سیمای جهان در عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه:امینی گلستانی، محمد، 1317 -

عنوان و نام پدیدآور:سیمای جهان در عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: اجتماعی، اقتصادی، آموزش و پرورش، نظامی و قضایی/ محمد امینی گلستانی.

مشخصات نشر:قم : مسجد مقدس جمکران ، 1385.

مشخصات ظاهری:2ج.

شابک:دوره 964-848-481-3 : ؛ دوره، چاپ سوم 978-964-8484-81-6: ؛ ج.1 964-848-482-1 : ؛ ج.1، چاپ دوم: 978-964-8484-82-3 ؛ ج.2 964-848-483-X : ؛ ج.٬2چاپ دوم 978-964-8484-83-0 : ؛ 130000 ریال (ج.2، چاپ سوم)

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:ج.1 (چاپ دوم: پاییز 1386).

یادداشت:ج.2 (چاپ دوم: پاییز1386).

یادداشت:ج.2. (چاپ سوم: 1389).

یادداشت:کتابنامه .

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع:مهدویت

شناسه افزوده:مسجد جمکران (قم)

رده بندی کنگره:BP51/الف8س9

رده بندی دیویی:297/959

شماره کتابشناسی ملی:م 85-10625

ص :1

اشاره

ص :2

سیمای جهان در عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

اجتماعی، اقتصادی، آموزش و پرورش، نظامی و قضایی

محمد امینی گلستانی

ص :3

ص :4

فهرست

بخش هشتم:

وضع کشور در زمان جنگ

وزیران ایرانی 13

حاکمان ایرانی ولایات 14

نیروی نظامی 14

پرچم واحد در سراسر گیتی 14

رنگ و جنس پرچم 19

آرم پرچم 19

پرچم او برگشت ندارد 20

ارتش 20

امّا از نظر منابع حدیث 23

امیران ایرانی ارتش 26

اسماء یاران در صحیفۀ لاک و مهرشده 26

شناخت امامان،مشخّصات یاران او را 27

پدر و مادرم فدای آن ها باد 28

در نما شبیه همدیگرند 29

صفات یاران و ارتشیان 29

اگر به کوه بتازند از جا می کنند 32

اسبان زیبا و مردان نشان دار 33

شب زنده داران 34

جان نثاران روز 35

دل های فروزان دارند و آرزویشان شهادت 35

ستون ها و امنای مردم 36

ارتش جوان 36

ارتش غضب 36

بدنۀ ارتش 38

فرمانده کلّ در زره رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله 39

شعار یاران 39

یگان فرشتگان 39

یگان پریان و جنّیان 43

یگان های انسیان 43

گارد مخصوص 45

گارد آهنین 45

یگان هفتاد هزار نفری 47

یگان ده هزار نفری 48

تعداد بی کم و زیاد 49

فرماندهان 313 نفری 50

مانند ابرهای پائیزی،گرد هم آیند 51

در یک چشم به هم زدن 53

اوصاف اوتاد و ابدال و نجبا و صلحا و قطب علیه السّلام 54

ندای فراخوانی قائم علیه السّلام 56

بدون وعدۀ قبلی 57

سر به زین گذاران 58

جوان ها در پشت بام ها 58

چگونه مطّلع می شوند و به هم می پیوندند 58

مشخصات فرماندهان روی شمشیرها 60

اسامی و اماکن فرماندهان و یاران خاص الخاص.

61

فرق یاران خاص و یاوران 70

اسامی یاران خاص الخاص به روایت دیگر 71

از بانوان 78

حضرت خضر نبی علیه السّلام 89

أصحاب کهف 90

یاران حسین یاران من و مهدی است 92

12 هزار تن با 72 تن شهداء کربلا 92

از مؤمنین 93

زنده شدن منتظران 95

زنده شدن مؤمنان با چهل روز باران 95

العجب کلّ العجب بین جمادی و الرّجب 96

ص:5

دابّة الأرض 98

نزول مسیح 98

أولین یاور از نصارا 103

قدرت نظامی 103

ارتش بدون علوفه و آشپزخانه 104

تسلیحات نظامی 106

تقسیم ارتش 110

جنگ های امام و اعزام نیرو 111

حرکت با ابر و باد شکننده 111

پیشروی با ایجاد ترس و رعب وحشت 112

هر سختی بر او آسان شود 113

تسلیم قدرت های جهانی 113

بدون خونریزی 118

کشتن مجروح و فراری 121

راه حل 123

فتوحات 124

پاداش جنگاوران و شهدا!124

مبارزه با لشکر سفیانی در کوفه 124

جنگ نهایی با لشکر سفیانی در شام 125

دستور ساختن کشتی های جنگی 128

حرکت به سوی روم 128

دو فرمانده از اصحاب کهف 129

فتح روم و استرداد پناهندگان 129

محاکمۀ امپراتور 131

فتح مصر و شامات و بصره 133

فتح مصر و بصره و حروراء و طائفۀ ثقیف 134

فتح چین و ترکیة و سند و هند و خزر 134

فتح کابل 135

فتح قسطنطنیّة 135

فتح دیلم 137

قرقیسیا 137

فتح زنگبار و شمال آفریقا 137

فتح سائر کشورها 138

جنگ 13 شهر 138

بیت المقدس و فلسطین و صور و عکا و غزة و عسقلان 138

خروجیان مسجد 139

خروج بعد از آرامش 140

عمر بن ذرّ 141

مدّت جنگ 142

تعیین ولات و حکّام 143

بخش نهم:

آموزش و پرورش

علمی و آموزشی 147

دانش مهدی علیه السّلام 147

تفسیر 27 حرف علم و دانش(یا پیشرفت برق آسای علوم)148

به او وحی می شود 150

دانش روز 154

شب جمعه و علم مستفاد 154

شب قدر و دانش جدید 155

دانش مهدی علیه السّلام در خطبۀ غدیر خم 157

علم الأدیان 166

چادرهای تعلیم قرآن 168

اساتید ایرانی قرآن در زمان«قائم علیه السّلام»170

علم الابدان 171

برچیده شدن بیماری ها 171

علوم دیگر 172

دانش های فضایی 172

اطاعت خورشید و ماه 178

حکومت بر کرات دیگر 179

حرکت آرام افلاک 180

دسترسی به هستۀ مرکزی زمین 183

بی نیازی از نور خورشید 183

علم به آینده 185

دانش های رمزی روی شمشیرها 186

علم به اسرار خانواده ها 187

حضور امام در تمام بلاد 187

رادیو و تلویزیون 189

همۀ زبان ها را می داند 190

اعمال عباد زیر نظر اوست 191

ص:6

زمین در نظر او،مانند گردو است 192

زوایای زمین و آسمان زیر نظر اوست 192

برای او پستی و بلندی نخواهد بود 193

هماهنگی لباس ها با رنگ و اندازۀ دلخواه!194

سخن گفتن نوک تازیانه و بند نعلین 195

تربیتی و پرورشی 195

رشد و کمال عقل مردم 195

رفع موانع رشد و کمال 198

آزادی فکری 200

آزادی بیان 202

رفع وحشت و درنده خویی 205

تربیت در حدّ عصمت 207

بخش دهم:

قضایی

پیشرفت قضایی 213

بهره گیری از عوامل فوق در عصر امام علیه السّلام 216

اصول اساسی دولت کریمه 218

حکومت قانون و عدالت واقعی 223

سیره قضایی و حکم داودی 224

برچیدن عوامل دوچهره ای 228

اخبار از درون در قضاوت 228

سنجش سیما در قضاوت 229

حکم با عدالت 232

محلّ قضاوت 232

مؤمنان در مسند قضاوت بر فرشتگان 233

قضات اعزامی 233

دستور العمل قضات 234

قضاوت زنان 234

ارث برادران عالم ذرّ 235

نسخ نسب 236

لغو نظام طبقاتی و ابطال اسناد ستمگران 236

حکم به برگشت انفال و سواد کوفه 237

حکم به استرداد زمین های احیاشده 237

استرداد حقّ مظلومان 238

رشوه برچیده می شود 239

ربا ریشه کن می گردد 239

سیرۀ اجرای حدود 240

اجرای حد بر لات و عزّی 241

اجرای حد بر حمیرا 241

اجرای حد بر زانی پیر و مانع زکات و سنگسار زانی محصنه 242

سخت گیری بر وزرا و کارگزاران 243

قصاص 243

اعدام نسل قاتلان کربلا 244

احکام اقلیّت ها 245

زنده شدن کفّار برای قصاص 246

بخش یازدهم:

اقتصاد و دارایی

پیشرفت عظیم اقتصادی 249

زندگی اقتصادی 250

شکوفایی وضع اقتصادی 251

بخش کشاورزی 251

حفر کانال ها و ساخت آسیاب ها 252

کشاورزی آزاد 254

بهره برداری آزاد از دریاها 255

تحریم خزاین 256

مقاطعۀ قائم علیه السّلام با شیعیان 257

اخذ آن چه که در دست غیرشیعیان است 257

جزیه 258

ظهور خیرها و برکت های زمینی،آسمانی،انسی و حیوانی 260

نزول برکات آسمانی 260

فقرزدایی 264

تقسیم مساوی و عادلانه 270

تقسیم بی حساب 273

نبود مستحق زکات 274

کاش مرده ها زنده بودند 276

بیایید و بگیرید 276

تأسّف قاتلان و دزدان و قاطعان رحم 277

فرمانبرداری زمین 277

اگر لطف خدا نبود طغیان می کردند 277

پرداخت حقوق 278

ص:7

برداشت محصول 279

عمران و آبادی شهر و دشت 280

آب چشمه ها و نهرها 280

ستون های طلا و نقره 281

بارش ملخ های طلایی 281

استخراج معادن 282

استخراج ودایع 283

آزادی برده ها 287

ادای قرض های عموم 288

ادای مظلمۀ گرفتاران 288

ادای دیۀ غلامان کشته شده 288

دادن دیۀ کشته شدگان 288

ادای قرض های شیعیان 289

حل مشکل مسکن 290

مساکن بنی العباس 290

حلّ مشکل بی کاری 291

نعمت بی سابقه 292

گوارا باد 293

پرنده ها و ماهی ها 293

کباب پرنده ها 293

کباب آهوان 293

نابودی حیوانات حرام گوشت 294

میوه ها در فصل مخالف 294

بخش دوازدهم:

اجتماعی

سیرت اجتماعی 297

لغو امتیازات طبقاتی 298

لغو تبعیضات نژادی 299

حذف تجمّل گرایی 300

قدرت اطّلاعاتی امام 300

گزارش اعضا و وسایل به آدمی از جریان های درون خانه 302

اطاعت موجودات 303

اخبار سنگ و درخت بر آن چه در درون اوست.

303

نفوذی ها 304

ارتباطات 306

همواری زمین 307

تسلیم محض در برابر او 308

محبت در میان آن ها 308

احترام میان مردم 309

اعتماد به یکدیگر 310

ملائکه در خدمت مؤمنین 311

مؤمنان در ابر 311

پرواز مؤمنان با فرشته ها 312

سه سوار و سه مأموریّت 312

رضایت موجودات از خلافت او 312

امام به همۀ زبان ها و گرایش ها آشناست 313

آرامش کامل و امنیت فراگیر 313

سختی ها برچیده شود 318

اشرار نابود شود 318

ادای امانات 319

زنا و شراب و ربا 319

کینه از دل ها زدوده می شود 319

حق را به حق دار رساند 320

دروغ محو گردد!320

آرزوی زنده شدن مردگان 320

اعتقادی 321

مأموریّت به تخریب 321

محو آثار ستمگران 323

هدم مساجد و مناره و گنبدها 323

مساجد سقف دار 325

مساجد نقش دار 326

انهدام کعبه و مسجد الحرام 326

برگرداندن مسجد الحرام به حالت اولیه 327

حدّ مسجد الحرام 328

تغییر مقام ابراهیم 329

مستحبّات جایگزین واجبات می شوند 334

مجازات کلیدداران کعبه 334

مسجد مدینه 336

تخریب مسجد کوفة 337

تخریب مساجد چهارگانه کوفه 338

چهار چشمه در مسجد کوفة 339

ص:8

استخراج نفت از مسجد کوفه 340

اصلاحات عمومی 340

خیابان کشی ها و بزرگراه ها 340

بزرگ راه ها 341

رفع موانع از سر راه ها 341

پنجره های مشرف به راه 341

برچیده شدن بالکن ها و ناودان ها 342

تخریب خانه های مشرف به همسایه 343

قوانین راهنمایی و رانندگی 343

سواره ها از وسط و پیاده ها از کنار 343

آقایان از میانۀ راه و بانوان از کنار 344

ادیان و حقوق اقلیّت ها 345

ناصبی ها 345

یهود و نصارا 346

اقلیّت ها به طور عام 348

شیعیان در عصر ولایت 354

کاش به بچّگی برمی گشتیم 355

نبیره ها و ندیده های هزاری 356

شیطان 356

یوم وقت معلوم 359

اعدام شیطان با دست امام علیه السّلام 362

توصیف خداوند از مؤمنان عصر ظهور 366

بخش سیزدهم:

شهادت و حوادث بعد از آن

مدّت خلافت بعد از ظهور 371

بدون تاریخ تا قیامت 371

120 سال 373

علّت اختلاف روایات 375

شهادت و پایان زندگی 379

قاتل 379

عزای عمومی 380

غمگساران زمین و آسمان 381

گریۀ زمینیان و آسمانیان 381

که نماز می خواند 381

محلّ شهادت 384

محلّ دفن 384

پایان دنیا با مرگ آخرین امام 384

دوازده مهدی یا دوازده امام 385

دوازده مهدی 391

سلطنت مردی از اهل بیت 309 سال 394

رجعت یا دوازده امام 395

رجعت عام نیست 398

حکومت امامان 403

حکومت امام حسین علیه السّلام 404

حکومت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله 412

حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام 412

دابّة الارض 413

صاحب عصا و میسم و خاتم 419

کمک همۀ انبیا به امیر المؤمنین علیه السّلام 421

رجعت مهدی علیه السّلام 423

دفع شبهه و توضیح روایات بالا 426

دولت آخرین 432

کیست حجّت آخرین که قبض روح می شود؟..

435

به آخرین حجّت که نماز می خواند 437

آرامگاه نهایی امامان رجعت کننده 439

قیام قیامت بر شرار خلق 441

بی فروغی خورشید و ستارگان 443

پیچیده و برچیده شدن آسمان ها!444

نفخ صور یا پایان نقش و نگار فعلی جهان 451

تفسیر صیحه های رستاخیز!459

پس از اسکان بهشتیان و دوزخیان 464

تشکیل جهان به صورت دیگر 467

قرار گرفتن مجدّد عرش خدا بر آب 469

بخش چهاردهم:

متفرّقات

دعاها 473

دعای امام زمان علیه السّلام 490

سرگذشت مادر قائم علیه السّلام 491

دیدارکنندگان قائم 517

کیفیت نماز حضرت حجت علیه السّلام 535

صورت مکتوب خواندن امام عصر علیه السّلام 542

ص:9

سورۀ فاتحه برای ذی الدّمعه 542

توقیعات آن حضرت 556

مراد از ناحیه مقدسه 570

پیشگوئی ها 581

مفاسدی که در آستانه انقلاب مهدی فراگیر جامعه می شود 591

خبر اللّوح 603

اسمای امامان با مادرانشان 610

نام های امامان در روایت دیگر 613

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با ابیّ بن کعب 614

انوار یمین عرش 616

سالم نوۀ عمر بن خطّاب و روایت معراج 618

گریۀ امام صادق علیه السّلام 620

خورشید نور خود را می افشاند اگرچه در پشت ابر باشد 629

اشعار 633

مصادر و منابع 667

ص:10

بخش هشتم:

اشاره

نیروی نظامی

ص:11

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمد للّه ربّ العالمین و الصلوة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین و علی آله الطیّبین الطاهرین المنتجبین و اللعنة الدآئمة الأبدیة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی بقاء یوم الدین.

ص:12

وضع کشور در زمان جنگ

1*وزیران ایرانی

در اخبار و احادیث مربوط به حضرت«مهدی موعود علیه السّلام»از زبان مبارک رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و ائمّۀ معصومین علیهم السّلام تعاریف و توصیفاتی دربارۀ عجم ها و به خصوص فارس بیان شده است که اگر بخواهیم در این رابطه،وارد تحقیق و بررسی شویم،از مطالب اصلی و موضوع کتاب دور می شویم.

بنابراین برای اطّلاع عزیزان،به طور گذرا به چند مطلب اشاره نموده و تفصیل آن را به کتاب های مربوطه ارجاع می دهیم. (1)

1-حافظ ابو نعیم از قول ابن عباس گوید:که«ذکرت عنده فارس فقال:فارس عصبتنا أهل البیت؛ (2)«در پیش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله سخنی از فارس به میان آمد آن حضرت فرمود:فارس گروه ما و قدرت ما اهل بیت هستند.»

2-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«وزراء المهدیّ من الأعاجم،ما فیهم عربیّ،یتکلّمون العربیّة و هم أخلص الوزراء،و أفضل الوزراء؛ (3)وزیران مهدی علیه السّلام از عجم هاست،در میان آن ها عربی نباشد،اما با عربی صحبت می کنند،درحالی که آن ها خالص ترین وزرا و بافضیلت ترین وزیرانند.»

ص:13


1- 1) -در این کتاب نیز به بخش 4 فصل«ایرانیان وقت ظهور»و بخش آموزش و پرورش فصل«اساتید ایرانی قرآن در زمان قائم علیه السّلام مراجعه نمایند.
2- 2) -عصر الظهور:ص 159.به نقل از حافظ ابو نعیم.
3- 3) -ینابیع المودة:133/3؛ [1]اسعاف الرّاغبین:ص 144 الإمام المهدی:ص؛344؛یوم الخلاص:ص 305.

2*حاکمان ایرانی ولایات

1-موسی آبار گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«اتّق العرب فإنّ لهم خبر سوء،أما إنّه لم یخرج مع القآئم منهم واحد؛ (1)هوای عرب را داشته باش،برای آن ها خبر بدی است، بدان که یک نفر از عرب ها با قائم علیه السّلام خروج نخواهند کرد.»

2-«إذا أقبلت الرایات السود فاکرموا الفرس فإنّ دولتکم معهم؛ (2)وقتی پرچم های سیاه آمدند،فرس(ایرانیان)را اکرام نمایید،همانا دولت شما با آنان است.»

نیروی نظامی

3*پرچم واحد در سراسر گیتی

«پرچم»که در عربی آن را«علم»گویند،نشانۀ هویّت،استقلال،ارزش اجتماعی و شناسنامۀ هر ملّت،قوم و قبیله و کشوری است که در آن زندگی می کنند.

در مجامع عمومی با برافراشتن پرچم،حضور ملّت ها و کشورها شناخته شده و رسمیت پیدا می کند،در جنگ ها طرفین منازعه با آن،همدیگر را می شناسند و تا زمانی که پرچم پایدار است،شکست صاحب آن مشخص نمی شود؛به طور خلاصه«پرچم و علم»یکی از علامت های مشخص مجامع و تعیین هویت کشورهاست.

پس با در نظر گرفتن قوانین امّت ها و ملت ها،در اسلام نیز برای خود پرچم انتخاب و با به اهتزاز درآوردن آن،استقلال و حضور خود را اعلام می دارد.

در هنگام ظهور و خروج قائم علیه السّلام پرچم بهشتی شناخته شدۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برافراشته خواهد شد،با این تفاوت که در آن زمان پرچم متعدد وجود نخواهد داشت،بلکه در سراسر گیتی،یک کشور و پرچم وجود خواهد داشت.

ص:14


1- 1) -(الابار:سازنده و فروشندۀ سوزن ها)بحار الأنوار:333/52 ب 27 ح 62 از غیبت طوسی.
2- 2) -راموز الأحادیث ص 33؛زندگانی امام زمان،ص 177 به نقل از آن.

پیرامون علم و پرچم«مهدی موعود علیه السّلام»به روایات ذیل توجه فرمایید.

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«إنّ لنا أهل البیت رایة،من تقدّمها سرق،و من تأخّر عنها زهق،و من تبعها لحق،یکون مکتوبا فی رایته:«البیعة للّه»؛ (1)به درستی که برای ما اهل بیت پرچمی است،هرکس از آن جلوتر رود،دزدیده شود و هرکس از آن تأخیر کند، نابود شود و هرکس پیرو او باشد(به مقصد)می رسد و در پرچم نوشته شده است:

«بیعت برای خداست».»

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«إذا هزّ رایته أضآء لها ما بین المشرق و المغرب،و وضع اللّه یده-أی ید المهدیّ-علی رؤوس العباد-أی سلّطه علیهم-فلا یبقی مؤمن إلاّ صار قلبه أشدّ من زبر الحدید،و أعطی قوّة أربعین رجلا؛ (2)هرگاه پرچم را به اهتزاز درآورد،مابین مشرق و مغرب زمین روشن می شود و خداوند دستان مهدی علیه السّلام را به سر بندگان می گذارد و او را بر آن ها مسلّط می نماید،پس باایمانی نماند،مگر این که دل او از پاره های آهن سخت تر می شود و نیروی چهل مرد به او عطا شود.»

3-ابی بصیر گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«هنگامی که امیر المؤمنین علیه السّلام با اهل بصره به هم رسیدند،آن حضرت پرچم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را برافراشت و(مردم با دیدن آن)قدم هایشان لرزید و هنوز شعاع آفتاب زرد نشده بود،گفتند:ای پسر ابو طالب!ایمان آوردیم.در این هنگام بود که حضرت دستور داد اسیران را نکشند، کار زخمی ها را یکسره نکنند و آن را که از میدان جنگ فرار کرده اند،دنبال نکنند و هرکس اسلحه به زمین گذاشت،در امان است و هرکس در خانه اش را ببندد،در امان است.

چون روز صفین فرارسید،از حضرت خواستند که دوباره آن پرچم را بگشاید، حضرت نپذیرفت.حسن و حسین علیهما السّلام و عمّار رضی اللّه عنه را واسطه قرار دادند،

ص:15


1- 1) -الملاحم و الفتن:ص 55 و 135؛ [1]ینابیع المودة:92/3؛المهدی:ص 97؛الحاوی للفتاوی:150/2؛ بشارة الإسلام:ص 202 [2] جز آخرش؛منتخب الأثر:ص 319. [3]
2- 2) -منتخب الأثر:ص 186؛ [4]اعلام الوری:ص 435؛ [5]بحار الأنوار:328/52 و 391؛ [6]بشارة الإسلام:ص 199 [7] با لفظ دیگر و ص 201؛الزام النّاصب:ص 139 [8] بعضی از آن یوم الخلاص:ص 241.

امیر المؤمنین علیه السّلام به حسن علیه السّلام فرمود:فرزندم برای مردم مدّتی معین شده است،که به آن خواهند رسید و این پرچم پرچمی است که بعد از من کسی آن را جز امام قائم علیه السّلام نخواهد گشود. (1)

4-ابو حمزۀ ثمالی گوید که امام باقر علیه السّلام به من فرمود:ای ثابت!گویی«قائم علیه السّلام» اهل بیتم که به طرف نجف(شما)روی آورده و با دست به سمت کوفه اشاره فرمود همین که روی به نجف(شما)کند،پرچم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را می گشاید و چون آن را باز کرد،فرشتگان بدر به او فرود آیند.

عرض کردم:پرچم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله چیست؟!

فرمود:عمودش از عمودهای عرش خدا و از رحمت او و بقیه اش از نصرت خداست،آن پرچم به چیزی فرود نمی آید،مگر این که خداوند آن را هلاک کند.

عرض کردم:پس آن پرچم در نزد شما پنهان است تا آن که«قائم علیه السّلام»قیام کند یا آن که در آن زمان برای او می آورند؟

فرمود:نه،بلکه برایش می آورند.

عرض کردم:چه کسی برای او می آورد؟

فرمود:جبرئیل. (2)

ص:16


1- 1) -عن أبی بصیر قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لما التقی أمیر المؤمنین علیه السّلام و أهل البصرة نشر الرایة رایة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فتزلزلت أقدامهم فما اصفرت الشمس حتی قالوا:أمتّنا(آمنّا)یا ابن أبی طالب فعند ذلک قال:لا تقتلوا الاسراء،و لا تجهزوا علی جریح،و لا تتبعوا مولیّا،و من ألقی سلاحه فهو آمن و من أغلق بابه فهو آمن.و لما کان یوم صفین،سألوه نشر الرایة فأبی علیهم فتحملوا علیه بالحسن و الحسین و عمار بن یاسر فقال للحسن:یا بنی إن للقوم مدة یبلغونها و إن هذه رایة لا ینشرها بعدی إلا القائم-صلوات اللّه علیه-غیبت نعمانی:ص 165؛ [1]بحار الأنوار:367/52 ب 27 ح 151. [2]
2- 2) -ابن تغلب،عن الثمالی قال:قال أبو جعفر علیه السّلام:[کأنی]أنظر إلی القائم قد ظهر علی نجف الکوفة،فإذا ظهر علی النجف نشر رایة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،عمودها من عمد عرش اللّه تبارک و تعالی،و سائرها من نصر اللّه جل جلاله،لا یهوی بها إلی أحد إلا أهلکه اللّه عز و جل قال:قلت:تکون معه أو یؤتی بها؟قال:بل یؤتی بها یأتیه بها جبرئیل. غیبت نعمانی:ص 166؛ [3]بحار الأنوار:362/52 ب 27 ح 130 و [4]ص 328 ح 41 مختصرا از کمال الدّین و [5]ص 330 ح 48 مفصّلا از کامل الزّیارة.نفی حضرت،شاید از آن جهت است که تقیه می کرد چون اگر به گوش حکّام جور می رسید به زور مطالبه می کردند و شاید هم تأویلی در پرچم باشد.

5-ابو بصیر گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:سپس پرچم را به اهتزاز درآورد و با پرچم حرکت کند،کسی در خاور و باختر نماند،مگر این که پرچم را لعنت کند و آن پرچم رسول خداست صلّی اللّه علیه و اله که در جنگ بدر،جبرئیل آن را فرود آورد.سپس فرمود:

ای ابا محمد!به خدا قسم،آن پرچم از پنبه است و نه از کتان و ابریشم و نه از حریر! عرض کردم:پس از چیست؟!

فرمود:ورق بهشتی است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روز بدر آن را گشود و سپس آن را پیچید و به علی علیه السّلام داد و همواره نزد علی علیه السّلام بود تا آن که روز بصره برافراشت و خداوند فتح را نصیب او کرد و آن را درهم پیچید،(و دیگر گشوده نشد)اکنون این جا نزد ما است،هیچ کس آن را باز نکرد تا آن که قائم علیه السّلام قیام نماید و او پرچم را باز کند.... (1)

6-ابان بن تغلب گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود:سپس اسبی سیاه و سفید که در میان دو چشمش سفیدی روشنی است،سوار می شود و پرچم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را به همراه دارد.

عرض کردم:پرچم هم اکنون پنهان است یا آن که پرچم را برایش می آورند؟

فرمود:بلکه جبرئیل آن پرچم را می آورد و عمودش از عمودهای عرش خدا است و بقیه اش از نصرت خدا و.... (2)

7-ابان بن تغلب گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:پس پرچم پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله را باز کند و چون باز کرد مابین مشرق و مغرب از نور آن روشن شود،عمود پرچم از عرش است و پرچم او از نصرت خداست،به هیچ چیز رو نکند،مگر این که خداوند او را هلاک کند و چون او را حرکت دهد و به اهتزاز درآورد،نماند مؤمنی مگر این که دل او چون پارۀ آهن محکم شود و قوّت چهل مرد به او داده شود و نماند مؤمن مرده ای مگر این که با شادی و خوشحالی داخل قبر او شود،علتش این است که مؤمنین در قبرهای خود به زیارت یکدیگر می روند و یکدیگر را به قیام قائم علیه السّلام بشارت

ص:17


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 162 باب ما جاء فی رایة رسول اللّه:صلّی اللّه علیه و اله. [1]
2- 2) -همان مدرک:ص 163 باب ما جاء فی رایة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله. [2]

می دهند و چون پرچم را باز کند،ملائکه برای نصرت او فرود می آیند. (1)

8-ابان بن تغلب گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:و پرچم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را می گشاید که عمودش از عمودهای عرش خدا و بقیه اش نصرت خداست و با آن بر چیزی سرازیر نگردد،مگر آن که آن را هلاک گرداند.

عرض کردم:آیا آن پرچم الان پنهان شده است یا برایش می آورند؟

فرمود:بلکه جبرئیل آن پرچم را می آورد.... (2)

9-ابان بن تغلب گفت:امام صادق علیه السّلام در روایتی طولانی فرمود:سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رو به جعفر بن ابی طالب کرد و فرمود:ای جعفر،مژده ات ندهم؟!

عرض کرد:چرا ای رسول خدا!

فرمود:اندکی قبل جبرئیل نزد من بود و مرا خبر داد آن کسی که آن«پرچم»را به قائم می سپارد،از نسل تو است.... (3)(در فصل خروج مردی از اولاد جعفر گذشت).

9-منصور بن حازم گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:چون پرچم حق برافراشته شود و اهل خاور و باختر،آن را لعنت فرستند.

عرض کردم:از چه رو چنین خواهد شد؟!

فرمود:از آن چه از بنی هاشم می بینند. (4)(دو روایت فوق در فصل-لعنت شرقیان و غربیان-گذشت).

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:و چون پرچم را باز کند،ملائکه برای نصرت او فرود آیند. (5)

ص:18


1- 1) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:16/4 ح 1906،غیبت نعمانی:ص 210، [1]بحار الأنوار ج 328/52 ب 27 ح 48 از کامل الزّیارة.
2- 2) -غیبت نعمانی:ص 164 باب ما جاء فی رایة رسول اللّه:صلّی اللّه علیه و اله. [2]
3- 3) -همان مدرک:ص 289 باب 14 ح 1. [3]
4- 4) -همان مدرک:باب 17 ص 350. [4]احتمالا این دلگیری شدید ملّت از بنی هاشم یا در اثر خروج پی درپی سادات و گرفتاری های ناگوار پیامد جنگ ها و یا پس از تجدید سلطنت عباسیان از آن ها خواهند دید، می باشد.
5- 5) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:16/4 ح 1906،غیبت نعمانی:ص 210،بحار الانوار ج 328/52 ب 27 ح 48.

مطالب مربوط به این فصل در فصول ورود به کوفه و نجف و ملاقات با سیّد حسنی گذشت.

4*رنگ و جنس پرچم

1-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«رایته مرط مخملة سوداء،مربعة فیها جمم،لم تنشر منذ توفی رسول اللّه،و لا تنشر حتّی یخرج المهدیّ،یمدّه اللّه بثلاثة آلاف من الملائکة یضربون وجوه أعدائه و أدبارهم؛ (1)پرچم او از مخمل ندوختۀ سیاه،چهارگوشی است که در آن گشادگی هست،از روزی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وفات کرده،گشوده نشده است و باز نمی شود تا مهدی علیه السّلام خروج نماید،خداوند او را با سه هزار فرشته مدد می کند که به صورت دشمنانش می کوبند و آن ها را نابود سازند.»

2-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«ینشر رایة رسول اللّه السودآء؛ (2)پرچم سیاه رنگ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را می گشاید.»

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و هی رایة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله نزل بها جبرئیل یوم بدر سیر به، ثم قال:یا أبا محمد!ما هی و اللّه من قطن و لا کتان و لا قز و لا حریر،فقلت:من أیّ شیء هی؟ قال:من ورق الجنة؛ (3)و آن پرچم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است که در روز«بدر»جبرئیل با آن فرود آمد و با آن سیر نمود سپس فرمود:ای ابا محمد(یعنی ابی بصیر)به خدا قسم!آن پرچم نه از پنبه و کتان است و نه قزّ و حریر.

گفتم:از چیست؟فرمود:از برگ بهشتی است....»

5*آرم پرچم

حضرت قائم علیه السّلام را به جز این رایت،رایت های زرد و سفید دیگری نیز دارد.

ص:19


1- 1) -الحاوی للفتاوی:174/2؛عیون أخبار الرّضاء:233/1؛الزام النّاصب:ص 259 از البیان؛ [1]الملاحم و الفتن:ص 59-58؛ [2]یوم الخلاص:ص 241.
2- 2) -غیبت نعمانی:ص 165 از امام صادق علیه السّلام؛بشارة الإسلام:ص 199؛بحار الأنوار:391/52؛ [3]ال 139 نصف اواو ص 189.
3- 3) -همان مدرک:ص 155؛ [4]بحار الأنوار: [5]361/52 ب 27 ح 129 از غیبت نعمانی. [6]

1-در روایتی از صدوق قدّس سرّه آمده است،در پرچم مهدی نوشته شده است:«البیعة للّه.» (1)

2-در روایتی دیگر«الرفعة للّه»و یا«-الرفعة للّه عزّ و جلّ-»آمده است.

3-در(اثبات الهداة)از فضل بن شاذان آمده است که در رایت مهدی علیه السّلام نوشته شده است:«اسمعوا و اطیعوا.» (2)

4-نوف بکالی گوید:بر پرچم«مهدی علیه السّلام»نوشته شده است«البیعة للّه»؛بیعت از آن خداوند است. (3)

6*پرچم او برگشت ندارد

«أما إنّه لا یردّ له رایة؛ (4)هیچ رایتی از رایت های او برنمی گردد(و تا فتح تمامی کرۀ زمین پیش می رود).»

7*ارتش

چنان که می دانیم،شرط مهم پیروزی بر دشمن،برتری نیروهاست و این نیروها تنها شامل نیروهای نظامی نمی شود،بلکه برتری از نظر قدرت روحی و ایمان و استحکام پایه های اقتصادی و اجتماعی نقش اساسی دارند.

اگر جامعه ای شکست بخورد و در زنجیر اسارت باقی بماند،دلیلی جز غفلت از تلاش و کوشش،در زمینۀ فراهم آوردن این عوامل پیروزی و یا اشتباه در محاسبۀ نیروها نیست.

با در نظر گرفتن اصل اساسی فوق،نیروی نظامی نیز از ارکان مهم و پایه های اساسی در برتری به دشمن می باشد.

ص:20


1- 1) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:221/1 ح 134؛منتخب الاثر ص 393 ف 2 ب 49 ح 1.
2- 2) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:223/1 ح 135، [1]اثبات الهداة:582/3 ب 37 ف 59 ح 769،منتخب الاثر:ص 393 ف 2 ب 49 ح 3،بحار الانوار ج 305/52 ب 26 ح 77،م م 357.
3- 3) -الملاحم ابن طاوس:ص 68:عقد الدرر:ص 216؛تاریخ زندگانی حضرت مهدی علیه السّلام ص 183.
4- 4) -غیبت نعمانی:ص 176؛بحار الأنوار:294/52 ب 26 ح 42.

در مورد تشکیلات نظامی به خصوص تسلیحات ارتش حضرت مهدی موعود علیه السّلام پرسش هایی پیش می آید که نیاز به پاسخ دارد.

1-آیا رهبر این نهضت بزرگ،برای تحقّق بخشیدن به آرمان های انبیا و پیروزی ارتش حق،از سلاح های سنّتی اعصار پیشین(از اسلحۀ سرد)استفاده خواهد کرد یا با سلاحی مدرن تر از آن چه که امروز در اختیار بشریت در پیشرفته ترین کشورهای صنعتی قرار دارد،دست به مبارزه می زند؟!

2-از این گذشته در روایات اسلامی می خوانیم«او با شمشیر قیام می کند»و این تعبیر نشان می دهد که احتمال اوّلی«یعنی پیکار با سلاح سنّتی و بهره گیری از آن»به حقیقت نزدیک تر است،در این صورت این اشکال پیش می آید،چگونه می توان با سلاح های ابتدایی و سنّتی،تسلیحات مدرن و وحشتناک را نابود کرد و به عصر سلاح سرد بازگشت و بر دشمن پیروز شد؟!

آیا دنیای امروز با پیش کشیدن جنگ اتمی(چنان که برخی پیش بینی کرده اند) آن چنان درهم کوبیده خواهد شد که چاره ای جز بازگشت به گذشته نخواهند داشت و سپس قائم علیه السّلام قیام خواهد کرد،یا با این منوال،به مسابقۀ تسلیحاتی خود ادامه خواهند داد که سرانجام آن معلوم نخواهد بود؟!

3-هم چنین سؤال دیگری این است که به طور کلّی در عصر برتری نور بر ظلمت و عدالت بر بیدادگری،آیا ماشینیزم مدرن با تمام وسایل رفاه و آسایش که برای پیشرفت بشریّت فراهم آمده است،از میان رفته و نابود خواهد گشت و انسان ها به چندین قرن پیش باز خواهند گشت؟!در این صورت آیا این ارتجاع و عقب گرد، باورکردنی است؟و یا به بنا به حکم عقل،بازگشت به عقب نه ممکن است و نه منطقی و این برخلاف سنّت آفرینش و اصل تکامل در زندگی انسان هاست!

یا به عکس،نه تنها این تسلیحات می مانند،بلکه با سرعت تمام تکامل می یابد، آن چنان که توأم با پیشگیری از جنبۀ منفی زندگی ماشینی و خطرات ناشی از آن خواهد بود؟به تعبیر دیگر،«ماشینیزم»هم تکامل می یابد و هم تصفیه می شود.

و پرسش های فراوان دیگر که با مرور زمان،پیش خواهد آمد!

ص:21

برای یافتن پاسخ این سؤالات هم از منابع احادیث می توان کمک گرفت و هم از دلایل عقلی؛زیرا هردو باهم ارتباط ناگسستنی دارند.

این نکته را باید به خاطر داشت که دلیلی ندارد،پیشرفت و ترقّی جامعۀ انسانی که به سوی حق و عدالت پیش می رود،ناگهان متوقف گردد و یا عقب گرد نماید؛ زیرا عقب نشینی و گذشته گرایی با جهش و پیشرفت هیچ گونه تناسبی ندارد.

بنابراین قیام مصلح بزرگ برای استقرار عدل و آزادی در سراسر جهان،هیچ گاه سبب نمی شود که جنبش صنعتی و ماشینی در شکل سالم و مفیدش برچیده و متوقف گردد.

با این که صنایع کنونی،نه تنها بسیاری از گره ها را از زندگی انسان ها گشوده است،بلکه یکی از پایه های استقرار حکومت واحد جهانی؛از قبیل نزدیکی و به هم پیوستگی دنیا از نظر وسایل ارتباطی و پیوندهای اجتماعی است و این موضوع بدون تکامل صنعتی ممکن نیست،ولی شکی نیست که این جنبش صنعتی و تکامل تکنولوژی،باید از صافی دقیق بگذرد تا جنبه های ناسالم و زیان بخش آن حذف گردد و سرانجام در مسیر منافع انسان ها و صلح و عدالت بسیج شود و روزی یک حکومت طرفدار حق و عدالت این کار را خواهد کرد،این مطلب در مورد اصل پیشرفت صنعت و تکنولوژی است.

اما دربارۀ تسلیحات باید گفت که برای استقرار چنان حکومتی،باید حکومت های خودکامه و بیدادگر از صحنۀ گیتی برچیده شود و برای نابودی آن ها در شرایط کنونی،«سلاح برتری»لازم است که شاید تصورش امروز برای ما ممکن نیست،ولی آیا این سلاح چیزی همانند یک«اشعۀ مرموز و مجهول»است که کاربرد آن ماورای سلاح های کنونی است و می تواند همۀ آن ها را خنثی کند و نقشۀ استفادۀ ابرقدرت ها را از آن عقیم بگذارد؟یا یک نوع تأثیر مرموز روانی و از کار انداختن دستگاه های فکری آن ها حتّی از راه های دور است که نتوانند هیچ گونه فکری برای به کار انداختن سلاح های مخرّب کنونی بنمایند؟و یا چیزی از قبیل احساس یک نوع ترس و وحشت فوق العاده که مانع هرگونه تصمیم گیری در این

ص:22

زمینه شود؟!و یا چیز دیگر...؟!نمی دانیم و نمی توانیم نوع این سلاح را،نه از نظر مادی یا روانی بودن و نه از جهات دیگر تعیین کنیم؛همین اندازه اجمالا می توانیم بگوییم که سلاح برتر خواهد بود و نیز می دانیم آن سلاح،سلاحی نیست که گناهکار و بی گناه را باهم نابود نماید و پایه های عدالت آینده را بر ظلم و ستم امروز بگذارد،این از نظر تجزیه و تحلیل عقلی. (1)

8*امّا از نظر منابع حدیث

تعبیرات جالبی دیده می شود که به طور ضمنی،پاسخ رسا و روشنی برای سؤالات فوق دربردارد؛از جمله:

در برابر فلان موضوع سر تسلیم فرود نیاورید-حوالۀ شما با شمشیر است-و یا به زور شمشیر،حق خود را می گیرم-یا از قدیم معروف بود،کشور با دو چیز اداره می شود،قلم و شمشیر-همۀ این تعبیرها جنبۀ سمبولیک دارند و مفهوم آن تکیه بر قدرت و استفاده از نیروی نظامی است.

ضرب المثل های بسیاری امروز در این زمینه در دست است،مثلا می گویند:

«فلان کس شمشیر را از رو بسته»یعنی آشکارا قدرت نمایی می کند یا این که «شمشیر میان ما و شما حکومت خواهد کرد»اشاره دارد بر این که جز از راه جنگ مسأله حل نمی شود یا این که«شمشیرها را غلاف نمی کنیم تا به هدف برسیم»کنایه از این است که مبارزه را تا آخر ادامه می دهیم،یا این که«فلان کس شمشیرش را غلاف کرده»یعنی دست از پیکار برداشته است،یا«فلان کس شمشیر دو دم است» یعنی از دو سو مبارزه می کند.تمام این تعبیرات از شمشیر،کنایه از قدرت و مبارزه است.

در روایات اسلامی نیز می خوانیم«الجنّة تحت ظلال السّیوف»بهشت زیر سایۀ شمشیرها است؛«السّیوف مقالید الجنّة»شمشیرها کلیدهای بهشتند؛همۀ این

ص:23


1- 1) -در این مورد به فصل تسلیحات این بخش مراجعه شود.

عبارات اشاره به جهاد و جانبازی و استفاده از قدرت است و این گونه تعبیرات سمبولیک از«شمشیر»یا«قلم»در زبان های مختلف فراوان است.

از این جا روشن می شود که منظور از قیام مهدی علیه السّلام با شمشیر،همان اتّکا به قدرت است و چنین گمان نشود که این مصلح بزرگ آسمانی به شکل یک معلم یا یک واعظ و یا راهنمای مسایل اجتماعی ظاهر می شود و رسالت او تنها اندرز دادن مردم است.

بلکه او یک رهبر دورنگر و دوراندیش است که نخست از حربۀ منطق بهره گیری کافی می کند،آن جا که گفتار حق سودی نبخشید(که دربارۀ زورگویان و جبّاران سودی هم نخواهد داشت)دست به شمشیر می برد؛چون چارۀ دیگری نخواهد داشت،حتی با آن هایی که کنار آمده و جزیه می گیرد،از آن جایی که در نهایت آن ها نیز از سیادت و بزرگواری او سوء استفاده نموده،پیمان شکنی خواهند کرد،دیگر راه سومی نخواهد داشت،جز اصلاح با شمشیر،همان گونه که با مکیّان و پیمان شکنان دیگر شهرها خواهد نمود؛یعنی در صورت عدم امکان اصلاح،متوسّل به قدرت می شود و ستمکاران را بر سر جای خود می نشاند و یا در صورت لزوم وجود ناپاک آن ها را از میان برمی دارد و شکّی نیست برای اصلاح گروهی از مردم،جز این راهی نیست که گفته اند«الناس لا یقیمهم إلاّ السّیف»مردم را درست نمی کند مگر شمشیر.

به تعبیر دیگر تنها وظیفه امام علیه السّلام روشنگری و ارایۀ راه نیست،بلکه وظیفۀ مهم ترش اجرای قوانین الهی و به ثمر رساندن انقلاب تکاملی اسلام و رساندن به مقصد و ایصال به مطلوب است.

از گفتار فوق این نکته روشن می شود که برخلاف بعضی کوته فکران که چنین می پندارند،او به هنگام قیامش بی مقدّمه و بدون پیش گرفتن راه اصلاح،دست به سلاح می برد و طبق آن،افسانۀ دروغین(آن قدر خون ریزی می کند تا خون به رکابش برسد!)را ساخته اند،بلکه نخست از طریق رهبری فکری و روشنگری در همۀ زمینه ها می پردازد و به تعبیر رسای مذهبی«اتمام حجّت»می کند آن چنان که

ص:24

هرکس کم ترین آمادگی برای پذیرای منطقی آیین حق داشته باشد،روشن شود و تنها کسانی باقی می مانند که جز از طریق توسّل به زور و خشونت اصلاح پذیر نیستند.

از قراین روشن می شود که روش او،روش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است.پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله سیزده سال تمام در مکّه به دعوت آشکار مشغول بود و آن هایی که پذیرای حق بودند،اطراف او را گرفتند و سر تسلیم فرود آوردند،اما گردن کشان یاغی و زورمند که اکثریّت تودۀ نادان را،تشکیل می دادند،در برابرش مقاومت به خرج دادند که او سرانجام به مدینه هجرت نمود و با تشکیل حکومت اسلامی و فراهم ساختن قدرت و نیروی نظامی،در برابر آن ها ایستادگی کرد و راه خود را به سوی یک دعوت عمومی گشود.

گرچه در زمینۀ دعوت اسلام،از سوی دشمنان سمپاشی زیاد شده و می خواهند اسلام را تنها دین و آیین شمشیر و خونریزی معرّفی نمایند،ولی بهترین سندی که امروز در برابر آن ها در دست است و خوشبختانه نتوانسته اند آن را بپوشانند یا از میان بردارند،این است که اگر چهرۀ اسلام متوسّل به خشونت بود،در کتاب خود «قرآن»برای اثبات حقایق و گشودن راه پیشرفت خود،نیازی به این همه استدلال نداشت و در موضوع خداشناسی و معاد و اصول اساسی اسلام،به دلایل گوناگون تکیه نمی کرد و متفکران و صاحبان عقل و اندیشه را به داوری نمی طلبید و سخنی از علم و دانش نمی گفت؛زیرا یک رژیم خشن نظامی،جز زبان زور،هیچ استدلال و منطقی را نمی پذیرد،می بینیم اسلام،حتی هنگام توسل به زور نیز موضع خود را با دلایل منطقی به عنوان یک ضرورت اجتناب ناپذیر،مشخص می ساخت و در صورت اشاره فرد مقابل،دست به اسلحه می برد.

مهدی موعود علیه السّلام نیز در این روش همانند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله عمل خواهد کرد،به اضافه این که در عصر او سطح افکار عمومی پیشرفت کرده و توسل به منطق ضرورت بیشتری پیدا خواهد کرد،آن گونه که اعمال خشونت نیز در برابر زورگویان گردنکش،اجتناب ناپذیر خواهد شد.

ص:25

به طور مسلّم انقلاب او در پاره ای از قسمت ها یک انقلاب خونین خواهد بود، خون های ناپاک کالبد جامعۀ بشری با تیغ او بیرون خواهد ریخت و در هیچ جامعۀ فاسدی جز از این راه،راه دیگری برای اصلاحات بنیادی جامعه وجود نخواهد داشت،ولی مفهوم این سخن آن نیست که او بی حساب خون می ریزد و بی دلیل می کشد،بلکه با رعایت احتیاط و مشروعیت جوانب مختلف آن،به کشتار اقدام خواهد کرد؛مانند طبیبی که در خون گرفتن از بیمار،حتی میلی گرم را نیز به حساب می آورد.

9*امیران ایرانی ارتش

روایاتی که دربارۀ سی صد و سیزده تن یاران خاص الخاص،«قائم علیه السّلام»وارد شده،همگی گواه بر این است که آن ها حاکمان والیان و امیران ارتش حضرت «مهدی موعود علیه السّلام»هستند و همۀ آن ها از عجم ها خواهند بود که نیازی به تکرار آن ها نیست.(به فصل های مربوطه مراجعه فرمایید.)

ابی الجارود گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:یاران«قائم علیه السّلام»سی صد و سیزده مرد از فرزندان عجم خواهند بود که بعضی از آن ها در روز در میان ابر حمل می شود و به نام خود و به نام پدرش با خصوصیاتش معروف است و بعضی از آنان در بسترش به خواب باشند و بدون قرار قبلی در مکّه(با امام علیه السّلام)دیدار کنند. (1)

10*اسماء یاران در صحیفۀ لاک و مهرشده

1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«مع القآئم صحیفة مختومة،فیها عدد أصحابه بأسمائهم و بلدانهم و حلاهم و کناهم،هم کرّارون مجدّون فی طاعة اللّه و طاعته.. (2)با«قائم علیه السّلام» صحیفۀ مهرشده ای است که در آن تعداد و نام و شهرها و طبیعت ها و زینت ها و کنیه هایشان نوشته شده است،آنان هجوم برنده(به سوی دشمن و)تلاش کننده در

ص:26


1- 1) -ترجمه غیبت نعمانی:باب 20 ص 370. [1]
2- 2) -بشارة الإسلام:ص 9؛ [2]الزام النّاصب:ص 63؛ [3]یوم الخلاص:ص 213.

طاعت خدا و طاعت او هستند.

11*شناخت امامان،مشخّصات یاران او را

1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:إنّی لأعرف أسمائهم،و أسماء ابائهم،و اسماء خیولهم،و هم خیر فوارس علی ظهر الارض(أو من خیر فوارس علی ظهر الأرض). (1)من نام آن ها و پدرانشان و نام اسبانشان را می شناسم،آن ها بهترین سواران روی زمین یا از بهترین سواران بر روی زمین هستند.

2-و قد سأل الصادق علیه السّلام صاحبه أبو بصیر عند سماع حدیث أمیر المؤمنین علیه السّلام منه قائلا:

جعلت فداک،هل کان أمیر المؤمنین یعرف أصحاب القآئم کما یعرف عدّتهم؟.فقال:)-لقد کان یعرفهم بأسمائهم و أسماء آبائهم (2).ابی بصیر وقتی که حدیث امیر المؤمنین علیه السّلام را از حضرت شنید،از امام صادق علیه السّلام سؤال نمود:فدایت شوم!آیا امیر المؤمنین علیه السّلام هم، نام های اصحاب«قائم علیه السّلام»را آن گونه که تعدادشان را می دانست،می شناخت؟!

فرمود:به تحقیق نام های آن ها و پدرانشان را می شناخت.

3-(و زاد:)-و کلّ ما عرفه أمیر المؤمنین فقد عرفه الحسن و کلّ ما عرفه الحسن فقد عرّفه الحسین و کل ما عرّفه الحسین،فقد علمه علی بن الحسین و کل ما علمه علی بن الحسین فقد علمه محمد بن علی و کل ما عرفه محمد بن علی فقد عرفه و علمه صاحبکم (یعنی نفسه..)قال صاحبه:مکتوب؟.فقال الصادق علیه السّلام:مکتوب فی کتاب محفوظ فی القلب مثبت فی الذکر لا ینسی!. (3)و اضافه کرد هر آن چه را که امیر المؤمنین علیه السّلام شناخته بود، (امام)حسن علیه السّلام نیز می شناخت(و همۀ امامان پشت سر هم)می شناختند و صاحب شما(یعنی امام صادق علیه السّلام)هم می دانست.

ابی بصیر پرسید:نوشته شده است؟!

امام صادق علیه السّلام فرمود:در کتابی که محفوظ در قلب است و ثبت شده در ذکر و

ص:27


1- 1) -الزام النّاصب:ص 178؛ [1]یوم الخلاص:ص 213.
2- 2) -غیبت طوسی:285 بعضی از آن؛بشارة الإسلام:ص 208؛ [2]الزام النّاصب:ص 199؛ [3]یوم الخلاص:ص 213.
3- 3) -بشارة الإسلام:ص 208؛ [4]یوم الخلاص:ص 213.

فراموش شدنی نیست،نوشته شده است.

4-(و جاء عن الجواد علیه السّلام راویا عن آبائه عن النبی صلّی اللّه علیه و اله قوله:)(و بلفظ آخر فیه تأکید أقسم علیه أمیر المؤمنین علیه السّلام بقوله:)-و اللّه انّی لأعرفهم بأسمائهم و أسماء آبائهم و قبائلهم و حلاهم(أی ألبستهم و أسلحتهم)و مواقع منازلهم و مراتبهم.و هم المفقودون عن فرشهم و قبائلهم،السائرون فی لیلهم و نهارهم إلی مکة و ذلک عند استماع الصوت-أی النداء من جبرائیل علیه السّلام فی السنة الّتی یظهر فیها أمر اللّه-و هم القضاة و الحکّام علی الناس(1)از امام جواد علیه السّلام از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمده است،آن حضرت فرمود:(با لفظ دیگری که امیر المؤمنین علیه السّلام تأکید کرده و قسم یاد می کند)به خدا قسم!من نام ها و نام پدران و قبایل و زینت هایشان(یعنی اسلحه ها و لباس هایشان)را می شناسم و محلّ منزل و درجاتشان را می دانم.

آن ها گمشدگان رختخواب ها و قبیله هایشان و روندگان شب و روزشان هستند که به سوی«مکّه»می روند.موقع شنیدن صدای(آسمانی)جبرائیل را در سالی که در آن سال امر خدا«قائم علیه السّلام»ظهور می کند و آن ها قاضیان و حاکمان مردم هستند.

12*پدر و مادرم فدای آن ها باد

1-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«بأبی و أمّی من عدّتهم فی السّماء معروفة و فی الأرض مجهولة. (1)پدر و مادرم فدای کسانی باد که تعداد(و نام هایشان)در آسمان معروف و در زمین مجهول است!»

2-هم چنین فرمود:«یجاهدهم فی اللّه(ای یجاهد الکفّار)قوم أذلّة عند المتکبّرین، فی الأرض مجهولون،و فی السّماء معروفون. (2)با کفّار می جنگند قومی که نزد متکبّران ذلیلند،در زمین ناشناخته و در آسمان شناخته شدگانند.»

ص:28


1- 2) -نهج البلاغة:126/2؛ [1]بشارة الإسلام:ص 83؛ [2]منتخب الأثر:ص 239 و 314؛ [3]ینابیع المودة:94/3؛ [4]یوم الخلاص:ص 214.
2- 3) -همان مدرک:196/1؛ [5]ینابیع المودة:95/3؛ [6]یوم الخلاص:ص 214.

13*در نما شبیه همدیگرند

1-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«..و کأنّی أنظر إلیهم،و الزّیّ واحد،و القدّ واحد،و الجمال واحد،و اللّباس واحد!کأنّما یطلبون شیئا ضاع منهم،فهم متحیّرون فی أمرهم،حتّی یخرج الیهم من تحت ستار الکعبة فی آخرها رجل أشبه الناس برسول اللّه خلقا و خلقا و حسنا و جمالا،فیقولون أنت المهدیّ؟!فیجیبهم أنا المهدیّ بایعوا. (1)گویا من به آن ها می نگرم در حالی که شکل و قدّ و جمال و لباس یکی است،مانند این است در جستجوی گمشده ای هستند(در طلب چیزی اند که گم کرده اند)،پس آن ها در کارشان متحیّرند تا این که در آخر روز از زیر استار کعبه بیرون می آید مردی که شبیه ترین خلق است به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از جهت آفرینش و اخلاق و زیبایی و جمال است،پس می پرسند:

مهدی تویی؟!جواب می دهد:منم مهدی،بیعت کنید!»

14*صفات یاران و ارتشیان

در معرّفی واحدها و یگان های ارتش امام علیه السّلام از نظر مشخّصه های جسمی و روحی و شناساندن کمالات وجودی آن ها،روایت های فراوان وارد شده است که برای اطّلاع عزیزان،تعدادی از آن ها را می آوریم.

1-قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یکون شیعتنا فی دولة القآئم علیه السّلام سنام الأرض و حکّامها،یعطی کل رجل منهم قوة أربعین رجلا و قال أبو جعفر علیه السّلام:ألقی الرعب فی قلوب شیعتنا من عدونا، فإذا وقع أمرنا و خرج مهدیّنا،کان أحدهم أجری من اللّیث،و أمضی من السنان،یطأ عدونا بقدمیه و یقتله بکفیه. (2)امام صادق علیه السّلام فرمود:شیعیان ما در دولت«قائم علیه السّلام»ارکان بزرگ(یا کوهان)زمین و حکّام آن هستند،برای هر مردی،نیروی چهل مرد داده می شود و امام باقر علیه السّلام فرمود:ترس از دشمنان ما به دل های شیعیان ما انداخته می شود،وقتی که امر ما واقع شد و مهدی ما خروج کرد،هریک از آن ها بی باک تر از

ص:29


1- 1) -الملاحم و الفتن:ص 122؛ [1]یوم الخلاص:ص 215.
2- 2) -اثبات الهداة:556/3 ب 32 ف 33 ح 603؛ [2]معجم أحادیث امام المهدی:6/4 ح 1081؛ [3]مهدی منتظر:ص 332. [4]بحار الأنوار:372/52 ب 27 ح 164 [5] از اختصاص.

شیر و تیزتر از نیزه می شوند،دشمنان ما را با دو پایش(لگدمال)می کند و با دستانش می کشد.

2-عن جابر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:إن اللّه-عزّ و جلّ-یلقی فی قلوب شیعتنا الرعب، فإذا قام قآئمنا و ظهر مهدیّنا کان الرّجل أجری من لیث و أمضی من سنان. (1)جابر گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند عزّ و جلّ(در زمان غیبت)ترس را به دل های شیعیان ما می اندازد،(اما)وقتی که امر ما واقع شد و«مهدی علیه السّلام»ما ظهور کرد،هر مردی از آن ها بی باک تر از شیر و سریع تر از نیزه می شود.»

3-عمرو بن شمر عن جابر قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إن اللّه نزع الخوف من قلوب شیعتنا، و أسکنه قلوب أعدائنا،فواحدهم أمضی من سنان و أجری من لیث،یطعن عدوه برمحه و یضربه بسیفه،و یدوسه بقدمه. (2)عمرو بن شمر از جابر گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:

همانا خداوند ترس را از دل های شیعیان ما جدا می کند و در دل های دشمنان ما جا داده است،پس هریک از آن ها،گذرنده تر از نیزه و بی باک تر از شیر است،با نیزه دشمنش را می زند و با شمشیرش ضربت وارد می کند و با پایش لگدمال می نماید(می کوبد).»

4-امام باقر علیه السّلام فرمود:گویا اصحاب«قائم علیه السّلام»را می بینم.در حالتی که مابین مشرق و مغرب را احاطه کرده اند و هیچ چیز نیست مگر این که مطیع ایشان شده است،حتی درّندگان زمین و درّندگان پرنده(هوا)،همه چیز طالب رضای ایشانند، حتی این که زمین بر زمین فخر می کند و می گوید:امروز مردی از اصحاب«قائم علیه السّلام» از روی من عبور کرد. (3)

5-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:«لوط علیه السّلام که می گفت: لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلی رُکْنٍ شَدِیدٍ (4)ای کاش من بر شما نیرویی داشتم یا به رکن استواری،پناهنده

ص:30


1- 1) -بحار الأنوار: [1]370/52 ب 27 ح 161 از کشف الغمّة؛ [2]منتخب الأثر:ص 613 [3] از ج 3 حلیة الأولیاء؛ینابیع المودّة: [4]109/3 ب 78 از فرائد السمطین.
2- 2) -بحار الأنوار: [5]336/52 ب 27 ح 70 از الخرائج.
3- 3) -معجم أحادیث امام المهدی:282/3 ح 818؛بحار الأنوار:327/52 ب 27 ح 43. [6]
4- 4) -هود:80. [7]

می شدم؛این را نمی گفت،مگر قوّت و قدرت«قائم علیه السّلام»را آرزو می کرد و اصحاب (قدرتمند)او را تمنّا می نمود،چون بر هر مردی از آن ها قوّت چهل مرد داده می شود و قلب او سخت تر از پارۀ آهن است،اگر به کوه های آهنین گذر کنند،آن ها را پاره پاره می نمایند،شمشیرهای خود را باز نگیرند تا خداوند عزّ و جلّ راضی شود. (1)

6-امام زین العابدین علیه السّلام فرمود:وقتی که«قائم علیه السّلام»قیام کند،خداوند از شیعیان آفت و مرض را ببرد و دل های ایشان را مانند پاره های آهن سازد و به هر مردی از آن ها قوّت چهل مرد دهد و حکّام زمین و بلندرتبه ها خواهند بود. (2)

7-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:هرگاه امر ما واقع شود و مهدی ما بیاید،هر مردی از شیعیان ما بی باک تر از شیر و بانفوذتر از نیزه خواهد بود،دشمن خود را لگدکوب کنند و به دست خود می زند و این در نزد نزول رحمت خدا و فرج او بر بندگان است.» (3)

8-سعد گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:حدیثنا صعب مستصعب لا یحتمله إلاّ ملک مقرّب،أو نبی مرسل،أو مؤمن امتحن،أو مدینة حصینة،فإذا وقع أمرنا و جاء مهدینا،کان الرجل من شیعتنا أجری من لیث،و أمضی من سنان،یطأ عدونا برجلیه،و یضربه بکفیه، و ذلک عند نزول رحمة اللّه و فرجه علی العباد. (4)سرگذشت ما سخت و سخت تر است، آن را تحمّل نکند،مگر ملک مقرّب یا نبی مرسل یا بنده ای که از امتحان درآمده یا شهری دارای دژ محکم باشد،پس زمانی که امر ما واقع شد و مهدی علیه السّلام ما آمد،هر مردی از شیعیان ما بی باک تر از شیر و بانفوذتر از نیزه می شود و دشمن ما را لگد کوب کند و با دستانش می زند و این قضایا هنگام نزول رحمت خدا و گشایشش بر

ص:31


1- 1) -معجم أحادیث امام المهدی:172/5 ح 1598؛منتخب الأثر:ص 613 ف 8 ب 2 ح 1؛ینابیع المودة:/3 241 ب 71 ح 21؛کمال الدّین:673/2 ب 58 ح 26 اثبات الهداة:494/3 ب 32 ف 5 ح 249؛ بحار الأنوار:327/52 ب 27 ح 44؛مهدی منتظر:ص 331. [1]
2- 2) -همان مدرک:192/3 ح 713؛بحار الأنوار:317/52 ب 27 ح 12.
3- 3) -همان مدرک:285/3 ح 822؛ [2]بحار الأنوار:318/52 ب 27 ح 17. [3]
4- 4) -بحار الأنوار: [4]318/52 ب 27 ح 17 از بصائر الدّرجات. [5]

بندگان خواهد شد.

ثوبان گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«تجییء الرّایات السّود من قبل المشرق کأنّ قلوبهم من حدید فمن سمع بهم فلیأتهم و لو حبوا علی الثّلج. (1)می آید پرچم های سیاه از سوی مشرق،گویی دلهایشان از آهن است،هرکس آمدن آن ها را بشنود،به سوی آنان برود،اگرچه با چهار دست و پا باشد.»

9-هم چنین از ثوبان از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:یقتتل عند کرّتکم ثلاثة کلّهم ابن خلیفة ثمّ لا یصیر إلی أحد ثمّ تجییء الرّایات السّود فیقتلونهم قتلا لم یقتله قوم مثله،ثمّ یجییء خلیفة اللّه المهدیّ فاذا سمعتم به فآتوه فبایعوه فإنّه خلیفة اللّه المهدی. (2)در بازگشت شما سه نفر(هم زمان)می جنگند،همگی از فرزندان خلیفه هستند،دیگر (خلافت)به کسی برنمی گردد،سپس پرچم های سیاه می آید آن ها را می کشند، کشتنی که مانند آن را هیچ گروهی نکشته است،بعد از آن خلیفۀ خدا مهدی می آید، پس زمانی که او را شنیدید،به سوی او بروید و بیعت کنید،چون او خلیفۀ خدا «مهدی علیه السّلام»است.

اخبار فراوان دیگر است که به همین تعداد اکتفا می شود،این اخبار شامل حال همۀ یاران،بلکه همۀ شیعیان،حتی بعد از انقضای جنگ هم می شود.

15*اگر به کوه بتازند از جا می کنند

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«یخرج بجیش لو استقبل به الجبال لهدمها و اتّخذ فیها طریقا. (3)با لشکری خروج می کند که اگر آن ها به کوه ها روآورند،از بین می برند و راه را باز نماید.

2-فضیل بن یسار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام«قال:له کنز بالطّالقان ما هو بذهب،و لا فضة، و رایة لم تنشر منذ طویت،و رجال کأن قلوبهم زبر الحدید لا یشوبها شک فی ذات اللّه أشد

ص:32


1- 1) -ینابیع المودّة: [1]166/3 ب 94 از غایة المرام. [2]
2- 2) -همان مدرک:166/3 ب 94 از غایة المرام. [3]
3- 3) -کشف الغمّة:314/3؛بشارة الإسلام:ص 183؛ [4]یوم الخلاص:ص 272 به نقل از آن ها.

من الحجر،لو حملوا علی الجبال لأزالوها،لا یقصدون برایاتهم بلدة إلاّ خربوها،کأنّ علی خیولهم العقبان،یتمسحون بسرج الإمام علیه السّلام....یطلبون بذلک البرکة. (1)فضیل بن یسار گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:خدا خزینه هایی در طالقان دارد،نه از طلا است و نه از نقره و پرچم پیچیده ای است که از آن روزی که پیچیده شده،باز نشده است و مردانی است که دل هایشان مانند پاره های آهن است،در شناختن خدا شکّی بر دل هایشان راه پیدا نمی کند و از سنگ سخت تر است،اگر به کوه ها حمله کنند،از جا می کنند،با پرچم هایشان به شهری رونمی آورند،مگر این که آن را ویران سازند، نشستن آن ها بر اسبانشان،مثل این که روی عقاب(شاهین ها)نشسته اند،(از شدّت محبّتشان)خود را به زین امام می مالند،با این کار طلب برکت می نمایند.

16*اسبان زیبا و مردان نشان دار

علی بن عاصم،عن أبی جعفر الثانی،عن آبائه علیهم السّلام قال:«قال النبی صلّی اللّه علیه و اله لابیّ بن کعب فی وصف القآئم علیه السّلام:إن اللّه تعالی رکب فی صلب الحسن علیه السّلام (2)نطفة مبارکة زکیة طیبة طاهرة مطهرة،یرضی بها کل مؤمن ممن قد أخذ اللّه میثاقه فی الولایة،و یکفر بها کل جاحد، فهو إمام تقی نقی سار مرضی هاد مهدی.

یحکم بالعدل و یأمر به،یصدق اللّه عز و جل و یصدقه اللّه فی قوله.یخرج من تهامة حین تظهر الدلائل و العلامات،و له کنوز لا ذهب و لا فضة إلاّ خیول مطهمة،و رجال مسوّمة (3)یجمع اللّه له من أقاصی البلاد علی عدة أهل بدر ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا،معه صحیفة مختومة

ص:33


1- 1) -بحار الأنوار:308/52 ب 26 ح 82. [1]
2- 2) -یعنی الحسن بن علی العسکری علیهما السّلام و فی الاصل المطبوع:(فی صلب الحسین)و هو تصحیف و الحدیث فی النص علی الائمة الاثنی عشر [2]علیهم السّلام فاقتطع المؤلف رحمه اللّه ما یتعلق بالحجة ابن الحسن العسکری علیه الصلاة و السلام.
3- 3) -یقال:جواد مطهم أی تام الحسن،و هو من أوصاف الخیل،و المسوم:المعلم بعلامة یعرف بها،و کان ذلک من دأب الشجعان عند الحرب یعلمون بریش طائر أو سومة صوف أو عمامة،و قد نزلت الملائکة یوم بدر و کانت سیماهم عمائم بیضا قد أرسلوها علی ظهورهم الا جبریل فکانت عمامته صفراء و منه قول سحیم بن وثیل الریاحی:أنا ابن جلا و طلاع الثنایا*متی أضع العمامة تعرفونی

فیها عدد أصحابه بأسمائهم،و بلدانهم و طبائعهم،و حلاهم،و کناهم،کدّادون مجدّون فی طاعته. (1)علی بن عاصم گوید که ابی جعفر دوّم(امام جواد)علیه السّلام از پدران بزرگوارش علیهم السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در وصف حضرت قائم علیه السّلام به ابیّ بن کعب فرمود:خدای تعالی در صلب(حسن عسکری علیه السّلام)نطفۀ مبارک و پاک و طیّب و طاهر و مطهّر ترکیب نمود،همۀ مؤمنانی که پیمانش را در ولایت از او گرفته است، به آن راضی می شوند و تمام منکران به او کافر می شوند،پس او امام تقی،نقی، مرضی،هادی مهدی علیهم السّلام است.

به عدالت حکم می نماید و با آن امر می کند،خداوند عزّ و جلّ را تصدیق می نماید و خدا نیز او را در گفتارش تصدیق می کند،وقتی که دلایل و علامت ها آشکار شود از تهامه بیرون آید،برای او گنج هایی است،نه از زر و سیم،بلکه اسبان زیبا و خوش منظر و مردان نشان دار که خداوند از دورترین شهرها به تعداد اهل بدر سی صد و سیزده مرد جمع نموده است و صحیفۀ مهرشده ای با او باشد و در آن تعداد یاران او با نام و شهرها و طبیعت ها و زینت ها و کنیه هایشان است،ایشان زحمت کشان و تلاش کنندگان در اطاعت او(قائم علیه السّلام)هستند.

17*شب زنده داران

1-فضیل بن یسار گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«رجال لا ینامون اللیل،لهم دویّ فی صلاتهم کدویّ النحل،یبیتون قیاما علی أطرافهم،و یصبحون علی خیولهم،رهبان باللیل لیوث بالنّهار.... (2)مردانی که شب ها نمی خوابند،زمزمه شان در نماز مانند زمزمۀ زنبوران عسل است و شب تا صبح روی پایشان می ایستند و سوار بر اسبان به صبح می رسانند،راهبان شب و شیران روزند.»

2-طارق بن شهاب از حذیفه نقل می کند:شنیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«فیخرج

ص:34


1- 1) -بحار الأنوار:310/52 ب 27 ح 4؛ [1]بشارة الإسلام:ص 9؛ [2]الملاحم و الفتن:ص 50 قسمتی از آن؛الزام النّاصب:ص 63. [3]
2- 2) -همان مدرک:308/52 ب 26 ح 82. [4]

النّجباء من مصر و الأبدال من الشام و عصائب العراق رهبان باللّیل،لیوث بالنهار. (1)...پس نجبا از مصر و ابدال از شام و دسته های عراق بیرون می آیند،راهبان شب،شیران روزند....»

18*جان نثاران روز

فضیل بن یسار گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود:«.و یحفّون به یقونه بأنفسهم فی الحروب،و یکفونه ما یرید فیهم هم أطوع له من الأمة لسیّدها،....در جنگ ها به دور او می پیچند(اطراف او را می گیرند و حلقه می زنند)و در جنگ ها با جانشان از او نگهداری می کنند و هرچه از آن ها بخواهد،کفایت می کنند(برآورده می سازند) آن ها نسبت به او از کنیزان برده نسبت به آقا(صاحبانشان)فرمانبردارترند.... (2)

19*دل های فروزان دارند و آرزویشان شهادت

1-فضیل بن یسار گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«کالمصابیح کأنّ قلوبهم القنادیل، و هم من خشیة اللّه مشفقون یدعون بالشهادة،و یتمنّون أن یقتلوا فی سبیل اللّه شعارهم:یا لثارات الحسین،إذا ساروا،یسیر الرّعب أمامهم مسیرة شهر یمشون إلی المولی إرسالا، بهم ینصر اللّه إمام الحق... (3)؛مانند چراغ ها فروزان در قلب هایشان(لوسترها و) قندیل ها آویزان است و آن ها از ترس خدا حیرانند و برای شهادت دعا می کنند و آرزویشان کشته شدن در راه خداست،شعارشان«یا لثارات الحسین»است،زمانی که سیر می کنند«رعب»در مسافت یک ماه راه در جلویشان در حرکت است و به سوی مولا می روند،رفتنی(عاشقانه)،خداوند به وسیلۀ آن ها امام حق را نصرت دهد.

ص:35


1- 1) -الإختصاص:ص 208؛بحار الأنوار: [1]304/52 ب 26 ح 73 از اختصاص؛الملاحم و الفتن:ص 50 و 52 ؛یوم الخلاص:ص 208. [2]یوم الخلاص:ص 208.
2- 2) -بحار الأنوار:308/52 ب 26 ح 82. [3]
3- 3) -همان مدرک:308/52 ب 26 ح 82. [4]

20*ستون ها و امنای مردم

عبد الملک بن اعین گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«و أنتم قوّام الأرض و خزّآنها؛ (1)و شمایید پایه ها(ارکان دین)و شمایید خزینه داران زمین.»

21*ارتش جوان

1-امام باقر و امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:اصحاب مهدی جوان ها هستند که پیر و کامل در میان آن ها مانند سرمه در چشم و یا نمک در طعام است و نمک در طعام کم ترین چیزی است». (2)

2-امام باقر و صادق علیهما السّلام فرمودند:«بینا شباب الشّیعة علی ظهور منازلهم نیام إذ توافوا إلی صاحبهم فی لیلة واحدة علی غیر میعاد،فیصبحون بمکّة،(فیجتمعون قزعا کقزع الخریف من القبائل). (3)درحالی که جوانان شیعه در پشت بام های خود در خوابند، ناگهان در یک شب بدون مواعدۀ قبلی در مکّه نزد صاحب خود جمع می شوند مانند ابر پاییزی از قبیله ها.»

22*ارتش غضب

1-ابی جمیله،از جابر روایت کرده است که گفت:برایم حدیث کرد کسی که مسیّب بن نجبه را دیده بود او گفت:«جاء رجل إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام و معه رجل،یقال له:

ص:36


1- 1) -قوّام الأرض أی القائمین بأمور الخلق فی الأرض و حکّامهم فیها،و الخزّان أی یجعل الإمام علیه السّلام ضبط أموال المسلمین إلیهم.منه رحمه اللّه. روضة الکافی ص 294؛بحار الأنوار:335/52 ب 27 ح 69 از الخرائج.
2- 2) -«حکیم بن سعد،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:أصحاب المهدی شباب لا کهول فیهم،إلا مثل کحل العین و الملح فی الزاد و أقل الزّاد الملح.»معجم أحادیث امام المهدی:102/3 ح 644؛ [1]غیبت نعمانی:باب 20 ص 215؛ [2]غیبت طوسی ص 476 ف 8 ح 501؛منتخب الأثر:ص 484؛207-206؛ [3]ینابیع المودة:66/3 با لفظ دیگر؛الملاحم و الفتن:ص 118 اوّل روایت؛بحار الأنوار:334/52 ب 27 ح 63؛ [4]ملاحم ابن طاووس:144.
3- 3) -غیبت نعمانی:باب 170/20؛ [5]معجم احادیث امام المهدی:199/3 ح 719؛ [6]بحار الأنوار:239/52 و 288 و 306 ب 26 [7] ح 79 جز اولش و 370 جز آخرش؛الزام النّاصب:ص 223؛ [8]بشارة الإسلام:ص 103 و 205 و 207؛الإمام المهدی:ص 226؛یوم الخلاص:ص 218. [9]الإمام المهدی:ص 226؛ [10]یوم الخلاص:ص 218.

ابن السوداء،فقال له:یا أمیر المؤمنین!إنّ هذا یکذب علی اللّه و علی رسوله،و یستشهدک.

فقال أمیر المؤمنین:لقد أعرض و أطول،یقول ماذا؟قال:یذکر جیش الغضب فقال:خلّ سبیل الرجل!اولئک قوم یأتون فی آخر الزّمان قزع کقزع الخریف*الرجل و الرجلان و الثلاثة،فی کل قبیلة حتی یبلغ تسعة،أما و اللّه،إنّی لأعرف أمیرهم و اسمه و مناخ رکابهم ثم نهض و هو یقول:[باقرا]باقرا باقرا ثم قال:ذلک رجل من ذریتی یبقر الحدیث بقرا. (1)

مردی پیش امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و کسی(را دستگیر کرده و)آورده بود که به او فرزند سیاه می گفتند.پس به امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کرد:ای امیر المؤمنین علیه السّلام!این مرد به خدا و رسولش دروغ می بندد و تو را نیز به دروغش شاهد می گیرد.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:سخن عریض و طویل گفته(حرف زیادی زده است که او را تکذیب می کنی)چه می گوید!؟

گفت:دربارۀ«جیش الغضب»؛یعنی ارتش غضب حرف می زند!

حضرت فرمود:رهایش کنید!آن ها(یعنی ارتش غضب)قومی هستند که در آخر الزّمان می آیند مانند ابرهای پاییزی،یکی،دوتا و سه تا در هر قبیله ای تا جمع شوند و به نه نفر برسند،آگاه باش،به خدا قسم!من امیر آن ها و اسم و محلّ خوابیدن مرکب هایشان را می شناسم.سپس حضرت بلند شده و فرمود:باقرا، باقرا،باقرا و فرمود:او مردی است از ذریّۀ من،حدیث(علم)را می شکافد،چه شکافتنی.»

2-احنف بن قیس گوید:«دخلت علی علیّ علیه السّلام فی حاجة لی فجاء ابن الکوا و شبث بن ربعی فاستاذنا علیه،فقال لی علیّ علیه السّلام:إن شئت أن آذن لهما فانک أنت بدأت بالحاجة؟قال:

فقلت:یا أمیر المؤمنین!فائذن لهما.فدخلا فقال:ما حملکما علی أن خرجتما علی بحرورا؟ قالا:أحببنا أن تکون من الغضب،فقال:و یحکما و هل فی ولایتی غضب؟أو یکون الغضب

ص:37


1- 1) -بیان:لقد أعرض و أطول:أی قال لک قولا عریضا طویلا تنسبه إلی الکذب فیه و یحتمل أن یکون المعنی إنّ السائل أعرض و أطول فی السؤال.غیبت نعمانی:ص 168؛ [1]بشارة الإسلام:ص 42؛ [2]بحار الأنوار:/52 247 ب 25 ح 128. [3]

حتی یکون من البلاء کذا و کذا. (1)برای حاجتی به خدمت علی علیه السّلام رسیدم،پس ابن کوّا و شبث بن ربعی آمدند و اجازۀ ورود خواستند.

حضرت به من فرمود:تو به گفتن حاجت ابتدا کردی(نوبت اوّل تویی) می خواهی تو اجازه بده!

عرض کردم:ای امیر المؤمنین علیه السّلام(از طرف من مانعی نیست)اجازه بدهید،پس داخل شدند.حضرت به آن ها فرمود:چه باعث شد شما در«حرورا»به من خروج کردید؟!

گفتند:دوست داشتیم تو از«غضب»باشی!

فرمود:وای بر شما آیا در ولایت(امر)من غضب هست؟!(یا غضب آن وقت خواهد شد که از امتحان ها چنین و چنان پیش آید.)

از مفاد دو روایت فوق،معلوم می شود که مسألۀ«جیش غضب»در آن زمان جا افتاده بوده است و در روایت دوّم آن دو نفر از بزرگان خوارج نهروان هم آرزو داشتند که جزء جیش غضب باشند که امیر المؤمنین علیه السّلام آن ها را آگاه ساخت که هنوز شرایطش موجود نیست،باید امتحان ها پیش آید تا ارتش غضب پیرامون فرماندهشان گرد آیند.

پس یک«واحد»از ارتش«قائم علیه السّلام»جیش الغضب خواهد بود یا همان سی صد و سیزده نفرند که در روایات بسیاری آمده است.و اللّه العالم.

بدنۀ ارتش

اشاره

ارتش و نیروی نظامی آن حضرت را علاوه بر حیوانات،اعم از چرنده و پرنده و خزنده که با مقام تکوینی و ولایی خود در اختیار خواهد داشت،ملائکه و جن و انس زنده و مرده تشکیل خواهند داد.

ص:38


1- 1) -رواه النعمانی و کذا ما قبله فی باب ما جاء فی ذکر جیش الغضب ص 168 و بعده:ثم یجتمعون قزعا کقزع الخریف من القبائل ما بین الواحد و الاثنین-إلی-العشرة؛بحار الأنوار: [1]248/52 ب 25 ح 129 از غیبت نعمانی.

23*فرمانده کلّ در زره رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله

فرمانده کلّ ارتش روی زمین هنگام ورود به پایتخت،در میان یاران با زره رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ظاهر شده و ارتش را فرماندهی و رهبری خواهد نمود؛زیرا خلق و خلق و منطق شبیه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است و در روایت آمده است:«و خروجه کخروج رسول اللّه؛مثل خروج رسول خداست.»

ابان بن تغلب گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:گویی قائم را می بینم که چون به پشت نجف برسد،زره سفید رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را می پوشد،بدن او به آن زره قالب می گردد،به طوری که تمام بدن را فرامی گیرد،پس جامه ای از حریر بهشتی زره را می پوشاند.... (1)

24*شعار یاران

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:«شعار الأنصار:أمت،أمت. (2)شعار یاوران،أمت،أمت، خواهد بود.»

2-امام صادق علیه السّلام در توصیف نیروهای طالقان فرمود:«شعارهم یالثارات الحسین... (3)شعار آن ها یالثارات الحسین است.»

25*یگان فرشتگان

1-عبد الرحمان بن کثیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه أَتی أَمْرُ اللّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ قال:هو أمرنا أمر اللّه-عزّ و جلّ-[أ]لا نستعجل به یؤیده بثلاثة أجناد بالملائکة و المؤمنین و الرّعب و خروجه کخروج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و ذلک قوله عزّ و جلّ کما أخرجک ربّک من

ص:39


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 166-161. [1]
2- 2) -منتخب الأثر:ص 486؛الملاحم و الفتن:ص 52؛الإمام المهدی:226؛یوم الخلاص:ص 207 به نقل از منابع مذکور.
3- 3) -بحار الأنوار:308/52 ب 26 ح 83؛ [2]بشارة الإسلام:ص 225؛الزام النّاصب:ص 227؛ [3]یوم الخلاص:ص 223.

بیتک بالحق و إنّ فریقا من المؤمنین لکارهون. (1)عبد الرحمان بن کثیر گوید که امام صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ أَتی أَمْرُ اللّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ فرمود:منظور امر ما است.خدای عزّ و جلّ امر نموده که برای تحقّق آن شتاب به خرج ندهیم،(خداوند)آن را با سه لشکر یاری خواهد کرد،ملائکه و مؤمنین و«رعب»و خروج او مانند خروج رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خواهد بود و این است منظور از گفتۀ خدای عز و جل «کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ.....»

2-بطائنی قال:قال علیه السّلام:«إذا قام القآئم علیه السّلام نزلت الملائکة بثلاثمائة و ثلاثة عشر:ثلث علی خیول شهب،و ثلث علی خیول بلق،و ثلث علی خیول حوّ.قلت:و ما الحو؟قال:الحمر. (2)

بطائنی گفت:امام صادق علیه السّلام فرمود:زمانی که«قائم علیه السّلام»قیام نمود،فرشته ها فرود آید با سی صد و سیزده نفر،یک سوّم سوار بر اسبان سفید آمیخته به نقطه های سیاه و یک سوّم بر اسبان با پای سفید و سیاه یا به رنگ سیاه و سفید و یک سوّم بر اسبان سرخ رنگ.»

3-قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.«و لأنصرنّه بجندی و لأمدّنه بملائکتی،حتّی یعلن دعوتی، و یجمع الخلق علی توحیدی،ثمّ لأدیمنّ ملکه،و لأداولنّ الأیّام بین أولیائی إلی یوم القیامة. (3)رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در حدیث معراجیه فرمود:او«قائم علیه السّلام»را به لشکرم یاری می دهم و با فرشته هایم مدد می رسانم تا دعوت مرا اعلان کند و مردم را به اعتقاد یگانگی من گرد آورد،سپس ریاست او را ادامه می دهم و روزها را بین دوستانم تا روز قیامت می چرخانم.»

4-امام باقر علیه السّلام فرمود:میکائیل در سمت راست و اسرافیل در سمت چپ و

ص:40


1- 1) -نحل:1؛ [1]انفال:5؛ [2]بحار الأنوار:356/52 ب 27 ح 119 از غیبت نعمانی. [3]
2- 2) -قوله علیه السّلام بثلاثمائة أی مع ثلاثمائة و ثلاثة عشر من المؤمنین.و قال الجوهری:الحوة لون یخالط الکمتة مثل صدأ الحدید و قال الاصمعی:الحوة حمرة تضرب إلی السواد. غیبت نعمانی:128؛ [4]بحار الأنوار:356/52 ب 27 ح 120. [5]
3- 3) -کمال الدّین:369/1-366؛ [6]علل الشّرایع:7/1-5؛ [7]عیون أخبار [8]الرّضاء:264/1-262؛بحار الأنوار:/52 3120 ب 27 ح 5. [9]

جبرئیل در جلو است.» (1)

5-امام زین العابدین و امام باقر علیهما السّلام فرمودند:جبرئیل از راست و میکائیل از چپ. (2)

6-امام زین العابدین علیه السّلام فرمود:و اسرافیل از پیش رو. (3)

7-امام جواد علیه السّلام می فرماید که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خروج می کند درحالی که جبرئیل از طرف راست و میکائیل در طرف چپ او باشد و زود باشد آن چه را که برای شما می گویم،یاد کنید. (4)

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:وقتی که«قائم علیه السّلام»قیام نماید،فرشتگان بدر فرود خواهند آمد که(تعدادشان)پنج هزار نفرند. (5)

این روایات در بیان حالات مختلف و موارد گوناگون از مقدمات قیام و خروج تا هنگام لشگرکشی و جنگ می باشد و در آن حالات با شکل ها و لباس های مخصوص دیده خواهند شد.

این سرخیلان فرشته ها،فرماندهان ملائک و خود نیز در تحت فرمان امام علیه السّلام خواهند بود،اما تعداد کلّ ملک ها از مرز چهل و شش هزار نفر خواهد گذشت.

9-امام صادق علیه السّلام فرمود:عدد انصار او از ملائکه چهل و شش هزار خواهد بود. (6)

این تعداد ملائکه در طول تاریخ،برای انبیا و امامان علیهم السّلام تا موقع تولّد خود امام علیه السّلام که از آسمان نازل شده اند،می باشند. (7)

در روایتی،مجموع این چند مورد،طبق فرمودۀ امام صادق علیه السّلام به سیزده هزار

ص:41


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 154-155؛ [1]إلزام النّاصب:303/2؛بحار الأنوار:348/52 ب 27 ح 99.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:200/3 ح 723 و 296 ح 831 و 299 ح 836؛بحار الأنوار:30752 ب 26 ح 81 و 337 ب 27 ح 75 و 343 ب 27 ح 91.
3- 3) -همان مدرک:201/3 ح 723؛بحار الأنوار:135/51 ب 4 ح 3؛مهدی منتظر:ص 317. [2]
4- 4) -عیون أخبار الرضا علیه السّلام:63/21 ب 6 ح 29؛ [3]بحار الأنوار:311/52 ب 27 ح 4.
5- 5) -غیبت نعمانی:ص 243. [4]
6- 6) -إلزام النّاصب:264/2؛بحار الأنوار:11/53 ب 25 ح 1؛مهدی منتظر:ص 318. [5]
7- 7) -معجم أحادیث الإمام المهدی:16/4 ح 1096؛بحار الأنوار:326/52 ب 27 ح 40؛از امام صادق علیه السّلام.

و و سی صد و سیزده تن خواهد بود. (1)

امام باقر علیه السّلام فرمود:گویا می بینم او را که از مکّه به سوی کوفه حرکت کرده با پنج هزار ملائکه،جبرئیل از راست و میکائیل از چپ و مؤمنین در جلوی او و لشکر خود را در شهرها پراکنده می سازد. (2)

ملائکۀ منزلین سه هزار (3)،ملائکۀ کرّوبیّین (4)ملائکۀ مقرّبین (5)خواهند بود.(برای دو قسم آخر تعداد بیان نشده است.)

یکی از کنیزان امام حسن عسکری علیه السّلام گوید:بعد از تولّد آن حضرت(مهدی علیه السّلام) پرندگانی از آسمان می آمدند و بال های خود را به سر و صورت و سایر بدن او می مالیدند و پرواز می کردند.جریان را به امام عسکری علیه السّلام گفتم:فرمود:آن ها فرشته های آسمانی اند که خود را متبرّک می سازند و در هنگام خروج یاوران او خواهند بود. (6)

این ها یاوران فرشته ای آن حضرت-روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء-هستند.

ص:42


1- 1) -فینحط علیه ثلاثة عشر آلاف ملک و ثلاثمائة و ثلاثة عشر ملکا قلت:کل هؤلاء الملائکة؟قال:نعم الذین کانوا مع نوح علیه السّلام فی السفینة و الذین کانوا مع إبراهیم علیه السّلام*حین القی فی النار،و الذین کانوا مع موسی علیه السّلام حین فلق البحر لبنی إسرائیل و الذین کانوا مع عیسی علیه السّلام حین رفعه اللّه إلیه،و أربعة آلاف ملک مع النبی صلّی اللّه علیه و اله مسومین و ألف مردفین و ثلاثمائة و ثلاثة عشر ملائکة بدریین،و أربعة آلاف ملک هبطوا یریدون القتال مع الحسین بن علی علیهما السّلام فلم یؤذن لهم فی القتال فهم عند قبره شعث غبر یبکونه إلی یوم القیامة،و رئیسهم ملک یقال له:منصور فلا یزوره زائر إلا استقبلوه و لا یودعه مودع إلا شیعوه،و لا یمرض مریض إلا عادوه،و لا یموت میت إلا صلوا علی جنازته،و استغفروا له بعد موته،و کل هؤلاء فی الأرض ینتظرون قیام القائم إلی وقت خروجه علیه السّلام غیبت نعمانی:ص 166؛بحار الأنوار: [1]328/52 ب 27 ح 48 از کمال الدّین و [2] 325/52 ب 27 ح 40؛إلزام النّاصب:297/2؛ [3]معجم أحادیث الإمام المهدی:/4 16 ح 1096؛ [4]مهدی منتظر:ص 319. [5]
2- 2) -امام باقر علیه السّلام قال:کأنّی بالقائم علیه السّلام علی نجف الکوفه،و قد سار إلیها من مکة فی خمسة آلاف من الملائکة:جبرئیل عن یمینه،و میکائیل عن شماله و المؤمنون بین یدیه و هو یفرّق الجنود فی البلاد بحار الأنوار:336/52 ب 27 ح 5 و ح 74؛ [6]معجم أحادیث الإمام المهدی:299/3 ح 836. [7]
3- 3) -غیبت نعمانی:ص 152 [8] امام باقر و صادق علیهما السّلام.
4- 4) -غیبت نعمانی:ص 154؛إلزام النّاصب:303/2؛بحار الأنوار:348/52 ب 27 ح 99.
5- 5) -معجم أحادیث الإمام المهدی:372/4 ح 1354؛بحار الأنوار:5/51 ب 1 ح 10.
6- 6) -معجم أحادیث الإمام المهدی:372/4 ح 1354 ابحار الأنوار:5/51 ب 1 ح 10. [9]

26*یگان پریان و جنّیان

امام صادق علیه السّلام به مفضّل بن عمر فرمود:مؤمنین جن او را یاری خواهند نمود، عرض کرد:آیا ملائکه و جن برای مردم ظاهر می شوند؟!

فرمود:بلی،به خدا قسم!با ایشان گفت وگو می کنند،مانند این که شخصی با اهل و عیال و حواشی خود صحبت می نماید.

پرسید:همراه او می روند؟

فرمود:بلی،و اللّه،ای مفضّل!ایشان به ارض هجرت مابین کوفه و نجف فرود می آیند و تعداد اصحابش از ملائکه چهل و شش هزار و از جنّیان شش هزار است و در روایت دیگر فرمود:«و مثلها من الجنّ و بهم ینصر اللّه و یفتح علی یدیه؛ (1)عدد ایشان،به تعداد فرشته ها،چهل و شش هزار خواهد بود،به وسیلۀ آن ها به او کمک می کند و با دست او فتح می نماید.»

27*یگان های انسیان

بدانکه،یاران امام علیه السّلام از انسیان،بی شمار است؛مانند یمانی با لشکرش و خراسانی با سپاهش و سید حسنی با یارانش و گیلانی با اعوانش و جعفری با جمعیّتش و شعیب بن صالح با بیرق های سیاهش (2)سایر احزاب شیعه که در آن سال قیام خواهند کرد و یا آنان که بعد از خروج به لشکرش ملحق می شوند،ولی آن چه که لازم به ذکر است،یاران خاصّ او است که در هنگام ظهور و بیعت و خروج همراه امام علیه السّلام خواهند بود.

یاران بر دو قسم است؛یکی خاصّ الخاص که سی صد و سیزده نفرند و خاص که ده هزار نفرند،فرق این دو قسم از چند جهت است.

1-دسته اوّل از طرف امام علیه السّلام در نواحی مختلف زمین در هنگام خروج و جنگ،

ص:43


1- 1) -إلزام النّاصب:264/2؛ [1]بحار الأنوار:10/53 ب 25 ح 1 [2] طولانی.
2- 2) -معجم أحادیث امام المهدی:401/1 ح 261؛؛التّشریف بالمنن:ص 272 ب 60 ح 394.

فرمانداران و امرا(حکّام و علمدار)خواهند بود«...یارانش سی صد و سیزده نفر برای او آماده می شوند،آنان پرچمدارانند» (1).

2-اما دستۀ دوّم،تا زمانی که گروه اوّل در مکّه گرد هم نیایند،خود را ظاهر و آشکار نمی کند و در مسجد الحرام برای اخذ بیعت حاضر نمی شود،ظهور و بیعت بر اجتماع دستۀ اوّل خواهد شد،اما دستۀ دوّم این گونه نخواهد بود.

3-پیش از بیعت همگانی،از عده ای از گروه اوّل بیعت خصوصی اخذ خواهد شد و آن ها اطراف امام علیه السّلام را خواهند گرفت و از او دفاع خواهند نمود،اما گروه دوّم در بیعت عمومی و یا بعد از آن جمع خواهند شد.

البتّه هردو گروه اشخاص معیّنی هستند که نام و نام پدرانشان و نام محلهایشان در کتابی مسطور و در نزد آن حضرت و ائمّه اطهار علیهم السّلام مانند اصحاب سیّد الشهدا علیه السّلام محفوظ است.

به عبارت دیگر امتیاز آن ها در این است که باید سی صد و سیزده تن جمع شوند تا حضرت خود را آشکار سازد و آن ها فرماندهان و پرچمدارانند و ده هزار نفر هم باید باشند تا از مکّه بیرون شده و خروج نماید و آن ها برگزیدگان سری دوّم هستند، نه این که انصار و یاران امام،منحصر به این افراد است و نه وجود سی صد و سیزده تن در اصل ظهور آن حضرت مدخلیّت داشته باشد،بلکه اجتماع آن ها در بروز و ظهور مدخلیّت دارد؛چون ظهور آن حضرت،به انقضای مدّت معیّن و سرآمد حکمت و تحقق شرایط و ظهور علامات بستگی دارد؛زیرا برای غیبت مدّتی و برای حجاب مصلحتی و ظهور را شرایطی هست. (2)

پس امام در روز اوّل ظهور با سی صد و سیزده نفر به تعداد ارتش بدر،به عنوان فرماندهان و با ده هزار سرباز خاص شروع خواهد کرد.

ص:44


1- 1) -ترجمۀ غیبت نعمانی:باب 20 ص 368. [1]
2- 2) -تلخیص از کتاب های گوناگون بخصوص از مهدی منتظر:ص 325 به بعد. [2]

28*گارد مخصوص

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:زمانی که(امام مهدی علیه السّلام)به رحبه (1)کوفه رسد،با پای خود به جایی اشاره می کند و می فرماید:این جا را بکنید و آن جا را می کنند.پس دوازده هزار شمشیر و زره و کلاه خود جنگی دورویه بیرون می آورند و آن زره ها را به دوازده هزار موالی از عجم می پوشاند و می گوید:هرکس آن چه که شما دارید، نداشته باشد،او را بکشید. (2)

به احتمال قوی امام علیه السّلام آن ها را با مأموریت خاصّ به محلّ مخصوص اعزام می دارد و این را نشان میان آن ها و دشمن تعیین نمود و احتمال دارد که هرچه به تعداد آن ها افزوده شود،لباسشان نیز به همان رنگ تغییر خواهد یافت.

29*گارد آهنین

1-طارق بن شهاب از حذیفه نقل می کند او گفت:شنیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

«إذا کان عند خروج القآئم ینادی مناد من السمآء:أیّها الناس قطع عنکم مدّة الجبّارین و ولی الأمر خیر أمّة محمد فألحقوا بمکة،فیخرج النجبآء من مصر و الأبدال من الشام و عصائب العراق رهبان باللیل لیوث بالنهار،کأن قلوبهم زبر الحدید فیبایعونه بین الرکن و المقام.قال عمران بن الحصین:یا رسول اللّه!صف لنا هذا الرجل!قال:هو رجل من ولد الحسین کأنّه من رجال شنسوة(شنوءة)علیه عبآءتان قطوانیتان اسمه اسمی،فعند ذلک تفرخ الطیور فی أوکارها و الحیتان فی بحارها،و تمدّ الأنهار،و تفیض العیون،و تنبت الأرض ضعف أکلها،ثمّ یسیر مقدمته جبرئیل،و ساقته إسرافیل فیملأ الأرض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما؛ (3)زمانی که خروج قائم علیه السّلام نزدیک شد،منادی از آسمان ندا می دهد:

ای مردم مدّت(ستم)ستمگران از شما به سر آمد و بریده شد و بهترین امّت«محمد»،

ص:45


1- 1) -نام محلی است.
2- 2) -بحار 377/52 ب 27 ح 179؛معجم احادیث الامام امهدی 118/37 ح /4657ح 1113؛م-م-359؛ معجم الملاح و الفتن:9/4.
3- 3) -اختصاص:ص 208؛الملاحم و الفتن:ص 50 و 52؛ [1]بحار الأنوار: [2]304/52 ب 26 ح 73 از اختصاص.

زمام امور را در دست گرفته است،به مکّه ملحق شوید.پس نجبا از مصر و ابدال از شام و دسته های عراق بیرون می آیند،راهبان شب،شیران روزند.همانا دل های آن ها، پاره های آهن است،بین رکن و مقام با او بیعت می نمایند.

عمران بن حصین گفت:ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله!آن مرد را برای ما توصیف نمایید؟

فرمود:او مردی است از اولاد حسین علیه السّلام همانند مردان شنسوه(یا شنوءه) است دو عبای قطوانی بر اوست،نامش نام من است.در آن زمان،پرندگان در آشیانه هایشان تخم می گذارند و ماهی ها در دریاها و نهرها کشیده شده و آب چشمه ها فراوان می شود و زمین خوردنی هایش را چند برابر می رویاند،سپس جبرئیل در مقدمۀ لشکر و اسرافیل در ساقه می رود،پس زمین را پر از عدل و داد می کند،آن گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

2-ابی بصیر گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام از قول امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«لا یزال الناس ینقصون حتی لا یقال:اللّه.فإذا کان ذلک ضرب یعسوب الدین بذنبه،فیبعث اللّه قوما من أطرافها،و یجیئون قزعا کقزع الخریف،و اللّه إنّی لأعرفهم و أعرف أسمآءهم و قبائلهم و اسم أمیرهم،و هم قوم یحملهم اللّه کیف شآء،من القبیلة الرجل و الرجلین حتی بلغ تسعة-فیتوافون من الآفاق ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا عدة أهل بدر،و هو قول اللّه أینما تکونوا یأت بکم اللّه جمیعا إنّ اللّه علی کل شیء قدیر.حتی إنّ الرجل لیحتبی فلا یحلّ حبوته حتی یبلغه اللّه ذلک؛ (1)مردم دایم در ناقص شدن(دینشان روبه رو)هستند،تا جایی که«اللّه»هم گفته نمی شود،پس وقتی که این گونه پیش آمد،پادشاه دین خود را محکم کند.در این حال،خداوند قومی را از اطراف زمین برانگیزاند و می آیند مانند پاره های ابرهای متفرّق پاییز.

به خدا قسم!من آن ها را می شناسم،نام و نام قبیله هایشان و نام امیرشان را می دانم

ص:46


1- 1) -بیان:قال الجزری:الیعسوب السید و الرئیس و المقدم أصله فحل النحل و منه حدیث علی علیه السّلام إنه ذکر فتنة فقال:إذا کان ذلک ضرب یعسوب الدین بذنبه أی فارق أهل الفتنة،و ضرب فی الارض ذاهبا فی أهل دینه و أتباعه الذین یتبعونه علی رأیه و هم الاذناب.و قال الزمخشری:الضرب بالذنب ههنا مثل للاقامة و الثبات؛یعنی أنه یثبت هو و من تبعه علی الدّین.غیبت طوسی:ص 299؛بحار الأنوار:334/52 ب 27 ح 65. [1]

و آن ها گروهی هستند که خداوند هرطور بخواهد آن ها را حمل می کند،از قبیله ای یک و دو نفر تا به نه نفر برسد و از آفاق،سی صد و سیزده نفر به تعداد اهل بدر به هم می پیوندند و آن است منظور از فرمایش خداوند أَیْنَما تَکُونُوا حتی مرد جامه اش را می بندد و آن را نمی گشاید تا خداوند او را(به مکّه)برساند.»

3-ابی بکر حضرمی از عبد الملک بن اعین نقل می کند:نزد امام باقر علیه السّلام به دو دستم تکیه داده و برخاستم و گریستم و گفتم:«کنت أرجو أن أدرک هذا الأمر و بی قوّة فقال:أما ترضون أنّ أعداءکم یقتل بعضهم بعضا،و أنتم آمنون فی بیوتکم إنّه لو کان ذلک أعطی الرجل منکم قوّة أربعین رجلا،و جعل قلوبکم کزبر الحدید،لو قذفتم بها الجبال فلقتها،و أنتم قوّام الأرض و خزّانها؛ (1)من امیدوار بودم این امر(ظهور)را در موقع تواناییم ببینم(نیروی جوانی از دست رفته دیگر پیر شده و به آرزویم نرسیدم!).فرمود:

«آیا راضی نیستید دشمنانتان همدیگر را بکشند و شما در خانه هایتان در امان باشید(از ناتوانی نگران نباشید)،اگر ظهور فرارسد،برای هر نفر شما قدرت(و توان)چهل مرد داده می شود و دل های شما مانند قطعه های آهن سفت می شود،اگر با آن نیرو(با شمشیر)به کوه ها بزنید،آن را می شکافد.شما پایه های استوار زمین و خزینه داران آن هستید.»

30-یگان هفتادهزار نفری

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:زمانی که قائم ظهور کرد و داخل کوفه شد،خداوند از پشت کوفه(شاید همان وادی السّلام باشد)هفتادهزار صدّیق برانگیزاند و از اصحاب و انصار او باشند و سواد(عراق)را به اهلش واگذارد که آنان(شایسته و)

ص:47


1- 1) -قوام الأرض أی القائمین بامور الخلق فی الأرض و حکّامهم فیها،و الخزان أی یجعل الامام علیه السّلام ضبط أموال المسلمین إلیهم.مجلسی رحمه اللّه. بیان:قوله علیه السّلام:لو قذفتم بها الجبال اما ترشیح للتشبیه السابق أو المراد أنها تکون فی قوة العزم بحیث لو عزمت علی فلق الجبال لتهیّأ لکم و فی الکافی [1]لقلعتها. روضة الکافی ص 294؛بحار الأنوار: [2]335/52 ب 27 ح 69 از الخرائج.

اهل آنند.پس عطایی می دهد که کسی پیش از او مانند آن را نداده است. (1)

2-فضل بن شاذان با سند خود گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا ظهر القائم و دخل الکوفة بعث اللّه تعالی من ظهر الکوفة سبعین ألف صدیق،فیکونون فی أصحابه و أنصاره؛ (2)زمانی که«قائم علیه السّلام»ظهور کرد و به کوفه داخل شد،خداوند از پشت کوفه هفتادهزار صدّیق برمی انگیزد،پس از اصحاب و انصار او می شوند.»

31-یگان ده هزار نفری

1-عبد العظیم حسنی گوید که امام محمد تقی علیه السّلام در ضمن خبری فرمود:«فإذا کمل له العقد(العدد)و هو عشرة آلاف رجل خرج بإذن اللّه فلا یزال یقتل أعداء اللّه حتّی یرضی اللّه تعالی،قال عبد العظیم:قلت له:یا سیّدی!و کیف یعلم أنّ اللّه رضی؟قال:یلقی اللّه علی قلبه الرحمة؛ (3)پس وقتی که عقد تکمیل شد(یعنی عدد معهود)و آن ده هزار است،با اذن خدا،خروج کند پیوسته دشمنان خدا را می کشد تا خدا راضی شود عبد العظیم گفت:ای آقای من از کجا می داند که خدا راضی شده است؟!فرمود:به دلش مهربانی می اندازد(الهام می شود).»

2-مردی از اهل کوفه از امام صادق علیه السّلام پرسید:با«قائم»،چه تعدادی خروج خواهند نمود،مردم می گویند به تعداد اهل بدر 313 تن؟فرمود:خروج نمی کند مگر با أولی القوّة(صاحبان قدرت)کم تر از ده هزار نیستند.» (4)

3-نیز فرمود:«خروج نمی کند تا این که حلقه تمام شود»ابو بصیر پرسید:حلقه

ص:48


1- 1) -بحار الأنوار:390/52؛ [1]معجم الملاحم و الفتن:7/4؛در بخش اقتصاد و دارایی،مشروحا خواهد آمد به آن جا مراجعه شود.
2- *1) -همان مدرک:104/53 ب 29 ذیل ح 130. [2]
3- 2) -کمال الدّین:ص 377؛ [3]منتخب الأثر:ص 353 ف 2 ب 32 ح 1 [4]به نقل از کفایة الأثر. -معجم أحادیث الإمام المهدی:39/5 ح 1460؛بحار الأنوار:157/51 ب 9 ح 4 و 283/52 ب 26 ح 10؛ معجم أحادیث الإمام المهدی:39/5 ح 1460؛ [5]بحار الأنوار:157/51 ب 9 ح 4 و 283/52 [6] ب 26 ح 10؛ مهدی منتظر:ص 327. [7]
4- 3) -اثباة الهداة:491/3 ب 32 ف 5 ح 24؛کمال الدین:654/2 ب 57 ح 20؛معجم أحادیث الإمام المهدی: 5/4 ح 1078؛بحار الأنوار:323/52 ب 27 ح 33.

چقدر است؟فرمود:«ده هزار». (1)

4-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:«هرگاه خروج کند به کعبه،تکیه دهد و سیصد و سیزده تن بر او جمع شوند،اوّل کلمه ای که می گوید: «بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (2)پس می گوید:منم«بقیّة اللّه»،وقتی به سوی او(عقد)گرد آید و آن ده هزار نفر است،خروج نماید.» (3)

32-تعداد بی کم و زیاد

در مورد تعداد قطعی 313 نفر،روایات زیاد آمده است(که لیست کامل آن ها را در جدول مخصوص متعاقبا ملاحظه می نمائید)که نام و نام پدر و فامیل و قبائل و لباس و هیکل و قیافۀ و شمشیر و سایر مشخصّات آن ها توصیف و توضیح داده شده و هیچ ابهامی نمانده است و باز به حدیث بعدی توجه فرمایید.

1-ابی بصیر می گوید امام باقر علیه السّلام فرمود:«أنّ القائم یهبط من ثنیة ذی طوی فی عدة أهل بدر ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا حتی یسند ظهره إلی الحجر و یهزّ الرایة الغالبة.قال علیّ بن أبی حمزة:فذکرت ذلک لأبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام فقال:کتاب منشور؛ (4)همانا«قائم»از گردنۀ ذی طوی با تعداد اهل«بدر»313 مرد سرازیر می شود تا پشتش را به حجر(اسود)تکیه می دهد و پرچم پیروز را به اهتزاز درآورد.علی بن ابی حمزه گوید:این روایت را به ابی الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام عرض کردم،فرمود:کتاب منشور است(یعنی شکی در آن نیست).»

2-سلیمان بن هارون عجلی گفت:امام صادق علیه السّلام فرمود:«أنّ صاحب هذا الأمر محفوظ له،لو ذهب الناس جمیعا أتی اللّه له بأصحابه و هم الّذین قال لهم اللّه عزّ و جلّ: فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ .و هم الذین قال اللّه فیهم: فَسَوْفَ یَأْتِی

ص:49


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:386/3 ح 940؛کمال الدّین:654/2 ب 57 ح 20؛بحار الأنوار:368/52 ب 27 ح 152.
2- 2) -هود:86. [1]
3- 3) -معجم أحادیث امام المهدی:175/5 ح 1601؛بحار الأنوار:192/52 ب 25 ح 24.
4- 4) -بیان:أی هذا مثبت فی الکتاب المنشور أو معه الکتاب،أو الرایة کتاب منشور.بحار الأنوار: [2]370/52 ب 27 ح 158 از غیبت نعمانی. [3]

اَللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ ؛ (1)همانا صاحب این امر نگهداری شده است،اگر همۀ مردم از بین برود خداوند یاران او را می آورد و آن هایند که خدای عزّ و جلّ در توصیفشان فرموده است«و اگر نسبت به آن کفر ورزند کسان دیگر را به آن(دین)نگهبان قرار می دهیم که نسبت به آن کافر نیستند»«خداوند به زودی جمعیّتی را می آورد که آن ها را خدا دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند؛در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند.»

33-فرماندهان 313 نفری

تعداد 313 نفر از برگزیدگان بندگان خدا،که در شب و روز اوّل،از اطراف و اکناف عالم،با طیّ الأرض و سوار بر ابرها،در مکّه حضور یافته و به خدمت چکیدۀ أنبیاء و خلاصۀ أولیاء،حضرت بقیّة اللّه الأعظم-روحی لتراب مقدمه الفداء -شرفیاب می شوند،آن ها فرماندهان ارتش و بزرگان کشور می باشند،

و هم چنین بیست و هفت نفر دیگر؛از قبیل اصحاب کهف و هدایت کنندگان قوم حضرت موسی علیه السّلام و عده ای از اصحاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از فرماندهان و حکّام خواهند بود که روایتش در فصل اصحاب کهف می آید.

این ها نخبگان و بزرگان اصحاب اند که در روز اوّل حضور می یابند،اما تعداد واحدها و یگان های لشکریان امام علیه السّلام در همان روزهای نخست خیلی بیش از این ها خواهد بود،به روایات بعدی توجّه نمایید.

1-مفضّل از امام صادق علیه السّلام پرسید،«قربانت شوم!غیر از ایشان(313 تن) مؤمنی در روی زمین نیست؟!»فرمود:«چرا و لکن آن ها قوّام و نجباء و قضاة و حکّام و فقهاء در دین هستند»و فرمود:«عددشان و شهرها و محلهایشان در کتابی نوشته شده و محفوظ است». (2)

ص:50


1- 1) -آیۀ اوّل انعام: [1]89؛دوّم مائده:57؛ [2]غیبت نعمانی:ص 170؛ [3]الزام النّاصب:ص 19؛ [4]ینابیع المودة:77/3؛ [5]بشارة الإسلام:ص 207؛ [6]الإمام المهدی:ص 39 و 41-40؛ [7]بحار الأنوار:370/52 ب 27 ح 160. [8]
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی 34/5 ح 1452؛ [9]دلایل الإمامة:ص 554-562 ح 526 و 43/130.

2-عبد اللّه بن بکیر از امام موسی کاظم علیه السّلام در تفسیر آیه «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً» (1)فرمود:«ثمّ یرجع إلی الکوفة فیبعث الثلاثمائة و البضعة عشر رجلا إلی الافاق کلّها،فیمسح بین أکتافهم و علی صدورهم،فلا یتعایون فی قضاء و لا تبقی أرض إلاّ نودی أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا رسول اللّه،و هو قوله: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ؛ (2)سپس به کوفه برمی گردد،پس سیصد و چند ده(313)نفر را به همۀ آفاق اعزام دارد و به کتف ها و سینه های آن ها، دست می کشد تا در قضاوتی،عاجز نمانند و زمینی باقی نمی ماند مگر این که به یگانگی خدا و نبوت محمد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شهادت دهند و منظور آیه «وَ لَهُ أَسْلَمَ... این است.»

3-جابر جعفی گفت:امام باقر علیه السّلام فرمود:«یبایع القائم بین الرکن و المقام ثلاثمائة و نیّف عدة أهل بدر،فیهم النجباء من أهل مصر،و الأبدال من أهل الشام،و الأخیار من أهل العراق،فیقیم ما شاء اللّه أن یقیم؛ (3)بین رکن و مقام،سیصد و چند ده نفر،به تعداد اهل «بدر»به«قائم»بیعت کنند،در میان آن هاست«نجباء»از مصریان و«ابدال»از اهل شام و«اخیار»از عراقی ها،پس مدتی را که خدا خواهد،(در مکّه)اقامت می کند.»

34-مانند ابرهای پائیزی،گرد هم آیند

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:«یظهر فی ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا عدّة أهل بدر،علی غیر میعاد قزعا کقزع الخریف؛ (4)با 313 تن ظهور می کند به تعداد اهل بدر بدون وقت قبلی، گرد می آیند؛مانند گرد آمدن ابرهای پاییزی.»

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«یخرج إلیه النجباء من مصر،و عصائب أهل المشرق،حتّی

ص:51


1- 1) -آل عمران83/. [1]
2- 2) -آل عمران:83، [2]بحار الأنوار:345/52 ب 27 ح 91، [3]تفسیر عیاشی 59/2-61. [4]
3- 3) -کشف الغمّة:ص 269/3؛ [5]غیبت طوسی:ص 284؛بشارة الإسلام:ص 204؛ [6]بحار الأنوار: [7]334/52 ب 27 ح 64 از غیبت طوسی.
4- 4) -الحاوی للفتاوی:145/2؛الزام النّاصب:ص 226 [8] با لفظ دیگر؛یوم الخلاص:ص 217؛منتخب الأثر: ص 595 [9] ز ینابیع المودّة ص 424. [10]

یأتوا مکّة فیبایعونه؛ (1)به سوی او بیرون می آید نجباء از مصر و دسته جات اهل مشرق تا به مکّه می آیند و بیعتش می کنند.»

3-سپس فرمود:«إذا قام قائمنا،جمع اللّه له أهل المشرق و أهل المغرب،فیجمعون له کما یجتمع قزع الخریف،فأمّا الرفقاء فمن أهل الکوفة،و أمّا الأبدال فمن أهل الشام؛ (2)هنگامی که«قائم»ما قیام نمود،خداوند برایش گرد آورد اهل مشرق و اهل مغرب را، پس گرد آیند؛مانند گرد آمدن ابرهای پاییزی،اما رفقاء پس از اهل کوفه و ابدال از اهل شام هستند.»

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:«فیجمع اللّه له أصحابه ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا فیجمعهم اللّه علی غیر میعاد قزع کقزع الخریف،ثم تلا هذه الآیة أینما تکونوا یأت بکم اللّه جمیعا فیبایعونه بین الرکن و المقام،و معه عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قد تواترت علیه الآباء،فإن أشکل علیهم من ذلک شیء،فإنّ الصوت من السماء لا یشکل علیهم إذا نودی باسمه و اسم أبیه؛ (3)پس خداوند 313 نفر اصحابش را بدون قرار قبلی؛مانند ابر پاییزی،جمع می کند و سپس این آیه را تلاوت فرمود: «أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً» هرجا باشید،خداوند شما را دسته جمعی می آورد.پس در میان رکن و مقام با او بیعت می کنند و با اوست «عهد»رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بر آن عهد(گفتارهای)پدران(ما)متواتر است و اگر(دربارۀ قبول آن عهد)مشکلی پیش آید،از صوت آسمانی که(یقینا)با نام و نام پدرش ندا شود که، مشکلی پیش نمی آید.»

5-ابی خالد کابلی گوید که امام باقر علیه السّلام در توضیح آیۀ «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً» (4)فرمود:«الخیرات الولایة،و قوله تبارک و تعالی: أَیْنَما تَکُونُوا

ص:52


1- 1) -کشف الغمّة:ص 269/3؛ [1]المهدی:ص 217؛الحاوی للفتاوی:137/2 بعلاوه توصیف قدرت آن ها و ص 145.
2- 2) -منتخب الأثر: [2]ص 597 از تاریخ ابن عساکر: [3]62/1 از علی علیه السّلام؛الصّواعق المحرقة:ص 163؛ [4]غیبت نعمانی:ص 150 با اختلاف کمی؛المهدی ص 216 [5] از امیر مؤمنان علیه السّلام؛ینابیع المودة:90/3؛ [6]بشارة الإسلام:ص 63 و 204 [7] مقداری از آن؛و مانند آن در الزام النّاصب:ص 176 و 226 از امام صادق علیه السّلام؛یوم الخلاص:ص ص 209.
3- 3) -بحار الأنوار:306/52 ب 26 ح 78. [8]
4- 4) -بقرة:148. [9]

یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً ؛یعنی أصحاب القائم الثلاثمائة و البضعة عشر رجلا.قال:و هم و اللّه! الأمّة المعدودة.قال:یجتمعون و اللّه فی ساعة واحدة قزع کقزع الخریف؛ (1)خیرات ولایت است،و أینما تکونوا...یعنی اصحاب قائم علیه السّلام 313 نفر و به خدا قسم آن هایند منظور آیۀ «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ... و به خدا سوگند در یک ساعت؛مانند ابر پاییزی،جمع می شوند.»

6-جابر جعفی گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«و یجیء و اللّه ثلاثمائة و بضعة عشر رجلا فیهم خمسون امرأة یجتمعون بمکة علی غیر میعاد قزعا کقزع الخریف یتبع بعضهم بعضا؛ (2)و به خدا قسم می آید سیصد و چند ده نفر مرد و در میان آن ها 50 نفر زن خواهد بود و بدون قرار قبلی در مکّه جمع شوند؛مانند پاره های ابر پاییزی»چه زیبا است تعریف«قزعا کقزع الخریف»در عصری که سفرهای آسمانی از فکر متفکّرترین شخصیت های بشر هم،خطور نمی کرد و به ذهنشان نمی آمد.گردهم آئی با این شرایط،یا با پیشرفته ترین وسایل مسافرتی آن زمان،خواهد بود و یا از طریق قدرت مافوق بشری؛مانند آوردن آصف بن برخیا تخت سلطنت بلقیس را در یک چشم به هم زدن،صورت خواهد پذیرفت.»(به فصل بعد دقت کنید!).

35-در یک چشم به هم زدن

1-مفضّل گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«فیجیئون نحوها و لا یمضی لهم إلاّ کلمحة بصر،حتّی یکون کلّهم بین یدیه علیه السّلام بین الرکن و المقام؛ (3)و به سوی آن می آیند و بر آن ها کم تر از یک چشم به هم زدن نمی گذرد مگر همگی در برابر امام علیه السّلام بین رکن و مقام می باشند(حضور به هم می رسانند).»

ص:53


1- 1) - «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ» بقره:148؛ [1]روضة الکافی:ص 313؛ بحار الأنوار:288/52 ب 26 ح 26 و [2]ص 368 ح 153 و 154 با کمی تغییر.
2- 2) -بحار الأنوار: [3]223/52 ب 25 ح 87 از تفسیر عیاشی؛ [4]الزام النّاصب:ص 176؛ [5]غیبت نعمانی:ص 150 با اختلاف کمی؛یوم الخلاص:ص 220؛منتخب الأثر:ص 594 تا 596 [6] روایات متعدد از مصادر گوناگون.
3- 3) -بحار الأنوار:7/53 ب 1 ح 1؛ [7]مختصر بصائر الدّرجات:ص 182؛غیبت طوسی:ص 284؛الزام النّاصب:ص 188؛ [8]بشارة الإسلام:ص 206؛ [9]یوم الخلاص:ص 221 از سه منبع اخیر.

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«یجمعهم اللّه من مشرقها إلی مغربها أقلّ ممّا یتمّ الرّجل عینیه،عند بیت اللّه الحرام،فبینا أهل مکّة کذالک یقولون:کبسنا السّفیانی،ثمّ یشرفون فینظرون إلی قوم حول البیت الحرام،و قد انجلی عنهم الظّلام،و لاح لهم الصّبح،و صاح بعضهم ببعض،النّجاة!و أشرف الناس ینظرون أمرائهم یفکرون. (1)خداوند آن ها را از مشرق زمین تا مغربش،در کم تر از دو چشم به هم زدن،نزد بیت اللّه حرام،دور هم جمع می نماید.

در این بین اهل مکّه(به هم دیگر)این گونه می گویند:سفیانی ما را غافلگیر کرد و سپس از بالا نگاه می کنند به گروهی که در اطراف بیت حرام که تاریکی شب از آن ها برچیده شده و روشنایی صبح آن ها را فراگرفته است،بعضی از آن ها فریاد بر می دارد«النّجات!»(رهائی،رهائی،خود را نجات دهید)؛مردم اشراف کرده و امرای خود را متفکر می بینند.(مانند این روایت از امیر المومنین علیه السّلام نیز آمده است.

اگر به عبارات اولیّۀ روایت دقت شود خیلی واضح و روشن در 14 قرن پیش، گرد آمدن یاران«قائم علیه السّلام»را از مشرق تا مغرب در یک چشم به هم زدن،با وسایل فضایی مدرن یا با هواپیماهای فوق مدرن و مافوق سرعت صوت،هزاران کیلومتر را طیّ کرده و سریعا در نزد امام علیه السّلام حضور به هم می رسانند!

36*اوصاف اوتاد و ابدال و نجبا و صلحا و قطب علیه السّلام

شیخ ابراهیم کفعمی در حاشیۀ جنّة الواقیه (2)در دعای امّ داود در آن جا که می فرماید،بعد از صلوات بر اوصیا و سعدا و شهدا و ائمّه هدی::«اللهم صلّ علی الابدال و الاوتاد السیّاح و العباد و المخلصین و الزهاد و اهل الجدّ و الاجتهاد»که گفته شده که زمین خالی نیست از قطب و چهار اوتاد و چهل ابدال و هفتاد نجیب و سی صد و شصت صالح.پس قطب مهدی علیه السّلام است و اوتاد کمتر از چهار نمی شود.

ص:54


1- 1) -الملاحم و الفتن:ص 121؛ [1]الزام النّاصب:ص 200 و 201 با اختلاف کمی؛یوم الخلاص:ص 210.
2- 2) -جنة الواقیه نگاه شود-ص 534-535.

زیرا که دنیا مانند خیمه است و مهدی-صلوات اللّه علیه-مانند عمود است و این چهار نفر طناب های آن خیمه اند و گاه می شود که اوتاد بیشتر از چهاراند و ابدال بیشتر از چهل و نجبا بیشتر از هفتاد و صلحا بیشتر از سی صد و شصت.

ظاهر این است که خضر و الیاس از اوتادند،پس ایشان ملاصقند با دایرۀ قطب.

و امّا صفت اوتاد:پس ایشان قومی هستند که غفلت نمی کنند از پروردگار خودشان طرفة العینی و جمع نمی کنند از دنیا مگر قوت روز و صادر نمی شود از ایشان لغزش های بد و شرط نیست در ایشان عصمت از سهو و نسیان.بلکه همان عصمت از فعل قبیح و شرط است این،یعنی عصمت از سهو و نسیان در قطب.

و امّا ابدال:پس پست تر از ایشانند در مراقبت و گاهی صادر می شود از ایشان غفلت.پس تدارک می کنند آن را به تذکّره و عمدا معصیتی نمی کنند.

و امّا نجبا:پس ایشان پست تر از ابدال اند.

و امّا صلحا:ایشان پرهیزگارانند که موصوفند به عدالت و گاهی صادر می شود از ایشان معصیت.پس تدارک می کنند آن را به استغفار و پشیمانی.

خدای تعالی فرموده: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (1)

به درستی که آنان که پرهیزگاری نمودند،چون رسد به ایشان آینده و طواف کنندۀ دور قلبش از شیطان-به این که ایشان را وسوسه کند یا رنجی که از جنس سودا و جنون باشد به ایشان رساند-یاد کنند خدای را و نام خدا برند.پس ناگهان ایشان بیننده باشند به سبب آن تذکّر و یادآوری که یکی از چهار رکن توبه است.

پس شیخ کفعمی فرمود که:خدای تعالی ما را از اقسام اخیر قرار دهد که ما نیستیم از اقسام اولیّه،و لکن خدای تعالی را فرمان می بریم در دوست داشتن ایشان و ولایت ایشان و کسی که دوست دارد قومی را،محشور می شود با ایشان.

و گفته شده که هرگاه کم شود یکی از اوتاد چهارگانه،می گذارند بدل آن را از

ص:55


1- 1) .سورۀ اعراف،آیۀ 201. [1]

چهل نفر،یعنی از ابدال.و هرگاه کم شود یکی از چهل نفر،گذاشته می شود بدل او از هفتاد نفر.و هرگاه کم شد؟یکی از هفتاد نفر،گذاشته می شود بدل او از سی صد و شصت نفر.و هرگاه کم شود از سی صد و شصت نفر،گذاشته می شود بدل او از سایر مردم.تمام شد کلام شیخ مذکور.

و تاکنون در این ترتیب مذکور خبری به نظر نرسیده و لکن شیخ مذکور،سرآمد عصر خود بود در اطّلاع و تتبّع و در نزد او بود بسیاری از کتب قدما که در این اعصار اثری از آنها نیست.

البتّه تا در محلّ معتبری ندیده بود در چنین کتاب شریفی،ضبط نمی کرد و در کتب جماعت صوفیّه سنیّه قریب به آن عبارت هست،امّا نه ذکری است از امام عصر علیه السّلام در آن و نه پایه ای است از برای کلمات ایشان.و اللّه العالم (1).

37*ندای فراخوانی قائم علیه السّلام

1-مفضّل گوید که امام صادق علیه السّلام در حدیث طولانی فرمود:«و یقف بین الرکن و المقام،فیصرخ صرخة فیقول:یا معاشر نقبائی و أهل خآصّتی و من ذخرهم اللّه لنصرتی قبل ظهوری علی وجه الأرض!ائتونی طآئعین!فترد صیحته علیه السّلام علیهم و هم علی محاریبهم و علی فرشهم فی شرق الأرض و غربها،فیسمعونه فی صیحة واحدة فی أذن کلّ رجل، فیجیئون نحوها،و لا یمضی لهم إلاّ کلمحة بصر،حتّی یکون کلّهم بین یدیه علیه السّلام بین الرکن و المقام،فیأمر اللّه عز و جل النور فیصیر عمودا من الأرض إلی السمآء فیستضیء به کلّ مؤمن علی وجه الأرض،و یدخل علیه نور من جوف بیته،فتفرح نفوس المؤمنین بذلک النور، و هم لا یعلمون بظهور قآئمنا أهل البیت علیه و علیهم السلام،ثمّ یصبحون وقوفا بین یدیه، و هم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا بعدة أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوم بدر؛ (2)میان رکن و مقام می ایستد،با صدای بلند می گوید:ای دستۀ نقیبان من وای اهل مخصوص من وای

ص:56


1- 1) -نجم الثاقب:869/2.
2- 2) -بحار الأنوار:7/53 ب 1 ح 1؛ [1]مختصر بصائر الدّرجات:ص 182؛غیبت طوسی:ص 284؛الزام النّاصب:ص 188؛ [2]بشارة الإسلام:ص 206؛ [3]یوم الخلاص:ص 221 از سه منبع اخیر.

کسانی که خداوند پیش از ظهور من،آن ها را در روی زمین برای یاری من ذخیره نموده است!،با(اختیار و)اطاعت،به سوی من آیید.پس صدای او به همۀ آن ها می رسد در حالی که آن ها در محراب ها و روی فرشهایشان در شرق و غرب زمین هستند،پس آن ها، آن صدا را در گوش هر فرد و فرد با یک آهنگ(و نت و تن واحد)،می شنوند و به سوی آن می آیند و بر آن ها کم تر از یک چشم به هم زدن نمی گذرد مگر همگی در برابر امام علیه السّلام بین رکن و مقام می باشند(حضور به هم می رسانند).پس خدای عزّ و جلّ امر می کند «نور»را از زمین تا آسمان به صورت عمود درآید و هر مؤمنی در روی زمین است از آن نور روشنایی می گیرند و به خانه اش می تابد و با(دیدن)آن نور همه خوشحال می شوند درحالی که آن ها(هنوز)از ظهور«قائم»ما اهل بیت،بی اطلاعند ولی بامداد خود را در رکاب او ایستاده می بینند و(تعداد)آن ها 313 نفر به تعداد اصحاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در روز بدر می باشند!»توضیح این که جملۀ«فیسمعونه فی صیحة واحدة فی أذن کل رجل؛ پس آن ها آن صدا را در گوش هر فردفرد با یک آهنگ(نت و تن واحد)،می شنوند.»نشان می دهد حضرت«قائم علیه السّلام»از رسانه های پیشرفتۀ آن روز استفاده می کند و نیازی به اظهار اعجاز نخواهد داشت.

38*بدون وعدۀ قبلی

ابی جارود می گوید امام باقر علیه السّلام فرمود:«أصحاب القآئم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا أولاد العجم،بعضهم یحمل فی السحاب نهارا یعرف باسمه و اسم أبیه و نسبه و حلیته، و بعضهم نآئم علی فراشه فیری فی مکّة علی غیر میعاد؛ (1)اصحاب قائم 313 مرد از اولاد عجم هستند،بعضی ها در روز روشن،با ابر حمل می شود نام و نام پدرش و نسبش و آرایشش،شناخته می شود،بعضی ها،در رختخوابشان خوابیده اند و خود را بدون وعدۀ قبلی،در مکّه می بینند.»

ص:57


1- 1) -الزام النّاصب:ص 223؛ [1]بشارة الإسلام:ص 205 و 103 [2] اوّل آن؛غیبت نعمانی:ص 170؛ [3]بحار الأنوار: 370/52 ب 27 ح 157. [4]

39*سر به زین گذاران

1-امام صادق علیه السّلام به ابی بصیر در مورد حضور واحدی از خراسان فرمود:«ارکض برجلک الأرض،فإذا بحر تلک الأرض علی حآفّتیه فرسان قد وضعوا رقابهم علی قرابیس سروجهم،هؤلآء من أصحاب المهدیّ علیه السّلام؛ (1)با پایت به زمین بزن،ناگهان دریای آن زمین را می بینی که اطرافش را سوارانی گرفته اند که گردن ها(سرهایشان)را بر زینهایشان گذاشته اند!آن ها از یاران مهدی هستند.»

40*جوان ها در پشت بام ها

1-بطائنی گوید:امام صادق علیهما السّلام فرمود:«بینا شباب الشیعة علی ظهور سطوحهم نیام إذا توافوا إلی صاحبهم فی لیلة واحدة علی غیر میعاد فیصبحون بمکة؛درحالی که جوانان شیعه در پشت بامشان خوابیده اند،ناگهان در یک شب بدون وعدۀ قبلی،در خدمت صاحبشان می رسند(و حضور می یابند).»

41*چگونه مطّلع می شوند و به هم می پیوندند

1-عبد اللّه بن عجلان گفت:نزد امام صادق علیه السّلام یادی از خروج قائم علیه السّلام پیش آمد، به او گفتم:ما چگونه خواهیم دانست؟فرمود:«یصبح أحدکم و تحت رأسه صحیفة علیها مکتوب طاعة معروفة؛ (2)هرکسی از شما صبح بیدار شود زیر سرش صحیفه ای است که در آن نوشته شده:طاعة معروفة.»

2-امام باقر علیه السّلام فرمود:«و یجعلکم خلفاء الأرض و جبرئیل علی المیزاب فی صورة طائر أبیض،فیکون اوّل خلق اللّه یبایعه جبرئیل و یبایعه الثلاثمائة و البضعة عشر رجلا.قال:قال أبو جعفر علیه السّلام:فمن ابتلی فی المسیر وافاه فی تلک الساعة،و من لم یبتل بالمسیر فقد عن

ص:58


1- 1) -الإختصاص:ص 325؛یوم الخلاص:ص 222 از آن. -بحار الأنوار: [1]370/52 ب 27 ح 159 از غیبت نعمانی.
2- 2) -نور:53؛ [2]کمال الدّین:369/2؛ [3]بحار الأنوار:324/52 ب 27 ح 35 و 305 ب 26 [4] ح 76؛منتخب الأثر: ص 44. [5]

فراشه...؛ (1)و قرار می دهد شما را،خلفای زمین و جبرئیل در ناودان(کعبه)به صورت پرندۀ سفید و نخستین خلق خداست که(به قائم علیه السّلام)بیعت میکند و بیعت می کنند با او سیصد و چند ده(313)نفر مرد.پس هرکس در مسیر،بود در همان ساعت حضور می یابد و اگر در مسیر نبود نتوانست برسد)از رختخوابش گم می شود(در مکّه به حضور امام علیه السّلام می رسد).»

3-محمد بن سنان از مفضل بن عمر گفت:امام صادق علیه السّلام فرمود:«لقد نزلت هذه الآیة فی المفتقدین من أصحاب القآئم علیه السّلام قوله عزّ و جلّ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً (2)إنّهم لمفتقدون عن فرشهم لیلا،فیصبحون بمکة و بعضهم یسیر فی السحاب نهارا یعرف اسمه و اسم أبیه و حلیته و نسبه قال:فقلت:جعلت فداک!أیّهم أعظم إیمانا؟قال:الّذی یسیر فی السحاب نهارا؛ (3)این آیۀ «أَیْنَما تَکُونُوا «دربارۀ گم شدگان(از رختخواب)از اصحاب «قائم علیه السّلام»نازل شده است که شب از رختخواب گم می شوند و صبح در مکّه حضور یابند و بعضی ها روز با ابر حاضر می شوند،نام و نام پدر و شمایل و نام خانوادگی شان، شناخته می شود.گفتم:فدایت شوم کدام یک از آن ها ایمانش بزرگ تر است(گم شدگان،یا با ابر آیندگان)؟!فرمود:آن هایی که در روز با ابر آیند.»

4-عبد العظیم حسنی از امام محمد تقی علیه السّلام در ضمن خبری فرمود:«و هو الّذی تطوی له الأرض،و یذلّ له کلّ صعب یجتمع إلیه من أصحابه عدد أهل بدر ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا من أقصی(أقاصی)الأرض،و ذلک قول اللّه-عزّ و جلّ- (أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) فإذا اجتمعت له هذه العدّة من أهل الأرض (الإخلاص)أظهر أمره...؛ (4)جمع می شوند نزد او اصحاب او به عدد اهل بدر سیصد و سیزده تن و این است قول خداوند «أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (5)هر کجا باشید خداوند همۀ شما را می آورد؛زیرا او بر هرچیز توانا است»فرمود:

ص:59


1- 1) -بحار الأنوار: [1]341/52 ب 27 ح 91 از تفسیر عیاشی. [2]
2- 2) -بقرة:148. [3]
3- 3) -کمال الدّی ن:389/2، [4]بحار الأنوار:286/52 ب 26 ح 21 و [5]ص 368 ح 153 و 154 با کمی تغییر.
4- 4) -کمال الدّین:ص 377؛ [6]منتخب الأثر:ص 353 ف 2 ب 32 ح 1 [7]به نقل از کفایة الأثر. [8]
5- 5) -بقره148/. [9]

«هرگاه این تعداد از اهل زمین در نزد او جمع شوند،امر خود را آشکار می کند...»

5-فرمود:«برای قائم،گنج هایی است،نه از طلا و نقره،بلکه اسب هایی قوی هیکل و مردانی است با علامت(برگزیدگان و صاحبان درجه و نشان)،آن ها را از شهرهای دور،گرد هم آورد به تعداد اهل بدر،سیصد و سیزده تن و با آن حضرت صحیفه ای مهرشده و در آن شماره و نام های اصحاب و شهرها و محل زندگی و کنیه و لقبشان،نوشته شده،مردانی هستند رنجکش و با جدیت در طاعت او». (1)

42*مشخصات فرماندهان روی شمشیرها

1-ابان بن تغلب گفت:امام صادق علیه السّلام فرمود:«سیأتی فی مسجدکم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا-یعنی مسجد مکّة-یعلم أهل مکّة أنّه لم یلد[هم]آباؤهم و لا أجدادهم، علیهم السیوف،مکتوب علی کلّ سیف کلمة تفتح ألف کلمة،فیبعث اللّه تبارک و تعالی ریحا فتنادی بکل واد:هذا المهدیّ یقضی بقضآء داود و سلیمان علیهما السّلام لا یرید علیه بیّنة؛ (2)به زودی در مسجد شما 313 مرد-یعنی در مسجد مکّه-می آیند،اهل مکّه می دانند که پدرانشان آن ها را به دنیا نیاورده اند شمشیرهاشان با خود و به هر شمشیر کلمه ای نوشته شده از آن کلمه هزار کلمه گشوده می شود،پس خداوند بادی را برانگیزد و در هر بیابانی ندا کند،این است مهدی،با حکم داوود و سلیمان علیهما السّلام حکم می کند و شاهد هم نمی خواهد.»

2-در روایت دیگر آمده است:«مکتوب علیها ألف کلمة کلّ کلمة مفتاح ألف کلمة؛ (3)بر آن شمشیرها هزار کلمه نوشته و هر کلمه،کلید هزار کلمه است.»

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:«بر شمشیر هریک اسم و نسب او نوشته شده است.» (4)

ص:60


1- 1) -عیون أخبار الرّضا:63/1 ب 6 ح 29؛ [1]بحار الأنوار:310/52-311 ب 27 ح 4. [2]
2- 2) -کمال الدّین:387/2؛ [3]غیبت نعمانی:ص 169؛ [4]بحار الأنوار: [5]286/52 ب 26 ح 19 از کمال الدّین و [6]بحار الأنوار: [7]369/52 ب 27 ح 155 از غیبت نعمانی [8]با تغییر کمی.
3- 3) -غیبت نعمانی:ص 169. [9]
4- 4) -معجم أحادیث امام المهدی:7/4 ح 1083؛غیبت نعمانی:ص 214؛بحار الأنوار:356/52 ب 27 ح 121 و ص 369 ح 155.

4-فرمود:«بر شمشیر هریک،کلمه ایست که هزار کلمه از وی گشوده می شود.» (1)

5-فرمود:«هرگاه قائم علیه السّلام قیام کند شمشیرهای قتال،نازل شود بر هر شمشیر، نام و نام پدر صاحبش نوشته شود». (2)

43*اسامی و اماکن فرماندهان و یاران خاص الخاص

در عدد 313،راز و اسراری نهفته است،که آن را خدا می داند؟!

یاران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در روز بدر 313 نفر بودند.در برخی از روایات آمده که یاران امام حسین علیه السّلام که به همراه آن بزرگوار در روز عاشورا شهید گردیدند 313 نفر بودند و فرشتگان بدر هم 313 نفر و به همین گونه یاران حضرت مهدی علیه السّلام نیز 313 نفر خواهند بود.

واضح است که آن روز،این ها از برگزیدگان اهل زمین خواهند بود و شایستگی های لازم برای اداره کره زمین و تدبیر امور همه مردمان را دارا خواهند شد و تمام این امور تحت سرپرستی حضرت مهدی علیه السّلام و راهنمایی ها و تعالیم آن بزرگوار صورت خواهد پذیرفت.

این پاکان را خدای تعالی از شهرها و اقوام گوناگون و نواحی متعدّد و بلکه از قاره های متنوع انتخاب خواهد فرمود.

در«خطبة البیان»که به حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام منسوب است اسامی آن ها و اسامی شهرهای آنان ذکر گردیده و در میان نام شهرها،برخی اسامی دیده می شود که از نظر ما ناشناخته است.برخی نام ها نیز مشترک هستند.شاید نام برخی از شهرها تغییر یافته باشد و یا آن که بعضی شهرها در آینده ساخته شده و به چنین نام هایی نامیده خواهد شد و یا آن که اشتباهات املایی و چاپی در ضبط این نام ها

ص:61


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 214؛ [1]بحار الأنوار:286/52 ب 26 ح 19؛معجم أحادیث امام المهدی:11/4 ح 1090.
2- 2) -«بطائنی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:إذا قام القائم علیه السّلام نزلت سیوف القتال علی کل سیف اسم الرجل و اسم أبیه»معجم أحادیث امام المهدی:7/4 ح 1083؛بحار الأنوار:356/52 ب 27 خ 121؛ [2]بشارة الإسلام:ص 215. [3]

واقع گردیده باشد.برای استحضار عزیزان،نام یاران حضرت مهدی علیه السّلام و شهرها و قبیله های آنان را(برمبنای خطبه یاد شده)به صورت جدول و براساس حروف الفبا به شرح زیر مرتب کرده و در اختیار شما قرار می دهیم.

تعدادنام شهرها یا قبیله هانام افراد

10 نفرآبادانحمزه و شیبان و قاسم و جعفر و عمرو و عامر و عبد المهیمن و عبد الوارث و محمد و احمد

2 نفرارمنستان (1)احمد و حسین

4 نفراسکندریّهحسن و محسن و شبیل و شیبان

1 نفراصفهانیونس

2 نفرفرنگ(اروپا یا فرانسه)علی و احمد

1 نفرألومة (2)معشر

1 نفرانبار (3)علوان

1 نفرأنطاکیة(در سوریه)عبد الرحمان

5 نفرأوال (4)عامر و جعفر و نصیر و بکیر و لیث

1 نفراوسمحمد

1 نفربالس (5)نصیر

3 نفربدواعقیلمنبه و ضابط و غربان (6)

ص:62


1- 1) -ارمنستان:منطقه ای است بسیار وسیع دارای نهرهای بسیار؛بخشی از آن متعلق به ایران است و بخشی ترکیّه و بخشی دیگر به اتحاد جماهیر شوروی(سابق).
2- 2) -شهری در دیار هذیل(معجم البلدان).
3- 3) -شهری در عراق نزدیک مرز عراق و سوریه.به«الرطبه»نیز مشهور است.
4- 4) -اسم سابق بحرین.در بعض نسخه ها جزیره أوال گفته شده است.
5- 5) -روستایی در سوریه بین حلب و رقّه.امروز به نام«اسکی مسکنه»شناخته می شود.
6- 6) -در نسخه ای دیگر:عریان و یا عزبان

1 نفربدواغیر

1 نفرعمرو (1)

1 نفربدوشیباننهراش

1 نفربدوقسینجابر

1 نفربدوکلابمطر

2 نفربدومصرعجلان و دراج

3 نفربرعة (2)یوسف و داوود و عبد اللّه

2 نفربصرهعلی و محارب

1 نفربلخ (3)حسن

1 نفربلست (4)عبد الوارث

1 نفربلقاء (5)صادق

3 نفربیت المقدسبشر و داوود و عمران

2 نفربیضاء (6)سعد و سعید

2 نفرتستر (7)احمد و هلال

1 نفرتفلیس (8)محمّد

1 نفرتمیم (9)ریان

1 نفرثقب (10)هارون

5 نفرجبل لکام (11)عبد اللّه و عبید اللّه و قادم و یحیی

ص:63


1- 1) -در نسخه ای دیگر:عمر.
2- 2) -قریه ای در اطراف طائف است.
3- 3) -شهری در افغانستان است.
4- 4) -روستایی در اطراف اسکندریّه است.
5- 5) -شهری در اردن است.
6- 6) -نام عدّه ای از شهرها و قریه ها در:ایران و مراکش و لیبی و جنوب یمن.خدا مقصود را بهتر می داند.
7- 7) -معرّب شوشتر منطقه ای در خوزستان در جنوب ایران.
8- 8) -شهری در جنوب غربی شوروی(سابق)و پایتخت جمهوری گرستان(که سابقا جزو ایران بود).
9- 9) -قبیله ای عربی که نسبش به تمیم بن مرّ بن الیاس بن مضر می رسد.
10- 10) -قریه ای است از قریه های یمامه در منطقه نجد در شبه جزیره عربستان.
11- 11) -کوهی است مشرف به انطاکیه و نزدیک آن شهری است.(معجم البلدان)

\و طالوت

1 نفرجدّهابراهیم

2 نفرجعارة (1)یحیی و احمد

1 نفرحبشکثیر

4 نفرحبشه (2)ابراهیم و عیسی و محمد و حمدان

2 نفرحلبصبیح و محمد

2 نفرحلّهمحمد و علی

1 نفرحمصجعفر

2 نفرحمیر (3)مالک و ناصر

2 نفرخرشانتکیّه و مسنون

2 نفرالخط (4)عزیز و مبارک

2 نفرخلاط (5)محمد و جعف

2 نفرخونج (6)محروز و نوح

2 نفردمشقداود و عبد الرحمن

1 نفردورقعبد الغفور

1 نفردیارشعیب

1 نفرذهاب (7)حسین

2 نفررملة (8)طلیق و موسی

ص:64


1- 1) -گفته اند که شهری در اطراف نجف اشرف در عراق است.
2- 2) -نام امروزی آن اتیوپی است.در شمال شرقی آفریقا است.
3- 3) -قبیله ای است که در یمن سکونت داشت.
4- 4) -منطقه ای ساحلی در عربستان شامل تعدادی شهر؛از جمله قطیف.
5- 5) -شهری بزرگ در ارمنستان در شمال ایران.
6- 6) -شهری در منطقه آذربایجان.در مأخذ خونخ آمده است که گمان رود اشتباه نسخه نویسان باشد.
7- 7) -روستایی نزدیک کرمانشاه؛امروزه به نام حلوان معروف است.
8- 8) -شهری در فلسطین؛شمال شرقی قدس.

1 نفررهاط (1)جعفر

1 نفرری (2)مجمع

3 نفرزوراء (3)عبد المطلب و احمد و عبد اللّه

3 نفرزید (4)محمد و حسن و فهد

3 نفرسادهصلیب و سعدان و شبیب

1 نفرسجار (5)محمد

2 نفرسرخسناجیه و حفص

2 نفرسامرّاءمرایی و عامر

3 نفرسعداوهاحمد و یحیی و فلاح

1 نفرسلماسهارون

2 نفرسمرقندعلی و مجاهد

2 نفرالسن (6)مقداد و هود

2 نفرسنجار (7)أبان

1 نفرسند (8)عبد الرحمان

1 نفرسهمجعفر

2 نفرسوس (9)شیبان و عبد الوهاب

4 نفرسیراف (10)خالد و مالک و حوقل و ابراهیم

3 نفرسیلان (11)نوح و حسن و جعفر

ص:65


1- 1) -منطقه ای در اطراف مکّه مکرّمه.
2- 2) -شهر ری نزدیک تهران
3- 3) -بغداد
4- 4) -اسم محلی نزدیک شهر بالس در سوریه
5- 5) -قریه ای در اطراف شهر بخارا در منطقه قفقاز در اتحاد شوروی(سابق)
6- 6) -شهری در ساحل رود دجله نزدیک تکریت.
7- 7) -شهری در اطراف موصل در عراق و در نسخه ای دیگر سنحار آمده که قریه ای در اطراف شهر حلب در سوریه است.
8- 8) -منطقه ای وسیع در جنوب پاکستان.
9- 9) -معرّب شوش؛شهری است در خوزستان ایران؛نیز شهری در تونس(مغرب اقصی).
10- 10) -جیرفت شهری در ایران در حاشیه خلیج فارس؛تقریبا 180 کیلومتری شیراز(مترجم).
11- 11) -جزیره ای که در جنوب شرقی هند قرار گرفته و عرب آن را سراندیب گوید.

1 نفرشوبکعمیر

4 نفرشیرازعبد اللّه و صالح و جعفر و ابراهیم

1 نفرشیزر (1)عبد الوهاب

4 نفرصنعاءجبرئیل و حمزه و یحیی و سمیع

3 نفرضیعهزید و علی(و موسی)

2 نفرضیف (2)عالم و سهیل

3 نفرطائفعلی و سبا و زکریا

1 نفرطائف یمنهلال

24 نفرطالقان (3)صالح و جعفر و یحیی و هود و فالح و داود و جمیل و فضیل و عیسی و جابر و خالد و علوان و عبد اللّه و ایوب و ملاعب و عمر و عبد العزیز و لقمان و سعد و قبضه و مهاجر و عبدون و عبد الرحمان و علی

1 نفرطبریّة (4)فلیح

2 نفرعدنعون و موسی

1 نفرعرفه (5)فرج

5 نفرعسقلان (6)محمد و یوسف و عمر فهد و هارون

ص:66


1- 1) -شهری در سوریه در ساحل رودخانه العاصی و شمال شهر حماة.
2- 2) -شاید صحیح ضیق باشد؛روستایی در منطقه نجد در شبه جزیره عربستان.
3- 3) -طالقان شهری است در ایران بین قزوین و ابهر.این منطقه شامل روستاهای بسیاری است که بدین نام خوانده می شوند.هم چنین طالقان شهر بزرگ است در استان طخارستان در افغانستان
4- 4) -شهری است که در کنار دریاچه طبریّه در فلسطین واقع گردیده است.
5- 5) -قریه ای نزدیک عرفات در اطراف مکّه(براساس گفته یاقوت حموی در معجم البلدان).
6- 6) -شهری در فلسطین؛هم چنین قریه ای در اطراف شهر بلخ در افغانستان.

2 نفرعسکر مکرم (1)طیب و میمون

1 نفرعقر (2)احمد

2 نفرعکّا (3)مروان و سعد

1 نفرعمارة (4)مالک

6 نفرعمّانمحمد و صالح و داود و هواشب و کوش و یونس

1 نفرعنیزة (5)عمیر

4 نفرفسطاط (6)احمد و عبد اللّه و یونس و طاهر

2 نفرکاشانعبد اللّه و عبید اللّه

1 نفرقادسیّة (7)حصین

8 نفرقزوینهارون و عبد اللّه و جعفر و صالح

1 نفرقمیعقوب

3 نفرکازرونعمر و معمر و یونس

1 نفرکبش (8)محمد

3 نفرکربلاءحسین و حسین و حسن

1 نفرکرخ بغداد (9)قاسم

1 نفرکرد (10)عون

1 نفرکرمانعبد اللّه

ص:67


1- 1) -شهری در ناحیه خوزستان در جنوب ایران.
2- 2) -اسم محلی نزدیک کربلا و نام قریه ای بین تکریت و موصل و قریه ای در حوالی بغداد و قریه ای در اطراف موصل و روستایی در اطراف رمله در فلسطین.
3- 3) -در یک نسخه:عکّه.شهری در فلسطین.
4- 4) -شهری در جنوب عراق.
5- 5) -شهری در استان نجد در شبه جزیره عربستان در نسخه ای عنزه»است که نام قبیله ای است.
6- 6) -شهری در مصر.
7- 7) -شهری در عراق و نام محلی در نزدیک نجف.
8- 8) -جایی در اطراف بغداد.
9- 9) -محله ای است در بغداد.
10- 10) -مفرد اکراد و نام شهری در ایران(شهرکرد)

1 نفرکورة (1)ابراهیم

4 نفرکوفهمحمد و غیاث و هود و عتاب

1 نفرلنجویه (2)کوثر

10 نفرمدینهعلی و حمزه و جعفر و عباس و طاهر و حسن و حسین و قاسم و ابراهیم و محمد

1 نفرمراغه (3)صدقه

2 نفرمرقیه (4)بشر و شعیب

1 نفرمرو (5)حذیفه

14 نفرمعاذةسوید و احمد و محمد و حسن و یعقوب و حسین و عبد اللّه و عبد القدیم و نعیم و علی و حیّان و ظاهر و تغلب و کثیر

4 نفرمکّهعمرو و ابراهیم و محمد و عبد اللّه

2 نفرمنصوریهعبد الرحمن و ملاعب

3 نفرمهجم (6)محمد و عمر و مالک

2 نفرموصلهارون و فهد

2 نفرنجفجعفر و محمد

2 نفرنصیبین (7)احمد و علی

2 نفرنوبه (8)واصل و فاضل

ص:68


1- 1) -شهری در لبنان.
2- 2) -جزیره ای در شرق آفریقا(زنگبار).
3- 3) -شهری در شمال ایران(غربی).
4- 4) -شهری در اطراف حمص در سوریه.
5- 5) -شهری در شوروی(سابق)و هم چنین شهری در استان خراسان.(مرواز شهرهای باستانی خراسان قدیم بوده است و امروزه جزء جمهوری ترکستان است).
6- 6) -شهری در اطراف شهر زبید در یمن.
7- 7) -شهری در ترکیه نزدیک مرز ترکیه با عراق و قریه ای در اطراف حلب در سوریه.
8- 8) -منطقه آفریقایی که در ساحل رود نیل امتداد داشته بخشی از آن در مصر و بخشی در سودان است.

2 نفرنیشابورعلی و مهاجر

2 نفرهجر (1)موسی و عباس

1 نفرهجرعبد القدّوس

1 نفرهرات (2)نهروش

2 نفرهمدان (3)علی و صالح

3 نفرهونین (4)عبد السّلام و فارس و کلیب

1 نفرواسط (5)عقیل

2 نفریمامه (6)ظافر و جمیل

14 نفریمنجبیر و حویش و مالک و کعب و احمد شیبان و عامر و عمّار و فهد و عاصم و حجر و کلثوم و جابر و محمد

جمع نفرات298

علاوه بر تعدادی که ذکر شد 6 نفر از ابدال (7)که نام تمامی آن ها«عبد اللّه»است و سه نفر از دوستداران اهل بیت به نام های«عبد اللّه»و«مخنف»و«براک»و چهار

ص:69


1- 1) -نام چند جاست؛از آن جمله قریه است در بحرین و قریه ای در یمن و قریه ای در منطقه شرقی عربستان.
2- 2) -شهری در شمال غربی افغانستان.
3- 3) -همدان قبیله ای است عربی از یمن و همدان شهری در ایران.
4- 4) -شهری در جبل عامل.
5- 5) -شهری در عراق و قریه ای در یمن و اطراف حلب و اطراف بلخ.
6- 6) -منطقه ای وسیع در عربستان که امروزه به نام عارض معروف است.
7- 7) -ابدال:گروهی از صالحانند که،دنیا هیچ وقت از وجود آنان خالی نیست و هرگاه یکی از آنان از دنیا برود خدای تعالی دیگری را جایگزین او می فرماید.فیروزآبادی در قاموس گوید:ابدال کسانی هستند که خدا زمین را به خاطر آنان برپای داشته است.آنان هفتاد نفرند؛چهل نفر در شام(سوریه و لبنان و فلسطین و اردن)و سی نفر در جاهای دیگر؛وقتی یکی از آنان از دنیا برود دیگری جایگزین او خواهد شد. هم چنین گفته اند:ابدال نجباء هستند؛یعنی برگزیدگان از مردم.

نفر از دوستان انبیاء به نام های«صباح»و«صیاح»و«میمون»و«هود»و دو غلام به نام های«عبد اللّه»و«ناصح»جزء یاران خاص امامند.مجموع آن ها 313 نفر می شود. (1)

مؤلّف گوید:شاید برخی از افراد وقتی که اسامی و تعداد یاران خاص حضرت مهدی علیه السّلام»313 نفر است را،می خواند،از آن جهت که نام خود و یا شهر خویش را در میان نام یاران خاص و یا شهرهای یاران خاص امام نمی بیند دچار یأس و نومیدی می گردند؛ولی این یأس موردی ندارد چون زمانی که بدانند یاران امام در نفراتی که ذکر شد منحصر نیستند،ناامیدی به امید تبدیل می شود.اینک شرح مطلب:

44*فرق یاران خاص و یاوران

قبلا نیز شرح دادیم که،تفاوتی بین یاران خاص حضرت«مهدی علیه السّلام»و یاوران (2)آن حضرت موجود است به این ترتیب:

اصحاب و یاران خاص 313 نفرند؛آنان کسانی می باشند که حضرت امام امیر المؤمنین و امام صادق علیهما السّلام از آنان به پرچمداران تعبیر فرموده اند(اشاره به شایسته گی های فراوانی که در آنان برای رهبری و فرماندهی سپاهیان و لشگرها موجود است،امام صادق علیه السّلام تعبیر دیگری نسبت به آنان دارند:

«آنان حاکمان خدا در زمین اویند».

هریک از این یاران خاص،نقش عظیمی در فرماندهی سپاه و گشودن شهرها و اداره امور و غیر آن را دارند.

در طول فصل های این کتاب امتیازات و مقام ها و درجات آنان را خواندید و معلوم شد که تعدادشان مسجّل و در کتابی نزد حضرت«مهدی موعود»علیه السّلام

ص:70


1- 1) -الزام الناصب،شیخ علی حائری،ج 2 ص 201؛نوائب الدهور،میرجهانی،ج 2 ص 116«خطبة البیان» به صورتی دیگر نقل گردیده که بین دو نسخه اختلافی در برخی اسامی موجود است.
2- 2) -«اصحاب»و«یاوران»ترجمه کلمه«انصار»متن کتاب است.

موجود است؛مانند شهدای کربلا نه یک نفر زیاد و نه یک نفر کم و به هیچ وجه قابل تغییر و تبدیل نیستند،از این جهت باید دعا کرد که خداوند ما را از پیروان راه آنان قرار دهد.

امّا یاوران؛مؤمنان صالحی هستند که حضرت مهدی علیه السّلام در مکّه و غیر آن ملحق گردیده و زیر پرچمش گرد می آیند و با دشمنان خدا و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله خدا خواهند جنگید.

حضرت مهدی علیه السّلام از مکّه خارج نخواهند شد؛مگر آن که از یاورانش حد اقل ده هزار نفر با آن حضرت همراه شوند.

البتّه این تعداد جمعی از یاوران ایشانند،نه همه آنان،چون تنها سیّد هاشمی با دوازده هزار سپاهی به حضرت مهدی علیه السّلام در عراق ملحق می گردند و بزرگان دیگر...

این ها،غیر از یاورانی هستند که از فرشتگان و جنّیان خواهند بود؛آنان نیز یاوران حضرتش و اوامر آن بزرگوار و تعالیمش را فرمانبردار می باشند.

در دعاها و زیارات وارده از ائمه طاهرین علیهم السّلام می خوانیم که دستور داده اند از خدا بخواهیم ما را از یاوران حضرت مهدی علیه السّلام و پیکارگران در رکاب آن بزرگوار قرار دهد.

45*اسامی یاران خاص الخاص به روایت دیگر

در کتاب(المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة)ص 77 مرحوم سیّد هاشم بحرانی قدّس سرّه به نقل از کتاب دلائل الامامة ص 314 روایت دیگری از امام صادق علیه السّلام که اسماء آن بزرگواران در تفسیر آیه مبارکۀ 148 بقره،با تفاوت زیاد بدین گونه آورده است آن که در«طازبند شرقی»بندار بن احمد بن سبکه می باشد که«بازان»خوانده می شود و اوست سیّاح مرابط.

و از«اهل شام»دو مرد که ایشان را ابراهیم بن صباح و یوسف بن جریا(صریا) گویند که یوسف عطاری از اهل دمشق است و ابراهیم که قصابی از روستای صویقان می باشد.

ص:71

و از صامغان؛احمد بن عمر خیاط از ساکنان بزیغ و علی بن عبد الصمد تاجر از سکنه بحارین.

و از اهل سراف؛سلم کوسج بزاز ساکن در باغ و خالد بن سعید بن کریم(دهقان) و کلب ناهد(کلیب شاهد)از ذانشاه.

و از مرورود(جعفرانشاه)دقّاق و جوز مولی خصیب.

و از«مرو»؛دوازده تن که عبارتند از:بندار بن خلیل عطّار و محمد بن عمر صیدانی و عریب بن عبد اللّه بن کامل و مولی قحطبه(قحطب)و سعد رومی و صالح بن دجّال(الرّحال)و معاذ بن هانی و کردوس ازدی و دهیم بن جابر بن حمید و طاشف بن علی قاجانی و قرعان بن صوید و جابر بن علی احمر و جوشب بن جریر

و از بیروت نه مرد؛زیاد بن عبد الرحمن بن حجدب و عباس بن فضل بن قارب و اسحاق بن سلیمان حنّاط و علی بن خالد و سلام بن سلیم بن فراط بزّاز و محمونة بن عبد الرحمن بن علی و جریر بن رستم بن سعد کیشاتی و حرب بن صالح و عمارة بن عمر.

و از«طوس»چهار مرد؛شهرد بن حمران،موسی بن مهدی،سلیمان بن طلیعه، از«واد»(واد جایگاه قبر امام رضا علیه السّلام بوده است)علی بن السندی صیرفی.

و از«غاریات»؛شاکر بن حمزه و علی بن کلثوم از ساکنان جایی که«باب الجبل» (دروازه کوه)خوانده می شود.

و از«طالقان»بیست و چهار مرد؛آن که معروف به ابن الرازی جبلی،است عبد اللّه بن عمیر،ابراهیم بن عمرو،سهل بن رزق اللّه،جبرئیل حدّاد،علی بن ابی علی ورّاق،عبادة بن جمهور،محمد بن جیهاد،زکریا بن حبسه،بهرام بن سرح،جمیل بن عامر بن خالد،کثیر مولی جریر،عبد اللّه بن قرط بن سلام،فزازة بن بهرام،معاذ بن سالم بن خلید تمّار،حمید بن ابراهیم بن جمعه قزّاز،عقبة بن وفنة بن ربیع،حمزة بن عباس بن جناده از دار الرزق،کائن بن جنید صایغ،علقمة بن مدرک،مروان بن جمیل بن دزقا،ظهور مولی زرارة بن ابراهیم،جمهور بن الحسین زجّاج،ریّاش بن

ص:72

سعد بن نعیم.

و از«سجستان»؛خلیل بن نصر از اهل زنگبار،ترک بن شبه،ابراهیم بن علی.

و از«غور» (1):هشت مرد؛مجیج بن جربوز،شاهد بن بندار،داوود بن جریر،خالد بن عیسی،زیاد بن صالح و موسی بن داوود،عرف طویل و ابن کرد.

و از«نیشابور»هجده مرد؛سمعان بن فاخر،ابو لبابة بن مدرک،ابراهیم بن یوسف قصیر،مالک بن حرب بن سکین،زرود بن سوکن،یحیی بن خالد،معاذ بن جبراییل، احمد بن عمر بن نغره،عیسی بن موسی سوّاق،یزید بن درست،محمد بن حمّاد بن شیث،جعفر بن طرخان،علاّن ماهویه،ابو مریم،عمر بن عمیر بن مطرف و بلیل بن وهائل بن هومردیار.

و از«هرات»دوازده مرد؛سعید بن عثمان ورّاق،ما سحر بن عبد اللّه بن نبیل، معروف به غلام کندی،سمعان قصّاب،هارون بن عمران،صالح بن جریر،مارک بن معمر بن خالد،عبد الاعلی بن ابراهیم بن عبده،نزل بن حزم،صالح بن هیثم،آدم بن علی و خالد قوّاس.

و از اهل«بوسبخ»چهار مرد؛ظاهر بن عمر بن طاهر معروف به اصلع،طلحة بن طلحة سائح،حسن بن حسن بن مسمار و عمر بن عمرو بن هشام.

و از«ری»هفت مرد؛اسرائیل قطّان و علی بن جعفر بن حواذر،عثمان بن علی بن درخت،مسکان بن جبلة بن مقاتل،کرد(ین)بن شیبان،حمدان بن کر و سلیمان بن دیلمی.

و از«طبرستان»چهار مرد؛خوشاد بن کردم،بهرام بن علی،عباس بن هاشم و عبد اللّه بن یحیی.

و از«قم»هجده مرد؛غسان بن محمد غسان،علی بن احمد بن مرّة بن نعیم بن یعقوب بن بلال،عمران بن خالد بن کلیب،سهل بن علی بن صاعد،عبد العظیم بن عبد اللّه بن شاه،سکة بن هاشم بن دایه،آخوص بن محمد بن اسماعیل بن نعیم بن

ص:73


1- 1) .غور-به ضم غین و سکون واو-سلسله جبال و شهری بین هرات و غزنه می باشد.معجم البلدان.

ظریف،بلیل بن مالک بن سعد بن طلحة بن جعفر بن احمد بن جریر و موسی بن عمران لاحق،عباس بن زمر بن سلیم،حرید بن بشر بن بشیر،مروان بن علابة بن جریر معروف به ابن راس الزق،صقر بن اسحاق بن ابراهیم و کامل بن هشام

و از«قومس»دو مرد؛محمد بن محمد(بن احمد)بن ابی الشعب و علاء بن حمویه بن صدقه از قریه خرقان.

و از«گرگان»دوازده مرد:احمد بن هرقد بن عبد اللّه،زرارة بن جعفر،حسین بن علی بن مطر،حمید بن نافع،محمد بن خالد بن مرّ بن حوته،علاء بن حمید بن جعفر بن عبد،ابراهیم بن اسحاق بن عمرو،علی بن علقمة بن(عمرو)محمود و سلمان بن یعقوب،عریان بن خفان ملقب به حال روت،شعبة بن علی و موسی بن کردویه.

و از«موقان»:یک مرد و او عبید اللّه بن محمّد بن ماجور.

و از«سند»دو مرد؛شباب بن عباس بن محمّد و نظر بن منصور معروف به نافشث.

و از«همدان»چهار مرد؛هارون بن عمران بن خالد،طیفور بن محمد بن طیفور، ابان بن محمد بن ضحّاک و عتاب بن مالک بن جمهور.

و از«جاروان»سه مرد؛کرد بن حنیف،عاصم بن خلیل خیّاط و زیاد بن رزین.

و از«شوری»یک مرد؛لقیط بن فرات.

و از«اهل خلاط»؛وهب بن حرنید بن سروین.

و از«تفلیس»پنج مرد؛جحد بن الزیت،هانی عطاردی،جواد بن بدر،سلیم بن وحید و فضل بن عمیر.

و از«باب الابواب»؛جعفر بن عبد الرّحمن.

و از«سنجار»چهار مرد،عبید اللّه بن زریق،شحم بن مطر،هبة اللّه(بن زریق بن)صدقه و هبل بن کامل.

و از«قالی قلا»؛لاکردوس بن جابر.

و از«سمیساط»؛موسی بن زرقان.

ص:74

و از«نصیبین»دو مرد؛داوود بن المحق و حامد صاحب البواری.

و از«موصل»؛مردی که او را سلیمان بن صبیح گویند از روستای الحدیثه.

و از«یلمورق»دو مرد؛که یاوصنا بن سعد بن سحیر و احمد بن حمید بن سوار می باشند.

و از«بلد»؛مردی که او را بور بن زایدة بن ثوران می خوانند.

و از«رها»؛مردی که او را کامل بن عفیر می گویند.

و از«حرّان»؛زکریا سعدی.

و از«ترافعه»سه مرد؛احمد بن سلیمان بن سلیم،نوفل بن عمر و اشعث بن مال و از«رابعه»؛عیاض بن عاصم بن سمرة بن جحش و ملیح بن اسعد.

و از«حلب»چهار مرد؛یونس بن یوسف،حمید بن قیس(بن مسحیم)،سهیم بن مدرک بن علی بن حرب بن صالح بن میمون،مهدی بن هند بن عطارد و مسلم بن هوار مرد.

و از«دمشق»سه مرد؛نوح بن جریر،شعیب بن موسی و حجر بن عبید اللّه فزاری.

و از«فلسطین»؛سوید بن یحیی.

و از«بعلبک»؛منزل بن عمران.

و از«طبریه»؛معاذ بن معاذ.

و از«یافا»؛صالح بن هارون.

و از«قومس»؛ریاب بن جلده و جلیل بن سیّد.

و از«تئیس»؛یونس بن الصقر و احمد بن مسلم بن مسلم.

و از«دمیاط»؛علی بن زائده.

و از«اسوار»؛حماد بن جمهور.

و از«فسطاط»چهار مرد؛نصر بن الحواس،علی بن موسی فزاری،ابراهیم بن صفیره و یحیی بن نعیم.

و از«قیروان»؛علی بن موسی بن الشیخ و عنبرة بن قرطه.

ص:75

و از«باغه»؛شرحبیل سعدی.

و از«تلبیس»؛علی بن معاذ.

و از«بالس»؛حمام بن فرات.

و از«صنعاء»؛فیاض بن ضرار بن ثروان و میسرة بن غندر بن مبارک.

و از«مازن»؛عبد الکریم بن غندر

و از«طرابلس»؛ذو النورین عبدة بن علقمه.

و از«ایله»دو مرد:یحیی بن بدیل و حواشة بن الفضل.

و از«وادی القری»:حرّ بن ذرقان.

و از«خیبر»:مردی که او را سلمان بن داوود خوانند.

و از«زیدار»:طلحة بن سعید بن بهرام.

و از«جار»:حارث بن میمون.

و از«مدینه»دو مرد:حمزة بن طاهر و شرحبیل بن جمیل.

و از«زیذه»:حماد بن محمد بن ابی نصر.

و از«کوفه»چهارده مرد:ربیعة بن علی بن صالح و تمیم بن عبّاس بن اسد و عصرم بن عیسی و مطرف بن عمر کندی و هارون بن صالح بن میثم و وکایا بن سعد و محمد بن روایه و حروب بن عبد اللّه بن ساسان و عودة اعلم و خالد بن عبد القدوس و ابراهیم بن مسعود بن عبد الحمید و بکیر بن سعد بن خالد و احمد بن ریحان بن حارث و غرث اهدانی.

و از«قلزم»:رحبة بن عمرو و شبیب بن عبد اللّه.

و از«حیره»:بکر بن عبد اللّه بن عبد الواحد.

و از«کورثا»:حفص بن مروان.

و از«طاهی»:جیاب بن سعد و صالح بن طیفور.

و از«اهواز»:عیسی بن تمام و جعفر بن سعید نابینایی که بینا خواهد شد.

و از«سلم»:علقمة بن ابراهیم.

و از«اصطخر»:متوکل بن عبید اللّه و هشام بن فاخر.

ص:76

و از«مولیان»:حیدر بن ابراهیم.

و از«نیل»:شاکر بن عبده.

و از«قندایل»:عمرو بن فروه.

و از«مدائن»هشت نفر:دو برادر صالح محمد و احمد فرزندان منذر و میمون بن حارث و معاذ بن علی بن معروف بن عبد اللّه و حارس بن سعید و زهیر بن طلحه و نصر و منصور.

و از«عکبرا»:زائدة بن هبه.

و از«حلوان»:ماهان بن کبتر و ابراهیم بن محمد.

و از«بصره»:عبد الرحمن بن اعطف بن سعد و احمد بن ملیح و حماد بن جابر.

و اصحاب«کهف»:کمسکمینا و یارانش.

و آن دو تاجر که از انطاکیه بیرون روند:موسی بن عون و سلیمان بن حر و غلام رومی ایشان.

و«پناهندگان به روم»یازده مرد:صهیب بن عبّاس و جعفر بن حلال و ضرار بن سعید و حمید قدّوس نازی و منادی و مالک بن خلید و بکیر بن حرّ و حبیب بن حنان و جابر بن سفیان و دو تن که در سراندیب رحل اقامت افکنند:جعفر بن زکریا و دانیال بن داوود.

و از«مندرا»چهار مرد:حور بن طرحان و سعید بن علی و شاه بن بزرح و حرّ بن جمیل.

و آن که در«سلاهط»از روی مرکبش مفقود شود نامش:منذر بن زید است.

و از«سیراف» (1)یا گفته شده شیراز-(تردید از مسعده است)حسین بن علوان و آن دو تن که به سروانیه گریزند سری بن اغلب و زیادة بن رزق اللّه عقبه.

و آن که در«صقلیة»رحل اقامت افکند:ابو داوود شعشاع.

و گردش کننده برای یافتن حق از یخشب:عبد اللّه بن صاعد بن عقبه.

ص:77


1- 1) -سیراف شهری بر کرانه دریاست که اردشیر آن جا را قصبه خود ساخته بود و از سیراف تا بصره هفت روز راه بوده است.

و آن که از«عشیره»اش فرار می کند:اوس بن محمد.

و آن که به وسیله کتاب خدا بر ناصبی احتجاج می کند از سرخس:نجم بن عقبة بن داوود است.

و از«فرغانه»:از دجاه بن وابص.

و از«بریّه»:صخر بن عبد الصمد قبایلی و یزید بن فاجر.

که این ها سیصد و سیزده نفرند به شماره اهل بدر.

46*از بانوان

1-جابر جعفی گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«و یجیء و اللّه ثلاثمائة و بضعة عشر رجلا فیهم خمسون امرأة یجتمعون بمکّة علی غیر میعاد قزعا کقزع الخریف یتبع بعضهم بعضا،و هی الآیة الّتی قال اللّه: «أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» فیقول:رجل من آل محمد علیهم السّلام و هی القریة الظالمة أهلها؛ (1)و به خدا قسم می آید سیصد و چند ده نفر مرد و در میان آن ها 50 نفر زن خواهد بود،بدون قرار قبلی در مکّه جمع شوند؛مانند پاره های ابر پاییزی،بعضی پشت سر بعضی و این است منظور از آیۀ «أَیْنَما تَکُونُوا» پس مردی از آل محمد علیهم السّلام می گوید:آن(مکّه)است قریه ای که اهلش ستم گرانند.»

حضرت باقر علیه السّلام فرمود:«50 زن همراه آن عدّه؛یعنی سیصد و سیزده نفر خواهد بود.» (2)

2-حضرت صادق علیه السّلام به مفضّل فرمود:با«قائم»سیزده زن خواهد بود،عرض کرد آن ها چه می کنند؟فرمود:مجروحین را مداوا و مریض ها را پرستاری می کنند چنان که با پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله بودند». (3)

در خصائص فاطمیة:مولی محمد باقر بن اسماعیل کجوئی ص 343 روایت کرده

ص:78


1- 1) -بقرة:148/؛ [1]نساء74/؛ [2]بحار الأنوار: [3]223/52 ب 25 ح 87 از تفسیر عیاشی. [4]
2- 2) -معجم احادیث الإمام المهدی:21/5 ح 1452.
3- 3) -اثباة الهداة:575/3 ب 32 ف 48 ح 725.

است که در دولت حق 13 نفر زن برای معالجه زخمی های یاران مهدی علیه السّلام به دنیا برمی گردند از جملۀ آن هاست

1-«صیانه»:آرایشگر دختر فرعون و همسر حزبیل مؤمن آل فرعون پسرعمو و خزینه دار فرعون،این زن در ثبات ایمان و صبر و تحمل کاری کرد که نظیر آن در تواریخ کمتر دیده شده و شوهرش حزبیل بنا به روایت علی بن ابراهیم،ششصد سال خدا را پنهانی می پرستید و چندین مرتبه در نزد فرعون از او سعایت کردند ولی خداوند متعال او را برای اتمام حجت حفظ کرد تا وقتی که ساحران به موسی ایمان آوردند،حزبیل نیز ایمان خود را آشکار نمود و او را با ساحران اعدام کردند.

«صیانه»زوجۀ حزبیل آرایشگری دختر فرعون را می کرد،روزی هنگام آرایش شانه از دست او افتاد گفت:بسم اللّه،دختر فرعون گفت:پدر مرا می گوئی؟!گفت:

بلکه کسی را می گویم که پروردگار من و تو و پدر تو است؛

دختر جریان را به پدرش بازگو کرد،آتش خشم فرعون شعله ور شد،«صیانه»را با فرزندانش احضار نمود و از او پرسید پروردگار تو کیست؟!گفت خداوند عالمیان! فرعون بعد از شنیدن این پاسخ،هرچه خواست و سعی کرد او را از این عقیده منصرف نماید،اثری نه نبخشید؛

گفت:فرزندانت را با آتش می سوزانم!گفت:بسوزان!فرعون دستور داد تنوری از مس را پر از آتش نمود و یک پسر او را در میان شعله ها انداخت و خاکستر کرد! «مادر»با کمال شهامت نظاره گر سوختن پسرش بود ولی ابدا از خود عکس العملی نشان نداد تا این که تمامی فرزندانش سوخته شدند و فقط بچۀ شیرخواری ماند و او را نیز گرفتند که به آتش اندازند!«مادر»حالش دگرگون شد که طفل شیرخوار به سخن آمد و گفت:«مادر!صبر کن،تو بر حقی و میان تو و بهشت یک گام بیشتر نمانده است،پس طفل را با مادرش به آتش انداختند و سوزاندند! (1)

ص:79


1- 1) -ریاحین الشریعة:153/5؛ [1]خصائص فاطمیه:343؛چشم اندازی بر حکومت مهدی:71 از آن منهاج الدموع:ص 93.شوهر این بانو یعنی مؤمن آل فرعو«حزبیل»داستان شیرین با فرعون و فرعونیان دارد به محلش مراجعه شود.

2-ام ایمن:نامش برکة بنت ثعلبة بن عمرو بن بن حسن بن مالک بن سلمة بن عمرو بن جلائل بود.

بنا به روایت محمد بن سعد در کتاب«طبقات»ام ایمن کنیز عبد اللّه بن عبد المطّلب(پدر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم)بود و به روایتی کنیز«آمنه»مادر پیامبر و به قولی کنیز خواهر خدیجة کبری بوده که او را به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم بخشید؛

به هر صورت به ارث یا به هبه به ملکیت آن حضرت درآمده بود؛بعد از وفات «آمنه»پرستاری و نگهداری از رسول خدا را به عهده گرفت و بزرگش کرد بدین خاطر بود که آن حضرت می فرمود:«أمّ أیمن أمّی بعد أمّی؛ام ایمن بعد از مادرم،مادر من است.»

حضرت:بعد از،ازدواج با خدیجة،او را آزاد کرد و مردی به نام عبید خزرجی با او ازدواج نمود و پسری به نام«ایمن»به دنیا آورد که او را با نام«امّ ایمن»شناختند و «ایمن»از خواص شیعیان امیر المؤمنین علیه السّلام بود و در جنگ«حنین»یکی از ده نفری بود که فرار نکرد و جنگید و شهید شد.

در طبقات ابن سعد گوید:زید بن حارثة بن شراحیل کلبی غلام«خدیجة کبری» بود او را به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم بخشید و حضرت او را آزاد کرد و«ام ایمن«را به عقد زید درآورد و«اسامة»متولد شد.

این بانوی گرامی از بانوان ممتاز اسلام و دفاع کننده از حریم اهل بیت مخصوصا خدمت گزار فاطمۀ زهراء علیها السّلام بود؛

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم درباره او فرمود:«من سرّه أن یتزوّج امرأة من أهل الجنّة فلیتزوّج أمّ أیمن،فتزوّجها زید؛هرکس خوش حال می شود(دوست دارد)با زنی از اهل بهشت ازدواج نماید،با ام ایمن ازدواج کند پس زید(بن حارثه)با او ازدواج کرد.»

باز درباره او فرمود:«أمّ أیمن امرأة من أهل الجنّة؛امّ ایمن زنی از بهشتیان است.»

ام ایمن از زنانی بود که هرگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم او را ملاقات می کرد او را با جمله «یا أمّة؛ای مادر»خطاب می کرد و هروقت او را می دید می فرمود:«بقیّة أهل بیتی؛ بازمانده اهل بیتم»و با او بعضی وقتها شوخی هم می کرد.

ص:80

ام ایمن قبل از ولادت رسول خدا تا بعد از رحلت آن بزرگوار به خدمت گذاری این خانواده،بنده وار پاینده و استوار بوده و کنیزی برگزیده و فرخنده از کنیزان جان نثار این خاندان پاک به شمار می آید،زمانی که«آمنه»در ابواء از دنیا رفت، ام ایمن قنداقه او را برداشته و حضانت نمود تا در مکّه به عبد المطّلب تحویل داد.

همین بانو بود که خواب هولناکی دید که قطعه ای از اعضای رسول خدا به خانۀ او افتاد و تا صبح گریست و حضرت خبردار شده و فرمود:خواب نکوئی دیدی آسوده باش به زودی از فاطمه فرزندی به دنیا می آید و تو حضانت او را به عهده می گیری که امام حسین صلّی اللّه علیه و اله و سلم را به او دادند و او بزرگش کرد.

روایت کردن حضرت زینب علیها السّلام حدیث ام ایمن را،هنگام عبور از قتلگاه،به امام سجّاد علیه السّلام معروف است

ابن اثیر جزری در اسد الغابة گوید:«أمّ أیمن مولاة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم و حاضنته و هی حبشیة و أسلمت قدیما أوّل الإسلام و هاجرت إلی الحبشة ثمّ إلی المدینة و بایعت النبیّ؛ امّ ایمن کنیز رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم و پرستار او،اهل حبشة بوده است و قدیما در آغاز اسلام،مسلمان شد و به حبشة هجرت کرد و سپس به مدینة آمد و به پیامبر،بیعت نمود.»

او در جنگ احد و خیبر با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم حضور داشت و بعد از وفات فاطمه علیها السّلام نتوانست جای خالی او را ببیند از مدینة به سوی مکّه حرکت کرد و بنا به روایت ابن سعد در«طبقات»روزه بود و هوا گرم،عطش او را ناتوان کرد که بیم هلاک شدن داشت و در این حال بنا به روایت ابن شهرآشوب ترسید که(در آن بیابان)هلاک شود،چشم ها را برهم گذاشت و سپس به سوی آسمان گشود و گفت:

ای خدا آیا مرا تشنه می خواهی با این که من خادمۀ دختر پیغمبر توأم؟!دلوی از بهشت فرود آمد،به روایت«الإصابة»به ریسمان سفیدی بسته بود،ناگهان ام ایمن آن را گرفت و آشامید و به روایت عاشر بحار الأنوار از الخرایج،هفت سال به غذا و آب نیازی پیدا نکرد.

این کرامتی است که به مقام والای او دلالت دارد تا این که در خلافت عثمان

ص:81

سال 24 هجری در سن بالای 85،دنیا را وداع گفت و روح شریفش به سوی جنان پرواز نمود رضی اللّه عنها (1)

3-زبیده:نامش أمة العزیز و کنیه اش ام جعفر و دختر جعفر بن ابی جعفر منصور و همسر هرون الرشید،پسرعموی خود بود که در سال 165 قمری با وی ازدواج نمود.

او از بانوان خیّرة و دارای آثار خیر زیادی مانند آب رسانی به عرفات و مشعر و منا و در نهایت به مکّه معظّمه بود با این که خیلی ها می خواستند او را از این کار منصرف نمایند اما با استقامت مردانه آن آب را از«طائف»از مسافت 12 فرسنگی 72 کیلومتری از مسیر سخت و تند و سنکلاخ بالأخره با هزینه،بیست کرور،به مقصد رسانید و در تاریخ تألیف این کتاب 1426 هجری قمری هنوز هم مورد استفاده می باشد!.

این بانوی باعظمت در تشیع غلو داشت و از شیعیان سرسخت اهل بیت علیهم السّلام بود. (2)

از کتاب«نقض»شیخ اجل عبد الجلیل رازی نقل شده که زبیده خواتون علیها الرحمة شیعه فطریه فدائیه بوده و چون هارون الرشید غلو زبیده را در تشیع و محبت او را نسبت به ذوی القربی محقق دانست،سوگند خورد که به دو کلمه او را طلاق دهد،پس بر کاغذی نوشت و به او فرستاد:«کنت فبنت»بودی و جدا شدی!، او هم در جواب نوشت:«کنّا فحمدنا و بنّا فما ندمنا»بودیم و سپاس گو بودیم و جدا شدیم پس پشیمان نیستیم (3)

ابن جوزی در کتاب«الألقاب»می نویسد:زبیده یک صد کنیز داشت،همه را حافظ قرآن کرده بود (4)و معیّن نموده بود هر روز یک دهم قرآن را در قصر او بخوانند

ص:82


1- 1) -ریاحین الشریعة:153/5 [1] ببعد با تلخیص و اصلاح ادبی؛تاریخ طبری:7/2؛سیره حلبیة:59/1؛
2- 2) -ریاحین الشریعة:272/4 [2] از شیخ صدوق و مامقانی و خیابانی در وقایع الأیّام.
3- 3) -ریاحین الشریعة:272/4. [3]
4- 4) -تنقیح المقال/ج 3،ص 78.

و صدای قرآن در قصر او چون همهمه زنبور عسل در کندویش بود (1)

خلاصه از نوادر،در زندگی می باشد و سرگذشت او هم مایه پند و عبرت می باشد.

4-ام خالد:رجال کشی:از علی بن حسن نقل می کند یوسف بن عمر ثقفی کسی است که زید بن علی بن حسین را به قتل رسانید و در عراق بود و دست«ام خالد»را که زن صالحه بود،به جرم تشیع برید و او به امامت زید بن علی مایل بود. (2).

در رجال کشی مسندا از ابی بصیر نقل میکند:در نزد امام صادق علیه السّلام بودیم در این هنگام«امّ خالد»که یوسف(ثقفی)دست او را قطع نموده بود،آمد و اجازه ورود خواست،حضرت فرمود:ای ابا بصیر میل داری(به سخن ام خالد گوش داده)و گفتارش را بشنوی؟!عرض کردم بلی!یابن رسول اللّه(با شنیدن آن خوش حال می شوم)!فرمود:پس نزدیک شو!پس مرا پشت قالی نشانیدام خالد به خدمت حضرت آمد و سخن گفت:دیدم در کمال فصاحت و بلاغت صحبت می نماید،از حضرت درباره فلان و فلان سؤال نمود،حضرت فرمود:آن دو را دوست داری؟! گفت:وقتی که پروردگارم را ملاقات نمودم بگویم تو مرا به دوستی آن ها امر نمودی! (با تعجب یا روی مصلحتی به ظاهر)فرمود:بلی!گفت همانا آن کس که با تو در «طنفسة»پشت قالی است به برائت از آن ها امر می کند ولی کثیر النّوا(از مخالفین) و یارانش امر به ولایت آن دو می کند!گفتۀ کدام یک را دوست داری؟!فرمود:به خدا قسم،این و اصحابش پیش من بهتر از کثیر النّوا و اصحابش است،این(نشسته در پشت،مخاصمه می کند و می گوید:«من لم یحکم بما أنزل اللّه فأولئک هم الکافرون،و من لم یحکم بما أنزل اللّه فأولئک هم الظالمون،و من لم یحکم بما أنزل اللّه فأولئک هم الفاسقون»وقتی(ام خالد)بیرون رفت فرمود:ترسیدم پیش کثیر النّوا رفته و گفتگوی ما را به او خبر داده و مرا در کوفه مشهور نماید(سپس فرمود:خدایا من از

ص:83


1- 1) -ریاحین الشریعة:272/4/.
2- 2) -رجال کشی:ص 116؛معجم رجال الحدیث:176/23 از آن.

کثیر النّوا بریءام در دنیا و آخرت. (1)

5-حبابة و البیّة:از بانوان شناخته شده و معروف به ولایت و تشیع است

شیخ صدوق و دیگران از حبابة و البیّة روایت کرده اند که گفت:حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را در شرطة الخمیس،دیدم و در دست آن حضرت تازیانه ای بود که می زد به آن،فروشندگان،جرّی و مارماهی و زمّیر و طبرانی را که ماهیان حرام می باشند و به آنان می فرمود:ای فروشندگان مسخ شدگان بنی اسرائیل و ای جند بنی مروان!فرات بن احنف برخاست و عرض کرد:یا امیر المومنین،جند بنی مروان کیانند؟فرمود:گروهی که ریش را می تراشند و تاب می دهند سبیل خود را،حبابه گفت:هیچ گوینده را ندیدم که بهتر از آن حضرت تکلم کند،پس به متابعت آن جناب،روان شدم تا در فضای مجلس،جلوس کند،این وقت من خدمتش عرض کردم:یا امیر مؤمنان،خدا ترا رحمت کند،دلالت امامت چیست؟فرمود:این سنگریزه را

نزد من بیاور!و به دست مبارک اشاره نمود به سنگریزه ای،من آن را به نزدش بردم با خاتم مبارکش آن را نقش فرمود و آنگاه به من فرمود:ای حبابه!هرکس مدعی امامت باشد و قدرت داشته باشد که سنگریزه را نقش نماید همچنان که دیدی پس بدان که او،امام واجب الطاعة است و امام،هرچیزی را که اراده نماید از وی پوشیده نماند پس من رفتم زمان گذشت تا وقتی که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام از دنیا رحلت فرمود،من خدمت حضرت امام حسن علیه السّلام رسیدم و آن جناب در جای حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام نشسته بود و مردم از حضرتش سؤال می کردند،پس به من فرمود:ای حبابه و البیه گفتم:بلی ای مولای من،فرمود:بیاور آنچه با خود داری من آن سنگریزه را به آن حضرت دادم آن جناب با خاتم مبارکش بر آن نقش کرد همچنانکه حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام آن را نقش کرده بود حبابه گفت:پس از امام حسن علیه السّلام به خدمت حضرت امام حسین علیه السّلام رفتم و آن جناب در مسجد رسول

ص:84


1- 1) -رجال کشی:ص 118؛معجم رجال الحدیث سیّد خوئی:109/14؛خلاصه آن در ریاحین الشریعة:/ 381/3 [1] از رجال مامقانی.

خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم بود مرا نزدیک طلبید و ترحیب نمود و فرمود:«إنّ فی الدلالة دلیلا علی ما ترید؛همانا در آن دلالت که از پدرم و برادرم دیدی دلیل است بر آنچه می خواهی از دانستن امامت من.»آیا باز می خواهی دلالت امامت را،عرض کردم:بلی ای سید من،فرمود:بیاور آن سنگریزه که با خود داری،من آن سنگریزه را به آن حضرت دادم خاتم بر آن نهاد به طوری که بر آن نقش بست.

حبابه گوید:پس از امام حسین علیه السّلام خدمت علی بن الحسین علیه السّلام رسیدم در آن وقت،پیری به من اثر کرده بود و مرا درمانده و بیچاره نموده بود و سنین عمرم به 113 رسیده بود پس دیدم آن حضرت را،پیوسته در رکوع و سجود مشغول به عبادت بود و فراغتی نداشت از این روی مأیوس شدم از دلالت،پس به انگشت سبابه خویش به من اشاره نمود،از معجزه آن حضرت،جوانی من برگشت،پس من عرض کردم:ای آقای من،چه مقدار گذشته است از دنیا و چه مقدار باقیست؟ فرمود:«أمّا ما مضی فنعم و أمّا ما بقی فلا؛آنچه گذشته است می گویم و آنچه مانده است نه.»آنگاه فرمود:آنچه با توست بیاور پس من آن سنگریزه را به خدمتش دادم و بر آن نقش نهاد.بعد از آن حضرت،حضرت امام باقر علیه السّلام را ملاقات نمودم آن را نقش فرمود بعد از آن خدمت حضرت صادق علیه السّلام رفتم آن را نقش نهاد پس از آن، خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام رسیدم و آن سنگریزه را نقش نهاد پس از آن به خدمت حضرت رضا علیه السّلام رسیدم و آن را نقش نهاد و حبابه بعد از این،به روایت عبد الله بن همام،نه ماه در دنیا زندگی کرد و وفات نمود (1)

ص:85


1- 1) -کافی شیخ کلینی:ج 1 ص 347، [1]کمال الدین و تمام النعمة-شیخ الصدوق:ص 537. [2] شرح أصول الکافی ج 6-ص 286،287،مدینة المعاجز ج 1-سید هاشم البحرانی:ص 516، مدینة المعاجز ج 3-سید هاشم البحرانی:250،466،مدینة المعاجز ج 4-سید هاشم البحرانی:ص 306، مدینة المعاجز ج 5-سید هاشم البحرانی:ص 114،ص 466،مدینة المعاجز ج 6-سید هاشم البحرانی: ص 295، -مدینة المعاجز ج 7-سید هاشم البحرانی:ص 197،ینابیع المعاجز-سید هاشم البحرانی:178، سید هاشم البحرانی:ص 197،ینابیع المعاجز-سید هاشم البحرانی:178، بحار الأنوار:علامة مجلسی..:ج 25-177، [3]کلمات الإمام الحسین(علیه السلام)-شیخ شریفی ص 237، معجم رجال الحدیث:سید الخوئی ج 24 ص 213،إعلام الوری بأعلام الهدی:شیخ طبرسی:ج 1 ص 409، [4]کشف الغمة:ابن أبی الفتح الإربلی:ج 2 ص 157، [5]وفیات الائمة:از علماء البحرین و القطیف ص 88.

مؤلف گوید:حبابه و البیه که خبر را روایت کرده زنی بوده از شیعیان عاقله کامله جلیله عالمه به مسائل حلال و حرام،کثیر العبادة به حدی در عبادت کوشش و جهد کرده بود که پوست بر شکمش خشک شده بود و پیشانی اش از کثرت سجود پینه بسته و سیاه شده بود و پیوسته به زیارت حضرت امام حسین علیه السّلام مشرف می گشت و چنان بود که هرگاه مردم به نزد معاویه می رفتند او،به نزد امام حسین علیه السّلام می رفت وقتی که در صورتش«برصی»عارض شده بود،به برکت آب دهان مقدس آن حضرت،آن مرض،برطرف شد.

و این زن همان زنی است که گفت:حضرت امام باقر علیه السّلام را در مسجد الحرام در وقت عصر دیدم که مردم دورش جمع شده بودند و مسائل حلال و حرام و مشکلات خود را پرسیدند حضرت از جای خود حرکت نفرمود تا آنکه هزار مسئله ایشان را فتوا داد. (1)

6-سمیّة مادر عمار بن یاسر.کنیز ابو حذیفة المخزومی بود،چون یاسر او را تزویج نمود،ابو حذیفة او را آزاد نمود و عمّار از او متولد شد سمیّه و شوهرش یاسر اوّل شهیدان اسلام بودند.

ابو جهل آن ها را گرفته بسی شکنجه ها داد تا از اسلام دست برداشته و پیامبر را سب نمایند،نتوانست نهایتا زره آهنی به تن آن ها پوشانید و در آفتاب گرم نگه داشت رسول خدا از کنار آن ها عبور می کرد فرمود:«صبرا یا آل یاسر فإنّ موعدکم الجنّة؛صبر کنید ای آل یاسر وعده گاه شما بهشت است.»

سپس ابو جهل به هریک آن ها ضربتی زد که به شهادت رسیدند. (2)

درباره این خانواده(«سمیّه»و«عمّار»و«یاسر»)نیازی به شرح و بسط بیش از این نیست!،زیرا این بانو اوّل شهیده در اسلام و خود و شوهر و پسرش از اولین ایمان آوران به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم بودند.

7-قنوة(یا قنوا)دختر رشید هجری رضی اللّه عنه:یکی از اصحاب باوفا و فدائی

ص:86


1- 1) -منتهی الامال ج 2 ص 72
2- 2) -اسد الغابة/ج 5،ص 481.

امیر المومنین علیه السّلام بوده است.

در رجال کشی:از ابی حیان بجلی،از همین مخدره کیفیت شهادت پدرش را به صورت طولانی نقل می کند... (1)

و مامقانی در رجال خود می فرماید:قنواء به فتح قاف و نون ساکن و واو مفتوحة بعد از آن الف و همزه.

و از شیخ نقل کرده«قنوا»از اصحاب امام صادق علیه السّلام بوده و سپس او را توثیق می کند و در خصائص فاطمیه:او را جزء برگشتگان و مداواکنندگان مجروحین ارتش امام زمان علیه السّلام شمرده است (2)

این بانو گوید:به پدرم گفتم:پدر!چه قدر زحمت می کشی و چه قدر در عبادت کوشش داری؟!گفت:دخترم«سیجیء قوم بعدنا بصائرهم فی دینهم،أفضل من اجتهاد أوّلیهم؛ (3)به زودی گروهی بعد از ما می آیند،بصیرت های دینی آن ها افضل از کوشش های اوّلی های آن هاست.»

