مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام جلد 9

مشخصات کتاب

سرشناسه: کنگره جهانی جریان های

افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام (نخستین: 1393: قم)

عنوان و پدیدآور: مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام/ تهیه کننده کنگره جهانی جریان های

افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام؛ به کوشش مهدی فرمانیان

مشخصات نشر: قم: دارالاعلام لمدرسه اهل البیت (ع)، 13-

مشخصات ظاهری: ج.

شابک (ج.9): 978-6007667-27-9 (V.9)

شابک (دوره): 978-600-94845-3-9 (V.SET)

وضعیت فهرستنویسی: فیپا

یادداشت: فهرستنویسی بر اساس جلد نهم: 1394

یادداشت: کتابنامه

موضوع: سلفیه - کنگره ها

موضوع: وهابیه - کنگره ها

موضوع: سلفیه - عقاید- مقاله ها و خطابه ها

موضوع: وهابیه - عقاید - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره سلفیه - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره وهابیه - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: تکفیر - کشورهای اسلامی - مقاله ها و خطابه ها

شناسه افزوده: فرمانیان، مهدی، 1352 - ، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1394 ج.9 3م9ک/ 3/225 BP

رده بندی دیوئی: 475/297

شماره کتابشناسی: 942297475

کنگره جهانی «جری-ان های اف-راطی و تکفی-ری از دیدگ-اه علم-ای اسلام»

قم، خیابان شهدا، نبش کوچه22، پلاک618

تلفن: 37842141-025

ایمیل: info@makhateraltakfir.com

وب سایت: www.makhateraltakfir.com

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

جلد نهم

تهیه کننده: کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

به کوشش: مهدی فرمانیان

ناشر: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

ویراستار: زینب صالحی

طراح جلد: محمد مهدی اسعدی

صفحه آرا: محبوب محسنی

نوبت چاپ: اول، 1394

شمارگان: 1000 جلد

چاپ و صحافی: سلیمان زاده

قیمت: 25000 تومان

قم، خیابان شهید فاطمی، کوچه شماره2، فرعی اول، پلاک 31

تلفن: 37740729-025 ایمیل: info@darolelam.ir

وب سایت: darolelam.ir

کلیه حقوق این اثر برای کنگره محفوظ می باشد.

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

مجموعه مقالات/جلد نهم

قم/1393

ص: 3

ص: 4

اعضای کمیته علمی کنگره جهانی

«جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

ریاست کنگره: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

دبیر علمی کنگره: حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علی زاده موسوی

دبیر کمیته علمی کنگره: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

مسئول اجرایی کمیته علمی: جناب آقای محمد علی موحدی پور

مسئول مقالات اهل سنت داخل: حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر کمیته علمی: جناب آقای سید محمد مهدی عمادی

مسئول هماهنگی مقالات: جناب آقای عباس صادقی خواه

گروه تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

دبیر گروه: جناب آقای محمد حسن بهشتی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین اسد علیزاده

دکتر محمد الله اکبری

حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

حجت الاسلام و المسلمین جبرئیلی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید لطف­الله جلالی

دکتر داداش نژاد

استاد علی اصغر رضوانی

حجت الاسلام و المسلمین محمد­طاهر رفیعی

استاد قاسم صفری (جوادی)

حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا مطهری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر ملک مکان

حجت الاسلام و المسلمین نیکزاد

حجت الاسلام و المسلمین محمدهادی یوسفی غروی

ص: 5

گروه ریشه یابی افکار تکفیری

مدیر گروه: آیت الله حسینی قزوینی

دبیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین حبیب عباسی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد ابوالقاسمی

استاد سید رضا بطاط

حجت الاسلام و المسلمین فلاح الدوخی

حجت الاسلام و المسلمین حسین رجبی

حجت الاسلام و المسلمین اکبر روستایی

آیت الله نجم الدین طبسی

حجت الاسلام و المسلمین محمدجعفر طبسی

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد یزدانی

گروه جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر منصور میراحمدی

دبیر گروه: جناب آقای مختار شیخ حسینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر شهروز ابراهیمی

دکتر محمد پزشکی

دکتر حسین پوراحمدی

دکتر مسعود پورفرد

دکتر محمد علی حسینی زاده

دکتر صادق حقیقت

دکتر رضا خراسانی

دکتر محمد ستوده

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سید باقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمود شفیعی

دکتر عبدالوهاب فراتی

دکتر ناصر قربان نیا

سرکار خانم دکتر نجمه کیخا

دکترشریف لک زایی

ص: 6

دکتر عنایت الله یزدانی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر یزدانی مقدم

گروه بررسی راه کارهای برون رفت از افراط و تکفیر

مدیر گروه: جناب آقای دکتر حسن بیگی

دبیر گروه: جناب آقای دکتر سید جواد امینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر اکبر استرکی

دکتر سیامک باقری

دکتر هادی جمشیدیان

دکتر حمید رضا حاتمی

دکتر علیرضا خراشادی زاده

جناب آقای محمدرضا خسروی

دکتر سید محمود رضا شمس دولت آبادی

حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن دهقان

جناب آقای حمید رحمتی

جناب آقای بهرام رضایی

جناب آقای محمود زرین ماه

جناب آقای عباس عظیمی کیا

جناب آقای مجید فقیه

دکتر سید ضیاءالدین قاضی زاده

جناب آقای علیرضا کیقبادی

جناب آقای علی محمد رضایی

جناب آقای احمد مزینانی

جناب آقای مهدی مزینانی

دکتر عبدالله هندیانی

مسئول ستاد بین الملل: حجت الاسلام و المسلمین سید محمود وزیری

معاون مسئول بین الملل: حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر بین الملل: جناب آقای مرتضی احمدی

مسئول ستاد اجرایی: حجت الاسلام و المسلمین سید محمدعلی موسوی نسب

مسئول دبیرخانه مرکزی: جناب آقای سید جمال الدین طباطبایی

ص: 7

مسئول دفتر دبیرخانه: جناب آقای سید محمد باقر باقریان موّحد

مسئول مکاتبات دبیرخانه مرکزی: جناب آقای محمد مهدی فضلی

مسئول امور مالی: جناب آقای ابوالفضل سعادتی

مسئول سایت: حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی طباطبایی شیرازی

مسئول فناوری: جناب آقای مجتبی تمیمی

مسئول کمیته مدعوین داخلی: حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر ضیایی

مسئول کمیته فرهنگی - تبلیغی: حجت الاسلام و المسلمین علی مولایی

مسئول کمیته رسانه: جناب آقای ابوالفضل صالحی

مسئول کمیته اسکان: جناب آقای سید رضا حسینی

ص: 8

فهرست مطالب

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه)؛ ریاست عالی کنگره 11

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه) 13

دیباچه 17

بخش اول:

تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

بررسی اندیشه ها و رفتارهای گروه تکفیری بوکوحرام 25

سید علی بطحایی

جمعیت اخوان التوحید: شکل گیری و نقش آن در پیشرفت آل سعود 45

مریم شیرین جانی

تبارشناسی سلفی های تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن 75

ابوالفضل خراسانی

جنایات جریان های تکفیری در سوریه؛ 2012-2013 113

پیام عبدالملکی

بررسی تاریخی جریان های تکفیری تروریستی 153

محمد حنیف طاهری

نقش تمدنی آثار اسلامی و اماکن مقدس در ایجاد هویت اسلامی 183

محمدرضا فرخی

بخش دوم:

ریشه یابی افکار تکفیری

تبارشناسی مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی اسلام سلفی- تکفیری 219

هادی داوودی زواره، وحید جلیلی، کوشا وطن خواه

نقش ابن قیم جوزیه در پیدایش اندیشه های تکفیری، تبدیعی، تشریکی 243

مهدی قشلاقی اقدم

ص: 9

صنعانی؛ سلفی تکفیری یا سلفی میانه رو 275

سید محمد مهدی عمادی

چیستی نسبت پدیده تکفیر با آموزه کرامت انسانی اسلام 297

مهدی فردوسی مشهدی

قراءة فی التکفیر و مخاطره و آثاره 329

المحامی الشیخ مصطفی ملص

بخش سوم:

جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

التکفیریون و الفساد فی الارض؛ التعریف و المناهج 341

الشیخ الدکتور فؤاد کاظم المقدادی

فتاوای تکفیری، چالشی در برابر نهاد افتاء: بازخوانی برخی شرایط افتاء از منظر مذاهب اسلامی . 369

علی شفیعی

سلفی گری اخوان المسلمین و تقریب 399

حبیب حاتمی

بررسی گفتمان سید قطب و تأثیر آن بر شکل گیری جریان های تکفیری مصر 419

سعید مقدم

بخش چهارم:

بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

سلفی گری و نظام بین الملل؛ چالش ها و راهکارها 453

علیرضا نائیج

ص: 10

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه) ریاست عالی کنگره:

عصر ما روزگارِ حوادث دردناک و پیچیده و فتنه های خطرناک برای اسلام و مسلمین است و سرچشمه آن دو چیز است: توطئه دشمنان خارجی اسلام و همکاری منافقین داخلی.

یکی از خطرناک ترین آن ها فتنة تکفیری ها و افراطیون است که اخیراً به صورت گروهی به نام داعش و امثال آن درآمده اند.

فتنه تکفیر از کجا برخاسته؟ و به چه وسیله ای رشد کرده؟ و عوامل گسترش آن، چه بوده؟ و راه خاموش کردن آن چیست؟ هر کدام درخور بحث و دقت است، و به یقین برنامه های سیاسی و نظامی، به تنهایی برای دفع این فتنه ها کارساز نیست هرچند صادقانه باشد.

باید علمای بزرگ اسلام ریشه های این تفکر نادرست را با منطق صحیح قطع کنند و جوانان را از جذب شدن به سوی آن باز دارند.

بر این اساس، تصمیم گرفته شد به کمک جمعی از دانشمندان آگاه و دلسوز، کنگرة جهانی به نام «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» از تمام مذاهب تشکیل شود و در این زمینه به مطالعات دقیقی بپردازند و نتیجه آن را در دسترس همگان بگذارند تا با آگاهی عموم مسلمین إن شاءالله این فتنه خاموش شود.

آنچه در این آثار مطالعه می فرمایید بخشی از این مطالعات است.

)رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنَا وَبَینَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیرُ الْفَاتِحِینَ(

قم - حوزه علمیه

ناصر مکارم شیرازی

ذی الحجه 1435 قمری

ص: 11

ص: 12

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه)

ریشه های پدیدۀ تکفیر و انگیزه تشکیل کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

اشاره

ایمان و کفر دو مفهوم متضایفند که از اندیشیدن یکی، دیگری نیز تداعی می شود؛ این نوع حالت را در فلسفه، «تضایف» می نامند.

واژه «ایمان» به معنای تصدیق و باور کردن، و لفظ «کفر» به معنای ستر و احیاناً به معنای انکار است و در اصطلاح متکلمان، مقصود از ایمان، تصدیق نبوت نبی زمان و رسالت او، و مقصود از «کفر» نادیده گرفتن دعوت چنین فردی و یا انکار اوست.

تاریخ دعوتِ آموزگاران آسمانی، حاکی است در هر زمانی که پیامبری مبعوث می شد و دعوت خود را با دلایلی مبرهن می ساخت، جامعه آن روز، به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می شدند، آن کس که به دعوت پیامبری پاسخ مثبت می گفت مؤمن و آن کس که به ندای او پشت می کرد کافر خوانده می شد.

برنامه های تمام پیامبران در دعوت به اصول یکسان بوده و اختلافی در آن ها وجود نداشت و گروه مؤمن در تمام دعوت ها افرادی بودند که به خدای خالق و آفریننده، خدای مدبر و مدیر، ایمان آورده و جز او به معبودی نمی اندیشیدند و رسالت پیامبر زمان خود را از صمیم دل می پذیرفتند.

ص: 13

آن گاه که اراده الهی بر بعثت پیامبر خاتم تعلق گرفت، رسول خاتم، ایمان افراد را با دو کلمه که حاکی از باور باطنی آن ها بود؛ می پذیرفت؛ یعنی هر کس و یا گروهی که «لا اله الا الله، محمد رسول الله» می گفت وارد خیمه اسلام می شد و از جرگه کفر فاصله می گرفت.

از سوی دیگر، اقرار به کلمه اخلاص - که در آن نفی الوهیت از هر موجودی جز خدا سلب شده- در بردارنده اقرار به سه نوع توحید است: 1. توحید در خالقیت؛2. توحید در تدبیر؛ 3. توحید در عبادت. زیرا این سه نوع، از خصایص خدای جهان است نه مخلوق او.

افزون بر این، اساس هر دعوت الهی را ایمان به آخرت تشکیل می داد، طبعاً اقرار به حیات اخروی بسان توحید و رسالت، از عناصر سازنده ایمان می باشد و در کلمه اخلاص نهفته است.

در سیره نبوی فصلی به نام «عام الوفود» است؛ یعنی سالی که هزاران نفر از دور و نزدیک به صورت فردی و یا گروهی به مدینه رو آورده و به حضرتش ایمان آوردند و با گفتن دو جمله پیشین که حاکی از باور واقعی آنان بود، مسلمان خوانده شدند. در این مورد آیه های سوره «نصر» نازل شد؛ آن جا که می فرماید: >إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا< پذیرش اسلام این گروه ها فقط با اجرای این دو جمله انجام می گرفت و مسائل کلامی و یا فقهی مطرح نمی شد؛ مثلاً هرگز از آنان در مورد جایگاه خدا و یا رؤیت خدا در رستاخیز و یا حدوث و قدم قرآن و امثال این ها سؤال نمی شد. بلکه ایمان اجمالی به رسالت پیامبر خاتم، آنان را از طرح این مسائل بی نیاز می ساخت. هم چنین مسائلی مانند جواز توسل به انبیا و اولیا، و یا نماز در کنار قبورشان، یا زیارت قبور اولیاء الله برای آن ها، مطرح نمی شد.

آغاز فتنه تکفیر

در زمان معاصر، گروهی تندرو و ناآگاه از اصول و مبانی آیین محمدی، اسلام و ایمان را گویی برای خود احتکار کرده و از میان همة مسلمانان، فقط گروه اندکی را مؤمن می دانند و دیگران را کافر و مهدورالدم می شمرند. ریشه این نوع تکفیرها به عصر ابن تیمیه (ت 728ق.) و پس از وی به وهابیان تندرو برمی گردد و شدّت عمل گروه دوم بیش از فرد نخستین است، زیرا ابن تیمیه غالباً از

ص: 14

کلمه بدعت بهره می گیرد، ولی گروه اخیر به جای بدعت، واژة کفر را به کار می برد و ملاک تکفیر، ناهماهنگی با افکار آن ها در امثال مسائل پیشین است.

آن ها به شدت با حفظ قبور پیامبران و اولیای الهی مخالف هستند و زیارتگاه ها را مظهر بت پرستی قلمداد می کنند! در حالی که در طول تاریخ اسلام، قبور انبیای پیشین در فلسطین و اردن و شام و عراق پیوسته محفوظ بوده و مسلمانان گروه گروه به زیارت آن ها می رفتند و هیچ کس چنین کاری را بر خلاف توحید توصیف نمی کرد.

حتی روزی که بیت المقدس به وسیله عمربن خطاب فتح شد، هرگز او به تخریب این مقامات فرمان نداد، بلکه شیوه پیشینیان را در حفظ و آرایش آن ها تأیید کرد.

در طول زمان، پس از رحلت پیامبر، تمام موحدان به پیامبر اکرم6 متوسل شده تا حاجت آنان با شفاعت او برآورده شود. اما این گروه این نوع توسل ها را با توسل مشرکان به بت ها یکسان می گیرند؛ در حالی که ماهیت این دو نوع توسل از هم جداست، و از زمین تا آسمان فاصله دارد.

تکفیرِ خشونت بار

تکفیر پیشینیانِ این گروه، غالباً قلمی و لسانی بود، اما تکفیر از دورۀ وهابیان تندرو، رنگ خشونت به خود گرفت و پیروانشان پیوسته به قُری و قصبات و آبادی های اطراف «نجد» حمله می بردند و آنچه می توانستند غارت می کردند و از این طریق بر قدرت مالی خود می افزودند.

برای آگاهی از جنایت های پایه گذار این مسلک و جانشینان او به دو تاریخ معتبر وهابیان مراجعه شود: یکی «تاریخ ابن غنام» و دیگری «تاریخ ابن بشر» که هر دو، مدت هاست چاپ شده و مورد توجه علما و دانشمندان است.

دامن سخن را در این مورد، کوتاه کرده و سخن خویش را با این بیت به پایان می رسانیم:

شرح این هجران و این خون جگر ای-ن زم-ان بگ-ذار ت-ا وق-ت دگ-ر

پس از اشغال افغانستان به وسیله قوای سرخ شوروی سابق، تصمیم گرفته شد که برای طرد قدرت کفر، از این سرزمین، از روح جهادی جوانان مسلمان در منطقه استفاده شود تا دشمن را از سرزمین های اسلامی دور سازند، این طرح از یک نظر زیبا و خداپسندانه بود، اما بر اثر فقدان عالم

ص: 15

وارسته و رهبری آگاه از موازین جهاد در میان این جمع، که آنان را به صورت صحیح رهبری کند، سرانجام، تلاشِ پیکارگران به گونه دیگر ادامه پیدا کرد و برخی از آنان با تأثیرپذیری از افکار وهابیان تندرو، بر تکفیر تمام دولت های اسلامی و ملت هایی که در آن زندگی می کنند، پرداختند. شوربختانه ابتدا این کار با حمله به کشورهای مقاوم و استوار در مقابل صهیونیست ها آغاز شد و به جای این که قدس را آزاد کنند به نابود کردن زیرساخت های کشورهای سوریه و عراق روی آوردند. خشونت آنان با کودکان و زنان و پیران وافتادگان و انسان های بی طرف به گونه ای شد که چهره اسلام را در جهان مشوَّه ساخت و دیگر کسی در غرب اظهار علاقه به اسلام نمی کرد. عمل زشت و وحشیانه این گروه کجا و وحی الهی کجا! آن جا که می فرماید: >فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ< (آل عمران: 159) و پیامبر رحمت در حدیثی می فرماید: «إنّ الرفقَ لا یکونُ فی شیء إلّا زانه، ولاینزَعُ مِن شیء إلّا شأنه»؛ (صحیح مسلم، ج8، ص22) مهربانی و رفق با هرچیز که در آمیزد آن را مزین می گرداند و چیزی که رفق و مدارا از آن گرفته شود تباه می گردد.

انگیزه تشکیل کنگره

در این شرایط رقت بار، مرجعیت عالی مقام در حوزه علمیه قم تصمیم گرفت همایشی تحت عنوان «کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» برای معرفی این گروه و پیامدهای عمل آنان، تشکیل شود و در این مورد از علمای اسلام و محققان خواسته شد که به ریشه یابی و تبیین ماهیت این تکفیر شوم و راه های برون رفت از آن بپردازند. دانشمندان از این دعوت استقبال کردند و در نتیجه، آثاری به دبیرخانه کنگره رسید که بخش مهمی از آن ها ارزشمند و از محتوای عالی برخوردارند؛ از این رو تصمیم گرفته شد این آثار چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل نظر و مهمانان عزیز که از داخل و خارج دعوت شده اند قرار گیرد تا از این طریق گامی برای جلوگیری از انتشار این غده سرطانی ویرانگر و ویروس مخوف برداشته شود.

ص: 16

در پایان از تلاش های شبانه روزی اعضای محترم دبیرخانه، سپاس گزاری نموده و زحمات توان فرسای آنان را ارج می نهیم و نیز از کلیه کسانی که این فضای روحانی و علمی را پدید آورده اند، تقدیر و تشکر می کنیم.

قم - جعفرسبحانی

8/6/93

ص: 17

ص: 18

دیباچه

>یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ< (بقره:208)

در تاریخ اسلام، جنگ های بسیاری میان مسلمانان روی داده است، اما به جز خوارج و جریان های تکفیری در چند قرن اخیر، کمتر فرقه ای، سایر مسلمانان را تکفیر نموده و با استناد به آن، خون و مال و ناموس اهل قبله را مباح شمرده است. خوارج، طلایه داران تکفیر بودند، اما در سه قرن اخیر، وهابیان، خشن تر از آنان پرچم تکفیر را به دست گرفتند و به بهانه دعوت به توحید، بسیاری از مسلمانان را به خاک و خون کشیده و بناها و آثار اسلامی را که دارای قداست و هویت تمدنی مسلمانان بود نابود کرده اند.

با وجود تلاش های فراوان علمای بزرگ اسلام برای مقابله با تکفیر، متأسفانه در عصر حاضر، شاهد رشد و گسترش جریان های تکفیری در گوشه و کنار جهان اسلام هستیم. گروه هایی که جنایت هایی را رقم می زنند که نمونه آن را در تاریخ اسلام، کمتر می توان دید. سربریدن، آتش زدن، مثله کردن، تجاوز به نوامیس، نابودی اموال و تخریب بناهای مقدس، گوشه هایی از جنایاتی است که آنان به نام اسلام مرتکب می شوند.

از سوی دیگر، ترور علمای بزرگ اسلام، تخریب اماکن مقدس و هویت ساز اسلامی، ارتکاب اعمال شنیع و محرم به نام اسلام مانند جهاد نکاح و... ضربات جبران ناپذیری بر پیکر جهان اسلام وارد کرده است.

با نگاهی به جغرافیای کشورهای اسلامی، رد پای این گروه ها را کمابیش در تمامی مناطق اسلامی می بینیم. گروه هایی مانند: جبهة النصره، داعش، القاعده، جندالعدل و حزب التحریر در

ص: 19

آسیا و گروه هایی همانند بوکو حرام، الشباب، انصارالسنه و انصارالشریعه در آفریقا و گروه های متنوع دیگر، همه نشانگر وجود بحران در جهان اسلام است.

این که چنین وضعیتی معلول چه عواملی است، بحث های گسترده ای می طلبد که در مجموعه مقالات به تفصیل به آن ها اشاره شده است، اما به اجمال، سهم غرب در پروژه اسلام هراسی و در پی آن، اسلام ستیزی را هرگز نمی توان نادیده گرفت. غرب که با رشد سریع اسلام در جهان روبه روست، امروز پروژه اسلام علیه اسلام را آغاز کرده است با حمایت از گروه های افراطی و دامن زدن به اختلافات مذهبی، قدرت و قوت مسلمین را تضعیف کند و از طرف دیگر، چهره ای مشوّه از مسلمین در برابر جهانیان ترسیم نماید.

هم چنین با قرائت های انحرافی از مفاهیمی مانند توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و نظایر آن مسلمانان را به گرداب تکفیر افکنده است.

با این حال به نظر می رسد که جنایت ها و تخریب های جریان های تکفیری آن چنان گسترده و بی محابا بوده که موجی از نفرت و مخالفت با عملکرد آنان را در جهان اسلام به وجود آورده است.

برای مقابله علمی و روشن گرانه با این جریان، لازم بود عالمان و اندیشوران به ریشه یابی و راه های خلاصی از آن بپردازند، از این رو کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، با اشراف و هدایت های ارزشمند مرجع جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - ادام الله ظله - بر آن شد تا در حد توان از ظرفیت های علمی جهان اسلام برای مقابله با تکفیر بهره برداری کند. برای این کار، چهار کمیته علمی با عناوین زیر شکل گرفت:

1. تبارشناسی جریان های تکفیری؛

2. ریشه یابی عقاید جریان های تکفیری؛

3. جریان های تکفیری و سیاست؛

4. راه های برون رفت و مقابله با جریان های تکفیری.

محور اول به تبارشناسی جریان های تکفیری می پردازد. خاستگاه، آبشخور و مصادیق تکفیر در طول تاریخ اسلام در این کمیته بررسی می شود.

ص: 20

محور دوم، انحرافات عقیدتی و قرائت های تکفیری از عقاید ناب اسلامی را ریشه یابی خواهد کرد. در این کمیته، اصول و مبانی اعتقادی این گروه ها و جریان ها، نقد و انحرافات آن ها از اندیشه اسلامی ریشه یابی می گردد.

محور سوم، عوامل سیاسی رشد و گسترش جریان های تکفیری، وابستگی ها و اهداف آن ها را بررسی می کند.

و محور چهارم، راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای برون رفت از تکفیر، نشان داده خواهد شد.

مقاله هایی که در این مجموعه گرد آمده است، ماحصل آراء و نظریات اندیشمندان و علمای جهان اسلام، درباره محورها و موضوعات فوق است.

هم چنین جهت غنای علمی هرچه بیشتر کنگره، پژوهش های مستقلی توسط اندیشمندان انجام شده است که به اجمال عبارتند از:

1. تکفیر از دیدگاه علمای اسلام: در این تحقیق، دیدگاه علمای بزرگ مذاهب و فرقه های اسلامی، درباره نفی تکفیر بیان شده و تلاش شده است که از سده های پیشین تا کنون، دیدگاه علما و اندیشمندان در مورد حرمت تکفیر اهل قبله آورده شود.

2. تخریب زیارتگاه های اسلامی در کشورهای عربی: این اثر به کارنامه تاریک جریان های تکفیری در تخریب اماکن مقدس و تمدنی جهان اسلام می پردازد. این تحقیق همراه با تصاویری از زیارتگاه ها، قبل و بعد از تخریب است.

3. فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان: جریان های تکفیری به سبب کج فهمی، گاه فتاوایی را صادر می کنند، که با هیچ یک از قواعد فقهی منطبق نیست و کاملاً خارج از آموزه های اسلامی است. این مجموعه به جمع آوری فتاوای تکفیری این جریان ها پرداخته است.

4. کتاب شناسی تکفیر: با مراجعه به آثار و کتاب هایی که در حوزه تکفیر تألیف شده است، شاهد تعداد بسیاری از آثار علمی در این عرصه هستیم. این پژوهش به معرفی توصیفی آثاری می پردازد که در حوزه تکفیر و نفی تکفیر، انجام شده است.

ص: 21

5. موسوعه نقد وهابیت افراطی: در اندیشه وهابیت، جریان هایی وجود دارند که مسلمین را کافر می دانند. موسوعه نقد وهابیت افراطی مجموعه ای از آثار علمای اسلام است که از زمان پیدایش این جریان، به نقد و بررسی مبانی اعتقادی آن پرداخته اند.

بی تردید آنچه موجب غنای هرچه بیشتر مجموعه مقالات و هم چنین پژوهش های مستقل کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام شده است، اشراف علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی - ادام الله ظله - است که با رهنمودهای راه گشا، کمیته های علمی کنگره را همواره یاری کرده اند.

هم چنین از حجت الاسلام والمسلمین دکتر فرمانیان - دبیر کمیته علمی - که در پی گیری و نظم و ترتیب مقالات زحمات بسیاری را متحمل شده اند و مدیران محترم کمیته های علمی حجج اسلام: قزوینی، میراحمدی، فرمانیان و جناب آقای دکتر امینی تشکر می شود.

امید که در سایه تلاش های مجاهدانه مراجع عظام تقلید و علمای اسلام، شاهد تقریب و همگرایی جهان اسلام و ریشه کن کردن فتنه تکفیر در جهان اسلام باشیم.

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی

کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

سید مهدی علیزاده موسوی

22/6/1393

ص: 22

بخش اول: تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

اشاره

ص: 23

ص: 24

بررسی اندیشه ها و رفتارهای گروه تکفیری بوکوحرام / سید علی بطحایی

اشاره

سید علی بطحایی(1)

چکیده

بیش از یک دهه است که مردم و دولت نیجریه با گروهی اسلام گرا دست و پنجه نرم می کنند که موسوم به بوکوحرام است. این گروه در زمره سلفیانِ مسلمان قرار می گیرد و در ابتدای حضورش گرایش های فکری و فرهنگی داشت و مناسبت های خود را بدون فعالیت های خشونت آمیز و رعب آور پی گیری می کرد، اما از پنج سال گذشته با تغییر تاکتیک به رفتارهای خشونت بار و نظامی روی آورد و دغدغه ای تلخ و پیچیده برای مردم و دولت غرب گرای نیجریه و به تبع آن هم پیمانان غربی اش، مثل فرانسه و ... شد. این پژوهش ضمن معرفی شخصیت های مؤثر این گروه و رفتارهای تکفیری بوکوحرام، با بررسی مبانی رفتاری آنها، از نگاهی ویژه و فضایی نزدیک تر، اسلام ستیزی و تکفیر را در این گروه بررسی کرده است.

کلیدواژگان: بوکوحرام، نیجریه، مبانی فکری، اسلام گرایی، سلفی گری، تکفیر.

ص: 25


1- دانشجوی دکتری مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب قم.

مقدمه

نیجریه یکی از بزرگ ترین کشورهای آفریقایی و پرجمعیت ترین کشور قاره آفریقا و به طور بالقوه یکی از ثروتمندترین آنهاست. جمعیت این کشور طبق آخرین آمار بیش از 160 میلیون نفر تخمین زده شده که 50 درصد از این ترکیب جمعیتی مسلمان در شمال و غرب نیجریه پراکنده شده اند و نیمی دیگر مسیحی هستند که در مرکز و جنوب نیجریه ساکن اند که بیش از 60 درصد به شغل کشاورزی مشغول اند.(1)

این کشور در 1960 استقلال خود را به دست آورد و پس از استقلال، این کشور همواره با عنادهای قومی - منطقه ای و وجود تضاد میان قوانین نظامی و غیرنظامی همراه بوده است.

عزل دولت به دست ارتش (نظامیان) در 1966، جنگ داخلی از 1967 تا 1979 و به اجرا درآمدن قوانین دولت نظامی در سال های 1970 تا 1979 همگی از جمله عواملی محسوب می شود که باعث به اجرا درنیامدن قوانین غیرنظامی و ایجاد آزادی در این کشور شده است. تنوعات قومی و نژادی، به معنای واقعی آن، در کشور نیجریه وجود دارد، چراکه در این کشور بالغ بر 250 گروه قومی تمرکز یافته است. رئیس جمهور فعلی نیجریه شخصی مسیحی به نام جونتان گودلاک است.

امروزه آفریقا یکی از متشنج ترین مرزهای میان اسلام و جهان غیراسلامی را تشکیل می دهد. ضروری است که بدانیم اسلام همچنان در کشمکش های محلی بر سر قدرت بسیار مؤثر است. نیجریه، که به مناطق مسلمان و مسیحی تقسیم شده، نیز در چنین جنگی درگیر است. بسیاری از اسلام گرایان نیجریه درصدد تبدیل این کشور به یک کشور اسلامی هستند.(2)

با توجه به اینکه ورود اسلام به آفریقا نه از طریق غلبه و سلطه جویی، بلکه از طریق گرایش های دینی، برادری و بازرگانی بوده است، کشور پرجمعیت نیجریه در غرب آفریقا به لحاظ وجود روحیات و خواسته های قوی اسلامی توأم با آگاهی های سیاسی می تواند رهبری بالقوه حرکت اسلامی را داشته باشد، کمااینکه در تاریخ گذشته این سرزمین نیز چنین تجربه ای را با یکصد سال حکومت اسلامی رقم زده است. در واقع، تاریخ تحولات دینی این کشور تغییرات ادواری احیاگری

ص: 26


1- نیجریه، کتاب سبز، ص259.
2- Nehemia Levtzion Randall L. Pouwels (eds.), The History of Islam in Africa.

اسلامی را نشان می دهد. ابراهیم ای. گامباری، نویسنده مسلمان نیجریه ای، معتقد است قومیت چندمذهبی در این جامعه شباهتی به جامعه مصر دارد که دولتی غیرمذهبی را در کنار بنیادگرایی اسلامی در بردارد.

تحولات معاصر اسلام گرایی در نیجریه

- جنبش میتاتسین به رهبری میتاتسین با فعالیت های خشونت آمیز و تلفات و خسارات مالی فراوان در مناطق شمالی کشور در دهه 1980 (احیاگری اسلامی با الهام گیری از انقلاب اسلامی ایران)

- مباحث شریعت در مجلس مؤسسان سال 1978 و سال های 89-1988 با وظیفه تدارک قانون اساسی برای بازگشت به حاکمیت غیرنظامیان در جمهوری دوم و سوم (دادگاه شریعت و مناقشه و درگیری های میان مسلمانان و مسیحیان).

- مجادلات عضویت نیجریه در سازمان کنفرانس اسلامی و برخوردهای شدید میان مسلمانان و مسیحیان ایالت کادونا در 1987 و در نتیجه ایجاد بحران برای دولت و جامعه (شورش های دینی در کادونا در دهة 80).

- تحرکات و جنبش های اسلامی برگرفته از انقلاب ها و دگرگونی های سیاسی، دینی، اقتصادی و اجتماعی جهان با توجه به بافت جوان جمعیت نیجریه با عنایت به شرایط خاص مذهبی، اقتصادی و اجتماعی در مناطق مسلمان نشین شمال کشور (کانو).

- احیای گرایش های نهفته اصلاحات اسلامی در نیجریه پس از انقلاب اسلامی ایران و تأثیرات آن.(1)

- از زمان استقلال نیجریه در 1963 مسلمانان و مسیحیان در کنار هم زندگی کرده، مشکل خاصی نداشتند، اما دیرزمانی نگذشت که شکنندگی روابط بر هر دو جناح دینی کشور غلبه یافت. مسلمانان، که اکثریت جمعیت را شامل می شوند، در شمال و مسیحیان در جنوب اقامت داشته اند. دلایل مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی برای درگیری های طرفداران دو دین الاهی ذکر کرده اند، اما از میان آنها می توان به چند مورد بارز اشاره کرد:

P تناقضات فرهنگی، دینی و نژادی (حادثه کشته شدن 100 نفر در درگیری کفنچان در می 2000)

ص: 27


1- http://iranbazgoo.persianblog.ir/post/381.

P اختلاف بر سر حاکمیت قانون شریعت اسلامی و گنجانده شدن آن در قانون اساسی

P اختلاف بر سر نحوه عضویت نیجریه در سازمان کنفرانس اسلامی

P انتخاب رئیس جمهور مسیحی در کشور نیجریه(1)

شیعه در نیجریه

جمعیت شیعیان نیجریه بالغ بر هفت میلیون نفر گزارش شده است. برخی منابع، جمعیت آنها را تا ده میلیون نفر هم اعلام کرده اند. نیجریه با این وصف در رتبه سومین کشور شیعه نشین دنیا بعد از ایران و عراق قرار گرفته است. شیعیان همه دوازده امامی بوده، بیشتر در شمال نیجریه سکونت دارند. در گزارشی که اخیراً بنگاه خبری وزارت خارجه انگلیس، بی. بی. سی.، در هشدار نسبت به وضعیت شیعیان نیجریه منتشر کرده، آمده است:

درست در زمانی که جنبش اسلامی سنّی «بوکوحرام»، در رأس عناوین خبرها در نیجریه قرار دارد، گروهی از شیعیان نیز در این کشور وجود دارند که توجه ها را به خود جلب کرده اند. شهر «کادونا» مهم ترین شهر شیعه نشین نیجریه است. در این شهر می توان آثار و بناهای قدیمی مربوط به قرن 19 میلادی، یعنی زمان ورود اسلام به نیجریه، را مشاهده کرد. این شهر مورد توجه بسیاری از رسانه ها قرار گرفته، زیرا میزبان دفاتر اسلامی بسیاری از جنبش های اسلامی شیعی نیجریه است.

جنبش شیعیان در نیجریه از 20 سال پیش تاکنون به طور روزانه، روزنامه منتشر کرده و به زودی شبکه های تلویزیونی و رادیوی اینترنتی راه اندازی می کنند. همچنین بسیاری از فیلم های مستند درباره ویژگی های مثبت شیعیان و سران آنها به زبان سواحیلی محلی دوبله و به صورت دی وی دی در مکان های پرتردد این شهر در معرض فروش قرار دارد. در گذشته، این جنبش، کوچک و محدود بود، اما هم اکنون گسترش یافته، افراد بسیاری عضو آن شده اند و به جنبش بزرگی تبدیل شده است. این در حالی است که همه نگاه ها متوجه جنبش بوکوحرام، یک جنبش اسلامی سنّی است که برای ایجاد دولت اسلامی در نیجریه می جنگد. با این حال، برخی در نیجریه، از رشد جنبش شیعیان در این کشور بدون وجود نظارت حکومت مرکزی ابراز نگرانی می کنند.

ص: 28


1- محمدحسن ایپکچی، برگرفته از مقاله «بیداری اسلامی زیر صحرای آفریقا»، در: http://iranbazgoo.persianblog.ir/page/6

بنا به نقل این خبرگزاری، آمار قابل اتکایی برای تعیین تعداد شیعیان این کشور وجود ندارد، ولی برآوردها حاکی از آن است که نیجریه حدود سه تا هفت میلیون شیعه دارد. گفته می شود 95 درصد شیعیان کنونی، پیش تر مذهب یا دین دیگری داشتند ولی در سه دهه اخیر به تشیع گرویده اند.(1)

آشنایی با بوکوحرام

الف. بنیان گذار و رهبران بوکوحرام
1. محمد یوسف

در اواسط دهه 90 میلادی (دهه 70 شمسی)، گروهی از جوانان مسلمان نیجریه در گروهی که «الشباب» نام داشت و رهبری آن بر عهده «ملام لاوال» بود، عضویت داشتند. این گروه، تحت رهبری لاوال به مطالعات دینی می پرداخت. پس از اینکه لاوال گروه را ترک کرد تا به ادامه تحصیلاتش در حوزه دین بپردازد، رهبری گروه به «محمد یوسف» رسید که جوانی تأثیرگذار بود.(2) به صراحت می توان گفت بنیان گذار و معمار فرقه تکفیری بوکوحرام، محمد یوسف است. او که هنگام دست گیری حدود سی سال سن داشت، تحصیلات خود را در عربستان آغاز کرد و در آنجا با تفکرات تکفیری ابن تیمیه آشنا شد. او ریشه همه مشکلات نیجریه را در «آموزش غربی» می دانست و به بهانه های مختلف با علوم غربی مخالفت می کرد.

محمد یوسف به صراحت اعتقاد داشت الگوی آموزشی غرب، که در نیجریه جریان دارد، ریشه تمام مشکلات کشور است. وی عنوان «بوکوحرام» را برای مجموعه تحت اختیار خود برگزید، تا بدین وسیله بیان کند که از نظر اسلام، آموزش و پرورش با شیوه غربی ممنوع است. انکار تکامل داروینی و نفی کروی بودن زمین و مقابله با واکسن سراسری فلج اطفال و حرمت استفاده از ابزارهای غربی و حتی کلاه ایمنی برای موتورسواران از جمله موارد مقابله محمد یوسف با نظام آموزشی غرب است.(3)

ص: 29


1- جانین دوجیووانی، «دختران ربوده شده ... در بند شیکائو»، ترجمه در: نشریه پنجره، ش198، ص35؛ www.mouood.org
2- سید امین هاشمی، «تحصیل ممنوع»، در: .donya-e-eqtesad.com/news/803785
3- «بوکوحرامیسم، علیه دین»، به نقل از سایت شفقنا؛ و نیز http://www.jamejamonline.ir/newspreview/1543577432674328010

او روحانی کاریزماتیکی است که خواستار حکومت ناب اسلامی در نیجریه بود. با اینکه در 2002 سه استان قانون شریعت را اجرا می کردند، اما بهره آنها از نظام مترقی اسلام فقط به قوانین جزایی و کیفری اسلام محدود می شد و دغدغه ای برای تحقق قوانین مدنی اسلام نداشتند.(1)

پس از حوادث 11 سپتامبر 2001، محمد یوسف سی ساله، یک گروه مذهبی را در مایدوگری، مرکز استان بونو در شمال نیجریه، تأسیس کرد. او برای گروه خود عنوان «جماعة اهل السنة لدعوة والجهاد» را انتخاب کرد، اما بعدها نامش به بوکوحرام (القاعده غرب آفریقا) تغییر کرد که به زبان محلی می شود: آموزش غربی گناه است.

این گروه شروع به یارگیری از میان مسلمانان کرد و یک مسجد همراه یک مدرسه علوم دینی به پایگاه اصلی آنها تبدیل شد. علوم اسلامی، سنت های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، دستورهای قرآنی و انکار آموزه های غربی از جمله موضوعاتی بود که این افراد فرا می گرفتند. به تدریج تعداد این مدارس افزایش یافت و خاستگاه دانشجویانی شد که موفق به ورود به دانشگاه های دولتی نمی شدند.

سی ویکم دسامبر 2003 آغاز مخالفت علنی بوکوحرام با دولت نیجریه بود. اعضای این گروه سعی در کنترل بیشتر مدارس و مراکز عمومی داشتند و دولت عمر یارادوا، رئیس جمهور وقت نیجریه به مقابله با آنها می پرداخت. تا سال 2006، مناطق شمالی نیجریه شاهد مقابله نیروهای دولتی با بوکوحرام بود.

تا ده سال پیش بوکوحرام در واقع فرقه ای وهابی بود که در آن زمان محمد یوسف آن را رهبری می کرد. این فرقه در آن دوران هیچ خطر جدی ای ایجاد نمی کرد و فقط در خصوص سیستم آموزشی و تحصیل دختران حساسیت نشان می داد و از والدین می خواست که فرزندان خود را از رفتن به مدرسه منع کنند. محمد یوسف کار کردن برای دولتی که آن را کافر می خواند، ممنوع کرد و همه نیروهای امنیتی، اعضای پارلمان و رؤسای دولتی را کافر خواند.(2)

بر اساس باورهای بوکوحرامی ها، هر کس که از ایدئولوژی سخت گیرانه آنها پیروی نکند کافر شمرده می شود، خواه آن فرد مسیحی باشد یا مسلمان.(3) شخص یوسف نیز واعظی بود که در یکی

ص: 30


1- «حرمِ حرام بوکوحرام»، ترجمه: پرناز طالبی، نشریه پنجره، س6، ش198، ص33.
2- «مرگ رهبر طالبان نیجریه؛ پایان درگیری ها یا آغاز موج جدید نزاع خونین» در: avapress.com.
3- «تجارت دختران 12 دلاری» در: .afghanirca.com

از مساجد شهر میداقوری به تبلیغ وهابیت می پرداخت و مدتی نیز به اتهام وعظ بدون مجوز به زندان افتاد. پس از آن بود که یوسف اقدام به تشکیل گروهی با شرکت هوادارانش کرد و تا زمانی که فتوای وی مبنی بر حرام بودن واکسن فلج اطفال صادر نشده بود، هنوز هم مقامات نیجریه به خطر بالقوه بوکوحرام پی نبرده بودند. در ژوئن 2009 نیروهای امنیتی نیجریه صدها نفر از افراد بوکوحرام و رهبر آنها محمد یوسف را در یک حمله غافل گیرانه به هلاکت رساندند.(1)

2. ابوبکر شیکاو

درباره شخصیت و افکار و روش زندگی رهبر فعلی بوکوحرام اطلاعات کافی وجود ندارد. تنها منبعی که شخصیت او را تا حدودی از ابهام خارج کرده و اطلاعات اجمالی به محققان می دهد، گزارشی از سعید احمد، گزارش گر شبکه تلویزیونی سی. ان. ان. است که صحت و سقم آن در هاله ای از ابهام است. در این گزارش آمده است که او رهبری بی رحم با ایدئولوژی ای منحرف، و معمار آزارگر جنبشی است که نتیجه اش خشونت و فلاکت است. با وجود این، هنوز آنچه درباره ابوبکر شیکاو، رهبر بوکوحرام، می دانیم بسیار اندک است. او اقداماتش را در سایه انجام می دهد، و اجرای دستورهای تنفرآورش را به زیردستانش می سپارد. هر از چندی از طریق پیام های ویدئویی چهره نشان می دهد تا ناتوانی ارتش نیجریه را به تمسخر بگیرد. او دین خود را وسیله ای کرده تا افراد اثرپذیر و آسیب پذیر را به سمت اهداف خود جذب کند.

محل تولد او در شیکاو، روستایی در مجاورت مرز نیجر، است. او تحت نظارت یک عالم دینی درس خواند و پس از آن برای ادامه مطالعات اسلامی، به دانشکده مطالعات حقوقی و اسلامی بورنو استیت رفت. به همین دلیل او را به نام دارالتوحید نیز می شناسند، که به معنای متخصص در یگانگی خداوند است. وی به چند زبان مختلف به روانی تکلم می کند: هوسه، فولانی، کنوری، و عربی؛ اما به انگلیسی حرف نمی زند. گذشته از همه چیز، او گروهی را رهبری می کند که هر چیز غربی را نفی می کند.

از نکات مهم این است که حتی سن او مشخص نیست؛ سن او را بین 38 و 49 تخمین زده اند. وزارت خارجه آمریکا تاریخ تولد شیکاو را 1965، 1969 و 1975 اعلام کرده است. تحلیل گران،

ص: 31


1- «معمای حل نشدهٔ بوکوحرام»، ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی، به نقل از سایت شفقنا.

شیکاو را فردی منزوی و استاد تغییر چهره وصف می کنند. او مستقیماً با اعضای گروه خود حرف نمی زند، و ترجیح می دهد از طریق چند فرد رازدار و برگزیده ارتباط برقرار کند. او از چندین اسم مستعار استفاده می کند، از جمله ابوبکر سکیکوا، امام ابوبکر شیکو، و ابومحمد ابوبکر بن محمد الشکوی المسلمی بیشکو.

پس از ترور محمد یوسف به همراه 700 نفر از پیروانش در یک حمله امنیتی پلیس نیجریه در 2009، شیکاو مسئول بوکوحرام شد. او پیمان بست که این حمله را پاسخ دهد، و تأکید کرد که گروهش هیچ کس را از قلم نینداخته است: کارمندان دولتی، افسران پلیس، روزنامه نگاران، روستاییان، دانشجویان و اعضای کلیسا. سازمان دیده بان حقوق بشر تخمین می زند که در پنج سال گذشته، بیش از سه هزار نفر به دست بوکوحرام کشته شده اند.(1)

ارتش نیجریه بارها مرگ شیکاو را اعلام کرد و اندکی بعد که او زنده و سرحال در ویدئوهای تبلیغاتی ظاهر شد، ارتش مجبور به پس گرفتن ادعای خود شد. طبق گزارش گروه بین المللی بحران، ارتش در سپتامبر 2012 فاصله چندانی تا دست گیری او نداشت. در آن موقع به خانه شیکاو حمله شد که او برای اجرای مراسم نام گذاری فرزند شش روزه اش پنهانی به آنجا رفته بود. او موفق شد علی رغم زخم گلوله در پایش فرار کند؛ همسر و سه فرزندش به اسارت ارتش درآمدند.

او از اسلام برای جذب و افراطی سازی افراد بهره می گیرد. شمال شرق نیجریه، که بیشترین فعالیت بوکوحرام در آن بخش است، از لحاظ اقتصادی در مضیقه است و دارای پایین ترین سطح تحصیلات در بین مناطق نیجریه است. او ساکنان این منطقه را به خوبی قانع کرده است که مسئولان حاکم در ابوجا (پایتخت نیجریه) فاسد هستند و نظام بهتر دولتی با اجرای اکید قوانین شریعت اسلام در نیجریه ایجاد خواهد شد. وعده او، که همراهش یک اسلحه و مجوزی برای چپاول هم اعطا می شود، صدها مرد جوان را فریفته است.

در اجرای تهدیدهای بی رحمانه اش موفق بوده است و ماه مه 2013 بود که شیکاو برای اولین بار در ویدئویی اعلام کرد که بوکوحرام اقدام به ربایش دختران خواهد کرد. او گفت که گروگان گیری ها در پاسخ به اقدام نیروهای امنیتی نیجریه است که زنان و کودکان اعضای گروه را ربوده اند.

ص: 32


1- «حرمِ حرام بوکوحرام»، ترجمه: پرناز طالبی، نشریه پنجره، س6، ش198، ص34.

هولناک ترین نمونه، مربوط به ماه گذشته می شود که 276 دختر از یک مدرسه دخترانه ربوده شدند. شیکاو در ویدئویی که چندی پیش منتشر شد با لبخندی ترس آور گفت: «من دختران شما را ربودم. بازاری برای فروش انسان ها وجود دارد. خدا می گوید که من باید آنها را بفروشم. او به من دستور می دهد که بفروشم».(1)

در گزارشی از اشپیگل آمده است که یکی از بازجویان پلیس نیجریه، که نمی خواهد نامش فاش شود، می گوید: «شیکاو دیوانه ترین فرمانده تروریست ها به حساب می آید. او فکر می کند این حق را دارد که هر کسی را که فکر دیگری دارد از بین ببرد». در عین حال شیکاو در مواردی بسیار حرفه ای عمل می کند. او با بدنه گروه خود ارتباط دارد و البته به راحتی مخفی می شود. شیکاو بیش از همه از درس و مدرسه نفرت دارد و همواره در سخنرانی هایش این جملات را تکرار می کند:

آیا این معلم ها همان کسانی نیستند که تربیت غربی را اشاعه می دهند؟ پس ما آنان را خواهیم کشت! ما آنها را در برابر دیدگان دانش آموزانشان خواهیم کشت و اعلام می کنیم که از این پس فقط باید قرآن بخوانند.

رهبر بوکوحرام معتقد است از سوی خداوند برای از بین بردن دشمنان خدا مأموریت دارد.(2)

ب. اقدامات تکفیری بوکوحرام

در اوایل 2010 چندین انفجار و حمله به مراکز پلیس، پایگاه های نظامی و مراکز امنیتی صورت گرفت که گروه بوکوحرام مسئولیت این حملات را بر عهده گرفت. در بیانیه منتشرشده این گروه اعلام شده است که این حملات به انتقام کشته شدن محمد یوسف بوده است. آنها خواستار محاکمه عاملان کشتار افراد گروه بوکوحرام، آزادی بازداشت شدگان، بازسازی مسجد این گروه و دریافت خسارت برای بازماندگان کشته شدگان شدند. می توان گفت گروه بوکوحرام از سال 2010 روند حرکتی خود را تغییر داده، اقدام به درگیری مسلحانه با دولت نیجریه کرده است.(3)

در تفکر جدید این گروه، دیگر فقط مراکز امنیتی و پلیس آماج حملات نیست، بلکه ترور مسئولان دولتی، سیاست مداران، عالمان مسلمان و مسیحی و رهبران مذهبی نیز در طراحی جدید

ص: 33


1- http://www.shafaqna.com/persian/articels/item/73496
2- اشپیگل، ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی، به نقل از سایت شفقنا.
3- «بوکوحرام رعب و وحشت را در نیجریه حاکم کرده است»، در: persian.euronews.com

محل توجه قرار گرفته است.(1) انفجار بازار ابوجا در پایتخت نیجریه در دسامبر 2010، انفجار ایستگاه پلیس مادیگوری در ژانویه 2011، انفجار دفتر ملی انتخابات محلی در مادیگوری در آوریل 2011، و نیز انفجار مقر سازمان ملل در ابوجا در اوت 2011 از مهم ترین حملات بوکوحرام پس از تغییر رویکرد خود بود.(2)

همچنین:

- حمله به یک زندان و آزاد کردن اعضای دستگیرشده خود در 2010

- قتل عام حدود 80 مسیحی در آستانه سال نوی میلادی 2011

- حمله به مرکز پلیس در ژوئیه 2011

- حمله به دفتر سازمان ملل متحد در 2011

- گروگان گرفتن غربی ها در 2013

- و اخیراً نیز حمله به مدارس و خوابگاه ها و گروگان گرفتن حدود 300 نفر از دخترانی که به زعم آنها به شیوه غربی آموزش می بینند.(3)

در گزارشی دیگر از اقدامات تروریستی بوکوحرام آمده است:

ابوبکر شیکاو در پیامی اعلام کرده این گروه آمادگی دارد منافع غرب را در نیجریه هدف حملات خود قرار دهد. این گروه در ماه دسامبر 2010 مسئولیت بمب گذاری در مناطق مرکزی نیجریه و حمله به کلیساها را در شمال شرق این کشور به عهده گرفت. در این حملات دست کم هشتاد و شش نفر کشته شدند. در تاریخ شانزدهم ژوئن 2011، یک خودروی بمب گذاری شده در پارکینگ محوطه مقر پلیس نیجریه در ابوجا منفجر شد که در این حادثه دست کم دو نفر کشته شدند. بوکوحرام روز بعد مسئولیت این انفجار را به عهده گرفت.

در تاریخ بیست وششم ژوئن 2011، انفجار چند بمب در یک رستوران در بخش «دالا» شهر «مایدوگوری» به کشته شدن بیست وپنج نفر منتهی شد. شاهدان عینی اعلام کردند اعضای بوکوحرام، بمب ها را به درون رستوران پرتاب کردند. به گفته گروه های مدافع حقوق بشر، حملات گروه بوکوحرام از ماه ژوئیه 2010 به بعد دست کم دویست و پنجاه قربانی گرفته است. در تاریخ بیست وپنجم ماه اوت، اعضای بوکوحرام به یک پاسگاه پلیس در شهر «گومبی» در شمال شرق

ص: 34


1- سی. ان. ان.، «بوکوحرام، شورشی خونین، چالشی بزرگ»، ترجمه: فرهاد فرجاد، به نقل از سایت شفقنا.
2- trackingterrorism.org/article/danger at home"book haram
3- «بوکوحرام رعب و وحشت را در نیجریه حاکم کرده است»، در: persian.euronews.com

این کشور حمله کردند. در جریان این حمله چهار افسر پلیس و یک سرباز کشته شدند. مهاجمان سپس به بانک های فرست بانک و یونیون بانک در این شهر حمله کردند و پس از کشتن هفت کارمند این بانک ها، مقدار نامعلومی پول به سرقت بردند. در اقدامی دیگر در تاریخ بیست وششم ماه اوت یک بمب گذار انتحاری به ساختمان سازمان ملل متحد در ابوجا حمله کرد. در این حمله دست کم بیست وسه نفر کشته و هفتاد و شش نفر زخمی شدند. انفجار بمب باعث شد طبقه همکف ساختمان سازمان ملل ویران شود و تقریباً تمام شیشه های این ساختمان فرو بریزد. بوکوحرام در تاریخ بیست ونهم ماه اوت مسئولیت این حمله را پذیرفت و درخواست کرد تا زندانیان این گروه آزاد شوند. این گروه همچنین خواستار لغو تدابیر امنیتی شد که با هدف پیش گیری از وقوع انفجارهای بیشتر به اجرا گذاشته شده بود. این انفجار نخستین انفجار انتحاری در نیجریه شمرده می شد.(1)

در آخرین اقدام این گروه حدود 276 تن از دختران مدارس غربی را، که تا فارغ التحصیلی فاصله کمی داشتند، ربود و شرط آزادی آنها را مسلمان شدن یا آموزش قرآن و دوری از آموزش های غربی اعلام کرد.(2)

ج. بنیان های فکری بوکوحرام

اساس فکری و اندیشه های این گروه، بر پایه چند اصل بنیادین استوار است. مهم ترین این اصول تأسیس حکومت اسلامی در نیجریه با قدرت نظامی و سپس اجرای قوانین اسلامی در تمامی استان های این کشور است. این در حالی است که قوانین اسلامی در 12 استان شمالی نیجریه حاکم بوده، ولی به طور دقیق اجرا نمی شود و در دستگاه های دولتی نیز خبری از اجرای قوانین اسلامی نیست. فعالیت های اولیه این گروه را تعدادی از جوانان هم فکر با محمد یوسف در مسجد مرکزی شهر مادیگوری در ایالت بورنو آغاز کردند.(3)

محمد یوسف در ابتدای فعالیت چندان به سمت کارهای خشن گرایش نداشت و انتقاداتی را به دولت مرکزی مطرح می کرد. وی در این راه با چند تن از فرمانداران نیجریه نیز ارتباطات نزدیکی داشت که چندین بار دست گیری او به دست همین افراد منجر به آزادی وی شد. وی در 2003 در

ص: 35


1- «با بوکوحرام آشنا شویم»، khabaronline.ir/service/Politics
2- اشپیگل، ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی، به نقل از سایت شفقنا.
3- The Rise of Boko Haram in Nigeria, Sep 26, 2011, Author: David Cook, www.ctc.usma.edu.

جریان یکی از این درگیری ها به عربستان سعودی فرار کرد و به ظاهر اعلام داشت که برای ادامه یادگیری دروس اسلامی به این کشور رفته است. محمد یوسف در این مدت با معاون فرماندار ایالت بورنو دائماً ملاقات داشت که نهایتاً با وساطت این فرد در 2004 به نیجریه مراجعت کرد. پس از چند سال تنش و حوادث جزئی، در ژوئیه 2009 اتفاقی افتاد که منجر به افزایش درگیری این گروه با پلیس و نیروهای دولتی شد.

د. ویژگی های بوکوحرام
1. تکفیر

بوکوحرام نیجریه، همانند بیشتر سلفیان، تکفیر را فصل الخطاب و مهم ترین رفتار عملی در مقابل سایر تفکرات قرار داده اند. بررسی اقدامات بوکوحرام در زمان ریاست محمد یوسف (2009) و پس از او نشان دهنده تأثیر رفتارهای تکفیری سلفیون در میان آنهاست. هرچند در زمان محمد یوسف اقدامات علمی چاشنی این تکفیر می شد، ولی در زمان ریاست ابوبکر شیکاو تکفیر بسیار پررنگ تر شد. این نکته در سابقه تحصیل محمد یوسف در عربستان و آشنایی او با تفکرات ابن تیمیه و تأثیرپذیری از سلفیان خود را بروز داد و در زمان رهبری این قوم به منصه ظهور رسید.(1)

در زمان رهبری ابوبکر شیکاو، سیاست اصلی بوکوحرام، تغییر برای تکفیر، بسیار قوی تر می شود. لذا اقدامات تکفیری آنها، از جمله حمله به دانشگاه علوم کشاورزی، حمله به مدارس نیجریه، ربایش دختران بی گناه، حمله به محل سازمان ملل و گروگان گرفتن غربی ها، و حمله به کلیساها به همین منظور انجام شد. مقابله تکفیرمحورانه و زورگویانه با مدارس آموزشی غربی در نیجریه و فقدان ارزیابی آموزه ها در محیط سالم علمی و پژوهشی حاکی از هیمنه تکفیر در رفتارهای رهبر این گروه است.

دامنه این جنگ ها و خون ریزی ها فقط به دو طرف جهان غرب با گروه های مسلح اسلامی ختم نمی شود. اصل و اساس تفکر گروهای تکفیری بر همان قضیه تکفیر استوار است که در صورت تشخیص کافر بودن شخص، عقیده یا پدیده ای بلافاصله جنگیدن با او تا نابودی اش یک تکلیف می شود. بهتر آنکه در راه انجام دادن این تکلیف جان نیز بدهی. پس باید بمبی به خود بست و به

ص: 36


1- http://www.aljazeera.com/news/africa/2010/02/2010298114949112.html.

کافران کوبید. اما دایره مفهوم «کافر» وسعت پیدا می کند، به نحوی که پیروان سایر مذاهب اسلامی نیز ممکن است کافر تلقی شوند. حتی در مواردی گروه های تندرو با یکدیگر به جدال خونین پرداخته اند که نمونه آن را این روزها می شود در سوریه و شمال نیجریه دید.

2. عقل گریزی

به دلیل آشنا نبودن محمد یوسف، معمار بوکوحرام، با آموزه های عقل محور اسلام و آموختن تفکرات ضدعقلی سلفی در عربستان این سبک تفکر حدیث گرایی در نهاد این گروه ریشه دوانده است. به علاوه، فقه مالکی، که جهت گیری ضدعقلی بر آن حاکم است، در شمال و غرب آفریقا طرفدارانی دارد. محمد یوسف در ابتدا مشکلات اصلی نیجریه را در آموزش غربی معرفی می کند.(1)

همچنین، در نقلی که به او منتسب است کروی بودن زمین را انکار می کند.(2)

بدیهی است این سخن سخیف، در دورانی که ابزارهای مدرن ماهواره ای از زمین مخابره می کنند، ناشی از مخالفت با علوم تجربی و حاکمیت فکر رنسانسی بر بوکوحرام است. این مسئله زمانی دچار انحطاط بیشتری می شود که کروی نبودن را به قرآن، که کتابی است عقل محور، استناد می دهند.

روی دیگر مبارزه عقل گریزانه محمد یوسف در تقابل او با واکسن فلج اطفال در نیجریه و فتوای حرمت استفاده از آن آشکار شد که درگیری سختی برای او در همان زمان به وجود آورد.(3) آشنا نبودن وی با مقتضیات زمان و برخوردهای مسلحانه با مسیحیان و نپذیرفتن زندگی مسالمت آمیز با مسیحیان نیجریه و صراحت شیکاو در کنیز خواندن دختران گروگان و تن دادن به نزاع های دینی، ناشی از ناآگاهی از آموزه های عقل محورانه اسلام است. تأکید بر غربی بودن آموزش ناصحیح است، چراکه علم و دانش بشری در غرب و شرق عالم تعلیم داده می شود و اختصاص به جغرافیای خاصی ندارد. علم مرزناشناس است. تحریم تعلیمات به مثابه تحریم دانش بشری است. غرب به کسی آموزش های دینی نمی دهد و کاری به تعلیمات دینی هیچ آیینی ندارد. تعلیماتی که بوکوحرام تحریم کرده و به بهانه آن دختران مردم را

ص: 37


1- http://www.jamejamonline.ir/newspreview/1543577432674328010.
2- http://www.shafaqna.com/persian/other-services/other-news/item/73652-%D8%A8%D9%88%DA%A9%D9%88%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B3%DB%8C%D9%85-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%AF%DB%8C%D9%86.html
3- http://www.jamejamonline.ir/newspreview/1543577432674328010.

دزدیده، علوم، تکنولوژی، ریاضیات، فیزیک و ... است. از همین جاست که مخالفت بوکوحرام با دموکراسی و مردم سالاری در اندیشه های عقل ستیزشان سر بر می آورد.

اقدامات و تفکرات گروه بوکوحرام کاملاً در تعارض با آیین اسلام است. زیرا اگرچه در چند دهه گذشته در غرب حق تحصیل و آموزش جزء ابتدایی ترین و بدیهی ترین حق بشری شناخته شده، اما 14 قرن پیش اسلام تحصیل را برای زنان و مردان فریضه دانست. در دین اسلام تحصیل علم و کسب دانش از تعالیمی است که در آن، میان زن و مرد تفاوتی نیست و این دین آسمانی هرگز جنسیت را مانعی در راه دانش اندوزی نمی داند. اسلام «علم» را نور و بینایی و «جهل» را ظلمت و نابینایی می داند. در قرآن سوره زمر آیه 9 آمده است: «بگو آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند یکسان اند، فقط خردمندان اند که پندپذیرند». همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز فرموده اند: «تحصیل علم برای تمام مردان و زنان مسلمان واجب است».(1)

پس اسلام برای پیکار با جهل و بی سوادی، دانستن و علم آموختن را برای همگان نه تنها آزاد دانسته، بلکه آن را «فریضه» شمرده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مبارزه با بی سوادی را از خانه خود آغاز کرد. هنگام ظهور اسلام در مکه فقط هفده نفر باسواد بودند که یکی از آنها زنی به نام «شفا» بود. این زن به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حفصه، همسر ایشان، نوشتن آموخت. این عمل پیامبر برای آموختن به دختران و زنان الگو و نمونه شد. دیری نپایید که در مدینه افراد باسواد رو به فزونی نهادند و آمار باسوادها به طور چشم گیری بالا رفت. در میان زنان و دختران هم کسانی پیدا شدند که خواندن و نوشتن را فرا گرفتند. شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز بخشی از اوقات خود را به آموزش زنان در مسائل دینی اختصاص داده بود. به برکت تعالیم اسلام و دستور پیامبر خیراندیش اسلام بود که زنان همدوش مردان به دانش آموزی روی آوردند. این شیوه نوین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انقلاب عظیم فرهنگی بود که جهان اسلام را فرا گرفت. زنان در صدر اسلام نه تنها از حق تحصیل دانش برخوردار بودند بلکه این حق را هم داشتند که به تعلیم و نشر دانش به زنان و مردان بپردازند و در بین آنها معلمان و استادانی در بخش های مختلف علوم اسلامی وجود داشتند؛ به ویژه در زمینه علم حدیث که زنان می توانستند در آن رشته به درجه استادی نائل شوند و در این باره با محدثان و حافظان بزرگ به رقابت برخیزند.

ص: 38


1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج1، ص172.
3. تمسک افراطی به خشونت و ترور

با بررسی و واکاوی اقدامات یک دهه حضور بوکوحرام در نیجریه، می توان خشونت را یکی از مهم ترین مؤلفه های اصلی این گروه افراطی برشمرد. برخورد قهری با مؤلفه های جدید دنیای معاصر از طریق خشونت و رفتارهای مسلحانه از جمله سیاست های آنهاست. ترس و رعب حاکم بر والدین دانش آموزان و دانشجویان نیجریه ای ناشی از این سیاست رعب است و تهدید برای تعطیلی کل مدارس نیجریه از اهداف خشونت طلبانه آنهاست.(1)

4. غارت اموال مردم به نام اسلام

از دیگر بنیان های رفتاری بوکوحرام، که مخصوصاً از 2009 به بعد بسیار پررنگ شده، دزدی و چپاول اموال مردم تحت سایه سلفی گری و توحش است. در گام نخست، حمله به اموال مردم و در آخرین مرحله فروش دختران مسیحی به دوازده دلار - آن هم به فرمان خدا - بخشی از غارت اموال مردم را در این فرقه نوظهور نشان می دهد.

متیو گیدر، استاد دانشگاه، اسلام شناس، نویسنده و کارشناس مسائل ژئوپولیتیک جهان عرب و اسلام، در این زمینه می گوید:

در واقع، هر غارتی واقعیت دارد. به این دلیل که حمله به مدارس و دانشگاه ها بخشی از مارک تجاری بوکوحرام است. تحول بسیار جالب این است که شکائو(2) و بوکوحرام وارد یک منطق قرون وسطایی شده اند و ایدئولوژی سلفی را بین اعضای گروه ترویج می کنند. این گروه گرویدن به سلفی گری را به بخشی از دختران ربوده شده پیشنهاد خواهند کرد. آنهایی که بپذیرند، از مرگ نجات می یابند، اما در عین حال مجبورند در گروه بمانند و با اعضای بوکوحرام ازدواج کنند. با به کار گرفتن همین تفکر، دیگر دختران ربوده شده به شبکه های مختلفی فروخته می شوند. به این ترتیب گروه، منابع مالی متفاوتی دارد. امروز دیگر، منبع تأمین پول محدود به گروگان گیری، راهزنی و قاچاق اسلحه و مواد مخدر نیست. باید راه اندازی باندهای روسپی گری را هم به این فهرست افزود.(3)

ص: 39


1- «بوکوحرامیسم علیه دین»، به نقل از سایت شفقنا.
2- یا شیکاو.
3- «بوکوحرام؛ جهاد با طعم تجارت»، در: euronews.com.
ه. علل و عوامل پیدایش بوکوحرام

درباره علل شکل گیری و نضج و پیشرفت بوکوحرام در نیجریه دیدگاه های متفاوتی مطرح شده است از جمله:

گروه نخست معتقد است بوکوحرام زاییده افراط گرایی اواخر قرن بیستم میلادی است که شاید بتوان گروه طالبان افغانستان را نخستین تجربه آن تلقی کرد. بر اساس این دیدگاه، تفکرات خطرناک «دگرمذهب ستیزی» ابن تیمیه در شبه قاره هند، (شامل هند، پاکستان و افغانستان و حتی بنگلادش)، به زایش طالبان و القاعده منجر شد که در نهایت بعد از 11 سپتامبر دامنه آن به خاورمیانه و آفریقا کشیده شد.

معتقدان به این دیدگاه می گویند حمایت های مالی برخی کشورهای ثروتمند عرب از جریان های تندرو که به دنبال رهبری جهان اسلام بودند، این گروه ها را که عمدتاً از طیف های فقیر و آسیب پذیر یارگیری می کنند، پر و بال داد و قدرتمند کرد. این نکته هنگامی تقویت می شود که بدانیم بخش عمده ای از تحصیلات محمد یوسف در مکه و مدینه تحت آموزه های ابن تیمیه شکل گرفته است.(1)

گروه دوم معتقدند نگرانی های مسلمانان از رشد مسیحیت و تبلیغات گسترده مسیحیت و سایر مذاهب موجب پدید آمدن گروه های تکفیری است. آنها معتقدند گروه های سلفی به فراخور وضعیت قومی و مذهبی، فعالیت های خود را سازماندهی کرده اند. در سوریه کوشیدند جنگ شیعه و سنی راه بیندازند و در بخش هایی از آفریقا هم جنگ اسلام و مسیحیت را ساماندهی کردند. کشتار توریست های غربی و گروگان گرفتن دختران مسیحی و طیف 50 درصدی مسیحیان در جنوب و شرق نیجریه شاهدی از این دیدگاه است.(2)

گروه سوم هم به این باور رسیده اند که این گروه ها ساخته و پرداخته آمریکا و قدرت های جهانی(3)

است که قصد دارند با ایجاد این گروه ها، حضور خود را برای غارت منابع این منطقه توجیه کنند و

ص: 40


1- http://www.jamejamonline.ir/newspreview/1543577432674328010.
2- «با بوکوحرام آشنا شویم»، در: .khabaronline.ir/service/Politics
3- سید محمد فضل الله، «پدیده تکفیر و خطرات آن برای جامعه اسلامی»، در: http://www.bayynat.ir/index/?state=articleid=1110؛ «بوکوحرام دست نشانده رژیم صهیونیستی» در:http://www.adyannet.com/news/12574 .

از طرفی چهره ای منفور از دین اسلام در جهان نمایش دهند. لذا این گروه ها همچنان تحت کنترل سرویس های امنیتی غربی هستند.(1)

دیدگاه دیگری هم درباره این گروه ها وجود دارد؛ و آن اینکه این گروه ها تحت تبلیغات فرقه های انحرافی از جمله وهابیت و نحله هایی از سلفی گری و با حمایت برخی دولت های ثروتمند عرب پا گرفتند و در رشد آنها قدرت های غربی هم نقش داشته اند.(2)

برخی ها نیز معتقدند مدیریت ضعیف، فساد، مشکلات اقتصادی پایدار و افزایش نابرابری ها باعث رشد گروه های افراط گرا شده است، به طوری که یکی از اسقف های نیجریه می گوید گروه بوکوحرام بیش از آنکه گروهی اسلام گرا باشد، جنبش مقاومتی است که در مقابل حکومت ضعیف و ناتوان نیجریه شکل گرفته است.(3)

جاکوب زن، تحلیل گر مسائل آفریقا در بنیاد جیمزتاون، نیز می گوید: «بسیاری از سربازان این گروه تروریستی از میان جوانان فقیر و بدون هر گونه تحصیلات دینی جذب شده اند». طرفداران این گروه، به توافق نامه همکاری ضدتروریستی امضاشده در ده سال پیش اشاره دارند که دو سوی منطقه نفت خیز صحرا را به هم متصل کرد و بعدها عنوان آن به «ابتکار عمل ضدتروریستی فراصحرا» تغییر یافت.

به گفته جرمی کینان، کارشناس ارشد الجزایری در دانشکده مطالعات شرق و آفریقا، رشد و گسترش شاخه القاعده در مغرب در سراسر شمال آفریقا بر مناطق نفت خیز، به ویژه الجزایر، دلتای نیجر، نیجریه، و چاد متمرکز شده است.(4) او استدلال می کند که طمع سیری ناپذیر غرب در زمینه نفت و گاز باعث شده است دولت های غربی چشم ها را به روی نقش دولت های دارای نفت، همچون الجزایر، در بال و پر دادن به تروریسم منطقه ای ببندند و به جای آن از هرج و مرج

ص: 41


1- محمدرضا بدیعی، «جایگاه بوکوحرام در تاکتیک و استراتژی غرب»، در: http://alef.ir/vtpejb2z9jh8.ib.html.
2- «بوکوحرام؛ یک تیر و چند نشان سفارت آمریکا در قلب آفریقا»، در: www.mashreghnews.ir. .
3- «بوکوحرامی ها چهره ای منفور از دین در جهان به نمایش گذاشته اند»، در: http://dornews.com/NewsDetails.aspx?News=2333516.
4- به نقل از اسلام تایمز، به آدرس: http://www.islamtimes.org/prtb5fbf9rhbw9p.uiur.ht ml.

ایجادشده برای مشروعیت بخشیدن به تلاش هایشان برای افزایش دسترسی به باقی مانده ذخایر انرژی قاره آفریقا استفاده کنند.

واقعیت دیگری که نمی توان نادیده گرفت این است که برخی جریان های تکفیری و تروریستی منطقه، بعد از حمله غربی ها به لیبی و ساقط کردن رژیم قذافی، جان گرفتند، به ویژه بعد از آنکه القاعده توانست با ایجاد بزرگ ترین پایگاه خود در کشورهای اسلامی بر بن غازی و بخش هایی از شرق نفت خیز لیبی مسلط شود و به طور مستقل اقدام به فروش نفت کند.(1)

اکنون نیز نگرانی هایی در این خصوص وجود دارد که اگر بوکوحرام بتواند بر مناطق نفت خیز نیجریه دست یابد، ریشه دین را نیز خواهد خشکاند.(2)

نتیجه

گروه تکفیری «بوکوحرام» در یک دهه اقدامات تکفیری خود و در پی تشدید قدرت سکولارها در حاکمیت نیجریه و افزایش ضریب نفوذ شیعه در میان توده مردم نیجریه و در اثر ناآشنایی با مبانی عقل گرایی تفکر اسلامی احیای اسلام را از طریق خشونت و ارعاب پی گیری می کند. بوکوحرام با تمسک به حربه تکفیر و فراموش کردن شیوه های تبلیغی مصلحانه، که در رأس آنها )ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ( است، و تمسک به اولین و ساده ترین شیوه، که تکفیر و تسلیح است، بهترین خوراک را برای امپراتوری رسانه ای غرب فراهم کرده، به موج اسلام ستیزی دامن می زند و بهترین منبع برای معرفی اسلام تکفیری است. مقابله بی مبنای آنها با «آموزش های علوم غربی» و هر محصولی از تمدن غرب دستاویزی برای بزرگ ترین «دخترربایی» جهان امروز شده و کنیز خواندن آنها و فروش دختران مسلمان و مسیحی لکه ننگین جدیدی بر دامن اسلام تکفیری نشانده است.

ص: 42


1- به نقل از اسلام تایمز، به آدرس: http://www.islamtimes.org/prtb5fbf9rhbw9p.uiur.ht ml.
2- «بوکوحرامیسم علیه دین»، در: .http://www.shafaqna.com/persian/other-services/other

منابع

1. نیجریه، کتاب سبز 259، چاپ اول، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، 1388.

2. دوجیووانی، جانین، «دختران ربوده شده ... در بند شیکائو»، نشریه پنجره، ش198.

3. «حرمِ حرام بوکوحرام»، ترجمه: پرناز طالبی، نشریه پنجره، س6، ش198.

4. Nehemia Levtzion Randall L. Pouwels (eds.), The History Of Islam in Africa, Ohio University Press, U.S.A, 2000.

5. adyannet.com

6. afghanirca.com

7. alef.ir

8. aljazeera.com

9. avapress.com

10. bayynat.ir

11. donya-e-eqtesad.com

12. dornews.com

13. euronews.com

14. iranbazgoo.persianblog.ir

15. islamtimes.org

16. jamejamonline.ir

17. khabaronline.ir

18. khabaronline.ir

19. mashreghnews.ir

20. shafaqna.com

21. trackingterrorism.org

22. ctc.usma.edu

23. mouood.org

ص: 43

ص: 44

جمعیت اخوان التوحید: شکل گیری و نقش آن در پیشرفت آل سعود / مریم شیرین جانی

اشاره

مریم شیرین جانی(1)

چکیده

وهابیان برای رسیدن به اهداف خود از شیوه های متعددی استفاده می کنند؛ شیوه هایی که گاه با تفکرات آنها ناسازگاری دارد. دولت عربستان با هر گونه تحزب و ایجاد تشکل یا ایده سیاسی در این کشور مخالف است؛ ولی هم سو با مقاصد فکری و سیاسی خویش احزاب و تشکلاتی را راه اندازی یا حمایت می کند. وهابیت برای نشر افکار خود در ابتدا تشکلی به نام جمعیت اخوان التوحید در 1330ه.ق. تأسیس کرد. عبدالعزیز با هدف از بین بردن مخالفان، تصرف عربستان، اتحاد قبایل پراکنده عربستان و جلوگیری از شورش های احتمالی این قبایل، از تشکیل این جمعیت حمایت کرد. در این مقاله می کوشیم با علل شکل گیری، اندیشه و فعالیت های سیاسی - اجتماعی این جمعیت آشنا شویم.

کلیدواژ­گان: عبدالعزیز، اخوان التوحید، آل سعود، حجاز.

ص: 45


1- دانشجوی دکترای مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب.

مقدمه

اخْوان، عنوان گروهی است مذهبی - سیاسی و نظامی در شبه جزیره عربستان که در 1330 ه.ق. عبدالعزیز آن را پایه گذاری کرد. این گروه تحت تأثیر اصول وهابیت بود و مدتی نقش سیاسی و نظامی در عربستان ایفا کرد. چنان که از بیشتر منابع برمی آید، عبدالعزیز بن عبدالرحمان آل سعود برای اسکان بادیه نشینان و سرکوب شیوخ و قبایل مخالف خود در شبه جزیره و دست اندازی به بخش هایی از سرزمین های کشورهای هم جوار از قبیل کویت، جنوب عراق و بخش هایی از اردن و یمن طرح تشکیل این دسته را در اندیشه پروراند و آن را ایجاد کرد و به تقویت آن پرداخت؛ اما همین گروه در سال های بعد با عقاید عبدالعزیز اختلاف پیدا کردند و در مقابل ایشان شوریدند.

آنچه ضرورت بحث را دوچندان می کند این است که با شناخت بهتر این گروه ماهیت وهابیت نیز شناخته می شود و می توان نقاط ضعف و قوت و چالش های پیش روی وهابیت را از طریق شناخت جریان ها و اختلاف های درونی وهابیت دریافت؛ چراکه برای بررسی جریان های داخلی وهابیت باید علل و زمینه های به وجود آمدن جریان ها را بررسی کرد.

در این مقاله می کوشیم زمینه های شکل گیری جریان اخوان را بررسی، و نوع تفکر آنها را در بستر وهابیت به صورت توصیفی - تحلیلی تبیین کنیم.

تعریف اخوان التوحید

اخوان از کلمه «اخ» به معنای هم پیمان است. در اصطلاح به بادیه نشینانی اطلاق می شود که سکونت در خیام را ترک کردند و در هجره ساکن شدند؛ و اشاره است به هجرت کردن از زندگی ناپسند به زندگی پسندیده.(1)

زمینه شکل گیری جمعیت اخوان التوحید

در فاصله سال های 1235 ه.ق. تا 1300 ه.ق. تعدادی از افراد خاندان آل سعود به طور مخفیانه و بسیار محدود بر درعیه حکومت کردند، اما به دلیل سرکوبی حکومت به دست دولت عثمانی، این حکومت ها دوامی نداشتند و خیلی زود سرکوب می شدند. این سال ها، که دوران رکود و ضعف

ص: 46


1- حافظ وهبه، تاریخ نجد، ص293.

حکومت وهابی آل سعود نامیده می شود، با تصرف ریاض به دست عبدالعزیز بن عبدالرحمن در 1319 ه.ق. پایان یافت و دوران اقتدار آل سعود آغاز شد.(1)

بعد از دوره رکود، عبدالعزیز توانست با پشتیبانی انگلستان جای پای خود را در عربستان محکم کند و بر رقبا فائق آید. تلاش وی معطوف به تصرف همه عربستان بود. از مهم ترین وقایع زمان عبدالعزیز برقراری روابط سیاسی با انگلستان بود. یکی دیگر از این وقایع تشکیل جمعیت اخوان التوحید(2) در 1330 ه.ق. بود که این گروه تا 1348 ه.ق. فعال بودند.(3)

عبدالعزیز بعد از تثبیت اولیه قدرت خود برای اینکه زمینه چیرگی بر دیگر مناطق شبه جزیره عربستان، مانند بخش شرقی و حجاز، را هموار کند، احساس نیاز به لشکری قوی پیدا کرد؛ لشکری که با تمسک به آموزه های وهابی با تمام وجود در خدمت هدف های وهابیان باشد. لذا از آنجایی که عبدالعزیز مدتی نیز با صحرانشینان زیسته بود، به این فکر افتاد که از نیروی بادیه نشینان استفاده کند که جنگ جوتر از شهرنشینان بودند.(4) وی افراد این قبایل را با ترفندهای مختلف فریب داد. ابتدا ایشان را در آبادی هایی ساکن کرد و تعالیم مذهب وهابیت را به آنها آموخت.(5) این تعلیمات و شیوه زندگی از آنها افرادی تندرو و سخت گیر و متعصب ساخت و البته زندگی بی قاعده و قانون گریز آنها را کنترل کرد و نظم و فرهنگ فرمان برداری از قانون را به ایشان الهام کرد. قدرت اعتقادات سخت و بنیادگرایانه وهابی به آنها نیروی جان فشانی و شجاعت بی نظیری بخشید، تا آنجا که سوار بر شتر و با شمشیر و دیگر سلاح های سنتی و نیز تفنگ های ساده، صدها کیلومتر را می پیمودند و در برابر تسلیحات سنگین مانند هواپیما و تانک و نفربر مقاومت می کردند. به همین

ص: 47


1- حافظ وهبه، جزیرة العرب فی قرن العشرین، ص227.
2- جمعیت اخوان التوحید در عربستان سعودی و به دست عبدالعزیز شکل گرفت. این جریان کاملاً متفاوت با جریان «اخوان المسلمین» مصر است. هرچند گرایشی از اخوان المسلمین مصر هم به دست محمد قطب، برادر سید قطب، در عربستان شکل گرفت، اما ماهیت آن با جریان اخوان التوحید که بیشتر مجموعه ای نظامی بود تا اندیشه ای، کاملاً متفاوت بود؛ سید مهدی علی زاده موسوی، تبارشناسی سلفی گری و وهابیت، ص374.
3- خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج4، ص20؛ جمعی از نویسندگان زیر نظر احسان یارشاطر، دانش نامه ایران و اسلام، ج10، ص1347.
4- جمعی از نویسندگان زیر نظر احسان یارشاطر، دانش نامه ایران و اسلام، ج10، ص1347-1348.
5- سید محمد کثیری، السلفیة بین اهل السنة و الامامیة، ص396؛ جمعی از نویسندگان (زیر نظر موسوی بجنوردی)، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص238.

دلیل دیگر قبایل از ایشان می هراسیدند و خود را از آنها دور می کردند؛ زیرا بر پایه اعتقاد سخت گیرانه درباره توحید، به کوچک ترین بهانه افراد را کافر شمرده، آنها را می کشتند.(1)

بدین ترتیب عبدالعزیز توانست زمینه های تشکیل لشکری به نام اخوان التوحید را فراهم کند و به وسیله این گروه نیروی محکمی برای خود به وجود آورد. وی قصد داشت از این طریق از شورش و آشوب بین قبایل تا حدی آسوده شود و به هدف اصلی خود برسد.(2)

البته این گروه در عقایدشان راه افراط را در پیش گرفتند و مشکلات فراوانی را برای عبدالعزیز به وجود آوردند.

یکی دیگر از مواردی که زمینه ایجاد این جمعیت شد مطاوعین بودند. مطاوع به افراد حضری (در مقابل بادیه نشین) که شاگردان شیخ عبدالله بن عبداللطیف و متخصص در امور عبادی بودند گفته می شود. آنها پس از تعلیم نزد یکی از علما، در یکی از شهرهای جنوب یا نجد و قصیم به تبلیغ وهابیت می پرداختند. مطاوع غیر از عالم روحانی بود. زیرا در نجد عالم به معنایی که در نجف و قاهره و مکه بود، وجود نداشت. مطاوعین اکثراً از آل شیخ (فرزندان محمد بن عبدالوهاب) بودند که همان طور که جدشان محمد بن عبدالوهاب نیاز به قدرت سیاسی را درک کرده بود در 1744 ه.ق. با ابن سعود هم پیمان شدند و کسی را مناسب تر از عبدالعزیز نیافتند و پس از ورود عبدالعزیز به ریاض او را امام اعلان کردند.(3)

ویژگی های جمعیت اخوان

جریان اخوان ویژگی هایی داشت که می توانست منافع آل سعود را تأمین کند، از جمله:

1. انعطاف پذیری: اخوان متشکل از بَدَویان صحرانشین بود که به علت زندگی ساده و انعطاف پذیر، به سرعت برای جنگ آماده می شدند و هنگام نیاز می توانستند تجهیز شوند.

2. مشکلات مادی: اخوانی ها بادیه نشینانی فقیر بودند و به علت شرایط جوی و اقلیمی شبه جزیره، همواره با مشکلات مادی بسیاری دست و پنجه نرم می کردند. کمک های مالی و ایجاد

ص: 48


1- خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج2، ص300؛ «خاطرات سفرنامه فرامرزی»، گزارش گر: جواد حسینی، در: میقات حج، ش49، 1383، ص153.
2- نک.: زهرا مسجد جامعی، نظری بر تاریخ وهابیت، ص109.
3- سنت جان فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ص24-25.

انگیزه های مادی در آنها، مانند به دست آوردن غنایم و مقام، می توانست آنها را به شدت به دستگاه آل سعود وابسته کند.

3. ضعف اعتقادی: گروه اخوان از نظر معلومات دینی، کاملاً بی سواد بودند و این امر آنها را مستعد القای عقاید وهابیت می کرد. در میان آنها عالمی نبود که با عقاید انحرافی وهابیت مبارزه کند. به همین دلیل، برخی از پژوهش گران، بنیان گذاران جریان اخوان را به دو بخش تقسیم کرده اند: نخست، عبدالعزیز و خاندان آل سعود که زمینه سیاسی شدن آنها را برای عملی کردن اهداف خود فراهم کردند، و دوم، مبلغان و شیوخ وهابی، مانند عبدالله بن محمد بن عبداللطیف، قاضی ریاض که از خاندان محمد بن عبدالوهاب بود و شیخ عیسی و عبدالکریم مغربی که انگیزه های معنوی لازم را در آنها برای حمله های ویرانگر بر ضد مسلمانان ایجاد کردند.

4. داشتن فرهنگ جاهلیت: اعراب بادیه نشین، فکری جز غارت، راهزنی و جنگ نداشتند و به این اعمال خود افتخار می کردند و به شیوه اعراب جاهلیت عمل می کردند.(1)

روحیه بیابانی و زندگی در شرایط دشوار و جنگ هایی که پیوسته میان آنها شعله ور بود، از آنها افرادی بی احساس و خشن ساخته بود که برای هر مأموریتی آماده بودند و هر اشاره ای از سوی خاندان آل سعود کافی بود که منطقه زیبایی را، پس از ساعتی، به ویرانه تبدیل کنند. عملکرد اخوان در حمله هایشان به مناطق شرقی و منطقه حجاز، به ویژه طائف، به خوبی نشان دهنده چنین روحیه ای است.

بنابراین، فقر و بیچارگی باعث شده بود مردم بیشتر به سوی وهابیت گرایش پیدا کنند؛ زیرا با فرمان جنگ و غارت اموال دیگران، موجب شده بودند مردم از سویی از تنگنای اقتصادی و بیچارگی نجات پیدا کنند و از سوی دیگر این دعوت با روحیه جنگ طلبی آنها سازگار بود و در ضمن بر طبق عقاید محمد بن عبدالوهاب این قتل و غارت ها، نام مقدس جهاد بر خود گرفته بود.(2)

دیگر ویژگی هایی که عبدالعزیز توانست در جهت اهداف خود از آنها بهره ببرد عبارت است از: احترام به اهل علم و غارت نکردن آنها به علت ترس از غضب الاهی؛ رعایت حقوق دوستان و آشنایان؛ همچنین از اموری که مطابق سلیقه آنها نبود به صراحت انتقاد می کردند. با همه این امتیازها، مشکلی اساسی فراروی آل سعود و داعیان وهابی وجود داشت. بیابان نشین ها، زندگی مستقری

ص: 49


1- نک.: محمد ابراهیم انصاری لاری، پیشینه سیاسی فکری وهابیت، ص53 و 54.
2- نک.: حافظ وهبه، جزیرة العرب فی قرن العشرین، ص310 و 311.

نداشتند و در سراسر بیابان های نجد پراکنده بودند و کوچ دائمی آنها برای یافتن مرتع و آب، استفاده از آنها را مشکل می کرد. همچنین به علت پراکندگی و جابجایی مدام، آموزش آنها بسیار دشوار بود.

وهابیان برای این مشکل نیز چاره جویی کردند. عبدالعزیز شهرک هایی را با نام «هجر» برای استقرار دائمی بدویان ایجاد کرد. هم زمان با ایجاد شهرک ها، مطاوعین را برای آموزش و تعلیم آموزه های وهابیت در میان این قبایل فرستاد. استقرار این قبایل در شهرها برای انتشار تفکر وهابی در بین آنها و همچنین برای آماده سازی نظامی آنها در مواقع لزوم، به منظور بهره برداری در جهت گسترش سلطه در منطقه و مناطق اطراف راه مناسبی بود.

شناخته شده ترین قبایل در این میان عبارت اند از: حَرب (27 آبادی)، عُتَیبه (19 آبادی)، مُطَیرْ (16 آبادی)، عُجْمان (14 آبادی)، شَمَر (9 آبادی) و قَحْطان (8 آبادی).(1)

نخستین و شاید معروف ترین این شهرک ها، شهرک ارطاویه بود که در 1913 م. (1331 ه.ق.) به وجود آمد.(2)

ارطاویه منطقه ای آباد بر سر کاروان هایی بود که از کویت به سوی قصیم رهسپار می شدند. ساکنان هجر، بیشتر از قبیله مطیر - یکی از قوی ترین قبیله های منطقه مرکزی شبه جزیره - بودند و پس از استقرار و روی آوردن به کشاورزی، برای خود خانه و کاشانه ساختند.

ظاهراً نخستین تجمع اخوان در ارطاویه در کنار راه زلفی و کویت عملی شد و عده ای از بنی حرب در آن ساکن شدند. در آغاز کار عده ای با خانواده های خود در کنار چاه های آب ارطاویه منزل گزیدند.(3)

ناحیه ارطاویه جزء سرزمین های قبیله مطیر بود و فیصل الدویش، رئیس قبیله، گاهی شتران خود را در آنجا می چرانید.(4) این سرزمین قبلاً به وسیله برخی از مشتاقان وهابیت که در پی یافتن مکانی برای به وجود آوردن جامعه ای مطابق با باورهایشان بودند، اشغال شد و اینها تصمیم گرفتند در آنجا مسجدی برای عبادت و خانه های گلی برای اقامت خود بنا کنند. طولی نکشید که آوازه آنها به نام الاخوان یا اخوان التوحید پراکنده شد.(5)

ص: 50


1- ابن سمحان، سلیمان، تتمة تاریخ نجد، ص173-179؛ انیس ریحانی، تاریخ نجد و ملحقاته، ص456.
2- الکسی واسیلیوف، تاریخ العربیة السعودیة، ص236.
3- نک.: سنت جان فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ج1، ص50.
4- نک: رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص20.
5- همان، ص20-30؛ نک.: خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج1، ص66.

قریب یک دهه، آبادی های ارطاویه هم اردوگاه نظامی و هم جامعه مذهبی بود. یکی از کارهای شهروندان ارطاویه ساختن برج هایی برای مراقبت از دشت های شمال شهر و حفظ وضعیت آماده باش نظامی بود(1)

تا اینکه جمعیت این شهر نوساخته به هزاران تن رسید.(2)

پس از آن، بر اساس این نمونه، اماکن متعددی پدید آمد و بدویان، بیابان گردی را ترک کردند و به هجرتگاه ها آمدند. آنها شتران خود را می فروختند و به موجب فتوای علمای شرع به کسب و کشاورزی می پرداختند.(3)

عبدالعزیز برای آموزش این افراد به نشر آثار محمد بن عبدالوهاب و توزیع کتاب هایی قابل فهم در میان قبایل پرداخت.(4)

وی، شیخ عبدالله بن محمد بن عبداللطیف، از آل شیخ (نوادگان محمد بن عبدالوهاب) را، برای تعلیمات دینی اخوان گمارد. شیخ رساله ای کوچک بر پایه فقه حنبلی ترتیب داد که تعلیم دینی بر مبنای آن صورت می گرفت. نیز کتاب هایی از ابن تیمیه و ابن قیم جوزیه، از پیش گامان تفکر سلفی- وهابی، در هجره ها قرار دادند(5)

و گروهی از شاگردان شیخ عبدالله بن محمد بن عبداللطیف را برای شرح و تعلیم این کتاب ها در میان قبایل فرستادند.(6)

تعالیم مزبور حتی در جسم بدویان هم تأثیر کرد. آنها که در بدترین حالات توحش و بربریت به سر می بردند و هر شش ماه یا یک سال هم تن خود را با آب نمی شستند، اکنون به امر نظافت و پاکی تن سخت توجه داشتند تا به حدیث «النظافة من الایمان» عمل کرده باشند. آنها که همواره زندگی شان بر نهب و غارت اموال بندگان خدا پایه گذاری شده بود، اینک همواره این دعا بر زبانشان جاری بود که: «اللهم اغننا بحلالک عن حرامک». در نتیجه تدبیر مذکور امنیت بی نظیری به وجود آمد که اگر کسی در راه خود یا در صحرا، پول نقد یا هر چیز دیگری را می دید فوری به حاکم اطلاع می داد.(7)

پس از پدید آمدن آبادی ارطاویه، اخوان از عبدالعزیز تقاضای زمین کردند و او ناحیه سوق الجیشی غُطغُط - واقع در دامنه کوه طویق در جنوب غربی ریاض و 5 کیلومتری جنوب غربی

ص: 51


1- رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص80.
2- سنت جان فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ج1، ص60.
3- خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج1، ص66.
4- رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص60.
5- صلاح الدین مختار، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، ص295؛ خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج4، ص99.
6- نک.: صلاح الدین مختار، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، ج1، ص46.
7- همان، ج2، ص146.

جاده اصلی مکه - را به آنها داد. این هجرتگاه تحت فرماندهی قبیله عتیبه به ریاست سلطان بن بجاد بن حمید تأسیس شد. تا 1917 م. (1335 ه.ق.) متجاوز از چندین آبادی از این نوع به وجود آمد که فاصله هر یک از دیگری بیش از یک روز راه نبود و شبکه نظامی بی نظیری را به وجود می آورد. گرچه فهرست کامل هجرتگاه ها و محل بسیاری از آنها دانسته نیست،(1) اما طبق آمار ارائه شده به روزگار عبدالعزیز، شمار هجرتگاه ها به 53 رسید(2)

که در سراسر جزیره عربی از شمال تا جنوب و به طور مشخص در ایالت شرقی عربستان، از مرزهای بادیه شام تا ربع الخالی، و از غرب تا نزدیک کوه های حجاز و عسیر گسترده شده بود.(3)

در اوج قدرت جنبش حدود چندین هزار جنگ جوی اخوان آماده کمک به عبدالعزیز بودند و در مدتی کمتر از یک سال حدود 50 هزار زن و مرد و کودک از سیاه چادرهای خود به خانه های گلی منتقل شدند.(4)

اخوانی ها در آبادی ها، فقط به کار کشاورزی نمی پرداختند، آموزش نظامی نیز انجام می دادند. هر آبادی امیری داشت که ساکنان او را انتخاب می کردند و ابن سعود او را تأیید می کرد. ساکنان به کشاورزان، شبانان، سوداگران و داوطلبان مُطّوّعه تقسیم می شدند. از هر چند نفر یک نفر داوطلب می شد که مالیات زکات بگیرد و سربازگیری کند و بادیه نشینان را کشاورزی و قرآن خوانی بیاموزد و پای بندی ایشان را به نهادهای دینی و دنیوی وهابیان زیر نظر بگیرد.(5)

اخوان تا پانزده سال نیروی اصلی عبدالعزیز در جنگ با مخالفان و تصرف اراضی مجاور نجد را تشکیل می داد.(6)

رهبران اخوان

از مهم ترین رهبران اخوان فیصل الدویش (1299-1345) است.(7)

وی رئیس قبیله مطیر بود که پس از تأسیس هجر ارطاویه، قبیله فیصل در آن ساکن شدند. وی در حمله به حائل، مدینه و جهراء

ص: 52


1- رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص80.
2- خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج1، ص66.
3- سید محمد کثیر، السلفیة بین اهل السنة و الامامیة، ص396؛ جمعی از نویسندگان (زیر نظر موسوی بجنوردی)، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص238.
4- رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص80-90؛ صلاح الدین مختار، نظام آل سعود، ص41.
5- سنت جان فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ج1، ص80.
6- حافظ وهبه، تاریخ نجد، ص305.
7- همو، جزیرة العرب.

رهبر سپاه اخوان بود. همچنین در حمله به عراق نیز نقش مؤثری داشت. پس از تمرد از عبدالعزیز و ایجاد شورش علیه آل سعود به دست عبدالعزیز کشته شد.(1)

از دیگر رهبران اخوان، سلطان بن بجاد، رئیس قبیله عتیبه (ساکنان شهرک غطغط) بود که رهبری سپاه در جنگ با طائف، مکه و جده را بر عهده داشت. در جنگ با عبدالعزیز نیز در یکی از زندان های وی درگذشت.(2)

اندیشه های جمعیت اخوان

آنچه در این میان مهم است، بیان عقاید اخوان و رفتار ایشان است. برخی از نویسندگان کوشیده اند شباهت هایی میان اخوان و کارهای ایشان با مسلمانان صدر اسلام بیابند.(3)

توجه نکردن به پیوندهای قبیله ای، لزوم هجرت، مبارزه با آنچه از مظاهر شرک می پنداشتند، کوشش برای اشاعه مذهب و تصلّب در کارهای خود تا پای مرگ و شهادت از مهم ترین اندیشه های این جمعیت محسوب می شود.

این جمعیت، به پیروی از ابن تیمیه و وهابیت، بسیاری از اعمالی را که مسلمانان به طور عموم و شیعه به طور خاص، آن را مباح و حتی مستحب می دانند، شرک می دانستند و موجب خارج شدن از دین. به نظر آنها، بستن بار سفر برای زیارت قبر پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله و سلم و نه برای رفتن به مسجدالنبی، موجب خروج از شریعت است.(4)

قبور سایر ائمه و اولیای دین و مؤمنان نیز همین قاعده را دارد. زیرا از مصادیق عبادت به حساب می آید، و شریک قائل شدن برای خدا تلقی شده، ناگریز چنین فردی مشرک و کافر محسوب می شود.(5)

از جمله تفکرات این جمعیت - که تشابه هایی با نظرات محمد بن عبدالوهاب داشت و متأثر از آموزش های وهابیت به آنها بود- این است که مانند وهابیون توحید را به گونه ای تعبیر می کردند که همه از دایره توحید خارج می شدند و فقط خودشان در دایره توحید باقی می مانند. این عقاید در بین

ص: 53


1- به نقل از ویکی پدیا، «فیصل الدویش».
2- ویکی پدیا.
3- انیس ریحانی، تاریخ نجد و ملحقاته، ج1، ص20.
4- علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص31.
5- نک.: احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، الجامع الفرید فی شرح کتاب التوحید، ج1، ص832-856.

این جمعیت چنان شدت داشت که در مقابل عبدالعزیز نیز به مقابله برخاستند. به نظر آنها، شخص به مجرد بیان شهادتین و اعتقاد حقیقی به وحدانیت، رزاقیت، عالمیت، و مدیریت خداوند و همچنین انجام واجبات و ترک محرمات در قول و فعل مسلمان نیست، مگر اینکه چند مورد را ترک کند:

1. توسل به پیامبران و اولیای الاهی؛

2. زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و صالحان و ائمه علیهم السلام؛

3. طلب شفاعت از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام؛

4. قسم خوردن به پیامبر؛

5. مدح و ثنای دنیوی.(1)

در نظر اخوان کسی که از مذهب و روش ایشان پیروی نمی کرد، مسلمان شمرده نمی شد.(2)

حتی سلام سنی و شیعی مذهب را هم پاسخ نمی دادند.

در کنار دیگر آموزه های وهابی، آنچه بیش از هر چیز در میان آنان تبلیغ می شد، جهاد با مشرکان بود. آنها در مبارزه با مشرکان (مسلمانان) از هیچ گونه سنگ دلی دریغ نمی کردند و تاریخ، سرشار از جنایت ها و غارت های آنهاست. بدویان در توجیه غارت اموال دیگران می گفتند مال، مال خداست، یک روز از آن من است و روز دیگر از آن تو. صبح فقیرم، عصر ثروتمند. کاروان های تجاری که از منطقه بدویان عبور می کردند، همواره با غارت و چپاول مواجه می شدند. اگر افراد کاروان با یکی از بدویان دوست بودند یا عوارضی را به آنها می پرداختند، می توانستند از آن منطقه به سلامت عبور کنند.(3)

بنابراین، جنگ هایی که وهابیان در مناطق مختلف داشتند، جاذبه ای دل فریب برای آنها داشت؛ ثروت هر شهری که با قهر و غلبه بر آن دست می یافتند، بر مهاجمان حلال بود. اگر می توانستند آن را جزء متصرفات و املاک خود قرار می دادند و در غیر این صورت به غنایمی که به دست آورده بودند، اکتفا می کردند.

ص: 54


1- محمد جواد مغنیه، هذه هی الوهابیة، ص139.
2- سنت جان فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ج1، ص60.
3- نک.: زهرا مسجد جامعی، نظری بر تاریخ وهابیت، ص39 و 40.

در تاریخ چندساله ایشان، هرگز گزارش نشده است که در جنگی پشت کنند؛ چون خود را سربازان خداوند می دانستند و از مرگ باکی نداشتند.(1) حافظ وهبه در این باره می نویسد:

اخوان از مرگ نمی ترسند و برای نیل به شهادت (مطابق عقیده خود) و رفتن به سوی خدا، به مرگ رو می آورند؛ مادر وقتی با فرزند خویش وداع می کند می گوید: خداوند ما و تو را در بهشت گرد یکدیگر برآرد. هنگام حمله و هجوم شعارشان ) ایاک نعبد و ایاک نستعین( بود؛ من (حافظ وهبه) شاهد بعضی از جنگ های ایشان بودم و دیدم که چگونه خود را به مرگ می سپارند و دسته دسته به طرف دشمن پیش می روند و هیچ یک جز شکستن و کشتن سپاه دشمن اندیشه ای ندارند. در دل عموم اخوان ذره ای رحم و شفقت وجود ندارد؛ هرجا بروند، قاصدان مرگ اند. قدرت و خطر اخوان در جنگ، در حمله های مکرر به عراق و کویت و شرق اردن معلوم شد. با اینکه امامشان، ابن سعود، آنها را از این جنگ ها نهی می کرد و همواره دستور می داد که رفق و مدارا به کار برند و مردم را به قتل نرسانند، و علما نیز به ایشان سفارش می کردند که اسیران و پناهندگان را به قتل نرسانند، گوش آنها به سخن هیچ کس بدهکار نبود.(2)

جمعیت اخوان به پیروی از نظریه های محمد بن عبدالوهاب در تمسک به قرآن و حدیث بر اساس نظر خود تفسیر می کردند؛ به گونه ای که سید ابراهیم رفاعی می نویسد: «جمعیت اخوان، گروهی از عوام الناس اند و آن طور که به من رسیده است، کسی از آنها که قادر به قرائت قرآن نیست، به قاری قرآن می گوید: تو قرآن بخوان و من آن را برای تو تفسیر می کنم».(3)

کم کم معتقد شدند به اینکه مبادی و تعالیم دینی همان است که آنها فرا گرفته اند و غیر از آن، ضلالت است. از این روی به غیر از خود و از جمله به شهرنشینان نجد، با بدگمانی نگاه می کردند و حتی به ابن سعود هم بدگمان شده بودند و اعتقاد داشتند که عمامه به سر گذاشتن سنت است، ولی عقال به سر بستن بدعت زشتی است و بعضی از ایشان در این باره آن قدر غلو کردند که گفتند عقال لباس کفار است و کسی که عقال می بندد باید از او دوری جست.

ص: 55


1- رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص20.
2- حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص314 و 315.
3- سید ابراهیم راوی رفاعی، رسالة الاوراق البغدادیه فی الحوادث النجدیه، ص2.

اخوان از لحاظ باورها و پوشش و عادات زندگی، شیوه ای متفاوت داشتند. آنها با نگرش افراطی به تعالیم وهابیت، در صدد بازگشت همه جانبه به شیوه زندگی آغاز اسلام بودند و هر گونه تغییر برخاسته از مناسبات دنیای جدید را مصداق بدعت می شمردند. آنها مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سبیل خود را تراشیده، ریش را بلند می کردند و استفاده از عقال را بدعت شمرده، به جای آن عمامه ای سفید بر روی چفیه می بستند.(1)

روشنایی برق را به جهت نداشتن روغن یا شمع حرام می شمردند و آینه را به سبب بازتاب تصویر آدمی می شکستند. مفتی سعودی، شیخ عبدالله بن محمد، و دانشوران دیگر وهابی در بیانیه هایی آنها را به میانه روی فرا خواندند و تأکید کردند که میان عقال و عمامه فرقی نیست و چهار مذهب اهل سنت معتبرند، هرچند مذهب رسمی سعودی حنبلی است. نیز آنها را به پرهیز از تندروی فرا خواندند که معمولاً در ایشان اثر نداشت.(2) استعمال دخانیات ممنوع بود و از اختراعات جدید بهره نمی گرفتند، گرچه استفاده از تفنگ را پذیرفتند.(3) اخوان هر جا سیم تلفن می دیدند پاره می کردند یا موتورسواران را کتک می زدند؛(4)

و نیز گفته شده که اینها از حدود سال 1918 م. (1335 ه.ق.) به اجبار مردم را به پذیرش مذهب خود وا می داشتند.(5)

بسیاری از آنها معتقد بودند هر کس چادرنشینی را ترک نکند هر قدر هم در دین قوی باشد، باز هم مسلمان نیست. لذا به بادیه نشینان سلام نمی کردند و جواب سلامشان را نمی دادند و از ذبیحه آنها نمی خوردند؛ و نیز معتقد بودند که شهرنشینان گمراه اند و جنگیدن با آنها واجب است. آنها مدعی بودند که این امر از سوی خدا به ایشان القا شده و بنابراین، سخن هیچ کس را در خصوص منع از جنگ نمی پذیرفتند. جمعی از اخوان به سلطان عبدالعزیز ایراد گرفتند که با کفار دوستی می کند و در دین سهل انگاری دارد.

ص: 56


1- الکسی واسیلیوف، تاریخ العربیة السعودیة، ص355؛ رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص203.
2- خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج3، ص109؛ انیس ریحانی، تاریخ نجد و ملحقاته، ص265، 433-436.
3- عبد الرحمن بن قاسم عاصی قحطانی نجدی، الدرر السنیة فی الاجوبة النجدیة، ج1، ص30-40.
4- نک.: ناصر سعید، از کجا تا به کجا؟ خاندان سعودی را بشناسیم، ص5؛ نک.: سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب، ص81؛ نک.: ابوالعلی تقوی، الفرقة الوهابیة فی خدمة من هو؟، ص24.
5- عبد الرحمن بن قاسم عاصی قحطانی نجدی، الدرر السنیة فی الاجوبة النجدیة، ج1، ص9-10.

خلاصه اینکه فرقه اخوان هرچه را مطابق میلشان نمی دیدند، حرام می دانستند و با آن مبارزه می کردند. به نظر نگارنده، با بررسی عقاید اخوان و مقایسه این گروه با خوراج، می توان به شباهت های شگفت آوری که بین این دو گروه وجود دارد پی برد. شباهت های اندیشه وهابیان با خوارج بسیار است، اما به نظر می رسد با توجه به اینکه وهابیت با گذر زمان موضع خود را تغییر داده و برخلاف اخوان خلاف عقاید خود عمل کرده است، بیشتر می توان شباهت با خوارج را در خصوص این گروه بیان کرد. این شباهت اغلب در این مسائل است: دشمنی بسیار با امیرالمؤمنین، علی علیه السلام و خاندانش، گرفتن ظاهر الفاظ قرآن بدون رعایت اصول و قواعد تفسیر صحیح، کوشش بسیار در عبادت و تقدس ظاهری،(1) حکم به کافر بودن سایر مسلمانان به جز اهل فرقه خود.(2)

نقش اخوان در پیشرفت و تصرفات آل سعود

بیشتر دوره های اقتدار آل سعود با حوادث خونین و خشونت بار همراه بوده که تفصیل آن در نوشته های مورخان آل سعود، خواه موافقان و خواه مخالفان، آمده است.(3) جنایت های اخوان نیز در گوشه و کنار شبه جزیره عرب، چنان گسترده بود که زبانزد خاص و عام است. در مناطقی مانند حائل، قصیم، بریده، جوف، تربه و حفر، اخوانی ها به بهانه شرک، به فرمان آل سعود رسماً به کشتار مسلمانان پرداختند.

اخوان به تدریج نظام سازمانی بیشتری یافتند و در 1918 م. به جای سربازان شهرنشین نجدی پیشین، سپاهیان ویژه آل سعود را تشکیل دادند. آنها در همین سال به «حائل» پایتخت ابن رشید و در سال بعد به حجاز که در تصرف شریف حسین بن علی هاشمی بود، حمله ور شدند. در 1920م. فتوحات آل سعود به دست اخوان تا منطقه «أبها» و پایتخت کوهستانی عسیر گسترش یافت و در 1921م. همه مناطق زیر نفوذ آل رشید در اختیار عبدالعزیز قرار گرفت. در اجتماعی در

ص: 57


1- نک.: ناصر سعید، از کجا تا به کجا؟ خاندان سعودی را بشناسیم، ص451؛ و برای اطلاع بیشتر نک.: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص310.
2- سلیمان بن سمحان، تتمة تاریخ نجد، ص305.
3- نک.: سنت جان فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ص386-390.

ریاض با حضور اخوان، به جای عنوان تاریخی امام که برای پیشینیانش به کار می رفت، نخستین بار در تاریخ آل سعود، او را سلطان نجد خواندند.(1)

برقراری امنیت در عربستان و نابودی بخشی از دشمنان داخلی و انتقال برخی از آنها (مانند گروهی از قبیله شَمَر از هواداران آل رشید) به کشورهای همسایه و به ویژه تشکیل دو حکومت همسایه عربستان به دست خاندان هاشمی یعنی دو تن از فرزندان ملک حسین، عبدالله در اردن و فیصل در عراق، اخوان را به سمت کشورهای همسایه کشاند.(2) افزون بر این، وجود شیعیان در عراق، که اخوان با آنها سرسختانه دشمنی داشتند و ایشان را کافر و بدعت گذار می شمردند، آنها را واداشت تا به کشورهای همسایه تجاوز کنند.(3) مهم ترین این تجاوزها، قتل عام مردم کربلا و سپس حمله به نجف اشرف و محاصره آن بود که به سبب وجود دیوارهای بلند شهر و مقاومت مردم ناکام ماند.(4)

اخوانی ها به مناطق تحت نفوذ عراق هجوم بردند و به زمین های کویت تجاوز کردند.(5)

اخوان در 1922م. (1340 ه.ق.) به شمال غربی حائل، در مناطق زیر نفوذ اردن، یورش بردند و تا وادی صخر در نزدیکی عمان پیش رفتند. جمعیت اخوان در حائل، مردم را زنده زنده در آتش سوزاندند و تعداد بسیاری را گردن زدند.(6) ترس و وحشت چنان مردم منطقه را در بر گرفت که بیش از پنجاه هزار نفر به کشورهای عراق، سوریه و اردن مهاجرت کردند. عبدالعزیز، هرچند تعهد کرده بود که فردی را از اهالی حائل به امارت آنجا بگمارد، پس از چندی عموزاده خود عبدالعزیز بن مساعد الجلوی را، که در خشونت و جنایت شهره عام و خاص بود، به حکومت این شهر گمارد.(7)

در منطقه قصیم، در بریده بیش از پانصد نفر را سر بریدند که برخی از آنها، از عالمان و بزرگان اهل سنت بودند. یکی از آنها، قاضی بزرگ شیخ ابراهیم بن عمر بود که عبدالعزیز از وی خواست فتوا به کفر دشمنان او دهد، اما وی نپذیرفت و در مقابل گفت: «لا یمکن أن اقول إنّهم کفرة والذین

ص: 58


1- خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج2، ص300؛ «خاطرات سفرنامه فرامرزی»، گزارش گر: جواد حسینی، در: میقات حج، ش49، 1383، ص153.
2- Frederick Gerard Peake, A history of Jordan and its Tribes, pp. 65-68.
3- H. St. J. Philby, Arabia of the Wahhabis, p. 158.
4- شیخ جعفر شیخ باقر آل محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، ص324-326.
5- عبد العزیز رشید، تاریخ الکویت، ص248؛ بدر خالد بدر، معرکة الجهراء ما قبلها و ما بعدها، ص83.
6- ناصر سعید، تاریخ آل سعود، ص104-105.
7- همان، ص106-107.

یقول من کفر مؤمناً فقد کفر؛ نمی توانم بگویم آنها کافرند؛ بلکه کسی کافر است که مسلمانی را نسبت کفر دهد».(1)

به همین دلیل، گودالی کندند و او را با دست های بسته، داخل آن انداختند و زنده زنده سوزاندند و در پایان، در حالی که هنوز نفس می کشید، او را زنده به گور کردند.(2)

چنین وضعیتی در عنیزه نیز وجود داشت.

اعلام خلافت از سوی ملک حسین در حجاز به سال 1924م. (1340 ه.ق.) حساسیت اخوان را برانگیخت و آن را نوعی بدعت گذاری شمردند. نیز در پی انتقاد به شیوه اداره امور حج و حرمین، سرانجام اخوان در اوت 1924 م. (صفر 1343 ه.ق.) پس از آنکه نتوانستند در حج شرکت کنند، به فرماندهی ابن لُؤی و ابن حُمید، به طائف، از شهرهای زیر نفوذ هاشمیان، یورش بردند. آنها پس از شکست دادن علی، فرزند ملک حسین، به شهر وارد شدند و قتل عام گسترده ای را سبب شدند که ترس مردم را برانگیخت. آنگاه امیر علی از شهر مکه گریخت و آن را در اختیار اخوان نهاد.(3)

شماری از این حوادث به سبب اختلاف درباره سلطه بر حجاز و مکان های مقدس آن، در این منطقه رخ داد(4)

که کشتار طائف از نمونه های نمایان آن است. این حادثه هنگامی رخ داد که بسیاری از اهالی مکه برای ییلاق به طائف رفته بودند. پس از آنکه علمای وهابی فتوای حمله به حجاز را دادند، در هفتم صفر 1343 ه.ق. ملک عبدالعزیز به آن سرزمین هجوم برد و مرد و زن و کودک را از دم تیغ گذراند.(5)

این قتل عام به قدری گسترده و بی رحمانه بود که واکنش هایی تند را در کشورهای دیگر برانگیخت و عبدالعزیز را ناچار کرد پس از اظهار تأسف، برخی از نیروهایش را باز گرداند.(6) پیش از این در 1218 ه.ق. عثمان المضایفی، سرکرده لشکر سعود بن عبدالعزیز، به حجاز لشکر کشید و با اینکه بدون مقاومت مردم وارد طائف شده بود، بسیاری را در کوچه و بازار و خانه هایشان کشت و اموال آنها را به تاراج برد. آنها اگرچه در مکه قتل و کشتار صورت ندادند، اما

ص: 59


1- همان، ص139.
2- نک.: همان، ص139.
3- انیس ریحانی، تاریخ نجد و ملحقاته، ص331-332؛ رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ص269؛ احمد سباعی، تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، ص724.
4- نک.: ناصر سعید، تاریخ آل سعود، ج1، ص172-173.
5- نهد قحطانی، الاسلام و الوثنیة السعودیة، ص115؛ یوسف هاجری، البقیع قصة التدمیر، ص108.
6- وهیب طالب محمد، تاریخ الحجاز السیاسی، ص377.

خرابی های بسیاری به بار آوردند.(1) سپس این لشکرکشی ها را به سمت جده ادامه دادند؛ اما با مقاومت جدی روبه رو شدند و سرانجام آن سرزمین را رها کردند.(2)

در (1337 ه.ق./1298 ه.ش.) سپاه عبدالعزیز به رهبری فیصل الدویش، هنگامی که بر سپاه عبدالله بن حسین، که از حجاز به جنگ وی آمده بودند، پیروز شد، دو روستای بزرگ با نام «حرمه» و «تربه» را ویران کرد و ساکنان آن، حتی زنان و کودکان را قتل عام کرد. تعداد قربانیان را تا سه هزار نفر ذکر کرده اند.

بنا بر گفته ابن بشر، لشکر عبدالعزیز شبانگاه وارد منطقه «حَرْمه» شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبدالله پسر عبدالعزیز، تیراندازان به صورت دسته جمعی به طرف شهر تیراندازی کردند و صدای مهیب تیرها، شهر را به لرزه درآورد؛ به گونه ای که بعضی از زنان حامله، سقط کردند و مردم به وحشت افتادند و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه امکان فرار از شهر را داشتند.(3)

در منطقه احسا، که محل زندگی شیعیان بود، آل سعود و در رأس آنها اخوان، جنایات و فجایع را از حد گذراندند. عبدالعزیز پس از فتح این منطقه در 1331 ه.ق. دستور داد سر بسیاری از بزرگان و مشایخ را بریدند و بر روی طبق های غذا قرار دادند و مردم را مجبور به خوردن از این غذاها کردند. در بخش های دیگر احسا، مانند قطیف، عقیر و جبیل، چنین جنایت هایی رواج یافت. عبدالله بن جلوی، که در خشونت و سنگ دلی زبان زد بود، به حکومت این منطقه برگزیده شد.(4) وی در مواجهه با شیعیان، به ویژه در قطیف - مرکز احسا - جنایت های بی شماری انجام داد. به دلیل ستم های بسیار آل سعود در این منطقه، بیش از یک میلیون نفر از احسا و قطیف به عراق مهاجرت کردند که بیشتر آنها در منطقه بصره و زبیر سکونت گزیدند.

