُ مَن یَتْبَعُه مِن کَلب، فَیَقتُل حَتَّی یَبْقُرَ بُطُونَ النِّساءوَ یَقتُل الصِّبیان؛ مردی ازدل دمشق خروج کندکه به او سفیانی گویند، همه پیروانش از تیره کلب هستند، آنقدر کشتار کند که حتی شکم زنان را می شکافد و کودکان راازدم تیغ میگذراند

امیرمؤمنان علیه السلام در حدیثی می فرماید: گروهی از اولاد رسول خدا به بلاد روم پناهنده می شوند. سفیانی کسی را به نزد پادشاه روم می فرستد که بندگانم را به من بازگردان. او نیز آنها را برمی گرداند، پس آنها را در دمشق گردن می زند.

حضرت علی در ضمن یک حدیث طولانی از ابعاد دیگری از جنایات سفیانی پرده برداشته می فرماید: با 70000 نفر به سوی عراق حرکت می کند. در کوفه، بصره و دیگر شهرها می گردد، ارکان اسلام را منهدم می کند؛ دانشمندان را می کشد، قرآن ها را می سوزاند، مساجد را ویران می کند، محرمات را مباح کند، به نوازندگی فرمان می دهد، کارهای ناشایست را تجویز می کند، از فرایض الهی جلوگیری می نماید. از جور و ستم پروا نکند، هر کس که نامش محمد، علی، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه، زینب، ام کلثوم، خدیجه و عاتکه باشد، به سبب دشمنی با خاندان پیامبر از دم شمشیر می گذراند.

در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که فرمود:» آنگاه که خورشید به مغرب خود نزدیک می شود، کسی از مغرب فریاد می زند: ای مردم، مولای شما در بیابان خشک) بیدا (ظهور کرد و او عثمان بن عنبسه از فرزندان خالد بن یزید بن معاویه بن ابوسفیان است. با او بیعت کنید تا هدایت شوید و با او مخالفت نکنید که گمراه می شوید. پس ملائکه و جن او را تکذیب می کنند. هر آن که، در شک و تردید است و هر کافر و منافقی با ندای او گمراه می شود «.

شیخ صدوق از ابو منصور البحبی نقل کرده است که می گوید: از امام صادق (علیه السلام) دربارة اسم سفیانی سؤال کردم. فرمود:» تو را با اسمِ او چه کار؟ هر گاه مناطق پنج گانة شام: دمشق، حمص، فلسطین، اردن و حلب را تصرف کرد، منتظر فرج

ص:296

باشید. «گفتم: آیا 9 ماه این را در تصرف دارد؟ فرمود:» خیر بلکه تصرف او 8 ماه است که یک روز هم بر آن اضافه نمی شود. «در روایات آمده است سفیانی با حمایت صهیونیستها و غربی ها در سوریه) ویا اردن (کودتا می کند و سپس یک گروه به نام بنی کلب از او حمایت می کنند، بنی کلب جماعتی هستند که بخشی از آنها در ارتش اسرائیل، بخشی در سوریه و بخشی در لبنان زندگی می کنند.

سفیانی در حال حاضر در سوریه زندگی میکند، قدرتمند، و مشغول نقش آفرینی در خاورمیانه است

و همانطور که از روایات بر می آید جنگ جهانی را سفیانی شروع میکند و شروع آن عراق است. شهر عراق به فقر میافتد و حتی مبلغ برای سر شیعیان تعیین میگردد به طوری که گفته میشود فتنة این ملعون در نواحی مختلف بلاد اسلامی گسترش می یابد و در این فتنه به طور خاص بر اصحاب علی (علیه السلام) و شیعیان آن حضرت (علیه السلام) سخت می گذرد تا جایی که ندا دهنده ای از سوی سفیانی ندا می دهد:» آگاه باشید هر کس سرِ شیعه ای از شیعیان علی (علیه السلام) را بیاورد هزار درهم جایزه می گیرد. «در این اوضاع همسایه بر همسایه اش هجوم می برد و می گوید: او از شیعیان علی (علیه السلام) است.

پس گردنِ او را می زند و هزار درهم جایزه می گیرد.

او بعد از عراق به شام و پس از آن به لبنان سپس به فلسطین و بعد از آنجا به اردن میرود بعد از سه ماه جنگ لشکری به سمت مدینه میفرستد با رسیدن لشکر سفیانی به مدینه، به مدت سه روز هر عملی را در این شهر مباح اعلام می کنند و در آن به قتل و ویرانی مشغول می شوند.

در ادامه ی علائم حتمی ظهور، سرنوشت سفیانی را بیان میکنیم.

ب: خروج یمانی:

خروج یمانی از روشن ترین علایم است که بیش از چهارده ماه فاصله با ظهور آن حضرت نخواهد داشت.

آنگاه که یمانی قیام کند فروش اسلحه به مردم حرام است. و آنگاه که خروج کند به سوی او بشتاب که درفش هدایت است و بر هیچ مسلمانی سرپیچی از آن روا نیست. اگر کسی سرپیچی کند از اهل آتش خواهد بود؛ زیرا که او مردم را به راه حق

ص:297

دعوت می کند.) امام باقر (

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:» در میان درفش ها) پرچم ها (، هدایت گرتر از درفش یمانی وجود ندارد، چون درفش حق است و شما را به سوی صاحبتان دعوت می کند «.

و خاستگاه خروج یمانی سرزمین صنعای یمن است. امام باقر علیه السّلام می فرمایند:

سفیانی از شام و یمانی از یمن خروج می کند.

که خروج این دو خیلی سریع و به دنبال هم می باشد، یعنی در ماه رجب المرجّب. امام صادق علیه السّلام می فرمایند:

خروج یمانی و سفیانی همانند دو اسب مسابقه است که همزمان با هم و به دنبال یکدیگر است

همراه با یمانی 2 نفر از خراسان قیام میکنند 1 - سید حسنی 2 - سید خراسانی که این سه نفر در یک ماه یعنی رجب قیام میکنند.

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله می فرماید:

سه پرچم در یک سال و یک ماه و یک روز خروج می کند: سفیانی، خراسانی و یمانی، که در میان آن ها خالص تر از پرچم یمانی نیست. او مردم را به سوی حق فرا می خواند.

در خصوص پرچم نهضت یمانی، از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است:» یمانی از یمن با پرچم های سفید خروج می کند «

روایات می گویند: یمانی در پی نبرد سفیانی با وی وارد عراق می شود. یمانی با مدد از نیروی خراسانی وارد صحنه کارزار با لشگریان سفیانی می شود. لسان روایات دلالت بر این مطلب دارد که در این نبرد سپاه یمنی پشتیبانی سپاه خراسانی را بر عهده دارد.

ج: صیحه ی آسمانی

در بیست وسوم ماه رمضان شب جمعه فرشته ای در آسمان ندا می دهد و مردم را به ظهور امام (علیه السلام) بشارت می دهد، این فرشته، جبرئیل امین می باشد و

ص:298

ندای او در سراسر زمین شنیده می شود و هر کس به زبان و لهجه ی خود، آن ندا را می شوند اما جهت آن تشخیص داده نمی شود.» الحق مع علی و شیعته؛ حق با علی بن ابیطالب و پیروان اوست. «در کنار این ندا، شیطان فریاد بر می دارد: عثمان مظلوم کشته شد، هدف او به شبهه انداختن مردم است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:» صدای جبرئیل از آسمان است و صدای ابلیس از زمین، پس پیروی کنید صدای اول را و بپرهیزید از اینکه به صدای دوم مفتون شوید «.

د: فرو رفتن لشکر سفیانی در بیداء) خسف البیداء (

واژه "خسف" ،به معنای فرو رفتن و پنهان شدن است

در همان حال که سفیانی در حال قتل و غارت است در چند کیلومتری مدینه، در مکه، حضرت مهدی (عج) با تکیه بر خانه ی حق، ظهور خویش را اعلام می کند.

سفیانی افسار گسیخته، سپاهی را از شام به طرف مکه گسیل می کند.

چوپانی که در آن حوالی گوسفندهایش را برای چرا بیرون آورده است وقتی سپاه را می بیند که به سمت مکه می رود، می گوید: وای بر مکیان! چه سپاهی به سمت آنها می آید. او به خانه اش می رود و وقتی برمی گردد می بیند هیچ سپاهی در آنجا نیست. قسمتی از پارچه ی لباس سربازان را می بیند که بیرون از خاک است، هر چه آن را می کشد می بیند بیرون نمی آید، می فهمد زمین آنها را در خود فرو برده است. این چوپان خبر را برای بقیه می برد.

در این میان تنها دو نفر از سپاه زنده می مانند که در روایات با نامهای » بشیر «» بشارت دهنده «و» نذیر «» ترساننده «یاد شده است. این دو نفر برای آن زنده می مانند که خبر را به گوش سفیانی و سپاه امام زمان (عج) برسانند. این دو بخت برگشته، که نجات پیدا می کنند، صورتشان به پشت برگرداننده می شود. به این علت که جبرئیل به صورت آنها سیلی می زند. امام باقر علیه السلام می - فرماید این آیه در رابطه با آنها نازل شده است که:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها ) نساء 47)

ص:299

بشیر به طرف امام زمان می رود و وقتی به مکه می رسد که حضرت در مسجد الحرام و در کنار کعبه تشریف فرما هستند. او در حالی که صورتش به عقب برگشته است در حضور حضرتش می ایستد و عرض می کند: من بشیر هستم. یکی از ملائکه به من فرموده است که محضر شما شرفیاب شوم و به هلاکت لشگریان سفیانی، شما را بشارت دهم. آری همه آنها در سرزمین بیداء در زمین فرو رفتند. حضرت می فرمایند جریان خودت و برادرت را نقل کن.

عرض می کند که من و برادرم در لشگر سفیانی بودیم که شهرها را از دمشق تا زوراء و همچنین شهر کوفه را ویران کردیم. آنگاه به مدینه آمدیم و این شهر را نیز در هم کوبیدیم و نیز مسجد نبوی را خُرد کردیم و مرکبهای سواری خود را در روضه نبوی بستیم و مرکبها آنجا را آلوده کردند و سپس از مدینه با سپاهی مجهز به قصد خراب کردن خانه خدا و کشتار مردم حرکت کردیم. چون به سرزمین بیداء رسیدیم مقداری در آنجا توقف کردیم. ناگاه صدایی بلند شد و گفت: ای سرزمین بیداء! ستمگران را در کام خویش فرو ببر و هلاک کن. پس تمام سپاهیان در کام زمین فرو رفتند و فقط من و برادرم باقی ماندیم که ناگهان فرشته ای نمایان شد و به صورت من و برادرم آنچنان کوبید که صورت ما به عقب برگشت و به برادرم دستور داد به طرف سفیانی برود و خبر هلاکت لشگرش را به او بدهد و به من هم دستور داد به نزد شما بیایم و بشارت هلاکت لشگر سفیانی را به شما برسانم و بدست شما توبه کنم که خدا توبه من را خواهد پذیرفت. سپس حضرت توبه او را می - پذیرد و دست مبارکشان را بر صورت وی می کشند و به حالت اول بازگردیده با حضرت بیعت می - کند و همراه ایشان خواهد بود.

فایده ی این صورت برگشته این است که وقتی سفیانی، نذیر را می بیند حرف او را باور می کند.

اینجا، پایان کار سفیانی است. سپاهی از او به بیابان فرو رفته، برخی از سپاهیانش توسط نیروهای یمانی و سیدخراسانی زمین گیر شده اند و خودش مانده و سپاهی کوچک و دلی پر ترس.

این است معنای آیه ی» و اگر ببینی هنگامی که آنان وحشت زده اند و دیگر آنها

ص:300

را راه گریزی نیست و از مکانی نزدیک گرفته می شود «» انّ الله لا یخلِفُ المیعاد «

ه: کشتن نفس زکیه

پنجمین و آخرین نشانه از نشانه های حتمی، قتل نفس زکیه است. نفس زکیه به معنای انسان بی گناه است

شیخ مفید) ره (از امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که فرمود:» فاصله بین قتل نفس زکیه و ظهور قائم (علیه السلام) بیش از پانزده شبانه روز زیادتر نیست. «

از روایتی استفاده می شود که او نماینده امام مهدی (عج) است که از طرف آن حضرت مأموریت یافته پیام آن حضرت را در مسجد الحرام به مردم اعلان کند. وی پس از انجام این مأموریت توسط دشمنان حضرت به شهادت می رسد. از امام باقر (علیه السلام) در این باره چنین روایت شده است:» یقول القائم لاصحابه یا قوم ان اهل مکة لایریدوننی ولکنی مرسل الیهم لاحتج علیهم بما ینبغی لمثلی ان یحتج علیهم فیدعو رجلا من اصحابه فیقول له امض الی اهل مکة فقل یا اهل مکة انا رسول فلان الیکم و هو یقول لکم انا اهل بیت الرحمة و معدن الرسالة و الخلافة... فاذا تکلم الفتی بهذا الکلام اتوا الیه فذبحوه بین الرکن و المقام و هی النفس الزکیة «» قائم (عج) به یارانش می فرماید: ای اصحاب من مردم مکه مرا نمی خواهند ولی برای آن که آن گونه برای همانند من شایسته است، حجت را بر آنان تمام کنم، فرستاده ای را به سوی ایشان می فرستم سپس یکی از یارانش را فرا می خواند و به او می فرماید: به سوی اهل مکه برو و به آنها بگو ای مردم مکه من فرستاده فلانی [ حضرت مهدی (عج) ] به سوی شما هستم و او برای شما چنین پیغامی فرستاده است که ما خاندان رحمت و جایگاه رسالت و خلافت هستیم...

وقتی سخن این جوان تمام می شود، به او هجوم می آورند و در میان رکن و مقام او را سر می برند و او همان نفس زکیه است. «

همانطور که از روایات بر می اید و در بالا نیز اشاره کردیم فاصله ی کشته شدن نفس زکیه تا قیام جهانی بیش از پانزده روز نمیباشد.

وظایف شیعه در زمان غیبت:

1 - خواندن دعای فرج وانتظار فرج

2 - شناخت امام زمان (عج)

ص:301

3 - صدقه دادن برای امام زمان

4 - هدیه کردن قرآن به ایشان

5 - به هنگام نام» قائم «تمام قد بلند شویم

6 - تهذیب و خودسازی

7 - پیوند با مقام ولایت

8 - دوستی با صالحان

9 - حضور در مجالس فضائل و مناقب آن حضرت

10 - صلوات فرستادن بر آن حضرت

11 - توسل به آن حضرت و شفیع قرار دادن ایشان نزد خدا

12 - پرهیز از شک و تردید

13 - تربیت کردن فرزندان خود به صورتی که محبّ و منتظر حضرت باشند.

) کتاب الغیبه: نعمانی، ص 135 * کتاب الغیبه: شیخ طوسی، ص 271 * الزام الناصب: حائری، ص 184 * بشاره الاسلام: کاظمی، ص 93 * بحارالانوار: علّامه مجلسی، ج 52: ص 210 و 232 * منتخب الاثر: صافی، ص 456.). ")الزام الناصب:

حائری، ص 67 * بشاره الاسلام: کاظمی، ص 100) سوره سبا (51)

التماس دعا

پیشگوئی های امام صادق علیه السلام

مرحوم کلینی در روضة الکافی:(1) از محمد بن یحیی: از أحمد بن محمد: از بعض أصحابش: و علی بن إبراهیم: از پدرش: ازابی عمیر جمیعاً: از محمد بن أبی حمزة از حمران نقل می کند که روزی در حضور امام صادق علیه السلام سخن از خلفای جور و وضع بدی که شیعیان در پیش آنان (بنی عباس) دارند به میان آمد و این

ص:302


1- (1) - تراه فی حدیث رواه الکلینی فی الروضة من ص 210-212.

سخن به خاطر آن پیش آمده بود که زرق و برق موکب(1) خلافت منصور: چشم بعضی از شیعیان را خیره ساخته بود و از دیدن این که امام: سوار بر الاغی در کنار منصور راه می رفت به شدت ناراحت شده بودند.

امام صادق علیه السلام اصل جریان را این چنین نقل می کند:

چون به خانه برگشتم یکی از دوستان ما به نزد من آمده گفت: قربانت گردم به خدا من شما را در موکب (سلطنتی) ابن جعفر دیدم که بر الاغی سوار بودید و او بر اسبی سوار بود و از روی اسب با شما سخن می گفت: مثل این که شما زیر دست او بودید و من که چنین دیدم پیش خود گفتم: این حجت خدا بر مردم: و رهبری است که باید به او اقتدا شود و این دیگری کسی است که ظلم و ستم می کند و فرزندان پیامبر را می کشد و خونهای ناحق روی زمین می ریزد و با این حال او در موکب سلطنتی و در چنین شوکت است و تو بر الاغی سواری ؟ و از این منظره اسف انگیز شک و تردید در دلم راه یافت و از آن بر دین و عقیده ام ترسیدم.

امام فرمود: به او گفتم: اگر تو فرشتگانی را گرداگرد من و پیش رو و پشت سر و طرف راست و چپ من بودند: می دیدی او و بساط سلطنتش را کوچک می شمردی. آنگاه آن مرد گفت: اکنون دلم آرام شد. سپس گفت: تاکی اینان باید سلطنت کنند؟ گفتم: آیا نمی دانی هرچیزی مدتی دارد؟ گفت: چرا گفتم: آیا به تو سود بخشد اگر بدانی به سر آمدن دوران آنها، هرگاه زمانش فرا رسد از چشم به هم زدن زودتر برسد اگر تو حال آنان را در نزد خدای عزوجل می دانستی که چه حالی دارند، خشم تو نسبت به آنان بیشتر می شد و اگر تو کوشش کنی با همه مردم روی زمین که آنان را از نظر گناه در وضعی سخت تر از وضعی که اکنون در آن هستند، در آورند، نخواهند توانست پس شیطان ترا نلغزاند به راستی عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولی منافقان نمی دانند.

ص:303


1- (1) - بیان:" الموکب "جماعة الفرسان " والاغراء "التحریص علی الشر، قوله علیه السلام " إن الناس سحرة "قال الجزری: فیه إن من البیان لسحرا أی منه ما یصرف قلوب السامعین وإن کان غیر حق، والسحر فی کلامهم صرف الشئ عن وجهه.

آیا نمی دانی هرکس چشم به راه دولت ما باشد و بر آزار و ترسی که می بینند صبر نماید فردای قیامت در زمره ما محشور می گردد.

سپس مام صادق علیه السلام به جزئیات علائم و مفاسدی که در آستانه انقلاب مهدی فراگیر جامعه بشری می گردد، اشاره فرمود که گوئی این پیشگوئی ها مربوط به همین قرن حاضر است.

مفاسدی که در آستانه انقلاب مهدی فراگیر جامعه می شود:

اینک متن روایت با شمارش نوع مفاسدی که بعضی از آنها جنبه اجتماعی و سیاسی و بعضی جنبه اخلاقی دارد از نظر خواننده گرامی می گذرد:

1 - فاذا رأیت الحق قدمات و ذهب اهله آنگاه که دیدی حق مرده و اهل حق از میان رفتند.

2 - و رأیت الجور قد شمل البلاد ودیدی که ستم همه جا را فرا گرفته است

3 - و رأیت القرآن قد خلق و احدث فیه مالیس فیه و وجّه علی الاهواء و دیدی که قرآن فرسوده شده: و بدعتهائی از روی هوا و هوس در مفاهیم آن آمده است.

4 - و رأیت الدین قد انکفا کما ینکفیء الاناء. ودیدی که دین واژگون شده همانند ظرفی که، واژگون سازند.

5 - و رأیت اهل الباطل قد استعلوا علی اهل الحق. و دیدی که اهل باطل بر اهل حق بزرگی جویند.

6 - و رأیت الشر ظاهرا لاینهی عنه و یعذر اصحابه. ودیدی که شر آشکار است و از آن نهی نمی شود و هرکس کار زشت انجام دهد معذورش دارند.

7 - و رأیت الفسق قد ظهر و اکتفی الرجال بالرجال و النساء بالنساء ودیدی که فسق آشکار گردیده و مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کنند.

8 - و رأیت المؤمن صامتا لایقبل قوله. ودیدی که شخص مؤمن سکوت اختیار کرده و سخنش را نپذیرند.

9 - و اذا رأیت الفاسق یکذب و لایُردّ علیه کذبه و فِریته. ودیدی که شخص فاسق دروغ گوید و کسی دروغ و افترایش را بر او باز نگرداند.

10 - و رأیت الصغیر یستحقر بالکبیر. ودیدی که بچه کوچک مرد بزرگ را خوار

ص:304

شمارد،

11 - و رأیت الارحام قدتقطعت. و دیدی که پیوند خویشاوندی بریده شده.

12 - و رأیت من یمتدح بالفسق یضحک منه ولایرد علیه قوله. و دیدی هر که را به کار بد بستایند خوشحال گردد و سخن گوینده را به خودش باز نگرداند.

13 - و رأیت الغلام یعطی ماتعطی المرأة. و دیدی که پسر نوجوان همان عطا کند که زن می کند.

14 - و رأیت النساء یتزوّجن النساء. و دیدی که زنان با زنان ازدواج نمایند.

15 - و رأیت الثناء قد کثر. و دیدی که مداحی و چاپلوسی فراوان شده.

16 - و رأیت الرجل ینفق المال فی غیر طاعة اللّه فلاینهی عنه ولایؤخذ علی یدیه. و دیدی که مرد مال خود را در غیر طاعت خدا خرج کند و کسی از او جلوگیری نکند.

17 - و رأیت الناظر یتعوذ باللّه ممایری المؤمن فیه من الاجتهاد. و دیدی که نگاه کننده، به خدا پناه می برد از آنچه مؤمنی را می بیند از کوشش وتلاشی که در آنست.

18 - و رأیت الجار یوذی جاره و لیس له مانع. و دیدی که همسایه: همسایه خود را اذیت کند و مانعی برای او در این کار نباشد

19 - و رأیت الکافر فرحا لما یری فی المومن مرحا لما یری فی الارض من الفساد. و دیدی که کافر خوشحال است از آنچه در مؤمن می بیند از ناراحتی آنچه که در روی زمین فساد و تباهی می بیند.

20 - و رأیت الخمور تشرب علانیة و یجتمع علیها من لایخاف اللّه عزوجل. و دیدی که شراب آشکارانوشیده شود و برای نوشیدنش گرد هم آیند کسانی که از خدای عزوجل نمی ترسند.

21 - و رأیت الآمر بالمعروف ذلیلا. و دیدی که امر به معروف کننده خوار است

22 - و رأیت الفاسق فیما لایحب اللّه قویا محمودا و دیدی که فاسق در آنچه خدا دوست ندارد نیرومند و ستوده است.

23 - و رأیت اصحاب الآیات یحقرون و یحتقر من یحبهم. و دیدی که اهل قرآن و هرکه آنان را دوست دارد تحقیر شدند.

24 - و رأیت سبیل الخیر منقطعا و سبیل الشر مسلوکا. و دیدی که راه خیربسته

ص:305

شده و راه شر مورد توجه قرار گرفته است.

25 - و رأیت بیت اللّه قد عطّل و یؤمر بترکه. و دیدی که خانه کعبه تعطیل شده و دستور به ترک آن داده می شود.

26 - و رأیت الرجل یقول مالایفعله. و دیدی که مرد می گوید چیزی را که به آن عمل نمی کند.

27 - و رأیت الرجال یتمنون للرجال و النساء للنساء. دیدی که که مردان تمنای مردان کنند و زنان برای زنان (یاخود را برای هم جنس خود فربه می کنند!).

28 - و رأیت الرجل معیشته من دبره و معیشة المراة من فرجها. و دیدی که گذران زندگی مرد از نرم خوئی خود و زندگی زن از اندام جنسی اوست.

29 - و رأیت النساء یتخذون المجالس کما یتخذها الرجال و دیدی که زنان مانند مردان برای خود انجمنها ترتیب دهند.

30 - و رأیت التانیث فی ولد العباس قد ظهر واظهروالخضاب وامتشطوا کما تمشط المراة لزوجها. و دیدی که در میان فرزندان عباس کارهای زنانگی آشکار گشته و خود را مانند زنان زینت می کنند همان طور که زن برای جلب نظر شوهرش خود را آرایش می کند.

31 - و اعطوا الرجال الاموال علی فروجهم و تنوفس فی الرجل و تغایر علیه الرجال.

ودادند به مردهااموال خود را که با آنها یا زنانشان عمل نامشروع انجام دهند (یا

برای استفاده جنسی از مردها، اموال خود را دادند) و در (انتخاب) مردها رقابت کردند و بر آن به همدیگر پیشی گرفتند.

32 - و کان صاحب المال اعز من المؤمن. و شخص توانگر از شخص با ایمان عزیزتر می شود.

33 - و کان الربا ظاهرا لایُعیّر. و بود رباخواری آشکار مورد ملامت قرار نمی گیرد.

34 - و کان الزنا تمتدح به النساء. و زنها به عمل زنایشان تعریف و تشویق می شوند).

35 - و رأیت المراة تصانع زوجها علی نکاح الرجال. و دیدی که زن برای نکاح مردان با شوهر خود همکاری کند.

ص:306

36 - و رأیت اکثر الناس و خیر بیت من یساعد النساء علی فسقهن. و دیدی که بیشتر مردم و بهترین خانه ها آن باشد که به زنان در هرزگیشان کمک کند.

37 - و رأیت المؤمن محزونا محتقرا ذلیلا. و دیدی که مؤمن به خاطر ایمانش غمناک و پست و خوار گردد.

38 - و رأیت البدع و الزنا قدظهر. و دیدی که بدعت و زنا آشکار گردد.

39 - و رأیت الناس یعتدون بشاهد الزور. دیدی که مردم به شهادت ناحق اعتماد کنند

40 - و رأیت الدین بالرای و عطّل الکتاب و احکامه. و دیدی که دستورات دینی طبق تمایلات اشخاص تفسیرگردد.

41 - و رأیت الحرام یُحلّل و رأیت الحلال یُحرّم. و دیدی که حلال تحریم می شود و حرام مجاز.

42 - و رأیت الدین بالرای و عطل الکتاب و احکامه. و دیدی دین بارأی (و دلبخواهی) شد و قرآن و احکامش تعطیل گشت.

43 - و رأیت اللیل لایستخفی به من الجرأة علی اللّه. و دیدی که مردم چنان در ارتکاب گناه جری شده اند که منتظررسیدن شب نیستند.

44 - و رأیت المؤمن لا یستطیع ان ینکر الا بقلبه. و دیدی که مؤمن نتواند کار بد را نکوهش کند جز با قلب.

45 - و رأیت العظیم من المال ینفق فی سخط اللّه عز وجل. و دیدی که مال کلان در راه غضب الهی خرج شود.

46 - و رأیت الولاة یقربون اهل الکفر ویباعدون اهل الخیر. و دیدی که زمامداران به کافران نزدیک شوند و از نیکان دوری گزینند.

47 - و رأیت الولاة یرتشون فی الحکم. و دیدی که والیان در داوری رشوه گیرند.

48 - و رأیت الولاة قباله لمن زاد. و دیدی که پستهای حساس دولتی به مزایده گذارده شود.

49 - و رأیت ذوات الارحام ینکحن ویکتفی بهن. و دیدی که مردم با محارم خود نزدیکی کنند و به آنها اکتفاء شود.

ص:307

50 - و رأیت الرجل یقتل علی التهمة وعلی الظنة. و دیدی که به تهمت و سوء ظن،

مرد به قتل می رسد.

51 - و یتغایر علی الرجل الذکر فیبذل له نفسه و ماله. و مرد به مرد پیشنهاد عمل زشت می کند و خود و اموالش را در اختیار او می گذارد.

52 - و رأیت الرجل یُعیّر علی اتیان النساء. و دیدی که مرد به خاطر آمیزش با زنان مورد سرزنش قرار گیرد (که چرا با مردان آمیزش نمی کند).

53 - و رأیت الرجل یأکل من کسب امرأته من الفجور، یعلم ذلک ویقیم علیه.

و دیدی که مرد از کسب زنش از هرزگی نان می خورد و، می داند و به آن تن می دهد.

54 - و رأیت المراة تقهر زوجها، وتعمل ما لا یشتهی وتنفق علی زوجها.

و دیدی که زن بر مرد خود مسلط شود و کاری را که مرد نمی خواهد انجام دهد و به شوهر خود خرجی می دهد.

55 - و رأیت الرجل یکری امراته وجاریته ویرضی بالدنی من الطعام والشراب.

و دیدی که مرد: زن و کنیزش را (برای زنا) کرایه می دهد و به خوردنی و نوشیدنی پستی تن در می دهد.

56 - و رأیت الایمان باللّه عز وجل کثیرة علی الزور. و دیدی که سوگندهای بناحق بنام خدا بسیار گردد.

57 - و رأیت القمار قد ظهر. و دیدی که قمار آشکار شود.

58 - و رأیت الشراب یباع ظاهرا لیس له مانع. و دیدی که شراب فروخته شودآشکا را وبرآن مانعی نیست

59 - و رأیت النساء یبذلن انفسهن لأهل الکفر. و دیدی که زنان مسلمان خود را در اختیار کافران می گذارند.

60 - و رأیت الملاهی قد ظهرت یمر بها، لا یمنعها احد احداً و لا یجترء أحد علی منعها. و دیدی که لهو و لعب آشکار گشت و کسی از کنار آن عبور می کند از آن جلوگیری نکند و کسی جرأت جلوگیری از آن را ندارد.

61 - و رأیت الشریف یستذله الذی یخاف سلطانه. و دیدی که مردم شریف را خوار

ص:308

کند کسی که مردم از تسلط و قدرتش ترس دارند

62 - و رأیت اقرب الناس من الولاة من یمتدح بشتمنا اهل البیت. و دیدی که نزدیک ترین مردم به فرمانروایان کسی است که مدح شود به دشنام گفتن بر ما خانواده (رسولخدا).

63 - و رأیت من یحبنا یُزوَّر ولا تقبل شهادته. و دیدی که هرکس ما را دوست دارد دروغگویش دانند و شهادت او را نپذیرند.

64 - و رأیت الزور من القول یتنافس فیه. و دیدی که برسرگفتن حرف زور و ناحق، مردم با همدیگر رقابت کنند.

65 - و رأیت القرآن قد ثقل علی الناس استماعه وخف علی الناس استماع الباطل.

و دیدی که شنیدن قرآن بر مردم سنگین و گران آید و درعوض شنیدن سخنان باطل بر مردم آسان گردد.

66 - و رأیت الجار یکرم الجار خوفا من لسانه. و دیدی که همسایه: همسایه را گرامی دارد از ترس زبانش.

67 - و رأیت الحدود قد عطلت وعمل فیها بالأهواء. و دیدی که حدود خدا تعطیل شده و در آن طبق دلخواه خود عمل کنند.

68 - و رأیت المساجد قد زخرفت. و دیدی که مساجد زینت داده شد.

69 - و رأیت اصدق الناس عند الناس المفتری الکذب. و دیدی که راستگوترین مردم پیش آنها مفتریان دروغگو می باشند.

70 - و رأیت الشر قد ظهر والسعی بالنمیمة. و دیدی که شر و سخن چینی آشکار گشته.

71 - و رأیت البغی قد فشا. و دیدی که ستمکاری شیوع یافته.

72 - و رأیت الغیبة تُستملح و یبشّر بها الناس بعضهم بعضا. و دیدی که غیبت را سخن نمکین شمارند و مردم همدیگر را بدان مژده دهند.

73 - و رأیت الحج والجهاد لغیر اللّه. و دیدی که برای غیر خدا به حج و جهاد روند.

74 - و رأیت السلطان یذلّ للکافر المؤمن. و دیدی که سلطان به خاطر کافر مؤمن را

ص:309

خوار کند.

75 - و رأیت الخراب قد ادیل من العمران. دیدی که خرابی و ویرانی بیش از عمران و آبادی است.

76 - و رأیت الرجل معیشته من بخس المکیال والمیزان. و دیدی که زندگی مرد از کم فروشی اداره می شود.

77 - و رأیت سفک الدماء یستخف بها. و دیدی که خونریزی را آسان شمارند.

78 - و رأیت الرجل یطلب الرئاسة لعرض الدنیا ویشهر نفسه بخبث اللسان لیتقی وتسند الیه الأمور. و دیدی که مرد برای غرض دنیائی ریاست می طلبد و خودش را به بد زبانی مشهور می سازد تا از او بترسند و کارها را به او واگذار کنند.

79 - و رأیت الصلاة قد استخف بها. و دیدی که نماز را سبک می شمارند.

80 - و رأیت الرجل عنده المال الکثیر لم یُزکّه منذ ملکه. و دیدی که مرد مال بسیار دارد ولی از وقتی که، پیدا کرده زکات، نپرداخته است.

81 - و رأیت المیت ینبش من قبره ویؤذی وتباع اکفانه. و دیدی که قبر مرده را بشکافند و آنهارا بیازارند و کفنهایشان را بفروشند.

82 - و رأیت الهرج قد کثر. و دیدی که آشوب بسیار است.

83 - و رأیت الرجل یمسی نشوان ویصبح سکران لا یهتم بما یقول الناس فیه. و دیدی که مرد روز رابه شب می رساند با نشئه (شراب) و شب را به مستی صبح کند و اهمیت ندهد مردم در باره او چه گویند.

84 - و رأیت البهائم تنکح. و دیدی که با حیوانات عمل زشت انجام می دهند.

85 - و رأیت البهائم یفرس بعضها بعضا. و دیدی که حیوانات همدیگر را بدرند.

86 - و رأیت الرجل یخرج الی مصلاه ویرجع ولیس علیه شئ من ثیابه. دیدی که مرد به مصلی می رود ولی چون برمی گردد جامه در تن ندارد.

87 - و رأیت قلوب الناس قد قست وجمدت اعینهم وثقل الذکر علیهم. و دیدی که دل مردم سخت و چشمانشان خشک شده و یاد خدا بر آنان سنگین آید

88 - و رأیت السحت قد ظهر یُتنافس فیه. و دیدی که کسبهای حرام شیوع یافته و بر سر آن رقابت کنند.

ص:310

89 - و رأیت المصلّی انما یصلّی لیراه الناس. و دیدی که نمازخوان برای ریا و خودنمائی نماز می خواند.

90 - و رأیت الفقیه یتفقه لغیر الدین، یطلب الدنیا والرئاسة. و دیدی که فقیه برای غیر دین فقه می آموزد و دنیا و ریاست طلب می کند

91 - و رأیت الناس مع من غلب. و دیدی که مردم دور کسی را گرفته اند که قدرت دارد.

92 - و رأیت الحلال یذم ویعیر وطالب الحرام یمدح ویعظم. و دیدی که هرکس روزی حلال می جوید مورد سرزنش قرار می گیرد و جوینده حرام مورد ستایش و تعظیمی است.

93 - و رأیت الحرمین یعمل فیهما بما لا یحب اللّه، لا یمنعهم مانع ولا یحول بینهم وبین العمل القبیح احد. و دیدی که در مکه و مدینه کارهائی می کنند که خداوند دوست ندارد و کسی هم نیست که مانع شود و هیچ کس آنها را از این اعمال زشت باز نمی دارد.

94 - و رأیت المعازف ظاهرة فی الحرمین. و دیدی که آلات لهو و لعب (حتی) در مکه و مدینه آشکار گردد.

95 - و رأیت الرجل یتکلم بشئ من الحق ویأمر بالمعروف وینهی عن المنکرفیقوم الیه من ینصحه فی نفسه و یقول هذا عنک موضوع و دیدی که مرد سخن حق گوید و امر به معروف نهی از منکر کند دیگران او را نصیحت کنند و بگویند: (تکلیف) این کار از تو برداشته شده است

96 - و رأیت الناس ینظر بعضهم الی بعض ویقتدون بأهل الشرور. و دیدی که مردم به همدیگر نگاه کنند و به مردم بدکار اقتداء نمایند.

9 - و رأیت مسلک الخیر وطریقه خالیا لا یسلکه احد. و دیدی که مسلک و راه خیربه کلی خالی است و کسی از آن راه نمی رود.

98 - و رأیت المیت یهزأ به فلا یفزع له احد. و دیدی که مرده را به مسخره گیرند و کسی برای مرگ او غمگین نشود.

99 - و رأیت کل عام یحدث فیه من البدعة و الشر اکثر مما کان. و دیدی که هرسال

ص:311

حادث شود بدعت و شرارت، بیشتر از آن که (درسال قبل) بود.

100 - و رأیت الخلق والمجالس لا یتابعون الا الاغنیاء. و دیدی که مردم و مجلس ها تبعیت نمی کنند مگر اغنیاء را.

101 - و رأیت المحتاج یعطی علی الضحک به ویرحم لغیر وجه اللّه. و دیدی که به فقیر چیزی بدهند در حالی که به او بخندند و برای غیرخدا به او ترحم نمایند.

102 - و رأیت الآیات فی السماء لا یفزع لها احد. و دیدی که نشانه های آسمانی پدید آید ولی کسی از آن هراس نکند.

103 - و رأیت النّاس یتسافدون کما یتسافدالبهائم، لاینکر احدٌ منکرا تخوّفا من النّاس. و دیدی که مردم در حضور جمع: همانند بهائم مرتکب اعمال جنسی شوند و هیچ کس از ترس: کار زشت را انکار نکند.

104 - و رأیت الرجل ینفق الکثیر فی طاعة غیر اللّه ویمنع الیسیر فی طاعة اللّه و دیدی که مرد در غیر اطاعت خدا زیاد خرج کند ولی در مورد اطاعت خدا از کم هم دریغ ورزد.

105 - و رأیت العقوق قد ظهر واستخف بالوالدین وکانا من اسوء الناس حالا عندالولد و یفرح بان یفتری علیها. و دیدی که آزار به پدر و مادر آشکار گردد و مقام آنها را سبک شمارند و حال آنها در پیش فرزند از همه بدتر باشد و از این که به آنها افترا زده شود خوشحال شوند.

106 - و رأیت النساء وقد غلبن علی الملک وغلبن علی کل امر لا یؤتی الا ما لهن فیه هوی. و دیدی که زنها بر حکومت غالب گشته و پستهای حساس را قبضه کنند و کاری پیش نرود جز آنچه طبق دلخواه آنان باشند.

107 - و رأیت ابن الرجل یفتری علی ابیه ویدعو علی والدیه ویفرح بموتهما. و دیدی که پسر به پدر خود افتراء زند و به پدر و مادر خود نفرین کند و از مرگشان خوشحال شود.

108 - و رأیت الرجل اذا مرّ به یوم ولم یکسب فیه الذنب العظیم من فجور او بخس مکیال او میزان او غشیان حرام اوشرب مسکر کئیبا حزینا یحسب انّ ذالک الیوم علیه وضیعةً من عمره. و دیدی که اگر روزی بر مردی بگذرد که در آن روز گناهی بزرگ

ص:312

مرتکب نشده مانند هرزگی یا کم فروشی یا انجام کار حرام یا میخوارگی آن روز گرفته و غمگین است و خیال می کند که روزش به هدر رفته و عمرش در آن روز بی خود تلف شده است.

109 - و رأیت السلطان یحتکر الطعام. و دیدی که سلطان مواد غذایی را احتکار کند.

110 - و رأیت اموال ذوی القربی تقسم فی الزور ویتقامر بها ویشرب بها الخمور.

و دیدی که حق خویشاوندان پیامبر (خمس) بناحق تقسیم شود و بدان قمار بازی کنند و میخوارگی نمایند.

111 - و رأیت الخمر یتداوی بها ویوصف للمریض ویستشفی بها. و دیدی که با شراب مداوا کنند و برای بیمار نسخه نمایند و بدان بهبودی جویند.

112 - و رأیت الناس قد استووا فی ترک الامر بالمعروف والنهی عن المنکر وترک التدین به. و دیدی که مردم در مورد ترک امر به معروف و نهی از منکر و بی عقیدگی یکسان شوند.

113 - و رأیت ریاح المنافقین واهل النفاق قائمة وریاح اهل الحق لا تحرک.

و دیدی که منافقان و اهل نفاق سروصدایی دارند و اهل حق بی سر و صدا و خاموشند.

114 - و رأیت الاذان بالاجر والصلاة بالاجر. و دیدی که برای اذان گفتن و نماز خواندن مزد بگیرند.

115 - و رأیت المساجد محتشیة ممن لا یخاف اللّه، مجتمعون فیها للغیبة واکل لحوم اهل لحق و یتواصفون فیها شراب المسکر. و دیدی که مسجدها پر است از کسانی که ترس از خدا ندارند و برای غیبت و خوردن گوشت اهل حق به مسجد آیند و در مساجد از شراب مست کننده توصیف کنند.

116 - و رأیت السکران یصلّی بالناس وهو لا یعقل و لا یشان بالسّکر واذاسکر اکرم و اتّقی و خیف و ترک لایعاقب بسکره. و دیدی که شخص مست که از خرد تهی گشته بر مردم پیشنمازی کند و به مستی او ایراد نگیرند و چون مست گردد گرامیش دارند و ترسیده شود و ترکش نمایند و به مستی اش کیفرندهند.

ص:313

117 - و رأیت من اکل اموال الیتامی یحمد بصلاحه. و دیدی که هرکه مال یتیمان بخورد شایستگی او را بستایند.

118 - و رأیت القضاة یقضون بخلاف ما امر اللّه. و دیدی که قضات به خلاف دستور خدا داوری کند.

119 - و رأیت الولاة یأتمنون الخونة للطمع. و دیدی که زمامداران از روی طمع خیانتکاران را امین خود سازند.

120 - و رأیت المیراث قد وضعته الولاة لاهل الفسوق والجرأة علی اللّه یأخذون منهم و یخلونهم ما یشتهون. و دیدی که میراث (یتیمان) را فرمانروایان به دست افراد بدکار و بی باک نسبت به خدا داده اند از آنها حق و حساب بگیرند و جلوی آنها را رها سازند تا هرچه می خواهند انجام دهند.

121 - و رأیت المنابر یؤمر علیها بالتقوی ولا یعمل القائل بما یأمر. و دیدی که بر فراز منبرها مردم را به پرهیزگاری دستور دهند ولی خود گوینده به آن دستور عمل نکند.

122 - و رأیت الصلاة قد استخف بأوقاتها. و دیدی که وقت نمازها را سبک شمارند.

123 - و رأیت الصدقة بالشفاعة لا یراد بها وجه اللّه ویعطی لطلب الناس. و دیدی که صدقه به وساطت دیگران به اهل آن دهند بخاطر رضای خدا ندهند بلکه روی درخواست مردم و اصرار آنها بپردازند.

124 - و رأیت الناس همهم بطونهم و فروجهم، لا یبالون بما اکلوا وما نکحوا. و دیدی که تمام همّ و غم مردم شکم و عورتشان است باکی ندارند که چه بخورند و با چه آمیزش کنند.

125 - و رأیت الدنیا مقبلة علیهم. و دیدی که دنیا به آنها روی آورده است.

126 - و رأیت اعلام الحق قد درست. و دیدی که نشانه های حق مندرس گشته است.

امام صادق علیه السلام پس از پیش بینی این حوادث: خطاب به راوی فرمود:

در چنین موقعی مواظب خود باش نجات خود را از خداوند بخواه

و اعلم انّ النّاس فی سخط اللّه عزّ و جلّ و انّما یمهلهم لامر یراد بهم فکن مترقبا

ص:314

واجتهد لیراک اللّه عز و جلّ فی خلاف ماهم علیه و بدان که مردم (با این نافرمانیها) در غضب خدا هستند و به آنها که مهلت می دهد به خاطر کاری است که برای آنها در نظر گرفته شده است: پس مواظب باش و سعی کن تا خدا ترا: در خلافِ کار آنها ببیند.

اگر عذاب بر آنها فرود آمد و تو درمیان آنها بودی، به رحمت خدا شتافتی و اگر بتأخیرافتادی و آنان گرفتار شدند، تو بیرون رفته ای از آنچه که آنها در جرئت کردن بر خدای عز و جل هستند: و بدان که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی گرداند «إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ » (1)

آری: اینها قسمتی از مفاسد رنگارنگی است که به فرموده امام صادق علیه السلام در مقطعی از زمان دامنگیر بشریت خواهد شد و اگر درست دقت کنیم و جهان امروز را تماشا کنیم می بینیم که اکثریت قریب به اتفاق این مفاسد بزرگ، هم اکنون جوامع بشری را فرا گرفته است و انتظار می رود بقیه نیز در آینده جنبه عینی به خود بگیرد راستی آیا این پیشگوئی ها که در آن زمان صورت گرفته جنبه اعجاز ندارد و الان مصداق پیدا نکرده و تحقق نیافته است ؟!.

به چه دلیل این زمان، آخرالزمان است ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

به چه دلیل این زمان، آخرالزمان است ؟

در روایات اسلامی برای دوره آخرالزمان علایم و نشانه هایی ذکر شده که با تحقق این علایم و نشانه ها، پی می بریم که هم اکنون

در دوره آخرالزمان قرار داریم. اینک به برخی از این علایم و نشانه ها اشاره می کنیم:

ص:315


1- (1) - روضۀ کافی: ح / 7 ص 36-42 و بحارالأنوار: 254/52-260 آخرین امید: 303 ببعد

1. گسترش ترس و ناامنی

امام باقرعلیه السلام می فرماید:» لایقوم القائم الا علی خوف شدید...؛ قائم، قیام نمی کند، مگر در دورانی پر از بیم و هراس «. 1

و نیز فرمود:» مهدی هنگامی قیام می کند که زمام کارهای جامعه در دست ستمکاران باشد «. 2

2. تهی شدن مساجد از هدایت

پیامبر درباره وضعیت مساجد در آخرالزمان می فرماید:» مساجدهم عامرة و هی خراب من الهدی؛ مسجدهای آن زمان آباد و زیباست، ولی از هدایت و ارشاد در آن خبری نیست «. 3

3. سردی عواطف انسانی

رسول گرامی اسلام در این باره می فرماید:» فلا الکبیر یرحم الصغیر و لا القوی یرحم الضعیف و حینئذ یأذن الله له بالخروج؛ در آن روزگار، بزرگ ترها به زیردستان و کوچک ترها ترحم نمی کنند و قوی بر ضعیف ترحم نمی نمایند؛ در آن هنگام خداوند به او) مهدی (اذن قیان و ظهور می دهد «. 4

4. گسترش فساد اخلاقی

رسول خدا می فرماید:» قیامت برپا نمی شود، تا آنکه زنی را در روز روشن و به طور آشکار گرفته، در وسط راه به او تعدی می کنند و هیچ کس این کار را نکوهش نمی کند «.

محمدبن مسلم می گوید، به امام باقرعلیه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ امام فرمود:

إذا تشبه الرجال بالنساء و النساء بالرجال و اکتفی الرجال بالرجال، و النساء بالنساء؛

هنگامی که مردها خود را شبیه زنان و زنان خود را شبیه مردان کنند و آنگاه که مردان به مردان اکتفا کرده و زنان به زنان اکتفا کنند. 5

5. آرزوی کمی فرزند

پیامبر اسلام فرمود:» رستاخیز برپا نمی شود تا آنکه کسی که پنج فرزند دارد آرزوی چهار فرزند کند و آنکه چهار فرزند دارد می گوید: کاش سه فرزند داشتم و

ص:316

صاحب سه فرزند آرزوی دو فرزند دارد و آنکه دو فرزند دارد، آرزوی یک فرزند بنماید و کسی که یک فرزند دارد آرزو کند که کاش فرزندی نداشت «. 6

6. مرگ های ناگهانی

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:» قیامت برپا نمی گردد، تا اینکه مرگ سفید ظاهر شود «. گفتند: ای رسول خدا! مرگ سفید چیست ؟ فرمود: مرگ ناگهانی «. 7

7. جنگ و کشتار

امام رضا علیه السلام فرمود:» پیش از ظهور امام زمان کشتارهای پیاپی و بی وقفه رخ خواهد داد «. 8

پی نوشت ها

1. الغیبة، نعمانی، ص 235.

2. ملاحم، ابن طاووس، ص 77.

3. بحارالانوار، ج 52، ص 190.

4. همان، ج 52، ص 380.

5. کمال الدین، شیخ صدوق، ج 1، ص 331.

6. فردوس الاخبار، ج 5، ص 227.

7. الفائق، ج 1، ص 141.

8. الغیبة، نعمانی، ص 271.

نشانه های شگفت انگیز آخر الزمان

وبلاگ "سنگر اندیشه و بصیرت" در مطلبی آورده است:

نقل قولی از "سنگر اندیشه و بصیرت":

پیش گفتار

ص:317

طی بررسی آیات و روایات مربوط به آخرالزمان و ظهور، به وقایعی برمی خوریم که در نشئه دنیا رایج نیست، یعنی اینکه بوسیله قوانین حاکم در نشئه فعلی، بروز چنین اتفاقاتی عادی و ممکن نیست. این موضوع این سؤال را بر می انگیزد که آیا در زمان ظهور، نشئه اول تمام و نشئه ای دیگر برپا می گردد؟ در جواب این پرسش برخی معتقدند وقایع عجیب و غیرعادی که در اینگونه روایات مطرح شده همگی در چارچوب قوانین فعلی مادی امکان وقوع دارند اما توسط فناوری های بسیار پیشرفته ای که در آینده ابداع خواهد شد. لذا اینگونه افراد دوران حکومت حقه در زمان ظهور را ادامه نشئه فعلی می دانند. اگر چنین جوابی صحیح و منطبق بر واقعیت باشد می توان همین موضوع را برای قیامت قائل شد و مطرح نمود که تمام اتفاقات غیر عادی که در قیامت رخ می دهد توسط فناوری فوق مدرنی است که در آینده اختراع خواهد شد، و سپس این استدلال را دائما تکرار کرد و تا درجه انتهایی بهشت همه چیز را تکنولوژیک تصور نمود! اما چنین فرضیه ای توسط هیچکس مطرح نمی شود و غالبا قیامت نشئه ای جدید قلمداد می گردد.

مقدمه

«آخرالزمان» یا پایان دوران همانگونه که از نام آن برمی آید به انتهای یک دوره اطلاق می شود و مقطعی از زمان است که در آن تغییر از یک دوره به دوره ای جدید رخ می دهد. از آنجا که اکنون دوره دنیا برپاست آخرالزمان به انتهای دوره دنیا مربوط می شود.

آخرالزمان از دیدگاه ادیان به دورانی گفته می شود که وقایعی عظیم و عجیب در آن رخ می دهد و حاکی از انتهای زندگی به شیوه فعلی بر روی زمین است. انتظار می رود با سپری شدن آخرالزمان دوره جدیدی فرا برسد که بسیار با وضعیت پیشین آن متفاوت باشد. همچنین در این زمان است که ادیان الهی به ظهور مردی بشارت داده اند که ظلم و جور را از زمین بر می چیند و آن را پر از عدل و داد می سازد. نمونه چنین بشارت هایی در کتب آسمانی آمده است.

چکیده:

ص:318

در این تحقیق به بیان علائم آخرالزمان و نشانه های زمانی آخرالزمان و اوصاف مردم آخرالزمان و علائم ظهور که به دو دسته حتمی و غیر حتمی تقسیم می شوند با بهره گیری از احادیث و روایات گرد آوری کردیم و در آخر به وظائف شیعه در آخرالزمان پرداختیم.

معنای کلمه ی آخر الزمان:

معنی کلمه آخر الزمان از معانی نسبی به شمار می رود، مثلا: زمان فعلی را که مدت یکهزار وچهارصد و اندی سال از هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می گذرد نسبت به آن زمانی که آن حضرت مبعوث به رسالت و پیغمبری شده می توان گفت: آخر الزمان است و مدت پانصد یا هزار یا دو هزار سال آینده را نسبت به زمان فعلی ما می توان گفت: آخر الزمان است وأ

بنابراین، آخر الزمان یک زمان معلوم و محدودی نیست تا بتوان گفت: فلان زمان آخر الزمان است ؟ همانطور که نمی توان زمان و موقع ظهور حضرت مهدی (عج) را تعیین نمود همانطور هم نمی توان آخر الزمان را محدود و معلوم کرد. البته از یک طریق می توان تا اندازه ای معنی کلمه آخر الزمان را دریافت و آن این است: وقتی اکثر علاماتی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و آل اطهر آن حضرت خیر داده اند عملی شوند.

می توان به آن زمان آخرالزمان گفت و در انتظار ظهور مهدی) عج (بود. و لذا بر منتظرین ظهور لازم است که با نگاهی به روایات معصومین) علیهم السلام (با این علامات آشنا شوند تا هم با شرایط زمانی و مکانی و هم به وظایف خود در این زمینه آشنا گردند. (1) 1 - محمد جواد مهری؛ نشانه های شگفت آور آخرالزمان ص 33

علائم آخرالزمان:

در روایات اسلامی برای دوره ی آخر الزمان علایم و نشانه هایی ذکر شده که با تحقق این علایم و نشانه ها، پی می بریم که هم اکنون در دوره ی آخر الزمان قرار داریم. اینک به برخی از این علایم و نشانه ها اشاره می کنیم:

1 - گسترش ترس و ناامنی

ص:319

امام باقر علیه السلام می فرماید:» لایقوم القائم إلا علی خوف شدید أ. «؛

(2) 2 - غیبه، نعمانی، ص 235)

حضرت قائم علیه السلام قیام نمی کند مگر در دورانی پر از بیم و هراس. «و نیز فرمود:» مهدی علیه السلام هنگامی قیام می کند که زمام کارهای جامعه در دست ستمکاران باشد. («3) 3 - ملاحم، ابن طاووس ص 77

2 - تهی شدن مساجد از هدایت

پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ی وضعیت مساجد در آخر الزمان میفرماید:» مساجدهم عامرة و هی خراب من الهدی («4) 4 - بحارالانوار، جلد 2 ص 190

؛) مسجدهای آن زمان و آباد و زیباست. ولی از هدایت و ارشاد و در آن خبری نیست. «

3 - سردی عواطف انسانی

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید» فلا الکبیر یرحم الصغیر و لا القوی یرحم الضعیف، و حینئذ یأذن الله له بالخروج («5) 5 - بحار: جلد 52، ص 380

؛) در آن روزگار، بزرگترها و به زیر دستان و کوچکترها ترحم نمی کنند و قوی بر ضعیف ترحم نمی نمایند. در آن هنگام خداوند به او [ مهدی علیه السلام ] اذن قیام و ظهور می دهد. «

4 - گسترش فساد اخلاقی

رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند:» قیامت بر پا نمی شود تا آن که زنی را در روز روشن و به طور آشکار گرفته، در وسط راه به او تعدی می کنند و هیچ کس این کار را نکوهش نمی کند «.

محمد بن مسلم می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ امام فرمود:» إذا تشبه الرجال بالنساء، و النساء بالرجال، و اکتفی الرجال و بالرجال، و النساء بالنساء «؛ (6) 6 - کمال الدین، جلد 1 ص 331

ص:320

) هنگامی که مردها خود را شبیه زنان و زنان خود را شبیه مردان کنند. آن گاه که مردان به مردان اکتفا کرده و زنان و به زنان اکتفا کنند. «

5 ج آرزوی کمی فرزند

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:» رستاخیز بر پا نمی شود تا آن که کسی پنج فرزند دارد آرزوی چهار فرزند کند. و آن که چهار فرزند دارد می گوید: کاش سه فرزند داشتم، و صاحب سه فرزند آرزوی دو فرزند دارد. و آن که دو فرزند دارد، آرزوی یک فرزند بنماید. وکسی که یکی فرزند دارد آرزو کند که کاش فرزندی نداشت «. (7) 7 - فردوس الاخبار، ج 5، ص 227

6 ج مرگ های ناگهانی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:» قیامت برپا نمی گردد، تا این که مرگ سفید ظاهر شود. گفتند: ای رسول خدا! مرگ سفید چیست ؟ فرمود: مرگ ناگهانی «. (8) 8 - الفائق، جلد 1، ص 141

7 ج جنگ و کشتار

امام رضا علیه السلام فرمود:» پیش از ظهور امام زمان علیه السلام کشتارهای پیایی و بی وقفه رخ خواهد داد «. (9) 9 - الغیبه نعمانی ص 271

نشانه های زمانی آخرالزمان:

» آخر «به بخش پایانی هر مجموعه گفته می شود و» زمان «در لغت، بر وقت کم یا زیاد اطلاق می گردد از آن جا که مفهوم» آخر نسبی «است و در تاریخِ انقراض دنیا، اختلاف فراوانی وجود دارد و قرآن نیز از تعیین وقت مشخص برای آن پرهیز کرده و لقمان، 31 و 34، احزاب، 33 و 63، و زخرف، 43 و 85، محدودة آن، به دقت قابل اندازه گیری نیست؛ با این حال، با استفاده از روایات، بعثت پیامبر خاتم را می توان سرآغاز دورة» آخر الزمان «دانست. البته در بیش تر روایات، آخر الزمان به دورة پایانی که به ظهور حضرت مهدی نزدیک باشد، اطلاق شده است. پایان نبوت و

ص:321

آمدن آخرین شریعت الهی که با ظهور پیامبر اکرم تحقق یافت، نخستین نشانة پایان تاریخ به شمار می رود؛ از این رو مفسران، مقصود از نشانه های قیامت را در آیة:

"فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها؛)

محمد، 18) آیا آن ها جز این انتظار دارند که قیامت ناگهان فرا رسد، در حالی که هم اکنون نشانه های آن آمده است. بعثت پیامبر اکرم دانسته اند که نسبت به عمر جهان، فاصلة بسیار کمی تا قیامت دارد. در آخرالزمان، وقایع فراوان دیگری نیز، پیش بینی شده که بیش تر به دورة پایانی آن) مقارن با ظهور حضرت مهدی علیه السلام مربوط می شود. نتیجه آن که:

الف - آخرالزمان، امری نسبی است و زمان بعثت پیامبر اکرم تا پایان جهان را نسبت به عمر جهان، در نظر گرفته اند.

ب - زمان بعثت پیامبر اکرم، آغاز آخر الزمان است، اما این که چقدر طول می کشد و پایان آخرالزمان کی خواهد بود، مشخص نیست

ج - در قرآن کریم اگرچه به مدت و زمان آخرالزمان تصریح نشده است، اما از نشانه ها و حوادثی که قرآن بیان فرموده، می توان به دورة پایانی آخرالزمان که مقارن با ظهور حضرت مهدی علیه السلام است پی برد. در این جا به چند مورد از آن وقایع اشاره می کنیم:

1. بحران معنویت:

اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ ؛) انبیأ، 1) حساب مردم به آنان نزدیک شده، در حالی که در غفلتند و روی گردانند. در این آیه، مردم آخرالزمان، به غفلت و اعراض از خداوند، متصف شده اند؛

2. وقوع اختلاف ها و درگیری های بسیار:

" فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ ؛) مریم، 37) ولی ] بعد از او [ گروه هایی از میان پیروانش اختلاف کردند؛ وای به حال کافران از مشاهدة روز بزرگ. این آیه درباره ظهور فرقه های مختلف در جهان اسلام است که در آخرالزمان پدید آمده و سبب اختلاف های بسیار خواهد شد.

3. ظهور دجال:

ص:322

لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاسِ ؛ ) غافر، 57) آفرینش آسمان ها و زمین از آفرینش انسان ها مهم تر است، ولی بیش تر مردم نمی دانند. برخی از مفسران، این آیه را به ظهور دجال تفسیر کرده اند که در دید مردم، بزرگ ترین موجود جلوه می کند، در حالی که خداوند، او را از بسیاری مخلوقات دیگر کوچک تر می شمارد؛ سرانجام این پدیده به دست حضرت عیسی علیه السلام نابود خواهد شد.

4. پدید آمدن گرفتاری ها و مشکلات:

إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ ؛ ) یونس، 50) اگر مجازات او، شب هنگام یا در روز به سراغ شما آید، پس مجرمان برای چه عجله می کنند.

فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ ؛) صافات، 177) اما هنگامی که عذاب ما در آستانة خانه هایشان فرود آید، انذارشدگان صبحگاه بدی خواهند داشت.

5. خروج سفیانی:

آیات: سبأ، 51؛ نحل، 45 و نسأ، 47 دربارة خروج سفیانی و لشکریانش می باشد

6. ندای آسمانی:

آیات نحل، 16؛ ق، 4241 دربارة آن آمده است.

7. ظهور منجی بزرگ بشر آیات:

اسرأ، 81؛ بقره، 148؛ انعام، 89 وأ بر این مطلب دلالت دارد.

8. نزول حضرت عیسی (علیه السلام):

آیات: زخرف، 43؛ نسأ، 159، مربوط به آن است.

9. خروج جنبنده ای از زمین:

آیه نمل، 82 به آن اشاره دارد

10. نابودی قوم یأجوج و مأجوج به دست حضرت مهدی علیه السلام:

آیه انبیأ، 96 در این باره آمده است.

11. رجعت:

آیات: نمل، 83؛ غافر، 11؛ سجده، 21؛ اسرأ، 5؛ آل عمران، 81؛ قصص، 5، به این پدیده اشاره دارند.

ص:323

12. صلح و آرامش پایدار در سراسر جهان:

آیات نور، 5؛ اعراف، 128، انفال، 39؛ انبیأ، 105؛ اعراف، 137 و قصص، 5 به چنین وعده ای بزرگ اشاره دارد وأدیگر از نشانه های آخرالزمان است که در بخش پایانی آخرالزمان واقع خواهد شد. (10) 10 - دائره المعارف قرآن الکریم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، ج 1، ص 124-114

اوصاف مردم آخرالزمان:

جابرابن عبدالله انصاری از نبی معظم اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل میکند که فرمودند:

1 - زکات دادن متروک شود

2 - سخن معمول و همگانی شما دروغ

3 - میوه و نقل مجالس شما غیبت

4 - انچه به دست می اورید حرام

5 - وفا کم شود

6 - در ان زمان بزر گان بر کوچکان رحم نمی کنند

7 - مرد از همسر خود اطاعت کند

8 - حیای کوچکان کم گردد

9 - طمع زیاد شود

10 - برادر نسبت به برادر حسد ورزد

11 - حیا از زنها برداشته شود

12 ج ساختمانها را محکم بنا کنند

علائم ظهور:

علائم ظهور به دو دسته کلی تقسیم می شوند: علائم حتمی و علائم غیر حتمی.

فضیل بن یسار از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده که فرمودند:» نشانه های ظهور دو دسته است: یکی نشانه های غیرحتمی و دیگر نشانه های حتمی؛ خروج سفیانی از نشانه های حتمی است که راهی جز آن نیست. («11) 11 - غیبت نعمانی با ترجمه غفاری باب 18 ص 429

ص:324

منظور از علائم حتمی

آن است که تقدیر قطعی خدا به وقوع آن تعلق گرفته، و مشروط به هیچ قید و شرطی نیست؛ و مقصود از علائم غیر حتمی آن است که وقوع آن ممکن است مشمول بداء گردد، چرا که فی الجمله مشروط به شروطی است که اگر آن شروط تحقق یابد آن علائم واقع می شوند، و اگر آن شروط مفقود باشد، آن علائم نیز تحقق نمی یابند.

علائمی در مورد حتمی بودن آنها نصی نداشته باشیم، تنها احتمال وقوع آن می رود، و قطعی نیستند.

علائم غیر حتمی بسیارند. ما در اینجا روایت مفصلی از امام امام صادق (علیه السلام) را برای شما می آوریم که أ

تعداد بسیاری از آن را برشمرده است. این روایت مشهوری است، ولی برای آن که حق زحمات مؤلفین ادا شده باشد، می گوییم که این روایت را با تغییرات عبارتی اندکی از کتاب "یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام رمان (عج)" نوشته علیرضا رجالی تهرانی نقل می کنیم.

قیلا لازم است تذکر دهیم که گرچه هر یک از این علائم حتمی الوقوع نیست، ولی به طور کلی احوال آخرالزمان را به ما معرفی می کند. با مطالعه آن شباهتهای زیاد آن را با شرائط زمان خودمان می یابیم.

در این روایت، امام صادق (علیه السلام) به یکی از یاران خود فرمودند:

هر گاه دیدی که حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند؛ و ظلم و ستم فراگیر شده است؛ و قرآن فرسوده و بدعت هایی از روی هوا و هوس در مفاهیم آن بوجود آمده است؛ و دیدی دین خدا، عملاً، توخالی شده، همانند ظرفی که آن را واژگون سازند!

و همچنین هر گاه دیدی که اهل باطن بر اهل حق پیشی گرفته اند؛ و کارهای بد آشکار شده و از آن نهی نمی شود، و بد کاران باز خواست نمی شوند؛ و مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا می کنند.

و هنگامی که دیدی افراد با ایمان سکوت کرده، و سخنشان را نمی پذیرند؛ و

ص:325

دیدی که شخص بدکار دروغ گوید، و کسی دروغ و نسبت ناروای او را رد نمی کند؛ و دیدی که بچه ها به بزرگان احترام نمی گذارند؛ و قطع رحم می شود.

و وقتی دیدی که بد کار را ستایش کنند و او شاد شود، و سخن بدش به او برنگردد؛ و دیدی که نوجوانان پسر همان کنند که زنان کنند [ یعنی به مانند آنان خود را زینت می کنند و زنان با زنان ازدواج کنند.

و هنگامی که دیدی انسانها اموال خود را در غیراطاعت خدا مصرف می کنند و کسی مانع آنها نمی شود؛ و دیدی که افراد با دیدن کار و تلاش مؤمنانه [ از آن تعجب می کنند ] و به خدا پناه می برند.

و دیدی که مداحی دروغین از اشخاص زیاد شود؛ و همسایه همسایه خود را اذیت می کند و از آن جلو گیری نشود؛ و دیدی که: کافران از صعوبت زندگی مؤمن، شاد می شوند؛ و دیدی مردم شراب را آشکار می آشامند، و برای نوشیدن آن کنار هم می نشینند و از خداوند متعال نمی ترسند؛ و کسی که امر به معروف می کند خوار و ذلیل است.

و همچنین هنگامی که دیدی آدم بدکار در چیزی مورد ستایش ست که خداوند آن را دوست ندارد؛ و دیدی که اهل قرآن و دوستان آنها خوارند؛ و راه نیک بسته و راه بد باز است؛ و دیدی که انسان ها به زبان می گویند، ولی عمل نمی کنند.

و وقتی دیدی خانه کعبه تعطیل شده، و به تعطیلی آن دستور داده می شود؛ و مؤمن، خوار و ذلیل شمرده شود؛ بدعت و زنا آشکار شود؛ و مردم به شهادت و گواهی ناحق اعتماد کنند.

و دیدی که حلال حرام، و حرام حلال می شود؛ و دین بر اساس میل اشخاص معنی می شود، و کتاب خدا و احکام آن تعطیل می گردد؛ و جرأت بر گناه آشکار شود، و دیگر کسی برای انجام آن منتظر تاریکی شب نگردد.

و آنگاه که دیدی مؤمن نتواند نهی از منکر کند مگر در قلبش؛ و ثروت بسیار زیاد در راه خشم خدا خرج گردد؛ و سردمداران به کافران نزدیک شوند و از نیکوکاران دور شوند؛ و والیان در قضاوت رشوه بگیرند؛ و پستهای مهم والیان بر اساس مزایده است، نه بر اساس شایستگی.

ص:326

و آن زمان که دیدی مردم را به تهمت و یا سوء ظن بکشند؛ و دیدی که مرد به خاطر همبستری با همسران خود مورد سرزنش قرار گیرد. و هنگامی که زن بر شوهر خود مسلط شود و کارهایی که مورد خشنودی شوهر نیست انجام می دهد و به شوهرش خرجی می دهد.

و همچنین آنگاه که دیدی سوگند های دروغ به خدا بسیار گردد؛ و آشکارا قماربازی شود؛ و مشروبات الکلی به طور آشکار بدون مانع خرید و فروش می شود.

و وقتی دیدی که مردم محترم توسط حاکمان قلدر خوار شوند؛ و نزدیک ترین مردم به فرمانداران آنانی هستند که به ناسزاگویی به ما، خانواده عصمت (علیه السلام)، ستایش شوند؛ و هر کس ما را دوست دارد او را دروغگو خوانده، و گواهی اش را قبول نمی کنند.

و آنگاه که دیدی مردم در گفتن سخن باطل و دروغ با هم رقابت می کنند؛ و شنیدن سخن حق بر مردم سنگین، ولی شنیدن باطل برایشان آسان است؛ و دیدی که همسایه از ترس زبان همسایه به او احترام می کند.

و وقتی دیدی حدود الهی تعطیل شود، و طبق هوی و هوس عمل گردد؛ و دیدی که مسجدها طلا کاری) زینت داده (شود؛ و دیدی که راستگوترین مردم نزد آنها مفتری و دروغگو است.

هنگامی که دیدی بدکاری آشکار شده، و برای سخن چینی کوشش می شود؛ و ستم و تجاوز شایع شده است؛ و غیبت، سخن خوش آنها شود و بعضی بعض دیگر را به آن بشارت دهند.

وقتی دیدی حج و جهاد برای خدا نیست؛ و سلطان به خاطر کافر، شخص مؤمن را خوار کند؛ و خرابی بیشتر از آبادی است؛ و معاش انسان از کم فروشی به دست می آید؛ و خون ریزی آسان گردد؛ و مرد به خاطر دنیایش ریاست می کند.

و هنگامی که دیدی مردم نماز را سبک شمارند؛ و انسان ثروت زیادی جمع کرده، ولی از آغاز آن تا آخر، زکاتش را نداده است؛ و قبر مرده ها را بشکافند و آنها را اذیت کنند؛ و هرج و مرج بسیار شود؛ و مرد روز خود را با مستی به شب می رساند،

ص:327

و شب خود را نیز به همین منوال صبح می کند، و هیچ اهمیتی به آیین مردم ندهد.

آنگاه که با حیوانات آمیزش شود؛ و مرد به مسجد) محل نماز (می رود و وقتی برمی گردد لباس در بدن ندارد؛) یعنی لباسش را دزدیده اند (

هنگامی که دیدی حیوانات هم دیگر را بدرند؛ و دلهای مردم سخت، و دیدگانشان خشک، و یاد خدا برایشان گران است؛ و بر سر کسبهای حرام آشکارا رقابت می کنند؛ و دیدی که نمازخوان برای خودنمایی نماز می خواند؛ و فقیه برای دین خدا فقه نمی آموزد، و طالب حرام ستایش و احترام می گردد؛ و مردم در اطراف قدرتمندان هستند؛ و طالب حلال، مذمت و سرزنش می شود، و طالب حرام، ستایش و احترام می گردد.

آنگاه که در مکه و مدینه کارهایی می کنند که خدا دوست ندارد، و کسی از آن جلو گیری نمی کند، و هیچ کس بین آنها و کارهای بدشان مانع نمی شود؛ و آلات موسیقی و لهو و لعب در مدینه و مکه آشکار گردد؛ و مرد سخن حق گوید و امر به معروف و نهی از منکر کند، ولی دیگران او را از این کار برحذر می دارند.

هنگامی که دیدی مردم به همدیگر نگاه می کنند [ یعنی چشم همچشمی می کنند، یا معیارشان بر خوب و بد اعمال خدا نیست 1] و از مردم بدکار پیروی نمایند؛ و راه نیک پیرو ندارد؛ و مرده را مسخره کنند و کسی برای او اندوهگین نشود؛ و دیدی که: سال به سال بدعت و بدیها بیشتر شود؛ و مردم جز از سرمایه داران پیروی نکنند؛ و به فقیر چیزی را دهند که برایش بخندند، ولی در راه غیرخدا ترحم می کنند.

وقتی که دیدی علائم آسمانی آشکار شود، و کسی از آن نگران نشود؛ و مردم مانند حیوانات در انظار یکدیگر عمل جنسی انجام می دهند و کسی از ترس مردم از آن جلو گیری نمی کند؛ و انسان در راه غیر خدا بسیار خرج کند، ولی در راه خدا از اندک هم مضایقه دارد.

و آنگاه که دیدی عقوق پدر و مادر رواج دارد، و فرزندان هیچ احترامی برای آنها قائل نیستند، بلکه نزد فرزند از همه بدترند.

هنگامی که دیدی زنها بر مسند حکومت بنشینند و هیچ کاری جز خواسته آنها

ص:328

پیش نرود، و دیدی پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد، پدر و مادر را نفرین کند و از مرگشان شاد شود؛ و دیدی که اگر روزی بر مردی بگذرد، و او در آن روز گناه بزرگی مانند بدکاری، کم فروشی، و زشتی انجام نداده ناراحت است.

و وقتی دیدی قدرتمندان، غذای عمومی مردم را احتکار می کنند؛ و اموال خمس در راه باطل تقسیم گردد، و با آن قماربازی و شراب خواری شود، و به وسیله شراب بیمار را مداوا، و برای بهبودی، آن را تجویز کنند؛ و دیدی که مردم در امر به معروف و نهی از منکر و ترک دین بی تفاوت و یکسانند؛ و دیدی که سر و صدای منافقان برپا، اما صدای حق طلبان خاموش است؛ و دیدی که برای اذان و نماز مزد می گیرند؛ و مسجدها پر است از کسانی که از خدا نمی ترسند و غیبت هم می نمایند.

هنگامی که دیدی خورندگان اموال یتیمان ستوده شوند؛ و قاضیان بر خلاف دستور خداوند قضاوت کنند؛ و استانداران از روی طمع، خائنان را امین خود قرار دهند؛ و فرمانروایان میراث مستضعفان را در اختیار بدکاران از خدا بی خبر قرار دهند؛ و دیدی که بر روی منبرها از پرهیزکاری سخن می گویند، ولی گویندگان آن پرهیزکار نیستند.

و بالخره هنگامی که دیدی صدقه را با وساطت دیگران، بدون رضای خداوند، و به خاطر درخواست مردم بدهند؛ و دیدی وقت نمازها را سبک بشمارند؛ و همّت وهدف مردم شکم و شهوتشان است؛ و دنیا به آنها روی کرده است؛ و دیدی نشانه های برجسته حق ویران شده است؛ [ این آخرالزمان است ] در این وقت خود را حفظ کن و از خدا بخواه که از خطرات گناه نجاتت بدهد. (12)

12 - بحارالانوار، علامه مجلسی ج 52 ص 260-256) با اندکی تصرف در متن این بود روایت امام صادق (علیه السلام) که به ذکر گوشه ای از مفاسد جهان در آستانه قیام وانقلاب بزرگ حضرت مهدی (عج) فرا گیر خواهد شد.

و اما "علائم حتمی الوقوع" ظهور با استفاده از روایات معصومین علیه السلام، اندک است.

در روایتی امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:» پیش از ظهور قائم (عج) پنج نشانه

ص:329

حتمی است: قیام یمانی، فتنه سفیانی، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه و شکافتن زمین و فرو رفتن عده ای در بیابان

(«13) 13 - کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق ص 650

همچنین امام صادق فرموده است:» وقوع ندا [ ی آسمانی ] از امور حتمی است؛ و سفیانی از امور حتمی است و یمانی از امور حتمی است و کشته شدن نفس زکیه از امور حتمی است و کف دستی که از افق آسمان برون آید از امور حتمی است. و سپس اضافه فرمودند:» و نیز وحشتی در ماه رمضان است که خفته را بیدار کند و شخص بیدار را به وحشت انداخته و دوشیزگان پرده نشین را از پشت پرده بیرون می آورد.

(«14) 14 - غیبت نعمانی با ترجمه غفاری باب 14 ص 365

امیرالمؤمنین (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت نموده که فرمودند:» ده چیز است که پیش از قیامت حتماً به وقوع خواهد پیوست: فتنه سفیانی و دجال، واقعه دخان [ دود، ظهور دابه، خروج قائم، طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسی، خسوف در مشرق، خسوف در جزیرة العرب، و آتشی که از مرکز عدن شعله می کشد و مردم را به سوی بیابان محشر هدایت می کند

(«15) 15 - بحارالانوار علامه مجلسی ج 52 ص 209 و غیبت شیخ طوسی ص 267

امام محمد باقر (علیه السلام) فرموده است:» در کوفه، پرچمهای سیاهی که از خراسان بیرون آمده است، فرود می آید و وقتی مهدی (علیه السلام) ظاهر شد، برای بیعت گرفتن به سوی آن می فرستد.

(«16) 16 - غیبت شیخ طوسی ص 274

وظائف شیعه در آخرالزمان:

روایاتی وارد شده که وظائف دینداران و پر هیزکاران را در ان زمان که از هر طرف ابتلاء ات هجوم اورده است معین می کند و بطور کلی وظیفه هر فرد متدینی است که هنگام شیوع نا ملایمات و در محیط فساد و بی دینی که مردم رو به سوی شهوات و هوی پرستی و مادیگری سوق شوند.

ص:330

با کمال صبر و حوصله درمقابل مخالفین و اهل فسق و عصیان استقامت ورزیده و کمترین سستی وتماسح و تزلزل در راه انجام و ظائف الهی پیدا نکرده و بهر نحوی که میسر و ممکن است خود را از آلودیگها و قبایح اعمال و خلافها و معاصی نگهداری و حفظ کرده و هم رنگ افراد فریب خورده و منحرف شده قرار ندهد.

اری چون اجتما ع فاسد گشته و محیط تیره و دگر گون گشت چاره ای جز کناره گیری و پر هیز کاری و نگهداری خود نیست و امر به معرف ونهی از منکر به حق و دستگیری و نجات غریق در صورتی وظیفه است که خود در معرض لغزش در مسیر هجوم سیل واقع نگردد البته کناره گیری از محیط فاسد و خوداری از آلودگی ها و فساد بطور کلی وظیفه هرفرد متدینی است و اندازه و خصوصیات و جزئیات این وظیفه با اشخاص و موارد و نیروهای افراد و موقعیت انان تفاوت می کند.

پی نوشتها

10 - دائره المعارف قرآن الکریم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، ج 1، ص 124-114

11 - غیبت نعمانی با ترجمه غفاری باب 18 ص 429

12 - بحارالانوار، علامه مجلسی ج 52 ص 260-256) با اندکی تصرف در متن 13 - کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق ص 650

14 - غیبت نعمانی با ترجمه غفاری باب 14 ص 365

15 - بحارالانوار علامه مجلسی ج 52 ص 209 و غیبت شیخ طوسی ص 267

16 - غیبت شیخ طوسی ص 274

12 - بحارالانوار، علامه مجلسی ج 52 ص 260-256) با اندکی تصرف در متن 13 - کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق ص 650

14 - غیبت نعمانی با ترجمه غفاری باب 14 ص 365

15 - بحارالانوار علامه مجلسی ج 52 ص 209 و غیبت شیخ طوسی ص 267

16 - غیبت شیخ طوسی ص 274

آخرالزمان، عصر ظهور؛ علایم و نشانه ها

ص:331

اشاره:

این صفحه اختصاص به طرح پرسش ها، شبهات و مسائلی دارد که برای شما عزیزان مطرح شده و یا در محیط خانواده، مدرسه، دانشگاه یا محل کار شما از آن ها صحبت به میان آمده است؛ چه در موضوع مهدویت و چه در سایر زمینه های اعتقادی و اخلاقی.

پس دست به کار شوید و از همین حالا پرسش های خود را با ما در میان بگذارید. ما هم سعی می کنیم پاسخ های مناسبی به آن ها بدهیم.

همان طور که مستحضرید پس از انتهای هر سخنرانی در سلسله نشست های ماهانه فرهنگ مهدوی، پرسش های حاضران با سخنران جلسه طرح می شود. در این شماره سؤالاتی را که در سومین نشست با عنوان» آخرالزمان و نشانه های ظهور « و با حضور حجت الاسلام مهدی پور طرح شده است، تقدیم شما عزیزان می شود.

* آیا در علائم حتمی هم امکان بداء وجود دارد؟

* از امام صادق (علیه السلام) مشابه این سؤال را پرسیدند، حضرت پاسخ دادند:» بلی «.

خداوند متعال برنامه ای را که تنظیم می کند حق دارد آن را جلو یا عقب بیندازد و هر تصرفی که صلاح دید در آن بنماید. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: یهودیان گفتند:» دست خدا بسته است. [ به آن ها ] بگو دست خدا باز است و هر گونه بخواهد عمل می کند. 1) بنابراین امکان بدا برای خداوند محفوظ است. اما در عین حال از حکمت او به دور است که پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) و ائمة هدی (علیه السلام) با قاطعیت تمام بفرمایند:» مهدی بدون سفیانی نخواهد بود «ولی ناگهان موعدش که رسید خداوند روی ایشان را زمین بگذارد و غیر از آن عمل کند. 2 البته آن قدر این احتمال بداء برای اصحاب ائمه (علیه السلام) به طور جدی بیان شده بود که راوی از حضرت می پرسد می ترسم در اصل ظهور حضرت بداء رخ بدهد که ایشان جواب می فرمایند:

ص:332

نه ظهور وعدة الهی است و خداوند خلاف وعده اش عمل نمی کند.

* در برخی روایات آمده که ایرانیان قبل از ظهور با غربیان در منطقة عراق وارد جنگ می شوند و در برخی روایات دیگر هم این واقعه پس از ظهور بیان شده، کدام یک صحیح است ؟

* یمانی و سفیانی هر دو پیش از ظهور قیام می کنند و به کوفه وارد می شوند.

حدود یک ماه پس از ظهور حضرت، سفیانی دستگیر می شود و در کنار دریاچه طبریه، به فرمان ایشان و به دست یمانی سرش بریده می شود. ایرانیان از همان ابتدا در کنار حضرت هستند. عبارت» یوطئون للمهدی سلطانه «) برای حکومت مهدی (علیه السلام) زمینه سازی می کنند (از طریق اهل سنت به ما رسیده ولی در روایات ما نقل نشده است. در عین حال خروج خراسانی یا حسنی از بلخ یا شهرهای دیگر افغانستان و عبورش از ایران در احادیث ما یافته می شود که البته فقط سفیانی و یمانی در زمرة علایم حتمی هستند.

مرحوم آیت الله قزوینی در کتاب المهدی (علیه السلام) من المهد الی الظهور تصریح کرده اند که خراسانی از علایم حتمی نیست ولی در عین حال روایتی هم نقل شده که ورود خراسانی، سفیانی و یمانی به کوفه در یک ماه و یک روز و یک ساعت است.

* سفیانی کیست و آیا این که می گویند الآن در ارتش سوریه خدمت می کند، راست است ؟

* سفیانی شخصی است که در وادی یابس و در نزدیکی دمشق متولد می شود.

نام او عثمان و نام پدرش عنبسه است. آبله رو، چشم زاغ، مو بور و سرخ روی، چهارشانه و قدش کمی بلندتر از حد متوسط است که در روایات بسیاری به آن تصریح شده است.

اما این که آیا الآن در لشکر سوریه هست یا نه، سه مستند برای آن وجود دارد:

1. مرحوم بهلول که خودم از ایشان پرسیدم و گفتند که او را دیده اند؛

ص:333

2. امام موسی صدر که به امر آیت الله حکیم از حافظ اسد می پرسد که آیا شخصی به نام عثمان بن عنبسه در سپاهیان شما وجود دارد؟ که پس از جستجو مشخص می شود چنین شخصی با آن اوصاف وجود دارد و خودشان نقل می کردند که او را دیده اند؛

3. حاج میرزا علی آقا مقدس نامی بود که فرزندش شیخ حسن از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی مامقانی است. وی به مکه رفته بود و در مسیر برگشت همراه با کاروان از فلسطین آمده بودند. شبی که در آن جا استراحت کرده بودند، سر و صدای زیادی به گوششان رسیده بود. صبح که از علت سر و صدا پرسیده بودند، اهالی آن جا گفته بودند که عنبسه نامی صاحب فرزند شده که نام فرزندش را عثمان نهاده است. او در حال وضو گرفتن بوده که یکی از اهالی آن قبیله می پرسد آیا شما شیخ محمدحسن مامقانی را می شناسید؟ گفته بود: بله. آن شخص گفته بود:

درگذشت. پرسیده بود: کی ؟ گفته بود: همین الآن با توجه به این که حدود 97 96 سال پیش آن هم در صحرا رادیو، تلویزیون و دیگر ابزارهای ارتباطی وجود نداشته این یک خبر غیبی به شمار می آید. که بعد هم وقتی میرزا علی آقا به نجف برمی گردد می بیند صحبت او مطابق واقع بوده است. قرآن کریم تعبیری دارد که می فرماید:

إنّ الشیاطین لیوحون الی اولیائهم. 3

و در حقیقت شیطان ها به دوستان خود وحی می کنند.

این که الآن رسم شده عده ای به صرف خبر دادن از امور غیبی ای که مطابق واقع از آب درمی آید خود را از اولیای الهی جا می زنند از همین دست است و نباید فریب بخوریم. خلاصه این که در آن جمع و قبیله و با آن توانایی چنین شخصی به دنیا آمده بود. اگر آن شخص الآن زنده باشد حدود 97 96 سال سن دارد و هرچند دورة ما دوره ای است که مدیریت و رهبری جریان ها چندان به سن مربوط نیست و هر کس می تواند حتی با یک گوشه نشستن هم جریان ها را رهبری کند ولی باز با این حال هیچ کدام از این سه ماجرا نمی تواند دلیل وجود سفیانی وعده داده شده باشد؛ چرا که گفته اند سفیانی نامش، عثمان بن عنبسه است نه این که هر کس نامش

ص:334

عثمان بن عنبسه بود سفیانی است. [ ان شاء الله بعد ازظهور حقیقت این امر برای ما مشخص خواهد شد و خواهیم دید آیا این شخص واقعاً سفیانی هست یا نه. ]

چطور می توان روایاتی را که می گویند امر ظهور ناگهانی فرامی رسد یا خداوند امر حضرت را یک شبه اصلاح می کند با روایات نشانه های ظهور جمع کرد؟

آن که فرموده اند» ظهور ناگهانی است «به معنای این نیست که بدون علایم باشد؛ بلکه منظور این است که کل حوادث که از خروج سفیانی و یمانی آغاز می شود ناگهانی و غیرمترقبه است. علت ناگهانی بودن ظهور هم آن است که مردم در آن زمان انتظار ظهور را نمی کشند و گمان می کنند که صدها یا هزاران سال بعد ظهور اتفاق خواهد افتاد. و به همین جهت است که واقعة ظهور را» بغتة «یا ناگهانی خوانده اند.

* وضعیت ایران در آستانة ظهور چگونه است و ایرانیان چه نقشی در آن زمان و پس از ظهور خواهند داشت ؟

* در زمان ائمه (علیه السلام) از ایرانیان با عنوان عجم ها یاد می شد که در نقشه های قدیمی چاپ ترکیه و دیگر کشورها ایران را با استناد به همین مطلب عجمستان می خواندند. عجم یعنی غیر عرب. ولی عموماً برای ایران از این واژه استفاده شده و برای دیگر اقوام کمتر این واژه را به کار برده اند.