8-نسیّبة بنت کعب بن عمرو بن عوف بن مازن بن النجّار الأنصاریة است کنیه او،ام عمارة است.ابن حجر عسقلانی در«الإصابة»گوید:نسیّبه،قدیم الإسلام و از اهل بیعت«عقبه»است هنگامی که از قبیله خزرج 62 نفر مرد بیعت کردند دو زن با ایشان بودند و آن دو زن نسیبه و خواهرش بودند و در بیعت رضوان هم،شرف حضور داشته و در غزوه احد،نهایت سعی و تلاش خود را به تقدیم رسانیده پس از آن در جنگ«یمامة»بعد از وفات رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم حاضر بوده و یک دست او در همان جنگ از بدن،قطع شده و 12 زخم بر بدن او وارد آمده و در غزوه احد،13 زخم بر بدن او رسیده که یکی،چندان کاری بود تا یکسال آن را معالجه می نمود.

و نیز در اصابه گوید:که ام سعد بنت ربیع بر نسیبه وارد شد و گفت:ای خاله،به من خبر بده از روز جنگ احد،نسیبه گفت:هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم برای

ص:87


1- 1) -طالبین تفصیل به رجال کشی:ص 22 و معجم رجال الحدیث سیّد خوئی:191/7؛مراجعه نمایند.
2- 2) -ریاحین الشریعة:40/5؛ [1]چشم اندازی بر حکومت مهدی:ص 71 ببعد.
3- 3) -المحاسن:ص 291؛ [2]بحار الأنوار:130/52 ب 22 [3] ح 27 از محاسن.

جنگ احد بیرون رفت من هم،با او بیرون رفتم و مشک آب بر کتف خود انداخته بودم و اصحاب رسول خدا را آب می دادم تا هنگامی که اصحاب آن حضرت،همه فرار کردند من خود را به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم رسانیدم و مشک را به دور انداختم و مشغول جنگ گردیدم و گاهی با شمشیر و گاهی با تبر دشمن را از آن حضرت،دفع می کردم تا اینکه بدن من جراحات بسیار پیدا کرد،ام سعد گوید:به گردن نسیبه زخمی دیدم که وسط او گود بود گفتم:این جراحت را چه کسی بر بدن تو،وارد آورد گفت:ابن قمیة.

شوهر نسیبه،زید بن عاصم بود و از او دو پسر آورد یکی عمارة که مکناة به او بود و دیگری عبد الله و در جنگ احد یک پسر او شهید شد و در جنگ با مسیلمه کذاب(یمامة)پسر دیگرش مقتول گشت و شوهرش زید بن عاصم خزرجی بخاری در بیعت عقبة و غزوه بدر و احد حضور داشت و در کتب رجال او را ذکر کرده اند و علامه مجلسی در جلد دوّم حیاة القلوب در غزوه احد می فرماید:چون اصحاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم فرار کردند نسیبه مشک را به دور انداخت و شمشیر کشید در مقابل رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم و دشمن را از آن حضرت دور می ساخت و پسرش در جنگ احد با او همراه بود چون خواست بگریزد نسیبه مادر او،به او حمله کرد گفت:ای فرزند از خدا و رسول،کجا می گریزی؟!و او را برگردانید تا اینکه مردی به او حمله کرده و او را شهید نمود

و به روایت ناسخ التواریخ،نسیبه چون پسر را برگردانید مادر و پسر در مقابل رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم جهاد می کردند در آن حال،مشرکی بر نسیبه حمله کرد پسر به یاری مادر آمد و به اتفاق هم آن کافر را کشتند مشرکی دیگر بر پسر نسیبه حمله کرد و زخمی بر او زد نسیبه بی تأمل زخم فرزند را بست و گفت:ای پسرم برخیز و در کار جهاد سستی مکن و خود به آن مشرک حمله برد و ضربتی به او زد که از پا درآورد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم او را تحسین نمود و فرمود:خدا تو را برکت دهد ای نسیبه و خود، در پیش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم ایستاد سینه خود را در پیش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم سپر قرار داد تا آنکه آسیبی به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم نرسد در آن حال،نظر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم به نامردی

ص:88

افتاد که می گریخت به او فرمود:حالا که می گریزی سپر خود را بینداز و به سوی جهنم برو،او سپر خود را انداخت و فرار کرد حضرت،سپر را به نسیبه داد نسیبه سپر را گرفته و در کار جنگ ثابت قدم ایستاد تا آنکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم فرمود:امروز وفای نسیبه و مقام او بهتر است از مقام ابو بکر و عمر.

و در خصائص فاطمیة صفحه 343 گوید:الحق نسیبه در غزوه احد مردانه جهاد کرد و فرزانه با کفار قریش جنگ نمود مانند این زن،در هیچ غزوه از غزوات و سرایا دیده نشده و او از جمله زنانی است که در دولت حقه امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بیاید و به مداوای زخمیها بپردازد. (1)

47*حضرت خضر نبی علیه السّلام

1-از جملۀ یاران«قائم علیه السّلام»حضرت«خضر علیه السّلام»است که همیشه با اوست. (2)

2-و هم چنین حضرت«عیسی علیه السّلام»خواهد بود البته نه در آغاز خروج بلکه بعد از چند ماه،هنگامی که برای جنگ سفیانی به شام عزیمت می نماید. (3)

3-حسن بن العباس بن الحریش می گوید أبی جعفر الثانی(امام جواد علیه السّلام فرمود:

امام صادق علیه السّلام فرمود:در بین طواف بودم دور کعبه،ناگهان مرد روپوشانده ای که مترصد پدرم بود،(شوط)هفتم او را قطع کرد،تا او را به خانه ای کنار صفا،داخل کرد و مرا هم برد پس سه نفری بودیم و گفت:مرحبا به فرزند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله سپس دستش را بر سر من گذاشت و گفت:خدا برکت دهد به امین خود بعد از پدرانش، ای ابا جعفر!تو می خواهی به من خبر ده یا من به تو،خبر دهم و می خواهی از من بپرس یا من از تو بپرسم و اگر می خواهی تو مرا تصدیق کن یا من تو را تصدیق کنم؟!

ص:89


1- 1) -ریاحین الشریعة:80/5؛ [1]کنز المعال/ج 4،ص 345.
2- 2) -اکمال الدین:61/2 باب ما روی من حدیث الخضر علیه السّلام؛بحار الأنوار:152/52 ح 3؛معجم أحادیث امام المهدی:167/4 ح 1229.
3- 3) -معجم أحادیث امام المهدی:534/1-535 ح 364-365(از رسول أکرم صلّی اللّه علیه و اله)و 121/3 ح 659(از امیر مؤمنان علیه السّلام)و ص 170 ح 694(از امام حسن علیه السّلام)و ص 316 ح 857(از امام باقر علیه السّلام)و 170/4 (از امام رضا علیه السّلام)مهدی منتظر:ص 320. [2]

فرمود:همۀ این ها را می خواهم(و حدیث را ادامه داد تا این که گفت:)پس دوست داشتم،چشمانت با مهدی این امّت باشد(کاش او را می دیدی)درحالی که فرشته ها با شمشیرهای آل داوود،میان آسمان و زمین،ارواح کافرها را از مردگان و ارواح مثل آن ها،از زنده ها را عذاب می دادند،سپس شمشیری بیرون آورد و گفت:این هم از آن(شمشیرها)است،پدرم گفت:بلی!به خدایی که«محمد»را برای بشر برانگیخت.

امام صادق علیه السّلام فرمود:آن مرد روپوشیده را برگردانید و گفت:من«الیاسم» از چیزهایی که پرسیدم از روی ندانستن نبود،غیر از این که دوست داشتم این حدیث،نیرویی برای هم صحبتان تو باشد(روایت را ادامه داد تا فرمود:) آن مرد بلند شد و رفت و دیگر ندیدمش. (1)از روایت بالا تلویحا فهمیده می شود که«الیاس پیغمبر علیه السّلام»نیز؛مانند«خضر علیه السّلام»در خدمت«قائم علیه السّلام»خواهد بود.

48*أصحاب کهف

1-امیر المومنین علیه السّلام فرمود:«إنّ أهل الکهف کلّهم أعجام،و لا یتکلّمون إلاّ بالعربیة؛ (2)همانا اهل کهف همگی عجم هستند و سخن نمی گویند مگر با عربی(در زمان

ص:90


1- 1) -قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:بینا أبی یطوف بالکعبة إذا رجل معتجر قد قیّض له،فقطع علیه اسبوعه حتی أدخله إلی دار جنب الصفا فأرسل إلیّ فکنّا ثلاثة فقال:مرحبا بابن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثم وضع یده علی رأسی و قال: بارک اللّه فیک یا أمین اللّه بعد آبائه.یا با جعفر-؛یعنی أنه بعد ما فعل ذلک التفت إلی أبی جعفر علیه السلام فقال یا با جعفر-!إن شئت فأخبرنی و إن شئت فأخبرتک،و إن شئت سلنی و إن شئت سألتک،و إن شئت فاصدقنی و إن شئت صدقتک قال:کل ذلک أشاء.و ساق الحدیث إلی أن قال:فوددت أن عینیک تکون مع مهدی هذه الأمة و الملائکة بسیوف آل داود بین السّماء و الأرض،تعذب أرواح الکفرة من الأموات و یلحق بهم أرواح أشباههم من الأحیاء ثم أخرج سیفا ثم قال:ها إن هذا منها.قال:فقال أبی:إی و الذی اصطفی محمدا علی البشر،قال:فرد الرجل اعتجاره و قال:أنا إلیاس ما سألتک عن أمرک ولی به جهالة، غیر أنی أحببت أن یکون هذا الحدیث قوة لاصحابک،و ساق الحدیث بطوله إلی أن قال:ثم قام الرجل و ذهب فلم أره....اصول کافی:247/1-242؛ [1]بحار الأنوار:371/52 ب 27 ح 163. [2]
2- 2) -منتخب الأثر:ص 485 و أنّهم یکونون وزراء المهدیّ علیه السّلام؛یوم الخلاص:ص 216.

مهدی علیه السّلام).»

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«هرگاه«قآئم آل محمد»قیام نماید،بیرون آورد از پشت کعبه(در روایتی از پشت کوفه و این أظهر است)بیست و هفت نفر را پانزده نفر از قوم موسی که مردم را به حق هدایت می کردند و به حق عدول می دادند و هفت نفر از اصحاب کهف و یوشع بن نون وصی موسی و مؤمن آل فرعون و سلمان فارسی و مالک أشتر و ابو دجانه در روایت دیگر جابر انصاری (1)

3-در حدیث دیگر به جای مؤمن آل فرعون،مقداد را فرموده است و سپس فرمود:«پس این ها در خدمت او و از انصار و حکّام خواهند بود»

امتیازات این اشخاص بدین جهت است که خود امام علیه السّلام آن ها را برمی گرداند وگرنه برگشت داده شدگان زیاد خواهد بود.

4-أمیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه ای فرمود:«ایشان با سگشان برمی گردند،از ایشان است مردی که به او(ملیخا)گویند و دیگری حملاها(کمسلمیناخ)و این دو شاهد خواهند بود برای«قائم»و امر وی را تسلیم می شوند،پس«قائم علیه السّلام»یکی از آن ها را به جنگ روم می فرستد و او بدون فتح برمی گردد،پس دیگری را بفرستد و او فاتحانه برمی گردد» (2)

5-در خبرها آمده است:«یسلّم علیهم فیحییهم اللّه،ثمّ یرجعون إلی رقدتهم إلی

ص:91


1- 1) -مفضل بن عمر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:یخرج مع القائم علیه السّلام من ظهر الکوفة سبع و عشرون رجلا خمسة عشر من قوم موسی علیه السّلام الذین کانوا یهدون بالحق و به یعدلون(1)و سبعة من أهل الکهف، و یوشع بن نون،و سلمان،و أبو دجانة الأنصاری،و المقداد،و مالک الأشتر،فیکونون بین یدیه أنصارا و حکاما.شی:عن المفضل مثله بتغییر ما.إلزام النّاصب:284/2؛ [1]بحار الأنوار:90/53 ب 29 ح 95 و /52 346 [2] ب ح 92؛معجم أحادیث امام المهدی:122/5 ح 1543؛ [3]دلائل الإمامة:ص 247 و [4]معجم الملاحم و الفتن:»7/4؛تفسیر عیاشی:32/2؛ [5]المحجّة فی ما نزل [6]فی القائم الحجّة:ص 136؛روضة الواعظین: ص 228. [7]
2- 2) -و تقبل الروم إلی قریة بساحل البحر عند کهف الفتیة،فیبعث اللّه الفتیة من کهفهم،مع کلبهم،منهم رجل یقال له:ملیخا و آخر خملاها(کمسلمینا)،و هما الشاهدان المسلمان للقائم علیه السّلام...بحار الأنوار:84/53 باب الرّجعة ح 86 [8] از اختصاص.مختصر بصائر الدرجات:ص 201؛بحار الأنوار:85/53 ب 29 ح 86؛ [9]معجم أحادیث امام المهدی:95/5 ح 1481. [10]

یوم القیامة؛ (1)قائم علیه السّلام به آن ها سلام می کند،پس خداوند آن ها را زنده می کند سپس به خوابگاهشان برمی گردند تا روز قیامت.»

6-شیخ مفید رضی اللّه عنه در ارشاد می فرماید:«و قیل إنّهم یبایعونه هم و خمسة عشر من قوم موسی علیه السّلام الّذین کانوا یهدون بالحق و به یعدلون؛ (2)گفته شده است آن ها با 15 نفر از اصحاب موسی که به حق راهنمایی می کردند و به آن برمی گشتند،به مهدی علیه السّلام بیعت می کنند.»

یاران حسین یاران من و مهدی است

49*12 هزار تن با 72 تن شهداء کربلا

قال الحسین علیه السّلام فی لیلة العاشوراء لأصحابه فی خطبته....و قد قال جدّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم:ولدی الحسین یقتل بطفّ کربلاء غریبا وحیدا عطاشا و فریدا،فمن نصره فقد نصرنی و نصر ولده الحجّة و لو نصرنا بلسانه فهو فی حزبنا یوم القیامة. (3)امام حسین علیه السّلام شب عاشورا در ضمن خطبه ای که خواند فرمود:جدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم فرزندم حسین در طفّ کربلا غریب و وحید و عطشان و تنها کشته می شود،پس هرکس او را یاری نمای،مرا و فرزندش حجّة را یاری کرده است،و اگر با زبان نیز به ما کمک نماید،روز قیامت در حزب ما خواهد بود.

1-در حدیث مفصّل از مفضّل روایت شده است که به امام صادق علیه السّلام گفت:ای آقا و مولای من پس 72 تن مردان که با حسین بن علی علیهما السّلام شهید شدند با 313 تن خواهند بود؟!فرمود:«أبو عبد اللّه حسین بن علی علیهما السّلام ظاهر میشود با 12 هزار نفر مؤمن از شیعیان علی علیه السّلام که بر سرش عمامۀ سیاه خواهد داشت» (4)

ص:92


1- 1) -منتخب الأثر:ص 165؛ [1]الزام النّاصب:ص 177؛ [2]یوم الخلاص:ص 216.
2- 2) -ارشاد:344؛ [3]یوم الخلاص:ص 216 قسمت پاورقی.
3- 3) -معالی السبطین:ص 209 سطر 3 بنقل از کتاب«ایقاد القلوب»سید محمد الشّاه عبد العظیمی او هم از کتاب نور العین.
4- 4) -بحار الأنوار:7/53 ب 29 ح 1. [4]

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«ثمّ یظهر الحسین علیه السّلام فی اثنی عشر ألف صدّیق و اثنین و سبعین رجلا أصحابه یوم کربلاء،فیا لک عندها من کرّة زهرآء بیضآء؛ (1)سپس حسین علیه السّلام ظاهر می شود با دوازده هزار صدّیق و هفتاد و دو تن أصحاب او در کربلا،ای خوش به حال برانگیخته شدگان سفید درخشنده.»

50*از مؤمنین

1-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:«هنگامی که«قائم علیه السّلام»ظهور کرد،داخل کوفه شود، خداوند برانگیزاند برای او از پشت کوفه،هفتاد هزار صدیق» (2)(به احتمال قوی آن ها از وادی السّلام برمی خیزند)

2-در اثبات الهداة از کسانی که به خصوص اسم برده شده است یکی مفضّل است.

3-حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود:«تو و چهل و چهار نفر با«قائم»خواهید بود تو سمت راست«قائم»به امر و نهی مشغول می شوی.مردم در آن روز بیش از امروز از تو فرمان می برند. (3)

4-امام باقر علیه السّلام فرمود:«گویا می بینم عبد اللّه بن شریک عامری را که عمامۀ سیاه بر سر دارد و دو طرف آن را میان دو شانه اش آویزان و در جلوی روی«قائم»با چهار هزار نفر از دامنۀ کوه بالا می رود و مکرر تکبیر می گویند». (4)

5-ابن بکیر می گوید امام صادق علیه السّلام فرمود:«کأنّی بحمران بن أعین و میسر

ص:93


1- 1) -بحار الأنوار:16/53 ب 29 ح 1. [1]
2- 2) -معج أحادیث امام المهدی:324/3 ح 867؛بحار الأنوار:390/52 ب 27 ح 212.
3- 3) -اثبات الهداة:573/3 ب 32 ف 48 ح 709؛معجم أحادیث امام المهدی:98/4 ح 1165؛دلائل الإمامة: ص 248.
4- 4) -معجم أحادیث امام المهدی:333/3 ح 877؛بحار الأنوار:76/53 ب 29 ح 81؛ [2]در ذیل حدیث 82(منهم عبد اللّه بن شریک و هو صاحب لوائه)و حدیث بعد از آن(و فیهم عبد اللّه بن شریک العامری و فیهم صاحب لوائه)آمده است.

ابن عبد العزیز یخبطان الناس بأسیافهما بین الصفا و المروة؛ (1)همانا من(می بینم) حمران بن اعین و میسّر بن عبد العزیز را که در میان صفا و مروه،مردم را با شمشیرشان کنار می زنند.»

6-احمد بن محمد می گوید امام صادق برقی از حضرت امام صادق علیه السّلام به (یکی از اصحاب بنام)داوود رقی که در حال راه رفتن بود نگریست و فرمود:هرکس خوشحال می شود به یکی از یاران«قائم»نگاه کند،به این شخص بنگرد.

در جای دیگر فرمود وی(داوود)را در میان خود بمنزلۀ مقداد به شمار آورید. (2)

7-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«یا سلمان!إنّک مدرکه و من کان مثلک و من تولاّه بحقیقة المعرفة،قال سلمان:فشکرت اللّه کثیرا...قال سلمان:فقمت بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و ما یبالی سلمان متی لقی الموت أو الموت لقاه(فقمت من بین یدیه و ما أبالی لقیت الموت أو لقینی؛ (3)ای سلمان او(قائم)را تو و کسانی که مثل توأند و آن هایی که او را با حقیقت معرفت،دوستش دارند،درک خواهید کرد.

سلمان گوید:خدا را شکر زیاد کردم و در برابر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ایستاده و گفتم:حالا برای سلمان مهم نیست مرگ را ملاقات کند یا مرگ او را فراگیرد.

8-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:«أرواح مؤمنین در جنان(رضوی)به زیارت آل محمد علیهم السّلام می روند و با ایشان از خوردنی ها و نوشیدنی ها استفاده می کنند و در مجالس آن ها حاضر می شوند و با ایشان صحبت می کنند تا روزی که«قائم ما علیه السّلام» قیام کند خداوند آن ها را برمی انگیزاند،پس با آن حضرت همراه می شوند و دسته دسته او را لبیک گویند» (4).

ص:94


1- 1) -خبط:زدن،کوبیدن،خبط عشواء:بی هدف،همینطوری(المنجد در لغت خبط).بحار الأنوار:40/53 ب 19 ح 7 از مختصر بصائر الدّرجات.
2- 2) -جامع الرّواة:308/1؛تنقیح المقال:414/1؛زندگانی امام زمان:ص 167.
3- 3) -دلایل الإمامة:ص 237؛المحجّة فی ما نزل [1]فی القائم الحجّة:ص 298.
4- 4) -معجم أحادیث امام المهدی:101/4 ح 1167؛بحار الأنوار:97/53 ب 11329.

51*زنده شدن منتظران

1-مفضّل می گوید:روزی نزد حضرت صادق علیه السّلام از«قائم علیه السّلام»و کسانی که به انتظار مردند،یادی کردیم آن حضرت فرمود:«هرگاه«قائم»قیام کند به نزد قبر مؤمن می آیند و به او می گویند:ای فلانی!صاحب تو ظهور کرده،اکنون اگر می خواهی برخیز و بر او ملحق شو و اگر می خواهی هم چنین در کرامت حق بمان». (1)البته می دانید تعداد منتظران در مقایسه با دیگر مردم جهان،خیلی کم و حتّی از خود شیعیان نیز،درصد منتظران کم است.

52*زنده شدن مؤمنان با چهل روز باران

1-عبد الکریم خثعمی گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«إذا آن قیام القآئم مطر الناس جمادی الآخرة و عشرة أیام من رجب مطرا لم تر الخلآئق مثله فینبت اللّه به لحوم المؤمنین و أبدانهم فی قبورهم،و کأنّی أنظر إلیهم مقبلین من قبل جهینة،ینفضون شعورهم من التراب؛ (2)زمانی که قیام«قائم»نزدیک شد،ماه جمادی آخر و ده روز از رجب،برای مردم،باران می بارد که؛مانند آن را ندیده اند پس خداوند با آن باران گوشت های مؤمنان و بدن های آن ها را در قبرهایشان می رویاند!و گویا می بینم آن ها از سوی«جهینة»(سرازیر)می شوند درحالی که خاک سرهایشان را می تکانند(پاک می کنند).»

2-سعید بن جبیر گفت:«السنة الّتی یقوم فیها المهدیّ تمطر أربعا و عشرین مطرة یری أثرها و برکتها؛ (3)سالی که در آن مهدی قیام می کند 24 روز باران می بارد که اثر و برکت آن(به طور آشکار»دیده می شود.»

این حدیث علاوه بر این که مستند نیست احتمالا همان باران رجب باشد یا در

ص:95


1- 1) -معجم أحادیث امام المهدی:332/3 ح 876؛بحار الأنوار:76/53 ب 29 ح 81.
2- 2) -ارشاد:ص 342؛ [1]بحار الأنوار:90/53 ب 29 ح 94 و 291 [2]/52 ب 26 ح 35 و ص 337 ب 27 ح 77 از ارشاد مفید؛ [3]معجم أحادیث امام المهدی:79/4 ح 1150. [4]
3- 3) -معجم الملاحم و الفتن:295/4(لفظ«المطر»)؛غیبت طوسی:ص 443 ف 7 ح 435؛بحار الأنوار:/52 212 ب 25 ح 63. [5]

ماه های دیگر ببارد.

3-ابی بصیر از امام صادق علیه السّلام فرمود:«إنّ قدام القآئم لسنة غیداقة یفسد التمر فی النخل؛ (1)پیش از قیام«قائم»البته سال فراوانی خواهد بود به گونه ای که(در اثر فراوانی)خرما در نخل فاسد می شود.»

53*العجب کلّ العجب بین جمادی و الرّجب

1-امیر المومنین علیه السّلام این جملات را بسیار تکرار می کرد:«العجب کلّ العجب بین جمادی و رجب»گفتند:ای امیر المومنین علیه السّلام آن چیزی که همیشه از آن تعجب داری،چیست؟!فرمود:«مادرت بر تو بگرید!کدام عجب عجیب تر است از این که مرده ها(زنده شده)سر دشمن خدا،رسول و اهل بیت را بزنند؟!»

2-در سؤال دیگر فرمود:«آخر چه عجبی عجیبتر است از این که مرده ها، سرهای زنده ها را بزنند»گفت:چه وقت خواهد بود ای امیر المومنین؟فرمود:

«قسم به آن کس که دانه را می شکافد و بنده را می آفریند،گویا نظر می کنم و می بینم که در کوچه های کوفه رفت وآمد می کنند و شمشیرهای خود را کشیده بر روی دوش ها گذاشته،می زنند هر دشمن خدا و رسول و دشمن مؤمنین را.» (2)

ص:96


1- 1) -المراد بالغیداق أو الغیداف،السّنة الماطرة و لأجل المطر المداوم و الغمام المطبق یفسد التمر علی النخل و ذلک لفقدان الحرارة و شعاع الشمس.بحار الأنوار:214/52 ب 25 [1] ح 69 از غیبت طوسی.و مانند آن در ارشاد:ص 340. [2]
2- 2) -أبی الجارود،عمن سمع علیا علیه السّلام یقول:(العجب کل العجب بین جمادی و رجب)فقام رجل فقال:یا أمیر المؤمنین ما هذا العجب الذی لا تزال تعجب منه،فقال:ثکلتک امک و أی عجب أعجب من أموات یضربون کل عدو للّه و لرسوله و لأهل بیته،و ذلک تأویل هذه الآیة: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ (الممتحنة:13) [3]فإذا اشتد القتل ،قلتم:مات أو هلک أو أی واد سلک،و ذلک تأویل هذه الآیة ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (أسری:6.) [4]معجم الملاحم و الفتن:196/3؛(واژۀ العجب)مختصر بصائر الدّرجات:ص 198؛بحار الأنوار:60/53 ب 29 ح 48 و [5]إن أمرنا صعب مستصعب لا یحتمله إلا ملک مقرب أو نبی مرسل أو عبد امتحن اللّه قلبه للایمان لا یعی حدیثنا إلا حصون حصینة،أو صدور أمینة أو أحلام رزینة یا عجبا کل العجب بین جمادی و رجب.فقال رجل من شرطة الخمیس:ما هذا العجب یا أمیر المؤمنین؟قال:و مالی لا أعجب و سبق القضاء فیکم و ما تفقهون الحدیث،ألا صوتات بینهن موتات،

3-عبد اللّه بن خفقه گوید:ابان بن تغلب به من گفت:گذر کردم به گروهی که مرا عیب می کردند،به روایتی که از امام باقر علیه السّلام نقل می کردم!،من به آن ها گفتم:«کیف تلومونی فی روایتی عن رجل ما سألته عن شیء إلاّ قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:فمر صبیان و هم ینشدون«العجب کلّ العجب بین جمادی و رجب»فسألته عنه فقال:لقآء الأحیاء بالأموات؛ (1)چگونه مرا ملامت می کنید،دربارۀ روایت من از کسی که هروقت چیزی از او می پرسیدم؟می گفت:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله چنین فرمود(؛یعنی تمام گفته هایش از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود)!پس به دسته ای از بچه ها عبور کرد که(این سرود را)می خواندند «العجب کلّ العجب بین جمادی و رجب»پس از آن جریان سؤال کردم؟فرمود:ملاقات زنده ها با مرده ها است.»

2-ابن الکوا به امام علی علیه السّلام گفت:«یا أمیر المؤمنین!أرأیت قولک«العجب کلّ العجب بین جمادی و رجب»قال:ویحک یا أعور!هو جمع أشتات،و نشر أموات،و حصد نبات،و هنات بعد هنات،مهلکات مبیرات،لست أنا و لا أنت هناک؛ (2)ای امیر المومنین علیه السّلام! آیا در گفتار شما«العجب کلّ العجب بین جمادی و رجب»(حکمتی هست؟)،فرمود:

وای بر تو ای اعور،آن گردآوری پراکنده ها و زنده شدن مرده ها و درو کردن روییدنی ها و گرفتاری پس از گرفتاری،نابودکننده و ریشه برانداختن است،من و تو در آن جا نمی باشیم!»

ص:97


1- 1) -بحار الأنوار: [1]77/53 ب 29 ح 77 از رجال کشی.
2- 2) -بحار الأنوار:59/53 ب 29 ح 46 از معانی الأخبار.

54*دابّة الأرض

خروج دابّة الأرض از امور حتمیّه است و از کسانی است که آن حضرت را یاری خواهد نمود و طبق روایات مراد از آن أمیر مؤمنان علیه السّلام است که با لشکرش برای کشتن ابلیس به او کمک خواهد کرد،اما وقت خروج آن معلوم نیست ظاهرا در رجب دوّم از سال ظهور باشد.

ناگفته نماند خروج«دابّة الأرض»از مقدمات«رجعت»است و دربارۀ آن اخبار فراوان است که تعدادی از آن را در بخش 14 فصل«دابّة الأرض»آورده ایم به آن جا مراجعه شود.

55*نزول مسیح

جریان فرود آمدن پیامبر بزرگ الهی در«عصر ولایت»و تقویت جبهه امام علیه السّلام و نماز خواندن پشت سر امام آزادگان،از مسلّمات عقیدۀ فریقین و مورد قبول شیعه و سنّی است که همگی با نام نبوّت و ولایت تصریح کرده اند،اما بعضی از خودفروشان؛مانند نعیم بن حمّاد،استاد اسماعیل بخاری(صاحب صحیح بخاری)با متن حدیث بازی کرده و نام ها را حذف و با تعبیر خلیفه یا امیر و غیره،از مهدی علیه السّلام»نام می برد تا تصریح به نام امام را از صفحات احادیث حذف کند؛مانند «زائدة»دلاّل جعل حدیث،از زبان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله که در ضمن حدیث مقبول فریقین که فرمود:اسمه اسمی به عمد و اسم ابیه اسم ابی را داخل در متن حدیث نموده است تا نسبت امام را به پدرش امام حسن عسکری علیه السّلام پنهان نماید که جریان آن،در این کتاب مشروحا گذشت.

1-بخاری هم در صحیح خود این گونه آورده است.ابو هریره گوید:

«چگونه خواهید بود آن هنگام که فرزند مریم در میان شما فرود آید و امام شما از خودتان باشد. (1)

ص:98


1- 1) -صحیح بخاری:چاپ المیمنیه-مصر 1312 ق باب نزول عیسی 2/158.

این حدیث را مسلم نیز در صحیح خود و دیلمی در فردوس الأخبار و احمد بن حنبل در مسند خود نقل کرده اند. (1)

2-نعیم ابن حماد استاد بخاری با اسناد خود از«کعب الأحبار»بدون تصریح به نام امام علیه السّلام چنین گوید:عیسی مسیح کنار پل سفید در دمشق شرقی،وقت سحر، فرود آید.ابری او را حمل می کند دو دست خود را بر شانه دو فرشته نهاده دو پارچۀ سراسری دربردارد؛یکی از آن ها را بر کمر بسته و دیگری را بر دوش افکنده است وقتی سر خود را خم می کند عرق از سر او؛مانند مروارید قطره قطره می چکد،یهود نزد او آمده گویند:ما یاران توییم گوید:دروغ می گویید!پس مسیحیان نزد او می آیند و به او می گویند:ما یاران توییم.گوید:دروغ می گویید!یاران من مهاجرانند، باقیمانده یاران حماسه.

پس به محلی که مسلمانان آن جا هستند می آید،می یابد که خلیفۀ آنان برای آن ها نماز می خواند وقتی مسیح او را می بیند عقب می ایستد(تا اقتدا کند)آن خلیفه به او گوید:ای مسیح!تو با یارانت نماز بگزار،عیسی مسیح گوید:تو با یارانت نماز بگزار خداوند از تو خوشنود است،من وزیر،برانگیخته شده ام نه امیر.

پس خلیفۀ مهاجران یک نماز دو رکعتی با آنان می گزارد درحالی که فرزند مریم در میان آن هاست. (2)

3-نعیم بن حمّاد،حدیث دیگری را از حذیفة بن یمان از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نقل می کند در این حدیث روشن می شود،که چگونه با الفاظ،بازی کرده است،او گوید:

عیسی فرود آید،مردم به او خوش آمد گویند:و از فرودآمدنش خوشحال می شوند،چرا که آمدن او،راست بودن حدیث رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را،ثابت می کند و مؤذّن و عیسی هم با آنان در نماز خواندن،همراهی می کند. (3)

ص:99


1- 1) -صحیح مسلم کتاب الایمان باب نزول عیسی بن مریم:2/500؛مسند احمد چاپ المیمنیه مصر 1313 ق ؛نور الأبصار ط مصر 1382 ق ص 170؛عقد الدرر ص 229 باب دهم.
2- 2) -الملاحم و الفتن ابن طاوس:ص 83 باب 187؛التّرمذی:512/46؛الطبرانی الکبیر:186/1.
3- 3) -الملاحم و الفتن سید ابن طاوس:ص 83،باب 187.

می بینید،این دلاّل حدیث از تصریح کردن به نام مهدی آل محمد علیهم السّلام روحی فداه،طفره رفته و با الفاظ بازی کرده است،بجای نام امام،که در اصل حدیث آمده است،با کلمات(امامتان،خلیفۀ آنان،امیر آنان،)تعبیر کرده است.

با این حال بعضی از نویسندگان اهل سنّت،آزادی و حرّیت قلمشان را بر تعصّب جاهلی پیروز ساخته و این حدیث را بدون دست کاری و تحریف آورده اند.

4-ابو سعید خدری نقل کرده است رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«از ما است آن کس که عیسی بن مریم پشت سر او نماز می خواند». (1)

5-حذیفة بن یمان گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«وقتی که عیسی بن مریم فرود آید و به مهدی علیه السّلام وارد می شود،گوئی از موی سرش آب می چکد(یعنی موی سر او می درخشد،گوئی که آن را روغن آلود کرده اند یا آن که با آب شسته اند)امام رو به او کرده و می گوید:پیش آی و با مردم نماز بگزار،عیسی بن مریم گوید:نماز برای تو به پا شده است،پس عیسی پشت سر مردی از فرزندان من نماز گزارد وقتی که خوانده شد،عیسی برمی خیزد تا در«مقام»می نشیند و با وی بیعت نماید. (2)

6-از عبد اللّه بن عبّاس از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«سوگند به خدایی که مرا به عنوان بشیر مبعوث نمود،اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد،خدای تعالی آن روز را آن قدر طولانی می کند تا در آن روز فرزندم مهدی ظهور کند و عیسی بن مریم فرود آمده،پشت سر او نماز گزارد. (3)

7-امیر آزادگان علی علیه السّلام در داستان جلاد می فرماید:«مهدی علیه السّلام داخل بیت المقدس شده به عنوان امام جماعت بر مردم نماز می گزارد.وقتی روز جمعه فرارسد و نماز اقامه شود،عیسی علیه السّلام با دو جامۀ درخشان قرمز فرود می آید،گوئی که از سر او روغن می چکد،موهای سر او صاف،چهره اش زیبا و شبیه ترین خلق

ص:100


1- 1) -عقد الدّرر:باب 10 ص 230 و ینابیع المودة،و [1]حافظ ابو نعیم نیز آن را در دو کتاب،اربعین و حلیة الأولیاء آورده است.
2- 2) -عقد الدرر:ص 229-230؛پس از ذکر حدیث گوید:حافظ ابو نعیم در مناقب«المهدی»و طبرانی در معجم خود حدیث را نقل کرده است.
3- 3) -فرائد السّمطین:229/2.

خدا به پدرتان ابراهیم خلیل الرّحمان است،مهدی،عیسی را می بیند و به عیسی گوید:ای فرزند بتول (1)با مردم نمازگزار،عیسی گوید:نماز برای تو به پا شده است.

پس مهدی علیه السّلام پیش آمده با مردم نماز می گزارد و عیسی در پشت سر او نماز خوانده و با او بیعت نماید.

8-آلوسی گوید:مشهور آن است که او(عیسی علیه السّلام)در دمشق نازل می شود و مردم در حال گزاردن نماز صبح می باشند.حضرت مهدی علیه السّلام عقب او می ایستد(که با او نماز بخواند)اما عیسی علیه السّلام وی را پیش می دارد و پشت سر او نماز می خواند و می گوید:نماز برای تو برپا شده است. (2)

سیوطی در پاسخ کسی که نماز خواندن عیسی را در پشت سر مهدی انکار می کرد گفت:«این(انکار تو)از عجیب ترین عجائب است،چرا که نماز گزاردن عیسی پشت سر مهدی علیه السّلام»در احادیث صحیح از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خبر داده است، مطلب ثابت و او راستگوی تصدیق شده ایست که خبر وی خلاف نخواهد شد. (3)

سپس برخی از آنچه که در این زمینه روایت شده است ذکر می نماید.

9-در کتاب«عیون المعجزات»آمده است رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خروج«خاتم الأئمه» را به ائمّه خبر داده است،آن که زمین را از عدل و داد پر می کند،آنسان که از ظلم و جور پر شده باشد و این که حضرت عیسی هنگام خروج و ظهور فرود آمده پشت سرش نماز می خواند،سپس گوید:این خبری است که شیعه بر آن اتفاق نظر دارند و در بین علماء و غیر علما و اهل سنّت و خاص و عام این خبر مشهور است. (4)

10-مجلسی قدّس سرّه می فرماید:حسین بن مسعود در کتاب«شرح السنّة»از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روایت می کند که فرمود:«و الّذی نفسی بیده لیوشکن أن ینزل فیکم ابن مریم

ص:101


1- 1) -بتول به زنی گویند که خون حیض و نفاس نبیند،در احادیث آمده است،مادر عیسی علیه السّلام مریم علیها السّلام از خون زنانه مبرّا بود.
2- 2) -روح المعانی:59/25 در تفسیر آیۀ 59 سورۀ زخرف.
3- 3) -الحاوی علی الفتاوی:167/2.
4- 4) -عیون المعجزات:نوشتۀ حسین بن عبد الوهاب از علماء قرن پنجم،امام مهدی:ص 578.

حکما عدلا یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة فیفیض المال حتی لا یقبله أحد؛ (1)قسم به کسی که جانم در دست(قدرت)اوست،حتما فرزند مریم بر شما فرود می آید.

حاکم عادل صلیب را می شکند و خوک را می کشد و جزیه را فروگذارد،پس مال را(آن قدر)می ریزد تا دیگر،کسی آن را نپذیرد.»

11-ابو هریره از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دربارۀ نزول حضرت عیسی علیه السّلام روایت نموده است که فرمود:«و یهلک فی زمانه الملل کلّها إلاّ الإسلام،و یهلک الدجّال فیمکث فی الأرض أربعین سنة،ثمّ یتوفی فیصلّی علیه المسلمون؛ (2)میان من و او،پیغمبری نخواهد بود و حتما او فرود آید،پس هرگاه او را دیدید بشناسید،مردی است میان بالا و همچون مخلوط از دو رنگ سرخ و سفید،گوئی از سرش آب چکه می کند اگرچه آبی به او نرسیده،پس برای پیش برد اسلام،با مردم می جنگد پس صلیب را می کوبد و خوک را می کشد و در زمان او تمام ملّت ها أدیان)می میرد مگر اسلام و«دجّال»را هلاک کند پس او چهل سال در زمین زندگی می کند،سپس وفات یابد و مسلمان ها بر او نماز خوانند.»

12-بخاری با سند خود از ابو هریره روایت می کند،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

«کیف أنتم إذا نزل ابن مریم و إمامکم منکم؛ (3)چگونه می شوید،زمانی که فرزند مریم، نازل شود و امام شما از خودتان خواهد بود.(بخاری گوید:در صحّت این حدیث، همه اتّفاق نظر دارند)»

ص:102


1- 1) -به فصل«جزیه»که بعدا خواهد آمد،مراجعه فرمایید.
2- 2) -رواه أبو داود فی سننه ج 2 ص 342 و [1]لفظه:أن النبی صلّی اللّه علیه و اله قال:"لیس بینی و بینه نبی یعنی عیسی علیه السّلام-و انه نازل،فإذا رأیتموه فاعرفوه،رجل مربوع إلی الحمرة و البیاض بین ممصرتین،کأن رأسه یقطر،و ان لم یصبه بلل،فیقاتل الناس علی الاسلام فیدق الصلیب و یقتل الخنزیر،و یضع الجزیة،و یهلک اللّه فی زمانه الملل کلها الا الاسلام و یهلک المسیح الدجال،فیمکث فی الارض أربعین سنة،ثم یتوفی فیصلی علیه المسلمون.سنن أبو داود:342/2؛ [2]بحار الأنوار:384/52 ب 27 ح 194. [3]
3- 3) -تراه فی صحیح البخاری ج 2 ص 256 باب نزول عیسی علیه السّلام.و أخرجه»فی المصابیح ص 380 من صحیحی مسلم و البخاری و هکذا السیوطی فی الجامع الصغیر منهما علی ما فی السراج المنیر ج 3 ص 106 و قال العزیزی فی شرحه:قال المناوی:أی و الخلیفة من قریش أو و امامکم فی الصلاة رجل منکم، و هذا استفهام عن حال من یکون حیّا عند نزول عیسی،کیف سرورهم بلقاه،و کیف یکون فخر هذه الامة و روح اللّه یصلّی وراء امامهم.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:عیسی نازل می شود بر هشتصد مرد و چهارصد زن که بهترین افراد زمین و صالح ترین مردم هستند. (1)

دربارۀ نزول حضرت عیسی علیه السّلام روایات زیاد در کتاب های سنّی و شیعه،آمده است.شکی در آن وجود ندارد،اما آن گونه که گفتیم:بعضی از بازیگران حدیث به جای نام«قائم علیه السّلام»جملۀ«و امامکم منکم»را جایگزین کرده اند،از این دلاّلان حدیث! سؤال می کنیم منظور شما؛از جمله بالا چیست؟

56*أولین یاور از نصارا

1-أمیر مؤمنان علیه السّلام در خطبۀ طولانی(المخزون)فرمود:«خروج می کند راهبی از اهل«نجران»،اجابت نماید دعوت«قائم علیه السّلام»را و او اوّل نصرانی است که اجابت نماید پس بیعه(و محل کار و عبادت)خود را خراب کند و صلیب خود را بشکند و با موالیان و ضعفای مردم خروج کند،پس حرکت کند تا با بیرق های هدایت در نخیله فرود آید.»

2-به سند دیگر خروج کند با موالیان و ضعفای مردم،با اسبان و علم های هدایت. (2)

57*قدرت نظامی

در مورد«طیّ الأرض»«قائم علیه السّلام»احتمالاتی وجود دارد،به معنای واقعی آن، یا با وسایل حمل و نقل مدرن آن روز و یا با سفینه های فضایی فوق مدرن آن روز و...

زمین زیر پای آن حضرت پیچیده می شود به اصطلاح با«طیّ الأرض»حرکت می کند.

ص:103


1- 1) -الفردوس:515/5؛زندگانی امام زمان:ص 159 از آن.
2- 2) -«...و یخرج رجل من أهل نجران راهب یستجیب الإمام،فیکون اوّل النّصارا إجابة،و یهدم صومعته و یدقّ صلیبها،و یخرج بالموالی و ضعفاء النّاس و الخیل فیسیرون بالنّخیلة بأعلام هدی،...»معجم أحادیث امام المهدی:255/5 ح 1680؛مختصر بصائر الدّرجات:ص 200؛بحار الأنوار:84/53 باب الرّجعة 29 ح 86 [1] از الإختصاص؛از مباهله تا عاشورا ص 23 به نقل از بحار. [2]

1-از عبد العظیم حسنی از امام محمد تقی علیه السّلام در ضمن خبری فرمود:«و هو الّذی یطوی الأرض؛ (1)مهدی علیه السّلام کسی است که زمین زیر پایش پیچیده شود.»

امام رضا علیه السّلام در ضمن خبری فرمود:«و هو الّذی تطوی له الأرض و لا یکون له ظلّ؛ (2)و او کسی است که زمین بر او پیچیده شود.»

58*ارتش بدون علوفه و آشپزخانه

1-ابی الجارود می گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا ظهر القآئم علیه السّلام ظهر برایة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و خاتم سلیمان و حجر موسی و عصاه،ثمّ یأمر منادیه فینادی ألا لا یحملنّ رجل منکم طعاما و لا شرابا و لا علفا،فیقول أصحابه:إنّه یرید أن یقتلنا و یقتل دوآبّنا من الجوع و العطش،فیسیر و یسیرون معه،فاوّل منزل ینزله یضرب الحجر فینبع منه طعام و شراب و علف فیأکلون و یشربون،و دوآبّهم حتّی ینزلوا النجف بظهر الکوفة؛ (3)زمانی که«قائم» ظهور کرد با پرچم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و انگشتر سلیمان و سنگ و عصای موسی،ظهور می نماید سپس منادی را امر می کند اعلان نماید،آگاه شوید!هیچ کس آب و غذا و علوفه،با خود برندارد،اصحابش می گویند:او می خواهد ما و حیواناتمان را از گرسنگی و تشنگی نابود سازد!پس می رود و می روند تا به منزل اوّل که رسیدند،فرود می آیند و سنگ را(به زمین گذاشته)و ضربتی به آن می زند،از آن غذا،آب و علف، می جوشد و می خورند و می نوشند و حیوانات را،سیر می کنند تا در پشت کوفه،به نجف فرود آیند.»

2-امام باقر و صادق علیهما السّلام فرمودند:«إذا خرج القآئم علیه السّلام من مکة ینادی منادیه ألا

ص:104


1- 1) -منتخب الأثر:ص 353 ف 2 ب 32 ح 1 به نقل از کفای ة الأثر
2- 2) -منتخب الأثر:ص 279 ف 2 ب 17 ح 1 [1] به نقل از کفایة الأثر.
3- 3) -غیبت نعمانی:باب 3 حدیث 27 ص 238؛ [2]معجم الملاحم و الفتن:7/4؛بحار الأنوار:351/52 ب 27 ح 105 و 325-324 و 335 [3] نصف اوّل و 338 تمام خبر؛ارشاد:ص 343؛ [4]اصول کافی:231/1؛ [5]الزام النّاصب:ص 7 و 140 و [6] 223 نصف آخر؛منتخب الأثر:ص 312 [7] اوّل آن را؛اعلام الوری:ص 430؛.الامام المهدی:ص 227؛ [8]بشارة الإسلام:ص 232-231 و 244 [9] جز آخرش و 246؛یوم الخلاص:ص 255 از قسمتی از منابع فوق.

لا یحملنّ أحدکم طعاما و لا شرابا،و حمل معه حجر موسی بن عمران علیه السّلام و هو وقر بعیر، و لا ینزل منزلا إلاّ انفجرت(نبعت)منه عیون،فمن کان جائعا شبع و من کان ظمآنا روی و رویت دوآبّهم حتّی ینزلوا النجف من بطن الکوفة(من ظهر الکوفة)؛ (1)زمانی که«قائم علیه السّلام» از مکّه خارج شد،منادی ندا کند:هیچ کس با خود آب و غذا برندارد،سنگ حضرت موسی را که بار یک شتر است با خود بردارد و هرجا اتراق کردند از آن سنگ چشمه ها ظاهر شود!هر گرسنه و تشنه ای از آن بخورد،سیر و سیراب شود و هم چنین چارپایان و این برنامه ادامه دارد تا به نجف وارد شود در پشت کوفه.» (2)

3-ابی سعید خراسانی گوید که جعفر بن محمد از قول پدرش علیهما السّلام فرمود:«إذا قام القآئم بمکة و أراد أن یتوجّه إلی الکوفة نادی منادیه:ألا لا یحمل أحد منکم طعاما و لا شرابا، و یحمل حجر موسی الّذی انبجست منه اثنتی عشرة عینا فلا ینزل منزلا إلاّ نصبه فانبجست منه العیون،فمن کان جآئعا شبع،و من کان ظمآن روی،فیکون زادهم حتی ینزلوا النجف من ظاهر الکوفة،فإذا نزلوا ظاهرها انبعث منه المآء و اللبن دآئما،فمن کان جآئعا شبع،و من کان عطشانا روی؛ (3)زمانی که«قائم»در مکّه،قیام نمود و خواست متوجه کوفه شود،منادی اش ندا کند،آگاه باشید،هیچ کس،با خود آب و طعام برندارد و سنگ موسی بن عمران علیه السّلام که از آن(در آن زمان)دوازده چشمه(برای 12 قبیله جوشیده بود)را برمی دارد،پس در هر منزلی فرود آمدند،آن را نصب می کند و چشمه ها از آن می جوشد،پس هرکس گرسنه باشد،سیر شود و تشنه باشد،سیراب شود،این توشۀ آن ها است،تا در کنار کوفه به نجف وارد شود،آن جا که نزول کردند،از آن سنگ،به طور دائم،آب و شیر می جوشد،هرکس از آن بخورد،سیر و سیراب می شود.»

4-ابی بکر حضرمی می گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«من أدرک قآئم أهل بیتی من

ص:105


1- 1) -کمال الدّین:387/2 باب نوادر [1]الکتاب؛غیبت نعمانی:ص 238؛ [2]اصول کافی:231/1؛ [3]بحار الأنوار:52 324/ ب 27 ح 37. [4]
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:247/3 ح 777؛ [5]بحار الأنوار:324/52 ب 27 ح 37؛ [6]منتخب الأنوار المضیئة:ص 349-350 ف 12. [7]
3- 3) -الخرائج و الجرایح:690/2؛بحار الأنوار: [8]335/52 ب 27 ح 67 از الخرائج.

ذی عاهة برأ و من ذی ضعف قوی؛ (1)هر صاحب نقاهت(بیماری و)یا ناتوانی،قائم اهل بیت مرا درک کند،بهبود یافته و توانا شود.»

با دقت در مفاد روایات بالا،معلوم می شود مشکلات،بیماری،مخصوصا بیماری های واگیر در اثر جنگ ها و آذوقۀ ارتش امام علیه السّلام حل شده است و هیچ گونه مریضی و گرسنگی و کمبودی در لشکریان امام مشاهده نمی شود و زحمتی برای حمل وسایل سنگین آشپزخانه و خورد و خوراک و علوفه،نخواهد بود،و در پشت کوفه پایتخت و مقرّ سلطنتی امام علیه السّلام،از سنگ حضرت موسی علیه السّلام که با آن حضرت است آب و شیر دائما جریان خواهد داشت.

59*تسلیحات نظامی

در روایات وارده،در بیان جنگ ها و پیکارها و حالات حضرت بقیّة اللّه الأعظم- روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء-کلاّ با کلمۀ«سیف و سیوف»؛یعنی شمشیر و شمشیرها،آمده است.

امام صادق علیه السّلام فرمود:«إذا قام القآئم علیه السّلام نزلت سیوف القتال علی کلّ سیف اسم الرجل و اسم أبیه؛ (2)زمانی که«قائم علیه السّلام»قیام کرد،شمشیرهای جنگ،نازل می شود و بر هر شمشیر،نام و نام پدر صاحبش،نوشته خواهد شد.»

در این گونه تعبیرها دو نوع معنا نهفته است.

1-چون در زمان ائمّۀ معصومین علیهم السّلام،أسلحۀ کلاسیک و مدرن امروز وجود نداشت،برای تفهیم مردم ناچارا،از همان اسلحۀ مألوف و معهود،نام می بردند چون راهی دیگر وجود نداشت،در این صورت می توان گفت،که حضرت از تسلیحات نظامی روز،استفاده خواهد کرد؛و کلمۀ«سیف»به عنوان«سمبولیک» آورده شده است،چون هیچ مانعی در کار نیست،بلکه به طور قطع و یقین خداوند دانش تمامی علوم بالأخص علم تسلیحات مدرن و مترقی،تا آن روز را به حضرت

ص:106


1- 1) -بحار الأنوار:335/52 ب 27 ح 68 از الخرائج.
2- 2) -غیبت نعمانی:ص 244 ح 45؛معجم الملاحم و الفتن:11/4.

مهدی علیه السّلام»عطا فرماید و با تعلیم آن به متخصصین فنّ،در مقابل تمام سلاح های مدرن آن روز ایستادگی کرده و با قدرت سریع و قوی و برتر،عملیات آن ها را از دور و نزدیک،خنثی کرده و تباه سازد؛وانگهی مگر امیر المومنین به کمیل نفرمود که از 27 حرف علم فقط 2 حرف آن تا زمان قائم تفسیر و در عهد او 25 حرف دیگر تفسیر خواهد شد و نیز فرمود:من در علم را باز کردم و مهدی آن را کامل خواهد کرد و مانند این روایات که در بخش آموزش و پرورش در فصل خود ملاحظه خواهید نمود.

پس کمال علم با وجود او و تمام فرمول های انواع علوم؛از جمله تسلیحات نظامی،در اختیار او قرار خواهد گرفت.

2-جهان گرفتار جنگ خانمان سوز(جنگ سوّم یا بالاتر)خواهد شد که در اثر این تسلیحات مدرن و فوق مدرن؛از قبیل«أتم»و غیر آن،زیروزبر شده و همۀ این تکنولوژی ها محو و نابود خواهد شد و بشریت دوباره با آن تسلیحات ابتدایی و قدیمی،سروکار خواهند داشت.

در این صورت کلمۀ«سیف»مصداق صحیح خود را باز خواهد یافت و امام علیه السّلام نیز طبق اوضاع زمان خود،برای فراگیری و برقراری دین حق،از آلات و ادوات جنگی آن روز استفاده خواهد نمود.

در هر دو صورت امام علیه السّلام علاوه بر تسلیحات روز(طبق گفتۀ روایات)از نیروهای مافوق بشری؛مانند أبر و باد و رعد و برق و سایر وسایل رعب آور طبیعی و هم چنین از نیروهای ماورا الطّبیعة(متافیزیکی)؛مانند نامرئی ها و أجنّة و یا از عوامل آسمانی و نیروی غیبی؛مانند ملائکة و برگشت کنندگان،مردگان مؤمن و..

بهره خواهد برد.

با صرف نظر از مقام ولائی و تکوینی،با وسایل و اختراعات پیشرفتۀ آن روز، همه جا را می بیند و زیرنظر خواهد داشت و با اصحاب خود،هر کجا باشند به طور زنده،صحبت می کند و صدای او چنان قوی است که اگر در کوه صیحه زند از هم بپاشد و او خود چنان قوی است،درختی که از آن قوی تر نباشد،از جا می کند

ص:107

و اصحاب او،از شیر دلیرتر باشند و بر کف پای خود چیزی بنویسند و بر روی آب حرکت می کنند،خورشید و ماه در اختیار اوست و رعب به مسافت مدت یک ماه پیشاپیش و در عقب او،حرکت می کند شمشیرها برای اصحاب او که نام هرکس روی آن نوشته شده است،از آسمان فرود آید و..با همۀ این ها،(مطالبی در این مورد در اوّل فصل ارتش گذشت)و به چند حدیث ذیل نیز توجه فرمایید:

2-حضرت رضا علیه السّلام از جدّ بزرگوارش صلّی اللّه علیه و اله در حدیث معراج نقل می کند:

خداوند متعال می فرماید:«با آخرین آن ها،(یعنی قائم علیه السّلام)زمین را از دشمنان خود پاک می گردانم و او را مالک شرق و غرب زمین می کنم و بادها را مسخّر وی گردانم و ابرهای سخت(سرکش)را برای او رام می نمایم و او را به همۀ اسباب، ترقی دهم و با لشکر خود او را یاری دهم و با فرشته هایم او را کمک رسانم،تا دعوت مرا علنی سازد و خلق را بر توحید من جمع کند و ملک او را دائم سازم و ایام دولت او را تا روز قیامت در دست اولیای خود به گردش اندازم». (1)

3-و نیز حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله فرمود:««و خدای عز و جلّ در زمین او را امکان خواهد داد و به او از هر شییء،سبب ها می دهد و او را به مشرق و مغرب، می رساند و خداوند سنّت ذو القرنین را در او جاری سازد؛مانند او مشرق و مغرب را طی کند تا هرکجا که او قدم نهاده قدم گذارد،خداوند به ذی القرنین از هرگونه سببی که داده،«و آتیناه من کلّ شیء سببا» (2)به«قائم»علیه السّلام نیز کرامت فرماید» (3).

4-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:خداوند ذو القرنین را مخیّر گردانید بین دو نوع ابر، پس او ابرهای رام را اختیار کرد و برای صاحب شما ابرهای سرکش و سخت را که دارای رعد و برق و صاعقه است،ذخیره نمود،پس صاحب شما بر آن ها سوار خواهد شد و در اسباب،اسباب آسمان های هفت گانه و زمین های هفت گانه بالا

ص:108


1- 1) -کمال الدّین:256/1 ب 23 ح 4؛علل الشّرائع:7/1 ب 7 ح 1؛عیون أخبار الرّضاء:264/1 ب 26 حدیث 22؛بحار الأنوار:312/52 ب 27 ح 5؛مهدی منتظر:ص 421. [1]
2- 2) -کهف:84. [2]
3- 3) -کمال الدّین:ص 221-220؛معجم أحادیث امام المهدی:256/1 ح 158؛اثبات الهداة:480/3 ب 32 ف 5 ح 182؛بحار الأنوار:194/12 ب 8 ح 19.

رفته و تمکّن پیدا خواهد نمود» (1)

5-از رحبۀ کوفه 12 هزار شمشیر و کلاه خود و زره جنگی بیرون آورد (2)

اگر دشمن و کافری در میان درخت و یا سنگی،پنهان شود آن درخت یا سنگ ندا کند:این دشمن خدا در من مخفی شده،پس درخت و سنگ هم در اختیار اوست و بصره را به آب غرق کند،پس آب نیز زیر فرمان اوست!،به شیر امر کند که مخالف را بخورد،پس حیوانات نیز در طاعت اوست و عصای موسی که دریا را با آن شکافت و در دست او اژدها گردید،با اوست پس اعجاز انبیاء هم داراست!،

این ها همه اسلحۀ تهاجمی جنگی و نیروهای نظامی او را تشکیل می دهد.

6-در روایات متعدّد آمده است که حضرت با عصای موسی علیه السّلام و انگشتر سلیمان علیه السّلام و تابوت سکینة و سایر ودایع انبیاء علیهم السّلام می آید که هریک این ها،از اسلحه های قوی نبوّت و رسالت است که امثال فرعون را،محو و نابود ساخت مخصوصا در تعریف تابوت سکینة گفته شده است که یکی از اسرار الهی است که آن را به هر شهری بفرستند،تمام شهر را طعمۀ حریق می سازد،به هر طرف آن را ارسال کنند،آن کشور را از صفحۀ تاریخ برمی دارد،،درست؛مانند بمب های اتمی و هیدروژنی و نیترونی امروز و قوی تر از آن ها و بدینسان خداوند حجّت خود را با این تسلیحات مسلّح می سازد که تسلیحات مجهّز قرن حاضر،در برابر آن ها از هر واکنشی ناتوان است!. (3)

با در نظر گرفتن این قدرت فوق مدرن آسمانی و زمینی و انسی و جنّی و جمادی و حیوانی و نظایر آن ها،کیفیت تسخیر کرۀ زمین در کمترین مدت ممکن(طبق روایات به مدت 8 ماه (4))روشن می شود چون حرکت ارتش با«باد»و«طیّ الأرض»

ص:109


1- 1) -بصائر الدّرجات:429/8 ب 15 احادیث 4-3-1؛أنوار النّعمانیة:93/2؛اختصاص:ص 199 و 326؛ بحار الأنوار:321/52 ب 27 ح 27.
2- 2) -بحار الأنوار:377/52؛معجم الملاحم و الفتن:9/4.از امام صادق علیه السّلام.
3- 3) -تلخیص از روزگار رهائی:520/1؛ [1]ظهور حضرت مهدی علیه السّلام:ص 427 از آن.
4- 4) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:387/3 ح 940،غیبت نعمانی:ص 209 بحار الانوار ج 360/52 ب 27 ح 129 م ص 356.

(یا هواپیماهای مافوق سرعت صوت و بلکه چندین برابر بیشتر که تا آن روز پیشرفت خواهد کرد یا با وسایل سرعت سیر نور)انجام خواهد یافت و دستور العمل فرماندهان،هر وقت نیاز داشتند،در کف دستشان نوشته خواهد شد و چون امام علیه السّلام به پشت و سینۀ آن ها دست کشیده و احتیاجات آن ها را برایشان روشن و شفاف ساخته و به هر سوی کرۀ زمین اعزام می کند،تردیدی باقی نمی ماند که در کلّ روی زمین صدای دلنواز حق و حقیقت«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه و...»در کمترین مدت و زمان پیش بینی شده در گفتارهای حجج الهی، طنین أفکنده و جای جای دور و نزدیک این کرۀ خاکی را فراخواهد گرفت«اللّهمّ عجّل و قرّب فرج مولانا و صاحبنا و صاحب العصر و الزمان حجّة بن الحسن العسکری علیهما السّلام حجّت ک علی خلقک و أرح عبادک الصالحون من شرّ أعدآئهم الضآلّون المکذّبون،آمین یا ربّ العالمین»

60*تقسیم ارتش

1-ابی بکر حضرمی گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«کأنّی بالقائم علیه السّلام علی نجف الکوفه،و قد سار إلیها من مکة فی خمسة آلاف من الملائکة:جبرئیل عن یمینه،و میکائیل عن شماله و المؤمنون بین یدیه و هو یفرّق الجنود فی البلاد؛ (1)گویا«قائم»را بر نجف کوفه می بینم و به سوی آن از مکّه با پنج هزار از فرشته،جبرئیل از راست و اسرافیل از چپ و مؤمنین از پیش رو،لشکریانش را به شهرها پخش می کند.»

2-عبد اللّه بن بکیر گوید که امام موسی کاظم علیه السّلام در تفسیر آیه «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً» (2)فرمود:«ثمّ یرجع إلی الکوفة فیبعث الثلاثمائة و البضعة عشر رجلا إلی الآفاق کلّها،فیمسح بین أکتافهم و علی صدورهم،فلا یتعایون فی قضآء و لا تبقی أرض إلاّ نودی أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا رسول اللّه،و هو قوله:

ص:110


1- 1) -بحار الأنوار: [1]337/52 ب 27 ح 75 از الخرائج این روایتها در ارشاد مفید [2]از ص 341 تا 345 نقل شده است.
2- 2) -آل عمران83/. [3]

«وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ» (1)سپس به کوفه برمی گردد پس سیصد و چند و ده(313)نفر را به همۀ آفاق اعزام دارد و به کتف ها و سینه های آن ها،دست می کشد.در حکم هیچ قضاوتی،عاجز نمانند و زمینی باقی نمی ماند مگر این که به یگانگی خدا و نبوت محمد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شهادت دهند.»و منظور آیه «وَ لَهُ أَسْلَمَ... این است.

«و أنّه بعد ما تعقد له البیعة بمکّة یسیر منها إلی الکوفة،ثمّ یفرّق الجنود إلی الأمصار...؛ (2)او بعد از آن که در مکّه بیعت برایش بسته شد،به سوی کوفه حرکت می کند،سپس قشون ها را به شهرها پخش می نماید...»

جنگ های امام و اعزام نیرو

61*حرکت با ابر و باد شکننده

1-در حدیث معراج خداوند به پیامبر علیهم السّلام فرمود:«.بادها را مسخّر وی گردانم و ابرهای سخت را برای او رام می کنم و او را به همه اسباب،ترقی دهم. (3)

«و یذلّل له کلّ صعب؛ (4)و تمام سرکش ها را به او ذلیل(رام)می کند.»

2-امام موسی بن جعفر علیهما السّلام در تفسیر آیه «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» (5)فرمود:«و یذلّل کلّ صعب؛ (6)و تمام سرکش ها را به او ذلیل(رام)می کند.»

ص:111


1- 1) -آل عمران:83، [1]بحار الأنوار:345/52 ب 27 ح 91،تفسیر عیاشی 59/2-61. [2]
2- 2) منتخب الأثر:ص 618 [3] بنقل از اسعاف الرّاغبین ص 141-140.
3- 3) -کمال الدّین:256/1 ب 23 ح 4؛علل الشّرائع:7/1 ب 7 ح 1؛ [4]عیون أخبار الرّضاء:264/1 ب 26 حدیث 22؛بحار الأنوار:312/52 ب 27 ح 5؛ [5]مهدی منتظر:ص 421. [6]
4- 4) -منتخب الأثر:ص 353 ف 2 ب 32 ح 1 [7] به نقل از کفایة الأثر.
5- 5) -لقمان:20. [8]
6- 6) -منتخب الأثر:299 ف 2 ب 22 ح 3؛ [9]کفایة الأثر ص 323؛ [10]کمال الدّین:ص 368؛ [11]المحجّة فی ما نزل فی القائم الحجّة:ص 452.

62*پیشروی با ایجاد ترس و رعب وحشت

یکی از کارهای ابتکاری امام علیه السّلام آن است که با ایجاد رعب و وحشت در بین دشمنان پیش می رود تا کشتار و خونریزی و تلفات کم باشد،(در روایت ها آمده است که یک ماه راه پیش از خود می رود)مؤید این مطلب است.

هنگام حرکت به منطقه ای یک ماه جلوتر،از وسایل ارتباط جمعی فوق مدرن که در اختیار خواهد داشت،با تبلیغ و بیان،نیروی زمینی و آسمانی اش و با وزیدن بادهای ترسناک و با صدای وحشتناک رعد و برق و شاید با شکستن دیوار صوتی و غیره،ایجاد ترس و وحشت نموده و مردم را آمادۀ تسلیم و پذیرش سلطنت امامت می نماید و تلفات و خونریزی را،به حد اقل ممکن،می رساند.

1-محمد بن مسلم ثقفی گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«القآئم منّا منصور بالرعب، مؤیّد بالنصر،تطوی له الأرض و تظهر له الکنوز... (1)و ینصره بالرعب؛ (2)قائم از ما یاری شده با(ایجاد)ترس و مؤیّد با پیروزی است،زمین برای او پیچیده می شود و خزینه هایش را به او آشکار کند.»

2-عبد اللّه بن سنان گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:.....و رعب از پیش و راست و چپ او در مسیر یک ماه راه حرکت کند.... (3)

3-امام باقر علیه السّلام فرمود:«قائم»ما به وسیلۀ ترسی که از ایشان در دل دشمنان می افتد،یاری می شود و با کمک و نصرت الهی پیروز گردد و زمین در برابر ارادۀ او خاضع شود و گنجهایش را در مقابل او ظاهر سازد و تسلطش بر شرق و غرب گسترش یابد و خدای تعالی حقایق دینش را به وسیلۀ ایشان ظاهر سازد،هرچند مشرکین را خوشایند نباشد و هیچ امر نابسامانی(در ظاهر و باطن زندگی مردم) نباشد مگر این که،آن حضرت آن را(میزان و اصلاح و)درست نماید. (4)

ص:112


1- 1) -منتخب الأثر: [1]361 ف 2 ب 35 ح 1 از کمال الدین؛ [2]اثباة الهداة:532/3. [3]
2- 2) -منتخب الأثر: [4]361 ف 2 ب 35 ح 1 از کمال الدین. [5]
3- 3) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:387/3 ح 940،غیبت نعمانی:ص 209 [6] بحار الانوار ج 360/52 ب 27 ح 129 م ص 356.
4- 4) -کمال الدّی ن:331 قسمتی از حدیث 16؛یوم وقت معلوم:ص 71 به نقل از آن.

63*هر سختی بر او آسان شود.

1-«یسهّل اللّه تعالی کلّ عسر؛ (1)خداوند هر سختی را به او آسان نماید.»

2-«و یذلّل له کلّ صعب؛ (2)هر مشکل و سختی را بر او هموار کند.»

64*تسلیم قدرت های جهانی

چگونگی تسلیم قدرت های جهان به استثنای شیعیان را در برابر«قائم علیه السّلام» می توان از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار داد.

اما شیعیان که صدها سال در انتظار همچون موقعیتی بودند بی چون و چرا تسلیم خواهند شد و اما دیگران با علّت های مختلف تسلیم می شوند!

1-نیروی غیبی و نامرئی(یا متافیزیکی):

در فصل بررسی بدنۀ ارتش تشریح گردید که تمامی فرشته های آسمانی نازل شده برای یاری انبیاء علیهم السّلام از آدم تا خاتم و نیروهای مختلف جنّیان عموما،به یاری او خواهند شتافت،پرواضح است که هیچ نیرویی ولو با قدرت نجومی و فوق مدرن،در برابر این ارتش آسمانی،قدرت مقاومت و پایداری نخواهد داشت، همان گونه که در یاری انبیاء،حرف اوّل را می زدند.

2-نیروی نظامی مرئی:

ارتش قوی و مقتدر،مسلّح با تسلیحات فوق مدرن امام علیه السّلام،مرکّب از انسیان زنده و زنده شده از مردگان وقتی که دست به هم دادند و آن قدرت عظیم نجومی و محیّر العقول را تشکیل دادند،چگونه متصور است که،قدرت های عادی و معمولی،بتواند در برابر آن مقاومت و ایستادگی و اظهار وجود نماید،پس بالإجبار تسلیم بی قید و شرط خواهند شد!

3-ایجاد ترس و وحشت و رعب:

ص:113


1- 1) -منتخب الأثر:299 ف 2 ب 22 ح 3 کمال الدین:368؛کفایة الأثر:ص 323؛المحجة:ص 452.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 353 ف 2 ب 32 ح 1 [1] به نقل از کفایة الأثر.

در دل های دشمنان از هر نوعی بوده باشد.

آیات:

الف-ما به زودی در دل کسانی که کافر شده اند،ترس می افکنیم. (1)

ب-من به زودی در دل آنان که کافر شدند،ترس می اندازم. (2)

ج-(خداوند)در دل های آن ها ترس افکند دسته ای را می کشید و گروهی را اسیر می کنید. (3)

د-پس حکم خداوند از جایی که گمان نمی بردند بر آنان رسید و در دل های آن ها ترس افکند. (4)و از این قبیل آیات.

اخبار:

1-امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه(امر خدا آمد پس درباره اش شتاب نکنید) فرمود:آن امر،امر ماست خدای تعالی امر فرمود:در آن شتاب ننماییم تا حضرت حق آن را با سه سپاه تقویت نماید،فرشتگان،مؤمنان،ترس. (5)

2-رسول خدا فرمود:من با سپاه ترس که مسافت یک ماه پیشاپیش من در حرکت بود،یاری شدم. (6)

و نیز فرمود:پنج چیز به من داده شد...به وسیلۀ ترس یاری شده ام. (7)

2-از امام صادق علیه السّلام فرمود:«قائم»ما یاری شده است با سپاه ترس و تأیید شده با کمک(خدا)است و زمین برای او،درهم پیچیده شود و تمام گنجینه های خود را بر او آشکار سازد خداوند به دست او دینش را بر تمام ادیان برتری بخشد،هرچند مشرکان

ص:114


1- 1) -(سنلقی فی قلوب الّذین کفروا الرّعب)آل عمران:15.
2- 2) -(سألقی فی قلوب الّذی ن کفروا الرّعب)انفال:12. [1]
3- 3) -(و قذف فی قلوبهم الرّعب،فریقا تقتلون،و تأسرون فریقا)احزاب:26. [2]
4- 4) -(فأتاهم اللّه من حیث لم یحتسبوا و قذف فی قلوهم الرّعب)حشر:2. [3]
5- 5) -(أتی أمر اللّه فلا تستعجلوه)نحل:1؛ [4]غیبت نعمانی:ص 243 باب 13 ح 43. [5]
6- 6) -بحار الأنوار:179/16 به نقل از مناقب آل ابی طالب.
7- 7) -بحار الأنوار:324/16 به نقل از امالی شیخ.

کراهت داشته باشند. (1)

3-امام باقر علیه السّلام فرمود:«وقتی که«قآئم آل محمد»خروج نماید،خدای تعالی او را با فرشتگان نشاندار و صف بسته و فرشتگان فرود آمده و بزرگان فرشته گان و مقربین آنان،یاری خواهد کرد،جبرئیل از پیش رو و میکائیل از سمت راست و اسرافیل از سمت چپ،ترس از مسافت یک ماه پیشتر از او،از پیش و پس و بالا و پایین همراه وی و فرشتگان مقرب در برابر او خواهند بود. (2)

با این حساب،خداوند نیروهایی که برای همۀ انبیاء داده بود؛از قبیل تسخیر باد برای سلیمان و طوفان نوح و عصای موسی علیهم السّلام و..همه را یکجا در اختیار آخرین حجّت خود قرار خواهد داد.

و هم چنین صاعقه و رعد و برق و..برای ایجاد ترس و جلوگیری از کشتار زیاد، زیر فرمان او قرار می دهد تا با نیروی تهاجمی و قدرت قهّارۀ خود،دشمن را درهم شکسته و کار را یکسره نماید.

4-تسلیحات:آن گونه که قبلا گفتیم:در زمان قبل از ظهور امام علیه السّلام طبق روایات وارده،یا

الف-در اثر جنگ های ویرانگر جهانی که پیش می آید،یک سوم،دو سوم،پنج هفتم،هفت نهم،نه دهم و یا شصت درصد مردم روی زمین نابود گشته و در اثر پیامدهای ناگوار این کشتارها؛از قبیل طاعون،وبا و قحطی،مردم را از پا در می آورد،فرمول های سلاح های روز،با خود سلاح ها از بین میرود.

ب-طبق تحقیقات علمی،عدم امکان عقب گرد رو به تکامل جهان آفرینش و ساکنین آن و هم چنین فورمول های این همه تسلیحات که تا آن روز به اوج ترقی و تکامل خود خواهد رسید،دست نخورده باقی خواهد ماند.

در هردو صورت،امام علیه السّلام به همۀ نیروهای موجود در جهان،برتری کامل و فوق آن را،در اختیار خواهد داشت.

ص:115


1- 1) -الامام المهدی ص 593، [1]به نقل از اثباة الوصیّة.
2- 2) -غیبت نعمانی:ص 234 باب 13 ح 22. [2]

5-نیروی مردمی:اگر جنگ جهانی دیگر پیش آید،مردم دچار سردرگمی و هرج و مرج گشته و قوی ضعیف را،زیر پایش له کرده و نابود می نماید.بی نظمی و سردرگمی همه جا را فرامی گیرد و مردم از دربه دری به ستوه آمده،آرزوی شخصیتی را خواهند کرد که از گوشه ای از جهان،سر بلند کرده و رشتۀ گسستۀ عالم را جمع آوری نموده و جهان را زندگی نو بخشیده و از بلاتکلیفی نجات داده و برای مردم حیات دوباره به ارمغان آورد،در این صورت است که قیام«امام علیه السّلام»به کالبد مردۀ آنان روح تازه دمیده و یأس آنان را به امید تبدیل می نماید و سبب می شود که مردم روی زمین بی چون و چرا به همچون شخصیت مصلح و انسان ملکوتی تسلیم گشته و اطراف او را بگیرند،تا زندگی بی دغدغۀ خود را از نو بنا کرده و از آن زندگی نکبت بار و پر از محنت و درد و رنج و تعب،رهایی یابند.

6-تبلیغات:حجّت الهی،پیش روی خود،مبلّغین و منذرین و مبشّرین خواهد داشت که تا مردم را از سیرت و صورت او،آگاه سازد و برنامه های خود را،تشریح نماید(به اصطلاح موضع خود را برای مردم تبیین و روشن نموده و اتمام حجّت کند)که نتیجتا گروهی از مردم،برای پذیرش امام علیه السّلام و برنامه های او،آمادگی خواهند داشت،با رسیدن ارتش مقتدر امام علیه السّلام سر تعظیم فرود آورده و تسلیم خواهند گشت.

7-عیسی مسیح علیه السّلام:خداوند روی حکمتی که خود می داند،عیسی علیه السّلام را به آسمان برده و ذخیره نمود تا در روز موعود به زمین فرود آید و پشت سر«مهدی موعود علیه السّلام»اقتدا کرده نماز بخواند،در این صورت است که،تمامی پیروان او که بیشترین افراد روی زمین از نظر تعداد و مذهب خواهند بود،با دیدن این منظره و با بیان خود عیسی علیه السّلام تسلیم امام خواهند شد.

و یهود نیز با خواندن و بیرون آوردن تورات و انجیل و بیان احکام آن تسلیم شده و پیرامون امام را خواهند گرفت.

چند روایت مناسب با این فصل و فصل بعدی

از روایات استفاده می شود که امام علیه السّلام با پرچم پیامبر صلّی اللّه علیه و اله برای جنگ ها پیش

ص:116

می رود پرچمی که

1-ابو حمزه ثمالی می گوید امام باقر علیه السّلام پرسید«رایت با اوست یا برای او می آورند»فرمود:جبرئیل برای او می آورد (1)

2-نیز فرمود:پرچم پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله را جبرئیل در روز بدر آورد به خدا قسم که او نه پنبه است و نه کتان و نه ابریشم!

3-عبد اللّه بن سنان عرض کرد:پس از چیست؟فرمود:برگ بهشت است، پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله او را روز بدر باز کرد و بعد او را پیچید و به دست علی علیه السّلام داد،پس همواره در نزد علی علیه السّلام بود تا روز جنگ بصره پس آن را باز کرد و فاتح شد سپس آن را پیچید و اکنون آن در نزد ماست احدی آن را باز نمی کند تا این که«قائم علیه السّلام»قیام کند و چون او قیام نمود آن را برافراشته کند،نماند در مشرق و مغرب احدی،مگر این که او را ببیند و رعب از پیش و راست و چپ او مسیر یک ماه راه،جلوتر حرکت کند.

پس فرمود:او خروج می کند درحالی که داغ دیده و غضبناک است برای غضب خداوند بر این خلق،و پیراهن پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله که در روز احد پوشیده بود و عمامه سحاب و زره بلند او و شمشیر ذو الفقار برای اوست،پس شمشیر را برهنه کند و بر دوش گذارد و هشت ماه(دشمنان را)بکشد (2)

4-امام باقر علیه السّلام در ضمن حدیث طولانی فرمود:«زمانی که نزد او ده هزار نفر مرد گرد آیند،هیچ یهود و نصاری و کسی که غیر خدا را می پرستد نخواهند ماند،مگر این که به او ایمان آورند و تصدیقش کنند. (3)

وقتی که در پیش او ده هزار نفر جمع شوند،هیچ یهودی و نصرانی و غیر خدا پرست نخواهد ماند مگر این که به وی ایمان آورده و تصدیقش نماید،همه یک

ص:117


1- 1) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:298/3 ح 835 ذیل حدیث غیبت نعمانی:/209 [1]کمال الدین:/2 672 ب 58 ح 23؛بحار الأنوار ج 52 ص 362 ب 27 ح 130 م م ص 356.
2- 2) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:387/3 ح 940،غیبت نعمانی:ص 209 [2] بحار الانوار ج 360/52 ب 27 ح 129.
3- 3) -بحار،ج 359/52 ب 27 ح 126 از غیبت نعمانی.ص 587 به نقل از العرائس الواضحة ص 209.

ملت آن هم ملت اسلام خواهند شد و هرچه به جای خدا پرستیده شود آتشی از آسمان فرود آمده آن را خواهد سوزاند. (1)

5-امام علی علیه السّلام فرمود:«زمانی که سفیانی لشکری را برای جنگ با مهدی می فرستد و زمین در(بیابان)بیدا آنان را در خود فروبرد،این خبر به اهل شام می رسد به والی خود گویند:مهدی قیام کرده است با او بیعت کن و در اطاعتش درآی وگرنه ترا می کشیم!

او کسی را به سوی مهدی می فرستد و مهدی حرکت کند تا در بیت المقدس فرود آید خزانه ها به وی منتقل شود،عرب و عجم و کافران حربی و روم و غیر آنان، بدون جنگ و خونریزی به اطاعتش درمی آیند تا جایی که مسجدها در قسطنطنیة و نقاط دیگر ساخته شود. (2)

65*بدون خونریزی

در جریان ظهور و کیفیّت استقرار دولت حق،اهل تسنّن با شیعیان نظر مخالف دارند!آن ها عقیده دارند،در آن زمان حتّی به اندازۀ خون حجامت،خونی ریخته نخواهد شد!اما شیعیان معتقدند که تا تسلیم شدن گردنکشان و حکمرانان زمان ظهور،خون ها ریخته خواهد شد.

پر واضح است آن همه صاحبان زر و زور و قدرت و ریاست،به این سادگی،به زانو در نخواهند آمد و تا آخرین امکان از ریاست و سلطنت خود دفاع خواهند کرد و تا می توانند،به آسانی تسلیم امام علیه السّلام نخواهند شد و آن حضرت نیز بنا به مأموریّتی که برای اصلاح و نجات مردم روی زمین دارد،تا یکپارچه کردن مردم کرۀ زمین و پیاده نمودن حکومت«اللّه»در سراسر گیتی،خواهد جنگید.

ص:118


1- 1) -نور الأبصار:باب 2 ص 155.
2- 2) -امام مهدی از ولادت تا ظهور:ص 588؛ [1]از کنز العمال:261/2.این روایت با روایتی که(با برحذر داشتن اهل شام،سفیانی را از بیعت با امام علیه السّلام،منافات دارد که در جریان جنگ با سفیانی گذشت و بعلّت این که اهل تسنن به عدم خونریزی در قیام امام،اعتقاد دارند پس این روایت موافق با آن ها و در کتاب آن هاست.

کدام صاحب عقل و شعور می پذیرد که،سلاطین و فرمانروایان ممالکی به وسعت کرۀ زمین بدون خونریزی،به زانو درآیند و به حکومت آنان،بی هیچ مقاومتی،پایان داده شود.

1-بشیر نبّال می گوید امام باقر علیه السّلام فرمود:«یذبحهم و الّذی نفسی بیده کما یذبح القصاب شاته-و أوما بیده إلی حلقه-قلت:إنّهم یقولون:إنّه إذا کان ذلک استقامت له الأمور،فلا یهرق محجمة دم،فقال:کلاّ و الّذی نفسی بیده حتی نمسح و أنتم العرق و العلق- و أوما بیده إلی جبهته-، (1)آن ها را ذبح می کند قسم به کسی که جانم در دست اوست، آن چنان که قصّاب گوسفند خود را ذبح نماید-اشاره کرد به حلقومش-گفتم:آن ها می گویند:وقتی که ظهور پیش آمد،کارها به نفع او تمام می شود و به مقدار خون حجامت،خونریزی نمی شود!فرمود:ابدا این طور نیست سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست،(آن قدر خون ریزی می شود که)تا ما و شما عرق و خون،پاک کنیم، اشاره به پیشانی اش کرد.»

2-بشیر نبّال مثل آن را روایت کرده و لکن می گوید:وقتی که من به امام باقر علیه السّلام گفتم آن ها می گویند:به مقدار خون حجامت،خون ریخته نمی شود!فرمود:نه به خدا قسم!اگر برای کسی این گونه حل می شد،برای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خدا درست می شد در زمانی که،دندان های جلویش خونی شد و صورتش،شکافته شد،نه به خدا قسم(آن قدر جنگ و خون ریزی می شود)تا ما و شما از صورت هایمان خون و عرق پاک کنیم. (2)

3-مفضل گفت:وقتی ذکری از«قائم علیه السّلام»آمد،گفتم:«إنّی لأرجو أن یکون أمره فی

ص:119


1- 1) -بیان:العلق بالتحریک الدم الغلیظ و مسح العرق و العلق کنایة عن ملاقاة الشدائد التی توجب سیلان العرق و الجراحات المسیلة للدّم.
2- 2) -إلاّ أنّه قال:لمّا قلت لأبی جعفر علیه السّلام:إنهم یقولون إن المهدی لو قام لاستقامت له الامور عفوا و لا یهریق محجمة دم،فقال:کلا و الذی نفسی بیده لو استقامت لاحد عفوا لاستقامت لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حین ادمیت رباعیته،وشج فی وجهه،کلا و الذی نفسی بیده حتی نمسح نحن و أنتم العرق و العلق،ثم مسح جبهته. غیبت نعمانی:ص 152، [1]بحار الأنوار:358/52 ب 27 ح 123. [2]

سهولة،فقال:لا یکون ذلک حتی تمسحوا العرق و العلق؛ (1)من امیدوارم کار او به آسانی تمام شود،شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود:این نمی شود تا عرق و خون پاک کنید.»

4-معمر بن خلاد گفت:نزد امام رضا علیه السّلام یادی از«قائم علیه السّلام»شد،فرمود:«أنتم [الیوم]أرخی بالا منکم یومئذ،قال:و کیف؟قال:لو قد خرج قآئمنا علیه السّلام لم یکن إلاّ العلق و العرق،[و]القوم علی السروج،و ما لباس القآئم علیه السّلام إلاّ الغلیظ و ما طعامه إلاّ الجشب؛ (2)شما امروز نسبت به آن روز آسوده خاطر هستید،گفت:چگونه؟فرمود:اگر«قائم»ما خروج کند،نمی شود مگر خون و عرق و گروه(پا در رکاب و آماده)در بالای زین!و لباس «قائم»نیست،مگر غلیظ و طعامش مگر خشک.»

5-به امام حسین علیه السّلام گفتند تو صاحب این امر هستید؟فرمود:«لا،و لکن صاحب الأمر،الطرید الشرید الموتور بأبیه،المکنّی بعمّه،یضع السیف علی عاتقه ثمانیة أشهر؛ (3)نه و لکن صاحب این امر دور شده و تبعید گشته،مصیبت زده در مرگ پدر و مکنون(مخفی شده)به سبب(ستم های)عمویش است،شمشیر را 8 ماه به گردنش می گذارد،(درهم و برهم می کشد).»

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:«یقتل أعدآء اللّه حتّی یرضی اللّه؛ (4)می کشد دشمنان خدا را،تا خدا راضی شود.»

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:«لا یکفون سیوفهم حتّی یرضی اللّه عزّ و جلّ؛ (5)یاران«قائم» شمشیرهای خویش را به زمین ننهند،تا این که خدای عز و جلّ راضی شود.»

8-امام کاظم علیه السّلام فرمود:«و یبیر به کلّ جبّار عنید،و یهلک علی یده کلّ شیطان مرید؛ (6)و به وسیلۀ او تمام ستمگران عنود،از پا درایند و با دست او هر شیطان گردن کلفت، هلاک شود.»

ص:120


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 152، [1]بحار الأنوار:358/52 ب 27 ح 124. [2]
2- 2) -بیان:بالتّحریک،العلق الدّم الغلیظ«و مسح العرق و العلق»کنایة عن ملاقات الشّدائد الّتی توجب سیلان العرق و الجراحات المسیلة للدّم،غیبت نعمانی:ص 152، [3]بحار الأنوار:358/52 ب 27 ح 126. [4]
3- 3) -کمال الدّین:ص 318. [5]
4- 4) -الغیبة شیخ طوسی،ص 32. [6]
5- 5) -بحار الأنوار:327/52 ب 27 ح 44 از کمال الدّین. [7]
6- 6) -کمال الدین:368؛ [8]کفایة الأثر:ص 323؛ [9]المحجّة:ص 452.

9-«و أقم به الحرب؛خداوند آتش جنگ با دشمنان را،به دست مهدی شعله ور سازد.»

10-در زیارت سرداب مقدس آمده است«اللّهمّ کما جعلت قلبی بذکره معمورا فاجعل سلاحی بنصرته مشهورا و ان حال بینی و بین لقائه الموت-الّذی جعلته علی عبادک حتما و أقدرت به علی خلیقتک رغما-فابعثنی عند خروجه ظاهرا من حفرتی مؤتزرا کفنی، حتّی أجاهد بین یدیه،فی الصفّ الّذی أثنیت علی أهله فی کتابک فقلت:«کأنّهم بنیان مرصوص؛خدایا آن گونه که دل مرا با یاد او آباد کرده ای،پس سلاح مرا در یاری او، کشیده شده بگردان و اگر مرگی که-برای بندگانت حتمی قرار داده و با آن قدرت خود را بر مخلوقاتت،(حفظ کرده ای)-میان من و او حایل شود،پس مرا هنگام خروج او از مزارم به کفن پیچیده،بیرون آور(و زنده کن)،تا در جلوی او،بجنگم در صفّی که در کتابت به اهل آن ثنا(و تعریف)گفته ای و فرمودی«گویی آن ها دارای بنای«سرب» ریخته هستند.»

66*کشتن مجروح و فراری

در مورد رفتار«قائم علیه السّلام»با فراریان و مجروحان جنگی،دو گونه روایت آمده است،کشتن و نکشتن.

1-برخلاف سیرۀ امیر علیه السّلام در جنگ جمل و صفّین،دشمن فراری از جنگ و مجروح را به قتل رساند.

ابی خدیجه گوید که امام صادق علیه السّلام از قول امیر المومنین علیه السّلام فرمود:«کان لی أن أقتل المولّی و أجهّز علی الجریح،و لکن ترکت ذلک للعاقبة من أصحابی إن جرحوا لم یقتلوا، و القآئم له أن یقتل المولّی و یجهّز علی الجریح؛ (1)برای من(مجاز)بود فرارکننده از جنگ را بکشم و کار مجروح را تمام کنم ولی من آن را ترک کردم تا بعد از من با اصحاب من چنین رفتار بکنند(آن ها را نکشند)و برای«قائم»نیز هست که فرارکننده را بکشد و کار

ص:121


1- 1) -بحار الأنوار: [1]353/52 ب 27 ح 110 از غیبت نعمانی. [2]

مجروح را تمام کند.» (1)

حسن بن هارون گوید:معلی بن خنیس به امام صادق علیه السّلام گفت:آیا «قائم علیه السّلام»برخلاف سیرۀ امیر مؤمنین علیه السّلام رفتار می کند؟!فرمود:بلی!این از آن جهت است که امیر مؤمنین علیه السّلام با ایشان با منّت رفتار کرد و دست از ایشان بازداشت؛زیرا که می دانست بعد از او بر شیعۀ او غالب خواهند شد(پس چنین کرد تا آنان نیز بعد از او چنین کنند اما نکردند)و چون«قائم»قیام کند در ایشان به شمشیر و اسارت رفتار خواهد کرد؛زیرا که می داند دیگر شیعۀ او مغلوب نخواهد شد». (2)

در حدیث دیگر رفید پرسید؟«قائم»در أهل سواد(عراق)چگونه رفتار خواهد کرد آیا با سیرۀ امیر مؤمنین علیه السّلام رفتار می نماید؟فرمود:«نه امیر مؤمنین علیه السّلام با آن ها به جفر أبیض رفتار نمود و آن بازداشتن دست از آن ها بود،چون می دانست که بعد از او بر شیعه اش پیروز می شوند ولی«قائم»با آن ها با جفر أحمر (3)رفتار خواهد کرد و

ص:122


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:117/3 ح 655؛بحار الأنوار:353/52 ب 27 ح 110؛غیبت نعمانی:ص 53. [1]
2- 2) -حسن بن هارون،قال:کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام جالسا فسأله المعلی بن خنیس: [2]أیسیر القائم علیه السّلام إذا سار بخلاف سیرة علی علیه السّلام؟فقال:نعم و ذاک أن علیا سار بالمن و الکف لأنّه علم أن شیعته سیظهر علیهم من بعده و أن القائم إذا قام سار فیهم بالسیف و السّبی،و ذلک أنه یعلم أنّ شیعته لم یظهر علیهم من بعده أبدا.بعضی از احادیث،حدیث بالا را شرح می کند از جملۀ آن ها،حدیث ذیل است که کلینی قدّس سرّه در کافی ج 33/5 آورده است قال:علی بن ابراهیم،عن أبیه،عن اسماعیل بن مرار،عن یونس،عن أبی بکر الحضرمی قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:لسیرة علی علیه السّلام فی أهل البصرة کانت خیرا لشیعته مما طلعت علیه الشمس،انه علم أن للقوم دولة،فلو سباهم لسبیت شیعته قلت:فأخبرنی عن القائم علیه السّلام یسیر بسیرته؟قال:لا،ان علیا صلوات اللّه علیه سار فیهم بالمن للعلم من دولتهم،و ان القائم-عجل اللّه فرجه- یسیر فیهم بخلاف تلک السیرة،لانه لا دولة لهم.تهذیب الأحکام:51/2؛علل الشّرایع:200/1 [3]غیبت نعمانی:121؛ [4]غیبت نعمانی:ص 153؛ [5]بحار الأنوار:353/52 ب 27 ح 111 [6] از غیبت نعمانی.معجم أحادیث الإمام المهدی:38/4 ح 1107. [7]
3- 3) -«عن الصّادق علیه السّلام قال لإبن أبی [8]یعفور:و عندی الجفر الأحمر،قال ق [9]لت و أیّ شییء فی الجفر الأحمر؟ قال:السّلاح،و ذلک إنّما یفتح للدّم،و یفتحه صاحب السّیف للقتل،و هو القائم علیه السّلام بی ان الأئمّة:234/3 از کافی»الجفر علم معروف،و هو علم جلیل عظیم عرّفه الإمام الصّادق علیه السّلام بأنّه وعاء من أدم ای من جلد فیه علم النّبیّین و الوصیّین،و علم علماء الّذین مضوا من بنی اسرائیل،و هو أقسام ستّة

آن ذبح است،چون می داند شیعۀ او دیگر مغلوب نمی شود (1)

2-در جنگ با سفیانی در کوفه که آن حضرت دستور دهد«مجروحین را نکشید و فراری را تعقیب نکنید»

امام صادق علیه السّلام فرمود:«فعند ذلک ینشر رایة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فإذا نشرها انحطت علیه ملائکة بدر،فإذا زالت الشمس هبت الریح له فیحمل علیهم هو و أصحابه فیمنحهم اللّه أکتافهم و یولّون فیقتلهم حتی یدخلهم أبیات الکوفة،و ینادی منادیه:ألا لا تتبعوا مولّیا و لا تجهّزوا علی جریح و یسیر بهم کما سار علیّ علیه السّلام یوم البصرة؛ (2)در این حال«پرچم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله»را برمی افرازد وقتی پرچم برافراشته شد،فرشته های«بدر»فرود آیند و هنگامی که ظهر شد،بادی می وزد و فرمان حمله صادر می شود و خداوند او را غالب می کند و آن ها رو به فرار می گذارند و به خانه ها پناه می برند و در این حال منادی از سوی امام ندا کند،آگاه شوید فراریان را تحت پیگرد قرار ندهید و زخمی ها را نکشید!و با آن ها؛ مانند علی علیه السّلام رفتار می نماید،که در(جنگ جمل)در بصره کرد.»

راه حل

از روایت بالا معلوم می شود که حکم کشتن مجروح و یا تعقیب فراریان،برای آن حضرت الزامی نیست و به خاطر حکمت و مصلحتی که خود داند،اختیار با اوست.

در هر مقطعی و در هرجا صلاح اسلام و مسلمین آنچه را که اقتضاء نماید،آن گونه رفتار خواهد کرد.

ص:123


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:47/4 ح 1119؛ [1]بحار الأنوار:313/52 ب 27 ح 7 و ص 31 [2]8 ح 18.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:44/4 ح 1114؛بحار الأنوار:387/52-288 ب 27 ح 205.

فتوحات

اشاره

دربارۀ پیروزی های جنگ،آن وقت سخن می گویند و مطلب می نویسند که، در منطقۀ محدودی از جهان،جنگی رخ دهد و یکی از جنگ آوران بر دیگری، غالب آید!.

اما در مورد«قائم علیه السّلام»این گونه نیست؛زیرا هیچ منطقه ای خارج از سیطرۀ امام علیه السّلام نخواهد ماند،تا محل پیروزی،ثبت گردد،بلکه کلّ روی زمین،در زیر پرچم او قرار خواهد گرفت،پس در همه جا فاتح و غالب خواهد بود؛ولی چون در بعضی از روایات،فتوحات آن حضرت را در مناطق خاصی نقل کرده اند و احتمال دارد حضرت با نفس نفیس خویش حضور داشته و فاتح شود و بقیۀ مناطق را،ارتش پیروزمند او فتح نماید،ما هم به پیروی از آن روایت ها،فتوحات امام علیه السّلام را،بدان سان که هست می آوریم.

67*پاداش جنگاوران و شهدا!

1-جابر گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«من أدرک قآئمنا فقتل معه کان له أجر شهیدین،و من قتل بین یدیه عدوّا لنا کان له أجر عشرین شهیدا،الخبر؛ (1)هرکس قائم ما را درک کند همراه او با دشمنان بجنگد)و کشته شود،برای اوست اجر دو شهید و هرکس در رکاب او یک نفر از دشمنان ما را بکشد،برای او اجر بیست شهید خواهد بود.»

68*مبارزه با لشکر سفیانی در کوفه

(امام صادق علیه السّلام)فرمود:لشکر سفیانی و جمعی از مردم به سوی او روز چهار شنبه،از کوفه بیرون شوند،پس آن ها را دعوت نماید و حق خود را برای آن ها بازگو کند و این که او مظلوم و مقهور گشته است،سپس می گوید:هرکه با من محاجه کند دربارۀ خدا پس من اولی هستم به خدا(بقیه روایت در هنگام بیعت گرفتن در مکّه

ص:124


1- 1) -بحار الأنوار:123/52 ب 22 ح 5؛و 317 [1]ب 27 ح 15 از أمالی. [2]

گذشت).

در جواب گویند:از هرجا آمده ای برگرد ما را نیازی به تو نیست و اخبار شما به ما رسید و شما را امتحان کردیم،آن روز بدون جنگ،پراکنده می شوند،چون روز جمعه شود دوباره برمی گردند و مردی از مسلمان ها کشته شود و به حضرت خبر دهند،در آن وقت پرچم پیغمبر را برافراشته می کند و ملائکۀ بدر دور او را فراگیرند و هنگام زوال،باد پیروزی بر آن حضرت بوزد،او و اصحابش بر آن ها یورش برند و آن ها را بکشند و تا خانه های کوفه،فراری دهند و از سوی امام علیه السّلام اعلام شود فراری را تعقیب نکنید مجروحین را نکشید با ایشان آن کند که امیر علیه السّلام در جمل کرد. (1)

از بعضی اخبار استفاده می شود این جنگ میان حیره و کوفه اتفاق می افتد. (2)

69*جنگ نهایی با لشکر سفیانی در شام

پس از تأمین أمنیّت پایتخت(کوفه)و پیرامون آن،برای تسخیر کرۀ زمین و برداشتن موانع سر راه،شروع می کند،چون قوی ترین دشمن و ارتش که در آن وقت تهدیدی برای ارتش امام علیه السّلام خواهد بود،ارتش سفیانی است،طبیعی است که اوّلین نفر مورد توجه امام هم او خواهد بود،

بدین جهت برای دفع و محاربۀ او،ظاهرا در ماه رجب،دستور حرکت صادر می شود«حرکت کنید به سوی این طاغیه برویم» (3)(از مردگان نیز برای یاری کردن به امام علیه السّلام زنده خواهد شد).

چون خبر به سفیانی رسد،با تمام قوا آمادۀ استقبال از آن حضرت خواهد شد و در سرزمینی به نام«رمله»دو لشکر به هم می رسند،حضرت در ابتدا آن ها را به کتاب و سنّت،دعوت نماید و سپس می فرماید:«پسرعمویم را به نزد من بفرستید»

ص:125


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:43/4 ح 1114؛بحار الأنوار:387/52-388 ب 27 ح 205.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:258/3 ح 784؛بحار الأنوار:209/52 ب 25 ح 50.
3- 3) -مهدی منتظر:ص 360. [1]

سفیانی خود به نزد امام علیه السّلام می آید و پس از مکالمۀ فیما بین«سفیانی»تسلیم شده و بیعت نماید!

وقتی که به لشکر خود برگشت،طایفۀ«کلب»که عشیرۀ مادری اوست،از جریان باخبر شده و او را زیر ضربات سرزنش قرار دهند(قبّح اللّه رأیک خداوند قبیح گرداند این رأی تو را،درحالی که خلیفه بودی و متبوع،حالا تابع و پیرو شدی! بخدا ما هرگز از تو تبعیت نمی کنیم!می گوید:اکنون چه کنم؟!گویند:نقض بیعت کن و آمادۀ جنگ باش و بجنگ،پس آماده مبارزه شوند.

حضرت به او می فرماید:من آنچه وظیفه ام بود به تو رساندم،حالا حذر خود را بگیر(احتیاط خود را از دست نده)و آماده جنگ باش که با تو می جنگم.

چون دو لشکر تلاقی کرده و به هم رسیدند(قبل از بیعت یا بعد از نقض)گروهی از لشکر سفیانی به لشکر امام می پیوندد و جمعی از لشکر امام هم به سفیانی ملحق شود و آن روز را روز«ابدال»گویند،امیر المؤمنین علیه السّلام نیز از آنروز«یوم الإبدال»یاد می کرد.

فرمان جنگ صادر و تا شب باهم می جنگند فردا صبح دوباره شروع به مبارزه می کنند که در این حال خداوند نصرت را به«قائم علیه السّلام»می دهد لشکر سفیانی تا آخرین نفر به هلاکت رسند اگر یک نفری از آن ها در داخل درخت و در شکم سنگی خود را پنهان کند،آن درخت و یا آن سنگ فریاد برمی دارد!،میان من کافری مخفی شده است،پس او را بیرون آورده می کشند،درندگان و پرندگان از گوشت های آنان سیر شوند.

سفیانی را دستگیر کرده به دست امام علیه السّلام تحویل دهند و خود حضرت او را بر روی سنگی ذبح کند،چون خبر کشته شدن سفیانی انتشار یابد جمعی از بنی امیّه که در شام بودند پیش از ورود حضرت،فرار کرده به روم پناهنده شوند،پس آن حضرت شام را به تصرف خویش درآورده وارد شام شود(امام باقر علیه السّلام). (1)

ص:126


1- 1) -باسناده رفعه إلی جابر بن یزید،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:إذا بلغ السفیانی أن القائم قد توجه إلیه من ناحیة الکوفة،یتجرد بخیله حتی یلقی القائم فیخرج فیقول:أخرجوا إلی ابن عمی،فیخرج علیه السفیانی

امیر المومنین علیه السّلام فرمود:(سفیانی)....با لشکر یک صد و هفتاد هزار نفری،سواره و پیاده و با اقوام و مردان خود خروج نماید،شب راه می رود و روز استتار می نماید و مردم پشت سر او به دریاچه رسند و در کنار دریاچۀ طبریّه نزول می کند.

پس غضب خدا او را فرامی گیرد از هر جهت مردم با اسلحه و پرندگان با بالها و کوه ها با سنگسار و فرشتگان با صداهای(خوردکننده)،ساعتی نمی گذرد مگر این که لشکر سفیانی هلاک می شوند!و در روی زمین تنها خود او می ماند.

پس مهدی او را گرفته و در زیر درختی که شاخه هایش به دریاچه آویخته باشد، سر ببرّد و به شهر دمشق وارد شود. (1)

امیر المومنین علیه السّلام فرمود:«جنگ بزرگی واقع شود که ارتش سفیانی در آن نابود می شود مگر دسته کوچکی،با او فرار می کنند،پس یکی از فرماندهان حضرت بنام «صیّاح»به او رسیده و اسیر کرده و هنگام نماز عشاء،پیش امام علیه السّلام می آورد و حضرت دربارۀ او با یارانش مشورت نماید و همگی به اعدامش رأی دهند و او را در زیر درختی که شاخه هایش آویزان است؛مانند گوسفند سربریده اعدامش می کنند. (2)

امام باقر علیه السّلام فرمود:«یهزم المهدیّ علیه السّلام السفیانی تحت شجرة أغصانها مدلاة فی الحیرة طویلة؛ (3)مهدی علیه السّلام سفیانی را به هزیمت(فرار)وامی دارد،زیر درختی در«حیره» که،شاخه های بلندش آویخته است.»

ص:127


1- 1) -الملاحم و الفتن:ص 123؛یوم الخلاص:ص 245.
2- 2) -الزام النّاصب:ص 201؛یوم الخلاص:ص 243.
3- 3) -بحار الأنوار:386/52 ب 27 ح 199 از کتاب الغیبة.

قبلا جریان«سفیانی»در بخش«علایم ظهور»گذشت،برای تکمیل ماجری به آن جا مراجعه شود.

امیر المومنین علیه السّلام فرمود:«ثمّ یرسل علی أهل الشام من یفرّق جماعتهم،حتی لو قاتلتهم الثعالب لقتلهم؛ (1)سپس به اهل شام کسی را می فرستد که جمع آن ها را متفرّق سازد،به گونه ای که اگر روباه ها با آن ها بجنگند آن ها را می کشند(غالب آیند)!»

70*دستور ساختن کشتی های جنگی

امیر المومنین علیه السّلام فرمود:«ثمّ یأمر المهدیّ بإنشاء مراکب،یبنی أربعمائة سفینة فی ساحل عکّا؛و یوافی المهدیّ طرطوس فیفتحها،و یتقدّم إلی أنطاکیة فیفتحها،و یهاجم القسطنطنیة فیفتحها،و یتوجّه إلی بلاد الروم فیفتح رومیة مع أصحابه؛ (2)سپس مهدی علیه السّلام امر کند به ساختن مرکبها(و کشتیها)و 400 کشتی(جنگی)در ساحل«عکّا»قرار گیرد، پس به طرطوس می رسد و آن را فتح نماید و به انطاکیه پیشروی می نماید و فتح کند و به قسطنطنیّة هجوم می برد و فاتح شود و به سوی شهرهای روم هجوم می برد و رومیه را با اصحابش فتح نماید.»

71*حرکت به سوی روم

پس از پایان جنگ با سفیانی،حضرت سه لوا(پرچم)ترتیب دهد:

1-به روم فرستد.

2-به سوی چین اعزام کند.

3-به سوی کوه های دیلم حرکت دهد و هر سه را فتح نماید. (3)

اولین لوا که به روم حرکت نماید برای جنگ و استرداد بنی امیه خواهد بود.

ص:128


1- 1) -بشارة الإسلام:ص 183؛ [1]الحاوی للفتاوی:130/2؛الملاحم و الفتن:ص 52؛ [2]منتخب الأثر:ص 486 با الفاظ مختلفة؛یوم الخلاص:ص 234 از آن مصادر.
2- 2) -الزام النّاصب:ص 225-224 [3] با تفصیل زیاد؛بشارة الإسلام:ص 258 [4] آخر آن؛یوم الخلاص:ص 45.2
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:316/3 ح 855 بحار الأنوار:388/52 ب 27 ح 206.

چون بنی امیه فرار کرده و به روم رسند از پادشاه آن جا اجازۀ ورود خواهند، گوید:تا به دین ما درنیایید و شراب نیاشامید و گوشت خوک نخورید و به ما زن ندهید و از ما زن نگیرید،صلیب در گردن کرده و زنّار نبندید،به شما اجازۀ ورود ندهیم،آن ها این شرایط را پذیرفته و داخل سرزمین روم شوند.

وقتی که لشکر امام علیه السّلام رسید،آن ها را به عنوان ملت اسلام مطالبه نماید،جواب گویند:این ها دین شما را انداخته و دین ما را اختیار کرده اند،لشکر حضرت گویند:

به خدا اگر مأمور جنگ با شما شویم،می جنگیم(امام باقر علیه السّلام). (1)

72*دو فرمانده از اصحاب کهف

1-در حدیث«رجعت»اصحاب کهف آمده است که دو نفر از آن ها به نام «ملیخا»و دیگری«حملاها یا کمسلمینا»را یکی پس از دیگری به جنگ روم فرستد اولی بدون فتح برمی گردد و دومی فاتح و پیروز (2).

2-در روایت دیگری هست که خود امام علیه السّلام به جنگ با رومیان عزیمت نماید. (3)

73*فتح روم و استرداد پناهندگان

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«یفتح الرومیّة بالتکبیر مع سبعین ألفا من المسلمین، یشهدون الملحمة العظمی،مأدبة اللّه بمرج عکّا،یبید الظلم و أهله،یقیم الدین؛ (4)شهر رومیه را با تکبیر فتح می نماید و همراه او 70 هزار لشکر مسلمان خواهد بود و شاهد پیکار بزرگ می باشند و سفرۀ ضیافت خدا در مرج عکّا،ظلم و ستمگران را نابود کند و

ص:129


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:29/5 ح 1453 و ص 250 ح 1674؛بحار الأنوار:388/52 ب 27 ح 206.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:59/5 ح 1481؛مختصر بصائر الدّرجات:ص 201؛بحار الأنوار:85/53 ب 29 ح 86.
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:59/5 ح 1481؛مختصر بصائر الدّرجات:ص 201؛بحار الأنوار:85/53 ب 29 ح 86.
4- 4) -اسعاف الرّاغبین:ص 112 با تفصیل؛بشارة الإسلام:ص 297 [1] جز اولش؛الزام النّاصب:ص 96؛ [2]بحار الأنوار:84/51 با الفاظ نزدیک هم؛منتخب الأثر:ص 490؛الإمام المهدی:343. [3]

دین را پایدار سازد.»

2-حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه فرمود: «فَلَمّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ، * لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلی ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ* قالُوا یا وَیْلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ* فَما زاَلَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ ؛ (1)هنگامی که عذاب ما را احساس کردند پا به فرار گذاشتند(گفتیم)فرار نکنید و به زندگی پرناز و نعمت و به مسکن های پرزرق وبرق تان بازگردید!شاید(سائلان بیایند و)از شما تقاضا کنند(شما هم آنان را محروم برگردانید)!گفتند:ای وای بر ما به یقین ما ستمگران بودیم و هم چنان این سخن را تکرار می کنند تا آن ها را درو کرده و خاموش ساختیم.»

فرمود:تأویل این آیه از هنگامی که نازل شده هنوز نیامده است و چون قائم ما قیام کند تأویل آن دربارۀ بنی أمیّة تحقّق خواهد یافت که آن ها از ترس«قائم علیه السّلام»به روم فرار کنند،پس آن ها را مطالبه نماید،سپس با شمشیر،آن ها را چون گندم درو شده خاموش سازند.

3-زراره می گوید که امام باقر علیه السّلام درباره آیۀ 12 انبیاء فرمود:یعنی بنی امیه «(لعلّکم تسئلون)یعنی الکنوز الّتی کنزوها،قال علیه السّلام:فیدخل بنی أمیّة إلی الروم إذا طلبهم القآئم علیه السّلام،ثمّ یخرجهم من الروم و یطالبهم بالکنوز الّتی کنزوها؛ (2)شاید بازجوئی شوید؛ یعنی از خزاینی که،انباشته کرده اند،فرمود:وقتی که بنی امیّه،تحت پیگرد امام علیه السّلام قرار گرفتند،به روم داخل می شوند،سپس آن ها را از آن جا بیرون می آورد و گنج ها را از آن ها مطالبه می کند.»

4-امام باقر علیه السّلام فرمود:«ثمّ یرسل جریدة خیل إلی الروم لیستحضروا بقیة بنی أمیّة، فإذا انتهوا إلی الروم قالوا:أخرجوا إلینا أهل ملّتنا عندکم فیأبون و یقولون:و اللّه لا نفعل فیقول الجریدة:و اللّه لو أمرنا لقاتلناکم،ثمّ یرجعون إلی صاحبهم،فیعرضون ذلک علیه،فیقول:

انطلقوا فأخرجوا إلیهم أصحابهم فإنّ هؤلآء قد أتوا بسلطان عظیم و هو قول اللّه: فَلَمّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ* لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلی ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ

ص:130


1- 1) -أنبیاء:13-12. [1]
2- 2) -تفسیر قمی 682 [2] در تفسیر آیه بالا؛المحجّة فی ما نزل [3]فی القائم الحجّة:45.

تُسْئَلُونَ» قال:یعنی الکنوز الّتی کنتم تکنزون. «قالُوا یا وَیْلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ* فَما زاَلَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ لا یبقی منهم مخبر؛ (1)سپس قسمتی از سواران خود را به سوی«روم»گسیل دارد تا بقایای بنی امیه را،استحضار نمایند وقتی که به روم رسیدند،می گویند:اهل ملت(هم کیشان)ما را که نزد شما می باشند بیرون کنید(به ما برگردانید).

آن ها سرپیچی کرده و می گویند:به خدا قسم!این کار را نمی کنیم،سواران امام علیه السّلام می گویند:به خدا قسم اگر مأموریت داشتیم،با شما می جنگیدیم(ولی وظیفۀ ما ابلاغ بود).»

سپس رومیان به سوی صاحبشان(پادشاهشان)برگشته و جریان را گزارش می دهند،می گوید:بروید آن ها را اخراج کرده و به اصحابشان،تحویل دهید،آن ها با قدرت بزرگی آمده اند و منظور آیۀ مبارکه «فَلَمّا أَحَسُّوا بَأْسَنا. ..لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ ؛یعنی گنج هایی را که آماده کرده اید(بیاورید و تحویل دهید)در این وقت است می گویند:ای وای بر ما،ما بودیم ستمگران پس با این وضع بودند تا ما آن ها را درو کردیم و از خاموشان گشتند،حتی یک نفر خبر برنده هم نماند.»

74*محاکمۀ امپراتور

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:چون سلطان روم از آمدن مهدی علیه السّلام»آگاه شود،امان و صلح طلبد،آن حضرت بفرماید:امان و صلحی در کار نیست تا کسانی را که از ما به سوی شما آمده اند بر ما برگردانید وگرنه شمشیر در میان ما و شما خواهد بود.

می گویند:این کتاب خداست بین ما و شما(اهل روم یا بنی امیه گویند:)هرچه کتاب(پیمان نامه)گوید:به مقتضای آن رفتار کنید و ما هم قبول داریم،می فرماید:

قبول دارم و راضیم و کتاب را بر آن ها قرائت نماید،می بینند در شرایط صلح و امان که به آن ها داده شده است،این موارد در آن هست که:هر مسلمانی مرتد شود و به

ص:131


1- 1) -انبیاء:13 [1] ببعد؛تفسیر عیاشی:612-56؛ [2]بحار الأنوار:344/52 ب 27 [3] ادامۀ ح 91 و ص 377 ب 27 ح 180 از روضة الکافی:52-51.

ایشان بپیوندد،باید به والی مسلمین برگردانند و اگر از آن ها کسی به اسلام رغبت کند و هجرت نماید،او را برنگردانند،وقتی که این جملات خوانده شد و اجرایش را لازم دیدند،سلطان روم به یاران خود گوید:چاره ای نیست این جماعت حجّت و دلیل بزرگی آوردند و در برابر آن نتوان مخالفت کرد،اهل ملت آن ها را تحویل دهید،بنی امیه را بیرون آورده به آن حضرت تسلیم نمایند،پس زن و مرد را می کشند چون همه بدون استثناء مرتد شده اند و صلیب هایشان را بر نیزه کنند.

(امام باقر علیه السّلام فرمود:)به خدا قسم اصحاب«قائم علیه السّلام»را می بینم،دینار و درهم آن ها را با«جحفه»(دلو و شبه آن)تقسیم می کنند،سپس مردم روم هم اسلام را قبول کنند و امام برای ایشان مسجدی بنا نماید و مردی از اصحاب خود را در آن جا جانشین(استاندار)نماید و خود برمی گردد. (1)

2-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:خداوند او را بر بنی امیه غالب سازد تا این که آن ها را مانند برگ خزان بر زمین ریزد و استخوان پوسیده سازد«ملعونین أینما ثقفوا أخذوا و قتّلوا تقتیلا؛ (2)از رحمت خدا بدورند در هرجا باشند دستگیر شوند و کشته شوند کشته شدنی» (3)

ص:132


1- 1) -و باسناده رفعه إلی أبی بصیر،عن أبی جعفر علیه السّلام فی خبر طویل إلی أن قال:و ینهزم قوم کثیر من بنی امیة حتی یلحقوا بأرض الروم فیطلبوا إلی ملکها أن یدخلوا إلیه فیقول لهم الملک:لا ندخلکم حتّی تدخلوا فی دیننا و تنکحونا و ننکحکم و تأکلوا لحم الخنازیر،و تشربوا الخمر،و تعلقوا الصلبان فی أعناقکم و الزنانیر فی أوساطکم،فیقبلون ذلک فیدخلونهم.فیبعث إلیهم القائم علیه السّلام أن:أخرجوا هؤلاء الذین أدخلتموهم فیقولون:قوم رغبوا فی دیننا و زهدوا فی دینکم فیقول علیه السّلام:إنکم إن لم تخرجوهم وضعنا السیف فیکم،فیقولون له:هذا کتاب اللّه بیننا و بینکم،فیقول:قد رضیت به فیخرجون إلیه فیقرأ علیهم و إذا فی شرطه الذی شرط علیهم أن یدفعوا إلیه من دخل إلیهم مرتدا عن الاسلام،و لا یرد إلیهم من خرج من عندهم راغبا إلی الاسلام فإذا قرأ علیهم الکتاب ورأوا هذا الشرط لازما لهم أخرجوهم إلیه،فیقتل الرجال و یبقر بطون الحبالی!!و یرفع الصلبان فی الرماح.قال:و اللّه لکأنی أنظر إلیه و إلی أصحابه یقتسمون الدنانیر علی الجحفة ثم تسلم الروم علی یده فیبنی فیهم مسجدا و یستخلف علیهم رجلا من أصحابه ثم ینصرف. معجم أحادیث الإمام المهدی:29/5 ح 1453 و ص 252 ح 1676؛بحار الأنوار:388/52 ب 27 ح 206؛ [1]بیان الأئمّة:245/3 از السّرّ المکنون.
2- 2) -احزاب:61. [2]
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:350/5 ح 1786؛ [3]منتخب الأثر:ص 228 ف 2 ب 22 ح 1« [4]از شرح نهج

3-نیز وارد شده است که امیر المومنین و سیّد الشّهدا علیهما السّلام بعد از رجعتشان گروه دیگر(گروه باقیمانده از نسل)آن ها را،در جاهای مختلف زمین،به قتل رسانند. (1)

75*فتح مصر و شامات و بصره

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:«فیخرج من مکّة متوجّها إلی الشام،یفرح به أهل السمآء و أهل الأرض و الطیر فی الهوآء و الحیتان فی البحر...؛ (2)پس از مکّه به سوی شام بیرون می رود، شاد(و خوشحال)می شود بر آن اهل آسمان و زمین و پرندگان در هوا و ماهیان در دریا...»

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«ثمّ یصیر إلی مصر فیدخلها و یصعد منبرها و یخطب الناس...؛ 3به سوی مصر می رود(آن جا را فتح نماید)داخل می شود و به منبرش بالا رفته و به مردم خطبه می خواند...»

3-عبایه اسدی گوید:«سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام و هو مشتکی و أنا قآئم علیه،یقول:

لأبنینّ بمصر منبرا،و لأنقضن دمشق حجرا حجرا،و لأخرجنّ الیهود و النصاری من کلّ کور العرب،و لأسوقنّ العرب بعصای هذه،قال:قلت له:یا أمیر المؤمنین!کأنّک تخبر أنّک تحیی بعد ما تموت؟فقال:هیهات یا عبایة!ذهبت فی غیر مذهب یفعله رجل منّی؛ 4شنیدم امیر المومنین علیه السّلام درحالی که بالاسرش ایستاده بودم و او نیز ناراحت بود(به متکا تکیه داده بود)فرمود:البتّه البتّه در مصر منبری را بنا می کنم و دمشق را سنگ به سنگ، می شکنم و یهودیان و نصارا را از هر منطقۀ عرب اخراج می نمایم و عرب را با این عصایم می رانم!من گفتم:ای امیر المومنین،مثل این که از برگشتن بعد از مرگ سخن

ص:133


1- 1) -ر.ک.معجم أحادیث الإمام المهدی:91/4 ح 1160؛إلزام [1] النّاصب:356/2-379.
2- 2) -کشف الغمّة:ص 259/3 و 261؛الملاحم و الفتن:ص 116؛یوم الخلاص:ص 258.

می گوئی؟!فرمود:هیهات عبایه بیراهه رفتی،این کارها را مردی از نسل من انجام می دهد.»

شیخ صدوق علیها السّلام فرمود:مثل این که حضرت از عبایه تقیّه کرده!،آن گونه که در حدیث اوّل(تعجب و تمام شگفتی است بین جمادی و رجب)از ابن کوّا(رییس خوارج نهروان)تقیّه نمود!

76*فتح مصر و بصره و حروراء و طائفۀ ثقیف

بعد از فتوحات شام و نواحی آن به سوی مصر لشکرکشی نماید و آن نواحی را نیز به تصرّف خویش درآورد و برای آن ها در منبر،خطبه می خواند و به سوی پایتخت(کوفه)عزیمت نماید ولی هنگام برگشت سری هم به بصره می زند(شاید قبل از رفتن به شام به بصره رود)ولی مردم بصره با امام علیه السّلام می جنگند.

4-امیر علیه السّلام فرمود:«پس به سوی بصره عزیمت کند بر دریا مشرف شود و با اوست تابوت و عصای موسی علیه السّلام (1)پس دعایی بر دریا بخواند و موج برمیخیزد و بصره را طوری فراگیرد که فقط مسجد آن؛مانند کشتی روی آب میماند و بصره؛ مانند دریا شود،باز به طرف حرورا حرکت نماید و آن را به آتش کشد و بسوزاند و از طرف باب بنی اسد برود تا به طائفۀ«ثقیف»که زراعت فرعون(یا اهل فزعند) آتشی افروزد» (2)

77*فتح چین و ترکیة و سند و هند و خزر

1-ابا حمزه می گوید گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«و معه سیف مخترط یفتح اللّه له الروم و الصین و الترک و الدیلم و السند و الهند و کابل شاه و الخزر؛ (3)و با او شمشیر کاری

ص:134


1- 1) -که آن ها را از بحیرۀ طبریه بیرون آورده پس معلوم می شود رفتن به بصره بعد برگشتن از شام خواهد بود.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:82/5 ح 1054؛ [1]مختصر بصائر الدّرجات:ص 201؛بحار الأنوار:85/53 ب 29 ح 86. [2]
3- 3) -الزام النّاصب:ص 229 و 208 [3] با اختصار؛غیبت نعمانی:ص 122؛بحار الأنوار:348/52 ب 26 ح 99 [4] از

خواهد بود که خداوند با آن،روم،چین،ترک(ترکیه)،دیلم،سند،هند،کابل شاه و خزر را، فتح خواهد نمود.»

2-و در خبر دیگر است که:«أنّه یفتح قسطنطنیة و الرومیة و بلاد الصین؛ (1)(قائم علیه السّلام) قسطنطینیة و روم و شهرهای چین را،فتح می نماید.»

3-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:گروهی از امّت من در هند پیکار می کنند و خداوند یاریشان می نماید،تا فرمانروایان هند را به زنجیر بسته می آورند و این عملشان موجب مغفرتشان می گردد سپس به شام میآیند و عیسی را در شام می بینند. (2)

78*فتح کابل

1-«ثمّ یتوجّه إلی کابل شاه،و هی مدینة لم یفتحها أحد قطّ غیره فیفتحها؛ 3سپس به سوی کابل شاه متوجه می شود و آن شهریست که غیر از او کسی آن را فتح نکرده است،پس آن را فتح می نماید.»

79*فتح قسطنطنیّة

شهری است بزرگ و مهم که در کیفیت فتح آن،فریقین(شیعه و سنّی)مخصوصا اهل سنّت، 4روایات زیادی دارند.ما در این مجموعه به چند حدیث شیعه اکتفاء می نماییم.

ص:135


1- 1) -بحار الأنوار:333/52 ب 27 ح 61 از غیبت طوسی.
2- 2) -ابن حمّاد:ص 113؛التّصریح:ص 139؛زندگانی امام زمان:117 به نقل از آن.

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:لشکری به قسطنطنیه بفرستد چون به خلیج برسند چیزی بر«کف پای»خود بنویسند و از آب بگذرند،اهل قسطنطنیه که چنین دیدند گویند(عجیب است)اصحاب او بر روی آب راه می روند،خود او چگونه خواهد بود؟!دروازۀ شهر را بر روی آنان باز کنند و لشکر آن حضرت وارد شهر شوند و برابر میل خود،فرمان هایی صادر فرمایند. (1)

2-ابو بصیر می گوید امام باقر علیه السّلام در حدیث طولانی فرمود:«و یفتتح قسطنطنیة و الصین و جبال الدیلم؛ (2)و قسطنطنیة و چین و کوه های دیلم را می گشاید.»

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یبعث جندا إلی القسطنطنیة...و یدخلونها فیحکمون فیها ما یریدون؛ (3)و لشکری به سوی قسطنطنیه اعزام کند...و به آن داخل می شوند و آنچه را که بخواهند در آن به اجرا درآورند.»

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:«یفتح أرمینیة و القسطنطنیة و یقسّم المال،ثمّ یعود إلی بیت المقدّس و یستخرج ذخآئر الأنبیاء؛ (4)ارمینیه و قسطنطنیه را فتح می کند و مال تقسیم می کند؛سپس به بیت المقدس برمی گردد و ذخائر انبیاء را استخراج می نماید.»

...بدون درگیری و جنگ و خونریزی،به طاعتش درمی آیند و مساجدی در قسطنطنیه و مناطق دیگر ساخته می شود: (5)

ص:136


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:317/3 ح 858؛غیبت نعمانی:ص 219 [1] ی ا 319؛إلزام النّاصب:/2؛287 ؛بحار الأنوار:365/52 ب 27 ح 144؛ [2]بشارة الإسلام:278/2 ب 3 ح 79 معجم الملاحم و الفتن:10/4.
2- 2) -بحار الأنوار:339/52 ب 27 [3] ح 84 از ارشاد.
3- 3) -بشارة الإسلام:ص 238 و 274؛ [4]الزام النّاصب:ص 202؛ [5]البیان:ص 57؛الملاحم و الفتن:ص 52 و 64 همه را با نصوص نزدیک هم؛کشف الغمّة:ص 277/3؛یوم الخلاص:ص 280.
4- 4) -اسعاف الرّاغبین:ص 112 با تفصیل؛بشارة الإسلام:ص 297 جز اولش؛الزام النّاصب:ص 96؛ [6]بحار الأنوار:84/51 با الفاظ نزدیک هم؛منتخب الأثر:ص 490؛الإمام المهدی:343.
5- 5) -ابن حمّاد:ص 96؛عقد الدرر:ص 129؛زندگانی امام زمان:ص 154 از آن.

80*فتح دیلم

1-جابر بن یزید جعفی می گوید امام باقر علیه السّلام فرمود:«ثمّ یعقد بها القآئم علیه السّلام ثلاث رایات:لواء إلی القسطنطنیة یفتح اللّه له،و لواء إلی الصین فیفتح له،و لواء إلی جبال الدیلم فیفتح له؛ (1)سپس«قائم علیه السّلام»سه پرچم،

1-به قسطنطنیه می فرستد و فتح می کنند.

2-پرچمی را به سوی چین اعزام دارد و فاتحانه برمی گردند.

3-و دیگری را به سوی کوه های دیلم،آن هم فتح می کند...»

81*قرقیسیا

1-محمد بن سنان از حذیفة بن منصور نقل می کند که امام صادق علیه السّلام فرمود:«إنّ للّه مائدة بقرقیسا یطلع مطلع من السمآء فینادی:یا طیر السمآء و یا سباع الارض هلمّوا إلی الشبع من لحوم الجبّارین؛ (2)برای خدا یک میهمانی است،در«قرقیسیا»،برآمده ای از آسمان برآید و ندا کند:ای پرندگان آسمان و ای درندگان زمین!بیایید برای سیر شدن از گوشت های ستمگران.»

2-امام حسین علیه السّلام فرمود:«إنّ للّه مأدبة بقرقیسیا یطلع مطلع من السمآء فینادی یا طیر السمآء و یا سباع الأرض هلمّوا إلی الشبع من لحوم الجبارین؛ (3)برای خدا یک میهمانی است،در«قرقیسیا»برآمده ای از آسمان برآید و ندا کند:ای پرندگان آسمان و ای درندگان زمین!بیایید برای سیر شدن از گوشت های ستمگران.»

82*فتح زنگبار و شمال آفریقا

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«ثمّ یصیر إلی مدینة الزنج و یفتحها(یعنی شمالی آفریقا

ص:137


1- 1) -منتخب الأثر:ص 153 الملاحم و الفتن:ص 118؛بشارة الإسلام:ص 235 و 251 و [1] 258 بحار الأنوار: [2]388/52 ب 27 ح 206 از کتاب الغیبة.
2- 2) -بحار الأنوار: [3]246/52 ب 25 ح 125 از غیبت نعمانی. [4]
3- 3) -المأدبة الطعام الّذی یصنعه الرجل یدعو إلیه النّاس.عقد الدّرر:ص 87. [5]

و بعض أقسامها الوسطی)و یعود إلی سواحل فلسطین،و یمرّ بعکا و بغزة و عسقلان و یقترب القدس؛ (1)سپس به سوی شهر زنگبار حرکت می کند و آن را فتح می نماید(یعنی قسمت شمالی آفریقا با قسمتی از مناطق میانی آن)و برمی گردد به سواحل فلسطین و مرور می کند به عکا و غزة و عسقلان و به قدس نزدیک می شود.(به نظر می آید این نزدیک شدن در سفر دوّم باشد).»

83*فتح سائر کشورها

دربارۀ دیگر کشورها حدیث مشروحی ندیده ام،بلکه به طور اختصار و گذرا چیزهایی به دست آمده است؛مانند،حدیث هایی که گذشت.

84*جنگ 13 شهر

1-یعقوب سرّاج گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«سیزده شهر با«قائم علیه السّلام» می جنگند،اهل مکّه،مدینه،شام،بنی امیه،بصره،دمیسان، (2)اکراد،اعراب،طائفۀ ضبّة،طائفۀ باهله،طائفۀ ازد و اهل ری» (3)

اما سائر ممالک و قرا و قصبات ظاهرا بدون پیکار یا با کمی ایستادگی تسلیم می شوند چون ارتش و نیروی عظیم امام علیه السّلام با ایجاد رعب و وحشت و با رعد و برق و جن و ملک و انسان و چرنده و پرنده که،به حرکت درمی آید،کدام قدرت در برابرش،توان مقاومت و ایستادگی،دارد پس قهرا برای مبارزه و جنگ حاضر نمی شوند.

85*بیت المقدس و فلسطین و صور و عکا و غزة و عسقلان

1-امیر المومنین علیه السّلام فرمود:«ثمّ یتوجّه المهدیّ إلی القدس الشریف بألف مرکب،

ص:138


1- 1) -الزام النّاصب:ص 202؛یوم الخلاص:ص 281.
2- 2) -علاّمۀ مجلسی گوید:دمیسان تصحیف دیسان قریه ایست در هرات.
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:34/4 ح 1103؛بحار الأنوار:363/52 ب 27 ح 136. [1]

فینزلون الشام(یعنی جماعته و جیشه)و فلسطین بین صور و عکا و غزة و عسقلان....و ینزل المهدیّ بیت المقدس؛ (1)سپس مهدی علیه السّلام متوجه به قدس شریف می شود با هزار سوار (یا کشتی جنگی)،پس به شام نزول می کنند(یعنی جماعت و قشونش)بین صور و عکّا.

غزّة و عسقلان...و مهدی علیه السّلام به بیت المقدس فرود آید.»

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همیشه گروهی از امّت من بر دروازه های دمشق و اطراف آن و بر بیت المقدس و اطراف آن می جنگند....آنان پیروزمندانه بر حق ثابت می مانند تا قیام مهدی به پا شود. (2)

3-امیر المومنین علیه السّلام فرمود:«و یتوجّه إلی الآفاق،فلا یبقی مدینة وطئها ذو القرنین إلاّ حلّها و أصلحها و لا یبقی کافر إلاّ هلک علی یدیه،و یشفی قلوب أهل الإسلام؛ (3)و به سوی آفاق رو آورد پس نمی ماند شهری که ذو القرنین به آن پا گذاشته مگر این که،آن را می گشاید و اصلاح نماید و نمی ماند کافری مگر با دستان او هلاک می شود و به دل های اهل اسلام شفا بخشد!»

86*خروجیان مسجد

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:«فبینا صاحب هذا الأمر قد حکم ببعض الأحکام،و تکلّم ببعض السنن،إذ خرجت خارجة من المسجد یریدون الخروج علیه،فیقول لأصحابه:انطلقوا، فیلحقونهم فی التمّارین فیأتونه بهم أسری،فیأمر بهم فیذبحون؛و هی آخر خارجة یخرج علی قآئم آل محمد علیهم السّلام؛ (4)در بین این که صاحب الأمر به بعضی احکام حکم نماید و به بعضی از سنّت ها تکلّم کند،ناگهان خروج کننده ای از مسجد خارج شود و بر وی خروج نماید،پس به اصحاب فرماید:آن ها را دستگیر کنند و در بازار خرمافروشان به آن ها می رسند و آنان را اسیر کرده و بیاورند،دستور دهد آن ها را سر ببرّند و این آخرین خروج

ص:139


1- 1) -الزام النّاصب:ص 228؛ [1]یوم الخلاص:ص 247.
2- 2) -عقد الدرر:ص 122؛ [2]کنز العمال:283/12؛زندگانی امام زمان:ص 152 از آن.
3- 3) -الزام النّاصب:ص 228؛ [3]یوم الخلاص:ص 248.
4- 4) -معجم أحادیث الإمام المهدی:131/5 ح 1550؛ [4]تفسیر عیاشی:65/2 ح 49 [5]بحار الأنوار:345/52 ب 27 ح 91 [6]به نقل از تفسیر عیاشی 56/2-61؛ [7]المحجة فی ما نزل [8]فی القائم الحجة ص 144.

کننده باشد بر آل محمد صلّی اللّه علیه و اله(یعنی در کوفه).»

87*خروج بعد از آرامش

1-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:«چون فتنه ها خاموش شود و آن حضرت از جهاد بیاساید،اندکی نگذرد مگر این که ناگهان مارقه ای از موالی (1)در رمیلۀ دستکره (2)خروج کنند،تعداد آن ها به ده هزار نفر رسد،شعارشان یا عثمان یا عثمان باشد،پس آن حضرت مردی از موالیان را می خواهد و به او شمشیری دهد و او را به سرکردگی به جنگ آنان بفرستد،پس ایشان را بکشند به طوری که کسی از آن ها نماند. (3)

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«روزی که(قائم)حدیث کند شما را به حدیثی،پس گروهی در رمیلۀ دستکره بر او خروج نمایند و با وی می جنگند،پس آن ها را به قتل رساند و این آخرین خروج کننده(در کوفه)خواهد بود. (4)

احتمالا آن حدیث در مثالب خلفاء و مانند آن خواهد بود.

3-ابن ابی یعفور گفت:به حضور امام صادق علیه السّلام رسیدم درحالی که جمعی از اصحاب،نزد امام بودند،به من فرمود:«یابن أبی یعفور!هل قرأت القرآن؟قال:قلت:

نعم هذه القراءة،قال:عنها سألتک،لیس عن غیرها!قال:فقلت:نعم،جعلت فداک!و لم؟ قال:لأنّ موسی علیه السّلام حدّث قومه بحدیث لم یحتملوه عنه فخرجوا علیه بمصر،فقاتلوه فقاتلهم فقتلهم،و لأنّ عیسی علیه السّلام حدّث قومه بحدیث فلم یحتملوه عنه فخرجوا علیه بتکریت فقاتلوه فقاتلهم فقتلهم،و هو قول اللّه عزّ و جلّ فآمنت طائفة من بنی اسرائیل

ص:140


1- 1) -خروج کننده و خارج شوندۀ از دین،از پیوستگان(غلامان)را گویند.
2- 2) -قریه ایست بین بغداد و واسط و قریه ایست در نزدیکی شهر ابان و قریه ایست در خوزستان.قاموس اللّغة.
3- 3) -....ثم لا یلبث إلا قلیلا حتی یخرج علیه مارقة الموالی برمیلة الدسکرة عشرة آلاف شعارهم:یا عثمان یا عثمان،فیدعوا رجلا من الموالی فیقلده سیفه فیخرج إلیهم فیقتلهم،حتی لا یبقی منهم أحد....غیبت طوسی:ص 475 ف 8 ح 498؛إلزام النّاصب:284/2؛ [1]بحار الأنوار:333/52 ب 27 ح 61. [2]
4- 4) -غیبت طوسی:ص 283؛معجم الملاحم و الفتن:11/4؛بحار الأنوار:375/52 ب 27 ح 174. [3]

و کفرت طائفة فأیّدنا الّذین آمنوا علی عدوّهم فأصبحوا ظاهرین (1)،و إنّه أوّل قآئم یقوم منّا أهل البیت یحدّثکم بحدیث لا تحتملونه فتخرجون علیه برمیلة الدسکرة فتقاتلونه فیقاتلکم فیقتلکم،و هی آخر خارجة تکون،الخبر. (2)ای پسر ابی یعفور آیا قرآن خوانده ای؟گفتم:بلی!همین قرائت را(در دست ماست)،فرمود:از همان پرسیدم نه از غیر آن گفتم:بلی!فدایت شوم برای چه؟(می پرسی)فرمود:برای(روشن کردن شما بر این که)موسی علیه السّلام قومش را حدیث کرد به حدیثی،آن ها متحمّل شنیدن آن نشدند و در«مصر»بر علیه شوریدند و با آن ها جنگید و همۀ آن ها را به قتل رسانید و عیسی علیه السّلام برای قومش حدیثی فرمود(سرّی را فاش کرد)و آن ها نیز نتوانستند،تحمّل کنند(و هضم نمایند)و در«تکریت»بر او شوریدند و با آن ها جنگید و آن ها را کشت!و منظور از آیۀ «فَآمَنَتْ طائِفَةٌ... آن است.و همانا اولین قیام کننده ای از ما اهل بیت(نیز)برای شما حدیثی گوید و شما متحمّل آن نمی شوید!،پس بر علیه او خروج می کنید در (محلی به نام)«رمیله دسکره»و با او پیکار می کنید و او هم با شما و شما را به قتل رساند و آن آخرین شوریدن بر علیه او خواهد بود.»

88*عمر بن ذرّ

1-ابی بصیر گوید:به محضر امام صادق علیه السّلام رسیدم پس عرض کردم:«إنّا نتحدّث أنّ عمر بن ذرّ لا یموت حتی یقاتل قآئم آل محمد علیهم السّلام فقال:إنّ مثل ابن ذرّ مثل رجل کان فی بنی إسرائیل یقال له:عبد ربّه،و کان یدعو أصحابه إلی ضلالة،فمات فکانوا یلوذون بقبره و یتحدّثون عنده:إذا خرج علیهم من قبره ینفض التراب من رأسه یقول لهم کیت و کیت؛ (3)ما صحبت می کردیم که همانا عمر بن ذرّ نمی میرد تا با قائم آل محمد بجنگد!،فرمود:

ص:141


1- 1) -الصّف:14. [1]
2- 2) -قوله:و لم أیّ و لم لم تسألنی عن غیر تلک القراءة،و هی المنزلة التی ینبغی أن یعلم فأجاب علیه السّلام بأن القوم لا یحتملون تغییر القرآن و لا یقبلونه و استشهد بما ذکر.بحار الأنوار:375/52 ب 27 ح 174 [2] از کتاب حسین بن سعید و 333 ح 61 از غیبت طوسی:؛الزام النّاصب:ص 58 و 227 [3] با اختلاف کمی؛ بشارة الإسلام:ص 230 با لفظ دیگر.
3- 3) -بحار الأنوار: [4]67/53 ب 29 ح 64 از مختصر بصائر الدّرجات.

مثل ابن ذرّ مثل مردی است که در بنی اسرائیل بود،به او عبد ربّه می گفتند:و اصحابش را به گمراهی فرامی خواند،تا این که او مرد و اصحابش به قبر او پناهنده می شدند و در کنارش صحبت می کردند:به خیال این که زمانی که از قبرش بیرون آمد،خاک را از سر(و روی)خود تکان می دهد(آن ها را رهنمایی می کند و)می گوید:چنین و چنان.»

89*مدّت جنگ

دربارۀ مدّت جنگ حضرت«قائم علیه السّلام»و تصفیۀ جوامع بشری و برگشتن به حالت عادی،روایات گوناگون و متفاوت،از 8 ماه و 5 سال به بالا،نقل شده است ولی با در نظر گرفتن پیشرفت ها و رقابت های تسلیحات نظامی و غیره امروزی،همان مدت 8 ماه،معقول و قابل قبول است؛زیرا از این ترقیات و تکامل روزافزون در ابعاد مختلف و هم چنین تکامل رشد فکری انسان ها و قدرت نظامی و نیروی تهاجمی و واکنش سریع و وسعت تبلیغاتی امام علیه السّلام و تسلّط کامل آن حضرت به زوایای اسرارآمیز گیتی و بلوغ افکار بشریّت و...نشانگر آن است که،همان مدّت 8 ماه، برای تسخیر و تصرّف کرۀ زمین و پیاده کردن حکومت«اللّه»کفایت می کند.

وقتی که نیروی نظامی و ارتش قوی و حرکت با ارعاب و ایجاد وحشت و رعد و برق(شاید شکستن دیوار صوتی و بالاتر)و اعلان های پشت سرهم وسیلۀ رسانه های گروهی و آماده سازی افکار عمومی برای پذیرش و حرکت با وسایل سریع و مدرنیزه و جنگ ضربتی و...را مدّنظر قرار دهیم،به مدّت بیش از 8 ماه،نیاز نخواهد بود،مگر این که با پیش آمد غیر مترقّبه و ناگهانی،این همه تشکیلات و ترقی ها و پیشرفت های بشریّت از جوامع جهانی رخت بربسته و نابود شود و دوباره به عصر حجر برگشته و با آهن پاره هایی بنام شمشیر و نیزه،جنگ و ستیز و پیکار شروع شود که در آن صورت،مدّت زیاد لازم خواهد بود.

ولی آن طور که قبلا نیز گفتیم:این عقب گرد و از بین رفتن تمامی فورمول های پیشرفتۀ بشر،نه از جهت علمی قابل قبول است و نه عقل آن را می پذیرد

ص:142

1-از حضرت امیر المومنین (1)و سیّد الشّهدا و امام زین العابدین علیهم السّلام نقل شده فرمودند:«یجرّد السیف علی عاتقه ثمانیة أشهر هرجا(أی قتلا)حتّی یرضی اللّه؛ (2)(امام قائم علیه السّلام)شمشیر خود را بر دوش می گذارد و هشت ماه تمام(می جنگد)و از آن ها می کشد تا خدا راضی شود.»

2-و در چند حدیث از امام باقر علیه السّلام آمده است فرمود:هشت ماه شمشیر بر دوش می گذارد و درهم و برهم می کشد و همواره از دشمنان خدا را نابود می سازد تا خدا راضی شود ابو بصیر عرض کرد چگونه می فهمد که خدا راضی شد؟!فرمود:

در دل او رحمت می افکند.» (3)

90*تعیین ولات و حکّام

به هر اقلیمی(و استانی)یک نفر از اصحاب خود را به عنوان حاکم(استاندار) اعزام دارد

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا قام قآئمنا بعث اللّه فی أقالیم الأرض فی کلّ إقلیم رجلا فیقول عهدک فی کفّک و اعمل بما تری؛ (4)زمانی که«قائم»ما قیام کرد،خداوند به هر منطقه ای از مناطق زمین،مردی را مبعوث نماید و می فرماید:دستور العمل تو در کف دست تو است،هرچه در آن می بینی،عمل نما.»

2-امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا قام القآئم علیه السّلام بعث فی أقالیم الأرض فی کلّ إقلیم رجلا، یقول عهدک فی کفّک(کنفک) (5)،فإذا ورد علیک أمر لا تفهمه و لا تعرف القضآء فیه،فانظر إلی

ص:143


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:119/3 ح 658 و 350/5 ح 1786؛منتخب الأثر:ص 298 ف 2 ب 22.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:180/3 ح 702؛ [1]بحار الأنوار:133/51-134 ب 3 ح 36؛ [2]الزام النّاصب: ص 189؛ [3]غیبت نعمانی:ص 165؛بشارة الإسلام:ص 199؛ [4]یوم الخلاص:ص 250.
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:240/3 ح 769، [5]کمال الدّین:329/1 ب 32 ح 11،بحار الأنوار:347/52 ب 27 ح 99. [6]
4- 4) -دلائل الإمامة:ص 249؛ [7]معجم الملاحم و الفتن:8/4.
5- 5) -اگر کلمۀ(کنفک)باشد به نظر صحیح می آید معنایش این می شود(عهد تو در چمدان کوچکی است که همراه خودت است)(لسان العرب لغت«کنف»چمدان کوچک شاید همان رایانه های کتابی از نوع پیشرفته ترین آن،در زمان امام علیه السّلام خواهد بود.

کفّک و اعمل بما فیها؛ (1)زمانی که«قائم»قیام کرد،به هر منطقه ای از مناطق زمین،مردی را می فرستد و می فرماید:برنامۀ تو در کف دست تو است وقتی کاری برایت پیش آمد که حکم قضایی آن را نمی دانی،به دستت نگاه کن و هرچه در آن است عمل کن.» (2)

این حدیث دربرگیرندۀ احتمالات گوناگون است.

1-دستورالعمل حکام شرع در کف دست آن ها به طور اعجاز نوشته شده و یا در همان لحظۀ نیاز،نوشته می شود.

2-مقصود بی سیم های ادارات آن حضرت که در کف دست مسئولین است که بلافاصله،دریافت می شود.

3-وسیله ای در دستش خواهد بود که در مورد احتیاج با زدن یک دکمه و یا با صدای هر حاکمی تنظیم می شود که با بلند کردن صدای خود از مرکز اطلاعات امام منعکس می شود.

4-معنای دیگری دارد که در اثر،تکنیک های نوین و در اثر پیشرفت علمی و دانش آن زمان،پیش خواهد آمد چون اظهارنظر امروز ما صرفا تطبیق با صنایع امروز است فردا چه پیش خواهد آمد فقط خدا می داند.

3-امام صادق از پدر خود علیهما السّلام روایت می کند که فرمود:هرگاه«قائم»قیام کند در هر اقلیم(و استان یا منطقه ای)از اقالیم زمین مردی را بفرستد و بگوید:عهد تو در کف دست تو است،هرگاه چیزی به تو پیش آید که حکم آن را نمی دانی به کف دستت نگاه کن و به آنچه در آن است عمل کن. (3)

4-در محلش گفته شد آن حضرت هرگاه خواست اصحاب خود را به اطراف بفرستد دستی به شانه و سینه های آنان می کشد پس در هیچ حکمی و قضایی عاجز نمی مانند. (4)

ص:144


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 319 ح 8؛ [1]معجم الملاحم و الفتن:10/4 بحار الأنوار:365/52 ب 27 ح 144. [2]
2- 2) -این روایت حدیث پیش از آن را معنا می کند در آن حدیث منظور از«بعث اللّه»قائم است چون او مأمور و حجّت خداست و در این روایت با کلمۀ«بعث»آمده؛یعنی قائم علیه السّلام مبعوث می نماید.
3- 3) -غیبت نعمانی:219، [3]اثباة الهداة:573/3 ب 32 ف 42 ح 712،الزام النّاصب:287/2،بحار الأنوار:/52 365 ب 27 ح 144.
4- 4) -بحار الأنوار:345/52 ب 27 ح 91،معجم احادیث الإمام المهدی:29/5 ح 1453.

بخش نهم:

اشاره

آموزش و پرورش

ص:145

ص:146

آموزش و پرورش

علمی و آموزشی

در زندگی بشر مسألۀ آموزش و پرورش از مسایل کلیدی و قابل اهمیّت است؛ زیرا علم و تربیت است که کشور را دگرگون می کند.

در کشور و جامعه ای که آموزش و پرورش ضعیف باشد،کشور قابلیّت زندگی را ندارد،چون انسانیّت و وجدان و در رأس آن دین و ایمان در چنین جامعه ای مفهومی نخواهد داشت.

عیار هر مجموعه ای با میزان دانش و تربیت آن سنجیده می شود و بهای هر فرد و یا اجتماع با میزان آموزش و پرورش آن تعیین می گردد.

در زمان حضرت قائم علیه السّلام تعلیم و تربیت به کمال مطلق و به حدّ اعلای خود خواهد رسید و در زوایای علم و تربیت چیزی مبهم و یا ناشناخته نخواهد ماند که اسرار آن گشوده نشود چون تمامی بخش های 27 گانۀ علم با دست او تفسیر خواهد شد و تمامی فرمول های مربوط به جهان آفرینش در زمان او و تحت نظر آن حضرت تعریف و توضیح داده می شود و همۀ رؤیاهای دانشمندان در آن زمان تعبیر شده و به حقیقت خواهد پیوست.

دانش مهدی علیه السّلام

اشاره

از روایات چنین استفاده می شود که برای حجّت خدا در روی زمین هر روز، هر هفته و هر سال از منابع و مصادر گوناگون،علوم مورد نیاز به سوی او سرازیر می شود و از هر جریان آگاهی پیدا می کند وگرنه علمشان به پایان رسیده

ص:147

و بی دفاع می مانند.

1*تفسیر 27 حرف علم و دانش(یا پیشرفت برق آسای علوم)

هیچ برنامۀ انقلابی بدون یک جهش فکری و فرهنگی پویا نشده و تحقّق نخواهد یافت و بدون آن به رشد و تکامل لازم خود نمی رسد.

لذا نخستین گام در تحقّق بخشیدن به چنین هدفی اقدام به یک انقلاب فرهنگی است که افکار را از دو سو به حرکت درآورد.

الف:در زمینۀ علوم و دانش هایی که مورد نیاز یک جامعۀ آباد،آزاد و سالم از نظر مادّی و روبنایی است.

ب:در زمینۀ آگاهی به اصول یک زندگی صحیح انسانی آمیخته با ایمان در جهت معنوی و زیربنایی است.

در توضیح این دو مطلب به نمونه هایی از روایات پیشوایان توجّه نمایید.

1-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:علم بیست و هفت حرف است،تمام آن چه پیغمبران آورده اند دو حرف است(یعنی از جهت عدم استعداد و آمادگی مردم بیش از این نگفته اند،نه این که بلد نبودند؛چون باید«کلّموا الناس علی قدر عقولهم» (1)رعایت شود،ولی در زمان قائم علیه السّلام استعدادها شکوفا می شود و مردم توانایی حمل هرگونه علم را خواهند داشت)و مردم تا امروز،هنوز بیش از دو حرف آن را نشناخته اند و چون قائم علیه السّلام ما قیام کند،بیست و پنج حرف دیگر را بیرون آورد و آن دو حرف را به آن ها اضافه می کند تا این که تمام بیست و هفت حرف را نشر دهد (تفسیر نماید و علم و دانش را به نهایت کمال و اوج نهایی خود برساند و جامعه را از هرگونه علم و دانش غنی سازد). (2)

ص:148


1- 1) -رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«نحن معاشر الأنبیاء أمرنا أن نکلّم النّاس علی قدر عقولهم»«ما گروه پیامبران مأمور هستیم که با مردم به اندازۀ عقل آن ها حرف بزنیم.»(اصول کافی:38/1-39 [1] کتابا لعقل و الجهل ح 15؛روضة الکافی:ص 213-214 ح 394؛تفسیر البصائر:367/38-368).
2- 2) -مختصر بصائر الدرجات:ص 117 بحار الأنوار:336/52 ب 27 ح 73 [2] از الخرائج؛منتخب الأنوار المضیئه ص 353 ف 12.بیان الأئمّة:210/3 از کتاب مکیال المکارم:از امام صادق علیه السّلام.

2-امیر المؤمنین علیه السّلام به کمیل بن زیاد نخعی فرمود:یا کمیل!ما من علم إلاّ و أنا أفتحه ما من شیء إلاّ و القآئم یختمه؛ (1)ای کمیل!هیچ علمی نیست،مگر این که من آن را می گشایم و هیچ چیزی نیست،مگر این که«قائم علیه السّلام»آن را(از جهت کمال به پایان می رساند و)ختم می کند.»

3-هم چنین فرمود:«یا کمیل!ما من علم إلاّ و أنا فاتحه و ما من سرّ إلاّ و القآئم یکشفه؛ ای کمیل!نیست علمی،مگر این که من گشایندۀ آنم و سرّی نیست،مگر این که «قائم علیه السّلام»کاشف آن خواهد بود.(پرده های تمام فرمول های ناشناختۀ جهان آفرینش را او به کنار می زند و مهر سربستۀ آن را برمی دارد.)»

4-هم چنین فرمود:علم را در دل های مؤمنان می اندازد(می کارد)پس هیچ مؤمنی به برادر خود در هیچ علمی نیاز نخواهد داشت و در آن روز تأویل این آیه ظاهر می شود یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ؛ (2)خداوند هرکس را از وسعت(گشایش نعمت) خود بی نیاز می سازد. (3)

5-فرمود:«و تؤتون الحکمة فی زمانه حتّی إنّ المرأة لتقضی فی بیتها بکتاب اللّه تعالی و سنّة رسوله صلّی اللّه علیه و اله؛ (4)در زمان او حکمت داده خواهید شد،حتی این که زن در خانۀ خود به کتاب خدا و سنّت رسول صلّی اللّه علیه و اله قضاوت می کند.»

6-در سؤالات راهب از امام کاظم علیه السّلام از هشت حرفی که از آسمان نازل شده، چهار حرف آن در زمین ظاهر شد و چهار حرف دیگر در هوا(معلّق)می ماند،آن ها بر چه کسی فرود آید و چگونه تفسیر خواهد کرد؟

فرمود:«قائم علیه السّلام»ما خداوند آن ها را بر او نازل می نماید و او تفسیر خواهد کرد و چیزی را به او فروفرستد که بر هیچ یک از صدّیقان و رسولان و هدایت شوندگان نازل نکرده است.... (5)

ص:149


1- 1) -اثباة الهداة:529/3 ب 32 ف 23 ح 447؛ [1]بیان الأئمّة:210/3 از کتاب دار السّلام. [2]
2- 2) -نساء:130. [3]
3- 3) -مختصر بصائر الدرجات:ص 201 معجم احادیث الإمام المهدی:83/5 ح 1504. [4]
4- 4) -غیبت نعمانی:ص 158 بحار الأنوار:352/52 ب 27 ح 106؛ [5]بیان الأئمّة:210/3 از کتاب مکیال المکارم. [6]
5- 5) -منتهی الامال حالات امام کاظم علیه السّلام در اواخر فصل دوم.

7-امام صادق از پدر خود علیهما السّلام فرمود:هرگاه«قائم علیه السّلام»قیام کند،در هر اقلیمی (استان یا منطقه ای)از اقالیم زمین مردی را می فرستد و می گوید:عهد تو در کف دست تو است،هرگاه چیزی به تو پیش آید که حکم آن را نمی دانی،به کف دستت نگاه کن و به آن چه در آن است عمل کن. (1)

8-در بخش«قضا»می آید که آن حضرت هرگاه اصحاب خود را به اطراف اعزام دارد،دستی به شانه و سینه های آنان می کشد؛پس در هیچ حکمی و قضایی عاجز نمی مانند. (2)

9-هم چنین او می آید که خداوند در گوش و چشم های شیعیان مدد می دهد. (3)

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:بر شمشیر هریک(از اصحاب قائم علیه السّلام)کلمه ای است که هزار کلمه از وی گشوده می شود. (4)

این احادیث به روشنی جهش علمی فوق العادۀ عصر پربرکت امام مهدی علیه السّلام را در هر زمینه ای مشخص می سازد که تحولّی به میزان بیش از دوازده برابر نسبت به تمام علوم و دانش هایی که در عصر همۀ پیامبران راستین تا به آن روز به بشریّت اعطا شده،پیش می آید و درهای همۀ شاخه های علوم مفید و سازنده به روی انسان ها گشوده می شود و راهی را که بشر طی هزاران سال پیموده،به میزان دوازده برابر در دوران کوتاهی می پیماید،چه جهشی از این سریع تر و بالاتر و چه پیشرفتی از این برتر و والاتر؟!

2*به او وحی می شود

ابی جعفر علیه السّلام فرمود:«و یسیر بسیرة سلیمان بن داود و یدعو الشمس و القمر

ص:150


1- 1) -غیبت نعمانی:219 [1] اثباة الهداة:573/3 ب 32 ف 42 ح 712 الزام النّاصب:287/2 بحار الأنوار:365/52 ب 27 ح 144.
2- 2) -بحار الأنوار:345/52 ب 27 ح 91 مجم احادیث الإمام المهدی:29/5 ح 1453. [2]
3- 3) -همان مدرک:336/52 ب 27 ح 72.
4- 4) -غیبت نعمانی:ص 214؛ [3]بحار الأنوار:286/52 ب 26 ح 19؛معجم أحادیث امام المهدی:11/4 ح 1090.

فیجیبانه تطوی له الأرض و یوحی إلیه فیعمل بالوحی بأمر اللّه. (1)و با سیرت سلیمان بن داود سیر می کند و آفتاب و ماه را می خواند تا به او جواب دهند و زمین زیر پایش پیچیده می شود و به او وحی می شود.پس امر خدا به وحی عمل می کند.

2-ابی الجارود گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«ثمّ یدخل الکوفة و یقتل مقاتلیها حتّی یرضی اللّه؛قال:فلم أعقل المعنی فمکثت قلیلا ثمّ قلت:جعلت فداک و ما یدریه متی یرضی اللّه؟!قال:یا أبا الجارود!إنّ اللّه أوحی إلی أمّ موسی و هو(أی الإمام علیه السّلام)خیر من أمّ موسی و أوحی اللّه إلی النحل و هو خیر من النحل فعقلت المذهب.فقال لی:أعقلت المذهب؟قلت:

نعم...؛ (2)سپس به کوفه داخل شده و جنگاوران آن ها را تا راضی شدن خدا از میان برمی دارد(راوی گوید:)معنای این حرف امام را نفهمیدم(چون وحی سمت انبیا است)کمی صبر کردم،گفتم:فدایت شوم!چگونه رضایت خدا را درک می نماید؟

فرمود:ای ابا جارود!خداوند به مادر موسی علیه السّلام وحی نمود او(قائم علیه السّلام)که از مادر موسی بهتر است و به زنبور عسل وحی نمود و حال آن که او بهتر از زنبور عسل است، در این جا بود که مذهب(منظور حضرت)را فهمیدم.به من فرمود:آیا منظورم را فهمیدی؟عرض کردم:بلی.»

3-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:این امر در شب و روز به سوی او وحی می شود.

ابو الجارود عرض کرد:وحی می شود به سوی او؟

فرمود:ای ابا الجارود!این وحی نبوّت نیست،لیکن به او وحی می شود، چنان که به مریم و مادر موسی و زنبور عسل وحی شد.ای ابا الجارود!قائم آل محمّد علیهم السّلام نزد خدا از مریم و مادر موسی و زنبور گرامی تر است. (3)

مأموریت انبیا و امامان با یکی از سه راه تعیین می شود؛1-وحی 2-با علم مستفاد 3-به صورت دستور العمل کتبی و صحیفه ای.

ص:151


1- 1) -بحار الأنوار:390/52 ب 27 ح 212 از کتاب الغی بة.
2- 2) -بیان الأئمّه:264/3 از دلائل الإمامة [1]ابن جری ر الطّبری.
3- 3) -معجم احادیث الامام المهدی علی ه السلام:290/3 ح 826 بحار الانوار ج 390/52 ب 27 ح 212؛بیان الأئمّة:208/3 از الکتاب المبین.

1-وحی در لغت و قرآن و سنّت:

اصل وحی،چنان که راغب در مفردات می گوید،اشارۀ سریع است،خواه با کلام رمزی باشد و یا صدای خالی از ترکیب کلامی و یا اشاره با اعضا(با چشم و دست و سر)و یا با نوشتن.

از این تعبیرات به خوبی استفاده می شود که در وحی اشاره از یک سو و سرعت از سوی دیگر نهفته شده و به همین دلیل برای ارتباط مرموز و سریع انبیا با عالم غیب و ذات پاک پروردگار این کلمه استخدام شده است.

در قرآن مجید و لسان اخبار وحی به معانی مختلفی به کار رفته است،گاه در مورد انبیا،گاه در انسان های دیگر،گاه در مورد ارتباطهای رمزی میان انسان ها،گاه ارتباط مرموز شیاطین و گاهی در مورد حیوان ها.

جامع ترین سخن در این زمینه سخنی است که حضرت علی علیه السّلام در پاسخ شخصی که از وحی سؤال نمود،نقل شده است و امام آن را به هفت قسم تقسیم فرمود:

1-وحی رسالت و نبوّت،مانند: إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً (1)«ما به تو وحی فرستادیم همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (طوایف بنی اسرائیل)و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی نمودیم و به داود زبور دادیم.»

2-وحی به معنی الهام،مانند: وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ (2)«پروردگارت به زنبور عسل الهام فرستاد.»

3-وحی به معنی اشاره،مانند: فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحی إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا (3)«زکریا از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به

ص:152


1- 1) -سورۀ نساء،آیۀ 163. [1]
2- 2) -سورۀ نحل،آیۀ 68. [2]
3- 3) -سورۀ مریم،آیۀ 11. [3]

آن ها گفت که صبح و شام خدا را تسبیح گویید.»

4-وحی به معنی تقدیر،مانند: وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها (1)خداوند در هر آسمانی تقدیر و تدبیر لازم را فرمود.»

5-وحی به معنی امر،مانند: وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی (2)«به خاطر بیاور هنگامی را که به حواریین امر کردم که به من و فرستاده من ایمان بیاورید.»

6-وحی به معنی دروغ پردازی،مانند: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً (3)«این چنین در برابر هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم که سخنان فریبنده و دروغ را به طور سرّی به یکدیگر می گفتند.»

7-وحی به معنی خبر،مانند: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ (4)«و آن ها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کردند و انجام کارهای نیک را به آن ها خبر دادیم.»

البتّه بعضی از این اقسام هفتگانه می تواند شاخه هایی داشته باشد که برحسب آن موارد استعمال وحی در کتاب و سنّت افزایش خواهد یافت،لذا تفلیسی در کتاب«وجوه القرآن»وحی را بر ده وجه شمرده و برخی عدد را از این هم بیشتر دانسته اند.

اما از یک نظر از مجموع موارد استعمال وحی و مشتقات آن می توان نتیجه گرفت که وحی از سوی پروردگار دو گونه است:

وحی تشریعی و تکوینی:وحی تشریعی همان است که بر پیامبران فرستاده می شد و رابطۀ خاصّی میان آن ها و خدا بود که فرمان های الهی و حقایق را از این طریق دریافت می داشتند.

وحی تکوینی در حقیقت همان غرایز و استعدادها و شرایط و قوانین تکوینی

ص:153


1- 1) -سورۀ فصلت،آیۀ 12. [1]
2- 2) -سورۀ مائده،آیۀ 111. [2]
3- 3) -سورۀ انعام،آیۀ 112. [3]
4- 4) -سورۀ انبیاء،آیۀ 73. [4]

خاصّی است که خداوند درون موجودات مختلف جهان قرار داده است. (1)

3*دانش روز

امام باقر علیه السّلام در ضمن حدیثی فرمود:«و إنّه لیحدث لولیّ الأمر سوی ذلک کلّ یوم علم اللّه عزّ و جلّ الخاصّ و المکنون العجیب المخزون مثل ما ینزل فی تلک اللیلة من الأمر ثمّ قرأ:

وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ؛ (2)و این که برای ولیّ امر غیر از این علم ها(که وحی می شود و شب قدر نازل می گردد)علوم دیگر نیز هر روز پیش می آید از علم خاص خدای عزّ و جلّ و علم مکنون عجیب و پنهان او به مقدار آن شب که از کارها به او فرود آمده است.

سپس این آیه را تلاوت فرمود:بگو اگر دریا برای(نوشتن)کلمات پروردگارم مرکّب شود،دریا تمام می شود پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان یابد،هرچند همانند آن دریا هفت دریای دیگر به آن مدد رسانند،کلمات پروردگار تمام نمی شود و خداوند بلند مرتبه و داناست.» (3)

پس حضرت«قائم علیه السّلام»تا پایان عمر مبارکش حدّاقل هر روز با دانش روز مسلّح می شود؛چون حجّت خدا نباید خلع سلاح شده و دست خالی و عاجز بماند.

4*شب جمعه و علم مستفاد

1-امام صادق علیه السّلام می فرمود:ما در هر شب جمعه خوشحالی تازه ای داریم.

راوی گوید،عرض کردم:خداوند بر سرور و شادی شما بیفزاید!منظورتان از این خوشحالی چیست؟

فرمود:«إذا کان لیلة الجمعة وافی رسول اللّه العرش و وافی الأئمّة معه و وافینا معهم

ص:154


1- 1) -تفسیر نمونه:491/11. [1]
2- 2) -اصول کافی:248/1 ح 4 کتاب الحجّة فی شأن لیلة القدر؛ [2]آیه 109 سوره کهف. [3]
3- 3) -دراین باره روایات بسیاری آمده است.برای اطّلاع بیشتر به اصول کافی و کتاب های معتبر دیگر(کتاب الحجة)و غیره مراجعه شود.

فلا ترد أرواحنا إلی أبداننا إلاّ بعلم مستفاد و لو لا ذلک لأنفدنا؛ (1)هنگامی که شب جمعه می رسد،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در عرش حضور می یابد و(ارواح)ائمّه نیز با او ملاقات می کنند و ما نیز با آن ها در آن جا حضور می یابیم(در بازگشت)ارواح ما به بدن ما بازنمی گردد، مگر با علم و دانش جدید و اگر چنین نبود،دانش ما به پایان می رسید.»

2-در چندین روایت دیگر از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام آمده است:«لو لا أنّا نزداد لأنفدنا؛ (2)اگر نبود زیاد شدن(علم)بر ما(دانش)ما به پایان می رسید.»

3-در روایت دیگر امام صادق علیه السّلام فرمود:«لیس یخرج شیء من عند اللّه عزّ و جلّ حتّی یبدأ برسول اللّه ثمّ بأمیر المؤمنین ثمّ بواحد بعد واحد لکیلا یکون آخرنا أعلم من أوّلنا؛ (3)هیچ شیئی از نزد خدا بیرون نمی آید،مگر این که اوّل به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سپس به امیر المؤمنین علیه السّلام داده می شود و بعد از آن به یک یک(امامان)تا آخری ما از اولی ما با علم تر نشود.»

5*شب قدر و دانش جدید

در روایات شرح و بسط زیادی در مورد شب قدر و فضیلت آن وارد شده است و نسبت به آن شب سؤالاتی مطرح شده؛از جمله این که آیا شب قدر مقطعی و منحصر به زمان پیامبر بود و بعد از رحلت آن حضرت برداشته شد یا در زمان ائمّه هم ادامه داشته و دارد؟

آن چه که از تصریح روایات و کلمات علما استفاده می شود،از نخستین روز خلقت شب قدر بوده و بر اوّلین پیامبر ابلاغ شده و تا قیام قیامت نیز ادامه خواهد داشت (4)؛زیرا در آن شب،مقدّرات یک سالۀ مخلوقات تقدیر و به وسیلۀ فرشتگان

ص:155


1- 1) -اصول کافی:254/1( [1]باب فی أنّ الأئمة یزدادون فی لیلة الجمعة ح 2 و 3 با تغییر کمی).
2- 2) -همان مدرک:254/1 [2] احادیث 1 و 2 و 3.
3- 3) -همان مدرک:255/1 ح 4 و [3]مانند آن ذیل ح 3.
4- 4) -اصول کافی:248/1 ح 7 کتاب الحجّة؛ [4]عن أبی جعفر علیه السّلام قال:لقد خلق اللّه جلّ ذکره لیلة القدر أوّل ما خلق الدّنیاء و لقد خلق فیها أوّل نبیّ یکون و أوّل وصیّ یکون و لقد قضی أن یکون فی کلّ سنة یهبط فیها

همراه ملک اعظم(روح)از آسمان نازل و به«حجّت الهی»و«ولیّ مطلق»هر زمان تحویل می گردد و به اطّلاع او می رسد،چون این منصب از مناصب خاصّۀ حجّت خداست و زمین حتی یک روز از حجّت خالی نمی ماند،پس شب قدر با مشخصّات خاصّ خود تا قیامت ادامه خواهد یافت.

با این استدلال و دلایل دیگر،در زمان«قائم آل محمّد علیه السّلام»نیز فرشتگان در آن شب به آن حضرت نازل و مقدّرات هر سال را عرضه و تسلیم می دارند با این تفاوت که در آن اختلاف نظر وجود دارد؛آیا امام علیه السّلام فرشتگان را می بیند یا فقط صدایشان را می شنود؟آن چه که مسلّم است صدای«ملائکه»و«روح»را می شنود و با آن ها حرف می زند.

به چند روایت و در نهایت به سخن علاّمۀ طباطبایی قدّس سرّه در تفسیر المیزان توجّه فرمایید.

1-شیخ طوسی قدّس سرّه در تفسیر البرهان:از ابا ذر-علیه الرّحمه-روایت می کند که به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گفتم:«یا رسول اللّه!لیلة القدر یکون علی عهد الأنبیاء ینزل علیهم فیها الأمر فإذا مضوا رفعت؟!قال:لا بل هی إلی یوم القیامة؛ (1)ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شب قدر در زمان انبیا بوده و امور مربوط به آن ها نازل می گردید و وقتی که از دنیا می رفتند، برداشته می شد؟فرمود:نه،بلکه آن شب تا روز قیامت هست.»

2-امام صادق از پدر بزگوارش علیهما السّلام در ادامۀ حدیثی از امیر المؤمنین علیه السّلام خطاب به عبد اللّه بن عبّاس فرمود:«إنّ لیلة القدر فی کلّ سنة و إنّه ینزل فی تلک اللیلة أمر السنة و إنّ لذلک الأمر ولاة بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقلت:من هم؟!فقال أنا و أحد عشر من صلبی أئمّة محدّثون...؛همانا شب قدر در هر سال هست و در آن شب کارهای مربوط به آن سال

ص:156


1- 1) -المیزان:473/20 به نقل از البرهان؛تفسیر مجمع البیان:518/10 در تفسیر سوره قدر.

نازل می شود و یقینا بعد از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای این کار ولیّ امری است.

پس من عرض کردم:آن ها کیستند(ای امیر مومنان؟)

فرمود:من و یازده نفر امامان حدیث شده(وسیلۀ فرشتگان)از نسل من.»

4-امام صادق علیه السّلام در تفسیر آیۀ مبارکۀ: وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً 1 و آیۀ مبارکۀ: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ... (1)از خداوند خطاب به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نقل فرموده است:«إنّ محمّدا حین یموت؛یقول أهل الخلاف لأمر اللّه عزّ و جلّ:مضت لیلة القدر مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فهذه فتنة أصابتهم خاصّة و بها ارتدّوا علی أعقابهم...؛ (2)همانا محمّد هنگامی که از دنیا رفت،مخالفین با کارهای خدا خواهند گفت که شب قدر با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله درگذشت!این است آن فتنه که برای آن ها می رسد و با آن به سوی کفر بازمی گردند.»

5-امام باقر علیه السّلام ضمن حدیثی فرمود:«خاصموا بحم و الکتاب المبین إنّا أنزلناه فی لیلة مبارکة إنّا کنّا منذرین فإنّها لولاة الأمر خاصّة...؛ (3)با سوره«حم»با آن ها مخاصمه کنید،پس او مخصوص به والیان امر است...»

دراین باره روایت و بحث فراوان است و بیش از این مجال نیست با سخن علاّمۀ طباطبایی قدّس سرّه سخن را به پایان می بریم.

«فقد اتّفقت أخبار أهل البیت علیهم السّلام أنّها باقیة متکّررة کلّ سنة و أنّها لیلة من لیالی شهر رمضان و أنّه إحدی اللیالی الثلاث؛به تحقیق اخبار اهل بیت علیهم السّلام اتّفاق دارند بر این که شب قدر باقی است و هر سال تکرار می شود و آن شب،شبی از ماه رمضان و یکی از شب های سه گانه است.»

6*دانش مهدی علیه السّلام در خطبۀ غدیرخم
اشاره

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در دوران نبوّت خود دربارۀ حضرت خاتم الاوصیا و آمال و

ص:157


1- 2) -سورۀ آل عمران،آیۀ 138. [1]
2- 3) اصول کافی:248/1 ح 4 کتاب الحجّة؛. [2]
3- 4) -اصول کافی:248/1 ح 6 و [3]در ضمن حدیث 7 کتاب الحجّة.

آرزوی تمامی انبیا و یک صد و بیست و چهار هزار پیامبر و چکیدۀ اوصیا علیهم السّلام در مقاطع مختلف به گونه ای روشنگری نموده است که جای کوچک ترین ابهامی باقی نگذاشت،به طوری که از زمان حیات آن حضرت تا به امروز تمامی فرقه های مسلمان از آن آگاهی کافی داشته و پذیرفته اند؛از جملۀ آن مقاطع،بیانات رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در خطبۀ مشهور«غدیرخم»است که(یکی از مفصّل ترین و پرمحتواترین خطبه های آن حضرت در بیان فضایل و مناقب امیر المؤمنین علیه السّلام است)در چندین مورد به صورت عام و در مواردی به طور خاصّ از حضرت بقیّة اللّه الأعظم-روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء-تمجید و به بزرگواری یاد نموده و مقامات فوق فهم بشری آن حضرت را با عبارت؛«معاشر الناس»ای گروه مردم!و کلمۀ«ألا»آگاه باشید!بیان فرموده است که در ذیل دو مورد آن را برای چشم روشنی می آوریم تا خوانندگان عزیز به کلمات آن دقّت نموده و به گوشه ای از علم بی پایان و عظمت آن امام همام پی ببرند.

1-«معاشر الناس!النور من اللّه عزّ و جلّ فیّ مسلوک ثمّ فی علیّ ثمّ فی النسل منه الی القائم المهدیّ الّذی یأخذ بحقّ اللّه و بکلّ حقّ هو لنا لأنّ اللّه عزّ و جلّ جعلنا حجّة علی المقصّرین و المعاندین و المخالفین و الخآئنین و الآثمین و الظالمین من جمیع العالمین...؛ (ای)گروه مردم!نور از جانب خدای عزّ و جلّ در«وجود»من جریان دارد،سپس در «وجود»علی علیه السّلام و بعد از او در نسل او تا«قائم مهدی علیه السّلام»او که تمامی حقّ خدا و حقوق ما را می گیرد؛زیرا خدای عزّ و جلّ ما را حجّت قرار داده بر تقصیرکاران و عنادورزان و مخالفت کنندگان و خیانت کاران و گناهکاران و ستمکاران از همۀ عالمیان...»

2-«معاشر الناس!إنّی نبیّ و علیّ وصیّی؛ای گروه مردم!من پیامبرم و علی وصی است.»

«ألا إنّ خاتم الأئمّة منّا القائم المهدیّ؛آگاه باش!همانا پایان بخش امامان از ماست که او قائم مهدی علیه السّلام است.»

«ألا إنّه الظاهر علی الدین؛آگاه باش!او غلبه کننده به تمامی ادیان است.»

«ألا إنّه المنتقم من الظالمین؛آگاه باش!او انتقام گیرنده از ستمگران است.»

ص:158

«ألا إنّه فاتح الحصون و هادمها؛آگاه باش!او گشایندۀ دژها و ویران کنندۀ آن ها است.»

«ألا إنّه قاتل کلّ قبیلة من أهل الشرک؛آگاه باش!او کشندۀ همۀ قبایل از مشرکان است.»

«ألا إنّه مدرک بکلّ ثار لأولیاء اللّه؛آگاه باش!او گیرندۀ خون بهای دوستان خدا است.»

«ألا إنّه الناصر لدین اللّه؛آگاه باش!او یاری دهندۀ دین خدا است.»

«ألا إنّه الغرّاف فی بحر عمیق؛آگاه باش!او شناکننده در دریای ژرف(علم)است.»

«ألا إنّه یسم کلّ ذی فضل بفضله و کلّ ذی جهل بجهله؛آگاه باش!او علامت گذارنده (نشان دارکنندۀ)صاحبان فضیلت با فضلش و نادانان را با جهالتش است.»

«ألا إنّه خیرة اللّه و مختاره؛آگاه باش!او پسندیدۀ خدا و مورد پسند او است.»

«ألا إنّه وارث کلّ علم و المحیط به؛آگاه باش!او وارث تمامی علوم و احاطه کنندۀ آن است.»

«ألا إنّه المخبر عن ربّه عزّ و جلّ و المنبّه بأمر إیمانه؛آگاه باش!او خبردهنده از خدای عزّ و جلّ و بیدارکننده(هشداردهنده)به کار ایمان او(از سوی خدا)است.

«ألا إنّه الرشید السدید؛آگاه باش!او رشید و محکم است.

«ألا إنّه المفوّض إلیه؛آگاه باش!او(صاحب اختیار و)سپرده شده به او.

«ألا إنّه قد بشّر به من سلف بین یدیه؛آگاه باش!او کسی است که مژده داده اند به (آمدنش)گذشتگان پیش از او.»

«ألا إنّه الباقی حجّة لا حجّة بعده و لا حقّ إلاّ معه و لا نور إلاّ عنده؛آگاه باش!او ماندگار است،او حجّتی است که بعد از او حجّتی نخواهد بود و حقّی نیست،مگر با او و روشنایی نیست،مگر در نزد او.»

«ألا إنّه لا غالب له و لا منصور علیه؛آگاه باش!او کسی است که به او غالب نشوند و بر او پیروز نگردند.»

«ألا و إنّه ولیّ اللّه فی أرضه و حکمه فی خلقه و أمینه فی سرّه و علانیته؛آگاه باش!او ولیّ خدا در زمین و حاکم او در میان خلق و امین پنهان و آشکار خداست.»

ص:159

«معاشر الناس!قد بیّنت لکم و أفهمتکم و هذا علیّ یفهمکم بعدی...؛ (1)ای گروه مردم! به تحقیق من برایتان(گفتنی ها را)بیان کردم و فهماندم و این علی علیه السّلام بعد از من به شما می فهماند...»

اگر کسی به نکات بی شمار این جملات با نظر عمیق بنگرد،به گوشه ای از مقامات ولایی و علمی و دینی و تکوینی و تشریعی آن حضرت پی می برد و امام زمان خود را به مقدار برداشت خود می شناسد.

بیانات حضرت آیت اللّه وحید خراسانی

(2)

که روز دوشنبه 84/6/27 شمسی مطابق با 14 شعبان المعظّم 1426 قمری به مناسبت فرارسیدن 15 شعبان المعظّم روز ولادت حضرت بقیّة اللّه الأعظم-روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء-در مسجد اعظم قم بعد از درس خارج فقه ایراد فرمودند توجّه فرمایید که با مختصر تنظیم و تلخیص آن را در این فصل می آورم تا مورد استفادۀ عزیزان خواننده قرار گیرد.

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمد للّه ربّ العالمین.و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه فی الأرضین.و اللعن علی اعدائهم إلی یوم الدین.

نیمۀ شعبان و ماه رمضان در پیش است.عموم شما باید متوجّه باشید،اگرچه هستید،اما تذکر لازم است.ماه،ماه خدا و ماه امام زمان است.خصوصیّت شهر

ص:160


1- 1) -احتجاج طبرسی:61/1 و 63 و [1]مدارک فراوان جریان غدیرخم.
2- 2) -معظم له یکی از مراجع عظام تقلید جهان تشیع و اساتید بزرگوار حوزه علمیه«قم»در دروس خارج فقه و اصول و دارای شاگردان زیاد می باشند به طوری که هنگام تدریس ایشان شبستان بزرگ مسجد اعظم مملو از علما و طلاب می شود. معظم له در ارادتمندی به خاندان وحی و اهل بیت عصمت و طهارت مخصوصا به پیشگاه ملکوتی حضرت بقیّة اللّه الأعظم روحی و أرواح العالمین لتراب مقدم الفداء،شهرت تام دارند أدام اللّه ظلّه علی رؤس المسلمین آمین.

رمضان در این است که هم ماه مبدأ خلقت می باشد و هم ماه غایت خلقت!اما ماه خداست،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«قد أقبل إلیکم شهر اللّه.»

اما ماه ولیّ عصر که غایت خلقت است تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ (1)ماه رمضان و شب قدر است و نزول ملائکه و روح بر ولیّ وقت و حجّت عصر!قهرا وظیفۀ همه در این ماه دو امر است؛یکی دعوت به خدا و دیگری ربط قلوب به ولیّ خدا،(لذا)انعقاد و اختتام تمام مجالس و محافل در ماه رمضان باید به دو کلمه(خدا و امام زمان)باشد،اما امام زمانی که باید شناخته شود،اگرچه این معرفت(برای هرکسی)میسّر نیست!و تصوّر مطلب با تصدیق ملازم است،اگر قصوری باشد،در تصوّر است و الاّ اگر موضوع تصوّر بشود،تصدیق به محمول که برای ما درک آن مقام میسّر نیست قطعی است.

قرآن مبدأ تمام حقایق است،آیات قرآن برای کسانی که اهل نظرند،باید مایۀ تأمّل شود،البتّه نه تنها در عبارت و ترجمۀ تحت اللفظ،بلکه در اشاراتی که در آیه نهفته است این که دلالت مطابقی اش چیست و دلالت التزامیّه اش در مبدأ و منتهای آیه چیست؟

اگر بخواهید امام زمان را بشناسید،ابواب معرفت در قرآن متعدّد است.آیۀ کوتاهی که یوسف به عزیز مصر گفت: (اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ) ابوابی را از علم و حکمت می گشاید که از هر دری درها گشوده می شود،(این آیه) معلولی و علّتی دارد.

شما که یک عمر در دقیق ترین مباحث علمی که مبادی استنباط است کار کرده اید،قرآن را باید با این بنیۀ علمی مطالعه نمایید (اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ) معلول است و علّت آن (إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ) .

هر معلولی ترشّح از علّت است و تمام عمق نظر باید متوجّه علّت شود.این آیه معیار حکومت حقّۀ الهیّه را معیّن می کند.کمر تمام قدرت های عالم را با این جملۀ

ص:161


1- 1) -سورۀ قدر،آیۀ 4. [1]

کوتاه می شکند،اما به شرط این که به همۀ جهات آیه ظاهر و باطن تنزیل و تأویل عبارت و اشارت آن امعان نظر دقیق شود،آن وقت است که معلوم می شود دین چه دینی است و قدرت قواعد این دین در چه حدّی(قرار گرفته)است.

(در این آیه)علّت را دو چیز قرار داده است؛یکی«علم»دیگری«حفظ»سرّ این که علّت آن دو چیز است سوّم ندارد،این است که خلقت انسان دو عمود (یعنی)دو رکن دارد؛یکی«عقل»و دوّمی«اراده»این دو عنصر است که ترکیب انسان را تشکیل می دهد.عقل«علیم»و ارادۀ«حفیظ»را کمال عقل در علم و کمال اراده با حفظ است،صاحب چنین عقل و اراده ای توأم با آن علم و حفظ است که باید امین خزاین ارض شود،باز مهم این است که در آیه تعقّل شود که پس از گذراندن مراحل گوناگون آزمایش(1-ظلم و ستم برادران 2-دوری از دامن پرمهر پدر)3-«و شروه بثمن بخس دراهم معدودة»4-ابتلا به وجیه ترین زن در مملکت مصر 5-هفت سال ابتلا به زندان تا با معدّل بالا به درجۀ«یوسف أیّها الصدیق»ارتقا یافت و قدرت آن علم و آن حفظ را نشان داد که شرح آن قدرت باید در مجالس علمی مفصّل بحث شود،فقط غرض بیان مقدّمه است.

هفت سال اداره مصر در آن قحطی غلات کاری کرد که دنیا را متحیّر نمود،(در طول این مدّت)نه مالی به هدر رفت و نه جانی(تلف شد و)از بین رفت،این گونه امانت را تحویل گرفت و همان گونه نیز تحویل داد.

روزی که تمام شد همۀ اموال برگشت و همه آزاد شدند،در تمام مدّت دوران هفت سال ریاستش،حتی یک روز شکم خود را سیر نکرد.چنین کسی شایستگی دارد بگوید: اِجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ کسی که کلیددار خزاین ارض است،مایۀ علمش و خمیرۀ حفظش باید در این مرتبه باشد.

(اما)کسی که کلیددار سماوات و ارضین است،آن کس امین خزاین جمیع انبیا و مرسلین است.آیا(می توانیم بدانیم)حدّ علمش چقدر است و درجۀ حفظش چقدر؟بدین جهت است که گفتم:شناختن این شخصیّت میسّر نیست و لکن(ما لا یدرک کلّه لا یترک کلّه)کسی که همه را درک نمی کند نباید همه را ترک کند.

ص:162

نام امام زمانی را شنیده ایم،ولی عصری(در عالم امکان وجود دارد)،اما این ولی کیست که بتواند ادّعا کند من فهمیده ام(او کیست)و هر آن کس که ادّعا کند فهمیده ام خود این دعوا برهان این است که نفهمیده است.

حقیقت امر از این آیه استفاده می شود که خزاین مصر خزاین سیم و زر بود و ابتلا قحط و غلا و این حد حفظ و علم را لازم داشت.

اما اگر خزاین مادّی و معنوی باشد(زمینی باشد و آسمانی)و علمی و عملی و اخلاقی،آن هم برای تمام نفوس مستعدّۀ بشری(روی زمین)نه فقط برای اهل مصر،برای ابراز(آشکار ساختن)تمام جواهر مکنونۀ خزاین غیب در تمام عالم وجود اصلا قدرت علم و حفظ در چنین بشری از حیطۀ تصوّر یوسف هم بالاتر است.

امام زمانی که باید معرّفی شود(بنا)به نقل دو علم این است؛یکی طبرسی و دیگری جمال الملّة و الدین علی التحقیق،سیّد بن طاووس در خطبه ای که خاتم النبیّین در غدیر خواند این خطبۀ 18«الا»دارد که حرف تنبیه است،کلمه به کلمه اش را فکر کنید،ما می گوییم اما شما شب ها روی این جمله ها مطالعه کنید؛ چون وقت کم است که ما شرح بدهیم،فقط به طور اشاره می گذریم،قضیّه،قضیّه غدیر است،روز هم روز اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً (1)مهم این است که باید به(معنا و مفهوم)کلمات دقّت شود(کلماتی که گوینده اش)خاتم پیغمبران است.کسی که کوچک ترین کلمه اش و کوچک ترین عملش مورد مطالعۀ یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر است در این هجده فراز فقط دو فراز راجع به امیر المؤمنین علیه السّلام است.

1-«معاشر الناس من منذرم و علی هادی.»

2-«معاشر الناس من نبیّم و علی وصی من است.»

شانزده فراز راجع به حجّة بن الحسن این است که عقل هر حکیمی را مبهوت

ص:163


1- 1) -سورۀ مائده،آیۀ 3. [1]

می کند آن هم چه شانزده فرازی،هریک از این فرازها یک بحر موّاج مطلب است، به قدری که وقت باشد ما اشاره می کنیم.

یک فرازش این است که«آگاه باشید او ظاهر بر دین خداست»این یک عنوان است«انّه ظاهر علی دین اللّه»؛این کلمه یعنی چه؟یکی از القاب امام زمان«الظاهر علی دین اللّه»است،ریشۀ این لقب در کجاست؟در قرآن این را دقّت کنید،آیات فرق می کند گاهی آیه به کلمه«اللّه»مصدّر است.گاهی آیه به کلمه«هو»مصدّر است هرجا آیه به کلمه«هو»مصدّر باشد آن جا است که(در آن)دریای مطلب است.

نمونه اش این است هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ (1)این کلمۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ناظر به سورۀ فتح است و سورۀ فتح عمودش این آیه است چون هر سوره ای عمود دارد و عمود سورۀ فتح این آیه است و این آیه مصدّر به اسم اعظم«هو» قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ (2)این اسم است که أعظم الأسماء است و این اسم که غیب الغیوب است،از آن مبدأ و اسم است«و أرسل رسوله»به چه أرسله «بالهدی و دین الحق»که باز هریک غوغایی است،مهم این است که سورۀ یوسف را خوب درک کنید «إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» ؛علّت در این آیه شد،علّت چیست؟مهم ترین واقعۀ(عالم)وجود عقلا،نقلا،ضرورتا،کتابا،سنّتا،أعظم أکبر،أعلی أجلّ،بعثت خاتم در عالم خلقت است(مهم تر)از بعثت خاتم واقعه ای اتّفاق نیفتاده است، شاهدش هم این است که لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ (3)حالا باید دید آن واقعه ای که اعظم الوقایع عالم وجود است،غایت آن واقعه چیست؟علّت غایی برای این چنین واقعه ای چیست؟این فلان روایت و قضیّۀ تاریخی نیست که در سند و نقلش تأمّل شود،این متن گفته خداست!آن هم با این نظام لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ (4)نتیجه این می شود که تمام خلقت عالم مقدمّه خلقت انسان است.تمام خلقت انسان مقدمّۀ بعثت انبیا،تمام بعثت انبیا مقدمّۀ بعثت خاتم انبیا و تمام بعثت خاتم انبیا مقدمّۀ ظهور حجّت بن الحسن علیه السّلام است و

ص:164


1- 1) -سورۀ توبه،آیۀ 33. [1]
2- 2) -سورۀ اخلاص،آیۀ 1. [2]
3- 3) -سورۀ آل عمران،آیۀ 164. [3]
4- 4) -سورۀ توبه،آیۀ 33. [4]

امام زمان این است.

(می دانیم که) ...لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ هنوز مصداق حقیقی پیدا نکرده است (چون دنیا از ادیان گوناگون مملوّ است،)پس باید روزی به دست امام زمان علیه السّلام مصداق واقعی پیدا کند،این است که بهت انگیز است(این)داستان.

در ماه رمضان هم چون امام زمانی را معرّفی کنید و خودتان هم این چنین بشناسید!آن چه ما را از فیض او محروم کرده،دو امر است:یکی معرفت نداریم و تا معرفت نداشته باشیم،راه پیدا نمی کنیم.دوّمی هم صلاحیت است که رکن دوّم این معرفتی را که لازم دارد،نداریم،اگر این دو ضمیمه شود حالت انتظاری نیست.

فرمود:«هو الظاهر علی دین اللّه»این یک عنوان از شانزده عنوان است.

عنوان دوّم«فاتح کل حصن و هادمه»او فاتح هر حصنی است و هادم هر حصنی،نتیجۀ این کلمه این است که او«فاتح کل حصن»و«هادم»آن است،حالا فتحش چگونه است و هدمش به چه صورتی،بحث هایی دارد،این از جهت قدرتش،اما از جهت علمش که مهم تر است!آن وقت است که یوسف باید بیاید بشنود و آن این فراز است که«عنده کل علم و هو المحیط به»این جمله بهت آور است.پیش او است هر علمی گفتنش سهل است آن هم از پیغمبری که«و ما ینطق عن الهوی»کلمه اش میزان حقیقت است،نه تنها فرموده«عنده کل علم»،بلکه ضمیمه کرده«و هو المحیط به»او است که محیط به هر علمی است،علم یوسف آن حدّ است.علم این،این حد تفاوت ذرّه تا خورشید است.

این امام زمان است مسأله بالاتر از این است،این روایت یک مبدایی دارد و یک مختمی و خود من گاهی که در لطایف این دو امر فکر می کنم،آن هم روز غدیر و در آن غوغا!چگونه شروع می شود و چگونه پایان می پذیرد؟ابتدا این است«الا ایّها الناس منّا خاتم الأئمّة»کسی که خدا به او افتخار می کند،او هم افتخار می کند که از ماست خاتم الائمّة!کسی که مفخر فخر عالم است،مرتبه و منزلت او چه مرتبه ای است؟

«منّا خاتم الائمّة»؛اوّل کلام است و آخرش«عنده کل حق و لدیه کل علم»؛هر

ص:165

حقّی که وجود دارد پیش او است،هر علمی که وجود دارد نزد او است!کسی که محیّر العقول است ختم جمله این است«ولیّ اللّه فی ارضه حکمه فی خلقه امینه علی سرّه و علانیته»دیگر فوق این تصوّر نمی شود،او کسی است که در خلق خدا حکم است،وسعت دایرۀ خلقت چقدر است؟در تمام دایره خلقت حکم حجّت بن الحسن علیه السّلام است.این امتیاز منحصربه فرد است.جملۀ آخر این است که او امین خدا بر سرّ و علن است،آن هم سرّ و علن خدا.

خلاصة الکلام محصّل البحث ملک و ملکوت غیب و شهود دنیا و آخرت تمام سپردۀ دست این یک نفر است،این است آن کسی که تمام انبیا منتظرند و بالاتر از همه نفس قرآن است(که می فرماید:) فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ.

7*علم الأدیان

در زمان امام علیه السّلام مردم احکام شرعی خود را از خود امام و نایبان خاص و یا رسانه ها به صورت زنده و قطعی دریافت خواهند کرد.کتاب های مملوّ از نظرات مختلف از اعتبار ساقط خواهد شد؛چون مردم هیچ گونه نیازی به تفاسیر و کتاب های برخواسته از نظرات و برداشت های شخصی نخواهند داشت.قرآن را با برنامۀ صحیح آسمانی یاد می گیرند و تفسیر آن را نیز آن گونه که مراد و مقصود حضرت حقّ است،فرامی گیرند.

به اسرار و معارف و عجایب این کتاب ناشناخته پی برده و آشنا خواهند شد و بر دانش های نوین تا آن روز به صورت کامل مسلّط شده و اطّلاع پیدا می کنند،چون تا آن زمان فقط دو حرف از بیست و هفت حرف تفسیر می شود و بقیّه به وسیلۀ مهدی علیه السّلام تعلیم داده خواهد شد.

به طور خلاصه،علوم گوناگون به درون خانه ها راه می گشاید،همان گونه که در روایات آمده است،امام علیه السّلام قرآن را آن طور که نازل شده است از تأویل و تنزیل به اصحاب خود تعلیم می دهد و آنان نیز با سلسله مراتب برای مردم تعلیم می نمایند.

1-اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت نموده آن حضرت فرمود:گویا

ص:166

می بینم عجم را که خیمه هاشان در مسجد کوفه زده شده است(چنان چه در گذشته نقل شد وزرا و یاران حضرت مهدی علیه السّلام از عجم ها می باشد،مردم را تعلیم قرآن می کنند بدان سان که نازل شده است....) (1)

در این گونه روایات که روی تعلیم قرآن کریم تکیه کرده است؛چون تمامی علوم اوّلین و آخرین از هر مقوله ای در هفتاد بطن قرآن (2)موجود است و نیازی به چیز دیگر نیست.اساسا در جهان آفرینش چیزی نیست که اصول مسلّم و فصلی از آن در قرآن مجید وجود نداشته باشد وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ (3)بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (4)

در عصر«قائم علیه السّلام»که خود یکی از«و الراسخون فی العلم»است،همۀ علوم و فنون از همین قرآن استخراج و تدریس و تشریح خواهد شد.

2-حمران گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«...و تؤتون الحکمة فی زمانه حتّی إنّ المرأة لتقضی فی بیتها بکتاب اللّه تعالی و سنة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؛ (5)و در زمان او به شما حکمت (علم)داده می شود،به طوری که زن ها در خانه هایشان با کتاب خدا و سنّت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله(آن طور که هست)قضاوت می نماید.»

3-حمران گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا قام القائم علیه السّلام قرأ کتاب اللّه-عزّ و جلّ- علی حدّه و أخرج المصحف الّذی کتبه علیّ علیه السّلام؛ (6)زمانی که قائم علیه السّلام قیام نمود،کتاب خدای -عزّ و جلّ-را آن گونه که شایسته است،قرائت می کند و قرآنی را که علی علیه السّلام نوشته است،بیرون می آورد.»

ص:167


1- 1) -عن ابن نباتة قال:سمعت علیا علیه السّلام یقول:کأنی بالعجم فساطیطهم فی مسجد الکوفة یعلمون الناس القرآن کما انزل قلت:یا أمیر المؤمنین أو لیس هو کما انزل؟فقال:لا محی منه سبعون من قریش بأسمائه و أسماء آبائهم و ما ترک أبو لهب إلا للازراء علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لانه عمه.غیبت نعمانی:ص 218 [1]بحار الأنوار:364/52 ب 27 ح 141 [2]الزام النّاصب:283/2. [3]
2- 2) -«انّ للقرآن ظهرا و بطنا و للبطن بطنا الی سبعین بطونا برای قرآن ظاهر و باطنی است و باز بر هر بطن آن باطنی تا هفتاد بطنها است»از ائمه علیهم السّلام.
3- 3) -یس:12. [4]
4- 4) -انشقاق:22-21.
5- 5) -غیبت نعمانی باب 13 حدیث 30؛ [5]بحار الأنوار:352/52 ب 27 ح 106؛ [6]بیان الأئمّة:210/3 از مکیال المکارم. [7]
6- 6) اصول کافی:633/2؛ [8]یوم الخلاص:ص 316 از آن.
8*چادرهای تعلیم قرآن

1-حضرت امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا قام قائم آل محمّد ضرب فساطیط لمن یعلّم الناس القرآن علی ما أنزل اللّه جلّ جلاله فأصعب ما یکون علی من حفظ الیوم لأنّه یخالف فیه التألیف؛ (1)هرگاه قائم آل محمّد علیهم السّلام قیام کند،خیمه ها به پا می کنند برای کسانی که مردم را تعلیم قرآن می نمایند،به آن وجه که خداوند عزّ و جلّ نازل کرده است.پس سخت و دشوارتر خواهد بود بر کسانی که امروز آن را حفظ کرده باشد؛زیرا تألیف آن قرآن متفاوت با این قرآن است.» (2)

ترتیب فعلی قرآن توسط عثمان و اطرافیانش انجام گرفته است،ولی امیر مؤمنین علیه السّلام با ترتیب نزول مرتب و تألیف نموده است که فعلا در نزد«قائم علیه السّلام» می باشد.

