میثاق منتظران: شرحی بر زیارت آل یس جلد 2

مشخصات کتاب

عنوان قراردادی:زیارتنامه آل یاسین. شرح

عنوان و نام پدیدآور:میثاق منتظران: شرحی بر زیارت آل یس جلد 2/ مولف مهدی حائری (واصلی) قزوینی.

مشخصات نشر:قم: مسجد مقدس صاحب الزمان (جمکران)، 1382 -

مشخصات ظاهری: 2ج

شابک:8000 ریال : ج.1 : 964-8484-01-5 ؛ ج.3 978-964-8956-89-4 :

یادداشت:ج.1 ( زمستان 1382).

یادداشت:ج.2 (چاپ اول: تابستان 1385).

یادداشت:ج.3 (چاپ اول: 1391) (فیپا).

یادداشت:ناشر جلد سوم: دارالانصار، 1391.

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:زیارتنامه آل یاسین -- نقد و تفسیر

موضوع:زیارت نامه ها

شناسه افزوده:حائری قزوینی، سیدمهدی، 1334 -

شناسه افزوده:مسجد جمکران (قم)

رده بندی کنگره:BP271/7 /آ70422 ح 2 1382

رده بندی دیویی:297/777

شماره کتابشناسی ملی:م 82-26915

ص: 1

اشاره

ص: 2

میثاق منتظران: شرحی بر زیارت آل یس جلد دوم

مولف: سید مهدی حائری (واصلی) قزوینی

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

آن گاه که بنشیند··· 11

گونه های قُعود··· 12

خانه نشینی چرا؟··· 13

باید آماده باشیم··· 15

هنگام قرائت و بیان قرآن··· 17

لزوم و اهمیّت قرائت قرآن··· 18

ضرورت تفسیر و بیان قرآن··· 21

قرائت و تبیین امام عصر عجّل اللّه فرجه الشّریف··· 23

آن گاه که نماز می گزارد و قنوت می گیری··· 25

نماز کامل··· 26

امام رضا علیه السلام و نماز عید··· 27

نماز امام عصر عجّل اللّه فرجه الشریف··· 29

قنوت··· 31

قنوت های امام عصر عجّل اللّه فرجه الشریف··· 32

در حال رکوع و سجود··· 39

رکن اعظم نماز··· 40

سجده عبادت بزرگ··· 41

تهلیل و تکبیر امام علیه السلام··· 45

تهلیل امام علیه السلام··· 41

تکبیر امام علیه السلام··· 48

حمد و استغفار امام علیه السلام··· 51

ص: 5

حمد خداوند··· 51

گونه های حمد··· 52

استغفار امام علیه السلام··· 54

استغفار معصومین··· 56

سلام در هر صبح و شام··· 60

اهمّیت صبح و شام··· 60

هنگام عرضه اعمال··· 63

سلام در شام تا و روز آشکار··· 66

از اسرار آفرینش شب و روز··· 68

سلام بر امام علیه السلام در شب و روز··· 68

گردش افلاک در آن حضرت تأثیر ندارد··· 71

پیشوای امانتدار··· 75

مفهوم امامت··· 75

ضرورت وجود امام علیه السلام··· 77

نشانه های امام··· 82

مفهوم امانت··· 85

برترین امید··· 87

1) مقدّم··· 87

2) مأمول··· 89

یگانه آرزوی اهل ایمان··· 92

سلام های فراگیر··· 94

از معانی سلام··· 94

موارد سلام··· 96

مفهوم شهادت··· 100

ص: 6

مولای من··· 102

امام زمان علیه السلام شهادت می دهد··· 103

زیارت امام حسین علیه السلام··· 107

برترین زیارت··· 111

گواهی به یگانگی خداوند··· 113

1) معنی تهلیل··· 113

2) فضیلت و اهمیت تهلیل··· 114

3) آثار دنیوی و ثواب های اخروی تهلیل··· 116

4) شرایط تهلیل··· 117

5) از اسرار تهلیل··· 119

نام شریف محمّد صلی الله علیه و آله وسلم··· 120

بنده برگزیده خداوند··· 121

رسالت بزرگ··· 123

زندگی نامه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم··· 125

از رویدادهای مهم··· 127

دوستان واقعی خداوند··· 131

رتبه اوّل حبیب اللّه ··· 132

محبّت اهل البیت علیهم السلام··· 134

حضرت زهرا علیهاالسلام از ولادت تا شهادت··· 137

از فضایل صدیقه کبری علیهاالسلام··· 140

مولای متقیان علی علیه السلام··· 143

نام مقدس علی علیه السلام··· 143

لقب امیرالمؤمنین··· 146

2) حدیث منزلت··· 149

ص: 7

5) حدیث علیُّ مع الحق··· 150

امام دوّم··· 151

سیره امام مجتبی علیه السلام··· 153

دلایل امامت··· 154

حجّت و امام سوّم··· 159

فضایل و دلایل امامت··· 160

زینت آسمان و زمین··· 162

حماسه جاودانی··· 164

سرور اهل وفا··· 166

حضرت امام سجّاد علیه السلام··· 168

پرتوی از دلایل··· 170

از آثار بی شمار··· 173

پنجمین امام معصوم··· 176

سلام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم··· 177

نگاهی به فضایل و دلایل امامت··· 179

حدیث لوح··· 181

حجّت و امام ششم··· 185

سرو امامت··· 186

از مناظرات··· 191

امام و حجّت هفتم··· 195

مسلمان شدن راهب بزرگ··· 197

بر مسند امامت··· 199

حجّت هشتم امام رضا علیه السلام··· 204

شکوه امامت··· 204

ص: 8

نهمین امام معصوم··· 214

اعجاز امامت··· 214

در مجلس معتصم··· 220

امام دهم حضرت هادی علیه السلام··· 222

عظمت امامت··· 222

هجرت به سامرا··· 227

امام یازدهم حضرت عسکری علیه السلام··· 229

از دلایل و معجزات··· 229

تفسیر امام علیه السلام··· 232

حدیث شهادت··· 234

آخرین امام··· 237

غیبت خورشید··· 239

ص: 9

ص: 10

آن گاه که بنشیند

اشاره

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقْعُد

سلام بر تو هنگامی که بنشینی

قعود؛ به معنی نشستن است، یا نشستن از حال قیام، چنان که جلوس، نشستن از حالت درازکش و سجده می باشد.

هم چنین نشستن با حالت انتظار و درنگ - بلکه هر گونه درنگ کردن خواه ایستاده و خواه نشسته - و آماده شدن برای کارزار، و اهتمام در کار، و کمین کردن در انتظار فرصت مناسب را قعود می نامند.(1)

در قرآن کریم غالبا واژه قعود بعد از قیام یاد شده است، خداوند فرماید: «أَلَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّه َ قیاما وَ قُعُودا وَ عَلی جُنوُبِهِم»(2)

آنان که خدای را در حال ایستادن و نشستن و دراز کشیدن یاد می کنند.

«فَاذْکُروا اللّه َ قِیاما وَ قُعُودا وَ عَلی جُنُوبِکم»(3)

آن گاه در حال ایستاده و نشسته و به پهلوهایتان خوابیده، خداوند را یاد کنید.

چنان که در برخی از معانی فوق نیز به کار رفته است، مانند: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ المُسْتَقیم»(4)

[ ابلیس گفت:...] به طور حتم بر سر راه راست تو برای آنان (بندگان) کمین خواهم کرد.

در این سلام ها می توان حالات مختلف: برخاستن و نشستن و قرائت کردن و نماز و... آن حضرت عجّل اللّه فرجه الشّریف را به نظر آورد و در آن ها تأمل نمود، و آیه «أَلَّذِینَ یَذْکُرونَ اللّه َ...» را بر آن جناب منطبق دانست که در همه حال به یاد خدا و همه کارش برای خدا و در راه خداست، همان طور که اجداد طاهرینش بوده اند.

و شاید که حالات خاصّی از قعود و نشستن آن حضرت عجّل اللّه فرجه منظور باشد، به ویژه دو مورد مهم و در خور توجّه و تأمل:

ص: 11


1- . المفردات، 409.
2- . سوره آل عمران، آیه 191.
3- . سوره نساء آیه، 103.
4- . سوره اعراف، آیه 16.

گونه های قُعود

اول: نشستن پیش از قیام به حالت آمادگی و در انتظار زمان قیام و برپایی حکومت عدل جهانی. این کنار نشستن و در پرده غیبت ماندن به فرمان خداوند است،(1)

و آزمونی سخت برای شیعیان و پیروان امام علیه السلام که در معرض انواع گرفتاری ها قرار گرفته اند، و با این حال چشم به راه قیام اویند.

دوم: هنگام نشستن امام زمان عجّل اللّه فرجه الشّریف بر مسند قدرت و استقرار در جایگاه حکومت به منظور بر پایی عدل و داد و بر چیدن بساط ظلم و فساد، که پس از قیام تحقق خواهد یافت، و باید همواره چشم به راه آن دوران خجسته بوده باشیم، و خود را برای آن روز آماده سازیم، جمله بعدی زیارت «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقْرَأُ وَتُبَیشِّن» شاهد همین معنی است.

در اینجا یادآوری حدیث مشهور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ اِمامان قاما اَوْ قَعَدا(2)

حسن و حسین علیهماالسلام هر دو امام هستند خواه قیام کنند و خواه بر جای بنشینند.

بسیار مناسب است، و باید توجّه داشت که قیام و قعود امامان همه علیهم السلام به فرمان خداوند و بهترین گزینه در هر زمان است، و پیروی از ایشان در هر حال اطاعت از دستور الهی و عمل به وظیفه شرعی است، و مخالفت با سیره آنان گمراهی و مایه تباهی می باشد، و سلام دادن به امام در آن دو حالت برای زیادتی یقین مؤمنان و تسلیم بودن در برابر قضاء حکیمانه خداوند است، و در عین حال باید علّت تأخیر

ص: 12


1- . چنان که خانه نشینی و کناره گیری پدران گرامی آن حضرت از مطالبه حق خود به فرمان خداوند و به دلایلی بوده که در بخشی از روایات بیان شده است، الانوار النعمانیة، 1/102.
2- . علل الشرایع، 1/211.

قیام و طولانی شدن دوران غیبت و قعود را در کردارمان جست و جو کنیم.

خانه نشینی چرا؟

به بعضی احادیث در این باره توجّه نمایید: سدیر صیرفی گوید: به محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم و عرضه داشتم: به خدا سوگند که قعود [ و خانه نشستن] برای شما روا نیست. فرمود: چرا ای سدیر؟ گفتم زیرا که دوستان و شیعیان و یاوران بسیار دارید، به خدا قسم که اگر امیرالمؤمنین علیه السلام به مقدار شما شیعه و یاور و دوست برایش می بود، تیم و عدی (ابوبکر و عمر) در آن [ خلافت] طمع نمی کردند!

امام صادق علیه السلام فرمود: ای سدیر! به گمان تو [ یارانمان] چقدر هستند؟

من گفتم: صد هزار نفر. فرمود: صد هزار نفر؟ گفتم: آری؛ بلکه دویست هزار تن.

فرمود: دویست هزارتن! عرض کردم: آری؛ ونیمی از [ مردم ]دنیا!

امام علیه السلام در پاسخ من خاموش ماند سپس فرمود: بر تو آسان است که مرا تا یَنْبُع [ از نواحی مدینه] همراهی کنی؟ گفتم: آری.

آن گاه دستور فرمود تا الاغ و استری را زین کنند. من پیشی گرفتم و الاغ را سوار شدم. امام علیه السلام فرمود: ای سدیر! می خواهی الاغ را به من دهی؟ عرض کردم: استر زیباتر و چالاک تر است. فرمود: الاغ برای من رهوارتر است. من پیاده شدم، حضرت سوار الاغ شد و من بر استر نشستم و به راه افتادیم تا وقت نماز فرا رسید، فرمود: ای سدیر بیا تا

ص: 13

پیاده شویم و نماز بگزاریم، سپس فرمود: این زمین شوره زار است و نماز در آن روا نیست، پس به راه افتادیم تا به زمینی رسیدیم که خاکش سرخ رنگ بود، امام علیه السلام به جوانی که بزغاله می چرانید نظری افکند و به من فرمود: ای سدیر: به خدا قسم اگر شیعیانم به شماره این بزغاله ها می بودند، خانه نشینی برایم روا نمی بود. سپس پیاده شدیم و نماز خواندیم، هنگامی که از نماز فراغت یافتیم به طرف بزغاله ها رفتم و آن ها را برشمردم، هفده رأس بود!(1)

عمر بن حنظله گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: پنج نشانه پیش از قیام حضرت قائم عجّل اللّه فرجه الشّریف خواهد بود: صیحه آسمانی؛ خروج سفیانی؛ فرو رفتن [ سپاه سفیانی در بیداء]؛ کشته شدن نفس زکیّه؛ و خروج یمانی.

من عرضه داشتم: قربانت گردم، اگر یکی از خاندان شما پیش از این نشانه ها خروج نماید با او بپا خیزیم؟ فرمود: خیر.

فردای آن روز این آیه را بر آن حضرت تلاوت کردم:«إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ آیَةً مِنَ السَّماءِ فَظَلَّتْ أعْناقُهُم لَها خاضِعینَ»(2)

چنان چه بخواهیم بر آنان نشانه ای از سوی آسمان فرود آوریم که گردن هایشان در برابر آن خاضع بماند.

پرسیدم: آیا این نشانه همان صیحه آسمانی است؟

فرمود: آگاه باش که هر گاه آن نشانه تحقق یابد گردن های دشمنان خدای عزّ و جلّ در برابر آن خاضع خواهد ماند.(3)

و از امام زین العابدین علیه السلام روایت است که فرمود: به خدا سوگند که

ص: 14


1- . الکافی، 2/242، باب قلّة المؤمنین، حدیث4.
2- . سوره شعراء، آیه4.
3- . روضه کافی، 310، حدیث 483.

هیچ یک از ما پیش از خروج حضرت قائم عجّل اللّه فرجه الشّریف خروج ننماید جز این که همچون جوجه ای باشد که پیش از در آمدن [ و کامل شدن] بالهایش از آشیانه خود پرواز کند، که در نتیجه کودکان او را بگیرند و با او بازی کنند.(1)

باید آماده باشیم

و در حدیثی آمده که سهل بن حسن خراسانی بر امام صادق علیه السلام وارد شد، سلام کرد و نشست، آن گاه عرضه داشت: یابن رسول اللّه! شما خاندان مهر و رحمت هستید و امامت به شما اختصاص دارد، پس چرا برای گرفتن حق خود قیام نمی کنید، با این که صد هزار از پیروان شما با شمشیرهای آتشبار آماده دفاع از شمایند؟

امام علیه السلام فرمود: اکنون بنشین [ تا حقیقت کار بر تو آشکار گردد]، و به کنیزی دستور فرمود تا تنور را بیفروزد. وقتی آتش فروزان شد به گونه ای که شعله های آن، قسمت بالای تنور را سفید کرد، به سهل فرمودند: برو در میان تنور بنشین! مرد خراسانی چنان آشفته حال شد که با التماس عرضه داشت: یابن رسول اللّه! مرا به آتش مسوزان؛ مرا ببخشید!

امام صادق علیه السلام فرمود: نگران نباش تو را بخشیدم.

در این هنگام هارون مکی با پای برهنه وارد شد و نعلین خود را در دست داشت، تا سلام کرد امام علیه السلام فوری به او فرمودند: نعلین را بیفکن و در تنور بنشین.

ص: 15


1- . روضه کافی، 264، حدیث 382؛ جامع احادیث الشیعة، 13/67.

هارون مکی اطاعت کرد و همان دم داخل تنور شد، امام صادق علیه السلام با خراسانی به سخن گفتن پرداخت و از اوضاع بازارها و خصوصیات خراسان چنان شرح می داد که گویا چندین سال در آنجا به سر برده است! سپس امام علیه السلام فرمود: برخیز و ببین وضع تنور چگونه است. سهل گفت: کنار تنور رفتم، دیدم آن مرد آسوده و آرام در میان خرمن آتش نشسته است! هارون از تنور بیرون آمد. امام صادق علیه السلام به خراسانی فرمودند: چند نفر مانند این هست؟ عرضه داشت: به خدا سوگند که یک نفر هم یافت نمی شود! امام علیه السلامفرمود: [ آری] به خدا سوگند یک نفر هم یافت نمی شود! آن گاه فرمود: هر گاه پنج نفر همدست و همدل نیابیم قیام نخواهیم کرد، ما موقعیّت خود را بهتر می دانیم.(1)

ص: 16


1- . بحارالانوار، 47/123.

هنگام قرائت و بیان قرآن

اشاره

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقْرَأُ وَ تُبَیِّن

سلام بر تو هنگامی که قرائت کنی و بیان فرمایی

قرائت در لغت به معنی جمع آوری و به هم پیوستن حروف و کلمات به هنگام خواندن است.(1)

گرچه قرائت و تبیین در این سلام شامل هر گونه قرائت می باشد، و خواندن کتب آسمانی و آثار انبیاء و اولیاء همه را در بر می گیرد، و طبق احادیث معتبر: تورات و انجیل و زبور توسط ائمه اطهار علیهم السلام در مواقع مختلف و مناسبت های گوناگون قرائت شده است، و بسا که آن قرائت ها مایه هدایت و مسلمان شدن عالمان و مردمانی از یهود و نصارا گردیده است.(2).

امّا جامع ترین و مهم ترین قرائت در رابطه با قرآن کریم به کار می رود که ریشه همه علوم و چکیده تمامی معارف اصیل و تحریف نشده در آن نهفته است، و توجّه به اسرار و حقایق و ظرایف و دقایق آن در هر زمانی لازم و ضروری است، و مایه سعادت دین و دنیای مردم می باشد.

ص: 17


1- . المفردات فی غریب القرآن، 402. البته راجع به ریشه این واژه و مشتقات آن، بحث هایی در آثار دانشوران شرقی و غربی آمده است که پرداختن به آن ها - گذشته از این که چندان مفید نیست - ما را از مقصد اصلی در این شرح باز می دارد.
2- . الکافی، 1/ باب انّ الائمة علیهم السلام عندهم جمیع الکتب الّتی نزلت من عنداللّه عزّ و جل. هر کتابی را که خداوند فرستاده نزد امامان علیهم السلامموجود است و به هر لغتی که باشد آن را می دانند، عیون الاخبار الرضا علیه السلام، 1/ باب دوازدهم.

خداوند فرماید: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانا لِکُلِّ شَئ»(1)

و ما بر تو کتاب (قرآن) را فرو فرستادیم بیانگر همه چیز.

امیرالمؤمنین علیه السلامفرموده است: فِی الْقُرآنِ نَبَأُ ما قَبْلِکُمْ، وَ خَبَرُ ما بَعْدِکُمْ، وَ حُکْمُ ما بَیْنَکُم.(2)

در قرآن خبرهای مهم [ روزگاران و مردمان] پیش از شما، و گزارش رویدادهای بعد از [ مرگ] شما، و حکم [ و تعیین وظیفه] شما آمده است.

لذا به اختصار سه مبحث مهم را درباره قرائت و تبیین قرآن کریم مرور می کنیم:

اوّل: لزوم و اهمیّت قرائت قرآن.

دوّم: ضرورت تفسیر و بیان قرآن.

سوّم: قرائت و تبیین امام عصر عجّل اللّه فرجه الشریف.

لزوم و اهمیّت قرائت قرآن

خواندن آیات قرآن کریم عبادتی بزرگ است که چشم انداز ورود به دریای بی کرانه حقایق و ظرایف کلام الهی است؛ آرام بخش دل ها و نوربخش دیده هاست؛ مایه خجستگی و نیک بختی، و پرورش دهنده افکار؛ و زینت بیان و گفتار؛ و راهنمای بهترین شیوه رفتار است.

قرائت مقداری از آیات قرآن در نماز واجب است و از شرایط صحّت نماز می باشد،(3)

و در غیر نماز مستحب مؤکّد و از مهم ترین وسایل تقرب به درگاه خداوند و از وظایف هر فرد مسلمان است،

ص: 18


1- . سوره نحل، آیه 89.
2- . نهج البلاغه، حکمت 313.
3- . کنز العرفان، 1/118.

خداوند فرماید: «فَاقْرَأُوا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرآنِ»(1)

پس هر آنچه که مقدور باشد از قرآن بخوانید.

و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: أَفْضَلُ الْعِبادَةِ قِرائَةُ الْقُرآنِ(2)

برترین عبادت قرائت قرآن است.

و نیز فرمودند: إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبُ لَتَصْدَأُ کَما یَصْدَأُ الْحَدِیدُ، وَ إِنَّ جَلاءَها قِرائَةُ الْقُرآنِ(3)

البته این دل ها زنگ می زند همان طور که آهن زنگ می زند، و در حقیقت زدودن زنگ دل ها به خواندن قرآن است.

و به جناب سلمان فرمودند: یا سَلْمانُ عَلَیْکَ بِقِراءَةِ الْقُرآنِ، فَإِنَّ قِراءَتَهُ کَفّارَةٌ لِلذُّنُوبِ، وَ سِترٌ فِی النّارِ وَ أمانٌ مِنَ الَعذابِ...(4)

ای سلمان! بر تو باد به خواندن قرآن که قرائت آن کفاره گناهان و سپر آتش و ایمنی از عذاب است.

و امام صادق علیه السلام فرمود: امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: البَیتُ الَّذی یُقرَأُ فِیهِ القُرآنُ وَ یُذْکَرُ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تَکْثُرُ برکَتُهُ وَ تَحْضُرُهُ المَلا ئِکَةُ وَ تَهْجُرُهُ الشَّیاطینُ وَ یَضِئُ لأهْلِ السَّماءِ کَما تُضِئُ الکَواکِبُ لأَهْلِ الأرْضِ وَ إنَّ البیتَ الَّذی لا یُقْرأُ فیهِ القُرآنُ وَ لا یُذْکر اللّه ُ عزَّ و جَلَّ فِیهِ تَقِلُّ بَرَکَتُهُ وَ تَحْضُرُهُ الشَّیاطینُ(5)

سرایی که در آن قرآن خوانده شود و خداوند یاد گردد، برکت آن فراوان باشد و فرشتگان در آن حضور یابند و شیاطین از آن دور شوند، و برای اهل آسمان درخشان گردد همان طور که ستارگان برای اهل زمین می درخشند، و خانه ای که در آن قرآن خوانده نشود و خدای عزّ و جلّ در آن یاد نگردد برکتش اندک باشد و فرشتگان از آن دور شوند و شیاطین در آن حضور یابند.

ص: 19


1- . سوره مزّمل، آیه 20.
2- . مجمع البیان، 1/15.
3- . ارشاد القلوب، 78.
4- . جامع احادیث الشیعة، 15/18.
5- . الوافی، 5/1737.

و امام صادق علیه السلام فرمود: الْقُرآنُ عَهْدُ اللّه ِ الی خَلْقِهِ فَقَدْ یَنْبَغی لِلْمَرْءِ المُسْلِمِ أنْ یَنْظُرَ فی عَهْدِهِ وَ أنْ یَقْرَأ مِنْهُ فی کُلِّ یومٍ خَمسینَ آیَةً(1).

قرآن؛ فرمان خداوند به آفریدگانش می باشد، و در حقیقت برای فرد مسلمان شایسته است که [ همواره] در این عهد و فرمان الهی نظر کند و روزی پنجاه آیه از آن را بخواند.

و در خبری آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام مردی را در راه دیدند که آوازه خوانی می کرد، به او فرمودند: ای جوان! اگر قرآن می خواندی برایت بهتر بود.

مرد عرضه داشت: چیزی از آن نمی دانم، و خیلی دوست داشتم که بخشی از قرآن را نیکو می خواندم.

امیرمؤمنان علیه السلام به او فرمودند: نزدیک من بیا. جوان نزدیک رفت و آن حضرت آهسته در گوش او سخنی گفتند، ناگهان خداوند تمامی قرآن را در دل او تصویر کرد که همه آن را حفظ شد.(2)

البته قرائت قرآن آدابی دارد که تدبّر و خوب اندیشیدن در مفاهیم آیات، و درک معانی و عمل به دستورات آن، و سرمشق گرفتن از پندها و هشدارهای آن در برنامه های زندگی، و خواندن قرآن به لحن ها و آهنگ های متعارف در بین عرب ها و پرهیز از لحن ها و شیوه های اهل گناه و موسیقی و غنا، از اهم عناوین در آداب قرائت است.

ص: 20


1- . الکافی، 2/446 باب فی قرائته، حدیث 1.
2- . بحارالانوار، 42/17. گفتنی است که فرق بین تلاوت و قرائت و برخی از مباحث مناسب دیگر را در شرح: السلام علیک یا تالی کتاب اللّه.. بیان نمودیم.

ضرورت تفسیر و بیان قرآن

به طور کلی سه دیدگاه درباره تفسیر قرآن مطرح شده است:

اوّل: این که قرآن به زبان عربی نازل گردیده است، و هر کس با لغت عربی آشنایی داشته باشد می تواند از قرآن استفاده نماید، و نیازی به تفسیر کننده و بیانگر ندارد!

بنیانگزار این نظریه همان کسی است که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خواستند وصیّت نامه بنویسند و بیانگر قرآن را بعد از خودشان معرفی کنند، او مانع شد و گفت: إنَّ النَّبِیَّ قَدْ غَلَبَهُ الوَجَعُ وَ عِنْدَکُمُ الْقُرْآنُ فَحَسْبُنا کِتابُ اللّه ِ(1).

یعنی: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بیماری و درد از خود بی خود ساخته، و حال آن که قرآن نزد شما هست، بنابراین کتاب خدا برای ما بسنده است.

در صورتی که خود او در تفسیر بعضی کلمات قرآن درمانده شد، چنان که در روایات عامّه و خاصّه آمده است که از ابوبکر و عمر راجع به معنی کلمه: أبّا سؤال شد، ابوبکر گفت: کدام آسمان بر من سایه افکند و کدام زمین مرا بر خود نگهدارد و چکار توانم کرد اگر درباره کتاب خدا سخنی که نمی دانم بر زبان آورم! فاکهة را دانستیم ولی ابّا را خدا بهتر داند.

و عمر گفت: این تکلّفات بر ما نیست!(2)

موارد دیگری نیز در روایات آمده که حاکی از بی خبری آن ها از ظواهر آیات و احکام روشن و صریح قرآن است که پرداختن به آن ها موجب طولانی شدن بحث می باشد.

ص: 21


1- . المهذّب، قاضی برّاج، 1/12؛ بخاری، 1/37 و 5/138 و 8/161؛ مسند احمد بن حنبل، 1/325.
2- . الطبقات الکبری، 3/327؛ النهایة، 1/10.

دوّم: بر خلاف دیدگاه اوّل گفته شده: استفاده از قرآن و درک معانی آن فقط برای راسخین در علم - یعنی معصومین علیهم السلام - رواست، و هر تفسیری که از معصوم رسیده باشد مورد قبول و عمل است وگرنه تفسیر به رأی می باشد و جایز نیست.

این قول را به بعضی از اخباریان نسبت داده اند، و این رأی هم باطل است و بر خلاف سیره عموم مسلمین از صدر اسلام تاکنون می باشد، بلکه با آیاتی از قرآن و احادیث معتبر و قطعی منافات دارد. از جمله آیاتی که در آن ها تدبّر در قرآن تأکید شده است (سوره انعام، آیه 98؛ سوره زمر، آیه 27؛ سوره زخرف، آیه 3؛ سوره محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، آیه 26؛ و...).

و در سنّت: خبرهای متعددی در هر یک از این مضامین وارد شده است: هر گاه احادیثی با هم معارض بودند آن ها را بر قرآن عرضه کنید، پس هر آنچه با کتاب خدا موافق باشد آن را بپذیرید، و هر چه با آن مخالف بود واگذارید؛ هر چه با کتاب خدا مخالف باشد باطل است؛ ما (ائمه علیهم السلام) آن را نگفته ایم؛ آن را به دیوار بزنید؛ و...

و بی گمان اگر کسی غیر از معصوم حق استفاده از قرآن و راهی به تفسیر و شناخت معانی آن نداشته باشد، از کجا می تواند تشخیص دهد که روایتی با کتاب خدا موافق است تا آن را بپذیرد، یا مخالف است تا آن را واگذارد؟

سوّم: این که نه چنان است که همه آیات قرآن را هر کس بتواند تفسیر کند و تمامی معانی آن را دریابد، چرا که قرآن کلام خداوند است و مشتمل بر محکم و متشابه و ظاهر و باطن و عام و خاص می باشد، و اسراری در آیات آن نهفته که فقط گنجوران علم الهی آن ها را می شناسند.

ص: 22

و نه چنین است که هیچ بخشی از آیات را احدی نتواند دریابد، بلکه قسمتی از آیات را با تدبّر در سایر آیات و توجّه به معانی آن ها و دلالت آیات محکم بر آیات متشابه می توان دریافت، و بخش دیگر را با مراجعه به علوم ادبی و عقلی و نقلی می توان تفسیر کرد.(1)

امّا علم کامل قرآن نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام است و هیچ احدی غیر از آنان نمی تواند ادعا کند که همه علوم قرآن را به طور کامل دانسته است.

قرائت و تبیین امام عصر عجّل اللّه فرجه الشّریف

تبیین و توضیح کلام خداوند توسط پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام انجام شده است، و آیات قرآن و احادیث معتبر بر این مطلب دلالت دارند که علم قرآن و اسرار آن از سوی خداوند به ایشان سپرده شده تا آن ها را برای مردم بیان سازند و آشکار نمایند.

خداوند فرماید: «وَ أنْزَلْنا إلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ للنّاسِ ما نُزِّلَ إلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»(2).

و بر تو ذکر (قرآن) را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه به سوی ایشان نازل شده است را بیان سازی و شاید که اندیشه کنند.

و نیز فرماید: «وَ ما أنْزَلْنا عَلَیْکَ الذِّکْرَ إلاّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذی اخْتَلَفُوا فِیهِ»(3)

و بر تو قرآن را نازل نکردیم مگر برای این که [ حقیقت] آنچه در آن اختلاف کرده اند را برای آن ها بیان سازی.

و فقط اوصیای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از تمامی علوم قرآن آگاهی دارند، و دیگران از شناخت کامل آن بی بهره اند، لذا تبیین معانی و معارف

ص: 23


1- . دانستنیهایی از قرآن، 186 به بعد، با تلخیص و تصرف بسیار در عبارت.
2- . سوره نحل، آیه 44.
3- . سوره نحل، آیه 64.

و احکام و حقایق قرآن به طور صحیح و همه جانبه، جز از طریق ائمه اطهار علیهم السلام امکان پذیر نیست.

امام باقر علیه السلام فرمودند: ما یَسْتَطیعُ أَحَدٌ أنْ یَدَّعِیَ أنَّ عِنْدَهُ جَمِیعُ القُرْآنِ کُلِّهِ ظاهِرِهِ وَ باطِنِهِ غَیْرَ الأوصیاءِ(1)

هیچ احدی - جز اوصیای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم - نمی تواند ادعا کند که تمامی [ علوم] ظاهر و باطن قرآن نزد اوست.

و نیز فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برترین راسخ [ و ریشه دار] در علم است، خداوند تمامی آنچه از تنزیل و تأویل فرو فرستاده به آن حضرت آموخته است، و چنین نیست که خداوند چیزی بر پیامبرش نازل کند که تأویل آن را به او تعلیم ننماید، اوصیای بعد از آن حضرت نیز تمامی آن را می دانند.(2)

و هم راجع به علم حضرت بقیة اللّه عجّل اللّه فرجه الشّریف چنین فرمودند: علم به کتاب خدای - عزّ و جلّ - و سنّت رسول او صلی الله علیه و آله وسلم در دل مهدی ما علیه السلام رشد می کند، هم چنان که گیاه به بهترین وجه می روید، پس هر یک از شما باقی بماند تا او را دیدار نماید، هنگام دیدنش عرضه بدارد: اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ الرَّحْمَةِ وَ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ

الْعِلْمِ وَ مَوْضِعَ الرِّسالَةِ.

سلام بر شما ای اهل خانه رحمت و نبوّت و کانون علم و جایگاه رسالت.(3)

ص: 24


1- . بصائر الدرجات، 193؛ کافی، 1/228.
2- . تفسیر عیاشی، 1/164.
3- . کمال الدین، 2/653.

آن گاه که نماز می گزارد و قنوت می گیری

اشاره

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصَلّی وَ تَقْنُت

سلام بر تو آن گاه که نماز می گزاری و قنوت می گیری

تفسیر حقایق قرآن و شرح و بیان احکام به دو گونه انجام می گردد:

اوّل: به وسیله زبان و گفتار

دوم: به روش عملی و تطبیقی

و بدون تردید روش عملی بسی گویاتر و نافذتر و مفیدتر است، به همین جهت خداوند، پیامبران و امامان را به نیروی عصمت مجهز نموده و رفتار آنان را برای مردمان الگو قرار داده است تا شیوه تطبیقی دین را از ایشان بیاموزند، و درستی گفتارشان را در کردارشان ببینند.

و اولین و مهم ترین عمل دینی، برگزاری نماز است که ستون اساسی دین و محبوب ترین عبادت می باشد، و هرگاه بندگان خدا با معبود خود ارتباط برقرار کنند تمامی کارهای آنان سامان می یابد و برنامه های زندگی ایشان نظم می گیرد و منسجم می گردد.

نماز؛ اولین آموزه های انبیاء و آخرین سفارش های آنان در دنیاست، و نخستین عملی است که در قیامت مورد سؤال خواهد بود.

هرگز شریعتی بدون نماز نبوده است، خداوند راجع به پیامبران پیشین فرموده است: «وَ أَوْحَیْنا إلَیْهِمْ فِعْلَ الخَیْراتِ وَ إقامَ الصَّلاةِ وَ ایتاءَ

ص: 25

الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ»(1)

و ما به آنان انجام نیکی ها و برپایی نماز و ادای زکات را وحی نمودیم و ایشان تنها مارا می پرستیدند.

و نیز تأکید فرموده است: «إنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤمِنینَ کِتابا مَوْقُوتا»(2)

در حقیقت نماز همواره بر مؤمنان واجب موکد [ و ثبت شده] زماندار بوده است.

نماز کامل

و آیات بسیار دیگر که در تاکید بر اقامه نماز و خشوع و مواظبت و اهتمام به اوقات آن وارد شده و نیز هشدار شدید به کسانی که از نمازشان غفلت دارند و شرایط ظاهری و باطنی آن را مراعات نمی کنند و نیز تهدید کسانی که از نمازگزاران نیستند، به عذاب جهنم، و به طور کلی واژه صلاة و مشتقات آن در یک صد و هیجده مورد آمده است.

البته نماز را باید با خلوص نیت به همان ترتیب به جای آورد که خداوند پسندیده و به آن فرمان داده است و گرنه مایه غضب خداوند و نکبت و تباهی خواهد بود، بنابراین تنها حرکات ظاهری نماز مایه تقرب به خداوند نیست.

آیا نمازی که بدون طهارت خوانده شود پذیرفته است؟

آیا نمازی که بر خلاف جهت قبله برگزار گردد صحیح است؟

آیا نمازی که بدون رکوع و سجود باشد قبول است؟

هم چنین: آیا نمازی که بدون معرفت و تسلیم نسبت به امام باشد درست است؟

ص: 26


1- . سوره انبیاء، آیه 73.
2- . سوره نساء، آیه 103.

و آیا نمازی که آمیخته به کارهای دوران جاهلیّت و بدعت های دشمنان اسلام باشد پذیرفته است؟

هرگز! نماز را باید مطابق با موازین شرع و دستور خداوند انجام داد و آن نمازی است که به تعبیر قرآن کریم آدمی را از زشتی ها و بدی ها باز می دارد.(1)

آری آن نماز، کامل است که دل را از پلیدی ها پاک می سازد و زبان را به راستگویی و حکمت آراسته می نماید و عمل را شایسته و نیکو می گرداند، و بسا که در جامعه اسلامی دگرگونی و تحوّلی عمیق پدید می آورد، و اوضاع زندگی مردم را به سوی سعادت و فضیلت تغییر می دهد، به گونه ای که هیچ نیرویی نتواند با آن مقابله کند.

جلوه نماز کامل کاخ ظلم و ستم را می لرزاند، و بنیاد کفر و شرک را ویران می سازد، و تاریکی جهالت و پستی و گناه را می زداید.

نمونه این آثار معجزه آسا در حرکت امام رضا علیه السلام برای برگزاری نماز عید آشکار گردید، چنان که در روایت آمده است:

امام رضا علیه السلام و نماز عید

پس از آن که امام رضا علیه السلام به ولایتعهدی مأمون استقرار یافت روز عیدی پیش آمد، مأمون با اصرار از امام رضا علیه السلامدرخواست کرد که برگزاری نماز عید و خطبه آن را عهده دار شوند.

امام علیه السلام پیغام دادند: اگر ناگزیر باشم به نماز عید بروم آن طور بیرون خواهم رفت که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امیرمؤمنان علی علیه السلام برای نماز می رفتند.

ص: 27


1- . سوره عنکبوت، آیه 45.

مأمون گفت: هر طور که خواهید بیرون روید، سپس به فرماندهان و سپهداران و سایر مردم فرمان داد که همگی بامداد عید به در خانه امام حضور یابند.

مردم در خیابان ها و پشت بام ها نشستند، زنان و کودکان نیز در انتظار بیرون آمدن امام رضا علیه السلام اجتماع کردند، و تمام فرماندهان و سپاهیان به در خانه امام رفتند، و سوار بر مرکب ها منتظر بیرون آمدن امام علیه السلامبودند تا این که خورشید طلوع کرد.

امام رضا علیه السلام در حالی که غسل کرده و جامه های خود را پوشیده و عمامه سفیدی بر سر نهاده و عطر زده و عصایی به دست گرفته بودند آماده حرکت شدند، به غلامان خود نیز فرمودند: به همان ترتیب آماده شوند، و در حالی که آن ها پیشاپیش آن حضرت حرکت می کردند و امام علیه السلام با پای برهنه دامن لباس ها را تا نزدیک زانو بالا زده بود اندکی راه رفت و سر به سوی آسمان برداشت و تکبیر گفت، غلامانش هم تکبیر گفتند تا کنار در خروجی رسیدند، هنگامی که سرهنگان و سپاهیان، امام علیه السلام را به آن کیفیت دیدند همگی پیاده شدند و هر کدام کاردی همراه داشت فوری بندهای کفش خود را برید و پای برهنه به راه افتاد، امام علیه السلام بار دیگر بیرون در، تکبیر گفت، همه مردم یکباره با او تکبیر گفتند، به طوری صدای تکبیر بلند بود که گویی آسمان و در و دیوار با او هم صدا شده اند، و شهر مرو از شدت صدای گریه و غوغا به لرزه در آمد.

مأمون از شنیدن این خبر به وحشت افتاد و بیمناک شد که: هر گاه حضرت امام رضا علیه السلام با این حال به مصلّی برسد مردم چنان شیفته او شوند که سر از پا نشناسند، و یک باره شورش کنند و همه ارکان دولت را بکشند، و حکومت را به دست امام بسپارند.

ص: 28

لذا فوری پیغام داد: ما بی جهت شما را به زحمت افکندیم، و خوش نداریم بیش از این به شما مشقتی رسد، شما مراجعت کنید که مراسم نماز طبق معمول همه ساله برگزار خواهد شد.

امام رضا علیه السلام همان جا کفش های خود را پوشیدند و بر مرکب نشستند و به منزل بازگشتند، و مردم پراکنده شدند و اجتماعی در آن روز صورت نگرفت.(1)

این که مردم در نماز امام علیه السلام چه می دیدند که یکباره دگرگون می شدند و علیه ظلم و استبداد می شوریدند شایان دقت و اندیشیدن است.

نماز امام عصر عجّل اللّه فرجه الشریف

همان خاصیّت و اثر را در نماز امام زمان عجّل اللّه فرجه الشریف باید جست و جو کرد، که نماز آن حضرت چه دگرگونی در عالم پدید می آورد و چگونه دل ها را شیفته خواهد ساخت و سلاح های مادی را از کار خواهد انداخت، و جهان کفر و ظلم را در هم خواهد شکست!

نمازی که مخالفین را به تسلیم وامی دارد و حجّت را بر آنان تمام می کند.

نمازی که پیامبر بزرگ الهی حضرت عیسی بن مریم - علی نبینا و آله و علیه السلام - در آن شرکت دارد و به امام عصر عجّل اللّه فرجه الشریف اقتدا می کند.(2)

ص: 29


1- . الارشاد، شیخ مفید، 2/364 - 366.
2- . بحارالانوار، 52/282 - 284؛ نیز بخاری در صحیح 2/256، باب نزول عیسی علیه السلام، روایاتی در این باره آورده است.

برای نمازهای عادی یک اذان و اعلام است، امّا آن نماز را در طول تاریخ نوید داده اند و اهمیت برپایی آن را اعلام نموده اند، و اذان گویان؛ انبیاء و اولیاء بوده اند، که آن نماز حرکت اصلاحی همه جانبه ای را در سراسر عالم به دنبال خواهد داشت.

خداوند فرماید: «الَّذینَ إنْ مَکَّناهُم فِی الأرْضِ أقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أمَرُوا بِالمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ للّه ِ عاقِبَةُ الاُمُورِ»(1)

کسانی که هر گاه در زمین، آنان را توانایی دهیم، نماز را به پای دارند و زکات [ به مستحق ]برسانند، و امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و عاقبت کارها به دست خداوند است.

در احادیث تأکید شده که این آیه درباره حضرت مهدی عجّل اللّه فرجه الشریف و یاران اوست(2)

و نیازی به توضیح ندارد که اولین برنامه آن حضرت: برپایی نماز در زمین است.

ارزنده ترین گوهر مقصود نماز است

زیبنده ترین هدیه به معبود نماز است

کوبنده ترین اسلحه مکتب توحید

کز ریشه کند خصم تو نابود نماز است

ای آن که تویی منتظر مهدی موعود

رمزی که نماید فرجش زود نماز است

آن روز که آید ز پس پرده غیبت

اول هدف مهدی موعود نماز است

ص: 30


1- . سوره حج، آیه 41.
2- . تأویل الایات الباهرة،1/342 - 343.

قنوت

قنوت در لغت به معنی فرمانبرداری و نیکو دینداری کردن است، و نیز هر گونه استقامت در راه دین را قنوت نامیده اند، چنان که در عبادت و آرامش و قیام در نماز و خشوع و خاموشی نیز به کار رفته است.(1)

و در اصطلاح: دعا کردن در نماز پیش از رکوع رکعت دوم می باشد، بنابر مشهور بین فُقهای شیعه: مستحب است نمازگزار در همه نمازهای واجب و مستحب، پیش از رکوع رکعت دوم قنوت بخواند، و در نماز وتر گر چه یک رکعت می باشد خواندن قنوت پیش از رکوع مستحب است. و نماز جمعه در رکعت اول پیش از رکوع یک قنوت، و در رکعت دوم پس از رکوع قنوت دیگر دارد. و نماز آیات پنج قنوت؛ و نماز عید فطر و قربان در رکعت اول پنج قنوت و در رکعت دوم چهار قنوت دارد.(2)

امّا شیخ صدوق قدس سره قنوت را سنت واجب شمرده و از سخنان ابن ابی عقیل بر می آید که آن را در نمازهای جهریّه واجب می دانسته است.(3)

در قرآن کریم مشتقات واژه قنوت سیزده بار به کار رفته است که مؤمنان را به قنوت برای خداوند فرا خوانده، و همه موجودات آسمان و زمین را به قنوت و طاعت خداوند توصیف نموده، و مردان و زنان قنوت گر را به طور عام و خاص (از جمله حضرت ابراهیم علیه السلام

و حضرت مریم علیهاالسلام) ستوده است.(4)

ص: 31


1- . معجم مقاییس اللغة، 5/31.
2- . توضیح المسائل، مسائل قنوت.
3- . بحارالانوار، 85/195.
4- . سوره بقره، آیه 116 - 238؛ سوره آل عمران، آیه 17 - 43؛ سوره نحل، آیه 120؛ سوره احزاب، آیه 35؛ سوره تحریم، آیه 12 و آیات دیگر....

رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلمفرمودند: أطْوَلُکُمْ قُنوتا فی دار الدُّنْیا أطْوَلُکُمْ راحةً

یَوْمَ القِیامَةِ فی المَوْقِفِ(1)

هر کدام از شما که قنوتش در سرای دنیا طولانی تر باشد راحتی او در ایستگاه روز قیامت بیشتر خواهد بود.

و از ابوذر غفاری روایت شده که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرسید: کدام نماز برتر است؟ فرمود: آن که قنوتش طولانی تر باشد.(2)

و روایات بسیار دیگر که در اهمیت قنوت و نهی از ترک آن وارد شده و این که سیره پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام بر این بوده که در همه نمازها قنوت به جای می آوردند، و قنوت های طولانی داشتند و دعاهایی که متضمن معانی بلند و حوایج دنیوی و اخروی مهم است در قنوت ها می خواندند و بعضی از دعاهای قنوت را به طور خاص به پیروان خود تعلیم و سفارش نموده اند.

سزاوار است که شیعیان و دوستان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلامدر تمامی قنوت ها بیش از هر خواسته ای به دعا برای تعجیل در ظهور امام عصر عجّل اللّه فرجه الشریف اهتمام داشته باشند.

قنوت های امام عصر عجّل اللّه فرجه الشریف

اکنون دو نمونه از قنوت های حضرت بقیة اللّه ارواحناه فداه را می آوریم:

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحمدٍ وَ أَکْرِمْ أَوْلِیائَکَ بِانْجازِ وَعْدِکَ وَ بَلِّغْهُمْ دَرْکَ ما یُؤَمِّلُونَهُ مِنْ نَصْرِکَ وَاکْفُفْ عَنْهُمْ بَأسَ مَنْ نَصَبَ الِخلافَ عَلَیْکَ وَ تَمَرَّدَ بِمَنْعِکَ عَلی رُکُوبِ مُخالَفَتِکَ وَاسْتَعَانَ بِرِفْدِکَ عَلی فَلِّ حَدِّکَ وَ قَصَدَ

ص: 32


1- . ثواب الاعمال، 20.
2- . جامع احادیث الشیعة، 5/318.

لِکَیْدِکَ بأیْدِکَ وَ وَسَعْتَهُ حِلْما لِتْأخُذَهُ عَلی جَهْرَةٍ أَوْ تَسْتَأصِلَهُ عَلی غِرَّةٍ فَانَّکَ اللّهُمَّ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الحَقُّ: «حَتّی إذا أخَذَتِ الأرْضُ زُخْرُفَهَا وَ ازَّیَّنَتَ وَ ظَنَّ أهْلُهَا أنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَا أتَیها أمْرُنَا لَیْلاً أوْ نَهارا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدا کَأنْ لَمْ تَغْنَ بِالأمْسِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» وَ قُلْتَ: «فَلَمّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ» وَ إنَّ الغایَةَ عِنْدَنَا قَدْ تَنَاهَتْ وَ إنَّا لِغَضَبِکَ غَاضِبُونَ وَ إنَّا عَلَی نَصْرِ الحَقِّ مُتَغَاضِبُونَ وَ إلی وُرودِ أمْرِکَ مُشْتَاقُونَ وَ لاِءنْجازِ وَعْدِکَ مُرْتَقِبُونَ وَ لِحُلُولِ وَعِیدِکَ بأعْدائِکَ مُتَوَقِّعُونَ اللّهُمَّ فَأْذَنْ بِذَلِکَ وَافْتَحْ طُرُقَاتِهِ وَ سَهِّلْ خُرُوجَهُ وَ وَطِّأ مَسالِکَهُ وَاشْرَعْ شَرایِعَهُ وَ أیِّدْ جُنُودَهُ وَ أعْوانَهُ وَ بَادِرْ بَأسَکَ القَومَ الظّالِمینَ وَابسُط سَیْفَ نَقِمَتِکَ عَلی أعْدائِکَ المُعانِدینَ وَ خُذْ بِالثَّارِ إنَّکَ جَوَادٌ مَکّار.(1)

خدایا بر محمّد و آل محمّد درود فرست و اولیائت را با منجز نمودن وعده ات گرامی بدار، و آن ها را به آنچه از یاریت امید دارند برسان، و زیان کسانی را که بر خلاف تو برخیزند از ایشان دور گردان، و اذیت کسی را که بر ممنوعیت ارتکاب مخالفتت سرکشی نموده، و با کمک عنایات و نعمت های تو درصدد از هم گسستن حدتو برآمده، و با همان نعمت های تو قصد نیرنگ با تو کرده، از آن ها بازدار، که تو او را با بردباری فرا گرفته ای تا او را آشکارا برگیری یا در حالی که مغرور شده باشد از ریشه برآوری، که البته ای پروردگار تو فرموده ای و فرموده ات حق است: (تا این که زمین سبزی و زینت به خود گرفت و اهل آن پنداشتند که بر آن توان دارند امر ما در شب یا روز آن را فرا رسید پس آن را درو کردیم انگار که دیروزش هیچ سبزه ای نداشته، این چنین آیات را برای قومی که

ص: 33


1- . مکیال المکارم، 2/37.

اندیشه کنند تفصیل می دهیم) و نیز فرموده ای: (پس چون ما را به خشم آوردند از آن ها انتقام گرفتیم) و به راستی که آخرین فرصت نزد ما به سرآمده و ما برای خشم تو غضبناک هستیم، و ما بر یاری حق همداستانیم و به آمدن فرمانت مشتاقیم و برای تحقق یافتن وعده ات در انتظاریم، و حلول عذابت را بر دشمنانت متوقعیم، بار الها پس در آن امر ما را اذن بده و راه هایش را بگشای و نحوه بیرون شدنش را آسان کن، و زمینه های پیمودنش را فراهم ساز، و راه های آیینهایش را بگشای و سپاهیان و یاورانش را تایید فرمای و عذابت را به ستمگران زودتر برسان و شمشیر نقمتت را بر دشمنان معاندت بگستران و خونخواهی کن که تو بخشنده بسیار مکر کننده ای.