روایتی را فقط از ابن عربی دیده ام که گفته اصحاب حضرت فقط عجم ها هستند و حتی یک نفر عرب هم در میان آن ها یافته نمی شود. البته روایات و احادیث فراوانی داریم که می گویند تعداد عرب ها در آن روز بسیار کم است ولی با آن تعبیر فقط همان یک روایت موجود است. با توجه به روایاتی که تعداد زیادی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی و دیگر ائمه (علیه السلام)؛ نظیر سلمان، ابوذر، ابودجانه، عمار، مقداد و زراره را در زمرة اصحاب حضرت مهدی (علیه السلام) برشمرده اند، نمی توانیم به آن روایت خیلی اعتماد کنیم.

آنچه مسلم است این که در میان یاران حضرت مهدی (علیه السلام) تعداد زیادی ایرانی

ص:335

وجود دارد. در حدیث آمده که در کوفه چادرها را برپا می کنند و عجم ها قرآن را به مردم می آموزند.

ایرانیان پس از اسلام در ادبیات، حدیث و تاریخ اسلام نقش چشم گیری داشته اند. جالب است بدانید مؤلفان صحاح سته اکثراً ایرانی هستند. البته در میان اصحاب ائمه (علیه السلام) هم تعدادشان بسیار زیاد بوده است. ولی آنچه به نقش ایرانیان در آستانة ظهور مربوط می شود، مسئلة خراسانی، حسنی، مروزی و امثال آن هاست که مثلاً حضرت گنج هایی در طالقان دارند که این گنج از جنس طلا و نقره نیست بلکه کسانی هستند که آن حضرت را به حق شناخته اند و جزو یاوران ایشان خواهند بود.

خلاصه این که ایرانیان در جریان ظهور نقش دارند ولی تعدادش به آن بستگی دارد که چه قدرش را ما بپذیریم.

* گفته شده بعضی از شخصیت های بزرگ و خواص مثل آیت الله بهجت زمان ظهور را می دانند و تنها عوام مردم هستند که نمی دانند ظهور چه زمانی اتفاق خواهد افتاد. آیا این مطلب صحت دارد؟

* مسلماً نه. در مورد آیت الله بهجت دروغ های بسیاری ساخته و نقل می کنند.

مثلاً ایشان رسمشان بر این است که وقتی اذان را گفتند چه وضو داشته باشند چه نه، مجدداً وضو می گیرند. به همین جهت حدود بیست دقیقه بعد از اذان به مسجد می آیند و نماز را اقامه می کنند حالا از این ماجرا آمده اند و این دروغ را ساخته اند که آیت الله بهجت هر روز بعد از اذان نمازش را به حضرت بقیة الله (علیه السلام) اقتدا می کنند و بعد از آن به مسجد می آیند و دوباره نماز می خوانند.

مگر کسی که نمازش را به حضرت اقتدا کرده می تواند دوباره همان نماز را اعاده کند. هر بار که خدمت آقازادة ایشان، علی آقا، می رسیم این مطالب را تکذیب می کنند.

یکی دیگر از دروغ ها هم این است که می گویند روزی ایشان در نماز افتادند و غش کردند. بعد از این که روی ایشان آب ریختند و ایشان را به هوش آوردند، از علت بی هوشی پرسیدند. آیت الله بهجت فرمودند که قاتل امام زمان (علیه السلام) به دنیا

ص:336

آمد. آخر آقا بقیة الله (علیه السلام) که قاتل ندارند و ایشان به مرگ طبیعی از دنیا خواهند رفت.

روایت» ما منّا الامسموم او مقتول: همة ما) ائمه (یا مسموم یا کشته می شویم «که در عیون اخبار الرضا (علیه السلام) آمده، هم سند ندارد و هم شامل حضرت مهدی (علیه السلام) نمی شود. وقتی حضرت جهان را پر از عدل و داد می کند به طوری که از همه جا بانگ توحید شنیده می شود، چطور ممکن است یک نفر فاسد پیدا شود آن هم تا جایی که قاتل آن حضرت باشد؟

این حرف ها از کارخانه های دروغ سازی درآمده که زنی به نام سعیده که ریش دارد از پشت بام سنگ آسیابی را روی سر حضرت می اندازد و ایشان را شهید می کند. مگر الآن در خانة کسی سنگ آسیاب هست که در دوران حضرت باشد. و مثلاً کسی در خانه اش از آن استفاده بکند و بخواهد با کوبیدن چنین سنگی به آن سنگینی بر سر حضرت ایشان را شهید کند. این دروغ را به آیت الله بهجت هم نسبت می دهند.

* لطفاً دربارة دجال و دابة الارض توضیح مختصری بفرمایید.

* مسئلة» دابة الارض «به علائم ظهور مربوط نمی شود و جزء» اشراط الساعة «و علائم قیامت است که در عالم رجعت به وقوع می پیوندد.

اشراط الساعة یا علائم قیامت دو دسته اند: دسته ای پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) اتفاق می افتند و دسته ای پیش از وقوع قیامت. این تعبیر را بیشتر اهل سنت به کار می برند. منظور از دابة الارض حضرت علی (علیه السلام) است که پیش از قیامت مجدداً به زمین باز می گردند.

دابة الارض، دخان، طلوع شمس از مغرب همگی جزء اشراط الساعة هستند.

دربارة دجال هم مسلم این است که جزء علائم حتمی نیست و این که در برخی کتاب ها آمده تمام روایات آن دروغ است واقعاً جسارت بزرگی بوده که مؤلف نموده است. در چاپ جدید کتاب ارزشمند منتخب الاثر نوشتة آیت الله صافی گلپایگانی که جامع ترین اثر دربارة آقا بقیة الله (علیه السلام) به شمار می آید احادیث دجال را به چند دستة ساختگی، مشکوک و صحیح دسته بندی کرده اند.

ص:337

دجال یکی معتقدات مسلم اهل سنت است که ما هم بدان اعتقاد داریم و می گوییم که او خواهد آمد ولی نه به آن شدت. روایات فراوانی داریم که می گویند دجال می آید و حضرت مهدی (علیه السلام) به حضرت مسیح (علیه السلام) دستور می دهند که او را بکشد و در بعضی هم این تعبیر آمده که آن حضرت خودشان او را در باب اللّد در فلسطین اشغالی می کشند.

* چطور می توان همة این احادیث را با مسائل روز تطبیق داد؟ جرا باید از چنین تعبیرات غیرقابل فهمی برای بیان مسائل استفاده شود که مثلاً به موشک بگویند مارهای بالدار؟!

* شما نگاه کنید اگر ما به 12، 13 قرن قبل برگردیم و بخواهیم دربارة موشک صحبت کنیم چه تعبیری باید به کار ببریم ؟ آیا بهتر از تعبیر مار بالدار وجود دارد به خصوص که اصلاً این تشبیه با نوع شلیک موشک خوانایی و تطابق قابل توجهی دارد. یا تعبیر سوار شدن آهن روی آهن برای قطار و چیزهایی از این دست همه مناسب آن مقطع زمانی است به خصوص برای وقتی که مخاطب هیچ تصوری از آنچه شما می خواهید بیان کنید نداشته باشد.

* شما فرمودید ظهور امام زمان (علیه السلام) قطعاً در بیست و سوم ماه رمضان اتفاق می افتد. آیا این سخن مصداق توقیت و تعیین وقت برای ظهور نیست ؟

* خیر، چون اولاً سالی برای آن تعیین نشده و ثانیاً آن را معصوم (علیه السلام) فرموده اند.

امام (علیه السلام) قسم می خوردند که حکومت او حتی هشت ماه و یک روز طول نمی کشد.

البته این را هم بگویم که سفیانی بعد از پنج سال درگیری بر پنج منطقه و یا سه کشور سوریه، اردن و فلسطین مسلط می شود. بعد از این ماجراها در بیست و سوم ماه رمضان حضرت ظهور می کنند. این روایت را شیخ طوسی، شیخ مفید، شیخ طبرسی، مرحوم فضل بن شاذان نقل کرده اند و سند آن صحیح است.

* در روایات آمده که مؤمنان در زمان ظهور عقل هایشان کامل می شود در حالی که

ص:338

الآن مشتاقان ظهور و افرادی که دوست دارند از منتظران و مؤمنان باشند، دچار خطا و گناه ناشی از درک نکردن و نفهمیدن می شوند و در واقع همین گناهان آن ها را از ایمان دور می کند. در این باره چه باید کرد و علاوه بر آن چه کنیم که با وجود این عدم ادراک ها دچار خطا نشویم ؟

* در زمان ظهور عقل ها کمال فوق العاده ای پیدا می کند ولی الآن، مرتبه پایین تر آن را می توانیم مشاهده کنیم. بچه های الآن گاهی در حد افراد 30، 40 سالة حدود پنجاه سال پیش خیلی از مسائل را درک می کنند. اگر در قدیم ما فقط یک ابن سینا داشتیم الآن فراوانند بچه های پنج ساله ای که حافظ کل قرآن هستند یا کودکان 5/3 ساله ای داریم که عمده و یا کل قرآن را از بر دارند و کسی هم در دنیا منکر این مطلب نیست. این رشد عقلی را ما در شرایط کنونی می توانیم احساس کنیم ولی بعد از ظهور، رشد هر کس بیش از چهل برابر خواهد بود. تعبیر یک شبه از بنده بود والا در روایت آمده حضرت دست بابرکت خود را بر سر شیعیان می کشند و به واسطة آن عقل های مردم کامل می شود.

نکتة دوم این که ما الآن خیلی از نیک و بدها را می فهمیم و می دانیم که خداوند از رگ گردن به ما نزدیک تر است ولی باز با این حال گناه می کنیم این امر ناشی از هوای نفس ماست و مسائل دیگری که سوای تشخیص ندادن ما را به گناه سوق می دهند.

حضرت مشغول توصیف دورة پیش از امام زمان (علیه السلام) بودند که صدها نفر مدعی امامت می شوند راوی شروع کرد به گریه کردن و به حضرت عرضه داشت که برای مردم این دوره گریه می کنم. حضرت به روزنه ای اشاره کردند که آفتاب از آن به درون می تابید و فرمودند: امر ما از این آفتاب روشن تر است.

یک نفر از آقا بقیة الله (علیه السلام) پرسید من چه کنم ؟ حضرت فرمودند: کار امام زمان (علیه السلام) را بکن. یعنی شما هر کاری خواستید انجام دهید، ببینید اگر امام (علیه السلام) آن جا بود چه می کرد.

آیا ما شک داریم که خیلی از کارها و گناهان ما را حضرت انجام نمی دهند؟ پس چرا باز هم ما آن ها را مرتکب می شویم ؟

ص:339

* شما فرمودید که ظهور ناگهانی اتفاق می افتد و در شرایطی که مردم فکر می کنند مثلاً قرار است صد یا هزار سال بعد اتفاق بیفتد. ما که الآن با توجه و در نظر داشتن علایم و نشانه ها چشم انتظار ظهور هستیم آیا خلاف این رویه عمل می کنیم ؟

خیر، به هیچ وجه این طور نیست منظور از» بغتة «که ما گفتیم، یک حادثة غیرمنتظره است. شما الآن اگر از مردم بپرسید امام زمان (علیه السلام) کی ظهور می کنند یک دستة معدودی ممکن است جواب بدهند هیچ وقت و اصلاً منکر آن بشوند و در مقابل دستة دیگری هم بگویند شاید فردا، شاید دو، سه روزبعد و تا این حد آماده ظهور باشند. به هر حال شیعه با امید زنده بوده است.

از آن جا که ما با مطالبی سر و کار داریم که جنبة اعتقادی دارند، مرتب آن ها را با مراجع هماهنگ می کنیم، یکی از مسائلی که به برخی مراجع عرض کرده ام و پسندیده اند این است که اگر امام زمان (علیه السلام) از زمان ظهورشان خبر داشتند و می دانستند که قرار است بیش از هزار سال غیبتشان طول بکشد، حتی اگر دلشان از پولاد بود باز این دل آب می شد. به عبارت دیگر خود حضرت هم زمان ظهورشان را نمی دانند. ما چون امیدواریم که همچنان زنده هستیم هزاران کار را شروع می کنیم. اگر دکترها به کسی بگویند که تو سرطان داری و زنده نمی مانی آیا باز هم همین طور عمل خواهد کرد؟ ما با این امید زنده هستیم و از خدا بخواهیم که این امید را به تحقق برساند ان شاءالله.

* می گویند به تأخیر افتادن ظهور به این علت است که هنوز تعداد 313 یار مخلص آن حضرت کامل نشده است؛ نظر شما در این رابطه چیست ؟

* در برخی احادیث به این معنا اشاره شده مثلاً درماجرای جزیره خضرا، سید شمس الدین می گوید از این تعداد 300 نفر آماده اند و 13 تای دیگر هنوز زنده مانده اند و معنای این حدیث این نیست که تا 313 یار حضرت کامل شد ایشان ظهور می کنند به علاوه که ما در این گونه احادیث توقف کرده ایم که آیا صحیح است یا خیر، چون خود ائمه (علیه السلام) به ما یاد داده اند و راهنمایی کرده اند که اگر ما احساس

ص:340

اضطرار بکنیم و همه با هم متضرعانه دست به سوی خدا بلند کنیم و از او ظهور حضرت را طلب نماییم قطعاً این واقعه اتفاق می افتد. روایت شده که بنی اسراییل با دعا و تضرع 170 سال عقابشان کم شد و شما هم با دعا و تضرع می توانید مدت غیبت امام زمان (علیه السلام) را کم کنید. اصلاً علت اساسی تأخیر در ظهور حضرت گناهان ماست و ما با تقوا و دعا می توانیم ظهور را جلو بیندازیم.

* در نشست قبلی حجت الاسلام کورانی فرمودند: منظور از بعضی از تعابیری که در روایات آمده؛ نظیر سوار شدن بر ابرها و امثال آن تکنولوژی امروزی نیست و همگی جزء معجزات امام (علیه السلام) هستند. دربارة جنگ کردن با شمشیر و این موضوع نظر شما چیست ؟

* آنچه دربارة عصر ظهور به مارسیده این است که در آن دوران هیچ نابینایی روی زمین باقی نمی ماند. بعضی از یاران حضرت سوار ابرها می شوند و صحبت ایشان را همة دنیا می شنوند. قدر مسلم این روایات همان چیزی است که بیان شده ولی این که آیا علم بشری این قدر پیشرفت می کند و مثلاً یاران با بالگرد و هواپیما جابه جا می شوند و صحبت های حضرت به وسیلة ماهواره و وسایلی از این دست مخابره می شود و یا این که معجزه ایشان است در روایات بیان نشده و ما نمی توانیم نظر قطعی بدهیم. البته بعضی جاها مسلماً معجزه و امری خارق العاده است؛ مثلاً دربارة بانگ آسمانی گفته شده که همه آن را می شنوند، خوابیده بیدار می شود فرد نشسته می ایستد و... در صورتی که اگر بنا باشد این مطلب با ماهواره مخابره شود لازم است من، بیدار و در مقابل دستگاه نشسته باشم و در غیر این صورت ممکن نیست مطلب را دریافت کنم.

دربارة شمشیر هم باید خدمتتان عرض کنم استفاده از وسایل کشتار جمعی با اصل هدایت مردم سازگار نیست و حضرت مسلماً از این وسایل استفاده نمی کنند.

ولی این که چطور این وسایل خنثی می شوند به هر حال الآن هر سلاحی که ساخته می شود بلافاصله بعدش خنثی کنندة آن را هم می سازند طبیعتاً حضرت هم این دانش را دارند و هم دانش مافوق آن را و به همین جهت به راحتی می توانند همه این سلاح ها را خنثی کننند. در آیة» واعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة...؛ و هرچه در

ص:341

توان دارید، از نیرو و اسب های آماده بسیج کنید. (4 منظور هر نوع سلاحی است که بتوان با آن در مقابل کفار و مشرکان ایستاد ولی در مورد آقا بقیة الله (علیه السلام) این نیرو فقط شامل شمشیر می شود و هر کس بناست کشته شود با شمشیر می میرد. خیلی از بزرگان فرموده اند این شمشیر نمادین است و حضرت از آن استفاده نمی کند ما هم معتقدیم که نمادین است ولی در عین حال از آن وسایل هم استفاده نمی کنند.

پی نوشت ها:

1. سورة مائده (5)، آیة 64.

2. به عبارت دیگر بهتر است بگوییم قطعیتی که در روایات برای علائم حتمی بیان شده ناشی از علم معصومین (علیه السلام) به خواست و مشیت الهی است و یقین آن ها ناشی از علم به لوح محفوظ است و آنچه که احتمال بداء در آن وجود دارد مواردی است که در لوح محو و اثبات مندرج گشته اند.

3. سورة انعام (6)، آیة 121.

4. سورة انفال (8)، آیة 60: و هرچه در توان دارید از نیرو و اسب های آماده بسیج کنید...

- إستحباب تعجیل در کارخیر وکراهت تأخیرآن

(273)

1 - محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد بن عیسی، عن علی بن النعمان، عن حمزة بن حمران، قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: إذا هم أحدکم بخیر فلا یؤخره فإن العبد ربما صلی الصلاة، أو صام الیوم، فیقال له: اعمل ما شئت بعدها فقد غفر (1) لک. (274)(1) حمزة بن حمران گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می گفت: وقتی که قصد کرد یکی از شما به کار خیری، پس آن را به تأخیر نیندازد ای بسا بنده ای نماز یا روزه ای را انجام می دهد، به او گفته می شود

ص:342


1- (1) - 1 - الکافی 2 1/114.(1) فی المصدر - غفر الله.

هرچه را دوست داری بعد از آن به عمل بیاور یقینا بخشوده شدی.

2 - وعنه، عن أحمد، عن ابن أبی عمیر، عن مرازم بن حکیم، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: کان أبی یقول: إذا هممت بخیر فبادر، فإنک لا تدری ما یحدث. (275)(1)

مرازم بن حکیم از ابی عبدالله علیه السلام فرمود: هروقت به خیری قصد کردی (زود) مبادرت کن چون نمیدانی چه پیش خواهد آمد.

3 - وعنه، عن أحمد بن محمد، عن علی بن الحکم، عن أبی جمیلة قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام): افتتحوا نهارکم بخیر، وأملوا علی حفظتکم فی أوله خیرا، وفی آخره خیرا، یغفر لکم مابین ذلک إنشاء الله. (277)(2) ابی جمیله گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: روزتان را با خیر افتتاح کنید و بر فرشتگان نگهبانت در اول روز و در آخرش هم کار نیک نشان دهید، میان این دوخیر به شما بخشیدمی شود انشاءالله.

4 - وعن علی بن إبراهیم عن أبیه، عن إبن أبی عمیر، عن ابن اذینة، عن زرارة، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): إن الله یحب من الخیر ما یعجل. (278)(3) زراره از امام باقرعلیه السلام فرمود: خداوند دوست می دارد از کار خیر آنچه با شتاب انجام داده شود.

5 - وعنه، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: إذا هممت بشئ من الخیر فلا تؤخره، فإن الله عزوجل ربما اطلع علی العبد وهو علی شئ من الطاعة، فیقول: وعزتی وجلالی، لا أعذبک بعدها أبدا، وإذا هممت بسیئة فلا تعملها، فإنه ربما اطلع الله علی العبد وهو علی شیئ من المعصیة، فیقول: وعزتی وجلالی لا أغفر لک بعدها أبدا. (279)(4) هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی که به کار خیری تصمیم گرفتی زود انجام دهی به تأخیر نیانداز، خدای عز و جلّ ای بسا به بنده ای که در حال انجام طاعتی باشد می فرماید:

به عزّت و جلالم سوگند بعد از آن ترا عذاب نمی کنم و اگر در کار بدی ببیند میگوید

ص:343


1- (1) - 2 - الکافی 3/114:2.
2- (2) - 4 - الکافی 2/114:2.
3- (3) - 5 - الکافی 4/114:2.
4- (4) - 6 - الکافی 7/115:2.

قسم به عزّت و جلالم بعد از آن ترا نمی بخشم.

6 - وعن أبی علی الأشعری، عن محمد بن عبد الجبار، عن ابن فضال، عن أبی جمیلة، عن محمد بن حمران، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: إذا هم أحدکم بخیر أو صلة فإن عن یمینه وشماله شیطانین، فلیبادر لا یکفاه عن ذلک. (282)(1) از امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی یکی از شما به عمل خیر یا صله ارحامی تصمیم بگیرد زود انجام دهد چون دو شیطان از چپ و راست او می خواهند او را از آن کار نیک نگهدارند.

7 - الحسن بن محمد الطوسی (فی الأمالی) عن أبیه، عن المفید، عن ابن الزیات، عن محمد بن همام، عن جعفر بن محمد بن مالک، عن أحمد بن سلامة، عن محمد بن الحسن العامری، عن أبی معمر، عن أبی بکر بن عیاش، عن الفجیع العقیلی، عن الحسن بن علی، عن أبیه علیهما السلام قال: إذا عرض لک شئ من أمر الآخرة فابدأ به، وإذا عرض لک شئ من الدنیا فتأنه حتی تصیب رشدک. (285) - (2)حسن بن علی علیهما السلام فرمود: اگر کاری برای آخرت بتو پیش آید زود انجام ده و اگر برای دنیا چیزی پیشاید، با تأنی راه درست را انتخاب کن.

8 - محمد بن الحسن، فی (المجالس والأخبار) بإسناده، عن أبی ذر، فی وصیة رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) - قال: یا أبا ذر، إغتنم خمسا قبل خمس:

شبابک قبل هرمک، وصحتک قبل سقمک، وغناک قبل فقرک، وفراغک قبل شغلک، وحیاتک قبل موتک، یا أبا ذر، إیاک والتسویف (1) بأملک، فإنک بیومک ولست بما بعده، یا أبا ذر إذا أصبحت فلا تحدث نفسک بالمساء وإذا أمسیت فلا تحدث نفسک بالصباح، وخذ من صحتک قبل سقمک(3) رسول خدا صلی الله علیه و آله به اباذر فرمود: ای اباذر پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت شمار، جوانیت را پیش از

ص:344


1- (1) - 9 - الکافی 8/115:2.
2- (2) - وسائل الشیعة (آل البیت) - الحر العاملی ج 1 ص 119:
3- (3) - 13 - أمالی الطوسط 139:2.(1) التسویف: التأخیر. من قولک: سوف أفعل (لسان العرب 164:9). وسائل الشیعة (آل البیت) - الحر العاملی ج 1 ص 119:

پیریت، و صحت بدنت را پیش از بیماری و داریت را پیش از نداری و فراغتت را پیش مشغولی و زندگیت را پیش از مرگ.

ای اباذر مبادا به آرزویت، وقت گذرانی کنی چون برای امروز هستی برای فردایت نیستی ای اباذر وقتی که صبح بیدار شدی به غروبت فکر نکن وقتی به غروب رسیدی به فردایت فکر نکن و صحت بدنت را بگیر (و نگهدار) پیش از آنکه مریض شوی.

باب عدم جواز کوچک شمردن عبادت وکار خیر که منجر به ترک آن

شود

(286)

1 - محمد بن یعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن علی بن الحکم، عن أبان بن عثمان، عن بشیر بن یسار، عن أبی عبد الله (علیه السلام) - فی حدیث - قال: ولا تستقل ما یتقرب به إلی الله عز وجل ولو شق تمرة. (287)(1) از ابی عبدالله علیه السلام فرمود: چیزی ترا به خدا نزدیک کند، کوچک مشمار اگرچه پاره ای از خرما باشد.

2 - وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن محمد بن علی، عن محمد بن عمر بن یزید، عن الرضا (علیه السلام) أنه قال - فی حدیث -: تصدق بالشئ وإن قل، فإن کل شئ یراد به الله وإن قل - بعد أن تصدق النیة فیه - عظیم، إن الله تعالی یقول: (فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره، ومن یعمل مثقال ذرة شرا یره) (1). ( 289)(2) از امام رضا علیه السلام در حدیثی فرمود: چیزی را (در راه خدا) تصدق کن اگرچه کم باشد بانیت صدقه دادی، پیش خدا بزرگ است چون می فرماید:

ص:345


1- (1) - 1 - الکافی 2.5/115:2: الکافی 5/336:2.
2- (2) - 3 - الکافی 10/4:4 - وسائل الشیعة (آل البیت) - الحر العاملی ج 1 ص 115:. وفیه - بعد کلام - مر الصبی فلیتصدق بیده بالکسرة والقبضة والشئ وإن قل، ویأتی تمامه فی الحدیث 1 من الباب 4 من ابواب الصدقة من کتاب الزکاة. (1) الزلزال 7:99، 8.

هرکس به اندازه ذره ای عمل خیر کند، نتیجه اش را می بیند و هرکس به اندازه ذره ای عمل شر انجام دهد، آن را هم خواهد دید.

3 - وفی (الخصال)، وفی (معانی الأخبار)، وفی کتاب (إکمال الدین): عن محمد ابن علی ماجیلویه، عن عمه محمد بن أبی القاسم، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن القاسم بن یحیی، عن جده الحسن بن راشد، عن أبی بصیر، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر، عن آبائه، عن علی (علیهم السلام) قال: إن الله أخفی أربعة فی أربعة:

أخفی رضاه فی طاعته فلا تستصغرن شیئا من طاعته، فربما وافق رضاه وأنت لا تعلم، وأخفی سخطه فی معصیته فلا تستصغرن شیئا من معصیته، فربما وافق سخطه (معصیته) (1) وأنت لا تعلم، وأخفی إجابته فی دعوته فلا تستصغرن شیئا من دعائه، فربما وافق إجابته وأنت لاتعلم، وأخفی ولیه فی عباده فلا تستصغرن عبدا من عبید الله (2) فربما یکون ولیه وأنت لا تعلم. (292)(1) محمد بن مسلم از امام باقر از پدران بزرگوارش از علی علیهم السلام فرمود: خداوند چهار چیز را در چهار چیز پنهان کرده است، رضایش را در طاعتش، پس هیچ عمل خیری را کوچک مشمار ممکن است مورد رضایش آن باشد و غضبش را در معصیت مخفی نموده پس هیچ گناهی را کوچک نشمار ممکن است همان مورد غضب خدا باشد و اجابت را در دعا قرار داده پس هیچ دعائی را کوچک مشمار ممکن است همان مورد اجابت باشد و بنده اش را در میان بندگان مخفی ساخته پس هیچ کس را کوچک مشمار ممکن است او بنده خالص خدا باشد.

4 - أحمد بن محمد بن خالد فی (المحاسن): عن أبیه، عن ابن سنان، عن محمد بن حکیم، عمن حدثه، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: قال علی (علیه السلام):

اعلموا أنه لا یصغر ما ضر یوم القیامة، ولا یصغر ما ینفع یوم القیامة، فکونوا فیما

ص:346


1- (1) - 6 الخصال: 31/209 ومعانی الأخبار: 1/112 وإکمال الدین: 4/296. وسائل الشیعة (آل البیت) - الحر العاملی ج 1 ص 117 (1) لیس فی المصدرین الأخیرین. (2) فی المصدر: من عباد.

أخبرکم الله کمن عاین.(1) امام صادق از علی علیهماالسلام فرمود: آنچه که برای آخرتت ضرر دارد کوچک مشمارو آنچه که به روز قیامتت منفعت دارد کوچک مشمار پس آنچه را که خدا به شما خبر داده مانند کسی باشید آن را می بیند.

5 - وقال (علیه السلام): قلیل مدوم علیه خیر من کثیر مملول منه. (296)(2)وفرمود: کم دائمی بهتر از زیادیست که ملال آور باشد.

6 - الحسن بن محمد الطوسی، فی (الأمالی) عن أبیه، عن المفید، عن جعفر بن محمد بن قولویه، عن أبیه، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد، عن یونس بن عبد الرحمن، عن الحسن بن محبوب، عن أبی محمد الوابشی، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: إذا أحسن العبد المؤمن ضاعف الله عمله بکل حسنة سبعمأة ضعف، وذلک قول الله عزوجل: (والله یضاعف لمن یشاء) (1).(3) امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی که بنده عمل خیری را انجام دهد خداوند به هر حسنه هفتصد برابر زیاد می کند و این است گفته خدای عز و جل (خداوند می افزاید به هرکس که بخواهد.

پیشگویی حضرت مسیح (علیه السلام) دربارهُ امام ُحسین (علیه

السلام)

در روایات آمده است که حضرت مسیح (علیه السلام) هنگام عبور از کربلا نشست و گریست و درباره علت گریه خود فرمود: اینجا زمینی است که در آن فرزند آزادزن پاک و مبرا از هر گونه پلیدی و آلودگی، که شبیه مادرم مریم است، کشته شده و در آن دفن می شود.

SHIA -NEWS .COM شیعه نیوز:

ص:347


1- (1) - 8 - المحاسن: 257/249 وسائل الشیعة (آل البیت) - الحر العاملی ج 1 ص 117.
2- (2) - وسائل الشیعة (آل البیت) - الحر العاملی ج 1 ص 118
3- (3) - وسائل الشیعة (آل البیت) - الحر العاملی ج 1 ص 118

به گزارش» شیعه نیوز «، آگاهی از شهادت امام حسین (علیه السلام) در میان انبیاء الهی و امت های گذشته، سابقه طولانی داشته است. در این باره اخبار بسیاری در کتاب های تاریخی و حدیثی شیعه و سنی وجود دارد که دو نمونه از آن را با استناد به» مقتل جامع سیدالشهدا «زیر نظر حجت الاسلام مهدی پیشوایی ذکر می کنیم:

1 - ابن عباس از امیرالمؤمنین (علیه السلام) حدیثی را درباره عبور حضرت عیسی (علیه السلام) از سرزمین کربلا نقل می کند که حضرت) در بخشی از این حدیث (می فرماید:» عیسی] هنگام عبور از کربلا [نشست و شروع به گریه کرد و حواریون نیز با وی نشستند و گریه کردند؛ اما علت گریه حضرت عیسی (علیه السلام) را نمی دانستند. از این رو به حضرت گفتند ای روح و کلمه خدا، سبب گریه شما چیست ؟ حضرت فرمود: آیا می دانید اینجا چه سرزمینی است ؟ گفتند: نه فرمود اینجا زمینی است که در آن فرزند رسول خدا احمد و فرزند آزادزن پاک و مبرا از هر گونه پلیدی و آلودگی، که شبیه مادرم] مریم [است، کشته شده و در آن دفن می شود «.) امالی شیخ صدوق، ص 695، ح 5)

2. سماعة بن مَهران می گوید که از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: آن کسی که خداوند در کتابش درباره او فرموده:» وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا) در این کتاب از اسماعیل یاد کن؛ زیرا که او درست وعده و فرستاده ای پیامبر بود («پیامبری از پیامبران بوده] که خدا او را به سوی قومش برانگیخت 2 [پس قومش بر او مسلط شده، پوست سر و صورتش را کندند! آنگاه خدا فرشته ای را نزد او فرستاد و گفت: پروردگار جهانیان به تو سلام می رساند و می فرماید: آنچه را قومت با تو کردند، دیدم. پس هر چه می خواهی، از من بخواه. اسماعیل (علیه السلام) گفت: ای پروردگار جهانیان حسین بن علی بن ابی طالب] در ابتلا به بلاها و مصیبت ها 3 [برای من اسوه و الگوست. امام صادق فرمود: او پیامبری غیر از اسماعیل پسر ابراهیم] خلیل [بوده است.) امالی شیخ

ص:348

مفید، ص 39، ح 7)

منبع: فارس

پیشگوئی امام صادق علیه السلام در باره أتم

ایی بر وجود خداست. و در خود شما نیز. آیا نمیبینید؟

صفحه ی نخست و تماس با ما عضویت در خبرنامه ما

دانلود برنامه های دکتر فریدون صحافی

اعجاز قرآن در سحاب چشم گربه (Cat's Eye Nebula (

تعدادی از معجزات علمی قرآن در زمینه ی نجوم و کیهان شناسی

تعدادی از معجزات علمی قرآن در زمینه ی نجوم بیگ بنگ و....) بسیار خواندنی (

معجزه ی علمی قرآن در زمینه ی جو زمین

کشف آثار شق القمر توسط ناسا

اعجاز قرآن در خورشید و حرکت آن

اعجاز قرآن در حرکت زمین

جنین شناسی در قرآن کریم

اشاره ی قرآن به اتمسفر زمین

اعجاز قرآن در مورد تاریکی های دریا

اعجاز قرآن در جدایی قاره ها

اعجاز قرآن در کمبود اکسی دژن در ارتفاعات

اعجاز قرآن در وحدت و پیدایش هستی

اعجاز قرآن در کوهها

نمونه هایی از اشارت های علمی قرآن که در قرن 20 کشف شدند!

اعجاز قرآن در مورچه ها

ص:349

اعجاز قرآن در رعد و برق

لقاح ابرها و گیاهان توسط باد

سیاه چاله های نترونی در قرآن

چگونگی تشکیل باران برف تگرگ در قرآن

دلایل اعجاز قرآن

اعجاز در احادیث ائمه اطهار (علیه السلام)

مستندات الهی ر مورد داستان حضرت نوح موسی عاد و شق القمر

جدید ترین شگفتی قرآن، نردبان های شنوایی

معجزات علمی قرآن در پیدایش کائنات و زندگی

صفحه جدیدپیشگویی فتح مکه و جنگهای ایران و روم در قرآن کریم

اعجاز قرآن در لایه لایه بودن زمین و تشکیل نفت و نسبیت زمان

معجزه ی قرآن در آهن

تحقیقات ناسا معجزه ی شق القمر را تایید می کند

پاسخ به: برخی شبهات علمی

تعدادی از فایل های pdf در زمینه ی اعجاز قرآن از وبلاگ قبلی من

استخوان های غول پیکر کشف شده در عربستان متعلق به قوم عاد هستند

انگشت نگاری در قرآن کریم

اشاره ی بسیار عجیب قرآن به وجود سبزینه) کلروفیل (

اشاره ی قرآن به زلزله و تشفشان

اشاره ی قرآن به نیروی جاذبه

اعجاز قرآن در گسترش کائنات و کوچکتر شدن ابعاد زمین

اثبات علمی: چرا خداوند خالقی ندارد؟

اعجاز علمی در احادیث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) رنگ ستاره گان و مگس

نظریه جعفر صادق در باب پیدایش جهان

سخنان حضرت علی (علیه السلام) در مورد آفرینش

سخنان امام جعفرصادق (علیه السلام) در باره ی قدرت هسته ای

ص:350

پیش بینی عجیب رسول اکرم در مورد ایدز و سایر بیماری های جنسی

اشاره ی قرآن به تشکیل آسمانها و زمین از یک توده گازی شکل - بیگ بنگ - گسترش کائنات - نسبت مساحت دریاها با خشکیها - و کوهها در 1400 سال قبل

اشاره ی قرآن به وجود گلبول های سفید

قرآن و پایان کارجهان

بخش وبلاگ

همه موجودات زنده از آب آفریده شده اند.

پاتولوژی در قرآن کریم

مراحل خلقت جنین بقلم: پروفسورکیت مور

لینکدونی

سخنان امام جعفرصادق (علیه السلام) در باره ی قدرت هسته ای

نظریه حضرت امام جعفرصادق (علیه السلام) راجع به قدرت هسته ای

یکی از نظریه های بدیع حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) این است که هر چه موجودیت ذاتی دارد غیر از خداوند، دارای ضد خود می باشد اما بین ضدین تصادم بوجود نمی آید و اگر تصادم بوجود بیابد، بعید نیست جهان ویران شود.

این نظریه، خلاصه نظریه ماده و ضد ماده امروزی است که ما در یکی از صفحات گذشته باختصار راجع به آن صحبت کردیم و اینک به مناسبت بحث در مورد نظریه حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) بیشتر راجع به آن صحبت میکنیم و میگوئیم از مرحله تئوری گذشته و وارد مرحله عملی شده و بتدریج دانشمندان در کشورهای مختلف ضد ماده عناصر را کشف می نمایند.

تفاوت ماده با ضد ماده این است که در اتم های ماده) عناصرمعمولی (بار الکتریکی) الکترون (منفی است و بار الکتریکی) پروتون (در هسته اتم، مثبت. اما

ص:351

در ضد ماده بار الکتریکی) الکترون (مثبت است و بار الکتریکی) پروتون (در هسته اتم منفی.

هنوز کسی آزمایش نکرده که هر گاه اتم های ماده با اتم های ضد ماده تصادم کند و انفجار بوجود بیاید چه خواهد شد.

هر چه راجع به این انفجار گفته میشود جنبه تئوری دارد و شبیه است به آنچه راجع به انفجار) یا تفکیک (اتمهای اورانیوم قبل از تابستان سال 1944 میلادی می گفتند که هنوز آمریکا اولین بمب اتمی را در خود آن کشور آزمایش نکرده بود.

در آن موقع می گفتند آزمایش بمب اتمی ممکن است تفکیک زنجیری بوجود بیاورد و تمام عناصر که در کره زمین هست تفکیک شود اما آن طور نشد و بعد از آن هم تا امروز با این که بدفعات بمبهای اتمی و هیدروژنی را منفجر کرده اند، عناصر در کره خاک منفجره نشده است.

اما بین انفجار بمب اتمی با انفجار ناشی از تصادم ماده و ضد ماده فرق وجود دارد.

چون وقتی یک بمب اتمی یا هیدروژنی منفجر میشود، قسمتی کم از ماده مبدل به انرژی میگردد و قسمت زیاد ماده عاطل میماند یعنی مبدل به انرژی نمیشود.

همه می دانند که قانون تبدیل ماده به انرژی که) انشتین (کشف کرد این است:) انرژی مساوی است با جرم ضرب در مجذور سرعت سیر نور (.

طبق این قانون اگر تمام آنچه در یک بمب اتمی یا یک بمب هیدروژنی هست مبدل به انرژی بشود نیروی زیاد بوجود می آید و) ژول (دانشمند فیزیکی انگلستان که اسمش روی یکی از مقیاسهای برق گذاشته شده و در قرن نوزدهم میلادی میزیست میگفت: که اگر یک کیلوگرم از ماده بطور کامل مبدل به انرژی شود و فی المثل دود و خاکستر از آن بوجود نیاید، جهان محو خواهد شد.

اما انشتین دانشمند فیزیکی قرن بیستم با کشف قانون تبدیل ماده به انرژی نشان داد که این طور نیست و هر گاه یک کیلو گرم از ماده بطور کامل مبدل به انرژی شود جهان نابود نمی گردد.

ولی تا امروز نوع بشر نتوانسته که حتی بوسیله بمب های اتمی و هیدروژنی ماده

ص:352

را بطور کامل مبدل به انرژی کند.

امام جعفر صادق راجع به دنیا چنین گفته است:

جهان از یک جرثومه بوجود آمد و آن جرثومه دارای دو قطب متضاد سبب پیدایش ذره گردید و آنگاه ماده بوجود آمد و ماده تنوع پیدا کرد و تنوع ماده ناشی از کمی یا زیادی ذرات آنها میباشد.

این تئوری با تئوری اتمی امروزی راجع بوجود آمدن جهان هیچ تفاوت ندارد و دو قطب متضاد دو شارژ مثبت و منفی درون اتم است و آن دو شارژ سبب تکوین اتم گردیده و اتم هم ماده را بوجود آورده و تفاوتی که بین مواد) یعنی عناصر (دیده میشود ناشی از کمی یا زیادی چیزهائی است که درون اتم عناصر موجود میباشد.

چند نفراز فیلسوفان یونان قدیم که در قرن ششم و پنجم قبل از میلاد بسر می بردند راجع به پیدایش دنیا نظرهائی ابراز کردند و) ذیمقراطیس (نظریه) اتم (را راجع به پیدایش دنیا ابراز کرد و بعید نمیدانیم که امام جعفر صادق از تئوری فیلسوف یونانی راجع به پیدایش جهان اطلاع داشته و تئوری خود را با وقوف بر آن نظریه ها ابراز کرده است.

به احتمال قوی اگر امام جعفر صادق از نظریه فیلسوفان قدیم یونان اطلاع داشته آن تئوریها از همان راه که جغرافیا و هندسه وارد مدینه گردید به آن شهر رسیده بود یعنی از راه دانشمندان مصری از فرقه قطبی.

میتوانیم فکر کنیم که چون امام جعفر صادق از تئوری های دانشمندان قدیم یونانی که سیزده قرن یا دوازده قرن قبل از او میزیسته اند راجع به پیدایش جهان اطلاع داشته توانسته آن تئوری ها را تکمیل کند و راجع بوجود آمدن دنیا نظریه ای ابراز نماید که امروز علمای فیزیک آن را میپذیرند و هنوز نتوانسته اند نظریه ای جالب توجه تر از نظریه آن مرد راجع به پیدایش دنیا بگویند.

در این نظریه بر جسته ترین قسمت موضوع دو قطب متضاد است قبل از جعفر صادق فیلسوفان یونان و دانشمندان اسکندریه پی برده بودند که در هستی اضداد وجود دارد و بعضی از آنها گفتند که هر چیز را بایستی از ضد آن شنا خت.

اما در تئوری جعفر صادق تئوری مربوط با ضداد صریح بیان شده و این

ص:353

صراحت نه در نظریه فیلسوفان قدیم یونان وجود دارد و نه در نظریه دانشمندان مکتب علمی اسکندریه.

دانشمندان یونان و اسکندریه نظریه های خود را در مورد اضداد طوری بیان کرده اند که گوئی میخواسته اند راهی برای فرار داشته باشند و اگر دریافتندکه اشتباه کرده اند بتوانند گفته خود را پس بگیرند.

واضح است که از این جهت نظریه آنها به آن شکل ابراز شده که اطمینان نداشتند که اشتباه نمیکنند.

ولی جعفر صادق نظریه خود را صریح و بدون قید و شرط بیان کرده و در تئوری او) اگر (و) اما (وجود ندارد و صراحت نظریه اش ثابت میکند که میدانسته اشتباه نمینماید و نمیخواسته راه باز گشت را برای خود حفظ کند.

شیعیان میگویند تمام چیز هائی که امام جعفر صادق در مورد بوجود آمدن جهان و نجوم و فیزیک و عناصر و شیمی و ریاضیات و چیزهای دیگر گفت از علم امامت یعنی علم لدنی او بوده است.

اما مورخ نمی تواند علم جعفر صادق را لدنی بداند و دیگر این که تردید نداریم که جعفر صادق قبل از این که خود شروع به تدریس کند مدتی تحصیل میکرده و در جلسه درس پدرش حضور بهم میرسانیده است و مورخ نمیتواند مردی را که مدتی تحصیل میکرده دارای علم لدنی بداند.

تصور میکنیم که حتی شیعیان هم انکار کنند که جعفر صادق الفبا را از دیگران فرا گرفته بود و مردی که الفبا و مقدمات دیگر را از سایرین فرا گرفته چگونه از نظر یک مورخ میتوانید دارای علم لدنی باشد.

) مجمع مطالعات اسلامی در استراسبورک بزرگان اسلام را فقط از لحاظ تاریخی مورد تحقیق قرار میدهد. (یک مورخ او را یک دانشمند بر جسته میبیند و میفهمد که نیروی تفکر علمی او خیلی قوی تر از معاصرین بوده و آنچه در علوم مختلف گفته و کشف کرده از آن نیروی تفکر علمی سر چشمه میگرفته نه از یک علم لدنی و ملکوتی و یکی از چیز هائی که جعفر صادق در مورد پیدایش جهان گفته دو قطب متضاد است. اهمیت آنچه آن مرد گفت بعد از قرن هفدهم میلادی که وجود دو

ص:354

قطب متضاد در فیزیک به ثبوت رسید آشکار شد. معاصرین او و کسانی که بعد از وی آمدند دو قطب متضاد را در شمار آنچه قدما گفتند مشعر بر این که هر چیز بضد خود شناخته میشود محسوب کردند و اهمیت گفته جعفر صادق پس از این که وجود دو قطب متضاد در فیزیک به ثبوت رسید آشکار گردید و امروز هم در اتم شناسی و الکترونیک وجود دو قطب متضاد غیر قابل تردید است. ما علوم جعفر صادق را از جغرافیا و نجوم و فیزیک در مبحث پیدایش دنیا و عناصر شروع کرده ایم و لذا مبحث فیزیک جعفر صادق را ادامه خواهیم داد و بعد از آن به مباحث دیگر خواهیم رسید و میگوئیم در فیزیک جعفر صادق چیزهائی گفته که قبل از او کسی نگفت و بعد از وی تا نیمه دوم قرن هجدهم و قرن نوزدهم و بیستم بعقل کسی نرسیده که آنها را بگوید.

نظریه حضرت امام جعفرصادق (علیه السلام) راجع به سرعت

نورولیزر

در مورد سرعت نور هم حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نظریه ای ابراز کرده که با توجه به عصر او بسیار جالب توجه می باشد.

او گفت: که سرعت نور که بطرف چشم ما می آید فوری است و از انواع حرکات است.

یک مرتبه دیگر این نکته ذکر می کنیم که وسائل تکنیکی زمان اجازه نمی داد که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) بتواند سرعت نور را اندازه بگیرد. ولی همین قدر که گفت نور حرکت است و سرعت آن فوری می باشد، تقریباً نظریه ای شبیه باین دوره راجع به نور گفته است.

روایتی از او نقل می کنند که خلاصه اش این است که روزی در محضر درس خود گفت:

نور قوی می تواند اجسام سنگین را بحرکت درآورد و نوری که در طور سینا بر موسی آشکار گردید.

ص:355

از نورهائی بود که اگر مشیت خداوند معلق می گرفت کوه را بحرکت در می آورد ممکن است فکر کنیم.

بر طبق این روایت حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) اساس تئوری لیزر را پیشگوئی کرده است.

بعقیده ما آنچه حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) راجع به حرکت و سرعت نور و این که نور از اشیاء بچشم ما می تابد گفت اهمیتش زیادتر از تئوری لیزر بطور ساده است.

چون این تئوری را قبل از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) گفته بودند ولی وی آنچه راجع به سرعت و حرکت و تمرکز نور و اینکه نور از اشیاء به چشم ما می تابد گفت مخصوص اوست.

از ازمنه قدیم در بین اقوام مختلف این عقیده وجود داشت که نور می تواند اجسام را بحرکت در آورد.

در مصر قدیم این عقیده وجود داشت که نور می تواند از همه چیز بگذرد و اجسام را هم بحرکت درآورد و حتی کوه مانع از عبور نور نیست.

به عقیده آنها انوار معمولی نمی تواند از کوه بگذرد و آنرا بحرکت درآورد اما اگر نور قوی بوجود بیاید می تواند از وسط کوه بگذرد یا آن را بحرکت درآورد و این بسته به تمایل نور قوی است که از وسط کوه بگذرد تا آن را بحرکت آورد.

راجع به علت فیزیکی این نظریه در هیچ جا توضیحی گفته نشد اما در بین تمام اقوام قدیم این عقیده وجود داشته و مثل این که قبل از بوجود آمدن ادیانی که تاریخ آنها در دست می باشد این عقیده رائج بوده است. چون قبل از این که نوع بشر دارای ادیانی گردد که امروز تاریخ آنها در دست می باشد، بجادوگری عقیده داشته و بین دین و جادوگری تفاوتی وجود نداشته و عقیده باین که نور، قادر است از حجاب ها بگذرد و اجسام را بحرکت درآورد از جادوگری است.

از مبدأ این عقیده جادوگری بدون اطلاع هستیم و آنهائی هم که چیزی در این خصوص گفته اند از روی فرض بوده است و مأخذی موجود نیست که نشان بدهد این عقیده در آغاز در کدام قوم بوجود آمد.

ص:356

ازموضوع عقیده به انرژی بودن نور اگر بگذریم آنچه در تئوری حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) راجع به سرعت نور گفته شده همان است که امروز می دانند و سرعت حرکت نور را ثانیه ای سیصد هزار کیلومتر محسوب کرده اند. این سرعت، امروزه فوری نیست زیرا با موازین جدید علمی یک ثانیه مدتی است طولانی و سیصد هزار کیلومتر، با توجه به مسافات نجومی فاصله ای کوتاه.

اما با موازین قدیم، سیصد هزار کیلومتر سرعت در یک ثانیه یک سرعت فوری بوده و از لحاظ استنباط سرعت سیر نور هم حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) پیشقدم بشمار آمده است.

نظرامام صادق (علیه السلام) راجع به زلزله

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در دوازده قرن و نیم پیش راجع به نظام جهان چیزی گفته که کوچکترین تفاوت با نظریه دانشمندان فیزیکی این عصر ندارد حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) گفت:) وقتی در اوضاع دنیا بی نظمی می بینید و مشاهده می کنید که ناگهان طوفان میشود و سیل جاری می گردد و زلزله خانه ها را ویران می نماید این ها را دلیل بر بی نظمی جهان ندانید و آگاه باشید که هر یک از این وقایع غیر منتظره از یک یا چند قاعده ثابت و غیر قابل تغییر اطاعت می نماید و بر اثر آن قواعد ثابت است که این وقایع روی میدهد (.

امروز دانشمندان فیزیکی) یعنی علمائی که فقط از قواعد ریاضی پیروی می کنند و غیر از آن قواعد را علم نمی دانند (همین عقیده را دارند و حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) از این لحاظ با دوازده قرن و نیم حق تقدم به شایستگی درخور احترام است.

علمای فیزیکی و زمین شناس می گویند که طوفان و زلزله و آتشفشانی کوه یک واقعه غیر عادی نیست بلکه مطیع قوانین طبیعت است و زلزله از این جهت در نظر ما غیر عادی جلوه می نماید که از قانون آن اطلاع نداریم.

در طول هزارها سال یکی از وقایع غیر منتظره در نظر نوع بشر تغییر هوا بود و آن

ص:357

را ناشی از بی نظمی جهان میدانست و فکر می کرد که نبایستی در وسط تابستان هوا یک مرتبه سرد شود.

ولی امروز تغییر هوا در نظر نوع بشر غیر منتظره و ناشی از بی نظمی جهان نیست چون به قانون علمی تغییر هوا پی برده اگر چه هنوز نتوانسته بطور دقیق آن قانون را بفهمد معهذا می تواند) بخصوص از وقتی که ماهواره ها اطراف کره زمین می گردند (تغییر هوا را پیش بینی نماید.

وقوع زلزله و آتشفشان هم مثل تغییر هوا می باشد و روزی که انسان از قوانین آن دو اطلاع حاصل کرد می تواند پیش بینی کند که زلزله در کجا و چه موقع حادث میشود و کدام کوه در چه موقع آتشفشانی می نماید.

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) به شاگردان خود گفت: آنچه بنظر مردم ناشی از بی نظمی جهان جلوه می نماید مطیع یک یا چند قاعده ثابت و غیر قابل تغییر است. ثابت و غیر قابل تغییر بودن قواعد جهان مودر تایید تمام فیلسوفان متأله می باشد.

آنها می گویند که تمام تغییراتی که به چشم نوع بشر میرسد فقط از دریچه دیدار و عقل اوست و از لحاظ خداوند هیچ چیز در جهان تغییر نمی کند برای این که خداوند دانای مطلق است و هر قانونی که ایجاد کرده ابدی می باشد.

بنا بر نظریه فیلسوفان خداشناس تغیبراتی که در قوانین بشری بوجود می آید ناشی از جهل انسان است.

آدمی چون نمی تواند پیش بینی کند که پنجاه سال دیگر وضع اجتماعی) یا انفرادی (او چه خواهد شد قوانین را فقط برای زمان حال وضع می نماید و پنجاه سال دیگر که وضع انفرادی و اجتماعی بشر تغییر کرد قوانین را تغییر میدهد.

ولی خداوند تمام قوانین هستی را در یک لحظه و برای همیشه وضع کرده زیرا چون دانا می باشد هر نوع تحول را که تا پایان هستی) که پایان ندارد (بوقوع بپیوندد پیش بینی کرده و بر همین قیاس تمام پیغمبران را که برگزیده پیش بینی نموده و در آغاز میدانسته که در هر دوره باقتضای آن زمان کدام یک از پیغمبران را بفرست.

ص:358

نه فقط فیلسوفان خداشناس عقیده دارند که قوانین جهان را ثابت می دانند.

نظریه حضرت امام جعفرصادق (علیه السلام) راجع به ساختمان بدن

انسان

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) مثل سایر مسلمین میگفت که انسان از خاک آفریده شده است. فرق او با مسلمین دیگر این بود که راجع به آفرینش انسان از خاک چیزهایی می گفت که به عقل هیچ یک از مسلمین در آن عصر نمی رسید.

در اعصار بعد هم هیچ مسلمان نتوانست راجع بساختمان بدن انسان، استنباطی چون حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) داشته باشد. و اگر کسی چیزی می گفت مستقیم و غیر مستقیم از شاگردان حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیده بود.

او می گفت تمام چیزهائی که در خاک هست در بدن آدمی وجود دارد.

اما بیک اندازه نیست و بعضی از آنها در بدن انسان خیلی زیاد است و بعضی از آنها خیلی کم. در بین چیزهائی هم که در بدن انسان زیاد است، مساوات وجود ندارد و بعضی از آنها از بعضی دیگر کمتر می باشد.

او گفت چهار چیز است که در بدن انسان زیاد می باشد و هشت چیز است که در بدن انسان کم می باشد و هشت چیز دیگر در بدن انسان خیلی کم است.

این نظریه که راجع بساختمان بدن آدمی از طرف آن مرد ابراز گردیده آنقدر غرابت دارد که گاهی انسان فکر می کند آیا همان طور که شیعیان عقیده دارند حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) دارای علم امامت بوده و این نظریه را از علم امامت استنباط کرده نه از علوم بشری.

زیرا ادراک ما نمی پذیرد که یک عالم عادی که از معلومات بشری بر خوردار می باشد در دوازده قرن و نیم قبل بتواند بیک چنین واقعیت پی ببرد.

لیکن آیا امتیاز نوابغ بر افراد عادی در این نیست که مغز آنها قادر باستنباط چیزهائی است که دیگران نمی توانند استنباط کنند و چشم آنها در همان منطقه که

ص:359

برای دیگران ظلمات جهل است چیزهائی می بیند که دیگران قادر بدیدن آن نیستند.

اگر یک چنین مزیت وجود نداشته باشد چه تفاوت بین صاحبان عقول عادی و آنکس که یک نابغه می باشد موجود است.

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) از این جهت نابغه بود که عقلش چیزهائی را ادراک می کرد که دیگران قادر با دراکش نبودند و چشمش چیزهائی را میدید که دیگران نمی توانستند ببینند.

کسانی هستند که می گویند تمام دانستنی ها در شعور باطنی هر کس هست.

ولی بین شعور ظاهری افراد و شعور باطنی آنها یک حجاب ضخیم وجود دارد. که مانع از این است که افراد بتوانند عرصه نامحدود شعور باطنی خود را ببینند. و از معلوماتی که در آنجا هست استفاده نمایند و تفاوت یک نابغه با افراد عادی این است که او به عرصه نامحدود شعور باطنی خود راه دارد و از معلوماتی که در آنجا هست استفاده می کند.

برگسون می گفت که یک اتم بهمان دلیل که از آغاز پیدایش خلقت یا از آغاز پیدایش کره زمین وجود داشته دارای تمام معلومات جهان است و بطریق اولی سلولهای جاندار بدن انسان از تمام معلومات و تاریخ دنیا از روز بوجود آمدن سلول جاندار تا امروز آگاه می باشد.

آنچه دیگران می گفتند که راه یافتن به عرصه نامحدود شعور باطنی می باشد برگسون فرانسوی) جهش حیاتی (می نامید و می گفت تفاوت یک نابغه با افراد عادی این است که) جهش حیاتی (نابغه بیش از افراد عادی است و می تواند از معلوماتی که در حافظه سلولهای بدنش وجود دارد استفاده نماید.

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) اعم از اینکه به عقیده شیعیان علم امامت داشته یا بنابر نظریه قائلین با شعور باطنی خود مربوط بوده با بنا بر نظریه) برگسون (از جهش حیاتی قوی خود استفاده می نموده در مورد تشکیلات بدن انسان چیزی گفته که ثابت می کند در بین مردم زمان خود، و مردم اعصار بعد، در علم بدن شناسی منحصر بفرد، بشمار می آمده است.

ص:360

زیرا بعد از دوازده قرن و نیم، امروز نظریه حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) از لحاظ علمی به ثبوت رسیده و در صحت آن تردید وجود ندارد، و حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فقط اسم موادی را که در بدن انسان وجود دارد نبرد.

ناگفته نماند همانطور که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) گفت: هر چه در زمین هست در بدن انسان نیز وجود دارد.

آنچه در کره زمین هست از یکصد و دو عنصر بوجود آمده و این یکصد و دو عنصر در بدن انسان وجود دارد.

اما میزان بعضی از این عناصر در بدن انسان آن قدر کم است که تا امروز نتوانسته اند که میزان آن را بطور دقیق تعیین نمایند.

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) گفت هر چه در خاک هست در بدن آدمی وجود دارد و این را نمی توان دلیل بر نبوغ او دانست چون هر کس که عقیده داشته باشد که آدمی از خاک ساخته شده، می تواند بفهمد که هر چه در خاک هست در بدن انسان نیز وجود دارد.

اما آنچه دلیل بر نبوغ حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد این است که گفت: از آنچه در خاک هست و در بدن انسان هم یافت می شود. چهار قسمت زیاد است و هشت قسمت کم تر از آن چهار قسمت و هشت قسمت دیگر خیلی کمتر از هشت قسمت اول. بطوری که گفتیم امروز این نظریه به ثبوت رسیده است.

آن هشت چیز که بنا به گفته حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در بدن انسان خیلی کم است این عناصر می باشد:

مولیبدن - سیلیسیوم - فلوئور - کوبات - مانگانز - ید - مس - روی - آن هشت چیز که در بدن انسان نسبت به هشت عنصر فوق بالنسبه زیادتر می باشد عبارت است از:

منیزیم - سدیم - پتاسیم - کلسیم - فسفر - کلر - گوگرد - آهن.

آن چهار عنصر که در بدن انسان خیلی زیاد می باشد عبارت است از اکسیژن -

ص:361

کربن - هیدروژن - ازت.

پی بردن به این عناصر در بدن انسان کار یک روز یا دو روز نبوده و این کار از آغاز قرن هیجدهم میلادی با کالبد شکافی شروع شد و دو ملت در کالبد شکافی پیشقدم گردیدند یکی ملت فرانسه و دیگری ملت اطریش.

در کشورهای دیگر کالبد شکافی صورت نمی گرفت مگر به ندرت. در کشورهای شرق کالبد شکافی وجود نداشت و در کشورهای اروپائی کلیساهای ارتودوکسی و کاتولیکی و پروتستانی با کالبد شکافی مخالفت می کردند.

اما در اطریش و فرانسه کالبد شکافی می کردند بدون اینکه تظاهر به مخالفت با دستور کلیسا بکنند. معهذا تا زمان) مارا (کالبد شکافی در کشور فرانسه توسعه یافت و تقریباً پنهانی بود.

مارا، ضمن کالبد شکافی با کمک چند دانشمند دیگر فرانسوی از جمله) لاووازیه (معروف که در سال 1894 میلادی سرش را با گیوتین از بدن جدا کردند، انساج بدن را تجزیه می کرد تا اینکه بداند بدن آدمی از چه عناصری متشکل گردیده است.

بعد از مارا شاگردانش کار او را ادامه دادند و ضمن کالبد شکافی انساج بدن را تجزیه می کردند و آن کار در تمام قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم ادامه یافت و وسعت پیدا کرد.

چون کالبد شکافی که در آغاز قرن هیجدهم میلادی تقریباً منحصر به فرانسه و اطریش بود در سایر کشورهای اروپا و آنگاه در ممالک قاره های دیگر متداول گردید و امروز جز در بعضی از کشورها که دارای دانشکده پزشکی و جراحی نیستند، کالبد شکافی در همه جا متداول می باشد، هر جا که کالبد شکافی هست راجع به عناصری که بدن انسان از آنها متشکل شده تحقیق می شود و گاهی نتیجه تحقیق دو مرکز، در ارقام جزئی با یکدیگر اختلاف پیدا می نماید اما ارقام بزرگ اختلافی ندارند و تناسبی که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) گفت در تمام کشورها در مورد تمام افراد سالم محفوظ است.

من باب مثال در تمام کشورها، هر مرد و زن سالم که وزن بدنش چهل و پنج

ص:362

کیلوگرم باشد 8/1 کیلو گرم کربن در بدنش موجود است. و گفتیم که کربن یکی از چهار عنصر است که به مقدار زیاد در بدن انسان وجود دارد.

همچنین در بدن آن شخص چهل و پنج ساله 4/5 کیلو گرم هیدروژن وجود دارد . اما اگر شخص مبتلا به یک مرض مزمن بشود که عضلات بدنش به تحلیل برود یا اینکه بر اثر گرسنگی عضلات بدن دچار تحلیل شود، میزان هیدروژن در بدنش این اندازه نیست.

معهذا در تمام نژادهای بشری اعم از سفید و سیاه و زرد و نژادهای مخلوط میزان چهار عنصر که اکسیژن - کربن - هیدروژن - ازت - باشد در بدن انسان بیش از عناصر دیگر است.

بعد از این چهار عنصر میزان هشت عنصر دیگر که در بالا ذکر شد کمتر از چهار عنصر مذکور می باشد و از این که بگذرید میزان هشت عنصر دیگر در بدن کمتر است.

این تناسب در تمام انسانهای سالم چه در منطقه قطبی زندگی کنند چه در منطقه استوائی مشروط بر این که وزن بدن و سن متساوی باشد، برقرار است و مطالعات و تجربه های صد و پنجاه ساله یا بیشتر صحت نظریه حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) را در مورد چیزهائی که بدن انسان را تشکیل داده تأیید می نماید.

ادامه تجزیه انساج انسانی، چه آنها که انساج مرده بشمار می آید و چه انساجی که هنوز زنده است) مثل چیزهائی که در اعمال جراحی از بدن جدا می شود (از این جهت ضرورت دارد که بفهمند آیا تمام عناصری که در دنیای زمینی هست در بدن انسان وجود دارد یا نه ؟

هنوز بعضی از عناصر را در انساج عضلات یا استخوان ها نیافته اند اما حدس میزنند که آن عناصر در بدن هست و از این جهت تا امروز کشف نشده که به مقدار خیلی کم در بدن وجود دارد و آزمایشگاه ها نتوانسته اند هنوز بوجود آنها پی ببرند.

اما چون پی بردن به چیزهای کوچک در حال پیشرفت می باشد امیدوار هستند روزی بتوانند تمام عناصر را در بدن انسان کشف کنند و نشان بدهند که از هر عنصر چه اندازه در بدن آدمی هست و هر عنصر از لحاظ وظائف الاعضاء چه اثری در

ص:363

بدن انسان دارد و کاهش یا فقدان آن چه اثر می کند

صفحه ی نخست و تماس با ما عضویت در خبرنامه ما. دانلود برنامه های دکتر فریدون صحافی. اعجاز قرآن در سحاب چشم گربه (Cat's Eye Nebula) .

تعدادی از معجزات علمی قرآن در زمینه ی نجوم و کیهان شناسی. تعدادی از معجزات علمی قرآن در زمینه ی نجوم بیگ بنگ و....) بسیار خواندنی (. معجزه ی علمی قرآن در زمینه ی جو زمین. کشف آثار شق القمر توسط ناسا. اعجاز قرآن در خورشید و حرکت آن. اعجاز قرآن در حرکت زمین. جنین شناسی در قرآن کریم.

اشاره ی قرآن به اتمسفر زمین. اعجاز قرآن در مورد تاریکی های دریا. اعجاز قرآن در جدایی قاره ها. اعجاز قرآن در کمبود اکسی دژن در ارتفاعات. اعجاز قرآن در وحدت و پیدایش هستی. اعجاز قرآن در کوهها. نمونه هایی از اشارت های علمی قرآن که در قرن 20 کشف شدند!. اعجاز قرآن در مورچه ها. اعجاز قرآن در رعد و برق. لقاح ابرها و گیاهان توسط باد. سیاه چاله های نترونی در قرآن. چگونگی تشکیل باران برف تگرگ در قرآن. دلایل اع

پیشگوئی های پیشوایان در باره آخر الزمان و اوضاع آینده جهان

دسته: آخرین مطالب، مقالات، مهدویت Stars5 Stars (No Ratings Yet 1 Star2 Stars3 Stars4 (

امتیاز:

پرسش: ایران در هنگام ظهور چگونه خواهد بود؟

پاسخ: با توجه به روایات می توان شرایط ایران را تا حدودی این گونه ترسیم کرد:» دانش و معارف دین اسلام و مکتب تشیع، از ایران و قم، به جهانیان صادر می شود. لذا موقعیت علمی ایران ممتاز است و اصلی ترین مرکز دین اهل بیت (علیه السلام) خواهد بود. در روایتی از وجود مقدس امام صادق (علیه السلام) نقل شده است:» به زودی،

ص:364

کوفه، از مؤمنان خالی می گردد و دانش مانند ماری که در سوراخش پنهان می شود، از آن شهر رخت برمی بندد؛ سپس علم ظاهر می شود در شهری به نام قم؛ آن شهر معدن علم و فضل می گردد) و از آنجا به سایر شهرها پخش می شود (به گونه ای که باقی نمی ماند در زمین جاهلی نسبت به دین، حتی زنان در خانه ها. این قضیه نزدیک ظهور قائم (علیه السلام) واقع می شود علم، از قم به سایر شهرها در شرق و غرب پخش می شود و حجت بر جهانیان تمام می شود به گونه ای که در تمام زمین، فردی پیدا نمی شود که دین و علم به او نرسیده باشد. بعد از آن قائم، قیام می کند و سبب انتقام خدا و غضب او بر بندگان) ظالم و معاند (می شود؛ زیرا، خداوند انتقام) و عذاب (بر بندگان روا نمی دارد، مگر وقتی که حجت را انکار کنند «؛) بحار الانوار، ج 57 و 60، ص 213 (.

خیزش و جنبشی بزرگ برای دعوت مردم به طرف دین، در ایران روی می دهد.

از امام کاظم (علیه السلام) نقل شده است:» مردی از اهل قم، مردم را به سوی حق دعوت می کند. گروهی، دور او اجتماع می کنند که مانند پاره های آهن اند و بادهای تند) حوادث (نمی تواند آنها را از جای برکند. از جنگ خسته نمی شوند و کناره گیری نمی کنند و بر خدا توکل می کنند. سر انجام، پیروزی برای متقین و پرهیزکاران است «.) بحار، ج 60، ص 216، ح 37 (.

گویا این حرکت، همان حرکتی است که از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است:» گویا می بینم گروهی از مشرق زمین خروج می کنند و طالب حق هستند، اما به آنان پاسخ داده نمی شود. مجدداً برخواسته ی خود تاکید می کنند ولی جواب نمی شنوند. پس چون چنین دیدند، شمشیرها را به دوش می کشند، در مقابل دشمن می ایستند تا حق به آنها داده می شود، اما این بار قبول نمی کنند بلکه قیام می کنند و نمی دهند آن را) پرچم قیام را (مگر به صاحب شما) امام زمان) ع ««.) بحار الانوار، ج 52، ص 243، ح 116 (.

خروج سید حسنی و خراسانی که در روایات به آنها اشاره شده است را می توان در این باره دانست. بنابراین، موقعیت اجتماعی آن روز ایران حرکت به سوی حق طلبی و دعوت به آمادگی برای ظهور است.

ص:365

در بستر این جامعه نیز یاران حضرت شکل می گیرند. در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است:» قم را قم نامیدند، چون اهل او، اجتماع می کنند با قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله) و با او قیام می کنند و او را یاری می کنند «.) بحار الانوار، ج 57 و 60، ص 216، ح 38 (.

در روایاتی که به نام یاران و شهرها اشاره دارد، شهرهای متعددی از ایران ذکر شده است. خلاصه آن که ایران، مرکز صدور دین و معارف اهل بیت است و زمینه سازی برای ظهور می کند.

در برخی از روایات اهل بیت (علیه السلام) به حضور فعال عجم در سپاه و ارتش مخصوص امام مهدی (علیه السلام) اشاره شده است. البته مقصود از عجم ملت های غیر عرب است، ولی به احتمال زیاد بیشترین مصداق آن در عصر ظهور، ایرانیان خواهند بود به ویژه که مرکز شیعه در ایران است.

مجموعه روایات وارده در مورد ایرانیان نشان می دهد که این گروه، زمینه سازان حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) در جهان هستند و بیشترین تأثیر را در روند استقرار حکومت آن خورشید عالم تاب دارند، و در حقیقت حضرت مهدی (علیه السلام) به همراه یاران از جمله ایرانیان با دشمنان به مبارزه برمی خیزد.

پرسش: اینکه می گو یند جنگ و خو نریزی و بیماری شایع می شود و بسیاری از مردم هلاک می شوند موجب عدم امید به زندگی در زمان ظهور است آیا دو سوم می میرند؟ و این مطالب صحیح است ؟ توضیح دهید.

پاسخ: سخن جنگ و خون ریزی ها در دو مرحله مطرح می شود:

الف. قبل از ظهور: در مورد جنگ های قبل از ظهور مطلب خاصی که از درجه اعتبار برخودار باشد بیان نشده است. بلکه به صورت کلی از مرگ و میرهای زیاد و جنگ و کشتار خبر داده شده است. از این رو به زمان و مکان و گروه خاصی نمی توان اشاره کرد. به علاوه که این حوادث مربوط به اختیار انسان ها است و لذا انسان می تواند با برخی اختیارها و انتخاب ها از بروز برخی حوادث جلوگیری کند.

ص:366

لذا در آیه قرآن به لوح محو و اثبات اشاره شده است.

البته اگر رویدادهای ناخوشایند واقعاً بخواهد رخ بدهد، اهل بیت به ما آموزش داده اند که با دعا و حرکت سنجیده بلا را از خود دور کنید تا در گروه نجات یافتگان باشید.

ب. هنگام ظهور: آنچه از مجموع روایات به دست می آید این است که چون حضرت حرکت خود را با تبلیغ و تبیین کامل شروع می کند اکثر قریب به اتفاق مردم با توجه به فطرت الهی خود، پیام و دعوت حضرت را می پذیرند، و جنگ و کشتار در مقیاس کوچکی رخ می دهد.

در مورد روایاتی که پیرامون جنگها و کشتارهای مربوط به آخر الزمان و ظهور وارد شده، توجه به چند نکته راهگشا است:

الف. سند برخی از این روایات اشکال دارد و راویان آنها در مواردی اشخاصی دروغگو بوده اند لذا چنین روایت هایی قابل پذیرش نیست.

ب. تشدید ظلم و ستم در برهه ای از زمان طبیعی بوده و سابقه تاریخی هم دارد.

وقتی به فرعون گفتند: از بنی اسرائیل فرزندی به دنیا می آید که پادشاهی و حکومت تو را از بین می برد؛ او ظلم و ستم بر بنی اسرائیل را شدت بخشید و حتی به دستور او زنان حامله را شکم دریدند و بچه ها را) جنین ها (از شکم مادران خارج کرده و کشتند.

در روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که بیش از بیست هزار زن حامله را شکم دریدند. خداوند در قرآن به فشار فراوان فرعون در آن روزگار اشاره کرده و بی حرمت شدن زنان و سر بریدن فرزندان را یادآور می شود. چنین رفتاری از کسانی که خداوند را به طور کلی فراموش کرده و فقط به فکر دنیا و منافع آن هستند، دور از ذهن و واقعیت نیست!! بنابراین شدت یافتن ظلم در روزگار نزدیک ظهور قابل پیش بینی است.

ج. با نگاه به طول تاریخ شیعه به دوره هایی بر می خوریم که فشار بر شیعیان بسیار فراوان بود. آنان به جرم شیعه بودن تحت شکنجه و آزار بودند و حتی برخی از بزرگان شیعه، فقط به جهت عقیده و مرام تشیع به شهادت می رسیدند. برخورد

ص:367

معاویه و حجاج در صدر اسلام و آل سعود) در اوایل قدرت یافتن (و صدام، از جمله مواردی است که نیازی به اثبات ندارد. کتاب های تاریخی مملو از ثبت چنین وقایع دلخراش است. شهید اول صاحب کتاب لمعه و شهید ثانی شارح کتاب لمعه، فقط به علت شیعه بودن به شهادت رسیدند. از این رو، امامان ما راه تقیه را پیش گرفتند و برای حفظ مکتب تشیع و جان شیعیان در بسیاری از موارد، سکوت کردند و به شیعیان دستور تقیه دادند.

وضعیت فعلی عراق حتی پس از صدام خود شاهد دیگری بر این ادعا است.

بسیاری از کشتارها مربوط به شیعیان مظلوم عراق است که تنها جرمشان آن است که پیرو مکتب شیعه اند. بنابراین کشتن اشخاص) به جرم شیعه بودن (در همین دنیای کنونی امر بعیدی نیست.

د. هر چند امامان معصوم (علیه السلام) برخی از وقایع ظهور را پیشگویی کرده و خبر داده اند؛ اما، ما را با امر» بداء «نیز آگاه کرده و اختیار انسان را در تغییر سرنوشت و امور خود یادآور شده اند. قرآن کریم در آیه یازدهم سوره رعد می فرماید:» خدا تغییر نمی دهد آنچه مربوط به قومی است مگر آنکه خود انسان ها تغییر دهند «. بنابراین نوع رفتار و اختیار انسان در چگونگی حوادث مربوط به آنها مؤثر است.

بر این اساس می توان منتظر امر ظهور بود و برای فرج امام عصر (عج) دست به دعا برداشت و برای زمینه سازی ظهورش تلاش کرد. حرکت اختیاری انسان ها در امر ظهور دخالت تمام دارد و می توان با حرکت های صحیح و ثبات قدم، در صراط مستقیم شاهد تعجیل در فرج آن بزرگوار بود. حضرت مهدی (عج) خود در نامه ای برای شیخ مفید به این شرط مهم اشاره کرده، می فرماید:» اگر شیعیان ما که خداوند آنان را در طاعتش یاری دهد در وفای پیمانی که از ایشان گرفته شده اجتماع کنند و مصمم باشند؛ البته نعمت دیدار به تاخیر نمی افتد و سعادت ملآقات ما برای آنان با معرفت کامل و راستین نسبت به ما تعجیل می گردد.) بحار الانوار، ج 53، ص 176 ( پس می شود ظهور را درک کرد و برخی از این گونه حوادث نیز رخ ندهد.

پرسش: جنگ ارماگدون در کجا و چه کشورهایی شرکت دارند؟

پاسخ: دو تحقیق در این زمینه قابل بررسی و تبیین است:

ص:368

برخی از دانشمندان، یکی از علایم ظهور امام مهدی (علیه السلام) را وقوع معرکه جنگی در منطقهای به نام "هرّ مجدون" و به تعبیر روایات "قرقیسا" میدانند. این قضیه حتی در کتب اهل کتاب نیز به آن اشاره شده است.) رؤیای یوحنا، 16013/16؛ سفر زکریا، 1/14-5؛ کتاب مقدس ص 843 (.

اهل کتاب از یهود و نصارا این معرکه جنگی را بس عظیم و خطرناک میدانند که در پایان تاریخ بشر اتفاق خواهد افتاد.

"هرمجدون" کلمهای است مشتق از "هر" به معنای کوه، "مجدوّ" که اسم وادی یا کوه کوچکی در شمال فلسطین است. اهل کتاب گمان میکنند مساحت معرکه این جنگ از منطقه مجدو، در شمال فلسطین تا ایدوم در جنوب امتداد دارد) حدود دویست مایل () شبکه معلومات، ص 4 (.

آنان معتقدند: در این جنگ لشکری با حدود 400 میلیون نفر شرکت خواهند داشت.) شبکه معلومات ص 2 (. لشکری که از عراق، ایران، لیبی، سودان و قفقاز در جنوب روسیه تشکیل شده است.) مجله الفکر الجدید، شماره 15 و 16 (.

دکتر عبد الکریم زبیدی میگوید: "أ این حادثه همان حادثه بزرگی است که قبل از ظهور امام مهدی (علیه السلام) تحقق خواهد یافت و در روایات از آن به معرکه" قرقیسیا "یاد شده است. در آن واقعه میلیونها لشکر از آمریکا، اروپا، روسیه، ترکیه، مصر و دولتهای مغرب عربی و لشکریانی از شهرهای شام؛ یعنی، سوریه، اردن، لبنان، فلسطین و اسرائیل شرکت خواهند داشت. همگی در منطقهای به نام قرقیسیا از بلاد شام با هم مواجهه خواهند داشت و سفیانی در این هنگام خروج خواهد کردأ" .)مجله الفکر الجدید، 15 و 16 (.

کلینی به سند خود از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده که به میسر فرمود: ای میسر! چه مقدار بین شما و قرقیسیا فاصله است ؟ عرض کرد: نزدیک "شاطئ فرات" است.

حضرت فرمود: "اما انه سیکون بها وقعه لم یکن مثلها منذ خلق الله تبارک و تعالی السموات و الارض و لا یکون مثلها ما دامت السموات و الارض مادبه للطیر تشبع منها سباع الارض و طیور السماءأ" .)کافی، ج 8، ص 245، ح 451 (. آگاه باش که در آن مکان، واقعهای اتفاق خواهد افتاد که نظیر آن از زمان خلقت آسمانها و زمین از

ص:369

جانب خداوند تبارک و تعالی اتفاق نیفتاده است و نخواهد افتاد. آنجا محل پذیرایی پرندگان خواهد بود. درندگان زمین و پرندگان آسمان از آن سیر خواهند شد".

از مجموع روایات استفاده میشود که فرمانده عملیاتی این جنگ از جانب دشمنان اسلام، شخصی به نام سفیانی است. او کسی است که به کمک مراکز جاسوسی یهود و آمریکا، در میان مردم تفرقه انداخته و مردم را بر ضد شیعیان اهل بیت تحریک خواهد کرد و نیز بعد از پناه بردن امام زمان (علیه السلام) به کعبه با عدهای از یاران خود، در صدد مقابله با حضرت بر خواهد آمد که خود او با لشکریانش در منطقهای به نام" بیدا "به زمین فرو خواهند رفت.

در همین جنگ است که بنیه یهود از هم پاشیده شده و بسیاری از آنها نابود خواهند شد. بخاری به سندش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده که فرمود:" قیامت برپا نمیشود تا آنکه شما با یهود بجنگید؛ در آن هنگام به حدی از آنان کشته خواهد شد که حتی سنگی که یک یهودی در آن پناه گرفته، میگوید: ای مسلمان! این یهودی است که در کنار من پناه گرفته، او را به قتل برسان ".)صحیح بخاری، ج 3، ص 232 (.

بیان دوم:

نبرد قرقیسیا:

سفیانی پس از سرکوب مخالفان، هدفی جز حمله به عراق ندارد. از این رو، با سپاهی بزرگ به سمت عراق رهسپار میشود. در میانه راه در منطقهای به نام قرقیسیا) شهری در سوریه در محل اتصال رود خابور و فرات (، جنگی هولناک درمیگیرد و بسیاری کشته میشوند.

در تعدادی از احادیث پیشوایان دینی از جنگ" قرقیسیا "خبر دادهاند. امام صادق (علیه السلام) در حدیثی فرمودند:" ان لله مائده [ مأدبه ] بقرقیسیاء یطلع مطلع من السماء فینادی: یا طیر السماء و یا سباع الارض، هلموا الی الشبع من لحوم الجبارین"؛"برای خداوند ودر قرقیسا سفرهای) غذایی (است. از آسمان ندا دهندهای آشکار میشود و آواز میدهد: ای پرندگان آسمان و ای درندگان زمین، بشتابید برای سیر شدن از گوشت ستمگران! ")نعمانی، الغیبه، ص 389، ح 63 (.

ص:370

روایتی دو گروه درگیر این جنگ را فرزندان عباس و مروانی خوانده است، اما چهار حدیث دیگر سفیانی را یکی از طرفهای درگیری میدانند، از جمله حضرت علی (علیه السلام) فرموده است:

"یظهر السفیانی علی الشام ثم یکون بینهم وقعه بقرقیسیا حتی تشبع طیر السماء و سباع الارض من جیفهم أ"؛"سفیانی بر شام غلبه میکند. سپس میان آنها در منطقه قرقیسیا جنگی در خواهد گرفت در آن جنگ، آنقدر کشته میشوند که پرندگان آسمان و درندگان زمین از مردارشان سیر میشوند" .)عقد الدرر، ص 87، باب 4، فصل 2 (.

از میان روایات یاد شده، تنها این حدیث امام باقر (علیه السلام) از سند معتبری برخوردار است:

"أ و یمر جیشه بقرقیسیا فیقتلون بها فیقتل من الجبارین مأه الف أ؛ أسپاه سفیانی به قرقیسیا میرسند و در آنجانبردی در میگیرد و از ستم گران صد هزار نفر کشته میشوندأ" )نعمانی، الغیبه، ص 292، باب 14، ح 67 (.

از میان این روایات، به حدیثی که طرفهای درگیر جنگ قرقیسیا فرزندان عباس و مروانی برمیشمرد، به لحاظ خبر واحد بودن و ضعف سند و مخالفت با دیگر روایات، نمیتوان اعتماد کرد. اما بر اساس روایت معتبر پیش گفته و سایر روایاتی که مؤید این حدیثاند، چند مطلب را میتوان بیان کرد:

1 نبرد قرقیسیا واقع خواهد؛

2 یکی از متخاصمین، سفیانی است؛

3 دو طرف درگیری اهل باطلاند؛

4 این نبرد، تلفات انسانی فراوانی بر جای خواهد گذاشت؛

5 سپاه سفیانی، علی رغم تلفات سنگین، پیروز این نبرد است.

روایات به انگیزه این نبرد اشاره نکردهاند؛ اما این احتمال وجود دارد که نبرد یاد شده به دلیل مقاومت حاکمان آن سرزمین، در برابر زیاده خواهیهای سفیانی باشد؛ چرا که سفیانی برای رسیدن به کوفه، تمام مسیر شام تا کوفه را تصرف خواهد کرد.

در روایات درباره طرف دیگری که در نبرد قرقیسیا میرزمد، چیزی نیامده است.

ص:371

همچنان که گذشت از روایات یاد شده تنها بر حق نبودن دو گروه متخاصم را میتوان فهمید. در روایت معتبر دیگری امام باقر (علیه السلام) فرموده است:

"أ کفی بالسفیانی نقمه لکم من عدوکم و هو من العلامات لکم، مع ان الفاسق لو قد خرج لمکثتم شهرین بعد خروجه لم یکن علیکم بأس حتی یقتل خلقا کثیرا دونکم أ"؛"أ سفیانی برای عذاب دشمنان شما بس است و او برای شما یکی از علامات است. وقتی این مرد فاسق قیام کرد، باکی بر شما نیست که یک یا دو ماه درنگ کنید تا این که او تعداد زیادی از غیر شما را بکشد أ" )همان، ص 417، باب 18، ح 3 (.

این روایت هر چند به نبرد قرقیسیا تصریح نکرده، اما به قرینه سایر روایات، به احتمال فراوان درباره جنگ یاد شده خواهد بود، و بر این اساس، از این روایت فهمیده میشود که: طرف دیگر این نبرد نیز از دشمنان شیعه است.

به نظر می آید آنچه قابل پذیرش است، اصل وقوع درگیری ها است. اما در رابطه با جزئیات نمیتوان سخن دقیقی گفت. باید توجه داشت که انسان بر اساس قدرت اختیار خود، میتواند امور را تغییر دهد، و قرآن و روایات به این نکته تصریح دارند.

پرسش: جهانی شدن یعنی چه ؟ جهانی شدن با جهانی سازی چه فرقی دارد؟

پاسخ: جهانی شدن یعنی حرکت تمامی جوامع به سوی جهانی وحدت یافته که در آن، همه چیز در سطح جهانی مطرح و نگریسته می شود. در حقیقت جهانی شدن به معنای آزادی مطلق کسب و کار، برداشته شدن تمامی موانع از سر راه جریان یافتن سهل و آسان سرمایه و نفوذ آن در تمامی عرصه ها، حرکت روان اطلاعات و امور مالی وخدماتی تداخل فرهنگ ها، آن هم به سوی یکسان شدگی و یکدستی و تمام این امور در مقیاس جهانی رخ می دهد و هدف آن، دستیابی به بازار واحد جهانی فارق از موانع تولید و سرمایه گذاری و خدمات و اشتغال خواهد بود.

در این پروسه جهانی شدن اقتصاد با اهمیت ترین بعد است و سیاست و فرهنگ تا حد زیادی تحت تأثیر نظام سرمایه داری می باشد.

ص:372

همچنین جهانی شدن یک روند و حرکت تدریجی، طبیعی و تکاملی برای ایجاد جهانی با ارزش های مشترک و احترام به مبانی فرهنگی دیگران است. امروزه این روند طبیعی به سوی اهداف خاص اقتصادی سیاسی به نظامی فرهنگی قدرت های سلطه سوق داده شده است.

قدرت های پیشرفته غربی و صاحبان شرکت های بزرگ اقتصادی تجاری و أاین روند را در خدمت منافع خود گرفته اند و به نوعی خود را به این فرایند طبیعی) جهانی شدن (تحمیل کرده و نوعی جهانی کردن به میل خود و در جهت اهداف خود پدید آورده اند و سیر طبیعی آن را دچار انحراف نموده اند؛ به این پروژه جدید» جهانی سازی «گفته می شود.

به عبارت دیگر جهانی شدن یک سیر و روند طبیعی برای حرکت جوامع به سوی تکنولوژی پیشرفته و استفاده بهینه از قابلیت های علمی و طبیعی در پرتو استعدادهای انسانی است اما وقتی این حرکت و روند طبیعی در اختیار تفکر عده ای خاص قرار گیرد و به نوعی با اعمال اراده این مسیر طبیعی را به سوی اهداف خاص و از پیش تعیین شده سوق می دهند، در حقیقت این حرکت را از جهانی شدن به جهانی سازی تبدیل کرده اند. به عنوان مثال می توان از» انرژی اتمی «که در اختیار قدرت های خاصی قرار دارد، نام برد. امروزه جهانی سازی دقیقا همان غربی سازی و آمریکایی سازی است؛ یعنی تحت سلطه قرار دادن کل جهان از سوی آمریکا با در اختیار گرفتن اهرم های تعیین کننده در اقتصاد جهانی و سیاست جهانی و نهایتاً حاکمیت فرهنگ آمریکایی به عنوان یک پروژه نهایی در دستور کار قرار می گیرد.