قتل عام حجاج مصری در منا

اخوان با ورود به مکه و مدینه، تحت تأثیر نگرش وهابی، به تخریب زیارتگاه ها و مراقد و بسیاری از نشانه های تاریخی آغاز اسلام، از جمله مزار حضرت خدیجه و حضرت آمنه، زیارتگاه

ص: 60


1- عبد الرحمن بن حسن الجبرتی، تاریخ عجائب الآثار فی التراجم والأخبار، ج2، ص585-586.
2- نک.: همان، ج3، ص11، 415؛ عبد الرحمن بن قاسم عاصی قحطانی نجدی، الدرر السنیة فی الاجوبة النجدیة، ص45.
3- عثمان بن عبدالله بن بشر، عنوان المجد، ص67.
4- نک.: همان، ص143-145.

محل تولد پیامبر و مکان تولد ابوبکر پرداختند و اموال و گنجینه های فراوانی را از درون مزارها و نیز خانه های مردم غارت کردند. آنها در همین حال، با نواختن طبل و خواندن سرودهای مذهبی، جشن گرفتند و مردم را از زیارت قبرها نهی کردند. به برخی از این مزارها نیز بی حرمتی کردند.(1) این کارها واکنشی تند و گسترده بر ضد آل سعود در جهان اسلام پدید آورد.(2)

بدرفتاری اخوان در مکه با حاجیان دیگر کشورها، زمینه درگیری آل سعود را با دیگر کشورهای اسلامی فراهم کرد. برای مثال، سنگ باران محمل مصری در حج به سال 1344 ه.ق. (1926 م.) به سردی روابط میان سعودی و مصر تا حدود 10 سال انجامید.(3)

نیز سخت گیری ها و قرار دادن شروطی برای حاجیان بر اساس مذهب وهابیت، سبب منع یا بازگشت بسیاری از کاروان های حج کشورهای اسلامی شد.(4)

کشتن علما

در هجوم های اخوان به حجاز، شمار فراوانی از دانشوران مذاهب گوناگون اسلامی، از جمله سید عبدالله زُواوی مفتی شافعیان در مکه، شیخ عبدالله أبوالخیر قاضی مکه، شیخ سلیمان بن مراد قاضی طائف، سید یوسف زواوی در سن 80 سالگی، شیخ حسن شَیبی، شیخ جعفر شیبی و بسیاری دیگر کشته شدند.(5)

تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام

تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام(6)

اخوان با ورود به مکه و مدینه، تحت تأثیر نگرش وهابی، به تخریب زیارتگاه ها و مراقد و

ص: 61


1- احمد امین، زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، ص20؛ احمد زینی دحلان، خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام، ص278؛ سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص55.
2- احمد سباعی، تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، ص575-576.
3- الکسی واسیلیوف، تاریخ العربیة السعودیة، ص354.
4- احمد زینی دحلان، خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام، ص294؛ سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص36.
5- سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص51.
6- در دو لشکرکشی آل سعود به حجاز، کشتار و خرابی های بسیار به بار آمد. دردناک تر از همه، ویرانی مقابر، مشاهد، مساجد و خانه های کهن بازمانده از صدر اسلام در مکه و مدینه بود. وهابیان بدون توجه به اهمیت دینی و تاریخی این بناها، آنها را ویران کردند (احمد سباعی، تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، ص57)؛ ویرانی نخست به سال 1218 ه.ق. در مکه (عارف عبدالغنی، تاریخ امرای مکه، ص819) و سال 1220 ه.ق. در مدینه رخ داد (حافظ وهبه، جزیرة العرب فی قرن العشرین، ص220-221؛ عثمان بن عبد الله بن بشر نجدی، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص136-137) که خشم مسلمانان را برانگیخت و همراه عواملی دیگر، زمینه سقوط آل سعود را در 1228 ه.ق. فراهم کرد (یوسف هاجری، البقیع قصة التدمیر، ص90). در حمله دوم به مکه و مدینه، این ویرانی ها بار دیگر رخ داد.

بسیاری از نشانه های تاریخی آغاز اسلام پرداختند، از جمله:

1. محل تولد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، معروف به دار ابن یوسف،(1)

که در دوران حکومت عثمانیان بر مکه، به روی آن گنبدی بسیار بزرگ نهاده شده بود.(2)

این مکان مقدس و تاریخی هنگام تصرف مکه به دست وهابیان تخریب، و تبدیل به محلی برای نگهداری چهارپایان شد.(3)

2. تخریب خانه حضرت خدیجه کبری علیها السلام ؛ این خانه پس از مولد النبی صلی الله علیه و آله و سلم یکی از مهم ترین و مقدس ترین مکان ها در مکه محسوب می شد.(4)

آل سعود پس از تخریب این خانه، در این مکان مدرسه ای ساختند؛ اما به دلیل توجه زائران به این مکان، سعودیان این مدرسه را نیز تخریب کردند و آنجا را تبدیل به ترمینال مسافربری کردند.(5)

3. تخریب خانه حضرت ابوطالب و محل زندگی حضرت علی علیه السلام ؛(6)

4. تخریب خانه ام هانی، محل معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ؛(7)

5. تخریب خانه ارقم بن ابی ارقم، واقع در دامنه کوه صفا، نخستین خانه ای که اسلام در آن تبلیغ می شد و قریب چهل نفر، از جمله حمزه سیدالشهدا و ابوذر غفاری، در خانه ارقم مسلمان شدند؛(8)

6. تخریب محل تولد امام جعفر صادق علیه السلام معروف به دار ابی سعید؛(9)

7. تخریب قبه روی چاه زمزم و قبه های اطراف خانه کعبه و تمام بناهایی که بلندتر از کعبه بود و بسیاری دیگر از گنبدها و قبوری که در مکه بود؛(10)

8. دارالندوه یکی از کهن ترین مکان های مکه که به دست قصی بن کلاب برای رایزنی درباره مهم ترین کارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی مکه ساخته شده بود؛

ص: 62


1- نک.: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج3، ص280.
2- نک.: اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، ص141.
3- نک.: سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ص219.
4- نک.: اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، ص146-148.
5- نک.: همان، ص148.
6- نک.: محمد بن سعد بن منیع هاشمی بصری (ابن سعد)، الطبقات الکبری، ج1، ص167.
7- نک.: اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، ص148.
8- نک.: همان، ص145؛ ابو ولید محمد بن عبدالله بن احمد ازرقی، اخبار مکه، ج1، ص7.
9- نک.: اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، ص152.
10- نک.: سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب، ص22 و 23.

همچنین خانه های مردم را غارت کردند. آنها در همین حال، با نواختن طبل و خواندن سرودهای مذهبی، جشن گرفتند و مردم را از زیارت قبرها نهی کردند. به برخی از این مزارها هم بی حرمتی کردند.(1)

این کارها واکنشی تند و گسترده بر ضد آل سعود در جهان اسلام پدید آورد.(2)

بدرفتاری اخوان در مکه با حاجیان دیگر کشورها، زمینه درگیری آل سعود را با دیگر کشورهای اسلامی فراهم آورد.(3)

اختلافات ابن سعود با اخوان

پس از پایان نبردهای حجاز و پیروزی بر رقبای آل سعود از خاندان آل رشید و هاشمی، اخوان از یک سو در اندیشه گسترش جهاد به دیگر سرزمین های اسلامی به ویژه عراق بودند و از سوی دیگر به رفتارهای بدعت آمیز آل سعود، مانند استفاده از ماشین و تلفن و تلگراف، و نیز پیمان هایشان با کافران انگلیسی انتقاد داشتند. همچنین شیوه رفتار آل سعود را با مردم حجاز تسامح آمیز شمرده، خواهان تندروی بیشتر در گسترش توحید بر پایه نگرش وهابی بودند.(4)

این عوامل سبب اختلاف ایشان با آل سعود شد و آنها را از دوستان و یارانی قدیمی به دشمنانی خونین بدل ساخت. نخستین نشانه های اختلاف در همایش سران اخوان در ارطاویه به سال 1926 م. (1345 ه.ق.) آشکار شد که در آن ملک عبدالعزیز به ادله پیش گفته محکوم، و انتقادات بسیاری متوجه او شد.(5)

آنگاه بیشتر سران اخوان در همایش ریاض به دعوت عبدالعزیز در رجب 1345 ه.ق. (ژانویه 1927 م.) حضور نیافتند. در پی این اختلاف ها، دانشوران وهابی، به ویژه افرادی از آل شیخ، برای سازگار کردن دو طرف کوشیدند و در بیانیه ای به لزوم اطاعت و فرمان برداری از پادشاه سعودی به منزله امام تصریح کردند و در عین حال، بر پاره ای کارهای اخوان مانند سخت گیری و پیش گیری از ورود محمل به مکه و ضرورت تلاش سخت گیرانه برای سنی کردن

ص: 63


1- احمد امین، زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، ص20؛ احمد زینی دحلان، خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام، ص278؛ سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص55.
2- احمد سباعی، تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، ص575-576.
3- الکسی واسیلیوف، تاریخ العربیة السعودیة، ص354.
4- همان، ص358-359.
5- سید محمد کثیری، السلفیة بین اهل السنة و الامامیة، ص401-402.

شیعیان احساء و قطیف، صحه گذاشتند.(1) دو ماه بعد، در همایشی دیگر در ریاض، حدود 3000 تن از بزرگان اخوان حضور یافتند و اطاعت خود را از عبدالعزیز اعلام کردند، هرچند هنوز انتقاداتشان پابرجا بود. سیر این روابط و نیز اختلاف ها از مکاتبات میان سلطان بن بجاد (از اخوانی ها) و ملک عبدالعزیز قابل پی گیری است.(2)

مهم ترین اختلاف های اخوانی ها با آل سعود و وهابیت، در چند محور خلاصه می شد:

1. اخوان از صاحبان اندیشه وهابی نیز پیشی گرفتند. به همین دلیل، فقط خود را مسلمان می دانستند و هر گونه تسامح و مصلحت اندیشی خاندان آل سعود و آل شیخ را حمل بر بی دینی و بی توجهی به عقاید محمد بن عبدالوهاب می کردند.

2. اخوان بدویانی بودند که در ابتدا از نظر مالی و موقعیت اجتماعی هیچ گونه جایگاهی نداشتند و به دلیل حمایت های آل سعود و جنگ هایی که با مسلمانان داشتند، توانستند رفته رفته جایگاهی برای خود کسب کنند. به عبارت دیگر، جنگ و غارت، فلسفه وجودی آنها بود. به همین دلیل هنگامی که مکه و مدینه تصرف شد و سیطره آل سعود و اندیشه وهابی بر مهم ترین بخش های شبه جزیره کامل شد، عبدالعزیز سیاست ایجاد ثبات در جامعه و ارتباط با همسایگان خود، مانند عراق، اردن و کویت را برای ایجاد کشوری واحد در پیش گرفت و به علت زیرکی و ذکاوتی که داشت صلاح را در این دید که با کشورهای اسلامی دیگر از قبیل ترکیه، ایران، افغانستان، یمن و رؤسای سرزمین های دیگر مثل مصر، عراق و شرق اردن و نیز حاج امین الحسینی مفتی بزرگ فلسطین، تونس، دمشق، بیروت و بسیاری دیگر از علمای اسلامی، برای برقراری یک انجمن یا کنگره اسلامی توافق کند و آنها نمایندگان خود را اعزام کنند. بیشتر کشورها این دعوت را رد کردند، از جمله نماینده ایران بود که به علت خرابی قبور ائمه بقیع از پذیرش این دعوت صرف نظر کرد. البته به علت همین امر ایران سفر حج را تا سال 1346 به علت وجود خطر منع کرد. با وجود تمامی این مسائل تعدادی از نمایندگان حاضر شدند و جلسه ای تشکیل دادند و قطع نامه ای صادر کردند که بر اساس آن عبدالعزیز بن عبدالرحمن، معروف به ابن سعود، را حافظ عتبات مقدسه اسلامی در مکه و مدینه خواندند.

ص: 64


1- حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص292.
2- الکسی واسیلیوف، تاریخ العربیة السعودیة، ص359-360؛ حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص292.

ابن سعود پس از به دست آوردن این سربلندی در سال 1346 دست به اصلاحات داخلی زد؛ اقدامی که در این کشور به دلیل خلق و خوی بدوی مردم و دور بودنشان از تجدد و تمدن، مشکل بود. ابن سعود در ابتدا سازمانی را تأسیس کرد که بر طبق آن تمامی قوانین بدوی سنتی لغو می شد و در عوض قضاوت شرعی رواج می یافت و به جای شیوخی که بر طبق سنن خود داوری می کردند، قاضیانی از سوی او مأمور دادرسی شدند.(1)

از طرفی مردم در شهرهای جدید به سمت تمدن رفتند و خلق و خوی قبیله ای و جنگندگی خود را، که از دلایل گسترش وهابیت بود، از دست دادند. تعامل با دیگر کشورها نیاز به آرامش و دوری از جنگ داشت. این امور، با منافع اخوان به هیچ روی هم خوانی نداشت. به همین دلیل، بدون توجه به دستورهای عبدالعزیز، سه تن از رهبران اخوان، فیصل بن سلطان دویش، سلطان بن بجاد و ضیدان بن حثلین عجمانی، در شهر ارطاویه در 1926 م. گرد هم آمدند و پیمان بستند که نبرد با کافران و مشرکان را ادامه دهند.(2) اختلاف مرزی میان عراق و عربستان در 1927 م. (1346 ه.ق.) سبب یورش اخوان به پاسگاه های عراقی و قتل عام سربازان شد که واکنش انگلیسی ها را در پی داشت. آنها مناطقی از نجد را بمباران کردند و سپس گروهی از اخوان به رهبری ابن حمید بر آن شدند که به کافران عراق، به تعبیر خود، هجومی سخت برند. ابن سعود آنها را از این کار بازداشت و بزرگان اخوان را به همایشی در ریاض دعوت کرد؛ اما ابن حمید، دویش و عجمانی در آن شرکت نکردند.(3)

3. اخوان پیروزی ها و فتوحات عبدالعزیز در شبه جزیره را مرهون تلاش های خود می دانستند و به ویژه در فتح حجاز معتقد بودند آنها زحمت فتح این مناطق را بر عهده گرفته اند و در تقسیم قدرت، باید به گونه ای ویژه سهیم باشند؛ اما عبدالعزیز که می کوشید وجهه تخریب شده خود را در جهان اسلام و در میان اتباع شبه جزیره ترمیم کند، اخوان را سد راه خود می دید. عبدالعزیز در جمادی الاول 1352 (برابر با سپتامبر 1932) فرمان یک پارچه کردن سرزمین های تحت سلطنت شاه را صادر کرد و کشور از آن پس به نام کشور پادشاهی عربستان سعودی خوانده شد. با

ص: 65


1- نک.: زهرا مسجد جامعی، نظری بر تاریخ وهابیت، ص110.
2- حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص294-295.
3- صلاح الدین مختار، نظام آل سعود، ج2، ص436-439.

پایه گذاری وزارت خانه ها و تصویب مجلس، در 1345 ه.ق. منطقه حجاز به چهارده امیرنشین تقسیم شد که معمولاً امیر هر بخش یک شخص نجدی بود. تمام اطرافیان شاه، حاکم بخش های مختلف شده بودند و این مورد نیز یکی از اختلافات اخوان با عبدالعزیز را فراهم کرد.

4. قدرت یافتن بیشتر اخوان تهدیدی جدی برای قدرت مطلق عبدالعزیز شمرده می شد؛ به همین دلیل نیز، هرچند اخوانی ها می اندیشیدند که دست کم امارت طائف و مکه در دست آنها خواهد ماند، اما به دلیل چنین عقایدی، مشکلات فراوانی برای ابن سعود به وجود آوردند.(1) ابن سعود به عنوان حاکم جامعه با این افکار نمی توانست قدرت خود را حفظ کند، یا ظواهر فرهنگ و تمدن غربی را به راحتی وارد کند. عبدالعزیز پس از تثبیت قدرت خود، رهبران اخوان را از امارت این شهرها برداشت و آنها ناگزیر به شهرک های خود، مانند ارطاویه (فیصل الدویش) و غطغط (سلطان بن بجاد) بازگشتند.

در 1343 ه.ق. رؤسای جمعیت اخوان - فیصل الدویش، ابن حثلین و ابن بجاد - با هدف «برطرف ساختن مظالم» و «از میان بردن بدعت ها و منکرات» به اعتراض بر ضد پادشاه سعودی برخاستند و در سال بعد در مجمعی هم پیمان شدند که دین خدا را یاری و در راه او جهاد کنند و انتقادات ذیل را بر ملک عبدالعزیز وارد کردند:

1. ملک عبدالعزیز با کفار دوستی در دین سهل انگاری می کند؛ لباس دراز می پوشد و شاربش را نمی زند و عقال به سر می بندد.

2. پسرش سعود را به مصر، که از بلاد شرک است، فرستاده و پسر دیگرش را به لندن اعزام داشته است.

3. از اتومبیل و تلگراف و تلفن استفاده می کند.

4. مالیات هایی را در حجاز و نجد مقرر کرده است.

5. به عشایر عراق و شرق اردن اجازه داده است چهارپایان خود را در اراضی مسلمانان بچرانند.

6. تجارت با کویت را منع کرده است؛ اگر مردم کویت از کفارند، باید با ایشان جنگ کرد و اگر مسلمان اند، چرا تجارت با آنها قطع شود؟

ص: 66


1- نک: زهرا مسجد جامعی، نظری بر تاریخ وهابیت، ص108 و 109.

7. شیعیان احسا و قطیف را مجبور کنند تا دین اهل سنت و جماعت را بپذیرند.

در ذیلِ قسمتی از فتاوا و جوابیه های علمای نجد در پاسخ به استمداد ابن سعود از آنها به منظور ختم این اعتراضات چنین آمده است:

1. چون موضوع تلگراف امری جدید است، در آخرالزمان پدید آمده است و حقیقت حکم آن را نمی دانیم و از دانشمندان گذشته نیز احدی راجع به آن اشاره ای ندارد، لذا در بیان حکم آن توقف کرده، چیزی نمی گوییم و حکمی را که به آن قطع و یقین نداریم به طور جزم به خدا نسبت نمی دهیم.

2. سلطان (سعودی) باید اماکنی را که شیعیان برای بر پاداشتن بدعت هایی ساخته اند (نظیر حسینیه ها و تکایا) ویران کند و از برپایی بدعت ها (نظیر عزاداری عاشورا) جلوگیری به عمل آید و هر کس که در مقابل این کارها مقاومت کند از کشورهای اسلامی تبعید شود.

3. گرفتن گمرک و مالیات از نظر ما حرام آشکار است. ولی اگر سلطان سعودی مرتکب این عمل حرام شد نباید با او به مخالفت برخاست و اختلاف میان مسلمانان ایجاد کرد، یا به سبب این کار حرام، از فرمان او سر بر تافت.(1)

فیصل الدویش، رئیس قبیله مُطَیر و یکی از بزرگ ترین دشمنان ابن سعود، با محمد، برادر ابن سعود و خالد، برادرزاده اش متحد شدند. فیصل الدویش برای اینکه عراق را علیه ابن سعود بشوراند، به مرزهای عراق هجوم برد. ابن سعود هم برای جلوگیری از این مخالفت ها، قبیله مُطَیر را محاصره و کمک های سالانه خود را به آن قبیله قطع کرد. از سویی انگلیس هم برای جلوگیری از این حملات در رمضان 1346 با هواپیما به نجد حمله کرد. این در حالی بود که انگلیس حامی عراق بود. لذا به شدت به قبایل طرفدار ابن سعود حمله شد. دویش هم فرصت را غنیمت شمرد و قبیله ها را به جنگ با عراق و انگلیس ترغیب کرد و خود او هم به شمال نجد حمله کرد. ابن سعود هم در جمادی الاول 1347 انجمنی از نمایندگان شهرها و آبادی ها و قبیله ها تأسیس کرد و مسئولیت ایجاد پاسگاه های نظامی عراق را در منطقه بی طرف به گردن دویش انداخت و بعد از آن از حکومت اعلام کناره گیری کرد. اعضای انجمن این تصمیم را نپذیرفتند و او را وادار به حل اختلافاتش با دویش کردند، اما دویش نپذیرفت و به شمال نجد هجوم برد و قبایل شمر و عنیزه و

ص: 67


1- ناصر سعید، تاریخ آل سعود، ص110-112؛ علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص250-252.

شفیر را که از هواداران ابن سعود بودند، قتل و غارت کرد. حافظ وهبه در این باره می گوید سال 1335 را باید سخت ترین سال ها در تاریخ نجد، به حساب آورد. زیرا در این سال نزدیک بود که یک فتنه داخلی در این سرزمین برپا شود و جنگ سختی میان فرقه اخوان و حکومت سعودی و مردم شهرنشین رخ دهد.

ابن سعود برای جلوگیری از خطری که نجد را تهدید می کرد، جمعی از طلاب علوم دینی را به سوی اخوان فرستاد تا در اصلاح آنچه فرستاده شدگان قبلی فاسد کرده بودند، بکوشند. ضمناً دست مبلغان قبلی، که تخم جهالت و گمراهی کاشته بودند، از کاری که به عهده داشتند، کوتاه شد و از سکونت در «هجر» (خانه های گلی) منع شدند. این تدبیر اگرچه بسیار سودمند واقع شد، ولی نتوانست ذهنیت آنها را به کلی از میان بردارد و اگر از شمشیر سلطان عبدالعزیز بیمناک نبودند، هرج و مرج، شبه جزیره عربستان را فرا می گرفت.(1)

سرانجام اخوان

ادامه یورش های ابن حمید در داخل و بیرون مرزهای عربستان، به ویژه حمله به بازرگانان نجدی در مسیر مصر و کشتن برخی از آنها، پادشاه سعودی را به ریشه کن کردن فتنه اخوان واداشت.(2)

سرانجام در نبردی میان اخوان به رهبری فیصل بن سلطان الدویش و سلطان بن بجاد و نیروهای سعودی به رهبری ملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود در روضة السَبله در شمال شرقی شهر زلفی به تاریخ 29 مارس 1929 م. اخوان شکست سختی خوردند و بسیاری از آنها کشته و بازماندگان فراری شدند. دویش نیز زخمی سنگین برداشت و به ارطاویه منتقل شد.(3) عبدالعزیز به سوی ارطاویه حرکت کرد و در راه به بدن نیمه جان دویش برخورد کرد و از وی درگذشت. سلطان بن بجاد نیز در شَقراء خود را به عبدالعزیز تسلیم کرد و به ریاض انتقال یافت و زندانی شد. اما شورش اخوان همچنان ادامه یافت و دویش پس از بهبودی به همراه پسرش عزیز و نیز عجمانی و دیگر سران اخوان، به هجوم های پراکنده در راه های منتهی به ریاض دست زدند و افرادی از خاندان سعودی را کشتند و حکومت و قبایل مخالف خود را دچار زیان های مالی کردند. سرانجام با تسلیم

ص: 68


1- حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص313.
2- نک: کلود فوییه، نظام آل سعود، ص61.
3- خیرالدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج5، ص166.

شورشیان اخوان از قبیله عتیبه به فرماندهی عمر بن ربیعان به آل سعود، بخش بزرگ نیروی اخوان از دست رفت و شکست نهایی آنها نزدیک شد. نیز فشار انگلیسی ها بر نیروهای بازمانده اخوان، به دست گیری سران آنها در کویت انجامید. انگلیسی ها آنها را به سعودی ها تسلیم کردند و ابن سعود نیز آنها را به زندان افکند.(1)

فروکش کردن نسبی اختلافات داخلی عربستان و کمتر شدن فشارهای خارجی از سویی و نافرمانی برخی از سران اخوان در طی چند سال از سوی دیگر، باعث شد جنبش اخوان به تدریج سست شود. در پی شکست شورشیان اخوان، بسیاری از هجره ها مهجور شدند و برخی از آنها که با آل سعود هم پیمان شدند، همچنان پابرجا ماندند.(2)

نیز گروهی از سران موالی اخوان به مناصبی در حکومت رسیدند و به ساکنان هجره ها سالانه مقداری سهمیه (شرهه) برنج داده می شد. شریف خالد بن لؤی از رؤسای اخوان بود که به ابن سعود وفادار بود و در لشکرکشی بر ضد یمانیان نجران در 1350 ه.ق. و ادریسیان تهامه، عسیر در 1351 ه.ق. (1933 م.) فرماندهی با وی بود و در همین جنگ دوم بیمار شد و درگذشت؛ رؤسای وفادار اخوان نیز مناصبی در دربار ابن سعود پیدا کردند و نیروهای نظامی اخوان در گارد ملی عربستان با نام مجاهدان در هم آمیختند؛ اما به نظر نگارنده و بنا به گفته برخی از تحلیل گران و با توجه به تندروی های وهابیت، نگرش اخوانی در عربستان از میان نرفت و همچنان تندروی مذهبی در میان طبقه ای از وهابیان سلفی، به ویژه در نهادهایی چون «هیئت امر به معروف و نهی از منکر» استمرار یافت. این جریان انتقاد طیف های میانه رو را در پی داشته و دارد. ظهور جریان هایی چون القاعده را نمی توان از همین پیوندهای تاریخی و پیشینه های آن جدا دانست. همچنین شکل گیری «اخوان» در شمال غربی چین در سده 13 ه.ق. به رهبری دانشوری وهابی، تحت تأثیر مستقیم اخوان در عربستان بوده است.(3)

نتیجه

با بررسی زمینه های شکل گیری و علل اختلاف این جریان با عبدالعزیز می توان این نکته را نتیجه گرفت که وهابیت برای پیش برد اهداف خود، از ویژگی های قبایل به نفع خود استفاده کرد و

ص: 69


1- همان، ج8، ص6؛ ج5، ص166.
2- حافظ وهبه، جزیرة العرب فی قرن العشرین، ص301.
3- تسو نینگ، قومیات المسلمة فی الصین، ص16.

با القای افکار جمودگرایانه محمد بن عبدالوهاب و دیگر رهبران وهابیت، اقدام به ایجاد جریانی کرد که بعدها خود نیز در مقابل آن گروه با مشکلاتی مواجه شد. شاید بتوان گفت همچنان نیز یکی از چالش های آل سعود سنت گرایان و کسانی هستند که تفکرات اخوانی دارند.

این جمعیت با روش خود همانند خوارج به گروهی تبدیل شدند که باعث ایجاد رعب و وحشت در میان کشورهای اسلامی بود. آنها با تعرض به مقدسات مسلمانان و به خاک و خون کشیدن مردم باعث پیشرفت و پیش برد اهداف آل سعود بودند؛ اما با روشن شدن ماهیت آل سعود و تبعیض هایی که آل سعود با اخوانی ها داشتند، اخوانی ها با آل سعود به مخالفت پرداختند و در مقابل آنها ایستادند و آل سعود که با وجود هم پیمانی با انگلیس و وعده های آنها دیگر نیازی به اخوانی ها نداشت، آنها را به شدت سرکوب کرد. سرانجام اخوانی ها قربانیان قدرت طلبی آل سعود و آل شیخ شدند.

در واقع اندیشه های افراطی و تکفیری وهابیت، نه تنها باعث ایجاد مشکلات فراوان برای مسلمانان شد، بلکه دامان خود وهابیت را نیز گرفت. امروزه آل سعود و آل شیخ با گروه های تکفیری داخلی بسیاری روبه رو هستند که روش و شیوه تکفیر را از خود وهابیان گرفته اند؛ بدون آنکه متوجه شوند تکفیر تکفیر می آورد و خشونت، خشونت.

ص: 70

منابع

1.ابن اثیر جزری، ابی الحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، تحقیق: عبدالله قاضی، دار الصادر، بیروت، 1399.

2.ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، ترجمه: محمد بن احمد مستوفی هروی، مصحح: غلامرضا طباطبایی، آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1372.

3.ابن بشر نجدی، عثمان بن عبد الله، عنوان المجد فی تاریخ النجد، دار الصادر، بیروت، بی تا.

4.ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، الجامع الفرید فی شرح کتاب التوحید، شرح: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، عبد الرحمن بن ناصر السعدی، عبد العزیز بن عبدالله بن باز، محمد بن صالح العثیمین، صالح بن فوزان الفوزان، صالح بن عبد العزیز آل شیخ، چاپ اول، دار ابن حزم للطباعه و النشر و التوزیع، قاهره، 1429/2008.

5.ابن سمحان، سلیمان، تتمة تاریخ نجد، پیوست: تاریخ نجد، محمود شکری آلوسی، به کوشش: الاثری، دار الوراق للنشر، بغداد، 2007.

6.ازرقی، ابو ولید محمد بن عبد الله بن احمد، اخبار مکه، تحقیق: رشدی الصالح ملحس، چاپ سوم، الشریف الرضی، قم، 1403.

7.امین عاملی، محسن، اعیان الشیعه، تحقیق: حسن امین، چاپ پنجم، دار التعاریف للمطبوعات، بیروت، 1403.

8.امین عاملی، محسن، کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبد الوهاب، چاپ پنجم، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

9.امین، احمد، زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، دار الکتاب العربی، بیروت، [بی تا].

10.امین، سید محسن، کشف الارتیاب، به کوشش: امین، مکتبة الحریس، [بی جا]، 1382.

11.انصاری لاری، محمد ابراهیم، پیشینه سیاسی فکری وهابیت، بنیاد معارف اسلامی، قم، 1369.

12.آل محبوبه، شیخ جعفر شیخ باقر، ماضی النجف و حاضرها، چاپ آداب، 1378.

13.بدر، بدر خالد، معرکه الجهراء ما قبلها و ما بعدها، دار القبس، [بی جا]، 1400.

14.بیربی، جان، جزیرة العرب، ترجمه: نجده هاجر و سعید الغز، المکتب التجاری للطباعة و التوزیع و النشر، بیروت، [بی تا].

15.بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، دار الفکر، بیروت، 1434.

16.تقوی، ابوالعلی، الفرقة الوهابیة فی خدمة من هو؟، الارشاد للطباعه و لنشر، بیروت - لندن، [بی تا].

17.جبرتی، عبد الرحمن بن حسن، تاریخ عجائب الآثار فی التراجم والأخبار، دار الجیل، بیروت، [بی تا].

ص: 71

18.جعفری، یعقوب، خوارج در تاریخ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1371.

19.جمعی از نویسندگان (زیر نظر احسان یارشاطر)، دانش نامه ایران و اسلام، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360.

20.جمعی از نویسندگان (زیر نظر موسوی بجنوردی)، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ، تهران، 1372.

21.«خاطرات سفرنامه فرامرزی»، گزارش گر: جواد حسینی، در: میقات حج، ش49، 1383.

22.دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، تحقیق: عبد المنعم عامر، مراجعه: دکتر جمال الدین شیال، چاپ هفتم، مکتبه الحیدریه، قم، 1379.

23.رشید، عبد العزیز، تاریخ الکویت، بیروت، دار مکتبة الحیاة، 1978.

24.ریحانی، امین، ملوک العرب، به کوشش البرت ریحانی، بیروت، 1380/1960.

25.ریحانی، انیس، تاریخ نجد و ملحقاته، الفاخریه، 1988.

26.زرکلی، خیر الدین، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، دار العلم لملایین، بیروت، 1989.

27.زرکلی، خیر الدین، الوجیز فی سیرة الملک عبد العزیز، دار العلم للملایین، بیروت، [بی تا].

28.زینی دحلان، احمد، خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام، المطبعة الخیریه، مصر، 1305.

29.سباعی، احمد، تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، ترجمه: رسول جعفریان، مشعر، تهران، 1385.

30.سبحانی، جعفر، آیین وهابیت، چاپ هفتم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374.

31.سعید، ناصر، از کجا تا به کجا؟ خاندان سعودی را بشناسیم، ترجمه: ابومیثم، انتشارات مؤسسه تحقیقاتی الغدیر، بی جا، 1360.

32.سعید، ناصر، تاریخ آل سعود، منشورات اتحاد شعب الجزیره العربیه، [بی جا]، [بی تا]، ج1.

33.شهرستانی، ابو الفتح محمد بن عبد الکریم، الملل و النحل، محمد بن فتح الله بدران، چاپ سوم، منشورات الرضی، قم، 1367.

34.طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، چاپ سوم، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1408.

35.عاصی قحطانی نجدی، عبد الرحمن بن قاسم، الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، چاپ دوم، دار الافتاء، [بی جا]، 1965.

36.عبد الغنی، عارف، تاریخ امراء مکه، جامعه ام القرا، مکه، 1419.

ص: 72

37.علی زاده موسوی، سید مهدی، تبارشناسی سلفی گری و وهابیت، دفتر تبلیغات، قم، 1389.

38.فقیهی، علی اصغر، وهابیان، چاپ دوم، صبا، تهران، 1366.

39.فوییه، کلود، نظام آل سعود، ترجمه: نور الدین شیرازی، فراندیش، بی جا، 1366.

40.فیلبی، سنت جان، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ترجمه: عمر دیراوی، المکتبة الاهلیه، بیروت، [بی تا].

41.قائدان، اصغر، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، چاپ دوم، نشر مشعر، تهران، 1374.

42.قحطانی، نهد، الاسلام و الوثنیة السعودیة، ناشر: مؤلف، ریاض، 1985.

43.کثیری، سید محمد، السلفیة بین اهل السنة و الامامیة، مرکز الغدیر للدراسات الامامیه، بیروت، 1418.

44.لیسی، رابرت، سرزمین سلاطین، ترجمه: فیروزه خلعتبری، شباویز، تهران، 1363.

45.مختار، صلاح الدین، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، مکتبة الحیاة، بیروت، [بی تا].

46.مسجد جامعی، زهرا، نظری بر تاریخ وهابیت، صریر دانش، تهران، 1380.

47.مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، دار المعرفه، بیروت، [بی تا].

48.نینگ، تسو، قومیات المسلمة فی الصین، ترجمه: هوا، چین، دار النشر باللغات الاجنبیه، 1988.

49.واسیلیوف، الکسی، تاریخ العربیة السعودیة، شرکة المطبوعات للتوزیع و النشر، بیروت، 1995.

50.وهبه، حافظ، جزیرة العرب فی قرن العشرین، چاپ سوم، لجنة التألیف و الترجمه و النشر، قاهره، 1375.

51.وهبه، حافظ، خمسون عاما فی جزیرة العرب، [بی نا]، قاهره، 1960.

52.هاجری، یوسف، البقیع قصة التدمیر، المؤسسه البقیع لاحیاء التراث، [بی جا]، 1411.

53.هاشمی بصری (ابن سعد)، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1410.

54.www.wikipedia.co

ص: 73

ص: 74

تبارشناسی سلفی های تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن / ابوالفضل خراسانی

اشاره

ابوالفضل خراسانی(1)

چکیده

جریان سلفی گری تکفیری که با حمایت استعمار روز به روز در جهان اسلام در حال گسترش است، آسیب ها و مشکلات زیادی را برای مسلمانان در پی داشته است. هدف اصلی دشمنان اسلام در پس این حمایت ها علاوه بر سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، معرفی اسلام به عنوان نماد خشونت و افراط گری است تا جایی که مسلمانان را مساوی تروریست می خوانند. پاکستان از جمله کشورهای اسلامی است که سال ها قربانی سیاست های تفرقه انگیز دشمنان و مسلمان نماهای سلفی تکفیری شده است. ظهور و بروز فرقه های تکفیری در این کشور کهن و بزرگ اسلامی با جریان های سیاسی- مذهبی حاکم و تأثیرگذار پیوند عمیق خورده و حاکمیت سیاسی پاکستان در برهه ای از زمان در ترویج و تبلیغ برخی از این فرقه ها نقش اساسی داشته است که پیامدهای آن هنوز مشاهده می شود. برخی گروه های سلفی پاکستان که گاه به صورت حزب سیاسی بانفوذ، گاه به صورت گروه تروریستی، یا به صورت فعالیت های فرهنگی عمل می کنند عبارت اند از: دیوبندی، بریلوی، القاعده، سپاه صحابه، طالبان، لشکر جهنگوی، لشکر طیبه و ... . بخش قابل توجهی از خشونت های عملی این گروه ها از قبیل کشتارهای بی رحمانه، عملیات های انتحاری، تخریب اماکن مقدس و ... ناشی از جهل علمی و ناآشنایی آنها با اسلام ناب محمدی است که به دروغ تحت لوای نام سلف انجام می پذیرد.

کلیدواژگان: پاکستان، تکفیری، سلفی گری، طالبان، القاعده، سپاه صحابه، وهابیت، دیوبندی، لشگر جهنگوی.

ص: 75


1- دانشجوی دکتری مذاهب کلامی، دانشگاه ادیان و مذاهب.

مقدمه

جریان سلفی گری تکفیری روز به روز در سطح جهان اسلام گسترش می یابد و به تبع آن فعالیت های مختلف افراطی به نام اسلام گرایی نیز افزایش یافته است که سر بریدن و کشتارهای گروه های تکفیری در سوریه، پاکستان، عراق و ...، ماحصل ترویج عقاید این جریان است. پاکستان به جهات مختلف اهمیت دارد، ولی برای آنکه بحث روشن تر شود ابتدا به تاریخ پیدایش و چگونگی شکل گیری و کالبدشکافی تکفیر اشاره می کنیم. تبارشناسی جریان های تکفیری، که به ریشه یابی اندیشه های تکفیری و تاریخ و چگونگی پیدایش آنها می پردازد، در روشنگری و پرده برداری از چنین جریان هایی که به نام سلف انجام می شود اهمیت فراوانی دارد؛ زیرا شناخت این اندیشه ها در طول تاریخ و حلقه پیوند این اندیشه ها با یکدیگر چهره واقعی آنها را برملا می سازد. همچنین اشاره ای گذرا به کارنامه جریان های تکفیری در پاکستان، از قبیل جنایت ها و هدم آثار اسلامی و خسارت هایی که این جریان ها بر جهان اسلام وارد کرده اند، می تواند مسلمانان را برای مقابله با این گروه های ساختگی متحد کند و جلوی آسیب های بیشتر را بگیرد.

پاکستان قربانی افراط گری سلفی تکفیری

مروری هرچند گذرا به تاریخ پاکستان راه شناسایی بهتر جریان های تکفیری در این کشور بزرگ اسلامی را هموار می کند. پس از جدا شدن پاکستان از هند در 1947، متأسفانه کشور پاکستان به بهشت جریان های تکفیری تبدیل شد و آنها با تمام توان به کشتار مسلمانان پرداختند و در سال های اخیر این جنایت ها ابعاد گسترده تری پیدا کرده است. مردم مظلوم پاکستان به نام اسلام سلفی سال هاست که در آتش تکفیر و بی رحمی می سوزند و این کشور جولانگاه آدم کشان وهابی سلفی تکفیری شده است. با این حال تاکنون تحقیق جامعی درباره ماهیت گروه های تروریستی و رهبران این اندیشه و حامیان خارجی آنها و برآورد خسارت های ناشی از آن نشده است. تبلیغ وهابیت سلفی تکفیری در کشورهای اسلامی، مخصوصاً پاکستان، از جهات مختلف مسئله ای جدّی است. این جریان سازی فرقه ای، غیر از انحراف های اساسی، ابزاری در دست استعمارگران و سیاست های شیطانی آمریکا و انگلستان است و یکی از عوامل اصلی ایجاد اختلاف بین مسلمانان محسوب

ص: 76

می شود که نمونه های آشکار آن را در پاکستان مشاهده می کنیم. ایجاد تفرقه در دنیای اسلام، خواست استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و صهیونیسم است و در اثر وجود اختلاف ها و تشدید آن، دشمنان اسلام بیشترین بهره برداری را از ذخایر مادی و معنوی کشورهای اسلامی کرده اند. آنها با ایجاد اختلاف و فرقه سازی جهان اسلام را به خود مشغول کرده اند و کشورهای تأثیرگذار، از جمله پاکستان، را به گونه ای درگیر جنگ و کشتار کرده اند تا خطری متوجه آنها نباشد. هرچند تاریخ اسلام شاهد چنین جریان های تفرقه افکنانه در طول تاریخ بوده و گروه هایی چون خوارج به برترین شخص جهان اسلام امام علی علیه السلام نیز نسبت کفر و خروج از دین را داده اند، اما در شرایط کنونی اختلافات ناشی از جهل به مبانی اسلام و ناآشنایی با فقاهت، جهان اسلام را با خطری بزرگ مواجه ساخته و مسلمانان را به خود مشغول کرده است. آشکار ساختن چنین برداشت های ناصواب از دین در پرتو مفهوم شناسی واژه های تأثیرگذاری چون «اسلام» و «کفر» است.

مفهوم شناسی تکفیر و تکفیری

«تکفیری» عنوانی است که به فرد یا جریانی اطلاق می شود که غالباً برخاسته از قرائت های مختلف سلفی وهابی، مسلمانان را به صرف آنکه با آنها هم عقیده نیستند، برخلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین می کنند. کافر خواندن مسلمانان یا اصولاً مذاهب اسلامی، پیامدها و واکنش های عملی مهمی در جوامع اسلامی دارد. چنان که فتاوای تکفیری در پس بسیاری از اقدامات تروریستی در جهان اسلام، از جمله پاکستان، قرار دارد. یکی از پرسش های اساسی این است که آیا نسبت دادن کفر به برخی مسلمانان با مبنا و سنت سلف صالح مطابقت دارد؟ آیا چنین اباحه گری افراطی و خشونت های ناشی از آن توجیه صحیح اسلامی دارد؟ پاسخ این موارد به چگونگی تلقی و برداشت از معنا و حقیقت «کفر» بستگی دارد. «کفر» در لغت، در معنای «انکار» به کار رفته است. زیرا پوشانیدن چیزی، به انکار آن می­انجامد.(1) در اصطلاح، «کفر» به صورت مطلق درباره کسی به کار می رود که وحدانیت خداوند، نبوت یا شریعت و یا همه اینها را انکار کند.(2)

ص: 77


1- محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج5، ص144.
2- حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص714.

از دیدگاه تمامی فقهای شیعه، اگر کسی یکی از ضروریات اسلام را انکار کند، کافر و بیرون از دین است. هیچ مسلمانی، خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، قیامت و دستورهای اسلام را انکار نمی کند. اگر هم نظر و عقیده ای در بین فرقه های اسلامی درباره مسائل مربوط به توحید، نبوت و غیر آن مطرح شده، از ضروریات دین نیست؛ بلکه از مسائل نظری است که انکار آن، به معنای خروج از دین نیست؛ زیرا مسائل غیرضروری که با اجتهاد صحیح انجام شود، انکار آن، خروج از اسلام نیست. برای نمونه، سید کاظم طباطبایی، صاحب عروه می گوید:

کافر کسی است که منکر الوهیت یا توحید یا رسالت یا امری ضروری از ضروریات دین شود. البته انکار ضروری دین، در صورتی موجب کفر می شود که توجه به ضروری بودن آن داشته باشد، به گونه ای که انکار آن، به انکار رسالت بازگردد.(1)

محقق کرکی، عالم بزرگ شیعه، نیز می نویسد:

علمای شیعه فرقه های خوارج، غلات، نواصب و اهل تجسیم را نجس می دانند؛ اما فرقه های دیگر، چنانچه یکی از ضرورت های دین را انکار نکنند، جزء مسلمانان به شمار می آیند.(2)

آیت الله خویی، مرجع تقلید شیعیان نیز می فرماید:

«آنچه در تحقّق اسلام دخالت دارد و طهارت و احترام مال و جان و غیر آن دو، بر او مترتب می شود عبارت است از اعتقاد به وحدانیت خدا، نبوت و معاد که فرقه های اسلامی به آن عقیده دارند»؛(3) «کسی که ولایت را انکار می کند، هر گاه شهادتین را بر زبان جاری کند، حکم اسلام ظاهری را دارد؛ چنان که سیره قطعی ائمه اهل بیت علیهم السلام بر طهارت اهل سنت دلالت می کند».(4)

بنابراین، از دیدگاه علمای شیعه، بین طهارت و مسلمان بودن، ملازمه وجود دارد؛ یعنی هر مسلمانی محکوم به طهارت است.

ص: 78


1- سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص69.
2- محمد بن حسین عاملی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج1، ص164.
3- ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص62.
4- همان، ص85.

بسیاری از مراجع بزرگ سنی نیز از تکفیر، نهی کرده اند و این نشانگر برائت آنها از چنان نسبت هایی است. از جمله احمد بن حنبل در مغنی المحتاج،(1)

خطاب به علمای فرقه جهمیه می گوید: «آنچه شما به آن عقیده دارید، اگر من بپذیرم، کافر می شوم؛ ولی من شما را تکفیر نمی کنم زیرا شما از نظر من جاهل هستید».(2) ابن تیمیه بر آن است که: «وجوب و تحریم و عقاب و ثواب و تکفیر و تفسیق مربوط به خداوند متعال و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و هیچ کس حق صدور حکم در این موارد را ندارد».(3)

طحاوی می نویسد:

شیعیان، اهل قبله هستند؛ و مادام که چیزی در ایشان ندیده ایم، آنها را به کفر و شرک و نفاق متهم نمی کنیم. از درونشان نیز خداوند متعال آگاه است. زیرا ما فرمان داریم که حکم به ظاهر کنیم و از گمان و پیروی از آنچه نمی دانیم، نهی شده ایم.(4)

بنابراین، اعتقاد نداشتن به عدالت صحابه یا همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا بعضی از خلفای نخستین، ملاک کفر نیست؛ حتی اگر هم فرض کنیم که شیعیان آنها را لعن کنند، بالاترین حد آن، معصیت بزرگ و جرمی عظیم است. میان این عنوان و عنوان کفر که موجب جدایی و خارج شدن از دین اسلام است، تفاوت بسیاری وجود دارد. همان گونه که در بسیاری از متون امامان شیعه( حکم به مسلمان بودن اهل تسنن وجود دارد، و آنها در هر گونه اثری که مترتب بر عموم مسلمانان باشد، همچون شیعیان اند، شیعیان نیز اهل سنت را کافر نمی دانند.(5)

بنابراین، همان طور که مشاهده شد، اکثر علمای مسلمان، اعم از شیعه و سنی، به طهارت و اسلام پیروان سایر مذاهب حکم داده اند؛ اما در هر دو گروه شیعه و سنی، عالمان تندرویی هستند که مصالح اسلام را در نظر ندارند و با حکم و سخن خود، عامل تکفیر و تفرقه می شوند.(6) و متأسفانه بستر بسیاری از کشتارها و جنایات بی رحمانه را در پرتو برداشت های غلط خود از معنا و حقیقت اسلام و کفر مهیا می سازند. در این خصوص مسئولیت خطیر دانشمندان بصیر مسلمان

ص: 79


1- ج4، ص36.
2- یحیی بن شرف نووی، مغنی المحتاج، ج4، ص36.
3- ابن تیمیه، درء تعارض العقل والنقل، ج5، ص554 و ج12، ص525.
4- احمد بن محمد بن سلامه طحاوی، العقیدة الطحاویة، ص427.
5- علی بن حسین عاملی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ص18.
6- راضیه علی اکبری، «اخلاق و رفتار مسالمت آمیز با پیروان مذاهب»، در: اخلاق وحیانی، ش4، ص102.

اقتضا دارد با بیان مبانی و اصول و مسائل اسلام و کفر، راه را بر چنین برداشت های نادرست ببندند و حساب اصول و ضروریات دین را از فروعات جدا کرده، آتش فتنه و اختلاف را خاموش کنند.

سلفی گری

با توجه به اینکه جریان های تکفیری به خطا، خود را به سلف نسبت می دهند و نام سلفی بر خود می نهند، شناخت جایگاه و تفاوت های آنها با منش و روش سلف، اهمیت بسزایی دارد. به عبارت دیگر، جریان های سلفی انواع مختلفی دارند که فقط گروه کوچکی از آنها تکفیری هستند. تفکیک جریان های تکفیری از سلفی ها امری ضروری است که به تحقیق و بررسی بیشتر نیاز دارد، ولی در این مقال در حد اشاره بسنده می کنیم.

سلفی گری در معنای لغوی به معنای تقلید از گذشتگان، کهنه پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، اما سلفیه (اصحاب السلف الصالح) در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، صحابه و تابعین دارند. آنها معتقدند عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و علما نباید به طرح ادله ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می گذارد، بپردازند. در اندیشه سلفیان، اسلوب های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و فقط نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنها حجیت دارد.(1)

معتقدان به سلف صالح، عقاید خود را به احمد بن حنبل (164-241 ه.ق.) نسبت می دادند. تصاویری که از احمد بن حنبل در منابع مختلف ارائه شده، وی را محدثی سنت گرا و ضد فقاهت و اجتهاد نشان می دهد که از تمسک به رأی تبری می جسته و فقط به قرآن و حدیث استدلال می کرده است؛ و چون در استناد به حدیث بسیار مبالغه می کرده، گروهی از بزرگان اسلام، مانند محمد بن جریر طبری و محمد بن اسحاق الندیم، او را از بزرگان حدیث - و نه از مجتهدان اسلام- شمرده اند. در واقع، ابن حنبل به عنوان محدثی برجسته و پیرو طریقه اصحاب حدیث با هر

ص: 80


1- علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص20.

گونه روش تأویلی و تفسیر متون مخالف بود و با بزرگان اصحاب رأی، سر ناسازگاری داشت. وی مخالفت با سنت را بدعت می خواند و با «اهل الاهواء والبدع» موافق نبود.(1)

آنچه مسلم است، احمد بن حنبل بیش از یکصد و پنجاه سال پیشوای عقاید سنتی - سلفی بود، اما «به طورکلی قشری بودن، متابعت از ظاهر کلام، جمود افکار، تعصب مفرط حنبلیان، دورافتادگی مکتب فقهی ایشان از واقعیت زنده تاریخی و مهجوری از هر آنچه در اجتماع و زندگی روزمره تازه بود، در مجموع، منجر به سقوط و انحطاط این مذهب و کم طرفدار بودن این فرقه شد».(2)

پس از مرگ احمد بن حنبل، اندیشه ها و افکار وی نزدیک به یک قرن ملاک سنت و بدعت بود، تا اینکه عقاید وی و نیز سلفی گری تحت تأثیر انتشار مذهب اشعری به تدریج فراموش شد. در قرن چهارم هجری، ابومحمد حسن بن علی بن خلف بربهاری در احیای سلفی گری کوشید، اما در برابر شورش مردم کاری از پیش نبرد.

در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم، احمد بن تیمیه و سپس پیروانش، از جمله ابن قیم جوزی، عقاید حنابله را به گونه ای افراطی تر احیا کردند. ابن تیمیه، به عنوان متکلم و مدافع متعصب مذهب حنبلی، با آزاداندیشی و تأویل مخالف بود و لذا اقداماتش بیش از پیش باعث انحطاط و عقب ماندگی مذهب حنبلی شد. عصر ابن تیمیه، دوره انحطاط و تنزل تفکر فلسفی و استدلال منطقی و همچنین قرن روی آوردن به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی دانسته شده است.(3)

احیای سلفی گری افراطی با ظه-ور وهابیت

در قرن دوازدهم هجری قمری، محمد بن عبدالوهاب نجدی (1115-1206 ه.ق.) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با استناد به حدیث نبوی «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا»(4) معتقد بود اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است؛ از این رو، وی با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید می خواند،

ص: 81


1- جمعی از نویسندگان، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص722.
2- یوسف فضایی، مناظرات امام فخر رازی، ص208-209.
3- رمضان البوطی، سلفیه بدعت یا مذهب، ص277.
4- نهج الفصاحه، حدیث611.

به مبارزه برخاست و مسلمانان را به سادگی اولیه دین و پیروی از سلف صالح دعوت می کرد و مظهر بارز سلف صالح او نیز امام احمد بن حنبل بود.(1)

به اعتقاد وهابیان، مذهب وهابی نه نحله ای جدید، بلکه، همان مذهب سلف صالح است و از این رو، خود را «سلفیه» نیز می نامند؛ زیرا آنها مدعی هستند که در اعمال و افعال خود، از سلف صالح، یعنی از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و تابعین آنها پیروی می کنند. وهابیان معتقدند باید اساس دین بر قرآن و مفاهیم ظاهری احادیث صحیح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اصحاب او نهاده شود و در پی آنند که این آیات و روایات بدون هر گونه تغییر و تأویل مورد استناد و عمل قرار گیرد؛ یعنی صرفاً به ظاهر مفاهیم آنها عمل شود. از این رو، آنها آن دسته از رفتار و کردار مسلمانان را که با قرآن و احادیث اصلی تطبیق نمی کند، انحراف از اصول و فروع اصلی قرآن و اسلام می شمارند.(2)

دکتر محمد سعید رمضان البوطی، از منتقدان اندیشه سلفیه و فرقه وهابیت، در کتاب السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی درباره سلفیه و پیدایش آن می گوید:

سلفیه پدیده ای ناخواسته و نسبتاً نوخواسته است که انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را جز خود، کافر می شمرد؛ فرقه ای خودخوانده که با به تن درکشیدن جامه انتساب به سلف صالح و با طرح ادعای وحدت در فضای بی مذهب، با بنیان وحدت مخالف است. سلفیه، یعنی همان بستر وهابیت، مدعی است که هیچ مذهبی وجود ندارد و باید به عصر سلف، یعنی دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و از همه دستاوردهای مذاهب که حاصل قرن ها تلاش و جست وجوی عالمان فرقه ها بوده و اندوخته ای گران سنگ از فرهنگ اسلامی در ابعاد گوناگون پدید آورده است و با پاس داشت پویایی اسلام و فقه اسلامی آن را به پاسخ گویی به نیازهای عصر توانا ساخته است، چشم پوشید و «اسلام بلامذهب» را اختیار کرد. سلفیه دستی به دعوت بلند می کند و می گوید: «بیایید با کنار گذاشتن همه مذاهب به سوی یگانه شدن برویم» اما با دست دیگر، شمشیر تکفیر برمی کشد و مدعی است که با حذف دیگران از جامعه اسلامی و راندن آنان به جمع کفار، جامعه اسلامی را یک دست می کند. در پشت این دعوت به بی مذهبی، نوعی مذهب نهفته و بلکه دعوت، خود نوعی مذهب است، آن هم مذهبی گرفتار چنگال جمود و تنگ نظری که

ص: 82


1- به نقل از سایت آوینی، http://www.aviny.com
2- مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر، ص129.

اسلام را به صورت دینی بی تحرک، بی روح، ناقص، ناتوان و بی جاذبه تصویر می کند و با احیای خشونت و تعصب، راه را بر هر گونه نزدیک شدن به همدیگر می بندد.(1)

وضعیت جریان های سلفی وهابی در پاکستان

اشاره

کشور اسلامی پاکستان با چهار ایالت پنجاب، سرحد، سند و بلوچستان در همسایگی شرقی ایران با فرهنگ سنّتی - اسلامی و حاکمیتی حزبی، همواره با طمع و تجاوز استعمارگران خارجی مواجه شده است. مهم ترین احزاب پاکستان، حزب «مردم»، «جماعت اسلامی»، «استقلال» و «نهضت اجرای فقه جعفری» است و این کشور به دلیل فقر فرهنگی و نفوذ روحانیان متعصّب و مخالف شیعه، یکی از عمده ترین مراکز تبلیغ وهابیت در بین کشورهای اسلامی به شمار می آید. گروه های سلفی وهابی پاکستان گاه به صورت حزب سیاسی، با نفوذ در دولت، گاه به صورت گروه های فرقه گرای تروریستی و زمانی به صورت فعالیت های فرهنگی عمل می کنند که به مهم ترین این گروه ها اشاره می کنیم:

1. دیوبندی

در 1282 ه.ق. مدرسه ای در هند و در شهر «دیوبند» به دست محمد قاسم نانوتوی و رشید احمد کنکوهی تأسیس شد. در آن مدرسه تعدادی از طلاب در رشته علوم دینی و خصوصاً فقه حنفی مشغول تحصیل شدند. از همین مدرسه زیربنای مکتب دیوبندی شکل گرفت. این فرقه مسلمان، و اهل سنت و جماعت اند. در فقه، تابع فقه حنفی هستند و در سلوک و مسائل اخلاقی، صوفی هستند و از لحاظ عقیدتی پیرو ابومنصور ماتریدی اند.(2)

مکتب دیوبند امروزه یکی از مهم ترین جریان های دینی در جهان اسلام است که نفوذ و گسترش قابل توجهی در میان مسلمانان جنوب آسیا پیدا کرده و حتی اهمیت سیاسیِ بین المللی دارد.

این اهمیت از آنجا مایه می گیرد که این مکتب با رگه های نیرومند بنیادگرایانه خود، بسترساز پیدایش بسیاری از گرایش ها و گروه هایی شده که برای تحقق آرمان های خود دست به خشونت

ص: 83


1- رمضان البوطی، سلفیه بدعت یا مذهب، ص16.
2- سید طالب الرحمن أبی اُسامة، الدیوبندیه، ص9؛ مانع حماد جهنی، الموسوعة المیسرة فی الادیان والمذاهب والاحزاب المعاصرة، ج2، ص304.

می زنند. از این رو نام مکتب دیوبند، یادآور ستیزه جویی ضدغربی و خشونت فرقه ای است. با این حال، این تصویر از مکتب دیوبند فقط در خصوص حیات و فعالیت آن در چند دهه گذشته صادق است و برای شناخت بهتر و دقیق تر این جریان مذهبی، باید به سیر تحول تاریخی آن توجه کرد.

شالوده و بنیان اندیشه دینی مکتب دیوبند، برگرفته از اندیشه ها و آرای «شاه ولی الله دهلوی» است.(1)

شاه ولی الله را می توان بزرگ ترین شخصیت دینی مسلمانان شبه قاره در چند سده اخیر دانست. بسیاری وی را میانجیِ گذار جامعه مسلمانان هند از دوره سنت به عصر جدید می دانند. در واقع، تأثیر عقاید و نظام باورهای وی در میان همه جریان های مذهبی امروز پاکستان و هند کم و بیش نمایان است. کار عمده وی را می توان در دو محور عمده شناسایی و بررسی کرد: نخست تلاش و رویکرد وی برای ایجاد آشتی و هماهنگی میان مذاهب و گرایش های گوناگون فقهی، کلامی، تصوف و …؛ و دوم به وجود آوردن یک دستگاه فکری منسجم و بسامان که می توانست به گونه ای مناسب برای سامان دادن زندگی و حیات مادی معنوی افراد و جوامع مسلمان به کار آید. به هر روی مکتب دیوبند از هنگام تأسیس مدرسه دارالعلوم دیوبند تا کنون بیش از هر جریان دیگری خود را وامدار اندیشه های شاه ولی الله و ادامه دهنده آن می داند؛ و این به رغم آن است که در موارد بسیاری، آشکارا از آن فاصله گرفته است. می توان گفت تشکیل حکومت یک پارچه اسلامی یا همان «امارت اسلامی» یکی از یادگارهای برجای مانده از اندیشه سیاسی شاه ولی الله است که بسیاری از گروه های دیوبندی و غیردیوبندی هم سودای آن را در سر می پرورانند.

در دوره پیش از تجزیه شبه قاره و تشکیل کشور پاکستان، مهم ترین سازمان سیاسی ای که عمدتاً علمای دیوبندی تشکیل دادند، «جمعیت علمای هند» بود.(2)

این جمعیت در 1919م./ 1298ه.ش. و در دوره ای که «جنبش خلافت» در هند جریان داشت، تأسیس شد. علمای دیوبندی با کمک برخی علمای دیگر این سازمان را ایجاد کردند تا رهبری نهضت مسلمانان بر ضد استعمار بریتانیا را بر عهده گیرد و نیز حمایتی باشد از خلافت عثمانی که در سال های پس از جنگ جهانی اول در معرض نابودی قرار گرفته بودند. جنبش خلافت با نهضت «عدم همکاری» به رهبری کنگره ملی هند و مهاتما گاندی هم زمان شد و این دو سازمان با کمک یکدیگر خواهان

ص: 84


1- همان، ص10-12.
2- سایت باشگاه اندیشه، http://www.bashgah.net

دست یابی هند به استقلال بودند. بنابراین، جمعیت علمای هند و به طور کلی علمای دیوبندی با جدایی مسلمانان و تشکیل کشور مستقل که در دهه های 1930-1940م./ 1310-1330ه.ش. به رهبری محمدعلی جناح و مسلم لیگ هند در جریان بود، مخالف بودند. پس از تأسیس پاکستان نیز بیشتر علمای دیوبندی با استقلال آن مخالف بودند و از مهاجرت به پاکستان خودداری کردند. به نظر آنها، اندیشه تشکیل کشور مستقل برای مسلمانان، از انگیزه های استعماری بریتانیا مایه می گرفت که می خواستند مانع از اتحاد همه هندوها و تشکیل یک هند مستقل و قدرتمند شوند. اینها البته دو انگیزه مهم دیگر هم در مخالفت خود داشتند. به نظر آنها، محمدعلی جناح و رهبران مسلم لیگ افرادی سکولار و دست کم سست دین بودند که شایستگی به دست گرفتن رهبری خواسته های سیاسی مسلمانان را نداشتند. افزون بر این، به نظر ایشان با تشکیل پاکستان، آن دسته از مسلمانانی که در قلمرو هند باقی می ماندند، با سرنوشتی نامعلوم روبه رو می شدند و قادر نبودند به خوبی از حقوق سیاسی- اجتماعی خود دفاع کنند. با این حال، اقلیتی از علمای عضو جمعیت علمای هند، با جنبش پاکستان همراه شدند و بدان پیوستند. برجسته ترین آنها، «مولانا شبیر احمد عثمانی» بود. اینها در 1945م./1324ه.ش. از جمعیت علمای هند جدا شدند و «جمعیت علمای اسلام» را تأسیس کردند که تا کنون به رغم انشعاب های گوناگون، مهم ترین حزب سیاسی دیوبندی، و یکی از مهم ترین احزاب اسلام گرای پاکستان به شمار می رود.(1)

با توجه به مطالب پیش گفته، باید دانست میان آنچه امروز به ویژه در پاکستان به نام جریان دیوبندی معروف است و جریانی که پیش از تأسیس این کشور در هند بدین نام خوانده می شد، تفاوت هایی وجود دارد. البته در مخالفت با زیاده روی در آیین ها و آداب صوفی گری که همواره در میان مسلمانان شبه قاره رایج بوده است، و همچنین داعیه تشکیل حکومتی یک پارچه برای مسلمانان، در کنار رگه هایی از فرقه گرایی، اموری هستند که در هر دو دوره وجود داشته اند. ولی جریان دیوبندی در دوره پیش از تجزیه شبه قاره جریان ریشه داری بود که عالمان بزرگی را در دامن خود پرورش داد. از جمله آنها می توان مولانا محمود حسن، مولانا محمد حسین مدنی، سید سلیمان ندوی، عبیدالله سندی، و مولانا شبیر عثمانی را نام برد. همچنین اشخاص برجسته ای

ص: 85


1- سایت باشگاه اندیشه، http://www.bashgah.net

مانند ابوالکلام آزاد با جمعیت علمای هند و مکتب دیوبند ارتباط داشتند.(1)

در این دوره جریان دیوبند به تصوف میانه رو دل بستگی داشت و به طور عمده پیرو مکتب چشتیه بودند؛ حال آنکه جریان دیوبند معاصر، مخالفت و حتی دشمنی سرسختانه با جریان های تصوف دارد. در دوره پس از تجزیه، جریان دیوبندی مرتبه و جایگاه علمی خود را به کلی از دست داد و فقط از جنبه های سیاسی و اجتماعی اهمیت ویژه ای پیدا کرد. همین امر سبب شد این جریان استقلال هویتی خود را تا اندازه ای از دست بدهد و در دهه های اخیر تحت نفوذ وهابیت قرار گیرد. مدرسه های دیوبندی ای که امروز در پاکستان وجود دارند، بیش از آنکه «عالم مذهبی» تربیت کنند، جوانان تهی دست و پرشور را جذب کرده، در راستای اهداف و آرمان هایی که چندان نیازمند برخورداری از سطوح بالای علم دینی نیست، سازمان دهی می کنند. چنان که امروزه جریان دیوبندی در پاکستان نه با نام عالمان بزرگ و شخصیت های علمی برجسته، بلکه با نام گروه های شبه نظامی و سازمان های ستیزه گر شناخته می شود. حتی بسیاری از کسانی که با پیشوند «مولانا» خوانده می شوند دانش و تحصیلات دینی بسیار ناچیزی دارند. علت و ریشه این وضع را تا اندازه زیادی باید در تحولی که در دهه های پس از تأسیس پاکستان در خاستگاه اجتماعیِ جریان یا مکتب دیوبند روی داد جست وجو کرد.(2)

در دهه های اخیر فعالیت ها و جهت گیری های مکتب دیوبند در پاکستان توجه فراوانی را برانگیخته و ابعادی فراملی یافته است. علت آغازگر و بسیار مهم در پیش آمدن این تحولات، زنجیره وقایع و فرآیندهایی بود که از اواخر دهه 1970م./1350ه.ش. در افغانستان رخ داد و این کشور را به میدان «جهاد» و رویارویی با شوروی و سپس نیروهای غربی تبدیل کرد. این تحولات زمینه ساز آن شدند که جریان «وهابی گری» و سازمان هایی چون القاعده - با برخورداری از منابع سرشار ثروت - به طور جدی به این سرزمین پای گذارند و به همکاری نزدیک با گروه های دیوبندی بپردازند. البته مسئله پیوند میان جریان دیوبندی و وهابیت، پیشینه ای طولانی دارد. شاه ولی الله هم روزگار محمد بن عبدالوهاب بود و هم زمان با وی در مدینه به آموختن دانش دینی پرداخت. گرچه هیچ گزارش معتبری درباره تأثیرپذیری و حتی دیدار شاه ولی الله با ابن عبدالوهاب وجود

ص: 86


1- سایت فارس http://www.farsnews.com
2- بنوری، مسلک علماء دیوبند، ص15.

ندارد، اما از دیرباز بسیاری به خلاف آن باور پیدا کرده اند. از دیرباز خود شاه و سپس پیروانش به تأثیرپذیری از وهابیت منسوب شده اند. تا جایی که در سده 19 میلادی در هند این رسم جا افتاد که کسانی که درباره تصوف و آیین های آن نوعی دیدگاه انتقادی داشتند، وهابی خوانده شوند. بنا بر پژوهش های جدید، این نسبت ها پایه و ریشه درستی ندارند و البته دولت بریتانیایی هند نیز در رواج پیدا کردن آن نقش داشت.

به هر روی و به رغم این گونه نسبت ها، و با وجود شباهت های انکارناپذیر میان وهابی گری با آموزه های شاه ولی الله و جریان دیوبندی، باید گفت که تا میانه سده بیستم میلادی هیچ پیوند معناداری میان آنها وجود نداشته است. اما با تأسیس پاکستان، بنیه اقتصادی ضعیف این کشور باعث شد دولت های پاکستانی به کشورهای عربی و به ویژه عربستان سعودی نزدیک شوند. این امر در دوره زمامداری ذوالفقار علی بوتو و سپس ضیاءالحق آغاز شد و تا کنون کمابیش ادامه پیدا کرده و خود موجب گسترش دیدگاه های مذهبی مورد حمایت این کشورها در پاکستان شده است.(1)

زمینه درآمیختن وهابیت و دیوبندی گری، همانا مقوله «جهاد» در افغانستان و نیز کشمیر بود که پیش تر هم بدان اشاره شد و گروه «طالبان» مهم ترین ثمره آن به شمار می رود. در واقع، طالبانیسم را می توان محصول ترکیبی از قبیله گرایی پشتونی، سنت دینی دیوبندی و نیز وهابی گری دانست. امروزه گروه های ستیزه گر پرشماری در پاکستان وجود دارند که از جریان دیوبندی الهام می گیرند. بیشتر این سازمان ها از جمله جیش محمد، شبکه حقانی، لشکر جهنگوی، و سپاه صحابه خواستار برقراری حاکمیت یافتن شریعت در پاکستان هستند، خود را دیوبندی می دانند و تبار فکری خود را به شاه ولی الله دهلوی می رسانند؛ ادعاهایی که با توجه به آنچه در این نوشتار گفته شد به طور کامل پذیرفتنی نیست.(2)

نفوذ مکتب دیوبندی در پاکستان همچنان ادامه دارد. اما این را هم باید در نظر داشت که بیشتر سنیان پاکستانی به مکتب رقیب آن، یعنی مکتب صوفی گرای بریلوی، دل بستگی دارند؛ مکتبی که گرایش های صوفیانه دارد، از سیاست و خشونت و جهاد می پرهیزد، هوادار رواداری با شیعیان است، و برخاسته از محیط مذهبی بومی شبه قاره هند و پاکستان است. آنچه در این میان اهمیت

ص: 87


1- همان.
2- همان.

فراوانی دارد این نکته است که جریان تصوف برخلاف جریان دیوبندی افراطی زمینه های بسیار مساعدی برای نزدیک شدن به فرهنگ ایرانی، پذیرش زبان فارسی، و نیز تشیع دارد.(1)

این گروه با بریلویه، مکتب دیگری که در مقابل این فرقه قرار دارند، به طور جدّی مخالف اند؛ همچنین با اهل حدیث و خصوصاً ابن تیمیه و پیروان او مانند ابن قیم جوزی و محمد بن عبدالوهاب، رئیس فرقه وهابیه، شدیداً عناد دارند. شیخ محمد حسین احمد، یکی از علمای مهم دیوبندی، درباره محمد بن عبدالوهاب می گوید:

محمد بن عبدالوهاب نجدی، از نجد ظهور کرد. او افکار باطل و عقیده فاسدی داشت و بسیاری از اهل سنت و جماعت را کشتند. او اهل حجاز و خصوصاً ساکنان حرمین شریفین را به بدترین وجه آزار و شکنجه می داد.(2)

مخالفت این فرقه با «بریلویه» - که بیشتر اهل سلوک صوفیانه اند - باعث شده این گروه متهم به وهابیت شود، اما آنها از این اتهام بسیار ناراحت و عصبانی هستند و به شدت تمام این اتهام را رد می کنند و آن را دسیسه حسودان و نااهلان می دانند.(3)

هدف اصلی بنیان گذاران این مکتب در حقیقت، دفاع و نشر افکار و اندیشه های ابوحنیفه بوده است، محمد انور کشمیری، یکی از رهبران این گروه، در اظهارات خود می گوید: «در حالی که جهان اسلام از هر سو مورد هجمه قرار دارد، ما تمام همّ و غمّمان دفاع از ابوحنیفه شده است».(4) این گروه در حالی که با بریلویه شدیداً مخالف اند، در عین حال سلسله های تصوف را قبول دارند. از میان آنها به سلسله نقش بندیه، چشتیه، قادریه و سهروردیه، بیشتر اهمیت داده، دخول در یکی از اینها را توصیه می کنند.(5)

در حال حاضر، این مکتب در پاکستان نفوذ و قدرت فراوانی دارد. همچنین مدارس زیادی در سراسر این کشور دارند. جریان طالبان در حقیقت پرورش یافته همین مکتب بوده است و آنها در پدید آمدن این گروه نقش اساسی داشته اند. مطلب قابل توجه این است: در حالی که مکتب

ص: 88


1- پیتر هاردی، مسلمانان هند بریتانیا؛ احمد عزیز، تاریخ تفکر اسلامی در هند.
2- حسین احمد مدنی، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، ص43.
3- ابی اسامه سید طالب الرحمن، الدیوبندیه، ص23.
4- محمد رئیس ندوی، اللمحات، ص51.
5- ابی اسامه سید طالب الرحمن، الدیوبندیه، ص24.

دیوبندی با وهابیت به شدّت مخالف بوده، و ده ها کتاب مهم بر ردّ آنها از طرف علمای دیوبندی نوشته شده است، اما در تجهیز و حمایت مالی و معنوی طالبان، دیوبندی ها و وهابیت هم سو بوده اند. همین مطلب باعث شده است برخی تصور کنند که طالبان یک جریان وهابی است. به هر حال، مکتب دیوبندی بر اساس دفاع، ترویج و گسترش مذهب حنفی به وجود آمده و فعلاً یکی از مهم ترین جریان های فکری در کشور پاکستان محسوب می شود.(1)

2. القاعده

تشکیلات القاعده در 1988 به دست اسامه بن لادن برای مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی در پیشاور پاکستان تأسیس شد. مناطق قبایلی شمال غرب این کشور که با افغانستان هم مرز است، همچنان خط مقدم جبهه در جنگ علیه پیکارجویان اسلام گراست. القاعده از سازمان «مکتب الخدمة» که هدف آن مسلح کردن و آموزش مجاهدین اسلامی برای جنگ با شوروی بود گسترش و پیشرفت یافت. این سازمان از حمایت و پشتیبانی دولت های اسلامی، به ویژه عربستان سعودی و پاکستان و همچنین ایالات متحده آمریکا، برخوردار بود.

در سال 2000، ایمن ظواهری سازمان جهاد اسلامی مصر را با سازمان القاعده ادغام کرد و به شخص دوم این تشکیلات تبدیل شد. وجه نام گذاری سازمان القاعده برگرفته از توصیف این سازمان در یکی از متن های آن است که تشکیلات القاعده را «قاعدة الجهاد» (اساس و بنیان نبرد اسلامی) توصیف می کند. این در حالی است که خود اعضای این سازمان آن را «جبهه بین المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» می نامند.(2)

همکاری القاعده با طالبان سبب شد قبل از حملات یازدهم سپتامبر در آمریکا، اسامه بن لادن بتواند در افغانستان اسکان یابد. در پی اشغال افغانستان به دست نیروهای آمریکا در 2001، اسامه بن لادن ناچار شد افغانستان را ترک کند. نیروهای آمریکایی نهایتاً در 2011 به مخفیگاه او در پاکستان رخنه کردند و او را کشتند. پس از آن ایمن الظواهری، که آخرین بار در اکتبر 2001 در افغانستان دیده شده بود، به عنوان رهبر جدید القاعده معرفی شد. در این میان آمریکا همچنان به

ص: 89


1- 3 .باشگاه اندیشه http://www.bashgah.net
2- همان.

حمله با هواپیماهای بدون سرنشین به نواحی مرزی شمال غرب پاکستان که با افغانستان هم مرز است، ادامه می دهد. این حملات علیه کسانی است که شک آن می رود از رهبران القاعده باشند و با تأیید باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، صورت می گیرد. برخی از طرفداران این حملات می گویند این استراتژی مؤثر بوده، سبب حذف رهبران پیکارجویان از میدان نبرد شده است.(1)

گفته می شود متحدان القاعده در پاکستان از جمله لشکر جنگوی و لشکر طیبه، به مخفی شدن پیکارجویان رده بالای القاعده کمک کرده اند. حافظ محمد سعید، رهبر لشکر طیبه به اسامه بن لادن در تأسیس شبکه القاعده در 1988، کمک کرده بود. گروه تحت رهبری او عامل حملات به بمبئی در 2008 بود که منجر به کشته شدن 174 نفر شد. شبکه حقانی و سایر گروه های طالبان پاکستانی و جنبش اسلامی ازبکستان نیز از متحدان القاعده هستند. این شبکه مانند القاعده پس از اشغال افغانستان به دست نیروهای آمریکایی، به نواحی مرزی شمال غرب پاکستان نقل مکان کرد.(2)

3. سپاه صحابه

سپاه صحابه، واحدی تروریستی است که در 1985 به دست «حق نواز جهنگوی»، از روحانیون جمعیة علماء الاسلام و به خواست سازمان اطلاعات پاکستان (آی.اس.آی.) به منظور محدود کردن شیعیان پاکستان، به ویژه تشکیلات تحریک فقه جعفری، تشکیل شد که به آنها طالبان پنجابی نیز می گویند. این گروه که به دنبال کنفرانس مشترک جماعت اسلامی پاکستان و جمعیت علماء اسلام با بدنه ای از مسلمانان مهاجر تشکیل شد، نخست، عنوان انجمن سپاه صحابه پاکستان نام گرفت که بعد ها به سپاه صحابه پاکستان معروف شد. گروه «سپاه صحابه» علاوه بر حملات خود بر ضد شیعیان، به ایرانیان مقیم پاکستان نیز حمله می کردند، به این بهانه که ایشان از ناحیه حکومت شیعی در ایران حمایت می شوند و باید از میان برداشته شوند، که می توان به ترور صادق گنجی، سرکنسول ایران در لاهور در تلافی مرگ جهنگوی در دسامبر 1990 اشاره کرد. همچنین افراطی های سپاه صحابه در ژانویه 1997 به مرکز فرهنگی ایران در لاهور حمله کردند و نیز هفت دیپلمات ایرانی در مولتان را به شهادت رساندند. در تلافی مرگ ضیاءالرحمن فروغی

ص: 90


1- همان.
2- دانش نامه آزاد ویکی پدیا http://fa.wikipedia.org/wiki

(رهبر این گروه) پنج افسر نظامی ایران در پاکستان در سپتامبر 1997، به دست سپاه صحابه و لشکر جهنگوی کشته شدند.

گروه سپاه صحابه هدف خود را این اعلام کرده است که پاکستان به طور رسمی سرزمینی سنی نشین معرفی شود. از این رو قلعه های نظامی و سنگرهای این گروه بیشتر در نواحی جنوبی پاکستان در منطقه مرکزی و پرجمعیت پنجاب و مرزهای کراچی واقع شده و تعداد دفاتر و مراکز فعالیت این گروه به 500 مرکز بالغ می شود و در هر بخش از استان پنجاب شاخه ای از این گروه وجود دارد و حدود صدهزار نفر در عضویت این گروه ثبت نام و در کشورهای خارجی نیز مراکزی برای فعالیت خود دایر کرده اند؛ کشورهایی چون: امارات متحده عربی، عربستان سعودی، بنگلادش، کانادا و ... . بسیاری از حوزه های علمیه و مدارس را در ایالت پنجاب این گروه اداره می کنند و گفته می شود بسیاری از مدرسه های سنی در خارج از کشور پاکستان، تحت نظارت معلمان و نیروهای سپاه صحابه اداره می شود و نیروهایِ خود را برای ترور مخالفان آموزش می دهند.

در 2002، پرویز مشرف، رییس جمهوری وقت پاکستان، این گروه را سازمانی تروریستی معرفی کرد و به دنبال آن، دولت پاکستان، به گروه سپاه صحابه حمله کرد و افراد بسیاری را دست گیر کرد. پس از فروپاشی سپاه صحابه، «اعظم طارق»، رهبر آن گروه، فعالیت خود را با نام جدیدی به نام «ملت اسلامیه» آغاز کرد و مبالغ هنگفتی از ناحیه هواداران خارجی خود به دست آورد. در پانزدهم نوامبر 2003، دولت پاکستان این گروه را نیز ممنوع اعلام کرد و اعضای اصلی آن را دست گیر، و حساب بانکی آنها را مصادره کرد و به محل اجتماعات ایشان، در خانه ها، مساجد و دیگر اماکن حمله کرد.(1)

سپاه صحابه نمونه کامل یک حزب تفرقه گرا و مورد حمایت عربستان در پاکستان است که در زمان رئیس جمهوری ژنرال ضیاءالحق گسترش یافت، به گونه ای که بسیاری از افراد آن در ارتش و پست های اطلاعاتی و امنیتی نفوذ داده شدند و این امر سبب تقویت بیشتر جریان های تکفیری و در نهایت خشونت های بیشتر در پاکستان و منطقه شبه قاره شد.(2)

ص: 91


1- سایت مشرق، خرداد 1393، http://www.mashreghnews.ir
2- مرتضی زیدی، علل تفرقه گرایی در پاکستان، ص110.

مراکز فعالیت سپاه صحابه بیشتر شهرهای سیالکوت، فیصل آباد و جهنگ بود و تأسیس سپاه صحابه یکی از اهداف شوم در مبارزه با شیعیان است. از سوی دیگر، عربستان سعودی که پشتیبان سرسخت ضیاءالحق بود، از سپاه صحابه و فعالیت های آن حمایت مالی و سیاسی می کرد؛ رژیم آل سعود از شهریور 1368 به بهانه کمک های آموزشی و انسان دوستانه به مهاجران افغانی در ایالت بلوچستان، مراکز متعددی را به نام های «مؤسسه الدعوة الاسلامیه»، «ادارة الاسراء»، «مؤسسه مکة المکّرمة الخیریه» و «مؤسسه مسلم» تأسیس کرده است و در پوشش کمک های مالی، فرهنگ ضد شیعی وهابیت و سیاست های ضد ایرانی را از طریق توزیع کتاب، جلسات سخنرانی، فیلم و نوار و عکس به آوارگان و مهاجران سنّی مذهب مقیم در این ایالت منتقل می کند.(1)

یکی از شعارها و اهداف تأسیس سپاه صحابه، دفاع از احترام به صحابه (گرایش وهابیان) و مبارزه با افکار شیعیان (به بهانه مخالفت با صحابه) و انقلاب اسلامی ایران بود. تبلیغات گسترده و گمراه کننده آنها و کارهایی مانند آدم ربایی، سرقت مسلحانه، ترور، کشتار جمعی (بمب گذاری) و اعمال وحشیانه دیگر، باعث ایجاد وحشت و دلهره در بین شیعیان شده است.

سپاه صحابه، گروهک های وابسته دیگری را که در جهت اهداف آنها می کوشند، مانند گروه سوار اعظم، به رهبری مولانا اسفندیار و سلیم الله خانی و گروه «حرکة الانصار» و «تنظیم الدعوة» تأسیس کرده است.(2)

در واقع، تکوین سپاه صحابه واکنشی به تشکیل تحریک فقه جعفری بود که در دفاع از حقوق شیعیان در 13 آوریل 1979 (24 فروردین 1358) مقارن با اجرای قوانین اسلامی حکومت ژنرال ضیاء الحق، به دست مفتی جعفر حسین و علامه سید احمد رضوی ایجاد شد. همچنین، آی.اس.آی با حمایت آمریکا و عربستان، گروهی از مسلمانان مهاجر دیوبندی را تشویق به مبارزه علیه فعالیت های تحریک فقه جعفری کرد و داخل این فضا، انجمن سپاه صحابه -که بعدها به سپاه صحابه پاکستان تغییر نام داد- به رهبری مولانا حق نواز جهنگوی (از روحانیون جمعیة علماء الاسلام) در 1985 (1364) ایجاد شد.(3)

ص: 92


1- 2. مرتضی زیدی، «تلاش گروه های تروریستی وهابی علیه ایران»، روزنامه جمهوری اسلامی.
2- سایت افغان نیوز http://www.afghanews.ir
3- همان.
4. طالبان پاکستان

گروه طالبان از قوم پشتون (بزرگ ترین قوم افغانستان) هستند، که به دست ارتش سپاه صحابه، «جمعیة العلما»ی پاکستان و مدارس دیوبند، (محل آموزش اندیشه ها و پندار های وهابیان) شکل گرفت. آنها مدعی استقرار شریعت غرّای محمدی صلی الله علیه و آله و سلم هستند و خود را حنفی مذهب و صوفی مشرب قلمداد می کنند، ولی اعمالشان نشان دهنده احیای سنّت های قومی و قبیله ای 250 سال گذشته پشتون ها است. این باورها و سنّت ها شباهت فراوانی با عملکرد وهابیان دارد، به طوری که شواهد موجود نشان از حمایت کامل سیاسی، فکری و اقتصادی عربستان از آنها دارد. نام این گروه در دوازده اکتبر 1994 برای اولین بار در خبرگزاری ها مطرح شد. آنها با یک دسته دویست نفره به طور سریع، در سایه حمایت های مالی و نظامی دولت های پاکستان، آمریکا، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، توانستند مناطق وسیعی را از دست دولت اسلامی افغانستان خارج کنند و به تصرف خود درآورند.(1)

برخی معتقدند اطلاق طالبان پاکستان به یک گروه به هیچ وجه صحیح نیست و باید بین گروه های مختلفی که در ادبیات موجود طالبان پاکستان خوانده می شوند، تفکیک قائل شد. گروه های فرقه ای مانند سپاه صحابه و لشکر جهنگوی، گروه های ضد هندی مانند لشکر طیبه، جیش محمد، حرکة المجاهدین و حرکة الجهاد الاسلامی پاکستان، تحریک طالبان، تحریک نفاذ شریعت محمدی از جمله گروه هایی هستند که در برخی منابع به اشتباه به عنوان طالبان شناخته نمی شوند. پاکستان در جریان اشغال افغانستان به دست شوروی سابق، به مانند آمریکا و انگلیس از مجاهدین افغان پشتون حمایت کرد تا بعد از خارج شدن نیروهای شوروی از افغانستان بتواند با خیالی آسوده در دولت جدید کابل نفوذ کرده، مهره های خود را در نظام سیاسی جدید این کشور بچیند. اما خلاف خواست پاکستان، با تشکیل دولت جدید افغانستان، تاجیک ها قدرت گرفتند و مجاهدین پشتون حامی پاکستان موفق نشدند امتیاز مهمی از حکومت افغان ها دریافت کنند. بدین ترتیب پاکستانی های مغموم از 1994 تلاش خود را برای اعمال نفوذ بر دولت افغانستان آغاز کردند. دولت ضیاءالحق با تشویق «جماعت اسلامی پاکستان» به رهبری قاضی حسین احمد و

ص: 93


1- همان.

«جمعیت علمای اسلام» به رهبری فضل الرحمان و سمیع الحق با تأکید بر حمایت از مجاهدین، مسیر گروه های مذهبی پاکستان برای حضور در جهاد مسلحانه افغانستان را هموارکرد. به طور کلی، سه رویکرد مشخص را می توان در گونه های مختلف طالبان پاکستان مشاهده کرد.

1. دارای گرایش ایدئولوژیک (تحریک نفاذ شریعت محمدی در سوات)

2. دارای گرایش های سیاسی (سپاه صحابه و لشگر جهنگوی در پنجاب جنوبی)

3. دارای گرایش های قومی و قبیله ای (گروه تحریک طالبان در وزیرستان)

سازمان اطلاعات پاکستان در سال های گذشته بر همه این جریان ها اشراف و تسلط داشته، به نوعی آنها را در زمان های خاص مدیریت کرده است.(1)

5. لشکر جهنگوی
اشاره

یکی از مهم ترین گروه های تروریستی پاکستان لشکر جهنگوی است که عده زیادی از آن به عنوان جانشین القاعده در پاکستان یاد می کنند. لشکر جهنگوی، یک گروه شبه نظامی فرقه ای و ضدشیعه است که در 1996 به دست گروهی از اعضای سازمان فرقه ای «سپاه صحابه پاکستان» ایجاد شد. هرچند لشکر جهنگوی ساختار رهبری خود را پنهان نگه می دارد، اما یکی از رهبران ارشد این گروه، فردی به نام «ملک اسحاق» است. ملک اسحاق به شدت تحت تأثیر افکار «مولانا حق نواز جهنگوی»، پایه گذار سپاه صحابه بوده است. اسحاق پس از دیدار با مولانا جهنگوی در 1989، رسماً به سپاه صحابه پیوست و در همان سال فعالیت های ضدشیعه خود را آغاز کرد. مولانا جهنگوی در 1990 ترور شد و لشکر جهنگوی در 1996 تأسیس شد. با وجود اختلافات، این دو گروه با یکدیگر مرتبط باقی ماندند. در حقیقت، لشکر جهنگوی به عنوان دومین بازوی نظامی سپاه صحابه نیز در نظر گرفته می شود که به طور خاص وظیفه آن مقابله با «سپاه محمد»، شاخه نظامی حزب شیعی «تحریک نفاذ فقه جعفریه» تعریف شده است. در این میان، هرچند سپاه صحابه ارتباط خود را با لشکر جهنگوی پنهان می کرد، سرانجام دولت پاکستان در 2002 این حزب را به دلیل مشارکت در اقدامات نظامی، غیرقانونی اعلام کرد. با وجود اعلام نشدن نام رهبر گروه، باور عمومی بر آن است که اسحاق - که پس از تحمل 14 سال زندان، در 2011 آزاد شد-

ص: 94


1- انوارالحق احدی، جریان پرشتاب طالبان، ص117.

هم اکنون نقش اصلی را در آن دارد و شاهد این مدعا آن است که فقط اندکی پس از آزادی اسحاق، شمار حملات به شیعیان در پاکستان به طور بی سابقه ای افزایش یافت.(1)

لشکر جهنگوی و شبکه تروریستی عربستان و آمریکا

لشکر جهنگوی، مانند لشکر صحابه که در عملیات بمب گذاری در بمبئی هند 160 نفر را به قتل رساند، هر دو بازوهای کمکی القاعده هستند. پشتیبان مالی هر سه گروه عربستان است. گاردین در مقاله ای با عنوان «اسناد ویکی لیکس و نقش عربستان در حمایت مالی از تروریسم جهانی» به این مسئله پرداخت که دولت آمریکا از نقش عربستان به عنوان بنگاه مالی تروریست ها در جهان آگاه است:

عربستان سعودی بزرگ ترین منبع مالی تروریسم در جهان است. القاعده، طالبان، لشکر صحابه و لشکر طیبه همگی دست پخت دولت عربستان هستند. اسناد دولتی آمریکا بارها به این مسئله اشاره کرده اند. ثروتمندان و شیوخ نفتی عربستان منبع اصلی مالی دولت عربستان در تجهیز نظامی این گروه ها هستند. کویت، امارات متحده عربی و قطر، به عربستان در این زمینه کمک می کنند.

انگیزه اصلی حمایت های مالی کشورهای حوزه خلیج فارس از گروه های تروریستی در منطقه، مقابله با تأثیر فزاینده انقلاب شیعی ایران است. اما شگفت آور آن است که علی رغم همه این شواهد و مدارک، آمریکا پیوند های گسترده سیاسی، اقتصادی، مالی و حتی نظامی با این کشورها برقرار کرده است. کشورهایی که هسته تروریسم جهانی را تغذیه می کنند. آمریکا در لیبی و سوریه به گروه های وابسته به القاعده کمک های مالی فراوانی کرده است.(2)

6. لشکر طیبه

ریشه لشکر طیبه و جنگ جویان چریکی آن به جنگ علیه شوروی سابق در افغانستان در دهه 1980 برمی گردد. عبدالله عزام، که اسامه بن لادن از افراد نزدیک وی به شمار می رود، از جمله بنیان گذاران این گروه است. افراد این گروه در جنگ های داخلی تاجیکستان و بوسنیا نیز شرکت داشتند. هسته اولیه این گروه تروریستی در فرقه اهل حدیق پدید آمد. این گروه تروریستی نخست

ص: 95


1- سایت مشرق، خرداد 1393، http://www.mashreghnews.ir
2- سایت فردانیوز، 6 دی1392، کد خبر 312148، http://www.fardanews.com

برای آموزش داوطلبان مبارزه در کشمیر تأسیس شد. لشکر طیبه از ناحیه (آی.اس.آی) سازمان اطلاعات پاکستان به ویژه پس از 1996 حمایت شده است. فلسفه این گروه مشابه پان اسلامیست هاست که خواهان ایجاد خلافت اسلامی در آسیای جنوبی هستند. در اعلامیه رسمی خود این گروه خواهان فتح اروپا شده است. آنها صحبت از این می کنند که یک زمان اروپا تحت تأثیر و سیطره مسلمانان بود، ولی در اثر جنگ های صلیبی، به دست عیسویان غصب شد.

لشکر طیبه در منطقه کشمیر اردوگاه های متعدد آموزشی داشته است و نخستین منطقه عملیاتی اش نیز جامو و کشمیر است. این گروه در کشمیر و پنجاب از محبوبیت و حمایت مردم برخوردار است؛ جایی که لشکر طیبه کمک های بشری مثل ایجاد کلینیک های سیار و بانک خون را در اختیار مردم قرار می دهد. لشکر طیبه به عنوان یکی از مهم ترین گروه های تروریستی پاکستان، درصدد تقویت گروه های بنیادگرای مذهبی است تا از آنها به عنوان مخالفان سرسخت ظهور جنبش های دموکراتیک و غیرنظامی استفاده کند. این تشکیلات تروریستی نه تنها ثبات پاکستان بلکه ثبات منطقه را تهدید کرده، موجب صدور تروریست ها به سراسر جهان می شود. مرام نامه فعلی لشکر طیبه برای ادامه فعالیت های تروریستی خود ایدئولوژی به چالش کشیدن حاکمیت هند بر جامو و کشمیر است.

لشکر طیبه نخست با القاعده بیشتر پیوند خویشاوندی داشت تا همکاری و اتحاد تشکیلاتی، اما پس از آنکه دولت مشرف تحت فشار شدید آمریکا و به منظور جلوگیری از ائتلاف آمریکایی- هندی، لشکر طیبه را در 2001 واحدی تروریستی خواند و فعالیت آن را ممنوع اعلام کرد، لشکر طیبه با القاعده ارتباط تشکیلاتی قوی تری پیدا کرد، به ویژه پس از آنکه مولانا الیاس کشمیری، رهبر معنوی لشکر طیبه، به مناطق قبایلی پاکستان رفت و در کنار رهبران القاعده و گروه طالبان افغانستان قرار گرفت.(1)

7. جیش محمد

گروه جیش المحمد از گروه های تروریستی نوظهور در پاکستان است که در 2000 به رهبری مسعود اظهر در شهر کراچی بنیان گذاشته شد. این گروه حوزه فعالیت خود را مناطق جامو و

ص: 96


1- سایت مشرق، خرداد 1393، http://www.mashreghnews.ir

کشمیر قرار داده است. ایدئو لوژی این گروه بیشتر بر پایه احساسات ضدهندی و ضدآمریکایی شکل گرفته است. رهبر این گروه در نخستین سخنرانی خود، هدف از تشکیل گروه تروریستی جیش المحمد را این گونه اعلام کرد: «من در راستای انجام وظیفه به اینجا آمده ام که بگویم تا زمانی که هند و آمریکا را نابود نکرده ایم، مسلمانان نباید در وضعیت صلح و آرامش بمانند». جیش محمد جزء گروه هایی است که به ارتکاب سوءقصدهای ناکام به جان پرویز مشرف، رییس جمهور سابق پاکستان، متهم شده است. گفته می شود این گروه تروریستی با لشکر جهنگوی و سپاه صحابه ارتباطات تنگاتنگی دارد.(1)

8. تحریک نفاذ شریعت محمدی

تحریک نفاذ شریعت محمدی یا نهضت اجرای شریعت محمدی در 1992، شکل گرفت. مولانا صوفی محمد - پیرو مکتب وهابی و از اعضای فعال جماعت اسلامی- مؤسس این گروه تروریستی است. این گروه هدف از تشکیل و فعالیت خود را اجرای برداشت خود از شریعت در پاکستان مطرح کرده است. رهبران این گروه خواهان این هستند که پاکستان نیز به شیوه حکومت طالبان اداره شود. مولانا صوفی محمد پس از حمله نیروهای آمریکا به افغانستان، به همراه هزاران نفر از هوادارانش برای کمک به طالبان به سمت افغانستان حرکت کرد. تعداد زیادی از مبارزان او به دست جبهه ائتلاف شمال افغانستان دست گیر یا کشته شدند و فقط تعداد کمی از آنها از جمله صوفی محمد به پاکستان بازگشتند. صوفی محمد در 2007 نیز، در پی بازگشت به پاکستان، به دست مقامات این کشور دست گیر و روانه زندان شد. بعد از دست گیری وی، دامادش مولانا فضل الله، معروف به ملا رادیو، رهبری هدایت تحریک نفاذ شریعت محمدی را بر عهده گرفت. یکی از ویژگی های خاص این رهبر جدید این است که از طریق ایستگاه رادیویی خود، اجرای خشن دستورهای شریعت، همچون تعطیلی مدارس دخترانه، بسیج نیروها برای کمک به طالبان در افغانستان و ... را ضروری اعلام کرده است.(2)

ص: 97


1- همان.
2- همان.
9. شبکه حقانی

شبکه حقانی از ماهرترین و مرموز ترین گروه های تروریستی به شمار می رود که حوزه عملیاتی آن جنوب افغانستان و شمال پاکستان، به ویژه مناطق مرزی پکتیا و خوست، است. شبکه حقانی از دهه 1980 و هم زمان با اشغال افغانستان از سوی شوروی با حمایت های خارجی، به رهبری جلال الدین حقانی شکل گرفت که تا زمان انجام حملات 11 سپتامبر 2001 با حمایت آمریکا فعالیت می کرد. اولین رهبر این گروه، جلال الدین حقانی از رهبران مجاهدین افغان بود. پس از او، رهبری گروه به پسر ارشدش سراج الدین حقانی منتقل شد. شبکه حقانی بر نظام قبیله ای مبتنی است و رهبران این شبکه از قبیله «زدران»، قوم پشتون ساکن ولایت پکتیا هستند. مولوی جلال الدین حقانی از متحدان طالبان بود و مسئولیت هایی همچون فرماندهی طالبان در شمال کابل، وزیر مناطق مرزی و امور قبایلی را بر عهده داشت.

اوج قدرت این گروه پس از اشغال افغانستان از حدود دو سال پیش نمایان شد، به طوری که سه حمله عمده علیه منافع غرب و ناتو در افغانستان به انجام رسانده اند؛ حمله هم زمان به چند هدف مهم در شهر کابل، حمله به هتل «اینترکنتینانتال» کابل، حمله به سفارت آمریکا در کابل و حمله به پایگاه بگرام در افغانستان، که این حملات کمتر از دو هفته پس از انتشار خبر مرگ بن لادن به دست نیروهای ویژه آمریکایی، رخ دادند. این حملات باعث افزایش فشار غرب بر پاکستان شد. به دنبال این فشارها، دولت پاکستان اعلام کرد قصد دارد حملات جدیدی را علیه بنیادگرایان صورت دهد که پس از آن گروهی از رهبران ارشد این گروه ها از داخل خاک پاکستان به افغانستان گریختند. نیروهای آمریکایی نیز توانسته اند از این فرصت جابجایی برای شکار چند نفر از رهبران ارشد آنها بهره ببرند. ظاهراً یکی از آنها «بدرالدین حقانی» از رهبران ارشد شبکه حقانی و نفر دوم این گروه شبه نظامی بوده است که مرگ او ضربه ای جدی به انسجام داخلی شبکه حقانی وارد کرد، به طوری که می توان این برداشت را داشت که هسته رهبری شبکه حقانی دیگر موفق نشد انسجام سابق خود را به دست آورد. زیرا ناتو و نیروهای دولتی افغانستان تاکنون توانسته اند بخش قابل توجهی از کادر رهبری حقانی را مهار کنند. پس از آن نیز ملادادالله، فرمانده طالبان پاکستانی در منطقه باجور، که از حامیان اصلی شبکه حقانی بود، در شرق افغانستان کشته شد. پیش از آن

ص: 98

نیز حاجی مالی خان، برادرزن جلال الدین حقانی و از فرماندهان ارشد شبکه حقانی به دست ناتو دست گیر شد. او رهبری قبیله ای را که خانواده حقانی به آن منسوب است، بر عهده داشت. در خصوص ارتباطات تشکیلاتی شبکه حقانی گفته می شود بدرالدین، رابط گروه حقانی و طالبان پاکستان بود که حدود دو سال پیش اردوگاهی را برای حمایت مالی و تدارکاتی شورشیان افغان در منطقه «منگل» در شرق افغانستان ایجاد کرده است.(1)

10. حرکة الجهاد اسلامی و حرکة المجاهدین

این دو گروه از گروه های تروریستی خرد و بیشتر محلی هستند که اخیراً موفق به توسعه حوزه عملیاتی خود شده اند. گروه تروریستی حرکة الجهاد اسلامی به دست مولانا ارشد احمد در 1980 به عنوان یک گروه جهادی افغان تشکیل شد. با این حال، در مورد زمان و نحوه شکل گیری آن، گزارش های ضد و نقیضی وجود دارد. اهداف این گروه، الحاق ایالت های جامو و کشمیر به پاکستان و گسترش اسلام در تمام شئون این جامعه است.

حرکة المجاهدین نیز به دست مولانا فضل الرحمن خلیل در 1985 به عنوان یک جناح انشعابی از حرکة الجهاد اسلامی، تأسیس شد.(2)

پیامدهای خون بار و مرگ بار جریان های تکفیری در پاکستان

اشاره

جریان افراطی سلفی تکفیری بر مبنای اعتقادات سست و بی اساس به نام اسلام، دست به جنایاتی می زنند که آسیب ها و لطمه های بسیاری ایجاد کرده و چهره اسلام را در جهان مخدوش ساخته است. خشونت از نوع تکفیری اش، امروز سراسر سرزمین اسلام را تهدید می کند و ضمن سلب آرامش کشتارهای وحشیانه ای در پی داشته است. پاکستان از کشورهایی است که از گذشته ای دور تاکنون در آتش تکفیر و خشونت و افراط می سوزد و داغدار عصبیت و اختلاف است. بیان آنچه بر این گوشه از جهان اسلام گذشته گویای خودسری و لاابالی گری جریان خودساخته و منحرف سلفی تکفیری است. در ادامه به برخی اقدامات آنها اشاره می کنیم.

ص: 99


1- همان.
2- سایت مشرق، خرداد 1393، http://www.mashreghnews.ir
انفجار در مدرسه قرآن پاکستان

انفجار در مدرسه آموزش قرآن شهر کراچی پاکستان چندین کشته و مجروح بر جای گذاشت. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین، خبرگزاری ایکنا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی «العهد» نوشت، این انفجار در مدرسه قرآن منطقه فقیرنشین «اورانگی» پاکستان که گروه های مسلح در آن فعال هستند، روی داد. در این حادثه سه کودک که 10 تا 12 ساله بودند، کشته و ده تن دیگر مجروح شدند؛ هنوز اطلاعاتی درباره اینکه مواد منفجره به داخل مدرسه پرتاب یا به صورت پنهانی در آنجا نگه داری شده اند، مخابره نشده است. جواد علام اودو، یک مقام مسئول در پلیس کراچی اظهار کرد: مدرسه در زمینه آموزش قرآن فعالیت می کرد؛ انفجار در آن کشته شدن سه دانش آموز و مجروح شدن شش تن دیگر را در پی داشته است. یادآور می شود، شهر کراچی 18 میلیون جمعیت دارد و در چند سال گذشته شاهد خشونت های طایفه ای و جنگ های گروهی نشئت گرفته از اختلافات سیاسی، قبیله ای، اقتصادی و نفوذ طالبان بوده است.(1)

پاکستان مسافرت زائران شیعه به ایران را متوقف کرد

دولت پاکستان به دلیل نگرانی از امنیت جانی زائران شیعه در مسیر حرکت به سوی ایران، فعالیت های اتوبوس های این مسیر را به حالت تعلیق درآورد. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین، خبرگزاری تسنیم به نقل از رویترز نوشت، پاکستان فعالیت اتوبوس هایی که زائران شیعه را از استان بلوچستان به ایران منتقل می کردند به دلیل نگرانی های امنیتی در پی کشتار 27 زائر شیعه به حالت تعلیق در آورد. بزرگراه 700 کیلومتری که شهر پاکستانی کویته را به ایران متصل می کند بارها هدف حملات انتحاری و بمب های کنار جاده ای گروه های تروریستی قرار گرفته است.

حملات فرقه ای در پاکستان رو به افزایش است. اقلیت شیعه 20 درصد جمعیت 180 میلیونی این کشور را تشکیل می دهند. گروه های حقوق بشری اعلام کرده اند که بیش از 400 شیعه در 2013 کشته شده اند. همچنین، انفجار یک خودروی بمب گذاری شده انتحاری منجر به شهادت 27 شیعه شد و متعاقب آن صدها معترض هزاره به خیابان ها آمدند و علیه این خشونت ها

ص: 100


1- پایگاه اطلاع رسانی جبهه جهانی مستضعفین، اردیبهشت 1393، http://www.mwfpress.com/

راهپیمایی کردند. شبه نظامیان لشگر جهنگوی مسئولیت این حملات را بر عهده گرفتند. این گروه تکفیری شیعیان را مسلمان ندانسته، معتقد است آنها باید کشته شوند.(1)

تحصن شیعیان در شهرهای سراسر پاکستان پایان یافت

گروه های شیعی در پاکستان در گفت وگو با رسانه های خبری اعلام کردند با توافقی که با وزرای دولت فدرال پاکستان صورت گرفت، تحصن و اعتراضات سراسری در این کشور نسبت به تداوم حملات تروریستی علیه شیعیان، پایان می یابد. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین، خبرگزاری ایرنا به نقل از اظهارات اعضای ارشد گروه های سیاسی حزب مجلس وحدت مسلمین و رؤسای حزب دموکراتیک جامعه هزاره کویته متعلق به شیعیان پاکستان نوشت: پس از اطمینان از اقدامات آتی دولت علیه تروریست ها و شبه نظامیان و شناسایی عاملان جنایات و حملات تروریستی علیه جامعه شیعیان که از سوی چودری نثارعلی خان، وزیر کشور، اعلام شد، گروه های شیعی معترض به تحصن سراسری خود در شهرهای مختلف این کشور پایان می دهند. عبدالخالق هزاره، رهبر حزب هزاره کویته، اعلام کرد شیعیان این کشور با توافق به عمل آمده با نمایندگان دولت تحصن خود در شهر کویته را به اتمام رسانیده، مراسم تدفین پیکر زائران کشته شده در حمله تروریستی به دو اتوبوس را که حامل مسافران اماکن مقدس بودند برگزار می کنند. حمله انتحاری انجام شده در مسیر عبور دو دستگاه اتوبوس حامل زائران شیعی در منطقه مستونگ ایالت بلوچستان، در جنوب غربی پاکستان، بیش از 30 کشته و 44 زخمی بر جای گذاشت.

وزیر کشور پاکستان نیز با سخنانی از گروه های شیعی خواست به تحصن خود پایان دهند و افزود: دولت فدرال و ایالت بلوچستان به مردم اطمینان می دهد که تمامی اقدامات لازم برای تأمین امنیت شیعیان را به انجام برساند و از طریق قانون برای شناسایی و بازداشت عاملان این حادثه اقدام کند. در همین حال، علامه راجا ناصر عباس، دبیر کل مجلس وحدت شیعیان پاکستان، نیز در سخنانی در راولپندی در جمع معترضان، از گروه های سیاسی مذهبی در سراسر پاکستان خواست به اعتراض های خود پایان دهند، اما وی خطاب به دولت گفت: دولت مرکزی باید به وعده های خود در خصوص شیعیان عمل کند و مانند دفعات گذشته فقط به صدور بیانیه اکتفا

ص: 101


1- همان، بهمن 1392.

نکند. این رهبر مذهبی هشدار داد اگر دولت نتواند یا نخواهد با عاملان این جنایت ها برخورد جدی داشته باشد، در روزهای آینده شیعیان در این کشور با اعتراضات بیشتر به سوی اسلام آباد حرکت کرده، در مقابل مجلس نمایندگان این کشور تحصن بزرگی برپا خواهند کرد.

این تحصن در حالی به اتمام رسید که درگیری میان اعتراض کنندگان (شیعیان) و پلیس باعث استفاده نیروهای انتظامی از گاز اشک آور و شلیک هوایی به منظور پراکنده کردن تظاهرکنندگان شیعی در شهرهای مختلف پاکستان، به ویژه در شهر کراچی در جنوب این کشور، شد. به گزارش پلیس شهر کراچی، نیروهای انتظامی با استفاده از باتوم و شلیک هوایی اقدام به پراکنده کردن معترضان کردند و تعدادی از شهروندان و شیعیان در کراچی بازداشت شدند، اما با وجود هشدارهای پلیس معترضان همچنان از پراکنده شدن خودداری می کردند.(1)

امتناع شیعیان کویته از دفن شهدای حمله انتحاری

اقوام و نزدیکان شهدای شیعه در بمب گذاری انتحاری بلوچستان پاکستان تابوت های عزیزان خود را در خیابانی در کویته گذاشتند و از حرکت دادن آنها امتناع کردند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین، خبرگزاری ابنا به نقل از یک افسر پلیس پاکستان اعلام کرد که اقوام و نزدیکان شهدای شیعه بمب گذاری انتحاری این هفته برای سومین روز متوالی دست به تظاهرات زدند. این افراد از دفن شهدای خود امتناع کردند و خواستار سرکوب شبه نظامیان در بلوچستان شدند. معترضان تابوت های عزیزان خود را در خیابانی در کویته گذاشتند و از حرکت دادن آنها امتناع کردند. در این حمله انتحاری که در مسیر عبور دو دستگاه اتوبوس حامل زائران شیعی در منطقه مستونگ ایالت بلوچستان در جنوب غربی پاکستان رخ داد، بیش از 30 نفر شهید و 44 نفر زخمی شدند. زائران شیعی از جمله 10 زن و چند نفر از نیروهای امنیتی پاکستان در میان قربانیان این اقدام تروریستی هستند. گروه تروریستی و غیرقانونی لشکر جهنگوی مسئولیت این اقدام تروریستی را به عهده گرفت.(2)

حمله تروریستی به شیعیان پاکستانی

عملیات تروریستی در منطقه شیعه نشین شهر پیشاور پاکستان، 8 کشته و 26 زخمی بر جای

ص: 102


1- همان.
2- همان.

گذاشت. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از پایگاه خبری شبکه العالم، این انفجار در یکی از محله های شیعه نشین به وقوع پیوست. فیصل مختار، از فرماندهان ارشد پلیس [پیشاور] در این باره گفت: انفجار در بازاری در محله «کیسا خوانی» روی داد، که دارای اکثریت شیعه است.(1)

مقام های پلیس پاکستان گزارش دادند مهاجمان ناشناس با تیراندازی به سوی مسجد شیعیان در ایالت پنجاب در شرق این کشور 10 نمازگزار شیعی را زخمی کردند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از خبرگزاری ایرنا، مقام های پلیس ایالت پنجاب در گفت وگو با خبرنگاران افزودند: مهاجمان ناشناس، افراد حاضر در مسجد متعلق به شیعیان در شهر چکوال را پس از اقامه نماز مغرب هدف قرار دادند. پلیس پاکستان گزارش داد به نظر می رسد این حادثه، اقدام تلافی جویانه تندروان مذهبی در واکنش به قتل دو عضو ارشد گروه اهل سنت و الجماعة در شهر اسلام آباد باشد. مقام های پلیس اسلام آباد گزارش دادند که مهاجمان ناشناس خودروی مفتی منیر احمد معاویه، دبیر کل گروه مذهبی و تندروی اهل سنت و الجماعة را در نزدیکی میدان فرقان، منطقه ای در اسلام آباد هدف قرار دادند و وی را کشتند. در این حمله «اسد محمود» یکی از مسئولان این گروه نیز کشته شد. تاکنون هیچ گروهی مسئولیت این حمله را بر عهده نگرفته است و پلیس اسلام آباد نیز انگیزه این حادثه را فرقه ای می داند.(2)

شهادت سه زائر شیعه در انفجار بمب در پاکستان

دست کم سه نفر در انفجار بمبی که یک اتوبوس حامل زائران شیعه را در جنوب غرب پاکستان هدف قرار داده بود، کشته و بیش از 30 تن دیگر، از جمله شماری از افسران امنیتی، زخمی شدند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از پرس تی وی، این زائران از شهرهای مقدس ایران در حال بازگشت به کشورشان بودند که یک خودروی حامل مواد انفجاری در شهر کویته واقع در جنوب غرب پاکستان، اتوبوسی را که آنها در آن بودند هدف قرار داد.(3)

ص: 103


1- همان.
2- همان.
3- پایگاه اطلاع رسانی جبهه جهانی مستضعفین، http://mwfpress.com/vdceew8z.jh8nxi9bbj.html
شهادت مدیر شیعه یکی از دانشگاه های پاکستان

افراد مسلح یکی از مدیران ارشد و شیعه یکی از دانشگاه های پاکستان را به همراه راننده اش در استان پنجاب به شهادت رساندند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از خبرگزاری ابنا، سید شبیر حسین شاه، مدیر امور دانشجویی یکی از دانشگاه های استان پنجاب، در حالی که در مسیر دانشگاه بود، هدف حمله قرار گرفت. علی نصیر ریزوی، رئیس پلیس منطقه گفت سید شبیر حسین شاه تقریباً نزدیک دانشگاه بود که افراد مسلح موتورسوار خودروی او را به گلوله بستند. راننده خودرو نیز در این حمله شهید شد. از تعداد دقیق افراد مسلح اطلاع نداریم اما به نظر می رسد این حمله برنامه ریزی شده و مقتول هدف این حمله بوده است. مقامات گمان می کنند این حمله، اقدامی تلافی جویانه مرتبط با ناآرامی های روز جمعه روالپندی است که در آن یکی از مساجد سنی ها به آتش کشیده شده و 10 تن در آن کشته شدند.

مقامات دانشگاه گفتند سید شبیر حسین شاه در امور دانشگاهی بسیار فعال بوده است. شیخ عبدالرشید، سخن گوی دانشگاه گفت او از نظر فرقه ای شیعه بود، اما یکی از مقامات پیشروی دانشگاه محسوب می شد. یکی دیگر از همکاران وی گفت پیش تر افراد ناشناسی سید شبیر حسین شاه را تهدید کرده بودند. پاکستان با افزایش خشونت های فرقه ای روبه روست که در آن گروه های شبه نظامی مرتبط با القاعده و طالبان اغلب به شیعیان که 20 درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهند، حمله می کنند.(1)

شهادت 7 شیعه در حمله شبه نظامیان در پاکستان

منابع امنیتی آگاه در پاکستان از شهادت 7 نفر از شیعیان و زخمی شدن 32 نفر دیگر در حمله شبه نظامیان در نزدیکی اسلام آباد، پایتخت این کشور، خبر دادند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین، خبرگزاری تسنیم به نقل از پرس تی وی این خبر را اعلام کرد.(2)

ص: 104


1- همان، http://www.mwfpress.com/vdcgwn9q.ak9x34prra.html
2- همان، http://www.mwfpress.com/vdcja8ev.uqe8ozsffu.html
ترور 8 نفر از شیعیان پاکستان

مسئولان محلی پاکستانی از ترور 8 نفر از شیعیان این کشور خبر دادند. به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم، در یکی از این حملات تروریستی دو پزشک شیعه در شهر کراچی به ضرب گلوله افراد مسلح کشته شدند. عناصر مسلح همچنین با حمله به یک خیاطی در مرکز شهر کراچی صاحب این مغازه و یکی از کارکنان را به قتل رساندند و از صحنه جرم گریختند. الیوم السابع به نقل از عمیر فروقی، از مسئولان پلیس کراچی، اظهار داشت: همه می دانستند که این افراد که هدف سوء قصد قرار گرفته اند، شیعه بودند.

همچنین چهار شیعه دیگر نیز، روز قبل از این حادثه، در یکی از مناطق قبیله ای شمال غربی پاکستان به قتل رسیدند. اوایل سال جاری میلادی حمله تروریستی به دو منطقه شیعه نشین در شهر کویته حدود 200 کشته بر جا گذاشت. این حملات خون بارترین هجوم تروریستی به شیعیان پاکستان بود. در سایه نبود آمار رسمی، برخی منابع تأکید دارند که شیعیان پاکستان 20 درصد جمعیت این کشور 180 میلیون نفری را تشکیل می دهند. بیشتر این حملات تروریستی به دست عناصر طالبان صورت می گیرد.(1)

شهادت 22 زائر شیعه در پاکستان

حمله تروریستی به اتوبوس حامل زائران شیعه در جنوب غربی پاکستان در مسیر بازگشت آنان از زیارت اماکن مقدس در خاک جمهوری اسلامی ایران، به شهادت 22 تن از آنان منجر شد. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از پایگاه خبری شبکه العالم، این حمله تروریستی نزدیک روستای درینگر در اتوبان بین پاکستان و ایران در 60 کیلومتری غرب شهر کویته روی داد. مسئولان محلی پاکستانی تأکید کردند که در این حمله تروریستی 22 نفر شهید و 20 تن مجروح شدند. هنوز از سرنوشت 9 تن دیگر از سرنشینان این اتوبوس خبری در دست نیست.(2)

ص: 105


1- پایگاه خبری شبکه العالم، http://fa.alalam.ir/news/1531245
2- همان، بهمن 1392.
شهادت سه زائر شیعه در انفجار بمب در پاکستان

دست کم سه نفر در انفجار بمبی که یک اتوبوس حامل زائران شیعه را در جنوب غرب پاکستان هدف قرار داده بود، کشته و بیش از 30 نفر دیگر، از جمله شماری از افسران امنیتی، زخمی شدند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از پرس تی وی، این زائران از شهرهای مقدس ایران در حال بازگشت به کشورشان بودند که یک خودروی حامل مواد انفجاری در شهر کویته واقع در جنوب غرب پاکستان، اتوبوسی را که آنها در آن بودند هدف قرار داد. از آنجایی که حال برخی از زخمی ها وخیم گزارش شده است، بیم آن می رود که تلفات افزایش یابد. گروه های طرفدار طالبان مبارزه خشونت آمیز علیه مسلمانان شیعه را شدت بخشیده اند و ظاهراً حملات تروریستی خود را در شهرهای مهم پاکستان گسترش داده اند. در ماه های اخیر، چندین اجتماع مذهبی شیعیان در بخش های مختلف پاکستان هدف قرار گرفته است. شبه نظامیان طرفدار طالبان در سال های اخیر، صدها شیعه را در شهرهای پاراچنار و هنگو و دیگر نواحی در منطقه قبائلی نشین کورام، به قتل رسانیده اند.