اللّهُمَّ مالِکَ المُلْکِ تُؤْتِی المُلْکَ مَنْ تَشَآءُ وَ تَنْزِعُ المُلْکَ مِمَّنْ تَشَآءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَآءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَآءُ بِیَدِکَ الخَیْرُ إنَّکَ عَلَی کُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ یَا مَاجِدُ یا جَوَادُ یَا ذالجَلالِ وَ الإکْرامِ یَا بَطَّاشُ یَا ذا البَطْشِ الشَّدِیدِ یَا فَعّالاً لِمَا یُریدُ یَا ذَالقُوَّةِ المَتینِ یَا رَؤُفُ یَا رَحِیمُ یَا لَطیفُ یَا حَیُّ حِینَ لاَ حَیَّ أسَأَلُکَ بِاسْمِکَ المَخْزُونِ المَکْنُونِ الحَیِّ الْقَیُّومِ الَّذی اسْتَأثَرْتَ بِهِ فی عِلْمِ الغَیْبِ عِنْدَکَ لَمْ یَطَّلِعْ عَلَیْهِ أحَدٌ مِنْ خَلْقِکَ وَ أسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی تُصَوِّرُ بِهِ خَلْقَکَ فِی الأرْحامِ کَیْفَ تَشاءُ وَ بِهِ تَسُوقُ إلَیْهِمْ أرْزاقَهُمْ فی أطْباقِ الظُّلُماتِ مِنْ بَیْنِ العُرُوقِ وَالْعِظامِ وَ أسئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی ألَّفْتَ بِهِ بَیْنَ قُلُوب أوْلِیائِکَ و بِهِ أَلَّفتَ بَیْنَ الثَّلْجِ وَ النّارِ لا هذا یُذیبُ هذا وَ لا هذا یُطْفِی ءُ هذا وَ أسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی کَوَّنْتَ بِهِ طَعْمَ المِیاهِ وَ أسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی أجْرَیتَ بِهِ المآءَ فِی عُرُوق النَّبَاتِ بَیْنَ أطْبَاقِ الثَّری وَ سُقْتَ المَاءَ إلی عُرُوقِ الأشْجارِ بَیْنَ الصَّخْرَةِ الصَّمَّاءِ وَ أسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی کَوَّنْتَ بِهِ طَعْمَ الثّمارِ وَ الوانِها وَ أسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی بِهِ تُبْدِی ءُ وَ تُعیدُ وَ أسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الفَرْدِ الَواحِدِ

ص: 34

المُتَفَرِّدِ بِالوَحْدانِیَّةِ المُتوَحِّدِ بِالصَّمَدانِیَّةِ وَ أسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی فَجَّرْتَ بِهِ المَاءَ مِنَ الصَّخْرَةِ الصَّمَّاء وَ سُقْتَهُ مِنْ حَیْثُ شِئْتَ وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی خَلَقْتَ بِهِ خَلْقَکَ وَ رَزَقْتَهُمْ کَیْفَ شِئْتَ وَ کَیْفَ شآؤا یَا مَنْ لا تُغَیِّرُهُ الأیّامُ وَ اللَّیالی أدْعُوکَ بِمَا دَعَاکَ بِهِ نوحٌ حینَ نادَاکَ فَأنْجَیْتَهُ وَ مَنْ مَعَهُ وَ أهْلَکْتَ قَوْمَهُ وَ أدْعُوکَ بِمَا دَعَاکَ إبْراهِیمُ خَلِیلُکَ حِینَ نَادَکَ فَأَنْجَیْتَهُ وَ جَعَلْتَ النّارَ عَلَیْهِ بَرْدا وَ سَلاما وَ أدْعُوکَ بِمَا دَعَاکَ بِهِ مُوسی کَلِیمُکَ حِینَ نَادَاکَ فَفَلَقْتَ لَهُ الْبَحْرَ فَأنْجَبْتَهُ وَ بَنی إسْرائیلَ وَ أغْرَقْتَ فِرْعَونَ وَ قَوْمَهُ فِی الْیَمِّ وَ أدْعُوکَ بِمَا دَعَاکَ بِهِ عِیسی رُوحُکَ حِینَ نَادَاکَ فَنَجَّیْتَهُ مِنْ أعْدَائِهِ وَ إلَیْکَ رَفَعْتَهُ وَ أدْعُوکَ بِمَا دَعَاکَ بِهِ حَبِیبُکَ وَ صَفِیُّکَ وَ نَبِیُّکَ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللّه ُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَ مِنَ الأحْزابِ نَجَّیْتَهُ وَ عَلی أعْدائِکَ نَصَرْتَهُ وَ أسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذی إذا دُعیتَ بِهِ أَجَبْتَ یَا مَنْ لَهُ الخَلْقُ وَ الاَمْرُ یَا مَنْ أحَاطَ بِکُلِّ شَی ءٍ عِلْما وَ أحْصی کُلَّ شَی ءٍ عَدَدا یَا مَنْ لا تُغَیِّرُهُ الأیّامُ وَ اللَّیالِی وَ لا تَتَشابَهُ عَلَیْهِ الأصْواتُ وَ لا تَخْفی عَلَیْهِ اللُّغاتُ وَ لا یُبْرُمُهُ إلْحاحُ المُلِحّینَ أسْأَلُکَ أنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِمْ بِأفْضَلِ صَلَواتِکَ وَ صَلِّ عَلی جَمِیعِ النَّبِیِّینَ وَ المُرْسَلینَ الَّذینَ بَلَّغُوا عَنْکَ الهُدی وَ أعْقَدُوا لَکَ المَواثیقَ بِالطّاعَةِ وَ صَلِّ عَلی عِبَادِکَ الصّالِحینَ یَا مَنْ لا یُخْلِفُ المِیعادَ أنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ اجْمَعْ لِی أصْحَابِی وَ صَبِّرهُمْ وانْصُرْنی عَلَی أعْدائِکَ وَ أعْداءِ رَسُولِکَ وَ لا تُخَیِّبْ دَعْوتی فَإنّی عَبْدُکَ ابنُ عَبْدِکَ ابنُ أمَتِکَ أسِیرٌ بَیْنَ یَدَیْکَ سَیِّدِی أنْتَ الَّذی مَنَنْتَ عَلَیَّ بِهَذا المَقامِ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَیَّ دُونَ کَثِیرٍ مِنْ خَلْقِکَ أَسْأَلُکَ أنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أنْ تُنْجِزَ لِی مَا وَعَدْتَنی إنَّکَ أنْتَ الصّادِقُ لا تُخْلِفُ المِیعادَ وَ أنْتَ عَلَی کُلِّ شَی ءٍ قَدیرٌ.(1)

ص: 35


1- . مهج الدعوات، 68.

ترجمه قنوت: پروردگارا ای صاحب ملک هستی ملک و سلطان به هر کس بخواهی می دهی، و جامه ملک از هر که خواهی بیرون می کنی و هر کس را بخواهی عزیز می گردانی و هر آن که را خواهی ذلیل سازی، خیر و نیکی در دست تو است، به راستی که تو بر هر چیزی توانایی، ای بزرگوار، ای جواد، ای صاحب جلال و عظمت و احسان و کرامت، ای بسیار سخت گیرنده و صاحب بطش شدید ای آن که هر چه اراده کند انجام دهد، ای صاحب قدرت و نیروی ابدی، ای رئوف و ای مهربان، ای زنده هنگامی که هیچ زنده ای نباشد، از تو می خواهم به آن اسم پنهان و مستور زنده پاینده ابدی که در عالم غیب نزد خودت قرار داده ای که هیچ کس از خلقت بر آن اطلاع نیافته، و از تو می خواهم به آن اسم تو که به آن خلایقت را هر طور که خواهی در رحم ها شکل می دهی و به آن اسم روزی هایشان را در چند طبقه تاریکی از میان رگ ها و استخوان ها می فرستی، و از تو می خواهم به آن نامت که با آن میان دل های دوستانت الفت داده ای، و بین یخ و آتش الفت داده ای که نه این آن را آب می کند و نه آن این را خاموش می سازد، و تو را می خوانم به آن اسمت که با آن مزه آب ها را ایجاد کرده ای، و تو را می خوانم به آن نامت که با آن آب را در ریشه های گیاهان میان طبقه های زمین (خاک) جاری ساخته ای، و آب را به رگ و ریشه درختان در میان سنگ خارا فرستاده ای، و از تو درخواست دارم به حق آن نامت که به آن مزه میوه ها و رنگ های آن ها را پرداخته ای، و از تو می خواهم به آن نامی که با آن ایجاد نموده و باز می گردانی، و تو را می خوانم به آن

ص: 36

اسم یکتای بی همتای تو که در وحدانیت یکتا است و در بی نیازی بی همتا، و تو را می خوانم به آن نامت که با آن آب را از سنگ سخت شکافته و از هر جا که خواسته ای جاری ساخته ای، و تو را می خوانم به آن اسمت که با آن خلقت را آفریدی و هر گونه که خواسته ای و هر طور که خواسته اند روزیشان داده ای، ای کسی که روزها و شب ها او را تغییر ندهند، تو را می خوانم به آنچه نوح تو را به آن خواند هنگامی که ندایت کرد پس او و هر که با او بود نجات دادی، و قومش را هلاک کردی، و دعایت می کنم به آنچه ابراهیم خلیلت تو را به آن دعا نمود هنگامی که تو را خواند پس او را نجات دادی و آتش را بر وی سرد و سلامت ساختی، و تو را می خوانم به آنچه موسی کلیمت تو را به آن خواند پس دریا (رود نیل) را شکافتی آن گاه او و بنی اسرائیل را نجات دادی، و فرعون و قومش را در دریا غرق ساختی، و تو را می خوانم به آنچه عیسی روح تو به آن تو را خواند آن گاه که به درگاهت ندا کرد پس از دشمنانش نجاتش دادی و به سوی خودت بالایش بردی، و تو را می خوانم به آنچه حبیب تو و برگزیده و پیامبرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم تو را به آن خواند پس دعایش را به اجابت رساندی و از حزب ها نجاتش دادی و بر دشمنانت یاریش دادی، و از تو می خواهم به آن اسمت که هر گاه به آن خوانده شوی اجابت می فرمایی، ای کسی که خلق و امر از آن تو است، ای آن که علمش همه چیز را فرا گرفته، ای آن که شماره همه چیز را می داند، ای آن که روزها و شب ها او را تغییر ندهند و صداها بر او مشتبه نگردد و لغت ها بر او پوشیده نماند، و اصرار اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد، از تو درخواست می کنم که درود بفرستی بر محمّد و آل محمّد برگزیدگان از خلقت پس با برترین درودهایت بر آن ها درود فرست، و بر تمام پیغمبران و فرستادگان درود فرست که

ص: 37

هدایت را از جانب تو تبلیغ کردند و پیمان های اطاعتت را محکم بستند، و بر بندگان صالحت درود فرست ای آن که وعده خلافی نمی کنی وعده ای که به من داده ای تحقق بخش و اصحابم را برایم جمع گردان و صبرشان ده، و مرا بر دشمنانت و دشمنان فرستاده ات یاری بخش، و دعایم را ناامید مگردان که من بنده تو فرزند بنده ات فرزند کنیزت هستم، اسیر درگاه توام، ای آقای من تو هستی، که این مقام را بر من منت نهاده ای و از میان بسیاری از خلایقت بر من تفضّل فرموده ای، از تو درخواست دارم که بر محمّد و آل محمّد درود فرستی و آنچه به من وعده کرده ای تحقق بخشی به درستی که تو راستگوی هستی و خلف وعده نداری و تو بر هر چیزی توانایی.

ص: 38

در حال رکوع و سجود

اشاره

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حِیْنَ تَرْکَعُ وَ تَسْجُد

سلام بر تو هنگامی که رکوع می کنی و به سجده می پردازی

رکوع در لغت به معنی خمیدن است و در اصطلاح شرعی خمیدن خاص به قصد تعظیم رکوع خوانده می شود. و سجده در لغت: فروتنی و تذلل است، و در شرع: پیشانی به خاک نهادن است.

رکوع و سجود از ارکان نماز می باشند، و در آیات قرآن کریم به طور خاص مورد فرمان الهی واقع شده اند، خداوند فرماید«یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(1)

ای کسانی که ایمان آورده اید رکوع کنید و سجده نمایید و پروردگارتان را بپرستید و کار نیک انجام دهید به امید آن که رستگار شوید.

و درباره فرشتگان از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که فرمودند: اهل آسمان اول تا روز قیامت در سجود هستند می گویند:سُبْحانَ ذِی الْمُلْکِ وَ الْمَلَکُوتِ، و اهل آسمان دوم در حال رکوع هستند تا روز قیامت، می گویند: سُبْحانَ ذِی الْعِزَّةِ وَ الْجَبَرُوتِ، و اهل آ سمان سوم بپا

خاسته اند تا روز قیامت، می گویند:سُبْحانَ الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ.(2)

و امیرمؤمنان علی علیه السلام فرماید: فَمِنْهُمْ سُجُودٌ لایَرْکَعُونَ، وَ رُکُوعٌ لایَنْتَصِبُونَ(3)

پس گروهی از ایشان (فرشتگان) در حال سجده اند که رکوع نمی کنند، و دسته ای [ همواره] در حال رکوع هستند که راست نمی ایستند.

ص: 39


1- . سوره حج، آیه 77.
2- . بحارالانوار، 59/198.
3- . منهاج البراعة، 2/9.

بنابراین رکوع و سجود گونه هایی از عبادت است، اما این که رکوع را جداگانه می توان انجام داد یا لازم است ضمن نماز باشد، محل بحث است و باید در فقه مورد بررسی قرار گیرد، ولی سجده به طور مسلم عبادتی مستقل به شمار آمده است.

رکن اعظم نماز

رکوع: رکن اعظم نماز است و از پنج واجب تشکیل می شود:

اوّل: خم شدن از حالت ایستاده و به نیت انجام آن به مقداری که دست ها به زانوها برسد.

دوّم: آرامش کامل بدن به خصوص هنگامی که ذکر واجب را می گوید.

سوّم: راست ایستادن پس از رکوع که اگر عمدی پیش از ایستادن به سجده رود نمازش باطل است.

چهارم: آرامش بدن پس از برخاستن از رکوع در حال ایستادن.

پنجم: ذکر رکوع، و مستحب است یک بار بگوید: سُبْحانَ رَبِّیَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ و می توان سه بار سُبْحانَ اللّه ِ گفت.

طول دادن رکوع مستحب است به خصوص منتظران حضرت بقیة اللّه عجّل اللّه فرجه الشّریف که در رکوع خود برای تعجیل فرج مولایشان دعا می کنند و رکوع آن حضرت را به خاطر می آورند، چنان که در احادیث آمده است. مقصود از راکعین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام می باشند، که آن ها الگوی رکوع کنندگان هستند و باید رکوع را نیز از ایشان بیاموزیم.

خداوند فرماید: «إنَّما وَلِیُّکُمُ اللّه ُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقِیمُونَ

ص: 40

الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»(1)

همانا ولیّ و سرپرست شما فقط خداوند و فرستاده او و مؤمنان است آنان که نماز را برپای می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند.

این آیه مبارکه درباره امیرمؤمنان علی علیه السلام نازل شده، و همین نعمت بزرگ برای فرزندان معصوم آن حضرت نیز جریان یافته است که هر یک از آنان هنگام نزدیک شدن به دوران امامت، در رکوع صدقه پرداخته اند.(2)

سجده عبادت بزرگ

سجده: نزدیک ترین حالت بندگان به درگاه خداوند و نهایت درجه خضوع و بندگی اوست، که تأثیر آن در زدودن گناهان و پاک سازی انسان همچون باد خزان در برگ ریزان پاییزی است، و مایه ترقی اهل ایمان به عالی ترین درجات معنوی است، و به تعبیر قرآن کریم، یاران نزدیک و همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از اثر سجود نشان بر چهره دارند،(3)

و احادیث بسیار در فضیلت و آثار سجده وارد شده است که از جهت تبرک بعضی از آن ها را یاد می کنیم:

1) شخصی به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شرفیاب شد و عرضه داشت: یا رسول اللّه! گناهانم بسیار و علمم اندک و بی مقدار است؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: أکْثِرِ السُّجودَ فَإنَّهُ یَحُطُّ الذُّنُوبَ کَما تَحُتُّ الرِّیحُ وَرَقَ الشَّجَر(4)

ص: 41


1- . سوره بقره، آیه 55.
2- . الکافی، 1/289، حدیث 3؛ بحارالانوار، 35/206.
3- . سوره فتح، آیه 40.
4- . امالی، شیخ صدوق، 299.

سجده را بیشتر کن که البته گناهان را پاک می سازد همان گونه که باد، برگ درختان را می ریزد.

2) امام صادق علیه السلام فرمود: گروهی به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شرفیاب شدند و درخواست کردند: یا رسول اللّه! برای ما بهشت را نزد پروردگارت ضامن شو. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: عَلی اَنْ تُعینُونِی بِطُول

السُّجُود.(1)

به شرط آن که با طولانی کردن سجده مرا یاری دهید.

3) هم چنین امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند بدین جهت ابراهیم علیه السلامرا خلیل خود گردانید که بسیار بر زمین سجده می کرد.(2)

البته همه بزرگان دین - انبیاء و ائمه معصومین علیهم السلام - به رکوع و سجده اهتمام داشته اند، و گاهی ساعت ها در حال سجده به سر می بردند، از جمله: امام چهارم زین العابدین علیه السلام که با القاب: سجاد و سید الساجدین (بسیار سجده کننده و سرور سجده کنندگان) شهرت یافته است، و نیز امام هفتم حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام که در زندان های هارون، سجده های طولانی داشته است.

و شایسته است در حال سجده برای تعجیل فرج و ظهور حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه دعا کنیم که مهم ترین خواسته های بندگان صالح همین است، به خصوص در سجده شکر، زیرا که هر نعمتی به برکت آن حضرت به ما عنایت شده است، و این کار اقتدا کردن و پیروی نمودن از خود آن جناب است که به هنگام ولادت در حال سجده برای فرج خویش دعا کرد، چنان که در حدیث طولانی از جناب حکیمه دختر امام جواد علیهاالسلام آمده: ناگهان او (نرجس والده امام

ص: 42


1- . جامع احادیث الشیعه، 5/227 - 228.
2- . جامع احادیث الشیعة، 228 - 5/227.

عصر علیهاالسلام) را دیدم آن چنان نوری او را فرا گرفته بود که دیدگانم را پوشانید، و ناگهان دیدم نوزاد - که بر او و پدرانش سلام باد - صورتش را به حالت سجده بر زمین نهاده و بر زانو تکیه نموده و دو انگشت سبابه اش را بلند کرده و می گوید: گواهی می دهم که جز اللّه خدایی نیست و این که جدم محمّد رسول خداست و پدرم امیر مؤمنان است. سپس یکایک امامان را بر شمرد تا به خودش رسید، آن گاه گفت: خدایا آنچه به من وعده داده ای انجام ده، و کار و برنامه ام را به مرحله تمام برسان، و گامم را استوار گردان، و زمین را به [ ظهور] من پر از عدل و داد فرمای...(1)

و در حدیثی از یحیی بن الفضل نوفلی نقل شده که گوید: در بغداد بر حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام وارد شدم هنگامی که نماز عصر را پایان داده بود، آن گاه دست ها را به سوی آسمان بلند کرد و شنیدم که می گفت:أنْتَ اللّه ُ لا اِلهَ اِلاّ أنْتَ الأوَّلُ وَ الآ خِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِنُ و... أسْأَلُکَ بِاسْمِکَ المَکْنُونِ المَخْزُونِ الْحَیِّ القَیُّومِ الَّذی لا یَخِیبُ مَنْ سَأَلَکَ بِهِ أنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أنْ تُعَجِّلَ فَرَجَ الْمُنْتَقِمِ لَکَ مِنْ اعْدائِکَ وَ أَنْجِزْ لَهُ ما وَعَدْتَهُ یا ذَالجْلالِ وَالإکْرامِ.(2)

تویی خداوند هیچ حقی غیر از تو نیست، اول و آخر و ظاهر و باطن هستی و... از تو می خواهم به نام در پرده نگهداشته شده حی قیومت که هر کس تو را به آن بخواند ناامید نمی شود؛ این که بر محمّد و آل او درود فرستی و فرج انتقام گیرنده برای تو از دشمنانت را به

ص: 43


1- . کمال الدین، 2/428.
2- . فلاح السائل، 199، نیز در مکیال المکارم، 2/26 - 25 متن کامل و ترجمه دعا و حدیث آمده است.

زودی برسانی، و آنچه به او وعده کرده ای وفا فرمایی، ای صاحب جلال و اکرام.

راوی گوید: از امام کاظم علیه السلام پرسیدم: این دعا برای چه کسی بود؟ فرمود: او مهدی آل محمّد علیهم السلام است. سپس فرمود: پدرم قربان آن فربه شکم، پیوسته ابرو، باریک ساق باد که شانه هایش ستبر است، گندم گونی که با وجود آن از اثر شب زنده داری به زردی آمیخته است، پدرم فدای کسی که شب خود را با رکوع و سجود به شمارش ستارگان می گذراند، پدرم فدای کسی که در راه خدا هیچ ملامت کننده ای بر او اثر نمی گذارد، آن چراغ تاریکی، پدرم فدای کسی باد که قیام کننده به فرمان خداوند است.

عرضه داشتم: خروج آن حضرت چه وقت خواهد بود؟ فرمود: هر گاه سپاهیان را در انبار در کرانه فرات و دجله مشاهده کردی، و پل کوفه منهدم گشت، و بعضی از خانه های کوفه سوزانده شد، پس هر گاه آن ها را دیدی خداوند آنچه خواهد انجام دهد، هیچ چیز بر امر خداوند غالب و چیره نگردد، و هیچ حکم او را تأخیر نیندازد.

ص: 44

تهلیل و تکبیر امام علیه السلام

اشاره

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُهَلِّلُ وَتُکَبِّر

سلام بر تو وقتی که تهلیل و تکبیر می گویی

جمله های تهلیل (لا اِلهَ اِلاَ اللّه ُ) و تکبیر (اَللّه ُ اَکْبَرُ) مهم ترین و مشهورترین شعارها و نشانه های اسلام است، و متضمّن عالی ترین مفاهیم و جامع ترین معارف و رساترین پیام دین است، امام صادق علیه السلام فرمودند: ثَمَنُ الْجَنَّةِ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه ُ وَ اللّه ُ اَکْبَر.(1)

بهای بهشت لا اله الا اللّه و اللّه اکبر است.

اهمیت و فضیلت و آثار دنیوی و ثواب های اخروی و شرایط تهلیل را به خواست خداوند در شرح جمله اُشْهِدُکَ یَا مَوْلایَ أنّی اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّه ُ... بیان خواهیم کرد، اما در اینجا نمونه ای از احادیث مربوط به تهلیل امام علیه السلام را می آوریم، سپس به شرح و بیان مفهوم تکبیر و برخی از ویژگی های آن می پردازیم:

تهلیل امام علیه السلام

شیخ کلینی قدس سره حدیث مفصلی از امام صادق علیه السلام در کیفیت ولادت ائمه علیهم السلام روایت کرده که ضمن آن آمده است: «...و چون [ امام] از شکم مادرش فرود آید، چنان است که دست های خود را بر زمین نهاده و سر به سوی آسمان برداشته باشد. دست بر زمین نهادن نشانه

ص: 45


1- . الکافی، 2/517.

آن است که هر عملی که خداوند از آسمان به زمین فرو فرستد، او دریافت کند، و سر به سوی آسمان برداشتن او بدان جهت است که: ندا دهنده ای از دل عرش، از جانب پروردگار عزت و از افق اعلی وی را به نام خودش و نام پدرش فرا می خواند و چنین می گوید: ای فلان فرزند فلان! پایدار [ و استوار] باش که تو را برای کاری بزرگ آفریده ام، تویی برگزیده من از خلق من، و رازدار و صندوق علوم من، و امین بر وحی من و خلیفه ام در زمین هستی، برای تو و هر آن که از تو پیروی کند رحمت خویش لازم ساخته ام، و بهشت هایم را بخشیده ام، و شما را در جوار خود جای دهم، آن گاه به عزت و جلالم سوگند که هر که با تو دشمنی کند را به بدترین عذاب ها به کیفر رسانم، هر چند که در دنیا روزی گسترده ام را بر او فراخ گردانم هنگامی که سخن منادی پایان یابد، امام علیه السلام با همان حال که دست ها بر زمین نهاده و سر به سوی آسمان برداشته است او را پاسخ دهد و بگوید:«شَهِدَ اللّه ُ أَنَّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ وَ المَلائِکَةُ وَ أولُوا الْعِلْمِ قائما بِالقِسْطِ لا إلهَ إلاّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»(1)

خداوند [ با قرار دادن دلایل وحدانیت خویش در نظام هستی] و فرشتگان و صاحبان علم [ هر یک به گونه ای] گواهند که هیچ شایسته پرستشی جز او نباشد، در حالی که به دادگری برخاسته، معبود حقی جز او نیست که توانای حکیم است.

آن گاه خداوند علوم اولین و آخرین را به او عطا فرماید، و سزاوار گردد که روح در شب قدر با او ملاقات نماید...»(2)

در احادیث دیگری نیز بیان شده که مقصود از اولوالعلم در این آیه

ص: 46


1- . سوره آل عمران، آیه 18.
2- . کافی، 386-1/385.

کریمه ، انبیاء و اوصیاء علیهم السلام می باشند،(1)

و ایشان در تهلیل و تسبیح و تکبیر الگوی دیگرانند، چنان که در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمده است: «...سپس فرشتگان را آفرید، و چون ارواح ما را یک نور مشاهده کردند امور ما را عظیم شمردند، پس ما تسبیح گفتیم تا فرشتگان بدانند که ما هم مخلوق هستیم، و آفریدگار از صفات ما بر کنار و منزه است، از تسبیح ما ملائکه نیز تسبیح گفتند و خدای را از صفات ما منزّه دانستند، و چون عظمت مقام ما را مشاهده کردند، ما تهلیل گفتیم تا ملائکه بدانند که إله و معبود حقّی به جز اللّه نیست، پس هنگامی که بزرگی محل [ و مقام] ما را دیدند، خداوند را تکبیر گفتیم تا بدانند که خداوند بزرگ تر از آن است که درک شود، و موقعیت او عظیم است، و ما خدایانی نیستیم که واجب باشد در عرض خدا، یا در مرتبه پایین تری عبادت شویم...»(2)

و در خصوص حضرت بقیة اللّه عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف، از محمّد بن عثمان عمری قدس سره روایت آمده که: وقتی حضرت مهدی علیه السلام متولد گشت، نوری از بالای سرش تا بر فراز آسمان درخشید، آن گاه روی بر زمین نهاد و برای پروردگارش به سجده افتاد، و بعد سر برداشت در حالی که می گفت: «شَهِدَ اللّه ُ أنَّهُ لا الهَ إلا هُوَ وَ المَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِما بِالقِسْطِ لا إله الا هُوَ الَعزیزُ الْحَکِیمُ * إنَّ الدّینَ عِنْدَ اللّه ِ الاسْلامُ» خداوند [ با قرار دادن دلایل وحدانیت خویش در نظام هستی] و فرشتگان و صاحبان علم [ هر یک به گونه ای] گواهند که هیچ شایسته پرستشی جز او نباشد، در حالی که به دادگری برخواسته، هیچ معبود حقی

ص: 47


1- . تفسیر عیاشی، 1/165؛ المحاسن، برقی، 2/30.
2- . کمال الدین، 1/254.

جز او نیست که توانای حکیم است، دین نزد خداوند همان اسلام است...(1)

و از امیرمؤمنان علی علیه السلام روایت است که فرمود: گویا او (حضرت قائم عجّل اللّه فرجه) را می بینم که از وادی السلام به طرف سراشیبی سهله عبور کرده، در حالی که بر اسبی سیاه نشسته که میان پیشانیش از سفیدی درخشان است دعا می کند و می گوید: «لا إلهَ الاّ اللّه ُ حَقّا حقّا، لا الهَ الاّ اللّه ُ ایمانا وْ صِدْقا، لا الهَ الاّ اللّه ُ تَعَبُّدا وَ رِقّا، اللّهُمَّ مُعِزَّ کُلِّ مؤمِنٍ وَحیدٍ، وَ مُذِلَّ کُلِّ جَبّارٍ عنیدٍ»(2)

و آن حضرت - عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - کلمه طیبه لا الهَ إلاّ اللّه را در سراسر عالم منتشر خواهد کرد، و حقیقت توحید را در همه جهان گسترش خواهد داد به طوری که هر گونه شرک و کفر ریشه کن گردد، وندای خداشناسی برپهنه گیتی طنین انداز شود، به امید آن روز.

تکبیر امام علیه السلام

تکبیر در لغت: بزرگ داشتن و تعظیم نمودن است، و در اصطلاح: گفتن اللّه اکبر می باشد. هیچ عبادت قولی بدون تکبیر نیست، چنان که از ارکان اذان و اقامه و نماز به شمار می آید، و در عید فطر و قربان، و برخی از مراسم و مناسک حج، و زیارت عتبات عالیات، و نماز میت، و نماز استسقاء، و تسبیحات اربع، و تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام، و... تکبیر نقش مهمی ایفا می کند، و به عنوان جزء واجب یا مستحب به شمار می آید.

ص: 48


1- . کمال الدین، 2/433.
2- . بحارالانوار، 52/391.

در شرح مفهوم و حقیقت تکبیر فرموده اند: با گفتن این ذکر شریف به خاطر بیاورد که: خداوند برتر از آن است که عظمت او به حواسّ ظاهری و قوای درونی درک شود؛ و هرگز خدای را به نیروی فکر و خیال نتوان شناخت؛ و با عقل و خرد نیز بزرگی و عظمت حق را نمی توان یافت، و حتی دل و روح اولیاء هم از معرفت کنه ذات و صفات او عاجز است، و خداوند برتر از آن است که در وصف آید.(1)

مطالعه سیره پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام نشانگر اهتمام ایشان به گفتن تکبیر به خصوص در مواقع فتح و ظفر بر دشمنان و آشکار شدن بعضی حقایق و رسوایی مخالفان است، و تکبیر گفتن آنان احیانا آثار مهمی در پی داشته که از درک حقیقت آن ها عاجز هستیم، در اینجا به نمونه هایی از احادیث بسنده می کنیم:

1) إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وسلم لَمّا أُسْرِیَ بِهِ الَی السَّماءِ قَطَعَ سَبْعَ حُجُبٍ فَکَبَّر عِندَ کُلِّ حِجابٍ تَکْبِیرةً فَأوصَلَهُ اللّه ُ عَزَّ وَ جلَّ بِذلِکَ إلی مُنْتَهی الکَرامَةِ(2)

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به سوی آسمان [ به معراج] برده شدند هفت حجاب را پیمودند [ و در قرب معنوی] هر حجابی که برداشته می شد یک تکبیر می گفتند، بدان سبب خداوند آن حضرت را به آخرین مرحله گرامی داشت خود رسانید.

2) در غزوه احزاب هنگام حفر خندق، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سه بار تکبیر فتح گفتند، و روح امید را در دل مؤمنان دمیدند، و آینده درخشان رونق اسلام و پیشرفت مسلمین و غلبه آنان بر حکومت های بزرگ را نوید دادند.(3)

ص: 49


1- . لوامع صاحبقرانی، 25 - 4/24.
2- . من لایحضره الفقیه، 1/199، باب 45، حدیث 4.
3- . بحارالانوار، 20/189.

3) امیر مؤمنان علی علیه السلام هنگام کشتن هر یک از دشمنان دین با صدای بلند تکبیر می گفتند که دل دشمن را به لرزه می آورد و دوستان را خرسند می نمود، و از نام مقدس خداوند مدد می گرفتند و به پیروزی می رسیدند.(1)

4) تکبیر گفتن حضرت امام رضا علیه السلام هنگام رفتن به نماز عید چنان در شهر مرو تأثیر گذاشت که مأمون و دستگاه دولت او به خود لرزیدند، و از بیم شورش و هیجان عمومی علیه حکومت بنی العباس، از برگزاری نماز عید به امامت آن حضرت علیه السلام مانع شدند، چنان که در شرح جمله اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصَلّی... گذشت.

و تکبیر امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف تحولی بزرگ در جهان پدید خواهد آورد، و کاخ های پوشالی اهل ضلال و باطل را ویران خواهد ساخت، و سراسر زمین به انوار تابناک معرفت و عظمت خداوند روشنی و خرّمی خواهد گرفت. به امید آن روز.

ص: 50


1- . مجمع البیان، 2/427؛ بحار الانوار، 20/204.

حمد و استغفار امام علیه السلام

اشاره

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِر

سلام بر تو هنگامی که حمد می گویی و استغفار می کنی

حمد و استغفار شایع ترین و جامع ترین مفاهیم در فرهنگ دین است، و آیات و احادیث بسیار درباره آن ها وارد شده است. در اینجا فشرده ای از مطالب متناسب با سلام مورد شرح را در دو بخش بیان می کنیم:

حمد خداوند

حمد در لغت: به معنی ستایش است، و آن به موجود عالم ذی شعور اختصاص دارد نسبت به صفات کمال او خواه ثبوتی و خواه سلبی، و نسبت به افعال اختیاری او.

در اهمیت حمد خداوند همین بس که خداوند پنج سوره (فاتحه؛ انعام؛ کهف؛ سبأ؛ فاطر) را به آن آغاز کرده است، و حمد الهی از ارکان اذکار مهم همچون تسبیحات اربع؛ تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام؛ تلبیه حج و عمره؛ تکبیرات عید فطر و قربان؛ و سرآغاز ادعیه و خطبه ها می باشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: کُلُّ کلامٍ لا یُبْدَأُ فیهِ بالحمدِ فَهوَ أقْطَع(1)

هر سخنی که با حمد آغاز نشود ناقص [ و دست بریده] است.

و محمّد بن مروان گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: کدام یک از

ص: 51


1- . بحارالانوار 93/216.

اعمال نزد خداوند محبوب تر است؟ امام صادق علیه السلامفرمود: این که او را حمد گویی.(1)

و مفضّل به آن حضرت عرضه داشت: فدایت شوم! دعای جامعی به من بیاموزید امام علیه السلام فرمودند: خدای را حمد کن که هیچ نمازگزاری نماند جز این که برایت دعا نماید، و می گوید: سَمِعَ اللّه ُ لِمَنْ حَمِدَهُ،(2)

خداوند دعای هر حمد کننده را به اجابت رساند.

و در حدیث دیگر آمده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هر روز سیصد و شصت بار - به شمار رگ های بدن - خداوند را حمد می کرد و چنین می گفت: اَلْحَمْدُ للّه ِِ رَبِّ الَعالَمِینَ کَثِیرا عَلی کِلّ حالٍ.(3)

سایر معصومین نیز همواره حمد الهی را به جای می آوردند، و در هیچ حالی از راحتی و رنج، و نعمت و مصیبت از سپاس خداوند غفلت نداشتند.

گونه های حمد

و حمد بر سه گونه است: به گفتار، کردار، و حالت. حمد گفتاری: سپاسگزاری به زبان و یاد کردن خداوند به اسماء و صفاتی است که بر زبان پیامبران جاری شده است.

و حمد به کردار: به جای آوردن عبادت های بدنی، و به کار بستن اعضا و جوارح در راه خدا می باشد، به طوری که همه اعضا با زبان هماهنگ گردد، و با تمام وجود خداوند را سپاس گوید.

ص: 52


1- . الکافی، 2/503، باب التحمید و التمجید.
2- . الکافی، 2/503، باب التحمید و التمجید.
3- . الکافی، 2/503، باب التحمید و التمجید.

و حالت حمد: به دل است که در برابر خداوند تسلیم و به تقدیر او راضی باشد، و به صفات کمال آراسته گردد.(1)

با توجّه به دعای افتتاح تجلّی گونه های مختلف حمد را در کلام امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف در می یابیم،(2)

و به بخشی از

شرح و تفسیر جمله: حین تحمد پی می بریم، در حدیثی آمده است که آن حضرت علیه السلام هنگام ولادت بر زانو قرار گرفت و دو انگشت سبابه اش را به سوی آسمان بلند کرد، و عطسه ای زد و گفت: اَلْحَمْدُ للّه ِِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، ستمگران پنداشته اند که حجّت الهی باطل و نابود است و حال آن که اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شک و تردید از بین می رود.(3)

و راجع به حمد امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف در موقع ظهورش از امام صادق علیه السلام چنین روایت شده است: ای مفضّل! او تنها ظاهر می شود، و به سوی خانه خدا به تنهایی می رود، و یک تنه وارد کعبه می گردد، و در حال تنهایی شب بر او فرا می رسد، پس چون دیدگان به خواب رود، و سیاهی شب سایه افکند، جبرئیل و میکائیل و فرشتگان در صف های متشکل بر او فرود آیند، آن گاه جبرئیل عرضه می دارد: یا سَیِّدی قَوْلُکَ مَقْبُولٌ وَ اَمْرُکَ جَائِزٌ؛ سرورم! فرمانت پذیرفته است و دستورت اجرا می شود.

پس آن حضرت دست به صورتش کشد و بگوید: «اَلْحَمْدُ للّه ِِ الَّذی

ص: 53


1- . الاسم الاعظم، 197.
2- . دعای افتتاح در شب های ماه مبارک رمضان خوانده می شود و از خود آن حضرت عجّل اللّه فرجه به ما رسیده است، می توانید آن را در کتب ادعیه - از جمله مفاتیح الجنان - بخوانید.
3- . کمال الدین، 2/430؛ ترجمه مکیال المکارم، 1/214.

صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أوْرَثَنَا الاَْرْضَ نَتَبَوَّءُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ اَجْرُ الْعامِلینَ»(1).صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أوْرَثَنَا الاَْرْضَ نَتَبَوَّءُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ اَجْرُ الْعامِلینَ»(2)

حمد خدای را که به وعده خویش درباره ما وفا کرد و زمین را میراث ما ساخت، هر جای بهشت که خواهیم منزلگاه خود قرار دهیم، پاداش عمل کنندگان چه نیکو است.

آن گاه بین رکن و مقام می ایستد و فریاد می کشد و می فرماید: ای نقبای من؛ (سرکردگان ارتش آن حضرت عجّل اللّه فرجه) و ای وابستگان خاص من؛ و ای کسانی که خداوند شما را - پیش از ظهورم - برای یاری من بر روی زمین ذخیره کرده است! با خواست و رغبت نزد من آیید.

پس فریاد آن حضرت به گوش آن ها می رسد، در حالی که در محراب ها و بر رختخواب های خود در شرق و غرب زمین قرار دارند، و همان یک صدا به گوش همه آنان می رسد، و به آن حضرت پاسخ مثبت می دهند و به سوی آن صدا می شتابند و در یک چشم به هم زدن در پیشگاه او بین رکن و مقام حاضر می شوند...(3)

استغفار امام علیه السلام

استغفار از ریشه غفر به معنای پوشانیدن و مستور نمودن است، و در اصطلاح: آمرزش خواهی و پوزش طلبی، و درخواست عفو و بخشایش الهی و محو آثار گناهان کوچک و بزرگ می باشد.

استغفار از لوازم ایمان؛ و از مهم ترین و برترین عبادات و اذکار و آداب شرعی به شمار آمده است، و در آیات کریمه قرآن و احادیث

ص: 54


1- . سوره زمر، آیه 74
2- . سوره زمر، آیه 74.
3- . بحارالانوار، 53/7.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام بر آن تأکید گردیده و آثار و نتایج بسیارش اشاره شده است، از جمله:

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرموده است: کانَ فِی الأرْضِ أمانانِ مِنْ عَذابِ اللّه ِ وَ قَدْ رُفِعَ أحَدُهُما فَدُونَکُم الآخَرُ، أمّا الأمانُ الَّذی رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله وسلم، وَ امّا الأمانُ الباقی فَالاسْتِغْفار(1)

در زمین دو وسیله ایمنی از عذاب خداوند بر جای بود که البته یکی از آن ها برداشته شد بر شما باد آن وسیله ایمنی دوم را از دست ندهید، آن مایه ایمنی که برداشته شده رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بوده است، و مایه ایمنی بر جای مانده استغفار است.

و نیز روایت شده که مردی به محضر مولای متقیان علی علیه السلام شرفیاب شد و عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! گناه بسیار کرده ام و صحیفه اعمال خویش را سیاه نموده ام، دعا کنید خداوند مرا بیامرزد. امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: برو استغفار کن. شخص دیگری آمد و گفت: زمین کشاورزی من از جهت کم آبی خشک شده است، دعا کنید تا خداوند باران فرستد، امام علیه السلام فرمود: برو استغفار کن. مرد دیگری آمد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! مردی فقیر هستم، و از شدت فقر بی طاقت شده ام، دعا کنید که خداوند مرا از لطف عام خویش برخوردار سازد. امام علیه السلام فرمود: برو استغفار کن. نفر چهارمی آمد و عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! ثروت بسیار دارم اما فرزندی ندارم دعا کنید که خداوند به من فرزندی عنایت نماید. آن حضرت علیه السلامفرمود: برو استغفار کن. شخص دیگری بپا خاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! باغ و بستان من میوه کم می دهد دعا کنید

ص: 55


1- . نهج البلاغه، ج 4، ص 19؛ مفاهیم القرآن جعفر سبحانی، ص 316.

میوه های آن فراوان شود. فرمود: برو استغفار کن. شخص دیگری اظهار داشت: در ناحیه ما چشمه ها خشک شده و آب قنات ها فرو رفته است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: برو استغفار کن.

ابن عباس گوید: من که شاهد این سؤال و جواب ها بودم عرضه داشتم: یا امیرالمؤمنین! در خواست های مختلف و سؤال های گوناگون از شما صورت گرفت اما همه را یک پاسخ گفتید؟!

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: ای پسر عباس! مگر نشنیده ای که خداوند فرماید: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إنَّهُ کانَ غَفّارا * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارا * وَ یُمْدِدکُمْ بِأموالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ اَنْهارا»(1)

[ نوح علیه السلام گوید] به آنان گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید [ و به درگاه او استغفار کنید] که او بسی آمرزنده است، باران های پر برکت آسمان را پی در پی بر شما فرو فرستد، و به اموال و فرزندان، شما را یاری رساند و برایتان بوستان ها قرار خواهد داد و نهرها جاری خواهد ساخت.(2)

استغفار معصومین

گفتنی است که با توجّه به عصمت انبیاء و ائمه علیهم السلام که در مذهب شیعه ثابت و مسلم و غیر قابل مناقشه است، و دلایل عقلی و نقلی بر آن هست، استغفار معصومین علیهم السلام از سوی علماء و اندیشمندان مورد بررسی قرار گرفته و چندین توجیه در این باره اظهار گردیده است که خلاصه برخی از آن ها را می آوریم:

1) نظر به این که آن بزرگواران همواره در حال ترقی و صعود به

ص: 56


1- . سوره نوح، آیات 12-10.
2- . تفسیر منهج الصادقین، 10/19 و 20.

قله های بلند تقرب و محبت و معرفت و یقین بوده اند، و بسا که هر روز هفتاد بار یا بیشتر به درجات بالاتر صعود کنند، پس هر گاه به درجه فراتر بالا روند از درجه پایین تر خود استغفار نمایند، هر چند که فوق تصور و برترین آرزوی همه عارفان و ره یافتگان بوده باشد.

2) ممکن الوجود به هر جایگاهی از علم و عمل که صعود کند باز هم کاستی و نقص دارد، و هر کمالی که در او هست از فیوضات ربانی است.

و چون معصومین علیهم السلام در مراتب بلند معرفتی که دارند از یک سوی به عظمت الهی نظر می کنند و از سوی دیگر خود را از انجام آنچه سزاوار ذات اقدس خداوند است عاجز و ناتوان می بینند، خویشتن را در معرفت و عبادت مقصر می دانند، و بدین سبب به درگاه خداوند عرضه می دارند: سُبْحانَکَ مَا عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ وَ مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ؛ خداوندا تو پاک و منزهی، به حقیقت معرفت تو دست نیافتیم، و آن گونه که شایسته و سزاوار است تو را پرستش ننمودیم.

و نفوس کامله خود را در حد تقصیر قرار می دادند، و پوشانیدن کاستی ها را از پروردگارشان مسئلت می نمودند و استغفار می کردند(1)

3) هر گونه دوری و باز ماندن از حضور محفل انس و خلوت با خداوند را - هر چند به سبب اشتغال به گره گشایی از کار خلق، و تعلیم احکام به آنان، و یا پرداختن به امور مباح همچون خوردن و آشامیدن و خوابیدن - که از لوازم بشریت و طبیعت است، در نظر معصومین علیهم السلاممقتضی استغفار و پوزش طلبی می باشد، اگر چه آن اعمال هم از اعظم طاعات به شمار آید.

ص: 57


1- . این دو وجه را مرحوم علامه مجلسی پسندیده است، مرآة العقول، 12/155.

4) پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اوصیای گرامی او علیهم السلام نسبت به همه موجودات علیا و سفلی مقام ولایت کلیه را دارند، لذا متمّم و مقوّم تمامی مخلوقات و قلب عالم امکان می باشند، و سایر بندگان - چه فرمانبردار و چه معصیت کار - همانند اعضا و جوارح ایشانند، بدین جهت گویی معصیت آن ها را به خود نسبت می دهند، و خود را گناهکار فرض می کنند، و در حقیقت استغفار آنان از گناهان پیروان و شیعیانشان می باشد.

همان گونه که بزرگ هر قوم و گروه از تقصیرها و کارهای ناپسند زیردستان خود عذرخواهی و پوزش طلبی دارد.

مثلاً اگر فرزند شخصی نسبت به بزرگی بدزبانی کند یا به سبب پرتاب سنگ به کسی صدمه بزند و خسارتی وارد سازد، پدرش به جای او اظهار شرمساری و عذرخواهی دارد، و احیانا می گوید: من معذرت خواهی می کنم؛ من شرمنده ام؛ مرا ببخشید و...

هم چنین معصومین علیهم السلام از گناهان و بدی های شیعیان و پیروان خود به درگاه خداوند با این قبیل الفاظ استغفار می کنند.(1)

5) برخی از دانشوران با اشاره به قراین و شواهدی عقلی فرموده اند:

مقصود معصومین علیهم السلام از طلب مغفرت: درخواست حفظ و پایداری بر مقام عصمت و پیشگیری از ارتکاب گناه و معصیت و ایجاد حایل و مانع است، زیرا که انسان به حسب ذات و به طور غریزی قابل ارتکاب معاصی می باشد، و قدرت انجام و ترک معصیت

ص: 58


1- . انیس اللیل، چاپ سنگی، 91 - 90 با تصرف در عبارت.

هر دو را دارد، و چنین نیست که معصومین نتوانند گناه کنند، و مجبور باشند که مطیع و فرمانبردار احکام الهی باشند.

پس معنای استغفار ایشان این است که: خداوندا مرا از آلوده شدن به گناه حفظ کن و در اطاعت خود پایدار ساز.(1)

نظیر همین در «إهْدِنَا الصِّراط َالْمُسْتَقیمَ»(2)

ما را به راه راست هدایت فرمای، بیان شده است که در خواست پایداری و ثبات قدم بر صراط مستقیم است.

البته وجوه دیگری نیز در این باره گفته شده که از ذکر آن ها خودداری می کنیم،(3)

و شاید بتوان گفت که همه این وجوه صادق است و هر یک اشاره به گونه ای استغفار دارد.

در خاتمه این فصل از محضر انور آن حضرت عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف عاجزانه تقاضا داریم که هنگام استغفار ما را در نظر آورد، و آن پدر مهربان برای ما طلب آمرزش نماید، و عرضه می داریم:«یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا اِنَّا کُنَّا خطِئین»(4)

ص: 59


1- . انیس اللیل، چاپ سنگی، 92 - 93، بنا به نقل دوست عزیزم جناب حجة الاسلام قاسمی، استاد بزرگوارمان مرحوم آیة اللّه العظمی حاج سید محمّد علی موحد ابطحی نیز به این وجه نظر داشتند و در یکی از مباحث خود بر آن تأکید نمودند.
2- . سوره حمد، آیه 5.
3- . الانوار النعمانیه، 1/259 به بعد.
4- . سوره یوسف، آیه 97. ای پدر جان! از برای گناهان ما آمرزش بخواه که ما گناهکار بوده ایم.

سلام در هر صبح و شام

اشاره

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصْبِحُ وَ تُمْسی

سلام بر تو آن گاه که صبح می کنی، و به شامگاه در آیی.

صبح و صباح در لغت: ابتدای روز است، و نیز از نیمه شب تا آخر زوال (وقت ظهر) را گویند. هم چنین مَساء آغاز تاریکی شب و نیز از هنگام نیمروز تا نیمه شب است.

اهمّیت صبح و شام

در قرآن کریم و احادیث معصومین علیهم السلام اهمیت بسیاری برای عبادت و ذکر و توجّه به سوی خداوند در ابتدای روز و آغاز شب یاد گردیده است.

خداوند فرماید: «وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعا وَ خِیفَةً وَ دُونَ الجَهْرِ مِنَ القَوْلِ بِالغُدُوِّ وَ الآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الغافِلینَ»(1)

و پروردگارت را در دل خود، در بامدادان و شامگاهان، به زاری و بیم، و فروتراز بلند خواندن [ و بانگ زنی] یاد کن و از غافلان مباش.

«فَسُبْحانَ اللّه ِ حینَ تُمْسُونَ وَ حینَ تُصْبِحُونَ»(2)

پس خداوند را هنگامی که در شامگاه و هنگامی که در بامداد وارد شوید تسبیح بگویید.

مرحوم ثقة الاسلام کلینی قدس سره در کتاب شریف کافی،(3)

سی و هشت حدیث در این باره نقل کرده که مشتمل بر قسمتی از دعاهای

ص: 60


1- . سوره اعراف، آیه 205.
2- . سوره روم، آیه 17.
3- . الکافی، 2/ کتاب الدعاء، باب القول عند الاصباح و الإمساء.

این دو هنگام نیز می باشد، و مرحوم علامه مجلسی قدس سره علل اهتمام به این دو هنگام را چنین آورده است:

اول: شکرگزاری نعمت هایی که روز یا شب قبل بر انسان گذشته است، مانند: سلامتی؛ عافیت؛ ایمنی از بلاها؛و توفیق طاعت و غیره...

دوم: این که روز یا شبی را در پیش دارد که هم ممکن است بلاها و رویدادهای ناگواری در آن ها واقع شود، و هم ممکن است اقسام رویدادهای خوب و توفیق کارهای نیک و صحت و سلامتی و انواع فواید دنیوی و اخروی برای او فراهم آید و تحقق یابد، زیرا که این دو هنگام - طبق روایات - از مواقعی است که در آن ها سرنوشت انسان تقدیر می شود، بنابراین لازم است هر کسی برای جلب سرنوشت خوب و دفع آفات و بدی ها اقدام و زمینه سازی کند.

سوم: در این دو هنگام فراغت انسان برای عبادت و ذکر و دعا بیش از سایر اوقات است، زیرا که در اول بامداد هنوز به کارهای روز نپرداخته، و در ابتدای شب از کارهای روزانه فراغت یافته و هنوز به کارهای شب مشغول نشده است.

چهارم: در این دو هنگام قدرت بزرگ الهی نمایان می گردد که پرده شب را بر چیده و بساط روز را گسترده و بالعکس، با منافع فراوان و فواید مهمی که بر کمال حکمت و لطف الهی نسبت به بندگانش دلالت دارد و بدین جهت سزاوار ثنای بیشتر و شکر تازه و مکرر است.

پنجم: در این دو وقت این حقیقت بسیار واضح و روشن معلوم می گردد که تمامی ممکنات در معرض تغییر و تبدیل و فنا و نیستی

ص: 61

قرار دارند، و همه آن ها به اراده پروردگار آسمان و زمین مسخر می باشند، و خداوند سبحان را هرگز زوال عارض نمی شود، و تبدیل حالتی بر او حاصل نمی گردد، چنان که حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام گوید: «لا أُحِبُّ الافِلینَ»(1) ناپدید شوندگان را دوست ندارم.

لذا شخص آگاهی که به درجه یقین ترقی نموده این نکته را متذکر می شود که فقط خداوند سبحان است که سزاوار تسبیح و تهلیل و تحمید و تمجید است.

ششم: در این دو ساعت تمامی مخلوقات در زمین ها و آسمان ها بانگ می زنند که: همگی آفریده شده و پرورش یافته الهی هستند، و به آفریدگار و صانع حکیمی که از صفات حدوث و امکان و نشانه های عجز و نقصان بر کنار و منزّه و مبرّاست، نیاز دارند، چنان که خداوند فرماید: «وَ إنْ مِنْ شی ءٍ إلاّ یُسْبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»(2)

و هیچ موجودی نیست جز این که با حمد و سپاس او را تسبیح می گوید، ولی شما تسبیح آن ها را در نمی یابید.

پس سزاوار است که انسان هم با آن ها موافقت نماید، بلکه روح و جان و بدن و تمامی اعضا و سلول های آن به زبان حال همین سخن را دارند، که واجب است با زبان و گفتار خویش هم در تمامی احوال با آن ها همراهی کند، به خصوص در این دو هنگام که ظهور این تسبیح و تقدیس آن ها بیشتر است.

هفتم: شایسته است که انسان هر روز بلکه هر ساعت به حسابرسی خود برخیزد پیش از آن که در قیامت مورد حساب قرار

ص: 62


1- . سوره انعام، آیه 76.
2- . سوره اسراء، آیه 44.

گیرد، چنان که از ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده: حاسِبُوا أنْفُسَکُمْ قَبْلَ أنْ تُحاسَبُوا وَزِنُوها قَبْلَ أنْ تُوزَنوا خودتان را حسابرسی کنید پیش از آن که مورد حساب قرار گیرید، و خودتان را بسنجید پیش از آنکه مورد سنجش واقع شوید.