نتیجه:

جهانی سازی فرایندی در راستای تامین منافع و تسلط ارزش های مورد نظر قدرت های سلطه در عرصه جهانی بر دولت ها و ملت ها است. و این پروسه و برنامه کاملا متمایز با پروژه طبیعی و قابل قبول» جهانی شدن «می باشد.

آنچه قابل توجه است اینکه می توان پروژه حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) را در راستای پروژه جهانی شدن تلقی نمود و در صورت عدم انحراف اساسی در

ص:373

مسیر آن می توان آن را منتهی به حکومت عدل جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) دانست که حاکمیت عدالت در تمامی ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و أاست. اما جهانی سازی و جهانی کردن که برنامه ای بر اساس منافع و اهداف و قدرت های سلطه در جهان است به هیچ عنوان نمی تواند با حکومت مهدوی و اهداف و برنامه های آن هماهنگ باشد، بلکه یکی از اهداف اساسی حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) قطع هر گونه سلطه فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی از سوی قدرت های استعمارگر و ظالم در جهان خواهد بود.

برای آگاهی بیشتر می توانید به فصلنامه انتظار شماره 6 و 7 مقاله جهانی شدن و حکومت حضرت مهدی و مقاله جهانی شدن و مقایسه آن با حکومت واحد جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) مراجعه فرمایید.

منابعی که برای تحقیق موضوع» مهدویت و جهانی شدن «می توانید استفاده کنید:

کتاب ها:

1 جهانی شدن و دین؛

2 جهانی شدن قدرت و دموکراسی؛

3 جهانی شدن، فرهنگی آزمونی برای تمدن ها؛ ژرارلوکلر ترجمه سعید کامران؛

4 آینده جهان، رحیم کارگر؛ ناشر: بنیاد فرهنگی مهدی موعود (علیه السلام)؛

5 جهانی شدن قتل عام اقتصادی؛ فریبرز رئیس دانا؛

6 جهانی شدن قدرت و دموکراسی؛ مارک پلاتنر ترجمه سیروس فیضی؛

7 برندگان و بازندگان جهانی شدن؛ لستر تارو ترجمه مسعود کرباسیان؛

8 جهانی شدن و جنگ؛ ترجمه لطفعلی سمینو؛

9 مجله انتظار، شماره 6، مقاله جهانی شدن و حکومت حضرت مهدی (علیه السلام)؛

10 مجله انتظار، شماره 7، مقاله جهانی شدن و مقایسه آن با حکومت واحد جهانی حضرت مهدی (علیه السلام)؛

11 مجله انتظار، شماره 14، مقاله جهانی سازی، عدالت اقتصادی و مهدویت؛

ص:374

پایان نامه ها:

1 حکومت جهانی حضرت مهدی و جهانی شدن، شهریار نجف پور؛

2 بررسی ویژگی های عمده جامعه جهانی در حکومت فراگیر حضرت مهدی (علیه السلام)، مهدی همتی؛

3 ویژگی های حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام)، سید عبد اللطیف سجادی؛

تذکر: منابع فوق در کتابخانه مرکز تخصصی مهدویت قم موجود می باشد.

پرسش: چرا در آخر الزمان قم امن ترین مکان است ؟

پاسخ: مرحوم حاج شیخ عباس قمی) صاحب مفاتیح الجنان (در کتاب سفینه البحار) ج 7، (ذیل حرف ق) به نکاتی پیرامون قم و ویژگیهای آن پرداخته و به روایاتی اشاره کرده است که به امن بودن این منطقه توجه شده است. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است: اگر مصیبت بر شما وارد شد بر شما باد به قم که آنجا مأمن فاطمیون است.

شاید ویژگیهای ذیل باعث شده است که شهر مقدس قم دارای چنین جایگاهی باشد:

الف. مدفن کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (س)؛

ب. مدفن بسیاری از علما و فقها و اولیای بزرگ الهی؛

ج. لقب قم از پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) اخذ شده است که در شب معراج با دیدن شیطان در این سرزمین با لفظ قم او را از اینجا راند.

د. شهر اهل بیت میباشد با توجه به ولایت مداری مردم این سرزمین از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: برای ما اهل بیت حرمی است که آن شهر قم است.

) سفینه البحار (.

ه. قم مرکز علم اهل بیت و صدور آن به عالم است. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: به زودی کوفه از مؤمنین خالی میشود و جمع میشود) مخفی میشود (علم از آن همانگونه که مار در سوراخ خود مخفی میشود، سپس ظاهر میشود علم به

ص:375

شهری که به آن قم میگویند و میگردد معدن علم و فضل.) سفینه البحار (.

و. اهالی قم هنگام ظهور، همراهان و یاوران امام مهدی (علیه السلام) هستند. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: قم را قم نامیدند زیرا اهل آن با قائم آل محمد (علیه السلام) جمع میشوند و با او قیام میکنند و بر او استفامت و پایداری میورزند و او را یاری و نصرت میکنند.) سفینه البحار (.

ز. یکی از درهای بهشت برای اهل قم است. از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است:

برای بهشت هشت در است و یکی از آنها برای اهل قم است، پس خوشا به حال انها، پس خوشا به حال انها، پس خوشا به حال انها.

هر چند همه ویژگیها در جای خود بسیار مهم و ارزشمند است اما نکته پنجم جایگاه خاصی دارد، زیرا منادی کامل و واقعی دین اسلام در دوران سخت و سنگین غیبت و صدور آن به جهان و آشنا کردن مردم با حقیقت دین، حوزه علمیه قم است و خداوند و امام عصر (علیه السلام) این ندا و دعوتگر را رها نمیکند. با صدور دین و معارف مهدویت است که مردم آمادگی بیشتر برای ظهور پیدا میکنند.

پرسش: در رابطه با زمینه سازی ظهور و فتنه های آخر الزمان لطف فرمایید چند کتاب معرفی نمایید.

پاسخ:

ارث می برند «) انبیاء، 105 (و در جای دیگر می گوید:» وعده داده است خدا به کسانی از شما که ایمان آورده اند، و عمل صالح انجام داده اند، این که خلافت زمین را به آنان واگذاردأ «) نور، 55 (شرط تحقق انقلاب مهدی (علیه السلام) این است که ایمان و عمل صالح در پرونده ی افراد باشد تا انقلاب رخ دهد.

پیامبر فرمود:» کونوا دعاة الناس بغیر بألسنتکم؛ دعوت کننده مردم باشید به غیر زبان تان «. امام صادق (علیه السلام) فرمود:» زینت برای ما باشید نه مایه آبروریزی «. آیا گناه و ظلم، دعوت به مهدی است و مایه زینت و افتخار ائمه ؟

ه. وظیفه انسان حرکت به طرف کمال و کسب آن از طریق عبودیت و بندگی است. عبودیت و بندگی نیز جز در پرتو عمل به تکالیف الهی که وظایف فردی و

ص:376

اجتماعی انسان را در بر دارد، امکان پذیر نیست. خداوند در سوره عصر می فرماید:

(بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ الْعَصْرِ؛) تنها کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند و هم دیگر را سفارش به حق و راستی بکنند از خسران و ضرر به دورند «. خداوند از انسان می خواهد در گناه نماند و به سوی او رجوع کند:(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً) ؛ ای کسانی که ایمان آوردید! توبه کنید، همگی، توبه ای خالص «.) تحریم، 8 (.

کوتاه سخن آن که خداوند انسان را در تعیین سرنوشت خود و جامعه، دارای تأثیر می داند و از او می خواهد برای اصلاح گام بردارد و خسته نشود و در چنین نگرشی، وعده ظهور را مطرح می کند. بنابراین انتظار منجی، به معنای صحیح آن، نه سکوت و تن دادن به ظلم است و نه کمک به فراگیر شدن ظلم، بلکه باید خواستار ظهور باشد و در این راه، تمام تلاش خود را به کار گیرد و اگر در این مسیر، نیاز به تشکیلات و حکومتی است که حرکت برای زمینه سازی را سامان دهد، برای تشکیل آن اقدام کند. طبیعی است که ظالمان و مفسدان نیز بیکار نخواهند نشست و به مقابله برمی خیزند. لذا جبهه ظلم، در نهایت درجه ظلم حرکت می کند و جبهه حق به اوج تلاش می رسد و در این زمان است که خداوند به مدد انسان های حق طلب می آید و با ظهور مهدی عزیز (علیه السلام) کار ظالمان را یک سره می کند.

پرسش: در مورد آینده جهان توضیح دهید.

پاسخ: درباره وضع جهان در آخر الزمان به خصوص قبل از ظهور امام زمان (علیه السلام) روایات بسیاری وارد شده است. بعضی از آن خصوصیات چنین است:

1 وضع حکومت ها؛ حکومت استبدادی و افراد ظالم اند و حکومت های ضعیف و زودگذر و متزلزل در رأس امور قرار دارند.

2 وضع دین؛ از اسلام و قرآن، فقط اسمی می ماند و مساجد، زیبا، اما بدون جمعیت) نمازگزار واقعی (است.

3 وضع اخلاق؛ عواطف انسانی ضعیف شمرده می شود و ترحم به هم وجود

ص:377

ندارد و انواع فسادهای اخلاقی، به طور علنی در جامعه انجام می شود) بدون نهی و جلوگیری (.

4 وضع امنیت؛ ترس و اضطراب فراگیر و راه ها نا امن است و جنایت های هولناک صورت می گیرد. مردم، آرزوی مرگ می کنند و مرگ های ناگهانی و زلزله و جنگ و فتنه و بیماری و مرگ زیاد می شود.

5 وضع اقتصاد؛ باران و محصولات کشاورزی کم می گردد و رودها و چشمه ها خشک می شوند و گرانی و فقر و گرسنگی و عدم رونق تجارت و بازار، غوغا می کند.

البته در کنار همه این مشکلات، عده ای به وظیفه شرعی خود عمل می کنند و علم اسلام و انسانیت را بر پا می دارند و زمینه ظهور را فراهم می کنند. در آن زمان، ایران به خصوص شهر مقدس قم پایگاه شیعیان و محل امید مردم خواهد بود.

بنابراین، چنین نیست که همه، در ظلم و فساد فرو رفته باشند، بلکه عده ای، با زحمات فراوان، خود را حفظ می کنند و فروغ امید را در دل مردم روشن نگه می دارند.

بنابراین چون دوران غیبت امام زمان (علیه السلام) در روایات، آخر الزمان نامیده شده است، می توان گفت: ما در آخر الزمان هستیم؛ مخصوصاً که بعضی از علایم یاد شده، در زمان ما وجود دارد. اما اگر منظور از آخر الزمان فقط چند سال قبل از ظهور حضرت باشد، چون وقت ظهور مشخص نیست، نمی توان گفت، که ما، در آخر الزمان هستیم یا نه.

پرسش: زمان آخر الزمان و رویدادهای ان به ترتیب کدامند؟

پاسخ: الف. ترسیم کامل و درست دوران ظهور، چندان امکان پذیر نیست، اما به صورت خلاصه، میتوان گفت، پس از آنکه شرایط و زمینه های ظهور، مانند تعداد مناسب یاران و آمادگی مردم برای پذیرش حضرت فراهم گشت امام (علیه السلام) در مکه ظاهر میشود و با معرفی خود ظهور منجی را اعلام میدارد. این در زمانی است

ص:378

که قدرت طلبان و سودجویان، به خاطر منافع مادی خود به ظلم و فساد دامن زدهاند و جنگها و خونریزیهای متعددی را ایجاد میکنند که نتیجه آن چیزی جز عقب ماندگی و شیوع بیماریها و فقر اکثریت و کم رنگ شدن حقایق و مظاهر دین نیست.

البته باید توجه داشت که در چنین وضع اسفباری، انسانهای پاک و وارستهای پیدا میشوند که با تمام تلاش و کوشش خود، سعی در آگاهیدادن به مردم و زمینه سازی برای ظهور دارند. در روایات از زمینه سازی مردم ایران اشاره به میان آمده است و این که علم و معارف دین، در قم ظاهر میشود و از آنجا به دنیا پخش میشود.

با ظهور حضرت در مکه و تجمع یاران سیصد و سیزده نفری بر گرد او و بیعت با آن بزرگوار، همه نگاهها، چه دوستان و چه دشمنان، به سمت مکه دوخته میشود.

لشکری از سفیانی که برای مقابله با حضرت به سمت مکه به راه افتاده در سرزمین بیداء به زمین فرو میرود. در همین حال یاران امام نیز به سمت مکه حرکت میکنند تا جمعیتی بالغ بر ده هزار نفر شکل میگیرد و در این هنگام، خروج صورت میگیرد.

امام مهدی (علیه السلام) با یاران خود چه از افراد بشر و چه از ملائکه پس از تسلط بر مکه و اصلاحات در آن، از جمله کوتاه کردن دست افرادی که به بیت المال تجاوز کردهاند، به طرف مدینه و سپس عراق حرکت میکند و در این سیر، یاران و دوستان دیگری نیز به جمع لشکر حضرت اضافه میشوند.

در عراق، با دو مشکل روبه رو میشود: 1 گروهی به ظاهر دیندار مقابل ایشان قرار میگیرند. وقتی نصایح حضرت و موعظه ی ایشان در دل آنان اثر نمیگذارد، کار به جنگ میکشد و همه آنان کشته میشوند. 2 با لشکر سفیانی مقابله میکند. این در زمانی است که حضرت کوفه را نیز به تصرف خود در آورده است. گفت و گوها و اندرزهای حضرت، در دل چون سنگ آنان نیز اثر نمیگذارد و جنگ شعله ور میشود که منجر به هلاکت سفیانی و یاران او میشود.

نا گفته نماند سفیانی فردی از تبار بنی امیه است که حدود یک سال قبل در حدود سوریه سر به طغیان میگذارد و بخشهایی از سرزمین اسلامی، مانند سوریه و اردن و عراق را تحت حکومت خود در می آورد.

ص:379

پس از تسلط بر عراق، دو برنامه دیگر در دستور کار حضرت قرار میگیرد: 1 اعزام یاران به نقاط مختلف جهان برای گسترش حاکمیت عدل الهی؛ 2 برخورد با مسیحیان و یهودیان. نزول حضرت عیسی (علیه السلام) و نماز خواندن ایشان پشت سر امام مهدی (علیه السلام) را در این باره، باید ارزیابی کرد. در مورد چگونگی برخورد حضرت مهدی (علیه السلام) با مسیحیان و یهودیان، به صورت شفاف و روشن روایات معتبری نداریم، ولی از مجموع روایات استفاده میشود که در طی مدت نه چندان طولانی، آنان تسلیم میشوند و دین اسلام سراسر عالم را فرا میگیرد.

ب. هر چند اصل رجعت مورد پذیرش شیعه می باشد و اعتقاد به آن بر اساس آیات و روایات است؛ ولی جزئیات این مسأله چندان شفاف و روشن نیست. از جمله آنها رجعت ائمه معصومین (علیه السلام) است. در روایات تصریح روشنی به رجعت امام حسین (علیه السلام) شده است، اما در مورد رجعت سایر ائمه و ویژگی های آن، مطلب به طور دقیق و روشن نیست.

ج. مناسب است سیمای دوران ظهور را به صورت خلاصه مرور میکنیم:

مقدمه: هدف از آفرینش مجموعه بزرگ هستی، کمال و نزدیکی هر چه بیشتر انسان به منبع همه کمالات یعنی خداوند می باشد و نیل به این آرمان بزرگ نیازمند ابزار و وسایلی است که حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) در پی فراهم آوردن اسباب تقرب به سوی خداوند متعال و برداشتن موانع از این مسیر است.

و با توجه به اینکه انسان موجودی است ترکیب یافته از جسم و جان، بنابراین رسیدن به کمال لازمه، همان عدالت است که ضامن سلامت رشد انسان در سیر مادی و معنوی است و اهداف حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) نیز در دو محور رشد معنوی و اجرای عدالت و گسترش آن قابل طرح است.

امام حسین (علیه السلام) می فرمایند: اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی کند تا مردی از فرزندان من قیام کند و زمین را از عدل و داد پر کند پس از آنکه از ستم آکنده شده باشد. این چنین از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شنیدم.

امام کاظم (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: "اِعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ " (حدید/ 17 (فرموده اند: مقصود این نیست که زمین را از

ص:380

باران زنده می کند بلکه خداوند مردانی را بر می انگیزد که عدالت را زنده می کنند پس به سبب جان گرفتن عدل در جامعه، زمین زنده می شود.

اما با توجه به روایات فراوانی که درباره دوران حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) موجود است، برنامه های حکومتی حضرت را در سه محور می توان خلاصه کرد:

1 برنامه فرهنگی 2 برنامه اقتصادی؛ 3 برنامه های اجتماعی.

1 برنامه فرهنگی:

در انجام برنامه فرهنگی، مهمترین محوری این برنامه عبارتند از:

الف. احیای کتاب و سنت:

امام علی (علیه السلام) می فرمایند: در روزگاری که هوای نفس حکومت می کند) امام مهدی (علیه السلام) ظهور می کند (و هدایت و رستگاری را جایگزین هوای نفس می سازد و در عصری که نظر اشخاص بر قرآن مقدم شده، افکار را متوجه قرآن می گرداند و آن را حاکم بر جامعه می سازد.

ب. گسترش معرفت و اخلاق:

امام باقر (علیه السلام) می فرماید: زمانی که قائم ما قیام می کند دست خود را بر سر بندگان خواهد نهاد و عقل های ایشان را جمع کرده و اخلاق آنها را به کمال خواهد رساند.

ج. رشد دانش بشر به طور چشمگیر و بی سابقه:

امام باقر (علیه السلام) فرموده اند: در زمان امام مهدی (علیه السلام) به شما حکمت و دانش داده می شود تا آن جا که زن در درون خانه اش مطابق کتاب خدا و سنت پیامبر قضاوت) رفتار (می کند.

می دانیم که رفتار صحیح ریشه در علم و دانش گسترده دارد که این روایت شریف حکایت از آگاهی و شناخت عمیق از آیات قرآن و روایات اهلبیت (علیه السلام) دارد.

د. مبارزه با بدعت ها:

بدعت به معنای داخل کردن اندیشه و آرای شخصی در دین و دینداری است.

آنچه از تمایلات شخصی و هواهای نفسانی وارد دین شده، حضرت مهدی (علیه السلام) با آن مبارزه می کنند.

ص:381

امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: هیچ بدعتی را وا نگذارد مگر اینکه آن را از ریشه برکند و از هیچ سنتی) پیامبر (نمی گذرد مگر اینکه آن را برپا خواهد داشت.

2 برنامه های اقتصادی:

برنامه های اقتصادی در حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) به صورت مطلوبی تدوین شده تا اولا امر تولید سامان یابد و از منابع طبیعی بهره بردای شود و ثانیا ثروت بدست آمده به شکل عادلانه بین همه طبقات توزیع گردد.

موارد اقتصادی دوران حاکمیت حضرت:

الف. بهره وری از منابع طبیعی:

در زمان حضرت مهدی (علیه السلام) و به برکت حکومت ایشان آسمان سخاوتمندانه می بارد و زمین بی دریغ ثمر می دهد.

امام علی (علیه السلام) فرمودند: و چون قائم ما قیام کند آسمان باران می ریزد و زمین گیاه بیرون می آورد.

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: تمام گنج های زمین برای او آشکار می گردد.

ب. توزیع عادلانه ثروت:

از عوامل اقتصاد بیمار، انباشته شدن ثروت در نزد گروه خاصی است. در دوران حکومت عدل مهدوی اموال و ثروت بیت المال به طور مساوی بین مردم تقسیم می شود. امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: وقتی قائم خاندان پیامبر قیام کند،) اموال را (به طور مساوی تقسیم می کند و در میان خلق به عدالت رفتار می کند.

و همچنین فرمودند: امام مهدی (علیه السلام) میان مردم به مساوات رفتار می کند به گونه ای که کسی پیدا نشود که نیازمند زکات باشد.

ج. عمران و آبادی:

در حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) تولید و توزیع به گونه ای ساماندهی می شود که همه جا به نعمت و آبادانی می رسد.

امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: در تمام زمین هیچ ویرانه ای نمی ماند جز اینکه آباد می گردد.

3 برنامه های اجتماعی:

ص:382

در حکومت عدالت گستر حضرت مهدی (علیه السلام) برنامه هایی بر اساس تعالیم قرآن و عترت (علیه السلام) اجرا می شود که به سبب اجرای آنها محیط زندگی زمینه ای برای رشد و تعالی افراد خواهد بود. در این زمینه روایات فراوانی رسیده است. که به پاره ای از آنها اشاره می کنیم.

الف. احیاء و گسترش امر به معروف و نهی از منکر:

در حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) فریضه بزرگ امر به معروف و نهی از منکر به صورت گسترده به اجرا گذاشته خواهد شد.

امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: مهدی (علیه السلام) و یاران او، امر به معروف و نهی از منکر می کنند.

ب. مبارزه با فساد و رذائل اخلاقی:

حضرت مهدی (علیه السلام) در عمل به مبارزه با فساد و تباهی و زشتی می پردازد، چنانچه در دعای شریف ندبه می خوانیم: "این قاطع حبائل الکذب و الافتراء این طامس آثار الزیغ و الاهواء أ؛ کجاست آن که ریسمان های دروغ و افتراء را ریشه کن خواهد کرد. کجاست آن که آثار گمراهی و هوای و هوس را نابود خواهد ساخت".

ج. عدالت قضایی:

اوست که قسط و عدل را در سطح جامعه حاکم می کند و همه عالم را پر از عدالت و دادگری می کند.

امام رضا (علیه السلام) فرمودند: وقتی او قیام کند زمین به نور پروردگارش روشن گردد و آن حضرت ترازوی عدالت را در میان خلق نهد. پس) چنان عدالت را جاری کند که ( هیچ کس بر دیگری ظلم و ستم روا ندارد.

مناسب است در پایان به یکی از تحولات چشمگیر زمان حضرت مهدی (علیه السلام) که همانا بهداشت طبیعت و بهداشت روان است اشاره ای گذرا داشته باشیم. زیرا یکی از مشکلات جامعه بیش از ظهور امام زمان (علیه السلام) وضع تأسف بار بهداشت طبیعت و روان است که در نتیجه بیماری های واگیر و مشکلات روانی زیادی جامعه بشریت را فرا می گیرد. بیماری هایی مانند جذام، طاعون، وبا، فلج، سکته، سرطان و صدها بیماری خطرناک دیگر. این اوضاع دلخراش و دردناک در اثر آلودگی محیط زیست و

ص:383

در نتیجه به کارگیری سلاح های شیمیایی. اتمی و میکربی پدید می آید.

امام سجاد (علیه السلام) در این باره می فرمایند: هنگامی که قائم (علیه السلام) ما قیام کند خداوند عزوجل بیماری و بلا را از شیعیان ما دور می سازدأ

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: هنگامی که حضرت قائم (علیه السلام) قیام کند خداوند بیماری ها را از مؤمنان دور می سازد و تندرستی را به آنان باز می گرداند.

به امید روزی که بتوانیم آن دوران نورانی و سراسر معنوی را درک کنیم.

د. اصطلاح "آخر الزمان" در گفتارهای ادیان آسمانی مطرح شده است و مراد از آن روز پایانی عمر دنیا) معنای لغوی (نیست؛ بلکه مراد از آن دوره زمانی خاص است که به نحوی معنای آخر بودن را دارد. اصطلاح آخر الزمان به سه دوره اطلاق شده است:

1 دوره پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) که دوران پیامبر اسلام تا قیامت را شامل می شود. در این صورت آخر الزمان، یعنی، بعد از آن بزرگوار پیامبر و شریعت دیگری نخواهد آمد و دوره آخرین شریعت است.

2 دوره غیبت و سال های قبل از ظهور؛ آخر الزمان طبق این معنا پایان دوره ظلم ها و فسادها و حکومت های غیر الهی است و با ظهور، همه مظاهر شرک و ظلم و فساد از بین می رود.

3 دوران ظهور؛ یعنی زمان تشکیل دولت عدل الهی و این حاکمیت تا آخر عمر دنیا برقرار می ماند و دیگر از بین نمی رود.

پرسش: سیمای آخرالزمان چگونه است ؟

پاسخ: ج س 5 یکم. درباره وضع جهان در آخر الزمان به خصوص قبل از ظهور امام زمان (علیه السلام) روایات بسیاری وارد شده است. بعضی از آن خصوصیات چنین است:

1 وضع حکومت ها؛ حکومت ها استبدادی و افراد فاسد و ظالم اند و

ص:384

حکومت های ضعیف و زودگذر و متزلزل در رأس امور قرار دارند.

2 وضع دین؛ از اسلام و قرآن، فقط اسمی می ماند و مساجد، زیبا، اما بدون جمعیت است و عالمان دین، افرادی بد و فتنه گرند، و مردم از دین خارج می شوند.

3 وضع اخلاق؛ عواطف انسانی ضعیف شمرده می شود و ترحم به هم وجود ندارد و انواع فسادهای اخلاقی، به طور علنی در جامعه انجام می شود) بدون نهی و جلوگیری (.

4 وضع امنیت؛ ترس و اضطراب فراگیر و راه ها نا امن است و جنایت های هولناک صورت می گیرد. مردم، آرزوی مرگ می کنند و مرگ های ناگهانی و زلزله و جنگ و فتنه و بیماری و مرگ زیاد می شود.

5 وضع اقتصاد؛ باران و محصولات کشاورزی کم می گردد و رودها و چشمه ها خشک می شوند و گرانی و فقر و گرسنگی و عدم رونق تجارت و بازار، غوغا می کند.

البته در کنار همه این مشکلات، عده ای به وظیفه شرعی خود عمل می کنند و علم اسلام و انسانیت را بر پا می دارند و زمینه ظهور را فراهم می کنند. در آن زمان، ایران به خصوص شهر مقدس قم پایگاه شیعیان و محل امید مردم خواهد بود.

بنابراین، چنین نیست که همه، در ظلم و فساد فرو رفته باشند، بلکه عده ای، با زحمات فراوان، خود را حفظ می کنند و فروغ امید را در دل مردم روشن نگه می دارند.

بنابراین چون دوران غیبت امام زمان (علیه السلام) در روایات، آخر الزمان نامیده شده است، می توان گفت: ما در آخر الزمان هستیم؛ مخصوصاً که بعضی از علایم یاد شده، در زمان ما وجود دارد. اما اگر منظور از آخر الزمان فقط چند سال قبل از ظهور حضرت باشد، چون وقت ظهور مشخص نیست، نمی توان گفت، که ما، در آخر الزمان هستیم یا نه.

پرسش: فتنه هایی که در آخر الزمان شیعیان را تهدید می کند نام برده و راه مقابله با آنها چیست ؟

ص:385

پاسخ: به صورت فهرست وار به برخی از موارد اشاره می شود:

جهل و عدم شناخت مناسب نسبت به: وجود مقدس امام و نقش او، آموزه های دین) که باعث کم رنگ شدن دین در زندگی مردم می شود (، وضعیت نا بهنجار کنونی، آموزه های مهدویت) همچون مفهوم انتظار (؛

تحجر و مقدس گرایی خشک و بدون توجه به عمق و روح دین؛

تجاوز به جوامع اسلامی و شیعی و کشتار آنان؛

گسترش فساد و تباهی از یک طرف، و ایجاد شک و تردید نسبت به ظهور امام موعود از طرف دیگر، و به تمسخر گرفتن انتظار و ظهور از طرف آخر؛

بر عاشقان امام عصر (علیه السلام) و منتظران ظهورش لازم است در چند زمینه فعالیت داشته باشند:

الف. بالابردن فهم و شناخت نسبت به امام و امامت، مفاهیم و آموزه های دین، مباحث مهدویت و مفاهیمی که در رابطه با این موضوع است؛

ب. وحدت کلمه در سایه رهبری ولی فقیه که طبق بیان پیشوایان دین از جمله امام زمان (علیه السلام) همه وظیفه دارند به او رجوع کنند.

ج. عمل به وظایف دین، کسب تقوا، دوری از فساد و جلوگیری از آن، امر به معروف و نهی از منکر؛

د. حضور فعال و آگاهانه تحت مدیریت ولی فقیه در صحنه های مختلف اجتماعی و سیاسی؛

ه. ایجاد روحیه نشاط و تلاش در خود و جامعه و حرکت به سوی سازندگی و زمینه سازی برای ظهور.

پرسش: وجود دجال و شرح صفات ظاهری او در کتب با معیار های

امروزی

نمی سازد و نیاز به شرح و تفسیر دارد و آیا دجال مصداق یک موضوع است خیر؟

ص:386

پاسخ: دجال، از ریشه» دجل «به معنای» دروغگو و حیله گر «است. اصل داستان دجال، در کتاب های مقدس مسیحیان آمده است) رساله یوحنا، باب 2، آیه 18 و 22 (. در انجیل این واژه بارها به کار رفته و از کسانی که منکر حضرت مسیح بوده و یا» پدر و پسر «را انکار کنند، به عنوان دجال یاد شده است. به همین جهت، در ترجمه ی انگلیسی کتاب های مقدس مسیحی، واژه آنتی کریست Chirst (Antik (یعنی ضد مسیح به کار رفته است.

در روایات زیادی از اهل سنت خروج دجال از نشانه های برپایی قیامت دانسته شده است) سنن ترمذی، ج 4، ص 507 تا 519؛ سنن ابی داوود، ج 4، ص 115؛ صحیح مسلم، ج 18، ص 46 تا 81 (.

روایات اسلامی درباره دجال و توصیفات آن، همین روایات اهل سنت است اما در کتب روایی شیعه تنها دو روایت درباره خروج دجال، به عنوان یکی از علائم ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) آمده است) کمال الدین، صدوق، ص 525، 526 (که هیچ کدام از این دو روایت، از نظر سند معتبر و قابل قبول نیست. بنابراین، از نظر منابع شیعی، دلیل معتبری بر این که خروج دجال یکی از علائم ظهور باشد، وجود ندارد، اما در عین حال، با توجه به روایات زیادی که در منابع اهل سنت آمده است، احتمال این که اصل قضیه دجال به طور اجمال، صحت داشته باشد، وجود دارد و امر ممکنی است. لکن به فرض این که اصل قضیه ی دجال صحت داشته باشد اما بدون تردید بسیاری از ویژگی هایی که برای آن بیان شده است، به نظر می رسد افسانه هایی بیش نیست. بنابراین اصل قضیه دجال را به عنوان امری محتمل و ممکن بعید نیست بپذیریم. حال به فرض پذیرش این سؤال مطرح است که مقصود از دجال چیست ؟

دو احتمال اساسی در این زمینه وجود دارد:

1 با توجه به معانی لغوی دجال، مقصود از آن نام شخصی معین نباشد، بلکه هر کسی که با ادعاهای پوچ و بی اساس و با تمسک به انواع اسباب حیله گری و نیرنگ، در صدد فریب مردم باشد، دجال است. بر این اساس، دجال ها متعدد خواهند بود.

ص:387

وجود روایاتی که در آن سخن از دجال های متعدد رفته است، این احتمال را تقویت می کند. مانند» قال رسول الله: یکون قبل خروج الدجال نیف علی سبعین دجالا؛ پیش از خروج دجال، بیش از هفتاد دجال، خروج خواهند کرد. «) کنز العمال، ج 14، ص 200 (بنابراین احتمال، در حقیقت و قضیه دجال نشانه ی این مطلب است که در آستانه انقلاب امام مهدی (علیه السلام) افراد فریب کار و حیله گری برای نگه داشتن فرهنگ و نظام جاهلی همه تلاش خود را به کار می گیرند و با تزویر و حیله گری، مردم را نسبت به اصالت تحقق انقلاب جهانی منجی، دل سرد و یا دو دل می کنند.

این که در همین روایات تأکید شده است:» هر پیامبری، امت خویش را از خطر دجال بر حذر داشته است «. خود تأییدی دیگر بر همین احتمال است که مقصود از دجال، هر شخص حیله گر و دروغگویی است که قبل از خروج حضرت مهدی (علیه السلام) در صدد فریب مردم است.

2 دجال، کنایه از کفر جهانی و سیطره ی فرهنگ مادی بر همه جهان باشد.

استکبار، با ظاهری فریبنده و با قدرت مادی و صنعتی و فنی عظیمی که در اختیار دارد، سعی می کند مردم را فریب دهد و مرعوب قدرت و ظاهر فریبنده خود کند. بر این اساس، این که پیامبران امت های خود را از فتنه دجال بیم داده اند» ما بعث الله نبیا الا و قد انذر قومه الدجال أ؛ هیچ پیامبری مبعوث نشد، مگر آن که قوم اش را از فتنه دجال بر حذر داشت) بحار الانوار، ج 52، ص 205 (به این معنا است که آنان را از افتادن به دام مادیت و ورطه ی حاکمیت طاغوت و استکبار جهانی بر حذر داشته اند. پس احتمال می رود، منظور از دجال با آن شرایط و اوصافی که در این روایات برای او شمرده شده، همان استکبار جهانی باشد. در اوصاف دجال گفته شده» کوهی از طعام و شهری از آب، به همراه دارد «. این کنایه از امکانات عظیم و گسترده ای است که استکبار در اختیار دارد.

برای آگاهی بیشتر به کتاب چشم به راه مهدی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات قم، جمعی از نویسندگان ص 289 و دادگستر جهان، ابراهیم امینی، مراجعه شود.

» در صورت مکاتبه بعدی، شماره نامه قبلی خود را ذکر نمایید «

ص:388

موفق باشید

ترتیب نشانه های ظهور

اللهم صل علی محمد و آل محمد، صلاة تامة نامیة باقیة، تعجل بها فرجهم و تنصرهم بها و تجعلنا معهم فی الدنیا و الاخرة

بر اساس متن کتاب "المعجم الموضوعی لأحادیث الإمام المهدی) کلیک کنید (" از شیخ علی الکورانی) همان نویسنده ی کتاب عصر ظهور (، برخی از مهم ترین حوادث سال ظهور، احتمالاً به ترتیب زیر خواهند بود.

در این متن، من علاوه بر مرتب کردن این رویدادها، بر اساس ترتیب زمانی، سعی کرده ام این روایات را بر سال 93 و 94، تطبیق کنم که تنها یک حدس است، از جهت این که نشان می دهد این دو سال، ظرفیت این حوادث را دارند.

در واقع، هدف من از این متن، این است که بگویم، سال 94 این قابلیت را دارد

که سال ظهور باشد، بدون این که حتی در یکی از نشانه های ظهور، بدا حاصل شود. سال 94 این قابلیت را دارد که سال ظهور باشد، و همه ی نشانه های ظهور همانگونه که در روایات گفته شده، محقق شود.

البته ممکن هم هست که سال 94 سال ظهور نباشد، اما به هر حال، ترتیبی که من در اینجا ارائه کرده ام، از این جهت مفید است که به خواننده، نشان می دهد، در سال ظهور، هر سالی که باشد، چه اتفاقاتی به چه ترتیب، انتظار می رود که واقع شود.

یک بحث اساسی این است که برخلاف، جمله ی شاعرانه ی معروف که می گوید "شاید این جمعه بیاید شاید" ،ظهور در هر سال تنها در یک روز امکان وقوع دارد، و آن هم روز عاشوراست. و البته قبل از این عاشورای موعود از حدود 6 تا 7 ماه قبل باید حوادثی رخ دهد، مثلاً حوادث رجب، که شش ماه قبل از ظهور است. اگر در سال 93 و در رجب، این حوادث رخ نداده، پس قطعاً در عاشورای 93 هم ظهوری اتفاق نخواهد افتاد.

ص:389

همچنین نشانه های دیگری هم هست که بر هر سالی تطبیق نمی کند. مثلاً در سال ظهور، باید عاشورا مطابق با شنبه باشد و 23 رمضان قبل از آن نیز مطابق با جمعه باشد. همچنین، گفته شده که ظهور در سال فرد است، یعنی سالی که آخر آن 1 یا 3 یا 5 یا 7 یا 9 باشد.

با این حساب، در آینده ی نزدیک به ما، تنها در سال های 1394، 1396، و 1402، امکان برقراریِ این تطابق وجود دارد) برای سال 1394 مراجعه کنید به تقویم استخراج شده ی موسسه ی ژئوفیزیک دانشگاه تهران از اینجا. برای سال های 1396 و 1402، مراجعه کنید به تقویم سایت time.ir. البته برای این که تطابق زمانی گفته شده در این دو سال اخیر برقرار باشد، باید یک روز جابجایی در تقویم، اتفاق افتد، که در تقویم قمری، نامعمول نیست. در برخی دیگر از سایت های مبدل تاریخ، برای سال 1396 فاصله بیش از یک روز هفته است که امکان تطابق را کاهش می دهد. فعلاً نمی دانم این مشکل چه طور قابل حل است! ولی برای سال 1394 همه ی تقویم ها، مشابه اند (.

از نظر تطابق با سال فرد، عاشورای سال 1394 شمسی، مطابق است با 10 محرم 1437، و عاشورای سال 1396 مطابقت دارد با 10 محرم 1439) با 1402 هم سازگار است (.

از نظر سیاسی، در یک ساله ی منتهی به ظهور، حوادث زیر اتفاق خواهد افتاد:

مرگ حاکمی به نام عبدالله و جنگ قدرت بین جانشینان تا مرز فرو پاشی حکومت

ویرانیِ شام) سوریه (بر اساس درگیری های فراوان و در نهایت حاکم شدن گروهی متعصب مذهبی و ضد شیعه، جنگ آنان با ترک و روم، و سپس جنایاتشان در عراق

حاکم شدن گروهی که رهبران آن تفکر شیعه ی اثناعشری دارند بر یمن

حضور یک حکومت زمینه ساز برای امام زمان، در ایران و حضور یهود در فلسطین

جالب است که در مورد نشانه های زمانیِ گفته شده در بالا و همچنین چهار مورد

ص:390

ذکر شده از نظر سیاسی، همه چیز در سال 1394 و 1396 امکان جمع شدن دارد.

یعنی سال 1394) یا 1396) می تواند سال ظهور باشد، بدون این که حتی یکی از این حوادث نقض شود. همه ی این حوادث در سال 1394 و 1396 امکان وقوع دارند و این دو سال ظرفیت این حوادث را دارند. از این که 23 ماه رمضان مطابق با جمعه و 10 محرم، مطابق با شنبه است، تا اینکه محرم، مطابق با سال فرد قمری است، تا حوادث سیاسی ذکر شده، و حتی تا این که از باران عجیب

در جمادی الاخر و رجب، سخن رفته که مطابق با فروردین و اردیبهشت) برای سال 94) و اسفند و فروردین) برای سال 96) است و بارش باران در این زمان از سال، عجیب نیست.

مشخصاً سال 1396 تقریباً تمام ظرفیت های سیاسی و تقویمی سال 1394 را داراست و شاید حتی از جهاتی، برتری هم داشته باشد، از جمله این که شرایط سیاسی آماده تر خواهد شد، و با پیشگویی های معروف شاه نعمت الله ولی هم سازگارتر است که می گوید:

بندگان جناب حضرت او / سر به سر تاجدار می بینم

تا چهل سال ای برادر من / دور آن شهریار می بینم

دور او چون شود تمام به کار / پسرش یادگار می بینم

پادشاه و امام هفت اقلیم / شاه عالی تبار می بینم

بعد ازو خود ِ امام خواهد بود / که جهان را مدار می بینم

میم و حا میم و دال خواهد بود) نام حضرت مهدی (/ نام آن نامدار می بینم

ص:391

در تفسیر این ابیات، چهل سال را فاصله ی انقلاب امام خمینی تا ظهور دانسته اند. جالب آن که انقلاب، با تقویم قمری، در سال 1399 هجری، اتفاق افتاده و محرم سال 1396 شمسی، مطابقت دارد با شروع سال 1439 قمری، که دقیقاً همان چهل سال می شود) البته برخی از بزرگان، نظر مثبتی نسبت به اشعار شاه نعمت الله ولی ندارند (. نکته ی جالب دیگر آنکه، عاشورای سال 61 هجری، در مهرماه بوده و عاشورای سال 1396 هم در مهرماه خواهد بود.

بحثی در علم کلام هست، با عنوان بداء

. در این بحث گفته می شود، برخی چیزهایی که ظاهراً مقدر شده، اتفاق نمی افتد، زیرا در تقدیر پنهان خداوند، چیز دیگری مقدر بوده است. معمولاً هنگامی که از پیشگویی های مربوط به ظهور، سخن می رود، این بحث هم مطرح می شود که شاید در فلان حادثه، بداء واقع شود. اما باید دانست، که بداء یک استثنا است یعنی مثلاً 5 درصد احتمال وقوع دارد و 95 درصد، حوادث همان گونه که در روایات پیش گویی شده، روی خواهند داد. بنابراین باید فرض را بر 95 درصد گذاشت و بحث بداء را به صورت جانبی مطرح کرد. بعلاوه، بسیاری از حوادثی که گفته شده، مقدمات آن همین الان، واقع شده است. مثلاً بعد از 1400 سال و برای اولین بار در یمن جنبشی به وجود آمده که رهبران آن) و البته نه عامه ی پیروان آن (کاملاً تحت تأثیر اعتقادات اثناعشری هستند، یعنی جنبش حوثی ها) عامه ی پیروان این جنبش شیعه ی زیدی هستند (.

وقتی مقدمات خروج یمانی فراهم شده، و تنها خروج خود یمانی در رجب، شش ماه به ظهور باقی مانده، خیلی لازم نیست از بداء در این زمینه سخن گفته شود.

همچنین است در مورد دیگر پیش گویی ها در مورد فضای سیاسیِ سال قبل از ظهور.

در هر حال، آنچه در این متن آمده، با این فرض است که بدائی اتفاق نیفتد و همه چیز همان طور که در روایات ذکر شده، پیش آید، وگرنه اگر بنا را بر وقوع بداء بگذاریم، در هر روزی از سال و هر ساعتی از روز، امکان وقوع ظهور، هست.

همچنین باید توجه داشت که ظهور، به طور ذاتی، وقتی اتفاق می افتد که مردم

ص:392

آمادگی داشته باشند. یعنی حتی همین الان هم اگر مردم آمادگی پیدا کنند، ظهور اتفاق می افتد، و نیاز به هیچ نشانه ای نیست. یعنی در هر نقطه ای از زمان، به طور بالقوه، امکان وقوع ظهور هست) شاید این جمعه بیاید، شاید! (. این از ذات قضیه، اما واضح است که بالاخره ظهور، در یکی از نقاط زمانی به وقوع خواهد پیوست، و از بین این همه نقطه ی بالقوه، یکی بالفعل، نقطه ی ظهور خواهد بود. احادیثی که نشانه های ظهور را نقل می کنند به این نقطه ی بالفعل اشاره دارند. در مقابل روایاتی هم هستند که به نقاط بالقوه ی ظهور اشاره می کنند و این دو منافاتی با هم ندارند.

تمام حرفم این است:

چه قدر، اوضاع شبیه است به آنچه در روایات در مورد سال ظهور گفته شده

خلاصه

به طور خلاصه، با فرض این که سال 1394، سال ظهور باشد، حوادث زیر از حدود یک سال قبل، به ترتیب گفته شده روی خواهند داد. البته حتی اگر سال 94 سال ظهور نباشد، در هر سالی که سال ظهور باشد) مثلاً 1396 یا 1402 یا بعد از آن (، باز ترتیب حوادث احتمالاً به صورت زیر خواهند بود.

حوادث زمستان 1393

مرگ ملک عبدالله

زلزله ی بزرگ دمشق، ظهور سفیانی از درعا و کشته شدن بشار اسد.

حوادث بهار 1394) جمادی الآخر، رجب، شعبان، 1436 قمری (

ص:393

1. جمادی الاخر) فروردین (، باران عجیب

2. رجب) اردیبهشت (

1-2) آغاز حرکت سفیانی، یمانی و خراسانی

2-2) تسلط یمانی بر صنعا

3-2) دیده شدن چهره ای در ماه و دستی در آسمان

4-2) سه ندا در رجب

5-2) وقوع ظهور غیررسمی، شروع جمع شدن شیعیان در مکه

حوادث تابستان 1394) رمضان، شوال، و ذی القعده، 1436 قمری (

رمضان - تیرماه: سحرگاه جمعه 23 رمضان پس از اذان صبح، ندای آسمانی

شوال - مرداد: جنگ قرقیسیا بین دو گروه باطل

ذی القعده) احتمالاً (- شهریور

شیعه کشی در عراق به ویژه بغداد و نجف، دخالت ایران در عراق

سید خراسانی

شعیب صالح

پرچم های سیاه) یالثارات الحسین (

حوادث پاییز 1394) ذی الحجة، محرم، صفر (

مهرماه - ذی الحجة 1436

* 9 ذیحجة) روز عرفه (- اعلام مرگ آخرین حاکم حجاز در عرفات و درگیری حاجیان در منی

* آتشی در مشرق

* 25 ذیحجة - قتل نفس زکیه

آبان - محرم 1437

* در سال فرد

* در شب جمعه، شب تاسوعا، جمع شدن 313 نفر در مکه به طی الارض

ص:394

* در روز تاسوعا، خسف بیداء

* سخنرانی - در شب عاشورا

* بیعت - در روز عاشورا، شنبه

بیانیه ی رفع مسئولیت: خواننده ی محترم توجه داشته باشید که از نظر منِ نویسنده، در این متن، ذکر ترتیب وقوع حوادث مهم تر است از سال وقوع آن، لذا سال وقوع را قطعی ندانید. ذکر تاریخ تنها برای تقریب به ذهن است. عاشورای ظهور در هر سالی که باشد، شش ماه مانده به آن، یعنی از روی حوادث رجب، می توان با قطعیت، آمدنش را نوید داد، و پیشتر از آن، هر چه گفته شود، جز پیش بینی هایی خطاپذیر، نخواهد بود. لذا پس از خواندن این متن، از ایجاد امیدواریِ نابجا در خود و اطرافیانتان، پرهیز نموده، اینجانب را مَشقُلُزُمبه) مشغول ذِمّه لبخند (ی خویش نفرمایید. با سپاس.

جو گرفتگی شما، دل نگرانیِ ماست لبخند

خدا عاقبت مرا از نوشتن این متن به خیر کند نگران

پس خود را کنترل کنید و دین خود را به دست من بیسوات نسپارید

ضمناً اگر با کار من) توقیت تقریبی (مخالفید، می توانید با نوشتن عبارت "کذب الوقّاتون" در بخش نظرات، بر عذاب وجدان اینجانب بیفزایید ناراحت

توجه: بدنه ی مطالب این پست در شهریور 1393 نوشته شده است و به تدریج، بر اساس رویدادهای جدید، مطالب تکمیلی افزوده و اصلاحات لازم انجام می شود.

اسناد

حوادث زمستان 1393

ص:395

مرگ ملک عبدالله

عن الإمام الصادق قال: من یضمن لی موت عبد الله أضمن له القائم، ثم قال: إذا مات عبد الله لم یجتمع الناس بعده علی أحد ولم یتناهَ هذا الأمر دون صاحبکم إن شاء الله، ویذهب ملک السنین ویصیر ملک الشهور والأیام! فقلت یطول ذلک ؟ قال:

کلا.

ترجمه: از امام صادق علیه السلام: هر کس برای من مرگ عبدالله را تضمین کند، من برای او ظهور قائم را تضمین می کنم... هنگامی که عبدالله بمیرد، مردم پس از او بر هیچ کس) به عنوان جانشین (به توافق نخواهند رسید و این وضعیت تا ظهور ادامه خواهد یافت، و در این دوره، جای پادشاهی های سال ها را، پادشاهی های ماه ها و روزها خواهد گرفت. راوی می گوید، گفتم، آیا این وضع به طول می انجامد؟ فرمود: هرگز.

از این روایت همین قدر مشخص است که مرگ حاکمی به نام عبدالله چند ماه قبل از ظهور خواهد بود به طوری که برخی جانشینان او چند ماه حکومت خواهند کرد) ملک الشهور (و برخی چند روز) والأیام (و از مرگ او تا ظهور فاصله ی زیادی نخواهد بود) کلا (. این که این اتفاق در زمستان باشد تنها یک احتمال است و وقوع آن در بهار هم با این روایت جور در می آید. مهم آن است که پس از مرگ او تا ظهور چند ماه فاصله باشد.

هر چند در این روایت گفته نشده که این عبدالله حاکم کجاست، اما این روایت با شرایط عربستان سعودی جور در می آید. در حال حاضر ملک عبدالله با بیش از 90 سال سن، بیمار و در شرف مردن است. ولی عهد او نیز بیمار است به طوری که برای ولی عهد هم ولی عهد، مشخص کرده اند. پادشاهان هفتاد سال گذشته ی سعودی همگی برادر بوده اند و در حال حاضر با توجه به پیریِ این نسل و لزوم انتقال قدرت به نسل بعدی) پسر عموها (جنگ قدرت در خاندان سعودی، بارز است. عربستان کاملاً زمینه ی وقوع این پیشگویی را دارد.

ص:396

تکمیلی:

3 بهمن 1393: امروز مرگ ملک عبدالله اعلام شد، درست در وقتی که پیش بینی می شد لبخند. حالا باید منتظر حکومت های چندماهه و چندروزه بود. فعلاً سلمان بن عبدالعزیز (79 ساله (به پادشاهی انتخاب شده است. وی مدت هاست که به بیماریِ زوال عقل مبتلاست. پیش بینی می شود در ماه های آینده وی نیز بمیرد یا به دلیل ناتوانی در اداره ی امور، از قدرت برکنار شود. مشکل اصلی بر سر ولیعهد او، و آخرین برادر از فرزندان عبدالعزیز، یعنی مقرن است. مقرن در زمان عبدالله، به عنوان ولیعهد ولیعهد انتخاب شد و اکنون ولیعهد ملک سلمان است.

اما مشکل این است که بسیاری با او موافق نبودند و اکنون سلمان به عنوان ملک، حق دارد او را عزل کند. در نسل دومی ها هم متعب بن عبدالله فرزند ملک عبدالله، برای جانشینی خیز برداشته است. دیگرانی هم هستند. فعلاً که محمد بن نایف را ولی عهدِ ولی عهد) مقرن (کرده اند. او اولین فرد از نسل دوم است که در صف پادشاهی قرار گرفته. آیا دیگر پسرعموها، و خود مقرن، او را خواهند پذیرفت ؟ ) برای جزئیات بیشتر، اینجا را بخوانید (

یک سناریو) حدس من، فقط حدس (می تواند این باشد: مثلاً چند ماه دیگر، سلمان به دلیل ناتوانی در اداره ی امور، از قدرت خلع شود و مقرن به قدرت برسد.

اما مُقرِن را هیچ کس نمی خواهد نه برادران بزرگترش که هنوز سرپا هستند مانند طلال و احمد، و نه جناح سُدَیری ها و شِمِری ها، لذا همگی با هم توطئه کرده و پس از چند ماه برکنارش می کنند. مقرن در مدت حکومتش، محمد بن نایف را عزل کرده و متعب بن عبدالله را ولی عهد می کند تا جناح ضعیف تر را با خود همراه کند، اما این کار اوضاع را بدتر می کند. چند روز پس از خلع مقرن، جناح سدیری ها که قوی هم هستند، متعب بن عبدالله را نیز از قدرت پایین می کشند) شاید با کشتن (، و محمد بن نایف، به قدرت می رسد و او همانی است که مرگش در روز عرفه اعلام می شود.

البته این فقط یک حدس بود برای این که نشان دهیم چگونه ممکن است روایت

ص:397

فوق در چندماه آینده در خاندان آل سعود به وقوع بپیوندد.

اگر این ملک عبدالله، همان عبدالله مذکور در روایات باشد، پس با اطمینان زیادی می توان گفت، ظهور یا در سال 1394 است یا در سال 1396. اگر در سال 94 باشد که پیش بینی آینده همان است که در بالا گفته شد. اما اگر ظهور در سال 1396 باشد، کمترین چیزی که می توان گفت، آن است که هیچ یک از جانشینان ملک عبدالله، دوازده ماه تمام، حکومت نخواهند کرد. انشاءالله با دعای منتظران، اولین احتمال، مقدر شود.

از 1953 تاکنون، شش برادر بر عربستان حکومت کرده اند، که عبارتند از سعود، فیصل، خالد، فهد، عبدالله، و اکنون سلمان. اختلاف بر سر حکومت، در بین آل سعود تازگی ندارد. در 1964، فیصل که ولی عهد سعود بود، به خاطر اختلافات گسترده با وی، و به بهانه ی بیماریِ او، سعود را از قدرت عزل کرد و خود به تخت نشست. فیصل، خود، در 1975، به دست برادرزاده اش، ترور و کشته شد.

زلزله ی بزرگ دمشق، ظهور سفیانی از درعا و کشته شدن بشار اسد

وقال ابن حماد: 1/285: عن أرطاة قال:... وخسف بقریة بدمشق وسقط طایفة من غربی مسجدها، رُفع بالشام ثلاث رایات: الأبقع والأصهب والسفیانی، ویحصر بدمشق رجل فیقتل ومن معه، ویخرج رجلان من بنی أبی سفیان فیکون الظفر للثانی، فإذا أقبلت مادة الأبقع من مصر ظهر السفیانی بجیشه علیهم فیقتل الترک والروم بقرقیسیا حتی تشبع سباع الأرض من لحومهم.

و [ پس از ] فرورفتن روستایی در دمشق و فروریختن بخش غربی مسجد دمشق [ بر اثر زلزله ]4 سه پرچم در شام، برافراشته می شود: ابقع، اصهب و سفیانی، و مردی در دمشق محاصره شده و خودش و همراهانش، کشته می شوند، و دو نفر از نسل ابوسفیان شورش می کنند و دومی، پیروز می شود. پس آنگاه که ابقع از مصر روی آورد، سفیانی و لشکرش بر آنان پیروز می شوند، سپس ترک و روم را در

ص:398

قرقیسیا) دیرالزور (می کشد چندان که جانوران درنده ی زمین از گوشت آنان سیر می شوند [ یا توانند شد ].

مصر هم نام یک کشور، است و هم به معنیِ "شهر" است. شاید منظورش این است که ابقع پس از زلزله و قبل از سفیانی شهر دمشق را گرفته است. شاید هم منظورش این است که کشور مصر در این درگیری ها دخالت می کند، که اگر این طور باشد، باید گفت، آمریکا نظامیان حاکم بر مصر را تحریک خواهد کرد که در سوریه دخالت کنند

علت پیشروی سریع سفیانی باید، همین زلزله ی بزرگ دمشق باشد که زیرساخت های دولت را از بین می برد و زمینه را برای فروپاشی حکومت فراهم می کند. آن فردی که در دمشق محاصره و کشته می شود، ممکن است بشار اسد باشد، اما قاتل او معلوم نیست سفیانی باشد. ممکن است قبل از سفیانی یکی از گروه های دیگر) ابقع (بر دمشق حاکم شود. به هر حال تسلط کامل سفیانی بر شام، باید شش ماه پس از شروع فعالیت او باشد، پس از آن او 9 ماه حکومت خواهد کرد.

عن أبی جعفر الباقر قال: قال أمیر المؤمنین:... قال: رجفة تکون بالشام یهلک فیها أکثر من مائة ألف، یجعلها الله رحمة للمؤمنین وعذاباً علی الکافرین،... فإذا کان ذلک فانظروا خسف قریة من دمشق یقال لها حرستا، فإذا کان ذلک خرج ابن آکلة الأکباد من الوادی الیابس، حتی یستوی علی منبر دمشق، فإذا کان ذلک فانتظروا خروج المهدی.

از ابی جعفر) امام باقر علیه السلام (است که فرمود: امیرالمومنین فرمود:... زلزله ای در شام خواهد بود که بیش از صدهزار نفر را خواهد کشت. خداوند این زلزله را رحمتی برای مومنین و عذابی برای کافرین قرار خواهد داد... پس بنگرید که روستایی از دمشق، که به آن "حرستا" می گویند، در زمین فرو خواهد رفت، پس از آن پسر هند جگرخوار از دره ی خشک، شورش خواهد کرد، تا این که دمشق را بگیرد، پس چون سفیانی دمشق را گرفت، منتظر قیام مهدی باشید.

وادی یابس) دره ی خشک (به منطقه ی مرزی سوریه و اردن، در استان درعای سوریه اطلاق می شود.

ص:399

امروزه، حرستا، شهرکی در حومه ی شمالی شهر دمشق است.

عن الإمام الباقر:... وخسفاً بقریة من قراها، ویسقط طائفة من مسجدها ... وإن أهل الشام یختلفون عند ذلک علی ثلاث رایات: الأصهب والأبقع والسفیانی،... ویظهر السفیانی ومن معه حتی لا یکون له همة إلا آل محمد وشیعتهم....

از امام باقر است که فرمود:... و فرو رفتن روستایی از دمشق، و فرو ریختن بخشی از مسجد دمشق،... و اهل شام در زیر سه پرچم، با یکدیگر درگیر می شوند:

اصهب، و ابقع و سفیانی،... و سفیانی و یارانش، [ بر دو گروه دیگر ] پیروز می شوند، پس از آن، تمام فکر و ذکر سفیانی، [ مبارزه با ] آل محمد و شیعیانشان خواهد بود.

قال أمیر المؤمنین: یخرج ابن آکلة الأکباد من الوادی الیابس، وهو رجل ربعة وحش الوجه، ضخم الهامة، بوجهه أثر جدری، إذا رأیته حسبته أعور، اسمه عثمان، وأبوه عنبسة، وهو من ولد أبی سفیان،....

امیرالمومنین فرمود: پسر هندجگرخوار از دره ی خشک، شورش اش را آغاز می کند و او مردی است چهار شانه، با چهره ای خشن، و سری بزرگ، که در گونه اش اثر آبله هست، اگر ببینی اش، می پنداری که کلاج) لوچ، مبتلا به تراخم (است، نامش عثمان است و پدرش عنبسه، و از نسل ابوسفیان است.

گویا این عثمان سفیانی از نسل عنبسة بن ابوسفیان، برادر معاویه است. سفیانی یعنی از نسل ابوسفیان. در مجموع به نظر می رسد که سفیانی یک فرد است نه یک گروه و نمی توان گفت، داعش همان سفیانی است. اما به هر حال، شباهت ها بسیار است. ظاهراً سفیانی از دو جهت شبیه داعش است، اول افراطی گریِ مذهبی، دوم ضدیت با شیعه، و از یک جهت با آنان متفاوت است و آن رابطه خوب با غرب است، چنان که از او به عنوان "رجل متنصر" یعنی فردی نصرانی نما، یاد شده است. کسی چه می داند، شاید سفیانی رهبر بعدیِ داعش باشد.

ص:400

در مجموع، ترتیب رویدادها به این صورت خواهد بود، اول، زلزله ی بزرگ دمشق، دوم، ظهور سفیانی از درعا) رجب (، سوم محاصره شدن شخصی در دمشق و کشته شدن او) احتمالاً بشار اسد (، چهارم، پیروزی سفیانی بر گروه های رقیب، پنجم، درگیری سفیانی با ترک و روم در قرقیسیا) شوال (، ششم، حمله ی سفیانی به عراق. هفتم، دخالت سید خراسانی در عراق و بیرون کردن سفیانی، هشتم، تسلط سفیانی بر اردن و دمشق، نهم، فرستادنِ سفیانی، سپاهی را به مدینه، دهم، خسف سپاه سفیانی در بَیداء.

شروع این حوادث، قبل از رجب) اردیبهشت (سال 1394 خواهد بود و احتمالاً در زمستان 93، اما ادامه اش به بهار 94 و بعد از آن هم می رسد. تسلط نهایی سفیانی بر شام، در آبان 94 و همزمان با ظهور خواهد بود. همزمان با عاشورای ظهور و گویا همزمان با تسلط بر دمشق، نیروهایی هم به عربستان ارسال خواهد کرد که به قضیه ی خسف بیداء منتهی خواهد شد.

نکته مهم:

در مورد وقایع مهمی مانند زلزله ی دمشق و مرگ عبدالله، تاریخی در روایات ذکر نشده و لذا ما در این بخش، مجبوریم بر اساس قرائن حدس هایی بزنیم که ممکن است درست نباشند. مثلاً در مورد زلزله ی دمشق، می دانیم که قبل از ظهور سفیانی است، و چون می دانیم که ظهور سفیانی، در رجب، خواهد بود، پس زلزله، حداکثر باید اوایل رجب باشد.

حوادث بهار 1394) جمادی الاخر، رجب، و شعبان، 1436)

1. جمادی الاخر) فروردین (

پیشواز ظهور، باران رحمت، بارانی عجیب و بی سابقه از اول جمادی الآخر تا دهم رجب، مطابق با فروردین و دهه ی اول اردیبهشت 94

عن أمیرالمومنین: یا عجباً کل العجب بین جمادی ورجب...

ص:401

عن أبی عبدالله: وإذا آن قیامه مطر الناس جمادی الأخرة وعشرة أیام من رجب مطراً لم یر الخلائق مثله، فینبت الله به لحوم المؤمنین وأبدانهم فی قبورهم، فکأنی أنظر إلیهم مقبلین من قبل جهینة ینفضون شعورهم من التراب.

از ابی عبدالله) منظور امام صادق علیه السلام است (: آنگاه که قیامش نزدیک شود، در جمادی الآخر و ده روز از رجب، بر مردم بارانی می بارد، که مانندش را آفریدگان ندیده باشند، پس بدان باران، خداوند، گوشت و بدن مومنان را در قبورشان می رویاند. گویا دارم آنها را می بینم که از طرف جُهَینه می آیند، و خاک را از موهایشان می تکانند.

[ گویا جُهینه یکی از طرف های مکه است. ]

ظاهراً این همان بارانی است که برخی مردگان را برای رجعت زنده می کند. با این باران بدن ها در قبور، بازسازی می شود و ظاهراً با ندای آسمانی) احتمالاً ندای رمضان (، رجعت روح به بدن، اتفاق می افتد.

مشخص نیست، شروع این باران از ابتدای ماه جمادی خواهد بود یا از میانه ی آن.

گویا قضیه ی طغیان رود فرات و افتادن آب در کوچه های کوفه، که در برخی روایات گفته شده، مربوط به همین زمان باشد.

این باران پایان همه ی خشک سالی ها و بی آبی ها، خواهد بود.

نکته: هر چند در روایات اسلامی، باران به طور کلی، شفاست، اما اگر این باران خاص را دیدید، حتماً برای شفا و تبرک استفاده کنید. بارانی که مرده زنده می کند، بعید نیست بیماری را هم شفا دهد.

2. رجب) اردیبهشت (

1-2) آغاز حرکت سفیانی، یمانی و خراسانی، در یک سال و یک ماه و یک روز

ص:402

عن أبی جعفر محمد بن علی: خروج السفیانی والیمانی والخراسانی فی سنة واحدة فی شهر واحد فی یوم واحد....

از ابوجعفر، امام باقر علیه السلام است که فرمود: قیام سفیانی و یمانی و خراسانی، در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود...

عن أبی عبد الله قال: السفیانی من المحتوم وخروجه فی رجب، ومن أول خروجه إلی آخره خمسة عشر شهراً، ستة أشهر یقاتل فیها، فإذا ملک الکور الخمس ملک تسعة أشهر، ولم یزد علیها یوماً.

والنعمانی/ 304،

عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله قال: إذا استولی السفیانی علی الکور الخمس فعُدُّوا له تسعة أشهر. وزعم هشام أن الکور الخمس:

دمشق وفلسطین والأردن وحمص وحلب.

از ابوعبدالله) امام صادق علیه السلام (: سفیانی از حتمیات است، و خروجش در رجب است، از اول خروجش تا آخر آن، پانزده ماه است. شش ماه می جنگد، وقتی بر مناطق پنجگانه مسلط شد، نه ماه حکومت می کند، یک روز هم بیشتر نمی شود.

دوره ی سفیانی، 15 ماه است که گویا شش ماه آن قبل از ظهور است و 9 ماه آن بعد از ظهور. برخی روایات، جمعه ی آخر رجب، را زمان خروج سفیانی ذکر کرده اند.

برخی راویان، مناطق پنجگانه را دمشق و فلسطین و اردن و حمص و حلب دانسته اند) جزو متن روایت نیست و ممکن است برداشت راوی صحیح نباشد (.

برخی هم فلسطین را جزو آن مناطق نیاورده اند، بعلاوه دو نام اردن و فلسطین به طور تاریخی بر هر دو طرف رود اردن، یعنی اردن و فلسطین کنونی، با هم، اطلاق می شده است. یعنی حتی تسلط بر اردن را هم می توان به نوعی، تسلط بر فلسطین شرقیِ قدیم دانست.

به نظر می رسد، منطقه ی اولیه ی تحت تصرف سفیانی همین منطقه ای باشد،

ص:403

که اکنون تحت تصرف داعش است، یعنی شرق سوریه و غرب عراق. سپس سفیانی در چهار جهت، حکومتش را گسترش خواهد داد، ابتدا درگیری هایی با دیگر گروه های رقیب سوری، خواهد داشت. سپس در سمت شمال با ترکیه درگیر خواهد شد و شکستشان خواهد داد) جنگ قرقیسیا (. سپس در عراق، پیشروی خواهد کرد و شهرهای مذهبی عراق مانند سامرا، کاظمین، نجف، و البته بغداد را برای مدت کوتاهی تصرف خواهد کرد. در این زمان کشتارهای وسیع شیعیان و احتمالاً تخریب حرم ها، انجام خواهد شد و ایران مجبور خواهد شد در عراق دخالت کند و سفیانی را بیرون کند. فعالیت سفیانی در سمت غرب، در نهایت به تصرف همه ی شهرهای مهم سوریه) حلب، حمص، و دمشق (منجر خواهد شد و این رویداد همزمان با ظهور امام زمان علیه السلام در مکه خواهد بود. ضمناً در همین فاصله، سفیانی خواهد توانست اردن را نیز تصرف کند. همزمان با ظهور، لشکری هم به داخل عربستان خواهد فرستاد که به قضیه ی خسف بیداء منتهی خواهد شد.

این که از فلسطین نام برده شده محل سوال است. تنها می توان حدس هایی زد.

مثلاً شاید اسرائیل اجازه دهد که سفیانی نفوذ محدودی در کرانه ی باختری پیدا کند. اسرائیل با این کار به جهانیان نشان خواهد داد که به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطینی) بحثی که همین روزها در مجامع جهانی در جریان است (اشتباه است و این کشور مستقل، بر فرض تشکیل، فوراً به دست سلفی ها و تروریست ها خواهد افتاد. اسرائیل با این کار، می تواند، جهان را از فکر حمایت از تشکیل کشور مستقل فلسطینی، منصرف کند. البته این تنها یک حدس است. اخیراً اخباری هم از فعالیت حامیان داعش در غزه شنیده شده است.

2-2) تسلط یمانی بر صنعا

ذُکر عند أبی عبدالله السفیانی فقال: أنَّی یخرج ذلک ؟ ولما یخرج کاسر عینیه بصنعاء.

ص:404

نزد ابی عبدالله) امام صادق (از سفیانی یاد شد، پس فرمود: کجا سفیانی قیام کرده، در حالی که هنوز شکننده ی چشمش از صنعا قیام نکرده ؟

عن الإمام الصادق فی الکافی: 8/310، قال: خمس علامات قبل قیام القائم: الصیحة، والسفیانی، والخسف، وقتل النفس الزکیة، والیمانی.

از امام صادق است که، پنج نشانه، قبل از قیام قائم خواهد بود، ندای آسمانی، و سفیانی، و فرو رفتن زمین در بیداء، و کشته شدن جان پاک، و یمانی.

در حال حاضر و برای اولین بار در تاریخ، جنبشی در یمن به وجود آمده که رهبران آن تفکرات شیعیِ اثناعشری دارند. جنبش حوثی حدود 20 سال سابقه دارد و موسس فقید آن، سید حسین الحوثی، مدتی را در ایران زندگی کرد و سپس به یمن رفت و فعالیت های سیاسی و فرهنگی خود را با الگوگیری از حزب الله لبنان و ایران آغاز کرد. در شرایط فعلی یمن، این گروه قوی ترین گروه فعال در یمن است و کاملاً زمینه ی تسلط بر حکومت را دارد. عامه ی طرفداران این جنبش شیعه ی زیدی هستند اما رهبرانش متهم به شیعه ی اثناعشری بودن هستند و این امر از اقدامات آن مانند منع کردن نماز تراویح در مناطق تحت نفوذ، مشخص می شود.

شیعیان زیدی، به دلیل پیروی از فقه شافعی، این نماز را جایز می دانستند.

یمنی ها در کنار ایرانیان) سید خراسانی (، یاران امام زمان خواهند بود و در روایات ازشان ستایش شده است.

تکمیلی

1 مهر 93: در چند روز گذشته جنبش انصارالله پس از درگیری کوتاه مدت چهار روزه بر صنعا مسلط شد. البته این گروه هنوز حاضر نیست در حکومت، مسئولیت اجرایی بپذیرد و تنها نقش مشورتی را پذیرفته است هر چند عملاً کنترل اوضاع را در دست دارد. پیش بینی می شود وضعیت فعلی ادامه نیابد و انصارالله مجبور شود خودش تشکیل حکومت دهد.

ص:405

22 مهر 93: حوثی ها بر هفت استان شمال یمن مسلط شدند) منبع (

29 آذر 93: حوثی ها، به تدریج در حال تسلط بر تمام مفاصل دولت هستند. در بخش مدنی، چند استاندار و بسیاری از کارمندان ارشد، مطابق نظر حوثی ها عوض شده اند. در بخش نظامی، قرار شده حدود 70 هزار نفر از افراد مورد تأیید حوثی ها در ارتش و پلیس استخدام شوند. قبلاً گمان می شد، حوثی ها دولتی در درون دولت خواهند بود) به سبک حزب الله (. اکنون مشخص شده است که حوثی ها خود دولت خواهند بود به زودی. از همین الان بسیار گفته می شود که از اختیارات رئیس جمهوری، دیگر چیزی در دست منصور هادی، نیست. وقوع کودتا در اردیبهشت) رجب (کاملاً محتمل است. شاید هم رئیس جمهور، خودش استعفا دهد و در شرایط خلأ قدرت، انصارالله مجبور شود، حکومت را خودش به دست بگیرد.

3 بهمن 1393: در چند روز گذشته، انصارالله آخرین پایگاه های مهم در داخل صنعا یعنی پایگاه موشکی را تصرف کرد و ضمناً کنترل کاخ ریاست جمهوری را نیز در دست گرفت. در پی این اتفاق، نخست وزیر، خالد بحاح، و رئیس جمهور، عبدربه منصور هادی، استعفا کردند. یمن وارد دوره ی خلأ قدرت شد.

5 بهمن 1393: استان های جنوبی یمن، و تعدادی از استان های سنی نشین شمال یمن اعلام نافرمانی کرده اند. هرج و مرج در حال اوج گرفتن است و قطعاً انصارالله مجبور خواهد شد، حکومت را یکسره، قبضه کند تا بتواند شرایط را کنترل کند.

18 بهمن 1393: همانی شد که پیش بینی می شد. انصارالله، مجلس را منحل اعلام کرد و قرار شد مجلسی انتقالی وظایف آن را به عهده گیرد. این مجلس، اعضای شورای ریاست جمهوری در دوره ی انتقالی را نیز تعیین خواهد کرد. گروه انصارالله، دیگر احزاب سیاسی را به مشارکت در فرایند جدید دعوت کرده است.

اکنون، مدیریت فضای سیاسی یمن، در دست حوثی هاست.

6 فروردین 1394: امروز عربستان به یمن حمله کرد. به نظر می رسد بهانه ی

ص:406

حمله ی یمانی به عربستان، جور شد! شیخ کورانی در کتاب المعجم، به نقش یمانی در مکه و مدینه و دخالت او در عربستان اشاره می کند. لازم بود بهانه ای وجود داشته باشد. احتمالاً باید به زودی منتظر اختلافات آل سعود و فروپاشی درونی آنان بود. پاسخ یمانی به عربستان همزمان خواهد شد با این اختلافات. هنوز مشخص نیست شخص یمانی کیست.

3-2) دیده شدن چهره ای در ماه و دستی در آسمان

عن أبی عبد الله أنه قال: العام الذی فیه الصیحة، قبله الآیة فی رجب، قلت: وما هی ؟ قال: وجه یطلع فی القمر ویدٌ بارزة

از امام صادق علیه السلام است که فرمود: در سالی که صیحه [ ی رمضانی ] در آن روی می دهد، قبلش نشانه ای در رجب خواهد بود. [ راوی می گوید: ] گفتم، آن نشانه چیست ؟ فرمود، چهره ای در ماه پدیدار می شود و دستی آشکار می گردد.

4-2) سه ندا در رجب

ندای نخست: لعنت خدا بر ستمکاران

ندای دوم: ای مومنان، نزدیک شونده، نزدیک شد) منظور یا ظهور است یا قیامت (

ندای سوم: آگاه باشید که خدا فلانی را برای نابودیِ ستمکاران فرستاد) ظاهراً به جای "فلانی" ،نام دقیق گفته می شود (

قال لی الرضا:... قد نودوا نداء یسمعه من بالبعد کما یسمعه من بالقرب، یکون رحمةً علی المؤمنین وعذاباً علی الکافرین، فقلت: بأبی وأمی أنت وما ذلک النداء؟ قال ثلاثة أصوات فی رجب، أولها: ألا لعنة الله علی الظالمین، والثانی: أزفت الآزفة یا معشر المؤمنین، والثالث: یرون بدناً بارزاً مع قرن الشمس ینادی ألا إن الله قد بعث فلاناً علی هلاک الظالمین،

ص:407

فعند ذلک یأتی المؤمنین الفرج ویشفی الله صدورهم، ویذهب غیظ قلوبهم.

از امام رضا علیه السلام است که فرمود:... ندایی به گوششان می رسد که از دور چنان شنیده می شود که از نزدیک؛ رحمتی است بر مومنان و عذابی است بر کافران، [ راوی می گوید ] پس گفتم: فدایت شوم، این ندا چیست ؟ فرمود، سه نداست در رجب، نخست: آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکاران است، و دوم:

نزدیک شونده نزدیک شد، ای مومنان، و سوم: بدنی آشکار در بالای خورشید می بینند که ندا می دهد آگاه باشید خداوند فلانی را برای نابودی ستمکاران فرستاده است. پس در آن هنگام فرج برای مومنان حاصل می شود و خداوند [ غم ] سینه هاشان را شفا می دهد، و دلتنگی شان را می زداید.

عن أبی الحسن الرضا قال:... وقد نودوا ثلاثة أصوات الصوت الأول أزفت الآزفة یا معشر المؤمنین، والصوت الثانی ألا لعنة الله علی الظالمین، والثالث بدن یظهر فیری فی قرن الشمس یقول: إن الله بعث فلاناً فاسمعوا وأطیعوا.

از امام رضا علیه السلام است که فرمود:... و به سه سخن، ندا داده می شوند، ندای اول، نزدیک شونده نزدیک شد، ای مومنان، و ندای دوم، لعنت خدا بر ستمکاران، و سوم، بدنی در بالای خورشید دیده می شود که می گوید: خداوند فلانی را برانگیخت، پس بشنوید و فرمان برید.

ممکن است این سه ندا، خصوصی باشند و همگان آن را نشنوند، برخلاف ندای صبح 23 رمضان که هم در محتوا با این نداها متفاوت است و هم تأکید شده، همه ی اهل زمین آن را خواهند شنید.

5-2) وقوع ظهور غیررسمی، شروع جمع شدن شیعیان در مکه

الکافی: 8/264، عن عیص بن القاسم قال: سمعت أبا عبد الله یقول:...

إذا کان رجب فأقبلوا علی اسم الله عز وجل، وإن أحببتم أن تتأخروا إلی

ص:408

شعبان فلا ضیر، وإن أحببتم أن تصوموا فی أهالیکم فلعل ذلک أن یکون أقوی لکم وکفاکم بالسفیانی علامة.

مضمون: در رجب، با استعانت از خدا، رو به مکه آورید، و اگر دوست داشتید تا شعبان درنگ کنید، باکی نیست و اگر دوست داشتید روزه ی رمضان را در بین خانواده تان بگیرید، شاید برایتان دلگرم کننده تر باشد [ اما در هر حال ] خروج سفیانی [ به عنوان نشانه ی نزدیک بودن ظهور ] شما را بس است.

قال أبو عبد الله: یا سدیر الزم بیتک وکن حلساً من أحلاسه واسکن ما سکن اللیل والنهار، فإذا بلغک أن السفیانی قد خرج فارحل إلینا ولو علی رجلک.

قال: لا تبرح الأرض یا فضل حتی یخرج السفیانی، فإذا خرج السفیانی فأجیبوا إلینا

عن عمار بن یاسر أنه قال: إن دولة أهل بیت نبیکم فی آخر الزمان ولها أمارات... وإذا رأیتم أهل الشام قد اجتمع أمرها علی ابن أبی سفیان فالحقوا بمکة...

در واقع این روایات به شیعیان دستور می دهند، حداکثر پس از رمضان، به سوی مکه حرکت کنند و در مکه جمع شوند. بنابراین از این زمان شیعیان وظایف خاصی خواهند داشت و این وظیفه مشروط به ظهور نیست) دوستی می گفت ما تا روز قبل از ظهور، هیچ وظیفه ی متفاوتی نداریم (.

حوادث تابستان 1394) رمضان، شوال، و ذی القعده، 1436)

رمضان - تیرماه: برترین نشانه ی ظهور، سحرگاه جمعه 23 رمضان پس از اذان صبح، ندای آسمانی

زمان ندا: عن أبی عبد الله قال: الصیحة التی فی شهر رمضان تکون لیلة الجمعة لثلاث وعشرین مضین من شهر رمضان.

از امام صادق علیه السلام: ندایی که در ماه رمضان است در شب جمعه، 23

ص:409

رمضان خواهد بود.

عن أبی عبد الله قال:... إن قدام هذا الأمر خمس علامات: أولاهن النداء فی شهر رمضان، وخروج السفیانی، وخروج الخراسانی، وقتل النفس الزکیة، وخسف بالبیداء...

از امام صادق علیه السلام:... پیشاپیش این امر) ظهور (5 نشانه است: برترین شان ندا در ماه رمضان است، و) سپس (شورش سفیانی، و قیام خراسانی، کشته شدن جان پاک، و فرو رفتن زمین در بیداء

عن أبی جعفر قال: سئل أمیر المؤمنین عن قوله تعالی: فَاخْتَلَفَ الأَحْزَابُ مِنْ بَینِهِمْ ، فقال: إنتظروا الفرج من ثلاث، فقیل: یا أمیر المؤمنین وما هن ؟ فقال: اختلاف أهل الشام بینهم، والرایات السود من خراسان والفزعة فی شهر رمضان. فقیل: وما الفزعة فی شهر رمضان ؟ فقال: أو ما سمعتم قول الله عز وجل فی القرآن: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ : هی آیة تخرج الفتاة من خدرها وتوقظ النائم وتفزع الیقظان.

عن أبی عبدالله أنه قال: أما إن النداء من السماء باسم القائم فی کتاب الله لبین، فقلت: فأین هو أصلحک الله ؟ فقال: فی طسم، تلک آیات الکتاب المبین، قوله: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ . قال: إذا سمعوا الصوت أصبحوا وکأنما علی رؤوسهم الطیر.

از امام صادق است که فرمود: اما آن ندای آسمانی، به نام قائم در قرآن به وضوح بیان شده است. [ راوی می گوید: ] گفتم: کجای قرآن ؟ پس فرمود: در سوره ی طسم، آنجا که می فرماید: "اگر بخواهیم از آسمان نشانه ای می فرستیم که گردنشان در برابر آن فرود آید" . [ سپس ] فرمود: هنگامی که این صدا را بشنوند، [ از تعجب در جایشان ] خشکشان می زند) اصطلاحاً (.

عن أبی عبد الله أنه قال: النداء من المحتوم والسفیانی من المحتوم، والیمانی من المحتوم، وقتل النفس الزکیة من المحتوم، وکف یطلع من السماء من المحتوم، قال وفزعةٌ فی شهر رمضان توقظ النائم وتفزع

ص:410

الیقظان وتخرج الفتاة من خدرها.

از ابوعبدالله امام صادق است که فرمود: ندا حتمی است، و سفیانی حتمی است و یمانی، حتمی است و کشته شدن نفس زکیه، حتمی است، و دستی که در آسمان ظاهر می شود، حتمی است، [ سپس فرمود ] و ندای رعب آوری که در ماه رمضان است و خفته را بیدار می کند و بیدار را به هراس می افکند و دختران را از پشت حجاب ها [ در جستجوی منشاء صدا ] بیرون می کشاند.

روت أحادیث النداء مصادر الجمیع، ومنها: ینادی مناد من السماء باسم القائم، فیسمع ما بین المشرق إلی المغرب، فلا یبقی راقد إلا قام، ولا قائم إلا قعد، ولا قاعد إلا قام علی رجلیه من ذلک الصوت، وهو صوت جبرئیل الروح الأمین.) غیبة الطوسی/ 274، وإعلام الوری/ 428، وإثبات الهداة: 3/540).

ندادهنده ای از آسمان به نام قائم ندا می دهد، پس هر که در زمین است آن ندا را می شنود، خفته ای نمی ماند مگر بیدار می شود، و ایستاده ای نیست مگر می نشیند و نشسته ای نیست مگر، از آن صدا، می ایستد، و آن صدای جبرئیل روح الامین است.

اگر این ندا پس از اذان صبح به وقت مکه باشد، پس به وقت ایران باید حدود یک ساعت پس از اذان صبح شنیده شود.

همان طور که در روایت گفته شده، "أولاهن النداء فی شهر رمضان" یعنی ندای ماه رمضان برترین نشانه ی نزدیک شدن ظهور است. ویژگی این ندا این است که همه ی مردم زمین آن را می شنوند، هر کس به زبان خودش، حتی کسانی که خوابند با این ندا بیدار می شوند. ویژگی این ندا آن است که معجزه ای است که بسیاری از سر ناچاری در برابر آن تسلیم می شوند. همانطور که شیخ کورانی در کتاب المعجم اشاره کرده است، بسیاری از مردم، که احتمالاً اشاره به اهل سنت دارد، با بی میلی، امام زمان را می پذیرند. از یک طرف بی میل اند چون دوست ندارند بپذیرند، در همه ی این سال ها تشیع حق بود و از سوی دیگر، در برابر معجزه ای قرار گرفته اند که از آن راه گریزی نیست، لذا ایمان می آورند.

ص:411

به نظر می رسد با این ندا، بسیاری از مردم چه مسلمان، چه غیرمسلمان، نسبت به ظهور، پذیرش پیدا می کنند و یک آمادگی عمومی برای ظهور ایجاد می شود.

پس از این ندا، صحبت از امام زمان، در بین مردم، بسیار شایع می شود.

نظر شخصی من این است که فتنه ی تکفیری ها، جز با معجزه ی ندای آسمانی درمان ریشه ای نخواهد شد، و این به خاطر زمینه های مذهبیِ آنان است. بر خلاف سخن کسانی که می گویند، نشانه ها هیچ نقشی در زمینه سازی برای ظهور ندارند، می توان گفت، دست کم، ندای آسمانی، چنین نیست و خودش در آماده کردن مردم، بسیار نقش دارد.

محتوای ندا: حق با علی و شیعیان اوست

قلت لأبی عبد الله:... کیف یکون النداء؟ قال: ینادی مناد من السماء أول النهار: ألا إن الحق فی علی وشیعته، ثم ینادی إبلیس لعنه الله فی آخر النهار: ألا إن الحق فی السفیانی وشیعته، فیرتاب عند ذلک المبطلون.

از امام صادق علیه السلام است که فرمود: در ابتدای روز، ندادهنده ای در آسمان ندا می دهد که: آگاه باشید که حق با علی و شیعیان اوست، در پایان همان روز، ابلیس ملعون، ندا می دهد: آگاه باشید حق با سفیانی و شیعیان اوست، پس بی باوران، [ در صحت ندای ابتدای صبح ] شک می کنند.

عن أبی عبد الله:... والله إن ذلک فی کتاب الله عز وجل لبین حیث یقول: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ ، فلا یبقی فی الأرض یومئذ أحد إلا خضع وذلت رقبته لها، فیؤمن أهل الأرض إذا سمعوا الصوت من السماء ألا إن الحق فی علی بن أبی طالب وشیعته! قال: فإذا کان من الغد صعد إبلیس فی الهواء حتی یتواری عن أهل الأرض، ثم ینادی: ألا إن الحق فی عثمان بن عفان وشیعته فإنه قتل مظلوماً فاطلبوا بدمه، قال: فیثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت علی الحق

ص:412

وهو النداء الأول، ویرتاب یومئذ الذین فی قلوبهم مرض، والمرض والله عداوتنا، فعند ذلک یتبرؤون منا ویتناولوننا فیقولون: إن المنادی الأول سحرٌ من سحر أهل هذا البیت.

از امام صادق علیه السلام: به خدا، این امر در کتاب خدا، آشکارا بیان شده است، آنجا که می گوید: "اگر بخواهیم از آسمان نشانه ای می فرستیم که گردنشان در برابر آن فرود آید" ،پس در زمین، هیچ کس نمی ماند مگر این که [ در برابر این حقیقت ] سر فرود می آورد، پس اهل زمین ایمان می آورند آنگاه که آن صدا را از آسمان می شنوند که [ می گوید ] " آگاه باشید حق با علی بن ابی طالب و شیعیان اوست ".فردای آن سحر، ابلیس در آسمان اوج می گیرد تا جایی که از زمین قابل دیدن نباشد، پس ندا می دهد که: آگاه باشید که حق با عثمان بن عفان و شیعیان اوست، که مظلوم کشته شد، به خونخواهیِ او برخیزید. پس خداوند باورمندان را بر سخن حق، پایدار می دارد و آن [ سخن حق ] همان ندای اول است، و در آن روز بیماردلان) و بیماری دل، به خدا دشمنیِ ماست (به شک می افتند و از ما بیزاری می جویند و توهین می کنند و می گویند: ندادهنده ی نخست، جادویی از جادوهای اهل این خانه/بیت، بود.

عن أبی عبد الله قال: ینادی مناد باسم القائم. قلت: خاص أو عام ؟ قال:

عام یسمعه کل قوم بلسانهم، قلت: فمن یخالف القائم وقد نودی باسمه ؟ قال: لایدعهم إبلیس حتی ینادی ویشکک الناس.

از امام صادق علیه السلام است که فرمود، ندادهنده ای به نام قائم، ندا می دهد.