شیعیان پاکستان می گویند دولت اسلام آباد باید اقدامی قاطع علیه نیروهایی که در این کشتار هدفمند دخالت دارند، اتخاذ کند. آنها همچنین اسلام آباد را به ناتوانی در تأمین امنیت جامعه شیعیان متهم می کنند. کشتار شیعیان خشم بین المللی را برانگیخته است و بسیاری از گروه های حقوق بشری و کشورهای منطقه ای خشم خود را از خشونت های مرگ بار ابراز کرده اند.(1)

شهادت یک ذاکر پاکستانی با حمله تک تیراندازان سپاه صحابه

یک روحانی و ذاکر پاکستانی اهل بیت علیهم السلام که از رهبران مجلس وحدت مسلمین بود در لاهور هدف حمله تک تیراندازان سپاه صحابه قرار گرفت و به شهادت رسید. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از خبرگزاری ابنا، یک روحانی و ذاکر اهل بیت علیهم السلام هدف حمله تک تیراندازان سپاه صحابه قرار گرفت و به شهادت رسید. «علامه ناصر عباس ملتانی» در حالی که بعد از اجرای مراسم عزاداری در شاه جمال، واقع در منطقه شادمان لاهور، با اتومبیلش به سمت منزل خود در حرکت بود، به دست تروریست های تکفیری به شهادت رسید.(2)

ص: 106


1- پایگاه اطلاع رسانی جبهه جهانی مستضعفین، دی 1392.
2- همان، آذر 1392.
شهادت یک فعال شیعه در لاهور پاکستان

تروریست های تکفیری لشکر جهنگوی یک فعال 35 ساله شیعه را با شلیک دو گلوله در لاهور پاکستان به شهادت رساندند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از خبرگزاری ابنا، هم زمان با ایام میلاد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و روزهایی که مورد احترام همه فرق و مذاهب اسلامی است، تروریست های تکفیری با شلیک گلوله به «علی حسین قزل باش»، فعال شیعه پاکستانی، حرمت این ایام را شکستند و این جوان شیعه را هنگام توقف مقابل چراغ راهنمایی منطقه گلبرگ شهر لاهور، به شهادت رساندند. این فعال 35 ساله شیعه، که حسابدار یک شرکت خصوصی در شهر لاهور بود، هنگام بازگشت به خانه هدف حمله تروریست های تکفیری قرار گرفت که در دم به فیض شهادت نائل شد. تروریست های تکفیری موتورسوار با شلیک دو گلوله وی را به شهادت رساندند و بلافاصله از محل متواری شدند. پلیس نیز جسد وی را برای تحقیقات بیشتر به بیمارستان انتقال داد. به گفته پلیس، تاکنون هیچ گروهی مسئولیت این حمله را به عهده نگرفته، ولی تا آنجایی که مشخص است این اقدامات به دست گروه های افراطی لشکر جهنگوی صورت می گیرد. احزاب مختلف شیعه این اقدام را محکوم کردند و از نیروهای امنیتی خواستند مجرمان را دست گیر کنند و به سزای عملشان برسانند.(1)

98 کشته در سه روز

تروریست ها ظرف سه روز به دو گردهمایی شیعیان در دو شهر پاکستان حمله کردند و بیش از 98 مسلمان بی گناه را کشتند: 33 نفر در لاهور و 65 نفر در کویته. گل جمس حسین، روزنامه نگار پاکستانی، در خبرآنلاین نوشت: در هفته گذشته تروریست ها ظرف سه روز به دو گردهمایی شیعیان در دو شهر پاکستان حمله کردند و بیش از 98 مسلمان بی گناه را کشتند: 33 نفر در لاهور و 65 نفر در کویته. بمب گذاران انتحاری به مؤمنانی که مشغول عزاداری برای سال روز شهادت حضرت علی علیه السلام در شهر لاهور بودند حمله کردند؛ تروریست ها همچنین به مسلمانان حاضر در راهپیمایی روز قدس در شهر کویته که برای اعلام هم بستگی و حمایت از مردم مظلوم فلسطین گرد آمده بودند، یورش بردند.

ص: 107


1- همان، دی 1392.

یک سخن گوی گروه تحریک طالبان پاکستان با قبول مسئولیت این حملات آن را «انتقام کشتار مسلمانان سنی بی گناه» خواند و از حملات قریب الوقوع به نقاطی در اتحادیه اروپا و ایالات متحده خبر داد. این سخنان بیشتر به لاف می ماند تا قبول مسئولیت. لذا این پرسش مطرح است که: آیا حقیقتاً طالبان پاکستان حملات تروریستی در شهرهای کویته و لاهور را سامان داده اند؟ و اگر جواب مثبت است از چه کسانی به عنوان حمله کننده انتحاری استفاده کرده اند؟

طالبان پاکستان در اقدامات وحشیانه بسیاری شرکت داشته اند و حملات بی شماری علیه نیروهای امنیتی و مقامات دولتی پاکستان انجام داده اند و در بسیاری از موارد نیز به جای ضربه زدن به هدفشان مردم عادی را به کشتن داده اند، چه آنکه خشونت های فرقه ای چندان مطلوب آنها نیست. اغلب این افراد از قبایل بدوی پشتون اند و به دنبال انتقام گیری از ایالات متحده آمریکا که در آن سوی مرز در افغانستان مشغول کشتار قوم و خویشان پشتون آنهاست. این افراد همچنین به نیروهای پلیس و ارتش پاکستان حمله کرده اند؛ چراکه گمان می کنند آنها با دشمنشان (آمریکا) دوست هستند.

به نظر می رسد هدف نخست آنها انتقام از نیروهای خارجی و هم پیمانان داخلی احتمالی شان است. به هر حال، در چند سال گذشته گروه های فرقه ای کوچک تری از ایالت پنجاب (مانند سپاه صحابه و لشکر جنگوی) به منظور رسیدن به اهداف و امیال خود به جنگ جویان طالبان پیوسته اند. با وجود این، پرسش این است که واقعاً چه فرد یا گروهی به مسلمانان شیعه لاهور و کویته حمله کرده است؟ به نظر می رسد این اقدام کار دو گروه مختلف تروریستی باشد که احتمالاً هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته اند و به دو دلیل مجزا دست به اقدامات تروریستی خود زده اند.

در ماه آگوست، لشکر جهنگوی یک سیاست مدار برجسته شیعه را در کراچی به قتل رساند که سبب جرقه خوردن خشونت های فرقه ای و نژادی شد. حامیان سیاست مدار کشته شده بیش از صد نفر را در اقدامی تلافی جویانه در مرکز اقتصادی پاکستان به قتل رساندند.

با به دست گیری اوضاع از جانب مقامات در کراچی و برقراری نظم و قانون در ماه مبارک رمضان، تروریست ها در حالی به شیعیان حاضر در مراسم سال روز شهادت حضرت علی علیه السلام حمله کردند که تقریباً هیچ نیروی امنیتی در این تجمعات حاضر نبود، چراکه تقریباً همه نیروهای

ص: 108

امنیتی پاکستان مشغول کمک رسانی به مردم آسیب دیده از سیل بی سابقه در این کشور بودند. بنابراین، به نظر می رسد حملات لاهور کار آن تروریست های فرقه ای باشد که موفق به انتقام گیری در کراچی نشده بودند.

توضیح درباره حملات کویته به نظر پیچیده می رسد، چراکه این شهر به مرکز تروریست ها، باندهای جنایتکار، مافیاهای مواد مخدر، قاچاقچیان، پناهگاه طالبان افغانستان و پاکستان و شورشیان بلوچ تبدیل شده است که علیه دولت پاکستان می جنگند و یا از طرف قدرت های خارجی مأمور بی ثبات کردن کشور هستند.

در حالی که هرج و مرج در این شهر حاکم است، به نظر می رسد حمله به مسلمانان بی گناهی که مشغول اظهار هم بستگی با مردم ستم دیده فلسطین بودند کار تروریست هایی باشد که به عوامل خارجی مشکوک وابسته اند یا حتی ممکن است کار حامیان عبدالمالک ریگی باشد که پس از حملات تروریستی در زاهدان به کویته فرار کرده اند و در آنجا مخفی شده اند؛ همچنین ممکن است گروه تحریک طالبان پاکستان و حامیان خارجی آنها دوباره از تروریست های لشکر جهنگوی ساکن ایالت پنجاب (این بار در یک منطقه بلوچ نشین) استفاده کرده باشند تا به خشونت های فرقه ای و قومی در این شهری که خود مشحون از انواع درگیری و خشونت و جنایت است، دامن بزنند. نکته مهم این است که معادله خشونت های پاکستان معادله ای چندمجهولی است و باید به آن از زوایای مختلف نگاه کرد.(1)

نتیجه

عملکرد گروه های تکفیری با موازین و مبانی اسلام مطابقت ندارد و چنین حرکت های بی رحمانه، که با نام اسلام و شریعت محمدی و سلف صالح انجام می شود، حکایت از ناآگاهی و ناآشنایی رهبران و بزرگان این فرقه ها با اسلام واقعی دارد. بنابراین، علما و اندیشمندان شیعه و سنی باید به چنین جریان هایی بی اعتنا نباشند و از حریم اسلام ناب محمدی و حقانیت آن، که بر محور کرامت انسانی و صلح و امنیت استوار است، دفاع کنند.

ص: 109


1- خبرآنلاین http://khabaronline.ir

پیامد افراط گری و خشونت تکفیری چیزی غیر از ناامنی و تجاوز و قساوت نبوده است و جهان اسلام را با مصائب و مشکلات فراوانی مواجه کرده و جنگ های مرگ بار و نابسامانی های سیاسی و اجتماعی به دنبال داشته است. اختلافات قومی و مذهبی با حمایت دشمنان اسلام تشدید شده و آرامش را از مسلمانان سلب کرده است. پاکستان نمونه آشکار این مسئله است که سال های طولانی در آتش تفرقه و تعصب و جهالت می سوزد. از آغاز استقلال، پاکستان می توانست در مسیر وحدت و تقویت جهان اسلام نقش محوری و اساسی داشته باشد، در حالی که اختلافات فرقه ای و سیاست های استعماری، پاکستان را بهشت سلفی های تکفیری کرد و تا به امروز جولانگاه گروه های افراطی و تکفیری است که نتایج بسیار دل خراشی به ارمغان آورده است. هرچند آمار دقیقی از کشتارها، تخریب ها و ... در پاکستان وجود ندارد، اما آنچه در اخبار و رسانه ها منعکس شده و می شود نشان از مظلومیت مسلمانان، به ویژه شیعیانی دارد که در برابر مدعیان دروغین حقوق بشر قتل عام می شوند.

وقت آن رسیده است که تمام فرقه ها و اندیشمندان جهان اسلام یک پارچگی و وحدت خود را حفظ کنند و دست از اختلاف بردارند و در برابر حرکت های افراطی تکفیری در صف واحد بایستند و حساب این گروه های ساختگی را از اسلام جدا کنند.

ص: 110

منابع

1.ابن تیمیه، درء التعارض العقل والنقل، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1417.

2.ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تحقیق: جمال الدین میردامادی، دار الفکر للطباعه والنشر، بیروت، 1408.

3.ابی اسامه، سید طالب الرحمن، الدیوبندیه، دار الصمیعی، ریاض، 1419.

4.احدی، انوارالحق، جریان پرشتاب طالبان، [بی جا، بی تا]

5.بنوری، مسلک علماء دیوبند، طبع دارالاشاعت کرانثی، کراچی، [بی تا].

6.البوطی، رمضان، سلفیه بدعت یا مذهب، ترجمه: حسن صابری، آستان قدس رضوی، مشهد، 1373.

7.جهنی، مانع حماد، الموسوعة المیسرة فی الادیان والمذاهب والاحزاب المعاصره، دار الندوة العالمیة للطباعة والنشر والتوزیع، ریاض، 1424.

8.خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات کعبه، [بی جا]، 1366.

9.جمعی از نویسندگان، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: سید محمدکاظم موسوی بجنوردی، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1369.

10.راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان، دار القلم - دار الشامیه، بیروت - دمشق، 1412.

11.زیدی، مرتضی، علل تفرقه گرایی در پاکستان، پایان نامه .

12.------------- ، «تلاش گروه های تروریستی وهابی علیه ایران»، روزنامه جمهوری اسلامی.

13.طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1409.

14.طحاوی، احمد بن محمد بن سلامه، العقیدة الطحاویة، تصحیح: نجم الدین محمد الدرکانی، نشر صدیقی، زاهدان، [بی تا].

15.عاملی، علی بن حسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1414.

16.عزیز، احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه: نقی لطفی، محمدجعفر یاحقی، مؤسسه کیهان، تهران، 1366.

17.علی اکبری، مرضیه، «اخلاق و رفتار مسالمت آمیز با پیروان مذاهب»، در: اخلاق وحیانی، ش4، 1392.

18.فراستخواه، مقصود، سرآغاز نواندیشی معاصر، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1377.

ص: 111

19.فضایی، یوسف، مناظرات امام فخر رازی، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، تهران، 1361.

20.فقیهی، علی اصغر، وهابیان، انتشارات صبا، [بی جا]، 1352.

21.مدنی، حسین احمد، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

22.ندوی، محمد رئیس، اللمحات، جامعة سلفیة، هند، [بی تا].

23.نگاهی به ماهیت و عمل کرد فرقه ضاله وهابیت، جزوه نیروی عقیدتی - سیاسی نیروی انتظامی.

24.نووی، یحیی بن شرف، مغنی المحتاج، المکتبة التجاریة، قاهره، 1374.

25.هاردی، پیتر، مسلمانان هند بریتانیا، ترجمه: حسن لاهوتی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1369.

26.afghanews.ir

27.aviny.com

28.bashgah.net

29.fardanews.com

30.farsnews.com

31.ical.ir

32.islamtimes.org

33.jomhourieslami.com

34.kayhan.ir

35.khabaronline.ir

36.mashreghnews.ir

37.mwfpress.com

ص: 112

جنایات جریان های تکفیری در سوریه؛ 2012-2013 / پیام عبدالملکی

اشاره

پیام عبدالملکی(1)

چکیده

کشورهای اسلامی در سال های اخیر دچار فراز و نشیب های فراوانی شده اند که در طول تاریخ بی سابقه بوده است. یکی از این کشورهای پرتلاطم، سوریه است که در سال های اخیر با مشکلات فراوانی روبه رو بوده است. عده ای تروریست به ادعای تجدید اسلام و تشکیل حکومت اسلامی علیه نظام سوریه دست به تخریب، غارت و جنایات فراوانی زده اند. از جمله این جنایات کشتار مردم بی گناه، تخریب شهرها و اموال عمومی، فساد، ترور اشخاص و ... بوده است. در این زمان بسیار مناسب است به بررسی این جنایات پرداخته شود تا ابعاد مختلف آن برای شناخت بیشتر تروریست های مدعی تجدید اسلام روشن شود. در این نوشتار برآنیم تا با ذکر مصادیق مختلف این جنایات در چهار بخش این مسئله را بررسی کنیم، که عبارت است از: 1. هدم آثار و ابنیه؛ 2. کشتار؛ 3. فساد و خیانت؛ 4. برخورد با غیرمسلمانان.

کلیدواژگان: سوریه، تروریست، جنایت، کشتار، هدم آثار، فساد.

ص: 113


1- پژوهشگر مؤسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

مقدمه

جمهوری عربی سوریه کشوری در جنوب غرب آسیا و در کنار سواحل شرقی دریای مدیترانه است. این کشور از شمال با ترکیه، از شرق با عراق، از غرب با لبنان و دریای مدیترانه و از جنوب با اردن و فلسطین همسایه است. از شهرهای مهم سوریه می توان به دمشق، حُمص، دَرعا، حِماه، حَلب و دیرالزور اشاره کرد. حدود 74٪ جمعیت سوریه را مسلمانان سنی، 13٪ علویان، شیعیان دوازده امامی و اسماعیلیان، 10٪ مسیحیان و 3٪ دروزیان تشکیل می دهند.

سوریه بین عرض 32 و 37 درجه شمالی و طول 35 و 42 درجه شرقی قرار دارد که این امر در طول تاریخ، جایگاهی استراتژیک به این کشور بخشیده است. زیرا باعث قرار گرفتن آن در نقطه اتصال سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا شده سوریه را در میان کشورهای اروپای صنعتی و خاورمیانه نفت خیز قرار داده است. جایگاه استراتژیک سوریه باعث شده است چشم طمع دشمنان در سال های اخیر به این کشور اسلامی دوخته شود و با هجمه کشورهای مختلف مواجه شود.

در 2011 با بالا گرفتن اعتراضات مردمی در جهان عرب، تظاهرات هایی نیز در شهرهای مختلف سوریه نظیر حمات، جبله، دمشق، لاذقیه، درعا و حمص به وقوع پیوست که با سرکوب ارتش سوریه مواجه شد. تظاهرات های پراکنده ای در شهرهای دیگر سوریه نیز به وقوع پیوست که در سه شهر حمص، درعا و حماه شدیدتر بود. با حمایت کشورهای غربی و عربی، مخالفان نظام سوریه رشد کردند و خسارات فراوان جانی و مالی بر این کشور تحمیل کردند. از مهم ترین خسارات واردشده بر این کشور می توان به از بین رفتن شهرها و ساختمان ها، کشتار و غارت مردم و علما و شخصیت ها، فساد و ... اشاره کرد. بدون تردید ناآرامی های سوریه حاصل حمایت های مالی، اطلاعاتی، جاسوسی و تسلیحاتی کشورهای عربی و غربی از گروه های تروریست است. لذا بررسی جنایات واردشده بر این کشور اسلامی از ضروریات است. در این مقاله به اهم این جنایات و خسارت ها می پردازیم.

ص: 114

سوریه؛ سال ها به عقب

آن گونه که در گزارش های مختلف دیده می شود، خسارات واردشده بر سوریه بسیار زیاد است. «المرکز السوری لبحوث السیاسات» در گزارش خود در سه ماهه اول از رویدادهای سوریه گفته است که سوریه به دلیل حوادث اخیر، 35 سال به قبل بازگشته است. در این گزارش، که با همکاری آژانس کار و امداد سازمان ملل متحد (UNRWA)، و با عنوان «فاجعه سوریه» تهیه شده آمده است که بیش از نیمی از ساکنان سوریه فقیر شده اند و همچنین 7/6 میلیون نفر در اثر این اتفاقات به زیر خط فقر رسیده اند و 6/3 میلیون نفر در فقر شدید به سر می برند. این گزارش نشان داد که خسارات اقتصادی سوریه به دلیل بحران، فقط تا سه ماهه اول 2013، تا 4/84 میلیارد دلار رسیده است.(1)

البته گزارش دیگری هم پایگاه خبری المانیتور در پایان 2013 منتشر کرد. این گزارش، که مرکز سوری تحقیقات سیاست گذاری - وابسته به سازمان ملل- منتشر کرده است، حاوی جزئیاتی از فجایع و کشتاری است که در حدود 1000 روز از بحران سوریه اتفاق افتاده است. این گزارش با عنوان «جنگ در حال گسترش» منتشر شده و نتیجه همکاری برنامه توسعه سازمان ملل (UNDP) و آژانس پناهندگان فلسطینی (UNRWA) است. این گزارش می کوشد با ارائه آمار و ارقام، تصویری از وضعیت فعلی سوریه به دست دهد. بر اساس این گزارش، اکنون نیمی از جمعیت سوریه زیر خط فقر زندگی می کنند (نزدیک به 8 میلیون نفر از آنها، از ابتدای بحران سوریه به زیر خط فقر رفته اند). 4/4 میلیون نفر در فقر مطلق قرار دارند. نرخ بیکاری 43 درصد است. 3/2 میلیون نفر شغل خود را از دست داده اند. این آمار یعنی اکنون زندگی 10 میلیون نفر سوری در خطر است.

کودکان نیز درگیر این جنگ خانمان سوز شده اند و از آنها برای جنگ با ارتش بهره برداری می شود. در حمص کودکی از سرما می میرد. زمین های کشاورزی، به نفت آلوده شده اند. مردم این دیار که روزگاری بزرگ ترین تولیدکننده گندم در کشورشان بودند، اکنون به دنبال قرصی نان هستند.

ص: 115


1- الحدث نیوز، 25 جولای 2013.

حمص از سرما می لرزد. فرزندان این سرزمین با تمدن 7000 هزارساله آن، اکنون رو به نابودی هستند.

تصاویر فقط تا اندازه ای می تواند درد و رنج مردم را منعکس کند. بر اساس آخرین مطالعات و تحقیقات مرکز سوری تحقیقات سیاست گذاری، وابسته به سازمان ملل، آوارگان سوری، با سرعتی باورنکردنی در حال افزایش هستند. اگر این فرآیند همچنان ادامه پیدا کند، تا انتهای سال 2013، آوارگان سوری بزرگ ترین جمعیت آوارگان جهان در دوره معاصر را تشکیل می دهند. سوری ها در نقاط مختلف جهان پراکنده شده اند؛ در چادرهایی که نمی تواند از آنها در برابر سرمای زمستان و گرمای تابستان محافظت کند.

در این گزارش آمده است که در نیمه اول 2013، 8 درصد از جمعیت سوریه کاسته شده و بیش از یک سوم مردم سوریه آواره شده اند. 5/1 میلیون نفر از کشور فرار کرده اند، 3/1 میلیون نفر مهاجرت کرده اند و حدود 8/4 میلیون نفر در درون کشور آواره شده اند.

وحشتناک ترین جنبه بحران سوریه، تعداد کشته شدگان است. مرگ و میر ناشی از درگیری نظامی در نیمه اول 2013، 67 درصد رشد کرده است. از ابتدای بحران سوریه تا کنون، نزدیک به صد هزار نفر کشته شده اند. نزدیک به 400 هزار نفر در جنگ، معلول یا مجروح شده اند. بنابراین، نزدیک به 2 درصد جمعیت سوریه، کشته یا مجروح و معلول شده اند.

وضعیت آموزش و پرورش، فاجعه خاموش بحران سوریه است. 49 درصد دانش آموزان سوری ترک تحصیل کرده اند. 3000 مدرسه در نتیجه درگیری ها خراب شده و 683 مدرسه هم به عنوان پناهگاه آوارگان استفاده می شود. بسیاری از معلمان هم آواره شده اند و مدارس را ترک کرده اند.

37 بیمارستان به طور کامل خراب شده و 57 بیمارستان آسیب جدی دیده است. 593 مرکز مراقبت های اولیه -که منبع اصلی داروهای بیماران است- صدمه دیده و 395 مرکز هم نابود شده است. در جولای 2013، به ازای هر چهار هزار بیمار، فقط یک پزشک موجود بوده است، در حالی که در 2010، به ازای هر 661 نفر یک پزشک در دسترس بوده است.

اما بعد اقتصادی فاجعه سوریه؛ بر اساس این گزارش، بخش صنعت به علت تعطیل شدن کسب و کارها، ورشکستگی، مهاجرت سرمایه و غارت و تخریب، در آستانه فروپاشی است.

ص: 116

بحران سوریه تا کنون نزدیک به 103 میلیارد دلار به اقتصاد این کشور ضربه زده است. چیزی معادل 174 درصد تولید ناخالص داخلی سوریه در 2010.

آنچه در بالا گفته شد، فقط بخش کوچکی از فاجعه ای است که در سوریه اتفاق می افتد؛ 1000 روزی که سوریه را به قرون وسطا بازگردانده است. اکنون هیچ خانواده ای در سوریه نیست که مجروح یا کشته ای نداشته باشد. این 1000 روز برای مردم سوریه همچون 1000 سال گذشت. در این 1000 روز سوریه توپ فوتبال قدرت طلبی دیگر کشورها شد و زخمی که بر پیکر سوریه وارد شده تا سال های سال محو نخواهد شد.(1)

در این قسمت برای روشن شدن ابعاد مختلف خسارات و جنایات سوریه به تفصیل و در چند بخش، به برخی شواهد آن می پردازیم:

1. هدم آثار و ابنیه

ساختمان ها و ابنیه مناطق مختلف سوریه مورد حمله، غارت و تخریب عناصر تروریستی قرار گرفته است. از بسیاری از مناطق شهری و روستایی، ویرانه ای بیش باقی نمانده است. مردم این مناطق بی سرپناه و آواره شده اند. تعداد انفجارها و بمب گزاری ها بسیار فراوان است، به طوری که این نوشتار گنجایش پرداختن به همه موارد را ندارد و فقط به بخشی از آنها اشاره می شود:

شبکه العربیه، به نقل از منابع رسمی سوریه، اعلام کرد که تلفات انفجارهای مهیب در یک حمله تروریست ها در تاریخ 1/10/1391 به دمشق، به 40 کشته و 100 زخمی رسیده است. مقامات سوری گزارش دادند تحقیقات نشان داده است که این عملیات های انتحاری را القاعده سازماندهی و اجرا کرده است. به گفته خبرنگار العربیه، بر اساس اطلاعاتی که تلویزیون و خبرگزاری سوریه منتشر کردند، دو خودروی بمب گذاری شده به طور هم زمان منفجر، و موجب تخریب ابنیه و اموال فراوان شد.(2) این فقط یک نمونه از تخریب های تروریست ها بوده است. تروریست های سلفی آثار تاریخی - مذهبی را به بهانه سد ذریعه شرک از بین می برند. آنها با بمب گذاری و شلیک موشک به اماکن تاریخی - مذهبی باعث تخریب و آسیب های فراوانی شده اند.

ص: 117


1- 2. پایگاه خبری المانیتور.
2- خبرگزاری فرارو و خبرگزاری فارس، جمعه 2 دی 1390.

تروریست ها در یک عملیات، اقدام به تخریب بازار معروف و تاریخی الحمیدیه کردند. به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دمشق، عناصر مسلح روز سه شنبه 15/11/92 به منطقه کلاسه در جوار قلعه دمشق و بازار معروف و تاریخی الحمیدیه چند قبضه خمپاره شلیک کردند. در این حمله خمپاره ای، دو شهروند سوری کشته و چند نفر دیگر که در حال تردد در این منطقه بودند، زخمی شدند.(1)

همچنین، خبرنگار شبکه العالم از سوریه گزارش داد که در نزدیکی حرم مطهر حضرت زینب علیها السلام در دمشق انفجار مهیبی رخ داده است. بر اساس این گزارش خودروی حامل مواد منفجره به دست یک راننده انتحاری در پارکینگ نزدیک حرم حضرت زینب علیها السلام منفجر شد که خسارات گسترده ای به ساختمان و خودروهای پارک شده در آنجا وارد کرد. این انفجار تلفات جانی نداشت، اما سه نفر مجروح شدند.

منابع پلیس دمشق اعلام کردند که 200 تا 300 کیلوگرم مواد انفجاری در خودرو جاسازی شده بود که انفجار آن منجر به ایجاد حفره ای عمیق به شعاع 500 متر شد. این در حالی است که گروه های مردمی مسئولیت حفاظت از حرم حضرت زینب علیها السلام را به عهده گرفته اند و تروریست ها تا به حال بارها تهدید به تخریب این بارگاه نورانی کرده اند.(2)

تروریست ها در اقدام بسیار شنیع دیگری یکی از اصحاب بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نبش قبر کردند. نبش قبر صحابی جلیل القدر «حجر بن عدی» در دوازده اردیبهشت 1392 موجب انزجار تمامی مسلمانان جهان شد. مرقد حجر بن عدی یکی از اماکن زیارتی در سوریه بود.

خبرنگار شبکه العالم در سوریه، به نقل از منابع سوری، گزارش داد، عناصر افراطی وابسته به گروه های تروریستی، قبر حجر بن عدی را در شهر عدرا، در استان ریف دمشق تخریب کردند و پس از کندن قبر، پیکر حجر بن عدی را به مکانی نامعلوم منتقل کردند. برخی سایت های اینترنتی به نقل از شاهدان تأکید کردند که پیکر حجر بن عدی هنگام خارج کردن آن از قبر کاملاً سالم و مانند روز اول بود.

ص: 118


1- خبرگزاری فارس 15/11/1392.
2- العالم، پنج شنبه 25/3/1391.

احمد الخباز، از شاهدان این اقدام تجاوزکارانه، به خبرنگار العالم گفت: «عناصر مسلح هنگام ارتکاب این جنایت، به جشن و پای کوبی پرداختند. مردم سوریه پس از شنیدن این اقدام تروریست ها به شدت خشمگین و ناراحت شدند».(1) البته بعد از چند روز افراطی های جبهه النصره با انتشار بیانیه ای در شبکه های اجتماعی و اینترنت اذعان کردند که پیکر حجر بن عدی را به جای دیگری منتقل کرده اند.

این اقدام تروریست ها در نبش قبر صحابی بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نوع خود بی نظیر بود و لذا تمامی مسلمانان آن را محکوم کردند. شیخ حسام شعیب، از مبلّغان اسلامی کشور قطر، گفت نبش قبر صحابی بزرگوار حجر بن عدی در ریف دمشق جرمی نابخشودنی و توهین به اسلام است و سازمان همکاری اسلامی باید مانع تکرار چنین اهانت هایی شود. شیخ حسام، در گفت وگو با شبکه خبری العالم، اظهار داشت نبش قبر این صحابی بزرگوار اهانت آشکار به اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام محسوب می شود و نشان می دهد که گروه های مسلح تکفیری و وهابی همچنان به تخریب اماکن مقدس ادامه می دهند و ارزشی برای مؤمنان و مسلمانان قائل نیستند.

شیخ مهدی الصمیدعی، مفتی اهل سنت عراق، نیز در مصاحبه با العالم، سکوت سازمان های اسلامی در قبال تعدی به آرامگاه حجر بن عدی را محکوم کرد و هشدار داد که این سکوت باعث بروز فتنه میان مسلمانان می شود.(2)

تروریست ها به منظور جلوگیری از شرک مسلمانان، جنایات دیگری نیز در دیگر اماکن سوریه مرتکب شدند. به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس از سوریه، گروه هایی از افراد مسلح در داخل حرم حضرت سکینه علیها السلام در «داریا» در حومه دمشق تمرکز یافتند و درگیری آنها با ارتش سوریه به تخریب بخش هایی از این حرم منتهی شد. بر اساس گزارش خبرنگار فارس، افراد مسلح پیش تر گل دسته ها و گنبد این حرم را با شلیک خمپاره تخریب کردند. همچنین بخش هایی از دیوارهای این حرم را تخریب کردند تا تک تیراندازان بتوانند از آنجا ارتش سوریه را که در اطراف حرم مستقر شده هدف قرار دهند.

ص: 119


1- براثا نیوز و خبرگزاری فارس، شنبه 14/2/ 1392؛ خبرگزاری تابناک 13/2/1392.
2- خبرگزاری فارس 15/2/1392.

گروه خنثاسازی ارتش سوریه، ده ها بمب را که افراد مسلح در اطراف حرم حضرت سکینه قرار داده اند خنثا کردند، این در حالی است که افراد مسلح ده ها بمب را در داخل حرم قرار داده اند تا هنگام عقب نشینی از آن، اقدام به منفجر کردن آنها بکنند.(1)

تروریست ها در عملیاتی دیگر ساختمان و قبر شیخ نامس را نیز به کلی تخریب کردند. شیخ نامس یکی از بارزترین رهبران دینی صوفی در استان حسکه در شرق سوریه به شمار می آمد که نزد اهالی این منطقه کرامات بسیاری داشت و بارگاه وی قدمتی 150 ساله داشت. تروریست ها به بهانه طرفداری خانواده او از نظام سوریه، دست به این اقدام زدند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دمشق، به تاریخ 22/11/92 شیخ «فایز النامس»، شیخ عشیره «البوسلامه» در حسکه اعلام کرد که عناصر داعش اقدام به تخریب بارگاه و ضریح شیخ نامس در روستای «تل فاهود» در 55 کیلومتری شهر حسکه، در شمال شرقی سوریه کردند. وی در این خصوص به خبرنگار خبرگزاری فارس توضیح داد که افراد مسلح ناشناس پیش تر وی را تهدید کرده بودند که در صورت ادامه حمایت هایش از نظام و ارتش سوریه، بارگاه پدرش -یکی از رهبران طریقت صوفی در سوریه و استان حسکه- را تخریب خواهند کرد.(2)

همچنین، تروریست های سوریه در منطقه فیلون از توابع ریف ادلب در شمال غربی سوریه، به مسجد جامع این شهر و منازل مسکونی اطراف آن نیز حمله کردند که موجب تخریب فراوان شد. در این اتفاق تعدادی از کلام الله مجید، موجود در مسجد، به آتش کشیده شد. (3)موارد ذکرشده فقط بخشی کوچکی از تخریب ها و هدم آثار سوریه است.

2. کشتار

اشاره

بسیاری از مردم بی گناه سوریه با بی رحمی های شدید تروریست ها مواجه شدند. تروریست ها به دلیل تفکرات سلفی خود مردم مسلمان سوریه را مشرک دانسته، کشتن آنها را مباح و بعضاً واجب می دانند. به همین دلیل آسیب های جدی و نگران کننده ای بر پیکر مردم سوریه وارد شده است. در مناطقی که تروریست ها حضور داشته اند کمتر خانواده ای را می توان یافت که شخص یا اشخاصی از

ص: 120


1- خبرگزاری فارس، افکارنیوز، و خبر فارسی 23/11/1391.
2- خبرگزاری فارس و خبر فارسی 22/11/1392.
3- خبرگزاری فارس، بولتن نیوز، و خبرگزاری مجلس شورای اسلامی 21/8/1391.

آنها از دست نرفته یا مجروح نشده باشند. در این قسمت به ذکر برخی از این جنایت ها می پردازیم:

2. 1. کشتار علما و دانشمندان
الف. محمد سعید رمضان البوطی

محمد سعید رمضان البوطی، بلندپایه ترین روحانی سنی مذهب سوریه و امام جماعت مسجد جامع اموی دمشق بود. از ایشان بیش از 60 عنوان کتاب نیز به یادگار مانده است که مهم ترین آنها عبارت اند از: السلفیة مرحلة زمنیة مبارکة لا مذهب اسلامی؛ المرأة بین طغیان النظام الغربیّ ولطائف التشریع الربانیّ؛ ضوابط المصلحة فی الشریعة الاسلامیّة؛ لا یأتیه الباطل؛ فقه السیرة النبویة؛ شخصیات استوقفتنی؛ الحکم العطائیة شرح وتحلیل.

علامه بوطی، علاوه بر تدریس و تألیف، برنامه هایی اسلامی در مساجد و کانال های تلویزیونی و ماهواره ای نیز داشت که مردم از آن استفاده می بردند. تمام دانشگاهای کشور سوریه تحت نظارت و مشاوره جناب دکتر بوطی اداره می شد. به گزارش خبرگزاری فارس، تلویزیون سوریه خبر داد علامه «محمد سعید رمضان البوطی» در عملیات انتحاری یکی از تروریست ها در مسجد الایمان پایتخت کشته شد. این مسجد در منطقه المزرعه در دمشق واقع است.

محمد سعید رمضان البوطی از طرفداران نظام بشار اسد و مخالف اقدامات گروه های مسلح و تروریست ها علیه مردم بود و از علمای برجسته اهل سنت سوریه به شمار می آمد. او به گناه مخالفتش با سلفی ها و طرفداری از نظام سوریه کشته شد. همچنین، شبکه خبری المنار گزارش داد که در این انفجار دست کم 20 نفر دیگر نیز کشته شدند.(1)

ب. شیخ حسن سیف الدین

فقط 10 روز از شهادت رمضان البوطی نگذشته بود که جنایتی دیگر رخ داد. خبرگزاری سوریه (سانا) گزارش داد گروه های مسلح در سوریه شیخ حسن سیف الدین، امام جماعت مسجد الحسن، در منطقه شیخ مقصود در حلب، را ترور کردند. به گزارش مشرق به نقل از العالم، رسانه های رسمی سوریه و آنچه دیدبان حقوق بشر سوریه نامیده می شود، تأکید کردند که این گروه مسلح در سوریه پس از ترور شیخ حسن سیف الدین پیکرش را نیز مثله کردند. شبکه تلویزیونی

ص: 121


1- خبرگزاری فارس، تی نیوز، افکارنیوز، و فرارو 1/1/1392.

الاخباریه گزارش داد که تروریست ها پس از گردن زدن امام جماعت سنی، سَر وی را بر فراز مناره مسجد قرار دادند.(1)

به گزارش پرس تی وی، عبدالقدیر شهابی، رئیس اداره اوقاف حلب، در گفت وگوی تلویزیونی گفت قتل شیخ حسن سیف الدین نشان داد که گروه های تروریستی در سوریه هیچ تردیدی در انجام هر گونه جنایتی علیه ملت سوریه ندارند.

این روحانی ساکن حلب خاطر نشان کرد که گروه های تروریستی به منظور جلب نظر آمریکا و متحدانش به دنبال تاراج و غارت سوریه و کشتار مردم این کشور هستند. وی تأکید کرد در حالی که تروریست ها ادعای آزادی و دموکراسی دارند به افرادی که صرفاً عاشق کشورشان هستند حمله می کنند.(2)

ج. شیخ بدر غزال

تروریست ها در ادامه ترور علمای ضد تفکرشان، اقدام به قتل یکی دیگر از علمای شاخص سوریه کردند. به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم، روز دوشنبه 14 مرداد 1392 شیخ بدر غزال در حومه لاذقیه به دست عناصر گروه تروریستی جبهة النصره ربوده، و سپس گردن زده شد. منابع وابسته به گروه های تروریستی در گفت وگو با خبرگزاری آسیا اعلام کردند «شیخ بدر غزال» از روحانیون علوی روستای باروده در حومه شمالی لاذقیه به دست گروه موسوم به «دولت اسلامی در عراق و شام» گردن زده شد و به شهادت رسید.

گروه موسوم به شورای انقلاب در استان حمص و نیز مرکز هماهنگی منطقه بصری الشام نیز این خبر را تأیید کردند. این در حالی است که پیش از این، تروریست ها پس از ربودن شیخ غزال تصاویر ضرب و جرح وی را با لباس خونین منتشر کرده بودند. جبهة النصره با صدور بیانیه و عکس، مدعی شد شیخ بدر غزال برای گرفتن انتقام کشتار غوطه شرقی اعدام شد. در تصویر منتشرشده از شیخ بدر غزال، آثار چاقو روی بدن او مشخص است که نشان می دهد وی تحت شکنجه قرار گرفته است.(3)

ص: 122


1- مشرق نیوز و جهان نیوز 10/1/1392.
2- پرس تی وی، یک شنبه 11/1/1392.
3- رجانیوز، العالم، و شبکه خبر، دوشنبه 4/6/1392.
د. سرلشکر نبیل زغیب

تروریست های سوریه فقط به ترور عالمان دینی نپرداخته اند و دیگر دانشمندان نیز به سبب انتسابشان به دولت یا طرفداری از نظام سوریه هدف آنها بوده اند. به اعتقاد آنها، نظام سوریه نظامی غیرمشروع است و کشتن هر کس که آن را تأیید کند یا در خدمت آن باشد جایز است. لذا در 21 جولای 2012 سرلشکر نبیل زغیب، از دانشمندان موشکی سوریه، در محله باب تومای دمشق ترور شد. وی که به همراه همسر و دو فرزندش در یک خودرو در محله باب توما در حال عبور بود، هدف حمله افراد مسلح ناشناس قرار گرفت و همگی کشته شدند.(1)

2. 2. کشتار نظامیان
اشاره

یکی از دردناک ترین وقایع رخ داده در حوادث اخیر سوریه، ترورهای دسته جمعی و ذبح هایی بود که تروریست ها انجام می دادند. این گونه اعمال در این زمان در نوع خود بی نظیر بود و موجب نشان دادن چهره ای نامطلوب از اسلام شد. رسانه های غربی هم که همواره به دنبال تضعیف اسلام بوده اند این جریان ها را، هم سو با پروژه اسلام هراسی خود، به طور گسترده و در تمام دنیا گزارش کردند و چهره ای خشن از اسلام نشان دادند. اکنون به مواردی از این جنایات اشاره می کنیم:

الف. اعدام میدانی نظامیان ارتش سوریه در حلب

در 12 اکتبر 2012 (21 شهریور 1391) تروریست های مسلح در شهر حلب، در شمال سوریه و به طور مشخص در منطقه استراتژیک و نظامی «هنانو» اقدام به اعدام میدانی 20 نظامی اسیر سوری مستقر در این منطقه می کنند. خبرگزاری فرانسه نیز اعتراف کرد که افراد مسلح مخالف دولت سوریه 20 نظامی سوری را پس از ربودن در شهر حلب اعدام کردند. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به نقل از سایت شبکه خبری العربیه، ناوی پیلای (کمیسیونر عالی حقوق بشر سازمان ملل) در بیانیه ای خواهان انجام تحقیقات مستقل درباره جزئیات این اعدام ها شد، که در منطقه خان العسل حلب صورت گرفته بود.(2)

ص: 123


1- عصر ایران و جهان نیوز 31/4/1391.
2- خبرگزاری ایسنا، شنبه 12/5/1392.

خبرگزاری سوریه با اعلام اینکه آمار کشته های شهروندان سوری در خان العسل بیشتر از اعلام تروریست هاست، تأکید کرد که دست کم 123 نفر در این شهر کشته شده اند و تعداد زیادی نیز مفقود شده اند. بر اساس این گزارش، بیشتر کشته های خان العسل از شهروندان بی گناه هستند.

هتک حرمت و روی هم انداختن جنازه های شهدای غیرنظامی و نظامیان سوری، آتش زدن جنازه ها، تجاوز و کشتار اسرا و جنایت های دیگر از مواردی است که خوی وحشیانه تروریست های سوری را ثابت کرده، مدعیان دروغین دموکراسی و مبارزه با تروریسم را که اقدام به تجهیز تسلیحاتی و مالی این کشورها می کنند، رسوا کرده است.(1)

ب. کشتار سربازان سوری در ادلب، در شمال سوریه

در 2 نوامبر 2012 (12 آبان 1391) در جریان حمله تروریست های مسلح به سه گذرگاه نظامی در استان ادلب، در شمال سوریه، 28 سرباز ارتش این کشور قتل عام شدند. شیوه کشتار و قتل عام این سربازان سوری به اندازه ای دل خراش بود که دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد پس از مشاهده فیلم آن، آن را جنایت جنگی خواند. در این فیلم نشان داده شده است که چگونه این سربازان پس از ضرب و شتم شدید، به گلوله بسته و قتل عام می شوند. صحنه های موجود در این فیلم چنان تأثرانگیز بود که حتی «بی بی سی» را هم به واکنش واداشت. این شبکه در گزارشی با عنوان «شبه نظامیان مخالف حکومت سوریه به قتل اسیران جنگی متهم هستند» به نقل از «آن هاریسون»، مدیر بخش خاورمیانه و شمال آفریقای سازمان عفو بین الملل، اعلام کرد: «این فیلم تکان دهنده می تواند شاهدی بالقوه بر ارتکاب جنایت جنگیِ گروه های مسلح در سوریه باشد و این نشان می دهد که این گروه کاملاً به قوانین بشردوستانه بین المللی بی اعتنا هستند».(2)

ج. خوردن جگر جنازه

در پی انتشار فیلم ویدیویی مثله کردن جسد یک عضو ارتش سوریه، و به دندان گرفتن قلب این سرباز توسط تکفیری ها، موجی از تنفر از این عمل در تمام رسانه ها به وجود آمد. در نوار ویدیویی که در سایت های اینترنتی منتشر شد، یک شبه نظامی مخالف حکومت سوریه دیده می شود که قلب

ص: 124


1- رجانیوز، کد خبر: 163630.
2- خبرگزاری دانشجو، ایسنا 12/8/1391 و 13/8/1391؛ فارس نیوز و مشرق نیوز 12/8/1391.

سرباز سوری را از سینه او خارج می کند و به دندان می کشد. انتشار این ویدئو با ابراز انزجار گسترده در سطح بین المللی مواجه شد.

در همان حال، خالد الحمد، فرد بی رحمی که جسد سرباز سوری را مثله کرده، در مصاحبه با مجله تایم درباره انگیزه خود از این اقدام گفته است که فیلمی را در موبایل سرباز مقتول دیده بود که موجب انجام این عمل شد. خالد الحمد، که از او به عنوان فرمانده یکی از واحدهای شبه نظامیان اسلام گرای مخالف حکومت سوریه نام برده شده، در این مصاحبه آشکارا گفته است که از پیروان آیین علوی نفرت دارد! بشار اسد، و بسیاری از مقامات ارشد حکومتی از این اقلیت هستند. (1)

د. درگیری بین تروریست ها

با ایجاد اختلاف در بین تروریست ها، درگیری هایی بین افراد مسلح در سوریه رخ داد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دمشق، گروهی از اعضای گروهک تروریستی موسوم به امارت اسلامی عراق و شام (داعش) از گروهک های وابسته به سازمان تروریستی القاعده، بعد از به اسارت گرفتن شماری از تروریست های «ارتش آزاد» در شرق حلب، سر 40 تن از اسیران را با چاقو از تنشان جدا کردند.

روزنامه آمریکایی تایم، گزارشی از ذبح یکی از سربازان سوری را، که به دست عناصر سازمان تروریستی القاعده اسیر و سپس سر بریده شده، منتشر کرد. خبرنگار این روزنامه آمریکایی که شاهد این جنایت بوده و این تصاویر را منتشر کرده با وحشیانه توصیف کردن این جنایت می گوید: این جنایت فجیع از قرون وسطا تا کنون سابقه نداشته است.(2)

2. 3. کشتار غیرنظامیان
اشاره

در مدت حضور تروریست ها در سوریه بیشترین خسارات و جنایات در حق مردم بی گناه سوری اعمال شد، به طوری که هر خانواده ای در این ناآرامی ها سهمی از کشته شدگان و مجروحان دارد. جنایات واردشده بر مردم بی دفاع سوریه قلب هر انسانی را به درد می آورد. تروریست ها هر کسی را که در خط فکری آنها نباشد واجب القتل می دانند. آنها با یورش به بسیاری از قبایل و روستاهای

ص: 125


1- پایگاه خبری اوشیدا، بهارنیوز، تی نیوز، پنج شنبه 26/2/1392.
2- خبرگزاری فارس 30/06/1392.

مخالف خود دست به قتل عام مردم زدند. در این قسمت، فقط بخش ناچیزی از این کشتارها را بیان می کنیم:

اعدام بی رحمانه هواداران نظام سوریه

طرفداران بشار اسد در سوریه تحت شدیدترین ضرب و شتم های مخالفان قرار می گیرند. مخالفان زمانی که یکی از طرفداران بشار اسد را می یابند، او را به جرم طرفداری از نظام به بدترین شیوه شکنجه و اعدام می کنند. برخی از این موارد عبارت است از:

کشتار حامیان نظام در حلب

خبرگزاری فارس اعلام کرد عناصر تروریستی تکفیری در حلب 15 نفر از مردم سوریه را به جرم معروف بودن به حمایت از نظام سوریه به گونه ای اعدام کردند که برخی افراد مسلح هم طاقت دیدن آن را نداشتند. (1)

اعدام یک کارمند در حماه

خبرگزاری فارس تصاویر هولناک اعدام یک کارمند بخش گمرک دولت سوریه به دست تروریست های مسلح در حماه را در تاریخ 21/5/91 منتشر کرد. به گزارش فارس، افراد مسلح در استان حماه با ربودن فردی که گمان می کردند او محمد میمات است، ابتدا به ضرب و شتم او می پردازند و سپس به صورتی وحشیانه با شلیک رگباری از گلوله (بیش از 100 گلوله) او را اعدام می کنند. منابع سوری نوشتند این افراد فرد قربانی را محمد میمات می نامند، اما کسی که کشته می شود «نسیم دنیا» کارمند گمرک از منطقه «وادی العیون» بوده که در راه بازگشت خانه اش به طرز بی رحمانه و وحشیانه ای کشته می شود.(2)

کشتار خاندان «آل بری» در حلب

خبرگزاری فارس در 11/5/91 خبر تکان دهنده ای را منتشر کرد. در این گزارش آمده بود: عناصر تکفیری روز گذشته در شهر حلب به خانواده آل بری، معروف به هواداران نظام سوریه، در منطقه النیرب یورش بردند و 15 نفر از آنها را ربودند و با نشاندن آنها در کنار دیوار یک مدرسه، به رگباری

ص: 126


1- خبرگزاری فارس 11/5/1391.
2- خبرگزاری فارس 21/5/1391 و خبرگزاری تابناک 14/5/1391.

از گلوله بستند. این گزارشی است که پایگاه خبری مرکز اسناد سوریه به همراه تصاویر این اعدام جمعی منتشر کرد و تعداد کشته شده ها در این اعدام را 15 نفر اعلام کرد.

منابع سوری، از جمله پایگاه المجهر، نیز اعلام کردند که پس از درگیری هایی که در منطقه باب النیرب رخ داد و ده ها نفر در آن به دست گروهک های مسلح کشته شدند، تعداد اعدام شدگان را 13 نفر از خانواده آل بری اعلام کردند و افزودند که این افراد به دلیل اینکه به هواداری از نظام سوریه معروف هستند، اعدام شدند. پایگاه خبری عاجل سوریه نیز اعلام کرد که افراد مسلح شیخ علی عبدالعزیز آل بری، یکی از سران خاندان آل بری، را نیز به همراه دیگر افراد کشتند.

نکته قابل توجه در این تصاویر این است که این اعدام جمعی به حدی وحشیانه بود که برخی از افراد مسلح حاضر در صحنه جنایت، طاقت دیدن آن را نداشتند. لذا یا به صحنه پشت کردند یا اندکی از آنجا فاصله گرفتند و حتی تصویربردار نیز به نظر می رسد به طور عمد انگشت خود را جلوی لنز دوربین خود گرفت تا اجساد کشته شدگان به تصویر درنیاید. برخی افراد مسلح حاضر در این اعدام، حتی به اجساد این افراد نیز رحم نکردند و پس از مرگ این افراد، به اجساد آنها نیز بارها تیراندازی کردند.(1)

کشتار 70 شهروند سوری در ادلب، در شمال سوریه

در 2 نوامبر 2012 (12 آبان 1391) جنایت دیگری در سوریه رخ داد. اما این بار قربانیان، 70 شهروند سوری بودند. در این جنایت تروریست های وابسته به سازمان القاعده در ادلب، در شمال س-وریه و در محله الطارمة در نزدیکی قلعه باستانی حارم 70 غیرنظامی را قتل عام می کنند که اغلب آنها را زنان و کودکان تشکیل می دادند. شاهدان عینی در این باره توضیح دادند که مخالفان مسلح پس از ورود به محله حارم وارد منازل مسکونی اهالی منطقه شدند و مردم را به رگبار بستند تا در پوشش رسانه ای این اقدامات را به ارتش سوریه نسبت دهند.(2)

ص: 127


1- خبرگزاری فارس 11/5/1391.
2- خبرگزاری فارس و تسنیم 13/10/1391.
قتل عام 60 شهروند سوری در ادلب، در شمال سوریه

در 4 نوامبر 2012 (14 آبان 1391)، یعنی دو روز بعد از قتل عام اهالی منطقه حارم در ادلب، در شمال سوریه، به دست عناصر سازمان تروریستی القاعده در سوریه، این شهر بار دیگر شاهد قتل عامی دیگر بود. این بار گروه های تروریستی سوریه اقدام به قتل عام 60 شهروند سوری بی دفاع از اهالی منطقه حارم در ادلب کردند که در بین آنها 10 کودک و 10 زن وجود داشت.

شهر حارم از جمله شهرهای سوریه است که اهالی آن به وفاداریشان به نظام سوریه معروف هستند؛ و به همین دلیل همواره در معرض محاصره و قتل عام گروه های تروریستی قرار داشته اند. تروریست های مسلح با بستن تمام راه های منتهی به این منطقه از رسیدن هر گونه کمک و مواد غذایی اساسی به اهالی آن جلوگیری می کنند.(1)

کشتار روستای الحیدریه در حمص، در غرب سوریه

در 30 سپتامبر 2012 (9 مهر 1391) منابع خبری از حمله گروه های تروریستی در اولین ساعات بامداد این روز به روستای الحیدریه، خبر دادند. به گزارش فارس به نقل از پایگاه خبری عربی پرس، در اولین ساعات بامداد آن روز گروهک های تروریستی با حمله به روستای الحیدریه، در جنوب غربی حمص و از توابع ریف القصیر، 17 نفر از اهالی این روستا را قتل عام، و ده ها نفر دیگر را زخمی کردند و 7 نفر از آنها را ربودند. این در حالی است که جمعیت این روستا بیش از 300 نفر نیست.(2)

کشتار داریا در نزدیکی دمشق

در 26 آگوست 2012 (5 شهریور 1391) پس از اینکه ارتش سوریه موفق شد بار دیگر بر شهر 200 هزار نفری داریا در نزدیکی دمشق، پایتخت این کشور، مسلط شود و کنترل آن را به دست گیرد، خبرهایی درباره کشف اجساد بیش از 300 نفر از قربانیان یک قتل عام منتشر شد. در این واقعه، ابتدا مخالفان ویدئویی را منتشر کردند که در آن اجساد حدود 150 نفر از قربانیان در مسجد ابوسلیمان الدرانیِ شهر داریا نشان داده می شد. مخالفان در صدد بودند این کشتار را به نیروهای سوریه نسبت

ص: 128


1- مشرق نیوز 14/8/1391.
2- خبرگزاری فارس 9/7/1391.

بدهند، اما آنچه باعث ایجاد تردید درباره ادعای ارتکاب این جنایت به دست نیروهای دولتی سوری می شد، آن بود که اطراف اجساد قربانیان خون آلود نبود. بنابراین، اجساد قربانیان که از فاصله نزدیک و با گلوله کشته شده اند، از جاهای دیگر جمع آوری و در مسجد در کنار یکدیگر قرار داده شده بود؛ و این بدان معنا بود که قتل قربانیان مربوط به قبل از تسلط ارتش بر شهر بوده است.

کشتار زملکا در نزدیکی دمشق، پایتخت سوریه

فقط سه روز پس از کشتار مهیب و وحشتناک داریا، در 23 آگوست 2012، یک مقام رسمی در سوریه اعلام کرد که گروه های تروریستی چند نفر از مردم عادی، از جمله چند زن و کودک، را ربودند و 20 نفر از آنها را مقابل اهالی شهرک زملکا، در نزدیکی دمشق، پایتخت سوریه، سر بریدند. این مقام سوری در ادامه افزود، گروه های تروریستی مسلح اجساد این افراد را در مسجد شیخ عسکر در زملکا انداختند و مسجد را بمب گذاری کردند.(1)

کشتار تریمسه در ریف حماه در غرب سوریه

در 13 آگوست 2012 (23 مرداد 1391) و پس از درخواست اهالی منطقه تریمسه در ریف حماه برای خلاص کردن آنها از شر گروه های مسلح تروریستی، ارتش سوریه وارد عمل شد و تروریست ها را سرکوب کرد. مردم در شکایت خود تأکید کرده بودند که این افراد با شلیک بی هدف به شدت موجب ایجاد رعب و وحشت بین مردم شده اند و 50 نفر از اهالی تریسمه را به قتل رسانده اند. به همین منظور، ارتش پس از اعزام به منطقه وارد عمل شد و پس از کشتن ده ها تروریست، حدود 40 نفر از آنها را دستگیر کرد. تروریست ها که خود را در تنگنا می دیدند، برای گرفتن انتقام نزدیک به 60 نفر دیگر از اهالی منطقه را قتل عام کردند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، رسانه های حامی تروریست های سوریه، مانند رویترز و الجزیره، جنایت صورت گرفته در این روستا را به ارتش سوریه منسوب کردند و با جمع بستن تعداد کشته های تروریست ها با 50 نفری که از اهالی تریسمه کشته شده بودند، ادعا کردند که ارتش سوریه 200 نفر از اهالی این منطقه را قتل عام کرده است.(2)

ص: 129


1- خبرگزاری فارس 9/6/1391.
2- خبرگزاری تسنیم 13/10/1391.
کشتار در ریف حلب

چند گروه تروریستی در ریف حلب سوریه مرتکب جنایت دیگری شدند و دست کم 25 نفر را کشتند. بنا بر گزارش فارس، به گزارش تلویزیون سوریه، یک گروهک مسلح تروریستی در دارة عزة، از توابع ریف حلب، ده ها غیرنظامی بی دفاع را کشتند و مثله کردند. در حالی که برخی پایگاه های خبری سوری، تعداد کشته شدگان را حدود 40 نفر اعلام کردند، تلویزیون سوریه اعلام کرد که 25 نفر در این حادثه کشته شده اند. این منابع تأکید کردند که این افراد با گلوله کشته شده اند. بنا بر این گزارش، تعداد افراد ربوده شده، که قربانی این گروه ها شده اند، 25 نفر است، اما از سرنوشت سایر ربوده شدگان خبری در دست نیست.(1)

کشتار 50 شیعه در شهر الفوعه

به گزارش خبرگزاری فارس در 12/3/91، محمد صادق الحسینی، کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه، از محاصره شش ماهه شهر شیعه نشین الفوعه، در استان ادلب، خبر داد و افزود: اهالی این منطقه به سبب شیعه بودنشان به دست مجموعه های مسلح و دشمنان ملت سوریه محاصره شده اند و تاکنون 50 تن از آنها با کارد سر بریده شده اند. این شهر فقط 25 هزار نفر جمعیت دارد. این جنایت ها علاوه بر کشتار جمعی اهالی مناطق سنی نشین سوریه صورت می گیرد و این نشان می دهد که تروریست ها همه آحاد ملت سوریه را هدف قرار می دهند.(2)

جنایت الحوله در نزدیکی شهر حمص

روز جمعه 5 خرداد 1391، در اوج حملات تروریستی، بیش از 100 نفر که حدود نیمی از آنها کودک بودند، در الحوله (شمال شهر حمص و مابین حمص و حماه در غرب سوریه) به دست گروهک های تروریستی با چاقو و شلیک گلوله از فاصله نزدیک کشته شدند. در جریان این کشتار، دست کم 108 نفر از مردم این روستا به قتل رسیدند و در میان کشته شدگان 49 کودک و 34 زن مشاهده می شد که با شلیک گلوله از فاصله نزدیک یا ضربات چاقو کشته، و بسیاری نیز با وضع

ص: 130


1- خبرگزاری فارس 2/4/1391.
2- رجانیوز و خبرگزاری فارس 12/3/1391.

فجیعی سر بریده شده بودند. عاملان این جنایت مزدوران تونسی، لیبیایی، قطری، عربستانی و حتی از دیگر کشورهای آسیایی بودند.

برخی منابع سوری، مانند اخبار دمشق، تصاویری را از جنایت فجیع الحوله، در اینترنت منتشر کردند که صرف نظر از اینکه قلب هر انسانی را به درد می آورد به وضوح ادعای مخالفان مسلح و به تبع آن دولت های اروپایی و آمریکا را رد می کرد. مخالفان مسلح سوریه ادعا کردند که روز جمعه (25 می) ارتش سوریه با حمله توپ خانه ای به منطقه الحوله آن را بمباران کرد. مخالفان ادعا کردند که در این حمله حدود 90 نفر کشته شدند که تعداد چشمگیری از آنها کودکان بودند. در این گزارش تأکید شده است که همه این کارها را کردند تا از آن در شبکه هایی مانند العربیه و الجزیره بهره برداری رسانه ای کرده، در نهایت در آستانه نشست شورای امنیت از آن استفاده کنند تا قطع نامه ای علیه سوریه صادر شود.

خبرگزاری افغان ایرکا اعلام کرد شبکه هایی مانند الجزیره، العربیه و شبکه بی بی سی با پخش تصاویری از کودکان قتل عام شده ادعا می کنند این جنایت نتیجه حملات ارتش سوریه است. گذشته از اینکه این جنایت در شهر الحوله رخ داد و هدف آن برانگیختن ابراز انزجار مردمی از ارتش و دولت سوریه بود، عکاسی ایتالیایی فاش کرد که برخی عکس های منتشرشده در بی بی سی و الجزیره، عکس اوست که 9 سال پیش در عراق گرفته است.

شبکه تلویزیونی الاخباریه سوریه اعلام کرد مارکو دی لاور، عکاس ایتالیایی، بیانیه ای صادر کرده است و گفته است که عکس منتشرشده از آنچه کشتار الحوله در سوریه خوانده می شود، عکسی است که او 27 مارس 2003 در منطقه نصیب عراق گرفته است. شبکه الاخباریه سوریه تأکید کرد که شبکه بی بی سی به محض انتشار بیانیه عکاس ایتالیایی، پخش تصاویر ادعایی را متوقف کرد. این دروغ بزرگ رسانه ها برای اولین بار نیست که علیه سوریه استفاده می شود، بلکه قبلاً نیز کشتار چندین کودک، که متعلق به عراق بودند، به ارتش سوریه نسبت داده شد.(1)

به گزارش روزنامه الثوره، نویسنده ای آمریکایی با نام جاستین ریموند گفت جنایت وحشتناک در منطقه الحوله در شهر حمص و شتاب زدگی رسانه های عربی و غربی در مقصر جلوه دادن رژیم

ص: 131


1- خبرگزاری افغان ایرکا، دوشنبه 8/3/1391.

با هدف شبیه سازی حوادث بن غازی لیبی و فراهم آوردن زمینه دخالت نظامی در سوریه است.(1) سازمان اطلاعات خارجی آلمان نیز در گزارشی که به پارلمان داده تصریح کرده است که القاعده در ده ها عملیات تروریستی در سوریه، از جمله کشتار الحوله، دست داشته است.(2)

به گزارش خبرگزاری فرانسه، قاسم جمال سلیمان، رئیس کمیته تحقیق سوریه، نیز که موظف به بررسی فاجعه کشتار الحوله شده بود اعلام کرد که بررسی های اولیه نشان می دهد که گروه های مسلح تروریستی فاجعه کشتار الحوله را مرتکب شدند. وی گفت قربانیان این فاجعه خانواده صلح جویی بودند که مخالف ایستادن در مقابل نظام بودند و با حمل سلاح و اقدام علیه دولت مخالف بودند.

گزارش یک شاهد عینی از این جنایت

یک شاهد عینی، در گفت وگو با شبکه تلویزیونی ANNA news، روسیه برخی جزئیات اتفاقات روز فاجعه الحوله را که تروریست های سوریه رقم زدند، روایت کرد، که از جمله آن زنده آتش زدن سربازی سوری و تجاوز به یک زن لبنانی الاصل است. این شاهد فاش کرد که افراد مسلح اجساد هم دستان خود را جمع کردند و مقابل ناظران قرار دادند و گفتند که اینها مردم معترض هستند و ارتش سوریه آنها را کشته است. همچنین، تروریست ها برخی محلات را آتش زدند و اموال بیمارستان، از جمله خون های موجود، را سرقت کردند تا آن را روی مردم بریزند و وانمود کنند که ارتش، مردم را کشته است و سپس از آن تصویربرداری کنند.(3)

بشار اسد نیز در این زمینه گفت حتی وحوش هم وحشی گری الحوله را مرتکب نمی شوند. وی تأکید کرد که در کشتار الحوله ارتش را متهم کردند، در حالی که حتی حیوانات وحشی هم این کشتار را مرتکب نمی شوند.(4)

تحلیل

طبق تحلیلی که در این زمینه انجام شده، اگر به حادثه روستای الحوله و مسائل پس از آن نگاهی بیندازیم آن را شبیه ماجرای روستای قانا در استان صور لبنان در جریان جنگ 33 روزه یا

ص: 132


1- پایگاه خبری تحلیلی فردا، 16/3/1391.
2- خبرآنلاین، جمعه 6/5/1391.
3- خبرگزاری فارس 16/3/1391.
4- خبرگزاری فارس 14/3/1391.

حادثه مدرسه انروای غزه در جریان جنگ 22 روزه می بینیم؛ یعنی ارتکاب جنایت برای پایان دادن به یک روند و آغاز کردن روندی دیگر. در ماجرای حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به کودکان و زنان در قانا که در روز نوزدهم جنگ 33 روزه اتفاق افتاد، یکی از افسران ارشد ارتش آن رژیم فاش کرد که: «برای رها شدن گریبان اسرائیل از جنگی که شکست اسرائیل در آن قطعی بود، به وقوع جنایتی هولناک نیاز داشتیم. از این رو قانا به شورای امنیت امکان داد تا قطع نامه 1701 را صادر و از فروپاشی ارتش اسرائیل جلوگیری کند». در جریان جنگ 22 روزه نیز زمانی که جناح سیاسی اسرائیل - دولت اولمرت- بر ادامه جنگ تا نابودی حماس تأکید می ورزید و این کار از نظر نظامیان غیرممکن بود، ارتش تل آویو با توسل به جنایت انروا به دولت فهماند که باید شکست را در جنگ بپذیرد و بیش از این به ارتش فشار نیاورد.

در واقع، حادثه الحوله از نظر ماهیت کاملاً اسرائیلی است و به نظر اصلی ترین متهم حادثه به حساب می آید. این حادثه هر چه بود روند سیاسی را به پایان راه رساند و از این رو هم زمان آمریکایی ها و سایر اعضای گروه G8 با اخراج سفرای سوریه، و مقامات عربستان و قطر با تعیین جایزه برای ساقط کردن بشار و مخالفان آموزش دیده و مسلح سوریه رسماً پایان روند سیاسی را اعلام کردند.(1)

این تحلیل زمانی به واقعیت نزدیک می شود که بدانیم فاجعه الحوله را نهاد اطلاعاتی اروپایی، پیش تر خبر داده بود. غالب قندیل، تحلیل گر لبنانی، تأکید کرد که مجری کشتار فجیع الحوله آمریکاست. زیرا چند هفته پیش یک دستگاه اطلاعاتی اروپایی از فاجعه جدیدی در سوریه خبر داده بود. او گفت چند هفته پیش از آن، یک دستگاه اطلاعاتی اروپایی به دستگاه اطلاعاتی لبنان اعلام کرد که قرار است فاجعه بزرگی در سوریه رخ بدهد که موج بزرگی در صحنه بین المللی ایجاد خواهد کرد.

قندیل ادامه داد: «زمانی که این خبر به سران سوریه رسید، مسئولان گمان کردند که قرار است انفجار بزرگ جدیدی رخ بدهد یا اینکه حملات شدیدی از سوی گروه های مسلح صورت بگیرد. برای همین تمام تلاش خود را کردند تا مانع چنین اتفاقی شوند، اما سرانجام کشتار الحوله رخ داد و مسئولان دانستند که این کشتار همان فاجعه بود».(2)

ص: 133


1- پایگاه خبری الف، 12/3/1391.
2- خبرگزاری فارس 12/3/1391.
کشتار مزرعه القُبیر در روستای معرزاف ریف حماه، در غرب سوریه

از کشتارهای دل خراش دیگری که در جریان بحران سوریه روی داده است، کشتار مزرعه القُبیر، در روستای معرزاف، در ریف حماه در غرب سوریه، بود که روز 7 ژوئن 2012 (18 خرداد 1391) یعنی به فاصله 13 روز از کشتار الحوله روی داد. به گزارش فارس به نقل از پایگاه خبری دام پرس سوریه، تروریست های غرب گرا در سوریه جنایتی جدید مرتکب شدند و با چاقو، گلوله و آتش زدن، اهالی یک روستا را قتل عام کردند. این در شرایطی است که هنوز مردم و نظام سوریه از شوک کشتار تروریست های مسلح در الحوله بیرون نرفته بودند.

شمار قربانیان این کشتار که یا ذبح شدند و یا به آتش کشیده شده بودند، بنا بر اعلام پایگاه های خبری 78 نفر بود که بیش از 35 نفر آنها فقط از یک خاندان سوری بودند. در میان قربانیان این کشتار، 9 کودک و زن نیز دیده می شدند. رسانه های غربی و عربی، مانند رویترز، سی ان ان، الجزیره و العربیه، مانند کشتار الحوله، باز هم مدعی شدند که این منطقه با تانک گلوله باران شده و سپس نیروهای هوادار نظام اقدام به کشتار مردم کرده اند. اما منابع سوری اعلام کردند که دیگر برای همه روشن شده است که ارتش سوریه نه تنها از این کشتارها سودی نمی برد بلکه نیازی به کشتار کودکان یا زنان، آن هم با سلاح سرد، ندارد.(1)

انفجار در ادلب

خبرگزاری فارس به نقل از خبرگزاری رسمی سوریه اعلام کرد: دو انفجار تروریستی در میدان هنانو و خیابان کارلتون در ادلب به کشته شدن 8 سوری منجر شد. سانا تأکید کرد که این کشته ها از مردم و نیروهای مسلح سوریه بودند. در این انفجارها ده ها نفر مجروح شدند و به ساختمان های مسکونی واقع در محل خسارات فراوانی وارد شد.(2)

کشتار منطقه «کرم الزیتون» و العدویة در حمص

در 12 مارس 2012 (22 اسفند 1390) گروه های مسلح تروریستی اقدام به قتل عام ده ها شهروند سوری در منطقه «کرم الزیتون» و العدویه در شهر حمص در غرب سوریه کردند که بیشتر آنها را زنان

ص: 134


1- خبرگزاری تابناک 18/3/1391؛ خبرگزاری فارس 18/3/1391.
2- خبرگزاری فارس 11/2/1391.

و کودکان تشکیل می دادند. کمیته موسوم به «شورای ملی انقلاب» سوریه بسیار کوشید تا این کشتار را به نیروهای امنیتی و نظامی سوریه منتسب کند، اما شواهد امر خلاف این ادعا را ثابت می کرد.

عدنان محمود، وزیر اطلاع رسانی سوریه، در این زمینه گفت: «گروه های تروریستی کشتار در منطقه کرم الزیتون حمص را ترتیب دادند تا بدین ترتیب وجهه دولت سوریه را مخدوش کنند». او به خبرگزاری فرانسه گفت: «گروه های تروریستی وحشتناک ترین قتل عام را در منطقه کرم الزیتون ترتیب دادند ... تا واکنش بین المللی را علیه سوریه برانگیزند».(1)

در این اقدام، تروریست های مسلح با یورش به منازل منطقه کرم الزیتون سر ده ها نفر از ساکنان این منطقه را از تن جدا کردند و شماری از خانه ها را به آتش کشیدند. در اولین ساعات بامداد روز 13 مارس، دست کم 47 جنازه یافت شد که یا به آتش کشیده شده بودند یا اعضای بدن آنها شکسته شده بود و یا سر از تنشان جدا شده بود. تصاویر منتشرشده از این کشتار در اینترنت خانواده هایی را نشان می داد که جنازه های سر بریده یا آسیب دیده آنها در کنار هم در خانه هایشان قرار گرفته بود. در این کشتار 87 نفر از شهروندان سوری قربانی شدند که بیشتر آنها را زنان و کودکان تشکیل می دادند.(2)

کشف گور دسته جمعی

ارتش سوریه پس از کنترل یافتن بر شهر حمص، که ماه ها تحت کنترل افراد مسلح قرار داشت، گوری جمعی کشف کرد که بیش از 60 نفر در آن مدفون بودند. به گزارش خبرگزاری فارس، خبرنگار پایگاه خبری شوکوماکو سوریه اعلام کرد که بیشتر اجساد این گور جمعی متعلق به مردمی است که گروه های تروریستی آنها را ربوده، و گروگان گرفته بودند.(3) این در حالی است که عناصر مسلح، گور جمعی دیگری را در یکی از مقرهای داعش در شهر مرزی الدانا، در ادلب کشف کردند.(4)

مثله کردن شهروندان سوری

به گزارش افکارنیوز به نقل از شبکه العالم، در جنایتی وحشیانه، تروریست ها ده ها شهروند سوری را با دست و پای بسته به قتل رساندند و پس از مثله کردن، جنازه آنها را در نهر قویق انداختند. بیش از

ص: 135


1- پرس تی وی 22/12/1390.
2- خبرگزاری تسنیم 13/10/1391.
3- خبرگزاری فارس و مشرق نیوز 17/12/1390.
4- خبرگزاری فارس 14/11/1392.

68 جنازه از آب بیرون کشیده شد. خبرگزاری فرانسه به نقل از ناظر حقوق بشر سوریه آورده است: «این جنازه ها در منطقه ای که تحت سیطره عناصر مسلح ضددولتی قرار دارد کشف شده اند و اغلب آنها به جوانانی تعلق دارد که با شلیک گلوله به سرشان از فاصله نزدیک کشته شده اند». این خبرگزاری به نقل از یک منبع امنیتی آورده است: «جنازه های کشف شده متعلق به ساکنان منطقه بستان القصر است که به جرم حمایت از دولت، به دست گروه های مسلح ربوده شده بودند».(1)

کشتار الخالدیه در حمص

در 4 فوریه 2012 (15 بهمن 1390) معارضان مسلح سوری با گلوله باران منطقه الخالدیه، از توابع حمص در غرب سوریه، 330 شهروند سوری را قتل عام کردند و 500 نفر نیز در جریان این کشتار زخمی شدند. رسانه های عربی و غربی تلاش بسیاری کردند که مسئولیت این کشتار را متوجه ارتش سوریه کنند، در حالی که عامل ارتکاب این جنایت عناصر گردان ترویستی الفاروق بودند که در بیشتر مناطق حمص نفوذ داشتند. همچنین تصاویر منتشرشده از این کشتار نشان می دهد که 30 نفر از قربانیان نظامیانی بودند که یک روز پیش از کشتار ربوده شده بودند و 150 نفر نیز از غیرنظامیانی بودند که گروه های تروریستی در چند زمان مختلف آنها را ربوده بودند.

خبرگزاری رسمی سوریه، به نقل از یک مقام رسمی که نام وی را اعلام نکرد، خبر داد که اجسادی که نشان داده شده است، اجساد شهروندانی است که گروهک های مسلح آنها را ربوده و کشته اند و تصاویر آنها را به عنوان قربانیان ارتش منتشر می کنند.(2)

کشتار «بابا عمرو» در استان حمص

در 27 فوریه 2012 (9 اسفند 1390) در حالی که هنوز تلخی خاطره قتل عام منطقه الخالدیه حمص از اذهان سوری ها زدوده نشده بود، خبر وقوع کشتاری دیگر در حمص، اما این بار در منطقه «بابا عمرو» در غرب سوریه منتشر شد که در جریان آن 64 جوان سوری در معرض قتل عام و کشتار با سلاح سرد قرار گرفتند و سر بریده شدند. بسان کشتارهای پیشین، در این کشتار نیز تلاش شد ارتش سوریه عامل این جنایت معرفی شود.(3)

ص: 136


1- افکارنیوز 11/11/1391.
2- خبرگزاری فارس 15/11/1390.
3- خبرگزاری فارس 18/10/1391؛ خبرگزاری تسنیم 13/10/1391.
جنایت الحفه

یک مقام مسئول سوریه از عملیات گسترده تخریبی گروه های مسلح تروریستی در شهر الحفه، از توابع استان علوی نشین لاذقیه، واقع در غرب سوریه، خبر داد. تلویزیون سوریه به نقل از این مقام سوری که به نامش اشاره نشد، اعلام کرد تروریست ها در این عملیات تخریبی، بیمارستان مرکز الحفه و مرکز فرماندهی پلیس این شهر را آتش زدند. دژخیمان دست رنج کشاورزان و درختان باغ های سیب و زیتون را نیز در الحفه آتش زدند. مقام مسئول سوریه در ادامه گفت: «تروریست ها پس از آنکه مردم را آواره کردند و دارایی شان را به سرقت بردند، شمار زیادی از مغازه ها و اموال مردم را آتش زدند و جنایات و قتل های فجیعی در حق مردم مرتکب شدند».(1)

کشتار «دیر الزور» در شرق سوریه

در 12 ژوئن 2012 (23 خرداد 1391) تروریست های مسلح سوری مرتکب قتل عام دیگری در منطقه «دیر الزور»، در شرق سوریه، شدند که در جریان آن 31 شهروند سوری به قتل رسیدند که در میان کشته ها چندین کودک نیز مشاهده می شد. همچنین در جریان این قتل عام 70 شهروند سوری نیز زخمی شدند.(2)

کشتار حلفایا در حماه، در غرب سوریه

یکی از جنایات بسیار وحشتناک تروریست های سوریه، کشتار حلفایا در حماه بود که در آن تروریست های مسلح بسیاری از غیرنظامیان، از جمله کودکان و زنان و افراد کهن سال را در شهر حلفایا، در حماه، در غرب سوریه، هدف قرار دادند و پس از آن اقدام به فیلم برداری از آنها کردند و با پخش این تصاویر در رسانه ها کوشیدند ارتش سوریه را به کشتار غیرنظامیان در حلفایا متهم کنند.

رسانه های ضدسوری جهان و نیز رسانه های اپوزیسیون ایرانی، مانور رسانه ای گسترده ای را با عنوان «کشتار 300 زن و کودک در بمباران یک صف نانوایی در سوریه» کلید زدند، در حالی که شواهد و مستندات بسیاری وجود داشت که نشان می داد این اخبار صرفاً ادعایی دروغین است. پایگاه خبری الحقیقه برای برملا کردن واقعیت این جنایت، به بررسی سه فیلم ویدئویی پرداخت

ص: 137


1- خبرگزاری رشد 21/3/1391.
2- خبرگزاری تسنیم 13/10/1391.

که درباره این حادثه منتشر شده است. شواهد برخلاف ادعای این رسانه ها بود. این پایگاه در نتیجه تحقیقات خود بیان کرد که این اجساد متعلق به افراد مسلحی است که در حمله به منطقه مسیحی نشین محردة، قبل از قتل عام روز یک شنبه، یعنی در قبل از ظهر روز شنبه کشته شده بودند. در جریان این حمله بیش از 10 غیرنظامی نیز کشته و زخمی شده بودند که از آنها در این فیلم ها استفاده شده بود و این در حالی است که بین اجساد، جسد دو نیروی پلیس هم دیده می شد! اجسادی که آشکارا نشان می دهد مرتبط با صحنه نانوایی نیستند.(1)

انفجار تروریستی در دمشق

به گزارش مشرق به نقل از فارس، پایتخت سوریه 10 اردیبهشت 1392 شاهد یک انفجار تروریستی در منطقه المرجه، در مرکز دمشق، بود. این انفجار تروریستی در نزدیکی در پشتی ساختمان وزارت کشور سوریه و با یک خودروی بمب گذاری شده به وقوع پیوست. خبرها حکایت از کشته شدن دست کم 10 نفر در جریان این انفجار می دهد.

منطقه المزه دمشق نیز یک روز قبل، هدف یک انفجار بزرگ قرار گرفت که نخست وزیر سوریه را هدف قرار داده بود. در این انفجار 6 نفر کشته و 13 نفر دیگر زخمی شدند، اما وائل الحلقی، نخست وزیر سوریه، توانست از این انفجار جان سالم به در ببرد.(2)

کشتار روستای حطله

تروریست های جبهة النصره در کشتار مردم بی گناه روستای حطله، واقع در استان دیرالزور سوریه، به جنایات فجیع دیگری دست زدند. به گزارش مشرق به نقل از ابنا، گروه تروریستی جبهة النصره 60 نفر از اهالی روستای شیعه نشین حطله، در استان دیرالزور، را به دلیل دین و طایفه آنها به شهادت رساندند.

از جمله جنایات فجیع این گروه مزدور سر بریدن خانواده حجةالاسلام سید ابراهیم السید بود که مسلحان وحشی، وی را به همراه زن و فرزندانش ذبح کردند. تروریست ها به این نیز اکتفا

ص: 138


1- نک.: مشرق نیوز و پایگاه خبری افق و باشگاه خبرنگاران 6/10/1391، ویژه نامه «دروغ پردازی رسانه ای غرب علیه مردم سوریه».
2- مشرق نیوز 10/2/1392.

نکردند و اجساد شهدا را نیز تکه تکه کردند. گزارش های رسیده از این روستا نیز حاکی از این است که مساجد و حسینیه ها به آتش کشیده شده و تعدادی از زنان نیز ربوده شدند.(1)

مسموم کردن شهروندان سوری با پودر های شیمیایی در سراقب ادلب

گروه های مسلح سوری در جنایتی دیگر با هدف متهم کردن ارتش سوریه به استفاده از سلاح شیمیایی، اقدام به پاشیدن پودر سفید شیمیایی بر صورت عده ای از شهروندان سوری کردند. بنا بر این گزارش، گروه های مسلح سوری پس از جمع کردن گروهی از شهروندان سوری در منطقه شابور، در ورودی شهر سراقب، کیسه های حاوی پودرهای شیمیایی ناشناس را باز کردند و آنها را بر چهره این شهروندان پاشیدند. در پی این اقدام، شهروندان مذکور دچار خفگی، لرزش و برخی مشکلات تنفسی شدند. پس از انجام این جنایت، افراد مسلح شهروندان را به بیمارستان های شهرهای مرزی ترکیه منتقل کردند و مدعی شدند که ارتش سوریه از سلاح شیمیایی علیه آنها استفاده کرده است. بر اساس گزارش خبرگزاری رسمی سوریه در میان این تروریست ها «خالد بن علی شیخ حیدر»، رهبر گروه تروریستی موسوم به «احرار الشام» دیده شده است.(2)

استفاده از سلاح های شیمیایی در ریف دمشق

یک سری حملات شیمیایی در 21 آگوست 2013 (30 مرداد 1392) در منطقه غوطه، در استان ریف دمشق در سوریه، رخ داد و شمار زیادی از افراد غیرنظامی، که بیشتر آنها زن و کودک بودند، کشته شدند. منابع مخالفان حکومت سوریه آمار تلفات این حملات را بین 322 تا 1729 نفر اعلام کردند. سازمان دیده بان حقوق بشر سوریه در کمترین برآورد، میزان تلفات را 322 کشته تخمین زد و اعلام کرد که 46 جنگ جوی شورشی نیز در جمع کشته شدگان این حملات بوده اند. ایالات متحده آمریکا، فرانسه، اسرائیل، سوئد، بریتانیا و ترکیه معتقدند دولت سوریه مسئول این حملات بوده است، در حالی که مقامات روسیه و ایران ادعا می کنند که شورشیان عامل این حملات بوده اند. این حملات مرگ بارترین حمله شیمیایی پس از حمله شیمیایی به حلبچه در مارس 1988 است.

ص: 139


1- مشرق نیوز 23/3/1392؛ فرهنگ نیوز 24/3/1392.
2- مشرق نیوز 10/2/1392.

بازرسان سازمان ملل در این زمینه گزارشی ارائه کردند. به گزارش عصر ایران به نقل از رویترز، مهم ترین بخش های این گزارش به این شرح است: «استفاده از گاز سمی سارین در سوریه تأیید شده است. سلاح شیمیایی به طور گسترده ای علیه غیرنظامیان، به ویژه کودکان، استفاده شد».(1)

سرگئی لاوروف درباره این واقعه تأکید کرد که مدرک متقنی وجود دارد که مخالفان دولت سوریه از مواد شیمیایی استفاده کرده اند. به گزارش ایرنا، خبرگزاری ایتارتاس گزارش داد که لاوروف در پاسخ به این پرسش که آیا روسیه همچنان می گوید که این شورشیان بودند که 21 اوت (30 مرداد) دست به حمله شیمیایی در سوریه زدند، نه دولت بشار اسد، رییس جمهوری سوریه، گفت: «بله، ما بر این باور هستیم و دلیل بسیار خوبی وجود دارد که این امر را به اثبات می رساند».(2) البته نتایج بررسی های دو کارشناس ارشد تسلیحاتی آمریکایی نیز نشان داد که ارتش سوریه در حمله شیمیایی به منطقه غوطه شرقی در حومه دمشق در مردادماه سال جاری هیچ نقشی نداشته است.(3)

قتل عام روستای علوی نشین در ریف حماه به دست جبهة النصره

به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دمشق، گروه تروریستی جبهة النصره در جنایتی اقدام به قتل عام اهالی روستای علوی نشین «معان» در ریف حماه کرد. روستای معان، روستایی علوی نشین به شمار می آید که قتل عام صورت گرفته در آن به دلایل طایفه ای - مذهبی بوده است. گزارش شده است که در این جنایت صدها نفر از اهالی روستا، که اغلب آنها را زنان و کودکان و افراد سالمند تشکیل می دادند، پس از ورود عناصر النصره به داخل منازلشان با سلاح های سرد به قتل رسیدند.(4)

قاچاق اعضای بدن شهدای سوری

روزنامه یورت ترکیه در گزارش تکان دهنده ای اعلام کرد: «تروریست های سوریه و دولت قطر اعضای بدن شهدا و اسرای سوری را قاچاق می کنند. آنها اعضای بدن سوری هایی را که می کشند به مافیای قاچاق می فروشند».(5)

روزنامه السفیر لبنان نیز در گزارشی نوشت:

ص: 140


1- خبرگزاری عصر ایران 26/6/1392
2- خبرگزاری تابناک و مشرق نیوز 4/7/1392.
3- مشرق نیوز 27/10/1392.
4- خبرگزاری فارس 21/11/1392.
5- روزنامه یورت ترکیه 22/7/1391.

سرقت اعضای بدن شهروندان سوری در بیمارستان های ترکیه نیز نمود پیدا کرده است. بر پایه این گزارش، این پدیده از حد و مرز باندهای مافیایی تجارت انسان و اعضای بدن فراتر رفته، به بیمارستان های دولتی ترکیه رسیده است. بیمارستان هایی که خود باید جلوگیری از این روند را مدیریت کنند، اما خود در این امر دخیل شده اند.

احمد عبدالکریم محمد، جوان 19 ساله سوری، یکی از قربانیان این پدیده است. او در پی اصابت ترکش در 31 ژانویه 2012 در شهر حماه سوریه به طور سطحی زخمی شد و با تشدید درگیری ها در اطراف این شهر، برای درمان به بیمارستان دولتی انطاکیه ترکیه منتقل شد. خانواده و بستگان احمد عبدالکریم شوکه شدند که فرزند آنها با وجود جراحت های سطحی جان باخته است. آنها همچنین از این مسئله شوکه شدند که با وجود زخمی شدن احمد عبدالکریم از ناحیه سر، آثار عمل جراحی در ناحیه شکم او دیده می شود. خانواده و بستگان این جوان سوری، جسدش را از بیمارستان ترکیه به شهرک الطامنه در ریف شهر حماه منتقل کردند و در آنجا از برخی پزشکان خواستند که جراحت او در ناحیه شکمش را بشکافند تا از علت آن آگاه شوند. این پزشکان بعد از شکافتن شکم این جوان دریافتند که هیچ عضوی در شکم او وجود ندارد.

همچنین روزنامه یورت ترکیه، در اکتبر 2012، نوشت: «افراد مسلح مخالف سوری در شبکه های تجارت اعضای بدن با همکاری برخی بیمارستان ها و مراکز بهداشتی ترکیه دست دارند، به گونه ای که این افراد مسلح زخمی ها را به بیمارستان های ترکیه منتقل می کنند تا اعضای بدن آنها سرقت شود». خبرگزاری دولتی سوریه نیز گزارشی را درباره دو عضو یک گروه مسلح دستگیرشده در حمص منتشر کرد. این دو نفر به دست داشتن در عملیات سرقت اعضای بدن و انتقال آن به ریف ادلب، در نزدیکی مرز سوریه با ترکیه، اعتراف کردند.(1)

2. 4. کشتار کودکان و زنان
اشاره

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم قبل از تمام جنگ های خود به مسلمانان دستورهایی می داد. یکی از این فرامین حرمت قتل زنان و کودکان و افرد سال خورده بود. بعد از پیامبر نیز تمام فرماندهان اسلامی، به تأسی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، همین راه را رفته اند، اما تروریست های سوریه با نام اسلام و جهاد

ص: 141


1- شبکه العالم و خبرگزاری تسنیم، 17/10/ 1392؛ خبرگزاری خبرآنلاین 16/10/1392.

و تشکیل خلافت اسلامی، روزانه افراد زیادی را به قتل می رسانند که در میان آنها زنان و کودکان زیادی به چشم می خورند. گزارش های منتشرشده در این زمینه فراوان است. در این قسمت به برخی از آنها اشاره می کنیم:

کشتار 29 دانش آموز و یک معلم در ریف دمشق در جنوب سوریه

در 4 دسامبر 2012 (12 آذر 1391) حمله خمپاره ای تروریست های مسلح به مدرسه ای در اردوگاه الوافدین، در ریف دمشق، در جنوب سوریه، موجب کشته شدن 29 دانش آموز و یک معلم این مدرسه شد. 25 هزار سوری، از اهالی بلندی های جولان که اسرائیل قسمت زیادی از آن را به اشغال خود درآورده است، در اردوگاه الوافدین به سر می برند. این اردوگاه در 20 کیلومتری شمال شرقی دمشق، پایتخت سوریه قرار دارد.(1)

بریدن گلوی کودک سوری

تروریست های سوریه با هدف تکفیر شیعیان، دختربچه یک خانواده شیعی را در سوریه به طرز وحشیانه ای سر بریدند که تنها جرم وی شیعه بودن او و خانواده اش بود.(2)

کشتار بی رحمانه اعضای دو خانواده سوری

خبرگزاری رسمی سوریه اعلام کرد گروهک های تروریستی وابسته به گروهک القاعده دو کشتار هولناک علیه دو خانواده در شهرک الشومریه و تل دو در ریف حمص مرتکب شدند. این مقام مطلع در استانداری حمص به سانا اعلام کرد که گروهک های تروریستی وابسته به القاعده اعضای خانواده آل عبدالله (خود، همسر و شش فرزندش) را و همچنین راتب العلو و فرزندش را کشتند. این منبع افزود که در تل دو نیز جنایتی دیگر در حق خانواده عارف محمد السید و عماد محمد السید و عقبه محمد السید و همسر عارف و سه کودک او مرتکب شدند.(3)

ص: 142


1- خبرگزاری فارس 28/12/1391؛ خبرگزاری تسنیم 13/10/1391.
2- خبرگزاری فارس 19/8/1391.
3- خبرگزاری فارس 7/3/1391.
حمله انفجاری به کودکان یک مدرسه

منابع خبری سوریه اعلام کردند که در انفجاری تروریستی در کنار مدرسه «فاطمه سقا» در محله البعث در شهر حماة، دو کودک به شهادت رسیدند و 10 نفر مجروح شدند. خبرگزاری سانا نیز اعلام کرد که گروهی مسلح با کار گذاشتن یک بسته انفجاری در نزدیکی محل بازی فوتبال کودکان در حیاط مدرسه، چندین کودک را کشتند و برخی را زخمی کردند.(1)

اعدام کودک عراقی به دست مزدوران

فارس به نقل از پایگاه خبری «عراق القانون» مدعی شد فعالان حقوق بشر عراق اعلام کردند که گروه های مسلح در سوریه اقدام به اعدام یک کودک شیعه عراقی کردند. بر اساس این گزارش، خانواده این کودک در منطقه «سیدة زینب» در ریف دمشق ساکن بودند که تروریست های مسلح به منزل این خانواده حمله کردند و پس از کشتار تمام اعضای آن، این کودک را به دار آویختند.(2)

کشتن پدر و مادر پیش چشمان کودک خردسال

به گزارش خبرگزاری فارس، صفحه جنبش تسخیر وال استریت در فیس بوک، تصویری دل خراش از دختری سوری منتشر کرد که پدر و مادرش در پیش چشم او به دست تروریست های تکفیری کشته شدند. بنا بر این گزارش، جنبش تسخیر وال استریت در جملات کوتاهی که در کنار این عکس منتشر کرده، می نویسد: «دختر سوری به زنجیر کشیده شده است و جبهة النصره به دلایل مذهبی (شیعه بودن) پدر و مادرش را در پیش چشم او به قتل رسانده است».(3)

اعدام دختر جوان سوری به دست تروریست ها در انظار عمومی

گروه های مسلح تروریستی، که مدعیان آزادی و دموکراسی و اجرای شریعت در سوریه هستند، دختر جوانی را در انظار عمومی در مناطق تحت سیطره شان اعدام کردند. فیلم این حادثه نشان می دهد که چگونه تروریست ها در ملأ عام با یک سیم فلزی اقدام به خفه کردن دختر جوانی می کنند که به ارزش های آزادی که آنها اشاعه می دهند، ایمان و باور ندارد.(4)

ص: 143


1- خبرگزاری فارس 25/4/1391.
2- مشرق نیوز، پایگاه خبری فرهنگ، خبرگزاری فردانیوز 16/5/1391.
3- خبرگزاری فارس و فرهنگ نیوز 1/4/1392.
4- خبرگزاری فارس 23/11/1392.
2. 5. ترور شخصیت های سیاسی
اشاره

مسئولان لشکری و کشوری در سوریه به علت همکاری با دولت سوریه، از جمله اهداف تروریست ها هستند. زیرا به اعتقاد تروریست ها، براندازی نظام سوریه واجب است و خون هر کس که هم سو با اهداف این نظام باشد مباح است. تروریست ها به این منظور اقداماتی علیه مسئولان سوری انجام داده اند که به بعضی از آنها اشاره می کنیم.

ترور یک قاضی سوری در حمص

خبرگزاری فارس، به نقل از خبرنگار شبکه العالم، گزارش داد که در ادامه فعالیت گروهک های مسلح در سوریه، برخی عناصر مسلح، یک قاضی سوری را در حمص هدف قرار دادند. العالم نوشت: «گروهی از عناصر مسلح قاضی نزار العلی را در منطقه الجندلی شهر حمص، از ناحیه سر هدف قرار دادند، اما وی هنوز زنده است». العالم افزود: «وضعیت سلامتی این قاضی سوری رو به بهبودی است».(1)

ترور یک قاضی دیگر در دمشق

به گزارش خبرنگار فارس در دمشق، افراد مسلح، قاضی «آباد نضوة»، از قضات دادگاه الزبلطانی در دمشق را نیز ترور کردند. افراد مسلح قاضی نضوه را با بمب گذاری در خودروش در منطقه برزه به قتل رساندند. این قاضی به محض سوار شدن داخل خودروش با انفجار بمب مواجه شد و در دم جان باخت.(2)

ترور دادستان کل سوریه

به گزارش فارس، خبرگزاری رسمی سوریه (سانا) اعلام کرد که گروهک های مسلح در شهر ادلب، دادستان کل و یک قاضی را ترور کردند. در جریان این حادثه هر دو مقام و راننده آنها کشته شدند. این ترور در حالی صورت گرفت که این افراد در حال حرکت از منزل به سمت محل کار

ص: 144


1- خبرگزاری فارس 17/12/1390.
2- خبرگزاری فارس و خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) 17/08/1391.

خود در کاخ قضایی شهر ادلب بودند. سانا همچنین اعلام کرد که خودروی این افراد هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت این دو و راننده آنها منجر شد.(1)

ترور نخست وزیر سوریه

به گزارش مشرق، ایسنا به نقل از خبرگزاری رسمی سوریه (سانا) نوشت: «در انفجاری که در منطقه المزه، واقع در دمشق، در نزدیکی مؤسسه ارتباطات سوریه، رخ داد دست کم 10 تن کشته و چند تن دیگر زخمی شدند». این در حالی بود که پایگاه سوری دام پرس نیز اعلام کرد انفجار مذکور وائل الحلقی، نخست وزیر سوریه، را هدف قرار داده بود. الحلقی پس از انفجار در صحت کامل به سر می برد و تنها چند تن از همراهان وی کشته یا زخمی شدند.(2)

حمله تروریستی به شبکه الاخباریه

در 7 تیر 1391 تروریست ها به شبکه الاخباریه سوریه در ریف دمشق حمله کردند. در جریان این حمله 7 نفر کشته شدند که سه نفر از آنها خبرنگار و 4 نفر دیگر از کارمندان این شبکه بودند.(3)

شبکه العالم نیز از اعتراف عضو جبهة النصره در این زمینه گزارش داد: «یکی از عناصر گروه تروریستی جبهة النصره در سوریه، با تأکید بر حمله به ساختمان شبکه الاخباریه سوریه در منطقه دروشا، واقع در ریف دمشق، به قتل شماری از روزنامه نگاران و پرسنل شبکه و سرقت اموال این شبکه پیش از منفجر کردن آن اعتراف کرد و از دریافت کمک از رژیم صهیونیستی پرده برداشت».(4)

ترور وزیر دفاع و برخی مسئولان

در 28 تیر 1391 «داوود راجحه»، وزیر دفاع و «آصف شوکت»، نایب رئیس ستاد مشترک ارتش و «حسن ترکمانی»، رئیس ستاد بحران سوریه در عملیات بمب گذاری در مقر امنیت ملی

ص: 145


1- خبرگزاری فارس و جامعه خبری تحلیلی الف 30/11/1390.
2- مشرق نیوز 9/2/1392.
3- خبرگزاری فارس 28/12/1391.
4- شبکه العالم 8/4/1392.

سوریه در مرکز دمشق ترور شدند.(1) وزیر دفاع سوریه در این انفجار تروریستی کشته شد و وزیر کشور سوریه در میان زخمی های این انفجار قرار دارد.(2)

خبرگزاری فارس در این زمینه از توطئه خارجی بودن آن خبر داد:

منابع آگاه فاش کردند، وزیر خارجه آمریکا در سفر اخیر خود به منطقه، که چند روز پیش از انفجار دمشق و ترور وزیر دفاع سوریه صورت گرفت، از همه جزئیات این عملیات آگاه بود و در حقیقت این توطئه با تأیید وی به اجرا درآمد.(3)

3. فساد و خیانت

اشاره

تروریست های سوریه با تظاهر به اسلام و القای پیاده کردن اصول اسلامی، جنایات خود علیه شهروندان سوری را توجیه می کنند. فتوای ننگین جهاد نکاح اعتبار آنها را در ادعای تشکیل حکومت اسلامی شان از بین برد. خبرهای فضاحت بار این امر بازتاب گسترده ای در بین مسلمانان داشت و چهره واقعی آنها را به خوبی نشان داد. در طول حضور تروریست ها در سوریه بسیاری از زنان و دختران جوان سوری قربانی تجاوزهای فردی و گروهی افراد مسلح در سوریه شده اند. وضعیت زنان و دختران سوری از اسفناک ترین اخبار سوریه بوده است.

کمیته بین المللی نجات، که مقر آن در آمریکاست، در گزارشی با عنوان «سوریه، بحران منطقه ای»، از تجاوز گسترده به زنان سوری در جنگ داخلی این کشور خبر داد. بر اساس این گزارش، زنان و دختران جوان سوری قربانی تجاوزهای فردی و گروهی افراد مسلح در سوریه هستند. بسیاری از زنان و دختران قربانی در مصاحبه با این کمیته گفته اند در بسیاری از موارد این تجاوزهای گروهی و فردی در خیابان ها و اماکن عمومی در شهرهای درگیر جنگ و حتی در برخی موارد با هجوم این افراد مسلح به خانه ها و تجاوز به آنها در مقابل چشم اعضای خانواده صورت گرفته است.

بر اساس این گزارش، از میان 240 زن و دختر مصاحبه شونده در اردوگاه های آوارگان سوری در لبنان و اردن، این زنان گفته اند که افراد مسلح در ایست بازرسی ها، با شبیخون به پناه جویان در طول مسیر فرار این افراد از سوریه، زنان و دختران را می ربایند و آنها را اذیت و آزار و شکنجه

ص: 146


1- همشهری آنلاین 28/4/1391.
2- فردانیوز 28/4/1391.
3- خبرگزاری فارس 30/4/1391.

می کنند. کمیته نجات بین المللی اعلام کرده است که به نظر می رسد تجاوز به زنان در سوریه تبدیل به یک استراتژی جنگی شده است. سانج ریکانتان، از مسئولان کمیته نجات بین المللی در انگلیس در این باره گفت: «در مصاحبه، زنان و دختران سوری چیزهای وحشتناکی روایت می کنند. بسیاری از این زنان آواره با شکنجه و تجاوز مواجه شده اند».(1)

در یکی از شرم آورترین موارد کارنامه تروریست ها، یک گروه 20 نفره، به سرکردگی ابو احمد التمیمی، در حال ارتکاب فحشای دسته جمعی با حدود 30 دختر از همسران و دختران افراد مسلح جبهة النصره و ارتش به اصطلاح آزاد به شیوه زنای گروهی بودند که در عملیات ارتش سوریه دست گیر شدند. منابع سوری گزارش دادند ارتش سوریه در جریان عملیات پاک سازی ادلب، این گروه را با سرکرده خود در حالت بسیار زننده ای که نمی توان آن را توصیف کرد، دست گیر کرد. این تروریست های به ظاهر مسلمان با حدود 30 دختر در یک سالن بزرگ در شهر ادلب مرتکب اعمال غیراخلاقی شدند. پس از تحقیقات انجام شده، مشخص شد دست گیرشدگان وابسته به جبهة النصره هستند. در میان آنها 15 تروریست خارجی و در رأس آنها، التمیمی سعودی الاصل 40 ساله قرار داشت.

به گفته منابع سوری، برخی از دختران و زنان که تروریست ها به آنها تجاوز گروهی کرده اند، اعتراف کرده اند که در نتیجه تهدید و فشار و باج خواهی افراد مسلح، تن به این کار غیراخلاقی داده اند، چراکه تروریست ها آنها را تهدید کرده اند در صورتی که به خواسته کثیف آنها تن ندهند، آنها را خواهند کشت. تروریست ها با شست وشوی مغزی این دختران و زنان، به آنها القا می کنند که با این کارهای کثیف و غیراخلاقی به انقلاب سوریه به زعم آنها خدمت می کنند و وارد بهشت می شوند.

منابعی از مخالفان سوری اعلام کردند این رسوایی اخلاقی، پایه های جبهة النصره را به لرزه درآورده است و سبب بروز درگیری شدید میان افراد مسلح از یک سو و ارتش آزاد از سوی دیگر شده است، که 10 کشته از طرفین به جا گذاشته است.(2) گزارش های فراوانی از فساد آنها رسیده است که به بعضی از این موارد می پردازیم:

ص: 147


1- سایت خبری تحلیلی فرارو و سایت خبری تحلیلی عصر ایران 25/10/1391.
2- پایگاه خبری تعامل نیوز و جهان نیوز 6/10/1391.
فتوای شرم آور مفتی سلفی علیه زنان شیعه

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس، یاسین العجلونی، مفتی وهابی، در فتوایی شرم آور، اسارت زنان شیعه سوری به دست تروریست های وهابی در این کشور را مجاز دانست. العجلونی، در فتوایی که اعتراضات بسیاری به دنبال داشت، اعلام کرد تروریست ها بدون پرداخت مهریه یا خواندن خطبه شرعی، مالک زنان شیعه سوری هستند. وی از طریق فیس بوک تروریست ها را به تملک زنان علوی و حامیان اسد توصیه کرد. این مفتی وهابی مدعی شد ناآرامی های سوریه جنگ بین مسلمانان مخالف اسد و کافران شیعه (به زعم وی) است. وی افزود این فرقه (شیعه)، از شاخه های اسلام نیست و به تأیید تمام محققان اسلامی، شیعیان در شمار مسلمانان به حساب نمی آیند و باید آنها را تکفیر کرد. زیرا آنها مسلمان نیستند.(1)

ربودن 10 زن در نبل و الزهراء، در حومه حلب

خبرنگار شبکه العالم گزارش داد عناصر مسلح با یورش به شهرهای شیعه نشین نبل و الزهراء، در حومه حلب، 10 زن را ربودند. این زنان در حال بازگشت از شهر عفرین ربوده شدند.(2)

خرید و فروش دختران سوری در ترکیه

به گزارش خبرگزاری فارس، «شیخ زکریا سرایه» در نشست دومین روز اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی در تهران به تجاوز و خرید و فروش دختران و زنان سوری در ترکیه اعتراض کرد. مفتی اهل سنت سوریه گفت: «متأسفانه درنتیجه بحران آفرینی برخی کشورها در سوریه هم اکنون به دختران بی گناه سوری در ترکیه تجاوز می شود. شیخ زکریا سرایه یادآور شد سوریه امانتی است بر گردن همه علمای جهان اسلام تا برای برطرف شدن بحران آن فکری اساسی کنند».(3)

4. برخورد با غیرمسلمانان

اشاره

اقشار مختلف اهل کتاب همواره در سایه اسلام و کشورهای اسلامی زندگی کرده اند. طبق دستورهای اسلامی، اهل کتاب تا زمانی که برای جامعه اسلامی ایجاد مشکل نکرده اند می توانند با

ص: 148


1- خبرگزاری فارس 22/12/1391.
2- شبکه العالم 10/2/1392.
3- خبرگزاری فارس 11/02/1392.

پرداخت جزیه در امنیت کشور اسلامی به خوبی زندگی کنند، اما تروریست ها در سوریه به این گروه از مردم اهانت های فراوانی کردند. برخی از اقدامات تروریست ها علیه اهل کتاب سوری عبارت است از:

به آتش کشیدن کلیسای صلیب مقدس

به نقل از خبرآنلاین، منابع سوری اعلام کردند تروریست های وابسته به گروه موسوم به دولت اسلامی عراق و شام (داعش) در ادامه هتاکی های خود به مراکز مقدس و اقدامات ضد ادیان دیگر یک کلیسای متعلق به ارامنه (کلیسای صلیب مقدس در منطقه تل ابیض در حومه استان الرقه در شمال شرق سوریه و در نزدیکی مرز ترکیه) را به آتش کشیدند. به گزارش پایگاه الیوم السابع، تروریست های وابسته به دولت اسلامی عراق و شام ضمن به آتش کشیدن کلیسای صلیب مقدس، صلیب بزرگی را که بر بالای این کلیسا قرار داشت به پایین کشیدند. خاطرنشان می شود که این کلیسا قدمتی زیادی داشت و در 1974 بازسازی شده بود.(1)

به آتش کشیدن کلیسای سورب کیفورک در میدان حلب

خبرگزای فارس نیز از به آتش کشیده شدن کلیسای سورب کیفورک به دست تروریست های سوریه خبر داد.(2)

تهدید و بیرون کردن مسیحیان از شهرها

خبرگزاری العالم اعلام کرد تروریست های سوریه، مسیحیان را مجبور به مهاجرت کرده اند. العالم افزود: «کشورهای عضو اتحادیه اروپا، به ویژه فرانسه و سوئد، به همین علت، به سفارت خانه خود در سوریه دستور داده اند تسهیلات لازم به منظور تشویق مسیحیان به ترک سوریه را فراهم کنند؛ موضوعی که باعث تنش بین آگناتیوس چهارم هزیم اسقف کلیسای انطاکیه و روم ارتدکس مشرق زمین، و سفیر فرانسه در دمشق شد».(3)

ص: 149


1- خبرآنلاین، دوشنبه 6/8/1392.
2- خبرگزاری فارس 18/10/1391.
3- العالم جمعه 1/10/1391.
جنایت در شهرک مسیحی نشین سوریه

تروریست های جبهة النصره در جنایت هولناک دیگری ده ها نفر از ساکنان شهرک مسیحی نشین معلولا، در شمال غربی دمشق، را سر بریدند. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، عناصر گروهک تروریستی جبهة النصرة این جنایت را با هم دستی گروه های تروریستی موسوم به «جماعت احرار الشام» و «لشکر الاسلام» در بخش شمالی ریف دمشق مرتکب شدند.

بر اساس این گزارش، افراد مسلح با ذبح 30 شهروند سوری ساکن شهرک مسیحی نشین معلولا، به اجساد آنها بی حرمتی کردند. با مفقود شدن 15 شهروند دیگر در معلولا، اهالی منطقه احتمال می دهند آنها به دست گروه های تروریستی شبانگاه ربوده شده باشند.(1)

موارد ذکرشده در این نوشتار فقط بخشی از جنایات صورت گرفته در سوریه است که در بازه زمانی 2012-2013 رخ داده است. متأسفانه روز به روز بر این جنایات افزوده می شود و شمار کشته ها و آسیب دیدگان در این کشور بحران زده افزایش می یابد. به امید روزی که مردم سوریه در فضایی سرشار از امنیت بتوانند به زندگی خود ادامه دهند.

ص: 150


1- شبکه خبر 18/6/92

منابع

1. سایت افغان ایرکا: afghanirca.com

2. خبرگزاری افکار نیوز: afkarnews.ir

3. خبرگزاری الف: alef.ir

4. خبرگزاری الحدث: alhadathnews.net

5. خبرگزاری المانیتور: al-monitor.com

6. خبرگزاری عصر ایران: asriran.com

7. خبرگزاری بهارنیوز:baharnews.ir

8. خبرگزاری بولتن نیوز: bultannews.com

9. خبرگزاری العالم: fa.alalam.ir

10. خبرگزاری فرارو: fararu.com

11. خبرگزاری فردانیوز: fardanews.com

12. خبرگزاری فرهنگ نیوز: farhangnews.ir

13. خبرگزاری فارس: farsnews.com

14. خبرگزاری همشهری: hamshahrionline.ir

15. خبرگزاری ایکانا icana.ir

16. سایت شبکه خبر: irinn.ir

17. خبرگزاری ایرنا: irna.ir

18. خبرگزاری ایسنا: isna.ir

19. خبرگزاری جهان نیوز: jahannews.com

20. خبرگزاری خبرآنلاین: khabaronline.ir

21. خبرگزاری مشرق: mashreghnews.ir

22. خبرگزاری افق: ofoghnews.ir

23. سایت شبکه پرس تی وی: presstv.ir

24. خبرگزاری رجا: rajanews.com

25. خبرگزاری دانشجویان ایران: snn.ir

26. خبرگزاری تابناک: tabnak.ir

27. خبرگزاری تسنیم: tasnimnews.com

28. باشگاه خبرنگاران جوان: yjc.ir

29. oshida.ir

30. pe.ria.ru

31. roushd.com

32. taamolnews.ir

33. tnews.ir

34. yurtgazetesi.com.tr.

ص: 151

ص: 152

بررسی تاریخی جریان های تکفیری تروریستی / محمد حنیف طاهری

اشاره

محمد حنیف طاهری(1)

چکیده

جریان های تکفیری تروریستی، به عنوان مهم ترین چالش جهان اسلام، تقریباً از سال چهلم هجری آغاز شد. پدیده تکفیر و تروریسم مذهبی به شکل نظام مند را نخستین بار گروه تندروی خوارج در برابر امام علی علیه السلام به وجود آورد. گروه های رادیکال دیگری نیز در جهان اسلام، مشی فکری و سلوک عملی خوارج را تعقیب کرده اند. فداییان اسماعیلیه، القاعده، طالبان و داعش، از جملهٔ مهم ترین جریان های تکفیری تروریستی است که به پدیده تکفیر و دهشت افکنی اقدام، و راه خوارج را طی کرده اند. گروه های تکفیری تروریستی، از آغاز پیدایش تاکنون عناصر و شاخصه های مشترکی داشته اند. تکفیر، خشونت، غُلُوّ، تعصب مذهبی، فساد، نفاق و نسل کشی، از مهم ترین آنها به شمار می رود. گفتمان ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، مبنای فکری همه این گروه های جهادی تکفیری را تشکیل می دهد. این گفتمان، بر ظاهرگرایی، عقل گریزی، تحجّر، خشونت، تکفیر مخالفان، و دگماتیسم مذهبی تأکید می ورزد.

کلیدواژگان: تکفیر، خشونت، فساد، نفاق، غُلُوّ، تروریسم مذهبی، خوارج، القاعده، طالبان، داعش.

ص: 153


1- کارشناسی ارشد فلسفه از مؤسسه امام خمینی قدس سره، دانش پژوه سطح 4 حوزه علمیه قم.

مقدمه

این نوشتار در صدد تحلیل و بررسی جریان های تکفیری تروریستی جهان اسلام است. پدیده تکفیر و تروریسم مذهبی، جهان اسلام را با چالش بزرگی مواجه کرده است. تکفیر و تروریسم مذهبی، اختلافات و جنگ های داخلی، مذهبی، قومی و منطقه ای، و سرانجام تجزیه بلاد اسلامی را به همراه خواهد داشت. از این رو، مقابله و مبارزه با این نوع جریان های تکفیری تروریستی، بر تمام اندیشمندان و آگاهان امت اسلامی واجب است. شناخت دقیق و تبیین درست آموزه ها و معارف اسلامی برای جوانان و مردم مسلمان، نخستین گام مؤثر در مقابله با جریان تروریسم مذهبی به شمار می رود.

تروریسم مذهبی، شایع ترین نوع تروریسم است که امروزه از آن به تروریسم بین المللی(1)

یاد می شود. تروریست های مذهبی با استفاده از خشونت، به گمان خود در پی پیش برد اهداف مذهبی هستند و عمدتاً اعضای فرقه های افراطی کوچک و بزرگ اند. این نوع تروریسم در حال حاضر، به سرعت در حال رشد و گسترش است. حدود نیمی از 56 گروه تروریستی بین المللی که سازمان های جهانی مختلف آنها را شناسایی کرده و فهرست شان را عرضه کرده اند، انگیزه های مذهبی دارند.(2)

مهم ترین تمایز تروریسم مذهبی از غیرش (سکولار) در نوع نگاه جریان تکفیر و تروریسم مذهبی به عمل ترور است. تروریست های مقدس معتقدند اهداف و روش های آنها بر اساس اراده و فرمان الاهی است و هیچ انسانی حق تغییر آن را ندارد. اما تروریست های سکولار به اهداف الاهی و اراده خدا اعتقادی ندارند. تروریست های مذهبی و مقدس به گذشته چشم دوخته اند، به رسوم و سنن خاصی که در معنوی ترین دوران ادیان، یعنی دوره آغازین آنها بنا شده است. به اعتقاد آنها، در آن زمان رابطه مردم با خدا به نزدیک ترین حد خود می رسید و نیز احکام و قوانین اصلی ادیان در همان زمان شکل گرفته است.(3)

نام گذاری جریان های تکفیریِ مذهبی به بنیادگرایی (اسلامی، مسیحی و ...) از سوی غربی ها نیز به همین دلیل است. زیرا گروه های دینی و مذهبی،

ص: 154


1- international terrorism.
2- نک.: حمید حمزه زاده، بیوتروریسم؛ سلاح خاموش، ص27.
3- دیوید راپاپورت، «ترور مقدس»، در: والتر رایش، ریشه های تروریسم، ص236.

اعمال و کردار خود را بر پایه اراده الاهی و سیره و سنت اصحاب و دوره آغازین ادیان توجیه می کنند. این مقاله، در دو بخش تنظیم شده است؛ بخش نخست، به شاخصه های مشترک جریان های تروریستی اختصاص یافته، و بخش دوم، جریان های تکفیری تروریستی جهان اسلام را بررسی می کند.

1. خصایص و شاخصه های مشترک جریان های تکفیری تروریستی

1. 1. تکفیر و بدگویی
اشاره

نخستین و مهم ترین ویژگی مشترک تمام جریان های تروریستیِ تکفیری که اقدام به ترور و کشتار مخالفان می کنند، تکفیر(1) گروه های مخالف و رقیب است. در واقع تکفیر، حربه مهم و مجوز اصلی قتل و جنایت این نوع گروه هاست.

قرآن و مسئله تکفیر و تفسیق

آیه کریمه ای که مؤمنان و مسلمانان را از تمسخر و استهزا، و در نتیجه از تفسیق و تکفیر جامعه دینی و ایمانی، برحذر می دارد، آیه 11 سوره مبارکه حجرات است. خداوند متعال می فرماید: )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَی أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَی أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ(؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند؛ و نه زنانی زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند؛ و یکدیگر را مورد طعن و عیب جویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسی پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید؛ آنها که توبه نکنند، ظالم و ستمگرند.(2)

از عبارت آخر این آیه شریفه، به خوبی استفاده می شود که مؤمنان از طعن و عیب جویی و به کار بردن القاب زشت و ناپسند، و مهم تر از همه، تکفیر و تفسیق همدیگر، که منجر به خشونت و درگیری در جامعه اسلامی می شود، منع شده اند. به سخن دیگر، قرآن مجید به صراحت تمام

ص: 155


1- تکفیر به معنای نسبت دادن کفر و زندقه به کسی است؛ محمدجعفر جعفری لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، ج2، ص1402.
2- سوره حجرات (49)، آیه 11.

جامعه ایمانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را از تکفیر و تفسیق یکدیگر باز داشته است؛ زیرا، این عمل غیراخلاقی و غیراسلامی افراد و گروه ها، باعث عداوت، کینه، درگیری و خشونت اقوام و گروه های اسلامی می شود که سرانجامش زوال نعمت مهمِ امنیت، اتحاد و اخوّت جامعه اسلامی است.

پرهیز از بدگویی و فحاشی

یکی از چیزهای دیگری که در شرع مقدس و آموزه های اسلامی به صراحت منع شده است، سب و فحش دادن به کفار و مشرکان است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: )وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ(؛ (به معبود) کسانی که غیرخدا را می خوانند (می پرستند) دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روی ظلم و جهل، خدا را دشنام دهند. این چنین برای هر امتی عملشان را زینت دادیم. سپس بازگشت همه آنان به سوی پروردگارشان است؛ و آنها را از آنچه عمل می کردند، آگاه می سازد (و پاداش و کیفر می دهد).(1)

ملاحظه می شود که منطق قرآن در مواجهه با دشمنان، حتی مشرکان، نهی از فحاشی و بدگویی است؛ از روایات متعدد استفاده می شود که جمعی از مسلمانان و مؤمنان به دلیل ناراحتی شدیدی که از بت پرستان داشتند، گاهی اوثان (بت های) مشرکان را به باد ناسزا می گرفتند و به آنها دشنام می دادند. آنها نیز مقابله به مثل می کردند. خداوند در قرآن کریم به صراحت مؤمنان را از این کار نهی کرد. برای اینکه آنها قومی جاهل و نادان اند و به آفریدگار مهربان عالم فحش می دهند، و این، برای موحد و مسلمان تحمل پذیر نیست.(2)

قرآن به ما می آموزد که رعایت اصول ادب و عفت در بیان و کلام، حتی در برابر خرافی ترین و بدترین آیین ها نیز لازم است؛ زیرا با ناسزا گفتن نمی توان کسی را از اعتقادات و مسیر غلط انحرافی اش بازداشت. حال، اگر دقت کنیم متوجه می شویم که قرآن کریم در این آیه شریفه، منطق و ادبیات گفت وگو و تعامل با غیرمسلمانان را به مؤمنان و پیروان خود می آموزد، و آنْ عفتِ در کلام و سخن گفتن است. منطق اسلام این است که در مواجهه با دشمنان اسلام نیز باید از ناسزاگویی

ص: 156


1- سوره انعام (6)، آیه 108.
2- نک.: ابی جعفر محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن المعروف (به) «تفسیر الطبری»، ص360-361.