به خصوص در این دو هنگام که وقت صعود و نزول ملائکه شب و روز است، پس سزاوار است که در وقت شب تأمّل و دقت کند و اندیشه نماید، که روز گذشته اش را چه کار کرده، و چقدر در عبادت پروردگارش کوتاهی نموده و چه بدی ها انجام داده که استغفار کند و آمرزش بخواهد، و از جهت استدراک حسناتی که از او فوت شده است حمد و ثنای الهی به جای آورد و به ذکر و دعا و استغفار، گذشته را اندکی جبران نماید.(1)

هنگام عرضه اعمال

و باید دانست که در این دو هنگام اعمال بندگان بر امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف عرضه می شود و آن حضرت درباره نیکوکاران دعا می کند و برای شیعیان و دوستان گنهکار آمرزش می طلبد، چنان که از موسی بن سیّار روایت آمده که گوید: با حضرت امام رضا علیه السلامهمسفر بودم که به دروازه شهر طوس رسیدیم، ناگهان صدای گریه شنیدم، در جست و جوی آن بر آمدم، دیدم جنازه ای را تشییع می کنند، و مولایم حضرت امام رضا علیه السلامرا مشاهده نمودم که با شتاب از اسب پیاده شد و به سوی جنازه رفت و آن را به دوش

ص: 63


1- . مرآة العقول، 12/221 - 222.

گرفت، در حالی که از جنازه جدا نمی شد همان گونه که بزغاله از مادرش جدا نمی شود، سپس روی به من کرد و فرمود: ای موسی بن سیّار! هر آن که پیکر یکی از دوستان ما را تشییع کند از گناهان خود بیرون می رود، همچون روزی که از مادر زاده شده، و هیچ گناهی بر او نیست.

هنگامی که جنازه آن مرد را نزدیک قبرش بر زمین نهادند سرورم را دیدم که مردم را از اطراف آن کنار زد و دست بر سینه او قرار داد و فرمود: ای فلان بن فلان! - نام او و پدرش را برد - مژده ات باد به بهشت که پس از این ساعت بر تو ترسی نیست!

به امام رضا علیه السلام عرضه داشتم: فدایت گردم، آیا این مرد را می شناسی؟ چون این جا سرزمینی است که تاکنون قدم بر آن ننهاده بودی!

فرمود: ای موسی بن سیّار! مگر نمی دانی که هر صبح و شام اعمال شیعیانمان بر ما عرضه می شود، پس هر تقصیری که در اعمال آنان باشد عفو و گذشت از آن را از خداوند خواستار می شویم، و هر کار خوب و پیشرفت در برنامه های دینی باشد از خداوند برای صاحب آن عمل پاداش خواهیم خواست(1)

احادیث دیگری نیز در این باره وارد شده که برای پرهیز از طولانی شدن بحث از ذکر آن ها خودداری می کنیم.(2)

به هر حال فیوضات ربانی در این دو هنگام بیش از سایر اوقات شبانه روز بر بندگان نازل می شود، و امام علیه السلام واسطه صدور و وصول

ص: 64


1- . مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، 4/341.
2- . بحارالانوار، 23/344 - 347.

رحمت و فیض و عنایت الهی است، که می بایست به سوی او روی آوریم، و از سلام و عرض ادب و درخواست دعا به ساحت مقدس او غفلت نورزیم.

و از جمله برنامه های امام علیه السلام در هر صبح و شام: دفع بلاهای سنگین و عذاب های فراگیر الهی از مردمان؛ و اهتمام به شئون مسلمانان؛ و ارشاد ظاهری و باطنی برخی از گمراهان؛ و ندبه کردن و اشک خونین ریختن در مصایب سالار شهیدان؛ و کمک به عده ای از بی نوایان؛ می باشد.

از خداوند متعال عاجزانه مسئلت داریم که فرمان قیام و ظهور آن حضرت را صادر فرماید، و ما را از پیروان و یاران با اخلاصش قرار دهد.

ص: 65

سلام در شام تا و روز آشکار

اشاره

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ فِی اللَّیْلِ إذا یَغْشی وَ النَّهارِ إذا تَجَلّی

سلام بر تو، در شب آن گاه که [ تاریکی آن جهان را] بپوشاند، و] در[ روز، هنگامی که روشناییش را نمایان کند.

لیل در لغت: از ملایله به معنی هم آهنگی و توافق و انس گرفتن مردان با زنان است - چنان که در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم تفسیر شده است -(1)

یا از باب تنافر و جدایی بین شب و روز است، و یا به تناسب تاریکی و ظلمت چنان که گویند: لیل ألیل یعنی: شب تاریک.

و نهار: از ماده نهر گرفته شده که بر گشاده شدن یا گشودن دلالت دارد، چنان که نام گذاری نهر به جهت آن است که آب زمین را می شکافد و راه خود را می گشاید. و روز را به تناسب این که تاریکی شب، به سبب روشنایی شکافته و گشوده می شود، نهار نامیده اند.(2)

آفرینش شب و روز از دلایل روشن و محکم بر قدرت و عظمت خداوند است که برای مصالح معاش و معاد مردم قرار داده است، به نقل یک حدیث شریف که متضمن مهم ترین اسرار خلقت شب و روز است بسنده می کنیم:

از اسرار آفرینش شب و روز

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه

ص: 66


1- . بحارالانوار، 9/305.
2- . معجم مقاییس اللغة، 5/362.

السلام ضمن مواعظ خود به حواریین فرمود: شب به منظور سه خصلت و روز برای هفت جهت آفریده شده است پس هر آن که شبانه روز در حالی بر او بگذرد که به غیر این خصلت ها پرداخته باشد، روز قیامت شب و روز با او مرافعه و دادخواهی خواهند کرد و محکوم خواهد شد: شب آفریده شده تا رگ های سست که در روز آن ها را خسته نمودی آرام گیرند، و برای گناهی که در روز انجام داده ای آمرزش بخواهی سپس آن را تکرار نکنی، و به شیوه صابران خداوند را پرستش کنی، آن گاه یک سوم شب را استراحت نمایی، و یک سوم آن را به پا خیزی، و در یک سوم آن به درگاه پروردگارت زاری کنی، که شب برای این ها آفریده شده است.

و روز بدین جهت آفریده شده که نمازهای واجب را که نسبت به آن ها مسؤول هستی در آن به جای آوری، و درباره والدین خود احسان نمایی، و در زمین به طلب روزی تلاش کنی، و به دیدار یکی از اولیای خدا بروید که خداوند شما را به رحمت خود بپوشاند، و جنازه ای را تشییع کنید تا آمرزیده شده باز گردید، و امر به معروف و نهی از منکر نمایید که قله ایمان و ستون دین است، و در راه خدا جهاد کنید که (بهشت) در بارگاه حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام به سر برید، و هر آن که شب و روزش در غیر این برنامه ها و کارها بگذرد، شب و روز در قیامت نزد خداوند توانا علیه او طرح دعوی و محکوم خواهند ساخت.(1)

ص: 67


1- . مستدرک سفینة البحار، 3/248.

سلام بر امام علیه السلام در شب و روز

پس از این مقدمه به عرض می رسانم که سلام مورد شرح را به دو گونه می توان تفسیر کرد:

اول: این که شب و روز را به همان معنای شناخته شده ظاهری فرض بگیریم، و بر آن حضرت هم در تاریکی شب و هم در روشنی روز عرض سلام داشته باشیم که امام علیه السلام چشم بیدار خداوند در

زمین، و قلب تپنده عالم وجود، و جلوه ای از خداوند است که هرگز خواب ندارد.

امام علیه السلام همیشه بیدار و هشیار و آگاه است، هر چند که خواب و استراحت هم دارد، اما نه همچون افراد عادی که خواب آن ها بر چشم و دل مستولی می گردد، و اختیار و توجّه را از آنان سلب می کند.

خواب پیغمبر و امام فقط برای استراحت بدن آن هاست، و چشم سر آنان را فرا می گیرد، و هرگز به دل آنان سرایت ندارد، و روح ایشان بیداری و نشاط و توجّه و تمرکز را از دست نمی دهد.(1)

دوم: این که این جمله زیارت به سرآغاز سوره مبارکه واللیل اشاره دارد که خداوند فرماید: «وَاللَّیْلِ إذا یَغْشی * وَ النَّهارِ إذا تَجَلّی»(2)

؛ سوگند به شب، هنگامی که ] تاریکی آن همه جا را] بپوشاند، و سوگند به روز آن هنگام که روشناییش را نمایان کند.

چنان که در تفسیر علی بن ابراهیم قمی به سند صحیحی از حضرت امام باقر علیه السلام آمده که در پاسخ به سؤال محدث مشهور محمّد بن مسلم، راجع به این آیات کریمه فرمودند: لیل در اینجا دومی است

ص: 68


1- . این نکته را برادر و خویشاوند عزیزم جناب حجة الاسلام حاج سید محمّد منیر میلانی متذکر شدند.
2- . سوره واللیل، آیات 1 - 2.

که پرده سیاه و تاریک خود را که در دولتش فراهم آمده بر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داده است، و امیرالمؤمنین علیه السلام در دولت [ سیاه و تیره] آن ها صبر می کند تا هنگامی که به پایان رسد.

و نهار (روز)، همان قائم از ما خاندان علیهم السلام است که هر گاه به پا خیزد، حکومت حقه او بر باطل چیره خواهد شد، و مثل هایی در قرآن برای مردم یاد شده که خداوند آن ها را برای پیامبرش صلی الله علیه و آله وسلم و ما، خطاب فرموده است که جز ما کسی آن ها را نمی داند.(1).که پرده سیاه و تاریک خود را که در دولتش فراهم آمده بر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داده است، و امیرالمؤمنین علیه السلام در دولت [ سیاه و تیره] آن ها صبر می کند تا هنگامی که به پایان رسد.

و نهار (روز)، همان قائم از ما خاندان علیهم السلام است که هر گاه به پا خیزد، حکومت حقه او بر باطل چیره خواهد شد، و مثل هایی در قرآن برای مردم یاد شده که خداوند آن ها را برای پیامبرش صلی الله علیه و آله وسلم و ما، خطاب فرموده است که جز ما کسی آن ها را نمی داند.(2)

و در حدیث دیگر از حضرت امام صادق علیه السلام آمده که به جابر بن یزید جعفی راجع به آیه کریمه: «وَ اللّیلِ اذا یَغْشی»فرمودند: دولت ابلیس است تا روز قیامت - که همان روز قیام حضرت قائم علیه السلام است - «و النّهارِ اذا تَجَلّی» همان حضرت قائم عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف است آن گاه که به پا خیزد...(3)

توجّه کنید که در این سوره و نیز سوره والشمس بیان حالت روز با فعل ماضی آمده: «تجلی؛ جلاها» اما وصف شب با فعل مضارع یاد شده است: «یغشی؛ یغشیها».

گویا این تعبیر اشاره به آن است که خمیر مایه اصلی سرشت بشر پاکی و نیکی و روشنایی است، و نور ایمان و معرفت در فطرتش نهاده شده است، و باید که عدل و داد و پاکی و فضیلت بر او حاکم باشد، و تاریکی کفر و گمراهی و پلیدی عارضی است، و حکومت تیره و تار ستمگران و ناپاکان، غاصبانه و تحمیلی است.

و سلام بر آن حضرت در زمان های ظلمانی و تیره و تار حکومت

ص: 69


1- . سیمای حضرت مهدی علیه السلام در قرآن، 429 - 430.
2- . سیمای حضرت مهدی علیه السلام در قرآن، 429 - 430.
3- . سیمای حضرت مهدی علیه السلام در قرآن، 430 - 429.

ابلیس و رهروان شیطان صفت او یعنی غاصبان خلافت که با کنایه: شب از آن یاد شده است.

و سلام بر آن حضرت در عصر نور و روشنایی حکومت الهی خود آن بزرگوار است که از آن به روز تعبیر گردیده است.

گفتنی است که این سلام با همه سلام های گذشته و آینده - به جز:اَلسَّلامُ عَلَیْکَ فِی آناءِ لَیْلِکَ وَ... - تفاوت دارد، زیرا که در آن ها سلام

بر آن حضرت به اعتبار صفات ممتاز و شئون و مقامات والای آن وجود مقدس می باشد، اما در اینجا سلام در ظرف زمان خاص (هنگام تاریکی شب و روشنایی روز) است، همان گونه که در سلام بر حضرت یحیی و حضرت عیسی علیهماالسلام در قرآن کریم چنین آمده است: «وَ السَّلامُ عَلَیهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیَّا»(1)

«وَالسَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیّا»(2).

و در تفسیر آن، حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند: البته

وحشتناک ترین حالات این خلایق در سه جا می باشد: روزی که شخصی متولد می شود و از رحم مادر خود بیرون می آید و دنیا را می بیند، و روزی که می میرد و آخرت و اهل آن را مشاهده می کند؛ و روزی که برانگیخته می شود و مقرّراتی تازه می بیند که در دنیا ندیده بود، خداوند در این سه مورد بر یحیی علیه السلام سلام داده و نگرانیش را برطرف ساخته و ایمن نموده است که فرموده: «وَ سَلامٌ عَلَیهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیّا» و سلامی [ فراگیر از سوی حق] بر او باد روزی که زاده شد و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود.

ص: 70


1- . سوره مریم، آیه 15.
2- . سوره مریم، آیه 33.

و حضرت عیسی بن مریم علیهماالسلام در این سه مورد بر خود سلام نموده [ و ایمنی و سلامت جسم و جان خویش را اعلام کرده است] «وَالسَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیّا» و سلام [ کامل و همه جانبه از سوی خداوند] بر من بوده است روزی که زاده شدم و روزی که خواهم مرد و روزی که زنده برانگیخته خواهم شد.(1)

بنابراین؛ سلام در ظرف زمان های پیاپی شبانه روز، تصدیق ایمنی کامل و بیان سلامت همه جانبه جسم و جان آن حضرت علیه السلام از گزند و شرارت شیطان و حوادث و رویدادهای ناگوار است، به گونه ای که هنگام ظهور به صورت جوانی چهل ساله و نیرومند آشکار می گردد(2)

یعنی که گردش افلاک و تغییر اوضاع در آن حجّت خداوند تأثیر ندارد، با یک نمونه از تشرفات که نشانگر این ویژگی است سخن را به پایان می بریم:

گردش افلاک در آن حضرت تأثیر ندارد

مرحوم حاج میرزا حسین نوری قدس سره با دو واسطه از مردی صالح و متدین مقیم نجف اشرف نقل کرده است که گفت:

من از اهل معرفت و دیانت بسیار شنیده بودم که: هر کس چهل شب چهارشنبه پیاپی به نیّت تشّرف به دیدار حضرت امام قائم عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف در مسجد سهله بماند، این توفیق برایش حاصل می گردد، من هم به این امر اشتیاق یافتم و تصمیم گرفتم که هر شب چهارشنبه به مسجد سهله شرفیاب شوم، و هیچ گرما و سرما

ص: 71


1- . السلام فی القرآن و الحدیث، 212.
2- . الوافی، 2/466.

و باران و غیره مانع از کارم نمی شد، تا این که نزدیک به یک سال از مداومت من می گذشت که پس از انجام اعمال مسجد سهله مطابق معمول به مسجد کوفه می رفتم.

عصر روز سه شنبه ای بود که به حسب عادت پیاده راه افتادم، ایام زمستان، و هوا خیلی تاریک، و ابرهای تیره آسمان را پوشانیده بود و باران نم نم می بارید.

من با اطمینان به این که مردم به عادت همیشگی خواهند آمد حرکت کردم، ولی هنگامی که به در مسجد رسیدم آفتاب غروب کرده و هوا کاملاً تاریک شده و رعد و برق شدت یافته بود. خیلی ترسیدم چون اصلاً هیچ کس نبود، حتی خادمی که هر شب چهارشنبه می آمد هم نبود، بسیار وحشت کردم ولی بعد با خود گفتم: لازم است نماز مغرب را بخوانم و مراسم مخصوص را به جای آورم و زودتر به مسجد کوفه بروم، خودم را دلداری دادم و برای نماز مغرب برخاستم، پس از نماز مغرب به انجام مراسم مخصوص پرداختم، در اثنای نماز به مقام شریف معروف به مقام صاحب الزمان علیه السلام - که در قبله جایگاه نمازم بود - متوجّه شدم، روشنایی کاملی در آن دیدم و قرائت نمازگزاری را شنیدم، دلم خوش و خاطرم کاملاً آسوده و مطمئن گشت، و چنین گمان کردم که در آن مقام گروهی از زائرین بوده اند و من هنگام آمدن به مسجد مطلع نشده ام، پس برنامه ام را با کمال اطمینان به پایان بردم.

سپس به سوی مقام شریف رفتم، هنگامی که داخل شدم روشنایی عظیمی دیدم ولی هیچ چراغی به چشم نخورد، اما از اندیشیدن در این باره غفلت داشتم، سید جلیل با هیبتی در لباس اهل

ص: 72

علم دیدم که ایستاده نماز می خواند، دلم به وجود او آسایش یافت، پنداشتم از زائرین غریب باشد، و با اندک تأمّلی چنین دانستم که او از ساکنان نجف اشرف است.

به زیارت حضرت حجّت علیه السلام پرداختم و نماز زیارت را خواندم، وقتی فراغت یافتم خواستم درباره رفتن به مسجد کوفه با او سخن بگویم، ولی هیبت و بزرگی او مرا گرفت، به بیرون مقام نگاه می کردم و تاریکی شدید و صدای رعد و برق را می دیدم و می شنیدم.

چهره گرامی اش را با رأفت و تبسم به سویم گرداند و به من فرمود: دوست داری به مسجد کوفه بروی؟ عرض کردم: آری سرورم! عادت ما اهل نجف این است که هر گاه مراسم این مسجد را انجام دهیم به مسجد کوفه می رویم و شب را در آن می مانیم، چون ساکنین و خادم و آب دارد.

برخاست و فرمود: برخیز با هم به مسجد کوفه برویم، با او بیرون رفتم در حالی که به او و نیکی صحبتش خوشحال بودم، در روشنایی و هوای خوش و زمین خشک راه می رفتیم، و من از وضع باران و تاریکی که پیش تر دیده بودم غفلت داشتم، تا این که به آن مسجد رسیدیم، و آن حضرت - روحی فداه - با من بود و من در نهایت خوشحالی و ایمنی در خدمتش نه تاریکی دیدم و نه باران.

در خروجی مسجد را - که قفل بود - کوبیدم، خادم گفت: کیست کوبنده در؟ گفتم: در را باز کن. گفت: در این تاریکی و باران شدید از کجا آمدی؟! گفتم: از مسجد سهله.

وقتی خادم در را گشود به سوی آن سید جلیل رو کردم ولی او را ندیدم و ناگهان همه جا تاریکی شدید بود و سخت باران خوردم.

ص: 73

شروع کردم صدا زدن: آقای ما؛ مولانا، بفرمایید، در باز شد، و به پشت سر به جست و جوی او برگشتم و صدا می زدم، اما هیچ احدی را ندیدم، و در همان مقدار کم هوای سرد و باران ناراحتم کرد.

داخل مسجد شدم، آن وقت از غفلت بیرون آمدم گویی خواب بودم و بیدار شدم، به خاطر عدم تنبّه با آن معجزاتی که می دیدم، خودم را ملامت کردم که چه غفلتی مرا گرفته بود! آن روشنایی عظیم را که در مقام شریف دیدم با این که چراغی نبود و اگر بیست چراغ هم می بود آن روشنایی را نداشت، و یادم آمد که آن سید جلیل مرا به اسم خواند با این که من او را نمی شناختم و قبلاً ندیده بودم، و نیز به یاد آوردم که من در مقام که بودم به فضای مسجد نگاه می کردم تاریکی شدیدی می دیدم و صدای باران و رعد می شنیدم، ولی وقتی در مصاحبت با او از آن جا بیرون آمدم در روشنایی راه می رفتم به طوری که جای پایم را می دیدم و زمین خشک بود و هوا خوش، تا این که به در مسجد رسیدیم، و از وقتی که او از من جدا شد تاریکی و باران و سختی هوا را دیدم و امور عجیب بسیار دیگری که برایم یقین آورد که او حضرت صاحب الزمان علیه السلام است که از فضل الهی تمنا داشتم به دیدارش مشرف شوم و مشقت های انجام مراسم را در شدت گرما و سرما به خاطر لقای طلعتش متحمل شدم، پس شکر خداوند متعال را بر این توفیق بزرگ به جای آوردم و الحمدللّه.(1)

ص: 74


1- . جنة المأوی، 309، نیز ترجمه مکیال المکارم، 1/308 - 311.

پیشوای امانتدار

اشاره

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الاِْمامُ الْمَأمُون

سلام بر تو، ای امام مورد اعتماد (و امانتدار خداوند)

واژه مقدس: امام، از ریشه امّ یؤمّ گرفته شده که در لغت به معنی اساس و بنیاد؛ مقصد؛ جماعت؛ و دین به کار رفته است، ریسمانی که به منظور راست بالا آمدن دیوار به کار می برند را نیز امام می گویند.(1) و به طور کلی هر الگویی - خواه درست و خواه نادرست - امام نامیده می شود.

و در اصطلاح: امام مقتدا و پیشوای مردم است که باید از گفتار و کردار او پیروی کنند، و در هر حرکت و سکون از او متابعت نمایند، زیرا که اطاعت او از سوی خداوند مقرر و لازم شده است.

مفهوم امامت

امامت؛ زعامت دینی و معنوی و موهبتی الهی، و در حقیقت خلافت کبرای خداوند - یعنی قابلیّت وساطت فیض و مظهریت اسماء و صفات اوست - که خالق متعال آن را به عده ای از برگزیدگان و نخبگان عنایت فرموده است، و صایت مطلقه نیست که هر یک از اولاد نسبت به آن طمع کنند و مدعی آن باشند، و از گونه های حکومت و سلطنت ظاهری نیست، و استیلای به قهر و غلبه

ص: 75


1- . معجم مقاییس اللغة، 1/21.

و واداشتن مردم به احکام اسلام و اجرای حدود و نهی از منکر با حقیقت امامت متفاوت است، بر خلاف آنچه زیدیّه پنداشته اند.(1)

البته جمعی از امامان، هر دو مقام - ظاهری و باطنی - را با هم داشته اند، مانند: حضرت موسی، و حضرت یوشع بن نون، و حضرت داوود، و حضرت سلیمان، و حضرت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و علیهم اجمعین، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلمبعد از هجرت به مدینه منوره حکومت عامه را یافت.

و گاهی یکی از دو ریاست و زعامت برای شخصی مقرر شده است، مانند: طالوت که خداوند حکومت و ریاست دنیوی را به او تفویض کرد، و زمامداری عادل و درستکار و مورد تأیید خداوند بود، اما مقامات معنوی نبوّت و رسالت و امامت را نداشت.

چنان که خداوند جمعی را به مقام نبوت و رسالت شرافت بخشید اما زعامت و حکومت ظاهری را نداشتند، مانند: آدم و نوح و هود و صالح و لوط و زکریا و شعیب و یحیی و عیسی علیهم السلام که ریاست و غلبه ظاهری نداشتند، با این که همگی آنان پیامبران و فرستادگان و برگزیدگان خداوند و خلفای او در زمین بوده اند.

همین عنوان در مورد ائمه اطهار علیهم السلام نیز صادق است که پیشوایان حقیقی مردم بوده اند، و اطاعت و پیروی ایشان از سوی خداوند فرض و لازم گردیده است، هر چند که همواره مورد ظلم و ستم زورمندان و غاصبان خلافت به سر برده اند.(2)

ص: 76


1- . الاربعین الحسینیة، 216.
2- . الامامة الکبری، 1/341.

ضرورت وجود امام علیه السلام

امام؛ ستون اصلی دین است و امامت؛ ریشه ارتباط خالق و مخلوق، و تداوم حرکت و رسالت انبیاء الهی، و ضامن بقای تعالیم آسمانی، و مصونیّت احکام شرعی از تحریف و تغییر است.

خداوند را فقط از طریق امام معصوم می توان شناخت و عبادت کرد، و قوانین و آموزه های انبیاء زمانی پای بر جاست که امام معصوم حاکم باشد، و گرنه با خرافه ها و بدعت ها و تحریف ها آمیخته خواهد شد.

شناخت معارف اخروی و ملکوتی نیز جز از طریق امام ممکن نیست.

به فرموده امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام:

«امام؛ همچون خورشید درخشان است که نور آن بر سراسر جهان می تابد و خود بر فراز افق قرار دارد به طوری که دست ها و دیده ها به جایگاه آن نرسد.

امام؛ ماه تابنده و چراغ فروزنده، و نور درخشان، و ستاره راهنما در تاریکی ها و رهگذر شهرها و کویرها و گرداب ها [ یعنی فتنه ها

و سرگردانی های مردم] است...

امام؛ امانتدار خداوند در میان آفریدگان و حجّت او بر بندگان، و خلیفه او در زمین، و دعوتگر به سوی خداوند، و مدافع حقوق او است...»(1)

به یک مناظره تاریخی در این باره توجه کنید: هشام بن الحکم

ص: 77


1- . عیون الاخبارالرضا علیه السلام، 1/218 - 219.

- یکی از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام - ضمن گفت و گویی در مجلس یحیی بن خالد برمکی خطاب به ضرار - از دانشوران عامه - چنین گفت:

تو باور داری که خداوند عادل است و ستمکار نیست؟

ضرار: آری؛ او عادل است و ستم روا نمی دارد.

هشام: اگر خداوند به شخص زمین گیر و معلول فرمان دهد که: به مسجد رود یا در راه خدا جهاد کند، و یا نابینا را مکلّف سازد که قرآن و کتاب بخواند، آیا عادل باشد یا ستمکار؟

ضرار: خداوند هرگز چنین تکلیفی نداشته.

هشام: من می دانم که خداوند چنین تکلیفی ندارد اما از جهت بحث و مناظره و جدل از تو می پرسم که اگر خداوند به بندگان خود چنین تکلیفی داشته باشد که نتوانند آن را انجام دهند، آیا ستمکار باشد یا نه؟

ضرار: در صورتی که چنین تکلیف کند ستمکار است.

هشام: اکنون بگو که آیا خداوند بندگان خود را به یک دین و آیین مکلّف ساخته که هیچ اختلافی در آن نباشد و جز آن دین را از ایشان نپذیرد یا خیر؟

ضرار: آری؛ چنین است.

هشام: آیا دلیل و راهنمایی هم برای آنان نسبت به دین معین نموده است یا آن ها را بدون راهنما مکلّف ساخته است مثل آن که نابینا را به خواندن قرآن و زمین گیر را به راه رفتن تکلیف کرده باشد؟

ضرار ساعتی مکث کرد و به فکر فرو رفت سپس گفت:

- دلیل و راهنما لازم است امّا او امام تو نیست!

ص: 78

هشام لبخندی زد و گفت: نیمی از تو شیعه شد و به ناچار به حق گراییدی و دیگر میان من و تو جز در نام گذاری اختلافی نیست.

ضرار گفت: اما من سؤالات را در این باره به تو متوجه می سازم.

هشام: هر چه خواهی بپرس.

ضرار: امامت چگونه منعقد می شود؟

هشام: همان گونه که خداوند نبوت را منعقد می سازد.

ضرار: بنابراین او (امام) پیغمبر است!

هشام: خیر؛ او پیغمبر نیست، زیرا که پیامبری توسط اهل آسمان منعقد می شود و امامت توسط اهل زمین، یعنی: پیامبری به وسیله فرشتگان برگزار می گردد، و امامت به وسیله پیامبر شناسانده می شود و تحقق می یابد، البته هر دو قرار داد به فرمان خداوند بسته می شود، با این تفاوت که واسطه نبوت، فرشتگانند، و واسطه امامت پیامبر است.

ضرار: دلیل این گفتار چیست؟

هشام: به حکم ضرورت.

ضرار: چطور؟

هشام: زیرا که در اینجا یکی از سه فرضیه را باید پذیرفت:

اول: این که خداوند بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تکلیف را از عموم بشر برداشته است، و امر و نهی نسبت به آن ها نباشد، یعنی آن ها همچون درندگان و چهارپایان شده اند که هیچ مسئولیتی بر عهده ندارند! ای ضرار آیا تو چنین احتمالی را می پذیری که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تکلیف از مردم برداشته شده است؟

ضرار گفت: هرگز چنین چیزی نمی گویم.

ص: 79

هشام گفت: فرض دوم این است که: همه مردم بعد از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به منزلت خود آن حضرت رسیدند و دارای علم لدنی شدند که هیچ کدام به دیگری نیازی نداشته باشد، تا آنجا که در شناخت حق و دانستن معارف دین به درجه آن حضرت شدند که از دیگران بی نیاز بوده اند.

ضرار گفت: خیر؛ چنین سخنی را هم قبول ندارم، بلکه آنان به دیگران نیاز دارند.

هشام گفت: فقط احتمال سوم باقی است که به ناچار باید دانشمندی در میان مردم بوده باشد که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلماو را به پای

دارد و تعیین نماید که از سهو و خطا برکنار باشد و ستمکار نیست، از گناهان معصوم و از خطاها مبرّا باشد، مردم به او نیازمند هستند و او به کسی احتیاج ندارد.

ضرار پرسید: چنین شخصی را چگونه می توان شناخت؟

هشام گفت: هشت نشانه دارد، چهار نشانه مربوط به نژاد و نسب اوست، و چهار علامت در رابطه با اوصاف خودش می باشد، آن چهار نشانه که راجع به نژاد و نسبت اوست این که:

1) ویژگی نژادی او شناخته شده باشد.

2) قبیله و دودمان او معروف باشند.

3) خاندان و خانواده او به نیک نامی معروف باشند.

4) از سوی صاحب آیین و شریعت و دعوت اشاره ای نسبت به وی رسیده باشد.

در بین جوامع بشری هیچ جنس و نژادی از جنس عرب معروف تر نیست که صاحب آیین و دعوت اسلام از آنان برخاسته است همان

ص: 80

بزرگواری که روزانه پنج نوبت بر فراز مساجد و معابد نام او را اعلام کنند که:

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه ُ؛ وَ اَنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللّه.

و دعوتش به گوش هر نیک و بد و عالم و جاهل و تصدیق کننده و منکر در شرق و غرب زمین می رسد، و اگر روا می بود که حجتی از سوی خداوند بر این مردم از غیر این جنس - عرب - بوده باشد، می بایست هر جوینده ای دورانی را به جست و جوی او بگذراند، و بسا که او را نیابد و نشناسد و ممکن بود که در نژادهای دیگر همچون عجم به جست و جو پردازد، نتیجه این که از همان راهی که خداوند مصلحت جویی کرده بود برای بشر فساد و نابسامانی به وجود می آمد! و چنین چیزی از حکمت و عدل الهی روا نیست که مردم را فرمانی دهد که یافت نشود.

و چون این امر روا نیست، نشاید که امام مردم در غیر این جنس بوده باشد، زیرا که اینان به صاحب دین و آیین وابسته اند، و در میان عرب هم هیچ قبیله ای از جهت نسب و ارتباط به پیامبر از قریش نزدیک تر نیست، پس باید که آن عالم از همین قبیله باشد، در این قبیله هم خاندانی نزدیک تر از خاندان پیامبر به آن حضرت نیست.

و بدین جهت که افراد این خاندان هم بسیارند، و در امر امامت به سبب بلندی مقام و شرافت آن با یکدیگر مناقشه نمودند به ناچار می بایست از سوی صاحب دعوت و شریعت - یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم - اشاره ای به او بوده باشد و شخص او و نام و نشان و نسبش را بیان سازد تا دیگری در آن طمع نکند.

ص: 81

نشانه های امام

و اما آن چهار علامت که در شخص امام هست این که:

1) باید نسبت به فرایض و احکام و دستورات خداوند از همه مردم داناتر باشد و هیچ ریز و درشتی از نظرش پوشیده نماند.

2) از تمامی گناهان معصوم باشد.

3) از همه مردم شجاع تر باشد.

4) از همه افراد سخاوتش بیشتر باشد.

در این هنگام عبداللّه بن یزید اباضی وارد گفت و گو شد و از هشام پرسید:

از کجا می گویی که امام باید از همه مردم داناتر باشد؟

هشام پاسخ داد: زیرا که اگر همه حدود الهی و احکام و شرایع و سُنن حق را نشناسد نمی توان به او اطمینان داشت که حدود را زیر و رو نکند، و هر که دستش باید قطع شود تازیانه بزند،. بر عکس آن را که باید حد [ و تازیانه] بر او جاری نماید دست او را قطع کند! و هیچ حدی را طبق فرمان خداوند به اجرا در نیاورد، و در نتیجه از همان راهی که خداوند مصلحت بینی کرده است فساد و نابسامانی رخ دهد!

عبداللّه پرسید: از کجا می گویی که امام باید از گناهان معصوم باشد؟

هشام گفت: زیرا که اگر معصوم نباشد به خطا افتد، نسبت به خودش و کسان و دوستان صمیمی اش جرم و خطا را مخفی نماید، و خداوند چنین کسی را بر خلق خویش حجّت نمی سازد.

عبداللّه اباضی گفت: به چه دلیل گویی که امام باید از همه خلق شجاع تر باشد؟

ص: 82

هشام پاسخ داد: زیرا که او مرجع و پناهگاه مسلمانان است که در جنگ ها به او بازگشت دارند و پناه برند، خدای عزّ و جلّ فرماید:«وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إلا مُتَحَرِّفا لِقِتالٍ أوْ مُتَحَیّزا إلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّه ِ»(1)

و هر آن که در چنین روزی (هنگام کارزار با کافران) به آن ها پشت کند - مگر آن که منظورش جا به جایی در حالت نبرد یا روی بردن به گروهی [ و پناهی] باشد - به غضبی [ سنگین] از سوی خداوند روی کرده است.

و چنان چه امام شجاع نباشد خود از جهاد گریزان شود و به خشم و غضب خداوند دچار گردد، و هر آن که مورد غضب الهی است نمی تواند حجّت خداوند بر خلقش بوده باشد.

عبداللّه بن یزید عرضه داشت: از چه جهت گفتی که امام باید سخاوتش از همگان بیشتر باشد؟

هشام فرمود: زیرا که امانتدار مسلمانان است [ که اموال آنان به دست او سپرده شده است] و اگر او سخاوتمند و بخشنده نباشد دلش به اموال آنان مایل گردد، و ثروت های ایشان را تصاحب کند، و خیانتکار شود، و بر خداوند روا نیست که خیانتکاری را حجّت خود سازد.

در این هنگام ضرار پرسید: در این زمان چه کسی این اوصاف را دارد؟

هشام [ از روی تقیّه] گفت: صاحب این کاخ امیرالمؤمنین!

هارون که در اتاق مجاور نشسته و همه این سخنان را شنیده بود

ص: 83


1- . سوره انفال، آیه 16.

گفت: از انبان نوره به ما بخشید! ای جعفر (مقصود جعفر بن یحیی برمکی است که با هارون عباسی هم نشین بود) بگو ببینم منظور او از چنین امامی کیست؟

جعفر بر مکی گفت: منظورش حضرت موسی بن جعفر است.

هارون گفت: البته جز شایسته این مقام را منظور نداشت. سپس لب های خود را گزید و گفت: چنین کسی (یعنی هشام) زنده باشد و برای من حکومتی بر جای بماند؟! هرگز یک ساعت هم باقی نیست، به خدا سوگند که زبان این شخص از صد هزار شمشیر در دل های مردم نافذتر است!

در این هنگام یحیی برمکی دانست که جان هشام به خطر افتاده است، لذا نزد هارون شتافت، هارون گفت: ای عباسی عزیز! این شخص کیست؟

یحیی گفت: ای امیر المؤمنین! همین اشاره بس است، حتما شرّ او کوتاه خواهد شد. سپس نزد هشام رفت و آهسته به او علامت داد که جانت در خطر است. هشام متوجه شد که مورد پیگرد قرار گرفته است، فوری از جا برخاست و چنین وا نمود کرد که به قصد تطهیر بیرون می رود، کفش های خود را پوشید و متواری شد، مخفیانه به منزل خود رفت و به خانواده خود هشدار داد که متواری شوند، و خود فوری به سمت کوفه گریخت، و در کوفه به منزل بشیر نبّال - از محدثان گرانقدر اصحاب امام صادق علیه السلام - وارد شد و داستان خود را بیان کرد، و پس از چندی به بیماری سختی دچار گردید.

میزبان او بشیر به وی گفت: برایت پزشک بیاورم؟

هشام گفت: خیر؛ من به زودی خواهم مرد. آن گاه به بشیر وصیت

ص: 84

کرد که: پس از مردنم هر گاه از تجهیز من فراغت یافتی نیمه شب جنازه ام را به کناسه کوفه منتقل کن و نوشته ای به این مضمون بر آن قرار ده: «این پیکر هشام بن الحکم است که مورد پیگرد خلیفه بوده و به مرگ طبیعی از دنیا رفته است».

هارون جمعی از دوستان و یاران هشام را دستگیر کرده بود که پس از مرگ او قاضی و معاون و حاکم و عدول کوفه جمع شدند و فوت او را گواهی و گزارش کردند، هارون گفت: خدای را شکر که او را از میان برداشت بی آن که ما در مرگ او دخالت داشته باشیم! و کسانی را که به خاطر او دستگیر کرده بود آزاد ساخت.(1)

مفهوم امانت

امانت: راستی کردن و تصدیق نمودن است و زیربنای آن آرامش و اطمینان دل می باشد، ضدّ آن خیانت یعنی عهد شکنی و نادرستی کردن است.

در آیات و احادیث معصومین علیهم السلام، امانت مفهومی مقدس و مهم است که به هیچ عنوان نمی توان آن را واگذاشت. و این صفت پسندیده منشأ هر خیر و کمال و نشانه جوانمردی و بزرگواری، و بهترین وسیله ارتباط صحیح بین انسان هاست.

و امانتدار بودن پیامبران و امامان علیهم السلام به دلیل عقل و نقل امری ضروری است، چنان که خداوند در خصوص عده ای از آنان این وصف را به کار برده است.(2)

ص: 85


1- . کمال الدین و تمام النعمة، 2/364 - 368.
2- . سوره اعراف، آیه 68، سوره شعراء، آیات 107 - 125 - 143 - 162 و...

با این اشاره کوتاه می توان به اهمیت لقب «مأمون» در این سلام پی برد. با توجه به این که امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف را خداوند متعال امانتدار دانسته و این مسئولیت سنگین را به او سپرده است.

گفتنی است که: شخصی درستکار و امانتدار، امین نامیده می شود، و مأمون به کسی گویند که دیگری او را به امانت و درستکاری شناخته و پذیرفته باشد.(1)

بدیهی است که خداوند متعال ائمه اطهار علیهم السلام را امین خود نامیده و بر ایشان اعتماد کرده و اسرار خویش را به آنان سپرده است، چنان که در برخی از زیارات با عنوان امین اللّه یاد شده اند، و در زیارت جامعه کبیره این تعبیرها و ترکیب ها آمده است: أُمنَاءُ الرَّحْمانِ؛ آمَنَکُمْ مِنَ الفِتَنِ؛ الامانة المحفوظة؛ فبحقِّ من ائتمنکم علی سرّه.

و تعبیر به مأمون در حدیثی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام یاد گردیده که فرمودند: لا یَزالُ فِی وُلْدِی مَأمُونٌ مَأمُول.(2)

همواره در فرزندان من امانتداری مورد اعتماد و مایه امید خواهد بود.

و این اشاره به وجود مقدس امامان معصوم علیهم السلام است که همه از فرزندان و از نسل پاک آن حضرت می باشند.

و مأمون به طور مطلق همان مقام عصمت و ایمن بودن از هر گونه لغزش و گناه و سهو و اشتباه، و خیانت در انجام وظیفه دینی و تبلیغ معارف الهی است. به همین توضیح کوتاه بسنده می کنیم و تفصیل مطلب را به فرصت مناسب موکول می نماییم.

ص: 86


1- . معجم الفروق اللغویة، 74.
2- . بحارالانوار، 23/41.

برترین امید

اشاره

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمُولِ

سلام بر تو ای [ آن که از سوی خداوند] برتری یافته، و مورد امید و آرزو [ قرار گرفته است].

در این سلام دو صفت: «مقدّم» و «مأمول» خطاب به امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف یاد شده که شایان دقت و مطالعه است، و در دو مبحث کوتاه به بررسی و توضیح آن ها می پردازیم:

1) مقدّم

مفهوم مقدّم - که در لغت به معنای جلو بودن و برتری و سبقت است - از چند جهت بر آن حضرت منطبق می شود:

اول: برتری و سبقت زمانی که در آفرینش نور آن حضرت عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف معلوم است، با توجه به این که نور آن بزرگوار در میان انوار چهارده معصوم علیهم السلام دو ویژگی خاص دارد: یکی این که همچون ستاره درخشان است، بدین خاطر که ظهور آن حضرت در عالم امکان تمام تر و کامل تر از سایر معصومین علیهم السلاماست، که غلبه و پیروزی کامل دین و شوکت و عظمت اهل ایمان به دست او انجام می گردد.

دیگر این که نور آن جناب در وسط انوار واقع شده است به نشانه شرافت و رفعت و بلندی مقام و منزلت، و اشاره به این که کمالات و علوم ائمه معصومین و پیغمبران پیشین علیهم السلام به آن حضرت منتهی می شود.(1)

ص: 87


1- . مکیال المکارم، ترجمه فارسی، 1/299 - 302.

دوم: برتری منزلت و مقامی است که از سوی خداوند برای آن حضرت عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف مقرّر شده است.

بی شک حضرات چهارده معصوم علیهم السلام در عالی ترین مراتب و بلندترین مقامات معنوی و ربانی قرار دارند، که خداوند به مقتضای حکمت بالغه خود برترین درجه و منزلت را به ایشان عنایت فرموده است، و اوست مقدِّم و مؤخِّر - یعنی هر که را لایق ببیند برتری می دهد و هر که نالایق است پست و پایین می گذارد -.(1)

سوم: از جهت پیشوایی و راهبری خلق، چنان که در دعای روز عرفه از امام زین العابدین علیه السلام چنین آمده است:أللّهُمَّ إنَّکَ أیَّدتَ دینَکَ

فی کلِّ اوانٍ بِإمامٍ أقَمتَهُ عَلَما لِعِبادِکَ، وَ مَنارا فی بِلادِکَ، بَعْدَ أنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِکَ وَ جَعَلْتَهُ الذَّرِیعَةَ الی رِضْوانِکَ، وَافْتَرَضْتَ طاعَتَهُ، وَ حَذَّرْتَ مَعْصِیَتَهُ، وَ أَمَرْتَ بِامْتِثالِ أوامِرِهِ، وَ الإنتهاء عِنْدَ نَهْیِهِ، وَ ألاّ یَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، وَ لا یَتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ(2)

خداوندا؛ تو در هر دورانی دین خود را به وسیله

امامی پشتیبانی نموده ای که او را نشانه ای برای بندگانت به پا داشته ای، و بر قله نور افشانی در شهرهایت قرار داده ای، پس از آن که رشته [ ولایت ]او را به رشته خویش پیوستی، و او را وسیله خوشنودی خود ساختی، و اطاعت او را واجب نمودی، و از نافرمانیش هشدار دادی، و دستور فرمودی که فرمان های او را به کار بندند و از آنچه نهی کند باز ایستند، و این که هیچ کس از او پیشی نگیرد، و احدی از او باز نماند.

یعنی: امام در همه صفات پسندیده و کارهای نیک از سایر مردم برتر و پیشتر است، و دیگران می بایست در گفتار و کردار او را راهبر و الگوی خود بدانند، و به وی اقتدا کنند.

ص: 88


1- . مجمع البحرین، 6/73.
2- . صحیفه سجادیه، دعای چهل و هفتم.

در صلوات روزهای ماه شعبان نیز از امام سجاد علیه السلام روایت شده است: المُتَقَدِّمُ لَهُمْ ما رِقٌ، وَالمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ، وَ اللازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ(1)

هر که بر آنان (آل محمّد علیهم السلام) پیشی گیرد از دین خارج شده [ و به گمراهی افتاده] است، و آن که از ایشان باز بماند، از بین رفته [ و نابود شده] است، و هر آن که همراه آنان [ پایدار] بماند به حق رسیده است.

و در زیارت جامعه کبیره عرضه می داریم: وَ مُقَدِّمُکُمْ أمامَ طَلِبَتی وَ حَوائِجی وَ إرادَتی فی کُلِّ أحوالی وَ أمُوری(2)

و شما را مقدم می دارم پیشاپیش خواسته ها و نیازمندی ها و تصمیم گیری هایم در همه احوال و کارهایم.

2) مأمول

أمل، در لغت دلبستگی و انتظار رویداد خوشی است که در آینده روی دهد. طمع و رجاء نیز به همین معنی به کار می روند، با این تفاوت که امل؛ بیشتر در مواردی استعمال می شود که احتمال وقوع آن بعید به نظر می رسد، و طمع در جایی است که احتمال آن نزدیک باشد، و رجاء؛ حالت میانه ای بین امل و طمع است، و گاهی این واژه ها به جای یکدیگر به کار می روند.(3)

به فارسی: امل را آرزو؛ و طمع را آزمندی؛ و رجاء را امید می خوانند.

امل، از مفاهیم مهم اسلامی است که در هر یک از دو عرصه مثبت و منفی دارای حکم و عنوان خاصی می باشد، و در حالی که آرزو - یا آرزوی دور و دراز - در آیات و احادیث مورد نکوهش قرار گرفته، و دل

ص: 89


1- . اقبال الاعمال، 687.
2- . روضة المتقین، 5/488.
3- . ریاض السالکین، 5/343.

بستن و امید داشتن به غیر خداوند مایه واماندگی و ناامیدی یاد گردیده است، امیدوار بودن به رحمت الهی و کارهای ماندگار شایسته، از جمله آرزوی دیدار امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف، از نشانه های ایمان و باورهای اساسی مسلمانان و بهترین عبادت به شمار آمده است.

خداوند فرماید:«وَالباقیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوابا وَ خَیْرٌ أمَلاً»(1)

؛ و ماندگارهای شایسته نزد پروردگارت پاداش بهتری دارند و امید بخش ترند.

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: إنَّما أخافُ عَلَیْکُمْ أثْنَتَیْنِ؛ إتّباعَ الهَوی، وَ طُولَ الأمَلِ، فَأمّا اتّباعُ الهَوی فَإنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الحَقِّ، وَ أمّا طُولُ الأمَلِ فَیُنْسِی الآخِرَةَ(2)

جز این نیست که من بر شما از دو چیز بیمناکم، پیروی از هوای نفس، و درازی آرزو، که پیروی از هوا و هوس [ آدمی را] از حق باز می دارد، و اما دور و دراز بودن آرزو آخرت را از یاد می برد.

پس از نقل دو نمونه مثبت و منفی مفهوم امل، به دو لقب مؤمل و مأمول از القاب حضرت بقیة اللّه عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف می پردازیم:

مرحوم حاج میرزا حسین نوری قدس سره در باب اسماء شریفه آن جناب گفته است: «صد و چهل و یکم: مؤمّل؛ شیخ کلینی و طوسی از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام روایت کرده اند که در آن وقت که حضرت حجّت علیه السلام متولد شد چنین فرمود: ظالمان گمان کردند که مرا می کشند تا این نسل را قطع نمایند، پس قدرت خداوند را چگونه دیدند و او را مؤمّل نامید.

ص: 90


1- . سوره کهف، آیه 46.
2- . الکافی، 2/335، حدیث 3.

و ظاهر آن است که به فتح میم دوم باشد، یعنی آن که خلایق آرزوی او را دارند، و در دعای ندبه اشاره به این مضمون شده: بِنَفْسی انْتَ أُمْنِیَّةُ شائِقٍ یَتَمَنّی مِنْ مؤمنٍ وَ مؤمِنَةٍ ذَکَرا فَحَنّا [ جانم فدایت باد؛ ای آرزوی مشتاقان، هر مرد و زن مؤمنی که ] دیدار] تو را تمنا کند به یاد تو آه و ناله سر دهد]»(1).

هم چنین در دعای ندبه آمده است: أینَ المُؤَمَّلُ لإحیاءِ الکِتابِ وَ حُدودِهِ(2)

کو آن که برای زنده کردن کتاب [ خداوند] و حدود آن، مورد آرزوست.

و در دعای افتتاح است: اللّهُمَّ وَ صَلِّ عَلی وَلیِّ اَمْرِکَ القائِمِ المُوَمَّلِ وَ العَدْلِ المُنْتَظَرِ(3)

خداوندا؛ درود فرست بر ولی امر خودت آن قائم آرزو شده و عدل [ مجسم] که مورد انتظار است.

و راجع به لقب مأمول، مرحوم محدث نوری قدس سره چنین گوید: «مأمول؛ [ هم] چون مؤمّل یعنی: آن که آرزو و امید او را دارند، چنان که در غیبت نعمانی از حضرت صادق علیه السلام مروی است که بعد از ذکر جمله ای از علامات فرمود: آن گاه برمی خیزد قائم مأمول و امام مجهول... و در غیبت فضل [ بن شاذان] فرمود: سلطان مأمول، و در زیارت مأثوره آن جناب است:اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الاِْمامُ الْمَأْمُول...»(4)

ص: 91


1- . نجم الثاقب، 55.
2- . مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
3- . منهاج العارفین، 216.
4- . النجم الثاقب، 60.

یگانه آرزوی اهل ایمان

ز هجران تو ای مولای عالم

جهان گردیده تاریک و پر از غم

بسان کشتی طوفان رسیده

به گرداب بلا افتاده در یم

همه آشفته و پژمرده حالیم

همه افسرده ایم و دیده پر نم

فغان و ناله داریم از فراقت

سرشک از دیده ها جاری دمادم

بود چشمان ما بر در که آیی

کنی اسلام و قرآن را مجسّم

همه در انتظار طلعت تو

که تابان است اندر غیبت هم

ز هجر تو همه عالم خراب است

دل احباب تو از غم کباب است

یگانه آرزوی اهل دینی

پناه و سرور اهل یقینی

شبیه خاتم پیغمبرانی

تو فرزند امیر المؤمنینی

تو بر حق انبیاء را جانشینی

امید اولین و آخرینی

گوارا چشمه آب حیاتی

یگانه منجی مستضعفینی

ص: 92

ثبات آسمانی و زمینی

تو بر انگشتر عالم نگینی

نمی گردد عدالت بی تو برپا

تو بر گنجینه هستی امینی

ز هجر تو همه عالم خراب است

دل احباب تو از غم کباب است

ص: 93

سلام های فراگیر

اشاره

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ بِجَوامِعِ السَّلامِ

سلام بر تو، با سلام های فراگیر

سلام، از نام های مقدس خداوند متعال است که فراتر از افق امکان و دور از هر گونه عیب و نقصان است، و سلامت و امنیت و آسایش از نعمت های بزرگ و الطاف و مواهب و عنایات اوست، که او خلق را از نقایص و آفات و شرور و بلایا محفوظ می دارد.

از معانی سلام

و همه موجوداتی که آمادگی ترقی و تعالی دارند به آفتاب رحمتش به کمال استعداد و قابلیت خود می رساند و از موانع سلامت می رهاند.

سرای جاودانه او - بهشت - هم دار السلام است که هیچ رنج و شکنج و ملال و زوالی بدان راه ندارد.

و دین پسندیده او اسلام است که به معنای انقیاد و سرسپردگی و حق پذیری، و سالم از سرکشی و نافرمانی می باشد.

سنگ مخصوصی که در صلابت و استحکام ممتاز باشد نیز سلام خوانده می شود، زیرا که در زمین پاینده تر و از زوال و نابودی سالم تر است.

دجله را هم نهر السلام نامیده اند که آب آن سلامت طبع و گوارایی طعم دارد. بغداد را نیز به همین مناسبت مدینه السلام لقب داده اند.

ص: 94

و قبرستان بزرگ نجف اشرف وادی السلام است که اموات آن به برکت مجاورت قبر مطهر مولای متقیان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از عذاب قبر سالم و محفوظند.

و به طور کلی سلامت و آسایش و امنیت در همه مشتقات سلام جاری است.(1)

و جوامع، جمع جامع و جامعه است، و ظاهرا مقصود از جوامع السلام؛ سلام هایی است که همه معانی و معارف وسیع سلام، و تمامی گونه های صحت و درستی و کمال و عافیت را در بر گرفته باشند.

گویا ترکیب: جوامع السلام فقط در همین زیارت یاد شده است، اما شبیه این تعبیر، عنوان: جوامع الکلم (فراگیرترین کلمات)، می باشد که راجع به قرآن کریم و احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به کار رفته

است، و آن حضرت با عبارت های کوتاه و کلمات اندک، معانی بسیاری را بیان می فرمود.(2)

سلام، از مفاهیم بلند و سنت های زیبا و ارجمند اسلام است که از آیین ها و روش هایی که دیگران به هنگام ملاقات با یکدیگر به کار می برند کامل تر و دلپذیرتر و پربارتر است.