گفتم، خصوصی یا عمومی ؟ فرمود: عمومی که هر ملتی به زبان خودش آن را می شنود، گفتم: پس چه کسی با قائم مخالفت می کند در حالی که از آسمان به نامش ندا آمده ؟ فرمود: ابلیس رهایشان نمی کند، تا ندایی دهد که مردم را به شک اندازد.

تفسیر القمی: 2/327: قوله: وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ : قال: ینادی المنادی باسم القائم واسم أبیه. قوله: یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ : قال: صیحة القائم من السماء ذلک یوم الخروج، قال: هی الرجعة (. وعنه المحجة/ 209، والبرهان: 4/229.

ص:413

در کتاب تفسیر قمی در تفسیر آیه ی" بشنو آن روزی که ندادهنده از جایی نزدیک ندا می دهد "می گوید، ندادهنده به نام قائم و نام پدرش ندا می دهد. و در تفسیر آیه ی" روزی که آن فریادِ به حق را می شنوند، آن روز، روز خروج است "می گوید، منظور فریادی است به نام قائم از آسمان؛ و منظور از روز خروج، روز رجعت ]1[ است.

]1[ شاید اشاره دارد به این که بدن هایی که در اثر باران جمادی و رجب، بازسازی شده اند، اکنون، روح به آن ها رجعت می کند و در مکه حاضر می شوند.

قال علی بن موسی الرضا:... وهو الذی تطوی له الأرض ولا یکون له ظل. وهو الذی ینادی مناد من السماء یسمعه جمیع أهل الأرض بالدعاء إلیه یقول: ألا إن حجة الله قد ظهر عند بیت الله فاتبعوه فإن الحق معه وفیه، وهو قول الله عز وجل: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ .

علی بن موسی الرضا، فرمود:... و اوست که طی الارض می کند و سایه ندارد؛ و اوست که ندادهنده ای از آسمان ندا می دهد، ندایی که همه ی اهل زمین آن را می شنوند، و به او فرا می خواند و می گوید: آگاه باشید که حجت خدا در مسجدالحرام، ظهور کرده است، پس از او پیروی کنید که حق با او و نزد اوست، و این ندا تفسیر همان آیه ی قرآن است که می فرماید:" اگر بخواهیم از آسمان نشانه ای می فرستیم که گردنشان در برابر آن فرود آید".

در متن روایت فوق، ندادهنده می گوید:" حجت خدا در مسجدالحرام، ظهور کرده است "برخی از این روایت استفاده کرده و یک تقسیم بندی بین ظهور و قیام/خروج انجام داده اند که ظهور را در رمضان و قیام/خروج را در عاشورای بعد از آن دانسته اند. این تقسیم بندی از شیخ مفید نقل شده است. البته شیخ کورانی در کتاب المعجم، رجب را زمان ظهور غیررسمی ذکر کرده است. به هر حال، فرایند ظهور مراحلی را طی می کند که هر یک از آنها را می توان به نوعی، ظهور نامید.

البته در عرف مردم، وقتی می گویند ظهور، منظورشان همان ظهور رسمی، علنی و همگانی است که در شامگاه جمعه، شب عاشورا، اتفاق می افتد.

نکته: در صبح 23 رمضان ندای جبرئیل، با کیفیت فوق در همه ی جهان، از

ص:414

سوی همگان، شنیده می شود. عصر همان روز، هم ندای شیطان شنیده می شود که می گوید: حق با عثمان) سفیانی (و پیروان اوست، و این گونه بسیاری دوباره شک می کنند) البته معلوم نیست که کیفیت صدای شیطان مانند ندای جبریل، همگانی و همه جایی باشد (.

شوال - مرداد: جنگ قرقیسیا بین دو گروه باطل

عن جابر الجعفی قال: قال لی أبو جعفر:... فأول أرض تخرب الشام یختلفون عند ذلک علی ثلاث رایات: رایة الأصهب، ورایة الأبقع، ورایة السفیانی، فیلقی السفیانی الأبقع فیقتتلون فیقتله ومن معه ویقتل الأصهب، ثم لایکون همه إلا الإقبال نحو العراق ویمر جیشه بقرقیسا فیقتلون بها مائة ألف رجل من الجبارین.

از ابوجعفر) امام باقر علیه السلام (است که فرمود:... نخستین سرزمینی که ویران می شود، شام است، که سه پرچم با یکدیگر درگیر می شوند: پرچم اصهب، پرچم ابقع، و پرچم سفیانی. سفیانی با ابقع روبرو می شود و او و همراهانش را می کشد، سپس اصهب را هم می کشد. پس از آن، همه ی تلاشش، برای حمله به عراق است و در راه عراق، لشکرش در قرقیسیا) دیرالزور (صدهزار نفر از ستمکاران را می کشند.

وقال ابن حماد: 1/285: عن أرطاة قال:... السفیانی... فیقتل الترک والروم بقرقیسیا حتی تشبع سباع الأرض من لحومهم.

... سفیانی... سپس ترک و روم را در قرقیسیا) دیرالزور (می کشد چندان که جانوران درنده ی زمین از گوشت آنان سیر می شوند [ یا توانند شد ].

وقوع این جنگ در شوال را شیخ الکورانی در کتاب عصر ظهور ذکر کرده

این جنگ بزرگ بین سفیانی از یک طرف و ترک و روم از طرف دیگر، که هر دو باطل اند، رخ می دهد و با پیروزی سفیانی به پایان می رسد. مکان جنگ، دیرالزور ) قرقیسیا (در شرق سوریه است.

ص:415

حدس می زنم که این جنگ همان جنگ علیه تروریسمی است که امریکا در حال ایجاد ائتلاف برای آن است. ترک همان ترکیه است و روم هم امریکا و همپیمانان غربی اش هستند. بعد از تلفات جنگ افغانستان و عراق، امریکا حاضر نیست نیروی زمینی به کشوری بفرستد و از دیگران می خواهد که نیروی زمینی را تأمین کنند. احتمالاً آمریکا، ترکیه را در این جنگ پیش خواهد انداخت و خود آمریکا و کشورهای هم پیمانش در این جنگ شرکت خواهند داشت و شکست خواهند خورد.

در روایات، دو طرف این جنگ باطل اند و تأکید شده، شیعیان از این جنگ فاصله بگیرند. این جنگ هر دو طرف را تضعیف خواهد کرد و کار را برای شیعیان راحت تر خواهد کرد.

با توجه به این جنگ قرقیسیا، بین سفیانی و روم، بعید است رابطه ی خوب بین سفیانی و غرب، که از عبارت "رجل متنصر" برداشت شده، مربوط به همه ی دوران سفیانی باشد. احتمالاً این رابطه ی خوب باید، مربوط به دوره ی بعد از ظهور باشد که سفیانی و غرب، با یک دشمن مشترک مواجه می شوند.

تکمیلی:

9 مهر 1393: بالاخره ترکیه هم وارد ائتلاف ضد داعش شد و ظاهراً قرار است، با حمایت هوایی آمریکا، نیروهای زمینی ترک، وارد سوریه شده و یک منطقه ی غیرنظامی در کنار مرز ایجاد کنند.

ترکیه برای همکاری در ائتلاف، شرط گذاشته که سرنگونی بشار اسد هم باید در برنامه باشد و در این راستا آموزش نیروهای مخالف بشار اسد از گروه های ضد داعش، هم در خاک ترکیه شروع شود. در چهار سال گذشته ترکیه آبروی سیاسی خود را برای سرنگونی بشار اسد گذاشت. ترکیه در قالب ناتو در بمباران معمر قذافی در لیبی بسیار فعال بود و وقتی درگیری های سوریه شروع شد، گمان می کرد که به همان سرعت، اسد هم سقوط خواهد کرد، اما هر چه جلو رفت، اوضاع بغرنج

ص:416

تر شد. لیبی دچار جنگ داخلی بین اسلامگرایان و غربگرایان شده و اخوان المسلمین مصر هم که ترکیه روی آنها حساب کرده بود سرنگون شدند. ترکیه برای حفظ آبروی خودش هم که شده، می خواهد آمریکا را راضی کند که حمله ی زمینی هم حتماً در برنامه قرار گیرد.

حدود 25 سال پیش، وقتی شیخ کورانی، اولین ویرایش از کتاب عصر ظهور را می نوشت، در توضیح کلمه ی "ترک" در روایات جنگ قرقیسیا نوشته بود، منظور از ترک ها، احتمالاً روس ها هستند) شوروی هنوز سقوط نکرده بود (. حق هم داشت، اصلاً معلوم نبود که چرا ترک ها باید در کنار روم، درگیر این جنگ شوند.

امروزه می دانیم، که منظور از ترک ها در آن روایت قطعاً خود ترکیه است، و این از معجزات این روایت است.

15 دیماه 1393: در ماه های گذشته آمریکا با رهبر ایران و دیگر مقامات سیاسی، نامه نگاری هایی داشته و از ایران دعوت کرده که در ائتلاف ضد داعش شرکت کند. هر چند آمریکا همین الان هم از حضور ایران در عراق، ناراحت نیست و از آن استقبال می کند، اما دخالت سراسری و همه جانبه را بعید است هنوز بپذیرد. هنوز مخالفت های داخلی و خارجی، در سطح عامه ی مردم و در سطح سیاستمداران، با چنین امری زیاد است. شکست آمریکا و ائتلافش در جنگ با تکفیری ها مهم است زیرا بعد از آن بعید است آمریکا و همپیمانانش، هیچ مخالفتی با دخالت های سنگین سید خراسانی در عراق داشته باشند. شکست سنگین قرقیسیا باعث خواهد شد آمریکا و غرب برای مدتی از دخالت در خاورمیانه سرخورده شده و خود را کنار بکشند و میدان را به شیعیان واگذار کنند. تنها بعد از سقوط اسرائیل است که غرب دوباره به فکر اقدام جدی می افتد.

20 بهمن 1393: عبدالباری عطوان، روزنامه نگار معروف فلسطینی، ساکن لندن، در آخرین یادداشت خود، در سایت رأی الیوم، نوشته است:» آمریکا نواختن طبل برای شروع جنگ زمینی با داعش را آغاز کرده است و اردن بیش از همه برای مشارکت در این جنگ مشتاق است.... در هتلی در لندن، به طور اتفاقی، یک مسئول بلندپایه ی سنی عراقی را دیدم، از او در مورد زمان آغاز حمله ی زمینیِ

ص:417

ائتلاف به موصل پرسیدم، با تأکید فراوان گفت: تابستان آینده! «) منبع (.

30 بهمن 1393: به نظرم می رسد، چند حمله ی تروریستی سنگین، از سوی سلفی ها در ترکیه، بهانه ی حمله ی ترکیه به داعش خواهد شد، درست مانند حمله ی مصر به لیبی.

ذی القعده) احتمالاً (- شهریور

شیعه کشی سفیانی در عراق به ویژه بغداد و نجف، دخالت ایران در عراق

رواه المفید فی الإختصاص/ 255: عن جابر الجعفی قال: قال لی أبو جعفر:... ویبعث السفیانی جیشاً إلی الکوفة وعدتهم سبعون ألف رجل، فیصیبون من أهل الکوفة قتلاً وصلباً وسبیاً، فبیناهم کذلک إذ أقبلت رایات من ناحیة خراسان تطوی المنازل طیاً حثیثاً ومعهم نفر من أصحاب القائم، وخرج رجل من موالی أهل الکوفة فیقتله أمیر جیش السفیانی بین الحیرة والکوفة.

امام باقر علیه السلام فرمود:... و سفیانی لشکری هفتادهزار نفری به کوفه می فرستد، که اهل کوفه را می کشند و غارت می کنند و به اسیری می برند. در حالی که مشغول این کارند، پرچم هایی سیاه از خراسان، به سرعت سر می رسند که در جمع آنان گروهی از یاران قائم هستند؛ و مردی از غیرعرب های کوفه قیام می کند و فرمانده لشکر سفیانی او را بین حیره و کوفه می کشد.

در روایات گفته شده که لشکر سفیانی در محل قبر هود و صالح اردو می زند، و ما می دانیم که امروزه محل این دو قبر، همان قبرستان وادی السلام نجف است.

همچنین در روایتی آمده که همسایه، همسایه را به لشکر سفیانی معرفی می کند که شیعه است و جایزه اش را می گیرد و آن شیعه هم گردن زده می شود. این روایت فقط با شرایط بغداد جور در می آید که شیعه و سنی با هم زندگی می کنند. بر این اساس، منطقی است که بپذیریم سفیانی توانسته وارد سامرا هم بشود. اما از کربلا نامی نیست. البته با توجه به شعار "یالثارات الحسین" بعید نیست به کربلا هم

ص:418

تعرضی بشود،) شاید هم این شعار به خاطر وقوع ظهور در محرم باشد (.

احتمالاً این ورود به شهرهای بغداد و نجف و سامرا و کاظمین و شیعه کشی در مقیاس وسیع، با تعرض به حرم های اهل بیت هم همراه خواهد بود. این رفتارهاست که ایران را وامی دارد رسما در عراق دخالت کند و سفیانی را از عراق بیرون کند.

این که از سرعت واکنش نیروهای خراسانی یاد شده، ممکن است به خاطر آماده باش قبلی باشد. بر همین اساس، مدت تسلط سفیانی هم، لااقل بر نجف ممکن است کوتاه باشد، مثلاً یک یا چند هفته.

ضمناً گفته شده که مردی از غیرعرب های کوفه قیام کرده و کشته می شود. در برخی روایات از او به عنوان نفس زکیه، یعنی جان پاک، هم نام برده اند و از او تجلیل کرده اند. بعید نیست این فرد یکی از علمای شیعه ی غیرعرب ساکن نجف باشد که اعلام جهاد می کند و شکست می خورد. می ترسم ولی می گویم، بعید نیست این مرد، خود آیت الله سیستانی باشد، یا آیت الله اسحاق فیاض) از مراجع افغانی ساکن نجف (یا شخص دیگری از این طبقه.

امیدوارم اگر قرار است در جریانات ظهور، بدائی رخ دهد در این شیعه کشی های سفیانی در عراق باشد.

سید خراسانی

عن أبی جعفر قال: یخرج شاب من بنی هاشم بکفه الیمنی خال من خراسان برایات سود، بین یدیه شعیب بن صالح، یقاتل أصحاب السفیانی فیهزمهم.

از امام باقر است که فرمود: جوانی از بنی هاشم، از خراسان، با پرچم های سیاه، قیام می کند که در دست راست او خالی است، در پیشگاهش شعیب بن صالح است. با یاران سفیانی می جنگد و شکستشان می دهد.

برخی بر آنند که عبارت بکفه الیمنی خال تصحیف شده ی عبارت بکفه

ص:419

الیمنی خلل است یعنی در دست راست او نقصی هست، که در این صورت سید خراسانی، می تواند، رهبری فعلی یعنی آیت الله خامنه ای، باشد. البته ایراد کلمه ی "شاب/ جوان" هنوز به جای خود باقی است و لذا هنوز نمی توان با قطعیت نظر داد. شاید بتوان این کلمه را به گونه ای تأویل کرد.

) تصحیف شدن، به پاک شدن نوشته های کتب دستنویس قدیمی، بر اثر ورق زدن و تماس دست، و ناشی از کیفیت پایین جوهر و کاغذ آن کتاب ها، گفته می شود (

شعیب صالح

وفی ابن حماد/ 85، عن سفیان الکعبی قال: یخرج علی لواء المهدی غلام حدثَ السن خفیف اللحیة، أصفر، لو قاتل الجبال لهزها حتی ینزل إیلیا.

فرمانده سپاه مهدی، پسری است کم سن، با ریش کم پشت، زرد چهره، که اگر با کوه ها در افتد از جایشان بر می کند، [ و آرام نمی گیرد ] تا قدس را فتح کند.

شعیب صالح، پسری است کم سن با ریش کم پشت) در برخی روایات کوسج/کوسه (، او فرمانده سپاه سید خراسانی در حمله به عراق برای بیرون راندن سفیانی است.

بر اساس این ویژگی های گفته شده، چهره ی شعیب بن صالح، چیزی شبیه به چهره ی سردار شهید حسن باقری) جوان ترین فرماندهِ ایرانی در دوران جنگ ( خواهد بود.

ضمناً شعیب بن صالح، پس از ظهور امام زمان، فرمانده سپاه ایشان در آزادسازی قدس هم خواهد بود) حتی ینزل إیلیا (.

پرچم های سیاه

ص:420

قال رسول الله: یخرج من خراسان رایات سود لایردها شئ حتی تنصب بإیلیاء.

مضمون: پیامبر فرمود، از خراسان، پرچم های سیاهی قیام می کنند که برنمی گردند تا در قدس، نصب شوند.

حدیث الإمام الباقر الذی رواه النعمانی/ 273، عن أبی خالد الکابلی، عنه قال: کأنی بقوم قد خرجوا بالمشرق یطلبون الحق فلایعطونه ثم یطلبونه فلا یعطونه، فإذا رأوا ذلک وضعوا سیوفهم علی عواتقهم، فیعطون ما سألوه فلا یقبلونه حتی یقوموا، ولا یدفعونها إلا إلی صاحبکم.

قتلاهم شهداء

. أما إنی لو أدرکت ذلک لاستبقیت نفسی لصاحب هذا الأمر.

من غیبة الطوسی/ 274: إذا خرجت الرایات السود الی السفیانی التی فیها شعیب بن صالح تمنی الناس المهدی فیطلبونه فیخرج من مکة ومعه رایة رسول الله...

وقتی پرچم های سیاهی که شعیب بن صالح با آنان است، به سوی سفیانی شتافت، مردم آرزوی دیدن مهدی را می کنند پس او را طلب می کنند، پس [ مهدی ] از مکه قیام می کند در حالی که پرچم پیامبر خدا با اوست...

شعار روی پرچم: یالثارات الحسین

عن الإمام الصادق قال: له کنز بالطالقان ما هو بذهب ولا فضة ورایة لم تنشر مذ طویت، ورجال کأن قلوبهم زبر الحدید، لایشوبها شک فی ذات الله، أشد من الجمر لو حملوا علی الجبال لأزالوها! لایقصدون برایاتهم بلدة إلا خربوها، کأن علی خیولهم العقبان، یتمسحون بسرج الإمام یطلبون بذلک البرکة ویحفون به یقونه بأنفسهم فی الحروب، یبیتون قیاماً علی أطرافهم، ویصبحون علی خیولهم! رهبان باللیل، لیوث بالنهار. هم أطوع من الأمة لسیدها، کالمصابیح کأن فی قلوبهم القنادیل وهم من

ص:421

خشیته مشفقون، یدعون بالشهادة ویتمنون أن یقتلوا فی سبیل الله.

شعارهم یالثارات الحسین، إذا ساروا یسیر الرعب أمامهم مسیرة شهر، یمشون إلی المولی أرسالاً، بهم ینصر الله إمام الحق.

روایت فوق معروف است به روایت گنج های طالقان

از امام صادق علیه السلام است که فرمود: در طالقان گنج هایی است که از طلا و نقره نیست... [ بلکه ] مردانی هستند که دل هاشان همچون پاره های آهن است...

برای شهادت خود دعا می کنند و آرزو می کنند در راه خدا کشته شوند. شعارشان، "به خونخواهی حسین" )یالثارات الحسین (، است. به هر سو روی می آورند، هراس یک ماه جلوتر از آنان در دل دشمنانشان می افتد، به سرعت به سوی امام شان می شتابند و خداوند به آنان، امام حق را یاری می کند.

روایت پرچم های سیاه خراسان را اهل سنت هم از پیامبر نقل کرده اند. بر همین اساس است که داعش، رنگ پرچم خود را سیاه قرار داده و خراسان را هم این طور توجیه می کند که بسیاری از اعضای باسابقه اش از افغانستان) جزئی از خراسان بزرگ (آمده اند.

تکمیلی:

21 مهرماه 1393: در چند روز گذشته از برخی فرماندهان سپاه نقل شده است که در صورت تعرض به مقدسات شیعیان در عراق، ایران بی تفاوت نخواهد ماند.

12 آذر 1393: اخباری منتشر شده که هواپیماهای ایران، اخیراً در بمباران مواضع داعش در شرق عراق شرکت کرده اند) منبع (.

30 آذر 1393: وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران، باز هم تأکید کرد که عتبات مقدسه ی عراق، خط قرمز ایران است، داعش تهدید کند، وارد می شویم) منبع (.

ص:422

پی نوشت: در روایات ماه رجب از خروج خراسانی همزمان با یمانی و سفیانی سخن رفته بود. شاید آغاز دخالت جدی و علنیِ ایران در عراق، زودتر از ذی القعده باشد. به هر حال، همین الان که در دیماه 93 هستیم هم ایران در عراق، فعالیت دارد و بخشی از این پیشگویی محقق شده است، هر چند نه در آن حدی که در روایات گفته شده ) لشکرکشی (. تا زمانی که کار به سقوط بغداد نرسد و به مقدسات شیعیان در عراق تعرض نشود، نسبت به دخالت فراگیر ایران در عراق، مخالفت های زیادی، حتی در داخل کشور، وجود خواهد داشت. اما وقتی کار به آنجا رسید، بعید است در داخل مخالفت خاصی با اقدام جدی، وجود داشته باشد و برعکس این امر مورد تقاضای عموم مردم خواهد بود.

احتمال می رود دولت عراق، خودش درخواست این دخالت همه جانبه را داشته باشد. در سطح بین المللی هم، با توجه به شکست غرب در قرقیسیا، بعید است کشورهای اثرگذار جهان مخالفتی با دخالت ایران در عراق داشته باشند و احتمالاً این اقدام با حمایت جهانی هم همراه خواهد بود. در چند ماهه ی منتهی به ظهور، عراق، تحت الحمایه ی ایران خواهد بود.

حوادث پاییز 1394) ذی الحجة، 1436، محرم، 1437)

مهرماه - ذی الحجة 1436

9 ذیحجة) روز عرفه (- اعلام مرگ آخرین حاکم حجاز در عرفات و درگیری حاجیان در منی

عن الإمام الصادق قال: بینا الناس وقوفٌ بعرفات إذ أتاهم راکب علی ناقة ذعلبة یخبرهم بموت خلیفة یکون عند موته فرج آل محمد وفرج الناس جمیعاً. عن الإمام الباقر: یکون سبب موته أنه ینکح خصیاً له فیقوم

ص:423

فیذبحه ویکتم موته أربعین یوماً.

از امام صادق علیه السلام است که فرمود: هنگامی که مردم در عرفات، وقوف کرده اند) عصر روز نهم ذی الحجة (فردی سوار بر مرکبی تندرو به سوی آنان می آید و خبر مرگ خلیفه را به آنان می دهد.

در مرگ او فرج آل محمد و فرج همه ی مردم است. از امام باقر است که فرمود: سبب مرگش آن است که به مردی عقیم شده [ ظاهراً خدمتکارش است ] تجاوز می کند و آن مرد او را می کشد، و مرگش چهل روز، پنهان نگه داشته می شود.

مرگ آخرین جانشین مقتدر ملک عبدالله، در روز عرفه اعلام خواهد شد و این روز عرفه، 31 روز قبل از روز عاشورایی است که امام زمان ظهور می کند. با مرگ او شیرازه ی حکومت از هم می پاشد. به عبارت دیگر، در ماه آخر منتهی به ظهور، عربستان، حاکمی نخواهد داشت.

بلکه چون این حاکم 40 روز قبل از اعلام رسمی مرگش، کشته شده، باید گفت در 70 روز آخر، عربستان حاکمی نخواهد داشت. این حاکم باید جوان باشد و احتمالاً از نسل دوم آل سعود چون اقدام به عملی غیراخلاقی می کند و بر اثر آن کشته می شود.

این که حکومت عربستان در ماه آخر منتهی به ظهور، چنان از هم پاشیده باشد که عملاً حکومتی وجود نداشته باشد، مهم است، زیرا به شیعیان دستور داده شده در مکه جمع شوند، و ظهور قرار است در این جا اتفاق افتد. لذا اگر حکومت مستقری وجود داشته باشد، می تواند مانع از تحرکات شیعیان شود.

این که گفته شده "در مرگ او فرج آل محمد و فرج همه ی مردم است" دو معنا می تواند داشته باشد. اول این که منظور این است که این رویداد، از نظر زمانی، بسیار به زمان فرج/ظهور نزدیک است؛ و دوم این که این رویداد، آخرین حلقه در تکمیل مقدمات ظهور است و یکی از آخرین موانع ظهور، را برمی دارد.

ص:424

بعلاوه، در روایات گفته شده که کسی که خبر مرگ آن حاکم را می آورد به دست برخی حاجیان کشته می شود. گویا برخی افراد حاضر در محل) شاید از مقامات (نمی خواسته اند این خبر فاش شود. همچنین از درگیری شدید حاجیان در منا سخن رفته است که برخی به امام دعوت می کنند و برخی مخالف اند. در روایات سال ظهور، از تعطیل شدن حج هم صحبت شده که ممکن است مربوط به همین سال آخر باشد که حکومت عربستان از درون دچار فروپاشی شده و به خاطر مسائلی مانند ندای آسمانی، و ناآرامی های شدید همسایه های شمالی و جنوبی عربستان، اوضاع بسیار متشنج است و دولت عربستان، ورود حاجیان خارجی، خصوصاً از کشورهای شیعه نشین را ممنوع می کند.

برخی این روایت را مربوط به ملک عبدالله دانسته اند و منتظر اعلام مرگ او در روز عرفه سال 93، (13 ماه قبل از ظهور (هستند. اما در این روایت نامی از عبدالله نیست و از طرف دیگر، اقدام غیراخلاقی او از پیرمرد مریضی مثل ملک عبدالله بعید است.

تکمیلی

11 مهر 1393: امروز عرفه در عربستان گذشت و خبری از مرگ حاکم حجاز در بین حاجیان اعلام نشد، بنابراین حدس فوق درست بود.

این روایت مربوط به ملک عبدالله نیست.

اگر کسی باز هم اصرار داشته باشد که این روایت را مربوط به ملک عبدالله بداند، بنابراین باید بپذیرد که حتی ظهور در سال 94 هم واقع نخواهد شد. زیرا در جمع دو روایت، به این نتیجه می رسیم که عبدالله حاکم حجاز باید در روز عرفه مرگش اعلام شود و پس از او باید جانشینانی بیایند که برخی چند ماه حکومت کنند. در نتیجه اعلام مرگ عبدالله نمی تواند در آخرین عرفه ی قبل از ظهور (30 روز مانده به

ص:425

عاشورا (باشد، چون در 30 روز امکان این که کسی چند ماه حکومت کند نیست. بنابراین مرگ عبدالله باید اقلا 13 ماه پیش از ظهور اعلام شود ) در دومین عرفه ی قبل از ظهور (تا امکان تحقق هر دو روایت باشد.

بنابراین از نظر کسانی که اصرار دارند، این دو روایت مربوط به یک نفر است، اگر ظهور بخواهد، مثلاً، در عاشورای 1394، باشد، پس مرگ عبدالله باید در عرفه ی 1393 اعلام شود، و اگر این اعلام انجام نشود، پس از همین الان می توان گفت، که در عاشورای 1394 هم ظهوری اتفاق نخواهد افتاد. در مجموع، به نظر می رسد، یک اشتباه در مربوط دانستن روایت روز عرفه، به ملک عبدالله) بدون وجود هیچ روایت صریحی ( باعث چنین ناامیدی بزرگی در قضیه ی ظهور می شود.

برخی هم روایت روز عرفه را مربوط به صدام دانسته اند، اما صدام در روز عید قربان) روز بعد از عرفه (اعدام شد و ضمناً پس از مرگ او اتفاق خاصی هم نیفتاد که بتوان در مورد آن گفت: "در مرگ او فرج آل محمد و فرج همه ی مردم است". البته در سقوط او فرج مختصری بود، آن هم نه برای همه ی مردم، بلکه فقط برای مردم عراق، اما سقوط او چند سال قبل از مرگش بود.

آتشی در مشرق

عن الإمام الصادق قال: إذا رأیتم علامة فی السماء ناراً عظیمة من قبل المشرق تطلع لیالی، فعندها فرج الناس وهی قدام القائم بقلیل.

از امام صادق است که فرمود: آنگاه که نشانه ای در آسمان دیدید، آتشی بزرگ از سوی مشرق، که شب ها دیده می شود، پس آن هنگام، زمانِ فرج مردم است و آن اندکی قبل از قیام قائم است.

25 ذیحجة - قتل نفس زکیه، فرستاده ی امام در کنار کعبه

ص:426

عن أمیر المؤمنین: ألا أخبرکم ب آخر ملک بنی فلان ؟ قلنا بلی أمیر المؤمنین. قال: قتل نفس حرام فی بلد حرام عن قوم من قریش، والذی فلق الحبة وبرأ النسمة ما لهم ملک بعده غیر خمسة عشر لیلة.

از امیرالمومنین: آیا شما را خبر بدهم از پایان حکومتِ بنی فلان ؟ گفتیم آری یا امیرالمومنین. فرمود: کشتن جانی محترم در شهری محترم، از قریش. به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، حکومت آنان، بعد از آن، بیش از پانزده شب، طول نخواهد کشید.

از این روایت بر می آید که با مرگ آخرین خلیفه، حکومت، هنوز به کلی از هم نپاشیده، بلکه تنها اختلاف بر سر جانشین باعث می شود، که حاکم جدید انتخاب نشود. همچنین از این روایت بر می آید که روز ظهور، روز سرنگونیِ نهایی حکومت آل سعود خواهد بود.

عن صالح مولی بنی العذراء قال: سمعت أبا عبد الله الصادق یقول:

لیس بین قیام قائم آل محمد وبین قتل النفس الزکیة إلا خمس عشرة لیلة.

شنیدم، ابو عبدالله الصادق، می گوید: بین قیام قائم آل محمد و قتل جان پاک، بیش از پانزده شب، فاصله نیست.

توجه شود که این نفس زکیه، غیر از آن نفس زکیه ای است که در عراق کشته می شود.

گویا سخنرانی و قتل نفس زکیه هم در شب است، مانند سخنرانی اول خود امام

عن الإمام الباقر قال: یقول القائم لأصحابه: یا قوم إن أهل مکة لایریدوننی ولکنی مرسل إلیهم لأحتج علیهم بما ینبغی لمثلی أن یحتج علیهم. فیدعو رجلاً من أصحابه فیقول له: إمض إلی أهل مکة فقل: یاأهل مکة أنا رسول فلان إلیکم وهو یقول لکم: إنا أهل بیت الرحمة ومعدن الرسالة والخلافة، ونحن ذریة محمد وسلالة النبیین، وإنا قد ظلمنا واضطهدنا وقهرنا وابتُز منا حقنا منذ قبض نبینا إلی یومنا هذا، فنحن نستنصرکم فانصرونا! فإذا تکلم الفتی بهذا الکلام أتوا إلیه فذبحوه بین

ص:427

الرکن والمقام وهی النفس الزکیة. فإذا بلغ ذلک الإمام قال لأصحابه: أما أخبرتکم أن أهل مکة لایریدوننا! فلایدعونه حتی یخرج فیهبط من عقبة طوی فی ثلاث مئة وثلاثة عشر رجلاً عدة أهل بدر حتی یأتی المسجد الحرام فیصلی عند مقام إبراهیم أربع رکعات، ویسند ظهره إلی الحجر الأسود ثم یحمد الله ویثنی علیه ویذکر النبی ویصلی علیه ویتکلم بکلام لم یتکلم به أحد من الناس...

از امام باقر علیه السلام: قائم به یارانش می گوید: اهل مکه مرا نمی خواهند ولی من پیکی به سویشان می فرستم تا بر آنان حجت را تمام کند، آن گونه که شایسته ی من است. پس مردی از یارانش را فرامی خواند و به او می گوید: به نزد اهل مکه برو و بگو: ای اهل مکه من فرستاده ی فلانی ام به سوی شما و پیام او را می رسانم که می گوید:" ما اهل بیت رحمت و معدن رسالت و خلافتیم، و ما فرزندان محمد و نوادگان پیامبرانیم، و از روزی که پیامبرمان از دنیا رفت بر ما ستم شد و حقمان غصب شد تا همین امروز. ما از شما یاری می طلبیم، پس یاری مان کنید". هنگامی که آن جوان این سخنان را می گوید، بر او هجوم می برند و بین رکن و مقام، کنار کعبه، سرش می برند، این جوان همان جان پاک) نفس زکیه (است.

آبان - محرم 1437

در سال فرد

عن أبی عبد الله قال: لا یخرج القائم إلا فی وتر من السنین، سنة إحدی أو ثلاث أو خمس أو سبع أو تسع.

از امام صادق است که فرمود، قیام قائم نیست مگر در سال فرد، یک یا سه یا پنج یا هفت یا نه.

ص:428

عاشورای سال 94 شمسی، مطابق است با دهم محرم 1437

شب جمعه، شب تاسوعا، جمع شدن 313 نفر در مکه به طی الارض، اصلاح امور در یک شب

عن علی قال: قال رسول الله : المهدی منا أهل البیت یصلح الله له أمره فی لیلة

از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله): مهدی از ما اهل بیت است و خداوند امر او را در یک شب اصلاح می کند.

وفی دلائل الإمامة/ 307: یجمعهم الله إلی مکة فی لیلة واحدة وهی لیلة الجمعة فیتوافون فی صبیحتها إلی المسجد الحرام، لایتخلف منهم رجل واحد.

خداوند آنان را در یک شب جمعه، در مکه جمع می کند پس صبح به سوی مسجدالحرام روانه می شوند.

اصلاح امور در یک شب. همان طور که در متن روایات مربوط به قتل نفس زکیه، اشاره شده، در آستانه ی ظهور، شرایط مکه، بر حسب ظاهر، اصلاً آماده نیست. خود امام می فرماید: اهل مکه مرا نمی خواهند، فرستاده ی امام، نفس زکیه هم که کشته می شود. اما در تنها یک شب، ورق بر می گردد و شرایط به نفع امام تغییر می کند. این است معنای اصلاح امور در یک شب، نه چنانکه برخی گمان کرده اند، که ظهور بدون هیچ مقدمه ای و ناگهانی اتفاق می افتد.

در روز جمعه، تاسوعا، خسف بیداء

عن جابر الجعفی قال: قال لی أبو جعفر:... ویبعث السفیانی بعثاً إلی المدینة فینفر المهدی منها إلی مکة، فیبلغ أمیر جیش السفیانی أن المهدی قد خرج من المدینة، فیبعث جیشاً علی أثره فلا یدرکه، حتی یدخل مکة خائفاً یترقب علی سنة موسی بن عمران، وینزل أمیر جیش

ص:429

السفیانی البیداء فینادی مناد من السماء یا بیداء أبیدی القوم، فیخسف بهم البیداء فلا یفلت منهم إلا ثلاثة... والقائم یومئذ بمکة، قد أسند ظهره إلی البیت الحرام مستجیراً به ینادی: یا أیها الناس إنا نستنصر الله ومن أجابنا من الناس فإنا أهل بیت نبیکم ونحن أولی الناس بالله وبمحمد...

الخ.

از ابوجعفر) امام باقر علیه السلام (است که فرمود:... و سفیانی لشکری به سوی مدینه می فرستد، پس مهدی از مدینه به قصد مکه بیرون می رود. به امیر لشکر سفیانی خبر می رسد که مهدی از مدینه خارج شده است. پس لشکری به دنبال او می فرستد که به او نمی رسند و مهدی وارد مکه می شود، ترسان و پاینده ی پیرامونش، مانند موسی بن عمران، و امیر لشکر سفیانی در بیداء [( خروجی مدینه به سوی مکه، امروزه داخل شهر مدینه است ( ] فرود می آید، در آن هنگام، ندا دهنده ای از آسمان ندا می دهد که ای بیداء، این قوم را نابود کن. پس زمین آنان را در خود فرو می برد و جز سه نفر باقی نمی مانند.... و قائم در آن روز در مکه است، به دیوار خانه ی کعبه تکیه کرده، گویی که به آن پناه آورده است، و فریاد می زند: ای مردم، ما از خدا یاری می جوییم و از هر که از مردم که ما را پاسخ دهد. ما اهل بیت پیامبرتان هستیم و ما نزدیکترین مردم به خدا و رسولیم و....

در روز تاسوعا، سپاه عثمان سفیانی در خروجیِ مدینه، در زمین فرو می رود و این از معجزات است.

این که خسف بیدا در روز تاسوعاست از اینجا فهمیده می شود که در روایت آمده که "والقائم یومئذ بمکة... ینادی" یعنی در همان روز، سخنرانی اول در مکه انجام می شود و ما می دانیم که سخنرانی اول، در شب عاشوراست بعد از نماز عشا.

سخنرانی - در شامگاه جمعه، شب عاشورا - در کنار کعبه

ص:430

ابن حماد: 1/345، عن أبی جعفر قال:... ثم یظهر المهدی بمکة عند العشاء...

از امام باقر:... مهدی، هنگام عشا، در مکه ظهور می کند...

عن الإمام الباقر قال: یقول القائم لأصحابه:... وهی النفس الزکیة. فإذا بلغ ذلک الإمام قال لأصحابه: أما أخبرتکم أن أهل مکة لایریدوننا! فلایدعونه حتی یخرج فیهبط من عقبة طوی فی ثلاث مئة وثلاثة عشر رجلاً عدة أهل بدر حتی یأتی المسجد الحرام فیصلی عند مقام إبراهیم أربع رکعات، ویسند ظهره إلی الحجر الأسود ثم یحمد الله ویثنی علیه ویذکر النبی ویصلی علیه ویتکلم بکلام لم یتکلم به أحد من الناس...

از امام باقر: [ پس از ذکر قتل نفس زکیه در کنار کعبه که در بالا ترجمه شد ] پس هنگامی که خبر قتل او به امام می رسد، به یارانش می گوید، نگفتم، اهل مکه ما را نمی خواهند؟ اما یارانش او را رها نمی کنند تا هنگام قیام که از گردنه ی طُوا [( نزدیک مکه ( ] پایین می آید در میان سیصد و سیزده مرد، به تعداد سپاه بدر، و به مسجد الحرام وارد می شود و نزد مقام ابراهیم، چهار رکعت نماز می خواند [( نماز عشا ( ] و سپس به حجر الاسود تکیه می کند و رو به مردم، پس از حمد خدا و یاد پیامبر، و درود فرستادن بر او، سخنانی می گوید، که هیچ یک از مردم، چنان سخنانی هرگز نگفته است....

گویا امام در فاصله ی قتل نفس زکیه و روز تاسوعا که پانزده روز است، سفری هم به مدینه خواهد داشت، و درست در روز تاسوعا بر می گردد.

بیعت - در روز عاشورا، روز شنبه، دوم آبان 1394 - در کنار کعبه

قال أبو جعفر: یخرج القائم یوم السبت یوم عاشوراء الیوم الذی قتل

ص:431

فیه الحسین.

ترجمه: ابوجعفر) امام باقر علیه السلام (: قائم در روز شنبه، روز عاشورا، قیام می کند، همان روزی که حسین (علیه السلام) کشته شد.

ولادت امام و نامگذاری

امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان، در هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد گردید. کنیه ایشان ابو عبدالله و لقبشان صادق می باشد. پدر ارجمندشان امام باقر و مادرش ام فروة است.

رسول خدا سالها قبل ولادت آن حضرت را خبر داده و فرموده بود نام او را صادق بگذارید، زیرا از فرزندان او کسی است که همنام اوست، اما دروغ می گوید» جعفر کذّاب «.

دوران قبل از امامت

در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعالیتهای پدر خویش در نشر معارف دینی و تربیت شاگردان وفا دار و با بصیرت بود. امام باقر در مناسبتهای مختلف به امامت و ولایت فرزندش جعفر صادق تصریح فرموده و شیعیان را پس از خودش به پیروی از او فرا می خواند. لذا احادیث، زیادی مبنی بر نص امامت حضرت صادق نقل شده است.

امام صادق در سال 114 هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن 31 سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت امویان که در سال 132 به عمر آن پایان داده شد و اوایل حکومت عباسیان.

اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت

در آغاز امامت حضرت افرادی از شیعیان و حتی بستگان حضرت

ص:432

حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههای گوناگونی کوشیدند آنها را به قبول راه صحیح وادار سازند و دراین زمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.

دوران امام جعفر صادق در میان دیگر دورانهای ائمه اطهار، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان وجود نداشته است و این به دلیل ضعف بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس بود.

این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند که این مبارزه در سال 129 هجری وارد مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید.

این کشمکش ها و مشکلات سبب شد که توجه بنی امیه و بنی عباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد، از این رو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق و شیعیان و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می رفت.

جنبش فرهنگی در دوران امامت حضرت

عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود.

لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد.

امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. شاگردانی چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم،

ص:433

مؤمن طاق، جابر بن حیان و.... تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند.

ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه اهل سنت مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است.

امام از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد.

همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است.

بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.

حاکمان معاصر

همانطور که گفته شد امام بین دو دوره عباسی و اموی و دوران گذار از امویان به عباسیان می زیست. ایشان ازمیان خلفای اموی با افراد زیر معاصر بود:

1 - هشام بن عبدالملک (125-105 ه. ق (

2 - ولید بن یزید بن عبدالملک (126-125)

3 - یزید بن ولید بن عبدالملک (126)

4 - ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (70 روز از سال 126)

5 - مروان بن محمد (132-126)

ص:434

و از خلفای عباسی نیز معاصر بود با:

1 - عبدالله بن محمد مشهور به سفاح (137-132)

2 - ابوجعفر مشهور به منصور دوانیقی (158-137)

نباید تصور کرد که امام به کلی خود را از جریانات و امور سیاسی دور نگه داشت، بلکه همواره از وقتهای مناسب برای ترویج حقانیت خود و بطلان هیأت حاکمه بهره می برد و بدین منظور نمایندگانی را نیز به مناطق مختلف بلاد اسلامی می فرستاد.

عباسیان برای کسب قدرت و محبوبیت در دلهای مردم از وجهه اهل بیت پیامبر استفاده می کردند و حتی شعارشان " الرضا فی آل محمّد" بود. آنان به دنبال اشخاصی با وجهه مردمی بودند که هم از بستگان پیامبر باشند و هم درمیان مردم محبوبیت داشته باشند. لذا بهترین شخص در نظر عباسیان امام صادق بود.

امام صادق پیشنهاد آنان را رد کردند و فرمودند: نه شما از یاران من هستید نه زمانه، زمانه من است. حتی برخی از بستگان آن حضرت نزدیک بود با این پیشنهاد ها فریب به خورند، اما امام با روشنگری خاص خود به آنان فهماندند که به ظاهر توجه نکنند. امام می دانست که عباسیان نیز هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداری از اهل بیت را مطرح می کنند، صرفاً به خاطر جلب حمایت توده های شیفته اهل بیت است. امام می دید که سران سیاسی و نظامی عباسیان در خط مستقیم اسلام و اهل بیت نیستند و لذا حاضر نبود با آنان همکاری کرده و به اقداماتشان مشروعیت بخشد.

چنانکه در تاریخ می بینیم که چه جنایاتی کردند و چه خونهایی ریختند تا پایه های عباسیان محکم گردد.

از حوادث مهم در زمان امامت حضرت، قیام عمویش زید بن علی است که شکست خورد و با شهادت زید به پایان رسید.

ص:435

شهادت حضرت صادق علیه السلام

پس از به قدرت رسیدن عباسیان، همانطور که آن حضرت پیش بینی کرده بود فشار بر شیعیان افزایش یافت و با روی کار آمدن منصور این فشار به اوج خود رسید. امام نیز از این فشار ها مستثنی نبود. این دوران، یعنی چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اولیه امامتشان، دوره سختی ها و انزوای دوبارة آن حضرت و حرکت تشیع بود. منصور شیعیان را به شدت تحت کنترل قرار داده بود.

سرانجام کار به جایی رسید که با تمام فشارها، منصور چاره ای ندید که امام صادق را که رهبر شیعیان بود از میان بردارد و بنابراین توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن 65 سالگی در سال 148 هجری به شهادت رسید و در قبرستان معروف بقیع در کنار مرقد پدر و جدّ خودش مدفون گردید.

در زمینه فضایل و مکارم اخلاقی حضرت صادق روایات و وقایع بسیار زیادی نقل شده است. آن حضرت با رفتار کریمانه و خلق و خوی الهی خود بسیاری از افراد را به راه صحیح هدایت فرمود، به گونه ای که پیروان دیگر مکاتب و ادیان نیز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند.

عن أبی جعفر قال: کأنی بالقائم یوم عاشوراء یوم السبت قائماً بین الرکن والمقام، بین یدیه جبرئیل ینادی: البیعة لله، فیملؤها عدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً.

مضمون: گویی قائم را می بینم در روز عاشورا، روز شنبه، که بین رکن و مقام) کنار کعبه (ایستاده است، در پیشگاهش جبرئیل ندا می دهد:

بیعت [ کنید ] برای خدا... پس زمین را پر از عدل می کند، همانگونه که پر از ستم شده است.

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر

ص:436

ایران در آخر الزمان 1 / پیشگویی های عجیب

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ - مائده/ 54

ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودی خدا گروهی [ دیگر ] را می آورد که آنان را دوست می دارد و آنان [ نیز ] او را دوست دارند. [ اینان ] با مؤمنان، فروتن، [ و ] بر کافران سرفرازند. در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی ترسند. این فضل خداست. آن را به هر که بخواهد می دهد، و خدا گشایشگر داناست.

در این باره از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند، که قوم جانشین برگزیده چه کسانی هستند و امام فرمودند:» به خدا سوگند خداوند بهتر از آنان را جایگزین کرد، یعنی عجم را. «

درباره اینکه آیه فوق اشاره به چه اشخاصی می کند و منظور از این یاوران اسلام کیانند که خدا آنها را به این صفات ستوده است! در روایات اسلامی و سخنان مفسران بحث بسیار دیده می شود. مهمترین روایات به ایرانیان اشاره میکند:

به عبارت ساده تر، خداوند برای ایرانی ها نقشه ای کشیده تا در ظهور حضرت بقیة الله (علیه السلام) نقش ویژه ای را ایفا کنند.

در اینجا برای اینکه بیشتر متوجه این گردونه و تقدیر بشوید چند گروه موثر ایرانی را برمی شمرم:

1 - نخستین گروه، موالیان هستند، که پس از ورود اسلام به ایران، با رهبر خود دیلم با قبیله ی بنی تمیم پیمان بستند و در کوفه در منطقه ای

ص:437

ساکن شدند و با تأسیس مسجدالحمراء پایه گذار حضور جدی ایرانیان در سرزمین تازه تأسیس اسلامی شدند.

موالیان با بنی تمیم در آمیختند و تیره غالب آن را تشکیل دادند. در تاریخ آمده است که در سپاه مختار ثقفی، با مختار برای انتقام خون امام حسین (علیه السلام) همراه شدند و حتی مورخین می گویند در سپاه او، افراد با هم فارسی حرف می زدند!

اما این موالیان در آخرالزمان نقش ویژه ای دارند. در آخرالزمان فرمانده ی سپاه سید خراسانی) که از ایران ظهور می کند و طرفدار حق است (فردی است به نام شعیب ابن صالح تمیمی! این شعیب از بنی تمیم است! شعیب تمیمی پس از پیوستن به امام زمان (علیه السلام) فرمانده ی کل قوای او می شود.

2 - دومین ارتباط ایرانیان با حضرت حجت (علیه السلام) درباره ی شهربانو، دختر یزدگرد سوم است که باعث شده ایرانیان رابطه ی خویشاوندی با ائمه ی دین بیابند.

شهربانو داستانی بسیار مشابه با داستان نرجس خاتون، مادر امام زمان (علیه السلام) دارد و در اثر خوابی که می بیند خودش امام حسین (علیه السلام) را به همسری انتخاب می کند و باعث پیوند خونی میان ایرانیان و ائمه می شود. چرا که او مادر امام سجاد (علیه السلام) است!

3 - سومین گروه ایرانیان ابناء و احرار هستند. ماجرای این گروه برمی گردد به نامه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در اثر آن حاکم یمن که در آن زمان جزئی از ایران بود و ایرانیان در آن سکونت داشتند مسلمان می شود. نام او باذان بن ساسان بود و پس از اسلام آوردن او گروه ابنا و احرار در یمن ایجاد شد.

از همین یمن، در آخر الزمان فرد مهمی به نام یمانی ظهور خواهد کرد که ظهور او از علائم قطعی ظهور است.

» در ضمن پسر باذان بن ساسان، شهر بن باذان نخستین شهید ایرانی

ص:438

مسلمان است. «

در روایت دیگری می خوانیم هنگامی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره این آیه سؤ ال کردند دست خود را بر شانه سلمان زد و فرمود: این و یاران او و هموطنان او هستند. و به این ترتیب از اسلام آوردن ایرانیان و کوششها و تلاشهای پرثمر آنان برای پیشرفت اسلام در زمینه های مختلف، پیشگوئی کرد. سپس فرمود: لو کان الدین معلقا بالثریا لتناوله رجال من ابناء الفارس: اگر دین) و در روایت دیگری اگر علم (به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمانها قرار گیرد، مردانی از فارس آن را در اختیار خواهند گرفت. و در روایات دیگری می خوانیم این آیه درباره یاران مهدی (علیه السلام) نازل شده است که با تمام قدرت در برابر آنها که از آئین حق و عدالت مرتد شده اند می ایستند و جهان را پر از ایمان و عدل و داد می کنند.

این آیه درباره یاران مهدی) عجل الله تعالی فرجه (نازل شده است که با تمام قدرت در برابر آنها که از آئین حق مرتد شده اند می ایستند و جهان را پر از ایمان و عدل می کنند.

متاسفانه تعصبهای قومی در مورد این آیه به کار افتاده و افرادی را که هیچگونه شایستگی ندارند و هیچیک از صفات فوق در آنها وجود نداشته به عنوان مصداق و شان نزول آیه شمرده اند، تا آنجا که ابو موسی اشعری که با حماقت کم نظیر و تاریخی خود، اسلام را به سوی پرتگاه کشانید، و پرچمدار اسلام، علی (علیه السلام) را در تنگنای سختی قرار داد از مصادیق این آیه شمرده اند!

حال برادرم و خواهرم تو که از ایرانیان علم جو و یاوران مهدی موعود هستی را از این سخنان چه باک! این عزت و افتخار بر شما مبارک.

) منتظر قسمت دوم این مقاله باشید... (

(پیشگویی های احادیث در مورد داعش)

ص:439

شاید حدیث زیر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) مربوط به داعش باشد:

زمانی که پرچم های سیاه را دیدید، از جای خود تکان نخورید) شاید مراد این است که کسی به کمک آنها نرود (. سپس گروهی ضعیف) بنا به نقل دیگر: گروهی کوچک (که قابل توجه نیستند، ظاهر می شوند. دل هایشان مانند پاره های آهن است) قساوت دل دارند (. دولتی تشکیل می دهند و به هیچ عهد و پیمانی وفادار نیستند. دیگران را به حق دعوت می کنند در حالی که خودشان از حق نیستند. نام هایشان به صورت کنیه است و نسبت آنها از شهرها گرفته شده است. موهایشان مانند موهای زنان آویزان است. تا اینکه میانشان اختلاف می شود و خداوند حق را به هرکه بخواهد می دهد.

داعشیادآوری:

یک (پرچم های داعش سیاه است.

دو (داعش قدرتمند نیست و ناچیز است اما با روش وحشیانه که پیش گرفته کارهایش را پیش می برد.

سه (دل سنگی این گروه بر کسی پوشیده نیست.

چهار (دولت تشکیل داده اند.

پنج (این گروه هیچ تعهدی به قوانین دینی و بین المللی و عرفی ندارد.

شش (نام های داعش به صورت کنیه است مثل ابوبکر و ابوفلان. و نیز به شهرها نسبت داده می شوند مثل بغدادی.

هفت (موهای بلند دارند.

هشت (بارها اخبار اختلاف میانشان را شنیده ایم و این قبیل افراد معمولا پس از به قدرت رسیدن، اختلاف میانشان بیشتر می شود.

داعش

متن عربی حدیث

عن علی بن أبی طالب (علیه السلام):

إذا رأیتم الرایات السود فالزموا الأرض فلا تحرکوا أیدیکم ولا أرجلکم ثم یظهر قوم

ص:440

ضعفاء لا یؤبه لهم قلوبهم کزبر الحدید هم أصحاب الدوله لا یفون بعهد ولا میثاق یدعون إلی الحق ولیسوا من أهله أسماؤهم الکنی ونسبتهم القری وشعورهم مرخاه کشعور النساء حتی یختلفوا فیما بینهم ثم یؤتی الله الحق من یشاء.

منبع:

الفتن، نعیم بن حماد مروزی) درگذشت 288 ق (، ص 120؛ کنز العمال، ج 11، ص 283، ح 1000؛ الملاحم و الفتن، سید بن طاووس) درگذشت 664 ق (، ص 89، ح 37 مطالب دیگر:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

دفاع دکتر احمد طیب مفتی سنّی دانشگاه الازهر مصر است از عقاید شیعه:

خبرنگاری: آیا به نظر شما عقاید شیعه مشکل ندارد؟

شیخ طیب: نه چه مشکلی دارند، 50 سال پیش شیخ شلتوت فتوا داده است که شیعه مذهب پنجم اسلام و مانند مذاهب دیگر است.

خبرنگار: فرزندان ما در حال شیعه شدن هستند چه باید بکنیم ؟

شیخ طیب: خوب بشوند مگر کسی از مذهب حنفی با مالکی برود ما اشکالی به او می گیریم ؟ خوب این ها هم از مذهب چهارم به مذهب پنجم رفته اند.

خبرنگار: شیعیان با ما در حال قوم و خویشی هستند و با فرزندان ما ازدواج می کنند.

شیخ طیب: چه اشکالی دارد، بین مذاهب ازدواج آزاد است.

خبرنگار: می گویند شیعیان قرآنشان فرق می کند.

ندارد و حتی رسم الخطشان نیز مانند قرآن ما است.

خبرنگار: 23 روحانی از یک کشور) عربستان (فتوا داده اند که شیعیان کافرند، رافضی هستند.

شیخ طیب: برای مسلمین جهان فقط الازهر می تواند فتوا دهد و

ص:441

فتوای آنها اعتباری ندارد.

خبرنگار: پس این اختلافاتی که بین شیعه و سنی مطرح می کنند چیست ؟

شیخ طیب: این اختلافات سیاست خارجی است و می خواهد بین شیعه و سنی اختلاف بیاندازد.

خبرنگار: من یک سؤال جدی دارم: شیعیان که ابوبکر و عمر را قبول ندارند، چگونه می گویید این ها مسلمان هستند؟

شیخ طیب: بله قبول ندارند، امّا مگر اعتقاد به ابوبکر و عمر جزو اصول دین اسلام است ؟ قصه ابوبکر و عمر یک قصه تاریخی است و تاریخ به اصول اعتقادات ربطی ندارد.

خبرنگار که از این جواب جا خورده بود گفت: شیعیان یک ایراد دارند آن هم اینکه می گویند امام زمانشان از 1000 سال پیش هنوز زنده است.

شیخ طیب: خوب ممکن است، چرا ممکن نباشد، ولی دلیلی ندارد ما اعتقاد آنان را داشته باشیم.

خبرنگار: آیا ممکن است کودک 8 ساله امام باشد؟ شیعیان معتقدند کودک 8 ساله امام شده است.

شیخ طیب: وقتی یک طفل در گهواره پیغمبر بشود اینکه یک کودک 8 ساله هم امام باشد عجیب نیست، هرچند ممکن است ما به عنوان اهل تسنن این اعتقاد را قبول نداشته باشیم؛ اما این موضوع به اسلام آنها صدمه ای نمی زند و آنها مسلمانند.

http://www.farhangnews.ir/content/91384

پیشگویی های احادیث در مورد داعش)

2 (/ از نشانه های ظهور، سوزاندن دوستان خداست

حضرت فاطمه (س) به صورت خصوصی لوحی را که سخنان خداوند در آن

ص:442

نوشته بود نشان جابر می دهد و به او می گوید که این لوح را خداوند به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) داده است. در آن، یک یک امامان (علیه السلام) معرفی شده بوده تا اینکه در ضمن معرفی امام مهدی (علیه السلام) عبارتی آمده که شاید اشاره به داعش داشته باشد:

َیُذَلُّ أولِیائی فی زَمانِهِ ، وتُتَهادی رُؤوسُهُم کَما تُتَهادی رُؤوسُ التُّرکِ وَالدَّیلَمِ ، فَیُقتَلونَ ویُحرَقونَ ، ویَکونونَ خائِفینَ ، مَرعوبینَ وَجِلینَ ، تُصبَغُ الارضُ بِدِمائِهِم، ویَفشُو الوَیلُ وَالرَّنَّهُ فی نِسائِهِم، اولئِکَ أولِیائی حَقّا.

در روزگار) نزدیک به ظهور (او، دوستان من، خوار می شوند، سرهایشان مانند سرهای کافران ترک و دیلم، هدیه داده می شود، کشته و سوزانده می شوند و در بیم و هراس و ترس و اضطرابند، زمین از خونشان رنگین می شود و ناله و شیون از زنانشان بلند است. آنان، اولیای حقیقی من هستند.) کافی: ج 1 ص 527 ح 3 (

یادآوری:

یک (در زمین های تحت تصرف داعش بی گمان شیعیان و انسان های خوب خوار شده اند.

دو (داعش سرهای انسان هایی خوب را از تن جدا می کرده و می کند و بعید نیست سرها را به هم هدیه بدهند.

سه (سوزاندن انسان، یکی از جنایات داعش است.

چهار (حتما چنین حمله هایی، ترس و اضطراب انسان های شایسته را به دنبال دارد.

پنج (ناله و شیون زنان در چنین کشتارهایی طبیعی است.

پیشگویی های احادیث در مورد داعش (3)

سخنی از حضرت علی (علیه السلام) در مورد حوادث پیش از ظهور امام مهدی (علیه السلام) نقل شده که بعید نیست این پیش بینی اشاره به داعش و عملکرد ظالمانه ی آن داشته باشد:

» خداوند، بنده ای خشن و بی اصل و نسب بر می انگیزد که پیروزی با اوست.

یارانش موهایی دراز و سبیل) یا ریش بلند تا سینه (دارند، سیاه جامه اند و پرچم

ص:443

هایشان نیز سیاه است. وای بر کسانی که با آنان به دشمنی برخیزند، که آنها را بی قاعده می کُشند.

به خدا سوگند، گویی آنان و کارهایشان را می بینیم و نیز آنچه را بدکاران و بیابانگردان جفاکار از ایشان می کِشند. خداوند، آنان را بر ایشان بی هیچ رحمتی چیره می کند و آنان، اینان را در شهرشان در کناره فرات، در آب و خشکی، بی حساب و کتاب می کشند و این جزای کردارشان است و خداوند بر بندگانش ستمکار نیست «.

منبع: الغیبه، تالیف نعمانی) درگذشت 380 ق (، ص 295، بحار الأنوار: ج 52 ص 230 ح 96

داعش یادآوری:

الف (سرکرده ی این گروه، فردی خشن است.

ب (پیروزی هایی به دست می آورد.

ج (یارانش موهایی دراز دارند.

د (» سبال «که در عربی آمده جمع» سبله «یک معنای آن ریش بلندی است که تا روی سینه آمده باشد نه موی بالای لب.) ر. ک: شرح اصول الکافی، ج 7، ص 183 (

ه (لباس سیاه دارند.

و (پرچمشان سیاه است.

ز (دشمنان خود را بی حساب و کتاب می کشند.) در فیلمی که خودشان گرفته اند می بینیم که در جاده های عراق راه افتاده اند ماشین هایی که نمره ی آنها مربوط به شهرهای شیعه نشین است از دم به تیر می بندند بدون توجه به اینکه شاید راننده یا دست کم سرنشینان دیگر شیعه نباشند. سر بریدن بچه ها نابالغ نمونه ای دیگر از بی حساب کشتن است وأ (

ح (در این روایت می گوید: کنار فرات اما نمی گوید: کربلا. روشن است که رود فرات از مناطق گوناگون عراق می گذرد و منحصر به کربلا نیست.

داعش

متن عربی حدیث

ص:444

بَعَثَ اللَّهُ عَلَیها عَبدا عَنیفاً خامِلاً أصلُهُ ، یَکونُ النَّصرُ مَعَهُ ، أصحابُهُ الطَّویلَهُ شُعورُهُم، أصحابُ السِّبالِ ، سودٌ ثِیابُهُم، أصحابُ رایاتٍ سودٍ، وَیلٌ لِمَن ناواهُم، یَقتُلونَهُم هَرجاً.

وَاللَّهِ ، لَکَأَنّی أنظُرُ إلَیهِم وإلی أفعالِهِم وما یَلقَی الفُجّارُ مِنهُم وَالأَعرابُ الجُفاهُ ، یُسَلِّطُهُمُ اللَّهُ عَلَیهِم بِلا رَحمَهٍ ، فَیَقتُلونَهُم هَرجاً عَلی مَدینَتِهِم بِشاطِئِ الفُراتِ البَرِّیَّهِ وَالبَحرِیَّهِ ، جَزاءً بِما عَمِلوا، وما رَبُّکَ بِظَلّامٍ لِلعَبیدِ.

مفتی سابق مصر: علی (علیه السلام) ظهور داعش را پیش بینی کرده بود

بین الملل > خاورمیانه - ایسنا نوشت:

مفتی سابق مصر داعش را پدیده ای پیش بینی شده دانست و با استناد به حدیثی از امام علی (علیه السلام) تاکید کرد که امیر المومنین 1400 سال پیش، ظهور داعش را پیش بینی کرده بود.

به گزارش پایگاه خبری المحیط ، علی جمعه، مفتی سابق مصر گفت: ظهور عداعش، پدیده غیر منتظره ای نیست و اوصاف این گروهک تروریستی پیش از این در منابع و کتب اسلامی و از زبان امام علی (علیه السلام) ذکر شده است.

مفتی پیشین مصر با استناد به حدیثی از امام علی (علیه السلام) که نعیم بن حماد در کتاب "الملاحم و الفتن" آورده است، گفت: امام علی که دَرِ علم پیامبر بود ظهور داعش را در این حدیث پیش بینی کرده بود» حدثنا نعیم عن الولید بن مسلم ورشید بن ابی قتیل عن ابی مروان عن علی بن ابی طالب علیه السلام قال اذا رایتم الرایات السود فالزموا الارض ولا تحرکوا ایدیکم ولا ارجلکم ثم یظهر قوم صغار لا یوبه لهم قلوبهم کزبر الحدید اصحاب الدوله لا یفون بعهد ولا میثاق یدعوا الی الحق ولیسوا من اهله اسمائهم الکنی ونسبهم الغری حتی یختلفوا فیما بینهم ثم یوتی الله الحق من یشا. «

» زمانی که پرچم های سیاه را دیدید از جای خود حرکت نکنید) به آن ها نپیوندید (و دستان و پاهایتان را تکان ندهید) با آن ها بیعت نکنید و به آن ها نپیوندید (سپس قومی ضعیف ظاهر می شود که قلب هایشان مانند براده های آهن سخت است. آن ها حکومت دارند اما به هیچ عهد و میثاقی پایبند نیستند به حق دعوت می کنند اما هرگز از عمل کنندگان به آن نیستند. اسم هایشان، کُنیه و

ص:445

نسب هایشان از نام شهرها گرفته شده است. تا اینکه میان خود اختلاف نظر پیدا می کنند سپس خداوند حق را آنگونه که می خواهد ظاهر می سازد «

علی جمعه در یادداشتی که در سایت "یوتیوب" به منتشر کرده، نوشت: علی (علیه السلام) این گروهک تروریستی را با ظرافت توصیف کرده است؛ قلب هایشان چون براده های آهن سخت است، آن ها صاحب دولت هستند، همانگونه که می بینیم داعش تشکیلات خود را خلافت اسلامی نامیده است و هیچ یک از خوارج پیش از این چنین ادعایی نداشته است، نام هایشان کنیه است و نسبت هایشان از شهرها گرفته شده ما نام هایی چون ابوبکر، ابویاسین، البغدادی، البصری، اللیبی و المصری را در میان اعضای این گروه می یابیم.

این عالم مصری گفت: مشکل فرقه داعش این است که اسلام را درست درک نکرده و تصویری غلط از دین اسلام در ذهن دارد. این افراد به دست روحانیون و علمای دینی آموزش ندیده اند بلکه معلومات خود را از کتاب های مختلف و به صورت پراکنده جمع آوری کرده اند و هرگز نتونسته اند به درک درستی از اسلام دست یابند. آن ها تنها اطلاعاتی پراکنده از اسلام دارند اما به درک عمیقی دست نیافته اند. سپس این اطلاعات پراکنده را آنگونه که خود مایل اند، شکل بخشیده اند و مردم را به اسم دین به قتل می رسانند در حالی که اسلام از اینگونه رفتارها دور است.

علی جمعه ادامه داد: رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) دین اسلام را به شکل چراغی روش برای ما به یادگار گذاشت، کسی از دین منحرف نمی شود مگر کسانی که مقرر شده که هلاک خواهند شد در حالی که پایه دین اسلام بر رحمت و مهربانی استوار شده است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرماید:» خداوند بخشنده مهربان رحمت و بخشش خود را بر مهربانان دریغ نمی کند. «این اولین حدیثی است که هر دانشجویی می آموزد و بقیه آموزش های دینی اش بر پایه آن استوار می شود.

وی ادامه داد: اگر این پایه درست بنا نهاده شود، ساختمان هم درست شکل می گیرد اما اگر این پایه خراب و سست باشد این ساختمان فرو می ریزد و این وضعیت فعلی داعش است. این گروهک و گروه های شبیه آن خوارج این عصر

ص:446

هستند.

انطباق بعضی از روایات با داعش

بعضی هاروایاتی را، با داعش تطبیق می کنند

همیشه یک مطلب را در مورد روایات پیشگوئی کننده و مانند آن، در نظر داشته باشیم.

این گونه روایات که از آینده و از اوضاع آخر الزّمان، خبر داده و مطالبی بیان نموده اند، اولا باید در باره اسناد و مدارک آنها، تحقیق و بر رسی نمائیم، در صورت صحت سندها و درستی انتساب به گویندگان آنها، باید بدانیم که این گونه احادیث و اخبار، ممکن است دارای جهات مختلف باشد و یا در طول تاریخ، چندین بار تکرار شود و به پیش آید.

پس نباید قاطعانه روایتی را با حادثه ای، تطبیق کرد، بلی می شود احتمال داد که این جریان قبلا از بزرگان دین، پیشگوئی شده است، اما بطور یقین منظور گوینده آن، این است، درست نیست، زیرا از آینده بسیار دور اطلاعی نداریم، شاید بدتر ازین و یا درست تر ازین، پیش خواهد آمد چون جریان های گذشت زمان تا روز انقراض عالم، در نظر معصومین مانند طشتی است که، با تعلیم خداوند عالم، به آن احاطه دارند و از بعضی ها، پرده برداشته اند، پس تطبیق هائی که اخیرا در باره داعش، انجام گرفته و حتی به انترنت هم کشیده شده، شاید یکی از مصداق های آن روایت باشد، مانند روایات ذیل.

1 -) حدثنا نعیم عن الولید بن مسلم ورشید بن ابی قتیل عن ابی مروان عن علی بن ابی طالب علیه السلام قال اذا رأیتم الرایات السود فالزموا الارض ولا تحرکوا أیدیکم ولا أرجلکم ثم یظهر قوم ضعفاء لا یؤبه لهم، قلوبهم کزبر الحدید هم أصحاب الدوله لا یفون بعهد ولا میثاق یدعون الی الحق ولیسوا من أهله اسمائهم الکنی ونسبتهم القری حتی یختلفوا فیما بینهم ثم یؤتی الله الحق من یشا.

زمانی که پرچم های سیاه را دیدید از جای خود حرکت نکنید) به آن ها نپیوندید (و دستان و پاهایتان را تکان ندهید) با آن ها بیعت نکنید و به آن ها نپیوندید (سپس

ص:447

قومی ضعیف ظاهر می شود که قلب هایشان مانند براده های آهن سخت است.

چند نکته درباره مساله ملاقات با امام زمان (عج) و چگونگی آن

1 - منظور از ملاقات چیست ؟

اهل دل وشیفتگان کوی وصال می گویند که ملاقات با امام زمان) عجل الله تعالی فرجه (به چند صورت انجام می گیرد:

الف (ملاقات و ارتباط روحی که بهترین نحوة ارتباطات است، ممکن است دائمی باشد و هیچ گاه فراق و جدایی نداشته باشد، یعنی شخص ملاقات کننده از لحاظ روحی در حدی است که هم سنخ و هم گون با امام عصر (علیه السلام) است و به گونه ای است که همیشه خود را در محضر مولایش می بیند و متنعم به نعمت هدایت معنوی حضرت مهدی است. اینان افرادی هستند که جانشان با جانف جانان همراه و محو در جمال مولا هستند.

ب (ملاقات در عالم رؤیا انجام گیرد یعنی در خواب به محضر مولا برسند.

ج (امام زمان را با همین بدن ظاهری و مادی ملاقات نمایند.

منظور از بحث ملاقات با امام زمان که معمولاً درکتابها مطرح است و قصص و حکایاتی که در مورد ملاقات اشخاص متدین و مؤمنان خالص با حضرت مهدی (علیه السلام) گفته می شود ملاقات با بدن ظاهری است که دراین دنیا زندگی

می کند، نه ملاقات روحی و نه در عالم رؤیا، یعنی افراد بیشماری در طول غیبت با همین بدن مادی به محضر مولایشان با بدن مادی رسیده اند و جمال حضرت را با چشم سر مشاهده کرده و چه بسا دستوراتی گرفته و مشکلاتشان را رفع کرده اند.

این خود بهترین دلیل بر اثبات وجودمبارک آن حضرت است.

2 - فایدة مطرح کردن دیدار با امام زمان (علیه السلام):

ممکن است گفته شود چیزهایی که معمولاً در داستانهای ملاقات با امام زمان) عجل الله تعالی فرجه (مطرح می شود، امور جزئی و ناچیز هستند و شما با

ص:448

نقل این داستانها از عظمت مقام امام و ولایت کبری می کاهید. بنابراین، نقل این نوع داستانها واساساً بحث ملاقات با امام زمان) عجل الله تعالی فرجه (بحث مفیدی نخواهد بود؟

در پاسخ چنین بینشی می گوییم: ما نیز متوجه این نکته هستیم که حضرت بقیه الله الاعظم (علیه السلام) برای اینکه کاسة آبی به دست تشنه لبی بدهد، یا در بیابان گمشده ای را به راه برساند، یا مریض مردنی را شفا دهد، بی خانه ای را صاحب خانه کند، بی فرزندی را با وساطت خود در درگاه الهی فرزند بخشد و امثال اینها، خلق نشده است، بلکه به تصریح دعای ندبه: خلقته لنا عصمتاً وملاذاً؛ یعنی برای اینکه به وسیله شناختن وپیروی کردن او از انحراف و گناه نجات پیدا کنیم و او پناهگاه ما باشد و ما به وسیله او از ضلالت نجات یابیم واساساً او حجت خدا در زمین است و اگر در زمین حجت خدا نباشند زمین اهلش را هلاک می کند، خداوند وجود مقدسش را خلق کرده و او را در این عالم نگاه داشته است، ولی ما در روزگاری زندگی می کنیم که مردم حتی نقل همین جریانات وانجام کارهای جزیی از این قبیل را هم نمی پذیرند ودشمنان آن حضرت، آنها را تکذیب می کنند، لذا در برابر چنین برخوردی ناچاریم این نوع ملاقاتها را مطرح کنیم؛ و اساساً در بین متدیّنان معروف است که هر کسی را یارای ملاقات با امام زمان نیست، بلکه تنها کسانی لایق این عنایتند که خود ساخته و مبرّی از هر نوع آلودگی باشند. از این رو، این خود یکی از عوامل تربیتی است که کسی که شوق دیدار دارد چاره ای جز پاک زیستن ندارد، لذا بحث ملاقات نه تنهامفید است، بلکه از بهترین و شیرین ترین و پرجاذبه ترین بحث است.

3 - اگر ملاقات ممکن است، پس چرا بایدمدعی ملاقات راتکذیب کرد؟

بعضیها ملاقات با حضرت را منکرند و می گویند ملاقات امکان ندارد و بر مدعای خود روایاتی را شاهد می آورند که می گویند: اگر کسی مدعی مشاهده و ملاقات با امام زمان (علیه السلام) شد او را تکذیب کنیدو از او نپذیرید. طبق این روایات ما نمی توانیم این نوع ملاقاتها را که در کتب نقل شده بپذیریم. به هرحال، امر دایر است که ما سخن مردم عادی وغیر معصوم را که مدعی ملاقات هستند،

ص:449

بپذیریم و یا سخن معصوم را که فرمود، مدعی رؤیت و ملاقات را تکذیب کنید، معلوم است که باید به سخن معصوم عمل کنیم نه سخن دیگران.

در پاسخ چنین ادعایی می گوییم: 1

اولاً، روایاتی در کار نیست، بلکه طبق تحقیق، یک روایت بیشتر نیست و آن همان توقیع حضرت ولی عصر (علیه السلام) به علی بن محمد سمری شش روز قبل از وفاتش است، که حضرت در این توقیع به علی بن محمد) نایب چهارم ( فرود: دست وپایت را جمع کن و به کسی برای بعد از خودت وصیت مکن، چرا که زمان غیبت کبرا فرا رسیده وتونیز شش روز دیگر از دنیا می روی. در آینده در بین شیعیان کسانی پیدا می شوند که ادعای مشاهدة ما را دارند، بدانید که قبل ازخروج سفیانی و صیحة آسمانی) دو علامت از علائم حتمیة ظهور (هر کسی ادعای مشاهدة ما را داشته باشد، دروغگو و مفتری است. 2

آنها که ملاقات امام زمان (علیه السلام) را قبول ندارند به این روایت تمسک می کنند وگرنه روایت دیگری در کار نیست.

ثانیاً، از این روایت نیز پاسخهایی داده شده است 3 که بهترین پاسخ به تناسب حکم و موضوع و با استفاده از لفظ » مفتر «که حضرت فرمود:» الا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی والصیحه فهو کذاب مفتر..... «، این است که منظور صرف دیدار و ملاقات نیست، بلکه دیداری است همراه با ادعای نیابت که مثلاً شخصی مدعی نیابت خاصه می شود و می گوید: من امام را مشاهده می کنم و امام زمان (علیه السلام) مرا همانند نوّاب اربعه، نایب خاص خود قرار داده است، من وکیل آقا در بین شما هستم و شما باید در کارها به من مراجعه کنید. حضرت فرمود چنین کسی نه تنها دروغ می گوید، بلکه افترا نیز می بندد چون به ما نسبت می دهد که ما او را نایب و وکیل خود قرار داده ایم. اصل صدور روایت هم در مقام نیابت است که حضرت به علی بن محمد فرمود: کسی را از جانب ما نصب مکن و دوران غیبت صغری و نیابت خاص تمام شده است. در چنین شرایطی اگر کسی ادعای

ص:450

رؤیت و مشاهده داشته باشد، معلوم است که منظور مشاهدة خالی از نیابت نیست.

بنابراین، اینکه مدعی می گوید: روایاتی بر تکذیب مدّعی مشاهده وارد شده است، صحیح است، بلکه تنها یک روایت، آنهم در موقعیت خاص نیابت است. ما نیز در این مسأله با مدعی هماهنگ هستیم که اگر کسی در عصر غیبت کبری ادعای مشاهده همراه با نیابت خاصه را داشته باشد، قطعاً کذاب ومفتری است، زیرا در غیبت کبری تنها نیابت عامه مطرح است نه خاصه.

پس از بیان منظور از ملاقات و اینکه مقصود صرف دیدار جمال یار است نه همراه با ادّعای نیابت و وکالت،

می گوییم: حق این است که ملاقات با آن امام همام ممکن است و هیچ استحاله ای ندارد، زیرا رؤیت شخصی که در دنیا با بدن مادی زنده است و در بین مردم زندگی می کند امری طبیعی وعادی است وندیدن بر خلاف عادت و روی مصالحی است که این غیبت را اقتضا کرده است.

کسانی که در عصر غیبت ادعای رؤیت کرده اند تعدادشان به اندازه ای است که امکان دروغ و یا تبانی و توطئه بر این دروغ وجودندارد، به تعبیر فنّی، ادعای رؤیت از حد تواتر هم فراتر رفته و مدّعیان مشاهده نیز افرادی معمولی و یا لاابالی نیستند، بلکه افرادی چنین ادعایی را داشته اند که اغلب تالی تلْو معصوم بوده و مردم در امور دین شان به آنها اقتدا می کردند. چگونه ممکن است به افرادی همچون علامه حلی و سید بحر العلوم و مقدس اردبیلی و علی بن مهزیار اهوازی وسایر اولیای خدا، نسبت دروغ داد و گفت: اینان در ادعای ملاقاتشان قصد فریب مردم و یا رسیدن به جاه و مال دنیا را داشته و برای نیل به هواهای نفسانی و خود را در بین عوام محبوب جلوه دادن در بین مردم چنین ادعایی را کرده اند. در حالی که بسیاری از این بزرگان در حیات خود به طور عموم به مردم نگفته اند و برخی خواص هم که به این مطلب پی می بردند و از آنها درخواست شرح ملاقات می کردند پس از اخذ میثاق و عهد و پیمان که تا زنده بودن آنان برای کسی بازگو نکنند، برای آنان اعتراف می کردند وگرنه برای عامه مردم تا حد امکان نمی گفتند و اغلب پس از درگذشت آنان مسأله فاش می شد.

ص:451

مرحوم حاجی نوری در کتاب نجم الثاقب می گوید: مرحوم آخوند علامه» ملا زین العابدین سلماسی «که یکی از شاگردان مرحوم» سید بحرالعلوم «است فرمود:

من در محضر درس سید بحر العلوم بودم شخصی سؤال کرد: آیا امکان دارد کسی در زمان غیبت کبری حضرت صاحب الزمان را ببیند؟ سید به او جواب نداد، ولی من که نزدیک او نشسته بودم، دیدم سرش را پایین انداخته و آهسته می گوید: چه بگویم، در جواب او و حال آنکه حضرت مرا در بغل گرفته و به سینة خود چسبانیده است. «

به هر حال، در اینکه ملاقات با حضرت صاحب الامر ممکن و میسر است و تعداد بیمشاری از اولیاء خدا وشیفتگان آن حضرت به محضرش شرفیاب شدند و بسیاری از آنها از محضرپرفیض او بهره ها برده اند، تردیدی نیست، اما اینکه چشم ما نابیناست و خفاشانه توان دیدار جمال بی مثال آن خورشید عالمتاب را ندارد، عیب ونقص است که به خود ما بر می گردد. نه از قابل درک نبودن آن وجود مقدس، زیرا که ما مدعی صحت دیدار یار هستیم نمی گوییم هر که از راه رسیده، با همه آلودگی هایش می تواند به محضر امام زمان راه یابد، چرا که در آن حریم، جز پاکان و نخبگان و مؤمنان خالص و عاشقان کوی ولایت و سرانجام، رنج کشیدگان در محبت را راهی نیست. دیدار امام زمان شرطها دارد یکی از آنها، انقطاع از علایق مادی و بریدن از همه مظاهر دنیوی و محو در جمال یار شدن است. خیلی ها خواسته اند، حتی سالها کوشیده اند که به محضرش راه یابند، ولی به عللی موفق نشدند. واینک داستان صابونی را بشنوید وسپس تو خودحدیث مفصل بخوان از این مجمل:

امام (علیه السلام) به صابونی اجازة دیدار نداد:

داستان صابونی بدین قرار است که: مردی صالح وخیراندیش که در بصره عطاری می کرد، می گوید: روزی در مغازه نشسته بودم که دو نفر برای خرید سدر، و کافور به در مغازه من آمدند، از گفتار و سیمای آنان دریافتم که اهل بصره نیستند واز شخصیت های بزرگوار می باشند، زیرا اثر نجابت از چهره شان پیدا بود. ازحال ودیار آنان پرسیدم، کتمان کردند، من هر چه اصرار می کردم، آنان نیز اصرار به

ص:452

کتمان کردن وپاسخ ندادن داشتند.

در پایان آن دو را به حضرت رسول الله قسم دادم که خودشان را معرفی کنند، چون دیدند من دست بردار نیستم، گفتند: ما از ملازمان و چاکران درگاه حضرت ولی (علیه السلام) هستیم. شخصی از نوکران آن درگاه با عظمت از دنیا رفته است، صاحب آن ناحیه ما را مأمور کرده که از تو سدر وکافور خریداری کنیم. وقتی فهمیدم که اینان از یاران آن حضرت هستند بی اختیار به دست و پای آنها افتاده و تضرع و زاری کردم که مرا به آن حضرت برسانید؟

یاران حضرت گفتند: مشرف شدن به حضور آن سرور منوط به اجازة ایشان است، گفتم: مرا تا نزدیکی آن حضرت ببرید اگر اجازه داد زهی سعادت وگرنه هیچ ؟! آنان از اقدام به این کار خودداری کردند، ولی چون من با کمال پافشاری و اصرار دست بردار نبودم، به من رحم کرده منت گذاشتند ودرخواست مرا اجابت نمودند. از اینکه آنان بالاخره تقاضای مرا پذیرفته بودند، بسیار خوشحال شدم و با شتاب تمام سدر و کافور را به آنها داده، در مغازه را بسته و به دنبال آنها روانه شدم تا به ساحل دریای عمان رسیدیم.

آن دو نفر بدون احتیاج به کشتی روی آب روانه شدند، ولی من ترسیدم که غرق شوم وحیران ایستادم، آنان متوجه من شدند و گفتند، مترس، خدا را به حضرت مهدی) عجل الله تعالی فرجه (قسم بده ورهسپار شو. من چنین کردم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبال آنها رفتم، در وسط دریا بودیم که ناگهان دیدم ابرها به هم در آمده و هوا صورت بارانی به خود گرفته و شروع به باریدن کرد، اتفاقاً من در همان روز، صابون ریخته بودم و بر پشت بام مغازه به دلیل آن که به وسیله تابش آفتاب خشک شود، گذارده بودم، همینکه باران را مشاهده کردم به فکر صابون ها افتاده و پریشان خاطر شدم، به محض این خیال مادی، پاهایم در آب فرو رفته و به کمک هنر شناوری به دست و پا وتضرع افتادم، آن دو نفر وقتی به من توجه کردند و عجز و ذلت مرا مشاهده نمودند، فوراً به عقب برگشته دست مرا گرفتند واز آب بیرون کشیدند و گفتند: این پیشامد، اثر آن خاطره صابون بود، بار دیگر خدا را به حضرت مهدی) عجل الله تعالی فرجه (قسم ده تا تو را در آب حفظ کند. من نیز استغاثه نیز

ص:453

نموده و چنین کردم ومثل اول روی آب با آنان رهسپار شدم، وقتی که به ساحل رسیدیم، خیمه ای چادری را دیدم که همانند» شجرة طور «نور از آن ساطع بود و آن فضا را روشن کرده بود. همراهان گفتند: تمام مقصود در میان همین پرده است، با هم به راه خود ادامه دادیم تا نزدیک چادر رسیدیم، یکی از همراهان پیش رفت تا برای من اجازة ورود بگیرد. چادر را خوب دیدم و صدای آن بزرگوار را می شنیدم، ولی وجود نازنینش را نمی دیدم، آن شخص در باره مشرف شدن من، از حضور مبارکش خواستار اجازه شد، آن جناب فرمود:» ردّوه فانّه رجل صابونی «به او اجازه ندهید، برش گردانید و او را در شمار خدمه این درگاه نشمرید، زیرا اومردی صابون دوست ومادی است «؛ یعنی او هنوز دل از تعلقات دنیای دنّی خالی نکرده است و قهراً لیاقت حضور در این درگاه را ندارد.

عطار ادامه می دهد: چون چنین شنیدم، ناامید گشتم و دندان طمع از دیدار آن حضرت کشیدم و دانستم که وقتی ممکن است به زیارت آن جناب برسم که دلم را از آلودگی های مادی و معنوی زدوده و صاف گردانم. 4

بنابراین، گرچه ملاقات با امام زمان) عجل الله تعالی فرجه (امری ممکن است، لکن ممکنی است شبیه به محال عادی یعنی شرایط سختی دارد که جز اوْحدی از مردم وشیفتگان دیدار یار، واجد آن شرایط نیستند و تا زمانی انسان وابسته به امور مادی است و به مظاهر عالم ماده از پست ومقام گرفته تا ماده و مده و از عده گرفته تا عده دل بسته است، امکان شرفیابی محضر مقدسش را پیدا نخواهد کرد، لذا شرفیاب شوندگان به نسبت دوستان بسیام کم اند.

به هر حال، ملاقات با آن حضرت در عین اینکه بسیار مشکل است، اما می بینیم که در طول تاریخ افراد بسیاری به محضر مبارکش شرفیاب شدند. بزرگان ما بخشی از آن ملاقاتها را که پس از وفات ملاقات کنندگان ویا در حیاتشان شهرت پیدا کرده بود در کتابهایشان نقل کرده اند و یقیناً بیش از آن مقداری که به دست ما رسیده، ملاقاتهایی است که ملاقات کنندگان آن را کتمان کرده و با خود به گور برده اند، زیرا اساس بر کتمان است نه افشا. با اینکه بنا بر کتماناست، صدها مورد افشا شده و دیگران از آن آگاهی پیدا کرده اند، بنای ما در اینجا نقل تمام آن موارد نیست چرا که

ص:454

کتاب مستقلی را می طلبد، بلکه عنوان تیمن و تبرک به بعضی از آنها اشاره می کنیم.

کسانی که مایلند از آن ملاقاتها آگاهی پیدا کنند به کتب مفصّله مراجعه کنند. 5

4 - چگونه افرادی توانسته اند به حضور امام زمان) عجل الله تعالی فرجه (برسند ؟

همان طوری که میدانید افرادی در زمان غیبت کبری به محضر مبارک حضرت ولی عصر رسیده اند و از این عنایت و موهبت الهی بهره مند شده اند.