پرهیز، و از ادبیات درست و نیکو استفاده کنیم. سب و دشنام به مؤمنان و مذاهب اسلامی که از یک قرآن پیروی می کنند و به سمت یک قبله (کعبه) نماز می خوانند، چه دلیلی دارد؟! ترور و کشتن مسلمانان به بهانه های واهی و با توجیهات نادرست چه توجیهی می تواند داشته باشد؟

بنابراین، از این آیه کریمه، به وضوح اجتناب از خشونت های سیاسی و اقدامات زورگویانه و تروریستی، اصطیاد می شود. زیرا، به یقین اعمال تروریستی و انتحاری ناشی از تکفیر، که امروزه در گوشه و کنار جهان اسلام انجام می شود، برخلاف مصالح علیای اسلام است که در پی جلب آن هستیم. ضمن اینکه مفاسد زیادی هم دارد که هر مسلمانی باید در پی دفع آن از جامعه اسلامی باشد؛ چه مفسده ای بالاتر از این که امروزه در بسیاری از نقاط جهان، از اسلام عزیز که سراسر رأفت و رحمت است، به عنوان ایدئولوژی تروریسم، و از فرد مسلمان به عنوان تروریست یاد می شود! ارائه تصویر و چهره خشن از اسلام و مسلمانان قطعاً برخلاف مصالح امت اسلامی است. متأسفانه، القای این تصویر زشت از اسلام را، امروزه تروریست هایی انجام می دهند که به نام اسلام و دفاع از اسلام و با حربه تکفیر دیگران، به عملیات تروریستی و انتحاری مبادرت می کنند.

1. 2. خشونت و سلاح کشی
خشونت و سلاح کشیدن در روایات اسلامی

روایات صادره از ناحیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جوامع روایی شیعی و سنی در این زمینه فراوان است. از وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: «المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده، و المؤمن من أمنه الناس علی دمائهم و اموالهم؛ مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش در سلامت باشند؛ و مؤمن کسی است که جان و مال مردم از وی در امان باشد».(1)

روایات وارده از ناحیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که در این خصوص به ما رسیده، فراوان است. در این بخش، به مهم ترین آنها، اشاره می کنیم. این احادیث، حاکی از آن است که جامعه ایمان گرای اسلامی، مانند جسد واحدی است که اعضایش کاملاً در درد و رنج همدیگر شریک اند. در صحیح مسلم روایتی از نعمان بن بشیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که حضرت فرمود:

ص: 157


1- ابی عیسی محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ص737.

«مثل المؤمنین فی توادّهم و تراحمهم، کالجسد الواحد اذا اشتکی منه عضو تداعی له سائر الجسد بالحمّی و السهر».(1)

همچنین در این موضوع، روایاتی داریم که حمل سلاح و سلاح کشیدن بر روی مردم، و آزار و اذیت مردم را به شدت نکوهش کرده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لیس منّا من جرّد السلاح، و لیس منّا من غشّنا»؛(2) از ما نیست کسی که بر روی مردم سلاح بکشد؛ و از ما نیست کسی که با ما (مردم مسلمان) با خُدعه و نیرنگ رفتار کند. در جای دیگری می فرمایند: «من حمل علینا السلاح فلیس منّا»(3) کسی که علیه ما (بر روی مردم مسلمان) سلاح بکشد، از ما نیست (مسلمان نیست). روایات دیگری نیز از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که به مضامین ترحّم، رِفق، مدارا، شفقت و مهربانی در جامعه اسلامی، سفارش می کند: «من لایرحم لایرحمه الله عزّ و جل»؛(4) کسی که ترحّم نداشته باشد، مورد ترحّم و رحمت خداوند قرار نمی گیرد؛ و «من یحرم الرِّفق یحرم الخیر کُلّه»؛(5) کسی که از رِفق و مدارا بی بهره باشد، از تمام خیرات محروم خواهد بود.

بدیهی است که مضمون این دسته از روایات، دعوت به زندگی مسالمت آمیز، ترحّم، مدارا و محبّت در جامعه اسلامی است. اساساً جامعه اسلامی و ایمانی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم باید سرشار از محبت، صلح، صفا و صمیمیت باشد. به همین دلیل، هر گونه خشونتی که به صلح، آرامش، و اُخوّت اسلامی این جامعه ایمانی آسیب وارد کند، از نظر دین مقدس اسلام مردود و مطرود است.

پس در مجموع می توان گفت، دین مقدس اسلام، برای تمام پیروان و کسانی که به این آیین مقدس تمسک کرده اند، سراسر رحمت و خیر و سعادت است.(6) به تعبیر یکی از نویسندگان عرب، «فهو (دین اسلام) رحمة فی السِّلم والحرب، و رحمة فی الشّدّة والرّخاء، و رحمة فی الوسع والضیق، و

ص: 158


1- أبی الحسین مسلم بن حجاج قشیری نیسابوری، صحیح مسلم، کتاب 45، باب 23، حدیث 74.
2- همان، ج2، کتاب الأیمان، باب 43، حدیث 164، ص93.
3- همان، ج2، کتاب 1، باب 42، حدیث 161، ص92.
4- همان، کتاب 43، باب 14، حدیث 66، ص12.
5- همان، کتاب 45، باب 23، حدیث 74.
6- ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است، و درمانی برای آنچه در سینه هاست (درمانی برای دل های شما)، و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان؛ بگو: «به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند که این از تمام آنچه گردآوری کرده اند، بهتر است»؛ سوره یونس (10)، آیات 57-58.

رحمة فی الاثابة والعقوبة، و رحمة فی الحکم والتنفیذ، و رحمة فی کل الأحوال»؛(1) یعنی، این آیین مقدس در تمام ساحات، جنگ و صلح، سختی و آسانی، وسع و ضیق، پاداش و عقوبت، حکم و تنفیذ، و در هر حال، سراسر رحمت و رأفت است.

اساساً در اسلام، اصل بر رفق و مدارا است، و خشونت، امری ثانوی است. آنجا که نظم، آرامش و امنیت مردم و جامعه در معرض تهدید و آسیب قرار می گیرد، قوه قاهره و خشونت دولت اسلامی به صحنه می آید.

1. 3. غُلُوّ و تعصب مذهبی

دومین خصیصه مشترک گروه های تکفیریِ جهادی که به ترور و کشتار مخالفان فکری و مذهبی اقدام می کنند، غُلُوّ و تعصب مذهبی است. ریشه بسیاری از تکفیر و تفسیق ها در حوزه مسائل دینی و اعتقادی، افراط و تعصّب بی جا در مباحث دینی و مذهبی است. اصولاً زیاده روی و خروج از حد اعتدال و میانه، باعث انحراف از مسیر حق و حمله بر عقاید دیگران است. گاهی قرآن کریم به عنوان اصل و منبع مشترک همه مذاهب اسلامی، به دلیل غُلُوّ و تعصب مذهبی به حاشیه می رود و از حجیت باز می ماند. گفته یکی از نویسندگان عرب در این زمینه جالب است:

الغُلُوّ المتطرّف فی التعصّب المذهبی، طبع بدوره جانباً آخر من ثقافتنا، مثاله ابن عابدین من أئمة الأحناف الذی یقول فی حاشیته: إن أفتی أصحابنا بما یخالف کتاب الله، أخذنا بما أفتی به اصحابنا. و مثاله مانراه الیوم سائداً من تکفیر بعضنا بعضاً، منطلقین من أنّ کلّ من لایقول بما نقول فهو کافر؛(2) غُلوِّ افراطی و بیش از حد در تعصّب مذهبی، طرف (بخش) دیگری از فرهنگ ما را به وجود آورده است. نمونه اش ابن عابدین، از علمای احناف، است که در حاشیه اش گفته: اگر اصحاب (علمای) ما به آنچه مخالف کتاب خداست فتوا دهند، ما به فتوای اصحاب (فقهای) خودمان عمل می کنیم، هرچند مخالف قرآن باشد. نمونه دیگرش اندیشه تکفیری است که بر ما چیره و حکم فرما شده است. به این معنا که بعضی از ما بعضی دیگر را تکفیر می کنند و این تفکر به سرعت به این سمت به پیش می رود که هر کس نظری برخلاف نظر ما داشته باشد، او کافر است.

ص: 159


1- هشام مصطفی عبدالعزیز، بأیِ ذنبٍ قتلت (الموقف الشرعی الصحیح من عملیات العنف)، ص13.
2- محمد شحرور، تجفیف منابع الارهاب، ص250.

آنچه از این مطلب به دست می آید، این است که جناب ابن عابدین حنفی، آشکارا نظر اصحاب (فقهای) خود را بر قرآن کریم ترجیح می دهد. این نوع نگاه تعصب گرایانه و دگماتیسمی، جز افراط و خروج از حد اعتدال (میانه روی) که قرآن کریم به آن دعوت می کند،(1)

معنایی ندارد. بدتر از این حالت این است که افراد عقیده و باور خویش را ملاک حق قلمداد کنند و بر اساس هوا و هوس خود، دیگران را کافر بدانند.

1. 4. فساد و تبهکاری

دیگر خصیصه مشترک گروه های تکفیریِ تروریستی، پدیده فساد و تبهکاری در جامعه است. منظور از فساد در اصطلاح و ادبیات دینی، همان «فساد فی الارض» است. یعنی اظهار معصیت خدای تعالی و انحراف از هدایت او، که معمولاً ضرر جانی و مالی و احیاناً ضرر به عِرض و کرامت دیگران را به همراه دارد.(2) با وجود شرایع آسمانی در میان مردم، و تمسک و عمل مردم به ادیان الاهی، انسان ها با هم دشمنی و عداوت نخواهند داشت و هر کس شأن و جایگاه خود را حفظ خواهد کرد. در این فرض، خون مردم محفوظ خواهد ماند و فتنه و آشوب از جامعه دینی برچیده خواهد شد. در چنین شرایطی است که جهان و مردم آن، از نعمت (صلاح و امنیت) برخوردارند؛ ولی زمانی که تمسک و اعتنا به شرایع الاهی و قوانین ترک، و از آن غفلت شود و هر کس طبق هوا و هوس خود عمل کند، آنگاه هرج و مرج (آنارشیسم)، اضطراب، ناامنی، خشونت و فساد، که ضد صلاح است، به وجود می آید.(3)

در اینجاست که قرآن مجید با صراحت تمام انسان ها را مخاطب خویش قرار داده، می فرماید: )وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ(؛ و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید، و او را با بیم و امید بخوانید؛ (بیم از مسؤلیت ها، و امید به رحمتش و نیکی کنید)؛ زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.(4) به این ترتیب، فساد یا إفساد فی الارض در

ص: 160


1- قرآن کریم امت اسلامی را امت وسط (معتدل و میانه) معرفی کرده است: )وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا(؛ سوره بقره (2)، آیه 143.
2- وهبة زحیلی، قضایا الفقه والفکر المعاصر، الجزء الاول، ص343.
3- اقتباس از وهبه زحیلی، قضایا الفقه والفکر المعاصر، الجزء الاول، ص344.
4- سوره اعراف (7)، آیه 56. این آیه شریفه دلالت صریح بر تحریم فساد دارد. زیرا، نهی است و نهی اقتضای حرمت دارد.

شریعت اسلام، از بزرگ ترین معاصی و حرام است. ادلّه فراوانی در قرآن کریم و روایات نبوی صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که بر نهی و حرام بودن فساد و اذیت و آزار مسلمانان و غیرمسلمانان دلالت دارد.(1)

بدیهی است که قتل، انسان کشی، کشتار و ترور انسان های مظلوم و بی گناه در کوچه و بازار و اماکن عمومی، از مصادیق اصلی فساد و تبهکاری است.

1. 5. نفاق و دورویی
اشاره

از عملکرد چندساله گروه های تکفیری- تروریستیِ چون القاعده، طالبان و داعش، به دست می آید که می توان گروه های یادشده را در زمره جریان «نفاق» یا «منافقان» نیز قرار داد. اگر نتوان آنها را رسماً در فهرست گروه «منافقان» قرار داد، دست کم یکی از ویژگی های بارز آنها پدیده نفاق است. لذا می توان از آنها به «منافقان مدرن» تعبیر کرد. توجیه این مدعا، عملکرد گروه طالبان در افغانستان است. امروزه طالبان، از یک سو، با آمریکایی ها و ناتو می جنگند و آنها را کافر می خوانند و لذا جهاد با آنها را واجب می دانند؛ از سوی دیگر، آشکارا از آمریکایی ها و انگلیسی ها سلاح و امکانات نظامی دریافت می کنند. این موضوع، صداقت آنها را در مبارزه علیه آمریکا و ناتو محل تردید قرار می دهد. اتحاد داعش مذهبی با بعثی های سکولار در عراق نیز مصداقی از همین مسئله است که به آن اشاره خواهیم کرد.

بدین سان، از فساد و تبهکاری گروه های تکفیری به این نتیجه می رسیم که این گروه ها، به جریان نفاق و التقاط نیز نزدیک هستند. زیرا یکی از عوامل فساد و خراب کاری در جامعه، عنصر «نفاق» در افراد است. این نفاق (دورویی) و التقاط است که افراد را به فساد و تبهکاری سوق می دهد. قرابت جریان «تکفیر» و «نفاق» می تواند بدترین خطرها و آسیب ها را به جامعه اسلامی وارد کند؛ چنانچه امروزه در گروه های تکفیری موجود مشاهده می کنیم.

نفاق از جمله واژه هایی است که قرآن مجید تأکید فراوانی بر آن دارد. در یک تقسیم بندی می توان نفاق را بر دو نوع دانست؛ یکی نفاق اعتقادی، و دیگری نفاق عملی یا سلوکی.(2)

هر دو گونۀ

ص: 161


1- برای آشنای بیشتر، نک.: وهبه زحیلی، قضایا الفقه والفکر المعاصر، ص347-349. زحیلی در چهار صفحه آیات و روایات خوبی را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حرمت و مذمت فساد و افساد فی الارض، و حرمت خون انسان ها و اذیت و آزار آنها آورده و به اختصار بحث مهمی را طرح کرده است.
2- تقسیم نفاق به اعتقادی و سلوکی را از استاد وهبة زحیلی اقتباس کرده ام.

آن، طبق نص قرآن کریم و سنت نبوی، حرام است. بسیاری از اقدامات تروریستی گروه های تکفیری که امروزه در نقاط مختلف جهان اسلام صورت می گیرد، تحت همین عنوان، یعنی نفاق (عقیدتی و عملی)، و به دست گروه های تروریست تکفیریِ به ظاهر مسلمان و در واقع منافقِ دورو، صورت می گیرد. منافقان کسانی هستند که در واقع، اسلام را قبول ندارند اما به دلایلی تظاهر به اسلام و ایمان می کنند؛ نزد مؤمنان اظهار ایمان و در خلوتشان اظهار کفر می کنند.(1)

از همان صدر اسلام تاکنون کسانی بوده اند که تحت همین عنوان «منافق»، فساد و کارهای جنایت کارانه داشته اند، و اغلب خیانت ها و اقدامات تخریبی شان را به قصد ضربه زدن به اصل دین و نظام اسلامی انجام می دادند. به تعبیر قرآن، افرادی که با این عنوان دست به فساد و خراب کاری می زنند، دچار نوعی بیماری هستند که خداوند بر بیماری آنها می افزاید.(2)

اینها کسانی هستند که دست به فساد و جنایت می زنند، اما فساد و تبهکاری شان را «اصلاح» می نامند. لذا وقتی به این جنایت کاران مفسد گفته می شود در زمین فساد نکنید، می گویند ما اصلاحگریم. قرآن کریم با قاطعیت تمام، چهره واقعی آنها را به مؤمنان و مسلمانان معرفی کرده، می فرماید: آگاه باشید که آنها حقیقتاً مفسدان اند، اما فاقد شعور و درک اند.(3)

جالب اینکه، مفسدانی که تحت لوای نفاق و دورویی، جنایت و اعمال تروریستی انجام می دهند، خود را مصلح و اصلاحگر (رفورمیست)، و کارشان را اصلاح طلبی (رفورمیسم) قلمداد می کنند. یعنی از واژه های مثبت و مقدس «اصلاح» و «مُصلح» که در برابر «فساد» و «مفسد» است، استفاده می کنند. چنانچه متأسفانه تعدادی از جوانان مسلمان که به دست افراد و گروه های قشری و ظاهرگرای اسلامی یا عمّال بیگانه اغفال می شوند، به اسم «جهاد و اصلاح جامعه اسلامی» دست به ترور و عملیات انتحاری می زنند. افراد و گروه هایی مثل اسامه بن لادن و ملا عمر که روزی با آمریکایی ها در ارتباط بودند، امروزه که منافع شخصی شانْ آنها را در برابر یکدیگر

ص: 162


1- قرآن کریم به زیبایی افراد منافق را تعریف کرده و می فرماید: «آنان کسانی اند که هنگامی که افراد باایمان را ملاقات می کنند، می گویند ما ایمان آورده ایم، (ولی) هنگامی که با شیطان های خود خلوت می کنند، می گویند ما با شماییم؛ ما فقط (آنها را) مسخره می کنیم»؛ سوره بقره (2)، آیه 14.
2- سوره بقره (2)، آیه 10.
3- سوره بقره (2)، آیات 11-12؛ آیات 10-12 سوره مبارکه بقره به نفاق اعتقادی انسان اشاره دارد؛ زیرا نفاق را مرض قلبی و اعتقادی دانسته که عذاب دردناک را در پی دارد، در اثر دروغی که این افراد می گویند.

قرار داده است، از جوانان مسلمان عرب و غیرعرب برای انتقام از آنها و شهروندان مسلمان عراق، سوریه، افغانستان، پاکستان، و ...، سوء استفاده کرده، مردم بی گناه این کشورها را قتل عام می کنند. این جنایت کاران فاسد، با شست وشوی مغزی این جوانان مسلمان و اینکه بهشتِ برینِ الاهی در انتظارشان است، آنها را با عملیات انتحاری به کام مرگ می فرستند. چه جنایت و فسادی از این بالاتر که افراد و جوانان بی تجربه و کم سواد را که درک درست از دین و اسلام ندارند گمراه و اغفال کرده، آنها را به خودکُشی و دیگرکُشی ترغیب کنیم؟! فریب و اِغفال این گونه افراد، خود بزرگ ترین جنایت علیه بشریت است که نباید حاکمان، سیاسیت مداران و اندیشمندان امت اسلامی از آن غفلت کنند.

هماهنگی و ائتلاف جریان «تکفیر» و «نفاق» در پدیده تروریسم مذهبی

با تأمل در مطالب گذشته و مرور اجمالی تاریخ جهان اسلام در می یابیم که قتل ها و ترورهایی که در گذشتۀ امت اسلام اتفاق افتاده، عمدتاً به دست دو گروه صورت گرفته است:

1. گروه اول منافقان و کسانی که در لباس نفاق دست به قتل، تخریب و جنایت می زنند. از آنجایی که این گروه معمولاً در بین جامعه اسلامی زندگی می کنند و در ظاهر با مسلمانان فرقی ندارند، ضربه های فراوانی به مسلمانان و جامعه اسلامی وارد کرده اند. امروزه نیز جهان اسلام و کشورهای اسلامی از آسیب و گزند این گروه ها و جریان های نفاق افکن در امان نیست. خطر جدی تر این است که متأسفانه، جریان نفاق و حتی جریان های لائیک و سکولار مختلف امروزه با جریان های مذهبی و تکفیری هماهنگ شده، تروریسم مذهبی را به وجود آورده اند. نمونه این قرابت در افغانستان، هماهنگی طالبان با کمونیست های شکست خورده رژیم سابق بود. در عراق نیز، هماهنگی داعش مذهبی با بعثی های سکولار به وضوح مشاهده می شود.

2. گروه ها و سازمان های تکفیری، قشری و واپس گرای متحّجر، که در اثر کج فهمی و دگم اندیشی، به ظواهر آیات و روایات بسنده کرده، تأمّلات عقلانی و تفکر و تدبّر در محتوای قرآن و روایات را کنار گذاشته اند. جمود، قشری گری، عقل گریزی و رفتار دگماتیسمیِ این افراد و گروه ها که ظاهرگرایی در متون دینی را به دنبال دارد، از همان آغاز صدر اسلام تا کنون، مصیبت ها و چالش های فراوانی را به وجود آورده است. این افراد، چه در گذشته و چه امروز، با تمسک به ظواهر

ص: 163

نصوص دینی (آیات و روایات)، قتل های خونینی را به وجود آورده اند. در اثر ساده لوحی، کوته فکری و کج اندیشی این افراد و گروه ها، تاکنون انسان های فراوانی به کام مرگ رفته اند. همان گونه که اشاره شد، امروزه جریان تکفیری و دگماتیسم مذهبیِ مدرن در خاورمیانه، با جریان های لائیک و اهل نفاق هماهنگ شده است.(1)

بنابراین، نتیجه می گیریم که، پدیده تروریسم در دو چهرۀ «نفاق» و «تکفیر»، جهان اسلام را با چالش های فراوانی مواجه کرده است. این مسئله، روشنگری علما و اندیشمندان متعهد و آگاه امت اسلامی را می طلبد. اگر اندیشمندان آگاه و متعهد جوامع اسلامی دست به کار نشوند، به زودی دنیای اسلام به دست گروه های متحجر تکفیری و خون آشام، با چالش عظیم اختلاف، تجزیه و کشتارهای خونین بیشتر، مواجه خواهد شد.

2. بررسی جریان های تکفیری - تروریستی جهان اسلام

2. 1. تروریسم مذهبی جریان تکفیری خوارج

جریان تکفیری خوارج، از آغاز شکل گیری اش، فتنه ها و اقدامات تروریستی فراوانی را مرتکب شد. اعمال ارهابی و جنایات هولناک و تروریستی آنها، این گروه قشری و لجوج را در برابر امام علی علیه السلام قرار داد، که جنگ نهروان در نتیجۀ آن پدید آمد. برای مثال، کشتن عبداللّه بن خبّاب و همسرش به جرم اینکه صرفاً به حکمیت حکمین راضی بودند، همچنین کشتن یک زن بی گناه دیگر به نام اُمّ سنان صیداوی، ناامن کردن راه ها و کشتن افراد بی گناه و کشتن قاصد و گزارش گر امام علی علیه السلام ، حارث بن مُرّه فقعسی، از جمله جنایات و اقدامات کور گروه تکفیری خوارج به شمار می رود.(2)

طبق نقل محققان تاریخ، زمانی که حضرت علی علیه السلام آماده حرکت به سوی شام شد، به او خبر رسید که خوارج علیه مردم شوریده اند. آنها عبدالله بن خباب بن ارت، یکی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، را کشته، شکم زن باردارش را دریده بودند و سه زن دیگر از قبیله طی و نیز بانوی

ص: 164


1- اعلام حمایت گروهک تروریستی حزب مجاهدین خلق ایران از حمله داعش و کشتار مردم عراق هم سو با همین ائتلاف است.
2- احمد بن داوود دینوری (ابوحنیفه)، اخبار الطوال، ص252.

دیگری به نام ام سنان صیداوی را به قتل رسانده بودند. حضرت علی علیه السلام حارث بن مره عبدی را نزد خوارج فرستاد تا درباره این اخبار تحقیق کند و به او گزارش دهد. وقتی حارث به خوارج رسید و در این باره از آنها پرسید، او را گرفتند و کشتند. هنگامی که خبر قتل حارث در اردوگاه نخیله به حضرت علی علیه السلام رسید، حضرت دستور حرکت سپاه به سوی اردوگاه خوارج را صادر فرمود.(1)

نکتۀ شایان توجه این است که، خوارجْ عبدالله و همسرش را (مانندِ تروریست های امروزیِ داعش و القاعده) کنار رودخانه بردند و عبدالله را همچون گوسفند سر بریدند و خونش را در آب ریختند، آنگاه سراغ زن او رفتند و شکمش را دریدند. همچنین آنها در راه ها، جلوی مردم را می گرفتند، اموال، چارپایان و سلاح های آنها را به یغما می بردند. خوارج برای عملی کردن مقاصد خود وارد روستاها می شدند و همچنان به این اقدامات خویش ادامه می دادند تا به نهروان رسیدند.(2)

امام علی علیه السلام در واکنش به این اعمال هنجارشکنانه و جنایت کارانه، به مردم خبر داد که حدیث مارقین(3) بر این قوم منطبق است. حضرت پس از بیان این حدیث فرمود: «به خدا سوگند، امیدوارم که آنان، همین مردم باشند. آنان خون های محترم را به زمین ریخته اند و مردمان را آماج قتل و غارت قرار داده اند و همه این اعمال را به نام خدا مرتکب شده اند».(4) به راستی آیا جنایات هولناک گروه خوارج، در چهارده قرن پیش، غیر از اعمال تروریستی تروریست های امروزی است؟ بدون شک، خارجیان زمان امام علی علیه السلام مصداق بارز تروریست های امروز (داعش و القاعده) است. خوارج نهروان، علاوه بر قتل، جنایت و ایجاد وحشت در راه ها، عملاً به محاربه با امام زمان «علی علیه السلام » و رهبر عادل کشور اسلامی خویش، پرداختند. بنابراین، محاربه و بغی (شورش) بر ضد علی علیه السلام بر جرم آنها می افزاید که این موضوع، در جایی دیگر باید بررسی شود. برخی از

ص: 165


1- علی اکبر رشاد، «مارقین»، در: دانش نامه امام علی، ج9، ص243.
2- همان، ص245؛ همچنین نک.: محسن حیدری، الارهاب والعنف فی ضوء القرآن والسنة والتاریخ والفقه المقارن، ج1، ص82-85.
3- حدیث مارقین از پیامبر عظیم الشأن اسلام است که حضرت به علی علیه السلام فرمود: یکی از گروه هایی که با تو می جنگد، مارقین است؛ یعنی از دین خارج شدگان. در حدیث است که حضرت علی علیه السلام فرمود: «أُمِرتُ بقتال المارقین» یعنی الخوارج. نک.: مبارک بن محمد شیبانی جزری (ابن أثیر)، النّهایه فی غریب الحدیث والأثر، ج4، ص1311.
4- علی اکبر رشاد، «مارقین»، در: دانش نامه امام علی، ج9، ص246.

نویسندگان غربی نیز معتقدند خوارج نهروان نخستین گروه تروریستی اسلامی است که اندکی پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ظاهر شدند.(1)

نکته جالب توجه شباهت های جریان تکفیری خوارج با جریان های تکفیری امروز (داعش، القاعده و طالبان)، در ظاهر، عقیده و عملکرد است. شباهت های ظاهری، اعتقادی و عملی جریان تکفیری داعش، القاعده و طالبان با جریان تکفیری خوارج به قدری واضح است که بی نیاز از استدلال است. زیرا این موضوع، در رسانه ها و فضای مجازی به وضوح انعکاس یافته است.

2. 2. تروریسم مذهبی جریان تکفیری فداییان اسماعیلیه

در تاریخ ایران و شرق اسلامی، گروه دیگری که از ترور و دهشت افکنی به صورت یک روش دائمی استفاده می کردند، اسماعیلیان یا پیروان حسن صباح هستند که ترورهای آنها چنان وحشتی در دل همگان، از جمله مسیحیان صلیبی، افکنده بود که هنوز در زبان های اروپایی به نام «اساسین» (Assassin)،(2) یعنی قاتل، معروف اند.(3)

بدین سان، یکی از گروه هایی که به راستی در جهان اسلام متهم به ترور و تروریسم مذهبی است، فداییان اسماعیلیه (حشاشین یا باطنی ها) است. در اینکه این گروه، واقعاً حشیش خور(4)

(تریاکی) بوده اند یا نه، اختلاف است. برخی معتقدند این گروه ها به سبب عمل گرایی شان در سیاست و جنگ، از سوی مخالفان به «حشاشین» معروف شدند. این افراد، هرچند در گذشته تندروی و خشونت داشته اند، اما در حال حاضر افراط گرایی یا رادیکالیسم اولیه خود را کنار نهاده اند.(5)

ص: 166


1- دیوید راپاپورت، «ترور مقدس»، در: والتر رایش، ریشه های تروریسم، ص240.
2- گویا دگرگون شده حشّاشین است.
3- محمدرضا تاجیک، بررسی ساختار و تشکیلات گروه های تروریستی، ص12.
4- بعضی معتقدند حشاشین به معنای کسانی است که از خاصیت گیاهان به خوبی آگاه بودند، یعنی عطّار بودند و در مداوای افراد از آن استفاده می کردند. برخلاف عقیده برخی از نویسندگان، حشّاشین به معنای حشیش خور نبوده است. اما در بیان برخی از نویسندگان دیگر، حشاشین به معنای حشیش خور آمده است. جان بایر ناس، مورخ ادیان، می گوید: «اینکه این جماعت را حشیشیه، یعنی استعمال کننده حشیش، نامیده اند و در السنه اروپایی به شکل و تلفظ (اساسن) «assassin» درآمده است، از حکایتی مستفاد می شود که مارکوپولوی ونیزی، سیاح معروف، در ذیل سفرنامه خود به ایران در سال 1271 تا 1272 میلادی در سفرش ذکر کرده است»؛ این حکایت خواندنی است، نک.: جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ص779.
5- جان آر. هینلز، فرهنگ ادیان جهان، ص37-38.

در هر صورت، حشاشین یا باطنی ها (1090- 1275م.)، از جمله گروه هایی هستند که در سیاست ها و برنامه هایشان، اعمال و جرایم تروریستی وجود داشته است. فرقۀ حشیشیه و قرامطه، که از شاخه ها و فرقه های اسماعیلیه یا هفت امامی تشیع است، به شخصی به اسم عبدالله بن میمون (261 ه.ق.) و حسن صباح (518 ه.ق.)، که هر دو ایرانی الاصل بودند، برمی گردند. بانیان این فرقه ها، با تشکیل گروه ها و تشکیلات سرّی، سازمان های تروریستی به وجود آوردند. جان بایر ناس، مورخ و محقق شهیر دین شناسی، در تاریخ جامع ادیان می نویسد: «ایشان (فرقه حشیشیه)، مظهر تبلیغات نوینی بودند که در آن، عملِ قتلِ خفیّه، یعنی ترور به منتهای شدّت رواج یافت».(1)

همچنین در جای دیگری می نویسد: «شهرت و شأن، در نزد آنان همانا بسته به مسئله قتل نفوس و قصد جان اشخاص بوده است».(2)

بدین ترتیب از گزارش مورخان به دست می آید که، دست کم گروه هایی از اسماعیلیه، ترور می کردند و در این مسئله، تردیدی وجود ندارد.

بنابراین، می توان گفت، یکی از معرو ف ترین گروه های تروریست مذهبی در گذشته، فرقۀ اسماعیلیه مشهور به حشاشین یا باطنی ها (1275-1090م) است که در گذشته مخالفان خود را مخفیانه و به انگیزه دفاع از مذهب و ایدئولوژی، ترور می کردند.(3)

اکنون باید دید ترورهای این گروه، متوجه چه کسانی بوده است؟ به سخن دیگر، قربانیان سازمان تروریستی باطنی ها، چه افرادی بوده اند؟

دیوید راپاپورت در مقاله «ترور مقدس» معتقد است، قربانیان حشاشین شخصیت های برجسته ای بودند که مسئول نرسیدن تعالیم جدید باطنیه به مردم شناخته می شدند، و اخطارهای مکرر ایشان برای تغییر در رفتارشان را نادیده می گرفتند. آنها موعظه و اخطار را برای کسانی که مرتد می دانستند، لازم می شمردند. این تروریست ها برای به حداکثر رساندن تبعات روانی اقدامات خود و تأکید بر درماندگی قربانیان، عملیات ترور را در مقابل دیدگان مردم و در اماکن باحرمتی چون مساجد به انجام می رساندند، اماکنی که قداست آنها باعث حس امنیت و مصونیت می شد؛

ص: 167


1- جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ص778.
2- همان، ص779.
3- دیوید راپاپورت، «ترور مقدس»، در: والتر رایش، ریشه های تروریسم، ص238.

گاهی هم محل های به شدت محافظت شده را برای عملیات انتخاب می کردند، محل هایی که فرد قربانی چون نگینی از سوی حامیان وفادارش در میان گرفته شده بود.(1)

یکی از ویژگی های تغییرناپذیر تاکتیک های حشاشین، اعلام و هشدار قبلی است. ویژگی اعلام و هشدار قبلی، از مهم ترین شاخصه های تروریسم است.(2) حشاشین یا باطنی ها به قربانیان احتمالی هشدار می دادند که فقط زمانی به آنها حمله می شود که مانع از فعالیت های مبلغان مذهبی باطنی شوند.(3) آن گونه که اشاره شد، فداییان اسماعیلیه در گذشته متهم به ترور بوده اند، اما امروزه ترور را کنار گذاشته اند و از آن دوری جسته اند.

2. 3. تروریسم مذهبی جریان تکفیری القاعده و طالبان
اشاره

در میان گروه های تروریستی مذهبی جهان، شبکه القاعده به رهبری اسامه بن لادن، در صدر قرار دارد. جریان های تکفیری تروریستی داعش، النصره، طالبان و بوکوحرام همه به نحوی، از شاخه های محلی و انشعابی این گروه بزرگ تروریستی بین المللی است.

القاعده، که حیات رسمی آن از سال 1988م. آغاز شده، در واقع شبکه ای جهانی است که نشانه های حضور آن تاکنون علاوه بر افغانستان در کشورهای الجزایر، مصر، مغرب، ترکیه، تاجیکستان، ازبکستان، سوریه، چین (منطقه سین کیانگ)، پاکستان، بنگلادش، مالزی، میانمار، اندونزی، فیلیپین، (میندانائو)، لبنان، عراق، عربستان سعودی، کویت، بحرین، یمن، لیبی، تونس، بوسنی، کوزوو، چچن، داغستان، کشمیر، سودان، سومالی، کنیا، تانزانیا، جمهوری آذربایجان، اریتره، اوگاندا، اتیوپی، و سرزمین های اشغالی فلسطین دیده شده است.(4)

بن لادن با جذب نیروهای گستردۀ عرب و غیرعرب، از نژادها و ملیت های مختلف، شبکۀ تروریستی مذهبی بین المللی را به وجود آورده است. ریشه و اساس افکار گروه های بنیادگرایی چون القاعده، داعش و طالبان، سلفیه یا سلفی گری است.(5)

ص: 168


1- همان، ص240-241.
2- محمدحنیف طاهری، «بررسی مفهوم و شاخصه های تروریسم»، مقاله زیر نشر، در پیام امت، ش32-33.
3- دیوید راپاپورت، «ترور مقدس»، در: والتر رایش، ریشه های تروریسم، ص243.
4- یوسف وصالی مزین، عرب های افغان، ص86.
5- سلفیه و سلفی گری، اصطلاحاً دو معنا دارد: 1. منظور نهضت فکری و احیای فکر اسلامی است که در قرن بیستم، به دست سید جمال الدین افغانی، محمد عبده، اقبال لاهوری و مودودی، در مواجهه با پدیده استعمار، پایه ریزی شد؛ 2. مقصود از! "سلفی گری، رجوع به دین سلف از مسلمین (صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین است، یعنی رجوع به سه تا پنج قرن اول هجری) است. مبنای فکری این تعریف، حدیثی است که در صحیحین مسلم و بخاری، عبدالله بن مسعود از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده که حضرت فرموده اند: «خیر الناس قرنی، ثمّ الذین یلونهم ثمّ الذین یلونهم، ثمّ یجی ء أقوام تسبق شهادة أحدهم یمینه و یمینه شهادته». مراد از سلفی گری در این تحقیق، معنای دوم است. دعوت به سلفی گری در معنای دوم، در سه مرحله زمانی مطرح شده است. اول: در قرن چهارم هجری؛ پرچمدار این مرحله متکلم و فقیه حنبلی، محمد بن حسن بن علیّ بربهاری (متوفی 329 ه.ق.) است. دوم: در قرن هفتم هجری که پرچمدار این مقطع ابن تیمیه (661-728 ه.ق.) است. سوم: از قرن دوازدهم هجری به بعد، که پرچمدارش محمد بن عبدالوهّاب (1115-1206 ه.ق.) است. نک.: محسن حیدری، الارهاب والعنف فی ضوء القرآن والسنة والتاریخ والفقه المقارن، ص104-105. همچنین برای آگاهی بیشتر از جنبش اصلاح اسلامی (سلفیه)، نک.: هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ص49.

به تعبیر دیگر، آنچه عرب ها و سایر اعضای شبکۀ القاعده را از نقاط مختلف جهان، به هم پیوند داده است، تفکر سلفی گری است. شخصیت هایی چون بن لادن، سفر الحوالی و عبدالله عزام، در صدد برپایی نوعی رژیم ناب وهّابی بودند که از این حیث با دولت سعودی اختلاف پیدا کردند.(1) این افراد و گروه ها، سلفی گری یا رجعت به قرآن و سنت(2) را مبنای ایدئولوژی مبارزاتی خود قرار داده اند و هر گونه اعمال خشونت آمیز را در این جهت مجاز می دانند. سلفیه یا همان ظاهرگرایان، دین شناسی مخصوص خود را دارند. پایه و اساس نگرش دینی آنها، در واقع، به اندیشه های احمد بن حنبل (پیشوای حنبلیان) برمی گردد. به عقیده برخی از محققان غربی، ابن حنبل به عنوان نخستین قهرمان راست دینی (اسلام ارتودکسی)، مهم ترین پیش رو و منادی بنیادگرایی سنّی کنونی است.(3)

احمد بن حنبل و پیروانش، اهل حدیث و ظاهرگرا هستند، در مقابل احناف، که در فقه مشرب عقل گرایی دارند. ابن تیمیه ظاهرگرایی سلفی ها را در قرن هفتم احیا کرد. از قرن هفتم تا قرن دوازدهم این تفکر بی رونق ماند تا اینکه در قرن دوازدهم محمد ابن عبدالوهّاب دوباره این نحله مذهبی را احیا کرد. جریان دین شناسی سلفی گری برای عقل و تأملات عقلانی ارزشی قائل نیست، ولی میراث گذشته را بسیار ارزشمند می داند؛ از این رو، به شدت ظاهرگرا است. به همین دلیل،

ص: 169


1- یوسف وصالی مزین، عرب های افغان، ص74.
2- رجوع به قرآن و سنت، اگر همراه با تدبّر، تعقل و تفکّر باشد، یعنی تفسیر قرآن به قرآن، (ارجاع متشابهات به محکمات)، عین صواب و مورد پذیرش است. همچنین سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز اگر همراه با قرآن بررسی شود، مطلوب است و جای شک و تردید نیست. اما اکتفا به ظواهر قرآن و پرهیز از تدبّر و تأمل در آن، و طرح سنت بدون قرآن، پذیرفتنی نیست.
3- هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ص78.

سلفی ها به عنصر جهاد خیلی معتقدند و هر کس را که کافر بدانند، فوراً فتوا به جهاد می دهند. ضمن اینکه برای دنیای جدید و مدرنیته نیز فکری ندارند، یعنی عقب ماندگی جهان اسلام و مواجهه درست با پدیده های دنیای جدید هم مسئله اساسی آنها نیست. بر این اساس، ایدئولوژی جهادی سلفی گری بر اندیشۀ پیروان القاعده، طالبانیسم و داعشیسم غالب است.

گرایش سلفی گری در قرن بیستم (1920م.) در قالب دو جنبش، که از نظر فکری نزدیک به هم، ولی از نظر جغرافیایی از هم دور بودند، پا به عرصه وجود گذاشت. اخوان المسلمین، که حسن البنّا در مصر بنا نهاد و در سراسر دنیای عرب پراکنده شد، و جماعت اسلامی، که در شبه قاره هند به وجود آمد. جماعت اسلامی بر اساس نوشته های ابوالعلا مودودی و شاگرد تندروی او سید قطب است.(1)

نکتۀ قابل توجه این است که، سلفیون تمام اقدامات تروریستی شان را مستند به قرآن و سنت کرده، آن را جهاد مقدس علیه دشمنان می دانند. در حالی که بسیاری از فعالیت های تروریستی آنها علیه مسلمانان است، و قربانیان اصلی تروریست های القاعده، داعش و طالبان مردم مسلمان اند.

افزون بر این، اعمال تروریستی را جهاد نامیدن، باعث بدنام شدن اسلام در عرصۀ بین المللی شده است. چنانچه همین رفتار نابخردانه و جنایت کارانه موجب تخریب چهره اسلام در دنیای غرب شده است، به نحوی که امروزه در کشورهای غربی، فرد مسلمان، تروریست تلقی می شود. هرچند این برداشت عمومیت ندارد و در غرب نیز کسانی هستند که بین اسلام و تروریسم، تفکیک قائل می شوند، و تروریسم را جریان انحرافی اسلام در نظر می گیرند. چنانچه در هر دین و آیینی، تفکرات و جریان های انحرافی وجود دارد. در بخشی از گزارش نهایی کمیسیون 11 سپتامبر آمده است: «دشمن ما اسلام، این دین بزرگ جهانی، نیست، بلکه دشمن ما گونه تحریف شدۀ اسلام می باشد».(2)

منظور از گونه تحریف شدۀ اسلام در این کمیسیون، القاعده، طالبان و گروه های امثال داعش است که بذر تروریسم را در خاورمیانه و سایر نقاط جهان پاشیده اند.

ص: 170


1- یوسف وصالی مزین، عرب های افغان، ص30-31.
2- محمود یزدان فام (ویراستار)، آمریکای پس از 11 سپتامبر، سیاست داخلی و خارجی، ص135.
اندیشه تکفیر و ترور در گروه تکفیری طالبان

اشاره شد که اندیشه تکفیر از خصایص مشترک جریان های تکفیری است. این تفکر در گروه طالبان نیز مشاهده می شود. طالبان با ورود به شهر مزار شریف و تسلط بر این شهر، نخستین اقدامشان این بود که مخالفان مذهبی را تکفیر کردند. طالبان با تکفیر شیعیان افغانستان، به آنها اولتیماتوم دادند که از سه چیز، یکی را باید بالاجبار انتخاب کنند: 1. تغییر مذهب (مسلمان شوند)؛ 2. اخراج از کشور؛ 3. در صورت نپذیرفتن گزینه های یک و دو، باید گزینه کشته شدن را انتخاب کنند.

احمد رشید پاکستانی در مهم ترین اثرش (طالبان) نوشته است:

هدف طالبان این بود که شمال افغانستان را از وجود شیعه ها پاک کند. ملا نیازی، فرمانده ای که دستور قتل نجیب الله (رئیس جمهور سابق) را داد، به عنوان فرماندار مزار شریف منصوب شد. در عرض چند ساعت پس از تسخیر شهر، ملاهای طالبان از مساجد شهر اعلام کردند که شیعه های شهر، سه راه پیش روی دارند؛ مذهب خود را از شیعه به سنی تغییر دهند، به ایران بروند، یا با مرگ روبه رو شوند. تمام مراسمی که شیعه ها در مساجد رهبری می کردند ممنوع شد. ملا نیازی از مسجد مرکزی مزار اعلام کرد که: هزاره ها مسلمان نیستند و ما باید آنها را بکشیم. یا شما قبول کنید که مسلمان شوید یا افغانستان را ترک کنید. هر کجا که بروید ما شما را دست گیر خواهیم کرد. اگر بالا بروید، با پاهایتان شما را پایین می آوریم. اگر در زمین پنهان شوید شما را با موهایتان بالا می کشیم.(1)

امارت اسلامی طالبان

ملا عمر، رهبر طالبان، یکی از کم سوادترین ملاهای گروه طالبان است. وی، در زمان تسلط طالبان بر بخش اعظم افغانستان، مهم ترین اقدامش اعلام عنوان «امیرالمؤمنین» در افغانستان بود. وی با پوشیدن عبای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین خواندن خود، جسارت بزرگی کرد. احمد رشید می گوید: «برای بسیاری از افغان ها و مسلمانان در جاهای دیگر، این یک توهین جدی به

ص: 171


1- احمد رشید، طالبان؛ زنان، تجارت مافیا و پروژه عظیم نفت در آسیای مرکزی، ص161.

آداب و رسوم بود که یک مُلا از روستایی فقیر، بدون هیچ آموزش عالمانه، هیچ شجره نامۀ قومی یا ارتباطی با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، تا این حد جسارت به خرج بدهد».(1)

طالبان با سلطه بر بخش اعظم افغانستان، امارت اسلامی را به وجود آوردند. نظام ریاست جمهوری را به امارت اسلامی تبدیل کردند و رهبر طالبان را امیرالمؤمنین جهان اسلام خواندند. داعش نیز امروزه با تسلط بر یک بخش از عراق، اعلام امارت یا خلافت اسلامی کرده، رهبر خود، ابوبکر البغدادی، را امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمانان خوانده است.

گروه تکفیری طالبان و نسل کشی مردم افغانستان

با ورود طالبان به مزار شریف، کشتار وحشیانه ای که از نوع نسل کشی بود آغاز شد. گزارش احمد رشید از کشتار شیعیان هزاره و مخالفان دیگر (تاجیک ها و ازبک ها)، به دست طالبان خواندنی است. به نقل از رشید، یکی از فرماندهان طالبان بعداً گفته بود که ملا عمر به آنها اجازه داده بوده به مدت دو ساعت بکشند اما آنها به مدت دو روز کشتار کرده بودند. یک مرد تاجیکی که توانسته بود از قتل عام فرار کند بعداً این گونه توضیح داد:

طالبان کشتار جنون آمیزی را ادامه دادند، ماشین های داتسون pick up خود را در خیابان های تنگ مزارشریف بالا و پایین می بردند و به چپ و راست تیراندازی می کردند و هر جنبنده ای را که حرکت می کرد می کشتند. آنها صاحبان مغازه ها، گاری چیان، زنان و کودکان را که در حال خرید بودند و حتی بزها و الاغ ها را می کشتند. برخلاف تمام دستورات اسلام که دستور دفن سریع جسدها را داده است، جسدها برای فاسد شدن در خیابان ها رها شده بود. آنها بدون هشدار و بی استثنا بین زنان و مردان و کودکان، به هر کسی که به طور اتفاقی در خیابان ها بود، تیراندازی می کردند. به زودی خیابان ها پر از جسد و خون شد. تا 6 روز اول هیچ کس اجازه نداشت اجساد را دفن کند. سگ ها گوشت های انسان را می خوردند و دیوانه می شدند و به زودی بو، غیر قابل تحمل شد.(2)

احمد رشید در ادامه گزارش خود آورده است:

زمانی که مردم به خانه های خود پناه می بردند، سربازان طالبان به زور داخل می شدند و تمام خانواده های هزاره ای را قتل عام می کردند. مردم از سه نقطه

ص: 172


1- همان، ص98.
2- همان، ص159.

هدف گلوله قرار می گرفتند. یک گلوله در سر، یک گلوله در سینه و یک گلوله در قسمت تناسلی. مردم مردگان خود را در باغ های خود دفن می کردند. زنان مورد تجاوز واقع می شدند.(1)

2. 4. تروریسم مذهبی جریان تکفیری تروریستی داعش
اشاره

گروه تروریستی تکفیری داعش، از بزرگ ترین و ثروت مندترین گروه های تروریستی مذهبی جهان در خاورمیانه است. داعش، شاخه القاعده در عراق است که از سازمان بزرگ تروریستی القاعده جدا شده، در سوریه و عراق به کشتار و جنایت مشغول است.

دولت اسلامی (به عربی: الدولة الاسلامیة) که قبلاً خود را دولت اسلامی عراق و شام (به عربی: الدولة الاسلامیة فی العراق و الشام) نامیده بود، و بیشتر با نام اختصاری «داعش» شناخته می شود، گروه شورشی فعالی است که در عراق و سوریه حضور فعال دارد و خود را کشوری مستقل دانسته، بخش هایی از شمال سوریه و عراق را در تصرف خود دارد. این گروه به رهبری «ابوبکر البغدادی» از جنگ جویان سلفیِ جداشده از شبکه القاعده تأسیس شده، و با دولت های عراق و سوریه و گروه های مخالف دولت سوریه وارد جنگ شده است.(2)

داعش با دیگر گروه های القاعده، از جمله «جبهة النصرة»، می جنگد و القاعده نسبتِ داعش به خود را رد کرده است.(3) داعش در پی تشکیل حکومتی اسلامی در سراسر سرزمین های اسلامی منطقه و حتی فراتر است.

آغاز فعالیت های نظامی

فعالیت نظامی داعش نخست در سوریه آغاز شد. داعش، که از گروه های تندرو جدا شده بود، موفق شد بخش هایی از شمال سوریه را تصرف کند و تقریباً سراسر استان «رقه» را تصاحب کرد. سپس هم زمان با اقدام نظامی در سوریه، به عراق حمله کرد و موفق شد «رمادی» و «فلوجه» مرکز استان «الانبار» را در عراق بگیرد. در 2014 داعش با گسترش اقدام نظامی خویش توانست «موصل»، دومین شهر عراق، را تصرف کند و بخش بزرگی از خاک عراق، از جمله «تکریت» را

ص: 173


1- همان، ص160.
2- هم نشین بهار: عراق داعش زده و «أبی محمد العدنانی»
3- Sly, Liz."Al-Qaeda disavows any ties with radical Islamist ISIS group in Syria, Iraq".The Washington Post.Retrieved 2014-06-14, تاریخ مراجعه، 13/5/93

نیز به دست آورد. سپس در سوریه نیز پیش روی کرد و منطقه هایی را که دست دیگر مخالفان نظام سوریه در استان های «دیرالزور» و «حسکه» بود به دست آورد. تا تیرماه، حدود یک سوم خاک سوریه در تصرف داعش بود و بخش های زیادی از عراق را نیز در دست داشت. بیشتر بخش های نفت خیز سوریه و بسیاری از بخش های نفت خیز عراق را داعش در اختیار دارد. البته فعالیت های داعش فقط به سوریه و عراق محدود نمی شود و فعالیت هایی از داعش در اردن نیز گزارش شده است. همچنین با دولت لبنان نیز اعلان جنگ کرده است.

داعش، پس از گرفتن موصل، بیانیه تشکیل خلافت اسلامی با خلیفگی ابوبکر البغدادی را صادر کرد و فعالیت های حکومتی خود را که از پیش بیشتر در سوریه آغاز شده بود گسترش داد. چاپ اسکناس با واحد دینار داعش، صدور گذرنامه، تشکیل شبکه پلیس، صدور نفت و راه اندازی شبکه تلویزیونی از جمله اقدامات این گروه است. پس از این فعالیت ها نام خود را از «دولت اسلامی عراق و شام» به «دولت اسلامی» تغییر داد. داعشی ها، که سمت های حکومتی مختلفی (نخست وزیر، استاندار و ...) برای خود تعریف کرده اند، قانون های سخت گیرانه و مجازات های سنگینی وضع کرده اند.(1)

سران سابق حزب بعث عراق و سازمان شبه نظامی بوکوحرام(2) هم از فعالیت های داعش حمایت کرده اند.(3)

افکار و عقاید

داعش در واقع ادامه تشکیلات یک گروه از سنی های وهابی جهادی در عراق به رهبری «ابومصعب زرقاوی» است. گروه زرقاوی، جزء القاعده بود. وی در 2006 در عراق کشته شد. او در اعلامیه های خود همواره به فتواهای «ابن تیمیه» استناد می کرد. خلیفه موصل (بغدادی) نیز خود را دنباله روی ابن تیمیه می داند. ابن تیمیه پدر معنوی و فکری همه گروهای جهادیِ سلفیِ تکفیری است. افکار او روشن و صریح است. او با اندیشه و عقل به کلی مخالف است، مگر اینکه آن فکر

ص: 174


1- http://fa.wikipedia.org/wiki: تاریخ مراجعه، 13/5/93
2- بوکوحرام یک گروه تروریستیِ بنیادگرا در نیجریه است.
3- «جانشین پیشین صدام حسین و رهبر بوکوحرام از داعش حمایت کردند»؛ بخش فارسی دویچه وله، بازبینی شده در 25 ژوئن 2014.

و اندیشه در تأیید نقل و احادیث باشد. وی هر گونه تعامل با کفار و مشرکان را حرام می داند. همچنین، تفکرات اسلامی شیعیان را نیز مردود و آنها را کافر می داند. داعش به دلیل تفسیر و قرائت خشن وهابیت از اسلام(1)

و خشونت وحشیانه اش بر ضد شیعه و مسیحیان معروف است؛ و به قدری تندرو و سخت گیر است که با دیگر گروه های اسلام گرای سلفی، از جمله جبهة النصرة، شاخه رسمی القاعده در سوریه، نیز درگیر جنگ شده است. در فوریه 2014 ایمن الظواهری، رهبر القاعده، به طور رسمی هر گونه انتساب این گروه به القاعده را رد کرد.(2) داعش در سوریه متحمل شکست هایی در مقابل جبهة النصرة شد، اما در ژوئن 2014 موصل، دومین شهر بزرگ عراق را به تصرف خود درآورد. داعش با هدف تشکیل دولت اسلامی عراق و شام، علاوه بر موصل، مناطق تکریت، دهلاویه و یثرب را نیز به تصرف خود درآورد. داعش صریحاً می گوید که هدفش تشکیل دولت اسلامی است. با کنترل مردم و تشکیل نوعی حکومت مطلقه، داعش می تواند از خود تصویر یک دولت در سایه و نوظهور را ترسیم کند و طبیعتاً در صدد گسترش آن به سوریه است که هم اکنون هم بسیاری از بخش های آن، از جمله شهر رقه، را به تصرف درآورده است. این شهر را اکنون «قلب تپنده» گروه داعش می دانند. شهر رقه پایتخت خلافت اسلامی داعش نامیده شده است.(3)

کشتار و جنایت در عراق

داعش در نیمه دوم 2013 نزدیک به 1400 خانه را در عراق منفجر و ویران کرد. در این حملات، 1996 نفر کشته و 3021 نفر زخمی شدند.(4) عناصر گروهک تروریستی داعش، پنج شنبه شب 8 خردادماه 1393، 150 دانش آموز دختر و پسر دبیرستانی کُرد، ساکن منطقه عین العرب، را که برای شرکت در امتحان نهایی عازم حلب بودند ربودند. عناصر داعش، در

ص: 175


1- Bulos, Nabih, "Islamic State of Iraq and Syria aims to recruit Westerners with video", Los Angeles Times, Retrieved, 23 June 2014.
2- "Al-Qaeda Disavows any Ties with Radical Islamist ISIS Group in Syria, Iraq", Washington post
3- http://fa.wikipedia.org/wiki, تاریخ مراجعه، 14/5/93.
4- «گزارشی تکان دهنده از عملیات تروریستی داعش»، خبرآنلاین، 26 آذر 1392 (بازبینی شده در 17 دسامبر 2013).

همان روز، 193 تن از شهروندان کُرد را نیز که 17 تا 70 سال سن داشتند در منطقه قباسین واقع در حومه شهر الباب در استان حلب ربودند و به جست وجوی خانه به خانه این منطقه پرداختند.(1)

قوانین سخت گیرانه و طالبانی داعش

داعش، پس از تسلط بر «رقه»، قوانینی را وضع کرد که عدول از آنها مستوجب مجازات سنگین است. فهرست این قوانین ممنوعه، که یادآور قوانین خشک طالبان است، به شرح زیر است:

1. منع زنان از پوشیدن شلوار جین و کفش پاشنه بلند؛

2. منع مردان کمر باریک از پوشیدن شلوار جین؛

3. منع مردان از کوتاه کردن مو؛

4. ممنوعیت نمایش لباس های زنانه در ویترین و کار کردن مردان در فروشگاه های لباس زنانه؛

5. ممنوعیت ورود مردان به مغازه های خیاطی لباس زنانه؛

6. ممنوعیت تبلیغ آرایشگاه های زنانه؛

7. ممنوعیت استفاده از واژه «داعش»؛

8. منع زنان از مراجعه به دکتر زنان و زایمان؛

9. منع مردان از شانه کردن موی سر و صورت؛

10. ممنوعیت کشیدن سیگار و قلیان؛

11. منع زنان از نشستن بر صندلی؛

12. ممنوعیت خرید و فروش الکل و مواد مخدر؛

13. ممنوعیت استفاده زنان از عبای (چادر عربی) گل دوزی شده، حاشیه دوزی شده یا براق؛ همچنین زنان نباید چادرهای خود را باز بگذارند تا دیگر لباس های آنها مشخص شود.

14. الزام زنان به پوشیدن نقاب یا (برقع) تا چهره شان، به ویژه چشم هایشان، مشخص نباشد.

15. الزام در پوشیدن البسه به سنت پاکستانی؛

16. اجبار دختران به جهاد نکاح برای اعضای داعش؛

17. الزام ختنه زنان؛

ص: 176


1- http://fa.wikipedia.org/wiki

18. ضرورت نابودی آرامگاه ها؛ بر اساس این قانون، آرامگاه پیامبران، از جمله یونس علیه السلام ، شیث علیه السلام و ... را تخریب کردند و کلیسای مریم عذرا را به آتش کشیدند.

مردم «رقه» نیز برای اینکه این مجازات ها گریبانشان را نگیرد، به جز در موارد ضروری، از خانه خارج نمی شوند.(1) داعش در شهر رقه سوریه قوانین سفت و سخت مبتنی بر شریعت را اجرا می کند. دستان دزدها در ملأ عام قطع می شود، هر روز اعدام های گروهی در خیابان رخ می دهد و زن ها حتی اجازه مراجعه به پزشک هم ندارند. داعش در سوریه بلافاصله دفاتری با عنوان «حصبه» راه اندازی کرد تا بر اجرای شریعت اسلام نظارت کند. دفاتر دیگری هم با نام «دعوا» راه اندازی شد تا ایدئولوژی داعش (داعشیسم) را تبیین و تبلیغ کند. نیروهای این گروه اسلام گرای تندرو عکسی را در شبکه های اجتماعی منتشر کردند که نشان می داد داعش افرادی را که در مناطق تحت کنترل آنها در سوریه روزه خواری کردند، در ملأ عام شلاق می زد. نیروهای این گروه اسلام گرای تندرو هر گونه تجارت ساکنان شهرهای تحت کنترل خود به دور از اجازه و کنترل داعش را ممنوع اعلام کردند. بنا به دستور خلافت اسلامی داعش، عناصر داعش به مغازه داران و کسبه موصل و اطراف این شهر دستور دادند به سر و صورت مانکن های بیرون مغازه خود روبنده بزنند.(2)

همچنین این گروه پس از وضع مقررات برای نحوه حجاب و لباس، زنان موصل را تهدید کرد که در صورت عدم رعایت حجاب کامل و نپوشاندن تمام صورت خود، به شدت مجازات خواهند شد. داعش در بیانیه ای اعلام کرده است که شروطی که برای لباس و زینت زنان وضع کرده، فقط برای جلوگیری از فساد و خودنمایی آنهاست، و این محدودیت برای آزادی آنها محسوب نمی شود، بلکه از ابتذال ممانعت می کند. در این بیانیه همچنین آمده است هر کس این مقررات را رعایت نکند و باعث فتنه و فساد شود، بازخواست و به شدت مجازات می شود تا جامعه مسلمانان و دین حفظ شود.(3)

ص: 177


1- «ویدیوی به صلیب کشیدن یک جوان در شهر الرقه سوریه به دست داعش»؛ العربیه، 23 مارس 2014؛ بازبینی شده در 25 مارس 2014.
2- http://khordadnews.ir/news/
3- http://www.entekhab.ir/fa/news/ تاریخ مراجعه، 13/5/93.
ائتلاف جریان های داعشیسم و بعثیسم

نکته قابل توجه دیگر، ارتباط و پیوند نزدیک داعشی های تندروی مذهبی با بعثی های سکولار است؛ چنانچه ارتباط طالبان مذهبی با کمونیست های لائیک افغانستان قابل توجه است. این ارتباط، نفاق و التقاط فکری و عقیدتی این گروه های تکفیری و تروریستی را آشکار و صداقت آنها را در اسلام خواهی و مبارزه علیه دشمنان اسلام محل تردید قرار می دهد. یکی از فرماندهان بعثیِ تکریتی، که در روزهای اخیر در شمال سامرا دستگیر شده، اعترافات تکان دهنده ای درباره «تروریست های بعثی» بر زبان آورده است. وی گفته است افرادی که به داعش موسوم هستند، هم اکنون نقش فداییان صدام را برای فرماندهان لشکرهای سابق صدام بازی می کنند.(1)

بدیهی است که اسلام اجازه نمی دهد برای رسیدن به هدف، افراد و گروه ها، از هر وسیله ای استفاده کنند، یا به هر شیوه ناپسند و مذمومی متوسل شوند.

خلافت داعش و تخریب اماکن مقدس

گروه تکفیری داعش پس از اشغال شهر تاریخی موصل در شمال عراق، اماکن مقدس، به ویژه مساجد و آرامگاه های مقدس شیعیان، را تخریب کرد. دست کم چهار آرامگاه مقدسِ اعراب سنی و صوفی با بولدوزر تخریب شد. همچنین شش مسجد شیعی را هم منفجر و تخریب کردند.(2)و(3)

علاوه بر این، داعشی ها در اعلامیه ای از آغاز دوران نوین جهاد جهانی خبر داده اند.(4)

به نظر می رسد، باید ادعای جهاد جهانی داعش را با دیده تردید نگریست، زیرا روزهایی که «غزه» با شدت تمام از طریق زمین و دریا و هوا با وحشیانه ترین حملات رژیم صهیونیستی مواجه بود، داعش، نه تنها جهاد و دفاع از مسلمانان غزه را اعلام نکرد، بلکه پرچم فلسطین را زیر پا انداخت و در عوض پرچم داعش را برافراشت. در حالی که بیشتر مسلمانان جهان، و حتی کشورهای اروپایی و آمریکای لاتین در حمایت از مقاومت مظلومانه مردم غزه تظاهرات کردند و جنایات اسرائیل را محکوم کردند، داعشی ها، عکس العملی در برابر تجاوز اسرائیل از خود نشان ندادند. بنابراین،

ص: 178


1- «اعترافات تکان دهنده فرمانده بعثی در سامرا»، تابناک، بازبینی شده در 16 ژوئن 2014.
2- ISIS jihadists demolish mosques, shrines in northern Iraq (PHOTOS) rt.com تاریخ مراجعه، 14/5/93
3- ISIS jihadists demolish mosques, shrines in northern Iraq (PHOTOS) rt.com
4- ایندیپندنت، دویچه وله، و مدورلدنیوز.

گفتمان جهاد جهانی داعشی ها نیز جز فریب مردم مسلمان و سربازان اغفال شده داعش، چیزی دیگری نمی تواند باشد.

نتیجه

در جمع بندی این نوشتار به اختصار سه نکته را بررسی می کنیم:

1. جریان تکفیر و تروریسم مذهبی در جهان اسلام، ریشه در گروه تکفیری خوارج دارد. سابقه تکفیر و ترور مذهبی به جریان خوارج در قرن اول هجری می رسد. ویژگی مشترک تمام جریان های تندروی اسلامی، تکفیر و ترور مخالفان است. خوارج، باطنی ها، القاعده، طالبان و داعش، همه در این جهت مشترک اند.

2. نکته دوم، شباهت های ظاهری، عقیدتی، و عملی گروه های تکفیری امروز با جریان خوارج است. عملکرد چندساله گروه های تکفیریِ القاعده، طالبان و داعش در افغانستان، پاکستان، سوریه و عراق، با آنچه خوارج نهروان انجام می دادند، کاملاً مطابقت دارد. قیافه ها، طرز پوشیدن لباس، باورهای اعتقادی، رفتار و سلوک عملی و اجتماعی، نحوه حکومتداری و قوانین، خشونت و قساوت قلب این گروه ها، از ویژگی های مشترک همه جریان های تکفیری به شمار می رود.

3. مبانی فکری جریان های تکفیری، نظیر القاعده، طالبان، داعش، النصره و...، اندیشه های دگماتیسمی ابن تیمیه است. تأثیر و نفوذ گفتمان ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، بر رهبران گروه های جهادی تکفیری، قابل کتمان نیست.

ص: 179

منابع

1.قرآن کریم.

2.حمزه زاده، حمید، بیوتروریسم؛ سلاح خاموش، نشر (آجا) ارتش جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1384.

3.راپاپورت، دیوید، «ترور مقدس»، در: والتر رایش، ریشه های تروریسم، ترجمه: حسین محمدی نجم، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دانشکده فرماندهی و ستاد دوره عالی جنگ، تهران، 1381.

4.جعفری لنگرودی، محمدجعفر، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، چاپ چهارم، کتاب خانه گنج دانش، تهران، 1388.

5.طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن المعروف (به) «تفسیر الطبری»، ضبط و تعلیق: محمود شاکر، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1421/2001.

6.ترمذی، ابی عیسی محمد بن عیسی، سنن الترمذی، تحقیق و تخریج: احمد زهوه و احمد عنایه، چاپ اول، دار الکتاب العربی، بیروت، 1426/2005.

7.قشیری نیسابوری، أبی الحسین مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، شرح النووی، چاپ اول، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1415.

8.عبد العزیز، هشام مصطفی، بأیِ ذنبٍ قتلت (الموقف الشرعی الصحیح من عملیات العنف)، دار الهدی للکتاب، اسکندریه، 2007.

9.شحرور، محمد، تجفیف منابع الارهاب، چاپ اول، مؤسسه الدراسات الفکریه المعاصره، بیروت، 2008.

10.زحیلی، وهبة، قضایا الفقه والفکر المعاصر، الجزء الاول، دار الفکر، دمشق، 2006.

11.دینوری (ابوحنیفه)، احمد بن داوود، اخبار الطوال، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، چاپ چهارم، نشر نی، تهران، 1371.

12.رشاد، علی اکبر، «مارقین»، دانش نامه امام علی، (تاریخ)، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، تهران، 1380، (سید جعفر مرتضی عاملی).

13.حیدری، محسن، الارهاب والعنف فی ضوء القرآن والسنة والتاریخ والفقه المقارن، چاپ اول، دار الولاء، بیروت، 2010.

14.شیبانی جزری (ابن أثیر)، مبارک ابن محمد، النّهایة فی غریب الحدیث والأثر، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1422/2001.

15.تاجیک، محمدرضا، بررسی ساختار و تشکیلات گروه های تروریستی، مرکز تحقیقات استراتژیک، تهران، 1388.

ص: 180

16.ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه: علی اصغر حکمت، چاپ پانزدهم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1384.

17.هینلز، جان آر.، فرهنگ ادیان جهان، ترجمه: گروه مترجمان، چاپ اول، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1386.

18.طاهری، محمدحنیف، «بررسی مفهوم و شاخصه های تروریسم» (در دست چاپ)، در: پیام امت، ش32-33.

19.مزین، یوسف وصالی، عرب های افغان، ترجمه: مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، اندیشه سازان نور، تهران، 1386.

20.دکمجیان، هرایر، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمه: حمید احمدی، چاپ ششم، شرکت انتشارات کیهان تهران، 1390.

21.یزدان فام، محمود (ویراستار)، آمریکای پس از 11 سپتامبر؛ سیاست داخلی و خارجی (مجموعه مقالات)، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، 1384.

22.رشید، احمد، طالبان؛ زنان، تجارت مافیا و پروژه عظیم نفت در آسیای مرکزی، ترجمه: نجله خندق، چاپ اول، نشر بقعه، تهران، 1381.

23.Sly, Liz, "Al-Qaeda disavows any ties with radical Islamist ISIS group in Syria, Iraq'' The Washington Post, 3 February, 2014, at: http://www.washingtonpost.com/world/middle_east/al-qaeda-disavows-any-ties-with-radical-islamist-isis-group-in-syria-iraq/2014/02/03/2c9afc3a-8cef-11e3-98ab-fe5228217bd1_story.html

24.wikipedia.org

25.www.dw.de

26.Bulos, Nabih, "Islamic State of Iraq and Syria aims to recruit Westerners", 20 June 2014, with video, Los Angeles Times, at: http://www.latimes.com/world/middleeast/la-fg-isis-video-20140620-story.html

farsi.alarabiya.net

27.khabaronline.ir

28.khordadnews.ir

29.entekhab.ir

30.tabnak.ir

31.rt.com

32.independent.co.uk

ص: 181

ص: 182

نقش تمدنی آثار اسلامی و اماکن مقدس در ایجاد هویت اسلامی / محمدرضا فرخی

اشاره

محمدرضا فرخی(1)

چکیده

امروزه کشورهای بسیاری در نگه داشت آثار برجای مانده از پیشینیان خود می کوشند و هزینه های هنگفتی صرف می کنند؛ چراکه آنها میراث فکری، فرهنگی و تمدنی هستند. حساسیت به پاس داشت آثار باستانی هنگامی افزایش می یابد که این آثار با انبیا و اولیای الاهی و بزرگان دین پیوند بخورد. زیرا سبب تقویت اعتقاد و ایمان مسلمانان می شود. از سوی دیگر، بی توجهی به این آثار، سبب ایجاد شک و تردید در بین مسلمانان می شود. از این رو، تأکید بسیاری بر حفظ و نگه داری آثار و اماکن اسلامی دارد. قرآن کریم با اشاره به دقت نظر در آثار برجای مانده از پیشینیان به منظور عبرت آموزی، از تخریب آنها جلوگیری کرده است. همچنین با بیان آیاتی درباره انبیای پیشین همانند تابوت عهد حضرت موسی علیه السلام و داستان حضرت ابراهیم علیه السلام در کنار کعبه و جریان ساخت مسجد بر روی قبور اصحاب کهف به منظور جاودان ماندن خاطره آنها، بر حفظ و نگه داری آثار اسلامی تأکید می ورزد. همچنین با بیان آداب ویژه ای، به بزرگ داشت اماکن مقدس سفارش کرده است. در سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچ گونه تعرضی به آثار تمدنی، که دیگر ترویج بت پرستی نداشتند، و نیز آثار تمدنی و مکان های مقدس اقلیت های مذهبی، مشاهده نمی شود. از سوی دیگر، سفارش آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در خصوص زیارت قبرشان، جلوگیری از تخریب و فراموشی قبر فرزندشان ابراهیم و نیز قبر عثمان بن مظعون، رفتن همیشگی به بقیع، حضور در کنار قبور شهدای احد و سلام کردن بر آنها و نیز تشویق مسلمانان به حضور در مساجد، به ویژه مسجدالحرام و مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم و مسجد قبا، همگی دلالت بر نگه داشت آثار تمدنی اسلام و حفظ اماکن مقدس می کند. مسلمانان

ص: 183


1- پژوهشگر حوزه علمیه و کارشناس ارشد تاریخ اسلام، دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام .

هم به پیروی از سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم ، علاوه بر حفظ وسایل شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با رفتن به زیارت قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و عبادت و ساخت بارگاه در آنجا به حفظ و نگه داری آن مکان مقدس و اثر اسلامی پرداختند. همین رفتار را هم در خصوص قبور سایر انبیا، اهل بیت علیهم السلام ، شهدا، صحابه و نیز بزرگان خود داشتند. علت پاس داشت آثار و اماکن مقدس اسلامی این است که آنها دروازه ورود به ملکوت و تجلی گاه خداوند هستند. از سوی دیگر، آثار و نمادهای فرهنگی اسلام فقط یک حادثه و اتفاق بیرونی در گذشته های دور نیست، بلکه با ایجاد پلی میان گذشته شکوهمند و امروزه مسلمانان، شناس نامه و هویت آنها را تشکیل می دهد و نیز سندی زنده و پشتوانه ای محکم برای آثار مکتوب حدیثی و تاریخی است. نبود آنها باعث ایجاد شک و تردید در اصل دین و بی هویتی در بین مسلمانان می شود، کمااینکه مسیحیت در برهه ای از زمان به آن دچار شد. آثار اسلامی، نشانگر هویت پرافتخار گذشته ماست و هر گونه تردید در خصوص اصالت و قدمت تمدن اسلامی و تخریب آنها، نتیجه معکوس به بار خواهد آورد.

کلیدواژه ها: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، آثار اسلامی، اماکن مقدس، اثر تمدنی، هویت اسلامی.

مقدمه

زندگی انسان ها را می توان عبارت از رابطه ها دانست؛ از رابطه با معبود و مولا گرفته تا رابطه با اعضای خانواده و افراد جامعه و حتی ارتباط با اشیای محیط اطراف همانند خانه، کتاب، درختان، آثار باستانی، مکان های مقدس و ... . از سوی دیگر، در کنار هر رابطه ای، حق یا حقوقی هست. حفظ این رابطه ها و داشتن زندگی زیبا مستلزم رعایت آن حقوق است و ما شاهد هستیم که سبب بی نظمی ها و تلخ کامی های جامعه رعایت نکردن و انجام ندادن آن حقوق است. از جمله این رابطه ها، رابطه و پیوند با گذشتگان است که در آثار برجای مانده از آنها تجلی پیدا کرده است، چراکه آثار باستانی آیینه گذشتگان و پلی بین انسان های حاضر با گذشتگان است. از جمله حقوق این آثار، نگه داری و بازسازی آن است تا آیندگان از گذشته خود بی خبر نباشند و پیشینه خود را افسانه نخوانند. همچنین نگه داری آثار، به سبب عبرت آموز بودن آنهاست: «تلک آثارنا تدل علینا فانظروا بعدنا الی الآثار».(1)

ص: 184


1- عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص458.

آثار باقی مانده جلوه ای از صاحبان آن به شمار می رود. امروزه کشورهای بسیاری در نگه داشت آثار برجای مانده از پیشینان می کوشند و در این زمینه برنامه ریزی های خاصی دارند. حتی مردم در همه جای دنیا برای بزرگ داشت سربازان گم نام، سنگ یادبود درست می کنند.

حساسیت به پاس داشت آثار باستانی هنگامی بیشتر می شود که این آثار با انبیا و اولیای الاهی پیوند بخورد، که علاوه بر فایده ذکرشده، سبب تقویت اعتقاد و ایمان آنها می شود. از سوی دیگر، بی توجهی به این آثار و رعایت نکردن حقوق آن، سبب پدید آمدن آثار سوء در جامعه، از جمله دمیدن روح شک در پیروان، می شود.

همچنین از جمله رابطه ها، پیوند با نمادهای دینی و مذهبی است، چراکه در فطرت انسان ها میل به خداشناسی، خداباوری و گرایش به دین و مذهب زمینه ای بس قوی دارد. از این رو، انسان متدین و مذهبی در خصوص مذهب و دینش و آنچه به آیینش ارتباط دارد، همانند مکان های مقدس، حساس است. اسلام به عنوان دین جهانی که امور دنیوی و اخروی را عهده دار است تأکید بسیاری بر حفظ و نگه داری آثار اسلامی دارد. زیرا باعث تقویت ایمان و ایجاد هویت اسلامی در هر فرد مسلمان می شود.

تعاریف

اشاره

پیش از ورود به بخش اصلی مقاله، مفاهیم اصلی این بحث را تعریف می کنیم.

تمدن

با توجه به وجود تعاریف متعددی که از فرهنگ و تمدن شده است، فرهنگ، بیشتر جنبه های ذهنی و معنوی زندگانی جمعی انسانی را مانند آیین ها و آداب و زبان و دین و دانش شامل می شود و تمدن، بیشتر جنبه های عینی و مادی ساخته های انسان را شامل می شود، مانند معماری، شهرسازی و فن آوری.(1)

ولی از آنجایی که پای نقش و معنا به میان می آید، با فرهنگ ارتباط بیشتری پیدا می کند. بنابراین، در اینجا منظور از تمدن، همان فرهنگ است که جنبه های معنوی و نظری آثار را در بر دارد.

ص: 185


1- علی اکبر ولایتی، فرهنگ و تمدن اسلامی، ص20.
آثار اسلامی و اماکن مقدس

هرچند بین آثار اسلامی و اماکن مقدس تفاوت معنایی وجود دارد، ولی در اینجا به یک معنا هستند: مقابر انبیا و بزرگان دین، مکان های منسوب به آنها و مساجد، که همواره نزد مردم احترام فراوانی داشته اند و هر گونه اقدامی که به بی احترامی به آنها منجر شود، با واکنش شدیدی مواجه می گردد. زیرا آنها نماینده معانی و مفاهیم فرهنگ اسلامی هستند.

هویت اسلامی

هویت یعنی آنچه موجب شناسایی شخص باشد.(1)

هویت در معنای اجتماعی آن می تواند ساختار، شکل یا قالبی باشد که موجب شناسایی جامعه می شود. هویت اسلامی عبارت است از حقیقت جزئی (شخصی یا اجتماعی) به همراه مؤلفه های مسلمانی(2)

(پیروی از قرآن و سنت و سیره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ).

قرآن و آثار اسلامی

برای پیوند بین جوامع امروزی با پیشینیان و ارث بردن از تجربیاتشان ناچار از نوشتن تاریخ و حفظ آثار گذشتگان هستیم؛ کاری که همه ملت ها انجام می دهند. پیشرفت تمدنی هر کشوری به اندازه توجه و اهتمامشان به تاریخ و حفظ و احیای آثار برجای مانده ازگذشتگان است.

قرآن کریم بر این روش و سنت پسندیده بشری و دقت در تاریخ و آثار گذشتگان، ولو کافران، تأکید کرده است تا عبرت، پند و درسی برای مسلمانان باشد. خداوند می فرماید: «همانا (مشرکان مکه به هنگام مسافرت به شام) بر منطقه ای که باران بلا بر آن باریده بود (و سنگ باران شده بودند) گذر کردند. آیا آن را نمی دیدند (تا پند گیرند؟) چرا، (منطقهٔ قوم لوط را دیدند ولی عبرت نگرفتند زیرا) آنان به قیامت و رستاخیز امید و ایمانی نداشتند».(3)

«بگو در زمین سیر کنید و بنگرید عاقبت کسانی که قبل از شما بودند چگونه بود».(4)

«ما طایفه عاد و ثمود را نیز هلاک کردیم، و مساکن (ویران شده) آنها برای شما آشکار است».(5)

ص: 186


1- محمد معین، فرهنگ فارسی، ج4، ص5107.
2- رضا عارف، «هویت اسلامی ما»، فصل نامه تخصصی اسلام پژوهی، ش4، بهار و تابستان 1389، ص129.
3- سوره فرقان (25)، آیه 40: )وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهَا بَلْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ نُشُورًا(.
4- سوره روم (30)، آیه 42: )قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ(.
5- سوره عنکبوت (29): 38: )وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَد تَّبَیَّنَ لَکُم مِّن مَّسَاکِنِهِمْ(.

و نیز آیات دیگری که با بیان داستان و تجارب جوامع گذشته، انسان ها را به تأمل و تفکر و عبرت از آنها دعوت می کند.

نگه داری از آثار پیامبران و اولیای خدا، به لحاظ عاطفی و نیز ارتباط فکری و سلوکی، اهتمام بیشتری می طلبد. قرآن کریم می فرماید امت های پیشین به حفاظت و صیانت از آثار پیامبران خود اهتمام داشتند، و به آن تمسک می جستند، همانند تابوت و صندوقی که در آن برخی از بقایای آثار خاندان موسی علیه السلام و هارون علیه السلام قرار داشت و آن را در نبردها حمل می کردند.

«و پیامبرشان به آنها گفت: نشانهٔ حکومت او این است که تابوت (عهد) به سوی شما خواهد آمد، (همان صندوقی که) آرامشی از پروردگارتان و یادگاری از میراث خاندان موسی و هارون در آن است، در حالی که فرشتگان آن را حمل می کنند، همانا در این موضوع، نشانهٔ روشنی برای شما است، اگر ایمان داشته باشید».(1)

در آن تابوت که فرشتگان حمل می کردند کفش و عصای حضرت موسی علیه السلام و عمامه حضرت هارون علیه السلام و قطعه هایی از الواح تورات قرار داشت و هر وقت مؤمنان، ره سپار نبردی می شدند برای فتح و پیروزی بر دشمنانشان، آن تابوت را در جلوی لشکر قرار داده، برای آرامش دل ها به آن تمسک می جستند.(2)

در جریانی دیگر، به آثاری اشاره می شود که از پیامبر بزرگی همچون ابراهیم علیه السلام در کنار کعبه باقی مانده است. ابراهیم خلیل الله علیه السلام در کنار کعبه سرپناهی برای همسر و فرزندش هاجر و اسماعیل بنا می کند. سپس همین مکان مدفن اسماعیل و هاجر می شود.(3) خداوند آن را مقدس شمرده است و حاجیان بر گرد آن در اطراف کعبه طواف می کنند. حجر اسماعیل برای همیشه خاطره شکوهمند این مادر و فرزند و دیگر مدفونان در آن مکان مقدس را جاودانه نگه می دارد.(4)

ص: 187


1- سوره بقره (2)، آیه 248: )وَقَالَ لَهُمْ نِبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَن یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَی وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِکَةُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ(.
2- جلال الدین سیوطی، تفسیر الجلالین، ص43.
3- ابن سعد، ابوعبدالله، الطبقات الکبری، ج1، ص44.
4- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص210؛ ابو عبدالله ابن فقیه، البلدان، ص74.

از جمله آیات و نشانه های خداوند، مقام ابراهیم است؛(1) جایی که حضرت ابراهیم علیه السلام به هنگام بنای کعبه روی سنگی می ایستاد،(2)

یا جایی که عبادت می کرد؛(3)

یا مکانی که دعوت عمومی برای انجام مراسم حج می کرد.(4) خداوند این اثر ارزشمند را نگه داری کرده، از مردم می خواهد نزد آن نماز بخوانند: «از مقام ابراهیم، جایگاهی برای نماز انتخاب کنید».(5)

ابراهیم علیه السلام هنگامی که هاجر و فرزندش اسماعیل علیه السلام را در سرزمین مکه رها کرد، آب تمام شد و عطش شدیدی بر هر دو غلبه کرد، فرزند از شدت عطش به خود می پیچید. هاجر برای طلب آب، هفت مرتبه بین کوه صفا و مروه رفت و آمد. به این جهت است که حجاج هفت بار بین صفا و مروه طواف می کنند.(6)

فرزندی تشنه از تشنگی پا به زمین می ساید و خداوند با فرستادن جبرئیل و به سبب ارج نهادن به عاطفه مادری هاجر، از زیر پاهای کودکش اسماعیل، چشمه زمزم را پدید می آورد و آن را برای همیشه تاریخ نگه می دارد تا این خاطره مهم از حافظه تاریخ پاک نشود.

همچنین، قرآن کریم «صفا» و «مروه» را از شعائر الاهی شمرده است: «صفا و مروه از شعائر و نشانه های خداست».(7)

از سوی دیگر، امر به تعظیم شعائر الاهی کرده، آن را دلیل تقوای قلوب می داند، آنجا که می فرماید: «و هر کس شعائر دین خدا را بزرگ و محترم دارد، این، صفت دل های باتقواست».(8)

بنابراین، اگر این امور از شعائر دین خداست و انسان را به یاد خدا و دین حنیف می اندازد و خاطره ای از خاطرات مقدس را در نظرها تجدید می کنند، پس چرا انبیا و اولیای الاهی که ناشران آیین خدا و حافظان دین او هستند و امور وابسته به آنها، جزء شعائر نباشد؟!

ص: 188


1- آل عمران (3)، آیه 97: )فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ(.
2- ابوجعفر طبری، تاریخ طبری، ج1، ص260.
3- عبدالله جوادی آملی، صهبای حج، ص280.
4- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج3، ص15.
5- سوره بقره (2)، آیه 125: )وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصلی(.
6- عبد الرزاق صنعانی، المصنف، ج5، ص106؛ ابوجعفر صدوق، علل الشرایع، ج2، ص432.
7- سوره بقره (2)، آیه 158: )إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ(.
8- سوره حج (22)، آیه 32: )وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ(.

از این رو، هیچ فرد منصفی نمی تواند منکر این مطلب شود که وجود انبیا و اولیای الاهی از شعائر و نشانه های آیین مقدس اسلام است که یکی از روش های بزرگ داشت آنها پس از درگذشتشان، علاوه بر حفظ مکتبشان، حفظ و نگه داری قبور و آثار برجای مانده از آنهاست.

قرآن از خانه هایی یاد می کند که پیامبران و صالحان در آنها می زیسته اند و یادآور پاکی ها، خلوص نیّت ها و بزرگی و عظمت آنهاست. می فرماید: «(این چراغ پرفروغ) در خانه هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند (تا از دست برد شیاطین و هوس بازان در امان باشد)؛ خانه هایی که نام خدا در آن برده شود و صبح و شام در آن تسبیح گویند».(1)

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این آیه شریفه را در مسجد تلاوت کرد، فردی برخاست و پرسید: مقصود از این خانه ها کدام است؟ ایشان فرمودند: خانه های پیامبران. در این هنگام ابوبکر برخاست و به خانه علی و زهرا اشاره کرد و گفت: ای پیامبر خدا! این خانه از همین خانه هاست که خدا اجازه بر رفعت و منزلت آنان داده است؟ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آری از برترین آنهاست.(2)

به پاس وجود این گونه شخصیت ها، خداوند اذن داده است که به این آثار، از دیده تعظیم و تکریم نگریسته شود و نه تنها از ویرانی و آلودگی حفظ شوند، بلکه به هنگام فرسودگی تعمیر شوند. سروده دعبل خزایی در فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام و خانه هایی که در آن بودند نیز اشاره به همین مطلب دارد. وی این شعر را در محضر امام رضا علیه السلام خواند و با دریافت جایزه مهر تأیید گرفت:

مدارس آیات خلت من تلاوة و منزل وحی مقفر العرصات ...؛(3)

آن خانه ها محل فرا گرفتن آیات قرآنی بود که امروز خالی شده و محل نزول وحی الاهی بود که به بیابان خشک و قفر مبدل شده است.

خانه هایی که پی ریزی آنها برای نماز و تقواست و اساس آنها برای روزه و پاکی و نیل به حسنات است.

خانه هایی که جبرئیل امین از سوی خداوند به همراه سلام و برکات او، بر آنها نازل می گردد.

ص: 189


1- سوره نور (24)، آیه 36: )فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ(.
2- عبید الله حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج1، ص533؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج5، ص50.
3- ابوالقاسم ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج17، ص262.

خانه هایی که محل وحی خدا و معدن علم، و راه های رشد و روشن اوست.

خانه های مردمانی که دیگران به برکت آنان هدایت می یابند، و در اثر عصمتشان از هر اشتباه و لغزشی در امان اند.(1)

قرآن کریم نیز در داستان اصحاب کهف از مؤمنانی سخن می گوید که برای بزرگ داشت اصحاب کهف، تصمیم گرفتند مسجدی بر روی قبور آنها بنا کنند تا یادشان همیشه جاوید بماند: «مؤمنان راستین که از این امر آگاهی یافته بودند و آن را سند زنده ای برای اثبات رستاخیز به مفهوم حقیقی اش می دانستند، سعی داشتند این داستان هرگز فراموش نشود، و لذا گفتند: ما در کنار مدفن آنها مسجد و معبدی می سازیم».(2)

فخر رازی می گوید: «آنان می گفتند مسجدی نزد مدفن اصحاب کهف بسازیم تا خدا را در آن عبادت کنیم و آثار اصحاب کهف را نیز به وسیله آن مسجد حفظ کنیم».(3)

زمخشری صریحاً به تبرک جستن به مکان اصحاب کهف اشاره کرده، می گوید: «مسلمانان و پادشاهشان تصمیم گرفتند بر درب غار مسجدی ساخته تا در آنجا نماز خوانده و به آن مکان تبرک جویند».(4)

از دیدگاه قرآن کریم، همه جای زمین یکسان نیست؛ پاره ای از مکان ها قداست دارند(5) و برای احترام و بزرگ داشت آن مکان های مقدس و حفظ و نگه داری آنها آداب ویژه ای فرموده است:

)ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً(؛

در باب کوه طور: ) فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ(؛(6)

درباره خانه های پیامبر: )لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ(؛(7)

درباره مساجد: )خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ(؛(8)

دربارۀ مسجدالحرام: )فَلاَ یَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ(؛(9)

ص: 190


1- ابوالحسن اربلی، کشف الغمة، ج3، ص56-58 و 112-118.
2- سوره کهف (18)، آیه 21: )قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا(.
3- ابوعبدالله فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج21، ص447.
4- محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج2، ص711؛ وهبة زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة والشریعة والمنهج، ج15، ص226.
5- سوره مائده (5)، آیه 21.
6- سوره طه (20)، آیه 12.
7- سوره احزاب (33)، آیه 53.
8- سوره اعراف (7)، آیه 31.
9- سوره توبه (9)، آیه 28.

دربارهٔ کعبه: )طَهِّرَا بَیْتِیَ(؛(1)

همچنین، وقتی خداوند برای بزرگ داشت و جاودان ماندن انبیا بر آنها «سلام» می کند، )سَلَامٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ (،(2) )سَلَامٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ(،(3) )سَلَامٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ(،(4) )وَسَلَامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ((5) این درسی است که مسلمانان هم به زیارت قبور انبیا و اولیای الاهی و اماکن منتسب به آنها بروند و با سلام کردن بر آنها، ارتباط عاطفی و دینی برقرار کنند تا یاد و مرامشان را همواره زنده نگه دارند.

آثار اسلامی در سیره و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

با هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به یثرب و گسترش اسلام در شبه جزیره عربستان، یکی از مسائل مورد توجه، این بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با آثار تمدنی برجای مانده از گذشتگان و اماکن مقدس نزد مردم چگونه برخورد کردند؛ با اینکه هنوز بسیاری از مردم اسلام نیاورده بودند و اماکن، آداب و مراسم ویژه ای داشتند.

از آنجایی که دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر پایه ایمان به خدای یگانه و نفی شرک و بت پرستی بود، لذا با هر گونه شرک و بت پرستی به مبارزه برخاستند و به از بین بردن نمادها و مکان های مروج بت پرستی، به عنوان مظهر ضددینی، پرداختند.(6)

ولی در یمن آثار تمدنی همچون پرستشگاه «برن» یا «بران» در منطقه «العماید» در شهر «مارب» وجود داشت که به عبادت الاهه «المقه» اختصاص داشت. هنوز این عبادتگاه با معماری دوره جاهلی در جنوب شبه جزیره عربستان پابرجاست.(7) همچنین، در پنج کیلومتری شهر «مارب»، پرستشگاه معروف قوم سبأ به نام «حرم بلقیس» و «محرم بلقیس» است که الاهه «المقه» رب «اوام» پرستش می شد. برخی کارشناسان ساخت این پرستشگاه را قرن هشتم پیش از میلاد گفته اند.(8) ولی امروزه سقف و دیوارهای بلند آن از

ص: 191


1- سوره بقره (2)، آیه 125.
2- سوره صافات (37)، آیه 79.
3- سوره صافات (37)، آیه 109.
4- سوره صافات (37)، آیه 120.
5- سوره صافات (37)، آیه 181.
6- هشام کلبی، کتاب الأصنام، ص15؛ ابوجعفر طبری، تاریخ طبری، ج3، ص65.
7- جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام، ج15، ص48.
8- همان، ج3، ص273.

بین رفته است.(1)

نیز چسبیده به شهر «صرواخ» یکی از شهرهای مهم قوم سبأ، جایگاه الاهه «الموقاه» بود که دکتر احمد فخری ویرانه های آن را مشاهده کرده است.(2)

از آنجایی که این مکان ها تبدیل به آثار تمدنی شده بودند و مکانی برای ترویج بت پرستی نبودند، هیچ گاه تخریب نشدند. لذا وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به منطقه باستانی اصحاب حجر رسیدند اعمال آنها را مذمت کردند ولی آنجا را خراب نکردند.(3)

وقتی هم ایشان به یک اثر باستانی و تمدنی از قوم ثمود رسیدند، آن را به امیرمؤمنان علی علیه السلام توضیح دادند و هرگز به بهانه شرک آن را تخریب نکردند.(4)

ایشان به آثار تمدنی و اماکن مقدس اقلیت های مذهبی تعرضی نداشتند و کنیسه های سرزمین یمن، مانند کنیسه نجران، کنیسه مارب و کنیسه ظفار را تخریب نکردند.(5)

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علاء بن عبدالله را در سال هشتم به بحرین فرستادند تا اهالی آن دیار را به اسلام یا پرداخت جزیه دعوت کند، برخی از آنها بر کیش خود، مجوسی، یهودی و مسیحی باقی ماندند و راضی به پرداخت جزیه شدند.(6)

این نشان دهنده این است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آثار دینی اهل کتاب تعرضی نکردند.

در نبردهایی که با یهودیان داشتند، همانند غزوه بنی قینقاع،(7) بنی نضیر،(8)

بنی قریظه(9)

و خیبر(10)

دستور تخریب معابد دینی و قلعه های آنها را ندادند. در مدینه بناهای بلند و قلعه های (آطام)(11) بسیار بود و هر یک به نامی خوانده می شد.(12) گفته شده عمالقه (نسل فرزندان عملاق بن أرفخشد بن سام بن نوح) نخستین کسانی بودند که در یثرب آنها را ساختند.(13) یهودیان هم برای خود 59

ص: 192


1- همان، ج15، ص44.
2- محمد بیومی مهران، دراسات فی تاریخ العرب القدیم، ص252-253.
3- ابوعبدالله بخاری، صحیح البخاری، ج5، ص135.
4- محمد واقدی، المغازی ج3، ص930.
5- جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام، ج12، ص195.
6- ابوالحسن بلاذری، فتوح البلدان، ص85-86.
7- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص21.
8- محمد واقدی، المغازی، ج1، ص363.
9- همان، ج2، ص496.
10- همان، ج2، ص633.
11- شهاب الدین یاقوت حموی، معجم البلدان، ج1، ص51.
12- همان، ج1، ص51.
13- همان، ج5، ص84.

اطم داشتند.(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نه تنها از تخریب و ویرانگری آطام مدینه جلوگیری کردند،(2)

بلکه آنها را زیور شهر دانستند.(3)

اهمیت حفظ آثار تمدنی اسلامی و مکان های مقدس، به خوبی در گزارش معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمایانگر است که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم برخی اماکن مربوط به انبیای پیشین، همانند «طور سینا»، یعنی مکانی که خداوند با حضرت موسی علیه السلام سخن گفت و زادگاه حضرت عیسی علیه السلام در «بیت لحم» را زیارت کردند و به پاس بزرگ داشت آن مکان هایی که پیامبران خدا با آنها تماس داشتند، به نماز ایستادند.(4)

همچنین، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم با یک آینده نگری دقیق، برای اینکه راه حق و حقیقت گم نشود و آیندگان با او و مکتبش پیوند ماندگاری برقرار کنند، سفارش های ویژه ای درباره حضور در کنار قبر خود (اثر تمدنی اسلامی) کردند. همانند:

«هر کس حج بگزارد و قبر مرا، پس از رحلتم، زیارت کند همانند کسی است که مرا در حال حیات زیارت کرده است»؛(5)

«هر کس قبر مرا زیارت کند شفاعت من بر او واجب است»؛(6) «هر کس حج به جا آورد و مرا زیارت نکند بر من ستم کرده است»؛(7) مردم در پرتو زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، با مرکز نشر آیین اسلام آشنا می شوند و از حوادثی که در آن می گذرد آگاه می گردند. همچنین علوم و احادیث صحیح را از آنجا دریافت می کنند، به اطراف و اکناف جهان پخش می کنند و دیدن قبر مطهر سندی زنده بر وجود حضرت صلی الله علیه و آله و سلم برای آیندگان بسیار دور است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر حفظ یاد و نگه داری آثار و قبور شخصیت های مذهبی و کسانی که با آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم پیوند و ارتباط داشتند اهتمام بسیار داشتند. آن حضرت هنگام دفن عثمان بن مظعون، ضمن تجلیل از او، برای حفظ و پایداری قبرش، قطعه سنگی بالای قبر نصب کردند.(8) به

ص: 193


1- ابوعبدالله بن نجار، الدرة الثمینة فی أخبار المدینة، ص28.
2- عبدالله بکری، المسالک والممالک، ج1، ص417.
3- محمد شراب، المعالم الأثیرة فی السنة والسیرة، ص15.
4- ابوعبد الرحمن نسائی، سنن النسائی، ج1، ص221-222.
5- ابوبکر بیهقی، السنن الکبری، ج5، ص403.
6- ابوالحسن دارقطنی، سنن الدارقطنی، ج2، ص244.
7- ابوحاتم ابن حبان، المجروحین، ج3، ص73.
8- ابو زید ابن شبه، تاریخ المدینة، ج1، ص101.

گونه ای که بعدها پس از اینکه قبرستان بقیع دچار تغییراتی شد با همین سنگ، قبر عثمان بن مظعون را شناختند.(1)

همچنین، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از وفات فرزندش، ابراهیم، دستور داد او را در مجاورت قبر عثمان دفن کنند.(2)

این احترام برای آن است که نباید قبر عثمان بن مظعون به مرور زمان از بین برود، بلکه باید به عنوان یک مکان مقدس و اثر اسلامی و تمدنی مشخص باشد تا آیندگان آن را بشناسند و به صاحبش عرض ادب و احترام کنند و خاطره او را - در دوران صدر اسلام - به عنوان سرمشق، زنده بدارند. به گونه ای که بعدها برخی شخصیت های اسلامی دیگر خواستار دفن در کنار قبر عثمان بن مظعون شدند.(3)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از وفات فرزندش، ابراهیم، با اینکه نوزاد بود، دستور داد او را به بقیع منتقل، و در کنار قبر صحابی بزرگی همچون عثمان بن مظعون دفن کنند و نیز با سنگی علامت گذاری کنند.(4)

آری، او باید در قبرستان رسمی شهر مدینه، یعنی بقیع که در آینده پیکر اهل بیت و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، شخصیت های علمی، محدثان و قاریان را در آغوش خواهد گرفت، دفن شود و نیز به وسیله علامتی مشخص و اثری پایدار و به عنوان سمبلی گویا حفظ شود، تا یاد او در خاطره ها زنده و اثر قبر او در مرئی و منظر مسلمانان باقی بماند.

نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همواره به بقیع(5)

و هر ساله به احد می رفتند و در کنار قبور شهدا حاضر می شدند و به آنها سلام می کردند.(6)

از مکان های مقدسی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به زیارت آنجا شتافت قبر مادرش بود. در گزارش آمده که آن حضرت پس از زیارت قبر مادرش گریست و کسانی هم که اطرافش بودند گریستند.(7)

و نیز با حضور بر قبر مصعب بن عمیر برای او دعا کردند و قرآن

ص: 194


1- همان.
2- ابوعبدالله ابن حنبل، مسند احمد، ج1، ص335.
3- ابوالحسن بلاذری، أنساب الأشراف، ج11، ص225-226.
4- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج1، ص115.
5- همان، ج2، ص157.
6- عبد الرزاق صنعانی، المصنف، ج3، ص573-576.
7- ابوالحسین نیشابوری، صحیح مسلم، ج3، ص65.

خواندند.(1)

بنابراین، باید این آثار تمدنی اسلامی که میراث فرهنگی برای آیندگان هستند، حفظ و نگه داری شوند.

برنامه هفتگی حضرت فاطمه علیها السلام این بود که هر جمعه به زیارت قبر عمویش حمزه سیدالشهداء می رفت و ضمن ترمیم و اصلاح کردن قبر(2)

با پرچم(3)

یا سنگی علامت گذاری می کرد(4)

و به سبب قداست محل در آنجا به عبادت و نماز و نیز سوگواری می پرداخت.(5)

این بانوی بهشتی(6)

در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای جاودان ماندن آن مکان مقدس این گونه فرمود: «هر کسی تربت احمد صلی الله علیه و آله و سلم را ببوید، روا نیست که در طول زمان، مشک و عنبر ببوید».(7)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای پاس داشت از قبور اهل بیت گرامی اش علیهم السلام، با این هدف که آیندگان ارزش های الاهی را پاس بدارند، خطاب به امیر مؤمنان فرمودند: «علی جان؛ هر که قبرهای شما را بسازد و آنها را نگه داری کند همانند کسی است که به سلیمان در ساخت بیت المقدس کمک کرده است».(8)

از سوی دیگر، توجه ویژه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آثار اسلامی و اماکن مقدس را می توان از اهتمام و تأکید ایشان بر مساجد به دست آورد. زیرا نخستین اقدام پس از هجرت، ساخت مسجدی در قبا بود. پس از آن، مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم در یثرب یا مدینةالنبی صلی الله علیه و آله و سلم ساخته شد. به دنبال آن، هر یک از طوایف عرب در ناحیه خود مسجدی ساختند. آنها از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می خواستند تا در نقطه ای که برای مسجد انتخاب کرده بودند، نماز بگزارد. ابن شبه فهرستی از مساجدی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آنها نماز خوانده به دست داده است.(9)

ص: 195


1- محمد واقدی، المغازی، ج1، ص313.
2- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج3، ص13.
3- عبد الرزاق صنعانی، المصنف، ج3، ص574.
4- محمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج11، ص381.
5- ابوبکر بیهقی، السنن الکبری، ج4، ص131.
6- ابوعبدالله ابن حنبل، مسند احمد، ج4، ص183.
7- ابوعبدالله ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج2، ص134.
8- ابوعبدالله مفید، المزار، ص228.
9- ابو زید ابن شبه، تاریخ المدینة، ج1، ص57.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای تشویق مسلمانان به ساخت و آباد کردن مکان مقدسی همچون مسجد، سفارش های بسیاری فرمودند که در منابع حدیثی بدان اشاره شده است، از جمله: «هر کس مسجدی را بنا کند، خداوند برای او در بهشت خانه بنا کند»؛(1)

و «هر کس در مسجدی از مساجد خدا چراغی افروزد، پیوسته فرشتگان الاهی و حاملان عرش تا هنگامی که آن چراغ روشنایی دارد، برای او طلب آمرزش می کنند».(2) ولی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در خصوص مسجدالحرام، مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم و مسجد قبا برای حضور همه مسلمانان در همه ادوار سفارش ویژه ای فرمودند: «ثواب یک رکعت نماز در مسجدالحرام، به اندازه یکصد رکعت در مسجد من است»؛(3)

«برپاداشتن یک نماز در این مسجد من، بر هزار نماز در دیگر مساجد برتری دارد، جز در مسجدالحرام»؛(4)

و نیز: «کسی که خود را در خانه اش تطهیر کند، آنگاه به مسجد قبا درآید و دو رکعت نماز بگزارد، ثواب یک عمره را برده است».(5)

به پاس داشت این مکان مقدس که یادآور خاطرات خوب گذشته بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که «اسوه حسنه» هستند، بعدها که در مرکز مدینه ساکن شدند، هر شنبه پیاده و سواره برای زیارت مسجد قبا می آمدند(6)

و در آنجا نماز می خواندند.(7)

برخی از صحابه هم چنین می کردند.(8)

مسلمانان برای بزرگ داشت آثار برجای مانده از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به زیارت مساجد پیرامون مدینه می رفتند. با وجود این، نزد امام صادق علیه السلام ، که پیشوایان اهل سنت از محضرش کسب علم کرده اند،(9) آمدند و پرسیدند که از کدامین مسجد آغاز کنیم بهتر است؟ چنین می فرمود: «از مسجد قبا آغاز کن و در آن زیاد نماز بخوان؛ زیرا آن نخستین مسجد در این منطقه است که رسول

ص: 196


1- ابوعبدالله بخاری، التاریخ الکبیر، ج1، ص333.
2- محمد بن ابی شیبه عبسی، کتاب العرش، ص67؛ ابوجعفر صدوق، ثواب الأعمال، ص29.
3- ابن قیم جوزیة، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج1، ص49.
4- ابوعبدالله ابن حنبل، مسند احمد، ج1، ص184.
5- ابو زید ابن شبه، تاریخ المدینة، ج1، ص40.
6- ابوعبدالله ابن حنبل، مسند احمد، ج2، ص57.
7- أبو زکریا نووی، المنهاج شرح صحیح مسلم، ج9، ص169-170.
8- همان، ج9، ص170.
9- ابوالعباس ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج4، ص126.

خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا نماز خواندند. پس از آن، به مشربه ام ابراهیم برو و در آنجا نماز بگزار؛ زیرا آنجا خانه دوم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و محل نماز اوست».(1)

نکته ای دیگر درباره مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم اینکه سقف مسجد بر ستون هایی قرار داشت که، علاوه بر نگه داری از سقف، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اصحاب نیز از آن استفاده می کردند. از هر ستونی خاطره ویژه ای باقی مانده که سبب شده است جنبه تبرک و تقدس به خود گیرد و با گرفتن نام های خاص، در تاریخ به عنوان یک اثر تمدنی اسلامی جاودان بماند و حوادث صدر اسلام را زنده نگه دارد. هر بار هم که مسجد بازسازی می شد، محل این ستون ها (استوانه حرس، استوانه توبه، استوانه وفود، استوانه سریر، استوانه قرعه، استوانه حنانه، استوانه مربعه القبر یا مقام جبرئیل، استوانه تهجد و استوانه مخلقه) تغییری نمی کرد، جز اینکه ستون های قدیمی جای خود را به ستون های جدید می داد.(2)

از جاهای مقدس در مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم ، که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به قداست آن اشاره کرده اند، «روضه مطهّره» و «روضه شریفه» و نیز منبر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم است که امروزه هم محل توجه همه مسلمانان است. آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم چنین فرمودند: «فاصله بیت و منبر من باغی است از باغ های بهشت».(3)

نیز فرمودند: «منبر من در کنار دری از درهای بهشت قرار گرفته است».(4) اصحاب رسول خدا با قرار گرفتن در کنار استوانه ها و روضه مطهره و نیز دست کشیدن بر منبر ضمن تبر ک جستن به دعا و نماز می پرداختند.(5)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیدگی به مسجدش را به علی علیه السلام و نوادگانش واگذار کرد، همان گونه که حضرت موسی علیه السلام از خدای تبارک و تعالی تقاضا کرد مسجدش را به وسیله هارون علیه السلام پاکیزه و روشن کند.(6)

ص: 197


1- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص560.
2- رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص227-285.
3- ابوعبدالله ابن حنبل، مسند احمد، ج2، ص236.
4- همان، ج2، ص401-402.
5- ابوالحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج4، ص215.
6- ابوالحسن هیثمی، مجمع الزوائد، ج9، ص114؛ علاء الدین متقی هندی، کنز العمال، ج13، ص175.

مسلمانان و آثار اسلامی

مسلمانان به پیروی از سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم از همان قرن های نخستین اسلام در حفظ اماکن مقدس و آثار بزرگان دین و شخصیت های مذهبی خود کوشا بودند و به عنوان میراث دینی و فرهنگی، آنها را از گزند حوادث روزگار حفظ می کردند؛ به گونه ای که حتی پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نه تنها از وسائل شخصی بلکه از مقبره ایشان حفظ و نگه داری کردند و بر آن بارگاه ساختند و حتی به قبر هم تبرک می جستند. مسلمانان نه تنها در خصوص رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بلکه در خصوص علمای خود هم، چنین رفتاری داشتند.

ابن سیرین نقل می کند: «نزد انس بن مالک، عصایی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود که پس از وفاتش آن را با او دفن کردند».(1) نقل است که معاویه هنگام وفات وصیت کرد که با پیراهن، شلوار، قبا و مقداری از موی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفن شود.(2)

عمر بن عبدالعزیز نیز قبل از وفاتش دستور داد مو و ناخنی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کفنش قرار دهند.(3)

ابن عمر در مکان هایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز خوانده بود، نماز می خواند.(4)

ابن حجر در شرح این حدیث می گوید: از این عمل ابن عمر استفاده می شود که پیگیری آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تبرک به آنها مستحب است.(5)

در همین زمینه، بخاری، بابی را به این مضمون در کتابش آورده است: «آنچه از زره، عصا، شمشیر، ظرف، انگشتر، مو، کفش و ... از چیزهایی که صحابه و دیگران پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، به آنها تبرک می جستند».(6)

عبدالله بن محمد انصاری می گوید:

همراه تاج الدین فاکهانی (فقیه و ادیب بزرگوار مالکی) (متوفای 734 ه.ق.) به دمشق رفتیم، وی قصد کرد که کفش مبارک پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که در «دار الحدیث الاشرفیه» بود، زیارت کند، من همراهش بودم. چون نگاهش به آن کفش مبارک افتاد، سر را برهنه کرد و به بوسیدن آن پرداخت و آن را بر صورت

ص: 198


1- ابو الفداء ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج6، ص6.
2- ابوالقاسم ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج59، ص229.
3- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج5، ص318.
4- ابوعبدالله بخاری، صحیح البخاری، ج1، ص124.
5- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج1، ص471.
6- ابوعبدالله بخاری، صحیح بخاری، ج4، ص46.

خود مالید و اشک هایش جاری بود و شعری را به این مضمون می خواند: اگر به مجنون گویند آیا لیلی و وصال و دیدار او را می خواهی، یا دنیا را با آنچه در آن است، خواهد گفت: غباری از خاک کفش لیلی برایم محبوب تر و برای درد عشقم شفابخش تر است.(1)

اهمیت مسئله نگه داری کل آثار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بین مسلمانان به گونه ای است که ادعا شده برخی از آثار و وسایل شخصی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم تا امروزه باقی است. این احترام و نگه داری از آثار فقط به وسایل شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ختم نمی شد، بلکه پس از رحلت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم همین اهتمام را در خصوص قبر ایشان به عنوان یک مکان مقدس داشتند. عبدالله بن عمر با حضور در کنار قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست راستش را بر قبر شریف می مالید و بلال نیز صورتش را. آنگاه از عبدالله بن احمد بن حنبل نقل می کند که این عمل به جهت شدت محبت بوده است، و تعظیم و احترام برای این منظور اشکالی ندارد.(2)

نیز فردی اعرابی پس از سه روز از دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد مدینه شد و نزد قبر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم آمد و خودش را روی قبر شریف انداخت و خاک قبر را بر سرش ریخت، آنگاه گفت: ای رسول خدا! گفتی و ما هم پذیرفتیم، تو آیات را از خداوند گرفتی و ما نیز از تو و از آنچه بر تو نازل شد، این است: )وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ(، من به خودم ستم کرده ام و نزد تو آمده ام تا برایم استغفار کنی.(3)

مرد نیازمندی در زمان عثمان، کنار قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد، نماز خواند و دعا کرد و از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم خواست تا مشکلش حل شود.(4)

هنگامی که مروان دید مردی صورت و پیشانی اش را بر قبر پیامبر نهاده است، گردن او را گرفت و گفت: می دانی چه می کنی؟ وقتی مرد سرش را بلند کرد، مروان دید که او ابوایوب انصاری است. ابوایوب گفت: آری! من به دیدن سنگ نیامده ام، بلکه به دیدن رسول الله آمده ام.(5)

ابن عقیل حنبلی همین نظر را به گونه ای دیگر بیان می کند. وی می گوید: «کعبه از مجرد حجره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم - فقط ساختمان آن- بالاتر است، ولی حجره همراه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از کعبه، عرش،

ص: 199


1- برهان الدین یعمری، الدیباج المذهب، ج2، ص81.
2- ابوالحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج4، ص218.
3- همان، ج4، ص186.
4- همان، ج4، ص194.
5- ابوعبدالله ابن حنبل، مسند احمد، ج5، ص422.

بهشت عدن و افلاک بالاتر است، زیرا در آن حجره جسدی است که ارزشش از دنیا و آخرت بیشتر است».(1)

اصحاب و مسلمانان برای بزرگداشت، حفظ ارزش ها و ارادت قلبی خود به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به زیارت مرقد آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم می رفتند. آنها ضمن بیان چگونگی قبر،(2) گاه بر روی آن آب می پاشیدند،(3)

گاه سلام می دادند،(4)

گاه توسل می جستند(5)

و گاه به نماز می ایستادند؛(6)

و برای اینکه مرقد مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شناخته شود چیزی بر آن نهادند.(7)

همچنین به خاک قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و نیز قبر حمزه علیه السلام تبرک می جستند.(8)

نکته دیگر اینکه مسلمانان برای بزرگ داشت و حفظ یاد شهدا، به احد می رفتند و در کنار قبر حمزه علیه السلام و شهدای احد دعا، و به آنها سلام می کردند.(9)

بعدها این سیره (زیارت قبر و نیز تبرک به آن) را در خصوص قبر بزرگان و فقیهان انجام می دادند؛ ابن خلکان می گوید: پس از فوت خضر بن نصر (فقیه شافعی) مردم به زیارت قبرش می رفتند. من هم بارها به زیارت قبرش رفته ام و می دیدم که مردم بر سر قبرش سوگواری می کنند و به آن تبرک می جویند.(10)

پس از کشته شدن عبد الله بن غالب حدانی مردم از خاک قبرش مانند مشک برمی داشتند و در پیراهن خود قرار می دادند.(11)

قبر نورالدین محمود بن زنگی در دمشق زیارتگاه است و مردم خود را به ضریح او می چسبانند و هر کسی که از آنجا می گذرد بدان تبرک می جوید.(12) نیز مردم به خاک قبر بخاری تبرک می جستند.(13)

ص: 200


1- ابن قیم جوزیه، بدائع الفوائد، ج3، ص655.
2- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص234.
3- همان، ج2، ص233.
4- زین الدین مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج2، ص608.
5- عبدالله ابن أبی شیبة الکوفی، المصنف، ج7، ص482.
6- ابوحاتم ابن حبان، صحیح ابن حبان، ج12، ص506-507.
7- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص234.
8- ابوالحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج1، ص94-95.
9- محمد واقدی، المغازی، ج1، ص313-314.
10- ابو الفداء ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج12، ص287.
11- احمد أبو نعیم اصفهانی، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج2، ص258؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج5، ص310.
12- ابو الفداء ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج12، ص284.
13- ابوعبدالله ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج12، ص467.

اهتمام مسلمانان به حفظ و نگه داری مکان مقدس و اثر اسلامی از تخریب به گونه ای بود که زمان عمر بن عبدالعزیز - هنگامی که استاندار مدینه بود - یکی از دیوارهای مرقد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خراب شد. وی دستور داد آن را بازسازی کنند و در حین بازسازی خود بر کار نظارت داشت.(1) جالب اینکه عمر بن عبدالعزیز از علی بن حسین علیه السلام خواست به نظافت آن مکان مقدس بپردازد. همچنین، در امر نظافت، دیگران ضمن سبقت از یکدیگر، اجازه جارو کردن آنجا را داشتند؛(2) که این امر حاکی از رفت و آمد و توجه بسیار مسلمانان به آن بارگاه مقدس است.

این مسئله در خصوص ساخت و حفظ بنا بر روی قبور اولیا و انبیای پیشین، همانند آرامگاه حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیه السلام و آرامگاه همسرانشان(3)

و نیز محراب های حضرت مریم، زکریا، یعقوب و خضر نیز مشاهده می شود.(4) مقدسی می نویسد: بر روی قبر حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیه السلام ، گنبدی اسلامی از سنگ است(5)

و مجاور آرامگاه آنها، خانه ها و اماکن رفاهی برای زائران ساخته اند و برخی افراد به خدمت گزاری آنجا و زائران مشغول اند. همچنین موقوفاتی به آنجا اختصاص داده شده است.(6)

تزیین کردن آرامگاه و خدماتی که مسلمانان در این زمینه انجام می دادند، حاکی از تعظیم و بزرگ داشت پیامبران خدا و نیز حفظ و احیای ارزش های اسلامی است. خلیفه دوم هم در فتح بیت المقدس، نه تنها متعرض آثار و اماکن مقدس مردم آن دیار نشد، بلکه با نماز گزاردن در این اماکن، وجود آنها را با عمل خویش تأیید کرد.(7)

تخریب آنها هرگز به ذهن مسلمانان نرسید. در سایر مناطق هم این گونه بود.

این بناها تا امروز محفوظ مانده و برای مسلمانان، بلکه برای تمام موحدان جهان جاذبه خاصی دارد. گشت و گذار در کشورهایی که قبور انبیا علیهم السلام در آنها قرار دارد، نشان می دهد که پیروان

ص: 201


1- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص234.
2- همان.
3- ابوعبدالله مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، ص172.
4- همان، ص170.
5- همان، ص172.
6- همان.
7- ابوجعفر طبری، تاریخ طبری، ج3، ص609-611.

پیامبران در خصوص حفظ قبور آنها و ساختن بناهای مجلل بر روی آنها، اهتمام خاصی می ورزیدند. اگر ساختن بنا بر قبور انبیا و اولیا نشانه شرک بود، جا داشت فاتحان منصوب از سوی خلفا به تخریب و نابودی آن ابنیه می پرداختند. حتی در زمان خلیفه دوم، سعد بن ابی وقاص با فتح مدائن و ورود به ایوان تمدنی کسری و نیز وجود مجسمه های گچی در آنجا، هرگز آن مکان را به سبب شرک یا کفر تخریب نکرد، بلکه آنجا را عبادتگاه خود قرار داده بود و در آنجا به نماز می ایستاد.(1)

همچنین با مراجعه به سیره مسلمانان در طول تاریخ، پی می بریم که آنها در کنار قبور اولیای خود مسجد و بارگاه می ساختند. ابن شبه خبر از وجود مسجد بر قبر حمزه(2)

و عباس بن عبدالمطلب می دهد.(3)

هنگامی که نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به دست ابوبصیر رسید که در حال مرگ بود، شروع به خواندن نامه کرد و در حالی که نامه در دستش بود، درگذشت. یارانش بر او نماز گزاردند و همان جا دفنش کردند، و بر قبر او مسجدی ساختند.(4)

نیز در 386 ه.ق. مردم بصره ادعا کردند که قبر کهنه ای را پیدا کرده اند که در آن جنازه تازه ای با پیراهن و شمشیر یافت شده است و به گمان اینکه زبیر بن عوام است آن را از قبر بیرون آوردند و کفن و دفن کردند؛ ابوالمسک روی آن ساختمانی ایجاد کرد و آنجا را مسجد قرار داد؛ آنگاه قندیل ها، ابزارها، حصیرها و لوازم دیگری به آنجا بردند و افرادی را نیز به عنوان حافظ و خدمت کار بر آن گماردند و موقوفاتی برایش وقف کردند.(5)

خطیب بغدادی به سند خود از شیخی از اهل فلسطین نقل می کند: «در پایین دیوار قسطنطنیه ساختمان روشنی را دیدم. درباره آن پرسیدم. گفتند این قبر ابوایوب انصاری، صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. قبرش را در آن ساختمان دیدم؛ در حالی که قندیل و لوستری با زنجیر از سقف آن

ص: 202


1- همان، ج4، ص16.
2- ابو زید ابن شبة نمیری، تاریخ المدینة، ج1، ص126.
3- همان، ج1، ص127.
4- محمد واقدی، المغازی، ج2، ص629؛ در گزارشی دیگر آمده است ابوجندل او را دفن کرد و بر روی قبرش مسجدی بنا کرد؛ ابوعمر ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج4، ص1614.
5- ابو الفداء ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج11، ص319.