2-حبّة العرنی گوید که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«کأنّی أنظر إلی شیعتنا بمسجد الکوفة و قد ضربوا الفساطیط یعلّمون الناس القرآن کما أنزل أما إنّ قائمنا إذا قام کسره سوّی قبلته؛ (3)گویا به شیعیانمان در مسجد کوفه نظر می کنم،درحالی که چادرها زده و مردم را آن طور که قرآن نازل شده،تعلیم می کنند.آگاه باش!زمانی که«قائم علیه السّلام»ما قیام کرد،مسجد کوفه را شکسته و قبله اش را درست می کند.»

3-علی بن عقبه گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«کأنّی بشیعة علیّ فی أیدیهم المثانی یعلّمون الناس[المستأنف]؛ (4)همانا شیعۀ علی را می بینم در دستشان مثانی (قرآن)است به مردم از نو(با سلیقۀ نوین)تعلیم می کنند.»

4-جعفر بن یحیی از پدرش گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«کیف أنتم لو ضرب

ص:168


1- 1) -ارشاد:344؛ [1]بشارة الإسلام:ص 234؛ [2]بحار الأنوار:339/52 ب 27 [3]ح 85 از ارشاد. [4]
2- 2) -روضة الواعظین 265/2 [5] بحار الأنوار:339/52 ب 27 ح 85.معجم احادیث الإمام المهدی 321/3 ح 864.
3- 3) -غیبت نعمانی:172؛ [6]بشارة الإسلام:ص 233؛ [7]بحار الأنوار: [8]364/52 ب 27 ح 139 از غیبت نعمانی. [9]
4- 4) -همان مدرک:ص 172؛ [10]بشارة الإسلام:ص 234؛ [11]بحار الأنوار: [12]364/52 ب 27 ح 140 از غیبت نعمانی و 318 [13]

أصحاب القائم علیه السّلام الفساطیط فی مسجد الکوفان ثم یخرج إلیهم المثال المستأنف أمر جدید علی العرب شدید؛ (1)چگونه خواهید بود شما،اگر(ببینید)اصحاب«قائم علیه السّلام» چادرها را در مسجد کوفان زده اند و سپس به سوی آن ها بیرون آورد مثال مستأنف امر جدید که برای عرب شدید خواهد بود.»

توضیح:از خبرهای ذکر شده و امثال آن،چنین به نظر می آید که قرآن فعلی از تحریف مصون نمانده است،اما آن طور نیست؛چون قرآنی که در دست«قائم علیه السّلام» است،همان قرآنی است که امیر المؤمنین علیه السّلام بعد از وفات رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از خانه بیرون نیامد و عبا بر دوش نیفکند تا آن را جمع کرد و به خلیفه و اطرافیانش ارایه داد،اما از قبول آن امتناع کردند؛چون نام و نام پدران گروهی از آن ها به عنوان تفسیر و توضیح که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیده بود،در کنار آیات نوشته و ترتیبش نیز ترتیبی بود که خود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در حال حیات خود راهنمایی نموده بود؛به این جهت از پذیرفتن آن خودداری کردند؛چون بقای آن نوشته های تفسیری تا ابد سبب رسوایی آن ها و کسرشأن خلیفه و یارانش می شد وگرنه دست تحریف به قرآن باز نشده بود تا آن را از اعتبار بیاندازند.

مسلمان های حافظ قرآن زمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به شدت مواظب آن بودند که کسی مانند تورات و انجیل به قرآن دستبرد نزند و در رأس همۀ این ها، خود صاحب قرآن که می فرماید:«همانا ما قرآن را نازل نمودیم و خود نگهبان آنیم»قرار گرفته است. (2)

بدین جهت است که مردمان و مسلمان ها به این نظم و ترتیب قرآن عادت کرده اند و از پذیرفتن ترتیب امیر المؤمنین علیه السّلام و توضیح های آن خودداری کرده و «قائم علیه السّلام»را به آوردن قرآن جدید متّهم خواهند کرد،در صورتی که قرآن همان قرآن است و تا آن روز فقط نام و رسمی از آن باقی خواهد ماند.

همان گونه که در بالا توضیح داده شد،تعلیم قرآن در زوایای کلّ کرۀ زمین با

ص:169


1- 1) -بشارة الإسلام:ص 234؛ [1]غیبت نعمانی:172؛بحار الأنوار: [2]365/52 ب 27 ح 142 از غیبت نعمانی.
2- 2) - إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ الحجر9/. [3]

برنامه های آسمانی مساوی با تعلیم و تدریس و فراگیری انواع و اقسام دانش ها از دنیوی تا اخروی است.

9*اساتید ایرانی قرآن در زمان«قائم علیه السّلام»

در محاورات و روایات کلمۀ«عجم»در برابر«عرب»اطلاق شده است؛یعنی غیر عرب.اگر در این روایت ها منظور تنها ایرانیان نباشند،به طور قطع و یقین فرد اکمل عجم که هستند،درحالی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و امیر المؤمنین علیه السّلام در پیشامدها و مقاطع گوناگون از فارس و سلمان و تبار او با احترام خاص یاد کرده و ارزش نهاده اند.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دست به سر حضرت سلمان رضی اللّه عنه گذاشت و فرمود:اگر علم در «ثریّا»باشد،حتما مردانی از این ها به آن دست می یابند! (1)

در روایات دیگر فرمود:اگر ایمان(دین)در ثریّا آویخته باشد،البتّه مردانی از فارس(عجم)به آن خواهند رسید! (2)

ایرانیان در دو محور ایمان و علم مورد تمجید و تعریف قرار گرفته است و حق هم این است؛چون این نژاد از گذشته های دور،دارای هوش و کنجکاوی بالا بوده و دانشمندان و مؤمنان نامدار در عرصه های مختلف علم و ایمان به جامعه بشری تحویل داده است که«همانند خورشید میان آدمیان است»و نیازی به گفتن نیست. (3)

1-ابن نباته گوید:شنیدم علی علیه السّلام فرمود:«کأنّی بالعجم فساطیطهم فی مسجد الکوفة یعلّمون الناس القرآن کما أنزل قلت:یا أمیر المؤمنین!أو لیس هو کما أنزل؟فقال:لا محی منه سبعون من قریش بأسمآئهم و أسمآء آبآئهم و ما ترک أبو لهب إلاّ للإزراء علی

ص:170


1- 1) -ابی هریره قال:فوضع(رسول اللّه)یده علی رأس سلمان الفارسی و قال:و الّذی نفسی بیده لو کان العلم بالثّریّا لناله رجال من هؤلاء.تفسیر المیزان: [1]369/19 از الدرّ المنثور سیوطی [2]از صحیح بخاری و صحیح مسلم و ترمذی و نسائی.
2- 2) -بحار الأنوار:230/58 و 305/48؛الأربعین محمّد طاهر قمی شیرازی:ص 233؛صحیح مسلم /4 1947 ح 2504.این روایت در 55 مورد از کتاب های کلیدی و اصول سنّی و شیعه در دسترس حقیر با تعابیر گوناگون موجود است که نیازی به اطالۀ آن نیست.
3- 3) -به بخش 4 فصل«ایرانیان وقت ظهور»این کتاب مراجعه نمایید.

رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لأنّه عمّه؛ (1)گویی عجم را در مسجد کوفه می بینم که چادرهایشان را زده و به مردم قرآن را آن گونه که نازل شده،تعلیم می کنند.

گفتم:آیا قرآن فعلی آن طور نیست که فرود آمده است؟!

فرمود:نه نام و نام پدران هفتاد نفر از قریش را از آن محو کرده اند و ابو لهب را ترک کرده اند برای توهین به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله چون او عموی پیامبر است.»

10*علم الابدان

در عصر امام علیه السّلام فراگیری علوم اجباری خواهد بود.هر روز،ساعت ها برای فراگیری انواع دانش ها،باید در کلاس درس بنشینند و یا به تدریس رسانه های گروهی پیشرفتۀ آن زمان گوش فرادهند.

با علم و دانش انس بگیرند و بزرگ شوند و از انواع علوم اطّلاع داشته باشند،به خصوص مسایل بهداشتی و بهزستی را به نحو احسن و کامل رعایت نمایند و سبب های امراض را ریشۀ کن سازند.خلاصه باید در علم پزشکی همراه با علوم دیگر که با فرمول های نوین و کامل دسته بندی خواهد شد،مهارت داشته باشند، بنابراین برای بیماری ها جایی نخواهد ماند و همۀ امراض نابود خواهد گشت.

11*برچیده شدن بیماری ها

1-امام زین العابدین علیه السّلام فرمود:«إذا قام القائم أذهب اللّه عن کلّ مؤمن العاهة وردّ إلیه قوّته؛ (2)هرگاه«قائم علیه السّلام»قیام کند،خداوند از تمامی مؤمنان آفت و مرض را می برد و نیروی(ازدست رفته)را به او برمی گرداند.»

2-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرکس از صاحب مرضی و ناتوانی«قائم علیه السّلام»اهل

ص:171


1- 1) -بحار الأنوار: [1]364/52 ب 27 ح 141 از غیبت نعمانی [2]
2- 2) -غیبت نعمانی:ص 317 ح 2؛معجم الملاحم و الفتن:9/4؛بحار الأنوار:364/52 ب 27 ح 138 و 317 ب 27 [3] ح 12 از الخصال با تغییری.

بیت علیهم السّلام ما را درک کند،شفا می یابد و توانا می شود. (1)

3-ابی بکر حضرمی گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«من أدرک قائم أهل بیتی من ذی عاهة برأ و من ذی ضعف قوی؛ (2)هر صاحب نقاهت(بیماری)یا ناتوانی«قائم علیه السّلام» اهل بیت علیهم السّلام مرا درک کند،بهبود یافته و توانا می شود.»

4-امام سجاد علیه السّلام فرمود:زمانی که«قائم علیه السّلام»ما قیام نمود،خدای-عزّ و جلّ-از شیعیان ما بیماری را می برد و دل های آنان را مانند پاره های آهن قرار می دهد و به هریک از آن ها قدرت چهل مرد می دهد و فرمانروایان زمین و ارکان آن می شوند. (3)

5-امام حسین علیه السّلام در تشریح رجعت خود بعد از«قائم علیه السّلام»به اصحاب خود در شب عاشورا فرمود:«و لا یبقی علی وجه الأرض أعمی و لا مقعد و لا مبتلی إلاّ کشف اللّه عنه بلائه بنا أهل البیت...؛ (4)و باقی نمی ماند در روی زمین نابینایی و زمین گیری و گرفتاری، مگر این که خداوند بلا را به خاطر ما اهل بیت علیهم السّلام از او برمی دارد...»

علوم دیگر

12*دانش های فضایی

چنان که می دانید که بشر پس از چندین هزار سال سعی و کوشش در راه تجربه و شناخت طبیعت جهان و پس از قرن ها آزمایش و تفکّر و عمل و تحمّل مشقّت و رنج و تعب و قربانی دادن و صرف هزینه های سنگین و تربیت هزاران دانشمند و

ص:172


1- 1) -عن أبی جعفر علیه السّلام قال:«من أدرک قائم من أهل بیتی من ذی عاهة برأ و من ذی ضعف قوی»بحار الأنوار: 335/52 ب 27 ح 68 از الخرایج و الجرایح؛المهدی:ص 197؛بشارة الإسلام:ص 243؛ [1]یوم الخلاص: ص 219.
2- 2) -بحار الأنوار:335/52 ب 27 ح 68 از الخرائج.
3- 3) -ثویر بن أبی فاختة عن أبیه عن علی بن الحسین علیهما السّلام قال:إذا قام قائمنا أذهب اللّه عزّ و جلّ عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبر الحدید و جعل قوة الرجل منهم قوة أربعین رجلا و یکونون حکام الارض و سنامها.معجم أحادیث الإمام المهدی:193/3 ذیل ح 713؛ [2]بحار الأنوار:31752 ب 27 ح 12 [3] از خصال؛ مهدی منتظر:ص 331. [4]
4- 4) -بحار الأنوار:61/53 ب 29 ح 52 [5] از الخرایج؛تمام حدیث در فصل رجعت و حکومت امامان علیهم السّلام.

متفکّر و آزمایشگر در طول قرون و اعصار و در علوم و فنون مختلف نتایج و حاصل کشش و کوشش ها و تلاش های خویش را به انسان های بعد از خود و آیندگان سپردند و رفتند.

فراموش نشود در این راستا،به خصوص طبیعی دان ها و شیمی دان ها و ستاره شناسان و صاحبان رصدخانه ها و در نهایت صدها دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان؛امثال خواجه نصیر الدین طوسی و زکریّای رازی ها در کشف راز و رمز جهان خلقت،زحمت کشیده و فتح الباب نموده و چکیدۀ پیگیری های طاقت فرسای خود را به نسل های بعد تحویل دادند و به جهان باقی شتافتند.

اکنون چند سالی بیش نیست که انسان مسألۀ سفر به فضا و نقل و انتقال های کیهانی و آسمانی،آن هم به صورت ابتدایی و بسیار محدود را آغاز نموده و رسیدن به آن را از اهداف خود دانسته است.

پیش از این،سخنی از سفر انسان به آسمان ها و عملی ساختن آن در جوامع بشری مطرح نبود،بلکه سفر به آسمان و گذر از ضخامت آن ها را موجب(خرق التیام)و شکافته شدن و به هم ریختن نظام آفرینش و در نهایت محال و کفر می دانستند.

چون اطلاعات کیهان شناسی آن روز در محور هیأت(پوست پیازی)بطلمیوس دور می زد که گالیله و امثال او را بالای چوبۀ دار برد و یا در آتش سوزاند و تبدیل به خاکسترشان کرد.

در اصل آنان فضا و کیهان را چیزی قابل مسافرت نمی دانستند،آن هم در مراکز تمدن آن روز نه جاهایی مانند شبه«جزیرة العرب».

در چنین جوّی و با معلومات ابتدایی و یا حتی نبودن کمترین دانشی در آن روزها،ناگهان مسألۀ سفر به آسمان ها و ابزار و وسایل و اسباب آن مسافرت ها و رفتن به کرات دیگر به سادگی و صراحت از حلقوم مبارک شخصیّت آسمانی و شماره یک جهان آفرینش،حضرت محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و اله مطرح و با عبارت رسای «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ!إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاّ بِسُلْطانٍ ؛ 1ای گروه جن و انس!اگر می توانید از مرزهای آسمان ها و زمین بگذرید،پس بگذرید ولی هرگز نمی توانید،مگر با تسلّط کامل و(نیروی فوق العاده)» امکان مسافرت به آسمان ها و مجوّز سفر فضایی را صادر و اعلان نمود و همۀ معادلات آن زمان را به هم ریخت و افکار آگاه را به مسایل بنیادین و زیربناهای اساسی متوجّه ساخت.

ص:173

در چنین جوّی و با معلومات ابتدایی و یا حتی نبودن کمترین دانشی در آن روزها،ناگهان مسألۀ سفر به آسمان ها و ابزار و وسایل و اسباب آن مسافرت ها و رفتن به کرات دیگر به سادگی و صراحت از حلقوم مبارک شخصیّت آسمانی و شماره یک جهان آفرینش،حضرت محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و اله مطرح و با عبارت رسای «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ!إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاّ بِسُلْطانٍ ؛ (1)ای گروه جن و انس!اگر می توانید از مرزهای آسمان ها و زمین بگذرید،پس بگذرید ولی هرگز نمی توانید،مگر با تسلّط کامل و(نیروی فوق العاده)» امکان مسافرت به آسمان ها و مجوّز سفر فضایی را صادر و اعلان نمود و همۀ معادلات آن زمان را به هم ریخت و افکار آگاه را به مسایل بنیادین و زیربناهای اساسی متوجّه ساخت.

بنازم به این دین و صاحب این آیین که پس از گذشت بیش از هزار و چهارصد سال از این اعلان هنوز بشریّت می خواهد به پلّۀ نخست بیش از میلیاردها پله های آن قدم بگذارد.

به چند سخن از گفتارهای خارق العاده و اعجازبرانگیز با بررسی آگاهانه در مورد موضوع کتاب و عصر«قائم آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله»توجّه نمایید.

1-شکافندۀ علوم امام باقر علیه السّلام فرمود:مهدی علیه السّلام بر مرکب های پرصدایی که آتش و نور در آن ها تعبیه شده است سوار می شود و به آسمان ها همۀ آسمان ها سفر می نماید. (2)

2-در روایتی از روایات معراجیّه خطاب به پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای محمّد!من به دست آخرین وصیّ تو زمین را از وجود دشمنان خود پاک خواهم ساخت و حکومت شرق و غرب عالم را به او خواهم داد و بادها را مسخّر او خواهم کرد، ابرهای تندرآگین سخت را رام او خواهم ساخت و او را از طریق اسبابی(که برای سفر به آسمان ها تعبیه شده)به سفر کردن به آسمان ها موفق خواهم داشت. (3)

سخن از آسمان ها و به صورت جمع است،نه آسمان اوّل و یا کوچک ترین

ص:


1- 1) -الرّحمن:33. [1]
2- 2) -بصائر الدّرجات:شیخ امام باقر صفّار و اختصاص شیخ مفید و بحار الأنوار:مجلسی:321/52 ب 27 ح 27 و 28.
3- 3) -«....و عزّتی و جلالی لأظهرنّ بهم دینی و لأعلینّ بهم کلمتی و لأطهّرنّ الأرض بآخرهم من أعدائی و لأملّکنّه مشارق الأرض و مغاربها و لأسخّرنّ له الرّیاح و لأذلّلنّ له السّحاب الصّعاب و لأرقینّه فی الأسباب و لأنصرنّه بجندی و لأمدّنّه بملائکتی...»عیون أخبار [2]الرّضاء علیه السّلام:264/1-262؛علل الشّرایع:1 7/-5؛ [3]کمال الدّین:369/1-366؛ [4]بحار الأنوار:312/52. [5]

خانواده(منظومۀ شمسی)و یکی دو تا از اعضای آن خانواده ماه و مرّیخ و زهره.

در هردو روایت سخن از ابر سختی که رعد و برق و صاعقه دارد به آسمان ها خواهد رفت و...به میان آمده است؛بسیار مناسب است که این تعبیر کنایه از مرکبی باشد از نوع مرکب های فضاپیمای جدید،یا مرکبی سریع تر و مهم تر که بعدها ساخته خواهد شد و یا خود امام دستور ساخت آن را صادر خواهد نمود.

اگر هم ابر طبیعی منظور باشد،اهمیّت خارق العاده بودن آن را روشن می کنند و تعبیر به«اسباب السموات»نیز که در هردو روایت آمده است،شایستۀ دقّت بسیار است؛زیرا تعبیر«اسباب السموات»صرفا در مورد سفر به آسمان به کار می رود چنان که در قرآن کریم در این سوره ها:حج آیۀ 15،ص آیۀ 10 و غافر آیۀ 37-36 آمده است.

«اسباب سماوات»چیست؟!آیا راه هایی برای پیمودن آسمان است؟!یا ابزار و وسایلی است در زمین که باید شناخت و مورد استفاده قرار داد و با آن ها به آسمان ها رفت.

در روایت امام باقر علیه السّلام گفته شده است که بیشتر آسمان ها آباد و محلّ سکونت است.

البتّه این آسمان شناسی اسلامی که از مکتب وحی و از اساتیدی مانند ائمّۀ اطهار علیهم السّلام سرچشمه گرفته است،ربطی با آسمان شناسی فعلی یونانی و تورانی و...ندارد و هرچه در آسمان شناسی یونانی محدودیت افلاک و ستارگان مطرح است،در آسمان شناسی اسلامی برعکس آن است و سخن از ابعاد عظیم و ستارگان بی شمار و اقمار فراوان و منظومه های متعدد است. (1)

ناگفته نماند ابراز این گونه مطالب علمی مدرن و فوق مدرن در آن روزگاران که جز عبادت به هیکل های سنگی و چوبی و اعدام دختران و خوردن سوسمار و ده ها فجایع دیگر محصولی نداشت،ممکن نبود مگر با علم به غیب و اطّلاع از واقعیت

ص:175


1- 1) -در شرح این جمله به«الهیئة و الإسلام»(اسلام و هیئت)علاّمه سیّد هبة الدّین شهرستانی و جز آن رجوع شود.

بزرگ عالم هستی و کشف فرمول های مرموز و ناشناختۀ جهان آفرینش و این حاصل نمی شود،مگر با اتّصال به منبع وحی و گرفتن زمان از آن مرکز بی نهایت.

3-«و لأسخّرنّ له الریاح و لأذلّلنّ له الرقاب(السحاب)الصعاب و لأرقینّه فی الأسباب...؛ (1)بادها را مسخّر او خواهم نمود ابرهای تندرآگین سخت را برای او رام می نمایم و او را از طریق اسبابی که برای سفر به آسمان ها لازم است،به سفر کردن به آسمان ها موفق خواهم کرد.»

4-امام سجاد و امام باقر علیهما السّلام فرمودند:«أما إنّ ذا القرنین قد خیّر السحابین فاختار الذلول و ذخر لصاحبکم الصعب قال:قلت:و ما الصعب؟!قال:ما کان من سحاب فیه رعد و صاعقة و برق فصاحبکم یرکبه.أما إنّه سیرکب السحاب و یرقی فی الأسباب أسباب السموات السبع و الأرضین السبع خمس عوامر و اثنان خرابان(و اثنتان خربتان)؛ (2)آگاه باش همانا ذو القرنین را میان دو گونه ابر(سخت و آرام)مخیّر ساختند،آرام را برگزید و سخت(سرکش را)برای صاحب شما ذخیره کردند.«راوی»گفت:سخت چیست؟

فرمود:ابری که در آن رعد و برق و صاعقه(مرکب های پرسروصدایی که آتش و نور در آن تعبیه شده باشد)صاحب شما سوار می شود و به هفت آسمان و هفت زمین (به همۀ کرات آسمانی و همۀ گوشه و کنار و جای جای زمین)پنج آباد و دو ویران سفر کند.شاید در آن زمان دو قارّه از زمین در اثر جنگ یا حوادث و عوامل دیگر ویران خواهد شد.»

5-سهل بن زیاد ابی یحیی گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«إن اللّه خیّر ذا القرنین

ص:176


1- 1) -بیان:المراد بالأسباب طرق السّماوات کما فی قوله تعالی حکایة عن فرعون: لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ* أَسْبابَ السَّماواتِ (مؤمن 37-36) [1]أو الوسائل الّتی یتوصّل بها إلی مقاصده کما فی قوله تعالی: ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (کهف 90)و [2]الأوّل أظهر.قال الطبرسی فی تفسیر الأولی:المعنی لعلّی أبلغ الطّرق من سماء إلی سماء و قیل أبلغ أبواب طرق السّماوات و قیل منازل السّماوات و قیل أتسبّب و أتوصّل به إلی مرادی و إلی علم ما غاب عنّی.«حدیث معراجیّة»کمال الدّین 369/1-366؛ [3]علل الشّرایع:7/1-5 [4]عیون أخبار [5]الرّضاء: 264/1-262؛بحار الأنوار:37/52 و ص 312 ب 27 ح 5. [6]
2- 2) -بصائر الدّرجات:429/8 ب 15 [7] احادیث 4-3-1؛أنوار النّعمانیّة:93/2؛ [8]اختصاص:ص 199 و 326؛ بحار الأنوار:321/52 ب 27 ح 27؛ [9]به نقل از اختصاص و سرایر با سندهای متعدد؛یوم الخلاص:ص 298؛بیان الأئمّة:222/3 از العوالم.

السحابین الذلول و الصعب فاختار الذلول و هو ما لیس فیه برق و لا رعد و لو اختار الصعب لم یکن له ذلک لأنّ اللّه ادّخره للقائم علیه السّلام؛ (1)همانا خداوند ذو القرنین را میان دو ابر آرام و سرکش مخیّر ساخت و او آرام را اختیار کرد و اگر سرکش را اختیار می کرد،به او داده نمی شد؛چون آن ابر(با آن مشخصات و دانش به خصوص)برای«قائم علیه السّلام»ذخیره شده است.»

6-امام سجاد علیه السّلام فرمود:«أما إنّه سیرکب السحاب و یرقی فی الأسباب أسباب السموات السبع و الأرضین السبع خمس عوامر و اثنان خرابان؛ (2)آگاه باش!صاحب شما به ابر سوار می شود و به هفت آسمان و هفت زمین پنج اقلیم آباد و دو اقلیم ویران بالا رود(سفر کند).»

به یقین در این روایات منظور از ابر،ابرهای معمولی نیست که بتوان با آن سفر فضایی کرد؛چون آن ها در داخل جوّ و نزدیک زمین در حرکتند و با زمین فاصلۀ ناچیز دارند و نمی توانند از آن بالاتر بروند،بلکه به اندازۀ فهم انسان های آن روز، اشاراتی به وسایل فوق العاده و سریع السیری نموده اند که در آسمان ها به صورت توده ای ابر فشرده که غرّشی همانند رعد و قدرت و شدّتی هم چون صاعقه و برق داشته باشد و به هنگام حرکت،دل آسمان ها را با نیروی فوق العادۀ خود بشکافد و هم چنان به پیش رود که به هر نقطۀ از تمامی آسمان های هفتگانه بخواهد،بتواند برسد و آن را تسخیر نماید،همان گونه که تمامی کرۀ زمین را تسخیر خواهد کرد؛ وسایل فوق العاده مدرنی است که دانش های گوناگون امروز،حتی خوابش را ندیده و به مغزش خطور نمی کند؛چون دانش روز جزء همان دو حرف از 27 حرف تفسیر شده یا نشده ای است که فقط توانسته با وسایل ابتدایی به بعضی از خانوادۀ منظومۀ شمسی از میلیون ها منظومه ها و کهکشان های محیّر العقول آسمان اوّل راه یابد و از نزدیک تماشا کند.

درحالی که تمامی این تشکیلات که از دور تماشا می کنیم و بشر با دانش فعلی

ص:177


1- 1) -بحار الأنوار: [1]321/52 ب 27 ح 28 از بصائر الدّرجات:و [2]اختصاص.
2- 2) -یوم الخلاص ص 298؛یاد مهدی ص 152.

خود می خواهد به زوایایی از آن دست یابد،مانند دست یافتن به یک ریگ در کویر لایتناهی است،درحالی که همۀ این ها در آسمان اوّل است؛چون در آیات مکرر قرآن کریم،به صراحت به این معنا اشاره شده است. (1)

به هرحال از حدیث فوق و امثال آن به وضوح و به طور اجمال می توان دریافت که موضوع عقب گرد صنعتی و تکنیکی در کار نیست،بلکه سخن از پیشرفت خارق العاده ای است که به موازات آن،باید تکامل در همۀ زمینه ها صورت گیرد.

7-هروی گوید که امام رضا علیه السّلام فرمود:«و لأسخّرنّ له الریاح و لأذلّلنّ له السحاب الصعاب و لأرقینّه فی الأسباب و لأنصرنّه بجندی و لأمدّنّه بملآئکتی؛ (2)و البتّه بادها را به تسخیر او خواهم آورد و ابرهای سخت را به او ذلیل خواهم نمود و حتما او را به اسباب(آسمان ها)بلند می نمایم و با ارتش خود او را نصرت و با فرشته هایم او را یاری خواهم کرد.»

برای اطّلاع از نظرها و گفتارهای ادیان دیگر دربارۀ دانش و سفر فضایی «قائم علیه السّلام»به جلد اوّل این کتاب فصل(امام در ادیان پیشینیان)مراجعه نمایید.

13*اطاعت خورشید و ماه)

بنا به اعتقاد شیعیان آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله امامان معصوم در جهان آفرینش هم خلق نخست خدایند (3)و نیز در همۀ کاینات ولایت تکوینی و تشریعی دارند؛یعنی می توانند با اذن و قدرت خدا در همۀ مخلوقات تصرّف ولایی و امامی بنمایند و اگر بخواهند بدون به هم خوردن نظام آفرینش و یا جایگزین نمودن نیروی دیگر در اوضاع کونیّه تصرّفاتی می نمایند؛مانند«شق القمر»و«ردّ شمس»و غیره که در

ص:178


1- 1) - وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ... سوره ملک5/؛...و [1]زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ... فصّلت/ 12؛ [2]إِنّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ... صافات6/.و [3]آیات دیگر.
2- 2) -کمال الدّین:269/1-266؛ [4]عیون أخبار [5]الرّضاء-262/1:264؛علل الشّرایع:7/1-5؛ [6]بحار الأنوار:/52 312 ب 27 ح 5. [7]
3- 3) -برای اطّلاع بیشتر در این بارۀ سخن به مصادر مهم شیعه و کتاب(سرچشمۀ حیات)از همین مؤلّف مراجعه شود.

کتاب های مهم مذهبی و در میان اعجازهای نبوّت به طور وضوح بیان گردیده و مشهور است و نیازی به تکرار آن نیست و مسألۀ اطاعت خورشید و ماه از امام «قائم علیه السّلام»نیز از این معنا مستثنی نمی باشد.

امام باقر علیه السّلام فرمود:«یدعو الشمس و القمر فیجیبانه و تطوی له الأرض؛ (1)خورشید و ماه را فراخواند،پس هردو به او جواب می دهند(از او اطاعت نمایند)و زمین برای او پیچیده می شود.»

14*حکومت بر کرات دیگر

با بیان قبلی روشن شد که مقام عظمای ولایت می تواند با قدرت و فضل خداوند تبارک و تعالی در آسمان ها و زمین تصرّفاتی داشته باشد،پس حکومت بر کرات دیگر نیز جز همان قلمروهای ولایی هستند؛چون آنان«ید اللّه»و«خلیفة اللّه» هستند که شکّی در آن نیست.

1-ابو سعید خدری گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«أبشّرکم بالمهدیّ یملأ الأرض قسطا کما ملئت جورا و ظلما یرضی عنه سکّان السمآء و الأرض؛ (2)مهدی علیه السّلام را به شما مژده می دهم زمین را پر از عدل و داد می کند،آن طور که از ظلم و جور پر شود(از حکومت او)ساکنان آسمان و زمین راضی می شوند.»

از این حدیث استفاده می شود که منظور از رضایت ساکنان آسمان ها از حکومت او اشاره به فرشتگان آسمان و ملائکۀ مقرّب پروردگار است و یا اشاره بر گسترش حکومت او بر کرات دیگر مسکونی و گشوده شدن راه آسمان ها و مسافرت های فضایی به نقاط دوردست جهان است. (3)

2-چنان که در تفسیر آیۀ مبارکۀ (4)از امام علیه السّلام آمده است:«إنّ اللّه خلق ألف ألف عالم

ص:179


1- 1) بیان الأئمّة:265/3 از دلائل الإمامة طبری. [1]
2- 2) -نور الأبصار [2]فی مناقب آل بیت النّبیّ المختار:ص 157-156 چاپ مصر؛حکومت جهانی مهدی:ص 300 [3] بقیه روایت در بخش اقتصاد و دارایی فصل فقرزدایی خواهد آمد.
3- 3) -حکومت جهانی مهدی:ص 302. [4]
4- 4) -«أفعیینا بالخلق الأوّل بل هم فی لبس جدید»آیا ما از آفرینش نخستین عاجز ماندیم،بلکه آن ها در

و ألف ألف آدم...و إنّی الحجّة علیهم؛ 1خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفریده است تا آن جا که می فرماید و حجّت آن ها هم منم.»

15*حرکت آرام افلاک

از بیانات دو فصل پیشین و توضیح روایات این فصل روشن می شود که اگر در عالم خلقت چیزی محال نباشد(مانند گذراندن شتر از سوراخ سوزن بدون کوچک و بزرگ شدن آن ها و یا خلق شریک برای خدا و امثال این ها)تغییر و تبدیل شکل و یا صفات کاینات برای خدا و حجّت های خدا،چه از طریق اعجاز و چه از مجاری طبیعی امکان پذیر و میسور است و هیچ مشکلی برای آن ها پیش نمی آید؛زیرا آن ها حاکم بر کاینات هستند و بر زمان و مکان حکومت دارند و در اثر حکومت خود می توانند زمان را به عقب و جلو بکشند و تند و کند نمایند که مشابه آن را آصف بن برخیا درآوردن تخت بلقیس در یک چشم بهم زدن و برگرداندن خورشید توسط یوشع بن نون،وصی موسی بن عمران علیهما السّلام و دو نیم کردن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ماه را انجام دادند.

با این اعمال نشان دادند که در جهان آفرینش غیر از محالات،هیچ ناممکنی وجود ندارد،بلکه به قدرت ایمان و میزان عبودیّت و ارزش معنوی عاملان آن ها در پیشگاه خداوند متعال بستگی دارد.

این مسأله از جهت دینی برای مؤمنان به ادیان الهی و معتقدان به نیروی غیبی حل شده است و از نظر علمی نیز امکان پذیر است،چنان که امام باقر علیه السّلام در روایت ذیل آیۀ مبارکۀ 5 سوره سجده می فرماید:«امور این جهان را از آسمان به سوی زمین تدبیر می کند؛سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سال هایی است که شما می شمرید به سوی بالا می رود»(دنیا پایان می یابد). 2

ص:180

یا در سورۀ معارج آیۀ 4 می فرماید:«فرشتگان و روح(فرشتۀ مقرّب خداوند)به سوی او عروج می کنند در آن روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است.» (1)

پس کوتاه و بلند شدن روز و ماه و سال از مجاری طبیعی هم ممکن است زمان ها و روز و شب ستارگان بی شمار که دانشمندان با شفافیّت تمام بیان داشته اند،این است که یک روز ستارۀ زهره همین منظومه شمسی و همسایۀ ما معادل 332 روز است و یک سال پلوتون معادل 148 سال ما می باشد و میلیاردها مشابه بالاتر از آن ها که علم به صورت قطعی آن ها را حلّ کرده است!

هم چنین خدای-عزّ و جلّ-با درخواست حجّت خود،می تواند شرایطی را که در کرات دیگر که روزهای بلند و سال های طولانی دارد،به وجود آورده،در این منظومه یا یکی دو تا از اعضای خانوادۀ آن نیز ایجاد کرده و حاکم نماید!

پس بعید دانستن بلند شدن سال ها بعد از ظهور«قائم علیه السّلام»و تغییرات کونی در آن زمان،دور از تحقیق و ثمرۀ کوته اندیشی و کوته بینی می باشد.به علاوه تا آن روز چه مبانی علمی شگرفی پیش خواهد آمد و علوم بی پایان تفسیرشدۀ 27 حرف چه چیزهای محیّر العقول را پیش خواهد آورد؟!(خدا می داند!)

1-ابو بصیر گوید:که امام باقر علیه السّلام در حدیث طولانی فرمود:«فیمکث علی ذلک سبع سنین مقدار کل سنة عشر سنین من سنیکم هذه ثم یفعل اللّه ما یشاء.قال:قلت له:

جعلت فداک فکیف تطول السنون؟قال:یأمر اللّه تعالی الفلک باللبوث و قلة الحرکة فتطول الأیام لذلک و السنون قال:قلت له:إنّهم یقولون:إنّ الفلک إذا تغیّر فسد قال:ذلک قول الزنادقة فأمّا المسلمون فلا سبیل لهم إلی ذلک و قد شقّ اللّه القمر لنبیّه وردّ الشمس من قبله لیوشع بن نون و أخبر بطول یوم القیامة و أنّه کألف سنة ما تعدون؛ (2)هفت سال می ماند به اندازۀ هر سال،ده سال شما(می شود هفتاد سال)و بعد از آن هرچه بخواهد می کند.

گفتم:فدایت شوم!سال ها چگونه طولانی می شود؟

ص:181


1- 1) - تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ معارج:4.
2- 2) -الحج:47؛ [1]ارشاد:ص 343؛ [2]اعلام الوری:ص 433-432؛ [3]بشارة الإسلام:ص 195 و 235؛ [4]الزام النّاصب: ص 223؛ [5]بحار الأنوار:339/52 ب 27 ح 84؛ [6]ارشاد:385/2؛ [7]نجم الثاقب:197/1.

فرمود:خدای تعالی به فلک ها دستور تأنی و کندی حرکت را می دهد!پس روزها و سال ها طولانی می شود.

گفتم:آن ها(فلاسفه و اخترشناسان)می گویند که اگر(برنامۀ)فلک تغییر یابد(نظام عالم بهم می خورد و)فاسد می شود؟!

فرمود:این گفتۀ خداناشناسان است،اما مسلمان ها(که خدا را به همه چیز قادر و توانا می دانند و به قدرت مطلقۀ خدا معتقدند)راهی به این طور عقاید ندارند،در حالی که خداوند ماه را با درخواست پیامبرش شکافت و آفتاب را برای یوشع بن نون برگردانید و به طولانی شدن روز قیامت خبر داده است و این که آن روز به اندازۀ هزار سال خواهد بود.»

2-«...و یأمر اللّه الفلک فی زمانه فیبطئ فی دوره حتی یکون الیوم فی أیامه کعشرة أیام و الشهر کعشرة أشهر و السنة کعشر سنین من سنیکم...؛ (1)و خداوند در زمان«قائم علیه السّلام» امر می کند که دور فلک ها کند شود،به طوری که یک روز آن مساوی با ده روز و یک ماه با ده ماه و یک سال با ده سال از سال های شما می شود.»

3-عبد الکریم الخثعمی گوید که خدمت امام صادق علیه السّلام عرض کردم:«کم یملک القائم علیه السّلام؟فقال:سبع سنین یطول الأیّام و اللیالی حتی تکون السنة من سنیه مقدار عشر سنین من سنیکم فیکون[سنو]ملکه سبعین سنة من سنیکم هذه...؛ (2)«قائم علیه السّلام»چند سال سلطنت می کند؟

فرمود:هفت سال روزها و شب ها طولانی می شود تا یک سال با ده سال و سال های ملک او برابر با هفتاد سال از سال های شما می شود.»

4-شیخ مفید در ارشاد گوید:«روی أنّ مدّة دولة القائم تسعة عشر سنة یطول أیّامها و شهورها...؛ (3)روایت شده است مدّت دولت«قائم علیه السّلام»19 سال است روزها و ماه هایش

ص:182


1- 1) -غیبت طوسی:ص 474؛بحار الأنوار: [1]333/52 ب 27 ح 61 از غیبت طوسی؛نجم الثاقب:197/1..
2- 2) -ارشاد:ص 386؛ [2]بحار الأنوار: [3]337/52 ب 27 ح 77 از ارشاد مفید؛ [4]منتخب الأثر:ص 618 [5] قریب به آن مضمون از اسعاف الرّاغبین ص 141-140.نجم الثاقب:197/1.
3- 3) -بحار الأنوار:340/52 ب 27 ح 87؛ [6]ارشاد مفید:ص 345. [7]

طولانی می شود.»

5-فضل بن شاذان در غیبت خود روایت کرده از امام صادق علیه السّلام«سلطنت می کند قائم علیه السّلام هفت سال که هفتاد سال می شود از این سال ها. (1)

16*دسترسی به هستۀ مرکزی زمین

ابو سعید خدری گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و یخرج له الأرض أفلاذ کبدها؛ (2)زمین پاره های جگر خود را بیرون خواهد کرد.»

این تعبیر در روایت های متعدد آمده و می شود به آن اعتماد نمود و بدین گونه معنا کرد که در زمان«قائم علیه السّلام»زمین خزاین و ثروت های درونی خود را بیرون می ریزد،یا به احتمال قوی تعبیر فوق،اشاره به این معنا باشد که انسان دسترسی به هستۀ درونی گداختۀ زمین که یکپارچه آتش و حرارت است،پیدا خواهد کرد و ممکن است از آن به عنوان یک منبع مهم انرژی استفاده کند و نیز ممکن است منابع گران بهایی از انواع فلزات از آن استخراج کند و با توجّه به این که پوستۀ جامد زمین پوستۀ نسبتا نازکی است و درون دل زمین پر از مواد گداخته و منابع گوناگون می باشد،دسترسی به چنین منبع عظیم و وسیعی می تواند فکر انسان را از جهات زیادی راحت سازد.

17*بی نیازی از نور خورشید

از تعبیرهای روایی این فصل چنین برمی آید که مسألۀ«نور و انرژی»در عصر ولایت به نوعی حل می شود که انسان در روز و شب از قوی ترین نورها که می تواند جانشین نور آفتاب گردد،بهره می گیرد و دیگر به نور خورشید نیازی نخواهد داشت،یا نور پرقدرت مقام عظمای ولایت با انعکاس به فضا و تابش از فضا به

ص:183


1- 1) -الغیبة طوسی:ص 474؛ [1]بحار الأنوار:291/52 و 386؛نجم الثاقب:197/1.
2- 2) -تشبیه خزاین زمین را به قطعات جگر از استعارات عجیبه است؛چون کبد و تکه های آن از اعضای شریفۀ انسان است؛هم چنین خزینه های زمین از نفایس و گران بهاترین موجودات زمینی است.(سیّد رضی رضی اللّه عنه در مجازات آثار نبویه آورده است)منتخب الأثر:ص 221 ب 1 ف 2 ح 78. [2]

سوی زمین جهانیان را از نور خورشید و روشنایی کرۀ جامد و خاکی دیگر،مانند ماه مستغنی خواهد کرد.

1-امام رضا علیه السّلام فرمود:«فإذا خرج أشرقت الأرض بنوره و وضع میزان العدل بین الناس فلا یظلم أحد أحدا؛ (1)پس زمانی که خروج کرد،زمین از نور او نورانی شود و در میان مردم میزان عدالت گذاشته می شود،پس کسی به کسی ظلم نمی کند.»

2-مفضّل بن عمر جعفی گوید که شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود:«إنّ قآئمنا إذا قام أشرقت الأرض بنور ربّها-و استغنی العباد عن ضوء الشمس(و صار اللیل و النهار واحد) و ذهبت الظلمة؛ (2)هنگامی که«قائم علیه السّلام»ما قیام کند،زمین به نور پروردگارش روشن می شود و بندگان خدا از نور آفتاب بی نیاز می شوند و شب و روز یکی می شود و تاریکی از بین می رود.»

3-مفضّل بن عمر شنید که امام صادق علیه السّلام در تفسیر آیۀ مبارکۀ وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها (3)فرمود:«ربّ الأرض؛یعنی إمام الأرض.قلت:فإذا خرج یکون ماذا؟قال یستغنی الناس عن ضوء الشمس و نور القمر و یجتزون بنور الأمام؛ 4ربّ زمین؛یعنی امام زمین.

گفتم:بعد از آن که خروج کرد چه می شود؟!

فرمود:مردم از نور خورشید و ماه بی نیاز می شوند و از نور امام بهره می گیرند.»

برخی در توضیح این گونه روایات مسألۀ اعجاز را پیش می آورند و از طریق معجزه حل می کنند؛در صورتی که هیچ نیازی برای دخیل دادن اعجاز در این گونه موارد نیست تا به این موضوع ها شکل اعجاز دهیم،درحالی که برنامۀ زندگی روزمرّه به طور مستمر باید بر سنن طبیعی دور بزند،نه بر اعجاز،چنان که اعجاز یک امر استثنایی و برای موارد استثنایی و ضروری و فوق العاده است،آن هم در مسیر

ص:184


1- 1) -فرائد السّمطین:336/2. [1]
2- 2) -تفسیر عیاشی:235/2؛دلائل الإمامة:ص 240 و 260؛ [2]المحجة:ص 324؛و [3]با طریق دیگر نیز روایت کرده است؛ارشاد مفید:باب 40 باب 3؛ [4]بحار الأنوار:337/52 ب 27 [5]ح 77 از ارشاد. [6]
3- 3) -زمر61/.

اثبات حقانیّت دعوت نبوّت یا امامت.

به هرحال در عصر هیچ پیامبری زندگی عادی مردم براساس اعجاز جریان نداشته است،بنابراین تکامل علوم و صنایع به حدّی خواهد رسید که مردم با رهبری آن رهبر بزرگ و توانا،قادر به کشف منبع نور و انرژی فوق العاده ای می شوند که حتی می تواند جانشین نور خورشید گردد.

آیا در چنین شرایطی اسلحه های نظامی امام و مردم برای تأمین صلح و آزادی و عدالت می تواند از نوع سلاح های قرون پیشین باشد و اصولا تناسبی در میان این دو وجود دارد؟!

از مجموع آن چه در متن فوق آورده شد،پاسخ سؤالات گذشته روشن می گردد که در عصر«مهدی موعود علیه السّلام»نه فقط مسألۀ عقب گرد صنعتی وجود ندارد،بلکه صنایع و تکنولوژی به طرز بی سابقه ای گسترش می یابد،ولی تنها در مسیر منافع انسان ها و تحقّق بخشیدن به آرمان حق طلبان و آزادی خواهان و تشنگان حق و عدالت.

18*علم به آینده

علم منایا و بلایا(علم به آیندۀ اشخاص)از جملۀ علوم اختصاصی امامان است، خداوند برای آن ها آیندۀ انسان ها را کشف می کند و آن ها نیز فصل های محدودی از این علم را به بعضی از اصحاب(مانند حبیب بن مظاهر و رشید هجری و میثم تمّار و جابر جعفی و مسلم بن عوسجه و...دربارۀ آیندۀ خود یا دیگران)یاد می دادند و از این طریق بود که بعضی از آن ها،مانند جابر جعفی را به جنون نسبت می دادند؛در این علم برای اشخاص عادی در زمان امام سجّاد علیه السّلام روی مصالحی بسته شد تا زمان امام«قائم علیه السّلام»که دوباره باب این علم به وسیلۀ آن حضرت به آن هایی که صلاح می دانند،باز شود و تعلیم گردد.

1-اصبغ بن نباته گوید که امیر المؤمنین علیه السّلام وقتی که کسی در برابرش می ایستاد می فرمود:ای فلانی!هرچه برایت می خواهی آماده کن؛چون تو در فلان روز و

ص:185

ساعت مریض می شوی و علّت مرضت هم این است و در فلان ماه،روز و ساعت خواهی مرد.

2-سعد بن طریف گوید:این کلام را به امام باقر علیه السّلام گفتم،فرمود:بلی!این طوری بود.

گفتم:فدایت شوم!شما چرا به ما نمی گویی تا مهیا شویم؟!

فرمود:«هذا باب أغلق الجواب فیه علیّ بن الحسین حتی یقوم قائمنا؛این دری است که علی بن حسین علیهما السّلام آن در را بست تا روزی که«قائم علیه السّلام»ما قیام کند.»

حضرت«مهدی موعود علیه السّلام»مکرّر به نایبان خاص یا به بعضی از دوستان قمی و غیرقمی خود،تاریخ وفاتشان را اطّلاع داده است.

19*دانش های رمزی روی شمشیرها

1-ابان گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«علیهم السیوف مکتوب علی کلّ سیف کلمة تفتح ألف کلمة؛ (1)و به هر شمشیر کلمه ای نوشته شده،از آن کلمه هزار کلمه گشوده می شود.»

2-در روایت دیگر آمده است:«مکتوب علیها ألف کلمة کل کلمة مفتاح ألف کلمة؛ (2)بر آن شمشیرها هزار کلمه نوشته و هر کلمه کلید هزار کلمه است!»

3-فرمود:بر شمشیر هریک کلمه ای است که هزار کلمه از وی گشوده می شود. (3)

آن شمشیرها که از سوی خداوند به آن ها تحویل می گردد،آیا روی آن ها، برنامه ها و تکالیف و سرگذشت ها و علوم و دانش های خاص برای آنان نوشته شده

ص:186


1- 1) -کمال الدّین:387/2؛ [1]غیبت نعمانی:ص 169؛بحار الأنوار:286/52 ب 26 ح 19 از کمال الدّین و بحار الأنوار:369/52 ب 27 ح 155 از غیبت نعمانی با تغییر کمی.
2- 2) -غیبت نعمانی:ص 169. [2]
3- 3) -غیبت نعمانی:ص 214؛بحار الأنوار:286/52 ب 26 ح 19؛معجم أحادیث امام المهدی:11/4 ح 1090.

یا دانش فرمول ها و رمزها و اسرار نهفته است؟!(که فقط خود او می داند).

20*علم به اسرار خانواده ها

1-امام حسین علیه السّلام فرمود:«ثمّ إنّ اللّه لیهب لشیعتنا کرامة لا یخفی علیهم شیء فی الأرض و ما کان فیها حتی إنّ الرجل منهم یرید أن یعلم علم أهل بیته فیخبرهم بعلم ما یعملون؛ (1)سپس خداوند به شیعیان ما کرامتی می نماید که به آن ها چیزی در زمین و هر چه در آن است مخفی نمی ماند،حتی مردی از آن ها اگر بخواهد از جریان های درونی خانوادۀ خود خبردار شود،به آن ها هر کاری را که می کنند خبر می دهد(از کرده های آنان مطّلع می شوند).»

21*حضور امام در تمام بلاد

در روایات زیاد برای تقریب ذهن و تفهیم مطالبی که برای اهل آن زمان قابل فهم نبود،کلمات و تعبیرهایی بیان شده است که در ذهن آن ها جا بگیرد و برای آیندگان نقل کنند تا گذشت زمان پرده از روی اسرار آن بردارد و به حقیقت بپیوندد،مثلا از فضاپیماها و وسایل کیهان نورد با عبارت اسباب سماوات و ابر غرّش کنان و سخت و...بیان می فرمودند.

در این جا نیز مرکبی را که امام علیه السّلام سوار می شود با توصیف ابلق و ادهم که میان دو چشمش سفیدی است و اسبش را حرکت می دهد،همه بلاد او را می بینند و چیزی می پوشد که قالب بدنش می شود و حرکتی می کند که اهل همۀ شهرها او را مشاهده می کنند و امثال این تعبیرها می خواهد چه چیزی را به ما و انسان های پیش از ما و بشریت بعد از ما بفهماند.

این مرکب سواری امام از چه جنسی خواهد بود و چگونه ترکیب می شود که با یک حرکت تمامی مردم دنیا او را خواهند دید و آن زره یا پوشاک چیست که با

ص:187


1- 1) -بحار الأنوار: [1]61/53 ب 29 ح 52 از الخرایج.

پوشیدن آن،آن همه نیرو و تحولات پیش می آید؟!

خیلی دقت می خواهد که برای فهم این گونه روایت ها از چه منبع و تکنیکی استفاده کنیم و با پیشرفت علوم تطبیق نموده و معنا نماییم وگرنه آن تعبیرهای عجیب و غریب چه لزومی داشت،آن هم برای زمانی که تمام علوم 27 حرف در روی زمین پیاده خواهد شد و دانش روز تمام فرمول های پنهانی را تفسیر و آشکار خواهد ساخت!

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یرکب فرسا له أدهم أبلق بین عینیه شمراخ فینتفض انتفاضة لا یبقی أهل بلد إلاّ و هم یرونه أنّه معهم...؛ (1)به مرکب سیاه و سفید که میان دو چشمش سفیدی هست سوار می شود،پس حرکتی می کند که اهل شهری نمی ماند، مگر این که او را می بینند که با آن هاست.»

2-ابان بن تغلب گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«کأنّی أنظر[إلی]القائم علی ظهر نجف[فإذا استوی علی ظهر النجف]رکب فرسا أدهم أبلق بین عینیه شمراخ ثمّ ینتفض به فرسه فلا یبقی أهل بلدة إلاّ و هم یظنون أنّه معهم فی بلادهم...؛ (2)گویی«قائم علیه السّلام»را می بینم که چون بر پشت نجف برسد،زره سفید رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را بپوشد و بدن او به آن زره قالب آید،به طوری که تمام بدن را فرابگیرد.پس جامه ای از حریر بهشتی آن زره را می پوشاند و اسب سیاه و سفیدی که او راست و در میان دو چشمش سفیدی است سوار می شود و با آن اسب چنان گردش کند که اهل هیچ شهری نمی ماند،مگر این که می بینند حضرت با آن هاست و در شهر آن ها و پرچم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را می گشاید که عمودش از عمودهای عرش خداست و بقیّه اش نصرت خداست.»

3-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه امور به صاحب این امر منتهی شود،خداوند برای او هر پستی را بلند و هر بلند را پست کند تا این که دنیا در نزد او به منزلۀ کف دست او باشد،پس کدام یک از شما اگر در کف دست او مویی باشد،او را نمی بیند. (3)

ص:188


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 166؛ [1]أدهم الأسود و أبلق الّذی فیه سواد و بیاض و شمراخ غرّة الفرس یا رأس الجبل.
2- 2) -همان مدرک:ص 166؛ [2]بحار الأنوار: [3]328/52 ب 27 ح 48 از کمال الدّین. [4]
3- 3) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:56/4 ح 1129 کمال الدین:674/2 ب 58 ح 29 بحار الانوار ج /52 [5]
22*رادیو و تلویزیون

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«یغیب فلا تراه عین حتی یراه کلّ أحد و کلّ عین؛ (1)غایب می شود و چشمی او را نمی بیند تا(روزی که ظهور نماید و)همه مردم و همۀ چشم ها او را ببیند.»

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«یطلع علیکم کما تطلع الشمس أین ما تکونون فإیّاکم و الشکّ و الارتیاب أنفو عن أنفسکم الشکوک و قد حذّرتکم فاحذروا؛ (2)به شما طلوع می کند،مانند طلوع خورشید،در هرجا که باشید،مبادا شک و ریب را به خود راه دهید، شک را از خودتان دور سازید و همین قدر شما را(از شک)برحذر داشتم،پس حذر کنید!»

حضرت آن همه تأکید دارد که شک نکنند؛چون آن زمان تفهیم این که یک نفر مانند خورشید در همه جا دیده شود مشکل بود،اما در این زمان و زمان های آینده، پرده از روی این شک ها برداشته و برای بشریّت این راه دشوار هموار شده و می شود؛چون به طور عیان در دنیا یک فرد معمولی دیده می شود و این مسایل از مطالب پیش پاافتاده قرار گرفته است و ماهواره ها و تلویزیون ها و سایر رسانه های گروهی این مشکلات را حلّ کرده است.

با جمع بندی روایت های گذشته با روایات فصل«ارتباطات»در بخش اجتماعی این کتاب؛مانند«لا یبقی أهل بلد إلاّ و هم یرون أنّه معهم؛نمی ماند اهل شهری،مگر این که او را می بینند که با آن هاست»و«لا یکون بینهم و بین القائم برید؛در میان آن ها و قائم علیه السّلام قاصدی نخواهد بود»و«یکلّمهم فیسمعونه و ینظرون إلیه و هو فی مکانه؛با آن ها حرف می زند،پس سخن او را می شنوند و به او نگاه می کنند،درحالی که او در جای خودش است»احراز می شود که در آن عصر:

ص:189


1- 1) -الزام النّاصب:ص 215 [1]؛بحار الأنوار:6/53 ب 1 ح 1؛بشارة الإسلام:ص 267.
2- 2) -بشارة الإسلام:ص 153 از غیبت نعمانی؛یوم الخلاص:ص 265.

1-پیشرفته ترین وسایل ارتباط جمعی.

2-قوی ترین رسانه های گروهی.

3-بهترین تراشه ها و ابزار رایانه ای از قبیل ایمیل و اینترنت و....

4-کامل ترین ماهواره های مخابراتی علاوه بر تکنیک های جدید گوناگون(رادیو تلویزیون)در اختیار مردم قرار خواهد گرفت،یا اشاره بر طیّ الارض و نیروی عالم گیر فوق مدرن آن روز دلالت دارد که معنا کردن آن با گذشت زمان پیش خواهد آمد که کشف فرمول های پیچیدۀ آن ها قدرت علمی زیاد می طلبد.

23*همۀ زبان ها را می داند

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«إنّ اللّه-عزّ و جلّ-أبان حجّته من سائر خلقه:و أعطاه معرفة کلّ شیء فهو یعرف اللغات و الأنساب و الحوادث و لو لا ذلک لم یکن بین الحجّة و المحجوج فرق؛ (1)خداوند حجّتش را از سایر خلقش جدا ساخته(امتیازات بی شمار برای آن ها قایل شده است)و به او شناختن همۀ اشیا را عطا فرموده است،پس او تمامی لغت ها و نسب ها و حوادث را می شناسد و اگر این گونه نبود،میان حجّت و کسی برای او حجّت آورده شد فرقی نمی شد.»

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«الإمام یسئل فیجیب و إن سکت عنه ابتدأ و یخبر ما فی غد یکلّم الناس بکلّ لسان...؛ (2)از امام پرسیده می شود و پاسخ می گوید:اگر از او ساکت شوند،او به سخن گفتن آغاز می کند و فردا چه می شود را خبر می دهد با مردم با هر

ص:190


1- 1) -ارشاد:ص 323-322؛ [1]مناقب آل ابی طالب:ص 529؛ [2]یوم الخلاص:ص 337 در پاورقی این کتاب چنین می نویسد؛در صفحۀ 6 الزام النّاصب:می گوید:شنیده شد امام صادق علیه السّلام در سجودی با زبان عبرانی ترتیل می کرد سخنانی را که»الیاس»پیغمبر علیه السّلام آن را تلاوت می نمود!و در 105 می گوید:امام حسن عسکری علیه السّلام با طفل خود حجّت«قائم»روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء،با لغتی گفتگو می کردند که حتّی همنشین و دوستش علیّ بن مهزیار نمی فهمید و در کتاب اختصاص:ص 292 می نویسد که امام موسی کاظم علیه السّلام انجیل را مانند حضرت مسیح علیه السّلام با همان لغت تلاوت می نمود و همچنین امام باقر علیه السّلام دعاهای إیلیا را با عبرانی می خواند.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 471؛الزام النّاصب:ص 26؛البیان:ص 84 با عبارت دیگر؛یوم الخلاص:ص 337.

زبانی حرف می زند.»

24*اعمال عباد زیرنظر اوست

1-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«و ینصب له عمود من نور من الأرض إلی السماء یری فیه أعمال العباد...؛ (1)و برای او اسطوانه ای از نور نصب می شود از زمین تا آسمان،تمام اعمال بندگان در آن منعکس و همۀ آن ها را خواهد دید.»

2-امام صادق علیه السّلام:«ألا إنّ الإمام لیسمع من بطن أمّه فإذا ولد خطّ بین کتفی ه وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ فإذا صار الأمر إلیه(أی الولایة علی الناس بعد أبیه)جعل اللّه له عمودا من نور یبصر به ما یعمل أهل کلّ بلدة؛ (2)آگاه باش! همانا امام در بطن مادر می شنود،پس هنگامی که متولد شد،میان دو کتفش نوشته می شود(کلمۀ خداوند تو به پایان رسید با صدق و عدل کلمات او را تغییردهنده ای نیست و اوست شنونده و داننده)پس زمانی که امر ولایت و امامت به او تفویض گردید، خداوند برای او عمودی از نور قرار می دهد که اعمال شهرها را به او نشان می دهد!»

3-در تفسیر آیۀ مبارکۀ وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ فرمود:

«أی الأئمّة واحدا بعد واحدا یرون أعمال الأولیاء و الأعداء!؛ (3)(بگو هر کاری می خواهید بکنید،به زودی خداوند و رسولش و مؤمنان اعمالتان را خواهند دید)منظور همۀ امامان پشت سرهم است که اعمال دوستان و دشمنان را خواهند دید.»

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:«لیس یغیب عنّا مؤمن فی شرق الأرض و لا فی غربها...؛ (4)از ما مؤمنی در شرق و غرب عالم پنهان نمانده(پوشیده مخفی نمی شود).»

کوچکترین اعمال بندگان از دوربین ها و ماهواره های تمام عیار دولت او،مخفی

ص:191


1- 1) -الزام النّاصب:ص 10؛ [1]یوم الخلاص:ص 336.
2- 2) -انعام:115؛ [2]اصول کافی:220/1-219؛ [3]با تفاصیل زباد و ص 387؛ینابیع المودة:125/3؛ [4]با اضافۀ «ینظر فیه الخلائق و أعمالهم و سرائرهم»؛مثیر الأحزان:297؛عیون أخبار الرّضاء:169/1.
3- 3) -التوبة:105؛اصول کافی:220/1-219؛با تفصیل؛الزام النّاصب:ص 10؛یوم الخلاص:ص 337.
4- 4) -الزام النّاصب:ص 6؛ [5]یوم الخلاص:ص 337.

نمانده و همه عمل های ریز و درشت انسان ها،به تصویر کشیده می شود.

25*زمین در نظر او،مانند گردو است

امام باقر علیه السّلام فرمود:«إنّ الدنیا لتمثّل للامام مثل فلقة الجوز فلا یعزب عنه منها شیء و إنّه لیتناولها من أطرافها کما یتناول أحدکم من فوق مائدته ما یشاء؛ (1)همانا دنیا برای امام «قائم علیه السّلام»به اندازۀ گردو جلوه می کند،پس از نظر او هیچ چیز مخفی نمی ماند و به اطراف زمین دسترسی دارد،مانند دسترسی یکی از شما به سفرۀ خود،هرگونه که دل بخواه اوست.»

26*زوایای زمین و آسمان زیرنظر اوست

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:«و اللّه إنّی لأعلم ما فی السموات و ما فی الأرض و ما فی الجنّة و ما فی النار و ما کان و ما یکون إلی أن تقوم الساعة أعلمه من کتاب اللّه أنظر إلیه کذا(ثمّ بسط کفیه)ثم تلا:و نزّلنا علیک القرآن تبیانا لکلّ شیء؛ (2)به خدا قسم!البتّه من می دانم هرچه در آسمان ها و زمین و در بهشت و جهنّم هست و هر آن چه تا قیامت خواهد آمد، آن ها را از کتاب خدا می دانم،به آن می نگرم این گونه(سپس دو دستش را به زمین پهن کرد)و سپس این آیه را تلاوت نمود«و قرآن را به تو نازل کردیم بیان کنندۀ همه چیز است.»

2-امام باقر علیه السّلام فرمود:«السموات و الأرض عند الإمام کیده من راحته یعرف ظاهرها من باطنها و یعلم برّها و فاجرها؛ (3)آسمان ها و زمین نزد امام،مانند کف دست اوست.

ظاهرش را از باطنش می شناسد و بدکاران را از نیکوکاران تشخیص می دهد.»

3-هم چنین امام باقر علیه السّلام فرمود:«و اللّه إنّی لأعلم کتاب اللّه من أوّله إلی آخره کأنّه فی کفی فیه خبر السماء و خبر الأرض و خبر ما کان و ما هو کائن قال اللّه-عزّ و جلّ-: وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ

ص:192


1- 1) -الاختصاص:ص 217؛یوم الخلاص:ص 323 از آن.
2- 2) -الزام النّاصب:ص 6؛و ص 7 [1] از امام صادق علیه السّلام؛یوم الخلاص:ص 327 از آن.
3- 3) -الزام النّاصب:ص 11؛ [2]یوم الخلاص:ص 232 از آن.

اَلْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ ؛ (1)به خدا قسم من کتاب خدا را از اوّل تا آخرش می دانم،گویا در کف دستم می باشد،در آن است خبر آسمان و خبر زمین و آن چه گذشته و آن چه که خواهد آمد،خداوند-عزّ و جلّ-فرموده است«و قرآن را به تو نازل کردیم بیان کنندۀ همه چیز است.»

27*برای او پستی و بلندی نخواهد بود

مفضّل بن عمر از ابی بصیر روایت می کند که امام صادق علیه السّلام فرمود:«إنّه إذا تناهت الأمور إلی صاحب هذا الأمر رفع اللّه تبارک و تعالی له کل منخفض من الأرض وخفض له کلّ مرتفع حتی تکون الدنیا عنده بمنزلة راحته فأیّکم لو کانت فی راحته شعرة لم یبصرها؛ (2)همانا زمانی که کارها به صاحب این امر منتهی شود(کارها را او به دست گیرد)خدای تبارک و تعالی برای او هر پستی را بلند و هر بلندی را پست خواهد کرد تا این که دنیا نزد او،مانند کف دستش خواهد بود،کدام یک از شما اگر مویی در کف دستش باشد آن را نمی بیند.»

آن هایی که اهل فنّ و متخصّص دانش های جدید هستند،می دانند که پستی و بلندی زمین در خیلی از رسانه ها و وسایل مخابراتی و ارتباطات و...اثر کلیدی دارد،در زمان«قائم علیه السّلام»این مسایل به گونه ای حل می شود که دیگر کوچک ترین مشکلی باقی نمی ماند،به خصوص از نظر رسانه ای ماهواره های مخابراتی و اطّلاعاتی و نظامی و...به طوری دقیق خواهد بود که کوچک ترین حرکتی به اندازۀ سر مویی از آن ها پنهان نمی ماند.

این دستگاه ها با پیشرفته ترین و مجهّزترین نوع خود زیرنظر مستقیم امام علیه السّلام قرار می گیرد که در زبان روایات به سینی یا مجموعه ای تشبیه شده است که در جلوی همۀ امامان گذاشته شده باشد.در این روایت به ظریف تر و کوچک تر از آن،یعنی به

ص:193


1- 1) -النحل:89؛ [1]اصول کافی:229/1؛ [2]ینابیع المودة:149/3 [3] با تفصیل؛الزام النّاصب: [4]ص 6 از امام صادق علیه السّلام با نصّ های متعدد؛یوم الخلاص:ص 327 از آن ها.
2- 2) -بحار الأنوار: [5]328/52 ب 27 ح 46 از کمال الدّین؛ [6]بشارة الإسلام:ص 243؛ [7]یوم الخلاص:ص 325.

«کف دست»تشبیه شده و گویای آن است که حضرت به تمامی زوایا و گوشه های پنهان و آشکار مناطق کلّ کرۀ زمین با اشعّه های حرارتی«مادون قرمز»و فوق آن شب و روز نظارت مستقیم خواهد داشت.

در این زمینه سخن زیاد است و بیرون از تخصّص ما،در نهایت تفسیر و توضیح این روایت و امثال آن را که در بین این کتاب و کتاب های مفصّل روایی کم نیست که آن را به متخصصین فنّ و دانشمندان مربوطه واگذار می کنیم.(در بخش اجتماعی به فصل اطّلاعات و ارتباطات و فصل«همواری زمین»با توضیح دیگر مراجعه شود)

28*هماهنگی لباس ها با رنگ و اندازۀ دلخواه!

بعضی از جریان های محیّر العقول زمان«دولت حق»با صرف نظر از رد و یا قبول این گونه روایات یا به حساب پیشرفت های علم و دانش و کشف اسرار و راز و رمز آفریده ها و اختراعات و صنایع بگذاریم و یا صورت اعجاز به آن دهیم،از جملۀ آن ها روایت ذیل است که در حال حاضر صحّت آن مورد شک و تردید است،اما تا آن زمان ممکن است از مسایل پیش پاافتاده باشد،مانند هزاران اختراعات و تکنیک های فعلی که برای انسان های صد سال پیش قابل قبول نبود،ولی گذر زمان به صورت کارهای معمولی درآورده است که باز به سرعت پیش می رود.

مفضّل بن عمر جعفی گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«و عاش الرجل فی زمانه ألف سنة یولد له فی کلّ سنة غلام لا یولد له جاریة یکسوه الثوب فیطول علیه کلّما طال و یکون (و یتلوّن)علیه أیّ لون شاء؛ (1)در زمان او مرد هزار سال زندگی می کند،در هر سال پسری متولّد می شود بدون دختر،به او لباس می پوشاند و هرچه قد بکشد برایش بلند می شود و رنگش نیز به رنگ دلخواه درآید.» (2)

ص:194


1- 1) -معجم احادیث الامام المهدی:380/5؛ [1]تفسیر عیاشی:235/2؛دلائل الإمامة:ص 240 و 260 ح 1816؛ [2]المحجة:ص 324؛و [3]با طریق دیگر نی روایت کرده است؛ارشاد مفید:باب 40 باب 3؛بحار الأنوار:/52 337 ب 27 ح 77 از ارشاد.
2- 2) -مطالب مناسب این بخش در بخش«اجتماعی»فصل های(اطّلاعات)و(ارتباطات)مراجعه نمایید. ج 3 بخش آموزشی،ص 56 آخر بخش بعد از شماره 27.
29*سخن گفتن نوک تازیانه و بند نعلین

پیشرفت علم و دانش در عصر قائم علیه السّلام به جایی خواهد رسید که همۀ کارها با فرمول ها و تکنیک های علمی انجام می گیرد،به طوری که حتی حیوانات و نوک تازیانه و بند نعلین و ران هر انسان با خود آدمی صحبت خواهد کرد و این مسأله هنوز روشن نشده است که برای این گونه سخن گفتن ها از دانش ها و اختراعات جدید استفاده خواهد شد و از نوآوری های علمی در این گونه وسایل تعبیه شده و بهره برداری می شود یا کنایات و استعاره هایی است که در این گونه اخبار و احادیث به کار برده شده است؟!

در تفسیر درّ المنثور آمده است:در روایت ابن ابی شیبه و احمد که حاکم نیز صحّت آن را تأیید کرده است،از ابی سعید خدری نقل شده است که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و الّذی نفسی بیده لا تقوم الساعة حتی تکلّم السباع الإنسان و حتی تکلّم الرجل عذبة سوطه و شراک نعله و یخبره فخذه بما أحدث أهله من بعده؛ (1)قسم به کسی که جانم در قبضه قدرت اوست!قیامت برپا نمی شود،مگر آن که(در همین دنیا)درندگان با انسان ها صحبت می کنند و نیز نوک تازیانه و بند نعلین با انسان حرف می زند و ران انسان از آن چه اهل او بعد از او انجام داده اند،به انسان خبر می دهد!»

تربیتی و پرورشی

30*رشد و کمال عقل مردم

تربیت یکی از ابزارهای مؤثر در پرورش موجودات ذی روح است،به وسیلۀ تربیت می توان فرد موردنظر را به سیرت و صورت دلخواه درآورد،حتی نژادهای مختلف حیوانات در اثر تربیت انسان ها به هر رنگ و شکلی درمی آیند ورزش

ص:195


1- 1) -درّ المنثور:56/6؛ [1]موعود ادیان:ص 234 [2] بنقل از آن.

می کنند اهلی می شوند و می نویسند و....

هم چنین انسان ها در نتیجۀ تربیت های صحیح یا به سوی کمال ارتقا می یابند و یا در اثر سوء تربیت رو به انحطاط می روند،کامل می شوند یا ناقص از آب در می آیند.

یک فرد دور از اجتماع،در اثر تربیت صحیح،انسان کامل و دوست داشتنی و فهیم و دانشمند ساخته و پرداخته می شود و به عکس شخصی در داخل شهرها به سبب تربیت نادرست و غیراصولی و انحراف به فرد بحران زا و انگل و مخلّ آسایش جامعه تبدیل می شود،پس تربیت در روح و روان انسان ها اثر مثبت و یا منفی مستقیم دارد.

عوامل مؤثّر در تربیت سه چیز است:

الف:خانه و خانواده:کودکی که در خانه ای دیده به جهان گشود،با محیط خانه و افراد آن مأنوس شده و از رفتار و گفتار و کردارهای آن خانواده سرمشق گرفته و با شرایط آن محیط بزرگ خواهد شد.

ب:محیط مدرسه و محل تعلیم و آموزش:نوجوانی که قدم به کلاس مدرسه گذاشت،معلوم نمی شود که از او انسان کامل ساخته می شود،یا مانند بچه های زمان معاویه در شام،مولای متّقیان علی علیه السّلام را تارک الصّلوة و بی نماز صدا می زدند، خواهند بود.

ج:محیط جامعه:جامعه ای که انسان در آن زندگی می کند،در پروراندن روح و جسم آن ها اثر وافر خواهد داشت و به هر سوی آن جامعه چشم بچرخاند از افراد موجود متأثّر و با آن ها همرنگ خواهد شد.

پس این سه عامل و عوامل دیگر است که انسان ها را خوب یا بد و سالم یا ناسالم می پروراند.

در عصر امامت چون عوامل سه گانۀ فوق،تربیت ها به نحو احسن و طبق برنامه های صحیح آسمانی صورت می گیرد،انسان ها از هر جهت رشد عقلی و روحی و جسمی صحیح پیدا کرده و شایستگی واقعی خود را پیدا خواهند کرد و

ص:196

برای هرگونه ترقّی و تعالی آمادگی خواهند داشت.

بدین گونه است که انسان های قابل اعتماد و اطمینان به بار خواهند آمد، چنان که احادیث به ما می گوید«حتی زن ها در خانه ها لیاقت قضاوت از کتاب خدا و سنّت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پیدا خواهند کرد».

1-در فصل های متعدد این کتاب به مناسبت های مختلف کرارا از امامان علیهم السّلام نقل گردیده که برای حکّام ایالات و ولایات،و قضات و امرای ارتش و رجال کشور را اعزام یا منصوب می فرمایند،دستور خاصّ«عهدک فی کفک)فی کنفک)..» (1)

2-یا دستی به شانه و سینه های آنان می کشد،پس در هیچ حکمی و قضایی عاجز نمانند. (2)همه اینها نشان از ظرفیت کامل و لیاقت آنها می باشد.

3-ابو خالد گوید:که امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا قام قائمنا وضع اللّه یده علی رؤوس العباد فجمع بها(به)عقولهم و کملت(و أکمل)به أحلامهم(أخلاقهم)؛ (3)هرگاه«قائم علیه السّلام»ما قیام کند،خداوند دست(قدرت)خود را بر سر بندگان می گذارد،با آن کار عقل آن ها را جمع و اجسامشان(اخلاقشان)را کامل می گرداند.»

4-ابی ربیع شامی گوید:که شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود:«إنّ قائمنا إذا قام مدّ اللّه لشیعتنا فی أسماعهم و أبصارهم حتی(لا)یکون بینهم و بین القائم برید (4)یکلّمهم فیسمعونه و ینظرون إلیه و هو فی مکانه؛ (5)همانا زمانی که«قائم علیه السّلام»ما قیام کرد،خداوند به گوش ها و چشمان شیعیان ما مدد کند(یاری نماید که قدرت شنوایی و بینایی آنان به صورتی درآید که بدون واسطه)با آن ها(در هرجای دنیا باشند)حرف می زند و آن ها

ص:197


1- 1) -غیبت نعمانی:219 اثباة الهداة:573/3 ب 32 ف 42 ح 712 الزام النّاصب:287/2 بحار الأنوار:365/52 ب 27 ح 144.
2- 2) -بحار الأنوار:345/52 ب 27 ح 91 مجم احادیث الإمام المهدی:29/5 ح 1453.
3- 3) -کمال الدّین:ص 675؛ [1]غیبت نعمانی:ص 4؛ [2]بحار الأنوار:336/52 ب 27 ح 71 [3] بنقل از الخرایج و 328؛ منتخب الأثر:ص 607 ف 7 ب 12 ح 1 [4]بنقل از اصول کافی؛ [5]معجم الملاحم و الفتن:9/4 معجم أحادیث الإمام المهدی:325/3؛ [6]بشارة الإسلام:ص 254 و 239؛ [7]الزام النّاصب:ص 139 در آن معنا.
4- 4) -برید به معنای پیک و پست است.
5- 5) بحار الأنوار:336/52 ب 27 ح 72 [8] روضة الکافی:ص 241.

سخن او را می شنوند و او را می بینند،درحالی که او در جای خود قرار دارد.»

و روایاتی از این قبیل گویای این است که در آن زمان،مسؤلین کشور،برای تصدی پست های محوله،شایستگی کامل و در قبول و اجرای مأموریت خود، آمادگی فوق العاده خواهند داشت.

31*رفع موانع رشد و کمال

در پرتوی ارشاد و هدایت و به موازات آموزشی امام«مهدی علیه السّلام»در زیر عنایت او مغزها در مسیر کمال قرار می گیرد و اندیشه ها شکوفا می گردد و تمام کوته بینی ها و تنگ نظری ها و افکار پست و کوتاه که سرچشمۀ بسیاری از تضادها و تزاحم ها و برخوردهای خشونت آمیز اجتماعی است،برطرف می شود.مردمی بلندنظر با افکار باز،سینۀ گشاده،همّتی والا و بینش وسیع پرورش می یابند که بسیاری از مشکلات اجتماعی را در روح خود حل می کنند و جهانی پر از صلح و صفا می سازند.(امروز نیز هرگونه اصلاح اجتماعی در هر مقیاس،بستگی به این دگرگونی فکری و انقلاب روحی دارد).

وسایل ترقی و تعالی و ابزار کمال روحی و جسمی،معنوی مادی،در اختیار همگان قرار می گیرد و همه گونه اسباب رشد و کمال برای عامه مردم فراهم می شود هیچ گونه موانعی سر راهشان قرار نخواهد گرفت.

بخل،کینه،حسد،بدخواهی،بدرفتاری،دوبهم زنی،خیانت،بالأخرة تمام رذایل اخلاقی،از جامعه آن روز،رخت بربسته و جای خود را به سخاوت و گشاده دستی،دوستی،محبت،خیرخواهی،و اصلاح،خلاصه به کمالات و فضایل اخلاقی خواهد داد.

در نتیجه هرکس از این صفات کمال فاصله گرفته و به صفات شیطانی،نزدیک شود مخصوصا در ارادتمندی و دوستی اهل بیت و خاندان وحی،کوتاه بیاید،در وحله اول موعظه و نصیحت و ارشاد و راهنمائی می شوند،در صورت امتناع قلع و قمع خواهند شد.

ص:198

1-در فصل قبل گذشت که امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم و أکمل به أخلاقهم؛ (1)چون«قائم علیه السّلام»ما قیام کند،دستش را بر سر بندگان می گذارد و عقول آن ها را متمرکز ساخته و اخلاقشان را به کمال می رساند.»

و روایات دیگر در این زمینه روشن می کند که در پرتو عنایات و ارشادات حضرت«مهدی علیه السّلام»مغزها و اندیشه ها شکوفا می شود و بدین وسیله تمام تنگ نظری ها و رذایل اخلاقی که منشأ بسیاری از درگیری های اجتماعی است،از بین می رود.در دولت«مهدی علیه السّلام»به همه مردم حکمت و علم می آموزند.

2-امام باقر علیه السّلام فرمود:اگر نبود لطف الهی که شامل حال آن ها خواهد شد سرکش و از حدود خود تجاوز می کردند. (2)

3-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«إذا خرج المهدیّ ألقی اللّه الغنی فی قلوب العباد؛ (3)زمانی که«مهدی علیه السّلام»قیام کند،خداوند در قلب بندگان بی نیازی افکند.»

4-امام علی علیه السّلام فرمود:«لو قام قائمنا...لذهب الشحناء من قلوب العباد؛ (4)اگر «قائم علیه السّلام»ما قیام کند...کینه ها از سینه های مردم بیرون رود.»

5-در حدیثی دیگر آمده است که امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا قام القائم عرض الإیمان علی کلّ ناصب فإن دخل فیه بحقیقته و إلاّ ضرب عنقه؛ (5)چون«قائم علیه السّلام»قیام کند،ایمان را بر هر ناصبی(دشمن اهل بیت علیهم السّلام)عرضه کند،اگر به راستی آن را بپذیرد،از او می گذرد وگرنه گردنش را می زند.»

6-هم چنین حدیثی دیگر از امام باقر علیه السّلام است که فرمود:«یدعون الناس إلی

ص:199


1- 1) -بحار الأنوار: [1]336/52 ب 27 ح 71 از الخرائج؛منتخب الاثر ص 482 و [2]کمال الدین ج 2 ص 675 [3]بحار ج 52 ص 338 [4] به جای اخلاقهم احلامهم آمده است اصول کافی ج 1 ص 25 [5] اذا قام قائمنا وضع اللّه یده علی رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت بها احلامهم.
2- 2) -«...و لو لا ما یدرکهم من السّعادة لبغوا.»بحار الأنوار:345/52 ب 27 [6] ضمن ح 91؛از تفسیر عیاشی.
3- 3) -الملاحم و الفتن ص 71؛ [7]بحار الأنوار:91/52.
4- 4) -بحار الأنوار:316/52 ب 27 [8] ح 11 از خصال؛منتخب الاثر ص 473. [9]
5- 5) -بشارة الاسلام:ص 239 و 261 [10]روزگار رهایی ص 629. [11]

الکتاب و سنّة نبیّه و الولایة لعلیّ بن أبی طالب و البراءة من عدوّه؛ (1)او مردم را به سوی کتاب خدا و سنّت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام و بیزاری از دشمنان او دعوت می کند.»

7-رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«سنّته سنّتی یقیم الناس علی ملّتی و شریعتی و یدعوهم إلی کتاب ربّی عزّ و جلّ؛ (2)سیرت و سنّت او سیرت و سنّت من است؛مردم را بر دین و آیین من وادار می سازد و آنان را به کتاب پروردگارم فرامی خواند.»

8-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«و یهلک الأشرار و یبقی الأخیار و لا یبقی من یبغض أهل البیت؛ (3)شرارت پیشه ها را هلاک می نماید و نیکان را باقی می گذارد و کینه توزان به اهل بیت را نابود سازد.»

9-هم چنین در فراز دیگر دربارۀ حضرت«مهدی موعود»علیه السّلام امام باقر علیه السّلام فرمود:

«و لا یترک بدعة إلاّ أزالها و لا سنّة إلاّ أقامها؛ (4)تمامی بیعت ها را از بین می برد و همۀ سنّت ها را برپا می دارد.»

32*آزادی فکری

در زندگی دنیوی و مادی تنها چیزی که انسان ها را به اسارت و درماندگی می کشد،نیازها و احتیاجات است.وقتی که انسان به چیزی نیاز داشت،فکرش و ذهنش به سوی او مشغول خواهد شد و این اشتغالات فکری سبب اسارت کشیده شدن او خواهد بود.

مثلا کسی برای استراحت خود و افراد تحت تکفّلش به مسکن احتیاج دارد؛این نیاز،فکر او را برای تأمین و کیفیت تأمین آن مشغول می سازد که هزینۀ آن را چگونه مهیا سازد و وام خود را از کجا تهیه کند و به چه صورتی به دست آورد و پس از

ص:200


1- 1) -الزام الناصب ص 177. [1]
2- 2) -کمال الدین:ج 2 ص 411؛ [2]تاریخ عصر غیبت ص 427. [3]
3- 3) -عقد الدرر:باب 7 ص 211 چاپ جمکران. [4]
4- 4) -همان مدرک:ص 224 باب 9؛ [5]بحار الأنوار:339/52؛ [6]معجم أحادیث الإمام المهدی:124/3. [7]

تأمین هزینه،چگونه جواز شهرداری،مهندس،معمار،بنّا،کارگر و ده ها گونه مصالح و...را تهیه و تنظیم نماید.

اگر نیازمند دکتر باشد،به کدام پزشک متخصص مراجعه نماید و دارو و درمان از کجا تهیه کند و هزینه های آن را چگونه پرداخت کند و در صورت احتیاج به سواد خواندن و نوشتن تا مقاطع دانشگاهی یا مراحل بالاتر داشته باشد،فکرش مشغول است که از کجا و از چه استادی بهره گیرد و چه سان از عهدۀ امتحان ها برآید و بعد از آن در مورد اشتغال به کار در وزارتخانه و اداره و...می اندیشد که چگونه وارد عمل شود تا بهرۀ خوبی ببرد و صدها مثال دیگر.

همۀ این نیازها،مشغول کنندۀ افکار و پرت کنندۀ حواس و به اسارت کشیدن انسان هاست،به طوری که دیگر وقتی برای آزادی فکری و حتی عبودیّت و بندگی خداپسندانه نخواهد داشت،می اندیشد و فکر می کند که عمر گرانمایه اش برای تأمین وسایل و رفع این نیازها،چگونه به هدر می رود و خواهد رفت و دیگر مجالی برای فکر آزاد و اندیشیدن درست و شکوفایی استعدادها نخواهد ماند.

بدین جهت در دولت و سلطنت امام«مهدی علیه السّلام»از نخستین برنامه هایی که پیاده خواهد شد،اقدام به رفع نیازها و گرفتاری ها،به خصوص نیازهای مادّی انسان ها خواهد بود،به گونه ای که حتی مردم،جائی و محلّ مصرفی برای هزینه کردن پولشان پیدا نخواهند کرد،چون هر ماه دوبار حقوق پرداخت و پول های دولتی و درآمدهای حکومتی در جاهای مشخص انبار شده و درهایش در طول سال به روی همه باز خواهد بود و اعلان می شود که عموم مردم در برداشت نقدینگی و جنس ها آزاد می باشند.

وقتی که انسان از هر جهت تأمین و گرفتاری هایش برطرف شد،دیگر لزومی به انباشتن ثروت و یا تلاش فراگیر در به دست آوردن آن نخواهد داشت.

می خواهد چه کند؟!در جایی که هنگام نیاز،پول و اجناس فراوان در اختیار دارد و هیچ مانعی ندارد و تمامی نیازهایش تأمین گردیده،چرا خود و فکرش را در این مورد مشغول سازد.

ص:201

آن وقت است که فکرها آزاد و هنرها آشکار و استعدادها شکوفا خواهد شد،هر کس در هر مقام و مرتبه ای است،در فکر سازندگی و هنرنمایی و خلاّقیت و حتی عبودیت و بندگی خواهد بود.

علم و دانش به حدّ اعلای ترقّی خود می رسد. (1)محصولات کشاورزی به اوج خود خواهد رسید. (2)چون در آن زمان،هدف کشاورز فقط برای آبادانی کشور خواهد بود نه برای تأمین معاش و رفع احتیاجات زندگی و ذخیره سازی؛چون مردم از حقوق دو مرتبه در ماه و خزاین دولتی که در دسترس همگان قرار خواهد گرفت،به طور کامل تأمین می شوند.گویا تمام درآمدهای هرکس،مال خود او می شود و کسی از او نخواهد گرفت،اما رشد و کمال به آن حد می رسد که تمام مردم و اقشار جامعه وظیفۀ دینی و ملّی خود را تشخیص داده و به آن عمل خواهند کرد و خواهند دانست که نباید تنبلی کرد و بار زندگی را بر دوش دولت گذاشت و باید در حدّ مجاز به تلاش خود ادامه داد.

در دولت کریمه بی کاری وجود ندارد،برای همه کار هست.تنبل و باطل زیستن معنایی نخواهد داشت و این خصلت ها مورد نکوهش قرار خواهد گرفت،کارها با برنامۀ صحیح و منظم و عاقلانه و خردمندانه و در ساعت معین و وقت کافی،(اما نه خسته کننده و تلاش طاقت فرسا)انجام گرفته و زندگی به صورت ایده آل ادامه خواهد یافت.

33*آزادی بیان

اصل آزادی بیان در دین مقدّس اسلام از جملۀ مسایلی است که برای زنده نگه داشتن آن اهمیّت بسیاری داده شده و از آن پشتیبانی نموده است و برای انسان ها آزادی بیان و نقد و بررسی عالمانه را مجاز دانسته،از ایجاد محیط خفقان و اعمال خشونت با بیان های گوناگون جلوگیری کرده است؛مانند«در قبول دین اکراه

ص:202


1- 1) -به فصل علوم در زمان امام مراجعه شود.
2- 2) -به فصل کشاورزی مراجعه شود.-به فصل حقوق مراجعه شود.

(اجباری)نیست،(زیرا)راه درست از راه انحرافی روشن شده است... (1)»و«ما راه را به او نشان دادیم،خواه شکرگذار باشد یا ناسپاس (2)»اصل عدالت و مساوات در حقوق فردی و اجتماعی را اعلام نموده است.جریان ها و داستان های آموزنده در عصر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و هریک از امامان در مورد آزادی بیان پیش آمده است که برای هر شخص منصف و صاحب وجدانی جای شک و تردید نگذاشته است که دین اسلام مدافع سرسخت این مسأله است.از قضایای فراوان یکی را برای نمونه یادآور می شویم.

روایت شده است قومی به حضور امیر المؤمنین علیه السّلام آمدند که در حال خطبه خواندن بود و می فرمود:«سلونی قبل أن تفقدونی؛از من سؤال کنید،پیش از آن که مرا از دست بدهید»من از عرش پایین تر از هرچه بپرسید،جواب می دهم و بعد از من هر کسی این حرف را بزند،این یا ادّعای محض و توخالی است و یا دروغگوی تهمت زن.

ناگهان مردی با موهای فر،قدبلند و چاق که کتابی مانند مصحف در گردن آویخته بود،بلند شده و با صدای رسا خطاب به علی علیه السّلام گفت:ای ادّعاکنندۀ نادان و اقدام کننده بر چیزی که نمی فهمد!من از تو(مسایلی)می پرسم(اگر می توانی) جواب بده!

اصحاب و شیعیان آن حضرت به سوی آن مرد جستند و قصد او را کردند(که جلوی جسارت ها و حرف زشتش را بگیرند و یا اذیّتش کنند،شاید هم بکشند.) حضرت(مانع شده و جلوی آن ها را گرفت و)از آن مرد دور ساخته و فرمود:شتاب نکنید،او را آزاد گذارید!(بگذارید حرفش را بزند)دین خدا و حجّت های الهی با اکراه و اجبار پایدار نمی ماند و برهان های خدا با برخورد عجولانه(خشونت موذیانه)پیش نمی رود.

(با مهربانی)روی مبارک را به آن مرد کرد و فرمود:با تمام قدرت علمی و با هر

ص:203


1- 1) - لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ... بقرة:256. [1]
2- 2) - إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً سوره دهر یا انسان:3. [2]

زبانی که می توانی سؤال کن!من هم با علمی پاسخ می گویم که شک بر او راه نیابد و شبهه ای آن را خراب نکند«و لا حول و لا قوة إلاّ باللّه العلیّ العظیم.»

آن شخص سؤالات گوناگون نموده و جواب کافی شنید و در هر جوابی که می شنید،می گفت:«صدقت»راست گفتی تا این که این سؤال را کرد:«فکم مقدار ما لبث عرشه علی الماء من قبل أن یخلق الأرض و السماء؛عرش خدا پیش از آفرینش زمین و آسمان چه مدّت بر روی آب ماند؟»

فرمود:«أتحسن أن تحسب؟قال الرجل:نعم قال:لعلّک لا تحسن أن تحسب؟قال الرجل:بلی إنّی أحسن أن أحسب؛حساب کردن را خوب بلدی!؟مرد گفت:بلی،فرمود:

شاید تو حسابگری را خوب ندانی؟مرد گفت:علم حساب کردن را به خوبی بلدم.»

حضرت فرمود:اگر بین زمین و آسمان را پر از خردل کنند و مدّت عمرت را به آن اندازه طولانی نمایند و به تو(با ناتوانی که داری)مأموریّت دهند که دانه دانۀ آن خردل ها را از مغرب تا مشرق ببری(قدرت این کار را هم به تو بدهند،این را بدان) اگر با آن قدرت و طول عمر خردل ها را جابه جا کرده و بشماری،برایت آسان تر است از شمارش سال های مدّت توقّف عرش خدا(پیش از آفرینش زمین و آسمان) بر آب است.تازه این توصیف برایت تقریب ذهن بود وگرنه یک دهم از ده جزء یک صد هزارم آن نبود و«استغفر اللّه من التقلیل و التحدید»به خاطر کم گویی و بیان مدّت کم از خدا طلب مغفرت می کنم.

آن مرد سرش را تکان داده و این شعر را خواند:

أنت أصل العلم یا هادی الهدی تجلو من الشک الغیاهیبا

حزت أقاصی کلّ علم فما تبصر أن غولبت مغلوبا

لا تنثنی عن کلّ أشکولة تبدی إذا حلّت أعاجیبا

للّه درّ العلم من صاحب یطلب انسانا و مطلوبا (1)

تویی اصل و ریشه علم!ای هدایت کننده هدایت گر!پردۀ تاریکی های شب را

ص:204


1- 1) -سرچشمۀ حیات:ص 62؛ [1]به نقل از ارشاد القلوب:ج 2 ص 186؛ [2]بحار الأنوار:ج 10 ص 127 ج 57 ص 232 [3] به نقل از کتاب محتضر:حسن بن سلیمان آن هم از کتاب الخطب عبد العزیز بن یحیی جلودّی.

کنار می زنی و دور دورها را می بینی تمامی و همۀ علم را تصاحب کرده ای و هیچ وقت دیده نمی شود که در مصارعه(کشتی گیری علمی)مغلوب شوی.

خسته نمی شوی از حلّ هیچ مشکلی و سرباز نمی زنی و هر اعجوبه و مشکلی که پیش آید،آن را از پرده بیرون می کشی.خدا جزای خیر دهد بر علم از صاحب علمی که انسان ها را می خواند و مورد توجّه انسان هاست!

34*رفع وحشت و درنده خویی

ترساندن و درنده خویی،اذیت و آزار رساندن،بالاخره بدرفتاری و بدکرداری از صفات زشت و ناپسند انسان هاست.

دربارۀ دوری و پرهیز کردن از این گونه اخلاق ها از سوی بزرگان دین دستورهای زیاد و تشویق های فراوان آمده است و این که هرکسی موظف است به اصلاح خود بپردازد و با بندگان خدا معاشرت خوب و زیستن سالم را پیشۀ خود نماید.

در زمان حضرت«قائم علیه السّلام»مردم تمامی این صفات رذیله را از خود دور نموده و جامعۀ سالم و دوست داشتنی به وجود می آورند و خداوند نیز به آن ها کمک خواهد کرد.

1-خداوند در ضمن جواب ابلیس می فرماید:«و ألقی فی تلک الزمان الأمانة علی الأرض فلا یضرّ شیء شیئا و لا یخاف شیء من شیء...و ألقی الرأفة و الرحمة بینهم فیتواسون و یقتسمون بالسویة فیستغنی الفقیر و لا یعلو بعضهم بعضا و یرحم الکبیر الصغیر و یوقر الصغیر الکبیر و یدینون بالحقّ و به یعدلون و یحکمون أولئک أولیائی؛ (1)و در آن زمان امانت و امنیت را به زمین می اندازم،پس هیچ چیز به چیز دیگر ضرر نمی رساند و هیچ چیزی از دیگری نمی ترسد....و مهربانی و محبت را در میان آن ها قرار می دهم،پس به همدیگر مواسات می کنند و به طور مساوی تقسیم می کنند،پس فقیر غنی می شود و به همدیگر فخرفروشی نمی کنند و بزرگ به کوچک رحم و کوچک به بزرگ احترام

ص:205


1- 1) -بحار الأنوار: [1]38452 ب 27 ح 194 از کتاب سعد السّعود [2]سیّد بن طاووس.

می نماید و پیرو دین حق می شوند و با آن معتدل می شوند و حکم می کنند،آن هایند دوستان من.»

2-«و لتذهبن الشحناء و التباغض و التحاسد؛ (1)دشمنی و کینه و حسد از بین می رود.»

3-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:«إذا قام حکم بالعدل و ارتفع فی أیّامه الجور و أمنت السبل؛ (2)وقتی که«قائم علیه السّلام»قیام نماید،به عدل حکم و در ایام او جور برداشته شود و راه ها امن گردد.»

4-«تمشی المرأة بین العراق إلی الشام لا تضع قدمیها إلاّ علی النبات و علی رأسها زبّیلها لا یهیّجها سبع و لا تخافه؛ (3)زنی بین عراق و شام را(بدون ترس از انسان و حیوان) می پیماید و قدم هایش را نمی گذارد،مگر روی سبزی ها و زنبیلش در سر و درنده ای او را به وحشت نمی آورد و نمی ترساند.»

روایتی که قسمتی از دوران عصر حضرت«قائم علیه السّلام»را ترسیم نموده است نقل می شود با این که همۀ آن ها را به صورت تکه هایی در خلال این کتاب از نظر خوانندگان گرامی گذشته است اما خواندن یک جا و کامل آن مسرّت بخش است.

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:«إذا قام القائم استنزل المؤمن الطیر من الهوا فیذبحه فیشویه و یأکل لحمه و لا یکسر عظمه ثمّ یقول له أحیی بإذن اللّه فیحیی و یطیر و کذالک الظباء من الصحاری و یکون ضوء البلاد و نورها و لا یحتاجون إلی الشمس و لا قمر و لا یکون علی وجه الأرض موذی و لا شرّ و لا فساد أصلا فانّ الدعوة سماویّة لیست بأرضیة و لا یکون للشیطان فیها وسوسة و لا عمل و لا حسد و لا شیء من الفساد و لا تشوک الأرض الشجر و تبقی الأرض قائمة کلّما أخذ منها شیء نبت من وقته و عاد کحاله و إنّ الرجل لیکسو ابنه الثوب فیطول معه کلّما طال و یتلوّن بأیّ لون أحبّ و شاء و لو أنّ الرجل الکافر دخل علی جحر ضبّ أو تواری خلف مدرة أو حجر أو شجر لأنطق اللّه ذلک الشیء الّذی یتواری فیه حتی یقول:یا مؤمن خلفی کافر فخذه!فیؤخذ و یقتل و لا یکون لإبلیس هیکل یسکن فیه و الهیکل

ص:206


1- 1) -بحار الأنوار:38452 ب 27 ح 193 از سعد السعود.
2- 2) -ارشاد مفید:359/2 ب 40 ح 7؛ [1]إلزام النّاصب:281/2-282؛ [2]منتخب الأثر ص 308 [3]بحار الأنوار:ج /52 338 ب 27 [4] ح 83 از ارشاد.
3- 3) -بحار الأنوار:316/52 ب 27 [5] ح 11 از خصال.

البدن و یصافح المؤمنون الملائکة و یوحی إلیهم و یحیون و یجتمعون الموتی بإذن اللّه قالوا:

یأتی علی الناس زمان لا یکون المؤمن إلاّ بالکوفة أو یحنّ إلیها؛ (1)زمانی که«قائم علیه السّلام»قیام کرد،مؤمن پرنده را از هوا پایین کشیده و ذبح می نماید و آن را می پزد و گوشتش را می خورد و استخوانش را نمی شکند،سپس به آن پرنده دستور می دهد که زنده شو با اذن خدا!پس زنده شده و می پرد و هم چنین آهوان صحراها و(قائم علیه السّلام)روشنایی زمین و نور آن می شود و محتاج خورشید و ماه نمی شوند و در روی زمین اذیت کننده و شرّ و فساد وجود نخواهد داشت.فراخوانی آسمانی است و زمینی نیست و برای شیطان در زمین وسوسه و فعّالیت و حسد و چیزی از فساد نخواهد بود.در زمین خار و درخت بیهوده پیدا نمی شود و زمین همیشه زنده می ماند و هرچه از آن چیده شود از جایش روییده می شود و به حالت اوّلیه برمی گردد و مرد برای بچه اش لباس می پوشاند و هرچه بزرگ تر شود،آن هم بلند می شود و به هر رنگی دوست دارد و بخواهد درمی آید و اگر کافری به سوراخ موشی داخل شود یا در پشت سنگی و یا درختی پنهان شود، خداوند آن را به سخن درمی آورد و ندا دهد که ای مؤمن!کافری در پشت سر من است، او را گرفته و بکشید!پس می گیرند و می کشند و برای ابلیس هیکلی نباشد که در آن سکونت نماید و هیکل به معنای بدن است.مؤمنان با فرشتگان مصافحه می کنند و برای آن ها وحی می نمایند و با اذن خدا مرده ها را زنده کرده و گرد هم می آیند و می گویند:زمانی برای مردم می آید مؤمن یا در کوفه می باشد و یا دلش برای آن می تپد.» (2)

35*تربیت در حدّ عصمت

در دوران حکومت حق،تربیت فردی و اجتماعی به تدریج و با به کنار گذاشته شدن شیاطین انس و جنّ،به گونه ای پیاده خواهد شد که جامعۀ آن روز معنای واقعی امنیت،آرامش،رفاه،خودسازی و اعمال خداپسندانه،نوع دوستی،ادب،

ص:207


1- 1) -دلائل الإمامة:ص 246؛ [1]معجم الملاحم و الفتن:9/4.
2- 2) -در بخش اجتماعی به فصل«امنیت فراگیر»مراجعه شود.

معرفت،انسانیت و...مصداق صحیح پیدا خواهد کرد.

بچه ها چشم باز کرده،جامعه ای را حس می کنند که همه آمال و آرزوهای خود را در آن فراهم می بینند؛دیگر از بی کاری و بی خانمانی و فقر و تنگدستی و غم و غصه و قحطی و خشکسالی و بدبیاری و در نهایت بیماری و...در بعد مادی و از کبر،نخوت،دغل،حیله،مکر،بی وفایی،مردم آزاری و...در بعد اخلاقی اثری نخواهد ماند.

همه مردم عابدان شب و شیران روز خواهند بود،هنگام کسب و کار همه کاسب و کارگرانند و هنگام امنیت حفظ جامعه،همه نیروی انتظامی و نگهبانان اجرای قوانین برای حفظ بهداشت و سلامتی محیط زیست،همه احساس مسؤلیت می کنند و از صمیم قلب،مراقب نظافت و تمیزی،کوتاه سخن این که همه یک انسان کامل و صاحب عقل سالم می باشند!؛زیرا دست قدرت خدا و دست رأفت و مهربانی ولیّ خدا بر سر مردم کشیده شده است و«کملت عقولهم و أحلامهم».

پس از گذشت یک قرن و سپری شدن یک نسل،دیگر نشانی از ناملایمت و مردم آزاری،تحقیر،بی احترامی،شکستن حرمت ها و...نخواهد ماند.

چشم باز کرده جامعه ای سالم و پویا،پر از ایمان و معنویت و ایثار و از خود گذشتگی و...را دیده و با آن تربیت خواهند شد و تمام رذایل اخلاقی و خلق و خوی حیوانی رخت بربسته و به دست فراموشی سپرده خواهد شد.

در زیر لوای اسلام و پرچم قرآن و در سایۀ رهبری آسمانی و الهی آن دوران از هیچ گونه بیماری و افسردگی و فرسایش بیهوده جسم و ناراحتی روح و روان، نشانی نخواهد ماند.دنیای دوست داشتنی و زندگی لذت بخش و بهره برداری صحیح از عمر طولانی و غیره خواهد بود.

با به کار گرفتن تکنیک های فوق مدرن آن روز و استفاده از مواهب کرات دیگر و دسترسی به برکات خلقت و جهان آفرینش برای همگان میسر خواهد شد.

در هر لحظه ای که دلت بخواهد امام خود و یوسف زهرا علیها السّلام را آشکار و بدون پرده و حایل و مانع،خواهی دید و چهره به چهره سخن خواهی گفت و نیازهای

ص:208

خود را(اگر بوده باشد)به صورت زنده و روبرو اظهار خواهی داشت.

شاید برای عدّه ای پذیرفتن این گفت وگوی رودررو مشکل باشد،اما می دانیم که فرمول ابتدایی و ضعیف این گونه سخن گفتن را پیدا کرده در تلفن های تصویری متقابل پیاده کرده اند،البته تا آن روز هزاران بار پیشرفته تر از امروز خواهد بود؛چون تمامی حروف 27 گانه علم در آن دوران تفسیر و معنا خواهد شد و دانش بشری به کمال نهایی خود خواهد رسید.آن دوران،دوران تکامل و کمال عقل و انسانیت و دوری از جهل و نادانی و سایر رذایل اخلاقی و غیره است که در آن زمان اثری از آن ها نخواهد ماند.به امید آن روز،ان شاء اللّه تعالی!

ص:209

ص:210

بخش دهم:

اشاره

قضاوت

ص:211

ص:212

قضایی

1*پیشرفت قضایی

یکی از ارکان تأمین امنیت و آرامش زندگی هر جامعه،تشکیلات قضایی قوی و اجرای صحیح قوانین آن جامعه یا کشور است.

زمان فرمانروایی حضرت«مهدی موعود علیه السّلام»مردم از تعلیم و تربیت صحیحی برخوردار می شوند که این همه به نیرو و پرسنل عریض و طویل نیاز پیدا نخواهند کرد.

جایی که حتی بانوان در خانه های خود به قضاوت درست و حل کردن امور قضایی خواهند نشست؛احتیاجی به این دستگاه گسترده و پرهزینه نخواهد بود؛ چون همه به احکام شرعی و دینی و دنیوی خود واقف می باشند و در سایۀ عدل و دادی که حضرت«مهدی علیه السّلام»پیاده کرده و به اجرا خواهد گذاشت،همگان خود را موظّف به پذیرفتن و به کار بستن آن خواهند دانست.

در این صورت،دولت چه احتیاجی به این همه کشمکش ها و زندان ها و مخارج نجومی دارد تا این بار سنگین را بر دوش بکشد و متحمّل شود.

اما به هر صورت در هر کشوری باید قوّۀ قضاییّه وجود داشته باشد،تا امنیّت کامل و نظم عمومی برقرار شود و جوامع بشری روی آرامش را ببینند و مزۀ آرام زیستن را بچشند.

پس برای پیاده نمودن حکومت قانون و ایجاد نظام صحیح اجتماعی و برقرار ساختن یک سیستم قضایی نیرومند و آگاه با هوشیاری کامل و احاطۀ وسیع و

ص:213

هم چنین برای مبارزه با فساد و تجاوز و ستم جامعه باید از چند عوامل مهم و کلیدی برخوردار شود.

1-اجرای برنامه های انبیا و سفیران الهی در تقویت پایه های ایمانی و اخلاقی مردم وسیلۀ بازدارنده و مهارکنندۀ انسان از فساد در ظاهر و باطن و پنهان و آشکار است؛زیرا اگر در مرحلۀ نخست اصلاح جامعه این سیستم پیاده نشود و ایمان مردم تقویت نگردد،هیچ نیرویی مقتدر نمی تواند اقشار مختلف مردم را با نژاد و اخلاق و روحیّات گوناگون در دشت و کوه شهر و روستا،بالاخره در پنهان و آشکار از ارتکاب جرم و گناه بازدارد.

2-به وجود آوردن یک سیستم اطّلاعاتی قوی و نیرومند با وسایل مدرن و فوق مدرن.

به طور مسلّم پیشرفت کامل صنایع و تکنیک های متنوع وسایلی را در اختیار بشر می گذارد که به وسیلۀ آن به خوبی می توان در مواقع لازم و ضروری حرکات همه مردم را تحت کنترل قرار داد و هر حرکت ناموزون و نابجایی را که منتهی به فساد و تجاوز و ستمی شود،زیرنظر گرفت و جلوگیری کرد.

مثلا با علایم و آثاری که مجرمان در محلّ جرم باقی می گذارند،از آن ها عکس برداری کرده و صدای آن ها را ضبط نموده و بدین وسیله آن ها را به خوبی شناسایی کرد.

قرار گرفتن چنین وسایلی در اختیار یک حکومت صالح،عامل مؤثر برای پیشگیری از فساد و ستم در صورت وقوع چنین موضوعی و رساندن حق به صاحب حقّ است.

از آن جا که انسان آزاد آفریده شده و در اعمال خویش از اصل جبر پیروی نمی کند،خواسته و یا ناخواسته افرادی هرچند در اقلیت،در هر اجتماع صالحی ممکن است پیدا شوند که از آزادی خود سوءاستفاده کنند و از آن برای وصول به مقاصد شوم خود بهره گیرند.

لذا یک دستگاه قضایی سالم و آگاه و مسلط لازم است که حقوق مردم را بدون

ص:214

کوچک ترین ظلمی به آن ها برساند و ستمگر را سر جای خود بنشاند.

با مطالعه دقیق روی جرم و جنایت و مفاسد اجتمایی که از کشمکش بر سر اندوختن ثروت و استثمار طبقات ضعیف و حیله و تزویر و انواع تقلب ها و دروغ و خیانت و جنایت،به خاطر درآمد بیشتر از هر راه و با هر وسیله سرچشمه می گیرد و شاید رقم بزرگ فساد و ظلم در هر جامعه ای از همین رهگذر است که با از میان رفتن ریشۀ اصلی و برچیده شدن نهال،آن شاخ و برگ ها خودبه خود می خشکد.

3-آموزش و تربیت صحیح اثر عمیقی در مبارزه با فساد و تجاوز و انحرافات اجتماعی و اخلاقی دارد و یکی از عوامل مهم توسعۀ فساد در جوامع امروز این است که نه تنها از وسایل ارتباط جمعی آن جامعه برای آموزش صحیح استفاده نمی شود،بلکه همه آن ها غالبا در خدمت زشت ترین برنامه های استعماری فساد هستند و شب و روز به طور مداوم از طریق ارایه فیلم های بدآموز و داستان ها و برنامه های گمراه کننده و حتی اخبار دروغ و نادرست که در خدمت مصالح استعمار جهانی است،به ظلم و تبعیض و فساد کمک می کنند.

البتّه این ها نیز از جهتی ریشۀ اقتصادی دارد و در جهت نابودی مغزها،به ابتذال کشیدن مفاهیم سازنده و نابود کردن نیروهای فعّال و بیدار هر جامعه با بهره گیری بیشتر غول های استعمار اقتصادی حرکت می کند،بی آن که با مانع مهمی روبرو شوند.

هرگاه این وضع دگرگون شود،به یقین در مدّت کوتاهی قسمت مهمی از مفاسد اجتماعی فروخواهد نشست و این کار جز از یک حکومت صالح و سالم جهانی که در مسیر منافع توده های جهان،نه استعمارگران برای ساختن جهان آباد و آزاد و مملو از صلح و عدالت و ایمان ساخته نیست.

4-وجود یک دستگاه قضایی بیدار و آگاه به وسیلۀ مراقبت دقیق که نه مجرمان بتوانند از چنگ آن فرار کنند و نه از عدالت سر باز زنند،نیز یک عامل مؤثّر در کاهش از میزان فساد و گناه و تخلف از قانون است و اگر این چهار جنبۀ مشروح فوق، دست به دست هم بدهند،ابعاد تأثیر آن در اصلاح جامعه فوق العاده خواهد بود.

ص:215

2*بهره گیری از عوامل فوق در عصر امام علیه السّلام

از مجموع احادیث مربوط به دوران حکومت مهدی علیه السّلام استفاده می شود که آن حضرت از تمام این چهار عامل بازدارنده در زمان انقلاب خود بهره می گیرد.

شکّی نیست که در آن عصر،آموزش های اخلاقی با وسایل ارتباط جمعی فوق العاده پیشرفته،آن چنان وسعت می گیرد که اکثریت قاطع مردم جهان را برای یک زندگی صحیح انسانی آمیخته با پاکی و عدالت اجتماعی آماده می سازد.

مولی الموحّدین علی علیه السّلام فرمود:«...میش و گرگ در یک محل می چرند و کودکان با مار و عقرب ها بازی می کنند و این گزندگان به آنان آسیبی نخواهند رسانید،بدی از بین رفته و نیکی باقی خواهد ماند.» (1)

در توضیح این مطلب می توان گفت که این گفتار حقیقت پیدا خواهد کرد و عینیّت خواهد بخشید و در اثر برکت وجودی امام علیه السّلام درنده خویی از بین رفته و نابود خواهد شد،مانند از بین رفتن حرارت آتش با یک فرمان «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ» (لحن روایت و تصریحات آن به حقیقت پیوستن این تغییرات خواهد بود) (2)و یا گرگ های بیابان تغییر ماهیت می دهند و یا میش ها از حالت کنونی درمی آیند،با این سخن ها تنها به عنوان مثال گفته شده است،در هر صورت،جامعه در امنیت کامل درآمده و گرگ صفتان خون خوار نخواهند توانست از وجود مستضعغان جامعه بهره کشی نمایند و این اشاره به برقراری عدالت در جهان و تغییر روش گرگ صفتان خون خوار که با سازش با حکومت های جبّار قرن ها به خوردن خون قشرهای مستضعف جامعه انسانی ادامه می دادند،باشد.

آن ها در پناه نظام جدید یا به کلی تغییر روحیه می دهند؛چرا که گرگ صفتی هیچ وقت جزء سرشتش نبوده و نیست و از نهادهای عرضی قابل تغییر است و یا

ص:216


1- 1) -عقد الدّرر:باب 7 ص 159 برای اطّلاع بیشتر در این مورد به بخش اجتماعی فصل«امنیت فراکیر» مراجعه شود.
2- 2) -به فصل«امنیت فراگیر»بخش اجتماعی مراجعه شود.

حد اقل بر سر جای خود می نشینند و به جای خوردن منافع دیگران در کنار آن ها از مواهب الهی،به طور عادلانه بهره می گیرند،همان گونه که گرگ در کنار میش بر سرچشمه آب می نوشند،در غیر این صورت مشمول تصفیه می شوند و وجودشان از میان برداشته خواهد شد و به خاطر مراقبت های شدید که در عصر حکومت او طبق روایات اعمال می گردد،حتی مجرمان در محیط خانۀ خود نیز در امان نخواهند بود،چرا که ممکن است با وسایل پیشرفته ای که در اختیار خواهند داشت،تحت کنترل باشند و حتی امواج صوتی آن ها بر روی دیوار قابل کنترل گردد که این خود اشارۀ دیگری به وسعت ابعاد مبارزه با فساد در عصر حکومت اوست.

داوری کردن او برطبق قانون«دادرسی داودی علیه السّلام»است،گویا اشاره بر این نکتۀ لطیف دارد که او هم به موازین آیین دادرسی اسلامی،هم چون اقرار و گواهی شاهدان و مانند آن استفاده نمی کند و از طرق روانی و علمی برای کشف مجرمان اصلی آن چنان که پاره ای از نمونه های آن از عصر داود علیه السّلام نقل شده است،به علاوه در عصر امام علیه السّلام به موازات پیشرفت علوم و دانش ها و تکنیک و صنعت،آن قدر وسایل کشف جرم تکامل می یابد که هیچ مجرمی نمی تواند ردّپایی که با آن شناخته می شود،و از خود به جا می گذارد،از دست قانون گریخته و رهائی یابد.

در یکی از مطبوعات خبری پیرامون شگفتی های مغز آدمی نوشته بود که مغز انسان امواجی برابر اعتقادات درونی بیرون می فرستد که با اندازه گیری آن می توان به راستگویی و دروغگویی افراد در اظهاراتشان پی برد.به طور مسلّم این وسایل تکامل می یابد و وسایل دیگری نیز اختراع می گردد و با استفاده از روش های پیشرفتۀ روانی،مجرمان کاملا مهار می شوند،هرچند مجرم در چنین جامعه ای اصولا کم است(ولی همان کم نیز مهم است).

باز یادآوری می شویم این اشتباه است که ما تصوّر کنیم در عصر حکومت او همۀ این مسایل از طریق اعجاز حل شود؛چرا که اعجاز،حکم یک استثنا را دارد و برای مواقع ضروری به خصوص اثبات حقّانیت دعوت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله یا امام علیه السّلام است،نه برای تنظیم زندگی روزمرّه و جریان عادی که هیچ پیامبری برای این مقصد از معجزه

ص:217

استفاده نکرده است.

بنابراین مسیر حکومت جهانی او از همان نمونه است که اشاره نمودیم،نه از نمونۀ اعجاز.

به هرحال آن چنان امنیتی در سایۀ حکومت او،جهان را فرامی گیرد که طبق روایتی یک زن تنها می تواند از شرق جهان به غرب عالم برود،بدون این که کسی مزاحم او شود.

اگر مسألۀ ساده زیستن امام علیه السّلام که طبق روایات آمده،بر آن بیفزاییم،باز مسأله از این روشن تر می گردد؛چرا که عمل او سرمشق و الگویی می شود برای مردمی که تحت حکومت وی قرار دارند؛یعنی برای مردم جهان،چون جهان یک حکومت واحد خواهد بود،آن هم زیر لوای اسلام به سرپرستی حجّت های الهی.

با توجّه به این که قسمت مهمی از جرایم و جنایات و مفاسد اجتماعی از تجمل پرستی و پرزرق وبرق شدن زندگی و تشریفات بیهوده و پرخرج کمرشکن سرچشمه می گیرد،یکی دیگر از دلایل برچیده شدن مفاسد در دوران حکومت او روشن می شود. (1)

در حدیثی از امام رضا علیه السّلام چنین آمده است«و ما لباس القائم إلاّ الغلیظ و ما طعامه إلاّ الجشب؛ (2)لباس«قائم علیه السّلام»چیزی جز پارچۀ خشن نیست و غذای او نیز تنها غذای ساده و کم اهمیّت است»همانند این روایت از امام صادق علیه السّلام نقل شده است. (3)

3*اصول اساسی دولت کریمه

اصول اساسی این دولت:قرآن کریم و سنّت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله،بدون هیچ کم و زیاد خواهد بود.

ص:218


1- 1) -در فصل(خوراک و پوشاک آن حضرت)ساده زیستن او را شرح دادیم.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:164/4 ح 1224؛ [1]غیبت نعمانی:باب 15 ص 192؛بحار الأنوار:358/52 ب 27 ح 126. [2]منتخب الأثر:ص 307. [3]
3- 3) -منتخب الأثر:ص 307. [4]

اما بعضی از دستورهای امام علیه السّلام به ظاهر با کتاب و سنّت مطابقت نخواهد داشت،مانند:

1-ارث برادران عالم ذرّ.

2-حدّ بر زانی پیر.

3-کشتن کسانی که بعد از بیست سالگی،مسایل شرعی خود را ندانند.

4-تصدی مقام قضاوت زن در کل مسایل اسلامی.

5-تغییرات مسجد الحرام و مقام ابراهیم علیه السّلام و مسجد النّبی صلّی اللّه علیه و اله و سایر مساجد.

6-حکم به واقع بدون طلب شاهد.

7-نسخ نسب و غیر این ها که آوردنش به طول می انجامد.

در پاسخ این مطالب فوق می توان گفت:

الف:در فصول هریک از موارد فوق توضیح داده شد که اکثر اخبار در زمینه های فوق از قبیل«اخبار آحاد»است و در صورت مخالفت با اصول کلّی اسلام رد می شود.

ب:هر کاری که«قائم علیه السّلام»انجام دهد اسلام واقعی است،نه آن چه ما می فهمیم؛ زیرا«أهل البیت أدری بما فی البیت»(صاحب خانه از زوایا و جزئیّات خانه خود بیش از دیگران اطّلاع کافی دارد،نه اشخاص خارج از خانه).

ج:بعضی از احکام از استثنائات مقام ولایت است؛مانند حکم داودی.

د:آن چه لازم است در پاسخ این سؤالات و مشابه آن به طور کلّی گفته شود،این است که در اسلام دو نوع قانون داریم:

1-قوانین ثابت و همگانی و تغییرناپذیر و به اصطلاح ابدی که دگرگونی به آن ها راه ندارد.

2-اصول و مقررات متغیّر و متحوّل که با تغییر شرایط و مقتضیات زمان،تغییر و تبدیل پیدا می کند و آن چه مهم است،بیان ملاک قوانین ثابت و مقرّرات متغیّر و تشخیص این دو نوع از یکدیگر است.

در توضیح این مسایل می توان گفت که آن قسمت از مسایل اخلاقی و شؤون

ص:219

و قوانین اجتماعی و جزایی که از اصول فطری و غرایز ثابت انسانی مایه می گیرد، طبعا در همه جوامع و اجتماعات یکسان است و قوانین مربوط به آن در اسلام ثابت است و جزییات آن در فقه اسلامی پیش بینی شده است.

اما آن سلسله از مقرّراتی که مربوط به شرایط خاصّ مکانی و زمانی است و جوامع نسبت به آن باهم فرق دارند،برای آن ها در قوانین اسلامی فقط یک سلسله اصول کلّی تعیین شده که با توجّه به آن ها،باید جزییات آن طبق نیازمندی های اعصار و قرون و جوامع مختلف به وسیلۀ محقّقان اسلامی تعیین گردد.

برای توضیح موارد این دو صورت و تشریح ملاک قوانین ثابت و مقرّرات متغیّر به مطالب و مثال های زیر توجّه نمایید.

هر انسانی با قطع نظر از شرایط مختلف مکانی و زمانی،دارای یک سلسله غرایز و روحیات و خواسته های درونی است که معرّف وجود او بوده و او را از حیوانات جدا می سازد و این غرایز(فطری)جزء حقیقت وجود او است و با گذشت زمان هرگز تغییر نمی یابد.

مثلا انسان یک موجود اجتماعی است که برای زندگی دسته جمعی آفریده شده است.

هم چنین او در زندگی خود به تشکیل خانواده نیاز دارد و بدون این اجتماع کوچک،زندگی طبیعی برای او امکان پذیر نیست،بنابراین دو اصل،یعنی زندگی انسان به صورت این اجتماع«کوچک»و«بزرگ»جزء حقیقت وجود او است و هرگز از او جدا نمی گردد.در این صورت قوانین مربوط به برقراری نظم و عدالت اجتماعی و روابط حقوقی افراد و وظایف زن و شوهر نسبت به یکدیگر،همواره باید ثابت و ابدی باشد؛زیرا جامعۀ انسانی با همۀ تحوّلات و تغییراتی که دارد، هرگز اصل«اجتماعی بودن»انسان را تغییر نمی دهد؛بنابراین قوانینی که برای حفظ اجتماعی بودن وی تنظیم می گردد،هرگز تغییر نخواهد پذیرفت.

هم چنین زندگی انسان برخلاف جانداران دیگر؛مانند زنبور عسل و مورچه که

ص:220

زندگی دسته جمعی دارند،براساس قانون تکامل نهاده شده است،بنابراین قوانین مربوط به اصول تکامل اجتماع باید همیشه ثابت باشند.

علاقۀ پدر و مادر به کودکان،یک علاقۀ فطری و طبیعی است و حقوقی که بر این اساس؛مانند ارث و تربیت وضع می گردد،باید ثابت و ابدی باشند.

در این موارد نمونه های فراوان دیگری وجود دارد و دلیل است بر این که اساس قوانین اسلامی را فطرت و غریزۀ ثابت و پایدار انسان تشکیل می دهد،در این صورت باید قوانین مربوط به آن ها ابدی و دایمی باشند؛زیرا درست است که قیافۀ اجتماع در هر عصر دگرگونی پیدا می کند،ولی انسان قرن بیستم از نظر فطرت و روحیه و غریزه و تمایلات ثابت طبیعی،مثل همان انسان قرن دهم است و انسانیت و مشخصات و روحیات هردو از نظر کلّی یکی است و هرگز غرایز و مشخصات وجودی آن ها دگرگون نگردیده است.

اسلام به همین دلیل در این موارد برای اجتماع،اصول حقوق افراد،روابط عمومی مردم،روابط خانوادگی،ازدواج،تجارت مسایل مالی و مانند آن ها قوانین ثابتی وضع نموده است.

گذشته از این،یک سلسله امور است که برای مصالح و مفاسد فردی و اجتماعی ثابت و پایدارند و گذشت زمان تغییر نمی یابد و طبعا باید قوانین ثابت داشته باشند؛مثلا دروغ،خیانت،هرزگی،بی بندوباری،همواره زشت و تباه کننده اجتماع بوده و خواهد بود.از این نظر باید تحریم و ممنوعیت آن ها ابدی و دایمی باشد؛زیرا اگرچه قیافه اجتماع عوض می شود،ولی زیان این اعمال،همان است که بوده است.

هم چنین قوانین مربوط به تهذیب نفس و فضایل اخلاقی و سجایای انسانی؛ مانند وظیفه شناسی،نوع دوستی و رعایت عدالت و ده ها مانند این مسایل،باید همیشگی و دایمی باشد و تغییر و تبدیل در آن ها راه پیدا نکند.بنابراین قانون مربوط به هزار و چهارصد سال پیش در این گونه مسایل و مسایل دیگری که بر اساس فطریات و غرایز انسانی است با واقع بینی خاصی که مبتنی بر شناخت

ص:221

حقیقت انسان و ارزیابی غرایز او وضع شده است،خواهد توانست اجتماع کنونی و هم چنین اجتماعات آینده را به وضع خوبی اداره کند،این بحث در مورد قوانین ثابت بود.

انسان علاوه بر این غرایز ثابت و تغییرناپذیر دارای سلسله شرایط زمانی و مکانی است که با دگرگونی آن ها وضع او نیز تغییر خواهد نمود،در این صورت کلیه مقرّرات مربوط به این موضوع باید در حال تغییر بوده باشد.از این نظر در اسلام برای این نوع موضوعات احکام خاصّی وضع نشده است و همواره تابع شرایطی است که پیرامون آن ها وجود دارد.

البتّه تغییر و تحوّل در این موضوعات به آن معنی نیست که تحت هیچ قانونی داخل نباشد،بلکه این قسم مقرّرات باید با توجّه به یک سلسله اصول کلّی ثابت، استنباط و اجرا گردند.برای توضیح روشن تر این نوع مقرّرات به مثال های زیر توجّه نمایید.

حکومت اسلامی دربارۀ مناسبات خود با اجانب نمی تواند برای ابد نظر واحدی اتخاذ کند.گاهی شرایط ایجاب می کند که از در دوستی وارد گردد و مناسبات دوستانه ای برقرار سازد و روابط تجاری وسیعی به وجود آورد و گاهی شرایط ایجاب می کند که شدّت عمل به خرج داده و روابط خود را قطع کند و روابط تجاری را تا مدّتی تحریم یا محدود نماید.موضوع معروف تحریم تنباکو که به وسیلۀ یکی از مراجع بزرگ پیشین در برابر یک دولت انحصارطلب استعماری یکی از همین مواردی است که در تاریخ معاصر رخ داده است.

اسلام در مسایل دفاعی و نوع اسلحه جنگی و نحوه استقلال و تمامیت ارضی و جلوگیری از نفوذ دشمنان،احکام خاصّی ندارد،بلکه با در نظر گرفتن اوضاع و احوال موجود،مقرّرات و احکامی از طرف حکومت اسلامی در نظر گرفته شود و از راهی که به حفظ مقاصد اسلام کمک کند،اقدام گردد.

از این نظر اسلام در تقویت بنیۀ دفاعی به وضع یک اصل کلّی دست زده و مصداق و نوع سلاح و تاکتیک را معین نمی کند و می فرماید: وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ

ص:222

مِنْ قُوَّةٍ (1)«هر نیرویی در قدرت دارید برای مقابله با آن ها(دشمنان)آماده سازید»و اگر در ذیل آیه فرموده است که اسبان نیرومندی تهیه نمایید،برای بیان مصداق رایج آن زمان بوده؛زیرا نیرومندترین وسیلۀ نقل و انتقال در آن زمان،اسب بوده است.

هم چنین در مسایل مربوط به فرهنگ و توسعه علوم و غیره حفظ امنیت داخلی و برقراری نظم و آرامش و...مقرّرات خاصّی وضع نکرده است و تمام این امور را به نظر حکومت اسلامی و مقامی که از نظر قوانین اسلام صلاحیت حکومت را دارد، موکول نموده است.

اسلام فقط به تحصیل دانش های مفید دعوت نموده و توسعه و گسترش فرهنگ اسلامی و انسانی را خواستار شده است.مسلّم است که وسایل گسترش و نحوه تحصیل نسبت به شرایط مکانی و زمانی تغییر می یابد و دگرگون می گردد و هم چنین موضوع برقراری نظم و حفظ آرامش و...

البتّه باید توجّه نمود که تشخیص احکام ثابت،از مقرّرات متغیّر در صلاحیت مراجع عالی شرع است و هیچ شخص و مقامی نمی تواند بدون مراجعه و تصدیق این مقامات عالی شرع در این موارد اظهارنظر کند. (2)

4*حکومت قانون و عدالت واقعی

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«به خدا قسم که عدالت او در درون خانه ها(راه می یابد و)خواهد رفت،مانند رفتن(راه یافتن)سرما و گرما(در آن ها). (3)

2-حضرت رضا علیه السّلام فرمود:در میان میزان،عدل را می نهد به گونه ای که احدی به

ص:223


1- 1) -سوره انفال:60/. [1]
2- 2) -پاسخ به پرسش های مذهبی معارف اسلام:آیت اللّه ناصر مکارم شیرازی و آیت اللّه جعفر سبحانی ص 92 شمارۀ 1.
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:501/3 ح 1072؛غیبت نعمانی:ص 200؛بحار الأنوار:361/52 ب 27 ح 131.

احدی ستم نکند. (1)

3-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:«چون(قائم)اهل بیت علیهم السّلام قیام کند،به طور مساوی تقسیم کند و در میان رعیّت عدالت بگستراند.پس هرکس او را اطاعت نماید،خدا را اطاعت نموده و هرکس او را نافرمانی کند،خدا را نافرمانی کرده است. (2)

4-هم چنین از آن حضرت سؤال شد که«قائم علیه السّلام»با کدام سیرت سیر می کند؟! فرمود:به همان سیره ای که پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله سیر کرد.

پرسید:سیرۀ پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله چه بود؟فرمود:«ابطال آنچه را که در جاهلیت بود و مردم را به سوی عدالت بسیج کرد،هم چنین است قائم علیه السّلام هر وقت قیام نمود، آن چه را که در زمان هدنه(صلح)چیزهایی که در دست مردم(از حرام)هست، ابطال(اسنادش را باطل نماید)و آن ها را به سوی عدل سوق دهد. (3)

5*سیره قضایی و حکم داودی

در دوران حکومت امام علیه السّلام چون جرم ها با وسایل و تکنیک های پیشرفته آن زمان(با صرف نظر از علم لدنّی و ولائی امام)کشف و روشن خواهد شد و در اثبات چرم هیچ گونه ابهامی باقی نخواهد ماند،تا نیازی به شاهد داشته باشد،بلکه با مقتضای علم خود عمل کرده و حکم صادر خواهد نمود،به مطالب بعدی توجه نمایید.

1-با قوانین دین خالص و بدون درخواست شاهد،مانند حضرت داود علیه السّلام با علم خود حکم می کند؛بدین جهت در بسیاری از حکم هایش علمای مذاهب با او مخالفت می ورزند و به این علّت از او کناره گیری می کنند؛زیرا گمان می کنند که خداوند بعد از امامانشان مجتهد نو ظهوری را نمی آورد. (4)

ص:224


1- 1) -همان مدرک:201/5 ح 1624 و ص 301 ح 1730؛بحار الأنوار:32252 ب 27 ح 29.
2- 2) -همان مدرک:3223 ح 864؛اثبات الهداة:540/3 ب 32 ف 27 ح 507.
3- 3) -تهذیب:2 ژ 51؛معجم أحادیث الإمام المهدی:320/3 ح 862؛وسائل الشّیعة:57/11 ب 25 ح 2؛ بحار الأنوار:38152 ب 27 ح 192.
4- 4) -اسعاف الرّاغبین چاپ شده در حاشیۀ نور الأبصار شبلنجی ص 143؛قادتنا 318/7 ب 39 ح 3.

2-امام هادی علیه السّلام فرمود:هرگاه قیام کند،بین مردم به علم خود عمل کند و بیّنه نطلبد. (1)

3-حریز گوید که شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود:«لن تذهب الدنیا حتی یخرج رجل منا أهل البیت یحکم بحکم داود و آل داود لا یسأل الناس بینة؛ (2)دنیا(از بین نمی رود)تا مردی از ما اهل بیت خروج نماید که با حکم داود و آل داود حکم کند و از مردم شاهد نمی خواهد.»

4-ابان گوید که شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود:«لا یذهب الدنیا حتی یخرج رجل منّی یحکم بحکومة آل داود لا یسأل عن بیّنة یعطی کل نفس حکمها؛ (3)دنیا به پایان نمی رسد (از بین نمی رود)تا مردی از من به وجود آید که با حکم داود و آل داود حکم کند و از مردم شاهد نمی خواهد و حکم هرکس را(عادلانه)عطا نماید.»

5-حمران بن اعین گوید که به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:شما پیامبرید؟

فرمود:نه.

گفتم:«فقد حدّثنی من لا أتّهم أنّک قلت:إنّکم أنبیاء؟قال:من هو أبو الخطاب؟قال:

قلت:نعم قال:کنت إذا أهجر؟قال:قلت:فبما تحکمون؟قال:نحکم بحکم آل داود؛ (4)کسی را که(به بدی)متّهم نمی کنم،به من حدیث کرد که شما فرموده اید:شما پیامبرانید؟! فرمود:او کیست،ابو الخطاب است؟!گفتم:بلی!فرمود:در این صورت من هذیان می گویم!(حرف بیخود می زنم)گفتم:پس با چه حکم می کنید؟فرمود:با حکم آل داود حکم می کنیم.»

ص:225


1- 1) -اصول کافی:581/1 ح 13/1335 [1]بحار الانوار ج 320/52 ب 27 ح 25. [2]
2- 2) -همان مدرک:3971؛ [3]بحار الأنوار: [4]319/52 ب 27 ح 21 از بصائر الدّرجات. [5]
3- 3) -بحار الأنوار: [6]320/52 ب 27 ح 22 از بصائر الدّرجات. [7]
4- 4) -قوله علیه السّلام:(کنت إذا أهجر)علی صیغة الخطاب و أهجر علی أفعل التفضیل من الهجر بمعنی الهذیان أی الآن حیث ظهر أنک اعتمدت علی قول أبی الخطاب الکذاب ظهر کثرة هذیانک أو علی صیغة التکلم و کذا (أهجر)أیضا علی التکلم و یکون علی الاستفهام التوبیخی أی علی قولک حیث تصدق أبا الخطاب فی ذلک فأنا عند هذا القول کنت هاذیا إذ لا یصدر من العاقل مثل ذلک فی حال العقل.بحار الأنوار:320/52 ب 27 ح 23 [8] از بصائر الدّرجات. [9]

6-ابی عبیده گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«إذا قام قائم آل محمّد حکم بحکم داود و سلیمان لا یسأل الناس بیّنة؛ (1)زمانی که قائم آل محمّد علیه السّلام قیام کرد با حکم آل داود و سلیمان حکم می کند و از مردم بیّنه نمی خواهد.»

این روایت در چند حدیث از امام صادق علیه السّلام روایت شده است. (2)

7-امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا قام قائم آل محمّد حکم بحکم داود و سلیمان لا یسأل بیّنة؛ (3)زمانی که«قائم آل محمّد علیه السّلام»قیام کرد،با حکم آل داود و سلیمان حکم می کند و از مردم بیّنه نمی خواهد.»

8-ابان بن تغلب گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«کأنّی بطائر أبیض فوق الحجر فیخرج من تحته رجل یحکم بین الناس بحکم آل داود و سلیمان لا یبتغی بیّنة؛ (4)مثل این که پرندۀ سفیدی را بالای حجر(اسود)می بینم که از زیر آن مردی خروج نماید با حکم آل داود و سلیمان حکم کند و بیّنه نمی خواهد.»

9-دعوات راوندی از حسن بن طریف روایت کرده است:«کتبت إلی أبی محمّد العسکریّ علیه السّلام أسأله عن القائم إذا قام بم یقضی بین الناس؟و أردت أن أسأله عن شیء لحمّی الربع فأغفلت ذکر الحمّی فجاء الجواب:سألت عن الإمام فإذا قام یقضی بین الناس بعلمه کقضاء داود علیه السّلام لا یسأل البینة الخبر؛ (5)نامه ای به ابی محمّد حسن عسکری علیه السّلام نوشتم و از«قائم علیه السّلام»سؤال کردم،وقتی که ظهور کرد با چه(مبنایی)قضاوت می نماید و خواستم از او از«حمّی الرّبع»تب هوای گرم بپرسم،فراموش کردم.پس جواب آمد که از امام سؤال کرده ای زمانی که قیام کرد بین مردم با علم خود قضاوت می نماید،مانند قضاوت داود علیه السّلام و شاهد نمی خواهد.»

10-«و حکم بین الناس بحکم داود و حکم محمّد صلّی اللّه علیه و اله فحینئذ تظهر الأرض کنوزها

ص:226


1- 1) -بحار الأنوار: [1]320/52 ب 27 ح 24 از بصائر الدّرجات. [2]
2- 2) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:65/4 ذیل ح 1138 [3]بصائر الدرجات:ص 278 جزء 5 ب 15 ح 1345-ص 530 [4] جزء 10 ب 18 ح 15؛بیان الأئمّة:205/3 از العوالم.
3- 3) -اصول کافی:397/1 ذیل ح 1؛ [5]معجم الملاحم و الفتن:8/4؛وسائل الشّیعة:168/18 حدیث 33637. [6]
4- 4) -بحار الأنوار: [7]336/52 ب 27 ح 74 از الخرائج.
5- 5) -همان مدرک:320/52 ب 27 ح 25 [8] از دعوات تالرّاوندی.

و تبدی برکاتها و لا یجد الرجل منکم یومئذ موضعا لصدقته و لا لبرّه لشمول الغنی جمیع المؤمنین؛ (1)و بین مردم حکم می کند با حکم داود و حکم محمّد صلّی اللّه علیه و اله پس در این موقعیت، زمین گنج های خود را ظاهر می کند و برکاتش را آشکار می نماید و مردی از شما برای صدقه اش و احسانش محلّی پیدا نمی کند که پرداخت نماید به خاطر فراگیری بی نیازی مؤمنین است.»

11-هم چنین فرمود:چون در مکّه ظاهر شود و اصحاب او جمع شوند و با او بیعت کنند.پس از آن امر کند که منادی ندا دهد:این«مهدی علیه السّلام»است که به قضای داود و سلیمان قضاوت می کند و از کسی بیّنه نمی طلبد. (2)

12-امام صادق علیه السّلام فرمود:«حکم بین الناس بحکم داوود؛ (3)او بین مردم مانند حضرت داود(برحسب باطن و واقع)قضاوت می کند.»

13-امام صادق علیه السّلام فرمود:«یقضی بقضاء داوود و سلیمان لا یسأل بیّنة؛ (4)با قضای داود و سلیمان قضاوت می کند و شاهد نمی خواهد.»

14-امام باقر علیه السّلام فرمود:«یحکم بین أهل التوراة بالتوراة و بین أهل الانجیل بالانجیل و بین أهل الزبور بالزبور و بین أهل القرآن بالقرآن؛ (5)بین اهل تورات با تورات و بین اهل انجیل با انجیل و بین اهل زبور با زبور و بین اهل قرآن با قرآن قضاوت خواهد کرد.»

علّت این که در بعضی روایات،گفته شده که حضرت مهدی علیه السّلام هم چون داود و سلیمان علیهما السّلام بدون شاهد قضاوت می کند و یا به علم خود عمل می کند،شاید این باشد که حکومت حضرت مهدی علیه السّلام از نظر گستردگی و مسخّر شدن عوامل طبیعی و اجتماعی و امدادهای الهی و غیبی برای او شباهت زیادی به حکومت این دو پیامبر دارد،همان طور که عوامل طبیعی و انسانی و نیز غیر طبیعی در بین پیامبران

ص:227


1- 1) -بحار الأنوار:339/52 ب 27 [1]ح 83 از ارشاد. [2]
2- 2) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:11/4 ح 1090 بحار الأنوار ج 286/52 ب 26 ح 19 غیبت نعمانی: ص 214 باب 20 [3]خصال:792/2-793 باب اربعمائة ح 43. [4]
3- 3) -بحار الأنوار:239/25 ب 27 ح 83 از ارشاد مفید.
4- 4) -بشاره الاسلام:ص 240 و 259؛ [5]روزگار رهایی:645/2. [6]
5- 5) -غیبت نعمانی:ص 125( [7]تاریخ ما بعد از ظهور سید محمّد صدر ص 850 [8] به نقل از آن).

بیش از همه در اختیار این دو پیامبر قرار گرفت. (1)

6*برچیدن عوامل دوچهره ای

امام علیه السّلام برای حکم خود شاهد نمی خواهد،بلکه با علم امامت خود قضاوت می کند،حتی اگر کسی از طرح دعوی عاجز باشد و نتواند اقامۀ بیّنه نماید،امام علیه السّلام خود به تنهایی اقدام به حکم خواهد نمود و در تأیید این سخن از امام صادق علیه السّلام روایتی هست که فرمود:چه بسا در همان هنگام که مردی در کنار«قائم علیه السّلام»ایستاده (مشغول رتق و فتق و)امر و نهی است،آن حضرت فرمان می دهد تا وی را گردن زنند(حکم اعدام او را صادر نماید)پس در شرق و غرب عالم(مسؤل و)چیزی باقی نمی ماند،مگر آن که از او بیم و هراسی در دل خواهد داشت(همگان از ترس حکم به واقع آن حضرت،دست از خلاف کاری برداشته و دایم هشیار می باشند). (2)

7*اخبار از درون در قضاوت

یکی از امتیازات بی شمار انبیا و اوصیا،آگاهی از اسرار درونی انسان هاست به خصوص در هنگام قضاوت،لذا«قائم علیه السّلام»نیز برابر این علم،خود برای اربابان دعاوی و متّهمین قضایی از باطن و راز و رمزهای درونی آن ها خبر داده و حکم خواهد کرد،علاوه بر این که در دستگاه های قضایی امامت،برای تشخیص اظهارات طرفین از راست و دروغ از ابزار و وسایلی استفاده خواهد شد که برای مجرمین در دادگاه ها نصب خواهد گردید.

1-ابن عباس گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ضمن حدیثی فرمود:«و له أظهر الکنوز و الذخائر بمشیّتی و إیّاه أظهر علی السرائر و الضمائر بإرادتی؛ (3)خداوند فرمود:با مشیّت خود برای او آشکار می کنم گنج ها و اندوخته ها را و با ارادۀ خودم اسرار درونی و راز خاطرها را بر او آشکار می نمایم.»

ص:228


1- 1) -موعود ادیان:ص 184. [1]
2- 2) -غیبت نعمانی:باب 13 حدیث 33.
3- 3) -منتخب الأثر:ص 220 ب 1 ف 2 ح 77. [2]

2-عبد اللّه بن عجلان گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:إذا قام قائم آل محمّد علیهم السّلام حکم بین الناس بحکم داود لا یحتاج إلی بینة یلهمه اللّه تعالی فیحکم بعلمه و یخبر کل قوم بما استبطنوه و یعرف ولیّه من عدوّه بالتّوسّم قال اللّه سبحانه إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ. (1)زمانی که«قائم آل محمّد علیه السّلام»قیام کند،با حکم داود علیه السّلام قضاوت می نماید و نیازی به شاهد نخواهد داشت،خداوند به او الهام می نماید،پس او برطبق الهام الهی حکم می کند و به تمامی گروه ها آن چه مخفی کرده اند(از دل می گذرانند)خبر می دهد.دوست خود را از دشمن خود با(نگاه و) نشان بشناسد خدای سبحان فرموده است:«در(سرگذشت عبرت انگیز)نشانه هایی است برای هوشیاران و ویرانه های سرزمین آن ها بر سر راه همیشگی(کاروان ها) است.»

3-امام باقر علیه السّلام فرمود:«...إنّا لنعرف الرجل إذا رئیناه بحقیقة الإیمان و حقیقة النفاق... (2)البتّه ما مرد را می شناسیم هنگامی که او را می بینیم با حقیقت ایمان و حقیقت نفاق...»

8*سنجش سیما در قضاوت

دستگاه های سنجش سیما نصب شده در تشکیلات قضایی«امامت و ولایت»از جمله دستگاه های اجرایی دقیق و بدون اشتباه خواهد بود.

1-آن حضرت به مقتضای علم امامت و وحی قضاوت می کند،مانند داود و سلیمان بیّنه نطلبد و با نگاه و نشان،صالح را از طالح می شناسد و به مقتضای آن حکم می کند و با کتب انبیای گذشته بین اهل آن قضاوت می نماید و نیز با حکم های انبیا حکم صادر می کند.پس(اگر)این حکم ها بر شخصی گران آید و مخالفت کند، گردن او را بزند و چون این حکم ها را برمبنای باطن کند و گردن زند،خوف او در

ص:229


1- 1) -حجر:75-74؛ [1]ارشاد:366-365؛ [2]بحار الأنوار: [3]339/52 ب 27 ح 86 از ارشاد و [4]ص 319 اولش و 320؛ الزام النّاصب:ص 57 و 140؛ [5]اعلام الوری:ص 433؛ [6]بشارة الإسلام:ص 238 و 273 [7] مقدار از آن
2- 2) -اصول کافی:438/1؛ [8]یوم الخلاص:ص 323.

همه دل ها جا کند.

2-معاویه دهنی از امام صادق علیه السّلام پیرامون آیۀ سؤال کرد: یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِی وَ الْأَقْدامِ (1)فقال:یا معاویة ما یقولون فی هذا؟قلت:یزعمون أن اللّه تبارک و تعالی یعرف المجرمین بسیماهم فی القیامة فیأمر بهم فیؤخذ بنواصیهم و أقدامهم فیلقون فی النار فقال لی:و کیف یحتاج الجبار تبارک و تعالی إلی معرفة خلق أنشأهم و هم خلقه فقلت:جعلت فداک و ما ذلک؟قال:لو قام قائمنا أعطاه اللّه السیماء فیأمر بالکافر فیؤخذ بنواصیهم و أقدامهم ثم یخبط بالسیف خبطا. (2)امام علیه السّلام فرمود:ای معاویه دربارۀ این آیه(سنّی ها)چه می گویند؟!

معاویه عرض کرد:گفتم که می گویند خداوند تبارک و تعالی مجرمین را در قیامت با سیمایش می شناسد،پس امر می کند از پیشانی و پاهایشان بگیرند و به آتش بیاندازند!

فرمود:خداوند جبّار نیازی به شناختن آن ها ندارد،آن ها آفریدۀ خود اویند و از همه چیزشان اطّلاع دارد.

گفتم:فدایت شوم!پس منظور آیه چیست؟

فرمود:اگر«قائم علیه السّلام»ما قیام کند،خداوند علم«سیماشناسی»را به او عطا می فرماید،پس امر می کند که کافران را از پیشانی و پاهایشان گرفته با شمشیر به شدّت می زنند(به حسابشان می رسند).

3-شیخ صدوق گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:إنّ الإمام القائم علیه السّلام یعرف کلّ من یراه مؤمن او کافر أو صالح أو فاسق؛و یحکم بحکم داود بن سلیمان بعلمه الّذی علّمه اللّه سبحانه لا یسأل البیّنة و لا الشهود. (3)«همانا امام«قائم علیه السّلام»تمام کسانی را که می بیند، می شناسد که مؤمن است یا کافر صالح است یا فاسق و به حکم داود بن سلیمان با علمی که خداوند به او تعلیم کرده است،حکم می کند،نه بیّنه می خواهد و نه شهود.

ص:230


1- 1) -سوره رحمان/آیه 41. [1]
2- 2) -الخبط:الضّرب الشّدید.بحار الأنوار: [2]320/52 ب 27 ح 26 از بصائر الدّرجات و [3]اختصاص.
3- 3) -بیان الأئمّة:206/3 از العوالم.

4-ابان بن تغلب گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«إذا قام القائم علیه السّلام لم یقم بین یدیه أحد من خلق الرحمن إلاّ عرفه صالح أم طالح!ألا و فیه آیات للمتوسّمین و هی السبیل مقیم (1)؛هرگاه قیام کند احدی از خلق خدا،در پیش او نایستد،مگر این که بشناسد او را که صالح است یا طالح (2)،آگاه باشید که در شأن اوست إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ.» (3)

5-امام هادی علیه السّلام دربارۀ آیۀ «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ» (4)فرمود:چون«قائم علیه السّلام» قیام کند،خداوند او را علم سیما عطا کند.پس امر می کند بر کافر که موهای پیشانی ایشان را می گیرند و به پاهای ایشان می چسبانند و می کشاند ایشان را به سوی شمشیر و شمشیر در میان ایشان می نهد. (5)

6-هم چنین فرمود:در بین این که مردی بالای سر قائم علیه السّلام ایستاده و او را امر می کند و نهی می کند،ناگهان می گوید:بچرخانید او را!پس او را می گردانند به پیش روی او و امر می کند گردن او را بزنند.در مشرق و مغرب کسی نمی ماند،مگر این که از وی می ترسند. (6)

7-محمّد بن علی سلمی گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«إنّما سمّی المهدیّ مهدیّا لأنّه یهدی إلی أمر خفی یهدی إلی ما فی صدور الناس فیبعث إلی الرجل فیقتله لا یدری فی أیّ شیء قتله... (7)؛«مهدی علیه السّلام»را مهدی نامیدند،چون به کارهای پنهان و اسرار درون سینه ها هدایت می شود.پس می فرستد مردی را می کشند و دانسته نمی شود برای

ص:231


1- 1) -فی المصدر باب النوادر ج 2 ص 388 و هی بسبیل مقیم اشاره إلی قوله تعالی فی سورة الحجر:75 [1]إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ* وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ. کمال الدّی ن:388/1 باب النوادر؛ [2]بحار الأنوار:325/52 ب 27 ح 38 و 389؛ [3]بشارة الإسلام:252 و 260؛ [4]اختصاص:ص 303.
2- 2) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:204/5 ح 1628 [5]بحار الانوار ج 325/52 ب 27 ح 38. [6]
3- 3) -حجر:75. [7]
4- 4) -الرحمان:41
5- 5) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:435/5 ح 1871 ص 436 ح 1872 بحار الانوار ج 320/52 ب 27 ح 26.
6- 6) -همان مدرک:41/4 ح 1110 [8]اثبات الهداة:541/3 ب 32 ف 27 ح 510 [9]غیبت نعمانی:ص 159 [10]بحار الانوار ج 355/52 ب 27 ح 117 [11] م م 415.
7- 7) -بیان الأئمّة:267/3 از دلائل الإمامة طبری. [12]

چه به قتل رسانید....»

از احادیث گذشته معلوم می شود که آن حضرت به قضای جدید قضاوت خواهد کرد و این نوعی از آن است که به علم خود و به باطن اشخاص و بدون شاهد قضاوت خواهد کرد.

9-حکم با عدالت

1-«إذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع الجور (1)زمانی که«قائم علیه السّلام»قیام کند،به عدالت حکم می کند و ظلم برچیده می شود.»

10-محلّ قضاوت

در صدر اسلام بیشتر کارهای ادارات فعلی در مساجد حلّ و فصل می شد و از این مراکز عریض و طویل خبری نبود،ولی مرور زمان ایجاب کرد که این ادارات و شعبات با هزینۀ سرسام آور تأسیس و دولت ها را زیر مخارج سنگین درمانده نماید.

در زمان«دولت حق»همانند زمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله این امور در مساجد رسیدگی می شود؛زیرا به علّت رشد فکری و میزان دینداری مردم و هم چنین احکام قاطعانه نیازی به این همه ادارات نخواهد بود.

از جملۀ کارهای انجام شده در مساجد،مسایل قضایی مردم خواهد بود و امام علیه السّلام مانند جدّ بزرگوارش امیر المؤمنین،علی علیه السّلام در«دکّة القضا»مسجد کوفه به قضاوت خواهد نشست.

امام صادق علیه السّلام فرمود:«دار ملکه الکوفة و مجلس حکمه جامعها مسجد جامع کوفه، مجلس حکم او خواهد بود.» (2)

ص:232


1- 1) -بحار الأنوار:چاپ قدیم:13.
2- 2) -«قال المفضّل:قلت:یا سیدی فأین تکون دار المهدی و [1]مجتمع المؤمنین؟قال:دار ملکه الکوفة و مجلس حکمه جامعها و بیت ماله و مقسم غنائم المسلمین مسجد السّهلة و موضع خلواته الذّکوات البیض من الغریین»الزام النّاصب:261/2؛ [2]انوار النعمانی ة:85/2؛بحار:11/53 ح 1 س 20. [3]

11-مؤمنان در مسند قضاوت بر فرشتگان

خدای-عزّ و جلّ-در حدیث قدسی مشهور فرمود:«عبدی أطعنی حتی أجعلک مثلی بندۀ من از من فرمان ببر تا تو را مثل خودم قرار دهم.»آن گونه که من به هرچه می گویم«باش»،تو هم به هرچه فرمان دهی،انجام می شود.

عبودیّت و بندگی خدا آدمی را به عرش می رساند و می تواند به همۀ فرشیان، فرمان دهد و همه اشیا را زیر فرمان خود درآورد،حتی به زمان و مکان حکومت نماید و در اختیار خویش قرار دهد.

در تاریخ اسلام از این وجودهای بابرکت بسیار است و در دولت علوی و فاطمی نیز فراوان خواهند بود.

1-امام رضا علیه السّلام فرمود:«و منه من یصیّره القائم علیه السّلام قاضیا بین مأة ألف ملک من الملائکة (1)؛و بعضی را قائم علیه السّلام برای قضاوت و داوری میان یک صد هزار فرشته از فرشتگان اعزام می دارد.

12-قضات اعزامی

1-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:آن حضرت سی صد و سیزده تن را به آفاق زمین می فرستد و دست بر پشت و سینه های آن ها می کشد،پس در هیچ قضاوتی عاجز نمی مانند.» (2)

2-«ثم یرجع إلی الکوفة فیبعث الثلاث مائة و البضعة عشر رجلا إلی الآفاق کلها فیمسح بین أکتافهم و علی صدورهم فلا یتعایون فی قضاء (3).سپس به کوفه برمی گردد،پس سی صد و چند نفر به همۀ آفاق اعزام می نماید،پس میان شانه و سینه هایشان را مس می کند تا در هیچ قضاوتی عاجز نمانند.»

ص:233


1- 1) -دلائل الإمامة:ص 241؛ [1]معجم الملاحم و الفتن:12/4.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:29/5 ح 1453؛ [2]بحار الأنوار:345/52 ب 27 ح 91. [3]
3- 3) -بحار الأنوار:345/52 ب 27 [4] ادامۀ حدیث 91 از تفسیری اشی:61/2-56.

3-امام صادق علیه السّلام سی صد و سیزده نفر را توصیف می کرد که یکی از اصحاب پرسید:«لیس علی ظهرها مؤمن غیر هؤلاء؟!فقال:بلی فی الأرض مؤمنون غیرهم؛ و لکنّهم العدّة الّتی یخرج فیها القائم و هم النجباء و القضاة و الحکّام و الفقهاء فی الدین یمسح اللّه ظهورهم فلا یشکل علیهم حکم. (1)آیا در پشت زمین جز آن ها مؤمنی وجود ندارد؟!

فرمود:چرا غیر از آن ها مؤمن هست و لکن آن ها تعدادی هستند که در آن«قائم علیه السّلام» خروج می نماید و آن ها نجبا و قضات و حاکمان و فقهای دین هستند،خداوند به پشت آنان دست می مالد،پس هیچ حکمی برایشان مشکل نخواهد بود.»

4-«هم أصحاب الألویة و هم حکّام اللّه فی أرضه علی خلقه.. (2)آن ها پرچمداران و حاکمان خدا در زمین برای خلق خود است.»

13-دستور العمل قضات

امام باقر علیه السّلام از پدر بزرگوارش امام صادق علیه السّلام نقل کرده است:«إذا قام القائم [بعث]فی أقالیم الأرض فی کل إقلیم رجلا یقول عهدک[فی]کفک فإذا ورد علیک ما لا تفهمه لا تعرف القضاء فیه فانظر إلی کفک و اعمل بما فیها. (3)هنگامی که«قائم علیه السّلام»قیام نمود،به مناطق زمین و به هر منطقه ای مردی را اعزام دارد و می فرماید:عهد (دستور العمل)تو در کف دستت است،هرگاه جریانی پیش آمد که حکم قضایی آن را ندانستی،به کف دستت نگاه کن و به آن عمل نما!»

14-قضاوت زنان

مسألۀ قضاوت و حکم سریع در دوران حکومت ولایت به گونه ای فراگیر و

ص:234


1- 1) -منتخب الأثر:ص 485؛ [1]الملاحم و الفتن:ص 171؛ [2]بشارة الإسلام:ص 211؛ [3]یوم الخلاص:ص 2023
2- 2) -بحار الأنوار:308/52 ب 27 ح 82؛ [4]بشارة الإسلام:ص 225؛الزام النّاصب:ص 227؛یوم الخلاص:ص 223.
3- 3) -غیبت نعمانی:ص 172؛ [5]الزام النّاصب:ص 224؛ [6]بشارة الإسلام:ص 71 [7] با لفظ دیگر؛بحار الأنوار:/ [8]52 365 ب 27 ح 144 از غیبت نعمانی. [9]

گسترده خواهد شد که حتی بانوان در خانه هایشان برای قضاوت و صدور حکم قطعی مجاز خواهند بود.

در اثر این سرعت و وسعت،هیچ کس دربارۀ دریافت نتیجۀ داوری و غیره کوچک ترین نگرانی و ناراحتی از نظر مدّت و احیای حق نخواهد داشت.

قضاوت بانوان در عصر امام علیه السّلام به خصوص در خانۀ خود و برای بانوان یکی از مسایل رایج خواهد بود.

1-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«حتی انّ المرأه لتقضی فی بیتها بکتاب اللّه تعالی و سنّة رسول اللّه (1)؛حتی زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنّت پیامبر قضاوت می کنند.»

2-حمران از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است:«و تؤتون الحکمة فی زمانه حتی أن المرأة لتقضی فی بیتها بکتاب اللّه تعالی و سنة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله. (2)و در زمان او به شما حکمت(علم)داده می شود،به طوری که زن ها در خانه هایشان با کتاب خدا و سنّت رسول خدا علیه السّلام قضاوت می نماید.»

15-ارث برادران عالم ذرّ

خداوند دو هزار سال پیش از خلق ابدان در«اظلّه»(عالم اشباح)بین ارواح ایجاد اخوّت نمود،پس هرگاه«قائم علیه السّلام»ما قیام نمود،کسی که در عالم اظلّه با دیگری برادر بود،از او ارث می برد،نه آن که در دنیا با ولادت(از یک پدر و مادر) برادر کسی باشد. (3)

از امام صادق و امام کاظم علیهما السّلام روایت شده است:اگر کسی بمیرد و وارثی جز برادر نداشته باشد،ارث او را به کسی خواهد داد که با او در عالم ذرّ برادر باشد، خواه صلبی او باشد یا نه.پس اگر برادر صلبی اوست،اما برادر عالم ذرّی نبود،به او

ص:235


1- 1) -بحار الانوار:352/52 ب 27 ح 106 از غیبت نعمانی.
2- 2) -بحار الأنوار: [1]352/52 ب 27 ح 106 از غیبت نعمانی؛بیان الأئمّة:210/3 از مکیال المکارم. [2]
3- 3) -انّ اللّه آخی بین الأرواح فی الأظلّة قبل أن یخلق الأبدان بألفی عام فلو قد قام قائمنا أهل البیت لورث الأخ الّذی آخی بینهما فی الأظلّة و لم یرث الأخ من الولادة.اعتقادات صدوق:ص 48 موعود ادیان ص 187 [3]بنقل از آن.

نخواهد داد و به کسی خواهد داد که در عالم ذرّ با او برادر بوده است. (1)

16-نسخ نسب

انتسابات فامیلی و قبیله ای برچیده می شود و اسم قبایل از بین می رود و به یکی از یاران امام علیه السّلام منسوب شوند.

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:دنیا از بین نخواهد رفت،تا این که نام های قبیله ها کهنه و مندرس شود و قبیله به یکی از شما نسبت داده شود،پس گفته شود آل فلان و حتی مردی از شما به سوی حسب و نسب و قبیلۀ خود برخیزد و آن ها را فراخواند، اگر اجابت کردند که حرفی نیست وگرنه گردن آن ها را می زند. (2)

17-لغو نظام طبقاتی و ابطال اسناد ستمگران

در زمان های پیشین رسم بر این بود که پادشاهان برای حفظ موقعیت و حراست از تاج و تخت خود،از املاک دولتی و بیت المال یا زمین های اشخاص که غصب کرده اند و با تصرّف ملوکانه به صورت قطعات به دیگران یا به اطرافیان می بخشیدند و یا با آن ها مقاطعه می نمودند،بعد از ظهور«قائم علیه السّلام»حکم به ابطال اسناد این املاک نموده و مدارک آن ها را بی اثر تلقی کرده و از آن ها پس گرفته می شود.

1-امام صادق از قول پدر بزرگوارش علیهما السّلام فرمود:«إذا قام قائمنا اضمحلّت القطائع فلا قطائع (3)؛زمانی که«قائم علیه السّلام»ما قیام کرد،طیول ها(املاکی را که پادشاهان

ص:236


1- 1) -«...یورث الأخ أخاه فی الأظلّة؛یعنی عالم الأشباه و الأرواح قبل هذا العالم»معجم أحادیث الإمام المهدی: 71/4 ح 1140؛مختصر بصائر الدّرجات:ص 159؛بحار الأنوار:309/2 ب 27 ح 2 از خصال.
2- 2) -(لا تذهب الدّنیا حتی تندرس أسماء القبائل و ینسب القبیله الی رجل منکم فیقال لها آل فلان و حتی یقوم الرّجل منکم الی حسبه و نسبه و قبیلته فیدعوهم فإن أجابوه و إلاّ ضرب أعناقهم.معجم أحادیث الإمام المهدی:48/4 ح 1120؛ [1]بحار الأنوار:389/52 ب 27 ح 210. [2]
3- 3) -«مسعدة بن زیاد-عن جعفر عن أبیه أن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أمر بالنزول علی أهل الذمة ثلاثة أیام و قال:إذا قام قائمنا اضمحلت القطائع فلا قطائع و القطائع جمع قطیعة و هی ما یقطع من أرض الخراج لواحد یسکنها و یعمرها.»قرب الاسناد:ص 54؛ [3]بحار الأنوار:309/52 ب 27 ح 1؛ [4]بشارة الإسلام:ص 246؛ [5]یوم الخلاص:ص 333؛اثبات الهداة:523/3. [6]

غاصبانه بخشیده اند)مضمحل خواهد شد و قطعاتی وجود نخواهد داشت.»

2-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:«هرگاه«قائم علیه السّلام»قیام کند،قطایع مضمحل می شود و از بین می رود و به اصل خویش برگردد.» (1)

اگر از مباحات اصلیّه است به اباحه و اگر از انفال است به انفال برمی گردد(انفال زمین هایی را گویند که صاحبان آن ها صرف نظر و اعراض کرده و رفته اند و یا بدون جنگ از کفّار گرفته شده است و هم چنین به معادن و رودخانه ها و اراضی موات گویند.اما هرچه با جنگ و نیروی نظامی گرفته شده است؛مانند سواد کوفه به همۀ مسلمان ها تعلّق دارد.)

18-حکم به برگشت انفال و سواد کوفه

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:سواد را به اهلش برمی گرداند.اهلش اصحاب و انصار خود هستند. (2)

در حدیث دیگر امام باقر علیه السّلام فرمود:در کتاب علی علیه السّلام یافتیم که فرمود:چون قائم علیه السّلام ما قیام نماید،زمین انفال را جمع آوری کند،چنان که پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله جمع آوری نمود و از چنگ دیگران درآورد و آن ها را بیرون نماید،مگر آن چه در دست شیعیان ما باشد،پس همراه ایشان قطعه قطعه نماید و زمین را در دست شیعیان قرار دهد. (3)

19-حکم به استرداد زمین های احیاشده

1-ابی خالد کابلی گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«وجدنا فی کتاب علی علیه السّلام أن الارض للّه یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین فمن أخذ أرضا من المسلمین فعمرها فلیؤد خراجها إلی الامام من أهل بیتی و له ما أکل منها حتی یظهر القائم علیه السّلام[من أهل بیتی]

ص:237


1- 1) -معجم احادیث الإمام المهدی علیه السّلام:247/1 ح 153 مهدی منتظر:ص 412. [1]
2- 2) -همان مدرک:324/3 ح 867؛بحار الأنوار:390/52 ب 27 ح 212؛بشارة الإسلام:ص 253.
3- 3) -إلزام النّاصب:62/1؛ [2]بحار الأنوار:390/52 ب 27 ح 211؛ [3]بشارة الإسلام:ص 295 ح 41. [4]

بالسیف فیحویها و یخرجهم عنها کما حواها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلا ما کان فی أیدی شیعتنا فانه یقاطعهم علی ما فی أیدیهم و یترک الأرض فی أیدیهم؛ (1)در کتاب علی علیه السّلام یافتیم،همانا زمین از آن خداست،به هرکس از بندگانش خواست می دهد و در نهایت برای پرهیزکاران است،پس هرکس از مسلمان ها زمینی را تصرّف کرد و آن را آباد نمود، مالیاتش را به امامی از اهل بیت من ادا نماید و هرچه خورد(باقی ماند)مال خودش است تا«قائم علیه السّلام»از اهل بیتم با شمشیر ظهور نماید،پس آن را گرفته و آن ها را بیرون می نماید؛چنان که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله تصرّف کرد،مگر آن مقدار که در دست شیعیان ما باشد با آن ها قطعه قطعه می کند و زمین را در دست آن ها ترک می نماید.»

2-امام صادق از قول امیر المؤمنین علیهما السّلام فرمود:هرکس زمینی را احیا نماید،آن زمین از آن خود اوست،ولی باید در زمان هدنه(صلح)خراج آن را به امام علیه السّلام بدهد و هرگاه«قائم علیه السّلام»ما ظاهر شود،پس خود را آماده سازد که از او گرفته خواهد شد. (2)

20-استرداد حقّ مظلومان

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یردّ الحقّ إلی أهله فیظهروه حتی لا یستخفی بشییء من الحقّ مخافة أحد؛و حق را به اهلش برمی گرداند،پس آن را آشکار کنند،به طوری که چیزی از حق نماند که از ترس مخفی نمایند.» (3)

2-جعفر بن سیار نقل کرده است:«مهدی علیه السّلام»مظالم و حقوق مردم را به آنان برمی گرداند،هرچند زیر دندان فردی باشد،آن ها را گرفته و به صاحب حق پس می دهد. (4)

ص:238


1- 1) -اصول کافی:407/1؛ [1]معجم أحادیث الإمام المهدی:116/5 ح 1538؛ [2]تفسیر عیاشی:28/2-29 ح 66؛ [3]اثبات الهداة:45 [4]4/3 ب 32 ح 79 و ص 584 ب 32 ف 59 ح 785؛إلزام النّاصب:62/1؛ [5]بحار الأنوار:/ [6]52 390 ب 27 ح 211 از کتاب الغیبة؛بیان الأئمّة:212/3 از العوالم.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:128/3 ح 668 تهذیب الأحکام:145/4 ب 39 ح 26/404؛اثبات الهداة: 453/3 ب 32 ف 2 ح 73.
3- 3) -همان مدرک:410/3 ح 965؛بحار الأنوار:128/52 ب 22 ح 20. [7]
4- 4) -منتخب الأثر:ص 308؛ [8]ملاحم ابن طاووس:ص 68.

3-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«لینزعنّ عنکم قضاة السوء و لیقبضنّ عنکم المراضین و لیعزلنّ عنکم امراء الجور.... (1)البته قاضیان بد را از زندگی شما بیرون کشد و اشخاص دورو(و بیماران روحی)را از شما می گیرد و امیران ستم گر را دور سازد(و از متن زندگی تان برمی کند).

21*رشوه برچیده می شود

رشوه یکی از عوامل ناحقّ کنندۀ حق و جلوه دهندۀ ناحق است و در طول زمان این خصلت بنیان کن و ریشه برانداز سبب از بین رفتن حقوق گروه زیادی از مردم شده است.

روایات بسیاری در مذمّت و توبیخ و تحریم رشوه(رشا و ارتشاء)وارد شده است،ولی در جوامع مختلف وجود داشته و دارد،اما در عصر«قائم علیه السّلام»این صفت زشت و ناپسند در اثر مراقبت امامت و رشد فرهنگی و شدت ایمان مردم نابود شده و ریشه کن خواهد شد.

«و لا یأخذ فی حکمه الرّشی؛ (2)در حکم کردنش رشوه نمی گیرد.»

22*ربا ریشه کن می گردد

یکی از عوامل خانمان سوز و فلج کنندۀ جوامع«ربا»است،اگر این عمل در هر جامعه رواج یابد،آن جامعه به تباهی و نابودی کشیده می شود و مردم طعم آرامش روح نچشیده و روی خوشی و سعادت نخواهند دید.

دین اسلام برای مبارزه با این عمل زشت و غیرانسانی نکوهش و توبیخ نموده است.

خداوند در قرآن مجید به خصوص به رباخوارها اعلام جنگ داده است؛«ای کسانی که ایمان آورده اید!از خدا بترسید و ربا(خواری را)رها کنید؛اگر ایمان

ص:239


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:64/3؛ [1]بحار الأنوار: [2]120/51 ب 2 ح 23 از نهج البلاغة.
2- 2) -بحار الأنوار:269/52 ب 25 ح 158 از اقبال الأعمال.

آورده اید که(چنین)نمی کنید.پس برای پیکار با خدا و رسولش آماده شوید و اگر توبه کنید اصل سرمایۀ شما از آن شماست،نه ستم می کنید و نه ستم کرده می شوید.» (1)

1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هم برای رباگیرنده و ربادهنده و نویسنده و شاهد و واسطه اش لعنت فرستاده است.

در«عصر ولایت»جریان ربا و رباخواری ریشه کن شده و از جامعۀ مسلمین محو خواهد گردید.

2-امام صادق علیه السّلام«و یذهب الربا»در زمان«قائم علیه السّلام»ربا از بین می رود. (2)

23*سیرۀ اجرای حدود

در موارد متعدد اجرای حدود را توسط ایشان یادآور شدیم.از جمله:

1-پانصد نفر از قریش را اعدام می کند،سپس دوباره پانصد نفر تا شش مرتبه (جمعا سه هزار نفر).

2-قطع دست و پای بنی شیبه.

3-اعدام هرکس که تشیّع را(بعد از اتمام حجّت ها و روشن شدن حق)نپذیرد.

4-قتل ذریّه قاتلین حضرت سیّد الشهدا علیه السّلام.

امام باقر علیه السّلام فرمود:از آن جهت«قائم علیه السّلام»قائم نامیده شد؛وقتی که جدّم حسین علیه السّلام کشته شد،ملائکه به سوی خدا با گریه و ناله ضجّه کردند تا این که فرمود:پس خداوند برای آن ها انوار ائمّه را کشف کرد،یکی از آن ها قائم (ایستاده)بود و نماز می گزارد.پس خداوند فرمود:با این شخص قائم علیه السّلام از آن ها انتقام خواهم کشید. (3)

ص:240


1- 1) - یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ* فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ، بقره:279-278. [1]
2- 2) -منتخب الأثر:ص 474.
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السّلام:310/3 ح 849؛دلائل الإمامة:ص 452 ح 31/427؛منتخب الأثر:ص 368 ف 2 ب 37 ح 1؛علل الشّرایع:160/1 ب 129 ح 1؛ [2]بحار الأنوار:28/51 ب 2 ح 1.

در روایات بسیار آمده است که آن حضرت از ذرّیۀ قاتلین امام حسین علیه السّلام انتقام خواهد گرفت؛چون آن ها نیز به کرده ها و کارهای پدران خود راضی و خوشنود هستند و آن را صحیح می دانند؛چنان که امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه قائم علیه السّلام خروج کند،فرزندان قاتلین حسین علیه السّلام را به علّت رضایت به افعال پدران خود می کشد. (1)

24*اجرای حد بر لات و عزّی

قبلا در ذکر جریان مدینه،کیفیّت اجرای این حدّ گذشت.

25*اجرای حد بر حمیرا

امام باقر علیه السّلام فرمود:آگاه باشید!اگر«قائم علیه السّلام»قیام کند،حمیرا برای او برگردانده می شود تا این که او را با تازیانۀ حدّ زند و تا این که به خاطر فاطمه علیها السّلام دختر پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله از او انتقام بگیرد.

عبد الرّحیم قصیر گفت:فدای تو شوم!تازیانۀ حدّ برای چه؟!

فرمود:برای افترایی که به مادر ابراهیم فرزند پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله زد.

گفت:چرا حد او تا ظهور قائم علیه السّلام به تأخیر افتاد؟

فرمود:برای این که خداوند محمّد را رحمت فرستاده و قائم علیه السّلام را برای نقمت. (2)

ص:241


1- 1) -همان مدرک:229/5 ح 1653؛ینابیع المودة:242/3 ب 71 ح 26؛اثبات الهداة:455/3 ب 32 ف 3 ح 83؛بحار الأنوار:313/52 ب 27 ح 6.
2- 2) -«عبد الرحیم القصیر قال:قال لی أبو جعفر علیه السّلام:أما لو قام قائمنا لقد ردت إلیه الحمیراء حتی یجلدها الحد و حتی ینتقم لابنة محمّد فاطمة علیها السلام منها قلت:جعلت فداک و لم یجلدها الحد؟قال:لفریتها علی ام إبراهیم صلی اللّه علیه قلت:فکیف أخره اللّه للقائم علیه السّلام؟فقال له:إن اللّه تبارک و تعالی بعث محمّد صلّی اللّه علیه و اله رحمة و بعث القائم علیه السّلام نقمة.» دلائل الإمامة:ص 486-485 ح 86/482؛علل الشّرایع:580/2 باب نوادر علل ح 10؛ [1]بحار الأنوار:314/52 ب 27 ح 9 و 90/83 [2] ب 29 ح 93. رواه الصدوق فی نوادر کتابه علل الشرائع ج 2 ص 267.(2)و [3]مما اخرجه المصنف-رضوان اللّه علیه-فی باب عدد أولاد النبی و أحوالهم من الطبعة الحدیثة ما هذا لفظه:ل:فیما احتج به أمیر المؤمنین علی أهل

26*اجرای حد بر زانی پیر و مانع زکات و سنگسار زانی محصنه

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:اگر قائم علیه السّلام قیام نماید،سه حکم خواهد کرد که احدی پیش از او نکرده است؛پیر زناکار و مانع زکات را بکشد و ارث می دهد برادری را که در عالم ذرّ باهم برادر بوده اند(نه برادر صلبی). 1

2-هم چنین فرمود:دو خون است که در اسلام حلال است از خداوند عزّ و جلّ و لیکن هیچ کس در آن دو خون حکم نکند تا این که خدا«قائم»اهل بیت علیهم السّلام را مبعوث نماید.پس او به حکم خدا در رابطه آن دو حکم کند و بیّنه نخواهد(به علم خود عمل کند)زناکنندۀ محصن را سنگسار کند و مانع زکات را گردن بزند. 2

3-امام رضا علیه السّلام فرمود:اگر«قائم علیه السّلام»قیام نماید،البتّه به سه چیز حکم نماید که احدی قبل از او حکم نکرده است؛پیر زناکار را می کشد،مانع الزکات را اعدام نماید و برادران عالم ذرّ را وارث می کند. 3

ص:242

27*سخت گیری بر وزرا و کارگزاران

اگر فرمانروا و رئیس کشوری نسبت به اعمال زشت و بد،عمّال و کارگزاران خود اهمیتی ندهد و از خطاهای آنها اغماض و چشم پوشی نماید،نتیجه سوء این کار، دامن افراد جامعه را گرفته و به سوی تباهی خواهد کشید،امنیت جانی و مالی مردم از بین خواهد رفت،بدینجهت امام قائم علیه السلام به پرسنل و کارکنان و کارمندان خود بگونه ای سخت خواهد گرفت که کسی یارای خلاف قانون کردن و توان انجام دادن آن را نداشته و از خیال خود پاک و از مغز خود خواهد زدود.

1-«المهدی سمح بالمال شدید علی العمّال رحیم بالمساکین؛ (1)«مهدی علیه السّلام» بخشنده ای است که مال را به وفور می بخشد و بر کارگزاران و مسؤولان دولت خویش بسیار سخت گیر و بر بینوایان بسیار رؤف و مهربان خواهد بود.»

2-لیث از طاووس:نشانۀ«مهدی»این است که آن حضرت نسبت به وزرا و کارگزاران خود شدید و سخت گیر است،اموال را بذل و بخش می نماید و بر مساکین و بینوایان مهربان است. (2)

قصاص

اشاره

قصاص یکی از مهم ترین مسایل شریعت و سرمایۀ زندگی صحیح و سالم و ضامن حیات جوامع بشری است،اگر تنها این قانون الهی در روی زمین به اجرا درمی آمد،آن وقت بود که انسان ها روی سعادت و زندگی بی دغدغه را می چشیدند.

ص:243


1- 1) -امام صادق علیه السّلام؛الملاحم و الفتن ص 137 الحاوی للفتاوی:150/2(بنابه نقل روزگار رهایی ج 2 ص 589)
2- 2) -عقد الدّرر:ص 168؛برهان المتّقی:ص 173؛زندگانی امام زمان:ص 184.

هرچه اطراف و جوانب این مسأله را پرس وجو کنیم،درهای زیادی از اعماق حکمت و اهمیت آن به روی آدمی باز می شود.خدای تبارک و تعالی با بیان یک آیه،فکرها را به سوی اهمیت آن متوجّه می سازد تا آن جا که در پایان آیۀ مبارکه می فرماید: وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ. (1)

این حق مانند حقوق فراوان دیگر مشمول مرور زمان و یا فراموش شدنی نیست و همیشه زنده است و هم چنین اگر قرن ها هم بگذرد و زمان شرایطی پیش آورد که دسترسی به قاتل پیدا کند،باز آن دستور قابل اجرا است،به خصوص در بعضی موارد با این که خود مباشر قتل نبوده،اما راضی به آن قتل ناحق بوده باشد،مانند جریان فصل بعد که خواهد آمد.

28*اعدام نسل قاتلان کربلا

1-هروی گوید که به امام رضا علیه السّلام عرض کردم:«یا ابن رسول اللّه ما تقول فی حدیث روی عن الصادق علیه السّلام أنه قال:إذا خرج القائم قتل ذراری قتلة الحسین علیه السّلام بفعال آبائها؟! فقال علیه السّلام:هو کذلک فقلت:و قول اللّه-عزّ و جلّ- وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری (2)ما معناه؟قال:

صدق اللّه فی جمیع أقواله و لکن ذراری قتلة الحسین علیه السّلام یرضون بفعال آبائهم و یفتخرون بها و من رضی شیئا کان کمن أتاه و لو أن رجلا قتل بالمشرق فرضی بقتله رجل بالمغرب لکان الراضی عند اللّه عزّ و جلّ شریک القاتل و إنما یقتلهم القائم علیه السّلام إذا خرج لرضاهم بفعل آبائهم قال:قلت له:بأی شیء یبدأ القائم منکم إذا قام؟قال:یبدء ببنی شیبة فیقطع أیدیهم لانهم سراق بیت اللّه-عزّ و جلّ-؛ (3)ای فرزند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله چه می فرمایید دربارۀ حدیثی که از امام صادق علیه السّلام روایت شده است؟

آن حضرت فرمود:زمانی که«قائم علیه السّلام»خروج کرد،ذریۀ قاتلان حسین علیه السّلام را به خاطر کارهای پدرانشان می کشد!؟

فرمود:چنان است(که شنیده ای)!گفتم:پس آیۀ «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری»

ص:244


1- 1) -بقره179/-178. [1]
2- 2) -سوره انعام/آیه 164. [2]
3- 3) -عیون أخبار [3]الرّضاء علیه السّلام:273/1؛علل الشّرایع:219/1؛ [4]بحار الأنوار:313/52 ب 27 ح 6. [5]

معنایش چیست؟

فرمود:خداوند در تمام گفته هایش صادق است.

ذراری قاتلان حسین به کارهای پدران(نیاکانشان)راضی می شوند و به آن افتخار می کنند و هرکس به چیزی راضی شود،مانند کسی است که خود،آن را انجام داده است،اگر مردی در مشرق کشته شود و دیگری در مغرب به کار او راضی شود،راضی در نزد خدای-عزّ و جلّ-شریک جرم او خواهد بود.

«قائم علیه السّلام»که بعد از خروج آن ها را می کشد،برای رضایتشان به اعمال پدرانشان خواهد بود.

گفتم:قائم علیه السّلام از شما از چه کاری شروع خواهد نمود؟

فرمود:از بنی شیبه(کلیدداران کعبه)پس دست های آن ها را می برد،چون آنان دزدان بیت اللّه الحرام هستند.»

29*احکام اقلیّت ها

1-جابر گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«و یستخرج التوراة و سائر کتب اللّه-عزّ و جلّ- من غار بأنطاکیة و یحکم بین أهل التوراة بالتّوراة و بین أهل الإنجیل بالإنجیل و بین أهل الزبور بالزّبور و بین أهل القرآن بالقرآن؛ (1)و تورات و سایر کتب خدای-عزّ و جلّ-را از غاری در انطاکیه استخراج می نماید و میان اهل تورات با تورات و اهل انجیل با انجیل و بین اهل زبور با زبور و اهل قرآن با قرآن حکم می کند.»

2-هم چنین آن حضرت فرمود:بین اهل تورات به تورات و بین اهل انجیل به انجیل و بین اهل زبور به زبور و بین اهل قرآن به قرآن حکم می کند. (2)

ص:245


1- 1) -غیبت نعمانی:124؛ [1]علل الشّرایع:155/1 [2]بحار الأنوار:29/51 ب 2 [3] ح 2 و 351/52 ب 27 ح 103 از غیبت نعمانی؛ [4]منتخب الأثر:ص 310؛ [5]الزام النّاصب:ص 55 و 142 و [6] 223؛بشارة الإسلام:ص 242. [7]
2- 2) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:322/3 ح 866 بحار الانوار ج 29/51 ب 2 ح 2-350/52 ب 27 ح 103 غیبت نعمانی:ص 157 [8] م م 416.در بخش اجتماعی به فصل حقوق اقلیّت ها مراجعه شود.

30*زنده شدن کفّار برای قصاص

1-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:ارواح کفّار در عذابند به انواع عذاب تا هنگامی که «قائم علیه السّلام»قیام کند،پس خداوند آن ها را محشور کرده و ارواحشان را به بدن هایشان برمی گرداند و گردن آن ها را می زند،سپس به آتش ابدی برمی گردند. (1)

2-هم چنین امام صادق علیه السّلام فرمود:«إذا قام قائمنا ردّ اللّه کلّ موذی للمؤمنین فی زمانه فی الصورة الّتی کانوا علیها و فیها بین أظهرهم لینتصف منهم المؤمنون؛ (2)هرگاه قائم علیه السّلام قیام نماید،خداوند آن هایی که مؤمنین را اذیت کرده اند،به همان صورتی که بودند برمی گرداند تا از آن ها دادستانی و مؤاخذۀ حق کند.»

ص:246


1- 1) -اثبات الهداة:588/3 ب 33 ح 62. [1]
2- 2) -همان مدرک:573/3 ف 48 ح 708. [2]دلائل الإمامة:ص 247؛ [3]معجم الملاحم و الفتن:8/4.

بخش یازدهم:

اشاره

اقتصادی و دارایی

ص:247

ص:248

اقتصاد و دارایی

1*پیشرفت عظیم اقتصادی

کرۀ زمینی که ما در آن زندگی می کنیم،امکانات فراوان برای ما و نسل آینده و جمعیتی بسیار زیادتر از جمعیت کنونی دارد،اما عدم آگاهی کافی به منابع موجود و منابع بالقوۀ زمین از یک سو و عدم وجود یک نظام صحیح برای تقسیم ثروت زمین از سوی دیگر از جنبه های مختلف سبب احساس کمبود می شود،تا آن جا که در عصر ما همه روزه گروهی از انسان های گرفتار از گرسنگی می میرند.

نظام حاکم بر اقتصاد جهان امروز،یک نظام استعماری است که در کنار خود یک نظام جنگی ظالمانه را پرورش می دهد که قسمت مهمّی از نیروهای فکری و انسانی را که می بایست به طور مداوم و پویا در جست وجوی منابع جدید برای بهسازی زندگی انسان ها به تلاش برخیزند،می بلعد و نابود می کند.

اما هنگامی که این نظام و نظام جنبی آن دگرگون شود،نیروها برای استخراج منابع بی شمار زمین به کار گرفته می شود و علم و دانش پیشرو در اختیار این برنامه قرار می گیرد و به سرعت منابع جدیدی کشف می گردد و شکوفایی خاصّی به اقتصاد بشریت می بخشد.

لذا در روایات مربوط به حکومت آن«مصلح بزرگ»اشاره هایی پرمعنایی به این توسعۀ اقتصادی دیده می شود که از هرگونه توضیح بی نیاز است.

1-«انّه یبلغ سلطانه المشرق و المغرب؛و تظهر له الکنوز؛و لا یبقی فی الأرض خراب إلاّ

ص:249

یعمره؛ (1)حکومت او شرق و غرب جهان را فرامی گیرد و گنجینه های زمین برای او ظاهر می گردد و در سرتاسر جهان جای ویرانی باقی نخواهد ماند،مگر این که آباد خواهد ساخت.

آیا براستی باید چنین شود؛زیرا ویرانی های زمین،نه به خاطر کمبود نیروی انسانی است و نه کمبود مالی،بلکه مولود ویرانگری انسان ها و صرف بیهودۀ منابع مالی و انسانی و عدم احساس مسؤولیت است و هنگامی که این ها در پناه یک نظام صحیح اجتماعی برطرف گردد،آبادی گفته شده محقّق و حتمی خواهد شد،به خصوص که از پشتوانۀ منابع جدید فوق العاده ای نیز برخوردار خواهد بود.

2*زندگی اقتصادی

مشکل اقتصادی و مسایل جنبی آن از گرفتاری های روزمرّه و سنگین جوامع بشری است که همیشه بشریّت با آن دست و پنجه نرم می کند و از حلّ کامل این معضل ناتوان و عاجز مانده است و هر طرح و برنامه ای ریخته می شود،باز مشکل دیگری به صورت دیگری خودنمایی می کند.

بی کاری،فقر،گرانی،تورّم،به هم خوردن تعادل تجاری و تولید کم و زیادی تقاضا و حتی مسألۀ ازدواج و پیامدهای آن و ده ها مسایل دیگر از مشکلات حل نشدنی جامعه است.

در زمان حکومت امام علیه السّلام محدودیت های تجاری و اقتصادی و...از بین می رود و میدان برای فعالیت های خصوصی بازمی گردد و بهره برداری از مواهب و برکات زمین آزاد می شود،خیرات و برکات بر مردم فروباریده و همۀ اقشار را دربرمی گیرد.

محرومیت و گرسنگی و نداری و نگرانی از آینده...از میان مردم برچیده می شود و به طور معمول جرایمی که هر روزه در جهان بر اثر نداری و محرومیت و بی کاری پیش می آید،ریشه کن شده و سوزانده خواهد شد.

ص:250


1- 1) -اسعاف الرّاغبین:باب دوم ص 141-140.

احادیث در این زمینه فراوان است که در اثر تقسیم عادلانه و مساوی ثروت و در ماه دوبار شهریه و عطای عمومی امام که دو مرتبه در سال است و نزول خیرات و برکات آسمانی و به بیرون انداختن زمین خزاین خود را و...(در فصل های آینده توضیح داده خواهد شد)مردم در بی نیازی و بی احتیاجی کامل به سر خواهند برد و هیچ کس برای زکات و مصرف وجوه شرعی مستحقّی پیدا نخواهد کرد،هم چنین از طرف مقام عظمای ولایت،منادی ندا می دهد که هرکس به مالی نیاز دارد بیاید و تحویل بگیرد،کسی نخواهد آمد،فقط یک نفر که آن هم پشیمان شده و مال را برمی گرداند،اما خزینه دار هم نمی پذیرد و پس نمی گیرد. (1)

اگر کسی از امام چیزی بخواهد و بگوید:ای مهدی به من بده(سه بار) (2)تکرار کند،امام علیه السّلام بر دامنش آن قدر می ریزد که توان حمل آن را نخواهد داشت.

شکوفایی وضع اقتصادی

3*بخش کشاورزی

یکی از ارکان اقتصاد و منابع ثروت و درآمد و مراکز ارزاق عمومی و تأمین مواد غذایی بشر و حیوانات کشاورزی و کاشت و برداشت است.خداوند آب و خاک را در اختیار و تصرّف بشر قرار داد تا از برکات آن بهره برداری و استفاده نماید.

لذا آب در همه جا زیر زمین و یا روی زمین وجود دارد،بر عهدۀ بشر است که آن را استخراج کرده و مورد بهره برداری قرار دهد و هم چنین زمین را با وسایل روز شخم زده و دانه های گوناگون بر آن افشانده و استفاده بی شمار را ببرد.

وقتی که«خورشید ولایت»طلوع نمود،بخش کشاورزی رونق شایان گرفته و کشاورزان محصول خود را به وفور در اختیار انسان ها قرار خواهد داد.

ص:251


1- 1) -الصّواعق المحرقة ص 103؛امام مهدی:ص 630.
2- 2) -امام مهدی:ص 630 بنقل از ینابیع المودة.

4*حفر کانال ها و ساخت آسیاب ها

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:«و یبعث فیحفر من خلف قبر الحسین علیه السّلام لهم نهرا یجری إلی الغرّیین حتی ینبذ فی النجف(و فی نسخة حتی ینزل الماء فی النجف)و یعمل علی فوهته قناطر و أرحاء فی السبیل و کأنّی بالعجوز و علی رأسها مکتل فیه برّ حتی تطحنه بکربلاء(و فی نسخة بلا کری)؛ (1)آبراهی را از پشت قبر حسین علیه السّلام برای آن ها حفر می کند که تا غریّین (2)جریان یافته و به نجف سرازیر می شود و بر روی آن آب راه،پل ها و آسیاب ها ساخته خواهد شد،گویی پیرزنی را می بینم که بر سرش زنبیلی گرفته و پر از گندم است به آسیاب ها می رود،بی آن که از او کرایه ای گرفته شود،گندم هایش را آرد می کنند. (3)

در روایت عمرو بن شمر نیز از امام باقر علیه السّلام همانند این حدیث آمده است (4).

از این حدیث استفاده می شود مقام والای«ولایت»به احداث آبراه ها و ساختن پل ها و بستن سد بر رود و رودخانه ها به ویژه بین کربلا و نجف فرمان می دهد که در مسیر آن آب ها،آسیاب ها بنا شود که یکی از مهم ترین ارزاق همگانی در آن ها تهیه می شود و در اختیار جامعه قرار می گیرد و دستور ایجاد آن آبراه و انتخاب مسیر آن شاید از این جهت باشد که آن سرزمین به جهات شرق و غرب و جنوب متّصل است و سرمنشأ هزاران هکتار زمین است که از صحرای متّصل به شام گرفته تا اردن و صحرای«نفود» (5)که مرزهای آن کویت و حجاز است و ربع الخالی که حدود آن «مسقط»و«یمن»است.

بنابراین زمینی با این وسعت و خشک و خالی،بسیار نیازمند آبراه بزرگی است

ص:252


1- 1) -غیبت طوسی:فصل آخر ص 281؛معجم أحادیث الإمام المهدی:300/3 ح 838؛ [1]روضة الواعظین:/2 263؛ [2]بحار الأنوار:330/52 ب 27 ح 53 و 385/100 [3] ب 6 ح 4؛منتخب الأنوار المضی ئة:ص 335-336 ف 12. [4]
2- 2) -غریین دو ساختمان دو منارۀ مشهور ملوک حیره در نزدیک حیره از توابع کوفه است.
3- 3) -غیبت طوسی:فصل آخر ص 281.
4- 4) -ارشاد:ص 341 [5] با تغییرات مختلف؛بیان الأئمّة:261/3 از الکتاب المبین.
5- 5) -صحرای نفود در عربستان سعودی و صحرایی و پر از شن روان و لم یزرع است.

که از وسط آن عبور می کند و به گوشه و کنار آن انشعاب هایی ایجاد می گردد که با پمپاژهای قوّی به هر نقطۀ آن آبرسانی می شود،تا آن سرزمین خشک و سوزان به سرزمین سبز و خرّم تبدیل گردد و این کار با دستور حجّت الهی انجام خواهد گرفت.

ان شاء اللّه تعالی!

پرواضح است این آبراه از شطّ فرات که یکی از پربرکت ترین رودهای جهان است،سرچشمه می گیرد و هزاران هکتار زمین را زیر کشت و کشاورزی خواهد برد و میلیون ها انسان را بی نیاز خواهد کرد،به خصوص اگر سدهای زیاد در مسیر آن احداث شود و مورد بهره برداری قرار گیرد.

این آبادانی فقط در گوشۀ کوچکی از کشور پهناور زیر فرمان امامت خواهد بود وگرنه در گوشه گوشۀ جهان،این گونه تحوّلات پیش خواهد آمد؛یعنی به وسیلۀ مهندسین ورزیده و متخصّصین دانشمند زیر نظارت مقام«ولایت کبری»به نحو احسن اجرا می شود و به مرحلۀ بهره برداری خواهد رسید که مردم از نظر معیشتی در مضیقه و تنگنا قرار نگیرند.به امید آن روز!

2-امام حسن مجتبی علیه السّلام فرمود:«و تخرج الأرض نبتها و تنزل السماء برکتها؛ (1)زمین روییده شده و سبزی های خود را بیرون آورد و آسمان برکت خود را فرومی ریزد.»

3-امام باقر علیه السّلام فرمود:«و یخرج اللّه من الأرض بذرها؛ (2)خداوند از زمین تخم های افشانده را بیرون آورد.»

4-امیر مؤمنین علیه السّلام فرمود:«و تعمر الأرض و تصفوا و تزهوا بمهدیّها و تجری به أنهارها و تعدم الفتن و الغارات و یکثر الخیر و البرکات؛ (3)و زمین با برکت وجود«مهدی علیه السّلام»آباد و تصفیه می شود و آرایش می یابد و به سبب وجود او نهرها جریان پیدا می کند و فتنه و غارت ها معدوم می شود و خیر و برکت ها زیاد می گردد.»

5-«و أنزل برکات من السماء و الأرض و تزهر الأرض بحسن نباتها و تخرج کل

ص:253


1- 1) -یوم الخلاص:ص 374؛یاد مهدی:125.
2- 2) -بحار الأنوار:345/52 ب 27 ح 91. [1]
3- 3) -منتخب الأثر:ص 209 ف 2 ب 1 ح 49 بنقل از ینابیع المودّة ص 467. [2]

ثمارها أنواع طیبها؛ (1)از آسمان و زمین برکت ها را فرومی فرستد و زمین با زیباترین گیاهانش می درخشد و تمام میوه ها و انواع پاکیزگی ها را بیرون می آورد.»

5*کشاورزی آزاد

مردم در درختکاری و کشاورزی آزاد خواهند بود و در برابرشان موانع و مشکلات مالیات های ستمگرانه و قوانین دست وپاگیر نخواهد بود؛چرا که اسلام به انسان این آزادی را عنایت فرموده است که زمین مرده را(یعنی زمینی را که بایر است و نبات هم وجود ندارد)انتخاب کند و آن زمین را به وسیله زراعت و یا ساختن ساختمان زنده و آباد کند،مال خود سازد.

1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکه زمین مرده ای را احیا کند،از آن وی خواهد بود. (2)

2-هم چنین فرمود:هرکه درختی بنشاند و یا درّه ای بکند که قبل از وی کسی بر او پیشی نگرفته باشد و یا زمین مرده ای را زنده گرداند،از آن وی خواهد بود و این حکم از سوی خدا و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای او می باشد. (3)

3-امام باقر علیه السّلام فرمود:هر قومی که مقداری از زمین را احیا کنند و آباد نمایند، خود سزاوار آن زمین اند و آن زمین از آنان خواهد بود. (4)

4-«الأرض للّه و لمن عمّرها؛ (5)زمین برای خدا و هرکس که آن را آباد کند.»

پس از زوال قوانین ظالمانه،انسان ها با آزادی تمام بر روی زمین تلاش می کنند و محصولات کاشت و برداشت از آن خود سال ها خواهد بود و بهرۀ زمین هم متعلّق به خودشان می باشد و از انواع نعمت های زمین بهره مند خواهند شد.