این مطلب به حدی زیاد اتفاق افتاده است که نیاز به توضیح ندارد. تنها موضوعی که جای بحث و بررسی دارد این است که: این افراد چگونه توانسته اند به این فیض عظیم نائل شوند. آیا بخاطر تقوی و ورع و داشتن اعمال صالح بوده است ؟ یا چون درجات عالی علمی و معنوی داشته اند موفق به زیارت حضرتش شده اند؟ شاید اینها هم نبوده. بلکه مداومت بر تشرف شبهای چهارشنبه به مسجد سهله و کوفه و جمکران و امثال ذالک. موجب سرافرازی به این افتخار عظیم گشته است ؟ و یا آنکه تنها و تنها لطف و عنایت حضرت موجب شده است که به محضر مبارکشان مشرف شوند؟

با توجه به حدیث بسیار مشهور و معروفی که ار ناحیه مقدسه حضرت بر دست نایب چهارم خود حضرت شیخ علی بن محمد سمری صادر گشته است: یعنی: الا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی و الصیحه فهو کاذب مفتر... *) هر کس ادعای مشاهده آن حضرت را مثل کیفیت مشاهده نواب اربعه بنماید دروغگو و تهمت زننده است (معلوم می شود که مسئله بابیت و ارتباط اختیاری با آن حضرت تکذیب شده است. پس به هیچ وجه و از هیچ راه و هیچ کس نمی تواند بطور قطعی ادعا کند که مثلا فلان کار نتیجه اش زیارت و مشاهده حضرت بقیه الله است چون در این صورت هر کس که آن کار را انجام دهد حضرتش را زیارت خواهد نمود و این خود یک نوع بابیت است.

از طرفی با دقت در قضایا و تشرفات مختلفی که از کتابهای معتبر و افراد موثق نقل می شود و به ما رسیده است این نکته روشن می شود که صاحبان آنها گاه علمای بزرگ و معروف گاه افراد صالح و متقی گاهی افراد معمولی بعضا افرادی از

ص:455

اهل سنت و حتی بعضی از کفار بوده اند. به همین جهت واز اختلاف حالات و روحیات این افراد معلوم می شود که تشرف به محضر مبارک آن حضرت اختصاص به هیچ قشر و گروهی نداشته و ندارد. ضمن اینکه معلوم می شود تشرف به محضر ایشان معمولا هیچ فضیلتی رابرای انسان ثابت نمی کند. یعنی نمی توان گفت که هر کس آن حضرت را ملاقات کرده است انسان صالح با ورع و کاملی است. اگر چه خود این موضوع از افتخارات او خواهد بود زیرا همینکه فردی چشمش به جمال نورانی مولای انس و جان حضرت بقیه الله بیافتد افتخاری عظیم نصیبش شده است. البته از این مطلب هم نباید چشم پوشی کرد که قسمت عمده این افراد کسانی هستند که شوق زیارت مولایشان آنها را به فکر مداومت بر عملی انداخته و بالا خره در پایان عمل یا دراثنای و گاهی در ابتدای کار به حضور پر برکت امام زمان مشرف شده اند. البته عده ای هم بخاطر مشکلاتی که داشتند به آن سرور متوسل شده اند و حضرت به طریق مختلف از آنها دستگیری نموده اند.

ولی در نهایت ازاکثر قضایا می توان حداقل به این مطلب معتقد شد که:

به فکر دیدار آن حضرت بودن و یا متوسل شدن به ایشان و امثال اینها در بسیاری از اوقات موجب شرفیابی به حضورشان می شود.

با همه اینها همانطوری که قبلا گفتیم ممکن است در بعضی از این موارد نتیجه قطعی وجودنداشته باشد. و جان سخن اینکه این افتخار فقط طبق انتخاب و نظر خود حضرت است و به تعبیر بعضی از بزرگان اهل معنی:) تا یار که را خواهد و میلش به که باشه (. و مسلما آن حضرت حکیم هستند و هیچ کاری را بدون حکمت انجام نمی دهند اما آن حکمت برای ما معلوم نیست لذا می بینیم افرادمختلف با روحیات مختلف ایشان را ملاقات کردند و حتی کیفیت ملاقات آنها هم به یک شکل نیست. یعنی عده ای در وقت تشرف آن حضرت را شناخته و بعضی هم نشناخته اند ولی اینها بعدا از روی قراینی متوجه موضوع شده اند. حتی افرادی که حضرت را در هنگام تشرف شناخته اند گاهی در آن تصرف شده. بطوری که غیر از سکوت و بی حرکتی و بی حسی کاردیگری نمی توانسته اند انجام دهند.

ولی بعضی هم خیلی راحت با حضرت صحبت کرده اند و حاجت خواسته اند.

ص:456

حال همین افراد هم گاهی اشخاصی در اوج پاکی و اخلاص و بعضا افرادی معمولی و در نهایت سادگی و کم سوادی بوده اند.

بنابراین همانطوری که گفتیم معلوم می شود مصلحت را خود آن مولای عزیز تشخیص می دهد و طبق همان عمل می کنند به طوری که در بعضی از موارد صلاح در تشرف به هیچ شکلش نیست و فقط با مکاشفه یا رویا وحتی اتفاق افتاده که بدون اینها جواب داده شده است.

اما در تمامی این قضایا به صاحبانشان عرض می کنیم: هنیئا لکم و گوارایتان باد این آب حیات و خدای تعالی ازاین جرعه های حیات بخش به ما هم مرحمت فرماید.

5 - فایده نقل و بازگو کردن این گونه قضایا چیست ؟

از همان اوایل غیبت کبری تا به حال یکی از کارهائی که علما و بزرگان تشیع به آن اهمیت داده اند این بوده است که قضایا و حکایات افرادی که آن حضرت را زیارت نموده و یا در خواب و مکاشفه دیده اند و توسلی داشته و اثرات توسلشان را احساس کرده اند در کتابهایشان نقل نمایند.

در این زمینه کتابهای بسیاری را می توان نام برد و از جمله کتابهائی که در آن دوره های اخیر نوشته شده است بخشی از کتابهای ارزشمند بحار الانوار علامه مجلسی. تبصره الولی علامه بحرانی. جنه الماوی. دارالسلام و نجم الثاقب که هر سه از محدث نوری هستند می باشد. و غیر از اینها اگر بخواهیم نام تمامی کتابها را ذکر کنیم از حوصله این مقدمه خارج است.

حال روی چه دلیلی این کاررا می کردند؟ طبعا آثار و خواص اعتقادی علمی و اخلاقی زیادی در نقل آنها است. که اینطور به آن اهمیت داده شده است یعنی در خصوص اعتقاد به امام عصر نقل این قضایا موجب تقویت اعتقاد و ایمان شیعیان و حتی غیر شیعیان و غیر مسلمانان می شوند. از طرفی پشتوانه بسیار محکمی برای مردم خواهد بود که در شداید و فشارهای زندگی به ان منبع قدرت الهی و حلال مشکلات و امام مهربان امت متوسل شوند. لااقل در زیر بار فشارها ایمان خود را از دست ندهند و بتوانند با آرامش و سلامت از مشکلات خارج شوند. ضمن اینکه

ص:457

نقل قضایای تاریخی که واقعیت هم داشته باشند روح انسان را می سازد. همان طوری که مولی امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) امام حسن (علیه السلام) را به خواندن تاریخ توصیه می فرمایند. و بلکه خدای تعالی در قران کریم می فرماید:

فاقصص القصص لعلهم یتفکرون. *) حکایت گذشتگان رابرای مردم نقل کن تا به فکر ترقی و رشد خود بیافتند. (

پی نوشتها

1 - برای آگاهی بیشتر و پاسخهایی که علما داده اند، ر. ک: به محدث نوری، جنه المأوی در بحار، ج 53 از ص 318 تا آخر کتاب، بحار، ج 52، ص 151 ج 172.

2 - مجلسی، بحار، ج 52، ص 151.

3 - ر. ک: همان.

4 - حضرت مهدی، فروغ تابان ولایت، ص 245، به نقل از: دارالسلام عراقی، ص 172 با توضیحاتی از نگارنده.

5 - از قبیل: بحار الانوار، ج 53، جنه المأوی، نجم الثاقب محدث نوری، دارالسلام عراقی، منتخب الاثر صافی، کمال الدین صدوق، مهدی موعود، انوار نعمانیه، ج 2 از سید نعمت اله جزایری؛ کشف الغمه فی معرفته الائمه، ج 3 از اربلی والزام الناصب، ج 2 از شیخ علی یزدی و ملاقات با امام زمان از سید حسن ابطحی و.....

6 - جمال الدین حسن بن یوسف بن مطهر حلّی معروف به» علامه حلّی «از علما و فقهای برجسته قرن هشتم هجری است ک در سال 726 هجری قمری از دنیا رفت و در نجف اشرف به خاک سپرده شد، این شخصیت بزرگ علمی و مفخر شیعه، سلطان محمد خدابنده پادشاه مغول را به مذهب شیعه در آورد ودر این مسیر خدمت شایانی به مذهب حقّه جعفری نمود. و او در تمام علوم استاد ماهری بود وتألیفات او را بیش از پانصد جلد تخمین زده اند.

برگرفته از کتاب سیمای آفتاب

انتشار: مؤسسه فرهنگی موعود عصر

ص:458

چرا پروردگارت را عبادت نمی کنی

هنگامی که در آفریقای غربی جنگ واقع شد، عده زیادی در این جنگ کشته شدند.

پس از پایان جنگ راهبی که در آن نواحی بود از صومعه خویش بیرون آمد و چشمش به مردی افتاد که مانند مرده ای بر روی زمین خوابیده است. نزدیک او رفت. پس از دقت زیاد او را زنده یافت و با زحمت فراوان به صومعه خودش منتقلش کرد. مدتی به معالجه او اشتغال داشت تا اینکه بهبودی حاصل نمود. راهب در مدت معالجه بنا به عادت خود و رسوم مذهبی شبانه روز را به نماز و دعا و مناجات می گذرانید، ولی سرباز مجروح پس از بهبودی هم هیچ گونه عملی از اعمال دین را انجام نمی داد. روزی راهب پرسید: تو چرا پروردگارت را عبادت نمی کنی ؟

سرباز جواب داد: آیا پروردگار موهومی را که وجود ندارد عبادت کنم ؟ راهب از شنیدن این سخن ساکت شد و هیچ نگفت تا مدتی گذشت.

یک روز برای گردش از صومعه خارج شدند و در میان بیابان قدم می زدند.

چشم راهب بر اثر قدم های حیوانی افتاد. پرسید: این چه اثری است ؟ سرباز جواب داد: محل پای حیوانی است.

راهب گفت: در این بیابان من حیوانی ندیده ام.

سرباز مجروح جواب داد: غیرممکن است همین اثر کافی است در اینکه ثابت کند قطعا در اینجا حیوانی بوده و از این محل عبور کرده است.

راهب گفت: اثر پائی بر وجود حیوان دلالت می کند، آیا این آثار بدیعه و این مخلوقات محیرالعقول و این کرات درخشان و ستارگان فروزان» و رفت و آمد شب و روز «بر قادری توانا و صانعی حی و دانا دلالت نمی کند؟

سرباز مجروح شرمنده شد و ایمان آورد و از حسن راهنمائی راهب تشکر کرد.

در زمان حضرت موسی (علیه السلام)

(در بنی اسرائیل به جهت نیامدن باران قحطی شد. مردم خدمت حضرت

ص:459

موسی رسیدند و گفتند: برای ما نماز استسقاء» نماز باران «بخوان. حضرت موسی (علیه السلام) برخواست که با قوم خود برای دعای باران بروند و بیشتر از هفتاد هزار نفر بودند. هرچه دعا کردند باران نیامد.

حضرت موسی (علیه السلام) عرض کرد: خدایا چرا باران نمی آید، مگر قدر و منزلت من نزد تو کهنه شده ؟ خطاب رسید: نه، لیکن میان شما یک نفر است که چهل سال مرا معصیت می کند. به او بگو از جمعیت خارج شود تا باران رحمتم را نازل کنم. موسی (علیه السلام) عرض کرد: الهی صدای من ضعیف است، چگونه به هفتاد هزار جمعیت برسد؟

خطاب شد: ای موسی تو بگو من صدای تو را به مردم می رسانم. حضرت موسی به صدای بلند صدا زد: ای کسی که چهل سال است معصیت خدا را می کنی از میان ما برخیز و بیرون رو که خداوند به جهت شومی و بدی تو باران رحمتش را از ما قطع کرده.

آن مرد عاصی برخواست نگاهی به اطراف کرد، دید کسی بیرون نرفت. فهمید خودش باید بیرون برود. با خود گفت چه کنم. اگر برخیزم و از میان مردم بروم که مردم مرا می بینند و می شناسند و رسوا می شوم و اگر نروم که خدا باران نمی دهد.

همانجا نشست و از روی حقیقت توبه کرد و از کرده خود پشیمان شد. یکدفعه ابرها آمده و به هم متصل شد و چنان بارانی آمد که تمام سیراب شدند.

موسی عرض کرد: الهی کسی که از میان ما بیرون نرفت چگونه شد که باران آمد؟

خطاب شد: سقیتکم بالذی منعتکم به، به شما باران دادم، به سبب آن کسی که شما را منع کردم و گفتم از میان شما بیرون برود.

موسی (علیه السلام) عرض کرد: خدایا! این بنده را به من بنما.

خطاب شد: ای موسی آن وقتی که مرا معصیت می کرد رسوایش نکردم، حال که توبه کرده او را رسوا کنم ؟ حاشا، من نمامین» و سخن چینان را «دشمن می دارم، خود نمامی کنم ؟

خداوندا این عمل برای رضای تو است

پهلوانی به نام پوریا به تمام شهرها رفته و با پهلوانان دست و پنجه نرم کرد و بر

ص:460

همه غالب شده بود. آینه ای سر زانو بسته بود که این علامت آن است که هنوز به زمین نخورده است.

وقتی به اصفهان وارد شد، با همه پهلوانان کشتی گرفته و آنان را به زمین زد و همگان بازوبند او را مهر کردند. نوبت به پهلوان دربار رسید. اعلام عمومی صادر شد. تمام مردم شهر برای دیدن قهرمانان روز جمعه در میدان شاه اصفهان) میدان امام فعلی (حاضر شدند. شب جمعه فرارسید.

پوریا که در یکی از اطاق های میدان منزل داشت، کنار اطاق نشست. پیرزنی را دید که یک ظرف حلوا در دست گرفته به مردم می داد و می گفت:

حاجتی دارم دعا کنید. آنگاه مقابل پوریا رسید. پوریا از پیرزن سؤال کرد، پیرزن چه حاجت داری ؟

پیرزن گفت: پسرم پهلوان پایتخت است، قرار شده فردا با پهلوانی که تمام پهلوانان را به زمین زده کشتی بگیرد. چون اداره زندگی چند نفر زن و بچه با اوست، نذر کردم که پسرم از دست او زمین نخورد که در نتیجه حقوقش قطع بشود.

پوریا قدری حلوا خورد و سپس پیرزن رفت. روز موعد رسید. سلطان برای مشاهده در محل نمایش زورآزمائی قهرمانان در جایگاه مخصوص قرار گرفته. مردم ازدحام کردند. پهلوانان در وسط میدان ایستادند. پوریا دست پهلوان پایتخت را گرفته، حرکتی داد، دید متاسفانه هیچ تاب و مقاومتی ندارد. زمین کوبیدن او احتیاج به زور ندارد. آنگاه پیرزن یادش آمد که زمین خوردن این پهلوان باعث بریدن نان چندین نفر خواهد شد، با خود گفت:

پوریا تو قهرمان را به زمین زدی، امروز برای خدا از دست این پهلوان به زمین بخور. چنانچه او را به زمین بزنی با ناله آن پیرزن چه می کنی ؟ شروع کرد کشتی گرفتن که یک مرتبه خود را به زمین انداخت. پهلوان پایتخت روی سینه اش نشست و با زانو به سینه او می زد، در آن هنگام گفت: خداوندا این عمل برای رضای تو است، از من بپذیر.

پس از مرگ، پوریا هم برای یک مجاهده با نفس آثارش جاوید و برای همیشه نام پوریای ولی باقی است.

ص:461

والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین (1)

ترجمه:» و آن افرادی که درباره ما جد و جهد نمایند ما حتما آنان را رد راه های خودمان هدایت خواهیم کرد و یقینا خدا با نیکوکاران است. «

کاخ سفید فتح خواهد شد

بسم الله الرحمن الرحیم

پیرامون مسئله اخرالزمان و وقایع این دوران اخبار و روایات زیادی نقل شده است که تفسیر و تعبیر این گونه احادیث باید توسط افراد خبره در دین انجام گیرد، چه بسا برخی از این اخبار هنوز قابل درک نیستند و زمان درک و فهم آنها فرا نرسیده است و مرور زمان آنرا قابل فهم خواهد کرد مانند حدیثی که ملاحظه خواهید نمود این حدیث تا صد سال پیش قابل فهم و درک نبود ولی با فرا رسیدن زمان تعبیر آن می ببنیم چگونه با اوضاع کنونی کاملا مطابق است.

در حدیثی از رسول الله امده است که "لا یزال الدین قائما حتی تقوم الساعه او یکون علیکم اثنا عشر خلیفه" و "عُصَیْبَةٌ من المسلمین یفتتحون البیت الابیض بیت کسری او ال کسری.") صحیح المسلم کتاب الاماره حدیث 1822) بحار الانوار ج 36 ص 362.

مسئله قابل توجه در این حدیث بخش آخر آن است:" عصیبة من المسلمین یفتتحون البیت الابیض "گروه کوچکی از مسلمین بیت ابیض را فتح خواهند کرد.

بطوری که به دست آمده است این اصطلاح) بیت الابیض (در سایر از احادیث بیامبر اکرم و ائمه اطهار وارد نشده است و شارحان هم در معنای این کلمه توقف کرده اند چراکه در زمان پیامبر و ائمه این اصطلاح هیچ مفهوم وکاربردی در اشعار و نثرها نداشته است.

مسئله دوم، توضیح و عطف بیانی است که در این حدیث برای بیت الابیض ذکر شده که این بیت نموداری از بیت کسری معرفی شده است یعنی مرکز قلدری و زورگوئی و پایگاه قدرت و ثروت و استعمار و استضعاف، همانند کاخ کسری در زمان خودش.

مسئله سوم معرفی فتح کنندکان این بیت است که عصیبة من المسلمین یعنی گروه

ص:462

کوچکی از مسلمانان خواهند بود، اما عده ای مقاوم و استوار.

این حدیث سند افتخار مسلمانان است که هر چه ظلم و جنایت باشد و هر برنامه پیشرفته دفاعی هم وجود داشته باشد با این همه پیامبر ما 1400 سال پیش وعده فتح کاخ سفید را داده اند واین امر یقینا توسط عده کمی از یاران مهدی موعود محقق خواهد شد.

کاخ سفید در نبرد آخرالزمان

از برخی احادیث استفاده می شود که دامنه ی جنگ آخرالزمان به آمریکا نیز خواهد کشید و دامان این نبرد دامان آنان را نیز خواهد سوزاند.

مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح خود از عامر بن سعد نقل می کند: من طی نامه ای که به وسیله ی غلام خود نافع بن جابر بن سمره ارسال نمودم، از وی خواستم که یک مطلب مهم و حساس را که خودش به طور مستقیم و بدون واسطه از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده است، در اختیار من بگذارد.

عامر بن سعد می گوید: جابر بن سمره در پاسخ درخواست من از نقل حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین نوشت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:» آئین اسلام تا قیامت پایدار خواهد بود تا اینکه دوازده خلیفه بر شما مسلمانان حکومت کنند. و نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که این جمله را نیز اضافه نمود که گروه اندکی از مسلمانان کاخ سفید را فتح خواهند کرد، کاخی که نموداری از کاخ کسری یا خاندان کسری است. «صحیح مسلم، کتاب الامارة حدیث 1822

از این حدیث نکاتی استفاده می شود که به برخی از آنها اشاره می شود:

الف (این کاخ علاوه بر اینکه به نام و عنوان» أبیض «معرفی شده است، اوصاف و علل سقوط آن نیز با تشبیه کردن به کاخ کسری بیان گردیده است.

یعنی همانگونه که کاخ کسری) یا کاخ خاندان کسری، تردید از ناقل حدیث است (روزی مرکز قدرت و ثروت و تسلط بر طبقات مستضعف بود و در اول اسلام به وسیله ی مسلمانان سقوط کرد،» کاخ سفید «نیز که دارای همان اوصاف و کانون شرّ

ص:463

و شیطنت و ظلم و ستم در سرتاسر جهان است در آینده به دست گروهی از مسلمانان سقوط خواهد کرد.

ب (در متن حدیث تعبیر به» یفتتحون «شده است. و تفاوتی که میان واژه ی فتح و افتتاح وجود دارد بر ادیبان و سخنوران مخفی نیست، که هر فتحی مستلزم زحمت و تلاش است و تحمل رنج و مشقت را می طلبد. ولی افتتاح دارای مفهومی عامی است که ممکن است بدون تحمل رنج و زحمت به دست آید.

منبع: آرماگدون نبرد نهایی در آخرالزمان

مولف: محمد لک علی آبادی

در پاسخ به هتاکی های اخیر به حضرت ابالفضل العباس (علیه السلام)،

سعیدپاشازاده

شاعر جوان و انقلابی کشور شعر زیر را سروده است که در اختیار مخاطبان قرار می گیرد:

یارب بپذیر این همه نفرین را از حد گذرانده بی حیا توهین را

از دست علمدار فقط کار آید جز شیر که باید بزند شاهین را

هشدار من این است که کفتار مپیچ بیهوده به پای شیر کرار مپیچ

او با نگهش پشت تورا خرد کند اینقدر به پنجه ی علمدار مپیچ

یارب چقدر صبر و مدارا بس نیست ؟ آن کس که چنین کند به جز ناکس نیست

بیهوده طمع به پنجه ی شیر کند این لقمه برای دهنِ کرکس نیست

ص:464

هرگونه جسارت به شما محکوم است نابودیِ دشمن علی محتوم است

در چهره ی آن کس که کند هتاکی اثارِ حرام زادگی معلوم است

گیرم که قلم به کافر افتاد مخور غم یک لکه به روی دفتر افتاد مخور غم

تاریخ نشان داده که با پنجه ی عباس هر کس که در افتاد ور افتاد مخور غم

سعیدپاشازاده شاعر جوان و انقلابی

داستان عجیب امانت مرد هندی و توسل به حضرت علی (علیه السلام)

عالم زاهد سید هاشم بحرانی می گوید: در نجف اشرف شخص عطاری بود که همه روزه پس از نماز ظهر در دکانش مردم را موعظه می نمود. یک نفر از شاهزادگان هند که مقیم نجف اشرف شده بود برایش مسافرتی پیش آمد. پس جعبه ای که در آن گوهرهای نفیسه و جواهرات پر بها بود نزد آن عطار امانت گذاشت و رفت و پس از مراجعت آن امانت را مطالبه کرد عطار منکر گردید. هندی پناهنده به قبر مطهر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شد و گفت یا علی (علیه السلام) من برای اقامت نزد قبر شما ترک وطن و آسایش نموده و الان هم شاهدی برای گرفتن امانتم ندارم.

شب در خواب آن حضرت به او فرمود هنگامی که دروازه شهر باز می شود بیرون شو و اول کسی را که دیدی امانت را از او مطالبه کن او به تو می رساند. اول کسی را که دید پیری عابد و زاهد بود که پشته هیزمی بر دوش داشت پس حیا کرد از او چیزی بخواهد. به حرم مطهر برگشت شب دیگر در خواب مانند شب گذشته به او گفتند و فردا همان شخص را دید و چیزی نگفت و شب سوم و روز سوم هم همان! این بار حالات خود را برایش گفت. آن بزرگوار ساعتی فکر کرد و گفت فردا

ص:465

بعد از ظهر در دکان عطار بیا. فردا هنگام اجتماع خلق در دکان عطار آن مرد عابد گفت امروز موعظه کردن را به من واگذار و او هم قبول کرد. مرد عابد گفت ای مردم من از حق الناس سخت در هراسم ولی با این وصف پیشامد ناگواری برایم واقع شد که می خواهم امروز شما را به آن با خبر و از سختی عذاب الهی بترسانم.

من محتاج به قرض گرفتن شدم و از یک نفر یهودی ده قِران گرفتم و شرط کردم که به مدت بیست روز به او پس می دهم یعنی روزی نیم قران. تا ده روز نصف طلب را به او رساندم و بعد او را ندیدم احوالش را پرسیدم گفتند به بغداد رفته پس از چندی شبی در خواب دیدم گویا قیامت بر پا شده است. من به فضل الهی از آن موقف خلاص شده و رو به بهشت حرکت کردم ولی وقتی به صراط رسیدم صدای نعره جهنم را شنیدم پس آن مرد طلبکار یهودی را دیدم که مانند شعله آتشی در جهنم بیروم آمد و راه را بر من بست و گفت پنج قران طلبم را بده و برو. گفتم من خیلی گشتم و تو را ندیدم که طلبت را بدهم. گفت پس بگذار تا یک انگشت خودم را بر بدنت گذارم و من هم پذیرفتم. وقتی انگشتش را بر سینه ام گذاشت از سوزش آن جزع کرده بیدار شدم دیدم جای انگشتش بر سینه ام زخم است و تا به حال هم مجروح است و هر چه مداوا کردم فایده نبخشید. پس سینه خود را گشود و نشان مردم داد و چون مردم دیدند صداها به گریه و ناله بلند شد و عطار هم سخت از عذاب الهی در هراس شد. آن شخص هندی را به خانه خود برد و امانت را به او داد و معذرت خواست.) به نقل از میرزا حسین نوری) ره (، دارالسلام، جلد 1 صفحه 247

سوالات رسول خدا از شیطان!!!

سوالات رسول خدا از شیطان و نصیحت های شیطان به امت پیامبر

روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در اتاق ام السلمه نشسته بود که ناگاه کسی اجازه ورود خواست. حضرت پیشاپیش فرمودند: ابلیس) شیطان (است به او اجازه دهید.

شیطان داخل شد و سلام کرد و عرض کرد: ای رسول خدا من به خودی خود به خدمت شما نیامدم بلکه دو فرشته ازجانب پروردگار مرا گرفتند تا به نزد شما آیم

ص:466

وهر چه را که از من می پرسید آن را به راستی جواب دهم وگرنه مرا به آتش عذاب خواهند کرد.

حضرت فرمودند: اول می پرسم چرا به حضرت آدم سجده نکردی ؟ شیطان گفت: بخاطر حسد بود.

حضرت فرمودند: در دنیا چه کسی را دشمن خود می دانی ؟ شیطان گفت: شما را.

حضرت فرمودند: به چه دلیلی ؟ شیطان گفت: به جهت اینکه در دنیا امت ها را به اسلام دعوت کرده و به هدایت می رسانی و در قیامت آنها را شفاعت می کنی.

حضرت فرمودند: دیگر چه کسی را دشمن داری ؟ شیطان گفت: کسی که از خدا فرمانبرداری کند و بسیار توبه کند و در نماز سستی و کاهلی ننماید و از بیم حق تعالی هراسان باشدو به پدر و مادر خود احسان و نیکی کند و دیگر به عالمی که علم او با عمل همراه است و کسی که پیوسته به عمل خیر مشغول باشد.

حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمودند: در حق وصی و نائب من حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) چه می گویی ؟ شیطان گفت: حاشا که هرگز بر او دست یافته باشم و به این راضی هستم که مرا به حال خود وا گذارد چرا که من تاب دیدن رخسار مبارک آن حضرت را ندارم.

حضرت فرمودند: دوستانت کیانند؟ شیطان گفت: کاهل نمازان و سخن چینان و غیبت کنندگانک

پیامبر (علیه السلام) فرمودند: رفیقانت چه کسانی هستند؟ شیطان گفت: خورندگان شراب. حضرت فرمودند: هم صحبتان تو کیانند؟ عرض کرد: دروغگویان.

حضرت فرمودند: دامادان تو کیانند؟ عرض کرد: زنا کاران.

حضرت فرمودند: وکیلان تو کیستند؟ عرض کرد کم فروشان.

حضرت فرمودند: خزانه دارانت کیانند؟ گفت: آنان که زکات مال خود را نمی دهند.

حضرت فرمودند: شادی و نشاط تو از چیست ؟ گفت: از آنانکه قسم دروغ می خورند.

ص:467

حضرت فرمودند: دردت را چه کسی درمان می کند؟ گفت: کسانی که به دروغ گواهی می دهند.

حضرت فرمودند: روی تو را چه کسی سیاه می کند؟ عرض کرد: توبه کنندگان.

حضرت فرمودند: چشمت از چه چیزی کور می شود؟ گفت: از صدقه پنهانی دادن.

حضرت فرمودند: گوشت از چه چیزی کر می شود؟ گفت: از کسانی که ذکر خدا می گویند.

حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمودند: خانه تو کجاست ؟ گفت در حمام ها.

حضرت پرسیدند: مسجد تو کجاست ؟ گفت: بازارها.

حضرت فرمودند: با چه کسی غذا می خوری ؟ گفت: با کسی که بدون ذکر نام خدا دست به سوی غذا دراز کند.

حضرت پرسیدند: در نزد تو چه کسی عزیزتر است ؟ گفت: آن کسی که اهل بیت تو را خوار کند و معصیت بسیار کند.

حضرت فرمودند: مؤذنانت کدامند؟ گفت مطربان و دف زنان.

حضرت فرمودند: شکار تو از چه چیزی است ؟ از آن جماعت که به روی زنان مردم نگاه کنند.

حضرت فرمودند: عنایت و شفقت چه کسی بیشتر است ؟ جواب داد: ساحران و جادوگران.

حضرت فرمودند: دام تو از چیست ؟ گفت از موی زنان که هر تار مویشان حلقه دامی است برای هر مردی.

حضرت فرمودند: مردم را از چه نگاه می داری ؟ شیطان گفت: مرا به تعداد هر یک از مردم فرزندی است که برآنان مسلط کرده ام تا وسوسه کنند مگر آنکس که همیشه در خدمت صالحان و عالمان باشد و پیوسته در عبادت خداوند باشد چنین است که بر او دست نمی یابم اما آنکس که در نماز خود با حالت خضوع و خشوع ) تواضع و فروتنی و ترس از خدا (باشد او را به فکر های دنیایی می اندازم تا از نماز خود بهره نبرد و دچار سهو و اشتباه گردد.

ص:468

جضرت رسول اکرم فرمودند: از چه کسی راضی هستی ؟ گفت از دست زنان همچنان که من از اینان راضیم خدا از ایشان راضی مباد.

حضرت فرمودند: آیا از زنان کسی ریافت می شود که تو بر او چیره نشوی ؟ عرض کرد: چهار زن هستند که مرا بر آنان چیرگی نیست اول: مریم مادر حضرت عیسی (علیه السلام). دوم: آسیه زن فرعون. سوم: حرم تو خدیجه کبری. چهارم: دخترت فاطمه زهرا (س).

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: از گناهان کدام بدتر است ؟ شیطان گفت: کبر و حسد بخل و کینه که این چهار چیز آفتند. ای رسول خدا از کبر بود که من بر آدم سجده نکردم و طوق لعنت بر گردنم افتاد و عبادات شش هزار ساله ام را ضایع و تباه کرد و حرص بود که آدم را به خوردن گندم وا داشت و از روی حسد بودکه قابیل برادر خود هابیل را کشت و از بخل بودکه قارون نابود گشت.

حضرت فرمودند: خوراک این همه از لشکریانت از کجا فراهم می شود؟ شیطان گفت: از کم سنجیدن. وقتی کسی یک درهم کمتر بسنجد لشکرم صد درهم از مال او را بر می دارند. حضرت فرمودند: وای به حال اینان که هرگز هیچ چیز ندارند.

شیطان عرض کرد: ای رسول خدا اگر اینان نبودند لشکرم از گرسنگی می مردندو اگر توبه در بین امت تو وجود نداشت برای من هیچ درد و غمی نبود زیرا که در هنگام مرگ هم می توانستم گریبانشان را بگیرم و ایمانشان را از دست بدهند اما اکنون با هزار رنج و مشقت آنان را به گناه وا می دارم و تا خبر دار می شوم که توبه کرده اندرنج هایم تباه و ضایع می گردد.

حضرت فرمودند: آیا فرزندی داری ؟ شیطان گفت: آری سخن چینان نور چشم منند و ربا خواران راحت تن منند و ستمگران قوت اعضا و جوارح منند ای رسول خدا من دشمنم با کسی که با صالحان و عالمان تو بسیار همنشینی کند زیرا که من هر چه کوشش می کنم تا یکی را از شر تو دور کنم باز اینان او را نصیحت می کنند و به راه حق هدایت می نمایند.

حضرت فرمودند: دیگر با کدام یک از پیامبران سخن گفتی ؟ شیطان گفت: با حضرت ابراهیم در هنگامی که خواست فرزندش را ذبح کند. او مرا شناخت و از

ص:469

خود دور کرد. دیگر با اسماعیل او نیز مرا با سنگ زدو از خود دور نمود. دیگر اینکه برادران یوسف را وسوسه کردم تا سر انجام برادر خودشان را در چاه انداختند.

موسی را نیز مورد وسوسه قرار دادم تا سر انجام آن مرد قبطی را کشت. یحیی را در حالت گرسنگی دیدم و نزد او غذا آوردم و او را وسوسه کردم تا سیر خورد و معده اش سنگین گشت و تا روز هنگام خوابید اما در صبح مرا شناخت و گفت: پس از این هرگز سیر نخواهم خورد. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: آیا هرگز بر من دست می یابی ؟ شیطان عرض کرد: حاشا که هرگز بر تو دست یافته باشم.

حضرت فرمودند: با من عهد کن که امت مرا فریب ندهی ؟ شیطان عرض کرد: تو نیز با من عهد کن که مرا در روز قیامت شفاعت نمایی. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در فکر فرو رفتند. در این حال جبرئیل بر حضرت نازل شد و فرمود: ای رسول خدا آگاه باش و با او عهد نکن که خداوند سوگند یاد نموده که او را در آتش بسوزاند.

حضرت فرمودند: امتم را نصیحت کن.

شیطان به امید شفاعت روی به اصحاب کرد و گفت: اگر راه رستگاری را می خواهید پس به نصیحت من گوش دهید و آن را فراموش نکنید:

اول اینکه چون وقت نماز فرا رسد کار های خود را کنار گذاشته و مشغول عبادت شوید وگرنه با وسوسه شما را به کاری شما را مشغول خواهم داشت که از نماز محروم شوید.

دوم اینکه به زنان نا محرم نگاه نکنید و به سخنان آنان گوش ندهید زیرا شما را در گناه خواهم انداخت.

سوم آنکه وقتی تصمیم به انجام امر نیکی گرفتید زود آن را انجام دهید وگرنه من مانع خواهم شد

. چهارم آنکه سوگند دروغ نخوریدکه موجب فقر می شود.

پنجم اینکه صحبت صالحان و عالمان را از دست ندهید زیرا از بهترین طاعات است.

ششم اینکه مهمان را گرامی بداریدکه هدیه خداست و با او بی حرمتی نکنید.

هفتم اینکه اولاد رسول خدا را گرامی بدارید و حرمتشان را نشکنید که حجت

ص:470

خدا هستند.

منبع: کتاب سراج القلوب

روایت خوانده شده توسط استاد انصاریان در شب?? ماه مبارک رمضان در حسینیه همدانیها

*** لینک مطلب در پایگاه استاد انصاریان ***

مطالب مرتبط با این موضوع

برگرفته شده از ri. tiablolha\: ptth

سوال و جواب جالب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و شیطان رجیم

پیامبر از شیطان سوال کرد که ای لعنت شده همنشینت کیست ؟

شیطان گفت: ربا خوار.

گفت دوستت کیست:

شیطان گفت: زناکار.

گفت همنشین صمیمیت کیست ؟

شیطان گفت: افراد مست و شرابخوار.

پیامبر فرمود: مهمانت کیست ؟

شیطان گفت: دزد و سارق.

پیامبر فرمود که پیامبرت کیست ؟

شیطان گفت: شخص ساحر و سحر کننده.

پیامبر گفت: نورچشمی تو کیست ؟

شیطان گفت: کسی که قسم به طلاق خورد.

پیامبر فرمود که حبیب و دوستدارت کیست ؟

شیطان گفت: کسی که تارک نماز جمعه باشد.

پیامبر فرمود: چه چیز کمر تو را خرد می کند؟

ص:471

شیطان گفت: مجاهد فی سبیل الله و گرد پای آنها.

پیامبر فرمود: چه چیز جسمت را ضعیف می کند؟

شیطان گفت: توبه ی توبه کننده.

پیامبر گفت: چه چیز جگر تو را می سوزاند؟

شیطان گفت: زیادی استغفار در شب و روز.

پیامبر گفت: چه چیزی چهره ات را خوار می کند؟

شیطان گفت: صدقه پنهانی و مخفی.

3 نظر

نصیحت های شیطان به پیامبران!!!

نصیحتهای شیطان به پیامبران

در تاریخ آمده است که شیطان با برخی پیامبران برخورد کرده و آنها را نصیحت کرده است.

مطمئنا خواندن و تأمّل در نصیحتهای شیطان، آن هم به انبیاء الهی، خالی از لطف نیست.

حضرت نوح (علیه السلام) و شیطان

بعد از آنکه حضرت نوح (علیه السلام) از کشتی فرود آمد، شیطان به حضورش آمد و گفت:

ترا بر من حق و نعمتی است می خواهم شکر نعمت ترا بجا آورده و عوض حق ترا بدهم.

حضرت نوح (علیه السلام) فرمود: من اکراه دارم بر تو حقی داشته باشم و تو جزای حق مرا بدهی. بگو آن چه حقی است که من بر تو دارم ؟

گفت: من چقدر باید زحمت بکشم تا یک نفر را گمراه کنم. تو نفرین کردی و همه به نفرین تو هلاک شدند. حال من فعلا در آسایشم تا خلق دیگر به دنیا آیند و به تکلیف رسند تا آنها را به معاصی دعوت کنم!!!

ص:472

حال به جهت أدای حق تو؛ به تو نصیحت می کنم که از سه خصلت احتراز کن:

اول:» تکبر «نکن، که من به واسطه آن بر پدر تو آدم سجده نکردم و از درگاه ربوبی رانده شدم.

دوم: از» حرص و طمع «بپرهیز؛ که آدم به واسطه آن از گندم خورد و از بهشت محروم گردید.

سوم: از» حسد «احتراز کن؛ که به واسطه آن قابیل برادر خود هابیل را کشت و به عذاب الهی هلاک شد.

حضرت موسی (علیه السلام) و شیطان

روزی شیطان نزد حضرت موسی (علیه السلام) آمد و گفت: تو پیامبر خدا هستی و من از مخلوقات گنهکار خدا می باشم و می خواهم توبه کنم. تو از خدا بخواه تا توبه ام را بپذیرد.

حضرت موسی (علیه السلام) پذیرفت و برای او دعا کرد. خداوند فرمود: ای موسی! شفاعت تو را در حق او می پذیرم. به او بگو که بر قبر حضرت آدم سجده کند تا توبه اش را بپذیرم.

موسی (علیه السلام) با شیطان ملاقات کرد و گفت: با سجده بر قبر آدم توبه ات پذیرفته می شود.

شیطان گفت: من بر آدم، در وقتی که زنده بود سجده نکردم، اینک چطور بر قبر او که مرده است سجده کنم ؟!! هرگز چنین نخواهم کرد!

آنگاه گفت: ای موسی! تو بخاطر آنکه شفاعت مرا نزد خدا نمودی، حقی بر گردنم پیدا کرده ای. من به تو نصیحت می کنم که در سه جا مواظب من باش تا هلاک نشوی؛

اول: به هنگام» غضب «، که روح من در آن هنگام در قلب تو، و چشم من در چشم تو می باشد.

دوم: در» جنگها «، زیرا در آن هنگام من رزمندگان را به یاد زن و بچه و خویشان و اقوامش می اندازم تا پشت به جبهه کرده و بگریزند.

ص:473

سوم: هیچگاه با» زن نامحرم «در یک جا تنها مباش، که من بین تو و او وسوسه خواهم نمود.

حضرت یحیی (علیه السلام) و شیطان

روزی شیطان ملعون در حالی که زنجیر و رشته هایی در دست داشت، به نزد حضرت یحیی بن زکریا (علیه السلام) ظاهر شد.

حضرت یحیی (علیه السلام) پرسید: ای ابلیس! این رشته ها چیست که در دست توست ؟

شیطان گفت: این رشته ها انواع علایق، أمیال و شهوتهایی است که من در فرزندان آدم یافته ام.

یحیی (علیه السلام) فرمود: آیا برای من نیز از این رشته ها چیزی هست ؟

گفت: آری، هنگامی که از خوردن غذا سیر می شوی، سنگین می شوی، به همین سبب نسبت به نماز، ذکر و مناجات خدای خود بی رغبت می شوی.

یحیی (علیه السلام) با شنیدن این سخن فرمود: بخدا سوگند که از این زمان به بعد هرگز شکم خود را از غذا پر نخواهم کرد.

ابلیس هم گفت: بخدا قسم من نیز از این به بعد هرگز کسی را نصیحت نخواهم کرد.

منبع: کتاب» یکصد موضوع، 500 داستان «

نشانه های دوستان شیطان!

نشانه های دوستان شیطان

صفات و افکار شیطانی

در کاربردهای عربی، شیطان، هر موجودی از انسان و جن و حیوانی است که سرکشی و تمرد می کند و بیرون از دایره رفتارهای طبیعی می باشد. بنابراین،

ص:474

اختصاص به طائفه ای خاص ندارد.] 1 [از این رو در قرآن از شیاطین جن و انس سخن به میان آمده است.

با این همه، نماد اصلی شیطان و شیطنت، ابلیس از جنبیان است که با عبادت و بندگی به مقامات عالی رسید و در مقام قدس سکونت یافت، ولی تمرد و استکبار کرد و از آن مقام رانده شد. در برخی از آیات قرآنی که سخن از شیطان به میان می آید، مقصود ابلیس می باشد، چنانکه در آیات 41 تا 45 سوره مریم، مراد از شیطانی که در برابر خداوند عصیان ورزید و برخی از انسان ها وی را به جای خدا می پرستند، همین ابلیس است.

بنابراین هرگاه از شیطان و صفات و افکار او سخن به میان می آید، مقصود ابلیس است؛ زیرا که وی نماد هر زشتی و پلیدی و دشمنی است. با این همه، برخی از مردمان نه تنها صفات او را می پسندند، بلکه می کوشند تا با الگوبرداری از ابلیس خود را شیطان مجسمی سازند و صفات و افکار او را در خود تحقق بخشند. این گونه است که از خدایی شدن به شیطانی شدن گرایش می یابند و در این راه گام برمی دارند. چنین افرادی که تحت سلطه فکری و صفاتی ابلیس درآمده اند، همان اولیای شیطان و دوستان اویند. به همین دلیل خداوند از کسانی که بت پرستی پیشه خود ساخته اند و به عبادت بتان مشغول می شوند به عنوان کسانی یاد می کند که تحت ولایت شیطان درآمده و از دوستان او شده اند.] 2 [

خداوند در آیات 201 و 202 سوره اعراف گاه از این افراد به برادران و اخوان شیطان یاد می کند؛ زیرا برادری گاه به نسب است و گاه به سببی چون دین و فکر می باشد. این افراد که در فکر و آیین همانند ابلیس می اندیشند و رفتار می کنند همان برادران شیطان می باشند.

اگر بخواهیم مجموعه ای از صفات و رفتارهای شیطانی را برشماریم باید به صفات ابلیس چون غرور، تکبر، استکبار، خود بزرگ بینی، نژادپرستی، تمرد، عصیان و مانند آن اشاره کنیم. اما ابلیس و شیاطین دیگر دارای رفتارها و صفات بی

ص:475

شماری هستند که می توان آن را در یک جمله این گونه خلاصه کرد: هرگونه زشتی، پلیدی و نابهنجاری را می توان به آنها نسبت داد؛ زیرا اینان از هر خوبی، زیبایی، پاکی و هنجار گریزان بوده و از کمال به نقص گرایش دارند. از این رو در قرآن به شیطان همه صفات زشت و بد چون تبذیر، اسراف، فسق، میگساری، قماربازی، فحشا، زنا، بت پرستی، دنیاپرستی و مانند آن نسبت داده شده است.

ابلیس برای دست یابی به اهداف پلید و شوم خویش، از هر ابزاری بهره می برد تا انسان ها و دیگر جنیان را به سوی تباهی و گمراهی بکشاند و از توحید و ایمان واقعی محروم سازد. او در یک فرآیندی، انسان ها را به سوی کارهای زشت و گناه می کشاند و تا آنجا پیش می رود که انسان ها و جنیان، به عنوان سربازانش عمل کنند و اهداف او را تحقق بخشند. کسانی که تحت ولایت او قرار گرفتند، کسانی هستند که از انسانیت بیرون رفته و فطرت سالم و پاک خود را تباه کرده اند. از این رو خود آنان، یک شیطان مجسم هستند و به تعبیر قرآن به صورت شیاطینی از انس و جن درمی آیند که در خدمت اهداف پلید ابلیس می باشند.

ابزارهای شیطانی

شیطان برای تسلط بر انسان ها و جنیان، از ابزارهای بسیاری بهره می برد؛ زیرا قدرت شیطان از محدودیت های چندی رنج می برد که از جمله آنکه وی تنها می تواند در آغاز از وسوسه بهره گیرد تا شخص در دام او گرفتار آمده و تحت ولایت و سلطه او درآید، مضاف بر اینکه این قدرت وی نیز محدود به دنیا و نیز به غیر انسان های خالص شده الهی یا مؤمنان مخلص می باشد.] 3 [

البته قدرت شیطان را نمی توان دست کم گرفت، زیرا وی از توانایی هایی چون دیده نشدن] 4 [تزیین و آراستن زشتی ها به زیبایی ها] 5 [صعود به آسمان و مراتب عالی هستی] 6 [دست یابی به اخبار پنهانی و حوادث آینده] 7 [محاصره انسان با وسوسه ها] 8 [ایجاد اختلالات روحی و روانی در انسان] 9 [از میان بردن خاطرات مهم از ذهن انسان و ایجاد فراموشی] 01 ایجاد تفرقه میان زن و شوهر] 11 و مانند آن

ص:476

برخوردار است، بنابراین شیطان می تواند با برنامه ریزی و در یک فرآیندی، گام به گام انسان ها را از مسیر فطرت و طبیعت سالم و پاک خود بیرون برد و در مسیر زشتی ها و پلیدی ها قرار دهد و به اهداف خود جامه عمل بپوشاند.

شیطان که خود مطرود خداوند است] 21 می کوشد تا دیگران را با وسوسه گری خود به همان سرنوشت دچار کرده و به دوزخ برد.] 31 براین اساس، از همه ابزارها از جمله فریب کاری] 41 شرارت] 51 پنهانکاری] 61 و دروغ سود می برد تا انسان و دیگر جنیان را فریب داده و به عصیانگری علیه خداوند سوق دهد.] 71

خداوند در آیه 112 سوره انعام به مؤمنان هشدار می دهد که شیاطین با بهره برداری از هنر تبلیغات آراسته، مردم را فریب می دهند. این بدان معناست که ابلیس استاد فریبکاری و آراستن باطل به حق و زیبا جلوه دادن کارهای زشت برای انسان ها می باشد.] 81 لذا بسیاری از انسانها نادانسته در دام فریب ابلیس می افتند و افکار زشت و پلید را افکار پسندیده و خوب ارزیابی می کنند و در آن مسیر گام برمی دارند.

ابلیس برای رسیدن به اهداف خود از همه ابزارهای زشت و پلید چون اختلاف افکنی] 91 قمار و شراب] 02 تهمت و افترا و بهتان] 12 اخلالگری در روابط انسانی ] 22 ایجاد آرزوهای فریبکارانه] 32 اسراف و تبذیر] 42 و دیگر اعمال زشت بهره می برد.

صفات اولیای شیطان

همین صفات و رفتارها را می توان در میان دوستان شیطان یافت. اگر بخواهید شیاطین انسانی را بشناسید می توانید از همین افکار و صفات و رفتاری که ابلیس و شیطان دارد، استفاده کنید و با تطبیق بر انسان ها دریابید چه کسانی تحت ولایت شیطان قرار گرفته اند و به عنوان اولیا و اخوان شیطان در خدمت اهداف و برنامه های ابلیس می باشند.

آنانی که میان همسران و خانواده ها اختلاف و تفرقه می افکنند، یا ربا می

ص:477

خورند و فحشا را گسترش می دهند، کسانی هستند که ابلیس آنان را به عنوان دستیاران خویش برگزیده است.

مشکل مومنان و جامعه ایمانی این است که شمار شیاطین بسیار بیشتر از انسان ها و جنیان خوب و سالم است. خداوند در آیه 102 سوره بقره و نیز 71 سوره انعام بیان می کند که شمار شیاطین بیش از همه است. بنابراین، باید بسیار هوشیار و بیدار بود و اجازه نداد تا گام به گام در دام شیطان و ولایت آن گرفتار آییم.

قرآن می فرماید: اولیای شیطان که در زیان ابدی گرفتار آمده اند] 52 در گمراهی و ضلالت هستند که به هیچ وجه از آن رهایی ندارند] 62 و این گونه عذاب دوزخ ابدی را به جان خریده اند.] 72

خداوند در آیه 76 سوره نساء، طاغوت ها و نیز هموارکنندگان راه آنان را از اولیای شیطان بر می شمارد و در آیه 121 سوره انعام، کسانی را که در آیات و احکام الهی مجادله می کنند به دوستان شیطان می افزاید تا نشان دهد که هر کسی می تواند از دایره ولایت الهی خارج و به ولایت شیطان داخل شود.

بسیاری از مردم مانند شایعه سازان، ناخواسته در مسیر شیطان گام برمی دارند و هموارکنندگان حکومت طاغوت می باشند. از این رو خداوند آنها را به عذابی سخت تهدید می کند.] 82

آثار پلید ولایت شیطان

کسانی که ولایت شیطان را می پذیرند برخلاف انتظار به چیزی دست نمی یابند، زیرا ولایت شیطان به جای اینکه آرامش و آسایش را برای آنها به ارمغان آورد، موجب ترس و اضطراب و خوف آنان می شود.] 92 بنابراین، برخلاف انتظار می بایست پیامدهای شوم این ولایت را پذیرا باشند. از جمله این آثار شوم ولایت شیطانی می توان به افزایش اختلاف] 03 بی آبرویی و برملاشدن زشتی ها] 13 بی تقوایی

همان (، محرومیت از نعمت های الهی] 23 خواری و خذلان] 33 خسران از سرمایه های وجودی] 43 خشم الهی] 53 ریاکاری] 63 فسق] 73 فحشاء و منکر

ص:478

] 83 ممانعت از تقرب و مقامات والای انسانی] 93 کفر و بی ایمانی به خدا و آخرت اشاره کرد.

بنابراین لازم است تا انسان ها با هوشیاری و بیداری خویش اجازه ندهند تا ابلیس و شیاطین جنی و انسی در یک برنامه ریزی اندک اندک و گام به گام ایشان را به سوی سقوط رهنمون شوند و از بهشت رضوان الهی محروم سازند.

پی نوشت:

] 1 [المصباح المنیر، فیومی، ج 2-1، ص 313،) شطن «؛ مفردات الفاظ القرآن، راغب، ص 454، ) شطن «

] 2 [مریم، آیات 42 و 45

] 3 [نحل، آیات 98 تا 100 و نیز نساء، آیات 119 تا 122 و آیات دیگر

] 4 [اعراف، آیه 27

] 5 [انفال، آیه 48

] 6 [حجر، آیات 16 و 17

] 7 [شعراء، آیات 221 و 223

] 8 [اعراف، آیه 201

] 9 [بقره، آیه 257

] 01 [یوسف، آیه 42 و نیز کهف، آیه 63

] 11 [بقره، آیه 102

] 21 [آل عمران، آیه 36 و حجر، آیه 17

] 31 [ناس، آیات 4 تا 6

] 41 [فاطر، آیات 5 و 6

] 51 [حج، آیه 3

] 61 [ناس، آیات 4 تا 6

] 71 [نساء، آیات 117 و 118 و نیز مریم، آیه 44

ص:479

] 81 [انفال، آیه 48

] 91 [بقره، آیه 208

] 02 [مائده، آیه 90

] 12 [بقره، آیات 168 و 169

] 22 [یوسف، آیه 100

] 32 [نساء، آیات 117 تا 120 و نیز محمد، آیه 25

] 42 [اسراء، آیه 27

] 52 [نساء، آیه 119

] 62 [اعراف، آیه 30

] 72 [نساء، آیات 119 تا 121 و حج، آیات 3 و 4

] 82 [احزاب، آیات 59 تا 61

] 92 [آل عمران، آیه 175

] 03 [بقره، آیه 208

] 13 [اعراف، آیه 27

] 23 [بقره، آیه 168

] 33 [فرقان، آیه 29

] 43 [مجادله، آیه 19

] 53 [محمد، آیات 25 و 28

] 63 [نساء، آیه 38

] 73 [انعام، آیه 121

] 83 [نور، آیه 21

] 93 [اعراف، آیات 175 و 176

منبع: کیهان - ربانی، جمال

برگرفته شده از ri. tiablolha //:ptth

ص:480

سخنرانی شیطان در روز قیامت

سخنرانی شیطان در روز قیامت!

انسان فقط نباید خداشناس باشد؛ بلکه دشمن شناس هم باید باشد تا بتواند مسیر سعات و تکامل را طی کند.

یکی از نکات بسیار مهم در زندگی، دشمن شناسی است، به طوری که قرآن کریم بر این مسئله تأکید می کند که مواظب باشید دشمن را دوست خود قرار ندهید، همچنین از امام علی (علیه السلام) نقل شده که دشمن را کوچک نشماریم؛ ولو اینکه ضعیف باشد.

دشمن را شناسایی کنید!

با توجه به آیات و روایات، ما دو نوع دشمن داریم؛ دشمن درونی و دشمن بیرونی.

هرگاه انسان دشمن خود را رودرروی خود ببیند، طبعا از خود دفاع می کند و مواظب است تا کمترین ضربه را از ناحیه دشمن متحمل شود. اما دشمن پنهان درونی بدترین دشمنان است، چرا که انسان از آن غافل می شود و از نقشه های او کمتر آگاهی می یابد. دشمن خانگی ضربات مهلک تری را به ما وارد می کند، لذا بر ماست ابتدا دشمن درون را شناخته و از نقشه های او آگاهی پیدا کنیم و پس از سرکوبی او با عزمی استوار بر دشمن بیرون بتازیم.

دشمن درونی در درون ما وجود دارد و در همه جا با ماست و می توان هوای نفس، غضب و شهوت را نام برد.

انسان فقط نباید خداشناس باشد؛ بلکه دشمن شناس هم باید باشد تا بتوانند مسیر سعات و تکامل را طی کند، چرا که در قرآن کریم این مطلب را بیان داشته و بیان می کند که شیطان دشمن بیرونی انسان هاست: آیا ما با شما عهد نکردیم که از

ص:481

شیطان اطاعت نکنید؛ زیرا شیطان دشمن آشکار شماست.

إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً ؛ همانا شیطان برای انسان دشمنی آشکار است. «) اسراء: 53)

شیطان موجودی شرور و گمراه کننده است که با نفوذ به درون انسان به وسوسه و اغواگری می پردازد. او همراهی شوم و همدمی نامیمون است که انسان را به کارهای زشت تشویق و بدی های او را نیز زیبا جلوه می دهد تا به توبه موفق نگردد.

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: "لاعدو یحاربه اعدی کن ابلیس؛ انسان در جنگ، با دشمنی کینه توزتر از شیطان روبه رو نیست." قرآن کریم نیز تصریح می کند که شیطان را دشمن خود بگیریم.

اهمیت و ضرورت دشمن شناسی

"من نام لم ینم عنه؛ هر کس از دشمن خود غفلت کند) دشمنان (از او غافل نخواهند بود." )نهج البلاغه، کتاب 26)

موضوع دشمن شناسی در اسلام، از اهمیت والایی برخوردار است و از همین رو واژه عدو و اعداء در قرآن بارها تکرار شده و آیات متعدد، چهره دشمنان اسلام و راه های مقابله با شیوه های نفوذ آنان را به خوبی تبیین نموده است این آموزه های قرآنی هم دشمنان ما را به ما می شناساند و هم شیوه های مبارزه با آنان را.

روایتی از امام صادق (علیه السلام) است که می فرمایند: اگر کسی پنج ویژگی چون نیت صادق، ذکر تسبیح زیاد، صبر در مصیبت، رضایت به تقدیر الهی و پسندیدن برای مردم هرآنچه را که برای خود می پسندد را دارا باشد، هیچ گاه شیطان حریفش نمی شود و نمی تواند او را از راه راست منحرف کند

شکایت کردن از شیطان را فراموش کن!

انسان نمی تواند از شیطان شکایت کند؛ چون شیطان اعلام کرده بود که من برای منحرف و جهنمی کردن شما به دنیا آمده ام، همچنین در سخنرانی که در روز قیامت می کند خطاب به انسان ها می گوید: من را ملامت نکنید؛ بلکه باید خودتان را ملامت کنید. من تنها شما را دعوت کردم، خداوند نیز راه را ه شما نشان داد و

ص:482

دعوتتان کرد، این خود شما بودید که با اختیار و انتخاب به دنبال من آمدید.

راه های فرار از شیطان

روایتی از امام صادق (علیه السلام) است که می فرمایند: اگر کسی پنج ویژگی چون نیت صادق، ذکر تسبیح زیاد، صبر در مصیبت، رضایت به تقدیر الهی و پسندیدن برای مردم هرآنچه را که برای خود می پسندد را دارا باشد، هیچ گاه شیطان حریفش نمی شود و نمی تواند او را از راه راست منحرف کند.

پوشش عیبها با لباس تقوا

(یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ) (26 / اعراف)

ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرستادیم که اندام شما را می پوشاند و مایه زینت شماست اما لباس پرهیزگاری بهتر است! اینها) همه (از آیات خداست، تا متذکّر) نعمتهای او (شوید! «

شیطان همانگونه که لباس از تن پدر ما آدم بیرون آورد تا عیبش آشکار شود، می خواهد لباس تقوا را از پیکر ما فرزندان آدم نیز برکند.

خدا، انسان، تقوا، خودسازی

لباسی که عیبهای معنوی انسان را می پوشاند لباس تقوا است که بهترین لباسها می باشد و نباید انسان تنها به آن لباسی که بدنش را می پوشاند اکتفاء کند: وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ و لباس پرهیزگاری از هر لباسی بهتر است. «مراد از هر لباسی، لباسهایی است که بدن را می پوشاند، هر چند به آن لباسها نیز باید توجه داشت.

پس می توان بیان کرد که نیاز بدن به لباس، آن قدرها نیاز به تفکّر و تعمق ندارد که نیاز روح به جامه تقوا.

ص:483

بدن را سم زدایی کنید!

کار شیطان صدور» سم «به درون انسان است. اگر کسی که می خواهد دیگری را با سم از پای درآورد، آن را در جیب شخص بگذارد، تأثیری در وی ندارد یا اگر سم را به او بخوراند و او بالا بیاورد، باز هم اثری ندارد. دستگاه گوارش باید سم را بپذیرد و آن را جذب کند تا پس از ورود به خون، اثر زیانبار خود را به جای بگذارد.

وسوسه ها نیز چنین است: هوا، هوس و شهوت رانی های گوناگون که رقیق ترین و سبک ترین آن در جوان ها و سنگین ترین آن در سالمندان، به صورت حبّ جاه و مقام مشاهده می شود، نشانه تأثیر سم است.

اگر کسی از تعاریف و القابی که به او می دهند، لذت ببرد، معلوم می شود که سم در او اثر کرده است. وجود مبارک امیرمومنان علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر فرمود: شیطان همواره در پی حیله است؛ وقتی کسی از تو تعریف می کند، باید مواظب باشی، چون در خط مقدم آتش شیطان قرار گرفته ای.

منابع:

سایت خبر نیوز سایت شیعه آنلاین

سایت آیت ا لله مجتهدی آیت الله جوادی آملی،

نسیم اندیشه، ج 1، ص 124

مجید کمالی

برگرفته شده از ri. tiablolha\: ptth

غضب و شهوت مهمترین راه های نفوذی شیطان

غضب و شهوت مهمترین راه های نفوذی شیطان

شهوت و غضب دو راه از مهمترین راه های نفوذ شیطان برای گمراه کردن انسان هست. آدم عاقل و مومن واقعی کسی هست که این دو راه نفوذی شیطان لعین رو

ص:484

بطور کل مسدود کند تا خدایی نکرده با این? رذیله اخلاقی اعمال خیر خودمون رو نابود نکنیم

خشم و غضب

غضب عبارت است از: حالت نفسانیّهِ ای که باعث حرکت روح حیوانی و از داخل به جانب خارج از برای غلبه و انتقام می شود و هرگاه شدت نمود باعث حرکت شدیدی می شود که از آن حرکت، حرارتی مفرط حاصل، و از آن حرارت دود تیره ای بر می خیزد و دماغ و رگها را چنان پر می سازد که نور عقل را می پوشاند، و اثر قوه عاقله را ضعیف می کند.

و به این جهت است که در صاحب غضب، موعظه و نصیحت اثر چندانی نمی بخشد. بلکه پند و موعظه، درشتی و شدّت را زیاد می کند. و حرکت قوّه غضبیه به این جهت امری است که هنوز واقع نشده است بلکه محتمل الوقوع است. و به جوش آمدن شعله غضب، به جهت دفع آن است، یا به سبب امری است که واقع شده، و حرکت آن به جهت انتقام است.

پس اگر انتقام ممکن باشد و قدرت بر آن داشته باشد، چون غضب به حرکت آمد خون از باطن به ظاهر میل می کند و رنگ آدمی سرخ می شود. و اگر انتقام ممکن نباشد و از آن مأیوس باشد خون میل به باطن می کند و به آن جهت رنگ آدمی زرد می شود. و اگر غضب بر کسی باشد که نداند خواهد توانست انتقام از او بکشد یا نه، گاهی خون میل به باطن و گاهی میل به ظاهر می کند، و به این جهت رنگ آدمی گاهی سرخ و گاهی زرد می شود.

و مخفی نماند که: مردمان در قوه غضبیه بر سه قسم اند:

بعضی در طرف افراط هستند، که در وقت غضب فکر و هوشی از برای ایشان باقی نمی ماند و از اطاعت عقل و شرع بیرون می روند.

و طایفه ای در طرف تفریطند، که مطلقا قوه غضبیه ندارند. و در جائی که عقلا و یا شرعا غضب لازم است مطلقا از جا بر نمی آیند.

و گروهی بر جاده اعتدال مستقیم اند، که غضب ایشان به موقع، و غلظت ایشان به جاست. و در هنگام غضب از حد شرع و عقل تجاوز نمی کنند.

ص:485

و شکی نیست که حد اعتدال آن، مرغوب و مطلوب است. بلکه آن فی الحقیقه غضب نیست، بلکه شجاعت و قوّت نفس است. و طرف تفریط آن نیز اگر چه غضب نباشد اما مذموم و قبیح، و نتیجه جبن و خواری است. و بسا باشد که از غضب بدتر بوده باشد، زیرا که کسی را که هیچ قوه غضبیه نباشد بی غیرت و خالی از حمیّت است.

و از این جهت گفته اند:» کسی که در موضع غضب به غضب نیاید عاقل نیست «.

و از حضرت امیر المؤمنین ج علیه السلام ج مروی است که:» حضرت پیغمبر ج صلّی اللّه علیه و آله ج از برای دنیا هرگز به غضب نمی آمد. اما هرگاه از برای حق، غضبناک می شد احدی را نمی شناخت، و غضب او تسکین نمی یافت تا یاری حق را نمی کرد «. و از آنچه گفتیم معلوم شد که: غضب مذموم، آن است که: در حد افراط باشد، زیرا که: اعتدال آن، ممدوح است. و تفریط آن غضب نیست، اگر چه از صفات ذمیمه است.

غضب زیاد و مفاسد آن

بدان که غضب مفرط ، از مهلکات عظیمه و آفات جسمیه است. و بسا باشد که:

به امری مؤدّی شود که باعث هلاک ابد و شقاوت سرمد گردد، چون قتل نفس، یا قطع عضو و از این جهت است که گفته اند:» غضب جنونی است که دفعی عارض می گردد «. و بسا باشد که: شدت غضب، موجب مرگ مفاجات گردد.

و بعضی از حکما گفته اند که:» کشتی که به گرداب افتاده باشد و موجهای عظیم آن را فرو گرفته باشد و بادهای شدید آن را به هر طرف افکند به خلاص و نجات نزدیکتر است از کسی که شعله غضبش به التهاب آمده باشد «.

و در اخبار و آثار، مذمت شدید در خصوص غضب وارد شده است. حضرت رسول ج صلّی اللّه علیه و آله ج فرمودند که:» غضب ایمان را فاسد می گرداند چنانکه سرکه عسل را فاسد می کند «. و از حضرت امام محمد باقر ج علیه السلام ج مروی است که:» این غضب آتش پاره ای است از شیطان، که در باطن فرزند آدم است. و چون کسی از شما غضبناک گردید چشمهای او سرخ می گردد و باد به

ص:486

رگهای او می افتد و شیطان داخل او می شود «. و از حضرت امام جعفر صادق ج علیه السلام ج مروی است که:» غضب، کلید هر بدی و شرّی است «. و باز از آن حضرت مروی است که:» غضب، دل مرد دانا را هلاک می کند «. و نیز آن حضرت فرموده است که:» کسی که قوه غضبیّه خود را مالک نباشد عقل خود را نیز مالک نیست «. و مخفی نماند که: علاوه بر اینکه خود غضب از مهلکات عظیمه و از صفات خبیثه است، لوازم و آثاری چند نیز بر آن مترتّب می شود که همه آنها مهلک و قبیح است، مانند: فحش و دشنام و اظهار بدی مسلمین و شماتت ایشان و سرّ ایشان را فاش کردن و پرده ایشان را دریدن و سخریه و استهزاء به ایشان کردن و غیر این ها از اموری که از عقلا صادر نمی گردد.

و از جمله لوازم غضب آن است که: البته بعد از تسکین» نایره «آن، آدمی پشیمان و افسرده خاطر می گردد. و غضبناک و غمناک و شکسته دل می شود. و باعث دشمنی دوستان و شماتت دشمنان، و شادی ایشان و سخریه و استهزای اراذل و اوباش، و تألم دل و تغیّر مزاج، و بیماری تن می گردد.

و عجب این است که: بعضی چنان توهّم می کنند که: شدت غضب از مردانگی است، با وجود اینکه افعالی که از غضبناک سر می زند افعال اطفال و دیوانگان است نه کردار عقلا و مردان. همچنان که مشاهده می شود کسی که: شدت غضب بر او مستولی شد حرکات قبیحه و افعال ناشایسته، از: دشنام و هرزه گوئی و سخنهای رکیک از او سر می زند. و بسا باشد که: دشنام به ماه و خورشید و ابر و باد و باران و درخت و جماد و حیوان می دهد. و می رسد به جائی که کاسه و کوزه خود را می شکند و با حیوانات و جمادات به سخن درمی آید. و چون دست او از همه جا کوتاه شود جامه خود را می درد و بر سر و صورت خود می زند و خود و پدر و مادر خود را دشنام می دهد. و گاهی چون مستان و مدهوشان به هر طرف دویدن می گیرد. و بسا باشد که بیهوش می شود و به زمین می افتد. آری:

خشم و شهوت مرد را کور کند از استقامت و روح را مبدل کند و چگونه امثال این افعال مذموم نشانه مردی و شیردلی است و حال اینکه پیغمبر خدا ج صلّی اللّه علیه و آله و سلم ج فرمودند که:» شجاع، کسی است که: در حالت غضب خود را

ص:487

تواند نگاه داشت «.

اما معالجه غضب

چون مفاسد غضب را دانستی بدان که علاج آن موقوف است بر چند چیز:

اول آنکه: سعی کند در ازاله اسبابی که باعث هیجان غضب می شود، مثل: فخر و کبر و عجب و غرور و لجاج و مراء و استهزاء و حرص و دشمنی و حب جاه و مال و امثال این ها، که همه آنها اخلاق ردیّه و صفات مهلکه هستند، و خلاصی از غضب با وجود آنها ممکن نیست. پس باید ابتدا ازاله آنها را کرد تا ازاله غضب سهل و آسان باشد.

دوم آنکه: ملاحظه اخبار و آثاری کند که در مذمت غضب رسیده چنانچه شمه ای از آنها گذشت.

سوم آنکه: متذکر اخبار و احادیثی گردد که در مدح و ثواب نگاهداشتن خود از غضب وارد شده است، و فوائد آن را به نظر درآورد.

همچنان که از حضرت پیغمبر ج صلّی اللّه علیه و آله ج مروی است که:» هر که غضب خود را از مردم باز دارد، خداوند ج تبارک و تعالی ج نیز در روز قیامت عذاب خود را از او باز می دارد «و از حضرت امام محمد باقر ج علیه السّلام ج مروی است که:» در تورات نوشته شده است که: از جمله چیزهائی که خدا به موسی ج علیه السّلام ج فرمود این بود که: نگاهدار غضب خود را از کسی که من تو را صاحب اختیار او کرده ام، تا من نیز غضب خود را از تو نگاه دارم «. و حضرت صادق ج علیه السلام ج فرمودند که:» خدا وحی فرستاد به بعضی از پیغمبران خود که: ای فرزند آدم در وقتی که غضبناک گردی مرا یاد کن تا من هم تو را یاد کنم و در وقت غضبم و تو را هلاک نسازم «. و باز از آن حضرت ج علیه السّلام ج مروی است که:» مردی از اهل بادیه به خدمت پیغمبر ج صلّی اللّه علیه و آله ج آمد و عرض کرد که: من مردی هستم» بادیه نشین «، مرا کلمه ای یاد ده که جامع خیر دنیا و آخرت باشد. آن حضرت فرمودند که: هرگز غضب مکن. و سه مرتبه آن اعرابی عرض خود را اعاده کرد حضرت همین جواب را فرمود «. و نیز از آن بزرگوار روایت شده که:» هر

ص:488

که غضب خود را باز دارد از کسی، خدا عیوب او را می پوشاند «. و اخبار در این خصوص بی حد و نهایت است.

چهارم آنکه: ملاحظه فواید ضد غضب را که حلم باشد بکند، و مدحی را که در این خصوص وارد شده است. ج همچنان که مذکور خواهد شد ج ببیند، پس خود را خواهی نخواهی بر آن بدارد و حلم و بردباری را بر خود ببندد و غضب و خشم را بر خود ظاهر نسازد، اگر چه در دل خشمناک باشد. و اگر کسی مدتی چنین کند به تدریج عادت می شود و حسن خلق از برای او حاصل می شود.

پنجم آنکه: هر قول و فعلی که از او سر می زند ابتدا در آن فکر کند و خود را از صدور آثار غضب محافظت نماید.

ششم آنکه: اجتناب کند از مصاحبت کسانی که قوه غضبیه ایشان غالب و از فضیلت حلم خالی هستند. و در صدد انتقام و» تشفّی غیظ «خود می باشند، و این را مردی و شجاعت می نامند و می گویند: ما از کسی متحمل درشتی و سختی نمی شویم، و بر فلان امر صبر نمی کنیم. بلکه مجالست کند با اهل علم و حلم و وقار، و کسانی که مانند کوه پا بر جای با هر باد ضعیفی از جای در نمی آیند.

هفتم آنکه: تأمل نماید و بداند که هر چه در عالم واقع می شود همه به قضا و قدر الهی است و جمیع موجودات، مسخّر قبضه قدرت او، و همه امور در ید کفایت اوست. و خدا هر چه از برای بنده مقرر کرده است البته خیر و صلاح آن بنده در آن است. و بسا باشد که مصلحت او در گرسنگی و بیماری، یا فقر و احتیاج، یا ذلت و خواری، یا قتل یا امثال این ها باشد.

و چون این را دانست، می داند که: دیگر غضب کردن بر دیگران، و خشم گرفتن بر ایشان راهی ندارد، چرا که هر امری هست از جانب پروردگار خیر خواه او می رسد.

هشتم آنکه: متذکر شود که غضب نیست مگر از بیماری دل و نقصان عقل، که باعث آن ضعف نفس است نه شجاعت و قوت نفس و از این جهت است که: دیوانه زودتر از عاقل غضبناک می گردد. و مریض از تندرست زودتر به غضب می آید. و همچنین پیران ضعیف المزاج زودتر از جوانان، و زنان زودتر از مردان از جا در

ص:489

می آیند. و صاحبان اخلاق بد زودتر از ارباب ملکات فاضله به خشم می آیند.

چنانکه می بینی که کسی که: رذل است به فوت یک لقمه خشمناک می گردد. و بخیل به تلف شدن یک حبه از مالش غضب می کند حتی بر دوستان و عزیزان خود.

اما صاحبان نفوس قویّه، شأن ایشان از آن بالاتر، و رتبه ایشان از آن والاتر است که به امثال این امور، متغیّر و مضطرب گردند.

و اگر در آنچه گفتیم تشکیکی داشته باشی دیده بگشا و نظر به صفات و اخلاق مردم کن و کتب سیر و تواریخ را مطالعه نمای و حکایات گذشتگان را استماع کن تا ببینی که حلم و بردباری و خود را در وقت غضب نگاهداری کردن طریقه انبیا و اولیا و دانایان و حکما و نیکان و عقلا و پادشاهان ذو الاقتدار و شهریاران کامکار بوده و غضب و اضطراب و از جا در آمدن، خصلت اراذل و اوباش و نادانان و جهّال است.

نهم قدرت تو بر این ضعیفی که بر او غضب می کنی، و تو در جنب قوه قاهره الهیه غیر متناهیه به مراتب ضعیف تر و ذلیل تری از این ضعیف ناتوان که در جنب قدرت توست. پس بترس و حذر کن از اینکه: چون تو غضب خود را بر او جاری سازی خداوند قهار نیز در دنیا و آخرت غضب خود را بر تو جاری بکند.

غم زیر دستان بخور زینهار

بترس از زبر دستی روزگار

لب خشک مظلوم را گو بخند

که دندان ظالم بخواهند کند.

در آثار پیشینیان رسیده که: هیچ پادشاهی در بنی اسرائیل نبود مگر اینکه حکیمی دانشمند با او بود و صحیفه ای در دست داشت که بر آن نوشته بود که: بر زیردستان رحم کن، و از مرگ بترس، و روز جزا را فراموش مکن. و هر وقت که پادشاه غضبناک شد آن حکیم، صحیفه را به دست او دادی تا خواندی و غضب او ساکن شدی.

دهم آنکه: متذکر گردی که: شاید روزگار، روزی آن ضعیفی را که تو بر او غضب می کنی قوّت دهد و کار او بالا گیرد و بر تو زبر دست شود و در صدد انتقام و مکافات بر آید.

ص:490

لا تهین الفقیر علّک ان ترکع یوما و الدهر قد رفعه [?]

یازدهم آنکه: بدانی که: هر حلیم و بردباری غالب و قاهر، و در نظر اولی » البصائر «عزیز و محترم می باشد. و هر غضبناک مضطرب الحالی پیوسته مغلوب، و در دیده ها بی وقع می گردد.

تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر دوازدهم آنکه: تصور کنی که در وقت غضب، صورت تو چه نوع قبیح و متغیر، و اعضای تو متحرک و مضطرب، و کردارت از نظم طبیعی بیرون، و گفتارت غیر مطابق قاعده و قانون می شود.

و از جمله معالجات غضب آن است که:

آدمی در وقت هیجان، به خدا پناه برد از شر شیطان، و بگوید:» اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «. و اگر ایستاده باشد بنشیند، و اگر نشسته باشد بخوابد. و وضو گرفتن و غسل کردن با آب سرد از برای تسکین آتش غضب مفیدند. و اگر غضب بر کسی باشد که قرابت رحم با یکدیگر داشته باشند دست به بدن او گذارد غضب او ساکن می گردد چنانچه در اخبار وارد شده است.

پی نوشت:

. [?] و بیچاره ای را خوار مکن، شاید روزی از مقامت تنزل کنی و بیچاره شوی و روزگار، آن بیچاره را بلند کرده و به مرتبه بالا برساند.

منبع: ملا احمد نراقی - معراجِ السعاده

مطالب مرتبط با این موضوع

نصیحتهای شیطان به پیامبران

سوالات رسول خدا از شیطان و نصیحت های شیطان به امت پیامبر

نشانه های دوستان شیطان

سخنرانی شیطان در روز قیامت!

غضب و شهوت مهمترین راه های نفوذی شیطان

نقشه راه و سند چشم انداز شیطان

ص:491

شگردهای شیطان برای فریب انسان ها

راههایی برای نجات از سحر و جادو!

گناهی که شیطان هم از آن بیزار است!

تلفن همراه خود را خانه شیطان نکنید.

متن گفت وگوی حضرت موسی (علیه السلام) با ابلیس چه بود؟

سخنرانی شیطان در پنج سکانس

برگرفته شده از ri. golb. tablolha\: ptth

نقشه راه و سند چشم انداز شیطان

نقشه راه و سند چشم انداز شیطان

مقدمه

انسان مؤمن، دارای فطرت سالم و قلب سلیم، در مسیر درست الهی حرکت می کند. دشمن و رقیب سرسخت انسان، همیشه در حال توطئه است تا او را از مسیر صحیح و دقیق الهی خویش باز دارد. مسیر راه شیطان، سند چشم اندازی است، که خود نقش اول و آخر را ایفا می کند. و دام ها و کمین گاه های زیادی دارد و چنان کارهای خود را بر آدمیان زینت می بخشد که گویی همان راه درست است.

دام های شیطان بر اساس روحیات و اعتقادات افراد متفاوت است و برای همه افراد بشر یکسان عمل نمی کند. از جمله اقداماتی که شیطان برای فریب افراد انجام می دهد: وسوسه، زینت دادن گناه، ضایع نمودن عمل، ایجاد فراموشی، فساد انگیزی، وعده دادن به انسان، و هزاران برنامه نظری و عملی، حتی در لحظات آخر مرگ. دست بردار نیست. و برای توجیه و قانونی نشان دادن، اقدامات و وسوسه های خویش، دام هایی را نیز قرار داده است که از جمله آنها: دنیا، هواپرستی،

ص:492

عبادت، زنان، تفرقه و... است. اگر انسان یک لحظه غفلت کند، در دام صیادی قهار افتاده است. و اگر از شر شیطان به خدا پناه نبرد، اسیر دام های شیطان گشته و خود را به هلاکت می افکند. عمل شیطان و وسوسه های او یک ویژگی ها و خصوصیاتی دارد که هر کس می تواند آن را درک کند زیرا انسان از آن متنفر است. فطرت انسان به گونه ای است که، آدمی نزدیک شدن به آنها را روا نمی داند. و اگر احیانا افرادی مرتکب چنین اعمال شیطانی می شوند، به خاطر پیروی از اوامر شیطان و اطاعت از نفس است.

نقشه راه شیطان و سند چشم انداز

بازی های شیطان با انسان، به سریالی می ماند که تمام نشدنی است. قرآن کریم و روایات نقش پنهانی و ظاهری او را افشا نموده و پرده از انواع توطئه های او بر می دارد. بر اساس الهام از منابع دینی - قرآن و روایات - شیطان؛ فیلم نامه نویس، کارگردان، تهیه کننده، بازیگر نقش منفی و مثبت، چهره پردازه، ناظر کمی و کیفی، طراح صحنه، گریم، نور پرداز، صدابردار، مونتاژ، منتقد، و...؛ همه کاره بوده و هست. بازیگر نقش اول و آخر سریال؛ برای همه انسان ها؛ برنامه مستمر خطرناک، تا لحظه مرگ تدارک کرده است. جالب آنکه نمایش سریال چند رسانه ای قابل دریافت برای همه است. مگر» الا عبادک منهم المخلصین «.] 1 [

البته، وسوسه شیطان شامل حال بندگان خاص و اولیاء الله نیز، می گردد. اولیاء الهی دست رد به سینه نامحرم زده و شیطان را از خود دور می کنند. نقشه راه شیطان، برای بندگان خاص، در حقیقت نقطه مقابل صراط مستقیم به خدا پرستی منتهی می شود و چون حضرت آدم نشانه انسانیت است، عداوت شیطان هم نسبت به او، بدین خاطر است. حضرت آدم نشانه انسانیت است، نه آنکه عداوت شخصی با او داشته باشد.

چیستی و کیستی شیطان ؟

ص:493

اما درباره چیستی و کیستی شیطان بر همگان روشن است. با مراجعه کوتاه به منابع دینی، هویت شیطان و یارانش، برای همه قابل شناخت است. گاهی اوقات انسان خود را به نفهمی زده و بنده شیطان می گردد. در مقابل، اولیاء خدا و بندگان خاص او، در برابر شیطان خم به ابرو نیاورده، و در ردیف جنود الهی و جنود رحمانی - نه جنود شیطانی - در آمده اند. در این باره، همین بس که، شیطان معروف به معنی هر متمرد و طاغی است اعم از آنکه جن باشد یا انس یا جنبندگان و شیطان وصف است، نه اسم خاص آن روح شر و به مناسبت دوری از خیر و از رحمت حق تعالی وصف شیطان بر او اطلاق شده است.] 2 [

طراحی و برنامه ریزی شیطان

شیطان، دشمن سعادت انسان است. از این رو در مسیر انسان، کمین می کند تا او را فریفته و به دامش بیاندازد. کارها و کمین گاه های شیطان متعدد است. به برخی

از آنها اشاره می کنیم.

1 - وسوسه

نخستین کار شیطان وسوسه است که شاید کارهای دیگر او نیز به همین امر باز می گردد و این کاری است که در مورد آدم و حوا علیه السلام انجام داد و باعث خروج آنها از بهشت گردید. و یا در سوره ناس قرآن کریم از وسوسه شیطان یاد کرده، می فرماید:» الذی یوسوس فی الصدور الناس «] 3 [وسوسه از درون و برون.

2 - زینت دادن گناه و کارهای زشت

از کارهای دیگر شیطان که سرلوحه برنامه های اوست، زینت دادن کارهای بد

ص:494

در نظر آدمیان است. یعنی بر اثر گناهان بسیار، قلب انسان تیره، سخت و روح آنها انعطاف پذیر شده و شیطان با استفاده از روح هوا پرستی اعمالش را در نظرش زینت داده و هر عمل زشتی را که انجام دهد زیبا و هر کار خلافی را درست و صحیح می پندارد.» زینت «46 مرتبه در قرآن به کار رفته است و بر دو نوع است:

ممدوح و مذموم و اکثر قریب به اتفاق آیات در رابطه با زینت مذموم است.] 4 [

3 - راهزنی ایمان و ضایع کردن عمل

کار دیگر شیطان این است که تا می تواند نگذارد که فرزندان آدم کسی به قرب الهی برسد و به مقامات عالیه انسانی دست یابد. او از همان اول تا قیام قیامت در تلاش است که اصل ایمان را بگیرد، وگرنه کاری می کند که ایمان آدمی را ضعیف و کمتر کند، و اگر از راه ایمان نتوانست وارد شود در باب فساد، عمل خودش را انجام می دهد. پس اگر فرشته، خدمت گزار مقام انسان است، شیطان راهزن اوست.] 5 [

4 - ایجاد فراموشی در انسان

کار دیگر شیطان ایجاد فراموشی در انسان است. وسایلی بر می انگیزد که آدمی غافل شده و یاد خدا را فراموش کند. لحظه ای غفلت از شیطان، غفلت از یاد و ذکر خدا را به دنبال دارد. حضرت یوسف علیه السلام در تعبیر خواب یکی از دو رفیق زندانیش معتقد بود که، تو به همین زودی آزاد می شوی و به او سفارش کرد اسمی از حضرت پیش پادشاه بیاورد تا بلکه بی گناهی آن اثبات شود. ولی آن غلام پس از آزادی فراموش کرد که سفارش یوسف را به گوش پادشاه برساند و این باعث شد که حضرت به سبب فراموشی چند سال دیگر در زندان بماند.] 6 [

5 - فتنه و فساد انگیزی

ص:495

یکی دیگر از کارهای پلید شیطان این است که، برای رسیدن به اهداف خود در بین مردم فتنه و فساد انگیزی می کند. نزغ به معنی وارد شدن در کاری به قصد فساد و افساد است، و مداخله در امری، برای خرابکاری کردن می باشد. چنانکه در آیه ای دیگر به پیامبر خود به هنگام نزغ شیطان دستور استعاذه می دهد. و می فرماید:

» و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم. «] 7 [

6 - وعده دادن به انسان

کار دیگر شیطان وعده دادن به انسان و دعوت کردن او به سوی بدی هاست. از صحنه های دوزخ یکی همین است که چون مردم وارد می شوند و در می یابند که جایگاهشان دوزخ است با هم مجادله می کنند و هر یک می گوید تقصیر دیگری بود و همه می گویند تقصیر شیطان بود و گویی شیطان را به محاکمه می کشند اما شیطان به آنها می گوید: من بر شما سلطه ای نداشتم فقط دعوتتان می کردم و شما هم لبیک می گفتید.