آویزان بود».(1)

وی در جای دیگری هم می نویسد: «قبر سلمان امروزه با بارگاهی مشخص نزدیک ایوان کسری است و خادمی دارد که نگهبانی، تعمیر و کارهای آنجا را زیر نظر دارد و بارها آن بارگاه را زیارت کرده ام».(2)

ابن جبیر اندلسی (540-614 ه.ق.)، جهانگرد معروف، ویژگی های گنبد و خصوصیات ضریح ائمه بقیع را بیان کرده است: «و قبرشان بزرگ و از سطح زمین بلندتر و دارای ضریحی از چوب است که با ورق هایی از جنس مس به هم چسبیده و میخ کوبی هایش به جالب ترین شکل در آن تعبیه شده است که نمای آن را هر چه زیباتر کرده است.(3) ابن نجار (متوفای 643 ه.ق.)، مدینه شناس و مورخ معروف، ویژگی گنبد را چنین بیان می کند: «این گنبد، بزرگ و مرتفع و دارای قدمت زمانی است، دو درب دارد که یکی از آنها هر روز باز است».(4)

گردشگرانی همچون ابن بطوطه (متوفای 779 ه.ق.) و خالد بن عیسی البلوی، ضمن دیدار خود از بقیع از وجود بارگاه و گنبد بر روی قبر مالک بن انس، ابراهیم فرزند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، و عباس و امام حسن و وجود ضریح بر قبر آنها و نیز وجود گنبد بر قبر عثمان بن عفان خبر داده اند.(5)

قبر طلحة بن عبیدالله در شهر بصره گنبد و مسجد دارد.(6) به گفته خطیب بغدادی، شافعی به زیارت قبر ابوحنیفه می رفت و به آن تبرک می جست.(7) بعدها بر مزار ابوحنیفه گنبد و بارگاه و مدرسه ای ساختند؛(8) و نیز قبر احمد بن حنبل که بارگاه و ضریحی بر آن بود در 725 ه.ق. به زیر آب رفت.(9)

بر مدفن شافعی ساختمانی وسیع برای اجتماعات وجود دارد.(10)

ابن جبیر با مشاهده مقام «رأس الحسین» در مصر خبر از وجود بارگاهی بسیار بزرگ و زبیا و مسجدی که از لحاظ ظرافت و زیبایی همانند آن بارگاه بود، می دهد. وی همچنین از آثار تمدنی و

ص: 203


1- ابوبکر خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص166.
2- همان، ج1، ص175.
3- ابوالحسین ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، ص174.
4- ابوعبدالله ابن نجار، الدرة الثمینة فی أخبار المدینة، ص166.
5- ابوعبدالله ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه، ج1، ص360-361؛ أبو البقاء بلوی، تاج المفرق فی تحلیة علماء المشرق، ج1، ص65.
6- ابوعبدالله ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه، ج2، ص14.
7- ابوبکر خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص135.
8- ابوالعباس ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج5، ص414.
9- ابومحمد یافعی، مرآة الجنان، ج4، ص205.
10- ابوالحسین ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، ص22.

دینی مصر که همچنان باقی مانده اند مانند قبور برخی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، سادات، اصحاب و دانشمندان دیدن کرده و درباره آنها نگاشته است.(1)

از مکان های مقدس و تمدنی، مساجدی است که به یمن حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و به مناسبت های مختلفی از سوی صحابه و مسلمانان صدر اسلام بنا شده و برجای مانده و مورخان و جهان گردان سده های گذشته به آنها اشاره کرده اند. ابن شبه فهرستی از مساجدی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آنها نماز خوانده بیان کرده است.(2)

هرچند برخی از آن مساجد تخریب شده و اثری از آنها باقی نیست ولی برخی دیگر هنوز پابرجاست که یادآور تاریخ درخشان دوران رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.

نقش آثار اسلامی در انتقال فرهنگ دینی

از اینکه در همه ادیان شعائر، آثار، نمادها و مکان های مقدسی وجود دارد، پیداست که دارای اثر و نقشی هستند؛ به گونه ای که از طریق آنها انسان می تواند با امور معنوی و معبود خود پیوند و ارتباط تنگاتنگی برقرار کند. به تعبیر دیگر، این گونه امور دروازه ورود به ملکوت و تجلی گاه خداوند هستند و انسان های سرگشته و تشنه معنویات گم شده خود را در این اماکن می جویند.

در فرهنگ اسلامی، مسلمانان موظف هستند شبانه روز پنج بار به سوی کعبه نماز گزارند و آنها که تمکن مالی دارند به سوی نخستین خانه ای که برای مردم نهاده شده است،(3) مسجدالحرام و کعبه و نیز سایر شعائر الاهی بشتابند و حج ابراهیمی انجام دهند و خود را به خدا نزدیک کنند.

تأثیرگذاری اماکن اسلامی را از کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز می توان فهمید. زیرا با اینکه مسلمانان می توانند از راه دور محبت قلبی خود را نسبت به ایشان صلی الله علیه و آله و سلم بروز دهند، ولی - همان گونه پیش از این آورده شد- آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم سفارش مؤکد بر حضور در کنار قبرشان داشتند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و دختر بزرگوارشان حضرت فاطمه علیها السلام هم، چنین رفتار می کردند. از مدینه به شهدای احد و حضرت حمزه علیه السلام ، سلام نمی دادند، بلکه به احد، خارج از مدینه، می رفتند و با حضور در کنار قبورشان به آنها سلام می دادند و ادای احترام می کردند.

ص: 204


1- همان، ص19-20.
2- ابو زید ابن شبه، تاریخ المدینة، ج1، ص57-79.
3- سوره آل عمران (3)، آیه 96.

پیش تر اشاره شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر روی قبر عثمان بن مظعون، سنگی قرار داده بودند تا آیندگان آن را بشناسند و به صاحبش احترام کنند. مسلمانان هم همانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به زیارتش می شتافتند. اگر آثار اسلامی سبب ایجاد تحول نیستند و اثری ندارند، چرا مروان بن حکم (حاکم مدینه از سوی معاویه) دستور داد آن سنگ را از روی قبر عثمان بن مظعون بردارند و بگوید: «به خدا سوگند نمی توانم بپذیرم که روی قبر عثمان بن مظعون سنگ و علامتی باشد که شناخته شود»؟(1)

و اینکه چرا معاویه دستور کندن قنات و جاری کردن آب بر محل دفن شهدای احد، به ویژه قبر حضرت حمزه علیه السلام ، را صادر کرد.(2)

حساسیت مسلمانان به ایجاد بنا بر روی قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، از دوران خلیفه دوم(3)

و نیز جلوگیری از فرسودگی و تخریب در زمان های بعد،(4) دلالت بر تأثیرگذاری بالای آن بارگاه شریف دارد. زیرا همان گونه که زائران خانه خدا با استلام حجرالاسود تجدید بیعت بر توحید می کنند(5)

زیارت قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و انبیا و اوصیا هم ترسیم گر این حقیقت است. زائران این مشاهد با حضور در برابر ضریح و قبورشان، علاوه بر تقدیر از جان فشانی های آنها در هدایت خلق، بیعت می کنند که تداوم بخش راه ایشان باشند.

شخص زائر، با حضور در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اعلام می دارد که با آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بیعت می کند تا از حریم رسالت دفاع کند و پاسدار آرمان های مقدسش باشد و از شرک و گناهان دوری گزیند و در مقابل آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم برایش استغفار کند.(6)

ابوالعباس قسطلانی می گوید: «بدان که زیارت قبر شریف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از بزرگ ترین عوامل نزدیکی به خدا و امیدوارترین طاعات و راهی به سوی عالی ترین درجات است. و هر کس غیر این عقیده داشته باشد از جرگه اسلام بیرون شده و با خدا و رسولش و نیز با جماعت بزرگان علما مخالفت کرده است».(7)

ص: 205


1- ابو زید ابن شبة نمیری، تاریخ المدینة، ج1، ص102.
2- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج3، ص424.
3- همان، ج2، ص225.
4- همان، ج2، ص234.
5- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص210.
6- ابوالحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج4، ص186.
7- أبو العباس قسطلانی، المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، ج3، ص587.

در خصوص مؤثر بودن آثار اسلامی هم ابوعلی خلال (شیخ حنابله در عصر خود) چنین می گوید: «هیچ گاه مشکلی برایم پیدا نمی شد، مگر آنکه قصد زیارت قبر موسی بن جعفر علیه السلام را می کردم و در آنجا به حضرت متوسل می شدم و خداوند نیز مشکلم را آسان می کرد».(1)

اصرار بر تخریب بارگاه امام حسین علیه السلام دلیل بر کانون حوادث بودن و اثرگذاری آن مکان مقدس دارد، به گونه ای که در این زمان هم، عباس محمود عقاد، نویسنده مصری، درباره کربلا و حرم حسینی علیه السلام می گوید: «کربلا، امروز حرمی است که مسلمانان برای عبرت و یادآوری به زیارتش می آیند. همچنین غیرمسلمانان برای دیدن و مشاهده به آنجا می آیند. ولی اگر قرار باشد آن سرزمین حقّش ادا شود، باید مزار انسانی باشد که برای نوع خود نصیب و بهره ای از قداست و فضیلت قائل است؛ زیرا ما در میان بقعه و بارگاه های مقدس، جایی برتر از بارگاه امام حسین علیه السلام سراغ نداریم».(2)

همچنین از تأکیدات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خصوص مکان مقدسی همچو مسجد – که پیش از این گذشت- می توان پی به تأثیرات فراوان آن برد. بدون تردید اجتماع مسلمانان در مسجد و برپایی پنج بار نماز جماعت، نمادی از شکوه توحید و حیات امت اسلامی است؛ اجتماعی که در آن پیر و جوان، فقیر و ثروتمند در کنار یکدیگر به نماز می ایستند. این امر سبب از بین رفتن کدورت ها، بدبینی ها و ایجاد صفا و صمیمیت و برادری و برابری در بین صفوف به هم فشرده مسلمانان و نیز ایجاد وحشت در بین مخالفان و بدخواهان می شود. مسلمانان در پرتو همین اجتماع در مسجد می توانند به فراگیری علم و دانش و نیز بررسی مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود بپردازند.

مسجدسازی هم از همان سال های نخستین هجرت رشد صعودی داشت و مسجد به عنوان نماد اسلام جای خود را در سراسر بلاد باز کرد، به گونه ای که هر کجا مسجدی بود تجلی گاه اسلام و مسلمانان به شمار می رفت. نقش مسجد در دریافت پیام دینی با توجه به مکان قدسی اش انکارناپذیر است. زیرا کسی که قدم در مسجد می گذارد پیشاپیش خود را برای دریافت پیام الاهی آماده کرده است. امروزه زائران مدینه منوره به زیارت مساجد باقی مانده از صدر اسلام می روند. این مسئله به این دلیل نیست که با نماز گزاردن در آنجا، پاداش و ثواب بیشتری ببرند، بلکه آن مساجد

ص: 206


1- ابوبکر خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص133.
2- عباس محمود عقاد، ابوالشهداء الحسین بن علی، ص145.

یادآور خاطره حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان صدر اسلام است که باید همیشه زنده نگه داشته شود تا مکتب زنده بماند. همچنین زائران با حضور در این مکان ها قصد تبرک می جویند. بلادی در خصوص تخریب محل تولد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که مسجد شده بود، می نویسد: «به دلیل کثرت تبرک جستن مردم به آن، خراب شد».(1)

آثار اسلامی و مسئله هویت

از گذشته دور جوامع بشری برای اتحاد همه گروه ها و نژادهای گوناگون و جدایی خودی از بیگانه، از نمادهایی همچو پرچم استفاده می کردند که امروزه نه تنها تمامی کشورها بلکه تشکل های کوچک هم برای خود پرچم و نمادی ویژه دارند که به وسیله آن شناخته می شوند و هویت پیدا می کنند. از آنجایی که این نماد ترسیم کننده هویت آنهاست، برای حفظ و همواره در اهتزاز بودنش تمام تلاش خود را به کار می برند و حتی حاضر به جان فشانی در این راه هستند. یکی از نمادهایی که هویت یک ملت و کشور را تشکیل می دهد و کشورها به آن افتخار می کنند وجود آثار باستانی است؛ ایرانیان به تخت جمشید، طاق بستان و ... و مصریان به اهرام سه گانه افتخار می کنند.

ادیان هم برای نمادها و آثار برجای مانده از انبیا و بزرگان دینی احترام ویژه ای قائل هستند. در اسلام هم آثار اسلامی نقش بسیار مهمی دارند، چراکه با کشش مسلمانانی از نژادها و ملت های گوناگون به سوی خود و پدید آوردن یک اجتماع فرهنگی مشترک، سبب تمایز و جدایی از دیگران می شوند، که هیچ ابزار دیگری همانند پژوهشکده ها، مدارس و دانشگاه ها چنین توانایی ای ندارند.

کعبه به عنوان شعار اسلام و عامل هویت بخش مسلمانان از صدر اسلام تاکنون، مد نظر قرآن کریم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و جامعه مسلمان بوده است. تغییر آن از بیت المقدس به کعبه (شطر المسجد الحرام) در سال دوم هجرت، به دنبال بهانه گیری یهود و سرزنش ایشان نسبت به رسول اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ،(2)

مرز تشخیص هویت واقعی مسلمانان از غیرخود شد و به منزله اتمام حجت بر مخالفان پیامبر و اتمام نعمت بر مسلمانان همه اعصار تلقی شد.(3)

ص: 207


1- عاتق بلادی حربی، معالم مکة التأریخیة والأثریة، ص294.
2- ابن هشام عبد الملک، السیرة النبویة، ج1، ص550.
3- سوره بقره (2)، آیه 160.

قرآن کریم انتظار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به گونه ای ترسیم می کند که چشم به آسمان دوخته است تا مسئله تغییر قبله از بیت المقدس، که قبله مشترک سه دین اسلام، یهود و مسیحیت بود به گونه ای حل شود؛(1)

زیرا یهودیان و حتی مشرکان به دلیل نداشتن هویت مستقل مسلمانان از یهودیان، مسلمانان را تمسخر می کردند. تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه موجب شد استقلال فرهنگی امت اسلامی تقویت شود و هویت خاصی بیابند.

امروزه با گذشت هزار و چهار صد و اندی سال از تغییر و تحویل قبله به سمت کعبه، مسلمانان با داشتن ملیت ها و قومیت ها و وجوه تمایز متفاوت، همچنان در هنگام انجام اعمال عبادی به این مکان مقدس توجه دارند و هویت اسلامی و حقانی بودن دین و شریعت خود را برای همگان ثابت می کنند. گرچه بعد مسافت آنها را از هم جدا کرده، اما خدا، پیامبر، دین واحد و قبله مشترک، که همگی مظاهر و شعائر اسلام هستند، قلوب آنها را به هم پیوند زده است.

آثار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مانند مدفن ایشان، قبر همسران، فرزندان و یاران آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و خانه ای که متولد شده، خانه هایی که زندگی کرده و نیز مساجدی که در آنها نماز گزارده اند، نشانه های ملموسی برای هویت هر فرد مسلمان و نیز امت اسلام هستند، مگر نه این است که مسیحیت، زمانی به دلیل نداشتن آثار حضرت مسیح علیه السلام ، در وجود آن حضرت شک کردند. ویل دورانت، مورخ بزرگ مغرب زمین، تاریخچه دویست سال تشکیک درباره وجود تاریخی حضرت مسیح علیه السلام را چنین گزارش کرده است:

آیا عیسی وجود داشته است؟ آیا تاریخ زندگی بنیادگذار مسیحیت حاصل غم و اندوه، تخیل و امید مردم نبوده است؟ در اوایل قرن هجدهم، بحثی محرمانه درباره امکان عدم وجود عیسی انجام گرفت؛ بحثی که حتی ولتر از آن جا خورد. ولنی نیز همین تردید را در اثر خویش به نام ویرانه های امپراتوری به سال 1971 ابراز داشت. ناپلئون به هنگام ملاقاتش با نویسنده محقق آلمانی، ویلانت، در 1808، چیزی از او درباره سیاست و جنگ نپرسید، بلکه از او پرسید که آیا به تاریخی بودن عیسی معتقد است یا نه؟».(2)

ص: 208


1- سوره بقره (2)، آیه 144.
2- ویل دورانت، تاریخ تمدن (قیصر و مسیح)، ج3، ص651.

ولی مسلمانان در طول تاریخ خود از این جهت، سربلند و مفتخرند که ما بزرگانی داریم که بعد از گذشت قرن ها، قبورشان برای ما معلوم است و هر چند وقت یک بار بر سر قبرشان می رویم و با آنها عهد و پیمان می بندیم که در راه آنها خواهیم بود.

آثار اسلامی و اماکن مقدس در گذر زمان هویت فرهنگ و تمدن ما را شکل می دهند. زمانی که ولید بن عبدالملک کارهای عمارتی گسترده ای را در مدینه دنبال کرد و به فکر توسعه مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم و تجدید بنای تمامی مساجد مدینه افتاد، به عمر بن عبدالعزیز، حاکم خود در مدینه دستور داد خانه های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تخریب کند. مردم مدینه از این اقدام سخت ناراحت بودند و در حالی که گریه می کردند، نظاره گر تخریب خانه ها بودند. علت ناراحتی آنها این بود که می خواستند آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در میان آنها محفوظ بماند، تا نسل های آینده بدانند آن حضرت تا چه اندازه زندگی ساده و بی آلایشی داشته است. سعید بن مسیب می گفت: «ای کاش این خانه ها را به همان صورت باقی گذاشته بودند تا وقتی کسی از اطراف به مدینه می آمد، می دید که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در زندگی خود به چه چیزی اکتفا کرد و مردم را در تفاخر و تکاثر تعدیل کرد و به زهدگرایی سوق داد».(1)

آثار اسلامی فقط حادثه و اتفاقی بیرونی در گذشته های دور نیستند، بلکه با ایجاد پلی میان گذشته شکوهمند و امروزه مسلمانان - که از اقوام و ملل مختلف هستند- آنها را متفق و متحد می کنند. بنابراین، آثار اسلامی، شناس نامه اسلام و مسلمانان هستند. آیا اسلام بدون شناس نامه می تواند چیزی را به جهانیان و به آیندگان انتقال دهد؟ بدیهی است با از بین بردن آثار تمدنی تاریخی برجای مانده از صدر اسلام، هویت اسلامی ما ناقص خواهد بود.

متأسفانه در سال های اخیر، بسیاری از آثار اسلامی آن هم در حرمین شریفین، مکه و مدینه، برخلاف سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان، و به بهانه واهی شرک یا بدعت، تخریب شده اند. به دنبال همان طرز تفکر در برخی کشورهای اسلامی به آثار اسلامی تعرض شد. چگونه است که آثار مکتوب آنها را به زیور چاپ درآورده اند ولی قبورشان، که پشتوانه قوی سند زنده و گویا بر آن مکتوبات است، باید تخریب شود؟!

ص: 209


1- ابوالحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج4، ص218.

مسلمانانی که با صرف هزینه به زیارت قبور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، اهل بیت علیهم السلام ، شهدا و بزرگان اسلام می روند فقط برای پاداش به زیارت نمی روند، بلکه برای تجدید عهد با آنها و تحکیم عقیده و تثبیت هویت اسلامی است؛ چراکه دیدن این محسوسات باعث تقویت معقولات اسلامی و ایمان درونی می شود؛ همانند داستان حضرت ابراهیم علیه السلام که فرمود: )وَلَکِن

لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی(.(1)

تصور کنید اگر قبر و نشانه ای از هیچ یک از انبیا و اوصیا در جهان نبود، آیا در دل خود شک و تردید در خصوص اصل دین نداشتید و در حالت سرگردانی و بی پشتوانگی به سر نمی بردید؟ از بین بردن آثار اسلامی همانند تغییر دادن خط رایج برخی کشورهاست که اکنون دیگر نمی توانند از آثار اسلامی پیشینیان خود استفاده کنند. امروزه شایسته است برای دانشمندانی که در آتش کینه جاهلان سوختند و آرامگاهی ندارند، یادبودی بنا شود تا پشتوانه ای برای سایر آثارشان باشد و توده مردم هم از طریق بنای یادبود ارتباط بیشتری با آنها داشته باشند.

با تخریب آثار اسلامی مکه و مدینه و ساخت بناها و برج های مجلل، این شهرهای مذهبی به یک شهر توریستی تبدیل شده اند، به گونه ای که کعبه، قبله گاه مسلمانان، هم تحت الشعاع این ساختمان ها قرار گرفته است. آیا این گونه اعمال شرک عملی نیستند؟ )یُرِیدُونَ

لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ(.(2)

شگفت اینکه مسیحیت تحریف شده به غرب رفته است و در واتیکان مرکزی مستقل ایجاد کرده است؛ با بنایی که اطراف آن هیچ ساختمانی وجود ندارد، ولی کعبه قبله مسلمانان با پشتوانه غنی علمی در بین ساختمان های مجلل محصور شده است. بهتر نیست اداره حرمین شریفین به دست مسلمانان جهان سپرده شود؟

آثار اسلامی، نشانگر هویت پرافتخار گذشته ماست و هر گونه تردیدی درباره اصالت و قدمت تمدن اسلامی و تخریب آنها، نتیجه معکوس به بار خواهد آورد.

ص: 210


1- سوره بقره (2)، آیه 260.
2- سوره صف (61)، آیه 8: «آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولی خدا نور خود را کامل می کند، هرچند کافران خوش نداشته باشند».

نتیجه گیری

در منابع اسلامی همانند قرآن کریم، سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام و سیره مسلمانان، تخریب آثار تمدنی گذشتگان که مروج بت پرستی نباشند، مطرح نیست؛ چراکه سیره آنها باعث عبرت آموزی است. همچنین، آنها هیچ تعرضی به آثار و اماکن مقدس اقلیت های مذهبی نداشتند. از سوی دیگر، این منابع تأکید بسیار بر حفظ و نگه داری از آثار و اماکن مقدس اسلامی دارد. زیرا دروازه ورود به ملکوت و تجلی گاه خداوند هستند و با ایجاد ارتباط بین گذشته شکوهمند و امروزه مسلمانان، پشتوانه فرهنگی، شناس نامه و هویت مسلمانان را تشکیل می دهند و نبود آنها باعث ایجاد شک و تردید در اصل دین و بی هویتی در بین مسلمانان می شود، کمااینکه مسیحیت در برهه ای از زمان به آن دچار شد. از این رو باید به هر قیمتی که شده آثار و اماکن اسلامی نگه داری شود و مانع فرسودگی و تخریب آنها شویم.

ص: 211

منابع

1.قرآن کریم.

2.ابن ابی شیبه عبسی، محمد، کتاب العرش، تحقیق: محمد بن حمد الحمود، چاپ اول، مکتبة المعلا، کویت، 1406.

3.ابن أبی شیبه کوفی، عبدالله، المصنف، تحقیق: سعید اللحام، چاپ اول، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1409/1989.

4.ابن بطوطه، ابوعبدالله، رحله ابن بطوطه، أکادیمیة المملکة المغربیة، رباط، 1417.

5.ابن تیمیه، ابوالعباس، منهاج السنة النبویة، تحقیق: محمد رشاد سالم، چاپ اول، مؤسسة قرطبة، [بی جا]، 1406.

6.ابن جبیر، ابوالحسین، رحلة ابن جبیر، چاپ اول، دار بیروت للطباعة والنشر، بیروت، [بی تا].

7.ابن حبان، ابوحاتم، المجروحین، تحقیق: محمود إبراهیم زاید، چاپ اول، دار الوعی، حلب، 1396.

8.ابن حبان، ابوحاتم، صحیح ابن حبان، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، چاپ دوم، مؤسسة الرسالة، [بی جا]، 1414/1993.

9.ابن حجر عسقلانی، ابوالفضل، تهذیب التهذیب، چاپ اول، دار الفکر، بیروت، 1404/1984.

10.ابن حجر عسقلانی، ابوالفضل، فتح الباری شرح صحیح البخاری، چاپ دوم، دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت، [بی تا].

11.ابن حنبل، ابوعبدالله، مسند احمد، دار صادر، بیروت، [بی تا].

12.ابن خلکان، ابوالعباس، وفیات الأعیان، تحقیق: إحسان عباس، دار الثقافة، [بی جا]، [بی تا].

13.ابن سعد، ابوعبدالله، الطبقات الکبری، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1410/1990.

14.ابن شبه، ابو زید، تاریخ المدینة، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، دار الفکر، قم، 1410.

15.ابن عبدالبر، ابوعمر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، چاپ اول، دار الجیل، بیروت، 1412/1992.

16.ابن عساکر، ابوالقاسم، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق: علی شیری، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1415.

17.ابن فقیه، ابوعبدالله، البلدان، تحقیق: یوسف الهادی، چاپ اول، عالم الکتب، بیروت، 1416/1996.

ص: 212

18.ابن قیم جوزیة، ابوعبدالله، بدائع الفوائد، تحقیق: هشام عبد العزیز عطا - عادل عبد الحمید العدوی - أشرف أحمد الج، چاپ اول، مکتبة نزار مصطفی الباز، مکة المکرمة، 1416/1996.

19.ابن قیم جوزیه، ابوبکر، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، چاپ بیست و هفتم، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1415/1994.

20.ابن کثیر، ابو الفداء، البدایة و النهایة، دار الفکر، بیروت، 1407/1986.

21.ابن نجار، ابوعبدالله، الدرة الثمینة فی أخبار المدینة، تحقیق: حسین محمد علی شکری، شرکة دار الأرقم بن أبی الأرقم، [بی جا]، [بی تا].

22.ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق: مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبد الحفیظ شلبی، دار المعرفة، بیروت، [بی تا].

23.ابو نعیم اصفهانی، احمد، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، السعادة، بجوار محافظة مصر، 1394/1974.

24.اربلی، ابوالحسن، کشف الغمة، چاپ دوم، دار الأضواء، بیروت، 1405/1985.

25.امینی، عبدالحسین، الغدیر، چاپ سوم، دار الکتاب العربی، بیروت، 1387/1967.

26.بخاری، ابوعبدالله، التاریخ الکبیر، دیار بکر، المکتبة الاسلامیة، [بی جا]، [بی تا].

27.بخاری، ابوعبدالله، صحیح البخاری، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1401/1981.

28.بکری، عبدالله، المسالک والممالک، دار الغرب الاسلامی، [بی جا]، 1992.

29.بلادی حربی، عاتق، معالم مکة التأریخیة والأثریة، چاپ اول، دار مکة للنشر والتوزیع، 1400/1980.

30.بلاذری، ابوالحسن، انساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، چاپ اول، دار الفکر، بیروت، 1417/1996.

31.بلاذری، ابوالحسن، فتوح البلدان، دار و مکتبة الهلال، بیروت، 1988.

32.بلوی، أبو البقاء، تاج المفرق فی تحلیة علماء المشرق، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

33.بیهقی، ابوبکر، السنن الکبری، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، چاپ سوم، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1424/2003.

34.بیومی مهران، محمد، دراسات فی تاریخ العرب القدیم، دار المعرفة الجامعیة، [بی جا]، [بی تا].

35.جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکه و مدینه، چاپ اول، نشر مشعر، تهران، [بی تا].

36.جوادی آملی، عبدالله، صهبای حج، تحقیق: حسن واعظی محمدی، چاپ دهم، اسراء، قم، 1388.

ص: 213

37.حسکانی، عبید الله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق: محمدباقر محمودی، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1411.

38.خطیب بغدادی، ابوبکر، تاریخ بغداد، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1417/1997.

39.دارقطنی، ابوالحسن، سنن الدارقطنی، تحقیق: مجدی بن منصور سید الشوری، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1417/1996.

40.دورانت، ویل، تاریخ تمدن (قیصر و مسیح)، ترجمه: احمد آرام و دیگران، اقبال، تهران، 1337.

41.ذهبی، ابوعبدالله، سیر أعلام النبلاء، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، چاپ نهم، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1413/1993.

42.زحیلی، وهبة، التفسیر المنیر فی العقیدة والشریعة والمنهج، چاپ دوم، دار الفکر المعاصر، بیروت، 1418.

43.زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، چاپ سوم، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407.

44.سمهودی، ابوالحسن، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1419.

45.سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، کتاب خانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404.

46.سیوطی، جلال الدین، تفسیر الجلالین، چاپ اول، مؤسسة النور للمطبوعات، بیروت، 1416.

47.شراب، محمد، المعالم الأثیرة فی السنة والسیرة، چاپ اول، دار القلم، دمشق، 1411.

48.صدوق، ابوجعفر، ثواب الأعمال، چاپ دوم، منشورات الشریف الرضی، قم، 1368.

49.صدوق، ابوجعفر، علل الشرائع، تحقیق: سید محمد صادق بحر العلوم، منشورات المکتبة الحیدریة و مطبعتها، نجف اشرف، 1386/1966.

50.صنعانی، عبد الرزاق، المصنف، تحقیق: حبیب الرحمن اعظمی، منشورات المجلس العلمی، [بی جا]، [بی تا].

51.طبری، ابوجعفر، تاریخ طبری، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، چاپ دوم، دار التراث، بیروت، 1387/1967.

52.عارف، رضا، «هویت اسلامی ما»، فصل نامه تخصصی اسلام پژوهی، ش4، بهار و تابستان 1389.

53.عقّاد، عباس محمود، ابوالشهداء الحسین بن علی، تحقیق: محمد جاسم الساعدی، چاپ دوم، المجمع العالمی بین المذاهب الاسلامیه، تهران، 1429/2008.

ص: 214

54.علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، چاپ چهارم، دار الساقی، 1422/2001.

55.فخر رازی، ابوعبدالله، مفاتیح الغیب، چاپ سوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1420.

56.قرطبی، محمد، الجامع لأحکام القرآن، چاپ اول، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364.

57.قسطلانی، أبو العباس، المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، المکتبة التوفیقیة، القاهرة، [بی تا].

58.کلبی، هشام، کتاب الأصنام، تحقیق: احمد زکی پاشا، چاپ چهارم، دار الکتب المصریة، قاهرة، 2000.

59.کلینی، ابوجعفر، الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ سوم، دار الکتب الاسلامیة، طهران، 1367.

60.متقی هندی، علاء الدین، کنز العمال، تحقیق: شیخ بکری حیانی، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409/1989.

61.معین، محمد، فرهنگ فارسی، امیرکبیر، تهران، 1380.

62.مفید، ابو عبدالله، المزار، تحقیق: سید محمدباقر ابطحی، چاپ دوم، دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1414/1993.

63.مقدسی، ابو عبدالله، احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، چاپ سوم، مکتبة مدبولی، قاهرة، 1411/1991.

64.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ اول، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374.

65.مناوی، زین الدین، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، تحقیق: احمد عبد السلام، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415/1994.

66.نسائی، ابوعبد الرحمن، سنن النسائی، چاپ اول، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1348/1930.

67.نووی، أبو زکریا، المنهاج شرح صحیح مسلم، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407/1987.

68.نیشابوری، ابوالحسین، صحیح مسلم، دار الفکر، بیروت، [بی تا].

69.هیثمی، ابوالحسن، مجمع الزوائد، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1408/1988.

70.واقدی، محمد، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، چاپ سوم، مؤسسة الأعلمی، بیروت، 1409/1989.

71.ولایتی، علی اکبر، فرهنگ و تمدن اسلامی، چاپ شانزدهم، معارف، تهران، 1389.

72.یافعی، ابومحمد، مرآة الجنان، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1417/1997.

73.یاقوت حموی، شهاب الدین، معجم البلدان، چاپ دوم، دار صادر، بیروت، 1995.

74.یعمری، برهان الدین، الدیباج المذهب، تحقیق: محمد الأحمدی أبو النور، دار التراث للطبع والنشر، قاهره، [بی تا]

ص: 215

ص: 216

بخش دوم: ریشه یابی افکار تکفیری

اشاره

ص: 217

ص: 218

تبارشناسی مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی اسلام سلفی- تکفیری / ناصر اسدی، هادی داوودی زواره، کوشا وطن خواه

اشاره

ناصر اسدی(1)

هادی داوودی زواره(2)

کوشا وطن خواه(3)

چکیده

اسلامِ سلفی - تکفیری جریانی است که ریشه در اهل حدیث به عنوان قدیمی ترین مکتب نص گرا دارد. این جریان در سده های میانی به دست ابن تیمیه و شاگردش، ابن قیم، بازسازی شد؛ در دوران معاصر، با تشکیل فرقه وهابیت به دست محمد بن عبدالوهاب احیا شد، و در حال حاضر با تأکید بیشتر بر جنبه تکفیری - جهادی ضمن گسترش تحرکات خود در سرزمین های اسلامی، خواهان ایجاد حکومت اسلامی در قالب نظام خلافت است. جستار پیش رو با هدف کنکاش و واکاوی مبانی اندیشه ایِ این نگرش اسلامی به دنبال یافتن مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی این جریان است. در مقام فرضیه، پایه اصلی معرفت شناسی اسلام سلفی- تکفیری بر «نص گرایی افراطی مبتنی بر اصالت ظاهر» استوار است که عقل ستیزی و سلفی گری بر بنیان فکری این نوع معرفت شناسی بنا نهاده شده است. از دیگر سو، مبانی انسان شناسی این جریان بر تکلیف گرایی شدید و تکفیر گسترده دیگر مسلمانانی که اندیشه و عمل متفاوتی دارند استوار است. رهاورد مقاله آنکه جریان اسلام سلفی- تکفیری، برخلاف ادعای خود، فاصله بسیاری با آموزه های اصیل اسلامی و حتی فطرت انسانی دارد. روش این پژوهش

ص: 219


1- دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران.
2- دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم سیاسی (نویسنده مسئول).
3- دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم اجتماعی.

عبارت است از توصیف و تحلیل نظری و تفسیر متون مرتبط با موضوع. شیوه جمع آوری اطلاعات نیز کتاب خانه ای و اسنادی است.

کلیدواژگان: نص گرایی افراطی، عقل ستیزی، سلفی گری، اصالت تکلیف، تکفیر.

مقدمه

اسلام در طول قرن ها برای مسلمانان آیین زندگی، کمال و اعتباری فراهم آورده است که باعث تردید هیچ مؤمنی نشده است. اما حقیقت آن است که پیروان این دین از گروه های متکثر، متنوع و غیرمتحد، آن هم در جغرافیای سیاسی بسیار گسترده ای، تشکیل شده است. این از آنروست که مسلمانان درک یک پارچه ای از دین خود ندارند، زیرا گروه های مختلف مسلمانان آموزه های قرآنی و احادیث نبوی را به گونههای متفاوتی تفسیر کرده اند.

واژه «اسلام گرایی» نیز که برای تمییز قائل شدن میان جریان های گوناگون اسلام گرا از نگرش های مدرن و غربگرا به کار برده می شود هیچگاه معرف جریانی یک دست و یک پارچه نبوده است و به دلیل وجود گرایش های مختلف و گاه متعارض در درون آن، امکان جمع کردن تمامی این گرایشها، تحت مفهومی واحد وجود ندارد.

گفتمان های اسلام گرا، عمدتاً خواهان جایگزینی وضع موجود با وضع مطلوب بر اساس آموزه های اسلام، آن هم در تمامی ابعاد آن، هستند. این نگرش را باید در چارچوب گفتمان اسلام سیاسی بررسی کرد. مطابق چنین نگرشی دین، صِرف اعتقاد نیست بلکه ابعادی فراگیر دارد که تمامی عرصه های حیات آدمی را در بر میگیرد. (1)

نکته مهمی که نباید از آن غفلت شود این است که اسلام سیاسی، به معنای آن نوع نگرش به اسلام است که برخلاف اسلام سکولار قائل به ایفای نقش در جامعه و سیاست است، و در درون خود گرایش های گوناگون و بعضاً متضاد دارد؛ نظیر انقلابی، احیاگر، انتقادی، اصلاح طلب، سنتی، مدرن، پاکدینی و سلفی - تکفیری.(2)

یکی از این جریان های مهم، اسلام گرایان سلفی - تکفیری هستند که با شعار بازگشت به اسلام ناب و احیای اندیشه اسلامی و سیره سلف، داعیه کسب قدرت سیاسی و حکومت بر تمامی

ص: 220


1- سعید بابی، هراس بنیادین، ص20.
2- Esposito John, Makers of Contemporary Islam, p 50-58.

سرزمین های اسلامی را دارند؛ جریانی که اگرچه ریشه در تاریخ اولیه اسلام دارد، در دوران اخیر و عصر کنونی بیش از پیش فعال شده است. امروزه امواج بی سابقه و روبهرشد سلفی گری، به ویژه با رویکرد تکفیری و جهادی، به عنوان یک واقعیتِ نوظهور، جای تأمل و تعمق بسیار دارد. از اینرو، این جستار می کوشد با نگاه ریشه ای، به معرفی و واکاوی مبانی اندیشه ای اسلام سلفی-تکفیری بپردازد.

بر این اساس، مطالب مقاله به دو بخش تقسیم می شود؛ در بخش نخست، نگاهی به سیر تاریخی جریان های قشری نگر و ظاهری مسلک، که آبشخور فکری اسلام سلفی- تکفیری به شمار می روند، خواهیم داشت؛ و در بخش دوم به شکلی مبسوط، مبانی اندیشه ای این جریان را در دو قسمت معرفت شناسی و انسان شناسی، بررسی خواهیم کرد.

1. سیر تاریخی جریان های ظاهری مسلک اسلامی

به طور کلی، در قرون اول تا سوم هجری قمری، اهل سنت از نظر فقهی به دو گروه اهل رأی و اهل حدیث تقسیم شدند. اهل حدیث، که عنایت اصلی آنها به تحصیل احادیث و ترتیب اخبار و احکام مبتنی بر نصوص است، در معرفت شناسی خویش به ترجیح نقل بر عقل و اولویت بخشیدن به نص، اعم از قرآن، سنت و عمل صحابه، تمایل داشتند.(1) احمد بن حنبل (متوفی 241 ه.ق.) بنیان گذار فقه حنبلی، از مهم ترین محدثان اهل سنت به شمار می آید.(2)

مذهب حنبلی که احمد بن حنبل آن را به وجود آورد عمدتاً بر مبنای ظواهر قرآن و احادیث است و برداشتی بسیار سخت گیرانه از شریعت دارد. این برداشت سخت گیرانه می تواند ناشی از شرایط سیاسی- اجتماعی زمان او باشد. در هر حال، شخصیت پیکارجوی احمد بن حنبل او را به نماد بنیادگرایی و نمونه نظریه پردازی فعال تبدیل کرده است.(3)

البته علاوه بر حنابله، حشویه، مجسمه و ظاهریه شاخه های دیگری از جریان یادشده به شمار می آیند که در گذشته دور ظهور کرده اند.

اما بازسازی مکتب حنبلی، آن هم با مایه های ضدعقلی بسیار شدیدتر، به وسیله ابن تیمیه، متکلم حنبلی قرن هشتم، صورت گرفت. او بر مبنای این اعتقاد که عقل، فلسفه و تصوف، نوعی

ص: 221


1- ابوالفتح شهرستانی، الملل و النحل، ص162.
2- مجید معارف، تاریخ عمومی حدیث با رویکرد تحلیلی، ص 129-128.
3- ابوالحسن مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص465.

بدعت است، به زعم خود، خواهان زدودن اینگونه بدعت ها و اصلاح دیانت اسلام و بازگشت به سلف صالح، کتاب و سنت مجرد از تأویل و تفسیرهای قرون بعدی بود. از نظر ابن تیمیه، بهترین راه بازگشت به متون دست نخورده، پیروی از بایدها و نبایدها، بدون دخالت عقل بشری در فهم، تأویل، تحلیل و تعلیل نص است.

ابن تیمیه بر اساس این نوع نگرش و در چارچوب فقه حنبلی کتاب الرد علی المنطقیین را در رد علم کلام، فلسفه و منطق نوشت. اما مهم ترین اثر او با نام منهاج السنه رساله ای است جدلی در رد منهاج الکرامه علامه حلی، متکلم شهیر شیعی و شاگرد خواجه نصیرالدین طوسی.(1)

او که بسیار مجادله طلب و مبارزه جو بود و با همگان و همه امور درافتاده بود، از جانب نظام حاکم و جو زمانه به هیچ وجه همراهی نمی شد تا جایی که سال هایی از عمرش را در زندان سپری کرد و سرانجام نیز در زندان درگذشت. ابن قیم جوزی، معروف ترین شاگرد ابن تیمیه و نخستین مفسر تعالیم او، نیز به همین سبب تحت تعقیب و آزار قرار گرفت و به زندان افتاد.(2)

اما مهم ترین جنبشی که در دوران معاصر با هدف احیای تفکر سلفی گری شکل گرفت و در قرن دوازدهم به تدریج موفق به کسب قدرت و تشکیل حکومت در قالب خاندان آل سعود در عربستان شد جنبش وهابیت است که محمد بن عبدالوهاب پس از یک وقفه چهار قرنی، به عنوان خلف معنوی ابن تیمیه، مکتب احمد بن حنبل را احیا کرد. ذکر این نکته ضروری است که با وجود آنکه وهابیت هم مستقیماً و هم به واسطه ابن تیمیه بسیار متأثر از مکتب حنبلی بوده است و حتی به نوعی انشعاب از این مذهب به شمار می آید اما به هیچ عنوان نباید به سادگی با آن یکی فرض شود. در واقع، آیین محمد بن عبدالوهاب را باید اعلام جنگ به همه مذاهب اسلامی، از جمله تمام مذاهب اربعه اهل سنت، دانست. زیرا او عقاید مسلمانان زمان خود را یک سره بدعت، شرک و کفر برشمرده بود. بر پایه این عقیده، وهابیان پس از به قدرت رسیدن، کشتارها و ویرانی های بسیاری در سرزمین های اسلامی مرتکب شدند.(3)

ص: 222


1- هانری کوربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ص 391-390؛ احمد موثقی، جنبش های اسلامی معاصر، ص107.
2- هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی در جهان عرب، ص65.
3- حمید عنایت، «سیری در اندیشه سیاسی عرب»، ص8.

در حالی که تا پیش از این، بُعد محافظه کاری و بنیادگرایی در آرای سلفیان وجه غالب بود با ظهور محمد بن عبدالوهاب «گرایش تکفیری» شدت بیشتری یافت. محمد بن عبدالوهاب در گام نخست هر کسی را که آرای او را نمیپذیرفت، تکفیر کرد. از این پس با تقویت بُعد تکفیری، گرایش هایی در جریان سلفی گری ظهور کرد که هر صاحب اقتدار سیاسی را که از عقاید آنها پیروی نمی کرد نامشروع دانسته، قتلش را واجب میشمردند و به خودشان اجازه می دادند علیه دیگر مسلمانان نیز در صورتی که اعمال آنها مقبول نباشد به عنوان کافر و مرتد اعلام جنگ دهند.(1)

جنبش وهابیت با شعار بازگشت به اسلام و به نام پیراستن اسلام از بدعت گمراهان و بازگرداندن آن به خلوص و سادگی سلف صالح آغاز شد و بنا به اعتقاد محمد بن عبدالوهاب و پیروانش، هدف جنبش، جهادی بود بر ضد تمام بدعت های واردشده در دین. از طرفی به علت افول امپراتوری عثمانی و زوال حکومت های اسلامی، بسیاری از مسلمانان پرشور، دولت وهابی ابن سعود را مرکز امید اسلام در سدههای آینده می دیدند.(2)

اما دیری نپایید که مشخص شد این جنبش، خود به صورت یکی از موانع پویایی و پیشرفت فکریِ مسلمانان درآمده است؛(3)

به ویژه آنکه با تسلط فقه حنبلی، باب اجتهاد در میان سنیان مسدود شد و تدریجاً جامعه سنی را دچار نوعی رکود کرد.(4)

در حال حاضر و به ویژه به دنبال وقایع بیداری اسلامی، بار دیگر وهابیت به نوعی، کانون قدرت حامی جنبش اسلام سلفی- تکفیری شده است. وهابیت شبه جزیره عربستان را باید زیرساخت فکری عمدهٔ جریان های سلفی - تکفیری جهان اسلام دانست؛ چنان که همواره عموم جوامع بنیادگرای اسلامی و گروه های سلفی روابط نزدیکی با پادشاهی عربستان داشته اند.(5)

ص: 223


1- مهدی عباس زاده فتح آبادی، «بنیادگرایی اسلامی و خشونت»: ص114-115.
2- حمید عنایت، «سیری در اندیشه سیاسی عرب»، ص8.
3- هِشام شرابی، روشنفکران عرب و غرب، ص148؛ مرتضی مطهری، نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، ص14.
4- احمد بن محمد مقدس اردبیلی، حدیقه الشیعه، ص771.
5- Bergen, Peter and Bruce Hoffman, Assessing terrorist threat, p321.

در دوران کنونی نیز ابوبکر بغدادی، رهبر گروه اسلام گرای بسیار افراطی موسوم به داعش، با انتشار بیانیه هایی بر تابعیت این گروه از روحانیون وهابی صحه گذاشته، با قدردانی از خادمان حرمین شریفین اثبات کرده است که در راستای سیاست سعودی حرکت می کند.(1)

2. بررسی مبانی اندیشه ای جریان سلفی- تکفیری

2. 1. مبانی معرفت شناختی اسلام سلفی- تکفیری: نص گرایی افراطی مبتنی بر اصالت ظاهر
اشاره

معرفت شناسی را می توان شاخه ای از فلسفه دانست که به نظریه دانش می پردازد و وظیفه اصلی آن معرفی بهترین معیار برای شناخت جهان هستی است.(2)

در طول تاریخ، نحله های گوناگون فکری، هر یک بر اساس نوع تفکرشان از طبیعت، عقل و قلب به عنوان منابع شناخت و به دنبال آن از حواس، برهان و تزکیه نفس به عنوان ابزار شناخت بهره برده اند.(3)

به طور کلی، گروه های اسلامی به وحی به عنوان تنها منبع قابل اعتماد رجوع می کنند. برای مسلمانان نصوص قرآنی به دلیل قطعیت صدور و انتساب آن به منبع وحیانی جایگاه برتری نسبت به سایر نصوص دارد. بنابراین، اگرچه کلیه نصوص دینی در کانون توجه معرفت شناسی مسلمانان قرار دارد، اما قرآن همواره به عنوان سند وحی الاهی بر قلب نبی در مرکز دوایر نص قرار گرفته است و دیگر نصوص و منابع در عین حال که موقعیت تفسیری نسبت به قرآن دارند اعتبار و مشروعیت خود را از کتاب الله گرفته اند.(4) در این میان نکته مهم این است که پس از انقطاع از وحی، رویکردی که جریان ها و گروه های گوناگون فکری - اسلامی در خصوص نصوص و وحی داشته اند با یکدیگر متفاوت بوده است.

با توجه به اینکه دغدغه اصلی جریان های سلفی - تکفیری حفظ اصالت اسلامی از طریق تمسک افراطی به ظواهر نصوص دینی است رویکرد معناشناختی سلفیان لاجرم به ظاهرگرایی

ص: 224


1- http://www.ettelaat.com/etiran/?p=28528
2- محمد حسین زاده، درآمدی بر معرفت شناسی و مبانی معرفت دینی، ص17؛ دانکن پریچارد،، معرفت چیستی، ص25-35؛ علی احمدی، علیرضا و وفا غفاریان، «اصول شناخت و روش تحقیق مطالعات تاریخی»، ص243.
3- مرتضی مطهری، مساله شناخت، ص35-80.
4- منصور میراحمدی و دیگران، درس گفتارهایی در فقه سیاسی، ص42.

منتهی می شود. زیرا به واسطه آنکه کلام الاهی برخلاف فضای ذهنی انسان های دمساز با حیات و ماده، دربردارنده معانی و مفاهیم غیرحسی است، دست یابی به مراد و مقصود جدی خداوند از کلام او برایشان دشوار می شود. از همین رهگذر، سلفیان دسترسی به مراد خداوند در مواردی چون آیات صفات را ناممکن دانسته اند و ایمان به ظاهر آن مفاهیم را برای مفسران و پیروان سفارش می کنند.(1)

همین ظاهرگرایی به سرعت آنها را به وادی تشبیه و تجسیم در صفات الاهی می کشاند که برای نمونه می توان به کتاب های السنة احمد بن حنبل و التوحید و اثبات صفات الرب ابن خزیمه، که از دیرباز مبنای عقاید اهل حدیث و حنابله بوده، اشاره داشت. در این کتاب ها روایات فراوانی در باب صفات خبری همانند دست، پا، انگشت، صورت، خندیدن، صوت و کلام خدا جمع آوری شده که همگی بر تجسیم و تشبیه خدا دلالت دارند.(2)

به طور کلی، ظاهرمسلکی را می توان جریانی دانست تک بعدی، غیرروشمند، عقل گریز و منهای اجتهاد که با ترغیب نوعی فهم ظاهری (قشری) و شبه علمی از قرآن، به طور گزینشی دست به تفسیر و برداشت هایی از اسلام می زند و لذا بخش های عمده ای از سنت غیردینی تبدیل به اصل می شوند. این بدان سبب است که معتقدان به اصالت ظواهر نصوص از آنجایی که حقیقت مطلق را به عنوان میراث گذشتگان و قدیسان در انحصار خود می بینند، عقاید و اظهارات دیگران در دیدهٔ آنها یک سره باطل و منحرف می نماید؛ و از آنجایی که با تعصب شدید، عقاید و پندارهای خود را مقدس و مصون از ضعف می بینند خواه ناخواه آنها را به جای اصل می نشانند. نمونه عینی چنین تفکری را خوارج در صدر تاریخ اسلام داشتند، به گونه ای که چهره ای یک سره تنگ نظرانه و متحجرانه از دین و دینداری عرضه داشتند.(3)

به طور کلی، اسلام سلفی - تکفیری با تأثر شدید از جریان های ظاهرمسلک، با اعتقاد به تفوق ظواهر نصوص دینی بر تمامی منابع شناخت، قرآن و حدیث را تمامی به ظاهر حمل می کنند و بدون اعتقاد به تأویل و تفسیر متون دینی چنین می اندیشند که کلیه نصوص اسلامی معنای واحد و

ص: 225


1- سیدحسین هاشمی، «ظهر و بطن قرآن»، ص56-57.
2- ابن خزیمه، التوحید و اثبات صفات الرب، ص58-61؛ ابن حنبل، السنه، ص62-190.
3- مصطفی دلشاد تهرانی، رهزنان دین، ص74.

ثابتی داشته، هیچ عاملی نظیر گذشت زمان و اختلاف جوامع تأثیری در آن ندارد. زیرا ظاهر آن به درستی می تواند واقعیت وحی را مکشوف کند.(1)

در این شرایط، جریان سلفی - تکفیری با اتخاذ روش نقلی محض و مبنا قرار دادن رویکردی سراسر ضدعقلی به نص، در معرفت شناسی خویش، به ظاهرگرایی در قرآن و سنت روی آورده است. در ادامه به بررسی دو شاخصه مهم معرفت شناسی این جریان، یعنی عقل ستیزی و سلفی گری، می پردازیم.

2. 1. 1. عقل ستیزی

در حالی که تعیین نسبت عقل و وحی همواره سرمنشأ اختلاف ها در حوزه معرفتی و مبانی دین شناسی جریان های مختلف اسلامی بوده و غالباً اختلاف ها در این باب نه بر سر حذف عنصر عقل بلکه بر سر میزان نقش آن بوده است، در مقابل، سلفیان با ارائه دیدگاهی سراسر تحقیرآمیز از عقل، معتقدند عقل بشر بسیار ناقص است و به علت خطاپذیری و گمراهی در تشخیص ها، راهی جز تعبد محض در برابر نص باقی نمی ماند. جریان تکفیری سلفیان، تردید مسلمانان در این گزاره را موجب خروج از خیل دینداران به شمار می آورد.(2)

در مجموع، گرایش های ضدعقلی در جریان سلفی- تکفیری چنان نیرومند است که خردگریزی از مهم ترین ویژگی های فکری آنها به شمار می آید. اینها برخلاف سایر فرق اهل سنت با هر گونه جولان عقل در قلمرو تشریعیات به مبارزه پرداخته اند تا جایی که تمامی ادله مبتنی بر عقل مانند قیاس، استحسان و استصحاب از دید آنها مردود است.(3)

به طور کلی، در نظام فکری سلفیان، عقل هیچ گاه، چه به عنوان منبع و چه به عنوان روش فهم نصوص، به رسمیت شناخته نمی شود. این در حالی است که در فقه شیعه، عقل در حوزه مستقلات عقلیه به مثابه یک منبع و در غیر این موارد به مثابه روش فهم و استنباط حکم شرعی از نصوص دینی پذیرفته می شود.(4)

ریشه این نگرش، چنانچه پیش تر اشاره شد، این است که اهل حدیث و پس

ص: 226


1- فهمی هویدی، القرآن و السلطان، ص20.
2- غلامرضا بهروز لک، «درنگی در مفهوم شناسی بنیادگرایی اسلامی»، ص103.
3- ابن تیمیه، رساله فی العقل و الروح، ج2، ص34.
4- منصور میراحمدی، «فقه و امر سیاسی»، ص123.

از آن، با شدت بیشتری، جریان سلفی - تکفیری با نادیده گرفتن ظرفیت های گسترده عقلی نهفته در نصوص دینی، به ویژه وحی، و با مبنا قرار دادن انحصاری ظواهر نصوص و طرد عنصر عقل، معتقد به این اصل شده اند که آنچه محور کسب معرفت محسوب می شود فقط نصوص دینی با تمام ظواهرش است. سلفیان با مبنا قرار دادن افراطی ظواهر نصوص، مجالی برای فهم عقلی از نصوص باقی نگذاشته، از تأثیر بدیهی ترین دانسته های عقلی بشر خودداری می کنند.(1)

اما پرسش اساسی این است که آیا متن و نص از آسمان فرود آمده تا اندیشه را از کرسی فهم به زیر کشد و عقل را به انعزال نشاند؟ آیا هدف نزول وحی، دل مشغولی به الفاظ و عبارات ظاهری آن است؟ این در حالی است که خود قرآن، تبیین آیات الاهی را به منظور تعقل مردم می داند(2)

و سهم متفکران را راه یافتن به واقع آیات الاهی و استفاده از آنها می شمارد(3)

و کسانی که تعقل نمی کنند و نمی اندیشند را کور و کر و لال(4) و بدترین جنبندگان(5)

و آلوده به رجس و پلیدی(6)

معرفی می کند. اهمیت عقل در نصوص وحیانی تا آنجاست که تسلیم در برابر حق و ایمان به توحید، رهاورد عقل به شمار آمده، استکبار و توجیه در برابر حق، حاصل عدم تعقل معرفی شده است.(7)

عقل ستیزی در آرای احمد بن حنبل تا جایی گسترده بود که در میان آثارش هیچ کتاب فقهی که در آنها رأی، فتوا، قیاس یا استنباط فقهی دیگری وجود داشته باشد دیده نمی شود. وی معتقدان به حدوث قرآن (قدیم نبودن قرآن) را کافر می شمرد.(8)

در ادامه این روند، ابن تیمیه برای اینکه از نفوذ عقل در زندگی سیاسی مؤمنان برای همیشه جلوگیری کند به یک اصل اساسی اشاره می کند: هیچ گاه انسان، مؤمن واقعی نخواهد بود مگر اینکه در خصوص پیامبر اسلام ایمان جازم داشته باشد و ایمان جازم نیز چیزی است که در آن هیچ گونه قید و شرطی نباشد. او برای بی نیازی از عقل، عمل صحابه را مفسر کتاب و سنت در نظر

ص: 227


1- صالح الغامدی، موقف شیخ الاسلام ابن تیمیه من آراء الفلاسفه و منهجه فی عرضها، 149-150.
2- سوره بقره: آیات 73 و 242.
3- سوره بقره، آیه 164.
4- سوره بقره، آیه 171.
5- سوره انفال، آیه 22.
6- سوره یونس، آیه 100.
7- سوره مائده، آیه 85.
8- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج5، ص142.

می گیرد(1)

و با استناد به شیوه احمد بن حنبل، هر گونه مخالفت با عمل و تفسیر صحابه را مخالفت با کتاب و سنت تلقی می کند. ابن تیمیه معتقد است هیچ چیز نمی تواند معارض کتاب و سنت واقع شود، زیرا آنچه حق بودنش معلوم است - یعنی نصوص- نمی تواند از جانب عقل مورد تعرض قرار گیرد؛ عقلی که در خود آن تردید و اضطراب وجود دارد.(2)

این در حالی است که آموزه های وحیانی از نظر تطابق با حقایق ازلی و واقعیات بیرونی نه در تضاد و تعارض با عقل و منطق که هم راستا با یکدیگرند. پس اگر در نصوص چیزی مشاهده شود که ظاهر آن با حکم قطعی عقل منافات داشته باشد به ناچار باید آن ظاهر را به نحوی که موافق عقل و شناخت عقلی است توجیه و تأویل کرد.

تأویل بر این مبنای منطقی استوار است که وقتی اصول شریعت ما نمی تواند غیرعقلایی باشد، درنتیجه قرآن و سنت، ظاهر و باطنی دارد و بعضاً ممکن است ظاهر، مغایر با اصول عقلی جلوه کند. لذا باید ظاهر را تأویل کرد. ضرورت به کارگیری تأویل در فهم نصوص دینی به این سبب است که خارج از عقل و منطق خواهد بود که با جمود بر ظاهر لفظ، از حقایق معنوی قرآن محروم شویم. در اینجا عقل، هم به عنوان منبع معرفت و هم روش معرفت شناسی، ایفای نقش می کند. عقل بر مبنای روش منطقیِ تعریف شده و بر مبنای حفظ انسجام گزاره های عقیدتی در تفسیر نصوص، با صرف نظر کردن از ظاهر الفاظ، معانی ای را استنباط می کند که از حمایت مستقیم متن برخوردار نیست.(3)

در چنین حالتی است که هر گاه قطعیت، از دلیل عقلی حاصل شود ممکن نیست دلیل نقلی با آن معارضه کند. البته مقصود از عقل در قرآن، عقل پرورش یافته یا عقل به مفهوم بدیهیات عقلی یا مستقلات عقلیه است که با قاعده ملازمه عقل و شرع شناخته می شود. عقل در چنین مواردی است که می تواند حکم قطعی و یقینی صادر کند و احکام آن حجیت و اعتبار دارد.(4)

ص: 228


1- ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ص178.
2- همان، ص155.
3- جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص16.
4- مرتضی انصاری، فوائدالاصول، ج1، ص29.

وجود الفاظی دال بر جسم انگاری وجود خدا در متن قرآن از یک سو، و اعتقاد قطعی به تجرد حضرت حق از سوی دیگر، نخستین گام در این راه بوده است. این در حالی است که جریان سلفی- تکفیری حتی تجرد خدا و هیچ موجودی را نپذیرفته اند. ریشه این سطحی نگری را باید در این مطلب جست وجو کرد که در نظام فکری جریان سلفی- تکفیری به دلیل مرجعیت ظاهر قرآن و غیرمجاز بودن تأویل، عقل نمی تواند از ظاهر آیات و مدلول لفظی آنها عبور کرده، فهمی عقلایی از آموزه های قرآنی ارائه دهد.(1)

از باب نمونه، ابن تیمیه، نظریه پرداز طراز اول تفکر سلفی، بر مبنای اینکه در سنت سلف هیچ گونه سخنی چه در باب نفی و چه در باب اثبات جسمانیت خداوند به میان نیامده است(2)

درباره آیه معروف )الرَّحمنُ عَلَی العَرشِ استَوَی((3) می گوید: «الاستوا معلوم و الکیف مجهول و الایمان به واجب و السوال عنه بدعه»؛(4) یعنی معنای «استوا» آشکار است، چگونگی آن ناپیدا، باور به آن واجب و پرسش از آن بدعت است.

ابن تیمیه نهایتاً با افزودن قید مبهم بلاکیف، یعنی مشخص نبودن کیفیت و چگونگی دارا بودن صفات انسانی برای خدا، اصل تأویل را رد می کند. با وجود این، باز هم خدایی که او توصیف می کند، خدایی انسان وار است. همه این گونه تلاش های جزم اندیشانه ابن تیمیه را می توان از این رو دانست که در باور او تأویل از تشبیه و تعطیل صفات الاهی هم بدتر است تا جایی که آن را «طاغوت اکبر» نام نهاده است.(5)

پیش از او، احمد بن حنبل نیز از هر گونه تأویل و برداشت از آیات قرآن و متون روایات پرهیز داشت و بر پذیرش ظاهر نصوص دینی بی هیچ تلاشی برای تحلیل عقلی آنها تأکید می کرد تا جایی که او نیز در آیاتی که ظاهرشان تشبیه، تجسیم و رویت حق تعالی بود تأویل را روا نمی دید.(6)

ص: 229


1- محمد نصراصفهانی، معرفت دینی، ص45.
2- ابن تیمیه، مجموعه تفسیر، ص24-25.
3- سوره طه، آیه 5.
4- ابن تیمیه، مجموعه فتاوی، ج3، ص24.
5- همو، الفتوی الحمویه الکبری، ص18.
6- هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی در جهان عرب، ص61-62.
2. 1. 2. سلفی گری

اجمالاً سلفی به معنای کسی است که منسوب به سلف است و اصطلاحاً به کسانی که ادعای پیروی از سلفِ صالح می کنند «سلفی»، و به مکتب آنها «سلفی گری» گفته شده است؛ جریانی که خواستار بازگشت به عقاید و اَعمال اولین نسل از احکام اسلامی است، چراکه آنها معتقدند با فاصله گرفتن از سرچشمه وحی، بدعت فزونی یافته و حقیقت در محاق فرو رفته است.(1)

به طور کلی، جریان سلفی- تکفیری همواره خواستار بیان عقاید اسلامی به همان نحوی است که در عصر صحابه و تابعین بوده است تا به زعمشان جامعه، از این راه، مجد و عظمت گذشته خود را بازیابد. این جریان پیوسته خود را مقید به تبعیت از سلف صالح می داند و سلف صالح از نظر اینها شامل صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین است. این از آن روست که سلفیان، با تأکید بر جایگاه رفیع سلف به عنوان ناقلان مطمئن و خدشه ناپذیر معرفت قدسی، درک آنها را از آیات به علت نزدیک تر بودن به عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، دقیق تر، قابل اعتمادتر و بهتر از خلف دانسته، فهمشان را به نحو انحصاری مقیاس حق و باطل قرار می دهند.(2) همچنین حدیثی از پیامبر به طرق متعدد و با این مضمون نقل کرده اند که بهترین مردم از امت من، مردم زمان من هستند و پس از اینان مردمی هستند که بعد از ایشان می آیند و سپس مردمی که بعد از آن گروه می آیند.(3)

سلفیان با تخمین دورهٔ هر کدام از سه گروه به صد سال، مجموع آن را سیصد سال می دانند.(4)

روش شناسی فهم اسلام سلفی- تکفیری را باید وارث اهل حدیث دانست. چنانچه بیان شد، اهل حدیث رویکردی ظاهرگرا به نص و وحی الاهی داشتند و عمدتاً به ظواهر متون شریعت توجه می کردند. این روش شناسی، در موارد بسیاری صبغه سلفی و گذشته نگر و حتی نژادی به خود می گیرد. زیرا در این رویکرد فرض بر آن است که نص در درجه اول بر الفاظ و دلالت های آن در گستره فرهنگی و زبانی قریش و حجاز بنا شده است از این رو دیگر مردمان که قادر به کسب این

ص: 230


1- محمد ابن یعلی، طبقات الحنابله، ج1، ص31.
2- مصطفی حلمی، السلفیه بین العقیده الاسلامیه و الفلسفه الغربیه، ص62؛ محمدبن علی شوکانی، التحف علی مذهب السلف، ص13-19.
3- محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج3، ص151.
4- رمضان البوطی، سلفیه، بدعت یا مذهب، ص19.

ملکه نبوده اند در بهترین حالت مستعرب به شمار می آیند و از درک حاقّ معانی نص ناتوان خواهند بود.(1)

بعدها ابن تیمیه با استناد به شیوه احمد بن حنبل هر گونه مخالفت با عقل و تفسیر صحابه را مخالفت با کتاب و سنت تلقی می کند. به نظر او، اگر کسی بگوید صحابه حتی در فهم یک نص از کتاب و سنت دچار خطا شده اند آشکارا با عموم صحابه و تابعین به نزاع برخاسته است. زیرا آنها خود گفته اند که معنای درست نصوص را می دانند.

ابن تیمیه معتقد به زدودن بدعت های واردشده در دین و اصلاح دیانت اسلام و بازگشت به سلف صالح و سنت مجرد از تأویل و تفسیرهای قرون بعدی بود و پیروان او در مباحث معرفت شناسیِ خدا، نقش عمده را به نظر و دیدگاه سلف سپردند. آنها با این نگرش که معنای آیه های صفت را جز خدا نمی داند معتقد شدند سلف، معانی را به خوبی درک کرده اند، ظاهر آن معانی را برای خدا اثبات کرده اند و حقایق عمیق خارج از آن آیات را به علم الاهی موکول کرده اند.(2)

بعدها جریان سلفی- تکفیری در قالب وهابیت، به منظور تحقق جامعه اسلامی عادلانه، همچون جامعه ایدئال اسلامیِ نخستین در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای چهارگانه، راه تنقیح و تهذیبِ اسلام را همچنان از طریق رجوع به سیره سلف، بازگشت به منابع اولیه دین و کنار گذاشتن پیشرفت های فکری و هنری متأخر سنت اسلامی جست وجو کرد تا نهایتاً مکتب محمد بن عبدالوهاب، آفاق گسترده حیات فکری - اسلامی را محدود به بخش کوچکی از گستره سنتی اش کرد.(3)

محمد بن عبدالوهاب در اثبات مدعای خود، یعنی سلفی گری و نوستیزی، به این روایت از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم استناد کرده است: «شر الامور محدثاتها و کل محدثة بدعة و کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار»،(4)

غافل از اینکه با نگرشی عقلایی و منطقی، نص حدیث مذکور به هیچ عنوان همه نوآوری ها را رد نمی کند، بلکه حدیث صرفاً آن دسته از امور را در نظر دارد که به قصد تعبد

ص: 231


1- داود فیرحی، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، ص236.
2- ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ص207.
3- حسین نصر، اسلام و تنگناهای انسان متجدد، ص199-200.
4- ابن حنبل، مسند، ج4، ص126.

باشد؛ چنانچه ملااحمد نراقی، اندیشمند دوره قاجار، با تمییز دادن ابداع (نوآوری) از ابتداع (بدعت) معتقد است ملاکِ بدعت، تشریع و اِدخال در دین و توجیه آن به فرد دیگری به عنوان حکمی از احکام شرع است، اما اموری که بدون اعتقاد و قصدِ شرعی، انجام می شوند از مصادیق بدعت نیست و تبعاً تحریم نشده است.(1)

سرانجام اینکه، در یک نگاه کلی، سلفیان در حالی منحصراً قول صحابه را حجت مطلق دانسته اند که سهو و خطا بر همه ممکن است و دلیلی بر عصمت آنها وجود ندارد. به لحاظ علمی و تاریخی نیز اتفاق نظر سلف در فهم مسائل عقیدتی محل تردید جدی است. مهم تر آنکه وقتی اسلام و آموزه های نبوی به قرائت سلفی تقلیل یابد به روح عقلانیت نصوص توجه نمی شود. ارزشِ ورای معمول قائل شدن برای صحابه در تعارض آشکار با آیه )انَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللّهِ أَتقَاکُم ((2) قرار دارد که در آن ملاک ارزش، مستقل از زمان معرفی شده است.

از سوی دیگر، نگاهی جامع نگر به سرگذشت دین اسلام در طول تاریخ نیز نشان می دهد که این مکتب به واسطه برخورداری از قدرت بسیار بالا و وجود عناصر آرمانی و آموزه های بلند برآمده از الگوهای مطلوب نظری و عملی، همواره مانع از آن می شود که مؤمن به درک و یافته های سلف بسنده کند.

2. 2. مبانی انسان شناسی اسلام سلفی - تکفیری: اصالت انحصاری تکلیف
اشاره

مسئله شناخت انسان همچون بحث معرفت شناسی یکی از مهم ترین مباحث فلسفه اسلامی بوده است که از گذشته تا به حال اندیشمندان اسلامی به بررسی عمیق آن پرداخته اند. در حوزه «انسان شناسی» پرسش های اساسی از این قبیل است که انسان از کجا آمده است؟ به کجا می رود؟ رابطه اش با سایر انسان ها چگونه باید باشد؟ اصالت با حق است یا تکلیف؟

عموم اندیشمندان اسلامی در پاسخ به این پرسش ها، قائل به مراجعه به نصوص دینی به عنوان منبع حقیقی معرفت شناسی هستند و بر مبنای این نصوص، معتقدند انسان به عنوان موجودی دارای کرامت ذاتی اخذشده از خدا، توأمان دارای حقوق و تکالیفی در عرصه های گوناگون است.

ص: 232


1- احمد نراقی، عوائد الایام، ص325.
2- سوره حجرات، آیه 13.

انسان به عنوان عضوی از جامعه علاوه بر آنکه مسئول خویشتن است در برابر اجتماع و افراد دیگر نیز مسئول است که همین امر، تکالیف و حقوق متقابلی را برای او ایجاد می کند. لذا انسان به عنوان مخلوق خدا موظف به انجام تکالیفی در این حوزه نیز هست. در اصطلاح فرهنگ دینی، این سنخ تکالیف، به فرامین الاهی اطلاق می شود که به مثابه نوعی خطاب الاهی است و به اَفعال بندگان تعلق می گیرد.(1)

در این قسمت به معرفی دو شاخص عمده در انسان شناسی اسلام سلفی - تکفیری، یعنی «تکلیف گرایی شدید» و «اصل تکفیر» خواهیم پرداخت.

2. 2. 1. تکلیف گرایی شدید

از نگاه انسان شناختی، سلفیان اصالت را تماماً به تکلیف می دهند، حتی حقوق بر اساس تکالیف معین می شود. به عبارت دیگر، در مرام اصالت تکلیف، حق، فقط در زمینه تکلیف پدید می آید و آنجا که تکلیفی نیست حقی هم وجود ندارد. پس حق امری تبعی و اشتقاقی تلقی می شود.

این بدان سبب است که جریان اسلام سلفی- تکفیری با قرائتی ظاهرگرا از نص، تعریف بسیار موسعی از حوزه تکالیف انسان ارائه می دهد و شرط ایمان و عبودیت الاهی را عمل به این تکالیف در تمامی زمان ها و مکان ها و کلیه عرصه های فردی و اجتماعی، فارغ از یافته های علمی و عقلی بشر می داند. تکلیف شامل تکلیف فرد در مقابل افراد دیگر، جامعه، دولت و خداوند است که تکلیف در برابر خداوند مهم ترین نوع تکلیف است.(2)

مشخص است که سلفیان با چنین نگرش نامتعارف و حداکثری به فقه و نیز با نفی دیدگاه منطقة الفراغی، سرشتی تماماً تکلیف مدار و تعبدگرا از دین طلب می کنند. از این رو دایره بایدها و نبایدها، اکراه و امر و نهی بسیار زیاد می شود و خواسته ها و انتظارات از انسان نیز فزونی می یابد، به گونه ای که دین عمدتاً محدود به الزام و تکلیف می شود.

ص: 233


1- عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص30.
2- هادی داوودی زواره، تقریرات درس افکار سیاسی در اسلام و ایران، ص11.

سابقه و ریشه این نحوه نگرش به گروه خوارج در صدر اسلام باز می گردد؛ گروهی که با غلو در دین آنچه را خداوند تکلیف نکرده انجام می دادند و خواستار انجام آن از جانب دیگران نیز بودند و نهایتاً با این گونه تندروی ها و پیشی گرفتن از دین بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در وصف آنها کلمه «مارقین» را - به معنای کسی که به سرعت از دین خارج شود - به کار برد.(1)

نخستین مسئله ای که خوارج مطرح کردند، مسئله ایمان و کفر بود. اغلبِ اینها مرتکب کبیره را کافر می پنداشتند. بر مبنای چنین نگرشی فرد با ارتکاب گناه کبیره از عضویت در جامعه اسلامی خارج می شود و دیگر هیچ گونه حقی در جامعه اسلامی ندارد. آنها برای قتل و پیکار با کسانی که ایشان را کافر می شمارند هیچ گونه قید و شرطی نمی شناختند.(2)

در یک نگاه جامع نگر، دین نه تنها در کنار تکالیف، حقوق انسانی را به رسمیت می شناسد بلکه غایت تشریع دین، احیای حقوق بشری و نیل به سعادت غایی اوست و وجود تکالیف شرعی و لحاظ کردن عقوبت دنیوی و اخروی، برای جهت دهی انسان در مسیر حقوق طبیعی اوست. پس حق و تکلیف نباید به کرامت انسانی بشر، یعنی آنچه مبنای حقوق و تکالیف است، لطمه بزند.

2. 2. 2. تکفیر

کفر در اصطلاح شرع یعنی انکار اصلی از اصول دین یا انکار یکی از ضروریات دین در سخن یا کردار؛ و تکفیر بدین معناست که فردی به کفر منسوب و متصف می شود و در اثر آن، از چارچوب دارالاسلام به صورت معنوی خارج شده، دیگر احکام اسلام بر او مترتب نمی شود.(3)

اگرچه مسئله توحید و قائل بودن به تکفیر مشرکان از همان صدر اسلام مسئله ای محل مناقشه بوده است، جریان سلفی - تکفیری به ویژه از دوره محمد بن عبدالوهاب با توسعه مفهوم «کفر» و «شرک» به راحتی حکم به تکفیر و واجب القتل بودن دیگران داده اند.(4)

جریان سلفی در گرایش های تکفیری به دلیل نگاه ظاهربینانه اش عمدتاً به سمت فرقه ناجیه رفته، با نقل این روایت از پیامبر که

ص: 234


1- محمد اسفندیاری، خمود و جمود، ص71-72.
2- ابوالحسن مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص595.
3- مجید صفاتاج، تکفیر، ص 24 و 42.
4- یحیی فوزی، «گونه شناسی فکری جنبش های اسلامی معاصر و پیامدهای سیاسی- امنیتی آن در جهان اسلام»، ص 157 و 161.

«سَتَفتَرِقُ اُمَّتِی عَلی ثَلاث و سَبعینَ فِرقَه کُلُّهُم فِی النّار اِلّا فِرقَة واحِدَة»(1) خود را به طور انحصاری طائفه ناجیه و قوم برگزیده معرفی می کند و با این تفسیر تنگ نظرانه، تمامی فرق اسلامی و مسلمانان مخالف قرائت سلفی را کم و بیش منحرفِ بدعت گذار و مشرک قلمداد می کند. این جریان بر اساس چنین تصوری و نیز احساس مأموریت و رسالت تاریخی برآمده از مسئولیت های اهل توحید و فرقه ناجیه، دست به اعمال تکفیری علیه فرق اسلامی و حتی جوامع مسلمان می زند و آشکارا این اقدامات را مقدس می خواند.(2)

البته سابقه چنین نگرش های ضدعقلایی و جزم گرایانه را در قرون ابتدایی اسلام می توان دید. ازارقه به عنوان یکی از شاخه های گروه خوارج، یکی از همین فرقه هاست. آنها با این اعتقاد که همه گناهان مایه کفرند و هر کس، چه مسلم و چه غیرمسلم، مرتکب گناهی شود قتلش لازم می شود، در بصره علیه مهتدی عباسی دست به قیام زدند.(3)

شدیدترین تأثیر بر نظریه و عمل بنیادگراهای اسلامی معاصر از جانب ابن تیمیه صورت گرفته است، به گونه ای که بنیادگرایی مقاوم او، اثر ماندگاری بر نسل های بعدی جریان های سلفی و بنیادگرا بر جای گذاشته است؛ اگرچه او تکفیر را فقط به عنوان آخرین حربه می پذیرفت،(4)

اما این جریان پس از محمد بن عبدالوهاب دائماً بر شمول دایره تکفیر خود افزود، تا جایی که کاربرد خشونت و مسئله تکفیر در میان سلفیان متأخر شدیدتر نیز شده است. چنانچه صالح سریه، از رهبران رادیکال گروه های مصری دهه 70 میلادی، که رساله اش را نخستین رساله علمی در تشخیص کفر جدید معرفی می کند، با توسعه اطلاق احکام کفر می نویسد: «ایمان شامل سه رکن است: اقرار قلبی، اقرار زبانی، و التزام عملی که با از بین رفتن هر یک از اینها می توان شخص را به کفر محکوم کرد».

در حال حاضر، قرضاوی، اندیشمند مصری نزدیک به این جریان، که همچنان اصرار دارد خوارج علی رغم افراط و انحراف از مسیر صواب، برادران ما هستند به پیروی از ابن تیمیه گروه هایی

ص: 235


1- ابوالفرج ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص14.
2- مهدی معاش، الوهابیه بمنظار الحقیقه، ص176.
3- عبدالرفیع حقیقت، تاریخ نهضت های فکری ایرانیان، ص114.
4- هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی در جهان عرب، ص64.

چون پیروان نصیریه و دروزی ها را از کفار بدتر دانسته، مستحق تکفیر می داند.(1)

بنابراین، در حالی که شرک و کفر نزد سلفیان قدیم بیشتر به دلیل برخی عبادت ها و عقاید فردی، مانند توسل به اولیا، نذر، شفاعت و زیارت قبور بود، شرک و کفری که سلفیان جدید به آن معتقدند، یعنی جریانی که پس از سقوط طالبان در افغانستان و به ویژه در وقایع اخیر بیداری اسلامی پدیدار شده است و برخلاف سلفیان سنتی، بر عنصر خودمرجعی تأکید ویژه دارد، تقریباً همه شئون زندگی اجتماعی و مدنی شخص را در بر می گیرد. این دسته که خصلت اصلی شان جهادی بودن است و به درجات مختلف، بیشتر سنت ها و نوآوری های بعد از مرحله نخستین تاریخ اسلام را قبول ندارند، در جریان تحولات اخیر بیداری اسلامی، به منظور کسب پیروزی نهایی بیش از همیشه بر تکلیف جهاد به عنوان یک واجب شرعی تأکید کرده اند تا با تمسک به آن، چهره ای جدید از تروریسم و خشونت ترسیم کنند.(2) بر این مبناست که جریان سلفی- تکفیری به آسانی به خود اجازه می دهد علیه دیگر مسلمانانی که اَعمالشان با آنها متفاوت است و مقبول آنها نیست به عنوان کافر و مرتد اعلام جنگ کند و هر صاحب اقتدار سیاسی را که از عقاید آنها پیروی نکند نامشروع و واجب القتل بداند.(3)

مطابق با همین رویکرد، عبدالسلام فرج، نظریه پرداز گروه سلفی و انقلابی الجهاد مصر در اواخر دهه 1970 رساله الفریضة الغائبة را بر اساس فتاوای ابن تیمیه و تفسیر ابن کثیر ذیل مبحث کفر و جهاد نگاشت. او در این کتاب، جهاد را بخشی از سنت پنهان نگه داشته شده اسلامی می دانست و معتقد بود جهاد، تنها راه مؤثر در تشکیل حکومت اسلامی است. زیرا تمامی راه های احتمالی و ممکنِ دیگر به شکست انجامیده اند.(4)

البته در مقابل، آثار انتقادی فراوانی علیه وهابیت نگارش یافت. مثلاً در مقابلِ آرای جهادی عبدالسلام، فرج فوده به نگارش کتاب الحقیقة الغائبة پرداخت و در نهایت جان خود را بر سر این

ص: 236


1- یوسف قرضاوی، پدیده افراط در تکفیر، ص27-28 و 75.
2- موسی نجفی، «نظریه بیداری اسلامی بر اساس اندیشه مقام معظم رهبری»، ص17.
3- Wiktorowicz, quintan and john kaltner, killing in the name of islam, p78
4- احمد رفعت، النبی المسلح (الرافضون)، ص128.

نقد گذاشت. او در مقدمه این رساله می نویسد مرادش از «حقیقت پنهان مانده» نبودن عقل، منطق و اجتهاد در اندیشه سلفیه جدید است.(1)

در حال حاضر نیز، تأکید جریان های سلفی - تکفیری بر جهاد، به ویژه در عراق و سوریه، بسیار پررنگ است. تحرکات گروه داعش در عراق و جبهة النصره در سوریه در همین راستا قابل ارزیابی است. جبهة النصره، شاخه القاعده در سوریه، پس از چند رشته عملیات تروریستی در اواخر 2011 سرانجام در 24 ژانویه 2012 نخستین بیانیه خود را در زمینه ضرورت «جهاد» علیه نظام علوی سوریه به منظور برپایی خلافت اسلامی صادر کرد؛(2)

جریانی که پس از قرن ها خواستار تحقق فتوای پیشوایشان ابن تیمیه شده است. ابن تیمیه در فتوای خود علویان و نُصیری ها را بدعت گذار و کافر خوانده بود:

جماعتی که نصیریه نام دارند از یهودیان و مسیحیان و بلکه از بسیاری از مشرکان کافرترند و ضرری که متوجه امت محمد می سازند از ضرر کافران ترک و فرنگ و همانند آن بیشتر است. زیرا این گروه نزد مسلمانان ناآگاه، به تشیع و موالات اهل بیت تظاهر می کنند.(3)

در حالی جریان های تکفیری با نوعی عدم حساسیت به مسئله ظلم، عمده تلاش خود را معطوف به پدیده کفر کرده اند که اسلام اصیل به عنوان تجلی رحمانیت حق بر مردمان، حتی هم زیستی با پیروان سایر مذاهبِ اهل کتاب را پذیرفته است و به لحاظ مدارا و رواداری، با رد سلطه پذیری و تبعیض، سیاست عدم خشونت و مدارا را در حق صاحبان همه نوع عقاید به شرط عدم انجام اقدام علیه امنیت عمومی توصیه کرده است. رایج شدن جو تکفیر و اتهام از سوی این جریان باعث ایجاد فضای خودخواهی و روح تفوق طلبی در برخورد و معاشرت با سایر مسلمانان شده است.

ص: 237


1- فرج فوده، الحقیقه الغائبه، ص11.
2- http://www.seirnews.com/fa/news/12418/
3- عبدالرحمن بدوی، تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، ج1، ص117.

نتیجه

هدف از نگارش این مقاله واکاوی مبانی فکری و اندیشه ای اسلام سلفی- تکفیری بود؛ جریانی که علی رغم پراکندگی در جوامع مختلف، به سبب داشتن خط فکری مشترک، به ویژه با بهره گیری از فضای ناشی از تحولات اخیر بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه این فرصت را یافته است تا با سازماندهی مجدد به صورت جدی اهداف خود را پیش ببرد.

هسته های سلفی - تکفیری تندروی این جریان که تا پیش از این عمدتاً در انزوا به سر می بردند اکنون با تاکتیک فرصت طلبانه به متن جامعه برگشته اند و در پی هویت یابی جدید خود در روند تحولات اخیر هستند. اینها به مدد ابزارهای رسانه ای، در حال معرفی خود به عنوان خط اصیل اسلامی بوده، برای ایفای نقش در آینده اسلام سیاسی برنامه ریزی می کنند.

به این منظور مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی این جریان را بررسی و تحلیل کردیم. حاصل بحث آنکه جریان اسلام سلفی - تکفیری در معرفت شناسی خود بر نوعی نص گراییِ افراطیِ ظاهرگرا به عنوان تنها منبع قابل اعتماد در کسب معرفت تأکید می کند و در نتیجه این سنخ معرفت شناسی، عقل ستیزی و سلفی گری در ساختار معرفتی شان تبلور می یابد که موجب تنسک، قشری گری و خودمداری در دین و تعبدی خشک و بی روح می شود.

هم سو با معرفت شناسی ظاهرگرا، در انسان شناسی نیز بسیار بر بُعد وظیفه گرایی و تکلیف گرایی انسان اصرار می ورزند و به سبب وجود نگرش های افراطی، هنگامی که جامعه آنها را نمی پذیرد به سلاح خشونت و فتوای تکفیر دست می یازند. این نحوه قرائت، برخلاف ادعایشان، آنها را در فاصله دوری از آموزه های اسلامی و حتی عواطف و فطرت انسانی قرار داده است و چون خود را نماینده انحصاری اسلام می دانند، باید این جریان را یکی از موانع مهم وحدت اسلامی به شمار آورد.

ص: 238

منابع

1.قرآن کریم.

2.ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، مؤسسة التاریخ العربی، بیروت، 1414.

3.ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموعة تفسیر ابن تیمیه، تصحیح: عبد الصمد شرف الدین، دار القیمة، [بی جا]، 1954.

4.------------------------------، رسالة فی العقل والروح، دار الهجرة، بیروت، 1408.

5.------------------------------، مجموعة فتاوی، تحقیق: مروان کجک، دار الکلمة الطیبة، مصر، 1416.

6.------------------------------، درء تعارض العقل والنقل، الناشرون، ریاض، 1427.

7.------------------------------، الفتوی الحمویه الکبری، تحقیق: عبد المحسن التوجیری، دار الصمیعی، ریاض، 1998.

8.ابن حنبل، احمد بن محمد، السنة، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1405.

9.ابن خزیمه، محمد بن اسحاق، التوحید و اثبات صفات الرب، دار الجیل، بیروت، 1408.

10.ابوحاتم رازی، احمد بن حمدان، مناظره محمد زکریای رازی با ابوحاتم رازی، در: مباحث الاهیات، فلسفه، پیدایش زبان و علوم، ترجمه و تعلیقات: علی اکبر واعظ موسوی، منیر، تهران، 1377.

11.احسایی، محمد بن علی، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة، دار سید الشهداء، قم، 1405.

12.اخوان کاظمی، مسعود؛ ویسی، سارا، «علویان سوریه؛ از شکل گیری تا قدرت یابی»، فصل نامه شیعه شناسی، س10، ش38، تابستان 1392.

13.استرآبادی، محمدامین، الفوائد المدنیة و بذیلة الشواهد المکیة، تصحیح: رحمت الله رحمتی اراکی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1426.

14.اسفندیاری، محمد، خمود و جمود: تحقیقی درباره تحجر فکری و تحجر عملی، باز، تهران، 1376.

15.سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق: مصطفی بابی حلبی، دار الشروق، قاهره، 1951.

16.غامدی، صالح، موقف شیخ الاسلام ابن تیمیة من آراء الفلاسفة و منهجه فی عرضها، مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، ریاض، 2003.

ص: 239

17.بهروزلک، غلامرضا، «روش شناسی کلام سیاسی»، فصل نامه علوم سیاسی، س7، ش28، زمستان 1383.

18.پورحسن، ناصر، «پیامدهای امنیتی خط دیوراند بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران»، همایش بین المللی کالبدشکافی سیاست انگلیسی ها در ایران، دانشگاه تهران، 7 آبان 1392.

19.پیمان، حبیب الله، جزمیت فکری یا تفکر مارقی،[بی جا]، [بی نا]، 1360.

20.جابر علوانی، طه، اصلاح تفکر اسلامی: مدخلی به ساختار گفتمان اسلامی معاصر، قطره، تهران، 1377.

21.جوادی آملی، عبدالله، حق و تکلیف در اسلام، اسرا، قم ، 1388.

22.حسین زاده، محمد، درآمدی بر معرفت شناسی و مبانی معرفت دینی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی!، قم، 1384.

23.حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ نهضت های فکری ایرانیان، فرهنگ، تهران، 1347.

24.حلمی، مصطفی، السلفیة بین العقیدة الاسلامیة والفلسفة الغربیة، دار الدعوة، اسکندریه، 1411.

25.خراسانی، محمود، ادوار فقه، سازمان چاپ و انتشارات، تهران، 1417.

26.داوودی زواره، هادی، بررسی تطبیقی مبانی نظری جریانات فکری- سیاسی ایران: 1320-1357، استاد راهنما: فردین قریشی، استاد مشاور: رجب ایزدی، دانشگاه تبریز، دانشکده علوم انسانی و اجتماعی، 1389.

27.درخشه، جلال و حمزه نجاتی آرانی، «تحلیل جنبش های بیداری اسلامی در چارچوب تطور گفتمان اسلام گرایی»، جستارهای سیاسی معاصر، س2، ش2، پاییز و زمستان 1390.

28.دکمجیان، هرایر، جنبش های اسلامی در جهان عرب: بررسی پدیده بنیادگرایی اسلامی، ترجمه: حمید احمدی، کیهان، تهران، 1366.

29.دل شاد تهرانی، مصطفی، رهزنان دین: آسیب شناسی دین و دینداری، دریا، تهران، 1382.

30.سعید، بابی، هراس بنیادین، ترجمه: غلامرضا جمشیدی ها و موسی عنبری، دانشگاه تهران، تهران، 1379.

31.شرابی، هِشام، روشنفکران عرب و غرب: سال های تکوین 1875-1914، ترجمه: عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، 1369.

32.شوکانی، محمد بن علی، التحف علی مذهب السلف، دار الصحابة، طنطا، 1419.

33.شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ترجمه: افضل الدین صدر ترکه اصفهانی، تصحیح و تحشیه: محمدرضا جلالی نایینی، [بی نا]، [بی جا]، 1335.

34.صفاتاج، مجید، تکفیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1380.

ص: 240

35.عباس زاده فتح آبادی، مهدی، «بنیادگرایی اسلامی و خشونت (با نگاهی بر القاعده)»، فصل نامه سیاست، دوره 39، ش4، 1388.

36.علی احمدی، علیرضا و وفا غفاریان، «اصول شناخت و روش تحقیق مطالعات تاریخی»، فصل نامه علوم انسانی دانشگاه الزهرا علیها السلام ، س13، ش46 و 47، 1382.

37.عنایت، حمید، «سیری در اندیشه سیاسی عرب»، نشریه نگین، ش148، شهریور 1356.

38.فوده، فرج، الحقیقة الغائبة، دار الفکر، قاهره، 1988.

39.فوزی، یحیی، «گونه شناسی فکری جنبش های اسلامی معاصر و پیامدهای سیاسی - امنیتی آن در جهان اسلام»، فصل نامه مطالعات راهبردی، س13، ش4، زمستان 1389.

40.فیرحی، داوود، «فقه سیاسی اهل سنت»، فصل نامه علوم سیاسی، س1، ش4، بهار 1378.

41.فیرحی، داوود، «سنت و تجدد: دو الگوی معرفت شناختی در تحلیل دانش سیاسی مسلمانان»، نقد و نظر، س5، ش19 و20، تابستان و پاییز 1378.

42.فیرحی، داوود، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، نی، تهران، 1383.

43.قرضاوی، یوسف، پدیده افراط در تکفیر، ترجمه: مسعود انصاری، احسان، تهران، 1373.

44.قریشی، فردین، نگرش اصلاح طلبان مذهبی به حق بشر بر حاکمیت: چالش ها و واکنش های نظری، [بی نا]، تبریز، [بی تا].

45.کوربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه: جواد طباطبایی، کویر، تهران، 1388.

46.محمودیان، محمد، «تأثیر اندیشه های نوسلفیسم بر روند فکری - ایدئولوژیک القاعده»، پژوهش نامه علوم سیاسی، س7، ش27، 1391.

47.مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360.

48.مطهری، مرتضی، مسئله شناخت، صدرا، تهران، 1386.

49.مطهری، مرتضی، نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، صدرا، تهران، 1387.

50.معارف، مجید، تاریخ عمومی حدیث با رویکرد تحلیلی، کویر، تهران، 1392.

51.معاش، مهدی، الوهابیة بمنظار الحقیقة، مؤسسة الباقر، لبنان، 2006.

52.مقدس اردبیلی، احمد ابن محمد آذربایجانی، حدیقة الشیعة، علمیه اسلامیه، [بی جا]، [بی تا].

53.موثقی، احمد، جنبش های اسلامی معاصر، سمت، تهران، 1384.

54.میراحمدی، منصور و دیگران، درس گفتارهایی در فقه سیاسی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1389.

ص: 241

55.میراحمدی، منصور، «فقه و امر سیاسی»، جستارهای سیاسی معاصر، س2، ش1، بهار و تابستان 1390.

56.نجفی، موسی، «نظریه بیداری اسلامی بر اساس اندیشه مقام معظم رهبری»، فصل نامه مطالعات انقلاب اسلامی، س9، ش28، بهار 1391.

57.نصر اصفهانی، محمد، معرفت دینی، فرهنگ مردم، اصفهان، پاییز 1380.

58.نصر، حسین، اسلام و تنگناهای انسان متجدد، ترجمه: انشاءالله رحمتی، سهروردی، تهران، 1385.

59.هاشمی، سید حسین، «ظهر و بطن قرآن»، پژوهش های قرآنی، ش21 و 22، بهار و تابستان 1379.

60.هویدی، فهمی، القرآن والسلطان، دار الشرق، قاهره، 1982.

61.Bergen, Peter and Bruce Hoffman, Assessing terrorist threat, a report of the Bipartisan Policy center's national security preparedness Group, September 2010.

62.Esposito, John, Makers of Contemporary Islam, oxford, New York, 2001.

63.Wiktorowicz, quintan and john kaltner, “killing in the name of Islam: alqaedas justification for September 11”, Middle East policy, vol 5, 2003.

64.ettelaat.com

65.seirnews.com.

ص: 242

نقش ابن قیم جوزیه در پیدایش اندیشه های تکفیری، تبدیعی، تشریکی / مهدی قشلاقی اقدم

اشاره

مهدی قشلاقی اقدم(1)

چکیده

هرچند ابن قیم جوزیه ادعا دارد که خوارج نخستین کسانی بودند که بر اساس سوء برداشت خود از قرآن به تکفیر عثمان و علی علیه السلام و پیروان آن دو پرداختند و ما نباید به دلیل گناه و خطا مسلمانان را تکفیر کنیم و احتراز از تکفیر مسلمانان واجب است، ولی با کاوش در کتب و آثار او به دست می آید که در موارد متعددی، همچون زیارت قبور و بنای بر قبور و گنبد و بارگاه ساختن و توسل و تبرک و نذر و غیره، حکم به تکفیر و تبدیع و تشریک و اباحه دماء و ناموس و اموال برخی مسلمانان داده است. حتی او نخستین عالم و مفتی سلفی است که حکم به وجوب تخریب فوری گنبد و بارگاه های قبور انبیا و اولیا داده و گفته است: «أنه لا یجوز إبقاء مواضع الشرک والطواغیت بعد القدرة علی هدمها وإبطالها یوما واحدا فإنها شعائر الکفر والشرک». بنابراین، در این نوشتار، به مهم ترین اندیشه های او و جایگاه وی نزد سلفی گرایان تکفیری و میزان تأثیرپذیری آنها از ابن قیم جوزیه می پردازیم و نشان می دهیم که ابن قیم جوزیه از جمله عالمان سلفی گراست که در تکفیر و تبدیع و تشریک دیگر مسلمانان پیش تاز بوده، در پیدایش اندیشه های تکفیری نقش بسزایی داشته است.

کلیدواژه ها: ابن قیم جوزیه، سلفی گری، تکفیر، تبدیع، تشریک.

ص: 243


1- کارشناسی ارشد مذاهب اسلامی از دانشگاه ادیان و مذاهب، طلبه سطح خارج حوزه علمیه قم.

مقدمه

ابن قیم جوزیه از جمله عالمان سلفی گرا و بنیان گذار اندیشه های تکفیری است که بعد از استادش ابن تیمیه حرانی، به تکفیر دیگر مسلمانان در اندیشه و نظر و عمل پرداخته است و حکم به مشرک و کافر بودن و اباحه خون و مال و عرض آنها داده است. در این نوشتار، به معرفی ابن قیم جوزیه و برخی از مهم ترین اندیشه های تکفیری و تبدیعی و تشریکی او در موضوع های مختلف و بررسی و نقد آنها پرداخته می شود.

ابن قیم جوزیه کیست؟

نام وی محمد بن ابی بکر بن ایوب بن سعد بن حریز زرعی دمشقی حنبلی است که به ابن قیم جوزیه شهرت دارد.(1)

او را به اعتبار شغل پدرش که قیم (مباشر و مسئول) مدرسه جوزیه بوده است ابن قیم خوانده اند.(2)

ابن قیم در 691 ه.ق. به دنیا آمده است(3) و از دوران کودکی و نوجوانی وی چندان اطلاعی در دست نیست. در بیشتر کتب تراجم و طبقات معمولاً به هویت و شخصیت دینی و علمی او در روزگار پختگی و بلوغ فکری اشاره شده است. آنچه از مجموع نوشته های ابن قیم و نیز از گفته های کوتاه و بلند دیگران درباره او حاصل می شود این است که دانش و آموخته های علمی وی آنگاه شکوفا و تکمیل شد که در اوج جوانی، یعنی در 21 سالگی، به جمع شاگردان ابن تیمیه پیوست. او در 712 ه.ق. که ابن تیمیه از قاهره به دمشق باز آمد، به او پیوست و مدت 16 سال، یعنی تا آخر عمر ابن تیمیه، ملازم او بود.(4) در طول این مدت، ابن قیم دو بار به دلیل برخی فتاوایش، از جمله رد مسافرت به قصد زیارت قبر خلیل الله علیه السلام و غیر آن، به زندان افتاد. حتی بار دوم هم زمان با استادش ابن تیمیه در 726 ه.ق. به زندان رفته است.(5)

ص: 244


1- جمال بن محمد سید، ابن قیم الجوزیة وجهوده فی خدمة السنة النبویة وعلومها، ج1، ص81.
2- همان، ص84.
3- ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج5، ص137؛ عثمان بن قَایماز ذهبی، المعجم المختص بالمحدثین، ص269.
4- إسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج14، ص270.
5- ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج5، ص138.

از میان اساتید وی ابن تیمیه را بدون شک می توان تأثیرگذارترین استاد وی به شمار آورد. زیرا ابن قیم در فقه و اعتقادات، شاگرد و تحت تأثیر اندیشه های او بوده است و قسمتی از کتاب الاربعین و المحصل و اکثر تصانیف خود ابن تیمیه را نزد وی خوانده است و در زیر نظر او تلاش و کوشش های خود را ادامه داد تا اینکه در تفسیر و حدیث و اصول فقه و کلام و فروعات و ادبیات عرب یکی از علمای بزرگ عصر و زمان خود شد.(1)

مطابق گزارش های تاریخی و آثار خود ابن قیم، وی حتی پس از مرگ استادش ابن تیمیه تا پایان عمر خود به ابن تیمیه و آرای او وفادار مانده است. ابن حجر عسقلانی می گوید: «حب ابن تیمیه تا حدی بر او غلبه کرده بود که از اقوال او خارج نمی شد، بلکه همیشه او را یاری می کرد و فقط او بود که کتاب های ابن تیمیه را تهذیب، و علوم او را منتشر کرد».(2)

ابن حجر در جای دیگری گفته است: «اگر ابن تیمیه هیچ منقبتی نداشته باشد به جز شاگردش ابن قیم، همین بر بزرگی منزلت او کفایت می کند»(3) و صفدی نیز گفته است «ابن تیمیه چون او خلف و پیروی نداشته است».(4)

اکثر منابع برآنند که وی در 13 رجب(5) 751 ه.ق. در 60 سالگی از دنیا رفت و در مسجد جامع اموی و مسجد جراح بر جنازه او نماز خوانده شد و بعد از تشییع جنازه در باب الصغیر در کنار قبر مادرش دفن شد.(6)

اندیشه های تکفیری، تشریکی ابن قیم جوزیه

هرچند ابن قیم جوزیه ادعا دارد که خوارج نخستین کسانی بودند که در اسلام حکم به تکفیر برخی از مسلمانان دادند و بر اساس سوء برداشت خود از قرآن به تکفیر عثمان و علی علیه السلام و پیروان آن دو پرداختند و ما نباید به دلیل گناه و خطا مسلمانان را تکفیر کنیم و احتراز از تکفیر مسلمانان

ص: 245


1- صلاح الدین خلیل بن أیبک بن عبد الله صفدی، الوافی بالوفیات، ج2، ص196.
2- ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج5، ص138.
3- صفی الدین حنفی أثری حسینی، تقریظ للحافظ ابن حجر العسقلانی علی الرد الوافر، ص15.
4- صلاح الدین خلیل بن أیبک بن عبد الله صفدی، الوافی بالوفیات، ج2، ص271.
5- همان، ج2، ص197؛ إسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج14، ص270؛ ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج5، ص140.
6- إسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج14، ص270؛ ابن رجب، ذیل الطبقات الحنابلة، ج5، ص176.

واجب است، ولی خود در عمل برخی مسلمانان را تکفیر و تشریک کرده است که به برخی موارد اشاره می کنیم.

زیارت قبور

اشاره

ابن قیم جوزیه درباره جواز زیارت قبور با استدلال به روایاتی چون روایت ابوهریره از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که فرموده: «زُورُوا القُبُورَ، فَإِنّهَا تذکرُ المَوْتَ» و روایت علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که می فرماید: «إِنی کنْتُ نهَیتُکمْ عَنْ زِیارَةِ الْقُبُورِ فَزُورُوهَا فَإِنّهَا تُذکرُکمُ الآخِرَةَ» می گوید:

پیامبر اسلام، مردان را از زیارت قبور به دلیل سد ذرایع شرک،(1) ممنوع کرده بود ولی زمانی که توحید در نفوس مسلمانان استقرار یافت و تقویت شد پیامبر زیارت قبور توسط مردان را به شرط اینکه زیارت مشروع انجام دهند و از گفتن سخنان (هجر) فاحش پرهیز کنند، اجازه داد. پس اگر به گونه غیرمشروعی که مورد رضایت خدا و رسول خدا نیست زیارت کند زیارتش غیرمأذون است و از مصادیق بزرگ سخن هجر، شرک قولی و فعلی موقع زیارت کردن است.(2)

او زیارت را به دو قسم، زیارت موحدان و زیارت مشرکان، تقسیم کرده است و در بیان فرق آنها می گوید:

مقصود از زیارت موحدان سه چیز است که عبارت اند از: اول، یادآوری آخرت و عبرت گرفتن از مردگان؛ دوم، احسان به میت و فراموش نکردن او؛ سوم، احسان زائر بر خودش.(3)

اما منشأ و ریشه زیارت مشرکان پرستش بتان است. زیرا معتقدند روح مرده نزد خداوند مقام و منزلت و جایگاه دارد و روح او مجرای الطاف و فیوضات الاهی است. بنابراین، زمانی که زائر روحش را به روح او گره می زند فیوضاتی از روح مرده بر روح زائر افاضه می شود، همان گونه که شعاع نور از آینه صاف بر جسم منعکس می شود. بنابراین می گویند زیارت کامل زیارتی است که زائر با روح و قلبش متوجه میت بشود به گونه ای که به غیر از او به چیزی دیگر متوجه نشود و این زیارتی است که ابن سینا و فارابی و دیگران آن را ذکر کرده اند و ستاره پرستان بر آن تصریح کرده اند. چنین اعتقادی همان گونه که باعث می شود آنها بر عبادت ستارگان روی بیاورند و برای آنها صورت و شکل

ص: 246


1- مراد از سد ذرایع، ممنوع کردن هر راهی است که به گناه و مفسده منجر می شود.
2- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص200؛ همو، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج3، ص532.
3- همو، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص 218.

(هیکل) بسازند و دعاهایی را برایشان تدوین کنند و بر بتان سجده کنند، باعث می شود بندگان قبور، قبرها را محل تجمع خود قرار دهند و بر روی آنها پارچه هایی بکشند و چراغ هایی روشن کنند و مسجد بسازند و از آنها طلب شفاعت کنند. پس چنین زیارتی سر و فلسفه عبادت بتانی است که خداوند، پیامبران و کتب آسمانی را برای ابطال آن فرستاد و به تکفیر و لعن اصحاب آنها پرداخت و خون و مال آنها را مباح کرد و آتش جهنم را بر آنها واجب کرد؛ و همچنین پیامبر اسلام قصد داشت چنین زیارتی را باطل و به کلی محو، و راه هایی را که به آن ختم می شوند مسدود کند.(1)

بررسی و نقد

چنانچه گذشت، ابن قیم زیارت رایج در بین مسلمانان را با اعمال مشرکان قبل از اسلام مقایسه کرده، علت شرک بودن زیارت آنها را مشابهت ظاهری آن با اعمال مشرکان قبل از اسلام می داند و حتی شرک مشرکان را منشأ آن دانسته است، در حالی که در بررسی دقیق آشکار می شود که قیاس بین آن دو، قیاس مع الفارق، و درنتیجه باطل است. زیرا بر اساس آیات قرآن، هدف و غرض مشرکان عصر رسالت از عبادت بت ها و سایر آلهه، تقرب به خدا و شفاعت کردن آلهه در پیشگاه خدا بوده است. چنان که قرآن می فرماید: ) وَ یعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یضُرُّهُمْ وَ لا ینْفَعُهُمْ وَ یقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّه(؛(2)

آنها غیر از خدا، چیزهایی را می پرستند که نه به آنان زیان می رساند، و نه سودی می بخشد و می گویند اینها شفیعان ما نزد خدا هستند!

نیز می فرماید: )وَالَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی(؛(3) آنها که غیرخدا را اولیای خود قرار دادند و دلیلشان این بود که اینها را نمی پرستیم مگر به خاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند.

بر اساس این آیات، گمان مشرکان بر این بود که چون ذات الاهی قابل درک نیست و نمی توان بر حقیقت ذات او احاطه پیدا کرد، بنابراین، عبادت او به طور مستقیم و بدون واسطه ممکن نیست، بدین جهت، موجوداتی چون فرشتگان و صالحان و موجودات دیگری که برای آنها نوعی تأثیر در

ص: 247


1- همان، ج1، ص 218-219.
2- سوره یونس، آیه 18.
3- سوره زمر، آیه 3.

سرنوشت انسان و جهان قائل بودند، پرستش و عبادت می کردند، تا بدین وسیله، هم از شفاعت معبودان خود بهره مند و در زندگی کامیاب شوند و هم در پیشگاه رب الارباب تقرب جویند.

بنابراین، اعمالی که مشرکان برای معبودان خود انجام می دادند با اعتقاد به ربوبیت و مالکیت بت ها و خدایان همراه بود و با انگیزه عبادت آنها انجام می گرفت، ولی کارهایی که مسلمانان در خصوص اولیای الاهی و قبور آنها انجام می دهند با هیچ گونه اعتقادی به مالکیت و ربوبیت آنها همراه نبوده، غرض آنها عبادت خداوند از طریق تکریم و تعظیم آنها به عنوان تعظیم شعائر الاهی است، که مورد رضایت و عنایت خداوند است. پس مقایسه اعمال مسلمانان (اعمالی که برای تعظیم شعائر الاهی و بزرگ داشت اولیای الاهی انجام می دهند و قصد آنها عبادت خداست، نه اولیای الاهی) با اعمال مشرکان (که به قصد عبادت بت ها و معبودان خود به جا می آوردند) کاملاً نادرست و بی پایه است. زیرا هرگز مشابهت ظاهر دو عمل، دلیل بر وحدت حکم شرعی آن دو نیست، وگرنه باید طواف دور کعبه و استلام و بوسیدن حجرالأسود و مبارزه و جنگ در راه خدا و طاغوت و غیره، یک حکم داشته باشند. زیرا از نظر ظاهر یکسان هستند.

بناء بر قبور

اشاره

ابن قیم درباره حرمت بناء بر روی قبور می گوید: «تعظیم کنندگان قبور، قبور را محل تجمع خود قرار می دهند و بر روی آنها چراغ روشن می کنند و بر روی آنها مساجد و گنبدهایی می سازند که ناقض اوامر رسول خدا و دشمنی با دین اوست».(1)

او درباره وجوب خراب کردن بناهایی که بر روی قبور ساخته می شوند می گوید:

حکم اسلام درباره مساجدی که بر روی قبور ساخته می شوند این است که باید به کلی تخریب، و با خاک یکسان شوند. همچنین باید گنبدهایی که بر روی قبور ساخته می شوند را به طور کلی نابود کرد. زیرا آنها از روی معصیت رسول خدا صلی الله علیه و سلم ساخته شده اند و بنایی که بر اساس معصیت و مخالفت با رسول خدا ساخته شده باشد غیرمحترم است و برای تخریب اولی تر از بناء غصبی است.(2)

ص: 248


1- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص 196.
2- همان، ج1، ص210.

همچنین در جای دیگری با ذکر روایت «عَنْ أَبِی الاهیاجِ الأَسَدِی قَالَ: قَالَ لِی عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَلاَّ أَبْعَثُک عَلَی مَا بَعَثَنِی عَلَیهِ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْ لاَ تَدَعَ تِمْثَالاً إِلاَّ طَمَسْتَهُ وَلاَ قَبْرًا مُشْرِفًا إِلاَّ سَوَّیتَهُ»(1) می گوید:

پیامبر خدا به تخریب قبور مشرفه دستور داده است. پس تخریب گنبدها و بناها و مساجدی که بر روی قبور ساخته شده اند اولی و شایسته است. زیرا آن حضرت سازندگان مسجد بر روی قبور را لعن کرده است و از بناء بر قبور نهی کرده است. در نتیجه مبادرت ورزیدن و کمک کردن بر تخریب آنچه رسول خدا سازنده آن را لعن کرده و از آن نهی کرده است باعث اقامه دین و سنت رسول خدا می شود.(2)

او معتقد است «أنه لا یجوز إبقاء مواضع الشرک والطواغیت بعد القدرة علی هدمها وإبطالها یوما واحدا فإنها شعائر الکفر والشرک»؛(3)یعنی باقی گذاشتن مواضع شرک و ظلم به حالت خود، بعد از قدرت یافتن بر تخریب و ابطال آنها، حتی برای یک روز هم جایز نیست. زیرا آنها از شعائر کفر و شرک و بزرگ ترین منکر هستند. این حکم مشاهد و بناهایی است که بر روی قبور بنا می شوند.(4)

بررسی و نقد

دیدگاه ابن قیم درباره بناء بر قبور دیدگاهی مردود و غیر قابل پذیرش است، زیرا:

اولاً، مسئله بناء بر قبور مسئله ای فقهی است و هیچ ربطی به عقاید اسلامی ندارد، چه رسد به اینکه ملاک شرک و توحید باشد. بنابراین، مسئله ای فقهی است که حکم آن یکی از احکام خمسه است و صحیح نیست که روشی برای شرک و تکفیر دیگران واقع شود. زیرا اختلاف نظر در مسائل فقهی امری رایج است.

ثانیاً، هر گاه بخواهیم با حدیثی بر حکمی از احکام الاهی استدلال کنیم باید حدیث واجد دو شرط باشد:

ص: 249


1- مسلم بن حجاج قشیری نیسابوری، صحیح مسلم، ج3، ص61.
2- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص210.
3- همو، زادالمعاد فی هدی خیر العباد، ج3، ص443؛ همو، إغاثة اللهفان، ج1، ص210.
4- همو، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج3، ص443.

1. سند حدیث صحیح باشد. مقصود این است که راویان حدیث در هر طبقه ای افرادی باشند که بتوان به قول آنها اعتماد کرد.

2. دلالت حدیث بر مقصود روشن باشد؛ یعنی الفاظ و جمله های حدیث بر مقصود ما به خوبی دلالت کند، به طوری که اگر همان حدیث را به دست یک فرد آشنا به زبان و آگاه از خصوصیات آن بدهیم، همان را که ما از آن می فهمیم، او نیز بفهمد.

اما متأسفانه احادیثی که ابن قیم بر اساس آنها استدلال کرده، از هر دو نظر اشکال و ایراد دارد که به آنها اشاره می شود.

سند حدیث

از ابی الاهیاج در صحاح شش گانه اهل سنت، فقط یک روایت نقل شده است که آن هم همین حدیث است که خود شک برانگیز است. علاوه بر آن، این حدیث از نظر سند اشکال دارد. زیرا، دانشمندان حدیث شناس بر وثوق اشخاصی که این حدیث را روایت کرده اند، اتفاق ندارند. چراکه در سند آن افرادی به نام های وکیع، سفیان الثوری، حبیب بن ابی ثابت، ابی وائل الاسدی و غیره به چشم می خورد، در حالی که حدیث شناسی چون ابن حجر عسقلانی از این افراد انتقاد کرده، از آنها با تعابیری همچون «خطاکار»، «غیرعرب»، «مدلّس در حدیث»، «غیرمضبوط» و ... یاد کرده است،(1)

به گونه ای که انسان در صحت حدیث مذکور و دیگر احادیث در این باره شک و تردید می کند. اگر سند حدیث، با چنین اشکالاتی روبه روست، هیچ فقیهی نمی تواند با چنین سندی فتوا بدهد.

دلالت حدیث

دلالت حدیث، دست کمی از سند آن ندارد، زیرا مورد استشهاد در حدیث جمله زیر است: «و لا قبرا مشرفا الاّ سوّیته». اکنون باید درباره معنای دو لفظ «مشرفا» و «سویته» دقت کنیم؛ لفظ «مشرف» در لغت به معنای عالی و بلند آمده و گفته اند: «مُشْرِفٌ: عالٍ و الشَّرَفُ من الأَرض: ما أَشْرَفَ لک».(2) مشرف، مکان بلند و زمین مشرف، زمین مسلط بر دیگری است. صاحب قاموس المحیط

ص: 250


1- نک.: ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج 11، ص125، 130، 118، 128 و ج4، ص115 و ج 3، ص 179.
2- ابن منظور، لسان العرب، ج9، ص170.

که اصالت بیشتری در تنظیم معانی الفاظ دارد می گوید: «الشرف محرّکة: العلّو و من البعیر سنامه»؛(1) شرف با حرکت «راء» بلند و از شتر به قسمت کوهان آن می گویند. بنابراین، لفظ «مشرف» به معنای مطلق بلندی و بالأخص آن بلندی که به شکل کوهان شتر باشد، گفته می شود. لفظ «سویته» در لغت، مساوی قرار دادن و برابر کردن و کج و معوج را راست کردن است.(2)

حال پس از آگاهی از معانی مفردات حدیث می گوییم که در این حدیث دو احتمال وجود دارد. باید با توجه به معانی مفردات و قرائن دیگر یکی از آنها را تعیین کرد.

احتمال اول

مقصود این است که حضرت به أبوالاهیاج دستور داد قبرهای بلند را ویران، و آن را با زمین یکسان کند. این همان معنایی است که سلفیان از این حدیث فهمیده اند و این معنا از جهاتی مردود است. زیرا:

اوّلا، لفظ «تسویه» در لغت و اصطلاح به معنای هدم و ویران کردن نیامده است و اگر مقصود این باشد باید چنین بگویند: «و لا قبرا مشرفا الاّ سوّیته بالارض» آن را با زمین یکسان کنی، در صورتی که چنین لفظی در حدیث نیست.

ثانیاً، اگر مقصود از این تخریب قبور باشد، همان گونه که ابن قیم و سلفیان گفته اند، پس چرا احدی از علمای اسلام بر طبق آن فتوا نداده است؟ زیرا برابری قبر با زمین برخلاف سنت اسلامی است، و سنت اسلامی این است که قبر مقداری بلندتر باشد و تمام فقهای اسلام بر استحباب بلندی قبر از زمین به مقدار یک وجب فتوا داده اند. چنانچه صاحب کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه می گوید: «و یندب ارتفاع التّراب فوق القبر بقدر شبر»؛(3)

مستحب است خاک قبر، به اندازه یک وجب از زمین بلندتر باشد.

ص: 251


1- محمد بن یعقوب فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج1، ص823.
2- محمّد بن محمّد بن عبد الرزّاق حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج38، ص332.
3- عبدالرحمن جزیری، الفقه علی المذاهب الأربعة، ج1، ص486.
احتمال دوم

مقصود از اینکه قبر را مساوی کن، این است که روی قبر را صاف و هم سطح و یکسان و یکنواخت ساز، در برابر قبرهایی که به صورت پشت ماهی و یا بسان سنام (کوهان) شتر ساخته می شوند.

در این صورت حدیث ناظر به این است که باید روی قبر صاف و مساوی باشد، نه به صورت پشت ماهی و یا مسنم که در میان برخی اهل تسنن مرسوم است، چنانچه صاحب کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه می گوید: «ویجعل کسنام البعیر، باتفاق ثلاثة، وقال الشافعیة: جعل التراب مستویاً منظماً أفضل من کونه کسنام البعیر»(1) سه مکتب اهل سنت بر اینکه روی قبر را باید مانند کوهان شتر درست کرد، اتفاق نظر دارند ولی شافعی ها می گویند مساوی و صاف کردن خاک روی قبر از مثل کوهان شتر درست کردن آن افضل است.

در این صورت این حدیث مؤید فتوای علمای شیعه است که می گویند باید قبر علی رغم ارتفاع از زمین، سطح آن صاف و یکنواخت باشد.

مؤیدات احتمال دوم

برخی دیگر از مؤیدات دیدگاه شیعه عبارت اند از:

1. شارح معروف صحیح مسلم در تفسیر حدیث ابی الاهیاج می گوید: «أن السنة أن القبر لا یرفع علی الأرض رفعا کثیرا ولا یسنم بل یرفع نحو شبر ویسطح»؛(2) سنت این است که قبر از زمین زیاد بلند نباشد و به شکل کوهان شتر در نیاید، بلکه به مقدار یک وجب بلند و مسطح باشد. این جمله حاکی از آن است که شارح صحیح مسلم، از لفظ «سویته» همان معنا را فهمیده است که ما استظهار کردیم.

2. خود نویسندگان صحاح اهل سنت این احادیث را تحت عنوان «باب الامر بتسویة القبر» وارد کرده اند. بنابراین، مقصود از این عنوان این است که سطح قبر یکسان و یکنواخت باشد، و اگر

ص: 252


1- همان.
2- یحیی بن شرف نووی، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ج7، ص36.

مقصود این بود که قبرهای بلند را با زمین یکسان کند، لازم بود عنوان باب را تغییر دهد و بگوید باب «الامر بتخریب القبور و هدمها».

3. اگر مقصود از سفارش این بود که گنبدها و ابنیه ای را که روی قبرها قرار دارد، ویران کند، پس چرا علی علیه السلام قبه های موجود در زمان خود را که بر روی قبور پیامبران الاهی بود، ویران نکرد؛ علی علیه السلام در آن روز حاکم علی الاطلاق بر سرزمین های اسلامی بود و سرزمین های فلسطین، سوریه، مصر، عراق، ایران و یمن، که مملو از بناهایی بر قبور پیامبران است، در برابر دیدگان او قرار داشت.