ص:254


1- 1) -بحار الأنوار:384/52 ب 27 ح 191 [1]بنقل از سعد السّعود [2]ابن طاوس از صحف إدریس علیه السّلام.
2- 2) -«من أحیا أرضا مواتا فهی له»وسائل الشّیعه:327/17.
3- 3) -«من غرس شجرا أو حفر وادیا لم یسبقه أحد أو أحیا أرضا میتة فهی له قضاء من اللّه و رسوله»وسائل الشّیعه:328/17. [3]
4- 4) -«أیّما قوم أحیوا سیئا من الأرض و عمّروها فهم أحقّ بها و هی لهم.»وسائل الشّیعه:328/17. [4]
5- 5) -امام مهدی از ولادت تا ظهور:ص 754. [5]

در آن زمان شیر حیوان و کاشت و برداشت صحراها و میوۀ درخت ها و زیادی نعمت ها و عمران آبادی و حیوانات بی شمار،به خصوص ماکیان و گاو و گوسفند، بسیار چشم گیر خواهد بود و آسایش کامل روی خود را نشان خواهد داد.

6*بهره برداری آزاد از دریاها

خدای متعال از روزی که زمین را در اختیار بشر قرار داد،استفاده از تمامی نعمت های بی شمار آن را نیز به آن ها ارزانی داشته و آزاد گذاشته است،ولی با مرور زمان و ازدیاد جمعیّت و ترس از کمبود و فشارها و قحطی های آینده قوانین و مقرّرات دست وپاگیر ممنوعیّت از استفادۀ آزاد را وضع کردند و محدودیّت شدیدی قرار دادند.

از جملۀ آن محدودیّت ها و ممنوعیت ها،استفاده و بهره مند شدن از مواهب و نعمت های فراوان دریاهاست،درحالی که خداوند مکرّر در آیات قرآن کریم آن را برای بندگانش آزاد کرده است.برای نمونه به چند آیه توجّه نمایید.

1- أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیّارَةِ (1)شکار دریا برای خوردن شما و مسافران حلال شده است.

2- وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ (2)و نهرها را برای شما مسخّر نمود.

3- وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا (3)و اوست که دریا را برای شما تسخیر کرد تا از آن گوشت تازه بخورید(از ماهی ها و سایر مواد گوشتی حلال آن استفاده نمایید).

4- وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها (4)دو دریا این یکی شیرین و نوشیدنی گوارا و آن یکی شور و گلوگیر باهم مساوی نیستند،ولی از هر دو گوشت تازه می خورید.

ص:255


1- 1) -مائدة:96. [1]
2- 2) -ابراهیم:32/. [2]
3- 3) -نحل:14/. [3]
4- 4) -فاطر:12. [4]

5- اَللّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ (1)خداوند آن است که دریا را در اختیار شما قرار داد تا به امر او کشتی ها در پهنۀ آن جریان یابد و شما نیز از مواهب آن بهره مند شوید.

آیات فوق استفاده های دریایی را بدون کنترل و محدودیّت آزاد گذاشته است، ولی از جهت مدیریت و مهار شکارهای افسارگسیخته و تنظیم منافع کشور از استفاده های بی رویّه،جلوگیری به عمل آورده اند.

اما در زمان سلطنت ولی خدا علیه السّلام همۀ این ها آزاد و بلامانع خواهد بود؛زیرا در آن عصر ترسی از کمبود و غیره وجود نخواهد داشت و تمام برکات زمین آسمان در اختیار او خواهد بود.

7*تحریم خزاین

ذخیره کردن ارزاق عمومی و انبار نمودن کالاهای مورد نیاز مردم و اندوختن نقدینگی و زر و سیم که سبب کمبود و فشار به اقشار مردم باشد،در«دولت کریمه» ممنوع می شود و کسی حقّ استفاده از این مسیرهای نامشروع را نخواهد داشت.

1-معاذ بن کثیر گوید که شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود:«یقول:موسّع لشیعتنا ان ینفقوا ممّا فی أیدیهم بالمعروف فإذا قام قائمنا حرّم علی کلّ ذی کنز کنزه حتی یأتیه فیستعین به علی عدوّه هو قول اللّه-عزّ و جلّ- وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ؛ (2)(الآن)شیعیان ما در وسعت(آزادیند)از آن چه که در دست دارند در راه نیک و خیر انفاق کنند،ولی زمانی که«قائم علیه السّلام»ما قیام کرد،برای هر خزینه دار گنج کردن حرام خواهد شد،تا هرچه ما زاد بر احتیاج دارد بیاورد و به امام علیه السّلام تحویل دهد تا با آن مال برای کوبیدن دشمنش استعانت جوید و معنای آیۀ «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ... این است.»

2-هم چنین از آن حضرت روایت شده است:«عنه علیه السّلام انّ المؤمن إذا کان عنده من

ص:256


1- 1) -سوره جاثیه:12. [1]
2- 2) -توبة:34؛ [2]فروع کافی:61/3؛تفسیر عیاشی:87/2؛ [3]الزام النّاصب:ص 22؛ [4]یوم الخلاص:ص 333.

ذلک شییء ینفقه علی عیاله ما شاء ثمّ إذا قام القائم علیه السّلام(ف)یحمل إلیه ما عنده ممّا بقی من ذلک یستعین به علی امره فقد أدّی ما یجب علیه؛ (1)زمانی که نزد مؤمن چیزی از مال (دنیا)بوده باشد،هرطور دل بخواهد برای اهل و عیالش خرج می کند،اما زمانی که «قائم علیه السّلام»قیام نمود،باقیماندۀ آن را(به حضور امام)می برد تا برای کار خود هزینه کند و(مؤمن نیز)با این(پرداخت)به آن چه که وظیفه اش هست،عمل کرده است.»

توضیح این مطلب می توان گفت که ممکن است این کارها و دستور العمل ها در مراحل اولیۀ قیام امام علیه السّلام باشد که ارتش و کشور به این کمک ها نیاز پیدا کند وگرنه زمین درحالی که خزاین درونی خود را بیرون خواهد کرد و آسمان برکت های خویش را فروخواهد ریخت،دیگر نیازی به این امور نیست و مردم نیازی برای ذخیره کردن چیزی را نخواهند داشت؛چون درهرحال و هرجا به طور فراوان و دایمی همه چیز در انبارهای دولتی،بدون ممنوعیت و بی حساب در اختیار مردم می باشد،بنابراین چرا زحمت ذخیره و حراست و نگهداری کالا را برای خود هموار نماید.

8*مقاطعۀ قائم علیه السّلام با شیعیان

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«ما کان فی أیدی شیعتنا یقاطعهم علی ما فی أیدیهم و یترک الأرض فی أیدیهم؛ (2)آن چه که در دست شیعیان ما هست با آن ها قطعه قطعه می کند و زمین را در اختیار آن ها قرار می دهد.

9*اخذ آن چه که در دست غیرشیعیان است

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«ما کان فی أیدی سواهم فانّ کسبهم من الأرض حرام علیهم حتی یقوم قائمنا فیأخذ الأض و یخرجهم منها صفرة؛ (3)آن چه از زمین در دست

ص:257


1- 1) -تفسیر عیاشی:87/2: [1]المحجة:ص 157. [2]
2- 2) -الزام النّاصب:ص 21؛ [3]یوم الخلاص:ص 333 از آن.
3- 3) -بشارة الإسلام:ص 253 [4] با لفظ نزدیک؛یوم الخلاص:ص 333.

غیرشیعیان هست،کسب آن ها در آن حرام است،هنگامی که«قائم علیه السّلام»ما قیام نمود،از دست آن ها می گیرد و آن ها را دست خالی بیرون می نماید.»

ناگفته نماند،چنان که در فصل پیشین گفته شد،این گونه مسایل در اوایل سلطنت«قائم علیه السّلام»و پیش از استقرار دولت فراگیر خواهد بود وگرنه بعد از اصلاح کلّ روی زمین و حکومت«اللّه»دیگر جایی برای غیر شیعه نخواهد ماند و غیر شیعه وجود نخواهد داشت تا با آن ها این رفتارهای بازدارنده به عمل آید.

10*جزیه

اشاره

یکی از منابع درآمد کشورهای اسلامی،اخذ جزیه(مالیات)از اهل ذمّه است که پیرو ادیان دیگر هستند که ساکن کشور اسلامی و زیر لوای اسلام قرار گرفته اند و از مواهب کشور اسلامی استفاده می کنند،گرفته می شود.

این مسأله در روایات،برای دولت حضرت«مهدی علیه السّلام»بر دو گونه آمده است:

الف)باید تسلیم شوند و حکومت امام علیه السّلام را با شرایط خاصّش بی چون وچرا قبول کنند،یا آمادۀ جنگ و در نهایت نابود شدن را اختیار نمایند و راه سوّمی وجود ندارد؛چون در آن زمان دین،حکومت جهانی،پرچم و ملّت واحد را می طلبد و دیگر جایی برای کفر باقی نمی ماند.به حدیث ذیل توجّه فرمایید.

1-عبد الأعلی حلبی گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«و لا یقبل صاحب هذا الأمر الجزیة کما قبلها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و هو قول اللّه وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ؛ (1)صاحب این امر«جزیه»قبول نمی کند،آن طور که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله قبول می نمود و این است منظور از آیۀ وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی .»

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة؛ (2)خوک را به قتل می رساند و جزیه را فرومی نهد(لغو می سازد).»

ص:258


1- 1) -بقرة:193؛ [1]بحار الأنوار:345/52 ب 27 [2] ادامۀ حدیث 91 از تفسیر عیاشی: [3]61/2-56.
2- 2) -سنن أبو داود ج 2 ص 342.

3-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و یضع الجزیة فیفیض المال حتی لا یقبله أحد؛ (1)و جزیه را برمی دارد،پس مال را ارزانی دارد تا کسی آن را نمی پذیرد.»

بالاخره روزی جهان باید روی آرامش و عدل فراگیر را ببیند،اگر گروه ها و آرای گوناگون در جامعه وجود داشته باشد،اختلاف نیز به طور طبیعی وجود خواهد داشت و اگر اختلاف باشد،خواه ناخواه تجاوز و حق کشی و....پیدا خواهد شد که با برنامه دولت«مهدی علیه السّلام»مطابقت نداشته و مخالف می باشد.

ب)در روایات وارده دربارۀ سیرۀ«قائم علیه السّلام»نقل شده است:آن حضرت با سنّت و سیرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رفتار خواهد کرد و از عملکرد جدّ بزرگوارش کوچک ترین انحرافی نخواهد داشت،به همین سبب«قائم علیه السّلام»مانند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با اخذ جزیه پیروان ادیان دیگر را زیر پوشش پرچم اسلام قرار خواهد داد.توضیح این مطلب در فصل های پیشین این کتاب آمده است که به تکرار نیاز ندارد.)

جمع بین روایات

روایتی می گوید:«قائم علیه السّلام»از یهود و نصارا جزیه می گیرد و در پناه اسلام قرار می دهد،ولی تکلیف غیر یهود و نصارا،یا تسلیم شدن است یا مرگ.این روایت را می توان به نوعی راه حل در نظر گرفت؛یعنی فقط از یهود و نصارا جزیه می گیرد و از غیر آن ها قبول نمی نماید.

اما این هم با عدالت آن حضرت سازگاری ندارد؛چون دستور عقل و شرع این

ص:259


1- 1) -تراه فی مشکاة المصابیح ص 479 من حدیث أبی هریرة و بعده"حتی تکون السجدة الواحدة خیرا من الدنیا و ما فیها"و فی لفظ آخر:قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:و اللّه لینزلن ابن مریم حکما عادلا فلیکسرن الصلیب و لیقتلن الخنزیر و لیضعن الجزیة و لیترکن القلاص فلا یسعی علیها و لتذهبن الشحناء و التباغض و التحاسد و لیدعون إلی المال فلا یقبله أحد.-رواه مسلم و هکذا رواه البخاری فی صحیحه ج 2 ص 256 باللفظ الاول.قوله"یکسر الصلیب"یرید إبطال النصرانیة و الحکم بشرع الاسلام و معنی قتل الخنزیر تحریم اقتنائه و أکله و إباحة قتله و فیه بیان أن أعیانها نجسة لان عیسی إنما یقتلها علی حکم شرع الاسلام و الشییء الطاهر المنتفع به لا یباح إتلافه.و قوله"و یضع الجزیة"معناه أنه یضعها من أهل الکتاب و یحملهم علی الاسلام و قیل معنی"وضع الجزیة"أن المال یکثر حتی لا یوجد محتاج ممن یوضع فی هم الجزیة یدل علیه قوله علیه السّلام"فی فیض المال حتی لا یقبله أحد.

است که باید به آن ها فرصتی داده شود تا کار این افراد عاقلانه و عادلانه حلّ و فصل شود؛چنان که در«قرآن کریم»در مورد آن ها به پیغمبرش می فرماید:«اگر از مشرکین کسی از تو پناه بخواهد،به آن ها پناه ده تا کلام خدا را بشنود؛چون آنان گروهی اند که نمی دانند.» (1)ولی راه حل دیگری در فصل«رفتار قائم علیه السّلام با مردم جهان»به طور تفصیلی بیان گردید که آن حضرت به آن ها اتمام حجّت کامل خواهد نمود و در اوایل«دولت کریمه»مانند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از همۀ کفار،حتی از ناصبی ها«جزیه»اخذ خواهد کرد،مانند روایت ذیل.

حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ ناصبی ها فرمود:یا اقرار به ولایت کنند و یا جزیه دهند، چنان که اهل ذمّه امروز جزیه می دهند. (2)

ولی با مرور زمان،آنان از رأفت و محبت اسلامی سوء استفاده نموده،پیمان شکنی کرده و با فعالیت های زیرزمینی سرپیچی نموده و با ایجاد مزاحمت،آرامش جامعه را برهم می زنند و امنیت نظام اسلامی را به هم می ریزند،در این هنگام دولت اسلامی دیگر در مقابل آن ها تعهّدی نداشته و در نهایت از صفحۀ روزگار برچیده خواهند شد. (3)

ظهور خیرها و برکت های زمینی،آسمانی،انسی و حیوانی

11*نزول برکات آسمانی

در عصر ولایت احیای زمین تنها از راه جمع آوری آب سفره های زیرزمینی نخواهد بود،بلکه آسمان نیز برکت های خود را فروریخته و ابرهای رحمت به حرکت درآمده و در فضای زمین رقص کنان آب دل خویش را به سوی زمین افشانده

ص:260


1- 1) - وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتّی یَسْمَعَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ. توبة6/. [1]
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:308/3 ح 846؛روضة الکافی:ص 184 ح 288؛بحار الأنوار:375/52 ب 27 ح 175.
3- 3) -برای آگاهی بیشتر به فصل مذکور و مقدّمۀ کتاب و به فصل«نزول مسیح»مراجعه فرمایید.

و کشاورزان و صاحبان حرف را شادمان و خوشحال خواهد ساخت،در این مورد به چند روایت توجّه فرمایید.

1-ابو سعید خدری گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:امّت من در زمان «مهدی علیه السّلام»به نعمتی متنعّم می گردند که هرگز(هیچ زمانی)آن گونه متنعّم نگردیده اند،آسمان بر آن ها پی درپی می بارد و زمین چیزی از گیاهش را فرو نگذارد،مگر این که بیرون آورد. (1)

2-هم چنین فرمود:در آخر الزّمان«مهدی علیه السّلام»خروج می نماید،خداوند به وسیلۀ باران او را سیراب می کند،زمین گیاه و نبات خود را بیرون می سازد و مال را به طور فراوان اعطا می نماید،چارپایان زیاد(تعداد)امّت(زیاد و)بزرگ می گردد. (2)

3-نیز فرمود:در دولت او آب زیاد و رودها جاری خواهد گردید و زمین خوراکی های خود را افزون خواهد کرد. (3)

4-امیر المؤمنین علی علیه السّلام در حدیث طولانی فرمود:اگر«قائم علیه السّلام»ما قیام کند، آسمان باران خود را خواهد بارید و زمین گیاه خود را بیرون خواهد داد...چندان که زن راه بین شام و عراق را طی می کند،درحالی که قدم های خود را فقط بر روی گیاه می نهد. (4)

5-هم چنین آن حضرت دربارۀ«عصر ولایت»فرمود:آدمی(در آن روزگار)یک مد(سه چهارم کیلوگرم)می کارد و هفتصد مد تحویل می گیرد که خدای تعالی فرموده است(مانند دانه ای که هفت خوشه می رویاند و در هر خوشه ای یک صد دانه است و اگر خدا خواهد بیشترش می کند). (5)»

این احادیث گویای آن است که در«دولت کریمه»زمین خالی و بایر و بدون

ص:261


1- 1) -امام مهدی علیه السّلام از ولادت تا ظهور:ص 750؛ [1]از عقد الدرر باب 7 ص 144؛ملاحم ابن طاووس:باب 164 ص 69؛کشف الغمّة:263/3؛ [2]معجم أحادیث الإمام المهدی:227/1.
2- 2) -عقد الدرر:باب هفتم ص 144 چاپ مسجد جمکران:ص 194؛امام مهدی از ولادت تا ظهور:ص 750 [3]از آن.
3- 3) -همان مدرک:باب هفتم ص 144.
4- 4) -بحار الأنوار:316/52 ب 27 ح 11؛به نقل از خصال؛معجم أحادیث الإمام المهدی:59/3.
5- 5) -بقره:261؛عقد الدرر:باب 9 ص 200 مدّ سه چهارم کیلو می باشد.

زراعت وجود نخواهد داشت و همه جا سبز و خرّم خواهد بود و هیچ قطعه ای از زمین بدون استفاده نخواهد ماند.

6-امام باقر علیه السّلام فرمود:«و ینزّل من السماء قطرها؛ (1)و از آسمان قطراتش فروریزد.»

7-امیر المؤمنین علیه السّلام ضمن خطبۀ مفصّل فرمود:و آسمان باران خود را فرو فرستد. (2)

8-ابو سعید خدری گوید که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که در منبر فرمود:

«مهدی علیه السّلام»از عترت من و اهل بیت من است،در آخر الزّمان خروج کند،پس آسمان باران خود را فروریزد و زمین بذر خود را بیرون نماید. (3)

9-حاکم نیشابوری با سند خود از ابو سعید خدری نقل کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«...فیبعث اللّه عزّ و جلّ رجلا من عترتی فیملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما جورا یرضی عنه ساکن السماء و ساکن الأرض لا تدّخر الأرض من بذرها شیئا إلاّ أخرجته و لا السماء من قطرها إلاّ صبّه اللّه علیهم مدرارا یعیش فیه سبع سنین أو ثمان أو تسع تتمنّی الأحیاء الأموات ممّا صنع اللّه عز و جلّ بأهل الأرض من خیره؛ (4)پس خداوند از عترت من مردی را برمی انگیزد که زمین را پر از عدل و داد می کند،آن چنان که با ظلم و ستم پر شده بود،ساکنین آسمان و زمین از او راضی می شوند،زمین از تخم هایش چیزی ذخیره نکند،مگر این که همه را بیرون می آورد و آسمان از قطراتش چیزی نگه نمی دارد،مگر این که فراوان فرومی ریزد،در میان آن ها هفت یا هشت یا نه سال زندگی می کند و(در آن روز)از فراوانی و وسعت روزی که خداوند داده است،زنده ها آرزوی مرده ها می کنند(کاش آن ها نیز در این زمان با ما بودند.» سپس حاکم گوید:این حدیث سندهایش صحیح است.

ص:262


1- 1) -بحار الأنوار:345/52 ب 27 ح 91؛ [1]معجم احادیث المهدی:59/3 از امیر المؤمنین علیه السّلام.
2- 2) -مختصر بصائر الدّرجات:ص 201؛معجم أحادیث الإمام المهدی:82/5 ح 1504 بحار الأنوار:85/53- ب 29 ح 86.
3- 3) -غیبت طوسی:ص 180 ف 1 ح 138 اثبات الهداة:502/3 ب 32 ف 12 ح 294 [2]بحار الأنوار:51 74 ب 1 ح 25. [3]
4- 4) -المستدرک علی الصحیحین:465/4؛قادتنا:319/7 ح 7. [4]

10-هم چنین حاکم نیشابوری از ابو سعید خدری نقل کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:در آخر امّت من«مهدی علیه السّلام»خروج کند،او را باران سیراب نماید و زمین برکاتش را بیرون ریزد و مال به طور مساوی تقسیم و چارپایان زیاد شوند و مقام امّت بزرگ باشد...» (1)

11-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و یرسل السماء مدرارا؛ (2)و آسمان(باران و برکت های خود را)فراوان و افزون می فرستد.»

12-«و تنزل السماء برکتها؛ (3)و آسمان برکت هایش را نازل نماید.»

12-هم چنین آن حضرت فرمود:خداوند به وسیلۀ ما زمان فشاردهنده و گاز گیرنده را دفع می کند و چون«قائم علیه السّلام»قیام کند،هرآینه آسمان باران خود را نازل می کند و زمین گیاه خود را بیرون و کینه از دل های بندگان بیرون می رود،درندگان با چهارپایان صلح می کنند تا این که زن ناتوانی از عراق تا شام راه برود قدم خود را نگذارد،مگر بر گیاه و زینت او بر بالای سرش باشد،نه درنده ای کسی را آزار کند و نه او از درنده بترسد. (4)

13-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:تا این که پیرزن ضعیف از مشرق حرکت کند و ارادۀ مغرب نماید،نه کسی او را نهی می کند و نه به هیجان می آورد و زمین بذر خود را بیرون می دهد و آسمان باران خود را فرومی ریزد و مردم خراج خود را بر دوش گیرند و به سوی«مهدی علیه السّلام»می برند و خداوند بر شیعۀ ما توسعه دهد،چنان که اگر نه این بود که ایشان را سعادت شامل شده است،هرآینه از وسعت و فراوانی بغی و طغیان می کردند. (5)

ص:263


1- 1) -مستدرک صحیحین:558/4؛قادتنا:320/7 ب 39 ح 8 کنز العمال:14 ص 273 از ابن مسعود.
2- 2) -الزام الناصب:ص 173؛بحار الأنوار:83/52 با اندکی تفاوت.
3- 3) -یوم الخلاص:ص 374؛یاد مهدی:125.
4- 4) -خصال 761/2 [1] حدیث اربعمأة بحار الأنوار:316/52 ب 27 ح 11؛معجم أحادیث الإمام المهدی:59/3 ذیل ح 610؛منتخب الأنوار المضیئة:ص 356 ف 17.
5- 5) -تفسیر عیاشی:65/2 ح 9؛ینابیع المودة:240/3 ب 71 ح 18 بحار الأنوار:345/52 ب 27 ح 91؛معجم أحادیث الإمام المهدی:29/5 ح 1453. -معجم أحادیث الإمام المهدی:322/3 ح 866 و 325 ح 867؛بحار الأنوار:29/51 ب 2 ح 2 و 351/52 ب 27 ح 103 و 390 ب 27 ح 212.

14-هم چنین فرمود:اموال دنیا برای«قائم علیه السّلام»جمع می شود از ظاهر و باطن زمین و آسمان باران خود را فروفرستد.پس به مردم بگوید:بیایید به سوی آن چه که به خاطر آن قطع رحم کردید و خون های حرام ریختید و مرتکب چیزهایی که خداوند حرام کرده بود،شدید.پس آن قدر عطا کند که احدی را پیش از او آن قدر عطا نبوده است و زمین را پر از عدل و قسط و نور کند،همان گونه که از ظلم و جور و شر پر شده بود.

15-امام حسن مجتبی علیه السّلام فرمود:پس خدا مردی را در آخر زمان برانگیزاند و در دوران شکنجه و فشار و گاز گرفتن روزگار،پس همۀ شهرها در عرض و طول تسلیم وی شوند و به دین او درآیند تا این که کافری نماند،مگر این که ایمان آورد و نه طالحی،مگر این که صالح شود و در ملک او درندگان باهم صلح کنند و زمین گیاه خود را بیرون دهد و آسمان برکت های خود را فروفرستد و گنج ها برای او ظاهر شود. (1)

16-امام صادق علیه السّلام فرمود:«تزید المیاه فی دولته و تمدّ الأنهار و تضاعف أکلها لا تدّخر شیئا؛ (2)آب ها در دولت او فراوان شود و نهرها جاری شود و زمین خوردنی ها را بیرون ریزد و چیزی را ذخیره نمی کند.»

12*فقرزدایی

از جمله اسباب ناامنی جامعه و به نابودی کشاندن آن،فقر و احتیاج است.در طول تاریخ شواهد زیادی در دست داریم که نیازمندی و نداری،باعث دزدی و خون ریزی و ذلّت و خودفروشی و ده ها مسایل انحرافی دیگر شده است و این

ص:264


1- 1) -معجم أحادیث الإمام [1] المهدی:167/3 ح 692؛منتخب الأثر:ص 619 ف 9 ب 1 ح 2؛اثبات الهداة:/3 524 ب 32 ف 20 ح 414.مهدی منت [2]ظر:ص 429.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 474؛الزام النّاصب:ص 228 در این مضمون؛الملاحم و الفتن:ص 54؛یوم الخلاص: ص 306؛عقد الدرر:باب 7 ص 149.

مسایل تا زمانی که احتیاج وجود دارد،به موازات آن خواهد بود؛زیرا شکم گرسنه و پیکر عریان با هیچ کس سر شوخی ندارد و تمام تأکیدهای مذهبی و دینی که در مورد دستگیری از بیچارگان و کمک به آنان و پرداخت حقوق آن ها بیان شده است، فقط برای این است که فقر و نداری از جامعه ریشه کن شود تا مردم و خانواده ها از پیامدهای شوم آن در امان باشند.

قرآن کریم آیۀ مبارکۀ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ؛ (1)«با دستان خود،خود را به هلاکت نیندازید»را در جایی آورده که در آغاز آیه و پایان آن دستور انفاق و نیکی کردن را صادر فرموده است؛چون یاری نرساندن به نیازمندان از نظر مالی فرد و جامعه را به هلاکت و تباهی می کشد.

امیر المؤمنین علی علیه السّلام فقر و نداری را مرگ سرخ و مرگ بزرگ می شمارد؛زیرا فقیر هر روز چندین بار می میرد و زنده می شود و نیمه جان می گردد و رهایی نمی یابد و این«غول»کمرشکن تا زمانی که در جامعه ای وجود دارد،آن جامعه روی خوشی و آرامش و امنیت و سعادت و شادی را نخواهد دید.

ازاین رو است که یکی از برنامه های اوّلیۀ حضرت«قائم علیه السّلام»رفع سریع نیاز فقرا و ریشه کن ساختن فقر از جامعۀ حکومت علوی و فاطمی است.

در«دولت کریمه»هر ماه دو مرتبه حقوق برای عموم پرداخت خواهد شد و مردم در بی نیازی مطلق مادی زندگی می کنند؛بدین گونه که صاحبان وجوهات و صدقات بدهی های خود را در دست می گیرند و در شهر می چرخند،اما مستحقّی پیدا نمی کنند که دین خود را ادا نمایند.

خزاین دولتی به طور آزاد در اختیار همگان است و سکه های طلا و نقره و زر و سیم در دسترس عموم قرار می گیرد و هرکس به اندازه احتیاج خود استفاده می کند و اعلان می شود برداشت از آن ها برای عموم آزاد است.در این صورت ذخیره سازی و انباشتن ثروت و زراندوزی معنا و مفهوم خود را از دست خواهد

ص:265


1- 1) -بقرة195/. [1]

داد؛چون شب و روز هزینۀ زندگی دلخواه را مدام در اختیار دارد،دیگر دلیلی ندارد که جای خودش را تنگ نماید.

از آن سو تعلیم و تربیت و فرهنگ مردم نیز به نوعی بالا می رود که کسی پیدا نمی شود بیش از احتیاج و نیاز خود از خزاین دولتی برداشت کند.آخر برای چه زحمت نگهداری و حمل و نقل مال و منال را به خود روا دارد؟!به امید آن روز، ان شاء اللّه تعالی!

1-حسین بن مسعود در کتاب شرح السنّه با سندهای خود از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نقل کرده است که آن حضرت فرمود:«فیفیض المال حتی لا یقبله أحد؛ (1)«قائم علیه السّلام»مال را به گونه ای می ریزد که دیگر کسی آن را نمی پذیرد.»

2-خداوند می فرماید:«و ألقی الرأفة و الرحمة بینهم فیتواسون و یقتسمون بالسّویة فیستغنی الفقیر و لا یعلوا بعضهم بعضا و یرحم الکبیر الصغیر و یوقر الصغیر الکبیر و یدینون بالحق و به یعدلون و یحکمون اولئک أولیائی؛ (2)و در میان آن ها رأفت و مهربانی می اندازم(برقرار می کنم)پس به همدیگر مواسات می کنند و با تساوی تقسیم می کنند،فقیر غنی می شود و بعضی به بعضی آقابالاسری(تفوّق)نمی کند و بزرگان به زیردستان رحم می نمایند و کوچکترها به بزرگان احترام می گذارند و به حق گردن می نهند(تسلیم می شوند)و با دین حق عدالت می گسترانند و با حکم آن حکم می نمایند و آنان دوستان من هستند.»

3-«و لیدعون إلی المال فلا یقبله أحد؛ (3)مردم را به سوی برداشتن مال(استفاده کردن از آن)فرامی خوانند اما کسی نمی پذیرد.»

4-سیوطی گوید:احمد باوردی در کتاب المعرفه و نیز ابو نعیم از قول ابو سعید گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:شما را به«مهدی علیه السّلام»مژده می دهم،مردی از قریش و از عترت من در امّت من برانگیخته می شود،درحالی که مردم با همدیگر اختلاف

ص:266


1- 1) -مسند احمد:530/2؛بحار الأنوار:382/52 ب 27 ح 193. [1]
2- 2) -بحار الأنوار:384/52 ب 27 ح 194. [2]
3- 3) -رواه مسلم و هکذا رواه البخاری فی صحیحه ج 2 ص 256.بحار الأنوار:38452 ب 27 ح 193.

داشته باشند و زلزله ها می لرزاند،پس زمین را پر از عدل و داد می کند،آن طور که از ظلم و جور پر شده باشد.

5-«و یقسّم المال صحاحا فقال رجل ما صحاحا؟قال بالسّویّة بین الناس و یملأ قلوب أمّة محمّد غنی و یسعهم عدله؛ (1)و مال را میان مردم مساوی تقسیم می کند،دل های امّت محمّد صلّی اللّه علیه و اله را غنی می سازد و عدل او آنان را فراگیرد به گونه ای که(از سوی «مهدی علیه السّلام»در میان مردم)ندا می دهند:«من له حاجة الیّ فما یأتیه أحد إلاّ رجل واحد» کیست که به من احتیاج دارد؟کسی نمی آید،مگر یک نفر که از حضرت درخواست (مالی)می کند و حضرت می فرماید:برو پیش خزینه دار تا به تو دهد.

او نیز پیش خزینه دار می آید و می گوید:من فرستادۀ«مهدی علیه السّلام»هستم تا به من مالی بدهی!می گوید:(هرقدر دلت می خواهد)بردار.آن قدر(از جواهرات و سکه های امام علیه السّلام)جمع کند که توان حمل ندارد،مقداری می ریزد و برمی دارد و در راه به خود می گوید:من آزمندترین امّت محمّدم!نفس من طمع زیاد دارد.همۀ امّت را فراخواندند از این جواهرات بردارند جز من کسی نیامد و سپس پشیمان می شود و جواهرات را برمی گرداند و آن حضرت قبول نمی کند می فرماید:ما چیزی را که دادیم پس نمی گیریم.» (2)

5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«فحینئذ تظهر الأرض کنوزها و تبدی برکاتها حتی لا یجد الرجل منکم موضعا لصدقته و لا لبرّه لشمول الغنی جمیع المؤمنین؛ (3)پس در این

ص:267


1- 1) -منتخب الأثر:ص 147؛ [1]الصّواعق المحرقة:ص 164؛ [2]الملاحم و الفتن:ص 57 و 136؛ [3]المحجّة البیضاء: 341/4؛کشف الغمّة:ص 261/3 و 268 و 273 [4] با الفاظ نزدیک بهم؛الزام النّاصب:ص 256 از البیان؛ الإمام المهدی:ص 269؛ [5]ینابیع المودة:1353 [6] از اسعاف الرّاغبین؛المهدی:ص 222 و 225 با تعبیر دیگر؛ بشارة الإسلام:ص 283 و 284 [7] با لفظ دیگر؛یوم الخلاص:ص 304 از آن ها.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 147؛ [8]کشف الغمّة:ص 273/3؛ [9]البیان:ص 84؛الإمام المهدی:ص 62؛و 110 [10] از مسند احمد:37/3؛الصّواعق المحرقة:ص 164 از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله؛الفتن:ص 124 و 57 و 136؛ینابیع المودة: 135/3 از اسعاف الرّاغبین؛یوم الخلاص:ص 333؛الزام النّاصب:ص 257؛ [11]الحاوی للفتاوی:/2 125-123 و 153 مختصرا؛نور الأبصار:ص العرف الوردی فی أخبار المهدی:در ضمن مجموعۀ فتاوی 2 /ص 124؛قادتنا:318/7 ب 39 ح 5. [12]
3- 3) -الزام النّاصب:ص 139 و 222 و [13] 223؛با تعابیر مختلف.

زمان،زمین خزاین خود را ظاهر و برکت هایش را آشکار می نماید،حتی مرد برای صدقه و احسانش محلّی پیدا نمی کند؛زیرا غنا(ی مال و غنای نفس)شامل همۀ مؤمنین می شود.

6-جابر از قول امام باقر علیه السّلام گوید:«و یجمع إلیه أموال الدنیا من بطن الأرض و ظهرها فیقول للناس:تعالوا إلی ما قطعتم فیه الأرحام و سفکتم فیه الدماء الحرام و رکبتم فیه ما حرم اللّه-عزّ و جلّ-فیعطی شیئا لم یعطه أحد کان قبله و یملا الارض عدلا و قسطا و نورا کما ملئت ظلما و جورا و شرا؛ (1)و جمع می شود بر او اموال دنیا از باطن زمین و ظاهرش،پس به مردم می گوید:بیایید به سوی آن چیزی که به خاطر آن قطع رحم کردید و خون حرام ریختید و حرام های خدای عزّ و جلّ را مرتکب شدید.پس چیزی می دهد که پیش از او کسی نداده است و زمین را از عدل و داد و نور پر می کند،پس از این که از ظلم و جور و شر پر شد.

7-جمال الدین یوسف بن علی مقدسی شافعی با سند خود از جابر بن عبید اللّه (عبد اللّه)روایت کرده است:مردی برود ابی جعفر محمّد بن علی(امام باقر علیهما السّلام) داخل شد و گفت:این پانصد درهم را از من بگیر؛چون زکات مالم است.

امام باقر به او فرمود:آن را بردار و در همسایه های مسلمان و برادران مسکین مسلمان خود خرج کن.سپس فرمود:وقتی که«مهدی»ما اهل بیت علیهم السّلام قیام کرد با «تساوی تقسیم کند»و عدل خود را بر رعیّت بگستراند.پس هرکس او را فرمان برد، خدا را فرمان برده است و هرکس او را نافرمانی کند،خدا را نافرمانی نموده است. (2)

8-ابن ماجه با سند خود از ابی سعید خدری گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

«مهدی علیه السّلام»هفت یا هشت سال در امّت من خواهد بود.در زمان او امّت من غرق نعمتی باشند که مانند آن دیده نشده است،زمین خوردنی هایش را بیرون آورد

ص:268


1- 1) -علل الشّرایع:155/1؛ [1]بحار الأنوار: [2]351/52 ب 27 ح 103 از غیبت نعمانی. [3]
2- 2) -غیبت نعمانی:ص 124؛ [4]بشارة الإسلام:ص 242؛منتخب الأثر:ص 310؛ [5]بحار الأنوار:29/51 و /52 351؛یوم الخلاص:ص 322؛الزام النّاصب:ص 55؛ینابیع المودة:37/3 و 62 و 132؛المهدی:ص 95؛ الإمام المهد:ص 271 عقد الدّرر:باب 2 ح 322 قادتنا:318/7 ب 39 ح 4.

و چیزی از آن ها در خود ذخیره نکند(پنهان ندارد)«و المال یومئذ کدوس فیقوم الرجل فیقول:یا مهدی أعطنی فیقول:خذ»در آن روز مال فراوان است،کسی بلند شده و گوید:ای«مهدی علیه السّلام»برای من عطا کن!می گوید:(هر اندازه که دلت می خواهد) بردار.» (1)

9-در اثبات الهداه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است:هرگاه دیدی که «قائم علیه السّلام»به شخصی صد هزار داد و به دیگری یک درهم در سینۀ تو بزرگ نیاید؛ زیرا که امر به او تفویض شده. (2)

10-امیر مؤمنین علیه السّلام از قول پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:مردی به نزد مهدی می آید و مال ها روی هم ریخته،مانند خرمن،پس می گوید:ای«مهدی علیه السّلام»به من بده!

می گوید:هرچه می خواهی برگیر. (3)(در فصل ظهور برکات نیز مطالبی گذشت.)

11-امام حسین علیه السّلام فرمود:احسان و انفاق کنید،سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید!روزی فرامی رسد که دیگر برای انفاق یک درهم و یا یک دینار(مستحق و)محلّی پیدا نشود. (4)

12-«المهدیّ سمح بالمال شدید علی العمّال رحیم بالمساکین؛ (5)«مهدی علیه السّلام»نسبت به مال سخاوتمند و به کارگزارانش سخت گیر و به بیچارگان مهربان است.»

این در اموال شخصی اوست یا در غنایم و انفال که به نظر خاصّ او بستگی دارد

ص:269


1- 1) -سنن ابن ماجه:کتاب الفتن باب خروج المهدی 1367/2؛العرف الوردی فی أخبار المهدی:131/2؛ [1]قادتنا:319/7 ب 39 ح 6؛ [2]البیان:ص 73؛ [3]الملاحم و الفتن:ص 58؛ [4]کشف الغمة:263/3 و 268 و 277؛ المحجة البیضاء:341/4؛منتخب الأثر:ص 473؛ [5]بحار الأنوار:76/51 و 88 و 379/52؛ [6]ینابیع المودة:/3 87 و 91 و 163؛ [7]المهدی:199؛اسعاف الرّاغبین:ص 134؛بشارة الإسلام:ص 280 و 290؛ [8]الإمام المهدی:ص 30 و 107؛ [9]الحاوی للفتاوی:126/2 و 136 و 259؛مسند احمد:48/3؛الزام الناصب:ص 52؛الفصول المهمّة:ص 256؛الصّواعق المحرقة:ص 98؛روزگار رهایی:بخش 14 ص 597. [10]
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السّلام:380/3 ح 933؛اثبات الهداة:521/3 ب 32 ف 15 ح 401؛ بحار الأنوار:336/25 ب 9 ح 15.
3- 3) -همان مدرک:227/1 ح 139 و 253 ح 156؛بحار الأنوار:88/51 ب 6؛التّشریف بالمنن:ص 149 ب 153 ح 182؛مهدی منتظر:423. [11]
4- 4) -عقد الدّرر:ص 171.
5- 5) الملاحم و الفتن:ص 137؛ [12]الحاوی للفتاوی:150/2؛المهدی ص 71 و 226 از عقد الدرر؛ [13]یوم الخلاص: ص 304.

و یا این که مساوات تا آن اندازه جا می افتد که کسی محتاج به زکات نباشد،چنان که ظاهر حدیث اوّل است.

13*تقسیم مساوی و عادلانه

(1)

در روایات وارده در مورد تقسیم عادلانۀ اموال،اشاراتی است که به برخی از آن می پردازیم.

1-از جمله اشارۀ قابل توجّه در این زمینه همان است که در مورد تقسیم صحیح مال در حدیثی از پیامبر نقل شده است که آن قدر مردم غنای جسمی و روحی پیدا می کنند که اموال اضافه می ماند و طالبی ندارد؛یعنی مردم در یک نظام صحیح حکومت،آن چنان تربیت می شوند که اموال زاید بر نیاز خود را دردسری برای خود به حساب می آورند و تمام مشکلات و غوغایی که از این رهگذر پیدا می شود،فرو می نشیند.

وسایل و مواهب زندگی در همۀ ابعاد برای همه تأمین و از آینده نیز هیچ گونه نگرانی نخواهند داشت تا به خاطر آن تن به آلودگی ها و مسابقۀ جمع ثروت بدهند.

هم چنین در حدیث دیگری خواندیم که در عصر حکومت امام علیه السّلام سطح افکار مردم آن چنان بالا می رود که به هیچ وجه با امروز قابل قیاس نیست و طبعا تضادها و کشمکش هایی که مولود کوته نظری و تنگ چشمی ها و پایین بودن سطح افکار و خلاصه کردن شخصیت در مقدار مال و ثروت است،برچیده خواهد شد.

2-منظور از تقسیم عادلانۀ ثروت،در شکل تقسیم مساوی است.با توجّه به این که می دانیم در اسلام«مهدی علیه السّلام»حافظ و مروّج احکام آن است،در برابر کار بیشتر و تلاش و لیاقت فزون تر،سرمایۀ بیشتری پرداخته می شود یا اشاره به اموال عمومی و بیت المال به طور کلی دارد که همگان در حکومت اسلامی در مقابل آن برابرند؛چنان چه از سیرۀ پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و علی علیه السّلام نقل شده است،به عکس چیزی که

ص:270


1- 1) -این فصل با فصل بعدی مرتبط و مشترک است.

دربارۀ دوران بسیاری از خلفا،همانند عثمان بود که انواع تبعیض ها را روا می داشتند و یا اشاره به این است که در شرایط مساوی امتیازاها و پاداش ها و اجرت ها به افراد داده می شود،به عکس آن چه در دنیای کنونی دیده می شود که یک کارگر در نقطه ای از جهان ممکن است ساعتی ده دلار مزد بگیرد،اما کارگر دیگر با همان شرایط و کیفیّت در مقابل کار ده ساعتۀ خود،حتی یک دلار هم نگیرد و این نهایت ظلم است که افراد در شرایط برابر،کاملا متفاوت باشند.

3-نکتۀ دیگر این که از ذیل حدیث به خوبی استفاده می شود که در آن روز حتی یک نفر محتاج و نیازمند وجود نخواهد داشت،به دلیل این که آن یک نفر هم که برمی خیزد،غنای روحی نداشته و گرفتار حرص و آز بوده،در غیر این صورت از نظر مادّی بی نیاز می باشد.

مهم این است که او تحت رهبری صحیح خود،دل ها را سرشار از غنای معنوی و روانی می کند و خلق و خوی زشت«حرص»را از سرزمین دل ها ریشه کن می سازد.همان حرصی که سرچشمۀ بسیاری از تلاش های بیهودۀ ثروت اندوزان تهی مغز است که با داشتن هزاران برابر سرمایۀ مورد نیاز زندگی خود و فرزندانشان و باز هم به جمع ثروت فزون تر دست و پا می زنند،گویی به بیماری استسقا گرفتاراند که هرچه می نوشند،باز هم سیراب نمی شوند.

یکی دیگر از بهانه های جمع ثروت،عدم اطمینان مردم به وضع آینده است،در حالی که در پرتو عدالت اجتماعی این ترس به کلّی از بین می رود و هیچ کس نیازی به ثروت اندوزی نمی بیند؛زیرا هم امروز و هم آیندۀ او تأمین شده است.

1-ابی سعید خدری گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«یکون عند انقطاع من الزمان و ظهور من الفتن رجل یقال له المهدیّ یکون عطائه هنیئا؛ (1)هنگام منقطع شدن زمان و ظهور فتنه ها مردی می باشد که به او«مهدی علیه السّلام»می گویند که عطایش گوارا می شود.»

ص:271


1- 1) -الحاوی للفتاوی:133/2 و 134؛یوم الخلاص:ص 303؛بحار الأنوار: [1]82/51 ب 1 ح 37 از کشف الغمّة [2]روایت 24 از کتاب حافظ ابو نعیم.

2-هم چنین رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«یعمل بسنّتی و یکون عطاؤه هنیئا و ینزل بیت المقدس؛ (1)به سنّت من عمل می کند و عطای او گوارا می شود و به بیت المقدس نزول می کند.»

3-نیز رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«تنعم أمّتی فی دنیاه نعیما لم تنعم مثله قط البرّ منهم و الفاجر و المال کدوس یأتیه الرجل فیحثوا له؛ (2)در دنیای او نیکان و بدان امّت من به گونه ای غرق نعمت می شوند که مانند او دیده نشده است،مال فراوان می شود و مرد پیش او آید(مال را)به سرش می ریزد.»

4-ابی سعید خدری گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«فیجیء الرجل فیقول یا مهدی علیه السّلام أعطنی أعطنی فیحثی له فی ثوبه ما استطاع أن یحمله؛ (3)پس مردی می آید و می گوید:ای مهدی علیه السّلام عطا کن،عطا کن!پس به دامن او آن قدر می ریزد که توان حمل آن را نداشته باشد.

5-امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا ظهر القائم و دخل الکوفة بعث اللّه تعالی من ظهر الکوفة سبعین ألف صدیق فیکونون فی أصحابه و أنصاره و یرد السواد إلی أهله هم أهله و یعطی الناس عطایا مرتین فی السنة و یرزقهم فی الشهر رزقین و یسوی بین الناس حتی لا تری محتاجا إلی الزکاة و یجئ أصحاب الزکاة بزکاتهم إلی المحاویج من شیعته فلا یقبلونها فیصرونها (4)یدورون فی دورهم فیخرجون إلیهم فیقولون:لا حاجة لنا فی دراهمکم.و ساق الحدیث إلی أن قال:و یجتمع إلیه أموال أهل الدنیا کلّها من بطن الأرض و ظهرها فیقال

ص:272


1- 1) -کشف الغمّة:ص 262/3؛ [1]بحار الأنوار:82/51 [2] با لفظ دیگر؛البیان:ص 85؛بش ص 285 و 286 و 296؛ الإمام المهدی:ص 105. [3]
2- 2) -سنن ابن ماجه:کتاب الفتن باب خروج المهدی 1367/2؛العرف الوردی فی أخبار المهدی:131/2؛ [4]قادتنا:319/7 ب 39 ح 6؛البیان:ص 73؛ [5]الملاحم و الفتن:ص 58؛ [6]کشف الغمة:263/3 و 268 و 277؛ [7]المحجة البیضاء:341/4؛منتخب الأثر:ص 473؛بحار الأنوار:76/51 و 88 و 379/52؛ [8]ینابیع المودة:/3 87 و 91 و 163؛ [9]المهدی:199؛اسعاف الرّاغبین:ص 134؛بشارة الإسلام:ص 280 و 290؛ [10]الإمام المهدی:ص 30 و 107؛ [11]الحاوی للفتاوی:126/2 و 136 و 259؛مسند اخمد:48/3؛الزام الناصب:ص 52؛ [12]الفصول المهمّة:ص 256؛الصّواعق المحرقة:ص 98؛روزگار رهایی:بخش 14 ص 597. [13]
3- 3) -بحار الأنوار: [14]104/51 ب 1 ح 39 از کشف الغمة [15]از محمّد بن طلحه.
4- 4) -یقال:صرّ الدّراهم فی الصّرّة:وضعها.

للناس:تعالوا إلی ما قطعتم فیه الأرحام و سفکتم فیه الدّم الحرام و رکبتم فیه المحارم فیعطی عطاء لم یعطه أحد قبله؛ (1)زمانی که«قائم علیه السّلام»ظهور کرد و داخل کوفه شد، خداوند هفتاد هزار صدّیق از پشت کوفه(وادی السّلام)مبعوث می گرداند.پس در (صف)یار و انصار او قرار می گیرند و سواد(عراق)را به اهلش برمی گرداند؛چون آن ها اهل او هستند و برای مردم دوبار(در سال)عطا(ی کامل)می بخشد،و دوبار هم در هر ماه روزی می دهد و میان مردم مساوات برقرار می کند،به طوری که مستحقّ زکات نمی بینی و مؤدّیان زکات با زکاتشان پیش شیعیان می روند و آن ها هم قبول نمی کنند و به کیسه ای می ریزند و به در خانه های آن ها دور می زنند،ولی هیچ کس از آن ها نمی پذیرند و می گویند:ما نیازی به درهم های شما نداریم.»

همۀ اموال اهل دنیا از باطن و ظاهر زمین برای او جمع می شود،پس به مردم گفته می شود که بیایید به سوی مالی که به خاطر آن قطع رحم کردید و خون حرام ریختید و مرتکب محرمات شدید.پس عطایی می دهد که کسی پیش از او نداده باشد.

14*تقسیم بی حساب

سخاوت«قائم علیه السّلام»و رشد اخلاقی مردم و تأمین نیازهای آیندۀ جامعه به طور اطمینان بخش و فراوانی منابع درآمد و خلاصۀ غنای روحی و جسمی سبب می شود که حتی امام و مردم نیاز به شمارش اموال پیدا نکند و هر نیازمندی نیاز خود را از بیت المال حکومتش بدون تشریفات برمی دارد.

1-«و یقسّم المال و لا یعدّه؛مال را بدون شمارش تقسیم می نماید.» (2)

2-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«ثمّ یکون فی آخر أمّتی خلیفة یحثو المال حثوا و لا یعدّه عدّا و ذلک حتی یضرب الإسلام بجرانه؛ (3)سپس در آخر امّت من خلیفه ای می باشد که مال را

ص:273


1- 1) -الزام النّاصب:ص 230؛ [1]بشارة الإسلام:ص 254؛ [2]یوم الخلاص:ص 204 مقدار از آن؛بحار الأنوار:/ [3]52 390 ب 27 ح 212 از کتاب الغیبة. [4]
2- 2) -صحیح مسلم به شرح النّووی:39/18.
3- 3) -البیان:ص 83؛ [5]الملاحم و الفتن:ص 56؛ [6]صحیح مسلم:185/18؛منتخب الأثر:ص 221 ف 2 ب 1 ح 78 [7]

بی حساب پخش می کند و بدون شمارش پرداخت می نماید و به این روش خواهد بود تا اسلام پایه هایش را محکم گرداند.»

3-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«یفیض المال حتی یهمّ الرجل بماله من یقبله منه حتی یتصدّق فیقول الّذی یعرضه علیه لا أرب لی به؛ (1)مال را طوری می ریزد(در اختیار مردم قرار می دهد)کسی با مالش همّت می ورزد(می گردد)کسی را پیدا نماید که مال او را قبول کند،ولی به هرکس پیشنهاد می کند،در جواب می گوید:من احتیاجی به آن ندارم.»

4-«یفیض المال فیضا و یحثو المال حثوا و لا یعدّ عدّا؛ (2)مال را فراوان می دهد و بی حساب می ریزد و بی شمار می دهد.»

5-ابی سعید خدری گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«یخرج فی آخر الزمان خلیفة یعطی المال بغیر عدد؛ (3)در آخر الزمان خلیفه ای خروج می کند که مال را بی شمار می دهد.»

6-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:زمانی فرامی رسد که زمین پر از ستم می شود و کسی نمی تواند(آشکارا)نام خدا را ببرد(دم از حق و عدالت بزند)پس خدای عزّ و جلّ مردی را از من و خاندان من برمی انگیزد که زمین را پر از عدل می کند،آن گونه که پیش از او پر از ستم می شود و زمین قطعات کبد خود را برای او بیرون می فرستد و ثروت را بدون شماره و محاسبه در میام مردم پخش می کند(هرکس به قدر نیازش از آن برمی گیرد).» (4)

15*نبود مستحق زکات

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:«یسوّی بین الناس حتی لا تری محتاجا إلی الزکوة؛میان مردم

ص:274


1- 1) -مسند احمد 530/2؛روزگار رهایی:ب [1]خش 14 ص 597.
2- 2) -البیان:ص 84؛منتخب الأثر:ص 159؛صحیح مسلم:185 [2]/8؛الإمام المهدی:ص 296.
3- 3) -بحار الأنوار:105/51 ب 1 ح 39 از کشف الغمّة از محمّد بن طلحه هذا حدیث صحیح أخرجه مسلم.
4- 4) -«افلاذ»جمع...به معنی قطعه و شعبه است و«افلاذ کبد»به اشیاء گران بها اطلاق می شود و در اینجا اشاره به متاع گران قیمت و پرارزش درون زمین است.

به تساوی تقسیم می نماید،به گونه ای که مستحقّ زکات پیدا نشود.» (1)

2-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در حدیثی فرمود:فیتواسون و یقتسمون بالسویة فیستغنی الفقیر و لا یعلو بعضهم بعضا و قیل معنی"وضع الجزیة"أن المال یکثر حتی لا یوجد محتاج ممن یوضع فیهم الجزیة یدل علیه قوله علیه السّلام:فیفیض المال حتی لا یقبله أحد؛به همدیگر مواسات می کنند و تقسیم مساوی می نمایند،پس فقیر غنی می شود و بعضی به بعض دیگر برتری جویی نمی کند.»

بعضی از علما در حدیث نزول عیسی علیه السّلام جملۀ«و جزیه فرامی گذارد»را این طوری معنا کرده اند که مال آن قدر زیاد می شود که نیازی به اخذ جزیه نخواهد بود و به این معنا جملۀ«فیفیض المال...دلالت می کند.

3-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:به یکدیگر صله و نیکی نمایید و بر یکدیگر رحم کنید.سوگند به آن کس که دانه را می شکافد و بنده را می آفریند!زمانی بر شما بیاید که یک نفر از شما برای ادای درهم و دینار خود موردی نیابد(چون همه مستغنی باشند،کسی پیدا نشود که به او صله و احسان کنند). (2)

4-هم چنین امام صادق علیه السّلام فرمود:«مهدی علیه السّلام»در میان مردم مساوات برقرار می کند به طوری که دیگر به زکات محتاج نشوند،صاحبان زکات،زکات خود را به نیازمندان شیعه ارایه دهند و آن ها نمی پذیرند.پس آن را در کیسه می ریزند و بر در خانه های ایشان می چرخند،اما آن ها می گویند:ما نیازی به زکات شما نداریم. (3)

5-صادق آل محمّد علیهما السّلام به مفضّل فرمود:زمین گنج های خود را ظاهر کند، چنان که مردم گنج ها را بر روی زمین ببیند و مرد جستجو کند و کسی را نیابد که او را به مال خود صله نماید و از زکات او بگیرد و نیابد کسی را که از او قبول کند و مردم مستغنی باشند به آن چه که خداوند از فضل خود به آن ها کرم فرموده است. (4)

ص:275


1- 1) -بحار الأنوار:390/52 ب 27 ذیل ح 212. [1]
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:584 ح 1133؛بحار الأنوار:146/51 ب 6 ح 17؛عقد الدرر:ص 171 ب 8 ح 372.
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:324/3 ح 867؛بحار الأنوار:390/52 ب 27 ح 212.
4- 4) -روضة الواعظین:264/2؛ [2]المستجاد:ص 282؛بحار الأنوار:337/52 ب 27 ح 77؛الزام النّاصب:ص

16*کاش مرده ها زنده بودند

پیش از ظهور«قائم علیه السّلام»مردم جهان در اثر جنگ ها و ستم ستمگران و زلزله ها و قحطی ها به طور کلّی از نبود امنیت و معیشت و فراگیری بیماری های گوناگون،از قبیل؛وبا و طاعون و مرگ سفید و سرخ و...به ستوه آمده و شب و روز ناله می کنند و آرزوی مرگ خواهند کرد،حتی به سر قبر مردگان می آیند و می گویند:خوشا به حال شما که مردید و خلاص شدید،کاش ما به جای شما بودیم!

اما بعد از ظهور امام زمان علیه السّلام و وارونه شدن همۀ آن نکبت ها و برچیده شدن آن بدبختی ها و رسیدن به رفاه و فراوانی نعمت و...باز بر سر مزارها آمده و می گویند:

کاش زنده بودید و می دیدید چه روزهایی را می گذرانیم!

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«یرضی عنه(یحبّه)ساکن السماء و ساکن الأرض(ترسل) لا یدع السماء من قطرها إلاّ صبّه مدرارا و لا یدع الأرض من نباتها شیئا إلاّ أخرجته حتی یتمنّی الأحیاء الأموات؛ (1)از«قائم علیه السّلام»ساکنان آسمان و ساکنان زمین راضی خواهند بود، آسمان قطرات(بارانش)را نگه نمی دارد،مگر آن که سیل آسا می ریزد و زمین چیزی از سبزی هایش را نمی گذارد،مگر این که بیرون می آورد تا جایی که زنده ها آرزوی زنده شدن مرده ها را می کنند.»

17*بیایید و بگیرید

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«تعال إلی ما قطعتم فیه الأرحام و سفکتم فیه الدماء رکبتم محارم اللّه فیعطی شیئا لم یعطه أحد کان قبله؛ (2)بیایید به سوی مالی که که به خاطر آن قطع رحم ها کردید و خون ها ریختید و محرّمات خدا را مرتکب شدید.پس چیزی(از

ص:276


1- 1) -کشف الغمّة:ص 268/3.؛ [1]ینابیع المودة:62/3 از اسعاف الرّاغبین؛الملاحم و الفتن:ص 55؛الصّواعق المحرقة 161 بحار الأنوار:104/51 ب 1 در ادامۀ حدیث 91 از کشف الغمّة و مدار قریب المضمون و تغییر در عبارات دیگر.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 430 و مصادر زیاد دیگر.

مال)عطا می دهند که کسی پیش از او عطا نکرده است.

18*تأسّف قاتلان و دزدان و قاطعان رحم

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«فیجییء السارق فیقول:فی مثل هذا قطعت یدی!یجییء القاتل فیقول:فی هذا قتلت!و یجییء القاطع فیقول:فی هذا قطعت رحمی ثمّ یدعونه فلا یأخذونه منه شیئا؛ (1)پس دزد می آید و می گوید:به خاطر این(مال)دست هایم بریده شد و قاتل می آید و می گوید:به خاطر این کشتم و قاطع رحم می آید و می گوید:به خاطر این رحمم را قطع نمودم.پس همه را تک تک صدا می زنند که آن مال را بگیرند هیچ کس چیزی از آن نمی گیرد.

19*فرمانبرداری زمین

امام مجتبی علیه السّلام فرمود:«و تخرج الأرض نبتها و تنزل السماء برکتها و تظهر له الکنوز...فطوبی لمن أدرک أیّامه و سمع کلامه؛ (2)و زمین کشته هایش را بیرون فرستد و آسمان برکتش را نازل کند و گنج های زمین آشکار می شود...پس خوشا به حال آن کس که روزهای او را درک نموده و سخنش را بشنود!»

20*اگر لطف خدا نبود طغیان می کردند

فراوانی نعمت و غرق در مواهب زندگی و عدم احساس کمبودی،انسان را به سرکشی و پیمودن راه انحرافی وادار می سازد،مگر این که لطف و عنایت خداوند بدرقۀ راه زندگی اش باشد.

در دوران امامت حضرت«مهدی موعود علیه السّلام»مردم آن گونه در نعمت و رفاه غرق

ص:277


1- 1) -الصّواعق المحرقة:ص اوّل روایت و همچنین در بشارة الإسلام:ص 71؛المهدی:221؛ینابیع المودة:3 86/؛ [1]الإمام المهدی:ص 97 [2] بعض آن از ابن عباس.
2- 2) -بحار الأنوار:280/52؛ [3]منتخب الأثر:ص 487؛ [4]ینابیع المودة:136/3 بعضی از آن از اسعاف الرّاغبین؛ بشارة الإسلام: [5]ص 71 از امیر المؤمنین علیه السّلام و 247 و 161؛احتجاج:291؛ [6]قادتنا:321/7 ب 39 ح 12. [7]

می شوند که اگر سعادت و توفیق دستشان را نگیرد،طغیان و سرکشی گریبان گیرشان خواهد بود.

امام باقر علیه السّلام فرمود:«و یخرج اللّه من الأرض بذرها و ینزل من السماء قطرها یخرج الناس خراجهم علی رقابهم إلی المهدی و یوسع اللّه علی شیعتنا و لو لا ما یدرکهم من السعادة لبغوا؛ (1)خداوند از زمین بذرهایش را خارج می نماید و آسمان قطراتش را نازل می کند و مردم خراج خود را بیرون می کنند و کول کرده به سوی«مهدی 7»می آیند و خداوند شیعیان ما را وسعت می دهد و اگر سعادت آن ها را درک نمی کرد،طغیان می کردند.»

21*پرداخت حقوق

1-امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود:«کأنّی بدینکم هذا لا یزال مولیا یفحص بدمه و فی نسخة یحصص بذنبه ثمّ لا یردّه علیکم إلاّ رجل منّا أهل البیت فیعطیکم فی السنة عطائین یرزقکم فی الشهر رزقین...الخبر؛گویا این دین شما را می بینم که عقب گرد کرده و در خون خود دست وپا می زند و روی خاک مانند شخص محتضر به خود می پیچد و هیچ کس نمی تواند آن دین را(از آن حالت نجات داده و)به شما برگرداند، مگر مردی از ما اهل بیت.پس در هر سال برایتان دو عطای(مهم)می دهد و در هر ماه دوبار رزق(حقوق)برای شما پرداخت می کند.» (2)

2-امام باقر علیه السّلام فرمود:در سال به شما دوبار عطا کند و در ماه دو مرتبه رزق ماهانه می دهد.

3-هم چنین فرمود:بین همۀ مردم در عطا مساوات قرار می دهد تا این که احدی محتاج زکات نباشد. (3)

ص:278


1- 1) -بحار الأنوار:345/52 ب 27 [1] ادامۀ حدیث 91 از تفسیر عیاشی: [2]61/2-56.
2- 2) -بیان الأئمّة:210/3 از کتاب مکیال المکارم. [3]
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:324/3 ح 867 و 868؛بحار الأنوار:352/52 ب 27 ح 106 و 390 ح 212.

22*برداشت محصول

کشاورز و باغبان تا برداشتن حاصل زحمات خود از بلایای آسمانی و زمینی مصون نیست که آیا به استفاده از آن موفّق خواهد شد یا نه.

اما در زمان خلافت و امامت حضرت«مهدی موعود»علیه السّلام دگر از این نگرانی ها خبری نیست؛چون کشاورزان و صاحبان باغات و حرفه های او،بیمه شدگانند و به امنیت رسیدگان و هیچ خطری آن ها را تهدید نخواهد کرد!

1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ضمن حدیثی در پاسخ عمران بن حصین فرمود:«و تنبت الأرض ضعف أکلها؛زمین چندین برابر خوردنی هایش را می رویاند.» (1)

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه«قائم علیه السّلام»قیام کند،حکم به عدل نماید و جور در ایام او مرتفع گردد و راه ها امن شود،زمین برکات خود را ظاهر سازد و حق به اهلش برگردد. (2)

3-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:پس زمین خوشحالی خود را به سبب عدل ظاهر نماید و آسمان باران خود را فروفرستد و درخت میوۀ خود را افزون دهد و زمین گیاه خود را رشد دهد و برای اهل زمین،خود را می آرایند و زینت کنند وحشی ها امین(اهلی)باشند تا این که در همۀ اطراف زمین مانند چارپایان می چرند. (3)

4-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و تخرج الأرض نباتها و یعطی المال و تکثر الماشیة؛ (4)و زمین سبزی هایش را بیرون آورد و مال عطا نماید و چارپایان زیاد شود.»

ص:279


1- 1) -اختصاص:ص 204؛بحار الأنوار:304/52 ح 73؛ [1]معجم الملاحم و الفتن:13/4.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:61/5 ح 1484 بحار الأنوار:33852 ب 27 ح 83؛إلزام النّاصب:281/2- 282؛ارشاد مفید:359/2 ب 40 ح 7. [2]
3- 3) -مختصر بصائر الدّرجات:ص 201؛معجم أحادیث الإمام المهدی:82/5 ح 1504 [3]بحار الأنوار:85/53- ب 29 ح 86. [4]
4- 4) -بحار الأنوار:315/52. [5]

5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و لم تدّخر الأرض شیئا من نباتها؛ (1)زمین چیزی از سبزی هایش را ذخیره نمی کند.»

23*عمران و آبادی شهر و دشت

ویرانی های زمین نه به خاطر کمبود نیروی انسانی است و نه کمبود مالی،بلکه نتیجۀ ویرانگری انسان ها و صرف بیهودۀ منابع مالی و انسانی و عدم احساس مسؤولیت است،هنگامی که این ها در پناه یک نظام صحیح اجتماعی برطرف گردد،آبادی گفته شده محقّق و حتمی خواهد شد،به خصوص که از پشتوانۀ منابع جدید فوق العاده ای نیز برخوردار شود.

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یأمرهم بعمران المدن؛و آن ها را امر به آباد کردن شهرها می فرماید.» (2)

2-«و لا یبقی فی الأرض خراب إلاّ یعمّرها؛ (3)در زمین خرابی(ویرانه ای نمی ماند)مگر این که آن را آباد کند.»

3-امام باقر علیه السّلام فرمود:«و تعمر الأرض و تصفو و تزهوا(بمهدیّها)؛ (4)زمین با وجود «مهدی علیه السّلام»آباد،خرّم و سرسبز می شود.»

24*آب چشمه ها و نهرها

برای زندگی در روی زمین«آب»حرف اوّل را می زند.برای عمران و آبادی زمین از کشاورزی تا ساخت و ساز و درآمدهای کلان به وجود آب فراوان و نهرهای سرشار این نعمت عظمای خداوند بستگی دارد و در هر سرزمینی قحطی و کمبود آب حکم فرما شود،آن سرزمین و زندگی در آن محکوم به نابودی و فنا است.

ص:280


1- 1) -الزام الناصب:ص 173؛بحار الأنوار:338/52 ب 27 ح 83 با اندکی تفاوت.
2- 2) -الإمام المهدی:ص 371؛روزگار رهایی:650/2. [1]
3- 3) -منتخب الأثر:ص 606 ف 7 ب 11 ح 1 بنقل از اسعاف الرّاغبین ب 2 ص.14.
4- 4) -همان مدرک:ص 158 با لفظ دیگر؛الزام النّاصب:ص 22؛ینابیع المودة:78/3 و 132؛ [2]الإمام المهدی: 42-41؛یوم الخلاص:ص 307 از آن ها.

در زمان«دولت کریمه»از این جهت،هیچ گونه کمبود و نارسایی وجود نخواهد داشت.از زمین آب جوشیده و از آسمان باران بسیار می بارد و مردم از هیچ جهت نگران آن نخواهند بود.

1-«و تمدّ الأنهار و تفیض العیون؛نهرها کشیده می شود و آب چشمه ها فراوان می گردد.» (1)

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و تجری به أنهارها؛ (2)به برکت او نهرها جاری می شود.»

25*ستون های طلا و نقره

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«تقییء الأرض أفلاذ کبدها أمثال الأسطوانات من الذهب الفضّة؛ (3)زمین پاره های جگر خود را بالا می آورد،مانند ستون ها و(پایه های)زر و سیم.»

26*بارش ملخ های طلایی

از جریان های استثنایی که جز زمان حضرت«ایّوب علیه السّلام»در تاریخ بشریّت سابقه نداشته است،باریدن طلا به صورت ملخ از آسمان است که در پایتخت«کوفه»برای «حضرت مهدی علیه السّلام»اختصاص داده می شود و از آن بهره مند می گردد.

امام صادق علیه السّلام فرمود:«مهدی علیه السّلام»بعد از گشت زدن شرق و غرب،به کوفه بر می گردد و در کوفه از آسمان ملخ طلا ببارد،چنان که برای ایّوب در بنی اسرائیل بارید و گنج های زمین را از طلا و نقره و جواهر مابین اصحاب خود تقسیم می نماید.» (4)

ص:281


1- 1) -اختصاص:ص 204؛بحار الأنوار:304/52 ح 73؛ [1]معجم الملاحم و الفتن:13/4.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 158 با لفظ دیگر؛الزام النّاصب:ص 22؛ینابیع المودة:78/3 و 132؛الإمام المهدی: 42-41؛یوم الخلاص:ص 307 از آن ها.
3- 3) -ینابیع المودة:86/3؛ [2]الصّواعق المحرقة ص 235؛ [3]بشارة الإسلام:ص 71؛المهدی:ص 221؛الإمام المهدی:ص 97؛ [4]یوم الخلاص:ص 307 از آن مصادر.
4- 4) -..ثم قال الصادق علیه السّلام:ثم یعود المهدی [5]علیه السّلام إلی الکوفة و تمطر السماء بها جرادا من ذهب کما أمطره اللّه فی بنی إسرائیل علی أیوب و یقسم علی أصحابه کنوز الأرض من تبرها و لجینها و جوهرها...إلزام

27*استخراج معادن

استخراج معادن و استفاده از خزاین زیر زمین برای دولت ها و حکومت ها از مسایل حیاتی است؛زیرا این مواهب خدادادی پایه های اصلی آن ها را تشکیل می دهد.جامعه ای که از این موهبت های خداوندی محروم است،در مضیقه قرار گرفته و در تنگنای زندگی گرفتار خواهد شد.

بدین جهت در عصر حضرت«قائم علیه السّلام»از منابع زیرزمینی بسیار استفاده کرده و خداوند متعال ذخایر و خزاین فراوان در اختیار او قرار خواهد داد.

1-خداوند متعال فرمود:«و له أظهر الکنوز و الذخائر بمشیّتی؛ (1)و با مشیّت خود برای او خزاین و ذخایر را آشکار می سازم.»

2-ابو سعید خدری گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و تخرج له الأرض أفلاذ کبدها؛ (2)و زمین پاره های جگر خود را برای او بیرون فرستد.»

3-امام مجتبی علیه السّلام فرمود:«و تظهر له الکنوز؛ (3)و خزاین برای او آشکار شود.»

4-امام کاظم علیه السّلام فرمود:«و یظهر اللّه-عزّ و جلّ-له کنوز الأرض و معادنها؛ (4)و خدای-عزّ و جلّ-برای او خزاین و معادن زمین را ظاهر نماید.»

5-حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند گنج ها و معادن زمین را برای او ظاهر کند. (5)

ص:282


1- 1) -منتخب الأثر:ص 221 ف 2 ب 1 ح [1]77 بنقل از أمالی صدوق.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 221 ب 1 ح 78.«تش [2]بیه خزاین زمین را به قطعات جگر از استعارات عجیبه است؛ چون کبد و تکه های آن از اعضای شریفۀ انسان است،هم چنین خزینه های زمین از نفایس و گران بهاترین موجودات زمینی است»(سیّد رضی رضی اللّه عنه در مجازات آثار نبویة).
3- 3) -منتخب الأثر:ص 6 [3]06 ف 7 ب 11 ح 1 بنقل از اسعاف [4] الرّاغبین ب 2 ص.14؛یوم الخلاص ص 374.
4- 4) -همان مدرک:ص 361 ف ب 35 ح 2؛کمال الدین:368/2؛کفایة الأثر:ص 323؛المحجّة فی ما نزل فی القائم الحجّة:452.
5- 5) -معجم أحادیث الإمام المهدی:256/1 ح 158؛اعلام الوری:250/2 ب 2 ف 3؛اثبات الهداة:480/3 ب 32 ف 5 ح 182؛بحار الأنوار:323/52 ب 27 ح 31.

6-امام صادق علیه السّلام به مفضّل فرمود:زمین گنج های خود را ظاهر کند،چنان که مردم گنج ها را(بدون زحمت استخراج و از فراوانی)بر روی زمین ببیند و مرد جستجو کند و کسی را نیابد که او را با مال خود صله نماید و از وی زکات بگیرد و نیابد کسی را که از او قبول کند و مردم مستغنی باشند به آن چه که خداوند از فضل خود به آن ها کرم فرموده است. (1)

28*استخراج ودایع

1-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:در وسط مسجد کوفه چشمه ای است از روغن و چشمه ای از شیر و چشمه ای از آب که آشامیدنی برای مؤمنین و چشمه ای از آب که پاک کنندۀ مؤمنین است. (2)

این حدیث را در سیرۀ حضرت«مهدی موعود علیه السّلام»نوشته اند،شاید چنین به نظرشان آمده است که خارج کنندۀ این چشمه ها،آن حضرت خواهد بود.

2-در رحبۀ کوفه:دوازده هزار شمشیر بیرون می آورد.

3-طبق بعضی روایات تابوت آدم و عصای موسی علیه السّلام و انگشتر سلیمان علیه السّلام و الواح و تورات موسی علیه السّلام و سایر کتاب های آسمانی بسیاری را از دریاچۀ طبریه بیرون می آورد. (3)

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:«یفتح أرمینیة و القسطنطنیة و یقسّم المال؛ثمّ یعود إلی بیت المقدس و یستخرج ذخائر الأنبیاء؛ (4)ارمینیّه و قسطنطنیه را فتح می کند و مال را تقسیم می کند،سپس به بیت المقدس برمی گردد و ذخایر انبیا را استخراج می نماید.»

5-عبد اللّه بن سنان گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«کانت عصی موسی قضیب آس

ص:283


1- 1) -روضة الواعظین:264/2؛ [1]المستجاد:ص 282؛بحار الأنوار:337/52 ب 27 ح 77.
2- 2) -فروع کافی:492/3 کتاب فضل الصّلاة باب فضل المساجد ح 2؛تهذیب الأحکام:251/3 ب 25 ح 689 9/؛بشارة الإسلام:ص 289 ح 16؛بحار الأنوار:376/52 ب 27 ح 172.
3- 3) -مهدی منتظر:424؛ [2]د.
4- 4) -اسعاف الرّاغبین:ص 112 با تفصیل؛بشارة الإسلام:ص 297 جز اولش؛الزام النّاصب:ص 96؛ [3]بحار الأنوار:84/51 با الفاظ نزدیک هم؛منتخب الأثر:ص 490؛الإمام المهدی:343.

من غرس الجنة أتاه بها جبرئیل علیه السّلام لمّا توجّه تلقاء مدین و هی و تابوت آدم فی بحیرة طبریة لن یبلیا و لن یتغیرا حتی یخرجها القائم إذا قام علیه السّلام؛ (1)چوپ عصای موسی از کشت های بهشت بود که جبرئیل برایش آورد،آن وقتی که به سوی«مدین»می رفت، عصا و تابوت آدم در دریاچۀ«طبریه»است و پوسیده نمی شود و تغییر نمی یابد تا وقتی که«قائم علیه السّلام»خروج کرد،آن ها را بیرون می آورد.»

6-ابی الجارود گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا ظهر القائم علیه السّلام ظهر برایة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله خاتم سلیمان و حجر موسی و عصاه؛ (2)زمانی که«قائم علیه السّلام»ظهور کرد،با پرچم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و خاتم سلیمان و سنگ و عصای موسی علیهما السّلام ظاهر می شود.»

7-جابر گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«أول ما یبدء القائم علیه السّلام بأنطاکیة فیستخرج منها التوراة من غار فیه عصی موسی و خاتم سلیمان قال:و أسعد الناس به أهل الکوفة و قال:إنما سمی المهدی لأنّه یهدی إلی أمر خفی حتی أنه یبعث إلی رجل لا یعلم الناس له ذنب فیقتله حتی أن أحدهم یتکلم فی بیته فیخاف أن شهد علیه الجدار؛ (3)اوّلین کاری که«قائم علیه السّلام» شروع می کند در انطاکیه است.پس از آن جا تورات را از غاری که عصای موسی و انگشتر سلیمان علیهما السّلام در آن است،بیرون می آورد و سعادتمندترین مردم در آن زمان مردم کوفه هستند،وی را«مهدی علیه السّلام»نامیدند؛چرا که به امر پنهان هدایت می شود، حتی او کسی را می فرستد به مردی که مردم برای او گناهی نمی دانند،پس او را می کشد.(بعد از آن دیگر کسی از ترسش)در خانۀ خود حرف نمی زند،می ترسد دیوار علیه او شهادت دهد.»

امام باقر علیه السّلام فرمود:وی را«مهدی علیه السّلام»نامیدند؛چرا که به امر پنهان هدایت می شود،تورات و انجیل را از سرزمینی که به آن انطاکیه (4)گویند،بیرون خواهد آورد. (5)

ص:284


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 125؛ [1]بحار الأنوار: [2]351/52 ب 27 ح 104 از غیبت نعمانی. [3]
2- 2) -همان مدرک:باب 3 حدیث 27 ص 238؛ [4]معجم الملاحم و الفتن:7/4؛بحار الأنوار:351/52 ب 27 ح 105. [5]
3- 3) -بشارة الإسلام:ص 253؛ [6]بحار الأنوار: [7]390/52 ب 27 ح 212 از کتاب الغیبة. [8]
4- 4) -شهری در جنوب ترکیه است.
5- 5) -انّما سمّی المهدیّ لأنّه یهدی ال [9]ی امر قد خفی و یستخرج التّورات و الإنجیل من أرض یقال لها أنطاکیة.

8-وی را«مهدی علیه السّلام»نامیدند؛چون به اسفاری از تورات راهنمایی می شود، آن ها را از کوه های شام بیرون می آورد و یهود را به سوی آن اسفار دعوت می نماید با دیدن کتاب ها جمعیت فراوانی تا حدّ سی هزار(در وحلۀ اوّل)تسلیم وی خواهند شد. 1

9-«مهدی علیه السّلام»تابوت سکینه را از غار انطاکیه و اسفار تورات را از کوه های شام بیرون آورده و به وسیلۀ آن اسفار با یهود محاجّه می نماید،پس بسیاری از آنان تسلیم وی خواهند شد. 2

10-امیر المؤمنین علیه السّلام می فرماید:«یستخرج الزبور من بحیرة الطیریّة فیها ممّا ترک آل موسی و هارون علیهما السّلام تحمله الملائکة و فیها الألواح و عصا موسی علیه السّلام؛ 3زبور را از دریاچۀ بحیریّه بیرون آورد و در آن است ما ترک آل موسی و هارون علیهما السّلام که فرشته ها آن را حمل می کنند.»

11-«یستخرج التوراة و سائر کتب اللّه-عزّ و جلّ-من غار فی أنطاکیّة؛ 4تورات و سایر کتاب های خدا را از غار انطاکیه بیرون می آورد.»

12-اسحاق ثعلبی با سند تا تمیم الدّاری نقل می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

«إنّ فی غار ثور فی جبلها(و قیل غار غیران)رضراضا من ألواح موسی و کسر عصاه و رضراضا فیه تابوت السکینة فلیس تمرّ سحابة شرقیّة و لا غربیّة و کوفیة و لا قبلیّة إلاّ أحبّت

ص:285

أن تلقی برکتها و لا تمضی الأیّام و اللیالی حتی یستخرجها المهدیّ؛ (1)همانا در غار ثور در کوه آن(گفته شده غار غیران)خورده ریزهایی از الواح موسی و شکسته هایی از عصای او و ریزه هایی از تابوت«سکینه»وجود دارد.پس ابری شرقی و غربی و کوفه ای و قبله ای از آن جا عبور نمی کند،مگر این که دوست دارد برکتش را به آن جا فروریزد و روزها و شب ها نمی گذرد،مگر این که«مهدی علیه السّلام»آن ها را استخراج می کند.»

13-امام باقر علیه السّلام فرمود:«و فی بیت المقدس یستخرج تابوت السکینة و خاتم سلیمان بن داود و الألواح الّتی نزلت علی موسی؛ (2)(وجود مقدّس قائم علیه السّلام آن وقت که در بیت المقدس خواهد بود)تابوت سکینه (3)و انگشتر سلیمان بن داود و الواح هایی که به موسی نازل شده است،استخراج می کند.»

14-امام باقر علیه السّلام فرمود:«یظهر علی یدیه تابوت السکینة من بحیرة طبریّة یحمل فیوضع بین یدیه ببیت المقدس فإذا نظرت إلیه الیهود أسلمت إلاّ قلیلا منهم؛ (4)با دستان او تابوت سکینه از دریاچۀ طبریّه(در فلسطین)آشکار گردید،پس به مقابل او در بیت المقدس گذاشته می شود،زمانی که یهودی ها آن منظره را دیدند،جز اندکی از آن ها همه شان اسلام می آورند.»

15-امام صادق علیه السّلام فرمود:«إنّ المهدیّ یستخرج کتبا من غار أنطاکیّة و یستخرج الزبور من بحیرة طبریّة فیها ممّا ترک آل موسی و هارون علیهما السّلام تحمله الملائکة و فیها الألواح و عصا موسی؛ (5)به درستی که«مهدی علیه السّلام»کتاب هایی از غار بیرون می آورد و زبور را از دریاچۀ طبریّه استخراج می نماید و در آن است آن چه را که موسی و هارون علیهما السّلام ترک کرده اند،فرشته ها آن را حمل می کنند و الواح و عصای موسی در آن است.»

16-امام صادق علیه السّلام فرمود:«ألواح موسی عندنا و عصا موسی عندنا و نحن ورثة

ص:286


1- 1) -الملاحم و الفتن:ص 116؛ [1]ینابیع المودة:136/3 و 138 بنقل از اسعاف الرّاغبین:و 167 ب 94 ب 94 از غایة المرام [2]از العرایس؛یوم الخلاص:ص 236.
2- 2) -الزام النّاصب:ص 202؛ [3]بحار الأنوار:151/52 [4] بعضی از آن و ص 390؛یوم الخلاص:ص 236 از آن ها.
3- 3) -دربارۀ تابوت سکینه در بخش 8 فصل تسلیحات نظامی گفتاری داشتیم،به آن جا مراجعه شود.
4- 4) -الحاوی للفتاوی:161/2؛المهدی:ص 74 و 227؛ [5]الملاحم و الفتن:ص 57؛یوم الخلاص:ص 237.
5- 5) -الزام النّاصب:ص 72؛ [6]یوم الخلاص:ص 237.

النبیّین؛ (1)الواح موسی در نزد ما است و عصای موسی پیش ما است و ما وارثان پیامبرانیم.»

17-ابن اسمانوس به بیت المقدس آمد و با بنی اسرائیل جنگید و زینت های بیت المقدس را گرفت و مقداری را سوزاند و بقیه را به هزار و هفتصد کشتی بار کرد که به رومیه(به ترکیه یا به«رم»پایتخت ایتالیا ببرد)که کشتی ها در دریا غرق شد و این(جریان را)حذیفة بن یمان به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خبر داده و فرمود:«لیستخرجنّ المهدیّ ذلک من البحر حتی یؤدّیه الی بیت المقدّس ثمّ یسیر المهدی و من معه الی البحر المحیط؛ (2)البتّه مهدی آن زینت ها را از دریا بیرون می آورد و به بیت المقدس برمی گرداند و سپس با همراهانش به سوی«بحر المحیط»رهسپار می شود.»

این روایت با روایات قبل منافات ندارد؛چون بعضی مواریث انبیا در نزد آن ها است و بقیه را نیز حضرت«مهدی علیه السّلام»بیرون خواهد آورد.

29*آزادی برده ها

1-جابر جعفی گوید که حضرت باقر علیه السّلام فرمود:پس به کوفه می آید و کوفه را منزل گاه خود قرار می دهد،هیچ غلام مسلمانی را نگذارد،مگر این که او را می خرد و آزاد نماید. (3)

2-امیر المؤمنین علیه السّلام می فرمایند:«فلا یترک(لا یبقی)عبدا مسلما إلا اشتراه و أعتقه؛ (4)بردۀ مسلمانی را ترک نمی کند،مگر او را خریده و آزاد نماید.»

3-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و به یخرج ذلّ الرق من أعناقکم؛ (5)به وسیلۀ او ذلّت رقیّت(بردگی)از گردن های شما برداشته می شود.

ص:287


1- 1) -همان مدرک:ص 7؛ [1]یوم الخلاص:ص 238.
2- 2) -ینابیع المودّة:92/3 [2] از کتاب«مسامرة الأخیار»محی الدّین عربی.
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:22/5 ح 1452؛ [3]بحار الأنوار:224/52 ب 25 ح 87؛ [4]المحجة:ص 49؛از تفسیر عیاشی. [5]
4- 4) -تفسیر عیاشی:66/1؛ [6]بحار الأنوار:224/52 ب 25 ح 87؛ [7]الزام النّاصب:ص 176. [8]
5- 5) -غیبت طوسی:ص 114؛الملاحم و الفتن:ص 56؛بحار الأنوار:75/51 ب 1 ح 29 از غیبت طوسی.

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:«ثمّ یعتق کلّ مملوک و یعوّض علی أصحابه؛ (1)سپس همۀ برده ها را آزاد می کند و عوضش(قیمتش)را به صاحبانش پرداخت می کند.»

30*ادای قرض های عموم

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«و لا غارما إلا قضی دینه؛ (2)بدهکاری نمی ماند،مگر این که بدهی او را ادا می نماید و هیچ مقروضی نگذارد،مگر این که قرض او را ادا نماید.» (3)

31*ادای مظلمۀ گرفتاران

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«و لا مظلمة لأحد من الناس إلا ردّها؛ (4)و هیچ مظلمه ای برای احدی نگذارد،مگر این که مظلمه را برگرداند.» (5)

32*ادای دیۀ غلامان کشته شده

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«و لا یقتل منهم عبد إلا أدّی ثمنه دیة مسلّمة إلی أهلها؛ (6)و هیچ غلامی از کسی در جنگ کشته نشود،مگر این که دیۀ او را به اهلش ادا کند.»

33*دادن دیۀ کشته شدگان

1-«و لا یقتل قتیل إلا قضی عنه دینه و ألحق عیاله فی العطاء حتی یملأ الأرض قسطا

ص:288


1- 1) -الملاحم و الفتن:ص 58؛بشارة الإسلام:ص 185؛الحاوی للفتاوی:154/2؛یوم الخلاص:ص 277.
2- 2) -تفسیر عیاشی:66/1؛ [1]بحار الأنوار:224/52 ب 25 ح 87؛ [2]الزام النّاصب:ص 176.
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:22/5 ح 1452؛ [3]بحار الأنوار:224/52 ب 25 ح 87؛المحجة:ص 49؛از تفسیر عیاشی. [4]
4- 4) -تفسیر عیاشی:66/1؛ [5]بحار الأنوار:224/52 ب 25 ح 87؛الزام النّاصب:ص 176.
5- 5) -معجم أحادیث الإمام المهدی:22/5 ح 1452؛ [6]بحار الأنوار:224/52 ب 25 ح 87؛ [7]المحجة:ص 49؛از تفسیر عیّاشی. [8]
6- 6) -تفسیر عیاشی:66/1؛ [9]بحار الأنوار:224/52 ب 25 ح 87؛ [10]الزام النّاصب:ص 176. -«و لا یقتل منهم عبدا الاّ أدّی دیة مسلّمة الی أهله»معجم أحادیث الإمام المهدی:22/5 ح 1452؛ [11]بحار الأنوار:224/52 ب 25 ح 87؛ [12]المحجة:ص 49؛از تفسیر عیاشی. [13]

و عدلا کما ملئت ظلما و جورا و عدوانا؛ (1)و هیچ آزادی در رکاب آن حضرت کشته نشود، مگر این که قرض او را ادا کند و عیالات او را در لیست عطاگیران خود قرار دهد و (سرپرستی)نماید،تا این که زمین را پر از قسط و عدل نماید هم چنان که از ظلم و جور و تعدّی پر شده است.» (2)

34*ادای قرض های شیعیان

1-مفضّل به امام صادق علیه السّلام عرض کرد:«یا مولای من مات من شیعتکم و علیه دین لإخوانه و لأضداده کیف یکون؟قال الصادق علیه السّلام:أول ما یبتدئ المهدی علیه السّلام أن ینادی فی جمیع العالم:ألا من له عند أحد من شیعتنا دین فلیذکره حتی یرد الثومة و الخردلة فضلا عن القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة و الأملاک فیوفیه إیاه. (3)ای مولای من!کسی از شیعیان شما مرده و قرض دارد به برادران خود و بر ضدهایش(سنّی ها)چگونه خواهد شد؟!

فرمود:اوّلین کاری که«مهدی علیه السّلام»شروع می کند،منادی از طرف او در همۀ جهان ندا می دهد:آگاه باشید!هرکس از شیعیان ما طلب دارد؛بگوید(تا تمامی آن ها را) پرداخت نماید،حتی پیاز و خردل تا چه رسد به طلب های بزرگ که از طلا و نقره و املاک بوده باشد.»

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«أوّل ما یبتدیء عدل المهدی أن ینادی فی جمیع العالم:ألا من کان له عند شیعتنا دین فلیذکره حتی یردّ الثومة و الخردل فضلا عن القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضّة و الأملاک فیوفیه إیّاه؛ (4)نخستین عدل«مهدی علیه السّلام»آن است که در جهان ندا می دهد:هرکس از شیعیان ما طلب دارد بگوید،حتی پیاز و خردل را تا چه رسد طلا و نقره های سنگین وزن و املاک همه را ادا می نماید.»

ص:289


1- 1) -همان مدرک:66/1؛ [1]بحار الأنوار:224/52 ب 25 ح 87؛ [2]الزام النّاصب:ص 176. [3]
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:22/5 ح 1452؛بحار الأنوار:224/52 ب 25 ح 87؛ [4]المحجة:ص 49؛از تفسیر عیاشی.
3- 3) -الزام النّاصب فی اثبات الحجّة الغائب:279/2؛بحار الأنوار:34/53 ب 25 ح 1. [5]
4- 4) -بحار الأنوار:34/53؛ [6]الزام النّاصب:ص 220؛ [7]یوم الخلاص:ص 333.

35*حل مشکل مسکن

یکی از مشکلات و معضلات حل نشده و کمرشکن جامعه،مسألۀ مسکن است،مشکلی که خیلی از خانواده ها را متلاشی کرده و از پا درآورده است و سبب بروز اختلافات درون خانوادگی می باشد و بچه های معصوم را در اطاقک های تاریک و نمور و غیرقابل استفاده به ستوه آورده است و....

امام باقر علیه السّلام فرمود:در عهد«قائم علیه السّلام»این مشکل کاملا حل خواهد شد و دیگر موردی برای نگرانی مردم بی بضاعت نخواهد ماند،همان گونه که در دولت امیر المؤمنین علی علیه السّلام تقریبا حل شده بود و هر خانواده مسکنی مستقل برای خود داشت. (1)

چگونگی حلّ مشکل مسکن خیلی روشن است،با پیاده کردن اسلام و قوانین آن(زمین از آن خداست و هرکس که آن را آباد کند از آن اوست و امام هم حجّت و ولی مطلق خداست)دیگر جای بحثی نمی ماند و محلّی برای قوانین دست و پاگیر شهرداری ها و ثبت اسناد و..باقی نمی ماند؛چون رشد عقول مردم و کمال جامعه به گونه ای خواهد بود که هرکس به طور آزاد طبق برنامه های صحیح،زیبایی شهر را رعایت خواهد کرد؛چون وجدان جامعه اجازه نخواهد داد که کسی بی خانمان بماند و اختلافات طبقاتی خودبه خود از جوامع«مهدوی علیه السّلام»رخت برخواهد بست وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ (2)خداوند زمین را برای بندگان وضع کرده (آفریده)است.

36*مساکن بنی العباس

شخصی نقل کرد که وقتی که خانۀ صالح و قصر عیسی بن علی به پایان رسید و از خانه های بنی العباس صحبتی به میان آمد،مردی گفت:خداوند ویرانی آن ها را

ص:290


1- 1) -امام مهدی:ص 639 به نقل از الغارات ثقفی.
2- 2) -رحمن10/. [1]

به ما بنمایاند!

امام صادق علیه السّلام به او فرمود:«لا تقل هکذا بل یکون مسکن القائم و أصحابه أما سمعت اللّه-عزّ و جلّ-یقول«و سکنتم فی مساکن الّذین ظلموا أنفسهم؛ (1)این را نگو،بلکه آن ساختمان ها در اختیار«قائم علیه السّلام»و اصحاب او خواهد بود.آیا نشنیده ای خدای-عزّ و جلّ-می فرماید:«و ساکن شدید در مساکن کسانی که به خودشان ظلم کردند.»

این حدیث روایات و نظریه هایی را که مشعر بر این است که قبل از ظهور «قائم علیه السّلام»،دولت بنی عباس دوباره تشکیل خواهد یافت و با دست امام علیه السّلام برچیده خواهد شد را تأیید می نماید وگرنه پس از اضمحلال دولت دوران گذشتۀ بنی عباس با دست هلاکو خان،هنوز ظهور و غلبه با نیروی امام علیه السّلام انجام نگرفته و آثار قصوری باقی نمانده است تا اصحاب او در آن ساکن شوند.(در فصل«تکرار تاریخ» در این زمینه صحبت هایی گذشت).

37*حلّ مشکل بی کاری

نطفۀ اصلی قسمتی از گرفتاری های اجتماعی و جرم و جنایات و شورچشمی و سرقت و شهوترانی ها و...بی کاری و درماندگی شغلی و نبود اشتغال و درآمد است.

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:در عصر«قائم علیه السّلام»بی کاری به طور کلّی از جوامع ریشه کن خواهد شد؛چون آن بزرگوار بی کاری و بلا تکلیفی را برخواهد کند،آزادی شغل و مسافرت و تجارت و سرمایۀ آن ها را به همۀ مردم ارزانی خواهد داشت و مالیات و قوانین ظالمانه جمع می شود.

2-امیر المؤمنین علی علیه السّلام در عهدنامۀ تاریخی خود به مالک اشتر،این جمله را نوشت:مردم از دو دسته بیرون نیستند،یا برادر دینی تو هستند و یا در آفرینش مانند تو می باشند.پس به آن ها با چشم برادری و برابری بنگر و آزادشان بگذار و از

ص:291


1- 1) -سورۀ ابراهیم:45- [1]تفسیر عیاشی:235/2. [2]

تأمین معاش به طور سالم مانع تراشی نکن. (1)

38*نعمت بی سابقه

1-ابی سعید خدری گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«یکون من أمّتی المهدیّ انقصر عمره فسبع سنین و إلاّ فثمان و إلاّ فتسع یتنعّم أمّتی فی زمانه نعیما لم یتنعّموا مثله قطّ البرّ الفاجر یرسل السماء علیهم مدرارا و لا تدّخر الأرض شیئا من نباتها؛ (2)مهدی علیه السّلام از امّت من می باشد،ولی عمرش کوتاه است هفت یا هشت یا نه سال خواهد بود،امّت من در زمان او با نعمت فراوان بهره مند می شوند که هرگز مانند آن دیده نشده است.خوبان و بدان(همگی)از آن برخوردار می شوند و آسمان برکاتش را سرشار می ریزد و زمین نیز از نباتاتش ذخیره نمی کند(همه را بیرون آورد).»

2-ابی سعید خدری گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«یخرج المهدی فی أمّتی یبعثه اللّه عیانا للنّاس یتنعّم الأمّة و تعیش الماشیة و تخرج الأرض نباتها و یعطی المال صحاحا؛ (3)«مهدی علیه السّلام»در امّت من خروج می کند،خداوند او را به طور آشکار برای مردم مبعوث می نماید و امّت غرق در نعمت می شوند و چارپایان با فراخی می گذرانند و زمین نباتش را بیرون می ریزد و مال را به وفور عطا می نماید.

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یطلب الرجل منکم من یصله بماله و یأخذ من زکاته لم یوجد أحد یقبل منه ذلک استغنی الناس بما رزقهم اللّه من فضله؛ (4)و مردی از شما کسی را می جوید که به او با مالش صله کند و زکاتش را برمی دارد(دور می زند و می چرخد) احدی را پیدا نمی کند که از او قبول نماید،مردم با رزقی که خداوند از فضلش ارزانی داشته غنی می شوند.»

ص:292


1- 1) -نهج البلاغة:بخش نامه ها.
2- 2) -بحار الأنوار:78/ [1]51 ب 1 ح 37 و ص 83 ح 37 از کشف الغمّة. [2]
3- 3) -همان مدرک:81/51 ب 1 ح 37 از کشف الغمّة. [3]
4- 4) -همان مدرک:337/52 ب 27 ح 77 از ارشاد مفید. [4]

39*گوارا باد

امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبۀ المخزون فرمود:«و یقول القائم:کلوا هنیئا بما أسلفتم فی الأیام لخالیة؛ (1)«قائم علیه السّلام»می فرماید:بخورید،گوارا باد به خاطر زحماتی که متحمّل شدید و سختی ها که کشیدید و گذراندید در روزهای(سخت)که پشت سر گذاشتید.»

40*پرنده ها و ماهی ها

حذیفه گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«تفرخ الطیور فی أوکارها و الحیتان فی بحارها؛ (2)پرنده ها در لانه های خود(با آرامش کامل)جوجه درآورند و ماهی ها در دریاهایشان(بدون مزاحمت)تخم ریزی کرده و بزرگ می شوند.»

41*کباب پرنده ها

امام صادق علیه السّلام به مفضّل فرمود:«إذا قام القائم استنزل المؤمن الطیر من الهوا فیذبحه فیشویه و یأکل لحمه و لا یکسر عظمه ثمّ یقول له أحیی باذن اللّه فیحیی و یطیر؛ (3)هرگاه«قائم علیه السّلام»قیام کند،مؤمن پرنده را از هوا بخواند و او نیز فرود آید،پس ذبح کند و بریان کرده بخورد و استخوان هایش را نمی شکند،سپس رو به آن پرنده کرده و می گوید:با اذن خدا زنده شو!پس زنده شده پرواز می کند.»

42*کباب آهوان

امام صادق علیه السّلام فرمود:«و کذالک الظباء من الصحاری؛ (4)و هم چنین آهوان صحراها (را کباب می کنند و می خورند).»

ص:293


1- 1) -مختصر بصائر الدّرجات:ص 201؛بحار الأنوار:86/53 ب 29 ح 86 از مختصر بصائر الدّرجات معجم أحادیث الإمام المهدی:82/5 ح 1504.
2- 2) -اختصاص:ص 204؛بحار الأنوار:304/52 ح 73؛ [1]معجم الملاحم و الفتن:13/4.
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:57/4 ح 1132؛ [2]دلائل الإمامة:ص 463-462 ح 47/443؛اثبات الهداة:/3 573 ب 48 ح 704. [3]
4- 4) -دلائل الإمامة:ص 246؛ [4]معجم الملاحم و الفتن:9/4.

43*نابودی حیوانات حرام گوشت

امام حسین علیه السّلام ضمن حدیث طولانی فرمود:«ثم لأقتلنّ کلّ دابّة حرّم اللّه لحمها حتی لا یکون علی وجه الأرض إلاّ الطیّب؛ (1)سپس همۀ حیواناتی را که خداوند گوشت آن ها را حرام کرده است،می کشم تا در روی زمین غیر از پاک(حلال گوشت)نباشد.» (2)

44*میوه ها در فصل مخالف

امام حسین علیه السّلام فرمود:«و لینزلنّ البرکة من السماء إلی الأرض حتی أن الشجرة لتقصف بما یرید اللّه فیها من الثمرة و لتأکلنّ ثمرة الشتاء فی الصیف و ثمرة الصیف فی الشتاء و ذلک قوله تعالی وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ؛ (3)و البتّه از آسمان به زمین برکت نازل می شود،حتی شاخه های درخت از کثرت میوه می شکند و میوه های زمستان در تابستان و میوه های تابستان در زمستان خورده شود و این است(معنای)گفتۀ خداوند «و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند،برکات آسمان و زمین را برای آن ها می گشودیم،ولی(آن ها حق)را تکذیب کردند؛ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم».»

ص:294


1- 1) -بحار الأنوار:61/53 ب 29 ح 52 از الخرایج.
2- 2) -اگر سند این روایت از نظر رجالی مخدوش نباشد،پذیرفتن این قسمت از آن به نظر خیلی سنگین می آید؛زیرا تعداد حرام گوشتان روی زمین از آبزیان گرفته تا پرندگان به مراتب از حلال گوشت ها بیشتر است،وانگهی حضرت با این مجموعۀ سنگین از مخلوقات الهی چه خصومتی می تواند داشته باشد تا نسل آن ها را از جهان برچیده و منقرض نماید،مگر این که مصالحی فراتر از فهم ما بوده باشد.
3- 3) -الأعراف 96. [1]بحار الأنوار: [2]61/53 ب 29 ح 52 از الخرایج.

بخش دوازدهم:

اشاره

اجتماعی

ص:295

ص:296

اجتماعی

1*سیرت اجتماعی

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا؛زمین را سراسر قسط و عدل پر می کند،همان گونه که سراسر پر از ستم و ظلم شده باشد.» (1)

2-«فیریکم کیف عدل السیرة؛به شما نشان خواهد داد که سیرت عادلانه چگونه است.» (2)

3-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و یسعهم عدله؛و عدالتش آن ها را فرامی گیرد.» (3)

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:«أما و اللّه لیدخلنّ علیهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحرّ و القرّ»آگاه باش،به خدا سوگند!به طور یقین عدالت او به خانه هایشان داخل می شود، آن گونه که سرما و گرما داخل شود.» (4)

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یذهب الزنا و شرب الخمر و یذهب الربا و یقبل الناس علی العبادات و تؤدّی الأمانات و تهلک الأشرار و تبقی الأخیار؛روابط نامشروع و مشروبات الکلی و ربا از بین می رود و مردم به عبادت رومی آورند و امانت ها ادا می شود و اشرار به هلاکت رسند و اخیار باقی می مانند.» (5)

6-امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا قام القائم جائت المزاملة و یأتی الرجل إلی کیس أخیه

ص:297


1- 1) -غیبت طوسی:ص 32؛تاریخ عصر غیبت [1]به نقل از آن.
2- 2) -نهج البلاغة:خ 138.
3- 3) -غیبت طوسی:114؛بحار الأنوار:75/51. [2]
4- 4) -بحار الأنوار:362/52 ب 27 ح 131. [3]
5- 5) -منتخب الأثر:ص 474. [4]

فیأخذ حاجته لا یمنعه؛وقتی که«قائم علیه السّلام»ما قیام کرد،دوستان می آیند و مردی به کیسۀ برادر(دینی اش)دست می برد و به مقدار احتیاجش برمی دارد و(صاحب کیسه) مانعش نمی شود. (1)صداقت و دوستی به گونه ای پیاده می شود که برادران دینی مانند یک روح در قالب های متعدد زندگی می نمایند.»

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یوسّع الطریق الأعظم و یهدم کلّ مسجد علی الطریق و یکسر کلّ جناح و یسدّ کلّ کوّة إلی الطریق...و یهدم کلّ جناح و کنیف و میزاب إلی الطریق؛ جادّه های اصلی(بزرگ راه ها)را توسعه دهد و هر مسجدی را که سر راه قرار گیرد، تخریب می نماید و بالکن ها را می شکند و پنجره هایی که به کوچه باز شود می بندد...هر بالکن و فاضلاب و ناودانی مشرف به راه عمومی باشد،ویران می سازد.» (2)

8-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«أبشّرکم بالمهدی...یرضی عنه ساکن السماء و ساکن الأرض.یقسم المال صحاحا فقال له رجل:و ما صحاحا؟قال السویّة بین الناس...؛شما را مژده می دهم به آمدن«مهدی علیه السّلام»....ساکنان آسمان و زمین از او راضی می شوند،او مال را به طور صحّاح تقسیم می کند.

مردی سؤال کرد صحّاح چیست؟

فرمود:تساوی(به مساوات میان مردم پخش می کند).» (3)

9-امام باقر علیه السّلام فرمود:«یسوی بین الناس حتی لا تری محتاجا إلی الزکاة؛در تقسیم اموال،مساوات را رعایت می نماید تا نیازمندی نمی بینی که مستحق زکات باشد.» (4)

2*لغو امتیازات طبقاتی

در دوران حکومت های بعد از ظهور،خواه زمان«قائم علیه السّلام»یا در زمان رجعت و یا دوازده امام و پیشوا از اولاد«مهدی علیه السّلام»امتیازات طبقاتی ریشه کن شده و فخر

ص:298


1- 1) -بحار الأنوار:372/52 ب 27 ح 164 از اختصاص.
2- 2) -غیبت طوسی:ص 283؛اصول کافی:368/3. [1]
3- 3) -بحار الأنوار:81/51 ب 1 ذیل ح 37؛ [2]منتخب الأثر:ص 147؛مجمع الزّوائد:313/7.
4- 4) -منتخب الأثر:ص 157؛ینابیع المودة:78/3 و 132؛روزگار رهایی؛602/2.

فروشی به مال و تکبر به جاه از بین خواهد رفت و تقسیمات متساوی خواهد بود و دارایی ملاک شخصیت و ارزش نخواهد شد.

طلا و نقره پول رایج آن زمان می شود و هر لحظه کسی که به آن ها احتیاج پیدا کرد از امکانات حکومتی رفع نیاز می کند و دیگر جایی برای امتیازات طبقاتی وجود نخواهد داشت.

3*لغو تبعیضات نژادی

مسألۀ تبعیض نژادی و افتخار کردن به افراد سرشناس هر قبیله ای از قدیم الایّام گریبان گیر بشریّت و قومیّت شده است.به هرجا و هر نقطه ای از جهان قدم بگذاری و سفر کنی،می بینی که جریان تبعیض نژادی به آن جا هم نفوذ کرده و انسان ها را مشغول خود ساخته است.

قرآن کریم برای مبارزه با این صفت زشت و ناپسند با آیۀ مبارکۀ«ای مردم!ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید(این ها ملاک امتیاز نیست)بلکه گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛خداوند دانا(به وضع شما)و آگاه(از رفتار شما)است» (1)به همۀ تبعیضات نژادی خط بطلان کشید و ملاک شخصیت و شرافت و فضیلت را تنها تقوا و میزان عبودیت قرار داده است.

این معیار در جوامع بشری صددرصد جا نیفتاده است،اما در زمان حضرت «مهدی موعود علیه السّلام»تربیت و فرهنگ به گونه ای پیش خواهد آمد که کسی جرأت ابراز آن را نخواهد داشت،بلکه برای خود ننگ خواهد دانست که هم چون کلمه ای را به زبان آورد و بگوید که منم فلان بن فلان یا به نیاکان خود بنازد و به گورستان رفته و مزارهای آن ها را شمرده و مانند اعراب جاهلیّت به زیادی تعدادشان افتخار نماید.

ص:299


1- 1) - یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ حجرات13/. [1]

چنان که خداوند در قرآن کریم فرموده است:«افزون طلبی،شما را به خود مشغول داشته(از خدا غافل نموده)است.» (1)

4*حذف تجمّل گرایی

چشم هم چشمی و تجمّل گرایی یکی از بلایای خانمان سوز خانواده ها و به تباهی کشیدن آن هاست.

هر فرد و جامعه ای که به این آفت و بلا گرفتار شود،در مدّت کمی از پا درآمده و از هم می پاشد.واضح و روشن است که این صفت خانمان برانداز حاصل زیر ذرّه بین قرار دادن زندگی دیگران و نگاه کردن به بالاتر از خود و در نهایت رشک و حسد بردن است.

در نصایح و مواعظ دینی که بزرگان دین سعی و تلاش می کردند که مردم را به قانع شدن و نگاه کردن به پایین تر از خود وادار نمایند به همین علّت است که اگر کسی به این بیماری مبتلا شود،مدام در آتش حسد سوخته و روی آرامش و دل خوشی و خوشبختی را نخواهد دید.

اما در عصر«مهدی آل محمّد علیهم السّلام»تعلیمات مدنی و تربیت فردی و اجتماعی به طوری خواهد بود که کسی به فکر تجمل گرایی نخواهد افتاد و نیز جامعه چنین اشخاصی را نخواهد پذیرفت؛زیرا فهم و ایمان و درایت انسان ها بالاتر از این گونه پستی ها و خودبرتربینی ها خواهد بود.

5*قدرت اطّلاعاتی امام

به این جهت او«مهدی علیه السّلام»نامیده می شود که به امور مخفی و پنهان هدایت می گردد تا آن جا که گاه به سراغ کسی می رود که مردم او را بی گناه می دانند و حضرت او را به قتل می رساند(زیرا از گناه پنهانی او همانند قتل نفس که موجب

ص:300


1- 1) - أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ* حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ، تکاثر1/. [1]

قصاص می شود و یا زنای محصنه و زنا با محارم که موجب قتل است،آگاه می شود) ترس و واهمه به گونه ای جامعه را فراگیرد که بعضی از مردم هنگامی که در درون خانه خود سخن می گویند،می ترسند دیوار بر علیه آن ها شهادت دهد.(و از خلافکاری ها و توطئه های آنان حکومت«مهدی علیه السّلام»را خبر کند). (1)

این حدیث گواه بر آن است که دوران حکومت او درحالی که نیکان و پاکان در نهایت آزادی به سرمی برند،خلافکاران چنان تحت کنترل هستند که ممکن است با پیشرفته ترین وسایل امواج صوتی آن ها از دیوار خانه هایشان باز گرفته شود و به هنگام لزوم می توان فهمید که آن ها در درون خانه ها چه سخن ها گفته و درگوشی از چه چیزهایی صحبت کرده اند.

این سخن شاید یک صد سال پیش جز به عنوان معجزه قابل قبول نبود،اما امروز می بینیم که در بسیاری از کشورها چگونه سرعت و حرکت اتومبیل ها در جادّه ها با دستگاه رادار از راه دور و بدون حضور پلیس کنترل می شود و هم چنین هواپیماها و فضاپیماها،حتی نبض سرنشینان آن ها را از هفت میلیارد و پانصد میلیون کیلومتری مریخ،تحت کنترل شدید دارند که کوچک ترین خطایی رخ ندهد و...

البتّه این ها برای ماها شگفت آور نیست،چون«بشر»با وسایل جاسوسی مدرن و پیشرفته به اسرار خیلی مهم تر از این دست یافته است یا در مورد محاسبۀ سریع یک ابررایانۀ کانادایی که در یک ثانیه چهل تریلیون عملیات را حساب می کند که بشر ده میلیون سال وقت می خواهد تا با ماشین حساب معمولی آن تعداد را انجام دهد.پس تعجبی ندارد که دستگاه های قوی و پیشرفتۀ علمی،امام علیه السّلام را از عملکرد مجرمان آگاه سازد و به اطّلاع برساند که فلانی در پشت من پنهان شده و یا پناه گرفته است.

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:«انّ بنی أمیّة لیختبی الرجل منهم إلی جنب شجرة فتقول:

ص:301


1- 1) -«رجل لا یعلم النّاس له ذنب فیقتله حتی انّ أحدهم یتکلّم فی بیته فیخاف أن یشهد علیه الجدار»، بحار الأنوار:390/52 ب 27 ح 212 [1] از کتاب الغیبة سیّد علیّ بن عبد الحمید.

خلفی رجل من بنی امیة فاقتلوه؛ (1)مردی از بنی امیّه در پشت درختی پنهان می شود و آن درخت به صدا درمی آید که مردی از بنی امیّه در پشت من پناه گرفته است،پس او را (دستگیر کرده)به قتل برسانید.»

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«فإذا خرج القائم لم یبق کافر(و لا)مشرک إلاّ کره خروجه!لو أنّ کافرا او مشرکا فی بطن صخرة لقالت الصخرة یا مؤمن فی بطنی کافرا و مشرک فاقتله فیجیبه و یقتله؛ (2)زمانی که«قائم علیه السّلام»خروج کرد،کافر و مشرکی نخواهد ماند،مگر این که خروج او را خوش نخواهند داشت و اگر یکی از آن ها در باطن صخره ای مخفی شود،آن سنگ می گوید:ای مؤمن!در شکم من کافر و یا مشرکی هست،آن را بکش!او هم می آید و او را می کشد.»

3-امام صادق علیه السّلام در تشریح اوضاع قائم علیه السّلام فرمودند:«حتی لو کان کافرا(او) مشرکا فی بطن صخرة(ل)قالت یا مؤمن فی بطنی کافر و اقتله؛ (3)حتی اگر کافر یا مشرک در شکم سنگی باشد،می گوید:ای مؤمن!در شکم من کافر هست،او را بکش!»

6*گزارش اعضا و وسایل به آدمی از جریان های درون خانه

پیشرفت علم و دانش در عصر قائم علیه السّلام به جایی خواهد رسید که همۀ کارها با فرمول ها و تکنیک های علمی جدید انجام می گیرد،به طوری که حتی حیوانات و نوک تازیانه و بند نعلین و ران هر انسان با خود آدمی صحبت خواهد کرد و این مسأله هنوز روشن نشده است که آیا برای این گونه سخن گفتن ها،از دانش ها و اختراعات جدید استفاده خواهد شد و آیا نوآوری های علمی در این گونه وسایل تعبیه شده و بهره برداری می شود یا کنایات و استعاره هایی است که در این گونه اخبار و احادیث به کار برده شده است؟!.به روایت ذیل توجّه نمایید.

ص:302


1- 1) -المحجة فیما نزل فی القائم الحجّة:ص 283 [1] بنقل از تأویل الایات الظّاهرة.
2- 2) -تأویل الایات الظاهرة:ص 688؛و المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة:ص 383 [2] در تفسیر آیۀ «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» صف:9؛ [3]معجم أحادیث الإمام المهدی:145/5 ح 1564 و ص 446 ح 1880؛ [4]ینابیع المودة:239/3 ب 71 ح 14. [5]
3- 3) -کمال الدین 670/2 [6] در تفسیر آیۀ 33 توبة.

در تفسیر درّ المنثور آمده است که در روایت ابن ابی شیبه و احمد که حاکم نیز صحّت آن را تأیید کرده است،از ابی سعید خدری نقل شده است که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و الّذی نفسی بیده لا تقوم الساعة حتی تکلّم السباع الإنسان و حتی تکلّم الرجل عذبة سوطه و شراک نعله و یخبره فخذه بما أحدث أهله من بعده؛ (1)قسم به کسی که جانم در قبضه قدرت او است!قیامت برپا نمی شود،مگر آن که(در همین دنیا)درندگان با انسان ها صحبت می کنند و نیز نوک تازیانه و بند نعلین با انسان حرف می زند و ران انسان از آن چه اهل او،بعد از او انجام داده اند به انسان خبر می دهد.»

7*اطاعت موجودات

امام باقر علیه السّلام فرمود:«کأنّی بالقائم علیه السّلام و قد أحاطوا بما بین الخافقین فلیس من شیء إلاّ و هو مطیع لهم حتی سباع الأرض و سباع الطیر یطلب رضاهم فی کلّ شیء حتی تفتخر الأرض علی الأرض و تقول مرّ بی الیوم رجل من أصحاب القائم علیه السّلام؛ (2)گویا(اصحاب) «قائم علیه السّلام»را می بینم که به شرق و غرب عالم احاطه(غلبه)کرده اند و چیزی نمی ماند، مگر این که در اطاعت آن ها خواهند بود،حتی درندگان زمین و پرنده ها در هرچیز(هر شرایطی)رضایت آن ها را می طلبند تا این که زمین به زمین دیگر افتخار می کند و می گوید:امروز مردی از اصحاب«قائم علیه السّلام»از روی من عبور کرد.»

8*اخبار سنگ و درخت بر آن چه در درون اوست

در فصل های پیشین اخبار و اطاعت درخت و سنگ را از«قائم علیه السّلام»مطالعه نمودید و نیازی به تکرار آنها نیست.

او که خروج کرد،همۀ آن ها(کافر و مشرک ها)از خروج او اکراه نمایند (خوشحال نمی شوند)،حتی اگر کافر یا مشرکی در دل سنگی برود،آن سنگ بگوید:ای مؤمن!در جوف من کافری است،مرا بشکن و او را بکش!(کنایه از این که

ص:303


1- 1) -درّ المنثور:56/6؛ [1]موعود ادیان:ص 234 [2] بنقل از آن.
2- 2) -الإمامة و التبصرة:ص 131.

کسی پشت من مخفی شده یا اندرون سنگ های توخالی پنهان شده باشد). (1)

9*نفوذی ها

1-سعدان بن مسلم از بعضی از رجالش گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«بینا الرجل علی رأس القائم علیه السّلام یأمره و ینهاه إذ قال:أدیروه فیدیرونه إلی قدامه فیأمر بضرب عنقه فلا یبقی فی الخافقین شیء إلا خافه؛ (2)درحالی که مردی بالای سر«قائم علیه السّلام»او را امر و نهی می کند(حضرت او را به کارهایی وامی دارد)ناگهان دستور می دهد که او را بچرخانید و می چرخانند به طرف جلوی او و امر می کند که گردنش را بزنند.پس در شرق و غرب کسی نماند،مگر این که از امام علیه السّلام می ترسد(حساب می برد).»

2-ابی بصیر گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«یقضی القائم بقضایا ینکرها بعض أصحابه ممن قد ضرب قدامه بالسیف و هو قضاء آدم علیه السّلام فیقدمهم فیضرب أعناقهم ثم یقضی الثانیة فینکرها قوم آخرون ممن قد ضرب قدامه بالسیف و هو قضاء داود علیه السّلام فیقدمهم فیضرب أعناقهم ثم یقضی الثالثة فینکرها قوم آخرون ممن قد ضرب قدامه بالسیف و هو قضاء إبراهیم علیه السّلام فیقدمهم فیضرب أعناقهم ثم یقضی الرابعة و هو قضاء محمّد صلّی اللّه علیه و اله فلا ینکرها أحد علیه؛ (3)«قائم علیه السّلام»با قضایایی حکم می کند،بعضی از اصحابش که در جلوی او شمشیر زده،آن را انکار می کند.دستور می دهد که او را به قتل برسانند درحالی که آن حکم قضاوت آدم علیه السّلام است.هم چنین در مرتبۀ دوّم قضاوتی می کند،باز عدۀ دیگری از کسانی که در جلویش شمشیر می زنند،آن را انکار می کنند.باز گردن زده می شوند درحالی که آن قضاوت داود علیه السّلام بود و در مرتبۀ سوم نیز حکم می کند باز دستۀ دیگر انکار نمایند،باز گردن زده می شوند با این که آن حکم قضاوت ابراهیم علیه السّلام بود.در مرتبۀ چهارم حکم می کند و آن هم قضاوت محمّد(رسول

ص:304


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:145/5 ح 1564 و ص 446 ح 1880؛ [1]ینابیع المودة:239/3 ب 71 ح 14.
2- 2) -غیبت نعمانی:ص 126؛ [2]بحار الأنوار:355/52 ب 27 ح 117. [3]
3- 3) -معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:309/3 ح 848 [4]اثبات الهداة:585/3 ب 32 ف 59 ح 796 [5]بحار الانوار ج 389/52 ب 27 ح 207 [6] م م 416 از کتاب الغیبة.

خدا صلّی اللّه علیه و اله)است،دیگر کسی(از ترس)انکار و اعتراض نمی کند.»

لحن و سیاق روایت فوق نشان می دهد که آن منکرین و معترضین به حکم امام از اشخاص نفوذی خواهند بود که خود را به صورت دوست جا زده اند و امام علیه السّلام با آن ها مدارا می کرده است،اما وقتی که ماهیت خود را در موقعیت مناسب آشکار کردند و به حکم و قضاوت امام علیه السّلام اعتراض کردند با این که حکم یکی از انبیا بود و آن حضرت نیز چون از باطن آن ها مطّلع بود و ماندنشان در ارتش و جامعه غیر از کارشکنی و به هم زدن آرامش مردم سودی نخواهد داشت،یا به علّت نزدیک بودنشان با امام درصدد صدمه زدن ناگهانی به امام علیه السّلام درمی آیند،دستور می دهد که همۀ آن ها را قلع و قمع نمایند،چون راه دیگری وجود نخواهد داشت.

3-جابر گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«إنّما سمّی المهدی لأنّه یهدی إلی أمر خفی حتی أنه یبعث إلی رجل لا یعلم الناس له ذنب فیقتله حتی أن أحدهم یتکلم فی بیته فیخاف أن شهد علیه الجدار؛ (1)وی را«مهدی علیه السّلام»نامیدند،چرا که به امر پنهان هدایت می شود، حتی او کسی را می فرستد به سوی مردی که مردم برای او گناهی نمی دانند،پس او را می کشد(بعد از آن دیگر کسی از ترسش)در خانۀ خود حرف نمی زند؛زیرا می ترسد دیوار علیه او شهادت دهد.»

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و لا یقبل من أحد دینا سوی الإسلام و قد یکون الرجل قائما علی رأس المهدی ممتثلا لأوامره و نواهیه فینظر إلیه فیأمر المهدی بضرب عنقه بسبب أن أضمر فی قلبه شیئا قبیحا؛ (2)و از کسی غیر از اسلام دینی را نمی پذیرد،ای بسا مردی بالای سر«مهدی علیه السّلام»ایستاده و منتظر امتثال امر و نهی اوست.پس به او نگاه می کند و«مهدی علیه السّلام»دستور می دهد که گردن او را بزنند،برای این که عمل زشتی(کفر یا ترور امام علیه السّلام یا عملی که خونش هدر کند)را در دلش پنهان ساخته است.»

ص:305


1- 1) -بشارة الإسلام:ص 126؛ [1]یوم الخلاص:ص 336؛بحار الأنوار:390/52 ب 27 ح 212 [2] از کتاب الغیبة سیّد علیّ بن عبد الحمید.معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام:225/3 ح 748 [3]اثبات الهداة:ص 584 ب 32 ف 59 ح 786. [4]
2- 2) -بیان الأئمّة:206/3 از العوالم.

10*ارتباطات

مسألۀ ارتباطات در هر دولتی از مسایل مهم و کلیدی است؛زیرا قسمت اعظم ادارۀ کشور مربوط به قوی بودن،منظم بودن،وسیع و فراگیر بودن آن است،به خصوص ارتباط مستقیم با رییس و زمامدار مملکت باشد.

در زمان حضرت«قائم علیه السّلام»در اثر تکنولوژی قوی و صنعت نیرومند و پیشرفت عظیم علم و دانش مردم کرۀ زمین از هر گوشه و کنار آن می توانند به طور مستقیم با امام علیه السّلام رابطه برقرار نموده و رفع نیاز نمایند،همان گونه که آفتاب را می بینند امام را نیز خواهند دید.به روایات ذیل توجّه نمایید.

1-ابی الربیع الشامی گوید که شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:«إذا قام قائمنا مدّ اللّه لشیعتنا فی اسماعهم و ابصارهم حتی لا یکون(یکون)بینهم و بین القائم برید یکلّمه فیسمعون و ینظرون إلیه و هو فی مکانه. (1)زمانی که«قائم علیه السّلام»ما قیام نمود،خداوند گوش ها و چشم های شیعیان ما را یاری دهد،به طوری که میان آن ها و«قائم علیه السّلام»قاصد نمی باشد و می شنوند و به او نگاه می کنند درحالی که او در جای خودش است.»

2-ابن مسکان گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:انّ المؤمن فی زمان القائم و هو بالمشرق لیری أخاه الّذی بالمغرب و کذا الذی فی المغرب یری أخاه الّذی بالمشرق (2)؛ همانا مؤمن در زمان«قائم علیه السّلام»برادرش را در مغرب می بیند درحالی که خود در مشرق باشد و هم چنین آن که در مغرب است،برادرش را در مشرق می بیند.»

3-«و یقرّب له کلّ بعید؛ (3)تمام دورها را به او نزدیک کند(همه جا را در نزدیک خود زیرنظر خواهد داشت).»

4-ابو حمزه ثمالی گوید به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:«کیف یکون النداء؟قال

ص:306


1- 1) -منتخب الأثر:ص 607 ف 7 ب 12 ح 2 [1] به نقل از اصول کافی:بحار الأنوار: [2]336/52 ب 27 ح 72 از الخرایج و اصول کافی.
2- 2) -همان مدرک:ص 607 ف 7 ب 12 ح 3 [3]بنقل از حق الیقین [4]بحار الأنوار: [5]391/52 ب 27 ح 213 از کتاب الغیبة.
3- 3) -کمال الدین:368؛کفایة الأثر:ص 323؛المحجة:ص 452.

ینادی باسمه من السماء أوّل النهار یسمعه کلّ قوم بألسنتهم؛ندای(آسمانی)چگونه خواهد شد؟فرمود:در اوّل روز با نام امام علیه السّلام ندا می دهند و اهل هر زبانی آن ندا را به زبان خود بشنود.» (1)

11*همواری زمین

امروز با نصب وسایل فرستنده بر فراز کوه ها کمک به انتقال تصویرها به نقاط مختلفی از جهان می کنند و حتی از ماهواره ها نیز استفاده کرده،مناطق وسیع تری را زیر پوشش انتقال تصویر قرار می دهند تا همۀ کسانی که دستگاه های گیرنده در اختیار دارند،بتوانند به آسانی از آن استفاده نماید.

ولی عکس این موضوع لا اقل در حال حاضر عملی نیست؛یعنی تصویرها را از یک نقطه به نقاط مختلف جهان می توان منتقل ساخت،ولی از همۀ نقاط نمی توان به یک نقطه انتقال داد،مگر این که در هر شهر،بلکه در هر خانه و در هر بیابان و دشت و کوه و صحرا و در هر گوشه ای از جهان دستگاه های مجهّز فرستنده نصب گردد تا بتوان از همۀ جهان آگاه شد و چنین چیزی با وسایل کنونی غیرممکن است.

اما از حدیث ذیل چنین برمی آید که در عصر امام علیه السّلام یک سیستم نیرومند و مجهّز برای انتقال تصویرها به وجود می آید که شاید تصوّر آن هم امروز برای ما مشکل است،آن چنان که تمام جهان به منزلۀ کف دست خواهد بود،موانع مرتفع و گودی زمین ها مانع از رؤیت موجودات روی زمین نخواهد شد.

بدیهی است بدون وجود چنین سلطۀ اطّلاعاتی بر تمام کرۀ زمین حکومت واحد جهانی و صلح و امنیت و عدالت به گونۀ همه جانبه،سریع و جدّی امکان پذیر نخواهد شد و خداوند این وسیله را در اختیار تشکیلات حکومتش قرار می دهد.

ص:307


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:455/3 ح 1013؛غیبت طوسی:ص 435 ف 7 ح 425؛غیبت نعمانی:ص 183؛اثبات الهداة:721/3 ب 34 ف 4 ح 25؛بحار الأنوار:289/52 ب 26 ح 27 از ارشاد مفید و [1]غیبت طوسی.

این نیز روشن است که این واحد اطّلاعاتی پیشرفته نمی تواند در یک جامعۀ عقب افتاده باشد،بلکه به موازات آن باید سایر بخش های زندگی نیز به همان نسبت در همۀ زمینه ها پیشرفته باشد.

ابو بصیر گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«انّه إذا تناهت الأمور إلی صاحب هذ الأمر رفع اللّه تبارک و تعالی له کلّ منخفض من الأرض و خفض له کلّ مرتفع حتی تکون الدنیا عنده بمنزلة راحته فأیّکم لو کانت فی راحته شعرة لم یبصرها؛ (1)هنگامی که کارها به صاحب اصلی ولایت«مهدی علیه السّلام»منتهی شود،خداوند هر نقطۀ فرورفته ای از زمین را برای او مرتفع و هر نقطۀ مرتفعی را پایین می برد،آن چنان که تمام دنیا نزد او مانند کف دستش خواهد بود.کدام یک از شما اگر در کف دستش مویی باشد آن را نمی بیند؟!»

12*تسلیم محض در برابر او

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:اگر ببینی که«قائم علیه السّلام»به شخصی صد هزار درهم داد و به دیگری یک درهم،در سینۀ تو بزرگ نیاید،زیرا که امر به او تفویض شده است (همۀ رفتار و کردار و گفتارش خدایی و آسمانی و جزء وظایفی است از پیش تعیین شده و مأمور به اجرای آن است). (2)

روایات اطاعت از امامان به طور عموم و اطاعت از«قائم علیه السّلام»به طور خاص و نافرمانی نکردن از او بسیار است.

13*محبت در میان آن ها

برای آدمی زمانی زندگی شیرین و دلچسب و رضایت بخش است که توأم با

ص:308


1- 1) -معجم احادیث الإمام المهدی علیه السّلام:56/4 ح 1129 [1]کمال الدین:674/2 ب 58 ح 29 [2]بحار الأنوار ج /52 328 ب 27 ح 46 [3]منتخب الأنوار المضیئة:ص 350 ف 12 م 415. [4]
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:280/3 ح 933؛اثبات الهداة:521/3 ب 32 ف 15 ح 401؛بحار الأنوار: 336/25 ب 9 ح 15.

مهربانی و الفت باشد.تمامی سفیران الهی در دوران نبوّت خود به این موضوع تأکید داشته اند و جوامع بشری را به سوی این خصلت خداپسندانه راهنمایی نموده اند.

در زمان«مهدی علیه السّلام»علاوه بر این که در اثر تربیت تشکیلات«امامت»خود مردم دارای این صفت خواهند بود،خداوند نیز با نظر لطف خود محبت را در میان مردم ارزانی می دارد.

خداوند در بیان صفات مؤمنان آخر الزّمان برای ابلیس فرمود:«و ألقی الرأفة و الرحمة بینهم؛ (1)مهربانی و رحمت به همدیگر را در بین آن ها می اندازم.»

14*احترام میان مردم

احترام به دیگران یکی از صفات پسندیدۀ انسانی و شخصیّت دادن به آن هاست؛یعنی اگر می خواهی در جامعه محترم باشی،احترام کردن به همدیگر را سرمشق خود قرار بده و اگر خواهان ارزش می باشی،برای دیگران ارزش قایل باش.

هیچ وقت دیده نشده است که متکبّر و خودبرتربین و گردن فراز در میان مردم دارای احترام باشد و در دل ها جا گیرد.

افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

در دوران امامت حضرت«قائم علیه السّلام»بزرگ به کوچک مهربانی و کوچک به بزرگتر احترام خواهد گذاشت و این احترام متقابل زندگی را شیرین خواهد نمود.

«و یرحم الکبیر الصغیر و یوقر الصغیر الکبیر و یدینون بالحق و به یعدلون یحکمون اولئک أولیائی؛ (2)و بزرگتر به کوچکتر رحم می کند و کوچک به بزرگ احترام قایل می شود و به حق گردن می نهند(تسلیم می شوند)و با دین حق عدالت می گسترانند و با حکم آن، حکم می نمایند و آنان دوستان من هستند.»

ص:309


1- 1) -بحار الأنوار:384/52 ب 27 ح 194 از سعد السّعود ابن طاووس.
2- 2) -بحار الأنوار: [1]384/52 ب 27 ح 194 از سعد السّعود [2]ابن طاووس از صحف ادریس نبی علیه السّلام.

15*اعتماد به یکدیگر

اعتماد به یکدیگر و نرنجیدن از همدیگر یکی از شرایط برادری است که در اسلام به رعایت آن سفارش شده است؛مثلا وقتی برای برادر دینی مشکلی پیش آمد و نیازی پیدا کرد،برای حلّ مشکل و رفع نیاز او اقدام نمایند،حتی اگر دست دراز کرده و از جیب یکدیگر پولی بردارند،در ظاهر و باطن رنجشی از خود نشان ندهند.این نوع مهربانی و برادری در زمان حضرت«مهدی علیه السّلام»به صورت زیبا و کامل اجرا خواهد شد.

1-برید عجلی گوید:به امام باقر علیه السّلام گفته شد:همانا در کوفه از هم مذهبان،هم دینان ما جماعت زیادی هستند که اگر به آن ها امر کنی،حتما از تو فرمان می برند و پیرو تو می شوند.

فرمود:(این قدر به یکدیگر اعتماد دارند که)یکی از آن ها به سراغ کیسۀ برادرش می آید و نیازش را اخذ می کند؟!

گفت:نه.

فرمود:پس آن ها به خونشان بخیل ترند.

سپس فرمود:مردم در حال صلح و آرامش اند با آن ها ازدواج می کنیم و از همدیگر ارث می بریم و بر آن ها اجرای حدود می کنیم و اماناتشان را ادا می نماییم تا وقتی که«قائم علیه السّلام»قیام کرد،دوستان می آیند و مردی از آن ها دست در کیسۀ برادر (دینی)خود می کند و به قدر حاجت برمی گیرد و او را هیچ مانع نشود(دل شکسته نمی شود). (1)

2-در اثبات الهداه روایت شده است:علی بن سالم از پدرش نقل می کند که از حضرت صادق علیه السّلام پرسید:دربارۀ خبری که روایت می شود که هرکس اطمینانش به

ص:310


1- 1) -عن برید العجلی قال:قیل لابی جعفر علیه السّلام:إن أصحابنا بالکوفة جماعة کثیرة فلو أمرتهم لأطاعوک و اتبعوک فقال:یجئ أحدهم إلی کیس أخیه فیأخذ منه حاجته؟فقال:لا قال:فهم بدمائهم أبخل ثم قال:إن الناس فی هدنة نناکحهم و نوارثهم و نقیم علیهم الحدود و نؤدّی أماناتهم حتی إذا قام القائم جاءت المزاملة و یأتی الرجل إلی کیس أخیه فیأخذ حاجته لا یمنعه.* اختصاص:ص 24 بحار الأنوار:372/52 ب 27 ح 164. [1]

رهن بیشتر از برادر مؤمن خود باشد،من از او بریء هستم؟!

فرمود:این وقتی است که حق ظاهر شود و«قائم علیه السّلام»ما اهل بیت قیام کند.

گفت:پس خبری که روایت شده که سود گرفتن مؤمن بر مؤمن رباست آن چیست؟!

فرمود:آن هم در وقت ظهور حق و قیام«قائم علیه السّلام»ماست و اما امروز باکی نیست که مؤمن به مؤمن بفروشد و از او ربح بگیرد. (1)

16*ملائکه در خدمت مؤمنین

امام رضا علیه السّلام فرمود:«إذا قام القائم یأمر اللّه الملائکة بالسّلام علی المؤمنین و الجلوس معهم فی مجالسهم فإذا اراد واحد حاجة ارسل القائم من بعض الملائکة أن یحمله فیحمله الملک حتی یأتی القائم فیقضی حاجته ثمّ یردّه؛ (2)زمانی که«قائم علیه السّلام»قیام کرد،خداوند به فرشته ها دستور می دهد که به مؤمنان سلام کنند و در مجالس آن ها با آن ها بنشینند.

پس زمانی که کسی به چیزی احتیاج پیدا کرد،«قائم علیه السّلام»بعضی از فرشته ها را می فرستد تا او را به خدمت«قائم علیه السّلام»ببرد و حاجتش را برمی آورد و به محلّش برمی گرداند.»

17*مؤمنان در ابر

امام رضا علیه السّلام فرمود:«و من المؤمنین من یسیر فی السحاب؛ (3)بعضی از مؤمنان در ابر سیر می کند(یعنی با ابر به مأموریت یا به خدمت«قائم علیه السّلام»و یا به مسافرت می روند).»

ص:311


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:7/4 ح 1084؛ [1]اثبات الهداة:455/3 ب 32 ف 2 ح 80؛ [2]الإستبصار:70/3 ح 2/233.در خصوص احوال شیعه در گذشته مطالبی در فصل یاران امام علیه السّلام گذشت.
2- 2) -دلائل الإمامة:ص 241؛ [3]معجم الملاحم و الفتن:12/4.
3- 3) -دلائل الإمامة:ص 241؛ [4]معجم الملاحم و الفتن:12/4.

18*پرواز مؤمنان با فرشته ها

امام رضا علیه السّلام فرمود:«و منهم من یطیر مع الملائکة و منهم من یمشی مع الملائکة منهم من یسبق الملائکة و منه من یصیّره القائم علیه السّلام قاضیا بین مأة ألف ملک من الملائکة؛ (1)و بعضی از مؤمنان با فرشته ها پرواز می کنند و بعضی با فرشته ها راه می روند و بعضی به فرشته ها سبقت می گیرند و بعضی را«قائم علیه السّلام»برای قضاوت و داوری میان یک صد هزار فرشته از فرشتگان اعزام می دارد.

19*سه سوار و سه مأموریّت

امام باقر علیه السّلام فرمود:«و یبعث ثلاث راکب قال و هی بلغة غطفان«رکبان»:أمّا راکب فیأخذ ما فی أیدی أهل الذمّة من رقیق المسلمین فیعتقهم و أمّا راکب فیظهر البرائة منهما یغوث و یعوق فی أرض العرب و أمّا راکب یخرج التوراة من مغارة أنطاکیة یعطی حکم سلیمان؛ (2)«قائم علیه السّلام»سه سوار به سه جهت و به سه مأموریّت می فرستد.

1-سوار اوّلی را به سوی اهل ذمّه(یهود و نصارا)می فرستد تا بردگان مسلمان ها را از دست آن ها بگیرد و آزاد نماید.

2-سوار دوّم را به سرزمین عرب که برائت جستن از یغوث و یعوق را اعلان نماید.

3-سوّمی را به غار انطاکیه می فرستد تا تورات را از آن بیرون آورده و حکم سلیمان را عطا نماید.

20*رضایت موجودات از خلافت او

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«یرضی عن خلافته أهل الأرض و أهل السماء و الطیر فی الجوّ؛ (3)از خلافت او اهل آسمان و زمین و پرندگان هوا راضی می شوند.»

ص:312


1- 1) -همان مدرک:ص 241؛ [1]معجم الملاحم و الفتن:12/4.
2- 2) -بیان الأئمّة:267/3 از دلائل الإمامة طبری. [2]
3- 3) -کشف الغمّة:ص 295/3 و 261؛ [3]البیان:ص 84 [4] با اضافات؛الصّواعق المحرقة:ص 162؛ [5]الملاحم و الفتن:ص 55؛المهدی:ص 221؛بشارة الإسلام:ص 284؛ [6]الحاوی للفتاوی:137/2 و 160 و 161؛ الإمام المهدی:ص 109 و 169 [7] با لفظ دیگر؛یوم الخلاص:ص 338 از آنها.

2-هم چنین فرمود:«یلعق المساکین الزّبد!و فی أیّام دولته تطیب الدنیا و أهلها؛ (1)به مساکین کره می خوراند و در روزگاران دولت او دنیا و اهل دنیا به پاکی می رسند.»

21*امام به همۀ زبان ها و گرایش ها آشناست

امام صادق علیه السّلام فرمود:«إنّ اللّه-عزّ و جلّ-أبان حجّته من سائر خلقه:و أعطاه معرفة کلّ شیء فهو یعرف اللغات و الأنساب و الحوادث و لو لا ذلک لم یکن بین الحجّة و المحجوج فرق؛ (2)خداوند حجّتش را از سایر خلقش جدا ساخته(امتیازات بی شمار برای آن ها قایل شده است)و به او شناختن همۀ اشیا را عطا فرموده است.پس او تمامی لغت ها و نسب ها و حوادث را می شناسد و اگر این گونه نبود،میان حجّت و کسی که برای او حجّت آمده نمی شد.»

امام صادق علیه السّلام فرمود:«الإمام یسئل فیجیب و إن سکت عنه إبتدء و یخبر ما فی غد و یکلّم الناس بکلّ لسان؛ (3)از امام پرسیده می شود و پاسخ می گوید:اگر از او ساکت شوند،او ابتدا به گفتن سخن می کند و با قوم با هر زبانی حرف می زند!»

22*آرامش کامل و امنیت فراگیر

کی آید آن زمان که در زیر سایه ات گرگ درنده را ز عطوفت شبان کنی

دنیا در انتظار قدوم شریف تو است پس کی گذر به مجمع دل خستگان کنی

اصلاح عالمی نبود کار هیچ کس کاری که هیچ کس نتواند تو آن کنی

ص:313


1- 1) -المهدی:ص 266 از عقد الدرر؛یوم الخلاص:ص 338 از آن.
2- 2) -ارشاد:ص 323-322؛ [1]مناقب آل ابی طالب:ص 529؛ [2]یوم الخلاص:ص 337 در پاورقی این کتاب چنین می نویسد؛در صفحۀ 6 الزام النّاصب:می گوید:شنیدند امام صادق علیه السّلام در سجودی با زبان عبرانی ترتیل می کرد،سخنانی را که«الیاس»پیغمبر علیه السّلام آن را تلاوت می نمود و در 105 می گوید:امام حسن عسکری علیه السّلام با طفل خود حجّت«قائم علیه السّلام»-روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء-با لغتی گفتگو می کردند که حتی همنشین و دوستش علیّ بن مهزیار نمی فهمید و در کتاب اختصاص:ص 292 می نویسد که امام موسی کاظم علیه السّلام انجیل را مانند حضرت مسیح علیه السّلام با همان لغت تلاوت می نمود و هم چنین امام باقر علیه السّلام دعاهای ایلیا را با عبرانی می خواند.
3- 3) -منتخب الأثر:ص 471؛الزام النّاصب:ص 26؛البیان:ص 84 با عبارت دیگر؛یوم الخلاص:ص 337.

امنیت و آرامش در هر جامعه ای حرف اوّل را می زند.اگر در منطقه یا ولایتی این دو از بین برود،هیچ چیز روی پای خود بند نمی شود و عزّت و شرافت و وجدان سالم از آن اجتماع رخت بربندد.

امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود:«نعمتان مجهولتان الصحّة و الأمان؛دو نعمت مجهول القدر است«صحّت بدن»و«امنیت»تا هریک از این ها از بین نرود،ارزش و قیمتش معلوم نمی شود.پس جامعۀ بدون امنیت،ارزش و بها ندارد و مردن بهتر از زنده بودن است.

فقدان امنیت نیز به یکی از عوامل زیر برمی گردد.

1-محرومیّت و فقر:این عامل باعث می شود که شخص به دزدی و امثال آن مرتکب شود؛زیرا فقیر محروم همیشه در تلاش است که با هر وسیله ای از راه مشروع و نامشروع برای خود و خانواده اش زندگی فراهم آورد.

2-ضعف ایمان:این عامل ممکن است در بعض موارد«فقر»سبب دزدی نباشد،اما ضعف ایمان و پلیدی روح و زیادی حرص و طمع او را وادار می کند که به کارهای خلاف و ناشایست دست بزند.

3-ضعف دولت:وقتی که دولت از تعقیب مجرمان و مجازات گروه های بدکار عاجز بماند،ناامنی و جرم و جنایت و ده ها اقدامات انحرافی همه جا را فرامی گیرد و زندگی را ناممکن می سازد.

در زمان حکومت حضرت«قائم علیه السّلام»این عوامل به کلّی از بین می رود،دیگر موردی برای این گونه جرم و جنایت باقی نمی ماند،علاوه بر این مردم نیز به مرحلۀ والای تکامل نفسی و علّو روانی و شرافت وجدانی می رسند،به طوری که خود را بالاتر از آن می بینند که خویشتن را به انواع گناه ها آلوده نمایند.

با توجّه به مراتب فوق چگونگی تحقّق امنیت و آرامش را در عهد امامت در می یابیم.

آرامش در آن روز مقطعی و آمیخته با خوف و هراس نیست،مانند امنیتی که گاهی اوقات در جهان امروز پیدا می شود و زاییدۀ ترس از سلاح های مخوف و

ص:314

وحشت زای طرف مقابل است،این تعادل وحشت است نه امنیت و این آرامش ناشی از خوف عظیم از عواقب دردناک جنگ است،نه آرامش واقعی؛لذا هر روز تعادل وحشت به هم بخورد،پایه های امنیت و آرامش کاذب نیز فرو خواهد نشست.

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:«یقاتلون و اللّه حتی یوحّد اللّه و لا یشرک به شیئی و حتی یخرج العجوز من المشرق ترید المغرب و لا ینهاها أحد؛ (1)به خدا قسم!می جنگند تا مردم خدا را به یگانگی بپذیرند و برای او شریک قرار ندهند و حتی پیرزنی از مشرق بیرون می رود که به مغرب برود(بدون خوف و ترس می رود)و کسی مانع او نمی شود.

2-زراره گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«یقاتلون حتی یوحّد و اللّه و لا یشرک به شیئا و تخرج العجوزة الضعیفة من المشرق ترید المغرب لا یؤذیها أحد؛ (2)(لشکریان قائم علیه السّلام) جنگ می کنند تا(طرف مقابل)خدا را به یگانگی بپذیرند و چیزی را شریک او قرار ندهند و زن پیر ناتوان از مشرق بیرون می رود و تا مغرب برود،کسی او را اذیت نمی کند.»

3-ابن عباس گوید:تا این که گرگ و میش،گاو و شیر و انسان و مار از یکدیگر در امان باشند،به گونه ای که موش به انبان صدمه نمی زند و سوراخ نمی نماید و تا این که جزیه برداشته شود و صلیب شکسته شود و خوک کشته شود. (3)

4-نه درنده ای کسی را آزار رساند و نه او از درنده بترسد. (4)

5-وحشی ها ایمن باشند تا این که در همۀ اطراف زمین،مانند چارپایان می چرند. (5)

ص:315


1- 1) -بشارة الإسلام:ص 230؛ [1]الزام النّاصب:ص 139 با عبارت دیگر؛بحار الأنوار:345/52 ب 27 ح 91 [2]بنقل از تفسیر عیّاشی:56/2-61. [3]
2- 2) -منتخب الأثر:ص 379 [4] ف ب 43 بنقل از ینابیع المودة ص 423 کتاب المحجّة البیضاء:344/4؛ [5]یوم الخلاص:ص 321 از مصادر فراوان دیگر؛و روایت مشابه دیگر بحار الأنوار:331/52 ب 27 ح 53 از غیبت طوسی.
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:148/5 ح 1571؛و 418 ح 1855؛منتخب الأثر:ص 363 ف 2 ب 35 ح 10؛المحجة فیما نزل فی القائم الحجة علیه السّلام ص 86-87؛ [6]بحار الأنوار:61/51 ب 5 ح 59؛بشارة الإسلام: ص 279.
4- 4) -خصال 761/2 [7] حدیث اربعمأة بحار الأنوار:316/52 ب 27 ح 11؛معجم أحادیث الإمام المهدی:59/3 ذیل ح 610؛منتخب الأنوار المضیئة:ص 356 ف 17.
5- 5) -مختصر بصائر الدّرجات:ص 201؛معجم أحادیث الإمام المهدی:82/5 ح 1504 بحار الأنوار:85/53- ب 29 ح 86.

6-درندگان با بهایم صلح کنند تا این که زن از عراق تا شام برود،قدم خود را نگذارد،مگر بر گیاه و زینت او بر بالای سرش باشد.نه درنده ای کسی را آزار کند و نه او از درنده بترسد. (1)

7-امام مجتبی علیه السّلام فرمود:«و تصطلح فی ملکه السباع؛ (2)در فرمانروایی او درنده ها با هم از در دوستی درآیند.»

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و تأمن وحوشها و سباعها؛ (3)وحشی ها و درندگانش در امنیت خواهند بود.»

9-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«و اصطلحت السباع و البهائم»درندگان با اهلی ها هماهنگ می شوند.»

10-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«تا جایی که زن(تنها)میان عراق و شام را می پیماید و در این مسیر جز بر روی گیاهان گام نخواهد نهاد و زیورآلاتش همراه اوست.نه درنده ای او را ناراحت نماید و نه از درنده ای می ترسد. (4)

11-امام صادق علیه السّلام فرمود:«یطفی یء به الفتنة الصمّاء و تأمن الأرض حتی أنّ المرئة لتحجّ فی خمس نسوة ما معهنّ رجل لا یتّقینّ إلاّ اللّه؛ (5)(خداوند)به وسیلۀ او فتنۀ سخت را خاموش می نماید و زمین امن می شود تا جایی که زن با پنج زن دیگر حج به جا می آورند و مردی با آن ها نیست و غیر از خدا از کسی هراس نمی کنند.»

12-هم چنین مولی الموحّدین علی علیه السّلام فرمود:میش و گرگ در یک محل می چرند و کودکان با مار و عقرب ها بازی می کنند و این گزندگان به آنان آسیبی

ص:316


1- 1) -منتخب الأثر:ص 474؛خصال 761/2 [1] حدیث اربعمأة بحار الأنوار:316/52 ب 27 ح 11؛معجم أحادیث الإمام المهدی:59/3 ذیل ح 610؛منتخب الأنوار المضیئة:ص 356 ف 17.
2- 2) -احتجاج طبرسی:291؛قادتنا:321/7 ب 39 ح 12؛بحار الأنوار:280/52؛ [2]بشارة الإسلام:ص 197 و 71 از امیر المؤمنین علیه السّلام و همچنین ص 247 و 261؛من 487؛ینابیع المودة:136/3 بعضی ر از اسعاف الرّاغبین؛الإمام المهدی:ص 98 از ابن عباس؛الزام النّاصب:ص 179؛منتخب الأثر:ص 617 از منن الرحمان:42/2.
3- 3) -بحار الأنوار:146/51 ب 6 ح 16 از غیبت طوسی.
4- 4) -همان مدرک:319/52 از خصال صدوق.
5- 5) -الملاحم و الفتن:ص 55؛ [3]بشارة الإسلام:ص 185؛ [4]الحاوی للفتاوی:153/2؛یوم الخلاص:ص 332.

نمی رسانند.بدی از بین رفته و نیکی باقی خواهد ماند. (1)

13-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و ارتفع فی أیّامه الجور و أمنت السبل؛ (2)و در روزگار او ستم ها برداشته شود و راه ها امن گردد.

14-و در آن زمان امانت را به زمین فرو می ریزم،پس هیچ شیئی به شیئی ضرر نمی رساند و چیزی از چیزی نمی ترسد و درندگان و چارپایان بین مردم می باشند.

پس بعضی بعض دیگر را اذیّت نمی کند و درنده خویی را از درنده می گیرم و سم همۀ گزندگان را می برم. (3)

اکنون سؤالی به ذهن خطور می کند که چگونه در حال صلح درندگان با یکدیگر به سر می برند با این که غریزه و سرشت آن ها درنده خویی است؟!

پاسخ:1-آن خدایی که هنگام سرازیری قهرمان توحید حضرت ابراهیم علیه السّلام به سوی آتش با یک فرمان یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ (4)ای آتش!سرد و سالم باش برای ابراهیم،خاصیت سوزندگی را از آتش گرفت، (5)خو و سرشت حیوانات موذی را نیز با یک فرمان از آن ها می گیرد.

2-این صفات در این گفتارها یا در واقع حقیقت پیدا خواهد کرد و یا در اثر برکت وجود امام علیه السّلام درنده خویی از بین رفته و به این حالت درمی آیند.این حدیث و امثال آن در مقام بیان شدّت امنیت که با ظهور«مهدی موعود علیه السّلام»در جهان حکم فرما خواهد شد را ارایه می دهد.

در هردو صورت،آن زمان جامعه در امنیت قرار می گیرد و گرگ صفتان خون

ص:317


1- 1) -منتخب الأثر:ص 474؛ [1]الزام النّاصب:ص 139 و 140 و [2] 202 و 227 با لفظ دیگر و تفصیلا و 239 228؛ یوم الخلاص:ص 317؛الحاوی للفتاوی:172/2؛المهدی:ص 231؛عقد الدّرر:باب 7 ص 159.
2- 2) -بحار الأنوار:338/52؛ [3]الملاحم و الفتن:ص 55؛الإمام المهدی:ص 265 و 227؛ [4]اعلام الوری:432؛ [5]الزام النّاصب:ص 139 و 222؛ [6]ارشاد:ص 343؛ [7]منتخب الأثر:ص 308 [8]بشارة الإسلام:ص 71 و 234. [9]
3- 3) -بحار الأنوار:384/52 ب 27 ح 194.
4- 4) -سورۀ انبیاء،آیۀ 69. [10]
5- 5) -حتی در روایات آمده است اگر کلمۀ «وَ سَلاماً» در پی «کُونِی بَرْداً» نمی آمد،ابراهیم در میان آتش از سرما تلف می شد.

خوار نخواهند توانست از وجود مستضعفان جامعه بهره کشی نمایند و در این گونه احادیث اشاره به برقراری عدالت کامل در جهان و تغییر روش گرگ صفتان خون خوار است که در طول تاریخ در سایه سازش با حکومت های جبّار،قرن ها به خوردن خون قشرهای مستضعف جامعۀ انسانی ادامه داده اند.اما لحن روایات و تصریحات آن،گویای به حقیقت پیوستن این تغییرات خواهد بود که حیوانات وحشی و درنده اهلی شده و خواص طبع آن ها دگرگون خواهد شد و حیوانات گوشت خوار سبزه خوار خواهند شد و از نعمت های دیگر خداوند استفاده خواهند نمود.بچه ها با مارهای سمّی بازی می کنند و مارها به آن ها ضرر نمی رساند.

23*سختی ها برچیده شود

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«یفرّج اللّه بالمهدی عن الأمّة یملأ قلوب العبد عبادتا و یسعهم عدله به یمحق اللّه الکذب و یذهب الزمان الکلب؛ (1)خداوند با«مهدی علیه السّلام»امّت را نجات دهد و دل های مردم از عبادت پر شود و عدالتش همه را فراگیرد و با او دروغ از بین رود و با وجود او زمان سختی برچیده شود.

24*اشرار نابود شود

1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و تهلک الأشرار و تبقی الأخیار؛ (2)(در آن زمان)اشرار به هلاکت می رسند(اجتماع از شرّ آنان رهایی یابد)و خوبان باقی می ماند.»

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یذهب الشرّ و یبقی الخیر؛ (3)شر می رود و خیر می ماند.»

3-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و تعدم الفتن و الغارات و یکثر الخیر و البرکات؛ (4)و فتنه و

ص:318


1- 1) -بحار الأنوار:75/51؛ [1]الملاحم و الفتن:ص 56؛ [2]غیبت طوسی:114.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 474؛ [3]الزام النّاصب:ص 228 در این مضمون؛الملاحم و الفتن:ص 54؛یوم الخلاص: ص 306.
3- 3) -المهدی:ص 221 از عقد الدرر؛الحاوی للفتاوی:160/2؛الزام النّاصب:ص 228؛مسند احمد:/3 530؛یوم الخلاص:ص 332.
4- 4) -منتخب الأثر:ص 158 با لفظ دیگر؛الزام النّاصب:ص 22؛ینابیع المودة:78/3 و 132؛ [4]الإمام المهدی:

غارتگری ها معدوم می شود و خیر و برکت ها بیشتر می شود.»

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و ارتفع فی أیّامه الجور؛ (1)در روزگار او ستم ها برداشته شود.»

25*ادای امانات

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و یقبل الناس علی العبادات و تؤدی الأمانات؛ (2)مردم به عبادت رو می آورند و امانت ها به صاحبانش داده می شود.»

26*زنا و شراب و ربا

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و یذهب الزنی و شرب الخمر و یذهب الربا؛ (3)و زنا و شراب خواری نابود شده و ربا نابود می گردد.»

27*کینه از دل ها زدوده می شود

1-مولای متقیّان علی علیه السّلام فرمود:زمانی که«قائم علیه السّلام»ما قیام کند،بغض و کینه از دل های بندگان زدوده شود و چارپایان و درندگان در حال صلح با یکدیگر به سر خواهند برد. (4)

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و تذهب الشحناء من قلوب العباد؛ (5)کینه ها از دل بندگان نابود می شود.

ص:319


1- 1) -بحار الأنوار:338/52؛الملاحم و الفتن:ص 55؛الإمام المهدی:ص 265 و 227؛اعلام الوری:432؛ الزام النّاصب:ص 139 و 222؛ارشاد:ص 343؛منتخب الأثر:ص 308 بشارة الإسلام:ص 71 و 234.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 474؛الزام النّاصب:ص 228 در این مضمون؛الملاحم و الفتن:ص 54؛یوم الخلاص: ص 306.
3- 3) -همان مدرک:ص 474؛الزام النّاص [1]ب:ص 228 در این مضمون؛الملاحم و الفتن:ص 54؛یوم الخلاص: ص 306.
4- 4) -بحار الأنوار:319/52 از خصال شیخ.
5- 5) -المهدی:ص 221 از عقد الدرر؛الحاوی للفتاوی:160/2؛الزام النّاصب:ص 228؛مسند احمد:530/3؛ یوم الخلاص:ص 332.

28*حق را به حق دار رساند

در صورت امکان احیای حقوق پایمال شده دیگران،یکی از وظایف انسانیّت و دیانت است و نیز برای هر شخص با وجدان که صاحب غیرت است،در از بین رفتن حقّ ناتوانان و بیچارگان جلوگیری کرده و از لگدمال شدن آن ها ممانعت به عمل آورد که در آن زمان این وظیفه با همۀ ابعاد آن به طور کامل به اجرا درمی آید.

1-اگر حقّ کسی زیر دندان دیگری باشد،از زیر دندان انسان متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق بازگرداند. (1)

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و ردّ کلّ حق إلی أهله؛ (2)و تمام حق را به صاحبانش برمی گرداند.»

29*دروغ محو گردد!

رسول خدا علیه السّلام(در حدیثی طولانی)فرمود:پس در این هنگام خروج «مهدی علیه السّلام»خواهد شد و او مردی است از فرزندان این(به علی علیه السّلام اشاره نمود) خداوند به برکت«مهدی علیه السّلام»دروغ را نابود می کند و فشار زمان و گازگیرندگی آن را محو می نماید و به سبب او ذلّت را از گردن های شما برمی دارد. (3)

30*آرزوی زنده شدن مردگان

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«اعلموا علما یقینا أن الذی یستقبل قائمنا من أمر جاهلیتکم و ذلک أن الأمّة کلّها یومئذ جاهلیّة إلا من رحم اللّه فلا تعجلوا فیعجل الخوف

ص:320


1- 1) -المهدیّ الموعود...279/1 و 283-282.
2- 2) -همان مدرک:ص 221 از عقد الدرر؛الحاوی للفتاوی:160/2؛الزام النّاصب:ص 228؛مسند احمد:/3 530؛یوم الخلاص:ص 332.
3- 3) -«فعند ذالک خروج المهدی و هو رجل من ولد هذا و أشار الی علی بن ابی طالب علیهما السّلام به یمحق اللّه الکذب و یزهب الزّمان الکلب به یخرج ذلّ الرّق من أعناقکم»معجم أحادیث الإمام المهدی:517/1 ذیل ح 355؛ [1]غیبت طوسی:ص 185 ف 1 ح 144؛بحار الأنوار:75/51 ب 1 ح 29. [2]

بکم و اعلموا أنّ الرفق یمن و الأناة راحة و بقاء و الإمام أعلم بما ینکر و یعرف لینزعنّ عنکم قضاة السوء و لیقبضنّ عنکم المراضین و لیعزلنّ عنکم امراء الجور و لیطهّرنّ الأرض من کلّ غاشّ و لیعملنّ بالعدل و لیقومنّ فیکم بالقسطاس المستقیم و لیتمنّینّ أحیاؤکم رجعة الکرّة عما قلیل فتعیّشوا إذن فان ذلک کائن؛ (1)بدانید دانستن یقین آن چیزی که«قائم علیه السّلام»ما را پیش باز می کند،از کار جاهلیت شما است و این به خاطر آن است که امّت همگی در آن روز جاهلند،مگر کسی که خدا بر او رحم کند،پس شتاب نکنید که ترس به سوی شما بشتابد و بدانید همانا مدارا خوب است و آرامش سبب راحتی و بقا است و امام از شما عالم تر به منکر و معروف است،البتّه از شما قاضیان بد را برمی دارد و البتّه از شما رضایت بخشان را(تحویل)می گیرد و از شما امرای جور را عزل می کند و زمین را از وجود همۀ فریب کاران پاک می نماید و حتما با عدالت رفتار و در میان شما عدالت مستقیم را برقرار خواهد ساخت و یقینا در اندک زمانی زنده های شما برگشتن مردگان را آرزو می نمایند(که برگردند)پس زندگی کنید و حتما این کار شدنی است.»

اعتقادی

اشاره

در ابتدای هر فصلی این فراز در خاطر ما است که امام علیه السّلام هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی برخلاف شرع و عقل کاری انجام نمی دهد.تمامی عملیّات او موافق دستور العمل آسمانی و عین اسلام خواهد بود.

31*مأموریّت به تخریب

روشن است که تا ظهور امام علیه السّلام خیلی از اوضاع و کیفیّت ساختمان ها از نظر ساخت و ساز و مشرف بودن به حریم دیگران،بلند و مزاحم تغییر یافته و دگرگون خواهد شد،به خصوص در مساجد،اماکن مذهبی،محراب ها و سمت و سوی

ص:321


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:64/3؛ [1]بحار الأنوار: [2]120/51 ب 2 ح 23 از نهج البلاغة. [3]

قبله ها تغییرات اساسی داده شده است و احتمال دارد برخلاف مقرّرات بنا شود.

بنابراین امام علیه السّلام به ناچار طبق دستور شریعت اقدام به تخریب و نوسازی کرده و تغییراتی در آن ها خواهد داد وگرنه مساجد و امکنه ای که بدعتی در آن به کار نرفته و از مال حرام بنا نشده و اشکال شرعی در آن نبوده و عنوان مسجد«ضرار»رویش نیامده باشد،لزومی ندارد که امام علیه السّلام امر به تخریب آن نماید و یا مرتکب تضییع اموال عمومی و اسراف کاری شود.

1-عبد اللّه بن عطا گوید:از شیخ الفقهاء(یعنی امام صادق علیه السّلام)از سیرۀ«قائم علیه السّلام» سؤال کردند،فرمود:«یصنع ما صنع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یهدم ما کان قبله کما هدم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أمر الجاهلیّة و یستأنف الإسلام جدیدا؛ (1)کاری را انجام می دهد که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می داد و ویران می نماید،آن گونه که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله کارهای جاهلیت را تخریب کرد و اسلام را از نو بنیاد کند.»

مراد از تخریب در این روایت و سایر روایات در این زمینه،ویران ساختن آن چه که از سنّت های بد و عادت های زشت و قواعد باطل و قانون های ناقص و ظالم که در آخر الزّمان ظاهر خواهد شد،می باشد و اسلام را تجدید می کند؛یعنی مردم را دعوت می کند به اعتراف و عمل به آن چه که از شرایع اسلام کهنه شده است. (2)

2-در«دعای ندبه»فرازهایی در طول دعا وجود دارد که همگی به محو آثار ستمگران و...برمی گردد؛«(أین هادم أبنیة الشرک و النفاق...أین طامس اثار الزیغ الأهواء؛ (3)ویران کنندۀ بناهای شرک و نفاق کجاست...محوکنندۀ آثار لغزندگان و هواپرستان کجاست.»

ص:322


1- 1) -منتخب الأثر:ص 376 ف 2 ب 41 ح 1 [1] بنقل از غیبت نعمانی؛اثباة الهداة:539/3 ب 32 ف 27 ح 499، [2]بحار الأنوار:352/52 ب 27 ح 108 [3]معجم احادیث الإمام المهدی:51/4 ح 1123. [4]
2- 2) -منتخب الأثر:ص 376 ف 2 ب 41 قسمت پاورقی.
3- 3) -مفاتیح الجنان:ص 535. [5]

32*محو آثار ستمگران

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا قام القائم علیه السّلام بأیّ سیرة یسیر فی الناس؟فقال:یهدم ما قبله کما صنع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و یستأنف الإسلام جدیدا» (1)زمانی که«قائم علیه السّلام»قیام کرد،با چه سیرتی با مردم رفتار خواهد کرد؟باز فرمود:بناهای(حرام)پیش از خود را خراب می نماید،همان طور که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله کرد و اسلام را از نو می سازد.»

2-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:آثار ظالمین را در مکه و مدینه و عراق و سایر اقالیم تخریب و نابود کند و قصر عتیق کوفه را ویران نماید. (2)

33*هدم مساجد و مناره و گنبدها

قبلا گفتیم:مسئلۀ هدم مساجد آن طور که از جمع بندی روایات استفاده می شود،شامل مساجدی است که از مال حرام و غصبی و ربا و به طور کلّی نامشروع ساخته شده باشد و یا از شکل مسجد بودن بیرون رفته و به شکل های غیر اسلامی بنا شده باشد،یا آن قسمت هایی که از مستحدثات و بدعت های بعد از رسول خداست را از بین می برد؛زیرا مأموریتش آن است که از بدعت جلوگیری نماید وگرنه مساجدی که از راه مشروع و از مال حلال و مطابق شرع انور ساخته شده است،متعرّض آن ها نخواهد شد.

1-امیر المؤمنین علی علیه السّلام در حدیث طولانی،مواد پیمانی را که هنگام بیعت امام «مهدی علیه السّلام»از مردم خواهد گرفت،به تشریح بیان فرموده است که در ماده 11 آن پیمان نامه از اقشار مختلف مردم تعهد می گیرد که«مسجدی را خراب نکنند.» (3)

2-ابی هاشم جعفری گوید:نزد امام حسن عسکری علیه السّلام بودم که فرمود:«إذا قام القائم علیه السّلام أمر بهدم المنار و المقاصیر الّتی فی المساجد فقلت لأیّ معنی هذا؟!فأقبل علیّ

ص:323


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 232؛ [1]معجم الملاحم و الفتن:10/4.
2- 2) -أنوار النّعمانیّة:84/2؛بشارة الإسلام:ص 315 ح 71 الزام النّاصب فی اثبات الحجّة الغائب:260/2؛ بحار الأنوار:11/53 ب 25 ح 1.
3- 3) -منتخب الأثر:ص 469؛ [2]یوم الخلاص؛حدیث 564؛زندگانی امام زمان علیه السّلام ص 154؛مقداری از این پیمان نامه در فصل بیعت امام علیه السّلام در این کتاب بیان گردید.

فقال معنی هذا أنّها محدثة مبتدعة لم یبنها نبیّ و لا حجّة؛ (1)وقتی که«قائم علیه السّلام»قیام کرد، دستور می دهد تمام مناره ها و جایگاه های مخصوص امام جماعت را در مساجد تخریب کنند.

گفتم:برای چه این کار را می کند؟!

رو به من کرد و فرمود:معنایش این است که آن ها نوظهور و بدعت است،نه پیغمبری و نه حجّتی آن ها را بنا کرد.» (2)

3-«و یخرّب المساجد المبنیّة و یجعلها عریشا کعریش موسی علیه السّلام؛ (3)مسجدهای بلند را تخریب کرده و سایبانی مانند سایبان موسی علیه السّلام قرار می دهد.

البتّه این مطلب در صورتی امکان پذیر است که:

الف:در اثر پیشرفت های علمی آن روز،برای گرمایش و سرمایش مردم وسایلی اختراع شود که نیازی به وسایل نگهدارندۀ امروز نباشد.

ب:در مناطق گرم سیر این دستور اجرا می شود وگرنه در جاهایی که مردم در سرمای زیر صفر زندگی می کنند،آیا عاقلانه است که امام علیه السّلام سقف ها را بردارد و مردم را در هوای باز زیر گرما و سرما به امان خدا رها سازد؟!

ج:این که تا آن روز افق ها به گونه ای تغییر یابد که هوا معتدل شود و برای عموم قابل زیست باشد و یا بدن ها مقاوم شود و سرماخوردگی و امراض گوناگون در بدن ها مؤثر نبوده و در سایۀ دانش کامل آن روز و پیشگیری از بیماری ها،نیازی به

ص:324


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:271/4 ح 1302؛ [1]بحار الأنوار:323/52 ب 27 ح 32 از غیبت طوسی؛ بیان الأئمّة:202/3 از العوالم صدوق؛نوائب الدّهور:336/3؛معجم الملاحم و الفتن:9/4.
2- 2) -در شریعت و مأموریت امام علیه السّلام ثابت شده است که تمام بدعت ها را از میان برمی دارد.مناره ها نیز از محدثات است؛چون اوّل کسی که آن را بنا کرد،شخصی به نام ابرهه بن الحرث الرّائش یکی از پادشاهان یمن است،وقتی که به جنگ می رفت در طول راه برای این که در بازگشت راه را گم نکنند،مناره ها درست می کرد که این کار او به جاهای دیگر از جمله مساجد نیز سرایت کرد،به گونه ای کسی قدرت برچیدن آن را ندارد تا حضرتش ظهور نماید و چون این بناها در مساجد برای اعلان اذان و سایر مراسم مذهبی ساخته شده است و در زمان امام علیه السّلام قدرت دید و گفت وشنود زیاد خواهد شد،دیگر نیازی به بودن این بناها نخواهد بود و آن ها را تخریب خواهد کرد.(بیان الأئمّة:203/3).
3- 3) -بیان الأئمّة:203/3 از العوالم.

تشریفات کنونی نباشد،وگرنه در هوای سرد و گرم طاقت فرسای امروزی مناطق مختلف به دیوار و سقف و وسایل گرما و سرما نیاز مبرم خواهد بود

4-«و یهدم شرف المساجد و منارها؛ (1)مناره ها و بلندی های مساجد را منهدم می کند.»

5-امام باقر علیه السّلام فرمود:چون به کوفه درآید،امر کند به خرابی مسجدهای چهارگانه و همه را به یک صورت و با دیوار کوتاه بنا کند،چنان که بر عهد پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله بود و خراب کند هر مسجدی را که بر طریق واقع است. (2)

6-امام باقر علیه السّلام فرمود:هیچ مسجدی را بر روی زمین باقی نگذارد که آن را کنگره یا دیوار بلندی باشد،مگر این که خراب کند. (3)

7-هم چنین فرمود:اوّل چیزی که ابتدا کند«قائم علیه السّلام»سقف های مساجد است.

پس آن ها را می شکند و امر می کند سایبانی مانند سایبان موسی ساخته شود. (4)

8-امام باقر علیه السّلام فرمود:«یکون المساجد کلّها جمّاء لا شرف فیها کما کان علی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؛ (5)همۀ مساجد گشاده و بدون دیوار بلند خواهد بود،آن گونه که در عهد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود.»

34*مساجد سقف دار

«حمّاد عن الحلبی قال و سئل أبو عبد اللّه علیه السّلام عن المساجد المظلّلة أتکره الصلاة فیها؟ فقال:نعم؛و لکن لا یضرّکم الیوم و لو قد کان العدل لرأیتم کیف یصنع فی ذلک؛ (6)حماد از حلبی روایت کرده است:از امام صادق علیه السّلام سؤال شد از مسجدهای سقف دار که آیا

ص:325


1- 1) -بیان الأئمّة:203/3 از العوالم.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السّلام:311/3 ح 850؛بحار الأنوار:333/52 ب 27 ح 61 و 339 ح 84.
3- 3) -همان مدرک:311/3 ح 850؛بحار الأنوار:333/52 ب 27 ح 84. [1]
4- 4) -اثبات الهداة:452/3 ب 32 ف 1 ح 67؛من لا یحضره الفقیه:153/1 ح 29/707.
5- 5) -بحار الأنوار:چاپ امین الضّرب ج 186/3.
6- 6) -من لا یحضره الفقیه:152/1 ب 37 ح 28/706؛بحار الأنوار:374/52 ب 27 ح 170؛ [2]فروع کافی:/3 368 باب بناء المساجد ح 4.بیان الأئمّة:203/3 از العوالم.

نماز در آن مکروه است؟!

فرمود:بلی!و لیکن برای شما امروز ضرر ندارد و اگر روز عدل باشد،خواهید دید که چه رفتاری خواهد داشت.»

35*مساجد نقش دار

«عمرو بن جمیع قال:سألت أبا جعفر علیه السّلام عن الصلاة فی المساجد المصوّرة فقال:أکره ذلک و لکن لا یضرکم الیوم و لو قد قام العدل لرأیتم کیف یصنع فی ذلک. (1)عمرو بن جمیع گوید:از امام باقر علیه السّلام دربارۀ نماز خواندن در مسجدهایی که در آن نقاشی و تصویر شده است،سؤال کردم.

فرمود:من خوش ندارم و لیکن امروز برای شما ضرر ندارد و اگر عدل قیام کند، خواهید دید چگونه رفتار خواهد کرد.»

36*انهدام کعبه و مسجد الحرام

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یهدم الکعبة و یبنیها علی أساس ابراهیم و اسماعیل یهدم مسجد الحرام و مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و یصنعهما علی ما کانا علیه فی زمن النبیّ صلّی اللّه علیه و اله و یردّ مقام ابراهیم إلی موضعه الأوّل من موضعه الان الّذی وضعه عمر و یضع البدع و یقیم السنّة؛ (2)و کعبه را تخریب می کند و آن را براساس ابراهیم و اسماعیل بنا می نماید و مسجد الحرام و مسجد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را خراب می کند و آن دو را به صورتی که در زمان پیغمبر بود می سازد و مقام ابراهیم را از محلّ فعلی که عمر گذاشته به محلّ اوّلش برمی گرداند و بدعت ها را می نهد و سنّت ها را اقامه می نماید.»

2-مفضّل گفت:ای آقای من،با خانه یعنی(کعبه)چه می کند؟!

ص:326


1- 1) -اصول کافی:369/3-368 بحار الأنوار:374/52 ب 27 ح 170. -تهذیب الأحکام:259/3 ب 25 ح 46/726؛بحار الأنوار:374/52 ب 27 ح 171؛فروع کافی:369/3 تهذیب الأحکام:259/3 ب 25 ح 46/726؛بحار الأنوار:374/52 ب 27 ح 171؛ [1]فروع کافی:369/3 باب بناء المساجد ح 6.
2- 2) -بیان الأئمّة:203/3 از العوالم(البدع جمع بدعة و هو ادخال ما لیس من الدین فی الدّین و السّنن جمع سنّة و هی فی الصناعة طریقة النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قولا و فعلا و تقریرا أصالة أو نیابة).

فرمود:خراب می کند و جز قواعد و پایه ها که خداوند فرموده: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً (1)چیزی باقی نمی گذارد،آن گونه که در عهد آدم بود و آن چه را که ابراهیم و اسماعیل بالا بردند،اما آن چه که بعد از آن دو بنا شده و پیغمبر یا وصیّ پیغمبری بنا نکرده است،سپس آن را آن گونه که خدا خواسته بنا می نماید.» (2)

37*برگرداندن مسجد الحرام به حالت اولیه

1-ابی بصیر گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«قال:القائم یهدم المسجد الحرام حتی یرده إلی أساسه و مسجد الرسول صلّی اللّه علیه و اله إلی أساسه و یردّ البیت إلی موضعه و أقامه علی أساسه و قطع أیدی بنی شیبة السرّاق و علّقها علی الکعبة؛ (3)«قائم علیه السّلام»مسجد الحرام را منهدم می کند و به اساس اوّلیه اش برمی گرداند و مسجد رسول صلّی اللّه علیه و اله را تا بر اساسش و کعبه را به محلّش برمی گرداند و براساس نخستین آن بنا می نماید و دست های بنی شیبه،دزدان خانۀ خدا را قطع می کند و به کعبه می آویزد.»

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:زمانی که«قائم علیه السّلام»قیام کند،ساختمان مسجد الحرام را خراب کند تا به صورت اوّلیه اش برگردد و مقام ابراهیم را نیز به محلّی که قبلا بوده،برمی گرداند. (4)

3-ابو بصیر گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:إذا قام القائم هدم المسجد الحرام حتی یرده إلی أساسه و حوّل المقام إلی الموضع الذی کان فیه و قطع أیدی بنی شیبة و علقها علی باب الکعبة و کتب علیها:هؤلاء سرّاق الکعبة؛ (5)زمانی که«قائم علیه السّلام»قیام کرد، مسجد الحرام را خراب نموده و به اساس نخست برمی گرداند و مقام را به محلّی که

ص:327


1- 1) -آل عمران:96. [1]
2- 2) -أنوار النّعمانیّة:84/2؛بحار الأنوار:11/53 ب 25؛ [2]بشارة الإسلام ص 315 ح 71. [3]
3- 3) -غیبت طوسی:ص 282؛ارشاد:ص 343؛ [4]الزام النّاصب: [5]ص 223 و 239 از امام باقر علیه السّلام با لفظ دیگر؛ وسائل الشّیعة:356/2-353 احادیث زیاد؛یوم الخلاص:ص 275؛اعلام الوری:ص 431؛ [6]غیبت نعمانی: ص 165 جز اولش؛بحار الأنوار:332/52 ب 27 ح 57 [7] از غیبت طوسی؛الإمام المهدی:ص 274.
4- 4) -امام مهدی:ص 558 بنقل از ارشاد. [8]
5- 5) -بحار الأنوار:338/52 ب 27 [9]ح 80 از ارشاد. [10]

بود،تغییر می دهد و دستان بنی شیبه را بریده به در کعبه می آویزد و بر آن می نویسد:

اینان دزدان کعبه هستند.»

38*حدّ مسجد الحرام

از روایات استفاده می شود،حدودی که حضرت ابراهیم و اسماعیل برای مسجد الحرام تعیین کرده اند،بزرگ تر از حدود فعلی بوده و تا محلّ سعی صفا و مروه امتداد داشته است.

1-حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود:خط ابراهیم علیه السّلام بین حزوره (1)تا مسعی است، اندازۀ خط کشیدن ابراهیم علیه السّلام همان است. (2)

2-حسن بن نعمان از امام صادق علیه السّلام در مورد نماز خواندن در مکان های اضافه شده بر مکان اصلی پرسید؟فرمود:ابراهیم و اسماعیل مسجد الحرام را بین صفا و مروه قرار داده بودند و مردم از(مسجد)تا صفا حج می گذاردند. (3)

3-در نسخۀ دیگر آمده است از مسجد تا صفا حج می کردند. (4)

ص:328


1- 1) -حزورة بر وزن قسوره محلّی بود که در مکّة بازار مابین صفا و مروه به آن منتهی می شد در طرف درب برده فروشان(نخّاسین)یا به سوی بازار گندم فروشان(حنّاطین)بوده است.
2- 2) -«و فی روایة أخری عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:خطّ إبراهیم بمکّة مابین الحزورة إلی المسعی فذلک الّذی خطّ ابراهیم-،یعنی المسجد-(حزورة در وزن قسورة در«نهایة»گوید:هو موضع بمکّة علی باب الحنّاطین)پاورقی آدرس بعدی و در پاورقی تهذیب در آدرس دوّم گوید:الحزورة:وزان قسورة موضع کان به سوق مکّة بین لصّفا و المروة قریب من موضع النّخّاسین»کافی 210/4 ح 12؛کتاب الحج باب حج ابراهیم و اسماعیل؛تهذیب الأحکام:454/5 ح 1585.
3- 3) -حسن بن نعمان قال سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عمّا زادوا فی المسجد الحرام؟فقال:إنّ ابراهیم و إسماعیل علیهما السّلام حدّا المسجد الحرام بین الصّفا و المروة کافی:209/4؛قال فی المرآة العقول: [1]لعلّ المعنی أنّ المسجد فی زمانه علیه السّلام کان محاذیا لما بین الصّفا و المروة متوسّطا بینهما و ان لم یکن مستوعبا لما بینهما فیکون الغرض بیان أنّ ما زید عن جانب الصّفا حتی حازه کثیرا لیس من البیت أو المعنی أنّ عمران المسجد فی ذلک الزّمان کان أکثر حتی کان ما بین الصّفا و المروة داخلا فی المسجد(پاورقی بحار الأنوار:209/53 بنقل از مرآة العقول) [2]کافی:209/4 ح 11 باب حج ابراهیم و اسماعیل؛تهذیب:/5 453 ح 230 باب 26 من الزیادات فی الفقه در حدیث تهذیب این زیادی هست(فکان النّاس یحجّون من المسجد الی الصّفا).
4- 4) -«...و إنّ ابراهیم و اسماعیل حدّا المسجد الحرام بین الصّفا و المروة فکان النّاس یحجّون من مسجد

عبارت(حج می کنند)در روایت فوق ممکن است به معنای طواف می کنند و یا به معنای محرم می شوند،باشد؛یعنی این قسمت داخل در محوطۀ مطاف بوده است. (1)

4-«و قد روی أنّ ابراهیم علیه السّلام خطّ ما بین الحزورة إلی المسعی و أول من کسا البیت ابراهیم علیه السّلام؛ (2)و روایت شده است که ابراهیم علیه السّلام بین«حزوره»و«مسعی»را خطکشی کرد و اوّلین کسی که بیت را پوشانید،ابراهیم علیه السّلام بود.»

خلاصۀ احادیث این است که مسجد الحرام اصلی به مراتب بزرگ تر از مسجد الحرام امروزی بود و زمانی که«مهدی موعود علیه السّلام»ظهور فرمود،دیوار محیط بر مسجد امروزی را برمی دارد و دیوار تازه ای برپایۀ دیوار نخستین می سازند که سبب سهولت طواف نیز خواهد بود.

5-از امام صادق علیه السّلام دربارۀ اضافات مسجد الحرام پرسیدند که آیا جزء مسجد است یا نه؟!فرمود:آری!آنان هنوز آن را به اندازۀ مسجدی که ابراهیم و اسماعیل ساخته بودند،نرسانده اند. (3)

39*تغییر مقام ابراهیم

1-مقام ابراهیم همان سنگی بود که موقع بنای کعبه،حضرت ابراهیم و اسماعیل آن را زیر پایشان می گذاشتند و گل و سنگ به دیوار بلند می کردند و به کعبه چسبیده بود،اعراب آن را بعدها به مقام فعلی گذاشتند.وقتی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مبعوث شد،آن را به جای اوّلی برگردانید(به بیت چسبانید)در زمان پیامبر و ابو بکر به بیت چسبیده ماند،وقتی عمر به سر کار آمد،باز آن را به محلّ فعلی برگردانید. (4)

ص:329


1- 1) -امام مهدی:ص 559.
2- 2) -من لا یحضره الفقیه:149/2.
3- 3) -کافی:526/4 کتاب الحج باب [1]فضل الصلاة فی المسجد الحرام.
4- 4) -از مباهله تا عاشورا:ص 275 بنقل از طبقات ابن سعد:204/3؛سیوطی در تاریخ الخلفاء ص 52؛شرح نهج البلاغهء ابن ابی الحدید:113/3؛حیاة الحیوان دمیری:366/1 ماده«دیک»؛ابن جوزی:60/1 النّصّ

امام علیه السّلام بعد از ظهور آن را به محلّ اصلی اش برمی گرداند که با این کار هم به واقعیت عمل نموده است و هم برای طواف حجاج که در آن زمان میان کعبه و مسعی(صفا و مروه)انجام خواهد گرفت،تسهیلات قایل خواهد شد.در این صورت وجوب طواف میان رکن و مقام برداشته می شود؛چون وقتی مقام به کعبه چسبیده شد،دیگر میان و فاصله ای وجود ندارد تا طواف در آن انجام گیرد.

2-عبد اللّه بن میمون گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«کان المقام لازقا بالبیت فحوّله عمر؛ (1)مقام ابراهیم چسبیده به بیت بود که عمر آن را تغییر داد.»

ابن اجیر گوید:مقام ابراهیم علیه السّلام آن سنگی است که برای بنای کعبه روی آن ایستاده است،یا برای اعلان حج روی آن ایستاد.(از دیگران)

اما علوی و ابن جماعه گویند:آن زمان که برای ندا کردن مأموریّت یافت،روی آن سنگ ایستاد و سنگ آن قدر بلند شد که از بلندترین کوه های عالم بالاتر شد و ندای دعوت به حج را بلند کرد.

3-ابن عباس گوید:وقتی که ابراهیم علیه السّلام برای پیدا کردن پسرش اسماعیل آمد و او را پیدا نکرد(در خانه اش نبود)زن اسماعیل(عروسش)گفت:پیاده شو (اسماعیل نیست،خانه اش که هست)پیاده نشد.او گفت:پس اجازه ده سرت را بشویم.ابراهیم علیه السّلام را کنار آن سنگ آورد،او درحالی که سواره بود یک پایش را روی سنگ گذاشت و یک طرف سرش را شست.پس او را بلند کرد(دید)پایش به سنگ فرو رفته و پای دیگرش را برای شستن طرف دیگر سرش روی سنگ گذاشت، دوباره آن یکی پایش نیز به سنگ فرورفت و خداوند آن سنگ را از شعایر(حج) قرار داد. 2

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یردّ مقام ابراهیم إلی موضعه الأوّل من موضعه الان الّذی وضعه عمر و یضع البدع و یقیم السنّة؛ 3آن حضرت،مقام ابراهیم را از مکان فعلی که پس

ص:330


1- 1) -تهذیب الأحکام:454/5 ح 1586.

از رحلت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله عمر آن را در آن جا قرار داد،به محلّ اوّلش برمی گرداند.»

از روایات وارده دربارۀ مقام ابراهیم علیه السّلام سه گونه استفاده می شود.

1-همان سنگی است که در مطالب فوق بیان گردید.

2-مکانی است که در زمان حضرت آدم به وسیلۀ جبرییل تعیین گردیده است.

(ابن سراقه می گوید:«انّ ما بین باب الکعبة و مصلّی آدم أرجح من تسعة أذرع و هناک موضع مقام ابراهیم علیه السّلام و صلّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عنده حین فرغ من طوافه رکعتین و أنزل علیه وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّی 1 ثمّ نقله إلی الموضع الّذی هو فیه الان و ذلک علی عشرین ذراعا من الکعبة لئلاّ ینقطع الطواف بالمصلّین خلفه؛مابین کعبه و مصلاّی آدم کمی بیشتر از 9 ذراع بود و آن جا مقام ابراهیم بود و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بعد از فراغ از طوافش در آن جا دو رکعت نماز گذاشت و آیۀ وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّی نازل شد و سپس آن را به محلّ فعلی اش 20 ذراع از کعبه انتقال داد تا طواف نمازگذاران در پشت مقام قطع نشود.»

3-حریز بن عبد اللّه گوید که محمّد بن مسلم گفت:«سئلته عن حدّ الطواف بالبیت الّذی من خرج عنه(منه)لم یکن طائفا بالبیت؟قال:کان الناس علی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یطوفون بالبیت و المقام و أنتم الیوم تطوفون ما بین المقام و بین البیت فکان الحدّ موضع المقام الیوم فمن جازه فلیس بطائف و الحد قبل الیوم و الیوم واحد قدر ما بین المقام و بین البیت من نواحی البیت کلّها فمن طاف فتباعد من نواحیه أبعد من مقدار ذلک کان طائفا بغیر البیت بمنزلة من طاف بالمسجد لأنّه طاف فی غیر حدّ و لا طواف له؛ (1)از او(امام صادق علیه السّلام) دربارۀ حدّ طواف«بیت»سؤال کردم که اگر از آن حد بیرون رود،طوافش باطل می شود؟

فرمود:مردم در زمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بر بیت و مقام(باهم)طواف می کردند و شما امروز مابین بیت و مقام طواف می کنید،پس حدّ آن،محلّ فعلی مقام است.پس هرکس

ص:331


1- 2) -الکافی:413/4 ح 1؛تهذیب الأحکام:108/5 ح 351؛وسائل الشّیعة:350/13 ب 28 ح 17920.

از آن تجاوز نماید،طواف کننده نیست(طوافش صحیح نمی باشد)و حد(طواف)امروز و قبل از آن یکی بود،به مقدار بین مقام و بیت از تمامی اطراف بیت،پس هرکس در طواف دورتر از آن حدود بچرخد،طواف به غیر از بیت کرده است،مانند این که به مسجد طواف نموده است؛چون در غیر حدود طواف را انجام داده است و طوافش صحیح نیست.»

4-ابان از محمّد علی الحلبی گوید:«سألت ابا عبد اللّه علیه السّلام عن الطواف خلف المقام؟ قال ما أحبّ ذلک و ما أری به بأسا فلا تفعله إلاّ أن لا تجد منه بدّا؛ (1)از امام صادق علیه السّلام دربارۀ (حکم)طواف از پشت مقام(ابراهیم علیه السّلام)؟

فرمود:این را دوست ندارم و اشکالی هم نمی بینم،پس تا ناچار نشده ای این را انجام نده.»

اگر به لحن دو روایت فوق دقّت شود،بوی تقیّه به مشام می رسد؛چون روایت اوّلی،ابتدا با تشریح طواف مردم در عهد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روشن می کند که مطاف اصلی آن بوده است،ولی چون حدود فعلی با دست و تصویب خلفای گذشته انجام گرفته است،امام علیه السّلام نیز به رعایت نظم فعلی تأکید می فرماید.

اما در روایت دوّم مسأله روشن تر است؛چون در ابتدا با تعبیر دوست ندارم و بعد با عبارت عیبی نمی بینم و سوّمین با تعبیر این را نکن مگر ضرورت ایجاب کند،ادامه داده است و همۀ این تعابیر کنایی است که روشن تر از تصریح می باشد که «تقیّه»امام علیه السّلام را وادار به این گونه سخن گفتن کرده است وگرنه می توانست صریح و روشن و باضرس قاطع جواب سایل را بفرماید که در روایت بعدی وقایع را به طور صریح تشریح می کند(دقت کنید).

5-در روایت صحیح زراره بن اعین آمده است که به امام باقر علیه السّلام عرض کرد:

«قد أدرکت الحسین علیه السّلام؟قال نعم أذکر و أنا معه فی المسجد الحرام و قد دخل السیل و الناس یتخوّفون علی«المقام»یخرج الخارج فیقول قد ذهب به السیل و یدخل الداخل

ص:332


1- 1) -من لا یحضره الفقیه:249/2 ح ب 1200132؛وسائل الشّیعة:351/13 ب 28 ح 17921. [1]

فیقول هو مکانه قال فقال:ما یصنع هؤلاء؟فقلت:أصلحک اللّه یخافون أن یکون السیل قد ذهب بالمقام قال انّ اللّه قد جعله علما لم یکن لیذهب به فاستقرّوا و کان موضع المقام الّذی وضعه ابراهیم علیه السّلام عند جدار البیت فلم یزل هناک حتی حوّله أهل الجاهلیّة إلی المکان الّذی هو فیه الیوم فلمّا فتح النبیّ صلّی اللّه علیه و اله مکّة ردّه إلی الموضع الّذی کان وضعه ابراهیم علیه السّلام فلم یزل إلی هناک إلی أن ولی عمر فسأل الناس من منکم یعرف المکان الّذی کان فیه المقام؟فقال له رجل:أنا قد کنت أخذت مقداره بنسع (1)فهو عندی الان فقال ائتنی به فأتاه فقاسه ثمّ ردّه إلی ذلک المکان؛ (2)آیا(امام)حسین علیه السّلام را دیدی؟

فرمود:بلی!یادم می آید که من در مسجد الحرام همراه او بودم که سیل داخل (مسجد)شد و مردم به(از بین رفتن)مقام می ترسیدند.هرکس(از مسجد)بیرون می آمد،می گفت:سیل برد و هرکس داخل می شد می گفت:مقام در جای خود هست؟

امام حسین علیه السّلام پرسید:این ها چه کار می کنند؟!

گفتم:خدا اصلاح کند!از آن می ترسند که سیل«مقام»را ببرد!

فرمود:خداوند آن را علامت قرار داده است(سیل)آن را نمی برد.پس آرام باشید! محلّی که ابراهیم علیه السّلام مقام را گذاشته بود،به دیوار بیت چسبیده بود و در آن جا بود تا اهل جاهلیت آن را به محلّ فعلی برگردانند.وقتی که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله مکّه را فتح کرد،آن را به محلّ قبلی که ابراهیم علیه السّلام گذاشته بود برگردانید.مدام در آن جا بود تا عمر رشتۀ امور را در دست گرفت و از مردم سؤال نمود:کیست از شما که محلّ سابق مقام را بشناسد؟!

مردی به او گفت:من آن زمان متراژ آن را با طناب گرفته ام و الآن در پیش من است.

گفت:آن را بیاور!پس آورد و متر کرد و به آن محلّ برگردانید.»

40*مستحبّات جایگزین واجبات می شوند

می دانیم که ادای یک عمل واجب،هزاران مرتبه از عمل مستحبّی مهم تر است؛

ص:333


1- 1) -النسع:بالکسر سیر ینسج عریضا لیشدّ به الرّحل.
2- 2) -من لا یحضره الفقیه:158/2 ب 68 ح 682؛جواهر الکلام:297/19. [1]

چون به جا نیاوردن واجبات مسؤولیت شرعی دارد و در ذمّه فرد می ماند،اما انجام ندادن مستحب هیچ گونه مسؤولیت و گناه شرعی ندارد.در زمان«قائم علیه السّلام»کرۀ زمین یکپارچه کشور واحد اسلامی خواهد بود و مسلمان ها موظف به انجام مناسک حج،بدون تشریفات گذرنامه و گمرک و غیره خواهند شد؛در نتیجه محلّ طواف هرچه هم توسعه یابد،مقام از وسط برداشته شده و به محلّ اصلی ابراهیمی برگردد،باز هم جا تنگ خواهد شد.به این جهت از دستورهای اولیۀ«قائم علیه السّلام»آن می باشد،کسانی که عمل واجب را به پایان رسانیده اند،محل را به نفع آن هایی که عمل واجب را تمام نکرده اند،ترک نمایند و با مستحبات جا را اشغال نکنند تا مسلمان های دیگر به اعمال واجب خود برسند.

امام صادق علیه السّلام فرمود:«أوّل ما یظهر القائم علیه السّلام من العدل(من الغد)أن ینادی منادیه أن یسلم صاحب النافلة لصاحب الفریضة الحجر الأسود و الطواف(و للطّواف)؛ (1)اوّلین قانون عدل که از فردای روز ظهور اعلام می شود،این است که صاحبان اعمال مستحبّی در حج،حجر الاسود و محلّ طواف را به صاحبان اعمال واجب واگذارند و مزاحم آن ها نشوند.»

41*مجازات کلیدداران کعبه

1-امام رضا علیه السّلام فرمود:گاهی که مراسم بیعت به پایان رسد،بنی شیبه(خدمه و کلیدداران کعبه)را احضار کرده و دست و پای آن ها را قطع کند؛چون آن ها دزدان خانۀ خدا هستند. (2)

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:دست و پای آن ها را می برد و آن ها را در مکّه بگرداند و منادی ندا دهد:این ها دزدان خانۀ خدا هستند و بر کعبه آویزان می کند و نوشته ای

ص:334


1- 1) -کافی:427/4؛من لا یحضره الفقیه:161/1؛معجم أحادیث الإمام المهدی:64/4 ح 1137، [1]بحار الأنوار:374/52 ب 27 ح 169. [2]بیان الأئمّة:203/3 از العوالم؛الزام النّاصب:ص 223.
2- 2) -عیون أخبار الرّضاء:273/1 ب 28 ح 5؛بحار الأنوار:313/52 ب 27 ح 6؛علل الشّرایع:229/1 ب 164 ح 1.

بنویسند که این ها دزدان کعبه و به ایشان دستور دهد که به دزدی خود اعتراف نمایند.سپس ایشان را در مکّه می گردانند و منادی ندا دهد:این ها دزدان خانۀ خدایند. (1)

3-سدیر صیرفی از مردی از اهل جزیره نقل می کند که او گفت:نذری کرده بودم که اگر قبول شود،کنیزی را به بیت خدا بدهم(پس از قبولی نذر)کنیز را برداشته به مکّه آوردم.پس هر خادمی را ملاقات کردم،جریان را گفتم:جواب داد(همین حالا)کنیز را برای من بیاور!خدا که نذر تو را قبول نموده است.از حرف های آن ها هراسناک شدم و قضیه را به یکی از هم مسلکان خود(از شیعیان)گفتم.

او گفت:از من می پذیری؟!

گفتم:بلی!

گفت:شخصی که نزد«حجر الاسود»می نشیند و مردم اطرافش را گرفته اند،او امام محمّد باقر بن علی بن حسین علیهم السّلام است.برو جریان را به او خبر ده و ببین او چه می گوید،عمل کن!

پیش او آمده گفتم:خدا تو را رحمت کند!من مردی از اهل جزیره هستم و همراه من کنیزی است که برای بیت اللّه الحرام نذر کرده ام و او را برای بیت آورده ام.به هر حاجب(خادمی)گفتم،اصرار کرد که به او تحویل دهم و از رفتار آن ها در هراسم (اکنون من چه کار کنم؟)

فرمود:ای بندۀ خدا!«بیت»خدا که نمی خورد و نمی نوشد،پس جاریه را بفروش و بگرد و ببین هرکس از هم وطنان تو به حج آمده است و خرجی برگشتن ندارد،پول را به آن ها بده تا توانایی برگشتن به شهر خود را پیدا کنند.

(مرد گفت:به دستور امام عمل کرده)و این کار را انجام دادم.بعد از آن هریک از خدمه مرا می دید،می پرسید:کنیز را چه کردی؟!

دستور امام باقر علیه السّلام را به او می گفتم.آن ها نیز می گفتند:او دروغگو است،

ص:335


1- 1) -اصول کافی:243/4.

نمی داند چه می گوید!

پس گفته های آن ها را به حضرت رساندم!فرمود:حال که گفتار آن ها را به من رساندی گفتۀ مرا هم به آن ها برسان و بگو که امام باقر علیه السّلام گفت:چگونه می شوید، اگر دست ها و پاهای شما بریده و به کعبه آویزان شود.سپس به شما گفته شود:

فریاد بکشید و بگویید:ما دزدان کعبه هستم.