ص: 95


1- . معجم مقاییس اللغة، 3/90؛ شفاء الصدور، 1/132-134، مناسب تر این بود که در اوایل کتاب به شرح معنای لغوی و اصطلاحی سلام می پرداختیم، که در آنجا به بعضی از معانی سلام بسنده کردیم، و از غفلت خود پوزش می خواهم.
2- . دایرة المعارف تشیّع، 5/509، مقاله جوامع الکلم.

موارد سلام

معانی سلام گسترده، و موارد کاربرد آن فراوان است که در اینجا

فهرستی از مهم ترین عناوین آن را می آوریم:

1) استیذان و رخصت خواستن برای ورود به منازل و اماکن

خصوصی.

خداوند فرماید:«یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتّی

تَسْتَأنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أهْلِها» ، ای کسانی که ایمان آورده اید! در

منزل ها [ و اتاق هایی] جز منزل های خودتان وارد نشوید تا این که آشنایی

دهید [ و اجازه گیرید] و بر اهل آن ها سلام کنید.

2) تبرّک جستن به نام مقدس خداوند، و آسودگی و لذت یافتن در

پناه اسم پر فیض سلام که از اسماء حسنای الهی است.

3) شاد باش و درود و خوش آمدگویی.

4) تحیّت، یعنی دعای طول عمر و دوام زندگانی، مرحوم علامه

حاج میرزا ابوالفضل تهرانی در تفاوت بین سلام و جمله حیّاک اللّه

(خدایت زنده بدارد)، چنین فرموده است: حیّاک اللّه جمله دعائیّه

است، و چون استجابت دعا لازم نیست، مایه اطمینان خاطر

و سکون نفس نمی شود، به خلاف: السلام علیکم، که جمله خبریّه

است، و مقتضای آن تحقق سلامت و انس است، پس ایشان به

شنیدن آن آسوده خاطر و مأمون الفؤاد می شوند.

علاوه بر آن که در صورت غدر تحیّت گوی به حیاک اللّه می تواند

معتذر شد که دعای من مستجاب نشد، ولی سلام کننده اگر غدر کند،

ص: 96

عذری ندارد، چه صریح جمله خبریّه سلامتی مسلَّم علیه است از مسلِّم، و در صورت تخلّف، دروغگو خواهد بود صریحا نه ضمنا، متفطّن باش.(1)

5) دعای سلامت و عافیت و مصون ماندن از بیماری ها و ناگواری ها.

6) اعلام ایمنی از شرّ و گزند سلام کننده، پیام صلح و مسالمت و رفتار دوستانه «چون رسم جاهلیت این بود که گاهی بی هنگام بر یکدیگر می تاختند یا به حیله و غدر بر یکدیگر دست می یافتند، و آن تحیّت های مرسومه در تأمین خاطر و تسکین قلب به خصوصیّت و صراحت لفظ سلام نبود که مایه آسایش دل ها و آرام قلوب شود، و اول وارد بر سمع و مبدأ تلاقی که لفظ سلامت باشد بشارتی است که مایه بشر و طیب نفس خواهد بود، و ایمنی از همه خیالات حاصل می کند»(2)

7) ایمنی یافتن از ناحیه پاسخ دهنده سلام.

8) درخواست تحقق یافتن پیمان الهی - که عالم را به ظهور حضرت ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف، از هر گونه آلودگی و پلیدی پاک سازد، و همه مفاسد را بزداید، و جهان را کاملاً سالم و بی آلایش گرداند.

9) اقرار و گواهی سلامت کامل - اعتقادی و عملی و اخلاقی - نسبت به مخاطب سلام که در مورد معصوم شهادت دادن به عصمت است، و نسبت به دیگران، مدح و ستودن به پاکی باطن و درستکاری و خلوص نیت و صدق و صفا می باشد.

ص: 97


1- . شفاء الصدور، 1/134-135.
2- . شفاء الصدور، 1/134.

10) بهترین سرآغاز و ساده ترین وسیله آشنایی.

11) پیروی از آداب و سنت های پیامبران و امامان و فرشتگان.

12) نشانگر فروتنی و نوع دوستی و حسن معاشرت.

13) مایه زدودن کینه توزی ها و از میان برداشتن ناسازگاری ها و ناگواری ها

14) سلام وداع و خداحافظی و عافیت خواهی در وقت جدایی.(1)

و آثار بسیار و عناوین پر بار دیگری که در آیات و احادیث بیان گردیده است.

و با توجه به این که اصل معنی سلام اعلام و یا در خواست سلامتی و آسایش فراگیر نسبت به مخاطب، و ایمن داشتن اوست که از جانب سلام کننده هیچ شرّ و ضرری به او نخواهد رسید، و از وی ناگواری نخواهد دید و صدمه و گزندی نخواهد کشید، پس شخص زایر می بایست هنگام عرض سلام بر امام علیه السلام - که شاهد حال و وضع

اوست - به خاطر آورد که در همه احوال خویش به گونه ای باشد که هیچ صدمه و آزار و آسیبی از ناحیه او به امام علیه السلام نرسد، و از اقسام گناهان و زشتی ها و کجروی ها خود را پاک و بر کنار بدارد، و زبان و رفتارش را در مسیر خشنودی امام علیه السلام به کار بندد، و از آنچه مایه ناراحتی آن حضرت است بپرهیزد.

پس باید دل را به آب توبه شستشو کند، و اشک ندامت از دیده فرو ریزد، آن گاه به سلام امام علیه السلام اقدام نماید، و گرنه در ابتدای سخن

ص: 98


1- . السلام فی القرآن و الحدیث، 30-34. شایان ذکر است که برخی از عناوین فوق را در اوایل شرح با توضیح بیشتری آورده ایم.

با امام خویش دروغ گفته و غَدر کرده است، و این معنی بی توفیق خداوند و خلوص نیّت محال می باشد.(1)

از خداوند متعال خواستاریم که ما را به سعادت سلام خالصانه بر مولایمان صاحب الزمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف نایل سازد، و به پاسخ مشفقانه آن حضرت افتخارمان بخشد.

ص: 99


1- . شفاء الصدور، 1/138-139.

مفهوم شهادت

اشاره

أُشْهِدُکَ یَا مَوْلایَ أنّی أَشْهَدُ.

تو را شاهد می گیرم - ای مولای من - که من گواهی می دهم...

شهادت؛ شاهد؛ شهید و سایر مشتقات آن بر سه موضوع: حضور و علم و اعلام (آگاهی دادن و بازگو کردن) دلالت دارد. یعنی: شاهد کسی است که در واقعه ای حضور داشته و با هشیاری و توجه ناظر آن بوده باشد سپس از آن خبر دهد،(1)

و شهید آن است که صفت شهادت برای او ثابت است.

شاهد گرفتن امام علیه السلام بر عقاید و باورهای خود با توجه به حضور و علم و اطلاع آن حضرت از وضعیّت زایر در دنیا و خبر دادن از او در قیامت است.

و دلایل گواه بودن ائمه اطهار علیهم السلام بر امت در آیات و احادیث آمده است .

خداوند فرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطا لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلی النّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیدا»(2)

، و بدین گونه شما را امتی میانه

قرار دادیم تا گواهان بر مردم بوده باشید و رسول خدا بر شما گواه باشد.

و در حدیث از امام باقر علیه السلام آمده که فرمودند: نَحْنُ الاُمَّةُ الوَسَطُ وَ نَحْنُ شُهَداءُ اللّه ِ علی خَلقِهِ وَ حجَّتُهُ فی أرضِهِ(3)

، ماییم امت میانه، و ماییم گواهان خداوند بر آفریدگانش و حجّت او در زمینش.

ص: 100


1- . معجم مقاییس اللغة، 3/221.
2- . سوره بقره، آیه 143.
3- . الکافی، 1/191.

هم چنین خداوند فرماید: «فَکَیْفَ إذا جِئنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئنا بِکَ عَلی هؤلاء شهیدا»(1)

، پس حال آن ها چگونه خواهد بود روزی که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟

و نیز فرموده است: «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدا علیهم مِنْ أنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیدا عَلی هؤُلاءِ»(2)

، و روزی که در هر امتی شاهدی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را گواه بر آنان بیاوریم.

البته شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درباره امامان خواهد بود که مسئولیت امامت و خلافت به عهده آنان قرار داده شده است، و برای آنان شهادت دهد که وظیفه خود را به خوبی انجام داده اند.

امامان هم به همین ترتیب شاهد آن حضرت هستند، و نیز برای مردم زمان خود شاهد و گواه می باشند.

و کیفیت اطلاع و آگاهی امامان علیهم السلام از عقاید و اعمال مردم به دو گونه در روایات بیان شده است.

اول: قسمتی از احادیث دلالت دارد که خداوند متعال برای امام ستونی از نور قرار داده است که در آن اعمال بندگان را می نگرد همان طور که شخص در آینه اشیاء را نظر می کند. چنان که از امام صادق علیه السلام روایت آمده که فرمود:

إنَّ الإمامَ یَسمعُ الصَّوتَ فی بَطْنِ أُمّهِ، فاذا بَلَغَ أربعةَ أشهُر کُتِبَ عَلی عَضُدِهِ الأیمن: «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدقا وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ»(3)

؛ فَإذا وَضَعَتْهُ أمُّهُ سَطَعَ لَهُ نورٌ ما بینَ السَّماءِ وَ الارْضِ، فَإذا دَرَجَ رُفِعَ لَهُ عَمودٌ من نورٍ یَری بِهِ بینَ المَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ(4)

، البته امام صدا را در شکم مادرش

ص: 101


1- . سوره نساء، آیه 41.
2- . سوره نحل، آیه 89.
3- . سوره انعام، آیه 115.
4- . بصائر الدرجات، 454.

می شنود، و هنگامی که به چهار ماه می رسد بر بازوی راست او نوشته می شود: کلمه پروردگارت به راستی و عدل پایان یافت، هیچ دگرگون کننده ای برای کلمات او نیست.

و هنگامی که مادرش او را به دنیا آورد نوری میان آسمان و زمین برایش بدرخشد، و چون به راه افتد [ و پرورش یابد] ستونی از نور برایش بپا داشته شود که به وسیله آن بین مشرق و مغرب را بنگرد.

دوم: روایات عرضه کردن اعمال بندگان بر پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام است که در قرآن کریم نیز یاد شده است. و خداوند فرماید: «وَ قُلْ اعْمَلُوا فَسَیَری اللّه ُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ الی عالِمِ الغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعمَلون»(1)

، و بگو: عمل کنید که البته خداوند و رسول او و مؤمنان عمل شما را می بینند، و به زودی به سوی دانای پنهان و آشکار باز گردانده خواهید شد که شما را به آنچه انجام می دادید آگاه خواهد ساخت.

از طریق معلّی بن خنیس از امام صادق علیه السلام روایت شده که در تفسیر آیه شریفه فوق فرمودند: مقصود رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه علیهم السلام می باشد که اعمال بندگان هر پنج شنبه بر آنان عرضه می شود.(2)

مولای من

خطاب: «مولای من» در این فراز و برخی فرازهای دیگر زیارت، اقرار به امامت و ولایت حضرت امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه

ص: 102


1- . سوره توبه، آیه 105.
2- . بصائر الدرجات، 447، نیز راجع به شاهد بودن ائمه بر اعمال بندگان به کتاب منهاج البراعة، 5/197-202 مراجعه کنید.

الشّریف است. و مولا در لغت بر قرب و نزدیکی دلالت دارد و نشانگر اولویت شخص نسبت به دیگری است که در شئون او تصرف کند و کارهایش را تدبیر نماید.(1)

و خداوند متعال ولایت امیرالمؤمنین و فرزندان معصومش علیهم السلام را در آیه ولایت تصریح فرموده است: «إنّما وَلِیُّکُمُ اللّه ُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوُا الَّذینَ یُقیمونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»(2)

، سرپرست و ولی شما، فقط خداوند و رسول او و مؤمنانی هستند که نماز را بر پای می دارند و در حال رکوع، زکات می پردازند.

و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در حدیث شریف غدیر فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ»(3)

، هر آن که مولا [ و سرپرستش] منم پس علی علیه السلام مولا [ و سرپرست] اوست.

تفصیل بحث وبسط سخن دراینجا باشیوه کارسازگار نیست، لذا به همین اشاره بسنده می کنیم، و این بخش را به نقل حکایت حاج علی بغدادی - از نیک بختانی که به دیدار مولایش حضرت صاحب الزمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - نایل آمده است به پایان می بریم:

امام زمان(عج) شهادت می دهد

مرحوم حاج میرزا حسین نوری قدس سره ضمن تأکید بر وثاقت حاج علی بغدادی و این که حکایت تشرف او صحیح و متقن و در آن فواید بسیار است، در هر دو کتاب: جنة المأوی و النجم الثاقب آن را نقل کرده است.

ص: 103


1- . معجم مقاییس اللغة، 6/141؛ تلخیص الشافی، 2/176 به بعد.
2- . سوره مائده، آیه 55.
3- . شرح الاخبار، 1/100 - 101.

حاج علی گوید: هشتاد تومان مال امام علیه السلام بر عهده ام آمده بود، لذا به نجف اشرف سفر کردم، و بیست تومان به جناب علم الهدی و التقی شیخ مرتضی انصاری، و بیست تومان به جناب شیخ محمّد حسین مجتهد کاظمینی، و بیست تومان به جناب شیخ محمّد حسن شروقی پرداختم، و بیست تومان در ذمّه ام باقی ماند که قصد داشتم هنگام مراجعت به بغداد به جناب شیخ محمّد حسن کاظمینی آل یس تقدیم نمایم.

وقتی به بغداد بازگشتم مایل بودم در پرداخت آنچه در ذمّه ام بود تعجیل کنم، همان روز - که پنجشنبه بود - به زیارت امام موسی کاظم و امام جواد علیهم السلام شرفیاب شدم سپس بخدمت جناب شیخ محمّدحسن رفتم و مقداری از بیست تومان را تحویل دادم و بقیه آن را وعده کردم که بعد از فروختن بعضی اجناس، حواله کنند تا به تدریج بپردازم.

عصر آن روز تصمیم گرفتم به بغداد بازگردم، جناب شیخ خواهش کرد که [ در کاظمین نزد او] بمانم، من عذر آوردم که باید بروم و مزد کارگران کارخانه شعربافیم را بدهم، چون برنامه ام این بود که مزد هفته را عصر پنجشنبه می پرداختم.

به سوی بغداد حرکت کردم، حدود یک سوم راه را پیموده بودم که دیدم سید جلیلی از طرف بغداد به سوی من می آید، و هنگامی که نزدیک شد برای مصافحه و معانقه با من دست های خود را گشود و فرمود: اهلاً و سهلاً. و مرا در بغل گرفت و معانقه کردیم و یکدیگر را بوسیدیم، او عمامه سبز روشنی به سر داشت و خال سیاه بزرگی بر رخسار مبارکش بود. ایستاد و فرمود: حاج علی خیراست بکجا می روی؟

ص: 104

گفتم: کاظمین علیهماالسلام را زیارت کرده ام و حالا به بغداد باز می گردم.

فرمود: امشب شب جمعه است؛ برگرد.

گفتم: ای سید (و سرور) من، متمکن نیستم.

فرمود: هستی! برگرد تا برای تو شهادت دهم که از موالیان جدّ من امیرالمؤمنین علیه السلام و از موالیان مایی، و شیخ شهادت دهد، زیرا که خداوند امر فرموده که دو شاهد بگیرید.

- این سخن اشاره به مطلبی بود که در نظر داشتم از جناب شیخ خواهش کنم که نوشته ای به من دهد که من از موالیان اهل بیت علیهم السلام می باشم و آن را در کفن خود بگذارم -.

من گفتم: تو چه می دانی و چگونه شهادت می دهی؟!

فرمود: کسی که حق او را به او می رسانند چگونه آن رساننده را نمی شناسد؟

گفتم: چه حقی؟

فرمود: آن که به وکیل من رساندی.

گفتم: وکیل تو کیست؟

فرمود: شیخ محمّد حسن.

گفتم: او وکیل تو است؟

فرمود: وکیل من است.

- در خاطرم خطور کرد که این سید جلیل با آن که او را نمی شناسم مرا به اسم خواند! آن گاه به خود گفتم: شاید او مرا می شناسد و من او را فراموش کرده ام! باز با خود گفتم: این سید از حق سادات چیزی از من می خواهد و خوش دارم که از مال امام علیه السلام چیزی به او بپردازم -.

به او گفتم: ای سید من! از حق شما مقداری نزد من مانده بود که

ص: 105

راجع به آن به جناب شیخ محمّد حسن مراجعه کردم تا حق شما - یعنی سادات - را به اذن او ادا نمایم.

به چهره من تبسمی کرد و فرمود: آری! بعضی از حقوق ما را به وکلای ما در نجف اشرف رساندی.

گفتم: آنچه ادا کردم قبول شد؟

فرمود: آری.

در این هنگام به ذهنم آمد که این سید، علمای اعلام را وکلای خود می خواند، و این سخن به نظرم بزرگ آمد و با خود گفتم: علماء وکلایند در گرفتن حقوق سادات، و غفلت مرا گرفت.

آن گاه فرمود: برگرد جدّم را زیارت کن!

پس بازگشتم در حالی که دست راست او در دست چپ من بود، و چون به راه افتادیم دیدم در طرف راست ما نهر آب سفید صاف جاری است و درختان لیمو و نارنج و انار و انگور و... همه میوه دار با آن که موسم آن ها نبود بالای سر ما سایه افکنده اند.

گفتم: این نهر و این درخت ها چیست؟

فرمود: هر کس از موالیان ما که جد ما و خود ما را زیارت کند این ها با او هست.

گفتم: می خواهم سؤال بکنم؟

فرمود: سؤال کن.

گفتم: مرحوم شیخ عبدالرزاق مدرس بود، روزی نزد او رفتم شنیدم که می گفت: کسی که همه عمر خود روزها روزه باشد، و شب ها را به عبادت به سر برد، و چهل حج و چهل عمره به جای آورد، و در میان صفا و مروه بمیرد، و از موالیان امیرالمؤمنین علیه السلام نباشد، برای او چیزی نیست.

ص: 106

فرمود: آری واللّه برای او چیزی نیست.

آن گاه از حال یکی از خویشان خود پرسیدم که او از موالیان امیرالمؤمنین علیه السلام است؟

فرمود: آری؛ او و هر کس متعلق به تو است.

گفتم: سیدنا برای من مسئله ای است؟

فرمود: بپرس.

زیارت امام حسین علیه السلام

گفتم: مرثیه خوانان امام حسین علیه السلام چنین می خوانند که سلیمان اعمش نزد شخصی آمد و از زیارت حضرت سید الشهداء علیه السلامپرسید و او جواب داد: بدعت است! بعد در خواب دید: هودجی در میان آسمان و زمین است، سؤال کرد: در این هودج کیست؟ گفتند: فاطمه زهرا و خدیجه کبری علیهماالسلام.

گفت: به کجا می روند؟

گفتند: به زیارت امام حسین علیه السلام که امشب شب جمعه است. و رقعه هایی دید که از هودج می ریزد و در آن رقعه ها نوشته بود:

أمانٌ مِنَ النّارِ لزُوّارِ الحُسَینِ فی لَیلَةِ الجُمُعَةِ، أمانٌ مِنَ النّارِ یَومَ القِیامة.

- ایمنی از آتش [ دوزخ] برای زایران امام حسین علیه السلام است، ایمنی از آتش روز قیامت.

آیا این حدیث صحیح است؟

فرمود: آری؛ راست و تمام است.

گفتم: سیدنا صحیح است که می گویند: هر کس در شب جمعه حسین علیه السلام را زیارت کند برای او امان است؟

ص: 107

فرمود: آری واللّه - و اشک از چشمان مبارکش جاری شد و گریست.

گفتم: سیدنا سؤالی دارم؟

فرمود: بپرس.

گفتم: در سال هزار و دویست و شصت و نه، حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردیم، و در درّود یکی از عرب های شروقیّه را که از بادیه نشینان طرف شرقی نجف اشرفند، ملاقات نمودیم، و او را مهمان کردیم، و از او پرسیدیم که ولایت حضرت رضا علیه السلام چگونه است؟

گفت: بهشت است، امروز پانزده روز است که من از مال مولای خود حضرت رضا علیه السلام خورده ام، منکر و نکیر چه حق دارند که در قبر نزد من بیایند! گوشت و خون من از طعام آن حضرت و در مهمانخانه آن حضرت روییده است.

این صحیح است؟ و حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام می آید و او را از دست آن دو ملک نجات می دهد؟

فرمود: آری واللّه جد من ضامن است.

گفتم: سیدنا مسئله کوچکی است می خواهم بپرسم؟

فرمود: بپرس.

گفتم: زیارت حضرت امام رضا علیه السلام را که من انجام داده ام قبول است؟

فرمود: قبول است ان شاء اللّه.

گفتم: سیدنا سؤالی دارم؟

فرمود: بسم اللّه.

گفتم: حاج محمّد حسین بزّاز باشی پسر مرحوم حاج احمد بزّاز

ص: 108

باشی - که با من در راه مشهد حضرت رضا علیه السلام رفیق و شریک خرج بود - زیارتش قبول است؟

فرمود: عبد صالح زیارتش قبول است.

گفتم: سیدنا سؤالی دارم؟

فرمود: بسم اللّه.

گفتم: فلانی - که از اهل بغداد و همسفر ما بود - زیارتش قبول است؟

اینجا سکوت فرمود!

گفتم سیدنا سؤالی دارم؟

فرمود: بسم اللّه.

گفتم: این کلمه را شنیدید یا نه؟ زیارت او قبول است یا نه؟

جوابی نداد!

- البته شخص مورد سؤال یکی از چند نفری بود که از مترفین بغداد به شمار می رفتند، و در بین سفر پیوسته به لهو و لعب سرگرم بودند، و آن شخص بالخصوص مادر خود را کشته بود.

آن گاه به جاده گسترده ای رسیدیم که دو طرف آن باغ ها قرار دارد، و مواجه با شهر مقدس کاظمین است، قسمتی از آن جاده متعلق به بعضی از ایتام سادات بود که حکومت آن را به زور گرفته و به جاده افزوده بود، افراد متدین و پرهیزگار از ساکنین بغداد و کاظمین همیشه از این قسمت کناره می گرفتند و از آن عبور نمی کردند، ولی دیدم آن حضرت از آن راه می روند.

گفتم: ای سید من، اینجا مال بعضی از ایتام سادات است و تصرف در آن روا نیست.

ص: 109

فرمود: این موضع مال جد ما امیرالمؤمنین علیه السلام و ذریّه او و اولاد ما است، تصرف در آن برای موالیان ما حلال است.

در نزدیکی آن مکان سمت راست باغی است معروف به باغ حاج میرزا هادی که از متمولین معروف عجم و ساکن بغداد بود، گفتم: سیدنا راست است که می گویند: زمین باغ حاج میرزا هادی مال حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام است؟

فرمود: چه کار داری به این؟ و از جواب اعراض فرمود.

پس به نهر آبی رسیدیم که برای مزارع و باغ های آن خطه از شط دجله کشیده اند و از میان جاده می گذرد، و آن جا به طرف شهر کاظمین دو راه می شود یکی راه سلطانی است و دیگری راه سادات، و آن جناب به راه سادات میل کرد، من گفتم: از این راه سلطانی برویم؟ فرمود: نه، از همین راه خود می رویم. چند قدمی نرفتیم که خود را در صحن مقدس کنار کفشداری دیدیم، و هیچ کوچه و بازاری را ندیدیم، پس از طرف باب المراد که از سمت شرقی و طرف پایین پا است داخل ایوان شدیم، و در رواق مطهر مکث نفرمود و اذن دخول نخواند و داخل شد و بر در حرم ایستاد و فرمود: زیارت بکن.

گفتم: من خواندن نمی دانم!

فرمود: برای تو بخوانم؟

گفتم: آری. پس فرمود: ءأَدْخُلُ یا اللّه ُ، السّلامُ علیکَ یا رَسُولَ اللّه ِ السَّلامُ عَلَیکَ یا امیرالمؤمنین... و هم چنین بر هر یک از ائمه علیهم السلامسلام کردند تا به حضرت عسکری علیه السلام رسیدند و فرمود: السلام علیک یا ابا محمّد الحسن العسکری، آن گاه فرمود: امام زمان خود را می شناسی؟ گفتم: چرا نمی شناسم! فرمود: سلام کن بر امام زمان خود.

ص: 110

گفتم: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللّه ِ یَا صاحِبَ الزَّمانِ یَا بْنَ الْحَسَنِ. پس تبسم نمود و فرمود: عَلَیْکَ السَّلامُ وَ رَحْمَةُ اللّه ِ وَ بَرَکاتُهُ.

پس داخل شدیم، در حرم مطهر و به ضریح مقدس چسبیدیم و بوسیدیم، آن گاه به من فرمود: زیارت کن. گفتم: من خواندن نمی دانم! فرمود: برای تو زیارت بخوانم؟ گفتم: آری.

فرمود: کدام زیارت را می خواهی؟

برترین زیارت

گفتم: هر زیارت که افضل است مرا با آن زیارت ده.

فرمود: زیارت امین اللّه افضل است. آن گاه به خواندن مشغول شدند و فرمود: اَلسَّلامُ عَلَیْکُما یا اَمینَیِ اللّه ِ فی اَرْضِهِ وَ حُجَّتَیهِ عَلی عِبادِهِ... در این حال چراغ های حرم را روشن کردند و دیدم شمع ها روشن است ولکن حرم، به نور دیگری مانند نور آفتاب روشن و منور است، و شمع ها مانند چراغی بودند که در آفتاب روشن کنند! و مرا چنان غفلت گرفته بود که هیچ ملتفت این آیات نمی شدم، چون از زیارت فارغ شد از سمت پایین پا آمدند به پشت سر و در طرف شرقی ایستادند و فرمودند: آیا زیارت می کنی جدم حسین علیه السلام را؟

گفتم: آری زیارت می کنم، شب جمعه است.

پس زیارت وارث را خواندند، و مؤذّن ها از اذان مغرب فارغ شدند، به من فرمود: نماز کن و ملحق شو به جماعت.

و تشریف آورد پشت سر حرم مطهر که جماعت در آنجا منعقد بود و خود به انفراد در طرف راست امام جماعت محاذی او ایستادند، و من در صف اول داخل شدم و برایم مکانی پیدا شد،

ص: 111

چون فارغ شدم او را ندیدم، پس از مسجد بیرون آمدم و در حرم تفحص کردم او را ندیدم، و قصد داشتم او را ملاقات کنم و چند قرانی به او بدهم و شب او را نگاه دارم که مهمان باشد.

آن گاه به خاطرم آمد که این سید چه کسی بود؟! و ملتفت آیات و معجزات گذشته شدم، و این که با آن شغل مهم که در بغداد داشتم چطور انقیاد امر او را کردم و نرفتم و دیگر این که مرا به اسم خواند، با آن که او را ندیده بودم، و دیگر این که تعبیر می کرد به: موالیان ما، و می فرمود: شهادت می دهم! و دیگر آن نهر جاری و درختان میوه دار در غیر موسم! و غیر این ها از آنچه که گذشت و این ها سبب شد که من یقین پیدا کنم که او حضرت مهدی علیه السلام است، خصوص در فقره اذن

دخول و این که بعد از سلام به حضرت عسکری علیه السلام از من پرسیدند که امام زمان خود را می شناسی؟ و چون گفتم: می شناسم، فرمود: سلام کن، و چون سلام کردم تبسم فرمود و جواب داد.

نزد کفشدار رفتم و از حال آن جناب پرسیدم، گفت: بیرون رفت، و پرسید: این سید رفیق تو بود؟ گفتم: آری. پس به خانه مهماندار خود رفتم و شب را به سر بردم، چون صبح شد نزد جناب آقا شیخ محمّد حسن رفتم و آنچه دیده بودم نقل کردم، دست خود را بر دهان گذاشت، و از اظهار این قصه و افشای این سر نهی نمود و فرمود: خداوند تو را موفق کند.(1)

ص: 112


1- . جهة المأوی، النجم الثاقب، باب هفتم، حکایت 31.

گواهی به یگانگی خداوند

اشاره

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّه ُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ...

گواهی می دهم که: هیچ معبود حقی جز اللّه نیست، یکتایی که انبازی برای او نباشد.

در این بخش طی چند فصل کوتاه به بیان مفهوم مهم تهلیل و برخی از ویژگی های آن می پردازیم:

1) معنی تهلیل

لا اِلهَ اِلاّ اللّه ُ یعنی: هیچ معبود حقی جز اللّه نیست. گفته اند: لا - در آغاز این جمله - نفی جنس است، و اله اسم آن است و خبرش محذوف می باشد، و خبر آن را ممکن یا موجود فرض کرده اند، یعنی: هیچ معبودی جز خداوند امکان - یا وجود - ندارد.

ولی به هر دو فرض اشکال شده که اگر بگوییم: هیچ معبودی جز خداوند امکان ندارد، فقط امکان وجود خدای را اثبات کرده ایم، و حال آن که مقصود اصلی اثبات وجود خداوند و انحصار اوست.

و اگر: لا اِله الاّ اللّه را چنین معنی کنیم که: هیچ معبودی جز خداوند وجود ندارد، نیز امکان وجود خدایی دیگر جز اللّه نفی نشده است.

بنابراین وجه درست آن است که گفته شود: لا، برای نفی حقیقت است، همان طور که در جمله: لافَتی اِلاّ عَلیٌّ، لا سَیْفَ اِلاّ ذُوالْفِقار. یعنی: جوانمردی، در حقیقت منحصر به امیرمؤمنان علی علیه السلام، و شمشیر منحصر به ذوالفقار است.(1)

ص: 113


1- . الکلم الطیّب، 89.

بخش دوم این جمله، اذعان و اعتراف به الهیّت بر حق خداوند یکتا و پذیرش عبودیت و بندگی ذات اقدس اوست، و این کلمه مقدس بهترین و رساترین تعبیر از معنی و حقیقت توحید است، توضیح این که در علم سلوک الی اللّه ثابت است که توحید حقیقی و اخلاص مطلق، جز به نفی غیر خدا و منزه دانستن او از هر گونه پیرایه و صفت مخلوق، ممکن نیست، که اهل عرفان آن را مقام تخلیه و نفض و تفریق خوانند، و این کلمه طیبه مشتمل بر این ترتیب و ترکیب دقیق است که بخش اول آن مشتمل بر سلب و نفی غیر حق تعالی است، و مستلزم شستن و زدودن هر گونه تعلق خاطری به غیر اوست، و این مقام تنزیه و تخلیه است، و چون زمینه فکر از تمامی اغیار خالی گشت، وجود انسان مهیای زیور یافتن و تحلیه به نور او خواهد شد، و همین معنی است که بخش دوم این کلمه بر آن مشتمل است.(1)

2) فضیلت و اهمیت تهلیل

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: برترین ذکر لا اِله الاّ اللّه است.(2)

و در حدیث دیگر است: بهترین سخن لا الهَ الاّ اللّه است.(3)

و در خبری از آن حضرت آمده که فرمودند: هر گاه بنده مؤمنی لا اِله الاّ اللّه، بگوید، خداوند متعال از گفتار او مرغی بیافریند که دو بال سفید داشته باشد، بانگ می زند و می رود، خداوند فرماید: ساکن شو! گوید: صاحب مرا بیامرز تا ساکن شوم. خداوند فرماید: وی را

ص: 114


1- . ریاض السالکین، 2/284-286.
2- . الکافی، 2/408.
3- . الکافی، 2/408.

آمرزیدم. و آن مرغ را هفتاد زبان دهد که برای صاحب خود تا قیامت آمرزش خواهد و استغفار کند، و روز قیامت به سوی بهشت راهنمای او باشد.(1)

و در حدیثی از امام باقر علیه السلام آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: مردگان خود (یعنی کسانی که در حال احتضار هستند) را لا اِله الاّ اللّه تلقین نمایید، زیرا که این کلمه طیبه گناهان را در هم می شکند و نابود می کند.

عرض کردند: یا رسول اللّه اگر کسی در حال تندرستی آن را بگوید چطور؟

فرمود: خیلی بیشتر مایه در هم شکستن و از بین رفتن گناهان است، همانا لا اِله الاّ اللّه در زندگی و هنگام مرگ و روز رستاخیز انیس مؤمن است.(2)

و از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمودند: هر بنده مسلمانی که لا اِله الاّ اللّه بگوید، البته آن کلمه بالا می رود و هر سقفی را بشکافد، و به هر گناهی از گناهان که برسد محو نماید، تا چون به حسنات رسد قرار گیرد.(3)

و از امام صادق علیه السلام روایت آمده که فرمودند: لا اِله الاّ اللّه بهای بهشت است.(4)

ص: 115


1- . مصابیح القلوب، 36.
2- . بحار الانوار، 93/201.
3- . بحارالانوار، 93/196.
4- . التوحید، شیخ صدوق، 21.

3) آثار دنیوی و ثواب های اخروی تهلیل

شهادت به لا اِله الاّ اللّه، نخستین برگ شناسامه مسلمانی است، و اقرار به آن لازم و مایه پاک شدن از نجاست شرک و کفر، و دفع شبهه بی دینی، و حفظ جان و مال و آبروی انسان است، و کلید نیکی و احسان، و موجب خشنودی خداوند رحمان و دوری شیطان است.

این جمله مقدس - که کلمه اخلاص و کلمه طیبه نیز خوانده می شود - از ارکان اذان؛ اقامه؛ تسبیحات اربع؛ تشهد نماز؛ و تکبیرات عید فطر و قربان است.

شهادت به یگانگی خداوند روح را صفا می بخشد و دل را زنده می کند، و اندیشه را پرورش می دهد، و زبان را نورانی می سازد، و آدمی را به کردار شایسته و اخلاق پسندیده وامی دارد.

و ثواب های اخروی تهلیل علاوه بر آنچه در فصل های دیگر یاد شده است به چند روایت بسنده می کنیم:

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: لَیْسَ عَلی أصْحابِ لا اِلهَ الاّ اللّه ُ وَحْشَةٌ فی قبورهم، کأنّی انْظُرُ الیهِمْ یَنْفُضُونَ رؤسَهُمْ وَ یَقُولُونَ: الْحَمْدُ للّه ِِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ. بر کسانی که ملازم لا اِله الاّ اللّه باشند وحشت و نگرانی در قبرهایشان وارد نیاید، گویی آن ها را می نگرم که سرهای خود را [ از خاک قبر] بر می افشانند و می گویند: حمد و سپاس خداوندی را که به ما به راستی وعده داد.

و نیز فرمودند: إنَّ لا إلهَ الاّ اللّه ُ کَلِمَةٌ عَظِیمَةٌ کَرِیمَةٌ عَلَی اللّه ِ، مَنْ قالَها مُخْلِصا إسْتَوْجَبَ الْجَنَّة، وَ مَنْ قالَها کاذِبا عَصَمَتْ ما لَهُ وَ دَمَهُ، وَ کانَ مَصِیرُهُ الَی النّار در حقیقت لا اله الا اللّه کلمه ای بزرگ و بر خداوند گرامی است، هر آن که با اخلاص آن را بگوید بهشت را برای خود واجب ساخته

ص: 116

است، و هر آن که به دروغ این جمله را بگوید خون و مالش را مصون نموده است، و سرانجامش آتش است.

و در خبر است که جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عرضه داشت: یا رَسُولَ

اللّه ِ کُلُّ شَی ءٍ یُحْصی حِسابُهُ إلاّ قَولُ الرَّجُلِ لا إلهَ الاّ اللّه ُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، فَإنَّهُ لا یُحْصی ثَوابَهُ الاّ اللّه ُ تَعالی.

ای رسول خدا! همه چیز حسابش قابل اندازه گیری و تعیین است مگر این که کسی بگوید: لا اله الاّ اللّه وَحده لا شَریکَ لَه، که ثواب آن را هیچ کس جز خداوند نتواند به شمار آورد.

4) شرایط تهلیل

از مجموعه آیات و روایات چنین برمی آید که این کلمه طیبه پنج شرط دارد:

اول: نفی هر معبودی جز خداوند، و پرهیز از انواع مختلف کفر و شرک.

دوم: التزام به توحید واقعی و اعتقاد به خدای یکتای منزه از همه نقایص و واجد تمام کمالات.

سوم: اعتقاد به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که توحید واقعی آن است که شخص به نبوت آن حضرت اقرار کند.

چهارم: اعتقاد و اقرار به امامت ائمه معصومین علیهم السلام، چنان که از ابوسعید خدری روایت شده که گوید: کانَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله وسلم ذاتَ یَومٍْ جالسا وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أصْحابِهِ فیهِمْ عَلیُّ بنُ أبی طالبٍ علیه السلام إذْ قالَ: مَنْ قالَ لا إلهَ الاّ اللّه ُ دَخَلَ الْجَنَّةَ.

فَقالَ رَجُلانِ مِنْ أصْحابِهِ: فَنَحْنُ نَقُولُ لا إلهَ إلاّ اللّه ُ، فَقالَ رَسُولُ

ص: 117

اللّه صلی الله علیه و آله وسلمإنَّما تُقْبَلُ شَهادَةُ أنْ لا إله الاّ اللّه مِنْ هذا وَ مِنْ شِیعَتِهِ الّذینَ أخَذَ رَبُّنا مِیثاقَهُمْ.

فَقالَ الرَّجُلانِ: فَنَحْنُ نَقُولُ لا إلهَ إلاّ اللّه ُ، فَوَضَعَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یَدَهُ عَلی رَأس علیٍّ علیه السلام ثُمَّ قالَ: عَلامَةُ ذلِکَ أنْ لا تُحِلاّ عِقْدَهُ وَ لا تَجلِسا مَجْلِسَهُ وَ لا تُکَذِّبا حَدِیثَهُ.(1)

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با جمعی از اصحاب خود نشسته بودند که حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام نیز در میان آنان حضور داشت، در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هر کس لا اله الا اللّه بگوید داخل بهشت می شود.

دو تن از اصحاب آن حضرت عرضه داشتند: پس ما لا اله الا اللّه می گوییم! رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: جز این نیست که گواهی به لا اله الا اللّه از این - اشاره به حضرت علی علیه السلام - و از شیعیانش پذیرفته است که پروردگارمان از آنان پیمان گرفته است.

بار دیگر آن دو نفر گفتند: ما که لا اله الا اللّه می گوییم!

در این موقع رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست خود را بر سر حضرت علی علیه السلام نهاد سپس فرمود: نشانه اش آن است که عقد [ بیعت] او را از هم نگسلید و در جایگاه او ننشینید و سخنش را تکذیب نکنید.

و از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت آمده که فرمود: انّ للا اله الا اللّه شُروطا وَ انّی وَ ذُرّیتی مِن شُروطِها.(2)

البته که لا اله الا اللّه را شرایطی است، و به راستی که من و فرزندان [ معصوم] من از شرایط آن هستیم.

ص: 118


1- . ثواب الاعمال، 22.
2- . غرر الحکم، 2/517.

5) از اسرار تهلیل

تمامی حروف لا اله الا اللّه جوفی (درونی) است، یعنی که این کلمه از سر دل بر می آید و حقیقت آن پوشیده و مکتوم است.(1)

و گفته اند: لا اله الا اللّه دوازده حرف است، هر حرفی بدرقه ای است ماهی را از عمر تو، تا هر گناهی که در آن ماه کرده باشی یک حرف از حروف کلمه شهادت در مقابل آن بایستد و آن گناه را محو کند که: «انّ الْحَسَناتِ یُذهِبْنَ السَّیِّئات.»(2)

نه! نه! لا اله الا اللّه دوازده حرف است و محمّد رسول اللّه دوازده حرف است، و شبانه روزی 24 ساعت. می فرماید که: بنده مؤمن! 24 حرف کلمات شهادت بر زبان ران تا 24 ساعت شب و روز عمر تو در حمایت و عنایت این حروف می گذرد یعنی: خون و مالت در دنیا در حصن می ماند، علیّ امیرالمؤمنین پانزده حرف است، اگر با لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه، همراه کنی از هفت درک دوزخ خلاص یابی و به هشت درجه بهشت می رسی.(3)

ص: 119


1- . رنگارنگ، 1/370.
2- . سوره هود، آیه 114.
3- . مصابیح القلوب، 34-35.

نام شریف محمّد صلی الله علیه و آله وسلم

وَ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُه

و این که به یقین حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم بنده (خالص) و فرستاده اوست.

این نام مقدس از ریشه ح م د و از باب تحمید، بالاترین درجات ستایش و ثنا می باشد، ابن فارس گوید: از این جهت پیامبرمان محمّد نامیده شده که صفات پسندیده اش بسیار است.(1)

خداوند متعال پیامبرش را گرامی داشت که دو اسم برای آن حضرت از اسم حمید خویش بشکفت: محمّد و احمد صلی الله علیه و آله وسلم.(2)

و در قرآن کریم چهار نوبت نام مقدس آن حضرت یاد شده است.

و در احادیث خاصّه و عامّه تأکید شده که اسم شریف محمّد از سوی خداوند بر پیامبر نهاده شده، سپس جناب عبدالمطلب به الهام الهی این اسم را بر نواده گرامی خود قرار داده به امید این که در آسمان ها و زمین ستوده گردد، و خداوند این امید را تحقق بخشید.(3)

در اینجا به ذکر چند روایت در فضیلت و مزّیت و آثار ارزشمند این اسم مقدس تبرک می جوییم:

1) امام صادق علیه السلام از پدران گرامی خود از ابن عباس خبر دادند که گفته اند: هر گاه روز قیامت شود منادی بانگ می زند: هر آن که نامش محمّد است، بپا خیزد و به گرامی داشت هم نامش محمّد صلی الله علیه و آله وسلمبه بهشت داخل شود.

2) و در حدیثی از امام صادق علیه السلام است که فرمود: لا یُولَدُ لَنا وَلَدٌ إلاّ

ص: 120


1- . معجم مقاییس اللغة، 2/100.
2- . مجمع البیان، 2/512.
3- . منهاج البراعة، 2/291.

سَمَّیْناهُ محمدا، فَإذا مَضی سَبْعَةُ أیّامٍ فَإن شِئْنا غَیَّرنا وَ إلاّ تَرَکْنا(1)

هیچ پسری برای ما متولد نشود مگر این که او را محمّد می نامیم، و چون هفت روز بگذرد اگر خواهیم نامش را تغییر دهیم وگرنه همان را واگذاریم.

3) از حضرت امام رضا علیه السلام از پدران گرامیش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است که فرمودند: إذا سَمَّیتُمُ الوَلَدَ محمدا فَأکْرِمُوهُ وَ أوسِعُوا لَهُ فِی المَجلِسِ، وَ لا تُقَبِّحُوا لَهُ وَجْها، وَ ما مِنْ قَوْمٍ کانَ لَهُمْ مَشْوَرَةٌ فَحَضَرَ مَعَهُمْ مَنْ إسْمُهُ محمد أو أحمد فَأدخَلُوهُ فی مَشْوَرَتِهِمْ إلا خُیِّرَ لَهُمْ، وَ ما مِنْ مائِدَةٍ وُضِعَتْ فَحَضَرَها مَنْ إسمُهُ محمد أو أحمد إلاّ قُدِّسَ فِی کُلِّ یَوْمٍ ذلِکَ المَنْزِلُ مَرَّتین.(2)

هر گاه فرزند را محمّد نام نهادید پس او را گرامی بدارید و در مجلس برای او جای باز کنید، و مبادا نسبت به او چهره درهم کشید [ یا به او مگویید: چهره ات زشت باد] و هر گروهی که مشورتی داشته باشند و در میان آن ها کسی که نامش محمد یا احمد است حضور یابد، و او را در مشورت خود وارد سازند، جز این نیست که خیر آن ها فراهم آید، و هیچ خوانی گسترده نشود که شخصی که نامش محمّد یا احمد است بر آن حضور یابد مگر این که هر روزی دو نوبت آن منزل مورد قداست و پاکی قرار گیرد.

بنده برگزیده خداوند

عنوان «عبد» نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اشاره به بلندترین مقام بشری آن حضرت است، و عبد در اینجا به معنی آفریده شده نیست،

ص: 121


1- . منهاج البراعة، 2/291 به نقل از کافی.
2- . مجمع البیان، 2/514.

زیرا که به حسب تکوین و خلقت مؤمن یا کافر، همه بنده خدایند، اما در آیات قرآن کریم، افراد برجسته و رجال بزرگ دین - به خصوص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم - عبد خداوند توصیف شده اند، خداوند فرماید: «وَ

اذْکُر عَبْدَنَا داوُد»(1)

و یاد آور بنده ما داوود را...؛ «وَ اذکُر عَبْدُنا ایّوب»(2)

و یاد آور بنده ما ایوب را...؛ «سُبْحانَ الّذی اَسری بِعَبْدِهِ»(3)

منزه است آن [ خداوندی] که بنده خویش را شبانه از مسجد الحرام به مسجد «اقصی» برد...؛ «فَأَوحی اِلی عَبْدِهِ مَا أَوحی»(4)

پس به بنده اش هر آنچه وحی شدنی بود وحی فرمود...؛ و آیات بسیار دیگر...

و در تفسیر واژه عبد گفته اند: این کلمه مشتمل بر سه حرف، عین و باء و دال است، عین: علم او به خداوند [ و معرفتش نسبت به ذات

اقدس الهی] است.

باء: بینونت (جدایی) از خلق خداست.

دال: دنو (نزدیک بودن) به خداوند است بدون اشاره و چگونگی [ که خداوند منزه از مکان و اشاره و کیفیت است].

توضیح این که: عبد به کمال عبودیت و بندگی حق نایل نمی شود مگر در صورتی که عارف باللّه باشد و پروردگار خود را به درستی بشناسد، و به قرب معنوی به او نزدیک باشد، و هم از خلق بریده و جدا گردد - یعنی با وجود زیستن در میان خلق از آنان به شمار نیاید - و چنین مقامی لازمه اش این است که شخص غرق در اطاعت معبود باشد، و گرنه مقام تقرب نخواهد یافت و حقیقت عبودیت برایش حاصل نخواهد شد.(5)

ص: 122


1- . سوره ص، آیه 17.
2- . سوره ص، آیه 41.
3- . سوره اسراء، آیه 1
4- . سوره نجم، آیه 10.
5- . منهاج البراعة، 5/194.

به همین اشاره در شرح عنوان عبودیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بسنده می کنیم، زیرا که مقام عبودیت آن حضرت - که بر بالاترین درجات قرب صعود نموده و بر مسند قاب قوسین او أدنی تجلی یافته - از توصیف فراتر است، و اندیشه بشر از درک آن مقامات عاجز می باشد.

رسالت بزرگ

رسول در لغت از ریشه (ر س ل) گرفته شده که انگیزش و کشش و رهانیدن و فرستادن و ادامه دادن است، در مقابل امساک که بازداشتن و محدود نمودن است.

رَسل: آهسته راه پیمودن است، و ناقةٌ رَسْلَةٌ: شتری را گویند که در راه رفتن صاحب خود را به زحمت نیاندازد و راندن نخواهد. و شَعر رَسل: موی باز شده ژولیده را گویند.

و در اصطلاح: به شخصی رسول گفته می شود که از سوی خداوند - از طریق وحی و بدون واسطه بشر - پیغام آورد، و احکام شرع را به مردمان ابلاغ نماید.

در طول تاریخ رسولان بسیاری از سوی خداوند برای هدایت مردم برانگیخته شدند که هر یک را مقام و منزلتی والا و عظمتی ممتاز است و اعتقاد به آنان بر همه مؤمنان لازم است، چنان که خداوند فرماید:«آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ اِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّه ِ و مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لانفرقُ بَینَ أحدٍ مِن رُسله...»(1)

رسول [ خدای] به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده است ایمان دارد، و مؤمنان

ص: 123


1- . سوره بقره، آیه 285.

[ نیز] هر یک به خداوند و فرشتگان و کتاب ها و رسولانش، ایمان آورده اند [ آنان می گویند] بین هیچ کدام از رسولانش فرق نمی گذاریم

[ همگی را باور داریم و به رسالتشان معتقد هستیم].

اما رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آخرین و برترین و کامل ترین رسالت هاست.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام راجع به چگونگی و علل رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چنین فرموده است: وَ أشهدُ أنَّ محمَّدا عبده وَ رسولهُ، أرسَلهُ بِالدیِّنِ المَشهُورِ، وَ العِلمِ المأثور، وَ الکتابِ المسطورِ، وَ النُّور

السّاطع، و الضِّیاءِ اللامعِ، وَ الامرِ الصّادِع، ازاحَة للشُّبُهاتِ، وَ احتِجاجا

بِالبیِّنات، وَ تَحذِیرا بالایاتِ، وَ تخویفا للمثلات.(1)

و گواهی می دهم که البته حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم بنده [ پسندیده و برگزیده] خداوند و فرستاده اوست، او را به دیانت مشهور، و علم نبوّتی که [ برتر و ماندگار و پایدار است] برانگیخت، و با کتابی که [ در لوح محفوظ و بر اوراق جاودانه] ضبط و نوشته شده، و نوری درخشان، و روشنایی تابان، و امری آشکار و نمایان فرستاد، بدین منظور که شبهه های باطل و تردیدهای فاسد را بزداید، و با معجزات روشن و دلایل محکم حجّت آورد، و به نشانه های بزرگ و آیه های قرآن هشدار دهد، و از عواقب سخت و کیفرهای شدید - همچون عقوبت هایی که بر ملل گذشته واقع گشت - بیمناک سازد.

دانشوران برای اثبات صحت و تبیین عظمت رسالت جهانی و ماندگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به دو دلیل استناد کرده اند:

1) پیشگویی های پیامبران گذشته که در کتب مقدّس آسمانی - با

ص: 124


1- . نهج البلاغه، خطبه دوم.

همه تحریف هایی که در آن کتاب ها صورت گرفته - مسطور است.(1)

2) معجزه بزرگ و غیر قابل انکاری که همواره نورافشانی دارد، و اندیشمندان جهان را به خضوع و تسلیم و حیرت و تعظیم واداشته است - یعنی قرآن کریم که محکم ترین سند حقانیّت و روشن ترین نمایه رسالت آن حضرت است.

و سایر معجزات آن حضرت که به نقل های متواتر و روایات معتبر به دست ما رسیده است.

زندگی نامه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

با نگرشی کوتاه به زندگی نامه آن حضرت این رواق را زینت می دهیم:

حضرت محمد فرزند عبداللّه، فرزند عبدالمطلب، فرزند هاشم، در سپیده دم جمعه هفدهم ماه ربیع الاول عام الفیل، برابر آوریل سال پانصد و هفتاد و یک میلادی در شهر مکه مکرمه جهان را به نور ولادتش روشن ساخت.

«راستی گفتار انبیاء و نویدهای حضرت ربّ الارباب، به میلاد مسعود این جناب ظاهر و بارز گردید. صدق کلام جناب حَبَقوق نبی که فرمود: «الوه یتیمان پابو و قادوش مهر پاران» آشکارا شد.

جلوه الوهیت از تیمان و ظهور قدوسیت از دامنه کوه فاران به طلوع حضرت خاتم پیغمبران گردید.(2)

ص: 125


1- . مقاله بشارت در دایرة المعارف، تشیّع نمونه هایی از متون این کتب را در این رابطه آورده است.
2- . عیون أخبار الرضا، 1/148؛ بحارالانوار، 14/163؛ بر کرانه معرفت، 1/29.

این است که ساسان به دساتیر خبر داد

جاماسب به روز سوم تیر خبر داد

بر بابک برنا پدر پیر خبر داد

بودا به صنم خانه کشمیر خبر داد

مخدوم سرائیل به ساعیر خبر داد

و آن کودک ناشسته لب از شیر خبر داد

ربیّون گفتند و نیوشیدند احبار(1)

آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم را چند روز پس از ولادتش به حلیمه سعدیه سپردند تا شیر دهد، و در هوای آزاد بیابان پرورش یابد، و پس از چهار سال همراه مادرش جناب آمنه بنت وهب به مدینه آمد، در بازگشت به سوی مکه مادرش در ابواء وفات یافت، پس از آن تا هشت سالگی در کفالت جدش عبدالمطلب و پرستاری ام ایمن به سر برد، و بعد از آن که جناب عبدالمطلب در گذشت، عمویش ابوطالب او را تکفل نمود.