پس هر چند که دعوت مردم به وسیله شیطان به سوی شرک و معصیت به اذن خداست ولی صرف دعوت است و تسلط نیست. یعنی خداوند شیطان را بر ما مسلط نکرده است چون دعوت کردن به کاری حقیقتش تسلط دعوت کننده بر کاری که دیگران را به آن دعوت کرده نمی باشد اگر چه شخص دعوت کننده یک نوع تسلطی بر اصل دعوت پیدا کند. لذا به دنبال نفی سلطنت خویش بر مردم این نتیجه را می گیرد که:» فلا تلومونی ولو مرا انفسکم؛ اختیارتان به دست خودتان بود خودتان کردید که لعنت بر خودتان باد. «] 8 [

7 - مشارکت در اموال و اولاد مردم

یکی دیگر از کارهای شیطان، مشارکت در اموال و اولاد است. یعنی کاری که اموال و اولاد را به حرام آمیخته می کند، چنانکه در قرآن کریم می فرماید:» و

ص:496

شارکهم فی الاموال و الاولاد؛ در اموال و اولادشان شرکت کن. «] 9 [شرکت کردن شیطان با آدمی در مال و فرزند سهم بردن از منفعت و اختصاص است. مثل اینکه آدمی را وادار کند به تحصیل مال، که خداوند از راه حرام، آن را مایه رفع حاجات آدمی قرار داده. زیرا در این صورت هم آدمی از آن مال منتفع شده به غرض طبیعی خود نایل می شود و هم شیطان به غرض خود رسیده است. و یا آن که از راه حلال کسب بکند و لیکن در معصیت به کار ببرد و در اطاعت خدا صرف نکند، پس هر دو از آن مال منتفع شده اند، با اینکه او از رحمت خدا تهی دست است و یا آن که از راه حرام فرزندی برای آدمی به دنیا آید و یا از راه حلال به دنیا آید ولیکن به تربیت دینی و صالح تربیتش نکند و به آداب خدایی مودبش نسازد در نتیجه سهمی از آن فرزند را برای شیطان قرار داده و سهمی را برای خودش، و همچنین است چیزهای دیگر.] 01 [

8 - نجوای شیطانی

یکی دیگر از کارهای شیطان این است که، در خواب یا بیداری به انسان چیزهایی را القا می کند که وی را محزون نماید. زیرا وقتی شیطان با کوشش زیادی که در فریب مومنین از خود نشان می دهد نتوانست مومن متقی را از طریق حق و حقیقت منحرف گرداند و حواس او را به خود جذب نماید. این چنینی وسوسه هایی را در خواب یا بیداری به قلب وی القا می کند. به خصوص در خواب، که عقل آدمی به طور موقت قوایش را رها می نماید و برای استراحت بدن، حواس را به خود وا می گذارد، شیطان بیشتر تسلط پیدا می کند و به طور نجوا چیزهایی را به او القا می نماید تا از توجه به حق تعالی او را باز داشته و به خود مشغول دارد.] 11 [

9 - امر به فحشا و منکر

یکی دیگر از کارهای شیطان؛ که بعضی آن را از علائم کارها و وساوس شیطانی

ص:497

محسوب کرده اند؛ امر به فحشا و بدی است. برای مبارزه با این دسیسه شیطانی باید نخست وسوسه ها را ریشه کن کند زیرا نفوذ افکار و اعمال شیطانی گاهی به صورت تدریجی و کم رنگ است و اگر در همان گام های نخست کنترل نشود، وقتی انسان متوجه می گردد که کار از کار گذشته است بنابراین هنگامی که نخستین وسوسه های اشاعه فحشا یا هر گناه دیگر آشکار می شود باید همان جا در مقابل آن ایستاده تا آلودگی گسترش نیابد.] 21 [

10 - هجوم در وقت احتضار

یکی دیگر از کارهایی که شیطان سعی و تلاش بسیاری را صرف آن می کند این است که، در وقت احتضار انسان را وادار به کفر می کند و در دین و ایمان آن فرد، تشکیک بیندازد.

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:» هیچ کس در زمان حضور مرگ نیست مگر این که ابلیس بعضی از شیاطین را بر او موکل می کند تا او را به کفر وادار کنند و در دینش تشکیک بیندازند، تا این که روح از بدنش مفارقت کند. اگر محتضر مومن باشد قدرت ندارد ایمان او را زایل کند و یا او را به شک بیندازد. پس در هنگام مرگ شخص محتضر کلمه شهادتین را به ایشان تلقین کنید، تا آن که روح جدا شود. « ] 31 [

دام های شیطان

دام سخت است مگر یاد شود لطف خدای

ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم

ص:498

گناه، دام شیطان است و شیطان صیاد دل آدمی. صیاد اگر بخواهد ماهی بگیرد قلب به کار می برد و اگر بخواهد دسته جمعی ماهی بگیرد تور به دریا می اندازد و تور شیطان همان ایجاد شبکه ها، باندها و باند بازی است. امور زیر از دام های شیطان است.

1 - دنیا

یکی از راه های فراگیر و مستحکم شیطان، دنیا است.» اما منظور از دنیا چیست ؟ انسان دو دنیا دارد: یکی ممدوح و یکی مذموم. یکی پسندیده و دیگری ناپسند.

دنیای مذموم یعنی، آن اموری که انسان را از اطاعت خدا و دوستی او و تحصیل آخرت باز دارد. در مقابل هر چه باعث رضا و خشنودی خدای سبحان شود و سبب تقرب و نزدیکی به حق تعالی گردد، آخرت است. اگر چه به حسب ظاهر از دنیا باشد مثل تجارت، زراعت و... پس علاقه و دلبستگی، سرچشمه هر خطا و گناهی است. و اگر در بعضی روایات به عنوان مزرعه آخرت معرفی شده است مقصود دنیای ممدوح است. پس باید بینش خود را نسبت به دنیا یک بینش قرآنی کنیم و بدانیم که هر چه تعلق خاطر برای ما به وجود آورد و از خداوند دور و غافل گرداند، دنیاست.

2 - هوا پرستی، موثرترین راه نفوذ شیطان

یکی از مهم ترین ابزار کار شیطان هواپرستی است. زیرا تا پایگاهی در درون انسان وجود نداشته باشد شیطان قدرت بر وسوسه گری ندارد و پایگاه شیطان چیزی جز هوا پرستی نیست، همان چیزی که خود شیطان به خاطر آن سقوط کرد و از صف فرشتگان و مقام قرب الهی طرد شد. اگر این شیطان درون با آن شیطان برون هماهنگ نشود و در را برای وارد شدن او نگشاید و خیر مقدم نگوید وارد شدن او غیر ممکن است.

ص:499

3 - فریب از راه عبادت

یکی دیگر از دام های شیطان که در واقع از خطرناک ترین آنها محسوب می شود این است که راه عبادت انسان را از مسیر حق و توجه به خداوند منحرف کرده و دور می گرداند» یعنی گاهی شیطان کلاه سر آدمی می گذارد به طوری که انسان می فهمد تا وقتی که کار از کار بگذرد. از این راه مقدسی او را به امور مباح وا می دارد تا به حرام و سپس به کفر بکشاند. از این رو باید همواره به خدا پناه برد و از دام های او آگاهانه خارج شد.

بنابراین باید کاملاً هوشیار باشیم که به این دام خطرناک و مهلک شیطانی نیفتیم و متوجه باشیم که گاهی ممکن است شیطان دستور به عبادت و نماز و دعا بدهد در این جا انسان مومن فریب شیطان را نمی خورد و می داند اگر عبادت و نمازی هم باید انجام دهد به دستور محض اطاعت امر خداوند باشد تا بتواند عروج کرده و به مقامات معنوی دست یابد.

4 - زنان

یکی از دام های نیرومند شیطان زنان هستند. قرآن کریم می فرماید:» زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین...] 41 [دوستی خواسته هایی چون زنان و فرزندان و همیان هایی از طلا و نقره و اسبان گرانبها و چارپایان و مزارع در نظر مردم زیبا و دلفریب است... «هم چنین، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:» النساء جعله الشیطان؛ زنان دام های شیطانند. «] 51 [از این رو قرار گرفتن زن و مرد نا محرم در یک اتاق و فضای خالی از غیر، نهی شدیدی شده است. نا گفته پیدا است، منظور این نیست که حقیقت زن زیر سوال برود زیرا زن مظهر جمال الهی است و از دامان پاک بعضی از زنان مردان بزرگی الهی رشد کردند و دشمنان سرسخت شیطان و دوستدار حقیقی حضرت حق شدند. بلکه منظور این است که چون مردان به جنس

ص:500

مخالف خود کشش دارند، شیطان مرد را به برخی از زنان مفتون می سازد و آنها را در نظرشان جلوه می دهد و با فریب دادن، به حرام می اندازد. پس خطرناک ترین دام شیطان جنس زن است مگر زن هایی که عمری مردانه با ابلیس مبارزه کرده باشند.

5 - قضا کردن نماز

چه بسا افرادی پیدا شوند که نماز صبحشان از دست برود و توفیق نیابند که نماز را به موقع و داخل در وقت انجام دهند. در حدیثی آمده است که» از تورهای شیطان خوابیدن است تا اینکه نماز واجب از انسان فوت شود. این هم دامی است که بسیاری از انسان های مسلمان گرفتارش می شوند به خصوص جوانان و به ویژه در شب های کوتاه بهار در حالی که شب را دیر خوابیده باشند. در آن هنگام شیطان دام خود را می گستراند و آن قدر وسوسه می کند تا بستر نرم را ترک نکند و نماز واجب الهی از او فوت شود.] 61 [

6 - تفرقه و اخلال در روابط

یکی دیگر از دام ها و راه های فریب شیطان تفرقه و پراکندگی است. شیطان هیچ راه و رخنه ای مطمئن تر و موثرتر از ایجاد جدایی بین انسان ها ندارد. هر وقت می خواهد و انسان را صید کند اول آن دو را از هم جدا می کند. شما هر وقت می خواهید نانی را مصرف کنید اول لقمه لقمه اش می کنید تا از گلویتان پایین برود.

تفرقه می اندازید در یک دانه نان و آن را به سی الی چهل لقمه تقسیم می کنید و بعد لقمه ای می دهید به دندان، او را می کوبید و له می کنید بعد به شکلی که خودش می خواهد در می آورد تا بتواند ببلعید. قدم اول خوردن، تکه کردن است هر چیز را که نتوانستید تکه کنید نخورید. شیطان هم چنین عمل می کند و اگر نتوانست جمعیتی را تکه تکه کند مایوس می شود و می رود.] 71 [باید مواظب بود مبادا

ص:501

شیطان بین صفوف ملت و امت و افراد رخنه کند.

راه های مبارزه با شیطان

1 - استعاذه

انسان همیشه با افکار درونی و وسوسه های شیطانی محاصره شده است. این افکار به هم می آمیزد و بر انسان فشار می آورد. وقتی راه گریزی از این افکار به سوی خدا نیابد، حیات و زندگی او تباه گشته و روانش تیره و تار می شود و راه هدایت را گم می کند. از این رو ضروری است که، انسان به نبرد با هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی برخیزد و به پروردگار خود باز گردد، تا او را از این میدان خطرناک نجات بخشد. چنانکه در قرآن می فرماید:» و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم 81 ج و اگر انگیزش و وسوسه ای از شیطان، تو را برانگیزد پس به خدا پناهنده شو. که او شنوای داناست. «

استعاذه یعنی؛ پناهنده شدن به خداوند از شر شیطان و گفتن» اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «استعاذه عبارت است از: گریز از شیطان و دعا به درگاه خداست که انسان را از گرفتار شدن در چنگال شیطان و صدمه دیدن از نیرنگ های او نجات می بخشد، زیرا شیطان عامل هر گناهی و منشاء هر نوع گمراهی و انگیزه عمومی دردهاست. استعاذه و پناه بردن به خدا، طریق امن و آرامش انسان در دنیا و آخرت و گذرگاهی فراسوی سلامت و روان است.] 91 [پس اگر واقعاً می خواهیم از دست شیطان به خدا پناه ببریم راهش این است که هر چه را او دوست می دارد ترک کنیم و آنچه را که خدا دوست می دارد، انجام دهیم و گرنه با گفتن یک کلمه بدون عمل از کید مصون نمی مانیم. کسی که در معرض حمله درنده یا دشمنی واقع شده اگر جان خود را دوست دارد باید به مکان امنی بگریزد و گرنه اگر هزار بار بگوید از دست تو به این قلعه محکم پناه می برم ولی از جایش حرکت نکند به حالش سودی ندارد.

ص:502

همین طور کسی که از شهواتش که محبوب شیطان و مبغوض رحمان هستند، پیروی می کند به مجرد گفتن اعوذ بالله نمی تواند خود را از دست شیطان رها کند.

بلکه ناگزیر است قول را با عمل خود هماهنگ کند، و به قلعه محکم خدا پناه ببرد.

قلعه انس خدا کلمه طیبه» لا اله الا الله «است زیرا بنا به روایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله خدای تعالی فرموده:» لا اله الا الله «و کسی که خود را به قلعه انس الهی پناهنده می کند معبودش جز او نیست، اما کسی که هوای نفسش را معبود قرار داده در معرض تاخت و تاز شیطان است نه در قلعه خدا.] 02 [

2 - بسم الله گفتن

یکی از عواملی که می تواند هم در جهت پیشگیری و هم برای درمان جان آدمی بسیار مفید و موثر باشد این است که انسان در ابتدا و آغاز هر کاری بگوید:» بسم الله الرحمن الرحیم «و در صورتی که بر آن مداومت شود و هیچ گاه فراموش نگردد این درس را به انسان می دهد که کاری که با نام خدا آغاز شود نباید با آلودگی ها و وساوس شیطانی و خاطر نفسانی همراه باشد. و نیز به او القا می شود که استعانت فقط به درگاه خداوند شایسته است. بسم الله نه تنها در رفع و جلوگیری از شیطان مفید است، بلکه در رفع و دور کردن او نیز بسیار موثر است.] 12 [

3 - نماز

یکی دیگر از عوامل دفع شیطان، نماز است. نماز اگر با آداب و شرایط آن اقامه شود نمازگزار را به عالم پاکی و قداست بالا برده و غل و زنجیر دنیا و دامهای شیطان را از پای او پاره می کند و نیز اگر ازر روی صداقت به جا آورده شود در راندن شیطان و زدودن غبار و زنگار گناه از آیینه دل نقش ویژه ای دارد. در قرآن کریم به مومنین سفارش شده است که در هنگام هجوم گرفتاری ها و حمله جنود شیطانی و

ص:503

خاطرات نفسانی از نماز و روزه مدد بگیرند و خود را از آن ها خلاص بخشند.] 22 [

خصوع و خشوع و حضور قلب، و افعال نماز به منزله ظرفی است که هدف نماز در آن جای گرفته است، بنابراین بجا آوردن نماز در حال غفلت از هدف آن، ظرفی را ماند که بی محتوا است و همان طور که انسان به ظرف خالی توجه ندارد، خدا را به نمازی که در آن توجه به هدف نباشد عنایتی نیست، آیات و روایات بسیاری در این مورد وارد شده است.] 32 [

4 - روزه

روزه نیز از جمله عواملی است که هم باعث می شود روزه دار خود را از نیرنگ های شیطان درون و بیرون حفظ کند و هم می تواند اگر مورد هجوم او قرار گرفته و گرفتار شده است با روزه حقیقی از مملکت دل بیرون براند. آری انسان روزه دار وقتی روزه کامل گرفت و از خواسته های نفس به خاطر خدا اطاعت امر الهی چشم پوشی کرد و زبان را از آنچه نباید بگوید و همچنین گوشش، چشم و دست و پا را و دل و جان را از آنچه نباید مشغولش داشت حفظ نمود تمام راه های فریب کاری شیطان را بسته و او را با پیروزی خود در این مبارزه رو سیاه و شرمسار می کند] 42 [

5 - استغفار و توبه

یکی دیگر از راه های مبارزه با شیطان رجیم، استغفار و توبه است امر به استغفار و توبه با هم فرق دارند، اما به لحاظ نزدیک بودن این دو مقوله در یک جا آوردیم وقتی انسان از کاری که مرتکب شده است پشیمان می شود و با استغفار و طلب آمرزش از خداوند، توبه و بازگشت می نماید. و پیمان می بندد که دیگر به سوی خطاها و گناهان گذشته باز نگردد و آنچه را انجام نداده از طاعت انجام دهد، ضربه بزرگی به شیطان وارد می کند.] 52 [

ص:504

6 - دعا و نیایش

یکی از مهم ترین راه های مبارزه با شیطان، مسلح شدن به سلاح دعا است.

همان طوری که در روایت وارد شده است» الدعا سلاح المومن «یک مومن در مواقع بلا و مصیبت و نیز هنگام مکر شیطان، به دعا متوسل می گردد. مانند کسی که هنگام دیدن دشمن دست به سلاح و شمشیری می زند آری دعا یکی از بهترین عبادت ها و موجب استکمال نفس و قرب به خدا و دوری شیطان می شود بنده خدا باید دعا کند زیرا در تمام وجود به خدا نیاز دارد بلکه عین فقر و نیاز است و اگر یک لحظه فیض خدا قطع شود پوچ و نابود خواهد شد.] 62 [

7 - ذکر و یاد خدا

ذکر و یاد خداوند در همه حال، عاملی است برای مانع شدن بین انسان و وساوس شیطانی، و در نهایت دوری از گناهان و خطاها. زیرا اگر انسان بتواند خود را در محضر حق تعالی ببیند و از او جدا نشود با ذکر الله اطمینان قلب پیدا می کند و قلب مطمئن آن قلبی است که با وساوس و خواطر منتصب نمی شود و دارای آرامش است. ذکر و یاد خدا موجب ناراحتی و دلسردی شیطان می شود. هم چنین، عوامل زیاد دیگری وجود دارد که انسان را در راه مبارزه با شیطان یاری می دهند. مانند صدقه دادن، خواندن آیه الکرسی، عمل صالح، خواندن تسبیح حضرت زهرا، قرائت سوره توحید و قدر، قرائت قرآن، ذکر» لا حول و لا قوه الا بالله «ماه رمضان و... «] 72 [

خاتمه

مسلم است که شیطان و غیر شیطان جنود الهی هستند و اگر کسی بخواهد بر

ص:505

شیطان مسلط شود باید به درگاه خدا ناله و تضرع کند، خود را نبیند و خدا را ببیند تا بتواند از این سلاح نیرومند استفاده کرده و شیطان را رام خود کند. و دچار وساوس شیطان نگردد. آن بنده شایسته ای که خود را با خدای خویش سرگرم سازد و به غیر او بی توجه باشد می تواند در برابر وسوسه های شیطانی مقاومت کند و نیروی خود را در نبرد و پیکار با شیطان از نور الهی دریافت نماید. از این رو، راهی که انسان را برای مهار و پیکار با شیطان به پیروزی می رساند بر این اصول استوار است: پناه بردن به خداوند در ظاهر و باطن، سیر و سلوک در طریق سلامت و استقامت، ثبات و پایداری بر دین و عقیده و مذهب خود، مراقبت در انجام تکالیف شرعی، پیروی از الگوی شایسته تقرب و نزدیکی خداوند از راه ذکر و عبادت و انجام آداب مستحب، کوشش و مجاهدت برای خدا که از راه عمل به طاعات، تربیت نفس، تمرین و تکمین آن امکان پذیر است.

سعدی می گوید:

رستمی باید که پیشانی کند با دیو نفس +++ گر بر او غالب شدیم افراسیاب افکنده ایم

پی نوشت ها:

] 1 [ص/ 82.

] 2 [قرشی، سید علی اکبر، همان، ص 33.

] 3 [ناس/ 5. رجالی تهرانی، علیرضا، جن و شیطان، ص 56.

] 4 [همان، ص 57.

] 5 [همان ص 60.

] 6 [همان.

] 7 [اعراف/ 200.

] 8 [ابراهیم/ 22.

] 9 [غفاری، محسن، ابلیس نامه، ص 32.

] 01 [اسراء/ 65.

] 11 [غفاری، محسن، ص 38.

ص:506

] 21 [یعقوبی، دنیای شگفت جن ابلیس شیطان، ص 80.

] 31 [رجالی تهرانی، علیرضا، ص 65، به نقل از وسائل الشیعه، ج 2، ص 663.

] 41 [آل عمران/ 14.

] 51 [نهج الفصاحه، ص 635، ح 3153.

] 61 [رجالی تهرانی، علیرضا، ص 70.

] 71 [نصیری، محمد، شیطان دشمن دیرینه انسان، ص 110.

] 81 [اعراف/ 200.

] 91 [رجالی تهرانی، علیرضا، ص 83.

] 02 [عبدالله شبر، اخلاق، ص 76-75.

] 12 [رجالی تهرانی، علیرضا، ص 90

] 22 [همان، ص 93

] 32 [عبدالله شبر، اخلاق، ص 77.

] 42 [رسولی محلاتی، هاشم، ص 208.

] 52 [نصیری، محمد، شیطان دشمن دیرینه انسان، ص 53.

] 62 [ابراهیم غفاری، آیین نیایش، ص 160.

] 72 [همان، ص 168.

منبع:: پایگاه حوزه

برگرفته شده از ri. golb. tiablolha\: ptth

شگردهای شیطان برای فریب انسانها

شگردهای شیطان برای فریب انسان ها

روش های اغفال شیطان

با استفاده از آیات و احادیث به این نتیجه می توان رسید که شیطان، روش های مختلفی برای اغفال انسان دارد که می توان به برخی از آنها چنین اشاره کرد:

1 - اضلال و اغوا:

کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی

ص:507

مانند کسی که فریب و اغوای شیاطین او را در زمین سرگردان ساخته است. او را یارانی است که شخص را به سوی خود هدایت می کند (1).

2 - فتنه گری:

شیطان فتنه گر است. لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ ای فرزندان آدم، به فتنه گری شیطان و حیله های او فریفته نشوید تا شما را از حریم ولایت خدا و اولیای خدا خارج نسازد، همانطور که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد. (2)

3 - تعلیم باطل:

نصایح شیطان

نصایح شیطان

امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: شیطان شش هزارسال خدا را عبادت کرد و فقط یک نماز دو رکعتی او چهار هزار سال طول کشید. بعداز آفرینش آدم خداوندبه ملائک دستور داد که بر آدم سجده کنند؛ همه سجده کردند الا ابلیس که تکبرکرد و گفت من ازآتشم و آدم ازجنس خاک در نتیجه من برترم؛ پس خداوند به سبب این تکبر او را از درگاه خود راند. شیطان به خدا گفت: من هفتاد هزار سال تو را عبادت کردم و خودت فرموده ای هرکس مرا عبادت کند؛ عبادتش را بی نتیجه نمی گذارم و عوضش را به او می دهم. خداوند فرمود: هرچه می خواهی بگو تا به تو عطا کنم . شیطان گفت:

اول اینکه اجازه بدهی تا روز معلوم زنده بمانم) مراد از روزمعلوم درکلام مفسرین یزمان ظهور امام زمان (علیه السلام) می باشد (.

دوم اینکه در مقابل هر یک از فرزندان آدم دو فرزند به من عطا کنی تا بر هریک از اولاد آدم دو فرزند از فرزندانم را مسلط کنم تا آنها را به گمراهی بکشانند.

سوم اینکه از تو می خواهم مرا در بدن اولاد آدم مانند خون جریان دهی تا ازهرجای بدنش بتوانم او را به معصیت بکشانم.

ص:508

چهارم اینکه می خواهم اولاد آدم ما را نبیند ولی ما آنها را ببینیم.

پنجم اینکه می خواهم به من قدرتی دهی که به هرشکلی که می خواهم درآیم و هرکجا که می خواهم بروم.

ششم اینکه می خواهم تا دم مرگ پیش اولاد آدم باشم) یعنی حتی وقتی حضرت ملک الموت برای قبض روح به سراغ انسانها می آید شیطان هم حاضرمی شود و انسان را وسوسه می کند؛ امام محمدباقر (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که انسان درحال جان کندن است خیلی تشنه می شود و در آن هنگام شیطان با یک لیوان آب می آید و می گوید اگر بر من سجده کنی و کافر شوی این آب را به تو می دهم (.

هفتم اینکه ازتو می خواهم که مرا بر سینه اولاد آدم مسلط گردانی تا او را وسوسه کنم.

خداوند در پایان فرمودند: تمام خواسته هایت را برآورده می کنم؛ ولی هرکس پیرو تو باشد او را با تو به جهنم می فرستم. شیطان گفت. به عزت و جلالت همه انسانها را گمراه می کنم به جزعده ای که) بندگان با اخلاص (تو هستند...

... سپس شیطان عرض کرد: خدایا! من محتاج خانه و منزلم، به من خانه ای عنایت فرما.

خطاب شد: خانه تو را حمام ها قرار دادم.

عرض کرد: من محتاج نشستن هستم و جایی برای آن میخواهم.

خطاب شد: جای نشستن تو بازارها و کوچه ها و در مغازه ها است - آنجا بنشینی و مردم را به گناه، کم فروشی، رشوه، ربا، غش در معامله، به ناموس مردم نگاه کردن، دروغ گفتن، خیانت کردن، کلاه سر مردم گذاشتن و غیره بکشانی.

عرض کرد: خدایا! من غذا میخواهم غذای من از کجا تامین شود؟

خطاب شد: غذای تو را بر سر سفره ای قرار دادم که بر سر آن بسم الله گفته نشود و صاحبان آن سفره مثل حیوانات گرسنه و حریص، بدون آن که نام خدا را ببرند، به آن حمله میکنند.) مام باقر (علیه السلام) فرمودند: اگر اول غذا یادتان رفت بسم الله بگویید، آخر غذا بگویید تا شیطان هر چه خورده برگرداند. (

عرض کرد: خدایا من احتیاج به آب و آشامیدنی دارم، آن را من از کجا به دست

ص:509

آورم ؟

خطاب شد: نوشیدنی های تو شراب و هر چیز مست کننده است.

عرض کرد: برای من اذان گویی قرار ده.

خطاب شد: اذان تو وسایل موسیقی و موذن تو کسانی هستند که با این آلات مینوازند و آن را به کار می گیرند.

عرض کرد: برای من قرآنی قرار بده که در آن نگاه کنم.

خطاب شد: قرآن تو شعر است. هر وقت محزون شدی و دلت گرفت، شعر بخوان.) شعری که انسان را از یاد خدا غافل کند. (

عرض کرد: برای من کتابی قرار ده که در آن نگاه کنم.

خطاب شد: کتاب تو وشم) کتاب سحر و جادو و خال کوبی هایی که بعضی ها روی بازو و جاهای دیگر بدن میکنند (است.

عرض کرد: برای من حدیثی قرار ده.

خطاب شد: حدیث تو دروغ و دروغ گفتن است. کسانی که دروغ می گویند، حدیث تو را گویند.

عرض کرد: برای من دام و وسیله شکار قرار بده.

خطاب شد: زنان بدکاره را وسیله صید کردن و به دام انداختن مردم قرار دادم.

روزی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) شیطان را در مسجدالحرام دید.

پیش او رفت و به او گفت: ای ملعون چرا ناراحتی ؟

شیطان گفت: زیرا این همه تلاش می کنم که مردم را گمراه کنم ولی تو در قیامت آن ها را شفاعت می کنی و تمام زحمات مرا به هدر می دهی. به همین خاطر با تو دشمنم.

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) فرمودند از امتم چرا ناراحتی ؟

شیطان گفت: امت تو خصوصیاتی دارند که امت های دیگر ندارند.

اول اینکه وقتی به هم می رسند سلام می کنند که سلام نام خداست و من از این

ص:510

اسم می ترسم.

دوم اینکه وقتی همدیگر را می بینند به یکدیگر دست می دهند و تا دست هایشان را از هم جدا نکنند گناهانشان بخشیده می شود.

وقتی که صدقه می دهند هم گناهانشان آمرزیده می شود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور می کنند

سوم اینکه وقتی می خواهند غذا بخورند بسم ا... میگویند و من دیگر نمی توانم غذا بخورم و گرسنه می مانم.

چهارم اینکه بعد از غذا خوردن الحمد ا... میگویند.

پنجم اینکه وقتی اسم تو می آید بلند بلند صلوات ختم می کنند و آنقدر ثواب آن زیاد است که من فرار می کنم.

ششم اینکه وقتی می خواهند کاری بکنند انشاء الله میگویند و من دیگر نمی توانم در آن کار دخالت کنم و آن ها را برهم زنم.

هفتم اینکه صدقه می دهند و وقتی که صدقه می دهند هم گناهانشان آمرزیده می شود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور می کنند.) به همین دلیل حضرت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: وقتی انسان دستش را در جیبش می کند تا صدقه دهد، هفتاد شیطان دست او را می گیرند تا او را منصرف نمایند. (

هشتم اینکه آنان قرآن می خوانند و در خانه ای که قرآن خوانده می شود دیگر جایی برای من نمی ماند. چون در آن خانه ملائکه رفت و آمد می کنند.

نهم اینکه مرا زیاد لعنت می کنند و با هر لعنت یک زخم بر من می افتد و تا زمانی که آن شخص را به گمراهی نکشانم آن ها خوب نمی شود.

دهم اینکه هنگامی که گناه می کنند سریع توبه می کنند و زحمت مرا به هدر می دهند.

یازدهم اینکه عطسه که می کنند الحمد ا... میگویند.

با سلام

خدمت بیندگان این وبلاگ

من احسان نویسنده این وبلاگ هستم. در این وبلاگ مطالبی در مورد

ص:511

شهیدان، خاطرات آنها وعکس های زیباومطالبی که خیلی جای مانور بر روی آن است واز جمله دیگر آن شیطان پرستی که در ایران به سرعت رواج پیدا کرده است و مطالبی زیاد دیگه) ماننده: حدیث روز، اصول کافی، نهج البلاغه، معجزات معصومین، نکات آموزنده وتفسیر ومعانی قرآنی (است. سعی بر این بوده که مطالب خود را به روز و زیبا بنویسم وانجام بدم واز شما خواهشمندم که مرا در این وبلاگ با نظرات خود یاری برسانید

به دلیلی این که بعضی از دوستان نسبت به زیاد مطلب این جانب ایراد گرفتن که نمی توانن بخوانن من احترام می گذارم و دو روز یک بار در ساعت 12 شب مطالب خود را می نویسم

از همه کسانی که وبلاگ من رو می بینن تشکر می کنم و از شما خواهش دارم در قسمت نظرات نظر خودتان را در مورد وبلاگ قرار دهید و هیچ نظر ویا پیام تبلیغاتی نگذارید ممنون می شم

-----------------------------------------

نکته ای که حائز اهمیت است شرکت در بحث های جالب است که هر گونه نظر دهی برای همه آزاد است و نظر شما مستقیم درج در مطلب می شود از شما خواهشی که دارم در این بحث ها شرکت بکنید

با تشکر فراوان احسان

تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی: مقتدر مظلوم

دانستنی هائی درمورد وقایع آخرالزمان

دانستنی هایی در مورد وقایع آخر الزمان

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی? مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم

تعالیم و نصایح شیطان به اشرف مخلوقات......!!!

چرا چنین ضعیف و رنجوری ؟ شیطان گفت: از دست امت تو به جان آمده و

ص:512

گداخته ام. حضرت فرمودند: مگر امتم با تو چه کرده اند؟ شیطان گفت: ای رسول خدا چند خصلت نیکو در آنان است که من هر اندازه تلاش می کنم تا این خصلت ها را از آنها بگیرم نمی توانم. حضرت فرمودند: آن خصلت ها کدامند؟ شیطان گفت:

اول اینکه: هر وقت به یکدیگر می رسند سلام می کنند و سلام یکی از نامهای خداست پس هر کس سلام کند خداوند او را از هر بلا و رنجی دور میکندو هر کس که جواب سلام را بدهد خداوند متعال رحمت خود را شامل حالش می کند.

دوم اینکه: وقتی همدیگر را ملاقات می کنند به هم دست می دهند و این عمل راآن قدر ثواب است که هنوز دست از یکدیگر بر نداشته حداوند هر دو را مورد رحمت خود قرار می دهد.

سوم اینکه: وقت خوردن غذا و شروع کارها است که» بسم الله الرحمن الرحیم « می گویند و مرا از خوردن آن غذا و شرکت در آن محروم می کنند......

چهارم اینکه: هر وقت سخن می گویند» ان شاءالله «بر زبان می آورند و به قضای خداوند راضی می شوند و من نمی توانم کارشان را از هم بپاشم و آنان رنج و زحمتم را ضایع می کنند.

پنجم اینکه: از صبح تا شام تلاش می کنم تا آنان را به گناه بکشانم و در صورت گناه نیز وقتی که شام می شود توبه می کنند و زحماتم را از بین می برند و خداوند به واسطه توبه گناهانشان را می بخشد.

ششم اینکه: از همه مهمتر اینکه وقتیکه نامت را می شنوند با صدای بلند صلوات می فرستند و من چون ثواب آن را می دانم از ناراحتی فرار می کنم زیرا طاقت دیدن ثواب این عمل را ندارم.

هفتم اینکه: امت تو به اهلبیت تو مهر می ورزند و این بهترین اعمال است.

سپس حضرت روی به اصحاب نمودندو فرمودند: هرکس که یکی از این خصلت ها را داشته باشد اهل بهشت است.

2. ناراحتی های شیطان از صدقه

روزی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از شیطان پرسیدند: ای ملعون چرا مانع از

ص:513

صدقه دادن می شوی ؟ شیطان گفت: ای رسول خدا اگر اره ای بر سرم گذارند و مانند درخت اره ام کنند برایم راحت تر است از تحمل صدقه دادن اشخاص.

حضرت فرمودند: چرا از صدقه دادن مردم ناراحتی ؟ شیطان جواب داد: در صدقه پنج خصلت است:

1 - مال را زیاد می کند.

2 - مریضان را شفا می دهد.

3 - بلاها را دفع می کند.

4 - صدقه دهندگان به سرعت از پل صراط عبور می کنند.

5 - بدون حساب وارد حساب می شوند و عذابی برایشان نیست. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) پس از شنیدن این سخنان از شیطان به او فرمودند: خدا عذابت را زیاد کند.

3. دوستان شیطان در امت اسلام

روزی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) با شیطان ملاقات کردند و فرمودند: ای لعین دوستان تو از امت من چند نفرند؟ شیطان گفت: دوازده نفر 1 - امیرستمگر. 2 - ثروتمند خود خواه. 3 - کسی که باک ندارد که از کجا بدست می آورد و در کجا به مصرف می رساند. 4 - عالمی که پادشاه ستمکاری را بر ظلم و جورش تایید کند.

5 - تاجر خائن که در تجارت خود به مردم خیانت کند. 6 - محتکر که ارزاق مردم را ارزان بخرد و برای گران شدن ذخیره و انبار کند. 7 - زنا کاران اعم از زن و مرد. 8 - ربا خواران که مال فقیران رابه این وسیله از کفشان بیرون می آورند. 9 - افراد بخیل که از انفاق مال خود بخل می ورزند و دیگران را از آن محروم می کنند. 10 - کسانی که در نماز سستی می کنند و توجهی به آن ندارند. 11 - کسانی که در میان مردم سخن جینی می کنند و آنان را به جان هم می اندازند 12 - کسانی که مست و بیهوش هستند.

سؤال از جانب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و جواب از ابلیس

روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از مسجد خارج شدند و شیطان را دیدند که کنار درب

ص:514

مسجد ایستاده است حضرت به او فرمودند: چرا در اینجا ایستاده ای ؟ شیطان گفت : خدا مرا آورده است حضرت فرمودند برای چه ؟ شیطان جواب داد: برای اینکه هر چه بخواهی از من بپرسی و من نیز از روی صدق و راستی جواب دهم.

حضرت فرمودند: چرا امتم را از نماز جماعت منع می کنی ؟ شیطان گفت: هر گاه امت تو به قصد نماز جماعت از خانه بیرون می روند تب شدیدی بر من عارض می شود و آن تب برطرف نمی شود تا هنگامی که نماز گزاران از هم جدا شوند.

حضرت پرسیدند: چرا امتم را از دعا و طلب علم منع می کنی ؟ شیطان جواب داد: به این سبب که وقتی آنان در طلب علم می روند یا دعا می کنند حالت کری و کوری به من دست می دهدتا زمانی که دست از دعا بردارند.

حضرت فرمودند: چرا آنان را از قرآن خواندن منع می کنی ؟ شیطان جواب داد:

چون وقتی آنان قرآن می خوانند منت همانند سرب آب می شوم.

پیامبر فرمودند: چرا امتم را از جهاد منع می کنی ؟ شیطان گفت: زمانی که آنان برای جهاد از خانه خارج می شوند بندی بر پاهایم می بندند تا وقتی که آنان از جهاد برگردند. وقتی که آنان به قصد حج از خانه خارج شوند مرا در غل و زنجیر می کنند تا وقتی که حج تمام شود و هرگاه قصد صدقه دارند اره بر سرم می گذارند و مرا مانند چوب اره می کنند.

شیطان به سؤالات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) پاسخ صحیح داد.

در کتاب انوار المجالس به نقل از کتاب سراج القلوب آمده است که: روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در اتاق ام السلمه نشسته بود که ناگاه کسی اجازه ورود خواست.

حضرت پیشاپیش فرمودند: ابلیس) شیطان (است به او اجازه دهید. شیطان داخل شد و سلام کرد و عرض کرد: ای رسول خدا من به خودی خود به خدمت شما نیامدم بلکه دو فرشته ازجانب پروردگار مرا گرفتند تا به نزد شما آیم وهر چه را که از من می پرسید آن را به راستی جواب دهم وگرنه مرا به آتش عذاب خواهند کرد.

حضرت فرمودند: اول می پرسم چرا به حضرت آدم سجده نکردی ؟ شیطان

ص:515

گفت: بخاطر حسد بود.

حضرت فرمودند: در دنیا چه کسی را دشمن خود می دانی ؟ شیطان گفت: شما را.

حضرت فرمودند: به چه دلیلی ؟ شیطان گفت: به جهت اینکه در دنیا امت ها را به اسلام دعوت کرده و به هدایت می رسانی و در قیامت آنها را شفاعت می کنی.

حضرت فرمودند: دیگر چه کسی را دشمن داری ؟ شیطان گفت: کسی که از خدا فرمانبرداری کند و بسیار توبه کند و در نماز سستی و کاهلی ننماید و از بیم حق تعالی هراسان باشدو به پدر و مادر خود احسان و نیکی کند و دیگر به عالمی که علم او با عمل همراه است و کسی که پیوسته به عمل خیر مشغول باشد. حضرت

رسول (صلی الله علیه و آله) فرمودند: در حق وصی و نائب من حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) چه می گویی ؟ شیطان گفت: حاشا که هرگز بر او دست یافته باشم و به این راضی هستم که مرا به حال خود وا گذارد چرا که من تاب دیدن رخسار مبارک آن حضرت را ندارم.

حضرت فرمودند: دوستانت کیانند؟ شیطان گفت: کاهل نمازان و سخن چینان و غیبت کنندگان

پیامبر (علیه السلام) فرمودند: رفیقانت چه کسانی هستند؟ شیطان گفت: خورندگان شراب.

حضرت فرمودند: هم صحبتان تو کیانند؟ عرض کرد: دروغگویان.

حضرت فرمودند: دامادان تو کیانند؟ عرض کرد: زنا کاران.

حضرت فرمودند: وکیلان تو کیستند؟ عرض کرد کم فروشان.

حضرت فرمودند: خزانه دارانت کیانند؟ گفت: آنان که زکات مال خود را نمی دهند.

حضرت فرمودند: شادی و نشاط تو از چیست ؟ گفت: از آنانکه قسم دروغ می خورند.

حضرت فرمودند: دردت را چه کسی درمان می کند؟ گفت: کسانی که به دروغ گواهی می دهند.

ص:516

حضرت فرمودند: روی تو را چه کسی سیاه می کند؟ عرض کرد: توبه کنندگان.

حضرت فرمودند: چشمت از چه چیزی کور می شود؟ گفت: از صدقه پنهانی دادن.

حضرت فرمودند: گوشت از چه چیزی کر می شود؟ گفت: از کسانی که ذکر خدا می گویند.

حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمودند: خانه تو کجاست ؟ گفت در حمام ها.

حضرت پرسیدند: مسجد تو کجاست ؟ گفت: بازارها.

حضرت فرمودند: با چه کسی غذا می خوری ؟ گفت: با کسی که بدون ذکر نام خدا دست به سوی غذا دراز کند.

حضرت پرسیدند: در نزد تو چه کسی عزیزتر است ؟ گفت: آن کسی که اهل بیت تو را خوار کند و معصیت بسیار کند.

حضرت فرمودند: مؤذنانت کدامند؟ گفت مطربان و دف زنان.

حضرت فرمودند: شکار تو از چه چیزی است ؟ از آن جماعت که به روی زنان مردم نگاه کنند.

حضرت فرمودند: عنایت و شفقت چه کسی بیشتر است ؟ جواب داد: ساحران و جادوگران.

حضرت فرمودند: دام تو از چیست ؟ گفت از موی زنان که هر تار مویشان حلقه دامی است برای هر مردی.

حضرت فرمودند: مردم را از چه نگاه می داری ؟ شیطان گفت: مرا به تعداد هر یک از مردم فرزندی است که برآنان مسلط کرده ام تا وسوسه کنند مگر آنکس که همیشه در خدمت صالحان و عالمان باشد و پیوسته در عبادت خداوند باشد چنین است که بر او دست نمی یابم اما آنکس که در نماز خود با حالت خضوع و خشوع ) تواضع و فروتنی و ترس از خدا (باشد او را به فکر های دنیایی می اندازم تا از نماز خود بهره نبرد و دچار سهو و اشتباه گردد.

جضرت رسول اکرم فرمودند: از چه کسی راضی هستی ؟ گفت از دست زنان همچنان که من از اینان راضیم خدا از ایشان راضی مباد.

ص:517

حضرت فرمودند: آیا از زنان کسی ریافت می شود که تو بر او چیره نشوی ؟ عرض کرد: چهار زن هستند که مرا بر آنان چیرگی نیست اول: مریم مادر حضرت عیسی (علیه السلام). دوم: آسیه زن فرعون. سوم: حرم تو خدیجه کبری. چهارم: دخترت فاطمه زهرا (س).

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: از گناهان کدام بدتر است ؟ شیطان گفت: کبر و حسد بخل و کینه که این چهار چیز آفتند. ای رسول خدا از کبر بود که من بر آدم سجده نکردم و طوق لعنت بر گردنم افتاد و عبادات شش هزار ساله ام را ضایع و تباه کرد و حرص بود که آدم را به خوردن گندم وا داشت و از روی حسد بودکه قابیل برادر خود هابیل را کشت و از بخل بودکه قارون نابود گشت.

حضرت فرمودند: خوراک این همه از لشکریانت از کجا فراهم می شود؟ شیطان گفت: از کم سنجیدن. وقتی کسی یک درهم کمتر بسنجد لشکرم صد درهم از مال او را بر می دارند. حضرت فرمودند: وای به حال اینان که هرگز هیچ چیز ندارند.

شیطان عرض کرد: ای رسول خدا اگر اینان نبودند لشکرم از گرسنگی می مردندو اگر توبه در بین امت تو وجود نداشت برای من هیچ درد و غمی نبود زیرا که در هنگام مرگ هم می توانستم گریبانشان را بگیرم و ایمانشان را از دست بدهند اما اکنون با هزار رنج و مشقت آنان را به گناه وا می دارم و تا خبر دار می شوم که توبه کرده اندرنج هایم تباه و ضایع می گردد.

حضرت فرمودند: آیا فرزندی داری ؟ شیطان گفت: آری سخن چینان نور چشم منند و ربا خواران راحت تن منند و ستمگران قوت اعضا و جوارح منند ای رسول خدا من دشمنم با کسی که با صالحان و عالمان تو بسیار همنشینی کند زیرا که من هر چه کوشش می کنم تا یکی را از شر تو دور کنم باز اینان او را نصیحت می کنند و به راه حق هدایت می نمایند.

حضرت فرمودند: دیگر با کدام یک از پیامبران سخن گفتی ؟ شیطان گفت: با حضرت ابراهیم در هنگامی که خواست فرزندش را ذبح کند. او مرا شناخت و از خود دور کرد. دیگر با اسماعیل او نیز مرا با سنگ زدو از خود دور نمود. دیگر اینکه برادران یوسف را وسوسه کردم تا سر انجام برادر خودشان را در چاه انداختند.

ص:518

موسی را نیز مورد وسوسه قرار دادم تا سر انجام آن مرد قبطی را کشت. یحیی را در حالت گرسنگی دیدم و نزد او غذا آوردم و او را وسوسه کردم تا سیر خورد و معده اش سنگین گشت و تا روز هنگام خوابید اما در صبح مرا شناخت و گفت: پس از این هرگز سیر نخواهم خورد.

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: آیا هرگز بر من دست می یابی ؟ شیطان عرض کرد: حاشا که هرگز بر تو دست یافته باشم.

حضرت فرمودند: با من عهد کن که امت مرا فریب ندهی ؟ شیطان عرض کرد: تو نیز با من عهد کن که مرا در روز قیامت شفاعت نمایی. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در فکر فرو رفتند. در این حال جبرئیل بر حضرت نازل شد و فرمود: ای رسول خدا آگاه باش و با او عهد نکن که خداوند سوگند یاد نموده که او را در آتش بسوزاند.

حضرت فرمودند: امتم را نصیحت کن. شیطان به امید شفاعت روی به اصحاب کرد و گفت: اگر راه رستگاری را می خواهید پس به نصیحت من گوش دهید و آن را فراموش نکنید:

اول اینکه چون وقت نماز فرا رسد کار های خود را کنار گذاشته و مشغول عبادت شوید وگرنه با وسوسه شما را به کاری شما را مشغول خواهم داشت که از نماز محروم شوید.

دوم اینکه به زنان نا محرم نگاه نکنید و به سخنان آنان گوش ندهید زیرا شما را در گناه خواهم انداخت.

سوم آنکه وقتی تصمیم به انجام امر نیکی گرفتید زود آن را انجام دهید وگرنه من مانع خواهم شد

چهارم آنکه سوگند دروغ نخوریدکه موجب فقر می شود.

پنجم اینکه صحبت صالحان و عالمان را از دست ندهید زیرا از بهترین طاعات است.

ششم اینکه مهمان را گرامی بداریدکه هدیه خداست و با او بی حرمتی نکنید.

هفتم اینکه اولاد رسول خدا را گرامی بدارید و حرمتشان را نشکنید که حجت خدا هستند.

ص:519

پندهای شیطان به حضرت نوح (علیه السلام)

حضرت عبدالعظیم حسنی از معصوم نقل کرده است که: بعد از طوفان نوح وقتی که کشتی روی زمین قرار گرفت شیطان نزد آن حضرت آمد و گفت: تو خدمتی بزرگ به من کردی و بر گردنم حق داری. می خواهم در عوض آن تو را نصیحت کنم و در این امر به تو خیانت نمی کنم حضرت نوح از سخنان شیطان و از این که می خواهد او را نصیحت کند ناراحت شد.

خداوند به حضرت وحی فرستاد که: ای نوح سخن او را قبول کن نوح فرمود: هر چه می خواهی بگو.

شیطان گفت: ای نوح بخیل حریص حسود جبار و عجول نباش چون اگر بدانم کسی این صفات را دارد او را مانند توپ به این سو و آن سو پرت می کنم. حضرت نوح فرمود: خدمتی که من به تو کردم چیست ؟ شیطان گفت: نفرینی که در باره قوم خودکردی و همه را به هلاکت رساندی و آنان را به جهنم فرستادی. من از دست آنان ناراحت شدم و اگر خودم می خواستم آنان را گمراه کرده و به گناه بکشانم یک عمر وقت لازم بود.

شیطان در فریب موسی (علیه السلام) ناکام ماند

روزی حضرت موسی برای مناجات به کوه طور می رفت و شیطان هم در پی او رفت. یکی از فرشتگان شیطان را نهیب زد و گفت: از دنبال موسی برگردکه او کلیم خداست مگر امید داری که بتوانی او را بفریبی ؟ شیطان گفت: آری. چنان که پدر او حضرت آدم را به خوردن گندم فریفتم از موسی هم امید دارم که چنین شود حضرت موسی متوجه شد شیطان گفت: ای موسی کلیم می خواهی تو را شش پند بیاموزم ؟ حضرت موسی فرمود: خیر. من احتیاج ندارم از من دور شو. جبرئیل نازل شد و فرمود: هر چه می خواهی بگو.

ص:520

شیطان گفت: آن شش پند این است: اول اینکه در وقت دادن صدقه به یادم باش و زود صدقه بده که ممکن است زود پشیمانت کنم گرچه آن صدقه کم و کوچک باشد چون ممکن است همان صدقه کم تو را از هلاکت نجات دهد و از خطر حفظ نماید.

دوم اینکه ای موسی با زن بیگانه و نامحرم خلوت نکن چون در آن صورت من نفر سوم هستم و تو را فریفته و به فتنه می اندازم و وادار به زنا می کنم.

سوم اینکه ای موسی در حال غضب به یادم باش زیرا در حال غضب تو را به امر خلاف وادار می نمایم و آرزو می کنم که اولاد آدم غضب کند تا من مقصودم را عملی سازم.

چهارم اینکه چیزهایی که خداوند ازآنها نهی کرده نزدیک نشو چون هر کس به آنها نزدیک شود من او را به حرام و گناه می اندازم.

پنجم اینکه در دل خود فکر گناه وکار خلاف راه مده چون اگر من دلی را چنین دیدم به سوی او دست می اندازم و او را فریب داده و به گناه می اندازم. ششم.....

تا خواست که ششم را بگوید جبرئیل حضرت موسی (علیه السلام) را نهیب زد و فرمود:

ای موسی حرکت کن و گوش مده که او می خواهد در نصیحت ششم تو را بفریبد.

لذا موسی حرکت کرد و رفت. شیطان فریاد زد و گفت: وای بر من پنج موعظه را که اساس کارم در آنها بود شنید و رفت می ترسم که آنها را به دیگران بگوید و آنان هدایت شوند. من می خواستم پس از این او را به دام اندازم و او و دیگران را فریب دهم ولی از دستم رفت.

پند های شیطان به حضرت موسی (علیه السلام)

روزی حضرت موسی (علیه السلام) نشسته بود شیطان بر او وارد شد در حالی که کلاهی رنگارنگ بر سر داشت. آن را از سر خود برداشت و در کناری گذاشت و نزدیک حضرت رفت و سلام کرد. آن حضرت فرمود: تو کیستی ؟ گفت من شیطان هستم.

حضرت فرمود: خدا خانه ات را خراب کند و تو را از مردم مؤمن دور نگه دارد.

ص:521

این کلاه راه راه و رنگارنگ چیست ؟ گفت: دلهای مردم را به واسطه آن جذب می کنم. حضرت موسی (علیه السلام) فرمود: به من بگو وقتی که فرزند آدم گناه می کند چه موقع بر او مسلط می شوی ؟

شیطان گفت: زمانی که خود بینی او را بگیرد و عمل خود را بزرگ و زیاد حساب کند و گناه خود را کوچک در نظر آورد.

شیطان گفت: ای موسی می خواهم تو را نصیحت کنم و آن اینکه با زنی که بر تو حلال نیست در جایی خلوت نکن زیرا اگر مردی با زنی نامحرم خلوت کند من خود رفیق اوهستم وآن قدر وسوسه می کنم تا آنان را به گناه بکشم. دیگر اینکه اگر با خدا عهد و پیمانی بستی فورا به آن وفا کن چون اگر کسی با خدا عهدکند من بین او و عهدی که کرده واقع می شوم و نمی گذارم که به عهد خود وفاکند و همچنین اگر تصمیم گرفتی که صدقه دهی آن را زود بده چون اگر کسی قصد صدقه کند من رفیق او خواهم شد و او را از صدقه دادن باز می دارم.

سرمایه های شیطان

روزی حضرت عیسی (علیه السلام) شیطان را دید که پنج الاغ سیاه در پیش داشت که بارهایی بر آنها نهاده و در راهی می رفت. حضرت پرسید: ای شیطان باراین الاغ ها چیست و به کجا می روی ؟ آن ملعون گفت: ای روح الله بار آنها مال التجاره من است و برای فروش می برم. حضرت فرمود: آیا همه کالاها از یک قماش هستند؟ شیطان گفت: خیر بار هر یک با دیگری تفاوت دارد.

حضرت عیسی (علیه السلام) به یکی از آنها اشاره کرد و پرسید: بار این الاغ چیست ؟ شیطان گفت: ظلم و جور و تعدی است. حضرت فرمود: خریدار آن کیست ؟ شیطان گفت: پادشاهان ظالم و حاکمان جور.

حضرت فرمود: الاغ دوم چه باری داری ؟ شیطان گفت: غرور و خود پسندی.

حضرت پرسید: خریدار آن کیست ؟ شیطان گفت: کدخداهای آبادی ها و رؤسای دهات.

ص:522

حضرت فرمود: بر الاغ سوم چه بارکرده ای ؟ شیطان گفت: حسد. حضرت فرمود: مشتری آن کیست ؟ شیطان گفت: عالمان درباری و مزدوران آنان و نوکران عجانب.

حضرت پرسید: بارالاغ چهارم چیست ؟ شیطان گفت: خیانت. حضرت فرمود؟ مشتری آن کیست ؟ شیطان گفت: تاجران و کارکنان آنان. کسانی که تجارآنان را امین خود قرار داده و برای خرید و فروش به شهر های دور و نزدیک می فرستند ولی آنان به جای امانت داری خیانت می کنند.

حضرت پرسید: درازگوش پنجمی بارش چیست ؟ شیطان گفت: نیرنگ. حضرت فرمود: خریدارش کیست ؟ شیطان گفت: زنان.

تعریف و تمجید شیطان از زنان

درملاقاتی که شیطان با حضرت یحیی (علیه السلام) داشت ضمن گفتگوهای زیادی که با هم داشتند شیطان گفت: ای پیامبر خدا امیدوار کننده ترین چیزها نزد من و آن چیزی که پشتم را محکم می کند و باعث روشنی چشم من می شود زنان هستند.

زیرا آنان وسیله گمراهی مردم و دامها و تیر هایی هستند که به خطا نمی رود. پدرم فدای آنان باد. اگر آنان نبودند قدرت نداشتم که حتی یک نفر را گمراه کنم.

به واسطه آنان است که به مقصد می رسم و مردم را به مهلکه می اندازم. چقدر آنان خوب هستند. وقتی که نیکان بر من غالب شدند و لشکریانم را تار و مار کردند پیش زنان می روم و قلبم روشن و غضبم تمام می شود. اگر زنان از ذریه آدم نبودند من آنان را سجده می کردم آنان سرور من هستند و جایشان گردن من است و آنان را بر گردن خود می نشانم و اگر خواسته ای داشته باشند نه با پا و دست بلکه با سرم انجام می دهم زیرا ایشان مایه امید نگهدار تکیه گاه مورد اعتماد و فریاد رس من هستند.

) والسلام علی من اتبع الهدی (

التماس دعا

ص:523

به نظر شما چرا خدا از بین شرور که به صورت کلی بیان می کند، در سوره فلق فقط این سه تا شر را انتخاب کرده است ؟ تاریکی، سحر و حسود؟ مگه اینها چه خصوصیت مشترکی دارند؟

» قل اعوذ برب الفلق «بگو پناه می برم به پروردگار سپیده دم) اعوذ یعنی پناه بردن از شئی هراسناک به موجودی نیرومند برای دفع شر (

» من شر ما خلق «از شر آنچه که آفریده است

» و من شر غاسق اذا وقب «از شر تاریکی آنگاه که فراگیر شود.

» و من شر نففثت فی العقد «و از شر زنان جادوگر که به هنگام افسون کردن مردمان در گره های جادو سخت می دمند.

» و من شر حاسد اذا حسد «و از شر هر حسود آنگاه که حسد می ورزد.

مگر خداوند شر آفریده است ؟

حضرت معشوق می فرماید:» من شر ما خلق «مگر خداوند شر آفریده است ؟

خداوند در این سوره می فرماید: آنچه من آفریده ام که البته خلق آنها و دارای وجود شدن آنها خیر است اما بعضی از اوقات این خیرات آفریده شده با اختیار خود شر ایجاد می کنند و خدا طبق سنت خود که بنا دارد به انسان ها اختیار بدهد تا خود انتخاب کنند جلوی شر آنها را نمی گیرد اما به ما راهکار ارائه می دهد که چگونه با این شرور می توانیم مقابله کنیم و این راهکار همان پناه بردن به خالق آنهاست که مسلما کسی که می تواند شر آنها را از بین ببرد خالق آنهاست که به همه ابعاد وجودی شما و آنها آگاه است.

خداوند اسباب فراوانی برای امان بخشیدن به انسان ها از شر آفریده ها تدارک دیده، به عنوان مثال، خانه ای که در آن زندگی می کنیم وسایلی که توسط آن خطرات را پیش بینی می کنیم. در زمان حاضر و هر چه پیش می رویم این وسایل را بیشتر پیش بینی می کنیم) ترمز ای بی اس، انرژی اتمی، دارو های رفع بیماری و... (

گاهی وجود همین اسباب و وسائل، مانند حجابی بر یک واقعیت ما را از ناتوانی خود در محافظت از خویشتن غافل می سازد، که بشر در این شرایط به حدی می رسد که مانند فیلسوف آلمانی "نیچه" به طور رسمی اعلام می دارد: خدا مرده

ص:524

است.

این سوره به ما می فرماید که هر مقدار پیشرفت داشته باشیم، باز هم برای دفع کوچکترین این شرور به توسل به خدا نیازمندیم.

در صحیفه الرضا از امام رضا علیه السلام نقل شده است:» به جهت دفع ضرر سحر و بطلان آن دستت را مقابل صورت قرار بده و بخوان: بِسمِ الله الْعَظیم رَبّ الْعرشِ الْعظیم إلاّ ذَهبت و انْقرضت «

3 شر از میان همه ی شرها

به نظر شما چرا خدا از بین شرور که به صورت کلی بیان می کند، فقط این سه تا شر را انتخاب می کند؟ تاریکی، سحر و حسود؟ مگه اینها چه خصوصیت مشترکی دارند؟

شاید پاسخ این باشد که هر سه این شرور از دید ما مخفی هستند و در حالت غفلت، به سراغ ما می آیند.

تو تاریکی که از خطرهای احتمالی غافلیم، چه راهی برای حفظ خویش داریم ؟ اگر حیوان درنده ای یا انسان شروری بخواهد به ما آسیبی برساند، بی آنکه ما از وجود آن آگاه باشیم.

اگر ساحران با ورد و جادو و دمیدن در گره ها بخواهند، ما را دچار مشکل سازند بی آنکه ما از اصل سحر و راه ابطال آن خبری داشته باشیم؛ اگر برادر یا دوستانمان نسبت به ما حسادت بورزند و بخواهند ضرری به ما برسانند، بی آنکه از نیت سوء او آگاه باشیم؛ در برابر این شرور نهان چه کاری از دست ما بر می آید و چه راهی برای نجات خویشتن از شر آنان سراغ داریم ؟

اینجا فرصت مناسبی است تا ناتوانی خویش را با همه وجود در یابیم و به دنبال پناهگاه حقیقی باشیم.

آیا خدا در قرآن سحر را تأیید می کند؟

خداوند در سوره بقره آیه 102 هم این مسأله را مطرح می کند که به وسیله سحر

ص:525

بین دو همسر جدایی می اندازند.

سحر، جادو، طلسم و بستن بخت از اموری است که واقعیت دارد و از نظر فقهی تعلیم و تعلم آنها - به جز برای بی اثر کردنشان - حرام است. وجود چنین نیروهائی به مقتضای نظام دنیا می باشد که تزاحم میان زشتی ها و پلیدی ها وجود دارد و همچنان که انسان های شیطان صفت و زشتکار وجود دارد، جن های پلید و آزار دهنده نیز وجود دارد.

البته نمی توان مطمئن بود که هر نوع مشکلی ریشه در همین مسئله دارد و باید توجه داشت که غالب آنچه امروزه در میان مردم در این باره شایع است، بی اساس است و بیشتر به افکار روانی، تخیلات، سوءظن ها، توهمات و مشکلات واقعی موجود در رفتار و اعمال آنها مربوط است.

لازم به ذکر است که خداوند متعال با قدرت خویش، چنین اراده و نیرویی را در افراد به ودیعت نهاده است که با بهره گیری از این اراده و تقویت آن می توانند به کارهای شگفت انگیزی دست زنند.

برخی مانند اولیای خداوند از آن نیرو و در مسیر مناسب، استفاده می کنند و عده ای دیگر، با سوء استفاده از آن به کارهای ناشایست اقدام می کنند. پس در واقع اصل وجود این نیرو در نهاد آدمی از آن خداوند و به فرمان او است، منتها چگونگی بهره گیری از آن به عهده خود انسان نهاده شده است و او در چگونگی بهره گیری از آن مسئول است.

خداوند برای رسیدن به هر مقصدی راهکار و اسباب و عللی قرار داده است، برای بطلان سحر نیز راهی مشخص کرده است.

با استفاده از راهکارهای زیر انشاءالله می توانید سحر و طلسم را باطل کنید:

1 پناه بردن به خداوند) گفتن اعوذ بالله من الشیطان الرجیم (و زیاد خواندن سوره های فلق و ناس؛

2 - خواندن آیه 51 و 52 سوره قلم) یعنی از:» و إن یکادالّذین... تا آخر سوره (« و هم چنین خواندن» آیة الکرسی «.

3 - حاج شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح الجنان از امیرالمومنین علی علیه

ص:526

السلام نقل نموده است که جهت باطل کردن سحر این جملات را بنویسید و همراه خود داشته باشید:

» بِسمِ الله وَ بِالله، بِسمِ الله وَ ما شاءَالله، بِسم الله لاحَولَ ولاقُوّه الا بالله، قالَ موسی ما جِئتُم بِه السِّحرُ انَّ اللهَ سَیُبطِلُهُ انَّ اللهَ لا یُصلِحُ عَملَ المُفسِدینَ ، فَوَقَعَ الحَقُّ و بَطَلَ ما کانُوا یَعمَلونَ فَغُلِبوا هُنالِکَ وَانقَلَبُوا صاغِرینَ «(1)

4 - همچنین از حضرت روایت شده است: جهت محفوظ ماندن از سحر و جادو، شب ها پس از نماز و روزها پیش از نماز هفت مرتبه بخوانید:» بِسمِ الله وَ بِالله سَنشُدُّ عَضُدَکَ بِأخیک وَ نَجعَلَ لَکُما سُلطاناً فَلا یَصِلونَ إلَیکُما بِ آیاتِنا أنتُما وَ مَن اتَّبَعَکُما الغالِبون «. (2)

محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل کرده: جهت بطلان سحر، این دعا را بنویسید و همراه خود نگه دارید:» قالَ موسی ما جِئتُم بِهِ السِّحر إنَّ الله سَیُبطِلُه إنّ الله لا یُصلِحُ عَملَ المُفسِدین و یَحِقّ الله الحَقّ بِکلِماتِه و لَو کَرِهَ المُجرِمون اأنتم أشَدُّ خَلقاً أمِ السماءَ بناها رَفعَ سَمکَها فَسوّاها «تا آخر آیات سوره نازعات. در ادامه:» فَوَقَعَ الحَقُّ و بَطَلَ ما کانُوا یَعمَلونَ فَغُلِبوا هُنالِکَ وَانقَلَبُوا صاغِرینَ و أُلقی السَّحرةُ ساجدین، قالوا آمَنّا بِربِّ العالَمین رَبِّ موسی وَ هارون («3)

ب ه نظر شما چرا خدا از بین شرور که به صورت کلی بیان می کنه فقط این سه تا شر را انتخاب میکنه ؟ تاریکی، سحر و حسود؟ مگه اینها چه خصوصیت مشترکی دارند؟ شاید پاسخ این باشد که هر سه این شرور از دید ما مخفی هستند و در حالت غفلت، به سراغ ما می آیند

5 - خواندن این آیه نیز جهت خنثی کردن اثر سحر وارد شده است: إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ «.» اُدْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ . (4)

6 - در صحیفه الرضا از امام رضا علیه السلام نقل شده است:» به جهت دفع ضرر سحر و بطلان آن دستت را مقابل صورت قرار بده و بخوان: بِسمِ الله الْعَظیم

ص:527

رَبّ الْعرشِ الْعظیم إلاّ ذَهبت و انْقرضت «. (5)

7 - علامه کفعمی دعایی به عنوان حدیث قدسی نقل کرده است که خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود:» کسی که دوست دارد از سحر در امان باشد، بگوید:

» اللَّهُمَّ رَبَّ مُوسَی وَ خَاصَّهُ بِکَلَامِهِ وَ هَازِمَ مَنْ کَادَهُ بِسِحْرِهِ بِعَصَاهُ وَ مُعِیدَهَا بَعْدَ الْعَوْدِ ثُعْبَاناً وَ مُلَقِّفَهَا إِفْکَ أَهْلِ الْإِفْکِ وَ مُفْسِدَ عَمَلِ السَّاحِرِینَ وَ مُبْطِلَ کَیْدِ أَهْلِ الْفَسَادِ مَنْ کَادَنِی بِسِحْرٍ أَوْ بِضُرٍّ عَامِداً أَوْ غَیْرَ عَامِدٍ أَعْلَمُهُ أَوْ لَا أَعْلَمُهُ وَ أَخَافُهُ أَوْ لَا أَخَافُهُ فَاقْطَعْ مِنْ أَسْبَابِ السَّمَاوَاتِ عَمَلَهُ حَتَّی تُرْجِعَهُ عَنِّی غَیْرَ نَافِذٍ وَ لَا ضَارٍّ لِی وَ لَا شَامِتٍ بِی إِنِّی أَدْرَأُ بِعَظَمَتِکَ فِی نُحُورِ الْأَعْدَاءِ فَکُنْ لِی مِنْهُمْ مُدَافِعاً أَحْسَنَ مُدَافَعَةٍ وَ أَتَمَّهَا یَا کَرِیم «. (6)

8 - صدقه دادن.

ان شاء الله با تداوم صدقه، تغییر محل زندگی، و تکرار سوره» یس «مشکلات و نفوس بد از اطراف شما دور خواهد شد. و در هر صورت به خداوند و حاکمیت اراده الهی همچنان معتقد باشید چه بسا همین فراز و نشیب ها دامی از سوی شیطان باشد که ایمان شما را متزلزل کند. لذا با پایداری و استقامت ایمان خود را حفظ کنید تا در نتیجه آن شیطان ناامید شود و درهای رحمت الهی به سوی شما باز گردد.

پی نوشت:

1. مفاتیح، باقیات صالحات، باب سوم.

2. بحار الانوار، ج 92، ص 129.

3. همان.

4. همان؛ مفاتیح الجنان، باقیات صالحات، باب سوم.

5. همان.

6. کفعمی، مصباح، ص 228؛ بحار الانوار، ج 92، ص 319.

ص:528

بنابر این اگر انسان با اسباب معنوی مأنوس باشه تو اون لحظه ای که چنین خطری احساس می کنه آغوش خدا را مقابلش باز می بیند وبه اون قوی و شکست ناپذیر پناه می برد، نه اینکه سراغ رمال وجادو گربره که خیلی وقتها به مشکلاتش اضافه هم بشود.

منابع:

سایت ایده ها

سایت پرسمان

برگرفته شده از ri. golb. tiablolha\: ptth

گناهی که شیطان هم از آن بیزار است

گناهی که شیطان هم از آن بیزار است!

تهمت و بهتان به اندازه ای زشت و زننده است که حتی شیطان هم از انجام دهنده آن دو بیزاری می جوید. شیطان از رفتارهای زشت و اعمال خلاف استقبال می کند؛ ولی برخی از رفتارهای ناروا آن قدر زشت و پلیدند که شیطان هم آن ها را تاءیید نمی کند. یکی از این اعمال، نابود کردن وجهه افراد در جامعه، و ریختن آبروی آن ها به وسیله بهتان یا تهمت است.

تهمت آثار شومی هم برای تهمت زننده و هم برای تهمت زده شده به بار می آورد که می توان آن ها را در دو عنوان ذیل جای داد:

1 - پیامد تهمت بر بعد معنوی انسان

در روایتی از امام جعفر صادق (علیه السلام) در این باره آمده است:

اذا اتهم المومن اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فی الماء.] 1 [

ص:529

آن گاه که مومن به برادر مومنش تهمت زند، ایمان در دل او ذوب می شود؛ همان گونه که نمک در آب ذوب می شود.

همان طور که از این روایت بر می آید، تهمت موجب از بین رفتن ایمان مومن می شود.

در توضیح این مطلب باید گفت که بسیاری از اعمال انسان بر ایمان او تاثیر می گذارد. همچنین درباره این اعمال، دو حالت "انجام" و "ترک" وجود دارد که هر دو حالت، در بعد ایمانی او موثر است. ترک واجبات از سویی و انجام گناهان از سوی دیگر، ایمان انسان را ضعیف می کند. "ترک واجب" و "انجام حرام" را می توان دو گونه از کفر عملی به شمار آورد که "انجام حرام" شامل "تهمت" هم می شود و ضعف و نابودی ایمان را در پی دارد.

2 - پیامد تهمت بر روابط انسانی

تهمت مایه نابودی حریم برادری و روابط انسانی میان افراد جامعه بشری است و جو عدم اعتماد و ترس از اطمینان را فراهم می سازد:

امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود:

من اتهم اخاه فی دینه فلا حرمه بینهما.] 2 [

کسی که برادر دینی اش را متهم کند

ص:530

بسیار محکم تر است. با تهمت زدن به برادر یا خواهر دینی، این رابطه محکم قطع می شود.

انسان عاقل و متدینی که به مبدا و معاد اعتقاد دارد، هیچ گاه به دیگری تهمت نمی زند. حتی اگر انسانی دین نداشته باشد، سرشت انسانی اش به او اجازه این کار را نمی دهد، مگر آن که از فطرت پاک انسانی به خوی حیوانی گرویده باشد.

با بررسی این مساءله در جامعه، مشاهده می شود که افرادی برای رسیدن به اهدافی شیطانی می کوشند دیگران را مورد "تهمت" و "بهتان" قرار دهند؛ ولی در نهایت امر، به ذلت و بیچارگی کشیده خواهند شد.

شیطان

موضع ابلیس در برابر تهمت و بهتان

تهمت و بهتان به اندازه ای زشت و زننده است که حتی شیطان هم از انجام دهنده آن دو بیزاری می جوید. شیطان از رفتارهای زشت و اعمال خلاف استقبال می کند؛ ولی برخی از رفتارهای ناروا آن قدر زشت و پلیدند که شیطان هم آن ها را تاءیید نمی کند. یکی از این اعمال، نابود کردن وجهه افراد در جامعه، و ریختن آبروی آن ها به وسیله بهتان یا نعمت است.

امام جعفر صادق (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:

من روی علی مؤمن روایه یرید بها شینه و هدم مروءته لیسقط من اعین الناس اخرجه الله من ولایته الی ولایه الشیطان، فلا یقبله الشیطان.] 3 [

اگر کسی سخنی را بر ضد مومنی نقل کند و قصدش از آن، زشت کردن چهره او و از بین بردن وجهه اجتماعی اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از محور دوستی خود خارج می کند و تحت سرپرستی شیطان قرار می دهد؛) ولی (شیطان هم او را نمی پذیرد.

انسان عاقل و متدینی که به مبدا و معاد اعتقاد دارد، هیچ گاه به دیگری تهمت نمی زند. حتی اگر انسانی دین نداشته باشد، سرشت انسانی اش به او اجازه این کار را نمی دهد، مگر آن که از فطرت پاک انسانی به خوی حیوانی گرویده باشد

ص:531

راه های درمان تهمت

پاک ساختن زبان از آفت تهمت، با کوششی مداوم میسر خواهد بود.

درمان این بیماری را باید با اندیشه و دقت در پیامدهای زشت و نازیبای آن آغاز کرد؛ سپس به یادآوری مستمر آن ها پرداخت که:» فان الذکری تنفع المومنین «] 4 [

یادآوری پیامدهای تهمت، تنفر و انزجار قلبی انسان از این رفتار زشت و پلید را در پی خواهد داشت و بدیهی است که تمام حرکات درونی و برونی انسان، بر پایه "دوست داشتن" و "نفرت ورزیدن" انجام می گیرد؛ از این رو می باید در صدد ایجاد و تقویت حالت انزجار از تهمت بر آمد تا بتوان به سوی ترک آن گام برداشت.

همچنین باید به ارزش و عظمت آبروی دیگران اندیشید تا به سادگی به سمت تخریب آن گام برداشت.

دین مبین اسلام، آبرو و حرمت من را بزرگ تر از کعبه و حتی قرآن] 5 [دانسته است و با آگاهی از چنین ارزشی، هیچ کس نباید به خود اجازه دهد به حریم آبروی دیگران تجاوز کند. تقویت حسن ظن و حمل رفتار دیگران بر وجه نیکو، راه دیگری برای درمان این بیماری نابود کننده است.

پی نوشت ها:

.] 1 [کلینی: کافی، ج 2، ص 361، ح 1.

.] 2 [کلینی: کافی، ح 2.

.] 3 [کلینی: کافی، ص 358، ح 1.

.] 4 [ذاریات (55:(51.

.] 5 [علامه مجلسی: بحارالانوار، ج 7، ص 323.

منبع: کتاب اخلاق الهی، جلد چهارم، آفات زبان استاد آیت الله مجتبی تهرانی ) ره (به نقل تبیان

برگرفته شده از ri. golb. tiablolha\: ptth

ص:532

تلفن همراه خود را خانه شیطان نکنید

تلفن همراه خود را خانه شیطان نکنید.

جوانی که به جای درس خواندن و افتخارآفرینی علمی و معنوی، تمام وقت خود را صرف پیامک های عاشقانه و بی محتوا و حرام می کند و هنگام تدریس استاد با تلفن همراه خود که برای او یک خانه شیطان است، بازی می کند نتیجه ی لقمه حرام است.

حضرت آیت الله العظمی مظاهری فرمودند:

جوانی که به جای درس خواندن و افتخارآفرینی علمی و معنوی، تمام وقت خود را صرف پیامک های عاشقانه و بی محتوا و حرام می کند و هنگام تدریس استاد با تلفن همراه خود که برای او یک خانه شیطان است، بازی می کند نتیجه ی لقمه حرام است.

حضرت آیت الله العظمی مظاهری در درس اخلاق هفتگی خود نسبت به کسب در آمد از راه حرام و شبهه ناک هشدار داده و بسیاری از ناهنجاری های اخلاقی را ناشی از رعایت نکردن حلال و حرام دانستند.

این مرجع تقلید، ضمن تبریک ایام ولادت باسعادت حضرت فاطمه زهرا (س) اظهار داشتند: یکی از نکات آموزنده در قضیّ ولادت حضرت زهرا» سلام الله علیها « که در جامع امروزی باید سرمشق همگان قرار گیرد، این است که پیامبر اکرم» صلی الله علیه وآله وسلّم «و حضرت خدیجه، چهل شبانه روز، روزها روزه بودند و شب ها عبادت می کردند و در آن مدّت حتی آلودگی قلبی که در اثر معاشرت عادی با مردم پدید می آید، برای آنان حاصل نشد.

* یک توصیه برای والدین

ایشان افزودند: هر زن و شوهری که می خواهند بچّه دار شوند و دوست دارند فرزندشان سعادت مند شود، باید قبل از انعقاد نطفه، گناه در زندگی آنان نباشد و از اعمال لغو و بیهوده و از شبهات نیز بپرهیزند تا گناه آنان و رفتار یا گفتار ناپسندشان بر

ص:533

روح جنین و کودک آنان تأثیر منفی نگذارد. زیرا بر اساس قانون وراثت که هم در علوم دینی مورد تأکید واقع شده و هم از نظر علوم طبیعی و روان شناسی اثبات شده است، صفات نیک و بد و خلق و خوی پدر و مادر به فرزند آنان منتقل می گردد.

معظم له همچنین بیان داشتند: در زمان امیرالمؤمنین» سلام الله علیه «بچه ای به دنیا آمد که شبیه مرد دیگری غیر از پدر خود بود. مادر آن بچه، عفیف بود و بالأخره نزاع را خدمت امیرالمؤمنین آوردند. آن حضرت حکم کردند و فرمودند: بچه متعلّق به پدر خودش است، امّا آن زن، هنگام انعقاد نطفه، به فکر آن مرد نامحرم بوده است و فکر او بر شکل ظاهری فرزندش اثر گذاشته است.

* انتقاد از عشق بازی های نامشروع

ایشان تصریح کردند: حال این عشق بازی ها و این فساد اخلاقی، چه فرزندانی تحویل جامعه می دهد؟ این روابط دوستی نامشروع بین زنان و مردان و دختران و پسران، چه چیز تحویل جامعه می دهد؟! غذاهای حرام و غذاهای شبهه ناک، چه چیز تحویل جامعه می دهد؟!

رییس عالی حوزه علمیه اصفهان همچنین گفتند: طبق قانون وراثت، صفات ظاهری نظیر شکل و شباهت و صفات باطنی نظیر شجاعت و ترس، سخاوت و بخل، حسادت و رأفت، به واسطه ژن ها به اولاد منتقل می شود؛ یعنی معمولاً پدر بخیل و کینه توز، فرزندانی بخیل و کینه توز دارد و فرزندان حسود، از مادران حسود متولّد می شوند. البته عواملی نظیر تربیت و محیط شایسته می تواند این صفات را تغییر دهد که اکنون مورد بحث ما نیست.

* تأثیر لقمه حرام

ایشان با اشاره به تأثیر غذای حرام در تربیت فرزند خاطرنشان کردند: نکته حائز اهمیّت دیگر در قضیه ولادت حضرت زهرا» سلام الله علیها «، این است که پیامبر اکرم» صلی الله علیه وآله وسلّم «، روزه خود را با خرما و انگور بهشتی که پاک ترینِ عذاها است، افطار کردند و به نزد حضرت خدیجه رفتند. این موضوع نمایان گر این حقیقت است که اولاد شایسته و صالح، در اثر غذای پاک و حلال

ص:534

نصیب انسان می شود. اگر غذای پدر و مادر شبهه ناک باشد و چه رسد که حرام باشد، تأثیر عجیبی در شقاوت فرزند آنان دارد.

معظم له تاکید کردند: بر اساس روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) زمینه سعادت و شقاوت فرزند در رحم مادر و در نطفه پدر است و به تعبیر روشن تر، زمینه های اصلی و اساسی سعادت و شقاوت انسان ها در خانه و در نهاد خانواده شکل می گیرد. بچه ها قبل از انعقاد نطفه تا وقتی وارد اجتماع می شوند و حتی بعد از آن، از طرف خداوند نزد پدر و مادر امانت هستند و پدر و مادر موظّفند به خوبی امانت داری کنند و مراقب باشند با غذای حرام و شبهه ناک، زمین? شقاوت و سقوط فرزند خود را فراهم نسازند. بچه در شکم مادر رشد می کند و باید رشد او از غذای حلال باشد.

وقتی به دنیا می آید، باید غذای او حلال باشد، تا بالاخره زمین? سعادت برای این بچه فراهم گردد.

ایشان اضافه کردند: غذای حرام، تأثیر عجیبی در تربیت فرزند و در شقاوت انسان دارد. چطور خوردن میوه هایی مثل سیب هنگام بارداری، در لطافت بدن کودک تأثیر دارد؟ غذای حلال هم در لطافت و سعادت روحی فرزند و غذای حرام در شقاوت و بدبختی او تأثیر به سزایی دارد.

* ورشکسته ترین افراد چه کسانی اند

حضرت آیت الله مظاهری همچنین در ادامه با بیان این که طبق تصریح قرآن کریم، ورشکسته ترین افراد، کسانی هستند که به واسط ? اولاد باید به جهنّم بروند، ابراز داشتند: اولادی که در اثر گناه پدر و مادر یا در اثر غذای حرام، شقاوت مند شده است، در قیامت به آنان نفرین می کند و از آن دو بازخواست می کند؛ به مادرش می گوید: چرا وقتی من در شکم تو بودم، گناه کردی ؟! چرا دروغ گو بودی ؟ چرا غیبت کردی ؟ چرا با نامحرم رابط ? دوستی داشتی ؟ چرا حجاب، حیا و عفّت نداشتی که رفتار تو زمین? شقاوت مرا فراهم کرد؟ به پدر می گوید: چرا اجحاف کردی ؟! چرا تو که اداری بودی، کم کاری و بی کاری و بدکاری کردی ؟! و بالاخره چرا غذای حرام به مادرم دادی و زمین? شقاوت برای من پیدا شد؟! چرا وقتی به دنیا آمدم، غذای حرام و شبهه ناک به من دادی ؟ بعد هم نفرین می کند و به خدا

ص:535

می گوید: بازخواست مرا از این پدر و مادرم بکن؛ برای اینکه زمینه ساز شقاوت و جهنّمی شدن من بودند.

* هشدار به مادران تماشاگر ماهواره

ایشان خطاب به پدر و مادرها گفتند: شما باید توجه داشته باشید که فرزندان تان نزد شما امانت هستند و باید مواظبت در خصوص تربیت آنان داشته باشید. معلوم است بچه ای که پای ماهواره و فیلم های شهوت انگیز بزرگ شود، نمی تواند به سعادت و رستگاری دست یابد و زمین? شقاوت او را پدر و مادر با ماهواره و رفتن به مجالس حرام و تحریک آمیز و نظایر آن فراهم کرده اند. بچ? یاغی و طاغی و فرزندی که اعمال ناشایست و ناپسند مرتکب می شود، معمولاً حاصل غذای حرام و شبهه ناک است، پس مراقب حلال و حرام درآمد و غذای خود باشید.

* خانواده رکن اساسی سلامت جامعه

این استاد برجسته حوزه علمیه اصفهان، نهاد خانواده را رکن اساسی سلامت معنوی جامعه توصیف کرده و افزودند: همه باید از قضی? ولادت حضرت زهرا» سلام الله علیها «، پند بگیرند و بدانند که اگر می خواهند بچ? سالم تحویل جامعه بدهند، باید از نفوذ گناه و معصیت در خانه و زندگی خود ممانعت کنند. باید درآمدها و کسب و کارها حلال شود، باید همه مواظب باشند حرام، بلکه شبهه ناک هم نخورند و این کاری بسیار مشکل است.

ایشان یادآور شدند: چرا بسیاری از بچه ها این قدر بد شده اند؟! این دوست یابی ها و روابط نامشروع بین جوانان از کجا سرچشمه گرفته است ؟ این یاغی گری ها و این غربزدگی ها برای چیست ؟! این مفاسد در اثر غذای شبهه ناک و غذای حرامی است که پدر و مادرها به خورد فرزندان خود می دهند.

* انتقاد از چند نرخی بازار

معظم له با طرح این سوال که» چرا بازار مسلمین چنین شده است ؟! «بیان داشتند: اکنون در بازار ما اجحاف و گران فروشی و چندنرخی بیداد می کند. وقتی انسان به بازار می رود و می خواهد جنسی بخرد، می بیند که نزدیک به ده نرخ مختلف برای یک جنس مشخّص وجود دارد. چرا چنین است ؟! چرا یک نرخی

ص:536

نیست ؟! این تقصیر کیست ؟! این گرانی که الان کمرشکن برای همه و به خصوص فقرا شده، تقصیر کیست ؟! دولت تقصیر دارد، می دانم، اما متأسّفانه مردم هم مقیّد نیستند. دولت کار را رها کرده و مردم هم هرکاری که خواستند، می کنند و می رسد به آنجا که گاهی یک معامل? ده میلیونی، سه یا چهار میلیون تومان، تفاوت نرخ دارد که ناشی از گران فروشی بی قید و بند است.

* تلفن همراه را خانه شیطان نکنید

ایشان خاطرنشان کردند: معلوم است که این گونه درآمدها فرزندی تحویل جامعه می دهد که وقتی به دانشگاه می رود، به جای درس خواندن و افتخارآفرینی علمی و معنوی، تمام وقت خود را صرف پیامک های عاشقانه و بی محتوا و حرام می کند و هنگام تدریس استاد با تلفن همراه خود که برای او یک خان? شیطان است، بازی می کند. چرا چنین شده است ؟! مسلّم است که همه تقصیر دارند، امّا پدر و مادرها بسیار باید مراقب باشند و امانت داری کنند، یعنی هم مواظب غذایی که به بچه می دهند باشند و هم از ورود گناه در خانه جلوگیری کنند.

رییس عالی حوزه علمیه اصفهان همچنین اظهار داشتند: مرحوم آیت الله آقای سید محمد درچه ای، استاد حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی» رحمت الله علیهما «که یکی از مراجع بزرگ تقلید در اصفهان بوده است، معمولاً به خاطر پرهیز از غذای حرام و شبهه ناک به میهمانی نمی رفته است. نقل می کنند شخصی ایشان را برای شام دعوت کرده و ظاهراً علی رغم میل باطنی، مجبور به رفتن شده است. وقتی شام را خورده و می خواسته برخیزد، صاحب خانه قباله ای نزد ایشان می آورد که امضاء کند. وقتی چشم ایشان به قباله می افتد، درمی یابد که غذایی که خورده است، شبه? رشوه داشته است. می گویند: بدنش شروع به لرزیدن کرده و به صاحب خانه گفته است: من چه کرده بودم که این زهرمار را به خورد من دادی ؟! بعد هم بر سر باغچه غذا را بر می گرداند، اما باز گریه کرده و می گفته: باقیماند? آن را چه کنم.

* هیچ کس زهرا (س) را نخواهد شناخت

ایشان در بخش دیگری از سخنان خود در خصوص شخصیّت ملکوتی و خلقت

ص:537

نوری حضرت زهرا» س «گفتند: أحدی نمی تواند به بزرگی شخصیّت حضرت زهرای مرضیه» سلام الله علیها «پی ببرد و بگوید زهرا کیست ؟ امّا می شود از روایات اهل بیت» سلام الله علیهم «استفاده کنیم و به انداز? عقلمان و به انداز? شعور دینی مان، آن حضرت را بشناسیم. پیامبر اکرم» صلی الله علیه وآله وسلّم «در روایتی می فرمایند:» خلقت فاطمه، از نور مقدّس خداوند است «

معظم له افزودند: خداوند متعال، فاطمه را از نور خودش خلق کرده است؛ لذا وقتی حضرت زهرا» سلام الله علیها «تجلّی کرد، عالم وجود به واسط ? او از عدم به هستی آمد. به عبارت دیگر، خداوند یک تجلّی ذاتی کرد با هم? اسماء و صفاتش و آنگاه زهرا پیدا شد. زهرا نیز یک تجلّی کرد و به واسط ? آن تجلّی، عالم وجود پدیدار شد. طبق این روایت، عالم وجود، مرهون وجود زهرا» سلام الله علیها «است.

ایشان بیان داشتند: در دوران رجعت، ملک? حکومت اسلامی ائمّ ?

طاهرین» سلام الله علیهم «، مادر ایشان، حضرت زهرا» سلام الله علیها «خواهند بود.

در آن دوران و در زمان ظهور،» مصحف فاطمه «نیز قانون اساسی حکومت اسلامی جهان است. در حکومت اسلامی رجعت، نه فقط امام زمان حکومت می کنند، بلکه هم? چهارده معصوم برمی گردند و هرکدام از ایشان، هزاران سال حکومت می کنند.

لذا زمان حضرت آدم تا روز ظهور، در مقایسه به زمان ظهور و دوران رجعت، قطره در مقابل دریا است و در واقع دوران قبل از ظهور، یک مقدّمه برای زمان بعد از آن به شمار می رود.

این مرجع تقلید ابراز امیدواری کردند: ان شاء الله به دست ما و به رهبری امام زمان» ارواحنافداه «، پرچم اسلام روی کر? زمین افراشته و حکومت اسلامی چهارده معصوم سرتاسری می شود؛ حکومتی که قانون اساسی آن، مُصحف زهرا و ملک?