مرد گفت:خواستم برخیزم،فرمود:من این کار را نمی کنم،بلکه آن را مردی می کند که از من است. (1)

42*مسجد مدینه

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یهدم مسجد الحرام و مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و یصنعهما علی ما کانا علیه فی زمن النبیّ صلّی اللّه علیه و اله؛ (2)و مسجد الحرام و مسجد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را خراب می کند و آن ها را می سازد،آن طور که در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بود.»

ص:336


1- 1) -سدیر الصیرفی عن رجل من أهل الجزیرة کان[قد]جعل علی نفسه نذرا فی جاریة و جاء بها إلی مکة قال:فلقیت الحجبة فأخبرتهم بخبرها و جعلت لا أذکر لأحد منهم أمرها إلا قال:جئنی بها و قد وفی اللّه نذرک.فدخلنی من ذلک وحشة شدیدة فذکرت ذلک لرجل من أصحابنا من أهل مکة فقال لی:تأخذ علیّ؟فقلت:نعم فقال:انظر الرجل الذی یجلس عند الحجر الاسود و حوله الناس و هو أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین فأته فأخبره بهذا الأمر فانظر ما یقول لک فاعمل به. فأتیته فقلت:رحمک اللّه إنی رجل من أهل الجزیرة و معی جاریة جعلتها علیّ نذرا لبیت اللّه فی یمین کانت علیّ و قد أتیت بها و ذکرت ذلک للحجبة و أقبلت لا ألقی منهم أحدا إلا قال:جئنی بها و قد وفی اللّه نذرک فدخلنی من ذلک وحشة شدیدة فقال:یا عبد اللّه إن البیت لا یأکل و لا یشرب فبع جاریتک و استقص و انظر أهل بلادک ممن حج هذا البیت فمن عجز منهم عن نفقة فأعطه حتی یقوّی علی العود إلی بلادهم ففعلت ذلک.ثم أقبلت لا ألقی أحدا من الحجبة إلا قال:ما فعلت بالجاریة؟!فأخبرتهم بالّذی قال أبو جعفر 7:فیقولون:هو کذّاب جاهل لا یدری ما یقول؟فذکرت مقالتهم لأبی جعفر علیه السّلام فقال:قد بلّغتنی فبلّغ عنّی فقلت:نعم فقال:قل لهم قال لکم أبو جعفر:کیف بکم لو قد قطعت أیدیکم و أرجلکم و علّقت فی الکعبة ثم یقال لکم:نادوا نحن سرّاق الکعبة فلما ذهبت لأقوم قال:إنّنی لست أنا أفعل ذلک و إنما یفعله رجل منّی غیبت نعمانی-123:124؛ [1]در این رابطه چندین حدیث در اصول کافی:242/4؛ [2]علل الشّرایع:2 95/؛ [3]بحار الأنوار:349/52 ب 27 ح 102 [4] وجود دارد.
2- 2) -بیان الأئمّة:203/3 از العوالم.

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:مسجد النّبی را درهم شکند،سپس فرمود:پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«عریش کعریش موسی؛سایه بانی باشد مانند سایبان موسی علیه السّلام.» (1)

43*تخریب مسجد کوفة

1-حبّۀ عرنی از قول امیر مؤمنین علیه السّلام فرمود:مثل این که به شیعیان خودمان نگاه می کنم که در مسجد کوفه چادرها زده و قرآن را آن گونه که نازل شده،آموزش می دهند.هرگاه«قائم علیه السّلام»ما قیام کند،مسجد کوفه را درهم شکند و قبلۀ آن را راست گرداند. (2)

2-هم چنین فرمود:صدّیق اکبر با پرچم هدایت و شمشیر ذو الفقار می رود،در حالی که تازیانه در دست،دوبار به زمین هجرت که کوفه است،فرود آید و خانه های جبابره را که در اطراف مسجد است،خراب نماید. (3)

3-اصبغ بن نباته گوید:آن وقت که مسجد کوفه با گل و کوزۀ شکسته و ظروف بنا شده بود،امیر المؤمنین علیه السّلام به آن رو کرد و فرمود:وای بر آن کس که تو را خراب کند و وای بر آن کس که تو را با آجر پخته بنا کند!قبلۀ نوح را تغییر خواهد داد؛خوشا به حال آن کس که خراب کردن تو را با«قائم»اهل بیت علیهم السّلام من مشاهده کند!آنان اخیار امتند با ابرار عترت. (4)

ص:337


1- 1) -بحار الأنوار:386/52 ب 27 ح 200.
2- 2) -«کأنّی أنظر إلی شیعتنا بمسجد الکوفة و قد ضربوا الفساطیط یعلّمون النّاس القرآن کما أنزل أما انّ قائمنا اذا قام کسره و سوّی قبلته»معجم أحادیث امام المهدی:126/3 ح 664؛ [1]بحار الأنوار:364/52 ب 27 ح 139. [2]
3- 3) -«و یسیر الصّدّیق الأکبر برایة الهدی و السّیف ذی الفقار و المخصرة حتی ینزل أرض الهجرة مرّتین و هی الکوفة فیهدم مسجدها و یبنیه علی بناء الأوّل و یهدم ما دونه من دور الجبابرة(المخصرة:شییء کالسّوط و ما یتوکّأ علیه کالعصا و ما یأخذه الملک بیده یشیر به اذا خاطب و الخطیب اذا خطب»؛معجم أحادیث امام المهدی:82/5 ح 1504؛ [3]مختصر بصائر الدّرجات:ص 201 بحار الأنوار:85/53 ب 29 ح 86 س 10. [4]
4- 4) -عن الاصبغ بن نباتة قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام فی حدیث له حتی انتهی إلی مسجد الکوفة و کان مبنیا بخزف و دنان و طین فقال:ویل لمن هدمک و ویل لمن سهل هدمک و ویل لبانیک بالمطبوخ المغیّر قبلة نوح طوبی لمن شهد هدمک مع قائم أهل بیتی اولئک خیار الامة مع أبرار العترة.معجم أحادیث [5]امام

4-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:مسجد کوفه را خراب کند و بر بنیان اوّل بنا کند. (1)

44*تخریب مساجد چهارگانه کوفه

1-ابی بصیر در ضمن حدیثی گوید:«إذا قام القائم علیه السّلام دخل الکوفة و أمر بهدم المساجد الأربعة (2)حتی یبلغ أساسها و یصیّرها عریشا کعریش موسی و تکون المساجد کلّها جمّاء لا شرف لها کما کان علی عهد رسول اللّه(الخبر)؛ (3)زمانی که«قائم علیه السّلام»قیام نمود، وارد کوفه می شود و دستور تخریب چهار مسجد را صادر می فرماید تا به اساس برسد و آن ها را مانند عریش موسی قرار دهد و همۀ مساجد همانند زمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بدون مشرف و دیوار بلند خواهد بود.»

2-ابو بصیر در حدیثی گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا قام القائم سار إلی الکوفة فهدم بها أربعة مساجد و لم یبق مسجد علی الأرض له شرف إلا هدمها و جعلها جماء؛ (4)زمانی که«قائم علیه السّلام»قیام نمود،به کوفه می رود.پس در آن جا چهار مسجد را ویران کند و باقی نمی ماند در روی زمین مسجدی که بلندی(در داخل مسجد شاه نشین)داشته باشد،مگر این که(برای از بین بردن امتیازات طبقاتی)همۀ آن ها را ویران نماید و

ص:338


1- 1) -أنوار النّعمانیّة:84/2؛بشارة الإسلام:ص 315؛إلزام النّاصب:260/2؛بحار الأنوار:11/53 ح 1 س 8.
2- 2) -منظور از این مساجد ممکن است مسجد کوفه و سهله و مسجد زید بن صوحان و صع [1]صعة بن صوحان باشد؛وقتی که این ها تخریب شد آن ها را؛مانند عریش موسی علیه السّلام قرار می دهد(عریش خیمه مانندی است که به طور سایه بان زده می شود و یا ستون های چوبی است که روی آن ها را با لیف خرما بپوشانند) بدون این که دیوار بلند و یا مناره داشته باشد آن گونه که در زمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود چنان که در حدیث آمده است:إنّ المساجد لا تشرف تبنی جماء ای لا تشرف جدرانها؛مساجد بدون مشرف ساخته می شود، یا ممکن است منظور مسجد چهارگانه ای که به شکرانۀ شهادت امام حسین علیه السّلام بنا شده بود را تخریب نماید و منظور از محلّ مرتفع مساجد،قسمت های بلند آن ها که در داخل مسجد برای طبقۀ اشراف بنا می کنند و به آن ها«شاه نشین»گویند را تخریب نماید تا اختلافات طبقاتی از بین برود.
3- 3) -معجم الملاحم و الفتن:10/ [2]4؛بیان الأئمّة: [3]203/3 از العوالم؛بحار الأنوار:333/52 ب 27 ح 61 از غیبت طوسی.
4- 4) -بحار الأنوار:339/52 ب 27 ح 84 از ارشاد.

گشاده و باز قرار می دهد.»

45*چهار چشمه در مسجد کوفة

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:جدّم امیر المؤمنین علیه السّلام در وصف مسجد کوفه می فرماید:«فی وسطه عین من دهن و عین من ماء شراب للمؤمنین و عین من ماء طهور للمؤمنین؛در وسط مسجد چشمه ای از روغن و چشمه ای از شیر و چشمه ای از آب برای نوشیدن مؤمنان و چشمه ای از آب برای شستشوی مؤمنان وجود دارد.»

2-«و عین من ماء طهور للمؤمنین؛ (1)و چشمه ای از آب برای شستشوی مؤمنان وجود دارد.»

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یظهر فی مسجد الکوفة عین من دهن و عین من ماء للطّهور و عین من ماء للشّرب؛ (2)و ظاهر می شود(می کند)در مسجد کوفه،چشمه ای از روغن و چشمه ای برای شستشو و دیگری برای شرب(نوشیدنی).»

چشمه های چهارگانۀ مذکور در مطالب فوق از دست آوردهای مهم حضرت «قائم علیه السّلام»می باشد و هرکدام از آن ها فراوان و جواب گوی نفوس پایتخت به آن عظمت را خواهد داشت.

4-امام حسین علیه السّلام در حدیث طولانی به اصحابش فرمود:«ثمّ إنّ اللّه یخرج من مسجد الکوفة عینا من دهن و عینا من ماء و عینا من لبن؛ (3)سپس خداوند از مسجد کوفه چشمه ای از روغن و چشمه ای از آب و چشمه ای از شیر بیرون می آورد.»

46*استخراج نفت از مسجد کوفه

عراق سرشار از معدن نفت است که با حفّاری های گوناگون به مرور زمان آن را

ص:339


1- 1) -أبی عبد اللّه علیه السّلام فرمود:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام فی وصف مسجد الکوفة:فی وسطه عین من دهن و عین من لبن و عین من ماء شراب للمؤمنین و عین من ماء طهور للمؤمنین. تهذیب الأحکام:325/1؛بحار الأنوار: [1]374/52 ب 27 ح 172 از اصول کافی؛بیان الأئمّة:256/3 از الکتاب المبین.
2- 2) -بیان الأئمّة:256/3 از صدوق.
3- 3) -بحار الأنوار:61/53 ب 29 ح 52 از الخرایج.

کشف کرده و مورد استفاده قرار می دهند،ازاین رو هیچ بعدی ندارد که در وسط مسجد کوفه هم«دری»از انبارهای طبیعی نفت وجود داشته باشد که بعد از ظهور «قائم علیه السّلام»با دست آن حضرت کشف خواهد شد.

«عین من دهن»(چشمه ای از روغن)را به نفت معنا کرده اند؛چون نفت روغن معدنی و قابل احتراق سریع است و به آن طلای سیاه نیز گفته می شود و در بعضی روایات«الکبریت و النفط»تعبیر شده است. (1)

اصلاحات عمومی

اشاره

روایات بسیاری پیرامون اصلاحات عمومی که توسط مقام ولایت کبرای الهی انجام خواهد گرفت،آمده است و بزرگانی مانند شیخ طوسی رضی اللّه عنه در کتاب غیبت و نیز نعمانی قدّس سرّه در کتاب غیبت خود،شیخ حرّ عاملی قدّس سرّه در وسایل الشّیعه و مرحوم مجلسی قدّس سرّه در بحار الانوار و سایر بزرگان در کتب خود آورده اند که به پاره ای از آن ها اشاره می کنیم.

47*خیابان کشی ها و بزرگراه ها

یکی از عوامل پیشرفت و آبادانی کشور،وجود راه ها و بزرگراه ها و خیابان های وسیع و تحرّک وسایل نقلیه و رفت وآمد و تردّد زیاد است.کارشناسان محیط زیست آن ها را به شریان و رگ های بدن تشبیه کرده اند،آن گونه که«رگ ها»تأمین کنندۀ وسایل«حیات»ساختمان بدن و خون رسانی به ریشه های ریز و درشت آن است،همان گونه نیز بزرگراه ها و خیابان های آباد و کوچه های گشاد و وسیع،عهده دار عمران و آبادانی کشور می باشد.

در زمان«دولت کریمه»مسؤولین و گردانندگان کشور و در رأس آن مقام ولایت

ص:340


1- 1) -«عین من الدّهن:و المراد بالدّهن هو النّفط لأنّ النّفط عرف بأنّه دهن معدنیّ سریع الإحتراق توقد به النّار و یتداوی به...»بیان الأئمّة:257/3.

عظمای خداوند،حضرت بقیّة اللّه الأعظم-روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء-به اجرای پروژه های مهم ارتباطات زمینی و هوایی خواهد کرد،تا بندگان خدا که به آن ها«عیال اللّه»گفته می شود،در رفاه و آسایش و با خاطر آسوده زندگی کنند.

48*بزرگ راه ها

ابی بصیر گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«و وسّع الطریق الأعظم؛ (1)و بزرگ راه ها را توسعه می دهد.»

49*رفع موانع از سر راه ها

1-«و یهدم کلّ مسجد علی الطریق؛ (2)تمام مسجدهای مزاحم بر(کشیدن)راه را ویران خواهد نمود.»

2-«و یهدم کلّ مسجد فی الطریق؛ (3)و تمام مسجدی که در مسیر راه قرار گرفته است خراب می نماید(چون جایی که سد راه نماید،صلاحیت مسجد شدن را ندارد و خواندن نماز در مسیر مردم و سدّ معبر و ایجاد مزاحمت جایز نیست).»

50*پنجره های مشرف به راه

پنجره های مشرف بر گذرگاه ها نقش بزرگی در فساد و خیانت های زناشویی و نظایر آن دارد که وجود آن ها سبب می شود هرچه در درون خانه ها می گذرد،به بیرون انتقال یابد،به خصوص در تابستان ها و روزهای گرم سال که در معرض دید قرار می گیرد.

ص:341


1- 1) -بحار الأنوار:339/52 ب 27 [1] ح 84 از ارشاد.
2- 2) -وسائل الشّیعة:184/2 ب 97 ح 25378. [2]مهدی منتظر:424؛معجم الملاحم و الفتن:10/4 بحار الأنوار: 333/52 ب 27 ح 67 از غیبت طوسی.
3- 3) -وسائل الشّیعة:184/2 ب 97 ح 25378. [3]مهدی منتظر:424؛معجم الملاحم و الفتن:10/4 بحار الأنوار: 333/52 ب 27 ح 67 از غیبت طوسی.

«و یسدّ کلّ کوّة إلی الطریق؛ (1)قائم علیه السّلام دریچه ها و پنجره های بازشده به خیابان ها و کوچه ها را مسدود می کند(ایجاد پنجره های جدید را به شوارع ممنوع اعلام می دارد).»

51*برچیده شدن بالکن ها و ناودان ها

1-«و یسدّ کلّ جناح و کنیف و میزاب إلی الطریق؛ (2)تمامی بالکن ها و فاضلاب ها و ناودان هایی که مشرف و یا واقع در راه هاست را می بندد.(زیرا فضای باز خیابان ها و کوچه ها حقّ مسلّم عموم است و این کارها تجاوز به حقّ عمومی است).»

2-«و یخرّب کلّ رازونة و جناح إلی الطریق و کذا المیازیب؛ (3)و همۀ روزنه ها و ایوان ها را تخریب می نماید،هم چنین ناودان ها(زیرا وجود این عملیات باعث آلودگی محیط زیست و جلوگیری از لغزندگی و افتادن افراد سالخورده و زنان هنگام بارندگی و ده ها مسایل دیگر می شود).»

3-ابی بصیر گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«و کسر کل جناح خارج عن الطریق؛ (4)تمام بالکن های مزاحم بر راه ها را می شکند.»

4-ابی بصیر گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«و أبطل الکنیف و المیازیب إلی الطرقات و لا یترک بدعة إلا أزالها و لا سنة إلا أقامها؛ (5)فاضلاب و ناودان های مشرف بر راه ها را نابود می کند و بدعتی نمی گذارد،مگر این که آن را زایل می گرداند و سنّت(تعطیل شده ای) نماند،مگر این که آن را پایدار سازد.»

ص:342


1- 1) -تهذیب الأحکام:314/10 ح 1169؛وسائل الشّیعة:181/19؛معجم الملاحم و الفتن:8/4 بحار الأنوار:333/52 ب 27 ح 61 از غیبت طوسی.
2- 2) -وسائل الشّیعة:184/2 ب 97 ح 25378.مهدی منتظر:424؛معجم الملاحم و الفتن:10/4 بحار الأنوار:333/52 ب 27 ح 61 از غیبت طوسی.
3- 3) -وسائل الشّیعة:184/2 ب 97 ح 25378. [1]مهدی منتظر:424؛معجم الملاحم و الفتن:10/4.)
4- 4) -بحار الأنوار:339/52 ب 27 [2] ح 84 از ارشاد.
5- 5) -همان مدرک:339/52 ب 27 ح 84 [3] از ارشاد. [4]

52*تخریب خانه های مشرف به همسایه

1-«و البیوت الّتی تشرع إلی الجوار؛ (1)و خانه هایی که مشرف به(حریم)همسایه است را مسدود و یا تخریب می نماید.»

قوانین راهنمایی و رانندگی

53*سواره ها از وسط و پیاده ها از کنار

1-علیّ بن سوید گوید که امام موسی بن جعفر علیهما السّلام فرمود:«إذا قام قائمنا علیه السّلام قال یا معشر الفرسان!سیروا فی وسط الطریق یا معشر الرجال سیروا علی جنبی الطریق فأیّما فارس أخذ جنبی الطریق فأصاب رجلا عیبا الزمناه الدیة و أیّما رجل أخذ فی وسط الطریق فأصابه عیب فلادیة له؛ (2)زمانی که«قائم علیه السّلام»ما قیام کند،می فرماید:ای گروه سواره ها!از وسط راه(خیابان یا جاده ها)حرکت کنید و ای گروه پیاده ها!از کنار دو طرف راه(پیاده روها)حرکت کنید.

پس هر سواره ای از پیاده رو برود و کسی را معیوب کند،به پرداخت دیه الزام می کنم و هر پیاده ای از وسط راه(سواره رو)ادامۀ مسیر دهد و عیبی به او برسد، (تصادف کند)برای او دیه پرداخت نمی شود.»

2-در اثبات الهداة از قول امام کاظم علیه السّلام نقل می کند که فرمود:هرگاه قائم علیه السّلام قیام نماید،بگوید:ای سواره ها!از وسط جاده و ای پیادگان!از هردو طرف جاده(از پیاده روها)بروید. (3)

ص:343


1- 1) -همان
2- 2) -تهذیب الأحکام:314/10 ح 1169؛وسائل الشّیعة:181/19؛ [1]معجم الملاحم و الفتن:8/4.
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:136/4 ح 1195؛اثبات الهداة:455/3 ب 32 ف 2 ح 81؛تهذیب الأحکام:314/10 ب 28 ح 1169.

54*آقایان از میانۀ راه و بانوان از کنار

1-امام کاظم علیه السّلام فرمود:«لا ینبغی للمرأة أن تمشی فی وسط الطریق و لکنّها تمشی إلی جانب الحائط؛ (1)شایسته نیست زنان از وسط راه بروند و لکن آن ها از(کنار جاده) بغل دیوار رهسپار شوند(تا با مردان در راه تلاقی نداشته باشند).»

2-ولید بن صبیح گوید که امام صادق علیه السّلام از قول رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«لیس للنّساء من سروات الطریق شیء تمشی فی جانب الحائط و الطریق؛ (2)برای زنان چیزی (حقی)نیست تا از وسط راه ها راه بروند،بلکه از کنار دیوار و راه رهسپار شوند.»

3-ابن ابی عمیر از قول هشام بن سالم گوید که امام صادق علیه السّلام از قول جدّش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«لیس للنّساء من سراة الطریق و لکن جنبیه؛ (3)برای زنان(صحیح نیست)از بلندی های جاده راه بروند،بلکه از دو طرف جاده(هموار یا پایین)راه بروند.»

4-جابر بن یزید جعفی گوید که شنیدم امام باقر علیه السّلام فرمود:«و لیس للنّساء من سروات الطریق شییء و لهنّ جنبتاة؛ (4)برای بانوان حقّی نیست که از وسط راه(جاده و خیابان)راه بروند و دو طرف راه مخصوص آن هاست.»

5-هشام بن سالم گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«لیس للنّساء من سروات الطریق شیء و لکن یمشین فی وسط الطریق. (5)برای زنان(صحیح یا جایز)نیست از بلندی ها راه بروند،بلکه از میانۀ راه(پایین ترین قسمت)راه بروند(تا اعضایشان مشخّص و دیده نشود).»این روایت به ظاهر با روایات بالا تفاوت دارد و می توان کلمۀ وسط را به پایین ترین قسمت راه معنا کنیم وگرنه روایات بالا راه رفتن

ص:344


1- 1) -من لا یحضره الفقیه:366/3 ح 1741؛معانی الأخبار:156/1؛وسائل الشّیعة:184/20 ب 97 ح 25378. [1]
2- 2) -اصول کافی:518/5 ح 1؛ [2]وسائل الشّیعة:183/20 ح 25376. [3]سروات الّریق ای ظهر الطّریق و وسطه (مجمع البحرین:368/2)؛ [4]مختار الصّحاح:ص 16؛لسان العرب:379/14؛ [5]الفائق فی غریب الحدیث:2 125/ [6] با تغییر کمی سرات-سروات ج:پشت بالا برآمدگی روز میانۀ راه و جای بلند.(المنجد لغت سراة).
3- 3) -اصول کافی:519/5 ح 4؛ [7]وسائل الشّیعة:183/20 ح 25377. [8]شیخ صدوق قدّس سرّه نیز این روایت را در کتاب معانی الأخبار:156/1 آورده است.
4- 4) -وسائل الشّیعة:221/20 شماره 123 [9] باب(جملة من الأحکام المختصّة بالنّساء از خصال صدوق.
5- 5) -أمالی طوسی:273/2؛ [10]وسائل الشّیعة:222/20 ح 25474. [11]

بانوان از وسط راه را نهی می کند.

ادیان و حقوق اقلیّت ها

اشاره

(1)

در مورد سرنوشت ادیان در حکومت امام زمان علیه السّلام سه دسته روایت به دست ما رسیده است و مطلب را نیز سه گونه می توان بررسی کرد.

55*ناصبی ها

1-پیروان تمامی ادیان،حتی ناصبی ها و کسانی که شبهۀ کتاب دارند،در قبول و عدم قبول اسلام آن روز آزادند،ولی در صورت عدم قبول باید جزیه بدهند و در زیر لوای اسلام با شریعت خود زندگی کنند و می توانند با بستن پیمان ذمّه و کسب تابعیت در قلمرو حکومت اسلامی،هرجا که رییس کشور صلاح بداند،روزگار خود را سپری کنند و از حقوق انسانی خود بهره مند شوند.

در این مورد روایت زیادی به دست نیامده است،اما بعضی از روایات(مانند دو روایت ذیل)اشاره بر عموم ادیان دارد.

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا قام القائم عرض الإیمان علی کلّ ناصب فان دخل فیه بحقیقة و إلاّ ضرب عنقه أو یؤدّ الجزیة کما یودّیها الیوم أهل الذمّة و یشدّ علی وسطه الهمیان و یخرجهم من الأمصار إلی السواد؛ (2)زمانی که«قائم علیه السّلام»قیام کرد،ایمان را به همۀ ناصبی ها ارایه می دهد.اگر با حقیقت قلب قبول نمود،چه بهتر وگرنه گردن زده می شوند و یا مانند اهل ذمّه(یهود و نصاری)جزیه پرداخت نمایند و به کمرش همیان می بندد و آن ها را از شهرها به کوه و دشت بیرون می کند(تبعید می نماید).»

2-امام صادق علیه السّلام دربارۀ آیات ذیل اَلَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً فرمود:«إلی

ص:345


1- 1) -به فصل دین واحد این کتاب مراجعه شود.
2- 2) -روضة الکافی:ص 227 ح 288؛معجم الملاحم و الفتن:11/4؛بشارة الإسلام:ص 239 و 261؛ [1]یوم الخلاص:ص 323 از آن.بحار الأنوار:375/52 ب 27 ح 175. [2]

قوله: حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً ثلاث عشر آیات قال:هم الأوصیاء یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً؛ (1)آن ها اوصیا هستند در زمین که با خواری راه می روند،وقتی که«قائم علیه السّلام»قیام کرد،همۀ ناصبی ها را به او نشان می دهند.پس اگر به اسلام که«ولایت»است،اقرار کردند،چه بهتر وگرنه گردن زده می شوند یا به زیر بار جزیه بروند و آن را بپردازند، آن گونه که اهل ذمّه پرداخت می کنند.»

اگر در دو روایت فوق عبارت«کلّ ناصب»به طور عام معنا شود؛یعنی پیروان همۀ ادیان جز اسلام،در این صورت مفهوم روایت ها پیروان تمام ادیان را فرا می گیرد.

اگر فقط به ناصبان و دشمنان خاصّ امیر المؤمنین علی علیه السّلام معنا شود،دایره کوچک تر شده و سایر ادیان جز یهود و نصارا از معنای آن کنار می روند.

ولی آن چه صحیح به نظر می آید معنای عام آن است؛چون خداوند عادل و دادگستر است و باید برای فرقه ها و پیروان ادیان به طور عموم اتمام حجّت شود لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ (2)تا آن ها که هلاک می شوند از روی اتمام حجّت باشد و آن ها که زنده می شوند(هدایت می یابند)با دلیل روشن باشد.

56*یهود و نصارا

2-فقط پیروان ادیان آسمانی،مانند یهود و نصاری اگر خواستند با ادای جزیه و مالیات در زیر لوای اسلام زندگی کنند و تا زمانی که پیمان شکنی نکرده اند، می توانند با مسلمان ها به صورت مسالمت آمیز ادامۀ حیات دهند.

1-ابو بصیر ضمن روایتی گوید که از امام صادق علیه السّلام پرسیدم:«فما یکون من أهل الذمّة عنده؟قال یسالمهم کما سالمهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و یؤدّون الجزیة عن یدوهم صاغرون؛ (3)چگونه خواهند بود اهل ذمّه در نزد آن حضرت؟

ص:346


1- 1) -الفرقان:63؛ [1]تفسیر فرات:107؛ [2]بحار الأنوار:373/52 ب 27 ح 167. [3]
2- 2) -انفال:42. [4]
3- 3) -بحار الأنوار:376/52 ب 27 ح 177 و 381/52 [5] ب 27 ح 191 به نقل از مزار کبیر؛بشارة الإسلام [6]ص

فرمود:«با آن ها مسالمت می کند همان گونه که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مسالمت کرد،با دست خود جزیه می دهند و تن به ذلّت و خواری می دهند.»

2-امام باقر علیه السّلام فرمود:«إذا قام قائم أهل البیت و یستخرج التوراة و سائر کتب اللّه عزّ و جلّ من غار بأنطاکیة یحکم بین أهل التوراة بالتّوراة و بین أهل الإنجیل بالإنجیل و بین أهل الزبور بالزّبور و بین أهل القرآن بالقرآن؛ (1)وقتی که«قائم»اهل بیت علیهم السّلام قیام کرد، تورات و سایر کتاب های آسمانی را از غاری در انطاکیه(از شهرهای سوریه)بیرون آورد و بین اهل تورات با تورات و با اهل انجیل با انجیل و اهل زبور با زبور و بین اهل قرآن با قرآن قضاوت می کند.»

از روایت فوق استفاد می شود که اقلیّت ها در«دولت کریمه»از آزادی کامل برخوردار گشته و از نظر قضایی و غیره آزاد خواهند بود و در دعاوی و منازعات و اختلافات مخصوص خود خواهند توانست به دادگاه های خود مراجعه کنند و چنان چه دادگاه ویژه نداشته باشند و یا با افراد مسلمان نزاعی داشته باشند با اطمینان خاطر و اعتماد کامل به حاکم مسلمان ها مراجعه می کنند و او نیز طبق عدل واقعی در میان آن ها برابر کتاب خودشان قضاوت می نماید.

به احتمال قوی این خوش رفتاری و زندگی مسالمت آمیز مسلمان ها با اقلیّت ها در دولت«مهدی علیه السّلام»سبب خواهد شد؛

1-آن ها مدّت طولانی دوام بیاورند و باقی بمانند.

2-آن ها با مرور زمان به دین اسلام و مسلمان ها عادت نموده و در درازمدّت یا کوتاه مدّت دین اسلام را بپذیرند.

در میان اقلیّت ها طولانی بودن عمر یهود و نصارا تا قیامت از آیاتی مانند آیات ذیل استفاده می شود و در زیر لوای اسلام بودنشان تأیید می شود.

1- إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ

ص:347


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 125؛بحار الأنوار:351/52 ب 27 ح 103 از آن.

اَلَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ (1)(به یاد آورید)زمانی را که خداوند فرمود:ای عیسی!من تو را برمی گیرم و به سوی خود بالا می برم و تو را از کسانی که کافر شدند،پاک می سازم و کسانی را که از تو پیروی کردند تا روز رستاخیز برتر از کسانی که کافر شدند قرار می دهم.

2- وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ (2)ما از کسانی که ادّعای نصرانیت دارند،پیمان گرفتیم.پس پاره ای از پندهای ما را فراموش نمودند،ما هم کینه و دشمنی را تا قیامت در بینشان انداختیم.

3- وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ (3)یهودیان گفتند:دست خدا بسته است.دست خودشان بسته باد و به سزای این نسبت ناروا که به خدا دادند لعن شوند،بلکه دست رحمت او گشوده است و هرچه بخواهد انفاق می کند.قرآنی که از سوی خدایت بر تو نازل شده سرکشی و کفر بسیاری از آنان را افزون نماید و تا قیامت در میان آن ها دشمنی و کینه انداختیم.

از ظواهر آیات این گونه استفاده می شود که یهود و نصارا تا قیامت و در عصر دولت«مهدی علیه السّلام»نیز باقی خواهند ماند و در حمایت حکومت اسلامی،آزادانه زندگی خواهند نمود و دولت های باطل همه سقوط می کنند و تمامی قدرت ها و حکومت های جهانی به تصرف مسلمان ها درمی آید.

57*اقلیّت ها به طور عام

اشاره

3-روایات نشان می دهد که راه سوّمی وجود ندارد،تسلیم یا مرگ!

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:صاحب این امر جزیه قبول نمی کند آن سان که رسول

ص:348


1- 1) -آل عمران:55. [1]
2- 2) -مائده:41. [2]
3- 3) -مائد 64. [3]

خدا صلّی اللّه علیه و اله قبول نمود،بلکه به آیۀ وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ (1)با آن ها بجنگید تا فتنه ای(در روی زمین)نباشد و تمام دین برای خدا باشد.این حدیث قاطعانه به ریشه کن ساختن فساد و سرمایه های فساد دستور می دهد.

2-در روایت حسین بن مسعود عبارت«و یضع الجزیة؛جزیه را فرونهد»را این گونه معنا کرده اند«و یضع الجزیة"معناه أنه یضعها من أهل الکتاب و یحملهم علی الاسلام؛جزیه را از اهل کتاب(یهود و نصاری)برمی دارد و آن ها را به قبول اسلام وادار می سازد.»

3-امام باقر علیه السّلام در حدیث دیگر فرمود:«فیفتح اللّه شرق الأرض و غربها و یقتل الناس حتی لا یبقی إلاّ دین محمّد؛ (2)پس خداوند شرق و غرب زمین را برای او می گشاید و مردم را می کشد و جز دین محمّد چیزی(دینی)باقی نمی ماند.»

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:«إذا خرج القائم لم یکن بینه و بین العرب و الفرس إلاّ السیف لا یأخذها إلاّ بالسّیف و لا یعطیها إلاّ به؛ (3)زمانی که«قائم علیه السّلام»خروج نمود،بین او و عرب و فارس غیر از شمشیر هیچ چیز نخواهد بود و آن را نمی گیرد،مگر با شمشیر و عطا نمی کند،مگر با شمشیر.»

5-«و یهلک اللّه فی زمانه الملل کلها إلاّ الاسلام؛ (4)خداوند در زمان او غیر از اسلام تمام ملّت ها(ادیان)را نابود می سازد(از بین می برد).»

محمّد بن صبّان گوید:همانا«مهدی علیه السّلام»پابه پای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می رود و خطا نکند(چون برای او)ملکی است که راهنمایی می کند.اسلام را با او بعد از ذلّت، عزّت می بخشد و بعد از مرگش آن را زنده می کند«و یضع الجزیة و یدعوا إلی اللّه بالسّیف فمن أبی قتل و من نازعه خذل؛و جزیه را فروگذارد و با شمشیر به سوی خدا فرا خواند،هرکس سرپیچی نماید،کشته شود و هرکس با او مبارزه کند،خوار گردد.»

ص:349


1- 1) -انفال:39. [1]تفسیر عیاشی:65/2 ح 49؛ [2]معجم أحادیث الإمام المهدی:29/5 ح 1453؛ [3]بحار الأنوار:/52 375 ب 27 ح 91. [4]
2- 2) -بحار الأنوار:340/52 و ص 390. [5]
3- 3) -بحار الأنوار:389/52 ب 27 ح 210؛ [6]معجم الملاحم و الفتن:6/4 حرف«ق»و مشابه این روایت با اضافات در غیبت نعمانی:ص 234 [7] از آن حضرت.
4- 4) -سنن أبو داود ج 2 ص 342. [8]

6-«أین قاصم شوکة المعتدین أین هادم أبنیة الشرک و النفاق أین مبید أهل الفسوق و العصیان و الطغیان و أین حاصد فروع الغیّ و الشقاق أین طامس آثار الزیغ و الأهواء أین قاطع حبائل الکذب و الإفتراء أین مبید العتاة و المردة أین مستأصل أهل العناد و التضلیل و الإلحاد؛کجاست درهم شکننده شوکت متجاوزان،کجاست ویران کنندۀ بناهای شرک و نفاق،کجاست نابودکنندۀ اهل نادرستی و عصیان و طغیان،کجاست دروکنندۀ شاخه های متمرّدان و تفرقه افکنان،کجاست محوکنندۀ آثار گمراهان و هوس بازان، کجاست قطع کنندۀ طناب های دروغ گویان و تهمت زنان،کجاست از میان بردارندۀ گردنکشان و تمرّدکنندگان،کجاست از بنیان کن اهل عناد و گمراه کنندگان و ملحدان.»

7-محمّد بن فضیل گوید از امام سجاد علیه السّلام دربارۀ از آیۀ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ سؤال نمودم؟

در پاسخ فرمود:«هو أمر اللّه و رسوله(هو الّذی أمر رسوله)بالولایة لوصیّه و الولایة هی دین الحق قلت:(لیظهره علی الدین کلّه)قال لیظهره علی جمیع الأدیان عند قیام القائم علیه السّلام؛ (1)آن امر خدا و رسول است(ابلاغ)ولایت به وصیّ اش و ولایت دین حقّ است.

گفتم:(منظور از)لیظهره...چیست؟

فرمود:تا آن دین را به تمام ادیان غالب گرداند،بعد از قیام«قائم علیه السّلام».»

با توجّه به روایات دستۀ سوّم و دستور برچیدن آن ها از روی زمین معنای آیۀ مذکور در دستۀ دوم پیرامون یهود و نصارا معنای دیگری خواهد یافت(از قبیل کنایه و استعاره و مجاز)؛یعنی آیات فوق به طور مجازی طولانی بودن مدّت بقای آن ها را می رساند و بازگو می کند،مانند آیه های خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ (2)برای همیشه در بهشت غرق در نعمت می شوند یا در جهنم می سوزند مادامی که آسمان ها و زمین هست(برپاست)؛یعنی آن ها به مدّت طولانی در آتش خواهند سوخت!

بنابراین چنان نخواهد بود که آن ها بتوانند در عصر حکومت«ولایت»به کار

ص:350


1- 1) -توبه33/؛ [1]کافی:433/1.
2- 2) -هود:107-108. [2]

شکنی های زیرزمینی و سایر اعمال ننگین خود ادامه دهند؛چون باید روزی فرا رسد که دین واحد بر جهان حکم فرما شود.

(یهود)دو موعود خود،مسیح و محمّد علیهما السّلام را و(نصارا)هم تنها موعود خود، محمّد صلّی اللّه علیه و اله را نپذیرفتند،لیکن از دست موعود سوّم رهایی نخواهند یافت.

در روایات اسلامی آمده است که جماعتی گرد«دجّال»را می گیرند و با ظهور «مهدی علیه السّلام»و فرود آمدن عیسی علیه السّلام و کشته شدن دجّال،آنان نیز قتل عام می شوند و دامنۀ تاریخ و بشریّت از لوث وجود آنان پاک می گردد.(این هم یک خباثت عجیب و پستی دیگر؛برخی از آنان،حتی در آخر الزمان نیز تسلیم حق نمی شوند، بلکه در زمرۀ هواداران دجّال درمی آیند (1). (2)

جمع بین روایات

از روایت های گوناگون می توان این بحث را بدین گونه جمع بندی و معنا کرد که مسألۀ پیاده کردن حکومت«اللّه»در تمامی نقاط روی زمین مراحل گوناگون خواهد داشت.

1-در ابتدای کار با اقشار مختلف با رأفت اسلامی و نرمش نبوی وارد مذاکره خواهد شد و با شرایط عطوفت و بزرگ منشی رفتار خواهد نمود که گروهی،اگرچه کم،رعایت مصالح خود را خواهند پذیرفت،ولی با گذشت زمان یا در اثر تبلیغات آزاد و آرام رسانه های گروهی متأثّر شده و به اسلام خواهند گروید و یا خباثت و عدم شایستگی وجودی آنان باعث می شود که از مهربانی و گذشت مسؤولین امر و مسلمان ها سوء استفاده کرده و ایجاد مزاحمت نمایند،دراین صورت به مرحلۀ دوّم اقدام خواهد نمود.

2-برای جلوگیری از خونریزی زیاد با ارعاب و ایجاد ترس و وحشت که به وسیلۀ ابرهای خشن و شدید(که طبق روایات در روز تخییر حضرت سلیمان علیه السّلام

ص:351


1- 1) -خورشید مغرب:ص 56.
2- 2) -در بخش 7 به فصل های دین واحد و تسلیم یا مرگ مراجعه شود.

آرام آن را اختیار کرد،ولی صعب و سخت آن برای«قائم علیه السّلام»ذخیره ماند)و با ایجاد رعد و برق و صاعقه و...برای کشاندن آنان زیر لوای اسلام اقدام خواهد نمود و در این مرحله نیز بدون شک گروه دیگری زیر لوای قرآن قرار گرفته و به مسلمان ها خواهند پیوست و اگر در این مرحله هم عدّه ای در مقام عناد و لجاجت ایستادگی کردند،آن وقت است که مرحلۀ سوّم شروع خواهد شد.

3-این مرحله،مرحلۀ غربال کردن،ریشه کن کردن،نابود ساختن و به فنا دادن آنان خواهد بود.آن وقت است که شمشیر شرربار غضب و انتقام خداوندی با دست«ولیّ مطلق»و خلاصۀ تمامی انبیا و اوصیا از آدم تا خاتم و از خاتم الانبیا تا خود خاتم الاوصیا علیهم السّلام کشیده خواهد شد و بر گردن ستمگران و یاغیان و منافقان و زورگویان فرود خواهد آمد و بر پیکر سوء استفاده کنندگان از سیادت و بزرگواری آن«مصلح جهانی»خواهد نشست،پس این سه مرحله را این گونه می شود خلاصه کرد؛به غیر از وسایل ارتباط جمعی آن روز که از پیشرفته ترین آن خواهد بود و یا در اثر جنگ های خانمان سوز و اختلاف های پیش از ظهور که گریبان جوامع و اقوام مختلف را فراگرفته،این وسایل ارتباطات از بین خواهد رفت؛در هردو صورت از سوی امام علیه السّلام مبلّغین فراوان به طور عادلانه،نه آمرانه اقشار مختلف جامعه را به دین اسلام دعوت کرده و فرامی خوانند و به صورت گوناگون اتمام حجّت می نمایند.اگر با این روش زیر بار نرفتند با تشکیلات مخوف رعد و برق و صاعقه و غیره که در فاصلۀ یک ماه راه پیش از امام علیه السّلام در حرکت خواهد بود،رفتار خواهند کرد که شاید با رعب و وحشت متنبّه شده و زیر پرچم اسلام درآیند و اگر باز زیر بار نرفته و اسلام و قوانین آن را نپذیرند،دیگر جز اعدام و نابودی و تطهیر روی زمین از پیکرهای کثیف آن ها راهی وجود نخواهند داشت.امام علیه السّلام با از بین بردن طواغیت و تخریب آثار و نابود ساختن نشانه های آنان،زمین را از وجود مضرّ آن ها پاک می کند.

چنان چه با دقّت به روایت ابو بصیر که در فوق آورده شد.نیز تلویحا استفاده می شود،آن طور که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در اوّل ورود به مدینه با آنان مسالمت کرد و در

ص:352

نهایت در اثر بیعت شکنی ها محدود شدند،همان گونه نیز در حکومت امام مهدی علیه السّلام که با سیرۀ جدّ بزرگوارش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وارد معرکه خواهد شد،برای اتمام حجّت نخست با آن ها رفتار مسالمت آمیز خواهد داشت،ولی آنان با خباثت های ذاتی که دارند،بنای ناسازگاری گذاشته و ایجاد ناامنی و اخلال به نظم جامعه می نمایند.امام نیز برای آخرین بار ناگزیر از دعوت مجدّد آنان به اسلام و در صورت عدم قبولی آنان،ریشه فساد را سوزانیده و خشک خواهد کرد و پس از آن است که روایت ذیل مصداق پیدا خواهد کرد.

1-امام مجتبی علیه السّلام فرمود:«یدین له عرض البلاد و طولها لا یبقی کافر إلاّ آمن به و لا طالح إلاّ صلح؛ (1)عرض و طول شهرها برایش خاضع می شوند،به طوری که هیچ کافری نماند،مگر این که ایمان آورد و نالایقی نماند،جز این که صالح شود.»

2-طبرسی قدّس سرّه در تفسیر«مجمع البیان»آورده است:زراره و غیره از امام صادق علیه السّلام روایت کرده اند که تأویل این آیه وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ هنوز نیامده است.

«و لو قد قام قائمنا بعد سیری من یدر(که)ما یکون من تأویل هذه الایة لیبلغنّ دین محمّد صلّی اللّه علیه و اله ما بلغ اللیل حتّی لا یکون(م)شرک علی ظهر الأرض. (2)اگر بعدا«قائم علیه السّلام»ما قیام نماید،آن هایی که او را درک می کنند،خواهند دید که تأویل این آیه چه خواهد شد، البتّه دین محمّد صلّی اللّه علیه و اله می رسد به همۀ قسمت هایی که شب رسیده است تا مشرکی در پشت زمین نماند.»

3-«لم یبق أهل دین حتّی یظهروا الإسلام و یعترفوا بالإیمان؛ (3)نماند اهل دینی مگر این که اظهار اسلام کنند و اعتراف به ایمان نمایند.»

4-امیر المؤمنین علی علیه السّلام دربارۀ«مهدی علیه السّلام»فرمود:عرض و طول شهرها برایش خاضع می شوند،به طوری که هیچ کافری نماند،مگر این که ایمان آورد و ناشایستی

ص:353


1- 1) -احتجاج طبرسی:ص 291؛ [1]قادتنا:321/7 ب 39 ح 12. [2]
2- 2) -انفال39/؛مجمع البیان:543/4 و با تفاوت کمی تفسیر عیاشی:54/2؛ [3]روضة الکافی 201؛المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة:ص 138. [4]
3- 3) -کشف الغمّة:25/3. [5]

نماند،جز این که صالح شود.» (1)

مطلبی که ناگزیر باید به آن اشاره شود،این است که ممکن است رشد و کمال دولت ها و ملّت های اسلامی تا آن روز به صورتی درآید که اکثریت مردم در اثر ترّقیات فکری و کمال والای خود،امام علیه السّلام را با آغوش باز بپذیرند و یا در اثر خونریزی های وحشت زا به تنگ آمده و هر روز چندین بار آرزوی مرگ خواهند کرد و با صدای یک منجی و یک مصلح پاسخ مثبت داده و به ندای او لبیک گویند.و اللّه العالم.

58*شیعیان در عصر ولایت

در طول تاریخ اسلام«شیعه»به طور دایم زیر شکنجه و ضربات ستمکارانۀ دولت های گوناگون و خلفای جور قرار گرفته و همیشه با اعدام و نابودی و غارت و بی احترامی عمر خود را سپری کرده و متحمل همه گونه آزار و اذیت شده اند.اما در«دولت کریمه»حال و وضع آن ها دگرگون و مورد تغییرات اساسی قرار خواهد گرفت.

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:در دولت«قائم علیه السّلام»شیعیان ما،بزرگان و زمامداران زمین خواهند بود و به هریک از آنان قدرت چهل مرد داده خواهد شد. (2)

2-امام باقر علیه السّلام فرمود:وقتی که امر ما واقع شود و«مهدی علیه السّلام»خروج نماید،هر یک از شیعیان از شیر شجاع تر و از نیزه برّنده تر خواهد شد،به طوری که دشمنان را با پا بر زمین افکنده و با دست آن ها را خواهند کشت. (3)

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند ترس را از قلوب شیعیان ما زدوده و در قلوب دشمنان ما جای خواهد داد.هریک از آنان از نیزه برّنده تر و از شیر جسورتر خواهد گردید،چنان که دشمنش را با نیزه اش بر زمین افکنده و با شمشیرش او را خواهد زد

ص:354


1- 1) -اثیاة الهداة:49/7؛دادگستر جهان:ص 313. [1]
2- 2) -بحار الأنوار:372/52 ب 27 ح 164.
3- 3) -همان مدرک:372/52 ب 27 ح 164.

و در زیر پاهایش لگدمال خواهد نمود. (1)

4-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:گویی هم اکنون به شیعیانمان در مسجد کوفه می نگرم که چادرها را برافراشته و به مردم قرآن می آموزند. (2)

5-امام باقر علیه السّلام فرمود:اگر چنین امری(ظهور)واقع شود،هر مردی از شما قدرت چهل مرد خواهد گرفت و دل هایتان مانند پاره های آهن خواهد شد،به گونه ای که اگر به کوه ها زنید،آن ها را خواهید شکافت.شما در آن زمان حکمرانان زمین و خزانه داران آن خواهید شد. (3)

6-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرکه«قائم علیه السّلام»از اهل بیت مرا دریافت،اگر بیماری داشت بهبود یابد و اگر ضعیف بود،قوی شود. (4)

7-هم چنین فرمود:وقتی که«قائم علیه السّلام»ظهور نماید،دست خود را بر سر بندگان خدا می نهد و به آن وسیله عقل آنان را کامل گرداند. (5)

البتّه در رابطه با این فصل،روایات فراوان آمده است که هریک در فصل خودش ذکر گردیده است.

59*کاش به بچّگی برمی گشتیم

1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«یتمنّی فی زمنه الصغیر أن یکون کبیرا و الکبیر أن یکون صغیرا؛ (6)در زمان او کوچک آرزوی بزرگسالی و بزرگ سال در آرزوی کوچکی است.

(کوچک ها آرزو می کنند کاش در سن بزرگی بودم و حلاوت و شیرینی نعمت ها را در عهد او می چشیدم و بزرگ ها آرزوی کوچکی می کنند که لذّت ها و نعمت های فراوان عهد او را بیشتر درک می نمودم.»

2-فرمود:«یمکث المهدی فیهم تسعا و ثلاثین سنة یقول الصغیر:یا لیتنی کبرت!یقول

ص:355


1- 1) -بحار الأنوار:372/52 ب 27 ح 164.
2- 2) -غیبت نعمانی:باب 21 ح 3. [1]
3- 3) -بحار الأنوار:335/52 ب 27 ح 69 از الخرائج.
4- 4) -همان مدرک:335/52 ب 27 ح 68 از الخرایج.
5- 5) -کمال الدّین:675/2 باب 58 ح 30 از الخرائج و الجرائح.
6- 6) -الملاحم و الفتن:ص 57؛ [2]الحاوی للفتاوی:154/2؛یوم الخلاص:ص 308.

الکبیر:یا لیتنی کنت صغیرا؛ (1)«مهدی علیه السّلام»در میان آن ها 38 سال می ماند.کوچک می گوید:کاش بزرگ بودم و بزرگ می گوید:کاش کوچک می شدم.»

60*نبیره ها و ندیده های هزاری

1-«و عاش الرجل فی زمانه ألف سنة یولد له فی کلّ سنة غلام لا یولد له جاریة؛ (2)و مرد در ایّام ملک آن حضرت هزار سال عمر کند و در هر سال یک پسر برای او متولد می شود و دختری به وجود نمی آید(هزار پسر غیر از دختر).»

2-امام صادق علیه السّلام به مفضّل فرمود:هرگاه«قائم علیه السّلام»قیام کند،زمین به نور پروردگار خود نورافشان می شود و مردم مستغنی از نور خورشید می شوند و مرد در ایّام فرمانروایی آن حضرت،هزار سال عمر می کند و در هر سال یک پسر برای او متولد می شود و دختر به وجود نمی آید.(هزار پسر غیر از دختر).» (3)

61*شیطان

مسألۀ ابلیس یا شیطان از مسایل سخت و مشکلی است که حلّ آن به این سادگی میسّر نیست؛زیرا دربارۀ او سخن فراوان است که او کیست و چیست و چرا به این صورت درآمد و چرا با آن معلومات شگرف با آدمیان درافتاد و چرا خدای متعال در برابر درخواست او (4)به او مهلت داد و بر بنی آدم مسلّط کرد(اگر تسلّطی در کار باشد)و می دانست که اگر به درخواست او پاسخ مثبت دهد تا پایان عمرش چه غوغاهایی به پا خواهد کرد و از شش جهت با نیروی قوی اولاد فراوانش به آدمیان

ص:356


1- 1) -همان مدرک:ص 57 [1] جز اولش؛الحاوی للفتاوی:154/2؛یوم الخلاص:ص 308.
2- 2) -دلائل الإمامة:241 و 260؛ [2]ارشاد مفید ره:باب 40 فصل 3؛المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة:324. [3]
3- 3) -امام صادق علیه السّلام«و یعمر الرجل فی ملکه حتی یولد له ألف ذکر لا تولد فیهم انثی»معجم أحادیث الإمام المهدی:379/5 ح 1816؛ [4]إلزام النّاصب:87/1؛ [5]بحار الأنوار:337/52 ب 27 ح 77؛ [6]ارشاد مفید:356/2 ب 40 ف 3 ح 2؛ [7]منتخب الأنوار المضیئه:ص 333 ف 12.
4- 4) -«پروردگارا(اکنون که مرا از درگاه خود راندی در برابر عبادت های گذشته ام)مرا تا روز قیامت مهلت بده(خداوند نیز خواسته او را اجابت کرد و پذیرفت)فرمود:تو تا«یوم وقت معلوم»از مهلت یافتگانی.

حمله برده و شب و روز وقت و بی وقت با آن ها خواهد جنگید و اولاد آدم را به «جهاد اکبر»گرفتار خواهد ساخت و اگر آدمیان در این جنگ و جهاد پیروز نشوند،در آتش دوزخ خواهند سوخت و آتش گیره و هیزم دوزخ و دوزخیان خواهند شد؟! و ده ها چراها و سؤالات دیگر که درک مفاهیم آن و جواب دادن به آن ها بیرون از عهدۀ این کتاب است،اما با چند پاسخ اجمالی عبور می کنیم.

1-می دانیم که خدای متعال عادل است و دادگستر حق،هیچ موجودی را ضایع و پایمال نمی کند و این را هم می دانیم که شیطان پیش از خلقت حضرت آدم علیه السّلام هزاران سال با عبودیت و بندگی خدا گذرانده بود(با تعبیر ساده از خدا طلب داشت)پس عدالتش ایجاب می کرد پاداش عبادت ها و زحمات او را پرداخت نماید،حتی خود شیطان نیز خدا را زیر سؤال برد که تو حاکم و عادلی،پس آن همه عبادت های من چه می شود؟!بدین جهت خدای-عزّ و جلّ-به او فرمود:در آخرت نصیبی نداری،اما در دنیا هرچه بخواهی اجابت می کنم!او هم طول عمر تا قیامت را درخواست کرد و خداوند با خواستۀ او موافقت کرد.برای تأیید سخن فوق به حدیث ذیل توجّه فرمایید.

1-حسن بن عطیه گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود:«ان ابلیس عبد اللّه فی السماء الرابعه فی رکعتین ستّة آلاف سنة و کان انظار اللّه ایّاه إلی یوم الوقت المعلوم بما سبق من تلک العبادة؛ (1)ابلیس در آسمان چهارم مدّت دو رکعت نمازش شش هزار سال (2)طول کشید و مهلت دادن خدا او را تا روز وقت معلوم به خاطر آن عبادت ها بود.

2-نقش شیطان در اغوا و اضلال بنی آدم مانند نقش انبیا و اوصیا علیهم السّلام است.

آن ها بدون اکراه و اجبار به سوی خدا دعوت می کنند،شیطان نیز بدون اکراه

ص:357


1- 1) -نور الثّقلین:14/3 ح 47. [1]
2- 2) -در بعض روایات از امیر المؤمنین علیه السّلام هفت هزار سال و در بعضی از امام باقر علیه السّلام چهار هزار سال آمده است،البتّه چون شیطان از آتش آفریده شده است،خسته نمی شوند و عمر طولانی دارند و می توانند به هر شکلی درآیند،حتی به صورت سگ و خوک،ولی ما انسان ها چون از خاک و عناصر مختلف به وجود آمده ایم،زود خسته و فرسوده می شویم و عمر ما نسبت به آن ها خیلی کوتاه است و دلایل دیگر که محل بحثش نیست.

و اجبار،فقط نقش دعوت و فراخوانی به سوی معاصی را دارد؛زیرا خدای متعال به او می فرماید:«تو بر بندگانم تسلّط نخواهی یافت،مگر گمراهانی که از تو پیروی کند.» (1)

هم چنین می فرماید:«او بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می کنند،تسلّطی ندارد تسلّط او تنها بر کسانی است که او را به سرپرستی خود برگزیده اند و آن ها که نسبت او شرک می ورزند.» (2)

سپس شیطان به خدا می گوید:«گفت پروردگارا!چون مرا گمراه ساختی من (نعمت های مادّی را)در زمین در نظر آن ها زینت می دهم و همگی را گمراه خواهم ساخت،مگر بندگان مخلصت را.» (3)

و هم چنین در روز قیامت به آن هایی که مسؤولیّت گناهان را به گردن شیطان می اندازند می گوید:«و شیطان هنگامی کار تمام شود،می گوید:خداوند به شما وعدۀ حق داد و من به شما وعدۀ(باطل)دادم و تخلّف کردم.من بر شما تسلّطی نداشتم،جز این که دعوتتان کردم و شما(با این که دروغ مرا می شناختید)دعوت مرا پذیرفتید.بنابراین مرا سرزنش نکنید،خود را سرزنش کنید،نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من،من نسبت به شرک شما دربارۀ خود که از قبل داشتید (اطاعت مرا هم ردیف اطاعت خدا قرار دادید)بیزار و کافرم!مسلّما کافران عذاب دردناکی دارند.» (4)

پس خداوند برای شیطان قدرت تسلّط بر بندگانش را نداده است و خود شیطان

ص:358


1- 1) - إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ سوره حجر:42. [1]
2- 2) - إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ* إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ نحل آیات:99-98. [2]
3- 3) - قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ* إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ حجر:39-40. [3]
4- 4) - وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ ابراهیم:22. [4]

نیز اعتراف می کند که نمی تواند بر بندگان خدا مسلّط شود و فقط دعوت می کند و مردم با صدای صوت او،پشت سرش سرازیر می شوند وگرنه چه کسی می تواند ادّعا کند که شیطان به زور مرا منحرف کرد.

3-در دنیای مادّی برای شناساندن آفریده ها و تعیین ارزش ها و نتیجۀ آزمون ها موارد ضد و نقیض قرار داده شده است،نور با ظلمت،آتش با آب،تر با خشک، قوی با ضعیف،فقیر با غنی،زیبا با زشت،نرم با سخت،بد با خوب،فاسد با صالح،عبودیّت با تمرّد و راه شیطانی با راه رحمانی شناخته می شود.

پس برای شناختن بندگان خدا شیطانی لازم بود که در آزمون های سخت و آسان شناخته شوند که چه کسی با صدای شیطان پشت به سفیران خدا می کنند.

62*یوم وقت معلوم

منظور از«یوم الوقت المعلوم»چه روزی است؟مفسّران احتمالات گوناگون داده اند.

1-برخی گفته اند که منظور پایان این جهان و برچیده شدن دوران تکلیف است، چرا که بعد از آن طبق ظاهر آیات قرآن همۀ جهانیان از بین می روند و تنها ذات پاک خداوند باقی می ماند،بنابراین تنها به مقداری از درخواست ابلیس موافقت شده است.

2-بعضی دیگر احتمال داده اند که منظور از«وقت معلوم»زمان معیّنی است که تنها خدا می داند و جز او هیچ کس از آن آگاه نیست،چرا که اگر آن وقت را آشکار می ساخت،ابلیس تشویق به گناه و سرکشی بیشتر شده بود.

3-برخی نیز احتمال داده اند،منظور روز قیامت است،چرا که او می خواست تا آن روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار شود و با نظر او موافقت گردید،به خصوص این که در آیه 50 سوره واقعه لَمَجْمُوعُونَ إِلی مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ تعبیر به میقات یوم معلوم و آیه 38 سوره حجر «قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ* إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» گردیده است،ولی این احتمال بسیار بعید است،چرا که اگر چنین می بود،باید

ص:359

خداوند به طور کامل با درخواست او موافقت کرده باشد،درحالی که ظاهر آیات فوق این است که با درخواست او کاملا موافقت نشده و تنها تا«یوم وقت معلوم» موافقت شده است.

در حدیثی طولانی از امام صادق علیه السّلام دربارۀ قول خداوند-عزّ و جلّ-برای ابلیس سؤال شده است:«فإنّک من المنظرین إلی یوم الوقت المعلوم»قال علیه السّلام و یوم الوقت المعلوم یوم ینفخ فی الصور نفخة واحدة فیموت ابلیس ما بین نفخة الأولی و الثانیة؛ (1)فرمود:یوم وقت معلوم روز دمیدن اوّل در«صور»است.پس ابلیس میان دو نفخه می میرد.»

البتّه این هم به منزلۀ موافقت با کلّ درخواست اوست؛زیرا میان دو نفخه برای آدمیان چه نفعی دارد و بود و نبود شیطان چه اثری می بخشد!

4-احتمال دیگر نیز از تعدادی روایات استفاده می شود و آن زمان ظهور«قائم» آل محمّد علیهم السّلام است و با دست آن حضرت یا به دست رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله یا مسیح به هلاکت خواهد رسید.

1-وهب بن جمیع مولی اسحاق بن عمار گوید از امام صادق علیه السّلام دربارۀ معنی آیه سؤال کردم؟فرمود:«یا وهب أتحسب أنه یوم یبعث اللّه فیه الناس انّ اللّه أنظره إلی یوم یبعث فیه قائمنا فإذا بعث اللّه قائمنا کان فی مسجد الکوفة و جاء ابلیس حتی یجثوا بین یدیه (2)علی رکبتیه فیقول:یا ویله من هذا الیوم فیأخذ ناصیته فیضرب عنقه فذالک الیوم الوقت المعلوم؛ (3)ای وهب!آیا گمان می کنی«یوم وقت معلوم»روزی است که خداوند مردم را برانگیخته می کند(نه بلکه)روز برانگیخته شدن«قائم علیه السّلام»ماست،پس زمانی که«قائم علیه السّلام»ما برانگیخته شد،در مسجد کوفه می باشد که ابلیس می آید و در جلوی او زانو می زند و می گوید:ای وای از امروز!پس از پیشانی او گرفته می شود و گردنش را

ص:360


1- 1) -تفسیر نور الثّقلین 13/3 ح 45 چاپ اسماعیلیان [1]قم.
2- 2) -جثا:جلس علی رکبتیه به دو زانو نشست.
3- 3) -نور الثقلین:14/3 ح 46؛ [2]معجم احادیث الإمام:198/5 ح 1621 و ص 1812/375؛ [3]تفسیر عیاشی:/2 242؛ [4]دلائل الإمامة:ص 240؛ [5]المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة:ص 196.. [6]

می زند این یوم وقت معلوم است.»

2-حسین بن خالد گوید که علیّ بن موسی الرضا علیه السّلام فرمود:«لا دین لمن لا ورع له لا ایمان لمن لا تقیّة له و انّ اکرمکم عند اللّه أتقاکم فقیل له یابن رسول اللّه إلی متی؟!قال إلی یوم الوقت المعلوم و هو یوم خروج قائمنا فقیل له من القائم منکم؟!قال الرابع من ولدی ابن سیّدة الإماء یطهّر اللّه به الأرض من کلّ جور؛ (1)هرکه ورع ندارد،دین ندارد و ایمان و تقیّه ندارد.به درستی که گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما است!

پرسیدند:ای فرزند رسول خدا!تا چه وقت؟

فرمود:تا یوم وقت معلوم،آن روز خروج«قائم علیه السّلام»ماست.

پرسیدند:«قائم علیه السّلام»از شما کیست؟!

فرمود:چهارمی از اولاد من،فرزند سیّدۀ کنیزان،خداوند به وسیلۀ او زمین را از تمامی ستم(ظلم)پاک می کند.»

3-در روایت یعقوب بن منقوش(منفوس)در بخش 1 فصل«این امام شماست» گذشت که امام عسکری علیه السّلام به فرزندش فرمود:«یا بنیّ أدخل إلی الوقت المعلوم فدخل البیت و أنا أنظر إلیه؛ (2)فرزندم داخل شو تا یوم وقت معلوم!پس داخل شد درحالی که من او را می نگریستم.»

حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود:«فإذا کان یوم الوقت المعلوم ظهر إبلیس لعنه اللّه فی جمیع أشیاعه منذ خلق اللّه آدم إلی یوم الوقت المعلوم و هی آخر کرّة یکرّها أمیر المؤمنین علیه السّلام فقلت:و إنّها لکرات؟قال:نعم إنّها لکرّات و کرّات؛ (3)یوم وقت معلوم که شود،ابلیس(با تمام قوی)و هرچه نیرو دارد از آدم تا آن روز ظاهر می گردد.پس امیر المؤمنین علیه السّلام نیز با اصحاب خود بر شیطان و لشکرش حمله کنند و آن آخرین برگشتی است که آن حضرت انجام دهد.

ص:361


1- 1) -کشف الغمّة:331/2؛ [1]ینابیع المودّة: [2]164/3 ب 94 از غایة المرام. [3]
2- 2) -کمال الدّین:110/2؛ [4]ینابیع المودّة:124/3 ب 82؛ [5]بحار الأنوار:25/52؛ [6]کشف الغمّة:317/3؛ [7]إعلام الوری:ص 413؛ [8]آخرین امّید:ص 42 از آن منتخب الأثر:ص 356 [9] با تفصیل؛الزام النّاصب:ص 104؛ [10]یوم الخلاص:ص 78.
3- 3) -بحار الأنوار:42/53 ب 29 ح 12 [11]معجم احادیث الإمام المهدی:93/4 ح 1161. [12]

پرسیدم:آیا چندین کرّت و برگشت خواهد داشت؟!

فرمود:بلی،چندین و چند بار.» (1)

در این احادیث«یوم وقت معلوم»به هنگام ظهور تفسیر شده است،پس هلاکت شیطان در بعد از ظهور خواهد بود،بدین جهت او دارودسته اش را به طور کامل بسیج می نماید تا هرچه در توان دارد،نگذارد زمینۀ ظهور فراهم آید که به پایان عمر شیطان منتهی شود.

در این مورد یکی از کارهایی که شیطان دربارۀ امام علیه السّلام انجام می دهد،افکار مردم را از شناختن صفات برجسته و والای آن حضرت،مانند عفو،بخش،مهربانی، محبت و رحمة للعالمین بودن مشغول می سازد و به سوی نسبت دادن آن حضرت به صفات ناروای خونریزی و خشونت و دیکتاتوری و...منحرف می سازد،تا مردم برای ظهورش زیاد دلخوشی نکنند و خوش حال نباشند و زمینۀ ظهور فراهم نشود.

چنانچه امام علیه السّلام در یکی از نامه های خود فرمودند:اگر شیعیان در وفاداری به تعهدی که به ما دارند هم دل بودند،تأخیری در سعادت دیدارمان برایشان صورت نمی گرفت. (2)

63*اعدام شیطان با دست امام علیه السّلام

کشته شدن شیطان به دست امام علیه السّلام و هلاکت او با ضربۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله که در بعضی از روایات متفاوت آمده است با همدیگر منافات ندارد؛چون ضربتی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرود می آورد،او را از کار می اندازد،سپس او را دستگیر کرده و در مسجد کوفه به امام علیه السّلام تحویل می دهد و او در برابر امام زانو می زند و عجز و ناله می کند،ولی اثر ندارد و به وسیلۀ شمشیر امام علیه السّلام گردن زده می شود.پس با ضربت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از توان می افتد(در واقع اگر ضربت امام هم نباشد،به هلاکت می رسد)ولی

ص:362


1- 1) -فقلت:و إنّها لکرّات قال:نعم إنّها لکرّات و کرّات ما من امام فی قرن الاّ و یکرّ معه البرّ و الفاجر فی دهره حتّی یدیل اللّه المؤمن(من)الکافر.بحار الأنوار: [1]42/53 ب 25 ح 12 از اختصاص.
2- 2) -احتجاج طبرسی:602/2 چاپ اوّل انتشارات اسوه؛یوم وقت معلوم:ص 85 بنقل از آن.

ضربت نهایی را امام می زند و به عمر ننگین بارش پایان داده می شود و با هلاکت او تمام فرزندانش نیز نابود می گردند.

از جمع بندی مجموع روایات چنین استفاده می شود که چون خداوند در آیات قرآن همانند أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ وعدۀ قطعی داده است که روزی بندگان صالح خدا وارثین زمین خواهند بود و روزی فرامی رسد که دین کامل خدا با تمام جوانب آن با دست مصلح جهانی در سراسر گیتی پیاده می شود و در آن زمان هیچ گونه نافرمانی انجام نمی گیرد و تحقّق یافتن این برنامه،مستلزم آن است که ابلیس و اصحابش از روی زمین،نابود و ریشۀ فساد سوزانده می شود؛زیرا او و لشکرش از فساد و گمراهی دست برنخواهند داشت و از بنی آدم انتقام جویی خواهند کرد.

به این جهت شیطان و اولادش در عصر«قائم علیه السّلام»وجود نخواهد داشت وگرنه وعدۀ الهی محقّق نخواهد شد و در برابر«عبادی الصالحون»عباد طالح وجود خواهد داشت.پس در آن زمان برچیده شدن نژاد شیطان از روی زمین ضرورت خواهد داشت،هم چنان که روایات مکرر،کشته شدن و از بین رفتن آن نسل را بازگو کرده است.

بلی!مطلبی که ذهن انسان را مشغول می سازد و قابل بحث است،این است که تا«دار التکلیف»وجود دارد و تکالیف عباد برچیده نشده،باید شیطان وجود داشته باشد،تا صالح از طالح متمایز شود و هم چنین بنا به عقیدۀ شیعه در زمان رجعت امامان مسألۀ شیطان چگونه خواهد شد؟!اگر بعد از ظهور کشته شود،پس مردم آن زمان شیطانی و یا امتحانی نخواهند داشت؟!و اساسا با نبود شیطان و ابزار آزمایش و بودن انسان مانند فرشتگان کلمۀ حکومت به چه معنایی تفسیر خواهد شد پس در این صورت باید«یوم وقت معلوم»را به پایان جهان و بقای شیطان را تا نفخۀ صور اوّل بپذیریم.

البتّه این ایراد و اشکال ها در صورتی وارد و صحیح است که به سوی کمال رفتن انسان ها مانند امروز باشد،ولی در فصول این کتاب متوجّه شدیم که

ص:363

خداوند در آن روز؛

1-نفس امّاره و جنود او(شرک،کبر،حسد،سخن چینی،مردم آزاری و ده ها تن دیگر از افراد لشکرش)از بین نمی روند و تا روز نفخۀ صور رفیق راه انسان ها هستند؛ زیرا شیطان بیش از یک صوت زننده ای از بیرون نیست!،اما این ها محرّک درونی برای عصیان هستند.

2-دست قدرتش را بر سر بندگان کشیده و آنان را به کمال خواهد رسانید.

3-25 حرف به علاوه 2 حرف«علم»وسیلۀ حجّت خدا در جامعۀ آن روز تفسیر و پیاده خواهد شد،بنابراین جهالتی نمی ماند تا شیطان از نادانی آن ها استفاده نماید.

پس انسان های آن زمان مانند انبیا و اولیا با وجود شهوات و نفس امّاره و زمینۀ نافرمانی منیّت های شیطانی به مقام عصمت رسیده و با درجات بالاتر از فرشتگان زندگی خواهند کرد.کوتاه سخن این که ابزار و وسیلۀ گناه و معصیت وجود دارد،اما به دنبال آن نخواهند رفت.

اکنون به یاد خاطره ای افتادم که ذکر آن خالی از لطف نیست؛علاّمۀ بزرگوار حضرت آیت اللّه العظمی آقای سیّد محمّد حجّت کوه کمری قدّس سرّه که از بزرگان فقها و مراجع تقلید در زمان ما بود،روزی در جلسۀ درس از مقدّس اردبیلی قدّس سرّه و ملکات قدسی او تمجید می کرد و این که پیرامون گناه و معصیت و مکروه نگشت،حتی به عمل مباح هم اعتنا نکرد و فقط اعمالش واجب و مستحب بود.یکی از شاگردان اعتراض کرد که چگونه ممکن است یک فرد عادّی تا این حد به مقام قدسی نایل آید؟!

فرمود:شما وقتی که به دستشویی می روید،آیا به مغزتان خطور می کند که یک انگشت از مدفوع خود را بخورید؟!

ایشان با کمال تنفر و بیزاری گفت:نه،مگر هم چون چیزی ممکن است؟!

فرمود:مقدّس اردبیلی در(تهذیب نفس و مقامات قدسی خود را به جایی رسانیده بود که)معاصی و گناهان و حتی مکروهات و مباح را به آن

ص:364

صورت می دید. (1)

در حدیثی عبد الکریم بن عمرو خثعمی گوید که شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود:

یوم وقت معلوم که فرارسد،ابلیس(با تمام قوی)و هرچه نیرو دارد از آدم تا آن روز ظاهر می گردد.پس امیر المؤمنین علیه السّلام نیز با اصحاب خود بر شیطان و لشکرش حمله کنند و آن آخرین برگشتی است که آن حضرت انجام می دهد.

پرسیدم:آیا چندین کرّت و برگشت خواهد داشت؟!

فرمود:بلی!چندین و چندبار (2)در هیچ قرنی امامی نیست،مگر این که نیکان و بدان با او می باشند و می جنگند تا خداوند مؤمن را از(شرّ)کافر رها سازد،محل جنگشان(شیطان و امیر علیه السّلام)در«روحا»باشد که زمینی از اراضی فرات نزدیک کوفه است.ایشان طوری می جنگند که مانند آن از زمانی که جهانیان آفریده شده، جنگیده نشده است.گویا می بینم لشکر امیر المؤمنین علیه السّلام صد قدم عقب نشینی کرده اند،به طوری که پای بعضی از آن ها به فرات می رسد،ناگاه جبروت حق با ابرها و ملائکه به همراهی پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرود می آیند و در دست رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله اسلحه ای باشد از نور،چون ابلیس آن حضرت را می بیند،پشت کرده به عقب برمی گردد.

لشکرش به او گویند:کجا می روی،ما پیروز شده ایم!گوید:من آن چه را که می بینم، شما نمی بینید.من از پروردگار عالمیان می ترسم.

پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به او می رسد و ضربه ای به او فرود آورد که هلاکت(شکست)او و اصحابش با آن خواهد بود. (3)

پس از آن خداوند پرستش می شود و شریکی به او قرار داده نمی شود و امیر المؤمنین علیه السّلام چهل و چهار هزار سال سلطنت می نماید،به طوری که از پشت شیعیان هزار نفر از پسران خود را می بیند و در این حال است که(و عند ذلک تظهر

ص:365


1- 1) -بنابه نقل یکی از شاگردان آن بزرگوار.
2- 2) -فقلت:و إنّها لکرّات قال:نعم إنّها لکرّات و کرّات ما من امام فی قرن الاّ و یکرّ معه البرّ و الفاجر فی دهره حتّی یدیل اللّه المؤمن(من)الکافر.بحار الأنوار: [1]42/53 ب 25 ح 12 از اختصاص.
3- 3) -البتّه این منافات ندارد با روایتی که او را اسیر کرده و پیش قائم علیه السّلام آورند و در آن جا گردنش را بزنند.

الجنّتان المدهامّتان عند مسجد الکوفة) (1)دو باغ پر درخت و پر از میوه نزد مسجد کوفه ظاهر می شود. (2)

64*توصیف خداوند از مؤمنان عصر ظهور

علاّمۀ مجلسی قدّس سرّه در بحار الانوار فرمود:سیّد بن طاوس قدّس سرّه در کتاب «سعد السّعود»گوید:من در«صحف»ادریس نبی علیه السّلام یافتم در سؤال و جواب ابلیس با خدا که گفت:مرا تا روز رستاخیز مهلت بده.

فرمود:تو مهلت داده می شوی تا یوم وقت معلوم و آن روزی است که من(از مشیّت خود)گذرانده و حتمی نموده ام که در آن روز زمین را از کفر و شرک و معصیت ها پاک نمایم.

ص:366


1- 1) -معجم أحادیث امام المهدی:93/4 ح 1161؛ [1]بحار الأنوار:42/53 ب 29 ح 12 [2] به نقل از اختصاص
2- 2) -الإختصاص:سعد عن ابن أبی الخطاب عن موسی بن سعدان عن عبد اللّه بن القاسم الحضرمی عن عبد الکریم بن عمرو الخثعمی قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إن إبلیس قال: فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (الحجر:38-37) [3]فأبی اللّه ذلک علیه قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ* إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فإذا کان یوم الوقت المعلوم ظهر إبلیس لعنه اللّه فی جمیع أشیاعه منذ خلق اللّه آدم إلی یوم الوقت المعلوم و هی آخر کرة یکرها أمیر المؤمنین علیه السّلام فقلت:و إنها لکرات؟قال:نعم إنها لکرات و کرات ما من إمام فی قرن إلا و یکر معه البر و الفاجر فی دهره حتی یدیل اللّه المؤمن[من]الکافر.فإذا کان یوم الوقت المعلوم کر أمیر المؤمنین علیه السّلام فی أصحابه و جاء إبلیس فی أصحابه و یکون میقاتهم فی أرض من أراضی الفرات یقال له: الروحا قریب من کوفتکم فیقتتلون قتالا لم یقتتل مثله منذ خلق اللّه عزّ و جلّ العالمین فکأنی أنظر إلی أصحاب علی أمیر المؤمنین علیه السّلام قد رجعوا إلی خلفهم القهقری مائة قدم و کأنی أنظر إلیهم و قد وقعت بعض أرجلهم فی الفرات.فعند ذلک یهبط الجبار عزّ و جلّ فی ظلل من الغمام و الملائکة و قضی الأمر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أمامه بیده حربة من نور فإذا نظر إلیه إبلیس رجع القهقری ناکصا علی عقبیه فیقولون له أصحابه:أین ترید و قد ظفرت؟فیقول:إنی أری ما لا ترون إنی أخاف اللّه رب العالمین فیلحقه النبی صلّی اللّه علیه و اله فیطعنه طعنة بین کتفیه فیکون هلاکه و هلاک جمیع أشیاعه فعند ذلک یعبد اللّه عزّ و جلّ و لا یشرک به شیئا و یملک أمیر المؤمنین علیه السّلام أربعا و أربعین ألف سنة حتی یلد الرجل من شیعة علی علیه السّلام ألف ولد من صلبه ذکرا و عند ذلک تظهر الجنتان المدهامتان عند مسجد الکوفة و ما حوله له بما شاء اللّه. بیان:هبوط الجبار تعالی کنایة عن نزول آیات عذابه و قد ورد الروایة عن الرضا علیه السّلام أنّها هکذا نزلت إِلاّ أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ و علی هذا یمکن أن یکون الواو فی قوله وَ الْمَلائِکَةُ هنا زائدا من النساخ. بحار الأنوار:42/53 ب 29 ح 12 [4]معجم احادیث الإمام المهدی:93/4 ح 1161. [5]

برای آن وقت بندگانی را انتخاب کرده ام که دل های آن ها را به ایمان امتحان نموده ام و آن ها را به ورع،اخلاص،یقین،تقوا،خشوع،راستی،بردباری،شکیبایی، سنگینی،پرهیزکاری،بی اعتنایی به دنیا و رغبت کردن به آن چه که نزد من است، مخصوص می گردانم.

آن ها را دعوت کنندگان خورشید و ماه قرار می دهم و آن ها را در زمین جانشین می نمایم و آن ها را به دینی که خودم بر ایشان راضی شده ام،امکان می دهم.سپس به من عبادت می کنند و چیزی را برای من شریک قرار نمی دهند.

نماز را در وقتش به جا می آورند و زکات را به موقع پرداخت می نمایند و امر به خوبی ها و نهی از بدی ها می کنند و در آن زمان امانت را به زمین فرو می ریزم.پس هیچ شیئی به شیئی ضرر نمی رساند و چیزی از چیزی نمی ترسد و درندگان و چارپایان بین مردم می باشند؛پس بعضی بعض دیگر را اذیّت نمی کنند و خشونت را از درنده و غیرها برمی کنم و اثر سمّ همۀ گزندگان را می برم و برکات را از آسمان و زمین نازل می کنم و زمین زیبایی های خود را بیرون می آورد و میوه و پاکی هایش را خارج می کند و محبت و مهربانی را در میان آن ها می اندازم؛پس مواسات می کنند و مساوی تقسیم می کنند،پس فقیر غنی می شود و به همدیگر برتری نمی کنند و کبیر به صغیر رحم و صغیر به کبیر احترام می گذارد و با حق مؤمن می شوند و با آن عدالت می ورزند و حکم می نمایند.آن ها اولیای من هستند.برای آن ها پیامبر برگزیده و امین اختیار کرده ام.پس برای آن ها پیغمبر و رسول قرار دادم و آن ها را دوستان و یاوران او قرار دادم.آن ها امّتی هستند که برای پیغمبر برگزیده ام.

(ای ابلیس)آن روز تو و سواره و پیاده ات و لشکریانت را نابود می سازم.پس برو که تا«یوم وقت معلوم»مهلت داده شدی. (1)

ص:367


1- 1) -قال العلاّمة المجلسی رضی اللّه عنه أقول ذکر السید ابن طاوس قدس اللّه روحه فی کتاب سعد السعود أنی وجدت فی صحف إدریس النبی علیه السّلام عند ذکر سؤال إبلیس و جواب اللّه له قال رب فأنظرنی إلی یوم یبعثون قال:لا و لکنک من المنظرین إلی یوم الوقت المعلوم فانه یوم قضیت و حتمت أن اطهر الارض ذلک الیوم من الکفر و الشرک و المعاصی.و انتخبت لذلک الوقت عبادا لی امتحنت قلوبهم للایمان و حشوتها بالورع و الاخلاص و الیقین و التقوی و الخشوع و الصدق و الحلم و الصبر و الوقار و التقی

علاّمۀ مجلسی قدّس سرّه فرمود:این صفات و از بین رفتن شیطان و لشکریانش هنوز مصداق پیدا نکرده است و در زمان«قائم علیه السّلام»واقع خواهد شد.

ص:368

بخش سیزدهم:

اشاره

شهادت

ص:369

ص:370

شهادت و حوادث بعد از آن

1*مدّت خلافت بعد از ظهور

اشاره

یکی از مسایل مبهم در روایات و احادیث،مدّت واقعی دوران امامت و حکومت«قائم علیه السّلام»بعد از ظهور می باشد و تاکنون مدّت آن به طور قطع و یقین به دست نیامده است؛لذا پیش از تحقیق و بررسی دربارۀ آن،نخست تعدادی از روایات وارده را می آوریم و سپس به جمع بندی آن ها می پردازیم.

بدون تاریخ تا قیامت

1-مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السّلام پرسید...پس مدّت فرمانروایی او چه قدر خواهد بود؟!

فرمود:خدای-عزّ و جلّ-فرموده است: «فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ... (1)آن روز که (قیامت و زمان مجازات)فرارسد هیچ کس جز به اجازۀ او سخن نمی نگوید.

گروهی بدبخت و گروهی خوشبختند،اما آن ها که بدبخت شدند در آتشند و برای آنان در آن جا«زفیر و شهیق»(ناله های طولانی دم و بازدم)است و در آتش جاودانه خواهند ماند تا روزی که آسمان ها و زمین برپاست،مگر آن چه پروردگارت بخواهد.پروردگارت هرچه بخواهد،انجام می دهد و اما آن هایی که خوشبخت و سعادتمند شدند،در بهشت جاودانه خواهند ماند تا آسمان ها و زمین برپاست،

ص:371


1- 1) -هود 105-108. [1]

مگر آن چه پروردگارت بخواهد،بخششی قطع نشدنی است،بلکه دایم و ابدی است و ملکی تمام نشدنی است و حکمی پایان ناپذیر است و فرمانروای است که باطل نمی شود،مگر با اختیار و اراده و خواست خدای عزّ و جلّ که(تاریخ)آن را نمی داند مگر خدا.سپس روز قیامت است،به گونه ای که خداوند در کتابش(قرآن کریم)آن را توصیف نموده است. (1)

این روایت دلالت دارد بر این که مدّت سلطنت و فرمانروایی آن حضرت نامحدود است و تا روز قیامت امتداد خواهد یافت و پایان نمی پذیرد،مگر با اختیار خداوند و احتمال دارد منظور روایت این باشد که مملکت حضرت«قائم علیه السّلام»و پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سایر امامان که بعد از او در رجعت،بازگشت خواهند کرد،با سلسلۀ مراتب تا روز قیامت کشیده خواهد شد.(این احتمال در روایات فراوان آمده است.)

این احتمال نیز وجود دارد که خود آن حضرت نیز رجعت خواهد کرد و آخرین رجعت کننده و آخرین دولت باشد که پایانش به قیامت منتهی می گردد.

309 سال

1-ابی الجارود گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«إنّ القائم علیه السّلام لیملک ثلاثمأة و تسع سنین کما لبث أصحاب الکهف فی کهفهم یملأ الأرض عدلا و قسطا؛کما ملئت ظلما و جورا؛ (2)همانا«قائم علیه السّلام»سی صد و نه سال مالک(زمین)می شود،به تعداد ماندن اصحاب کهف در غارشان و زمین را لبریز از عدل و داد می کند،آن گونه که از ظلم و جور

ص:372


1- 1) -قال المفضل:یا مولای فکم تکون مدة ملکه علیه السّلام؟فقال:قال اللّه عزّ و جلّ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُرِیدُ وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ [1]خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ و المجذوذ المقطوع أی عطاء غیر مقطوع عنهم بل هو دائم أبدا و ملک لا ینفد و حکم لا ینقطع و أمر لا یبطل إلا باختیار اللّه و مشیته و إرادته التی لا یعلمها إلا هو ثم القیامة و ما وصفه اللّه عزّ و جلّ فی کتابه.هود:105-108؛ [2]بیان الأئمّة:326/3؛بحار الأنوار:34/53 ب 29 [3] آخر حدیث 1.
2- 2) -بیان الأئمّة:264/3 از دلائل الإمامة [4]ابن جریر الطّبری.

لبریز شده باشد.»

2-امام باقر علیه السّلام فرمود:«إنّ القائم یملک ثلاثمأة و تسع سنین کما لبث أهل الکهف فی کهفهم؛ (1)همانا«قائم علیه السّلام»سی صد و نه سال مملکت داری می کند،به اندازه ماندن اصحاب کهف در غار.»

3-امیر المؤمنین علیه السّلام در ضمن خطبۀ طولانی«المخزون»فرمود:«فیمکث فیما بین خروجه إلی یوم موته ثلاثمأة سنة و نیّف؛ (2)از روز خروج تا روز مرگش سی صد و مقداری (309)سال می ماند.»

4-جابر بن یزید جعفی گوید که شنیدم امام باقر علیه السّلام فرمود:به خدا قسم!که حتما مردی از ما اهل بیت سی صد سال به اضافۀ نه حکومت می کند.

به آن حضرت عرض کردم:این چه وقت خواهد بود؟!

فرمود:پس از فوت«قائم علیه السّلام».عرض کردم:«قائم علیه السّلام»خود در جهان چه قدر می ماند تا از دنیا برود؟!فرمود:نوزده سال و چند ماه از روز قیامش تا روز شهادتش. (3)

120 سال

-در روایت دیگر فرمود:به اندازه عمر ابراهیم علیه السّلام یک صد و بیست سال. (4)

ص:373


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 181؛غیبت طوسی:ص 283 با اختلاف کمی؛و همچنین در ینابیع المودة:63/3؛ بشارة الإسلام:ص 196 و 253 و [1] 71 با کمی تفاوت؛المهد:ص 220 از اسعاف الرّاغبین:الحاوی للفتاوی: 155/2 معجم احادیث الامام المهدی:218/3 ح 859 [2]بحار الأنوار:390/52 ب 27 ح 212 و 291 ب 26 [3]ح 34 از غیبت طوسی و 298 ب 25 ح 61 از غیبت نعمانی و ج 53:101/ ب 29 ح 122 از اختصاص؛بیان الأئمة:325/3 از غیبت طوسی.
2- 2) -بحار الأنوار:86/53 ح 86 س 11 [4] بنقل از مختصر بصائر الدّرجات.
3- 3) -ترجمۀ غیبت نعمانی:باب 26 ص 394. [5]
4- 4) -علی بن عمر بن علی بن الحسین عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:إن ولی اللّه یعمر عمر إبراهیم الخلیل عشرین و مائة سنة و یظهر فی صورة فتی موفق ابن ثلاثین سنة. غیبت نعمانی:محمّد بن همام مثله و زاد فی آخره حتی ترجع عنه طائفة من الناس یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما.بیان:لعل المراد عمره فی ملکه و سلطنته أو هو مما بدا للّه فیه. غیبت طوسی:ص 274؛غیبت نعمانی:ص 99؛ [6]معجم احادیث الامام المهدی:77/4 ح 1147 [7]بحار الأنوار: 287/52 ب 26 ح 22؛ [8]بیان الأئمّة:328/3؛از الکتاب المنیر.

-در آخر خطبة البیان هشتاد سال (1)بیان فرمود.

-امام باقر علیه السّلام فرمود:«یملک سبعین سنة؛ (2)هفتاد سال مالک زمین می شود.»

-امام مجتبی علیه السّلام چهل سال (3)را بیان فرمود.

-علی علیه السّلام (4)30 سال را بیان فرمود.

-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«مهدی»از فرزندان من صورتش مانند ستارۀ درخشان نورانی است(تا آن جا که)بیست سال حکومت نماید.» (5)

-امام باقر علیه السّلام فرمود:از روز قیام تا روز شهادت نوزده سال (6)سال است.

-حضرت صادق علیه السّلام نیز نوزده سال و چند ماه (7)را بیان فرمودند.

-هم چنین امام صادق علیه السّلام در روایت دیگر فرمود:هفت سال که برابر هفتاد سال باشد به سال های شما (8).

-در اخبار سنّی ها هفت و نه سال (9)و هشت سال نیز آمده است.

ص:374


1- 1) -إلزام النّاصب:از آخر خطبة البیان؛بیان الأئمّة:328/3.
2- 2) -ینابیع المودة:163/3؛ [1]ارشاد:345؛اعلام الوری:ص 432؛الملاحم و الفتن:ص 65 و 62 و 345؛ منتخب الأثر:ص 143؛غایة المرام:ص 233؛یوم الخلاص:ص 328 از بعضی از آن ها.
3- 3) -معجم احادیث الامام المهدی:167/3 ح 692 بحار الأنوار:20/44 ب 29 ح 130؛منتخب الأثر:ص 617 از البیان فی اخبار صاحب الزمان ب 6 و منتخب کنز العمال:34/6 از علی علیه السّلام.
4- 4) -منتخب الأثر:ص 617 از منتخب کنز العمال:34/6 و از البرهان فی علامات مهدی آخر الزّمان.
5- 5) -بیان الأئمة:329/3 از(الکتاب المنیر السفر الثانی)آن هم از(حلیة الاولیاء).
6- 6) -بشارة الإسلام:ص 194 و 195؛ینابیع المودة:110/3؛و 136 از اسعاف الرّاغبین؛معجم احادیث الامام المهدی:329/3 ح 874 غیبت نعمانی:ص 232 [2] بحار الأنوار:299/52 ب 26 ح 61.
7- 7) -معجم احادیث الامام المهدی:76/4 ح 1146 بحار الأنوار:298/52-299 ب 26 ح 59-60 و ح 59 و 60 و 63؛غیبت نعمانی ص 180؛ [3]غیبت طوسی:285؛اعلام الوری:ص 434؛بشارة الإسلام:ص 196-195.
8- 8) -یملک القائم سبع سنین تکون سبعین سنة من سنیکم هذه....معجم احادیث الامام المهدی:79/4 ح 1150 اثباة الهداة:517/3 ب 32 ف 12 ح 373 بحار الأنوار:291/52 ب 26 ح 35 و 337/52 [4] ب 27 ح 77 بنقل از ارشاد مفید؛بیان الأئمّة:329/3 از العوالم؛بیان الأئمة:330/3 از غیبت طوسی؛المحجّة البیضاء: 337/3؛الزام النّاصب:ص 223؛بشارة الإسلام:ص 165 و 235 و 246 البیان:ص 73؛ینابیع المودة:/3 87 جز آخرش؛ارشاد:ص 342 و 344؛ [5]الحاوی للفتاوی:1382/؛منتخب الأثر:ص 487.
9- 9) -معجم الملاحم و الفتن:36/2-66 منتخب الأثر:ص 618-617 ف 9 ب 1 ح 1-5 التّشریف بالمنن:ص 164-169 ب 183 ح 230-217؛بیان الأئمة:330/3 از الغوالی.

سیّد بن طاوس رحمه اللّه در کتاب«البشاره»گوید:من در کتاب جعفر بن محمّد بن مالک کوفی یافتم از حمران که گفت:عمر دنیا یک صد هزار سال است.بیست هزار سال برای سایر مردم و هشتاد هزار سال برای آل محمّد علیهم السّلام است.سپس سیّد رضی الدین علی بن طاوس گوید:به گمانم در کتاب طهر بن عبد اللّه از این مبسوطتر پیدا کردم. (1)

البتّه منظور از عمر دنیا در این گفتار،به احتمال قوی بعد از حضرت آدم علیه السّلام باشد،آن هم با روایات مدّت رسالت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پنجاه هزار سال و امیر المؤمنین علیه السّلام چهل و چهار هزار سال و امام حسین و سایر امامان علیهم السّلام نمی سازد وگرنه از عمر دنیا طبق اکتشافات فعلی میلیاردها سال می گذرد.العلم عند اللّه تبارک و تعالی.

حال این سؤال پیش می آید،چرا روایات در بیشتر مطالب کلیدی به صورت گوناگون و مختلف به دست ما رسیده است؟!

2*علّت اختلاف روایات

اشاره

پاسخ کلّی این سؤال را بدین گونه می توان داد:برای شخص متتبّع روشن است که از دوران حیات خود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در مقابل امیر المؤمنین علیه السّلام و دوستداران او جبهه گیری سختی شروع شد.هر فضیلت و شرافتی که دربارۀ آن حضرت از زبان مبارک رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله صادر می شد،به سرعت ضد و یا عین آن را دربارۀ خلفا با اضافات زیاد ساخته و در میان مردم نشر می دادند و ذهن امّت را مشغول می کردند.

علاوه بر این،طولانی شدن مدّت خلافت و حکومت امویان و عباسیان به این راویان منحرف و دنیاپرست و دلاّلان حدیث،فرصت زیاد داد و کمک شایانی نمود تا افکار جامعه را جولانگاه روایت های ساختگی و بی اساس خود قرار دهند، حتی بعضی از آن ها ادّعا می کردند:«تنها من پانزده هزار حدیث در میان احادیث -منتخب الأثر:ص 617 از غیبت طوسی؛بیان الأئمة:330/3

ص:375


1- 1) -بحار الأنوار:116/53 [1] با الرّجعة ح 22.

مخلوط کرده ام!»

این سیرۀ ناپسند هم اکنون نیز ادامه دارد و چه تهمت های ناروا و افتراهای ظالمانه ای که به وسیله نوشته ها و رسانه های گروهی،حتی در رسانۀ جهانی «اینترنت»استمرار یافته و با هر وسیله ممکن عقاید و معتقدات شیعیان آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله را زیر ضربات سخت گفتار خود گرفته و می کوبند.

یکی از مواردی که از دوران خود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مورد توجّه و تخریب و تشکیک قرار داده اند،مسألۀ مهدویّت و امام منتظر-روحی لتراب مقدمه الفداء- می باشد.

با توجّه به ابعاد حالات آن حضرت،هرچه در توان داشتند،با وارد ساختن مطالب و روایات خلاف واقع حقیقت،قضیه را لوث کرده اند؛از آن جمله دوران حکومت امام علیه السّلام بعد از ظهور،به خصوص مدّت سلطنت و عمر آن امام همام علیه السّلام است.

اضافه بر این،می بینیم ائمّۀ معصومین نیز به خاطر«تقیّه»مطابق نظرهای مختلف آن ها جواب داده و بیان فرموده اند،یا غیرضروری بودن فهم آن را در نظر گرفته و از ذکر اصل واقعیات خودداری نموده اند و یا مصالح دیگر که خود می دانستند.

مفضّل از امام صادق علیه السّلام از مدّت حکومت«قائم علیه السّلام»پرسید؟در جواب به طور مجمل فرمود:به اراده و مشیت خداست،جز او کسی نمی داند. (1)

بدین جهت مدّت واقعی حکومت و عمر شریف آن حضرت برای ما پوشیده و غیر مکشوف مانده است.

جمع بندی روایات

در میان روایات،نظری که می تواند به واقعیت نزدیک باشد،این است که مدّت

ص:376


1- 1) -إلزام النّاصب:280/2؛معجم الملاحم و الفتن:424/1؛بحار الأنوار:35/53 ب 25.

سلطنت امام علیه السّلام برابر روایات متعدّد سی صد و نه سال خواهد بود و روایات هفت و هشت و نه که موافق با عامّه است را با این که متواتر است،بر ما زاد بر«سی صد» سال حمل کنیم.

اما روایاتی که سال های 10 و 19 و 20 و 40 و 70 و 80 و 120 و مانند آن ها را بیان می کند(با این که از اخبار آحاد است)اگر حمل بر بعد از فراگیر شدن حکومت امام علیه السّلام بر روی کل کرۀ زمین و جهانی بودن آن نماییم،به این معنا است که از ابتدای شروع و اعلان ظهور تا انتهای جنگ به وسیلۀ خود امام علیه السّلام(طبق بعضی از روایات 8 ماه)و تسخیر کلّ روی زمین به وسیلۀ ارتش و استقرار حکومت بلا منازع جهانی و تصفیه شدن کلّ روی زمین مدّت(309)طول خواهد کشید،ولی در اواخر آن، مدّت 20 سال و یا بیشتر فرمانروایی مطلق آن حضرت بر کرۀ زمین خواهد بود.

در روایات،طولانی شدن سال ها؛مثلا 7 سال به 70 و 8 سال به 80 و غیر آن با در نظر گرفتن اشکالات جریان های«ردّ شمس»و«شقّ القمر»و موارد دیگر،باید بگوییم که نشانۀ تغییرات کلّی در نظام آفرینش و یا حداقل در منظومۀ شمسی، اختصاص به زمان حکومت امام علیه السّلام خواهد بود(این را هم بعید می دانند)چون لازمۀ آن طولانی شدن،به هم ریختن تشکیلات و ادامه یافتن آن،تا پایان جهان خواهد بود،مگر این که فرمایش امام صادق علیه السّلام را در صورت بی اشکال بودن روایت به طور کامل بپذیریم.امام علیه السّلام به کسی که از طولانی شدن سال ها تعجب می کرد، فرمود:برای مسلمان ها این گونه مطالب حل شده است؛چون خدا را به هرچیز قادر می دانند.این کافران هستند که(از شنیدن این نوع مطالب)وحشت دارند.

امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یأمر اللّه الفلک بإبطاء الحرکة حتّی یکون کلّ یوم من أیّامه مقابل عشرة من هذه الأیّام؛ (1)خداوند به افلاک دستور می دهد کند حرکت کنند،به گونه ای که یک روز آن برابر با ده روز این روزها می شود.» (2)

پس مطلب را این گونه خلاصه می کنیم:امروز احادیث گوناگون دربارۀ مدّت

ص:377


1- 1) -بیان الأئمّة:203/3 از العوالم.
2- 2) -لطفا به فصل حرکت آرام افلاک در بخش آموزش و پرورش مراجعه شود.

حکومت امام علیه السّلام در منابع دیده می شود که از 5 تا 309 سال است.

آغاز شکل گرفتن و پیاده شدنش 5 یا 7 سال و تکاملش 40 سال و دوران نهاییش 309 سال باشد؛با قطع نظر از روایات اسلامی،مسلّم است که این همه انتظارها و مقدّمات طاقت فرسا برای یک دوران کوتاه مدّت معقول نیست،بلکه قطعا برای مدّت طولانی است که ارزش تحمّل زحمت و تلاش و کوشش را داشته باشد (1).

آیا منصفانه و صحیح است که بگوییم شیعیان و عاشقان بیش از هزار و یک صد و هفتاد سال تا این زمان که نوشتن این کتاب است(بعدها چه پیش خواهد آمد و چند سال طول خواهد کشید.خدا می داند!)را برای ظهور و دیدار وجود مقدّس مولا و سرور خود امام زمان علیه السّلام انتظار بکشند و شکنجه و زندان و هزاران مصایب و تهمت و افترا را تحمل نمایند و سپری کنند،به خاطر این که زمامداری آن حضرت در مدّت 19 یا 20 سال یا کمتر و یا بیشتر به پایان خواهد رسید؟!کدام عاقل این را می پذیرد.علاوه بر این که در دعای سلامتی آن حضرت می گوییم:«و تمتّعه فیها طویلا»و از خداوند مدّت طولانی حکومت را برای آن حضرت درخواست می کنیم، در صورتی که تعیین این مدّت های کوتاه درست باشد،این درخواست ها عبث خواهد بود. (2)

علاّمۀ مجلسی قدّس سرّه در حلّ روایات مربوطه می فرماید:اخبار مختلفی دربارۀ مدّت سلطنت آن حضرت آمده است،بعضی به تمام مدّت سلطنت و بعضی به زمان استقرار دولتش و بعضی با حساب ماه و سال های ما می باشد و بعضی با حساب سال ها و ماه های طولانی است که فقط خدا می داند. (3)

ص:378


1- 1) -تلخیص از حکومت جهانی مهدی:ص 314. [1]
2- 2) -پاورقی«امام مهدی از ولادت تا ظهور»ص 660 از مترجم کتاب دکتر حسین فریدنی.
3- 3) -بیان:الاخبار المختلفة الواردة فی أیام ملکه علیه السّلام بعضها محمول علی جمیع مدة ملکه و بعضها علی زمان استقرار دولته و بعضها علی حساب ما عندنا من السنین و الشهور و بعضها علی سنیّه و شهوره الطّویلة و اللّه یعلم بحار الأنوار: [2]280/52 ب 26 ح 6 از احتجاج طبرسی.

3*شهادت و پایان زندگی

مسألۀ شهادت آن حضرت مانند بعضی از مسایل دیگر که با دست چه کسی پیش خواهد آمد و چگونه انجام می گیرد،از جمله اسرار و مسایل حل نشده است، ولی در میان محدّثین شیعه و علمای مذهب،مشهور است که اهل بیت علیهم السّلام به طور عام و همگی با مقام رفیع«شهادت»از دنیا می روند،نه با مرگ طبیعی.

به روایت ذیل توجّه نمایید.

1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:امر خلافت را یازده امام از صلب علی و فاطمه علیهما السّلام مالک خواهند شد،هیچ یک از ما نیست،مگر این که مسموم یا مقتول گردد. (1)

2-امام حسن مجتبی علیه السّلام به جناده بن امیّه فرمود:و اللّه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به ما خبر داده است که این امر را یازده امام از فرزندان علی و فاطمه علیهما السّلام مالک خواهند شد و هیچ یک از ما نیست،مگر آن که مسموم یا مقتول می شود.

3-جابر بن یزید گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«لیس من مؤمن إلاّ و له قتلة و موتة إنّه من قتل نشر حتّی یموت و من مات نشر حتّی یقتل؛ (2)از مؤمنان نیست،مگر این که برای او یک کشته شدن و یک مرگی هست.همانا کسی که کشته شده،برمی گردد و با مرگ طبیعی می میرد و اگر با مرگ طبیعی رفته،برمی گردد تا کشته شود.»

بنابراین امام«مهدی علیه السّلام»نیز از این عمومات مستثنی نیست و مسموم یا مقتول بالاخره شهید از دنیا می رود. (3)

4*قاتل

1-چون هفتاد سال گذشت،مرگ حجّت فرامی رسد.هنگام عبور آن حضرت از راهی،زنی از بنی تمیم که نامش(سعیده)است و دارای ریشی مانند ریش مردان

ص:379


1- 1) -«ما منّا إالاّ مقتول أو مسموم»بحار الأنوار:217/27 و 139/44. [1]
2- 2) -بحار الأنوار: [2]64/53 ب 29 ح 55 از اختصاص.
3- 3) -برای تأیید این مطلب از امام صادق علیه السّلام روایت مبسوطی در کتاب«الفتن و المحن»بحار الانوار آمده است،به آن جا مراجعه شود.

است،«هاونی»را از پشت بام بر آن حضرت پرتاب کرده و او را شهید می کند.بعد از آن که ایشان از دنیا رفت،مراسم غسل و کفن و دفن او توسط امام حسین علیه السّلام انجام می شود. (1)

2-«و قیل تقتله امرأة اسمها سعیدة بجاون من حدید من فوق سطحها؛ (2)گفته شده است که(امام«قائم علیه السّلام»را)زنی به نام سعیده با هاون آهنی که از پشت بام خانه اش می اندازد،شهید خواهد کرد.»

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:«فإذا تمّ الأمر أتی الحجّة الموت فقتلته امرأة من بنی تمیم إسمها سعیدة لها لحیة و سبال مثل الرجال بجرن من صخر تقذفه به من فوق سطح و هو متجاوز فی الطریق؛ (3)هنگامی که کار به اتمام رسید،مرگ حجّت خدا فرامی رسد.

پس زنی از بنی تمیم که به نام سعیده است و مانند مردان ریش و سبیل دارد،سنگ بزرگی را هنگام عبور امام علیه السّلام از پشت بام به سوی آن حضرت پرتاب می کند.»

در کتاب جنّات الخلود فوت آن حضرت را به عنوان شهادت از ضربت زنی ریش دار به نام«ملیحه»ذکر کرده است و مؤیّد این مطلب حدیث مشهور است که فرمود:«ما منّا إلاّ مقتول أو مسموم»و اللّه العالم. (4)

در برخی روایات زن زاغ چشم و سرخ مو با زهر تعبیر شده است؛شاید صفات همین زن باشد که با آهن مسموم یا با وسیلۀ دیگر حضرت را به شهادت می رساند.

5*عزای عمومی

مرسوم است بعد از مرگ بزرگان به احترام آن ها چند روزی«عزای عمومی» اعلام می شود و مردم به خاطر از دست دادن آن عزیز به سوگ می نشینند.

بعد از رحلت«قائم آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله»طبق این روال،نه تنها زمینیان،بلکه آسمانیان

ص:380


1- 1) -الزام النّاصب فی اثبات حجة الغائب:چاپ اوّل ص 190؛چهرۀ درخشان امام زمان علیه السّلام ترجمۀ /3ص 139 و 141؛ترجمۀ الإمام المهدی سیّد کاظم قزوینی:ص 664. [1]
2- 2) -بیان الأئمّة:329/3 از الجوهر الثّمین-خریطة العجائب.
3- 3) -الزام النّاصب:ص 190؛ [2]یوم الخلاص:ص 344.
4- 4) -کشف السّترة عن وجه الغیبة:ص 140 به نقل از مصدر فوق.

نیز به عزا می نشینند و غرق ماتم می شوند؛چون این شخصیّت از نظر«تکوین»به اهل کاینات و از نظر«تشریع»به اهل زمین تعلّق دارد و از دست رفتن او به تمام جهان آفرینش مربوط می شود.اعلان این عزای عمومی از«ملکوت اعلی» سرچشمه می گیرد و عزادارش هم در مرتبۀ اوّل خود ذات حق تعالی و در مرتبۀ ثانی «افلاکیان خاک نشین»یعنی پنج تن آل عبا و سایر امامان علیهم السّلام به خصوص مادرش «فاطمۀ زهرا علیها السّلام»خواهند بود.

6*غمگساران زمین و آسمان

حسن بن محبوب گوید که امام رضا علیه السّلام فرمود:«یحزن لموته أهل الأرض و السماء؛ (1)در مرگ او اهل زمین و آسمان محزون(غمگین)می شوند.»

7*گریۀ زمینیان و آسمانیان

حسن بن محبوب گوید که امام رضا علیه السّلام فرمود:«یبکی علیه أهل السماء و أهل الأرض کلّ حریّ و حرّان (2)و کلّ حزین لهفان. (3)در سوگ او گریه می کند اهل آسمان و زمین و تمام سینه های سوزان و همۀ محزونان و غمگساران.»

8*که نماز می خواند

در معتقدات شیعه،از جملۀ مطالب جا افتاده و مورد قبول این است که امام معصوم علیهم السّلام را باید معصوم غسل و کفن نماید و بر او نماز بخواند.طبق این عقیده برای«مهدی موعود علیه السّلام»کدام معصوم به کارهای فوق اقدام می نماید؟!

1-در روایت عبد اللّه بن قاسم بطل از امام صادق علیه السّلام آمده است که امام حسین علیه السّلام رجعت می کند و همۀ مردم او را می شناسند و پس از معرفت کامل به آن

ص:381


1- 1) -کمال الدّین:41/2 و 361؛ [1]بحار الأنوار:152/51 ب 8 ح 3 از کمال الدّین. [2]
2- 2) -الحرّة العطش فالرّجل:حران و المرءة:حری.
3- 3) -کمال الدّین:41/2 و 361؛ [3]بحار الأنوار: [4]152/51 ب 8 ح 3 از عیون أخبار [5]الرّضاء.

جناب(یعنی وقتی که مردم به حضور امام حسین علیه السّلام اطمینان پیدا کرده و آرام شدند)فوت حضرت«قائم علیه السّلام»فرامی رسد و امام حسین علیه السّلام او را غسل می دهد و کفن می نماید و حنوط می دهد و در قبر می گذارد و کار وصی را تکفّل ننماید مگر وصی. (1)پس نمازش را هم آن حضرت می خواند.

2-امام صادق علیه السّلام در تأویل آیۀ ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ فرمود:اشاره به خروج امام حسین علیه السّلام با 70 تن از یارانش با شمشیرها و کلاه خودهای طلایی(از مزارشان)است و به مردم چنین می گویند:این همان حسین علیه السّلام است که خروج نموده،تا آن که مؤمنان در او شک نکنند.

3-«فإذا استقرّ عند المؤمن أنّه الحسین علیه السّلام لا یشکّون فیه و بلغ عن الحسین الحجّة القائم علیهما السّلام بین أظهر الناس و صدّقه المؤمنون بذلک جاء الحجّة الموت فیکون الّذی یلی غسله و کفنه و حنطه و ایلاجه فی حفرته الحسین و لا یلی الوصی إلاّ الوصیّ(و زاد ابراهیم فی حدیثه)ثمّ یملکهم الحسین علیه السّلام حتی یقع حاجباه علی عینیه؛ (2)پس زمانی که نزد مؤمن به یقین رسید که او(یعنی آن شخص حضور یافته)حسین علیه السّلام است،در آن شک نمی کنند و از(جانب)حسین علیه السّلام رسید که او حجّت«قائم علیه السّلام»است،در میان مردم و مؤمنان نیز این را تصدیق کردند،مرگ حجّت(بن الحسن)فرارسد.پس حسین علیه السّلام متولی غسل و کفن و حنوط و گذارنده در قبر خواهد شد؛چون به کارهای وصیّ اقدام نمی کند،مگر وصیّ.

ابراهیم(یکی از راویان در حدیث خود اضافه کرده است)سپس حسین علیه السّلام زمام امور را(بعد از او)در دست گیرد و حکومت نماید تا(در اثر پیری)ابروهایش روی چشمانش بریزد.»

4- ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ (3)خروج الحسین علیه السّلام فی سبعین من أصحابه علیهم البیض المذهبة لکلّ بیضة و جهان المؤدّون إلی الناس أنّ هذا الحسین قد خرج حتّی لا یشک

ص:382


1- 1) -کشف السّترة عن وجه الغیبة:ص 139 به نقل از وسائل الشّیعة.
2- 2) -تفسیر عیاشی:281/2؛ [1]المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة:ص 216. [2]
3- 3) -سورۀ اسراء،آیۀ 6. [3]

المؤمنون(فیه)و أنّه لیس بدجّال و«شیطان» (1)و الحجّة القائم علیه السّلام بین أظهرکم فإذ استقرّت المعرفة فی قلوب المؤمنین أنّه الحسین علیه السّلام جاء الحجّة الموت فیکون الّذی یلی یغسّله و یکفّنه و یحنّطه و یلحده فی حفرته الحسین(بن علی)علیهما السّلام و لا یلی الوصیّ إلاّ الوصیّ؛ (2)تأویل آیۀ مبارکه به خروج حسین علیه السّلام با 70 تن از اصحابش که بر سر آن ها کلاه خود طلایی است و بر هر کلاهی دو روی(جلو و عقب)می شود و به مردم اعلام می کنند که این حسین علیه السّلام است که خروج کرده است تا مؤمنان به او شک نکنند که او دجّال و شیطان است،درحالی که حجّت در میان شماست.پس از استقرار یافتن شناسایی در دل های مؤمنان که او خود حسین علیه السّلام است،مرگ حجّت فرامی رسد.

پس آن که عهده دار غسل و کفن و حنوط و دفنش می شود،حسین بن علی علیهما السّلام خواهد بود(زیرا)وصی را وصی غسل دهد و کفن و دفن می کند.»

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:حسین بن علی علیهما السّلام می آید و«قائم علیه السّلام»خاتم را(شاید خاتم سلیمان که جزء مواریث انبیا است)به وی تسلیم می کند و امام حسین علیه السّلام نیز عهده دار غسل و کفن و دفن و حنوط وی می باشد و آن حضرت را درون قبر می گذارد. (3)

6-چون آن حضرت وفات کند،امام حسین علیه السّلام او را دفن خواهد کرد. (4)

ص:383


1- 1) -این جملۀ روایت مشعر بر این است که این دو هنوز نمرده اند درحالی که طبق روایات گذشته دجّال تا آن روز در دست مسیح علیه السّلام و شیطان با دست رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و حضرت«قائم»علیه السّلام کشته خواهد شد یا این که به گمان مردم آن دو دوباره برمی گردند و اللّه العالم.
2- 2) -روضة الکافی:ص 206؛تفسیر عیاشی:281/2؛ [1]تفسیر البرهان: [2]سورۀ اسراء ذیل آیۀ 7؛المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة:ص 214؛ [3]مختصر بصائر الدرجات:ص 48؛شرح اصول کافی:378/6 و 273/12؛ بحار الأنوار: [4]56/51 ب 5 ح 46 از تفسیر عیاشی و [5] 53 ب 29 ح 103 از کافی؛تفسیر غریب القرآن:ص 276؛تفسیر نور الثّقلین:128/3؛ [6]معجم احادیث الإمام المهدی:218/5 و [7]کتاب های دیگر.
3- 3) -و عنه(امام صادق)علیه السّلام:و یقبل الحسین علیه السّلام فی أصحابه الذین قتلوا معه و معه سبعون نبیا کما بعثوا مع موسی بن عمران فیدفع إلیه القائم علیه السّلام الخاتم فیکون الحسین علیه السّلام هو الذی یلی غسله و کفنه و حنوطه و یواریه فی حفرته.بحار الأنوار:103/53 باب رجعت ح 130. [8]
4- 4) -معجم احادیث الإمام:89/4 ح 1158 بحار الأنوار:103/53 ب 29 ح 130.

9*محلّ شهادت

دربارۀ محلّ شهادت آن امام همام؛یعنی حضرت«قائم علیه السّلام»-روحی لتراب مقدمه الفداء-روایت صریحی را مشاهده نشده است.آیا در پایتخت و مرکز حکومت خود «کوفه»واقع می شود که در آن صورت انتقال بدن مبارک از عراق به مدینۀ منوّره صحیح به نظر نمی آید و در اصل باید در آن جا دفن شود؛چون مرقدهای مطهّر اجداد طاهرینش در عراق واقع شده است و بی اعتنایی به آن ها تلقی می شود،در حالی که روایت محلّ دفن را مدینه منوّره ذکر نموده است،یا سفری به مدینه خواهد داشت که در آن جا از راهی که عبور می کند،هاون را پرتاب کرده و شهید می نمایند و در کنار جدّ بزرگوارش دفن خواهد شد؟!و یا این اتفاق در شام می افتد و بدن شریف به مدینه منتقل می شود.

فراموش نشود این سخنان و اظهارنظرها در حدّ احتمال است.

10*محلّ دفن

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«ثمّ یموت و یدفن عند قبر جدّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؛ (1)سپس مرگش فرارسد و در کنار جدّش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دفن می شود.»

شاید کلمۀ«یموت»اشاره به مرگ طبیعی بعد از رجعتش باشد.(خدا می داند.)

11*پایان دنیا با مرگ آخرین امام

1-عبد اللّه بن سنان گوید که امام صادق علیه السّلام از قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«لقد أسری بی ربی-عزّ و جلّ-فأوحی إلیّ من وراء حجاب ما أوحی و کلّمنی بما کلّم و کان ممّا کلّمنی...یا محمّد««علی»آخر من أقبض روحه من الأئمّة:و هو الدابّة الّتی تکلّمهم؛ (2)مرا که به معراج بردند و از پشت حجاب به آن چه که لازم بود،وحی کرد و با من سخن گفت با آن چه(لازم بود)سخن گوید از جملۀ گفتارها...فرمود:ای محمّد!«علی»آخرین نفر از

ص:384


1- 1) -بیان الأئمّة:329/3 از خطبة البیان.
2- 2) -بحار الأنوار: [1]68/53 ب 29 ح 65 از مختصر بصائر الدّرجات.

امامان است که قبض روحش می کنم و اوست «دَابَّةً» (1)که با آن ها سخن می گوید.»

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«لو کان الناس رجلین لکان أحدهما الامام علیه السّلام و قال:إن آخر من یموت الإمام علیه السّلام لئلا یحتج أحد علی اللّه أنه ترکه بغیر حجة[للّه]علیه؛ (2)اگر مردم دو نفر باشد،یکی بر دیگری امام می شود و فرمود:آخرین کس که می میرد امام است،تا احدی به خدا احتجاج نکند که او را بدون حجّت خدا ترک کرده است.»

3-وشّا گوید:از امام رضا علیه السّلام سؤال کردم:آیا زمین بدون امام می ماند؟!

فرمود:نه،عرض کردم:به ما روایت رسیده است که زمین بدون امام نمی ماند، مگر آن که خدای-عزّ و جلّ-به بندگانش خشم کند؟!

فرمود:نمی ماند و هنگامی که زمین بی امام باشد،فرو می ریزد. (3)

توجیه روایت این است که اگر امام نباشد،تکلیف برداشته می شود؛وقتی که تکلیف برداشته شد،قیامت فرامی رسد.پس«لساخت الأرض بأهلها.»زمین اهلش را فرو می برد(نابود می سازد).

12*دوازده مهدی یا دوازده امام

اشاره

روایات دربارۀ حکومت کرۀ زمین بعد از شهادت حضرت«قائم علیه السّلام»به صورت گوناگون وارد شده است.

1-با پایان عمر شریف حضرت«قائم علیه السّلام»بعد از چهل روز رستاخیز،قیامت به پا می شود.

2-بازگشت دوازده امام؛یعنی«رجعت»و حکومت همگی به ترتیب واقع خواهد شد.

3-امام زمان علیه السّلام حکومت را به دست یکی از دوازده مهدی از فرزندان خود می سپارد.

ص:385


1- 1) -نمل/آیه 82.
2- 2) -الکافی ج 1 ص 180؛ [1]علل الشّرایع:ص 76؛ [2]بحار الأنوار: [3]114/53 ب 29 ذیل ح 138 شماره 20 از مختصر بصائر الدّرجات.
3- 3) -غیبت نعمانی:ص 155 باب 8. [4]

4-به یکی از«دوازده مهدی»(غیر از اولاد خود)که بعد از او خواهند آمد، تحویل می دهد و در نهایت«نفخ صور»و برچیده شدن نقش و نگار فعلی جهان منتهی می شود. (1)

دراین صورت است که پایان جهان با پایان یافتن حکومت«اولیای صالحین» خواهد شد.

5-چند نفر از معصومین(رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله امام حسین و امیر المؤمنین علیهما السّلام)بدون ترتیب برگشته و حکومت خواهند نمود که آخرین آن ها«دابّه الارض»؛یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام خواهد بود و چهل روز قبل از قیامت وفات می کند و درهای توبه بسته شده و تکالیف برداشته می شود.

در اصل کسی نخواهد ماند که توبه کند و یا تکلیفی داشته باشد؛چون آخرین نفر از بشر پیش از آخرین حجّت،بلکه همگی هم زمان با«دمیدن صور اوّل»از بین خواهند رفت.

به طور خلاصه بعد از رحلت«قائم علیه السّلام»اخبار دوازده مهدی و دوازده امام و رجعت امام حسین علیه السّلام و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و امیر المؤمنین علیه السّلام،به خصوص آمدن امیر المؤمنین علیه السّلام به دفعات و کرات و با عنوان«دابّه الارض»و سلطنت 50 هزار سال رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و 44 هزارسالۀ امیر المؤمنین علیه السّلام و کمک همۀ انبیا به او و یا هیچ کدام،بلکه با وفات«قائم علیه السّلام»چهل روز بعد قیامت برپا می شود،از مشکلات اخبار و غوامض آثار و مطالبی است که به تحقیق و بررسی بیشتر نیاز دارد که در این مختصر مجالی نیست.

جمع بین روایات

دو گروه روایات(دوازده مهدی و رجعت)که به نظر متفاوت می آیند،عدّه ای از

ص:386


1- 1) - یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ... (أنبیاء:104) [1]روزی که آسمان را چون طوماری درهم می پیچیم...از وضع فعلی به صورت دیگر یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ (ابراهیم:48) [2]روزی که زمین به صورتی جز این زمین و آسمان ها تبدیل می شود و پایان می پذیرد!

علما را واداشته است تا راه حلّی برای آن ها پیدا کنند؛از جملۀ آن ها علاّمۀ بزرگوار مجلسی قدّس سرّه می باشد.ایشان معتقدند که روایات دوازده مهدی مخالف مشهور؛یعنی مخالف روایات رجعت می باشد،پس دراین صورت برای آن ها دو گونه تأویل می توان کرد.

1-دوازده نفر مهدی را رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و یازده امام بدون«مهدی علیه السّلام»قایل شد؛ زیرا دوران امامت او با شهادتش به پایان می رسد.

اما حسن بن سلیمان(یکی از علما)دوازده مهدی را به همان دوازده امام تأویل نموده و در نهایت قایل به رجعت«مهدی علیه السّلام»شده است.

2-این مهدی های دوازده گانه از اوصیا«قائم علیه السّلام»است.آن هایی باشند که در زمان سایر امامانی که رجوع خواهند کرد،از هدایت کنندگان خلق هستند تا هیچ زمانی از حجّت خالی نماند.اگرچه اوصیای انبیا یا اوصیای ائمّه علیهم السّلام نیز حجّت های الهی هستند. (1)

بنابراین تحلیل فرمانروایی امامان با مهدیّون هم زمان خواهد بود،در مقام درجۀ اوّل و دوّم؛یعنی بعد از رحلت«قائم علیه السّلام»با هریک از امامان رجعت کننده یک مهدی نیز همراه او می شود،البتّه در عرض و کنار هم،نه در طول هم(امامان با عنوان خلفا و مهدیّون با مقام وزرا).و اللّه العالم. (2)

روایات مهدیّون تصریح دارد که امامت درجۀ اوّل با خود آن ها خواهد بود؛ چون عبارت«فإذا حضرته الوفاة(یعنی القائم علیه السّلام)فلیسلّمها إلی ابنه اوّل المهدیّین؛یا در روایت حبّة العرنی آمده است«قال:خرج أمیر المؤمنین،الی الحیرة...و لیبنینّ بالحیرة مسجدا له خمسمائة باب یصلی فیه خلیفة القائم علیه السّلام لأنّ مسجد الکوفة لیضیق علیهم، و لیصلین فیه اثنا عشر إماما عدلا...» (3)حبّۀ عرنی گفت:امیر مؤمنان علیه السّلام به سوی حیره

ص:387


1- 1) -بحار الأنوار:148/53 ب 30 ذیل حدیث 8.
2- 2) -لطفا برای روشن شدن مطلب،به صراحت و مفاد روایت 2 و 3 فصل بعدی(12 مهدی)توجه نمایید.
3- 3) -معجم أحادیث امام المهدی:112/3 ح 651؛ [1]بشارة الإسلام:ص 248 و 289؛ [2]تهذیب الأحکام:253/3- 254 ب 25 ح 19/699.

بیرون رفت و فرمود:«البته در حیره مسجدی بنا کند،دارای 500 در باشد،جانشین «قائم 7»در آن نماز می خواند،چون مسجد کوفه برای آن ها،تنگ می شود و در آن 12 امام عدل(بعد از قائم علیه السّلام)نماز خواهد خواند!...تا آخر خبر.

یا عبارت دعا«و الأئمّة من ولده»ائمّه از اولاد او با تأویل علاّمۀ مجلسی قدّس سرّه(که دوازده مهدی همان دوازده امام است)سازگار نیست؛چون ائمّه علیهم السّلام آبای کرام مهدی موعود علیهم السّلام هستند،نه اولاد او.

البتّه علاّمۀ مجلسی قدّس سرّه برای صحّت رجعت،بیانات مفصّل و مشروحی دارد و برای اثبات صحّت آن پافشاری زیاد دارد که طالبین به کتاب های مربوطه مراجعه نمایند. (1)

نظریه دیگر

شیخ مفید قدّس سرّه نیز در این باره فرمود:«لیس بعد دولة القائم لأحد دولة إلا ما جاءت به الروایة من قیام ولده إنشاء اللّه ذلک لم یرد علی القطع و الثبات و أکثر الروایات أنّه لن یمضی مهدیّ الأمّة إلا قبل القیامة بأربعین یوما یکون فیها الهرج و علامة خروج الأموات و قیام الساعة للحساب و الجزاء و اللّه أعلم؛ (2)بعد از دولت«قائم علیه السّلام»برای احدی دولتی نیست، مگر روایاتی که آمده است از قیام برخی فرزندانش(در مقام او)ان شاء اللّه.اما(این روایت ها)با قطعیّت و ثبوت وارد نشده است و اکثر روایات این است که«مهدی علیه السّلام»از دنیا نمی رود،مگر چهل روز پیش از قیامت و در آن چهل روز هم هرج و علامت خروج مردگان و قیام قیامت برای حساب و پاداش خواهد بود و خدا می داند.»

شیخ طبرسی قدّس سرّه نیز در اعلام الوری در آخر باب الرابع گوید:«أنّه قد جائت الروایة الصحیحة أنّه لیس بعد دولة المهدیّ علیه السّلام دولة إلاّ ما ورد من قیام ولده مقامه إلاّ ما شاء اللّه و لم ترد القطع و البتّ و أکثر الروایات أنّه لن یمضی من الدنیا إلاّ قبل القیامة بأربعین یوما یکون فیها الهرج و علامة خروج الأموات و قیام الساعة و اللّه أعلم؛ (3)روایت صحیحه ای

ص:388


1- 1) -بحار الأنوار:ج 53 باب الرّجعة. [1]
2- 2) -بحار الأنوار: [2]145/53 ب 30 ح 4 از ارشاد مفید. [3]
3- 3) -اعلام الوری: [4]آخر باب الرّابع ص؛بحار الأنوار:146/53 [5] قسمت پاورقی ذیل ح 4 به نقل از آن.

آمده است بر این که بعد از دولت«قائم علیه السّلام»دولتی نخواهد بود،مگر روایات قیام فرزندانش در مقام او و در این باره نیز روایت قطعی و حتمی وارد نشده است؛چون بیشترین روایات با عبارت ابدا(قائم 7)از دنیا نمی رود،مگر چهل روز پیش از قیامت و در آن(چهل روز هم)دنیا را هرج(مرج)فرامی گیرد و علامت بیرون آمدن اموات و قیام قیامت برای حساب پس دادن و پاداش گرفتن است و خدا به همه چیز دانا است.»

بنا به عقیدۀ بعضی از معاصرین نظریۀ شیخ مفید قدّس سرّه و گفتار شیخ طبرسی قدّس سرّه در این باره صحیح است و مسألۀ«رجعت»و«مهدیّون»را نیز کاملا رد می کند؛چون بیان او تصریح دارد بر این که دولت«قائم علیه السّلام»آخرین دولت و قیامت نیز چهل روز بعد از جریان«سیرفع»بالا بردن حجّت یا وفات او خواهد بود.

بنابراین اشکالات و انتقاداتی که متوجّه قایلین به«رجعت»یا«مهدیّون»است، کاملا مرتفع خواهد شد.

چنان که ملاحظه نمودید،عبارات روایات که با تأکید می فرماید:«لیملکنّ منّا أهل البیت رجل»یا«فلیسلّمها إلی ابنه اوّل المهدیّین»گویای خلاف این بیان است و با آن نظریه هم خوان نیست،مگر این که چنین روایت ها از نظر فنّی و رجالی مردود شناخته شود.

اکنون می توان گفت،اگرچه روایات صالحین یا مهدیّون از نظر سند رجالی و فنّی متواتر نیست و با قطع و یقین چیزی را ثابت نمی کند،ولی همین مقدار هم که هست برای اثبات تاریخی ماجرا صلاحیّت دارد و برای پذیرش مطلب مذکور کفایت می کند.

اگر منظور این باشد که آخرین دولت،حکومت«مهدی علیه السّلام»است و بعد از دولت «قائم علیه السّلام»دولتی برای احدی وجود نخواهد داشت،این نظر صحیح است؛

زیرا یا به رجعت امام مهدی علیه السّلام قائل می شویم،مطلب روشن است چون بعد از رجعت آن حضرت که نهایتا با مرگ طبیعی وفات خواهد نمود،متعاقب آن بعد از

ص:389

40 روز قیامت برپا می شود (1)یا می گوییم دولت های بعد از او هم دولت او محسوب می شود و غیر از نظام حکم و حکومت«مهدی علیه السّلام»نظامی دیگر نخواهد بود؛چون نظام او همان نظام رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است،چنان که خاتم الانبیا و شریعتش آخرین شرایع آسمانی است و قابل تغییر و تبدیل نیست و به یقین نظام حکومتی او تا پایان بشریّت استمرار خواهد یافت و اگر منظور مادام الحیات نفس شریف خود امام«مهدی علیه السّلام»بعد از ظهور بدون در نظر گرفتن رجعت خود آن حضرت باشد یعنی با وفات(یا شهادت او در مرحله اول)دولت او هم تمام می شود و بعد از چهل روز قیامت برپا می شود،این غیر محتمل است؛چون با وجود آن همه روایات مهدیّون و صالحین،رجعت و به خصوص«دابّة الارض»که قرآن کریم بر آن مهر تأیید زده است و بعد از«مهدی علیه السّلام»خواهد آمد،به نظر بعید می آید.

اگرچه از نظر تخصّصی اشکالاتی به آن روایات وارد است،اما مورد قبول بسیاری از علمای دین بوده و در این باره کتاب هایی نوشته شده است.

درهرصورت پایان جهان با پایان حکومت اولیای خدا(امامان یا مهدیّون یا دابّة الارض)خواهد بود.

آن چه که مسلّم است تا چهل روز پیش از برپایی قیامت،سلطنت و ریاست کرۀ زمین در دست«اولیای خدا»خواهد بود.

عبد السلام بن صالح هروی از قول امام رضا علیه السّلام و ایشان از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در حدیث طولانی نقل کرده است:«فنودیت:یا محمّد أنت عبدی و أنا ربّک؛پس ندایی به من رسید ای«محمّد!»تو بندۀ منی و من پروردگار توام(ادامۀ روایت به ذکر ائمّه و حضرت قائم علیه السّلام می رسد و)می فرماید:«حتّی یعلن دعوتی و یجمع الخلق علی توحیدی ثمّ لأدیمنّ ملکه و لأداولنّ الأیّام بین أولیائی إلی یوم القیامة؛ (2)

ص:390


1- 1) -لطفا به فصل های رجعت مهدی و دولت آخرین و کیست آخرین حجت که بعد از این می آید مراجعه نمائید.
2- 2) -کمال الدّین:369/1-366؛ [1]علل الشّرایع:7/1-5؛ [2]عیون أخبار [3]الرّضاء:264/1-262؛بحار الأنوار:312/52 ب 27 ح 5. [4]

تا دعوت مرا اعلان کند و خلق را به توحید من گرد آورد،سپس ملک او را ادامه می دهم و روزها را در بین اولیای خود دست به دست می گردانم تا روز قیامت.»

سؤالی که به ذهن خطور می کند این است،آیا پایان جهان روی بندگان صالح و معصوم و جامعۀ بدون شیطان و انسان های شیطان صفت خواهد بود؟

دراین صورت روایات اعدام شیطان به دست رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله یا به دست مسیح علیه السّلام یا امام زمان و امیر المؤمنین علیهما السّلام درست است و تفسیر آیۀ مبارکۀ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ* إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ به زمان ظهور«مهدی موعود»صحیح خواهد بود و یا هنوز شیطان وجود داشته و به فعّالیّت انحرافی خود ادامه خواهد داد و قیامت روی «شرار خلق»که گفتار روایات نبوی اهل سنّت و بعضی از روایات شیعه،بر آن استوار است،خواهد انجامید.

دراین صورت تفسیر«یوم وقت معلوم»به روز«یوم یبعثون»؛یعنی قیامت(بیشتر به نفخۀ اوّل صور تفسیر شده است)درست خواهد بود.

13*دوازده مهدی

در دسته ای از روایات این گونه بیان شده است که بعد از«قائم علیه السّلام»دوازده مهدی پشت سرهم با برنامه های از پیش تعیین شدۀ حضرت«قائم علیه السّلام»در دنیا حکومت خواهند نمود و در نهایت رستاخیز به وقوع می پیوندد.

1-شیخ طوسی قدّس سرّه با سند خود در ضمن روایت طولانی چنین آورده است:امام صادق علیه السّلام به ابو حمزه فرمود:«یا أبا حمزة انّ منّا بعد القائم أحد عشر مهدیّا؛ (1)ای ابا حمزه!بعد از«قائم علیه السّلام»از ما(اهل بیت)یازده«مهدی»خواهد بود.»

2-ابی بصیر گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:«یابن رسول اللّه سمعت من أبیک أنّه یقول:یکون بعد القائم اثنی عشر مهدیّا؟فقال إنّما قال اثنی عشر مهدیّا و لم یقل اثنا عشر إماما و لکنّهم قوم من شیعتنا یدعون الناس إلی موالاتنا و معرفة حقّنا؛ (2)ای فرزند رسول

ص:391


1- 1) -غیبت طوسی:ص 299؛بحار الأنوار:145/53 ب 30 ح 2 [1] بنقل از آن و اختصاص.
2- 2) -کمال الدّین:27/2؛ [2]بحار الأنوار:145/53 ب 30 ح 1؛ [3]بنقل از آن.بحار الأنوار:115/53 ب 29 [4] ذیل ح

خدا علیه السّلام!از پدرت شنیدم که می فرمود:بعد از«قائم علیه السّلام»دوازده مهدی خواهد بود؟

فرمود:دوازده مهدی فرموده است،نه دوازده امام و لکن آن ها گروهی از شیعیان ما هستند که مردم را به دوستی و معرفت ما دعوت می کنند.»

3-امام صادق از پدران بزرگوارش از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت کرده است:

«قال رسول اللّه فی اللیلة الّتی کانت فیها وفاته لعلیّ:یا أبا الحسن أحضر صحیفة و دواة؛ فأملی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله وصیّته حتی انتهی(الی)هذا الموضع فقال:یا علی!انّه سیکون بعدی إثنا عشر إماما و بعدهم إثنا عشر مهدیّا فأنت یا علی أوّل الإثنا عشر إمام...و ساق الحدیث إلی أن قال:و لیسلّمها الحسن(یعنی الإمام العسکری علیه السّلام)إلی إبنه«محمّد»المستحفظ من آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله فذلک إثنی عشر اماما ثمّ یکون من بعده إثنا عشر مهدیّا فإذا حضرته الوفاة فلیسلّمها إلی إبنه أوّل المهدیّین(المقرّبین:نسخة کتاب الغیبة)له ثلاثة أسامی:اسم کاسمی و اسم أبی و هو عبد اللّه و أحمد و الإسم الثالث المهدیّ و هو أوّل المؤمنین؛ (1)رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در شبی که وفات نمود،به علی علیه السّلام فرمود:ای ابا الحسن!کاغذ و دوات حاضر کن!پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وصیّتش را املا کرد تا رسید به این محل و گفت:یا علی!به زودی بعد از من دوازده امام و بعد از آن ها دوازده مهدی خواهد بود.پس تو ای علی اوّل دوازده امامی....تا فرمود:و حسن(عسکری)هم(امامت را)به پسرش«م ح مّ د» نگهداری شده از آل محمّد تسلیم می کند،این است دوازده امام.

سپس بعد از آن ها دوازده«مهدی»می باشد.وقتی که مرگ او فرارسید(حکومت را) به فرزندش نخستین نفر از مهدییّن(مقربین)تسلیم می کند و برای او(یعنی مهدی)

ص:392


1- 1) -بحار الأنوار:147/53 ب 30 ح 6 بنقل از غیبت طوسی؛تاریخ ما بعد الظّهور:ص 912.

اوّل بعد از«قائم علیه السّلام»سه نام است،نامش نام من و نام پدر من عبد اللّه و احمد و اسم سوّمش مهدی خواهد بود و او اوّل مؤمن ها است.»

4-حضرمی گوید که امام باقر و امام صادق علیهما السّلام در ذکر کوفه فرمودند:«فیها مسجد سهیل الذی لم یبعث اللّه نبیّا إلاّ و قد صلّی فیه و منها یظهر عدل اللّه و فیها یکون قائمه و القوّام من بعده و هی منازل النبیّین و الأوصیاء و الصالحین؛ (1)در آن جا مسجد سهیل است که خداوند پیغمبری را مبعوث نکرده،مگر این که در آن نماز خوانده است و در آن «قائم علیه السّلام»و قائم های بعد از او خواهند بود(ساکن می شوند)و آن منزل های پیغمبران و اوصیا و صالحین است.»

5-در دعاهای وارده از مصادر شیعۀ امامیّه بعد از دعا بر«مهدی موعود علیه السّلام»بر این«اولیا الصّالحین»نیز به طور دعا شده است،مانند آخر دعایی که برای «مهدی علیه السّلام»خوانده می شود،می گوید:«أللّهمّ صلّ علی ولاة عهده و الأئمّة من بعده و أعزّ نصرهم و تمّم لهم ما أسندت إلیهم من أمرک لهم و ثبّت دعائمهم و اجعلنا لهم أعوانا و علی دینک أنصارا؛ (2)خدایا!درود بفرست به ولیعهدها و امامان بعد از او و نصرت آن ها را عزیز بدار،چیزهایی که سپردی بر آن ها از امور خودت به پایان برسان و ثابت قدمشان کن و ما را برای آن ها یاوران و برای دینت کمک کنندگان قرار ده.»

6-در آخر دعای دیگر،پس از دعا و ثنا بر وجود مبارک«مهدی موعود علیه السّلام»چنین آمده است:«و صلّ علی ولیّک و ولاة عهدک من ولده و مدّ فی أعمارهم وزد فی آجالهم بلّغهم أقصی آمالهم دینا و دنیا و آخرة انّک علی کلّ شیء قدیر؛ (3)درود بفرست به ولیّ خود و به والیان عهدت از اولاد او و عمر آن ها را طولانی کن و به عمرهایشان بیفزا و آن ها را به دورترین آمال(آرزوهای شان)از جهت دین و دنیا و آخرت برسان!تویی قادر به همه چیز!»

ص:393


1- 1) -بحار الأنوار: [1]148/53 ب 30 ح 8 از کامل الزّیارة.
2- 2) -مفاتیح الجنان عربی:ص 542. [2]
3- 3) -مفاتیح الجنان:ص 53. [3]

14*سلطنت مردی از اهل بیت 309 سال

1-جابر بن یزید جعفی از امام باقر علیه السّلام روایت می کند که شنیدم آن حضرت فرمود:«و اللّه لیملکنّ منّا أهل البیت رجل بعد موته(أی بعد القائم)ثلاثمأة سنة و یزداد تسعا قلت:متی یکون ذلک؟قال بعد القائم قلت و کم یقوم القائم فی عالمه؟!قال تسع عشر سنة ثمّ یخرج المنتصر فیطلب بدم الحسین علیه السّلام و دماء اصحابه فیقتل و یسبی حتّی یخرج السفاح(و هو أمیر المؤمنین علیه السّلام)؛ (1)به خدا قسم!به یقین مردی از ما اهل بیت،بعد از مرگ او(یعنی قائم علیه السّلام)300 سال به اضافه 9 سال مالک می شود(حکومت می نماید).گفتم:این چه وقت خواهد شد؟

فرمود:بعد از«قائم علیه السّلام».گفتم:«قائم علیه السّلام»خود در عالم چه قدر می ماند؟

فرمود:19 سال.سپس«منتصر»خروج می کند،برای خونخواهی حسین علیه السّلام و یارانش می کشد و اسیر می کند تا«سفّاح»خروج نماید(او هم امیر المؤمنین علیه السّلام است).»

2-جابر بن یزید جعفی گوید که شنیدم امام باقر علیه السّلام فرمود:به خدا قسم!حتما مردی از ما اهل بیت بعد از مرگ(قائم علیه السّلام)سیصد و به اضافه نه سال مالک خواهد بود(یعنی به سلطنت و ریاست می رسد)«قلت فمتی یکون ذلک قال بعد موت القائم؛ گفتم:چه وقت خواهد بود؟فرمود:بعد از مرگ«قائم علیه السّلام».»گفتم:«قائم علیه السّلام»چند سال بعد از قیامش زنده می ماند؟گفت:نوزده سال از روز قیام تا روز مرگش.گفتم:بعد از آن«هرج»می شود؟

فرمود:بلی،پنجاه سال.سپس«منصور»به دنیا برمی گردد و خونخواهی او و اصحابش را می کند می کشد و اسیر می کند تا جایی که می گویند:اگر این از ذریّۀ پیامبران بود،این همه مردم را نمی کشت!

پس جمع زیادی از مردم از سفید و سیاه بر علیه او گرد هم می آیند و او را تا حرم

ص:394


1- 1) -السّفّاح:قادر علی الکلام(مجمع البحرین)یا به معنای خونریز(لسان العرب)؛غیبت نعمانی:ص 181؛ بحار الأنوار: [1]298/52 ب 26 ح 61 از غیبت نعمانی:و ج 103/53 ب 29 ذیل ح 130 بنقل از اختصاص و ص 145 ب 30 ح 3 با تغییر از غیبت طوسی ص 286.

الهی می رانند.زمانی که بلا شدّت یافت«منتصر»می میرد و«سفّاح»به دنیا بیرون می شود برای طرفداری(انتقام جویی)از منتصر؛پس هر دشمن ستمگر ما را می کشد و به همۀ روی زمین مسلط می شود و خداوند کار او را اصلاح می نماید و 309 سال زندگی می کند.سپس فرمود:ای جابر!آیا می دانی«منتصر»و«سفّاح» کیست؟!ای جابر!«منتصر»«حسین»و«سفّاح»«امیر المؤمنین»علیهما السّلام است. (1)

15*رجعت یا دوازده امام

«رجعت»یکی از بحث های مفصّل است که در ادعیه و زیارات از زبان ائمّه برای برحق بودن آن با زبان دعا گفتگو شده است،هم چنین از روایات گذشته مشخص شد که«مهدی علیه السّلام»پیش از شهادتش رهبریّت و حکومت و خاتم را پس از رجعت امام حسین علیه السّلام به ایشان تحویل می دهد و دراین باره نیز توسط علمای بزرگوار کتاب های مستقل نوشته شده است و هم چنین در بین مباحث کتاب ها بحثی را باز کرده اند که دلیل پذیرفتن آن است.

علاّمۀ مجلسی قدّس سرّه (2)پیرامون رجعت مطلبی دارد که شایسته است آن را مطالعه فرمایید.ابتدای مطلب بدین گونه شروع می شود؛

بدان ای برادر!من خیال نمی کنم بعد از آن که راجع به«رجعت»دلایلی که توضیح دادم و مقدّماتی که تمهید کردم(در صحّت آن)شکی باقی مانده باشد.

ص:395


1- 1) -«عن جابر قال:سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:و اللّه لیملکن رجل منا أهل البیت الأرض بعد موته ثلاثمائة سنة و یزداد تسعا قال:قلت:فمتی ذلک؟قال:بعد موت القائم قال:قلت:و کم یقوم القائم فی عالمه حتی یموت؟قال:تسع عشرة سنة من یوم قیامه إلی موته قال:قلت فیکون بعد موته هرج؟قال:نعم خمسین سنة قال ثمّ یخرج المنصور الی الدّنیا فیطلب دمه و دم أصحابه فیقتل و یسبی حتّی یقال لو کان هذا من ذرّیّة الأنبیاء ما قتل النّاس کلّ هذا القتل فیجتمع النّاس علیه أبیضهم و أسودهم فیکثرون علیه حتّی یلجؤه الی حرم اللّه فإذا اشتدّ البلاء علیه مات المنتصر و خرج السّفاح الی الدّنیا غضبا للمنتصر فیقتل کلّ عدوّ لنا جائر و یملک الأرض کلّها و یصلح اللّه له أمره و یعیش ثلثمأة سنة و یزداد تسعا؛ثمّ قال یا جابر و هل تدری من المنتصر و السّفاح؟یا جابر المنتصر الحسین و السّفاح أمیر المؤمنین علیه السّلام»؛تفسیر عیاشی:326/2؛ [1]بحار الأنوار:146/53 ب 30 ح 5 [2] بنقل از آن.
2- 2) -بحار الأنوار:122/53-124.

توضیحات و بیاناتی که شیعیان در همۀ اعصار بر(صحّت)آن اجماع نموده و در میان آنان مانند آفتاب در وسط آسمان روشن است،حتی شعرا به نظم درآورده و در همۀ شهرهایشان بر مخالفین احتجاج نموده اند و در این مورد بر شیعه سرکوب(و توبیخ های)فراوان نموده اند.....

چگونه می توان تشکیک نمود،درحالی که بیش از دویست حدیث صریح از چهل و چند نفر ثقات و بزرگان و علمای واراسته در بیش از پنجاه کتاب،روایت آن به تواتر رسیده است.(سپس یک یک آن ها را شمرده است.)

برنامۀ«رجعت»را عدّه ای از بزرگان براساس دلایل و براهینی که دارند،با ضرس قاطع پذیرفته و مورد تأیید قرار داده اند؛زیرا با صرف نظر از روایات که بعضی از آن ها را در این فصل می آوریم،به اصل کلّی روایات ذیل توجّه فرمودند و حاصل آن را قبول نموده اند.

1-«و الّذی نفسی بیده لترکبنّ سنن من کان قبلکم حذو النعل بالنّعل و القذّة بالقذّة؛ قسم به کسی که جان من در دست قدرت اوست!سرگذشت پیشینیان را گام به گام و موبه مو سوار خواهید شد(همۀ آن سرگذشت ها بر شما نیز خواهد گذشت).»

2-«و قال:رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کلّ ما کان فی الأمم السالفة فإنّه یکون فی هذه الأمّة مثله حذو النعل بالنّعل القذّة بالقذّة؛ (1)تمامی آن چه در امّت های گذشته بود،نعل به نعل(مانند گذاشتن اسب پای عقبی را به جای پای جلویی)و موبه مو در این امّت نیز پیش خواهد آمد.»

3-«لا تقوم الساعة حتّی تأخذ أمّتی ما أخذ القرون قبلها شبرا بشبر و ذراعا بذراع؛ 2قیامت برپا نمی شود،تا امّت مرا بگیرد(به سرشان بیاید)آن چه که قرن های پیشین را

ص:396


1- 1) -این دو روایت را بسیاری از دانشمندان اهل سنّت روایت کرده اند مانند مسند أحمد:527/2 و 125/4؛ [1]صحیح بخاری:144/4(ط دار الفکر)؛مستدرک حاکم:37/1 و 129(ط دار المعرفة)؛نهایۀ ابن اثیر:/1 357 [2] ص؛کنز العمال:211/1 و 253/11؛شرح نهج البلاغة:286/9؛و همان دو روایت در کتاب های شیعه نیز فراوان آورده اند،بلکه به صحّت آن حکم نموده اند؛مانند کتاب إعلام الوری:ص 476؛ [3]کشف الغمّة:545/2؛ [4]مختصر بصائر الدّرجات:ص 205؛تأویل الایات:ص 402؛الصوارم المهرقة:ص 195. [5]

گرفته است،وجب به وجب و ذراع به ذراع.»

4-«لترکبنّ لتتّبعنّ سنن من کان قبلکم شبرا بشبر و ذراعا بذراع؛رستاخیز برپا نمی شود تا امّت مرا فراگیرد چیزهایی که امّت ها را در قرن های گذشته فراگرفت،وجب به وجب و ذراع به ذراع(حتما به شما پیش خواهد آمد و بر شما سوار خواهد شد جریان های کسانی که پیش از شما می زیستند.»

5-امام باقر علیه السّلام فرمود:«أیّام اللّه ثلاثة یوم یقوم القائم و یوم الکرّة و یوم القیامة؛ 1روزهای خدا سه تا است؛1-روزی که«قائم علیه السّلام»قیام نماید.2-روز برگشت.3-روز قیامت.»

نتیجۀ روایات فوق این است که چون در امّت های پیشین رجعت و بازگشت مردگان وجود داشت،در این امّت نیز پیش خواهد آمد.

6-جابر بن یزید گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«لیس من مؤمن إلا و له قتلة و موتة إنه من قتل نشر حتی یموت و من مات نشر حتی یقتل؛ 2نیست مؤمنی،مگر این که برای او کشته شدن و مرگ(طبیعی)خواهد بود،همانا هرکس کشته شده برمی گردد تا بمیرد و هرکس مرده برمی گردد تا کشته شود.»

7-حسن بن الجهم گوید که مأمون به امام رضا علیه السّلام گفت:«یا أبا الحسن ما تقول فی الرجعة فقال علیه السّلام:إنها الحق قد کانت فی الامم السالفة و نطق بها القرآن و قد قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یکون فی هذه الأمّة کلّ ما کان فی الامم السالفة حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة و قال صلّی اللّه علیه و اله إذا خرج المهدی من ولدی نزل عیسی بن مریم علیهما السّلام فصلی خلفه و قال صلّی اللّه علیه و اله:إن الاسلام بدء غریبا و سیعود غریبا فطوبی للغرباء قیل:یا رسول اللّه ثم یکون ماذا؟قال:ثم یرجع الحق إلی أهله الخبر؛ 3ای ابا الحسن!چه می گویی دربارۀ رجعت؟!

ص:397

فرمود:همانا آن حقّ است در امّت های گذشته هم بوده و بر صحّت آن قرآن گویا است.به تحقیق رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است که در این امّت هرچه در امّت های سابق بوده خواهد بود،نعل به نعل و موبه مو و باز فرموده:زمانی که«مهدی علیه السّلام»از اولاد من خروج نمود،عیسی بن مریم علیه السّلام نازل شده و در پشت سر او(اقتدا کرده و)نماز می گذارد و هم چنین فرمود:اسلام غریب شروع شد و به زودی به غربت خود بازمی گردد.پس خوشا به حال غریبان!گفته شد بعد چه می شود ای رسول خدا؟!فرمود:حق به اهلش برمی گردد.»

8-ابی الصباح گوید:از امام باقر علیه السّلام سؤال کردم و گفتم:«جعلّت فداک أکره أن اسمیها له فقال لی هو:عن الکرات تسألنی؟فقلت:نعم فقال:تلک القدرة و لا ینکرها إلا القدریة لا تنکره تلک القدرة لا تنکرها إن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أتی بقناع من الجنة علیه عذق یقال له سنة فتناولها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سنة من کان قبلکم؛ (1)فدایت شوم!(چیزی در دلم هست) کراهت دارم نام ببرم.

به من فرمود:از کرات(برگشته گان)می پرسی؟!

گفتم:بلی!

فرمود:آن(اظهار)قدرت(خدا)است و آن را انکار نمی کند،مگر«قدریّت»تو،آن قدرت را انکار نکن.برای رسول خدا طبقی از چکیدۀ شاخۀ خرمای بهشتی آوردند که به آن«سنّت»می گفتند.پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آن را تناول کرد و«سنّت»پیشینیان شد (یعنی هر جریان و حادثه ای قبلا بوده در این امّت نیز واقع خواهد شد).»

16*رجعت عام نیست

رجعتی که در روایات از آن صحبت شده است،همگانی و عام نیست،بلکه

ص:398


1- 1) -بیان:قوله علیه السّلام«تلک القدرة»أی هذه من قدرة اللّه تعالی و لا ینکرها إلا القدریة من المعتزلة الذین ینکرون کثیرا من قدرة اللّه تعالی.«و القناع»بالکسر طبق من عسب النخل و بعث هذا کان لإعلام النبی صلی اللّه علیه و آله أنه یقع فی أمته ما وقعت فی الامم السابقة و قد وقعت الرجعة فی الامم السّابقة مرّات شتّی. بحار الأنوار: [1]72/53 ب 29 ح 71 از مختصر بصائر الدّرجات.

برای عدّۀ مخصوصی است که تشریح گردید.

با مطالعۀ روایات ذیل،آن عدّۀ به خصوص روشن و مشخّص می شوند.

1-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:اوّلین کسی که زمین برایش شکافته می شود و به دنیا باز می گردد«حسین بن علی علیهما السّلام»است و رجعت همگانی نیست،بلکه خاصّ است.رجوع نمی کند،مگر کسی که مؤمن محض یا مشرک محض باشد. (1)

2-ابن محبوب از ابن رئاب از زرارة روایت کرده است:«کرهت أن أسأل أبا جعفر علیه السّلام[فی الرجعة]فاحتلت مسألة لطیفة لأبلغ بها حاجتی منها فقلت:أخبرنی عمن قتل مات؟قال:لا الموت موت و القتل قتل فقلت:ما أحد یقتل إلا مات قال:فقال:یا زرارة! قول اللّه أصدق من (2)]قولک قد فرق بین القتل و الموت فی القرآن فقال علیه السّلام: أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ) (3)و قال: لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللّهِ تُحْشَرُونَ (4)فلیس کما قلت یا زرارة الموت موت و القتل قتل و قد قال اللّه:عزّ و جلّ إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا (5)قال:فقلت:إن اللّه عزّ و جلّ یقول: کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ (6)أفرأیت من قتل لم یذق الموت؟فقال:لیس من قتل بالسیف کمن مات علی فراشه إن من قتل لابد أن یرجع إلی الدنیا حتی یذوق الموت؛ (7)

دوست نداشتم مستقیما از امام باقر علیه السّلام دربارۀ«رجعت»چیزی بپرسم؛پس با طرح مسألۀ لطیفی چاره جویی کردم تا به حاجتم برسم.

گفتم:به من بفرما آیا کسی که کشته شده مرده است؟

فرمود:نه مردن،مردن است و کشته شدن،کشته شدن!

ص:399


1- 1) -أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:أول من تنشق الأرض عنه و یرجع إلی الدنیا الحسین بن علی علیه السّلام و إن الرجعة لیست بعامة و هی خاصة لا یرجع إلا من محض الایمان محضا أو محض الشرک محضا.بحار الأنوار:/ [1]53 39 ب 29 ح 1 از بصائر الدّرجات.
2- 2) -ما بین قوسین در تفسیر عیاشی:1012/1 [2] است و در مختصر بصائر الدّرجات ساقط شده است.
3- 3) -آل عمران:144. [3]
4- 4) -آل عمران:157. [4]
5- 5) -براءة:112. [5]
6- 6) -الأنبیاء:35. [6]
7- 7) -بحار الأنوار: [7]65/53 ب 29 ح 58 از مختصر بصائر الدّرجات و تفسیر عیاشی [8]مثل آن را.

گفتم:احدی نیست که کشته شده مگر این که مرده است؟!

فرمود:ای زراره!فرمودۀ خدا درست تر از گفتۀ تو است که در قرآن میان قتل و موت را جدا کرده است.

خداوند متعال فرمود:«اگر مرد یا کشته شد»و هم چنین فرمود:«اگر مردید یا کشته شدید به سوی خدا محشور می شوید.

پس آن طور نیست که تو می گویی!مرگ،مرگ است و قتل،قتل.به تحقیق خدای-عزّ و جلّ-فرموده است:«همانا خدا خریده است از مؤمنان جان و مال آن ها را در برابر بهشت،پس(طبق این خرید و فروش)در راه خدا می جنگند و می کشند و کشته می شوند،و عده ای حق است.»

گفتم:همان خداوند فرمود:«تمام جان ها مرگ را خواهند چشید»آیا دیده ای کسی که کشته شده مرگ را نچشیده است؟!

پس فرمود:کسی که با شمشیر کشته شده نیست مانند آن که در رختخوابش مرده است.آن کس که کشته شده،لابد باید به دنیا برگردد تا بمیرد.»

3-صفوان از امام رضا علیه السّلام می گوید:«سمعته یقول فی الرجعة:من مات من المؤمنین قتل و من قتل منهم مات؛ (1)از امام رضا علیه السّلام دربارۀ«رجعت»شنیدم که فرمود:هرکس از مؤمنین مرده باید کشته شود و هرکه کشته شده باید بمیرد.»

4-ابن ابی عمیر از قول مفضّل گوید:امام صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً فرمود:«لیس أحد من المؤمنین قتل إلا یرجع حتی یموت و لا یرجع إلا من محض الایمان محضا أو محض الکفر محضا؛ (2)نیست احدی از مؤمنان کشته شده،مگر این که برمی گردد تا بمیرد و کسی برنمی گردد،مگر آن که ایمان محض و کفر محض داشته باشد.»

5-حسین بن بشار از قول داود الرقی گوید که به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:«إنی قد کبرت دقّ عظمی أحب أن یختم عمری بقتل فیکم؟فقال:و ما من هذا بد إن لم یکن فی

ص:400


1- 1) -بحار الأنوار:66/53 ب 29 ح 59 از مختصر بصائر الدّرجات.
2- 2) -همان مدرک:53/53 ب 29 ذیل ح 30 از تفسیر علی بن ابراهیم. [1]

العاجلة تکون فی الآجلة؛ (1)من پیر شده ام و استخوانم شکسته شده است.دوست داشتم عمرم با کشته شدن در راه شما پایان پذیرد.

فرمود:از این(کشته شدن)چاره ای نیست،اگر زود نباشد در درازمدّت می شود.»

6-ابن ابی عمیر از قول ابن اذینه و او نیز از محمّد بن الطیار گوید که امام صادق علیه السّلام درباره گفتۀ خدای عز و جل: وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً (2)فرمود:«لیس أحد من المؤمنین قتل إلا سیرجع حتی یموت و لا أحد من المؤمنین مات إلا سیرجع حتی یقتل؛ (3)نیست احدی از مؤمنان که کشته شده است،مگر این که برمی گردد با مرگ طبیعی می میرد و مرده ای از مؤمنان نیست،مگر این که برمی گردد و کشته می شود.»

7-ابی بصیر گوید که امام باقر علیه السّلام به من فرمود:«ینکر أهل العراق الرجعة؟قلت:

نعم قال:أما یقرؤن القرآن وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً؛ (4)اهل عراق رجعت را انکار می کنند؟!گفتم:بلی.

فرمود:آیا قرآن نمی خوانند«و روزی از هر امّتی دسته ای محشور می کنیم؟» (یعنی در قیامت همه زنده می شوند،اما در آیۀ موردنظر دسته ای از هر امّت نام می برد).»

8-جابر بن یزید گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«سئل عن قول اللّه عز و جل: وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ (5)فقال:یا جابر أتدری ما سبیل اللّه؟قلت:لا و اللّه إلا إذا سمعت منک فقال:القتل فی سبیل علی علیه السّلام و ذریته فمن قتل فی ولایته قتل فی سبیل اللّه و لیس أحد یؤمن بهذه الآیة إلا و له قتلة و میتة إنه من قتل ینشر حتی یموت و من مات ینشر حتی یقتل؛ (6)از آیۀ«اگر در راه خدا کشته شدید یا مردید»سؤال کردند؟

ص:401


1- 1) -همان مدرک:77/53 ب 29 ح 84 از رجال کشّی. [1]
2- 2) -النمل:83. [2]
3- 3) -بحار الأنوار: [3]40/53 ب 29 ح 5 از مختصر بصائر الدّرجات.
4- 4) -النمل:83. [4]بحار الأنوار:40/53 ب 29 ح 6 از مختصر بصائر الدّرجات.
5- 5) -آل عمران:157. [5]
6- 6) -تفسیر عیاشی: [6]عن ابن المغیرة مثله بیان:لعل آخر الخبر تفسیر لآخر الآیة،و هو قوله: وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللّهِ تُحْشَرُونَ (2)بأن یکون المراد بالحشر الرجعة(3).بحار الأنوار:40/53 ب 29 ح 8 [7]

فرمود:ای جابر!آیا می دانی راه خدا چیست؟!

گفتم:نه،مگر این که از شما بشنوم.

فرمود:کشته شدن در راه(ولایت)علی علیه السّلام و ذریّۀ اوست.پس هرکس در راه ولایت او کشته شود،در راه خدا کشته شده است و نیست کسی به این آیه ایمان آورد،مگر این که برای او کشته شدن و مردنی وجود دارد.همانا هرکس کشته شد،برمی خیزد تا (با اجل طبیعی)بمیرد و اگر مرده است،برمی گردد تا کشته شود.»

9-علی بن مهزیار گوید:من در جایگاهم خوابیده بودم،ناگهان خوابی دیدم که گوینده ای می گفت:امسال به«حجّ»برو،تو صاحب الزّمان را ملاقات می کنی! (حدیث طولانی را به جایی می رساند که بعد از ملاقات با امام علیه السّلام حضرت پس از تشریح جریان های بعد از ظهور فرمود:)ای پسر مهزیار!هنگامی که«چینی»گم شد و«مغربی»حرکت کرد و«عباسی»سیر نمود و«سفیانی»بیعت کرده شد،خداوند به ولیّ خود اجازۀ(خروج)می دهد.پس با سی صد و سیزده نفر بین صفا و مروه خروج کنم و به کوفه می آیم و مسجد آن را خراب می نمایم و بر بنای اوّلش بنا می کنم و بناهای ستمگران را از اطراف آن برمی دارم و برای مردم«حجّة الاسلام»به جا می آورم و به یثرب(یعنی به مدینه)می آیم و حجره را منهدم ساخته و هرکه را در آن است،تر و تازه بیرون می آورم و دستور می دهم در روبروی«بقیع»در دو چوب خشک به دار آویزند.پس آن دو چوب(فی الحال)سبز شود و مردم امتحان می شوند و به آن ها بیش از زمان خودشان گرایش پیدا می کنند.پس منادی از آسمان ندا کند:ای آسمان!بیانداز و ای زمین برگیر(این ناکسان)را!پس در آن روز در روی زمین نمی ماند،مگر صاحبان ایمان خالص.

علی بن مهزیار گفت:ای آقای من!بعد از آن چه می شود؟!

فرمود:برگشت و رجعت،سپس این آیه را تلاوت نمود:«سپس شما را بر آن ها چیره می کنیم و شما را به وسیلۀ دارایی ها و فرزندانتان کمک می نماییم و نفرات

ص:402

شما را بیشتر از(دشمن)قرار می دهیم.» (1)

10-برید بن معاویة گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«و اللّه لا تذهب الأیام و اللیالی حتی یحیی اللّه الموتی و یمیت الأحیاء و یرد الحق إلی أهله و یقیم دینه الذی ارتضاه لنفسه؛ (2)به خدا قسم!روزها و شب ها نمی گذرد،مگر این که خداوند مرده ها را زنده کند و زنده ها را بمیراند و حق را به صاحبش برگرداند و دینی را که خود راضی است پایدار نماید.»

17*حکومت امامان

بر مبنا و دلایل فصل های گذشته،همۀ امامان یا برخی از ایشان رجعت می نمایند و امامت و رهبری را به دست خواهند گرفت و کشور واحد کرۀ زمین را اداره خواهند کرد.

1-امام سجّاد علیه السّلام در تأویل آیۀ إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ (3)فرمود:پیامبر و امیر المؤمنین و ائمّه علیهم السّلام دوباره بازمی گردند. (4)

2-هم چنین فرمود:نخستین کسی که در رجعت برمی گردد،حسین بن علی علیهما السّلام

ص:403


1- 1) -قال علیّ بن مهزیار:کنت نائما فی مرقدی إذ رأیت فیما یری النائم قائلا یقول:حج السنة فانک تلقی صاحب الزمان و ذکر الحدیث بطوله ثم قال: یا ابن مهزیار إنه إذا فقد الصین و تحرک المغربی و سار العباسی و بویع السفیانی یؤذن لولی اللّه فأخرج بین الصفا و المروة فی ثلاثمائة و ثلاثة عشر فأجئ إلی الکوفة فأهدم مسجدها و أبنیه علی بنائه الأول و أهدم ما حوله من بناء الجبابرة. و أحج بالناس حجة الاسلام و أجئ إلی یثرب فأهدم الحجرة و اخرج من بها و هما طریان فأمر بهما تجاه البقیع و آمر بخشبتین یصلبان علیهما فتورقان من تحتهما فیفتتن الناس بهما أشد من الاولی فینادی مناد الفتنة من السماء یا سماء انبذی و یا أرض خذی!فیومئذ لا یبقی علی وجه الأرض إلا مؤمن قد أخلص قلبه للایمان.قلت:یا سیدی ما یکون بعد ذلک؟قال:الکرة الکرة الرجعة ثم تلا هذه الآیة ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (اسرا:6) [1]اقول:و رأیت فی أصل کتابه مثله.و قد مر الحدیث بطوله فی باب ذکر من رآه بروایة کمال الدین تحت الرقم 28 و 32 و لم یکن فیهما ذکر هذه العلامات راجع ج 52 ص 32 و 42؛بحار الأنوار: [2]104/53 ب 29 ح 131 از مختصر بصائر الدّرجات.
2- 2) -الکافی:538/3؛ [3]التّهذیب:376/1 باب ادب المصدق؛بحار الأنوار:102/53 ب 29 ح 125. [4]
3- 3) -قصص:86. [5]
4- 4) -تفسیر البرهان:در تفسیر آیه.

است و چهل سال زندگی می کند،به گونه ای که ابروانش بر روی دو چشمش می ریزد. (1)

3-از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ رجعت سؤال نمودند؟فرمود:حقّ است.

پرسیدند:نخستین کسی که برمی گردد کیست؟

فرمود:حسین است که به دنبال«قائم علیه السّلام»می آید. (2)

4-سلیمان دیلمی گوید:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ اُذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً (3)سؤال کردم،فرمود:«الأنبیاء رسول اللّه و ابراهیم و أسماعیل ذرّیّته و الملوک الأئمّة:قال:فقلت:و أیّ ملک أعطیتم؟!فقال ملک الجنّة و ملک الکرّة؛ (4)انبیای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و ابراهیم و اسماعیل و ذریّۀ اوست و ملوک،امامان هستند.

گفتم:کدام ملکی را عطا شده اید؟!

فرمود:ملک جنّت(بهشت)و ملک(کرّت)برگشت(یعنی امامت و سلطنت بعد از رجعت).»

18*حکومت امام حسین علیه السّلام

1-سهل بن زیاد از ابن محبوب نقل می کند که ابن فضیل گوید:سعد الجلاب از قول جابر گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:امام حسین علیه السّلام پیش از شهادتش به اصحاب خود عرض نمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود:همانا تو به زودی به سوی عراق کشانده می شوی و آن زمینی است که پیغمبران و اوصیای آن ها در آن گرفتاری ها کشیده اند و آن زمینی است که به آن«عمورا»گفته می شود.

تو(ای حسین)و گروهی از اصحابت که درد مس آهن را احساس نمی کنند،در آن شهید می شوید و این آیه را تلاوت نمود: یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ

ص:404


1- 1) -بحار الأنوار:46/53 ح 19.از اختصاص.
2- 2) -همان مدرک:39/53 ب 29 ح 1 [1] از اختصاص؛ابراهیم یکی از راویان اضافه کرده است«و یقع حاجباه علی عینیه»و ابروانش به روی چشمانش می ریزد.
3- 3) -مائدة:20. [2]
4- 4) -بحار الأنوار:45/53 ح 18. [3]

جنگ برای تو و اصحابت سرد و سالم می شود.پس مژده باد بر شما!

به خدا قسم!اگر ما را بکشند،به حضور پیغمبرمان وارد می شویم و در آن جا می مانیم تا خدا بخواهد.پس من اوّلین کسی هستم که زمین برای او شکافته شود.

پس بیرون می آیم هم زمان با خروج امیر المؤمنین و قیام«قائم علیهما السّلام»ما.

سپس دسته ای از آسمان از نزد خدا برای من فرود می آیند که تا آن وقت ابدا فرود نیامده اند و جبریل و میکائیل و اسرافیل و لشکر فرشته ها برای من نازل می شوند.حتما محمّد صلّی اللّه علیه و اله و علی علیه السّلام نازل می شوند و من و برادرم و تمامی آنان که خداوند به آن ها منّت گذاشته است،فرود می آیند در مرکب هایی از مراکب خدا اسبانی سفیدپیشانی از نور که آفریده ای به آن ها سوار نشده است.

سپس محمّد صلّی اللّه علیه و اله پرچم خود را به اهتزاز درمی آورد و با شمشیر خود به «قائم علیه السّلام»ما تحویل می دهد،بعد از آن مقدار که خدا خواهد می مانیم و خداوند از مسجد کوفه چشمه هایی از روغن(احتمالا نفت)و آب و شیر بیرون می آورد؛سپس امیر المؤمنین علیه السّلام شمشیر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را به من می دهد و مرا به مشرق و مغرب می فرستد.پس به سوی دشمن خدا نمی روم،مگر این که خونش را می ریزم و بتی رها نمی کنم،مگر آن را می سوزانم تا به«هندوستان»می رسم و آن را می گشایم و دانیال و یوشع به سوی امیر المؤمنین علیه السّلام بیرون می آیند و می گویند:راست گفت خدا و رسولش!خداوند همراه آن ها هفتاد نفر را به سوی بصره می فرستد و جنگجویان آن جا را می کشند و واحدی از ارتش را به روم اعزام می دارد و آن جا را فتح می کنند.

سپس تمام حیوانات حرام گوشت را می کشم،به گونه ای که در روی زمین غیر از (حلال گوشت و)پاک پیدا نشود (1).

ص:405


1- 1) -اگر سند این روایت از نظر رجالی مخدوش نباشد،پذیرفتن این قسمت از آن به نظر خیلی سنگین می آید؛زیرا تعداد حرام گوشتان روی زمین از آبزیان گرفته تا پرندگان به مراتب از حلال گوشت ها بیشتر است،وانگهی حضرت با این مجموعۀ سنگین از مخلوقات الهی چه خصومتی می تواند داشته باشد تا نسل آن ها را از جهان برچیده و منقرض نماید،مگر این که مصالحی فراتر از فهم ما بوده باشد.

به یهود و نصارا و سایر ملّت ها پیشنهاد می کنم و آن ها را میان پذیرفتن اسلام و شمشیر مخیّر می سازم،پس هرکس مسلمان شد،منّت گذارم به او و هرکس اسلام را نپذیرفت خونش را می ریزم.

مردی از شیعیان ما باقی نمی ماند،مگر این که خداوند فرشته ای به سوی او می فرستد و از روی او خاک را برطرف ساخته و همسران و جایگاه او را در بهشت به او معرّفی می کنند و نمی ماند در روی زمین نابینایی و زمین گیر و گرفتاری،مگر این که خداوند بلا را از او برمی دارد به خاطر ما اهل بیت علیهم السّلام.

از آسمان به زمین برکت نازل می شود،حتی شاخه های درخت از کثرت میوه می شکند و میوه های زمستان در تابستان و میوه های تابستان در زمستان خورده شود و این است(معنای)گفتۀ خداوند«و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند،برکات آسمان و زمین را برای آن ها می گشودیم،ولی(آن ها حق)را تکذیب کردند،ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.»

سپس خداوند به شیعیان ما کرامتی می نماید که به آن ها چیزی در زمین و هرچه در آن است مخفی نماند،حتی مردی از آن ها بخواهد از جریان های درونی خانوادۀ خود را بداند،به آن ها هر کاری را که می کنند خبر می دهد(از کرده های آنان مطّلع می شوند). (1)

ص:406


1- 1) -قال الحسین علیه السّلام لأصحابه قبل أن یقتل:إن رسول اللّه قال لی:یا بنی إنک ستساق إلی العراق و هی أرض قد التقی بها النبیون و أوصیاء النبیین و هی أرض تدعی عمورا و إنک تستشهد بها و یستشهد معک جماعة من أصحابک لا یجدون ألم مس الحدید و تلا: قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ (الأنبیاء:69) [1]یکون الحرب بردا و سلاما علیک و علیهم. فابشروا فو اللّه لئن قتلونا فانا نرد علی نبینا قال:ثم أمکث ما شاء اللّه فأکون أول من ینشق الأرض عنه فأخرج خرجة یوافق ذلک خرجة أمیر المؤمنین و قیام قائمنا ثم لینزلن علی وفد من السماء من عند اللّه لم ینزلوا إلی الأرض قط و لینزلن إلی جبرئیل و میکائیل و إسرافیل و جنود من الملائکة. و لینزلنّ محمّد و علی و أنا و أخی و جمیع من من اللّه علیه فی حمولات من حمولات الرب خیل بلق من نور لم یرکبها مخلوق ثم لیهزن محمّد لواءه و لیدفعنه إلی قائمنا مع سیفه ثم إنا نمکث من بعد ذلک ما شاء اللّه ثم إن اللّه یخرج من مسجد الکوفة عینا من دهن و عینا من ماء و عینا من لبن. ثم إن أمیر المؤمنین علیه السّلام یدفع إلی سیف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و یبعثنی إلی المشرق و المغرب فلا آتی علی عدو للّه إلا أهرقت دمه و لا أدع صنما إلا أحرقته حتی أقع إلی الهند فأفتحها.و إن دانیال و یوشع یخرجان إلی أمیر

2-«امام صادق علیه السّلام سئل عن الرجعة أحق هی؟قال:نعم فقیل له:من أول من یخرج؟ قال:الحسین یخرج علی أثر القائم علیهما السّلام قلت:و معه الناس کلهم؟قال:لا بل کما ذکر اللّه تعالی فی کتابه یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً قوم بعد قوم؛ (1)از امام صادق علیه السّلام سؤال کردند:آیا«رجعت»حقّ است؟!

فرمود:بلی،پرسیده شد اوّلین کسی که بیرون آید کیست؟

فرمود:«حسین علیه السّلام»پشت سر«قائم علیه السّلام»خروج نماید.

گفتم:همۀ مردمان با او خواهند بود؟

فرمود:نه،بلکه آن گونه که خدای تعالی در کتابش فرموده است:«روزی که در صور دمیده شد،گروه گروه می آیید یعنی گروهی بعد از گروهی.»

3-داود بن راشد از حمران از ابی جعفر علیه السّلام فرمود:«إنّ أوّل من یرجع لجارکم الحسین علیه السّلام فیملک حتّی یقع حاجباه عینه من الکبر؛ (2)همانا اوّل کسی که برمی گردد همسایه تان حسین علیه السّلام است.پس مالک می شود تا از زیادی سن ابروانش به روی چشمانش بریزد.»

ص:407


1- 1) -نبأ:18.بحار الأنوار:103/ [1]53 ب 29 ح 130 از بصائر الدّرجات.
2- 2) -بحار الأنوار:43/53 ح 14.

4-معلّی بن خنیس گوید که امام صادق علیه السّلام به من فرمود:«أوّل من یرجع إلی الدنیا الحسین بن علی علیهما السّلام فیملک حتّی یسقط حاجباه علی عینیه من الکبر؛ (1)همانا اوّل کسی که برمی گردد همسایه تان حسین علیه السّلام است.پس مالک می شود تا از زیادی سن ابروانش به روی چشمانش می ریزد.»

5-یونس بن ظبیان گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«إنّ الّذی یلی حساب الناس قبل یوم القیامة الحسین بن علی علیهما السّلام فأمّا یوم القیامة فإنّما هو بعث إلی الجنّة و بعث إلی النار؛ (2)آن کسی که پیش از قیامت به حساب مردم می رسد حسین بن علی علیهما السّلام است،اما روز قیامت برانگیخته شدن به سوی بهشت یا جهنّم است.»

6-مفضّل بن عمر گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«کأنّی بسریر من نور قد وضع و قد ضربت علیه قبة من یاقوتة حمراء مکللة بالجوهر و کأنّی بالحسین علیه السّلام جالسا علی ذلک السریر و حوله تسعون ألف قبة خضراء و کأنّی بالمؤمنین یزورونه و یسلمون علیه.فیقول اللّه عزّ و جلّ لهم:أولیائی سلونی!فطالما أوذیتم و ذللتم و اضطهدتم فهذا یوم لا تسألونی حاجة من حوائج الدنیا و الآخرة إلا قضیتها لکم فیکون أکلهم و شربهم من الجنة فهذه و اللّه الکرامة؛ (3)گویا تختی از نور گذاشته شده می بینم،درحالی که بر روی آن قبّه ای از یاقوت زینت داده شده از گوهر را زده اند و گویا حسین علیه السّلام را می بینم که بر روی آن تخت نشسته و در اطراف آن نود هزار قبّه است که مؤمنان او را زیارت کرده و بر او سلام می کنند.

پس خدای-عزّ و جلّ-به آن ها می فرماید:دوستان من!(هرچه دلتان می خواهد)از من بخواهید؛چون زمان طولانی در راه من اذیّت شدید و ذلیل گردیدید و سختی کشیدید.امروز روزی است که از نیازهای دنیا و آخرت هرچه بخواهید برای شما برآورده می کنم.

ص:408


1- 1) -همان مدرک:46/53 ح 19. [1]از اختصاص.
2- 2) -همان مدرک:43/53 ح 13. [2]از اختصاص.
3- *1) -بیان:سؤال حوائج الدنیا یدل علی أن هذا فی الرجعة إذ هی لا تسأل*فی الآخرة.بحار الأنوار: [3]116/53/ ب 29 ح 140 از کامل الزّیارة.

پس خوردن و آشامیدن آن ها از بهشت(تأمین)می شود.این است به خدا سوگند کرامّت(خداوندی).»

7-برید عجلی گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:یابن رسول اللّه به من خبر ده از اسماعیلی که خداوند در قرآن از او به وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا (1)یاد کرده است،آیا اسماعیل پسر ابراهیم است،مردم گمان می کنند او اسماعیل فرزند ابراهیم است؟

فرمود:اسماعیل پیش از ابراهیم وفات کرد،درحالی که ابراهیم حجّت خدا و صاحب شریعت بود.پس اسماعیل به که فرستاده شده بود!

گفتم:فدایت شوم،پس آن اسماعیل چه کسی بود؟!

فرمود:او اسماعیل بن حزقیل پیغمبر علیه السّلام بود خداوند او را به سوی قومش مبعوث کرد،پس او را تکذیب کرده و او را کشتند و پوست صورتش را کندند.

خداوند بر آن ها غضب کرد و به سوی او«سطاطائیل»ملک عذاب را فرستاد و به او گفت:ای اسماعیل!من سطاطائیل فرشتۀ عذابم!خداوند صاحب عزّت مرا به سوی تو فرستاده تا قوم تو را آن گونه که دلت خواست عذاب نمایم با انواع عذاب!

پس اسماعیل گفت:ای سطاطائیل!من در این مورد حاجتی ندارم.

بنابراین خداوند به او(اسماعیل بن حزقیل پیغمبر علیه السّلام)وحی کرد:ای اسماعیل! حاجتت چیست؟

اسماعیل گفت:پروردگارا!تو پیمان گرفتی برای خودت به ربوبیّت و به محمّد به نبوّت و به اوصیای او به ولایت و خبر دادی به خلق خود از کارها(ظلم های)امّت او به حسین بن علی علیهما السّلام بعد از پیغمبرش صلّی اللّه علیه و اله و تو وعده دادی حسین علیه السّلام را به دنیا برگردانی تا انتقام خود را از کسانی که آن کارها(ستم ها)را بر او روا داشتند بگیرد؛ پس حاجت من به تو این است،ای پروردگار!مرا هم به دنیا برگردانی تا من نیز از ستمکارانم انتقام بگیرم،آن گونه که حسین علیه السّلام را برمی گردانی!پس خداوند این را به

ص:409


1- 1) -مریم:54. [1]

اسماعیل بن حزقیل وعده داد تا با حسین علیه السّلام برگردد(انتقام خود را از ظالمانش بگیرد). (1)

8-معلی بن خنیس و زید الشحّام گویند:شنیدیم امام صادق علیه السّلام فرمود:«سمعناه یقول:إنّ أول من یکرّ فی الرجعة الحسین بن علی علیهما السّلام و یمکث فی الأرض أربعین سنة حتّی یسقط حاجباه علی عینیه؛ (2)همانا نخستین کسی که در«رجعت»برمی گردد، حسین بن علی علیهما السّلام است و چهل سال در زمین می ماند تا ابروهایش به چشمانش بریزد.»

9-حریز گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:فدایت شوم!چقدر کم است ماندن شما(کوتاه است عمر شما)اهل بیت و اجل هایتان یکی از دیگری نزدیک است با این که مردم به وجود شما نیاز دارند؟!

فرمود:برای هریک از ما دستور العملی است که در آن تا پایان عمرش به هرچه احتیاج دارد(نوشته شده)است،پس زمانی مأموریتش منقضی شد،می داند که اجلش فرارسیده است و پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله حضور یافته،مرگ او را ابلاغ می نماید و به او

ص:410


1- 1) -محمّد بن جعفر الرزاز عن ابن أبی الخطاب و أحمد بن الحسن ابن علی بن فضال عن مروان بن مسلم عن برید العجلی قال:قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:یا ابن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أخبرنی عن إسمعیل الذی ذکره اللّه فی کتابه حیث یقول: وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا (2)أکان إسماعیل بن إبراهیم علیهما السّلام فان الناس یزعمون أنه إسماعیل بن إبراهیم فقال علیه السّلام:إن إسماعیل مات قبل إبراهیم و إن إبراهیم کان حجة للّه قائما صاحب شریعة فإلی من ارسل إسماعیل إذا.قلت:فمن کان جعلت فداک؟قال: ذاک إسماعیل بن حزقیل النبی علیه السّلام بعثه اللّه إلی قومه فکذبوه و قتلوه و سلخوا فروة وجهه فغضب اللّه له علیهم فوجه إلیه سطاطائیل ملک العذاب فقال له:یا إسماعیل أنا سطاطائیل ملک العذاب وجهنی رب العزة إلیک لا عذب؟؟قومک بأنواع العذاب کما شئت فقال له إسماعیل:لا حاجة لی فی ذلک یا سطاطائیل. فأوحی اللّه إلیه:فما حاجتک یا إسماعیل؟فقال إسماعیل:یا رب إنک أخذت المیثاق لنفسک بالربوبیة و لمحمد بالنبوة و لأوصیائه بالولایة و أخبرت خلقک بما تفعل امته بالحسین بن علی علیهما السّلام من بعد نبیها و إنک وعدت الحسین أن تکره إلی الدنیا حتی ینتقم بنفسه ممن فعل ذلک به فحاجتی إلیک یا رب أن تکرنی إلی الدنیا حتی أنتقم ممن فعل ذلک بی ما فعل کما تکر الحسین.فوعد اللّه إسماعیل بن حزقیل ذلک فهو یکر مع الحسین بن علی علیهما السّلام.*(1)أسری:6.(2)مریم:54.(*) [1]بحار الأنوار: [2]105/53 ب 29 ح 132 از کامل الزّیارة. [3]
2- *1) -بحار الأنوار: [4]63/53 ب 29 ح 54 از مختصر بصائر الدّرجات.

می گوید:که در پیش خدا چه دارد.

حسین علیه السّلام نیز صحیفه ای که به او داده بودند،قرائت کرد و آن چه می آید و می ماند چیزهایی که هنوز به عمل نیامده را تفسیر کرد و به جنگیدن بیرون رفت.

از کارهایی که ماند(جریان)فرشته ها بود که از خدا خواستند به او کمک کنند و خدا هم اجازه داد و آن ها نیز به جنگیدن آماده می شدند تا این که او کشته شد.

هنگامی آمدند که حسین علیه السّلام شهید شده و مدّت(امامتش)به سر آمده بود.

فرشته ها گفتند:خدایا!فرود آمدن و کمک نمودن را به ما اجازه دادی،حال که نازل شدیم،قبض روحش کرده ای؟!

پس خداوند به آن ها وحی کرد:ملازم بارگاه او باشید تا ببینید که او(در رجعت) خروج کرده است و به او کمک کنید و به او و آن چه از شما فوت شده است بگریید؛ (چون)شما به نصرت و گریستن به او اختصاص یافتید!

پس ملائکه برای تقرّب و اظهار همدردی و آن چه را که از دست داده بودند، نالیدند تا هنگامی که خروج کرد از یاوران او باشند. (1)

10-رفاعه بن موسی گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«إن أول من یکرّ إلی الدنیا الحسین بن علی علیهما السّلام و أصحابه و یزید بن معاویة و أصحابه فیقتلهم حذو القذة بالقذة ثم قال أبو عبد اللّه علیه السّلام ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ

ص:411


1- 1) -قال حریز:جعلت فداک ما أقل بقاءکم أهل البیت و أقرب آجالکم بعضها من بعض مع حاجة هذا الخلق إلیکم؟فقال:إن لکل واحد منا صحیفة فیها ما یحتاج إلیه أن یعمل به فی مدته فإذا انقضی ما فیها مما امر به عرف أن أجله قد حضر و أتاه النبی ینعی إلیه نفسه و أخبره بما له عند اللّه.و إن الحسین صلوات اللّه علیه قرأ صحیفته التی اعطیها و فسر له ما یأتی و ما یبقی و بقی منها أشیاء لم تنقض فخرج إلی القتال و کانت تلک الامور التی بقیت أن الملائکة سألت اللّه فی نصرته فأذن لهم فمکثت تستعد للقتال و تتأهب لذلک حتی قتل فنزلت و قد انقطعت مدته و قتل صلوات اللّه علیه.فقالت الملائکة:یا رب أذنت لنا فی الانحدار و أذنت لنا فی نصرته فانحدرنا و قد قبضته؟فأوحی اللّه تبارک و تعالی إلیهم أن الزموا قبته حتی ترونه قد خرج فانصروه و ابکوا علیه و علی ما فاتکم من نصرته و إنکم خصصتم بنصرته و البکاء علیه فبکت الملائکة تقربا و جزعا علی ما فاتهم من نصرته فإذا خرج صلوات اللّه علیه یکونون أنصاره.اصول کافی:283/1؛ [1]بحار الأنوار: [2]106/53 ب 29 ح 133 از کامل الزّیارة. [3]

نَفِیراً؛ (1)اوّلین کسی که به دنیا برمی گردد حسین بن علی علیهما السّلام و اصحابش و یزید بن معاویه و یارانش هستند؛پس آن ها را موبه مو به قتل می رساند.سپس امام صادق علیه السّلام آیۀ ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ... را تلاوت کرد.»

19-حکومت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله

پیرامون رجعت و حضور رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و امیر المؤمنین علیه السّلام در ابتدای ظهور «قائم علیه السّلام»در اوایل بخش 7 روایاتی گذشت،به آن جا رجوع شود.

1-معلّی بن خنیس گوید که امام صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ«فی قول اللّه عزّ و جلّ إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ (2)قال نبیّکم راجع الیکم؛ (3)فرمود:آن پیغمبر شما است به سوی شما رجوع می کند.»

2-اسد بن اسماعیل گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«حین سئل عن الیوم الذی ذکر اللّه مقداره فی القرآن فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ (4)و هی کرّة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فیکون ملکه فی کرته خمسین ألف سنة و یملک أمیر المؤمنین فی کرته أربعة و أربعین ألف سنة؛ (5)هنگامی که سؤال کردند از روزی که خداوند در قرآن مقدار او را پنجاه هزار سال یاد کرده است،فرمود:آن برگشتن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است،پس سلطنت او در کرت و رجعت پنجاه هزار سال خواهد بود و امیر المؤمنین علیه السّلام نیز در کرّت(برگشت) مالک می شود چهل و چهار هزار سال.

20-حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام

1-امیر المؤمنین علیه السّلام ذیل حدیث مفصّلی فرمود:«و إنّ لی الکرّة بعد الکرّة و الرجعة بعد الرجعة و أنا صاحب الرجعات و الکرات و صاحب الصلات و النقمات و الدولات

ص:412


1- 1) -أسری:6. [1]تفسیر عیاشی:282/2؛ [2]بحار الأنوار:76/53 ب 29 ح 78 [3] از عیاشی.
2- 2) -قصص:85. [4]
3- 3) -بحار الأنوار:46 ح 19. [5]
4- 4) -المعارج:4. [6]
5- 5) -بحار الأنوار: [7]104/53 ب 29 ذیل ح 130 از مختصر بصائر الدّرجات.

العجیبات؛ (1)و برای من کرّت بعد از کرّت و رجعت بعد از رجعت است و منم صاحب رجعات و کرات و صاحب صله کردن ها و غضب نمودن ها و دولت عجیبات.»

2-عبد الکریم بن عمرو الخثعمی در بیان کیفیّت اعدام ابلیس از قول امام صادق علیه السّلام فرمود:«...و هی آخر کرّة یکرّها امیر المؤمنین علیه السّلام فقلت:إنّها لکرّات؟!قال نعم إنّها لکرات و کرّات؛ (2)...و آن آخرین برگشت از برگشت هایش است.پس گفتم:آیا آن کرات است؟فرمود:بلی،کرات و کرّات.»

3-هم چنین عبد الکریم بن عمرو الخثعمی گوید که شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یملک أمیر المؤمنین علیه السّلام أربعا و أربعین ألف سنة حتی یلد الرجل من شیعة علی علیه السّلام ألف ولد من صلبه ذکرا؛ (3)و امیر المؤمنین علیه السّلام مالکیت(سلطنت)می کند چهل و چهار هزار سال،حتی از پشت هر مرد از شیعۀ علی علیه السّلام هزار پسر بدون دختر متولّد می شود.»

4-اسد بن اسماعیل گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«و یملک أمیر المؤمنین فی کرّته أربعة و أربعین ألف سنة؛ (4)و امیر المؤمنین علیه السّلام نیز در کرّت(برگشت)مالک می شود چهل و چهار هزار سال.»

21- دَابَّةُ الْأَرْضِ

وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ (5)و هنگامی که فرمان عذاب آن ها رسد(در آستانۀ عذاب قرار گیرند)جنبنده ای را از زمین برای آن ها خارج می کنیم که با آنان تکلّم کند(می گوید:)که مردم به آیات ما

ص:413


1- 1) -بحار الأنوار:46/53 ح 20 [1] بنقل از اختصاص.علاّمۀ مجلسی قدّس سرّه ضمن نقل این حدیث مفصّل در بیان معنای این قسمت از حدیث چنین گوید:فرمایش امیر المؤمنین که«منم صاحب رجعات و کرات»؛یعنی رجعت به دنیا و منم صاحب«دولات العجیبات»؛یعنی منم صاحب پیروزی بر دشمنان در میدان کارزار، یا به معنای دولت تمام انبیا و اوصیا به سبب انوار ما است یا پیروزی آن ها به برکت توسّل بر ما بود، چنان که روایات زیادی بر آن دلالت دارد یا علم کرّت و رجعت برای من است.
2- 2) -بحار الأنوار:42/53 ح 12. [2]از اختصاص.
3- 3) -بحار الأنوار: [3]43/53 ب 29 ح 12 از مختصر بصائر الدّرجات.
4- 4) -بحار الأنوار:104/53 ب 29 ذیل ح 130 از مختصر بصائر الدّرجات.
5- 5) -النّمل:82. [4]

ایمان نمی آورند.

1-امیر المؤمنین علیه السّلام بعد از ذکر دجّال و کشتن او توسط عیسی بن مریم علیهما السّلام فرمود:آگاه باشید!پس از آن«طامّة الکبری»بلیّۀ بزرگ است.گفتند:آن چیست؟!

فرمود:خروج«دابّة الارض»از کوه صفاست.با او خواهد بود انگشتر سلیمان و عصای موسی؛پس خاتم سلیمان را بر هر مؤمنی گذارد،نوشته می شود«هذا مؤمن حقّا»و بر روی هر کافر نهد،نوشته می شود«هذا کافر حقّا»تا این که مؤمن فریاد زند:ای وای بر حال تو!ای کافر!کافر نیز فریاد کند:خوشا به حال تو ای مؤمن!آرزو داشتم کاش من هم امروز مانند تو بودم و رستگار می شدم!

آن گاه«دابّة الارض»سر خود را بلند می کند؛پس هرکس میان مغرب و مشرق هست،او را می بیند و این کار بعد از طلوع خورشید از مغرب خواهد بود. (1)(بلند کردن سر،شاید اشاره به بودن و نشان داده شدن در ماهواره و یا وسایل ارتباطی پیشرفتۀ دیگر آن زمان باشد که در سراسر گیتی دیده می شود).در آن هنگام توبه برداشته خواهد شد. (2)

2-ابی عبد اللّه جدلی گوید:«دخلت علی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یوما فقال:أنا دابّة الأرض»؛روزی به محضر علی بن ابی طالب علیه السّلام داخل شدم،فرمود:منم

ص:414


1- 1) -طلوع خورشید از مغرب چند احتمال دارد 1-مراد طلوع خورشید ولایت از غروبگاه خود؛یعنی بعد از ظهور قائم علیه السّلام خواهد بود 2-و یا این که مراد از توقف خورشید از ظهر تا عصر در روز ظهور که یک مرتبه خورشید را در طرف مغرب می بینند مانند این که از غروب طلوع کرده است 3-با تحوّلات و تصرّفات تکوینی و ولائی حقیقتا از مغرب طلوع کند؛مانند ردّ شمس به هارون برادر موسی و امیر المؤمنین علیهم السّلام و شقّ القمر با اعجاز رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله.
2- 2) -..ألا إن بعد ذلک الطامة الکبری قلنا:و ما ذلک یا أمیر المؤمنین؟قال:خروج دابة من الارض من عند الصفا معها خاتم سلیمان و عصی موسی تضع الخاتم علی وجه کل مؤمن فیطبع فیه(هذا مؤمن حقا) و تضعه علی وجه کل کافر فیکتب فیه(هذا کافر حقا)حتّی أن المؤمن لینادی:الویل لک یا کافر و إن الکافر ینادی طوبی لک یا مؤمن!وددت أنی الیوم مثلک فأفوز فوزا ثم ترفع الدابة رأسها فیراها من بین الخافقین باذن اللّه عزّ و جلّ بعد طلوع الشمس من مغربها فعند ذلک ترفع التوبة فلا توبة تقبل و لا عمل یرفع لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً... معجم أحادیث امام المهدی:132/3 ح 67؛ [1]کمال الدّین:527/2 ب 47 ح 1؛ [2]بحار الأنوار:19452 ب 25 ح 26 و 100/53 [3] ب 29 ح 120.

«دابّة الارض».» (1)

3-امیر المؤمنین علیه السّلام در ضمن خطبه ای فرمود:«و یوم الثالث یفرق اللّه بین الحق الباطل و تخرج(بخروج)دابّة الأرض؛ (2)در روز سوّم با خروج دابّة الارض،خداوند میان حق و باطل را جدا کند و دابّة الارض خارج می شود.»

4-«عبد اللّه بن أسید الکندی و کان من شرطة الخمیس عن أبیه قال:إنی لجالس مع الناس عند علی علیه السّلام إذ جاء ابن معز و ابن نعج معهما عبد اللّه ابن وهب قد جعلا فی حلقه ثوبا یجرانه فقالا:یا أمیر المؤمنین اقتله و لا تداهن الکذابین قال:ادنه فدنا فقال لهما:فما یقول؟قالا:یزعم أنک دابة الأرض و أنک تضرب علی هذا قبیل هذا-یعنون رأسه إلی لحیته فقال:ما یقول هؤلاء؟قال:یا أمیر المؤمنین حدثتهم حدیثا حدثنیه عمار بن یاسر قال:اترکوه فقد روی عن غیره یا ابن ام السوداء إنک تبقر الحدیث بقرا خلوا سبیل الرجل فان یک کاذبا فعلیه کذبه و إن یک صادقا یصیبنی الذی یقول؛ (3)عبد اللّه بن اسید کندی که از «شرطة الخمیس»(در جنگ صفین بود)از پدرش نقل می کند که او گفت:من با مردم نزد علی علیه السّلام نشسته بودم؛ناگهان ابن معز و ابن نعج عبد اللّه بن وهب را آوردند،در حالی که به حلقوم او لباسی را پیچیده بودند و گفتند:ای امیر المؤمنین!او را بکش و با دروغگویان مداهنه(ساخت و باخت)نکن!

فرمود:او را نزدیک بیاورید!نزدیک آوردند،فرمود:او چه می گوید؟!

گفتند:او گمان می کند تویی«دابّة الارض»و تو می زنی این جا تا آن جا را؛یعنی از فرق سر تا ریشش،(حضرت رو کرد به او و)فرمود:این ها چه می گویند؟!