همراه عمویش ابوطالب سفری به شام رفت، در این سفر بَحیرای راهب آن حضرت را ملاقات کرد، و آینده درخشانش را - که در کتاب های آسمانی خوانده بود - مژده داد.

در بیست و پنج سالگی نیز به منظور تجارت به ثروت خدیجه علیهاالسلام

بار دیگر به شام رفت، و سود فراوان به دست آورد، و پس از آن با حضرت خدیجه علیهاالسلام ازدواج کرد، و بعد از آن همواره در مکه به سر می برد تا در سن چهل سالگی به رسالت برانگیخته شد.

ص: 126


1- . بر کرانه معرفت، 1/29.

در تمامی این مدت آن حضرت را به درستکاری و امانت می شناختند.

پس از بعثت سیزده سال در مکه سپری کرد، و پیوسته مردم را به دین مبین اسلام فرا می خواند، و در این راه رنج های بسیار متحمل گردید، تا این که به ناچار به سوی مدینه هجرت نمود، و روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول به آن دیار وارد شد، و ده سال در آنجا اقامت کرد.

با ورود به مدینه منوره روزگار شوکت و عظمت اسلام آغاز گردید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به ساختن مسجد پرداختند و بین مهاجرین و انصار عقد اخوت بستند، و بیشتر احکام فرعی دین به تدریج بر آن حضرت وحی می شد، و در تطبیق و تبیین آن ها اهتمام نمودند.

علی رغم شرارت ها و نقشه های مشرکین و منافقین و یهود، و با وجود جنگ های پیاپی دشمنان، هرگز نتوانستند دین حق را شکست دهند، بلکه قهرمان های بزرگ قریش به خاک هلاکت افتادند، و سران مشرکین خوار و زبون گشتند، و مددهای غیبی همواره برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلمو مؤمنان می رسید.

از رویدادهای مهم

بخشی از مهم ترین رویدادهای دوران هجرت تا شهادت و رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بدین شرح است:

سال اول هجرت: تعداد هفت رکعت به نمازهای شبانه روز افزوده شد - چون ابتدا همه نمازها دو رکعتی بودند - و نیز دستور نماز مسافر مقرر گردید - که نمازهای چهار رکعتی را در سفر دو رکعت باید خواند.

و هم در این سال بود که نماز جمعه تشریع شد، و بین مهاجرین

ص: 127

و انصار عقد برادری بست، و امیرالمؤمنین علیه السلام را برادر خود قرار داد و به او فرمود: انت أخی فی الدنیا و الاخرة تو در دنیا و آخرت برادر منی.

سال دوم هجرت: قبله مسلمین از بیت المقدس به سوی کعبه معظمه تغییر یافت.

و روزه ماه مبارک رمضان در آخر ماه شعبان واجب شد.

و فرمان جهاد و نبرد با مشرکین صادر گردید، و غزوه بدر کبری - اولین نبرد خونین و سرنوشت ساز اسلام - در ماه رمضان رخ داد.

و آغاز ماه ذی الحجة الحرام، ازدواج فرخنده امیرمؤمنان علی علیه السلام

و حضرت زهرا علیهاالسلام انجام گردید.

سال سوم هجرت: ولادت با سعادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلامدر نیمه ماه مبارک رمضان.

غزوه احد و شهادت حضرت حمزة بن عبدالمطلب، عموی گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و نیز غزوه حمراء الاسد واقع گشت.

سال چهارم هجرت: ولادت با سعادت حضرت امام حسین علیه السلام در سوم ماه شعبان.

ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با جناب ام سلمه علیهاالسلام، و دفع شر یهود بنی النضیر و بیرون راندن آن ها از نواحی مدینه.

نزول و تنفیذ فرمان حرمت خمر.

درگذشت جناب فاطمه بنت اسد مادر گرامی امیرالمؤمنین علیه السلام.

سال پنجم هجرت: ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با زینب دختر جحش به فرمان خداوند متعال، که با این ازدواج آیین هایی از دوران جاهلیت در هم شکست، و سنت های اسلام تحکیم یافت، و آیه کریمه حجاب (سوره احزاب، آیه 59) نازل گشت.

ص: 128

نبرد مهم و سرنوشت ساز احزاب (غزوه خندق) و غزوه بنی قریظه و بنی المُصطلق و دومة الجندل در این سال بوده است.

سال ششم هجرت: وجوب حج بر مسلمین، و حرکت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با جمع کثیری از مسلمین به سوی مکه برای انجام عمره، و جلوگیری مشرکین و جریان بیعت رضوان و صلح حدیبیّه.

و فرستادن نامه ها و پیام هایی از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خسرو پرویز پادشاه خودکامه ایران، و نجاشی پادشاه حبشه و هرقل قیصر روم، و دعوت آنان به اسلام.

سال هفتم هجرت: انجام عمرة القضاء و نمودار شدن شوکت و عظمت اسلام در مکه مکرّمه.

فتح خیبر و سایر قلعه های یهود، و رشادت و شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام در این غزوه و بعضی معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

وامیرالمؤمنین علیه السلام.

بازگشت حضرت جعفر بن ابی طالب علیهماالسلام از حبشه و استقبال پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و تعلیم نماز جعفر.

سال هشتم هجرت: ولادت ابراهیم فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از مادرش جناب ماریه قبطیّه.

جنگ مؤته و شهادت جانسوز سردار بزرگ اسلام حضرت جعفر بن ابی طالب علیهماالسلام و هم رزمان او زید بن حارثه و عبداللّه بن رواحه.

فتح مکه مکرّمه در بیستم ماه مبارک رمضان و در هم شکستن سران کفر و الحاد و تسلیم شدن ابوسفیان.

و غزوه حنین از غزوات مشهور اسلام.

سال نهم هجرت: دستور جمع آوری زکات توسط عاملان و کارگزاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم.

ص: 129

و نزول آیاتی از سوره برائت، و تبلیغ آن توسط امیرمؤمنان علی علیه السلام

به فرمان خداوند و عزل ابی بکر - چنان که تفصیل آن در دفتر اول گذشت.

و غزوه تبوک، و توطئه سوء قصد نافرجام به جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از سوی منافقین در راه بازگشت به مدینه.

و فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به تخریب و سوزاندن مسجدی که منافقین ساخته بودند که پایگاهی علیه اسلام و مسلمین بوده باشد.

و جریان مباهله با نصارای نجران که در ماه ذی الحجة سال نهم - و به قولی سال دهم - اتفاق افتاد.

و نیز در سال نهم هجرت، نجاشی پادشاه حبشه وفات یافت، و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: امروز مردی صالح از دنیا برفت، برخیزید تا بر وی نماز گزاریم، و گفته می شود جنازه نجاشی برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نمایان گردید که اصحاب با آن حضرت بر او نماز گزاردند.

سال دهم هجرت: وفات جناب ابراهیم فرزند عزیز پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در هجدهم ماه رجب، در حالی که هجده ماه داشت، و قبر شریفش در بقیع معروف است.

سفر تاریخی و بسیار مهم حجه الوداع، و آموزش آداب حج توسط پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، و رویداد عظیم غدیر خم و فرمان محکم خداوند درباره خلافت و ولایت امیرالمؤمنان علیه السلام و بیعت گرفتن از مردم.

سال یازدهم هجرت: در اوایل این سال دوشنبه بیست و هشتم ماه صفر مصیبت بزرگ و جانکاه رحلت و شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم واقع گردید.

سن شریف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هنگام ارتحال: شصت و سه سال بوده است و آن حضرت را مسموم کردند.(1)

ص: 130


1- . هل اغتیل النبی محمد صلی الله علیه و آله وسلم.

دوستان واقعی خداوند

اشاره

لا حَبِیبَ إلاّ هُوَ وَ أهْلُهُ

دوستی جز او و اهل (بیت) او نیست

محبت؛ جاذبه ای فطری است که در تمامی موجودات جهان به شیوه های گوناگون نمودار است، هر موجودی ملایم طبع خود را خواهان است، و هر یک از آن ها به مقدار استعداد و ظرفیتی که دارد از نیروی محبت برخوردار می باشد، و در هر پدیده ای نام خاصی به خود می گیرد، و به گونه معینی جلوه می کند.

نیرویی که مایه به هم فشرده شدن جمادات، و پرورش گیاهان و کشش جانداران نسبت به یکدیگر است همان کیمیای محبت می باشد که جنبش و نشاط و خرمی زندگی و تداوم و استمرار هستی به آن بستگی دارد.

و اما واژه حبیب در لغت: به دو معنی دوست دارنده و دوست داشته شده به کار می رود، هم چنین ثبات و پایندگی محبت از این واژه به دست می آید.

و در خصوص محبت خداوند هر دو جهت - دوست داشتن و دوست داشته شدن - صادق و منطبق می باشد، زیرا که هر کس خداوند را دوست بدارد خداوند هم او را دوست می دارد، و با هر که خداوند دوستی کند بی تردید او هم دوستدار خداست، چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: من أحب لقاء اللّه أحبَّ اللّه لقاءه هر آن که لقای خداوند را بخواهد، خداوند هم لقایش را دوست می دارد.(1)

ص: 131


1- . جنه الحوادث، 80 - 81.

و محبت بنده نسبت به خداوند همان حالتی است که در دل می یابد، و به سبب آن خدای را بزرگ می داند، و به یاد او مأنوس می گردد، و هنگامی که محبت خداوند در دل بنده ریشه دار شد او را به پرستش و اطاعت هر چه بیشتر برمی انگیزد، و در پی خشنودی خداوند برمی آید.

رتبه اوّل حبیب اللّه

و هر چه محبت بیشتر باشد - به خصوص اگر با معرفت همراه گردد - منزلت و کمال شخص را بالاتر می برد، و آثار و انوار محبت الهی از کردار و گفتار او نمایان می شود، از همین جهت است که محمّد و آل محمّد - صلوات اللّه علیهم اجمعین - که در معرفت و پرستش و اطاعت خداوند از همه آفریدگان پیشتر و کوشاتر بوده اند، و دیگر حق پرستان - حتی پیامبران و فرشتگان در مراتب پایین تری نسبت به ایشان قرار دارند - رتبه اول حبیب اللّه به آنان اختصاص یافته است.

«اگر چه هر یک از پیغمبران صفتی از صفات محبت را تکمیل کردند و به آن صفت معروف و ملقّب شدند، مانند حضرت آدم علیه السلام به صفت صفوت که صفی اللّه شد، و مانند نوح علیه السلام به صفت دعوت که نجیّ اللّه شد، و مانند ابراهیم علیه السلام به صفت خلّت که خلیل اللّه شد، و مانند موسی علیه السلام به صفت مکالمت که کلیم اللّه شد، ولکن مجموع این صفات یا زیادتر در حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم جمع شد، لهذا او را حبیب اللّه گفتند...»(1)

ص: 132


1- . اسرار حسینیه، 91.

«امام جعفر صادق علیه السلام را پرسیدند که: حق تعالی ابراهیم علیه السلام را خلیل خود خواند و این معنی در قرآن است که: «وَ اتَّخذَاللّه ابراهیم خلیلاً»(1)

گفت: حق تعالی سرّی پیدا (آشکار) کرده است در قرآن که بدان معلوم می شود که درجه محبت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم در غایت کمال

است و آن، این است که چاکران محمد را خلعت محبت پوشانیدند که: «یحبُّهم وَ یُحِبُّونَهُ»(2)

پس بنگر که درجه محبت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم تا کجاست؟»(3)

آورده اند که: چون موسی کلیم اللّه علیه السلام به مقامات حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم آگاه گردید، عرضه داشت: خداوندا مرا کلیم خویش خواندی و حضرت محمّد را حبیب خود نامیدی! فرق میان حبیب و کلیم چیست؟

خطاب رسید! ای موسی! کلیم کسی است که کاری کند که رضای ما در آن باشد، و حبیب کسی است که ما آن کنیم که رضای او در آن باشد، ای موسی! کلیم کسی است که ما را دوست دارد و حبیب کسی است که ما او را دوست داریم، ای موسی! کلیم کسی است که روز صائم و شب قائم باشد و چهل روز به این طریق بگذراند و بعد به طور سینا آید و با من تکلم کند، و حبیب کسی است که در فراش خود به فراغت بال خوابیده و من جبرئیل را به طلب او بفرستم و به کمتر از

ص: 133


1- . سوره نساء، آیه 125؛ و خداوند ابراهیم را خلیل برگرفت. و محمّد صلی الله علیه و آله وسلم را حبیب خود خواند، و این در قرآن نیست چگونه است؟
2- . سوره مائده، آیه 54؛ آنان را دوست می دارد و آنان هم او را دوست می دارند.
3- . مصابیح القلوب، 56.

چشم به هم زدنی او را به جناب قدس خود حاضر کنم، و او را به مرتبه ای رسانم که فهم هیچ یک از مخلوقات من درک حقیقت آن نتواند کند.(1)

محبّت اهل البیت علیهم السلام

و اما اهل آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم: کسانی هستند که هم از جهت نسب و هم از جهت پیروی نزدیک ترین افراد به اویند، و محبتشان شرط اصلی رسیدن به درجات معنوی و نشانه حلال زادگی به شمار آمده است، به ویژه محبت مولای متقیان علی علیه السلام که در احادیث بر آن

بسیار تأکید شده است. در اینجا به نقل پنج حدیث راجع به محبت آن حضرت علیه السلام تبرک می جوییم.

1) قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: حبُّ علیّ بن ابی طالب یأکلُ الذّنوبَ کما تأکلُ النَّار الحَطَب.(2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: محبت علی بن ابی طالب گناهان را از بین می برد همان گونه که آتش هیزم را می خورد.

2) و قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: حبُّ علی بن ابی طالب حسنة لا تضرُّ مَعَها سیِّئَة و بغضُهُ سَیِّئَة لا تَنفَعُ مَعَها حَسَنَة.(3)

در حدیث دیگر فرمودند: محبت علی بن ابی طالب علیه السلام کار نیکویی است که با وجود آن هیچ

ناپسندیده ای زیان ندارد [ و شخص را از ایمان بیرون نبرد] و دشمنی با علی بن ابی طالب علیه السلام کار ناپسند و گناهی است که هیچ کار خوبی با وجود آن فایده ندارد.

ص: 134


1- . روائح النسمات، 495-496.
2- . بحار الانوار، 39/257-266 باب ان حبه ایمان و بغضه کفر و نفاق.
3- . بحارالانوار، 39/256.

3)و قال صلی الله علیه و آله وسلم: لو اجتَمعَ النّاسُ عَلی حبِّ علی بن ابی طالب علیه السلام لَما خَلَقَ اللّه ُ النّارَ.(1)

و در حدیث دیگر است که فرمودند: اگر مردمان بر محبت علی بن ابی طالب علیه السلام اتفاق داشتند خداوند آتش دوزخ را نمی آفرید.

4) در غزوه خیبر هنگامی که مسلمانان قلعه قموص را محاصره کردند، و هر روز یکی از اصحاب علم بگرفت و به مبارزت شتافت و شبانگاه فتح نکرده بازگشت، یک روز ابوبکر پرچم برداشت و هزیمت شده (شکست خورده) باز آمد، و روز دیگر عمر علم بگرفت و هزیمت شده مراجعت کرد، شبانگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: لاعطِیَنَّ الرّایةَ غَدا رَجُلاً کرّارا غیرَ فَرّار یُحِبُّ اللّه َ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ

اللّه ُ وَ رسولُهُ. البته که این پرچم را فردا به مردی خواهم داد که ستیزنده است و هرگز به دشمن پشت نکند، خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و رسول هم او را دوست می دارند، خداوند خیبر را به دست او فتح می کند.

روز بعد فرمود: علی کجاست؟ عرض کردند: او را درد چشمی عارض شده است. فرمود: او را حاضر کنید. سلَمة بن الاکوع برفت و آن حضرت را نزد پیامبر آورد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رشحه ای از آب دهان مبارک در چشم او چکانید همان لحظه چشمانش بهبود یافت، پرچم برگرفت و به سوی قلعه شتافت و آن را فتح کرد.

تفصیل قدرت نمایی و شجاعت و معجزات و مناقب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نبرد خیبر در آثار خاصّه و عامّه آمده است.(2)

ص: 135


1- . انوار الولایة، 16 به بعد.
2- . بحار الانوار، 39/7-17؛ السیرة النبویة، ابن هشام، 2/334؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة، 2/162؛ منتهی الآمال، 1/57.

5) انس بن مالک گوید: برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مرغ بریانی آوردند، پیامبر چنین دعا کرد: اللهم ائتِنی بأحبِّ الخلقِ الیکَ یأکُلَ معی من هذا الطَّیر. خدایا؛ محبوب ترین خلق خود را نزد من بفرست تا از این مرغ بخورد. پس ابوبکر آمد ولی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را نپذیرفت، بعد عمر آمد. او را هم نپذیرفت، تا حضرت علی علیه السلام آمد و با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از آن مرغ بریان تناول کرد.(1)

در بیان احادیث محبت مولای متقیان علی علیه السلام بعضی از علماء توجیهاتی دارند از جمله فرموده اند: «عبادات و طاعات به منزله شخم کردن زمین و آب دادن آن است، و معلوم است که محض تخم پاشیدن در زمینی کفایت نمی کند، [ بلکه] باید زمین را شایسته زراعت کرد، بعد در تخم ریختن و آب دادن به آن و سایر لوازم زراعت جدّ و جهد نمود تا آن تخم نمو کند و حاصل پیدا نماید.

پس مجرّد محبت بی اطاعت و عبادت به آن ماند که تخمی بریزی و به همین اکتفا کنی، و بی عبادت و عمل محبت ثمر نمی کند، بلکه عمل و عبادت کاشف از محبت باشد، و گرنه چه فرق است بین محب و غیر او جز به اطاعت و عصیان؟

پس آرزوی مغفرت و جنّت بی عمل و عبادت حمق و غرور است نه رجاء و امید، و محبّ کامل تا بتواند مرتکب سیّئات نمی شود، بلکه همیشه قصدش طاعت و عبادت است، و هیچ سیّئه او را ضرر نمی رساند، یعنی چنین کسی بر نفس اماره - که مصدر همه شرور و معاصی است غالب و قاهر است نه مغلوب و مقهور».(2)

ص: 136


1- . الغدیر، 3/219؛ کنزالعمال، 15/420 به بعد.
2- . انوار المواهب، 279.

و باید دانست که محبت آن حضرت و اهل او علیهم السلام بر همگان واجب و لازم است، و دوستی کردن با بستگان نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از سوی خداوند به عنوان مزد رسالت اعلام شده است - که به خواست خداوند در شرح جمله: و مَوَدّتی خالِصَة لَکُم؛ بیان خواهم کرد - به خصوص محبت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام که مصداق اعلای اهل

و قُربای پیامبر و روح میان دو پهلوی اوست، در اینجا به شرح کوتاهی از احوال حضرت علیهاالسلام نوشتار خود را زینت می دهیم:

حضرت زهرا علیهاالسلام از ولادت تا شهادت

صدیقه کبری حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام سحرگاه بیستم جمادی الاخره سال پنجم بعثت از افق دامان امّ المؤمنین حضرت خدیجه کبری علیهاالسلامجهان را به نور خویش روشن ساخت. هنگام ولادتش برجسته ترین بانوان خدا پرست (سارا همسر حضرت ابراهیم؛ و مریم مادر حضرت عیسی؛ و آسیه بنت مَزاحم؛ و کلثوم خواهر حضرت موسی علیهم السلام) به فرمان خداوند از بهشت به نزد حضرت خدیجه علیهاالسلام آمدند و او را یاری کردند.(1)

ابن بابویه از یونس بن ظبیان روایت کرده که حضرت امام صادق علیه السلامفرمودند: برای حضرت فاطمه علیهاالسلام نزد خداوند عزّ و جلّ نُه اسم است: فاطمه، و صدّیقه، و مبارکه و طاهره و زکیّه و راضیه، و مرضیه و محدّثه و زهرا.

آن گاه فرمود: آیا می دانی تفسیر فاطمه چیست؟ عرض کردم: سرورم! شما مرا از معنی آن آگاه سازید.

ص: 137


1- . بحارالانوار، 43/3.

امام علیه السلام فرمود: فُطِمَت مِنَ الشَّر، یعنی از بدی ها بریده شده است. سپس فرمودند: اگر امیرالمؤمنین علیه السلام با آن جناب ازدواج نمی کرد برای او کفو و همسری روی زمین نبود تا روز قیامت.(1)

راجع به نام مقدّس فاطمه تفسیرهای دیگری نیز در احادیث و کلمات بزرگان یاد شده است، از جمله این که: خلایق از شناخت [ کامل] آن حضرت علیهاالسلام بریده شده اند، و خداوند دوستانش را از آتش دوزخ باز داشته است، و خداوند آن حضرت علیهاالسلام را به علم از شیر برگرفت، و...(2)

صدّیقه: بانویی را گویند که ملازم راستی باشد، یا آن که رفتارش، گفته هایش را تصدیق کند و گناه و دروغی از او سر نزند.(3)

مبارکه: یعنی بانوی خجسته و بابرکت در علم و فضل و کمال و معجزه و فرزندان گرامی.

طاهره: یعنی پاکیزه و منزّه از نقص و پلیدی.

زکیّه: پرورش یافته در خیرات و کمالات.

راضیه: رضایتمند و خشنود از قضای الهی.

مرضّیه: پسندیده خداوند و اولیای او.

محدَّثه: بیانگر آن است که فرشتگان با آن حضرت سخن می گفتند.

و زهرا: یعنی نورانی به نور ظاهری و معنوی که درخشش انوار تابناکش جهان را فرا گرفته است.(4)

ص: 138


1- . الخصال، 2/414
2- . فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، 147-157.
3- . دایرة المعارف تشیع، 10/319.
4- . در کتاب فاطمه الزهراء من المهد الی اللّحد، 79-132. راجع به این نام های مقدس، توضیحات ارزشمندی آمده است.

حضرت فاطمه علیهاالسلام در کانون وحی پرورش یافت، و از ریشه نبوّت نشأت گرفت. او زینت دامان بزرگ ترین معلم بشریت، و آخرین اختر آسمان رسالت بود، و در همان حال که از وی علم و حکمت می آموخت، غم ها و محنت ها و ناگواری ها را از جسم و جان پیامبر می زدود، و برای آن حضرت به منزله مادری مهربان بود که اساس و بقای دین و جاودانگی نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به وجود شریفش

بستگی داشت، و شاید به همین جهت بود که او را: امّ ابیها (مادر پدرش)، می خواندند.

بانوی اسلام از آغاز انتقال نورش به رحم مادر، یار و غمگسار و مایه امید و دلگرمی او بود، به خصوص در آن دوران که پیامبر و خاندانش در محاصره سایر خاندان های قریش قرار گرفتند، و به شِعبِ ابی طالب(1)

پناه بردند، و تا سه سال با رنج و مشقّت فراوان به سر می بردند، و پس از شکسته شدن حصر و بیرون آمدن از شعب، حضرت خدیجه علیهاالسلام وفات یافت، و زهرای اطهر علیهاالسلام در پنج سالگی به سوگ مادر نشست.

و در هشت سالگی همراه فاطمه بنت اسد، و فاطمه بنت زبیر بن عبدالمطلب، با کاروانی که امیرمؤمنان علی علیه السلام آن را حمایت و سرپرستی می کرد به سوی مدینه هجرت کرد، و در سال دوم هجرت با حضرت علی علیه السلام ازدواج نمود، و در سرای همسر بی نظیر خود عالی ترین درس های تربیتی و اخلاقی را به جهانیان آموخت، او

ص: 139


1- . شکاف کوهی در شهر مکه مکرمه که مسکن بنی هاشم بوده است، و پس از پناهندگی پیامبر و همراهان به آن، ابوطالب علیه السلام دیواری بر آن ساخت تا از هجوم دشمنان ایمن گردند.

فرزندان نمونه ای همچون امام حسن و امام حسین و زینب و ام کلثوم علیهم السلام پرورش داد، و چند سال در نهایت صبر و بردباری و زهد به سر برد، تا این که بر اثر هجوم دشمنان به بیت آن حضرت علیهاالسلام فرزندش محسن علیه السلام سقط و شهید شد، و هفتاد و پنج یا نود و پنج روز بعد از رحلت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم مظلومانه به شهادت رسید.

از فضایل صدیقه کبری علیهاالسلام

آیات قرآن کریم و احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در فضایل و مناقب آن

حضرت علیهاالسلام بسیار است از جمله آیات:

1) سوره انسان، در شأن آن حضرت و همسر و پسرانش علیهم السلام نازل گردیده است، که سه روز پیاپی روزه گرفتند و در وقت افطار غذای خود را - که عبارت از یک گرده نان جو برای هر یک از آنان بود - به سائل دادند.

2) آیه مباهله (سوره آل عمران، آیه 55).

3) آیه تطهیر (سوره احزاب، آیه 33).

4) سوره کوثر.

5) آیه موّدت (سوره شوری، آیه 23)

و از جمله احادیث فضایل آن حضرت علیهاالسلام:

1) قالَ رَسُول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: انَّ اللّه َ لَیَغضَبُ لِغَضَبِ فاطِمة و یرضیِ لِرِضاها.(1) رسول خدا فرمود: به طور حتم خداوند به خاطر خشم فاطمه علیهاالسلام غضب می کند و به خاطر خشنودی او خشنود می شود.

ص: 140


1- . بحارالانوار، 43/19؛ مناقب الزهراء، 80-81.

این حدیث یکی از دلایل بسیار قوی و روشن بر عصمت آن حضرت است، زیرا که افراد بشر حالات مختلفی دارند، و تنها معصومین هستند که تمامی حالات آنان مطابق فرمان و خواست خداوند است، و همه گفته ها و کارهای ایشان مورد پسند اوست.

2) و عنه صلی الله علیه و آله وسلم انَّه قال: انَّ فاطِمَة شِجنَة مِنّی، یؤذینی ما آذاها وَ یَسُرُّنی ما سَرَّها، وَ انَّ اللّه َ تبارکَ و تَعالی لَیَغضَبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ و یرضی لِرِضاها.(1)

و نیز از آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم روایت آمده که فرمودند: در

حقیقت فاطمه علیهاالسلامشاخه ای از من است، هر چه او را آزار دهد مرا می آزارد، و هر آنچه او را خرسند سازد مرا خرسند می کند، و به راستی که خدای تبارک و تعالی به خاطر غضب فاطمه غضب می کند و از جهت خشنودی او راضی می شود.

3) و قالَ صلی الله علیه و آله وسلم: وَ امّا ابنَتی فاطمةُ فانَّها سَیِّدةُ نِساءِ العالَمینِ مِنَ الاوَّلینَ و الاخرین وَ هِیَ بَضعَة مِنی، وَ هِیَ نُورُ عَینی، وَ هِیَ ثَمَرةُ فؤادی، وَ هِیَ

رُوحِیَ الَّتی بَینَ جنَبیَّ وَ هِیَ الحَوراءُ الانسِیَّةُ، مَتی قامَت فی محرابِها بَینَ یَدَی رَبِّها جلَّ جَلالُهُ، زَهَرَ نُورها لَملائِکَةِ السَّماءِ کَما یَزهَرُ نُورُ الکَواکبِ لأهلِ الارضِ، وَ یَقُولُ اللّه ُ عزَّ و جل لملائکتِهِ، یا مَلائکتی أُنظُروا الی أمتی فاطمة

سیّدةِ امائِی قائمة بینَ یَدَیّ، تَرتَعِدُ فَرائِصُها مِن خیفَتی، وَ قَد أقبَلَت بِقلبِها عَلی عِبادتی، أُشِهدُکم انّی قد أمّنتُ شیعَتَها من النَّار.(2)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ضمن حدیثی فرمودند: و اما دخترم فاطمه در حقیقت برترین بانوان جهان از اولین و آخرین است، و او پاره ای از وجود من است، و او نور دیده من، و او میوه دل من، و او روح بین دو پهلوی من است، و او

ص: 141


1- . بحارالانوار، 43/26.
2- . بحارالانوار، 43/172.

حوریه ای انسان گونه است، هر گاه که در محراب عبادتش در پیشگاه پروردگار با عظمت بپا خیزد، نور او برای فرشتگان آسمان درخشان گردد همان طور که نور ستارگان برای ساکنان زمین می درخشد، و خداوند به فرشتگانش فرماید: ای ملائکه من! به کنیز من فاطمه بهترین کنیزانم بنگرید که در پیشگاهم ایستاده است، اندامش از خوف من می لرزد، و دل به عبادت من سپرده است، شما را گواه می گیرم که من شیعیانش را از آتش دوزخ ایمن ساختم.

4) وَ قال صلی الله علیه و آله وسلم: أنا اوّلُ من یَدخُلُ الجنَّةَ وَ لافَخرَ، وَ اوّلُ مَن یَدخُلُ عَلَیَّ الجَنّةَ فاطمه، وَ مَثلُها فی هذِهِ الامّة مَثَلُ مَریم فی بنی اسرائیل.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: من نخستین کسی هستم که به بهشت وارد می شوم اما فخر فروشی نمی کنم، و اولین کسی که در بهشت بر من وارد می شود فاطمه است، و او در این امت بسان مریم در بنی اسرائیل می باشد.

5) عن ابی الحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام: انَّ فاطمةَ صدّیقة شَهیدة، و انَّ بَناتِ الانبیاءِ لایَطمثنَ.(2)

حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرمودند: به درستی که حضرت فاطمه صدیقه و شهیده بوده است، و در حقیقت دختران پیامبران حایض نمی شوند.

6) قالَ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: کَمُلَ مِنَ الرجالِ کَثیر وَ لَم یَکمُل مِنَ النّساءِ الا مریم بنت عمران، و آسیة بنت مَزاحم امرأة فرعون، و خدیجة بنت خویلد، و فاطمة بنت محمد صلی الله علیه و آله وسلم.(3)

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: از مردان افراد

ص: 142


1- . مناقب الزهراء علیهاالسلام، 82 - 83 به نقل از الخصائص الکبری، سیوطی، 2/225؛ میزان الاعتدال، 2/131.
2- . الکافی 1/ باب مولد الزهراء فاطمه علیهاالسلام، حدیث 2.
3- . مناقب الزهراء علیهاالسلام، 73 به نقل از الفصول المهمة، 127.

بسیاری به مرحله کمال رسیدند، و از زنان به کمال نایل نیامده مگر: مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم زن فرعون، و خدیجه دخت خویلد، و فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله وسلم.

7) عن بُریَده قال: کانَ احبَّ الناسِ الی رَسُول اللّه ِ صلی الله علیه و آله وسلم فاطمة علیهاالسلام، وَ مِنَ الرَّجال علی علیه السلام.(1)

از بُرَیده اسلمی روایت شده که گفت: محبوب ترین کسان نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از زنان، حضرت فاطمه علیهاالسلام و از مردان حضرت علی علیه السلام بودند.

مولای متقیان علی علیه السلام

اشاره

وَ أُشهِدُکَ یا مَولایَ انَّ عَلِیا أمیرالمؤمنینَ حُجَّتُهُ.

و تو را گواه می گیرم ای مولای من که البته حضرت علی امیرالمؤمنین علیه السلامحجّت اوست.

نام مقدس علی علیه السلام

چرا و چگونه مولای متّقیان «علی» نامیده شد؟

این اسم شریف از اسم خداوند اشتقاق یافته و شکفته شده است «وَ هُوَ العَلِیُّ العَظِیم»(2)

و اوست علیّ عظیم (والای با عظمت).

چنان که در بعضی از روایات آمده است: هنگامی که امیرمؤمنان علیه السلاممتولّد گشت، پدرش ابوطالب علیه السلام او را به سینه گرفت و شبانه همراه مادرش فاطمه بنت اسد به سوی ابطح رفت و ندا کرد:

ص: 143


1- . مناقب الزهراء علیهاالسلام، 94 - 95.
2- . سوره بقره، آیه، 255.

یا ربِّ یا ذالغَسَقِ الدُّجیِّ

والقَمَرِ المُبتَلِجِ المُضِیِّ

بَیِّن لَنا مِن حُکمِکَ المَقضِیِّ

ماذا تَری فی اسمِ ذالصَّبِیِّ

ای پروردگاری که شب تار پدیدار ساخته ای

و ماه درخشان و روشنی بخش را آفریده ای

از حکم نافذ خویش برای ما بیان فرمای که

در مورد اسم این کودک چه دستور داری؟

ناگهان چیزی مانند ابر روی زمین پدیدار شد و نزدیک ابوطالب آمد، ابوطالب علیه السلام آن را به سینه گرفت و به خانه بازگشت، صبح مشاهده کرد که آن لوح سبز رنگی است بر آن نوشته شده است.

خُصِّصتُما بِالوَلَدِ الزَّکِیِّ

وَ الطّاهِرِ المُنتَجَبِ الرَّضِیِّ

فاسمُهُ مِن شامِخ عَلِیِّ

عَلِیّ اشتُقَّ من العَلِیّ

شما [ پدر ومادر] اختصاص یافتید به فرزند پاکیزه و پاک که برگزیده و پسندیده است

پس نام او از سوی مقام بلند [ یااز جهت والایی مرتبت] علی علیه السلام است.

نام علی که از [ اسم اقدس] علی شکفته شده است.(1)

و در خبری از جابر بن یزید جعفی آمده است: بعضی گفته اند: هیچ احدی از فرزندان آدم علیه السلام پیش از آن حضرت علیه السلام به این اسم نامیده نشده بود، نه عرب و نه عجم، و اگر احیانا مردی از عرب راجع

ص: 144


1- . الغدیر، 7/347؛ علی علیه السلام ولید الکعبة، 50.

به فرزند خود می گفت: ابنی هذا عَلِی - یعنی این پسرم والا و بلند مرتبه است - مقصودش اسم گذاری نبود، و مردمان بعد از آن حضرت علیه السلام - چه در زمان خودش و چه در زمان های بعدی - این اسم شریف را به کار بردند.

و برخی گفته اند: بدین جهت آن حضرت علی نامیده شد که بر هر کس با او مبارزه کرد برتری یافت و چیره شد.

و عده ای بر آنند که: چون خانه آن حضرت در بهشت آن قدر بلند است که برابر منازل پیامبران می باشد، و هیچ پیامبری نیست که منزلش از منزل علی علیه السلام بلندتر باشد.

و هم گفته اند: چون برای طاعت خداوند برشانه مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم قدم نهاد تا بت ها را از بام کعبه بشکند و بر افکند، و هیچ احدی جزاو برشانه پیامبری بالا نرفته است [ بدین اسم اختصاص یافت].

و به گفته برخی: زیرا که بر فراز آسمان ها تزویج گردید، و هیچ کس جز او از آفریدگان خدا در آن جایگاه بلند فرمان و عقد ازدواجش صورت نگرفته است.

و عده ای می گویند: از این جهت که علم آن حضرت علیه السلام بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از تمامی مردمان برتر بوده است به این اسم نامیده شد.

و به قولی: چون که امام علیه السلام در همه چیز علوّ و برتری داشته است، علیّ النَّسب؛ علیّ الاسلام؛ علیّ العلم؛ علیّ الزهد؛ علیّ السخاء؛ علیّ الجهاد؛ علیّ الاهل؛ و...بوده، و از هر جهت به برترین مقام نایل گشت، علی نامیده شده است.(1)

ص: 145


1- . بحارالانوار 35/48 - 49 به نقل از معانی الاخبار و علل الشرایع و...

لقب امیرالمؤمنین

در چند روایت از امام صادق و امام کاظم علیهماالسلاملقب امیرالمؤمنین چنین تفسیر شده است: لانَّهُ یَمِیرُهُم بالعِلم زیرا که آن حضرت (علی علیه السلام) مؤمنان را به علم تغذیه می کند.

و در احادیث بسیار تأکید شده که جز آن بزرگوار هیچ احدی شایسته این لقب نیست. توضیح این که: هر موجودی در هر مقام و مرتبه ای که باشد به واسطه مقام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فیض و لطف الهی به او می رسد، و واسطه فیض بین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و موجودات، آن حضرت علیه السلام می باشد.(1)

و بیان دیگر این که عنوان: المؤمنین عامّ است و شامل همه مؤمنان حتی امامان نیز می باشد. و بی تردید فقط علی علیه السلام است که بر همه مؤمنان - حتی امامان - سمت امارت دارد.(2)

امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام و حجّت خدا بودن آن حضرت، در آیات و احادیث فراوانی به صراحت یاد شده است که تنها به ذکر پنج آیه و پنج حدیث مشهور بسنده می کنیم:

1) «انّما وَلیُّکُمُ اللّه ُ وَ رَسُولهُ و الذینَ آمنوا الذینَ یُقیمونَ الصَّلاةَ و یؤتونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکعون».(3)

جز این نیست که ولیّ شما خداوند و رسول اوست و آنان که ایمان آورده اند و نماز را بر پای داشته و در حال رکوع زکات [ و صدقه] می پردازند.

نزول آیه کریمه درباره امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد خاصّه و عامّه ثابت است، و دلالت آن بر ولایت کلیّه آن حضرت نسبت به تمامی

ص: 146


1- . شفاء الصدور، 1/168 - 169.
2- . الکلم الطیب، 467.
3- . سوره مائده، آیه 60.

مؤمنین تا روز قیامت می باشد که خطاب «کُم= شما» قرینه روشنی براین معنی است.

2) «یا أیها الذّینَ آمنوا أطِیعُوا اللّه َ و اطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولی الامرِ مِنکُم»(1)

ای کسانی که ایمان آورده اید، خداوند و رسول و اولی الامر از خودتان را اطاعت کنید.

به دلایل عقلی و نقلی مقصود از اولی الامر، ائمه اطهار علیهم السلام هستند که اولین ایشان امیرمؤمنان علی علیه السلام است، زیرا که اولی الامر جز معصوم نمی تواند باشد، و اطاعت بی قید و شرط از غیر معصوم باطل و نارواست.

3) «فَمَن حاجَّکَ فِیهِ مِن بَعدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعُ أبناءَنا وَ أبناءَکُم وَ نِساءَنا وَ نِسائَکُم وَ أنفُسنا وَ أنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنةَ اللّه ِ عَلی الکاذِبین»(2)

پس هر آن که درباره او (حضرت عیسی علیه السلام) با تو محاجّه کند بعد از آنچه از علم تو را آمده است بگو که بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و آنان که همچون جان ما و جان شمایند را فرا خوانیم، آن گاه [ به درگاه خداوند] مباهله و تضرّع کنیم و لعنت خدای را بر دروغگویان قرار دهیم.

دعوت نصارای نجران به مباهله پس از گفت و گو با آنان راجع به حضرت عیسی علیه السلام از رویدادهای مهم تاریخ اسلام است، و دلالت آن بر حقانیّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم غیر قابل انکار می باشد، زیرا که این آیه کریمه پیوسته تلاوت می شود و به گوش مسیحیان نیز می رسد که پیشینیان ایشان از مباهله سر برتافتند، و با جزیه دادن مصالحه نمودند.

ص: 147


1- . سوره نساء، 62.
2- . سوره آل عمران، آیه 54.

و به اتفاق مفسّرین و محدّثین مقصود از عناوین ابناءَنا و نساءَنا و انفُسَنا به ترتیب امام حسن و امام حسین و فاطمه زهرا و علیّ مرتضی علیهم السلاماست که علی علیه السلام همچون جان پیامبر دارای فضایل و مکارم و خصایص آن جناب می باشد، و فقط چنین کسی می تواند در جایگاه امام و خلیفه و جانشین پیامبر قرار گیرد.

4) «یا ایُّها الذَّینَ آمَنوا اتقوا اللّه َ وَ کُونُوا مَعَ الصادقین»(1)

ای کسانی که ایمان آورده اید از خداوند پروا کنید و باراستان همراه باشید.

بی شک عنوان راستان تنها بر کسانی منطبق است که تمامی برنامه های زندگی آنان - ازپندار و گفتار و رفتار - راست و درست باشد.

5) «یا ایُّها الرَّسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ الیکَ مِن رَبِّکَ وَ ان لم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللّه ُ یَعصِمُکَ من الناس»(2)

ای رسول خداوند! هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو فرود آمده است را تبلیغ کن [ و به گوش مردمان برسان] که اگر چنین نکنی رسالت او را به جای نیاورده باشی، و خداوند تو را از گزند مردم مصون می دارد.

تمامی علماء و مفسّران و محدّثان شیعه و بسیاری از عامّه برآنند که این آیه کریمه راجع به نصب امیرمؤمنان علیه السلام به خلافت نزول یافته

است.

احادیث معتبر بسیار نیز در این رابطه وارد شده که به پنج مورد بسنده می کنیم:

1) حدیث شریف غدیر خم، و خطبه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در آن روز تاریخی عظیم که در تمامی کتب حدیث و سیره به طرق بسیار آمده

ص: 148


1- . سوره توبه، آیه 120.
2- . سوره مائده، آیه 71.

است، و از جهت سند هیچ جای شک و ابهام نیست تا آنجا که سید ابن طاووس از ابن شهر آشوب نقل کرده که ابوالمعالی جوینی با شگفتی اظهار می داشت: در یکی از کتاب فروشی های بغداد کتابی دیدم که پشت جلد آن نوشته بود: مجلّد 28 از طرق حدیث: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیّ مَولاهُ، و مجلد 29 بعد از این منتشر می شود.(1)

2) حدیث منزلت

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بارها خطاب به امیرمؤمنان علیه السلامفرمودند: أنتَ منّی بِمَنزلَةِ هارونَ مِن موسی الا انَّهُ لا نَبیَّ بَعدی.(2)

تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی، جز این که پیامبری بعد از من نیست.

دلالت این حدیث بر این که تمام شئون و مراتب هارون علیه السلام - به جز مرتبه نبوّت - برای حضرت علی علیه السلام ثابت است، بسیار واضح و غیر قابل مناقشه است، و از جمله آن ها خلافت است.

3) حدیث باب مدینه علم: به طریق بسیار این حدیث شریف آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: أنا مدینةُ العِلمِ وَ علیّ بابُها فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیأتِ البابَ.(3)

من شهر علمم و علی دروازه آن شهر است.

4) حدیث تشبیه: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: مَن أرادَ ان یَنظُرَ الی آدَمَ فی عِلمِهِ وَ الی نوح فی فهمه و الی ابراهیمَ فی خُلقِهِ وَ الی مُوسی فی مناجاته و الی عیسی فی سنّته، و الی محمد فی تمامه و کمالِهِ فلینظُر الی هذا الَّرجُلِ المُقبِلِ.

ص: 149


1- . الکلم الطیّب، 498.
2- . الغدیر، 1/50؛ الریاض النَّضِرة، 2/162؛ تاریخ بغداد، 4/71.
3- . الغدیر، 6/79.

فتطاول الناسُ فاذاهُم بعلیّ بن أبی طالب کأنَّما ینقَطِعُ مِن صَبَب و ینحَطُّ مِن جَبَل.(1)

هر کس بخواهد آدم را در علمش و نوح را در فهمش و ابراهیم را در خلقش و موسی را در مناجاتش و عیسی را در سنّت و رفتارش و محمد را در تمام خلقت و کمال صفاتش ببیند، باید به این مرد که از راه می رسد بنگرد، پس مردمان همه گردن کشیدند، ناگاه علی علیه السلام را دیدند که از راه می رسد، گویی سیلی بود که از جای خود کنده شده و در سراشیبی افتاده و از کوه به زیر می آید.

5) حدیث علیُّ مع الحق

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: علیٌّ مع الحقِّ وَالحَقُّ مع علیّ وَ لَن یَفتَرِقا حتّی یَرِدا عَلیَّ الحَوضَ.(2)

علی علیه السلام با حق است و حق با علی است. این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا بر سر حوض (کوثر) روز قیامت بر من وارد گردند.

ص: 150


1- . الغدیر، 3/357.
2- . حق با علی علیه السلام است، 83.

امام دوّم

اشاره

وَ الحَسَنَ حُجَّتُهُ.

و حضرت امام حسن علیه السلام حجّت اوست.

سبط اکبر رسول؛ اوّلین فرزند زهرای بتول؛ دومین امام مظلوم و چهارمین پیشوای معصوم حضرت ابو محمد حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام شب سه شنبه نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرت در مدینه منوّره متولّد گردید.(1)

به روایت شیخ صدوق از امام علی بن الحسین علیهماالسلام: هنگامی که امام حسن علیه السلام به دنیا آمد او را به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آوردند، جبرئیل

برای عرض تهنیت نازل گشت و از سوی خداوند پیام آورد که: علی نسبت به تو در رتبه و منزلت هارون نسبت به موسی است، پس این فرزند را به نام پسر هارون بنامید.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اسم او چه بود؟

جبرئیل علیه السلام گفت: شُبَّر.

پیامبر فرمود: زبان من عربی است!

عرض کرد: او را حسن نام بگذارید.(2)

شیخ مفید روایت آورده که: روز هفتم ولادتش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام فرزند دلبندش را در پارچه ای از حریر بهشتی - که جبرئیل علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تقدیم کرده بود - پیچید و به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آورد،

ص: 151


1- . مناقب، ابن آشوب، 4/28.
2- . عیون الاخبار الرضا علیه السلام، 2/25.

آن حضرت وی را حسن نامید و گوسفندی برایش عقیقه کرد.(1)

یعنی: مراسم نام گذاری روز هفتم انجام یافت.

القاب آن حضرت علیه السلام: مجتبی و سیّد و سبط و امین و حجّت و تَقِی و بَرّ و زکیّ و زاهد و سبط اول بوده است.(2)

اربلی نقل کرده که: رنگ رخسار امام حسن علیه السلام سرخ و سفید، و چشمانش درشت و بسیار سیاه، و محاسن شریفش انبوه، و میانه بالا و خوش اندام، و موهای سرش مجعّد بود، و گردنش در نور و صفا بسان نقره خام می درخشید...(3)

و از امیرمؤمنان علیه السلام روایت است که: حضرت امام حسن علیه السلام از سر تا به سینه به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شبیه تر بود، و حضرت امام حسین علیه السلام در سایر بدن به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شباهت بیشتری داشت.(4)

امام حسن مجتبی علیه السلام در علم و دانش و خلق و خوی و منش و شخصیّت جایگاهی بلند و مرتبه ای ارجمند داشت که شایستگی او را نسبت به مقام شامخ امامت نشان می دهد، از سوی دیگر آیات و احادیث فراوانی وارد شده که بر امامت و حجّت بودن آن حضرت دلالت دارد. خطبه ها؛ نامه ها؛ پندها؛ و پاسخ ها به پرسش های علمی و بیان احکام شرعی، مطالب بسیار از امام حسن علیه السلام در دست است

که پرداختن به آن ها مجالی وسیع تر از این کتاب می طلبد، در اینجا به نقل چند روایت از سیره آن حضرت و برخی از دلایل امامتش بسنده می کنیم:

ص: 152


1- . الارشاد، 2/5.
2- . بحارالانوار، 44/135.
3- . کشف الغمّة، 2/151.
4- . کشف الغمه، 2/1484.

سیره امام مجتبی علیه السلام

آن حضرت در هفت سالگی به مجلس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حضور می یافت و سخنان وحی را می شنید و حفظ می کرد، سپس نزد مادر می رفت و هر چه را شنیده و حفظ کرده بود بیان می نمود، و هر گاه که حضرت علی علیه السلام به خانه می آمد می دید که همسرش از نزول آیات آگاه است، می پرسید که چگونه از آن ها مطلّع گردیده است؟ حضرت زهرا علیهاالسلام پاسخ می داد: از فرزندت حسن!

یک روز امیرمؤمنان علیه السلام در خانه پنهان شد تا گفتار فرزند را بشنود، اما وقتی امام حسن علیه السلام به منزل آمد و می خواست که سخنان وحی را بازگوید زبانش از گفتار باز ماند، و مادرش از این وضع شگفت زده شد!

حسن علیه السلام گفت: ای مادر تعجّب مکن، زیرا که بزرگی سخنم را می شنود، و گوش دادن او مرا از گفتار بازداشته است!

امیرمؤمنان علیه السلام از پشت پرده بیرون آمد و فرزند را بوسید و تشویق کرد.(1)

در خبر است که هر گاه امام حسن علیه السلام وضو می ساخت اعضای بدنش می لرزید و رنگ مبارکش زرد می شد، وقتی سبب آن را پرسیدند فرمود: کسی که می خواهد در پیشگاه پروردگار بایستد رنگش زرد گردد و لرزه بر اندامش افتد.

و هنگامی که به مسجد می رفت کنار در می ایستاد و سر به سوی آسمان بلند می کرد و می گفت:

ص: 153


1- . بحارالانوار 45/338.

الهی ضَیفُکَ بِبابِکَ یا مُحسِنُ قَد أتاکَ المُسیُ فَتَجاوَز عَن قَبیحِ ما عِندی بِجَمیلِ ما عِندکَ یا کریمُ. خدایا! میهمان تو بر در است، ای خداوند نیکوکار بنده تبهکار نزد تو آمده است، پس از کارهای ناپسندیده ام به نیکی خودت بگذر.(1)

و از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: پدرم از پدرش [ امام سجاد] علیهم السلام خبر داد که حضرت امام حسن علیه السلام در زمان خود از همه مردمان عبادت و وارستگی اش بیشتر بود و بر همگان فضل و برتری داشت، و هر گاه به سفر حج می رفت پیاده - و گاهی با پای برهنه - راه می پیمود، و هنگامی که از مرگ و قبر و برانگیخته شدن و گذشتن از صراط یاد می کرد، به گریه می افتاد، و چون عرض اعمال بر خداوند را یاد می آورد فریاد می زد و مدهوش می شد، و هر وقت به نماز می ایستاد بدنش به لرزه می افتاد، زیرا که خویشتن را در برابر پروردگار می دید، و موقعی که از بهشت و دوزخ یاد می کرد مانند مار گزیده یا عقرب گزیده به خود می پیچید، و از خداوند تقاضای بهشت می کرد و از جهنم به او پناه می جست، و هنگام تلاوت قرآن، هر گاه به آیه ای می رسید که در آن: یا أیُّها الذِّینَ آمنوا بود، می گفت: لَبِّیکَ اللهمَّ لَبَّیکَ، و پیوسته آن حضرت به ذکر خداوند مشغول بود.(2)

دلایل امامت

از آیات قرآن کریم آنچه بر فضیلت و عصمت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و لزوم مودّت ایشان نازل شده است دلایل محکمی بر

ص: 154


1- . بحارالانوار، 43/339.
2- . بحارالانوار، 43/331.

امامت ایشان می باشد، از جمله: آیه مباهله و آیه مودّت، و آیه تطهیر، و آیات سوره انسان، و...

و اما احادیث در این باره بسیار است چنان که محدّث بزرگ شیخ محمد بن الحسن حرّ عاملی در کتاب اثبات الهداة، بیست و سه فصل در نُصوص (احادیث صریح و غیرقابل تأویل) و هفده فصل در معجزات امام حسن علیه السلام تدوین نموده است.

در اینجا به نقل چند حدیث تبرک می جوییم:

1) قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: الحسنُ والحُسینُ امامان قاما أوقعدا.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: حسن و حسین علیهماالسلام هر دو امام هستند خواه به امر امامت بپا خیزند یا [ به سبب مصلحت] کنار بنشینند.

این حدیث شریف - که مورد اتفاق همه مسلمین است - به صراحت امامت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را اعلام می دارد، و تأکید می کند که در هر شرایطی باشند امام هستند.

2) وَ قالَ صلی الله علیه و آله وسلم: الحسنُ و الحُسینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّة. و نیز فرمودند: حسن و حسین علیهماالسلام دو سرور جوانان اهل بهشت می باشند.

ابن بطریق حلّی گفته است: «بدان که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سیادت و سروری حسن و حسین علیهماالسلام را نسبت به تمامی خلق خدای آشکار نمود، زیرا که بدون تردید اهل بهشت سروران خلق خدایند، چون که خداوند متعال جز پیامبران و اوصیاء و اهل ایمان را به بهشت نبرد، و همه آنان به صورت جوانان بی موی به بهشت وارد شوند، و پیر و سالخورده و میانسال به بهشت وارد نمی گردد، و در این مطلب اختلافی نیست و تمامی مذاهب بر این امر اتفاق نظر دارند.

ص: 155


1- . روضة الواعظین، 156.