آن، خود حضرت زهرا» سلام الله علیها «هستند و هم? ائم? طاهرین» سلام الله علیهم « از ایشان سرمشق می گیرند.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه اصفهان

برگرفته شده از ri. golb. tiablolha\: ptth

ص:538

سخنرانی شیطان در پن سکانس

سخنرانی شیطان در پنج سکانس

خداوند متعال در آیات الهی شخصیت های مثبت و منفی زیادی را معرفی کرده است و برای اینکه شناخت کامل و جامعی نسبت به این شخصیت ها پیدا کنیم خداوند متعال در جای جای قرآن سخنرانی هایی را از آن ها بیان کرده است که ما با توجه به حرف ها و سخنانشان بتوانیم شخصیت آن ها را بهتر بشناسیم چرا که فرمود :) تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد (

حال با توجه به این جنبه شناختی، یکی از شخصیت هایی که در قرآن کریم بسیار از او نام برده است شیطان است که در جای جای قرآن از او سخن به میان آمده و درباره او صحبت شده است اما خود شیطان نیز در همین قرآن بارها لب به سخن باز کرده و سخنرانی های مختلفی را در سکانس های مختلف و در مواقع و مکان های متفاوت بیان کرده است که با توجه به مقدمه فوق صحبت ها و سخنرانی های شیطان می تواند راه خوبی برای آگاه شدن ما از شخصیت او و پی بردن به اهداف شوم او باشد.

در این نوشتار به سکانس های مختلفی از سخنرانی های شیطان که در مواقع مختلف ایراد کرده است پرداخته می شود:

سکانس اول: بیان فضائل خود در پیشگاه خداوند

اولین سکانس از سخنرانی شیطان بعد از خلقت آدم علیه السلام و دستور خداوند به ملائکه الهی بر سجده به او بود که شیطان در اینجا طاقت نیاورد و لب به سخن گشود و در یک سخنرانی کوتاه مخالفت خود را با خداوند اعلام کرد و در این سکانس فضائلی را که برای خود قائل بود برشمرد و گفت:

قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ

فرمود:» چون تو را به سجده امر کردم چه چیز تو را باز داشت از اینکه سجده

ص:539

کنی ؟ «گفت:» من از او بهترم. مرا از آتشی آفریدی و او را از گِل آفریدی. «(1)

اولین سکانس از سخنرانی شیطان بعد از خلقت آدم علیه السلام و دستور خداوند به ملائکه الهی بر سجده به او بود که شیطان در اینجا طاقت نیاورد و لب به سخن گشود و در یک سخنرانی کوتاه مخالفت خود را با خداوند اعلام کرد و در این سکانس فضائلی را که برای خود قائل بود برشمرد

و در جای دیگر به بیان دیگر این طور گفت که:

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً : و ) به یاد آر (هنگامی که به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید، پس همه سجده کردند، جز ابلیس که گفت: آیا سجده کنم بر کسی که او را از گل آفریدی ؟ «2)

سکانس دوم: سخنرانی شیطان در پیشگاه خداوند

بعد از سخنرانی اول و بعد از اینکه فضیلت هایی برای خود بیان کرد که در حقیقت فضیلت و ملاک برتری واقعی نبودند و به خاطر غرور و تکبری که در این سخنرانی از خود نشان داد این بار از مقام و منزلتی که داشت نزول کرد و بعد از اینکه با فرمان الهی مبنی بر:

قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرِینَ فرمود:

» از آن] مقام [فرو شو، تو را نرسد که در آن] جایگاه [تکبّر نمایی. پس بیرون شو که تو از خوارشدگانی «3)

وقتی از مقام خود با نزول مواجه شد، در اینجا لب به سخن باز کرد و در یک سخنرانی دیگر خواسته های خود را از خداوند متعال درخواست کرد و گفت:

) قَالَ فَأَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ گفت:» مرا تا روزی که] مردم [برانگیخته خواهند شد مهلت ده («4)

و در فرازی دیگر از سخنرانی خود انسان ها را با نگاه حقارت نگاه می کند و با این گاه حقارت آمیز درخواست خود را از خداوند می کند و به خداوند عرضه می دارد:

قالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاّ قَلِیلاً ) سپس (گفت: به من بگو این کسی که او را بر من بزرگی و شرافت بخشیدی) برای

ص:540

چه بود؟ (سوگند باد که اگر مرا تا روز قیامت) که آخرین مدت حیات نسل اوست ( مهلت دهی همه اولاد او را - جز اندکی - لجام خواهم زد.) و گمراهشان خواهم کرد «5)

و در اینجا از خداوند خواست که او را مهلتی بدهد که هدف از این درخواست را در سکانس های دیگر از سخنرانی خود بیان می کند و خداوند نیز با درخواست او موافقت کرد و فرمود:

) فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم: فرمود:» در حقیقت، تو از مهلت یافتگانی «6)

شیطان به خاطر یک صفت ناپسند همه ارزش های خود را از دست داد این بار در سخنرانی متفاوتی قصد دارد که آدم علیه السلام را فریب دهد و به همین خاطر در مکان های مختلفی به سراغ حضرت آدم و حوا می آید تا اینکه آن دو را با حرف های خود فریب دهد

سکانس سوم: سخنرانی های تهدید آمیز شیطان

بعد از سخنرانی های متعددی که شیطان انجام داد این بار در سکانسی متفاوت بار دیگر سخنرانی تهدید آمیزی را انجام داد و همه بشریت را تهدید کرد و که با تمام توان تلاش می کند که نگذارد آن ها راه مستقیم و درست را در زندگی خود ادامه دهند و با تمام قوا با آن ها به مبارزه برخیزد:

قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ گفت: پس بدان سبب که مرا به بیراهه افکندی حتما در کمین آن ها بر سر راه مستقیم تو خواهم نشست «7)

ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ

» آن گاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آن ها می تازم، و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت ((8)

قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ] شیطان [گفت:» پس به عزّت تو سوگند که همگی را جدّا از راه به در می برم. («9)

ص:541

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ گفت:

» پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختی، من] هم گناهانشان را [در زمین برایشان می آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت، (10)

اما در همین سخنرانی اعتراف می کند که تنها یک گروه هستند که نمی تواند با آن ها مبارزه کند و آن ها همان بندگان ویژه خداوند هستند:

إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ مگر بندگان ویژه و برگزیده ات از آنان - که مرا بر ایشان راهی نیست. (11)

سکانس چهارم: سخنرانی برای حضرت آدم علیه السلام

بعد از اینکه شیطان به خاطر یک صفت ناپسند همه ارزش های خود را از دست داد این بار در سخنرانی متفاوتی قصد دارد که آدم علیه السلام را فریب دهد و به همین خاطر در مکان های مختلفی به سراغ حضرت آدم و حوا می آید تا اینکه آن دو را با حرف های خود فریب دهد:

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ

پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورت هایشان برایشان پوشیده مانده بود، برای آنان نمایان گرداند و گفت:» پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، جز] برای [آنکه] مبادا [دو فرشته گردید یا از] زمره [جاودانان شوید. («12)

سخنرانی که همه مخاطبانش از پیروان واقعی او بودند اما حال همه پشیمان هستند که چرا از او پیروی می کنند اما باز برای آن ها جالب است که آخرین سخنرانی شیطان را هم بشنوند و از نیت های پلید او آگاه شوند همه منتظرند و شیطان در جایگاه قرار می گیرد و سخنرانی خود را آغاز می کند

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی ؛ پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم، آیا تو را به درخت جاودانی و پادشاهی ای که کهنه و نابود نشود راه بنمایم ؟ (13)

و چون او سخنران ماهری بود و روش های تأثیر گذاری را کاملاً می دانست به

ص:542

سراغ حضرت آدم رفت و آن ها را با وعده جاویدان شدن فریفت و این یکی از سخنرانی های مؤثر شیطان بود که خود او هم این سخنرانی را ظاهراً بسیار دوست می دارد چون با این سخنرانی باعث شد که حضرت آدم و حوا از بهشتی که در آن قرار گرفته بودند اخراج شوند و راهی زمین شوند.

سکانس پنجم: آخرین سخنرانی شیطان) در جمع پیروان و طرفدارانش (

سکانس های سخنرانی شیطان به اینجا می رسد که او قرار است آخرین سخنرانی خود را انجام دهد؛ سخنرانی که همه مخاطبانش از پیروان واقعی او بودند اما حال همه پشیمان هستند که چرا از او پیروی می کنند اما باز برای آن ها جالب است که آخرین سخنرانی شیطان را هم بشنوند و از نیت های پلید او آگاه شوند همه منتظرند و شیطان در جایگاه قرار می گیرد و این طور سخنرانی خود را آغاز می کند:

وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ

و چون کار) روز قیامت (تمام شود) و دوزخیان در جای خود قرار گیرند (شیطان ) بزرگ و ابلیس اوّل در خطابی به همه دوزخیان (گوید: همانا خداوند شما را وعده حق داد) وعده ای که همه تحقق یافت (و من شما را وعده دادم و تخلف کردم) همه خلاف درآمد (و مرا بر شما) در دنیا (هیچ تسلطی نبود جز آنکه شما را دعوت کردم و شما مرا اجابت کردید، پس مرا سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید و اینک من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید، من به اینکه پیش از این مرا شریک طاعت خدا کردید کافرم همانا ستمکاران را عذابی دردناک است. (14)

پی نوشت ها:

ص:543

1) اعراف 12

2) اسراء 61

3) اعراف 13

4) حجر 36

5) حجر 37

6) اسرا 62

7) اعراف 16

8) اعراف 17

9) ص 82

10) حجر 39

11) حجر 40

12) اعراف 20

13) طه 120

14) ابراهیم 22

منبع: تبیان

متن گفگوی حضرت موسی ع با ابلیس چه بود

متن گفت وگوی حضرت موسی (علیه السلام) با ابلیس چه بود؟

ابلیس گفت هنگامی که انسان خودبین باشد و عملش را زیاد بشمرد و گناهانش را فراموش کند بر او چیره می گردم.

حضرت موسی (علیه السلام) در مجلسی نشسته بود ناگهان ابلیس به محضر آن حضرت رسید، درحالی که کلاه رنگارنگ درازی بر سر داشت، وقتی نزدیک شد از روی احترام، کلاه خود را از سر برداشت و سپس به سر گذاشت و گفت: السّلام علیک.

موسی) ع (فرمود: تو کیستی ؟، او جواب داد: من ابلیس هستم.

ص:544

موسی ج خدا تو را بکشد، برای چه به اینجا آمده ای ؟

ابلیس ج آمده ام بخاطر مقام ارجمندی که در پیش گاه خدا داری بر تو سلام کنم موسی ج با این کلاه رنگارنگ چه می کنی ؟

ابلیس ج با این کلاه، دلهای فرزندان آدم (علیه السلام) را آلوده و منحرف می کنم) وقتی آنها به زرق و برق دنیا که نمودش در این کلاه وجود دارد، دل بستند، به راحتی از صراط حق، منحرف خواهند شد (.

موسی ج چه کاری است که اگر انسان انجام دهد، تو بر او چیره می شوی ؟

ابلیس ج هنگامی که انسان خود بین باشد و عملش را زیاد بشمرد و گناهانش را فراموش کند بر او چیره می گردم.

و تو را از سه خصلت بر حذر می دارم:

1 - با زن نامحرم خلوت نکن که در این صورت من حاضرم تا انسان را به گناه بی عفتی وا دارم.

2 - با خداوند اگر پیمان بستی حتما آن را ادا کن.

3 - وقتی متاع یا مبلغی به عنوان صدقه، خارج کردی، فورا آن را به مستحق بپرداز، زیرا تا صدقه داده نشده من حاضرم که صاحبش را پشیمان کنم.

سپس ابلیس، پشت کرد و رفت در حالی که می گفت: یا ویلناة علم موسی ما یحذّر به بنی آدم: وای بر من، موسی (علیه السلام) دانست اموری را که بوسیله آن، انسانها را از آلودگی بر حذر می دارد.

منبع: برگرفته از: کتاب داستان دوستان جلد? محمدی اشتهاردی

چرا اسلام سگ را نجس می داند؟!

چرا اسلام سگ را نجس می داند؟

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت ؟

ص:545

عده ای نیز دم از حقوق حیوانات می زنند و حکم نجاست را بر خلاف حقوق سگ می دانند!، از نگاه آنان سگ یک حیوان با وفا است و همین را دلیلی برای طهارتش می دانند. علاوه بر این از کوچک ترین دستاویزها برای اثبات سلیقه شان استفاده می کنند:

- مگر می شود سگ با این وفاداریش نجس باشد؟

- در قرآن و روایات از نجاست سگ سخنی به میان نیامده است!؟

- قرآن با نام بردن از سگ اصحاب کهف، از این حیوان تمجید کرده است!

- حضرت علی (علیه السلام) مردم را به یادگیری ده خصلت ارزنده سگ و به کار بستن این خصائص در زندگی توصیه فرموده اند!

- و...

حال آنکه معلوم نیست نام بردن از سگ اصحاب کهف در قرآن چه ربطی به نجاست یا طهارت سگ دارد؟ وفاداری سگ و مفید بودنش، چه ربطی به عدم نجاست او دارد؟ و چگونه می توان از سخن امیرالمومنین (علیه السلام) پی به طهارت سگ برد؟

اگر چنین باشد، آیا می توان سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله)، که بدعت گزاران را سگان دوزخ (1) می داند، دلیلی بر نجاست سگ گرفت ؟! آیا این گونه سخن گفتن صحیح است ؟

همان طور که ملاحظه فرمودید، برخورد سلیقه ای با مسائل و ربط دادن همه چیز برای اثبات سلیقه شخصی، بخصوص برای کسانی که صلاحیت اظهار نظر در مسائل شرعی را ندارند تا جایی پیش می رود که در اصل و اساس مسأله ای تشکیک می کنند.

اگر مفید بودن و وفادار بودن سگ برای حکم به طهارتش کافی باشد، پس خون که حیات انسان با کمبود آن در خطر می افتد، نباید نجس باشد؟ آیا کسی در فواید و نیاز انسان به خون و همچنین در نجس بودن آن شک دارد؟ آیا به بهانه اینکه انسان اشرف مخلوقات هست، می توان نجاست خون او را انکار کرد؟

ما فعلاً قصد پرداختن به این سخنان را نداریم و در ضمن مباحث پیش رو به

ص:546

پاسخ آن ها اشاره خواهیم کرد.

در این نوشتار با جست وجو در منابع اسلامی از جمله قرآن و روایات معصومین علیهم السلام و... در پی یافتن ادله این حکم خواهیم بود، پس از آن به چند مسأله که فرع بر مساله نجاست سگ است، خواهیم پرداخت.

مسائلی از قبیل نجاست انواع سگ، خرید و فروش آن، نگهداری سگ در خانه، حقوق سگ به عنوان یک حیوان، فلسفه نجاست سگ در اسلام و در نهایت پاسخ به چند سوال.

امّا لازم است قبل از آن، مفهوم و معنای» نجس «بخصوص در اصطلاح فقهی آن، مورد بررسی قرار گیرد و سپس اصل مساله را دنبال کنیم:

مفهوم نجس

واژه» نجس «از نظر لغت شناسان به معنای کثیفی، ناپاکی، ضدطهارت، ضد نظافت و به معنای پلیدی آمده است (2).

بهترین تعریف لغوی از راغب اصفهانی است که نجس را به معنای پلیدی ظاهری و باطنی می داند، او می نویسد:» النجاسة القذارة و ذلک ضربان: ضرب یدرک بالحاسة وضرب یدرک بالبصیرة... «نجاست، قذارت وکثیفی است که بردو نوع می باشد:

1 - آنکه با حواس انسان قابل درک است.

2 - آنکه با دیده بصیرت درک می شود.

یعنی گاهی نجس دانستن چیزی بخاطر پلیدی باطنی آنست و تاثیر منفی بر روح و روان انسان می گذارد. راغب اصفهانی در ادامه برای معنای دوم، مصداقی را ذکر کرده و می گوید:» والثانی: وصف الله تعالی به المشرکین فقال: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ «3)...: خداوند تعالی مشرکان را به آن توصیف کرده و فرموده:) مشرکان نجس هستند ((«4)

نجس در اصطلاح فقهی

ص:547

در فقه اسلامی» نجس «به شیئی گفته می شود که بخاطر شدّت پلیدی باید از آن دوری و اجتناب کرد، و نحوه اجتناب و دوری از آن را شرع بیان کرده است مثلا: آبی که با عین نجاست برخورد کرده، قابل نوشیدن نیست و نمی توان با آن، وضو و غسل گرفت؛ و با لباسی که نجس شده، نمی توان نماز خواند و....

پس نجس در فقه یعنی: شیئی که دارای شدّت پلیدی است که باید به نحوی خاص، از آن دوری کرد؛ و نحوه اجتناب از آن را شرع مشخص می کند. یا به عبارتی دیگر نجاست چیزی است که به کار بردن آن در نماز و طواف و تغذیه، به دو جهت حرام می باشد: یکی شدّت پلیدی که در آن هست و دیگری دستور به دوری و اجتناب از آن.

لفظ » نجس «با ظهور خود و تبادر، بر این معنا دلالت دارد. شیخ طوسی، (5) طبرسی، (6) آیة اللّه حکیم، (7) راوندی، (8) میرزا محمد مشهدی (9) و فخر رازی (10) در تفسیر » نجس «گفته اند: کلمه» نجس «نزد ما معنای روشنی دارد و آن نجاست فقهی است. (11)

عده ای نیز معتقدند پس از ظهور اسلام، کثرت استعمال لفظ نجس در این معنا به گونه ای بوده که سبب ثبوت حقیقت شرعیه شده است، یعنی هرگاه پس از اسلام این لفظ بدون قرینه بکار رود همین معنای فقهی از آن برداشت می شود نه معنای لغوی.) چنانکه واژه صلاة با اینکه قبل از اسلام به معنای دعا بود، پس از اسلام به معنای حرکات خاصی که نماز نام دارد، بکار می رود. (لازم به ذکر است، علاوه بر ابن زهره (12) و راوندی (13) که مدعی حقیقت شرعیّه در این باره هستند، شیخ انصاری نیز می نویسد: در وجود معنای حقیقت شرعیه برای لفظ » نجس «جای شک ندارد. حال که چنین است روشن می شودکه، اگر واژه نجس در متن روایات آمد به کدامیک از این دو معنا خواهد بود:

- پلیدی تنها) معنای لغوی (یا،

- پلیدی خاصّی که باید به نحوی خاص از آن دوری شود.) معنای فقهی (

علاوه بر این، تعابیر دیگری نیز هستند که شارع با آنها معنای نجاست فقهی را، قصد می کند. بعضی از این تعابیر عبارتند از:

» لاتشرب منه، لاتتوضاء منه، لاتصل فیه، یجتنب عنه، اذا اصابه یدک مع

ص:548

الرطوبه فطهّره، صب علیه الماء و (14)...:

منوش از آن، وضو مگیر از آن، در آن نماز مگذار، از آن اجتناب کن، هرگاه دست مرطوبت آن را لمس کرد تطهیر کن، بر آن آب بریز و... «

نتیجه اینکه، هرگاه واژه» نجس «و» تعابیر مرادف آن «در متون اسلامی بکار رفت، معنای فقهی نجاست مدّ نظر است.

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت ؟

نجاست سگ در قرآن

پیش از این گفتیم یکی از سوالات مطرح در مساله نجاست سگ، اینست که: آیا در قرآن که کاملترین کتاب آسمانی است به نجاست سگ اشاره ای شده است یا نه ؟

در قرآن کریم در سه مورد از سگ سخن گفته شده که عبارتند از:

1 - ماجرای سگ اصحاب کهف: خداوند در سوره کهف در مورد سگ اصحاب کهف چنین می فرماید:

»... سگشان بر آستانه ی غار دو دست خود را دراز کرده بود. («15))... وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ... (16)

در این آیه هیچ گونه اشاره ای به طهارت و نجاست سگ نشده است، نهایت استفاده ای که از این آیه می شود، اینست که:

- اصحاب کهف سگ نگهبانی را همراه داشتند.

- سگ در دهانه غار، یعنی محلی غیر از محلّ استراحت اصحاب کهف آرمیده بود) بِالْوَصِیدِ (. (17)

تنها نکته قابل توجه در اینجا، مساله همراه داشتن سگ است که در ذیل عنوان » نگهداری سگ در خانه «به آن خواهیم پرداخت.) که نگهداری سگ نگهبان اشکالی ندارد. (

2 - ماجرای بلعم باعورا: خداوند در سوره اعراف، بلعم باعورا را به سگ تشبیه کرده است و چنین می فرماید: فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ (18)

ص:549

سخن از یک عالم دانشمند است که ابتدا در مسیر حق بود، به گونه ای که کسی انتظار انحراف او را نداشت. سرانجام دنیاپرستی و پیروی از هوای نفس او را به سقوط کشاند. به نحوی که تشبیه به سگ شده است. اما چرا به سگ تشبیه شده ؟ زیرا او بر اثر شدت هواپرستی و چسبیدن به لذات جهان ماده، یک حال عطشِ نامحدود به خود گرفته که همواره دنبال دنیاپرستی می رود نه به خاطر نیاز و احتیاج بلکه به شکل بیمارگونه ای همچون یک» سگ هار «که بر اثر بیماری هاری، حالت عطش کاذب به او دست می دهد و در هیچ حال سیراب نمی شود. (19)

در این آیه نیز نه سخن از طهارت سگ است و نه سخن از نجاست آن آمده است.

نکته قابل توجه اینست که: اگر در آیه قبل، ذکر سگ اصحاب کهف دلیلی بر تمجید و طهارت او باشد، این آیه نیز به وجود نوعی مزمت و پستی در سگ دلالت دارد که سبب شده خداوند حالت یک عالم هواپرست را به آن تشبیه کند و می توان از آن بر نجاست سگ استناد کرد! امّا حقیقت اینست که هر دو سخن، سست و باطلند.

3 - حکم صید سگ شکارچی: خداوند در ابتدای سوره مائده می فرماید:

یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ ... «20)

از تو سؤال می کنند چه چیزهایی برای آنها حلال شده است ؟ بگو: آنچه پاکیزه است، برای شما حلال گردیده؛ و) نیز (صید حیوانات شکاری و سگ های تربیت یافته....

در این آیه سخن از حلال بودن گوشت حیوانی است که توسط سگ شکاری صید شده است نه نجاست یا طهارت سگ. هرچند دلالت بر قابل استفاده بودن صیدی که توسط سگ شکاری انجام شده دارد و در روایات نیز آمده است که این صید را می توان پس از شستن محل تماس سگ استفاده کرد.

این سه آیه تنها مواردی بودند که در آن سخن از سگ به میان آمده، امّا در آن نه

ص:550

اشاره به طهارت سگ شده نه نجاست آن. حال که ثابت شد قرآن دلالتی بر نجاست و طهارت سگ ندارد، آیا می توان نتیجه گرفت که پس سگ نجس نیست ؟

آیا همه احکام باید در قرآن ذکر شده باشند؟

آیا می توان حکمی را فقط بخاطر عدم ذکر آن در قرآن انکار کرد؟ (21)

آیا حرام بودن گوشت سگ در قرآن ذکر شده است ؟

آیا کسی در حرام بودن گوشت سگ شک دارد؟ با اینکه در سوره انعام (22) محرمات فقط چهار موردند: 1 - مردار) مَیْتَة (2 - خون) دَماً مَسْفُوحاً (3 - گوشت خوک) لَحْمَ خِنزیرٍ (4 - و حیوانی که برای بت ها ذبح شده باشد.) أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ (.

گوشت سگ که از این ها نیست، پس طبق این آیه اگر ذبحش کنیم حلال است! (23) بنابراین منکران نجاست سگ باید خوردن گوشت سگ را نیز به ناچار حلال بدانند با اینکه همه، آن را حرام می دانند.

پاسخ اینست که:

اولاً: قرآن کریم در احکام فقهی معمولا به کلیات بسنده کرده است. به عبارتی دیگر قرآن همچون قانون اساسی است که فروع قوانین مدنی، حقوقی، جزائی و...

را در آن نمی توان یافت.

ثانیاً: تبیین و تفسیر آن را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و به دنبال آن، امامان معصوم (علیه السلام) سپرده است، وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ (24) یعنی ای پیامبر ما ذکر بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه را بر ایشان نازل شد) قرآن (تبیین و تفسیر نمایی و خود قرآن دستور داده که علاوه بر آنچه خداوند در قرآن بیان فرموده، از سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامان (علیه السلام) اطاعت کنیم: وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (25) یعنی ای مردم هر چه را رسول الله (صلی الله علیه و آله) به شما دستور داد، اجرا کنید و هر چه را نهی کرد باز ایستید.

اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی («26)، من دو چیز گرانبها را در میان شما به امانت می گذارم که این دو از هم جدا نمی شوند» إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً، اگر به هر دوی آنها تمسک کردید هلاک نمی شوید. سرّ این فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که

ص:551

تمام آنچه ما به آن احتیاج داریم در نصّ و ظاهر قرآن نیامده است و ما باید در کنار قرآن روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیه السلام) را در نظر بگیریم. اما اگر گفتیم یکی را قبول داریم، اگر گفتیم» حَسبُنا کِتابُ الله «، و عترت را رها کردیم، ضمانتی برای هدایت ما نخواهد بود. این دو چیز را باید با هم داشته باشیم تا بتوانیم به هدایت برسیم. (27)

خلاصه اینکه برای به دست آوردن حکم شرعی، قرآن یکی از منابع استنباط احکام الهی می باشد، علاوه بر کتاب آسمانی ما، روایات معصومین (علیه السلام) یکی دیگر از منابع است که اگر حکمی در قرآن ذکر نشده بود باید به این روایات رجوع شود.

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت ؟

نجاست سگ در روایات

عمده دلیل برای حکم به نجاست سگ، روایات می باشند. احادیث زیادی در این باره وارد شده است بطوری که در کتاب ارزشمند وسائل الشیعه و بحارالانوار، ابواب مختلفی در این رابطه وجود دارد با عناوین: » بَابُ نَجَاسَة سُؤْرِ الْکَلْبِ وَ الْخِنْزِیرِ «،» بَابُ طَهَارَة عَرَقِ جَمِیعِ الدَّوَابِّ وَ أَبْدَانِهَا وَ مَا یَخْرُجُ مِنْ مَنَاخِرِهَا وَ أَفْوَاهِهَا إِلَّا الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِیرَ «،» بَابُ نَجَاسَة الْکَلْبِ وَ لَوْ سَلُوقِیّاً «،» بَابُ جَوَازِ لُبْسِ جِلْدِ مَا لَا یُؤْکَلُ لَحْمُهُ مَعَ الذَّکَاة وَ شَعْرِهِ وَ وَبَرِهِ وَ صُوفِهِ وَ الِانْتِفَاعِ بِهَا فِی غَیْرِ الصَّلَاة إِلَّا الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِیرَ وَ جَوَازِ الصَّلَاة فِی جَمِیعِ الْجُلُودِ إِلَّا مَا نُهِیَ عَنْهُ «،» بَابُ کَرَاهَة اتِّخَاذِ کَلْبٍ فِی الدَّارِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ کَلْبَ صَیْدٍ أَوْ مَاشِیَة أَوْ یُضْطَرَّ إِلَیْهِ أَوْ یُغْلَقَ دُونَهُ الْبَابُ «،» بَابُ تَحْرِیمِ بَیْعِ الْکِلَابِ إِلَّا کَلْبَ الصَّیْدِ وَ کَلْبَ الْمَاشِیَة وَ الْحَائِطِ وَ جَوَازِ بَیْعِ الْهِرِّ وَ الدَّوَابِّ «و...

هر یک از ابواب فوق، روایاتی را در بر دارد که بیان کننده نجاست سگ اند.

کسی که از علوم دینی کمترین اطلاعی داشته باشد با دیدن عنوان این ابواب یقین به حکم نجاست سگ در اسلام می کند چه رسد به اینکه روایات هر باب را مطالعه و بررسی کند.

روایاتی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیه السلام) دربار نجاست سگ به ما رسیده اند، دو گونه می باشند:

دسته نخست: روایاتی که به صراحت در آن واژه نجس آمده است. مانند:

ص:552

1 - سَأَلَ عُذَافِرٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ سُؤْرِ السِّنَّوْرِ وَ الشَّاة وَ الْبَقَرَة وَ الْبَعِیرِ وَ الْحِمَارِ وَ الْفَرَسِ وَ الْبَغْلِ وَ السِّبَاعِ ، یُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ یُتَوَضَّأُ مِنْهُ ؟ فَقَالَ : نَعَمِ ، اشْرَبْ مِنْهُ وَ تَوَضَّأْ. قَالَ قُلْتُ لَهُ : الْکَلْبُ ؟ قَالَ : لَا. قُلْتُ : أَ لَیْسَ هُوَ سَبُعٌ ؟ قَالَ : لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ ؟ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ . (28)

عذافر از امام صادق (علیه السلام) از نوشیدن و وضو گرفتن با پس مانده آبی که بعضی از حیوانات) سنور، گوسفند، گاو، شتر، الاغ، اسب، استر و درندگان (نوشیده اند، سوال کرد. امام فرمود: بنوش و وضو بگیر. سپس از سگ سوال کردم. امام فرمود: نه.

پرسیدم: آیا او یک درنده) مثل دیگر درندگان (نیست ؟ فرمود: نه به خدا، او نجس است. نه به خدا، او نجس است.

2 - عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ : إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً أَنْجَسَ مِنَ الْکَلْبِ (29).

عبدالله بن ابی یعفور از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند: همانا خداوند نیافرید خلقی را که نجس تر از سگ باشد.

3 - عَنِ الْفَضْلِ أَبِی الْعَبَّاسِ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ فَضْلِ الْهِرَّة وَ الشَّاة وَ الْبَقَرَة وَ الْإِبِلِ وَ الْحِمَارِ وَ الْخَیْلِ وَ الْبِغَالِ وَ الْوَحْشِ وَ السِّبَاعِ ، فَلَمْ أَتْرُکْ شَیْئاً إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ ؛ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ ؛ حَتَّی انْتَهَیْتُ إِلَی الْکَلْبِ ، فَقَالَ رِجْسٌ نِجْسٌ . (30)

فضلمی گوید از امام صادق (علیه السلام) از پس مانده حیوانات) گربه، گوسفند، گاو، شتر،... (سوال کردم؛ و امام فرمود: اشکالی ندارد. تا اینکه از سگ سوال کردم؛ و امام فرمود: پلید و نجس است.

4 - سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الْکَلْبِ ؛ فَقَالَ : رِجْسٌ نِجْسٌ ، لَا یُتَوَضَّأْ بِفَضْلِهِ ، وَ اصْبُبْ ذَلِکَ الْمَاءَ وَ اغْسِلْهُ بِالتُّرَابِ أَوَّلَ مَرَّة ثُمَّ بِالْمَاءِ. (31)

راوی حکم سگ را از امام صادق (علیه السلام) سؤال کرد، حضرت فرمود: پلید و نجس است، از اضافه آبی که آشامیده نباید وضو گرفته شود، آن آب را بریز و) ظرف (را بار اول با خاک و سپس با آب بشوی. «

5 - عَنْ مُعَاوِیَة بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ سُؤْرِ الْکَلْبِ یُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ یُتَوَضَّأُ؟ قَالَ : لَا؛ قُلْتُ أَ لَیْسَ سَبُعٌ ؟ قَالَ : لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ ، لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ . (32)

ص:553

ابن شریح، حکم نیم خورده سگ را از امام صادق (علیه السلام) پرسید که آیا می توان از آن نوشید یا با آن وضو گرفت ؟ حضرت فرمود: نه، راوی پرسید: آیا او یک درنده) مثل دیگر درندگان (نیست ؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، او نجس است. نه، به خدا سوگند، او نجس است. «

6 - عَنْ أَبِی سَهْلٍ الْقُرَشِیِّ قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ لَحْمِ الْکَلْبِ ؛ فَقَالَ هُوَ مَسْخٌ .

قُلْتُ : هُوَ حَرَامٌ ؟ قَالَ : هُوَ نَجَسٌ ؛ أُعِیدُهَا عَلَیْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ، کُلَّ ذَلِکَ یَقُولُ هُوَ نَجَسٌ . (33)

ابی سهل می گوید از امام صادق (علیه السلام) درباره گوشت سگ سؤال کردم، حضرت فرمود: از حیوانات مسخ شده است. گفتم آیا حرام است ؟ امام فرمود: نجس است.

سه مرتبه این سوال را تکرار کردم و هر سه بار امام فرمود: نجس است. «

و مواردی دیگر.

همانطور که در بحث لغوی گذشت، با وجود حقیقت شرعیه برای واژه نجس، این دسته از روایات برای اثبات حکم نجاست سگ کفایت می کنند، و به صراحت بیانگر آن هستند.

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت ؟

دسته دوم: روایاتی که واژه نجس در آنها ذکر نشده، امّا با قرائن موجود در آن، نجاست سگ اثبات می شود. در این روایات، روش برخورد با سگ همانند روش بر خورد با نجاسات دیگر، بیان شده است. مانند:

1 - عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ : سَأَلْتُهُ عَنِ الْکَلْبِ یَشْرَبُ مِنَ الْإِنَاءِ، قَالَ : اغْسِلِ الْإِنَاءَ. (34)

ابن مسلم می گوید از امام صادق (علیه السلام) سوال کردم: اگر سگی از ظرفی آب بیاشامد وظیفه چیست ؟ آن حضرت فرمود: لازم است ظرف را بشوئید. «

2 - عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ إِذَا وَلَغَ الْکَلْبُ فِی الْإِنَاءِ فَصُبَّهُ . (35)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: هرگاه سگ از ظرفی آب خورد، آن آب را دور بریز. «

3 - عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)، قَالَ : لَیْسَ بِفَضْلِ السِّنَّوْرِ بَأْسٌ أَنْ یُتَوَضَّأَ مِنْهُ وَ یُشْرَبَ ؛ وَ لَا یُشْرَبُ سُؤْرُ الْکَلْبِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ حَوْضاً کَبِیراً یُسْتَقَی مِنْهُ . (36)

ابی بصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند: نیم خورده سنور را می توان نوشید و با

ص:554

آن وضو گرفت، و نیم خورده سگ را نمی توان نوشید مگر از حوض بزرگی آب خورده باشد. «

4 - عَنِ الْفَضْلِ أَبِی الْعَبَّاسِ ، قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): إِنْ أَصَابَ ثَوْبَکَ مِنَ الْکَلْبِ رُطُوبَة فَاغْسِلْهُ .... (37)

فضل از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند: هرگاه رطوبتی از سگ به لباس شما برخورد کرد، پس آنرا بشوی. «

5 - عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الْکَلْبِ یُصِیبُ شَیْئاً) مِنْ جَسَدِ الرَّجُلِ (، قَالَ : یَغْسِلُ الْمَکَانَ الَّذِی أَصَابَهُ . (38)

محمد بن مسلم از امام صادق (علیه السلام) در مورد سگی که خودش را به بدن مردی مالیده است، سوال کرد. حضرت فرمود: محل تماس سگ را بشوید.

6 - عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الْکَلْبِ السَّلُوقِیِّ فَقَالَ إِذَا مَسِسْتَهُ فَاغْسِلْ یَدَکَ . (39)

محمد بن مسلم می گوید: از امام صادق (علیه السلام) در مورد سگ سلوقی (40) سوال کردم؛ حضرت فرمود: چنانچه او را لمس کرده ای، دستت را بشوی. «

7 -) عَنْ عَلِیٍّ (علیه السلام)... قَالَ : تَنَزَّهُوا عَنْ قُرْبِ الْکِلَابِ ، فَمَنْ أَصَابَ الْکَلْبَ وَ هُوَ رَطْبٌ فَلْیَغْسِلْهُ ؛ وَ إِنْ کَانَ جَافّاً فَلْیَنْضِحْ ثَوْبَهُ بِالْمَاءِ. (41)

حضرت علی (علیه السلام) فرمود: از نزدیک شدن به سگ ها بپرهیزید؛ و کسی که سگ مرطوبی را لمس کرد، لباسش را بشوید و چنانچه سگ خشک بود، بر لباسش آب بپاشد. «

و مواردی دیگر.

همانطور که ملاحظه می کنید در احادیث بالا، حکم عدم جواز آشامیدن و وضو گرفتن از نیم خورده سگ به صراحت بیان شده است، که قرینه ای بر نجاست سگ است. به بیان ساده تر: در این دسته از روایات حکم نجاست سگ آمده است بدون اینکه لفظ نجس، ذکر شده باشد، و این حکم با تعابیر دیگری بیان شده است.

در نتیجه برای اثبات نجاست سگ، روایات دسته دوم نیز به تنهایی کفایت می کنند. این احادیث و روایات بقدری زیادند که هرگز نمی توان در اعتبار و قطعیّت

ص:555

آنها اشکال کرد؛ و با وجود چنین ادله قاطعی برای هیچ مسلمان و مؤمنی جای هیچ گونه شک و شبهه ای باقی نخواهد ماند.

روایات دیگری نیز هستند که در خلال بحث های آینده به آنها اشاره خواهد شد:

دسته نخست: روایاتی که قانون خرید و فروش سگ را بیان می کنند.

دسته دوم: روایاتی که در مورد نگهداری سگ وارد شده اند.

دسته سوم: روایاتی که بیانگر حقوق سگ بعنوان یک حیوان است.

نجاست سگ و اجماع فقهاء

فقهای عظام شیعه، سگ را یکی از نجاسات می دانند و این حکم بین آنها اجماعی است. (42)

در مذاهب اسلامی، تنها گروهی که سگ را نجس نمی دانند مالکی ها یکی از فرق اهل سنت هستند که آنها هم معتقدند احکام و دستورات مربوط به سگ، باید به صورت تعبّدی عمل شود. آنها با اینکه سگ را نجس نمی دانند، اما از روی تعبد ظرفی را که سگ لیسیده، هفت بار می شویند. شافعیه و حنابله نیز می گویند: این ظرف باید هفت بار تطهیر شود، که یک بار آن به صورت خاکمال است. آنها تقدم خاکمال بر شستن را شرط نمی دانند. (43)

محمد جواد مغنیه، در کتاب» الفقه علی المذاهب الخمسه «چنین می نویسد:

» الکلب نجس إلاّ عند مالک، ولکنّه قال: یغسل الإناء مِن ولوغه سبعاً، لا للنجاسة بل تعبداً. وقال الشافعیة والحنابلة: یغسل الإناء مِن ولوغ الکلب سبع مرات إحداهنّ بالتراب. وقال الإمامیة: غسل الإناء مِن ولوغ الکلب مرة بالتراب، ثُمّ بعدها مرتین بالماء («44).

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت ؟

نجاست انواع سگها

در نجاست سگ فرقی بین انواع آن نیست، و حکم همه سگ ها یکی است.

گروهی تصور کرده اند فقط سگهایی نجس هستند که از نگهداری آنها، نهی شده است، مثل سگهای ولگرد، امّا سگهای نگهبان و سگ شکاری یا سگهایی که امروزه

ص:556

توسط پلیس و گروه های امداد بکار گرفته می شوند، پاک هستند. این تصور صحیح نمی باشد، انواع سگ ها چه شکاری و چه سگ چوپان و... نجس هستند و آب دهان و تمامی بدن آنها نجس است. این مطلب نیز از روایات معصومین (علیه السلام) استفاده می شود:

1.) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الْکَلْبِ السَّلُوقِیِّ فَقَالَ إِذَا مَسِسْتَهُ فَاغْسِلْ یَدَکَ . (45)

محمد بن مسلم از امام صادق (علیه السلام) در مورد سگ سلوقی) یک نوع سگ شکاری معروف (سوال کرد. حضرت فرمود: چنانچه او را لمس کرده ای، دستت را بشوی. «

2.) عَنْ عَلِیٍّ (علیه السلام)... قَالَ تَنَزَّهُوا عَنْ قُرْبِ الْکِلَابِ فَمَنْ أَصَابَ الْکَلْبَ وَ هُوَ رَطْبٌ فَلْیَغْسِلْهُ وَ إِنْ کَانَ جَافّاً فَلْیَنْضِحْ ثَوْبَهُ بِالْمَاءِ (46).

حضرت علی (علیه السلام) فرمود: از نزدیک شدن به سگها بپرهیزید و کسی که سگ مرطوبی را لمس کرد، بشوید لباسش را و چنانچه سگ خشک بود، بر لباسش آب بپاشید. «

و فتوای علما و فقها از قدیم تاکنون بر نجاست انواع سگ هایی که در خشکی زندگی می کنند، بوده است. فقط شیخ صدوق) ره (درمورد سگ شکاری فرموده است: مقداری آب به محلّ ملاقات بپاشید، کافی است و شستن لازم نیست (47).

با این حال سگ را نجس می داند.

بنابراین، اگر سگ شکاری، حیوان حلال گوشتی را شکار کرد، محل اصابت با دهان سگ باید شسته شود. و اگر دست و بدن و لباس انسان با بدن سگ ها حتی سگ شکاری برخورد کند، در صورتی که بدن سگ و یا ملاقی تر باشد، نجس می شود (48).

خرید و فروش سگ

پس از بیان حکم نجاست سگ در اسلام، این سوالات مطرح می شود که:

آیا خرید و فروش آن جایز است یا خیر؟ اگر حرام می باشد، این حکم برای انواع سگ است یا برای بعضی ؟ برای رسیدن به پاسخ این سوالات، بیان مقدمه ای ضروری است.

ص:557

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت ؟

عدم دخالت نجاست در معامله

بعضی به اشتباه برای حرمت خرید و فروش سگ اینگونه استدلال کرده اند:

» یکی از انواع معاملات حرام، معامله عین نجاست است. یعنی اگر چیزی نجس است، معامله آن حرام است. علما وقتی نظرشان این است که سگ نجس است، خودبخود معامله آن هم حرام می شود. اما اغلب علما معتقدند که اگر معامله عین نجاست، منفعت و سود عقلایی داشته باشد، در آن مورد حرمت آن برداشته می شود. «

حکم تحریم خرید و فروش، دایر مدار منفعت و سود عقلایی است، نه نجس و پاک بودن. یعنی اگر شیئی سود عقلایی داشت معامله اش جایز است و الّا جایز نیست، چه نجس باشد و چه طاهر بنابراین، نجاست شیء، نقشی در حرمت معامله آن ندارد و بهتر است چنین گفته شود:

یکی از شرایط مبیع یعنی شیء مورد معامله داشتن منفعت و سود عقلایی یا به عبارتی مالیّت داشتن آن است و چون عین نجاسات غالباً منفعت و سودی ندارند، مالیّت نداشته و صلاحیت خرید و فروش را ندارند. امّا هرگاه همین نجاسات دارای منفعت و سودی شدند، معامله آنها صحیح است و دارای مالیّت بوده و قابل خرید و فروشند. مانند خون که نجس است، اما هم اکنون از آن استفاده عقلایی می شود و مالیّت دارد، بنابراین خرید و فروش آن مجاز است.

پس نمی توان گفت: معامله مردار، خون و سگ چون نجس هستند حرام است.

بلکه گفته می شود: چون منفعت عقلایی و مالیّت ندارند حرام است، امّا اگر دارای منفعتی شد، معامله اش جایز است. (61)

لازم به ذکر است که در گذشته بیشتر نجاسات، منفعت حلالی نداشتند و بهمین خاطر علما حکم به حرمت معامله نجاسات می دادند. این سبب شده تا عده ای تصوّر کنند معامله شیء نجس، مطلقاً حرام می باشد و علّت تحریم هم چیزی جز نجاست نیست.

خلاصه اینکه صرف نجس بودن، سبب حرمت معامله نجاسات از جمله سگ

ص:558

نمی شود تا کسی بگوید: چرا با اینکه انواع سگ سگ صید، شکار، ولگرد و زینتی نجس هست، امّا معامله سگ صید جایز است ولی معامله سگ زینتی حرام است.

چراکه ملاک در اینجا انتفاع و عدم انتفاع عقلائی است، نه چیز دیگری.

روایات خرید و فروش سگ

روایات وارد شده، از خرید و فروش سگ نهی کرده و بهای آن را» سُحت (62» می دانند. مثل:

1 - عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْعَامِرِیِّ ، قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ ثَمَنِ الْکَلْبِ الَّذِی لَا یَصِیدُ؛ فَقَالَ : سُحْتٌ ؛ وَ أَمَّا الصَّیُودُ فَلَا بَأْسَ (63).

از امام صادق (علیه السلام) در مورد بهای سگی که شکاری نیست، سوال شد. حضرت فرمود: سُحت) حرام (است؛ اما) گرفتن بهای (سگ صید اشکالی ندارد.

2 - عَنِ الرِّضَا (علیه السلام) فِی حَدِیثٍ قَالَ : وَ ثَمَنُ الْکَلْبِ سُحْتٌ (64).

امام رضا (علیه السلام) در سخنی فرمود: بهای سگ، سُحت) حرام (است.

3 - عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ ثَمَنِ کَلْبِ الصَّیْدِ؛ قَالَ : لَا بَأْسَ بِثَمَنِهِ وَ الآْخَرُ لَا یَحِلُّ ثَمَنُهُ (65).

ابی بصیر از امام صادق (علیه السلام) از بهای سگ شکاری سوال کرد، حضرت فرمود:

اشکالی ندارد؛ اما بهای دیگر سگها حلال نیست.

4 - فِی حَدِیثٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ : ثَمَنُ الْخَمْرِ وَ مَهْرُ الْبَغِیِّ وَ ثَمَنُ الْکَلْبِ الَّذِی لَا یَصْطَادُ مِنَ السُّحْتِ (66).

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در سخنی فرمود: بهای شراب، بهای زناکار، و بهای سگی که شکار نمی کند، سُحت) حرام (است.

5 - عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ، عَنِ الرِّضَا (علیه السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ : ثَمَنُ الْکَلْبِ سُحْتٌ وَ السُّحْتُ فِی النَّار (67).

امام رضا (علیه السلام) فرمود: قیمت سگ سُحت است و سُحت در آتش است.

این دسته از روایات غالباً اشاره به سگ صید دارند، امّا شامل سگهای دیگری هم که منفعت عقلایی دارند می شوند، چنانکه شیخ طوسی در مبسوط (68)، سگ گله و نگهبان را همانندِ سگ صید می داند. (69) از این روایات و سخن علما که قبلا

ص:559

گذشت استفاده می شود: هر سگی که منفعت عقلایی داشت، خرید و فروشش جایز؛ و الّا حرام است. و اگر سگ های زینتی و سگ ولگرد و... خرید و فروش آنها حرام است بخاطر اینست که یا فاقد منفعت عقلایی بوده و یا منفعت قابل توجّهی ندارند.

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت ؟

نگهداری سگ در خانه

مساله نجس بودن سگ، غیر از حرمت نگهداری از آن است. نگهداری از سگ برای کسانی که استفاده عقلایی از آن ندارند، کراهت شدید دارد؛ و در روایات، امری ناپسند دانسته شده است (70). بنابراین نگهداری سگ برای نگهبانی و شکار، و سگی که امروزه مورد استفاده پلیس و نیروهای امداد می باشد، مکروه نیست.

) البته این به معنای عدم نجاست این سگ ها نمی باشد. (

در بعضی از روایات آمده است که خانه ای که در آن سگ است، ملائکه وارد نمی شوند. این کراهت سبب می شود که حتی نماز خواندن در چنین خانه ای مکروه باشد. (71) ما در اینجا به بیان برخی از روایاتی که به نحوی بر کراهت نگهداری سگ در خانه اشاره دارند، می پردازیم:

1 - وَ قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام): لَا تُصَلِّ فِی دَارٍ فِیهَا کَلْبٌ إِلَّا أَنْ یَکُونَ کَلْبَ صَیْدٍ، وَ أَغْلَقْتَ دُونَهُ بَاباً، فَلَا بَأْسَ ، وَ إِنَّ الْمَلَائِکَة لَا تَدْخُلُ بَیْتاً فِیهِ کَلْبٌ وَ لَا بَیْتاً فِیهِ تَمَاثِیلُ وَ لَا بَیْتاً فِیهِ بَوْلٌ مَجْمُوعٌ فِی آنِیَة. (72)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: نماز مگذار در خانه ای که در آن سگ است مگر اینکه سگ صید باشد، و دربی برویش بسته شود، در این صورت اشکالی ندارد...

2 - قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَانِی فَقَالَ إِنَّا مَعْشَرَ الْمَلَائِکَة لَا نَدْخُلُ بَیْتاً فِیهِ کَلْبٌ وَ لَا تِمْثَالُ جَسَدٍ وَ لَا إِنَاءٌ یُبَالُ فِیه. (73)

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: همانا جبرئیل بر من وارد شد و گفت: ما ملائکه بر خانه ای که در آن سگ و مجسمه و ظرفی که در آن ادرار می کنند، وجود دارد، داخل نمی شویم.

3 - عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): قَالَ یُکْرَهُ أَنْ یَکُونَ فِی دَارِ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ الْکَلْبُ . (74)

ص:560

امام صادق (علیه السلام) فرمود: ناپسند است در خانه مرد مسلمان سگ باشد.

4 - عَنْ زُرَارَة عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ : مَا مِنْ أَحَدٍ یَتَّخِذُ کَلْباً إِلَّا نَقَصَ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ عَمَلِ صَاحِبِهِ قِیرَاطٌ . (75)

زراره از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند: کسی سگی را نگهداری نمی کند مگر اینکه هر روز از عمل او کاسته می شود.

5 - قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام): لَا خَیْرَ فِی الْکَلْبِ إِلَّا کَلْبَ الصَّیْدِ أَوْ کَلْبَ مَاشِیَة. (76)

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: خیری در نگهداری سگ نیست، به جز سگ شکاری و سگ گلّه.

6 - عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ : لَا تُمْسِکْ کَلْبَ الصَّیْدِ فِی الدَّارِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ بَابٌ . (77)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: سگ شکاری را در خانه ات نگهداری مکن مگر اینکه بین تو و او دربی باشد.) محل زندگی او جدا باشد (

7 - عَن أَبِی رَافِع قَالَ : جَاءَ جِبرَئِیل إِلَی النَبِی (صلی الله علیه و آله) فَاستَأذَن عَلَیهِ - فَأذن لَهُ ، فأبطأ، فأخذ رِدَاءَه فَخرجَ - فَقَالَ : قَد أذنا لَکَ - قَالَ : أَجل وَ لَکنا لا ندخل بَیتَاً فیه کَلب و لا صورة - فَنظروا فإذا فِی بَعضِ بُیُوتِهِم جرو -. (78)

از ابی رافع نقل کرده اند که گفت: جبرئیل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد، و اجازه ورود خواست، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به وی اجازه داد، اما جبرئیل وارد نشد، ناگزیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ردای خود را گرفت و بیرون شد و فرمود: ما به تو اجازه ورود دادیم ؟ جبرئیل گفت: بله، و لیکن ما فرشتگان به خانه ای که در آن سگ و یا مجسمه باشد داخل نمی شویم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) - که گویا تا آن لحظه از وجود سگ در خانه خبر نداشت - نظر کرد و دید که در بعضی از مرافق خانه ایشان توله سگی وارد شده. (79)

از مجموع روایات استفاده می شود که نگهداری سگهای مفید مثل سگ نگهبان، با وجود اینکه کراهت ندارد، (80) امّا بهتر است محل زندگی او جدای از محل زندگی انسان باشد، بگونه ای که حداقل بینشان دربی فاصله شود. یعنی خانه ای جداگانه برای سگ ساخته شود.

ص:561

و اگر در برخی روایات از نگهداری سگهای مفید هم نهی شده، در صورتی است که محل زندگی او جدا نباشد. اما نگهداری سگهای دیگر غیر از سگ شکاری و سگ نگهبان و هر سگی که برای کارهای عقلایی بکار گرفته می شود کراهت داشته و ناپسند است.

البته با توجه به مساله نجاست سگ که قبلا ثابت شد، این حکم معقول به نظر می آید و دستورات دین نسبت به دوری از نجاسات مؤیّد آنست. هرچند اسلام برای رفاه انسان، نگهداری سگهای مفید را مکروه نمی داند.

لازم به ذکر است با اینکه علامه طباطبائی متن آخرین روایت را مضطرب و آن را از روایات مجعول می داند. (81) اما به دلیل اینکه مجموع این روایات که می گویند:» جبرئیل و ملائکه وارد خانه ای که سگ در آن است، نمی شوند «، روایات متضافرند، (82) و متضافر بودن برای حجیت کافی است، اگرچه سند تک تک آن ها ضعیف باشد. (83) بنابراین این روایات به وضوح دلالت بر کراهت شدید نگهداری سگ در منزل دارند.

زشتی و قبح سگ بازی

از آنچه گفته شد معلوم می شود که در اسلام نگهداری و انس گرفتن با سگ بدون اینکه مورد استفاده عقلایی قرار گیرد توصیه نشده بلکه مورد کراهت و مزمّت است. در سیره و سخنان معصومین (علیه السلام) نیز سگ بازی زشت تلقّی شده و سگ بازان سزاوار ملامت اند.

نقل شده است هنگامی که امام حسین (علیه السلام) کنار قبر شریف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نشسته بود قاصدی آمد و گفت: امیر می خواهد به نزد او بروید. امّا امام (علیه السلام) که می داند معاویه مرده است و این دعوت برای گرفتن بیعت است، این دعوت را نمی پذیرد و در پاسخ کسی که از بیعت با یزید سوال می کند می فرماید:» من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد، چون یزید مردی است فاسق که فسق خود را آشکار کرده، شراب می نوشد، سگ بازی و... می کند و ما خاندان رسول خداییم «. (84)

آری، امام (علیه السلام) سگ بازی را از مواردی می داند که سبب شده فسق یزید آشکار شود.

ص:562

در جای دیگر امام حسین (علیه السلام) طی نامه ای معاویه را توبیخ کرده و چنین می نویسد:» آیا تو آن کس نیستی که... پسر بچه ای را که شراب می خورد و سگ بازی می کند به امارت می رسانی! («85)

نامه امام حسین (علیه السلام) یادآور نامه امیر المومنین (علیه السلام) به منذر بن جارود است که از سوی حضرت (علیه السلام) فرماندار بخشی از بلاد اسلامی بود و پس از اینکه تخلفات و خیانت های او برای امیر المومنین (علیه السلام) گزارش شد، توسط ایشان در طی نامه ای توبیخانه، احضار شد. امام (علیه السلام) در این نامه او را چنین توبیخ می کند:

»... تَخْرُجُ لاَهِیاً مُتَنَزِّهاً، تَطْلُبُ الصَّیْدَ، وَ تُلاَعِبُ الْکِلاَبَ ...:) خبر رسیده است، تو (پیوسته مشغول گردش و صید) تفریحی (و بازی با سگ ها می باشی... «. (86)

با دقّت در کلام امیرالمومنین (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) درک زشتی و قبح سگ بازی و انس با او، دشوار نمی باشد.

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت ؟

حقوق سگ به عنوان یک حیوان

اسلام دین تعادل و میانه روی است. این اعتدال و میانه روی را به وضوح می توان در دستورات اسلامی مشاهده کرد. هرچند در اسلام سگ حیوانی نجس است، امّا این سبب نشده تا حقوق او به عنوان یک حیوان، نقض شود. رعایت حقوق سگ به این نیست که به آن دست بزنی، و او را مونس و هم بازی خود قراردهی! بلکه با رسیدگی به آب و غذایش و آزار نرساندن به او، حقوقش را رعایت کرده ای. همانطور که به رعایت حقوق سایر حیوانات و سیرکردن و رفع تشنگی آن ها در روایات اسلامی تأکید شده است.

پیشوایان و بزرگان مذهبی ما، با اینکه عقیده به نجاست سگ دارند، امّا ظلم به این حیوان را روا ندانسته، حق و حقوقی برای آن قائل شده اند. با مطالعه در آثار دانشمندان اسلامی این مساله به روشنی قابل درک است.

در کتب فقهی آمده است: اگر شخصی، به مقدار وضو گرفتن آب داشته باشد، و بترسد که اگر با آن وضو بگیرد، دچار تشنگی شود، بر او واجب است که تیمم کند و آب را برای نوشیدن نگهدارد. صاحب جواهر) قدّس سرّه (، پس از نقل این فتوا می

ص:563

نویسد:» وکذا الحیوان اذا کان کذلک وان کان کلبا («87)) اگر از تشنگی حیوانی نیز بترسد، حکم همین است، گرچه آن حیوان، سگ باشد. (

شهید ثانی در بحث اطعمه و اشربه کتاب مسالک، می نویسد:» و لو کان للانسان کلب غیر عقور جائع و شاة فعلیه اطعام الشاة («88)) اگر انسان، دارای سگ بی آزار و گوسفندی گرسنه باشد، بر او واجب است تا گوسفند را آب و علف دهد. (یعنی نجات گوسفند بر سگ اولویت دارد.

صاحب جواهر، در این حکم به شهید ثانی ایراد گرفته و می گوید:» فیه منع، بل قد یقال باولویة الکلب لامکان ذبح الشاة بخلاف الکلب («89)) حفظ جان سگ اولویّت دارد. زیرا می توان گوسفند را سر برید؛ ولی این کار، در مورد سگ ممکن نیست. (

کلام این دو فقیه، گویای واجب بودن حفظ جان حیوان حتی سگ است، هرچند در این مورد اختلاف بر سر اینست که حفظ حیات کدامیک اولویت دارد. (90)

اگر فقهای اسلام در نظرات فقهی خود اینگونه حقوق حیوانات حتی سگ را در نظر می گیرند، بخاطر این است که سخنشان برگرفته از روایات معصومین (علیه السلام) است.

در متون روایی ما، روایات فراوانی هستند که توجه به حقوق سگ را به عنوان یک حیوان تأیید می کنند. در بعضی از روایات از اذیت و آزار سگ منع شده، در دسته ای دیگر به اطعام و سیراب کردن سگ توجه شده است. علاوه بر این روایاتی هستند که قاتل سگ را ملزم به پرداخت دیه می کند. از این روایات نیز شاید بتوان حق و حقوقی برای سگ در اسلام ثابت کرد. هرچند عده ای می گویند: روایات دیه سگ، حقی را برای این حیوان ثابت نکرده بلکه تنها خسارت مالی صاحبش را جبران می کند، (91) امّا با در نظر گرفتن همه روایات، خلاف این مطلب ثابت می شود چرا که دیه انسان را نیز به ولیّ او می پردازند امّا این سبب نمی شود خود آن شخص ارزش و قدری نداشته باشد. پس وقتی در دین اسلام برای سگ دیه قرار داده می شود، می توان نتیجه گرفت که به این حیوان، ارزش و بهایی داده شده است و پرداخت دیه به صاحب آن جبرانگر همین بهاء و ارزش فوت شده است.

ص:564

نتیجه بحث

خلاصه اینکه مسئله نجاست سگ، یکی از مسائل قطعی فقهی اسلام است. با اینکه در قرآن اشاره ای به این مسئله همانند بسیاری از مسائل دیگر نشده است اما این حکم در روایات معتبر صریحاً بیان شده است. در عین حال نجاست سگ سبب نشده معامله آن حرام باشد، چرا که نجاست هیچ مدخلیّتی در حرمت معامله نداشته، و حرمت خرید و فروش، دایر مدار این است که مبیع دارای منفعت عقلایی باشد یا نباشد. پس تنها معامله سگهایی که فاقد منفعت عقلایی می باشند، جایز نیست. امّا در مورد فلسفه نجاست سگ روایات معصومین (علیه السلام) مطلق بوده و فلسفه حقیقی این حکم بر ما پوشیده است و فلسفه نداشتن یک حکم، غیر از ندانستن فلسفه آن است.

ارجاعات

(1) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): اهل البدع کلاب اهل النار: بدعت گذاران سگ های دوزخند.

) کنزالعمال، ج 1، ح 1094 و 1125).

(2) صفی پور، منتهی الارب فی لغة العرب، ص 1228: نجس ناپاک، پلید و خلاف طاهر.

طریحی، مجمع البیان، ج 4، ص 11: نجس الشیء، اذا کان قذراً غیر نظیف. فیروز آبادی، القاموس المحیط ، ج 2 ص 253: النجس ضد الطاهر و زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس ج 4 ص 255:

النجس ضد الطاهر.

(3) التوبة/ 28.

(4) راغب اصفهانی، مفردات، حرف نون، لفظ نجس.

(5) طوسی، تفسیر التبیان، ج 5، ص 234.

(6) طبرسی، مجمع البیان، ج 5، ص 20.

(7) سلسلة الینابیع الفقهیة، ج 1، ص 359 به نقل از فقه القرآن.

(8) مستمسک عروة الوثقی، ج 1، ص 368.

(9) کنز الدقائق، ج 4، ص 162.

ص:565

(10) تفسیر کبیر، ج 16، ص 24.

(11) طهارت اهل کتاب و مشرکان، محمد حسن زمانی، ص 184.

(12) شیخ انصاری، الطهاره، ص 325.

(13) سلسلة الینابیع الفقهیة، ج 1، ص 359 به نقل از فقه القرآن.

(14) طهارت اهل کتاب و مشرکان، محمد حسن زمانی، ص 188.

(15) نقش یک سگ نیز بر دیوار غار است، و بالای غار، صومعه ای قدیمی است و مسلمانان نیز مسجدی ساخته اند.) تفسیر نور ج 07 ص 143)

(16) کهف/ 18.

(17)) وَصِیْد «چنان که» راغب «در کتاب» مفردات «می گوید: در اصل به معنی اطاق و انباری است که در کوهستان برای ذخیره اموال ایجاد می کنند، و در اینجا به معنی دهانه غار است.) تفسیر نمونه، ج 12، ص 406).

(18) اعراف/ 176.

(19) تفسیر نمونه، ج 7، ص 25.

(20) مائده/ 4.

(21) عدد رکعات نماز دو رکعت صبح، چهار رکعت ظهر، چهار رکعت عصر، سه رکعت مغرب و چهار رکعت عشاء در قرآن ذکر نشده است، با اینکه از مسلمات بوده و اختلافی در آن نیست.

(22) انعام / 145.

(23) آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، محمد تقی مصباح یزدی، ص 53.

(24) نحل/ 44.

(25) حشر/ 7.

(26) وسائل الشیعه ج 27 ص 33.

(27) آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، مصباح یزدی، محمد تقی ص 53.

(28) وسائل الشیعة ج 1 ص 226.

(29) وسائل الشیعة ج 1 ص 227.

(30) وسائل الشیعة ج 3 ص 413.

(31) وسائل الشیعة ج 3 ص 415.

ص:566

(32) وسائل الشیعة ج 3 ص 416.

(33) وسائل الشیعة ج 3 ص 416.

(34) وسائل الشیعة ج 1 ص 225.

(35) وسائل الشیعة ج 1 ص 226.

(36) وسائل الشیعة ج 1 ص 226.

(37) وسائل الشیعة ج 3 ص 414.

(38) وسائل الشیعة ج 3 ص 416.

(39) وسائل الشیعة ج 3 ص 416.

(40) منسوب به محلّی.

(41) وسائل الشیعة ج 3 ص 417.

(42) نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج 5، ص 366 ج 368، چاپ هفتم، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

(43) الفِقه علی المذاهِب الخمسَة، تألیف محمّد جَواد مغنِیّة، ص 55.

(44) همان.

(45) وسائل الشیعة، ج 3، ص 416.

(46) وسائل الشیعة، ج 3 ص 417.

(47) با استفاده از مستمسک العروة الوثقی، ج 1 ص 363.

(48) توضیح المسائل مراجع، ج 1 ص 83.

(62) تأمین مال به کمک وسیله ای باطل، سحت شمرده شده است.» وفی الکافی، بإسناده عن السکونی عن أبی عبد الله قال: السحت ثمن المیتة و ثمن الکلب و ثمن الخمر - و مهر البغی و الرشوة فی الحکم و أجر الکاهن. أقول: ما ذکره فی الروایة إنما هو تعداد من غیر حصر، و أقسام السحت کثیرة کما فی الروایات، و فی هذا المعنی و ما یقرب منه روایات کثیرة من طرق أئمة أهل البیت علیهم السلام «) المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 361.)

(63) - وسائل الشیعة ج 17، ص 119.

(64) - وسائل الشیعة ج 17، ص 119.

(65) - وسائل الشیعة ج 17، ص 119.

ص:567

(66) - وسائل الشیعة ج 17، ص 119.

(67) - وسائل الشیعة ج 17، ص 120.

(68) - وسائل الشیعة ج 17، ص 120.

(69) - امروزه سگ های» پلیس «و» امداد «نیز همین حکم را دارند.

(70) معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، واژه سگ.

(71) - مرحوم علامه حلّی در کتاب منتهی می فرماید: نماز خواندن در خانه ای که در آن سگ باشد، کراهت دارد.) بحارالانوار، ج 62، ص 53. توضیح المسائل مراجع، ج 1، مسئله 105.)

(72) من لا یحضره الفقیه، ج 1، 246، باب المواضع التی تجوز الصلاة فیها و المواضع التی لا تجوز فیها..... ص 240.

(73) الکافی، ج 3، 393، باب الصلاة فی الکعبة و فوقها و فی البیع و الکنائس و المواضع التی تکره الصلاة فیها..... ص 387. الکافی، ج 3، 395، باب الصلاة فی ثوب واحد و المرأة فی کم تصلی و صلاة العراة و التوشح..... ص 393 بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 56، 177، باب 23 حقیقة الملائکة و صفاتهم و شؤونهم و أطوارهم..... ص 144.

(74) بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 62، ص 50 وسائل الشیعة، ج 11 ، ص 530.

(75) بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 62، ص 50.

(76) بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 62، ص 53 وسائل الشیعة، ج 11 ، ص 530.

(77) بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 62، ص 53.

(78) المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج 5، ص 209.

(79) ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج 5، ص 336 و 337.

(80) مفتاح الکرامة 8/85 کتاب المکاسب 1/197 جواهر الکلام 22/138.

(81) ترجمه المیزان، ج 5، ص 337 المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 210.

(82) فصلنامه فقه اهل بیت فارسی، شماره 17 و 18، خرازی، سید محسن، حکم نقاشی و مجسمه سازی از نگاه شریعت.

(83) شرح این مطلب در کتاب» انوار الاصول «آمده است. رجوع کنید به: انوار الاصول، ج 2،

ص:568

ص 486.

(84) - الاخبار الطوال، ص 227.

(85) - الامامة والسیاسه، ج 1، 203 و 204 و سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه: علی حجّتی کرمانی، ج 4، ص 87.

(86) - تمام نهج البلاغه، ص 815 به نقل از تاریخ الیعقوبی ج 2 ص 203. و أنساب الأشراف، بلاذری ج 2 ص 163.

(87) جواهرالکلام، ج 5 / ص 114.

(88) مسالک الافهام، ج 2 / ص 250.

(89) جواهرالکلام، ج 36 / ص 437.

(90) این مسئله در رسائل فقهی علامه جعفری نیز مطرح شده است.) جعفری، محمد تقی، رسائل فقهی، مؤسسه نشر کرامت 1377، ج 1، ص 118-119.)

(91) انصاری، شیخ مرتضی، کتاب المکاسب، انتشارات علامه، ص 7، دو سطر به آخر.

منبع: افکار نیوز

تراث الإمام الکاظم علیه السلام

لقد ورث الإمام موسی الکاظم علیه السلام مدرسه أبیه الصادق علیه السلام وحظیت منه بالتوجیه والرعایه الشامله لتلامذته وأصحابه بالرغم من قساوه الظروف وتغیّرها خلال ثلاثه عقود ونصف من العمل العلمی الدؤوب وتربیه مستمره للنابهین من صحابته وطلاّب المعرفه من أتباعه وشیعته.

وقد أثرت عن الإمام الکاظم علیه السلام عده مجموعات روائیه مثل: مسائل علی بن جعفر، والاشعثیات وتصدّی المعنیون بتراث أهل البیت علیهم السلام بجمع التراث المأثور عن أهل البیت علیهم السلام وتنظیمه وتبویبه من مختلف المصادر وتسمیته بالمسند. وهذا عمل یشکر علیه عامله لأنه یوفر للباحثین الفرصه الکافیه للغور فی هذا التراث ودراسته دراسه معمّقه بالأرقام.

ص:569

وفیما یخصّ الإمام موسی علیه السلام نلاحظ آخر ما جمع من کلامه وما یرتبط به من نصوص قد بلغ ثلاث مجلّدات یناهز مجموعها الألف صفحه مبوّبه حسب تبویب الموسوعات الحدیثیه مع فارق أو أکثر. فالمقدمه تشتمل علی مجموعه من النصوص التی تخص نشأه الإمام وحیاته وسیرته. ثم یقسّم تراثه الحدیثی الی أبواب العقائد والأخلاق والأحکام والسیره والتاریخ والرجال.

وفیما یخصّ مسند الإمام الکاظم علیه السلام إذا مررنا علیه مروراً عابراً وسریعاً أیضاً کفی ذلک لنقف علی عظمه الدور الفکری والعطاء العلمی الذی قدّمه هذا الإمام العظیم الی الاُمه الإسلامیه بشکل عام والی الجماعه الصالحه وطلاّب المعرفه المؤمنین بخط أهل البیت علیهم السلام بشکل خاص، لا سیما إذا لاحظنا قساوه الظروف السیاسیه والاجتماعیه التی مرّ بها الإمام موسی علیه السلام وأصحابه وشیعته خلال ثلاثه عقود ونصف تقریباً.

لقد ترجم هذا المسند) 638 (شخصاً من رواه الإمام الکاظم علیه السلام وهو رقم کبیر جداً بالنسبه للمده الزمنیه التی عرفناها والظروف التی وقفنا علیها. وقد اشتمل الفهرس علی عدد نصوص کل باب من أبواب المعرفه. وتتراوح هذه النصوص بین نصوص مأثوره بواسطه الإمام الکاظم علیه السلام عن آبائه عن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم وهی تکشف عن مدی اهتمامه بسیره وحدیث جدّه صلی الله علیه وآله وسلم وبین نصوص لا یسندها الی أحد مما یمکن أن نعتبرها من تراثه الخاص کمانلاحظ ذلک فی الرساله الکبیره التی أثرت عنه حول العقل ولعلها الرساله الوحیده الجامعه لما یخصّ العقل من شؤون فی الکتاب والسنه وهی لوحدها تراث جامع وأثر خالد یتضمّن المنهج المعرفی القرآنی والحدیثی لأهل البیت علیهم السلام.

والجزء الأول من هذا المسند قد اشتمل علی الأبواب التالیه:

العقل والعلم فی) 10 أبواب (، التوحید فی) 12 باب (، تاریخ الأنبیاء والأئمه فی) 12 باب (، والنبوه والإمامه فی) 21 باب (والتعریف بالصحابه فی) باب (والتعریف برواه الإمام الکاظم فی) 638 باب (وأبواب الإیمان والکفر فی) 22 باب (والأخلاق والعِشره فی) 152 باباً (.

کما تضمن الجزء الثانی: کتاب القرآن بأبوابه ال) 51 باب (وکتاب الدعاء فی) 73

ص:570

باب (والاحتجاجات فی) 8 أبواب (ومعظم کتب الفقه، فکتاب الطهاره فی) 21 باب ( وکتاب الصلاه فی) 25 باب (وکتاب الصوم فی) 28 باباً (وکتاب الزکاه فی) 59 باباً ( وکتاب المعیشه فی) 59 باباً (وکتاب السفر فی) 8 أبواب (وکتاب الحج فی) 68 باباً ( وکتاب الزیاره فی) 7 أبواب (وکتاب الجهاد فی) 5 أبواب (وکتاب النکاح فی) 20 باباً ( وکتاب الطلاق فی) 30 باباً (.

وتضمن الجزء الثالث من المسند: کتاب الأولاد فی) 12 باباً (وکتاب التجمّل والزینه فی) 23 باباً (وکتاب الرواتب فی) 12 باباً (وکتاب الأطعمه فی) 68 باباً (وکتاب الاشربه فی) 13 باباً (وکتاب العتق فی) 12 باباً (وکتاب الایمان والنذور فی) 9 أبواب ( وکتاب الحدود فی) 18 باباً (وکتاب الدّیات فی) 16 باب (وکتاب الوصیه فی) 51 باب ( وکتاب الارث فی) 11 باب (وکتاب الجنائز فی) 29 باب (وکتاب الحشر والمعاد والآداب والسنن.

إنّ هذا التنوع فی أبواب المعرفه التی اثرت عنه لدلیل آخر علی الجانب الموسوعی فی هذا التراث بالإضافه الی وضوح التکامل فی المسیره العلمیه التی بدأها أهل البیت علیهم السلام وسهروا علی إرساء قواعدها واشاده اصولها ومعالمها والتخطیط لاثمارها والحرص علی إنجاز دورها التغییری فی المجتمع الإسلامی عامه وفی الجماعه الصالحه بشکل خاص.

وإلیک بعض النصوص المختاره من هذا التراث العظیم فی الأبواب التالیه:

اصول العلم ومراتب المعرفه:

1 قال الإمام موسی بن جعفر علیهما السلام: "وجدت علم الناس فی أربع، أولها: أن تعرف ربک، والثانیه: أن تعرف ما صنع بک، والثالثه: أن تعرف ما أراد منک، والرابعه:

أن تعرف ما یخرجک من دینک".

2 وقال علیه السلام:" أولی العلم بک ما لا یصلح لک العمل إلاّ به وأوجب العمل علیک ما أنت مسؤول عن العمل به، وألزم العلم لک ما دلّک علی صلاح قلبک؛ وأظهر لک فساده، وأحمد العلم عاقبه ما زاد فی علمک العاجل، فلا تشتغلنّ بعلم مالا یضرّک جهله، ولا تغفلنّ عن علم ما یزید فی جهلک ترکه".

3 وقال علیه السلام: "فقیه واحد ینقذ یتیماً من أیتامنا المنقطعین عنّا وعن

ص:571

مشاهدتنا بتعلیم ما هو محتاج إلیه أشد علی إبلیس من ألف عابدأ.

مصادر المعرفه ومنهجها:

1 عن سماعه، عن أبی الحسن موسی علیه السلام، قال: قلت له: أکلّ شیء فی کتاب الله وسنّه نبیّه صلی الله علیه وآله وسلم ؟ أو تقولون فیه ؟ قال:" بل کلّ شیء فی کتاب الله وسنّه نبیه صلی الله علیه وآله وسلم.

2 عن سماعه، عن العبد الصالح قال: سألته فقلت: إنّ أناساً من أصحابنا قد لقوا أباک وجدّک وسمعوا منهما الحدیث فربما کان شیء یبتلی به بعض أصحابنا ولیس فی ذلک عندهم شیء یفتیه وعندهم مایشبهه، یسعهم أن یأخذوا بالقیاس ؟ فقال: "لا إنما هلک من کان قبلکم بالقیاس"، فقلت له: لم لا یقبل ذلک ؟ فقال:" لأنه لیس من شیء إلاّ وجاء فی الکتاب والسنه".

3 عن موسی بن بکر، قال: قال أبو الحسن علیه السلام: "من افتی الناس بغیر علم لعنته ملائکه الأرض وملائکه السماء".

4 عن عثمان بن عیسی، قال: سألت أبا الحسن موسی علیه السلام عن القیاس فقال:

" مالکم والقیاس إنّ الله لا یسأل کیف أحلّ وکیف حرّم".

5 عن یونس بن عبدالرحمن، قال: قلت لابی الحسن الأوّل علیه السلام: بما اوحّد الله ؟ فقال: "یا یونس لا تکوننّ مبتدعاً، من نظر برأیه هلک، ومن ترک أهل بیت نبیّه صلی الله علیه وآله وسلم ضلّ ، ومن ترک کتاب الله وقول نبیّه کفر".

6 إنّ من غرر أحادیث الإمام موسی بن جعفر علیه السلام فی مجال العقل کمصدر معرفی أساس هو وصیّته الثمینه لهشام بن الحکم والتی سُمّیت برساله العقل عند الإمام علیه السلام، وإلیک نصّ الرساله:

قال علیه السلام:" إنّ الله تبارک وتعالی بشّر أهل العقل والفهم فی کتابه فقال:.. فَبَشِّرْ عِبادِ اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ

یا هشام بن الحکم إنّ الله عزّوجلّ أکمل للناس الحجج بالعقول وأفضی إلیهم بالبیان ودلّهم علی ربوبیته بالأدلاّء، فقال: وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ ... لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ .

ص:572

یا هشام قد جعل الله عزّ وجلّ ذلک دلیلا علی معرفته بأنّ لهم مدبّراً فقال: وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ وقال: حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وقال: وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ .

یا هشام ثمّ وعظ أهل العقل ورغّبهم فی الآخره فقال: وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ . وقال: وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی أَ فَلا تَعْقِلُونَ .

یا هشام ثمّ خوَّف الذین لا یعقلون عذابه فقال عزّ وجلّ : ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ * وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ * وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ .

یا هشام ثمّ بیّن أن العقل مع العلم فقال: وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ

یا هشام ثمّ ذمّ الذین لایعقلون فقال: وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ . وقال: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ . وقال: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ .

ثمّ ذم الکثره فقال: وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ . وقال:

وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ . "وأکثرهم لا یشعرون".

یا هشام ثمّ مدح القله فقال: وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ وقال: وَ قَلِیلٌ ما هُمْ وقال: وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِیلٌ .

یا هشام ثمّ ذکر أولی الالباب بأحسن الذکر وحلاّهم بأحسن الحلیه، فقال: یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا الْأَلْبابِ .

یا هشام إنّ الله یقول: إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ یعنی العقل. وقال:

وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ قال: الفهم والعقلَ .

یا هشام إنّ لقمان، قال لابنه: تواضع للحق تکن أعقلَ الناس". یا بنیّ إنّ الدنیا بحرٌ عمیقٌ قد غرق فیه عالم کثیر فلتکن سفینتک فیها تقوی الله وحشوها الإیمان وشراعها

ص:573

التوکل وقیمتها العقل. ودلیلها العلم وسکّانها الصبر.

یا هشام لکل شیء دلیل ودلیل العاقل التفکر ودلیل التفکر الصمت. ولکل شیء مطیّه ومطیّه العاقل التواضع وکفی بک جهلا، أن ترکب ما نُهیت عنهُ .

یا هشام لو کان فی یدک جوزه وقال الناس) فی یدک (لؤلؤه ما کان ینفعک وأنت تعلم أنها جوزه. ولو کان فی یدک لؤلؤه وقال الناس: انّها جوزه ما ضرّک وأنت تعلم أنها لؤلؤه.

یا هشام ما بعث الله أنبیاءه ورسله الی عباده إلاّ لیعقلوا عن الله، فأحسنهم استجابه أحسنهم معرفه لله. وأعلمهم بأمر الله أحسنهم عقلا. وأعقلهم أرفعهم درجه فی الدنیا والآخره.

یا هشام ما من عبد إلاّ وملک آخذ بناصیته، فلا یتواضع إلاّ رفعه الله ولا یتعاظم إلاّ وضعه الله.

یا هشام إنّ لله علی الناس حجتین حجه ظاهره وحجه باطنه، فأمّا الظاهره فالرسل والأنبیاء والأئمه. وأمّا الباطنه فالعقول.

یاهشام إنّ العاقل، الذی لا یشغل الحلال شکره ولا یغلب الحرام صبره.

یا هشام من سلّط ثلاثاً علی ثلاث فکأ نّما أعانَ هواه علی هدم عقله: من أظلم نور فکره بطول أمله، ومحا طرائف حکمته بفضول کلامه. وأطفأ نور عبرته بشهوات نفسه، فکأنما أعان هواه علی هدم عقله. ومن هدم عقله أفسد علیه دینه ودنیاه.

یا هشام کیف یزکو عند الله عملک وأنت قد شغلت عقلک عن أمر ربک وأطعت هواک علی غلبه عقلک.

یا هشام الصبر علی الوحده علامه قوّه العقل، فمن عقل عن الله تبارک وتعالی اعتزل أهل الدنیا والراغبین فیها. ورغب فیما عند ربه وکان الله آنسه فی الوحشه وصاحبه فی الوحده. وغناه فی العیله ومعزه فی غیر عشیره.

یا هشام نصب الخلق لطاعه الله. ولا نجاه إلاّ بالطاعه. والطاعه بالعلم والعلم بالتعلم. والتعلم بالعقل یعتقد ولا علم إلاّ من عالم ربانی ومعرفه العالم بالعقل.

یا هشام قلیل العمل من العاقل مقبول مضاعف. وکثیر العمل من أهلِ الهوی والجهل مردود.

ص:574

یا هشام إنّ العاقل رضی بالدّون من الدنیا مع الحکمه. ولم یرض بالدّون من الحکمه مع الدنیا، فلذلک ربحت تجارتهم.

یا هشام إن کان یغنیک ما یکفیک فأدنی ما فی الدنیا یکفیک. وإن کان لا یغنیک ما یکفیک فلیس شیء من الدنیا یغنیک.

یا هشام إنّ العقلاء ترکوا فضول الدنیا فکیف الذنوب. وترک الدنیامن الفضل وترک الذنوب من الفرض.

یا هشام إنّ العقلاء زهدوا فی الدنیا ورغبوا فی الآخره لانّهم علموا أنّ الدنیا طالبه ومطلوبه والآخره طالبه ومطلوبه، فمن طلب الآخره طلبته الدنیا حتّی یستوفی منها رزقه. ومن طلب الدنیا طلبته الآخره فیأتیه الموت فیفسد علیه دنیاه وآخرته.

یا هشام من أراد الغنی بلا مال وراحه القلب من الحسد والسلامه فی الدین فلیتضرّع الی الله فی مسألته بأن یُکمل عقله، فمن عقل قنع بما یکفیه ومن قنع بما یکفیه استغنی ومن لم یقنع بما یکفیه لم یُدرک الغنی أبداً.

یا هشام إنّ الله جلّ وعزّ حکی عن قوم صالحین، أنهم قالوا: رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهّابُ حین علموا أنّ القلوب تزیغ وتعود الی عماها ورداها انّه لم یخف الله من لم یعقل عن الله ومن لم یعقل عن الله لم یعقد قلبه علی معرفه ثابته یُبصرها ویجد حقیقتها فی قلبه. ولا یکون أحدٌ کذلک إلاّ من کان قوله لفعله مصدِّقاً، وسرّه لعلانیته موافقاً، لانّ الله لم یدلّ علی الباطن الخفی من العقل إلاّ بظاهر منه وناطق عنه.

یا هشام کان أمیر المؤمنین علیه السلام، یقول: ما من شیء عبد الله به أفضل من العقل وما تمّ عقل امرء حتی یکون فیه خصال شتّی، الکفر والشر منه مأمونان. والرشد والخیر منه مأمولان. وفضل ماله مبذول. وفضل قوله مکفوف. نصیبه من الدنیا القوت.

ولا یشبع من العلم دهره. الذلّ أحب إلیه مع الله من العزّ مع غیره. والتّواضع أحبّ إلیه من الشرف. یستکثر قلیل المعروف من غیره ویستقل کثیر المعروف من نفسه. ویری الناس کلهم خیراً منه وأنه شرّهم فی نفسه وهو تمام الأمر.

یا هشام من صدق لسانه زکی عمله. ومن حسنت نیته زید فی رزقه. ومن حسن برّه باخوانه وأهله مدّ فی عمره.

ص:575

یا هشام لا تمنحوا الجهّال الحکمه فتظلموها، ولا تمنعوها أهلها فتظلموهم.

یا هشام کما ترکوا لکم الحکمه فاترکوا لهم الدنیا.

یا هشام لا دین لمن لا مروّه له. ولا مُرُوّه لمن لا عقل له. وأنّ أعظم الناس قدراً الذی لا یری الدنیا لنفسه خطراً، أما إنّ أبدانکم لیس لها ثمن إلاّ الجنه، فلا تبیعوها بغیرهاأ

یا هشام انّ أمیر المؤمنین علیه السلام کان یقول:" لا یجلس فی صدر المجلس إلاّ رجل فیه ثلاث خصال: یجیب اذا سئل وینطق اذا عجز القوم عن الکلام، ویشیر بالرأی الذی فیه صلاح أهله، فمن لم یکن فیه شیء منهنّ فجلس فهو أحمق".

وقال الحسن بن علی علیهما السلام: " اذا طلبتم الحوائج فاطلبوها من أهلها" قیل:

یا ابن رسول الله ومن أهلها؟ قال: " الذین قصّ الله فی کتابه وذکرهم، فقال: إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ . قال: هم أولوا العقول".

وقال علی بن الحسین علیهما السلام:" مجالسه الصالحین داعیه الی الصلاح وأدب العلماء زیاده فی العقل، وطاعه ولاه العدل تمام العز واستثمار المال تمام المروه. وارشاد المستشیر قضاء لحق النعمه. وکف الاذی من کمال العقل وفیه راحه البدن عاجلا وآجلا".

یا هشام انّ العاقل لا یحدّث من یخاف تکذیبه ولا یسأل من یخاف منعه. ولا یعد مالا یقدر علیه. ولا یرجو ما یعنّف برجائه ولا یتقدم علی ما یخاف العجز عنه.

وکان أمیر المؤمنین علیه السلام یوصی أصحابه یقول: " أوصیکم بالخشیه من الله فی السر والعلانیه، والعدل فی الرضا والغضب، والاکتساب فی الفقر والغنی، وأن تصلوا من قطعکم، وتعفوا عمّن ظلمکم، وتعطفوا علی من حرمکم ولیکن نظرکم عبراً.

وصمتکم فکراً. وقولکم ذکراً وطبیعتکم السخاء، فإنه لایدخل الجنه بخیل ولایدخل النار سخی".

یا هشام رحم الله من استحیا من الله حق الحیاء، فحفظ الرأس وما حوی والبطن وما وعی، وذکر الموت والبلی، وعلم أنّ الجنه محفوفه بالمکاره. والنار محفوفه بالشهوات.

یا هشام من کف نفسه عن أعراض الناس أقاله الله عثرته یوم القیامه. ومن کف غضبه عن الناس کفّ الله عنه غضبه یوم القیامه.

ص:576

یا هشام انّ العاقل لا یکذب وان کان فیه هواه.

یا هشام وجد فی ذؤابه سیف رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: انّ أعتی الناس علی الله من ضرب غیر ضاربه وقتل غیر قاتله. ومن تولّی غیر موالیه فهو کافر بما أنزل الله علی نبیّه محمد صلی الله علیه وآله وسلم ومن أحدث حدثا، أو آوی محدثاً لم یقبل الله منه یوم القیامه صرفاً ولا عدلا.

یا هشام أفضل ما یتقرب به العبد الی الله بعد المعرفه به الصلاه، وبرّ الوالدین، وترک الحسد والعجب والفخر.

یا هشام أصلح أیّامک الذی هو أمامک، فانظر أی یوم هو وأعدّ له الجواب، فانک موقوف ومسؤول. وخذ موعظتک من الدهر وأهله، فانّ الدهر طویله قصیره فاعمل کأنک تری ثواب عملک لتکون أطمع فی ذلک. واعقل عن الله وانظر فی تصرف الدّهر وأحواله، فانّ ما هو آت من الدنیا، کما ولّی منها، فاعتبر بها.