گفت:ای امیر المؤمنین علیه السّلام!من برای آن ها حدیثی را گفته ام که عمار بن یاسر به من گفته است.

فرمود:او را رها سازید از دیگری نقل کرده است.ای پسر مادر سیاه!تو می شکافی

ص:415


1- 1) -بحار الأنوار: [1]110/53 ب 29 ذیل ح 138 شماره 3 از مختصر بصائر الدّرجات.بحار الأنوار: [2]100/53 ب 29 ح 120 از کنز جامع الفوائد؛و بحار الأنوار: [3]117/53 ب 29 حدیث 146 از مناقب ابن شهر آشوب.
2- 2) -همان مدرک:84/53 باب الرّجعة ح 86 [4] از اختصاص.
3- 3) -بحار الأنوار: [5]108/53 ب 29 ذیل ح 137 از مختصر بصائر الدّرجات از الغارات ثقفی.

حدیث را شکافتنی.رها سازید مرد را اگر دروغ گفت،به سزای دروغش می رسد و اگر راست گفت،می رسد به من آن چه که گفت.»

5-عبایه گوید:«أتی رجل أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال:حدثنی عن الدابة قال:و ما ترید منها؟قال:أحببت أن أعلم علمها قال:هی دابة مؤمنة تقرأ القرآن و تؤمن بالرحمان تأکل الطعام و تمشی فی الأسواق؛ (1)مردی پیش امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و گفت:از«دابّه»برایم بگو!

فرمود:از آن چه می خواهی(از سؤال آن چه هدفی را تعقیب می کنی؟!)گفت:

دوست دارم واقعیت آن را بدانم.

فرمود:آن«دابّه»ای است مؤمن و قرآن می خواند و به رحمان ایمان آورده است و غذا می خورد و در بازارها راه می رود(می گردد).»

6-«عن صفوان مثله و زاد فی آخره قال:من هو یا أمیر المؤمنین؟قال:هو علیّ ثکلتک أمّک؛ (2)از صفوان هم مانند آن روایت آمده و در آخر اضافه کرده است:آن مرد گفت:

کیست او ای امیر المؤمنین؟!فرمود:او«علی»است،مادر به عزایت بنشیند!(چرا این همه پیگیری می کنی).»

7-خالد بن اوس از قول ابی هریره گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«تخرج دابة الأرض و معها عصی موسی علیه السّلام و خاتم سلیمان علیه السّلام تجلو وجه المؤمن بعصا موسی علیه السّلام و تسم وجه الکافر بخاتم سلیمان علیه السّلام؛ (3)«دابّة الارض»خروج می کند و با اوست عصای موسی علیه السّلام و خاتم سلیمان علیه السّلام با عصای موسی روی مؤمن را جلا دهد و با خاتم سلیمان روی کافر را علامت گذاری می نماید.»

8-اصبغ بن نباته گوید:«دخلت علی أمیر المؤمنین علیه السّلام و هو یأکل خبزا و خلاّ و زیتا فقلت:یا أمیر المؤمنین قال اللّه عزّ و جلّ وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ

ص:416


1- 1) -همان مدرک:110/53 ب 29 ذیل ح 138 از مختصر بصائر الدّرجات شماره 6.
2- 2) -همان مدرک:110/53 ب 29 ذیل ح 138 از مختصر بصائر الدّرجات شماره 7.
3- 3) -بحار الأنوار: [1]111/53 ب 29 ذیل ح 138 شماره 10 از مختصر بصائر الدّرجات.

تُکَلِّمُهُمْ (1)فما هذه الدابّة؟قال:هی دابة تأکل خبزا و خلاّ و زیتا؛ (2)به محضر امیر المؤمنین علیه السّلام داخل شدم درحالی که نان و سرکه و زیتون می خورد.پس گفتم:ای امیر المؤمنین!خدای-عزّ و جلّ-فرموده است: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ... این«دابّة»چیست؟! فرمود:آن دابّه ای است که نان و سرکه و زیتون می خورد!»

9-اصبغ بن نباته گوید که معاویه به من گفت:«یا معشر الشیعة تزعمون أن علیا علیه السّلام دابة الأرض؟فقلت:نحن نقول و الیهود تقول فأرسل إلی رأس الجالوت فقال:ویحک تجدون دابة الأرض عندکم[مکتوبة]؟فقال:نعم فقال:ما هی؟فقال:رجل فقال:أتدری ما اسمه؟قال:نعم اسمه ألیا قال:فالتفت إلی فقال:ویحک یا أصبغ!ما أقرب ألیا من علیا؛ (3)ای گروه شیعه!گمان می کنید«علی»دابّة الارض است؟!

گفتم:(بلی)ما این را می گوییم و یهودی ها هم می گویند!

پس فرستاد رأس الجالوت(بزرگ یهود)را آوردند.گفت:وای بر شما!نزد شما خبری از«دابّة الارض»را پیدا است؟!گفت:بلی!گفت:آن چیست؟

گفت:مردی است.گفت:نام او را می دانی؟!

گفت:بلی،نام او«ألیا»است.رو به من کرد و گفت:وای بر تو!چه قدر نزدیک است «ألیا»با«علی».»

10-ابی بصیر گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«أیّ شیء یقول الناس فی هذه الآیة وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ فقال:هو أمیر المؤمنین علیه السّلام؛ (4)مردم دربارۀ این آیه وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ.... چه می گویند،او امیر المؤمنین علیه السّلام است.»

11-امام الرضا علیه السّلام فرمود:«فی قوله تعالی أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ هو علیّ؛ (5)دربارۀ آیۀ مذکور فرمود:او علی علیه السّلام است.»

12-امام صادق علیه السّلام فرمود:«قال رجل لعمّار بن یاسر:یا أبا الیقظان آیة فی کتاب اللّه

ص:417


1- 1) -نمل:82. [1]
2- 2) -تفسیر البرهان:310/3؛ [2]بحار الأنوار: [3]111/53 ب 29 ذیل ح 138 شماره 11 از مختصر بصائر الدّرجات.
3- 3) -همان مدرک:310/3؛ [4]بحار الأنوار: [5]111/53 ب 29 ذیل ح 138 شماره 12 از مختصر بصائر الدّرجات.
4- 4) -بحار الأنوار: [6]111/53 ب 29 ذیل ح 138 شماره 13 از مختصر بصائر الدّرجات.
5- 5) -نمل82/؛ [7]بحار الأنوار:117/53 ب 29 حدیث 145 از مناقب ابن شهر آشوب. [8]

قد أفسدت قلبی و شککتنی؟قال عمّار:و أیّة آیة هی؟قال:قول اللّه وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ الآیة فأیّة دابّة هذه؟ قال عمّار:و اللّه ما أجلس و لا آکل و لا أشرب حتّی اریکها.فجاء عمّار مع الرجل إلی أمیر المؤمنین و هو یأکل تمرا و زبدا فقال:یا أبا الیقظان هلم فجلس عمّار و أقبل یأکل معه فتعجّب الرجل منه فلمّا قام عمّار قال الرجل:سبحان اللّه یا أبا الیقظان حلفت أنّک لا تأکل و لا تشرب و لا تجلس حتی ترینیها؟قال عمّار:قد أریتکها إن کنت تعقل. (1)مردی به عمّار بن یاسر گفت:ای ابا یقضان!آیه ای در کتاب خدا فکر مرا فاسد و به شک انداخته است؟!عمّار گفت:کدام آیه؟گفت:فرمودۀ خدا وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ...؛ منظور از این آیه چیست و کیست؟!عمّار گفت:به خدا قسم!نمی نشینم و نمی خورم و نمی نوشم تا آن را به تو نشان دهم.

پس عمّار با آن مرد نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و او خرما با ماست می خورد.فرمود:

ای ابا یقضان بیا!پس او نشست و با او به خوردن مشغول شد.مرد از کار عمّار تعجّب کرد.پس عمّار برخاست و آن مرد گفت:سبحان اللّه،ای ابا یقضان!تو قسم خوردی نخوری و ننوشی و ننشینی تا آن را به من نشان دهی؟!

عمّار فرمود:من او را به تو نشان دادم،اگر عقل داشته باشی!»

13-ابی بصیر از امام صادق علیه السّلام فرمود:«انتهی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام و هو نائم فی المسجد قد جمع رملا و وضع رأسه علیه فحرکه برجله ثم قال:قم یا دابة اللّه فقال رجل من أصحابه:یا رسول اللّه أنسمی بعضنا بعضا بهذا الاسم؟فقال:لا و اللّه ما هو إلا له خاصة و هو الدابة التی ذکر اللّه فی کتابه وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ ثم قال:یا علی إذا کان آخر الزمان أخرجک اللّه فی أحسن صورة و معک میسم تسم به أعداءک؛ (2)رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به امیر المؤمنین علیه السّلام رسید در حالی که در مسجد شن را زیر سرش جمع کرده و خوابیده بود با پایش او را حرکت داد و فرمود:بلند شو ای«دابّۀ»خدا!

ص:418


1- 1) -بحار الأنوار: [1]53/53 ب 29 ذیل ح 30 از تفسیر علی بن ابراهیم. [2]
2- 2) -النّمل:82. [3]بحار الأنوار: [4]52/53 ب 29 ح 30 از تفسیر علی بن ابراهیم. [5]

مردی از اصحاب او پرسید:ای رسول خدا!آیا ما همدیگر را با این نام می توانیم بنامیم؟!

فرمود:نه،به خدا قسم!این نام به او اختصاص داده شده است و اوست دابّه ای که در قرآن آمده است«و هنگامی که فرمان عذاب آن ها رسد(در آستانۀ عذاب قرار گیرند) جنبنده ای را از زمین برای آن ها خارج می کنیم که با آنان تکلّم کند(می گوید:)که مردم به آیات ما ایمان نمی آورند.

سپس فرمود:ای علی!وقتی که آخر الزمان شد،خداوند تو را بیرون آورد در زیباترین صورت و با تو باشد«میسم»که دشمنانت را با آن نشانه گذاری می کنی.»

ناگفته نماند خروج«دابّة الارض»از مقدّمات«رجعت»است و دربارۀ آن اخبار فراوان آمده است،برای تذکر به همین اندازه اکتفا می نماییم.

22*صاحب عصا و میسم و خاتم

در روایات از ابزاری به نام عصا و میسم و خاتم نام برده و برای آن ها تعریف مشخص شده است.

عصا که مشخّص است و میسم نیز وسیله ای برای داغ کردن و علامت زدن به حیوانات است.خاتم در این جا به معنای مهر است که با آن نشان می زنند.

طبق این روایات،انجام دهندۀ این امور در«رجعت»امیر المؤمنین علیه السّلام و از کارهای مخصوص اوست که با آن وسایل دوستان خود را از دشمنان مشخص خواهد نمود و بر پیشانی آن ها ایمان و کفر نوشته خواهد شد.

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«قال أمیر المؤمنین إنّی لصاحب العصا و المیسم الخبر؛ (1)امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:البتّه منم صاحب عصا و میسم.»

2-مفضّل گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«قال أمیر المؤمنین أنا صاحب العصا و المیسم؛ (2)امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:منم صاحب عصا و میسم.»

ص:419


1- 1) -بحار الأنوار:119/53 ب 29 ح 150؛ [1]بصائر الدرجات:ص 53. [2]
2- 2) -همان مدرک:119/53 ب 29 ح 151؛ [3]بصایر الدرجات:ص 54 در خبر طولانی؛اصول کافی:197/1. [4]

3-سلمان فارسی گوید که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«أنا صاحب المیسم و أنا الفاروق الأکبر و أنا صاحب الکرات و دولة الدول الخبر؛ (1)منم صاحب میسم و فاروق اکبر و منم صاحب برگشت های زیاد و دولت دولت ها.»

4-ابی صامت حلوانی گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:«قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:لقد اعطیت الستّ:علم المنایا و البلایا[و الوصایا]و فصل الخطاب و إنی لصاحب الکرّات و دولة الدول و إنّی لصاحب العصا و المیسم و الدابة التی تکلم الناس؛ (2)امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:به تحقیق شش چیز به من داده شده است؛علم منایا و بلایا و وصایا و فصل الخطاب و منم صاحب برگشت ها و دولت دولت ها و منم صاحب عصا و میسم و دابّه ای که با مردم سخن می گوید.»عن علی بن حسان مثله؛ (3)از علی بن حسان مانند آن روایت شده است.

5-محمّد بن سنان از قول مفضّل گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه کثیرا ما یقول:أنا قسیم اللّه بین الجنة و النار و أنا الفاروق الأکبر أنا صاحب العصا و المیسم الخبر؛ (4)امیر المؤمنین علیه السّلام بسیار می فرمود:منم از سوی خدا مقسّم میان بهشت و آتش و منم فاروق اکبر و منم صاحب عصا و میسم.»محمّد بن سنان مثله؛ (5)محمّد بن سنان نیز مثل آن را آورده است.

6-در تفسیر قمی روایت شده است: «إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قال:أی الثانی أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ «أی أکاذیب الأولین» سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ قال فی الرجعة إذا رجع أمیر المؤمنین و یرجع أعداؤه فیسمهم بمیسم معه کما توسم البهائم علی الخراطیم:

الأنف و الشفتان؛ (6)هنگامی که آیه های فوق بر او خوانده می شود؛یعنی دوّمی،گفت:

این حرف ها افسانۀ پیشینیان و دروغ های قدیم است،(ولی)ما به زودی در رجعت بر

ص:420


1- 1) -همان:119 [1]/53 ب 29 ح 152 از بصائر الدرجات [2]
2- 2) -اصول کافی:198/1؛ [3]بحار الأنوار:101/53 ب 29 ح 123 [4] از کافی.
3- 3) -بصایر الدّرجات ص 53. [5]
4- 4) -اصول کافی:196/1؛ [6]بحار الأنوار:101/53 ب 29 ح 124 [7] از کافی.
5- 5) -بحار الأنوار:101/53 ب 29 ح 123 و 124 [8] از کافی.
6- 6) -القلم:15؛ [9]بحار الأنوار: [10]103/53 ب 29 ح 128 از تفسیر علی بن ابراهیم. [11]

بینی او علامت و داغ ننگ می نهیم(یعنی).

زمانی که امیر المؤمنین علیه السّلام برگشت و دشمنانش نیز برگشتند،پس آن ها را با میسمی که با اوست علامت گذاری می کند،آن طور که حیوانات را بر پوزه اش داغ می زنند(او هم)به بینی و لب ها(ی آن ها داغ می زند).»

23*کمک همۀ انبیا به امیر المؤمنین علیه السّلام

1-فیض بن ابی شیبه گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام این آیه را تلاوت نمود وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ... (1)قال لیؤمننّ برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و لینصرنّ علیّا أمیر المؤمنین علیه السّلام (قلت:و لینصرنّ أمیر المؤمنین)قال:نعم و اللّه من لدن آدم فهلمّ جرّا فلم یبعث اللّه نبیّا و لا رسولا إلاّ ردّ جمیعهم إلی الدنیا حتّی یقاتلون بین یدی علیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنین علیه السّلام؛ (2)سپس فرمود:زمانی که خداوند میثاق انبیا را گرفت که حتما به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ایمان آورند و به علی امیر المؤمنین علیه السّلام کمک کنند.پرسیدم(منظور آیه) کمک به علی است؟!

فرمود:بلی،به خدا قسم!از آدم به بعد خداوند پیغمبر و رسولی را مبعوث نکرده است،مگر این که همه را به دنیا برمی گرداند تا در جلوی علی بن ابی طالب امیر المؤمنین علیه السّلام بجنگندند.»

2-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«نعبده و نقدسه و نسبحه و ذلک قبل أن یخلق الخلق و أخذ میثاق الأنبیاء بالایمان و النصرة لنا و ذلک قوله-عزّ و جلّ-: وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ؛ یعنی لتؤمنن بمحمد صلّی اللّه علیه و اله و لتنصرن وصیه و سینصرونه جمیعا.و إن اللّه أخذ میثاقی مع میثاق محمّد صلّی اللّه علیه و اله بالنصرة بعضنا لبعض فقد نصرت محمّدا و جاهدت بین یدیه و قتلت عدوه و وفیت للّه بما أخذ علی من المیثاق و العهد و النصرة لمحمد صلّی اللّه علیه و اله و لم ینصرنی أحد من أنبیاء اللّه و رسله و ذلک لما قبضهم اللّه إلیه و سوف ینصروننی و یکون لی ما بین مشرقها إلی

ص:421


1- 1) -آل عمران:81. [1]
2- 2) -بحار الأنوار: [2]41/53 ح 9.از مختصر بصائر الدّرجات.

مغربها و لیبعثن اللّه أحیاء من آدم إلی محمّد صلّی اللّه علیه و اله کل نبی مرسل یضربون بین یدی بالسیف هام الأموات و الأحیاء و الثقلین جمیعا؛ (1)خدا را عبادت و تقدیس و تسبیح می کردیم و این پیش از آفرینش مخلوقات بود و میثاق انبیا را به ایمان و نصرت ما اخذ کرد و این است معنای گفتۀ خدای-عزّ و جلّ-«و هنگامی که خداوند میثاق انبیا را گرفت که زمانی که به شما کتاب و حکمت دادیم و آمد به سوی شما رسولی و آن چه با شماست را تصدیق نمود باید به او ایمان بیاورید و او را کمک نمایید»؛یعنی به محمّد صلّی اللّه علیه و اله ایمان آورید و به وصیّش کمک نمایید و به زودی همگی به من کمک نمایند.

و خداوند میثاق مرا با میثاق محمّد صلّی اللّه علیه و اله گرفت که به همدیگر کمک نماییم،به تحقیق من به محمد صلّی اللّه علیه و اله کمک کردم و در پیشاپیش او جهاد نمودم و دشمنانش را کشتم و به میثاق و عهد و یاری کردن را که از من گرفته بود،وفا کردم و(هنوز)از انبیای خدا و فرستادگانش کسی مرا یاری نکرده است و علّت آن هم قبض(روح)کردن خدا آن ها را به سوی خودش بود.

و به زودی به من کمک می نمایند و برای من می شود(سلطنت و فرمانروایی)میان مشرق و مغرب زمین و البتّه خداوند زنده هایی را از آدم تا محمّد صلّی اللّه علیه و اله و تمام پیغمبر مرسل را که در جلوی من با شمشیر می زنند سرهای مرده ها و زنده ها و جنّ و انس را جمیعا مبعوث می کند.»

3-عبد اللّه بن مسکان گوید که امام صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قال:

ما بعث اللّه نبیا من لدن آدم إلا و یرجع إلی الدنیا فینصر أمیر المؤمنین و قوله: لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ؛ یعنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله وَ لَتَنْصُرُنَّهُ؛ یعنی أمیر المؤمنین علیه السّلام؛ (2)فرمود:خداوند پیغمبری را از آدم(تا خاتم)مبعوث نکرده است،مگر این که به دنیا برمی گردند؛پس به امیر المؤمنین علیه السّلام کمک می کنند و منظور از آیه«به او ایمان بیاورید»؛یعنی به محمّد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و«به او کمک نمایید»؛یعنی به امیر المؤمنین علیه السّلام.»

ص:422


1- 1) -آل عمران:81.بحار الأنوار: [1]46/53 ب 29 ح 20 از مختصر بصائر الدّرجات.
2- 2) -بحار الأنوار: [2]61/53 ب 29 ح 50 از تفسیر علیّ بن ابراهیم. [3]

4-قال علی بن إبراهیم:و مثله کثیر مما وعد اللّه تعالی الأئمّة علیهم السّلام من الرجعة و النصر؛ علی بن ابراهیم قمی صاحب تفسیر گفت:مثل آن زیاد است که به ائمّه علیهم السّلام وعده داده شده است از رجعت و نصر.

24*رجعت مهدی علیه السّلام

اشاره

بعد از قبول«رجعت ائمّه علیهم السّلام»با دلایل و برهان های مذکور در کتاب های مربوطه و برگرفته از قرآن و احادیث،مطلبی که مورد بحث قرار می گیرد،این است که آیا در نهایت،رجعت امام«قائم علیه السّلام»هم پیش آمده و محقّق خواهد شد یا نه؟با توجّه به دلایل و استدلال های ذیل جواب این سؤال مثبت است.

1-از نام های مبارک آن حضرت«صاحب الرجعة»است (1)یعنی صاحب برگشت کننده،با توجه به این نام،روشن است که آن حضرت رجعتی خواهد داشت،البته این نام به رجعت معصومان دیگر اطلاق نمی شود زیرا صاحبان رجعت آنها خود آنها است نه حضرت مهدی علیه السّلام.

2-آن چه که از عموم روایات دراین باره استفاده می شود که برای امام«قائم علیه السّلام» نیز رجعتی خواهد بود، (2)بنا به فرمایش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله که فرمود:«ما منّا إلاّ مقتول أو مسموم کسی از ما نیست مگر این که کشته می شود و یا مسموم از دنیا می رود»و چون آن حضرت نیز به وسیلۀ زنی به نام سعیده شهید خواهد شد،پس باید برگشته و عمر طبیعی خود را بگذراند و هم چنین دوران کامل امامت خود را پایان بخشد.

ص:423


1- 1) -الهدایة الکبری:ص 364؛نجم الثاقب:114/1 از آن.
2- 2) -و لا یخفی أن تلک الروایات انما تحکم بأن الارض لا تخلو من حجة الا قبل القیامة بأربعین یوما فعند ذلک ترفع الحجة و أما أن تلک الحجة هو المهدی المنتظر بحیث تقوم القیامة بعد ملکه بسبع سنین فلا دلالة فیها و لا یساعده الاعتبار فکیف ینتظر الاسلام و المسلمون دهرا من الدهور لیخرج الحجة و یظهر علی الدین کله و لو کره المشرکون ثم یکون بعد سبع سنین أو سبعین سنة قیام الساعة؟فإذا لا بد من الرجعة کما دلت علیها الروایات و لا بد و أن یرجع النبی و الائمة الهدی علیهم السّلام لیخضر؟؟عود الاسلام و یثمر شجرة الدین و تورق أغصان التقوی و العلم و تشرق الارض بنور ربها و لا بأس بأن یسمی کل منهم بالمهدی علیه السّلام کما جائت به الروایات پاورقی بحار الأنوار:147/53.

علاّمۀ مجلسی قدّس سرّه می فرماید:ممکن است روایات مختلفه در مورد مدّت حکومت امام«قائم علیه السّلام»با این(رجعت او و سلطنت مجدّد)جمع شود. (1)

3-روایات گوناگونی که دربارۀ«مدّت حکومت»آن حضرت آمده است و در فصل خودش گفته شد،پس از استقرار کامل حکومتش بر کلّ کرۀ زمین 19 یا 70 یا 309...طول خواهد کشید و یا در دوران اوّلیۀ حکومتش آن سال های کوتاه و در زمان بعد از رجعتش سال های طولانی 309 را سپری خواهد کرد.

4-روایات فوق که آخرین حجّت را.با عبارت های«رفعت الحجّة» (2)یا«ترفع الحجّة» (3)بیان کرده و چهل روز بعد از آن قیامت برپا خواهد شد،مشعر بر این است که این جریان در پایان دوران«رجعت امام قائم علیه السّلام»پیش خواهد آمد؛چون هیچ عقل سلیم این را نمی پذیرد که امّت بزرگ اسلامی با مشکلات بی شمار،قرن ها منتظر منجی عالم بشریّت باشند و در نهایت به آرزوی خود برسند و به خواسته های خود دست یابند و هنوز از دیدار جمال بی مثال امامت سیر نشده،و از آب زلال ولایت سیراب نگشته،به درد فراقش گرفتار آیند.

5-روایاتی که نقل می کند آخرین دولت،دولت او خواهد بود نیز مؤیّد این مطلب است که پایان دنیا با پایان یافتن دولت او انجام می یابد؛این مطلب با مطالعۀ کامل روایت های آخرین دولت و مطالب زیر عنوان نظریۀ سوّم فصل قبل و روایت هایی که در این مورد در کتاب های مربوطه آمده است،به طور وضوح به دست می آید.

ناگفته نماند از بعضی از روایات استفاده می شود بعد از آن که حضرت قائم علیه السّلام رجعت کرد و با اجل طبیعی از دنیا رحلت نمود،متعاقبا بعد از 40 روز«نفخ صور»و قیامت پیش خواهد آمد؛چون او آخرین حجّتی است که از روی زمین برداشته

ص:424


1- 1) -..و به ایضا یمکن الجمع بین بعض الأخبار المختلفة الّتی وردت فی ملکه علیه السّلام بحار الأنوار:148/53 ب 30 ذیل حدیث 8. [1]
2- 2) -اصول کافی:329/1 باب تسمیة من رآه؛کمال الدّین:339/1.
3- 3) -بحار الأنوار:147/53 [2] قسمت پاورقی.

خواهد شد و بعد از برداشته شدن آخرین حجت الهی،قیامت به وقوع خواهد پیوست،دیگر ایمان کسی قبول نشده و در توبه بسته می شود.به روایات ذیل توجّه فرمایید.

1-عبد اللّه بن سلیمان عامری گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«قال ما زالت الأرض إلاّ و للّه تعالی فیها حجّة یعرف الحلال من الحرام و یدعوا إلی سبیل اللّه و لا تنقطع الحجّة من الأرض إلاّ أربعین یوما قبل القیامة و إذا رفعت الحجّة أغلق باب التوبة فلا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل...اولئک شرار الخلق و هم الّذین یقوم علیهم القیامة؛ (1)زمین زایل نمی شود(روزی در آن نمی گذرد)مگر این که برای خدا حجّتی در زمین وجود دارد و حلال و حرام را می شناساند و به سوی خدا دعوت می نماید و حجّت خدا از زمین قطع نمی شود،مگر چهل روز قبل از قیامت.که وقتی حجّت برداشته شد،در توبه نیز بسته می شود؛پس به هیچ نفسی ایمانش که پیش از آن نیاورده بود،نفعی نمی بخشد...

آن هایند بدترین آفریده ها و آنانند که قیامت بر آن ها به پا می شود.»

2-جمیل بن درّاج گوید که امام صادق علیه السّلام از قول پدران بزرگوارش از علی علیه السّلام فرمود:«إنّه قال الإسلام و السلطان العادل اخوان لا یصلح واحد منهما إلاّ بصاحبه الإسلام أسّ و السلطان العادل حارس ما لا أسّ له فمنهدم و ما لا حارس له فضایع فلذالک إذا رحل قائمنا لم یبق اثر من الاسلام و إذا لم یبق اثر من الاسلام لم یبق اثر من الدنیا؛ (2)اسلام و سلطان دو برادرند،هیچ کدام بدون دیگری صلاحیت نمی یابد،مگر با رفیقش.اسلام اساس است و سلطان عادل نگهبان.هرچیزی که اساس ندارد،ویران می شود و هرچه که نگهبان ندارد،پس ضایع است؛به خاطر این است زمانی که«قائم علیه السّلام»ما رحلت کرد (از دنیا رفت)اثری از اسلام باقی نمی ماند وقتی که از اسلام اثری نماند،از دنیا اثری نمی ماند.»

تعدادی روایت با تعابیر دیگر وارد شده است که از آن ها نیز برای رجعت

ص:425


1- 1) -کمال الدّین:339/1 باب اتّصال الوصیّة؛ [1]المحاسن برقی:ص 236 کتاب مصابیح الظّلّم باب 21 شمارۀ 202 [2] با کمی تغییر؛بحار الأنوار:146/53 [3] قسمت پاورقی.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 38 ف 2 ب 29 [4] بنقل از اربعین خاتون آبادی(کشف الحق)ح 35. [5]

«مهدی موعود علیه السّلام»استفاده می گردد و تطبیق می شود.

1-ابی سعید خراسانی گوید که به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:«لأیّ شیء سمّی القائم قال لأنّه یقوم بعد ما یموت إنّه یقوم بأمر عظیم یقوم بأمر اللّه؛ (1)چرا«قائم علیه السّلام» نامیده شد؟فرمود:چون او بعد از مردن برمی خیزد،همانا او برای کار بزرگی قیام می کند و با امر خدا به پاخیزد.»

2-حماد بن عثمان از قول ابی بصیر گوید که شنیدم امام باقر علیه السّلام فرمود:«مثل أمرنا فی کتاب اللّه تعالی مثل صاحب الحمار أماته اللّه مأة عام ثمّ بعثه؛ (2)مثل ما در کتاب خدای تعالی،مثل صاحب حمار است،خداوند صد سال او را میراند و سپس زنده کرد.»

3-علی بن خطاب از قول مؤذّن مسجد(الاحمر)گوید:از امام صادق علیه السّلام سؤال کردم:«هل فی کتاب اللّه مثل للقائم فقال نعم آیة صاحب الحمار أماته اللّه مأة عام ثمّ بعثه؛ (3)آیا در کتاب خدا برای«قائم علیه السّلام»مثلی هست؟!

فرمود:بلی،نشانۀ صاحب حمار،خداوند او را صد سال قبض روح کرد و سپس برانگیخت.»

دفع شبهه و توضیح روایات بالا

بعضی از نویسندگان اهل تسنّن در مقابل روایات متواتره نبوی صلّی اللّه علیه و اله و سلم درباره (مهدی موعود علیه السّلام)عاجز مانده و نتوانسته این مطلب جاافتاده را که قرنها مسلمان ها بر صحّت آن اذعان نموده اند،ردّ نماید،بناچار می گوید:بلی(مهدی موعود)متولد شد و بعد از مدتی وفات نمود و در زمان ظهور دوباره به دنیا برگشته و حکومت خواهد کرد!!.

شاید در دل بعضی از شیعیان ناآگاه نیز با مطالعه سه روایت بالا و امثال آن، شبهه ایجاد شود که نظریه آن نویسنده سنّی مقرون به صحّت باشد ولی این نظریه از

ص:426


1- 1) -بحار الأنوار: [1]224/51 ب 13 ح 13 از غیبت طوسی.
2- 2) -همان مدرک:224/51 ب 13 ح 13 از غیبت طوسی.
3- 3) -بحار الأنوار: [2]224/51 ب 13 ح 13 از غیبت طوسی.

جهات زیاد مردود است و به هیچوجه صحّت ندارد بلکه معتقدان آن بیراهه رفته و در وادی جهالت و نادانی سرگردان مانده اند!!،زیرا یکی از اعتقادات مهمّ مسلمانها مخصوصا اهل تشیّع این است که؛

1-در کتاب های کلیدی و اعتقادی شیعیان روایات فراوان وارد شده است که فضل ثابت و لا ینقطع خداوند متعال ایجاب می کند،جهان آفرینش بویژه کره زمین،حتّی یک لحظه بدون حجّت الهی باقی نماند،اساسا بقای زمین به وجود حجّت خداوند بستگی دارد زیرا«لو لا الحجّة لساخت الأرض»اگر حجت نباشد، زمین از بین رفته(و نابود می شود).

دراین باره در جلد اول این کتاب«فصل فوائد وجودی امام علیه السّلام در زمان غیبت» و در همین جلد در فصل«آخرین امام»و در لابلای فصل های دیگر،روایات متعدد و مطالب مهم از نظر خوانندگان عزیز گذشت جا دارد برای مزید اطلاع به فصل های مربوطه این کتاب و به کتابهای مفصّل بیشمار مانند اصول کافی و بحار الأنوار و وسائل الشّیعة و و...«باب الإضطرار الی الحجّة و انّ الأرض لا یخلوا من حجّة»و به کتاب های امامت و غیره مراجعه شود.

پس اگر قائم علیه السّلام که(خاتم الأصیاء و آخرین حجت الهی است)وفات کرده باشد در مدت طولانی غیبت و تا هنگام ظهور،زمین چگونه بدون حجّت ادامه حیات داده و می چرخد درحالی که شرایط وجودی آن،موجود نمی باشد.

2-در روایات گذشته ملاحظه کردید که بعد از فرارسیدن مرگ امام قائم علیه السّلام، تغسیل و تکفین و نماز و تدفین آن حضرت،توسط حضرت امام حسین علیه السّلام انجام گرفته و در جوار جدّ بزرگوارش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم دفن خواهد شد،پس روایات« رفعت الحجّة» (1)و«ترفع الحجّة» (2)و امثال اینها شامل بعد از شهادت اوّلیّه حضرت نخواهد بود!،زیرا بعد از برداشته شدن آخرین حجّت خداوند،دیگر تکلیف و

ص:427


1- 1) -اصول کافی:329/1 باب تسمیة من رآه؛کمال الدّین:339/1 باب اتّصال الوصیّة؛المحاسن برقی: ص 236 کتاب مصابیح الظّلّم باب 21 شمارۀ 202.
2- 2) -بحار الأنوار:147/53 [1] قسمت پاورقی.

تبلیغی نیست تا امام حسین علیه السّلام و امامان رجعت کننده،یا مهدیّون امامت نمایند.

پس لزوما بالا برده شدن آخرین حجت در پایان برنامه و اصل مسلّم رجعت انجام می گیرد و بعد از 40 روز دنیا به آخر خواهد رسید.

3-مرحوم علامۀ طباطبائی رضی اللّه عنه در تفسیر آیۀ 144 آل عمران در معنا و فرق دو لغت«موت»و«قتل»اینگونه می فرماید:الموت و القتل،اذا افترقا،کان الموت أعم من القتل،و اذا اجتمعا کان الموت هو ما بحتف الأنف و القتل خلافه. (1)اگر دو لغت«موت»و« قتل»هریک جداگانه آورده شود(لغت موت)عمومیت دارد هم بر مرگ طبیعی معنا می دهد و هم بر کشته شدن(مانند آیۀ 30 سوره زمر: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ تو می میری آنها نیز می میرند»،که کلمۀ«میّت»را می توان هم بر مرگ طبیعی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم معنا کرد و هم بر قتل او،چنانکه در روایت حسین بن منذر و عبد الصمد بن بشیر از امام صادق علیه السّلام نیز در تفسیر آیه آل عمران،به(قتل و شهادت)آن حضرت،تفسیر شده است. (2)

و اگر در یکجا ذکر شوند،هریک معنای خود را دارد موت به معنای مردن با مرگ طبیعی و قتل به معنای کشته شدن می آید،(مانند «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ» (3)).

پس با توجه به دو مطلب فوق باید جمله«یقوم بعد ما یموت»و«یموت ثمّ یعیش »را به کشته شدن آن حضرت با وسیله هاون آهنی،به دست زنی بنام(سعیده) (4)و زنده شدنش در زمان رجعت،معنا کنیم که دراین صورت هیچ مشکلی پیش نمی آید چنانکه در بعضی از روایات با عبارت«یقتل ثمّ یعیش کشته می شود و دوباره زنده می شود»بیان گردیده است.

4-شیخ طوسی قدّس سرّه در کتاب«الغیبة»پیش از نقل سه روایت بالا را از فضل بن

ص:428


1- 1) تفسیر المیزان:36/4 [1] در تفسیر آیۀ مبارکه؛
2- 2) -تفسیر عیاشی ج 1 ص 200: [2]بحار الأنوار:ج 22 ص 516 و 6/8؛نور الثّقلین ج 1 ص 401؛تفسیر صافی ج 1 ص 390 [3] تفسیر برهان ج 1 ص 320 تفسیر کنز الدّقائق:251/2 و تفاسیر خبری دیگر.
3- 3) -آل عمران:144. [4]
4- 4) -برای اطلاع بیشتر به فصل شهادت رجوع شود.

شاذان چنین فرموده است:«و أمّا ما روی من الأخبار الّتی تتضمّن أنّ صاحب الزّمان یموت ثمّ یعیش أو یقتل ثمّ یعیش»و اما آنچه که در اخبار آمده است که صاحب زمان می میرد و سپس زنده می شود،یا کشته می شود و باز زنده می شود،«فالوجه فی هذه الأخبار و ما شاکلها أن نقول:یموت ذکره و یعتقد أکثر النّاس أنّه بلی عظامه ثمّ یظهره اللّه کما أظهر صاحب الحمار بعد موته»پس منظور در این اخبار و مانند آنها این است که بگوئیم:ذکر و یاد قائم علیه السّلام(در اثر طولانی شدن غیبت)می میرد(و از خاطرها فراموش می شود)و بیشتر مردم معتقد می شوند که استخوانهایش،نیز پوسیده شده است!،سپس خداوند او را ظاهر می سازد،(و در خاطرها زنده می کند)،آن گونه که صاحب حمار را بعد از مرگ،ظاهر نمود(و زنده کرد).

پس توجیه این اخبار و امثال آن،این است که یاد او از خاطرها زدوده می شود و می میرد،بگونه ای که اکثر مردم معتقد می شوند که او مرده و استخوانهایش نیز پوسیده شده است،سپس خداوند او را ظاهر می نماید مانند ظاهر کردن صاحب «حمار». 1یک صد سال بعد از مرگش و این نزدیکترین توجیه است در مورد این گونه روایات.

(شیخ قدّس سرّه ادامه می دهد)ما آن(اخبار را)تأویل کردیم بر فرض تسلیم بر صحّت، آنها بوده است(چون معمولا)دربارۀ این گونه روایتها،در صورت منافات داشتن

ص:429

با روایتهای دیگر،می کنند،و لکن باید توجه داشت با اخبار آحادی که مفید فائدۀ علمی ندارد،(مانند روایات سه گانه فوق الذکر)نمی شود از آنچه که عقل بر آن دلالت دارد و اخبار متواترۀ تأیید شده و دارای اعتبار صحیح،که قبلا آوردیم،دست برداریم؟!(و صرف نظر کرده و دور اندازیم)بلکه واجب آن است که در این موارد توقف کرده و به آنچه که معلوم(و روشن)است تمسّک بجوئیم. (1)

5-درباره عبارت«لأنّه یقوم بعد ما یموت»حدیث اول که بحث انگیز هم هست در کتاب(معجم أحادیث المهدی)نظری داده است که همه اشکالات وارده را بر برطرف می کند و مشکل را حل می نماید او می گوید:ملاحظة:یقرب الی الذّهن أنّ فی النسخة التی نقل عنها الشیخ الطوسی سقطا و أنّ أصل الروایة«یقوم بالدّین بعد ما یموت»ای بعد ما یموت الدین و هو المناسب لقوله«یقوم بأمر عظیم»ای یحیی الدین بعد غربته و موته،و علیه فلا موجب لتأویل معنی موت المهدی بموت ذکره،خاصّة بملاحظة تأکید الأئمّة علیهم السّلام علی حیاته و أنّه من ضرورت المذهب (2)توجه شود،به ذهن نزدیک می آید که حتما در نسخه ای که شیخ طوسی قدّس سرّه از آن نقل کرده است در آن سقط (و افتادگی)بوده و اصل روایت این گونه باشد«با دین قیام می کند بعد از مرگ آن» یعنی بعد از آنکه دین مرد او برمی خیزد(تا دین را حیات نو بخشد)و این(احتمال) مناسبت دارد با فرمایش بعدی«او قیام می کند برای کار بزرگی»یعنی دین را زنده می کند بعد از آنکه غریب شد و مرد،بنابراین،دیگر جا ندارد معنای(موت مهدی) را به مرگ یادآوری اش تأویل نمائیم مخصوصا امامان علیهم السّلام تأکید دارند در زنده بودن او(تا هنگام ظهور)و(این عقیده)از ضروریات مذب(شیعه است).

مؤلّف گوید:البتّه مقام شیخ بزرگوار قدّس سرّه و سایر بزرگان که روایت را با روش فوق تأویل فرموده اند،بالاتر و با جلالت تر از آن است که،بی بضاعتی همچون این حقیر، روی فرمایش آنها،اظهارنظری کرده و بر تأویل متین آن بزرگواران ایراد و خدشه وارد نماید،ولی(در صورت صحّت روایات)اگر به سؤال سائل،و لحن پاسخها

ص:430


1- 1) -غیبت طوسی:ص 422؛بحار الأنوار:224/51 ح 13 از آن.
2- 2) -معجم أحادیث المهدی علیه السّلام:51/4. [1]

دقّت نموده و با دیده انصاف بنگریم،می بینیم روایات صراحت دارد بر اینکه، «قائم علیه السّلام»در اثر جنایت آن زن که به شهادت رسیده (1)و با مرگ حقیقی و واقعی از دنیا می رود و پس از انقضاء دوران مهدیون و رجعت و دابّة الأرض و غیره،دوباره زنده می شود و قیام می کند و برمی گردد،نه اینکه به این در و آن در بزنیم و مسئله را در دست انداز تشکیک قرار داده و در چنگ تأویل گرفتار سازیم در روایت بالا سائل سؤال نمود«هل فی کتاب اللّه مثل للقائم؟»آیا در کتاب خدا همانند و مشابهی برای«قائم»آورده شده است؟یا در روایت بالاتر از آن،امام باقر علیه السّلام رأسا خود فرمود:«مانند کار ما در قرآن مانند صاحب«حمار»است که خداوند او را صد سال میراند و سپس زنده کرد»یا در روایت بالاتر از هردو،فرمود:«لأنّه یقوم بعد ما یموت»چون او پس از(کشته شدن و)مردن،(دوباره)قیام می کند»تعبیر کرده و توضیح داده است!

پس چه مانعی دارد که از تأویل صرف نظر کرده و اخبار را در معنای ظاهری خود نگهداشته و به توضیحاتی که در بالا آوردیم اکتفا نمائیم؛و همچنین دربارۀ خود «مهدی موعود علیه السّلام»تعبیرات«یموت ثمّ یعیش أو یقتل ثمّ یعیش» (2)را با در نظر گرفتن توضیح تفسیر المیزان در رابطه با لغت«مات و قتل»در معنای ظاهری خود حفظ کرده و با در نظر گرفتن عمومات اخبار رجعت،مانند دیگر امامان،به رجعت حضرت «مهدی»علیه السّلام نیز،قائل شده و قال قضیّه را بکنیم و این همه تکلّف را به خود راه ندهیم.

مضافا بر این اگر در ساختار روایت اوّل و جمله های سه گانه 1-«قال لأنّه یقوم بعد ما یموت فرمود:چون او برمی خیزد بعد از آنکه میمیرد؛2-إنّه یقوم بأمر عظیم،او برای تحقق کار بزرگی قیام می کند!؛3-یقوم بأمر اللّه»به امر خدا بپاخیزد،که بغل هم چیده شده است،دقت نمائیم،می بینیم روایت برای تفهیم مطلب،از کلمات متشابه استفاده نکرده و جای ابهامی نگذاشته است تا به تأویل،پناه برده شود،یا اینکه تقریب ذهن صاحب معجم أحادیث را بپذیریم یا اساسا در صحّت اصل روایات تردید کرده و آنها را رد نمائیم و خود را از این مخمصه نجات داده و رها سازیم!!.

ص:431


1- 1) -به فصل شهادت مراجعه شود.
2- 2) -غیبت طوسی:ص 422؛بحار الأنوار:224/51 ح 13 [1] از آن.

باز با توجه به مطلب شماره-4-پیشگفتار،برای چندمین بار می گویم:این اظهارنظرهای حقیر جنبۀ اعتقادی و قطعی ندارد بلکه اظهارنظر و استدلالی است که به ذهن می آید و بر صفحۀ کاغذ می نشیند،و الله العالم بحقایق الأمور.

25*دولت آخرین

از روایات استفاده می شود که آخرین دولت و حکومت در دنیا برای اهل بیت علیهم السّلام اختصاص دارد و طبق نظریّۀ رجعت«قائم علیه السّلام»و بعضی از روایات،آخرین دولت نیز با وفات طبیعی او پایان می پذیرد و بعد از چهل روز قیامت برپا می شود.

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«لیس بعد دولة القائم لأحد دولة؛ (1)نیست بعد از دولت «قائم علیه السّلام»برای احدی دولتی.»

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«انتهاء ملکه من أشراط الساعة اذ جاء فی القرآن «وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَةِ» أی انذار بها و اشاره الیها؛ (2)پایان ملک او از شرایط قیامت است؛چون در قرآن آمده است«و او نشانه(یا دانش)قیامت است»؛یعنی ترساندن و اشاره به قیامت است.»

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:«و إنّه لعلم للسّاعة،هو المهدیّ یکون فی آخر الزمان و بعد خروجه یکون قیام الساعة و إماراتها و دلالاتها و قیامها؛ (3)منظور از«اوست نشانۀ ساعت» «مهدی علیه السّلام»است که در آخر زمان می باشد و بعد از خروج او،قیام قیامت و نشانه ها و دلالت های آن پیش می آید.»

ص:432


1- 1) -ارشاد:ص 345؛ [1]یوم الخلاص:ص 343؛ شیخ حرّ عاملی در کتاب«الإیقاظ [2]من الهجعة»ص 371-365 در توجیه روایت بعد از چهل روز قیامت برپا می شود،می نویسد:شاید چهل روز ایّام رجعت باشد و این عدد اشاره به کمی دوران حضرتش باشد؛ چون مقدار زیاد را هفتاد و مقدار کم را با عدد کمتر معرّفی می کنند و یا این که هر روز از آن چهل روز برابر هزار سال باشد،چنان که خداوند می فرماید:«یک روز نزد پروردگار،مثل هزار سالی است که شما شمارید»(سوره حج آیه 47)و شاید مراد از قیامت،قیامت صغرا باشد و البتّه اطلاق قیامت بر رجعت مانعی ندارد؛زیرا قیامت بر هردو اطلاق می شود.»
2- 2) -الزخرف:61؛ [3]ینابیع المودة:136/3؛الصّواعق المحرقة:ص 160 هذه الایة نزلت فی المهدی و مثل آن در اسعاف الرّاغبین:156؛یوم الخلاص:ص 344 از آن ها.
3- 3) -منتخب الأثر:ص 149؛ [4]الزام النّاصب:ص 85؛ [5]نور الأبصار:ص 169. [6]

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:«دولته آخر الدول و خیر الدول تعقب جمیع الملوک بحیث لم یبق أهل بیت لهم دولة إلاّ ملکوا قبله لئلاّ یقولوا إذا رأو سیرته:إذا ملکنا سرنا بسیرة هؤلاء و هو قول اللّه«و العاقبة للمتّقین؛ (1)دولت او آخرین دولت ها و بهترین دولت هاست که پشت سر همۀ پادشاهان می آید،به طوری که خانواده ای نمی ماند که برایشان سلطنت نوشته شده باشد،همگی پیش از او سلطنت می نمایند تا وقتی که سیرت او را دیدند نگویند:اگر ما هم به ریاست می رسیدیم،مانند این ها رفتار می کردیم و آن است منظور آیۀ«و عاقبت برای پرهیزکاران است.»

5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«هذه الأمّة مرحومة فمنها نبیّها و منها مهدیّها بنا فتح هذ الأمر و بنا یختم و لنا ملک مؤجّل و لیس بعد ملکنا ملک لأنّنا أهل العاقبة و العاقبة للمتّقین. (2)این امّت رحمت شده است،پیامبرش از خود و«مهدی علیه السّلام»اش نیز از خودش می باشد.این کار با ما گشوده شد و با ما نیز پایان می پذیرد و برای ماست ریاست مهلت داده شده و بعد از ملک ما سلطنتی نخواهد بود؛زیرا ما اهل عاقبتیم و عاقبت نیز برای پرهیزکاران است.»

6-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«بنا فتح الأمر و بنا یختم و بنا استنقذ اللّه الناس فی أوّل الزمان و بنا یکون العدل فی آخر الزمان؛ (3)با ما گشوده شد و با ما بسته می شود و خداوند در آغاز این امر به وسیلۀ ما مردم را نجات داد و عدالت در آخر الزّمان با ما می باشد.

7-امام صادق از قول امام باقر علیهما السّلام فرمود:«دولتنا آخر الدّول و لن یبقی أهل بیت لهم دولة إلا ملکوا قبلنا لئلا یقولوا إذا رأوا سیرتنا:إذا ملکنا سرنا مثل سیرة هؤلاء و هو قول اللّه

ص:433


1- 1) -اعراف:128؛ [1]قصص:83؛ [2]ارشاد:ص 344؛ [3]المحجّة البیضاء:336/4؛منتخب الأثر:ص 308؛ [4]الإمام المهدی:ص 267 و 268 [5] از امام امام باقر علیه السّلام الزام النّاصب:ص 223؛ [6]بحار الأنوار: [7]332/52 ب 27 ح 58 از غیبت طوسی.
2- 2) -الملاحم و الفتن:ص 95؛ [8]الصّواعق المحرقة:ص 97 با لفظ دیگر:المهدی:ص 99-98؛و [9]نور الأبصار: 231 با اختلاف ناچیزی؛یوم الخلاص:ص 301 از آن ها.
3- 3) -کشف الغمّة:ص 263/3 و 273 و 274 [10] با تفصیل؛البیان:ص 86 با لفظ دیگر؛الملاحم و الفتن:ص 67 و 135؛ [11]بحار الأنوار:166/52 [12] از امیر المؤمنین علیه السّلام؛المهدی:ص 227-226 از عقد الدرر؛یوم الخلاص: ص 302 از آن ها.

-عزّ و جلّ- وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛ (1)دولت ما آخرین دولت هاست و اهل بیتی باقی نمی ماند که برای آن ها دولتی(مقدّر)شده باشد،مگر این که پیش از ما سلطنت کنند تا وقتی که سیرت ما را دیدند نگویند:اگر ما هم صاحب ملک بودیم،این گونه رفتار می کردیم و این است گفتۀ خدای-عزّ و جلّ-«عاقبت برای پرهیزکاران است».»

8-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در حدیث معراج فرمود:«و لأداولنّ الأیّام بین أولیائی إلی یوم القیامة؛ (2)و البتّه روزها(روزگارها)را بین دوستانم(دست به دست)می گردانم تا روز قیامت.»

9-هم چنین رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در حدیث معروف ثقلین فرمود:(انّی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا بعدی احدهما اعظم من الاخر کتاب اللّه و عترتی)؛ (3)من در میان شما دو وزنۀ سنگین ترک کرده(به امانت می گذارم)مادام که بعد از من به آن دو چنگ زده اید،گمراه نمی شوید،یکی بزرگ تر از دیگری است؛کتاب خدا؛و عترت (اهل بیت من).»

پیرامون این حدیث،بزرگانی از علما و محقّقان اهل سنّت بیانات بسیار مهمّی دارند که به یکی از آن ها اشاره می شود.

محدث معروف ابن حجر هیتمی مکّی شافعی،مؤلّف کتاب های متعدّد از جمله؛«الصواعق المحرقة»گوید:«و فی احادیث الحثّ علی التمسک بأهل البیت اشاره إلی عدم انقطاع متأهّل منه التمسّک به إلی یوم القیامة کما أنّ کتاب اللّه العزیز کذالک و بهذا کانوا أمانا لأهل الأرض؛ (4)در احادیث تشویق به تمسّک به اهل بیت(که از جملۀ آن ها حدیث«ثقلین»است)به غیر از اثبات اصل«امامت»تداوم امامت را نیز(تا قیامت) اثبات می کند.این حدیث نبوی بیان می دارد که هدایت با دو رکن تحقّق می یابد،

ص:434


1- 1) اعراف:128؛ [1]غیبت طوسی:ص 382؛ارشاد مفید [2]ره ص 344؛اعلام الوری:432. [3]بحار الأنوار: [4]332/52 ب 27 ح 58 از غیبت طوسی و ص 339 ب 7 ح 283 از ارشاد. [5]
2- 2) -کمال الدّین:369/1-366؛ [6]علل الشّرایع:7/1-5؛ [7]عیون أخبار الرّضاء:264/1-262؛بحار الأنوار:312/52 ب 27 ح 5. [8]
3- 3) -(عبقات الأنوار مجلّدات حدیث ثقلین چاپ اصفهان)
4- 4) -عبقات الأنوار:151/3.

همان گونه نیز تداوم بقای امام و امامت را-چون تداوم بقای قرآن-به ثبوت می رساند. (1)

10-یونس بن رباط گوید که شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود:«إنّ أهل الحق لم یزالوا منذ کانوا فی شدّة أما أنّ ذلک إلی مدّة قریبة و عاقبة طویلة؛ (2)همانا اهل حق همیشه در شدّت(زحمت)به سر می برند.آگاه باش!این گرفتاری برای مدّت نزدیک و سرانجام طولانی می باشد.»

26*کیست حجّت آخرین که قبض روح می شود؟

در مورد تعیین آخرین حجّت الهی در روی زمین که از دنیا می رود و متعاقبا قیامت برپا می شود،روایات و برداشت های گوناگون به دست ما رسیده است که خلاصۀ آن ها را بدون اظهارنظر در اختیار عزیزان قرار می دهیم.

1-بزرگانی مانند شیخ طوسی رحمه اللّه در کتاب«غیبت»و شیخ طبرسی رحمه اللّه در«اعلام الوری»و شیخ مفید رحمه اللّه در کتاب«ارشاد»معتقدند که حضرت«مهدی علیه السّلام»آخرین حجّت بدون رجعت خواهد بود که از دنیا می رود و چهل روز بعد از او قیامت برپا می شود.

2-بعد از رجعت امامان حضرت«قائم علیه السّلام»آخرین امام می باشد که رجوع می نماید و مالکیت و سلطنت دورۀ دوّم او شروع و پایان آن چهل روز قبل از قیامت یا همزمان با شروع قیامت خواهد بود.

3-بنابه روایات«دابّة الارض»آخرین حجّت خدا امیر المؤمنین علیه السّلام است.

عبد اللّه بن سنان گوید که امام صادق علیه السّلام از قول رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در شب معراج، خداوند متعال فرمود:«یا محمّد!علیّ أول ما آخذ میثاقه من الأئمة یا محمّد!علیّ آخر من أقبض روحه من الأئمّة (3)ای محمّد!علی علیه السّلام نخستین کسی از امامان است که میثاق می گیرم.ای محمّد!علی علیه السّلام آخرین کس از امامان است که قبض روح می کنم.»

ص:435


1- 1) -خورشید مغرب:ص 134.
2- 2) -غیبت نعمانی:ص 152.
3- 3) -بحار الأنوار: [1]68/53 ب 29 ح 65 از مختصر بصائر الدّرجات.

4-آخرین نفر از اولیای صالحین است که بعد از ظهور و مرگ حضرت«قائم»علیه السّلام زمام امور را در دست خواهد گرفت.

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:«لو کان الناس رجلین لکان أحدهما الامام علیه السّلام و قال:إن آخر من یموت الإمام علیه السّلام لئلا یحتج أحد علی اللّه أنه ترکه بغیر حجة[للّه]علیه. (1)اگر مردم دو نفر باشد،یکی بر دیگری امام علیه السّلام می شود و فرمود:آخرین کس که می میرد،امام علیه السّلام است تا احدی به خدا احتجاج نکند که او را بدون حجّت خدا ترک کرده است.»

6-عبد اللّه بن جعفر حمیری گوید:من و شیخ ابو عمرو نزد احمد بن اسحاق بن اشعری قمی گرد هم آمدیم.احمد مرا فشرد یا چشمکی به من زد که از او راجع به خلف(صالح)؛یعنی«الحجّة المهدی علیه السّلام»بپرسم.پس من به او گفتم:ای ابا عمرو! می خواهم از تو چیزی بپرسم با این که در صحّت آن چه که می خواهم سؤال کنم، هیچ شکّی ندارم«فإنّ اعتقادی و دینی أنّ الأرض لا تخلو من حجّة إلاّ إذا کان قبل یوم القیامة بأربعین یوما فإذا کان ذلک(وقعت)«رفعت الحجّة و(أغلق)غلّق باب التوبة فلم یکن (ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی ایمانها خیرا)؛ (2)اعتقاد و دین من این است که زمین خالی از حجّت نمی شود مگر چهل روز قبل از روز قیامت،وقتی که به آن رسید«حجّت»بالا برده«و برداشته»می شود و در توبه بسته می شود،پس به هیچ نفسی که قبلا ایمان نیاورده و یا در ایمانشان کسب خیری نکرده باشد،دیگر ایمان آوردنشان برای آن ها نفعی نمی بخشد.»

7-امام باقر علیه السّلام در شرح قول امیر المؤمنین علیه السّلام که فرموده بود:علی یدی تقوم الساعة.قال؛یعنی الرجعة قبل القیامة ینصر اللّه بی و بذریّتی المؤمنین؛ (3)بر دست من قیامت قیام می کند.»فرمود:یعنی در بازگشت پیش از قیامت،خداوند با من و با ذریّۀ

ص:436


1- 1) -الکافی ج 1 ص 180؛ [1]بحار الأنوار: [2]114/53 ب 29 ذیل ح 138 شماره 20 از مختصر بصائر الدّرجات.
2- 2) -انعام158/. [3]اصول کافی:329/1؛ [4]غیبت طوسی:ص 218؛بحار الأنوار:146/53 ب 30 ذیل ح 4 [5] قسمت پاورقی؛قسمت اخیر [6]روایت در کمال الدّین:باب اتّصال الوصیّة 339/1 و [7]محاسن برقی:کتاب مصابیح الظّلم باب 21 شماره 202 ص 236؛و [8]همچنین روایات در بحار الأنوار:1/23 باب الإضطرار الی الحجّة آورده است. [9]
3- 3) -مناقب آل ابی طالب:514/1 چاپ قدیم [10]بحار الأنوار:120/53 ب 29 ح 153 [11] از آن.

من مؤمنین را کمک می کند.»

از روایات و نظریه های گذشته دو راه می توان استفاده کرد.

1-آخرین حجت حضرت قائم روحی و أرواح العالمین له الفداء بدون رجعت او بدانیم و متعاقبا بعد از چهل روز قیامت برپا می شود،در این صورت باید اخبار و احادیث مربوط به رجعت و 12 مهدی و«دابّة الأرض»و«ما منّا الاّ مسموم أو مقتول» و صاحب عصا و میسم و روایت شب معراج که علی آخرین حجت است قبض روح می کنم و امثال این ها را،کلاّ و تماما دور بریزیم و این مسائل را منتفی بدانیم،و از خیلی اشکالات و اعتراضات جان سالم به در برده و خود را از این مخمصه ها برهانیم!!.

2-قایل به همه مسایل فوق الذکر باشیم که مورد قبول اکثریت قریب به اتفاق علمای اثنی عشری مس باشد و حق هم این است،در این صورت آخرین حجت که منتهی به قیام قیامت می شود باز حضرت بقیّة اللّه الأعظم علیه السّلام روحی و أرواح العالمین له الفداء خواهد بود با این تفاوت که بعد از شهادت و رجعت و مرگ طبیعی آن حضرت.

پس آخرین حجت حضرت قائم علیه السّلام و آخرین دولت،دولت او خواهد بود.و امّا اگر آخرین قبض روح شونده طبق روایت معراج و غیره امیر آزادگان امیر مؤمنان علی علیه السّلام بوده باشد،باید آخریت اضافی است بدانیم یعنی آخرین حجت از برگشت کنندگان و متعاقب آن آخریت به معنای حقیقی حضرت بقیّة اللّه علیه السّلام باشد

27*به آخرین حجّت که نماز می خواند

در فصل گذشته دربارۀ آخرین حجّت اختلاف نظرها ارایه گردید و بنا به پذیرش احادیث«رجعت»و بررسی های مورد قبول آخرین نفر از امامانی که رجعت می کند، امام«قائم علیه السّلام»خواهد بود.بنابراین آخرین حجّت قبض روح شده نیز او می باشد؛ چون با مرگ یا«رفع»آخرین حجّت،نظام فعلی جهان به هم می خورد و به پایان می رسد.

ص:437

درهرصورت آخرین حجّت هرکس باشد این سؤال به ذهن خطور می کند که بر آخرین حجّت چه کسی نماز می خواند و کجا دفن می شود؟!

البتّه چندین بار به عرض رسانیده ایم دانستن این گونه مطالب برای ما ضرورتی ندارد و ندانستش هم مسؤولیت آور نیست و در این موارد نیز نمی توان نظر قطعی داد؛چون از معصوم علیهم السّلام مستقلا چیزی به دست نیامده است.

اما آن چه که در میان علما اختلاف هست این است که آیا امام و معصوم را باید امام و معصوم بعد از خودش تغسیل و تکفین و اقامۀ نماز نماید،یا اشخاص معمولی هم می توانند این کار را انجام دهند؟!اکثریّت به اوّلی و اقلیّت به دوّمی قایلند.

در رابطه با این بحث،اگر به قسمت دوّم معتقد باشیم که مسأله حلّ است؛چون یک نفر(اگر نفری وجود داشته باشد)نماز میّت آخرین حجّت را می خواند.اما اگر به قسمت اوّل مسأله اعتقاد داشته باشیم،در آن صورت طبق روایات گذشته، آخرین حجّت چهل روز قبل از قیامت از روی زمین بالا برده می شود.

امام صادق علیه السّلام فرمود:«بین وفاة القائم و بین القیامة أربعون یوما؛ (1)میان وفات «قائم علیه السّلام»و قیامت چهل روز است.»

بنابراین اگر منظور جملۀ«رفعت الحجّة»بالا بردن باشد،پس تشریفات مخصوص به او هم در جایی که برده اند،انجام می یابد.اما اگر معنای آن برداشته شدن باشد،دیگر بودن حجّت در روی زمین لزومی ندارد؛چون تکلیف برچیده شده و باب توبه هم بسته شده است. (2)

امام صادق علیه السّلام فرمود:«و أغلق باب التوبة فلم یک ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی ایمانها خیرا فأولئک شرار خلق اللّه؛ (3)در توبة بسته می شود و ایمان

ص:438


1- 1) -ارشاد:ص 345؛ینابیع المودة:62/3؛بحار الأنوار:145/52 با زیادتی یکون فیها الهرج.
2- 2) -«رفعت الحجّة و(أغلق)غلّق باب التّوبة...غیبت طوسی:ص 218؛کمال الدّین:339/1؛ [1]بحار الأنوار:53 146/ [2] قسمت پاورقی.
3- 3) -بحار الأنوار:147/53 [3] پاورقی؛یوم الخلاص:ص 344 از آن.

آوردن هیچ کس در آن روز یا کسی که از ایمانش قبلا بهره برداری نکرده است،نفعی نخواهد بخشید،پس آن هایند بدترین خلق خدا.»

در آن صورت تکلیف(کارهای امام را باید امام انجام دهد)برداشته می شود اگر جمعیّتی وجود داشته باشد کسی اقامۀ نماز می کند و اگر همزمان با«نفخ صور»همۀ موجودات خاموش شدند.که دیگر مطلبی باقی نمی ماند!و اللّه العالم.

28*آرامگاه نهایی امامان رجعت کننده

در مورد مدفن رجعت کنندگان به طور عام و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و امامان به طور خاص،این سؤال پیش می آید که محلّ دفن این برگشتگان بعد از ظهور که پس از گذراندن عمر طبیعی آن زمان خود و با مرگ طبیعی از دنیا می روند،آیا در مزارهای فعلی خود به خاک سپرده می شوند یا در جای جدید دیگر؟!

حقیر در این مورد بخصوص روایتی را ندیده ام،اما بنا به دلایل ذیل و آن چه که با عقل و منطق منطبق و از روایات استفاده می شود،این است که در آن زمان نیز دوباره در حرم های فعلی دفن خواهند شد.

1-در روایات آمده است که هرکس از هر تربتی آفریده شود،در آن جا نیز دفن می شود. (1)

امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا نطفه که در رحم واقع شد،خدای عزّ و جلّ ملکی را مبعوث می کند از تربتی که در آن دفن خواهد شد برمی دارد و با نطفه مخلوط می کند.به همین دلیل مدام دلش به سوی آن خاک مشتاق است تا در آن دفن شود. (2)

امیر المؤمنین علیه السّلام ضمن روایتی فرمود:دنیا به وسیلۀ آن ها برای تو محل افتادن

ص:439


1- 1) -عدّة من اصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عیسی عن ابن مسکان عن محمّد بن مسلم عن أحدهما 8 قال: «من خلق من تربة دفن فیها»الکافی:202/3. [1]
2- 2) -عدّة من أصحابنا عن سهل بن زیاد عن الحجّال عن ابن بکیر عن أبی منهال عن الحارث بن المغیرة قال: «سمعت أبا عبد اللّه 7 یقول:إنّ النّطفة إذا وقعت فی الرّحم بعث اللّه عزّ و جلّ ملکا فأخذ من التّربة الّتی یدفن فیها فماثّها فی النّطفة فلا یزال قلبه یحنّ إلیها حتّی یدفن فیها و(الکافی:203/3؛ [2]تفسیر نور الثّقلین: 220/4 ح 118؛ [3]تفسیر کنز الدّقائق:57/8. [4]

و دفن شدنت را تمثیل نموده(نشان داده)است.» (1)

نقل شده است که ملک الموت در حضور حضرت سلیمان علیه السّلام به یکی از هم نشینان او با تعجّب می نگریست.آن مرد از حضرت پرسید:این کیست؟!

فرمود:ملک الموت.

گفت:مثل این که او مرا می خواهد.لطفا به باد دستور دهید تا مرا به دور دست ترین نقطۀ هندوستان ببرد.این دستور را داد.

ملک الموت گفت:(اتفاقا)تعجّب من نیز از این بود که من تا به حال مأمور بودم او را در هندوستان قبض روح کنم،ولی دیدم پیش تو است،ولی با درخواست خود به آنجا انتقال یافت. (2)

با در نظر گرفتن روایات فوق می توان گفت که محلّ دفن انسان از قبل معیّن شده است،چنان که در روایات فراوان آمده است که امیر المؤمنین علیه السّلام و خود امام حسین علیهما السّلام این اماکن را قبل از شهادتشان و هم چنین محل و کیفیّت شهادت و نخل را به اصحاب خود همانند میثم تمّار و رشید هجری و حبیب غیرهم-رضی اللّه عنهم اجمعین-نشان دادند.

بنابراین نمی توان گفت تربت کسی را از دو محل برداشته و به نطفه ممزوج کرده اند و از این تعبیرها استفاده می شود که رجعت کنندگام پس از مرگ طبیعی باز در همان محل اولی دفن خواهند شد.

2-فرشتگان و جنّیان آنان را قرون متمادی در این اماکن زیارت کرده اند و تغییر مکان،موجب تخریب تمام این تشکیلات می شود.

3-حجّت های الهی و میلیاردها عاشق دلسوخته از شیعیان که در طول تاریخ و قرن های طولانی،ایشان را در مراقد فعلی؛رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را در مدینه و امیر المؤمنین علیه السّلام را در نجف اشرف و امام حسین علیه السّلام را در کربلا و...زیارت کرده اند و به آن اماکن عادت کرده و خو گرفته اند،به نظر صحیح نمی آید که بگوییم

ص:440


1- 1) -«....قد مثّلت لک الدّنیا بهم مصرعک و مضجعک...تفسیر نور الثّقلین:218/4 ح 104 از ارشاد مفید قدّس سرّه.
2- 2) -تفسیر بیضاوی:232/2؛تفسیر کنز الدّقائق:55/8 از آن.

در نهایت در جای دیگر دفن می شوند و همۀ این تأسیسات از صفحات فعلی زمین برچیده شده و به دست فراموشی سپرده شوند.چگونه می توان پذیرفت که وجود نازنین حضرت بقیّة الأعظم علیه السّلام قرن ها بزرگان خاندان خود را در این اماکن مقدسه زیارت کرده است،اما بعد از رجعت خود در جای دیگر زیارت نماید و هم چنین شهدای عالی مقام و بزرگانی مانند اصحاب کهف و گروه سیزده نفری از قوم حضرت موسی علیه السّلام و...را

29*قیام قیامت بر شرار خلق

دسته ای از روایات نبوی صلّی اللّه علیه و اله گویای این است که زمانی قیامت برپا می شود که شراری از خلق زمین را فراگیرد.

1-ابی امامه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روایت می کند:«و لا یقوم الساعة إلاّ علی شرار من خلقه؛ (1)و قیامت برپا نمی شود،مگر بر شرار خلق(بدترین آفریده شدگان).»

2-انس بن مالک گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«و لا تقوم الساعة إلاّ علی شرار الناس؛ (2)و قیامت برپا نمی شود،مگر بر شرار مردم.»

3-عبد اللّه بن عمر گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در حدیثی که دربارۀ دجّال و عیسی بن مریم علیهما السّلام و هم چنین عصر بعد از مسیح علیه السّلام فرمود:«فیبقی شرار الناس فی خفة الطیر و أحلام السباع لا یعرفون معروفا و لا ینکرون منکرا فیتمثّل لهم الشیطان فیقول ألا تستجیبون؟!فیقولون فما تأمرنا؟فیأمرهم بعبادة الأوثان و هم فی ذلک فی دارّ رزقهم و حسن عیشهم ثمّ ینفخ فی الصور؛ (3)پس بدترین خلق ها باقی می ماند(با مغز سبک) مانند سبکی پرنده ها و آرزوی درنده ها؛نه معروفی می شناسند و نه منکری را انکار می کنند،پس شیطان برای آن ها جلوه گر می شود و می گوید:چرا به من جواب نمی دهید؟می گویند:به ما چه امری داری(از ما چه می خواهی)؟!پس آن ها را به

ص:441


1- 1) -مستدرک حاکم 218/4.
2- 2) -مستدرک حاکم:440/4؛صواعق المحرقة:ص 98 از ابن ماجه.
3- 3) -صحیح مسلم:201/8؛تاریخ مابعد الظّهور:ص 933 [1] بنقل از آن.

عبادت بت ها امر می کند و حال آن که آن ها در وقت رزق فراوان و عیش نیکو می باشند.

سپس صور دمیده می شود.»

این روایات از چند نظر مردود می باشد.

1-روایت فوق مؤیّد بقای شیطان تا نفخ صور است،درحالی که اگر منظور از «یوم وقت معلوم»ظهور حضرت«مهدی موعود»علیه السّلام باشد که قبلا کشته شده است.

2-از نظر متن،به خصوص روایت اخیر.

3-از نظر مخالفت با عقاید شیعه.

4-از نظر خود بزرگان اهل سنّت،حتی خود آنان که این روایت ها را(که تعدادش زیاد نیست)در کتاب های خود آورده اند،جزء موضوعات و روایات ساختگی دانسته اند.

البتّه می دانیم گروهی از بزرگان و علمای اهل سنّت ده ها کتاب مستقل و غیر مستقل دربارۀ«مهدی موعود علیه السّلام»تألیف کرده اند (1)و همگی در کتاب های خود اعتراف کرده اند که امام«مهدی علیه السّلام»بعد از ظهور زمین را پر از عدل خواهد کرد،بعد از آن که با ظلم و ستم پر شده باشد؛پس چگونه از عدالت و داد لبریز خواهد شد که در روایت اخیر شیطان آن ها را به بت پرستی وامی دارد،درحالی که روایات فراوان در کتب فریقین است که بعد از مسیح علیه السّلام،شیطانی وجود نخواهد داشت؛چون مسیح علیه السّلام او را خواهد کشت.

در روایات شیعه بعد از ذکر برداشته شدن آخرین«حجّت»چهل روز قبل از قیامت،تعبیرهای گوناگونی آورده اند،از جمله؛«أغلق باب التوبة (2)»،«اولئک شرار خلق اللّه هم الّذین یقوم علیهم القیامة»،«إلاّ قبل القیامة بأربعین یوما یکون فیها الهرج (3)»و...

این عبارات اشاره به این دارد که در آن مدّت کم،فتنه و آشوب زمین را فرامی گیرد و بر آن ها قیامت برپا می شود،ولی قبول این مطلب نیز خیلی سنگین و نامعقول

ص:442


1- 1) -تعدادی از آن ها در اوایل بخش 1 گذشت.
2- 2) -کمال الدّین:339/1؛ [1]بحار الأنوار:146/53 [2] قسمت پاورقی.
3- 3) -تفسیر عیاشی:326/2؛ارشاد مفید:ص 345؛ [3]بحار الأنوار:146/53 و [4]اعلام الوری:باب 4. [5]

است؛چون در آن مدّت کم(چهل روز)جهان را آشوب و بی نظمی طوری فراگیرد که شرار خلق باشند و رستاخیز نیز بر آن ها قیام نماید،با این که طبق روایات فراوان در زمان بعد از ظهور در سرتاسر گیتی قرآن و اسلام حکم فرما شده و فساد از روی زمین برچیده خواهد شد.

پس آن چه که به نظر صحیح می آید،آن زمان در اثر تربیت صحیح انسان ها به مقامی نزدیک به عصمت می رسند و جوامع بشری از صفات انسانی و اخلاقیات در شأن انسان برخوردار می شود و به دنبال آن نیز قیامت فرامی رسد.

30-بی فروغی خورشید و ستارگان

در قرآن کریم آیات مکرری پیرامون بی فروغی و بی نوری خورشید و ستارگان را ذکر شده است و قاطعانه از بین رفتن نور آن ها و در نتیجه ازهم پاشیدن خود آن ها خبر می دهد.دراین باره نیازی به طولانی کردن بحث نیست،هرکس به تفاسیر آیات؛مانند«إذا الشمس کوّرت و إذا النجوم انکدرت و إذا النجوم انتثرت و إذا السماء انفطرت»و غیر آن مراجعه کند،به روشنی درمی یابد که دیر یا زود نظام فعلی از بین رفته و نظام نوین جایگزین آن خواهد شد.

چنان که امروزه از رسانه های گروهی همانند«صدا و سیما»پخش می شود که دانشمندان به وسیلۀ تلسکوپ های قوی ازهم پاشیدن ستارگان را کشف کرده و گزارش می دهند.

در آبان ماه سال 1383 شمسی گزارشی از کشف چاه مخوف فضایی که در نتیجۀ از بین رفتن چند ستاره به وجود آمده بود،خبر دادند و هم چنین در 1383/10/22 شمسی چندین بار از کشف و از بین رفتن سه ستارۀ غول پیکر در راه شیری کهکشان که با زمین 8 هزار و 150 سال نوری فاصله داشت،خبر دادند؛هم چنین در تاریخ 1383/10/23 شمسی از ستارهایی سخن گفتند که پنج میلیارد سال نوری با زمین فاصله دارد و باز در شب دوشنبه 1384/1/20 از رصد ستاره هایی خبر داد که با زمین 19 میلیارد سال نوری فاصله دارند.

ص:443

بنا به مطلب فوق آن هایی که عقیده دارند از عمر زمین 5 میلیارد سال گذشته، (1)خیلی دور از واقعیت است؛چون بنا به فرمودۀ قرآن (2)آفرینش آسمان بعد از زمین انجام گرفته است،پس عمر زمین خیلی بیشتر از آن رقم می باشد.

در این جا به این نکته اشاره می شود،آن هایی که می گویند بهشت یا جهنّم چه قدر وسعت و ظرفیّت دارد که این همه مردم را در خود جا دهد،از گفتار دانشمندان حساب کار را به دست آورند.

31*پیچیده و برچیده شدن آسمان ها!

دانشمندان چنین می گویند که آسمان ها و زمین،نخست به صورت گاز فشرده ای بود. (3)(از آب به بخار و گاز تبدیل شده بود)سپس آن فشردگی بازگردید و به صورت قطعات بی شمار در فضای لایتناهی پرتاب و پخش گردید و آن قطعات هر یکی به صورت کره و ستاره ای درآمد و این نظام فعلی به وجود آمد.

دوباره روزی خواهد رسید که همان قطعات و کرات به صورت نخست برگشته و مجددا فشرده ای از گاز را تشکیل خواهد داد.

پس از پایان یافتن مسایل قیامت و اسکان بهشتیان و دوزخیان در جایگاه ابدیشان خدای-عزّ و جلّ-از همان مادّه،مجددا عالم ها و مخلوقاتی بدون نر و ماده (بدون مرد و زن)ایجاد خواهد کرد و مسایل مربوط به آن نظام آغاز خواهد شد.

به طور خلاصه دانش نوین نشان می دهد که جهان به طور ناگهانی و در پی یک انفجار بزرگ پدید آمده است.نظریه«انفجار بزرگ»بر این گمان است که مواد تشکیل دهندۀ عالم یا جهان آغازین،پس از انفجار آن چنان منبسط گردید که بی درنگ سراسر فضا را فراگرفت و پر کرد و به دنبال یک سلسله دگرگونی های نخست کهکشان ها،سپس ستارگان یا خورشیدها و در پایان سیّارات را پدید آورد.

ص:444


1- 1) -ر ک:کتاب سرچشمۀ حیات،همین مؤلف.
2- 2) -سورۀ فصّلت،آیۀ 12-10.
3- 3) -مشروح این مطالب را در کتاب«سرچشمۀ حیات»مؤلّف مطالعه فرمایید.

اما چیزی که تاکنون مجهول مانده است،علّت انفجار بزرگ و یا موجبات انفجار مواد تشکیل دهنده جهان آغازین است؟! (1)

پس باید اعتراف کرد که بشر با این همه تلاش در به دست آوردن راز و رمزهای جهان،در«الف»اسرار و رموز کاینات مانده و هنوز به«بای»آن نرسیده است.هر چند امروزه این گفتار و اظهارنظرها ارزش علمی دارد،اما اکتشافات فردا چه خواهد شد؟خدا می داند.

برای آگاهی بهتر از عنوان فوق به مطالب ذیل توجّه نمایید.

1- أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ. (2)آیا آن هایی که خدا را انکار می کنند،با چشم علم و دانش این حقیقت را ندیدند که آسمان ها و زمین در آغاز به هم پیوسته بود،سپس ما آن ها را از هم گشودیم و هر موجود زنده ای را از آب آفریدیم.آیا با این آیات و نشانه ها باز هم ایمان نمی آورند.»

این آیۀ مبارکه از روی مطلب مهمّی پرده برداشته است که قرن ها به صورت بکر و دست نخورده باقی مانده بود،اما گذشت زمان آن را تفسیر کرد.

چنان چه از ابن عباس روایت شده است:«القرآن یفسّره الزمان (3)؛قرآن را(گذشت) زمان تفسیر می نماید.»

با مرور زمان که علم به پیش می رود،بشر نیز به بعضی از اسرار کاینات دسترسی پیدا می کند و در نهایت مهر بعضی از آیات قرآن کریم شکسته و اسرار آن کشف و تفسیر می شود و هم چنین هرچه زمان به جلوتر رود،در اثر پرورش استعدادها، آیات یکی پس از دیگری تفسیر خواهد شد.

یکی از آن آیات،آیۀ مبارکه فوق است که پس از انقراض قرون و اعصار و پس از

ص:445


1- 1) -سرچشمۀ حیات:ص 68 [1] به نقل از سرگذشت زمین:ص 14/22.
2- 2) -انبیا:30. [2]
3- 3) -مقدمه تفسیر نمونه:ص 10/20. [3]

تحقیق در مسایل خلقت دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که آسمان ها از تودۀ گازهای فشرده شده به وجود آمده است و یا گروهی بر این باورند که مجموعۀ جهان هستی به صورت تودۀ واحد عظیمی از بخار سوزان بود که بر اثر انفجارهای مهیب درونی و حرکت تدریجی تجزیه شد و کواکب و ستاره ها،از جمله منظومۀ شمسی و کرۀ زمین به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است.

2- وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنّا لَمُوسِعُونَ: وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ (1)«ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آن را وسعت می دهیم و زمین را گستردیم و چه خوب گستراننده ایم.»

مسألۀ گسترش جهان را قرآن کریم چهارده قرن پیش مطرح کرد و به ادامۀ آن تصریح می کند.جالب این که تعبیر به إِنّا لَمُوسِعُونَ با استفاده از جملۀ اسمیّه و اسم فاعل است که دلیل بر تداوم این موضوع دارد و نشان می دهد که این گسترش همواره وجود داشته و همچنان ادامه دارد (2)و این همان چیزی است که امروزه به آن رسیده اند که تمام کرات آسمانی و کهکشان ها در آغاز در مرکز واحدی جمع بوده(با وزن مخصوص فوق العاده سنگینی)سپس انفجار عظیم وحشتناکی در آن رخ داده است و به دنبال آن اجزای جهان متلاشی شده و به صورت کرات درآمده و به سرعت در حال عقب نشینی است. (3)

(ژرژگاموف)در کتاب«آفرینش جهان»در این زمینه چنین می گوید:

فضای جهان که از میلیاردها کهکشان تشکیل یافته و در یک حالت انبساط سریع

ص:446


1- 1) -ذاریات:ص 48-47.
2- 2) -در روز 1379/7/17 شمسی شبکۀ یک تلویزیون جمهوری اسلامی ایران در بخش یافته های علمی تشریح نمود؛دانشمندان اخیرا تعداد 18 سیّاره کشف کرده اند که تاریخ تولد آن ها به پنج میلیون سال می رسد(یعنی جوان ترین سیّارات اند)درحالی که تا به امروز اعتقاد بر این بود که کم سن ترین سیاره بیش از چند میلیارد سال عمر دارد. از مطلب بالا معنای آیۀ مبارکۀ إِنّا لَمُوسِعُونَ به طور وضوح تفسیر می شود که جهان همیشه در حال گسترش بوده و هست و خواهد بود.
3- 3) -تفسیر نمونه:ج 22 ص 375. [1]

است،حقیقت این است که جهان ما در حال سکون نیست،بلکه انبساط آن مسلّم است و پی بردن به این که جهان ما در حال انبساط است،کلید اصلی را برای گنجینۀ معمّای جهان شناسی مهیّا می کند؛زیرا اگر اکنون جهان در حال انبساط باشد،لازم می آید که زمانی در حال انقباض بسیار شدیدی بوده است. (1)

نظریۀ جهان نوسانی هم بر این فرضیه مبتنی است که حالت انبساط کنونی جهان در آینده به وسیلۀ حالت معکوس به نام انقباض تکمیل خواهد شد و تمام مواد تشکیل دهندۀ جهان،دوباره آن چنان جمع خواهند شد که مقدّمات انفجار بزرگ دیگری را فراهم سازند. (2)

چه باعظمت است قرآن که در آیات گوناگون(راجع به انقباض آیندۀ عالم و انفجارهای عظیمی که پیش خواهد آمد)تصریحات و اشاراتی دارد.

دراین باره به دو آیه ذیل توجّه نمایید.

الف- یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنّا کُنّا فاعِلِینَ (3)روزی که آسمان را هم چون طومار درهم می پیچیم،سپس همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم،آن را باز می گردانیم.این وعده ای است که ما داده ایم و قطعا آن را انجام خواهیم داد.

ب- یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ (4)روزی که زمین و آسمان ها به گونه ای دیگر تبدیل می شوند.

علم امروز می گوید که نه تنها کره زمین بر اثر جذب مواد آسمانی،تدریجا سنگین تر می شود،بلکه آسمان ها نیز در گسترش هستند؛یعنی ستارگانی که در کهکشان قرار دارند به سرعت از مرکز کهکشان دور می شوند،حتی سرعت این گسترش را در بسیاری از مواقع اندازه گیری کرده اند.

ج- وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ

ص:447


1- 1) -تفسیر نمونه:ج 22 ص 374؛ [1]به نقل از آغاز و انجام جهان ص 74-77 با تلخیص.
2- 2) -سرگذشت زمین:ص 20/23.
3- 3) -انبیا:80. [2]
4- 4) -ابراهیم:48. [3]

بِیَمِینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ (1)آن ها خدا را آن گونه که شایسته است نشناختند، درحالی که تمام زمین در روز قیامت در قبضۀ او و آسمان ها پیچیده شده در دست او است.منزّه و برتر است از شریک هایی که برای او می پندارند.

«فرد هویل»در کتاب خود«مرزهای نجومی»گفته است:

تندترین سرعت عقب نشینی کرات که تاکنون اندازه گیری شده نزدیک به 66 هزار کیلومتر در ثانیه است.کهکشان های دورتر در نظر ما به اندازه ای کم نورند که اندازه گیری سرعت آن ها به سبب عدم نور کافی دشوار است.تصویرهایی که از آسمان برداشته شده است،آشکارا این کشف مهمّ را نشان می دهد که فاصلۀ این کهکشان ها،بسیار سریع تر از کهکشان های نزدیک افزایش می یابد.هویل سپس به بررسی این سرعت در کهکشان های«ابر سنبله و اکلیل و شجاع»و غیر آن پرداخته است و بعد از محاسبه،سرعت های عجیب و سرسام آوری را دراین باره ارایه می دهد. (2)

آقای«جان الدر»در این زمینه می گوید:

جدیدترین و دقیق ترین اندازه گیری ها در طول امواجی که از ستارگان پخش شود،پرده از روی یک حقیقت عجیب و حیرت آور برداشته؛یعنی نشان داده است که مجموعۀ ستارگانی که جهان از آن ها تشکیل می یابد،پیوسته با سرعتی زیاد از یک مرکز دور می شوند.

بنابراین هرقدر فاصلۀ آن ها از این مرکز بیشتر باشد،بر سرعت سیر آن ها افزوده می شود؛مثل این که زمانی کلیّه ستارگان در این مرکز مجتمع بوده اند و بعد از آن از هم پاشیده و مجموعۀ ستارگان بزرگی از آن ها جدا و به سرعت به هر طرف روانه می شود.دانشمندان از این موضوع چنین استفاده کرده اند که جهان دارای نقطۀ شروعی بود. (3)

ص:448


1- 1) -زمر:67. [1]
2- 2) -مرزهای نجوم:ترجمه رضا اقصی:ص 338:340؛تفسیر نمونه:ج 22 ص 373. [2]
3- 3) -تفسیر نمونه:ج 22 ص 374 [3] به نقل از کتاب«آغاز و انجام جهان»ص 74-77 با تلخیص.

با توجّه و دقّت به گفته های دانشمندان،متوجّه خواهیم شد که آیۀ مبارکه پس از گذشت قرن ها تفسیر شده است،به خصوص جملۀ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما «آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند ما آن ها را گشودیم»و با یک جملۀ کوتاه پر محتوی تمامی تحقیقات و کاوش های علمی دانشمندان را خلاصه کرده و قرن ها پیش از آن ها خبر داده است؛اما هم چنان علم بشر از فهم تفصیلی آن عاجز است. (1)

3- ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا:أَتَیْنا طائِعِینَ* فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ (2)سپس اراده آفرینش آسمان را کرد،در حالی که به صورت دود بود،به آسمان و به زمین دستور داد به وجود آیید و شکل گیرید،خواه از روی اطاعت و خواه از روی اکراه گفتند:ما از روی اطاعت می آییم؛در این هنگام آن ها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید.

جملۀ«و هی دخان»آسمان ها در آغاز به صورت دود بود؛نشان می دهد که در آغاز آفرینش،آسمان ها تودۀ گازهای گسترده و عظیمی بودند و این سخن با آخرین تحقیقات علمی در مورد آغاز آفرینش کاملا هم آهنگ است.

هم اکنون نیز بسیاری از ستارگان آسمان به صورت توده ای فشرده از گازها و دخان است. (3)کلمۀ«دخان»که در اکثر روایات آمده است،به منزلۀ تفسیر آیۀ مبارکۀ فوق است. (4)

مفسّرین در تفسیر آیۀ مبارکه تعبیر به«ثمّ»را معمولا برای تأخیر در زمان معنا می کنند،ولی گاهی به معنی تأخیر در بیان نیز می آید.

اگر به معنای اوّل باشد،مفهومش این است که آسمان ها بعد از خلقت زمین و آفرینش کوه ها و معادن و مواد غذایی صورت گرفته است.

اما اگر به معنای دوّم باشد،هیچ مانعی ندارد که آفرینش آسمان ها قبل از آفرینش زمین صورت گرفته است،ولی به هنگام بیان نخست از زمین و ارزاق و منابع آن که مورد توجّه و نیاز انسان هاست شروع کرده،سپس به آفرینش آسمان پرداخته

ص:449


1- 1) -سرچشمۀ حیات:ص 68 [1] ببعد.
2- 2) -فصّلت:11-12. [2]
3- 3) -تفسیر نمونه:ج 2 ص 228. [3]
4- 4) -شرح آن را در قسمت روایی می خوانیم.

است. (1)آیۀ مبارکه فوق(با قطع نظر از مسایل جنبی)نشان می دهد که آفرینش زمین پیش از آسمان ها انجام گرفته است.

امّا آیات أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها* رَفَعَ سَمْکَها فَسَوّاها* وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها* وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها* أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها* وَ الْجِبالَ أَرْساها* مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ؛ (2)آیا زنده شدن شما پس از مرگ مشکل تر است یا آفرینش آسمان؟! خداوند آن را بنا نهاد و سقف آن را برافراشت و منظّم،ساخت شب آن را تاریک و روز آن را روشن نمود و زمین را بعد از آن گسترش داد.آب و چراگاه های آن را بیرون آورد و کوه ها را ثابت و محکم نمود تا زندگی برای شما و چهارپایانتان فراهم گردد.به خوبی روشن می سازد که گسترش زمین و هرچه در آن است بعد از آفرینش آسمان بوده است.با این که مفاد دو آیه فوق در ظاهر با همدیگر متفاوت است و هم چنین اخباری که در این زمینه خواهد آمد،ولی علمای تفسیر برای جمع میان این گونه آیات،نظریّۀ زیر را ابراز داشته اند.

مفسّر قرآن ابن عباس گوید:آفرینش زمین(به صورت فشرده)پیش از آسمان بوده،اما گسترش آن؛یعنی(دحو الأرض)پس از آفرینش آسمان ها انجام یافته است.

فخر رازی در تفسیر سورۀ نازعات می گوید:«المسألة الثالثه:لمّا ثبت أنّ اللّه تعالی خلق الأرض أوّلا ثمّ خلق السماوات ثانیا ثمّ دحی الأرض بعد ذلک ثالثا؛ (3)مسألۀ سوّم این است،وقتی که ثابت شد خدای تعالی اوّل زمین را آفریده،سپس آسمان را خلق کرد و در مرحلۀ سوّم زمین را گسترانید»نظریّۀ ابن عباس را تأیید می کند.

در کتب شیعه هم از ائمّه قریب به این مضمون احادیثی وارد شده است اما به هر کدام از این نظریه ها اشکالاتی وارد کرده و جواب هایی داده اند.

البتّه ما درصدد این نیستیم که دراین باره تحقیق نماییم چون بیرون از موضوع کتاب ما است.

ص:450


1- 1) -تفسیر نمونه:ج 20 ص 227. [1]
2- 2) -نازعات:آیه 27 تا 33. [2]
3- 3) -مفاتیح الغیب:ج 31 ص 46. [3]

4- «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (1)اوست کسی که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید و عرش او بر آب بود تا شما را آزمایش کند که کدامتان بهترین عمل دارا هستید.

کیفیّت آفرینش نظام فعلی جهان به طور مختصر دانسته شد و منظور از شرح آن این بود که برابر نص صریح آیه 80 سورۀ مبارکۀ انبیا که گذشت،روزی همین تشکیلات و نظام به صورت اولیّه برمی گردد و این نقش و نگار زیبا برچیده خواهد شد تا در آینده خدا چه خواهد.

32*نفخ صور یا پایان نقش و نگار فعلی جهان

کیفیّت نفخ
اشاره

از آیۀ ذیل به خوبی استفاده می شود که در پایان جهان و آغاز رستاخیز دو حادثه ناگهانی رخ می دهد.در حادثۀ اوّل همۀ موجودات زنده فورا می میرند و در حادثۀ دوّم که با فاصله صورت می گیرد،همۀ انسان ها ناگهان زنده می شوند و به پا می خیزند و در انتظار حساب خود به سر می برند.

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ (2)و در صور دمیده می شود و تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند می میرند،مگر کسانی که خدا بخواهد.سپس بار دیگر در صور دمیده می شود،ناگهان همگی به پا می خیزند و در انتظار(حساب و جزا)هستند.

آیۀ مورد بحث نخست از پایان دنیا شروع کرده،می فرماید:و در صور دمیده می شود تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند می میرند،مگر کسانی که خدا بخواهد.

سپس بار دیگر در صور دمیده می شود،ناگهان همگی به پا می خیزند و در انتظار حساب و جزا و سرنوشت خویش هستند.

ص:451


1- 1) -هود:7. [1]
2- 2) -سورۀ زمر:68. [2]

قرآن مجید از این دو حادثه به عنوان نفخ صور تعبیر کرده است که کنایه زیبایی به حوادث ناگهانی و همزمان،زیرا نفخ به معنی دمیدن و صور به معنی شیپور یا شاخ میان تهی است که معمولا برای حرکت قافله یا لشکر یا برای توقّف آن ها به صدا درمی آوردند.البتّه آهنگ این دو باهم متفاوت بود؛شیپور توقّف قافله را یک جا متوقّف می کرد و شاخ حرکت اعلام شروع حرکت قافله بود.

این تعابیر بیانگر سهولت امر است و نشان می دهد که خداوند بزرگ با یک فرمان که به سادگی دمیدن در یک شیپور است،اهل آسمان و زمین را می میراند و با یک فرمان که آن هم شبیه به شیپور رحیل و حرکت است،همه را زنده می کند.

البته توجه داشته باشیم،الفاظ ما که برای زندگی روزمرّه محدود خودمان وضع شده،عاجزتر از آن است که بتواند حقایق مربوط به جهان ماورای طبیعت یا پایان این جهان و آغاز جهان دیگر را به طور دقیق بیان کند؛به همین دلیل باید از الفاظ معمولی،معانی وسیع تر و گسترده تری استفاده شود.

در توضیح مطلب می توان گفت که قرآن مجید از حادثۀ پایان جهان و آغاز جهان دیگر،تعبیرات مختلفی آمده است و در آیات متعدّدی(متجاوز از ده مورد)سخن از نفخ صور فرموده است.

در آیۀ مبارکۀ فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ* فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ. (1)به نقر در ناقور تعبیر شده که به معنی دمیدن در شیپور یا شبیه است

و در بعضی از موارد به«قارعه»به معنی کوبنده شدید تعبیر شده. (2)و بالاخره در برخی آیات به«صیحه»تعبیر شده است که به معنی صدای عظیم است؛مانند ما یَنْظُرُونَ إِلاّ صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (3)این آیه از صیحۀ پایان جهان سخن می گوید که مردم را غافلگیر می سازد و آیۀ إِنْ کانَتْ إِلاّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (4)سخن از صیحۀ رستاخیز می دهد که همۀ مردم به دنبال آن زنده می شوند و در محضر عدل پروردگار حضور می یابند.

ص:452


1- 1) -مدثر،9-8. [1]
2- 2) -سوره القارعة:آیات 1 و 2 و 3.
3- 3) -سوره یس49/. [2]
4- 4) -سوره یس53/. [3]

از مجموع این آیات استفاده می شود که در پایان جهان،صیحۀ عظیمی اهل آسمان ها و زمین را می میراند و این صیحۀ مرگ است در آغاز رستاخیز با صیحه و فریاد عظیمی همه زنده می شوند و به پا می خیزند و این فریاد حیات و زندگی است.

اما این دو فریاد به طور دقیق چگونه است؟چه اثری در صیحۀ اوّل و چه تأثیری در صیحۀ دوّم است؟جز خدا کسی نمی داند؛لذا در بعضی از روایات در توصیف «صور»که«اسرافیل»در پایان جهان در آن می دمد،چنین نقل شده است:«و للصور رأس واحد و طرفان و بین طرف رأس کلّ منهما إلی الأخر مثل ما بین السماء إلی الأرض؛ شیپور اسرافیل یک سر و دو شاخه دارد که فاصلۀ میان این دو شاخه با یکدیگر،فاصلۀ آسمان تا زمین است.»سپس در ذیل همین روایت می خوانیم:«هنگامی که در آن سوی زمین می دمد،موجود زنده ای بر زمین باقی نمی ماند و هنگامی که در آن سر آسمانی می دمد،اهل آسمان ها همه می میرند و بعد خداوند فرمان مرگ به اسرافیل می دهد و می گوید بمیر او هم می میرد.»

به هرحال اکثر مفسّران نفخ صور را به معنی دمیدن در شیپور تفسیر کرده اند و این کنایات لطیفی است دربارۀ چگونگی پایان جهان و آغاز رستاخیز،ولی تعداد کمی از مفسّرین صور را جمع صورت دانسته و بنابراین نفخ صور را به معنی دمیدن در صورت و مانند دمیدن روح در کالبد بشر دانسته اند.طبق این تفسیر یک مرتبه در صورت های انسانی دمیده می شود و همگی می میرند و یکبار دمیده می شود همگی جان می گیرند.

این تفسیر علاوه بر این که با متون روایات سازگار نیست با خود آیه نیز سازگاری ندارد؛زیرا ضمیر مفرد مذکر در جمله ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری (1)به آن بازگردانده شده، درحالی که اگر معنی جمعی داشته باشد،باید ضمیر مفرد مؤنث به آن بازگردد «و نفخ فیها»گفته شود.

ص:453


1- 1) -سوره زمر،آیه 68. [1]

از این گذشته دمیدن در صورت در مورد احیای مردگان مناسب است (همان گونه که در معجزات مسیح آمده است)اما این تعبیر در مورد قبض روح به کار نمی رود.

نکته ها:
1-آیا نفخ صور دو بار انجام می گیرد یا بیشتر؟

در میان علمای اسلام،دو مرتبه مشهور است و ظاهر آیۀ مورد بحث نیز همین می باشد و جمع بندی آیات دیگر قرآن نیز خبر از دو نفخه می دهد،ولی بعضی تعداد آن را سه نفخه و یا حتی چهار نفخه دانسته اند.

به این ترتیب که نفخۀ اوّلی را نفخه فزع می گویند.

این تعبیر از آیۀ وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ (1)هنگامی که در صور دمیده شود،همۀ کسانی که در آسمان و زمین هستند در وحشت فرو می روند؛گرفته شده است و نفخۀ دوّم و سوّم را نفخه مرگ و حیات می دانند که در آیات مورد بحث و آیات دیگر قرآن به آن اشاره شده است؛یکی را نفخه صعق می گویند(صعق هم به معنی بی هوش شدن و هم مردن آمده است)و دیگری را نفخه قیام.

کسانی که احتمال نفخۀ چهارمی داده اند ظاهرا از آیه 53 سورۀ یس گرفته اند که بعد از نفخه حیات می گوید إِنْ کانَتْ إِلاّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ تنها یک صیحه خواهد بود و به دنبال آن همه آن ها نزد ما حاضر می شوند؛گرفته اند که آن را بعد از نفخۀ حیات می گرید.و این نفخه جمع و حضور است.

اما درست این است که دو نفخه بیشتر نیست و مسألۀ«فزع»و وحشت عمومی در حقیقت مقدّمه ای برای مرگ جهانیان است که به دنبال نفخۀ اوّلی یا صیحۀ نخستین حاصل می شود،همان گونه که نفخۀ جمع نیز دنبالۀ همان نفخۀ حیات

ص:454


1- 1) -سوره نمل87/. [1]

است و به این ترتیب دو نفخه بیش تر نخواهد بود،نفخه مرگ و نفخه حیات.

شاهد دیگر این سخن آیه یَوْمَ تَرْجُفُ الرّاجِفَةُ* تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ روزی که زلزله کوبنده همه جا را بلرزاند و به دنبال آن زلزله ای که بندگان را زنده و هم ردیف می سازد واقع می شود؛است. (1)

2-صور اسرافیل چیست؟

چگونه امواج صوتی آن،تمام جهان را فرامی گیرد با این که می دانیم امواج صوتی حرکت کندی دارد و از دویست و چهل متر در ثانیه تجاوز نمی کند،در حالی که حرکت نور بیش از یک میلیون بار از آن سریع تر است و به سی صد هزار کیلومتر در ثانیه می رسد.

می توان گفت ما نسبت به این موضوع همانند بسیاری از مسایل مربوط به قیامت تنها علم اجمالی داریم و جزییات آن بر ما روشن نیست.

دقّت در روایاتی که در منابع اسلامی در تفسیر صور آمده است،نشان می دهد که برخلاف پندار برخی،صور یک شیپور معمولی نیست.

در روایتی از امام زین العابدین علیه السّلام آمده است:«إنّ الصور قرن عظیم له رأس واحد و طرفان و بین الطرف الأسفل الّذی یلی الأرض إلی الطرف الأعلی الّذی یلی السماء مثل تخوم الأرضین إلی فوق السماء السابعة فیه أثقاب بعدد أرواح الخلایق؛صور شاخ بزرگی است که یک سر و دو طرف دارد و میان طرف پایین که در سمت زمین است تا طرف بالا که در سمت آسمان است،به اندازه فاصله اعماق زمین تا فراز آسمان هفتم است و در آن سوراخ هایی به عدد ارواح خلایق می باشد.»

در حدیث دیگری از پیغمبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله آمده است:«الصور قرن من نور فیه أثقاب علی عدد أرواح العباد؛صور شاخی است از نور که در آن سوراخ هایی به عدد ارواح بندگان می باشد.»

ص:455


1- 1) -سوره نازعات6/ و 7. [1]

مطرح شدن مسالۀ نور به سؤال دوّم پاسخ می دهد و آن را روشن می سازد که این فریاد عظیم از قبیل امواج صوتی معمولی ما نیست،بلکه فریادی است برتر و بالاتر با امواجی فوق العاده سریع تر از امواج نور که پهنۀ زمین و آسمان را در فاصله کوتاه طی می کند و بار اوّل مرگ آفرین است و بار دیگر زنده کننده و حیات بخش.

اما چگونه ممکن است صدا چنین مرگ آفرین باشد؟اگر در گذشته برای بعضی شگفت انگیز بود،اما امروز برای ما تعجّبی ندارد؛چرا که بسیار شنیده ایم موج انفجار گوش ها را کر،بدن ها را متلاشی،حتی خانه ها را ویران می سازد و انسان هایی را از جای خود برداشته به فاصله های دوردست پرتاب می کند.بسیار دیده شده است که حرکت سریع یک هواپیما و به اصطلاح شکستن دیوار صوتی،چنان صدای وحشتناک و امواج ویرانگری به وجود می آورد که شیشه های عمارت ها را در شعاع وسیعی خرد می کند.

جایی که نمونه های کوچک امواج صوتی که به وسیلۀ انسان ها ایجاد شده، چنین اثراتی از خود نشان می دهد،آن صیحۀ عظیم الهی و...انفجار بزرگ جهانی چه آثاری به بار خواهد آورد؟!به همین دلیل جای تعجّب نیست که امواجی هم در نقطه مقابل آن تکان دهنده و بیدارکننده و احیاگر باشد،هرچند تصوّر آن امروز برای ما ممکن نیست،ولی بیدار کردن افراد خواب را با فریاد و یا به هوش آوردن انسان های بی هوش را با شوک های شدید را دیده ایم،بنابراین ما با علم محدودمان فقط سایه ای از این امور را از دور می بینیم.

3-چه کسانی مستثنی هستند؟

چنان که در آیۀ مورد بحث آمده است،همۀ اهل آسمان ها و زمین می میرند، سپس گروهی را استثنا می کند و می فرماید: إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ مگر کسانی که خدا بخواهد؛در این که این افراد چه کسانی هستند،میان مفسّران مورد بحث است.

گروهی معتقدند که آن ها جمعی از فرشتگان بزرگ خدا هم چون جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل می باشند.در روایتی نیز به این معنی اشاره

ص:456

شده است.

بعضی حاملان عرش خدا را نیز بر آن افزوده اند و بعضی دیگر ارواح شهدا را که به حکم آیات قرآن أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می برند؛مستثنی دانسته اند.

البتّه این روایات منافاتی باهم ندارند،ولی با استفاده از برخی روایات می توان گفت که این گروه باقیمانده نیز سرانجام می میرند،به گونه ای که در سرتاسر عالم هستی موجودی زنده نخواهد بود جز خداوندی که هرگز نمی میرد.

در این که مرگ برای فرشتگان یا ارواح شهدا و انبیا و اولیا چگونه است؟احتمال دارد،مراد از مرگ دربارۀ آن ها گسستن پیوند روح از قالب مثالی باشد یا از کار افتادن فعالیت مستمر ارواح.

4-هردو نفخه ناگهانی است؟

با استفاده از آیات قرآن مجید می توان گفت که هردو نفخه به صورت ناگهانی تحقّق می یابد،اما نفخۀ اوّل چنان غافلگیرانه است که گروه زیادی از مردم مشغول کسب و کار و مخاصمه و جدال بر سر اموال و خرید و فروشند که صیحۀ نخستین واقع می شود و همگی درجا می میرند چنان که در آیه 29 سوره یس: إِنْ کانَتْ إِلاّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ آمده است و در مورد صیحۀ دوّم تعبیرات آیات قرآن، از جمله آیۀ مورد بحث فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ نشان می دهد که ناگهانی صورت می گیرد.

5-فاصلۀ میان دو نفخه چه اندازه است؟

از آیات قرآن مجید چیزی در این زمینه استفاده نمی شود،فقط تعبیر به«ثمّ» دلالت بر این دارد که فاصله ای وجود دارد،اما در بعضی از روایات اسلامی این فاصله چهل سال ذکر شده است که معلوم نیست معیار این سال ها چه اندازه است، سال های معمولی یا سالیان و ایّامی هم چون سالیان و ایّام قیامت.

ص:457

به هرحال اندیشه در نفخۀ صور و پایان این جهان و هم چنین نفخۀ دوّم و آغاز جهان دیگر با توجّه به اشاراتی که در قرآن مجید آمده است و تفصیل بیشتری که در روایات اسلامی دیده می شود درس تربیتی عمیق به انسان ها می دهد،به خصوص این حقیقت را روشن می سازد که در هر لحظه و هر حال،باید آماده برای استقبال از چنین حادثۀ عظیم و هولناکی بود؛زیرا که هیچ تاریخ معیّنی برای آن بیان نشده و وقوع آن در هر زمان محتمل است.

به علاوه بدون هیچ مقدّمه ای آغاز می شود؛لذا در ذیل یکی از احادیث مربوط به نفخ صور که در فوق آمده است،راوی نقل می کند که وقتی سخن به این جا رسید «رایت علی بن الحسین علیهما السّلام یبکی عند ذلک بکاء شدیدا؛علی بن حسین علیهما السّلام را در این حال دیدم که شدّت می گرید و از مسألۀ پایان جهان و قیامت و حضور مردم برای حساب در پیشگاه خداوند سخت نگران است. (1)

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ(48) ما یَنْظُرُونَ إِلاّ صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ(49) فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ(50) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ(51) قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ(52) إِنْ کانَتْ إِلاّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ(53) (2)

48-آن ها می گویند:اگر راست می گویید،این وعده(قیامت)کی خواهد بود؟!

49-(اما)جز این انتظار نمی کشند که یک صیحۀ عظیم(آسمانی)آن ها را فرو گیرد،درحالی که مشغول جدال(در امور دنیا)هستند!

50-(چنان غافلگیر می شوند که حتی)نمی توانند وصیتی کنند یا به سوی خانوادۀ خود مراجعت نمایند.

51-(بار دیگر)در صور دمیده می شود،ناگهان آن ها از قبرها شتابان به سوی (دادگاه)پروردگارشان می روند.

ص:458


1- 1) -تفسیر نمونه ج:19 ص:534 به بعد. [1]
2- 2) -سورۀ یس.

52-می گویند:ای وای بر ما!چه کسی ما را از خوابگاه مان برانگیخت؟(آری)این همان است که خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان(او)راست گفتند.

53-صیحه واحدی بیش نیست(فریادی از این برمی خیزد)ناگهان همگی نزد ما حاضر می شوند. (1)

33*تفسیر صیحه های رستاخیز!

آیۀ نخست بر این موضوع تأکید دارد،این که شما نمی توانید تاریخی برای قیام قیامت تعیین کنید،دلیل بر این است که در گفتار خود صادق نیستید.

آیه بعد به این سؤال توأم با سخریه پاسخ محکم و جدی داده می گوید:قیام قیامت و پایان این جهان برای خدا مسأله پیچیده و کار مشکلی نیست.آن ها جز این انتظار نمی کشند که یک صیحۀ عظیم آسمانی فرارسد و آنان را ناگهانی فروگیرد،در حالی که مشغول جنگ و جدال در مورد دنیای خویش هستند.

آیۀ بعدی به این اشاره دارد که یک فریاد عظیم آسمانی کافی است که همه را در یک لحظۀ کوتاه،در همان مکان و همان حالتی که هستند،قبض روح کند و زندگی پرغوغای مادّی آن ها که میدان جنگ دایمی آنان است،جای خود را به دنیایی خاموش و خالی از هر سروصدا بدهد.

در روایات اسلامی از پیغمبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله آمده است:«تقوم الساعة و الرجلان قد نشرا ثوبهما یتبایعانه فما یطویانه حتی تقوم الرجل یرفع أکلته إلی فیه فما تصل إلی فیه حتی تقوم!و الرجل یلیط حوضه لیسقی ماشیته فما یسقیها حتی تقوم؛این صیحۀ آسمانی چنان غافلگیرانه است که دو نفر درحالی که پارچه ای را گشوده اند و مشغول معامله اند،پیش از آن که آن را برچینند و بپیچند،جهان پایان می یابد و کسانی هستند که در آن لحظه لقمۀ غذا از ظرف برداشته،اما پیش از آن که به دهان آن ها برسد،صیحۀ آسمانی فرامی رسد و جهان پایان می یابد.کسانی نیز مشغول تعمیر و گل مالی

ص:459


1- 1) -بیش ترین مطالب نفخ صور از تفسیر نمونه [1]اقتبای شده است.

حوض اند تا چهارپایان را سیراب کنند،پیش از آن که چهارپایان سیراب شوند،قیامت برپا می شود.»

جمله«ما ینظرون»در این جا به معنی انتظار نکشیدن آمده است؛زیرا مادّۀ«نظر» چنان که راغب در«مفردات»می گوید که به معنی گردش فکر یا اندیشه برای مشاهده یا ادراک چیزی است و گاه به معنی تأمل و جستجوگری و نیز به معنی معرفت حاصل از جستجوگری آمده است.

صیحه در اصل به معنی شکافتن چوب یا لباس و برخاستن صدا از آن است،اما به طور عام به هر صدای بلند و یا فریاد گفته می شود،گاه به معنی طول قامت نیز آمده است؛مثلا گفته می شود:«بارض فلان شجر قد صاح؛در فلان زمین درختی است که فریاد می کشد؛یعنی آن چنان طولانی شده که گویی فریاد می زند و مردم را به سوی خود می خواند.

«یخصّمون»از ماده خصومت به معنی نزاع و جنگ است،اما در چه چیز آن ها جدال می کنند؛در آیه ذکر نشده است،ولی معلوم است که منظور جدال در امر دنیا و امور زندگی مادّی است،ولی بعضی آن را به جدال در امر معاد معنی کرده اند در حالی که معنی اوّل مناسب تر به نظر می رسد،هرچند ارادۀ معنی جامعی که شامل هردو شود و هرگونه جدال و مخاصمه را دربرگیرد نیز بعید نیست.

قابل توجّه است که این ضمیرهای متعدّد موجود در آیه،همه به مشرکان مکّه بر می گردد که در امر معاد تردید داشتند و از روی استهزا می گفتند:قیامت کی برپا خواهد شد؟ولی مسلّم است منظور شخص آن ها نیست،بلکه نوع آن هاست(نوع انسان های غافل و بی خبر از امر معاد)زیرا آن ها مردند و این صیحۀ آسمانی را هرگز ندیدند.

به هرحال قرآن با این تعبیر کوتاه و قاطع به آن ها هشدار می دهد که اولا قیامت به طور ناگهانی و غافلگیرانه برپا می شود و دوّم این که موضوع پیچیده ای نیست که آن ها در امکان قیامت به بحث و مخاصمه برخیزند و با یک صیحه همه چیز پایان می گیرد و دنیا به آخر می رسد.

ص:460

لذا در آیۀ بعد می گوید:این مسأله به قدری سریع و برق آسا و غافلگیرانه است که حتی توانایی بر وصیّت و سفارش نخواهند داشت و حتی فرصت مراجعت به سوی خانواده و منزل های خود را پیدا نمی کنند.

معمولا هنگامی که حادثه ای برای انسان واقع می شود و انسان احساس می کند که پایان عمرش نزدیک شده،سعی می کند هرجا هست خود را به منزل و مأوای خویش برساند و در میان همسر و فرزندانش قرار گیرد.سپس کارهای نیمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از طریق وصیّت بر عهده دیگران بگذارد و سفارش آن ها را بکند.

اما مگر صیحۀ پایان دنیا به کسی مجال می دهد و یا به فرض این که مجالی باشد، مگر کسی زنده می ماند که توصیه های انسان را بشنود و یا به طور مثال زن و فرزند بر بالین همسر و پدر بنشینند و سر او را در آغوش گیرند تا به آرامش جان دهند؟ هیچ یک از این امور امکان پذیر نیست.این که می بینیم«توصیة»به صورت نکره آمده،اشاره به این است که حتی مجال یک توصیه و سفارش کوچک را نیز پیدا نمی کنند.

سپس به مرحلۀ دیگر که مرحلۀ حیات بعد از مرگ است،اشاره کرده است و می گوید:بار دیگر در صور دمیده می شود،ناگهان همۀ آن ها از قبرها بیرون آمده شتابان به سوی دادگاه پروردگارشان رهسپار می شوند.

خاک ها و استخوان های پوسیده به فرمان پروردگار لباس حیات می پوشند و از قبر سربرمی آورند و برای محاکمه و حساب در آن دادگاه عجیب حاضر می گردند، همان گونه که با یک صیحه همگی مردند.با دمیدن در صور جان می گیرند و زنده می شوند.نه مرگ آن ها برای خدا مشکلی دارد و نه زنده کردن آن ها،درست همانند شیپوری که برای جمع شدن و آماده باش لشکر زده می شود و در یک لحظه همه از خواب برمی خیزند و از خیمه ها بیرون می دوند و در صف حاضر می شوند؛زنده کردن مردگان نیز برای خدا همین گونه ساده و سریع است.

اجداث جمع جدث(بر وزن قفس)به معنی قبر است این تعبیر به خوبی نشان

ص:461

می دهد که معاد علاوه بر جنبۀ روحانی،جنبۀ جسمانی نیز دارد و از همان مواد قبلی جسم جدید ساخته و پرداخته می شود.

تعبیر به نفخ(دمیده شد)به صورت فعل ماضی به خاطر آن است که عرب معمولا مسایل مسلم آینده را به صورت فعل ماضی بیان می کنند،اشاره به این که هیچ گونه شک و تردیدی در آن راه ندارد،گویی قبلا رخ داده است.

«ینسلون»از ماده«نسل»(بر وزن فصل)به معنی راه رفتن سریع است.راغب در «مفردات»می گوید:این کلمه در اصل به معنی جدا شدن از چیزی است و این که به فرزندان انسان نسل گفته می شود،به خاطر آن است که از پدر و مادر جدا شده اند (بنابراین هنگامی که انسان با سرعت دور می شود و جدا می گردد،این تعبیر در آن به کار می رود).

تعبیر به«ربّهم»(پروردگارشان)گویا اشاره به این است که ربوبیّت و مالکیت و تربیت خداوند ایجاب می کند که حساب و کتاب و معادی در کار باشد.

به هرحال از آیات قرآن چنین استفاده می شود که پایان این جهان و آغاز جهان دیگر هردو با یک جنبش انقلابی و ناگهانی صورت می گیرد و از هرکدام از آن ها به نفخه صور(دمیدن در شیپور)تعبیر شده است.

سپس می افزاید:در این هنگام منکران رستاخیز و معاد می گویند:ای وای بر ما! چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟!

این همان چیزی است که خداوند رحمان وعده داده است و فرستادگان او راست گفتند!

آری!صحنه آن چنان گویا و دهشت انگیز است که انسان همۀ مسایل باطل و خرافی را به دست فراموشی می سپرد و جز اعتراف صریح به واقعیت ها راهی نمی یابد.قبرها را به خوابگاهی تشبیه می کند و رستاخیز را به بیدار شدن از خواب، همان گونه که در حدیث معروف نیز آمده است:«کما تنامون تموتون و کما تستیقضون تبعثون؛همان گونه که می خوابید می میرید و همان گونه که از خواب برمی خیزید زنده می شوید.»

ص:462

در اینجا نخست وحشت می کنند و فریاد می کشند که ای وای بر ما.چه کسی ما را از این خواب بیدار کرد و از خوابگاهمان برانگیخت؟!اما به زودی متوجّه می شوند و به یادشان می آید که پیامبران راستین از سوی خدا در دنیا وعدۀ امروز را به آن ها داده اند،بنابراین به خودشان پاسخ می دهند که این وعده خداوند رحمان است،خداوندی که رحمت عامّش همگان را فراگرفته و پیامبرانش راست گفتند و از این روز ما را آگاه ساختند،اما افسوس که ما همه را به باد سخریّه و استهزا گرفتیم!

بنابراین جمله هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ دنبالۀ کلام همان منکران رستاخیز است،ولی بعضی آن را سخن فرشتگان و یا مؤمنان دانسته اند که برخلاف ظاهر آیه است و هیچ ضرورتی برای آن نیست؛چه این که اعتراف منکران در آن روز به حقایق مطلبی نیست که تنها در این آیه آمده باشد.

چنان که در سورۀ انبیا آیه 97 آمده است وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یا وَیْلَنا قَدْ کُنّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ کُنّا ظالِمِینَ وعدۀ حق(قیامت) نزدیک می شود،در آن هنگام چشم های کافران از شدّت وحشت از حرکت باز می ماند، می گویند:ای وای بر ما که از این امر در غفلت بودیم،بلکه ما ستمگر بودیم.

به هرحال تعبیر به مرقد که به معنی خوابگاه و خواب می آید،بیانگر این واقعیت است که آن ها در عالم برزخ در حالتی شبیه به حالت خواب فرو می روند و چنان که در ذیل آیه 100 سورۀ مؤمنون گفته شده است:برزخ نسبت به اکثریت مردم که در حالتی متوسط از ایمان و کفر قرار دارند،بی شباهت به حالت خواب نیست،درحالی که مؤمنان پیشرو و کافران فوق العاده بدکار در آن جا کاملا هوشیارند و متنعم به نعمت ها و یا گرفتار انواع عذابند.

بعضی نیز احتمال داده اند که هول و وحشت قیامت به اندازه ای است که عذاب برزخی در مقابل آن،همانند خواب آرامی بیش نیست.

سپس برای توضیح چگونگی سرعت وقوع این نفخ صور می فرماید:آن صیحۀ واحدی بیش نیست،فریادی عظیم برمی خیزد و همگی نزد ما حاضر می شوند.

ص:463

بنابراین برای احیای مردگان و برخاستن آن ها از قبرها و حضورشان در دادگاه عدل پروردگار،زمان زیادی لازم نیست،همان گونه که برای مرگ انسان ها زمان طولانی لازم نبود.صیحه اوّل فریاد مرگ است و صیحۀ دوّم فریاد زندگی و حیات و حضور در دادگاه عدل پروردگار است.

تعبیر به«صیحه»(یک فریاد)و تأکید آن با«واحده»و سپس تعبیر به«إذا»که در این گونه موارد وقوع ناگهانی چیزی را خبر می دهد و تعبیر به«هم جمیع لدینا محضرون»به صورت جملۀ اسمیّه همگی دلیل بر وقوع سریع این مقطع از رستاخیز است.

لحن قاطع این آیات و آهنگ نافذ آن ها چنان در قلب انسان ها اثر می گذارد که گویی این فریاد را با گوش جان می شنوند که ای انسان های به خواب رفته!ای خاک های پراکنده!و ای استخوان های پوسیده!به پا خیزید،به پا خیزید و برای حساب و جزا آماده شوید!چه زیباست آیات قرآن و چه گویا انذارات آن. (1)

فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ (2)تنها یک صیحۀ عظیم واقع می شود ناگهان همه(از قبرها برمی خیزند و)نگاه می کنند. فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ بِالسّاهِرَةِ (3)این بازگشت تنها با یک صیحۀ عظیم واقع می شود،ناگهان همگی بر عرصۀ زمین ظاهر می شوند.

این دو آیه همانند آیات دیگر نفخ صور و قیامت از کوبنده ترین آیات قرآن کریم است.

34*پس از اسکان بهشتیان و دوزخیان

ممکن است این سؤال به ذهن بسیاری برسد که در روز رستاخیز پس از اسکان بهشتیان و دوزخیان و برداشته شدن تکلیف،آیا معبودیّت خداوندی تعطیل و پروندۀ تشکیلات آفرینش بسته خواهد شد یا جهان با همین مواد و اضافات دیگر

ص:464


1- 1) -تفسیر نمونه:405/18 به بعد. [1]
2- 2) -الصّافّات19/. [2]
3- 3) -نازعات14/-13. [3]

به صورت دیگر خواهد آمد و تغییر شکل خواهد داد و تشکّل ها دوباره به گونۀ دیگر درخواهد آمد و...؟!

در پاسخ این پرسش ها در بین آیات و روایات،مطالبی به چشم می خورد که شایستۀ دقت و بررسی است.

1-جابر بن یزید جعفی گوید:از امام باقر علیه السّلام درباره(تفسیر)آیۀ مبارکۀ أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ (1)آیا ما از آفرینش نخست عاجز ماندیم (که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم؟!)ولی آن ها(با این همه دلایل روشن)باز در آفرینش جدید تردید دارند؛سؤال کردم؟

فرمود:«یا جابر تأویل ذلک إنّ اللّه-عزّ و جلّ-إذا أفنی هذا الخلق و هذا العالم و أسکن أهل الجنّة الجنّة و أهل النار النار جدّد اللّه عالما غیر هذا العالم و جدّد خلقا من غیر فحولة و لا أناث یعبدونه و یوحّدونه و خلق لهم أرضا غیر هذه الأرض تحملهم و سماءا غیر سماء تظلّهم لعلّک تری إنّما خلق اللّه هذا العالم الواحد و تری أنّ اللّه لم یخلق بشرا غیرکم بلی و اللّه لقد خلق اللّه ألف ألف عالم و ألف ألف آدم أنت فی آخر تلک العوالم أولئک الادمییّن؛ (2)ای جابر! تأویل این است وقتی که خدای-عزّ و جلّ-این خلق و این عالم را فانی کرد و اهل بهشت را در بهشت و اهل آتش را در آتش ساکن نمود؛خداوند تجدید می کند عالمی غیر از این عالم و(دوباره)به وجود می آورد خلق را بدون(نر و ماده)و بی مرد و زن که خدا را بپرستند و توحید نمایند.

و برای آن ها زمینی جز این زمین می آفریند که حملشان می نماید و آسمانی غیر از این آسمان که سایبانشان شود.تو چنین می پنداری که خداوند این عالم واحد را آفریده و به گمانت خداوند جز شما بشری خلق نکرده است؟!بلی،به خدا قسم! خدا هزارهزار عالم و هزارهزار آدم آفریده است و تو در آخر آن عالم ها و آخر آن آدم ها هستی!»

2-محمّد بن مسلم گوید که شنیدم امام باقر علیه السّلام فرمود:«لقد خلق اللّه-عزّ و جلّ-فی

ص:465


1- 1) -سورۀ ق:15. [1]
2- 2) -تفسیر البرهان:219/4 [2] در ذیل آیة بنقل از خصال.

الأرض منذ خلق ها سبعة عوالم لیس فیها من ولد آدم خلقهم من أدیم الأرض فأسکنهم فیها واحدا بعد واحد مع عالمه ثمّ خلق اللّه عزّ و جلّ آدم أبا هذا البشر و خلق ذرّیّته منه لا و اللّه ما خلت الجنّة من أرواح المؤمنین منذ خلقها و لا خلت النار من أرواح الکفّار العصاة منذ خلقها-عزّ و جلّ-لعلّکم ترون انّه إذا کان یوم القیامة و صیّر أبدان أهل الجنّة مع أرواحهم فی الجنّة و صیّر أبدان أهل النار مع أرواحهم فی النار إنّ اللّه تبارک و تعالی یعبد فی بلاده و لا یخلق خلقا یعبدونه و یوحّدونه بلی و اللّه لیخلقنّ باللّه خلقا من غیر فحولة و لا أناث یعبدونه و یوحّدونه و یعظّمونه و یخلق لهم أرضا تحملهم و سماءا تظلّلهم ألیس اللّه عزّ و جلّ یقول:

«یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ 1» و قد قال: «أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ ؛ (1)به تحقیق خدای-عزّ و جلّ-از آن زمان که زمین را خلق کرد،هفت عالم آفرید که در هیچ کدام آن ها از اولاد آدم(خبری و)کسی نبود؛آن ها را از چکیده زمین خلق نمود و یکی پس از دیگری با عالم خود در زمین ساکن کرد.سپس خدای-عزّ و جلّ-آدم ابو البشر و ذریّه اش را به وجود آورد.

نه به خدا قسم!نه بهشت(از آن وقت که آفریده شده است)از ارواح مؤمنین خالی مانده و نه جهنم از ارواح کافرین عصیانگر.شاید شما چنین خیال می کنید زمانی که روز قیامت شد و بدن های بهشتیان را با روان هایشان در بهشت و ابدان دوزخیان را با روان هایشان در دوزخ قرار داد،خدای تبارک و تعالی در شهرهایش پرستش نمی شود و خلقی به وجود نمی آورد که او را بپرستند و توحیدش کنند؟!

بلی،به خدا قسم!حتما آفریده ای را بدون نر و ماده(مرد و زن)می آفریند و او را پرستش می کنند و به یگانگی اش معترف می شوند و تعظیمش می نمایند و برای آن ها زمینی که آن ها را بردارد و آسمانی که سایه افکند می آفریند.آیا خدای-عزّ و جلّ- نمی فرماید: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ در آن روز این زمین به زمین دیگر و آسمان ها به(آسمان های)دیگری مبدّل شود و هم چنین فرمود: أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ

ص:466


1- 2) -سورۀ ق:15 [1]تفسیر کنز الدّقائق:636/9 [2]بنقل از خصال:358/2 باب السّبعة؛ [3]تفسیر البرهان:219/4 [4] در ذیل آیة از خصال.

اَلْأَوَّلِ آیا ما از آفرینش نخست عاجز ماندیم(که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم؟!).»

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:«إنّ للّه إثنی عشر ألف عالم کلّ عالم منها أکبر من سبع السموات و سبع أرضین ما یری عالم منهم إنّ للّه عالما غیرهم و إنّی الحجّة علیهم؛ (1)همانا برای خدا دوازده هزار عالم هست و هر عالمی بزرگ تر از هفت آسمان و زمین است؛هیچ کدام از آن عالم ها نمی داند که خداوند،عالمی دیگر دارد و حجّت آن ها هم(از سوی خدا)من هستم.»

4-امام سجّاد علیه السّلام به(ابو حمزۀ)ثمالی فرمود:«أتظنّ أنّ اللّه لم یخلق خلقا سواکم! بلی و اللّه خلق اللّه ألف ألف عالم و ألف ألف آدم و أنت و اللّه فی آخر تلک العوالم؛ (2)آیا گمان می کنی خداوند جز شما خلقی نیافریده است؟!بلی،به خدا هزارهزار عالم و هزارهزار آدم خلق کرده به خدا قسم تو در آخر آن عالم ها هستی!»

با توجّه به روایات مذکوره و سایر احادیث موجود در کتاب های مربوطه جای تردید نمی ماند که خداوند پس از برچیدن این نظام و اسکان بهشتیان و دوزخیان در جایگاه خودشان مجددا زمین ها و آسمان ها و انسان ها و موجودات دیگر به صورت های نوین می آفریند و حق هم این است؛زیرا خدایی خدا و پرستش او بعد از قیامت پایان نپذیرفته و تعطیل نخواهد شد.

35*تشکیل جهان به صورت دیگر

آیات و اخبار زیادی از به هم خوردن نظام آفرینش کنونی در روز قیامت خبر می دهد،به طوری که در این مطلب هیچ گونه ابهامی وجود ندارد و به استشهاد و استدلال نیازی نیست؛چون با کوچک ترین مراجعه به کتاب های مربوطه مسأله روشن می شود. یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ (3)

در آن روز که این زمین به زمین دیگر و آسمان ها(به آسمان های دیگر)مبدّل شود

ص:467


1- 1) -لئالی الأخبار:317/5. [1]
2- 2) -همان مدرک:317/5. [2]
3- 3) -ابراهیم:48. [3]

و آنان در پیشگاه خداوند قهّار ظاهر می گردند.

در تفسیر قمی از امام زین العابدین علیه السّلام روایتی نقل می کند،در ضمن آن می فرماید:«و تبدّل الأرض غیر الأرض؛یعنی بأرض لم یکتسب علیها الذنوب بارزة لیس علیها جبال و لا نبات کما دحاها أوّل مرّة و یعید عرشه علی الماء کما کان أوّل مرة مستقلاّ بعظمته و قدرته؛ (1)زمین برمی گردد به صورتی غیر از این صورت؛یعنی به زمینی که در آن گناهی انجام داده نشده است و همه چیزها آشکار می شود(پستی و بلندی و)کوهی و نباتی در آن وجود نخواهد داشت،همان طور که در مرحلۀ اوّل خلقت بود و عرش خدا به آب برمی گردد،چنان چه در مرتبۀ اوّل با عظمت و قدرت خود مستقل بود.»

پرواضح است که زمین برای ابد،پایدار و قابل زیست نخواهد ماند و به یقین در آینده(ولو خیلی دور)تغییراتی در ساختار خورشید پدید خواهد آمد و زمانی فرا خواهد رسید که فروزش آن به صد برابر درخشش امروزی رسیده و طومار حیات را در زمین نیز درهم خواهد پیچید.

البتّه این رویداد(به نظر نویسندۀ کتاب«سرگذشت زمین»)به هیچ وجه زودتر از چهار میلیارد سال دیگر به وقوع نخواهد پیوست و اگر حیات از سوی ساکنان زمین در خطر نابودی قرار نگیرد،هیچ گونه خطری از سوی خورشید،حیات زمین را چه در حال حاضر و چه در آینده ای دور(تا آن تاریخ)تهدید نخواهد کرد. (2)

نظریّۀ فوق از جملۀ فرضیّه های انسان است که معلوم نیست صحیح باشد و یا نه،اما چیزی که هست،اعتراف به درهم پیچیدن طومار زندگی است،چنان چه آیه مبارکۀ فوق گویای آن است.

طبق نظریّۀ دانشمندان که پیش از قیامت آب ها از زمین برچیده می شود،ممکن است از حرارت طاقت فرسای خورشید باشد یا عوامل دیگر و اللّه العالم. (3)

ص:468


1- 1) -تفسیر قمی ص 580؛ [1]بحار الأنوار:ج 6 ص 15/324؛ [2]تفسیر صافی:ج 3 ص 96. [3]
2- 2) -سرگذشت زمین:ص 14.
3- 3) -سرچشمۀ حیات:128/. [4]

36*قرار گرفتن مجدّد عرش خدا بر آب

امام سجاد علیه السّلام فرمود:«و یعید عرشه علی الماء کما کان أوّل مرة مستقلا بعظمته و قدرته؛ (1)عرش خدا دوباره بر آب برمی گردد،همان گونه که در ابتدا بود و با عظمت و قدرت مستقل خود.»

این حدیث نیز بیان کنندۀ تغییرات کلّی در نظام عالم آفرینش و بازگشت به صورت اوّلیّه«رتق»و شروع مجدّد«فتق»است.

ص:469


1- 1) -تفسیر قمی ص 580؛ [1]بحار الأنوار:ج 6 ص 15/324؛ [2]تفسیر صافی:ج 3 ص 96. [3]

ص:470

بخش چهاردهم:

اشاره

متفرقه

ص:471

ص:472

متفرّقات

دعاها

اشاره

1-دعاها دعاهای وارده برای استغاثه و سلامتی آن حضرت و دعاهای خود آن وجود مبارک زیادتر از آن است که در این مختصر بگنجد ولی برای تیمن و تبرّک و خالی نبودن این مجموعه کوچک،چندتای آن را می آوریم.

اما قبلا به معنای«غوث»و حکایتی را از کتاب نجم الثّاقب ج 2 ص 866 چاپ مسجد مقدس جمکران توجه فرمایید.

معنی غوث از القاب خاصۀ امام عصر علیه السّلام

از القاب خاصّۀ آن حضرت است«غوث»که در زیارات معتبره وارد شده و معنی آن فریادرس است و حقیقت معنی این لقب الهی که مجرّد اسم نیست،محقّق نشود تا آن که صاحب آن دارای قوّۀ سامعه ای باشد که هرکس در هرجا به هر لسان در مقام استغاثه برآید،بشنود.

بلکه دارای علمی که به حالات درماندگان احاطه کرده باشد که بی استغاثه و توسّل از حالش آگاه باشد،چنان چه در فرمانی که برای شیخ مفید نوشتند به این مقام تصریح فرمودند و دارای قدرت و توانایی باشد که اگر صلاح دانست،درماندۀ مستغیث به لسان حال یا مقال را نجات دهد و از گرداب بلا درآورد و این مقام را شایستگی ندارد،جز کسی که دارای مقام امامت باشد و پا در بساط ولایت گذارده باشد.

ص:473

نیز مؤیّد این مقال است،آن چه در میان جمیع عرب های حضری و اهل بادیه، اشتهار دارد از تعبیر کردن از آن ذات مقدّس به ابو صالح و در توسّلات و استغاثات و ندبه ها و شکایت ها جز به این اسم،آن حضرت را نخوانند و شعرای معروفین، مکرّر در قصاید مدایح و مراثی و ندبه ها به همین کنیه آن جناب را ذکر می کنند.

مأخذی در اخبار خاصّه برای آن به نظر نرسیده،جز خبری که احمد بن محمّد بن خالد برقی روایت کرده در کتاب محاسن از ابو بصیر از جناب صادق علیه السّلام که فرمود:

«هرگاه گم شدی در راه،پس ندا کن یا بگو،یا صالح!یا ابا صالح!ارشدانا الی الطریق رحکمکها اللّه.»

عبید بن حسین زرندی که راوی خبر است از علی بن ابی حمزه گفت:پس رسید به ما این بلا،پس امر نمودیم بعضی از کسانی که با ما بودند این که دور شود و ندا کند.پس دور شد و ندا کرد،آن گاه آمد نزد ما.پس خبر داد ما را که او شنید آواز نازکی را که می گوید:«راه طرف راست،یا گفت سمت چپ.»

پس یافتیم راه را چنان چه گفته بود. (1)

و تردید در یا صالح و یا ابا صالح و نیز تردید در سمت راست یا چپ از راوی خبر است که سهو کرده.چنان چه سیّد علی بن طاوس در کتاب امان الاخطار (2)بعد از نقل خبر از محاسن،تصریح فرموده و شیخ برقی در کتاب مذکور از پدر خود، محمّد بن خالد برقی نقل کرده که او در سفری با جمعی از راه کج شدند.

گفت:پس ما این کار را کردیم.پس راه را به ما نشان دادند رفیق ما،یعنی آن که کناره کرد و آن دعا را خواند،شنید صدای نازکی را که می گوید:«راه طرف راست است»پس مرا خبر داد و به آن جماعت خبر نکرد.

پس گفتم:طرف راست را بگیرید.

ص:474


1- 1) .المحاسن،ج 2،ص 362 و [1]نیز ر.ک:بحار الانوار،ج 60،ص 72.و نیز روایتی شبیه همین مضمون از امام سجاد 7 ر.ک:بحار الانوار،ج 97،ص 112. [2]
2- 2) .الامان من اخطار الانصار،ص 121.

پس شروع کردیم به رفتن طرف راست. (1)و شاید که چنین فهمیدند یا به دست آوردند که«صالح یا ابا صالح»اسم یا کنیه امام عصر است.

چنان چه در باب دوم گذشت که بعضی اول را در اسامی و دوم را در کنیه های آن حضرت شمردند و از حکایت شصت و نهم معلوم می شود که این مطلب معهود بود میان شیعه و از گم شدن،راه چارۀ هر کار فهمیدند که در آن حال امام و ولیّ خود را،به این نام بخوانند و به جهت ضعف یقین و قصور اعتقاد راوی یا اهل مجلس، مراد را بیان نفرمودند و اسامی پیغمبر و امیر المؤمنین-صلوات اللّه علیهما-به حسب طبقات آسمان و عرش و کرسی و جنّت و لوح و قلم و سایر مقامات عالیّه و درکات دوزخ و طبقات زمین و سایر عوالم و اصناف مخلوقات علوی و سفلی مختلف و متعدد و در هرجا به اسمی،مذکور و مکتوب و در نزد هر طایفه به نامی، معروف و خوانده می شوند.

چنان چه بسیاری از آن،در محلّ خود ثبت شده و جایز است که سایر ائمّه:در تمام این منقبت یا بعض از آن شریک باشند.پس معلوم شد که راهنمای در بیابان و دستگیر گمشدگان«ابا صالح»،همان غوث اعظم،ولی عصر،صاحب الزمان -صلوات اللّه علیه-است.

و اگر کسی شبهه کند که از ملاحظۀ کرامات جمله ای از خواصّ اصحاب رسول 6 چون سلمان و سایر خواصّ ائمّه:چون میثم و اویس و جابر جعفی و نظایر ایشان و کرامات پاره ای از عبّاد و زهّاد و علما و نیکان،می توان احتمال داد که این کرامت از ایشان نیز رواست که صادر شود یا آن که صالح،اسم جنّی است که سیر می کند در بلاد به جهت ارشاد گمشده و حبس کردن حیوان فرار کرده.چنان چه در خصال (2)از امیر المؤمنین علیه السّلام مروی است؛پس در جواب گوییم که با این احتمال،نیز دلالت بر مقصود خواهد کرد.چه غرض اصلی از ذکر آن قصص اثبات وجود مبارک آن جناب است و بودنش در میان خلق و رسیدن منافع وجود او است به ایشان و معلوم است

ص:475


1- 1) .المحاسن،ج 2،ص 362؛و نیز بحار الانوار،ج 60،ص 72.
2- 2) .الخصال،ص 618.

که شیعیان آن جناب را نجات ندهد،جز کسی که در عقیده با ایشان شریک باشد،نه مخالف در مذهب و طریقه که اکثر ایشان خون و مال و عرض آنها را حلال می دانند.

بلکه جمله ای از شافعیّه می گویند:اگر کسی وصیّت کند که مال مرا به جاهل ترین مردم بدهید،باید داد به آنها که منتظر قائم مهدی اند.

پس نشود آن کس که چنین کرامت از او ظاهر شده،جز کامل در عقیده و مهذّب در اعمال و اقوال و مزکّی در اخلاق و افعال و حرکات و خطرات.پس داخل باشد به ملاحظۀ باب گذشته در سلسلۀ خواص که از جام وصال،گاهی شربتی نوشند.

پس مضطرّ مستغیث،یا دیده خود آن جناب علیه السّلام را،یا دیده کسی را که آن کس امام را دیده و مطلوب جز این نیست.

1-در رقعۀ استغاثه به حضرت حجّت علیه السّلام

اشاره

در تحفه الزائر مجلسی و مفاتیح النجاة سبزواری مروی است:هرکه را حاجتی باشد،آن چه مذکور می شود،بنویسد در رقعه و در یکی از قبور ائمّه علیهم السّلام بیندازد یا ببندد و مهر کند و خاک پاکی را گل سازد و آن را در میان آن گذارد و در نهری یا چاهی عمیق یا غدیر آبی اندازد که به حضرت صاحب الزمان-صلوات اللّه علیه-می رسد و او بنفسه،متولّی برآوردن حاجت می شود.

نسخه رقعه مذکوره:

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

کتبت إلیک یا مولای صلوات اللّه علیک مستغیثا و شکوت ما نزل بی مستجیرا باللّه عزّ و جلّ ثمّ بک من أمر قد دهمنی و أشغل قلبی و أطال فکری و سلبنی بعض لبّی و غیّر خطر النّعمة للّه عندی أسلمنی عند تخیّل وروده الخلیل و تبرّأ منّی عند ترائی إقباله لی[إلیّ] الحمیم و عجزت عن دفاعه حیلتی و خاننی فی تحمّله صبری و قوّتی فلجأت فیه إلیک و توکّلت فی المسألة للّه عزّ و جلّ ثناؤه علیه و علیک و فی دفاعه عنّی علما بمکانک من اللّه ربّ العالمین ولیّ التّدبیر و مالک الأمور واثقا منک بالمسارعة فی الشّفاعة إلیه جلّ ثناؤه فی

ص:476

أمری متیقّنا لإجابته تبارک و تعالی إیّاک بإعطائی سؤلی و أنت یا مولای جدیر بتحقیق ظنّی و تصدیق أملی فیک فی أمر کذا و کذا[و بجای کذا و کذا نام حاجت خود برد]ممّا لا طاقة لی بحمله و لا صبر لی علیه و إن کنت مستحقّا له و لأضعافه بقبیح أفعالی و تفریطی فی الواجبات الّتی للّه عزّ و جلّ علیّ فأغثنی یا مولای صلوات اللّه علیک عند اللّهف و قدّم المسألة للّه عزّ و جلّ فی أمری قبل حلول التّلف و شماتة الأعداء فبک بسطت النّعمة علیّ و أسأل اللّه جلّ جلاله لی نصرا عزیزا و فتحا قریبا فیه بلوغ الآمال.»

آن گاه بر بالای آن نهر یا غدیر برآید و اعتماد بر یکی از وکلای حضرت نماید،یا عثمان ابن سعید العمری یا ولد او محمّد بن عثمان یا حسین بن روح یا علی بن محمّد السمّری و یکی از این جماعت را ندا کند و بگوید:«یا فلان بن فلان سلام علیک أشهد أنّ وفاتک فی سبیل اللّه و أنت حیّ عند اللّه مرزوق و قد خاطبتک فی حیاتک الّتی لک عند اللّه جلّ و عزّ و هذه رقعتی و حاجتی إلی مولانا:فسلّمها إلیه فأنت الثّقة الأمین.»

پس نوشته را در چاه یا نهر یا غدیر اندازد که حاجت او برآورده می شود. (1)

2-(دعای فرج که امام عصر علیه السّلام تعلیم فرمود)

سیّد رضی الدین علی بن طاوس در کتاب فرج المهموم (2)و علاّمه مجلسی در بحار (3)نقل کردند از کتاب دلایل (4)شیخ ابی جعفر محمّد بن جریر طبری که او گفت:

خبر داد ابو جعفر محمّد بن هارون بن موسی التلعکبری که او گفت:خبر داد مرا ابو الحسین بن ابی البغل کاتب و گفت:

در عهده گرفتم کاری را از جانب ابی منصور بن صالحان و واقع شد میان من و او مطلبی که باعث شد بر پنهان کردن خود.پس در جستجوی من برآمد.مدّتی پنهان و

ص:477


1- 1) .ر.ک:بحار الانوار،ج 99،ص 234-235؛البلد الامین،ص 157-158.
2- 2) .فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم،ص 245-247.
3- 3) .بحار الانوار،ج 92،ص 200-201 و ج 88،ص 349-350 و ج 51،ص 304-305.
4- 4) .دلائل الامامة،ص 551-552.

هراسان بودم.آن گاه قصد کردم،رفتن به مقابر قریش را.یعنی مرقد منوّر حضرت کاظم علیه السّلام را در شب جمعه و عزم کردم که شب را در آن جا به سر آورم برای دعا و مسألت و در آن شب باران و باد بود.

پس خواهش نمودم از ابی جعفر قیّم که درهای روضۀ منوّره را ببندد و سعی کند در این که آن موضع شریف خالی باشد که خلوت کنم برای آن چه می خواهم از دعا و مسألت و ایمن باشم از دخول انسانی که ایمن نبودم از او و خایف بودم از ملاقات او.پس چنان کرد و درها را بست و شب نصف شد و باد و باران آن قدر آمد که قطع نمود تردّد خلق را از آن موضع و ماندم و دعا می کردم و زیارت می نمودم و نماز به جای می آوردم.در این حال بودم که ناگاه شنیدم صدای پایی،از سمت مولایم، موسی علیه السّلام و دیدم مردی را که زیارت می کند.پس سلام کرد بر آدم و اولوا العزم:.آن گاه بر ائمّه:یک یک از ایشان،تا رسید به صاحب الزمان 7.پس او را ذکر نکرد.

تعجّب کردم از این عمل و گفتم:«شاید او فراموش کرده یا نمی شناسد یا این مذهبی است برای این مرد.»

چون فارغ شد از زیارت خود،دو رکعت نماز خواند و رو کرد به سوی مرقد مولای ما،ابی جعفر علیه السّلام.پس زیارت کرد مثل آن زیارت و آن سلام و دو رکعت نماز کرد و من از او خایف بودم.زیرا که او را نمی شناختم و دیدم که جوانی است کامل در جوانی،معدود از رجال و بر بدنش جامۀ سفید است و عمّامه دارد که حنک گذاشته بود برای او به طرفی از آن و ردایی بر کتف انداخته بود.

پس گفت:«ای ابو الحسین بن ابی البغل!کجایی تو از دعای فرج؟»

گفتم:کدام است آن دعا ای سیّد من؟

فرمود:«دو رکعت نماز می گزاری و می گویی:«یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح یا من لم یؤاخذ بالجریرة و لم یهتک السّتر یا عظیم المنّ یا کریم الصفح یا حسن التجاوز یا واسع المغفرة یا باسط الیدین بالرحمة یا منتهی کل نجوی و یا غایة کل شکوی یا عون کل مستعین یا مبتدءا بالنعم قبل استحقاقها یا ربّاه(ده مرتبه)یا منتهی غایة ربّاه(ده مرتبه) اسئلک بحق هذه الاسماء و بحق محمّد و آله الطاهرین:،الا ما کشفت کربی و نفسّت همّی و

ص:478

فرّجت غمی و اصلحت حالی.»

دعا کن بعد از این هرچه را که خواستی و بطلب حاجت خود را،آن گاه می گذاری روی راست خود را بر زمین و بگو صد مرتبه در سجود خود:«یا محمّد یا علی یا علی یا محمّد اکفیانی فانّکما کافیای و انصرانی فانّکما ناصرای»و می گذاری روی چپ خود بر زمین و می گویی صد مرتبه:«ادرکنی»و آن را بسیار مکرّر می کنی و می گویی«الغوث الغوث الغوث»تا این که منقطع شود نفس و برمی داری سر خود را.

پس به درستی که خدای تعالی به کرم خود برمی آورد حاجت تو را ان شاء اللّه تعالی.»

چون مشغول شدم به نماز و دعا،بیرون رفت.پس چون فارغ شدم،بیرون رفتم به نزد ابی جعفر که سؤال کنم از او،از حال این مرد که چگونه داخل شد.پس دیدم درهای بسته را که به حالت خود باقی است و مقفّل است.تعجّب کردم از این و گفتم شاید دری در این جا باشد.پس خود را به ابی جعفر قیّم رساندم و او نیز به نزد من آمد از اطاق زیت یعنی حجره که محل روغن چراغ روضه بود.

پرسیدم از او از حال آن مرد و کیفیّت دخول او.گفت:«درها مقفّل است؛چنان که می بینی.من باز نکردم آنها را.»

پس خبر دادم او را بدان قصّه.گفت:این مولای ما صاحب الزمان است-صلوات اللّه علیه-و به تحقیق که من مکرّر مشاهده نمودم آن جناب را در مثل چنین شبی، در وقت خالی شدن روضه از مردم.

تأسّف خوردم بر آن چه فوت شد از من و بیرون رفتم در نزدیک طلوع فجر و رفتم به کرخ در موضعی که پنهان بودم در آن.روز به چاشت نرسید که اصحاب ابن صالحان جویای ملاقات من شدند و از اصدقای من سؤال می کردند از حال من و با ایشان بود امانی از وزیر و رقعه ای به خطّ او که در آن بود هر خوبی.

پس حاضر شدم نزد او با امینی از اصدقای خود.پس برخاست و مرا چسبید و در آغوش گرفت به نحوی که معهود نبودم از او.پس گفت:حالت،تو را به آن جا کشاند که شکایت کنی از من به سوی صاحب الزمان 7.

ص:479

به او گفتم:از من دعایی بود و سؤالی از آن جناب کردم.

گفت:وای بر تو!دیشب در خواب دیدم مولای خود،صاحب الزمان-صلوات اللّه علیه-را یعنی شب جمعه که مرا امر کرد به هر نیکی و درشتی کرد به من به نحوی که ترسیدم از آن.

پس گفتم:لا اله الا اللّه،شهادت می دهم که ایشان حقّند و منتهای حقّ.

دیدم شب گذشته مولای خود را در بیداری و فرمود به من چنین و چنان و شرح کردم آن چه را که دیده بودم در آن مشهد شریف.پس تعجب کرد از این و صادر شد از او بالنّسبه به من اموری بزرگ و نیکو در این باب و رسیدم از جانب او به مقصدی که گمان آن را نداشتم به برکت مولای خود-صلوات اللّه علیه-.

3-دعای فرج که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به امیر المؤمنین علیه السّلام تعلیم فرمود

مؤلّف گوید:چند دعاست که مسمّی است به دعای فرج:

اول:دعای مذکور در این حکایت.

دوم:دعایی است مروی در کتاب شریف جعفریّات (1)از امیر المؤمنین علیه السّلام که آن جناب آمد نزد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلم و شکایت نمود برای حاجتی.

پس حضرت فرمود:«آیا نیاموزم تو را کلماتی که هدیه آورد آنها را جبرییل برای من؟و آن نوزده حرف است که نوشته شده بر پیشانی جبرییل از آنها چهار و چهار نوشته شده بر پیشانی میکاییل و چهار نوشته شده بر پیشانی اسرافیل و چهار نوشته شده بر دور کرسی و سه حول عرش.دعا نکرده به آن کلمات،مکروبی و نه درمانده ای و نه مهمومی و نه مغمومی و نه کسی که می ترسد از سلطانی یا شیطانی مگر آن که کفایت کند او را خدای عزّ و جلّ و آن کلمات این است:

«یا عماد من لا عماد له و یا سند من لا سند له و یا ذخر من لا ذخر له و یا حرز من لا حرز له و یا فخر من لا فخر له و یا رکن من لا رکن له یا عظیم الرجاء یا عزّ الضعفاء یا منقذ الغرقی

ص:480


1- 1) .الجعفریات،ص 248.

یا منجی الهلکی یا محسن یا مجمل یا منعم یا مفضل اسئل اللّه الّذی لا اله الاّ انت الّذی سجد لک سواد اللیل وضوء النهار و شعاع الشمس و نور القمر و دویّ الماء و حفیف الشجر یا اللّه و یا رحمن یا ذالجلال و الاکرام.»

امیر المؤمنین علیه السّلام می نامید این دعا را به دعای فرج.

4-دعای فرج که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای دفع هموم

و تنگی روزی به مردی تعلیم فرمود

سوم:شیخ ابراهیم کفعمی در جنّة الواقیة روایت کرده که مردی آمد خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم و گفت:یا رسول اللّه!به درستی که من غنی بودم،پس فقیر شدم و صحیح بودم،پس مریض شدم و در نزد مردم مقبول بودم،پس مبغوض شدم و خفیف بودم بر دل های ایشان،پس سنگین شدم و من فرحناک بودم،پس جمع شد بر من هموم و زمین بر من تنگ شده به آن فراخیش و در درازی روز می گردم در طلب رزق،پس نمی یابم چیزی که به آن قوت کنم؛گویا اسم من محو شده از دیوان رزق.

پس نبی صلّی اللّه علیه و اله و سلم به او فرمود:«ای مرد!شاید تو استعمال می کنی میراث هموم را.

عرض کرد:چیست میراث هموم.فرمود:شاید تو عمّامه سر می بندی در حال نشستن و زیر جامه می پوشی در حال ایستادن یا ناخن خود را می گیری با دندان یا رخسار خود را می مالی با دامنت یا بول می کنی در آب ایستاده یا می خوابی به روی خود درافتاده.»

عرض کرد:می کنم از این ها چیزی را.

حضرت فرمود:«از خدای تعالی بپرهیز و ضمیر خود را خالص کن و بخوان این دعا را و او است دعای فرج:

«بسم اللّه الرحمن الرحیم الهی طموح الامال قد خابت الاّ لدیک و معاکف الهمم قد تقطعت الاّ علیک و مذاهب العقول قد سمت الاّ الیک فالیک الرجاء و الیک الملتجا یا اکرم مقصود و یا اجود مسئول هربت الیک بنفسی یا ملجأ الهاربین باثقال الذنوب احملها علی ظهری و ما اجد لی الیک شافعا سوی معرفتی بانّک اقرب من رجاء الطالبون و لجأ الیه

ص:481

المضطرون و امّل ما لدیه الراغبون یا من فتق العقول بمعرفته و اطلق الالسن بحمده و جعل ما امتنّ به علی عباده کفاء لتأدیة حقّه صلّ علی محمّد و آله و لا تجعل للهموم علی عقلی سبیلا و لا للباطل علی عملی دلیلا و افتح لی بخیر الدنیا یا ولی الخیر.» (1)

چهارم:فاضل متبحر سیّد علی خان در کلم الطیّب از جدّ خود نقل کرده که این دعای فرج است:

«اللّهمّ یا ودود یا ودود یا ذا العرش المجید یا فعّالا لما یرید اسئلک بنور وجهک الّذی ملأ ارکان عرشک و بقدرتک الّتی قدرت بها علی جمیع خلقک و برحمتک الّتی وسعت کلّ شی لا اله الاّ انت یا مبدی یا معید لا اله الاّ انت یا اله البشر یا عظیم الخطر منک الطلب و الیک الهرب وقع بالفرج یا مغیث اغثنی یا مغیث اغثنی،یا مغیث اغثنی.سه مرتبه»

پنجم:دعای فرج که مروی است در کتاب مفاتیح النجاة محقّق سبزواری و اول آن،این است:«اللّهمّ إنّی أسألک یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا من علا فقهر و یا من بطن فخبر...

الخ»و آن طولانی است. (2)

5-ذکر چند دعا در رابطه با امام عصر علیه السّلام

دعای اول: به نقل از سیّد رضی الدین علی ابن طاوس

سیّد رضی الدین علی بن طاوس؛در کتاب مذکور بعد از کلام سابق فرموده که از جمله روایات در دعا کردن از برای آن که اشاره نمودیم به او-صلوات اللّه علیه- روایتی است که ذکر کرده آن را جماعتی از اصحاب و ما اختیار نمودیم خبری را که ذکر کرده آن را ابن ابی قرّه،در کتاب خود به اسناد خود از علی بن حسن بن علی بن فضال از محمّد بن عیسی بن عبید به اسناد خود از صالحین:که فرمود:

«مکرّر بخوان در شب بیست و سوم از ماه رمضان،در حالت ایستاده و نشسته و به هر حالتی که باشی در تمام آن ماه و هر قسم که ممکن شود تو را و هر زمان از دهرت که حاضر شود،می گویی بعد از تمجید کردن خدای تعالی و صلوات بر

ص:482


1- 1) .ر.ک:بحار الانوار،ج 84،ص 280. [1]
2- 2) -نجم الثاقب:567/2.

پیغمبر و آل او علیهم السّلام«اللّهمّ کن لولیّک القائم بأمرک محمّد بن الحسن المهدیّ علیه و علی آبائه أفضل الصّلاة و السّلام فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة ولیّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و مؤیّدا (1)حتّی تسکنه أرضک طوعا و تمتّعه فیها طولا و عرضا و تجعله و ذرّیّته من الأئمّة الوارثین اللّهمّ انصره و انتصر به و اجعل النّصر منک علی یده و اجعل النّصر له و الفتح علی وجهه و لا توجّه الأمر إلی غیره اللّهمّ أظهر به دینک و سنّة نبیّک حتّی لا یستخفی بشیء من الحقّ مخافة أحد من الخلق اللّهمّ إنّی أرغب إلیک فی دولة کریمة تعزّ بها الإسلام و أهله و تذلّ بها النّفاق و أهله و تجعلنا فیها من الدّعاة إلی طاعتک و القادة إلی سبیلک و آتنا فی الدّنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النّار و اجمع لنا خیر الدّارین و اقض عنّا جمیع ما تحبّ فیهما و اجعل لنا فی ذلک الخیرة برحمتک و منّک فی عافیة آمین ربّ العالمین و زدنا من فضلک و یدک الملأی فإنّ کلّ معط ینقص من ملکه و عطاؤک یزید فی ملکک.» (2)

ثقة الاسلام در کافی (3)روایت نموده از محمّد بن عیسی به اسناد خود از بعضی از صالحین:که فرمود بعد از شرح مذکور با اختلافی یسیر که می گویی بعد از تحمید خداوند تبارک و تعالی و صلوات بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم:

«اللّهمّ کن لولیّک فلان بن فلان فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة ولیّا و حافظا و ناصرا و دلیلا و قاعدا و عونا و عینا حتّی تسکنه أرضک طوعا و تمتّعه فیها طویلا.»

شیخ ابراهیم کفعمی در مصباح بعد از شرح مزبور،دعا را چنین نقل نموده:

«اللّهمّ کن لولیک محمّد بن الحسن المهدی فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتّی تسکنه أرضک طوعا و تمتّعه فیها طویلا.» (4)

ص:483


1- 1) .خ.ل:مریدا.
2- 2) .اقبال الاعمال،ج 1،ص 191-192. [1]
3- 3) .الکافی،ج 4،ص 162. [2]
4- 4) .المصباح الکفعمی،ص 586. [3]
دعای دوم: به نقل از شیخ طوسی؛در مصباح و سیّد ابن طاوس در جمال الاسبوع

جماعت بسیاری از علما از آن جمله شیخ طوسی؛در مصباح (1)و سیّد ابن طاوس در جمال الاسبوع (2)به سندهای معتبرۀ صحیحه و غیر ایشان روایت کرده اند از یونس بن عبد الرحمن که جناب رضا علیه السّلام امر می فرمود به دعا برای صاحب الامر علیه السّلام ذنک النّاطق بحکمک و عینک النّاظرة علی بریّتک و شاهدک علی عبادک الجحجاح المجاهد العائذ بک عندک و أعذه من شرّ جمیع ما خلقت و برأت و أنشأت و صوّرت و احفظه من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله و من فوقه و من تحته بحفظک الّذی لا یضیع من حفظته به و احفظ فیه رسولک و آباءه أئمّتک و دعائم دینک و اجعله فی ودیعتک الّتی لا تضیع و فی جوارک الّذی لا یخفر و فی منعک و عزّک الّذی لا یقهر و آمنه بأمانک الوثیق الّذی لا یخذل من آمنته به و اجعله فی کنفک الّذی لا یرام من کان فیه و أیّده بنصرک العزیز و أیّده بجندک الغالب و قوّه بقوّتک و أردفه بملائکتک و وال من ولاّه و عاد من عاداه و ألبسه درعک الحصینة و حفّه بالملائکة حفّا اللّهمّ و بلّغه أفضل ما بلّغت القائمین بقسطک من أتباع النّبیّین اللّهمّ اشعب به الصّدع و ارتق به الفتق و أمت به الجور و أظهر به العدل و زیّن بطول بقائه الأرض و أیّده بالنّصر و انصره بالرّعب و قوّ ناصریه و اخذل خاذلیه و دمدم علی من نصب له و دمّر من غشّه و اقتل به جبابرة الکفر و عمده و دعائمه و اقصم به رءوس الضّلالة و شارعة البدع و ممیتة السّنّة و مقوّیة الباطل و ذلّل به الجبّارین و أبر به الکافرین و جمیع الملحدین فی مشارق الأرض و مغاربها و برّها و بحرها و سهلها و جبلها حتّی لا تدع منهم دیّارا و لا تبقی لهم آثارا اللّهمّ طهّر منهم بلادک و اشف منهم عبادک و أعزّ به المؤمنین و أحی به سنن المرسلین و دارس حکمة النّبیّین و جدّد به ما امتحی من دینک و بدّل من حکمک حتّی تعید دینک به و علی یدیه جدیدا غضّا محضا صحیحا لا عوج فیه و لا بدعة معه و حتّی تنیر بعدله ظلم الجور و تطفئ به نیران الکفر و توضح به معاقد الحقّ و مجهول العدل فإنّه عبدک الّذی استخلصته لنفسک و اصطفیته من خلقک و اصطنعته علی عینک و ائتمنته علی غیبک و عصمته من الذّنوب و برّأته من العیوب و طهّرته

ص:484


1- 1) .مصباح المتهجد،ص 409-411. [1]
2- 2) .جمال الاسبوع،ص 370-310. [2]

من الرّجس و سلّمته من الدّنس اللّهمّ فإنّا نشهد له یوم القیامة و یوم حلول الطّامّة أنّه لم یذنب ذنبا و لا أتی حوبا و لم یرتکب معصیة و لم یضیّع لک طاعة و لم یهتک لک حرمة و لم یبدّل لک فریضة و لم یغیّر لک شریعة و أنّه الهادی المهدیّ الطّاهر التّقیّ النّقیّ الرّضیّ الزّکیّ اللّهمّ أعطه فی نفسه و أهله و ولده و ذرّیّته و أمّته و جمیع رعیّته ما تقرّ به عینه و تسرّ به نفسه و تجمع له ملک المملکات کلّها قریبها و بعیدها و عزیزها و ذلیلها حتّی یجری حکمه علی کلّ حکم و یغلب بحقّه کلّ باطل اللّهمّ اسلک بنا علی یدیه منهاج الهدی و المحجّة العظمی و الطّریقة الوسطی الّتی یرجع إلیها القالی و یلحق بها التّالی وقوفا علی طاعته و ثبّتنا علی مشایعته و امنن علینا بمتابعته و اجعلنا فی حزبه القوّامین بأمره الصّابرین معه الطّالبین رضاک بمناصحته حتّی تحشرنا یوم القیامة فی أنصاره و أعوانه و مقوّیة سلطانه اللّهمّ و اجعل ذلک لنا خالصا من کلّ شکّ و شبهة و ریاء و سمعة حتّی لا نعتمد به غیرک و لا نطلب به إلاّ وجهک و حتّی تحلّنا محلّه و تجعلنا فی الجنّة معه و أعذنا من السّامّة و الکسل و الفترة و اجعلنا ممّن تنتصر به لدینک و تعزّ به نصر ولیّک و لا تستبدل بنا غیرنا فإنّ استبدالک بنا غیرنا علیک یسیر و هو علینا عسیر اللّهمّ صلّ علی ولاة عهده و الأئمّة من بعده و بلّغهم آمالهم و زد فی آجالهم و أعزّ نصرهم و تمّم لهم ما أسندت إلیهم من أمرک لهم و ثبّت دعائمهم و اجعلنا لهم أعوانا و علی دینک أنصارا فإنّهم معادن کلماتک و أرکان توحیدک و دعائم دینک و ولاة أمرک و خالصتک بین عبادک و صفوتک من خلقک و أولیاؤک و سلائل أولیائک و صفوة أولاد رسلک و السّلام علیهم و رحمة اللّه و برکاته.»

دعای سوم: به نقل از سیّد جلیل،علی ابن طاوس؛در کتاب فلاح السائل

نیز سیّد جلیل،علی ابن طاوس؛در کتاب فلاح السائل (1)فرموده که از مهمّات تعقیب نماز ظهر،اقتدا کردن است به حضرت صادق علیه السّلام در دعا از برای مهدی -صلوات اللّه علیه-که بشارت داده به او محمّد رسول خدا 6 امّت خود را،در صحیح روایات و وعده داده ایشان را که او ظاهر می شود در آخر الزمان.

ص:485


1- 1) .فلاح السایل،ص 170-171. [1]

چنان چه روایت کرده آن را ابو محمّد هارون اردبیلی از ابی علی محمّد بن حسن بن محمّد بن جمهور عمی از پدرش و او از پدرش،محمّد بن جمهور از احمد بن حسین سکری از عباد بن محمّد مداینی گفت:داخل شدم به ابی عبد اللّه علیه السّلام در مدینه،در وقتی که فارغ شده بود از مکتوبۀ ظهر و دست های مبارک را به آسمان بلند کرده بود و می گفت:

«أی سامع کلّ صوت أی جامع کلّ فوت أی بارئ کلّ نفس بعد الموت أی باعث أی وارث أی سیّد السّادة أی إله الآلهة أی جبّار الجبابرة أی ملک الدّنیا و الآخرة أی ربّ الأرباب أی ملک الملوک أی بطّاش أی ذا البطش الشّدید أی فعّالا لما یرید أی محصی عدد الأنفاس و نقل الأقدام أی من السّرّ عنده علانیة أی مبدئ أی معید أسألک بحقّک علی خیرتک من خلقک و بحقّهم الّذی أوجبت لهم علی نفسک أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد أهل بیته و أن تمنّ علیّ السّاعة بفکاک رقبتی من النّار و أنجز لولیّک و ابن نبیّک الدّاعی إلیک بإذنک و أمینک فی خلقک و عینک فی عبادک و حجّتک علی خلقک علیه صلواتک و برکاتک وعده اللّهمّ أیّده بنصرک و انصر عبدک و قوّ أصحابه و صبّرهم و افتح لهم من لدنک سلطانا نصیرا و عجّل فرجه و أمکنه من أعدائک و أعداء رسولک یا أرحم الرّاحمین.»

گفتم:آیا دعا نکردی برای نفس خود،فدای تو شوم؟

فرمود:«به تحقیق که دعا کردم از برای نور آل محمّد:و سابق ایشان و انتقام کشنده به امر خداوند از دشمنان ایشان.»

گفتم:کی خواهد بود خروج او؟خدا مرا فدای تو گرداند!

فرمود:«هر زمان که اراده فرماید آن که برای او است خلق و امر.»

گفتم:پس از برای آن علاماتی نیست،پیش از آن؟

فرمود:«آری،علاماتی است پراکنده.گفتم:مثل چه؟

فرمود:«خروج رأیتی از مشرق و رأیتی از مغرب و فتنه ای که وارد شود بر اهل زورا و خروج مردی از فرزندان عمّ من زید در یمن،و غارت کردن پردۀ کعبه و خداوند هرچه می خواهد می کند.»

ص:486

شیخ طوسی (1)و کفعمی (2)این دعا را نقل کردند و در همۀ مواضع به جای«ای»، «یا»ضبط نمودند.

دعای چهارم: به نقل از سیّد جلیل،علی ابن طاوس؛در کتاب فلاح السائل

نیز سیّد معظّم،در آن کتاب شریف فرموده:از مهمّات،بعد از به جا آوردن نماز عصر،اقتدا نمودن است به مولای ما،موسی بن جعفر کاظم-صلوات اللّه علیه-، در دعا کردن از برای مولای ما،مهدی-صلوات اللّه علیه-.

چنان چه روایت کرده آن را محمّد بن بشیر ازدی،از احمد بن عمر کاتب،از حسن بن محمّد بن جمهور عمی،از پدرش محمّد بن جمهور،از یحیی بن فضل نوفلی که گفت:داخل شدم بر ابی الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام در بغداد،در حینی که فارغ شده بود از نماز عصر.

پس دست های خود را به آسمان بلند کرد و شنیدم که آن جناب می گفت:

«أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت إلیک زیادة الأشیاء و نقصانها و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت خلقت خلقک بغیر معونة من غیرک و لا حاجة إلیهم و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت منک المشیّة و إلیک البداء أنت اللّه لا إله إلاّ أنت قبل القبل و خالق القبل أنت اللّه لا إله إلاّ أنت بعد البعد و خالق البعد أنت اللّه لا إله إلاّ أنت تمحو ما تشاء و تثبت و عندک أمّ الکتاب أنت اللّه لا إله إلاّ أنت غایة کلّ شیء و وارثه أنت اللّه لا إله إلاّ أنت لا یعزب عنک الدّقیق و لا الجلیل أنت اللّه لا إله إلاّ أنت لا تخفی علیک اللّغات و لا تتشابه علیک الأصوات کلّ یوم أنت فی شأن لا یشغلک شأن عن شأن عالم الغیب و أخفی دیّان یوم الدّین مدبّر الأمور باعث من فی القبور محیی العظام و هی رمیم أسألک باسمک المکنون المخزون الحیّ القیّوم الّذی لا یخیّب من سألک به أسألک أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تعجّل فرج المنتقم لک من أعدائک و أنجز له ما وعدته یا ذا الجلال و الإکرام.»

نوفلی گفت،گفتم:کیست آن که دعا برای او کرده شد؟

ص:487


1- 1) .مصباح المتهجد،ص 60-61.
2- 2) .المصباح،الکفعمی،ص 32.

فرمود:«این مهدی است از آل محمّد علیهم السّلام پدرم فدای فراخ شکم،پیوسته ابروان،باریک ساق ها که میان دو منکبش دور و رنگش گندم گون که عارض شود او را با گندم گونی رنگ،چهره زردی از بیداری شب.پدرم فدای آن که در شبش مراقب ستارگان است،برای آن که سجده کند یا رکوع.

پدرم فدای آن که نمی گیرد او را در راه خداوند،ملامت ملامت کننده چراغ تاریکی. (1)پدرم فدای قائم به امر خداوند.

گفتم:کی خواهد بود خروج او؟

فرمود:«چون دیدی عساکر را در انبار بر کنار نهر فرات و نهر صرات و نهر دجله و منهدم شدن قنطرۀ کوفه و سوخته شدن بعضی از خانه های کوفه.پس هرگاه دیدی این را،پس به درستی که خداوند می کند آن چه را که می خواهد.هیچ چیزی نیست که غالب شود بر امر خداوند.و نیست چیزی که رد و باطل کند حکم نافذش را. (2)

دعای پنجم: به نقل از سیّد علی بن طاوس؛در کتاب مضمار
اشاره

سیّد علی بن طاوس؛در کتاب مضمار این دعا را از ادعیه روز سیزدهم ماه رمضان نقل کرده:

«اللّهمّ إنّی أدینک بطاعتک و ولایتک و ولایة محمّد نبیّک و ولایة أمیر المؤمنین حبیب نبیّک و ولایة الحسن و الحسین سبطی نبیّک و سیّدی شباب أهل جنّتک و أدینک یا ربّ بولایة علیّ بن الحسین و محمّد بن علیّ و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علیّ بن موسی و محمّد بن علیّ و علیّ بن محمّد و الحسن بن علیّ و سیّدی و مولای صاحب الزّمان أدینک یا ربّ بطاعتهم و ولایتهم و بالتّسلیم بما فضّلتهم راضیا غیر منکر و لا متکبّر علی معنی ما أنزلت فی کتابک اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و ارفع عن ولیّک و خلیفتک و لسانک و القائم بقسطک و المعظّم لحرمتک و المعبّر عنک و النّاطق بحکمک و عینک النّاظرة و أذنک السّامعة و شاهد عبادک و حجّتک علی خلقک و المجاهد فی سبیلک و

ص:488


1- 1) .یعنی روشنایی هدایت در تاریکی شبهات دین.منه.[مرحوم محدّث نوری].
2- 2) .فلاح السایل،ص 199-200. [1]

المجتهد فی طاعتک و اجعله فی ودیعتک الّتی لا تضیّع و أیّده بجندک الغالب و أعنه و أعن عنه و اجعلنی و والدیّ و ما ولدا و ولدی من الّذین ینصرونه و ینتصرون به فی الدّنیا و الآخرة اشعب به صدعنا و ارتق به فتقنا اللّهمّ أمت به الجور و دمدم بمن نصب له و اقصم رءوس الضّلالة حتّی لا تدع علی الأرض منهم دیّارا.» (1)

روایت سیّد ابن طاوس برای دیدن امیر المؤمنین علیه السّلام در خواب

اول:سیّد علی بن طاوس در فلاح السائل (2)روایت کرده که از برای دیدن امیر المؤمنین علیه السّلام در خواب،این دعا را در وقت خوابیدن بخواند:

«اللّهمّ إنّی أسألک یا من له لطف خفیّ و أیادیه باسطة لا تنقضی أسألک بلطفک الخفیّ الّذی ما لطفت به لعبد إلاّ کفی أن ترینی مولای أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب 7 فی منامی.»

اعمالی که با انجام آن می توان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم را در خواب دید

دوم:در تفسیر برهان و مصباح کفعمی (3)از کتاب خواص القرآن منقول است که روایت کرده از حضرت صادق علیه السّلام:«هرکس مداومت کند خواندن سوره«مزمّل»را می بیند پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم را و سؤال می کند از آن جناب آن چه می خواهد و خداوند عطا می فرماید به او،آن چه خواسته از خیر.»

سوم:کفعمی روایت کرده که هرکس سورۀ«قدر»را در وقت زوال صد مرتبه بخواند،پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم را در خواب می بیند.

چهارم:محدّث جلیل،سیّد هبة اللّه بن ابی محمّد موسوی،معاصر علاّمه،در مجلّد اول کتاب مجموع الرایق روایت کرده هرکس مداومت کند تلاوت سورۀ جن را،می بیند پیغمبر 6 را و سؤال می کند از او،آن چه می خواهد.

پنجم:در آن جا مروی است که هرکس سورۀ«قل یا ایّها الکافرون»را در نصف

ص:489


1- 1) .اقبال الاعمال،ج 1،ص 287-288. [1]
2- 2) .فلاح السائل،ص 286.
3- 3) .المصباح،ص 459.

شب جمعه بخواند آن حضرت را خواهد دید.

ششم:خواندن دعای مجیر با طهارت هفت مرتبه،وقت خواب،بعد از گرفتن هفت روز روزه.

هفتم:خواندن دعای معروف به صحیفه که روایت است در مهج الدعوات و غیره با طهارت پنج مرتبه.هردو را شیخ کفعمی نقل فرموده.

هشتم:کفعمی از جناب صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود:«هرکس بخواند سورۀ قدر را بعد از صلات زوال و پیش از ظهر بیست و یک مرتبه،نمی میرد تا این که ببیند پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم را.»

نهم:از خواص القرآن نقل کرده:هرکس بخواند در شب جمعه بعد از ادای نماز شب،سورۀ کوثر را هزار مرتبه و صلوات بفرستد بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم هزار مرتبه می بیند پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم را در خواب خود.

دهم:در بعضی از مجامیع معتبره دیدم که هرکس اراده کرده که بیند سیّد بریات صلّی اللّه علیه و اله و سلم را در خواب،پس دو رکعت نماز بکند بعد از نماز عشا به هر سوره که خواسته؛آن گاه بخواند این دعا را صد مرتبه:

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

یا نور النور یا مدبر الامور بلّغ منّی روح محمّد 9 و ارواح آل محمّد تحیّة و سلاما»

و ادعیه و نماز و اوراد برای این قسم حاجت بسیار است.ما بیشتر آنها را استقصا نمودیم در فصل اول از مجلّد ثانی از کتاب دار السلام که در آن است،آن چه نفوس قدسیّه به آن میل کند و دیده ها را روشن نماید.

1*دعای امام زمان علیه السّلام

1-این دعا را در مهج الدعوات از آن حضرت نقل کرده است.

«الهی بحقّ من ناجاک و بحقّ من دعاک فی البرّ و البحر تفضّل علی فقراء المؤمنین و المؤمنات بالغنا و الثّروة و علی مرضی المؤمنین و المؤمنات بالشفاء الشّفاء و الصّحّة و علی

ص:490

أحیاء المؤمنین و المؤمنات باللّطف و الکرامة و علی أموات المؤمنین و المؤمنات بالمغفرة و الرّحمة و علی غرباء المؤمنین و المؤمنات بالرّدّ إلی أوطانهم سالمین غانمین بمحمّد و آله أجمعین.» (1)

2-این دعا را به کسی که زندانی بود تعلیم فرمود و او نیز خواند و توسّل نمود و از زندان نجات یافت و خلاص شد.

«إلهی عظم البلاء و برح الخفاء و انقطع الرّجاء و ضاقت الأرض و منعت السّماء و إلیک المشتکی و علیک المعوّل فی الشّدّة و الرّخاء أللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد أولی الأمر الّذین فرضت علینا طاعتهم و عرّفتنا بذالک منزلتهم ففرّج عنّا بحقّهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر أو هو أقرب یا محمّد یا علیّ یا علیّ یا محّمّد إکفی انی فانّکما کافیان و انصرانی فانّکما ناصران یا مولانا یا صاحب الزّمان الغوث ألغوث الغوث أدرکنی أدرکنی أدرکنی السّاعة السّاعة الساعة العجل العجل العجل یا أرحم الراحمین بحقّ محمّد و اله الطاهرین.» (2)

2*سرگذشت مادر قائم علیه السّلام

شاهزاده«ملیکه»دختر یشوعا،پدربزرگش امپراتور روم و از طرف مادر نبیرۀ یکی از حواریّون حضرت عیسی بن مریم علیهما السّلام و یکی از خوشبخت ترین بانوان جهان آفرینش است.

کیفیّت آمدن این بانوی بزرگوار و اتّصال به بیت وحی و نبوّت و شرح به دنیا آوردن«قطب»عالم امکان و ذخیرۀ خدای عالمیان و خلاصۀ ملکوتیان آسمان و چکیدۀ انبیا و رسل از سرگذشت های شیرین و شنیدنی و خواندنی تاریخ است.

دخت یشوعا در رحم آرام جان پرورده است

از بهر جسم این جهان جان جهان پرورده است

ص:491


1- 1) -مفاتیح الجنان: [1]ص 116 از مهج الدّعوات. [2]
2- 2) -مفاتیح الجنان:ص 115 [3] از کتاب بلد الأمین شیخ کفعمی.

وجه جمال ذات حق با شهد جان پرورده است

از بی نشان و لامکان نام و نشان پرورده است

فخر زمین و زینت هفت آسمان پرورده است

در مهد عزّت مهدی صاحب زمان پرورده است

1-در کتاب کمال الدین روایت شده است: (1)«محمّد بن علی بن محمّد بن حاتم.عن أحمد بن عیسی الوشاء عن أحمد بن طاهر القمی عن أبی الحسین محمّد بن یحیی الشیبانی قال:وردت کربلاء سنة ست و ثمانین و مائتین قال:وزرت قبر غریب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثم انکفأت إلی مدینة السلام متوجها إلی مقابر قریش و قد تضرمت الهواجر و توقدت السماء و لما وصلت منها إلی مشهد الکاظم علیه السّلام و استنشقت نسیم تربته المغمورة من الرحمة المحفوفة بحدایق الغفران أکببت علیها بعبرات متقاطرة و زفرات متتابعة و قد حجب الدمع طرفی عن النظر فلما رقأت العبرة و انقطع النحیب و فتحت بصری و إذا أنا بشیخ قد انحنی صلبه و تقوس منکباه و ثفنت جبهته و راحتاه و هو یقول لآخر معه عند القبر:

یا ابن أخ فقد نال عمک شرفا بما حمله السیدان من غوامض الغیوب و شرایف العلوم التی لم یحمل مثلها إلا سلمان و قد أشرف عمک علی استکمال المدة و انقضاء العمر و لیس یجد فی أهل الولایة رجلا یفضی إلیه قلت:یا نفس یزال العناء و المشقة ینالان منک باتعابی الخف و الحافر فی طلب العلم و قد قرع سمعی من هذا الشیخ لفظ یدل علی علم جسیم و أمر عظیم؛

محمّد بن یحیی شیبانی گفت:در سال 286 به کربلا وارد شدم و قبر غریب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را زیارت کردم،سپس به سوی مدینة السلام(بغداد)حرکت کرده و متوجّه مقابر قریش(محلّ دفن کاظمین علیهما السّلام)شدم،درحالی که از شدّت گرما جان ها به لب رسیده و از آسمان آتش می بارید،هنگامی که به مشهد(حرم)امام کاظم علیه السّلام رسیدم و بوی تربت پیچیده شده به رحمت و محافظت شده با باغ های مغفرت آن حضرت را استنشاق نمودم،قطرات پی درپی اشک چشمانم را با دل سوزان به آن(تربت پاک)

ص:492


1- 1) -فی النسخة المطبوعة:اصول کافی و هو سهو و الصحیح ما أثبتناه راجع کمال الدین ج 2 ص 89. [1]

فروریختم،درحالی که اشک جلوی دید چشمانم را گرفته بود.

وقتی اشک چشمم ایستاد و ناله های پشت سر هم قطع شد،چشمانم را باز کرده، ناگهان پیرمردی را دیدم که پشتش خم و مانند کمان دولا گشته و پیشانی و دو پایش پینه بسته به کس دیگری که در کنار او نزد قبر ایستاده بود،می گفت:ای پسر برادرم! به تحقیق عموی تو وسیلۀ دو سیّد بزرگوار شرفی را نایل شده از مشکلات غیب ها و شرف های علوم که مانند آن را حمل نکرده است مگر سلمان(فارسی رضی اللّه عنه)،در حالی که عمویت مدّت عمر خود را گذرانده و سنّش به جایی رسیده است که(نزدیک است از دنیا بروم اما)از اهل ولایت(شیعیان علی)کسی را نیافتم که این علوم(اسرار را)در اختیار او قرار دهم.

(ابی الحسین گوید)گفتم:ای نفس من!این مشقّت ها و رنج ها را تحمل کردی و سواره و پیاده این همه دویدی تا علمی به دست آوری؛الان از این شیخ کلماتی به گوشم رسید که به علم فراوان و کار بزرگ دلالت می کند.

فقلت:أیها الشیخ و من السیدان؟قال النجمان المغیبان فی الثری بسر من رأی فقلت:

إنی اقسم بالموالاة و شرف محل هذین السیدین من الامامة و الوراثة أنی خاطب علمهما و طالب آثارهما و باذل من نفسی الایمان الموکدة علی حفظ أسرارهما قال:إنکنت صادقا فیما تقول فأحضر ما صحبک من الآثار عن نقلة أخبارهم فلما فتش الکتب و تصفح الروایات منها قال:صدقت أنا بشر بن سلیمان النخاس من ولد أبی أیوب الانصاری أحد موالی أبی الحسن و أبی محمّد علیهما السلام و جارهما بسر من رأی؛

پس گفتم:ای شیخ!آن دو سیّد بزرگوار(که تو را به این شرف عظیم علم رسانده اند کیستند؟!)گفت:دو ستاره ای که در سرّ من رأی(سامرا)زیر خاک غایب گشته اند.

گفتم:من سوگند می خورم به دوستی و شرف مقام این دو سیّد از جهت امامت و وراثت من خواهان علم آن دو و طالب آثارشان هستم و قسم های مهم می خورم که اسرار آن ها را حفظ نمایم(تو که می گفتی کسی را پیدا نکردی،اینک من برای یادگیری و شنیدن آن ها حاضرم).

گفت:اگر در گفتارت راست می گویی(برای اثبات دوستی خود)آن چه که از راویان

ص:493

شنیده ای(و یاد گرفته ای)بیاور.وقتی که مقداری از آن ها را بیان کردم و باور نمود، گفت:من بشر بن سلیمان برده فروش از اولاد ابو ایوب انصاری،یکی از دوست داران ابی الحسن(امام هادی)و ابی محمّد(امام حسن عسکری علیهما السّلام)و از همسایگان سرّ من رأی آن ها هستم.

قلت فأکرم أخاک ببعض ما شاهدت من آثارهما قال:کان مولای أبو الحسن علیه السّلام فقهنی فی علم الرقیق فکنت لا أبتاع و لا أبیع إلا باذنه فاجتنبت بذلک موارد الشبهات حتی کملت معرفتی فیه فأحسنت الفرق فیما بین الحلال و الحرام فبینا أنا ذات لیلة فی منزلی بسر من رأی و قد مضی هوی من اللیل إذ قد قرع الباب قارع فعدوت مسرعا فإذا بکافور الخادم رسول مولانا أبی الحسن علی بن محمّد علیهما السلام یدعونی إلیه فلبست ثیابی و دخلت علیه فرأیته یحدث ابنه أبا محمّد علیه السّلام و اخته حکیمة من وراء الستر فلما جلست قال:یا بشر إنک من ولد الانصار و هذه الولایة لم تزل فیکم یرثها خلف عن سلف و أنتم ثقاتنا أهل البیت و ساق الخبر نحوا مما رواه الشیخ إلی آخره؛ (1)

گفتم:پس با ذکر بعضی از آن چه را که مشاهده کرده ای از آثار(اعجاز آن ها)برادرت را گرامی بدار!

گفت:مولایم ابی الحسن علیه السّلام مرا در علم برده فروشی فقیه(آگاه)ساخت و من بدون اذن او خرید و فروش نمی کردم،به این خاطر از موارد شبهه انگیز این شغل پرهیز می کردم،به طوری که در این کار معرفتم کامل شد و به خوبی فرق حلال و حرام آن را تشخیص می دادم.

بدین جهت شبی در خانۀ خود در سرّ من رأی(سامرا)بودم و پاسی از شب گذشته بود.ناگهان در کوبیده شد با سرعت در را باز کردم،دیدم کافور خادم فرستادۀ مولای من حسن بن علیّ بن محمّد علیهما السّلام است مرا برای حضور در خدمت مولایم دعوت نمود.

لباسم را پوشیده و به خدمت رسیدم.دیدم با فرزندش ابی محمّد سخن می گوید

ص:494


1- 1) -بیان یباری السماء:أی یعارضها و یقال برح به الامر تبریحا جهده و أضر به و أو عز إلیه فی کذا أی تقدم و انکفأ أی رجع.کمال الدّین:ص 89/2؛ [1]بحار الأنوار:10/51 ب 1 ح 13. [2]

و خواهرش«حکیمه»نیز در پشت حضور داشت.

وقتی که نشستم،فرمود:ای بشر!تو از اولاد انصار هستی و این ولایت دایم در میان شما بوده و از همدیگر ارث می برید و شما مورد وثوق ما اهل بیت هستید.جریان را آن گونه که شیخ طوسی قدّس سرّه آورده است بیان کرد.(به حدیث بعدی توجّه نمایید.)

2-غیبت طوسی:جماعة عن أبی المفضل الشیبانی عن محمّد بن بحر بن سهل الشیبانی قال:قال بشر بن سلیمان النخاس و هو من ولد أبی أیوب الانصاری أحد موالی أبی الحسن و أبی محمّد و جارهما بسر من رأی:أتانی کافور الخادم فقال:مولانا أبو الحسن علی بن محمّد العسکری یدعوک إلیه فأتیته فلما جلست بین یدیه قال لی:یا بشر إنک من ولد الانصار و هذه الموالاة لم تزل فیکم یرثها خلف عن سلف و أنتم ثقاتنا أهل البیت و إنّی مزکّیک و مشرّفک بفضیلة تسبق بها الشیعة فی الموالاة بسرّ اطلعک علیه و انفذک فی ابتیاع أمة فکتب کتابا لطیفا بخط رومی و لغة رومیة و طبع علیه خاتمه و أخرج شقة (1)صفراء فیها مائتان و عشرون دینارا فقال:خذها و توجّه بها إلی بغداد و احضر معبر الفرات ضحوة یوم کذا فإذا وصلت إلی جانبک زواریق السبایا و تری الجواری فیها ستجد طوایف المبتاعین من وکلاء قواد بنی العباس و شر ذمة من فتیان العرب فإذا رأیت ذلک فأشرف من البعد علی المسمی عمر بن یزید النخاس عامة نهارک إلی أن تبرز للمبتاعین جاریة صفتها کذا و کذا لابسة حریرین صفیقین تمتنع من العرض و لمس المعترض و الانقیاد لمن یحاول لمسها و تسمع صرخة رومیة من وراء ستر رقیق فاعلم أنها تقول:و اهتک ستراه فیقول بعض المبتاعین علی ثلاثمأة دینار فقد زادنی العفاف فیها رغبة فتقول له بالعربیة:لو برزت فی زیّ سلیمان بن داود و علی شبه ملکه ما بدت لی فیک رغبة فاشفق علی مالک فیقول النخاس:فما الحیلة و لا بد من بیعک فتقول الجاریة:و ما العجلة و لا بد من اختیار مبتاع یسکن قلبی إلیه و إلی وفائه و أمانته.فعند ذلک قم إلی عمر بن یزید النخاس و قل له:إن معک کتابا ملطفة لبعض الاشراف کتبه بلغة رومیة و خط رومی و وصف فیه کرمه و وفائه و نبله

ص:495


1- 1) -الشقة بالکسر و الضم السبیبة المقطوعة من الثیاب المستطیلة و قد یکون تصحیف"حقة"و هی وعاء تسوی من خشب أو من العاج أو غیر ذلک.

و سخائه تناولها لتتأمل منه أخلاق صاحبه فان مالت إلیه و رضیته فأنا وکیله فی ابتیاعها منک.قال بشر بن سلیمان:فامتثلت جمیع ما حده لی مولای أبو الحسن علیه السّلام فی أمر الجاریة فلما نظرت فی الکتاب بکت بکاء شدیدا و قالت لعمر بن یزید:بعنی من صاحب هذا الکتاب و حلفت بالمحرجة و المغلظة (1)أنه متی امتنع من بیعها منه قتلت نفسها فما زلت اشاحه فی ثمنها حتی استقر الامر فیه علی مقدار ما کان أصحبنیه مولای علیه السّلام من الدنانیر فاستوفاه و تسلمت الجاریة ضاحکة مستبشرة و انصرفت بها إلی الحجیرة التی کنت آوی إلیها ببغداد فما أخذها القرار حتی أخرجت کتاب مولانا علیه السّلام من جیبها و هی تلثمه و تطبقه علی جفنها و تضعه علی خدها و تمسحه علی بدنها فقلت تعجبا منها تلثمین کتابا لا تعرفین صاحبه؟ فقالت:أیها العاجز الضعیف المعرفة بمحل أولاد الانبیاء أعرنی سمعک (2)و فرّغ لی قلبک أنا «ملیکة»بنت یشوعا بن قیصر ملک الروم و امّی من ولد الحواریین تنسب إلی وصی المسیح شمعون انبئک بالعجب.إنّ جدی قیصر أراد أن یزوجنی من ابن أخیه و أنا من بنات ثلاث عشرة سنة فجمع فی قصره من نسل الحواریین من القسیسین و الرهبان ثلاثمائة رجل و من ذوی الاخطار منهم سبعمائة رجل و جمع من امراء الاجناد و قواد العسکر و نقباء الجیوش و ملوک العشایر أربعة آلاف و أبرز من بهی ملکه عرشا مساغا من أصناف الجوهر و رفعه فوق أربعین مرقاة فلما صعد ابن أخیه و أحدقت الصلب و قامت الاساقفة عکفا و نشرت أسفار الانجیل تسافلت الصلب من الاعلی فلصقت الارض و تقوضت أعمدة العرش فانهارت إلی القرار وخر الصاعد من العرش مغشیا علیه فتغیرت ألوان الاساقفة و ارتعدت فرائصهم فقال کبیرهم لجدی:أیها الملک اعفنا من ملاقاة هذه النحوس الدالة علی زوال هذا الدین المسیحی و المذهب الملکانی فتطیر جدی من ذلک تطیرا شدیدا و قال للاساقفة:أقیموا هذه الأعمدة و ارفعوا الصلبان و احضروا أخا هذا المدبر لعاهر المنکوس جده لأزوّجه هذه الصبیة فیدفع نحوسه عنکم بسعوده و لما فعلوا ذلک حدث علی الثانی مثل ما حدث علی الاول

ص:496


1- 1) -المغلظة:المؤکدة من الیمین و المحرجة:الیمین التی تضیق مجال الحالف بحیث لا یبقی له مندوحة عن بر قسمه.
2- 2) من الإعارة أی أعطینی سمعک عاریة.

و تفرق الناس و قام جدی قیصر مغتما فدخل منزل النساء و ارخیت الستور و اریت فی تلک اللیلة کأن المسیح و شمعون و عدة من الحواریین قد اجتمعوا فی قصر جدی و نصبوا فیه منبرا من نور یباری السماء علوا و ارتفاعا فی الموضع الذی کان نصب جدی و فیه عرشه و دخل علیه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و ختنه و وصیه علیه السّلام وعدة من أبنائه.فتقدم المسیح إلیه فاعتنقه فیقول له محمّد صلّی اللّه علیه و اله:یا روح اللّه إنی جئتک خاطبا من وصیک شمعون فتاته ملیکة لا بنی هذا و أومأ بیده إلی أبی محمّد علیه السّلام ابن صاحب هذا الکتاب فنظر المسیح إلی شمعون و قال له:قد أتاک الشرف فصل رحمک برحم آل محمّد علیهم السّلام قال:قد فعلت فصعد ذلک المنبر فخطب محمّد صلّی اللّه علیه و اله و زوجنی من ابنه و شهد المسیح علیه السّلام و شهد أبناء محمّد علیهم السّلام و الحواریون.فلما استیقظت أشفقت أن أقص هذه الرؤیا علی أبی وجدی مخافة القتل فکنت اسرها و لا ابدیها لهم و ضرب صدری بمحبة أبی محمّد علیه السّلام حتی امتنعت من الطعام و الشراب فضعفت نفسی و دق شخصی و مرضت مرضا شدیدا فما بقی فی مداین الروم طبیب إلا أحضره جدی و سأله عن دوائی فلما برح به الیأس قال:یا قرة عینی هل یخطر ببالک شهوة فازودکها فی هذه الدنیا فقلت:یا جدی أری أبواب الفرج علی مغلقة فلو کشفت العذاب عمن فی سجنک من اساری المسلمین و فککت عنهم الاغلال و تصدقت علیهم و منیتهم الخلاص رجوت أن یهب المسیح و امه عافیة فلما فعل ذلک تجلدت فی إظهار الصحة من بدنی قلیلا و تناولت یسیرا من الطعام فسر بذلک و أقبل علی إکرام الاساری و إعزازهم فاریت أیضا بعد أربع عشرة لیلة کأن سیدة نساء العالمین فاطمة علیها السّلام قد زارتنی و معها مریم بنت عمران و ألف من وصایف الجنان فتقول لی مریم هذه سیدة النساء علیها السّلام ام زوجک أبی محمّد فأتعلق بها و أبکی و أشکو إلیها امتناع أبی محمّد من زیارتی فقالت سیدة النساء علیها السّلام:إن ابنی أبا محمّد لا یزورک و أنت مشرکة باللّه علی مذهب النصاری و هذه اختی مریم بنت عمران تبرء إلی اللّه من دینک فان ملت إلی رضی اللّه تعالی و رضی المسیح و مریم علیهما السّلام و زیارة أبی محمّد إیاک فقولی أشهد أن لا إله إلا اللّه و أن أبی محمّدا رسول اللّه فلما تکلمت بهذه الکلمة ضمتنی إلی صدرها سیدة نساء العالمین و طیب نفسی و قالت الآن توقعی زیارة أبی محمّد و إنی منفذته

ص:497

إلیک فانتبهت و أنا أنول (1)و أتوقع لقاء أبی محمّد علیه السّلام فلما کان فی اللیلة القابلة رأیت أبا محمّد علیه السّلام و کأنّی أقول له:جفوتنی یا حبیبی بعد أن أتلفت نفسی معالجة حبک فقال:ما کان تأخری عنک إلا لشرکک فقد أسلمت و أنا زائرک فی کل لیلة إلی أن یجمع اللّه شملنا فی العیان فلما قطع عنی زیارته بعد ذلک إلی هذه الغایة.قال بشر:فقلت لها:و کیف وقعت فی الاساری فقالت:أخبرنی أبو محمّد علیه السّلام لیلة من اللیالی أن جدک سیسیر جیشا إلی قتال المسلمین یوم کذا و کذا ثم یتبعهم فعلیک باللحاق بهم متنکرة فی زی الخدم مع عدة من الوصایف من طریق کذا ففعلت ذلک فوقفت علینا طلایع المسلمین حتی کان من أمری ما رأیت و شاهدت و ما شعر بأنی ابنة ملک الروم إلی هذه الغایة أحد سواک و ذلک باطلاعی إیاک علیه و لقد سألنی الشیخ الذی وقعت إلیه فی سهم الغنیمة عن اسمی فأنکرته و قلت:

نرجس فقال:اسم الجواری.قلت:العجب أنک رومیة و لسانک عربی؟قالت:نعم من ولوع جدی و حمله إیای علی تعلم الآداب أن أو عز إلی امرأة ترجمانة له فی الاختلاف إلی و کانت تقصدنی صباحا و مساء و تفیدنی العربیة حتی استمر لسانی علیها و استقام قال بشر:فلما انکفأت بها إلی سر من رأی دخلت علی مولای أبی الحسن علیه السّلام فقال:کیف أراک اللّه عز الاسلام و ذل النصرانیة و شرف محمّد و أهل بیته علیهم السّلام قالت:کیف أصف لک یا ابن رسول اللّه ما أنت أعلم به منی قال:فانی احب أن اکرمک فأیما أحب إلیک عشرة آلاف دینار أم بشری لک بشرف الابد قالت:بشری بولد لی.قال لها:ابشری بولد یملک الدنیا شرقا و غربا و یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا قالت:ممن؟قال:ممن خطبک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله له لیلة کذا فی شهر کذا من سنة کذا بالرومیة قال لها:ممن زوجک المسیح علیه السّلام و وصیه؟قالت:من ابنک أبی محمّد علیه السّلام فقال:هل تعرفینه قالت:و هل خلت لیلة لم یزرنی فیها منذ اللیلة التی أسلمت علی ید سیدة النساء علیها السّلام قال:فقال مولانا:یا کافور ادع اختی حکیمة فلما دخلت قال لها:هاهیه فاعتنقتها طویلا و سرت بها کثیرا فقال لها أبو الحسن علیه السّلام:یا بنت رسول اللّه خذیها إلی منزلک و علمیها الفرایض و السنن

ص:498


1- 1) -فی النّسخة المطبوعة«أقول»و هو سهو و الصّحیح ما أثبتناه یقال:نالت المرئة بالحدیث أو الحاجة-تنول -ای سمحت أو همّت.