و هر گاه سیادت و برتری آنان بر نیکان خلق ثابت گردید - که اهل بهشت باشند - پس ثابت می شود که آن ها از همه خلق خدا برترند.»(1)

البته پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امیرمؤمنان علیه السلام - به دلیل روایات خاص که در آن ها سیادت پیامبر و علی علیهماالصلاة و السلام بر همه اولاد آدم علیه السلامتأکید گردیده - از این عنوان خارج می باشند.

3) عَن عبداللّه بن مَسعود قال: سَمِعتُ رسولَ اللّه َ صلی الله علیه و آله وسلم یقولُ: مَن کانَ یُحبُّنی فَلیُحِبَّ ابنیَّ هذَینِ فَانَّ اللّه َ أمَرَنیِ بِحُبِّهِما.(2)

عبداللّه بن مسعود - یکی از صحابه مشهور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم - گوید: شنیدم که آن حضرت می فرمود: هر که مرا دوست می دارد باید که این دو پسرم (امام حسن و امام حسین علیهماالسلام) را هم دوست بدارد، زیرا که در حقیقت خداوند مرا به دوستی ایشان فرمان داده است.

4) قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: الوَلَدُ الصّالِحُ رَیحانَة مِنَ اللّه ِ قَسَّمَها بین عباده، وَ انَّ رَیحانتی مِنَ الدُّنیا الحسنُ و الحُسینُ، سمَّیتُهُما بِاسمِ سِبطَینِ مِن بنی اسرائیلَ شُبَّرا و شُبَیرا.(3)

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: فرزند شایسته گلی خشبوی می باشد که خداوند بین بندگانش تقسیم کرده است، و البته گل خشبوی من از این دنیا حسن و حسین علیهماالسلام می باشند، آن دو را به اسم دو سبط از اسباط بنی اسرائیل شبر و شبیر نامیده ام.

5) شیخ کلینی قدس سره به سند معتبر از سُلَیم بن قیس هلالی روایت کرده که گفت: من خود حاضر بودم هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام وصیت کرد، و امام

ص: 156


1- . عمدة عیون صحاح الاخبار، 406.
2- . کامل الزیارات، 114.
3- . الکافی، 6/2.

حسین علیه السلام و محمد [ بن الحنفیّه] و تمامی فرزندان و سران شیعه و اهل بیت خویش را بر آن وصیت گواه ساخت، سپس کتاب ها و سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را به فرزندش امام حسن علیه السلام سپرد و فرمود:

پسرم! رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به من دستور داد که به تو وصیت کنم و کتاب ها و سلاح هایم را به تو بسپارم، همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مرا وصی خویش ساخت و کتاب ها و سلاح های خود را به من سپرد، و به من امر فرمود که به تو دستور دهم تا هر گاه تو را اجل محتوم فرا رسد کتب و اسلحه را به برادرت حسین علیه السلام واگذار کنی.

آن گاه به امام حسین علیه السلام خطاب کرد و فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تو را هم دستور داده که چون روز سخت فرا رسد این امانت ها را به این پسرت بسپاری، سپس دست علی بن الحسین علیهماالسلام را گرفت و به او فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تو را نیز فرمان داده که این امانت ها را به فرزندت محمد بن علی علیهماالسلام تسلیم کنی و از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و از من سلام او را برسان.(1)

6) امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به سوی کوفه سفر کرد، کتاب ها و وصیت نامه را به امّ سلمه سپرد، وقتی امام حسن علیه السلام به مدینه بازگشت آن ها را به آن حضرت علیه السلام تسلیم کرد.

ظاهرا مقصود از کتاب ها: قسمتی مخصوص از آن ها، و مقصود از وصیت نامه: صحیفه سر به مهری است که از سوی آسمان نازل گردیده بود، چنان که علامه مجلسی قدس سره یادآور شده است.(2)

ص: 157


1- . مرآة العقول، 3/291؛ در قمقام زخّار، 129، روایات دیگری نیز آورده است.
2- . مرآة العقول، 3/292.

امام حسن علیه السلام روز هفتم یا بیست و هشتم صفر سال پنجاه قمری در مدینه منوره به شهادت رسید، و در بقیع دفن شد «و با توجه به مظلومیّت تاریخی امام حسن مجتبی علیه السلام، و این که در بیست و هشتم صفر رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می باشد، اقامه عزای امام حسن علیه السلام در هفتم صفر بهترین تجلیل و تعظیم مقام سبط اکبر پیامبر اسلام است.

لازم به تذکر است: در نجف اشرف مرکز شیعه، و هم چنین مشاهد مشرفه دیگر، سنّت بر اقامه عزا و مراسم در روز هفتم صفر بوده و هست...»(1)

ص: 158


1- . گوشه هایی از نوشتار استاد معظم مرحوم آیه اللّه العظمی حاج سید محمد علی موحد ابطحی قدس سره.

حجّت و امام سوّم

اشاره

وَ الحُسینَ حُجَّتُهُ.

و حضرت امام حسین علیه السلام حجّت اوست.

خورشید سپهر ولایت، دومین گل بوستان حضرت زهرا علیهاالسلام؛ سومین امام و حجّت خدا؛ و پنجمین تن از اصحاب کساء، حضرت ابو عبداللّه الحسین علیه السلام روز پنجشنبه سوم یا پنجم ماه شعبان سال چهارم هجرت، در مدینه منوره درخشید.(1)

نام گذاری آن حضرت نیز از سوی خداوند توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم همچون برادرش امام حسن علیه السلام انجام گردید.

از جابربن عبداللّه انصاری روایت آمده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: سبب نامیده شدن حسن بدین نام آن است که به احسان خداوند آسمان ها و زمین برپاست، و حسین هم از احسان و نیکی شکفته شده است، و علی و حسن دو اسم از اسماء خدای تعالی است، و حسین تصغیر حسن است.(2)

به احترام ولادت آن حضرت علیه السلام پنج فرمان از سوی خداوند صادر گشت:

1) به مالک؛ فرشته گماشته شده بر آتش دوزخ وحی فرمود که: آتش را خاموش سازد - یا حرارت آن را آرام کند - به کرامت مولودی که برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به دنیا آمده است.

ص: 159


1- . اعلام الوری، 214.
2- . قمقام زخّار، 44.

2) رضوان؛ خازن بهشت مأموریّت یافت که بهشت را زینت کند و آن را عطرآگین سازد، به گرامی داشت فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم.

3) به حورالعین وحی شد که خود را بیارایند و به دیدار یکدیگر روند.

4) فرشتگان را دستور فرمود که به پا ایستند وصف آرایی کنند و به تسبیح و تقدیس و تحمید و تمجید و تکبیر خداوند بپردازند.

5) جبرئیل علیه السلام فرمان یافت که: به زمین فرود آی و با هزار قبیل از فرشتگان - که هر قبیل هزار هزار فرشته است - سوار بر اسب های ابلق در حالی که قبّه های درّ و یاقوت باشد، به همراه روحانییّن که حربه های نور در دست دارند، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بروید و آن حضرت را به این مولود تهنیت بگویید.

و ای جبرئیل پیامبر را خبر ده که من او را حسین نامیدم، و او را تعزیت بگو و به عرض برسان که بدترین افراد امت تو او را خواهند کشت...(1)

القاب آن حضرت بسیار است از جمله: سیّد، و رشید، و سبط ثانی، و طیّب، و فیّ، و التابع لمرضات اللّه، و المبارک، و سیّد الشهداء.(2)

فضایل و دلایل امامت

البته بخش مهمی از آیات و احادیث فضایل، و نیز دلایل ولایت و امامت، همه اهل بیت علیهم السلام را شامل می شود، و قسمتی دیگر راجع

ص: 160


1- . کمال الدین، 1/398-399؛ بحارالانوار، 43/248-249؛ اشک روان بر امیر کاروان، 163.
2- . بحارالانوار، 43/237.

به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام است، که در دو فصل گذشته شماری از آن ها را آوردم، و در اینجا قطره ای از اقیانوس بی کرانه فضایل حضرت امام حسین علیه السلام را به همان ترتیب به کام جان خوانندگان عزیز می فشانم، و گوشه ای از دلایل امامت آن پیشوای عظیم الشأن را می نگارم:

1) قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: انّما مَثَلی کَمَثَلِ شَجَرَة أنا أصلُها وَ علیّ فَرعُها وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ ثَمَرُها وَالشیعَةُ وَرَقُها فَانّی یَخرُجُ مِنَ الطَّیِّبِ إلاّ الطیِّبُ.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: من به درختی همی مانم که خود تنه اصلی آن درختم و علی شاخه آن است و حسن و حسین میوه آن، و شیعیان برگ های آن درخت باشند، چون تواند بود که از پاکیزگان جز پاکان بیرون آیند!

2) و قال صلی الله علیه و آله وسلم: لَیلةَ عُرِجَ بی الی السَّماءِ رَأیتُ عَلی بابِ الجَنَّةِ مکتوبا: لا اله الا اللّهُ، محمد رسولُ اللّه ِ، علی حبیبُ اللّه، الحسن و الحسین صفوةَ اللّه، فاطمة امَةُ اللّه علی باغضهم لعنة اللّه.(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: شبی که مرا به معراج به آسمان بردند دیدم که بر در بهشت نوشته است: لا اله اللّه اللّه: محمد رسول اللّه: علی حبیب خداست، حسن و حسین برگزیدگان خدایند، فاطمه کنیز [ و بانوی کاملاً مطیع] خداوند است، بر دشمن ایشان لعنت خدا باد.

3) سُئِلَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: ایّما أهلُ بَیتِکَ أحَبُّ الیکَ؟ قال: الحَسَنُ وَ الحُسین.(3)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پرسیدند: کدام یک از خاندان شما نزد شما محبوب ترند؟ فرمود: حسن و حسین علیهماالسلام.

ص: 161


1- . قمقام زخّار، 61.
2- . الغُمّة، 2/152.
3- . قمقام زخّار، 61.

4) عَن ابی عوانه رَفَعَهُ الی النبی صلی الله علیه و آله وسلم قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: انَّ الحَسَنَ وَ الحُسینَ علیهماالسلام شَنَفا العَرش، وَ انَّ الجَنَّةَ قالَت: یا ربِّ أسکنتَنی الضُعفاءَ وَ المساکین؟ فقال اللّه تعالی لَها: ألا ترضینَ أنّی زَیَّنتُ ارکانکِ بالحسن و الحسین؟ قال: فماست کَما تَمیسَ العروس فَرَحا.(1)

ابوعوانه گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: در حقیقت حسن و حسین علیهماالسلام دو گوشواره عرش خدایند، و هنگامی که بهشت به درگاه خداوند نالید که پروردگارا مرا جایگاه بیچارگان و بی نوایان قرار دادی؟ خداوند فرمود: خرسند نیستی که ارکان هستی تو را به وجود حسن و حسین علیهماالسلام زینت داده ام؟

آن گاه بهشت همچون عروسی از خوشحالی به خود بالید.

5) قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: حسین منی و انا مِن حُسَین، احبَّ اللّه ُ من احبَّ حُسَینا، حسین سبط منَ الاسباط.(2)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: حسین از من است و من از حسینم، خداوند دوست بدارد هر که حسین را دوست می دارد، حسین یکی از اسباط (و نوادگان پیامبر) است.

زینت آسمان و زمین

6) و در حدیثی آمده که: یک روز امام حسین علیه السلام به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلموارد شد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به او فرمود: مرحبا بر تو ای ابا عبداللّه ای زینت آسمان ها و زمین.

أُبی بن کعب پرسید: آیا کسی جز شما زینت آسمان و زمین می باشد؟

ص: 162


1- . الارشاد، 2/127.
2- . الارشاد، 2/127.

فرمود: سوگند به آن که مرا به راستی به پیامبری برانگیخته است که حسین بن علی نزد اهل آسمان ها بزرگ تر است از آنچه در زمین است، و به درستی که بر یمین عرش نوشته است: مِصباحُ هدی وَ سفینةُ نَجاة وَ امامُ خیر وَ یُمن و عزّ وَ فَخر و علم و ذُخر...(1)

چراغ هدایت و کشتی نجات و امام خیر و نیکبختی و عزّت و سرافرازی و علم و ذخیره است...

7) از حذیفة بن الیمان روایت شده که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را دیدم دست حسین علیه السلام را گرفته بود و چنین می فرمود: أیُّها النّاسُ هذا الحُسَینُ بن علی فَاعرفوهُ فَوَ الّذی نَفسی بِیَدِهِ انَّهُ لَفی الجَنَّةِ، وَ مُحبیّهِ فی الجَنَّةِ، وَ مُحبّی مُحبیهِ فی الجَنَّة.(2)

ای مردم! این حسین بن علی است او را بشناسید [ و قدر و منزلتش را بدانید] به حق آن خدایی که جانم در دست قدرت اوست سوگند که او خود و دوستان و دوستان دوستانش همه در بهشت خواهند بود.

8) سلمان می گوید: به خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم رسیدم، دیدم که امام حسین را روی زانویش نشانیده، میان دیدگانش را می بوسد، بر دهانش بوسه می زند و می فرماید: انَّکَ سَیّد، ابنُ سَیّد، أبو سادة، انَّکَ امام، ابنُ امام، ابو ائمَّة، انَّکَ حُجّة، ابن حجّة، أبو حُجَج تِسعَة مِن صُلبِکَ،

تاسِعُهُم قائِمُهُم.(3)

تو سرور، پسر سرور، پدر سروران هستی، تو امام

و پیشوا، پسر پیشوا، و پدر پیشوایان هستی، تو حجّت خداوند، پسر حجّت، و پدر نُه حجّت حق می باشی که از صلب تو خواهند بود نهمین ایشان قائم آن هاست.

ص: 163


1- . عیون الاخبار الرضا علیه السلام، 1/59-60.
2- . مقتل خوارزمی، 1/147.
3- . کمال الدین، 1/262؛ مناقب، ابن شهرآشوب، 4/71.

9) عن الرضا علیه السلام عن آبائِه علیهم السلامقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: مَن أحبَّ أن یَنظُرَ الی أحبِّ اهل الارضِ الی أهْلِ السَّماءِ فَلیَنظُر الی الحسین.(1)

امام رضا علیه السلام از پدران گرامی خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده که فرمودند: هر آن

که مایل است محبوب ترین اهل زمین را به نزد اهل آسمان را بنگرد، حسین علیه السلام را ببیند.

10) قال رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: ألا وَ انَّ الحُسَینَ باب مِن أبوابِ الجَنَّةِ مَن عانَدَهُ حَرَّمَ اللّه ُ عَلَیهِ رائِحَةَ الجَنَّة.(2)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: توجه کنید. در حقیقت حسین علیه السلام دری از درهای بهشت است که هر آن که با او دشمنی ورزد خداوند بوی خوش بهشت را بر او حرام می سازد.

حماسه جاودانی

سراسر جهان از نام مقدس حسین علیه السلام عطرآگین است، و قلمرو پهناور گیتی به نور شریف او روشن است، او همچون خورشید پرفروغی است که شعاع تابناک آن دل ها را گرمی و صفا می بخشد، و همواره در کالبد روزگاران روح نشاط می دمد، و اندیشه ها را شکوفا می سازد، و استعدادها را به ثمر می رساند.

تمامی آزادگان بر محراب عظمتش پیشانی نهاده، و خردمندان به شکوه نهضتش دل داده اند، جویندگان حقیقت از خوان کرامتش توشه برمی گیرند، و لب تشنگان فضیلت از چشمه سار عنایتش سیراب گردیده اند.

جوانان متعهد؛ راه و رسم دینداری و عفت و پاکدامنی را از سیره

ص: 164


1- . قمقام زخّار، 71.
2- . مقتل خوارزمی، 1/145.

پسندیده علی اکبر و قاسم و عبداللّه او می آموزند، و قهرمانان متدیّن؛ شیوه جوانمردی و ایثار و فداکاری را در رخسار علمدار وفادارش حضرت عباس علیه السلام می جویند، و بانوان ارجمند؛ به پیروی از خواهر بزرگوارش حضرت زینب علیهاالسلام خود را به زیور حجاب می آرایند، و به نیروی صبر و استقامت و مناعت طبع، با سختی های زندگانی می ستیزند، و بزرگسالان از مکارم اخلاق و شهامت و رشادت حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه اش سرمشق می گیرند.

جنب و جوشی که همه ساله در عزای آن حضرت علیه السلام کران تا کران عالم را فرا می گیرد، و از مرزهای بلاد اسلامی - و حتی جوامع دین باوران - نیز می گذرد و جمع بسیار از بیگانگان و اغیار را هم به هیجان وامی دارد، روشن ترین دلیل و محکم ترین برهان تجلی باطنی و معنوی آن آیت بزرگ الهی است، و با محاسبات مادی و معیارهای دنیوی نمی توان به حقیقت آن دست یافت.

مراسم سوگواری آن حضرت علیه السلام عالی ترین شیوه تربیت و رادمردی و درستکاری و پایداری را در زندگی انسان ها پدیدار و برقرار می نماید، و دل های مردمان را نورانی و به یکدیگر نزدیک و مهربان، و صف های آنان را متحد می سازد، و در کردار و گفتار ایشان بسی تأثیر مثبت می گذارد.

خاک کوی حسین علیه السلام شفای دردمندان، و سجده گاه مردم با ایمان، و مأوای تقوا پیشگان، و پناه گاه توبه کنندگان، و ایمنی خائفان است.

قبه پاک و منوّر حسین علیه السلام مهبط فرشتگان و مرکز استجابت دعای نیایشگران، و جلوه گاه انوار خداوند سبحان، و زیارت گاه دلباختگان است.

ص: 165

و خلاصه این که: تمامی ارزش های انسانی و عنایت های ربانی از نام حسین علیه السلام آغاز گردیده، و از ثمرات حماسه جاودانی عاشورای اوست.

حسین علیه السلام وارث آدم صفی اللّه، و جلوه نوح نبی اللّه، و سلاله والای ابراهیم خلیل اللّه، و مظهر موسی کلیم اللّه، و یادآور عیسی روح اللّه، و معجزه زنده محمد حبیب اللّه، و نشانگر علی ولی اللّه، و پدر والاگهر مهدی بقیه اللّه، علیهم جمیعا صلوات اللّه است.

سرور اهل وفا

سالار دین و سرور اهل وفا حسین

در راه عشق پیشرو و مقتدا حسین

سبط رسول و زینت دامان فاطمه

نور دو دیده علی مرتضی حسین

آن حجّت الهی و آن مایه شرف

رکن الهدی و قبله اهل دعا حسین

درگاه لطف دوست کجا عاشقان کجا

عشاق را نمود به حق آشنا حسین

پاکیزه گوهری که خدایش ثنای گوست

در انّما یرید و دگر هل اتی حسین

اسلام زنده شد ز قیامش به روزگار

با آن قیام شد همه را رهنما حسین

ما را بس است مکتب توحید آن امام

آموخت خوب درس شهامت بما حسین

ص: 166

زیبنده شد لباس شهادت به قامتش

در این طریق سیّد و صاحب لوا حسین

یا حبّذا به سکّه آزاد مردیش

تا نقش خون زده به صف کربلا حسین

لب تشنه جان سپرد به راه رضای دوست

با آن که داشت در دو لب آب بقا حسین

داد آنچه داشت در ره عشق وصال حق

الحق که کرد هستی خود را فدا حسین

جان ها فدای او که ره عشق دوست دید

فرق علی اکبر خود را دوتا حسین

نزدیک نهر علقمه عباس خویش را

بنهاد و رفت دست و سر از تن جدا حسین

اندر منای قرب الهی به بزم عشق

قربان نمود اصغر خود از وفا حسین(1)

ص: 167


1- . لب تشنگان عشق، اثر طبع حاج محمود سیفی شیرازی، 161.

حضرت امام سجّاد علیه السلام

اشاره

وَ عَلِیَّ بنَ الحُسینِ حُجَّتُهُ.

و حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام حجّت اوست.

چهارمین پیشوای معصوم حضرت زین العابدین علی بن الحسین علیهماالسلامروز پنجشنبه پنجم شعبان المعظّم سال سی و هشت هجری در شهر کوفه و یا مدینه منوّره متولد گردید.(1)

این قول بین شیعیان مشهور است و جشن های ولادت در سراسر بلاد اسلامی برگزار می شود. اما در تاریخ ولادت آن حضرت اقوال دیگری نیز هست، برخی ولادت آن جناب را جمعه نیمه ماه جمادی الاخره، و بعضی نیمه جمادی الاولی، و سال تولد را سی و شش یا سی و هفت هجرت دانسته اند.(2)

مادر گرامی آن حضرت دختر یزدجرد فرزند شهریار پادشاه ایران بوده است.(3)

کنیه های معروف آن بزرگوار: ابو محمد، و ابوالحسن بوده، و به القابی همچون زین العابدین؛ سید العابدین؛ سجّاد؛ و ذوالثفنات شهرت یافته است.

شیخ صدوق به سند خود از عمران بن سلیم روایت آورده که: هر

ص: 168


1- . الامام زین العابدین علیه السلام، مقرّم، 22؛ الامام علی بن الحسین علیهماالسلام، دخیّل، 10.
2- . حیاة الامام زین العابدین علیه السلام قرشی، 36-37.
3- . استاد معظّم مرحوم آیه اللّه حاج شیخ محمد مظفّری، کتابی به نام خلاصة البیان فی احوال شاه زنان، پرداخته و به تفصیل پیرامون زندگی نامه آن بانوی مکرّمه سخن گفته است.

گاه زُهَری از حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام حدیثی نقل می کرد چنین می گفت: زین العابدین علی بن الحسین برایم حدیث فرمود: روزی سفیان بن عُیَینه به او اعتراض کرد که: چرا به او زین العابدین (زیور پرستندگان) می گویی؟

زهری پاسخ داد: من از سعید بن المُسَیّب شنیدم که از ابن عباس حدیث آورد که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: روز قیامت منادی بانگ می زند: زین العابدین کجاست؟ در آن هنگام گویی فرزندم علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام را می بینم که با سرافرازی بین صف های اهل محشر حرکت می کند.(1)

و ابن عساکر از جابر نقل کرده که گفت: در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمشرفیاب بودم که حسین علیه السلام وارد شد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را به خود چسبانید و بوسید و کنار خود نشانید، سپس فرمود: از این فرزند من پسری به دنیا می آید که او را علی بن الحسین می خوانند، هنگامی که روز قیامت به پا شود گوینده ای از دل عرش اعلام می دارد: سیدالعابدین به پای خیزد. پس او بپا خواهد خاست.(2)

و حضرت امام باقر علیه السلام فرمودند: در حقیقت پدرم علی بن الحسین علیهماالسلام چنین بود که هر یک از نعمت های الهی را به یاد می آورد، و هر آیه ای از قرآن که ذکر سجود در آن بود تلاوت می کرد، و هر ناگواری که از آن بیمناک بود یا نیرنگ کسی که از او حذر داشت به عنایت خداوند از وی دفع می شد، سجده می کرد، و هر گاه نماز واجب را به پایان می برد سجده ای به جای می آورد، و هنگامی که

ص: 169


1- . علل الشّرایع، 87.
2- . حیاة الامام زین العابدین علیه السلام، 38.

توفیق می یافت بین دو نفر اصلاح نماید به شکرانه آن به سجده می افتاد، و اثر سجده در تمامی مواضع سجود آن حضرت نمایان بود، از این روی او را سجاد می گفتند.(1)

و نیز از آن حضرت روایت آمده که فرمودند: در مواضع سجده پدرم علیه السلام جاهای پینه بسته و برآمده ای بود که هر سال دو نوبت آن ها را می برید، هر بار پنج پینه، پس بدین سبب ذوالثفنات نامیده شد.

واژه ثَفِنات جمع ثَفِنَه در اصل به معنی پینه زانو و یا پینه ای است که در سینه و دست و زانوی شتر بر اثر نشستن ظاهر می شود.(2)

پرتوی از دلایل

بی تردید امام زین العابدین علیه السلام پس از پدر بزرگوارش از همه مردمان در علم و عمل برتر و کامل تر بود. و به دلایل عقلی ثابت است که مقام امامت به شخص برتر اختصاص دارد، و مفضول را نشاید که متصدّی آن گردد.

دیگر آن که: به دلالت آیه کریمه: اولی الارحام(3)

(خویشاوندان نزدیک) و دعای حضرت زکریا علیه السلام(4)

، و دلایل دیگر، شایسته ترین فرد برای تصدی مقام امامت کسی است که نسبت به امام قبلی نزدیک تر و بستگیش بیشتر باشد.

و این مطلب ثابت و مسلم است که هیچ فردی نسبت به امام حسین علیه السلام نزدیک تر و مقرّب تر از فرزندش حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام نبوده است.

ص: 170


1- . علل الشّرایع، 232.
2- . معانی الاخبار، 65.
3- . سوره احزاب، آیه 6.
4- . سوره مریم، آیه 6.

سوّم آن که: به حکم عقل ثابت است که در هر زمانی باید امامی بوده باشد تا امور مردم را تدبیر نماید، و در دوران امام علی بن الحسین علیهماالسلام به جز آن حضرت کسی ادعای امامت ننموده است، هر چند که چنین نسبتی به محمد بن الحنیفه داده شده است، ولی این نسبت ثابت نیست، بنابراین امامت امام زین العابدین علیه السلام ثابت است.

چهارم: احادیث صریح از پیامبر و امامان پیشین بر امامت آن حضرت علیه السلام وارد شده است که در جوامع مهم حدیث و کلام آمده است و برخی از آن ها را در فصول گذشته آوردیم و در اینجا چند مورد را یاد می کنیم:

1) از جابر بن عبداللّه انصاری روایت است که گوید: هنگامی که خداوند متعال این آیه را بر پیامبرش صلی الله علیه و آله وسلم نازل فرمود: «یا أیُّها الذینَ آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرَّسوُلَ وَ أولی الامر منکُم»(1)

؛ ای کسانی که ایمان آورده اید خداوند را اطاعت کنید و فرستاده خدا و اولی الامر از خودتان را اطاعت نمایید.

من عرض کردم: یا رسول اللّه! خدا و رسولش را شناختیم، اولی الامر که خداوند طاعتشان را به طاعت تو پیوسته است کیانند؟

پیامبر فرمود: آنان جانشینان منند ای جابر! و امامان مسلمین پس از من می باشند، اولشان علی بن ابی طالب، سپس حسن، سپس حسین، سپس علی بن الحسین، سپس محمد بن علی - که در تورات به باقر معروف است و تو ای جابر! او را درک خواهی کرد، و هر گاه او را ملاقات نمودی سلام مرا به او برسان - سپس صادق جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمد

ص: 171


1- . سوره نساء، آیه 59.

بن علی، سپس علی بن محمد، سپس حسن بن علی، سپس همنام و هم کنیه ام حجّت خدا در زمین، و بقیة اللّه در بندگانش، فرزند حسن بن علی، آن که خدای تعالی بر دست او خاورها و باخترهای زمین را فتح خواهد کرد، آن که از شیعیان و دوستانش غیبتی خواهد داشت که در زمان غیبتش بر اعتقاد به امامتش ثابت نمی ماند مگر کسی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد.

جابر گوید: عرضه داشتم: یا رسول اللّه! آیا برای شیعیانش در زمان غیبت نفعی از او هست؟ فرمود: آری سوگند به آن که مرا به پیامبری برانگیخت، آنان به نور او روشنایی می گیرند و به ولایت او در عصر غیبت سود می برند، هم چنان که مردم از نور خورشید بهره می یابند هر چند که ابری آن را بپوشاند، ای جابر! این از مکنون سرّ الهی و مخزون علم اوست، آن را جز از اهلش مخفی بدار.(1)

2) از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: هنگامی که حضرت امام حسین علیه السلام به سوی عراق سفر کرد نوشتارها و وصیت نامه را به جناب ام سلمه سپرد، وقتی امام علی بن الحسین علیهماالسلام [ به مدینه] بازگشت، ام سلمه امانت ها را به او تسلیم کرد.(2)

3) ابو الجارود گوید: امام باقر علیه السلام فرمودند: امام حسین علیه السلام به هنگام شهادت وصیت [ مخصوص] خویش را در نوشتاری درج کرده و مرقوم فرموده بود و آن را به دخترش فاطمه علیهاالسلام سپرد، پس از

شهادت آن حضرت [ و حوادث بزرگی که روی داد] فاطمه آن وصیت

نامه را به علی بن الحسین علیهماالسلام بازگردانید.

پرسیدم : خداوند بر تو رحمت آرد، در آن وصیت نامه چه بود؟

ص: 172


1- . تفسیر برهان، 1/381.
2- . الکافی، 1/304.

فرمود: آنچه فرزندان آدم از ابتدای جهان تا آخر آن نیازمند به آن

می باشند.

مرحوم علامه مجلسی فرماید: آنچه امام حسین علیه السلام به ام سلمه

سپرد غیر از آن وصیت نامه ای است که به دخترش فاطمه تسلیم کرد،

و شاید سپرده ام سلمه همان وصیت و دستور سر به مهری باشد که از

آسمان فرود آمده بود.

از آثار بی شمار

1) صحیفه کامله سجّادیّه، مجموعه ای از دعاهای آن حضرت علیه السلام

است که در برترین حد بلاغت قرار دارد، و سرشار از علم و حکمت

و معرفت، و بهترین وسیله شناخت عقاید صحیح دینی،

و استوارترین شیوه دینداری، و رساترین برنامه تربیت و تهذیب نفس

و تحصیل کمال، و نزدیک ترین راه ارتباط با خداوند متعال است.

اندیشمندان بزرگ با القابی همچون: اخت القرآن؛ انجیل اهل

بیت؛ و زبور آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم از آن تعبیر کرده اند، و جمعی از علماء به

شرح آن پرداخته اند.

2) رسالة الحقوق، نامه ای است که امام سجاد علیه السلام به یکی از

شیعیان خود نوشته و عالی ترین و دقیق ترین درجه بندی حقوق

و تعیین مرزهای رفتار و سلوک انسان، و گونه های درست ارتباط با

خالق و مخلوق را تشریح فرموده است.

امام علیه السلام در این نوشتار نورانی نخست حق بزرگ خداوند را بیان

ص: 173

نموده و تأکید کرده که آن پایه و اساس همه حقوق است، سپس حقوقی که از ناحیه خود انسان بر او لازم می آید یکایک تشریح فرموده که چشم و گوش و زبان و دست و پا و شکم و ابزار تناسل، هر یک را بر صاحبش حقی ثابت و مسلّم است که باید آن را بشناسد و رعایت کند.

سپس حقوق افعالی است که شخص انجام می دهد از نماز و روزه و صدقه و... بعد از آن حقوق امام و آموزگار، آن گاه حقوق زیردستان، و حقوق بستگان و نزدیکان، که مهم ترین آن ها حقوق مادر و پدر و فرزند و برادر و خواهر، و پس از آن سایر کسانی که به گونه ای بر عهده انسان حقی دارند حتی دشمن!(1)

دوران امامت حضرت امام زین العابدین علیه السلام حدود سی و پنج

سال بوده که طی این مدت علی رغم فشار شدید دستگاه حکومت بنی امیه و بنی مروان، شاگردان بسیار در فقه و حدیث و تفسیر و کلام در حوزه تدریس و تربیت آن حضرت پرورش یافتند، و رجال نامداری همچون ابو حمزه ثمالی، و ابو خالد کابلی، و قیس بن ماصر، و فرات بن احنف کوفی، و حبیب بن ابی ثابت، و ثویر بن أبی فاخته، و زُرارة بن اوفی، و یحیی بن ام طویل، و حکیم بن جبیر، و سعید بن مسیّب و زهری، از محضر شریف آن حضرت کسب فیض نمودند.

اهتمام آن حضرت علیه السلام به دعا و عبادت، و سفرهای مکرر به حج، و حسن سلوک و حلم و بردباری، و کمک های فراوان در آشکار و نهان به فقرا و بی نوایان، به خصوص انفاق های شبانه، و گریه های پیوسته

ص: 174


1- . تحف العقول، 255.

در مصایب پدر بزرگوارش حضرت امام حسین علیه السلام، مایه پرورش استعدادها و بیداری جامعه، و آماده سازی مردمان برای ترقی و تعالی و روی آوردن به موجبات رستگاری بوده است.

سرانجام روز بیست و پنجم یا دوازدهم ماه محرم الحرام سال نود و پنجم هجرت ولید بن عبدالملک یا هشام بن عبدالملک - یا هر دو به کمک هم - آن حضرت را مسموم نمودند و به شهادت رسید.

آرامگاه شریف آن حضرت علیه السلام در بقیع کنار قبر شریف عمویش حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام قرار دارد که سالیانی است قبّه و آستانه آن بزرگواران - همچون سایر مشاهد مشرفه حجاز - توسط گروه جنایتکار وهّابی تخریب گردیده است.

ص: 175

پنجمین امام معصوم

اشاره

وَ مُحَمَّدَ بن عَلِیِّ حُجَتُهُ

و حضرت محمد بن علی [ امام باقر] علیه السلام حجّت اوست.

پیشوای پنجم و معصوم هفتم حضرت ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام روز جمعه اول ماه رجب سال 57 هجری در مدینه منوره به دنیا آمد، چنان که در حدیثی از امام حسن عسگری علیه السلام نقل شده است(1)

و جمعی از علمای برجسته شیعه، - همچون شیخ طوسی و ابن شهر آشوب و شیخ طبرسی - تصریح کرده اند.(2)

و به قولی: ولادت آن حضرت سوم صفر همان سال بوده است.(3)

والده مکرّمه آن حضرت علیه السلام فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام است که در خاندان امام حسن علیه السلام مقامی والا داشته و از او به صدیقه تعبیر شده است.(4)

شیخ مفید گوید: امام باقر محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام از میان برادرانش به منصب جانشینی پدرش حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام نایل آمد، وصیّ آن حضرت و عهده دار مقام امامت بعد از وی بود، و در علم و وارستگی و سروری از همگان مرتبه بلندتری داشت، و از

ص: 176


1- . دلایل الامامه، 94.
2- . مصباح المتهجّد، 557؛ مناقب آل ابی طالب، 3/340؛ اعلام الوری، 264؛ بحارالانوار، 46/217.
3- . مصباح، کفعمی، 521؛ دروس، شهید اوّل، 154.
4- . کتاب الوافی، 3/768.

تمامی آنان نامدارتر، و بین عامّه و خاصّه حرمت و جلالت قدرش بیشتر بود، و این مقدار از علم دین و آثار و سنّت نبوی و علم قرآن و سیره و فنون آداب که از آن حضرت انتشار یافت، از هیچ یک از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ظاهر نگردید، شماری از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که تا زمان آن جناب باقی بودند، و بزرگان تابعین و سران فقَهای مسلمین از آن بزرگوار کسب فیض نمودند و حدیث گرفتند.(1)

لقب آن حضرت به سبب دانش بیکران و توسعه و بسط در آن باقر بوده است. این لقب شریف بارها در سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم یاد شده و در

چندین روایت از طرق شیعه و سنّی نقل گردیده است. در بعضی از احادیث آمده که لقب امام پنجم در تورات باقر است. و در روایات و زیارات این لقب با پسوندهایی همچون (باقر العلم بعد النبی)؛ (باقر علم الاولین و الاخرین) و (باقر علم النبیین) نیز یاد شده است، و احیانا در کلمات بزرگان از آن حضرت و فرزندش امام صادق علیهماالسلام: باقرین، و گاهی صادقین تعبیر شده، و این از باب تغلیب است.(2)

سلام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

به طرق بسیار از جابر بن عبداللّه انصاری روایت آمده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم توسط وی به امام باقر علیه السلام سلام فرستادند، از جمله: شیخ صدوق به سند خود از عمرو بن شمر روایت کرده که گفت: از جابر بن یزید جعفی پرسیدم: چرا باقر به این اسم نامیده شد؟

وی پاسخ داد: زیرا که آن حضرت علم را با مهارت کامل شکافت

ص: 177


1- . الارشاد، 2/157.
2- . دایرة المعارف تشیع، 3/63.

و توسعه داد و آشکار ساخت، و جابر بن عبداللّه انصاری برایم حدیث گفت که از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیده بود که آن حضرت

فرمودند: ای جابر تو حتما بعد از من زنده می مانی تا فرزندم محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب را - که در تورات به باقر معروف است - ملاقات نمایی، هر گاه او را دیدار کردی از من به او سلام برسان.

جابر بن عبداللّه انصاری آن حضرت را در یکی از کوچه های مدینه ملاقات کرد و عرضه داشت: ای نوجوان تو کیستی؟ امام علیه السلام فرمود: من محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب هستم. جابر گفت: فرزندم جلو بیا، پس آن حضرت جلو آمد. سپس گفت: باز گرد. هنگامی که امام علیه السلام بازگشت و جابر از پشت سر راه رفتن آن حضرت را دید چنین گفت: به پروردگار کعبه سوگند که این شمایل رسول خدا است!

آن گاه به عرض رسانید: فرزندم! رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تو را سلام

می رساند.

امام باقر علیه السلام پاسخ داد: تا آسمان ها و زمین برپاست بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم سلام باد، بر تو نیز ای جابر سلام باد به سبب این که سلام آن حضرت را به من رساندی.

جابر گفت: ای باقر! ای باقر! تو به حق همان باقر هستی! تویی که علم را با مهارت و تسلّط کامل توسعه می دهی و شکوفا می سازی.(1)

شایان ذکر است که در یکی از همین روایات آمده است که

ص: 178


1- . علل الشرایع، 1/233.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلمبه جابر خبر دادند که بینایی خود را از دست می دهد سپس بار دیگر دیدگانش روشن می شود.(1)

نگاهی به فضایل و دلایل امامت

شیخ مفید فرموده است: «از حضرت ابو جعفر علیه السلام اخبار پیشینیان و اخبار پیامبران بسیار روایت شده است، و نیز گزارش غزوات [ و نبردهای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام] از آن حضرت نوشته و منتشر گردید، و سنن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را از آن جناب آموختند و نقل کردند، و مسلمانان در مناسک حج آنچه امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت فرمود مبنای عمل قرار دادند و بر گفتار آن حضرت اعتماد نمودند، و تفسیر قرآن را از آن بزرگوار فرا گرفتند و آثار فراوان در این باره پرداختند، و خاصّه و عامّه از آن حضرت حدیث آموختند، و آن جناب با صاحب نظرانی که به محضرش شرفیاب می شدند مناظره ها داشت، و بیشتر مسائل علم کلام از آن حضرت بر جای ماند و بین مردمان ضبط گردید.»(2)

و از عبداللّه بن عطاء مکّی روایت شده که گوید: دانشوران را نزد هیچ کس حقیرتر از آن ندیدم که در محضر ابو جعفر محمد بن علی علیهماالسلاممشاهده می کردم، حکم بن عتیبه را با آن مقام بلندی که بین علماء داشت در برابر آن حضرت دیدم که همچون کودکی ابجد خوان می نمود!(3)

و هر گاه جابر بن یزید جعفی از آن حضرت روایتی نقل می کرد

ص: 179


1- . بحارالانوار، 46/60.
2- . الارشاد، 2/163.
3- . حلیة الاولیاء، 3/186.

چنین می گفت: جانشین اوصیاء و وارث علوم انبیاء حضرت محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام برایم حدیث فرمود...(1)

و به چند طریق روایت کرده اند که امام علی بن الحسین علیهماالسلام هنگام وفات به فرزندان خود که اطراف بسترش جمع بودند نظری افکند، آن گاه به فرزندش محمد بن علی توجهی کرد و فرمود: ای محمد! این صندوق را به خانه خود ببر. آن گاه فرمود: البته در این صندوق پول های طلا و نقره نیست، بلکه پر از علم (نوشتارها و آثار علمی) است.(2)

و در حدیث معتبری از ابو بصیر روایت آمده که گفت: به محضر امام باقر علیه السلام شرفیاب شدم و به آن حضرت عرض کردم: شما وارثان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستید؟

فرمود: آری.

گفتم: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وارث پیامبران بود و همه علوم آنان را می دانست؟

فرمود: آری.

گفتم: بنابراین شما می توانید مردگان را زنده کنید و افراد نابینا و پیس را بهبود بخشید؟

فرمود: آری؛ به اذن خداوند. آن گاه به من فرمود: ای ابو محمد نزدیک من بیا. من نزدیک رفتم و آن حضرت بر صورت و چشمانم دست کشید، ناگهان [ چشمانم روشن شد] خورشید و آسمان و زمین و خانه ها و هر چه در شهر بود همه را مشاهده نمودم. سپس به من

ص: 180


1- . الارشاد، 2/160.
2- . کافی، 1/305؛ بصائر الدرجات، 44.

فرمود: آیا می خواهی همین طور باشی و در قیامت همان گونه که مردمان حسابرسی می شوند به حساب تو هم رسیدگی کنند یا به حالت سابق خود بازگردی و بهشت را بدون رنج به تو عنایت فرمایند؟

عرض کردم: به همان حال برمی گردم. پس دست بر چشمانم کشید به همان حال برگشتم.

راوی گوید: آنچه از ابو بصیر شنیده بودم برای ابن ابی عمیر نقل کردم، به من گفت: گواهی می دهم که این مطلب حقیقت دارد همان گونه که روز ثابت و حق است.(1)

حدیث لوح

این حدیث شریف به طرق معتبر در جوامع مهم حدیث آمده است از جمله: شیخ کلینی قدس سره از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: پدرم به جابر بن عبداللّه انصاری فرمودند: من با تو کاری دارم، چه وقت برایت آسان تر است که تو را تنها ببینم و پرسش نمایم؟ جابر گفت: هر موقع که شما مایل باشید.

پس روزی با او در خلوت نشستند و فرمودند: ای جابر! لوحی را که در دست مادرم حضرت فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دیده ای و آنچه مادرم به تو فرمود که در آن لوح چه نوشته است به من خبر ده؟

جابر گفت: خدای را گواه می گیرم که من در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به محضر مادرت فاطمه علیهاالسلام شرفیاب شدم ولادت

ص: 181


1- . مرآة العقول، 6/19-20.

حسین علیه السلام را به او تبریک گفتم، و لوحی سبز رنگ - که به گمانم از زمرّد بود - در دستش دیدم، و نوشته ای بسان خورشید سفید و درخشان در آن لوح مرقوم بود.

به آن حضرت عرضه داشتم: ای دخت رسول اللّه! پدر و مادرم فدایت باد، این لوح چیست؟

فرمود: لوحی است که خداوند آن را به رسول خویش اهدا فرموده است، نام پدرم، و نام شوهرم، و اسم دو پسرم، و نام اوصیاء از فرزندانم در آن ثبت گردیده، و پدرم آن را به عنوان مژدگانی عنایت کرده است.

جابر افزود: آن گاه مادرت آن را به من داد که نوشته اش را خواندم و رونویسی کردم.

پدرم به او فرمود: ای جابر! آن را بر من عرضه می داری؟

جابر گفت: آری. سپس پدرم به همراه جابر به منزلش رفت، و جابر صحیفه ای از پوست برآورد، پدرم به او فرمود: ای جابر تو در نوشته ات نگاه کن تا من بر تو بخوانم.

جابر در نسخه خود نگاه می کرد، و پدرم قرائت می نمود هیچ حرفی با آن اختلاف نداشت. جابر گفت: خدای را گواه می گیرم که این گونه در آن لوح نوشته دیدم:

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، این نامه ای است از سوی خداوند عزیز حکیم، برای محمد پیامبر و نور و سفیر و دربان و دلیل او، که توسط روح الامین (جبرئیل) از نزد پروردگار جهان بر او نازل گردیده است.

ای محمد! اسم هایم را بزرگ بشمار، و نعمت هایم را سپاس بگزار، و الطاف مرا انکار مدار.

همانا منم خداوندی که جز من سزاوار پرستشی نیست، منم درهمص: 182

شکننده جبّاران و به دولت رساننده مظلومان، و جزا دهنده روز قیامت، همانا منم خداوندی که جز من شایان پرستشی نیست، هر کسی که جز به فضل من امیدوار باشد، و جز از عدل و داد من بیمناک گردد، او را چنان عذاب کنم که هیچ یک از جهانیان را عذاب ننموده باشم، پس تنها مرا پرستش کن و فقط بر من توکل نمای.

البته من هیچ پیامبری را مبعوث ننمودم که دورانش کامل گردد و مدّتش به سرآید جز این که برای او جانشین مقرّر ساختم، و من تو را بر پیامبران برتری دادم و وصی تو را بر سایر اوصیاء برتر نمودم، و تو را به دو شیر زاده، و دو نواده دختریت حسن و حسین گرامی داشتم، و حسن را پس از سپری شدن روزگار پدرش کانون علم خود قرار دادم، و حسین را گنجینه دار وحی خویش ساختم و او را به شهادت گرامی داشتم، و کارش را به سعادت به آخر بردم، او برترین شهیدان و بلند پایه ترین کشتگان راه من است، کلمه تامه [ مقام امامتم] و حجّت رسایم را همراه او قرار دادم، به عترت او پاداش و کیفر دهم.

اولین آن ها علی سرور عبادت کنندگان و زیور اولیای گذشته من است.

و پسرش که همچون جدّ پسندیده اش محمّد است شکافنده علم من و کانون حکمت من است...(1)

به منظور پرهیز از طولانی شدن بحث قسمت های بعدی حدیث لوح را در بخش های بعدی خواهیم آورد.

احادیث امام باقر علیه السلام پایه بسیاری از قواعد اصولی و احکام فقهی

ص: 183


1- . الکافی، 1/527.

شیعه است، و در تفسیر قرآن و کلام نکات و مطالب فراوانی از آن حضرت بر جای مانده است.

گفت و گوها و مناظره های آن حضرت با فقها و صوفیان و خوارج و راهبان مسیحی و هشام بن عبدالملک اموی، و پاسخ های محکمی که به هر یک فرموده است در کتب حدیث و سیره آمده است.

امام باقر علیه السلام در دوران امامت نوزده ساله خود با ولید بن عبدالملک (متوفای 96 ه.ق) و سلیمان بن عبدالملک (متوفای 99 ه.ق) و عمر بن عبدالعزیز (متوفای 101 ه.ق) و یزید بن عبدالملک (متوفای 105 ه.ق) و هشام بن عبدالملک (متوفای 125 ه.ق) معاصر بوده است.

و سرانجام بنا بر مشهور در سن پنجاه و هفت سالگی روز هفتم ذی الحجة الحرام سال 114 ه.ق در مدینه منوّره به شهادت رسید. گفته شده که ابراهیم بن ولید بن عبدالملک بن مروان، آن حضرت را مسموم کرد.

مزار شریف آن بزرگوار در بقیع کنار قبر پدرش امام زین العابدین و عمویش امام حسن مجتبی و فرزندش امام صادق علیهم السلام قرار دارد که

سالهاست حکومت وهّابیان آن بقاع مقدّسه را ویران ساخته است.

ص: 184

حجّت و امام ششم

اشاره

وَ جَعفَر بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ.

و حضرت جعفر بن محمد [ امام صادق] علیهماالسلام حجّت اوست.

امام ششم و معصوم هشتم از چهارده معصوم حضرت ابو عبداللّه جعفر بن محمد صادق علیهم السلام روز دوشنبه یا جمعه هفدهم ربیع الاول سال 83 ه.ق در زاد روز پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه منوره به دنیا آمد که همواره ائمه اطهار علیهم السلام آن روز فرخنده را گرامی داشته اند، و پاداش بسیار برای روزه گرفتن آن بیان فرموده اند، و نیز صدقه دادن و زیارت مشاهد مشرّفه رفتن و مؤمنان را به خیرات و احسان شادمان نمودن در آن روز مستحّب است.(1)

مادر گرامی آن حضرت فاطمه مشهور به ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است، که در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده: وَ کانَت أُمی مِمَّن آمَنَت وَ اتّقَت وَ أحسَنَت وَ اللّه ُ یُحِبُّ المُحسِنین.(2)

مادرم از بانوان با ایمان و تقوا پیشه و نیکوکار بود و البته خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.

کُنیه آن حضرت - همچون جدّش حسین علیه السلام - ابو عبداللّه است و القاب شریفش صادق و صابر و فاضل و طاهر بوده که مشهورترین آن ها همان صادق است، چنان که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که فرمودند: هر گاه فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن ابی طالب علیهم السلام به

ص: 185


1- . بحارالانوار، 98/358 - 363.
2- . الکافی، 1/472.

دنیا آمد او را صادق بنامید که البته از فرزندان پسرش فرزندی متولد خواهد شد که او را جعفر کذّاب خوانند، پس وای بر او از جرأتی که بر خداوند دارد و برادرش را مورد تعدّی و ستم قرار خواهد داد که صاحب حق و امام زمان اوست.(1)

آن حضرت علیه السلام از نوجوانی مورد توجّه علماء و محدّثین و مفسّرین عصر بود که از محضرش کسب فیض می کردند و علوم مختلف را فرا می گرفتند، مردمان دانش فراوانی از آن جناب آموختند، و آثار او را به هر شهر و دیار بردند، و از بلاد مختلف برای کسب معارف دین و پیمودن مدارج فضل و کمال به سوی او شتافتند تا آنجا که راویان مورد وثوق آن حضرت - طبق گزارش محدّثان - چهار هزار نفر بوده اند.(2)

سرو امامت

شیخ مفید فرموده است: «دلایل امامت آن حضرت علیه السلام به قدری روشن و آشکار بود که دل ها را مبهوت ساخت، و به اعتراف کشاند، و زبان مخالفان را از هر گونه شبهه انگیزی خاموش گردانید.»(3)

در اینجا به چند روایت بسنده می کنیم:

1) در حدیث لوح راجع به آن حضرت آمده است: و به زودی تردید کنندگان درباره جعفر هلاک می گردند، هر آن که او را انکار نماید مرا (خداوند را) انکار نموده است، سخن و وعده قطعی من چنین

ص: 186


1- . جلاء العیون، 869.
2- . الارشاد، 2/179؛ مناقب، ابن شهرآشوب، 4/247.
3- . الارشاد، 2/179.

است که البته مقام جعفر را گرامی بدارم و او را از ناحیه پیروان و دوستان و یارانش خشنود و مسرور گردانم.(1)

2) شیخ کلینی و شیخ مفید قدس سرهما از آن حضرت روایت کرده اند که فرمود: پدرم آثار و اسرار امامت را به من سپرد، و هنگام رحلتش به من فرمود: گواهانی را فراخوان. من چهار تن از مشاهیر قریش از جمله نافع مولای عبداللّه بن عمر را حاضر ساختم، آن گاه به من فرمود: وصیّتی را بنویس که حضرت یعقوب علیه السلام در موقع وفات به پسرانش اعلام کرد که: «یا بنیَّ انَّ اللّه َ اصطَفی لَکُم الدِّینَ فَلا تَموتُنَّ الا وَ أنتُم مُسلِمون»(2)

؛ ای فرزندانم! در حقیقت خداوند برای شما دین [ راست و درست] را برگزیده است، پس مبادا جز در حال مسلمانی بمیرید.

محمد بن علی نیز به جعفر بن محمد وصیّت نمود و به او دستور داد که وی را در جامه ای که روزهای جمعه در آن نماز می گزارد کفن کند، و عمامه اش را بر سرش قرار دهد، و قبرش را چهار گوشه بسازد، و چهار انگشت از زمین بالا ببرد، و در دل خاک بند کفن را باز کند.

آن گاه گواهان را مرخّص فرمود و بر ایشان دعا کرد.

پس از رفتن شهود من به پدرم عرضه داشتم: پدر جان! چنین وصیّتی چه نیازی به گواه داشت؟

فرمود: پسرم؛ خوش ندارم که مخالفان بر تو چیره شوند و بگویند پدرش به او وصیت نکرده است، لذا خواستم حجّت تو محکم و روشن باشد.(3)

ص: 187


1- . الکافی، 1/528.
2- . سوره بقره، آیه 132.
3- . الکافی، 1/307؛ الارشاد، 2/.

3) و در حدیث دیگر از آن حضرت آمده که فرمود: پدرم به هنگام ارتحال خود فرمود: ای جعفر تو را نسبت به اصحاب خودم به نیکی سفارش می کنم.

من گفتم: فدایت شوم به خدا سوگند آنان را به مرتبه ای از علم خواهم رسانید که هر یک از ایشان هر کجا به سر برد نیاز نداشته باشد که از احدی سؤال نماید.(1)

4) سَدیر صیرفی گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: در حقیقت از نیکبختی مرد آن است که فرزندش در سرشت و خمیره و خلق و خوی و شکل و شمایل نمایانگر پدر باشد.