4. هیچ کدام از فقهای چهارگانه اهل سنت به حرمت ساختن بناء بر روی قبور فتوا نداده اند و فقط حکم به کراهت آن داده اند، چنانچه صاحب کتاب الفقه علی المذاهب الاربعة می گوید: «یکره أن یبنی علی القبر بیت أو قبة أو مدرسة أو مسجد أو حیطان تحدق به».(1)

5. ما از همه این گفته ها صرف نظر می کنیم، و فرض می کنیم که امام به ابی الاهیاج دستور داده است تمام قبرهای بلند را با زمین یکسان کند، ولی هرگز حدیث گواه بر لزوم تخریب بناء و ساختمانی که روی قبرها قرار دارد، نیست، زیرا امام این چنین فرمود: «و لا قبرا الاّ سوّیته»؛ یعنی قبرها را ویران سازد، و هرگز نفرمود: «و لا بناء و لا قبّة الاّ سوّیتهما»؛ در حالی که سخن ما درباره خود قبر نیست، بلکه بحث ما درباره بناها و ساختمان هایی است که روی قبر ساخته شده است، و مردم در سایه این بناء به تلاوت قرآن و خواندن دعا و گزاردن نماز اشتغال دارند. کجای این جمله گواه بر آن است که بناهای اطراف قبور را ویران کنند، و این آثار را که به زائر امکان انجام عبادت و تلاوت قرآن می دهد و مردم را از گرما و سرما حفظ می کند، ویران سازند؟

6. ممکن است این حدیث و امثال آن، ناظر به یک رشته از قبور از ملل سابق باشد که قبور صالحان و اولیا را قبله اتخاذ کرده، به جای اینکه به قبله واقعی نماز بگزارند بر قبر و تصویری که کنار آن قبر بود، نماز می گزاردند، و از نماز به قبله واقعی، که خدا معین کرده بود سر باز می زدند. در این صورت حدیث ربطی به قبوری که هرگز مسلمانی بر آن سجده نکرده، یا نماز نگزارده و فقط در کنار آن بر قبله الاهی (کعبه) نماز می گزارد و قرآن تلاوت می کند، ندارد. همچنین ممکن است

ص: 253


1- عبدالرحمن جزیری، الفقه علی المذاهب الاربعة، ج1، ص487.

مقصود از «صورة» تمثال بت ها و از «قبر» قبور مشرکان باشد که هنوز قبور آنها محل توجه بازماندگان و غیره بوده است.(1)

دعا و نماز خواندن در کنار قبور

اشاره

ابن قیم جوزیه دعا کردن و نماز خواندن در کنار قبور انبیا و اولیای الاهی را امری بدعت آمیز و غیرشرعی و در حکم جنگ با دین خدا می داند که به برخی از دیدگاه های او در این باره اشاره می شود. وی می گوید: «از بزرگ ترین بدعت ها و اسباب شرک نماز خواندن در کنار قبور و مسجد قرار دادن قبور و بناء مسجد بر روی قبور است».(2)

وی در جای دیگری می گوید:

اگر کسی در کنار قبور نماز بخواند به قصد اینکه نماز خواندن در آن بقعه متبرک است، این کار عین فریب دادن و نیرنگ زدن (مخادعه) بر خدا و رسول خدا و مخالفت کردن با دین خداست و بدعتی است که خداوند به آن إذن نداده است و مسلمانان اجماع دارند که از نماز خواندن در کنار قبور نهی شده است و پیامبر خدا کسانی را که قبور را مساجد قرار می دهند لعن کرده است.(3)

همچنین می گوید:

از محالات است که طلب از مردگان یا دعا کردن به وسیله آنها یا دعا کردن در کنار قبور آنها، مشروع و عملی صالح باشد. زیرا در سه قرن اول که به گفته پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم افضل از دیگر قرون است چنین چیزی وجود ندارد و در سنت رسول خدا و خلفای راشدین و صحابه و تابعین چنین چیزی ممکن نیست و از هیچ کدام از آنها، به نقل صحیح و حسن و ضعیف و منقطع نقل نشده است که در مواقع حاجت داشتن قصد قبور می کردند و در کنار قبور دعا می کردند یا بر آنها دست می کشیدند، تا چه رسد به اینکه در کنار آنها نماز بخوانند یا به وسیله اصحاب آنها از خداوند طلب حاجت کنند یا از خود آنها حاجت بخواهند. در نتیجه حتی یک اثر یا یک سخن از آنها برای تأیید این کار وجود ندارد، در حالی که برای ابطال آن دلایل فراوانی وجود دارد.(4)

ص: 254


1- جعفر سبحانی، آئین وهابیت، ص70.
2- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص185.
3- همان، ص185-188.
4- همان، ص202.
بررسی و نقد

دیدگاه های ابن قیم درباره نماز خواندن در کنار قبور نیز باطل است. زیرا:

اولاً، از روایات مورد استناد ابن قیم بیش از این استفاده نمی شود که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم از نماز خواندن به طرف قبور نهی کرده، ولی هرگز دلیل قطعی وجود ندارد که ثابت کند این نهی، نوعی نهی تحریمی است، بلکه احتمال دارد این نهی، نوعی نهی تنزیهی و به اصطلاح کراهتی باشد، چنانچه خود ابن قیم از شافعی و اثرم کراهت را نقل کرده است(1)

و همچنین علمای مذاهب چهارگانه اهل سنت، از این نهی کراهت را استنباط کرده اند و فتوا داده اند که نماز خواندن بر روی قبرها مکروه است.(2)

ثانیاً؛ چنانچه خود ابن قیم از شافعی و اثرم نقل کرده است،(3) باید این روایات را بر مواردی حمل کرد که نماز خواندن بر قبور باعث فتنه یا تشبه به اهل کتاب شود و الا اشکالی نخواهد داشت. به عبارت دیگر، زمانی نماز خواندن در کنار قبور حرام و بدعت است که هدف نمازگزار عبادت صاحب قبر یا قبله قرار دادن قبر او باشد، در این صورت به طور مسلم شرک خواهد بود، ولی در روی زمین هیچ مسلمانی در کنار قبر پیامبران و اولیا چنین کاری انجام نمی دهد؛ نه صاحب قبر را عبادت می کنند و نه او را قبله قرار می دهند.

ثالثاً؛ در علم اصول فقه به اثبات رسیده است که مطلق مقدمات حرام، حرام نیست، بلکه مقدمه موصله، آن هم جزء آخرش که قطعاً به حرام منجر می شود، حرام است. زیرا به مقدمه زمانی حرام گفته می شود که موصله باشد و زمانی ایصال محقق می شود که جزء آخر را انجام داده باشد.(4)

در خصوص بحث نیز نماز و دعا در کنار قبور زمانی که به شرک منجر شود حرام و ممنوع است، ولی اگر به شرک منجر نشود و فقط به قصد تبرک از آن مکان باشد نه تنها حرام و بدعت نیست، بلکه جایز و مستحب هم هست.

ص: 255


1- همان، ج1، ص189.
2- عبدالرحمن جزیری، الفقه علی المذاهب الأربعة، ج1، ص253.
3- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص189.
4- جعفر سبحانی، الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج2، ص532.

رابعاً؛ موارد متعددی از سیره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه آن حضرت و تابعین وجود دارد که در کنار قبور به خواندن نماز و دعا پرداخته اند که با ادعای ابن قیم جوزیه متناقض اند. در ادامه به چند مورد اشاره می کنیم:

1. ابن عباس می گوید پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هفتاد پیامبر در مسجد خیف نماز خوانده اند».(1) همچنین در روایات دیگر آمده است که خود آن حضرت در موارد متعددی در مسجد خیف نماز خوانده اند،(2)

در حالی که ابن عمر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که در مسجد خیف قبر هفتاد پیامبر وجود دارد.(3)

2. این ادعای ابن قیم با دیگر گفته های او در کتاب هایش در تناقض است. زیرا خود او از مالک و عبدالله بن دینار نقل کرده است که عبدالله بن عمر هر وقت قصد سفر می کرد یا از مسافرت برمی گشت به کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می رفت و برای آن حضرت نماز می خواند و دعا می کرد و سپس راهی می شد. (4) نیز از سلمة بن وردان نقل کرده است که مالک بن انس را در حالی دیدم که بر پیامبر سلام می کرد و سپس پشتش را به دیوار تکیه داد و دعا کرد.(5)

3. حاکم نیشابوری نقل می کند که حضرت فاطمه زهرا علیها السلام ، دختر رسول خدا علیها السلام ، در روزهای جمعه به زیارت قبر عموی خود حمزه می رفت و در کنار قبر ایشان نماز می خواند و گریه می کرد.(6)

4. اگر به راستی، نماز در کنار قبر مشروع نباشد، چگونه ام المؤمنین، عایشه، یک عمر در حجره خود که مدفن پیامبر است، نماز گزارد و به عبادت خدا پرداخت؟

5. منصور دوانیقی با امام مالک در مسجد رسول خدا، به مذاکره پرداخت و از او پرسید آیا موقع دعا رو به قبله بایستم و دعا کنم، یا رو به مدفن رسول خدا دعا کنم. مالک گفت: «چرا از

ص: 256


1- ابوالقاسم طبرانی، المعجم الکبیر، ج11، ص457.
2- همان، ج7، ص299 و ج22، ص232-233.
3- همان، ج12، ص414.
4- ابن قیم، جلاء الأفهام فی فضل الصلاة علی محمد خیر الأنام، ج1، ص399.
5- همان، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص201.
6- أبو عبدالله حاکم نیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص533، ح1396.

پیامبر روی برگردانی، در حالی که او وسیله تو و وسیله پدر تو آدم است، بلکه رو به قبر رسول خدا کن و او را شفیع قرار بده و از او درخواست کن تا در حق تو شفاعت کند.(1)

6. فقهای چهارگانه اهل سنت، هرچند در خصوص کراهت و استحباب دعا و نماز خواندن در کنار قبور، اختلاف نظر دارند، ولی هیچ کدام از آنها حکم به بدعت و حرام بودن آن نداده اند(2)

و همچنین معتقدند دعا کردن برای خود و دیگران در کنار قبر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، یکی از آداب زیارت آن حضرت است(3) و اگر چنین چیزی بدعت و حرام بود آنها قطعاً حکم به جواز و استحباب آن نمی دادند.

روشن کردن چراغ بر قبور

اشاره

ابن قیم جوزیه، همانند دیگر سلفیان، به شدت مخالف روشن کردن چراغ بر روی قبور است و معتقد است روشن کردن چراغ یکی از بدعت ها و گناهان کبیره است.(4) او می گوید:

تعظیم کنندگان بر قبور که آنها را محل تجمع خود قرار می دهند و بر روی آنها چراغ هایی روشن کرده، مساجد و گنبدهایی بنا می کنند، نقض کنندگان دستورهای رسول خدا و جنگ کنندگان با شریعت او هستند و بزرگ ترین مصداق آن مسجد قرار دادن قبور و روشن کردن چراغ بر روی آنهاست که یکی از گناهان کبیره است و فقهای حنبلی و غیرحنبلی به حرمت آن تصریح کرده اند.(5)

ابن قیم درباره علت حرمت و بدعت بودن روشن کردن چراغ بر قبور، گفتار ابومحمد مقدسی را ذکر کرده است که او گفته است: «اگر روشن کردن چراغ بر روی قبور مباح بود پیامبر اسلام انجام دادن آن را لعن نمی کرد و این کار باعث ضایع کردن مال در کاری می شود که فایده ای ندارد و همچنین افراط در تعظیم قبور و تشبه به بت پرستان می شود».(6)

ص: 257


1- أبو الحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج4، ص197؛ عبد الملک قسطلانی قتیبی، المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، ج3، ص594.
2- عبدالرحمن جزیری، الفقه علی المذاهب الأربعة، ج1، ص253.
3- همان، ج1، ص641.
4- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج2، ص188.
5- همان، ص196-197.
6- همان، ص197.
بررسی و نقد

ادعای ابن قیم درباره روشن کردن چراغ بر روی قبور از جهات مختلفی باطل و نامقبول است. زیرا:

اولاً، چنانچه شارحان حدیث(1)

و خود ابن قیم نیز از ابومحمد مقدسی نقل کرده است، این احادیث ناظر به صورتی است که برافروختن چراغ جز تضییع مال یا تشبّه به برخی ملل جهان، چیز دیگری نباشد، ولی اگر هدف از روشن کردن چراغ خواندن قرآن و دعا و ادای نماز و دیگر منافع مشروع باشد، قطعاً اشکال نخواهد داشت، بلکه برافروختن چراغ در این نقاط، آن هم برای این اهداف مقدس، مصداق روشن )تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی((2) خواهد بود. در این صورت چرا حرام و ممنوع باشد؟(3)

ثانیاً، صِرف مشابهت ظاهری این کارها با اعمال مشرکان و بت پرستان باعث حرمت و بدعت بودن آنها نمی شود و الا باید طواف بر دور خانه خدا و دیگر اعمال عبادی مانند جهاد و غیره را نیز حرام و بدعت خواند؛ چرا که با اعمال بت پرستان مشابهت دارند، در حالی که هیچ مسلمانی چنین اعتقادی ندارد.

ثالثاً، سیره مسلمانان بر این بوده که بر روی قبور بزرگان دینی چراغ و شمع قرار می داده اند، چنانچه خطیب بغدادی از ولید نقل کرده است که پیرمردی از اهل فلسطین برای من تعریف می کرد ساختمان سفیدی پایین تر از دیوار شهر قسطنطنیه بود و مردم می گفتند این قبر ابوایوب انصاری، صحابی بزرگ پیامبر اسلام، است. من نیز به طرف آن ساختمان رفتم و قبرش را در آن بنا دیدم و بر روی قبر شمعدانی با یک زنجیر بسته شده بود.(4)

همچنین محمد جوزی می گوید: «یکی از حوادث سال 386 ه.ق. این است که اهل بصره مدعی شدند قبر زبیر بن عوام را پیدا کرد ه اند و بر روی قبر او بنا و مسجدی ساختند و برای آنجا شمعدان ها و حصیرها و فرش هایی بردند و خادمی دائمی برای محافظت از آن مکان گماردند و برای او وقف ها کردند».(5) نیز ابن خلکان

ص: 258


1- محمد بن عبدالهادی سندی، حاشیة السندی علی سنن النسائی، ج4، ص95.
2- سوره مائده، آیه 2.
3- جعفر سبحانی، آئین وهابیت، ص144.
4- أبو بکر أحمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص495.
5- جمال الدین أبو الفرج جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج14، ص383.

می گوید: «قبر موسی کاظم علیه السلام مشهور و مکان زیارتی است و بر روی قبر او بارگاهی عظیم بنا شده و در آن شمعدان هایی از طلا و نقره و نیز انواع وسایل و فرش های بی شماری وجود دارد».(1)

برگزاری مراسم سوگواری و عزا

اشاره

ابن قیم جوزیه با برپایی مراسم سوگواری و عزا مخالف است و آن را امری بدعت آمیز می داند و در مقام استدلال بر سخن خود می گوید: «سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تعزیت گفتن بر صاحبان عزا بود و سیره ایشان این گونه نبود که برای عزا جمع شوند و در کنار قبر میت یا جای دیگری برای او قرآن بخوانند و تمام این کارها بدعت های مکروهی است که بعداً به وجود آمده است».(2)

بررسی و نقد

اولاً، بر اساس عموم آیه )قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی((3) یکی از نشانه های مهم مودت و دوستی همدردی و همدلی در سوگ آنها یا شادی در ایام شادی آنهاست.

ثانیاً، خداوند در قرآن تعظیم و بزرگ داشت شعائر الاهی را از دستورهای اساسی دین اسلام می داند و می فرماید: )وَ مَنْ یعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ(؛(4)

مقصود از بزرگ داشت شعائر الاهی بزرگ داشت نشانه های دین و اطاعت خداوند است. از این رو به طور عموم می توان گفت که هر زمان، مکان، فعل یا عملی که یاد خداوند و زمینه تقوا و رشد معنوی و روحی را فراهم آورد، در صورتی که در چارچوب قوانین و دستورهای الاهی باشد، جزء شعائر الاهی به شمار می رود.

ثالثاً، بر اساس آیات و روایات، خود انبیای الاهی هم در مواردی به سوگواری و عزاداری پرداخته اند که به چند مورد اشاره می کنیم.

خداوند در قرآن گریه حضرت یعقوب در فراق حضرت یوسف را این گونه بازگویی می کند که: )وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفی عَلی یوسُفَ وَ ابْیضَّتْ عَیناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کظیمٌ(؛(5) و از آنان کناره گرفت و گفت: دریغا بر یوسف! و در حالی که از غصّه لبریز بود دو چشمش از اندوه سپید شد. برخی مفسران

ص: 259


1- أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر ابن خلکان، وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، ج5، ص310.
2- ابن قیم، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج1، ص528.
3- سوره شوری، آیه 23.
4- سوره حج، آیه 32.
5- سوره یوسف، آیه 84.

گفته اند حضرت یعقوب هشتاد سال برای یوسف گریه کرد.(1) همچنین گفته شده است که نه تنها یعقوب در فراق یوسف اشک می ریخت یوسف نیز در فراق پدر اشک می ریخته است، چنانچه از ابن عباس نقل شده است که یوسف وقتی به زندان افتاد با گریهٔ او در و دیوار و حتی سقف زندان هم با او گریه می کرد.(2)

رابعاً، در روایات مختلفی از طرق شیعه و سنی نقل شده است که خود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سوگ فرزندش ابراهیم(3) و طاهر(4)

و عبدالمطلب،(5)

ابوطالب(6)

و حمزه(7)

و علی علیه السلام در سوگ مالک اشتر،(8) و عمر در سوگ برادرش زید بن خطاب و نعمان بن مقرن مزنی و خالد بن ولید گریه کرده است.(9)

توسل به انبیا و اوصیای الاهی

اشاره

او توسل به غیرخدا را بدعت و شرک می داند. زیرا به طور کلی توسل و واسطه قرار دادن غیرخدا را یکی از اقسام شرک به حساب آورده و می گوید:

یکی از اقسام شرک، شرک وساطت است و آن عبارت است از اینکه قصد و هدف شخص مشرک تعظیم الاهی باشد نه اهانت به خدا و بگوید من این واسطه ها را عبادت می کنم تا مرا به خدا نزدیک سازند و به خدا برسانند و آنها واسطه و شفیعی بیش نیستند.(10)

ص: 260


1- جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج4، ص570.
2- شمس الدین قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج9، ص188.
3- ابن عبد ربه أندلسی، العقد الفرید، ج3، ص190؛ أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان هیثمی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج3، ص17.
4- هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج3، ص18.
5- محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله بصری زهری، الطبقات الکبری، ج1، ص119.
6- همان، ج1، ص123.
7- همان، ج2، ص44 و ج3، ص11.
8- شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایماز ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج4، ص34.
9- ابن عبد ربه اندلسی، العقد الفرید، ج3، ص191.
10- ابن قیم، الجواب الکافی لمن سأل عن الدواء الشافی أو الداء والدواء، ج1، ص129.

او همچنین در تبیین توحید پیامبران می گوید: «در توحید پیامبران، غیرخدا از مخلوقات، حق وکالت و ولایت و شفاعت ندارند. در رفع حوائج، باز شدن گرفتاری ها و اجابت خواسته ها هیچ واسطه ای بین خدا و مخلوقات وجود ندارد».(1)

او می گوید: «یکی از انواع شرک، طلب حاجت از مردگان و استغاثه و توجه کردن به آنهاست و این اصل شرک عالم است. زیرا عمل از میت قطع شده است و او مالک هیچ نفع و ضرری برای خودش نیست تا چه رسد به کسی که به آنها استغاثه می کند و از آنها طلب برآورده شدن حاجت ها را می کند».(2)

بررسی و نقد

شرک و بدعت دانستن توسل ادعایی نامقبول است. زیرا اولاً، تمام مسلمانان بر جواز توسل به ذات و مقام و دعای پیامبران و صالحان در حال حیات آنها اتفاق نظر دارند. حتی برخی از خود سلفی گرایان نیز به این مطلب اقرار کرده اند.(3)

ثانیاً، موارد متعددی از سیره عملی صحابه نیز جواز توسل به ذات مقدس و مقام و منزلت و دعای پیامبر اسلام در حال حیات ایشان را اثبات می کند، چنانچه در روایتی عثمان بن حنیف می گوید نابینایی خدمت پیامبر آمد و گفت دعا کن خدا به من شفا دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود اگر بخواهی دعا می کنم و اگر می توانی صبر کن و آن بهتر است. نابینا گفت خدا را بخوان، دعا کن. در این موقع پیامبر فرمود وضوی نیکو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و پس از آن چنین دعا کن: پروردگارا من از تو مسئلت می کنم و به سوی تو به پیامبرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم که پیامبر رحمت است روی می آورم. ای محمد! من به وسیله تو به پروردگارم رو آورده ام تا حاجتم را برآورده کند. پروردگارا! شفاعت او را در حق من بپذیر. ابن حنیف می گوید ما در محضر رسول خدا بودیم. طولی نکشید که این پیرمرد بر ما وارد شد. گویی اصلاً نابینا نبوده است. (4)

ابن ماجه و ترمزی بعد از نقل این روایت درباره سند این حدیث می گویند: «این حدیث صحیح است».(5)

ص: 261


1- ابن قیم، الصواعق المرسلة فی الرد علی الجهمیة والمعطلة، ج3، ص933.
2- همو، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، ج1، ص353.
3- شهاب الدین محمود بن عبد الله حسینی آلوسی، روح المعانی، ج3، ص294.
4- احمد بن حنبل، مسند احمد، ج28، ص480؛ ابن ماجة أبو عبد الله محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، ج1، ص441.
5- محمد بن عیسی بن سَوْرة بن موسی بن الضحاک ترمذی، سنن ترمزی، ج5، ص461؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج1، ص441.

همچنین بخاری در صحیح خود از انس بن مالک روایت کرده است که عمر بن خطاب در مواقع قحطی باران به عباس، عموی پیامبر، توسل می کرد و می گفت: «اللَّهُمَّ إِنَّا کنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیک بِنَبِینَا فَتَسْقِینَا، وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیک بِعَمِّ نَبِینَا فَاسْقِنَا، قَالَ: فَیسْقَوْنَ».(1)

ثالثاً، خداوند متعال در قرآن، رسول گرامی اسلام را شریف ترین و گرامی ترین انسانی می داند که وجود او در میان مردم مایه مصونیت آنها از عذاب الاهی است و تصریح می کند که مادامی که او در میان مردم است، خدا آنها را با نزول عذاب مجازات نمی کند، چنانچه می فرماید: )وَمَا کانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یسْتَغْفِرُونَ(؛(2) هرگز تا تو در میان آنها هستی خدا آنها را مجازات نمی کند، همچنان که ایشان را تا زمانی که طلب آمرزش می کنند عذاب نمی کند. به دلیل همین مقام قدسی پیامبر در پیش گاه خداوند است که دعای او رد نمی شود. لذا به گنهکاران دستور داده شده که به محضر پیامبر بروند و از او درخواست کنند که در حق آنها استغفار کند: )وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا(؛(3) این آیه اختصاصی به زمان حیات رسول خدا ندارد و سیره عملی مسلمانان از عصر صحابه تا به امروز مؤید آن است. فراتر از این، حتی خودداری از طلب استغفار از پیامبر را نشانه نفاق می داند و می فرماید: )وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یسْتَغْفِرْ لَکمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکبِرُونَ(.(4)

تبرک جستن به آثار انبیا و اولیای الاهی

اشاره

از دیدگاه ابن قیم جوزیه، تبرک جستن به قبور و خاک اطراف قبور انبیا و اولیای الاهی بدعت، و در حکم جنگ با خدا و رسول خدا و دین خداست. او در این باره می گوید: «اگر هدف انسان از نماز خواندن در کنار قبور، تبرک جستن به وسیله نماز از آن بارگاه باشد این کار عین جنگ با خدا و رسول خدا و مخالفت ورزیدن با دین خداست و بدعت نهادن در دین است که خداوند به آن اذن نداده است».(5)

ص: 262


1- محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری جعفی، صحیح بخاری، ج2، ص27.
2- سوره انفال، آیه 33.
3- سوره نساء، آیه 64.
4- سوره منافقون، آیه 5.
5- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج2، ص185.

ابن قیم از ابی الوفاء بن عقیل نقل کرده است که:

تعظیم و تکریم کنندگان قبور، که بر روی قبور چراغ روشن می کنند و آنها را می بوسند و از مردگان طلب حاجت می کنند و نوشته هایی برای آنها می نویسند و خاک قبر آنها را به عنوان تبرک برمی دارند و غیره، از نظر من کافر هستند و به لات و عزی اقتدا کرده اند.(1)

او درباره روایاتی که در آنها تبرک به نام مقدس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مطرح شده است، مانند روایت «مَنْ وُلِدَ لَهُ مَوْلُودٌ فَسَمَّاهُ مُحَمَّدًا تَبَرُّکا بِهِ کانَ هُوَ وَالْوَلَدُ فِی الْجَنَّةِ» می گوید: «همه این روایات دروغ هستند».(2)

بررسی و نقد

در نقد دیدگاه های ابن قیم جوزیه درباه تبرک جستن به آثار و قبور انبیا و اولیای الاهی باید گفت که اولاً، تبرک جستن به آثار انبیای الاهی از دیدگاه قرآن و سنت و سیره عملی صحابه امری جایز بلکه پسندیده است. زیرا خداوند علاوه بر آنکه در قرآن برخی اشخاص، از جمله نوح،(3) ابراهیم و فرزندش اسحاق،(4)

عیسی،(5)

و اهل بیت پیامبر(6)

را موصوف به برکت کرده است و همچنین از برخی زمان ها و مکان ها مانند مکه،(7)

مقام ابراهیم،(8)

مسجدالاقصی،(9)

شب قدر،(10)

به عنوان مبارک یاد فرموده است، در ماجرای حضرت یوسف علیه السلام تبرک جستن حضرت یعقوب به پیراهن حضرت یوسف و شفا پیدا کردن آن حضرت را چنین نقل می کند: )اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی یأْتِ

ص: 263


1- همان، ج1، ص195.
2- ابن قیم، المنار المنیف فی الصحیح والضعیف، ج1، ص61.
3- سوره هود، آیه 48.
4- سوره صافات، آیه 113.
5- سوره مریم، آیه 31.
6- سوره هود، آیه 73.
7- سوره آل عمران، آیه 96.
8- سوره بقره، آیه 125.
9- سوره اسراء، آیه 1.
10- سوره دخان، آیه 3.

بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِکمْ أَجْمَعِینَ(؛(1)

)فلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(.(2)

ثانیاً؛ با مراجعه به روایات با طیف وسیعی از روایات مواجه می شویم که در آنها حضرت محمد و آل محمد را اشخاصی مبارک معرفی کرده اند.(3) نیز عایشه می گوید: صحابه دائماً فرزندان خود را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می آوردند تا پیامبر کام آنها را بردارد و مبارک گرداند.(4)

حتی خود ابن قیم هم به این مطلب تصریح کرده است.(5)

در روایات فراوانی وارد شده است که صحابه پیامبر به آب وضوی آن حضرت و موی شریف ایشان(6)

و کفش و ظروف(7)

و منبر آن حضرت بعد از رحلت ایشان تبرک می جسته اند.(8)

خود ابن قیم تصریح کرده است که ابوبکر بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم خودش را بر روی جنازه آن حضرت انداخت و پیشانی آن حضرت را بوسید.(9)

نذر برای غیرخدا

اشاره

از دیدگاه ابن قیم نذر برای غیرخدا شرک است. او می گوید:

از اقسام شرک، نذر برای غیرخداست و این شرک است و شرک آن بزرگ تر از شرک به قسم به غیرخداست. بنابراین، اگر کسی به نام غیرخدا قسم بخورد مشرک می شود. پس چگونه کسی که برای غیرخدا نذر می کند مشرک نباشد؟.(10)

در جای دیگری می گوید:

اهل شرک که به غیرخدا از بت ها روی می آورند و می گویند این سنگ یا این درخت یا این چشمه نذر قبول می کند بدین معناست که غیرخدا عبادت قبول

ص: 264


1- سوره یوسف، آیه 93.
2- سوره یوسف، آیه 96.
3- محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری جعفی، صحیح بخاری، ج8، ص77.
4- احمد بن حنبل، مسند احمد، ج42، ص508.
5- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص157.
6- عبد الملک بن هشام بن أیوب حمیری معافری، السیرة النبویه، ج4، ص281.
7- محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری جعفی، صحیح بخاری، ج4، ص82.
8- ابوالحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج4، ص215.
9- ابن قیم، اجتماع الجیوش الإسلامیة، ج2، ص119.
10- همو، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، ج1، ص353.

می کند. پس نذر، عبادت است و باعث تقرب، و نذرکننده به واسطه نذر به منذور له تقرب می جوید، در حالی که سلف، مسح کردن حجرالاسود را که خداوند به نماز خواندن در کنار آن امر فرموده است، انکار کرده اند.(1)

بررسی و نقد

در نقد دیدگاه های ابن قیم جوزیه درباره نذر برای غیرخدا باید گفت که اولاً، باید بین نیت ها فرق گذاشت. زیرا محدثان از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند که «انما الاعمال بالنیات»؛(2)

ارزش اعمال به نیت هاست. در نتیجه باید میان عمل فرد موحد که گوسفندی را برای پیامبر نذر می کند با عمل مشرک که گوسفندی را برای بت ها نذر می کرد فرق گذاشت. زیرا هرچند در ظاهر این دو عمل مشابه اند ولی باطن آنها با یکدیگر قابل قیاس نیست. انسان موحد برای خدا نذر کرده، در حالی که مشرکان به نام بت و برای درخواست پاداش از آنها نذر می کنند.

ثانیاً، اگر ظاهر عمل مقیاس قضاوت و داوری باشد باید مناسکی از حج را که کاملاً شبیه اعمال مشرکان است از اعمال شرک آمیز به حساب آورد. زیرا، آنها بر گرد بت های خود می چرخیدند و می پرستیدند، ما نیز بر دور کعبه طواف می کنیم و حجرالاسود را می بوسیم. آنها گوسفندان خود را در منی به نام بت ها ذبح می کردند و ما نیز در همان روز قربانی می کنیم. ولی آیا رواست که این دو عمل مشابه را یکسان تلقی کنیم؟ محرک بت پرست، جلب رضایت بتان است، در حالی که محرک موحد، جلب رضای خداوند است و موحد، ثواب عمل خود را به نبی و وصی او اهدا می کند.(3)

ثالثاً، در آیات و روایات نیز بر چنین عملی صحه گذاشته شده است، چنان که خداوند در قرآن می فرماید: )وَمَا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ ... ذَلِکمْ فِسْقٌ(؛(4)

آنچه برای بت ها کشته می شود ... فسق و گناه است. از این آیه به دست می آید که اگر برای بت ها کشته نشود فسق و گناه نیست. همچنین در زمان رسول خدا مردی نذر کرد که شتری را در «بوانته»(5)

نحر کند. پیش رسول خدا آمد و جریان را به حضرتش عرض کرد. پیامبر فرمود: آیا در آنجا بتی که در دوران جاهلیت عبادت می شده وجود

ص: 265


1- همو، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص212.
2- محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری جعفی، صحیح بخاری، ج1، ص6؛ مسلم بن حجاج قشیری نیسابوری، صحیح مسلم، ج3، ص1515.
3- جعفر سبحانی، وهابیت؛ مبانی فکری و کارنامه عملی، ص370.
4- سوره مائده، آیه 3.
5- به ضم با و تخفیف واو، تپه ای است پشت ینبع نزدیک ساحل دریا.

دارد؟ گفتند: خیر. فرمود: آیا در آنجا عیدی از عیدهای بت پرستان هست؟ گفتند: خیر. رسول خدا فرمود: به نذرت وفا کن که در معصیت خدا، نذر لازم الوفاء نیست و نه در آن دو مورد که در آنها فرزند آدم مالک نیست.(1)

قسم خوردن به غیرخدا

اشاره

ابن قیم جوزیه قسم به نام غیرخدا را شرک می داند و معتقد است قسم خوردن به نام غیرخداوند باعث مشرک شدن شخص قسم خورنده می شود.(2) او قسم دادن خداوند به دیگری را یکی از حیله های شیطانی می داند و می گوید:

شیطان با مکر و حیله اش دعا کردن در کنار قبور را زیبا جلوه می دهد و به تدریج از دعا کردن در کنار قبور به دعا کردن به وسیله آنها می کشاند و خداوند را به او قسم می دهد و این بزرگ تر از مرحله قبل است، در حالی که شأن خداوند بزرگ تر از آن است که به کسی قسم داده شود یا به وسیله شخصی از مخلوقانش از او درخواست شود و بزرگان اسلام آن را انکار کرده اند.(3)

بررسی و نقد

در نقد این دیدگاه های ابن قیم درباره قسم به غیرخداوند، باید گفت که قسم به غیرخدا امری جایز است. زیرا دلایل فراوانی از قرآن و سنت بر جواز آن وجود دارد. در قرآن کریم خداوند متعال در بیش از ده مورد، قسم به غیرخود یاد کرده است. برای مثال، در سوره شمس به هفت چیز از مخلوقات خود سوگند یاد کرده است که عبارت اند از: خورشید، نور آن، ماه، روز، شب، آسمان، نفس انسانی، زمین.(4)

در سوره تین به انجیر و زیتون و طور سینا و مکه معظمه،(5)

و در سوره فجر به صبحگاهان و ده شب (دهه اول ذی الحجه) و جفت و شب تار قسم یاد کرده است.(6)

بنابراین، اگر قسم به غیرخدا شرک بود چرا خداوند در قرآن این قدر به غیرخودش سوگند یاد کرده است؟

ص: 266


1- عبد الحسین امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج9، ص303.
2- ابن قیم، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، ج1، ص 353.
3- همو، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص216.
4- سوره شمس، آیات 1-7.
5- سوره تین، آیات 1-3.
6- سوره فجر، آیات 1-4.

در روایات نیز موارد مختلفی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه و تابعین آن حضرت وجود دارد که به جان خودشان(1)

و پدرشان قسم یاد کرده اند.(2) صاحب کتاب الفقه علی المذاهب الاربعة در این باره می نویسد:

سوگند به غیرخدا منعقد نمی گردد، مانند سوگند به پیامبر و کعبه و جبرئیل، و اگر شخص بخواهد با قسم خود غیرخدا را با خدا شریک در تعظیم قرار دهد این موجب شرک است و اگر هدف او توهین به پیامبر باشد این موجب کفر است و اگر هیچ کدام را قصد نکند، بلکه هدفش فقط سوگند باشد در اینجا آرای علما مختلف است و حنفی ها معتقدند که سوگندهایی همچون قسم به پدرت و زندگانی ات و مانند آنها مکروه است و شافعی ها معتقدند که اگر سوگند به غیرخدا با اثبات فوق الذکر نباشد مکروه است و مالکی ها می گویند سوگند خوردن به بزرگان و مقدس هایی همچون پیامبر و کعبه و مانند آنها به نظری مکروه و به نظر دیگر حرام است و سخن مشهور در حرمت آن است.(3)

آنچه گفته شد، برخی از اندیشه های تکفیری و تبدیعی و تشریکی ابن قیم جوزیه بود که در آنها دیگر مسلمانان را محکوم به کفر و بدعت و شرک کرده است. در ادامه سزاوار است به جایگاه ابن قیم جوزیه نزد سلفیان تکفیری به خصوص وهابیت پرداخته شود.

جایگاه ابن قیم نزد سلفیان تکفیری

ابن قیم جوزیه و آثار علمی او نزد سلفیان تکفیری اهمیت خاصی دارد، به گونه ای که بزرگان وهابیت همیشه از او به عنوان امام خود یاد می کنند و او را یکی از علمای سلف صالح خود می دانند و در تبیین و تثبیت اندیشه های خود به گفته ها و کتاب های او استناد می کنند و کتاب های خود محمد بن عبدالوهاب و دیگر علمای وهابیت متضمن نقل قول های فراوانی از ابن قیم و اندیشه های اوست(4)

و از شیخ عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب نقل شده است که گفته است: «وعندنا أن الامام ابن القیم وشیخه (ابن تیمیة) إماما حق من أهل السنة وکتبهم عندنا من أعز الکتب»؛(5)

ص: 267


1- احمد بن حنبل، مسند احمد، ج36، ص286.
2- مسلم بن حجاج قشیری نیسابوری، صحیح مسلم، ج3، ص93.
3- عبدالرحمن جزیری، الفقه علی المذاهب الأربعة، ج2، ص71.
4- محمد بن عبد الله بن سلیمان سلمان، دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ج1، ص62.
5- سلیمان بن سحمان، الهدیة السنیة والتحفة الوهابیة النجدیة، ص49.

یعنی در نزد ما، امام ابن القیم و استادش (ابن تیمیه) امامان بر حق اهل سنت اند و کتب آنها نزد ما عزیزترین کتاب هاست. حتی نقل شده است که بنیان گذار وهابیت، یعنی محمد بن عبدالوهاب شدیداً تحت تأثیر شخصیت علمی و اندیشه های او بوده است، چنانچه گفته اند محمد بن عبدالوهاب از سه تن از علمای سلف صالح بیشترین تأثیر را پذیرفته است که عبارت اند از: احمد بن حنبل، احمد بن تیمیه و محمد بن القیم.(1) درباره میزان و مقدار تأثیرپذیری محمد بن عبدالوهاب از ابن قیم نیز گفته شده است که محمد بن عبدالوهاب از چند جهت تحت تأثیر ابن قیم بوده است از جهتی تحت تأثیر زهد و تقوای او بوده است و از جهت دیگر از مبارزات او با بدعت ها و شرکیات تأثیر پذیرفته است.(2)

اما مقدار تأثیرپذیری محمد بن عبدالوهاب را نمی توان به همین موارد مذکور منحصر کرد؛ چراکه از شواهد و قرائن به دست می آید که کتب ابن قیم نیز نزد محمد بن عبدالوهاب اهمیت فراوانی داشته، به گونه ای که گفته اند محمد بن عبدالوهاب در همان اوایل کودکی بعد از آموختن فقه حنبلی و تفسیر و حدیث نزد پدرش به مطالعه کتب ابن تیمیه و شاگرد او، ابن قیم، پرداخته، بدانها عنایت خاصی داشته است؛(3) و بعداً کتاب زاد المعاد فی هدی خیر العباد ابن قیم را تلخیص کرده است و ابن قیم در مقدمه این کتاب به تحقیق درباره معنای «لا اله الا الله» پرداخته است و محمد بن عبدالوهاب این روش ابن قیم را پسندیده و از آن تأثیر پذیرفته و در اکثر کتاب هایش، از جمله کتاب التوحید، از آن استفاده کرده است.(4)

نتیجه نهایی

نتیجه سخن اینکه ابن قیم جوزیه یکی از مفتیان و بنیان گذاران اندیشه های تکفیری و تبدیعی و تشریکی است که هم در پیدایش افکار تکفیری و هم در ترویج آنها نقش بسزایی داشته است. وی در این زمینه کتب متعددی نوشته و تلاش های بسیاری انجام داده است. او سفر به قصد زیارت قبور انبیا و اولیای الاهی، بناء و مسجد ساختن بر قبور، گنبد و بارگاه ساختن، روشن کردن چراغ بر

ص: 268


1- محمد بن عبد الله بن سلیمان سلمان، دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ج1، ص59.
2- همان، ص62.
3- محمد بن عبد الوهاب نجدی، الکبائر، ج1، ص9.
4- محمد بن عبد الله بن سلیمان سلمان، دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ص62؛ نک.: محمد بن عبد الوهاب نجدی، التوحید الذی هو حق الله علی العبید، ص11-12.

روی قبور، طلب شفاعت، توسل، تبرک جستن به قبور انبیا، نذر و قسم برای آنها و غیره را اعمالی شرک آمیز و بدعت می داند که در حکم جنگ با خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و مرتکبان آنها را بدعت گذار و مشرک و کافر پنداشته، در برخی موارد مانند زیارت قبور، طلب شفاعت از صاحبان قبور، طلب حاجت، تبرک جستن از آنها، پارچه کشیدن بر روی قبور، چراغ روشن کردن و مسجد ساختن بر روی قبور و غیره، با صراحت حکم به تکفیر و اباحه دماء و اموال و نوامیس فاعلان آنها داده است. چه بسا به دلیل همین اندیشه های تکفیری، ابن قیم جوزیه، نزد سلفی گرایان تکفیری، لقب «امام» گرفته است و کتاب های او نزد آنها از عزیزترین کتاب ها و منابع مورد اعتماد آنها شده است.

ص: 269

منابع

1.قرآن.

2.ابن خلکان، أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر، وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، تحقیق: إحسان عباس، دار صادر، بیروت، [بی تا].

3.ابن رجب، زین الدین عبد الرحمن بن أحمد بن رجب بن الحسن، ذیل طبقات الحنابلة، تحقیق: عبد الرحمن بن سلیمان العثیمین، چاپ اول، مکتبة العبیکان، ریاض، 1425.

4.ابن کثیر قرشی، أبو الفداء إسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، تحقیق: علی شیری، چاپ اول، دار إحیاء التراث العربی [بی جا]، 1408.

5.أثری حسینی، صفی الدین حنفی، تقریظ للحافظ ابن حجر العسقلانی علی الرد الوافر، تحقیق: محمد بن إبراهیم شیبانی، مکتبة ابن تیمیة، کویت، [بی تا].

6.أحمد بن حنبل، مسند الامام أحمد بن حنبل، تحقیق: شعیب الأرنؤوط و دیگران، چاپ دوم، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1420.

7.امینی، عبد الحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ترجمه: جمعی از نویسندگان، بنیاد بعثت، تهران، [بی تا].

8.أندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1404.

9.أنصاری، جمال الدین ابن منظور، لسان العرب، چاپ سوم، دار صادر، بیروت، 1414.

10.بخاری جعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله صلی الله علیه وسلم وسننه وأیامه(صحیح بخاری)، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، چاپ اول، دار طوق النجاة، [بی جا]، 1422.

11.بصری زهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله، الطبقات الکبری، تحقیق: إحسان عباس، چاپ اول، دار صادر، بیروت، 1968.

12.ترمذی، محمد بن عیسی بن سَوْرة بن موسی بن الضحاک، سنن الترمذی، تحقیق: أحمد محمد شاکر و دیگران، چاپ دوم، شرکة مکتبة ومطبعة مصطفی البابی الحلبی، مصر، 1395.

13.تمیمی نجدی، محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان، التوحید الذی هو حق الله علی العبید، تصحیح: علی بن محمد بن سنان، مکتبه دارحراء، مکه مکرمه، [بی تا].

14.تمیمی نجدی، محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان، الکبائر، تحقیق: باسم فیصل الجوابرة، چاپ دوم، وزارة الشؤون الاسلامیة والأوقاف والدعوة والارشاد، المملکة العربیة السعودیة، 1420.

15.جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الأربعة، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1409.

ص: 270

16.جوزی، جمال الدین أبو الفرج، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، تحقیق: محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1412.

17.جوزیة، محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد شمس الدین ابن قیم، اجتماع الجیوش الاسلامیة علی غزو المعطلة والجهمیة، چاپ اول، مطابع الفرزدق التجاریة، ریاض، 1408.

18.------------------------------------------------------------------، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، تحقیق: محمد حامد الفقی، مکتبة المعارف، ریاض، [بی تا].

19.------------------------------------------------------------------، الجواب الکافی لمن سأل عن الدواء الشافی أو الداء والدواء، چاپ اول، دار المعرفة، مغرب، 1418.

20.------------------------------------------------------------------، الصواعق المرسلة فی الرد علی الجهمیة والمعطلة، تحقیق: علی بن محمد الدخیل الله، چاپ اول، دار العاصمة، ریاض، 1408.

21.-----------------------------------------------------------------، المنار المنیف فی الصحیح والضعیف، تحقیق: عبد الفتاح أبو غدة، چاپ اول، مکتبة المطبوعات الاسلامیة، حلب، 1390.

22.-----------------------------------------------------------------، جلاء الأفهام فی فضل الصلاة علی محمد خیر الأنام، تحقیق: شعیب الأرناؤوط و عبد القادر الأرناؤوط، چاپ دوم، دار العروبة، کویت، 1407.

23.-----------------------------------------------------------------، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، چاپ بیست و هفتم، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1415.

24.------------------------------------------------------------------، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، تحقیق: محمد المعتصم بالله البغدادی، چاپ سوم، دار الکتاب العربی، بیروت، 1416.

25.حاکم نیسابوری، أبو عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1411.

26.حسینی آلوسی، شهاب الدین محمود بن عبد الله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، تحقیق: علی عبد الباری عطیة، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415.

27.حسینی زَّبیدی، محمّد بن محمّد بن عبدالرزّاق، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق: جمعی از نویسندگان، دار الهدایة، [بی جا]، [بی تا].

28.حمیری معافری، عبد الملک بن هشام بن أیوب، السیرة النبویة لابن هشام، تحقیق: طه عبد الرئوف سعد، دار الجیل، بیروت، 1411.

ص: 271

29.خطیب بغدادی، أبو بکر أحمد بن علی، تاریخ بغداد، تحقیق: بشار عواد معروف، چاپ اول، دار الغرب الاسلامی، بیروت، 1422.

30.ذَهَبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایماز، سیر أعلام النبلاء، تحقیق گروهی زیر نظر: شعیب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، بیروت، [بی تا].

31.ذهبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایماز، المعجم المختص بالمحدثین، تحقیق: محمد حبیب اهیلة، چاپ اول، مکتبة الصدیق، طائف، 1408.

32.سبحانی، جعفر، الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، چاپ اول، مؤسسة الامام الصادق علیه السلام ، قم، 1381.

33.سبحانی، جعفر، الوهابیة بین المبانی الفکریة و النتائج العملیة، چاپ اول، مؤسسة الامام الصادق علیه السلام ، قم، 1426.

34.سبحانی، جعفر، آیین وهابیت، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1364.

35.سلمان، محمد بن عبد الله بن سلیمان، دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الاسلامی، چاپ اول، وزارة الشئون الاسلامیة والأوقاف والدعوة والارشاد، المملکة العربیة السعودیة، 1422.

36.سلیمان بن سحمان، الهدیة السنیة و التحفة الوهابیة النجدیة، تعلیق: سید رشید رضا، چاپ دوم، المنار، مصر، 1344.

37.سمهودی، أبو الحسن، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1419.

38.سید، جمال بن محمد، ابن قیم الجوزیة وجهوده فی خدمة السنة النبویة وعلومها، چاپ اول، عمادة البحث العلمی بالجامعة الاسلامیة، مدینه، 1424.

39.سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن، الدر المنثور، دار الفکر، بیروت، [بی تا].

40.صفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک بن عبد الله، الوافی بالوفیات، تحقیق: أحمد الأرناؤوط و ترکی مصطفی، دار إحیاء التراث، بیروت، 1420.

41.طبرانی، أبو القاسم، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبد المجید السلفی، چاپ دوم، مکتبة ابن تیمیة، القاهرة، [بی تا].

42.عسقلانی، أحمد بن حجر، الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، تحقیق: محمد عبد المعید ضان، چاپ دوم، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، هند (حیدرآباد)، 1392.

43.عسقلانی، أحمد بن حجر، تهذیب التهذیب، چاپ اول، مطبعة دائرة المعارف النظامیة، هند، 1326.

ص: 272

44.فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، چاپ هشتم، مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1426.

45.قرطبی، شمس الدین، الجامع لأحکام القرآن، تحقیق: هشام سمیر البخاری، دار عالم الکتب، الریاض، 1423.

46.قزوینی، ابن ماجة أبو عبد الله محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار إحیاء الکتب العربیة، [بی جا]، [بی تا].

47.قسطلانی قتیبی، عبد الملک، المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، المکتبة التوفیقیة، القاهرة، [بی تا].

48.قشیری نیسابوری، مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح المسمی صحیح مسلم، دار الأفاق الجدیدة، بیروت، [بی تا].

49.نسائی، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب، سنن النسائی بشرح السیوطی وحاشیة السندی، تحقیق: مکتب تحقیق التراث، چاپ پنجم، دار المعرفة، بیروت، 1420.

50.نووی، یحیی بن شرف، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، چاپ دوم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1392.

51.هیثمی، أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، تحقیق: حسام الدین قدسی، مکتبة القدسی، قاهرة، 1414..

ص: 273

ص: 274

صنعانی؛ سلفی تکفیری یا سلفی میانه رو / سید محمد مهدی عمادی

اشاره

سید محمد مهدی عمادی(1)

چکیده

ابن الامیر صنعانی یکی از علمای زیدی سلفی در قرن دوازدهم به شمار می آید. دیدگاه های اعتقادی او در مسئلهٔ توحید، شرک و بدعت متأثر از اندیشه های سلفی ابن تیمیه است که در آثارش انعکاس یافته است. او با توسعهٔ مفهوم شرک هر گونه توسل، استغاثه، نذر و قربانی برای غیرخدا را از مصادیق بارز شرک دانسته، این اعمال را در ردیف شرک بت پرستان قلمداد کرده است و با چنین اعمالی به شدت مخالف است. این نوع نگاه وی به شرک، در کنار حمایت اولیه وی از حرکت تبلیغی محمد بن عبدالوهاب، بنیان گذار وهابیت، برخی جریان های تکفیری را بر آن داشت تا او را به عنوان یکی از علمای سلفی معرفی کنند که اندیشه های تکفیری محمد بن عبدالوهاب و اقدامات ضدبشری وی را تأیید، و از وی حمایت کرده است. اما با وجود شواهد و مدارکی دال بر حمایت صنعانی از دعوت بنیان گذار جریان وهابیت تکفیری، دلایل متقنی وجود دارد که اعتدالی بودن صنعانی را تأیید، و شبهه تکفیری بودن وی را رد می کند. پژوهش حاضر ابتدا به دو مفهوم سلفی گری میانه رو و تکفیری پرداخته، در مرحله بعد مروری بر حیات علمی و مهم ترین دیدگاه های سلفی صنعانی داشته، سپس دلایل تکفیری بودن و اعتدالی بودن رویکرد سلفی وی را ارائه خواهد کرد.

کلیدواژه ها: صنعانی، سلفی تکفیری، سلفی میانه رو، وهابیت تکفیری، توحید، شرک، محمد بن عبدالوهاب.

ص: 275


1- کارشناسی ارشد مذاهب اسلامی از دانشگاه ادیان و مذاهب، پژوهشگر مؤسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

مقدمه

ابن الامیر صنعانی یکی از علمای زیدی یمن است که گرایش شدیدی به سلفیه داشت. او از جمله کسانی است که در دوران معاصر جایگاه خاصی در میان جریان های مختلف سلفیان دارد. برخی آثار او محل توجه ویژه عالمان و محققان سلفی قرار گرفته است. در این میان برخی از جریان های تکفیری، نظیر وهابیت، کوشیده اند صنعانی را از طیف خود برشمارند. آنها ادعا می کنند صنعانی از جمله شخصیت های برجسته سلفی است که از دیدگاه های تکفیری محمد بن عبدالوهاب (1115-1206 ه.ق.)، بنیان گذار جریان سلفی وهابی و اقدامات او به عنوان پرچمدار مبارزه با شرک حمایت کرده، در مدح او شعری سروده است. اما از سویی دیگر، زیدیان سلفی یا سلفیان میانه رو همواره او را به عنوان یکی از شخصیت های سلفی اعتدالی و از ائمه خود معرفی کرده اند.

اهمیت پرداختن به صنعانی از آن روست که آثار وی در بسیاری از محافل علمی سلفیه معاصر، استفاده شده و به عنوان یکی از منابع معتبر، توجه آنها را به خود جلب کرده است.

صنعانی اگرچه یکی از شخصیت های برجسته زیدی سلفی در یمن به شمار می رود - که بیشتر آنها به جز شخصیت های دو قرن معاصر، رویکرد اعتدالی در سلفیه را مبنای دیدگاه های اعتقادی خود قرار داده بودند-(1) اما در عین حال هم دوره بودن صنعانی با محمد بن عبدالوهاب و ستودن رهبر این جریان، شخصیت صنعانی را در هاله ای از ابهام قرار داده است که آیا او به راستی یکی از سردمداران و رهبران تفکر تکفیری به شمار می آید یا از پیش گامان تفکر سلفی اعتدالی.

از این رو برای پدیدار شدن شخصیت حقیقی صنعانی، ابتدا به حیات علمی وی اشاره می کنیم. سپس به مبانی اعتقادی وی می پردازیم و در نهایت ادلهٔ تکفیری بودن یا اعتدالی بودن صنعانی را بررسی می کنیم. با توجه به اینکه موضوع مقاله مرتبط با دو گونه سلفی گری تکفیری و اعتدالی است، پیش از ورود به موضوع، تعریفی از آن دو ارائه می کنیم.

ص: 276


1- درباره جریان زیدی سلفی نک.: مهدی فرمانیان، مبانی فکری سلفیه، ص20-26؛ سید محمدمهدی عمادی، تأثیرپذیری زیدیه از سلفیه (از ابن الوزیر تا قرن سیزدهم)، ص37-132.

مفهوم شناسی

سلفی گری گونه ها و طیف های مختلفی دارد که از آن جمله می توان به سلفی گری اعتدالی و سلفی گری تکفیری اشاره کرد. در این مقاله برای تبیین سلفی گری اعتدالی و تکفیری، به حوزه عملی بسنده کرده، از حوزه نظری چشم می پوشیم. دلیل نپرداختن به سلفی گری تکفیری در حوزه نظر آن است که، اندیشه های تکفیری در حوزهٔ نظری ریشه در دیدگاه های اعتقادی ابن تیمیه، نظریه پرداز سلفیه، دارد و شاید بتوان گفت از حیث نظری بیشتر جریان های سلفی به پیروی از ابن تیمیه مبانی تکفیری دارند، اما با توجه به اینکه مبانی تکفیری ابن تیمیه از مرز نظریه فراتر نرفته و هیچ گاه وارد فاز علمی نشد، برخی از گروه های سلفی نیز در تسری تکفیر به عرصه عملی توقف کردند؛ برخلاف وهابیت و سلفیه تکفیری که در تکفیر مسلمانان پا را فراتر گذاشته، جان و مال مسلمانان را مباح دانسته اند.

با توجه به مطالب فوق، در ادامه به تعریف دو گونه سلفی گری پرداخته می شود.

سلفی گری تکفیری

این گونه از سلفی گری به جریانی گفته می شود که با نگاهی افراطی به مبانی سلفی، مخالفان خود را کافر می داند. این طیف همانند خوارج معتقد به تلازم میان ایمان و عمل هستند و معتقدند ارتکاب به گناه کبیره موجب کفر و زوال ایمان می شود. از این رو، بر اساس دیدگاه سلفیان تکفیری، مرتکب کبیره، از اسلام خارج شده، مهدورالدم است.

یکی از مکتب های مهم سلفی گری تکفیری، وهابیت است که محمد بن عبدالوهاب تأسیس کرد. غیر از وهابیت، شاخه های تندروی مکتب سلفی «دیوبند» نظیر «سپاه صحابه»، «لشگر جهنگوی»، «لشگر طیبه» و ... نیز زیرمجموعه سلفی گری تکفیری به شمار می آیند.(1)

سلفی گری اعتدالی

سلفیه اعتدالی به جریانی گفته می شود که در عین پیروی از مبانی سلفیه همواره از تکفیر مسلمانان اجتناب کرده، در این امر احتیاط بیشتری می کند. این جریان از تندروی های جریان

ص: 277


1- سید مهدی علی زاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ج1.

تکفیری اجتناب کرده و همان گونه که از نام آن پیداست، رویکرد اعتدالی را در مبانی سلفی خود اتخاذ کرده است. شاخه اعتدالی سلفیه دیوبندی در شبه قاره هند، سلفیه اعتدالی اخوانی و سلفیه اعتدالی زیدی در یمن از مهم ترین نمونه های سلفی گری اعتدالی به شمار می روند.(1)

پس از تبیین دو مفهوم فوق، در قسمت بعد مروری بر زندگی صنعانی خواهد شد.

حیات علمی صنعانی

محمد بن اسماعیل(2)

از نوادگان یحیی بن حمزه از نسل امام حسن مجتبی علیه السلام ، در شهر کحلان واقع در شمال غربی یمن به دنیا آمد.(3) او به سبب انتسابش به یحیی بن حمزه سلیمان (ف. 636 ه.ق.)، یکی از امرای بزرگ در یمن، به ابن الامیر ملقب شد.(4) جد او صلاح بن محمد بن علی از علمای کحلان به شمار می آمده است. پدر وی، یعنی اسماعیل بن صلاح (ف. 1146 ه.ق.) نیز از مجتهدان دوران خود بوده است. اسماعیل بن صلاح بخشی از زندگی علمی خود را در کحلان گذراند، اما پس از مرگ پدر خود، یعنی صلاح بن محمد، در 1110 ه.ق. یا 1108 ه.ق. به همراه محمد، فرزند خود، به صنعا آمد و نزد بزرگان دوران خود نظیر زید بن محمد بن حسن(5) (ف. 1123 ه.ق.)، به تحصیل ادامه داد و پس از مدتی از جایگاه علمی والایی برخوردار شد و شاگردان بسیاری، از جمله فرزند خود، را تربیت کرد. رجال نویسان دو کتاب از پدر ابن الامیر صنعانی نام برده اند: شرح عوامل و دیوان شعر که ابن الامیر گردآوری کرده است.(6)

ص: 278


1- مهدی فرمانیان، مبانی فکری سلفیه، ص8-60؛ همو، «گرایش های فکری سلفیه در جهان امروز»، مشکوه، ش108، مشهد، پاییز 1388، ص77-100.
2- محمد بن اسماعیل بن صلاح بن محمد بن علی بن حفظ الدین بن شرف الدین بن صلاح بن حسن بن مهدی بن محمد بن ادریس بن علی بن محمد بن احمد بن یحیی بن عبدالله بن حسین بن قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی ابی طالب (ع).
3- کحلان یکی از مناطق استان حجة یمن به شمار می رود؛ نک: ابراهیم احمد مقحفی، معجم المدن و القبائل الیمنیه، ج2، ص1329.
4- محمد بن محمد یحیی زباره حسنی صنعانی، نشر العرف لنبلاء الیمن بعد الألف، ج3، ص29.
5- محمد بن علی شوکانی، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، ج1، ص225.
6- عمر بن رضا کحاله، معجم المؤلفین: تراجم مصنفی الکتب العربیة، ج2، ص273؛ محمد بن محمد بن یحیی زباره حسنی یمنی، ملحق بدر الطالع، ج2، ص60؛ عبد السلام بن عباس وجیه، اعلام المؤلفین الزیدیة (ملزمة الاولی)، ج1، ص244؛ عبدالله محمد حبشی، مصادر الفکر الاسلامی فی الیمن، ج1، ص381؛ زباره حسنی صنعانی، نشر العرف لنبلاء الیمن بعد الألف، ج1، ص362-382.

ابن الامیر صنعانی نزد استادان برجستهٔ زیدیه، علوم صرف، نحو، معانی، بیان و اصول فقه را در صنعا فرا گرفت.(1)

او سپس در 1112 ه.ق. برای نخستین بار راهی سرزمین حجاز شد و در مدت اقامتش در مدینهٔ منوره در دیدار با عبدالرحمن بن ابی الغیث خطیب مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم و طاهر بن ابراهیم کردی، از علمای مدینه، با اصحاب حدیث اهل سنت آشنا شد و نزد آنها به تحصیل در علوم حدیث اشتغال یافت.(2) وی نزد ابن ابی الغیث به فراگیری صحیح بخاری و صحیح مسلم پرداخت و در نهایت از وی اجازهٔ نقل حدیث گرفت. سفر ابن الامیر به مکه و مدینه، یکی از مراکز اصلی اصحاب حدیث اهل سنت و سلفیه، تأثیرپذیری او از مبانی اعتقادی سلفیه و دوری از باورهای اعتقادی زیدیان معتزلی مشرب را به همراه داشت.(3)

ابن الامیر صنعانی سه مرتبهٔ دیگر نیز برای ادای فریضهٔ حج و فراگیری علوم حدیث به سرزمین حجاز سفر کرد. او در سفر دوم خویش در 1132 ه.ق.، با ابی الحسن محمد بن عبدالهادی سندی (ف. 1138 ه.ق.) دیدار کرد و در مدت اقامت طولانی خود در این سفر به مباحثه های علمی با وی پرداخت. صنعانی بعد از گذشت دو سال، در 1134 ه.ق. برای مرتبهٔ سوم به آنجا سفر کرد و نزد علمایی چون شیخ محمد بن احمد اسدی (ف. 1160 ه.ق.) درس خواند. ابن الامیر پس از فراگیری کتاب شرح عمدة الاحکام نوشتهٔ موسی بن دقیق العید (641-685 ه.ق.) نزد ابن احمد اسدی به تألیف کتاب العدة فی العمده پرداخت. وی همچنین در این سفر مسند احمد بن حنبل، صحیح مسلم و احیاء علوم الدین را نزد سالم بن عبدالله بصری (ف. 1134 ه.ق.) فرا گرفت. آخرین سفر ابن الامیر صنعانی به حجاز در 1139 ه.ق. صورت گرفت.(4)

تأثیرپذیری او از اصحاب حدیث و سلفیه تا حدی است که به وی لقب امیرالمؤمنین در حدیث را داده اند. تبیین اندیشه های اعتقادی صنعانی، علاوه بر نمایان ساختن تأثیرپذیری شدید او از سلفیه، نگاه اعتدالی یا تکفیری وی را روشن می کند. از این رو در بخش بعد، مهم ترین دیدگاه های سلفی وی ارائه خواهد شد.

ص: 279


1- محمد بن علی شوکانی، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، ج2، ص133.
2- همان؛ محمد بن اسماعیل ابن الامیر، توضیح الافکار لمعانی تنقیح الأنظار، ج2، ص352؛ قاسم غالب احمد؛ حسین احمد السیاغی؛ محمد بن علی اکوع، ابن الامیر وعصره صورة من کفاح شعب الیمن، ص128.
3- عبد السلام بن عباس، وجیه، اعلام المؤلفین الزیدیة (ملزمة الاولی)، ج1، ص72.
4- محمد عبد الحی بن عبد الکبیر ادریسی کتانی، فهرس الفهارس و الأثبات ومعجم المعاجم والمشیخات والمسلسلات، ج1، ص513 و 514.

اندیشه های سلفی ابن الامیر صنعانی

با نگاهی عمیق به دیدگاه های اعتقادی ابن الامیر صنعانی در آثارش، می توان به گرایش شدید وی به تفکر سلفیه پی برد. او مانند ابن الوزیر در بسیاری از کتاب هایش از مبانی اعتقادی و روش علمی بزرگان اصحاب حدیث اهل سنت و سلفیه، نظیر ابن تیمیه و ابن قیم، استفاده کرده است. صنعانی با تبیین مبانی سلفیه به نقد مبانی زیدیهٔ معتزلی مشرب یمن پرداخته است. او مدعی بود بیشتر باورهای زیدیان یمن ریشه در تفکرات اعتزالی زیدیهٔ هادویه داشته، با خط اصیل زیدیه مطابقت ندارد. صنعانی همچون دیگر شخصیت های برجستهٔ زیدیهٔ سلفی با فرقه گرایی مخالفت کرده است. وی در این زمینه می نویسد: «فرقه گرایی منشأ اختلاف میان مسلمانان و سرچشمه تمام فتنه هاست».(1)

صنعانی تکفیر فرقه های اسلامی از جانب یکدیگر و به دنبال آن ریختن خون برادران مسلمان خود، تفسیق، بدعت، خارج شدن از انصاف و دادن نسبت های ناروا به یکدیگر را از پیامدهای فرقه گرایی دانسته،(2)

همگان را به پیروی از کتاب، سنت و سلف صالح فرا خوانده است. او معتقد است ظهور علم کلام و تفکر در ذات خداوند فرقه گرایی را به دنبال داشته، منجر به اختلاف نظر در اعتقادات شده است.(3)

انتقاد ابن الامیر صنعانی به فرقه گرایی در حالی است که او خودش در مواجهه با دیدگاه های متکلمان بر اساس مبانی اعتقادی اصحاب حدیث و سلفیه به نقد آنها پرداخته است. تمجیدهای صنعانی از بزرگان و اصحاب حدیث اهل سنت برخاسته از وابستگی و گرایش شدید وی به جریان اصحاب حدیث است.(4)

در بررسی اندیشه های سلفی صنعانی، دیدگاه های اعتقادی وی درباره توحید، بدعت و شرک مطرح خواهد شد.

ص: 280


1- محمد بن اسماعیل ابن الامیر صنعانی، منحة الغفار علی ضوء النهار، حاشیه بر ضوء النهار المشرق علی صفحات الازهار، ج1، ص67.
2- همان؛ همو، ایقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، ص40-42.
3- همان، ص92.
4- همو، ارشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، تحقیق صلاح الدین مقبول، ص9 و 10.

توحید از منظر صنعانی

یکی از مسائل مهم اعتقادی مسئلهٔ توحید است. نگرش عالمان اسلامی درباره توحید متفاوت بوده، این اختلاف در برخی موارد به تکفیر از سوی برخی گروه های افراطی، نظیر وهابیت، منجر شده است. ابن الامیر صنعانی، دربارهٔ توحید ربوبیت می نویسد:

مقصود از توحید ربوبیت - که به آن توحید خالقیت و رازقیت نیز گفته شده و به نام های دیگری هم اطلاق می شود - این است که آفریدگار جهان فقط خداست و اوست پروردگاری که رزق و روزی همه را می رساند ... این نوع از توحید را حتی مشرکان نیز پذیرفته بودند.(1)

صنعانی با روش متکلمان و فلاسفهٔ مسلمان در اثبات توحید ربوبیت مخالف است و آن را باطل، سراب و برخاسته از جهل برشمرده است. او اندیشه های متکلمان را بدعتی دانسته که فایده ای جز فرقه گرایی در پی نداشته است. وی دیدگاه های آنها را فاقد هر گونه رشد و تهی از حقیقت های موجود در کتاب و سنت دانسته است. صنعانی متأثر از ابن تیمیه و دیگر بزرگان اصحاب حدیث اهل سنت و سلفیه و ابن الوزیر، بنیان گذار جریان زیدیهٔ سلفیه، برای اثبات وجود خداوند از دلالت های فطرت، آفاق، انفس و معجزات، که برخاسته از آیات قرآن بوده، استفاده می کند و دلایل عقلی برای اثبات وجود خداوند را نمی پذیرد.(2)

او در باب توحید، تأکید فراوانی بر توحید عبادی داشته، در تعریف آن این گونه می نویسد: «منظور از توحید الوهیت (عبادی)، توحید در عبادت و پرستش است، بدین معنا که هر گونه پرستش و عبادت، فقط برای خداوند یکتا انجام بگیرد».(3)

صنعانی می افزاید: «مشرکان اگرچه به توحید ربوبیت و وجود خداوند ایمان داشتند، اما به دلیل شریک دانستن همتایانی برای او در عبادت، مشرک خوانده می شوند و به سبب فقدان اعتقاد به توحید الوهیت از دایره موحدان خارج شدند».(4)

ص: 281


1- همو، تطهیر الاعتقاد من أدران الإلحاد، ص3.
2- همو، ص4؛ همو، ایقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، ص33-42.
3- همو، تطهیر الاعتقاد من أدران الإلحاد، ص3.
4- همان، ص9.

ابن الامیر به دنبال اثبات لزوم اعتقاد به توحید عبادی در کنار توحید ربوبیت، نتیجه ای را گرفته که، به جز در اندیشه های اعتقادی بزرگان اصحاب حدیث اهل سنت و سلفیه، در دیدگاه های متکلمان مسلمان یافت نمی شود. او هر گونه اعتقاد به انسان مرده یا زنده به عنوان اینکه واسطه ای میان خداوند و انسان باشد و شفاعت او را بکند و اعتقاد به اینکه آن انسان ضرر و زیانی می رساند را همانند پرستش بت ها قلمداد کرده، آن را از مصادیق شرک دانسته است.(1)

اسما و صفات الاهی از منظر صنعانی

صنعانی در باب اسما و صفات خداوند معتقد به تفصیل شده است. او معتقد است در صورتی که اسم یا صفتی به عنوان دعا بر خداوند اطلاق شود باید برای اطلاق آن اسم یا صفت بر کتاب، سنت و اجماع توقف کرد؛ بدین معنا که فقط اسم و صفتی را می توان به صورت دعا برای خواندن خداوند به کار برد که در آیات، روایات و اجماع به صورت دعا بر خداوند اطلاق شده باشد؛ چراکه خداوند به جز آنچه خود را نامیده است، خوانده نمی شود. از این رو نمی توان به خداوند متعال گفت: «یا شیء!» و «یا موجود!» اغفر لی. اما در صورتی که اطلاق اسم و صفت به منظور خبر دادن از خداوند باشد می توان به اسم و صفتی که در آیات و روایات وارد نشده و در عین حال اطلاق آن در حق خداوند حقیقت دارد، از او خبر داد، نظیر موجود، مذکور، واجب الوجود، صانع و متکلم. اما جایز نیست به صورت دعا گفت: یا متکلم! اغفر لی.(2)

صنعانی در آنجایی که قصد خبری وجود دارد اطلاق اسم هایی که موهوم به خطاست را جایز ندانسته است.(3)

این دیدگاهی است که بزرگان سلفیه، نظیر ابن تیمیه، نیز به آن معتقدند و دیدگاه ابن الامیر صنعانی برگرفته از آرای آنهاست.(4) صنعانی معتقد است باید به اسما و صفات الاهی به همان نحوی که در قرآن آمده است ایمان داشت و مترادف این اسما و صفات را نمی توان جایگزین کرد؛ همچنان که عدول از اسمی که خداوند به آن نامیده شده به غیر آن اسم صحیح نیست. صنعانی هر گونه تأویل در اسما و صفات را جایز ندانسته، معتقد است باید به ظواهر کتاب و سنت

ص: 282


1- همان، ص10.
2- همو، ایقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، ص76 و 77.
3- همان، ص77.
4- ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل او موافقة صحیح المنقول لصریح المعقول، ج1، ص298.

ایمان داشت. او دلیل این اعتقاد را دیدگاه صحابه دانسته، در این باره می نویسد: «صحابه این صفات را شنیدند و به واسطهٔ این صفات خدا را مدح کردند، بدون اینکه آن را تأویل کنند و این گونه نگفتند که از اثبات صفت سمیع، گوش برای خدا لازم آمده و از صفت بصیر، چشم برای او لازم می آید».(1)

ابن الامیر در تبیین تمسک جستن صحابه به ظواهر کتاب و سنت، به گفته های هروی(2)

(ف. 481 ه.ق.) و نووی(3) (ف. 676 ه.ق.)، از علمای اصحاب حدیث، استناد کرده است. در این زمینه هروی و نووی تأکید کرده اند که سلف صالح بدون تأویل آیاتِ دالِ بر اسما و صفات خداوند، به ظاهر آنها ایمان داشته، از هر گونه اظهارنظر دربارهٔ معنای آن آیات اجتناب می کرده اند.(4)

هرچند دیدگاه صنعانی و بزرگان اصحاب حدیث و سلفیه در باب نفی تأویل به تشبیه و تجسیم منجر می شود، اما او همچون بزرگان سلفی پیش از خود مخالف تشبیه، تجسیم و تعطیل است. صنعانی در عین دفاع از دیدگاه سلفیه در اسما و صفات به نقد آرای متکلمان پرداخته، می نویسد: «برخی، صفات خدا را نفی و برخی دیگر آن را اثبات کرده اند و در میان گروه دوم برخی تمام صفات و گروه دیگر برخی صفات را اثبات کرده اند».(5)

صنعانی در ادامهٔ انتقاد خود به دیدگاه متکلمان، درباره صفات می نویسد:

دین بدون هیچ گونه تصرفی از انبیا گرفته شد و سلف صالح به مدلول لغوی آیات اکتفا کرده، اسما و صفات را بر خداوند اطلاق کردند، بدون اینکه محال بودن اسما و صفات به ذهن آنها خطور کند. اما متکلمان از روش آنها ابا کرده، در ماهیت اسما و صفات برای خداوند تفکر کردند و خود را در آنچه بر عهدهٔ آنها نبود به مشقت انداختند.(6)

ص: 283


1- محمد بن اسماعیل ابن الامیر صنعانی، ایقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، ص78-82.
2- ابو اسماعیل عبدالله بن محمد بن علی انصاری هروی.
3- ابو زکریا محیی الدین یحیی بن شرف نووی.
4- همان؛ محیی الدین یحیی بن شرف نووی، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ج17، ص182 و 183؛ عبدالله انصاری هروی، منازل السائرین، ص126.
5- محمد بن اسماعیل ابن الامیر صنعانی، ایقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، ص92.
6- همان.

بدعت از دیدگاه صنعانی

صنعانی هر امری که پس از دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دین حادث شده را بدعت قلمداد کرده،(1)

و هرگونه بدعتی را، مطابق با روایات موجب گمراهی دانسته است. او ضمن بر حذر داشتن از بدعت در دین، آرای برخی علمای اهل سنت مبنی بر گناه کبیره بودن بدعت را یادآور شده است.(2)

صنعانی بدعت را بزرگ شمرده، معتقد است بدعت گذار از اسلام خارج است، مانند خروج تار مویی از خمیر.(3)

ابن الامیر دلیل خود را این گونه ذکر می کند:

بدعت، زیاده یا نقصان در دین است و هر کدام که باشد مخالفت و رد سخن خداوند در آیهٔ اکمال است؛ بدین معنا که شخص بدعت گذار با گفتار و عمل خود معتقد می شود اکمال تحقق نیافته و با زیاده و نقصانی که او در دین می گذارد می خواهد دین را کامل کند.(4)

شرک از نگاه صنعانی

یکی دیگر از مسائلی که شایسته است به آن پرداخته شود مسئلهٔ شرک از منظر صنعانی است. در نگاه صنعانی، شرک فقط عبادت و پرستش غیرخداوند نیست، بلکه او با تمسک به دیدگاه ابن تیمیه و دیگر بزرگان سلفیه چارچوب مفهوم شرک را گسترش بخشیده است. صنعانی با استناد به کلام ابن قیم و استادش ابن تیمیه هر گونه توسل، تبرک کردن و بوسیدن قبور را بدعت و دورترین مرتبه از شریعت دانسته، آن را از جنس پرستش بت ها قلمداد کرده است.(5)

ابن الامیر هر گونه استغاثه، طلب حاجت و توسل به غیرخدا را از مصادیق آشکار شرک دانسته، معتقد است این اعمال آثار برجای مانده از پرستش بت هاست. او در این باره می نویسد: «جاهلیت به بت ها پناه برده، از آنها طلب حاجت می کردند و همان طور که در روایات آمده هر بدعتی گمراهی است و چه گمراهی ای بزرگ تر از آنکه حاجات خود را از اموات طلب می کنند و از خداوند رویگردان اند».(6)

ص: 284


1- همو، الأنفاس الرحمانیة الیمنیة فی ابحاث الافاضة المدنیة، ص189؛ همو، ثمرات النظر فی علم الأثر، ص44.
2- همان، ص45، 46 و 52.
3- همو، الأنفاس الرحمانیة الیمنیة فی أبحاث الافاضة المدنیة، ص190.
4- همان.
5- همو، الإنصاف فی حقیقة الاولیاء و ما لهم من الکرامات و الألطاف، ص109، 110، 115 و 117.
6- همان، ص107، 115 و 116.

صنعانی معتقد است اگر کسی به درخت، سنگ، قبر، فرشته، دیو، زنده یا مرده ای معتقد باشد، بدین معنا که آن سود و زیان می رساند یا او را به درگاه خداوند نزدیک می گرداند یا در پیش گاه خداوند میانجی قرار می گیرد و با وساطت او، خداوند متعال نیازش را برآورده می کند به امر حرامی معتقد شده و برای خداوند شریک قائل شده است؛ همان گونه که مشرکان بت پرست به بت ها اعتقاد داشتند.(1) صنعانی نذر کردن برای هر انسان مرده یا زنده به قصد طلب حاجت از او را هم ردیف با شرک بت پرستان دانسته است. او در این باره می نویسد:

عمل کسانی که با مال، جان و فرزندان خود برای هر مرده یا زنده ای نذر می کنند و از آنها حاجتی می خواهند که از کسی جز خدا نباید درخواست کرد - نظیر شفا یافتن بیمار، یافتن گم شده ای و برآوردن حاجات - در حکم همان شرکی است که بت پرستان بر آن بودند و هستند.

او می افزاید:

نذر مالی و غیرمالی برای مرده، ریختن خون و قربانی کردن حیوانات بر آرامگاه اولیا و توسل به آنها برای رفع حاجت، عین همان کارهایی است که بت پرستان دوران جاهلیت برای بت های خود انجام می دادند. با این تفاوت که آنها این کار را با عنوان بت و بت پرستی انجام می دادند، اما قبرپرستان با نام قبر یا مشهد [زیارتگاه] انجام می دهند.(2)

از نظر صنعانی، با تغییر نام قبر مردگان به زیارتگاه و آرامگاه و اعتقاد به اینکه یکی از اولیا در آن مدفون است، اعمال آنها از حیطهٔ بت پرستی و قبرپرستی خارج نمی شود؛ «زیرا آنها همان گونه که مشرکان با بت های خود رفتار می کردند با زیارتگاه مردگان رفتار می کنند و همانند حاجیان که خانهٔ خدا را طواف می کنند، آنها زیارتگاه ها را دور می زنند و تبرک کرده، با کلمات و اعمال شرک آمیزی با آنها سخن می گویند».(3)

صنعانی این دیدگاه خود را در ابیاتی با عنوان «النجدیه» سروده است، که ترجمهٔ آن عبارت است از:

ص: 285


1- همو، تطهیر الاعتقاد من أدران الإلحاد، ص10.
2- همان.
3- همان، ص11 و 12.

بار دیگر معنا و مفهوم سواع، بغوث و ود را به این سرزمین برگرداندند، این دوستی چه بد دوستی ای است. در هنگام سختی ها، نام آنها را فریاد می زنند و صدا می کنند، همان گونه که بیچارهٔ درمانده ای نام خداوند بی نیاز و یکتا را فریاد می زند و صدا می کند. چه بسا از روی جهل و نادانی یا به عمد، قربانی هایی در گوشه و کنار قبر این مردگان با نامی غیر از نام خداوند قربانی می کنند؛ و چه بسا طواف کننده به دور قبرها در حالی که روی به طرف آنها آورده است، چهارگوشهٔ قبر آنها را لمس می کند و دست می کشد.(1) و(2)

صنعانی حتی بنای آرامگاه بر قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را عملی غیراسلامی دانسته، می نویسد: «این بنا، ساختهٔ صحابه، تابعین و علمای امت نیست، بلکه قلاوون صالحی، مشهور به ملک منصور، پادشاه مصر، در 678 ه.ق. آن را بنا نهاد».(3)

ابن الامیر کسانی را که به غیرخدا استغاثه و توسل کرده، برای اولیا نذر می کنند، قبرپرست توصیف کرده، دربارهٔ برخورد با آنها می نویسد:

در مرتبهٔ اول باید آنها را به یکتاپرستی فراخواند و اعتقادشان را برایشان روشن کرد و به آنها فهماند که زیارتگاه مرده به آنها سود و زیانی نمی رساند و آنها را از خداوند بی نیاز نمی کند. سپس کسی که دست از این کار کشید و توحید را آنچنان که شایسته است پذیرفت، جان و مالش محترم خواهد ماند ... در غیر این صورت چنانچه بر عمل خود پافشاری کند شایسته است آنچه خداوند بر رسولش در برخورد با مشرکان روا داشت در برخورد با قبرپرستان نیز انجام شود.(4)

پس از تبیین دیدگاه های اعتقادی صنعانی، در ادامه ادله تکفیری بودن یا اعتدالی بودن وی به تفکیک مطرح خواهد شد.

ص: 286


1- همان.
2- متن اصلی قصیدهٔ النجدیة صنعانی: اعادوا بها معنی سواع و مثله وقد هتفوا عند الشدائد باسمها و کم نحروا فی سوحها من نحیره و کم طائف حول القبور مقبلا یغوث وود بئس ذلک من ودی کما یهتف المضطر بلصمد الفرد اهلت لغیر الله جهلا علی عمد و یستلم الارکان منهن بالأیدی
3- همان، ص26.
4- همان، ص14.

ادلهٔ تکفیری بودن ابن الامیر صنعانی

اشاره

جریان های تکفیری همواره می کوشند صنعانی را یکی از بزرگان خود و از سردمداران مبارزه با آنچه آنها شرک می پندارند، معرفی کنند. دلایل و شواهدی وجود دارد که دیدگاه آنها را تقویت می کند که در ادامه به آن می پردازیم.

الف. مخالفت شدید صنعانی با توسل و استغاثه به غیرخدا و نذر کردن و قربانی کردن برای غیرخدا

همچنان که در قسمت دیدگاه های اعتقادی صنعانی ذکر شد، صنعانی با توسعه مفهوم شرک هر گونه توسل و استغاثه به غیرخدا، و نذر کردن و قربانی کردن برای غیر خدا را از مصادیق شرک قلمداد کرده است. انطباق رفتار کسانی که به غیر خدا متوسل می شوند با کردار بت پرستان و توصیف کردن افرادی که به زیارتگاه های اولیای الاهی و بزرگان دین می روند به قبرپرست (قبوریون) نشان از نگاه تند صنعانی به موضوع شرک دارد. این نوع نگاه صنعانی در کتاب تطهیر الاعتقاد وی به صورت ویژه منعکس شده است. او در جای جای این کتاب به مصادیق مختلف شرک پرداخته است و با اشاره به توسل، استغاثه، زیارت قبور و ... به عنوان نمونه های بارز شرک، آن را در ردیف شرک بت پرستان به شمار آورده است.

این نگاه موجب شده است جریان های تکفیری، صنعانی را از سردمداران مبارزه با شرک و رفتارهای شرک آمیز مسلمانان نظیر زیارت قبور، توسل به اولیای الاهی و ... در دوره خود معرفی کنند؛ دوره ای که در آن محمد بن عبدالوهاب، مؤسس جریان وهابی تکفیری، ظهور کرد و با شعار مبارزه با شرک و کفر اقدام به قتل و غارت اموال مسلمانان کرد و آثار زیانباری را بر جهان اسلام وارد ساخت.

ب. حمایت و مدح صنعانی از محمد بن عبدالوهاب

یکی دیگر از دلایل جریان های تکفیری بر رویکرد تکفیری صنعانی، قضیهٔ حمایت ابن الامیر صنعانی، به عنوان پیشوای جریان زیدیهٔ سلفی در قرن دوازدهم، از محمد بن عبدالوهاب، بنیان گذار سلفیهٔ تکفیری در عربستان است. این موضوعی است که نمی توان آن را نادیده گرفت. شاید بتوان این مسئله را بدین صورت مطرح کرد که پس از ظهور محمد بن عبدالوهاب - بنیان گذار

ص: 287

سلفیهٔ تکفیری در قرن 12 هجری در منطقهٔ نجد واقع در سرزمین حجاز - آوازهٔ اندیشه های تکفیری او، که با شعار مبارزه با بدعت، شرک و خرافه پرستی همراه بود، به یمن رسید. همین امر موجب شد ابن الامیر صنعانی، که دیدگاه او دربارهٔ بدعت، شباهت فراوانی با دیدگاه های افراطی محمد بن عبدالوهاب داشت، از او حمایت کند. صنعانی دربارهٔ محمد بن عبدالوهاب این گونه می نویسد:

زمانی که خبر ظهور عالمی در نجد که به او محمد بن عبدالوهاب گفته می شد، به من رسید و برخی از شاگردانش نزد ما آمدند و ما را از احوالات او و تلاش هایش برای اشاعهٔ تقوا و امر به معروف و نهی از منکر مطلع کردند، رغبت پیدا کردم تا با او به ابیات ذیل در 1163 ه.ق. مکاتبه کنم:

سلام بر نجد و کسی که در نجد ساکن است، اگرچه سلام من از دور فایده ای ندارد. بایست و از دانشمندی که (مشکلات) جامعه را برطرف کرده، بپرس. کسی که از راه راست گمراه شد، به دست او هدایت گشت. اوست محمد که به سنت احمد هدایت می کند، پس آفرین بر هدایت کننده و آفرین بر هدایت شده. همهٔ قبایل دیدگاه او را انکار کردند، بدون اینکه حقیقت از آنها ظاهر شود. خبرهایی از او (محمد بن عبدالوهاب) رسیده (مبنی بر اینکه) شریعت را همان طور که روشن است، به ما برمی گرداند. آنها خاطرهٔ بت های سواع و ود(1) را زنده کردند که ما را هیچ خوشایند نبود. در سختی ها و مشکلات به آنها توسل می جستند، چنان که انسان به خدای یگانه و بی نیاز پناه می برد. چه بسیار از این فریادهای عقیم که دانسته یا ندانسته به بردن نام غیرخدا بلند شدند؛ و چه بسیار مردمی که دور قبرها طواف و با دست های خود ارکان آنها را لمس کردند.(2)

اما در ادامه به دلایلی می پردازیم که حاکی از اعتدالی بودن صنعانی است و تکفیری بودن وی را رد می کند.

ادلهٔ اعتدالی بودن صنعانی

اشاره

دلایل و شواهد متعددی وجود دارد که ثابت می کند صنعانی رویکرد سلفی اعتدالی در اعتقادات اتخاذ کرده، از نگاه تکفیری به شدت خودداری کرده است. در ادامه به مهم ترین آنها اشاره می شود.

ص: 288


1- نام دو بت معروف از بت های دوران جاهلیت.
2- محمد بن اسماعیل ابن الامیر، دیوان الامیر الصنعانی، ص128 و 129.
الف. تجدید نظر صنعانی درباره محمد بن عبدالوهاب

این دلیل به نوعی جواب نقضی به دلیل دوم نظریهٔ تکفیری بودن صنعانی است؛ بدین معنا که اگرچه صنعانی با شنیدن آوازه محمد بن عبدالوهاب در ابتدا از حرکت تبلیغی او در مبارزه با آنچه او شرک می نامید، حمایت کرد و در مدح او شعری سرود اما با شنیدن اقدامات خشونت آمیز و جنایات وحشیانه مؤسس وهابیت علیه مسلمانان در خصوص حمایت خود از محمد بن عبدالوهاب تجدید نظر کرد و حتی از او و اقداماتش برائت جست. ابن الامیر صنعانی، با افراطی گری، تکفیر و ریختن خون مسلمانان، آن گونه که محمد بن عبدالوهاب اعتقاد داشت، موافق نبود. زمانی که خبر قتلِ عام و غارت اموال مسلمانان به دست محمد بن عبدالوهاب به ابن الامیر رسید، از او برائت جست و از یاد کردن ابن عبدالوهاب به نیکی و قصیده ای که در مدحش خوانده بود، توبه کرد. او در مقام برائت از محمد بن عبدالوهاب در دیوان شعر خود می نویسد:

هنگامی که قصیدهٔ اول من به نجد رسید، چند سال بعد عالمی به نام شیخ مربد بن احمد تمیمی (از بزرگان نجد)، در ماه صفر 1170 ه.ق. نزد من آمد و او بعضی از کتاب های ابن تیمیه و ابن قیم را به خط خود فراهم آورده بود و سپس در ماه شوال همان سال به وطن خود بازگشت. او از شاگردان محمد بن عبدالوهاب بود که ما قصیدهٔ خود را برای وی فرستاده بودیم و پیش از او شیخ فاضل به نام عبدالرحمن نجدی نزد ما آمده بود و او از پسر عبدالوهاب مطالبی نقل کرده بود که برای ما بسیار عجیب و دردآور بود؛ از قبیل قتل و غارت مسلمانان و آدم کشی و حتی ترور و تکفیر ملت مسلمان در تمام نقاط جهان. ما در سخنان عبدالرحمن و در آنچه وی از پسر عبدالوهاب نقل می کرد، در تردید بودیم، تا آنکه شیخ مربد بن احمد دوباره پیش ما آمد. او مرد شریف و زیرکی بود و برخی از رساله های محمد بن عبدالوهاب را با خود به همراه داشت که در آنها حکم کفر اهل ایمان و تجویز قتل و غارت مسلمانان نوشته شده بود. ما دربارهٔ نویسندهٔ این رساله دقت کردیم و دیدیم که او مردی است که از شریعت اسلام اطلاع کمی دارد و آن مقدار نیز سطحی است نه عمیق، و نزد استادی درس نخوانده است که بتواند او را راهنمایی و به دانش های مفید هدایت، و در احکام و مسائل دین، فقیه و دانا کند. او را شخصی یافتیم که برخی از کتاب های ابن تیمیه و ابن قیم را خوانده و بدون فکر و تأمل از آنها تقلید کرده است، در

ص: 289

صورتی که خود آنها (ابن تیمیه و دیگر شخصیت های سلفی) تقلید را جایز نمی دانستند.(1)

متن فوق بارزترین دلیل بر مخالفت صنعانی با رویکرد تکفیری محمد بن عبدالوهاب و اقدامات وحشیانهٔ او علیه مسلمانان است. صنعانی با شعری که مطلع آن در ذیل آمده، از محمد بن عبدالوهاب و دیدگاه تکفیری وی برائت کرده است: «من از آنچه درباره نجد گفته بودم، برگشتم، برای اینکه خلاف آنچه پیش من بود، ثابت شد».(2) و(3)

صنعانی در این شعر تفکر تکفیری و افراطی محمد بن عبدالوهاب را به شدت نقد می کند.

ب. نگاه خاص صنعانی به مسئله کفر

از جمله دلایلی که رویکرد اعتدالی صنعانی را تقویت می کند نگاه او در قضیه کفر است. وی معتقد به دو نوع کفر است: کفر اعتقادی و کفر عملی.

کفر اعتقادی این است که هر انسانی که منکر توحید، ایمان به خدا و نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و معاد شود از دایره اسلام خارج است. کفر عملی نیز، طبق دیدگاه وی، چنین است:

مسلمانی که اعتقاد به توحید، ایمان به خدا، پیامبر و معاد داشته باشد و در عین حال اولیای خداوند را بخواند، در هنگام بروز مشکلات به آنها متوسل شود، دور قبور مردگان طواف کند، دیوار قبر را ببوسد و برای آنها نذر کند؛ این گونه رفتارهای او کفر عملی به شمار می رود.(4)

در نگاه صنعانی، اعمال شرک آمیزی که در عبارات فوق به آن اشاره شد منجر به خروج از دایره اسلام نمی شود، «بلکه این گونه رفتارها از سنخ گناه کبیره بوده، آن شخص مرتکب کبیره شده است، نظیر تارک نماز که کافر است به کفر عملی».(5)

ص: 290


1- همان، ص134 و 135.
2- همو، إرشاد ذوی الألباب الی حقیقة اقوال ابن عبد الوهاب، ج1، ص59-67؛ همو، دیوان ابن الامیر، ص135-137.
3- متن مطلع شعری که صنعانی به واسطهٔ آن برائت خود از محمد بن عبد الوهاب را اعلام کرده بود: رجعت عن القول الذی قلت فی النجدی فقد صح لی فیه خلاف الذی عندی
4- همو، دیوان ابن الامیر، ص137 و 138.
5- همان.

بر اساس این تقسیم بندیِ صنعانی از کفر است که وی از سویی با رفتارهایی که شرک آمیز خوانده به شدت مخالفت کرده و مانند اعمال مشرکان و بت پرستان جاهلیت قلمداد کرده است و از سوی دیگر، مخالف تکفیر مرتکبین این گونه رفتارها بوده است.

آنچه می تواند دیدگاه خاص صنعانی در خصوص کفر و رویکرد اعتدالی وی را تقویت و تأیید کند، ایراد محمدعلی شوکانی (1173-1250 ه.ق.)، یکی از مهم ترین شخصیت های برجستهٔ زیدیهٔ سلفی، در قرن 13 ه.ق.، به اوست. شوکانی نگاه تند انتقادی را به این رویکرد صنعانی دارد. او معتقد است کفر عملی دانستن اعمال شرک آمیزی که قبوریون (قبرپرستان) انجام می دهند، صحیح نیست. وی در اثبات دلیل خود این گونه می نویسد:

کسی که مردگان را به هنگام بروز مشکلات صدا زده، دور قبر مردگان طواف کرده، خواسته هایی را از مردگان طلب می کند که جز خدا کسی قادر به انجام دادن آن نیست، به لحاظ اعتقادی کافر است؛ چراکه این رفتارها از اعتقاد انسان سرچشمه می گیرد؛ مانند اعتقاد جاهلیت به بت های خود. بنابراین، اگر هدف آنها از مرده ای که به آن اعتقاد دارند قصد تقرب به خداوند و وسیله ای برای نزدیک شدن به او باشد، همچنان که بت پرستان به آن معتقد بودند، در این صورت فرقی میان این دو گروه نیست و اگر هدف آنها قصد تقرب به خدا نباشد و به صورت مستقل مردگان را بخوانند و خواسته هایی که جز خداوند کسی نمی تواند اجابت کند از مردگان طلب کنند، در این صورت به جایی رسیده اند که مشرکان نیز به آن مقام دست نیافته اند؛ چراکه هدف مشرکان از خواندن بت های خود، استقلال بت ها در اجابت دعای مشرکان و بی نیازی آنها از خداوند نبود، بلکه آنها بر خالقیت، رازقیت خداوند و زنده کردن و مردن به دست او ایمان داشتند.(1)

شوکانی در جای دیگر در انتقاد به صنعانی می نویسد:

شکی نیست که کفر به دو نوعِ کفر اعتقادی و کفر عملی تقسیم می شود، اما ادعای اینکه رفتارهایی که معتقدان به اموات انجام می دهند را کفر عملی بدانیم در نهایتِ فساد است و جای بسی تعجب است که ابن الامیر صنعانی کفر معتقدان به اولیا را کفر عملی دانسته است. چگونه ممکن است بر «کسی که به

ص: 291


1- محمد بن علی شوکانی، وجوب توحید الله عزوجل، ص9 و 10، نسخه خطی، [بی جا]، به نقل از: نومسوک، عبدالله، منهج الامام الشوکانی فی العقیدة، ص533.

اولیا اعتقاد دارد» و ما می گوییم او اعتقاد دارد، حکم کنیم که این رفتار او کفر اعتقادی نیست بلکه کفر عملی است؟ این تناقض نیست؟ ... اگر بگوییم این شخص عملی را انجام می دهد که به آن اعتقاد ندارد پس باید گفت او عمل بیهوده ای را انجام داده، در حالی که غیر از دیوانه کسی چنین عملی را انجام نمی دهد ... ابن الامیر خود اعتراف کرده که «اعتقاد آنها جاهلانه است نظیر اعتقاد جاهلیت به بت ها». پس چگونه ممکن است حکم کنیم که اعتقاد آنها مانند اعتقاد جاهلیت است و ثابت کنیم اعتقاد است، سپس حکم کنیم کفر آنها اعتقادی نیست، بلکه عملی است؟(1)

فارغ از پرداختن به نقد شوکانی بر صنعانی در خصوص کفر، این نکته مسلم است که صنعانی معتقد به کفر عملی توسل، استغاثه، زیارت قبور و ... بوده، از این رو از تکفیر به شدت پرهیز، و بر رویکرد اعتدالی در سلفیه تأکید کرده است. اما شوکانی این گونه رفتارها را از مصادیق کفر اعتقادی دانسته، بر تکفیر مرتکبان آن اصرار ورزیده است.

از این رو می توان گفت صنعانی از علمای زیدی یمن است که متأثر از دیدگاه های بزرگان سلفی، در اعتقادات نگاهی کاملاً سلفی دارد. اما این دیدگاه او تا آنجا پیش نرفته که وی به عنوان عالمی تکفیری معرفی شود، بلکه وی به دلیل مواضع ضدتکفیری، در زمره سلفیان اعتدالی به شمار آمده است؛ اگرچه جریان های تکفیری معاصر می کوشند با انتشار دیدگاه های سلفی او و استناد به برخی نظریاتش در باب توحید و شرک و ... او را از جمله علمای تندروی تکفیری معرفی کنند.

ص: 292


1- همو، الرسائل السلفیة فی احیاء سنة خیر البریة، رسالة الدر النضید فی اخلاص کلمة التوحید، ص203-205.

منابع

1.ابن الامیر صنعانی، محمد بن اسماعیل، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، تحقیق: صلاح الدین مقبول، الدار السلفیه، کویت، 1405.

2.--------------------------------------- ، ایقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، تحقیق: محمد صبحی بن حسن حلاق، دار ابن حزم، بیروت، 1420.

3.--------------------------------------- ، تطهیر الاعتقاد من أدران الالحاد، مطبعة المنار، قاهره، 1348.

4.--------------------------------------- ، منحة الغفار علی ضوء النهار، حاشیه بر ضوء النهار المشرق علی صفحات الأزهار، حسن بن احمد، جلال، مکتبة غمضان لاحیاء التراث الیمنی، صنعا، 1981.

5.--------------------------------------- ، إرشاد ذوی الألباب الی حقیقة اقوال ابن عبد الوهاب، تحقیق: عبد الکریم جدبان، المکتبة الشاملة، [بی جا]، [بی تا].

6.--------------------------------------- ، الانصاف فی حقیقة الاولیا و ما لهم من الکرامات و الألطاف، تحقیق: عبد الرزاق بن عبد المحسن بن حمد البدر، دار ابن عفان للنشر و التوزیع، عربستان، الخُبَر، العقربیه، 1418.

7.--------------------------------------- ، الأنفاس الرحمانیة الیمنیه فی ابحاث الافاضة المدنیة، تحقیق: علی بن عبده بن علی الألمعی، مکتبة الرشد ناشرون، ریاض، 1428.

8.--------------------------------------- ، إیقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، تحقیق: محمد صبحی بن حسن حلاق، دار ابن حزم، بیروت، 1420.

9.--------------------------------------- ، توضیح الافکار لمعانی تنقیح الأنظار، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، مکتبة السلفیة، مدینه منورة، 1366.

10.--------------------------------------- ، ثمرات النظر فی علم الأثر، تحقیق: رائد بن صبری بن ابی علفه، دار العاصمه للنشر والتوزیع، ریاض، 1417.

11.--------------------------------------- ، دیوان الامیر الصنعانی، علی سید صبح المدنی، مطبعة المدنی، قاهره، 1384.

12.احمد، قاسم غالب؛ السیاغی، حسین احمد؛ اکوع، محمد بن علی، ابن الامیر وعصره صورة من کفاح شعب الیمن، الجمهوریة العربیة الیمنیة، وزارة الاعلام والثقافة، صنعا، 1403.

13.انصاری هروی، عبدالله، منازل السائرین، دار الکتب العلمیة، بیروت، [بی تا].

ص: 293

14.حبشی، عبدالله محمد، مصادر الفکر الاسلامی فی الیمن، مرکز الدراسات الیمنیة، صنعا، [بی تا].

15.زباره حسنی صنعانی، محمد بن محمد یحیی، نشر العرف لنبلاء الیمن بعد الألف، دار الآداب، بیروت، 1405.

16.---------------------------------------------- ، الملحق التابع للبدر الطالع، دار المعرفة، بیروت، [بی تا].

17.---------------------------------------------- ، نیل الوطر من تراجم رجال الیمن فی القرن الثالث عشر، مرکز الدراسات و البحوث الیمنی، صنعا، [بی تا].

18.شوکانی، محمد بن علی، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، دار المعرفة، چاپ افست، بیروت، [بی تا].

19.------------------------- ، الرسائل السلفیه فی احیاء سنة خیر البریة، رسالة الدر النضید فی اخلاص کلمة التوحید، مکتبة ابن تیمیة، قاهره، 1411.

20.علی زاده موسوی، سید مهدی، سلفی گری و وهابیت، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت فرهنگی و تبلیغی، قم، 1389.

21.عمادی، سید محمدمهدی، تأثیرپذیری زیدیه از سلفیه (از ابن الوزیر تا قرن سیزدهم)، پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما: مصطفی سلطانی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1392.

22.فرمانیان، مهدی، «گرایش های فکری سلفیه در جهان امروز»، مشکوه، ش108، مشهد، پاییز 1388.

23.فرمانیان، مهدی، مبانی فکری سلفیه، پایان نامه دکتری، استاد راهنما: احمد بهشتی، تربیت مدرس دانشگاه قم، قم، 1388.

24.کتانی، محمد عبد الحی بن عبد الکبیر ادریسی، فهرس الفهارس و الأثبات ومعجم المعاجم والمشیخات والمسلسلات، تحقیق: احسان عباس، چاپ دوم، دار الغرب الاسلامی، بیروت، 1982.

25.کحاله، عمر بن رضا، معجم المؤلفین: تراجم مصنفی الکتب العربیة، مکتبة المثنی/ دار احیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].

26.مقحفی، ابراهیم احمد، معجم المدن و القبائل الیمنیة، دار الکلمة، صنعا، 2000.

27.نومسوک، عبدالله، منهج الامام الشوکانی فی العقیدة، چاپ دوم، مؤسسة الرساله، بیروت، 1414.

ص: 294

28.نووی، محیی الدین یحیی بن شرف، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1392.

29.وجیه، عبد السلام بن عباس، أعلام المؤلفین الزیدیة (ملزمة الاولی)، مؤسسة الامام زید بن علی الثقافیة، اردن، امان، 1420

ص: 295

ص: 296

چیستی نسبت پدیده تکفیر با آموزه کرامت انسانی اسلام / مهدی فردوسی مشهدی

اشاره

مهدی فردوسی مشهدی(1)

چکیده

کرامت یا شرافت انسان، در بافت فلسفی بر خصلت والایی (شرافت) او از دیگر موجودات دلالت می کند و در بافت اخلاقی بر بایستگی یا نابایستگی رفتارهای ارادی (عمل کریمانه و دنیئانه) و در بافت حقوقی، بر بایستگیِ دست یابی او به حقوقش یا پاس داشت آنها یا ارج مندی ذاتی انسان. باور هستی شناختی انسان به کرامت مندی اش بر پایه دیدگاهی فلسفی یا الاهیاتی استوار است. بنا بر آموزه های الاهیاتی ادیان ابراهیمی (در اینجا اسلام)، انسان از روح خداوند برخوردار است و از این روی، جانشین اوست. این برخورداری، به والایی مقام انسان و رسیدنش به شرافت و منزلت ذاتی می انجامد. قرآن (بنا بر خوانش رسمی) با تأکید بر این ویژگی انسان در سنجش با دیگر مخلوقات خداوند، حفظ آن را از مقاصد دین برمی شمرَد و شریعتی را پیش می نهد که نگاهبان این ویژگی است، اما خوانِش هویت محورانه و ناب گرایانه سلفی درباره قرآن، به پیدایی پدیده تکفیر می انجامد که نسبتی حقوقی (فقهی) و اخلاقی با کرامت انسانی برقرار می کند و در هر دو حوزه، با آن ناسازگار می نماید. این پژوهش پس از گزارش آموزه های اسلامی در این باره، به چیستی رابطه های پدیده تکفیر با آموزه کرامت انسان پاسخ می گوید و پس از نشان دادن رابطه حقوقی و اخلاقی اش با این آموزه به چرایی ناسازگاری رفتار مسلمانان تکفیری با آن پاسخ می گوید.

کلیدواژه ها: کرامت ذاتی، اشرفیّت انسان، جانشینی خدا، شَتم، تکفیر، مقاصد شریعت.

ص: 297


1- دانشجوی دکتری دین پژوهی دانشگاه ادیان و مذاهب و عضو هیئت علمی گروه پژوهشی برکات.

درآمد

قرآن کریم با بهره گیری از ادبیات عربی پیش از نزول، مفاهیم تازه ای به برخی از واژه ها بخشیده یا واژه های تازه ای را ابداع کرده است که دوگانگی و تناظری میان برخی از آنها دیده می شود. «کفر» و «ایمان»، که از مفاهیم بنیادی قرآن کریم به شمار می روند، از همین دست مفاهیم متناظرند. این واژه ها پیش از عصر نزول قرآن در میدان های معناشناختی به کار می رفتند که با میدان های معناشناختی مؤسَس قرآن متفاوت بود؛ چنان که پس از عصر نزول با پیدایی شاخه های گوناگون علوم مبتنی بر قرآن و سنت اسلامی نیز معانی دیگری در این واژگان رخ نمود. بنابراین، «کفر» و «ایمان» از دید معناشناختی از سه دوره گذشته اند: 1. پیش از نزول؛ 2. هنگامه نزول؛ 3. پس از نزول. باری، کافر و مؤمن همواره در برابر یکدیگر جای می گرفتند و می گیرند. این دو مفهوم را دست کم از چهار منظر می توان بررسی کرد:

1. معناشناختی (بررسی مفهوم کفر و ایمان پیش از نزول قرآن و پس از آن)؛

2. الاهیاتی/ کلامی (بررسی معیارهای کافر یا مؤمن شدن بنا بر متون مقدس دینی و مذهبی)؛

3. حقوقی (بررسی امتیازهای دینی مؤمن و کافر بودن/ شدن افراد در جامعه دینی)؛

4. اخلاقی (بررسی خوبی و بدیِ کشیدن مرز ایمان و کفر میان انسان ها و تقسیم آنها به کافر و مؤمن و خوبی و بدی کیفرهای کافر شدن یا نسبت دادن کفر به کسی).

این منظرها درباره مبحث «ایمان - کفر»، نامرتبط با یکدیگر نیستند، بلکه داوری از هر منظری در این باره، در داوری از منظر دیگر، تأثیر می گذارد؛ یعنی تعریف کفر و ایمان در تفسیر قرآن، به پیدایی باورهایی الاهیاتی (کلامی) می انجامد که پیامدهای حقوقی و اخلاقی دارند. از سوی دیگر، بر پایه این پیش فرض هستی شناختی که الاهیات ادیان ابراهیمی، به ویژه اسلام، نیز آن را تأسیس یا تأیید می کنند، انسان از «کرامت» برخوردار است و بر اثر این ویژگی، حُرمت و منزلتی ذاتی دارد که شماری از کارها درباره او، از منظر اخلاقی و حقوقی، رَوا و توجیه پذیر نیستند.

تکفیر (نسبت دادن کفر به مسلمان) پیش از نزول قرآن بار ارزشی نداشت، اما پس از نزول از ویژگی ارزشی برخوردار شد؛ چنان که هنگامه نزول قرآن، یعنی در دوره استقلال هویتی جامعه مسلمانان (پس از هجرت پیامبر از مکه به مدینه) و در دوره پس از نزول، بار حقوقی نیز یافت.

ص: 298

پرسش اصلی این مقاله چنین است: «تکفیر چه نسبتی با کرامت انسان دارد؟»؛ یعنی آیا نسبت دادن کفر به مسلمان از دید اخلاقی رَوا و از دید حقوقی توجیه پذیر است؟ و با فرض ناروایی و توجیه ناپذیری اش به نفی کرامت انسان می انجامد یا به دلیل دیگری، نارواست؟ (پرسش اخلاقی و حقوقی). این مسئله، پرسش هایی فرعی نیز به دنبال می آورد. مانند اینکه: 1. آیا کشیدن مرز میان مسلمانان و دیگر پیروان ادیان و کافر خواندن آنها، رَواست؟ و با فرض ناروا بودنش، آیا به نفی کرامت انسانی می انجامد؟ (پرسش اخلاقی)؛ 2. آیا تفاوت مسلمانان با نامسلمانان (در ابواب و احکام دیات، قصاص، طهارت، جِزیه، ازدواج، بیع/ عقود شرعی و ...)، توجیه پذیر است؟ و با فرض توجیه ناپذیری اش آیا به نفی کرامت انسان می انجامد؟ (پرسش حقوقی)؛ 3. آیا جنگیدن (جهاد) با نامسلمانان و کشتن آنها، توجیه پذیر است؟ و با فرض توجیه ناپذیری اش آیا به نفی کرامت انسان می انجامد؟ (پرسش حقوقی)؛ 4. آیا کافر دانستن و کشتن کسی که کیش مسلمانی اش را تغییر می دهد (مُرتد)، توجیه پذیر است؟ و با فرض توجیه ناپذیری اش آیا به نفی کرامت انسان می انجامد؟ (پرسش حقوقی).

بنابراین، افزون بر بررسی سازگاری قرآن در ایجاد نظامی ارزشی با محوریت ایمان (= اسلام) و کفر و تأکیدش بر کرامت انسانی، احکام فقهی (جهاد و ارتداد) و پدیده تکفیر را از دید حقوقی و اخلاقی و رابطه شان را با کرامت ذاتی و اکتسابی انسان، می توان بلکه باید بررسی نمود. این پژوهش فقط به پرسش نخست (مسئله اصلی اش) پاسخ می گوید؛ زیرا پاسخ گویی به همه پرسش های یادشده از چارچوب تحقیق فراتر می رود، اما ناگزیر است پاسخ های محتمَل را درباره دیگر پرسش ها طرح کند و یکی از آنها را برگزیند.

معناشناسی فضیلت های قرآنی

اشاره

قرآن کریم از دید زبان شناختی، اثر اصیل عربی است و همه واژگان آن زمینه ای پیش از قرآنی یا پیش از اسلامی دارند.(1)

هیچ یک از واژه های کلیدی قرآن که در پیدایی جهان بینی اسلامی تأثیرگذار بودند حتی کلمه «الله»، پس از نزول قرآن وضع نشده، بلکه کمابیش همه آنها به گونه ای در ادبیات

ص: 299


1- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص47.

پیش از اسلام موجود بوده اند. این واژه ها در ساختار و دستگاه تصوری دیگری به کار می رفتند و قرآن آنها را در شبکه تصوری دیگری به کار گرفت که نزد مردم جزیرةالعرب آن روز ناشناخته بود. این جابجایی مفهومی افزون بر دیگر عوامل مؤثر در ایجاد نظام اخلاقی، به پیدایی ارزش هایی تازه و انقلابی دینی در آن سامان انجامید و همه ارزش ها و پدیده ها از آن پس، نظم و ترتیب و ارتباطات دیگری یافت و تصدیقات درباره آن تصورات پیشین، تغییر کرد. برای نمونه، مسیح و فرشتگان - بر پایه همین تصوراتِ ملازم با تصدیقات تازه - از بنده خدا بودن سر نمی پیچیدند(1)

و جنّیان و انسان ها کاری جز بندگی نداشتند.(2) عامل تغییردهنده آن نظام و دستگاه تصوری، گاهی به اندازه ای نیرومند می شد که معنای پیشین را از کلمه می گرفت و گویی کلمه جدیدی پدید می آورد. کلمات یا اصطلاحات کلیدی در این زمینه، چنین اند: «الله»، «اسلام»، «ایمان»، «نبی» و «رسول»، اما برجسته ترین نمونه در این زمینه، واژه «کُفر» در قرآن است.

الف. ایمان ≠ کفر
اشاره

واژه «کفر» پیش از نزول قرآن در معنای پوشاندن چیزی به کار می رفت. بنابراین، شب که چهره افراد را می پوشاند یا کشاورز که دانه را با خاک می پوشاند، «کافر» خوانده می شد؛ چنان که کفر نعمت هنوز به معنای پوشاندن آن (نادیده گرفتن آن) از طریق سپاس ناگزاری آن است.(3)

پس کَفَر به صورت خاص، در معنای ناسپاسی کردن و ناسپاس بودن در برابر خیر و احسان دیگری، درست در برابر شَکَر، در معنای سپاس گزار بودن، قرار می گرفت و هم درباره عرب مسلمان و هم عرب نامسلمان به کار می رفت، اما این دو واژه، به ویژه در آیات پایانی نازل شده بر پیامبر، و بعدها در سنت کلام اسلامی، مسیر دیگری پیمودند و در میدان معناشناختی «ایمان» جای گرفتند و با «الله» مرتبط شدند و پس از این، کفر در معنای ناسپاسی در برابر خداوند و حق پوشی به کار می رفت؛ زیرا ایمان چیزی جز توجه به وابستگی و نیازمندی انسان به خداوند و بخشش های او و

ص: 300


1- سوره نساء (4)، آیه 71.
2- سوره ذاریات (51)، آیه 56.
3- حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص714؛ نیز نک.: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه 28 سوره ابراهیم (14)، آیه 28.

توجه به نمودهای طبیعی در قالب آیات (نشانه ها) نبود. پس آرام آرام کفر به جای ناسپاسی، به معنای «بی باوری» و بی ایمانی و شُکر به ایمان، نزدیک شد.(1)

هنگامی که کسی نعمتی را به دیگری ارزانی می کند، واکنش طبیعی یا به تعبیر دقیق تر، پاسخ او در این باره، سپاس گزاری است. این قانون اخلاقی - بنا بر نظریه استقلال اخلاق از دین - بر روابط اخلاقی همه انسان ها با یکدیگر حکم می رانَد و پاسخ ناسپاس گرانه در این باره، ناسپاسی و کفر به شمار می رود، اما طبیعت آدمی او را به همین ناسپاسی برمی انگیزد؛ چنان که قرآن می گوید: ) إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ ((2) یا ) إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ مُّبِینٌ (.(3) اعراب پیش از اسلام نیز بنا بر همین قانون اخلاقی (شکر در برابر نعمت بخشی) می زیستند؛ چنان که شاعری از قبیله هذیل (پیش از دوره قرآنی) چنین سروده بود:

فان تشکرونی، تشکروا لی نعمة و ان تکفرونی، لا اُکلّفکم شُکری(4)

قرآن درباره این دوره (پیش از نزول) دست کم در چهار آیه،(5)

از وصف «جاهلیت» استفاده کرده است. «جهل» در آن دوره هرگز دلالتی دینی نداشت و بیشتر با «حلم» (وصف متضادش) قرین بود. سه معنا را در «جهل» پیش و پس از نزول می توان یافت:

1. جهل در برابر حلم

جهل در این معنا در برابر خویشتن داری بود؛ یعنی هوَسی کور که جاهل را به رفتاری بی اندیشه درباره پیامدهایش وا می داشت و درباره الگوی ویژه ای از رفتار فردی تندخو و بی پروا به کار می رفت که با اندک انگیزشی، بی باکانه به عمل دست می زد و قدرت «کفّ نفس» (خویشتن داری)اش را از کف می داد. چنین کسی نمی توانست درست را از نادرست باز شناسد، بلکه به سائق «حمیت» رفتار می کرد.(6)

در برابر «جهل» بدین معنا، حلم قرار می گرفت که به معنای

ص: 301


1- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص19.
2- سوره عادیات (100)، آیه 6.
3- سوره زخرف (43)، آیه 15.
4- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص301.
5- سوره آل عمران (3)، آیه 154؛ سوره مائده (5)، آیه 50؛ سوره احزاب (33)، آیه 33؛ سوره فتح (48)، آیه 26.
6- «عبر عن القوة الغضبیة إذا ثارت و کثرت بالحمیة»؛ نک.: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص289،! "تفسیر آیه 26 سوره فتح.

تسلط بر نفس و آرامی و توازن عقلی بود؛ یعنی فرد حلیم بر حس خود چیره می شود و به رغم محرک های بیرونی، با آرامش و برکنار از پریشانی و آشفتگی، رفتاری را سامان می دهد. جهل و حلم بر پایه این معنا، از عواطف انسانی اند که در قالب هیجانات «ظلم» و «وقار» نمایان می شوند؛ ظلم انفجار رؤیت پذیر (محسوس) جهل و وقار نمود بیرونی حلم است.

2. جهل در برابر عقل

جهل در این معنا نیز در برابر حلم بود، اما حلم در معنای توانایی عقلی در فهم ژرف پدیده ها به کار می رفت. اگر کسی همواره جاهل (به معنای نخست) باشد، می توان گفت که او برای داوری درباره هیچ موضوعی شایستگی ندارد و از دید عقلی، کور است؛ یعنی فقط ظاهر پدیده ها را می بیند و فهم و بینشی سطحی دارد. جهل به این معنا در قرآن، درباره ناتوانی انسان در فهم اراده خداوند فراسوی حجاب پدیده ها به کار رفته است؛ یعنی ناتوانی در دیدن پدیده ها در قالب نشانه های (آیات) الاهی.

از آن سوی، حلم پایه عقل است؛ یعنی انسان حلیم شایستگی دارد که آرام و استوار خوب را از بد باز شناسد. از همین روی، حلم گاهی در معنای عقل به کار رفته است: ) أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُون(؛(1) آیا عقل هایشان به چنین کاری فرمانشان می دهند یا آنان گروهی سرکش اند؟(2)

3. جهل در برابر علم

این معنای جهل که در برابر علم قرار می گیرد، در سنجش با دو معنای پیش گفته، کمتر در قرآن به کار رفته است.(3)

جهل به معنای اول و دوم از کلمات کلیدی قرآن به شمار می رود، اما حلم فقط

ص: 302


1- سوره طور (52)، آیه 32.
2- «الأحلام جمع حلم و هو العقل»؛ نک.: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص19. اَحلام جمع حُلُم (سوره یوسف (12)، آیه 44) به معنای خواب ها، در اصل به معنای تصور انسان بدون واسطه حس و حُلُم به معنای بلوغ (سوره نور (24)، آیه 59) یا رسیدن عقل، از حلم به معنای استواری عقل گرفته شده است؛ نک.: همان، ج11، ص187.
3- «جهالت» در سوره نساء (4)، آیه 17؛ سوره انعام (6)، آیه 54؛ سوره نحل (16)، آیه 119؛ سوره حجرات (49)، آیه 6، در برابر علم است.