فانها زوجة أبی محمّد و ام القائم علیه السّلام (1)

3-کمال الدین:ابن إدریس عن أبیه عن محمّد بن إسماعیل عن محمّد بن إبراهیم الکوفی عن محمّد بن عبد اللّه المطهری قال:قصدت حکیمة بنت محمّد علیه السّلام بعد مضی أبی محمّد علیه السّلام أسألها عن الحجة و ما قد اختلف فیه الناس من الحیرة التی فیها فقالت لی:

اجلس فجلست ثم قالت لی:یا محمّد إن اللّه تبارک و تعالی لا یخلی الارض من حجة ناطقة أو صامتة و لم یجعلها فی أخوین بعد الحسن و الحسین تفضیلا للحسن و الحسین علیهما السّلام و تمییزا لهما أن یکون فی الارض عدیلهما إلا أن اللّه تبارک و تعالی خص ولد الحسین بالفضل علی ولد الحسن کما خص ولد هارون علی ولد موسی و إن کان موسی حجة علی هارون و الفضل لولده إلی یوم القیامة و لا بد للامة من حیرة یرتاب فیها المبطلون و یخلص فیها المحقون:لئلا یکون للناس علی اللّه حجة بعد الرسل و إن الحیرة لا بد واقعة بعد مضی أبی محمّد الحسن علیه السّلام.فقلت:یا مولاتی هل کان للحسن علیه السّلام ولد فتبسمت ثم قالت:إذا لم یکن للحسن علیه السّلام عقب فمن الحجة من بعده؟و قد أخبرتک حدثینی بولادة مولای و غیبته علیه السّلام.قال:نعم کانت لی جاریة یقال لها نرجس:فزارنی ابن أخی علیه السّلام و أقبل یحد النظر إلیها فقلت له:یا سیدی لعلک هویتها فارسلها إلیک؟فقال:لا یا عمة لکنی أتعجب منها فقلت:و ما أعجبک؟فقال علیه السّلام:سیخرج منها ولد کریم علی اللّه عزّ و جلّ الذی یملا اللّه به الارض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما فقلت:فارسلها إلیک یا سیدی؟فقال:استاذنی فی ذلک أبی قالت:فلبست ثیابی و أتیت منزل أبی الحسن فسلمت و جلست فبدأنی علیه السّلام و قال:یا حکیمة ابعثی بنرجس إلی ابنی أبی محمّد قالت:فقلت:یا سیدی علی هذا قصدتک أن أستأذنک فی ذلک فقال:یا مبارکة إن اللّه تبارک و تعالی أحب أن یشرکک فی الاجر و یجعل لک فی الخیر نصیبا قالت حکیمة:فلم ألبث أن رجعت إلی منزلی و زینتها و وهبتها لابی محمّد و جمعت بینه و بینها فی منزلی فأقام عندی أیاما ثم مضی إلی والده و وجهت بها معه.قالت حکیمة:فمضی أبو الحسن علیه السّلام و جلس أبو محمّد علیه السّلام مکان والده و کنت أزوره کما کنت أزور والده فجاءتنی نرجس یوما تخلع خفی و قالت:یا مولاتی ناولنی خفک فقلت:بل

ص:499


1- 1) -بحار الأنوار: [1]6/51 ب 1 ح 12 از غیبت طوسی.

أنت سیدتی و مولاتی و اللّه لا دفعت إلیک حفی لتخلعیه و لا خدمتینی بل أخدمک علی بصری فسمع أبو محمّد علیه السّلام ذلک فقال:جزاک اللّه خیرا یا عمة فجلست عنده إلی وقت غروب الشمس فصحت بالجاریة و قلت:ناولینی ثیابی لانصرف فقال علیه السّلام:یا عمتاه بیتی اللیلة عندنا فانه سیولد اللیلة المولود الکریم علی اللّه عزّ و جلّ الذی یحیی اللّه عزّ و جلّ به الارض بعد موتها قلت:ممن یا سیدی و لست أری بنرجس شیئا من أثر الحمل فقال:من نرجس لا من غیرها قالت:فوثبت إلی نرجس فقلبتها ظهر البطن فلم أربها أثرا من حبل فعدت إلیه فأخبرته بما فعلت فتبسم ثم قال لی:إذا کان وقت الفجر یظهر لک بها الحبل لان مثلها مثل ام موسی لم یظهر بها الحبل و لم یعلم بها أحد إلی وقت ولادتها لان فرعون کان یشق بطون الحبالی فی طلب موسی و هذا نظیر موسی علیه السّلام.قال حکیمة:فلم أزل أرقبها إلی وقت طلوع الفجر و هی نائمة بین یدی لا تقلب جنبا إلی جنب حتی إذا کان فی آخر اللیل وقت طلوع الفجر و ثبت فزعة فضممتها إلی صدری و سمیت علیها فصاح أبو محمّد علیه السّلام و قال:

اقرئی علیها إنا أنزلناه فی لیلة القدر فأقبلت أقرأ علیها و قلت لها:ما حالک؟قالت:ظهر الامر الذی أخبرک به مولای فأقبلت أقرأ علیها کما أمرنی فأجابنی الجنین من بطنها یقرأ کما أقرأ و سلم علی قالت حکیمة:ففزعت لما سمعت فصاح بی أبو محمّد علیه السّلام لا تعجبی من أمر اللّه عزّ و جلّ إن اللّه تبارک و تعالی ینطقنا بالحکمة صغارا و یجعلنا حجة فی أرضه کبارا فلم یستتم الکلام حتی غیبت عنی نرجس فلم أرها کأنه ضرب بینی و بینها حجاب فعدوت نحو أبی محمّد علیه السّلام و أنا صارخة فقال لی:ارجعی یا عمة فانک ستجدیها فی مکانها قالت:

فرجعت فلم ألبث أن کشف الحجاب بینی و بینها و إذا أنا بها و علیها من أثر النور ما غشی بصری و إذا أنا بالصبی علیه السّلام ساجدا علی وجهه جاثیا علی رکبتیه رافعا سبابتیه نحو السماء و هو یقول:أشهد أن لا إله إلا اللّه وحده لا شریک له و أن جدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أن أبی أمیر المؤمنین ثم عد إماما إماما إلی أن بلغ إلی نفسه فقال علیه السّلام علیهم السّلام اللهم أنجز لی وعدی و أتمم لی أمری و ثبت وطأتی و املا الارض بی عدلا و قسطا.فصاح أبو محمّد الحسن علیه السّلام فقال:یا عمة تناولیه فهاتیه فتناولته و أتیت به نحوه فلما مثلت بین یدی أبیه و هو علی یدیّ سلّم علی أبیه فتناوله الحسن علیه السّلام و الطیر ترفرف علی رأسه فصاح بطیر منها فقال له:احمله و احفظه و ردّه إلینا فی کلّ أربعین یوما فتناوله الطایر و طار به فی جوّ السماء و أتبعه سایر الطیر

ص:500

فسمعت أبا محمّد یقول:أستودعک الّذی استودعته ام موسی فبکت نرجس فقال لها:

اسکتی فان الرضاع محرّم علیه إلا من ثدیک و سیعاد إلیک کما ردّ موسی إلی امه و ذلک قوله عزّ و جلّ"فرددناه إلی امّه کی تقر عینها و لا تحزن"قالت حکیمة:فقلت:ما هذا الطایر قال:

هذا روح القدس الموکّل بالائمة علیهم السلام یوفّقهم و یسدّدهم و یربّیهم بالعلم.قالت حکیمة:فلما أن کان بعد أربعین یوما ردّ الغلام و وجّه إلی ابن أخی علیه السّلام فدعانی فدخلت علیه فإذا أنا بصبی متحرک یمشی بین یدیه فقلت:سیدی هذا ابن سنتین فتبسّم علیه السّلام ثم قال:إن أولاد الانبیاء و الاوصیاء إذا کانوا أئمة ینشؤن بخلاف ما ینشؤ غیرهم و إن الصبی منا إذا أتی علیه شهر کان کمن یأتی علیه سنة و إن الصبی منا لیتکلم فی بطن امه و یقرأ القرآن و یعبد ربه عزّ و جلّ و عند الرضاع تطیعه الملائکة و تنزل علیه(کل)صباح(و)مساء.قالت حکیمة:

فلم أزل أری ذلک الصبی کل أربعین یوما إلی أن رأیته رجلا قبل مضی أبی محمّد علیه السّلام بأیام قلایل فلم أعرفه فقلت لابی محمّد علیه السّلام:من هذا الذی تأمرنی أن أجلس بین یدیه؟فقال:

ابن نرجس و هو خلیفتی من بعدی و عن قلیل تفقدونی فاسمعی له و أطیعی قالت حکیمة:

فمضی أبو محمّد علیه السّلام بأیام قلایل و افترق الناس کما تری و واللّه إنّی لأراه صباحا و مساء و إنّه لینبّئنی عمّا تسألونی عنه فاخبرکم و واللّه إنی لأرید أن أسأله عن الشئ فیبدءنی به و إنه لیرد علی الأمر فیخرج إلی منه جوابه من ساعته من غیر مسألتی و قد أخبرنی البارحة بمجیئک إلی و أمرنی أن اخبرک بالحق.قال محمّد بن عبد اللّه:فو اللّه لقد أخبرتنی حکیمة بأشیاء لم یطلع علیها أحد إلا اللّه عزّ و جلّ فعلمت أن ذلک صدق و عدل من اللّه عزّ و جلّ و أن اللّه عزّ و جلّ قد أطلعه علی ما لم یطلع علیه أحدا من خلقه.بیان:قوله علیه السّلام:و ثبت وطأتی:

الوطئ الدوس بالقدم سمی به الغزو و القتل لان من یطأ علی الشئ برجله فقد استقصی فی هلاکه و إهانته ذکره الجزری أی أحکم و ثبت ما وعدتنی من جهاد المخالفین و استیصالهم؛ (1)

ابن بابویه و شیخ طوسی به سندهای معتبر روایت کرده اند از بشر بن سلیمان برده فروش که از فرزندان ابو ایّوب انصاری بود و از شیعیان خاصّ امام علی نقی علیه السّلام و امام حسن عسگری علیه السّلام و همسایۀ ایشان در شهر سرّ من رأی بود،گفت:روزی خادم امام

ص:501


1- 1) -بحار الأنوار: [1]11/51 ب 1 ح 14 از کمال الدّین.

علی نقی به نزد من علیه السّلام آمد و مرا طلب نمود.چون به خدمت آن حضرت رفتم و نشستم،فرمود:تو از فرزندان انصاری،ولایت و محبّت ما اهل بیت همیشه در میان شما از زمان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله تا حال بوده است و پیوسته محلّ اعتماد ما بوده اید و من تو را اختیار می کنم و به تفضیلی مشرّف می گردانم که به سبب آن،بر شیعیان در ولایت ما سبقت گیری و تو را به رازهای دیگر مطّلع می گردانم و به خریدن کنیزی می فرستم.

پس نامه ای پاکیزه به خط فرنگی و لغت فرنگی نوشته و مهر شریف خود بر آن زدند و کیسه زری بیرون آوردند که در آن دویست و بیست اشرفی بود.فرمودند:بگیر این نامه و زر را به سوی بغداد برو و در چاشت فلان روز بر سر جسر حاضر شو.چون کشتی های اسیران به ساحل رسد،جمعی از کنیزان در آن کشتی ها خواهی دید و جمعی از مشتریان از وکیلان امرای بنی عباس و قلیلی از جوانان عرب خواهی دید که بر سر اسیران جمع خواهند شد.پس از دور نظر کن به برده فروشی که عمرو بن یزید نام دارد در تمام روز تا هنگامی که از برای مشتریان کنیزی را ظاهر سازد که فلان و فلان صفت دارد و تمام اوصاف او را بیان فرمود و جامۀ حریر آکنده پوشیده است و آن کنیز از نظر کردن به مشتریان و دست گذاشتن ایشان با او ابا و امتناع خواهد نمود و خواهی شنید که از پس پرده صدای رومی از او ظاهر می شود.

پس بدان که به زبان رومی می گوید:وای که پردۀ عفتم دریده شد.پس یکی از مشتریان خواهد گفت:من سی صد اشرفی به قیمت این کنیز می دهم؛عفت او مرا در خریدن راغب تر گردانید.پس آن کنیز با لغت عربی به آن شخص خواهد گفت که اگر به زیّ حضرت سلیمان بن داود ظاهر شوی و پادشاهی او را بیابی،من به تو رغبت نخواهم کرد.مال خود را ضایع مکن و به قیمت من مده.

پس آن برده فروش می گوید:که من برای تو چه چاره کنم که به هیچ مشتری راضی نمی شوی و آخر از فروختن تو چاره ای نیست.پس آن کنیزک می گوید که چه تعجیل می کنی؟البتّه باید مشتری به هم رسد که دل من با او میل کند و اعتماد بر وفا و دیانت او داشته باشم.

پس در این وقت تو برو و به نزد صاحب کنیز و بگو که نامه ای با من هست که یکی از

ص:502

اشراف و بزرگواران از روی ملاطفت به لغت فرنگی و خط فرنگی نوشته است و در آن نامه کرم و سخاوت و وفاداری و بزرگواری خود را وصف کرده است،این نامه را به آن کنیز بده که بخواند.اگر به صاحب این نامه راضی شود،من از جانب آن بزرگ وکیلم که این کنیز را برای او خریداری نمایم.

بشر بن سلیمان گفت:آن چه حضرت فرموده بود واقع شد.همۀ دستورات را به عمل آوردم.چون کنیز در نامه نظر کرد،بسیار گریست و به عمرو بن یزید گفت:مرا به صاحب این نامه بفروش و سوگندهای عظیم یاد کرد که اگر مرا به او نفروشی،خود را هلاک می کنم.

پس با او در باب قیمت گفتگوی بسیار کردم تا آن که به همان قیمت راضی شد که حضرت امام علی نقی علیه السّلام به من داده بودند.پس زر را دادم و کنیز را گرفتم و کنیز شاد و خندان شد و با من آمد به حجره ای که در بغداد گرفته بودم و تا به حجره رسید،نامه امام را بیرون آورد و می بوسید و بر دیده ها می چسبانید و بر روی می گذاشت و به بدن می مالید.

پس من از روی تعجّب گفتم:نامه ای را می بوسی که صاحبش را نمی شناسی؟

کنیز گفت:ای عاجز کم معرفت!به بزرگی فرزندان و اوصیای پیغمبران!گوش خود به من بسپار و دل برای شنیدن سخن من فارغ بدار تا حال خود را برای تو شرح دهم.

من ملیکه دختر یشوعای فرزند قیصر پادشاه رومم و مادرم از فرزندان شمعون بن حمون بن صفا،وصی حضرت عیسی علیه السّلام است.تو را به امر عجیب خبر می دهم.

بدان که جدّم قیصر در هنگامی که سیزده ساله بودم،خواست که مرا به عقد فرزند برادر خود درآورد.پس جمع کرد در قصر خود سی صد نفر از نسل حواریون عیسی علیه السّلام و از علمای نصار!و عبّاد ایشان و هفت صد کس از صاحبان قدر و منزلت و چهار هزار نفر از امرای لشکر و سرداران عسکر و بزرگان سپاه و سرکردهای قبایل و فرمود که تختی حاضر ساختند که در ایّام پادشاهی خود به انواع جواهر تزیین شده بود و آن تخت دارای چهل پایه بود و بت ها و چلیپاهای خود را بر بلندی ها قرار دادند و پسر برادر خود در بالای تخت فرستاد.چون کشیشان انجیل ها را بر دست گرفتند که بخوانند،بت ها

ص:503

و چلیپاها سرنگون و همگی بر زمین افتادند و پاهای تخت خراب شد و تخت بر زمین افتاد و پسر برادر ملک از تخت افتاد و بی هوش شد.پس در آن حال رنگ های کشیشان متغیّر شد و اعضایشان بلرزید.

پس بزرگ ایشان به جدّم گفت:ای پادشاه!ما را از چنین امری معاف دار که به سبب آن نحوست ها روی نمود که دلالت می کند بر این که دین مسیحی به زودی زایل می گردد.

پس جدّم این امر را به فال بد دانست و به علما و کشیشان گفت که این تخت را بار دیگر برپا کنید و چلیپاها را به جای خود قرار دهید و حاضر گردانید و برادر این برگشته روزگار بدبخت را که این دختر را با او تزویج نماییم تا سعادت آن برادر دفع نحوست این برادر بکند چون چنین کردند و آن برادر دیگر را بر بالای تخت بردند و چون کشیشان شروع بخواندن انجیل کردند،باز همان حالت اوّل روی نمود و نحوست این برادر و آن برادر برابر بود و سرّ این کار را ندانستند که این از سعادت سروری است،نه نحوست دو برادر.پس مردم متفرّق شدند و جدّم غمناک به حرم سرا بازگشت و پرده های خجالت در آویخت.

چون شب شد به خواب رفتم و در خواب دیدم که حضرت مسیح و شمعون و جمعی از حواریین در قصر جدّم جمع شدند و منبری از نور نصب کردند که از رفعت بر آسمان سربلندی می کرد و در همان موضع قرار دادند که جدّم تخت را گذاشته بود.پس حضرت رسالت پناه محمّد صلّی اللّه علیه و اله با وصی و دامادش علی بن ابی طالب علیه السّلام و جمعی از امامان و فرزندان بزرگواران ایشان قصر را به قدوم خویش منور ساختند.پس حضرت مسیح با قدم های ادب از روی تعظیم و اجلال به استقبال حضرت خاتم الانبیا صلّی اللّه علیه و اله شتافت و دست در گردن مبارک آن جناب درآورد پس حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و اله فرمود:یا روح اللّه!آمده ایم که ملیکه فرزند وصی تو شمعون را برای این فرزند سعادتمند خود خواستگاری نماییم و اشاره فرمود به ماه برج امامت و خلافت امام حسن عسکری علیه السّلام فرزند آن کسی که تو نامه اش را به من دادی.پس حضرت نظر افکند به سوی حضرت شمعون و فرمود:شرف دو جهانی به تو روی آورده،رحم خود

ص:504

را به رحم آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله پیوند کن.

پس شمعون گفت:قبول نمودم.پس همگی بر آن منبر نور برآمدند و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله خطبه ای انشا فرمودند و با حضرت مسیح علیه السّلام مرا به امام حسن عسکری علیه السّلام عقد بستند و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله با حواریون گواه شدند.

چون از آن خواب سعادت مآب بیدار شدم،از بیم کشتن،آن خواب را برای جدّم نقل نکردم و این گنج رایگان را در سینه پنهان داشتم و آتش محبّت آن خورشید فلک امامت روزبه روز در کانون سینه ام مشتعل می شد و سرمایۀ صبر و قرار مرا به باد فنا می داد تا به حدّی که خوردن و آشامیدن بر من حرام شد و هر روز چهره ام افسرده می شد و بدن می کاهید و آثار عشق نهانی در بیرون وجودم ظاهر می گردید.پس در شهرهای روم طبیبی نماند،مگر آن که جدّم برای معالجه من حاضر کرد و از دوای درد من از او سؤال کرد که هیچ سودی نبخشید.

چون از علاج درد من مأیوس ماند،روزی به من گفت:ای نور چشم من!آیا در خاطرت چیزی و آرزویی در دنیا هست که برای تو به عمل آورم؟

گفتم:ای جدّ من!درهای فرج بر روی خود بسته می بینم،اگر شکنجه و آزار اسیران مسلمانان که در زندان تواند دفع نمایی و بندها و زنجیرها از ایشان بگشایی و ایشان را آزاد کنی،امیدوارم که حضرت مسیح علیه السّلام و مادرش عافیتی به من بخشند.

چون چنین کرد،اندک صحّتی از خود ظاهر ساختم و اندک طعامی تناول نمودم.

پس خوشحال و شاد شد و بعد از آن اسیران مسلمانان را عزیز و گرامی داشت.پس بعد از چهارده شب در خواب دیدم که بهترین زنان عالمیان فاطمه زهرا علیها السّلام به دیدن من آمد و حضرت مریم علیها السّلام با هزار کنیز از حوریان بهشت در خدمت آن حضرت بودند.پس مریم به من گفت:این خاتون بهترین زنان و مادر شوهر تو امام حسن عسکری علیه السّلام است.پس دامن او را گرفتم و گریستم و شکایت کردم که امام حسن علیه السّلام به من جفا می کند و از دیدن من ابا می نماید.

پس آن حضرت فرمود:چگونه فرزند من به دیدن تو بیاید و حال آن که به خدا شرک می آوری و بر مذهب ترسا هستی و خواهرم،مریم و دختر عمران نیز به سوی خدا از

ص:505

دین تو بیزاری می جوید،اگر میل داری که حق تعالی و مریم از تو خوشنود گردند و امام حسن عسکری علیه السّلام به دیدن تو بیاید،پس بگو:«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه».

زمانی که این دو کلمه طیّبه را تلفّظ نمودم؛حضرت سیدة النسا مرا به سینه خود چسبانید و دلداری داد و فرمود:اکنون منتظر آمدن فرزند من باش که من او را به سوی تو می فرستم.پس بیدار شدم و آن دو کلمۀ طیّبه را بر زبان می راندم و انتظار ملاقات آن حضرت را می بردم.چون شب آینده درآمد و به خواب رفتم،خورشید جمال آن حضرت طالع گردید.گفتم:ای دوست من!بعد از آن که دلم را اسیر محبّت خود گردانیدی،چرا از مفارقت جمال خود مرا چنین جفا دادی؟

فرمود:دیر آمدن به نزد تو نبود،مگر برای آن که مشرک بودی.اکنون که مسلمان شدی،هر شب نزد تو خواهم بود تا آن که حق تعالی من و تو را در ظاهر به یکدیگر برساند و این هجران را به وصال مبدّل گرداند.پس از آن شب تا حال یک شب نگذشته است که درد هجران مرا به شربت وصال دوا نفرماید.

بشر سلیمان گفت:چگونه در میان اسیران افتادی؟

گفت:امام حسن عسکری علیه السّلام در شبی از شب ها به من خبر داد که در فلان روز جدّت لشکری به جنگ مسلمانان خواهد فرستاد.تو خود را در میان کنیزان و خدمتکاران بینداز به هیأتی که تو را نشناسند و از پی آن ها روانه شو و از فلان راه برو و چنان کردم.

طلایۀ لشکر مسلمانان به ما برخوردند و ما را اسیر کردند و آخر کار من آن بود که دیدی و تا حال کسی به غیر از تو ندانسته است که من دختر پادشاه رومم و مردی پیر که در غنیمت من به حصّه او افتادم،از نام من سؤال کرد،گفتم:نرجس نام دارم.گفت:

این نام کنیزان است.

بشر گفت:این عجب است که تو از اهل فرنگی و زبان عربی را نیک می دانی؟گفت از بسیاری محبّتی که جدّم نسبت به من داشت،می خواست مرا به یادگرفتن آداب نیکو و خوب بدارد.زن مترجمی را که زبان فرنگی و عربی هردو می دانست مقرّر کرده بود که

ص:506

هر صبح و شام می آمد و لغت عربی به من می آموخت تا آن که زبانم به این لغت جاری شد.

بشر گوید:من او را به سرّ من رأی بردم و به خدمت امام علی نقی علیه السّلام رسانیدم.

حضرت کنیزک را خطاب کرد که چگونه حق سبحانه و تعالی عزت دین اسلام را و مذلّت دین نصارا را و شرف و بزرگواری محمّد صلّی اللّه علیه و اله و اولاد او را به تو نمود؟

گفت:چگونه وصف کنم برای تو چیزی را که تو از من بهتر می دانی؛یابن رسول اللّه!

پس حضرت فرمود:می خواهم تو را گرامی دارم.کدام یک نزد تو بهتر است.اینک ده هزار اشرفی به تو دهم یا تو را بشارت دهم به شرف ابدی؟

گفت:بشارت به شرف را می خواهم و مال نمی خواهم.

حضرت فرمود:بشارت باد تو را به فرزندی که پادشاه مشرق و مغرب عالم شود و زمین را پر از عدل و داد کند،بعد از آن که پر از ظلم و جور شده باشد.

گفت:این فرزند از کی بوجود خواهد آمد؟!

فرمود:از آن کسی که حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و اله تو را برای او خواستگاری کرد.سپس از او پرسید:حضرت مسیح علیه السّلام و وصی او تو را به عقد چه کسی درآورد؟

گفت:به عقد فرزند تو امام حسن عسکری علیه السّلام.

حضرت فرمود:آیا او را می شناسی؟

گفت:از آن شبی که به دست بهترین زنان مسلمان شده ام،شبی نگذشته است که او به دیدن من نیامده باشد.

پس حضرت کافور خادم را طلبید و گفت:برو و خواهرم حکیمه خاتون را طلب کن!

چون حکیمه داخل شد،حضرت فرمود:این همان کنیز است که می گفتم.حکیمه خاتون او را دربرگرفت و بسیار نوازش کرد و شاد شد.

پس حضرت فرمود:ای دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله او را ببر خانه خود و واجبات و سنّت ها را به او بیاموز که او زن حسن عسکری و مادر صاحب الأمر علیهما السّلام است.»

کلینی و ابن بابویه و شیخ طوسی و سیّد مرتضی-رحمة اللّه علیهم-و غیر ایشان از

ص:507

محدّثین عالی شأن به سندهای معتبر از حکیمه خاتون روایت کرده اند که روزی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به خانۀ من تشریف آوردند و نگاه تندی به نرجس خاتون کردند.پس عرض کردم:که اگر شما خواهان او هستی به خدمت شما بفرستم.

فرمود:که ای عمّه!این نگاه تند از روی تعجّب بود؛زیرا که به این زودی حق تعالی از او فرزند بزرگواری بیرون آورد که عالم را پر از عدالت کند،بعد از آن که از ظلم و جور پر شده باشد.

گفتم:او را بفرستم نزد شما؟

فرمود:دراین باره از پدر بزرگوارم رخصت بطلب.

حکیمه خاتون گوید:جامه های خود را پوشیدم و به خانه برادرم امام علی نقی علیه السّلام رفتم.چون سلام کردم و نشستم،بی آن که من سخنی بگویم،حضرت از ابتدا فرمود:ای حکیمه!نرجس را برای فرزندم بفرست.

گفتم:ای سیّد من!از برای همین مطلب به خدمت تو آمدم که در این امر رخصت بگیرم.

فرمود:ای بزرگوار!صاحب برکت خدا می خواهد که تو را در چنین ثوابی شریک گرداند و بهرۀ عظیمی از خیر و سعادت به تو کرامت فرماید که تو را واسطۀ چنین امری کرد.

حکیمه گفت:زود به خانه خود برگشتم و زفاف آن معدن فتوّت و سعادت را در خانه خود واقع ساختم.بعد از آن چند روزی آن سعد اکبر را با آن زهره منظر به خانه خورشید انور؛یعنی والد مطهر او بردم و بعد از چند روز آن آفتاب مطلع امامت در مغرب عالم بقا غروب نمود و ماه برج خلافت امام حسن عسکری علیه السّلام در امامت جانشین او گردید و من پیوسته به عادت مقرّر زمان پدر،به خدمت آن امام می رسیدم.پس روزی نرجس خاتون آمد و گفت:ای خاتون!پا دراز کن که کفش از پایت بیرون کنم.

گفتم:بلکه تویی خاتون و صاحب،من هرگز نگذارم که تو کفش از پای من در

ص:508

آوری و مرا خدمت کنی،بلکه من تو را خدمت می کنم و منّت بر دیده می نهم.

چون حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام این سخن را از من شنید،گفت:خدا جزای خیر دهد،ای عمّه!پس در خدمت آن جناب نشستم تا وقت غروب آفتاب.

پس صدا زدم به کنیز خود که بیاور جامه های مرا تا بروم.

حضرت فرمود:ای عمّه!امشب نزد ما باش که این شب متولد می شود فرزند گرامی که حق تعالی به او زنده می گرداند زمین را به علم و ایمان و هدایت،بعد از آن که مرده باشد به شیوع کفر و ضلالت.

گفتم:از چه کسی متولد می شود؟ای سیّد من!من که در نرجس هیچ اثر حملی نمی یابم فرمود:که از نرجس به هم می رسد نه از دیگری.

پس جستم پشت و شکم نرجس را ملاحظه کردم،هیچ گونه اثری نیافتم.

پس برگشتم و عرض کردم:حضرت تبسّم نمود و فرمود:چون صبح شود اثر حمل بر او ظاهر خواهد شد و مثل او مثل مادر موسی است که تا هنگام ولادت هیچ تغییری بر او ظاهر نشد و احدی بر حال او مطّلع نگردید؛زیرا که فرعون برای طلب حضرت موسی شکم زنان حامله را می شکافت و حال این فرزند نیز در این امر به حضرت موسی شبیه است.

در روایت دیگر آمده است که حضرت فرمود:حمل ما اوصیای پیغمبران در شکم نمی باشد و در پهلو می باشد و از رحم بیرون نمی آید،بلکه از ران مادران فرود می آییم؛زیرا که ما نورهای حق تعالی هستیم و چرک و نجاست را از ما دور گردانیده است.)حکیمه گفت:به نزد نرجس رفتم و این حال را به او گفتم.

گفت:ای خاتون!هیچ اثری در خود مشاهده نمی نمایم.

پس شب در آن جا ماندم و افطار کردم و نزدیک نرجس خوابیدم و در هر ساعت از او خبر می گرفتم و او به حال خود خوابیده بود.هر ساعت حیرتم زیاده می شد و در این شب بیش از شب های دیگر به نماز و تهجد برخاستم و نماز شب ادا کردم، چون به نماز وتر رسیدم،نرجس از خواب جست و وضو ساخت و نماز شب را به جای آورد.چون نظر کردم،صبح کاذب طلوع کرده بود.پس نزدیک شد شکّی در

ص:509

دلم پدید آید از وعده ای که حضرت فرموده بود.ناگاه حضرت امام حسن علیه السّلام از حجره خود صدا زدند:شک مکن که وقتش نزدیک رسیده است.

در این وقت در نرجس اضطراب مشاهده کردم.پس او را دربرگرفتم و نام الهی را بر او خواندم.باز حضرت صدا زدند که سوره قدر را بر او بخوان.پس از او پرسیدم که چه حال داری؟

گفت:ظاهر شده است اثر آن چه مولایم فرمود.

پس چون شروع کردم به خواندن سوره قدر و شنیدم که آن طفل در شکم مادر با من همراهی می کرد در خواندن و بر من سلام کرد،من ترسیدم.پس حضرت صدا کرد که تعجّب مکن،از قدرت حق تعالی که طفلان ما را به حکمت گویا می گرداند و ما را در بزرگی حجّت ساخته در زمین است.

چون کلام امام حسن علیه السّلام تمام شد،نرجس از دیدۀ من غایب شد،گویا پرده ای میان من و او حایل گردید.پس فریادکنان به سوی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام دویدم.حضرت فرمود:برگرد ای عمّه که او را در جای خود خواهی یافت!چون برگشتم،پرده گشوده شد و در نرجس نوری مشاهده کردم که دیدۀ مرا خیره کرد و حضرت صاحب را دیدم که رو به قبله به سجده افتاده به زانوها و انگشتان سبابه را به آسمان بلند کرده و می گوید:

اشهد ان لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و انّ جدّی رسول اللّه و انّ ابی امیر المؤمنین وصیّ رسول اللّه

پس یک یک امامان را شمرد تا به خودش رسید،فرمود:

اللهمّ انجز لی وعدی و اتمم لی امری و ثبّت وطأتی و أملأ ألأرض بی عدلا و قسطا.

خداوندا!وعدۀ نصرت که به من فرموده ای،وفا کن و امر خلافت و امامت مرا تمام کن،استیلا و انتقام مرا از دشمنان ثابت گردان و زمین را به سبب من از عدل و داد پر کن.

و در روایتی چنین آمده است که وقتی حضرت صاحب الامر علیه السّلام متولد شد، نوری از او ساطع گردید که به آفاق آسمان پهن شد و مرغان سفیدی را دیدم که از

ص:510

آسمان به زیر می آمدند و بال های خود را بر سر و روی و بدن آن حضرت می مالیدند و پرواز می کردند.پس حضرت امام حسن علیه السّلام مرا آواز داد که ای عمّه!فرزند مرا بگیر و به نزد من بیاور!

چون برگرفتم،او را ختنه کرده و ناف بریده و پاک و پاکیزه یافتم و بر ذراع(بازو) راستش نوشته بود که وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً حق آمد و باطل مضمحل شده و محو گردید،به درستی که باطل مضمحل شدنی است.حکیمه گفت:چون آن فرزند سعادتمند را به نزد آن حضرت بردم،همین که نظرش بر پدرش افتاد،سلام کرد.پس حضرت او را گرفت و زبان مبارک بر دو دیده اش مالید و زبان را در دهان و هردو گوشش گردانید و او را بر کف دست چپ نشانید و دست بر سرش مالید و گفت:ای فرزند!سخن بگو به قدرت الهی!

پس صاحب الامر استعاذه فرمود و گفت:

وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ

این آیۀ کریمه موافق با احادیث معتبره در شأن آن حضرت و آبای بزرگوار آن حضرت نازل شده است و ترجمه ظاهرش این است:می خواهیم منّت گذاریم بر جماعتی که ایشان را ستمکاران در زمین شما ضعیف گرداینده اند و ایشان را پیشوایان در دین بگردانیم و وارثان زمین بگردانیم و در زمین تمکّن و استیلا بخشیم و بنماییم فرعون و هامان را و لشکرهای ایشان را از آن امامان آن چه را حذر می کردند.

پس آن حضرت(صاحب الامر)-صلوات اللّه علیه-صلوات بر حضرت رسالت و امیر المؤمنین و جمیع امامان علیهم السّلام فرستاد تا پدر بزرگوار خود،پس در این حال مرغان بسیار نزدیک سر مبارک آن جناب جمع شدند،پس به یکی از آن مرغان صدا زد که این طفل را بردار و نیکو محافظت نما و هر چهل روز یک مرتبه به نزد ما بیاور.

مرغ آن جناب را گرفت و به سوی آسمان پرواز کرد و سایر مرغان نیز از عقب او پرواز کردند.سپس حضرت امام حسن علیه السّلام فرمود:سپردم تو را به آن کسی که مادر موسی،موسی را سپرد.در این حال نرجس خاتون گریان شد،حضرت فرمود:

ص:511

ساکت شو که شیر از پستان غیر تو نخواهد خورد و به زودی آن را به سوی تو برمی گردانند،چنان چه حضرت موسی را به مادرش بگردانیدند؛زیرا که حق تعالی فرموده است:«پس برگردانیدیم موسی را به سوی مادرش تا دیده مادرش با او روشن گردد.»

حکیمه خاتون پرسید که این مرغ چه کسی بود که صاحب را به او سپردی؟! فرمود:او روح القدس است که موکّل به ائمّه می باشد که ایشان را موفّق می گرداند از جانب خدا و از خطا نگاه می دارد و ایشان را به علم زینت می دهد.

حکیمه گفت:چون چهل روز گذشت،به خدمت آن حضرت رفتم.چون داخل شدم،دیدم طفلی در میان خانه راه می رود.گفتم:ای سیّد من!این طفل دوساله از کیست؟

حضرت تبسّم نمود و فرمود:اولاد پیغمبران و اوصیای ایشان هرگاه امام باشند برخلاف اطفال دیگر نشو نما می کنند و یک ماهه ایشان مانند یک سالۀ دیگران است و ایشان در شکم مادر سخن می گویند و قرآن می خوانند و عبادت پروردگار می نمایند و در هنگام شیر خوردن ملائکه فرمان ایشان می برند و هر صبح و شام بر ایشان نازل می شوند.

حکیمه فرمود:در زمان امام حسن عسکری علیه السّلام هر چهل روز یک مرتبه به خدمت او می رسیدم تا آن که چند روزی قبل از وفات آن حضرت او را ملاقات کردم به صورت مرد کامل،او را به فرزند برادر خود نشناختم.گفتم:این مرد کیست که مرا می فرمایی نزد او بنشینم.

فرمود:این فرزند نرجس است و خلیفه من بعد از من است و به زودی من از میان شما می روم،باید سخن او را قبول کنی و امر او را اطاعت نمایی.

بعد از چند روز حضرت امام حسن علیه السّلام به عالم قدس ارتحال نمود و اکنون من حضرت صاحب الامر علیه السّلام را هر صبح و شام ملاقات می نمایم و از هرچه سؤال می کنم،مرا خبر می دهد و گاهی که می خواهم سؤالی بکنم،هنوز سؤال نکرده جواب می فرماید.

ص:512

در روایات وارد شده است که حکیمه خاتون گفت:بعد از سه روز از ولادت حضرت صاحب الامر علیه السّلام مشتاق لقای او شدم،رفتم به خدمت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و پرسیدم که مولای من کجاست؟

فرمود:او را به آن کسی سپردم که از ما و تو به او احق و اولی بود.چون روز هفتم شود،به نزد ما بیا و چون روز هفتم رفتم،گهواره ای دیدم.به سوی گهواره دویدم.

مولای خود را دیدم چون ماه شب چهاردهم بر روی من می خندید و تبسّم می فرمود.پس حضرت امر فرمود:فرزند مرا بیاور!

چون به خدمت آن حضرت بردم،زبان در دهان مبارکش گردانید و فرمود:سخن بگو ای فرزند!

حضرت صاحب الامر علیه السّلام شهادتین فرمود و صلوات بر حضرت رسالت پناه و سایر ائمّه علیهم السّلام فرستاد و بسم اللّه گفت و آیه ای که گذشت تلاوت نمود.پس حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام فرمود:بخوان ای فرزند آن چه حق سبحانه و تعالی بر پیغمبران فرستاده است!

پس ابتدا نمود از صحف آدم و به زبان سریانی خواند و کتاب ادریس و کتاب نوح و کتاب هود و کتاب صالح و صحف ابراهیم و تورات موسی و زبور داود و انجیل عیسی و قرآن جدم محمّد مصطفی صلّی اللّه علیه و اله را خواند.پس قصه های پیغمبران را یاد کرد (1).

ص:513


1- 1) -روزی سلمان و ابا ذر و مقداد و عمار و حذیفه و ابو هیثم و خزیمه و ابو طفیل عامر بن واثله به حضور رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رسیده و با حالت غمبار گفتند:ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از قوم(دارودسته مخالف)پشت سر برادر و پسرعمویت(علی)حرف هایی می شنویم که ما را ناراحت می کند.رسول خدا ضمن روایت مفصّلی که برای آن ها دربارۀ علی علیه السّلام تشریح نمود(تا به این جا رسید که)مادرش(فاطمه بنت اسد)به من گفت:دستت را دراز کن!دست راستم را به سویش بردم،دیدم علی روی دست من است.دست راستش را به گوش راست خود گذاشته،اذان و اقامه ابراهیمی می گوید و به یگانگی خدا و به رسالت من شهادت می دهد.سپس به طرف من خم شد و گفت:«السّلام علیک یا رسول اللّه ثمّ قال:لی یا رسول اللّه أقرء؟!قلت إقرأ فو الّذی نفس محمّد بیده لقد ابتدأ بالصّحف الّتی أنزلها اللّه عزّ و جلّ علی آدم فقام بها شیث فتلاها إلی آخر حرف فیها؛سلام بر تو باد ای رسول خدا،آیا بخوانم؟!گفتم:بخوان!قسم به خدایی که جانم در دست اوست،شروع کرد به خواندن صحیفه هایی که خداوند به آدم نازل کرده بود و پسرش

ص:514

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام فرمود:چون حق تعالی مهدی این امت را به من

ص:515

عطا فرمود،دو ملک فرستاد که او را به سراپرده عرش رحمانی برند.پس حق تعالی به او خطاب نمود:مرحبا به تو ای بندۀ من که تو را خلق کرده ام برای یاری دین خود و اظهار امر شریعت خود و تویی هدایت یافته بندگان من!

قسم به ذات خودم که مردم را به اطاعت تو ثواب می دهم و به نافرمانی تو عقاب می کنم و به سبب شفاعت و هدایت تو بندگان را می آمرزم و به مخالفت تو ایشان را عقاب می کنم.ای دو ملک!برگردانید او را به سوی پدرش و از جانب من او را سلام برسانید و بگویید که او در پناه حفظ و حمایت من است.او را از شرّ دشمنان حراست می نمایم تا هنگامی که او را ظاهر می نمایم و حق را با او برپا می دارم و باطل را با او سرنگون می سازم و دین حق برای من خالص باشد. (1)

در حقّ الیقین نیز ولادت شریف آن حضرت را به همین کیفیت نقل کرده؛از جمله فرموده:محمّد بن عثمان عمروی روایت کرده که چون آقای ما حضرت صاحب الامر علیه السّلام متولد شد،حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام پدرم را طلبید و فرمود:ده هزار رطل که قریب به هزار من می باشد نان و ده هزار رطل گوشت تصدّق کنند بر بنی هاشم و غیر ایشان و گوسفند بسیاری برای عقیقه بکشند.نسیم و ماریه کنیزان حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام روایت کرده اند:چون حضرت قائم علیه السّلام متولد شد،به دو زانو نشست و انگشتان شهادت را به سوی آسمان نمود و عطسه کرد و گفت:الحمد للّه رب العالمین و صلّی اللّه علی محمّد و اله

سپس فرمود:ظالمان گمان کردند که حجّت خدا برطرف خواهد شد،اگر خداوند مرا رخصت گفتن بدهد،شکّی نخواهد ماند.

هم چنین نسیم روایت کرده است:یک شب بعد از ولادت آن حضرت به خدمت او رفتم و عطسه کردم.فرمود:«یرحمک اللّه»من بسیار خوشحال شدم.پس فرمود:می خواهی بشارت دهم تو را در عطسه؟!گفتم:بلی،فرمود:امان است از مرگ تا سه روز.

ص:516


1- 1) -جلاء العیون، [1]از علامه مجلسی قدّس سرّه.

علاّمۀ مجلسی رحمهم اللّه در جلاء العیون فرمود:اشهر در تاریخ ولادت شریف آن حضرت آن است که در سال دویست و پنجاه و پنجم هجرت واقع شده است و برخی پنجاه و شش و بعضی پنجاه و هشت نیز گفته اند و مشهور آن است که روز ولادت شب جمعه پانزدهم ماه شعبان بود و بعضی هشتم شعبان هم گفته اند و به اتّفاق ولادت آن جناب در سرّ من رأی واقع شد و به اسم و کنیت با حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و اله موافق است و در زمان غیبت،اسم آن جناب را مذکور ساختن جایز نیست و حکمت آن مخفی است و القاب شریف آن جناب مهدی و خاتم و منتظر و حجّت و صاحب است.

3*دیدارکنندگان قائم

اشاره

دیدارکنندگان وجود مقدّس حضرت«قائم علیه السّلام»قبل از غیبت و بعد از غیبت آشکار و در رؤیا،شناخته و ناشناخته با توسّل و بدون توسّل در شهرها و بیابانها با علما و اشخاص عادّی در سرزمین های عرب و عجم بیرون از شمارش و احصا است و در این موارد کتاب های فراوانی نوشته شده است که امکان گنجاندن فهرست آن ها از حجم این کتاب خارج است و فقط به چند مورد آن توجّه نمایید.

1-در بیان جریان ولادت آن حضرت کسانی و بزرگانی مانند حکیمه خاتون و غیر او،آن وجود مبارک را دیده و صدایش را شنیده اند،آورده شده است به آن جا رجوع شود.

2-غیبت طوسی:«جعفر بن محمّد بن مالک عن محمّد بن عبد اللّه بن جعفر عن محمّد بن أحمد الانصاری قال:وجه قوم من المفوّضة و المقصّرة کامل بن إبراهیم المدنی إلی أبی محمّد علیه السّلام قال کامل:فقلت فی نفسی أسأله لا یدخل الجنة إلا من عرف معرفتی و قال بمقالتی قال:فلما دخلت علی سیدی أبی محمّد علیه السّلام نظرت إلی ثیاب بیاض ناعمة علیه فقلت فی نفسی:ولی اللّه و حجته یلبس الناعم من الثیاب و یأمرنا نحن بمواساة الاخوان و ینهانا عن لبس مثله.فقال متبسما؛

در کتاب غیبت طوسی از جعفر بن محمّد بن مالک،از محمّد بن عبد اللّه بن جعفر،از

ص:517

محمّد بن احمد انصاری آمده است:گروهی از قایلین به تفویض و مقصّره(شخصی به نام)کامل بن ابراهیم مدنی را خدمت امام حسن عسکری علیه السّلام فرستادند.کامل گفت:

در نزد خود گفتم که به او می گویم:کسی به بهشت داخل نشود،مگر آن که مانند من (حق)را بشناسد و معتقد به(شناخته ها و)گفته های من باشد(یعنی آن گونه که من ولایت و امامت را شناخته ام بشناسد).

سپس گفت:وقتی که به حضور آقایم ابی محمّد علیه السّلام داخل شدم،چشمم به لباس سفید و نرم او افتاد.پیش خود گفتم:ولیّ خدا و حجّت او لباس نرم می پوشد و ما را به مواسات برادران(دینی)امر می کند و از پوشیدن این گونه لباس ها نهی می کند!(چون این دغدغه از ذهنم گذشت آن حضرت)با حالت تبسّم فرمود:

یا کامل و حسر(عن)ذراعیه فإذا مسح أسود خشن علی جلده فقال:هذا للّه و هذا لکم فسلمت و جلست إلی باب علیه ستر مرخی فجاءت الریح فکشفت طرفه فإذا أنا بفتی کأنه فلقة قمر من أبناء أربع سنین أو مثلها.فقال لی یا کامل بن إبراهیم فاقشعررت من ذلک و الهمت أن قلت:لبیک یا سیدی فقال:جئت إلی ولی اللّه و حجته و بابه تسأله هل یدخل الجنة*إلا من عرف معرفتک و قال بمقالتک؟فقلت:إی و اللّه قال:إذن و اللّه یقل داخلها و اللّه إنه لیدخلها قوم یقال لهم الحقّیّة قلت:یا سیدی و من هم؟قال:قوم من حبهم لعلی یحلفون بحقه و لا یدرون ما حقه و فضله.ثم سکت علیه السّلام عنی ساعة؛

ای کامل!(نگاه کن)و آستین هایش را بالا زد،ناگهان لباس سیاه و خشن چسبیده به پوستش را دیدم.پس فرمود:این(خشن)برای خدا و این یکی(نرم)برای شماست! پس سلام کرده و نشستم کنار دری که پرده به آن آویخته شده بود.ناگهان بادی وزید و پرده را کنار زد و چشمم به جوانی چهارساله یا بالاتر افتاد که مانند پارۀ ماه بود.به من فرمود:ای کامل بن ابراهیم!-از این گفتار پوست بدنم جمع شد و لرزیدم که این بچه چگونه نام من و پدرم را دانست-به من الهام گشت و گفتم:لبیک ای آقای من!

فرمود:آیا به سوی ولیّ خدا و حجّت و باب اللّه آمده ای بپرسی،آیا داخل بهشت می شود؟کسانی که مانند تو معرفت داشته و به قول تو قایل شود؟!گفتم:بلی،به خدا قسم!

ص:518

فرمود:پس داخل شدگان به بهشت کم(تعداد آن ها اندک)می شود(نه این طور نیست)به خدا قسم!حتما گروهی که به آن ها«حقّیه»گویند به آن داخل خواهند شد.

گفتم:ای آقای من،آن ها کیستند؟!

فرمود:قومی است که از شدّت محبّتشان به علی علیه السّلام به حقّ او قسم می خورند با این که نمی دانند حقّ و فضل او چیست؟سپس ساعتی از من ساکت شد.

ثم قال:و جئت تسأله عن مقالة المفوضة کذبوا بل قلوبنا أوعیة لمشیة اللّه فإذا شاء شئنا و اللّه یقول:"و ما تشاؤن إلا أن یشاء اللّه".ثم رجع الستر إلی حالته فلم أستطع کشفه فنظر إلی أبو محمّد علیه السّلام متبسما فقال:یا کامل ما جلوسک و قد أنبأک بحاجتک الحجة من بعدی فقمت و خرجت و لم اعاینه بعد ذلک قال أبو نعیم:فلقیت کاملا فسألته عن هذا الحدیث فحدثنی به؛

سپس فرمود:آمده ای از گفته های(معتقدات)مفوّضه سؤال کنی!دروغ می گویند؛ زیرا که دل های ما ظروف مشیّت خداست و هر وقت او خواست،ما نیز می خواهیم و خداوند فرموده است:«و نمی خواهید مگر این که خدا خواهد.»

سپس پرده به حالت اوّلی برگشت و قدرت کنار زدن آن را نداشتم!پس ابو محمّد علیه السّلام با لبخند به من نظر انداخت و فرمود:ای کامل!نشستن تو دیگر برای چیست،در حالی که حجّت(خدا)بعد از من به حاجتت خبر داد.

پس بلند شده و بیرون آمدم و دیگر بعد از آن روز او را ندیدم.ابو نعیم گوید:کامل را ملاقات کرده،از این حدیث پرسیدم،او(جریان را)به من حدیث نمود.»

غیبت طوسی:«أحمد بن علی الرازی عن محمّد بن علی عن علی بن عبد اللّه بن عائذ عن الحسن بن وجنا قال:سمعت أبا نعیم محمّد بن أحمد الانصاری و ذکر مثله.دلائل الامامة للطبری:عن محمّد بن هارون التلعکبری عن أبیه عن محمّد بن همام عن جعفر بن محمّد مثله؛ (1)باز مانند آن حدیث را در غیبت طوسی و دلایل الامامه طبری با دو سند

ص:519


1- 1) -علاّمۀ مجلسی قدّس سرّه در ذیل این حدیث می فرماید:یحتمل أن یکون المراد بالحقّیّة المستضعفین من المخالفین أو من الشّیعة أو الأعمّ و سیأتی تحقیق القول فی ذلک فی کتاب الایمان و الکفر.غیبت طوسی: ص 160؛بحار الأنوار: [1]1850/52 ح 35 از غیبت طوسی.

بالا آورده اند.»

3-کمال الدین:«علیّ بن عبد اللّه الوراق عن سعد عن أحمد بن إسحاق قال:دخلت علی أبی محمّد الحسن بن علی علیهما السلام و أنا ارید أن أسأله عن الخلف بعده*فقال لی مبتدءا:یا أحمد بن إسحاق إن اللّه تبارک و تعالی لم یخل الارض منذ خلق آدم و لا تخلو إلی یوم القیامة من حجة اللّه علی خلقه(به)یدفع البلاء عن أهل الارض و به ینزل الغیث و به یخرج برکات الأرض.قال:فقلت یا ابن رسول اللّه فمن الامام و الخلیفة بعدک؟فنهض علیه السّلام فدخل البیت ثم خرج و علی عاتقه غلام کأن وجهه القمر لیلة البدر من أبناء ثلاث سنین فقال؛

در کتاب کمال الدّین از علی بن عبد اللّه ورّاق،از سعد از احمد بن اسحاق روایت کرده است:بر ابی محمّد حسن بن علی علیهما السّلام داخل شدم و اراده کرده بودم از جانشین بعدی او بپرسم-ابتدا خود حضرت فرمود:ای احمد بن اسحاق!همانا خدای عزّ و جلّ زمین را از آدم(تا به حال)از حجّت خالی نگذاشته و تا روز قیامت نیز از حجّت خود بر خلق خالی نخواهد گذاشت،با(برکت)وجود ایشان بلایا را از اهل زمین دفع می نماید و باران را فرود می آورد و برکات زمین را بیرون می فرستد!

گفتم:ای فرزند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بعد از تو خلیفه و امام کیست؟!

امام علیه السّلام بلند شد و داخل خانه شده و برگشت،پسری را که مانند پارۀ ماه شب چهاردهم و تقریبا سه ساله بود بر شانۀ خود آورد،پس فرمود:

یا أحمد بن إسحاق لو لا کرامتک علی اللّه و علی حججه ما عرضت علیک ابنی هذا إنّه سمیّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و کنیه الذی یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما یا أحمد بن إسحاق مثله فی هذه الأمّة مثل الخضر علیه السّلام و مثله کمثل ذی القرنین و اللّه لیغیبن غیبة لا ینجو فیها من التهلکة إلا من یثبته اللّه علی القول بامامته و وفقه للدعاء بتعجیل فرجه.قال أحمد بن إسحاق:فقلت له:یا مولای هل من علامة یطمئن إلیها قلبی؟ فنطق الغلام علیه السّلام بلسان عربی فصیح فقال:أنا بقیّة اللّه فی أرضه و المنتقم من أعدائه فلا تطلب أثرا بعد عین یا أحمد بن إسحاق؛

ای احمد بن اسحاق!اگر نبود احترام تو پیش خدا و حجّت های او،هرآینه این

ص:520

پسرم را به تو نشان نمی دادم.او هم نام و هم کنیۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است.کسی که با او زمین را پر از عدل و داد کند،بعد از آن که از ظلم و جور پر شود.ای احمد بن اسحاق! مثل او در این امّت،مانند خضر علیه السّلام و مثل ذی القرنین است.به خدا قسم!او غیبتی می کند که در آن رستگار نشود مگر آنان که خداوند او را به امامت او ثابت بدارد و برای دعا به تعجیل او موفق نماید.

احمد بن اسحاق گوید:پس گفتم:ای مولای من!آیا علامتی که دلم به آن مطمئن شود هست؟!(ناگهان آن فرزند گرامی)با زبان عربی فصیح به نطق آمد و فرمود:منم بقیّة اللّه در زمین و انتقام گیرنده از دشمنان او؛پس نشانی طلب منما بعد از دیدن ای احمد بن اسحاق!

قال أحمد بن إسحاق:فخرجت مسرورا فرحا فلمّا کان من الغد عدت إلیه فقلت له:یا ابن رسول اللّه لقد عظم سروری بما أنعمت علی فما السنّة الجاریة فیه من الخضر و ذی القرنین؟فقال:طول الغیبة یا أحمد فقلت له:یا ابن رسول اللّه و إن غیبته لتطول؟قال:

إی ربیّ حتّی یرجع عن هذا الامر أکثر القائلین به فلا یبقی إلا من أخذ اللّه عهده بولایتنا و کتب فی قلبه الایمان و أیّده بروح منه.یا أحمد بن إسحاق!هذا أمر من أمر اللّه و سر من سرّ اللّه و غیب من غیب اللّه فخذ ما آتیتک و اکتمه و کن من الشاکرین تکن غدا فی علّیّین.

قال الصدوق رحمه اللّه:لم أسمع هذا الحدیث إلاّ من علیّ بن عبد اللّه الورّاق و وجدته مثبتا بخطه فسألته عنه فرواه لی(قراءة)عن سعد بن عبد اللّه عن أحمد ابن إسحاق رضی اللّه عنه کما ذکرته؛ (1)

احمد بن اسحاق گوید:پس با شادمانی و خوشحالی بیرون آمدم.فردا به خدمت امام(حسن علیه السّلام)برگشتم و گفتم:ای فرزند رسول خدا!به یقین بزرگ شد و شادی من نسبت به نعمتی که به من ارزانی داشتی،پس چیست سنّت جاریۀ خضر و ذی القرنین درباره او؟!

فرمود:طول غیبت ای احمد!

ص:521


1- 1) -عرضناه علی المصدر ج 2 ص 57 و أصلحنا بعض ألفاظها فراجع.

گفتم:ای فرزند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله حتما غیبت او طولانی می شود؟!

فرمود:بلی،به خدا قسم!تا بیشتر قایلین به او از عقیده خود برگردند.پس باقی (ثابت)نمی ماند مگر آنان که خداوند عهد او را به ولایت ما گرفته باشد و بر قلب او ایمان را نوشته و با روحی از خود تأییدش نماید.

ای احمد بن اسحاق!این امری است از اوامر خدا و سرّی است از اسرار خدا و غیبی است از غیب خدا.پس بگیر آن چه را که به تو دادم و پنهان دار آن را و از شکرگزاران باش که فردا در علّیّین باشی.

شیخ صدوق قدّس سرّه می فرماید:من این حدیث را از کسی جز از علی بن عبد اللّه ورّاق نشنیده ام و با خط خودش یافتم و از او پرسیدم،پس برایم گفت و از سعد بن عبد اللّه از احمد بن اسحاق رضی اللّه عنه آن گونه که آوردم روایت نمود.»

4-ملاقات مقدس اردبیلی با امام عصر علیه السّلام

عالم متبحّر جلیل القدر شیخ ابو الحسن شریف عاملی قدّس سرّه،در کتاب «ضیاء العالمین»گفته:منقولات معتبره در رؤیت صاحب الامر علیه السّلام سوای آن چه ذکر کردیم،بسیار است،حتّی در این ازمنۀ قریبه.پس به تحقیق که شنیدم من از ثقات این که مولانا احمد اردبیلی،دید آن جناب را در جامع کوفه و سؤال نمود از او مسایلی و این که مولانا محمّد تقی والد شیخ ما دیده است آن جناب را در جامع عتیق در اصفهان. (1)

امّا حکایت اول:پس سیّد محدّث جزایری،سیّد نعمت اللّه در انوار النعمانیّه فرموده:خبر داد مرا اوثق مشایخ من در علم و عمل که از برای مولای اردبیلی؛ تلمیذی بود از اهل تفرش که نام او میر علاّم بود و در نهایت فضل و ورع بود.

او نقل کرد:مرا حجره ای بود در مدرسه که محیط است به قبّۀ شریفه.پس اتفاق افتاد که من از مطالعۀ خود فارغ شدم و بسیار از شب گذشته بود.پس بیرون آمدم از

ص:522


1- 1) .بحار الانوار،ج 53،ص 176. [1]

حجره و نظر می کردم در اطراف حضرت شریفه و آن شب،سخت تاریک بود.پس مردی را دیدم که رو به حضرت شریفه کرده،می آید.پس گفتم:شاید این دزد است.

آمده که بدزدد چیزی از قندیل ها را.پس از منزل خود به زیر آمدم و رفتم به نزدیکی او و او مرا نمی دید.

پس رفت به نزدیکی در حرم مطهّر و ایستاد.پس دیدم قفل را که افتاد و باز شد برای او و در دوم و سوم به همین ترتیب و مشرّف شد بر قبر شریف.پس سلام کرد و از جانب قبر مطهّر رد شد سلام بر او.پس شناختم آواز او را که سخن می گفت با امام علیه السّلام در مسألۀ علمیّه.

آن گاه بیرون رفت از بلد و متوجّه شد به سوی مسجد کوفه.پس من از عقب او رفتم و او مرا نمی دید.پس چون رسید به محراب مسجد که امیر المؤمنین علیه السّلام در آن محراب شهید شده بود.شنیدم او را که سخن می گوید با شخصی دیگر در همان مسأله.

پس برگشت و من از عقب او برگشتم و او مرا نمی دید.پس چون رسید به دروازۀ ولایت،صبح روشن شده بود.

پس خویش را بر او ظاهر کردم و گفتم:یا مولانا!من بودم با تو از اول تا آخر.پس مرا آگاه کن که شخص اول،کی بود که در قبّۀ شریفه با او سخن می گفتی و شخص دوم،کی بود که با او سخن می گفتی در کوفه؟

پس عهدها از من گرفت که خبر ندهم به سرّ او تا آن که وفات کند.

پس به من فرمود:ای فرزند من!مشتبه می شود بر من بعضی از مسایل.پس بسا هست بیرون می روم در شب نزد قبر امیر المؤمنین علیه السّلام و در آن مسأله با آن جناب تکلّم می کنم و جواب می شنوم و در این شب حواله فرمود مرا به سوی مولای ما، صاحب الزّمان و فرمود به من:«فرزندم مهدی علیه السّلام امشب در مسجد کوفه است.پس برو به نزد او و این مسأله را از او سؤال کن»و این شخص مهدی علیه السّلام بود. (1)

ص:523


1- 1) -رسالتان فی الخراج(محقق اردبیلی)،ص 5-6.

مؤلّف گوید:فاضل نحریر،میرزا عبد اللّه اصفهانی در ریاض العلماء (1)ذکر کرده که سیّد امیر علاّم،عالم فاضل جلیل معروف است و مثل اسم خود،علاّمه بود و از افاضل تلامذۀ مولا احمد اردبیلی بود و از برای او فواید و افادات و تعلیقاتی است بر کتب در اصناف علوم.و چون سؤال کردند از مولای مزبور در نزد وفات او که به کدام یک از تلامذۀ او رجوع کنند و اخذ علوم نمایند بعد از وفات او،فرمود:امّا در شرعیّات،پس به امیر علاّم و در عقلیّات به امیر فیض اللّه.

شیخ ابو علی در حاشیۀ رجال خود نقل کرده از استاد خود استاد اکبر علاّمه بهبهانی که میر علاّم مذکور،جدّ سیّد سند،سیّد میرزا است که از اجلاّی قاطنین نجف اشرف بود و از جملۀ علمایی که وفات کردند در قضیّۀ طاعون که واقع شده بود در بغداد و حوالی آن در سنۀ هزار و صد و هشتاد و شش.

علاّمه مجلسی در بحار (2)فرموده:جماعتی مرا خبر دادند از سیّد فاضل میر علاّم که او گفت.الخ.با فی الجمله اختلافی.

و آخر آن در آن جا چنین است:من در عقب او بودم تا آن که مسجد حنّانه مرا سرفه گرفت،به نحوی که نتوانستم که آن را از خود دفع کنم و چون سرفۀ مرا شنید، به سوی من التفات نموده،مرا شناخت و گفت:تو میر علاّمی؟

گفتم:بلی.

گفت:در این جا چه می کنی؟

گفتم:من با تو بودم در وقتی که داخل روضۀ مقدّسه شدی تا حال و تو را قسم می دهم به حقّ صاحب قبر که مرا به آن چه در این شب بر تو جاری شده،خبر دهی،از اول تا آخر.

گفت:تو را خبر می دهم،به شرطی که مادام حیات من،به احدی خبر ندهی.

چون از من عهد گرفت،گفت:من در بعضی از مسایل،فکر می کردم و آن مسأله بر من مشکل شده بود.پس در دل من افتاد که نزد حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بروم و آن

ص:524


1- 1) -ریاض العلماء:321/3. [1]
2- 2) .بحار الانوار،ج 52،ص 175.

مسأله از او سؤال کنم و چون به نزد در رسیدم،در به غیر کلید گشوده شد،چنان که دیدی و از حقّ تعالی سؤال کردم که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام مرا جواب گوید.

پس از قبر صدایی ظاهر شد که به مسجد کوفه برو و از حضرت قائم علیه السّلام در آن جا سؤال کن،زیرا که او امام زمان تو است. (1)

5-شیعیان بحرین

در آن کتاب شریف فرموده:جماعتی از ثقات ذکر کردند که مدّتی ولایت بحرین، تحت حکم فرنگ بود و فرنگیان مردی از مسلمانان را والی بحرین کردند که شاید به سبب حکومت مسلم،آن ولایت معمورتر شود و اصلح باشد به حال آن بلاد و آن حاکم از ناصبیان بود و وزیری داشت که در نصب و عداوت از آن حاکم شدیدتر بود و پیوسته اظهار عداوت و دشمنی نسبت به اهل بحرین می نمود به سبب دوستی که اهل آن ولایت نسبت به اهل بیت رسالت:داشتند.آن وزیر لعین،پیوسته حیله ها و مکرها می کرد برای کشتن و ضرر رسانیدن اهل آن بلاد.

در یکی از روزها وزیر خبیث داخل شد بر حاکم و اناری در دست داشت و به حاکم داد و حاکم چون نظر کرد،در انار دید که بر آن انار نوشته:لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه و ابو بکر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسول اللّه.

حاکم نظر کرد،دید که آن نوشته از اصل انار است و صناعت خلق نمی ماند.

پس از آن امر،متعجّب شد و به وزیر گفت:این علامتی است ظاهر و دلیلی است قوی بر ابطال مذهب رافضه.چه چیز است رأی تو در باب اهل بحرین؟

وزیر لعین گفت:اینها جماعتی اند متعصّب.انکار دلیل و براهین می نمایند و سزاوار است از برای تو که ایشان را حاضر نمایی و این انار را به ایشان بنمایی.پس هرگاه قبول کنند و از مذهب خود برگردند از برای تو است ثواب جزیل و اگر از برگشتن ابا نمایند و بر گمراهی خود باقی بمانند ایشان را مخیّر نما،میان یکی از سه

ص:525


1- 1) -نجم الثاقب:694/2.

چیز یا جزیه بدهند با ذلّت یا جوابی از این دلیل بیاورند و حال آن که مفرّی ندارند یا آن که مردان ایشان را بکشی و زنان و اولاد ایشان را اسیر نمایی و موالید ایشان را به غنیمت برداری.

حاکم،رأی آن خبیث را تحسین نمود و به پی علما و افاضل و اخیار ایشان فرستاد و ایشان را حاضر کرد و آن انار را به ایشان نمود و به ایشان خبر داد که اگر جواب شافی در این باب نیاورید،مردان شما را می کشم و زنان و فرزندان شما را اسیر می کنم و مال شما را به غارت برمی دارم یا آن که باید مانند کفّار با ذلت جزیه بدهید.چون ایشان این امور را شنیدند،متحیّر گردیدند و قادر بر جواب نبودند و روهای ایشان متغیّر گردید و بدن ایشان بلرزید.

پس بزرگان ایشان گفتند:ای امیر!سه روز ما را مهلت ده،شاید جوابی بیاوریم که تو از آن راضی باشی و اگر نیاوردیم،بکن با ما آن چه که می خواهی.

پس تا سه روز ایشان را مهلت داد و ایشان با خوف و تحیّر از نزد او بیرون رفتند و در مجلسی جمع شدند و رأی های خود را جولان دادند تا آن که رأی ایشان بر آن متّفق شدند که از صلحای بحرین و زهّاد ایشان،ده کس را اختیار نمایند.پس چنین کردند.

آن گاه از میان ده کس،سه کس را اختیار کردند.پس یکی از آن سه نفر را گفتند:تو امشب بیرون رو به سوی صحرا و خدا را عبادت کن و استغاثه کن به امام زمان، حضرت صاحب الامر-صلوات اللّه علیه-که او امام زمان ماست و حجّت خداوند عالم است بر ما.شاید که به تو خبر دهد راه چارۀ بیرون رفتن از این بلیّۀ عظیمه را.

آن مرد بیرون رفت و در تمام شب خدا را از روی خضوع عبادت کرد و گریه و تضرّع کرد و خدا را خواند و استغاثه به حضرت صاحب الامر-صلوات اللّه علیه- نمود تا صبح و چیزی ندید و به نزد ایشان آمد و ایشان را خبر داد.

در شب دوم یکی دیگر را فرستادند.او نیز مثل رفیق اول،دعا و تضرّع نمود و چیزی ندید.پس قلق و جزع ایشان زیاده شد.

پس سومی را حاضر کردند و او مرد پرهیزکار بود و اسم او محمّد بن عیسی بود

ص:526

و او در شب سوم با سر و پای برهنه به صحرا رفت و آن شبی بود بسیار تاریک و به دعا و گریه مشغول شد و متوسّل به حق تعالی گردید که آن بلیّه را از مؤمنان بردارد و به حضرت صاحب الامر-صلوات اللّه علیه-استغاثه نمود و چون آخر شب شد، شنید که مردی به او خطاب می نماید که:«ای محمّد بن عیسی!چرا تو را به این حال می بینم و چرا بیرون آمدی به سوی این بیابان؟»

او گفت:ای مرد مرا بگذار که من از برای امر عظیمی بیرون آمده ام و آن را ذکر نمی کنم،مگر از برای امام خود و شکوه نمی کنم آن را،مگر به سوی کسی که قادر باشد بر کشف آن.

گفت:«ای محمّد بن عیسی!منم صاحب الامر،ذکر کن آن حاجت خود را!»

محمّد بن عیسی گفت:اگر تویی صاحب الامر،قصّۀ مرا می دانی و احتیاج به گفتن من نداری.

فرمود:«بلی،راست می گویی،بیرون آمده ای از برای بلیّه ای که در خصوص آن انار بر شما وارد شده است و آن توعید و تخویفی که حاکم بر شما کرده است.»

محمّد بن عیسی گفت:چون این کلام معجز نظام را شنیدم،متوجّه آن جانب شدم که آن صدا می آمد و عرض کردم:بلی،ای مولای من!تو می دانی که چه چیز به ما رسیده است و تویی امام و ملاذ و پناه ما و قادری بر کشف آن بلا از ما.

پس آن جناب فرمود:«ای محمّد بن عیسی!به درستی که وزیر-لعنه اللّه-در خانۀ او درختی است از انار.وقتی که آن درخت بار گرفت او از گل به شکل اناری ساخت و دو نصف کرد و در میان نصف هریک از آنها،بعضی از آن کتابت را نوشت.انار هنوز کوچک بود بر روی درخت.آن انار را در میان آن قالب گل گذاشت و آن را بست.چون در میان آن قالب بزرگ شد،اثر نوشته در آن ماند و چنین شد.

پس صباح چون به نزد حاکم روید،به او بگو که من جواب این بلیّه را با خود آورده ام و لکن ظاهر نمی کنم،مگر در خانۀ وزیر.

وقتی که داخل خانۀ وزیر شوید،به جانب راست خود در هنگام دخول، غرفه ای خواهی دید.پس به حاکم بگو که جواب نمی کنم،مگر در آن غرفه.زود

ص:527

است که وزیر ممانعت می کند از دخول در آن غرفه و تو مبالغه بکن به آن که به آن غرفه بالا روی و نگذار که وزیر تنها داخل غرفه گردد زودتر از تو و تو اول داخل غرفه شو.

در آن غرفه طاقچه ای خواهی دید که کیسۀ سفیدی در آن هست و آن کیسه را بگیر که در آن،قالب گلی است که آن ملعون آن حیله را در آن کرده است.پس در حضور حاکم آن انار را در آن قالب بگذار تا آن که حیلۀ او معلوم گردد.

ای محمّد بن عیسی!علامت دیگر آن است که به حاکم بگو که معجزۀ دیگر ما آن است که آن انار را چون بشکنید به غیر دود و خاکستر،چیز دیگر در آن نخواهید یافت و بگو اگر راستی این سخن را می خواهید بدانید،به وزیر امر کنید که در حضور مردم،آن انار را بشکند و چون بشکند،آن خاکستر و دود بر صورت و ریش وزیر خواهد رسید.

چون محمّد بن عیسی این سخنان اعجازنشان را از امام عالی شأن و حجّت خداوند عالمیان شنید،بسیار شاد گردید و در مقابل آن جناب زمین را بوسید و با شادی و سرور به سوی اهل خود برگشت و چون صبح شد،به نزد حاکم رفتند و محمّد بن عیسی کرد آن چه را که امام 7 به او امر فرموده بود و ظاهر گردید آن معجزاتی که آن جناب به آنها خبر داده بود.

پس حاکم متوجّه محمّد بن عیسی گردید و گفت:این امور را کی به تو خبر داده بود؟

گفت:امام زمان ما و حجّت خدا بر ما.

والی گفت:کیست امام شما؟

پس او از ائمّه:هریک را بعد از دیگری خبر داد تا آن که به حضرت صاحب الامر -صلوات اللّه علیه-رسید.

حاکم گفت:دست دراز کن که من بیعت کنم بر این مذهب و من گواهی می دهم که نیست خدایی مگر خداوند یگانه و گواهی می دهم که محمّد بنده و رسول او است و گواهی می دهم که خلیفۀ بعد از آن حضرت،بلا فصل حضرت امیر المؤمنین

ص:528

علی علیه السّلام خلیفه است.

پس به هریک از امامان بعد از دیگری تا آخر ایشان:اقرار نمود و ایمان او نیکو شد و امر به قتل وزیر نمود و از اهل بحرین عذرخواهی کرد.

این قصّه نزد اهل بحرین معروف است و قبر محمّد بن عیسی نزد ایشان معروف است و مردم او را زیارت می کنند. (1)

مؤلّف گوید:گویا وزیر دیده یا شنیده بود که گاهی در دست شیعه یافت می شود از اقسام احجار نفیسه و غیر نفیسه که نقش شده در آن به ید صنع الهی چیزی که دلالت بر حقیّت مذهب ایشان می کند.خواست در مقابل صنع پروردگار نقشی پدیدار کند و حق را به باطلی بپوشاند،و یأبی اللّه الاّ ان یتم نوره.

و در مجموعۀ شریفه ای که تمام آن به خطّ شیخ شمس الدین صاحب کرامات، محمّد بن علی جباعی که جدّ شیخ بهایی است و اول آن قصاید سبعه ابن ابی الحدید و بعد از آن،مختصر کتاب جعفریات و غیر آن،مذکور است که یافت شد در عقیق سرخی مکتوب بود:

انا درّ من السماء نثرونی یوم تزویج والد السبطین

کنت أتقی من اللجین و لکن صبغونی بدم نحر الحسین

و بر درّ زرد نجفی دیده شده

صفرة لونی ینبئک عن حزنی لسیّد الاوصیاء ابی الحسن

و بر نگین سیاهی دیده شده

لست من الحجارة بل جوهر الصدف حال لونی لفرط حزنی علی ساکن النجف

شیخ استاد،وحید عصره،شیخ عبد الحسین طهرانی-طاب ثراه-نقل کردند:

وقتی به حلّه رفته بودند،درختی را در آن جا با منشار دو حصّه کرده بودند،در باطن آن،در هر نصفی دیدند نقش بود به خطّ نسخ،«لا اله اله اللّه محمّد رسول اللّه علی ولیّ اللّه.»

ص:529


1- 1) .بحار الانوار،ج 52،ص 178-180؛نجم الثاقب:654/2 از آن.

در طهران الان،در نزد یکی از اعیان رجال دولت علّیّه ایران،الماس کوچکی است به قدر یک عدس که در باطن آن منقوش است،علی با یای معکوس.و کلمه ای دیگر که احتمال می رود یا باشد.

محدّث نبیل،سیّد نعمت اللّه شوشتری در کتاب زهر الربیع (1)فرمود:یافتم در نهر شوشتر یک سنگ کوچک زردی که درآورده بودند آن را حفارها از زیر زمین و نوشته بود بر آن سنگ به رنگ همان سنگ:«بسم اللّه الرحمن الرحیم لا اله الا اللّه.محمّد رسول اللّه علیّ ولیّ اللّه لما قتل الحسین بن علی بن ابی طالب بارض کربلا کتب دمه علی أرض حصباه و سیعلم الذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون.»

عالم جلیل میر محمّد حسین سبط علاّمۀ مجلسی و امام جمعۀ اصفهان نقل کردند که آن سنگ را آوردند به جهت مغفور شاه سلیمان.پس اهل صنایع از هر قسم را حاضر کرد و بر همه عرضه داشت.پس از تأمّل و تدبّر،همه تصدیق کردند که از صنعت بشر بیرون و جز خالق بی چون،کسی را آن قدرت نیست که نقشی چنین در این سنگ ظاهر نماید.

پس سلطان آن سنگ را به انواع زیب و زیور آراست و از حلّی و حرز بازوی خود قرار داد.

مقام مقتضی استقصای نقل این گونه مطالب نیست،و الاّ از آن رقم بسیار و در کتب اخبار و تواریخ متفرق.خصوص آن چه متعلّق به خون مبارک سیّد الشهدا 7 است که در درخت و سنگ و غیره اثر آن ظاهر شده.

6-(بنای مسجد جمکران)

اشاره

شیخ فاضل،حسن بن محمّد بن حسن قمی معاصر صدوق در تاریخ قم (2)نقل

ص:530


1- 1) .زهر الربیع،ج 1،ص 15. [1]
2- 2) .ترجمۀ فارسی تاریخ قم [2]اثر مرحوم عبد الملک قمی تا انتهای باب پنجم بیشتر موجود نیست و گویا بیش از آن ترجمه نشده است.متن اصلی عربی آن در دسترس نبوده و مؤلف محترم نیز به متن کامل عربی آن دسترسی نداشته و از مرحوم محمد علی کرمانشاهی نقل فرموده اند.

کرده از کتاب مونس الحزین فی معرفة الحّق و الیقین (1)از مصنّفات شیخ ابی جعفر محمّد بن بابویه قمی به این عبارت:

باب بنای مسجد جمکران از قول حضرت امام محمّد مهدی-علیه صلوات اللّه الرحمن-

سبب بنای مسجد مقدّس جمکران و عمارت آن به قول امام علیه السّلام این بوده است که شیخ عفیف صالح حسن بن مثلۀ جمکرانی 4 می گوید:

من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سنۀ ثلث و تسعین (2)در سرای خود خفته بودم که ناگاه جماعتی مردم به در سرای من آمدند.نصفی از شب گذشته مرا بیدار کردند و گفتند:برخیز!و طلب امام محمّد،مهدی صاحب الزمان-صلوات اللّه علیه-را اجابت کن که تو را می خواند.

حسن گفت:من برخاستم،به هم برآمدم و آماده شدم.گفتم:بگذارید تا پیراهن بپوشم.

آواز آمد از در سرای که:«هو ما کان قمیصک.»پیراهن به بر مکن که از تو نیست!

دست فراکردم و سراویل خود را برگرفتم.آواز آمد:«لیس ذلک منک،فخذ سراویلک.»یعنی آن سراویل که برگفتی از تو نیست،از آن خود برگیر!

آن را انداختم و از خود برگرفتم و در پوشیدم و طلب کلید در سرای کردم.آواز آمد:«الباب مفتوح.»

چون به در سرای آمدم،جماعتی از بزرگان را دیدم.سلام کردم.جواب دادند و ترحیب (3)کردند.مرا بیاوردند تا بدان جایگاه که اکنون مسجد است؛چون نیک بنگریدم،تختی دیدم نهاده و فرشی نیکو بر آن تخت گسترده و بالش های نیکو نهاده و جوانی سی ساله بر آن تخت،تکیه بر چهار بالش کرده و پیری پیش او نشسته و کتابی در دست گرفته و بر آن جوان می خواند و فزون از شصت مرد بر این زمین، بر گرد او نماز می کنند.بعضی جامه های سفید و بعضی جامه های سبز داشتند و آن

ص:531


1- 1) .کتابی مهم از شیخ صدوق؛است که فعلا اثری از آن نیست.
2- 2) .خ.ل:سبعین.
3- 3) .یعنی مرحبا گفتند.[مرحوم محدّث نوری]

پیر،حضرت خضر علیه السّلام بود.

پس آن پیر مرا نشاند و حضرت امام علیه السّلام مرا به نام خود خواند و گفت:«برو و حسن مسلم را بگو که تو چند سال است که عمارت این زمین می کنی و می کاری و ما خراب می کنیم و پنج سال است که زراعت می کنی و امسال دیگرباره از سر گرفتی و عمارتش می کنی؛رخصت نیست که تو در این زمین،دیگرباره زراعت کنی.باید هر انتفاع که از این زمین برگرفته ای،ردّ کنی تا بدین موضع،مسجد بنا کنند و بگو این حسن مسلم را که این زمین شریفی است و خدای تعالی این زمین را از زمین های دیگر برگزیده است و شریف کرده و تو با زمین خود گرفتی و دو پسر جوان،خدای عزّ و جلّ از تو بازستد و تو تنبیه نشدی و اگرنه چنین کنی،آزار وی به تو رسد،آن چه تو آگاه نباشی.»

حسن مثله گفت:«یا سیّدی و مولای!مرا در این،نشانی باید که جماعت سخن بی نشان و حجّت نشنوند و قول مرا مصدق ندارند.»

گفت:«انا سنعلم هناک»علامت ما این جا بکنیم تا تصدیق قول تو باشد.تو برو رسالت ما بگذار.

به نزدیک سیّد ابو الحسن رو و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را حاضر کند و انتفاع چندساله که گرفته است،از او طلب کند و بستاند و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند و باقی وجوه از رهق به ناحیۀ اردهال که ملک ماست،بیاورد و مسجد را تمام کند و یک نیمۀ رهق را وقف کردیم بر این مسجد که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد بکنند.

مردم را بگو تا رغبت بکنند بدین موضع و عزیز دارند و چهار رکعت نماز این جا بگذارند:

«دو رکعت تحیّت مسجد،در هر رکعتی یک بار الحمد و هفت بار (قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ) و تسبیح رکوع و سجود،هفت بار بگویند.

و دو رکعت نماز امام صاحب الزمان 7 بگزارند به این نسق:چون فاتحه خواند و به (إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعِینُ) رسد،صدبار بگوید و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند

ص:532

و در رکعت دوّم نیز به همین طریق بگذارد و تسبیح در رکوع و سجود،هفت بار بگوید و چون نماز تمام کرده باشد،تهلیل بگوید و تسبیح فاطمۀ زهرا علیها السّلام و چون از تسبیح فارغ شود،سر به سجده نهد و صدبار صلوات بر پیغمبر و آلش-صلوات اللّه علیهم-بفرستد.

و این نقل از لفظ مبارک امام 7 است که:

«فمن صلیهما فکانّما صلّی فی البیت العتیق»

یعنی هرکه این دو رکعت نماز بگزارد هم چنین باشد که دو رکعت نماز در کعبه گزارده باشد.

حسن مثلۀ جمکرانی گفت:من چون این سخن بشنیدم،گفتم با خویشتن که گویا آن موضع است که تو می پنداری انّما هذا المسجد للامام صاحب الزمان 7 و اشاره بدان جوان کردم که در چهار بالش نشسته بود.

پس،آن جوان به من اشارت کرد که:«برو!»من بیامدم.

چون پاره ای راه بیامدم،دیگرباره مرا باز خواندند و گفتند:«بزی در گلۀ جعفر کاشانی راعی است،باید آن بز را بخری،اگر مردم ده،بها نهند،بخر و اگرنه،تو از خاصّۀ خود بدهی و آن بز را بیاوری و بدین موضع بکشی فردا شب.

آن گاه روز هیجدهم ماه مبارک رمضان،گوشت آن بز را بر بیماران و کسی که علّتی داشته باشد سخت،انفاق کنی که حقّ تعالی همه را شفا دهد و بز،ابلق و موی های بسیار دارد و هفت علامت دارد:سه بر جانبی و چهار بر جانبی کالد را هم سیاه و سفید،هم چون درم ها.»

پس رفتم،پس مرا دیگربار بازگردانید و گفت:«هفتاد روز یا هفت روز ما اینجاییم اگر بر هفت روز حمل کنی،دلیل کند بر شب قدر که بیست و سوم است و اگر بر هفتاد حمل کنی،شب بیست و پنجم ذی القعدة الحرام بود و روز بزرگوار است.»

پس حسن مثله گفت:من بیامدم و تا خانه آمدم و همه شب در اندیشه بودم تا صبح اثر کرد.فرض بگزاردم و نزدیک علی بن منذر آمدم و آن احوال با وی بگفتم.

ص:533

او با من بیامد.رفتم بدان جایگاه که مرا شب برده بودند.پس گفت:باللّه!نشان و علامتی که امام 7 مرا گفت،یکی این است که زنجیرها و میخ ها این جا ظاهر است.

پس به نزدیک سیّد ابو الحسن الرضا شدیم،چون به در سرای وی برسیدیم، خدم و حشم وی را دیدیم که مرا گفتند:«از سحرگاه سیّد ابو الحسن در انتظار تو است.تو از جمکرانی؟»

گفتم:بلی.

من در حال به درون رفتم و سلام و خدمت کردم.جواب نیکو داد و اعزاز کرد و مرا به تمکین نشاند و پیش از آن که من حدیث کنم،مرا گفت:ای حسن مثله!من خفته بودم.در خواب،شخصی مرا گفت:«حسن مثله نام،مردی از جمکران،پیش تو آید بامداد،باید که آن چه گوید سخن او را مصدّق داری و بر قول او اعتماد کنی که سخن او سخن ماست،باید که قول او را ردّ نگردانی.»از خواب بیدار شدم.تا این ساعت منتظر تو بودم.

حسن مثله احوال را به شرح با وی بگفت.در حال بفرمود تا اسب ها را زین برنهادند و بیرون آوردند و سوار شدند.چون به نزدیک ده رسیدند،جعفر راعی،گله را بر کنار راه داشت.حسن مثله در میان گله رفت و آن بز،از پس همۀ گوسفندان می آمد،پیش حسن مثله دوید و او آن بز را برگرفت که بها به وی دهد و بز را بیاورد.

جعفر راعی سوگند یاد کرد که من هرگز این بز را ندیده ام و در گلۀ من نبوده است، الاّ امروز که می بینم و هرچند که می خواهم که این بز را بگیرم،میسّر نمی شود و اکنون که پیش شما آمد.

پس بز را هم چنان که سیّد فرموده بود در آن جایگاه آوردند و بکشتند و سیّد ابو الحسن الرضا بدین موضع آمدند و حسن مسلم را حاضر کردند و انتفاع از او بستدند و وجوه رهق را بیاوردند و مسجد جمکران را به چوب بپوشانیدند و سیّد ابو الحسن الرضا زنجیرها و میخ ها را به قم برد و در سرای خود گذاشت.همۀ بیماران و صاحب علّتان می رفتند و خود را در زنجیر می مالیدند،خدای تعالی شفای عاجل می داد و خوش می شدند.

ص:534

ابو الحسن محمّد بن حیدر گوید:به استفاضه شنیدم:«سیّد ابو الحسن الرضا مدفون است در موسویان به شهر قم و بعد از آن،فرزند از آن وی را بیماری نازل شد و وی در خانۀ شد و سر صندوق را برداشتند،زنجیر و میخ ها را نیافتند.»این است مختصری از احوال آن موضع شریف که شرح داده شد. (1)

مؤلّف گوید:در نسخۀ فارسی تاریخ قم و در نسخۀ عربی آن،که عالم جلیل،آقا محمّد علی کرمانشاهی مختصر این قصّه را از آن نقل کرده،در حواشی رجال میر مصطفی در باب حسن،تاریخ قصه را در ثلث و تسعین یعنی نود و سه بعد از دویست نقل کرده،و ظاهرا بر ناسخ مشتبه شده و اصل سبعین بوده که به معنی هفتاد است زیرا که وفات شیخ صدوق پیش از نود است.

کیفیت نماز حضرت حجت علیه السّلام

اما دو رکعت نماز منسوب به آن حضرت-صلوات اللّه علیه-از نمازهای معروفه است و جماعتی از علما آن را روایت کرده اند.

اول:شیخ طبرسی صاحب تفسیر،در کتاب کنوز النجاح (2)روایت کرده از احمد بن الدربی از خزامه از،ابی عبد اللّه حسین بن محمّد بزوفری و او گفته است که بیرون آمده از ناحیۀ مقدّسۀ حضرت صاحب الزمان 7 که:«هرکس را به سوی حقّ تعالی حاجتی باشد،پس باید که بعد از نصف شب جمعه،غسل کند و به جای نماز خود رود و دو رکعت نماز گزارد و در رکعت اول بخواند،سورۀ حمد را و چون به (إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعِینُ) برسد،صد مرتبه آن را مکرّر کند و بعد از آن که صد مرتبه تمام شود،تتمّۀ سورۀ حمد را بخواند و بعد از تمام شدن سورۀ حمد،سورۀ قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ را یک مرتبه بخواند و سپس رکوع و دو سجده را بجا آورد و«سبحان ربّی العظیم و بحمده»را هفت مرتبه در رکوع بگوید و«سبحان ربی الاعلی و بحمده»را در هریک از دو سجده،هفت مرتبه بگوید.و بعد از آن رکعت دوم را نیز مانند

ص:535


1- 1) .ر.ک:بحار الانوار،ج 35،ص 230-233.
2- 2) .ر.ک:مهج الدعوات،ص 294-295. [1]

رکعت اول به جای آورد و بعد از تمام شدن نماز این دعا را بخواند،پس به درستی که حقّ تعالی البتّه حاجت او را برمی آورد،هرگونه حاجتی که باشد.مگر آن که حاجت او در قطع کردن صلۀ رحم باشد.»

و دعا این است:

«اللّهمّ إن أطعتک فالمحمدة لک و إن عصیتک فالحجّة لک منک الرّوح و منک الفرج سبحان من أنعم و شکر سبحان من قدر و غفر اللّهمّ إن کنت قد عصیتک فإنّی قد أطعتک فی أحبّ الأشیاء إلیک و هو الإیمان بک لم أتّخذ لک ولدا و لم أدع لک شریکا منّا منک به علیّ لا منّا منّی به علیک و قد عصیتک یا إلهی علی غیر وجه المکابرة و لا الخروج عن عبودیّتک و لا الجحود لربوبیّتک و لکن أطعت هوای و أزلّنی الشّیطان فلک الحجّة علیّ و البیان فإن تعذّبنی فبذنوبی غیر ظالم و إن تغفر لی و ترحمنی فإنّک جواد کریم.»

بعد از آن تا نفس او وفا کند«یا کریم یا کریم»را مکرّر بگوید بعد از آن بگوید:

«یا آمنا من کلّ شیء و کلّ شیء منک خائف حذر أسألک بأمنک من کلّ شیء و خوف کلّ شیء منک أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تعطینی أمانا لنفسی و أهلی و ولدی و سائر ما أنعمت به علیّ حتّی لا أخاف أحدا و لا أحذر من شیء أبدا إنّک علی کلّ شیء قدیر و حسبنا اللّه و نعم الوکیل یا کافی إبراهیم نمرود و یا کافی موسی فرعون و یا کافی محمّد ص الأحزاب أسألک أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تکفینی شرّ فلان بن فلان.»و به جای فلان بن فلان نام شخصی را که از ضرر او می ترسد و نام پدر او را بگوید و از حقّ تعالی طلب کند که ضرر او را رفع نماید و کفایت کند.

پس،به درستی که حقّ تعالی،البته کفایت ضرر او را خواهد کرد.ان شاء اللّه تعالی.بعد از آن به سجده رود و حاجت خود را مسألت نماید و تضرّع و زاری کند به سوی حقّ تعالی.

به درستی که نیست مرد مؤمنی و زن مؤمنه ای که این نماز را بگزارد و این دعا را از روی اخلاص بخواند،مگر آن که گشوده می شود برای او،درهای آسمان، برای برآمدن حاجات او و دعای او مستجاب می گردد در همان وقت و در همان شب،هرگونه حاجتی که باشد و این به سبب فضل و انعام حقّ تعالی است

ص:536

بر ما و بر مردمان.

دوّم:سیّد عظیم القدر،سیّد فضل اللّه راوندی در کتاب دعوات (1)در ضمن نمازهای معصومین:می گوید:«نماز مهدی-صلوات اللّه و سلامه علیه-دو رکعت است:در هر رکعتی حمد یک مرتبه و صد مرتبه (إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعِینُ) و صد مرتبه صلوات بر پیغمبر و آل او-صلوات اللّه علیهم-بعد از نماز.»

سوم:سیّد جلیل،علی بن طاوس در کتاب جمال الاسبوع (2)همین نماز را به نحو مذکور نسبت به آن حضرت داده و لکن ذکر صد صلوات بعد از او را نقل نکرده و فرمود این دعا را در عقب نماز بخواند:

«اللّهمّ عظم البلاء و برح الخفاء و انقطع الرّجاء و انکشف الغطاء و ضاقت الأرض و منعت السّماء و إلیک یا ربّ المشتکی و علیک المعوّل فی الشّدّة و الرّخاء اللّهمّ فصلّ علی محمّد و آل محمّد أولی الأمر الّذین فرضت علینا طاعتهم فعرّفتنا بذلک منزلتهم ففرّج عنّا بحقّهم فرجا عاجلا کلمح البصر أو هو أقرب یا محمّد یا علیّ اکفیانی فإنّکما کافیای و انصرانی فإنّکما ناصرای یا مولای یا صاحب الزّمان-سه مرتبه-الغوث الغوث الغوث أدرکنی أدرکنی أدرکنی.»

مسجد شریف جمکران تاکنون موجود و واقع است در یک فرسخی قم،تقریبا از سمت دروازۀ کاشان و در تاریخ قم (3)روایت کرده از برقی و غیره که نام قصبۀ قم، بان امّهان بوده است،یعنی منازل کبار و اشراف جمکران،چنین گفته اند روات عجم که اول دیه که بدین ناحیت بنا نهادند،جمکران است و جم ملک،آن را بنا کرده است و اول موضعی که به جمکران بنا نهادند،چشحه بوده یعنی چیزی اندک و گویند که صاحب جمکران،چون بر عاملان و بنّایان آن گذر کرد،گفت:چه کار کرده اید؟گفتند:«چشحه»به زبان ایشان یعنی اندک چیزی.پس این موضع را بدین نام نهادند.

و بدان سبب وی را ویدستان نام کردند و به جمکران جلین بن آذر نوح آزادمند (4)

ص:537


1- 1) .الدعوات،ص 89.
2- 2) .جمال الاسبوع،ص 181. [1]
3- 3) .تاریخ قم،ص 60. [2]
4- 4) .اصل:آزادمنه

بنا نهاد و آن را قصّه ای است و من در باب عجم یاد کنم آن را،ان شاء اللّه تعالی.

به جمکران کوهی است مشرف بر آن و آن را ویشویه خوانند و بر آن قلعه ای است بلند،کهنۀ قدیم و صاحبش را نمی دانند و گویند که اسکندر آن را بنا کرده است و آب را بر آن روانه گردانیده.

از برقی روایت است که جمکران را سلیمان بن داود علیهما السّلام بنا کرده است و این روایت خالی از خلافی نیست،به سبب آن که بدین ناحیت هیچ بنایی منسوب به سلیمان بن داود نیست و بدو باز نمی خوانند.«و العلم عند اللّه»

و جمکران از آن ماکین بوده است و خدای عزّ و جلّ او را پسری داد،نام او جلین.

او در جمکران کوشکی بساخت و آن هنوز باقی است و هم چنین ده محلت و درب بنا کرد و بعد از آن،دو محلت و درب به آن اضافه نمود،چنان چه مجموع دوازده باشند و بر در هر محلّتی و دربی،آتشکده ای بود و باغی بنا نهاد و کنیزکان و بندگان خود را در آن ساکن کرد و فرزندان و اعقاب ایشان الی یومنا هذا در آن ساکنند و بر یکدیگر افتخار می کنند.انتهی.

رهق از قرای معروفۀ معموره است تا حال و به کاشان نزدیک تر است از قم و لیکن از توابع قم است به مسافت ده فرسخ تقریبا. (1)

ص:538


1- 1) -نجم الثاقب:454/1.

7-(فرمایش امام عصر علیه السّلام به مرحوم آقا سیّد باقر قزوینی)

خبر داد مرا مشافهتا و مکاتبتا سیّد الفقهاء و سناد العلماء،العالم الرّبانی المؤیّد بالطاف الخفیّه،جناب سیّد مهدی قزوینی ساکن در حلّه سیفیّه،صاحب مقامات عالیّه و تصانیف شایعه-اعلی اللّه مقامه-گفت:

خبر داد مرا والد روحانی و عمّ جسمانی من،مرحوم مبرور،علاّمه فهّامه، صاحب کرامات و اخبار به بعضی از مغیبات سیّد محمّد باقر نجل،مرحوم سیّد احمد حسینی قزوینی که در ایّام طاعون شدیدی که عارض شد در ارض عراق،از مشاهد مشرّفه و غیر آن در سال هزار و یک صد و هشتاد و شش و فرار کردند هر کس که در مشهد غروی بود از علمای معروفین و غیر ایشان حتّی علاّمه طباطبایی و محقّق،صاحب کشف الغطا و غیر ایشان،بعد از آن که جمع غفیری از ایشان وفات کردند و باقی نماند،الاّ معدودی از اهل نجف که یکی از ایشان بود مرحوم سیّد که می فرمود:

من روز در صحن می نشستم و نبود در صحن و نه در غیر او،احدی از اهل علم، مگر یک نفر معمّم از مجاورین عجم که در مقابل من می نشست.در این اوقات ملاقات کردم شخص معظّم مبجّلی را در بعضی از کوچه های نجف اشرف و او را پیش از آن ندیده بودم و بعد از آن نیز ندیده ام،با آن که اهل نجف در آن روزها، محصور بودند و احدی از بیرون،داخل بلد نمی شد.

پس چون مرا دید،ابتدا فرمود:«تو را روزی خواهد شد علم توحید بعد از زمانی.»

سیّد معظّم؛نقل کرد برای من و به خطّ خود نیز نوشت که:عمّ اکرمش بعد از این بشارت،در شبی از شب ها در خواب دید دو ملک را که نازل شدند بر او و در دست یکی از آن دو،چند لوح است که در آن چیزی نوشته و در دست دیگری،میزانی است.پس مشغول شدند به این که می گذاشتند در هر کفۀ میزان،لوحی و باهم موازنه می کردند.آن گاه آن دو لوح متقابل را بر من عرضه می داشتند.پس من

ص:539

می خواندم آنها را و هکذا تا آخر الواح.

پس دیدم که ایشان مقابله می کنند عقیدۀ هریک از اصحاب پیغمبر و اصحاب ائمّه:را با عقیدۀ یکی از علمای امامیّه از سلمان و ابی ذر تا آخر نوّاب اربعه و از کلینی و صدوقین و شیخ مفی و سیّد مرتضی و شیخ طوسی تا خال علاّمۀ او بحر العلوم؛جناب سیّد مهدی طباطبایی و من بعد ایشان از علما.

سیّد فرمود:در این خواب مطّلع شدم بر عقاید جمیع امامیّه از صحابه و اصحاب ائمّه:و بقیّۀ علمای امامیّه و احاطه نمودم بر اسرار از علوم که اگر عمر من، عمر نوح علیه السّلام بود و طلب می کردم این قسم معرفت را،احاطه نمی کردم به عشری از معشار آن و این علم و معرفت،بعد از آن شد که آن ملک که در دستش میزان بود گفت به آن ملک که در دستش الواح بود:

عرضه دار الواح را بر فلان!زیرا که مأموریم به عرضه داشتن الواح بر او.

پس صبح کردم در حالتی که علاّمۀ زمان خود بودم در معرفت.چون از خواب برخاستم و فریضه را به جا آوردم و فارغ شدم از تعقیب نماز صبح،که ناگاه صدای کوبیدن در را شنیدم.

پس کنیزک بیرون رفت و کاغذی با خود آورد که برادر دینی من شیخ عبد الحسین اعصم فرستاده بود و در آن ابیاتی نوشته بود که مرا به آن مدح کرده بود.

پس دیدم که جاری شد بر لسانش در شعر،تفسیر منام بر نحو اجمال که خدایش الهام کرده بود.یکی از ابیات مدیحه این است:

ترجو سعادة فالی الی سعادة فالک بک اختتام معال قد افتتحن بخالک

و به تحقیق که مرا خبر داد به عقیدۀ جماعتی از اصحاب پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم که متقابل بودند با بعضی از علمای امامیّه و از جملۀ آنها بود عقیدۀ خال علاّمه من بحر العلوم؛ در مقابل عقیدۀ بعضی از اصحاب پیغمبر که از خواصّ آن جناب بودند و عقیدۀ پاره ای از علما که می افزودند بر سیّد یا از او ناقض بودند.

امّا این امور،از اسراری است که ممکن نیست اظهار آن برای هرکسی،به جهت عدم تحمّل خلق،آن را با آن که آن مرحوم عهد گرفته از من که اظهار نکنم آن را برای

ص:540

احدی.و این خواب نتیجۀ کلام آن قایل بود که قراین شهادت می داد بر این که او منتظر مهدی علیه السّلام است. (1)

مؤلّف گوید:این سیّد عظیم الشأن و جلیل القدر از اعیان علمای امامیّه و صاحب کرامات جلیّه و قبّۀ عالیّه،مقابل قبّۀ شیخ الفقها صاحب جواهر الکلام در نجف اشرف و جناب سیّد مهدی-اعلی اللّه مقامه-نقل کرد برای من که دو سال قبل از آمدن طاعون عام در عراق و مشاهد مشرّفه در سنۀ هزار و دویست و چهل و شش خبر داد ما را به آمدن طاعون و برای هریک از ما که از نزدیکان او بودیم،دعا نوشت و می فرمود:آخر کسی که خواهد مرد به طاعون،من خواهم بود و بعد از من رفع می شود و نقل می کرد که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در خواب به او خبر داده و این کلام را فرمود:«و بک یختم یا ولدی.»

و در آن طاعون خدمتی کرد به اسلام و اسلامیان که عقول متحیّر می ماند.متکفّل بود به تجهیز جمیع اموات بلد و خارج آن را که زیاده از چهل هزار بودند و بر همه، خود نماز می کرد و برای سی و بیست و زیاده،یک نماز می کرد و یک روز بر هزار نفر،یک نماز کرد.

ما شرح این خدمت ها را و جمله ای از کرامات و مقامات او را در جلد اول کتاب دار السلام بیان کرده ایم و مقام اخلاصش چنان بود که احتیاط می فرمود در این که کسی دستش را ببوسد و مردم مترقّب بودند آمدن او را به حرم مطهّر که در آن جا به حالتی می شد که چون دستش را می بوسیدند،ملتفت نمی شد.و ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء.

ص:541


1- 1) .ر.ک:بحار الانوار،ج 53،ص 280-283.

8-(سیّد مهدی قزوینی)

اشاره

خبر دادند جماعتی از علما و صلحا و افاضل قاطنین نجف اشرف و حلّه که از جملۀ ایشان است سیّد سند و حبر معتمد،زبدة العلماء و قدوة الالباء،میرزا صالح، خلف ارشد سیّد المحقّقین و نور مصباح المجاهدین،وحید عصره،سیّد مهدی قزوینی سابق الذکر-طاب ثراه-به این سه حکایت آیندۀ متعلّق به مرحوم والد خود -اعلی اللّه مقامه-و بعضی از آن را خود بلاواسط شنیده بودم،و لکن چون زمان شنیدن،درصدد ضبط آن نبودم،از جناب میرزا صالح مستدعی شدم که آنها را بنویسند،به نحوی که خود شنیدند از آن مرحوم.«فان اهل البیت ادری بما فیه.»

به علاوه که خود در اعلی درجۀ فضل و تقوا و سدادند و در سفر مکّۀ معظّمه، ذهابا و ایابا با ایشان مصاحب بودم.به جامعیّت ایشان کمتر کسی را دیدم.

پس نوشتند مطابق آن چه از آن جماعت شنیده بودم و برادر دیگر ایشان عالم نحریر و صاحب فضل منیر،سیّد امجد،جناب سیّد محمّد،در آخر مکتوب ایشان، نوشته بود که این سه کرامت را خود از والد مرحوم مبرور-عطّر اللّه مرقده-شنیدم.

صورت مکتوب:خواندن امام عصر علیه السّلام

سورۀ فاتحه برای ذی الدّمعه

بسم اللّه الرحمن الرحیم

خبر داد مرا بعضی از صلحای ابرار از اهل حلّه،گفت:صبحی از خانۀ خود بیرون آمدم به قصد خانۀ شما،برای زیارت سیّد-اعلی اللّه مقامه-.پس در راه، مرورم افتاد به مقام معروف به قبر سیّد محمّد ذی الدّمعه.پس دیدم در نزد شباک او از خارج،شخصی را که منظر نیکوی درخشانی داشت و مشغول است به قرائت فاتحة الکتاب.

پس تأمل کردم در او،دیدم در شمایل غریب است و از اهل حلّه نیست.پس در نفس خود گفتم:این مرد غریب است و اعتنا کرده به صاحب این قبر و ایستاده

ص:542

فاتحه می خواند و ما اهل بلد از او و می گذریم و چنین نمی کنیم.پس ایستادم و فاتحه و توحید را خواندم.چون فارغ شدم،سلام کردم بر او.

پس جواب سلام داد و فرمود:«ای علی!تو می روی به زیارت سیّد مهدی؟»

گفتم:آری.

فرمود:«من نیز با تو هستم.»

چون قدری راه رفتیم،فرمود به من:«ای علی:غمگین مباش بر آن چه وارد شده بر تو از خسران و رفتن مال در این سال؛زیرا که تو مردی هستی که خدای تعالی تو را امتحان نموده به مال.پس دید تو را که ادا می کنی حقّ را و به تحقیق که به جای آوردی آن چه را که خدای تعالی بر تو واجب کرده از حجّ.امّا مال،پس آن عرضی است که زایل می شود،می آید و می رود.»

مرا در این سال،خسرانی رسیده بود که احدی بر آن مطّلع نشده بود از ترس شهرت شکست کار که موجب تضییّع تجارت است.

پس در نفس خود غمگین شدم و گفتم:سبحان اللّه!شکست من شایع شده تا آن جا که به اجانب رسیده،و لکن در جواب او گفتم:الحمد للّه علی کل حال.

فرمود:«آن چه از مال تو رفته به زودی برخواهد گشت،بعد از مدّتی و برمی گردی تو به حال اول خود و دیون خود را ادا خواهی کرد.»

پس من ساکت شدم و تفکّر می کردم در کلام او تا آن که رسیدیم به در خانۀ شما.

پس من ایستادم و او ایستاد.

پس گفتم:داخل شو ای مولای من!که من از اهل خانه ام.

پس فرمود:«تو داخل شو!انا صاحب الدار،که منم صاحب خانه.»

صاحب الدار از القاب خاصّۀ امام عصر علیه السّلام است.پس امتناع کردم از داخل شدن.پس دست مرا گرفت و داخل خانه کرد در پیش روی خود.

چون داخل مجلس شدیم،دیدیم جماعت طلبه را که نشسته اند و منتظر بیرون آمدن سیّداند-قدس اللّه روحه-از داخل،به جهت تدریس و جای نشستن او خالی بود.کسی در آن جا ننشسته بود به جهت احترام و در آن موضع کتابی گذاشته بود.

ص:543

پس آن شخص رفت و در آن محل که محلّ نشستن سیّد؛بود،نشست.آن گاه آن کتاب را گرفت و باز کرد و آن کتاب شرایع محقّق بود.آن گاه بیرون آورد از میان اوراق کتاب،چند جزو مسوّده که به خطّ سیّد بود و خطّ سیّد در نهایت درایت بود که هرکسی نمی توانست بخواند آن را.

پس گرفت و شروع نمود به خواندن آن و به طلبه می فرمود:«آیا تعجّب نمی کنید از این فروع؟»

و این جزوه ها از اجزای کتاب مواهب الافهام سیّد بود که در شرح شرایع الاسلام است و آن کتاب عجیبی است در فنّ خود،بیرون نیامد از آن،مگر شش مجلّد از آن از اول طهارت تا احکام اموات.

والد-اعلی اللّه درجته-نقل کرد:چون بیرون آمدم از اندرون خانه،دیدم آن مرد را که در جای من نشسته،پس چون مرا دید،برخاست و کناره کرد از آن موضع.پس او را ملزم نمودم در نشستن در آن مکان و دیدم او را که مردی است خوش منظر، زیباچهره در زیّ غریب.

پس چون نشستیم،روی کردم به جانب او با طلاقت رو و بشاشت که از حالش سؤال کنم و حیا کردم بپرسم که او کیست و وطنش کجاست.

پس شروع نمودم در بحث.پس او تکلّم می کرد در مسأله ای که ما در آن بحث می کردیم،به کلامی که مانند مروارید غلطان بود.پس کلام او مرا مبهوت کرد.

پس یکی از طلاّب گفت:ساکت شو!تو را چه با این سخنان؟

پس تبسّم کرد و ساکت شد.چون بحث منقضی شد،گفتم به او:از کجا آمده اید به حلّه؟

فرمود:«از بلد سلیمانیّه.»

پس گفتم:کی بیرون آمدید؟

فرمود:«روز گذشته بیرون آمدم از آن جا.و بیرون نیامدم مگر آن که داخل شد در آن جا،نجیب پاشا فتح کرده و با شمشیر و قهر آن جا را گرفته و احمد پاشا بانانی را که در آن جا سرکشی می کرد،گرفت و به جای او برادرش عبد اللّه پاشا را نشاند و

ص:544

احمد پاشای مذکور از طاعت دولت عثمانیّه سرپیچیده بود و خود مدّعی سلطنت شده بود در سلیمانیّه.»

والد مرحوم قدّس سرّه گفت:من متفکّر ماندم در خبر او و این که این فتح و خبر او به حکّام حلّه نرسیده و در خاطرم نگذشت که از او بپرسم که چگونه گفت به حلّه رسیدم و دیروز از سلیمانیّه بیرون آمدم و میان حلّه و سلیمانیّه زیاده از ده روز راه است برای سوار تندرو.

آن گاه آن شخص امر فرمود بعضی از خدّام خانه را که آب برای او بیاورد.پس خادم ظرفی را گرفت که آب از جب بردارد.

پس او را صدا کرد که چنین مکن!زیرا که در ظرف حیوان مرده ای است.

پس نظر کرد در آن دید چلپاسه ای (1)در آن مرده است.

پس ظرف دیگر گرفت و آب آورد نزد او.پس چون آب را آشامید،برخاست برای رفتن.پس من برخاستم به جهت برخاستن او.پس مرا وداع کرد و بیرون رفت.

چون از خانه بیرون رفت من به آن جماعت گفتم:چرا انکار نکردید خبر او را در فتح سلیمانیّه؟

پس ایشان گفتند:تو چرا انکار نکردی؟

پس حاجی علی سابق الذکر خبر داد مرا به آن چه واقع شده بود در راه و جماعت اهل مجلس خبر دادند به آن چه واقع شده بود پیش از بیرون آمدن من،از خواندنش در آن مسوّده و تعجّب کردن از فروعی که در آن بود.

والد فرمود:پس من گفتم:جستجو کنید او را و گمان ندارم که او را بیابید.و اللّه صاحب الامر-روحی فداه-بود.

پس آن جماعت در طلب آن جناب متفرّق شدند.پس نیافتند برای او،نه عینی و نه اثری.پس گویا که به آسمان بالا رفت یا به زمین فروشد.

فرمود:پس ضبط کردیم تاریخ آن روز را که خبر داد از فتح سلیمانیّه در آن.

ص:545


1- 1) .چلپاسه:مارمولک.

پس رسید خبر بشارت فتح به حلّه بعد از ده روز،از آن روز و حکّام اعلان کردند و حکم کردند به انداختن توپ؛چنان چه رسم است که در خبر فتوحات می کنند. (1)

مؤلّف گوید:حسب موجود در نزد حقیر از کتب انساب آن است که اسم ذو الدمعه حسین و نیز ملّقب بود به ذی العبرة و او پسر زید شهید،پسر حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام است و کنیۀ او ابو عانقه است.

او را ذو الدمعه برای آن می گفتند:در نماز شب بسیار می گریست و او را حضرت صادق علیه السّلام تربیت فرمود و علم وافری به او عنایت نمود و او زاهد و عابد بود و در سنۀ صد و بیست و پنج وفات کرد و دختر او را مهدی،خلیفۀ عباسی گرفت و او را اعقاب بسیاری است و جناب سیّد اعرف اند به آن چه مرقوم داشتند.

ص:546


1- 1) .ر.ک:بحار الانوار،ج 53،ص 282-285. [1]

9-سیّد مهدی قزوینی

به سند و شرح مذکور فرمود:خبر داد مرا والد،گفت:

من ملازمت داشتم بیرون رفتن به سوی جزیره ای را که در جنوب حلّه است بین دجله و فرات به جهت ارشاد و هدایت عشیره های بنی زبید به سوی مذهب حق و همۀ ایشان در مذهب اهل سنّت بودند و به برکت هدایت والد 1 همه برگشتند به سوی مذهب امامیّه-ایّدهم اللّه-و به همان نحو باقی اند تاکنون و ایشان زیاده از ده هزار نفس اند.

فرمود:در جزیره،مزاری است معروف به قبر حمزه،پسر حضرت کاظم علیه السّلام.

مردم او را زیارت می کنند و برای او کرامات بسیار نقل می کنند و حول او قریه ای است مشتمل بر صد خانوار تقریبا.

پس من می رفتم به جزیره و از آن جا عبور می کردم و او را زیارت نمی کردم؛چون در نزد من به صحّت رسیده بود که حمزه پسر حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام در ری مدفون است با عبد العظیم حسنی.پس دفعه ای حسب عادت،بیرون رفتم و در نزد اهل آن قریه مهمان بودم.پس اهل قریه مستدعی شدند از من که زیارت کنم مرقد مذکور را.

پس من امتناع کردم و گفتم به ایشان که من مزاری را که نمی شناسم،زیارت نمی کنم و به جهت اعراض من از زیارت آن مزار،رغبت مردم به آن جا کم شد.آن گاه از نزد ایشان حرکت کردم و شب را در مزیدیّه ماندم در نزد بعضی از سادات آن جا.

پس چون وقت سحر شد،برخاستم برای نافلۀ شب.و مهیّا شدم برای نماز.پس چون نافلۀ شب را به جای آوردم،نشستم به انتظار طلوع فجر به هیأت تعقیب که ناگاه داخل شد بر من،سیّدی که می شناختم او را به صلاح و تقوا که از سادات آن قریه بود.پس سلام کرد و نشست.

آن گاه گفت:«یا مولانا!دیروز مهمان اهل قریۀ حمزه شدی و او را

ص:547

زیارت نکردی؟»

گفتم:آری.

گفت:«چرا؟»

گفتم:زیرا که من زیارت نمی کنم،آن را که نمی شناسم و حمزه پسر حضرت کاظم علیه السّلام مدفون است در ری.»پس گفت:«ربّ مشهور لا اصل له.بسا چیزها که شهرت کرده و اصلی ندارند و آن قبر حمزه پسر موسی کاظم علیه السّلام نیست،هرچند چنین مشهور شده.بلکه آن قبر ابی یعلی حمزة بن قاسم علوی عبّاسی است.یکی از علمای اجازه و اهل حدیث و او را اهل رجال ذکر کرده اند در کتب خود و او را ثنا کردند به علم و ورع.»

پس در نفس خود گفتم:این از عوام سادات است و از اهل اطّلاع بر علم رجال و حدیث نیست.پس شاید این کلام را اخذ نموده از بعضی از علما.

آن گاه برخاستم به جهت مراقبت طلوع فجر و آن سیّد برخاست و رفت و من غفلت کردم که سؤال کنم از او که این کلام را از کی اخذ کرده.

چون فجر طالع شده بود من مشغول شدم به نماز.چون نماز کردم،نشستم به جهت تعقیب،تا آن که آفتاب طلوع کرد و با من جمله ای از کتب رجال بود.پس در آنها نظر کردم،دیدم حال،بدان منوال است که ذکر نمود.

پس اهل قریه به دیدن من آمدند و در ایشان بود آن سیّد.

پس گفتم:پیش از فجر نزد من آمدی و خبر دادی مرا از قبر حمزه که او ابو یعلی حمزة بن قاسم علوی است.پس تو آن را از کجا گفتی و از کی آن را اخذ نمودی؟

پس گفت:و اللّه!من نیامده بودم نزد تو،پیش از فجر و ندیدم تو را پیش از این ساعت و من شب گذشته در بیرون قریه بیتوته کرده بودم،در جایی که نام آن را برد و قدوم تو را شنیدم.پس در این روز آمدم به جهت زیارت تو.

پس به اهل آن قریه گفتم:الآن لازم شده مرا که برگردم به جهت زیارت حمزه.

پس من شکی ندارم در این که آن شخصی را که دیدم،او صاحب الامر علیه السّلام بود.

پس من و جمیع اهل آن قریه سوار شدیم به جهت زیارت او و از آن وقت،این

ص:548

مزار به این مرتبه،ظاهر و شایع شد که برای او شدّ رحال می کنند از مکانهای دور.

مؤلّف گوید:شیخ نجاشی (1)فرموده:حمزة بن قاسم بن علی بن حمزة بن حسن بن عبید اللّه بن عباس بن علی بن ابی طالب علیه السّلام ابو یعلی ثقه ای جلیل القدر است از اصحاب ما.حدیث بسیار روایت می کرد. (2)او را کتابی است در ذکر کسانی که روایت کردند از جعفر بن محمّد علیهما السّلام از مردان و از کلمات علما و اسانید معلوم می شود که از علمای غیبت صغری،معاصر والد صدوق،علی بن بابویه است.

ص:549


1- 1) .رجال النجاشی،ص 140.
2- 2) .ر.ک:بحار الانوار،ج 53،ص 286-287. [1]

10-(سیّد مهدی قزوینی)

اشاره

به سند مذکور از سیّد مؤیّد مزبور؛و نیز خود مشافهتا از آن مرحوم قدّس سرّه شنیدم که فرمود:

بیرون آمدم روز چهاردهم ماه شعبان از حلّه به قصد زیارت ابی عبد اللّه الحسین علیه السّلام در شب نیمۀ آن.پس چون رسیدیم به شطّ هندیّه (1)عبور کردیم به جانب غربی آن و دیدیم زوّاری که از حلّه و اطراف آن رفته بودند و زوّاری که از نجف اشرف و حوالی آن وارد شده بودند،جمیعا محصورند در خانه های طایفۀ بنی طرف از عشایر هندیّه و راهی نیست برای ایشان به سوی کربلا؛زیرا که عشیرۀ عنیزه در راه فرود آمده بودند و راه متردّدین را از عبور و مرور قطع کردند و نمی گذارند احدی از کربلا بیرون آید و نه کسی به آن جا داخل شود،مگر این که او را نهب و غارت می کردند.

فرمود:من نزد عربی فرود آمدم و نماز ظهر و عصر را به جای آوردم و نشستم.

منتظر بودم که چه خواهد شد.امر زوّار و آسمان را هم ابر داشت و باران کم کم می آمد.پس در این حال که نشسته بودم،دیدم تمام زوّار از خانه ها بیرون آمدند و متوجّه شدند به سمت کربلا.

پس به شخصی که با من بود گفتم:برو و سؤال کن که چه خبر است؟

پس بیرون رفت و برگشت و به من گفت که:عشیره بنی طرف بیرون آمدند با اسلحۀ ناریّه و متعهّد شدند که زوّار را به کربلا برسانند،هرچند کار بکشد به محاربه با عنیزه.

پس چون شنیدم این کلام را،گفتم به آنان که با من بودند:این کلام اصلی ندارد؛ زیرا که بنی طرف را قابلیّتی نیست در برکه مقابله کنند با عنیزه و گمان می کنم که این کیدی است از ایشان،به جهت بیرون کردن زوّار از خانه های خود.زیرا که بر ایشان

ص:550


1- 1) .و آن شعبه ای است از نهر فرات که از زیر مسیب جدا می شود و به کوفه می رود و قصبۀ معتبره ای که بر کنار این شط است طویرج می گویند که در راه حلّه واقع شده که به کربلا می رود،[مرحوم،مؤلّف]

سنگین شده ماندن زوّار در نزد ایشان،چون باید مهمانداری بکنند.

پس در این حال بودیم که زوّار برگشتند به سوی خانه های آنها.پس معلوم شد که حقیقت حال همان است که من گفتم.

پس زوّار داخل نشدند و در سایۀ خانه ها نشستند و آسمان هم ابرگرفته.پس مرا به حالت ایشان رقّتی سخت گرفت و انکسار عظیمی برایم حاصل شد.پس متوجّه شدم به سوی خداوند تبارک و تعالی به دعا و توسّل به پیغمبر و آل او-صلوات اللّه علیهم-و طلب کردم از او اغاثۀ زوّار را از آن بلا که به آن مبتلا شدند.

پس در این حال بودیم که دیدم سواری را که می آید بر اسب نیکویی مانند آهو که مثل آن ندیده بودم و در دست او نیزۀ درازی است و او آستین ها را بالا زده و اسب را می دوانید.تا آن که ایستاد در نزد خانه ای که من در آن جا بودم و آن خانه ای بود از موی که اطراف آن را بالا زده بودند.

پس سلام کرد و ما جواب سلام او را دادیم.

آن گاه فرمود:«یا مولانا!و اسم مرا برد.فرستاد مرا کسی که سلام می فرستد بر تو و او کنج محمّد آقا و صفر آقا است و آن دو از صاحب منصبان عساکر عثمانیّه اند و می گویند:هرآینه زوّار بیایند که ما طرد کردیم عنیزه را از راه و ما منتظر زوّاریم با عساکر خود در پشتۀ سلیمانیّه بر سر جادّه.»

پس به او گفتم:تو با ما هستی تا پشتۀ سلیمانیّه؟

گفت:«آری.»

پس ساعت را از بغل بیرون آوردم دیدم دو ساعت و نیم تقریبا به روز مانده.پس گفتم:اسب مرا حاضر کردند.

پس آن عرب بدوی که ما در منزلش بودیم به من چسبید و گفت:ای مولای من! نفس خود و این زوّار را در خطر مینداز.امشب را نزد ما باشید تا امر متبیّن شود.

پس به او گفتم:چاره ای نیست از سوار شدن به جهت ادراک زیارت مخصوصه.

پس چون زوّار دیدند که ما سوار شدیم،پیاده و سوار،در عقب ما حرکت کردند.

پس به راه افتادیم و آن سوار مذکور،در جلوی ما بود مانند شیر بیشه و ما در

ص:551

پشت سر او می رفتیم تا رسیدیم به پشتۀ سلیمانیّه.پس سوار بر آن جا بالا رفت و ما نیز او را متابعت کردیم.

آن گاه پایین رفت و ما رفتیم تا بالای پشته.پس نظر کردیم از آن سوار اثری ندیدیم،گویا به آسمان بالا رفت یا به زمین فرورفت و نه رییس عسکری را دیدیم و نه عسکری.

پس گفتم به کسانی که با من بودند:آیا شک دارید که او صاحب الامر علیه السّلام بوده؟

گفتند:نه،و اللّه!

و من در آن وقتی که آن جناب در پیش روی ما می رفت،تأمّل زیادی کردم در او که گویا وقتی پیش از این او را دیده ام،لکن به خاطرم نیامد که کی او را دیده ام.پس چون از ما جدا شد،متذکّر شدم که او همان شخصی بود که در حلّه به منزل من آمده بود و مرا خبر داده بود به واقعۀ سلیمانیّه.

امّا عشیرۀ عنیزه،پس اثری ندیدم از ایشان در منزل هایشان و ندیدم احدی را که از حال آنها سؤال کنیم،جز آن که غبار شدیدی دیدیم که بلند شده بود در وسط بیابان.

پس وارد کربلا شدیم و به سرعت اسبان،ما را می بردند.پس رسیدیم به در دروازۀ شهر و عسکر را دیدیم در بالای قلعه ایستاده اند.

پس به ما گفتند:از کجا آمدید و چگونه رسیدید؟

آن گاه نظر کردند به سواد زوّار.پس گفتند:سبحان اللّه!این صحرا پر شده از زوّار.

پس عنیزه به کجا رفتند؟

پس گفتم به ایشان:بنشینید در بلد و معاش خود را بگیرید«و لمکّة ربّ یرعاها»و از برای مکّه پروردگاری هست که آن را حفظ و حراست کند.

و این مضمون کلام عبد المطلب است که چون به نزد ملک حبشه رفت،برای پس گرفتن شتران خود که عسکر او بردند.

ملک گفت:چرا خلاصی کعبه را از من نخواستی که من برگردم؟

فرمود:«من ربّ شتران خودم و لمکّة...الخ.»

ص:552

آن گاه داخل بلد شدیم.پس دیدیم کنج آقا را که بر تختی نشسته نزدیک دروازه.

پس سلام کردم.در مقابل من برخاست.

پس گفتم به او که:تو را همین فخر بس که مذکور شدی در آن زمان.

پس گفت:قصّه چیست؟

برای او نقل کردم.

گفت:ای آقای من!من از کجا دانستم که تو به زیارت آمدی،تا قاصد نزد تو بفرستم و من و عسکرم پانزده روز است که در این بلد محصوریم از خوف عنیزه، قدرت نداریم بیرون بیاییم.

آن گاه پرسید که عنیزه به کجا رفتند؟

گفتم:نمی دانم جز آن که غبار شدیدی در وسط بیابان دیدیم که گویا غبار کوچ کردن آنها باشد.

آن گاه ساعت را بیرون آوردم،دیدم یک ساعت و نیم به روز مانده و تمام زمان سیر ما،در یک ساعت واقع شده و بین منزل های عشیرۀ بنی طرف تا کربلا سه فرسخ است.پس شب را در کربلا به سر بردیم.چون صبح شد،سؤال کردیم از خبر عنیزه.

پس خبر داد بعضی از فلاّحین که در بساتین کربلا بود که عنیزه در حالتی که در منزل ها و خیمه های خود بودند که ناگاه سواری ظاهر شد بر ایشان که بر اسب نیکوی فربهی سوار بود و بر دستش نیزۀ درازی بود.پس به آواز بلند بر ایشان صیحه زد که:«ای معاشر عنیزه!به تحقیق که مرگ حاضری دررسید.عساکر دولت عثمانیّه رو به شما کرده اند با سواره ها و پیاده های خود و اینک ایشان در عقب می آیند،پس کوچ کنید و گمان ندارم که از ایشان نجات یابید.»

پس خداوند خوف و مذلّت را بر ایشان مسلّط فرمود،حتی آن که شخص بعضی از اسباب خود را می گذاشت به جهت تعجیل در حرکت.پس ساعتی نکشید که تمام ایشان کوچ کردند و رو به بیابان آوردند.

پس به او گفتم:اوصاف آن سوار را برای من نقل کن!

ص:553

پس نقل کرد.دیدم که او همان سواری است که با ما بود.عینه و الحمد للّه رب العالمین و الصلوة علی محمّد و آله الطاهرین. (1)

(بعضی از کرامات و مقامات سیّد مهدی قزوینی)

مؤلّف گوید:این کرامات و مقامات از سیّد مرحوم بعید نبود،چه او علم و عمل را میراث داشت از عمّ اجلّ خود،جناب سیّد باقر سابق الذکر،صاحب اسرار خال خود،جناب بحر العلوم-اعلی اللّه مقامهم-و عمّ اکرمش او را تأدیب نمود و تربیت فرمود و بر خفایا و اسرار مطّلع ساخت تا رسید به آن مقام که نرسد به حول آن افکار و دارا شد از فضایل و مناقب،مقداری که جمع نشد در غیر او از علمای ابرار. (2)

اول آن که:آن مرحوم بعد از آن که هجرت کردند از نجف اشرف به حلّه و مستقر شدند در آن جا و شروع نمودند در هدایت مردم و اظهار حق و ازهاق باطل،به برکت دعوت آن جناب از داخل حلّه و خارج آن زیاده از صد هزار نفر از اعراب، شیعۀ مخلص اثنا عشری شدند و شفاها به حقیر فرمودند:

چون به حلّه رفتم،دیدم شیعیان آن جا از علایم امامیّه و شعار شیعه،جز بردن اموات خود به نجف اشرف،چیزی ندارند و از سایر احکام و آثار،عاری و بری، حتی از تبرّی از اعداء اللّه.

و به سبب هدایت او،همه از صلحا و ابرار شدند و این فضیلت بزرگی است که از خصایص اوست.

دوم:کمالات نفسانیّه و صفات انسانیّه که در آن جناب بود از صبر و تقوا و رضا و تحمّل مشقّت عبادت و سکون نفس و دوام اشتغال به ذکر خدای تعالی.

و هرگز در خانۀ خود از اهل و اولاد و خدمتکاران،چیزی از حوایج نمی طلبید مانند غذا در ناهار و شام،و قهوه و چای و قلیان در وقت خود با عادت به آنها و تمکّن و ثروت و سلطنت ظاهره و عبید و اما. (3)

ص:554


1- 1) .ر.ک:بحار الانوار،ج 53،ص 288-290. [1]
2- 2) .همان،ص 291.
3- 3) .اما به کسر الف:کنیز.

اگر آنها خود مواظب و مراقب نبودند و هرچیزی را در محلّش نمی رساندند،بسا بود که شب و روز بر او بگذرد،بدون آن که از آنها چیزی تناول نماید.

و اجابت دعوت می کرد و در ولیمه ها و میهمانی ها حاضر می شد؛لکن به همراه،کتبی برمی داشتند و در گوشۀ مجلس،مشغول تألیف خود بودند و از صحبت های مجلس،ایشان را خبری نبود،مگر آن که مسأله ای بپرسند،جواب گوید.

دیدن آن مرحوم،در ماه رمضان چنین بود که نماز مغرب را در مسجد با جماعت می کرد.آن گاه نافله مقرّری را در ماه رمضان که از هزار رکعت در تمام ماه حسب قسمت به او می رسد،می خواند و به خانه می آمد و افطار می کرد و برمی گشت به مسجد،به همان نحو نماز عشا را می کرد و به خانه می آمد و مردم جمع می شدند.

اول قاری حسن الصوتی،با لحن قرآنی آیاتی از قرآن که تعلّق داشت به وعظ و زجر و تهدید و تخویف می خواند،به نحوی که قلوب قاسیه را نرم و چشم های خشک شده را تر می کرد.

آن گاه دیگری به همان نسق خطبه ای از نهج البلاغه می خواند.آن گاه سومی قرائت می کرد مصایب ابی عبد اللّه علیه السّلام را.

آن گاه یکی از صلحا مشغول خواندن ادعیّۀ ماه مبارک می شد و دیگران متابعت می کردند تا وقت خوردن سحر،پس هریک به منزل خود می رفت.

بالجمله در مراقبت و مواظبت اوقات و تمام نوافل و سنن و قرائت،با آن که در سن،به غایت پیری رسیده بود،آیت و حجّتی بود در عصر خود.

در سفر حجّ ذهابا و ایابا با آن مرحوم بودم و در مسجد غدیر و جحفه با ایشان نماز کردیم،و در مراجعت،دوازدهم ربیع الاول سنه هزار و سی صد،پنج فرسخ مانده به سماوه تقریبا،داعی حق را لبّیک گفت. (1)

در حین وفاتش،در حضور جمع کثیری از مؤالف و مخالف ظاهر شد،از قوّت

ص:555


1- 1) .و در نجف اشرف در جنب مرقد عمّ اکرم خود مدفون شد و بر قبرش قبّۀ عالیه بنا کردند.منه[مرحوم محدّث نوری]

ایمان و طمأنینه و اقبال و صدق یقین آن مرحوم،مقامی که همه متعجّب شدند و کرامت باهره ای که بر همه معلوم شد.

سوم:تصانیف رایقۀ بسیاری در فقه و اصول و توحید و امامت و کلام و غیر آنها که یکی از آنها کتابی است،در اثبات بودن شیعه،فرقه ناجیه که از کتب نفیسه است.

طوبی له و حسن مآب. (1)

4*توقیعات آن حضرت

اشاره

برای لطف کلام چندی از توقیعات شریف و نامۀ مبارک حضرت ولی عصر، حجّة بن الحسن-عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف-می آوریم: (2)

1-«الاحتجاج:عن الشیخ الموثق أبی عمر العامری رحمة اللّه علیه قال:تشاجر ابن أبی غانم القزوینی و جماعة من الشیعة فی الخلف فذکر ابن أبی غانم أن أبا محمّد علیه السّلام مضی و لا خلف له ثم إنهم کتبوا فی ذلک کتابا و أنفذوه إلی الناحیة و أعلموا بما تشاجروا فیه فورد جواب کتابهم بخطه صلی اللّه علیه و علی آبائه:بسم اللّه الرحمن الرحیم عافانا اللّه و إیاکم من الفتن و وهب لنا و لکم روح الیقین و أجارنا و إیاکم من سوء المنقلب إنه انهی إلی ارتیاب جماعة منکم فی الدین و ما دخلهم من الشک و الحیرة فی ولاة أمرهم فغمنا ذلک لکم لا لنا و سأونا (3)فیکم لا فینا لأن اللّه معنا فلا فاقة بنا إلی غیره و الحق معنا فلن یوحشنا من قعد عنا و نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا؛

در کتاب«احتجاج»از شیخ موثّق ابی عمر العامری-رحمت خدا بر او باد-گوید:ابن ابی غانم قزوین و گروهی از شیعیان دربارۀ جانشین(امام حسن عسکری علیه السّلام)مشاجره کردند.

ابی غانم گفت:ابا محمّد(امام حسن عسکری علیه السّلام)وفات کرد درحالی که جانشینی نداشت!سپس نامه ای نوشته به ناحیۀ(مقدسه)ارسال داشتند و جریان مباحثه و به

ص:556


1- 1) .ر.ک:بحار الانوار،ج 53،ص 291-292؛ [1]نجم الثاقب:761/2 ببعد.
2- 2) -بحار الانوار:ج 53. [2]
3- 3) -مصدر بمعنی السوء علی القلب المکانی-یقال سأوت فلانا:أی سؤته.

جان هم افتادن را اعلام نمودند.پس پاسخ آن ها با خط خود امام زمان علیه السّلام این گونه آمد.

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

خداوند ما و شما را از فتنه ها(نگهدارد و)عافیت ببخشد و به دور بدارد و روح یقین را به ما و شما ارزانی دارد و ما شما را از سوء منقلب(عاقبت بد)پناه داده و نگهدارد.همانا جریان شکّ دسته ای از شما در دین و آن چه که از شک و سرگردانی دربارۀ ولیّ امرشان (در دل)پدیدار گشته،ما را نسبت به شما غمناک نمود و دربارۀ شما بد حال کرد،نه دربارۀ خودمان؛زیرا خداوند با ماست و نیازی به دیگری نداریم و حق با ماست؛پس هرکس از ما دوری جوید و بنشیند،ما را به وحشت نمی اندازد.ما صنعت و ساخته خداییم و مردم صنایع ماست.

یا هؤلاء ما لکم فی الریب تترددون و فی الحیرة تنعکسون (1)أو ما سمعتم اللّه عزّ و جلّ یقول: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ (2)أو ما علمتم ما جاءت به الآثار مما یکون و یحدث فی أئمتکم علی الماضین و الباقین منهم علیهم السلام؟ أو ما رأیتم کیف جعل اللّه لکم معاقل تأوون إلیها و أعلاما تهتدون بها من لدن آدم إلی أن ظهر الماضی علیه السّلام کلما غاب علم بدا علم و إذا أفل نجم طلع نجم فلما قبضه اللّه إلیه ظننتم أن اللّه أبطل دینه و قطع السبب بینه و بین خلقه کلا ما کان ذلک و لا یکون حتی تقوم الساعة و یظهر أمر اللّه و هم کارهون.و إن الماضی علیه السّلام مضی سعیدا فقیدا علی منهاج آبائه علیهم السّلام؛

شما را چه شده است که در شک غوطه ورید و در سرگردانی غرق شده اید!آیا نشنیده اید که خدای عزّ و جلّ فرمود:«ای کسانی که ایمان آورده اید!خدا و رسول و اولی الامر از شما را فرمان برید.»آیا ندانستید چیزهایی را از آثار و اخبار گذشتگان و باقی ماندگان از ائمه خود را که چه بوده و خواهد بود!آیا ندیدید خداوند چگونه برای شما پناهگاهایی قرار داده است که به آن ها پناه می برید و نشانه هایی گذاشته که از آدم تا

ص:557


1- 1) -کذا فی الاصل المطبوع و هکذا المصدر و الظاهر"تنتکسون"یقال:انتکس:أی وقع علی رأسه و- انقلب علی رأسه حتی جعل أسفله أعلاه و مقدمه مؤخره.
2- 2) -النساء:59. [1]

آخرین امام گذشته(امام حسن علیه السّلام)هدایت می یابید.هروقت یکی غایب شد،دیگری ظاهر گشت و هرگاه ستاره ای غروب کرد،دیگری طلوع نمود!پس زمانی که یکی(از امامان)را قبض روح نمود،گمان کردید که خداوند دینش را باطل و ارتباط میان خلق و خود را قطع نمود؟ابدا این طور نیست.این گونه نبود و نخواهد بود تا قیام قیامت!

امر خدا ظاهر شود،اگرچه بدخواهان کراهت داشته باشند و نخواهند و همانا امام ماضی مانند پدران خود سعادتمند درگذشت.

حذو النعل بالنعل و فینا وصیته و علمه و من هو خلفه و من یسد مسده و لا ینازعنا موضعه إلا ظالم آثم و لا یدعیه دوننا إلا جاحد کافر و لو لا أن أمر اللّه لا یغلب و سره لا یظهر و لا یعلن لظهر لکم من حقنا ما تبهر منه عقولکم (1)و یزیل شکوککم لکنه ما شاء اللّه کان و لکل أجل کتاب.فاتقوا اللّه و سلموا لنا وردوا الأمر إلینا فعلینا الاصدار کما کان منا الایراد و لا تحاولوا کشف ما غطی عنکم و لا تمیلوا عن الیمین و تعدلوا إلی الیسار و اجعلوا قصدکم إلینا بالمودة علی السنة الواضحة فقد نصحت لکم و اللّه شاهد علی و علیکم و لو لا ما عندنا من محبة صلاحکم و رحمتکم و الاشفاق علیکم لکنا عن مخاطبتکم فی شغل مما قد امتحنا من منازعة الظالم العتل الضال المتابع فی غیه المضاد لربه المدعی ما لیس له الجاحد حق من افترض اللّه طاعته الظالم الغاصب.و فی ابنة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لی اسوة حسنة و سیردی الجاهل رداءة عمله و سیعلم الکافر لمن عقبی الدار عصمنا اللّه و إیاکم من المهالک و الأسواء و الآفات و العاهات کلها برحمته فانه ولی ذلک و القادر علی ما یشاء و کان لنا و لکم ولیا و حافظا و السلام علی جمیع الأوصیاء و الأولیاء و المؤمنین و رحمة اللّه و برکاته و صلی اللّه علی محمّد النبی و سلم تسلیما. (2)

مانند گذاشتن نعل در جای نعل دیگر و در ماست وصیّت و علم او و هر جانشین بعد از او و در جای او قرار می گیرد و با ما دربارۀ امامت نزاع نکند مگر ستمگر گناهکار و آن

ص:558


1- 1) -فی غیبة الشیخ:تبین منه عقولکم.
2- 2) -بیان:"الشعوذة"خفة فی الید و أخذ کالسحر یری الشئ بغیر ما علیه أصله فی رأی العین ذکره الفیروز آبادی و"العوار"بالفتح و قد یضم:العیب."الصنیعة"من تصطنعه و تختار لنفسک و"الظالم العتل"جعفر الکذاب و یحتمل خلیفة ذلک الزمان.غیبت طوسی:ص 184-185؛احتجاج:ص 253؛ [1]بحار الأنوار: [2]178/53 باب التّوقیعات شمارۀ 9 از احتجاج. [3]

مقام را هرکس غیر از ما ادّعا نمی کند مگر منکر و کافر.اگر نبود این که به کار خدا نتوان غالب شد و سرّ او آشکار و هویدا نشود،البتّه برای شما از حقّ ما چیزهایی ظاهر می شد که عقل های شما(در تحمل و معرفت آن)سرگردان می گشت و شک های شما از میان می رفت،لکن هرچه خدا خواست،همان می شود و برای هرچیزی مدّتی است.پس از خدا بترسید و به ما تسلیم شوید و کارها را به ما بسپارید و بر ماست رسیدگی و صادر کردن آن،همان گونه که طرح نمودن آن از ما است.

در کشف چیزی که از شما پوشیده است،سعی نکنید؛از راست دست برداشته و به چپ نگرایید و با محبّت به سوی ما و سنّت روشن درآیید.من شما را نصیحت کردم و خداوند شاهد میان من و شماست.اگر نبود دوست داشتن و بیان صلاح کار شما،البتّه از خطاب و گفتار با شما دوری می جستم تا از روبرو شدن با ظالم کینه توز که در بیراهه می رود(در باتلاق فساد)غرق گشته و با خدایش ضدیت می نماید و چیزی را که حقّش نیست ادّعا می کند و ظالم و غاصب سرپیچی کننده از طاعت کسی که خداوند اطاعتش را واجب نموده است،(البتّه البتّه)پرهیز می کردیم(ولی چه کنم)تبعیّت از دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله سرمشق من و اوست اسوۀ من و به زودی نادانان سزای بدی عمل خود را می بیند و می داند که عاقبت نیک برای کیست خداوند ما و شما را از مهلکه ها و بدی ها و همۀ دردها با رحمت خود نگاه دارد!اوست ولیّ(شایستۀ)این امور و قادر به انجام خواسته های خود و اوست نگهبان ما و شما.سلام بر تمامی اوصیا و اولیا و مؤمنان و رحمت و برکت خدا و درود او بر محمّد و آل او باد.»

2-«الإحتجاج:محمّد بن یعقوب الکلینی عن إسحاق بن یعقوب قال:سألت محمّد بن عثمان العمری رحمه اللّه أن یوصل لی کتابا قد سألت فیه عن مسائل أشکلت علی فورد التوقیع بخط مولانا صاحب الزمان علیه السّلام:أما ما سألت عنه أرشدک اللّه و ثبتک من أمر المنکرین لی من أهل بیتنا و بنی عمنا فاعلم أنه لیس بین اللّه عزّ و جلّ و بین أحد قرابة من أنکرنی فلیس منی و سبیله سبیل ابن نوح و أما سبیل عمی جعفر و ولده فسبیل إخوة

ص:559

یوسف علیه السّلام و أما الفقاع فشربه حرام و لا بأس بالشلماب (1)و أما أموالکم فما نقبلها إلا لتطهروا فمن شاء فلیصل و من شاء فلیقطع فما آتانا اللّه خیر مما آتاکم.و أما ظهور الفرج فانه إلی اللّه و کذب الوقاتون.و أما قول من زعم أن الحسین علیه السّلام لم یقتل فکفر و تکذیب و ضلال.و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فانهم حجّتی علیکم و أنا حجة اللّه علیکم.

در کتاب احتجاج از محمّد بن یعقوب کلینی،از اسحاق بن یعقوب روایت شده است:از محمّد بن عثمان عمری رضی اللّه عنه نوشته ای را خواستم که مسایلی برایم مشکل شده بود،نوشته بودم تا از سوی من به ناحیۀ مقدّسه برساند.پس با خط مولای ما صاحب زمان علیه السّلام توقیعی بیرون آمد.

اما آن چه را که خدا تو را ارشاد و ثابت قدم نماید دربارۀ منکرین من از اهل بیت و بنی اعمام ما سؤال نموده ای.پس بدان میان خدای عزّ و جلّ واحدی قرابتی وجود ندارد.پس هرکس مرا منکر شود(اگرچه از خانواده خودم باشد)از من نیست و راه او،راه فرزند نوح است.

اما عمویم جعفر و فرزندانش،پس در راه برادران یوسف علیه السّلام است.(توقیع شریف بعدی مسألۀ جعفر و فرزندانش را روشن می سازد.)

اما فقّاع(آب جو)نوشیدنش حرام است،ولی شلماب(آب شلغم)عیب ندارد.

مال های شما را نمی پذیریم،مگر این که(به خاطر این که)تطهیر شوید.پس هرکس خواست مالی برساند و خواست قطع نماید،پس آن چه را که خداوند به ما داده بهتر از آن است که به شما داده است.

اما ظهور فرج،پس(علم آن)بر خداست.دروغ می گویند کسانی که وقت تعیین می کنند.

اما گفتار کسانی که می گویند«حسین کشته نشده است»پس کفر و دروغ و گمراهی است.

ص:560


1- 1) -کذا فی الاصل المطبوع و هکذا المصدر و نسخة الشیخ فی الغیبة ص 188 قال فی البرهان ما معناه:" شلمابج هو ماء الشلجم یطبخ و یعصر"و فی نسخة کمال الدین ج 2 ص 160 [1]"سلمک"و هو نبت.(*

اما حوادث پیش آمده(مستحدثه)در فهم آن به راویان احادیث ما رجوع نمایید، آن ها حجّت های من به شما و من نیز حجّت خدایم به شما.

و أما محمّد بن عثمان العمری رضی اللّه عنه و عن أبیه من قبل فانه ثقتی و کتابه کتابی.

و أما محمّد بن علی بن مهزیار الأهوازی فسیصلح اللّه قلبه و یزیل عنه شکه.و أما ما وصلتنا به فلا قبول عندنا إلا لما طاب و طهر و ثمن المغنیة حرام.و أما محمّد بن شاذان بن نعیم فانه رجل من شیعتنا أهل البیت.و أما أبو الخطاب محمّد بن أبی زینب الأجدع فانه ملعون و أصحابه ملعونون فلا تجالس أهل مقالتهم فانی منهم برئ و آبائی علیهم السلام منهم براء.و أما المتلبسون بأموالنا فمن استحل شیئا منها فأکله فانما یأکل النیران.و أما الخمس فقد ابیح لشیعتنا و جعلوا منه فی حل إلی وقت ظهور أمرنا لتطیب ولادتهم و لا تخبث.و أما ندامة قوم شکوا فی دین اللّه علی ما وصلونا به فقد أقلنا من استقال و لا حاجة لنا إلی صلة الشاکین؛

اما محمّد بن عثمان عمری رضی اللّه عنه و پدرش رضی اللّه عنه پیش از او محلّ وثوق من و نوشتۀ او، نوشته من است.

اما محمّد بن علی بن مهزیار اهوازی به زودی خداوند قلب او را اصلاح و شک را از او می زداید.

اما آن چه را که(از مال)به ما رساندی،برای ما قبول نیست مگر این که پاک و مطهر شود.

اما پول زنان خواننده(مغنّیه)حرام است.

اما محمّد بن شاذان بن نعیم که او از شیعیان ما اهل بیت است.

اما ابو الخطاب محمّد بن ابی زینب اجدع او و اصحابش ملعون هستند که(هیچ گاه) باهم مرام های آن ها منشین.من و پدرانم علیهم السّلام از آن ها بریء و بدور هستیم.

اما گرفتاران اموال ما،هرکس از آن را حلال دانسته و بخورد،همانا آتش ها خورده است.

اما خمس،پس تا هنگام ظهور به شیعیانمان مباح گردیده است تا زاد و ولدشان پاک شود و فاسد نگردد.اما آنان که شک در دین خدا کردند و دربارۀ آن چه که(از اموال)به ما

ص:561

رساندند،پس پشیمان و نادمند،هرکس درخواست برگشت نمایند،ما هم برمی گردانیم و ما به داده های شک کنندگان نیازی نداریم.

و أما علة ما وقع من الغیبة فان اللّه عزّ و جلّ یقول: "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ" إنه لم یکن أحد من آبائی إلا و قد وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه و إنی أخرج حین أخرج و لا بیعة لأحد من الطواغیت فی عنقی.و أما وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس إذا غیبها عن الأبصار السحاب و إنی لأمان لأهل الأرض کما أن النجوم أمان لأهل السماء فاغلقوا ابواب السؤال عما لا یعنیکم و لا تتکلفوا علم ما قد کفیتم و أکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم و السلام علیک یا إسحاق بن یعقوب و علی من اتبع الهدی.

اما علّت وقوع«غیبت»پس خدای عزّ و جلّ فرموده است:«ای کسانی که ایمان آورده اید!از چیزهایی سؤل نکنید که اگر(علّتش بر شما)روشن شود،شما را بدحال می نماید»همانا احدی از پدران من نیست،مگر این که بیعت طاغیه زمانش در گردن او بوده است،ولی من هنگامی که خروج نمایم،برای احدی از طاغیه ها در گردن من حقّ بیعتی نخواهد داشت.

اما کیفیّت بهره برداری از وجود من در زمان غیبتم مانند بهره بردن از خورشید است،وقتی ابر جلوی او را بپوشاند(برکات آفتاب با پوشش ابر از بین نمی رود)همانا من برای زمینیان مایۀ امنیتم،مانند امان ستارگان به آسمانیان.پس درهای سؤال های بی جا(و به دردنخور را)ببندید و خود را برای فهمیدن علم چیزی را که از شما کفایت شده است(خواسته نشده)به زحمت نیندازید و به فرج من زیاد دعا کنید و در این است فرج شما و سلام بر تو باد ای اسحاق بن یعقوب و کسانی که تابع هدایت شوند.»

غط:جماعة عن ابن قولویه و أبی غالب الزراری و غیرهما عن الکلینی عن إسحاق بن یعقوب مثله.

ک:ابن عصام عن الکلینی عن إسحاق بن یعقوب مثله. (1)

ص:562


1- 1) -المائدة:101؛غیبت طوسی:ص 188؛کمال الدّین:160/2؛ [1]بحار الأنوار: [2]180/53 ب 31 ح 10 از احتجاج طبرسی.

در کتاب غیبت طوسی و کمال الدین با دو طریق حدیث فوق را آورده اند.

3-غیبت طوسی:«جماعة عن التلعکبری عن أحمد بن علی عن الأسدی عن سعد عن أحمد بن إسحاق رحمة اللّه علیه أنه جاءه بعض أصحابنا یعلمه أن جعفر بن علی کتب إلیه کتابا یعرفه فیه نفسه و یعلمه أنه القیم بعد أبیه و أن عنده من علم الحلال و الحرام ما یحتاج إلیه و غیر ذلک من العلوم کلها.قال أحمد بن إسحاق:فلما قرأت الکتاب کتبت إلی صاحب الزمان علیه السّلام و صیرت کتاب جعفر فی درجه فخرج الجواب إلی فی ذلک:

در کتاب غیبت طوسی قدّس سرّه گروهی از تلعکبری،از احمد بن علی از اسدی از سعد از احمد بن اسحاق قدّس سرّه نقل کرده است:بعضی از اصحاب او آمد و به وی به اطّلاع داد که جعفر بن علی(جعفر کذّاب)نامه ای به او نوشته و خود را معرّفی نموده و اعلام داشته است که قیّم بعد از پدرش اوست و علم حلال و حرام و آن چه را که مردم به آن احتیاج دارند و جز این ها از همۀ علوم نزد اوست.

احمد بن اسحاق گفت:وقتی نامه را خواندم،من نیز نامه ای به صاحب زمان علیه السّلام نامه نوشته و نامۀ جعفر(کذّاب)را ضمیمه نموده و برای حضرت فرستادم و از سوی امام علیه السّلام پاسخ بدین گونه بیرون آمد.

بسم اللّه الرحمن الرحیم

أتانی کتابک أبقاک اللّه و الکتاب الذی أنفذته درجه و أحاطت معرفتی بجمیع ما تضمنه علی اختلاف ألفاظه و تکرر الخطاء فیه و لو تدبرته لوقفت علی بعض ما وقفت علیه منه و الحمد للّه رب العالمین حمدا لا شریک له علی إحسانه إلینا و فضله علینا أبی اللّه عزّ و جلّ للحق إلا إتماما و للباطل إلا زهوقا و هو شاهد علیّ بما أذکره ولی علیکم بما أقوله إذا اجتمعنا لیوم لا ریب فیه و یسألنا عما نحن فیه مختلفون إنه لم یجعل لصاحب الکتاب علی المکتوب إلیه و لا علیک و لا علی أحد من الخلق جمیعا إمامة مفترضة و لا طاعة و لا ذمّة و سأبیّن لکم ذمة تکتفون بها إن شاء اللّه.*

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

خداوند پایدارت کند!نامۀ تو با ضمیمه اش به من رسید با نابسامانی عبارت ها

ص:563

و تکرار خطاهایش از کم و کیف و محتوای آن کاملا مطّلع شدم.اگر تو نیز دقّت می کردی،به بعضی از آن چیزهایی که من پی بردم،تو هم می یافتی.

حمد به پروردگار عالمیان حمد و ستایشی که شریک و همتا برای او نیست(این حمد)در برابر احسان(خوبی هایی است)دربارۀ ما تفضّل نموده است.

خدای عزّ و جلّ دربارۀ«حق»ابا دارد،مگر این که آن را به پایان برساند و برای باطل مگر این که آن را از بین ببرد.

اوست شاهد به گفته های من و برای من است که جواب گوی گفتارهایم باشم زمانی و روزی که شک در آمدن آن نیست گرد هم آییم و خداوند دربارۀ اختلافمان ما را زیر سؤال ببرد و این که نه در ذمّۀ کسی که نامه به او نوشته شده و نه به تو و نه به احدی از آفریده شدگان،برای نویسندۀ نامه(جعفر کذّاب)به عنوان مقام امامت مفترضه و یا اطاعت از او و یا اشتغال ذمّه قرار نداده است.ان شاء اللّه به زودی برایتان آن کس که صاحب این مقام است،مطالبی بیان می دارم که به شما کفایت نماید.

یا هذا یرحمک اللّه إن اللّه تعالی لم یخلق الخلق عبثا و لا أهملهم سدی بل خلقهم بقدرته و جعل لهم أسماعا و أبصارا و قلوبا و ألبابا ثم بعث إلیهم النبیین علیهم السلام مبشّرین و منذرین:یأمرونهم بطاعته و ینهونهم عن معصیته و یعرفونهم ما جهلوه من أمر خالقهم و دینهم و أنزل علیهم کتابا و بعث إلیهم ملائکة یأتین بینهم و بین من بعثهم إلیهم بالفضل الذی جعله لهم علیهم و ما آتاهم من الدلائل الظاهرة و البراهین الباهرة و الآیات الغالبة.فمنهم من جعل النار علیه بردا و سلاما و اتّخذه خلیلا و منهم من کلّمه تکلیما جعل عصاه ثعبانا مبینا و منهم من أحیا الموتی باذن اللّه و أبرء الأکمه و الأبرص باذن اللّه و منهم من علّمه منطق الطیر و أوتی من کلّ شیء سببا:

ای شخص!خدایت رحمت نماید!همانا خدای تعالی آفریده ای را بیهوده نیافریده و آن ها را خودسر رها نساخته است،بلکه آن ها را با قدرت خود خلق نموده و برایشان گوش ها(برای شنیدن)و چشم ها(برای دیدن)و دل ها(برای فهمیدن)و عقل ها(برای درک کردن)قرار داده است و سپس برای آن ها پیامبران مژده دهنده و انذارکننده فرستاده است.

ص:564

آن ها را به فرمانبرداری«امر»و از نافرمانی«نهی»نموده اند و برای شناساندن آن چه را که دربارۀ خالق و دینشان نمی دانستند،اقدام نمایند و برای آن ها(از آسمان)کتاب نازل کرده است.

فرشتگانی برای واسطه بودن میان آن ها و خدایی که آن ها را با فضل خود برای آن ها و بر آن ها فرستاد و مبعوث نمود.

به آن ها آن چه که از دلایل ظاهره و براهین باهره و آیات غالبه(لازم بود)داده است (عطا نموده).

پس برای برخی از آن ها آتش سوزان را سرد و سالم قرار داده و او را برای خود «خلیل»اتّخاذ نمود و با بعضی صحبت نموده و عصایش را اژدهای آشکار کرد و بعضی از آنان مرده را زنده و بیماران پیسی و برص را با اذن خدا شفا داد و به برخی منطق الطّیر آموخت و از هر نیرویی برایش ارزانی داشت.

ثم بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و آله رحمة للعالمین و تمّم به نعمته و ختم به أنبیاءه و أرسله إلی الناس کافة و أظهر من صدقه ما أظهر[و بین]من آیاته و علاماته ما بین.ثم قبضه صلّی اللّه علیه و اله حمیدا فقیدا سعیدا و جعل الأمر بعده إلی أخیه و ابن عمه و وصیّه و وارثه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام ثمّ إلی الأوصیاء من ولده واحدا واحدا:أحیا بهم دینه و أتم بهم نوره و جعل بینهم و بین إخوانهم و بنی عمهم و الأدنین فالأدنین من ذوی أرحامهم فرقانا بیّنا یعرف به الحجة من المحجوج و الامام من المأموم بأن عصمهم من الذنوب و برأهم من العیوب و طهرهم من الدنس و نزههم من اللبس و جعلهم خزان علمه و مستودع حکمته و موضع سره و أیدهم بالدلائل:

سپس محمّد صلّی اللّه علیه و اله را برانگیخت تا رحمت بر عالمیان باشد و نعمت خود را(برای بشریّت)تمام کرد و با او ختم نبوّت نمود و او را بسوی همۀ خلایق فرستاد و راستگویی او را آشکار ساخت و به وسیلۀ او از آیات خود را آن مقدار که لازم بود،بیان کرد.

سپس روح او را حمید و فقید و سعید قبض نمود و امر امامت و(رهبری امّت را)در برادر و پسرعمو و وصی و وارثش علی بن ابی طالب علیه السّلام قرار داد و بعد از او با اوصیا از فرزندان او،یکی پس از دیگری قرار داد و با آن ها دین خود را زنده کرد و با آن ها نورش را

ص:565

تمام نمود.

میان آن ها و برادران و پسرعموها و نزدیکان از ارحامشان فرق(تفاوت)آشکار قرار داد تا تفاوت حجّت از محجوج و امام از مأموم شناخته و روشن شود با این تفاوت که آن ها را از گناهان معصوم و از عیب ها به دور و از پلیدی ها پاک و از اشتباهات منزّه فرمود.

آن ها را خزاین علم و گنجینه های حکمت و محلّ سرّ خود قرار داد و آن ها را با دلایل (آشکار)تأیید نمود.

و لو لا ذلک لکان الناس علی سواء و لإدّعی أمر اللّه عزّ و جلّ کل أحد و لما عرف الحق من الباطل و لا العالم من الجاهل.و قد ادعی هذا المبطل المفتری علی اللّه الکذب بما ادعاه فلا أدری بأیة حالة هیّیء له رجاء أن یتم دعواه أبفقه فی دین اللّه؟فو اللّه ما یعرف حلالا من حرام و لا یفرق بین خطاء و صواب أم بعلم فما یعلم حقا من باطل و لا محکما من متشابه و لا یعرف حد الصلاة و وقتها أم بورع فاللّه شهید علی ترکه الصلاة الفرض أربعین یوما یزعم ذلک لطلب الشعوذة (1)و لعل خبره قد تأدی إلیکم و هاتیک ظروف مسکره منصوبة و آثار عصیانه للّه عزّ و جلّ مشهورة قائمة أم بآیة فلیأت بها أم بحجة فلیقمها أم بدلالة فلیذکرها.

اگر این«امتیازات»نبود،مردم باهم مساوی(برابر)می شدند و(از هر راه رسیده ای) و هرکس(ناکسی)امر(نبوّت و امامت از سوی)خدا را برای خود ادّعا می کرد و هیچ وقت«حق»از«باطل»و«عالم»از«جاهل»سنجیده و شناخته نمی شد.

به یقین این باطل رونده و بر خدا افتراگو(جعفر کذّاب)به دروغ ادّعایی را کرده است که من نمی دانم با چه حالتی امیدواری برایش آماده شده است که به ادّعای خود برسد (جامۀ عمل بپوشاند).

آیا با(قدرت)فقاهت در دین خدا که حلال را از حرام و درست را از نادرست بشناسد، یا با(نیروی)علم(دانش)که به یقین او علمی ندارد که حق را از باطل بداند و نه محکم را از متشابه(تشخیص دهد)و نه حدود نماز و وقت آن را بشناسد.

ص:566


1- 1) -بیان:"الشعوذة"خفة فی الید و أخذ کالسحر یری الشئ بغیر ما علیه أصله فی رأی العین ذکره الفیروز آبادی و"العوار"بالفتح و قد یضم:العیب.غیبت طوسی:188-185؛بحار الأنوار: [1]193/53 باب التّوقیعات شمارۀ 21 از غیبت طوسی.

یا با توان تقوا(پرهیزکاری)که خدا شاهد است بر ترک چهل روز نماز فریضه را به خیال این که به شعبده بازی برسد(و دست یابد)شاید خبرش به شما رسیده باشد و هنوز ظروف شرابش نصب شده و آثار نافرمانی اش مشهور و پابرجاست.

یا(ادّعای خود را)به آیه یی(استناد می کند)پس او را بیاورد(ارایه دهد)،یا حجّتی دارد،پس اقامه نماید،یا دلیلی دارد،پس ذکر کند(بیان کند).

قال اللّه عزّ و جلّ فی کتابه: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* حم* تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ* ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ* قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ* وَ إِذا حُشِرَ النّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ" (1).

خدای عزّ و جلّ در کتابش فرموده:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

1- حم

2-این کتابی است که از سوی خداوند قادر و دانا نازل شده است.

3-ما آسمان ها و زمین را و هرچه در میان این دو است جز به حق و سرآمد معیّنی نیافریدیم؛اما کافران از آن چه انذار می شوند،رویگردانند.

4-به آنان بگو معبودهایی را که غیر از خدا پرستش می کنید،به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریده اند یا شرکتی در آفرینش آسمان ها دارند؟!کتابی(آسمانی) پیش از این یا اثر علمی از گذشتگان برای من بیاورید(که دلیل صدق گفتار شما باشد) اگر راست می گویید!

5-چه کسی گمراه تر از آن کس است که معبودی غیر از خدا را می خواند که تا

ص:567


1- 1) -احقاف:6-1. [1]

قیامت هم به او پاسخ نمی گوید و از خواندن آن ها(کاملا)بی خبر است(صدای آن ها را هیچ نمی شنوند).

6-و هنگامی که مردم محشور می شوند،معبودهای آن ها دشمنانشان خواهند بود، حتی عبادت آن ها را انکار می کنند.

فالتمس تولی اللّه توفیقک من هذا الظالم ما ذکرت لک و امتحنه وسله عن آیة من کتاب اللّه یفسرها أو صلاة فریضة یبین حدودها و ما یجب فیها لتعلم حاله و مقداره و یظهر لک عواره و نقصانه و اللّه حسیبه.حفظ اللّه الحق علی أهله و أقره فی مستقره و قد أبی اللّه عزّ و جلّ أن یکون[الامامة]فی أخوین بعد الحسن و الحسین علیهما السلام و إذا أذن اللّه لنا فی القول ظهر الحق و اضمحل الباطل و انحسر عنکم و إلی اللّه أرغب فی الکفایة و جمیل الصنع و الولایة و حسبنا اللّه و نعم الوکیل و صلی اللّه علی محمّد و آل محمّد.

پس بخواه خداوند تو را از(شرّ)این ظالم توفیق(نجات)دهد.آن چه را که به تو گفتم و امتحان کن!او را و تفسیر آیه ای را از کتاب خدا بپرس و یا نماز واجبی را که حدود و واجبات آن را بیان کند،تا بدانی حال و مقدار(علم و فهم و درک)او را و ننگ و نقصان او برایت آشکار گردد.خدا خود حسابگر(محاسب اعمال زشت او)است.

خداوند نگه دارندۀ حق برای اهلش و قراردهنده در جایگاه(شایسته اش)است به تحقیق خدا(مقام و منصب)امامت را بعد از حسن و حسین علیهما السّلام در دو برادر نخواسته است(تا حرف این جعفر کذّاب درست درآید که ادّعا می کند امامت بعد از برادرم به من رسیده و من جانشین اویم).

زمانی که خداوند اجازه داد ما حرف بزنیم(سخن آغاز کنیم)آن وقت حق ظاهر می گردد و باطل برچیده و بر شما آشکار می شود.

به سوی خدا راغبم در کفایت(کردن این بیانات برای روشن ساختن شما)و زیبایی صنعت و ولایت خداوند برای ما بس است و او چه نیکو وکیلی است و درود خدا بر محمّد و آل او باد(آمین)!»

ص:568

4-(مکتوب ناحیۀ مقدّسه برای شیخ مفید)

شیخ جلیل،احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی در کتاب حتجاج (1)نقل کرده:

وارد شد مکتوبی از ناحیۀ مقدّسه،خدای تعالی حراست و رعایت فرماید او را،در چند روزی که باقی مانده بود از صفر سنۀ چهارصد و ده،بر شیخ مفید محمّد بن محمّد بن نعمان حارثی-قدّس اللّه روحه-،ذکر نمود رسانندۀ او که برداشته بود آن را از ناحیۀ مقدّسۀ متّصل به حجاز و ما تبرّکا اوّلا اصل نسخه را نقل می کنیم،پس از آن به ترجمۀ آن به قدر فهم می پردازیم:

نسخه ما ینوب مناب العنوان للشیخ السدید و المولی الرشید الشیخ المفید ابی عبد اللّه محمّد بن محمد النعمان-ادام اللّه اعزازه-من مستودع العهد المأخوذ علی العباد(نسخة ما فی الکتاب)

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«امّا بعد سلام علیک ایّها الولی (2)المخلص فی الدین المخصوص فینا بالیقین فانا نحمد الیک اللّه الذی لا اله الا هو و نسئله الصلوة علی سیّدنا و مولانا و نبیّنا محمّد و آله الطاهرین و لنعلمک-ادام اللّه توفیقک-لنصرة الحقّ و اجزل مثوبتک علی نطقک عنّا بالصدق انّه قد اذن لنا فی تشریفک بالکتابة و تکلیفک ما تؤدیه عنّا الی موالینا قبلک اعزّهم اللّه تعالی بطاعته و کفاهم المهم برعایته لهم و حراسته فقف ایّدک اللّه بعونه علی اعدائه المارقین من دینه علی ما نذکره و اعمل فی تأدیته الی من تسکن الیه بما نرسمه ان شاء اللّه نحن و ان کنّا ثاوین بمکاننا النائی عن مساکن الظالمین حسب الذی ارانا اللّه من الصلاح لنا و لشیعتنا المؤمنین فی ذلک ما دامت دولة الدنیا للفاسقین فانّا نحیط علما بانبائکم و لا یعزب عنّا

شیء من اخبارکم و معرفتنا بالاذی الذی اصابکم مذجنح کثیر منکم الی ما کان السلف الصالح عنه شاسعا و نبذوا العهد المأخوذ منهم کانّهم لا یعلمون و انا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم و لو لا ذلک لنزل بکم البلاء[اللاواء]و اصطلمکم الاعداء

ص:569


1- 1) .الاحتجاج،ج 2،ص 318.
2- 2) .خ.ل:المولی.

فاتّقوا اللّه جلّ جلاله و ظاهرونا علی انتبائکم من فتنة قد انافت علیکم یهلک فیها من حم اجله و یحیی عنها من ادرک امله و هی امارة لادرار حرکتها و مناقشتکم لامرنا و نهینا و اللّه متمّ نوره و لو کره المشرکون فاعتصموا بالتقیّة من شب نار الجاهلیة یخشنها عصب(جمع عصتبه کغرف جمع غرفه و هی الحباعة)امویة و یهول بها فرقة مهدویة انا زعیم بنجاة من لم یرم جمنکم ج فیها بمواطن جالحقیةج و سلک فی الطعن عنها السبل المرضیة اذا اهلّ جمادی الاولی من سنّتکم هذه فاعتبروا بما یحدث فیه و استیقظوا من رقدتکم لما یکون فی(من)الّذی یلیه ستظهر لکم من السماء آیة جلیة و من الارض مثلها بالسویة و یحدث فی ارض المشرق ما یحزن جیحرق ج و یقلق و یغلب علی ارض العراق طوایف من الاسلام مضاق بسوء فعالهم علی اهله الارزاق ثم تنفرج الغمة من بعد ببوار طاغوت من الاشرار یسر بهلاکه المتّقون و الاخیار(و یتفق)لمریدی الحج من لافاق ما یا ملونه علی توفیر علبه منهم و اتّفاق و لنا فی تیسیر حجهم علی الاختیار منهم و الوفاق شأن یظهر علی نظام و اتّساق(فیعمل)لیعمل کلّ امرء منکم بما یقربه من محبّتنا و لیجتنب ما یدنیه من کراهتنا و سخطنا فانّ امرنا یبعثه فجاءة حین لا تنفعه توبة و لا ینجیه من عقابها ندم علی حوبة و اللّه یلهمکم الرشد و یلطف لکم فی التوفیق برحمة(و نسخ التوقیع بالید العلیا علی صاحبها السّلام)هذا کتابنا الیک ایّها الاخ الولی و المخلص فی ودّنا الصفی الناصر لنا الوفی حرسک اللّه بعینه الّتی لا تنام فاحتفظ به و لا تظهر علی خطنا الذی سطرناه بماله ضمناه احدا و ادّما فیه الی من تسکن الیه و اوص جماعتهم بالعمل علیه ان شاء اللّه تعالی و صلی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین.» (1)

مراد از ناحیه مقدسه

قبل از شروع در ترجمه لازم است تنبیه بر نکته ای و آن،آن است که مراد از ناحیه درست معلوم نشده و در کلام احدی ندیدم که متعرّض آن شود،جز شیخ ابراهیم کفعمی در حاشیۀ مصباح در فصل سی و ششم گفته:ناحیه هر مکانی است

ص:570


1- 1) .الاحتجاج،ج 2،ص 322-324. [1]

که صاحب الامر علیه السّلام در آن جا بود در غیبت صغری و وکلا تردّد می کردند در آن جا در نزد آن جناب و مستندی ذکر نکرده و لکن از بعضی اخبار می شود استفاده کرد؛ چنان چه علی بن حسین مسعودی در کتاب اثبات الوصیّة (1)روایت کرده که امر فرمود:ابو محمّد امام حسن عسکری علیه السّلام والدۀ خود را که حجّ کند در سنۀ دویست و پنجاه و نه و او را خبر کرد به آن چه به آن جناب خواهد رسید در سنۀ شصت و حاضر نمود حضرت صاحب علیه السّلام را.پس به او وصیّت کرد و تسلیم نمود به آن جناب اسم اعظم و مواریث و سلاح را و بیرون رفت مادر ابی محمّد علیه السّلام با حضرت صاحب علیه السّلام به سوی مکّه و ابو علی احمد بن محمّد بن مطهّر متولّی بود آن چه را که وکیل به او محتاج بود.

چون به بعضی از منازل رسیدند،اعراب به قافله برخوردند.پس ایشان را خبر کردند از شدّت خوف و کمی آب.پس برگشتند اکثر مردم،مگر کسانی که در ناحیه بودند.پس ایشان گذشتند و سالم ماندند.روایت شده که امر رسید به ایشان به رفتن و لکن علمای رجال تصریح کردند که بر امام حسن عسکری علیه السّلام بلکه بر امام علی النقی علیه السّلام نیز اطلاق می شود صاحب ناحیه.ترجمۀ خلاصۀ آن توقیع شریف، مضمون آن چه به جای عنوان بود که رسم است در اول مکاتیب می نویسند این بود:

به برادر سدید و دوستدار رشید،شیخ مفید محمّد بن محمّد بن النعمان-که خداوندش دایما اعزاز-فرماید،از طرف قرین الشرف امام عصر که عهود الهیه که در روز الست و عالم اظلّه از کافّۀ خلایق گرفتند در حضرتش به ودیعت سپردند،چنان تشریف خطاب می رود:

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

«امّا بعد،درود خدای بر تو،ای دوستدار با خلوص در دین که مخصوص است در ولایت ما به کمال یقین؛همانا می فرستم به سوی تو،حمد خداوندی را که جز او

ص:571


1- 1) .اثبات الوصیه،ص 255-256.

خدایی نیست و مسألت می کنم که صلوات بر سیّد ما پیغمبر ما محمّد 6 و آل اطهار او بفرستد و اعلام می فرماییم مر تو را که خداوند توفیق تو را مستدام فرماید در نصرت حق و فراوان فرماید ثواب تو را بر نشر تو،علوم ما را.

به راستی به این که اذن و رخصت دادند ما را که تو را به مکاتبه مشرّف فرماییم و به ادای احکام مکلّف داریم که به آن شیعیان که در حضرت تو هستند ابلاغ داری و خداوند ایشان را عزیز دارد به طاعت خود و کفایت مهم ایشان به رعایت و حراست لطف خویش فرماید.

پس واقف شو تو،خدایت مدد دهد به اعانت خویش بر دشمنانش که بیرون روند از دین بر آن چه ذکر می کنیم و سعی کن در رساندن اوامر ما به سوی آنان که اطمینان به ایشان داری بر وجهی که ما می نویسیم؛ان شاء اللّه تعالی.اگرچه ما سکنا داریم در مکان خودمان که دور است از مکان ظالمین،برحسب آن چه،آن را نمانده خدای تعالی از صلاح برای ما و برای شیعۀ مؤمنین ما در او مادامی که دولت دنیا برای فاسقین است.

به تحقیق که علم ما محیط است به خبرهای شما و غایب نمی شود از علم ما هیچ چیز،از اخبار شما و ما داناییم به آزاری که به شما رسیده از زمانی که میل کردند جماعتی از شماها به سوی آن چه پیشینیان درست کردار از او دور بودند و عهدی که از ایشان گرفته شده بود،از پس پشت افکندند؛گویا که ایشان نمی دانند.به درستی که ما اهمال در مراعات شما نداریم و از یاد شما فراموشکار نیستیم و اگرنه این بود،هرآینه نازل می شد به شما بلای سخت و دشمنان،شما را مستأصل می کردند.

پس بپرهیزید از خداوند جلّ جلاله و پشتوانی دهید ما را بر بیرون آوردن شما از فتنه که مشرف شده است بر شما که هلاک می شود در آن،کسی که نزدیک شد اجل او و حفظ می شود از آن کسی که آرزوی خود را دریافت کرده و آن فتنه نشانه ای است برای حرکت ما و اظهار کردن شما برای یکدیگر امر و نهی ما را.

و خداوند تمام و کامل می کند نور خود را،هرچند کراهت داشته باشند مشرکین.

پس چنگ فرازنید در تقیّه.چه هرکه روشن کند آتش جاهلیّت را،مدد می دهد او را

ص:572

قومی که در فطرت مانند بنی امیّه اند تا بترساند به این آتش طایفۀ هدایت شدگان را.

و من ضامن و کفیل نجاتم برای کسی که در آن فتنه،طالب مکان و مکانتی نباشد و سلوک کند در سیر در او،راه پسندیده را.

چون جمادی الاولی از این سال شما دررسد،پس عبرت گیرید از آن چه حادث می شود در آن و بیدار شوید از خواب غفلت،برای آن چه واقع شود در عقب آن.زود است که ظاهر شود در آسمان امر ظاهری و در زمین مثل آن با تساوی و واقع می شود در زمین مشرق،چیزی که حزن و قلق می آورد.

و غلبه کند بعد از او بر عراق،قومی که از اسلام بیرون هستند که به سبب سوء کردار ایشان،رزق بر اهل عراق تنگ می گردد.پس از آن تفریج کرب خواهد شد به هلاک طاغوتی از اشرار.پس مسرور شود به هلاکت او اهل تقوا و اخیار و مجتمع می شود برای حاج،در اطراف،آن چه را که طالبند با کثرت عدد و اتّفاق و برای ما در آسانی حجّ ایشان با اختیار وفاق شأنی است که ظاهر می شود با نظام و اتّساق.

پس باید رفتار کند،هرکس از شما به آن چه نزدیک می کند او را به محبت ما و اجتناب کند آن چه را که موجب شود،برای نزدیکی به سخط و کراهت ما.زیرا که امر ما،امری است که ناگاه درمی رسد زمانی که نفع نمی بخشد آدمی را توبه و نجات نمی دهد او را عقاب ما آن روز ندامت از معصیت و خداوند الهام کند رشد را به شما و لطف کند دربارۀ شما در جهت توفیق به رحمت خودش.

صورت خطّ شریف که در آن مکتوب به دست مبارک نوشته بودند که بر صاحب آن دست سلام باد.

این نوشتۀ ماست به سوی تو،ای برادر دوستدار و مخلص با صفای در مودّت ما و یاور با وفای ما!خداوند حراست کناد تو را به عین عنایت خود که هرگز در خواب نرود!

پس حفظ کن این نوشته را و مطّلع مدار بر خطّی که ما نوشته ایم با آن چه در آن درج و تضمین کرده ایم کسی را و ادا کن آن چه را در آن است به سوی کسی که سکون نفس به او داشته باشی و وصیّت کن جماعت ایشان را به عمل بر وفق آن!ان شاء اللّه تعالی و صلّی اللّه علی محمّد و آل الطاهرین.»

ص:573

5-(مکتوب ناحیۀ مقدّسه برای شیخ مفید)

و نیز شیخ طبرسی احتجاج (1)گفته:وارد شد بر شیخ مفید،مکتوبی دیگر از جانب امام عصر علیه السّلام روز پنج شنبۀ بیست و سوم از ذی الحجّه سنه چهارصد و دوازده.

مطابق تاریخ وفات شیخ که در سوم ماه رمضان،چهارصد و سیزده بود،این توقیع شریف هشت ماه و دو روز قبل از وفات رسیده.

نسخة من عبد اللّه المرابط فی سبیله الی ملهم الحق و دلیله.

بسم اللّه الرحمن الرحیم

سلام علیک ایّها العبد الصالح الناصر للحقّ الداعی الیه بکلمة الصدق. (2)

«فانّا نحمد الیک اللّه الذی لا اله الا هو الهنا و اله ابائنا الاولین و نسئله الصلوة علی سیّدنا و مولانا محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلم خاتم النبیین و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و بعد فقد کنّا نظرنا مناجاتک عصمک اللّه تعالی بالسبب الذی و هبه لک من اولیائه و حرسک من کید اعدائه و شفعنا ذلک الآن من مستقرّ لنا ناصب (3)فی شمراخ من بهماء صرنا الیه آنفا من غمالیل الجأنا الیه السباریت من الایمان و یوشک ان یکون هبوطنا منه الی صحیح من غیر بعد من الدهر و لا تطاول من الزمان و یأتیک نبأ منّا بما یتجدّد لنا من حال فتعرف بذلک ما تعتمده من الزلفة الینا بالاعمال و اللّه موفقک لذلک برحمته فلتکن حرسک اللّه بعینه التی لا تنام أن تقابل لذلک فتنة نفوس قوم حرست باطلا لاسترهاب المبطلین یبتهج لدمارها المؤمنون و یحزن لذلک المجرمون و آیة حرکتنا من هذه اللوثه حادثه بالحرم المعظّم من رجس منافق مذمم مستحل للدم المحرّم یعمد بکیده اهل الایمان و لا یبلغ بذلک غرضه من الظلم لهم و العدوان لأننا من وراء حفظهم بالدّعا الذی لا یحجب عن ملک الارض و السماء فلتطمئن بذلک من اولیائنا القلوب و لیثقوا بالکفایة و ان راعتهم به الخطوب و العاقبة لجمیل صنع اللّه تکون حمیدة لهم ما اجتنبوا المنهی عنه من الذنوب و نحن نعهد الیک ایّها الولی المجاهد فینا الظالمین ایّدک اللّه بنصره الذی ایّد به السلف من اولیائنا الصالحین انّه من اتقی ربّه من

ص:574


1- 1) .الاحتجاج،ج 2،ص 324-325. [1]
2- 2) .خ.ل:الی کلمة الصدق
3- 3) .خ.ل:ینصب

اخوانک فی الدین اخرج ما علیه الی مستحقّه کان امنا من فتنتها المبطلة و محنتها المظلمة المضلة و من بخل منهم بما اعاده اللّه من نعمته علی من امر بصلته فانّه یکون خاسرا بذلک لا ولاه و آخرته و لو اشیاعنا-وفقهم اللّه لطاعته-علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا و الفعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا علی حقّ المعرفة و صدقها منهم بنا فما یحبسنا عنهم الاّ ما یتّصل بنا مما نکرهه و لا نؤثره منهم و اللّه المستعان و هو حسبنا و نعم الوکیل و صلواته علی سیّدنا البشیر النذیر محمّد و اله الطاهرین و سلّم.

و کتب فی غرّة شوال من سنة اثنی عشر و اربعمأة نسخة التوقیع بالید العلیا-صلوات اللّه علی صاحبها-هذا کتابنا الیک ایّها الولی الملهم للحقّ العلی باملائنا و خطّ ثقتنا فاخفه عن کلّ احد و اطوه و اجعل له نسخة یطّلع علیها من تسکن الی امانته من اولیائنا شملهم اللّه ببرکتنا ان شاء اللّه تعالی و الحمد للّه و الصلوة علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین.»

ترجمۀ خلاصه فرمان همایون از جانب بنده خدا که مجاهده می فرماید در سبیل او به سوی کسی که الهام شده به حق و دلیل او.

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«سلام بر تو ای بندۀ شایسته،یاری کنندۀ حق که دعوت می کنی (1)به سوی آن به کلمۀ صدق.

پس به درستی که ما می فرستیم به سوی تو حمد خداوندی را که نیست خدایی جز او،پروردگار ما و پروردگار پدرهای پیشینیان ما،و مسألت می کنیم او را که صلوات فرستد بر سیّد و مولای ما محمّد،خاتم النبیین و بر اهل بیت طیّبین طاهرین آن حضرت.

و بعد،پس به درستی که ما دانسته بودیم مناجات تو را؛حفظ کند خداوند تو را به وسیله ای که بخشیده است به تو از اولیای خود و حراست بفرماید تو را به آن سبب از کید اعدای خود و شفیع کردیم در حضرت خود حال تو را الآن از منزلگاه خودمان که

ص:575


1- 1) .خ.ل:می خوانی خلق را.

شعبی است در سر کوه در سر بیابانی که کسی به آن راهی ندارد که منتقل شدیم به آن شعب در این زودی ها،از وادی های درخت دار با نضارت و غزارت ملجأ داشته ما را به آن شعب فرود آمدن جماعتی که فقیرند از ایمان،که کنایه از منزل کردن ظالمین در آن منزل است،و زود است که نازل شویم از آن سر کوه به سوی زمینی مسطّح،بدون دوری از روزگار و طول کشیدنی از زمان.

و می آید تو را خبری از جانب ما به آن چه تازه می شود از احوال ما.پس می شناسی به واسطۀ او آن چه اعتماد کنی بر او از تقرّب به سوی ما به اعمال و خدا توفیق دهندۀ تو است در این کار به رحمت خود،پس مقدّر و کاین است.خداوند حراست کند تو را به چشمی که در خواب نمی رود این که مقابل می شود او را فتنه ای که موجب هلاک نفوسی می شود که صید کرده اند یا کاشته اند باطل را،به جهت ترس دادن و جلب کردن اهل باطل.که مبتهج می شوند برای دمار آن،نفوس مؤمنین.و محزون می گردند برای آن،مجرمین.

علامت حرکت ما از این راه تنگ حادثه ای است که واقع می شود از مکّۀ معظمه از رجسی منافق و مذموم که حلال می شمارد خون های حرام را که در حزن می شوند به سبب کید او اهل ایمان و نمی رسد او به آن خروج کردن مقصود خود را از ظلم و عدوان.

چرا که ما در عقب حفظ ایشان هستیم به دعایی که محجوب نمی ماند از پادشاه زمین و آسمان.

پس باید مطمئن شود به دعای ما،قلوب دوستداران ما و باید واثق شوند به کفایت خداوند؛اگرچه بترساند ایشان را به واسطۀ دشمنان بلاهایی سخت و عاقبت به واسطۀ صنع جمیل کردگار محمود خواهد شد برای ایشان،مادام که اجتناب کنند آن چه نهی شده از گناهان را.

و ما عهد می کنیم به سوی تو،ای دوستدار باخلوص که مجاهده می کنی در راه ما با ظالمان،تأیید فرماید خداوند تو را به نصرتی که مؤیّد داشته به او پیشینیان از اولیای نیکوکار ما را به این که هرکس پرهیزگاری کند پروردگار خود را از برادران تو در دین و بیرون رود از عهدۀ آن چه بر ذمّۀ او است از حقوق واجبه به سوی اهل استحقاق،

ص:576

در امان خواهد بود از فتنه ای که صاحب باطل است و از محنت های باریک او که موجب ظلالت است.

و هرکس بخل کند از ایشان به آن چه خداوند عطا فرموده از نعمت خود،بر آن چه خداوند امر کرده به صله و نگهداری او.پس به درستی که آن بخل کننده،زیانکار خواهد بود به بخل برای دنیا و آخرت خود و اگر چنان چه شیعیان ما،خداوند توفیق دهد ایشان را برای اطاعت خود با دل های مجتمع،فراهم آمده بودند در وفای به عهدی که مکتوب است بر ایشان،هرآینه تأخیر نمی افتاد از ایشان،یمن ملاقات ما و تعجیل می کرد به سوی ایشان سعادت مشاهدۀ ما با کمال معرفت صادق به ما.

پس محجوب نمی دارد ما را از ایشان،مگر آن چه می رسد به ما از اموری که کراهت داریم و نمی پسندیم از ایشان و از خداوند استعانت می طلبیم و او بس است و بهتر وکیلی است.

و صلوات او بر سیّد ما که بشیر و نذیر است محمّد و آل طاهرین او و خداوند سلام بفرستد بر ایشان و نوشت در غرّه شوّال از سال چهارصد و دوازده.

صورت خطّ شریف که به دست مبارک در آن مکتوب،رقم فرمود-که بر صاحب آن دست درود باد-این نوشتۀ ماست به سوی تو ای دوستار الهام شده به حقّ بلند مرتفع که به املا و بیان ماست و خطّ امین ما.

پس مخفی بدار،آن را از هرکس و درهم پیچ،آن را و قرار ده برای آن نسخه ای که مطّلع بسازی بر آن کسی را که مطمئن به امانت او باشی از دوستداران ما.خداوند مشمول فرماید ایشان را به برکت ما،ان شاء اللّه و الحمد للّه و صلوات بر سیّد ما محمّد و آل طاهرین او.»

مؤلّف گوید:چند تنبیه است متعلّق به این دو فرمان مبارک که ناچاریم از اشارۀ به آنها:

اول آن که:آن چه از ظاهر کتاب احتجاج شیخ طبرسی معلوم می شود آن است که آن چه از جانب حضرت حجّت 7 رسید برای شیخ؛،دو مکتوب بود که به خطّ بعضی از خواصّ آن جناب بود.هر مکتوبی را به خطّ شریف مزیّن فرمودند و به

ص:577

چند سطری اظهار زیادی لطف فرمودند،و لکن در کلمات جمله ای از علما تعبیر به لفظ توقیعات واقع شده که ظاهر می شود از آن که توقیع،زیاده از دو بوده؛چنان چه در لؤلؤ گفته،بعد از ذکر ابیاتی که به خطّ حضرت 7 بر سر قبر شیخ دیده شد که این بعید نیست بعد از بیرون آمدن آن چه بیرون آمد از آن جناب از توقیعات برای شیخ مذکور.الخ.

استاد اکبر علاّمه بهبهانی در تعلیقه فرموده:ذکر فی الاحتجاج بتوقیعات عن الصاحب علیه السّلام فی جلالته الخ و هکذا.

شاید اصل مکتوب و خطّ مبارک را متعدد حساب کردند و شیخ یوسف نقل کرده از عالم متبحّر،یحیی بن بطریق حلّی،صاحب کتاب عمده که از علمای مائۀ خامسه است که او در رسالۀ نهج العلوم الی نفی المعدوم گفته:

حضرت صاحب علیه السّلام سه مکتوب فرستادند برای شیخ،در هر سالی،یکی و بنابر قول او یک مکتوب از میان رفته،ذکری از آن در کتب موجوده نیست.

دوم:شیخ طبرسی در اول کتاب احتجاج (1)گفته:ما ذکر نمی کنیم اسانید اخباری که در این کتاب نقل می کنیم یا به جهت وجود اجماع بر آن،یعنی بر صحّت خبر یا به جهت موافقت آن خبر با ادلۀ عقلیّه یا به جهت اشتهار آن در سیر و کتب مخالف و مؤالف؛یعنی در این کتاب نقل نمی کنیم از اخبار،مگر آن چه را که موافق اجماع یا دلیل عقل باشد یا مشهور در کتب فریقین و این دو،مکتوب را به نحو جزم،خبر می دهد که از جانب آن حضرت 7 وارد شدند،نه به تردید و احتمال به این که بگوید روایت شده یا نقل کردند.

اگر چنین هم می گفت،باز معتبر بود،حسب وعده ای که در اول کتاب کرده.پس آن دو مکتوب،باید اجماع بر روایت آن محقّق شده یا مشهور شده باشد در کتب و شیخ یحیی بن بطریق حلّی در رسالۀ مذکوره فرموده که از برای تزکیه و توثیق شیخ دو طریق است تا این که می گوید:دوم آن چیزی است که مختص است به شیخ و آن

ص:578


1- 1) -الاحتجاج،ج 1،ص 10.

چیزی است که روایت کرده اند آن را کافّۀ شیعه و تلقی نمودند آن را به قبول این که مولای ما صاحب الزمان-صلوات اللّه علیه و آله-سه کتاب نوشتند به سوی او و بعد از ذکر عناوین کتب،گفته:این تمام ترین مدح و تزکیه است و پاکیزه ترین ثنا و ستودن است به قول امام امّت و خلف ائمّه:انتهی. (1)

پس ظاهر و نصّ این دو شیخ معظّم،این دو مکتوب،مشهور و مقبول بوده در نزد اصحاب و در روایت آن تأملی نفرمودند و این نشود مگر آن که از مبلّغ و رسانندۀ آن، علامت صدق و شاهد قاطعی دیده باشند.چنان چه خود آن شخص حامل نیز باید واقف شده باشد بر آیت و علامتی بر بودن آنها از آن جناب 7.

و بی این شواهد،آیات چگونه می شود که اصحاب آن را تلقی کنند و قبول نمایند و به جزم نسبت دهند آنها را به آن جناب علیه السّلام و بحر العوم؛در رجال خود به این نکته اشاره فرموده؛چنان چه بیاید کلام ایشان با اشکالی دیگر و رفع آن در باب آینده.

سوم:در توقیع اول،اشاره به ذکر چند علامت از علامات ظهور خود فرمودند، خواستم در مقام شرح آن برآیم.بعد از تأمّل،به نظر رسید که توضیح آن متوقّف است بر ذکر بسیاری از اخبار مشتمل بر آیات و علامات و تطبیق آیات مذکوره با بعضی از موجود در آنها به حدس و تخمین ممنوع.

و علاوه،چندان فایده در اصل ذکر آنها نیست؛چه با کثرت اختلاف و تعارض در میان آنها که جمع ظاهر آنها متعسّر،بلکه متعذّر است و معارضه آنها با آیات و علامات روز قیامت و اختلاط روات این دو صنف،آیات را در میان یکدیگر و احتمال تغییر و تبدیل در اصل یا در ظاهر و صفات تمام آنها،حتّی آن رقم که در اخبار،آن را از محتومات شمردند،چنان چه در خبری صریح که بیاید در باب یازدهم که آنها را نیز قابل بدا دانستند و معلوم می شود،مراد از محتوم،ظاهر آن نیست و نبودن ثمرۀ علمی و عملی در آن،اولی ترک تعرض آنها است و دعای

ص:579


1- 1) .ر.ک:الفصول العشرة،ص 24. [1]

تعجیل فرج و انتظار ظهور در هر آن،چنان چه بیاید در باب دهم.«فان اللّه یفعل ما یشاء». (1)

مرثیۀ منسوب به حضرت علیه السّلام درباره شیخ مفید

شهید ثالث قاضی نور اللّه در مجالس المؤمنین (2)گفته:این چند بیت منسوب است به حضرت صاحب الامر علیه السّلام که در مرثیۀ جناب شیخ مفید گفته اند که در قبر او نوشته دیدند:

لا صوّت الناعی بفقدک انّ یوم علی آل الرسول عظیم

ان کنت قد غیّبت فی جدث الثری فالعلم و التوحید فیک مقیم

و القائم المهدی یفرح کلّما تلیت علیک من الدروس علوم

و اشکال در علم به این که این ابیات از آن جناب است مثل اشکال سابق است و جواب همان جواب است.

ص:580


1- 1) .در ذخیره الالباب مذکور است که علامات ظهور آن حضرت علیه السّلام چهارصد چیز است که باقی نمانده مگر کمتر از ده علامت که از آنهاست صیحه و سفیانی و دجال و قتل نفس زکیه و خسف بیداء-منه. نور الله قلبه مرحوم محدّث نوری.«نجم الثاقب:660/2 ببعد»
2- 2) .مجالس المؤمنین،ج 1،ص 477. [1]

5*پیشگوئی ها

اشاره

پیش گویی های کلّی از بزرگان دین غیر از علایم ظهور فراوان آمده است که فقط به نمونه ای از آن اکتفا می شود.

1-«هارون عن ابن صدقة عن جعفر عن أبیه علیهما السلام أن النبی صلّی اللّه علیه و اله قال:کیف بکم إذا فسد نساؤکم و فسق شبانکم و لم تأمروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنکر فقیل له:و یکون ذلک یا رسول اللّه؟قال:نعم و شر من ذلک؟کیف بکم إذا أمرتم بالمنکر و نهیتم عن المعروف قیل یا رسول اللّه و یکون ذلک؟قال:نعم و شر من ذلک کیف بکم إذا رأیتم المعروف منکرا و المنکر معروفا؛ (1)

در کتاب قرب الاسناد از ابن صدقه،از امام جعفر صادق،از پدرش علیهما السّلام،از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:چگونه می شود حال شما وقتی که زن هایتان فاسد و جوان هایتان فاسق شدند و امر به معروف نکردید و نهی از منکر ننمودید!گفته شد:ای رسول خدا!آیا این خواهد شد؟

فرمود:بلی و بدتر از این!چگونه می شوید هنگامی که امر به منکر و نهی از معروف نمودید؟!گفته شد:آیا این خواهد شد،ای رسول خدا؟!

فرمود:بلی و بدتر از این!چگونه می شوید منکر را معروف و معروف را منکر دید؟!»

2-نزال بن سمره گوید:روزی امیر المؤمنین علیه السّلام برای ما خطبه خواند و بعد از فرازهایی صعصعه بن صوحان بلند شد و از علامات خروج دجّال سؤال نمود؟ حضرت فرمود:یاد بگیر علامت آن«احفظ فان علامة ذلک إذا أمات الناس الصلاة و أضاعوا الامانة و استحلوا الکذب و أکلوا الربا و أخذوا الرشا و شیدوا البنیان و باعوا الدین بالدنیا و استعملوا السفهاء و شاوروا النساء و قطعوا الارحام و اتبعوا الاهواء و استخفوا بالدماء.و کان الحلم ضعفا و الظلم فخرا و کانت الامراء فجرة و الوزراء ظلمة و العرفاء خونة و القراء فسقة و ظهرت شهادات الزور و استعلن الفجور و قول البهتان و الاثم و الطغیان.

ص:581


1- 1) -بحار الأنوار: [1]181/52 ب 25 ح 2 از قرب الاسناد. [2]

و حلیت المصاحف و زخرفت المساجد و طولت المنار؛

1-زمانی که مردم نماز را کشتند 2-و امانت را ضایع 3-و دروغ را حلال شمردند 4- و ربا خوردند 5-و رشوه گرفتند 6-و بناها را محکم کردند 7-و دین را به دنیا فروختند 8-و سفیهان را به کار گرفتند 9-و با زن ها مشورت نمودند 10-و قطع رحم کردند 11-و تابع هوا و هوس شدند 12-و خون ها را سبک شمردند 13-و حلم را (نشانه)ضعف دیدند 14-و ستم را فخر شمردند 15-و امرا فاجران 17-و وزرا ظالمان 18-و عرفا خائنان 20-و قاریان فاسقان شدند 21-و شهادت ناحق ظاهر شد 22- و کار زشت را آشکار کردند 23-و بهتان 24-و گناه 25-و طغیان رواج یافت 26-و قرآن ها آرایش 27-و مساجد زینت داده شد 28-و مناره ها بلند شد.