و البته که من در این پسرم - اشاره به امام صادق علیه السلام - شباهت در سرشت و خلق و خوی و اندام و صورتم را در می یابم.(2)

5) به سندهای متعدد از طاهر - یکی از وابستگان و یاران امام باقر علیه السلام - روایت شده که گفت: در محضر امام باقر علیه السلام شرفیاب بودم که فرزندش امام جعفر علیه السلام آمد، امام باقر علیه السلام فرمود: این بهترین آفریدگان خداوند است.(3)

6) در خبر است که سالم بن ابی حفصه عجلی - از اصحاب امام سجّاد و امام باقر علیهماالسلام که مذهب بتریّه را داشته، و از روش اهل بیت علیهم السلاممنحرف بوده است - بعد از وفات امام باقر علیه السلام از کنار خانه آن حضرت می گذشت، به پیروان خود گفت: منتظر بمانید تا بر حضرت صادق علیه السلام وارد شوم و تعزیت بگویم.

آن گاه بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت: پاداش از خداوند

ص: 188


1- . الکافی، 1/306.
2- . الکافی، 1/306.
3- . کتاب الوافی، 2/348.

خواهیم در مصیبت فقدان مردی که وقتی حدیث می گفت - بدون ذکر واسطه - اظهار می داشت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم چنین فرمود...

امام صادق علیه السلام اندکی مکث نمود آن گاه فرمود: خداوند متعال فرماید: هیچ کاری نیست جز این که آن را به غیر خودم واگذارده ام مگر صدقه را که خودم به سرعت آن را می گیرم، تا آنجا که بسا مرد یا زنی نیم دانه خرمایی صدقه می دهد من آن را برایش می پرورانم چنان که کسی فرزند خویش را بپروراند، و روز قیامت آن را بنگرد که همچون کوه اُحُد و بزرگ تر از آن باشد. سالم نزد پیروان خود بازگشت و اظهار شگفتی کرد که ما از امام باقر علیه السلام تعجّب داشتیم که بدون

واسطه از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم سخن می گفت، اکنون امام صادق علیه السلام بدون واسطه از خداوند خبر می دهد!(1)

7) صفوان بن یحیی - از محدثان نامدار شیعه - گوید: جعفر بن محمد بن اشعث برایم گفت: می دانی چه شد که ما به مذهب تشیّع گرایش یافتیم و با آن آشنا شدیم؟ با آن که پیشتر از آن بی خبر بودیم و آنچه را مردم می دانستند ما نمی شناختیم؟

گفتم: ماجرای آن چیست؟ وی گفت: ابو جعفر [ منصور] دوانیقی به پدرم محمد بن اشعث گفت: ای محمد! مردی خردمند برایم بجوی که بتواند دستور مرا با دقت و درست اجرا کند.

پدرم گفت: او را یافته ام فلانی فرزند مهاجر - که دایی من است - شایسته این کار است.

منصور گفت: او را نزد من بیاور. پدرم داییش را نزد او برد و ابو

ص: 189


1- . امالی، شیخ مفید، 218.

جعفر دوانیقی به او گفت: ای پسر مهاجر! این مبلغ را بگیر و به مدینه برو، نزد عبداللّه بن حسن بن حسن و جمعی از خاندان وی به خصوص جعفر بن محمد، و به آن ها بگو: من مردی غریب از اهل خراسان هستم که گروهی از شیعیان شما در آنجا هستند، و این پول را برای شما فرستاده اند. و به هر یک از آنان مبلغی پرداخت کن و شرایطی [ از جهت قیام علیه حکومت و...] بیان ساز، و چون پول ها را گرفتند بگو من فرستاده و پیغام آورم، و مایل هستم که رسیدی از دست خط شما داشته باشم.

پسر مهاجر پول ها را گرفت و به مدینه رفت، پس از چندی از سفر باز گشت و نزد ابو الدوانیق! با حضور محمد بن اشعث چنین اظهار داشت: نزد آن ها رفتم و پول ها را پرداختم و این رسیدهایی است که به دست خط خود نوشته اند، مگر جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) که وقتی نزد او رفتم در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نماز می گزارد، پشت سرش نشستم و با خود گفتم: اینجا هستم تا نمازش را به پایان برد سپس آنچه به یارانش گفته ام به او نیز خواهم گفت. اما او به سرعت نمازش را تمام کرد و سپس روی به من نمود و فرمود: ای مرد! از خداوند پروا کن و اهل بیت پیامبر را مفریب، که آنان تازه از دولت بنی مروان رهایی یافته اند و همگی نیاز دارند.

من گفتم: موضوع چیست؟ خداوند کارت را سامان دهد! او سرش را نزدیک من آورد و آنچه میان من و تو گذشته بود همه را باز گفت، گویا سوّمی ما بوده است!

ابو جعفر دوانیقی گفت: ای پسر مهاجر! از اهل پیامبر نباشد مگر

ص: 190

این که محدّثی در میان ایشان هست، و در حقیقت جعفر بن محمد امروز محدّث ما می باشد.

همین معجزه سبب عقیده ما به این مذهب بوده است.(1)

از مناظرات

از شیوه های علمی آن حضرت علیه السلام مناظره با مخالفین بود که با دلایل محکم و روشن و رسا با آنان سخن می گفت و در بسیاری از ایشان تأثیر می کرد و مایه هدایتشان به مذهب حق می گردید. برای نمونه چند مناظره کوتاه را اینجا می آوریم:

1) آورده اند که ابو شاکر دیصانی به محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شد و عرضه داشت: ای جعفر بن محمد مرا به سوی معبودم راهنمایی کن.

امام علیه السلام به او فرمود: بنشین! در این میان پسر بچه ای با تخم مرغ پخته ای بازی می کرد. آن حضرت به کودک فرمود: تخم مرغ را به من بده. سپس فرمود: ای دیصانی! این قلعه پوشیده ای است که دیواره سخت و محکمی دارد، پس از آن پوسته ای نازک و لطیف قرار گرفته است، و زیر آن مایعی زرین و مایعی نقره ای موجود است که نه طلای مایع به مایع نقره ای مخلوط می گردد و نه مایع نقره ای به مایع زرین در هم می آمیزد، این تخم مرغ با این حال که هست چیزی از آن خارج نمی شود که از صلاح و سلامت آن خبر دهد، و نه شی ء فاسدی به آن راه می یابد که فساد آن را گزارش نماید، و معلوم نیست که برای پرنده

ص: 191


1- . الکافی، 1/475.

نر آفریده شده یا پرنده ماده (و از آن پرنده نر به وجود می آید یا ماده)؟. به هر حال، این تخم مرغ شکافته می شود و بال های رنگارنگ بسان طاووس از آن پدیدار می گردد. آیا برای این کار مدبّری نیست؟

دیصانی به فکر فرو رفت سپس سر بر داشت و گفت: گواهی می دهم که معبود حقی جز اللّه نیست و گواهی می دهم که محمد بنده و فرستاده خداوند است، و این که شما امام و حجّت خداوند بر مردم هستید، و از کفر و الحادی که داشتم توبه می کنم.(1)

2) نقل شده که جعد بن درهم مقداری آب و خاک در شیشه ای قرار داد که به کرم و جانور مبدّل شد آن گاه به یارانش گفت: من این ها را آفریده ام! زیرا که من سبب بوده ام که این جنبندگان به وجود آیند! گفتار او را به امام صادق علیه السلام عرضه داشتند. امام علیه السلام فرمود: اگر چنین است پس باید تعداد آن ها را [ بدون شمارش] باز گوید، و هم بیان کند که چند عدد آن ها نر و چند عدد ماده است؟ وزن هر کدام را هم مشخص نماید، و هر کدام که به این سمت در حرکت است دستور دهد به سمت دیگر حرکت کند!

وقتی جعد بن درهم این سخنان کوبنده را شنید نتوانست پاسخی بدهد و متواری گشت.(2)

3) امام صادق علیه السلام ضمن بحث هایی در ردّ قیاس به ابو حنیفه فرمود: ای ابو حنیفه! قتل نزد شما گناهش بیشتر است یا زنا؟

ابو حنیفه گفت: بلکه قتل شدیدتر است.

امام علیه السلام فرمود: پس چگونه است که خداوند متعال در مورد ثبوت

ص: 192


1- . الکافی، 1/79؛ الاحتجاج، 71-72.
2- . أمالی المرتضی، 1/284.

قتل به دو شاهد فرمان داده اما نسبت به زنا چهار شاهد مقرّر داشته است؟ این حکم را چگونه با قیاس می توان یافت؟. ای ابو حنیفه! ترک نماز بدتر است یا ترک روزه؟

ابو حنیفه پاسخ داد: ترک نماز بدتر است.

امام علیه السلام فرمود: پس چرا زنان باید روزه خود را که در حال عادت افطار کرده اند قضا نمایند اما نمازشان قضا ندارد؟ این مطلب را چطور از طریق قیاس می توان فهمید؟. ای ابو حنیفه! زنان از کسب و کار ناتوان ترند یا مردان؟

ابو حنیفه گفت: زنان ناتوان ترند.

امام علیه السلام فرمود: پس چگونه است که خداوند برای زنان [ در ارث] یک سهم قرار داده اما برای مردان دو سهم مقرر داشته است، این قانون را با قیاس چگونه می توان یافت؟(1)

4) روزی ابن ابی العوجاء راجع به مفهوم آیه کریمه «کلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُم بدَّلناهُم جُلُودا غَیرَها»(2)

هر گاه پوست های تنشان بریان شود پوست های دیگری بر آنان قرار می دهیم.

چنین ایراد کرد که: بر فرض آن پوست نخستین گناهکار بوده و عذاب می شود، پوست تازه چه گناهی دارد؟

امام علیه السلام در پاسخ فرمود: پوست جدید همان است و همان نیست.

ابن ابی العوجاء گفت: متوجه منظورتان نشدم، لطفا توضیح دهید.

امام علیه السلام فرمودند: اگر مردی یک خشت را بشکند و خرد کند،

ص: 193


1- . بحارالانوار، 10/204.
2- . سوره نساء، آیه 56.

سپس بار دیگر بر آن آب بریزد و خشت تازه ای از آن بسازد، آیا این خشت دوم در حقیقت همان خشت قبلی نیست؟

ابن ابی العوجاء تصدیق کرد و برای آن حضرت دعا نمود.(1)

سرانجام امام ششم در بیست و پنجم شوال سال 148 ه.ق در حالی که توسط والی مدینه از سوی منصور عباسی مسموم شده بود به شهادت رسید. آستانه مقدّسه آن حضرت در بقیع قرار دارد که نزدیک به یک قرن پیش توسط رژیم وهابی ویران گردیده است.

ص: 194


1- . بحارالانوار، 10/219.

امام و حجّت هفتم

اشاره

وَ مُوسی بنَ جَعفَر حُجَّتُهُ.

و حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام حجّت اوست.

امام هفتم و معصوم نهم از چهارده معصوم حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام در نیمه دوم ذی الحجة الحرام سال 127 ه.ق در ابواء - یکی از منازل بین مکه و مدینه - ولادت یافت.(1)

و به قولی؛ ولادت آن حضرت روز یکشنبه هفتم ماه صفر، و به قول دیگر هفدهم ماه صفر سال 128 ه.ق بوده است.(2)

در خصوص ولادت آن حضرت علیه السلام چند روایت وارد شده که بر قول اول دلالت دارند:

1) از امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که ولادت آن حضرت در ماه ذی الحجه بوده است.(3)

2) از ابو بصیر حدیث آمده که گفت: با امام صادق علیه السلام حج گزاردیم در سالی که فرزندش امام موسی علیه السلام متولد شد، هنگامی که در ابواء فرود آمدیم برای ما غذا آوردند، و رسم آن حضرت چنان بود که برای یاران خود غذای فراوان و خوب فراهم می نمود. ما مشغول غذا خوردن بودیم که فرستاده حمیده - همسر امام صادق علیه السلام - آمد و گفت: حمیده می گوید: دیگر بر خودم تسلّط ندارم و حالتی که هنگام زایمان برایم پیش می آمد هم اینک نمایان شده است، و شما

ص: 195


1- . دلایل الامامة، 146؛ الدر النظیم، 649؛ تثقیف الأمة، 328.
2- . مقدمه تنقیح المقال، 187.
3- . دلایل الامامة، 146.

دستور داده اید که در خصوص این پسر پیش از شما اقدامی ننمایم.

امام صادق علیه السلام برخاست و با فرستاده حمیده رفت، وقتی شادمان مراجعت نمود اصحاب عرضه داشتند: خداوند شما را همواره شادمان قرار دهد و ما را فدایت سازد، با حمیده چه کردی؟

فرمود: خداوند سلامتش داشت، و به من پسری موهبت فرمود که بهترین آفریدگان اوست و...(1)

3) شیخ برقی از منهال قصّاب روایت کرده که گفت: به قصد تشرّف به مدینه از مکه حرکت کردم، هنگامی که به ابواء رسیدم دیدم که خداوند مولودی به حضرت صادق علیه السلام عطاء نموده است، پس من زودتر به مدینه وارد شدم و آن حضرت یک روز بعد از من وارد شدند و سه روز مردم را اطعام دادند، و من یکی از کسانی بودم که در اطعام آن حضرت حاضر می شدم و آن قدر غذا می خوردم که تا روز بعد هیچ نیازی به غذا نداشتم، و سه روز از غذای آن حضرت خوردم آن قدر که شکمم پر می شد و از ثقل طعام بر بالش تکیه می دادم و تا فردای آن روز چیزی نمی خوردم.(2)

والده گرامی آن حضرت حمیده مصفّاة کنیزی از اهل مغرب یا اندلس (اسپانیا) دختر صاعد بوده است. امام صادق علیه السلام بانوان را به

فراگیری احکام از آن مکرّمه سفارش می کرد.(3)

کنیه های آن حضرت ابوالحسن و ابو ابراهیم و ابو علی بوده است، و چون فرزندش امام رضا علیه السلام نیز کنیه ابوالحسن دارد برای تمییز از امام هفتم به ابوالحسن الاوّل و ابوالحسن الماضی تعبیر می کنند.(4)

ص: 196


1- . دلایل الامامة، 146.
2- . المحاسن، 2/418.
3- . الکافی، 4/300.
4- . مقدّمه تنقیح المقال، 189.

و القاب آن حضرت: العبد الصالح (بنده شایسته خداوند) الکاظم (فرو خورنده خشم) و صابر و امین است، و در بین مردم به باب الحوائج مشهور می باشد.

امام کاظم علیه السلام در کودکی و نوجوانی سؤالات علمی و شرعی را پاسخ می داد، چنان که داستان سؤالات ابو حنیفه و پاسخ های محکم آن حضرت در کتب حدیث و سیره و فقه و غیره مشهور است.(1)

مسلمان شدن راهب بزرگ

و در حدیثی آمده است: یکی از دانشوران بزرگ مسیحی به نام بریه که هفتاد سال از سن خود را در آیین مسیحیّت گذرانده بود و هم کیشانش به وجودش افتخار می کردند، مدتی درباره مسیحیّت به تردید افتاده و راجع به دین اسلام به جست و جو پرداخته بود، و با پژوهشگران مناظره ها داشت، و برای یافتن دین حق تلاش می کرد.

بانوی خدمتگزارش نیز راز او را می دانست، و پیوسته از سستی مسلک مسیحیّت با هم سخن می گفتند، و بالاخره بریه تصمیم گرفت که آشکارا در خصوص دین اسلام تحقیق کند.

با علمای مذاهب اسلامی مباحثه نمود اما به نتیجه نرسید، و سرانجام با مذهب شیعه آشنا شد و هشام بن حکم را به او معرفی کردند.

یک روز با جمعی از راهبان و کشیشان مسیحی به آموزشگاه هشام رفت که عده ای نزد او قرآن می آموختند. به هشام گفت: من با تمامی

ص: 197


1- . الاحتجاج، 2/158-159.

متکلّمین اسلام مباحثه کرده ام ولی به نتیجه نرسیده ام، اکنون آمده ام تا درباره اسلام با تو گفت و گو کنم.

هشام خندید و گفت: اگر از من معجزات مسیح را انتظار داری بدان که من نه مسیح هستم و نه مقام و منزلت من نزدیک به مقام اوست، آن حضرت روح پاک با عظمتی بوده که نشانه هایش آشکار و آثارش پایدار است، اما اگر دلایل قوی و سخن استوار می خواهی همین جاست!

بریه گفت: آری؛ همین را می خواهم. سپس راجع به اسلام پرسش نمود و پاسخ های محکمی شنید، و چون هشام درباره مسیحیّت به مناقشه پرداخت بریه از جواب فرو ماند، و خود و همراهانش با سرافکندگی بازگشتند.

بار دیگر بریه به تشویق بانوی خدمتگزارش نزد هشام رفت و از او پرسید: آیا استاد و پیشوایی دارد؟ هشام امام صادق علیه السلام را معرفی کرد، و بریه در خواست نمود که با آن حضرت ملاقاتی داشته باشد، و هشام برای سفر به مدینه مهیا گشت.

هنگامی که به مدینه منوره رسیدند پیش از آن که امام صادق علیه السلام را دیدار نمایند به ملاقات حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام نایل شدند، و هشام داستان بریه را به عرض رسانید.

امام موسی کاظم علیه السلام به او فرمودند: ای بریه از کتاب دینت چقدر آگاهی داری؟

بریه گفت: خیلی خوب آن را می دانم.

امام علیه السلام فرمود: به شناخت معنای آن چقدر مطمئن هستی؟

بریه گفت: با کمال اطمینان معنای آن را هم نیک می دانم!

امام کاظم علیه السلام به خواندن انجیل پرداخت

ص: 198

بریه گفت: حضرت مسیح علیه السلام نیز این گونه انجیل را می خواند، و هیچ کس جز او چنین قرائت ننموده است. سپس گفت: پنجاه سال است که تو یا مانند تو را می جستم. و به دست آن حضرت با کمال اعتقاد ایمان آورد، بانویی که همراه او بود نیز از صمیم دل ایمان آورد.

سپس بریه و آن زن به همراهی هشام به محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شدند، هشام تمامی جریان را به عرض رسانید، و امام صادق علیه السلام این آیه را تلاوت کرد:

«ذُرّیة بعضُها من بَعض و اللّه ُ سَمیع علیم»(1)

فرزندانی [ از نژاد ابراهیم و عمران که در پاکی سرشت و شیوه درست] از یکدیگر گرفته شده اند و خداوند شنوای داناست.

بریه پرسید: تورات و انجیل و کتاب های پیامبران از کجا به دست شما رسیده است؟

امام صادق علیه السلام فرمود: این آثار به وراثت از ایشان نزد ما موجود است، همان گونه که آنان می خواندند ما هم می خوانیم، و به همین ترتیب که ایشان تفسیر و بیان می کردند ما هم بیان می نماییم، خداوند حجتّی در زمین بر جای نمی گذارد که چیزی از او بپرسند و او بگوید: نمی دانم!(2)

بر مسند امامت

امام کاظم علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش امام صادق علیه السلام در سن بیست سالگی بر مسند امامت نشست، دلایل امامت آن حضرت علیه السلام

ص: 199


1- . سوره آل عمران، آیه 34.
2- . الکافی، 1/227.

بسیار است. در اینجا به نقل یکی از آن ها که مشتمل بر چند معجزه نیز هست بسنده می کنیم:

روایت کرده اند که: شیعیان نیشابور در زمان امامت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام جمع شدند، و شخصی به نام محمد بن علی نیشابوری را انتخاب کردند تا به مدینه برود و حقوق شرعی و هدایای شیعیان را به خدمت امام زمانشان ببرد، سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم پول و مقداری جامه به محمد بن علی دادند. در این میان یکی از بانوان با ایمان به نام شطیطه یک درهم تمام عیار و یک تکّه پارچه خام که با دست خودش رشته بود و چهار درهم ارزش داشت پیش آورد، و گفت: انَّ اللّه َ لا یَستَحِی مِنَ الحَقّ خداوند از حق خجالت نمی کشد.(یعنی حقوق امام علیه السلام را گرچه کم باشد باید پرداخت).

آن گاه آن جمعیّت جزوه ای آوردند که هفتاد ورق بود، در هر صفحه سؤالی نوشته بودند و بقیه اش سفید بود تا جواب زیر آن نوشته شود، هر دو صفحه را روی هم گذاشته و با سه بند که هر بندی یک مهر خورده بود بسته بودند. گفتند: این جزوه را شب هنگام به خدمت امام علیه السلام ببر و فردای آن بازگیر، مهرها را نگاه کن اگر نشکسته بود پنج تا از آن ها را بشکن و ببین آیا جواب سؤال ها را داده است یا نه، که اگر بدون شکسته شدن مهرها جواب داده بود، او همان امام است و مستحق این اموال وگرنه اموال را به ما بازگردان.

محمد بن علی نیشابوری به مدینه مشرف شد و نزد عبداللّه افطح رفت، او را امتحان کرد و دانست که او شایستگی مقام امامت را ندارد، از خانه او بیرون رفت در حالی که می گفت: رَبِّ اهدِنِی الی سَواءِ

الصِّراطِ؛ خدایا مرا به راه راست هدایت فرمای. همان طور که در

ص: 200

حیرت ایستاده بود کودکی آمد و گفت: کسی را که می خواهی اجابت کن و او را به خانه حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام برد، تا چشم حضرت بر او افتاد، فرمود: ای ابو جعفر چرا ناامید می شوی و چرا به سوی یهود و نصاری پناه می بری؟ به من روی کن که حجّت و ولیّ خدا هستم، آیا ابو حمزه در کنار مسجد جدّم مرا به تو نشناساند؟

من سؤال هایی که در جزوه بود دیروز جواب دادم آن ها را نزدم بیاور و درهم شطیطه را هم که در کیسه است و وزن درهمش یک درهم و دو دانق می باشد، برایم بیاور، و آن کیسه چهار صد درهم می باشد که از آن وی است و پارچه او با جامه دو برابر بلخی یک جا بسته شده است.

می گوید: از سخنان آن حضرت عقلم حیران شد، رفتم و آنچه امر فرموده بود آوردم و در پیشگاهش قرار دادم، درهم و پارچه شطیطه را برگرفت و روی به من کرد و فرمود: انَّ اللّه َ لا یَستَحِی مِنَ الحَقِّ ای ابو جعفر سلام مرا به شطیطه برسان و این کیسه پول را به او بده - در آن کیسه چهل درهم بود - آن گاه فرمود: قطعه ای از کفن هایم را نیز به او هدیه کردم، پنبه این کفن از روستای ماصیدا است، قریه فاطمه علیهاالسلام که

خواهرم حلیمه دختر امام صادق علیه السلام آن را رشته است. به شطیطه بگو: تو از هنگام رسیدن ابو جعفر و پول و قطعه کفن تا نوزده روز بیشتر زنده نمی مانی؛ پس شانزده درهم از این مبلغ را برای خودت خرج کن و بیست و چهار درهم آن را صدقه و لوازم تجهیز برای خودت قرار بده و من بر جنازه تو نماز خواهم خواند. ای ابو جعفر هر گاه [ در آن وقت] مرا دیدی مطلب را مخفی بدار که برای حفظ جانت بهتر است. سپس فرمود: این اموال را به صاحبانش برگردان و مهر از

ص: 201

این جزوه بگشای و ببین آیا جواب سؤال ها را پیش از آن که جزوه را بیاوری داده ایم یا نه؟

می گوید: به مهرها نگاه کردم، دیدم دست نخورده است. یکی از مهرها را از وسطشان شکستم دیدم نوشته: عالم علیه السلام چه می فرماید

درباره مردی که بگوید برای خدا نذر کردم هر برده ای که از قدیم در ملک من بوده آزاد سازم، و چندین برده داشته باشد کدامشان آزادند؟ جواب به خطّ مبارکشان چنین بود: هر آن که پیش از شش ماه در ملکش بوده باید آزاد کند، دلیل بر صحت این معنی آیه شریفه است: «وَ القَمَرَ قَدَّرناهُ مَنازِلَ حَتّی عادَ کالعُرجُونِ القَدِیم»(1)

و گردش ماه را در منازل معین تقدیر کردیم تا مانند شاخه خرما [ زرد و لاغر] به منزل اول باز گردد. و جدید آن است که شش ماه نداشته باشد. مهر دومی را گشودم دیدم نوشته اند: چه می فرماید عالم علیه السلام درباره مردی که بگوید: واللّه مال کثیر (بسیار) صدقه خواهم داد. چقدر باید صدقه بدهد؟ پاسخ به خط آن حضرت زیر آن نوشته بود: شخصی که سوگند خورده اگر گوسفند دار است باید هشتاد و چهار گوسفند صدقه بدهد؛ اگر شتر دار است هشتاد و چهار شتر بدهد و اگر پول دار است هشتاد و چهار درهم بدهد. دلیل بر آن است آیه «لَقَد نَصَرَکُمُ اللّه ُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَة»(2)

و همانا خداوند شما را در جاهای بسیار یاری کرد. که جنگ های پیامبر تا هنگام نزول این آیه هشتاد و چهار جای بوده است.

سومین مهر را که گشودم دیدم نوشته: عالم علیه السلام چه می فرماید درباره مردی که قبری را شکافته و سر میّتی را از تن جدا نموده

ص: 202


1- . سوره یس، آیه 39.
2- . سوره توبه، آیه 25.

و کفنش را دزدیده باشد؟ جواب به خط حضرتش مسطور بود: دست دزد به خاطر این که از حرز و جای بسته دزدی کرده بریده شود و صد دینار برای بریدن سر میّت بر او لازم است، زیرا که ما میّت را به منزله جنین در شکم مادر فرض می کنیم که هنوز روح در او نیامده باشد که دیه نطفه بیست دینار و... تا آخر مسأله.

هنگامی که ابو جعفر محمد بن علی نیشابوری به خراسان بازگشت، دید کسانی که آن حضرت اموالشان را رد کرده به مذهب فطحیه وارد شده اند، ولی شطیطه بر همان مذهب حق باقی مانده، سلام حضرت کاظم علیه السلام را به او رساند و کیسه پول و قطعه کفن را به او داد، پس همان طور که حضرت فرموده بود به مدت نوزده روز شطیطه زنده ماند و چون از دنیا رفت، امام علیه السلام سوار بر شتری آمد، پس از پایان مراسم بر شتر خود سوار شد و راه بیابان پیش گرفت و فرمود: با اصحاب خودت مطلب را در میان بگذار و سلام مر ابه آن ها برسان و به ایشان بگو که: من و امامان نظیر من باید که پای جنازه های شما حاضر شویم در هر جا که از دنیا بروید، پس تقوای خدا را در خود حفظ کنید.(1)

امام کاظم علیه السلام در بیست و پنجم ماه رجب سال 183 ه.ق در زندان هارون توسط سندی بن شاهک مسموم و به شهادت رسید.

ص: 203


1- . بحار الانوار، 48/73.

حجّت هشتم امام رضا علیه السلام

اشاره

وَ عَلی بنَ موسی حجَّتُهُ.

و حضرت علی بن موسی علیهماالسلام حجّت اوست.

امام هشتم و معصوم دهم از چهارده معصوم حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام در سال 148 و به قولی 153 ه.ق در مدینه منوره متولد گردید. روز و ماه تولد آن حضرت بنا بر مشهور یازدهم ذی القعده است، یازدهم ذی الحجه و یازدهم ربیع الاول نیز گفته شده است.(1)

والده مکرمه اش بانویی پرهیزگار و بافضیلت به نام تکتم و کنیه ام البنین و ملقب به طاهره است.(2)

کنیه های آن حضرت: ابوالحسن و ابو محمد و ابوعلی بوده است که برای تمییز آن جناب را ابوالحسن ثانی گفته اند که ابوالحسن اول پدرش امام کاظم، و ابوالحسن ثالث نواده اش امام هادی علیهم السلام است، و مشهورترین لقب های آن حضرت رضاست.(3)

شکوه امامت

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام امامت حضرت امام رضا علیه السلام را

تصریح و تأکید نموده اند، شیخ صدوق قدس سره در باب چهارم عیون أخبار الرضا علیه السلام 29 حدیث از حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام، و در باب ششم

ص: 204


1- . اعلام الوری، 313.
2- . عیون اخبار الرضا علیه السلام، 1/14-15.
3- . تنقیح المقال، 189.

37 حدیث ضمن تصریح به دوازده امام آورده است،(1)

و شیخ کلینی قدس سره در باب هفتاد و دوم کتاب الحجه از اصول کافی 16 حدیث در اشاره ونص بر ابی الحسن الرضا علیه السلام نقل کرده است.(2)

در اینجا به ذکر سه حدیث بسنده می کنیم:

1) امام صادق علیه السلام بارها به فرزند خود امام موسی کاظم علیه السلام می فرمود: عالم آل محمد در صلب تو است، ای کاش من او را می دیدم.(3)

2) نُعیم بن قابوس گوید: امام کاظم علیه السلام فرمود: پسرم علی بزرگ ترین و برجسته ترین فرزندان من است، و او را از همه بیشتر دوست دارم، و با من در جفر نظر می کند که نظر کردن در کتاب جفر جز برای پیامبر یا جانشین پیامبر روا نیست.(4)

3) علی بن حکم به نقل از حیدر بن ایوب آورده که گفت: در مدینه در محله قُبا نزد محمد بن زید بن علی علیهماالسلام درس می گرفتیم، روزی

دیرتر از وقت مقرر حضور یافت، به آن جناب عرض کردیم: خداوند ما را فدای تو گرداند، علّت تأخیر شما چه بود؟

پاسخ داد: حضرت ابو ابراهیم (موسی بن جعفر علیهماالسلام)ما را - که هفده نفر از فرزندان علی و فاطمه علیهماالسلام بودیم - فرا خواند، و برای پسرش علی گواه گرفت که وکیل و وصی آن حضرت در زمان حیات و بعد از وفاتش باشد، و این که فرمان او هر چه هست نافذ است.

آن گاه محمد بن زید فرمود: ای حیدر! به خدا سوگند که امروز

ص: 205


1- . عیون الخبار الرضا علیه السلام، 1/20-33-40-69.
2- . الکافی، 1/312.
3- . الانوار البهیة، 176.
4- . عیون الخبار الرضا علیه السلام، 1/31؛ الارشاد،2/249.

امامت فرزندش را محکم ساخت، و شیعیان پس از آن جناب به امامت وی گردن می نهند.

حیدر گفت: من عرضه داشتم: بلکه خداوند آن حضرت را زنده می دارد، و این چه سخنی است که می گویید؟!

محمد بن زید فرمود: ای حیدر! هر گاه به او وصیّت نمود یعنی که عقد امامت را برایش بسته است.

علی بن حکم گوید: سرانجام حیدر بن ایوب با شک و تردید وفات یافت.(1)

و هنگامی که آن حضرت در سن سی و پنج سالگی بر مسند امامت نشست جمعی از اصحاب برجسته امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام در قید حیات بودند و در شمار اصحاب و شاگردان آن جناب قرار گرفتند، و دلایل امامت آن بزرگوار - علاوه بر نُصوص فراوانی که در کتب معتبره آمده و به آن ها اشاره کردیم - معجزات بسیار و کرامت های بی شماری است که علماء و محدّثین و متکلّمین آن ها را آورده اند.

و از ویژگی های حضرت امام رضا علیه السلام این بود که امامت خود را بدون واهمه از مخالفین اظهار می نمود، و همواره عقاید و احکام شیعه را بی پروا بیان می کرد. صفوان بن یحیی می گوید: وقتی حضرت امام موسی علیه السلام وفات یافت و فرزندش ابوالحسن علیه السلام بر مسند امامت نشست دعوت خود را آشکار ساخت. ما بر آن حضرت بیمناک شدیم، به آن جناب عرض شد: کار بزرگی را آشکار نمودید و از جهت

ص: 206


1- . عیون أخبار الرضا علیه السلام، 1/28.

این طغیانگر - یعنی هارون - بر شما بیمناک هستیم که مبادا آسیبی به شما برسد؟

امام علیه السلام فرمود: هر چه تواند تلاش کند، هرگز بر من دست نخواهد یافت.(1)

و نیز بحث های آن حضرت با گروه منحرف واقفیّه؛ حدیث سلسلة الذهب در جمع مردم نیشابور و تصریح به شرط امامت در کلمه توحید با تعبیر: (و انا من شروطها)؛ خطبه آن حضرت در مرو راجع به امامت؛ و چند مناظره با حضور مأمون در باب امامت همگی گواه همین مطلب است.

به نقل بخشی از یک روایت در این باره تبرک می جوییم:

ریّان بن صلت گوید: امام رضا علیه السلام در مرو به مجلس مأمون وارد شد در حالی که جمعی از دانشوران عراق و خراسان حضور داشتند، مأمون به آن ها گفت: تفسیر این آیه چیست؟ «ثُمَّ أورثنا الکِتابَ الَّذینَ اصطَفَینا مِن عِبادِنا»(2)

آن گاه کتاب را به ارث دادیم به کسانی که از بندگان خویش برگزیدیم.

علمای حاضر گفتند: مقصود از آنان همه امت مسلمان است!

مأمون گفت: ای ابوالحسن شما چه می گویید؟

امام رضا علیه السلام فرمود: من چنین سخنی نمی گویم، بلکه می گویم: مقصود خداوند همان عترت پاک است.

مأمون پرسید: چگونه عترت را از میان امت منظور داشت؟

امام رضا علیه السلام فرمود: اگر مقصود همه امت است پس می بایست

ص: 207


1- . الارشاد، 2/255.
2- . سوره فاطر، آیه 32.

همگی آنان در بهشت باشند، زیرا که خداوند پس از آن فرماید:«فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنهُمْ سابِقٌ بِالخَیراتِ بِاذْنِ اللّه ِ ذلکَ هُوَ الفَضْلُ الکَبیرُ»؛ برخی به خود ستم نمایند و برخی میانه رو باشند و عده ای به اذن خداوند به خیرات سبقت گیرند و این همان فضل بزرگ است. سپس همگی را در بهشت جمع کرده و فرموده است: «جَنّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّونَ فیها مِنْ أساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ»(1)

در بهشت های عدنی که در آن ها وارد شوند و دست بندهای زرین به آنان پوشانند...

بنابراین وراثت کتاب به عترت پاک اختصاص دارد نه دیگران.

مأمون گفت: عترت پاک کیانند؟

امام رضا علیه السلام فرمود: همان کسانی که خداوند در قرآن معرفی کرده و فرموده است: «انَّما یُریدُ اللّه ُ لِیُذهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ أهلَ البیتِ وَ یُطَهِّرکم تطهیرا»(2)

همانا خداوند چنین می خواهد که هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملاً پاکیزه بدارد.

و هم آنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره ایشان فرموده است: من در میان شما دو ثقل را بر جای می نهم کتاب خداوند و عترتم اهل بیتم را، و این دو از هم جدا نشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، بنگرید که چگونه پس از من با آنان رفتار خواهید کرد، ای مردم! به آنان میاموزید که حتما از شما داناترند.

علماء گفتند: ای ابوالحسن! به ما بگویید که عترت پاک همان آل باشند یا غیر آل؟

امام رضا علیه السلام فرمود: همان آل رسول هستند.

ص: 208


1- . سوره فاطر، آیه 33.
2- . سوره احزاب، آیه 23.

علماء گفتند: پس چطور از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به ما رسیده است که فرمودند: امت من آل منند. و از صحابه به خبر مستفیض آمده که نتوان آن را انکار کرد این که گفته اند: آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم امت اویند؟

امام رضا علیه السلام فرمودند: به من بگویید آیا صدقه بر آل پیغمبر حرام است؟

گفتند: آری.

فرمودند: آیا صدقه بر امت حرام است؟

گفتند: خیر.

امام علیه السلام فرمود: همین است فرق میان آل و امت، به هوش باشید که شما را به کجا می برند؟ آیا از قرآن روی گردانیده اید یا مردمانی تندرو هستید؟ مگر نمی دانید که وراثت و طهارت برای برگزیدگان ره یافته است نه دیگران!

دانشوران گفتند: ای ابوالحسن از کجا این سخن را می گویید؟

امام علیه السلام فرمود: از گفته خدای عزّ و جل: «وَلَقَد أرسَلنا نوحا و ابراهیمَ وَ جَعَلنا فی ذرّیتِهما النُّبُّوةَ وَ الکِتابَ فَمِنْهُمْ مُهتَدٍ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُون»(1)

در حقیقت ما نوح و ابراهیم را به رسالت فرستادیم و در ذرّیه آنان نبوت و کتاب را بر جای نهادیم، پس برخی بر هدایت پایدارند و بسیاری فاسق [ و گنهکار] می باشند.

بنابراین وراثت نبوت و کتاب برای هدایت یافتگان است نه فاسقان، مگر نمی دانید که نوح علیه السلام وقتی پروردگارش عرضه داشت: «رَبِّ انَّ ابنی مِنْ أهلی وَ انَّ وَعدَکَ الحَقُّ وَ أنتَ أحکَمُ الحاکِمین»(2)؛

ص: 209


1- . سوره حدید، آیه 26.
2- . سوره هود، آیه 45.

پروردگارا به راستی پسرم از اهل من بود و وعده تو حق است و تو برترین حاکمانی.

از این جهت که خداوند وعده داده بود که نوح و اهل او را نجات خواهد داد، خداوند در جواب او فرمود: ای نوح او از اهل تو نبود، او یک عمل ناشایست بود آنچه را که ندانی از من در خواست مکن، من تو را پند می دهم که [ مبادا] از نادانان باشی.(1)

مأمون گفت: آیا عترت از دیگران برترند؟

امام علیه السلام فرمود: خداوند برتری عترت را نسبت به دیگران در کتاب محکم خویش آشکار نموده است.

مأمون عرض کرد: این مطلب در کجای قرآن است؟

امام رضا علیه السلام فرمود: در قول خدای عزّ و جل: «انَّ اللّه َ اصطَفی آدَمَ وَ نوحا وَ آل ابراهِیمَ وَ آل عِمرانَ علی العالَمینَ* ذُرِّیَّةً بَعضُها مِنْ بَعضٍ وَ اللّه ُ سَمیعٌ عَلیمٌ»(2)

؛ به راستی که خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برگزیده [ و برتری داده است] ذریّه ای که از یکدیگر گرفته شده اند و خداوند شنوای داناست.

و خداوند در جای دیگر فرموده است: «أم یَحسُدُونَ النّاسَ عَلی ما

آتاهُمُ اللّه ُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَد آتَینا آل ابراهِیمَ الکِتابَ وَ الحِکمَةَ وَ آتَیناهُم مُلکا عَظیما»(3)

بلکه بر مردم حسد می برند نسبت به آنچه خداوند از فضل خویش به آنان عطا فرموده است که در حقیقت به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و ملک بزرگی به آنان عطا کردیم.

سپس در پی آن به مؤمنان خطاب کرده و فرموده است: «یا أیُّها

ص: 210


1- . سوره هود، آیه 46.
2- . سوره آل عمران، آیات 34-33.
3- . سوره نساء، آیه 54.

الذینَ آمنوا أطیعوا اللّه وَ أطیعُوا الرَسُولَ وَ أُولی الامْرِ مِنْکُم»(1)

؛ ای کسانی که ایمان آورده اید خدای را اطاعت کنید و رسول و اولی الامر از خودتان را هم اطاعت کنید.

مقصود همان کسانی است که به کتاب و حکمت قرین ساخت، و از همان جهت برایشان حسد بردند، و این که فرمود: بلکه بر مردم حسد می برند نسبت به آنچه خداوند از فضل خویش به آنان عطا فرموده است که در حقیقت به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و ملک بزرگی به آنان عطا کردیم، مقصود طاعت برای برگزیدگان پاک است و منظور از ملک همان حق طاعت برای آنان است.

علماء گفتند: بفرمایید که آیا خداوند عزّ و جل اصطفاء را در کتاب خود تفسیر کرده است؟

امام رضا علیه السلام فرمود: اصطفاء را دوازده جای قرآن در ظاهر بیان فرموده به جز آنچه در باطن آمده است:

اول: قول خداوند: «وَ أنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الاقرَبینَ»(2)

وَ رَهطَکَ المُخلِصِینَ؛[ ای پیامبر] خویشان نزدیک و بستگان اخلاص مند خود را انذار کن. در قرائت أُبی بن کعب چنین آمده و در مصحف عبداللّه بن مسعود ثبت گردیده است.

و این مرتبه ای بلند و مقامی ارجمند و فضلی بزرگ و شرافتی والا و بی مانند است که مقصود خداوند از این تعبیر همان آل است که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم یاد نموده است. این یک مورد.

دوم: فرموده خداوند: «انَّما یُریدُ اللّه ُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أهلَ

ص: 211


1- . سوره نساء، آیه 59.
2- . سوره شعراء، آیه 214.

البیتِ وَ یُطَهِّرکُم تَطْهِیرا»(1)

؛ همانا خداوند چنین می خواهد که هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملاً پاکیزه بدارد.

این هم فضیلتی است که هیچ معاندی نمی تواند آن را انکار نماید، زیرا که هیچ فضیلتی برتر از پاکی انتظار نمی رود.

سوم: آنجا که خداوند آفریدگان پاک خویش را ممتاز گردانید، و به پیامبرش صلی الله علیه و آله وسلم دستور مباهله را در آیه کریمه ابتهال صادر کرد که خدای عزّ و جلّ فرماید: ای محمد صلی الله علیه و آله وسلم: «فَمَن حاجَّکَ فِیهِ مِنْ بعدِ ما جاءکَ مِنَ العِلمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أبنائَنا وَ أبنائَکُم وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ انْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّه ِ عَلی الکاذِبینَ»(2)

؛ هر آن که درباره او (حضرت عیسی علیه السلام) با تو محاجّه کند پس بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان را، و زنانمان و زنانتان را، و کسانی که همچون جان ما و جان شمایند را فرا خوانیم سپس بر یکدیگر دعا کنیم و مباهله نماییم که لعنت خدای را بر دروغگویان قرار دهیم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را بیرون برد و ایشان را با خود قرین ساخت، شما می دانید معنی فرموده خداوند: «وَ أنفُسَنا وَ انفُسَکُمْ» چیست؟

علماء گفتند: مقصود خود پیامبر است.

امام علیه السلام فرمود: خطا گفتید، مقصود علی بن ابی طالب است، و از دلایل این معنی آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: بنو ولیعه [ از شرارت] دست بردارند و گرنه شخصی را به سوی آن ها فرستم که همچون خود من است، و مقصودش علی بن ابی طالب علیه السلام بود، این ویژگی را

ص: 212


1- . سوره احزاب، آیه 23.
2- . سوره آل عمران، آیه 61.

هیچ احدی جز آن حضرت نیافته و امتیازی است که هیچ بشری به آن نرسیده، و شرافتی است که بالاتر از آن برای آفریده ای نباشد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه السلام را همچون جان خود قرار داده است...(1)

ص: 213


1- . امالی، شیخ صدوق، مجلس 79.

نهمین امام معصوم

اشاره

وَ مُحمدَ بنَ علی حُجَتُهُ.

و حضرت محمد بن علی [ جواد] علیه السلام حجّت اوست.

امام نهم و معصوم یازدهم حضرت محمد بن علی تقی جواد علیهماالسلام بنا بر مشهور دهم ماه رجب 195 ه.ق در شهر مقدس مدینه جهان را به نور خویش روشن ساخت، هنگام ولادتش برخی از غرایب و خوارق عادات مشاهده گردید.(1)

مادر گرامیش بانویی پرهیزگار از دیار نوبه؛ از خاندان ماریه قبطیه، به نام سبیکه بود که امام رضا علیه السلام او را خیزران نامید، و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که او را بهترین کنیزان؛ خوشبوی دهان و برگزیده رحم، توصیف فرموده اند.(2)

کنیه شریف آن حضرت ابو جعفر است که چون کنیه امام باقر علیه السلام نیز ابو جعفر بوده است، امام جواد علیه السلام را ابو جعفر ثانی یاد می کنند، و مشهورترین لقب های آن جناب: تقی و جواد است، و عام و خاص او را باب المراد می خوانند که هر حاجتمندی به آستانه اش روی آورده خواسته اش برآورده شده است.(3)

اعجاز امامت

خداوند متعال سه پیامبر گرانقدر (عیسی؛ یحیی؛ سلیمان علیهم السلام) را

ص: 214


1- . مصباح المتهجد، 741؛ مناقب، ابن شهر آشوب، 4/425.
2- . مناقب، ابن شهر آشوب، 4/411.
3- . وفاة الامام الجواد علیه السلام، مقرّم،

در سن کودکی به مقام نبوّت نایل ساخت،(1)

از ائمه اطهار علیهم السلام نیز سه حجّت خویش را در سنین کودکی به پای داشت و بر مسند امامت نشانید.

نخستین امامی که در سن کودکی از سوی خداوند منصب امامت را عهده دار گشت امام محمد جواد علیه السلام بود که در مراکز جهان اسلام چنان درخشید که دوست و دشمن را به اعجاب واداشت، و تمامی دانشوران در برابر عظمت علمی و قدرت ولایت آن حضرت تسلیم شدند، و همه شیعیان امامت آن حضرت را گردن نهادند.

معلّی بن محمد گوید: اوایلی که حضرت امام رضا علیه السلام وفات یافته بود امام جواد علیه السلام را ملاقات کردم، خواستم قامت او را خوب بررسی نمایم تا برای یارانم بیان سازم، امام علیه السلام همان جا نشست، آن گاه

فرمود: ای معلّی به درستی که خداوند در امامت همان گونه حجّت قرار داده که در نبوت مقرر داشته است، چنان که فرماید: «وَ آتَیناهُ الحُکْمَ صَبِیّا»(2)

؛ ما فرمان [ نبوت] را در حال کودکیش به او دادیم.(3)

و در سالی که امام رضا علیه السلام به شهادت رسید موسم حج عده بسیار از علماء و دانشوران و شخصیت های شیعه - همچون محمد بن جمهور قمی، و حسن بن راشد، و علی بن مدرک، و علی بن مهزیار - برای دیدار و گفت و گو با امام جواد علیه السلام به سوی حجاز سفر کردند. هنگامی که به مدینه رسیدند و از جانشین امام رضا علیه السلام پرسش

نمودند به آنان گفته شد که: امام در صریا - قریه ای که توسط امام موسی کاظم علیه السلامتأسیس شده بود - اقامت دارد، وقتی به آن محل

ص: 215


1- . اطیب البیان، 8/423.
2- . سوره مریم، آیه 12.
3- . مناقب، ابن شهرآشوب، 4/379.

رفتند جمع فراوانی را دیدند که در منزل امام علیه السلام حضور یافته اند، ایشان هم در میان جمعیت نشستند، ناگهان عبداللّه فرزند امام موسی بن جعفر علیهماالسلام به جمع مردم وارد شد، بعضی از حضّار پنداشتند که او امام است ولی فقها اعلام کردند که امامت دو برادر - جز امام حسن و امام حسین علیهماالسلام - امکان پذیر نیست، با این حال سؤالاتی مطرح شد و عبداللّه پاسخ های نادرست و مغایر با موازین علمی و شرعی بیان کرد و بر اثر آن وضع مجلس به هم خورد و برخی از افراد به یکدیگر گفتند: دوران امامت به سر آمده است! و تصمیم گرفتند که بیرون روند، ناگهان از صدر مجلس دری باز شد، و ابتدا موفّق خادم وارد گشت و سپس امام جواد علیه السلام در حالی که جامه های ساده ای بر تن و عمامه ای که دو سر آن از سمت جلو و پشت سر آویخته بود بر سر داشت به مجلس در آمد و سلام کرد و نشست، همه مردم از هیبت و احترام آن حضرت ساکت ماندند تا این که در جایگاه خود مستقر گردید. آن گاه پرسش های قبلی را دوباره مطرح کردند و پاسخ های محکمی که مستند به آیات قرآن بود شنیدند، و همگی خوشحال شدند و عقایدشان استوار گشت و در یک مجلس سی هزار سؤال از مسائل پیچیده و دشوار آنان را پاسخ فرمود.(1)

در بیان جمله آخر حدیث وجوهی گفته اند، از جمله: مقصود آن است که سخنان آن حضرت مشتمل بر قواعد کلی بوده و احکام بسیار که از آن ها به دست آمده بالغ بر سی هزار مساله است. یا این که سؤال و جواب ها بسیار کوتاه بوده است، و بسا که با یک کلمه آری

ص: 216


1- . جلاء العیون، 962.

و خیر، چند سؤال را پاسخ می دادند، یا این که نوشتارها و طومارهایی را بر آن حضرت عرضه کردند و امام به صورت معجزه آسا پاسخ آن ها را نوشتند، چنان که از پدران معصومش بارها چنین قضایایی صدور یافته است.(1)

سفر امام جواد علیه السلام به بغداد که با دعوت مأمون انجام گرفت سبب شد که امام جواد علیه السلام در مرکز علمی آن زمان حضور یابد و در سن نه تا شانزده سالگی در محافل و جلسات بزرگ بغداد با علمای پر مدّعای آن دیار چنان بحث و مناظره کند که همگی در برابرش تسلیم شوند، و برتری علمی امام علیه السلام بر تمامی آنان معلوم گردد، و نیز سلوک و رفتار امامت را در زندگانی آن حضرت به خوبی مشاهده نمایند، و اعجاز امامت برای عموم مردمان نمایان شود.

جلسه ای که با تحریک و پیشنهاد مأمون در حضور او برگزار شد و یحیی بن اکثم - قاضی بغداد - به همراه جمع علماء در آن مجلس حضور یافت، و سؤال و جواب هایی که بین او و امام جواد علیه السلام رد و بدل شد، بسیار مشهور است، و در همان هنگام مأمون دخترش ام الفضل را به آن حضرت تزویج کرد.(2)

و در خبر است که محمد بن ریّان گوید: مأمون هر گونه حیله و نیرنگی نسبت به امام جواد علیه السلام به کار برد هیچ نتیجه نگرفت و نتوانست در آن حضرت تأثیر گذارد [ و او را بدنام سازد]، هنگامی

که درمانده شد و خواست دخترش را برای زفاف نزد آن حضرت بفرستد، دویست تن از زیباترین کنیزان را فرا خواند و به هر یک از آنان

ص: 217


1- . بحارالانوار، 50/93.
2- . ارشاد، شیخ مفید، 2/281.

جامی که در آن گوهری بود عطا کرد تا وقتی امام علیه السلام بر مسند دامادی نشیند به استقبالش ببرند، ولی آن حضرت به آن ها هم التفاتی ننمود و اعتنایی نکرد.

مردی به نام مخارق که آوازه خوان و تارزن بود و ریش درازی داشت. مأمون او را [ برای اجرای خواسته اش] فرا خواند. او گفت: یا امیرالمؤمنین! هر کاری مربوط به امر دنیا باشد من حریف هستم. سپس آمد و در برابر امام جواد علیه السلام نشست [ با مسخرگی و سبکسری] صدای عرعر الاغ بلند کرد که اهل خانه نزد او گرد آمدند، آن گاه به نوازندگی و آوازخوانی پرداخت، و چون ساعتی بدین حال گذشت و امام جواد علیه السلام به او اعتنایی نداشت، به سمت راست و چپ هم نگاه نمی کرد، آن گاه سر برداشت و به او فرمود: اتَّقِ اللّه یا ذا العُثنُون! از خدا بترس ای ریش دراز!

ناگهان ساز و ضرب از دست او افتاد، و از آن به بعد از دست هایش بهره ای نمی برد تا وقتی که از دنیا رفت.

مأمون حال او را جویا شد، مخارق گفت: هنگامی که امام علیه السلام بر من فریاد کشید چنان وحشتی به من دست داد که هرگز بهبود نخواهم یافت.(1)

امام جواد علیه السلام چند ماه پس از ازدواج با دختر مأمون (سال 211 ق) به قصد حج بیت اللّه الحرام و بازگشت به مدینه منوره از بغداد حرکت کرد، انبوه مردم به مشایعت و بدرقه آن حضرت پرداختند، و از شارع باب الکوفه مسیر را طی کرد تا هنگام غروب آفتاب به دار مسیّب رسید و آنجا فرود آمد و داخل مسجد شد.

ص: 218


1- . الکافی، 1/494.