درباره خداوند به کار رفته است؛ زیرا حلم در دوره پیش از نزول از برجسته ترین خصال انسانی به شمار می رفت. جهل در دوره پیش از نزول درباره انسان های دیگر معنا داشت، اما پس از نزول به خداوند مربوط شد. جهل در مرکز شبکه ای از مفاهیم قرار داشت. مانند تکبر برآمده از اعتماد به نفس بی اندازه و خودبسایی و بی نیازی از سرسپردگی در برابر قدرت برتر و پای بندی به شرَف و عِرض و نگاه تحقیرآمیز به زیردست. قرآن رفتار دشمنانه بت پرستان را درباره هدایت (هُدی) از طریق شبکه تصوری جهل توضیح می دهد. رفتار جاهلانه انسان - به این معنا - در برابر خداوند، از دید قرآن بسیار گستاخانه است؛ زیرا انسان چیزی جز «بنده» (عبد) و خدمت گزاری حقیر نیست و نباید درباره خداوند جاهلانه رفتار کند. از سوی دیگر، رفتار حلیمانه نیز که بر قدرت انسان بر مهار آگاهانه احساسات و عواطفش به کار می رود و در قالب هیجاناتِ اغماض و شکیبایی رخ می نماید، درباره خداوند شایسته نیست؛ زیرا حلم همواره از خودآگاهی انسان به قدرت برتر خودش سرچشمه می گیرد که با وضع بندگی و خاکساری در برابر خداوند سازگار نیست.

غرور و خودبزرگ بینی بت پرستان از جهل آنها سرچشمه می گرفت (حمیة الجاهلیة) و پذیرندگان آیین جدید باید از حلم فراتر می رفتند و خودبسایی و قدرت خود را فرو می گذاردند و به معنایی مطلق، فروتَن می شدند. فضیلت حلم با گذشتن از این مرز به فضیلت «اسلام» بدل شد. حلم در برابر دیگر انسان ها شایسته است، اما در برابر پروردگار مالک همه چیز و صاحب جلال و عظمت، کاری جز تسلیم شدن شایسته نیست. بنابراین، جهل در برابر اسلام قرار گرفت که بیشتر بر رفتار لجوجانه و سرسختانه بت پرستان دلالت می کرد؛ رفتاری که از آن به «کفر» تعبیر می شد؛ چنان که گفته اند: کفر انکار و تکذیب و ندانستن چیزی است که اقرار به آن و تصدیقش لازم است یا انکار عالمانه آورده فرستاده [خدا] است.(1)

بنابراین، تقابل رذیلت و فضیلت «جهل ≠ حلم» به تقابل رذیلت و فضیلت «کفر ≠ اسلام» بدل شد، اما همه لوازم دینی و اخلاقی تضاد جهل ≠ حلم در تضاد کفر ≠ اسلام وجود داشت.(2) به تعبیر دیگر، در کفر بدین معنا، چنین خِصال و رفتارهایی

ص: 303


1- علی بن حسین موسوی (شریف مرتضی)، رسائل الشریف المرتضی، ج2، ص280.
2- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص283.

نهفته است: استکبار و استنکاف،(1)

مشاقه،(2)

تکذیب،(3)

ظلم و جرم،(4)

اصرار،(5)

عصیان،(6)

طغیان،(7)

تکبّر،(8)

لُدّ،(9)

عزت،(10)

بغی،(11)

عُتُو،(12)

محادّه.(13)

ب. اسلام/ ایمان/ تقوا

خداوند به کسانی که لجوجانه از خضوع کردن در برابر او سر می پیچند (اِبا می کنند) و بنا بر طبیعت خود، سبُک سَرند و زمان را به لهو و لعب می گذرانند و درباره جهان دیگر نمی اندیشند و در یک کلام، «غافلون»اند، چهره «شدیدالعقاب» و «ذوانتقام» خود را نشان می دهد؛ پس آنها ناگزیرند که هشیار و از پیامد کارهایشان در روز داوری (یوم الدین) اندیشناک باشند و برای مأمون شدن از کیفر سخت خداوند، چیزی میان خودشان و آن کیفر، قرار دهند؛ یعنی «تقوا» پیشه کنند: )واتقوا الله ان الله شدید العقاب((14) یا )وَاتَّقُوا یوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیئا(.(15) متقی کسی است که از آن کیفر دردناک، هراسناک است: «الوِقَایةُ: حفظُ الشی ءِ ممّا یؤذیه و یضرّه والتَّقْوَی جعل النّفس فی وِقَایةٍ مما یخاف»،(16)

اما تقوا آرام آرام به جای «خوف»، در معنایی متضاد با «کفر» به کار رفت؛

ص: 304


1- )فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا ... وَ أَمَّا الَّذینَ اسْتَنْکفُوا وَ اسْتَکبَرُوا( (سوره نساء (4)، آیه 173)؛ )قالَ الَّذینَ اسْتَکبَرُوا إِنَّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُون( (سوره اعراف (7)، آیه 76).
2- )إِنَّ الَّذینَ کفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَینَ لَهُمُ الْهُدی( (سوره محمد (47)، آیه 32).
3- )وَ الَّذینَ کذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکبَرُوا( (سوره اعراف (7)، آیه 36).
4- )إِنَّ الَّذینَ کفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یکنِ اللَّهُ لِیغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیهْدِیهُمْ طَریقاً( (نساء (4)، آیه 168)؛ )فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کذِباً أَوْ کذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یفْلِحُ الْمُجْرِمُون( (سوره یونس (10)، آیه 17).
5- )یسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلی عَلَیهِ ثُمَّ یصِرُّ مُسْتَکبِراً کأَنْ لَمْ یسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلیم( (جاثیه (45)، آیه 8)؛ )وَ إِنِّی کلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکبَرُوا اسْتِکباراً( (سوره نوح (71)، آیه 7).
6- )یوْمَئِذٍ یوَدُّ الَّذینَ کفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُول( (سوره نساء (4)، آیه 42).
7- )لَیزیدَنَّ کثیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک طُغْیاناً وَ کفْرا( (سوره مائده (5)، آیه 14).
8- )سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِی الَّذینَ یتَکبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یرَوْا کلَّ آیةٍ لا یؤْمِنُوا بِها( (سوره اعراف (7)، آیه 146).
9- )وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یعْجِبُک قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یشْهِدُ اللَّهَ عَلی ما فی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام( (سوره بقره (2)، آیه 204)؛ )لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا( (سوره مریم (19)، آیه 97).
10- )بَلِ الَّذینَ کفَرُوا فی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ( (سوره ص (38)، آیه 2).
11- )بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یکفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً( (سوره بقره (2)، آیه 90).
12- سوره ملک (67)، آیه 13.
13- سوره توبه (9)، آیه 63؛ سوره مجادله (58)، آیه 5 و 20.
14- سوره مائده (5)، آیه 2.
15- سوره بقره (2)، آیه 48.
16- حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص881.

چنان که متقی باید به غیب ایمان می داشت، نماز می گزارد، دَهِش می کرد، به پیامبر و کتاب او و پیامبران پیش از او، باور می داشت؛(1)

پس متقی همان «مؤمن» یا «مسلم» است و تمایزی بنیادین میان آنها نیست:(2)

)یا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیکمُ الْیوْمَ وَ لَا أَنتُمْ تحَزَنُونَ الَّذِینَ آمَنُواْ بِآیاتِنَا وَ کانُواْ مُسْلِمِینَ(.(3) مسلم همه هستی خود را فقط به خداوند تسلیم می کند و مؤمن نیز چنین است:(4) )إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتَابُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئک هُمُ الصَّدِقُون(؛(5) )اذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِین(؛(6) )رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَینْ لَک وَ مِن ذُرِّیتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّک وَ أَرِنَا مَنَاسِکنَا وَ تُبْ عَلَینَا إِنَّک أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیم(.(7) بنابراین، اسلام/ ایمان/ تقوا در ساختار ارزشی پس از نزول قرآن، به فضائلی بنیادین بدل شدند. گزاره های زیر، افزون بر ویژگی های ایمان در قرآن، بر فضیلت بودنش دلالت می کنند:

1. )وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ (؛(8) کاری قلبی است؛

2. )آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ (؛(9) کاری اختیاری است؛ زیرا خداوند به ایمان آوردن فرمان داده است؛

3. )فَزَادَهُمْ إِیمَاناً(؛(10) افزایش پذیر است؛

4. )کیف یهدی اللهُ قَوْماً کفَروُا بَعْدَ ایمانِهِمْ(؛(11) از میان رفتنی و تبدیل پذیر به کفر است؛

5. )مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکه و الْکتابِ وَ النَّبیینَ(؛(12) متعلقش موجودات عینی خارجی است؛

ص: 305


1- )ذلِک الْکتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدی لِلْمُتَّقین الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَ یقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممِّا رَزَقْنَاهُمْ ینفِقُونَ وَ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بمِا أُنزِلَ إِلَیک وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِک وَ بِالاَخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ( (سوره بقره (2)، آیه 2-4).
2- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص310.
3- سوره زخرف (43)، آیه 68 و 69.
4- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص 63.
5- سوره حجرات (49)، آیه 15.
6- سوره بقره (2)، آیه 131.
7- سوره بقره (2)، آیه 128.
8- سوره مائده (5)، آیه 41.
9- سوره بقره (2)، آیه 13.
10- سوره آل عمران (3)، آیه 173.
11- سوره آل عمران (3)، آیه 76.
12- سوره بقره (2)، آیه 177.

6. )آمَنّا بِاللهِ وَ ما أنْزِلَ إِلَینا وَ ما أنْزِلَ إلی إبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسحاقَ وَ یعْقُوبَ وَ الْأسْباطِ وَ ما أوتِی مُوسی وَ عیسی وَ ما أوتِی النَّبیونَ مِنْ رَبِّهِمْ(؛(1) به گزاره ها نیز تعلق می گیرد؛

7. )الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ وَ الایمانَ(؛(2) با علم متفاوت است؛

8. )قالَ اَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ؟ قالَ بَلی وَ لکنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبی(؛(3) با بی اطمینانی قلب جمع شدنی است؛

9. )مَنْ یکفُرْ بِالْإیمانِ(؛(4) خودش به کفر تعلق پذیر است؛

10. )لِنَعْلَمَ مَنْ یؤْمِنُ بِالْآخِرَه مِمَّنْ هُوَ مِنْها فی شَک(؛(5) با شک جمع پذیر نیست؛

11. )الَّذینَ آمَنُو بِالْباطِلِ(؛(6) به باطل نیز تعلق می گیرد؛

12. )مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیومِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ(؛(7) ناگزیر به عمل صالح نمی انجامد؛

13. )وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتدی(؛(8) راه یافتگی به آن مسبوق است؛

14. )مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أنْ یکونَ مِنَ الْمُفْلِحینَ(.(9) ناگزیر به فلاح نمی انجامد؛

15. )فَلَمْ یک ینْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمّا رَأوْا بَأسَنا(.(10) همواره سودمند نیست.

مبناشناسی کرامت های انسانی

الف. مفهوم شناسی

«کاف» و «را» و «میم»، دو باب دارد: 1. بر وزن فَعَل؛ 2. بر وزن فَعْل.(11) مشتقات این ماده 47 بار در قرآن آمده است. بیشتر واژه شناسان در توضیح «کَرَم»، از واژه «شَرَف» بهره برده اند.(12)

شرف

ص: 306


1- سوره بقره (2)، آیه 136.
2- سوره روم (30)، آیه 56.
3- سوره بقره (2)، آیه 260.
4- سوره مائده (5)، آیه 5.
5- سوره سبأ (34)، آیه 21.
6- سوره عنکبوت (29)، آیه 52.
7- سوره بقره (2)، 62 آیه.
8- سوره طه (20)، آیه 82.
9- سوره قصص (28)، آیه 67.
10- سوره مؤمن (40)، 85.
11- کَرْم به معنای انگور است (احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه).
12- برای نمونه، نک.: خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج5، ص368؛ عبدالله بن مسلم (ابن قتیبه) دینوری، تأویل مشکل القرآن، ص269: «هذا و اِن اختلف، فأصله الشرف».

به گفته آنها یا از آنِ خود چیز/کس است (ذاتی) یا درباره خصلتی از خصالش (اخلاقی) به کار می رود.(1) معنای نخستین شَرَف، درباره زمین و مکان به کار رفته است:(2) «ما اشرَفَ من الارض»؛ آنچه از زمین بلند می شود یا «المشرَف»؛ مکانی که بر آن بالا می آیند یا «مَشارف الارض»؛ بلندی های زمین. این معانی، متضمن «فزونی» آشکار (ظاهری)اند. بنابراین، معانی دیگر شرف نیز فزونی ظاهری را در بردارند. مانند «الخیل المستشرف»؛ لشکر بزرگ و دراز یا «سَهم شارف»؛ تیر بلند. پس شرف گاهی در معنای «بلندی» و گاهی در معنای «بزرگی» به کار می رود. کرم در این معنا، با «برتری» و «بزرگی» هم معناست؛ چنان که واژه ضد آن، یعنی «لُؤم» به معنای «پستی» و «خُردی» است(3).

اگر چیزی/کسی در سنجش با چیزها/کسان دیگر فزونی داشته باشد، به کریم بودن موصوف می شود. این فزونی درباره جماد و حیوان و گیاه بیشتر بر پایه کمّیت آثارشان استوار است. مانند «ارض مکرمة للنبات»؛ زمین حاصل خیز یا خوش حاصل یا «کرُمَ السحاب»؛ درباره ابر باران بار.

کرم در هر یک از نمونه های یادشده، به وصفی از صفات موصوف ها ناظر است که در آن وصف در سنجش با دیگر چیزها/کسان، فزونی و برتری دارند. اگر انسانی به خاندان (پدری و مادری) اصیلی نسَب ببرد، او را «کریم الطرفین» می خوانند؛ چنان که به انسان زیباروی، «کریم الوجه» می گویند. همچنین اگر خویِ پسندیده ای داشته باشد و آن خوی در ساحت های بیرونی وجودش (رفتار و گفتار) دیده شود، به کرَم موصوف می شود، اما بیشتر درباره دو خوی انسانی در تعامل با دیگران به کار رفته است: 1. بخشیدن؛ 2. بخشودن.

بخشیدن به معنای «بذل» و «عطا کردن» است، اما بخشودن در معنای «عفو»، «رحم کردن» و «شفقت آوردن» به کار می رود. حاصل مصدر بخشیدن، «بخشش»؛ یعنی «داد» و «دهش» و حاصل مصدر بخشودن، «بخشایش»؛ یعنی «درگذشتن» است که گاهی از سر تسامح آنها را به جای یکدیگر به کار می برند. بنابراین، کرامت (کرامة) که مصدر کرم است، هم در معنای عطا و

ص: 307


1- احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ص172-173.
2- الشرف إنما هو فی الأصل شرف المکان و منه قولهم أشرف فلان علی الشی ء إذا صار فوقه؛ نک.: حسن بن عبدالله عسکری، الفروق فی اللغه، ص175.
3- علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج13، ص19836.

هم در معنای عفو به کار می رود؛ چنان که کریم را هم بخشنده و هم بخشاینده می توان ترجمه کرد. نمونه هایی از کاربرد این واژه در دو معنای یادشده در ادبیات منظوم فارسی چنین اند:

عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار

عذرم پذیر و جُرم به ذیل کرَم بپوش(1)

پوشیدن به ذیل کرم، یعنی نادیده گرفتن گناه و بخشودن آن.

نیست در کَس کرَم و وقت طرب می گذرد

چاره آن است که سجاده به می بفروشیم(2)

به قرینه فروختن سجاده و تنگیِ وقت، کرم در مصرع نخست، یعنی دهش و بخشیدن.

ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت کریم تمنّا چه حاجت است(3)

به قرینه حاجت و سؤال (دریوزگی)، کریم در مصرح دوم، یعنی بخشنده.

کی کرَمت نگذرد ز بنده عاصی

چون صفت خواجه کریم چنین است(4)

به قرینه عصیان، کرم در مصرع نخست، یعنی بخشایش و کریم در مصرع دوم، یعنی بخشاینده.

بنابراین، همه کریمان از گونه ای فزونی و بزرگی و برتری (فضیلت) بهره دارند، اما این فزونی بیشتر در گشاده دستی (سخاوت) یا بخشایندگی (شفقت و صفح) رخ نموده است. از این رو، کرامت بیشتر در معنای سخاوت، شفقت و مروت به کار رفته است؛ چنان که آن (کرامه) را بزرگی ورزیدن، نواخت و احسان و بخشندگی، مروت، نفیس و عزیز شدن دانسته اند.(5)

اینکه گفته اند کریم پیش از نزول قرآن بر شرافت خانوادگی (حَسَب) و محسوس ترین فضیلت نزد اعراب پیش از اسلام، یعنی گشاده دستی (در سطح تبذیر) دلالت می کرد، اما بر پایه آموزه )إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ((6) تغییر معناشناختی در آن پیدا شد،(7)

دعوی پیش گفته را تأیید می کند.

کرامت با حریت متفاوت است؛ چنان که گفته اند حریت درباره نیکویی های کوچک و بزرگ به کار می رود و کرامت فقط درباره نیکویی های بزرگ. مانند انفاق مال برای فراهم کردن ساز و برگ

ص: 308


1- شمس الدین محمد حافظ، دیوان حافظ، ص239.
2- همان، ص292.
3- همان، ص107.
4- عباس بسطامی (فروغی)، دیوان کامل فروغی بسطامی، ص29.
5- دهخدا، لغت نامه، ج12، ص18230.
6- سوره حجرات (49)، آیه 13.
7- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص48-49.

سپاهِ راه خدا.(1)

باری، مفهوم یادشده در نخستین معنای شرافت، یعنی برتری همواره در کرامت و مشتقات آن دیده می شود. حتی کرامت به معنای یکی از گونه های «خرق عادت»، متضمن برتری صاحب کرامت در سنجش با دیگران است؛ زیرا کرامت بر اثر قوّت روحی و قداست نفسانی انسانی کامل یا نیمه کامل رخ می نُماید.(2)

ترجمه dignity به کرامت، به رغم هم پوشانی معناشناختی آنها، به دلیل اعم بودن معنای کرامت، دقیق نیست؛ زیرا dignity انگلیسی از dignete فرانسوی کهن و آن از dignitas لاتین گرفته شده است که خودش مشتقی از dignus به معنای worthy به شمار می رود و worthy به معنای سزاوار، شایسته و ارجمند است. فعل لاتین decere صفت decent انگلیسی به معنای محترم و آبرومند را پدید آورد.(3)

برتری (فضل/ شرف) در زمینه های گوناگون، به پیدایی معناهای گوناگون واژه «کرامت» می انجامد که به شماری از آنها اشاره می شود:

1. نژادگی (اصالت)؛

2. بخشندگی (سخاوت)؛ مانند )زوج کریم((4) و )اِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ(؛(5)

3. بخشایندگی (شفقت)؛

3. آزادگی (حریت)؛

4. پاک دامنی (عفت)؛

5. بزرگواری/ بزرگ منشی / وارستگی (نجابت / عظمت / مناعت)؛ مانند )إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کریم(؛(6)

6. جوان مردی (فتوّت)؛

7. آراستگی/ زیبایی (بهجت)؛ مانند )زوج کریم(؛(7)

ص: 309


1- حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص707.
2- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص204.
3- جان آیتو، «dignity»، فرهنگ ریشه شناسی انگلیسی، ص375.
4- سوره شُعرا (26)، آیه 7؛ سوره لقمان (31)، آیه 10
5- سوره فجر (89)، آیه 15.
6- سوره حاقه (69)، آیه 40؛ سوره تکویر (81)، آیه 19.
7- سوره شعرا (26)، آیه 7؛ سوره لقمان (31)، آیه 10

8. شگفتی (خارق عادت)؛

9. ارجمندی و ارزندگی/ گران مایگی / شایستگی (عزازت / وِزانت / حرمت)؛ مانند )وَ کنُوزٍ وَ مَقامٍ کریمٍ((1) و )اَجْرٍ کریم((2) و )اِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکم((3) و )فَیقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ((4) و )اقْرَأْ وَ رَبُّک الْأَکرَمُ(؛(5)

10. فره مندی/ والایی (جبروت/ شوکت)؛

11. سودمندی (فایدت)؛ مانند )لا بارِدٍ وَ لا کریم(؛(6)

12. جاه مَندی (منزلت/ مرتبت)؛ مانند )اَکرِمی مَثْواهُ(؛(7)

بنابراین، ترجمه دقیق اصطلاح dignity، والایی یا فره مندی یا ارج مندی است، اما به دلیل رواج برابرنهاد کرامت، می توان آن را در این باره به کار گرفت.

ب. مَبناشناسی

انسان در دوره جدید(8)

خود را در رتبه خدایی می نشانَد؛ چنان که گفته اند کُفر روزگار کنونی، انسان پرستی(9)

است، اما این پرسش بنیادین مطرح می شود که انسان بر پایه کدام ویژگی اش در چنین جایگاهی نشسته است. بنا بر اصل اول بیانیه حقوق بشر، «همه موجودات انسانی، آزاد و در [برخورداری از] کرامت(10)

و حقوق، برابر زاده می شوند».(11)

بر پایه این اصل، همه انسان ها والاییِ ذاتی دارند؛ یعنی از آن روی که انسان اند (بما هُم انسان)، کرامت دارند. کرامت در اصطلاح حقوقی اش در معنای شرافت و حرمت و منزلت یا به تعبیر دقیق تر، فره مندی و والایی ذاتی انسان به کار می رود. حق محوری و حق اندیشی انسان روزگار جدید به جای تکلیف محوری و وظیفه اندیشی

ص: 310


1- سوره شُعرا (26)، آیه 58.
2- سوره یاسین (36)، آیه 11.
3- سوره حُجُرات (49)، آیه 13.
4- سوره فجر (89)، آیه 15.
5- سوره علق (96)، آیه 3.
6- سوره واقعه (56)، آیه 44.
7- سوره یوسف (12)، آیه 21.
8- Modern.
9- «Humanism» را بیشتر به انسان محوری، انسان مداری، اصالت بشر یا انسان گرایی ترجمه می کنند، اما کسانی گفته اند ترجمه درست تر آن، انسان پرستی یا دست کم معنای واقعی اش چنین است.
10- Dignity.
11- Morsink, p. 331.

پیشینیان، از باورش به همین کرامت مندی و اشرفیت انسان سرچشمه می گیرد، اما مبنای این کرامت چیست؟ دست کم چهار مبنا برای باور به کرامت (شرافت) انسان مطرح شده است:

1. جامعه شناختی؛ یعنی انسان ها بر پایه قراردادی خود را صاحب کرامت و حرمت می شمرَند؛

2. روان شناختی؛ یعنی انسان ها بر اثر خودخواهی و خودشیفتگی خود را صاحب کرامت و منزلت می شمرند؛

3. فلسفی؛ یعنی انسان ها با استناد به برهان های عقلی، به ضعف وجودی یا غایت واسطه بودن دیگر موجودات و اقوی بودن و غایت اصلی بودن انسان پی می برند؛

4. الاهیاتی؛ یعنی انسان ها بر پایه آموزه های دینی (در اینجا قرآن)، خود را مخلوقاتی اشرف از دیگر موجودات می یابند.

انسان ها بنا بر قرارداد(1)

حقوق خود را به یکدیگر منتقل می کنند و محافظه کارانه تا زمانی که پیمانشان برجاست، در حفظ آنها می کوشند. این کوشش به انگیزه حفظ منافع و حقوق خود صورت می پذیرد.(2)

بر پایه این دیدگاه، انسان از حرمتی ذاتی برخوردار نیست. همچنین ذات انسان بر پایه دیدگاه خودپسندی یا خودشیفتگی،(3)

حرمت و شرافتی ندارد، بلکه انسان ها بر اثر عشق به خود، خود را از دیگر موجودات برتر می شمرَند.(4)

پس کرامت ذاتی انسان فقط بر بنیادی فلسفی یا الاهیاتی استوار و توجیه پذیر است. برای نمونه، فیلسوفانی همچون صدرالدین محمد شیرازی و ایمانوئل کانت، با «اقوی» دانستن وجود انسانی(5)

یا «غایت فی نفسه» دانستن انسان،(6)

به کرامت/ شرافت ذاتی او معتقد شده اند. دو آیه نیز در قرآن کریم آشکارا بر برخورداری انسان از فضیلت و کرامت در سنجش با دیگر آفریدگان خداوند دلالت می کنند:

1. )وَ لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا(.(7)

ص: 311


1- .Contract.
2- ویلیام جونز و دیگران، خداوندان اندیشه سیاسی، ج3، ص128-149.
3- Narcissism.
4- برای نمونه، نک.: فریتهوف شوان، «مرکز پرگار وجود»، ترجمه: جلال ستاری، نامه فرهنگ، ش9، ص47-53.
5- برای نمونه، نک.: محمد بن ابراهیم شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج8، ص134.
6- Immanuel Kant, "Groundwork of the Metaphysic of Morals", tr. Paton H. J. PP in The Moral Law, P. 91.
7- سوره اسرا (17)، آیه 70.

2. )یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکمْ مِنْ ذَکرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر(.(1)

ج. گونه شناسی
اشاره

آیه نخست از کرامت نوع انسانی خبر می دهد و مطلق است. بنابراین، همه آدمی زادگان بر پایه این آیه، از کرامت برخوردارند، اما آیه دوم از کرامتی مقید به تقوا یاد می کند. بنابراین، فقط انسان های باتقوا از چنین کرامتی «نزد خداوند» برخوردارند. گویی آیه نخست کرامتی خدادادی یا به تعبیری پیشینی، برای انسان ها ثابت می کند و آیه دوم کرامتی خودخواسته یا به تعبیری، پسینی. این دو نوع کرامت را «والایی خدادادی/ ذاتی» و «والایی خودخواسته/ اکتسابی» نیز می توان خواند:

1. والایی خدادادی/ ذاتی
اشاره

آیاتی که بنیادی هستی شناختی برای کرامت ذاتی انسان فراهم می آورند، از دید درون مایه به دو دسته تقسیم پذیرند: آیات دال بر «والایی انسان در سنجش با فرشتگان»، آیات دال بر «والایی انسان در سنجش با آفریدگان زمینی و آسمانی». کرامت ذاتی آدمی در قرآن کریم بر این بنیادهای هستی شناختی استوار است؛ یعنی انسان بر اثر برخی از ویژگی هایش از دیگر آفریدگان خداوند والاتر شده است. روح الاهی، علم الاهی، قدرت الاهی و امانت الاهی، امتیازهای انسان در سنجش با فرشتگان، جانوران خاکی و دیگر آفریدگان خداوندند:

1. برخورداری از روح الاهی

بر پایه آیات قرآن، مهم ترین مرحله آفرینش انسان هنگامی در می رسد که او روح مند و از این رو، مسجود فرشتگان می شود: «هنگامی که پیکر او را آراستم و از روان خود در او دمیدم، در برابرش کُرنش کنید».(2)

ص: 312


1- سوره حجرات (49)، آیه 13.
2- )فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدین( (سوره حجر (15)، آیه 29؛ سوره ص (38)، آیه 72).
2. برخورداری از علم الاهی

بر پایه برخی از آیات قرآن، خداوند پیش از آفرینش آدم به فرشتگان گفت: «جانشینی [برای خود] در زمین می گمارم». فرشتگان او را تباه کار و خون ریز خواندند و گفتند ما به ستایش تو می پردازیم، اما خداوند گفت: «من به چیزی آگاهم که شما بدان آگاهی ندارید».(1)

پس از اینکه خداوند آدم را آفرید نام هایی را به او آموخت؛ آنگاه به فرشتگان گفت اگر راست می گویید، در این باره سخن بگویید، اما آنان گفتند ما در این باره آگاهی نداریم. بنابراین، خداوند به آدم گفت که در این باره به آنان آموزش دهد؛ سپس به فرشتگان فرمان داد که در برابر او کُرنش کنند.(2)

خداوند در این آیات بر نادانی فرشتگان و دانایی خودش و آموزش نام ها به آدم و آموزگاریِ آدم برای فرشتگان تأکید می کند. پس کُرنش فرشتگان در برابر آدم (والایی انسان) از علم الاهی او سرچشمه می گیرد؛ علمی که خداوند خودش (بی واسطه) آن را به آدم منتقل کرد. این دسته از آیات قرآن نیز بر والایی انسان در سنجش با فرشتگان دلالت می کنند.

3. برخورداری از امانت الاهی

بنا بر برخی از آیات قرآن، خداوند سپرده ای (امانتی) را به آسمان ها و زمین و کوه ها پیش نهاد کرد و آنها از پذیرش آن سر باز زدند، اما انسان آن را پذیرفت.(3) دیدگاه های فراوانی درباره چیستی این امانت عرضه کرده اند، اما به هر روی واژه «امانت»، بر چیزی دلالت می کند که آن را نزد کسی می سپرَند تا آن را پاس دارد و سپس به صاحبش برگرداند.(4)

آیه بعد به غایت این امانتداری اشاره می کند؛(5) یعنی پذیرش چنین مسئولیتی بدین می انجامد که کسانی مؤمن و کسانی مشرک و کسانی منافق باشند. بنابراین، آسمان ها و زمین که از دید کثرت و کمیّت از انسان (مردم) فزون ترند،(6)

چنین

ص: 313


1- سوره بقره (2)، آیه 30.
2- )وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ( (سوره بقره (2)، آیه 30-33؛ سوره اعراف (7)، آیه 11).
3- )إِنَّا عَرَ ضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَن یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولًا( (سوره احزاب (33)، آیه 72).
4- محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص348.
5- )لِیعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً( (سوره احزاب (33)، آیه 73).
6- )لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ أَکبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَ-ٰکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ( (سوره مؤمن (40)، آیه 57).

مسئولیتی را نپذیرفتند، اما انسان آن را پذیرفت؛ چنان که گفته اند تعبیر «حمل» بر گران باری این مسئولیت دلالت می کند(1)

و مسئولیت پذیری انسان از استعداد او برای رد و پذیرش سرچشمه می گیرد؛ استعدادی که آسمان ها و زمین و کوه ها به رغم سترگی شان از آن برخوردار نیستند. بنابراین، این آیه بر والایی انسان در سنجش با آفریدگانی چون زمین و آسمان دلالت می کند.

4. برخورداری از قدرت الاهی

بنا بر بسیاری از آیات قرآن، خداوند آفریدگان (پدیده های) فراوانی را برای انسان رام کرده است؛ یعنی چیزهایی که در آسمان و زمین اند، مسخّر انسان اند.(2) مانند خورشید و ماه،(3)

دریاها،(4)

رودها،(5)

کشتی های روان بر دریا،(6)

ماهیان و گوهران دریا،(7)

روزها و شب ها،(8)

ستارگان(9)

و چارپایان.(10)

زمین که مولِد هر انسانی به شمار می رود، به قدرت الاهی برای انسان رام شده است تا انسان بر آن پای بکوبد و از فرآورده هایش بخورد.(11) این دسته از آیات بر والایی انسان در سنجش با آفریدگان زمینی دلالت می کنند.

2. والایی خودخواسته/ اکتسابی

برخورداری انسان از روح، علم، قدرت و امانت الاهی که سبب والایی وی در سنجش با دیگر آفریدگان خداوند (به معنای عامش) است، اکتسابی نیست، اما قرآن به گونه ای از والایی آدمی اشاره کرده است که آن را والایی اکتسابی می توان خواند؛ زیرا برخورداری یا نابرخورداری او از چنین والایی (کرامتی)، به چگونگی رفتارش وابسته است. آیه دوم، بر «والایی پروامدار یا

ص: 314


1- محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص350.
2- سوره جاثیه (45)، آیه 13؛ سوره حج (22)، آیه 65؛ سوره لقمان (31)، آیه 20.
3- سوره رعد (13)، آیه 2.
4- سوره جاثیه (45)، آیه 12.
5- سوره ابراهیم (14)، آیه 32.
6- سوره ابراهیم (14)، آیه 32.
7- سوره نحل (16)، آیه 14.
8- سوره ابراهیم (14)، آیه 33.
9- سوره نحل (16)، آیه 12.
10- سوره زخرف (43)، آیه 12 و 13.
11- )هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکمُ الْأَرْ ضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاکبِهَا وَکلُوا مِن رِّ زْقِهِ وَإِلَیهِ النُّشُورُ( (سوره ملک (67)، آیه 15).

تقوامحور انسان در سنجش با هم نوعانش» دلالت می کند. انسان، مشروط به شرم پیشگی و پرواداری (تقوا)(1)

و پاس داشت فرمان های خداوند، نزد او از دیگر انسان ها والاتر خواهد بود.(2)

این آیه بر والایی تقوامحور انسان نزد خداوند در سنجش با دیگر انسان ها دلالت می کند. به رغم اینکه بنا بر فحوای این آیه همه انسان ها کمابیش از خصلت خدادادی تقوا برخوردارند، رشد این خصلت یا فضیلت، خودخواسته و اکتسابی است؛ یعنی کسانی که مختارانه سرمایه خدادادی پروامندی شان را پاس می دارند و با ایمان و رفتار نیکو بر آن می افزایند، به زیان دچار نمی شوند.(3)

خداوند به انسان تقوایی پیشینی ارزانی کرده است که بر پایه آن از هدایت گری قرآن برخوردار می شود و به تقوایی پسینی دست می یابد و به هر اندازه که بر تقوای پسینی خود بیفزاید، نزد خداوند والاتر خواهد شد.(4)

بنا بر برخی از آیات قرآن، خداوند راه را به انسان نشان داده است و انسان در این باره یا «شاکر» یا «کفور» خواهد بود.(5)

چنین آیاتی بر هدایت یا همان تقوای پیشینی آدمی دلالت می کنند که الهام «تقوا» و «فجور»(6)

به او، تعبیر دیگری از آن است.

نسبت های تکفیر مسلمان با کرامت انسان

الف. مفهوم شناسی

«تکفیر» از دید واژه شناختی، به معنای پوشیدن و پوشاندن است که بر پایه آنها در قرآن و احادیث و منابع کلامی و فقهی چند مفهوم مصطلح پیدا شده است. مانند پاک کردن گناهان و ابطال عِقاب و پرداختن کفّاره(7)

و ... . همچنین بر پایه برخی از احادیث و در اصطلاح فقها، در

ص: 315


1- بسیاری از مفسران، تقوا را «حیا» دانسته اند؛ نک.: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه سیزدهم سوره حجرات.
2- سوره حجرات (49)، آیه 13.
3- سوره عصر (103)، آیه 2 و 3.
4- محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص44.
5- سوره انسان (76)، آیه 3؛ سوره بلد (90)، آیه 10.
6- سوره شمس (91)، آیه 8.
7- برای نمونه، شیخ طوسی می گوید: «لا یصح من الکافر الظهار و لا التکفیر و به قال أبو حنیفة ... دلیلنا أن الظهار حکم شرعی، لا یصح ممن لا یقر بالشرع، کما لا یصح منه الصلاة و غیرها، و أیضا فإن الکفارة منه لا تصح، لأنها تحتاج إلی نیة القربة، و لا یصح ذلک مع الکفر، و إذا لم تصح منه الکفارة لم یصح منه الظهار؛ لأن أحدا لا یفرق بینهما»؛ نک.: محمد بن حسن طوسی، الخلاف، ج4، ص525.

معنای نهادن دست بر روی دست هنگام ایستادن در نماز یا غیرنماز برای ادای احترام به کار می رود(1)

که گاهی آن را «تکتیف» می خوانند. نیز از دید اصطلاح شناختی، در متون عربی و فارسی در معانی دیگری مانند کافر خواندن کسی یا نسبت دادن کفر به مسلمان به کار می رود که از مصطلحات کلامی و فقهی است و مقصود از آن در این بحث، همین معنای اخیر است.

ب. پیشینه شناسی

تکفیر به معنایِ نسبت دادن کفر به شخص یا گروه، از آغاز تاریخ اسلام رواج داشته است؛ چنان که برخی از رخدادهای سیاسی و اجتماعی زمینه تکفیر کسانی را فراهم آورد. مانند روی دادهای مهم دوران پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، یعنی جنگ های «رِدّه» در زمان ابوبکر که دستگاه خلافت در آن ماجرا، معارضانِ خود را کافر و خارج از دین خواند.(2)

درباره اینکه همه یا برخی از تکفیرشدگان در آن دوره از دیدگاه فقه اسلامی کافرند، بسی تردید کرده اند.(3)

بنا بر گزارش شماری از منابع تاریخی، عواملی مانند ندادن زکات و نپذیرفتن اصل خلافت یا در نظر گرفتن جایگزین هایی برای مقام خلافت، در انتساب کفر به «اهل رِدّه» یا فعالان آنها، تأثیرگذار بوده است.

همچنین خوارج فرقه های بسیاری را که به گناهان «کبیره» دست می زدند و حتی امت پیامبر را تکفیر می کردند(4)

و برخی از مسلمانان (پیروان مذاهب اهل سنّت)، خوارج را تکفیر می کردند.(5)

شماری از احادیث، غالیان (غُلات؛ آنان که درباره امامان غلوّ و زیاده روی می کردند) و پیروان تفویض (مفوّضه) را خارج از ایمان خوانده اند.(6)

برخی از معتزله و اشاعره، مشبّهه را تکفیر می کردند؛ چنان که برخی از افراد معروف تکفیر می شدند. مانند برخی از خلفا و همسران پیامبر

ص: 316


1- برای نمونه، از پیامبر نقل شده است: «أَنَّهُ قَالَ: إِذَا کنْتَ قَائِماً فِی الصَّلَاةِ فَلَا تَضَعْ یدَک الْیمْنَی عَلَی الْیسْرَی وَ لَا الْیسْرَی عَلَی الْیمْنَی فَإِنَّ ذَلِک تَکفِیرُ أَهْلِ الْکتَابِ وَ لَکنْ أَرْسِلْهُمَا إِرْسَالًا فَإِنَّهُ أَحْرَی أَلَّا تَشْغَلَ نَفْسَک عَنِ الصَّلَاةِ»؛ نک.: نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج1، ص159.
2- سیف الله صرامی، «تکفیر»، دانش نامه جهان اسلام، ج8، ص37 و 38.
3- رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج2، ص35.
4- سیف الله صرامی، «تکفیر»، دانش نامه جهان اسلام، ج8، ص37 و 38.
5- همان.
6- همان.

اکرم. حتی معصومان علیهم السلام نیز از تکفیر شدن بر کنار نمانده اند.(1)

نمونه های فردی و جمعی تکفیر در تاریخ اسلام کم نیست و در برهه هایی از تاریخ، این پدیده رایج بوده است.(2)

ج. نسبت ارزشی/ اخلاقی

چنان که گفته شد، اسلام و ایمان و تقوا کمابیش یک معنا دارند و از فضیلت های دینی به شمار می روند؛ یعنی پس از نزول قرآن فرد مسلمان، مؤمن و متقی از دید خداوند در سنجش با کافر، فضیلت مند است. بنابراین، تکفیر مسلمان به معنای نفی این فضیلت از او و نسبت دادن رذیلت های مرتبط با کفر به اوست و از این رو، نسبتی ارزشی/ اخلاقی با کرامت مسلمان برقرار می کند. بر پایه این تقریر، معنای آیه سیزده سوره حجرات چنین است: «ای مردم! ... والاترین شما نزد خداوند کسی است که بیش از دیگران از فضیلت تقوا/ پروا برخوردار باشد». پس چنانچه کسی کفر را به دیگری نسبت دهد، این فضیلت را از او نفی کرده است؛ زیرا همه انسان ها بنا بر فحوای این آیه از این فضیلت برخوردارند، اما شماری از آنان از این دید از دیگران فضیلت مندترند. افزون بر این فحوا، بنا بر مدلول برخی از آیات، خداوند همه انسان ها را از یک «نفس» آفریده(3)

و نیروهایش را تعدیل و تنظیم کرده و پرده دَری و پرواداری را به او آموخته است.(4)

پس همه انسان ها کمابیش پروامَندند، اما به اندازه بهره مندی بیشتر از این خصلت، نزد خداوند والاتر خواهند شد. انسان هایی که آورده پیامبر را لجوجانه و مکابرانه و ظالمانه انکار می کنند و به جای ایمان به «الله» به «باطل» ایمان می آورند، نه تنها این فضیلت خدادادی را از دست می دهند و زیان می بینند که به فضیلت ایمان نیز دست نمی یابند،(5)

بلکه بر اثر خوی سرکشی شان،(6)

نشانه های خداوند را درنمی یابند و نمی بینند و پیام او را نمی شوند و همچون چارپایان حتی گمراه تر از آنها خواهند شد.(7)

بنابراین، تکفیر که متضمن داوری درباره دیگری است، نه تنها فضیلت تقوای خدادادی و تقوای

ص: 317


1- محمد بن محمد مفید، الفصول المختارة من العیون والمحاسن، ص313.
2- سیف الله صرامی، «تکفیر»، دانش نامه جهان اسلام، ج8، ص37 و 38.
3- سوره نساء (4)، آیه 1؛ سوره انعام (6)، آیه 98؛ سوره اعراف (7)، آیه 189؛ سوره زمر (39)، آیه 6.
4- سوره شمس (91)، آیه 7 و 8.
5- سوره انعام (6)، آیه 12، 20، 31؛ سوره اعراف (7)، آیه 9، 53، 92؛ سوره یونس (10)، آیه 45، 95؛ سوره عنکبوت (29)، آیه 52.
6- سوره انعام (6)، آیه 110.
7- سوره اعراف (7)، آیه 179؛ سوره فرقان (25)، آیه 44.

خودخواسته تکفیرشونده را نفی می کند که به نفی انسانیت وی می انجامد و آشکارا با کرامت اکتسابی مؤمنان ناسازگار است.

باری، به چیستی حکم اخلاقی تکفیر نیز باید پاسخ گفت، اما داوری اخلاقی درباره تکفیر بنا بر همه نظریه ها در زمینه اخلاق هنجاری (نظریه هنجاری)،(1) در این مجال نمی گنجد. بنابراین، تنها بر پایه نظریه «فرمان الاهی» پاسخی به این پرسش پیش نهاد می شود. خداوند به مؤمنان فرمان می دهد: «ای کسانی که ایمان آورده اند ... به کسی که اسلام آوردن خود را اظهار می کند، نگویید که مؤمن نیستی»؛(2) زیرا راه یافتن به اسلام - حتی به ظاهر - آرام آرام به ایمان می انجامد.(3) بر پایه این امر الاهی، تکفیر مسلمان قبیح/ نادرست/ بد است.

البته طرح این پرسش توجیه پذیر می نماید که با فرض ناروایی تکفیر انسان به ویژه مسلمان، چرا خداوند کسانی را تکفیر کرده است. برای نمونه، می گوید کسانی که حضرت مسیح علیه السلام را خدا می پنداشتند(4)

و افرادی که به مردم جادوگری می آموختند،(5) کفر ورزیدند (کافر شدند). نسبت مستقیم فعل کفر به افراد و گروه ها در قرآن در این آیات و آیه مُحاجه [نمرود] با ابراهیم(6) و برخی آیات ناظر به شیطان،(7) با تعیین مصداق همراه است؛ یعنی در دیگر نمونه ها تعبیر «مَن کفر» یا «الذی کفر» دیده می شود که تعبیری عام است.(8) با توجه به خصلت درونی بودن ایمان، تعیین مصداق خداوند «علام الغیوب»(9) در این باره ناروا نیست، اما تعیین مصداق انسان و نسبت دادن کفر به افراد و گروه های معین، به ویژه مسلمانان، هرگز رَوا نخواهد بود.

ص: 318


1- Normative Theory.
2- )یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا ... لاتَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیکمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا( (سوره نساء (4)، آیه 94).
3- سوره حجرات (49)، آیه 14 و 17.
4- )لَّقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ( (سوره مائده (5)، آیه 17)؛ )لَقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ وَ قَالَ الْمَسِیحُ یابَنی إِسرْائیلَ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبی وَ رَبَّکمْ إِنَّهُ مَن یشرْک بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَئهُ النَّارُ وَ مَا لِلظَّلِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ( (سوره مائده (5)، آیه 72)؛ )لَّقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَثَةٍ وَ مَا مِنْ إِلَاهٍ إِلَّا إِلَاهٌ وَاحِدٌ وَ إِن لَّمْ ینتَهُواْ عَمَّا یقُولُونَ لَیمَسَّنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیم( (سوره مائده (5)، آیه 73).
5- )وَ مَا کفَرَ سُلَیمَنُ وَ لَاکنَّ الشَّیطِینَ کفَرُواْ یعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ( (سوره بقره (2)، آیه 102).
6- سوره بقره (2)، آیه 258.
7- مانند آیه 27 سوره اسرا (17). عبارت هایی مانند )کان الانسان کفورا( (سوره اسراء (17)، آیه 67)، درباره انسان نوعی است نه فرد خاصی از انسان ها.
8- مانند سوره نور (24)، آیه 55 و سوره مریم (19)، آیه 77.
9- )تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أَعْلَمُ ما فی نَفْسِک إِنَّک أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیوب( (سوره مائده (5)، آیه 116)؛ )أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کنْتُمْ تَکتُمُون( (سوره بقره (2)، آیه 33).
د. نسبت کیفری/ حقوقی

اگر نسبت دادن کفر به دیگری به عمل بینجامد، بنا بر خوانش راست کیشانه(1) فقه اسلامی، احکامی کیفری/ حقوقی در پی دارد که برجسته ترین آنها «اباحة الدم»(2) یا توجیه پذیر بودن کشتن کافر است؛ یعنی تکفیر در حوزه فقه، باری حقوقی به خود می گیرد؛ چنان که برخی از فقیهان با استناد به احادیث،(3)

نسبت دادن بی دلیل کفر را به مسلمان، موجب تعزیر دانسته اند و گاهی به رغم باور به نادرستی برخی از عقاید آنها، از تکفیر پیروانِ چنان باورهایی، استنکاف کرده اند.(4)

برای نمونه، محققان حنفی مذهب تصریح می کنند «تکفیر المسلم» با فرض تأویل پذیری سخن او، جایز نیست. بنابراین، اگر سخنی بگوید که آن را هم بر کفر و هم بر ایمان بتوان حمل کرد یا رفتاری از او سر زنَد که ظاهری کفرآمیز دارد، اما حتی روایت ضعیفی، مؤمنانه بودن آن را تأیید می کند، شتاب زدگی در تکفیر وی جایز نیست.(5) شماری از فقیهان به رغم این گروه از فقها، گاهی در تکفیر کسانی فتوا داده اند؛ چنان که محمد بن جمال الدین مکی (شهید اول) شاگردش محمد مالوشی را، که از علمای کرد شیعه بود، بر سر اختلاف درباره نسبت دادن صفات الاهی به معصومان، تکفیر کرد و کار به کارزار و کشته شدن شیخ مالوشی کشید.(6)

به هر روی، تکفیر دیگری در عمل به شماری از احکام عبادی و جزایی در فقه اسلامی انجامیده است، از جمله نجاست کافر، باطل بودن ازدواج با کافر، ارث نبردن کافر از مسلمان، قصاص نشدن مسلمان در برابر کشتن کافر، بطلان عبادات کافر و حلیّت مال کافر. به رغم اینکه سنت تکفیر نظری میان مسلمانان رواج داشته، همواره به اباحه عملی خون و مال و ناموس آنان نینجامیده است، بلکه فقط خوارج، بربهاریان و وهابیان در عمل خون و مال و ناموس مسلمانان را حلال

ص: 319


1- Orthodox.
2- محمد غزالی، فیصل التفرقه بین الاسلام و الزندقه، ص26.
3- وزارت اوقاف و شئون اسلامی، الموسوعة الفقهیّة، ج13، ص228.
4- محمد غزالی، فیصل التفرقه بین الاسلام والزندقه، ص75 -85؛ بی. لویز در زبان سیاسی اسلام آن را معرفی کرده است. به نقل از: E. J. Brill, "Takfir", in The Encyclopedia of Islam, new edition, Vx, P. 122.
5- عبد الرحمان جزیری و دیگران، الفقه علی المذاهب الأربعة و مذهب أهل البیت وفقاً لمذهب أهل البیت (ع)، ج4، ص259.
6- حسین بروجردی، منابع فقه شیعه، ج30، ص45.

می شمرند،(1)

اما به هر روی این پرسش، دست کم در دو سده اخیر، همواره مطرح شده است که به رغم قیود و اختلاف های فتوایی فراوانی که درباره هر یک از این احکام وجود دارد، چرا مسلمانان درباره ناهم کیشان خود تبعیض های حقوقی روا می دارند و حتی خود را مُجاز می دانسته اند که به سرزمین آنها یورش ببرند و اموالشان را به غنیمت ببرند و جانشان را بستانند؟ پاسخ گویی به این پرسش در این مجال نمی گنجد. افزون بر اینکه آثار فراوانی در این زمینه پدید آمده و چنین پرسش یا پرسش هایی را پاسخ گفته اند، اما با توجه به عمل کرد گروه های تکفیری معاصر، به ویژه «داعش»، از یادآوری چند نکته نمی توان گذشت:

1. همه دین ها برای تثبیت آموزه های خود ناگزیر افراد جامعه شان را به دو گروه تقسیم می کردند تا هویت مستقلی بیابند. این کار از طریق تأسیس نظام ارزشی تازه ای امکان می پذیرفت؛ چنان که در سنت زردشتی واژه های «زندیک» و «زندیکیه» (کمابیش معادل کافر در ادبیات دینی اسلام)، در بسیاری از نوشته های پهلوی (کتاب دین کرد) دیده می شود. این واژه ها بر مانی و آیین او دلالت می کردند. کتاب گجستک ابالیش آن را در معنای مرتد و بی دین به کار برده است. موضوع این کتاب مناظره ای میان وی با آذر فرنبغ فرخزادان، موبَد بزرگ زردشتی و نخستین نویسنده دین کرد، در محضر مأمون خلیفه عباسی است که در آن ابالیش مُجاب می شود. زندیق، معرّب زندیک پهلوی است که درباره پیروان مانی و مرتد و ملحد و دهری و بی دین و مخالف اسلام گفته می شد. مانی به عقیده زردشتیان با جادویی و دروغ و فریب، خویش را پیغمبر خواند و مدعی دینی جدید شد و زندیک لقب گرفت. نریوسنگ دهاول می گوید: «زندیکه نیک پنداشتن اهریمن و دیوان است؛ یعنی از اهریمن و دیوان نیکی داند و بخواهد».(2)

تعابیری از این دست در دیگر سنت های دینی جهان نیز یافت می شود.

تقسیم افراد به مؤمن (مسلم) و کافر در سنت اسلامی نیز بر پایه ابداع مفاهیم تازه در این دو واژه، هویت هایی دینی در جامعه پدید آورد. چنان که گذشت مُسلم پیش از نزول قرآن، در معنای مردی به کار می رفت که چیزی گران بها را به خواهانِ آن، تسلیم می کرد و کافر کسی بود که در برابر نعمت ارزانی شده به او، ناسپاس بود، اما قرآن این دو واژه را در میدان معناشناختی «ایمان» و در

ص: 320


1- مهدی علی زاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ج2، ص295.
2- سعیدرضا منتظری، زندیق و زنادیق، ص30 و 31.

برابر یکدیگر قرار داد؛ «مسلم» بار مثبت و «کافر» بار منفی گرفت. پیامبر و شمار اندکی از پیروانش (مسلمانان) برای استقرار دین تازه با مخالفانشان (کافران) می جنگیدند و افراد جامعه باید یا اسلام یا کفر را برمی گزیدند(1) و در این یا آن گروه جای می گرفتند.

بنابراین، هویت مردم پیش از پیدایی اندیشه «دولت - ملت» در عرصه اجتماعی - سیاسی کشورهای اروپایی، بنا بر گرایش دینی آنها تعیین می شد؛ چنان که واژه «ملت» پیش از این در معنای دین و شریعت و پیروانش به کار می رفت. کاربردهای قرآنی این واژه(2) نیز به همین معنا تفسیر می شد. برای نمونه، مقصود از «ملت ابراهیم» شریعت او بود نه قوم و نژاد منسوب به او، اما هنگامی که اندیشه مشروطه خواهی و قانون طلبی در جهان پدید آمد و موجش به ایران رسید، روشن فکران زبان دان در ترجمه Nation واژه «ملت» را به کار بردند؛ زیرا ناگزیر بودند علایق و عواطف دینی (اسلامی) مردم را در نظر بیاورند و از سوی دیگر، ملت به معنای مجموع پیروان شریعت - نه خود شریعت - به گونه ای با مفهوم Nation نزدیک بود. ملت در این ترجمه، در معنای «قوم ایرانی و رعایایی دارای حقوق سیاسی و اجتماعی و شهروندی» به کار می رفت.(3) برای نمونه، با توجه به این تقسیم هویتی جدید، نامسلمانان ایرانی نیز از حقوق مساوی با مسلمانان

ص: 321


1- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص61.
2- قرآن کریم هشت بار کلمه «ملت» را به کار برده است که هیچ یک از آنها بر مفهوم سیاسی یادشده دلالت نمی کنند، بلکه به معنای شریعت یا پیروان شریعت است: )وَ قالُوا کونُوا هُوداً أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ( (سوره بقره (2)، آیه 135)؛ )قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ( (سوره آل عمران (3)، آیه 95)؛ )وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً( (سوره نساء (4)، آیه 125)؛ )قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ( (سوره انعام (6)، آیه 161)؛ )قالَ لا یأْتیکما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکما بِتَأویلِهِ قَبْلَ أَنْ یأْتِیکما ذلِکما مِمَّا عَلَّمَنی رَبِّی إِنِّی تَرَکتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ( (سوره یوسف (12)، آیه 37)؛ )وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائی إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِک بِاللَّهِ مِنْ شَی ءٍ ذلِک مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَینا وَ عَلَی النَّاسِ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یشْکرُونَ( (همان، آیه 38)؛ )ثُمَّ أَوْحَینا إِلَیک أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ( (سوره نحل (16)، آیه 123)؛ )وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیکمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیکونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیکمْ وَ تَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ( (سوره حج (22)، آیه 78).
3- ماشاءالله آجودانی، مشروطه ایرانی، ص190.

برخوردار می شدند. بنابراین، تکفیر به معنای کشیدن مرز حقوقی میان افراد، معطوف به گونه و شیوه دینداری آنها، با ایده کرامت ذاتی انسان ها که متون مقدس ادیان ابراهیمی آن را تأسیس یا تأیید کرده اند و بر پایه آن، نظام حقوق بشری تازه ای استوار شده است، ناسازگار می نماید.

باری، سلفی ها(1) همواره در این باره دغدغه مند بوده اند که چرا ساکنان سرزمین های اسلامی از تمدن عقب مانده اند. پاسخ آنها به این پرسش کمابیش چنین است: اگر آموزه های اسلامی و قواعدش به درستی فهمیده و اجرا شوند، نه تنها مسلمانان را به سعادت اخروی که به کام یابی دنیایی نیز می رسانند، اما اگر حقیقت آنها فهمیده نشود، مسلمانان به ضعف و فساد و بربریت دچار می شوند.(2) بر پایه این اندیشه، مسلمانان باید به گذشته بازگردند و هویت دینی خود را بازیابند و احکام دینی شان را اجرا کنند. بنابراین، دغدغه هویت یابی آنها، به ناب گرایی (اجرای تام و کامل همه احکام اسلامی بدون هیج تفسیری) می انجامد.

این دغدغه هویتی دست کم دو بار در تاریخ کشورهای اسلامی رخ نموده است: 1. روزگار یورش مغولان؛ 2. روزگار گسترش تمدن جدید. به تعبیر دیگر، سلفیه در دو دوره رشد کرد: هنگام دچار شدن جهان اسلام به یورش مغولان و هنگام فروپاشی امپراتوری عثمانی و حضور مسلط غرب در جهان اسلام. دوره نخست به پیدایی کسی همچون ابن تیمیه انجامید و دوره دوم زمینه را برای ظهور کسی همچون محمد بن عبدالوهاب فراهم کرد.

مغولان (قوم تاتار) از سمت چین به سوی سرزمین های اسلامی به راه افتادند (660 ه.ق.). به گفته ابن اثیر، رویداد یورش تاتار از رویدادها و مصیبت های بزرگی بود که اگر بگویند مسلمانان از زمان خلق آدم تا کنون چنین مصیبتی را ندیده اند، سخن درستی گفته اند. مغولان از پیرامون چین تا ترکستان و از آنجا به بخارا و سمرقند رفتند و شماری از آنها به خراسان لشکر کشیدند؛ سپس به رِی و همدان تا مرز عراق و آذربایجان و شماری از آنها به غزنه و سرزمین های هند و کرمان رفتند.

ص: 322


1- سلفی ها را به نص گرا، اجتهادی و جهادی تقسیم کرده اند. برای نمونه، کسانی مانند محمد رشید رضا (1865-1935م.) جمال الدین افغانی (اسدآبادی) و محمد عبده از سلفیان اجتهادی به شمار می روند. برای آگاهی بیشتر در این باره، نک.: عبدالعزیز بن عبدالسلام السلمی، الفوائد فی اختصار المقاصد، ص32؛ و داوود فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، ص78.
2- عزمی زکریا ابوالعز، الفکر العربی الحدیث والمعاصر، ص119-120.

اسکندر جهان را در دَه سال گرفت و آنها در یک سال.(1) پس از اینکه یاران هولاکو آخرین خلیفه عباسی را لای نمَد پیچیدند و به ضرب چماق و لگد، او را کشتند، نماد وحدت [و هویت] جامعه اسلامی از میان رفت.(2) دیدگاهای سلفی ابن تیمیه در چنین روزگاری، پدیدار شد.

آرای سلفی گری دوران معاصر نیز با ظهور محمد بن عبدالوهاب (1115-1206 ه.ق.)، در برابر موج تمدن جدید ظهور کرد. او کتاب های ابن تیمیه و ابن قیم را خوش می داشت و به آنها می گرایید و آموزه های او را پذیرفت و همواره آنها را پیش چشم می داشت.(3) سلفیان اصطلاح «اتّباع» را در برابر «تقلید»، یعنی پیروی کردن از فتوای مُفتی، پدید آوردند. اتباع به معنای پیروی کردن از نص است. بنابراین، رابطه مجتهد و مقلد یا مُفتی و مقلد نفی می شود و مسلمان باید ساختارهای کلاسیک گذشته را رها کند؛ یعنی از مکاتب اربعه فقهی پیروی نکند؛ زیرا مکتب ها (فقهی یا کلامی مانند اشعری بودن که مکتبی کلامی است)، دیدگاه های خود را بر نص تحمیل می کنند. اِتباع، یعنی خواندن مستقیم نص. بنابراین، مرز کفر و ایمان نمایان تر از گذشته می شود و حتی باب جهاد ابتدایی نیز دوباره باز می شود و نظام حقوقی مبتنی بر دین (ملت) دوباره به صحنه سیاسی - اجتماعی باز می گردد؛ پدیده ای که پیامدهای عملی اش به نفی کرامت انسانی می انجامد.

2. مجتهدان عقل گرای شیعه که هنوز در چارچوب سنت اجتهاد و تقلید می کوشند، درباره حفظ حقوق برآمده از کرامت انسان دغدغه مندند و از این رو، برای توجیه ناسازگاری های برخی از احکام فقهی با آن تلاش می کنند. برای نمونه، درباره چرایی جهادهای پیامبر با کفّار/ مشرکان و مهدورالدم بودن مرتدّ فطری (کافری که از دین پدری خود سر می تابد و آن را نمی پذیرد)، توجیهاتی عرضه کرده اند؛ چنان که جهاد ابتدایی را گونه ای از جهاد دفاعی خوانده اند(4)

یا حکم مرتد را ویژه زمانی دانسته اند که ارتداد مسلمانان به سُست دینی اعضای جامعه دینی می انجامید. مرتضی مطهری در پاسخ به چگونگی سازگاری جایزالقتل بودن مرتد فطری با آزادی عقیده (از حقوق بشر در ساختار حقوقی جدید)، می گوید: «این ظاهراً از شئون حکومت اسلامی است؛ یعنی از آن

ص: 323


1- حمد بن لعبون، «تاریخ ابن لعبون» در عبدالله بن عبدالرحمان آل بسام، خزانة التواریخ النجدیه، ج1، ص117.
2- حسن انصاری قمی، «مقوله جهاد و نزاع ایدئولوژیک در عصر ایلخانان مغول»، معارف، ش47، ص50.
3- عبدالله بن عبدالرحمان آل بسام، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، ج1، ص160.
4- برای آگاهی بیشتر در این باره، نک.: داوود فیرحی، «مفهوم جنگ و اخلاق نظامی در اسلام شیعی»، سیاست، ش5.

جهت که اسلام یک حکومت است و اجتماع به نوبه خود مصالحی دارد، آنجا که حکومت اسلامی نیست، چنین حکمی هم نیست».(1)

سید محمدحسین فضل الله نیز در این باره چنین گفته است: «ارتداد ... با گرایش عملی به هویت اسلامی اصطکاک پیدا می کند ... نوعی سرکشی و عصیان بر هویت عمومی جامعه به شمار می رود و موجب اخلال در آرامش جامعه می شود».(2) مفهوم مخالف سخن فضل الله این است که اگر هویت «عمومی» جامعه از میان نروَد، چنان که هویت ملی در روزگار معاصر از طریق تابعیت دیگر کشورها از میان می رود نه با تغییر کیش، ارتداد تحقق نمی یابد.

3. از سده دوم هجری دانشمندان مسلمان کوشیدند مقاصد شریعت را روشن کنند که کمابیش حفظ دین، نفس، نسل، مال و عقل را از این دست مقاصد برشمرده اند. روشن است که حفظ دین با حفظ متدینان صورت می پذیرد و کشتن آنها با استناد به بی دین خواندن (تکفیر) آنها، به نقض غرض شریعت درباره نگاهبانی از اصل دین و نفس کرامت مند انسان، می انجامد و حتی اگر کشتن کسانی به دلیل کافر بودن/ شدن از دید فقهی و حقوقی توجیه پذیر باشد، پیش از این کار باید مؤمن نبودن آنها ثابت شود؛ چنان که خداوند می فرماید: )وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیما یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَینُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیکمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً(.(3) مقصود از القای سلام، القای تحیت اهل ایمان(4)

و اعلام آشتی و مأمون بودن از تجاوز و دست درازی و از میان بردن آزادی فطری انسان و مأمون بودن جان و دارایی و آبروست.(5)

بر پایه این تقریر و خوانش، گمان نمی رود کافری در جهان یافت شود که بتوان با استناد به کفرش، جان او را گرفت.

ص: 324


1- مرتضی مطهری، یادداشت ها، ج2، ص316.
2- محمدحسین فضل الله، «آزادی و دموکراسی؛ قرائتی اسلامی»، ترجمه: مجید مرادی، علوم سیاسی، ش3، ص114.
3- سوره نساء (4)، آیه 93 و 94.
4- محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج5، ص41.
5- همان، ص32.

نتیجه

قرآن کریم با تأسیس میدان معناشناختی ایمان، مفهوم تازه ای به کفر بخشید و هویت جدیدی در جامعه صدر تاریخ اسلام پدید آورد. کفر قرآنی بر خصالی روان شناختی مانند گردن فرازی، پافشاری، خودبرتربینی و سرکشی و رویارویی دلالت می کرد. مخالفان آورنده قرآن، که مبلغ پیام تازه ای در سرزمین حجاز بود، گزاره های الاهیاتی گفتار او را نمی پذیرفتند و به آیین های (مناسک) او تن نمی دادند. آرام آرام هر یک از گروه های مؤمن و کافر به دین (به معنای عامل وحدت بخش گروه ها) خود گرایید (لکم دینکم و لیَ دین) و «ملتِ» ایمان/ اسلام و کفر در قالب دو هویت دینی مستقل رخ نمود، اما دلالت های روان شناختی کفر برقرار ماند. مسلمانان پس از دوره قرآنی (از همان سده نخست هجری) تا امروز، بنا بر تفسیرهای خود از ایمان، به تکفیر یکدیگر پرداخته اند. با توجه به معنای قرآنی کفر، تکفیر متضمن داوری اخلاقی درباره دیگری است که این داوری با کرامت ذاتی انسان به دلالت قرآن، ناسازگار می نماید؛ زیرا انسان بما هو انسان، فقط مستعد چنان رذایلی است نه متحقق به آنها. تکفیر همچنین نسبتی حقوقی با تکفیرشونده برقرار می کند؛ زیرا گاهی در عمل به کشتن او یا غارت اموال و ناموس وی می انجامد، اما نفس انسانی، هم با استناد به متن مقدس ادیان ابراهیمی به ویژه قرآن، و هم بر پایه مواد حقوق بشری، حرمت و منزلت دارد و کشتن او فقط به دلیل دیگراندیشیِ دینی، توجیه پذیر و با کرامت او، سازگار نمی نماید. برخی از احکام فقهی متضمن جواز قتل نفس با استناد به عدم ایمان (در باب جهاد ابتدایی یا مرتد فطری) که نمونه نقضی در برابر این ادعا به شمار می روند، در سنت اجتهادی و استنباط عقل گرایانه از متن مقدس، توجیه پذیرند. البته سنت ناب گرایانه و نص گرایانه سلفی جهادی که در پی احیای هویت دینی در جهان و تقسیم ساکنان زمین به مؤمنان و کافران (به جای شهروندان واحدهای جغرافیایی گوناگون) است، بر پایه خوانش خود از ایمان بدون توجه به خصال یادشده، به جای کافران لجوج معاصر با پیامبر اسلام، به ستیز با مؤمنان و مسلمانان پرداخته اند؛ کسانی که به یکتایی و پروردگاری امر مطلق (خداوند) را تصدیق می کنند، اهل آشتی اند و از اظهار مسلمانی خود سر نمی تابند و به همین سبب نزد خداوند کریم اند.

ص: 325

منابع

1.ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح: عبدالسلام محمد هارون، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1404.

2.ابوالعز، عزمی زکریا، الفکر العربی الحدیث والمعاصر، دار المسیره للنشر والتوزیع والطباعه، عمان، 2012.

3.آجودانی، ماشاءالله، مشروطه ایرانی، اختران، تهران، 1382.

4.آل بسام، عبد الله بن عبد الرحمان، خزانة التواریخ النجدیه، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

5.آل بسام، عبد الله بن عبد الرحمان، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، چاپ دوم، ریاض، دار العاصمه، 1419.

6.انصاری قمی، حسن، «مقوله جهاد و نزاع ایدئولوژیک در عصر ایلخانان مغول»، معارف، ش47، آبان 1378.

7.آیتو، جان، فرهنگ ریشه شناسی انگلیسی، ترجمه: حمید کاشانیان، نشر نو، تهران، 1386.

8.ایزوتسو، توشی هیکو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ترجمه: احمد آرام، چاپ سوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، [بی تا].

9.بروجردی، حسین، منابع فقه شیعه، ترجمه: مهدی حسینیان قمی و محمدحسین صبوری، انتشارات فرهنگ سبز، تهران، 1429.

10.بسطامی (فروغی)، عباس، دیوان کامل فروغی بسطامی، به کوشش: حسین نخعی، مؤسسه مطبوعاتی امیرکبیر، تهران، [بی تا].

11.تمیمی مغربی، ابوحنیفه نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، چاپ دوم، مؤسسه آل البیت، قم، 1385.

12.جزیری، عبد الرحمان و دیگران، الفقه علی المذاهب الأربعة و مذهب أهل البیت وفقاً لمذهب أهل البیت علیهم السلام ، دار الثقلین، بیروت، 1419.

13.جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفاء، دلیل ما، قم، 1383.

14.جونز، ویلیام و دیگران، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه: جواد شیخ الاسلامی و علی رامین، چاپ هفتم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، 1388.

15.حافظ، شمس الدین محمد، دیوان حافظ، تصحیح: محمد قزوینی و محمد غنی، به کوشش: رضا کاکایی دهکردی، انتشارات ققنوس، تهران، 1377.

16.دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، با نظارت: محمد معین و جعفر شهیدی، چاپ دوم، مؤسسه لغت نامه دهخدا، تهران، 1377.

ص: 326

17.راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دار العلم الدار الشامیة، دمشق، 1412.

18.سلمی، عبد العزیز بن عبد السلام، الفوائد فی اختصار المقاصد، تحقیق: ایاد خالد الطباع، دار الفکر المعاصر، دمشق، 1416.

19.شوان، فریتهوف، «مرکز پرگار وجود»، ترجمه: جلال ستاری، نامه فرهنگ، ش9، بهار 1372.

20.شوشتری، نور اللّه بن شریف الدین، الصّوارم المهرقة فی نقد الصّواعق المحرقة، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران، 1367.

21.شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح اصول کافی، تصحیح: محمد خواجوی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1383.

22.صرامی، سیف الله، «تکفیر»، در: غلامعلی حداد عادل، دانش نامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، 1375.

23.طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1417.

24.طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، تحقیق و تصحیح: علی خراسانی و دیگران، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1407.

25.عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغه، دار الآفاق الجدیده، بیروت، 1400.

26.علی زاده موسوی، مهدی، سلفی گری و وهابیت، دفتر تبلیغات اسلامی، مشهد، 1390.

27.غزالی، محمد، فیصل التفرقه بین الاسلام والزندقه، تصحیح و تعلیق: محمود بیجو، [بی نا]، [بی جا]، 1993.

28.فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، چاپ دوم، انتشارات هجرت، قم، 1410.

29.فضل الله، محمدحسین، «آزادی و دموکراسی؛ قرائتی اسلامی»، ترجمه: مجید مرادی، علوم سیاسی، ش3، زمستان 1377.

30.فیرحی، داوود، «مفهوم جنگ و اخلاق نظامی در اسلام شیعی»، سیاست، ش5، بهار 1387.

31.فیرحی، داوود، فقه و سیاست در ایران معاصر، نشر نی، تهران، 1390.

32.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، صدرا، قم، 1377.

33.مطهری، مرتضی، یادداشت ها، صدرا، تهران، 1383.

34.مفید، محمد بن محمد، الفصول المختارة من العیون والمحاسن، [بی نا]، قم، 1413.

35.منتظری، سعیدرضا، زندیق و زنادیق، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، قم، 1389.

ص: 327

36.موسوی (شریف مرتضی)، علی بن حسین، رسائل الشریف المرتضی، تحقیق: مهدی رجایی، دار القرآن الکریم، قم، 1405.

37.وزارت اوقاف و شئون اسلامی، موسوعة الفقهیه، چاپ پنجم، وزارت اوقاف و شئون اسلامی کویت، کویت، 2004.

38.Brill, E. J., The Encyclopedia of Islam, new edition, Leiden Brill, Netherland, 2000.

39.Kant, Immanuel, "Groundwork of the Metaphysic of Morals", tr. Paton H. J. PP in The Moral Law, Hutchinson University Library, London, 1972.

ص: 328

قراءة فی التکفیر و مخاطره و آثاره / المحامی الشیخ مصطفی ملص

اشاره

المحامی الشیخ مصطفی ملص

التکفیر هو وسیلة نقل العداء و الصراع مع أعداء الأمة الخارجین٬ الأعداء الحقیقیین إلی عداء و صراع داخل الأمة الواحدة، أو هو وسیلة نقل الصراع من الخارج الی الداخل، و من الإعداء الحقیقیین الی اعداء موهومین. و التکفیر یعنی الحکم بخروج فرد أو فئة أو جماعة من الدین بعد أن کانوا من أتباعه، و لیس المقصود به اصطلاحاً الحکم بکفر من ولد و نشأ علی الکفر و هو إنکار صحة الدین أساساً، و إن کان الوضع اللغوی أصلاً یفید ذلک.

لذلک نحن و فی سیاق هذه المقالة سنعالج أو نتناول مصطلح التکفیر بإعتباره الحکم بکفر من یدعی أو یزعم أنه مسلم ولد علی الإسلام أو دخل فیه بعد بلوغه، و یشهد أنه لا اله الا الله و أن محمداً رسول الله.

(قیل: التکفیر هو نسبة أحد من أهل القبلة - أی المسلمین - الی الکفر)

و أحب أن أشیر الی قواعد ثابتة فی مسألة الفصل بین الإیمان و الکفر منها قوله صلی الله علیه و آله و سلّم: "من صلّی صلاتنا و استقبل قبلتنا و أکل ذبیحتنا، فهو المسلم له مالنا و علیه ما علینا" رواه البخاری.

و منها حدیث: "من قال لا إله إلا الله محمد رسول الله فقد عصم منی دمه و ماله و حسابه علی الله".

قال الامام الطحاوی: "ونسمی أهل قبلتنا مسلمین مؤمنین، ما داموا بما جاء به النبی صلی الله علیه و آله و سلم- معترفین، و له بکل ما قاله و أخبر به مصدقین".

ص: 329

و قال أیضاً: "و لا نکفر أحداً من أهل القبلة بذنبٍ ما لم یستحله، و لا نقول لا یضر مع الإیمان ذنب لمن عمله".

و یقول ابن تیمیة (و هو المعروف بتشدّده) أول خلاف حدث فی الملة فی الفاسق، هل هو مسلمٌ أو کافر؟!

و مذهب أهل السنّة أنه مؤمن بإیمانه، فاسقٌ بکبیرته، و لم یحکموا علیه بالخلود فی النار، و هو تحت مشیئة الله، أن شاء غفر له.

و اتّفق العلماء علی الضابط فی التکفیر فقالوا:

1- لا یجوز تکفیر مسلم أقر بالشهادتین و صلی الی القبلة إلا إذا أنکر معلوماً من الدین بالضرورة، کأرکان الإیمان و أرکان الإسلام، و المحرمات القطعیَة و الواجبات المتفق علیها، و کذلک إذا استخف بشیء من الشرع أو امتهن شعاراً من شعائر الإسلام ، کالمصحف أو الکعبة.

2- یجب قبل تکفیر أی مسلم النظر و التفحص فیما صدر منه من قول أو فعل فلیس کل قول أو فعل فاسد یعتبر مکفراً.

3- یجب علی الناس اجتناب هذا الأمر و الفرار منه و ترکه لعلمائهم لخطره العظیم، قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم: "إذا قال الرجل لأخیه یا کافر، فقد باء به أحدهما، فإن کان کما قال "والا رجعت علیه".

هل التکفیر قضیة اعتقادیة:

مما لا شک فیه أن الذی یحدد من هو المؤمن و من هو الکافر هو القرآن الکریم و الذی یأتی شرحه و بیانه فی سنّة النبی صلی الله علیه و آله و سلّم. و قد حدّد النبی صلی الله علیه و آله و سلم من هو المؤمن فی حدیث جبریل علیه السلام بقوله:

". . . الإسلام أن تشهد أن لا اله الا الله و أن محمداً رسول الله و تقیم الصلاة و تؤتی الزکاة و تصوم رمضان و تحج البیت إن استطعت إلیه سبیلاً، و الإیمان أن تؤمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله و القدر خیره و شره من عند الله. . ." فهذه هی أرکان الإیمان، و أرکان الإسلام، و ما من قیدٍ آخر معتبر بعد القیود التی حددها النبی الأکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، و کل من أضاف قیداً

ص: 330

آخر فهو مردود علیه، و ما جاء به علم الکلام من إضافات، أو ما جاءت به الفرق الإسلامیة لا قیمة له.

و ما شهده المسلمون علی مرّ العصور من حالات تکفیر بدءاً من جماعة الخوارج وصولاً الی داعش لم تکن تنطلق من منطلق عقدی و إنّما من منطلق تأوّل النصوص و الاختلاف حول التأویل.

لقد اعتبر الخوارج أن تصرّف الإمام علی علیه السلام حیال مسألة التحکیم مخالف لتأویلهم قول الله عزوجل "إن الحکم إلاّ لله" و حکموا بکفره استناداً الی تأویلهم الباطل الذی یشتمل علی سوء فهم عبّر عنه أمیر المؤمنین بقوله "کلام حق أرید به باطل".

و مع أن الخوارج حکموا بتکفیر أمیر المؤمنین و من کان علی رأیه فی مسألة التحکیم إلاّ أنّه علیه السلام لم یحکم بکفرهم و لا بنفاقهم و إنّما قال: "إخواننا بغوا علینا" و ذکّر بعبادتهم و کثرة صلاتهم.

و الحقیقة أنّ التکفیر منذ منطلقه الأول فی تاریخ الاسلام کان مصطلحاً سیاسیاً بعبد دینی، أو أعطی بعداً دینیاً من أجل اکتساب عطف الجماهیر و تأییدهم، و کان مصطلح التکفیر سلاحاً فعالاً بید الطغاة و أصحاب السلطة للتخلص من خصومهم أو أعدائهم لا سیما أهل الفکر و الرأی و ان استعمل فی هذا المجال لفظٌ آخر و هو لفظ الزندقة، التی کان یرمی بها کل من أتی برأی لا یتناسب مع رأی السلطان، و کان یُحکم علیه بالموت.

و کانت حجة الطغاة فی الارض من الحکام فی قتل هؤلاء المعارضین أو المناوئین هی الخشیة من أن یفسد هؤلاء دین الناس و عقیدتهم، بینما کان الدافع الفعلی هو خشیة الحکام من أن یفضح هؤلاء فسادهم و ظلمهم و انحرافهم عن جادة الحق فی حکم الناس و التصرف بثروات البلاد.

و إذا کان الأمر کذلک فهذا یعنی أن التکفیر أمر سیاسی و لیس أمراً اعتقادیاً یستند الی قیام المکفر بخرق ضوابط الإیمان التی حدّدها النبی الأکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و التی ذکرت فی حدیث جبریل آنف الذکر.

واذا کان التکفیر یستهدف فی معظم الحالات أٰفراداً معیّنین الا أن خطره الأکبر یکون عندما یستهدف جماعات أو طوائف أو مذاهب بأکملها کما هو حاصلٌ الیوم من قبل الجماعات التکفیریة التی تحکم بکفر کل من یخالفها الرأی أو المذهب.

ص: 331

مصادر التکفیر: إذا تتبعنا مصادر التکفیر و القائلین به فإنّنا سنجد أن معظم القائلین به هم أصحاب أهواء سیاسیة، و قلما تجد من یقول به من اهل العلم الشرعی ممن عرفوا بتعمقهم فی العلوم الدینیة، و لیس فیهم الا الجهلة و انصاف المتعلمین أو أدعیاء العلم المتسلقین و المتملقین، و الباحثین عن دور لا یستحقونه بل أن المجموعات التکفیریة تطلق العنان لکل منتسب الیها لیقوم بتکفیر کل من یخالفهم، و لیس هناک هیئات تنظر فی المسألة و تصدر الأحکام وفقاً للقواعد التی تعارف علیها الفقهاء و أهل العلم، و إنّما هی فتاوی یصدرها أفراد مشکوک بمکانتهم العلمیة و بحیادیتهم، و لا تأخذ بعین الإعتبار أی ضابط من ضوابط التکفیر، بل ان التکفیر یتم غیابیاً أو بناءً علی روایات لا تتمتع بأیة صدقیة، و دون مناقشة الشخص المعنی فیما نسب إلیه من قول أو فعل أو اعتقاد اعتمد کمستند للقول بخروجه عن الملة، فلربما کان مشتبهاً أو متأولاً أو یملک أیة حجة أو دلیل دفعه للذهاب الی ما ذهب الیه.

و لما کانت معظم المذاهب الدینیة من فکریة أو اعتقادیة قد نشأت بناء علی أساس الإختلاف حول مکانة و دور و أهمیة أفراد معیّنین، و فی من هو مستحق لولایة أو امامة أو امارة، و اعطی کل ذلک بعداً دینیاً، الا ما ندر فإن منشأ کل المذاهب و التیارات الفکریة او الإعتقادیة هو منشأ سیاسی بإمتیاز، و لا یشذّ عن هذه القاعدة إلا المعتزلة الذین کان السبب فی نشوئهم الاختلاف فی أصحاب الکبائر هم مؤمنون أم کفار و خلص مؤسّسهم واصل ابن عطاء إلی جعلهم فی منزلة بین المنزلتین فلا هم کفّار و لا هم مؤمنون. و ان کان المعتزلة قد انغمسوا بعد ذلک فی السیاسة انغماساً کبیراً، و مارسوا الضغوط ان لم نقل الطغیان علی من لم یقل بقولهم و لعل من أهم الشخصیات التی لحقها أذاهم أحمد بن حنبل فی مسألة القول بخلق القرآن الکریم.

التکفیریون الجدد:

طرح أبو الأعلی المودودی مبدأ الحاکمیة لله و هو النسخة الجدیدة من ما طرحه الخوارج سابقاً بقولهم أن الحکم الا لله ثم تبنّی سید قطب من مصر هذه النظریة و خرج بمقولة زعم فیها أن کل المجتمعات المعاصرة هی مجتمعات کافره لأنها لا تحتکم الی شریعة الإسلام، حتی المجتمعات التی یعیش فیها المسلمون و یُرفع فیها الأذان و یُتلی فیها القرآن و تُقام فیها الصلوات اعتبرها مجتمعات جاهلیة.

ص: 332

و دعا الی انشاء المجتمع المسلم ملقیاً بأعباء إقامة هذا المجتمع علی الدعاة. و قد ساعدت أفکار سید قطب علی نمو و انتشار الافکار المتشددة لا سیما الافکار التکفیریة.

و تزامن ذلک مع بدایة انتشار الافکار الوهابیة التی جاد بها محمد بن عبد الوهاب الذی زعم أن مظاهر الشرک قد تفشّت فی الأمة و أنه یدعوا الی تنقیة الدین الاسلامی من کافة المظاهر الشرکیة، و عمل هو و أتباعه من بعده علی إزالة کل ما یمکن أن یُشکّل مظهراً شرکیاً بزعمهم و منها هدم القبور و الأضرحة و المقامات و المزارات، کما حاربوا ما سمّوه البدع الصوفیة کإحیاء المولد أو المناسبات الدینیة. و تبعاً لهذه الأفکار التی حملها الوهّابیون فقد حکموا بکفر عدد من المذاهب الإسلامیة کالإمامیة و الإسماعیلیة و العلویة و غیرهم من المذاهب الذین یخالفونهم فی بعض مسائل الدین مثل مسألة التوسل بالأموات. و تفرعت عن هذا الفکر "الوهابی" مدارس مختلفة منها ما سمی بالسلفیة الجهادیة و السلفیة الدعویة و السلفیة العلمیة و غیر ذلک.

و قد استطاع الوهابیون نشر أفکارهم فی مختلف أصقاع العالم الإسلامی و ساعدهم علی ذلک ما یتلقونه من دعم مالی تُقدّمه لهم دول خلیجیة و حیثما حل حملة هذا الفکر یحلّ معهم التوتر و الفتن و الاضطراب و الحروب و أعمال التصفیة و الاغتیالات.

و آخر نسخة من التکفیریین تلک المجموعات المسلحة التی تحمل مسمیات مختلفه فی العدید من البلدان، التی استباحت الأموال و الدماء و الأعراض و الکرامات و قدّمت أسوء نموذج بشری یمکن تقدیمه لدینٍ من الادیان، عبر الذبح و التفجیر و العملیات الانتحاریة التی تستهدف المدنیین و المساجد و الحسینیات، التی تهدف الی ترویع الناس و ارهابهم و الاستیلاء علی اموالهم و ممتلکاتهم و الاعتداء علی الاعراض و النساء، و خطف الأولاد و تجنیدهم فی صفوفهم و تربیتهم علی الفکر التکفیری لتحویلهم الی قتلة و مجرمین لا یعرفون الرحمة و لا الإنسانیة.

ان هذا النموذج هو نموذج البشری المتوحش فی عمله کما فی مظهره، الذی لن تری البشریة من هو أسوء منه علی الإطلاق و المصیبة انهم یتصرفون بإسم الدین الإسلامی، و الإسلام منهم براء، لأن الإسلام الذی یعرضونه للناس لا رحمة فیه و لا تسامح و لا حقوق، إنه اسلام القتل بغیر حق، و التدمیر بغایة التدمیر، بل انهم فی تصرفاتهم و کانّهم یستدرکون علی المسلمین الاوائل فیما قصرّوا فیه من ترکهم للکثیر من مظاهر الشرک تستمر و تنمو فی البلاد الإسلامیة لذلک تراهم

ص: 333

یتوعدّون بتدمیر الأهرامات فی مصر و کل النصب و التماثیل باعتبارها أوثان تُعبد من دون الله کما یزعمون، مع العلم أن أوائل الصحابة الذین فتحوا مصر لم یتعرضوا لتلک الآثار و ترکوها علی حالها.

آثار المنهج التکفیری:

إن آثار المنهج التکفیری هی من الخطورة بمکان، لیس فقط علی صعید الدین بل علی کافة الصعد الاجتماعیة و الاقتصادیة و السیاسیة٬ فعلی صعید الدین یؤدی هذا المنج الی فرض معتقدات و آراء لیست فقط محل خلاف بین المسلمین، بل تُمثل تغییراً فی مرتکزات الدین و العبادة و الی حرمان المسلمین من شعائرهم الإیمانیة التی تُقوّی روح الإیمان و التدین فی حیاتهم، انه منهج ملیء بالبداوة و الهجمیة. و من آثاره إثارة الإقتتال و الحروب و الفتن و سفک الدماء بین المسلمین، حیث ثبت أنهم ما دخلوا بلداً و لا مجتمعاً إلا و أحدثوا فیه الحروب و الفتن و الإقتتال.

کما أنه علی الصعید الإجتماعی یمثل انقلاباً علی انماط الحیاة الإجتماعیة السائدة و یؤدی الی الفصل الکامل بین الجنسین فی مختلف مناحی الحیاة مما یتناقض مع یسر الحیاة و مشارکة المرأة فی الحیاة الإجتماعیة و العلمیة، و یؤدی الی تعطیل دور المرأة فی المجتمع و حصر هذا الدور فی خدمة البیت مع حرمانها من فرص التعلم الی حدّ بعید و علی الصعید الإقتصادی لا یحمل المنهج التکفیری الا توجهاً تعطیلیاً لدورة الحیاة الإقتصادیة التی یعتقدون أنها یجب أن تکون علی النمط الذی کان سائداً فی صدر الإسلام٬ لذلک سیعطلون کل الأنماط التی تخالف توجهاتهم، التی لا یستندون فیها الی أی مستند شرعی یقوم علی الفهم و التدبر و تقدیر المصالح، بل یستندون الی الفهم السطحی البسیط و الی الأفق الضیق.

و سیؤدی ضیق أفق أصحاب المنهج التکفیری الی دفع المجتمع فی منحدر الضعف و التخلف و الرجعیة، بفهمهم القاصر لکثیر من القضایا کتحریمهم عدداً من العلوم التجریبیة کالفیزیاء و الکیمیاء و الریاضیات بحجّة أنها علوم لا تتوافق مع الإسلام. و هذا ما عقدوا العزم علی القیام به فی دولة داعش القائمة علی أراضٍ سوریة و عراقیة فهل هناک صورة أسوة من هذه الصورة یمکن أن تُقدّم للإسلام و المسلمین.

ص: 334

أثر المنهج التکفیری علی الدعوة داخل بلاد المسلمین و خارجها:

أدت الأعمال و التصرفات التی قام بها التکفیریون الی تنفیر الناس من الإسلام و الی النظر الیه بإعتباره دین المتوحشین. ففی داخل البلاد الإسلامیة تراجعت الی حدِّ بعید حرکة التدین و زادت حرکة الإبتعاد عن کل المظاهر التدینیة کإرتیاد المساجد و المعابد و الجمعیات و الحرکات الدعویة و ذلک إما لنفور فعلی من تصرفات تتم بإسم الإسلام و هی تتناقض مع روح السماحة و الأخلاق الحسنة و قیم و مبادیء الإسلام الأخری، و إمّا دفعاً للشبهة التی تلحق بمن تظهر علیه مظاهر التدین خوفاً من أن ینسب الی تلک الجماعات التی تعلن العداء للسلطات و الحکام و تشنّ علیهم الحروب بغرض إسقاطهم بما یجعلهم هدفاً لملاحقة السلطات و إلقاء القبض علیهم و محاسبتهم.

و علی الصعید الخارجی کانت حرکة الناس بإتجاه الإسلام فی أوروبا و غیرها من البلدان الغربیة قویة و قویة جداً، و کنا نسمع أن أوروبا فی سبیلها لتصبح قارة مسلمة بعد 25 سنة نظراً للإقبال الکثیف علی اعتتناق الاسلام من قبل الأوروبیین، و لعودة المواطنین المنحدرین من أصولٍ اسلامیة الی دینهم و عقیدتهم و لکن بعد حوادث الحادی عشر من ایلول سنة 2001 إنقلب الامر رأساً علی عقب، و صُنّفت الحرکات و الجمعیات الإسلامیة کحرکات إرهابیة و وضعت القیود و العراقیل أمام الحرکة الدعویة الإسلامیة، و راح الناس یبتعدون عن الإسلام و ینبذونه، بعدما صارت صبغة الإرهاب تُلاحق کل مسلم، و ساعد علی ذلک خروج آلاف التکفیریین من أوروبا للإلتحاق بالجماعات التکفیریة المسلحة فی سوریا و العراق و لیبیا و الیمن للقتال فی صفوفها، و قد سجّل لبعض هؤلاء ارتکاب جرائم فظیعة جداً جعلت الإنسان فی أوروبا و غیرها یعیش حالات هلع و خوف.

و لم تنل جرائم التکفیریین من خصومهم أو أعدائهم فقط، بل شجر بینهم من الخلافات ما جعلهم یسفکون دماء بعضهم البعض، فوقع الصراع بین الجماعات المختلفة منهم و أدی الی سفک دماء الآلاف ممن یحملون نفس الفکر و التوجه، و ذلک من أجل فرض السیطره و النفوذ علی المناطق التی یتصارعون حولها. و هذا ما أدّی الی تظهیر صورتهم الحقیقیة و هی أنهم طلاب سلطة و نفوذ و أنهم یتصارعون علی الدنیا و لیس من أجل دین أو حق أو قیم.

ص: 335

المسؤولیة عن ظهور التکفیریین فی العصر الحدیث:

یستغرب الإنسان ظاهرة عودة الفکر التکفیری الی الساحة بهذه القوة و الإتساع، و أن یمتلک التکفیریون القدرة العسکریة علی اجتیاح دول قائمة و تهدید أخری تهدیداً جدیاً، فی ظل مجتمع دولی یتحدث عن السلام و الدیمقراطیة و التسامح و حریة الانسان و المجتمعات فی تقریر مصیرها و تحدید خیاراتها.

و یستغرب المرء أن یکون اتجاه المجتمعات الإنسانیة منطلقاً نحو الإنفتاح و التواصل و إقامة العلاقات و إلغاء الحدود و رفع الحواجز بین الشعوب و فی الوقت عینه تظهر هذه الحرکات التکفیریة بدعوتها الی الانغلاق و التقوقع و العودة الی نمط التحدی و التهدید بالبطش و مصادرة حریات الناس و المجتمعات و قراراتهم.

نعم نحن نقر بأن الأساس الفکری و الإعتقادی لهذه الجماعات موجود فی التاریخ و هناک النماذج التی یمکن الإقتداء بها و السیر علی خطاها و إن کانت نماذج طبع الفشل کل حرکاتها و محاولاتها عبر التاریخ.

وإذا کانت بدایة طرح الفکر التکفیری فی العصر الحدیث علی ید کل من المودودی و سید قطب و محمد بن عبد الوهاب، الا أن انتشار هذا الفکر و تنظیم جماعاته کان علی أیدی قوی عالمیة استغلت عجلة هذا الفکر من أجل محاربة خصومها، فتنظیم الإخوان المسلمین جری استغلاله للوقوف فی وجه حرکة التحرر العربی فی مصر و غیرها من البلاد العربیة، أما تنظیم القاعدة الذی ترأسه اُسامة بن لادن و ضمّ عدداً کبیراً من دعاة الفکر التکفیری فقد أنشأته و دعمته الولایات المتحدة الأمیرکیة بالتعاون مع المخابرات السعودیة و الباکستانیة من أجل مقاتلة الإتحاد السوفیاتی الذی کان یحتل أفغانستان، و هی التی أنشأت حرکة طالبان الأفغانیة للغایة نفسها، ثم وقع الصدام بین هذه الحرکات التکفیریة و مؤسسیها بعد انتهاء الحرب الأفغانیة و عودة المقاتلین العرب الی بلدانهم بحیث شکلوا خطراً علی الأنظمة الحاکمة فی بلادهم و هی أنظمة موالیة للغرب و الولایات المتحدة الأمیرکیة.

و لکن کلا الطرفین لم یستفیدوا من الدرس الأفغانی، بل علی الأصح لم یستفد التکفیریون من ذلک الدرس فأعاد الغرب و علی رأسه الإدارة الأمیرکیة استخدامهم مجدداً من أجل تنفیذ مخطّطاته

ص: 336

الخبیثة و التی تمثلت هذه المرة فی الحرب التی یشنّها الغرب علی محور المقاومة فی العالم الإسلامی، فجنّدهم و درّبهم لقتال الدولة فی کل من سوریا و العراق إما مباشرةً أو بالواسطة عن طریق ترکیا و الأردن و السعودیة و غیرها من بلدان العالم المتعاونة مع الغرب فی الحرب علی محور المقاومة.

والعلاقات بین الغرب عموماً و أمیرکا خصوصاً و الجماعات التکفیریة علاقات معقّدة نظراً لخبث الغایات و الأهداف التی تخدمها، فهی تکون أحیاناً مباشره و أحیاناً بالواسطة، و تمر أحیاناً عبر أکثر من وسیط و إذا کان البعض یرفض أن یُصنف العلاقة علی أنها علاقة عمالة و تبعیة فإن أحداً لا یستطیع أن ینکر أنها علاقة مشغّل بمشتغل، فأمریکا تستطیع أن تشغّل هؤلاء التکفیریین لخدمة أهدافها سواءٌ علموا بذلک أو لم یعلموا، المهم أنهم یؤدون الغایة و الوظیفة التی استخدموا من أجلها و لا یمنع هذا من أن تستغلهم ثم تقضی علیهم کما یتم التخلّص من أی أداة بعد انقضاء مدة صلاحیتها.

نحن نجزم بأن أمیرکا هی التی تقف وراء إطلاق هذه الجماعات التکفیریة کحرکات مهمتها إحداث الفتن و القلاقل فی بلاد المسلمین و ذلک ضمن مشروع الفوضی الخلاقة، و ضمن مشروع مئة عام من الحروب بین المسلمین الذی نظّر له وزیر الخارجیة الأمیرکی الأسبق هنری کیسنجر.

سبل مواجهة الکفر التکفیری و حرکاته:

إن انتشار الفکر التکفیری یستند الی عوامل عدّة أهمها عامل الجهل و عدم المعرفة بالدین و بالآخر، لذلک یتم التعاطی مع النصوص الدینیة بسطحیة دون التعمق فی فهمها أو اشتغال الفکر فی تدبر ابعادها کما یتم استغلال أحادیث التاریخ مع تفسیراتها المشوّهة و روایاتها المغرضة من أجل تشکیل وعی مشوه لدی هذا الإنسان البسیط و الجاهل بالدین لیتم دفعه الی الجهة أو المصیر الذی یختاره له رعاة و دعاة الفکر التکفیری، و الذی یسهل معه دفع هذا الإنسان للتضحیة بحیاته فی سبیل غایاته التی یرجو بلوغها.

کما یتم استغلال الجهل بالآخر عبر تقدیم صورة له علی أنه عدو للدین و الإسلام و کاره للرعیل الأول من حملة الدسلام، و تصویر ما دار من صراعات و حروب عبر التاریخ بین المسلمین علی أنها کانت بین الإسلام و أعداء الإسلام و أن الآخر هو عدو الأسلام و رسوله.

ص: 337

لذلک نری أن العمل من أجل حالة متقدمة من الوعی السلیم هو السبیل الصحیح من أجل مواجهة الفکر التکفیری. و هذه الحالة تقتضی منّا الإهتمام بنشر العلوم الدینیة الإسلامیة عبر المعاهد و الجامعات التی تعتمد مناهج وحدویة منفتحة، و عبر الإستفادة من وسائل الإعلام و التواصل

الإجتماعی و عبر الإستفادة من کل وسائل و أدوات صناعة الرأی لا سیما الفنون علی اختلاف أنواعها، و تقدیم صور عن المجتمعات الأسلامیة تُظهر مدی تعلقها بالدین و أهدافه.

کما أن الفقر و العوز هما قرینا الجهل فی المساهمة بإنتشار الأفکار الهدّامة لا سیما الفکر التکفیری لذلک ینبغی العمل علی رفع مستوی الحیاة الإجتماعیة و الإقتصادیة فی المجتمعات الإسلامیة التی تعانی الیوم من عدم الإستقرار و البطالة و انعدام الفرص و العنوسة و ضآلة الفرص التعلیمیة. و هذا ما تسعی لإستدامته القوی المعادیه لبلادنا، عبر مخططات یشرف علیها البنک الدولی، و صندوق النقد الدولی.

و یلعب الإستعمار و الاستغلال السیء لثروات البلاد الإسلامیة دوراً تحریضیاً کبیراً یساعد فی لجوء الأجیال الی العنف و التشدد و الی الإحتماء بجماعات أو تنظیمات شبه عسکریة تؤمن لهذه الأجیال نوعاً من الحمایة المزیفة، خصوصاً و أن معظم دول العالم الإسلامی محکومة بأنظمة سیاسیة فاسدة و بواسطة أجهزة المخابرات التی لا تعرف أی التزام بالحقوق و الحریات عندما تشعر أن النظام الفاسد مُهدد من قبل أی جهة و لو کان التهدید سلمیاً و هذا ما یؤدی الی جعل الخیارات العنفیة التی یتبناها التکفیریون هی الخیارات الوحیدة المتاحة. و مما لا شک فیه أنّ هناک عوامل أخری کثیره لا مجال لذکرها.

و أخیراً تبقی مسؤولیة مواجهة هذا البلاء المسمّی الفکر التکفیری و جماعاته المسلحة هی مسؤولیة کل المجتمعات لا سیّما النخب الإجتماعیة الواعیة و الدولة بمؤسّساتها عموماً، و للإعلام الدور الأول، و کذلک علماء الدین الذین یقع علی عاتقهم بیان الأحکام الشرعیة فی التکفیر.

و ختاماً إن المذهبیة السیاسیة هی السماد الذی یغذی الجماعات التکفیریة، فهل نستطیع أن نحول المذهبیة من عنصر مساعد علی نمو التطرف و التکفیر الی عنصرٍ کابح لعوامل التطرف و التکفیر، هذا سؤال برسم الجمیع. و الجواب عنه لیس سهلاً، لأن الجواب یجب أن یکون خطة عملیة أو خارطة طریق للمواجهة، و هذه مسؤولیة الجمیع و لیس فی قدرة فرد وضعها.

ص: 338

بخش سوم: جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

اشاره

ص: 339

ص: 340

التکفیریون و الفساد فی الارض التعریف و المناهج / الشیخ الدکتور فؤاد کاظم المقدادی

بحث التکفیر و الفساد

الفصل الاول
ما هو التکفیر و ما هی التیارات التکفیریة؟
تعریف التکفیر:

المراد بالتکفیر فی موضوعنا هذا هو:(الحکم علی الشخص بالخروج من الإسلام).

التکفیر لغة هو الستر و التغطیة. و منه سمی الکفر الذی هو ضد الایمان کفراً لان فیه تغطیة للحق بجحد أو بغیره و سمی الکافر کافراً لأنه قد غطی قلبه بالکفر(1)

و هو الجحود مقابل الایمان، فهو ضد الایمان و یناقض الاسلام و من کفر خرج من مل-ّة الاسلام.

و موطن التکفیر هو القلب أولاً، و ما ینعکس عنه من سلوک تکفیری فإن-ّما هو مما اعتقده

القلب.

و للتکفیر أُصول و جذور سنأتی علیها لغرض بیانها.

ص: 341


1- ابن منظور، لسان العرب، ج15، 133 .

و الفساد فی الارض، هو المصطلح القرآنی، الذی یقابله مصطلح الارهاب ( terrorism ), و الذی شاع استعماله کردیف و لصیق بالوهابیة و التکفیر، و الذی

اشتق من مادة (رَهِبَ) فی اللغة العربیة، و الثقافة الاسلامیة، و لا ینحصر فی الدلالة علی الخوف و الفزع و الرعب کما هو فی اللغة و الثقافة الغربیة، و لو استعمل فی هذه المعانی، فلیس بالضرورة ان یکون مقترنا بالقتل و إراقة الدماء و التعذیب و مصادرة الاموال و امثالها، کما هو الاصل فی الاطلاق الاستعمالی فی اللغة و الثقافة الغربیة.

ان صور الاطلاق الاستعمالی لمصطلح ( terrorism ) فی الثقافة الغربیة هو: ما کان للدلالة علی اسلوب الحکم الذی لجأت الیه الثورة الفرنسیة، أثناء حکومة الجمهوریة الجاکوبیة بین عامی ( 1793- 1794 م ), فی مواجهة تحالف الملکیین و البروجوازیین المعادین للثورة آنذاک، و الذی نتج عنها اعتقال ما یزید عن ثلاثمائة ألف من المشتبه بهم، و أُعدم حوالی سبعة عشر ألفا، مضافا الی موت آلآف آخرین فی السجون بلا محاکمة, و قد ا طلِقَ علی هذه المرحلة المتسمة بالارهاب الدموی (Reign of Terror).

ویتحصل لنا مما تقدم أن الاستعمال اللغوی المعاصر و التأریخی لکلمة أو مصطلح terrorism )

) منحصرٌ فی الاطلاق علی حالات الفزع و الرعب و الهول، الملازم عادة للقتل و سفک الدماء و التعذیب و مصادرة الاموال و أمثال ذلک.(1)

و قد اعتمدنا المصطلح القرآنی ( الفساد فی الأرض ) بدیلا لکلمة terrorism )

) لانه أصدق تعبیراً عن جوهر ما تعنیه الکلمة فی الثقافة الغربیة.

و الآیة (27) من سورة البقرة تشیر إلی هذا المصطلح فی قوله تعالی: )الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ و یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ و یُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ( و قوله تعالی فی سورة الشعراء الآیات ( 150- 152 ): )فَاتَّقُوا اللَّهَ و أَطِیعُونِ ! و لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ ! الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ و لا یُصْلِحُونَ(.. و انظر إلی سورة المائدة المبارکة الآیة ( 33) و دقّة مصداقیتها و شمولها الأوسع للتعبیر عن الفکرة: )إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ و رَسُولَهُ و یَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ و أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا و لَهُمْ فِی الآخِرَةِ عذابٌ عَظیمْ(

ص: 342


1- لمزید من التفاصیل انظر کتابنا: الاسلام بین الاصالة و التغریب، الناشر مجمع الثقلین العلمی، ط2، 1420 ق، الفصل الثالث، ص149.
ضابط الخروج عن أصل الدین
إن المسائل العقائدیة علی قسمین:

القسم الاول: أصول الدین، حیث یجب تحصیل العلم بها، و کذلک یجب الاعتقاد بها، من أجل أن یکون الانسان مسلماً. و طرق اثباتها عقلیة، و لا یکفی التقلید فیها، کما لا یصح التعبد فیها للادلة النقلیة من الآیات و الروایات، ففی العروة الوثقی ( محل التقلید و مورده هو الاحکام الفرعیة العملیة فلا یجری فی أصول الدین).(1)

القسم الثانی: سائر المسائل العقائدیة ( التفصیلیة )، حیث یجوز الاعتماد فی اثباتها علی الادلة النقلیة.

إذن

فلأجل التوصل للعلم و الاعتقاد بالاصول، لا بد من بذل الجهد و الاستدلال، و لکن بعد الایمان بالله تعالی أو بالنبی صلی الله علیه و آله و سلم من خلال الأدلة فما یتیقن بصدوره منهم، و ما کان من الضروریات و المسلمات و الیقینیات فلا یجوز إنکاره أو الاجتهاد فیه لمعنی امکان اختلاف الآراء حوله، و کذلک لا یصح التقلید فیه ففی العروة الوثقی ( فی الضروریات لا حاجة الی التقلید، و کذا فی الیقینیات إذا حصل له الیقین).(2)

نعم یمکن البحث حول مدی ضروریته أو کونه من المسلمات أو الیقینیات، و لکن بعد ثبوت ذلک فلا یجوز انکاره للمعتقد بالأصول، لان ذلک یعنی إنکاره للرسول صلی الله علیه و آله و سلم أو تکذیبه، لذلک کانت أصول الدین أو ضروریات الدین بالنسبة للمعتقدین بالدین ضروریة لا یجوز إنکارها مع العلم بضروریتها و صدورها عن الشارع المقدس .

فأنّ من أنکر الله أو الرسول صلی الله علیه و آله و سلم ، لم یعتبر من أبناء الدین، و إن کان إنکاره عن قصور لا عن تعمد .

و کذلک من علم بضروریة حکم أو معتقد أو کونه من المسلمات، و أنکره عن علم لا عن شبهة، فهذا یستلزم إنکار و تکذیب الرسول صلی الله علیه و آله و سلم ، و بذلک یخرج عن الدین لما ذکرناه من أن من أنکر

ص: 343


1- العروة الوثقی، مسائل التقلید، المسالة 67 .
2- العروة الوثقی، مسائل التقلید، المسالة 6؛ منهاج الصالحین، المسالة 1 .

الرسول صلی الله علیه و آله و سلم لا یعتبر من أبناء الدین و لا فرق فی ذلک بین إنکاره مباشرة، أو إنکار ما یقطع بصدوره عنه بحیث یستلزم إنکاره و تکذیبه .

و إنما یتصور الاجتهادات و القراءات المختلفة أو الآراء المتعددة من المعتقدین بالدین

فی تلک المعتقدات و الأحکام الضن-ّیة و الخلافیة التی یمکن اختلاف الآراء حولها. أو تعدد القراءة و الاجتهاد فیها، حسب اختلاف الفهم و الاستنباط من النصوص الضنیة غیر القطعیة سنداً و دلالة،فلا تخضع لاختلاف الآراء حولها, فهل یمکن للمعتقد أن یبحث حول وجوب الصلاة من حیث قبولها و إنکارها ؟ و أنها واجبة أم لا ؟ بحیث یقبل اختلاف الرأی و الاجتهاد حوله، فیصح رأی من یذهب لوجوبها، و رأی من یذهب لعدم وجوبها ؟ و کذلک بالنسبة لوجود الله تعالی، أو النبوة أو المعاد، فیصح قول من یذهب لوجوده، و رأی من یذهب لعدم وجوده ؟

فإن المعتقد بالدین لا یصح منه اختلاف الاجتهادات و الآراء حول الضروریات، مع اثبات ضروریتها،

و صدورها من الشارع المقدس فان ذلک یستلزم إنکار الشارع أو تکذیبه و الخروج عن أصل الدین .

جذور خروج التکفیر عن أصوله فی الاسلام :

1. أصل الظاهرة هم الخوارج لأنهم خرجوا من مل-ّة الاسلام أی خرجوا عن طاعة الامام علی علیه السلام الواجب الطاعة المتفق علی إمامته الشرعیة و مبایعته.

و هنا یعنی أن من خرج عن طاعة الامام علی علیه السلام فهو خارجی باغ.

و علیه فأن أصل التکفیر و بدایته یؤرخ لها فی واقعة صفین، و أن أول من ب-ُویع له بامامة التکفیر هو عبد الله بن وهب الراسبی.

2. یرافق الفکر التکفیری للخوارج ظاهرة التزمت، الانغلاق، الرؤیة الواحدة و من جانب واحد و عدم الانفتاح علی الآخرین و هی صفة الفکر التکفیری فضلا عن أن أصحابه یکفّرون کلّ من (1)خالفهم فی الاعتقاد و یرتبون علیه کلّ آثار الکفر .

3. و مادمنا عرّجنا علی أصل الظاهرة ( ظاهرة التکفیر ), فیمکن أن نشیر الی أن قضیة العنف التدمیری الذی رافق هذه الظاهرة، قد یفسّر الطبیعة المغلقة التی ینظرون من خلالها للنصوص

ص: 344


1- أحمد محمد بوقرین , کتاب التکفیر , مفهومه و اخطاره و ضوابطه، ص13 .

الدینیة الاسلامیة و الفکرة الاصولیة عن الجهاد و الدعوة و ما یتعلق بفرعی الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و التی جاء بها منظّرو الظاهرة و مفکروها، و وجوب إقامة حکومة الخلافة الإسلامیة، فی واقع سادت فیه الدول الکبری و فرضت هیمنتها علی شتی بقاع العالم، و هی تمتلک ترسانة ضخمة من السلاح و الأساطیل و الامکانیات الکبیرة، کلّ هذه الأمور تتطلب، بل تستوجب التشدد فی السعی لتحقیق هذا الهدف الکبیر طبقا للموروث الذی خلفته الحیاة القاسیة فی بادیة نجدٍ و الحجاز (باعتبارها منطلق هذه الافکار و حضنها الأول ), و ما دام هناک من یشرعن هذه الاسالیب اعتمادا علی فتاوی فقهاء الوهابیة، فلم یبق من الامر إلاّ الفوز بالانخراط فی العمل الجهادی هذا، و إلا فالذبح و الجحیم، هذا بافتراض صدق الولاء للاسلام، و عدم التبعیة للکفرة المستعمرین الذین رسموا منهجیة الحکم القادم بما یحقق استراتیجیتهم الغادرة .

4. اتسع مفهوم التکفیر عند من یُکّفِر، فبعد أن کان التکفیر یعنی عدم الایمان بالتوحید و بالخروج من الاسلام فقد أصبح عند التکفیریین یطلق اسم الکافر علی کل من ارتکب کبیرة و أصّر علیها و لم یتب، هذا من حیث الفکر و المفهوم أما من حیث الاشخاص فاتسع لیشمل الحک-ّام لأنهم لم یحکموا بما أمر الله تعالی - علی شرعتهم المنحرفة - و یشمل ذلک المحکومین لأنهم رضوا بذلک و لم یحاربوه. و قد أباحوا دم و مال و عرض کلّ من لم ینضمّ إلیهم.

5. إنّ ترتیب آثار التکفیر تنحصر بالطرف الذی یکفّر الآخر و الذی قصر ذهنه و عقله عن الادراک السلیم، و لا یعنی أنّ الطرف الذی تمّ تکفیره یرتب نفس الآثار بالمقابل.

ففی مثلنا أعلاه عن تکفیر الخوارج لعلی علیه السلام و هو الامام المفترض الطاعة باجماع المسلمین، فان الامام علی علیه السلام لم یکفّرهم و رفض أن یتهم الخوارج بالکفر و هم خصومه الذین کفروه، بل قال کلمته المشهورة ( إخواننا بغوا علینا ف-قاتلناهم ببغیهم علینا)(1) و واضح أن منحی الخوارج هو سیاسی و هو موقف لا یعتمد الثوابت الشرعیة قدر اعتماده علی الفتاوی المنحرفة و المواقف النفسیة المزاجیة التی اعتمدت و لاغراض سیاسیة، التأویل و التحریف لا حادیث النبی الاکرم صلی الله علیه و آله و سلم بما یحقق مرادهم.

ص: 345


1- معتزلی، شرح نهج البلاغة، ج2، ص310.

6. هذه البدایة و هذه النشأة و إن کانت تفتقد الاساس العقائدی و الشرعی ( الفقهی ) و مع ما رافقتها من انحرافات عقائدیة و سلوکیة، لأنها و بمرور الزمن بدأت تتنامی علی شکل مدارس تمخ-ّض عنها تیارات متطرفة تستهوی عقول الجهلة من المسلمین مما أدی إلی خطورة واضحة علی الاسلام و المسلمین خصوصاً بعد أن ظهر هناک من یدعی العلم و الفصاحة لیشرعن هذا الانحراف و یضع له أساساً علی شکل فتاوی یتم تلقینها إلی هؤلاء الجهلة لیصبح تنفیذها واجباً شرعیاً ( عن طریق التقلید) دون النظر إلی ما یقوم علیه من أُسس عقلیة و شرعیة.

کما و أن هذه البدایة (فی التحکیم و ظهور الخوارج ) أخذت قالباً یصعب الخروج منه لانّ کسر هذا الطوق أو تکذیبه، یعنی أُفول و انهیار بناء یراد له أن یکون خیمة طوارئ سیلجأ إلیها روّاد هذه المدرسة لاحقا، و علی مرّ الزمن، و لأنه سیؤدی إلی إبراز ضلال الخوارج و کفرهم، و هذا ما تأباه نفوسهم المریضة التی دأبت علی الصاق التکفیر بمن یخالفهم من المسلمین علی وجه التخصیص، و ه-ذا م-ا أکدته قوادم

الأیام. و وف-قاً للتفکیر الاسلامی السلیم فی البحث عن صحة الأساس العقائدی و الشرعی (الفقهی ) و الایمان بالاسلام و کون عملیة البحث سلیمة و صحیحة لأنها اعتمدت معاییر المنهجیة العلمیة و الانفتاح العقلی الذی یبحث عن سلامة البحث و موضوعیته، أما إذا دخل علی خط البحث الجهلة من علماء السوء ممن یعتمدون لوی عنق النص لیحقق النتیجة الضالّة التی تمّ تحدیدها مسبقاً لعدم اعتبار أن قضیة الایمان بالخالق سبحانه، و بالنبوة و الجزاء فی الحیاة الاخری، هی من کلیات و أُصول العقیدة الاسلامیة التی یُتوصل إلیها بالعقل و موطنها القلب، فمن المعلوم أنّ الایمان بهذه الاصول لا یمکن أن یصل إلیها الانسان بالتقلید و التلقین.

کما و أنّ من لم یؤمن و یعتقد بالاسلام دیناً و منهجاً حیاتیاً لا یصح إجباره علی الایمان (لا إکراه فی الدین ) لما قلنا أن طریق العقیدة العقل و موطنها القلب، کما لا یمکن اعتبار صاحب الشبهة فی العقیدة کافراً و لا یجوز ترتیب آثار الکفر علیه و التی من جملتها القتل.

7. نقطة أخیرة لا بد أن نشیر إلیها لکی لا یأخذ البحث بعدا واحداً، ذلک هو الاجابة علی سؤال: إذا کان التکفیر یعنی شمول کلّ من لا یعتقد بالاسلام دیناً و منهجاً حیاتیاً، فمعنی ذلک کما یُفهم، یشمل إضافة الی المسلمین أتباع الدیانات الاخری غیر الاسلام،

فلماذا إذاً لم تطحن

ص: 346

سیوف الوهابیة و التکفیریین فی تاریخها القدیم و الحدیث، إلاّ رقاب المسلمین، بل فئة معینة من المسلمین؟ ألم یکن هناک أعداءاً تأریخیین یحاولون وأد الاسلام دیناً و منهجاً للحیاة و یحاولون اجتثاثهم و سلب جغرافیتهم من الوجود، فلماذا لم تصل سیوف مدعی الایمان إلی رقاب هؤلاء؟ حتی أنّ أدبیاتهم و شعاراتهم و إعلامهم تتجاهل هذا کلیا !! کما لم نقرأ أو نسمع یوما أنّ هناک غزواً وهابیاً لدولة الشر و العدوان اللقیطة إسرائیل، أو أن هناک تهدیداً و لو بالاعلام الکاذب لهذه الدولة الغاصبة و المنتهکة لکلّ القیم و الاعراف و مبادئ الانسانیة ؟

ماذا أفرز التکفیریون من مناهج ضالة

لو کان التکفیر عملیة فردیة (شخصیة ) تتعلق بذات الفرد مجرداً عن السیاسة و ما یحیط بهذا الانسان من أُمور یفرضها علیه الواقع الاجتماعی و السیاسی لکان الامر جدُّ یسیر و لما استوجب کلّ هذا العناء و المعاناة سواءاً فی العیش أو التعایش معه أو کان هذا العناء فی البحث الفقهی أو الفکری، و لما استوجب الحال کذلک ظهور منظمات دولیة کبیرة و مؤسسات علمیة متعددة لدرء أخطار التکفیر و ما یخبئه تحت خیمته الظلامیة.

إنّ الاستراتیجیات الخبیثة التی أفرزها التکفیر آلت إلی نتیجة خطیرة تلک هی أن التکفیر أصبح داءاً عضالاً و سرطاناً فتاکاً سریع التوالد و التکاثر و مغلفًا بسیاسات دولیة و اقلیمیة توفر له إضافة إلی الحفظ، الحاضنات الداعمة و التی تجعله یلعب دوره الفاعل فی تنفیذ مناهجها التدمیریة و تهیء المجال لدول الاستکبار لحکم العالم و التأثیر فی سیاساته الداخلیة و الخارجیة و من هذه المنهجیات الخبیثة:

أ- علاقة الفساد فی الأرض بالتکفیر، إذ أصبحا وجهان لعملة واحدة، ذلک لان القتل و التدمیر هو السبیل المفضّل عند التکفیرین لمقارعة خصومهم, و لأن خصم التکفیر بالدرجة الاولی هو الاسلام و المسلمین الخارجین عن نهجهم, لذا فقد أصبح القتل و التدمیر أول ما یهدد هؤلاء المسلمین المخالفین لهم باعتبارهم الخصوم الألداء للتکفیر.

إنّ الیقضة الاسلامیة الکبری و الوعی العمیق الذی أفرزته الثورة الاسلامیة الکبری فی إیران فی نهایة العقد الثامن من القرن العشرین و تحدیداً فی عام 1979م و التی حققت حلم الانبیاء کما أطلق علیها فیلسوف العصر السید محمد باقر الصدر!, فحینما برزت إلی الساحة الاسلامیة و

ص: 347

الدولیة الجمهوریة الاسلامیة فی إیران وجهت صفعة معلم للاستکبار العالمی و أوجدت حالة لوت عنق الاستکبار العالمی و کادت أن تکسره فجعلته یحسب لهذا الوعی و هذه الثورة ألف حساب، لذا فالبحث عن منهجیات جدیدة لمواجهة هذا الوعی أصبحت واردة جداً، و لیس أفضل من أن تبعث الحیاة فی جراثیم السرطان التکفیری لیمارس دوره القذر باعتباره الحل المذخور لمثل هذا الیوم.

ففی حکم الإمام علی علیه السلام و بجهود کبیرة من أساطین مدرسة بنی أُمیة و سدنتها المنافقون تمّ إیجاد الحاضنة المناسبة لتفریخ من اطلِق علیهم الخوارج الذین لم یألوا جهداً فی مقارعة کلّ ما یمت إلی حکم علی و ولایة علی و منهج علی

و أتباع علی.