وقال علی بن الحسین علیهما السلام:" انّ جمیع ما طلعت علیه الشمس فی مشارق الارض ومغاربها بحرها وبرّها وسهلها وجبلها عند ولیّ من أولیاء الله وأهل المعرفه بحق الله کفیء الظلال ثم قال علیه السلام: أَوَلا حرّ یدع) هذه (اللمّاظه لاهلها یعنی الدنیا فلیس لانفسکم ثمن إلاّ الجنّه فلا تبیعوها بغیرها، فإنّه من رضی من الله بالدنیا فقد رضی بالخسیس".

یا هشام انّ کل الناس یبصر النجوم ولکن لا یهتدی بها إلاّ من یعرف مجاریها ومنازلها. وکذلک أنتم تدرسون الحکمه ولکن لا یهتدی بها منکم إلاّ من عمل بها.

یا هشام انّ المسیح علیه السلام قال للحواریین: " یا عبید السوء یهولکم طول النّخله وتذکرون شوکها ومؤونه مراقیها وتنسون طیب ثمرها ومرافقها. کذلک تذکرون مؤونه عمل الآخره فیطول علیکم أمده وتنسون ما تفضون الیه من نعیمها ونورها وثمرها. یا عبید السوء نقّوا القمح وطیّبوه وأدقّوا طحنه تجدوا طعمه ویهنئکم أکله، کذلک فأخلصوا الایمان وأکملوه تجدوا حلاوته وینفعکم غبّه.

التوحید وأُسس التدبیر الإلهی:

عن محمد بن أبی عمیر، قال: دخلت علی سیدی موسی ابن جعفر علیهما السلام، فقلت له: یا ابن رسول الله علّمنی التوحید فقال:" یا أبا أحمد لا تتجاوز فی التوحید ما

ص:577

ذکره الله تعالی ذکره فی کتابه فتهلک.

واعلم أن الله تعالی واحد، أحدٌ، صمدٌ، لم یلد فیورث، ولم یولد فیشارک، ولم یتخذ صاحبه ولا ولداً ولا شریکاً، وانه الحی الذی لا یموت، والقادر الذی لا یعجز، والقاهر الذی لا یغلب، والحلیم الذی لا یعجل، والدائم الذی لا یبید، والباقی الذی لا یفنی، والثابت الذی لا یزول، والغنی الذی لا یفتقر، والعزیز الذی لا یذل. والعالم الذی لا یجهل، والعدل الذی لا یجور، والجواد الذی لا یبخل، وانه لا تقدره العقول، ولا تقع علیه الأوهام، ولا تحیط به الاقطار، ولا یحویه مکان، ولا تدرکه الأبصار وهو یدرک الأبصار وهو اللطیف الخبیر، ولیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر.

ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا وهو الأوّل الذی لا شیء قبله، والآخر الذی لا شیء بعده، وهو القدیم وما سواه مخلوق محدث، تعالی عن صفات المخلوقین علوّاً کبیراً".

عن زکریا بن عمران، عن أبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام، قال: "لا یکون شیء فی السماوات ولا فی الأرض إلاّ بسبع: بقضاء وقدر واراده ومشیئه وکتاب وأجل وإذن، فمن زعم غیر هذافقد کذب علی الله أو ردّ علی الله عزّ وجلّ ".

عن محمد بن حکیم قال: کتب أبو الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام الی أبی:

" أن الله أعلا وأجل وأعظم من أن یبلغ کنه صفته. فصفوه بما وصف به نفسه، وکفّوا عما سوی ذلک".

وقال علیه السلام: "إنّ الله تعالی لا یشبهه شیء، أی فحش أو خنی أعظم من قول من یصف خالق الأشیاء بجسم أو صوره أو بخلقه أو بتحدید وأعضاء، تعالی الله عن ذلک علوّاً کبیراً.

من سیره الرّسول صلی الله علیه وآله وسلم وتاریخ حیاته:

روی ابن طاووس فی کتاب الطرف نقلاً من کتاب الوصیه للشیخ عیسی بن المستفاد الضریر عن موسی بن جعفر، عن أبیه علیهما السلام قال:" لمّا حضرت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم الوفاه دعا الأنصار وقال: یا معشر الأنصار! قد حان الفراق، وقد دعیت وأنا مجیب الداعی، وقد جاورتم فأحسنتم الجوار، ونصرتم

ص:578

فأحسنتم النصره، وواسیتم فی الأموال، ووسعتم فی المسلمین، وبذلتم لله مهج النفوس والله یجزیکم بما فعلتم الجزاء الأوفی، وقد بقیت واحده وهی تمام الأمر وخاتمه العمل العمل معها مقرون إنی أری أن لا أفترق بینهما جمیعاً لو قیس بینهما بشعره ما انقاست، من أتی بواحده وترک الاُخری کان جاحداً للاُولی ولا یقبل الله منه صرفاً و لا عدلا قالوا: یا رسول الله فأین لنا بمعرفتها، فلا تمسک عنها فنضل ونرتد عن الإسلام، والنعمه من الله ومن رسوله علینا، فقد أنقذنا الله بک من الهلکه یا رسول الله، وقد بلّغت ونصحت وأدیت وکنت بنا رؤوفاً رحیماً شفیقاً.

فقال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: " کتاب الله وأهل بیتی فإن الکتاب هو القرآن وفیه الحجّه والنور والبرهان، کلام الله جدید غض طری شاهد ومحکم عادل ولنا قائد بحلاله وحرامه وأحکامه یقوم غداً فیحاج أقواماً فیزل الله به أقدامهم عن الصراط ، واحفظونی معاشر الأنصار فی أهل بیتی، فإن اللطیف الخبیر أخبرنی أنهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض، ألا وان الإسلام سقف تحته دعامه، لا یقوم السقف إلاّ بها.

فلو أن أحدکم أتی بذلک السقف ممدوداً لا دعامه تحته فأوشک أن یخرّ علیه سقفه فیهوی فی النار، أیها الناس! الدعامه: دعامه الإسلام، وذلک قوله تعالی:) إلیه یصعد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه (فالعمل الصالح طاعه الإمام ولیّ الأمر والتمسّک بحبله، أیّها الناس! أفهمتم ؟ الله الله فی أهل بیتی! مصابیح الظلم، ومعادن العلم، وینابیع الحکم، ومستقر الملائکه.

منهم وصیّی وأمینی ووارثی، وهو منی بمنزله هارون من موسی ألا هل بلغت معاشر الأنصار؟ ألا فاسمعوا ومن حضر، ألا إنّ فاطمه بابها بابی وبیتها بیتی، فمن هتکه فقد هتک حجاب الله.

قال عیسی: فبکی أبو الحسن علیه السلام طویلا، وقطع بقیه کلامه، وقال: هتک والله حجاب الله، هتک والله حجاب الله، هتک والله حجاب الله أ

ثم قال علیه السلام: أخبرنی أبی، عن جدی محمد بن علی قال: قد جمع رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم المهاجرین فقال لهم:" أیها الناس إنی قد دعیت، وإنی مجیب دعوه الداعی، قد اشتقت الی لقاء ربی واللحوق باخوانی من الأنبیاء وإنی أعلمکم أنی

ص:579

قد أوصیت الی وصیی، ولم أهملکم إهمال البهائم، ولم أترک من أمورکم شیئاً " فقام إلیه عمر بن الخطاب فقال: یارسول الله! أوصیت بماأوصی به الأنبیاء من قبلک ؟ قال:

نعم، فقال له: فبأمر من الله أوصیت أم بأمرک ؟!

قال له:" اجلس یا عمر، أوصیت بأمر الله، وأمره طاعته، وأوصیت بأمری وأمری طاعه الله، ومن عصانی فقد عصی الله، ومن عصی وصیّی فقد عصانی، ومن أطاع وصیّی فقد أطاعنی، ومن أطاعنی فقد أطاع الله لا ما ترید أنت وصاحبک " ثم التفت الی الناس وهو مغضب فقال:" أیها الناس! اسمعوا وصیّتی، من آمن بی وصدّقنی بالنبوه وأنی رسول الله فأوصیه بولایه علی بن أبی طالب وطاعته والتصدیق له. فإن ولایته ولایتی، وولایه ربّی، قد أبلغتکم فلیبلغ الشاهد الغائب إن علی بن أبی طالب هو العلم، فمن قصّر دون العلم فقد ضلّ ، ومن تقدّمه تقدّم الی النار، ومن تأخّر عن العلم یمیناً هلک، ومن أخذ یساراً غوی وما توفیقی إلاّ بالله، فهل سمعتم ؟ " قالوا: نعم.

وعن الإمام الکاظم علیه السلام أنه قال:" قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم لعلی علیه السلام حین دفع إلیه الوصیه: اتخذ لها جواباً غداً بین یدی الله تبارک وتعالی ربّ العرش. فانی محاجّک یوم القیامه بکتاب الله حلاله وحرامه، ومحکمه ومتشابهه علی ما أنزل الله، وعلی ما أمرتک، وعلی فرائض الله کما أنزلت وعلی الاحکام من الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر واجتنابه، مع اقامه حدودالله وشروطه، والاُمور کلها، واقام الصلاه لوقتها، وایتاء الزکاه لأهلها، وحجّ البیت، والجهاد فی سبیل الله، فما أنت قائل یا علی ؟ فقال علی علیه السلام: بأبی أنت وأمی أرجو بکرامه الله لک ومنزلتک عنده ونعمته علیک أن یعیننی ربّی، ویثبتنی فلا ألقاک بین یدی الله مقصراً ولا متوانیاً ولا مفرطاً، ولا أمعز وجهک وقاه وجهی ووجوه آبائی وأمهاتی بل تجدنی بأبی أنت وأمی مستمراً متّبعاً لوصیتک ومنهاجک وطریقک مادمت حیاً حتی أقدم بها علیک، ثم الأول فالأول من ولدی لا مقصرین ولا مفرطین.

قال علی علیه السلام: ثم انکببت علی وجهه وعلی صدره وأنا أقول: واوحشتاه بعدک، بأبی أنت وأمی، ووحشه ابنتک وبنیک بل واطول غمّی بعدک یا أخی، انقطعت من منزلی أخبار السماء، وفقدت بعدک جبرئیل ومیکائیل، فلا أحسّ أثراً ولا أسمع حسّاً، فأغمی علیه طویلا ثم أفاق صلی الله علیه وآله وسلم.

ص:580

قال أبو الحسن علیه السلام فقلت لأبی: فما کان بعد افاقته ؟ قال: دخل علیه النساء یبکین وارتفعت الأصوات وضجّ الناس بالباب من المهاجرین والأنصار، فبیناهم کذلک اذ نودی: أین علی ؟ فأقبل حتی دخل علیه، قال علی علیه السلام: فانکببت علیه فقال: یا أخی افهم فهمک الله وسدّدک وأرشدک ووفقک وأعانک وغفر ذنبک ورفع ذکرک.

اعلم یا أخی أنّ القوم سیشغلهم عنّی ما یشغلهم، فإنّما مثلک فی الاُمه مثل الکعبه، نصبها الله للناس علماً، وإنما تؤتی من کلّ فجّ عمیق، ونأی سحیق ولا تأتی، وإنما أنت علم الهدی، ونور الدین، وهو نور الله یا أخی، والذی بعثنی بالحق لقد قدمت إلیهم بالوعید بعد أن أخبرتهم رجلا رجلا ما افترض الله علیهم من حقّک، وألزمهم من طاعتک ، وکلّ أجاب وسلم إلیک الأمر، وإنّی لأعلم خلاف قولهم.

فإذا قبضت وفرغت من جمیع ما أوصیک به وغیبتنی فی قبری فالزم بیتک، واجمع القرآن علی تألیفه، والفرائض والأحکام علی تنزیله ثم امضِ علی غیر لائمه علی ما أمرتک به، وعلیک بالصبر علی ما ینزل بک منهم حتی تقدم علیّ ".

قال عیسی الضریر: أ فسألت موسی) یعنی الکاظم علیه السلام (وقلت: إنّ الناس قد أکثروا فی أن النبی صلی الله علیه وآله وسلم أمر أبا بکر أن یصلی بالناس، ثم عمر، فأطرق عنی طویلا، ثم قال: "لیس کما ذکروا، ولکنک یا عیسی کثیر البحث عن الاُمور، ولا ترضی عنها إلاّ بکشفها، فقلت: بأبی أنت وأمی إنما أسأل عما أنتفع به فی دینی وأتفقّه مخافه أن أضل، وأنا لا أدری، ولکن متی أجد مثلک یکشفها لی.

فقال علیه السلام: إنّ النبی صلی الله علیه وآله وسلم لمّا ثقل فی مرضه دعا علیاً فوضع رأسه فی حجره، وأُغمی علیه وحضرت الصلاه فأوذن بها، فخرجت عائشه، فقالت: یا عمر اخرج فصلّ بالناس فقال: أبوک أولی بها، فقالت: صدقت، ولکنه رجل لیّن، وأکره أن یواثبه القوم فصلّ أنت.

فقال لها عمر: بل یصلی هو وأنا أکفیه إن وثب واثب أو تحرک متحرک، مع أن محمداً صلی الله علیه وآله وسلم مغمی علیه لا أراه یفیق منها، والرجل مشغول به لایقدر أن یفارقه، یرید علیاً علیه السلام فبادره بالصلاه قبل أن یفیق، فإنه إن أفاق خفت أن یأمر علیاً بالصلاه، فقد سمعت مناجاته منذ اللیله، وفی آخر کلامه: الصلاه الصلاه قال:

فخرج أبو بکر لیصلی بالناس فأنکرالقوم ذلک.

ص:581

ثم ظنوا أنه بأمر رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فلم یکبّر حتی أفاق صلی الله علیه وآله وسلم وقال: ادعوالی العباس، فدعی فحمله هو وعلی، فأخرجاه حتی صلّی بالناس، وانه لقاعد، ثم حمل فوضع علی منبره، فلم یجلس بعد ذلک علی المنبر، واجتمع له جمیع أهل المدینه من المهاجرین والانصار حتی برزت العواتق من خدورهنّ ، فبین باک وصائح وصارخ ومسترجع والنبی صلی الله علیه وآله وسلم یخطب ساعه، ویسکت ساعه، وکان مما ذکر فی خطبته أن قال:

یا معشر المهاجرین والأنصار ومن حضرنی فی یومی هذا وفی ساعتی هذه من الجن والإنس فلیبلغ شاهدکم الغائب، ألا قد خلّفت فیکم کتاب الله، فیه النور والهدی والبیان، ما فرّط الله فیه من شیء، حجه الله لی علیکم، وخلّفت فیکم العلم الأکبر علم الدین ونور الهدی وصیی علی بن أبی طالب، ألا هو حبل الله فاعتصموا به جمیعاً ولا تفرّقوا عنه، واذکروا نعمه الله علیکم اذ کنتم أعداء فألّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً.

أیها الناس هذا علی بن أبی طالب کنز الله الیوم وما بعد الیوم، من أحبه وتولاه الیوم وما بعد الیوم فقد أوفی بما عاهد علیه الله، وأدی ما وجب علیه، ومن عاداه الیوم وما بعد الیوم جاء یوم القیامه أعمی وأصم، لا حجه له عند الله، أیّها الناس لا تأتونی غداً بالدنیا تزفونها زفاً، ویأتی أهل بیتی شعثاً غبراً مقهورین مظلومین، تسیل دماؤهم أمامکم وبیعات الضلاله والشوری للجهاله.

ألا وإن هذا الأمر له أصحاب وآیات قد سمّاهم الله فی کتابه، وعرّفتکم وبلّغتکم ما أُرسلت به إلیکم ولکنی أراکم قوماً تجهلون، لاترجعنّ بعدی کفاراً مرتدین متأولین للکتاب علی غیر معرفه، وتبتدعون السنه بالهوی، لأن کلّ سنّه وحدث وکلام خالف القرآن فهو ردّ وباطل.

القرآن إمام هدی، وله قائد یهدی إلیه ویدعو إلیه بالحکمه والموعظه الحسنه ولیّ الأمر بعدی ولیه، ووارث علمی وحکمتی وسری وعلانیتی، وما ورثه النبیّیون من قبلی، وأنا وارث ومورّث فلا تکذبنکم أنفسکم، أیها الناس! الله الله فی أهل بیتی، فإنهم أرکان الدین، ومصابیح الظلم، ومعدن العلم، علیّ أخی ووارثی، ووزیری وأمینی والقائم بأمری والموفی بعهدی علی سنتی.

ص:582

أول الناس بی ایماناً، وآخرهم عهداً عند الموت، وأوسطهم لی لقاء یوم القیامه، فلیبلغ شاهدکم غائبکم، ألا ومن أمّ قوماً امامه عمیاء وفی الاُمّه من هو أعلم منه فقد کفر، أیّها الناس ومن کانت له قبلی تبعه فها أنا، ومن کانت له عده فلیأت فیها علی ابن أبی طالب، فانه ضامن لذلک کله حتی لا یبقی لاحد علیّ تباعه".

الإمامه والأئمه:

عن داود الرقی، عن العبد الصالح علیه السلام قال:" إنّ الحجه لا تقوم لله علی خلقه إلاّ بإمام حیّ یُعرف".

عن أبی علی بن راشد، قال: قال أبو الحسن علیه السلام: "إنّ الأرض لا تخلو من حجّه وأنا والله ذلک الحجّه".

عن علی بن جعفر، عن أبی الحسن علیه السلام، قال: قال لی:" نحن فی العلم والشجاعه سواء وفی العطایا علی قدر ما نؤمر".

عن هارون بن خارجه، قال: قال لی أبو الحسن علیه السلام: "نحن المثانی التی اریها رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ونحن وجه الله نتقلب بین أظهرکم، فمن عرفنا عرفنا ومن لم یعرفنا فأمامه الیقین".

عن أبی الحسن موسی الکاظم علیه السلام فی قول الله تبارک وتعالی: أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ قال:" نحن المحسودون".

عن محمد بن الفضیل، عن أبی الحسن علیه السلام فی قوله: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً قال: "هم الأوصیاء".

عن سیف بن عمیره، قال: سمعت العبد الصالح أبا الحسن علیه السلام ینعی الی رجل نفسه فقلت فی نفسی وانه لیعلم متی یموت الرجل من شیعته فقال شبه المغضب:" یا اسحاق قد کان رشید الهجری یعلم علم المنایا والبلایا فالإمام أولی بذلک".

عن معاویه عن اسحاق قال: کنت عند أبی الحسن علیه السلام ودخل علیه رجل فقال له أبو الحسن علیه السلام: "یا فلان انک تموت الی شهر قال: فاضمرت فی نفسی کانه یعلم آجال شیعته فقال علیه السلام: یا اسحاق وما تنکرون من ذلک وقد کان رشید الهجری مستضعفاً وکان یعلم علم المنایا والبلایا فالإمام أولی بذلک. ثم قال

ص:583

علیه السلام: یا اسحاق تموت الی سنتین ویشتّت أهلک وولدک وعیالک وأهل بیتک ویفلسون افلاساً شدیداً".

عن علی بن جعفر، عن أخیه موسی علیه السلام فی قوله تعالی:) وبئر معطله وقصر مشید (قال:" البئر المعطله الإمام الصامت والقصر المشید الإمام الناطق".

حدثنا یعقوب بن جعفر، قال: کنت مع أبی الحسن علیه السلام بمکه فقال له رجل:

انک لتفسر من کتاب الله ما لم نسمع به.

فقال أبو الحسن علیه السلام: "علینا نزل قبل الناس ولنا فسر قبل أن یفسّر فی الناس فنحن نعرف حلاله وحرامه وناسخه ومنسوخه وسفریه وحضریه وفی أی لیله نزلت کم من آیه وفیمن نزلت وفیما نزلت فنحن حکماء الله فی أرضه وشهداؤه علی خلقه وهو قول الله تبارک وتعالی ستکتب شهادتهم ویسألون فالشهاده لنا والمسأله للمشهود علیه فهذا علم ما قد انهیته إلیک وأدیته إلیک ما لزمنی فإن قبلت فاشکر وإن ترکت فإنّ الله علی کل شیء شهید".

عن محمد بن الفضیل، عن أبی الحسن علیه السلام قال:" ولایه علیّ علیه السلام مکتوبه فی جمیع صحف الانبیاء ولن یبعث الله رسولا إلاّ بنبوّه محمّد صلی الله علیه وآله وسلم ووصیّه علی علیه السلام".

عن علی بن سوید السابی قال: کتب الیَّ أبو الحسن الأول علیه السلام فی کتاب:

"أن أوّل ما أنعی إلیک نفسی فی لیالی هذه غیر جازع ولا نادم ولا شاک فیما هو کائن مما قضی الله وحتم فاستمسک بعروه الدین آل محمد صلوات الله علیه وعلیهم والعروه الوثقی الوصی بعد الوصی والمسالمه والرضا بما قالوا".

عن سعید بن) ابی (سعید البلخی قال: سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول:" إن لله عزّ وجلّ فی وقت کل صلاه یصلیها هذا الخلق لعنه قال: قلت: جعلت فداک ولم ذاک ؟ قال لجحودهم حقنا وتکذیبهم إیانا".

عن صفوان بن یحیی، عن أبی الحسن الأول یعنی موسی ابن جعفر علیهما السلام قال: "ماترک الله عزّ وجلّ الأرض بغیر إمام قطّ منذ قبض آدم علیه السلام یهتدی به الی الله عز وجل وهو الحجّه علی العباد من ترکه ضلّ ومن لزمه نجا حقاً علی الله عزّوجلّ ".

ص:584

حدثنا عبدالله بن قدامه الترمذی، عن أبی الحسن علیه السلام، قال: "من شکّ فی أربعه فقد کفر بجمیع ما أنزل الله تبارک وتعالی أحدها: معرفه الإمام فی کل زمان وأوان بشخصه ونعته.

عن عمر بن یزید، عن أبی الحسن الأول علیه السلام، قال: سمعته یقول:" من مات بغیر إمام مات میته جاهلیه، إمام حی یعرفه. فقلت: لم أسمع أباک یذکر هذا یعنی إماماً حیاً فقال: قد والله قال ذاک رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال: وقال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: من مات ولیس له إمام یسمع له ویطیع مات میته جاهلیه".

عن داود الرقی، عن العبد الصالح علیه السلام، قال: "إنّ الحجّه لا تقوم لله علی خلقه إلاّ بامام حی یعرف".

عن محمد بن حکیم، قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عن الإمام هل یسئل عن شیء من الحلال والحرام والذی یحتاج الناس ولا یکون فیه شیء، قال:" لا ولکن یکون عنده ولا یجیب ذاک إلیه إن شاء أجاب وإن شاء لم یجب".

عن صفوان بن یحیی قال: قلت لأبی الحسن علیه السلام یکون الإمام فی حال یسئل عن الحلال والحرام والذی یحتاج الناس إلیه فلا یکون عنده شیء، قال: "لا ولکن قد یکون عنده ولا یجیب".

عن علی السائی عن أبی الحسن الأول موسی علیه السلام، قال: قال:" مبلغ علمنا علی ثلاثه وجوه: ماض وغابر وحادث فأمّا الماضی فمفسر، وأما الغابر فمزبور وأما الحادث فقذف فی القلوب، ونقرٌ فی الاسماع وهو أفضل علمنا ولا نبیّ بعد نبینا".

عن محمد بن علی بن خالد الجواز، قال: دخلت علی أبی الحسن علیه السلام وهو فی عرصه داره وهو یومئذ بالرملیه فلما نظرت إلیه قلت: بابی أنت وأمی یا سیدی مظلوم مغصوب مضطهد فی نفسی ثم دنوت منه فقبّلت بین عینیه وجلست بین یدیه فالتفت إلیّ فقال: "یابن خالد نحن أعلم بهذا الأمر فلا تتصور هذا فی نفسک".

قال: قلت جعلت فداک والله ما أردت بهذا شیئاً، قال: فقال:" نحن أعلم بهذا الأمر من غیرنا لو أردنا اذن إلینا وأن لهؤلاء القوم مدّه وغایه لابدّ من الانتهاء إلیها قال: فقلت لا أعود واصیّر فی نفسی شیئاً أبداً قال: فقال: لا تعد أبداً".

ص:585

عن محمد بن حکیم عن أبی الحسن علیه السلام قال: "انما هلک من کان قبلکم بالقیاس إنّ الله تبارک وتعالی لم یقبض نبیّه حتی أکمل له جمیع دینه فی حلاله وحرامه فجاءکم مما تحتاجون الیه فی حیاته وتستغیثون به وباهل بیته بعد موته وانها مصحف عند اهل بیته حتی ان فیه لارش خدش الکفّ ثم قال: ان ابا حنیفه لعنه الله ممن یقول: قال علی وانا قلت".

عن عبد الله بن جندب انه کتب الیه أبو الحسن علیه السلام:" إنا لنعرف الرجل إذا رأیناه بحقیقه الإیمان وبحقیقه النفاق".

عن الحسین بن علی بن یقطین عن أبیه، قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عن شیء من أمر العالم فقال: "نکت فی القلب ونقر فی الاسماع وقد یکونان معاً".

الوصیّ بعد الإمام الکاظم علیه السلام:

عن الحسین بن نعیم الصحّاف قال: کنت أنا وهشام بن الحکم وعلی بن یقطین ببغداد، فقال علی بن یقطین: کنت عند العبد الصالح جالساً فدخل علیه ابنه علی، فقال لی:" یا علی بن یقطین هذا علی سید ولدی. أما إنی قد نحلته کنیتی". فضرب هشام بن الحکم براحه جبهته، ثم قال: ویحک کیف قلت ؟ فقال علی بن یقطین: سمعت والله منه کما قلت. فقال هشام: أخبرک أنّ الأمر فیه من بعده.

عن نعیم القابوسی عن أبی الحسن، أنه قال: "إنّ ابنی علیاً أکبر ولدی وأبرّهم عندی وأحبّهم الیَّ وهو ینظر معی فی الجفر ولم ینظر فیه إلاّ نبیّ أو وصیّ نبیّ ".

عن داود الرقی، قال: قلت لأبی ابراهیم علیه السلام: جعلت فداک إنی قد کبر سنّی فخذ بیدی من النار، قال: فأشار الی ابنه أبی الحسن علیه السلام فقال:" هذا صاحبکم من بعدی".

عن محمد بن اسحاق بن عمار قال: قلت لأبی الحسن الأوّل علیه السلام: ألا تدلّنی الی من آخذ عنه دینی ؟ فقال: "هذا ابنی علی. إنّ أبی قد أخذنی فأدخلنی الی قبر رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فقال: یا بنی إنّ الله عزّوجلّ ، قال: انی جاعل فی الارض خلیفه وان الله عزّ وجلّ إذا قال قولا وفی به".

عن دواد الرقی قال: قلت لأبی الحسن موسی علیه السلام: إنی قد کبرت سنی ودقّ عظمی وانی سألت أباک علیه السلام فأخبرنی بک، فأخبرنی من بعدک ؟ فقال:

ص:586

" هذا أبو الحسن الرضا".

عن زیاد بن مروان القندی وکان من الواقفه قال: دخلت علی أبی إبراهیم وعنده ابنه أبو الحسن علیه السلام فقال لی: "یا زیاد هذ ابنی فلان، کتابه کتابی وکلامه کلامی ورسوله رسولی وما قال فالقول قوله".

عن محمد بن الفضیل قال: حدثنی المخزومی وکانت امه من ولد جعفر بن أبی طالب علیه السلام قال:" بعث الینا أبو الحسن موسی علیه السلام فجمعنا، ثم قال لنا:

أتدرون لم دعوتکم ؟ فقلنا: لا، فقال: اشهدوا أنّ ابنی هذا وصیی والقیّم بأمری وخلیفتی من بعدی، من کان له عندی دین فلیأخذه من ابنی هذا، ومن کانت له عندی عده فلیتنّی فلینجزها منه ومن لم یکن له بدّ من لقائی فلا یلقنی إلاّ بکتابه".

عن الحسین بن المختار، قال: خرج إلینا من أبی الحسن علیه السلام بالبصره ألواح مکتوب فیها بالعرض: "عهدی الی أکبر ولدی، یعطی فلان کذا، وفلان کذا، وفلان کذا، وفلان لا یعطی حتی أجیء أو یقضی الله عز وجلّ علیّ الموت، إنّ الله یفعل ما یشاء".

عن داود بن زربی، قال: جئت الی أبی ابراهیم علیه السلام بمال، فأخذ بعضه وترک بعضه، فقلت: أصلحک الله لای شیء ترکته عندی ؟ قال:" إنّ صاحب هذا الأمر یطلبه منک".

فلما جاءنا نعیه بعث الیّ أبو الحسن علیه السلام ابنه، فسألنی ذلک، فدفعته إلیه.

عن سلیمان بن حفص المروزی قال: دخلت علی أبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام وأنا أرید أن أسأله عن الحجه علی الناس بعده، فلمّا نظر إلیّ ابتدأنی وقال: "یا سلیمان إنّ علیّاً ابنی ووصیی والحجه علی الناس بعدی، وهذا أفضل ولدی فإن بقیت بعدی فاشهد له بذلک عند شیعتی وأهل ولایتی المستخبرین عن خلیفتی من بعدی".

الإمام المهدی المنتظر عجّل الله فرجه:

عن علی بن موسی، عن أبیه موسی بن جعفر بن محمّد علیهم السلام، قال:" لا یکون القائم إلاّ إمام ابن إمام ووصی ابن وصی".

عن محمد بن علی بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر علیه السلام، قال: "إذا فقد

ص:587

الخامس من ولد السابع فالله الله فی أدیانکم لا یزیلکم أحد عنها یا بنی انه لابد لصاحب هذا الأمر من غیبه حتی یرجع عن هذا الأمر من کان یقول به انما هی محنه من الله عزّ وجلّ امتحن بها خلقه ولو علم آباؤکم واجدادکم دیناً أصح من هذا لاتبعوه.

فقلت: یا سیدی من الخامس من ولد السابع ؟ قال: یا بنی عقولکم تصغر عن هذا وأحلامکم تضیق عن حمله ولکن إن تعیشوا فسوف تدرکوه.

عن علی بن أبی حمزه، عن أبی عبدالله وأبی الحسن علیهما السلام، قالا:" لو قد قام القائم لحکم بثلاث لم یحکم بها أحد قبله، یقتل الشیخ الزانی، ویقتل مانع الزکاه، ویورّث الاخ أخاه فی الاظله".

عن العباس بن عامر القصبانی، قال: سمعت أبا الحسن موسی ابن جعفر علیهما السلام یقول: "صاحب هذا الأمر، من یقول الناس لم یولد بعد".

عن علی بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر علیهما السلام، قال: قلت: ما تأویل قول الله عزّ وجلّ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ فقال:" إذا فقدتم إمامکم فلم تروه فماذا تصنعون".

عن داود بن کثیر الرقی قال: سألت أبا الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام عن صاحب هذا الأمر قال: "هو الطرید الوحید الغریب الغائب عن أهله، الموتور بأبیه" علیه السلام.

عن یونس بن عبد الرحمن، قال: دخلت علی موسی بن جعفر علیهما السلام فقلت له: یا ابن رسول الله أنت القائم بالحق ؟ فقال: "أنا القائم بالحق ولکن القائم الذی یطهّر الارض من أعداء الله عزّ وجلّ ویملأها عدلا کما ملئت جوراً وظلماً هو الخامس من ولدی له غیبه یطول أمدها خوفاً علی نفسه، یرتد فیها أقوام ویثبت فیها آخرون. ثم قال علیه السلام: طوبی لشیعتنا، المتمسکین بحبلنا فی غیبه قائمنا، الثابتین علی مولاتنا والبراءه من أعدائنا، أولئک منّا ونحن منهم، قد رضوا بنا أئمه، ورضینا بهم شیعه، فطوبی لهم، ثم طوبی لهم، وهم والله معنا فی درجاتنا یوم القیامه".

عن أبی أحمد محمد بن زیاد الازدی، قال: سألت سیدی موسی ابن جعفر علیهما السلام عن قول الله عزّ وجلّ : وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً فقال علیه السلام:

" النعمه الظاهره الإمام الظاهر، الباطنه الإمام الغائب، فقلت له: ویکون فی الأئمه من

ص:588

یغیب ؟ قال: نعم یغیب عن أبصار الناس شخصه، ولا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره، وهو الثانی عشر منّا، یسهّل الله له کلّ عسیر، ویذلل له کلّ صعب، ویظهر له کنوز الارض، ویقرّب له کلّ بعید، ویبیر به کل جبّار عنید ویهلک علی یده کل شیطان مرید، ذلک ابن سیده الاماء الذی تخفی علی الناس ولادته، ولا یحلّ لهم تسمیته حتی یظهره الله عزّ وجلّ فیملأ الأرض قسطاً وعدلا کما ملئت جوراً وظلما".

صحابه الرسول صلی الله علیه وآله وسلم والأئمه علیهم السلام

عن أسباط بن سالم، قال: قال أبو الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام: "إذا کان یوم القیامه نادی مناد: أین حواری محمد بن عبدالله رسول الله الذین لم ینقضوا العهد ومضوا علیه ؟ فیقوم سلمان والمقداد وأبو ذر.

ثم ینادی مناد: أین حواری علی بن أبی طالب علیه السلام وصی محمد بن عبدالله رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فیقوم عمرو بن الحمق الخزاعی ومحمد بن أبی بکر ومیثم بن یحیی التمار مولی بنی أسد وأویس القرنی.

قال: ثم ینادی المنادی: أین حواری الحسن بن علی علیه السلام ابن فاطمه بنت محمد بن عبد الله رسول الله ؟ فیقوم سفیان بن أبی لیلی الهمدانی وحذیفه بن اسید الغفاری. قال: ثم ینادی المنادی أین حواری الحسین بن علی علیهما السلام ؟ فیقوم کل من استشهد معه ولم یتخلف عنه.

قال: ثم ینادی المنادی أین حواری علی بن الحسین علیهما السلام ؟ فیقوم جبیر بن مطعم ویحیی ابن ام الطویل وأبو خالد الکابلی وسعید بن المسیب.

ثم ینادی المنادی أین حواری محمد ابن علی وحواری جعفر بن محمد؟ فیقوم عبدالله بن شریک العامری وزراره بن أعین وبرید ابن معاویه العجلی ومحمد بن مسلم وابو بصیر لیث بن البختری المرادی وعبد الله بن أبی یعفور وعامر بن عبدالله بن جذاعه وحجر بن زائده وحمران بن أعین.

ثم ینادی: أین سائر الشیعه مع سائر الأئمه علیهم السلام یوم القیامه فهؤلاء المتحوره أول السابقین وأول المقربین وأول المتحورین من التابعین".

الإیمان والکفر والشّکّ

عن حماد بن عمرو النصیبی، قال: سأل رجل العالم علیه السلام فقال: أیها العالم

ص:589

أخبرنی أی الاعمال أفضل عند الله ؟ قال:" مالا یقبل عمل إلاّ به، فقال: وما ذلک ؟ قال:

الإیمان بالله، الذی هو أعلی الأعمال درجه وأسناها حظاً وأشرفها منزله، قلت: أخبرنی عن الإیمان أقولٌ وعمل أَمْ قولٌ بلا عمل ؟ قال: الإیمان عمل کله، والقول بعض ذلک العمل بفرض من الله بیّنه فی کتابه، واضح نوره، ثابته حجته، یشهد به الکتاب ویدعو إلیه، قلت: صف لی ذلک حتی أفهمه.

فقال: إنّ الایمان حالات ودرجات وطبقات ومنازل فمنه التام المنتهی تمامه ومنه الناقص المنتهی نقصانه ومنه الزائد الراجح زیادته، قلت: وإن الإیمان لیتم ویزید وینقص ؟ قال: نعم، قلت: وکیف ذلک ؟ قال: إنّ الله تبارک وتعالی فرض الإیمان علی جوارح بنی آدم وقسّمه علیها وفرّقه علیها فلیس من جوارحهم جارحه إلاّ وهی موکّله من الإیمان بغیر ما وکّلت به أختها.

فمنها قلبه الذی به یعقل ویفقه ویفهم وهو أمیر بدنه الذی لا تورد الجوارح ولا تصدر الاّ عن رأیه وأمره، ومنها یداه اللتان یبطش بهما ورجلاه اللتان یمشی بهما وفرجه الذی الباه من قبله ولسانه الذی ینطق به الکتاب ویشهد به علیها؛ وعیناه اللتان یبصر بهما؛ وأذناه اللتان یسمع بهما وفرض علی القلب غیر ما فرض علی اللسان وفرض علی اللسان غیر ما فرض علی العینین وفرض علی العینین غیر ما فرض علی السمع.

وفرض علی السمع غیر ما فرض علی الیدین وفرض علی الیدین غیر ما فرض علی الرجلین وفرض علی الرجلین غیر ما فرض علی الفرج وفرض علی الفرج غیر ما فرض علی الوجه، فأمّا ما فرض علی القلب من الإیمان فالاقرار والمعرفه والتصدیق والتسلیم والعقد والرضا بأن لا اله إلاّ الله وحده لا شریک له، أحداً، صمداً، لم یتخذ صاحبهً ولا ولداً وأن محمداً صلی الله علیه وآله وسلم عبده ورسوله.

عن موسی بن جعفر، عن آبائه علیهم السلام، قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: "ما من شیء أحب الی الله تعالی من الإیمان به، والعمل الصالح، وترک ما أمر به أن یترکه".

عن الفضیل، قال: قلت لأبی الحسن علیه السلام: أی شیء أفضل ما یتقرب به العباد الی الله فیما افترض علیهم ؟ فقال:" أفضل ما یتقرب به العباد الی الله طاعه الله

ص:590

وطاعه رسوله، وحب الله وحب رسوله صلی الله علیه وآله وسلم وأولی الأمر، وکان أبو جعفر علیه السلام یقول: حبّنا إیمان وبغضنا کفر".

إبراهیم بن أبی بکر قال: سمعت أبا الحسن موسی علیه السلام یقول: "إنّ علیاً علیه السلام بابٌ من أبواب الهدی، فمن دخل من باب علی کان مؤمناً ومن خرج منه کان کافراً ومن لم یدخل فیه ولم یخرج منه کان فی الطبقه الذین لله فیهم المشیئه".

عن بکر بن موسی الواسطی، قال: سألت أبا الحسن موسی علیه السلام عن الکفر والشرک أیهما أقدم ؟ فقال:" ما عهدی بک تخاصم الناس، قلت: أمرنی هشام بن الحکم أن أسألک عن ذلک فقال لی: الکفر أقدم وهو الجحود قال لابلیس:) أبی واستکبر وکان من الکافرین (".

عن الحسین بن الحکم، قال: "کتبت الی العبد الصالح علیه السلام أخبره أنی شاک وقد قال إبراهیم علیه السلام:) رب أرنی کیف تحیی الموتی (وانی أحب أن ترینی شیئاً، فکتب علیه السلام: إن إبراهیم کان مؤمناً وأحب أن یزداد إیماناً وأنت شاک والشاک لا خیر فیه، وکتب: انما الشک ما لم یأت الیقین فإذا جاء الیقین لم یجز الشک، وکتب: انّ الله عزّ وجلّ یقول: وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ ، قال:

نزلت فی الشاک".

عن محمد بن سنان، عن أبی خدیجه، قال: دخلت علی أبی الحسن علیه السلام فقال لی:" إنّ الله تبارک وتعالی أیّد المؤمن بروح منه تحضره فی کل وقت یُحسن فیه ویتقی، وتغیب عنه فی کل وقت یذنب فیه ویعتدی. فهی معه تهتز سروراً عند احسانه وتسیخ فی الثری عند اساءته، فتعاهدوا عباد الله نعمه باصلاحکم أنفسکم تزدادوا یقیناً وتربحوا نفیساً ثمیناً، رحم الله امرئً همّ بخیر فعمله أو همّ بشر فارتدع عنه، ثمّ قال: نحن نؤیّد الروح بالطاعه لله والعمل له".

الذنوب

عن أبی الحسن علیه السلام قال: "حق علی الله أن لا یعصی فی دار إلاّ أضحاها للشمس حتی تطهرها".

عن ابن عرفه عن أبی الحسن علیه السلام، قال:" إنّ لله عزّ وجلّ فی کل یوم ولیله منادیاً ینادی مهلا مهلا عباد الله عن معاصی الله، فلولا بهائم رتع، وصبیهٌ رضع،

ص:591

وشیوخ رکّع، لصبّ علیکم العذاب صباً، ترضّون به رضّاً".

عن ابن محبوب، قال: کتب معی بعض أصحابنا الی أبی الحسن علیه السلام یسأله عن الکبائر کم هی وما هی ؟ فکتب: "من اجتنب ما وعد الله علیه النار کفّر عنه سیئاته اذا کان مؤمناً والسبع الموجبات قتل النفس الحرام وعقوق الوالدین وأکل الربا، والتعرب بعد الهجره، وقذف المحصنات، وأکل مال الیتیم، والفرار من الزحف".

عن محمد بن حکیم، قال: قلت لأبی الحسن علیه السلام: الکبائر تخرج من الایمان ؟ فقال:" نعم وما دون الکبائر، قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: "لا یزنی الزانی وهو مؤمن ولا یسرق السارق وهو مؤمن".

عن سماعه، قال: سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول:" لا تستکثروا کثیر الخیر ولا تستقلوا قلیل الذنوب، فإن قلیل الذنوب یجتمع حتی یکون کثیراً وخافوا الله فی السر حتی تعطوا من أنفسکم النصف".

عن علی بن جعفر، عن أبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام، قال: "حرّمت الجنه علی ثلاثه النمام، ومدمن الخمر، والدیوث وهو الفاجر".

حفظ اللسان

عن عثمان بن عیسی، عن أبی الحسن صلوات الله علیه، قال:" إن کان فی یدک هذه شیء فإن استطعت أن لا تعلم هذه فافعل؛ قال: وکان عنده إنسان فتذاکروا الإذاعه، فقال:

احفظ لسانک تعزّ، ولا تمکّن الناس من قیاد رقبتک فتذّل".

وقال: حضرتُ أبا الحسن صلوات الله علیه وقال له رجل: أوصنی فقال له: "احفظ لسانک تعزّ ولا تمکّن الناس من قیادک فتذلّ رقبتک".

عن موسی بن اسماعیل بن موسی بن جعفر، عن أبیه عن آبائه علیهم السلام قال:

قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم:" رحم الله عبداً قال خیراً فغنم، أو سکت عن سوء فسلم".

وعنه: بهذا الإسناد قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: "الرجل الصالح یجیء بخبر صالح، والرجل السوء یجیء بخبر سوء".

عن أبان، عن یحیی الأزرق، قال: قال لی أبو الحسن صلوات الله علیه:" من ذکر رجلا من خلفه بما هو فیه ممّا عرفه الناس لم یغتبه، ومن ذکره من خلفه بما هو فیه مما

ص:592

لا یعرفه الناس اغتابه ومن ذکره بما لیس فیه فقد بهته".

قال عبد المؤمن الأنصاری: دخلت علی موسی بن جعفر علیهما السلام وعنده محمد بن عبد الله الجعفری، فتبسّمت إلیه فقال: "أتحبه ؟ فقلت: نعم، وما أحببته الاّ لکم، فقال علیه السلام: هو أخوک والمؤمن أخو المؤمن لاُمّه ولأبیه، وان لم یلده أبوه، ملعون من اتهم أخاه، ملعون من غش أخاه، ملعون من لم ینصح أخاه، ملعون من اغتاب أخاه، وقال الصادق علیه السلام: ایّاک والغیبه فإنّها إدام کلاب النار".

عن عبد الله بن عبد الرحمن عن أبی الحسن أن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال:" ارکبوا وارموا وإن ترموا أحب إلیّ من أن ترکبوا، ثم قال: کل أمر للمؤمن باطل إلاّ فی ثلاث فی تأدیبه الفرس ورمیه عن قوسه وملاعبته امرأته، فانهن حق إنّ الله لیدخل بالسهم الواحد الثلاثه الجنه: عامل الخشب والمقوی به فی سبیل الله والرامی به فی سبیل الله".

الأمر بالمعروف والنّهی عن المنکر

عن محمد بن عمر بن عرفه، قال: سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول: "لتأمرنّ بالمعروف ولتنهنّ عن المنکر أو لیستعملنّ علیکم شرارکم فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم".

عن موسی بن جعفر علیه السلام، عن آبائه علیهم السلام، قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم:" لا یأمر بالمعروف ولا ینهی عن المنکر إلاّ من کان فیه ثلاث خصال، رفیق بما یأمر به، رفیق فیما ینهی عنه، عدل فیما یأمر به، عدل فیما ینهی عنه، عالم بما یأمر به، عالم بما ینهی عنه".

عنه، بهذا الإسناد قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: "من یشفع شفاعه حسنه أو أمر بمعروف أو نهی عن منکر أو دلّ علی خیر أو أشار به فهو شریک، ومن أمر بسوء أو دلّ علیه أو أشار به فهو شریک".

الشّهید والمجاهد فی سبیل الله

عن موسی بن جعفر، عن آبائه علیهم السلام، قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم:" إنّ فوق کلّ بر برّاً حتی یقتل الرجل شهیداً فی سبیل الله، وفوق کلّ عقوق عقوقاً حتی یقتل الرجل أحد والدیه".

ص:593

قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: "خیول الغزاه فی الدنیا هی خیولهم فی الجنه".

وقال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم:" حمله القرآن عرفاء أهل الجنه، والمجاهدون فی الله تعالی قوّاد أهل الجنه، والرسل سادات أهل الجنه".

وقال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: "دعا موسی وأمّن هارون وأمّنت الملائکه فقال الله سبحانه استقیما فقد أجیبت دعوتکما، ومن غزا فی سبیلی استجبت له الی یوم القیامه".

وقال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم:" کلّ نعیم مسؤول عنه یوم القیامه إلاّ ما کان فی سبیل الله تعالی".

وقال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: "إنّ أبخل الناس من بخل بالسّلام، وأجود الناس من جاد بنفسه وماله فی سبیل الله".

وقال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم:" أوصی أمّتی بخمس: بالسمع والطاعه والهجره والجهاد والجماعه، ومن دعا بدعاء الجاهلیّه فله حثوه من حثی جهنّم".

الغنائم

عن أبی الحسن علیه السلام قال: "یؤخذ الخمس من الغنائم فیجعل لمن جعله الله عز وجل ویقسّم أربعه أخماس بین من قاتل علیه وولی ذلک، قال: وللإمام صفو المال أن یأخذ الجاریه الفارهه والدابّه الفارهه والثوب والمتاع ممّا یحب ویشتهی فذلک له قبل قسمه المال وقبل اخراج الخمس، قال: ولیس لمن قاتل شیء من الأرضین ولا ما غلبوا علیه الاّ ما احتوی علیه العسکر ولیس للأعراب من الغنیمه شیء وإن قاتلوا مع الإمام لأن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم صالح الأعراب أن یدعهم فی دیارهم ولا یهاجروا علی أنه إن دهم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم من عدوّه دهم أن یستفزّهم فیقاتل بهم ولیس لهم فی الغنیمه نصیب وسنّه جاریه فیهم وفی غیرهم والأرض التی أخذت عنوه بخیل أو رکاب فهی موقوفه متروکه فی یدی من یعمرها ویحییها ویقوم علیها علی ما یصالحهم الوالی علی قدر طاقتهم من الحق النصف والثلث والثلثین، علی قدر ما یکون لهم صالحاً ولا یضرهم".

ص:594

العمل والمعیشه:

عن الحسن بن علی بن أبی حمزه، عن أبیه، قال:" رأیت أبا الحسن علیه السلام یعمل فی أرض له قد استنقعت قدماه فی العرق، فقلت له: جعلت فداک أین الرجال ؟ فقال:

یا علی قد عمل بالید من هو خیر منّی فی أرضه ومن أبی، فقلت له: ومن هو؟ فقال:

رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم وأمیر المؤمنین وآبائی علیهم السلام کلّهم کانوا قد عملوا بأیدیهم وهو من عمل النبیّین والمرسلین والأوصیاء والصالحین".

عن موسی بن بکر، قال: قال لی أبو الحسن علیه السلام: "من طلب هذا الرزق من حلّه لیعود به علی عیاله ونفسه کان کالمجاهد فی سبیل الله عز وجل، فإن غلب علیه ذلک، فلیستدن علی الله عزّ وجلّ وعلی رسوله ما یقوت به عیاله.

فإن مات ولم یقضه کان علی الإمام قضاؤه، فإن لم یقضه کان علیه وزره إنّ الله تعالی یقول: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ فهو فقیر مسکین مغرم".

قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم:" طوبی لمن أسلم وکان عیشه کفافاً وقوله سداداً".

قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: "اللهمّ ارزق محمداً وآل محمد ومن أحبّ محمداً وآل محمد العفاف والکفاف، وارزق من أبغض محمداً وآل محمد کثره المال والولد".

عن موسی بن جعفر، عن آبائه علیهم السلام، قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم:" أربع من سعاده المرء: الخلطاء الصالحون، والولد البارّ، والمرأه المؤاتیه، وأن تکون معیشته فی بلده".

قال الکاظم علیه السلام: "من ولده الفقر أبطره الغنا".

قال رجل لأبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام: عدنی قال: کیف اعدک ؟ وأنا لما لا أرجوا أجی منی لما أرجو".

عن یحیی الحذّاء، قال: قلت لأبی الحسن علیه السلام: ربّما اشتریت الشیء بحضره أبی فأری منه ما أغتمّ به فقال:" تنکّبه ولا تشتر بحضرته فإذا کان لک علی رجل حقّ فقل له: فلیکتب وکتب فلان بن فلان بخطّه وأشهد الله علی نفسه وکفی بالله

ص:595

شهیداً فإنه یقضی فی حیاته أو بعد وفاته.

الدّعاء والزّیاره:

عن أبی الحسن موسی علیه السلام قال: "علیکم بالدعاء؛ فإن الدعاء والطلب الی الله عز وجل یردّ البلاء وقد قدر وقضی فلم یبق إلاّ إمضاؤه، فإنه إذا دعا الله وسأله صرف البلاء صرفاً.

وقال:" لکل داء دواء فسئل عن ذلک ؟ فقال: لکل داء دعاء، فإذا الهم المریض الدعاء فقد أذن الله فی شفائه. وقال: أفضل الدعاء الصلاه علی محمد وآل محمد صلی الله علیه وآله وسلم صلی الله علیهم ثم الدعاء للاخوان ثم الدعاء لنفسک فیما أحببت، وأقرب ما یکون العبد من الله سبحانه إذا سجد".

وقال: الدعاء أفضل من قراءه القرآن؛ لانّ الله عز وجل یقول: قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ وإنّ الله عز وجل لیؤخر إجابه المؤمن شوقاً الی دعائه ویقول: صوت أحب أن اسمعه، ویعجّل إجابه المنافق ویقول: صوت أکره سماعه.

عمر بن یزید، عن أبی ابراهیم علیه السلام، قال: سمعته یقول: "إنّ الدعاء یردّ ما قدر وما لم یقدّر قال: قلت: جعلت فداک هذا ما قدّر قد عرفناه أفرأیت ما لم یقدّر؟ قال: حتی لا یقدّر.

قال أبو الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام:" أدنی ما یثاب به زائر أبی عبدالله علیه السلام بشطّ الفرات إذا عرف حقّه وحرمته وولایته أن یغفر له ما تقدّم من ذنبه وما تأخّر".

عن الحسن بن الجهم قال: قلت لأبی الحسن علیه السلام: ما تقول فی زیاره قبر الحسین علیه السلام ؟ فقال لی: "ما تقول أنت فیه ؟ فقلت: بعضنا یقول: حجّه وبعضنا یقول: عمره، فقال: هی عمره مبروره) مقبوله (".

روی أحمد بن جعفر البلدی عن محمد بن یزید البکری، عن منصور بن نصر المدائنی، عن عبدالرحمن بن مسلم، قال: دخلت علی الکاظم علیه السلام فقلت له: أیّما أفضل زیاره الحسین بن علی أو أمیر المؤمنین علیهما السلام أو لفلان وفلان وسمیت الأئمه واحداً واحداً فقال لی:

" یا عبدالرحمن من زار أولنا فقد زار آخرنا، ومن زار آخرنا فقد زار أولنا، ومن تولّی

ص:596

أولنا فقد تولّی آخرنا، ومن تولّی آخرنا فقد تولّی أولنا ومن قضی حاجه لأحد من أولیائنا فکأنّما قضاها لأجمعنا.

یا عبدالرحمن احببنا واحبب من یحبّنا واحبّ فینا واحبب لنا وتولنا وتولّ من یتولانا وابغض من یبغضنا ألا وإنّ الرادّ علینا کالراد علی رسول الله جدّنا ومن ردّ علی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فقد ردّ علی الله ألا یا عبد الرحمن ومن أبغضنا فقد ابغض محمداً ومن أبغض محمداً فقد أبغض الله ومن أبغض الله عزّ وجلّ وکان حقاً علی الله ان یصلیه النار وماله من نصیر".

عن عمرو بن عثمان الرازی، قال: سمعت أبا الحسن الاول علیه السلام یقول: "من لم یقدره أن یزورنا فلیزر صالحی موالینا یکتب له ثواب زیارتناومن لم یقدر علی صلتنا فلیصل صالحی موالینا یکتب له ثواب صلتنا.

عن اسحاق بن عمار عن أبی الحسن علیه السلام، قال: قلت له: المؤمن یعلم بمن یزور قبره، قال:" نعم ولا یزال مستأنساً به ما زال عنده فإذا قام وانصرف من قبره دخله من انصرافه عن قبره وحشه".

عن علی بن عثمان الرازی، قال: سمعت أبا الحسن الاول علیه السلام یقول: "من لم یقدر علی زیارتنا فلیزر صالح اخوانه یکتب له ثواب زیارتنا، ومن لم یقدر أن یصلنا فلیصل صالح اخوانه یکتب له ثواب صلتنا.

من مواعظ وحکم الإمام الکاظم علیه السلام:

روی عن الکاظم علیه السلام أنه قال:" صلاه النوافل قربانٌ الی الله لکل مؤمن".

والحج جهاد کل ضعیف.

ولکل شیء زکاه، وزکاه الجسد صیام النوافل.

وأفضل العباده بعد المعرفه انتظار الفرج.

ومن دعا قبل الثناء علی الله والصلاه علی النبی صلی الله علیه وآله وسلم کان کمن رمی بسهم بلا وتر.

ومن أیقن بالخلف جاد بالعطیه، وما عال امریً اقتصد.

والتدبیر نصف العیش.

والتودّد الی الناس نصف العقل.

ص:597

وکثره الهم یورث الهرم، والعجله هی الخرق.

وقله العیال أحد الیسارین.

ومن أحزن والدیه فقد عقّهما.

ومن ضرب بیده علی فخذه، أو ضرب بیده الواحده علی الاُخری عند المصیبه فقد حبط أجره، والمصیبه لا تکون مصیبه یستوجب صاحبها أجرها إلاّ بالصبر.

والاسترجاع عند الصدمه.

والصنیعه لا تکون صنیعه إلاّ عند ذی دین أو حسب.

والله ینزل المعونه علی قدر المؤونه، وینزل الصبر علی قدر المصیبه.

ومن اقتصد وقنع بقیت علیه النعمه، ومن بدر وأسرف زالت عنه النعمه.

وأداء الأمانه والصدق یجلبان الرزق، والخیانه والکذب یجلبان الفقر والنفاق.

واذا أراد الله بالذره شراً أنبت لها جناحین فطارت فأکلها الطیر.

والصنیعه لا تتم صنیعه عند المؤمن لصاحبها إلاّ بثلاثه أشیاء: تصغیرها وسترها وتعجیلها، فمن صغّر الصنیعه عند المؤمن فقد عظّم أخاه، ومن عظّم الصنیعه عنده فقد صغّر أخاه، ومن کتم ما أولاه من صنیعه فقد کرم فعاله.

"ومن عجّل ما وعد فقد هنئ العطیّه".

قال أبو الحسن الماضی علیه السلام:" قل الحقّ وان کان فیه هلاکک فان فیه نجاتک ودع الباطل وان کان فیه نجاتک فانّ فیه هلاکک".

قال علیه السلام: "ینبغی لمن عقل عن الله أن لا یستبطئه فی رزقه ولا یتّهمه فی قضائه".

وقال رجل: سألته عن الیقین ؟ فقال علیه السلام:" یتوکّل علی الله، ویسلّملله، ویرضی بقضاء الله، ویفوّض الی الله".

وقال عبد الله بن یحیی: کتبت إلیه فی دعاء "الحمد لله منتهی علمه" فکتب علیه السلام: "لا تقولنّ منتهی علمه، فانه لیس لعلمه منتهی. ولکن قل: منتهی رضاه".

وسأله رجل عن الجواد؟ فقال علیه السلام:" إنّ لکلامک وجهین، فإن کنت تسأل عن المخلوقین، فإن الجواد الذی یؤدّی ما افترض الله علیه، والبخیل من بخل بما افترض الله، وإن کنت تعنی الخالق فهو الجواد إن أعطی، وهو الجواد إن منع، لأنّه إن أعطاک

ص:598

أعطاک ما لیس لک وإن منعک منعک مالیس لک".

وقال لبعض شیعته: "أی فلان! اتق الله وقل الحق وان کان فیه هلاکک فإنّ فیه نجاتک، أی فلان! اتّق الله ودع الباطل وإن کان فیه نجاتک، فإنّ فیه هلاکک".

وقال له وکیله: والله ما خنتک فقال علیه السلام له:" خیانتک وتضییعک علیّ مالی سواء والخیانه شرّهما علیک".

وقال علیه السلام: "إیّاک أن تمنع فی طاعه الله، فتنفق مثله فی معصیه الله".

وقال علیه السلام:" المؤمن مثل کفّتی المیزان کلّما زید فی إیمانه زید فی بلائه".

وقال علیه السلام: عند قبر حضره: "ان شیئاً هذا آخره لحقیقٌ أن یزهد فی أوله. وانّ شیئاً هذا أوّله لحقیق أن یخاف آخره".

وقال علیه السلام:" من تکلّم فی الله هلک، ومن طلب الرئاسه هلک. ومن دخله العجبُ هلک".

وقال علیه السلام: "اشتدت مؤونه الدنیا والدین: فأمّا مؤونه الدنیا فإنّک لا تمدّ یداک الی شیء منها إلاّ وجدت فاجراً قد سبقک إلیه. وأمّا مؤونه الآخره فإنّک لا تجد أعواناً یعینونک علیه".

وقال علیه السلام:" أربعه من الوسواس: أکلُ الطین وفتّ الطین. وتقلیم الأظفار بالأسنان، وأکل اللّحیه. وثلاث یجلین البصر: النظر الی الخضره والنظر الی الماء الجاری والنظر الی الوجه الحسن".

وقال علیه السلام: "لیس حسن الجوار کفّ الاذی ولکن حسنُ الجوار الصبر علی الأذی".

وقال علیه السلام:" لا تُذهب الحشمه بینک وبین أخیک. وأبق منها، فانّ ذهابهاذهاب الحیاء".

وقال علیه السلام: لبعض ولده: "یا بنیّ إیّاک أن یراک الله فی معصیه نهاک عنها.

وإیّاک أن یفقدک الله عند طاعه أمرک بها. وعلیک بالجد. ولا تخرجنّ نفسک من التقصیر فی عباده الله وطاعته، فإن الله لا یُعبد حق عبادته. وإیّاک والمزاح؛ فإنّه یذهب بنور إیمانک ویستخفّ مروّتک. وإیّاک والضّجر والکسل، فإنّهما یمنعان حظّک من الدنیا والآخره".

ص:599

وقال علیه السلام:" اذا کان الجور أغلب من الحق لم یحلّ لاحد أن یظنّ بأحد خیراً حتی یعرف ذلک منه".

وقال علیه السلام: "لیس القبله علی الفم إلاّ للزوجه والولد الصغیر".

وقال علیه السلام:" اجتهدوا فی أن یکون زمانکم أربع ساعات: ساعهً لمناجاه الله.

وساعهً لأمر المعاش. وساعهً لمعاشره الاخوان والثقات الذین یعرّفونکم عیوبکم ویخلصون لکم فی الباطن. وساعهً تخلون فیه للذاتکم فی غیر محرّم وبهذه الساعه تقدرون علی الثلاث ساعات. لا تحدّثوا أنفسکم بفقر ولا بطول عمر، فإنّه من حدّث نفسه بالفقر بخل. ومن حدّثها بطول العمر یحرص. اجعلوا لأنفسکم حظّاً من الدنیا باعطائها ما تشتهی من الحلال ومالا یثلم المروّه وما لا سرف فیه. واستعینوا بذلک علی أمور الدین، فإنّه روی: لیس منّا من ترک دنیاه لدینه أو ترک دینه لدنیاه".

وقال علیه السلام: "تفقّهوا فی دین الله فإنّ الفقه مفتاح البصیره وتمام العباده والسبب الی المنازل الرفیعه والرتب الجلیله فی الدین والدنیا. وفضل الفقیه علی العابد کفضل الشمس علی الکواکب. ومن لم یتفقّه فی دینه لم یرض الله له عملا".

وقال علیه السلام لعلی بن یقطین:" کفّاره عمل السلطان الاحسان الی الاخوان".

وقال علیه السلام: "کلّما أحدث الناس من الذنوب مالم یکونوا یعملون أحدث الله لهم من البلاء مالم یکونوا یعدّون".

وقال علیه السلام:" إذا کان الإمام عادلا کان له الأجر وعلیک الشکر وإذا کان جائراً کان علیه الوزر وعلیک الصبر".

امام علی و پیشگویی نابودی اسرائیل

در روایات متعددی، موضوع تسلط یهود بر سرزمین های اسلامی و حوادث پس از آن پیشگویی شده است که در اینجا به مناسبت حوادث جاری در منطقه به دو مورد از آنها اشاره می کنیم:

در روایتی که از امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل شده است در این زمینه چنین آمده است:

یهود برای تشکیل دولت خود در فلسطین، از غرب [ به منطقه عربی خاور میانه

ص:600

] خواهند آمد.

عرضه داشتند: یا اباالحسن! پس عرب ها در آن موقع کجا خواهند بود؟

فرمود: در آن زمان عرب ها نیروهایشان از هم پاشیده و ارتباط آنها از هم گسیخته، و متّحد و هماهنگ نیستند.

از آن حضرت سؤال شد: آیا این بلا و گرفتاری طولانی خواهد بود؟

فرمود: نه، تا زمانی که عرب ها زمام امور خودشان را از نفوذ دیگران رها ساخته و تصمیم های جدّی آنان دوباره تجدید شود آنگاه سرزمین فلسطین به دست آنها فتح خواهد شد، و عرب ها پیروز و متّحد خواهند گردید، ونیروهای کمکی از [ طریق ] سرزمین عراق به آنان خواهد رسید که بر روی پرچم هایشان نوشته شده است:

» القوّة (1. عرب ها و سایر مسلمانان همگی مشترکاً برای نجات فلسطین قیام خواهند کرد [ و با یهودیان خواهند جنگید ] و چه جنگ بسیار سختی که در وقت مقابله با یکدیگر در بخش عظیمی از دریا روی خواهد داد که در اثر آن مردمان در خون شناور شده و افراد مجروح بر روی اجساد کشته ها عبور کنند.

آنگاه فرمود:

و عرب ها سه بار با یهود می جنگند، و در مرحلة چهارم که خداوند ثبات قدم و ایمان و صداقت آنها را دانست همای پیروزی بر سرشان سایه می افکند.

بعد از آن فرمود:

به خدای بزرگ سوگند که یهودیان مانند گوسفند کشته می شوند تا جایی که حتّی یک نفر یهودی هم در فلسطین باقی نخواهد ماند. 2

آن حضرت در روایتی دیگر که» عباید اسدی «آن را نقل کرده است، می فرماید:

من در آینده در مصر منبری روشنی بخش بنیان خواهم نمود...، و یهود و نصاری را از سرزمین های عرب بیرون خواهم راند، و عرب را با این عصای خود [ به طرف حق ] سوق خواهم داد.

عبایه می گوید: من عرض کردم: یا امیر المؤمنین! گویی شما خبر می دهید که بعد از مردن بار دیگر زنده می شوید و این کارها را انجام می دهید!

فرمود:

ص:601

هیهات ای عبایه! مقصود من از این سخنان آن گونه که تو خیال کردی نیست؛ مردی از دودمان من اینها را انجام خواهد داد. 3

با امید به آنکه به زودی با ظهور امام مهدی (علیه السلام) شاهد نابودی صهیونیسم متجاوز و آزادی کامل سرزمین فلسطین و قدس شریف باشیم.

پی نوشت ها:

1. ظاهرا اشاره به آیه وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ ) سورة انفال (8)، آیة 60) باشد.

2. عقائد الامامیه، ج 1، ص 270؛ به نقل از هاشمی شهیدی، سیداسداله، ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) از دیدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان، ص.

3. بحارالانوار، ج 53، ص 59؛ معانی الاخبار، ص 407؛ به نقل از همان، ص.

ماهنامه موعود شماره 66

امام علی (علیه السلام) می فرماید:

من کساه الحیاء ثوبه، لم یرالناس عیبه

کسی که شرم جامه اش را بر او پوشاند، مردم عیبش را نمی بینند.

پیش گویی های تاریخی امام علی (علیه السلام)

دسته بندی: اصحاب و یاران، فضایل امیرالمومنین علی (علیه السلام)، میثم تمار، پیشگویی های تاریخی

پیش گویی های تاریخی امام علی (علیه السلام)

اصبغ بن نباته از یاران باوفای حضرت علی علیه السلام است؛ او می گوید:

امیرالمؤمنین در زمین نجف نشسته بود که به اطرافیان خود فرمود: چه کسی آنچه من می بینم می بیند؟ مردم گفتند: ای چشم بینای خدا! در میان بندگان خدا چه می بینی ؟ فرمود: شتری را می بینم که جنازه ای را می آورد و دو مرد که یکی از عقب و دیگری از جلو آن حیوان را حرکت می دهند و بعد از سه روز به نزد شما خواهند

ص:602

آمد. بعد از سه روز هم چنانکه حضرت خبر داده بود وارد شدند و پس از تحیت، حضرت فرمود: شما کیستید و از کجا می آیید و این جنازه کیست و برای چه آمده اید؟ گفتند: ما اهل یمن هستیم و این جنازه پدر ماست، هنگام مرگ وصیت کرد که پس ازغسل و کفن و نماز، مرا بر شترم بگذارید و در عراق در نیزار کوفه؛ نجف به خاک بسپارید. حضرت فرمود: آیا از او پرسیدید چرا؟ گفتند: آری، جواب داد: چون در آن مکان، مردی به خاک سپرده می شود که اگر روز قیامت برای تمام اهل محشر شفاعت کند پذیرفته خواهد شد! در این هنگام، حضرت علی علیه السلام از جا برخاست و فرمود: راست گفت، به خدا قسم که منم آن مرد.

*********

زمانی که حضرت امیر علیه السلام در ذی قاربرای بیعت گرفتن از مردم نشسته بودفرمود: از کوفه هزار نفر نه کمتر و نه بیشتر خواهند آمد که با من بیعت میکنند.

عبدالله بن عباس گوید: از سخن حضرت دلم گرفت؛ ترسیدم مبادا تعداد آنها کم وزیاد گردد و کار حضرت تباه شود، وقتی لشکر کوفه وارد شد، آنها را دقیقاً شمارشکردم تا اینکه رسید به نهصد و نود و نه نفر و دیگر کسی را نیافتم! با خود گفتم: انا لله و انا الیه راجعون، چرا حضرت چنین سخنی گفت ؟ در همین افکار بودم که ناگاه مردی را دیدم پشمینه پوش که شمشیر و کوزه ای با خودداشت، وقتی نزدیک حضرت رسید گفت: دست خود را بگشای تا با شما بیعت کنم، حضرت فرمود: بر چه با من بیعت می کنی ؟ گفت: بر اینکه از تو اطاعت کنم و فرمانبردار تو باشم و درمقابل شما آنقدر جنگ کنم تا آنکه خداوند پیروزی را نصیب شما گرداند.

حضرت فرمود: نام تو چیست ؟ گفت: اویس قرنی. فرمود: الله اکبر، آری حبیب من رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داد که من مردی از امت او را که نامش اویس قرنی است و از حزب خداست ملاقات می کنم و او مرگش به شهادت خواهد بود، و در اثرشفاعت او انبوهی از مردم همانند قبیله ربیعه و مضرّ که دو طایفه پرجمعیت عرب بودندبه بهشت خواهند رفت.

**********

در آن هنگام که به حضرت امیر علیه السلام خبر دادند خوارج لشکری مهیا کرده

ص:603

و به جنگ حضرت شتافته اند و از نهر عبور کرده اند، فرمود: به خدا قسم ده نفر از آنجا نجات نمی یابند و ده نفر از شما هلاک نمی شود.

بعد از جنگ مشاهده کردند که از سپاه دشمن فقط نه نفر موفق به فرار شده اند و ازاصحاب آن حضرت نیز فقط هشت نفر به شهادت رسیده اند. جریان پیشگوئی حضرت در مورد کشته های جنگ نهروان مورد اتفاق مورخین است و شارح نهج البلاغه؛ ابن ابی الحدید گوید: این خبر به حدّ تواتر نزدیک شده است.

***********

حضرت امیر علیه السلام در یکی از سخنرانیهای خود که به پیشگوئی آینده پرداخت فرمود:

آگاه باشید: بعد از من، مردی گشاده گلو و شکم برآمده، معاویه بن ابی سفیان برشما مسلط می شود، هر چه می یابد می خورد ودنبال چیزی است که بدست نیاورد. پس او را بکشید، گرچه هرگز نتوانید. آگاه باشید به زودی آن مرد، شما را بر دشنام دادن و بیزاری از من دستور می دهد، پس اگر شما را به ناسزا گفتن بر من امر کرد و اجبار نمود، مرا دشنام دهید، که برای من سبب رشد و برای شما موجب نجات است، زیرا که من به فطرت اسلام متولد شده ام و در ایمان و هجرت سبقت گرفته ام.

***********

امیرالمؤمنین علیه السلام روزی به عمر بن سعد فرمود: چگونه ای آن زمان که در موقعیتی قرار بگیری که میان بهشت و جهنم مخیّر شوی و توجهنّم را انتخاب کنی ؟ عمر سعد گفت: به خدا پناه می برم از این مطلب؛ یعنی هرگز چنین نمی کنم، حضرت فرمود: ولی بدون شک این کار خواهد شد.

***********

یکی از یاران باوفا و صمیمی که از خواص و برگزیدگان اصحاب امیرالمؤمنین علیه السّلام بود و حضرت به مقدار قابلیت و استعدادش به او از علوم خویش افاضه می نمود، میثم تمار است، او مردی بود زاهد که از شدت عبادت و زهد به شدت لاغر گشته بود. امیرالمؤمنین علوم فراوانی به او تعلیم فرموده بود که از جمله

ص:604

آنها اسرار غیبی است. میثم در ابتدا بردة زنی از قبیله بنی اسد بود، امیرالمؤمنین علیه السّلام او را آزاد نمود وبه او فرمود: نامت چیست ؟ گفت: سالم، حضرت فرمود: پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله وسلم به من خبر داد که نام تو که پدر و مادرت تو را به آن نامگذاری کرده اند، میثم است. میثم گفت: خدا و رسول او راست گفتند، شما هم یا امیرالمؤمنین راست گفتی، بخدا که اسم من همین است.

حضرت فرمود: نام سالم را رها کن و به همان نامی که پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم تو را نامگذاری کرده اند برگرد، به این جهت نامش میثم شد.

روزی حضرت به او فرمود: تو بعد از من گرفتار می شوی و به دار آویخته شده و باحربه ای مورد ضرب قرار خواهی گرفت، روز سوم از بینی و دهان تو خون جاری میشود و ریش تو با آن رنگین خواهد شد، پس در انتظار آن خضاب باش، تو دهمین نفری هستی که بر درِ خانه عمرو بن حریث اعدام می شوی، چوبة دار تو از همه آنها کوتاهتر وبه زمین نزدیکتر است. سپس فرمود: بیا تا آن درخت خرمائی که تو را بر شاخه آن به دار می آویزند به تونشان دهم. سپس حضرت آن را به میثم نشان داد. از این به بعد، میثم مکرّر نزد آن درخت می آمد و نماز می خواند و در حالی که به آن درخت اشاره می کرد می گفت: چه مبارک درختی هستی! من برای تو آفریده شده ام و تو برای من آبیاری شده ای، همواره چنین می کرد تا اینکه درخت را قطع کردند و او از مکان دار خود در کوفه آگاه شد.

در این میان که میثم به کنار آن درخت می آمد، با عمروبن حریث که همسایه آن درخت بودملاقات کرد و به او گفت: من همسایه تو خواهم شد، خوب همسایه داری کن!

***********

امیرالمومنین علیه السلام برای مردم سخنرانی می کرد، در ضمن سخنرانی فرمود: مردم از من بپرسید پیش از آن که در بین شما نباشم، به خدا سوگند، از هر چیز بپرسید پاسخ خواهم گفت. سعد بن وقاص به پا خاست و گفت: ای امیرالمؤ منین! چند تار مو در سر و ریش من است ؟! حضرت فرمود: به خدا قسم دوستم رسول خدا به من فرموده بود تو همین سوال را از من خواهی کرد! آنگاه فرمود: اگر

ص:605

حقیقت را بگویم از من نمی پذیری، همین قدر بدان در بُن هر موی سر و ریش توشیطانی لانه کرده و در خانة تو عمر بن سعد است که فرزندم حسین را میکشد.

عمر سعد در آن وقت کودکی بود که چهار دست و پا راه می رفت علی مع الحق «

وصیت امیرالمومنین (علیه السلام) درباره حج در آخرین لحظات عمر

فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نوشته من به او رسد را به امور ذیل توصیه و سفارش میَ کنم:

1 - تقوای الهی را هرگز از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقی بمانید.

2 - همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید، و بر مبنای ایمان و خداشناسی متفق و متحد باشید و از تفرقه بپرهیزید، پیغمبر فرمود: اصلاح میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزی که دین را محو میَ کند، فساد و اختلاف است.

3 - ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان میَ کند.

4 - خدا را! خدا را! درباره یتیمان، مبادا گرسنه و بی سرپرست بمانند.

5 - خدا را! خدا را! درباره همسایگان، پیغمبر آن قدر سفارش همسایگان را فرمود که ما گمان کردیم میَ خواهند آنها را در ارث شریک کند.

6 - خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا دیگران در عمل کردن، بر شما پیشی گیرند.

7 - خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پایه دین شماست.

8 - خدا را! خدا را! درباره کعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطیل شود که اگر حج متروک بماند، مهلت داده نخواهد شد و دیگران شما را طعمه خود خواهند کرد.

9 - خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در این راه مضایقه نکنید.

10 - خدا را! خدا را! درباره زکات؛ زکات آتش خشم الهی را خاموش میَ کند.

ص:606

11 - خدا را! خدا را! درباره ذریه پیغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گیرند.

12 - خدا را! خدا را! درباره صحابه و یاران پیغمبر، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره آنها سفارش کرده است.

13 - خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهیدستان، آنها را در زندگی شریک خود سازید.

14 - خدا را! خدا را! درباه بردگان، که آخرین سفارش پیغمبر درباره این ها بود.

15 - در انجام کاری که رضای خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم) در صورتی که مخالف آن هستند (ترتیب اثر ندهید.

16 - با مردم به خوشی و نیکی رفتار کنید چنانکه قرآن دستور داده است.

17 - امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید؛ نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آنگاه هر چه نیکان شما دعا کنند، دعای آنها برآورده نخواهد شد.

18 - بر شما باد که بر روابط دوستانه ما بین خویش بیفزایید، به یکدیگر نیکی کنید، از کنارهَ گیری و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید.

19 - کارهای خیر را به مدد یکدیگر و به اتفاق هم انجام دهید، از همکاری در مورد گناهان و چیزهایی که موجب کدورت و دشمنی میَ شود، بپرهیزید.

20 - از خدا بترسید که جزا و کیفر خدا شدید است.

منبع: سایت ایسنا

ص:607

منابع کتاب النوادر ج 5

«آ»

5 - آخرین امید:

6 - آداب تعلیم و تربیت

7 - آینده جهان، رحیم کارگر؛ ناشر: بنیاد فرهنگی مهدی موعود (علیه السلام)؛

8 - آیین نیایش، ابراهیم غفاری،

9 - آذرخشی دیگر از آسمان کربلا: محمد تقی مصباح یزدی.

«ا»

10 - ارشاد القلوب: دیلمی.

11 - ارشاد المفید:

ص:608

12 - امالی مفید

13 - امالی صدوق

14 - اعلام الوری

15 - أعیان الشیعة:

16 - الزام الناصب: حائری،

17 - انوار نعمانیه، از سید نعمت اله جزایری؛

18 - الزام الناصب، از شیخ علی یزدی

19 - ابلیس نامه، غفاری، محسن،

20 - اخلاق، عبدالله شبر،

21 - أنساب الأشراف: بلاذری.

22 - انوار الاصول.

23 - الصراط المستقیم - علی بن یقطین

24 - البصائر

25 - الکافی للمبرد ط مصر

26 - الکافی الشیخ الکلینی:

27 - المقنعة: الشیخ المفید.

28 - الخرائج:

29 - الذریعة الی تصانیف الشیعة:

30 - المعجم الأوسط : الطبرانی:

31 - التحفة السنیة (مخطوط ) - السید عبد الله الجزائری.

32 - المصنف: عبد الرزاق الصنعانی:

33 - الحدیث:

34 - الحیاة:

35 - المَواعِظ : شیخ صدوق

36 - الغیبه: شیخ طوسی

37 - الملاحم: ابن طاووس.

ص:609

38 - الفائق:.

39 - الغیبة: نعمانی.

40 - غیبت نعمانی با ترجمه غفاری.

41 - القاموس المحیط : فیروز آبادی،

42 - الطهاره:

43 - المحاسن:

44 - الاختصاص: شیخ مفید.

45 - المعجم الموضوعی لأحادیث الإمام المهدی) کلیک کنید ("از شیخ علی الکورانی) همان نویسنده ی کتاب عصر ظهور (

46 - الفتن: نعیم بن حماد مروزی) درگذشت 288 ق (،

47 - المصباح المنیر: فیومی،

48 - المکاسب: انصاری، شیخ مرتضی، انتشارات علامه

49 - الفِقه علی المذاهِب الخمسَة: تألیف محمّد جَواد مغنِیّة

50 - المیزان فی تفسیر القرآن: علامه طباطبایی.

51 - الاخبار الطوال:.

52 - الامامة والسیاسه: دینوری.

«ب»

53 - بحارالانوار:؛

54 - بشارة الاسلام: کاظمی.

55 - برندگان و بازندگان جهانی شدن؛ لستر تارو ترجمه مسعود کرباسیان؛

56 - بررسی ویژگی های عمده جامعه جهانی در حکومت فراگیر حضرت مهدی (علیه السلام)، مهدی همتی؛

«پ»

57 - پایگاه حوزه قم:

58 - پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه اصفهان:

«ت)

59 - تاج العروس من جواهر القاموس: زبیدی،

ص:610

60 - تاریخ الیعقوبی:

61 - ت اج الموالید (المجموعة) - الشیخ الطبرسی.

62 - تاریخ موالید الأئمة (المجموعة) - ابن الخشاب البغدادی

63 - تحف العقول: ابن شعبه حرانی.

64 - تحفة الأحوذی: المبارکفوری:

65 - ترجمه منیة المرید:

66 - ترجمه انوار البهیه ترجمه انوار البهیه: شیخ عباس قمی.

67 - تمام نهج البلاغه:

68 - ترجمه المیزان: علامه طباطبایی.

69 - توضیح المسائل مراجع:.)

70 - تفسیرجامع:

71 - تفسیر برهان:

72 - تفسیر نمونه:

73 - تفسیر قمی:

74 - تفسیر نور:

75 - تفسیر کبیر:.

76 - تفسیر التبیان: طوسی.

77 - تفسیرمجمع البیان: طبرسی.

«ث»

78 - ثواب الاعمال:

«ج»

79 - جلاءالعیون:

80 - جعفریات:

81 - جهانی شدن دین:؛

82 - جهانی شدن، فرهنگی آزمونی برای تمدن ها؛ ژرارلوکلر ترجمه سعید کامران؛

83 - جهانی شدن قتل عام اقتصادی؛ فریبرز رئیس دانا؛

ص:611

84 - جهانی شدن قدرت و دموکراسی؛ مارک پلاتنر ترجمه سیروس فیضی؛

85 - جهانی شدن و جنگ؛ ترجمه لطفعلی سمینو؛

86 - جنه المأوی:

87 - جن و شیطان: رجالی تهرانی، علیرضا،.

88 - جواهر الکلام: نجفی، محمد حسن، ج 5، ص 366 ج 368، چاپ هفتم، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

«ح)

89 - حکومت جهانی حضرت مهدی و جهانی شدن آن: شهریار نجف پور؛

«خ»

90 - خصال الصدوق:

«د)

91 - دائره المعارف قرآن الکریم: مرکز فرهنگ و معارف قرآن.

92 - دارالسلام: عراقی.

93 - دنیای شگفت جن ابلیس شیطان: یعقوبی

«ر»

94 - روضة الواعظین:

95 - روضه کافی:

96 - روزنامۀ حوزوی (افق حوزه) شماره 123 سال پنجم دوشنبه 10 مهر ماه سال 1385 شمسی

97 - رساله یوحنا:

98 - رسائل فقهی: علامه جعفری نیز مطرح شده است.) جعفری، محمد تقی مؤسسه نشر کرامت 1377،

(س)

99 - سخنان 14 معصوم:

100 - سنن ترمذی:؛

101 - سنن: ابی داوود.

102 - سراج القلوب:

ص:612

103 - سایت خبر نیوز سایت شیعه آنلاین

104 - سایت آیت ا لله مجتهدی آیت الله جوادی آملی،

105 - سلسلة الینابیع الفقهیة: به نقل از فقه القرآن.

106 - سیره معصومان: سید محسن امین، ترجمه: علی حجّتی کرمانی،

107 - سلسلة الینابیع الفقهیة: به نقل از فقه القرآن.

«ش»

108 - شرح مسلم: - النووی:

109 - شرح أصول الکافی: مولی محمد صالح المازندرانی:

110 - شرح الأخبار: القاضی النعمان المغربی:

111 - شهاب الاخبار:

112 - شیطان دشمن دیرینه انسان: نصیری، محمد،

«ص»

113 - صحیح ابن حبان: ابن حبان:

114 - صحیح بخاری:،

115 - صحیح مسلم:

«ط »

116 - طهارت اهل کتاب و مشرکان: محمد حسن زمانی.

«ظ »

117 - ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) از دیدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان: هاشمی شهیدی، سیداسداله،

«ع»

118 - عمدة الطالب: ابن عتیبة.

119 - عقائد الامامیه: به نقل از هاشمی شهیدی، سیداسداله،

120 - عین الحیو ة:

121 - علل الشرایع: صدوق.

122 - عقد الدرر:

123 - عقائد الامامیه:

ص:613

«ف»

124 - فردوس الاخبار:.

125 - فصلنامه فقه اهل بیت فارسی، شماره 17 و 18، خرازی، سید محسن، حکم نقاشی و مجسمه سازی از نگاه شریعت.

126 - فتح الباری: ابن حجر:

127 - فروع کاف ی:

128 - فروغ تابان ولایت، حضرت مهدی:

«ق»

129 - قرب الاسناد:

«ک»

130 - کتاب الأم: الامام الشافعی:

131 - کتاب المسند: الامام الشافعی.

132 - کمال الدین: شیخ صدوق،.

133 - کنز العمال:

134 - کشف الغمه فی معرفته الائمه: از اربلی

135 - کتاب» یکصد موضوع 500 داستان «

136 - کیهان - ربانی، جمال

137 - کنز الدقائق:.

«گ»

138 - گلستان سخنوران از مؤلف.

139 - گذرنامه بهشت؛ شرح موضوعی زیارت جامعه کبیره، استاد سید کاظم ارفع؛

«م»

140 - مستدرک الوسائل: نمازی

141 - منتخب التواریخ:

142 - منتخب الاثر: صافی."

143 - مجمع البحرین: الشیخ الطریحی

ص:614

144 - مناقب: ابن شهرآشوب

145 - منتهی الامال: چاپ قدیم

146 - مسند احمد: الامام احمد بن حنبل:

147 - مستدرک سفینة البحار: الشیخ علی النمازی:

148 - مشکاة الأنوار: - علی الطبرسی:

149 - مسند الشامیین: - الطبرانی:

150 - معانی الاخبار: به نقل از همان.

151 - ماهنامه موعود شماره 66

152 - من لا یحضره الفقیه: شیخ صدوق.

153 - منیة المرید:

154 - محجه البیضاء:

155 - مصباح المتهجد:

156 - مجله انتظار، شماره 6، مقاله جهانی شدن و حکومت حضرت مهدی (علیه السلام)؛

157 - مجله انتظار، شماره 7، مقاله جهانی شدن و مقایسه آن با حکومت واحد جهانی حضرت مهدی (علیه السلام)؛

158 - مجله انتظار، شماره 14، مقاله جهانی سازی، عدالت اقتصادی و مهدویت؛

159 - ملاقات با امام زمان از سید حسن ابطحی و..

مؤسسه فرهنگی موعود عصر

160 - مفردات الفاظ القرآن: راغب،

161 - مفاتیح، باقیات صالحات، باب سوم.

162 - مصباح، کفعمی:.

163 - منتهی الارب فی لغة العرب: صفی پور،

164 - مجمع البیان: طبرسی و

165 - مسالک الافهام:.

166 - مفتاح الکرامة:

167 - معارف و معاریف: سید مصطفی حسینی دشتی، واژه سگ.

ص:615

168 - منتهی: مرحوم علامه حلّی.

169 - مفردات: راغب اصفهانی.

170 - مستمسک عروة الوثقی:.

171 - ماهنامه موعود شماره 66

«ن»

172 - نهج الفصاحه:

173 - نزهة النّاظر:

174 - نصایح: مشکینی.

175 - نجم الثاقب: محدث نوری

176 - نسیم اندیشه:

«و»

177- - وفیات الائمة: من علماء البحرین والقطیف

178 - وسائل الشیعه: شیخ حر عاملی.

179 - ویژگی های حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام): سید عبد اللطیف سجادی؛

ص:616

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109