در صحن مسجد درخت سدر بی باری بود، امام علیه السلام ظرف آبی طلبید و زیر آن درخت وضو ساخت و به نماز مغرب ایستاد و مردم با آن حضرت نماز خواندند، در رکعت اول سوره حمد و اذا جاءَ نَصرُاللّه، و در رکعت دوم سوره حمد و قل هو اللّه خواند، و پیش از رکوع دوم قنوت خواند، آن گاه رکعت سوم را به جای آورد و تشهد خواند و سلام داد، سپس اندکی نشسته به ذکر خداوند پرداخت و بی آن که تعقیب بخواند برخاست و چهار رکعت نافله مغرب به جای آورد، بعد از آن تعقیب خواند و دو سجده شکر به جای آورد و نماز عشا را برگزار کرد.

هنگامی که از مسجد بیرون رفت و به آن درخت رسید مردم دیدند که آن درخت بار نیکویی آورده با تعجب از میوه آن خوردند که بسیار شیرین و بی دانه بود.

ابن شهر آشوب گفته است: شیخ مفید از آن درخت تناول نموده و میوه آن را بی دانه یافته است.(1)

بدرقه کنندگان با آن حضرت وداع کردند، و امام علیه السلام با همراهانش به سوی مدینه رهسپار شدند، و در آن دیار اقامت داشتند تا وقتی که مأمون از دنیا رفت، و برادرش معتصم (سال 218 ه.ق) به جای او نشست، و چون کثرت مراجعات مردم به امام جواد علیه السلام و شهرت علم و فضل و کمالات آن جناب را به معتصم گزارش می کردند، بعد از یک سال و نیم از ابتدای حکومتش، امام علیه السلام را به بغداد فرا خواند، و آن حضرت در 28 محرم سال 220 ه.ق به بغداد رسید، و نزدیک به یک

ص: 219


1- . مناقب، ابن شهر آشوب، 4/195.

سال در آن دیار اقامت داشت که در این مدت کوتاه کرامات و معجزات و علوم فراوانی از آن جناب آشکار گردید، و حسادت بعضی از مزدوران بنی العباس را برانگیخت.

در مجلس معتصم

از جمله یک روز در مجلس معتصم دزدی را آوردند که به دزدی خود اقرار کرده بود، معتصم علماء و فقها و نیز امام جواد علیه السلام را فرا خواند و ابتدا به فقها گفت: دست دزد را از کجا باید برید؟

برخی از آنان پاسخ دادند: از مچ دست. پرسید: به چه دلیل؟ گفتند: به دلیل آیه تیمم: «فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أیدِیکُمْ»(1)

؛ پس به صورت ها و دست هایتان مسح کنید. و دست را بر کفِ دست اطلاق فرموده است.

عده ای دیگر نظر دادند که دست دزد باید از آرنج جدا گردد، و به آیه وضو استناد کردند که خداوند فرماید:«أیدِیکُمْ الی المَرافِق»(2)

؛ و دست هایتان را تا حد آرنج ها بشویید.

آن گاه معتصم به امام جواد علیه السلام عرضه داشت، شما در این باره چه می فرمایید؟

امام علیه السلام پاسخ داد: حاضرین گفتند و شما شنیدید!

وی گفت: من به گفته آنان کاری ندارم، آنچه تو می دانی بگو.

امام علیه السلام فرمود: مرا از پاسخ این سؤال معاف بدار.

ولی معتصم آن حضرت را سوگند داد که حتما باید بگویید.

ص: 220


1- . سوره مائده، آیه 6.
2- . سوره مائده، آیه 6.

امام علیه السلام فرمود: اکنون که مرا سوگند دادی می گویم که همه حاضرین در این مسأله خطا گفتند، بلکه حدّ دزد آن است که چهار انگشت او را قطع کنند و کف دست را وابگذارند.

معتصم پرسید: به چه دلیل؟

امام علیه السلام فرمود: زیرا که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرموده است: در سجده هفت موضع از جمله دو کف دست باید به زمین برسد، و اگر دست دزد را از بند یا آرنج جدا کنند کفی برای او نمی ماند، که در عبادت خداوند به آن سجده نماید، و مواضع سجده حقّ خداوند است و هیچ کس را بر آن ها حقی نیست، چنان که خداوند فرماید: «وَ أنَّ المَساجِدَ للّه ِ»(1)

؛ و در حقیقت جاهای سجده مخصوص خداوند است.

معتصم سخن امام علیه السلام را پسندید و طبق آن دستور داد که دست دزد را به همان ترتیب ببرند.

سه روز بعد ابن ابی دواد - که قاضی بغداد و از حاضرین جلسه فوق بود - مخفیانه با معتصم ملاقات کرد و درباره امام جواد علیه السلام سخن چینی و سعایت نمود، و معتصم برای کشتن امام علیه السلام بیشتر تحریک شد، و آن حضرت را توسط ام الفضل یا یکی از درباریانش مسموم ساخت. امام علیه السلام روز آخر ذی القعده سال 225 ه.ق به شهادت رسید، و کنار قبر شریف جد بزرگوارش امام موسی کاظم علیه السلام به خاک سپرده شد.(2)

ص: 221


1- . سوره جن، آیه 18.
2- . تفسیر عیاشی، 1/319.

امام دهم حضرت هادی علیه السلام

اشاره

وَ عَلیَّ بنَ محمَّدٍ حجَّتُهُ.

و حضرت علی بن محمد [ هادی] علیه السلام حجّت اوست.

دهمین امام و دوازدهمین معصوم حضرت ابوالحسن ثالث علی بن محمد نقی هادی علیه السلام، دوم ماه رجب یا نیمه ماه ذی الحجة الحرام سال 212 ه.ق در قریه صُریا از نواحی مدینه طیّبه از مادر متولد گردید،(1)

او در نام و صفات برجسته همچون فصاحت و بلاغت و مظلومیت و عبادت و زهد و هیبت، به نیاکانش امیرمؤمنان علی، و زین العابدین، و علی بن موسی الرضا علیهم السلام شباهت کامل داشت.(2)

کنیه شریف آن حضرت ابوالحسن، و مشهورترین القابش هادی و نقی، و مادر گرامیش بانویی با فضیلت به نام سمانه از اهالی مغرب، در علم و عبادت و جمال و کمال سرآمد زنان عصر خویش بوده است.(3)

عظمت امامت

آن بزرگوار همچون پدر بلند مرتبه اش امام جواد علیهماالسلام در سن هشت سالگی بر مسند امامت تکیه زد، و دانشوران نامداری از حوزه تعلیم و تربیت او برخاستند، و عده ای از بزرگان اصحاب پدرش امام جواد و جدش امام رضا، و حتی برخی از یاران امام کاظم علیهم السلام به جمع یارانش پیوستند، و به مقام امامتش اعتراف داشتند، در اینجا چند تن

ص: 222


1- . ارشاد، شیخ مفید، 2/297؛ اعلام الوری، 355.
2- . حیاة الامام علی الهادی علیه السلام، 18.
3- . الکافی، 1/498؛ اعلام الوری، 355.

از مشاهیر آنان را یاد می کنیم:

1) ابراهیم بن محمد همدانی: شیخ طوسی او را در شمار اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام نام برده، و به گفته شیخ کشی: وی وکیل امام زمان علیه السلام نیز بوده و چهل نوبت به حج خانه خدا شرفیاب شده است.(1)

2) احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی: بزرگ علمای قم و رئیس مردم که حاکم شهر در اداره امور با وی مشورت می کرد. وی از اصحاب امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام به شمار آمده

است. از آثارش: کتاب التوحید؛ فضل النبی صلی الله علیه و آله وسلم؛ المتعه؛ و النوادر النوار بوده است.(2)

3) ایوب بن نوح بن درّاج: ابوالحسین نخعی کوفی، از محدثان برجسته و مورد وثوق شیعه از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام، و به گفته نجاشی: وکیل امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام نیز بوده است. جمعی از راویان از وی حدیث گرفته اند.(3)

4) حسن بن راشد بغدادی: ابو علی بن راشد مولای آل مهلّب، از محدثان و فقهای مورد وثوق شیعه از اصحاب امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام. و نیز از سوی امام عسکری علیه السلام وکالت داشته

است. محمد بن عیسی بن عبید و علی بن الریّان از او روایت کرده اند.(4)

ص: 223


1- . رجال، شیخ طوسی، 368-397-409؛ اختیار معرفة الرجال، 375.
2- . رجال، شیخ طوسی، 366-397-409؛ رجال، نجاشی، 59.
3- . رجال، نجاشی، 74؛ جامع الرواة، 1/114.
4- . رجال، شیخ طوسی، 400-413؛ جامع الرواة، 1/197.

5) حسین بن اشکیب: از محدثان برومند و بلند پایه و از متکلّمان و مؤلفان ژرف اندیش شیعه، وی از اصحاب امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام به شمار آمده، و در قم و سمرقند و کش اقامت داشته است. عیاشی از او بسیار حدیث گرفته و بر وی اعتماد نموده است، از آثارش: الرّد علی من زعم ان النبی صلی الله علیه و آله وسلم کان علی دین قومه؛ الرّد علی الزیدیّه و کتاب النوادر بوده است.(1)

6) خیران بن اسحاق زاکانی: از محدثان شیعه از اصحاب امام هادی علیه السلام. گفتنی است که زاکان از قرّاء شهر قزوین است که عبید زاکانی - شاعر معروف - منسوب به آن می باشد.(2)

7) داوود بن القاسم: ابو هاشم جعفری از نوادگان حضرت جعفر طیّار علیه السلام، و از محدثان برجسته شیعه که در شمار اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی و امام عسکری و امام عصر علیهم السلام بوده است.(3)

از ابو هاشم روایت شده که گوید: سخت در تنگنا بودم که به محضر امام ابوالحسن علی بن محمد علیهماالسلام شرفیاب شدم وقتی نشستم

فرمود: ای ابو هاشم! کدام یک از نعمت های خداوند را که به تو عنایت کرده می خواهی شکرانه اش را به جای آوری؟

من خاموش ماندم و ندانستم که چه بگویم!

امام علیه السلام فرمود: ایمان را به تو روزی کرد و بدنت را بر آتش حرام نمود، و عافیت به تو داد و بر طاعت یاریت کرد، و قناعت را روزی تو ساخت که از ولخرجی مصون داشت. ای ابو هاشم! بدین سبب این سخنان را آغاز کردم که به گمانم می خواستی از کسی شکوه کنی که

ص: 224


1- . رجال، نجاشی، 33؛ معجم رجال الحدیث 5/202.
2- . ضیافة الاخوان، 206.
3- . جامع الرواة، 1/307.

این نعمت ها را به تو بخشیده است، و من دستور داده ام که صد دینار به تو بدهند آن ها را تحویل بگیر.(1)

8) ریّان بن الصَّلت اشعری قمی خراسانی: محدث نامدار شیعه از یاران امام رضا و امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام. علمای رجال او را به وثاقت ستوده اند و جمعی از محدثان از وی روایت کرده اند.(2)

9) حضرت عبدالعظیم بن عبداللّه حسنی: محدّث و فقیه نامدار شیعه و امامزاده عظیم الشأن از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام که در شمار اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام یاد شده است.

وی عقاید خود را بر امام هادی علیه السلام عرضه داشت، و آن حضرت علیه السلام وی را تصدیق نمودند. آستانه حضرت عبدالعظیم علیه السلام در شهر ری از

مهم ترین اماکن زیارتی ایران است.(3)

10) عثمان بن سعید عمروی سَمّان: اولین نایب از نواب اربعه امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف در عصر غیبت صغری. وی از علمای برجسته و فقهای وارسته بود که از محضر امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام کسب علم و فضیلت نمود، و به مقام وکالت ایشان نیز نایل آمد. فرزند برومندش ابوجعفر محمد بن عثمان هم از معتمدان ائمه علیهم السلام و دومین نایب خاص حضرت ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف بوده است(4)

11) علی بن جعفر هُمانی برمکی: محدّث بلند پایه و دانشمند

ص: 225


1- . بحارالانوار، 50/129.
2- . جامع الرواة 1/323.
3- . رجال، نجاشی، 173-248؛ بحارالانوار، 16/63.
4- . رجال، شیخ طوسی، 420؛ الغیبه، شیخ طوسی، 218.

گرانمایه مورد وثوق شیعه و از معتمدان و وکلای امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام. وی از اهالی هُمَینِیا - قریه ای از نواحی بغداد - بوده است.

در خبر است که یک بار متوکّل او را به زندان انداخت و مدتی در زندان بود که اطلاع یافت: متوکّل تصمیم گرفته او را به قتل رساند. از زندان به امام هادی علیه السلام نامه نوشت که: شما را به خدا در کار من نظری

فرمایید که می ترسم به تردید افتم. امام علیه السلام وعده فرمود: برای تو به خصوص دعا خواهم کرد. شب جمعه دعا نمود، و متوکّل فردای آن شب تب کرد و پیوسته تب او شدت می یافت تا روز دوشنبه که بانگ شیون بر او بلند شد. دستور داد یکایک زندانیان را آزاد کنند و به خصوص علی بن جعفر را خود نام برد و گفت: او را آزاد سازید و از او بخواهید که از من بگذرد!

پس از آن امام هادی علیه السلام به علی بن جعفر دستور دادند که به مکه برود و متوکّل از آن بیماری بهبود یافت.(1)

12) علی بن مهزیار اهوازی: فقیه و محدّث والا مقام و مورد وثوق شیعه، وی از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام به شمار آمده، و از سوی امام جواد و امام هادی علیهماالسلام وکالت داشته است. از

علی بن مهزیار حدود چهل اثر علمی بر جای ماند که احادیث آن ها در ابواب مختلف کتب حدیث آمده است. آرامگاه او در اهواز بقعه تاریخی و زیارتی مهمی به شمار می رود.(2)

ص: 226


1- . رجال، نجاشی، 199؛ بهجة الامال، 5/386.
2- . جامع الرواة، 1/604.

هجرت به سامرا

امام هادی علیه السلام تا سال 243 ه.ق در مدینه اقامت داشت، و در این مدت عموم مردم از علوم و معارف آن حضرت بهره می جستند و از عنایات مادّی و معنوی امام علیه السلام برخوردار بودند، و آن جناب در کنار آموزه های علمی، فقرا و بی نوایان را دستگیری می کرد، و در شادی و غم با مسلمانان همدردی می نمود، و در تمامی کارهای خیر پیشقدم بود.

اما وابستگان به رژیم بنی العباس از موقعیّت ممتاز آن حضرت بسی خشمگین و ناراحت بودند، و نمی توانستند آن عظمت و شخصیت را تحمل کنند، تا آنجا که والی مدینه - عبداللّه بن محمد بریحه عباسی - علاوه بر رفتار اهانت آمیز و آزار دهنده اش نسبت به امام هادی علیه السلام، نامه های فتنه انگیزی به متوکل نوشت و او را تحریک کرد که امام علیه السلامرا از مکه و مدینه بیرون ببرد به بهانه این که اکثریت مردم هوادار آن حضرت شده اند و گفته های آن جناب را به کار می بندند! و مبادا علیه حکومت نقشه ای داشته باشند!

متوکّل عباسی - که شخصی خونخوار و فرومایه بود - امام هادی علیه السلام و تمامی افراد وابسته به آن حضرت را به سامرا فرا خواند، و امام علیه السلام از مدینه به سامرا هجرت کردند، و تا آخر عمر با انواع سختی ها و رنج ها به سر بردند، اما هرگز نورافشانی های امام متوقف نماند، و همواره زبان و قلم و رفتار آن جناب روشنگر زندگانی مردمان و هدایتگر گمراهان بود.

سرانجام روز سوم ماه رجب سال 254 ه.ق به زهر جفا مسموم و به شهادت رسید.(1)

ص: 227


1- . الانوار البهیّة، 247.

مرقد منوّر آن حضرت و فرزند برومندش امام عسکری علیهماالسلام در شهر سامرا زیارتگاه عموم ارادتمندان به اهل بیت علیهم السلام است. گر چه در ماه محرم امسال 1427 ه.ق با تخریب قبه با عظمت عسکریین علیهماالسلام دل های مؤمنان غرق اندوه و ماتم گردید.

ص: 228

امام یازدهم حضرت عسکری علیه السلام

اشاره

وَ الحَسَنَ بنَ علی حُجتُهُ.

و حضرت حسن بن علی [ عسکری] علیه السلام حجّت اوست.

یازدهمین امام و سیزدهمین حجّت معصوم حضرت ابو محمد حسن بن علی عسکری علیه السلام بنا بر مشهور هشتم ربیع الثانی سال 232 ق در مدینه منوره به دنیا آمد.(1)

کنیه شریفش ابو محمد و اشهر القابش عسکری و مادر گرامیش بانویی گرانقدر به نام سَلِیل یا حُدَیث است، و او را جدّه می گفتند که مادر بزرگ امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف، و در زمان غیبت صغری پناهگاه و مرجع شیعیان بوده است.(2)

امام عسکری علیه السلام در سن یازده سالگی - و یا طبق گفته مسعودی در چهار سالگی - همراه پدر بزرگوارش امام هادی علیه السلام به سوی عراق سفر کرد،(3)

و تا آخر عمر در شهر سامرا به سر برد، و با توجه به دوران کوتاه امامت آن حضرت - حدود شش سال که بسیاری از اوقات آن هم در زندان و تحت نظر گذشت - قدرت نمایی خداوند و عظمت و اعجاز امامت هر چه بیشتر معلوم می گردد.

از دلایل و معجزات

1) یحیی بن یسار قنبری گوید: حضرت ابوالحسن امام هادی علیه السلام

ص: 229


1- . مناقب 4/455.
2- . الانوار البهیّة، 250.
3- . منتهی الامال، 2/264.

چهار ماه پیش از رحلتش به پسرش حسن عسکری علیه السلام وصیت کرد، و مرا با گروهی از دوستان گواه گرفت.(1)

2) علی بن عمرو نوفلی نقل کرده که در خدمت امام هادی علیه السلام در صحن منزلش بودم که پسرش محمد(2)

از کنار ما گذشت، به امام هادی علیه السلام عرضه داشتم: قربانت گردم! آیا پس از شما همین صاحب [ و امام] ماست؟ فرمود: خیر، صاحب شما پس از من حسن است.(3)

3) ابوبکر فهفکی گوید: امام هادی علیه السلام به من نوشتند: پسرم ابو محمد سرشت اواز همه افراد آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم درست تر، وازنظرحجّت

و برهان معتبرترین ایشان است، او پسر بزرگ تر و جانشین من است، رشته ها و احکام امامت به او متصل می شود، پس هر چه خواهی از من بپرسی از او بپرس که هر چه مورد نیاز است نزد اوست.(4)

4) احمد بن حارث قزوینی گوید: همراه پدرم در سُرَّمَن رأی (سامرا) بودم. پدرم به کار دام پزشکی چهار پایان در بیت امام عسکری علیه السلام اشتغال داشت. در آن هنگام در طویله مستعین، قاطری بود که از جهت زیبایی و بلندی نظیر نداشت، اما چموش بود و نمی گذاشت زین بر پشتش گذارند و دهانه بر دهانش قرار دهند، و رام کنندگان از چاره آن عاجز مانده بودند، و هیچ کس نتوانسته بود بر آن سوار شود.

ص: 230


1- . الکافی، 1/325؛ الارشاد، 2/؛ الغیبة، شیخ طوسی، 130.
2- . حضرت سید محمد فرزند برومند امام هادی علیه السلام بوده که شیعیان چنین می پنداشتند که او امام خواهد بود ولی ایشان در زمان حیات پدرش وفات یافت و آرامگاه با عظمت او نزدیک سامرا زیارتگاه خاص و عام است و شیعه و سنی به آستانه اش روی می آورند.
3- . الکافی، 1/325-326؛ اعلام الوری، 350.
4- . الکافی، 1/326؛ اعلام الوری، 351.

یکی از ندیمان به خلیفه پیشنهاد کرد: این کار را به حسن ابن الرضا واگذار کن که بر آن سوار شود و یا به سبب آن هلاک گردد، و از بابت او آسوده خاطر شوی.

مستعین این پیشنهاد را پسندید و پیغام فرستاد که امام عسکری علیه السلامنزد او بروند.

احمد بن حارث گوید: پدرم در خدمت امام علیه السلام به منزل خلیفه

رفت، من نیز همراه پدرم بودم. در آن هنگام حضرت امام عسکری علیه السلام قاطر را در حیاط خانه دیدند. به سوی آن روانه شدند، و دست بر کَپَل آن حیوان نهادند. من نگاه می کردم، دیدم آن قاطر چنان عرق کرد که بر بدنش جاری شد. سپس امام علیه السلام به طرف مستعین رفتند و سلام کردند. مستعین خوش آمد گفت و آن حضرت را نزدیک خود نشانید. آن گاه عرضه داشت: ای ابو محمد این قاطر را دهانه بزنید.

امام علیه السلام به پدرم فرمود: قاطر را لجام کن.

مستعین گفت: خودتان این کار را انجام دهید.

امام علیه السلام ردای خود را کنار نهادند و برخاستند، قاطر را لجام زدند و به جای خود بازگشتند و نشستند.

مستعین بار دیگر عرضه داشت: ای ابا محمد آن را زین بگذارید.

امام علیه السلام به پدرم فرمود: ای غلام زین بر آن بگذار. مستعین گفت: خودتان آن را زین کنید [ که شاید این بار آسیبی به آن حضرت رسد] امام علیه السلام بار دیگر برخاستند و زین بر قاطر نهادند و به جای خود بازگشتند.

مستعین گفت: آیا میل دارید بر آن سوار شوید؟

امام علیه السلام فرمودند: آری. سپس بر آن سوار شدند بی آن که قاطر

ص: 231

چموشی کند. آن گاه آن را گاهی به دویدن واداشتند و گاهی به حال عادی راه بردند، و بالاخره مستعین بر خلاف میل باطنی خود قاطر را به امام علیه السلام بخشید.(1)

5) روایت شده که امام حسن عسکری علیه السلام را به یکی از دژخیمان بنی العباس به نام نحریر سپردند، و نحریر نسبت به امام علیه السلام سخت گیری می کرد و آن جناب را آزار می داد. روزی همسرش به او گفت: از خدا بترس که البته تو نمی دانی چه کسی در منزل تو است - آن گاه به بیان عبادت و صلاح و بزرگواری امام علیه السلام پرداخت - و گفت: بر تو می ترسم که مبادا به خاطر این رفتارت با او آسیبی ببینی.

نحریر گفت: به خدا قسم که او را در میان درندگان خواهم افکند. سپس از خلیفه! رخصت خواست و اجازه صادر شد که می تواند این کار را انجام دهد!

پس آن حضرت را نزد شیران افکند و هیچ تردید نداشتند که شیران امام علیه السلام را خواهند خورد. اما وقتی برای اطلاع از حال آن جناب به آن محل نگاه کردند، با تعجب دیدند که آن حضرت ایستاده نماز می گزارد و شیران اطراف اویند!

لذا دستور داد که فوری آن حضرت را بیرون آورند و به خانه اش ببرند.(2)

تفسیر امام علیه السلام

از آثار ارزشمند امام عسکری علیه السلام احادیث فراوانی است که در

ص: 232


1- . الکافی، 1/507.
2- . الکافی، 1/513.

تفسیر قرآن کریم از آن جناب روایت شده است، و بیشتر معانی بلند تأویلی و بطون قرآنی و نکته های خاصی در باب ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در این احادیث آمده است.

و کتابی مدوّن با عنوان: تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام بارها منتشر شده و نسخه های دست نویس آن در برخی از کتاب خانه های بزرگ موجود می باشد.(1)

هر چند که بعضی از علماء راجع به سند کتاب مزبور مناقشاتی دارند، اما جمع بسیار از بزرگان احادیث تفسیر آن حضرت را در جوامع مهم حدیث و تفسیر و فقه نقل کرده و آن ها را عملاً معتبر دانسته اند، از جمله:

1) شیخ صدوق ابن بابویه قمی قدس سره که در کتاب من لایحضره الفقیه و چند اثر دیگرش قسمتی از این احادیث را نقل کرده است.

2) شیخ احمد بن ابی طالب طبرسی، در کتاب معروف: الاحتجاج

علی اهل اللّجاج.

3) ابن شهر آشوب سروی، در کتاب مناقب آل ابی طالب.

4) ملا محمد باقر مجلسی در کتاب گرانقدر بحارالانوار که با رمز «م» در ابواب مختلف از آن نام برده است.

5) سید هاشم بحرانی در تفسیر البرهان فی علوم القرآن.

6) ملا محسن فیض کاشانی در تفسیرهای صافی و أصفی.

7) حاج میرزا حسین نوری در کتاب مستدرک الوسائل

ص: 233


1- . الذریعة، 4/285.

حدیث شهادت

امام عسکری علیه السلام بیشتر اوقات از شیعیانش پنهان و محصور بود،

و احیانا خود را مخفی می نمود تا شیعیان؛ برای دوران غیبت امام

عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف آماده شوند، و بسیار بود که

دستورات و ارشادات امام علیه السلام به وسیله توقیعات و نامه ها به مردم

ابلاغ می گشت.

ابو الادیان گوید: من خدمتکار امام حسن عسکری علیه السلام بودم

و نامه های آن حضرت را به شهرهای مختلف می بردم، یک بار هنگام

بیماری آن حضرت که به وفاتش انجامید، به محضر او شرفیاب شدم،

نامه هایی به من سپرد و فرمود: این ها را به مدائن ببر و سفر تو پانزده

روز به طول می انجامد، روز پانزدهم به شهر سامرا باز می گردی، آن

هنگام صدای شیون از خانه ام خواهی شنید و مرا در آن وقت غسل

می دهند.

به آن حضرت عرض کردم: اگر این واقعه هولناک روی دهد چه

کسی امام من است؟

فرمود: هر آن که پاسخ نامه هایم را از تو مطالبه کند امام بعد از من

است.

گفتم: نشانه دیگری بفرمایید؟

فرمود: هر آن که بر من نماز بگزارد امام بعد از من است.

عرض کردم: نشانه دیگری بیفزایید؟

فرمود: هر آن که بگوید در هَمیان چیست امام بعد از من است.

هیبت امام علیه السلام مانع شد که بپرسم مقصود از هَمیان چیست. نامه ها

را بردم و جواب ها را تحویل گرفتم، و همان گونه که امام خبر داده

ص: 234

بود، روز پانزدهم به سامرا وارد شدم که صدای شیون از خانه امام بلند بود، و دیدم که جعفر [ برادر امام علیه السلام] بر در خانه نشسته و شیعیان اطراف او را گرفته اند [ وفات برادرش را] تسلیت و] امامت او را[ تهنیت! می گویند.

با خود گفتم: اگر این امام باشد پس امامت دگرگون شده است! زیرا که پیشتر می دانستم که او به شراب و قمار و تنبک آلوده است. به هر حال پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم، ولی او چیزی از من نپرسید ] و سراغ نامه ها را نگرفت].

سپس عقید خادم بیرون آمد و به او گفت: سرورم! برادر شما را کفن کرده اند بیایید بر او نماز بگزارید.

جعفر برخاست و شیعیان هم با او همراه شدند، وقتی به حیاط خانه رسیدیم دیدیم که امام عسکری علیه السلام را کفن کرده بر روی نعش نهاده اند. جعفر جلو ایستاد تا بر آن حضرت نماز بگزارد، وقتی که خواست تکبیر بگوید ناگهان کودکی گندمگون پیچیده موی گشاده دهان بیرون آمد و عبای جعفر را کشید و فرمود: ای عمو! عقب برو که من سزاوارترم بر پدرم نماز بگزارم.

جعفر عقب رفت و رنگش تغییر یافت، و آن کودک جلو ایستاد و بر آن حضرت نماز کرد، سپس امام عسکری علیه السلام را کنار قبر پدرش به

خاک سپردند.

آن گاه روی به من کرد و فرمود: ای بصری! جواب نامه هایی که همراه آورده ای به من بده.

آن ها را تحویل دادم و با خود گفتم: این دو نشانه! فقط هَمیان مانده است.

ص: 235

سپس بیرون رفتم دیدم جعفر بن علی ناراحت است، حاجزوَشّا - به منظور اتمام حجّت - به او گفت: این کودک کی بود؟ جعفر گفت: به خدا سوگند که من هرگز او را ندیده بودم و نشناختم.

در این اثنا جماعتی از اهل قم آمدند و از حال امام عسکری علیه السلام جویا شدند. و چون دانستند که آن حضرت وفات یافته است از امام بعدی پرسیدند، مردم به جعفر اشاره کردند، آن ها نزدیک رفتند و تعزیت و تهنیت گفتند، و اظهار داشتند: نامه ها و پول هایی همراه داریم بگویید نامه ها از چه کسانی است و پول ها چقدر است تا تسلیم کنیم؟

جعفر برخاست و جامه هایش را تکاند و گفت: از ما می خواهند که غیب بدانیم!

در آن هنگام خادم از سوی امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف بیرون آمد و گفت: نامه ها از فلانی و فلانی و... است، و همیانی که در آن هزار اشرفی قرار دارد، از جمله ده اشرفی هست که طلای آن را روکش کرده اند.

آن جماعت نامه ها و پول ها را تحویل دادند و گفتند: هر که تو را بدین کار فرستاده امام است.(1)

ص: 236


1- . بحارالانوار، 50/332-333.

آخرین امام

اشاره

وَ أشهَدُ انَّکَ حُجَةُ اللّه

و گواهی می دهم که به راستی تو حجّت خداوند هستی.

امام دوازدهم و معصوم چهاردهم، حضرت ولی عصر حجّت زمان؛ قطب عالم امکان؛ تنها امید مستضعفان؛ فرزند برومند امام حسن عسکری علیه السلام، شب جمعه نیمه شعبان سال 255 ه.ق در شهر سامرا جهان را به نور پر فروغ خویش روشن ساخت.(1)

مادر گرامیش جناب نرجس دختر یشوعا فرزند قیصر روم است که مادر آن جناب از نوادگان شمعون وصیّ حضرت عیسی بن مریم علیهماالسلام بوده است.(2)

هنگامی که به دنیا آمد بر زانوهای خود تکیه کرد، و دو انگشت سبّابه خویش را به سوی آسمان بلند نمود، سپس عطسه زد و گفت: الحمدللّه ربِّ العالَمین وَ صلی اللّه ُ عَلی محمد وَ آلِهِ، زَعَمَتِ الظَّلَمةُ أنَّ حُجَّةَ

اللّه ِ داحِضَة، وَ لَو أذِنَ لَنا فی الکَلامِ لَزالَ الشَّکُّ.(3)

؛ حمد و سپاس مخصوص پروردگار عالمیان است، و درود خداوند بر پیامبر و آل اوست، ستمکاران چنین پنداشتند که حجّت خداوند از میان رفتنی است! و حال آن که هر گاه اذن دهد که سخن گوییم شک و تردید از میان برود.

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: شبی که حضرت قائم عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف در آن متولد شود، هیچ نوزادی به دنیا

ص: 237


1- . الکافی، 1/329.
2- . بحارالانوار، 51/7.
3- . کمال الدین، 2/430.

نمی آید جز این که مؤمن باشد، و اگر در سرزمین شرک متولد گردد خداوند سرانجام او را به برکت امام علیه السلام به ایمان منتقل می سازد.(1)

و در خبری از نسیم خادمه امام عسکری علیه السلام آمده که گفت: یک شب بعد از ولادت صاحب الزمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف، هنگامی که نزد او رفتم عطسه ای زدم به من فرمود: خدایت رحمت کند!

از این دعا بسیار خرسند شدم، سپس فرمود: آیا در خصوص عطسه مژده ات ندهم؟

گفتم: چرا، سرورم.

فرمود: [ نشانه] ایمنی از مرگ است تا سه روز.(2)

امام عسکری علیه السلام پس از ولادت فرزندش، وکیل خود عثمان بن سعید عمروی را فرا خواند و به او فرمود: ده هزار رطل نان و ده هزار رطل گوشت خریداری کن و در میان بنی هاشم تقسیم بنمای، و تعداد... رأس گوسفند از سوی او عقیقه کن.(3)

حسن بن منذر گوید: روزی حمزة بن ابی الفتح نزد من آمد و گفت: مژده باد که دیشب در خانه امام عسکری علیه السلام فرزندی از نسل آن حضرت ولادت یافت که دستور فرمود او را پنهان کنند و فرمان داد که سیصد رأس گوسفند برای او عقیقه نمایند.

پرسیدم نامش چیست؟ گفت: م ح م د است و از او به جعفر کنایه آورند.(4)

ص: 238


1- . بحارالانوار، 51/28.
2- . کمال الدین، 2/430.
3- . کمال الدین 2/431.
4- . کمال الدین 2/432.

غیبت خورشید

تقدیر چنین بوده که دوازدهمین حجّت خداوند در این امت، مدت ها از نظرها غایب بماند تا روزی که به فرمان الهی بپا خیزد و جهان را پر از عدل و داد سازد بعد از آن که از ظلم و ستم آکنده شده باشد.

دوران نخستین غیبت امام عجّل اللّه فرجه الشریف - یعنی غیبت صغری - از هنگام شهادت امام عسکری علیه السلام درسال 260 ه.ق تا هنگام وفات آخرین نایب خاص آن حضرت، علی بن محمد سمری در سال 328 ه.ق شصت و هشت سال بوده است. و چنان چه ابتدای غیبت را از هنگام ولادت آن حضرت به شمار آوریم، آن مدت هفتاد و سه سال خواهد بود.

در آن دوران چهار تن از شخصیت های گرانقدر شیعه: عثمان بن سعید عمروی، و محمد بن عثمان، و حسین بن روح نوبختی، و علی بن محمد سمری به ترتیب از سوی آن حضرت نیابت خاص داشتند و توقیعات و پیام های امام توسط ایشان صادر می گشت.

پس از آن غیبت کبری آغاز شده و تا به امروز ادامه یافته است، از درگاه خداوند عاجزانه مسئلت داریم که هر چه زودتر این دوران به سرآید و زمان ظهور و حکومت جهانی آن حضرت را دریابیم.

اکنون به نقل سه حدیث در تشبیه امام عصر ارواحناه فداه به خورشید پشت ابر، و بیان کوتاهی در این باره سخن را به پایان می بریم:

1) جابر بن عبداللّه انصاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم پرسید: آیا شیعیان در دوران غیبت از حضرت قائم علیه السلام بهره می برند؟

ص: 239

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: آری سوگند به آن که مرا به نبوت برانگیخت، البته ایشان در زمان غیبت از او سود می برند و به نور ولایتش روشنی می یابند همان گونه که مردم به خورشید بهره می یابند هر چند که ابر آن را پوشانیده باشد.(1)

2) از سلیمان اعمش روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمود: از روزی که خداوند آدم را آفرید، زمین هیچ گاه از حجّت الهی خالی نمانده است آشکار و مشهور و یا غایب از نظر و از دیدگان مستور بوده است، هم چنین تا وقتی قیامت برپا شود زمین از حجّت خالی نخواهد ماند، وگرنه خداوند پرستش نمی گردد.

سلیمان عرضه داشت: مردم چگونه از وجود حجّت غایب مستور (در پرده) بهره می برند؟

امام علیه السلام فرمود: همان گونه که از خورشید بهره می برند هنگامی که ابر آن را بپوشاند.(2)

3) در توقیع شریف امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف به اسحاق بن یعقوب آمده است: و اما وجه بهره وری از من در زمان غیبتم مانند استفاده از خورشید است هنگامی که ابر از دیده ها نهانش سازد.(3).پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: آری سوگند به آن که مرا به نبوت برانگیخت، البته ایشان در زمان غیبت از او سود می برند و به نور ولایتش روشنی می یابند همان گونه که مردم به خورشید بهره می یابند هر چند که ابر آن را پوشانیده باشد.(4)

مرحوم علامه مجلسی فرموده است: تشبیه آن حضرت به خورشیدی که در ابر پنهان باشد، اشاره به چند امر است:

اول: این که نور آفرینش و علم و هدایت به واسطه آن حضرت علیه السلام به آفریدگان می رسد، زیرا که با اخبار مستفیضه ثابت است که آنان مرحوم علامه مجلسی فرموده است: تشبیه آن حضرت به خورشیدی که در ابر پنهان باشد، اشاره به چند امر است:

اول: این که نور آفرینش و علم و هدایت به واسطه آن حضرت علیه السلام به آفریدگان می رسد، زیرا که با اخبار مستفیضه ثابت است که آنان

ص: 240


1- . کمال الدین، 1/253.
2- . بحارالانوار، 52/92.
3- . کمال الدین 2/162؛ الاحتجاج، 2/263
4- . کمال الدین، 1/253.

(ائمه اطهار علیهم السلام) علّت غایی ایجاد مخلوق می باشند، پس اگر آنان نبودند، نور پیدایش و آفرینش به دیگران نمی رسید.

و نیز به برکت ایشان و توسل به آنان علوم و معارف برای مردمان آشکار می گردد، و بلاها و گرفتاری ها از آن ها دور می شود، که اگر عنایت آنان نمی بود، مردم به سبب کارهای ناپسندشان انواع عذاب ها را سزاوار بودند...

دوم: همان گونه که آفتاب پوشیده در ابر - با این که مردم از آن بهره ها می برند - هر لحظه انتظار دارند که ابرها کنار برود و قرص خورشید نمایان گردد، تا هر چه بیشتر از آن فایده ببرند.

هم چنین در ایام غیبت امام علیه السلام، شیعیان با اخلاص همواره در انتظار ظهور و قیام او به سر می برند، و هرگز ناامید نمی شوند.

سوم: با این همه آثار و نشانه ها که از آن حضرت علیه السلام نمایان است، هر کس منکر آن وجود مقدس باشد مانند آن است که وجود خورشید پشت ابر را انکار کند.

چهارم: گاهی پنهان شدن خورشید پشت ابر، از آشکار بودنش، برای بندگان مصلحت بیشتری دارد. هم چنین آن زمان که غیبت امام علیه السلامروی داد برای مردم مصلحت بیشتری داشته است بدین جهت از نظرها غایب گشت.

پنجم: کسانی که به خورشید نگاه می کنند نمی توانند در حالی که بیرون از ابر باشد به طور مستقیم آن را بنگرند، و بسا که مایه نابینایی آنان شود، زیرا که نیروی بینایی نمی تواند به خورشید احاطه یابد.

خورشید وجود امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف نیز همین گونه است که بسا باشد ظهور آن حضرت به بینش مردمان زیان

ص: 241

رساند، و سبب کوری دل آن ها از شناخت حق گردد، اما در زمان غیبت امام علیه السلام چشم بصیرت آن ها به نور ایمان روشن می شود، همان طور که از لابلای ابرها می توان قرص خورشید را دید.

ششم: گاهی خورشید از میان ابرها بیرون می آید، و بعضی از افراد [ خواسته یا ناخواسته] آن را می نگرند، همین طور ممکن است آن حضرت علیه السلام در زمان غیبت برای بعضی از مردم آشکار گردد.

هفتم: به طور کلی امامان علیهم السلام همچون خورشید برای عموم موجودات منفعت دارند، و فقط افراد کور باطن از آنان بهره ای نمی برند، چنان که در تفسیر آیه کریمه: «وَ مَن کانَ فی هذهِ أعمی فَهُوَ فی الاخرةِ اعمی وَ أضَلُّ سَبِیلاً»(1) ؛ و هر آن که در این جهان نابینا باشد در آخرت هم نابینا و گمراه تر است.

این معنی روایت شده است.

هشتم: همان گونه که تابش آفتاب به نسبت درها و پنجره ها و منفذها و نبودن موانع، وارد خانه ها می شود، هم چنین مردم به نسبت رفع موانع از حواس و مشاعرشان از انوار تابناک هدایت و عنایت ائمه اطهار علیهم السلام بهره می برند، یعنی هر چه حواس و مشاعر خود را - که منافذ و روزنه های دل هاست - از شهوات نفسانی و علایق جسمانی دور سازند، و پرده های تیره هیولایی را کنار بزنند، از آن انوار بیشتر بهره می گیرند...(2)

در اینجا دفتر دوم را به پایان می برم، و از خداوند منّان عاجزانه مسئلت دارم که توفیق بیشتر عنایت فرماید.

سید مهدی حائری قزوینی (واصلی)

10/ جمادی الاولی/ 1427 برابر 17/ خرداد 1385.

ص: 242


1- . سوره إسراء، آیه 72.
2- . بحارالانوار، 52/93-94 با اندکی تلخیص.

فهرست منشورات مسجد مقدّس جمکران

1 - قرآن کریم/چهار رنگ - گلاسه رحلیخط نیریزی / الهی قمشه ای

2 - قرآن کریم/نیم جیبی (کیفی) خط عثمان طه / الهی قمشه ای

3 - قرآن کریم/وزیری (بدون ترجمه) خط عثمان طه

4 - قرآن کریم/وزیری (ترجمه زیر، ترجمه مقابل) خط عثمان طه / الهی قمشه ای

5 - قرآن کریم/(وزیری، جیبی، نیم جیبی)خط نیریزی / الهی قمشه ای

6 - کلیات مفاتیح الجنان/عربیانتشارات مسجد مقدّس جمکران

7 - کلیات مفاتیح الجنان/(وزیری، جیبی، نیم جیبی) خط افشاری / الهی قمشه ای

8 - منتخب مفاتیح الجنان/ (جیبی، نیم جیبی)خط افشاری / الهی قمشه ای

9 - منتخب مفاتیح الجنان/ جیبی، نیم جیبی)خط خاتمی / الهی قمشه ای

10 - نهج البلاغه/(وزیری، جیبی) سید رضی رحمه الله/محمد دشتی

11 - صحیفه سجادیه ویرایش حسین وزیری/الهی قمشه ای

12 - ادعیه و زیارات امام زمان علیه السلامواحد پژوهش مسجد مقدّس جمکران

13 - آئینه اسرارحسین کریمی قمی

14 - آثار گناه در زندگی و راه جبرانعلی اکبر صمدی

15 - آخرین پناهمحمود ترحمی

16 - آخرین خورشید پیداواحد تحقیقات

17 - آشنایی با چهارده معصوم (1و2)/شعر و رنگ آمیزیسیّد حمید رضا موسوی

18 - آقا شیخ مرتضی زاهدمحمد حسن سیف اللهی

19 - آیین انتظار (مختصر مکیال المکارم) واحد پژوهش

20 - ارتباط با خداواحد تحقیقات

21 - از زلال ولایتواحد تحقیقات

ص: 243

22 - اسلام شناسی و پاسخ به شبهاتعلی اصغر رضوانی

23 - امامت، غیبت، ظهورواحد پژوهش

24 - امامت و غیبت از دیدگاه علم کلامعلم الهدی / واحد تحقیقات

25 - امامت و ولایت در امالی شیخ صدوقسیّد محمّد حسین کمالی

26 - امام رضا، امام مهدی و حضرت معصومه علیهم السلام(روسی)آلمات آبسالیکوف

27 - امام رضا علیه السلام در رزمگاه ادیانسهراب علوی

28 - امام شناسی و پاسخ به شبهاتعلی اصغر رضوانی

29 - انتظار بهار و بارانواحد تحقیقات

30 - انتظار و انسان معاصرعزیز اللّه حیدری

31 - اهّمیت اذان و اقامهمحمد محمدی اشتهاردی

32 - با اولین امام در آخرین پیامحسین ایرانی

33 - بامداد بشریتمحمد جواد مروّجی طبسی

34 - بهتر از بهار/کودکشمسی (فاطمه) وفایی

35 - پرچمدار نینوامحمد محمدی اشتهاردی

36 - پرچم هدایتمحمد رضا اکبری

37 - پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و تروریسیم و خشنونت طلبیعلی اصغر رضوانی

38 - پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و جهاد و برده داریعلی اصغر رضوانی

39 - پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و حقوق اقلیت ها و ارتدادعلی اصغر رضوانی

40 - پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و حقوق زنعلی اصغر رضوانی

41 - پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و صلح طلبیعلی اصغر رضوانی

42 - تاریخ امیر المؤمنین علیه السلام / دو جلد شیخ عباس صفایی حائری

43 - تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله/دو جلد شیخ عباس صفایی حائری

44 - تاریخچه مسجد مقدس جمکران/(فارسی، عربی، اردو، انگلیسی) واحد تحقیقات

45 - تاریخ سید الشهداء علیه السلامشیخ عباس صفایی حائری

46 - تجلیگاه صاحب الزمان علیه السلامسید جعفر میرعظیمی

ص: 244

47 - تشرف یافتگان (چهار دفتر)میرزا حسین طبرسی نوری

48 - جلوه های پنهانی امام عصر علیه السلامحسین علی پور

49 - چهارده گفتار ارتباط معنوی با حضرت مهدی علیه السلامحسین گنجی

50 - چهل حدیث /امام مهدی علیه السلام در کلام امام علی علیه السلامسید صادق سیدنژاد

51 - چهل حدیث برگزیده از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آلهاحمد سعیدی

52 - حضرت مهدی علیه السلام فروغ تابان ولایتمحمد محمدی اشتهاردی

53 - حکمت های جاویدمحمد حسین فهیم نیا

54 - ختم سوره های یس و واقعهواحد پژوهش

55 - خزائن الاشعار (مجموعه اشعار)عباس حسینی جوهری

56 - خورشید غایب (مختصر نجم الثاقب)رضا استادی

57 - خوشه های طلایی (مجموعه اشعار)محمد علی مجاهدی (پروانه)

58 - دار السلامشیخ محمود عراقی میثمی

59 - داستان هایی از امام زمان علیه السلامحسن ارشاد

60 - داغ شقایق (مجموعه اشعار)علی مهدوی

61 - در انتظار منجی (روسی)آلمات آبسالیکوف

62 - در جستجوی نورصافی، سبحانی، کورانی

63 - در کربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم)شیخ عباس قمی / کمره ای

64 - دفاع از حریم امامت و ولایت(مختصر شب های پیشاور)کریم شنی

65 - دلشده در حسرت دیدار دوستزهرا قزلقاشی

66 - دین و آزادیمحمّد حسین فهیم نیا

67 - رجعت یا حیات دوبارهاحمد علی طاهری ورسی

68 - رسول ترکمحمد حسن سیف اللهی

69 - روزنه هایی از عالم غیبسید محسن خرّازی

70 - زیارت ناحیه مقدّسهواحد تحقیقات

71 - سحاب رحمت عباس اسماعیلی یزدی

ص: 245

72 - سخنرانی مراجع در مسجد جمکرانواحد پژوهش مسجد مقدّس جمکران

73 - سرود سرخ انارالهه بهشتی

74 - سقّا خود تشنه دیدارطهورا حیدری

75 - سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهاتعلی اصغر رضوانی

76 - سیاحت غربآقا نجفی قوچانی

77 - سیمای امام مهدی علیه السلام در شعر عربیدکتر عبد اللهی

78 - سیمای جهان در عصر امام زمان علیه السلام(دوجلدی)محمّد امینی گلستانی

79 - سیمای مهدی موعود علیه السلام در آئینه شعر فارسی محمد علی مجاهدی (پروانه)

80 - شرح زیارت جامعه کبیره (ترجمه الشموس الطالعه)محمّد حسین نائیجی

81 - شمس وراء السحاب/ عربیالسیّد جمال محمّد صالح

82 - صبح فرا می رسدمؤسسه فرهنگی تربیتی توحید

83 - ظهور حضرت مهدی علیه السلام سید اسد اللّه هاشمی شهیدی

84 - عاشورا تجلّی دوستی و دشمنیسید خلیل حسینی

85 - عریضه نویسیسید صادق سیدنژاد

86 - عطر سیبحامد حجّتی

87 - عقد الدرر فی أخبار المنتظر علیه السلام/عربیالمقدس الشافعی

88 - علی علیه السلام مروارید ولایتواحد تحقیقات

89 - علی علیه السلام و پایان تاریخسید مجید فلسفیان

90 - غدیرخم (روسی، آذری لاتین)علی اصغر رضوانی

91 - غدیرشناسی و پاسخ به شبهاتعلی اصغر رضوانی

92 - فتنه وهابیتعلی اصغر رضوانی

93 - فدک ذوالفقار فاطمه علیهاالسلامسید محمد واحدی

94 - فرهنگ اخلاقعباس اسماعیلی یزدی

95 - فرهنگ تربیتعباس اسماعیلی یزدی

96 - فرهنگ درمان طبیعی بیماری ها(پخش)حسن صدری

ص: 246

97 - فوز اکبرمحمد باقر فقیه ایمانی

98 - فریادرسحسن محمودی

99 - قصه های تربیتیمحمّد رضا اکبری

100 - کرامات المهدی علیه السلامواحد تحقیقات

101 - کرامت های حضرت مهدی علیه السلامواحد تحقیقات

102 - کمال الدین وتمام النعمة (دو جلد)شیخ صدوق رحمه الله/منصور پهلوان

103 - کهکشان راه نیلی (مجموعه اشعار)حسن بیاتانی

104 - گردی از رهگذر دوست (مجموعه اشعار)علی اصغر یونسیان (ملتجی)

105 - گفتمان مهدویتآیت اللّه صافی گلپایگانی

106 - گنجینه نور و برکت، ختم صلواتمرحوم حسینی اردکانی

107 - مام فضیلت هاعباس اسماعیلی یزدی

108 - مشکاة الانوارعلاّمه مجلسی رحمه الله

109 - مفرد مذکر غائبعلی مؤذنی

110 - مکیال المکارم (دو جلد)موسوی اصفهانی/ حائری قزوینی

111 - منازل الآخرة، زندگی پس از مرگ شیخ عباس قمی رحمه الله

112 - منجی موعود از منظر نهج البلاغهحسین ایرانی

113 - منشور نینوامجید حیدری فر

114 - موعودشناسی و پاسخ به شبهاتعلی اصغر رضوانی

115 - مهدی علیه السلام تجسّم امید و نجاتعزیز اللّه حیدری

116 - مهدی منتظر علیه السلام در اندیشه اسلامیالعمیدی / محبوب القلوب

117 - مهدی موعود علیه السلام، ترجمه جلد 13 بحار - دو جلد علاّمه مجلسی رحمه الله/ارومیه ای

118 - مهربان تر از مادر / نوجوانحسن محمودی

119 - مهر بیکرانمحمد حسن شاه آبادی

120 - میثاق منتظران (شرح زیارت آل یس)سید مهدی حائری قزوینی

121 - ناپیدا ولی با ما / (فارسی ،ترکی استانبولی، انگلیسی، بنگالا)واحد تحقیقات

ص: 247

122 - نجم الثاقبمیرزا حسین نوری رحمه الله

123 - نجم الثاقب(دوجلدی)میرزا حسین نوری رحمه الله

124 - ندای ولایتبنیاد غدیر

125 - نشانه های ظهور اومحمد خادمی شیرازی

126 - نشانه های یار و چکامه انتظارمهدی علیزاده

127 - نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهاتعلی اصغر رضوانی

128 - نماز شبواحد پژوهش مسجد مقدّس جمکران

129 - نهج الکرامه گفته ها و نوشته های امام حسین علیه السلاممحمّد رضا اکبری

130 - و آن که دیرتر آمدالهه بهشتی

131 - واقعه عاشورا و پاسخ به شبهاتعلی اصغر رضوانی

132 - وظایف منتظران واحد تحقیقات

133 - ویژگی های حضرت زینب علیهاالسلامسید نور الدین جزائری

134 - هدیه احمدیه/(جیبی، نیم جیبی)میرزا احمد آشتیانی رحمه الله

135 - همراه با مهدی منتظرمهدی فتلاوی/بیژن کرمی

136 - یاد مهدی علیه السلاممحمد خادمی شیرازی

137 - یار غائب از نظر(مجموعه اشعار)محمد حجّتی

138 - ینابیع الحکمة/عربی - پنج جلدعباس اسماعیلی یزدی

جهت تهیه و خرید کتاب های فوق، می توانید با نشانی:

قم - صندوق پستی 617 ، انتشارات مسجد مقدّس جمکران مکاتبه و یا با شماره تلفن های 7253700 ، 7253340 - 0251 تماس حاصل نمایید.

کتاب های درخواستی بدون هزینه پستی برای شما ارسال می گردد.

سایر نمایندگی های فروش:

تهران: 66939083 ، 66928687 - 021

یزد:

6246489، 2 - 6280671 - 0351

فریدونکار: 14 - 5664212 - 0122

ص: 248

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109