و اکرم الاشرار و ازدحمت الصفوف و اختلفت الاهواء و نقضت العقود و اقترب الموعود و شارک النساء أزواجهن فی التجارة حرصا علی الدنیا و علت أصوات الفساق و استمع منهم و کان زعیم القوم أرذلهم و اتقی الفاجر مخافة شره و صدق الکاذب و اؤتمن الخائن و اتخذت القیان و المعازف و لعن آخر هذه الامة أولها و رکب ذوات الفروج السروج.و تشبه النساء بالرجال و الرجال بالنساء و شهد شاهد من غیر أن یستشهد و شهد الآخر قضاء لذمام بغیر حق عرفه و تفقه لغیر الدین و آثروا عمل الدنیا علی الآخرة و لبسوا جلود الضأن علی قلوب الذئاب و قلوبهم أنتن من الجیف و أمر من الصبر فعند ذلک الوحا الوحا العجل العجل خیر المساکن یومئذ بیت المقدس لیأتین علی الناس زمان یتمنی أحدهم أنه من سکانه. (1)

29-و اشرار گرامی داشته شدند 30-و صف ها شلوغ شد 31-و هواها گوناگون گردید 32-و عهدها شکسته شد 33-و وعده ها نزدیک گشت 34-وزن ها با شوهرانشان در تجارت شرکت نمودند به خاطر حریص بودن به دنیا 35-و صدای فاسقان بلند گردید و به آن ها گوش دادند 36-و رییس قوم اراذل آن ها شد 37-و از ترس شرّ فسّاق از آن ها پرهیز گردید 38-و دروغ گو تصدیق شد 39-و خائن امین گشت 40-و لهو و لعب ها رواج یافت 41-و آخر این امّت اولی هایش را لعنت نمود 42-وزن ها

ص:582


1- 1) -بحار الأنوار: [1]193/52 ب 25 ح 26 از کمال الدین. [2]

سوار بر زین ها شدند 43-و مردان خود را به زن ها و زن ها خود را به مردان تشبیه نمودند 44-و بدون استشهاد شهادت داده شد 45-و دیگری برای خدمت به رفیقش بدون این که حق را بشناسد،شهادت داد 45-و نفقه به غیر دین گردید 46-و عمل دنیا را به آخرت مقدّم داشتند 47-و پوست گوسفند را به دل های گرگان پوشاندند 48- و دل های آنان بدبوتر از جیفه و تلخ تر از صبر (1)شد؛در این هنگام خود را نجات ده و خود را نجات ده و بشتاب و بشتاب در آن روز که بهترین مسکن ها بیت المقدس است و زمانی می آید هرکسی آرزو می کند از ساکنان آن باشند.»

3-روضة الکافی:«فی الروضة (2)محمّد بن یحیی عن أحمد بن محمّد عن بعض أصحابه و علی بن إبراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر جمیعا عن محمّد بن أبی حمزة عن حمران قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:و ذکر هؤلاء عنده و سوء حال الشیعة عندهم فقال:إنی سرت مع أبی جعفر[المنصور]و هو فی موکبه و هو علی فرس و بین یدیه خیل و من خلفه خیل و أنا علی حمار إلی جانبه فقال لی:یا با عبد اللّه!قد کان ینبغی لک أن تفرح بما أعطانا اللّه من القوة و فتح لنا من العز و لا تخبر الناس أنک أحق بهذا الامر منا و أهل بیتک فتغرینا بک و بهم قال:فقلت:و من رفع هذا إلیک عنی فقد کذب فقال:أتحلف علی ما تقول؟قال:فقلت:إن الناس سحرة (3)یعنی-یحبون أن یفسدوا قلبک علیّ-فلا تمکّنهم من سمعک فانا إلیک

ص:583


1- 1) -نوعی خوردنی شبیه به هندوانه است که در عربستان یافت شود و مثل زهرمار است.
2- 2) -تراه فی حدیث رواه الکلینی فی الروضة من ص 210-212 و فیه:فجاء أبو الدوانیق إلی أبی جعفر علیه السّلام فسلم علیه...فقال علیه السّلام له:نعم یا أبا جعفر-یعنی أبا الدوانیق-دولتکم قبل دولتنا و سلطانکم قبل سلطاننا سلطانکم شدید عسر لا یسر فیه و له مدة طویلة و اللّه لا یملک بنو أمیة یوما الا ملکتم مثلیه و لا سنة الا ملکتم مثلیها و لیتلقفها صبیان منکم فضلا عن رجالکم کما یتلقف الصبیان الکرة أفهمت؟ثم قال:لا تزالون فی عنفوان الملک ترغدون فیه ما لم تصیبوا منا دما حرامّا فإذا أصبتم ذلک الدم غضب اللّه عزّ و جلّ علیکم فذهب بملککم و سلطانکم و ذهب بریحکم و سلط اللّه عزّ و جلّ علیکم عبدا من عبیده أعور-و لیس بأعور -من آل أبی سفیان یکون استیصالکم علی یدیه و أیدی أصحابه ثم قطع الکلام.
3- 3) -عقد له الکلینی عنوانا فی الروضة و هو:حدیث أبی عبد اللّه علیه السّلام مع المنصور فی موکبه تراه فی ص 36- 42.(2)و فی بعض نسخ الکافی [1]بدل"فتغرینا بک"فتعزینا بک"و له وجه.(3)فی بعض النسخ:" شجرة"و لازمه أن یقرء بعدها کلمة"یعنی"بغی"لیلائم الکلمتان و معنی"شجرة بغی"یعنی شجرة الانساب المتولدة من الزناء.و الظاهر أنها مصحف"سجرة"جمع"ساجر":الذی یسجر التنور و یحمیه فقد یکنی به عن النمام لتسجیره نار الحقد و العداوة فی قلوب الطرفین.و هذا مثل الحاطب:

أحوج منک إلینا.فقال لی:تذکر یوم سألتک:"هل لنا ملک؟فقلت:نعم طویل عریض شدید فلا تزالون فی مهلة من أمرکم و فسحة من دنیاکم حتی تصیبوا منا دما حرامّا فی شهر حرام فی بلد حرام؟فعرفت أنه قد حفظ الحدیث فقلت:لعل اللّه عزّ و جلّ أن یکفیک فانی لم أخصک بهذا إنما هو حدیث رویته.ثم لعل غیرک من أهل بیتک أن یتولی ذلک فسکت عنی.

فلما رجعت إلی منزلی أتانی بعض موالینا فقال:جعلّت فداک و اللّه لقد رأیتک فی موکب أبی جعفر و أنت علی حمار و هو علی فرس و قد أشرف علیک یکلمک کأنک تحته فقلت بینی و بین نفسی:هذا حجة اللّه علی الخلق و صاحب هذا الامر الذی یقتدی به و هذا الآخر یعمل بالجور و یقتل أولاد الانبیاء و یسفک الدماء فی الارض بما لا یحب اللّه و هو فی موکبه و أنت علی حمار فدخلنی من ذلک شک حتی خفت علی دینی و نفسی.قال:فقلت:لو رأیت من کان حولی و بین یدی و من خلفی و عن یمینی و عن شمالی من الملائکة لاحتقرته و احتقرت ما هو فیه فقال:الآن سکن قلبی.ثم قال:إلی متی هؤلاء یملکون؟أو متی الراحة منهم؟فقلت:

ألیس تعلم أن لکل شیء مدة؟قال:بلی فقلت:هل ینفعک علمک؟إن هذا الامر إذا جاء کان أسرع من طرفة العین إنک لو تعلم حالهم عند اللّه عزّ و جلّ و کیف هی؟کنت لهم أشد بغضا و لو جهدت و جهد أهل الارض أن یدخلوهم فی أشد ما هم فیه من الاثم لم یقدروا فلا یستفزنک الشیطان فان العزة للّه و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون.ألا تعلم أن من انتظر أمرنا و صبر علی ما یری من الاذی و الخوف هو غدا فی زمرتنا.فإذا رأیت الحق قد مات و ذهب أهله و رأیت الجور قد شمل البلاد و رأیت القرآن قد خلق و احدث فیه ما لیس فیه و وجه علی الاهواء و رأیت الدین قد انکفأ کما ینکفئ الاناء(الماء).و رأیت أهل الباطل قد استعلوا علی أهل الحق و رأیت الشر ظاهرا لا ینهی عنه و یعذر أصحابه و رأیت الفسق قد ظهر و اکتفی الرجال بالرجال و النساء بالنساء و رأیت المؤمن صامتا لا یقبل قوله و رأیت الفاسق یکذب و لا یرد علیه کذبه و فریته و رأیت الصغیر یستحقر بالکبیر و رأیت الارحام قد تقطعت و رأیت من یمتدح بالفسق یضحک منه و لا یرد علیه قوله.و رأیت الغلام یعطی ما تعطی المرأة و رأیت النساء یتزوجن النساء و رأیت الثناء قد کثر و رأیت الرجل ینفق المال فی

ص:584

غیر طاعة اللّه فلا ینهی و لا یؤخذ علی یدیه و رأیت الناظر یتعوذ باللّه مما یری المؤمن فیه من الاجتهاد و رأیت الجار یؤذی جاره و لیس له مانع.و رأیت الکافر فرحا لما یری فی المؤمن مرحا لما یری فی الارض من الفساد و رأیت الخمور تشرب علانیة و یجتمع علیها من لا یخاف اللّه عزّ و جلّ و رأیت الآمر بالمعروف ذلیلا و رأیت الفاسق فیما لا یحب اللّه قویا محمودا و رأیت أصحاب الآیات یحقرون و یحتقر من یحبهم و رأیت سبیل الخیر منقطعا و سبیل الشر مسلوکا و رأیت بیت اللّه قد عطل و یؤمر بترکه و رأیت الرجل یقول ما لا یفعله.

و رأیت الرجال یتسمنون للرجال و النساء للنساء و رأیت الرجل معیشته من دبره و معیشة المرأة من فرجها و رأیت النساء یتخذن المجالس کما یتخذها الرجال.و رأیت التأنیث فی ولد العباس قد ظهر و أظهروا الخضاب و امتشطوا کما تمتشط المرأة لزوجها و أعطوا الرجال الاموال علی فروجهم و تنوفس فی الرجل و تغایر علیه الرجال و کان صاحب المال أعز من المؤمن و کان الربا ظاهرا لا یعیر و کان الزنا تمتدح به النساء.و رأیت المرأة تصانع زوجها علی نکاح الرجال و رأیت أکثر الناس و خیر بیت من یساعد النساء علی فسقهن و رأیت المؤمن محزونا محتقرا ذلیلا و رأیت البدع و الزنا قد ظهر و رأیت الناس یعتدون بشاهد الزور و رأیت الحرام یحلل و رأیت الحلال یحرم و رأیت الدین بالرأی و عطل الکتاب و أحکامه و رأیت اللیل لا یستخفی به من الجرءة علی اللّه.و رأیت المؤمن لا یستطیع أن ینکر إلا بقلبه و رأیت العظیم من المال ینفق فی سخط اللّه عزّ و جلّ.و رأیت الولاة یقربون أهل الکفر و یباعدون أهل الخیر و رأیت الولاة یرتشون فی الحکم و رأیت الولایة قبالة لمن زاد.

و رأیت ذوات الارحام ینکحن و یکتفی بهن و رأیت الرجل یقتل علی[التهمة و علی]الظنة و یتغایر علی الرجل الذکر فیبذل له نفسه و ماله و رأیت الرجل یعیر علی إتیان النساء و رأیت الرجل یأکل من کسب امرأته من الفجور یعلم ذلک و یقیم علیه و رأیت المرأة تقهر زوجها و تعمل ما لا یشتهی و تنفق علی زوجها.و رأیت الرجل یکری امرأته و جاریته و یرضی بالدنی من الطعام و الشراب و رأیت الایمان باللّه عزّ و جلّ کثیرة علی الزور و رأیت القمار قد ظهر و رأیت الشراب تباع ظاهرا لیس علیه مانع و رأیت النساء یبذلن أنفسهن لاهل الکفر و رأیت الملاهی قد ظهرت یمر بها لا یمنعها أحد أحدا و لا یجترئ أحد علی منعها و رأیت الشریف یستذله الذی یخاف سلطانه و رأیت أقرب الناس من الولاة من یمتدح بشتمنا أهل

ص:585

البیت و رأیت من یحبنا یزور و لا یقبل شهادته و رأیت الزور من القول یتنافس فیه.و رأیت القرآن قد ثقل علی الناس استماعه و خف علی الناس استماع الباطل و رأیت الجار یکرم الجار خوفا من لسانه و رأیت الحدود قد عطلت و عمل فیها بالاهواء و رأیت المساجد قد زخرفت و رأیت أصدق الناس عند الناس المفتری الکذب و رأیت الشر قد ظهر و السعی بالنمیمة و رأیت البغی قد فشا و رأیت الغیبة تستملح و یبشر بها الناس بعضهم بعضا.

و رأیت طلب الحج و الجهاد لغیر اللّه و رأیت السلطان یذل للکافر المؤمن و رأیت الخراب قد ادیل من العمران و رأیت الرجل معیشته من بخس المکیال و المیزان و رأیت سفک الدماء یستخف بها.و رأیت الرجل یطلب الرئاسة لعرض الدنیا و یشهر نفسه بخبث اللسان لیتقی و تسند إلیه الامور و رأیت الصلاة قد استخف بها و رأیت الرجل عنده المال الکثیر لم یزکه منذ ملکه و رأیت المیث ینشر من قبره و یؤذی و تباع أکفانه و رأیت الهرج قد کثر.و رأیت الرجل یمسی نشوان و یصبح سکران لا یهتم بما[یقول]الناس فیه و رأیت البهائم تنکح و رأیت البهائم تفرس بعضها بعضا و رأیت الرجل یخرج إلی مصلاه و یرجع و لیس علیه شیء من ثیابه و رأیت قلوب الناس قد قست و جمدت أعینهم و ثقل الذکر علیهم و رأیت السحت قد ظهر یتنافس فیه و رأیت المصلی إنما یصلی لیراه الناس.و رأیت الفقیه یتفقه لغیر الدین یطلب الدنیا و الرئاسة و رأیت الناس مع من غلب و رأیت طالب الحلال یذم و یعیر و طالب الحرام یمدح و یعظم و رأیت الحرمین یعمل فیهما بما لا یحب اللّه لا یمنعهم مانع و لا یحول بینهم و بین العمل القبیح أحد و رأیت المعازف ظاهرة فی الحرمین.و رأیت الرجل یتکلم بشئ من الحق و یأمر بالمعروف و ینهی عن المنکر فیقوم إلیه من ینصحه فی نفسه فیقول:هذا عنک موضوع و رأیت الناس ینظر بعضهم إلی بعض و یقتدون بأهل الشرور و رأیت مسلک الخیر و طریقه خالیا لا یسلکه أحد و رأیت المیت یهز[ء]به فلا یفزع له أحد.

و رأیت کل عام یحدث فیه من البدعة و الشر أکثر مما کان و رأیت الخلق و المجالس لا یتابعون إلا الاغنیاء و رأیت المحتاج یعطی علی الضحک به و یرحم لغیر وجه اللّه و رأیت الآیات فی السماء لا یفزع لها أحد و رأیت الناس یتسافدون کما تسافد البهائم لا ینکر أحد منکرا تخوفا من الناس و رأیت الرجل ینفق الکثیر فی غیر طاعة اللّه و یمنع الیسیر فی طاعة اللّه.و رأیت العقوق قد ظهر و استخف بالوالدین و کانا من أسوء الناس حالا عند الولد و یفرح

ص:586

بأن یفتری علیهما.و رأیت النساء قد غلبن علی الملک و غلبن علی کل أمر لا یؤتی إلا مالهن فیه هوی و رأیت ابن الرجل یفتری علی أبیه و یدعو علی والدیه و یفرح بموتهما و رأیت الرجل إذا مر به یوم و لم یکسب فیه الذنب العظیم من فجور أو بخس مکیال أو میزان أو غشیان حرام أو شرب مسکر کئیبا حزینا یحسب أن ذلک الیوم علیه وضیعة من عمره.و رأیت السلطان یحتکر الطعام و رأیت أموال ذوی القربی تقسم فی الزور و یتقامر بها و یشرب بها الخمور و رأیت الخمر یتداوی بها و توصف للمریض و یستشفی بها و رأیت الناس قد استووا فی ترک الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و ترک التدین به و رأیت ریاح المنافقین و أهل النفاق دائمة و ریاح أهل الحق لا تحرک.و رأیت الاذان بالاجر و الصلاة بالاجر و رأیت المساجد محتشیة ممن لا یخاف اللّه مجتمعون فیها للغیبة و أکل لحوم أهل الحق و یتواصفون فیها شراب المسکر و رأیت السکران یصلی بالناس فهو لا یعقل و لا یشان بالسکر و إذا سکر اکرم و اتقی و خیف و ترک لا یعاقب و یعذر بسکره.و رأیت من أکل أموال الیتامی یحدث(یحمد)بصلاحه و رأیت القضاة یقضون بخلاف ما أمر اللّه و رأیت الولاة یأتمنون الخونة للطمع و رأیت المیراث قد وضعته الولاة لاهل الفسوق و الجرءة علی اللّه یأخذون منهم و یخلونهم و ما یشتهون و رأیت المنابر یؤمر علیها بالتقوی و لا یعمل القائل بما یأمر.و رأیت الصلاة قد استخف بأوقاتها و رأیت الصدقة بالشفاعة لا یراد بها وجه اللّه و تعطی لطلب الناس و رأیت الناس همهم بطونهم و فروجهم لا یبالون بما أکلوا و بما نکحوا و رأیت الدنیا مقبلة علیهم و رأیت أعلام الحق قد درست.فکن علی حذر و اطلب من اللّه عزّ و جلّ النجاة و اعلم أن الناس فی سخط اللّه عزّ و جلّ[و إنما یمهلهم لامر یراد بهم فکن مترقبا!و اجتهد لیراک اللّه عزّ و جلّ (1)فی خلاف ما هم علیه فان نزل بهم العذاب و کنت فیهم عجلت إلی رحمة اللّه و إن اخرت ابتلوا و کنت قد خرجت مما هم فیه من الجرءة علی اللّه عزّ و جلّ.و اعلم أن اللّه لا یضیع أجر المحسنین و أن رحمة اللّه قریب من المحسنین.بیان:" الموکب"جماعة الفرسان"و الاغراء"التحریص علی الشر قوله علیه السّلام"إن الناس سحرة "قال الجزری:فیه إن من البیان لسحرا أی منه ما یصرف قلوب السامعین و إن کان غیر

ص:587


1- 1) -ما بین العلامتین ساقط من الأصل المطبوع راجع روضة الکافی ص 42.

حق و السحر فی کلامهم صرف الشئ عن وجهه. (1)»

2-جامع الأخبار:«روی جابر بن عبد اللّه الانصاری قال:حججت مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حجة الوداع فلما قضی النبی صلّی اللّه علیه و اله ما افترض علیه من الحج أتی مودع الکعبة فلزم حلقة الباب و نادی برفع صوته:أیها الناس!فاجتمع أهل المسجد و أهل السوق فقال:اسمعوا!إنی قائل ما هو بعدی کائن فلیبلغ شاهدکم غائبکم ثم بکی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حتی بکی لبکائه الناس أجمعین فلما سکت من بکائه قال:اعلموا رحمکم اللّه أن مثلکم فی هذا الیوم کمثل ورق لا شوک فیه إلی أربعین و مائة سنة ثم یأتی من بعد ذلک شوک و ورق إلی مائتی سنة ثم یأتی من بعد ذلک شوک لا ورق فیه حتی لا یری فیه إلا سلطان جائر أو غنی بخیل أو عالم مراغب فی المال أو فقیر کذاب أو شیخ فاجر أو صبی وقح أو امرأة رعناء ثم بکی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.فقام إلیه سلمان الفارسی و قال:یا رسول اللّه أخبرنا متی یکون ذلک؟فقال صلی اللّه علیه و آله:یا سلمان إذا قلت علماؤکم و ذهبت قراؤکم و قطعتم زکاتکم و أظهرتم منکراتکم و علّت أصواتکم فی مساجدکم و جعلتم الدنیا فوق رؤوسکم و العلم تحت أقدامکم و الکذب حدیثکم و الغیبة فاکهتکم و الحرام غنمیتکم و لا یرحم کبیرکم صغیرکم و لا یوقر صغیرکم کبیرکم.فعند ذلک تنزل اللعنة علیکم و یجعل بأسکم بینکم و بقی الدین بینکم لفظا بألسنتکم.فإذا اوتیتم هذه الخصال توقعوا الریح الحمراء أو مسخا أو قذفا بالحجارة و تصدیق ذلک فی کتاب اللّه عزّ و جلّ قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ (2).فقام إلیه جماعة من الصحابة فقالوا:یا رسول اللّه أخبرنا متی یکون ذلک؟فقال صلّی اللّه علیه و اله:عند تأخیر الصلوات و اتباع الشهوات و شرب القهوات و شتم الآباء و الامهات.حتی ترون الحرام مغنما و الزکاة مغرما و أطاع الرجل زوجته و جفا جاره و قطع رحمه و ذهبت رحمة الاکابر و قل حیاء الاصاغر و شیدوا البنیان و ظلموا العبید و الاماء و شهدوا بالهوی و حکموا بالجور و یسب الرجل أباه و یحسد الرجل أخاه و یعامل الشرکاء بالخیانة و قل الوفاء و شاع الزنا و تزین*

ص:588


1- 1) -روضة الکافی-36:42؛بحار الأنوار:254/52 ب 25 ح 147 [1] از آن.
2- 2) -الانعام:65. [2]

الرجال بثیاب النساء و سلب عنهن قناع الحیاء و دب الکبر فی القلوب کدبیب السم فی الابدان و قل المعروف و ظهرت الجرائم و هونت العظائم و طلبوا المدح بالمال و أنفقوا المال للغناء و شغلوا بالدنیا عن الآخرة و قل الورع و کثر الطمع و الهرج و المرج و أصبح المؤمن ذلیلا و المنافق عزیزا مساجدهم معمورة بالاذان و قلوبهم خالیة من الایمان و استخفوا بالقرآن و بلغ المؤمن عنهم کل هوان.فعند ذلک تری وجوههم وجوه الآدمیین و قلوبهم قلوب الشیاطین کلامهم أحلی من العسل و قلوبهم أمر من الحنظل فهم ذئاب و علیهم ثیاب ما من یوم إلا یقول اللّه تبارک و تعالی:أفبی تغترون؟أم علی تجترؤن؟"أفحسبتم أنما خلقناکم عبثا و أنکم إلینا لا ترجعون".فو عزتی و جلالی لو لا من یعبدنی مخلصا ما أمهلت من یعصینی طرفة عین و لو لا ورع الورعین من عبادی لما أنزلت من السماء قطرة و لا أنبت ورقة خضراء فوا عجباه لقوم آلهتهم أموالهم و طالت آمالهم و قصرت آجالهم و هم یطمعون فی مجاورة مولاهم و لا یصلون إلی ذلک إلا بالعمل و لا یتم العمل إلا بالعقل. (1)»

مرحوم کلینی در روضة الکافی (2)از محمّد بن یحیی،از احمد بن محمّد،از بعض اصحابه و علی بن ابراهیم،از پدرش،از ابی عمیر،همگی از محمّد بن ابی حمزه،از حمران نقل می کند:روزی در حضور امام صادق علیه السّلام سخن از خلفای جور و وضع بدی که شیعیان در پیش آنان دارند به میان آمد و این سخن به خاطر آن پیش آمده بود که زرق و برق موکب خلافت منصور،چشم بعضی از شیعیان را خیره ساخته بود و از دیدن این که امام سوار بر الاغی در کنار منصور راه می رفت به شدّت ناراحت شده بودند.

ص:589


1- 1) -بیان:الوقاحة قلة الحیاء و الرعناء الحمقاء و القهوة الخمر.بحار الأنوار: [1]262/52 ب 25 ح 149 از جامع الأخبار. [2]
2- 2) -تراه فی حدیث رواه الکلینی فی الروضة من ص 210-212 و فیه:فجاء أبو الدوانیق إلی أبی جعفر علیه السّلام فسلم علیه...فقال علیه السّلام له:نعم یا أبا جعفر-یعنی أبا الدوانیق-دولتکم قبل دولتنا و سلطانکم قبل سلطاننا سلطانکم شدید عسر لا یسر فیه و له مدة طویلة و اللّه لا یملک بنو أمیة یوما الا ملکتم مثلیه و لا سنة الا ملکتم مثلیها و لیتلقفها صبیان منکم فضلا عن رجالکم کما یتلقف الصبیان الکرة أفهمت؟ثم قال:لا تزالون فی عنفوان الملک ترغدون فیه ما لم تصیبوا منا دما حرامّا فإذا أصبتم ذلک الدم غضب اللّه عزّ و جلّ علیکم فذهب بملککم و سلطانکم و ذهب بریحکم و سلط اللّه عزّ و جلّ علیکم عبدا من عبیده أعور-و لیس بأعور -من آل أبی سفیان یکون استیصالکم علی یدیه و أیدی أصحابه ثم قطع الکلام.

امام صادق علیه السّلام اصل جریان را این چنین نقل می کند:

چون به خانه برگشتم یکی از دوستان ما به نزد من آمده،گفت:قربانت گردم!به خدا!من شما را در موکب سلطنتی ابن جعفر دیدم که بر الاغی سوار بودید و او بر اسبی سوار بود و از روی اسب با شما سخن می گفت مثل این که شما زیردست او بودید و من که چنین دیدم،پیش خود گفتم:این حجّت خدا بر مردم و رهبری است که باید به او اقتدا شود و این دیگری کسی است که ظلم و ستم می کند و فرزندان پیامبر را می کشد و خون های ناحق روی زمین می ریزد و با این حال او در موکب سلطنتی و در چنین شوکت است و تو بر الاغی سواری؟و از این منظره اسف انگیز شک و تردید در دلم راه یافت و از آن بر دین و عقیده ام ترسیدم.

امام فرمود:به او گفتم:اگر تو فرشتگانی را گرداگرد من و پیش رو و پشت سر و طرف راست و چپ من بودند می دیدی،او و بساط سلطنتش را کوچک می شمردی.آن گاه آن مرد گفت:اکنون دلم آرام شد.سپس گفت:تا کی اینان باید سلطنت کنند؟

گفتم:آیا نمی دانی هرچیز مدّتی دارد؟گفت:چرا؟

گفتم:آیا به تو سود بخشد اگر بدانی به سرآمدن دوران آن ها،هرگاه زمانش فرا رسد از چشم به هم زدن زودتر برسد.اگر تو حال آنان را در نزد خدای عزّ و جلّ می دانستی که چه حالی دارند،خشم تو نسبت به آنان بیشتر می شد و اگر تو کوشش کنی با همۀ مردم روی زمین که آنان را از نظر گناه در وضعی سخت تر از وضعی که اکنون در آن هستند درآورند،نخواهند توانست؛پس شیطان تو را نلغزاند.به راستی عزّت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است،ولی منافقان نمی دانند،آیا نمی دانی هرکس چشم به راه دولت ما باشد و بر آزار و ترسی که می بینند صبر نماید،فردای قیامت در زمرۀ ما محشور گردد.

سپس امام صادق علیه السّلام به جزییات علایم و مفاسدی که در آستانۀ انقلاب مهدی فراگیر جامعه بشری می گردد اشاره فرموده که گویی این پیشگویی ها مربوط به همین قرن حاضر است.

ص:590

مفاسدی که در آستانه انقلاب مهدی فراگیر جامعه می شود:

اینک متن روایت با شمارش نوع مفاسدی که بعضی از آن ها جنبه اجتماعی و سیاسی و بعضی جنبه اخلاقی دارد،از نظر خواننده گرامی می گذرد:

1-فإذا رأیت الحق قد مات و ذهب أهله.

آن گاه که دیدی حق مرده و اهل حق از میان رفتند.

2-و رأیت الجور قد شمل البلاد.

و دیدی که ستم همه جا را فراگرفته است.

3-و رأیت القرآن قد خلق و احدث فیه ما لیس فیه و وجّه علی الأهواء.

و دیدی که قرآن فرسوده شده و بدعت هایی از روی هوا و هوس در مفاهیم آن آمده است.

4-و رأیت الدین قد انکفأ کما ینکفئ الآناء.

و دیدی که دین بی محتوا شده،همانند ظرفی که آن را واژگون سازند.

5-و رأیت أهل الباطل قد استعلوا علی أهل الحق.

و دیدی که اهل باطل بر اهل حق بزرگی جویند.

6-و رأیت الشرّ ظاهرا لا ینهی عنه و یعذر أصحابه.

و دیدی که شر آشکار است و از آن نهی نمی شود و هرکه کار زشت انجام دهد، معذورش دارند.

7-و رأیت الفسق قد ظهر و اکتفی الرجال بالرجال و النساء بالنساء.

و دیدی که فسق آشکار گردیده و مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کنند.

8-و رأیت المؤمن صامتا لا یقبل قوله.

و دیدی که شخص مؤمن سکوت اختیار کرده و سخنش را نپذیرد.

9-و إذا رأیت الفاسق یکذب و لا یرد علیه کذبه و فریته.

و دیدی که شخص فاسق دروغ گوید و کسی دروغ و افترایش را بر او بازنگرداند.

10-و رأیت الصغیر یستحقر بالکبیر.

و دیدی که بچّۀ کوچک مرد بزرگ را خوار شمارد.

ص:591

11-و رأیت الأرحام قد تقطعت.

و دیدی که پیوند خویشاوندی بریده شد.

12-و رأیت من یمتدح بالفسق یضحک منه و لا یرد علیه قوله.

و دیدی هرکه را به کار بد بستایند،خوشحال گردد و سخن گوینده را به خودش باز نگرداند.

13-و رأیت الغلام یعطی ما تعطی المرأة.

و دیدی که پسربچّه همان کند که زن کند.

14-و رأیت النساء یتزوّجن النساء.

و دیدی که زنان با زنان ازدواج نمایند.

15-و رأیت الثناء قد کثر.

و دیدی که مداحی و چاپلوسی فراوان شد.

16-و رأیت الرجل ینفق المال فی غیر طاعة اللّه فلا ینهی عنه و لا یؤخذ علی یدیه.

و دیدی که مرد مال خود را در غیر راه طاعت خدا خرج کند و کسی از او جلوگیری نکند.

17-و رأیت الناظر یتعوّذ باللّه مما یری المؤمن فیه من الاجتهاد.

و دیدی که نگاه کننده مؤمنی را ببیند از کوشش و تلاش او به خدا پناه برد.

18-و رأیت الجار یوذی جاره و لیس له مانع.

و دیدی که همسایه،همسایۀ خود را اذیت کند و مانعی برای او در این کار نباشد.

19-و رأیت الکافر فرحا لما یری فی المومن مرحا لما یری فی الأرض من الفساد.

و دیدی که کافر خوشحال است از آن چه در مؤمن می بیند و شاد است از این که در روی زمین فساد و تباهی بیند.

20-و رأیت الخمور تشرب علانیة و تجتمع علیها من لا یخاف اللّه عزّ و جلّ.

و دیدی که آشکارا شراب بنوشد و برای نوشیدنش گرد هم آیند کسانی که از خدای عزّ و جلّ نمی ترسند.

21-الآمر بالمعروف ذلیلا.

ص:592

و دیدی که امر به معروف کننده خوار است.

22-و رأیت الفاسق فیما لا یحبّ اللّه قویّا محمودا.

و دیدی که فاسق در آن چه خدا دوست ندارد،نیرومند و ستوده است.

23-و رأیت أصحاب الآیات یحقرون و یحتقر من یحبهم.

و دیدی که اهل قرآن و هرکه آنان را دوست دارد،خوار است.

24-و رأیت سبیل الخیر منقطعا و سبیل الشر مسلوکا.

و دیدی که راه خیر بسته شده و راه شر مورد توجّه قرار گرفته است.

25-و رأیت بیت اللّه قد عطّل و یؤمر بترکه.

و دیدی که خانۀ کعبه تعطیل شده و دستور به ترک آن داده می شود.

26-و رأیت الرجل یقول ما لا یفعله.

و دیدی که مرد به زبان گوید آن چه را که عمل به آن نکند.

27-و رأیت الرجال یتمنون للرجال و النساء للنساء.

و دیدی که مردان خود را برای استفاده مردان فربه کنند و زنان برای زنان.

28-و رأیت الرجل معیشة من دبره و معیشة المرأة من فرجها.

و دیدی که زندگی مرد از عقب او و زندگی زن از فرج او اداره گردد.

29-و رأیت النساء یتخذون المجالس کما یتخذها الرجال.

و دیدی که زنان مانند مردان برای خود انجمن ها ترتیب دهند.

30-و رأیت التأنیث فی ولد العباس قد ظهر.

و دیدی که در میان فرزندان عباس کارهای زنانگی آشکار گردد(خود را مانند زنان زینت می کنند،همان طور که زن برای جلب نظر شوهرش خود را آرایش می کند).

31-و اعطوا الرجال الأموال علی فروجهم و تنوفس فی الرجل و تغایر علیه الرجال.

و دیدی که به مردها پول می دهند که با آن ها یا زنانشان عمل نامشروع انجام دهند.

32-و کان صاحب المال أعزّ من المؤمن.

و دیدی که شخص متموّل از شخص باایمان عزیزتر است.

33-و کان الربا ظاهرا لا یعبر.

ص:593

و دیدی که رباخواری آشکار است و رباخوار مورد ملامت قرار نمی گیرد.

34-و کان الزنا تمتدح به النساء.

و دیدی که زن ها به عمل زنا افتخار کنند.

35-و رأیت المرأة تصانع زوجها علی نکاح الرجال.

و دیدی که زن برای نکاح مردان با شوهر خود همکاری کند.

36-و رأیت اکثر الناس و خیر بیت من یساعد النساء علی فسقهن.

و دیدی که بیشتر مردم و بهترین خانه ها آن باشد که به زنان در هرزگیشان کمک کند.

37-و رأیت المؤمن محزونا محتقرا ذلیلا.

و دیدی که مؤمن به خاطر ایمانش غمناک و پست و خوار گردد.

38-و رأیت البدع و الزنا قد ظهر.

و دیدی که بدعت و زنا آشکار گردد.

39-و رأیت الناس یعتدون بشاهد الزور.

و دیدی که مردم به شهادت ناحق اعتماد کنند.

40-و رأیت الدین بالرأی و عطل الکتاب و احکامه.

و دیدی که دستورات دینی طبق تمایلات اشخاص تفسیر گردد.

41-و رأیت الحرام یحلل و رأیت الحلال یحرم.

و دیدی که حلال تحریم و حرام مجاز می شود.

42-و رأیت اللیل لا یستخفی به من الجرأة علی اللّه.

و دیدی که مردم چنان در ارتکاب گناه جری شده اند که منتظر رسیدن شب نیستند.

43-و رأیت المؤمن لا یستطیع أن ینکر إلا بقلبه.

و دیدی که مؤمن نتواند کار بد را نکوهش کند جز با قلب.

44-و رأیت العظیم من المال ینفق فی سخط اللّه عز و جل.

و دیدی که مال کلان در راه غضب الهی خرج شود.

45-و رأیت الولاة یقربون أهل الکفر و یباعدون أهل الخیر.

ص:594

و دیدی که زمامداران به کافران نزدیک شوند و از نیکان دوری گزینند.

46-و رأیت الولاة یرتشون فی الحکم.

و دیدی که والیان در داوری رشوه گیرند.

47-و رأیت الولاة قباله لمن زاد.

و دیدی که پست های حساس دولتی به مزایده گذارده شود.

48-و رأیت ذوات الارحام ینکحن و یکتفی بهن.

و دیدی که مردم با محارم خود نزدیکی کنند.

49-و رأیت الرجل یقتل علی التهمة و علی الظنة.

و دیدی که به تهمت و سوء ظن،مرد به قتل می رسد.

50-و یتغایر علی الرجل الذکر فیبذل له نفسه و ماله.

و دیدی که مرد به مرد پیشنهاد عمل زشت می کنند و خود و اموالش را در اختیار او می گذارد.

51-و رأیت الرجل یعیر علی إتیان النساء.

و دیدی که مرد به خاطر آمیزش با زنان مورد سرزنش قرار گیرد(که چرا با مردان آمیزش نمی کند).

52-و رأیت الرجل یأکل من کسب امرأته من الفجور یعلم ذلک و یقیم علیه.

و دیدی که مرد از کسب زنش از هرزگی نان می خورد و آن را می داند و به آن تن می دهد.

53-و رأیت المرأة تقهر زوجها و تعمل ما لا یشتهی و تنفق علی زوجها.

و دیدی که زن بر مرد خود مسلّط شود و کاری را که مرد نمی خواهد انجام دهد و به شوهر خود خرجی می دهد.

54-و رأیت الرجل یکری امرأته و جاریته و یرضی بالدنی من الطعام و الشراب.

و دیدی که مرد زن و کنیزش را(برای زنا)کرایه می دهد و به خوراک و نوشیدنی پستی تن درمی دهد.

55-و رأیت الایمان باللّه عز و جل کثیرة علی الزور.

ص:595

و دیدی که سوگندهای به ناحق به نام خدا بسیار گردد.

56-و رأیت القمار قد ظهر.

و دیدی که قمار آشکار شود.

57-و رأیت الشراب یباع ظاهرا لیس له مانع.

و دیدی که شراب را بدون مانع در معرض عام بفروشند.

58-و رأیت النساء یبذلن أنفسهن لاهل الکفر.

و دیدی که زنان مسلمان خود را در اختیار کافران می گذارند.

59-و رأیت الملاهی قد ظهرت یمر بها لا یمنها أحد.

و دیدی که لهو و لعب آشکار گشت و کسی که از کنار آن عبور می کند از آن جلوگیری نکند(و کسی جرأت جلوگیری را ندارد).

60-و رأیت الشریف یستذله الذی یخاف سلطانه.

و دیدی که مردم شریف را خوار کند،کسی که مردم از تسلّط و قدرتش ترس دارند.

61-و رأیت أقرب الناس من الولاة من یمتدح بشتمنا أهل البیت.

و دیدی که نزدیک ترین مردم به فرمانروایان کسی است که به دشنام گویی ما خانواده ستایش شود.

62-و رأیت من یحبنا یزور و لا تقبل شهادته.

و دیدی که هرکس ما را دوست دارد،دروغگویش دانند و شهادت او را نپذیرند.

63-و رأیت الزور من القول یتنافس فیه.

و دیدی که بر سر گفتن حرف زور و ناحق مردم با همدیگر رقابت کنند.

64-و رأیت القرآن قد ثقل علی الناس استماعه و خف علی الناس استماع الباطل.

و دیدی که شنیدن قرآن بر مردم سنگین و گران آید و در عوض شنیدن سخنان باطل بر مردم آسان است.

65-و رأیت الجار یکرم الجار خوفا من لسانه.

و دیدی که همسایه،همسایه را از ترس زبانش گرامی دارد.

66-و رأیت الحدود قد عطلت و عمل فیها بالاهواء.

ص:596

و دیدی که حدود خدا تعطیل شده و در آن طبق دلخواه خود عمل کنند.

67-و رأیت المساجد قد زخرفت.

و دیدی که مساجد طلاکاری شد.

68-و رأیت أصدق الناس عند الناس المفتری الکذب.

و دیدی که راستگوترین مردم پیش آن ها مفتریان دروغگو می باشند.

69-و رأیت الشر قد ظهر و السعی بالنمیمة.

و دیدی که شر و سخن چینی آشکار گشته.

70-و رأیت البغی قد فشا.

و دیدی که ستمکاری شیوع یافت.

71-و رأیت الغیبة تستملح و یبشر بها الناس بعضهم بعضا.

و دیدی که غیبت را سخن نمکین شمارند و مردم همدیگر را بدان مژده دهند.

72-و رأیت الحج و الجهاد لغیر اللّه.

و دیدی که برای غیر خدا به حج و جهاد روند.

73-و رأیت السلطان یذل للکافر المؤمن.

و دیدی که سلطان به خاطر کافر،مؤمن را خوار کند.

74-و رأیت الخراب قد أدیل من العمران.

و دیدی که خرابی و ویرانی،بیش از عمران و آبادی است.

75-و رأیت الرجل معیشته من بخس المکیال و المیزان.

و دیدی که زندگی مرد از کم فروشی اداره می شود.

76-و رأیت سفک الدماء یستخف بها.

و دیدی که خونریزی را آسان شمارند.

77-و رأیت الرجل یطلب الرئاسة لعرض الدنیا و یشهر نفسه بخبث اللسان لیتقی و تسند إلیه الامور.

و دیدی که مرد برای غرض دنیایی ریاست می طلبد و خودش را به بدزبانی مشهور می سازد تا از او بترسند و کارها را به او واگذار کنند.

ص:597

78-و رأیت الصلاة قد استخف بها.

و دیدی که نماز را سبک شمارند.

79-و رأیت الرجل عنده المال الکثیر لم یزکه منذ ملکه.

و دیدی که مرد مال بسیار دارد،ولی از وقتی که آن را پیدا کرده زکات آن را نپرداخته است.

80-و رأیت المیت ینبش من قبره و یؤذی و تباع أکفانه.

و دیدی که قبر مردها را بشکافند و آن ها را بیازارند و کفن هایشان را بفروشند.

81-و رأیت الهرج قد کثر.

و دیدی که آشوب بسیار است.

82-و رأیت الرجل یمشی نشوان و یصبح سکران لا یهتم بما یقول الناس فیه.

و دیدی که مرد روز خود را به نشئه(شراب)به شب برد و شب را به مستی صبح کند به وضعی که مردم می دانند،ولی اهمیت ندهد.

83-و رأیت البهائم تنکح.

و دیدی که با حیوانات عمل زشت انجام می دهند.

84-و رأیت البهائم یفرس بعضها بعضا.

و دیدی که حیوانات همدیگر را بدرند.

85-و رأیت الرجل یخرج إلی مصلاة و یرجع و لیس علیه شیء من ثیابه.

و دیدی که مرد به مصلی می رود،ولی چون برمی گردد جامه در تن ندارد.

86-و رأیت قلوب الناس قد قست و جمدت أعینهم و ثقل الذکر علیهم.

و دیدی که دل مردم سخت و چشمانشان خشک شده و یاد خدا بر آنان سنگین آید.

87-و رأیت السحت قد ظهر یتنافس فیه.

و دیدی که کسب های حرام شیوع یافته و بر سر آن رقابت کنند.

88-و رأیت المصلی إنما یصلی لیراه الناس.

و دیدی که نمازخوان برای ریا و خودنمایی نماز می خواند.

89-و رأیت الفقیه یتفقه لغیر الدین یطلب الدنیا و الرئاسة.

ص:598

و دیدی که فقیه برای غیر دین فقه می آموزد و دنیا و ریاست طلب می کند.

90-و رأیت الناس مع من غلب.

و دیدی که مردم دور کسی را گرفته اند که قدرت دارد.

91-و رأیت الحلال یذم و یعیر و طالب الحرام یمدح و یعظم.

و دیدی که هرکس روزی حلال جوید،مورد سرزنش قرار گیرد و جویندۀ حرام مورد ستایش و تعظیم است.

92-و رأیت الحرمین یعمل فیهما بما لا یحب اللّه لا یمنعهم مانع و لا یحول بینهم و بین العمل القبیح أحد.

و دیدی که در مکّه و مدینه کارهایی کنند که خداوند دوست ندارند و کسی هم نیست که مانع شود و هیچ کس آن ها را از این اعمال زشت بازنمی دارد.

93-و رأیت المعازف ظاهرة فی الحرمین.

و دیدی که آلات لهو و لعب(حتی)در مکّه و مدینه آشکار گردد.

94-و رأیت الرجل یتکلم بشئ من الحق و یأمر بالمعروف و ینهی عن المنکر.

و دیدی که مرد سخن حق گوید و امر به معروف نهی از منکر کند،دیگران او را نصیحت کنند و بگویند که این کار بر تو لازم نیست.

95-و رأیت الناس ینظر بعضهم إلی بعض و یقتدون بأهل الشرور.

و دیدی که مردم به همدیگر نگاه کنند و به مردم بدکار اقتدا نمایند.

96-و رأیت مسلک الخیر و طریقه خالیا لا یسلکه أحد.

و دیدی که راه خیر به کلّی خالی است و کسی از آن راه نمی رود.

97-و رأیت المیت یهزأ به فلا یفزع له أحد.

و دیدی که مرده را مسخره گیرند و کسی برای مرگ او غمگین نشود.

98-و رأیت کل عام یحدث فیه من البدعة و الشر أکثر مما کان.

و دیدی که هر سال بدعت و شرارت بیشتر شود.

99-و رأیت الخلق و المجالس لا یتابعون إلا الاغنیاء.

و دیدی که به فقیر چیزی بدهند درحالی که به او بخندند و برای غیر خدا به او

ص:599

ترحم نمایند.

100-و رأیت المحتاج یعطی علی الضحک به و یرحم لغیر وجه اللّه.

و دیدی که نشانه های آسمانی پدید آید،ولی کسی از آن هراس نکند.

101-و رأیت الآیات فی السماء لا یفزع لها أحد.

و دیدی که نشانه های آسمانی پدید آید،ولی کسی از آن هراس نکند.

102-و رأیت الناس یتسافدون کما یتسافد البهائم لا ینکر أحد منکرا تخوفا من الناس.

و دیدی که مردم در حضور جمع همانند بهایم مرتکب اعمال جنسی شوند و هیچ کس از ترس،کار زشت را انکار نکند.

103-و رأیت الرجل ینفق الکثیر فی طاعة غیر اللّه و یمنع الیسیر فی طاعة اللّه.

و دیدی که مرد در غیر اطاعت خدا زیاد خرج کند،ولی در مورد اطاعت خدا از کم هم دریغ ورزد.

104-و رأیت العقوق قد ظهر و استخف بالوالدین و کانا من أسوء الناس حالا عند الولد و یفرح بأن یفتری علیها.

و دیدی که آزار به پدر و مادر آشکار گردد و مقام آن ها را سبک شمارند و حال آن ها در پیش فرزند از همه بدتر باشد و از این که به آن ها افترا زده شود خوشحال شوند.

105-و رأیت النساء و قد غلبن علی الملک و غلبن علی کل أمر لا یؤتی إلا ما لهن فیه هوی.

و دیدی که زن ها بر حکومت غالب گشته و پست های حساس را قبضه کنند و کاری پیش نرود جز آن چه دلخواه آنان باشند.

106-و رأیت ابن الرجل یفتری علی أبیه و یدعو علی والدیه و یفرح بموتهما.

و دیدی که پسر به پدر خود افترا زند و به پدر و مادر خود نفرین کند و از مرگشان خوشحال شود.

107-و رأیت الرجل إذا مر به یوم و لم یکسب فیه الذنب العظیم من فجور أو بخس مکیال او مزاز.

و دیدی که اگر روزی بر مردی بگذرد که در آن روز گناهی بزرگ مرتکب نشده؛مانند

ص:600

هرزگی یا کم فروشی یا انجام کار حرام یا میخوارگی(آن روز گرفته و غمگین است و خیال می کند که روزش به هدر رفته و عمرش در آن روز بی خود تلف شده است).

108-و رأیت السلطان یحتکر الطعام.

و دیدی که سلطان مواد غذایی را احتکار کند.

109-و رأیت أموال ذوی القربی تقسم فی الزور و یتقامر بها و یشرب بها الخمور.

و دیدی که حقّ خویشاوندان پیامبر(خمس)به ناحق تقسیم شود و بدان قماربازی کنند و میخوارگی نمایند.

110-و رأیت الخمر یتداوی بها و یوصف للمریض و یستشفی بها.

و دیدی که با شراب مداوا کنند و برای بیمار نسخه نمایند و بدان بهبودی جویند.

111-و رأیت الناس قد استووا فی ترک الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و ترک التدین به.

و دیدی که مردم در مورد ترک امر به معروف و نهی از منکر و بی عقیدگی یکسان شوند.

112-و رأیت ریاح المنافقین و أهل النفاق قائمة و ریاح أهل الحق لا تحرک.

و دیدی که منافقان و اهل نفاق سر و صدایی دارند و اهل حق بی سروصدا و خاموشند.

113-و رأیت الاذان بالاجر و الصلاة بالاجر.

و دیدی که برای اذان گفتن و نماز خواندن مزد بگیرند.

114-و رأیت المساجد محتشیة ممن لا یخاف اللّه مجتمعون فیها للغیبة و أکل لحوم أهل الحق و یتواصفون فیها شراب المسکر.

و دیدی که مسجدها پر از کسانی است که ترس از خدا ندارند و برای غیبت و خوردن گوشت اهل حق به مسجد آیند و در مساجد از شراب مست کننده توصیف کنند.

115-و رأیت السکران یصلی بالناس و هو لا یعقل....

و دیدی که شخص مست که از خرد تهی گشته بر مردم پیش نمازی کند(و به مستی او ایراد نگیرند و چون مست گردد،گرامیش دارند).

116-و رأیت من أکل أموال الیتامی یحمد بصلاحه.

ص:601

و دیدی که هرکه مال یتیمان بخورد،شایستگی او را بستایند.

117-و رأیت القضاة یقضون بخلاف ما أمر اللّه.

و دیدی که قضات به خلاف دستور خدا داوری کند.

118-و رأیت الولاة یأتمنون الخونة للطمع.

و دیدی که زمامداران از روی طمع،خیانتکاران را امین خود سازند.

119-و رأیت المیراث قد وضعته الولاة لاهل الفسوق و الجرأة علی اللّه.

و دیدی که میراث(یتیمان)را فرمانروایان به دست افراد بدکار و بی باک نسبت به خدا داده اند(از آن ها حق و حساب بگیرند و جلوی آن ها را رها سازند تا هرچه می خواهند انجام دهند).

120-و رأیت المنابر یؤمر علیها بالتقوی و لا یعمل القائل بما یأمر.

و دیدی که بر فراز منبرها مردم را به پرهیزگاری دستور دهند،ولی خود گوینده به آن دستور عمل نکند.

121-و رأیت الصلاة قد استخف بأوقاتها.

و دیدی که وقت نمازها را سبک شمارند.

122-و رأیت الصدقة بالشفاعة لا یراد بها وجه اللّه و یعطی لطلب الناس.

و دیدی که صدقه به وساطت دیگران به اهل آن دهند،به خاطر رضای خدا ندهند، بلکه روی درخواست مردم و اصرار آن ها بپردازند.

123-و رأیت الناس همهم بطونهم و فروجهم لا یبالون بما أکلوا و ما نکحوا.

و دیدی که تمام همّ و غم مردم شکم و عورتشان است،باکی ندارند که چه بخورند و با چه آمیزش کنند.

124-و رأیت الدنیا مقبلة علیهم.

و دیدی که دنیا به آن ها روی آورده است.

125-و رأیت أعلام الحق قد درست.

و دیدی که نشانه های حق مندرس گشته است.

امام صادق علیه السّلام پس از پیش بینی این حوادث خطاب به راوی فرمود:

ص:602

در چنین موقعی مواظب خود باش!نجات خود را از خداوند بخواه(فرج نزدیک است)و بدان که مردم با این نافرمانی ها مستحقّ عذابند.

اگر عذاب بر آن ها فرود آمد و تو در میان آن ها بودی،باید بشتابی به سوی رحمت حق تا از کیفری که آن ها به واسطۀ سرپیچی از فرمان خدا می بینند،بیرون بیایی و بدان که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی گرداند«و إنّ رحمة اللّه قریب (1)من المحسنین» (2)

آری!این جملات قسمتی از مفاسد رنگارنگی است که به فرموده امام صادق علیه السّلام در انتهای تاریخ دامنگیر بشریّت خواهد شد و اگر درست بنگریم و جهان امروز را تماشا کنیم،می بینیم که اکثریت قریب به اتّفاق،این مفاسد بزرگ هم اکنون جوامع بشری را فراگرفته است و انتظار می رود بقیّه نیز در آینده جنبۀ عینی به خود بگیرد.

راستی آیا این پیشگویی ها که در آن زمان صورت گرفته جنبۀ اعجاز ندارد؟!

6*خبر اللّوح

در خلال این کتاب در مواردی از لوح حضرت زهرا علیها السّلام نام برده شده است و قسمت هایی از آن را نقل کردیم.برای این که از تفصیل آن نیز بی بهره نباشیم،از میان تعدادی از آن یکی را که جامع تر از بقیّه بود،برگزیده و با ترجمه در ذیل می آوریم.

در بحار الانوار (3)از کمال الدّین و عیون الاخبار شیخ صدوق قدّس سرّه نقل شده است که شیخ گوید:پدرم و ابن ولید هردو از سعد و حمیری باهم از صالح بن حماد و حسن بن طریف باهم از بکر بن صالح(دوباره)پدرم و ابن متوکّل و ماجیلویه و احمد بن علی بن ابراهیم و ابن ناتانه و همدانی-خدا از همۀ آن ها راضی باشد-همگی از علی،از پدرش،از بکر بن صالح،از عبد الرحمان بن سالم،از ابی بصیر گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:پدرم(امام باقر علیه السّلام)به جابر بن عبد اللّه انصاری فرمود:«إنّ لی إلیک

ص:603


1- 1) -روضۀ کافی:ح7/ ص 36-42 و بحار الأنوار:254/52-260.
2- 2) -آخرین امید:303 به بعد.
3- 3) -در بحار الانوار،195/36. [1]

حاجة فمتی یخف علیک أن أخلو بک فأسألک عنها؟قال له جابر:فی أیّ الأوقات شئت فخلا به أبی علیه السّلام فقال له:یا جابر أخبرنی عن اللوح الذی رأیته فی یدی أمّی فاطمة (1)بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و ما أخبرتک به امّی أن فی ذلک اللوح مکتوبا قال جابر:اشهد باللّه إنی دخلت علی امّک فاطمة فی حیاة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أهنّئها (2)بولادة الحسین علیه السّلام فرأیت فی یدها لوحا أخضر ظننت أنّه زمرّد (3)و رأیت فیه کتابا أبیض شبه نور الشمس (4)فقلت لها:بأبی أنت و امّی یا بنت رسول اللّه ما هذا اللوح؟فقالت:هذا اللوح أهداه اللّه عزّ و جلّ إلی رسوله فیه اسم أبی و اسم بعلی و اسم ابنی و أسماء الاوصیاء من ولدی فأعطانیه أبی لیسرّنی بذلک؛ (5)

من به تو احتیاجی دارم!هر وقت برایت سبک باشد که با تو خلوت نموده و از آن (حاجت)سؤال نمایم!؟

جابر عرض کرد:هر وقت خواستی(من حاضرم)پس پدرم با او خلوت نمود و به او فرمود:ای جابر!به من خبر بده از لوحی که در دستان مادرم فاطمه علیها السّلام دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دیدی و آن چه را که مادرم به تو از محتوای«لوح»خبر داده است؟

جابر گفت:خدا را شاهد می گیرم(روزی)در حال حیات رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله من داخل (خانۀ)فاطمه علیها السّلام شدم تا ولادت(فرزندش)حسین علیه السّلام را به او تبریک گویم،در دست او لوح سبزی را دیدم.گمان کردم از زمرّد است و در آن نوشته سفیدی را دیدم که مانند نور خورشید می درخشید.به او گفتم:پدر و مادرم فدای تو باد!ای دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله این لوح چیست؟!

فرمود:این لوح را خدای عزّ و جلّ به رسولش هدیه داده است و در آن نام پدرم و شوهرم و دو فرزندم و نام های اوصیا از اولاد من هست.پس پدرم آن را به من داد تا با دیدن آن خشنود شوم.»

جابر گفت:«فأعطتنیه امّک فاطمة فقرأته و انتسخته فقال أبی علیه السلام فهل لک یا

ص:604


1- 1) -فی المصدرین:فی ید امی فاطمة.
2- 2) -فی المصدرین:لاهنئها.
3- 3) -فی المصدرین:ظننت أنه من زمرد.
4- 4) -فی العیون: [1]یشبه نور الشمس.و فی کمال الدین: [2]شبیهة بنور الشمس.
5- 5) -فی المصدرین:لیبشرنی بذلک.

جابر أن تعرضه علیّ؟قال:نعم فمشی معه أبی علیه السلام حتی انتهی إلی منزل جابر فأخرج إلی أبی صحیفة من رقّ قال جابر:فأشهد باللّه إنّی هکذا رأیته فی اللوح مکتوبا:

بسم اللّه الرحمان الرحیم هذا کتاب من اللّه العزیز العلیم (1)لمحمد نوره و سفیره و حجابه و دلیله نزل به الروح الامین من عند رب العالمین عظّم یا محمّد أسمائی و اشکر نعمائی و لا تجحد آلائی إنّی أنا اللّه لا إله إلا أنا قاصم الجبارین (2)و مذلّ الظالمین و دیّان الّدین (3)إنی أنا اللّه لا إله إلا أنا فمن رجا غیر فضلی أو خاف غیر عدلی (4)عذّبته عذابا لا أعذّبه أحدا من العالمین فإیّای فاعبد؛پس مادرت فاطمه علیها السّلام آن را به من داد و قرائت کرده و نسخه برداری نمودم.

پدرم علیه السّلام به او فرمود:ای جابر!آیا برایت سخت نیست آن را به من نشان دهی؟!

عرض کرد:بلی!پس پدرم با او باهم به منزل جابر رفتند و او نوشته ای را که در چرم نوشته شده بود،برای پدرم بیرون آورد و گفت:خدا را شاهد می گیرم که این گونه دیدم نوشته شده بود؛

بسم اللّه الرحمن الرحیم

این نوشته ای است از خدای عزیز و دانا به محمّد صلّی اللّه علیه و اله نور و سفیر و دربان و راهنمای خدا که روح الامین آن را از نزد پروردگار عالمیان فرود آورده است.

ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله!نام های مرا بزرگ شمار و به نعمت هایم شکرگزار و به نشانه های (ربوبیّت من)منکر مباش.منم خدای بی همتا و ریشه کن کنندۀ ستمگران و ذلیل نمایندۀ ظالمان و مستقرکنندۀ دین(در روی زمین)!منم خدایی که معبودی جز من نیست،هرکس جز فضل من امیدوار باشد و از غیر عدالت من بترسد،او را عذابی نمایم که کسی را از جهانیان آن گونه عذاب نکرده ام؛پس برای من عبادت نما!

و علیّ فتوکّل إنّی لم أبعث نبیّا فاکملت أیّامه و انقضت مدّته إلاّ جعلّت له وصیا و إنّی فضّلتک علی الأنبیاء و فضّلت وصیک علی الأوصیاء و أکرمتک بشبلیک بعده و بسبطیک حسن

ص:605


1- 1) -(6)فی المصدرین:هذا کتاب من اللّه العزیز الحکیم العلیم.
2- 2) -قصم اللّه ظهر الظالم أی أنزل به البلیة و أهلکه.
3- 3) -فی المصدرین:و دیان یوم الدین.
4- 4) -فی العیون [1]أو خاف غیر عدلی و عذابی.

و حسین (1)فجعلّت حسنا معدن علمی بعد انقضاء مدة أبیه و جعلّت حسینا خازن وحیی و أکرمته بالشّهادة و ختمت له بالسّعادة فهو أفضل من استشهد و أرفع الشهداء درجة جعلت کلمتی التامة معه (2)و الحجّة البالغة عنده بعترته أثیب و أعاقب؛و به من تکیه کن!من پیامبری را مبعوث نکرده ام که روزهایش کامل(سپری شده)و مدّتش به پایان رسیده است،مگر این که برای او جانشینی قرار داده ام و من تو را به همه پیامبران جانشین (وصی تو را)به تمامی اوصیا برتری داده ام و تو را با دو فرزندت و نوه ات حسن و حسین علیهما السّلام گرامی داشته ام.

پس حسن علیه السّلام را بعد از پایان مدّت پدرش معدن علم خود و حسین علیه السّلام را خزینۀ وحی خود قرار داده و با شهادت او را گرامی داشته ام و(عمر)او را با سعادت ختم نموده ام.پس او بهترین شهدا و صاحب بالاترین درجات آن هاست.کلمات تامۀ خود را با او و حجّت بالغه ام را نزد او قرار داده ام و با عترت او ثواب داده و عقاب می نمایم.

أوّلهم علیّ سیّد العابدین و زین أولیاء الماضین و ابنه شبیه جده المحمود محمّد الباقر لعلمی و المعدن لحکمی سیهلک المرتابون فی جعفر الراد علیه کالرآدّ علیّ حق القول منی لأکرمنّ مثوی جعفر و لاسرنه فی أشیاعه و أنصاره و أولیائه انتجبت بعده موسی و انتجبت بعده فتنة عمیاء حندس (3)لأنّ خیط فرضی لا ینقطع (4)و حجّتی لا تخفی و أن أولیائی یشقون ألا و من جحد واحدا منهم فقد جحد نعمتی و من غیر آیة من کتابی فقد افتری علی و ویل للمفترین الجاحدین عند انقضاء مدة عبدی موسی و حبیبی و خیرتی؛

اوّل آن ها«علی علیه السّلام»سرور عبادت کنندگان و زینت اولیای گذشتگان است و فرزند او شبیه جدّش محمود«محمّد صلّی اللّه علیه و اله»شکافندۀ علم من و معدن حکم من است و به زودی شک کنندگان در«جعفر علیه السّلام»به هلاکت می رسند!ردکنندگان آن ها مانند ردکنندگان من هستند.گفتار حقّی است از من که جایگاه جعفر علیه السّلام را گرامی دارم و البتّه او را در

ص:606


1- 1) -فی العیون:و [1]بسبطیک الحسن و الحسین.
2- 2) -فی العیون:و [2]ارفع الشهداء درجة عندی و جعلت کلمتی التامة معه.
3- 3) -لیست هذه الجملة فی کمال الدین و [3]فی العیون:و [4]اتیحت و الحندس:الظلمة و سیأتی شرح الجملة فی البیان.
4- 4) -فی کمال الدین [5]لأنّ حفظه فرض لا ینقطع معنای این جمله را در بیان پاورقی مطالعه کنید.

شیعیان و یاوران و دوستانش خوشحال می نمایم.

بعد از او فرزندش«موسی علیه السّلام»را برگزیده ام که بعد از او کوری و تاریکی حکم فرما است؛زیرا ریسمان واجب من منقطع نمی شود و حجّت من پنهان نمی ماند و دوستان من شقی نمی شوند.آگاه باش!اگر کسی یکی از آنان را منکر شود به یقین نعمت مرا منکر شده است و بدون دلیل از کتاب(قرآن)من برای من افترا بسته است و وای بر افترازنندگان و منکران هنگام به پایان رسیدن مدت مأموریت بنده ام و دوست و برگزیده شده ام«موسی علیه السّلام».

إنّ المکذّب بالثامن مکذّب بکل أولیائی و علی ولیّی و ناصری و من أضع علیه أعباء النبوة و أمنحه بالاضطلاع بها یقتله عفریت مستکبر یدفن بالمدینة التی بناها العبد الصالح إلی جنب شرّ خلقی حقّ القول منّی لأقرّن عینه بمحمد ابنه و خلیفته من بعده فهو وارث علمی و معدن حکمی و موضع سرّی و حجّتی علی خلقی جعلت الجنة مثواه. (1)و شفّعته فی سبعین ألفا من أهل بیته (2)کلّهم قد استوجبوا النار و أختم بالسّعادة لإبنه علی ولیی و ناصری و الشاهد فی خلقی و أمینی علی وحیی اخرج منه الداعی إلی سبیلی و الخازن لعلمی الحسن ثم أکمّل ذلک بابنه رحمة للعالمین علیه کمال موسی و بهاء عیسی و صبر أیوب سیذلّ أولیائی فی زمانه (3)و یتهادون رؤوسهم کما تتهادی رؤوس الترک و الدیلم فیقتلون و یحرقون و یکونون خائفین مرعوبین وجلین تصبغ الأرض بدمائهم و یفشو الویل و الرنین فی نسائهم اولئک أولیائی حقّا بهم أدفع (4)کل فتنة عمیاء حندس و بهم أکشف الزلازل و أدفع الآصار و الأغلال اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و أولئک هم المهتدون (5)؛ (6)همانا تکذیب کنندگان بر

ص:607


1- 1) -فی العیون: [1]لا یؤمن عبد به الا جعلت الجنة مثواه.
2- 2) -فی المصدرین:فی سبعین من أهل بیته.
3- 3) -أی فی زمن الغیبة و [2]قبل ظهوره.
4- 4) -فی العیون: [3]أرفع بهم.
5- 5) -این روایت با تغییرات کمی در کتاب های گوناگون متقدّمین نقل شده و از جملۀ آن هاست اصول کافی:1 528/-527؛ [4]کمال الدّین:ص 180-179؛ [5]عیون الأخبار:ص 27-25: [6]الإحتجاج:ص 42-41؛ [7]الإختصاص: ص 210-212؛غیبت طوسی:ص 101-103؛أمالی شیخ طوسی:ص 183-182؛غیبت نعمانی:ص 29- 31؛ [8]إعلام الوری:ص 371-373؛ [9]بحار الأنوار: [10]195/36 ب 40 ح 3 از کمال الدّین و [11]عیون الأخبار. [12]
6- 6) -کمال الدین:179 و 180. [13]عیون الاخبار:25. [14]

هشتمین آن ها تکذیب کننده به همه اولیای من و ولی و یاور من و کسی را که بار سنگین نبوّت را بر دوش او گذاشته و بر جریانات نبوّت ارزانی داشته،منّت می گذارم و در (نهایت)عفریت متکبّری او را به قتل می رساند و در شهری که آن را عبد صالح بنا کرده و نزد بدترین خلق من دفن می گردد.

این گفتاری حق است از من که چشم او را با فرزند و جانشین بعد از خود «محمّد علیه السّلام»روشن می سازم.پس او وارث علم من و معدن حکم من و محلّ سرّ من و حجّت من بر خلق است.بهشت را جایگاه او قرار داده و شفاعت او را دربارۀ هفتاد هزار نفر از دوزخیان می پذیرم و عمر او را نیز با سعادت فرزندش«علی علیه السّلام»ولی و ناصر و شاهد بر خلقم و امین وحی ام به پایان برده و ختم می نمایم و از او دعوت کننده بر سبیل (حق)من و گنجینۀ علم خود«حسن علیه السّلام»را بیرون آورم و سپس با فرزند«رحمة للعالمین»«حسن علیه السّلام»این وصایت را به کمال می رسانم.

بر او کمال موسی و بهای عیسی و صبر ایّوب خواهد بود و در(زمان غیبت او) دوستانم ذلیل می شوند،به طوری که سرهای آنان مانند سرهای ترک و دیلم به همدیگر هدیه می دهند؛پس کشته و سوزانده می شوند و(دایم)هراسان و ترسان و خایف می شوند و زمین از خون آن ها رنگین می شود.گریه و ناله در زنان آن ها رواج می یابد.آن هایند دوستان حقّ من،با آن ها تمام فتنه های کورکننده و تاریک را دفع می نمایم و با(برکت)آن ها زلزله ها را برداشته و گرفتاری و بدبختی را برطرف می سازم بر آن هاست درود و رحمت خدا و آن ها هدایت یافتگان هستند.» (1)

ص:608


1- 1) -کمال الدین:179 و 180. [1]عیون الاخبار:25 [2] بیان:الرق بالفتح و الکسر:الجلد الرقیق الذی یکتب فیه.و فی روایة الکلینی و النعمانی و الشیخ و الطبرسی بعد قوله:«من رق»زیادة-هذه الزیادة موجودة فی کمال الدین أیضا.):« [3]فقال:یا جابر أنظر فی کتابک لأقرأ علیک فنظر جابر فی نسخته فقرأه أبی فما خالف حرف حرفا فقال جابر:فاشهد باللّه.»و السفیر:الرسول المصلح بین القوم و اطلق الحجاب علیه لانه واسطة بین اللّه و بین الخلق کالحجاب الواسطة-فی(د)کالحجاب المتوسط.)بین المحجوب و المحجوب عنه أو لان له وجهین:وجها إلی اللّه و وجها إلی الخلق و المراد بالاسماء إما أسماء ذاته المقدسة أو الائمة علیهم السلام کما مر مرارا.و النعماء مفرد بمعنی النعمة العظیمة و هی النبوة و ما یلزمها و یلحقها و بالآلاء-أی المراد بالالاء.)سائر النعم و الاوصیاء علیهم السلام.و فی أکثر الروایات«مدیل المظلومین»بدل قوله:«مذل الظالمین»و الا دالة:إعطاء الدولة و الغلبة.و المظلومون:الائمة و شیعتهم الذین ینصرهم اللّه فی آخر الزمان

ص:609

عبد الرحمن بن سالم گوید:«قال أبو بصیر:لو لم تسمع فی دهرک إلاّ هذا الحدیث لکفاک فصنه إلاّ عن أهله؛اگر در تمام عمرت فقط این حدیث را شنیده باشی برایت بس است.پس او را پنهان بدار مگر از اهلش.»

7*اسمای امامان با مادرانشان

طالقانی از حسن بن اسماعیل،از سعید بن محمّد بن نصر قطان،از عبید اللّه بن محمّد سلمی،از محمّد بن عبد الرحیم، (1)از محمّد بن سعید بن محمّد،از عباس بن ابی عمرو،از صدقه بن ابی موسی،از ابی نضره نقل کرده است:«لما احتضر أبو جعفر محمّد بن علی الباقر علیه السّلام عند الوفاة دعا بابنه الصادق علیه السّلام لیعهد إلیه عهدا (2)فقال له أخوه زید بن علی:لو امتثلت فی بمثال الحسن و الحسین لرجوت أن لا تکون أتیت منکرا (3)فقال له:یا أبا الحسین إن الامانات لیست بالمثال و لا العهود بالرسوم و إنما هی امور سابقة عن حجج اللّه عزّ و جلّ؛وقتی که زمان وفات امام باقر علیه السّلام فرارسید،پسرش صادق علیه السّلام را خواست تا برای او عهدی را تحویل دهد(در این حال)برادرش زید بن علی به او گفت:اگر با من مانند حسن و حسین علیهما السّلام رفتار کنی(و مرا وصیّ خود قرار دهی)امید دارم کار بدی انجام نداده ای!

فرمود:ای ابا حسین!همانا امانات(الهی)دل خواهی نیست و عهدهای(خداوندی) با رسم و رسوم انجام نمی گیرد،به یقین آن کارهایی است که از حجّت های خدای عزّ و جلّ گذشته است(و به ما گفته شده و در اختیار ما نیست).

ثم دعا بجابر بن عبد اللّه فقال له:یا جابر حدثنا بما عاینت من الصحیفة (4)

فقال له جابر:نعم یا با جعفر دخلت إلی مولاتی (5)

ص:610


1- 1) -در کمال الدین: [1]از محمّد بن عبد الرحمان.
2- 2) -در کمال الدین:فعهد إلیه عهدا.
3- 3) -أی کما أن الحسن علیه السّلام فوض الامر بعده إلی اخیه الحسین علیه السّلام فان تفوضنی انت ایضا ما اتیت بمنکر
4- 4) در کمال الدین:فی الصحیفة.
5- 5) -در هر دو مصدر:دخلت علی مولاتی.

فاطمة بنت محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لأهنّئها بمولد الحسن علیه السّلام (1)فإذا بیدها صحیفة بیضاء من درة (2)فقلت:یا سیدة النسوان ما هذه الصحیفة التی أراها معک؟قالت:فیها أسماء الائمة من ولدی قلت:لها ناولینی لانظر فیها قالت:یا جابر لو لا النهی لکنت أفعل لکنه قد نهی أن یمسها إلا نبی أو وصی نبی أو أهل بیت نبی و لکنه مأذون لک أن تنظر إلی باطنها من ظاهرها سپس جابر بن عبد اللّه را صدا زد و به او فرمود:ای جابر!آن چه که از جریان صحیفه دیده ای،برای ما بازگو کن!

جابر گفت:بلی،ای ابا جعفر!به محضر بانویم فاطمه علیها السّلام دختر محمّد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله داخل شدم تا تولد(پسرش)حسن علیه السّلام را تبریک گویم؛ناگاه در دست او صحیفه ای سفید از درّ بود.

گفتم:ای بانوی بانوان!این چه صحیفه ای است که با تو می بینم؟!

فرمود:در آن نام های امامان از اولاد من است.

به او گفتم:آن را بده من هم نگاه کنم!

فرمود:ای جابر!اگر ممنوع نبودم این کار را می کردم و لکن نهی شده است به آن دست نزند مگر پیغمبر یا وصی پیغمبر یا اهل بیت پیامبر و لکن به تو اجازه داده می شود باطن آن را از ظاهرش ببینی.

قال جابر:فقرأت فإذا: (3)أبو القاسم محمّد بن عبد اللّه المصطفی امه آمنة (4)أبو الحسن علی بن أبی طالب المرتضی امه فاطمة بنت أسد بن هاشم بن عبد مناف أبو محمّد الحسن بن علی البر أبو عبد اللّه الحسین بن علی التقی امهما فاطمة بنت محمّد أبو محمّد علی بن الحسین العدل امه شهربانویه بنت یزدجرد (5)أبو جعفر محمّد بن بن علی الباقر امه ام عبد اللّه بنت الحسن بن علی بن أبی طالب أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد الصادق امه ام فروة بنت القاسم بن محمّد بن أبی بکر أبو إبراهیم موسی بن جعفر (6)امه جاریة اسمها حمیدة أبو

ص:611


1- 1) -در هر دو مصدر بمولد الحسین علیه السّلام.
2- 2) -در کمال الدین: [1]فإذا هی بصحیفة بیدها من درة بیضاء.
3- 3) -در کمال الدین: [2]فإذا فیها.
4- 4) -در کمال الدین: [3]امه آمنة بنت وهب.
5- 5) -در کمال الدین: [4]بنت یزدجرد بن شاهنشاه.
6- 6) -در کمال الدین: [5]موسی بن جعفر الثقة.

الحسن علی بن موسی الرضا امه جاریة و اسمها نجمة أبو جعفر محمّد بن علی الزکی امه جاریة اسمها خیزران أبو الحسن علی بن محمّد الامین امه جاریة اسمها سوسن أبو محمّد الحسن بن علی الرقیق (1)امه جاریة اسمها سمانة و تکنی ام الحسن أبو القاسم محمّد بن الحسن هو حجة اللّه (2)القائم امه جاریة اسمها نرجس-صلوات اللّه علیهم أجمعین-جابر گفت:پس آن را خواندم و در آن(این مطالب)بود.ابو القاسم محمّد بن عبد اللّه مصطفی و مادرش آمنه ابو حسن علی بن ابی طالب مرتضی،مادر او فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف ابو محمّد حسن بن علی برّ ابو عبد اللّه حسین بن علی تقی،مادر هردو فاطمه دختر محمّد؛ابو محمّد علی بن حسین عدل،مادرش شهربانو دختر یزدگرد؛ ابو جعفر محمّد بن علی باقر،مادرش ام عبد اللّه دختر حسن بن علی بن ابی طالب؛ ابو عبد اللّه جعفر بن محمّد صادق،مادرش ام فروه دختر قاسم بن محمّد بن ابی بکر؛ ابو ابراهیم موسی بن جعفر،مادرش کنیزی به نام حمیده است؛ابو حسن علی بن موسی الرضا،مادرش کنیزی به نام نجمه است؛ابو جعفر محمّد بن علی زکی،مادرش کنیزی به نام خیزران؛ابو حسن علی بن محمّد امین،مادرش کنیزی نامش سوسن می باشد؛ابو محمّد حسن بن علی الرقیق،مادرش کنیزی به نام سمانه و کنیه اش ام الحسن است؛ابو القاسم(م ح م د)بن حسن؛اوست حجّت خدا و مادرش کنیزی به نام نرجس است.درود خداوند به همه آن ها باد!»

قال الصدوق رحمه اللّه:جاء هذا الحدیث هکذا بتسمیة القائم علیه السّلام و الذی أذهب إلیه النهی عن تسمیته؛ (3)شیخ صدوق قدّس سرّه گوید:این حدیث بدین گونه آمده است که نام قائم علیه السّلام را(به صراحت ذکر کرده است)ولی آن چه که من معتقدم از ذکر نام اصلی او نهی شده است.»

8*نام های امامان در روایت دیگر

ابن شاذویه وفامی هردو از محمّد الحمیری از پدرش از فزاری از مالک سلولی از

ص:612


1- 1) -در هر دو مصدر:الرفیق.
2- 2) -در کمال الدین: [1]هو حجة اللّه تعالی علی خلقه.
3- 3) -کمال الدین:178. [2]عیون الاخبار:24 و 25؛ [3]بحار الأنوار:193/36 ب 40 ح 2. [4]

درست از عبد الحمید از عبد اللّه بن قاسم از عبد اللّه بن جبلة از أبی السفاتج از جابر جعفی از أبی جعفر محمّد بن علی الباقر از جابر بن عبد اللّه انصاری قال:دخلت علی فاطمة بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قدامها لوح یکاد ضوؤه یغشی الابصار فیه اثنا عشر اسما:ثلاثه فی ظاهره و ثلاثه فی باطنه و ثلاثه فی آخره (1)و ثلاثه أسماء فی طرفه فعددتها فإذهی (2)اثنا عشر فقلت:

أسماء من هؤلاء؟قالت:هذه أسماء الاوصیاء أولهم ابن عمی و أحد عشر من ولدی آخرهم القائم قال جابر:فرأیت فیها: (3)محمّدا محمّدا محمّدا-فی ثلاثه مواضع-و علیا علیا علیا علیا-فی أربعة مواضع. (4)

امام باقر علیه السّلام از جابر بن عبد اللّه انصاری روایت کرده است:من به خدمت فاطمه دختر محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و اله داخل شدم،دیدم لوحی در برابر اوست که نورش چشم ها را خیره می کند،در آن دوازده نام بود.سه تای آن در ظاهر و سه دیگر در باطن و سه در آخر و سه در حاشیه بود.پس آن ها را شمردم،دوازده عدد بود.پرسیدم:این ها نام های چه کسانی هستند؟!

فرمود:نام های اوصیا اوّل آن ها،پسرعمویم علی و یازده نفرشان از اولاد من هستند که آخر آن ها قائم است.

جابر گفت:من در یک جای آن(صحیفه)محمّد محمّد محمّد و در چهار محل آن علی علی علی علی دیدم.» (5)

9*رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با ابیّ بن کعب

در روایت طولانی ابیّ بن کعب از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بعد از بیان ترکیب و انعقاد نطفه هریک از امامان علیهم السّلام و دعاهای اختصاصی آن ها دربارۀ آخرین امام علیه السّلام چنین فرمود:«انّ اللّه تبارک و تعالی رکب فی صلب الحسن نطفة مبارکة زکیة طاهرة مطهرة

ص:613


1- 1) -در هر دو مصدر:و ثلاثه أسماء فی آخره.
2- 2) -در العیون: [1]فإذا هی اثنا عشر اسما.
3- 3) -فی العیون: [2]فرأیت فیه.
4- 4) -کمال الدین:181. [3]عیون الاخبار:28. [4]إعلام الوری:373 و 374؛ [5]بحار الأنوار:201/36 ب 40 ح 4. [6]
5- 5) -مشابه این روایت با کمی تغییر در کتاب های خصال:782 و کمال الدین:157 و 181.عیون الاخبار:28؛ بحار الأنوار:201/36 ب 40 ح 5 و عیون الأخبار:28 و غیبت طوسی:100 آورده اند.

یرضی بها کل مؤمن ممن قد أخذ اللّه[علیه]میثاقه فی الولایة و یکفر بها کل جاحد فهو إمام تقی نقی سار مرضی (1)هاد مهدی یحکم بالعدل و یأمر به یصدق اللّه عزّ و جلّ و یصدقه اللّه فی قوله یخرج من تهامة حین تظهر الدلائل و العلامات و له کنوز لا ذهب و لا فضة إلا خیول مطهمة (2)و رجال مسومة یجمع اللّه له من أقاصی البلاد علی عدد أهل بدر (3)ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا معه صحیفة مختومة فیها عدد أصحابه بأسمائهم و أنسابهم و بلدانهم (4)و طبائعهم و حلاهم و کناهم کدادون (5)مجدون فی طاعته؛همانا خدای تبارک و تعالی در پشت حسن،نطفۀ مبارک پاک و نظیف و مطهر به هم رسانید،همه مؤمنانی که خداوند از او برای ولایت پیمان گرفته است،به آن راضیند و همه منکرها به آن نافرمانی کرده اند (و عناد می ورزند).

پس اوست پیشوای پرهیزکار و پاک و شاد و خوشنود هدایت کننده و هدایت یافته با عدالت حکم کرده و به آن امر می نماید.او خدا را تصدیق می کند و خدا گفتار او را تصدیق می نماید.از(سرزمین)تهامه خروج می کند آن زمانی که دلیل ها و نشانه ها (پیش آید)و ظاهر شود.

و برای اوست گنج ها نه از زر و سیم،بلکه اسبان زیبا و مردان نشان دار؛خداوند برای او از شهرهای دور به تعداد اهل بدر سی صد و سیزده گرد آورد.با او است صحیفه لاک و مهرشده،در آن است تعداد یارانش با نام و فامیل و شهرهایشان و طبیعت ها و زیورها و لقب هایشان زحمت کشان و کوشش کنندگان در فرمان برداری او.»

«فقال له ابیّ:و ما دلائله و علاماته یا رسول اللّه؟قال:له علم إذا حان وقت خروجه انتشر ذلک العلم من نفسه و أنطقه اللّه عزّ و جلّ فناداه العلم:اخرج یا ولی اللّه فاقتل أعداء اللّه و له رایتان و علامتان (6)و له سیف مغمد فإذا حان وقت خروجه اقتلع ذلک السیف من غمده و أنطقه اللّه عزّ و جلّ فناداه السیف:اخرج یا ولی اللّه فلا یحل لک أن تقعد عن أعداء اللّه

ص:614


1- 1) -در العیون [1]بارّ مرضی.
2- 2) -المطهم البارع الجمال من کل شئ.
3- 3) -در العیون [2]علی عدة اهل بدر.
4- 4) -در العیون:و [3]بلادهم.
5- 5) -کد:اشتدّ فی العمل.
6- 6) -در عیون الأخبار:و [4]هما رایتان و علامتان.

فیخرج و یقتل أعداء اللّه حیث ثقفهم (1)و یقیم حدود اللّه و یحکم بحکم اللّه یخرج جبرئیل عن (2)یمنته و میکائیل عن یسرته (3)و سوف تذکرون ما أقول لکم و لو بعد حین و افوض أمری إلی اللّه عز و جل.یا ابی طوبی لمن أحبه و طوبی لمن لقیه (4)و طوبی لمن قال به به ینجیهم اللّه من الهلکة و بالاقرار باللّه و برسول اللّه و بجمیع الائمة یفتح اللّه لهم الجنة مثلهم فی الارض کمثل المسک الذی یسطع ریحه فلا یتغیر أبدا و مثلهم فی السماء کمثل القمر المنیر الذی لا یطفأ نوره أبدا قال ابی یا رسول اللّه کیف بیان حال هؤلاء الائمة عن اللّه عز و جل؟قال:إن اللّه عزّ و جلّ أنزل علی اثنتی عشر صحیفة اسم کل إمام علی خاتمه و صفته فی صحیفته؛ (5)

ابیّ به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گفت:ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دلایل و نشانه های او چیست؟!

فرمود:او پرچمی دارد که هروقت زمان خروج او فرارسد،آن پرچم خودبه خود برافراشته شود و خداوند آن را به زبان آورد و او را ندا دهد:ای ولی خدا(برخیز)و خروج نما و بکش دشمنان خدا را و برای اوست دو پرچم و دو نشانه و شمشیر در نیام!

پس زمانی که هنگام خروج رسید شمشیر از نیام بیرون آمده و او را صدا زند:بیرون شو ای ولیّ خدا!دیگر نشستن از اعدای خدا برای تو حلال نمی باشد.پس خروج کرده و دشمنان خدا را در هرجا پیدا کرد می کشد و حدود الهی را اقامه می کند و به حکم خدا حکم می نماید.

خروج کند درحالی که جبرئیل از راست و میکائیل از سمت چپ او(حرکت کند)و به زودی گفته های مرا به یاد می آورید،اگرچه بعد از مدّتی باشد و کارهایم را به خدا می سپارم.

ای ابیّ خوشا به حال آنان که او را دوست دارند و ملاقاتش کنند و به(حقیت)او قایل شوند.

خداوند با او آن ها را از هلاکت نجات می دهد و با اقرار به خدا و رسول خدا و همه

ص:615


1- 1) -ثقف-کحسب-:ظفر به أو أدرکه.
2- 2) -در هر دو مصدر:عن یمینه.
3- 3) -در هر دو مصدر:عن یساره.
4- 4) -در هر دو مصدر:تقدیم و تأخیر بین الجملتین.
5- 5) -کمال الدین:154-157. [1]عیون الاخبار:35-38 و [2]فیه:اسم کل امام فی خاتمه و قد أوردها الطبرسی فی اعلام الوری 378-381؛ [3]بحار الأنوار:204/36 ب 40 ح 8. [4]

امامان(در)بهشت را به روی آنان می گشاید.مثل آن ها در زمین،مانند مشکی است که عطرش پخش شود و هیچ وقت بویش تغییر نیابد و مثل آن ها در آسمان،مانند ماه تابان است که روشنی اش به خاموشی نگراید.

ابیّ گفت:ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله چگونه خداوند حال آن امامان را(که هنوز نیامده اند) برای تو بیان نموده است!؟فرمود:برای من دوازده صحیفه نازل کرده است نام هریک از امامان در مهر و اوصافش در صحیفه خود اوست.

10*انوار یمین عرش

در کتاب مقتضب الاثر احمد بن محمّد بن عیاش از علی بن سنان موصلی،از احمد بن محمّد خلیلی،از محمّد بن صالح همدانی،از سلیمان بن احمد،از ریان بن مسلم،از عبد الرحمان بن یزید،از سلام بن ابی عمره،از ابی سلمی چوپان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله گفت:«سمعت النبی علیه السّلام یقول:لیلة اسری بی إلی السماء قال العزیز جل ثناؤه:"آمن الرسول بما انزل إلیه من ربه"قلت:"و المؤمنون"قال:صدقت یا محمّد من خلفت لامتک؟قلت:خیرها قال:علی بن أبی طالب؟قلت نعم قال:یا محمّد إنی اطلعت علی الارض اطلاعة فاخترتک منها فشققت لک اسما من أسمائی فلا اذکر فی موضع إلا و ذکرت معی فأنا المحمود و أنت محمّد ثم اطلعت فاخترت منها علیا و شققت له اسما من أسمائی فأنا الاعلی و هو علی یا محمّد إنی خلقتک و خلقت علیا و فاطمة و الحسن و الحسین من سنخ نوری (1)و عرضت ولایتکم علی أهل السماوات و الارضین فمن قبلها کان عندی من المؤمنین و من جحدها کان عندی من الکافرین؛شنیدم پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:شبی که مرا به آسمان ها بردند،خدای عزیز بلند باد ثنای او!فرمود:به آن چه که رسول از سوی خدا به او نازل شد،ایمان آورده است.گفتم:مؤمنان؟

گفت:راست گفتی،ای محمّد!برای امّت چه کسی را پشت سر گذاشتی(و جانشین قرار دادی)؟!

ص:616


1- 1) -سنخ الشئ أصله.

گفتم:بهترین آن ها را.گفت:علی بن ابی طالب علیه السّلام را؟گفتم:بلی!

گفت:ای محمّد!من به زمین نظری انداختم،تو را برگزیدم.پس نامی برای تو از نام خودم پاره کردم.پس من در هیچ جایی گفته نشوم مگر این که تو هم با من گفته شوی؛پس من محمود و تویی محمّد.سپس(دوباره)نظری کردم و علی را اختیار نمودم و برای او نامی از نام های خود شکافتم؛پس منم اعلی و اوست علی.ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله!من تو را و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام را از جنس نور خود آفریدم و ولایت شما را به اهل آسمان ها و زمین عرضه کردم؛پس هرکس آن را پذیرفت،در نزد من از مؤمنان است و هرکس عناد ورزد،در پیش من از کافرین است.

یا محمّد لو أن عبدا من عبادی عبدنی حتی ینقطع أو یصیر کالشن البالی ثم أتانی جاحدا لولایتکم ما غفرت له أو یقر بولایتکم یا محمّد تحب أن تراهم؟قلت:نعم یا رب فقال لی:التفت عن یمین العرش فالتفت فإذا بعلی و فاطمة و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و الحسن بن علی:و المهدی فی ضحضاح (1)من نور قیاما

یصلون و هو فی وسطهم-یعنی المهدی-کأنه کوکب دری فقال:یا محمّد هؤلاء الحجج هو الثائر (2)من عترک و عزتی و جلالی إنه الحجة الواجبة لاولیائی و المنتقم من أعدائی. (3)ای محمّد!اگر بنده ای از بندگانم مرا به گونه ای بپرستد تا مانند مشک خشکیده شود، سپس پیش من آید،درحالی که ولایت شما را نپذیرد،من او را نمی بخشم مگر این که اقرار به ولایت شما کند.ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله دوست داری آن ها را ببینی؟!گفتم:بلی،ای پروردگار من!

گفت:به طرف راست عرش توجّه کن!به آن سمت ملتفت شدم،ناگاه علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن حسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و حسن بن علی(را دیدم)

ص:617


1- 1) -اصل الضحضاح بمعنی الماء و کأنه استعیر لکل ما یشمل الشئ و یغمسه من کل جهة کالنور و النار و الظلمة.
2- 2) -الثائر:الطالب بالدم.
3- 3) -مقتضب الاثر:12 و 13؛ [1]بحار الأنوار:216/36 ب 40 ح 18. [2]

و مهدی علیهم السّلام در میان نور ایستاده است و نماز می خواند و او(مهدی)در وسط آن ها مانند ستاره درخشنده ای بود.پس فرمود:ای محمّد!این ها حجّت ها هستند و اوست خون خواه عترت تو.به عزّت و جلالم سوگند!او حجّت واجب من بر دوستانم و انتقام گیرنده از دشمنانم است.»

11*سالم نوۀ عمر بن خطّاب و روایت معراج

محمّد بن احمد بن عبید اللّه هاشمی از ثوابه بن احمد موصلی،از ابی عروبه حسین بن محمّد حرانی،از موسی بن عیسی افریقی،از هشام بن عبد اللّه دستوانی، از عمرو بن شمر،از جابر نقل کرده است:«سمعت سالم بن عبد اللّه بن عمر بن الخطاب یحدث أبا جعفر محمّد بن علی علیه السّلام بمکة قال:سمعت أبی عبد اللّه بن عمر یقول:

سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:إن اللّه عزّ و جلّ أوحی إلی لیلة اسری بی:یا محمّد من خلفت فی الارض علی امتک؟-و هو أعلم بذلک-قلت:یا رب أخی قال:یا محمّد علی بن أبی طالب؟قلت:نعم یا رب قال:یا محمّد إنی اطلعت إلی الارض اطلاعة فاخترتک منها فلا اذکر حتی تذکر معی أنا المحمود و أنت محمّد ثم اطلعت إلی الارض اطلاعة اخری فاخترت منها علی بن أبی طالب فجعلته وصیک فأنت سید الانبیاء و علی سید الاوصیاء ثم اشتققت له اسما من أسمائی فأنا الاعلی و هو علی یا محمّد إنی خلقت علیا و فاطمة و الحسن و الحسین و الائمة من نور واحد ثم عرضت ولایتهم علی الملائکة فمن قبلها کان من المقربین و من جحدها کان من الکافرین؛شنیدم سالم بن عبد اللّه بن عمر بن خطّاب در مکّه به ابا جعفر محمّد بن علی(امام باقر علیهما السّلام)گفت:شنیدم پدرم عبد اللّه بن عمر گفت که شنیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خدای عزّ و جلّ شبی که مرا به آسمان ها بردند و به من وحی کرد:ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله در زمین برای امّت چه کسی را به جای خود گذاشتی؟!(با این که خودش خوب می دانست)گفتم:ای پروردگار من را برادرم را!

گفت:ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله علی بن ابی طالب علیه السّلام را؟!

گفتم:بلی خدایا.

گفت:ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله من به زمین نظری انداختم تو را برگزیدم،پس نامی برای تو از

ص:618

نام خودم پاره کردم،پس من در هیچ جایی گفته نشوم مگر این که تو هم با من گفته شوی؛پس من محمود و تویی محمّد.سپس نظری دیگر کردم و علی را اختیار نمودم و او را وصی تو قرار دادم؛پس تویی سیّد انبیا و اوست سیّد اوصیا،سپس برای او نامی از نام های خود شکافتم؛پس منم اعلی و اوست علی ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله من تو و علی و فاطمه و حسن و حسین را از نور واحد آفریدم،سپس ولایت آن ها را به فرشته ها عرضه کردم،پس هرکس آن را بپذیرد،در نزد من از مقرّبین است و هرکس عناد ورزد،از کافرین است.»

یا محمّد لو أن عبدا من عبادی عبدنی حتی ینقطع (1)ثم لقینی جاحدا لولایتهم أدخلته ناری.ثم قال:یا محمّد أتحب أن تراهم؟قلت:نعم قال:تقدم أمامک فتقدمت أمامی و إذا علی بن أبی طالب و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و الحسن بن علی و الحجة القائم کأنه کوکب دری فی وسطهم فقلت:یا رب من هؤلاء؟فقال:هؤلاء الائمة و هذا القائم یحل حلالی و یحرم حرامی و ینتقم من أعدائی یا محمّد أحببه فإنی احبه و احب من یحبه.قال جابر:فلما انصرف سالم من الکعبة تبعته فقلت:یا أبا عمر انشدک اللّه هل أخبرک أحد غیر أبیک بهذه الاسماء؟قال:اللهم اما الحدیث عن رسول اللّه علیه السّلام فلا و لکنی کنت مع أبی عند کعب الاحبار فسمعته یقول:إن الائمة بعد نبیها (2)علی عدد نقباء بنی إسرائیل و اقبل علی بن أبی طالب فقال کعب:هذا (3)المقفی أولهم و أحد عشر من ولده و سماه کعب بأسمائهم فی التوراة؛ (4)ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله اگر بنده ای از بندگانم مرا سرحدّ مرگ عبادت نماید تا بمیرد،سپس مرا ملاقات نماید درحالی که ولایت آن ها را نپذیرد،او را به آتش اندازم!هم چنین فرمود:ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله می خواهی آن ها را ببینی؟!

گفتم:بلی!

گفت:برو جلو!رفتم،علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن حسین و محمّد بن

ص:619


1- 1) -در حاشیه کمال الدین: [1]حیاته ظ.
2- 2) -در مصدر:ان الأئمة من هذه الأمّة بعد نبیّها.
3- 3) -قفی تقفیه:أتی.
4- 4) -بحار الأنوار: [2]222/36 ح 21 از مقتضب الأثر: [3]33/-30.

علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و حسن بن علی و حجّت قائم علیهم السّلام را مانند ستارۀ درخشنده در وسط آن ها دیدم!

گفتم:ای خدا،این ها کیانند؟!

فرمود:این ها امامان هستند و او قائم است که حلال مرا حلال و حرام مرا حرام می کند و از دشمنانم انتقام می گیرد.ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله او را دوست بدار و من دوستش دارم و دوست دارم کسی را که او را دوست بدارد!

جابر گفت:وقتی که سالم از کعبه دور شد،پشت سر او رفته و گفتم:ای ابا عمره!تو را به خدا سوگند می دهم،غیر از پدرت(عبد اللّه بن عمر)کس دیگری تو را به این نام ها خبر داده است؟!

گفت:عین حدیث را از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله(روزی)با پدرم نزد کعب الاحبار بودم،شنیدم او فرمود:همانا امامان بعد از پیامبرشان به تعداد نقیبان بنی اسرائیل است و(از این طرف)علی بن ابی طالب علیه السّلام آمد.کعب گفت:این که می آید اوّل آن ها و یازده نفر از اولاد اویند و کعب نام های آن ها را که در تورات بود،نام برد...»تا آخر روایت که طولانی است.

12*گریۀ امام صادق علیه السّلام

احمد بن طاهر از محمّد بن یحیی بن سهل،از علی بن الحارث،از سعد بن منصور جواشنی،از احمد بن علی بدیلی،از پدرش،از سدیر صیرفی گفت:من، مفضّل بن عمر،ابو بصیر و ابان بن تغلب چهار تن از اصحاب بزرگوار امام صادق علیه السّلام به طور دسته جمعی به خدمت امام صادق علیه السّلام شرفیاب شدیم و او را بسیار مضطرب و به هم ریخته دیدیم.«فرأیناه جالسا علی التراب و علیه مسح خیبری مطوق بلا جیب مقصر الکمین (1)و هو یبکی بکاء الواله الثکلی ذات الکبد الحری قد نال الحزن من و جنتیه و شاع التغیر فی عارضیه و أبلی الدموع محجریه و هو یقول:سیدی!غیبتک نفت

ص:620


1- 1) -المسح بالکسر:الکساء من شعر کثوب الرهبان و کأن الراوی یصف جبة من شعر و کیف کان الحدیث منکر السند و المتن قد مر فی کتاب النبوة ج 12 من طبعته الجدیدة.

رقادی وضیقت علی مهادی و أسرت منی راحة فؤادی سیدی غیبتک أوصلت مصابی بفجائع الابد و فقد الواحد بعد الواحد یفنی الجمع و العدد فما احس بدمعة ترقی من عینی و أنین یفتر من صدری عن دوارج الرزایا و سوالف البلایا إلا مثل لعینی عن عوایر أعظمها و أفظعها و تراقی أشدها و أنکرها و نوایب مخلوطة بغضبک و نوازل معجونة بسخطک.قال سدیر:فاستطارت عقولنا و لها و تصدعت قلوبنا جزعا من ذلک الخطب الهائل و الحادث الغائل و ظننا أنه سمة لمکروهة قارعة أو حلت به من الدهر بائقة فقلنا لا أبکی اللّه یابن خیر الوری عینیک من أی حادثة تستنزف دمعتک و تستمطر عبرتک و أیة حالة حتمت علیک هذا المأتم.قال:فزفر الصادق علیه السّلام زفرة انتفخ منها جوفه و اشتد منها خوفه و قال:ویکم إنی نظرت فی کتاب الجفر صبیحة هذا الیوم و هو الکتاب المشتمل علی علم المنایا و البلایا و الرزایا و علم ما کان و ما یکون إلی یوم القیامة الذی خص اللّه تقدس اسمه به محمّدا و الائمة من بعده علیه و علیهم السلام و تأملت فیه مولد قائمنا و غیبته و إبطاؤه و طول عمره و بلوی المؤمنین(به من بعده)فی ذلک الزمان و تولد الشکوک فی قلوبهم من طول غیبته و ارتداد أکثرهم عن دینهم و خلعهم ربقة الاسلام من أعناقهم التی قال اللّه تقدس ذکره:

و کل إنسان ألزمناه طائره فی عنقه یعنی الولایة فأخذتنی الرقة و استولت علی الاحزان؛او را دیدیم بر روی خاک نشسته است و یک جامۀ خیبری بی یقه و آستین کوتاه بر تن دارد و هم چون مادر فرزند مرده گریه می کند،سراسر وجود مقدّس آقا را حزن و اندوه فراگرفته و آثار آن در وجنات صورت آشکار گشته رنگ مبارکش دگرگون شده است، سیل اشکی که از دلی پرخون و قلبی پرسوز برخاسته،بر گونه های مبارکش فرو می ریزد و چنین زمزمه می کند:

ای سرور من!غیبت تو خواب(راحت را)از دیدگانم ربوده؛عرصه را بر من تنگ کرده و آرامش دلم را از من ربوده سرور من!غیبت تو مصیبتی جانکاه بر سراسر وجودم ریخته و از دست دادن یکی پس از دیگری(از عزیزانم)اجتماعات را پراکنده ساخته، هستی ها را بر باد داده،اشک هایی که بر اثر بلاها و گفتارها از دیدگانم فرو می ریزد و ناله هایی که از اعماق دلم برمی خیزد،هرگاه مختصر تسکینی می یابد و به پناهگاهی می گراید،احساس می کنم که مصیبتی جانکاه تر و فاجعه ای اسف بارتر و حادثه ای

ص:621

دل خراش تر در برابر دیدگانم مجسّم می شود که رویدادهای تأثّرانگیزی است که با خشم تو آمیخته و حوادث فاجعه آمیزی است که با غضب تو عجین گشته است.

سدیر گوید:هنگامی که امام صادق علیه السّلام را این چنین پریشان دیدیم،دل هایمان آتش گرفت و هوش از سر ما پرید که چه مصیبت جانکاهی به حجّت خدا روی آورده و چه حادثۀ اسف بار و فاجعه ای تأثّرانگیزی بر او وارد شده است؟!

عرض کردیم:ای فرزند بهترین خلایق!چه حادثه ای بر تو روی آورده است که این چنین سیل اشک از دیدگانت فرو می ریزد؟!چه مصیبتی بر تو وارد شده است که اشک از دیدگانت چون ابر بهاری بر چهره ات سرازیر شده است؟!چه حادثه ای تو را این چنین بر سوک نشانیده(و به هم ریخته)است؟!

وجود اقدس(امام)چون بید می لرزید و نفس های مبارکش به شماره افتاد،آن گاه آهی عمیق به پهنای قفسۀ سینه از اعماق دل برکشید و به ما رو کرد و فرمود:صبح امروز کتاب«جفر»را نگاه کردم و آن کتابی است که همۀ علوم آن به مرگ ومیرها، بلایا و حوادث و رویدادهای توده ها را تا پایان جهان برمی گردد.این کتاب را خداوند بر پیامبرش و پیشوایان معصوم بعد از او اختصاص داده است.در این کتاب تولد،غیبت، درنگ و طول عمر او(قائم علیه السّلام)و گرفتاری(باورداران)را در آن زمان و راه یافتن شک و تردید بر دل مردم در اثر طول(زمان)غیبت و مرتد شدن مردم از آیین مقدّس اسلام و بیرون رفتن آن ها از تعهد به اسلام را خواندم و دیدم که رشتۀ ولایت را که خداوند بر گردن هر انسانی افکنده،چگونه می گسلد و پیوندشان بریده می شود؛دلم سوخت و امواج غم و اندوه بر پیکرم فروریخت.

فقلنا:یابن رسول اللّه کرمنا و شرفنا باشراکک إیانا فی بعض ما أنت تعلمه من علم قال:

إن اللّه تبارک و تعالی أدار فی القائم منا ثلاثة أدارها فی ثلاثة من الرسل قدر مولده تقدیر مولد موسی علیه السّلام و قدر غیبته غیبة عیسی علیه السّلام و قدر إبطاؤه تقدیر إبطاء نوح علیه السّلام و جعل من بعد ذلک عمر العبد الصالح أعنی الخضر دلیلا علی عمره فقلت:اکشف لنا یابن رسول اللّه عن وجوه هذه المعانی.قال:أما مولد موسی فإن فرعون لما وقف علی أن زوال ملکه علی یده أمر باحضار الکهنة فدلوه علی نسبه و أنه یکون من بنی إسرائیل و لم یزل یأمر أصحابه بشق

ص:622

بطون الحوامل من(النساء)بنی إسرائیل حتی قتل فی طلبه نیفا و عشرین ألف مولود و تعذر علیه الوصول إلی قتل موسی لحفظ اللّه تبارک و تعالی إیاه؛پس گفتیم:ای فرزند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ما را با شرکت دادن در بعض از علومی که می دانی شرافت داده و گرامی بدار! فرمود:همانا خدای تبارک و تعالی درباره قائم ما سه چیز از سه پیامبر به چرخش در آورده است؛جریان تولدش همانند جریان تولد موسی علیه السّلام و غیبتش مانند عیسی علیه السّلام و مدّت درنگ او مانند نوح علیه السّلام و طولانی بودن عمرش مانند بندۀ صالح؛یعنی خضر علیه السّلام می باشد.گفتم:ای فرزند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای من پرده از روی این معانی(و مطالب) بردار(و کنار بزن)!

فرمود:اما ولادت موسی،وقتی که فرعون از بین رفتن سلطنتش با دست یک نفر اطّلاع یافت،کاهنان را احضار نمود(و از مشخصات آن فرد جویا شد)او را به حسب و نسب او راهنمایی کردند و این که از قبیله بنی اسرائیل خواهد بود(پس از آن)به عواملش دستور داد تا شکم زن های بنی اسرائیل را بشکافند تا جایی که بیش از بیست هزار نوزاد را اعدام نمود،ولی نتوانست(به موسی)دست یابد و او را بکشد؛چون خداوند نگهبانش بود.

کذلک بنو امیة و بنو العباس لما وقفوا علی أن زوال ملکهم و الامراء و الجبابرة منهم علی ید القائم منا ناصبونا العداوة و وضعوا سیوفهم فی قتل آل بیت رسول اللّه علیه السّلام و إبادة نسله طمعا منهم فی الوصول إلی قتل القائم علیه السّلام و یأبی اللّه أن یکشف أمره لواحد من الظلمة إلی أن یتم نوره و لو کره المشرکون.و أما غیبة عیسی علیه السّلام فان الیهود و النصاری اتفقت علی أنه قتل و کذبهم اللّه عزّ و جلّ بقوله: "وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ" کذلک غیبة القائم علیه السّلام فان الامة تنکرها(لطولها)فمن قائل بغیر هدی بأنه لم یولد و قائل یقول:إنه ولد و مات و قائل یکفر بقوله إن حادی عشرنا کان عقیما و قائل یمرق بقوله إنه یتعدی إلی ثالث عشر فصاعدا و قائل یعصی اللّه عزّ و جلّ بقوله:إن روح القائم علیه السّلام ینطق فی هیکل غیره؛ همان گونه است بنی امیه و بنی عباس،زمانی که از زایل بودن سلطنتشان و از میان برداشته شدن ریاست امیران و ستمگرانشان با دست قائم علیه السّلام ما(به وسیله احادیث و غیره)ملتفت شدند؛برای ما عداوت(و دشمنی)را پیشه کردند و شمشیرها را در

ص:623

کشتن آل پیامبر و نابود کردن آن ها فرود آوردند،به طمع این که به کشتن قائم علیه السّلام دست یابند(ولی)خداوند از کشف سرّ کارش(حتی)به یکی از ستمگران ابا دارد تا نورش تمام شود اگرچه مشرکان نمی خواهند.

اما غیبت عیسی علیه السّلام پس یهود و نصارا اتفاق نمودند که او کشته شده است،ولی خدای عزّ و جلّ آنان را با گفتن این کلمات که«او را نکشتند و به دارش نزدند،بلکه برای آن ها شبیه سازی و(دیگری عوض او)کشته شد»تکذیب نمود.

غیبت قائم علیه السّلام همان گونه است،امّت به علّت طولانی شدن غیبتش او را انکار می کنند.بعضی بدون دلیل می گویند که(اصلا)به دنیا نیامده،دیگری گوید که متولد شد و از دنیا رفت و آن یکی گوید که یازدهمی(یعنی امام حسن عسکری علیه السّلام)عقیم بود (و اولاد نداشت)و گوینده ای با گفتن این که(امامان)بیش از سیزده نفرند از دین بیرون می رود و کسانی با این گفتار که روح قائم علیه السّلام در هیکل دیگری سخن می گوید،به خدا نافرمانی کرده و عصیان می ورزد.

و أما إبطاء نوح علیه السّلام فانه لما استنزل العقوبة علی قومه من السماء بعث اللّه عزّ و جلّ جبرئیل الروح الامین بسبعة نویات فقال:یا نبی اللّه إن اللّه تبارک و تعالی یقول لک:إن هؤلاء خلائقی و عبادی و لست ابیدهم بصاعقة من صواعقی إلا بعد تأکید الدعوة و إلزام الحجة فعاود اجتهادک فی الدعوة لقومک فانی مثیبک علیه و اغرس هذه النوی فان لک فی نباتها و بلوغها و إدراکها إذا أثمرت الفرج و الخلاص فبشر بذلک من تبعک من المؤمنین.

فلما نبتت الاشجار و تأزرت و تسوقت و تغصنت و أثمرت و زهی الثمر علیها قبعد زمن طویل استنجز من اللّه سبحانه و تعالی العدة فأمره اللّه تبارک و تعالی أن یغرس من نوی تلک الاشجار و یعاود الصبر و الاجتهاد و یؤکد الحجة علی قومه فأخبر بذلک الطوائف التی آمنت به فارتد منهم ثلاث مائة رجل و قالوا:لو کان ما یدعیه نوح حقا لما وقع فی وعد ربه خلف؛اما درنگ کردن نوح علیه السّلام زمانی که او برای قومش از خدا درخواست نزول بلای آسمانی کرد، خدای عزّ و جلّ روح امین جبرئیل را با هفت هسته(خرما)به سوی او فرستاد و گفت:

ای پیغمبر خدا!همانا خدای تبارک و تعالی به تو می فرماید:این ها آفریدگان و بندگان من هستند و من با یک صاعقه نمی خواهم آن ها را از بین ببرم مگر بعد از محکم کردن

ص:624

دعوت و الزام(و اتمام)نمودن حجّت.پس دعوت خود را دوباره شروع کن و جدّیت نما و من به تو(کمک کرده و)پاداش می دهم!

این هسته ها را بکار،هروقت آن دانه ها سبز شد و به حد رشد و بلوغ رسید و میوه داد، فرج و خلاصی تو در آن است و این مژده را به پیروان مؤمنان خود بده(دانه ها کاشته شد)و درختان سبز شد و شاخ و برگ گرفت و بعد از مدّت زیاد به بار نشست و میوه هایش رسید(حضرت نوح علیه السّلام دوباره)از خدا عمل به وعده را درخواست نمود.

(مجددا)خدای تبارک و تعالی او را امر نمود(کار گذشته را تکرار نموده)و از دانه های میوۀ آن درخت ها را بکارد و صبر و کوشش و اتمام حجّت را بر قوم خود تأکید نماید.(حضرت نوح علیه السّلام)این مطلب را به گروههای مؤمنان قومش ابلاغ نمود،ولی سی صد نفر از آن ها مرتد شده(و از دین او برگشتند)و گفتند اگر او در ادّعا(و وعده هایش صادق و)بر حق بود،خلاف وعده نمی کرد!

ثم إن اللّه تبارک و تعال لم یزل یأمره عند کل مرة أن یغرسها تارة بعد اخری إلی أن غرسها سبع مرات فما زالت تلک الطوائف من المؤمنین ترتد منهم طائفة إلی أن عاد إلی نیف و سبعین رجلا فأوحی اللّه عزّ و جلّ عند ذلک إلیه و قال:یا نوح الآن أسفر الصبح عن اللیل لعینک حین صرح الحق عن محضه و صفی(الامر للایمان)من الکدر بارتداد کل من کانت طینته خبیثة.فلو أنی أهلکت الکفار و أبقیت من قد ارتد من الطوائف التی کانت آمنت بک لما کنت صدقت وعدی السابق للمؤمنین الذین أخلصوا التوحید من قومک و اعتصموا بحبل نبوتک بأن أستخلفهم فی الارض و امکن لهم دینهم و ابدل خوفهم بالامن لکی تخلص العبادة لی بذهاب الشک من قلوبهم.و کیف یکون الاستخلاف و التمکین و بدل الخوف بالامن منی لهم مع ما کنت أعلم من ضعف یقین الذین ارتدوا و خبث طینتهم و سوء سرائرهم التی کانت نتائج النفاق و سنوح الضلالة؛سپس خدای تبارک و تعالی بعد از هر مرحله یکی پس از دیگری این جریان را هفت بار تکرار نمود تا همۀ آن هایی که مؤمن واقعی نبودند،از دین برگشتند و باقی نماند مگر هفتاد و چند نفر.در این هنگام بود که خداوند به نوح علیه السّلام وحی نمود:ای نوح!اکنون با ارتداد همۀ صاحبان طینت خبیث، صبح از شب تاریک بر چشم تو روشن شد و حق آشکار گشت و ایمان خالص و ناب از

ص:625

تیرۀ آن صاف گردید.

پس اگر من کافران را(با درخواست نخست تو)هلاک می کردم(و منافقان)گروه ها را نگه می داشتم،به وعدۀ خود عمل نکرده بودم که در گذشته به مؤمنان خالص و موحّد و کسانی که به ریسمان نبوّت تو دست زده اند،وعده کرده بودم که آن ها را در روی زمین جانشین(کافران و منافقان)نمایم و به آن ها امکانات داده و ترس شان را به امنیت کامل تبدیل نمایم تا با زدودن شک از دل آن ها،عبادت خالص برای من باشد؛ پس چگونه ممکن بود مؤمنان جانشین کافران باشند و با امنیت بدون ترس زندگی کنند، درحالی که من به واقعیات و ناپاکی طینت منافقان واقف هستم و از بدباطنی آن هایی که در اثر نفاق و نفوذ گمراهی مرتد شدند،اطّلاع داشتم.

فلو أنهم تسنموا(منی)من الملک الذی اوتی المؤمنین وقت الاستخلاف إذا أهلکت أعداءهم لنشقوا روائح صفاتهم و لاستحکمت سرائر نفاقهم و تأبد حبال ضلالة قلوبهم و کاشفوا إخوانهم بالعداوة و حاربوهم علی طلب الرئاسة و التفرد بالامر و النهی و کیف یکون التمکین فی الدین و انتشار الامر فی المؤمنین مع إثارة الفتن و إیقاع الحروب کلا"فاصنع الفلک بأعیننا و وحینا؛پس اگر آن ها هنگام نابودی کافران،ریاست و سلطنتی را که در جایگزینی به مؤمنان داده شده بود به دست آورده و تصاحب می کردند،حتما بوی صفات بد آن ها پخش می شد و(میخ های)باطن بدشان محکم می گشت و ریسمان گمراهی دل هایشان ابدی می شد و برای برادران مؤمنشان اظهار عداوت کرده و به دست آوردن ریاست و بدون بودن رقیب در فرمان روایی،با آن ها می جنگیدند.

سپس چگونه وعدۀ ما در تمکین در دین و انتشار ریاست مؤمنان صحیح است،در حالی که برانگیختن فتنه و شعله ور ساختن آتش جنگ ها به وسیله منافقین پشت سر هم به وقوع می پیوندد!(اکنون با این اتمام حجّت ها،هنگام نزول بلای آسمانی مورد درخواست تو فراهم آمده و فرارسیده است)پس کشتی(نجات)را با راهنمایی و وحی خود ما بساز(و آماده کن).

«قال الصادق علیه السّلام و کذلک القائم علیه السّلام تمتد أیام غیبته لیصرح الحق عن محضه و یصفو الایمان من الکدر بارتداد کل من کانت طینته خبیثة من الشیعة الذین یخشی علیهم النفاق

ص:626

إذا أحسوا بالاستخلاف و التمکین و الامن المنتشر فی عهد القائم علیه السّلام.

قال المفضل:فقلت:یابن رسول اللّه إن النواصب تزعم أن هذه الآیة نزلت فی أبی بکر و عمر و عثمان و علی قال:لا یهد اللّه قلوب الناصبة متی کان الدین الذی ارتضاه اللّه و رسوله متمکنا بانتشار الامن فی الامة و ذهاب الخوف من قلوبها و ارتفاع الشک من صدورها فی عهد أحد من هؤلاء و فی عهد علی علیه السّلام مع ارتداد المسلمین و الفتن التی کانت تثور فی أیامهم و الحروب التی کانت تنشب بین الکفار و بینهم ثم تلا الصادق علیه السّلام(حتی إذا استیأس الرسل و ظنوا أنهم قد کذبوا جاءهم نصرنا)؛امام صادق علیه السّلام فرمود:این گونه است سرگذشت قائم علیه السّلام که ایّام غیبتش طولانی می شود تا همۀ آن هایی که از شیعیان بدباطن که از نفاق آن ها ترسیده می شود و احساس امنیت و تمکین و جایگزینی که آن ها را به وحشت اندازد مرتد شوند(و از دین کنار روند)و حقّ اصلی و واقعی(از آشفتگی) روشن شود و ایمان ناب از تیرگی صاف گردد.

مفضّل گوید:گفتم که ای فرزند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ناصبی ها گمان می کنند این آیه دربارۀ ابو بکر و عمر و عثمان و علی نازل شده است؟!

فرمود:خدا دل های ناصبیان را هدایت نکند!چه وقت آن دینی که خدا و رسولش به آن راضیند،در امّت با امنیت و از بین رفتن ترس از دل های آنان و زدوده شدن شک از سینه ها در دوران کدام یک از این ها پیاده شده و به انتشار آن متمکّن شده و به پخش آن موفّق گردیده اند و حتی در دوران خلافت علی علیه السّلام با ارتداد مسلمان ها فتنه های برانگیخته شد و در زمان آن ها جنگ های(خانمان سوز)میان آن ها و کفّار شعله ور شد و عدۀ زیادی را به کام مرگ کشید و خاکستر نمود.

سپس امام صادق علیه السّلام این آیه را تلاوت فرمود:«تا فرستادگان(خدا)مأیوس شده و یقین کردند که تکذیب شدند(دیگر حرف آن ها خریدار ندارد و در این موقعیت)کمک ما فرارسید.»

«و أما العبد الصالح الخضر علیه السّلام فان اللّه تبارک و تعالی ما طول عمره لنبوة قدرها له و لا لکتاب ینزله علیه و لا لشریعة ینسخ بها شریعة من کان قبلها من الانبیاء و لا لامامة یلزم عباده الاقتداء بها و لا لطاعة یفرضها له بلی إن اللّه تبارک و تعالی لما کان فی سابق علمه أن

ص:627

یقدر من عمر القائم علیه السّلام فی أیام غیبته ما یقدر و علم ما یکون من إنکاره عباده بمقدار ذلک العمر فی الطول طول عمر العبد الصالح من غیر سبب أوجب ذلک إلا لعلة الاستدلال به علی عمر القائم علیه السّلام و لیقطع بذلک حجة المعاندین لئلا یکون للناس علی اللّه حجة؛و اما عبد صالح خضر علیه السّلام پس خدای تبارک و تعالی به او عمر طولانی داد،نه به خاطر نبوّتی که برای او مقدّر نموده است و نه برای کتابی که به او نازل خواهد کرد و نه به خاطر شریعتی که با آن شریعت،پیامبران پیش از او را نسخ نماید و نه برای امامتی که به بندگان خدا تبعیّت از آن را لازم گرداند و اطاعت از آن را واجب نماید(بلکه)برای این بود که خدای تبارک و تعالی در سابق علمش گذشته بود که برای قائم علیه السّلام در ایّام غیبتش عمر طولانی خواهد داد و می دانست که بندگانش طول عمر او را انکار خواهند نمود، عمر عبد صالح(خضر علیه السّلام)را طولانی نمود تا دلیلی به پذیرفتن طول عمر قائم علیه السّلام و بریدن حجّت عنادورزان شود که مردم را بر خدا حجّتی نباشد.» (1)

ص:628


1- 1) -غیبت طوسی:105؛کمال الدین:ص 353؛بحار الأنوار: [1]219/51 ب 13 ح 9 از کمال الدّین و غیبت طوسی.بشارة الإسلام:146-144؛ [2]الزام النّاصب:ص 85 و 191؛نور الأبصار:ص 145؛منتخب الأثر:ص 259 و با تغییرات کمی ینابیع المودّة:116/3 از کتاب المناقب. بیان:قال الفیروزآبادی:المحجر کمجلس و منبر من العین و ما دار بها و بدا من البرقع قوله 7:"و فقد"لعله معطوف علی الفجائع أو علی الابد أی أو صلت مصابی بما أصابنی قبل ذلک من فقد واحد بعد واحد بسبب فناء الجمع و العدد.و فی بعض النسخ"یغنی"فالجملة معترضة أو حالیة.قوله علیه السّلام:"یفتر" أی یخرج بضعف و فتور و فی غط یفشأ علی البناء للمفعول أی ینتشر و"دوارج الرزایا"مواضیها.و" العوایر"المصائب الکثیرة التی تعور العین لکثرتها من قولهم عنده من المال عائرة عین أی یحار فیه البصر من کثرته أو من العائر و هو الرمد و القذی فی العین و تعدیة التمثیل بعن لتضمین معنی الکشف و التراقی جمع الترقوة أی یمثل لی أشخاص مصائب أنظر إلی ترقوتها و قوله:"أعظمها"علی صیغة أفعل التفضیل فیکون بدلا عن العوائر أو صیغة المتکلم أی أعدها عظیمة فیکون صفة و الاحتمالان جاریان فی الثلاثة الاخر و حاصل الکلام أنی کلما أنظر إلی دمعة أو أسمع منی أنینا للمصائب التی نزلت بنا فی سالف الزمان أنظر بعین الیقین إلی مصائب جلیلة مستقبلة أعدها عظیمة فظیعة.و"الغائل"المهلک و الغوائل الدواهی قوله"سمة"أی علامة. و یحتمل أن یکون العوائر و التراقی الغوابر بالغین المعجمة و الباء الموحدة من الغابر خلاف الماضی و التراقی:البواقی بالباء الموحدة و الواو فالغوایر و البواقی فی المستثنی بحذاء الدوارج و السوالف فی المستثنی منه إذ الدوارج بمعنی المواضی من درج أی مضی کما لا یخفی علی المتأمل فتأمل.کذا قیل.

13*خورشید نور خود را می افشاند اگرچه در پشت ابر باشد

یکی از اصحاب ما از محمّد بن همام،از جعفر فزاری،از حسن بن محمّد بن سماعه (1)از احمد بن حرث،از مفضّل،از یونس بن ظبیان،از جابر جعفی روایت کرده است:شنیدم جابر بن عبد اللّه گفت:«لما أنزل اللّه عزّ و جلّ علی نبیه (2)یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ 3 قلت:یا رسول اللّه عرفنا اللّه و رسوله فمن اولوا الامر الذین قرن اللّه طاعتهم بطاعتک؟قال:هم خلفائی یا جابر و أئمّة المسلمین بعدی أولهم علی بن أبی طالب ثم الحسن و الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمّد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر و ستدرکه یا جابر فإذا لقیته فاقرءه منی السلام ثم الصادق جعفر بن محمّد ثم موسی بن جعفر ثم علی بن موسی ثم محمّد بن علی ثم علی بن محمّد ثم الحسن بن علی ثم سمیی و کنیی حجة اللّه فی أرضه و بقیته فی عباده ابن الحسن بن علی ذاک الذی یفتح اللّه-تعالی ذکره-علی یدیه مشارق الارض و مغاربها ذاک الذی یغیب عن شیعته و أولیائه غیبة لا یثبت فیها علی القول بإمامته إلا من امتحن اللّه قلبه للایمان؛وقتی که آیه«ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا و رسولش و صاحبان امر اطاعت نمایید»نازل شد،گفتم:ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خدا و رسولش را شناختیم،اما اولی الامری که خدا فرمان بردن از آن ها را هم ردیف طاعت شما آورده است،چه کسانی هستند؟!

فرمود:ای جابر!آن ها جانشینان من و امامان مسلمان های بعد از من هستند که اوّل آن ها علی بن ابی طالب علیه السّلام بعد حسن و حسین،علی بن حسین،محمّد بن علی،جعفر بن محمّد،موسی بن جعفر،علی بن موسی،محمّد بن علی،علی بن محمّد،حسن بن علی علیهم السّلام سپس هم نام و هم کنیۀ من،حجّت خدا در زمین و بقیة اللّه در میان بندگان فرزند حسن بن علی است.

ص:629


1- 1) -در مصدر:عن الحسین بن محمّد بن حرث عن سماعة.
2- 2) -فی المصدر:علی نبیه محمّد صلی اللّه علیه و آله.

او کسی است که خداوند متعال با دستان او مشرق ها و مغرب های زمین را می گشاید؛آن است که از شیعیان و دوستان خود غایب می شود،غیبتی که بر عقیدۀ ولایت و امامت او ثابت نمی ماند،مگر کسی که خداوند دل او را با ایمان امتحان(و آزمایش)نموده باشد.»

قال:فقال جابر:یا رسول اللّه فهل ینتفع الشیعة به فی غیبته؟ (1)فقال صلّی اللّه علیه و اله:إی و الذی بعثنی بالنبوة إنهم لینتفعون به:یستضیؤون بنور ولایته (2)فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و إن جلّلها السحاب (3)یا جابر هذا مکنون سرّ اللّه (4)و مخزون علمه فاکتمه إلا عن أهله؛جابر به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گفت:ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آیا شیعیان او در زمان غیبت از او بهره ای می برند؟!

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بلی،قسم به خدایی که مرا به نبوّت مبعوث نموده است! آن ها از او بهره مند می شوند و در غیبت او از نور ولایتش روشنایی می طلبند،مانند بهره مند شدن از نور خورشید هنگام گرفتن ابر جلوی او را،ای جابر!این گنجینۀ سرّ خدا و خزینه شدۀ علم او است،پس آن را پنهان کن مگر از اهلش!

قال جابر الانصاری:فدخلت (5)علی علی بن الحسین علیهما السّلام فبینا أنا احدثه إذ خرج محمّد بن علی الباقر من عند نسائه و علی رأسه ذؤابة (6)و هو غلام فلما أبصرته ارتعدت فرائصی (7)و قامت کل شعرة علی بدنی و نظرت إلیه و قلت:یا غلام أقبل فأقبل ثم قلت:أدبر فأدبر فقلت:

شمائل رسول اللّه علیه السّلام و رب الکعبة ثم دنوت منه و قلت:ما اسمک یا غلام؟قال:محمّد قلت:

ابن من؟قال:ابن علی بن الحسین قلت:یا بنی فداک نفسی (8)فأنت إذا الباقر؟فقال:نعم

ص:630


1- 1) -در مصدر:فهل یقع لشیعته الانتفاع به فی غیبته.
2- 2) -در مصدر:انهم یستضیؤون بنوره و ینتفعون بولایته.
3- 3) -جلل الشئ:غطاه.و فی المصدر:و ان تجللها سحاب.
4- 4) -در مصدر:هذا من مکنون سر اللّه.
5- 5) -در مصدر:قال جابر بن یزید:فدخل جابر بن عبد الانصاری.و کذا ساق الروایة سیاق الغائب إلی قوله" فقال له جابر"
6- 6) -الذؤابة:الشعر فی مقدم الرأس.
7- 7) -الفریصة:اللحمة بین الجنب و الکتف أو بین الثدی و الکتف ترعد عند الفزع،یقال:ارتعدت فریصته أی فزع فزعا شدیدا.
8- 8) -در مصدر:فدتک نفسی

فأبلغنی ما حملک رسول اللّه علیه السّلام؛جابر انصاری گفت:به محضر علی بن حسین علیهما السّلام داخل شدم درحالی که من با او صحبت می کردم،ناگهان محمّد بن علی باقر علیه السّلام از نزد بانوان بیرون آمد و در جلوی سر او زلف داشت و خود نیز نوجوان بود،او را که دیدم تمام بندهای تنم لرزید و همه موهای بدنم راست شد.به وی نظری افکنده،گفتم:ای جوان، جلو بیا!آمد.گفتم:برگرد!برگشت.

گفتم:شکل رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است،به خدای کعبه قسم!سپس به نزد او رفتم و گفتم:

نامت چیست،ای نوجوان؟!گفت:محمّد.گفتم:فرزند کیستی؟!گفت:فرزند علی بن حسین.گفتم:پسرم جانم فدای تو باد!پس تو باقر هستی؟!!گفت:بلی،آن چه را که رسول خدا به تو سپرده به من برسان!

فقلت:یا مولای إن رسول اللّه بشرنی بالبقاء إلی أن ألقاک فقال لی:إذا لقیته فاقرءه منی السلام فرسول اللّه علیه السّلام یقرأ علیک السلام قال أبو جعفر علیه السّلام:یا جابر و علی رسول اللّه منی السلام ما قامت السماوات و الارض و علیک یا جابر کما بلغت السلام و کان جابر بعد ذلک یختلف إلیه و یتعلم منه فسأله محمّد بن علی علیهما السّلام عن شئ فقال له جابر:و اللّه لا دخلت فی نهی رسول اللّه علیه السّلام فقد أخبرنی أنکم الائمة الهداة من أهل بیته من بعده و أحلم الناس صغارا (1)و أعلمهم کبارا و قال:لا تعلموهم فهم أعلم منکم فقال أبو جعفر علیه السّلام:صدق رسول اللّه علیه السّلام و اللّه إنی لا علم منک بما سألتک عنه و لقد اوتیت الحکم صبیا کل ذلک بفضل اللّه علینا و رحمته لنا أهل البیت (2)؛پس گفتم:ای مولای من!همانا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من بشارت داد که آن قدر باقی می مانم تا تو را ببینم!

فرمود:وقتی که او را دیدی،سلام مرا به او برسان!پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به تو سلام رسانید.

ابو جعفر علیه السّلام فرمود:ای جابر!سلام من به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله باد،مادامی که آسمان ها و زمین برپاست و بر تو(نیز سلام باد)که سلام را رساندی!

جابر بعد از آن به خدمت او می رفت،علم یاد می گرفت.پس محمّد بن علی علیهما السّلام از او

ص:631


1- 1) -در مصدر؟و احکم الناس صغارا.
2- 2) -کمال الدین:146 و 147؛ [1]کفایة الاثر:7 و /8 [2]بحار الأنوار:24936 ح 67. [3]

چیزی پرسید؟عرض کرد:به خدا قسم!چیزی را که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از آن نهی کرده، داخل نمی شوم.به من خبر داد که شمایید امامان هدایت کننده بعد از او و فروتن ترین مردم در کوچکی و دانشمندترین مردم در بزرگی و فرمود:شما به آن ها چیزی یاد ندهید؛آن ها اعلم از شمایند.

ابو جعفر(امام باقر علیه السّلام)فرمود:راست گفته رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به خدا!من اعلم از شما هستم در آن چه از تو پرسیدم.به تحقیق در کوچکی،علم به من داده شده است.همه این ها با فضل خداوند و رحمت او بر ما اهل بیت است.» (1)

ص:632


1- 1) -کمال الدین:146 و 147؛کفایة الاثر:7 و /8بحار الأنوار:24936 ح 67.

14*اشعار

اشاره

تعدادی از اشعار مربوط به آن حضرت در بعضی از بخش ها گذشت و تعدادی نیز برای استفاده،ذیلا درج می گردد.

میلاد امام مهدی علیه السّلام

مصدر هر هشت گردون مبدأ هر هفت اختر

خالق هر شش جهت نور دل هر پنج مصدر

والی هر چهار عنصر حکمران هر سه دفتر

پادشاه هردو عالم حجّت یکتای داور

آن که جودش شهره نه آسمان بل لامکان شد

مصطفی سیرت علی فر فاطمه عصمت حسن خو

هم حسین قدرت علی زهد و محمّدعلم و مه رو

شاه جعفرفیض و کاظم علم و هفتم قبله گیسو

هم تقی تقوا نقی بخشایش و هم عسگری مو

مهدی قائم که در وی جمع اوصاف شهان شد

پادشاه عسگری طلعت نقی حشمت تقی فر

بو الحسن فرمان و موسی قدرت و تقدیرجعفر

علم باقر زهد سجاد و حسینی تاج و افسر

مجتبی حکم و رضیه عصمت و دولت پور حیدر

مصطفی اوصاف مجلای خداوند جهان شد

جلوه دانش به قدرت تالی فیض مقدس

فیض بی حدش به بخشش ثانی مجلای اقدس

نورش از کن کرد برپا هشت گردون مقرنس

ص:633

نطق من گرچه چو شمشیر است در وصف وی اخرس

لنگ پای عقل در وصف وی اندر گل گمان شد

دست تقدیرش به نیرو جلوه عقل مجرد

آینه انوار داور مظهر اوصاف احمد

حکم فرمانش محکم امر گفتارش مسدّد

در خصایل ثانی اثنین ابو القاسم محمّد

آن که از نزد خدا هر جمله پیدا و نهان شد

روزگارش گرچه از پیشینیان بودی مؤخر

لیک ز آدم بود فرمانش تا عیسی مقرر

از فراز توده غبرا تا گردون اخضر

وز طراز قبه ناسوت تا لاهوت یکسر

بنده فرمان برش گردید و عبد آستان شد

پادشاها کار اسلام است و اسلامی پریشان

در چنین عیدی که باید هرکسی باشد غزلخوان

بنگرم از هر طرف هر بیدلی سر در گریبان

خسرو از جای برخیز و مدد کن ز اهل ایمان

خاصه این آیت که پشت و ملجأ اسلامیان شد

تا ولایت بر ولی عصر می باشد مقرر

تا نبوت را محمّد تا خلافت راست حیدر

تا که شعر من بود از شهد چون قند مکرّر

پوست زندان رگ سنان و مژه پیکان موی نشتر

باد آنکس را که خصم جاه تو از انس و جان شد

امام خمینی

گلواژه 235/2

ص:634

حجّت ثانی عشر

حدیث موی تو نتوان به عمر گفتن باز

از آن که عمر شود کوته و حدیث دراز

به راه عشق تو انجام کار تا چه شود

برفت در سر این کار هستی ام ز آغاز

به طاق دلکش آن ابروان محرابی

که دور از تو نباشد مرا حضور نماز

اگرنه از دل من رسم سوختن آموخت

چرا دمی نکند شمع ترک سوز و گداز

اگر سعادت جاوید بایدت ای دل

نمای شرح حقیقت سخن مگو ز مجاز

حدیث لیلی و مجنون عامری بگداز

مخوان فسانه محمود غزنوی و ایاز

مدیح مظهر حق مظهر حقایق گوی

ثنای حجّت ثانی عشر نما آغاز

سمی ختم رسل خاتم الائمه که هست

نهان ز دیده و بر حضرتش عیان

هر راز سلیل خسرو دین عسکری شه کونین

ولی حق شه دشمن گداز و دوست نواز

امام منتظر خلق مهدی موعود

که هست چشم جهانی به ره گذارش باز

پناه کون و مکان صاحب الزمان مهدی

ولی و قائم بالسیف شهسوار حجاز

خجسته نامش زان بر زبان نمی آرم

که روزگار رقیب است و آسمان غماز ز خوان

ص:635

مکرمتش وحش و طیر روزی خوار

بشکر موهبتش جن و انس هم آواز

باوج جاهش جبریل عقل می نرسد

ببال شوق کند تا ابد اگر پرواز

ز حال مردم و وضع زمانه ناگفته

تو واقفی و نباشد بعرض حال نیاز

درآ ز پرده و از یک تجلی رخسار

غبار شرک ز مرآت ماسوی پرداز

محیط زنده شود بعد مرگ گر نشود

ظهور دولت حق راست نوبت آغاز

محیط قمی

یکی به سکۀ صاحب عیار ما نرسد

به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد

تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

اگرچه حسن فرشان به جلوه آمده اند

کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

بحق صحبت دیرین که هیچ محرم راز

به یار یک جهت حق گذار ما نرسد

هزار نقد به بازار کاینات آرند

یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد

دریغ قافله عمر کانچنان رفتند

که گردشان به هوای دیار ما نرسد

هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی

به دلپذیری نقش نگار ما نرسد

ص:636

دلا ز طعن حسودان برنج و ایمن باش

که بد به خاطر امیدوار ما نرسد

چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را

غبار خاطری از رهگذار ما نرسد

بسوخت(حافظ)و ترسم که شرح قصه او

به سمع پادشه کامکار ما نرسد

حافظ

طلیعه رهایی

ای فرجت طلیعه رهایی به انتظارم که ز در درآیی

خیره شد دیده من ز بس که کشیده ام درد غم و جدایی

جهان در اضطراب و التهاب است مهدی فاطمه چرا نیایی

چه میشود برای یک لحظه ای نظر به عاشقان خود نمایی

جمعه به جمعه در دعای ندبه داد زنم که مهدی جان کجایی

بر سر کوی تو نشسته ام من فخر کنم به یک چنین گدایی

حیات ما بسته به الطاف تست بی تو ندارد زندگی صفایی

اگر بیایی تو در این انجمن به استجابت برسد دعایی

مسجد الاقصی به تو دل دوخته تو زینت کعبه ای و منایی

در جبهه ها اندر خط مقدم راه گشای راه نینوایی

پرچم فتح قدس در دست توست بازگشای راه کربلایی

برای تسکین دل اشعری نیست به غیر از تو کسی آشنایی

عبد الحسین اشعری

ای قائم آل نبی ای مهدی موعود

ای منتظران مژده که این منتظر آمد

محبوب خدا حجّت ثانی عشر آمد

ص:637

در نیمه شعبان بدو صد طنطنه و ناز

مقصود حق از خلقت جن و بشر آمد

گیتی شده از طلعت وی مطلع الانوار

از غیب چو نور رخ او جلوه گر آمد

نرجس بخود از شوق ببالد بدو عالم

چون مادر فرخنده بر این مه پسر آمد

تا گشت مسمای بنرجس گل نرگس

مطلوب و معزز بر صاحب نظر آمد

از ملک حدوث او ز قدم چون که قدم زد

آوازه جاء الحق از عرش برآمد

حق گشت عیان دوره باطل سپری شد

ایام جفا و ستم و ظلم سرآمد

ای قائم آل نبی ای مهدی موعود

ای آن که وجودت سبب بحر و بر آمد

ای واسطه کون و مکان قاسم الأرزاق

کز پرتو تو نور به شمس و قمر آمد

وقت است که از پرده غیب بدرآیی

زیرا که محبان تو را خون جگر آمد

علامه

باران شکوفایی

من چشم به در دارم تا آن که تو بازآیی

ای مهر جهان افروز ای صبح تماشایی

یک عمر جدایی را با یاد تو سرکردم

امید شکیبایان!تا چند شکیبایی

ص:638

دیری است نمی باری ای ابر بهارآور

بر دشت پریشانی باران شکوفایی

آتش زده بر جانم بر خرمن ایمانم

اندیشۀ پوسیدن در بیشۀ تنهایی

در لوح دلم خط زد بر واژۀ پژمردن

روزی که شکوفا شد این باور رؤیایی

افسوس که بر جانم رگبار بلا بارید

سرتاسر این شب را آه این شب یلدایی

می گردم و می گویم چون ماهی سرگردان

ای آب کجا هستی!پنهانی و پیدایی

می گریم و می خندد از شوق تو چشمانم

پس کی به سراغ من می خندی و می آیی

می خندم و می بندم دروازۀ ماتم را

آن دم که تو بر شادی یک پنجره بگشایی

رخت از تن جان کندند دلباختگان تو!

در پای تو افکندند این فرش اهورایی

هرچند ز ما دوری خالی ز حضورت نیست

هر دل که نشان دارد از گوهر بینایی

ما هر شب آدینه با یاد تو می نوشیم

این جام محبّت را در مسجد شیدایی

آن روز که بازآیی چون روح نماز آیی

بر محمل ناز آیی یک پارچه زیبایی

برگرد و مشامم را از عطر خدا پر کن

ای سبزتر از مریم ای روح مسیحایی

ص:639

می رقصد و می پیچد از شوق به پای تو

هم سوسن آزادی هم نرگس دانایی!

محمّد علی دهقانی(دانا)

آفتاب پنهانی

طلوع می کند آن آفتاب پنهانی

ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی

دوباره پلک دلم می پرد نشانه چیست

شنیده ام که می آید کسی به مهمانی

کسی که سبزتر است هزار بار از بهار

کسی شگفت کسی آن چنان که می دانی

کسی که نقطۀ آغاز هرچه پرواز است

تویی که در سفر عشق خطّ پایانی

تویی بهانه ی آن ابرها که می گریند

بیا که صاف شود آن هوای بارانی

تو از حوالی اقلیم هر کجا آباد

بیا که می رود این شهر رو به ویرانی

کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق

بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی

زنده یاد سلمان هراتی

لقای امام زمان علیه السّلام

دلبرا گر بنوازی به نگاهی ما را

خوشتر است از بدهی منصب شاهی ما را

ص:640

به من بی سروپا گوشه چشمی بنما

که محال است جز این گوشه پناهی ما را

بر دل تیره ام ای چشمه خورشید بتاب

نبود بدتر از این روز سیاهی ما را

از ازل در دل ما تخم محبت کشتند

نبود بهتر از این مهر گیاهی ما را

گرچه از پیشگه خاطر عاطر دوریم

هم مگر یاد کند لطف تو گاهی ما را

با غم عشق که کوهیست گران بر دل ما

عجب است ار نخرد دوست به کاهی ما را

نه دل آشفته تر و شیفته تر از دل ماست

نه جز آن خاطر مجموع گواهی ما را

(مفتقر)راه به معموره حسن تو نبرد

بده ای پیر خرابات تو راهی ما را

مفتخر

گلواژه 234/2

نیمه شعبان

بده ساقی می باقی به عشق خسرو خوبان

بزن مطرب نی و بربط که آمد نیمه شعبان

قدر قدرت شهی آمد علی فطرت مهی آمد

چه قدرت قدرت مطلق چه فطرت فطرت یزدان

تولد یافت مولودی ز امر قادر یکتا

که از نور جمالش روشن شد روضه رضوان

ص:641

خطش مشکین و لب غنچه رخش زیبا قدش فتنه

چه قامت قامت رعنا چه صورت صورت رخشان

ز چشم و روی نیکویش توانم اینقدر گویم

که رویش قبله دل ها و چشمش چشمه حیوان

ز لطف و رحمتش باشد زبان الکن قلم عاجز

چه لطفی لطف بی منت چه رحمی رحمت رحمان

سخاوت را بود بحر و ضعیفان را بود یاور

چه بحری بحر بی پایان چه یاری یار بی یاران

بگو از من تو ای ساقی به آن سرو سهی بالا

تویی آقا تویی مولا به خلق عالم امکان

به جانم او بود جانان که جان عالمش قربان

بدردم او بود درمان چه دردی درد بی درمان

تویی سرور تویی رهبر تویی نوباوه حیدر

تویی سلطان بحر و بر ولی حضرت سبحان

تویی لطف و تویی جود و تویی رحم و تویی رحمت

تویی دریای بخشایش تویی فیض و تویی احسان

تویی علم و تویی عالم تویی حلم و تویی دانش

تویی درّ و تویی گوهر تویی لؤلؤ تویی مرجان

تویی محرم تویی همدم تویی فخر بنی آدم

تویی یار و تویی یاور تویی غمخوار غمخواران

تویی شاخص تویی شامخ تویی شافع تویی راکع

تویی قائم تویی غالب تویی پیدا تویی پنهان

بود مهدی تو را نام و بود شهرت تو را هادی

تویی مهر و تویی ماه و تویی خورشید نورافشان

ص:642

تویی عدل و تویی عادل تویی عقل و تویی عاقل

تویی فضل و تویی فاضل تویی شاهنشه خوبان

ترا از جان و دل چاکر دو صد عیسی دو صد موسی

کنیز درگهت حور و فلک عبد و ملک دربان

کلام نغز دلجویت بود شیرین و روح افزا

چرا چون که تویی ناطق چه ناطق ناطق قرآن

ز درد انتظارت جای اشگ از دیده خونبارم

شتابی کن که رفت ای شه ز کف دین و ز دل ایمان

زبان را جای گویایی نباشد بهر ژولیده

چرا چون که نباشد گفتن مدح تو شه آسان

ژولیده

گلواژه 241/2

تمنای ظهور

تا به کی در پرده مانی رخ نما جلوه گری کن

تا کنی هر دلبری را عاشق خود دلبری کن

جلوه ای کن شمس را چون ذره محو خویش گردان

رخ نما و مشتری را بر رخ خود مشتری کن

تا به کی از دوری ماه رخت کوکب شمارم

چرخ دین را مهر شو در آسمان روشنگری کن

شاهباز دین ز هر سو می خورد تیری خدا را

طایر بشکسته بال دین حق را شهپری کن

قاف تا قاف جهان پر شد ز ظلم ای حجّت حق

تکیه زن بر مسند عدل الهی داوری کن

ص:643

موج بحر کفر پهلو می زند بر ساحل دین

نوح شو طوفان به پا کن فلک دین را لنگری کن

تا نداده حق پرستی جای خود بر بت پرستی

بت شکن چون خلیل و دفع خوی آزری کن

تا به کی چرخ ستمگر بر مدار ظلم گردد

تا کند اندر مدار عدل گردش محوری کن

کفر را از ریشه برکن ظلم را از بن برافکن

برق شو از دشمنان خرمن بسوزان تندری کن

قم.محمّد علی مجاهدی

گلواژه 222/2

در توصیف امام مهدی علیه السّلام

صد هزاران اولیا روی زمین از خدا خواهند مهدی را یقین

یا الهی مهدیم از غیب آر تا جهان عدل گردد آشکار

مهدی هادیست تاج اتقیا بهترین خلق برج اولیا

ای ولای تو معیّن آمده بر دل و جان ها همه روشن شده

ای تو ختم اولیای این زمان وز همه معنی نهانی جان جان

ای تو هم پیدا و پنهان آمده بنده«عطار»ت ثناخوان آمده

شیخ فرید الدین عطار نیشابوری

شد تولد حجّت حق مهدی صاحب الزمان

بامداد نیمه شعبان به امر کردگار

گشت ظاهر مظهر حق حجّت پروردگار

سامره شد از وجودش رشک فردوس برین

«سرّ من را»کرد شان و شوکت خود آشکار

ص:644

شد تولد نور چشم خاتم پیغمبران

پادشاهی کامکار و شهریاری تاجدار

شد تولد زاده شاهی که در شانش بود

لا فتی الا علی لا سیف الا ذو الفقار

شد تولد نور چشم حضرت خیر النساء

فاطمه دخت پیمبر مظهر عز و وقار

شد تولد وارث حلم حسن خوی حسین

وارث سجاد و باقر آن دو میر نامدار

شد تولد حامی آیین پاک جعفری

تا نماید همچو موسی دین جدش استوار

در گلستان رضا بشکفته از نو غنچه ای

تا نماید چون تقی جود و سخا را پایدار

شد تولد آن که باشد در نقاوت چون نقی

تا درآرد شیعیان و دوستان از انتظار

شد منور از وجودش خاندان عسکری

چشم نرگس گشت روشن زین جلال و افتخار

شد تولد حجّت حق مهدی صاحب زمان

قائم آل محمّد خسروی والاتبار

گشت خورشید از جمالش روز روشن

منفعل ماه در شب شد ز روی انور او شرمسار

زین ولادت دوستان را شام تیره روز شد

دشمنان را روز روشن گشت همچون شام تار

مدح او کی گنجد اندر گفته های نارسا

خاصه گوید الکنی چون من به طور اختصار

ص:645

(پیروی)بر شیعیان این عید را تبریک گفت

تا شود بر او مبارک پرسش روز شمار

پیروی

گلواژه 221/2

استغاثه به حضرت مهدی علیه السّلام

عمرم تمام گشت ز هجران روی تو

ترسم شها به خاک برم آرزوی تو

با آن که روی ماه تو از دیده شد نهان

عشاق را همیشه بود دیده سوی تو

خورشید چهره ات چو نهان شد ز چشم خلق

شد روزشان سیاه زین غم چو موی تو

دامن پر از ستاره کنم شب ز اشک چشم

چون بنگرم به ماه و کنم یاد روی تو

گردش به باغ بهر تماشای گل بود

گل های باغ را نبود رنگ و بوی تو

هم چون مسیح جان به تن مردگان دمد

گر بگذرد نسیم سحرگه ز کوی تو

تا کی ز هجر روی تو سوزیم همچو شمع

شب ها به یاد روی تو و گفت وگوی تو

رحمی به حال شاهد از پا فتاده کن

تا کی بهر دیار کند جست وجوی تو

شهید حسین شاهد

ص:646

مهدی جان

از جهان به تو دل بستم به خدا مهدی جان

طالب وصل تو هستم به خدا مهدی جان

هر کجا یاد تو و ذکر تو و نام تو بود

بی تامل بنشستم به خدا مهدی جان

تا سر کوی تو آیم به تمنای وصال

همه از جام مستم به خدا مهدی جان

همه شب دیده براه توام منتظرم

این بود عهد الستم به خدا مهدی جان

با تو آشنا شدم تا دلم آرام گرفت

عهد بیگانه شکستم به خدا مهدی جان

ای یوسف زمانه

اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند

اوّل به جان گمشده خود دعا کنند

ای یوسف زمانه خدا را برون خرام

تا با نظاره درد دل خود دوا کنند

شد عالمی اسیر ولای تو رخ نما

تا عاشقانه سیر جمال خدا کنند

روی تو را ندیده خریدار بوده اند

تا آن زمان که پرده برافتد چه ها کنند

آهسته چون نسیم گذر کن در این چمن

تا غنچه ها به شوق تو آغوش واکنند

با بوسه مهر کن لب شوریدگان زهر

ترسم که راز عشق ترا برملا کنند

ص:647

از ما جمال خویش مپوشان که گفته اند

اهل نظر معامله با آشنا کنند

خوبان اگر در آینه ببینند روی خویش

خود را چو ما برای ابد مبتلا کنند

غزل

رواق منظر چشم من آشیانه تست

کرم نما و فرودآ که خانه خانه تست

نداده ام بکسی نقد دل بجز مهرت

در خزانه به مهر تو و نشانه تست

به تن مقصرم از دولت ملازمتت

ولی خلاصه جان خاک آستانه تست

تو قطب عالمی ای شهسوار ورنه چراست

که توسنی چو فلک رام تازیانه تست

چرا زیاد تو یاد خدا کنیم اگر

کلید گنج سعادت نه در خزانه تست

زهی جلال و جمال و زهی صفات کمال

که در جهان همه گلبانگ عاشقانه تست

چو(فیض)طالب فیضم ز خاک درگه تو

که فیض های الهی در آستانه تست

فیض کاشانی

گلواژه 220/2

فرج و ظهور

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

ص:648

یعنی این تیره شب غیبت مهدی روزی

از دم صبح حضورش لمعان خواهد شد

عالم ار پیر شد از جور و ستم باکی نیست

از قدوم شه دین امن و امان خواهد شد

مشکلاتی که به دل ها شده عمری است گره

حل آن ها همه در لحظه آن خواهد شد

دانش کسبی صدساله این مدعیان

نزد علمش به مثل برگ خزان خواهد شد

این اباطیل و اکاذیب که شایع شده است

همه را حضرت او محوکنان خواهد شد

طعنه بر حق چه زنی ای که به باطل غرقی

تو به این غرّه مشو نوبت آن خواهد شد

(فیض)اگر در قدم حضرت او جان بخشد

زین جهان تا به جنان رقص کنان خواهد شد

فیض کاشانی

گلواژه 227/2

نماز شام قیامت

چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هرچه درد و عالم هست

دگر به روی کسم دیده برنمی باشد

دلیل من همه بت های آزری بشکست

مجال خوابم نمی باشدم ز دست خیال

در سرای شاید بر آشنایان بست

ص:649

در قفس طلبد هر کجا گرفتاری است

من از کمند تو تا زنده ام نخواهم جست

غلام همت آنم که پای بند یکی است

به جانبی متعلق شد از هزار برست

مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت

اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست

نماز شام قیامت به هوش باز آید

کسی که خورده بودمی به بامداد الست

نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول

معاشران ز می و عارفان ز ساقی مست

گر تو سرو خرامان ز پای ننشینی

چه فتنه ها که بخیزد عیان اهل نشست

برادران و عزیزان نصیحتم مکنید

که اختیار من از دست رفت و تیر از شست

حذر کنید ز باران دیده سعدی

که قطره سیل شود چون به یکدیگر پیوست

خوش است نام تو بردن ولی دریغ بود

در این سخن که بخواهند برد دست به دست

سعدی

گلواژه 231/2

ای پادشه خوبان

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقتست که بازآیی

ص:650

در آرزوی رویت بنشسته به هر راهی

صد زاهد و صد عابد سرگشته سودایی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

کز دست نخواهد شد پایان شکیبایی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی

وی یاد توام مونس در گوشه تنهایی

فکر خود و رأی خود در امر تو کی گنجد

کفر است در این وادی خودبینی و خودرأیی

در دایره فرمان ما نقطه تسلیمیم

لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

گستاخی و پرگویی تا چند کنی ای«فیض»

بگذر تو از این وادی تن ده به شکیبایی

فیض کاشانی

گلواژه 226/2

یوسف گم گشته

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

ای سر شوریده بازآیی به سامان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نبود

دایما یکسان نباشد کار دوران غم مخور

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند

چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

ص:651

ز بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

حال ما و فرقت جانان و ابرام رقیب

جمله می داند خدای حال گردان غم مخور

گرچه راهی بس خطرناکست و منزل ناپدید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

حافظ

گلواژه 233/2

میلاد امام زمان علیه السّلام

ای بلبلان گلشن شرع پیمبری

بشری گلی شکفت ز گلزار حیدری

آن یازده بنفشه که رستند پیش از او

بر این گل دوازدهم کرده رهبری

نرگس ز گل برآید و عسکر ز نزد شاه

این گل ز نرجس آمده و این شه ز عسگری

رونق فزود بر گل سرخ محمّدی

این غنچه کامد از ورق سبز جعفری

تا پا نهد قامت سروش به باغ لطف

از دست شد هزاران قلب صنوبری

شد خاک پاک سامره سینای نور حق

امّا هنوز پرستد گوساله سامری

پوشیده چشم از ید و بیضای موسوی

گاوی که خو نموده به گوساله از خری

ص:652

خفاش گرچه منکر خورشید انور است

امّا نه دلخور است خورونی از او بری

آری فریس بی دین گردد چون عمروعاص

دیندار ابله است چو موسای اشعری

ای عاشقان بشارت کامروز شد پدید

آن نوگلی که گشت نهان باز چون پری

بلبل ز عشق این گل از دل کشد فغان

مجنون ز مهر این رخ شد قیس عامری

تا زهره جبینش سر زد ز چرخ حسن

او را هزار ماه جبین گشت مشتری

این زهره چون که بود به ظهر محمّدی

مسجود خلق گشت و ز حق یافت داوری

صلب خلیل نطفه او را چو شد مکین

درهم شکست آن همه بت های آزری

گر مقتدای حضرت روح اللّه او نبود

کی مرده زنده کردی عیسای ناصری

موسی ز مهر اوست که آن گونه چیره گشت

چوبین عصاش بر همه آلات ساحری

یا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن

تا تازه گردد از تو قوانین کشوری

هرکس کشد ز دامن تو دست دوستی

هرگز نمی کند به سر خلق سروری

بر(آیتی)شها نظری کن ز مرحمت

کاندر خور خور است مها ذرّه پروی

ص:653

گنجینه پنهان

دنیا اسیر مشرکین یا مهدی دشمن فراوان بهر دین یا مهدی

ای صاحب و منجی کل عالم ای آرزوی آخرین یا مهدی

الغوث و الامان-یا صاحب الزمان

یا صاحب الزمان-الغوث و الامان

ما جمله در لوای تو یا مهدی سربازی از برای تو یا مهدی

ای آرزوی عاشقان کجایی شد صحن دل سرای تو یا مهدی

الغوث و الامان-یا صاحب الزمان

یا صاحب الزمان-الغوث و الامان

خاک رهت بر دیدگان یا مهدی کی می شود بر ما عیان یا مهدی

دیگر نمانده طاقت و قراری ما را ز غصه وا رهان یا مهدی

الغوث و الامان-یا صاحب الزمان

یا صاحب الزمان-الغوث و الامان

ای یوسف کنعان ما یا مهدی گنجینه پنهان ما یا مهدی

جانی برای جسم عاشقانت ای حافظ قرآن ما یا مهدی

الغوث و الامان-یا صاحب الزمان

یا صاحب الزمان-الغوث و الامان

چشم انتظارت مانده ایم یا مهدی درس وفا را خوانده ایم یا مهدی

ما بی قراران جز تو کس نداریم لطفی که ما درمانده ایم یا مهدی

الغوث و الامان-یا صاحب الزمان

یا صاحب الزمان-الغوث و الامان

نوای عشق342/

یا مهدی(استغاثه)

ای که تویی ناجی نسل بشر آمدنت آیت فتح و ظفر

ص:654

عالمیان بهر تو چشم انتظار با قدمت کن همه را مفتخر

ای حجة بن الحسن العسکری

بر همۀ عالمیان سروری

پیر و جوان عاشق دلسوخته چشم به ره دیده به در دوخته

درس وفاداری و عشق ترا جمله ز پر کرده و آموخته

ای حجة بن الحسن العسکری

بر همۀ عالمیان سروری

ای گل گلزار ولایت بیا جان جهانی به فدایت بیا

چشم به راه و نگران تا به کی صبر رسیده به نهایت بیا

ای حجة بن الحسن العسکری

بر همۀ عالمیان سروری

ای تو پیام آور مهر و وداد محو کنی ریشه ظلم و فساد

تا که بیایی برود جور و کین هر طرفی پر شود از عدل و داد

ای حجة بن الحسن العسکری

بر همۀ عالمیان سروری

کاش شب هجر به پایان رسد مژده ای از آن مه تابان رسد

ظلم و پلیدی برود از میان عدل و مساوات به سامان رسد

ای حجة بن الحسن العسکری

بر همۀ عالمیان سروری

ای که فروغ شب تاری بیا بر دل ما صبر و قراری بیا

رحمت حق است به همراه تو پاک یکی از ده و چاری بیا

ای حجة بن الحسن العسکری

بر همۀ عالمیان سروری

نوای عشق336/

ص:655

کوس گدایی

کی شوی از پرده غیبت برون یابن الحسن

ناز دیدارت شود روشن عیون یابن الحسن

بر دل بی تاب جمله عشقان بیقرار

با قدومت بخش آرام و سکون یابن الحسن

عالم ما را شود قسط و عدالت برقرار

ظلم سازی محو و ظالم سرنگون یابن الحسن

محشری برپا ز نیروی بد اللهی کنی

کاخ بیداد و ستم را واژگون یابن الحسن

مهر جاویدان تو تابان بود تا روز حشر

روشنی بخش همه عصر و قرون یابن الحسن

رمز و راز ما که در پیکار نام پاک توست

آتش افکنده در خصم زبون یابن الحسن

با سلاح عشق و ایمان در مصاف ظالمان

می شود پیروز بر شمشیر خون یابن الحسن

ای خوش آنکو بر درت کوس گدایی می زند

کی بود شاهی به پای این شئون یابن الحسن

آتش عشق تو گرمی بخش جان حامدست

می شود هر دم شرار آن فزون یابن الحسن

(شب انتظار)فراق امام زمان

یا رب به دلم قرار کی می آید

آن صاحب اختیار کی می آید

بر منتظران فراق مهدی سخت است

پایان شب انتظار کی می آید

ص:656

ای مهدی ما در انتظاریم همه

بر دیده و دل عشق تو داریم همه

ای آن که قرار جمله دل هایی

بازآ بازآ که بی قراریم همه

الهی روشنی ده دیده ها را

بکن شادان دل غمگین ما را

رسان بر منتظر چشمان یاران

قدوم مهدی مشگل گشا را

ای مهدی ما که حاکم دل هایی

بازآ که رسول ایزد یکتایی

هم رهبر و مقتدا و مولای همه

میل فرجت به هر دل بینایی

عمریست که ما چشم به راهت هستیم

بازآ که اسیر یک نگاهت هستیم

بر شیفتگان مرحمتی مهدی جان

در آرزوی جمال ماهت هستیم

نوای عشق حسنی334/

سوز هجران(استغاثه)

مهدی بیا که آمدنت آرزوی ماست

هر محفلی ز نام خوشت گفتگوی ماست

عشقت چو گوهری به دل ما نشسته است

این گوهر گران سبب آبروی ماست

مهدی بیا که جمله جهان بی قرار تست

هر عاشقی ز پیر و جوان نثار تست

ص:657

بس سینه سوخت در غم هجران روی تو

بس چشم اشکبار که در انتظار تست

مهدی بیا که مهر تو بر دل نشسته است

بر کار ما مسائل مشگل نشسته است

ای کشتی نجات بیا سوی عاشقان

بس چشم انتظار به ساحل نشسته است

مهدی بیا که دنیا در ظلم غوطه ور شد

آیین مهر و الفت پنهان از نظر شد

بی مایگان ز هرسو آوای دین برآرند

دنیای جهل و ظلمت محتاج راهبر شد

ای آن که ترا عاشق شوریده بسی است

باز آن که ز هجر مانده ما را نفسی است

عالم همه در آرزویت مهدی جان

آشفته جهان منتظر دادرسی است

نوای عشق331/

سرشک یاران(مدح امام زمان)علیه السّلام

دل خود گرو نهادم به هوای ماهرویی

که چو طلعت نکویش نبود رخ نکویی

همه عشق اوست بر سر سرکوی او زنم پر

کشد هر دمم به سویی برد هر دلم به کویی

من اسیر عشق اویم شده وصلش آرزویم

به امیدم آن که روزی برسم به آرزویی

نه منم به کوی و بامش.به ثنا و ذکر نامش

که ز نام پاک مهدی.همه جاست گفتگویی

ص:658

مه چاروده بود او.چو پیمبر است خوشبو

ز شمیم دلپذیرش.به مشام ماست بویی

من خشک کام و عطشان.ز فراق روی جانان

به جز از سرشک دیده.ز چه تر کنم گلویی

من خشک کام و عطشان.ز فراق روی جانان

به جز از سرشک دیده.ز چه تر کنم گلویی

چو بود دلی فروزان.ز شرار عشق سوزان

همه جا عیان و حاجت.نبود به جست وجویی

چو به حد رسیده کارم.دگر آبرو ندارم

به رهش قدم نهادم.پی کسب آبرویی

ز سرشک جمله یاران که روان بود چو باران

چه خوش است تا بسازم.به سحرگهان وضویی

خجل و نیازمندی.چو فقیر حامد آمد

که ز بحر رحمت او.همه پر کند سبویی

نوای عشق حسینی328/

کلید مشگل(مدح امام زمان)علیه السّلام

از شربت عشق توست در جام همه شیرین شود از وصال تو کام همه

بی ماه رخت قرار و آرامی نیست بازآ که تویی قرار و آرام همه

ای عاشق تو عالمی بیفکنده به بند از دیده عاشقان نهانی تا چند

هجر تو گران است بیا مهدی جان بازآ که فراق بیش یاران مپسند

ای آن که تویی کلید هر مشگل ما از جمله انبیا شدی حاصل ما

با حسرت و غم در انتظارت تا کی مگذار بماند آرزو بر دل ما

ای سایه تو بر سر یاران افسر در هجر تو بر جمیع دل ها اخگر

بازآی و قدم به چشم یاران بگذار تا آمدنت در دیده ماست به در

ص:659

یا یار سفرکرده سوی خانه بیا بر گرد توییم همچو پروانه

بیا از شمع وجود توست عالم روشن ماییم ز شور عشق دیوانه بیا

غزل

گفتم:که روی خوبت از من چرا نهان است؟

گفتا:تو خود حجابی ورنه رخم عیان است

گفتم:که از که پرسم جانا نشان کویت

گفتا:نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است؟

گفتم:مرا غم تو خوشتر ز شادمانی

گفتا:که در ره ما غم نیز شادمان است؟

گفتم:که سوخت جانم از آتش نهانم

گفت آن که سوخت او را کی نادیا فغان است؟

گفتم:فراق تو کی؟گفتا:که تا تو هستی

گفتم:نفس همین است گفتا:سخن همان است؟

گفتم:که حاجتی هست گفتا:بخواه از ما

گفتم:غمم بیفزا گفتا:که رایگان است؟

گفتم:ز(فیض)بپذیر این نیم جان که دارد

گفتا:نگاه دارش غمخانه تو جان است؟

فیض کاشانی

گلواژه 2

یوسف گم گشته

امروز امیر الأمرا جز تو کسی نیست

بر ناله دل غیر تو فریادرسی نیست

ص:660

در کعبه و بت خانه و در دیر و کلیسا

جز نغمه ناقوس تو بانک جرسی نیست

ای مهدی دین پرده ز رخسار برافکن

ما گمشدگانیم و ره پیش و پسی نیست

دل گرمی ما زمره افسرده دلان را

جز آتش طور تو شهاب قبسی نیست

در بادیه عشق تو پای فرس عقل

پی گشت و در این بادیه دیگر فرسی نیست

غیر از هوس دیدن رخسار چو ماهت

اندر دل پرحسرت یاران هوسی نیست

تو یوسف گم گشته و اسلام چو یعقوب

بهر پدر پیر تو دیگر نفسی نیست

بهر پدرت پیرهنی یا که پیامی

بفرست که جز این ز تواش ملتمسی نیست

قربان تو و درد دلت کز غم اسلام

جز اشگ دمادم دگرت دادرسی نیست

گردیده مگس منتظران شهد لبت را

زانجمله چو انصاری محزون مگسی نیست

محمّد علی انصاری قمی

اگر قسمتم شود

گر قسمتم شود که تماشا کنم ترا

ای نور دیده جان و دل اهدا کنم ترا

این دیده نیست قابل دیدار روی تو

چشمی دیگر بده که تماشا کنم ترا

ص:661

تو در میان جمعی و من در تفکرم

کاندر کجا برآیم و پیدا کنم ترا

در صبح جمعه ندبه کنان به دعای صبح

از کردگار خویش تمنا کنم ترا

یابن الحسن اگرچه نهانی از چشم من

در عالم خیال هویدا کنم ترا

گوهر رخشان

یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان

و آن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان

دل آزرده ما را به نسیمی بنواز

یعنی آن جان ز تن رفته بتن بازرسان

ماه و خورشید بمنزل چو بامر تو رسند

یار مه روی مرا نیز به من بازرسان

دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد

یا رب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان

سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات

بشنو ای پیک سخن گیر و سخن بازرسان

سنگ و گل گشت عقیق از اثر گریه من

یا رب آن گوهر رخشان به یمن بازرسان

برو ای طایر میمون همایون طلعت

پیش عنقا سخن زاغ و زغن بازرسان

آن که بودی وطنش دیده حافظ یا رب

به مرادش ز غریبی به وطن بازرسان

حافظ گلواژه 230/2

ص:662

طریق عشق بازی

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

دل ز تنهایی به جان آمد خدا را مرهمی

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم

کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

چشم آسایش که دارد زین سپهر گرم رو

ساقیا جامی بیاور تا برآسایم دمی

زیرکی را گفتم:این احوال بین خندید و گفت:

صعب کاری بو العجب دردی پریشان عالمی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چو گل

شاه ترکان غافل است از حال ما کو رستمی

در طریع عشقبازی امن و آسایش خطاست

ریش باد آن دل که با درد تو جوید مرهمی

اهل کام آرزو را سوی رندان راه نیست

رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی

آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست

عالمی از نو بباید ساخت و ز نو آدمی

گریه حافظ چه سازد پیش استغنای دوست

کاندر این توفان نماید هفت دریا شبنمی

حافظ

یا مهدی فاطمه

امشب که بود بزم طرب آماده نرگس به چمن صفای دیگر داده

تبریک به خاندان عصمت گویید چون مهدی فاطمه ز مادر زاده

ص:663

سید مصطفی آرنگ

امروز بهار لاله های چمن است میلاد سعید حجة بن الحسن است

بت های جهان باز بخود میلرزند از بیم که روز جلوه بت شکن است

سید رضا موید

تا سایه مهدی به جهان افتاده شوقی به قلوب شیعیان افتاده

در طلعت آفتاب روشن امروز عکس رخ صاحب الزمان افتاده

سید رضا موید

بر جلوه روی ماه مهدی صلوات بر جذبه هر نگاه مهدی صلوات

ما را نبود چو هدیه ای درخور او بفرست به پیشگاه مهدی صلوات

ثابت مشهدی

به حق چادر خاکی زهرا علیها السّلام

نگار دلربایم کی ز یاری قدم در دیدگانم می گذارس

به قربان تو و زیبا جمالت نصیبم کی کنی فیض وصالت

بیا بنگر که بیمار تو هستم طبیبا بر سر راهت نشستم

نشستم بر سر راه تو ای یار که تا بینم مگر روی تو دلدار

هزاران بار عهد خود شکستم کنار سفرۀ غفلت نشستم

دلم را منزل بیگانه کردم بسی غفلت ز صاحب خانه کردم

ولی شرمنده ام ای معصیت پوش مرا هرگز نکردی تو فراموش

اگرچه معصیت هایم تو دیدی مرا با این همه زشتی خریدی

مرا با جذبۀ عشقت کشاندی میان دوستان خود نشاندی

مکن رد از در خود دست ما را بحقّ چادر خاکی زهرا علیها السّلام

همان چادر که با آن انس داری سحرها روی چشمت می گذاری

ص:664

حیران آن ما هم هنوز

در رهی دیدم مهی حیران آن ما هم هنوز

عمر رفت و من مقیم آن سر راهم هنوز

چو نسیم صبحگاهی بر من بی دل گذشت

من نسیم وصل آن مه را هواخواهم هنوز

می فزاید مهر او هر روز در خاطر مرا

گرچه من کاهیده ام از درد می کاهم هنوز

گرچه آه آتشینم خرمن جان سوخته

می رود تا اوج گردون آتش آهم هنوز

شوق آن دیدار غافل کرده از عالم مرا

تو مپنداری که من از خویش آگاهم هنوز

انتظار شاه«مهدی»می کشد عمری امین

رفت عمر و در امید طلعت شاهم هنوز

ای قائم آل نبی ای مهدی موعود

ای منتظران مژده که این منتظر آمد

محبوب خدا حجّت ثانی عشر آمد

در نیمه شعبان بدو صد طنطنه و ناز

مقصود حق از خلقت جن و بشر آمد

گیتی شده از طلعت وی مطلع الأنوار

از غیب چو نور رخ او جلوه گر آمد

نرجس بخود از شوق ببالد بدو عالم

چون مادر فرخنده بر این مه پسر آمد

تا گشت مسمّای به نرجس گل نرگس

مطلوب و معزز بر صاحب نظر آمد

ص:665

از ملک حدوث او ز قدم چون که قدم زد

آوازه جاء الحق از عرش برآمد

حق گشت عیان دوره باطل سپری شد

ایّام جفا و ستم و ظلم سرآمد

ای قائم آل نبی ای مهدی موعود

ای آن که وجودت سبب بحر و بر آمد

ای واسطۀ کون و مکان قاسم الأرزاق

کز پرتوی تو نور به شمس و قمر آمد

وقت است که از پرده غیب بدرآیی

زیرا که محبان ترا خون جگر آمد

علاّمه

شروع جمع و تألیف این کتاب در تاریخ بیست و نهم شهریورماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد 1380/6/29 هجری شمسی مطابق با پانزدهم شعبان المعظم یک هزار و چهارصد و بیست و دو 1422 هجری قمری؛روز ولادت با سعادت حضرت بقیّة اللّه الأعظم روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و ختم آن /3/1 1384 هجری شمسی مطابق با 9 ربیع الأوّل 1426 هجری قمری روز به تخت ولایت و امامت نشستن آن حضرت انجام گرفت؛از خدای رحمان و رحیم عاجزانه مسئلت دارم بعد از قبول آن را ذخیرۀ«یوم لا ینفع مال و لا بنون إلاّ من أتی اللّه بقلب سلیم؛یعنی روز ناتوانی ام قرار دهد ان شاء اللّه تعالی آمین.

دوباره به پیشگاه ملکوتی آن جان جسم هردو جهان و رکن زمین و زمان و قطب عالم امکان سلیمان دوران مانند آن مورچۀ ناتوان ملتمسانه اظهار می دارم.

«یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» یوسف 88.

الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّد الأنبیاء و المرسلین محمّد خاتم النبیّین و عترته الطیّبین الطاهرین الغرّ المیامین.

ص:666

منابع و مصادر

قسمتی از مصادر و منابعی که بدون واسطه یا با واسطه از آن ها استفاده شده است

1-قرآن کریم.

2-نهج الفصاحة.

3-نهج البلاغه.

4-صحیفۀ سجّادیه.

5-انجیل.

6-تورات.

7-زبور.

8-آخرین امید:داوود الهامی قم-دفتر مجلۀ مکتب اسلام(1377 ه ش).

9-اثبات الوصیّة للإمام علیّ بن أبی طالب علیه السّلام:علی بن حسین بن علی مسعودی(م 346 ه ق).

10-اثبات الهداة بالنّصوص و المعجزات:محمّد بن حسن حرّ عاملی(م 1104 ه ق).

11-اخبار الدّول و آثار الأول:ابو عباس احمد بن یوسف قرمانی دمشقی(م 1019 ه ق)چاپ 1282 ه ق بغداد.

12-اربعین:حافظ احمد بن عبد اللّه ابو نعیم اصفهانی(م 430 ه ق).

13-اربعین خاتون آبادی(کشف الحق):امیر محمّد صادق بن سیّد محمّد رضا خاتون آبادی اصفهانی(م 1242 1272 ه ق).

14-اربعین:میرلوحی.

15-از مباهله تا عاشورا:محمّد امینی گلستانی(مؤلّف کتاب)چاپ 1383 ه ش

16-اسعاف الرّاغبین فی سیرة المصطفی و أهل بیته الطّاهرین:شیخ محمّد الصبّان(م 1306 ه ق)در حاشیۀ نور الأبصار چاپ مصر سال 1380 ه ق.

ص:667

17-اصول کافی:ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب کلینی رازی(م 328 یا 329 ه ق).

18-اعلام الوری بأعلام الهدی:ابو علی فضل بن حسن طبرسی از علمای قرن ششم صاحب تفسیر مجمع البیان.

19-الإحتجاج:ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی(588 ه ق)از دانشمندان قرن ششم، بیروت-مؤسسۀ أعلمی 1410 ه ق.

20-الأخبار الدّخیلة:شیخ محمّد تقی شوشتری،مؤلّف قاموس الرّجال.

21-الإختصاص:شیخ مفید محمّد بن محمّد نعمان عکبری بغدادی(م 413 ه ق)قم،انتشارات جامعۀ مدرسین.

22-الإرشاد:محمّد بن محمّد بن نعمان عکبری بغدادی(م 413 ه ق).

23-الإستبصار:شیخ طوسی،ابو جعفر محمّد بن حسن طوسی(م 460 ه ق).

24-الإصابة:ابن حجر عسقلانی

25-الألقاب:ابن جوزی

26-الإمام المهدی:علی محمّد علی دخیل(چاپ نجف)

27-الإمام المهدی من الولادة الی الظّهور:سیّد محمّد کاظم قزوینی چاپ دوم 1379 ترجمه دکتر حسین فریدنی.

28-الإمامة و التّبصرة:علی بن حسین بن بابویه پدر شیخ صدوق(م 329 ه ق)چاپ 1404 ه ق.

29-الأمان من اخطار الأنصار:سید علی بن طاووس.

30-الأنوار المضیئه فی أحوال الحجة الغائب:سید علم الدین المرتضی علی بن جلال الدین عبد الحمید النسّابة بن شمس الدین فخار بن معد الموسوی الحائری.

31-الأنوار النّعمانیه:سیّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزایری(م 1112 ه ق)تبریز،انتشارات شرکت چاپ.

32-الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرّجعة:شیخ حرّ عاملی چاپ علمیه قم.

33-البدء و التّاریخ:ابو زید احمد بن سهل بلخی(م 322.ه ق)چاپ 1899 م پاریس.

34-البدء و التاریخ:مطهر بن طاهر المقدسی(متوفای 355 ه ق)

35-البرهان فی علامات مهدی آخر الزّمان:علاء الدین علیّ بن حسام الدین مشهور به متقی هندی جونپوری(975 ه ق)

36-البلدان:أبو عبد اللّه فقیه همدانی.

37-البیان فی اخبار صاحب الزمان:حافظ امام صادق محمّد بن یوسف بن محمّد نوفلی گنجی شافعی

ص:668

(658 ه ق)(چاپ نجف 1324 و چاپ 1362 ه ق)

38-التّشریف بالمنن فی التّعریف بالفتن:معروف به الملاحم و الفتن،رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس(م 664 ه ق).

39-الجامع الصّغیر:سیوطی.

40-الجوهر الثّمین.

41-الحاوی علی الفتاوی:«بخش العرف الوردی فی أخبار المهدی»جلال الدین سیوطی.(م 911 ه ق)چاپ مصر سال 1959 میلادی.

42-الخرائج و الجرایح:قطب الدین ابی الحسین سعید بن هبة اللّه راوندی(م 573 ه ق).

43-الدعوات:قطب راوندی.

44-إلزام النّاصب فی اثبات الحجة الغائب:شیخ علی یزدی حائری(م 1333 ه ق)قم انتشارات رضی 1362(ه ش).

45-الصّفّین:نصر بن مزاحم.

46-الصواعق المحرقة:شهاب الدین احمد بن حجر هیثمی شافعی مکی(م 974 ه ق).

47-الطبقات الکبری:محمّد بن سعد.

48-العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان:علی اکبر نهاوندی،کتاب فروشی اسلامیه تهران.

49-العرائس الواضحة:عبد الهادی ابیاری.

50-العرف الوردی فی أخبار المهدی:جلال الدین سیوطی(م 910 ه ق).

51-العهود المحمّدیة:للشّعرانی.

52-الغارات:ابراهیم بن محمّد الثّقفی.

53-الفائق فی غریب الحدیث:ابو القاسم جار اللّه محمود زمخشری(537 ه ق).

54-الفتن:ابن کثیر.

55-الفتوحات المکّیّة:محیی الدّین ابی عبد اللّه محمّد بن علی،معروف به ابن عربی الحاتمی الطایی (م 638 ه ق).

56-الفصول المهمّة فی معرفة الأئمّة:ابن صباغ علی بن محمّد بن احمد مالکی(م 855 ه ق).

57-المحاسن و المساوی.ابو عبد اللّه برقی.

58-المحجة البیضاء:فیض کاشانی محمّد(حسن)بن مرتضی(م 1091 ه ق).

ص:669

59-المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة:سیّد هاشم بن سلیمان بن اسماعیل بحرانی(م 1107 یا 1109 ه ق)بیروت-مؤسسة النّعمان-1413 ه ق.

60-المستجاد من الإرشاد:حسن بن مطهر علامۀ حلّی(م 726 ه ق)قم،مؤسسة المعارف الأسلامیه 1417 ه ق.

61-المعجم الأوسط:حافظ ابو القاسم سلیمان بن احمد الطبرانی(م 360 ه ق).

62-المعجم الکبیر:حافظ ابو القاسم سلیمان بن احمد الطبرانی(م 360 ه ق).

63-المقتضب:ابن عیاش.

64-الملاحم:ابن المناوی.

65-الملاحم و الفتن:رضی الدین ابی القاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمّد سید بن طاووس الحسنی الحسینی(م 664 ه ق).

66-الملاحم و الفتن:نعیم بن حماد مروزی معروف به فارضی(م 228 ه ق).

67-المناقب:ابن شهر آشوب.

68-المناقب:ابو المؤیّد موفّق بن أحمد مکّی الخوارزمی حنفی أخطب خطباء.

69-المهدی:سیّد صدر الدّین صدر(طبع ایران سنة 1353 ه ق).

70-المهذّب:ابن فهد حلّی.

71-النجم الثاقب فی احوال امام الغایب:حسین بن محمّد تقی بن علی محمّد نوری طبرسی(م 1263 ه ق)قم؛انوار الهدی 1415 ه ق.

72-النّصّ و الاجتهاد:سیّد عبد الحسین شرف الدّین.

73-الوافی:فیض کاشانی محمّد(حسن)بن مرتضی(م 1091 ه ق).

74-الهدایة الکبری:خصیبی حسین حمدان،مؤسسة البلاغ چاپ چهارم 1991 م-1411 ه ق بیروت.

75-الیواقیت و الجواهر:سیّد عبد الوهاب شعرانی(م 976 ه ق).

76-انجیل:کتاب آسمانی حضرت عیسی علیه السّلام.

77-اوپانیشاد:ترجمۀ محمّد داراشکوه(م 1069 ه ق)از متن سانسکریت،چاپ 1398 ه ق تهران.

78-أمالی:شیخ طوسی(م 460 ه ق،قم-دار الثقافة 1414 ه ق).

79-أمالی:شیخ مفید(م 413 هق)قم،انتشارات جامعۀ مدرسین 1403 ه ق.

80-بحار الأنوار:محمّد باقر بن محمّد تقی مجلسی(م 1111 ه ق)تهران دار الکتب الإسلامیه.

ص:670

81-بشارة الإسلام:سید مصطفی آل سیّد حیدر کاظمی(م 1336 هق)تهران مؤسسۀ بعثت 1410 ه ق.

82-بصائر الدّرجات:ابو جعفر محمّد بن حسن صفّار قمی(م 290 یا 300 ه ق)تهران-انتشارات اعلمی 1374 هق.

83-بیان الأئمّة:محمّد مهدی نجفی المکتبة الإسلامیة-1408 ه ق.

84-پاسخ به پرسش های مذهبی معارف اسلام:ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی،چاپ اوّل 1381 ه ش.

85-پاسخ به شبهات احمد الکاتب سیّد سامی بدری،مترجم:ناصر ربیعی،چاپ اول بهار 1380 انتشارات:انوار الهدی.

86-پیشوای دوازدهم امام زمان علیه السّلام:شورای نویسندگان در راه حق.

87-تاریخ ابن عساکر:ابی القاسم علیّ بن حسن هبة اللّه شافعی(م 527 ه ق).

88-تاریخ الغیبة الکبری:سیّد محمّد صدر،چاپ دوم دار التعارف للمطبوعات 1400 ه ق بیروت.

89-تاریخ بغداد:ابی بکر احمد بن خطیب بغدادی(م 463 ه ق).

90-تاریخ عصر غیبت:پورسید آقایی،جباری،عاشوری حکیم،چاپ اوّل مؤسسه فرهنگی انتشاراتی حضور.

91-تاریخ قم:حسن بن محمّد بن حسن قمی.

92-تاریخ مابعد الظّهور:محمّد الصّدر،بیروت،دار التعارف للمطبوعات چاپ دوم.

93-تأویل الآیات الظاهرة:سیّد شرف الدین علی حسینی استرآبادی غروی از دانشمندان نیمه دوم قرن دهم،قم-انتشارات جامعه مدرسین 1417 هق.

94-تأویل الآیات فی فضل العترة الطاهرة:حسینی استرآبادی نجفی شرف الدین علی،چاپ امیر 1407 ه ق قم.

95-تحف العقول:ابو محمّد حسن بن علی بن حسین بن شعبۀ حرّانی از دانشمندان قرن چهارم تهران-انتشارات علمیه اسلامیه.

96-تذکرة الموضوعات:الفتنی.

97-تفسیر ابو الفتوح رازی.

98-تفسیر البرهان:سیّد هاشم بحرانی.

99-تفسیر الجامع لأحکام القرآن:محمّد بن احمد الأنصاری القرطبی.

ص:671

100-تفسیر الدّرّ المنثور:جلال الدّین سیوطی.

101-تفسیر روح المعانی:المفتی شهاب الدین سیّد محمود بن عبد اللّه آلوسی بغدادی(م 1270 ه ق).

102-تفسیر صافی:فیض کاشانی محمّد(حسن)بن مرتضی(م 1091 هق)بیروت مؤسسه اعلمی 1402 هق.

103-تفسیر عیاشی:ابو نصر محمّد بن مسعود بن عیاش سلمی سمرقندی از دانشمندان قرن سوم(م 320 ه ق)بیروت-مؤسسه اعلمی 1411 ه ق.

104-تفسیر غریب القرآن:فخر الدّین طریحی.

105-تفسیر فی ظلال القرآن:سیّد قطب.

106-تفسیر کبیر:فخر رازی.

107-تفسیر کنز الدّقائق:میرزا محمّد المشهدی بن محمّد رضا بن جمال الدین القمی(م حدود 1125 ه ق).

108-تفسیر مجمع البیان:ابو علی فضل بن حسن طبرسی از علمای قرن ششم.

109-تفسیر نور الثّقلین:عبد علی بن جمعة عروزی الحویزی(م 1112 ه ق).

110-تورات:کتاب آسمانی حضرت موسی علیه السّلام.

111-تهذیب الأحکام:شیخ طوسی،تهران-دار الکتب الإسلامیه 1365.

112-ثواب الأعمال:شیخ صدوق.

113-جامع الأخبار(معارج الیقین فی اصول الدین):محمّد بن محمّد سبزواری از علماء قرن هفتم ه ق مؤسسۀ آل البیت 1372(ه ش)

114-جزیرۀ خضراء،افسانه یا واقعیّت:ابو الفضل طریقه دار.

115-جزیرۀ خضراء در ترازوی نقد:علاّمه سیّد جعفر عاملی.

116-جمال الأسبوع:سیّد بن طاووس.

117-جنّات الخلود:میرزا محمد رضا مدرّس.

118-جنّة الامان الواقیه و جنّة الایمان الباقیة(المصباح):شیخ ابراهیم کفعمی.

119-جواهر الکلام فی شرح شرایع الإسلام:تألیف شیخ محمّد حسن النّجفی

120-چشم اندازی به حکومت مهدی:نجم الدین طبسی.

121-حضارة العرب:مصطفی الرّافعی(ط بیروت سنة 1980 م).

122-حق الیقین:علاّمۀ حلّی.

ص:672

123-حکومت جهانی مهدی:ناصر مکارم شیرازی چاپ هشتم،1376 ه ش.

124-حلیة الاولیاء:احمد بن عبد اللّه حافظ ابو نعیم(م 430 ه ق).

125-خصائص فاطمیة:در فضائل فاطمة،مولی محمّد باقر بن اسماعیل کجویی متوفی 1313 ه ق.

126-خصال:شیخ صدوق،تهران انتشارات علمیه اسلامیه.

127-خواص القرآن.

128-خورشید مغرب:محمّد رضا حکیمی،دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ چهاردهم 1378 ه ش.

129-دایرة المعارف فارسی.

130-دادگستر جهان:ابراهیم امینی:چاپ هیجده،1378 ه ش.

131-دار السلام:میرزا حسین طبرسی نوری.

132-درر الأخبار:سید مهدی حجازی

133-دلائل الإمامة:ابی جعفر محمّد بن جریر طبری صغیر از دانشمندان قرن چهارم ه ق،قم- مؤسسۀ بعثت 1413 ه ق

134-ذکر اصبهان:حافظ ابو نعیم اصبهانی.

135-روزگار رهایی:ترجمۀ یوم الخلاص،علی اکبر مهدی پور،نشر آفاق 1376 تهران.

136-روضة الکافی:محمّد بن یعقوب کلینی(م 329 ه ق)-تهران-دار الکتب الإسلامیه.

137-روضة الواعظین:ابی علی محمّد بن فتّال نیشابوری(م 508 ه ق)قم،انتشارات شریف رضی 1368(ه ش).

138-زبور.کتاب آسمانی حضرت داوود علیه السّلام.

139-زندگانی امام زمان:میرزا مهدی صادقی چاپ اوّل 1380 طلوع آزادی.

140-سرچشمۀ حیات:محمّد أمینی گلستانی-قم،انتشارات مکتب اسلام،چاپ دوم،زمستان 1382 چاپ سپهر.

141-سرگذشت زمین:پاتریک مور-پیتر کترمول.

142-سفینة البحار:حاج شیخ عباس قمی.

143-سنن ابن ماجه:ابو عبد اللّه محمّد بن بزید قزوینی ابن ماجه(م 275 ه ق).

144-سنن أبی داوود:سلیمان بن اشعث سجستانی(م 275 ه ق)أبی داوود.

145-سنن ترمذی:ابو عیسی محمد بن عیسی بن سوره ترمذی(م 279 ه ق).

146-سوشیانت:علی اصغر مصطفوی،چاپ 1361 ه ش،تهران.

ص:673

147-شرح اصول کافی:محمّد صالح مازندرانی.

148-شرح الأزهار:احمد مرتضی.

149-شرح السّنّة:حسین بن مسعود.

150-شرح نهج البلاغة:عبد الحمید بن ابی الحدید معتزلی مداینی(م 656 ه ق)قم،کتابفروشی اسماعیلیان.

151-صحیح بخاری:ابو عبد اللّه محمّد بن اسماعیل بخاری(م 256 ه ق).

152-صحیح مسلم:ابو الحسین مسلم بن الحجاج القشیری(م 261 ه ق).

153-صحیفۀ مهدیه.

154-طبقات:ابن سعد.

155-عبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان علیه السّلام:علی اکبر نهاوندی،کتابفروشی دبستانی، تهران.

156-عصر الظّهور:علی الکورانی العاملی چاپ 11 دار الهدی(1425 ه ق).

157-عقد الدّرر فی أخبار المنتظر:یوسف بن محیی بن علی بن عبد العزیز مقدسی شافعی سلمی از دانشمندان قرن هفتم.

158-علائم قبل از ظهور:

159-علل الشّرائع:محمّد بن علی بن حسین بن بابویه قمی شیخ صدوق(م 381 هق)قم کتابفروشی داوری.

160-عمدة عیون صحاح الأخبار:حافظ بن بطریق یحیی بن حسن اسدی ربعی حلّی(م 600 ه ق)

161-عهدین:شامل تورات و انجیل،چاپ انجمن پخش کتب مقدسه 1969 م لندن.

162-عیون المعجزات:نوشتۀ حسین بن عبد الوهاب از علماء قرن پنجم.

163-عیون أخبار الرّضاء:شیخ صدوق،قم کتابفروشی طوس 1363(ه ش).

164-غیبت طوسی:شیخ الطّائفة ابی جعفر محمّد بن حسن طوسی(460 هق)قم،مؤسسۀ معارف اسلامی 1417 هق.

165-غیبة النّعمانی:محمّد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی،ابن ابی زینب از دانشمندان قرن سوم هق- بیروت-مؤسسۀ أعلمی 1403 ه ق.

166-فرائد السمطین:شیخ ابراهیم بن مؤید ذهبی جوینی خراسانی شافعی(م 730 ه ق).

167-فروع کافی ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب کلینی رازی(م 328 یا 329 هق)تهران دار الکتب الإسلامیه 1376(ه ش).

ص:674

168-فرج المهموم:سید علی بن طاووس.

169-فلاح السائل:سید علی بن طاووس.

170-فلسفۀ قیام و عدم قیام امامان:محمّد امینی گلستانی چاپ سوم 1382.

171-فیض القدیر فی شرح الجامع الصّغیر:المناوی.

172-قادتنا کیف نعرفهم:سیّد محمّد هادی حسینی میلانی،قم 1413 ه ق.

173-قاموس اللّغة:فیروزآبادی.

174-قرب الأسناد:ابی جعفر محمّد بن عبد اللّه بن جعفر الحمیری قمی(م 290 ه ق).

175-قیام و انقلاب مهدی:از دیدگاه فلسفه و تاریخ شهید مرتضی مطهری.

176-کامل الزّیارات:جعفر بن محمّد بن قولویه(م 367 ه ق)

177-کتاب السّنّة:عمرو بن ابی عاصم الضحاک؛المکتب الاسلامی؛بیروت؛1413.

178-کتاب الغیبة:علیّ بن عبد الحمید.

179-کشف الأستار:حاج میرزا حسین محدث نوری.

180-کشف الخفاء:العجلونی.

181-کشف السّترة عن وجه الغیبة:سیّد محمّد وحیدی معاصر.قم-انتشارات وفایی 1379(ه ش)

182-کشف الغمّة:شیخ علی بن عیسی أربلی(م 693 هق)قم،چاپخانه علمیه 1381 ه ق.

183-کشکول:شیخ بهائی.

184-کفایة الأثر فی النّصوص علی الأئمّة الإثنی عشر:أبی القاسم علی بن محمّد بن علی الخزّاز الرازی، به او قمی هم می گویند و از شاگردان شیخ صدوق است.

185-کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب:ابو عبد اللّه محمّد بن یوسف بن محمّد گنجی شافعی.

186-کلمات الإمام الحسین:شیخ محمود شریفی و سه یارش.

187-کلم الطیب:سید علیخان موسوی.

188-کمال الدین:شیخ صدوق أبی جعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه قمی(م 381 ه ق).

189-کنز العمال:علاء الدین علیّ بن حسام الدین مشهور به متقی هندی جونپوری(975 ه ق).

190-گفتمان مهدویت:صافی گلپایگانی،چاپ کوثر 1377 ه ش.

191-لئالی الأخبار:التویسرکانی.

192-لسان العرب:جمال الدین ابو الفضل محمّد بن مکرّم ابن منظور مصری.

193-لسان المیزان:ابن حجر.

ص:675

194-مجالس المؤمنین:شهید قاضی نور اللّه شوشتری.

195-مجلۀ مجموعۀ حکمت:سال سوم ش 1 و 2.

196-مجمع الزوائد و منبع الفوائد:نور الدین علی بن ابی بکر بن حجر هیثمی شافعی(م 807 ه ق).

197-مجموع الرائق:سید هبة اللّه بن ابی محمد موسوی.

198-مختار الصّحاح:محمّد بن عبد القادر.

199-مختصر بصائر الدّرجات:عزّ الدّین حسن بن سلیمان حلّی از بزرگان قرن نهم-نجف-منشورات مطبعة الحیدریه 1370 ه ق.

200-مدینة المعاجز:سید هاشم بحرانی.

201-مرزهای نجوم:فرد هویل.

202-مستدرک الوسائل:محمّد حسین نوری طبرسی.

203-مسند:احمد بن حنبل شیبانی(م 241 ه ق).

204-مشکاة الأنوار:طبرسی.

205-مصابیح الظّلم.

206-مصباح المتهجّد:شیخ طوسی.

207-مصباح:شیخ ابراهیم کفعمی.

208-معارف اسلامی در جهان معاصر.

209-معانی الأخبار:شیخ صدوق(م 381 ه ق).

210-معجم احادیث الإمام المهدی:مؤسّسة المعارف الإسلامیّة قم-1411 هق.

211-معجم الملاحم و الفتن:سیّد محمود بن سیّد مهدی موسوی ده سرخی اصفهانی،معاصر،قم- 1420 ه ق.

212-معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرّواة:سیّد ابو القاسم خویی؛چاپ مرکز نشر آثار شیعه.

213-مفاتیح الجنان:حاج شیخ عباس قمی.-م 1359(ه ق).

214-مقتضب الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر:محمد بن عبید اللّه بن عیاش الجوهری انتشارات طباطبائی قم.

215-مکارم الأخلاق:رضی الدّین ابی نصر حسن بن فضل بن حسن طبرسی.

216-مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم:سیّد محمّد تقی موسوی اصفهانی.(م 1348 ه ق)چاپ دوّم 1398 ق.

ص:676

217-مناقب آل ابی طالب:ابو جعفر رشید الدین محمّد بن علی بن ابن شهر آشوب.

218-مناقب المهدی:حافظ ابو نعیم اصفهانی.

219-منتخب الأثر:لطف اللّه صافی گلپایگانی-قم-مؤسسة المعصومة(1419 ه ق).

220-منتخب الأنوار المضیئة فی ذکر القائم الحجة علیه السّلام:الأهل بهاء الدین علی بن عبد الکریم النیلی النّجفی از دانشمندان قرن نهم،قم-مؤسسة الإمام الهادی علیه السّلام 1420 ه ق

221-من لا یحضره الفقیه:شیخ صدوق قم-انتشارات جامعه مدرسین 1364 ه ش.

222-منن الرّحمن:شیخ جعفر بن محمّد نقدی.

223-موعود ادیان:حسینعلی منتظری.ناشر خردآوا پاییز 1384 ه ش.

224-مهج الدعوات.

225-مهدی منتظر:شیخ محمّد جواد خراسانی.قم-نور الأصفیاء 1382 ه ش.

226-میزان الحکمة:محمّد محمّدی ری شهری.

227-نجم الثاقب:میرزا حسین نوری؛مسجد مقدس جمکران،1385؛دوجلدی.

228-تذکرة الائمّة:محمد باقر بن محمد تقی چاپ سنگی.

229-نور الأبصار:سیّد مؤمن شبلنجی(م بعد از 1308 ه ق).

230-وسائل الشّیعة الی تحصیل مسائل الشّریعة:محمّد بن حسن حرّ عاملی(م 1104(ه ق)بیروت دار احیاء التّراث العربی 1391.

231-وفیات الأئمّة:از علمای بحرین و قطیف.

232-یاد مهدی:محمّد خادمی شیرازی،انتشارات مسجد جمکران چاپ 1371 ه ش.

233-ینابیع المودة لذوی القربی:سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی(م 1294 هق)قم-انتشارات اسوه 1416(ه ق).

234-یوم الخلاص فی ظلّ القائم علیه السّلام:کامل سلیمان چاپ اوّل 1382(ه ش)چاپ نگین.

235-یوم وقت معلوم:محمّد حسین گنجی فرد،چاپ نگین زمستان 1378.

ص:677

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109