وفی حکم القائد الراحل آیة اللّه العظمی مفجر الثورة الاسلامیة الامام الخمینی الکبیر تمّ الایعاز لهذه الحاضنة أن تفرخ مجرمین عتاة جدد کابن لادن و أمثاله مجامیع تشربت نفوسهم بالضلال و الحقد علی الاسلام و لکل ما یمتّ لمدرسة أهل البیت علیهم السلام أو یتناغم معها من علماء و أتباع المذاهب الاسلامیة الاخری..لیمارسوا دورهم الخبیث فی خدمة أسیادهم حکام العالم الجدد. فهم بهذه أعطوا إلی دول الاستکبار العالمی فرصة لوضع استراتیجیة جدیدة توفر لهم الغطاء للتدخل بحجة حمایة الشعوب الاسلامیة من خطر الارهاب الذی هم حماته و داعموه.

ب- ثانی المنهجیات الخبیثة هو بروز ما یسمی بالتکفیر السیاسی

الذی أصبح ملازماً للتکفیر الدینی و ظلاً له و لا ینفک عنه.

ومن الواضح أنّ السیاسة هی الأداة الفعّالة لحکم العالم، و لان مفهوم السیاسة قد یعنی الرعایة و الاصلاح و خدمة الشعوب، لذا فهی شعار مناسب جداً لأن یُرفع لیجد له مؤیدین و دعاة و روّاد.

و لأنّ التکفیر أول ما یطال الحکام الذین ( لم یحکموا بما انزل ا لله وف-ق شرعتهم المنحرفة)

مهما کان أولئک الحکام، أمّا إذا کان أولئک الحکام ممن یتبعون مذهب أهل البیت فهذه هی الطامّة الکبری و هذه ستکون حجّة دامغة علیهم أن یدفعوا الثمن غالیاً و إلاّ فآلیات التکفیر یجب أن تلعب دورها القبیح ضدّهم و مشکلة هذه المنهجیة، إنها فعّالة و مؤثرة لأنها، و من الممکن جداً، أن تجد لها حضناً مناسباً متمثلاً بمن یقارع الحکم أولاً، و بمن یتناغم (طائفیاً ) مع أُولئک التکفیرین ثانیاً و بمن له رایة معینة یتحین الفرص لرفعها ثالثاً.

ص: 348

إنّ خطورة هذه الاستراتیجیة إنها تستعمل للکیل بموازین عدة حسبما تتطلبه مراحل سیطرتهم و فرض أجندتها الخبیثة.

ج- المنهجیة الثالثة هی تدمیر کل ما من شانه إرساء ثوابت الاسلام الحق لیصبح مناراً للعالم بأسره، و لیصرف العالم نظره إلی الممارسات الجدیدة التی تلصق بالاسلام و هی غریبة عنه و دخیلة علیه بدءاً من حقوق الانسان التی أولاها الاسلام لا بل کلّ الشرائع الالهیة عنایةً خاصةً و انتهاءاً بتخریب الحضارات التی أثارت إعجاب العالم بأسره، و وصل الحال إلی تدمیر السلوک الاسلامی السامی کالصدق و الأمانة و الإیثار و رعایة حقوق الانسان و استبدلوا هذه المکارم النبیلة باظهار القسوة و الغلظة لیحولوا الانظار إلی شکلیات متحجرة من السلوک، ف-کلّ من یحلق راسه أو ذقنه یجلد، و کلُّ من یتعاطی السکائر یجلد، و کلُّ من ینظر إلی التلفاز یجلد، و کلُّ من تسفر عن وجهها تقتل، و کلُّ من یصنع منتوجات جدیدة لم تکن مألوفة فی العصور السابقة یحاکم, و الشواهد کثیرة.

و لا یعرف العالم کله ما هو الموجود فی قوامیس التکفیریین، و الذی یحفظ کرامة الانسان و حقوقه غیر الاکراه أو إقامة الحد بالقتل أو الذبح أو الجلد بغیر ما أنزل الله.

د- تدمیر کلّ ما من شأنه أن یسهم فی بناء و إعمار و إشادة صروح المدنیة و الحضارة سواءاً فی الجانب الزراعی، أو الصناعی أو التجاری أو الخدمی أو الاعلامی، و یصعب علی الانسان أن یعرف فیما إذا کان فی قاموس التکفیر مصطلح اسمه الدولة العصریة،أو الدولة الصناعیة، أو الدبلوماسیة الحرة، أو اتفاقات المصالح المتبادلة.أو برامج الاعمار و التمدن و الحضارة.

ه- - تدمیر العلاقات الدولیة، علاقات الدول بعضها مع بعض، إذ کیف یستطیع التکفیری أن یبنی علاقات دولیة أو إقلیمیة و ماذا یعنی لدیه دول الجوار.

و السؤال هنا هل یستطیع هذا العالم الکبیر الذی صیرّته التکنولوجیا الحدیثة قریة صغیرة

أن یعیش آمناً و سعیداً، و أن یسمح بدخول قریته هذه من یفتعل الأزمات و لا یحمل فی أجندات حکمه غیر الذبح و التدمیر و التحجر ؟

ثم: هل یوجد فی مسار التاریخ الطویل حکم هیمن علی مقالید سلطته التکفیریون یصلح أن یکون تجربة یمکن الاستهداء بها لبناء دولة الانسان الحر الکریم؟ قد ی-ُدّعی هناک دولة واحدة لا

ص: 349

أکثر یمکن أن یشار إلیها علی أنها (دولة تکفیریة) یحکمها الوهابیون و لکن هل یرتضی التکفیریون هذه التجربة...؟ و هل فعلاً أنهّا دولة تکفیریة !!

الدولة التکفیریة و الفساد فی الارض

لا دولة للتکفیر، فدولة التکفیر هی منظمة هلامیة لا یحدها شکل معین محدد و لا تتحدد بجغرافیا معلومة الحدود و الابعاد، لها جهاز إداری مرکزی واحد موزع الصلاحیات، و لیس لها جیش معین واحد، إنّما هی مجموعة منظمات کلٌّ فی جغرافیة مفتوحة .

مملکة التکفیر، کملکة دابة الارض (الأرضة), حینما تستقر فی مکانها ترسل عمالها - قادتها و جنودها - إلی مناطق أُخری عبر أنفاق مظلمة غیر مرئیة لتمارس أعمالها الاجرامیة لتوسیع رقعتها الجغرافیة لتحکم سیطرتها علیها تمهیداً لاقامة دولتها المنشودة، سلاحها القتل و الذبح و التدمیر لکل من لا یؤمن بأفکارها بلا تمییز، بدون أیّ وازع دینی، أو أخلاقی، أو إنسانی، و اللذة الکبیرة بالقتل و الذبح، و الفرح بالتهجیر و هتک الاعراض و السعادة الغامرة ببکاء الاطفال و السرور الکبیر بصرخات الامهات الثکلی و الارامل و البهجة العارمة بجیوش الایتام.

هذه اللذّة، و هذا الفرح و السعادة و السرور و البهجة تتضاعف بمتوالیة هندسیة کلما زاد عدد الضحایا من کلّ صنف.

الفصل الثانی: الوهابیة
الوهابیة و التکفیر وجهان لعملة واحدة

الوهابیة: مصطلح اطلق علی حرکة اسلامیة سیاسیة ظهرت فی منطقة نجد وسط الجزیرة العربیة عام 1745 م و هی تنسب إلی محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان النجدی 1111 ه- - 1206 ه-(1) و الذی کان مولعاً بمطالعة أخبار مدعی النبوة کمسیلمة الکذّاب و سجاح و الاسود العنسی و طلیحة

ص: 350


1- و لد محمد بن عبدالوهاب النجدی سنة 1704 م من عائلة دینیة، کان و الده قاضیا شرعیا،رحل فی شبابه الی البصرة ثم بغداد ف-کردستان و همدان و قضی سبع سنوات فی اصفهان فی حکم نادر شاه و عاش فی مدن ایرانیة و قم و قضی ستة اشهر فی حلب و سنة فی دمشق و بعض الوقت فی القاهرة ثم عاد الی نجد سنة 1737 م . یذکر من یؤرخ له انه کان یغیر اسمه طوال الوقت , ففی البصرة اسمه عبدالله، و فی بغداد احمد، و فی کردستان محمد، وفی همدان کان اسمه یوسف . توفی عام 1792 م، و کان له عشرون زوجة انجب منهن ثمانیة عشر و لدا .

الاسدی، و ظهر منه أیام دراسته زیغ و انحراف کبیر و ذلک فی سنة 1143 ه- حین کان عمره 32 سنه حیث أظهر الدعوة فی مذهبه الجدید فوقف فی وجهه أبوه و مشایخه و أبطلوا أقواله ففرّ إلی العینین و ضاق أهلها به ذرعاً فطردوه فذهب إلی الدرعیة شرقی نجد (وهذه هی بلاد مسیلمة الکذاب التی انطلقت منها أحزاب الردّة ) فراجت أقواله.

و الوهابیون هم أتباع محمد بن عبد الوهاب الذی بنی منهجه (الاصلاحی کما کان یدعی) علی أربع مبادئ:

1- تکفیر کلّ المسلمین ممن لا یقول بمقالته

و مجاهدته و قتله و هو فی موقفه هذا یتشبه بفرقة الازارقة من الخوارج الذین یکفّرون و یفتون بقتل کلّ من لا یتبنی موقفهم هذا.

2- تفسیر نشأة التشیع اعتماداً علی الاسطورة السبأیة التی نقلها سیف بن عمر و التی تقول أنّ أحد الیهود الیمانیون و اسمه عبد الله بن سبأ، أسلم زمن عثمان و نشر عقیدة الوصیة لعلی، و الطعن بالخلفاء بأنهم اغتصبوا حقه، و أن-ّهم دعوا الحسین لینصروه فقتلوه ثم بکوا علیه، و شرّعوا عقیدة البکاء علیه لیتوارثها الشیعة بعدها.

3- الولاء لبنی أُمیة و اعتبارهم الوریث الشرعی لهم .

4- العودة إلی الینابیع الاولی للاسلام و محاربة البدع و أبرزها بزعمهم بناء قبور الصالحین، و زیارتها و طلب الشفاعة ببرکة راقدیها.

اتبع محمد بن عبد الوهاب منهج ابن تیمیة و خاصة کتابه ( منهاج السنة النبویة ) بتمحّل تأویلات اجتهد بها لنفسه, و بدأ یسعی لبثّ أفکاره فی هذه المنطقة بإقناع القبائل العربیة بأفکاره و قد تزامن ظهوره هذا فی هذه المنطقة مع بروز حاکم المنطقة (الدرعیة) محمد بن سعود و الذی کان یسعی لبسط نفوذه علی هذه المنطقة و کان یرید أن یضفی جانب الشرعیة علی حکمه

هذا فوجد فی محمد بن عبد الوهاب ضالته المنشودة و سعی للتحالف معه لنشر الدعوة الوهابیة السلفیة وفقاً لمنهج تأویلاته لمقولات بن تیمیة، فکان لدعوتهما هذه جناحین الاول الجناح السیاسی ممثلاً بحاکم الدرعیة محمد بن سعود و الآخر هو و الجناح الدینی ممثلاً بمحمد بن عبد الوهاب.

ص: 351

لقد قامت الدولة السعودیة الأولی علی أساس التحالف التاریخی بین الشیخ و الأمیر، (محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود) و قد اتُفق علی هذا التحالف فی اللقاء الذی جمع الرجلین فی الدرعیة، و یروی عثمان بن بشر أحد أهم مؤرخی الدولة السعودیة الأولی و تطور الدعوة الوهابیة إلی جانب حسین بن غنام فی کتابه عنوان المجد فی تاریخ نجد، أن الأمیر محمد بن سعود قال للشیخ: «أبشر ببلادٍ، خیر من بلادک و بالعز و النعمة. فقال له الشیخ:

و أنا أبشرک بالعز و التمکین و النصر المبین، و هذه کلمة التوحید التی دعت إلیها الرسل کلهم، فمن تمسک بها و عمل بها و نصرها، ملک بها البلاد و العباد و أنت تری نجداً کلها و أقطارها أطبقت علی الشرک و الجهل و الفرقة و القتال لبعضهم البعض، فأرجو أن تکون إماماً یجتمع علیه المسلمون و ذریتک من بعدک.

یشیر هذا الحوار إلی المزاوجة بین الدعوة و الدولة، إذ یتحدث ابن عبدالوهاب عن النصر و مُلک البلاد و الإمامة، و هو یتأمل أن یجد دولة تنصر الدعوة، أی أنه لا یکتفی بالدعوة إلی إصلاح الدین کما یری، بل یعمل لإیجاد کیان سیاسی یحمل طابعاً رسالیاً، و یعنی هذا أنه لابد من إقامة الدعوة بقوة الدولة، و أن انتصار الدعوة لا یکون بغیر دولة تنصرها.(1)

و لأن سبیل الوصول إلی نشر هذه الدعوة هو فرض السیطرة للوصول للسلطه بدعوی و لایة الأمر وف-قاً لمنهج ابن تیمیة الذی تبناه محمد بن عبد الوهاب فقد أصدر فتاوی تنص علی تکفیر المسلمین الذین یخالفون آراءه و لا یعتنقونها و التی تنّص أحدها علی أن (من ولی الخلافة و اجتمع علیه الناس و رضوا به و غلبهم بسیفه حتی صار خلیفة، وجبت طاعته و حرم الخروج علیه).

ف-قام بعدها بشن غارات (غزوات) علی خصومه صادر فیها أموالهم و قتل العدید منهم معتبراً أنهم خصومه و أن أموالهم هی غنائم حرب.

و قد اعتبرت الخلافة العثمانیة هذا السلوک المشین خروجاً عن طاعتها فی حین اعتبرها محمد بن عبد الوهاب بأن-ّها السبیل لاقامة دولة التوحید و نشر العقیدة السلیمة و تطهیر الامة الاسلامیة من الشرک و المشرکین، و بهذا انتهج نفس طریق الخوارج الذین خرجوا عن طاعة ولی الله الامام علی علیه السلام فی حکمه - مع الفارق الکبیر - و بعد واقعة صفین شنوا الغارات و نهبوا الاموال.

ص: 352


1- بدر الابراهیم, داعش و الوهابیة و التکفیر؛ الاختلاف و التشابه، ص5.

و بهذا فقد أصبحت الوهابیة حرکة سیاسیة متطرفة بدأت مشوارها فی منطقة الدرعیة وسط شبه الجزیرة العربیة عام 1747 م.

نشأة الوهابیة و الحکم السعودی و دور الإنجلیز فی ظهورهما عاملان أساسیان فتحا شهیة بریطانیا العظمی علی توطید أواصر علاقتها مع محمد بن سعود، ثم ابنه عبد العزیز اللذان یمثلان الزعامة السیاسة و محمد بن عبد الوهاب الذی یمثل الزعامة الدینیة .

هذان العاملان هما :

1. العامل الدینی، الاسلامی المذهبی الذی کانت تمتلکه الخلافة العثمانیة فی القرنین الثامن و التاسع عشر, و الذی کانت الهویة الاسلامیة هی السمة الظاهریة له، و قد أحست بریطانیا العظمی بأنّ هذه السمة (المذهبیة) - و إنْ غلب علیها الاستبداد و الجهل - إلاّ أنها تشکل خطراً علی طموحاتها و أحلامها سی-ّما و إنّها تراهن علی معطیات الثورة الصناعیة التی فجّرت أحلام بریطانیا فی أن تکون الدولة الاولی فی العالم، و أن أحلاماً کهذه لابد و أن تتعارض مع ما یحمله الاسلام من هویة متجذّرة فی عقول و قلوب المسلمین, لذا لابد من ایجاد دولة قویة تمثل دور الشرطی الذی یحقق طموحات امبراطوریة الشر هذه فکان مسقط نظرها علی محمد بن سعود هذا.

2. العامل الثانی هو العامل الاقتصادی المتمثل بکون شبه الجزیرة العربیة تمتلک الخزین الهائل من النفط و هو أکبر مصدر للطاقة یمکن أن یمدّ بریطانیا العظمی بما ترید و یحقق لها الکفایة (ضمان الاکتفاء).

بتأثیر العاملین المذکورین، سعت بریطانیا لدقّ أسفین داخل الدولة الاسلامیة بایجاد نظام یخضع لهمجیتها و سطوتها لیکون أداةً طیّعة بیدها یحقق ما تریده فاختارت محمد بن سعود المدعوم بمحمد بن عبد الوهاب فأمدته بالمال و السلاح و زّینت له الاستیلاء علی أکبر بقعة جغرافیة من الاراضی الخاضعة لسلطان الخلافة العثمانیة و مکّنته من اظهار العداء لهذه الخلافة و رفع السیف بوجهها و مقاتلتها و التوسع جنوباً إلی الکویت سنة 1788 م و احتلالها ثم حاصروا بغداد و توجهوا جنوباً لغرض الاستیلاء علی کربلاء المقدسة بهدف هدم مرقد الامام الحسین علیه السلام فی آذار 1802 م - إلی 20 نیسان 1802 م المصادف 18ذی الحجة 1216 ه- (یوم الغدیر) حیث توجه 12000 جندی وهابی و بعد حصار لم یدم طویلاً فُتحت المدینة و استباح الوهابیون المدینة

ص: 353

بالقتل و النهب و شمل القتل جمیع الاعمار حتی الاطفال و النساء و الشیوخ و هُدم قبر الحسین علیه السلام و سُلبت الجواهر و الذهب و الثروات التی لا تعد و لا تحصی و ربما لا یوجد لها مثیل حتی فی کنوز الشاه الفارسی و قد تقاسم الغزاة هذه الاموال و حملوها، و کان عدد القتلی أکثر من 8000 شخص و نقل الوهابیون ما نهبوه علی أکثرمن 4000 جمل(1)

ثم شنو هجوماً علی مکة عام 1803م و احتلوها و سقطت المدینة المنورة بأیدیهم عام 1804م فهدموا القباب الضخمة التی تظلل قبر الرسول الاکرم صلی الله علیه و آله و سلم ثم اتجهوا الی الشام و هاجموا مدینة دمشق سنة 1810م کما و هاجموا النجف الاشرف و لم یفلحوا فی السیطرة علیها، هذه الحملة الوهابیة الکبیرة لم تکن لتحقق قدرتها و سلطانها لولا الدعم الهائل من بریطانیا بالمال و السلاح، و أصبح من الواضح جداً ارتباط محمد بن سعود و صاحبه الامام محمد بن عبد الوهاب بالانکلیز و إن کان الثانی یعمل فی ظل الاول حیث لم یکن لمحمد عبد الوهاب علاقة مباشرة بالانکلیز و قد استغلت بریطانیا الفکر التکفیری لمحمد بن عبد الوهاب و العداء لکل المذاهب الاسلامیة فی تحقیق مرادها هذا.

الدور البریطانی فی انشاء الحکم الوهابی

کانت إنجلترا قد حاولت عن طریق عبد العزیز بن محمد بن سُعود ضرب الخلافة العثمانیة من الداخل، و قد وجد للوهابیین کیان داخل دولة الخلافة الإسلامیة بزعامة محمد بن سعود، ثم ابنه عبد العزیز، فأمدَّتهْم إنجلترا بالسلاح و المال، و اندفعوا علی أساس النهج الوهابی المتطرف للاستیلاء علی البلاد الإسلامیة الخاضعة لسلطان الخلافة العثمانیة، أی رفعوا السیف فی وجه الخلیفة العثمانی، و قاتلوا الجیش الإسلامی العثمانی بتحریض من الإنجلیز و إمداد منهم. و ذلک لأخذ البلاد من الخلیفة العثمانی و حکمها حسب منهجهم المتطرف، و إزالة ما أحدثته المذاهب الإسلامیة الأخری بالقوة و حدِّ السیف و کان معروفاً أنّ هذه الحملة الوهابیة عمل إنجلیزی، لأن آل سعود تحت نفوذ الإنجلیز، و قد استغلوا الوهابیة المتطرفة معتبرین أن محمد بن عبد الوهاب مجتهد من المجتهدین استُغلّ فی أعمال سیاسیة لضرب الخلافة العثمانیة، و الاصطدام مع المذاهب الأخری، لإثارة حروب مذهبیة داخل الدولة العثمانیة، دون أن یدرک ذلک أتباع الوهابیة، و لکن عن إدراک و وعی من الأمیر السعودی و آل سعود و ذلک أن محمد بن عبد الوهاب الذی کان

ص: 354


1- سلمان هادی آل طعمة، کربلاء فی الذاکرة، بغداد، 1988 .

حنبلی المذهب قد اجتهد فی بعض المسائل، و رأی أنّ ما علیه المسلمون من أصحاب المذاهب الأخری یخالف رأیه فی هذه المسائل. فأخذ یدعو لآرائه و یعمل لها، و یهاجم الآراء الإسلامیة الأخری بعنف. فَجُوبهَ بالمعارضةِ و الصدّ من العلماء و الأمراء و وجوه الناس، باعتبار آرائه تخالف ما فهموه من الکتاب و السنة. فمثلاً هو یقول: إن زیارة قبر الرسول الأعظم محمد صلی الله علیه و آله و سلم حرام و هی معصیة من المعاصی، حتی إنّ من یذهب لزیارة قبر الرسول لا یجوز له أن یقصّر الصلاة فی سفره لأنه مسافر فی معصیة و هذا خلاف ما اجمعت علیه المذاهب الاسلامیة.

کما لا یخفی إن الجزیرة العربیة تمتلک خزیناً هائلاً من النفط، و أنّ هذا یعتبر من أول مصادر الطاقة التی یحتاج إلیها الغرب لیواکب مسیرة الثروه الصناعیة التی بدأت فی أقطار العالم، لذا فقد بدأت بلدان العالم الاوربی المتحضر البحث عن مصادر الطاقة التی یدیر لها عجلتها الاقتصادیة و قد لفت أنظار دول الاستعمار الکبری ما تتمیز به الجزیرة من امکانات هائلة فی توفر الخزین الضخم من هذه المصادر لذا فقد بادرت وزارة المستعمرات البریطانیة لمدّ اخطبوطها القذر باحتواء الجناحین السیاسی بزعامة محمد بن سعود و الدینی بزعامة محمد بن عبد الوهاب و دعمهما و تمکینهما من نشر دعوتهما فی ربوع شبه الجزیرة العربیة و فرض سلطتها علی أکبر مساحة جغرافیة لتکون المصدر المموّن للطاقة لبریطانیا العظمی و بأسهل الطرق، فکانت هذه الخطوة کافیة لتنبیه الدول الکبری سیّما الصناعیة منها لأنْ ترسم استراتیجیتها علی الأمد البعید و توجد لها موطئ قدم یمکّنها من الحصول علی أکبر حصّة من مصدر الطاقة هذا.

هل الوهابیة مذهب کباقی المذاهب ؟

لم تکن الوهابیة مذهباً اسلامیاً مستقلاً کباقی المذاهب إنّما هی اتجاه متطرف داخل المذهب الحنبلی.. فقد اخذت الوهابیة عقائدها من قسمین قامت بابتداعها:

الاول- مما ورد فی الکتاب و السنه فزعموا أنهم یأخذونه مباشره منهما دون الرجوع إلی اجتهاد المجتهدین فی معناهما سواء کانوا من الصحابة أو التابعین أو غیرهم من أئمة الاجتهاد.

الثانی- فیما لم یرد نص فیه و زعموا أنهم یرجعون فیه إلی ف-قه الامام أحمد بن حنبل و ابن تیمیة. و لکنهم اخفقوا فی القسمین معاً لانهم جمدوا علی معان فهموها هم من ظواهر بعض النصوص فخالفوا الاصول و الاجماع و من هنا وصفهم الشیخ محمد عبده بأنهم أضیقُ أُف-قاً و

ص: 355

أحرج صدراً من المقلدین, فهم یتقیدون بظاهر اللفظ الوارد دون الالتفات الی ما تقتضیه الاصول التی قام علیها الدین، کما خالفوا الامام أحمد بن حنبل صراحة فی تکفیر من خالفهم من المسلمین فی حین لم یجدوا فی فتاوی الامام ما یشهد لعقیدتهم هذه بل بالعکس کانت سیرته و فتاواه کلها بخلاف ذلک، فابن حنبل لایکفر أحداً من أهل القبله بذنب کبیر أو صغیر إلاّ بترک الصلاة.

فضلاً من أنهم لم یجدوا عند ابن تیمیة, مایشهد لعقیدتهم من تکفیر مخالفیه فی مسائل الآراء و الاجتهادات و حلّیة قتال أهل الفرقة و الاختلاف.

کما و توجد هناک مسائل خلافیة کثیرة یختلف فیها الوهابیة عن الحنابلة یمکن مراجعتها فی مضانها.

أنّ التطرف الذی یتبناه الفکر الوهابی یجعل من الصعوبة أن یتعامل مع أیٍّ من المذاهب الاسلامیة الاخری بشکل یحقق الوحدة الاسلامیة أو التعایش معهم, بل وصل بهم الأمر إلی أنهم حکموا بالشرک و هدر الدماء و الاموال حتی علی الامام أحمد بن حنبل و من عاصره و من کان قبلهم من السلف الذین کانوا یجوزون زیارة المشاهد الدینیة أو طلب الشفاعة من النبی الاکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حکموا علی جلّ الصحابة بالکفر و الشرک, و أما زعمهم أنّهم یعظمون الصحابة و یجلونهم فانهم یریدون بذلک إغواء البسطاء و تضلیل سواد المسلمین.

الفصل الثالث: الحرکة السلفیة
الحرکة السلفیة و تشعباتها و بروز السلفیة الجهادیة علی الساحة السیاسیة
تعریف السلفیة:

تعنی السلفیة - کما یدعی أصحابها - الرجوع إلی ما کان علیه السلف الصالح من العبادة و السلوک و الاقتداء بهم و عدم الخروج عن منهجهم باعتماد القرآن و السنة فقط و السعی الی تنقیة الاسلام مما علق به من شبهات و بدع و آراء نتیجة لعدم الاعتماد علی المصدرین المذکورین خصوصاً بعد القرون الثلاثة الاولی من عمر الرسالة الاسلامیة و التی تعتبر القدوة التی یجب الاستهداء بها فیما تلاها من القرون، و اعتبار أن ما اعتمده أصحاب المذاهب الاخری إضافة إلی

ص: 356

القرآن و السنة هو السبب فی ما حصل من شوائب و بدع و انحرافات بحسب النظرة السلفیة کدخول مفهوم الشفاعة و بناء القبور و طلب الحوائج منها... الخ، فالسلفیة - بدعوی أصحابها - تعنی کمفهوم موافقة الرأی للکتاب و السنة و روحهما و من خالفهما فلیس بسلفی، و هی تعنی الاستهداء بما کان علیه السابقون و اعتماد نفس المنهج فی التفکیر و التبنی، و فی تنقیة الاسلام مما علق به من شوائب و بدع و انحرافات، و السلفیة هنا تقابل مفهوم الاصولیة التی تضیف إلی المصدرین المذکورین مصادر أُخری للوصول إلی الرأی الاسلامی من خلال البحث العقلی و المعرفی الذی حثّ علیه الدین الاسلامی، و هو ینظر إلی الماضی کفترة تدرس و تعتمد فی رسم صورة الحاضر و المستقبل، فالاصولیة لا تقف علی الماضی و لا تکتفی بتنقیته مما علق به من شوائب و بدع کما تطلق علیه السلفیة.

فمنهج السلفیة لا یقرّ و لا یعترف بمنهجیة المذاهب الاخری التی تُدخِل فی مصادر التشریع اضافة للقران و السنة، العقل، و الاجماع، و غیرها من مصادر التشریع بحسب کل مذهب، علی أن هذا لا یعنی الغاء حقیقة أن السلفیة هی نتاج المذهب الحنبلی الذی یمتاز عن باقی المذاهب بالتشدد و صعوبة قبول الرأی الآخر.

و یختصر البعض تعریف السلفیة - علی رأی أصحابها کما أسلفنا - أنها موافقة الرأی للکتاب و السنة و روحهما، و من خالفهما فلیس بسلفی.(1)

الضلال المبین فی الخروج عن منهج السلفیة:

السلفیة تدّعی أنّ ما یترتب علی الالتزام بالمنهجیة المذکورة، صحة و سلامة المعتقد و الفوز برضوان الله لاتباع المسلمین لطریق الحق.. أم-ّا من یعبد الله تعالی بغیر هذا المنهج السلفی فقد ضل ضلالاً مبینا.

و کما یترتب علی المسلم السلفی عدم الخروج عن منهج القرآن و السنة فی أُموره العبادیة، فإنّه لایعنی فی الجانب الآخر تطلیق الجوانب الحیاتیة الاخری کالسیاسة و الانتخابات و نظم الحکم الاخری کالدیمقراطیة و غیرها، فهنا یأتی التمییز بین المنهج السلفی الواجب الاتباع و بین التجمعات السلفیة, و هی نافلة و غیر واجبة الاتباع، فتقریر أنّ هذا سلفی أو غیر سلفی یعتمد علی

ص: 357


1- د . هشام الهاشمی، الحرکة السلفیة فی العراق .

اتباع المنهج السلفی أو عدمه. هذا من حیث المفهوم.. أما من حیث الواقع المعاصر، فانّ هذا التمییز فی المنهج تمّ اخضاعه إلی مقاییس غیر موجودة أصلاً فی اطروحة المنهج السلفی و هذا ما سنتحدث عنه بالفقرة الآتیة.

أقسام السلفیة:

مما سبق، یتضح أنّ منهج السلفیة هو المعوّل علیه فی تشخیص السلفی عن غیره، و بحسب هذا المفهوم فان تعددیة المدارس السلفیة تبقی فی نفس إطار مسمی السلفیة ما دامت ملتزمة بالمنهج مع ملاحظة أنّ هذا المنهج یخلو تماماً من الضوابط التی تتضمنها المناهج الاخری، فمفهوم التنظیم مثلاً، و العمل الحزبی و غیرها من الضوابط التی تنظّم هیکل و عمل الجماعة هو أمرٌ غیر مألوف و لا یمکن التطرق إلیه أو طرحه, و إذا ما کانت هناک مدارس سلفیة متعددة تعمل فی السوح الاسلامیة إنّما یجمعها القاسم المشترک الأساسی و هو المنهجیة فی الحرکة السلفیة و لیس التنظیم أو الحزب أو نظیر ذلک من الهیاکل المألوفة فی العصر الحدیث.

تقییم سریع قبل الدخول فی أقسام السلفیة:

إنّ هذه الآلیة ( الالتزام باتباع المنهج) هی بذرة الفشل فی المدارس السلفیة، فهی تحول دون اتباع أسالیب موضوعیة فی تطویر عمل الحرکة السلفیة و إخراجها من وهدة الرکون فی زاویة واحدة، ما یؤدی إلی رکود ممیت و قاتل للحرکة و سبیل للتحجر و الجمود و علیه سیکون عدم تقبل الافکار و الاسالیب طریقا للتخلف، و فرصة لان یتسلط القائمون فی ذروة و قمة الحرکة لإحکام رأیهم الواحد الذی قد یکون استنفذته مرحلة الحرکة سیّما و أن عجلة الحیاة تسیر بسرعة لا یمکن إیقافها أو دعوتها للتریث مما یؤدی الی تخلف الحرکة عن مواکبة المستجدات التی تعاصرها.

و قد یعطی هذا تفسیراً لتسلط بعض القیادات السلفیة التکفیریة ذات البعد الواحد فیقال مثلاً السلفیة الوهابیة التی تعتمد التکفیر کأساس و منهج لا یمکن التنازل عنه اطلاقاً.

و علی هذا الاساس فقد تعددت المدارس السلفیة بتعدد المناهج المتبعة لدی روّاد کل مدرسة.

ص: 358

السلفیة العلمیة

برزت هناک السلفیة العلمیة التی اطلقت علی نفسها اسم المدرسة السلفیة. و تشترک هذه المدرسة مع الخط العام للمنهج الذی تعتمده الحرکات السلفیة الاخری المتواجدة فی الساحة الاسلامیة، إلاّ أنّها تختلف عن باقی المدارس کونها أکثر حرفیة، أی اندکاکاً بالمنهج و نبذ ما سواه، و هم بعیدون عن منهج التجدید و الاجتهاد، و یقفون فی الجانب المعاکس من خط الجهاد و العمل المسلح و العمل التنظیمی و التجمع الهیکلی و بعیداً عن السریة و التکتم.

وأن أبرز استراتیجیة معلنة فی هذه المدرسة هی التی طرحها الشیخ محمد بن ناصر الالبانی و التی تعتمد الجهاد کمرحلة أخیرة بعد مراحل التنقیة و التربیة، و الانفصال عن حکّام الباطل، و إنّ موضوعة الجهاد فی هذه المدرسة تأتی ضمن الحل الأخیر الذی یکون هو الفیصل بین الحق و الباطل.

و قد نشأت هذه المدرسة فی منتصف سبعینات القرن الماضی.

السلفیة الحرکیة

أمّا السلفیة الحرکیة, فأنّها تختلف عن سابقتها فی أنّها تتصدی للحاکم الکافر الذی لا یحکم بالشریعة الاسلامیة، و أنّها تعتبر الاعلان عن کفر الحاکم و التصدی له هو السبیل الافضل للوصول للحاکمیة الاسلامیة، و أنّ أفضل السبل لمحاربة الحاکم الکافر هو العمل الجماعی فی ایجاد التجمعات القادرة علی احداث التغیر المطلوب فی ردع الحاکم الکافر أو قتله.

و قد انبثق عن هذه المدرسة تجمع عرف بأسم جماعة الموحدین فی سنة 1978 م ما أدّی إلی القاء القبض علی رموز هذه الحرکة و محاکمتهم و سجنهم.

و لانعدام الجانب التنظیمی عند روّاد هذه المدرسة حیث لم یجمعهم مجلس واحد أو مکان واحد لذا فانهم لم یستطیعوا التوصل الی استراتیجیة و اضحة تجمعهم و توحد کلمتهم.

السلفیة الجهادیة

برزت هذه الحرکة فی ثلاثة مواطن جغرافیة، فی مصر حیث البیئة الازهریة التی برزت فیها حرکة الاخوان المسلمین و خرجت منها نظریة الحاکمیة الالهیة, و فی السعودیة حیث البیئة الفقهیة للمدرسة الحنبلیة و التی خرجت منها عقیدة الولاء و البراء, و فی الهند حیث البیئة الهندیة التی

ص: 359

تواجه التحدیات الکافرة کالهندوسیة و البوذیة التی استغلها البریطانیون لتذویب الهویة الاسلامیة بحجة إقامة حکم الامة و دولة الدیموقراطیة و الخشیة من الاسلام و جعل المسلمین أُمّة مقهورة مغلوبة لا خیار لها إلاّ الاستسلام, خصوصاً و إنّ دعوات التحرر و ظهور الحرکات القومیة مثلت تیاراً جارفا من الصعب أن یقف التیار السلفی بوجهه منعزلاً و منقسماً علی نفسه، لذا فقد تمّ السعی لتوحید هذه الخطوط لتشکیل منظومته العصیّة علی الذوبان أو الانقیاد سیّما و أن المذهب الحنبلی المتشدد هو القاعدة التی ترتکز علیها جمیع هذه الخطوط، ساعد علی توحید هذه المنظومة و رصّ صفوفها أنّ المتصدین لکلّ خط منها هم من أکابر المفکرین الاسلامیین، فأبو الاعلی المودودی و سید قطب و حسین الهضیبی ساهموا فی رسم الخطوط العریضة لهذه المدرسة عبر مؤلفاتهم التی انتهجت الخط التنظیمی فی الدعوة و الارشاد و فی اتخاذ المنحنی السیاسی الذی نأت عنه المدرسة السلفیة الاخری، کما و أنّ ظهور الجماعات المسلحة استهوت الکثیر من الشباب الذی کان یتطلع إلی نبذ و مناهضة التیارات العلمانیة و القومیة التی کانت تستهدف الاسلام بالصمیم، فکان أن أصبحوا مجاهدین فی هذه الجماعات کجماعة التکفیر و الهجرة، و الجماعة الاسلامیة، و حرکة الاخوان المسلمین، هذا فضلاً عن بروز تیارات مضادة یخشاها السلفیون و حرکات جهادیة مقابلة أصبحت تمثل موقع الصدارة فی الوجود الاسلامی ما یجعل السلفیین علی وعی و بصیرة من الخوف فی أنْ تهدد وجودها جذریّاً سیّما و أنها نتاج مذهب آخر غیر المذهب الحنبلی، فقیام الثورة الاسلامیة فی إیران و بروز تیار الوعی الدینی الجهادی و تهدیده لاعتی الدول الاستکباریة فی العالم و کذا ظهور حرکة حزب الله فی لبنان التی هددت وجود الولید اللقیط الذی تعبت هذه الدول فی تربیته و تنشأته و هی دولة اسرائیل الغاصبة، هذه الامور و غیرها

جعلت من السلفیة الجهادیة أن تعی خطر شرذمتها و عدم توحدها و اشتراکها فی استراتیجیة

واحدة یسعی الکل فی دعمها کلّ من جانبه، فضلاً عن الدعم السعودی الحاکم الذی یمثل الخیمة التی یستظلّ بها الجمیع و التی من الممکن أن یتمّ التزاوج الوهابی مع التیار القطبی (نسبة الی سید قطب), و السروری (نسبة الی محمد سرور بن نایف زین العابدین ) و الذی مزج بین السلفیة الحنبلیة و القطبیة الاصولیة مما جعل هذا التیار یشتد عوده و لیأتی أخیراً بتهدید الحکم السعودی باعتباره حکماً باطلاً یجب محاربته، و ظهور ما یسمی بتیار الصحوة السعودیة الذی استقطب مجموعة

ص: 360

واسعة من الشباب المتدین أمثال عوض القرنی، و سلمان العودة و سفر الحوالی و الکثیر غیرهم الذین ساهموا فیما بعد ببلورة الفکر السلفی و انتشاره فی ربوع الدول العربیة الاسلامیة کالسودان و الکویت و الاردن و سوریا و غیرها. ما أدی إلی أن ینقلب السحر علی الساحر .

الفصل الرابع: البرامج التربویة فی الفکر التکفیری
البرامج التربویة فی الفکر التکفیری سرّ تأثیرها و تواصلها

إنّ تسلیط الضوء علی البرامج التربویة لمدرسة الفکر التکفیری مهمة لأنها تعطی أحد التفاسیر، إن لم یکنْ التفسیر الاول لموضوع ما هو السر الکامن وراء هذه التضحیة و هذا العمل الانتحاری الذی یجانب العقل و التفکیر؟ و کیف یکون أیاً منهم آلة صماء تدور فی دولاب العجلة بلا أیّ تفکیر أو منطق أو عقل سوی؟ فتغیب کلّ المنح و المزایا الربانیة التی کرم الله تعالی خلقه و خلیفته فی الارض و ینسلخ هذا الانسان من عالم الخلافة لیتیه فی عالم الانعام السائبة، المشکلة أن ما یتعاطونه فی إعلامهم و فی ما ینعکس من فکرهم أنّهم إنّما یسعون لاقامة خلافة الله فی الارض، و أنهم وحدهم الساعون لذلک. و المضحون فی سبیله و أنّ عطاءهم هذا و تضحیتهم إنّما لأن التجربة التی یریدون إحیائها تتطلب ذلک و تسترخص کلّ غالٍ و عزیز حتی و إن کان نفس الانسان و هم بهذه یستدرجون عوام الناس

من المسلمین و الجهلة ظّناً منهم أنهم صادقون.

و لایضاح الصورة و تسلیط بعض الأضواء علیها نوضح الآتی:

ابتداءاً

هل یصح أن نقول إن التکفیر بمنهجه المعلن الیوم هو ف-کر؟ و أن هناک فکراً تکفیریاً یملک فلسفة الفکر؟

قد یتبادر إلی ذهن الانسان العاقل - الذی یستخدم العقل کأداة فی الوصول إلی الحقیقة - أننا قد نظلم (مصطلح الفکر) حینما نرید أن نفاعله مع التفکیر بالنهج التکفیری لان العقل إشعاع و نور و هدایة و النهج التکفیری هو غیاهب ظلام و مصادیق

ظلم، و لأن أول خطوة فی مسیرته الظلامیة هو تغطیة الحقیقیة الکبری التی جاء بها الاسلام العظیم و سار علی هدیها النبی

ص: 361

الأکرم صلی الله علیه و آله و سلم فی نشر الدعوة الاسلامیة ) لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ((1) و لا غرابة فی ظلامیة النهج التکفیری و ذلک أن التکفیر لغة هو التغطیة للحق کما أسلفنا أول البحث.

هناک علاقة جدلیة بین التربیة و النمو, الانسان ینمو, نفسه, عقله, جسمه و کل مایتعلق بهذه المسمیات من مصطلحات و متعلقات من فکر و عاطفه و سلوک, فالتنمیة تعنی التربیة بموجب هذه العلاقة, نفس الانسان تنمو, جسده ینمو, عقله ینمو من حیث وضوح الخطوط الطولیة من البدیهیات (المسلمات العقلیة)

فالتربیة هنا هی توفیر المناخات لاحتضان هذه البراعم النامیة (النفس, العقل) و السلوک هو المحصلة النهائیة.. و کیفما تکون هذه المناخات الحاضنة، تکون النفس, و یکون العقل.. و من شمولیة هذه الظاهرة، أی تعددیة البراعم فی حاضنة الزمن تنشأ الاجیال و تتوالد و تتکاثر یحکمها الخط الطولی الذی نمت حاضنته من حیث القیم, و السمات العامة (الحب أو الکره), (السلام أو الحرب), (التسامح أو الحقد), (قبول الآخر أو نبذ الآخر) (الاعتدال أو التطرف) (الایثار أو الإثرة).

المناهج الدراسیة التکفیریة هی المناخات التربویة لترسیخ العداء و الکراهیة

ما سبق یتضح أن عملیة التربیة, (والتی هی توجیه نمو النفس فی حاضنة الزمن) إنّما هی واحدة و تنطبق علی جمیع المجتمعات، الاسلامیة و التکفیریة، الهادیة المهدیة, و الضالة المضلة، و لأنّ عملیة التربیة من حیث الزمان، مبکرة جداً، لا تبدأ من حین الولادة، إنّما من لحظه تخصیب الحیمن الذکری للبویضه الانثویة، لذا تختلف المدارس الفکریة فی کیفیة توفیر المناخات التی تتناسب و اطروحاتها الفکریة، و کما أن هذه هی فرصة للتکفیریین لان یوجدوا جیلاً تکفیریاً یؤمن بالعنف و القسوه مؤمناً باطروحتهم الفکریة الدینیة, هی کذلک فرصة للرسالیین المؤمنین لان یوجدوا جیلاً رسالیاً هادیاً مهدیاً یهدی إلی الحق و به یستعین.

یعتمد المنهج التربوی التکفیری فی مناهجه التعلیمیة علی ما یأتی:

1- علی مستوی التعامل الفردی و الاسری و الاجتماعی فمن المعروف أن خُلق التسامح و اللین و حسن المعاملة و نبذ العنف و الشدة هی من أواصر التماسک الاسری و الاجتماعی, و قد کرّم الله

ص: 362


1- سورة البقرة : 256 .

تعالی هذا الانسان )وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ((1) و أحسن خلقه )لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ((2) بغض النظر عن دینه و معتقده أو لونه أو عرقه...

کلّ من یتعامل مع أیّ فرد من أفراد المجتمع التکفیری، أول ما یستشعره هو الغلظة فی الاخلاق، و فی الدعوة إلی الله تعالی خلافا لقوله سبحانه )ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ((3)و قد یکون للبیئة الصحراویة, و البدویة, أوالقبائلیة التی کانت الحضن الاول لهؤلاء التکفیرین تأثیر کبیر فی أن یترشح هذا الجفاء و القسوة فی التعامل و لکن أین هو موقع الاسلام و الفکر الاسلامی النیرّ الذی یهدی إلی مکارم الاخلاق و التسامح و اللین..(إن-ّکم لم تسعوا الناس بأموالکم فسعوهم بحسن أخلاقکم).

یمکن اعتبار البرامج التربویة فی المناهج التعلیمیة هی الأساس الذی ینبع منه هذا العطاء الفج, فبدلاً من أن تسعی هذه المناهج التعلیمیة إلی الحد من الظاهرة البدویة التی تقوم علی التحجر و القسوة و غیاب العقل.. و إحلال الاخاء و المودة بأعتبار أن الآخر (إمّا أخ لک فی الدین أو نظیر لک فی الخلق ) و إنّ هذا هو جوهر الاسلام و لا یتنازع فیه اثنان.

2- علی مستوی المناهج التربویة:لو أخذنا نموذجاً للفکر التکفیری الوهابی الذی تعتمده الدولة السعودیة و هی أول و أکبر دولة تمثل الحاضنة و الداعمة و المشجعة للفکر التکفیری لوجدنا ان المناهج الدراسیة التی یتربی علیه طلبة النشأ السعودی بل و جمیع الوافدین من أقطار البلدان الإسلامیة للدراسة فی مدارسها و جامعاتها لا تعرف خطاً آخر فی الکون بأجمعه إلاّ الخط الوهابی التکفیری المتشدد.

و لا حکم یلیق بمن لا یؤمن بهذا الخط التکفیری إلاّ القتل (الذبح من الورید إلی الورید) تحت لافتة (الله اکبر) حتی و إن کان هذا الآخر دیناً آخر کالیهودیه و المسیحیة و الصابئیة و غیرهم أو کان مسلماً لا یدین بدین أو منهج الوهابیة، بل حتی و إن کان أحمد بن حنبل. (ولم تسلم المناهج الدراسیة من التحریف و التحریض علی الفتنة, فقد استخدم النظام السعودی المدارس لترویج المذهب الوهابی و بثّ ثقافة الکراهیة لدی طلاب المدارس، حیث تعتبر المناهج الدراسیة للنظام

ص: 363


1- سورة الاسراء : 70.
2- سورة التین : 4.
3- سورة النحل : 125.

السعودی من أکثر المناهج خطراً علی الافکار لما تبثه من روح الحقد و الکراهیة، کما و تغذی التلامیذ بالمفاهیم و المبادئ الهدّامة و القیم العنصریة و یتم صیاغتها بمقالات دینیة لتکتسب قداسة فی عقول التلامیذ و هی طریقة لتوظیف المؤسسات التربویة لخدمة الاغراض السیاسیة و تضلیل معتقدات التلامیذ و غرس مفهوم الحمایة للدین من خلال قمع الآخر و القضاء علیه و استئصال شأفتهم.. و هذا ما یؤدی إلی التعامل مع مخالفین للمذهب الرسمی علی أنهم کفار أو منحرفین و لیس لهم إلاّ التوبة أو القتل).(1)

و لا یخفی آثار هذا المنهج المدّمِر الذی یؤسس لکثیر من التشریعات التی یراد بها أصلاً بناء الفرد و المجتمع و الدولة فیأتی البناء مفتقداً لابسط المقومات التی تتقوم بها الشخصیة الاجتماعیة و الانسانیة و تنأی بالفرد و المجتمع و الدولة عن الهویة الاسلامیة الصحیحة و تضعها فی موضع التحجر و التوحش و استهجان المجتمع الاسلامی و الانسانی.

الفصل الخامس: مقاومة التکفیریین
مقاومة التکفیریین و الفساد فی الارض

الفصول الثلاثة الاولی تناولنا فیها التعریف بالتکفیر و نهجه و جذوره و العوامل التی جددت ظهوره و من أبرزها الوهابیة و السلفیة المتطرفة و علاقة ذلک بالارهاب الذی عبرّنا عنه بالمصطلح القرانی (الفساد فی الارض), و أن دور التکفیریین هو الفساد فی الارض و تدمیر البنیة العقائدیة و تمزیق وحدة الأمة الاسلامیة و ذلک بنسف جسور التواصل بین المذاهب الاسلامیة فضلاً عن إضعاف عوامل القدرة فی الأمة سواءً العسکریة منها أو السیاسیة، أو الاقتصادیة، أو الاجتماعیة، و السعی لتجزئة جغرافیة البلاد الاسلامیة بما یجعلها دویلات صغیرة یسهل علی الأعداء و الغزاة الهیمنة علیها و ترکیعها.

إن عرض الصورة التی بنی علیها التکفیریون الوهابیون و السلفیون المتطرفون برامجهم و أسالیبهم إنّما هو لتسلیط الضوء علیها و إعطاء التعریف الواقعی لها و هو مقدمة لتحدید الموقف المطلوب منها.

ص: 364


1- أیمن شاکر الاسدی، الفکر الوهابی فی فتاوی القتل و التکفیر، ص13 .
المقاومة هی الموقف الحاسم لمواجهة التکفیریین
حقائق مستجدة توسع من استراتیجیة المقاومة :

1. إن مفهوم المقاومة للعدو تطور و اتسع تبعاً لتطور الواقع و اتساع وقائعه کما نراه الیوم.

2. لم تعد مقاومة العدو منحصرةً جغرافیاً بصورتها التقلیدیة بدول التماس مع العدو الصهیونی خصوصاً أو المحتل لبلادنا بشکل عام بل اتسعت اتساع جبهة العدو و تمدده بمخططات شیطانیة فی إطار استراتیجیة تمزیق الامة الاسلامیة و تدمیر بنیتها العقائدیة و الفکریة و فتحها جبهات قتال داخل کیان الامة و مجتمعاتها الحیویة و دولها المرشحة للمواجهة بهدف تحطیم کل مقومات قدرتها العسکریة و الاقتصادیة و الاجتماعیة.

3. ان المخطط الصهیونی و الاستکباری فی تدمیر وحدة الامة الاسلامیة و بنیتها العقائدیة و الفکریة عن طریق التکفیریین الجدد مرت بمراحل:

المرحلة الاولی: تسعیر الخلافات الطائفیة و إذکاء روح الخلاف و التقاطع بین المذاهب الاسلامیة کافة عن طریق القاء الشبهات و ادعاءاتهم و الاکاذیب و إلصاقها بها، و قد تبنّت الوهابیة هذه المهمة فی جمیع أنحاء العالم.

المرحلة الثانیة: استحداث منظمات إرهابیة تتبنی الفکر التکفیری التدمیری, کالقاعدة، مدعومة بمنظومة إعلامیة هائلة و بفتاوی أئمة التکفیر و أدعیاء العلم من وعّاظ السلاطین لتمارس دورها فی تفجیر کل جسور التواصل بین أتباع المذاهب الاسلامیة عن طریق سفک دماء أتباع هذه المذاهب الاسلامیة و دق أسفین الخلاف بینها.

المرحلة الثالثة: تحول هذه المنظمات الارهابیة التکفیریة إلی قوة اقلیمیة مدججة بالسلاح المتطور و المال و تدفق الرجال من کل أنحاء العالم و تشکیل جیش مسیّر یهدد الدول الاسلامیة، و أبرز مثال لذلک هو ما یجری فی سوریا و العراق و لبنان و کلّ دول الممانعة التی تمثل العمق الستراتیجی للقضیة الفلسطینیة و مقاومتها المجاهدة.

ص: 365

وعلیه أری أن یعتمد المؤتمر المبادیء الآتیة:-

1. توسیع دائرة المقاومة لاستقطاب المجتمعات الساخنة ببلاء التکفیریین لتشمل کل من یواجه المخططات الصهیونیة و الاستکباریة و القیام بحملة توعیة جماهیریة لکشف هذه المخططات و مواجهتها میدانیاً لتسیر بنفس الخط و الاتجاه لتحریر فلسطین.

2. توعیة الأمة و خصوصاً المجتمعات الساخنة بأن محور المقاومة الواسعة فی مواجهة الموجة التکفیریة المعاصرة هو تحریر فلسطین و القدس الشریف.

3. إنّ الجرائم التی قام بها التکفیریون کداعش و امثالها أحدثت وعیاً جماهیریاً فی المجتمعات الساخنة و احدثت شرخاً کبیراً بینهم و بین حواضنهم.. و تجربتنا فی العراق خیر مثال علی ذلک فقد رفعنا ثلاثة شعارات:

الاول:

هو تحریر اتباع المذاهب الاسلامیة من أسر المتطرفین و المجامیع التکفیریة التدمیریة.

الثانی: أن الارض یمسکها أهلها و الأعراض و الاموال یحمیها أهلها و علیه تشکلّت جبهة عشائر المقاومة فی المناطق السنیة بقیادة علماء الدین المعتدلین (وفی مقدمتهم علماء الصوفیة الکرام) و باسناد من الحشد الشعبی الجماهیری من الشیعة و السنة.

الثالث: توعیة المسلمین علی فساد عقیدة التکفیریین و مخالفتهم لثوابت جمیع المذاهب الاسلامیة و خطرهم علی الاسلام المحمدی الاصیل.

وعلیه فنحن فی هذا المجال:

• نعمل حالیاً للتحضیر لمؤتمر کبیر لعلماء المسلمین، بما فیهم علماء الصوفیة، فی العراق لتفعیل دور منظومة العلماء الواعین فی محاصرة الفکر التکفیری و تأصیل الاسلام المحمدی فی واقع المسلمین.

• نُحضِّر أیضاً لمؤتمر العشائر المقاومة لداعش و التکفیریین فی المناطق الغربیة التی دن-ّستها هذه المجامیع الضالة لرسم خطة تطهیر تلک المناطق من هؤلاء الخوارج الجدد.

• لقد تبنی اتحاد علماء المسلمین فی العراق الذی یضم نخبة من کبار علماء الشیعة و السنة وضع هذه الخطة و التصدی لهذه المهمة الرسالیة فی مقاومة المدّ التکفیری التدمیری فی العراق.

ص: 366

• إننا نری أن المقاومة اتسع مفهومها و اتسع مصداقها لتشمل کل الادوات الصهیونیة التی ظهرت لتدمیر مقومات الدول و المجتمعات الاسلامیة و تمزیق أوصال الأمة و فی مقدمتها التکفیریون الدمویون الجدد و لابد ان نتحرک بهذا الافق و بهذه الستراتیجیة.

• إنّ من ثمار توسعة مفهوم المقاومة أنها ستستقطب دائرة واسعة من المجتمعات الساخنة و توسع من دائرة رجالها لتشمل کلّ من یواجه المخططات الصهیونیة و الاستکباریة للتمدد الصهیونی و تنشئ وعیاً جماهیریاً لمواجهتها.

إنّ الذی یحدث فی الأمة من خلال الجماعات التکفیریة ماهو إلاّ جزءاً من المخطط الصهیونی لیتمدد فی عدوانه، و علیه ستصبح قضیة مواجهة التکفیر و مجموعاته الاجرامیة جزءاً لا یتجزأ من مقاومة العدو الصهیونی و ستسیر بنفس الخط و الاتجاه لتحریر فلسطین.

إقتراح:

* أقترح تأسیس أمانة دائمة للمؤتمر یکون أعضائها من العلماء البارزین و المجاهدین فی میدان مواجهة التکفیریین خصوصاً من البلدان الساخنة کالجمهوریة الاسلامیة الایرانیة و العراق و سوریا و لبنان و الیمن و غیرها و ذلک لمتابعة مقررات المؤتمر و تفعیلها علی أرض الواقع.

ص: 367

ص: 368

فتاوای تکفیری، چالشی در برابر نهاد افتاء: بازخوانی برخی شرایط افتاء از منظر مذاهب اسلامی / علی شفیعی

اشاره

علی شفیعی(1)

چکیده

به شهادت آیات و روایات فراوان، یکی از شئون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مقام افتاء بوده است. این شأن در ادامه به امامان - در نگاه شیعی- و صحابه و تابعین - در نگاه اهل سنت- واگذار شد و ایشان نیز با تربیت شاگردان و فرهیختگانی به نام روات و در ادامه مجتهدان و فقیهان این شأن را به برای ایشان به ودیعت نهادند. فقیهان و مجتهدان شئون و مناصب مهم و چندگانه ای همچون افتاء قضا و ولایت دارند که از این میان، شأن افتاء به دلایلی چند اهمیت فراوانی دارد. برخی از این ادله عبارت اند از: 1. اتفاقی بودن این شأن برای فقیهان در مذاهب اسلامی؛ 2. گسترده بودن قلمرو و جغرافیای آن؛ و 3. کارکردهای بسیار آن. با توجه به استفاده ابزاری تکفیری ها و معتقدان به حقیقت انحصاری از نهاد افتاء از یک سو، و هرج و مرج طلبان و شالوده شکنان از سوی دیگر، که در جهان جدید موجب تحمیل صدمات فراوانی به اسلام و هویت علمی(2)

مسلمانان شده و همچنین با

ص: 369


1- عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2- برخی فتاوای منتشرشده در مسائل و موضوعات مستحدث چنان غیرعقلانی و به لحاظ علمی مستهجن است که هویت علمی مسلمانان را با چالش مواجه کرده است. یکی از نویسندگان سنی، مشهور فواز، در این باره و با اشاره به برخی مصادیق می نویسد: «ومن المضحک فی هذا الباب أنّ هنالک ممّن ابتلانا الله بهم من أهل العلم ضلوا وأضلوا بسب فهمهم المغلوط لقضایا ومسائل دینیة عدیدة فکتب أبحاثا وتکبد جهودا وبدّد أوقاتا وأضاع أموالا فی سبیل تألیف کتب ومؤلفات تحذر من لبس رابطة العنق – ما یسمی فی عرفنا الجرفتة – حیث ألّف کتابا أسماه: "القول البتة فی حرمة الجرفتة" علی اعتبار أنّها بدعة وتشبه بالغرب وآخر ألّف کتابا أسماه: "القول الصاعق فی حرمة الملاعق" وآخر فی حرمة لبس البنطال … . ولا أدری ما علاقة البدعة بهذه الأمور الدنیویة التی هی من العادات المتغیرة والمتبدلة من زمن إلی زمن ومن مکان إلی مکان، ولکنّه ضیق الأفق وسوء الفهم وإلی الله المشتکی…. ذلک أنّ البدعة المذمومة محلها فی العبادات حصرا وقصرا وأمّا فی الأمور الدنیویة فالإبتداع والإختراع والتجدید فیها مطلوب»، در: http://www. ebadalrhman. net/play. php?catsmktba همچنین نک.: جمال الدین قاسمی، الفتوی فی الاسلام، مقدمه.

عنایت به لزوم تعامل نهاد افتاء با نهادهای دیگری که می توانند به کاربردی تر شدن فرآیند افتاء کمک کنند، پرداختن به «بازخوانی برخی شرایط افتاء» به یک ضرورت تبدیل شده است. نویسنده معتقد است رعایت شرایط اصلی افتاء نه تنها مدعیان افتاء را از تکفیر و تفسیق دیگران بر حذر می دارد، بلکه مهم ترین گام در صیانت و صلابت نهاد افتاء خواهد بود. در نوشتار پیش رو می کوشیم ضمن تبیین چیستی و جایگاه افتاء، به شرایط و لوازم افتاء اشاره کنیم تا شاید از این طریق بتوان ضمن کمک به ساماندهی نهاد افتاء، آسیب های آن را در جهان جدید مدیریت کرد و کاهش داد. پرداختن به ادله شرعی افتاء و تبیین قائلان و نافیان هر یک از آن ادله و تحلیل و جمع بندی آنها دغدغه اصلی این پژوهش نیست، چراکه نه تنها در این مقال نمی گنجد بلکه مقام چنین مباحثی مراکز آکادمیک است.

کلیدواژه ها: افتاء، فتوا، مفتی، شئون فقیه، شرایط افتاء.

درآمد

فقه تکفیری، که پیامد روشن آن تروریسم و کاشتن بذر ناامنی و خشونت است، ماهیتی متناقض نما دارد. چراکه از یک سو تلاش دارد، در سایه بهره گیری از کارکرد غیراسلامی فقه، با تکفیر و ترور دیگران به پاک سازی و بهداشتی کردن فضا و آرامش و امنیت کمک کند و از دیگر سو با کاشتن بذر وحشت و خشونت، انسان ها را به درون گرایی مفرط، که اوج ناامنی و ترس است، وادارد. فقه تکفیری حاصل یک خبط عظیم است که امام محمد غزالی از عالمان خوش فهم جهان اهل سنت پیش از این هم کیشان خود را از آن بر حذر داشته است. خبط و خلط فروع و اصول اسلام با یکدیگر اتفاق وحشتناکی است که در میان مفتیان تکفیری رخ داده است. غزالی ضمن تحذیر هم کیشان خود از تکفیر دیگران می نویسد: «واعلم انه لاتکفیر فی الفروع اصلاً الا فی مسئله واحده و هی ان ینکر اصلاً دینیاً علم من الرسول بالتواتر».(1)

فتاوای حاوی تکفیر در تاریخ فقه و فقاهت بی پیشینه نیست، اما حجم آن و کیفیت آنها را نمی توان با آنچه در جهان جدید با آن مواجهیم مقایسه کرد. جهان جدید به همان میزان که تخصص را در دانش ها نهادینه کرد بی ضابطه گری را نیز در برخی حوزه ها افزایش داد و این یکی از تناقض های جهان جدید است.

ص: 370


1- امام محمد غزالی، فیصل التفرقه، ص62.

در ادامه می کوشیم درباره مراعات نشدن برخی شرایط در قلمرو افتاء که برای مفتیان مشخص شده و از شرایط ضروری و حیاتی این طبقه دانسته شده سخن بگوییم تا روشن شود توسعه کمی و کیفی فقه تکفیری در جهان جدید محصول حرکت رو به افول (بی دینی) انسان معاصر از یک سو و فقیه تر شدن و متخصص شدن فقیهان مدعی از سوی دیگر نیست، بلکه محصول تناقضی است که بدان اشاره شد.

الف. فقیه و شئون (مناصب) وی در فقه اسلامی

فقه اسلامی برای فقیه شئون یا مناصب متعددی لحاظ کرده است(1) که بازگشت آنها را می توان در شئون سه گانه ای لحاظ کرد(2) که هر یک از این شئون یا مناصب دارای شرایط احرازی و شرایط اجرایی است.(3) به بیان دیگر، فقه اسلامی هم برای کسانی که می خواهند به این منصب دست بیابند شرایطی مقرر کرده است و هم پس از دست یابی، آنها را مکلف به رعایت شرایطی کرده است تا ایشان را اجازه تعدی از شریعت یا حقوق مسلمانان(4) نباشد. این سه شأن یا منصب عبارت اند از: افتاء، قضاوت، ولایت. یکی از فقیهان برجسته شیعی در اشاره به این شئون آورده است: «للفقیه

ص: 371


1- برخی تا 11 شأن برای فقیه برشمرده اند که از آن جمله، علاوه بر قضاوت و افتاء، می توان از اخذ اخماس و زکوات، اجرای حدود، اقامه نماز عیدین و ... یاد کرد؛ محسن کدیور، حکومت انتصابی، ص63.
2- ان للفقیه ثلاثة مناصب: 1. الافتاء فیما یحتاج إلیه الناس فی عملهم، ومورده المسائل الفرعیة والموضوعات الاستنباطیة، و هذا مما لا شبهة فی وجوبه علی الفقیه، إذ للمکلف اما یجب أن یکون مجتهدا أو مقلدا أو عاملا بالاحتیاط، فإذا رجع المقلد الی الفقیه یجب علیه الافتاء، نعم بناء علی عدم وجوب التقلید لا یجب الافتاء، وتفصیل الکلام موکول الی باب الاجتهاد والتقلید؛ 2. الحکومة والقضاوة، فلا شبهة فی ثبوت هذا المنصب له ایضا بلا خلاف، کما بین فی بحث القضاء؛ 3. ولایة التصرف فی الاموال والانفس، ویقع الکلام هنا فی جهتین: الاولی: استقلال الولی بالتصرف فی مال المولی علیه أو فی نفسه مع قطع النظر عن کون غیره ایضا مستقلا فی التصرف فی ذلک وعدمه، وتوقف تصرفات ذلک الغیر علی اذن الولی وعدمه الثانیة: فی عدم استقلال الغیر فی التصرف فی أموال المولی علیه وأنفسهم، وانما هو متوقف علی اذن الولی من الحاکم أو غیره، سواء کان الموقوف علیه ایضا مستقلا فی التصرف أو لم یکن، والمرجع فی ذلک الی کون نظره شرطا فی تصرفات الغیر وان لم یکن هو ایضا فی نفسه مستقلا فی التصرف فی أمواله ونفسه، وبین الجهتین عموم من وجه؛ سید ابوالقاسم خویی، مصباح الفقاهة، ج5، ص279.
3- البته فقیهانی که نیازی به اجتهاد و تقلید نمی بینند و خلق را یکسره مقلدان معصوم می دانند این شئون را نیز محل تردید قرار داده اند.
4- در مقدمه بدائع الصنائع، ص62، نویسندگان آن در تبیین حریت فقهی فقه حنفی می نویسند: «فلیس للجماعه و لا لولی الامر الذی یمثلها ان یتدخل فی شئون الاحاد الخاصه».

الجامع للشرایط مناصب ثلاثه، احدها الافتاء فیما یحتاج الیها العامی فی عمله، الثانی: الحکومه، الثالث: ولایة التصرف فی الاموال و الانفس».(1)

رویکرد فقه شیعی به این شئون با فقه اهل سنت تفاوت هایی دارد که از آن جمله تفاوت نگاه ایشان به شأن قضا و ولایت با شأن افتاء است. فقیهان شیعی قضا را منصب(2) دانسته، بهره گیری فقیهان از آن را نیازمند اذن خاص امام(3)

می دانند و لذا معتقدند هیچ کس بدون اذن امام نمی تواند به قضاوت بپردازد، اما در افتا چنین اذنی را لازم نمی دانند، یعنی معتقدند مجتهد جامع شرایط برای «فتوا دادن» نیاز به مجوز امام ندارد.(4)

صاحب جواهر در اشاره به این تفاوت است که می نویسند: «ان قبول الفتوی - بعد اندراجها فی الحق و العدل و القسط و نحو ذلک - لایحتاج الی اذن من الامام علیه السلام».(5)

این نکته در آرای محقق آشتیانی نیز بازتاب داشته، در اشاره به تفاوت قضا و افتاء، قضاوت را از توابع ریاست دانسته، می نویسند: «بخلاف الافتاء للناس ... فانها لیست من فروع النبوه و الریاسة الکلیه الالهیه، بل هی واجبة بجعل اولی الهی من غیر توقف علی نصب الولی».(6) اما در فقه اهل سنت این شأن نیز به مانند دو شأن دیگر شأنی حکومتی است و لذا در تعابیر ایشان بیش از آنکه سخن از شأن باشد سخن از منصب است. ایشان معتقدند شأن قضا و افتاء در عرض حکومت نیست، بلکه در طول آن است. یکی از فقیهان اهل سنت با اشاره به این نکته می نویسد: «از آنجایی که قضا و افتاء از اجزای امامت است، در

ص: 372


1- مرتضی انصاری، مکاسب، ج3، ص545.
2- سید محمدحسن نجفی قوچانی در تقریرات خود از درس استادشان آخوند خراسانی آورده اند: «ان منصب القضاء انما هو من شئون الولایه و الامامه فیکون منصباً لا حکماً؛ مجموعة الرسائل الفقهیة، ص234.
3- سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، فقه القضاء، ج1، ص7.
4- البته حسین علی منتظری در تعلیقه بر عروة، ص19، این منصب را نیز منصبی حکومتی، و لذا نیازمند اذن می داند. وی می گوید: «منصب الافتاء من مناصب الحکومة الاسلامیه».
5- محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج40، ص22.
6- میرزا محمدحسن آشتیانی، کتاب القضا، ص474؛ روح الله موسوی خمینی، تنقیح الاصول، ج4، ص591؛ ناصر مکارم شیرازی، انوار الفقاهه، بیع، ص409؛ و حکیم در مستمسک، ج1، ص41 و 69 اختصاصی بودن شأن افتاء به معصوم را مخالف اطلاق ادله، به ویژه بناء عقلا، می داند.

امامت شرایطی لحاظ شده که در آن دو لازم نیست. از جمله این شرایط لزوم قرشی بودن امام است، برخلاف آن دو منصب که چنین شرطی ندارد».(1)

ب. اهمیت و جایگاه شأن افتاء در مذاهب اسلامی

اشاره

منصب افتاء پیشینه ای کهن در تاریخ اسلام(2)

و اهمیتی بسیار در اندیشه و عمل مسلمانان دارد. این جایگاه نقش حیاتی و تأثیرگذاری در زندگی فردی و اجتماعی آنها ایفا می کند به گونه ای که با رویکرد انتظار حداکثری از شریعت و نظریه عدم خلو وقایع از حکم شرعی نمی توان حیات خلوتی برای فرد مسلمان بدون حضور فقه تصور کرد. اهمیت و شأن این منصب زاییده علل و عواملی است که در ادامه می کوشیم به مهم ترین آنها بپردازیم.

1. منصب افتاء، منصبی نبوی

به شهادت آیات،(3)

و سیاق و وزان بسیاری از روایات،(4)

یکی از شئون مهم نبی شأن افتاء است. فقیهان نیز به تأسی از آیات و روایات سخن از جانشین نبی بودن مفتی و جایگاه نبی بودن این منصب به میان آورده اند.(5) شاطبی با تشبیه کردن مفتی به پیامبر می نویسد: «فتوادهنده مخبر از خداوند است و قائم مقام، و به یک معنا مشرِع است».(6)

این تشبیه و این مقام افاضه ای از طرف پیامبر به فقیهان ایشان را در مقام و موقعیت رفیعی قرار داده است که آنها را نیازمند تلاش برای نزدیک تر شدن به خُلقیات و آداب نبوی کرده است.

ص: 373


1- احمد بن ادریس قرافی، الاحکام فی تمییز الفتاوی عن الاحکام و تصرفات القاضی و الامام، ص56.
2- روایات فراوانی نیز داریم که حضرات معصومین برخی اصحاب خود را مأمور به افتاء می کردند، همانند فرمایش امام صادق علیه السلام خطاب به یکی از اصحابش که می فرماید: «اجلس فی مسجد المدینه و افت الناس»؛ میرزا حسن نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، ج17، ص315، ح14.
3- )یسْتَفْتُونَک قُلِ اللَّهُ یفْتِیکمْ فِی الْکلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَک لَیسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَک وَهُوَ یرِثُهَا إِنْ لَمْ یکنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَینِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَک وَإِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّکرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیینِ یبَینُ اللَّهُ لَکمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ( (سوره نساء، آیه 176)؛ )وَیسْتَفْتُونَک فِی النِّسَاءِ قُلِ اللَّهُ یفْتِیکمْ فِیهِنَّ وَمَا یتْلَی عَلَیکمْ فِی الْکتَابِ فِی یتَامی النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا تُؤْتُونَهُنَّ مَا کتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَنْ تَقُومُوا لِلْیتَامی بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیمًا( (سوره نساء، آیه 127).
4- همانند روایاتی که بخاری در باب های 23 و 24 کتاب العلمِ کتاب صحیح آورده است.
5- نک.: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح، ج1، ص160؛ کتاب العلم؛ محمد بن عیسی ترمذی، سنن، ج5، ص49؛ یوسف قرضاوی، الفقه الاسلامی بین الاصاله و التجدید، ص170 به بعد.
6- ابراهیم بن موسی شاطبی، الموافقات، ج4، ص244-246.

از سوی دیگر، این رویکرد منصب افتاء را منصبی خطیر کرده است. لذا بسیاری از اصحاب پیامبر و فقیهان مسلمان، به نقل از برخی راویان و کتب تاریخ فقه، از پذیرش این منصب سرباز می زده اند. ابن ابی لیلی به نقل از برخی کتب روایی اهل سنت می گوید: «أدرکت مائة وعشرین من الأنصار من أصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم، یسأل أحدهم عن المسألة فیردها هذا إلی هذا، وهذا إلی هذا حتی ترجع إلی الأول».(1)

یکی از روایات مشترکی که در منابع شیعی و سنی، و ناظر به هیمنه و ابهت این منصب است، روایتی است که صاحب مستدرک ذیل باب 15 از ابواب قضا «باب نوادر ما یتعلق بأبواب صفات القاضی، وما یجوز أن یقضی به» از امام صادق علیه السلام آورده است که ایشان نقل می کنند که پیامبر فرمود: «أجرأکم علی الفتیا اجرأکم علی الله عزوجل، أو لا یعلم المفتی أنه هو الذی یدخل بین الله تعالی وبین عباده ؟ وهو الحائر بین الجنة والنار».(2)

2. اهمیت افتاء به دلیل قلمرو گسترده آن

یکی دیگر از ویژگی های افتاء که آن را بااهمیت کرده است قلمرو گسترده آن است. افتاء در اندیشه های اکثریت فقیهان شیعی و بسیاری از فقیهان و عالمان سنی که برآمده از آموزه های قرآنی و نبوی است جغرافیای فراخی دارد. در منظومه اندیشه های شیعی افتاء، تمام زندگی این جهانی یک شیعی را درمی نوردد، کما اینکه در اندیشه های سنی امور دنیوی محض از قلمرو آن بیرون است و الا در این رویکرد اسلامی نیز بسیاری از قلمروهای حیات انسانی در سایه افتاء است.

این نگاه به افتاء شأن و جایگاه پراهمیتی را برای آن رقم زده است که خود عاملی برای تدوین آثاری ویژه با همین عنوان برای تبیین فتوا و مباحث پیرامونی آن بوده است.(3)

ص: 374


1- احمد بن علی خطیب بغدادی، الفقیه والمتفقه، ج2، ص206.
2- میرزا حسن نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، ج17، ص343؛ در منابع اهل سنت روایت این چنین نقل شده است: «أَخْبَرَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَی حَدَّثَنَا أَبِی حَدَّثَنَا ابْنُ الْمُبَارَک عَنْ سَعِیدِ بْنِ أَبِی أَیوبَ عَنْ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی جَعْفَرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم: «أَجْرَؤُکمْ عَلَی الْفُتْیا أَجْرَؤُکمْ عَلَی النَّارِ».
3- آثاری همچون: الفتوی فی الاسلام اثر جمال الدین قاسم.
3. افتاء و نقش آن در حرکت های اجتماعی

عامل دیگری که بر اهمیت افتاء افزوده است نقش افتاء در جامعه پیرامونی مفتیان است. مفتیان در بسیاری از حرکت های اجتماعی در مقام همراهی یا کنترل آنها همیشه نقش آفرین بوده اند. گاه یک فتوا چنان در سرنوشت مردم تأثیر گذاشت است(1)

که با هیچ ابزار دیگری امکان رسیدن به آن هدف نبوده است. تاریخ فقه و فقیهان از این سنخ حضور سترگ و شکوهمند گزارش های فراوانی دارد. این نقش هم به دو دلیل انکارناپذیر است: اولاً فقه حتی در نگاه فردی و فقه فردی به گونه ای نیست که به تمامه از اجتماع و حوزه های جمعی انسان ها دوری گزیده باشد؛ ثانیاً تعامل فقه و جامعه امری است که شواهد آن در تاریخ فقه چنان برجسته و فراوان است که نمی توان آن را نادیده گرفت.

گفتار اول: مفهوم شناسی، ساختارشناسی و کارکردهای افتاء

اشاره

در این گفتار ابتدا به مفهوم شناسی و قلمروشناسی افتاء می پردازیم. سپس از ساختار افتاء و کارکردهای آن به اجمال سخن می گوییم تا بتوان به بحث اصلی که شرائط افتاء در مذاهب اسلامی است بپردازیم.

الف. چیستی افتاء

افتاء در لغت به معنای تبیین یک حکم(2)

یا بیان کردن و واضح کردن نکته و مسئله ای است که ابهام دارد و روشن نیست.(3)

در کتب لغت گفته شده است: «أفتی المفتی إذا أحدث حکما»؛(4) فتوا دادن یعنی بیان کردن حکمی که پیش از این نبوده است. در اصطلاح نیز افتاء یعنی اِخبار از حکم خداوند به صورت الزامی یا اباحه ای(5)

با عنایت به ادله شرعیه بدون توجه به مورد پرسش به صورت عام و فراگیر بیان کردن یک مسئله.(6)

ص: 375


1- برای نمونه از فقیهان معاصر در میان شیعیان می توان از فتوای تحریم تنباکوی میرزای شیرازی و در اهل سنت از فتوای «صدق الله و کذب بورقیبه» ابن عاشور تونسی یاد کرد.
2- محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص1702؛ ماده افتاء.
3- ایوب بن موسی حسینی کفوی، الکلیات، ص155.
4- ابن منظور، لسان العرب، ج15؛ ص145؛ ماده افتاء؛ محمد بن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ماده ف. ت. ا.
5- ابوالقاسم ابن الشاط، ادرار الشروق علی انوار الفروق، ج4، ص53.
6- البته برخی معتقدند افتاء اَخص از اجتهاد است؛ چراکه اجتهاد استنباط احکام است، خواه این حکم مورد پرسش واقع شده باشد، خواه نه؛ ولی افتاء استنباط حکم مورد پرسش است. محمد عبدالرحمن مرعشلی، اختلاف الاجتهاد و تغیره و اثر ذلک فی الفتیا، ص97.
ب. قلمرو افتاء
اشاره

قلمروشناسی افتاء یکی از بحث های بسیار مهم است. یکی از عوامل مهم بحران هایی که مفتیان تکفیری ایجاد کرده اند جهل آنها به قلمروشناسی است. فهم قلمرو افتاء به مباحثی گره خورده است که تا در آن فضاها به اتخاذ رأی نپردازیم تصویر روشنی از قلمرو افتاء نمی توانیم ارائه کنیم. برخی از این مباحث عبارت است از: قلمرو دین و شریعت، نسبت شئون فقیه با یکدیگر، سیره مفتیان در افتاء، حق یا وظیفه بودن افتاء و بسیاری موارد دیگر. در ادامه به دو مورد، به اجمال، اشاره می کنیم.

1. قلمرو دین و شریعت تعیین کننده قلمرو افتاء
اشاره

یکی از بحث های مهم در تبیین قلمرو افتاء تلاش در فهم قلمرو دین و شریعت است. در بحث از قلمرو دین در میان فقیهان و عالمان مسلمان با دو رویکرد عمده مواجهیم: قلمرو حداکثری دین که به قلمرو حداکثری فقه می انجامد و قلمرو حداقلی دین که سر از قلمرو حداقلی فقه بیرون خواهد آورد.

1. 1. رویکرد حداقلی فقه و افتاء

اخباریان در شیعه و بسیاری از اهل سنت مدافع رویکرد حداقلی به فقه و افتاء هستند. آنها می گویند یا باید فقط در مواردی ورود پیدا کرد که در آنجا پیشینه ورود معصومین از طریق ابلاغ نصوص فراهم بوده است؛(1)

یا باید فقط در امور غیرعبادی و ناظر به آخرت یا امور دنیوی با کارکردی اخروی ورود پیدا کرد؛ چراکه پیامبر فرموده اند: «انتم اعلم بدنیاکم منی».(2)

در این رویکرد مفتیان ورودی حداقلی دارند و بقیه قلمرو حیات انسانی به خود انسان ها واگذار شده است.

1. 2. رویکرد حداکثری فقه و افتاء

در مقابل رویکرد پیشین، رویکرد معظم اصولیان و فقیهان شیعی و برخی فقیهان اهل سنت قرار دارد که معتقدند افتاء قلمروی گسترده و موسع دارد و همانند خود دین است که یا حیات خلوتی

ص: 376


1- نظریه اخباریان شیعی و اصحاب حدیث سنی.
2- رویکرد قالب اهل سنت.

برای انسان ها باقی نگذاشته است یا حریم رهاشده برای انسان آن قدر اندک است که در حکم عدم است. فقیهانی که معتقدند فقه مشتمل بر نظریه مدیریت انسان از گهواره تا گور است،(1)

و منطقة الفراغ یا حوزه ما لا نص فیه را به رسمیت نمی شناسند(2)

در زمره معتقدان به این رویکرد قرار می گیرند.

البته اتخاذ هر یک از این دو رویکرد مخاطراتی و محاذیری به همراه دارد که مجال پرداختن به آنها در این نوشتار نیست، ولی به اجمال می توان گفت رویکرد حداقلی به افتاء اگر فقه و مفتیان را از اتهام ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری نجات دهد باز هم نمی تواند تضمینی برای محفوظ ماندن حرمت قلمرو اندک افتاء در برابر عرف و سیره عقلا و ... باشد. به بیان دیگر، با توجه به درهم تنیدگی حوزه ها و عرصه های حیات انسانی سپردن حداکثری مدیریت این عرصه به غیرفقه می تواند همان بخش اندک واگذارشده به فقه را نیز به مخاطره بیندازد و به این حریم خصوصی تعرض کند.

از سوی دیگر، دفاع از رویکرد حداکثری قلمرو افتاء و فقه، اگرچه می تواند به همراهی دیگر عرصه های حیات انسانی با دغدغه های فقهی بینجامد، ولی با توجه به منابع فقهی و مبانی فقه رایج آن را متهم به ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری می کند.

2. نسبت شئون فقیه با یکدیگر
اشاره

معیار مهم دیگر برای فهم قلمرو افتاء اتخاذ رأی درباره نسبت شئون سه گانه فقیه با یکدیگر است. آیا شئون فقیه در عرض یکدیگرند یا در طول هم هستند؟ و به عبارت دیگر، آیا آنچه درباره فقیه گفته می شود جزء مناصب است یا جزء شئون؟ در پاسخ به این پرسش ها با دو رویکرد به مانند بحث پیشین مواجهیم: معتقدان به طولی بودن مناصب یا شئون، و معتقدان به عرضی بودن این مناصب و شئون.

ص: 377


1- روح الله موسوی خمینی، صحیفه نور، ج21، ص289.
2- ناصر مکارم شیرازی، انوار الفقاهه.
2. 1. طولی بودن شئون فقیه

رویکرد طولی بودن شئون فقیه متعلق به اکثریت فقیهان و عالمان اهل سنت است. آنها معتقدند دو شأن قضاوت و افتاء در عرض ولایت نیستند، بلکه در طول آن هستند. و لذاست که آنها تعبیر به منصب قضا و افتاء می کنند که نیازمند به ناصب است. برای مثال، در بحثی مثل رؤیت هلال، طولی بودن شأن افتاء نسبت به دیگر شئون، حق افتاء را از مفتی سلب کرده، آن را در اختیار والی یا حاکم قرار می دهد؛ چراکه نگاه طولی بودن دو پیامد دارد: اولاً چون نیاز به نصب حاکم دارد حاکم می تواند از همان اول قلمروهایی را بیرون از وظایف مفتی قرار دهد، همان گونه در اکثر جهان اهل سنت این گونه است؛ ثانیاً در این نگاه به صورت طبیعی آنچه بیرون از قلمرو ولایت و قضاوت باقی می ماند، که بیشتر هم احکام فردی است، در قلمرو حاکمیت مفتی خواهد بود.

2. 2. عرضی بودن شئون فقیه

اکثریت فقیهان و عالمان شیعی معتقدند افتاء نسبتش با ولایت و قضاوت نسبتی عرضی است، اگرچه قضاوت نسبتش با ولایت طولی است؛ چراکه ایشان معتقدند اینها از شئون هستند و لذا نسبت اینها نسبت عرضی است. در این رویکرد فقیه متولی جامعه حق سلب شأن افتاء دیگر فقیهان را ندارد.

همان مسئله فوق در فرض عرضی بون شأن افتاء این حق را برای مفتی اثبات کرده، وی را محق در ورود به این عرصه می کند؛ چراکه اولاً مفتی بالاصاله حق ورود در هر حوزه ای از حوزه های تشریع را دارد. ثانیاً دلیلی بر تقدم شأن ولایت و قضا بر افتاء نیست تا بتوانیم این سنخ از قلمروها را اولویت بندی کنیم و آن را به یک شأن اختصاص دهیم.

ج. چیستی ساختار یا نهاد افتاء

افتاء به عنوان یک نهاد اجتماعی(1)

جایگاه مهمی در ساختار اندیشه دینی دارد. در نهاد(2) افتاء ما با یک مثلث مواجهیم که عبارت اند از: مفتی یا فتوادهنده؛ مستفتی یا خواهان فتوا و فتوا که خروجی

ص: 378


1- «نهاد» در جامعه شناسی به دو طریق تعریف شده است. برخی آن را از منظر یک مکتب یا مؤسسه یا مکانی که افراد در آنجا برای علم آموزی و ... جمع می شوند تعریف کرده اند و برخی دیگر آن را به عنوان رسم و آیین به کار برده اند و از این منظر به تعریف آن نشسته اند؛ نک.: آلفرد مک کلانگ لی و همکاران، مبانی جامعه شناسی، ص267.
2- مراد از «نهاد» در این نوشتار «آن سلسله از اموری می باشد که بر اثر نیازمندی های افراد یک جامعه به وجود می آیند و دوام می یابند»؛ نک.: حشمت الله طبیبی، مبادی و اصول جامعه شناسی، ص165.

رأی مفتی در پاسخ به پرسش مستفتی یا مطلق اظهارنظر مفتی درباره یک مسئله شرعی است، گرچه پیشینهٔ پرسشی نیز نداشته باشد. البته اضلاع دیگری نیز در ساختار افتاء تعریف پذیرند که به اندازه این سه رکن اهمیت ندارند. مفتی را فقیهی که تبیین کننده حکم الله در خصوص وقایع اتفاقیه است دانسته اند(1)

و به اتفاق اکثر فقیهان و اصولیان مذاهب اسلامی افتاء از ویژگی های کسی است که ملکه اجتهاد دارد؛(2)

و به بیان دیگر، برآیند اجتهاد است.

افتاء از یک سو مجتهد و فقیهی را که مفتی است با خود دارد و از دیگر سو مکلفی که مستفتی است، و از سوی سوم عنوانی با نام فتوا دارد که خود لوازم و ملازماتی دارد، همچون منابع فتوا، مکانیزم مدیریت فتوا و .... پرداختن به همه این اجزا و ساختارهای افتاء دغدغه این نوشتار نیست، بلکه می کوشیم فقط به شرایط مفتی، که رکن رکین نهاد افتاء است، بپردازیم.

د. کارکردهای افتاء
اشاره

افتاء اگر مبتنی بر شرایط علمی و لوازم برون علمی آن باشد کارکردهای مثبتی خواهد داشت، ولی اگر شرایط در آن رعایت نشود چنان آثار منفی خواهد داشت که جبران ناپذیر خواهد بود. در ادامه به برخی از این کارکردها اشاره می کنیم.

1. افتاء عاملی برای تحبیب یا روشی برای تهبیب

افتاء می تواند عاملی برای تحبیب و تقریب باشد کما اینکه این ظرفیت را دارد که عاملی برای تنفیر و تکفیر باشد. مفتی اگر در هنگامه افتاء روح شریعت را دریافته باشد و دغدغه های شارع را برای ایجاد همگرایی دینی و مذهبی درک کرده باشد تلاشش را مصروف یافتن راه حلی برای تقریب و تحبیب خواهد کرد، ولی اگر عصبیت های مذهبی و نفرت افکنی را استراتژی خود قرار دهد خروجی فتوای وی روشی برای تهبیب و افکندن بذر تنفیر برای هدایت جامعه به سوی تکفیر یکدیگر خواهد بود.

در جهان جدید با کمال تأسف برخی با نداشتن درک درست از دین و روح شریعت به جای آنکه با بهره گیری از ظرفیت بسیار مناسب افتاء به نزدیک کردن جهان اسلام به یکدیگر بیندیشند از این

ص: 379


1- محمد بحرالعلوم، الاجتهاد اصوله و احکامه، ص230.
2- همان.

ظرفیت مناسب برای تکفیر کسانی بهره می گیرند که به وحدانیت خدا و رسالت نبی اسلام اعتراف دارند و اختلافشان با دیگران یا در رویکردهای ویژه به این اصول است یا در برخی فروعات دینی است.

2. افتاء حرکت ساز یا حرکت سوز

دیگر کارکرد مهم فتوا به تأثیر آن در حرکت های اجتماعی و فرهنگی برمی گردد. فتوا همان گونه که می تواند به حرکت های علمی و اجتماعی و سیاسی کمک کند و حرکت آنها را تسریع ببخشد این ظرفیت را دارد که در برابر هر حرکت رو به جلو و تحول آفرین سد نفوذناپذیری شود.

در مسائل برون مذهبی و حتی برون دینی افتاء می تواند در کنار دیگر دانش ها مسیر تعالی انسانی را هموارتر کند، همان گونه که می تواند با ایجاد موانعی خود را از مسیر تأثیرآفرینی بیرون کند و سرنوشت حرکت های انسانی را به دست عرف و عقلا بسپرد و خود را از نقش آفرینی محروم کند. برخی کژاندیشان سودای زندگی در غارها را در سر می پرورانند و به همین جهت هر گونه نوآوری در دانش ها یا روش ها و ارزش ها را خروج از جاده حق دانسته، با نام دفاع از سنت و رویکرد سنتی به مبارزه با آن نوآوری ها می پردازند، غافل از اینکه بدعت و نوآوری دو سنخ نگاه به پیشرفت و تحول اند.

3. افتاء و کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت

دیگر کارکرد افتاء القای کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت است. افتاء، اگر مبتنی بر قواعد علمی و درک روح شریعت باشد، می تواند از مهم ترین ابزارها برای القای کارآمدی فقه در عرصه های مدیریتی باشد. البته گرچه ولایت، خود، شأن یا منصبی از مناصب و شئون فقیه است، ولی آن گونه نیست که ارتباطی بین این شئون و مناصب برقرار نباشد، بلکه چه ما معتقد به نسبت طولی بین این شئون و مناصب باشیم و چه نگاهمان عرضی باشد اینها می توانند در تکمیل یکدیگر مؤثر باشند.

ص: 380

افتاء می تواند فقه را کارآمد و قابل اجرا نشان دهد، کما اینکه می تواند آن را ناتوان و بی برنامه به تصویر بکشد. کارکردهای افتاء بسیار بیش از این موارد است و پرداختن به تمام آنها فرصتی دیگر می طلبد.

گفتار دوم: شرایط افتاء در فقه اسلامی

اشاره

افتاء در فقه اسلامی شرایطی دارد که برخی فقیهان با استناد به قاعده لزوم دفع فساد از دین مانع دست یابی فاقدان آن شرایط به این منصب شده اند و حتی بالاتر از آن بسیاری از عالمان مسلمان به ضمان مفتی فاقد شرایط حکم کرده اند و گفته اند: «من افتی رجلاً فاتلف بفتواه مالاً فان کان مجتهداً فلاشیئ و الایضمن ما تلف بسبب فتواه».(1)

این دغدغه ها سبب شده است فقیهانی که نگاه منصبی به این جایگاه دارند حاکم اسلامی را دعوت کنند تا در گزینش مفتی دقت لازم را داشته باشد. یکی از فقیهان اهل سنت(2)

در این باره می نویسد: «حاکم جامعه باید از مشهورین به علم در عصر خویش استمزاج و پرسش کند و کسی که لیاقت افتاء را دارد برگزیند تا از این طریق مانع افتاء کسانی شود که فاقد این شأن و جایگاه هستند».(3)

فقیهان شیعی نیز دغدغه ای جدی داشته اند که نگذارند کسانی که فاقد شرایط لازم این منصب هستند، بر این جایگاه تکیه بزنند. یکی از ایشان در تبیین لزوم رعایت شرایط افتاء می نویسد: «یحرم الإفتاء بغیر علم، وکذا الحکم».(4)

ایشان آنگاه به آیاتی و روایاتی استناد می کند که عبارت اند از: )وأن تقولوا علی الله ما لا تعلمون(؛(5)

)ولا تقف ما لیس لک به علم(؛(6)

)ومن لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم

ص: 381


1- محمد بن محمد طرابلسی مغربی، مواهب الجلیل، ج1، ص33؛أبو العباس أحمد بن یحیی الونشریسی، المعیار المعرب والجامع المغرب : عن فتاوی أهل إفریقیة والمغرب، ج2، ص413؛ عثمان بن عبدالرحمن شهرزوری، ادب المفتی والمستفتی، ص110-111.
2- ابراهیم لقانی، منار اصول الفتوی و قواعد الافتاء بالاقوی، ص259.
3- برای نمونه نک.: احمد بن علی خطیب بغدادی، الفقیه والمتفقه.
4- حلی، حسن بن یوسف، تحریر الأحکام، ج1، ص36.
5- سوره بقره، آیه 169؛ سوره اعراف، آیه 33.
6- سوره إسراء، آیه 36.

الکافرون(؛(1)

و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : «... ومن أفتی الناس وهو لا یعلم الناسخ من المنسوخ والمحکم من المتشابه فقد هلک وأهلک»؛(2) «و قال (ص): من عمل علی غیر علم کان ما یفسد أکثر مما یصلح».(3)

محقق کرکی نیز دیگر فقیه شیعی است که در پاسخ به استفتائی که از ایشان درباره شرایط افتاء شده می نویسد: «حیث کان صدور الفتوی المذکورة من الشخص المذکور {خالیا من مستند شرعی، من اجتهاد أو تقلید لاهل الاجتهاد المتصفین بصفات الافتاءکلها، ومن جملتها کون المجتهد حیا} فالفتوی المذکورة باطلة لا یجوز العمل بها، والله أعلم». وی صدور حکم از چنین شخصی را نیز نافذ نمی داند و در پاسخ به مسئله ای دیگر می نویسد: «فیما لو حکم شخص غیر مستجمع لجمیع شرائط الافتاء والقضاء فی حقوق الناس وغیره، وغیر نائب من قبل الامام علیه السلام، هل ینفذ حکمه ام لا؟ [الجواب]: الثقة بالله وحده لا ینفذ حکمه والحال ما ذکر، والله أعلم».(4)

برخی با تقسیم شرایط مفتی به شرایط مرتبط با شخصیت مفتی و شرایط علمی مفتی که می توان با مقداری تسامح آنها را به شرایط حقیقی و حقوقی تأویل برد، شرایطی همچون عقل و اسلام و بلوغ و عدالت و ... را جزء شرایط حقیقی یا شخصیت مفتی دانسته اند و اجتهاد و شروط آن را از شرایط علمی مفتی لحاظ کرده اند.(5) ولی به نظر می رسد این تقسیم بندی جامعیت و مانعیت نداشته باشد و چندان علمی نباشد. به همین جهت می توان گفت برای مفتی که شأنش افتاء است شرایطی لازم است که می توان آن را به دو گونه شرط پیشینی و پسینی تقسیم کرد. به بیان دیگر، این شرایط گاه شرایطی است که زمینه استقرار این منصب را فراهم می کند که همان شرایط پیشینی است. شرایطی هم هستند که پس از استقرار این منصب از لوازم اعمال آن منصب اند و فضا را برای تحقق آن فراهم می کنند که شرایط پسینی است.

برخی از شرایط پیشینی را شرایط عامه تکلیف تشکیل می دهند و برخی دیگر نیز با شرایط دیگر مناصب فقیه مثل منصب قضا و ولایت مشترک اند. تبیین این شرایط برای آن ضروری است که در

ص: 382


1- سوره مائدة، آیه 44.
2- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص43، باب النهی عن القول بغیر علم، ح9.
3- همان، ج1، ص44، باب من عمل بغیر علم، ح2.
4- علی بن حسین کرکی، رسائل، ص109.
5- محمد یسری ابراهیم، الفتوی اهمیتها و ...، ص452-453.

روایات نبوی، مسلمانان تحذیر شده اند از اینکه: «یخرج فی آخر الزمان رجال ثم اتفقا رئوس الجهال یفتون الناس فیضلون ویضلون».(1)

در ادامه می کوشیم به اجمال به این شرایط بپردازیم.

الف. افتاء و شرایط پیشینی
اشاره

شرایط پیشینی افتاء عبارت اند از: بلوغ،(2)

عقل، ایمان، عدالت،(3)

علم به احکام، حریت (در مقابل عبد بودن)، طهارت مولد، دوری از دنیاگرایی، و ... که از این میان به دو مورد مهم اشاره خواهد شد.

1. علم به احکام
اشاره

علم به احکام،(4)

که از آن تعبیر به علم اجتهاد می شود، از شرایط ضروری افتاء است؛ زیرا، همان گونه که اشاره شد، افتاء از شئون اجتهاد است و بالاتر از آن برخی معتقد به این همانی این دو هستند؛(5)

و لذا بسیاری از عالمان معتقدند «آن کس که اهلیت اجتهاد ندارد فتوا برای وی جایز نیست».(6)

در منابع روایی شیعی و اهل سنت، افتاء به غیرعلم امری مذموم و خطرخیز معرفی شده، برخی آن را از گناهان کبیره دانسته اند. در منابع روایی شیعی آمده است: «عن موسی بن جعفر، عن آبائه علیهم السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : من أفتی بغیر علم لعنته ملائکة السماء وملائکة الأرض».(7) در منابع اهل سنت

ص: 383


1- احمد بن علی خطیب بغدادی، الفقیه والمتفقه، ج2، ص152.
2- اگر از کلمات کسانی مثل شیخ انصاری ادعای اجماع بر بلوغ و عقل و ایمان در مجتهد استفاده می شود، ولی حکیم و برخی دیگر از فقها در خصوص بلوغ و ایمان تأملاتی دارند؛ نک.: سید ابوالقاسم خویی، دروس فی فقه الشیعه، ج2، ص118-119؛ سید محسن حکیم، مستمسک العروه، ج1، ص33 و ...
3- فقیهان اهل سنت بر این چهار شرط ادعای اجماع کرده اند؛ نک.: احمد بن حمدان حرانی حنبلی، صفة الفتوی والمفتی والمستفتی، ص13.
4- ابراهیم لقانی، منار اصول الفتوی و قواعد الافتاء بالاقوی، ص243.
5- نک.: عبدالکریم زیدان، اصول الدعوة، ص130.
6- حلی، حسن بن یوسف، تحریر الأحکام، ج1، ص36؛ علی بن حسین کرکی، رسائل، ص109؛ محمد عبد الرحمن مرعشلی، اختلاف الاجتهاد، ص93.
7- محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج2، ص122؛ ابن عساکر از علی علیه السلام همین روایت را نقل کرده است: «من أفتی بغیر علم لعنته ملائکة السماء والأرض»؛ علی بن حسام الدین متقی هندی، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ح29018؛ خطیب بغدادی در الفقیه والتفقه این روایت را از طریق علی علیه السلام از پیامبر نقل کرده و می نویسد: أنا أبو الحسین زید بن جعفر بن الحسین! "العلوی المحمدی، نا علی بن محمد بن موسی التمار، بالبصرة، نا أبو القاسم عبد الله بن أحمد بن عامر الطائی، نا أبی، قال: حدثنی أبو الحسن: علی بن موسی الرضا، قال: حدثنی أبی: موسی بن جعفر، قال: حدثنی أبی: جعفر بن محمد، قال: حدثنی أبی: محمد بن علی، قال: حدثنی أبی: علی بن الحسین، قال: حدثنی الحسین بن علی، قال: حدثنی أبی: علی بن أبی طالب، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: «من أفتی بغیر علم لعنته الملائکة».

نیز به لزوم ابتناء افتاء بر علم توجه شده، از فتاوای غیرعالمانه تحذیر داده شده است که از آن جمله این روایت قابل ذکر است:

أخبرنا عبد الرحمن بن یحیی، ثنا علی بن محمد بن مسرور، ثنا أحمد بن أبی سلیمان قال: سمعت سحنون بن سعید یقول: «أجرأ الناس علی الفتیا أقلهم علما، یکون عند الرجل الباب الواحد من العلم یظن أن الحق کله فیه».(1)

نداشتن علم به احکام شرعی گاه پیامدهایی به دنبال دارد که جبران پذیر نیست. برای مثال، می توان از واقعه ای تاریخی یاد کرد که بسیاری از مفسران و فقیهان شیعی و سنی آن را نقل کرده اند. در منابع روایی شیعی(2) و سنی(3)

آمده است که جمعی از مسلمانان، که جابر نیز در میان ایشان بود، در سفری با نکته ای مواجه می شوند که آن را به استحضار پیامبر می رسانند و از ایشان راهنمایی می خواهند. این جریان، که در این منابع از قول جابر نقل شده است، این است:

جابر می گوید در سفری مسلمانی با ما همراه بود که جراحتی برداشته بود. محتلم شد. هنگام نماز وی از ما پرسید که چه باید بکنم. گفتیم باید با آب غسل کنی. این فرد بدان جهت که جراحتی در سر داشت پس از آنکه آب به جراحتش می رسد می میرد. پیامبر وقتی این جریان را می شنوند می فرمایند: «به کشتن دادند او را، خدا بکشدشان؛(4) ضایع کردند او را، خدا ضایعشان کند».(5) بعد حضرت خود به ارائه راه حل می پردازند و می فرمایند: «کان یکفیه التیمم أو شد جراحته وغسل جسده، و مسح بالید المبلولة فوق الخرقة».(6)

ص: 384


1- ابن عبد البر، جامع بیان العلم وفضله، ح11187.
2- برای نمونه نک.: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج3، ص347.
3- أبو بکر أحمد بن حسین بن علی بیهقی، السنن الصغیر، ج1، ص94.
4- محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج3، ص347.
5- أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة عبسی کوفی، مُصنف ابن أبی شیبة، ج1، ص101.
6- از جمله نک.: أبو الفتوح رازی، تفسیر روح الجنان و روض الجنان، ج2، ص528؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج5، ص318.

فیض در کتاب الاصول الاصیله با نگاه حداکثری به لزوم علم به احکام در اصل هشتم می نویسد:

انه لا یجوز التعویل علی الظن فی الاعتقادات، ولا الافتاء علیه فی العملیات کما عرفت سواء حصل ذلک الظن بمجرد اتباع الهوی واستحسان العقل والقیاس الفقهی أو اجتهاد الرأی أو الشهرة أو اتفاق الجماعة أو البراءة الاصلیة أو استصحاب الحال أو غیر ذلک من وجوه الاستنباطات الا ما صح عن اهل البیت علیهم السلام ... (1)

علم به احکام یا اجتهاد ملازم با تسلط مفتی بر اموری است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.

1. 1. فقه مقارن و افتاء

از جمله علومی که تسلط بر آن در هنگامه افتاء ضروری است فقه المقارنه است. فقه مقارن در مقام افتاء می تواند دو کاربرد داشته باشد که عبارت اند از: الف. آشنایی مفتی با شیوه تعامل فقیهان در هنگامه مواجهه با آرای اختلافی؛ ب. جرئت نیافتن وی بر تکفیر دیگران با آشنا شدن وی با آرای فقهی گسترده و متفاوت. این نکته، هم در آموزه های روایی شیعی و سیره معصومین محل توجه بوده است و هم، در آرا و سیره فقیهان و بزرگان اهل سنت بازتاب داشته است. در منابع اهل سنت، ضمن تصریح به این شرط آمده است: «قال نعیم بن حماد سمعت ابن عیینة یقول سمعت أیوب السختیانی یقول أجسر الناس علی الفتیا أقلهم علما باختلاف العلماء».(2) در منابع شیعی نیز از امام صادق علیه السلام وارد شده که خطاب به معاذ(3)

فرموده اند:

ص: 385


1- ملامحسن فیض کاشانی، الاصول الاصیله، ص149؛ وی در اصل هفتم نیز تصریح می کند که اگر کسی مبتنی بر ظن فتوا دهد یا اجتهاد بورزد و به خطا رود «فعلیه وزره و وزر من عمل بفتیاء الی یوم القیامه»؛ نک.: همان، ص139.
2- عبد الله بن مبارک بن واضح مرزوی، الزهد ویلیه الرقائق، ج1، ص125؛ در برخی منابع دیگر باختلاف العلماء نیامده است: «... حدثنا نعیم بن حماد قال سمعت ابن عیینة یقول أجسر الناس علی الفتیا أقلهم علما»؛ یوسف بن عبد البر نمری، جامع بیان العلم وفضله، ج2، ص55.
3- أقول: لا ینبغی الشک فی اتحاد معاذ بن مسلم الهراء مع معاذ بن مسلم بن أبی سارة المتقدم، فهو ثقة، لشهادة النجاشی، فإن ثبت اتحاده مع معاذ بن کثیر أیضا، کما صرح بذلک الصدوق! فیضاف الی شهادة النجاشی وشهادة الشیخ المفید! أیضا، وکیف کان، فهو ثقة بلا إشکال. بقی هنا شئ: وهو أن المذکور فی البرقی علی ما مر معاذ بن مسلم الفراء، کما إن المذکور فی بعض الروایات معاذ الفراء، فقد روی محمد بن یعقوب بسنده، عن عبد الله بن سنان، عن معاذ الفراء، عن أبی عبد الله علیه السلام ؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، جزء 6، کتاب العقیقة 1، باب العقیقة ووجوبها 14، ح9. وروی الشیخ باسناده، عن عبد الله بن المغیرة، عن معاذ الفراء، وکان أبو عبد الله علیه السلام یسمیه النحوی. قال: قلت لابی عبد الله علیه السلام ، إنی أجلس فی المسجد ... (الحدیث). کذا فی نسخة من الکافی التهذیب، وفی النسخة الاخری: معاذ الهراء. التهذیب: الجزء 6، باب من إلیه الحکم ! "وأقسام القضاة، الحدیث 539. وعلی ذلک جری ابن داود فی رجاله فقال (1543) من القسم الاول: "معاذ بن مسلم الفراء النحوی (قر- ق): ممدوح". أبوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج19، ص208.

بلغنی أنک تقعد فی الجامع فتفتی الناس؟ قلت: نعم، وأردت أن أسألک عن ذلک قبل أن أخرج، إنی أقعد فی المسجد فیجئ الرجل فیسألنی عن الشئ، فإذا عرفته بالخلاف لکم أخبرته بما یفعلون، ویجئ الرجل أعرفه بمودتکم وحبکم فأخبره بما جاء عنکم، ویجئ الرجل لا أعرفه ولا أدری من هو فأقول: جاء عن فلان کذا، وجاء عن فلان کذا، فأدخل قولکم فیما بین ذلک، فقال لی: اصنع کذا فإنی کذا أصنع.(1)

فقه الخلاف یا فقه المقارنه با تفاوت هایی که با یکدیگر دارند هم درون مذهبی(2)

تعریف پذیر است و هم برون مذهبی(3)

که در جای خود باید بررسی شود. ضرورت توجه به این دانش بدان جهت است که مفتی اولاً بتواند مستفتی را طبق مذهب فقهی اش راهنمایی کند؛ و ثانیاً از تکفیر دگراندیشان فقهی و مذهبی خودداری کند.

1. 2. تسلط مفتی بر نسبت سنجی گزاره ها و آموزه های اسلامی

مفتی باید بر زوایای مباحث فقهی تسلط داشته باشد. منابع را به خوبی بشناسد؛ روابط منابع را فهم کند؛ نسبت منابع فقهی و گزاره های آن را با دیگر گزاره های اخلاقی و کلامی و ... دریابد. آشنایی مفتی با کتاب و سنت(4)

و وجوه متفاوت این دو متن از شرایط حیاتی است. این دو متن ناسخ دارند و منسوخ؛ محکم دارند و متشابه؛ مجمل دارند و مبهم؛ شأن نزول دارند و جغرافیای صدور و بسیاری دیگر از زوایای پیدا و پنهان که باید مفتی به آن توجه داشته باشد.(5)

نسبت سنجی آموزه ها گاه خود را در قالب یک گفتمان درونی نشان می دهد که همان نسبت سنجی ادله فقهی با یکدیگر است که بدان ها اشاره شد و گاه نیز در قالب یک گفتمان بیرونی قابل پی گیری است که شرایط و معیارهای آن در دانش های مضافی همچون فلسفه فقه قابل رصد

ص: 386


1- محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج18، ص108، ح33435.
2- درون مذهبی همانند آنچه در شیعه در آثار فقیهان اتفاق می افتد که بازتاب دهنده هم کیشان شان است. مثل بسیاری از آثار، از جمله: حدائق؛ جواهر و ... در اهل سنت نیز بازتاب دهنده آرای هر یک از فرق سنی است؛ همانند بسیاری از آثار فقهی ایشان در مذاهب مختلف اهل سنت.
3- برون مذهبی یعنی علاوه بر مذهب فقهی خودِ فقیه، آرای فقهی دیگر مذاهب نیز بازتاب داده شده است، مثل خلاف شیخ طوسی و تذکره علامه و ... که بازتاب دهنده آرای دیگر فقیهان مسلمان نیز هست و اختلاف الفقهاء که در اهل سنت نگاشته شده اند و بازتاب دهنده آرای دیگر فقیهان است.
4- نک.: یوسف قرضاوی، الاجتهاد فی الاسلام، ص62 به بعد.
5- یوسف قرضاوی، الفتوی بین الانضباط والتسیب.

کردن است. کسی که در مقام افتاء قرار می گیرد کافی نیست بر گزاره های فقهی سیطره داشته باشد، بلکه باید از نسبت آنها با دیگر گزاره های دینی نیز مطلع باشد. شاید بتوان از بی نیازی به بحث ترابط علوم و تأثیر آن در اجتهاد سخن گفت - که البته سخن غیرقابل دفاعی است - ولی نمی توان از تأثیر نداشتن گزاره ها و علومی همچون اخلاق و کلام و ... در افتاء سخن گفت.

فقیه متخلق به یقین در مرحله افتاء با فقیه دیگری که مرزهای فقه و اخلاق را تفکیک می کند متفاوت خواهد بود.

1. 3. تسلط مفتی بر دانش اصول فقه

این دانش که نقشه راه مجتهد است و روش های مواجهه وی با گزاره ها و آموزه های حکمی را تبیین می کند از نیازهای ضروری مفتی است. جوینی از عالمان اهل سنت می گوید:

من شروطه أن یکون عالما بالفقه أصلا وفرعا، خلافا ومذهبا ...(1) لأنه العلم الذی یعرف به الدلیل والتعلیل وکیفیة الاستدلال والاستنباط، ولا یجوز أن یفتی من لم یتمرس أحوال الفقه، ومعرفة القیاس والعلة، ومتی یستعمل القیاس، ومتی لا یجوز لیعرف مدارک الأحکام، وطرائق الاستنباط.(2)

اصولیان شیعی، به ویژه متأخرین، نیز چنان از ارتباط این دانش با فقه سخن گفته اند که امکان افتاء بدون تسلط بر آن را فراهم نمی بینند. فقه چنان در اندیشه اصولیان متأخر شیعی به اصول گره خورده است که دست یابی به آن بدون دانش اصول میسور نیست.

2. عدالت

یکی دیگر از شرایط پیشینی افتاء عدالت است.(3) این شرط نیز تقریباً مورد اتفاق است؛(4)

به غیر از گروهی از حنفی ها(5) و حنبلی ها،(6)

و نه تمام آنها، که قائل اند فاسقی که فسقش علنی نباشد نیز

ص: 387


1- عبدالملک بن عبدالله جوینی، البرهان فی أصول الفقه، ص298.
2- وأضاف شروطا أخری وهی: أن یکون کامل الأدلة فی الاجتهاد عارفا بها یحتاج إلیه فی استنباط وتفسیر الآیات الواردة فی الأحکام والأخبار الواردة فیها.
3- در کتب استدلالی فقهی شیعی و سنی به این نکته و ادله آن اشاره شده است. برای پی گیری تفصیلی نک.: سید محمد حسینی، الفقه، ج1، ص210-300؛ و در اهل سنت نک.: ابراهیم لقانی مالکی، منار اصول الفتوی، ص243؛ احمد بن حمدان حرانی حنبلی، صفة الفتوی والمفتی والمستفتی، ص29.
4- در میان شیعیان سید محسن حکیم ادعای اجماع بر آن کرده است؛ نک.: سید محسن حکیم، مستمسک العروه، ج1، ص42؛ و در میان اهل سنت نیز خطیب بغدادی ادعای اجماع مسلمین بر آن کرده است؛ نک.: محمد عبدالرحمن مرعشلی،! " اختلاف الاجتهاد و تغیره و اثر ذلک فی الفتیا، ص100.
5- عبد الرحمن بن محمد بن سلیمان کلیبولی (المدعو بشیخی زاده)، مجمع الانهر، ج2، ص145.
6- ابن نجار، شرح الکواکب المنیر، ج4، ص545.

می تواند در منصب افتاء قرار بگیرد. یکی از فقیهان اهل سنت در اشاره به این شرط ضمن اشاره به اجماعی بودن آن می نویسد: «أما اشتراط إسلامه وتکلیفه (أی کونه بالغا عاقلا) وعدالته فبالاجماع، لأنه یخبر عن الله تعالی بحکمه، فاعتبر إسلامه وتکلیفه وعدالته، لتحصل الثقة بقوله».(1)

عدالت آن قدر مهم است که برخی اصولیان جواز افتاء را مشروط به عدالت و علم کرده اند؛(2)

چراکه عدالت در مفتی سبب می شود که وی از تعصبات مذهبی و هوس های انسانی فاصله بگیرد و در موارد شبهه آفرین فعل انسان مسلمان و مؤمن را تأویل به صحت ببرد. عدالت چنان شرط سهمگین و سختی است که حکیم، از فقیهان نامدار شیعی، تداوم بقای آن را بسیار سخت می داند و می نویسد: «والانصاف انه یصعب جداً بقاء العداله للمرجع العام فی الفتوی اذا لم تکن بمرتبه قویه عالیه ذات مراقبه و محاسبه؛ فان ذلک مزله الاقدام و مخطره الرجال العظام».(3)

عدالت را بسیاری از فقیهان و مفتیان مجرد ترک محرمات و اتیان واجبات دانسته اند، اما برخی فقیهان به جهت همان دغدغه ای که کسانی مانند حکیم داشته اند می گویند: «ثم انه بعد ما اعتبر فی العداله حصول الملکه دون مجرد ترک المحرمات و الاتیان بالواجبات».(4)

ب. افتاء و شرایط پسینی
اشاره

افتاء شرایطی پسینی دارد که تأثیرآنها در افتاء اگر بیش از شرایط پیشینی نباشد کمتر از آنها نیست. غزالی، که از فقیهان برجسته اهل سنت است، در کافی نبودن شرایط پیشینی افتاء می نویسد: «اذا رأیت الفقیه الذی بضاعته مجرد الفقه یخوض فی التکفیر والتضلیل فاعرض عنه ولا تشغل به قلبک ولسانک».(5)

فقیه در مقام افتاء علاوه بر فقه، نیازمند بسیاری دانش ها و امور دیگر است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.

ص: 388


1- احمد بن حمدان حرانی حنبلی، صفة الفتوی والمفتی والمستفتی.
2- نک.: محمد مهدی نراقی، انیس المجتهدین، ج2، ص961.
3- سید محسن حکیم، مستمسک العروه، ج1، ص43.
4- سید احمد خوانساری، جامع المدارک، ج6، ص5.
5- امام محمد غزالی، فیصل التفرقه، ص62.
1. تسلط بر خویشتن یا خودمهاری

از مهم ترین شرایط پسینی افتاء تسلط مفتی بر خویشتن یا خودمهاری است. این ویژگی عام تر از عدالت است؛ یعنی می تواند شرط عدالت را نیز پوشش دهد. مفتی علاوه بر عدالت باید بر نفس خویش سلطه داشته باشد تا بتواند خود را در برابر تعصبات و تمایلات و اغراض مادی و مذهبی ... کنترل کند. در روایات شیعی آمده است که مفتی باید صیانت نفس و مخالفت با هواهای نفسانی داشته باشد تا بتواند به این مقام واصل شود: «فأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا علی هواه، مطیعا لأمر مولاه، فللعوام أن یقلدوه».(1)

خطیب بغدادی از عالمان اهل سنت نیز در الفقیه والمتفقه آنگاه که شرایط مفتی را برمی شمارد پس از عبارت «حافظاً لدینه» می نویسد: «... مشفقا علی أهل ملته، مواظبا علی مروءته، حریصا علی استطابة مأکله، فإن ذلک أول أسباب التوفیق، متورعا عن الشبهات، صادفا عن فاسد التأویلات و ...».(2)

این گونه شرایط در مفتی وی را قادر به مهار خویشتن در مقابل تمایلات و تعصبات مذهبی، اغراض و کشش های دنیوی، از قبیل امور مالی و جایگاه های سیاسی و ... می کند و از ابزار شدن وی برای تأمین دغدغه های قدرت های مادی و سیاسی باز می دارد.

2. فهم واقعیت پیرامونی
اشاره

یکی از شرایط پسینی بسیار ضروری در افتاء فهم واقعیت های پیرامونی است.(3) از آنجایی که افتاء مرحله ای پس از اجتهاد و استنباط است فهم و لحاظ واقعیت های پیرامونی نه تنها به خلوص حکم ضرری نمی رساند، بلکه آن را کاربردی تر می کند. این شرط اگر هم در اصل اجتهاد و استنباط قابل توصیه نباشد - که البته آنجا هم به اعتقاد برخی فقیهان قابل توصیه است-(4)

در افتاء بدون هیچ تردیدی توصیه کردنی است، بلکه رعایت آن مهم به نظر می رسد. این شرط خود را در مصادیقی نشان می دهد که به برخی از آنها اشاره می کنیم.

ص: 389


1- محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج27، باب عدم جواز تقلید غیر المعصوم، ص131.
2- احمد بن علی خطیب بغدادی، الفقیه والمتفقه، ج2، ص158.
3- برای ملاحظه آرای فقیهان پیشین شیعی و سنی نک.: محمد ابراهیم جناتی، فقه و زمان، ص38-40.
4- روح الله موسوی خمینی، صحیفه نور.

اهمیت این شرط را در تعبیر برخی عالمان اهل سنت این گونه می توان دید که به نقل از برخی عالمان و راویان آورده اند: «لایفتی الناس الصحفی»؛(1)

یعنی آنان که فقط چشم بر نوشته ها دوخته اند و از پیرامون خود غافل اند شأن افتاء ندارند.

1. 2. زمان و مکان و افتاء

یکی از مصایق روشن فهم واقعیت های پیرامونی توجه به زمانه و زمینه شکل گیری پرسش و پاسخ آن است. مفتی نمی تواند در خلأ به اصدار حکم بپردازد و زمانه و زمینه حکم را نادیده بگیرد. البته جمع بین لحاظ این نکته و عصری نکردن و نسبی نکردن اصل استنباط از دقایق و ظرایف علمی است که باید بدان توجه کرد. توجه به زمان و مکان تلقی های مختلفی دارد که پرداختن به آنها بیرون از قلمرو این نوشته است، ولی به اجمال، چنان که یکی از فقیهان برجسته شیعی می گوید:

زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند ...، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی می طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد.(2)

بسیاری از عالمان اهل سنت(3)

نیز به این نکته توجه داشته اند. یکی از آنها می نویسد: «علیه مراعاة تغیر هذا الواقع سواء تغیرا زمانیا أو مکانیا أو تغیرا فی الحلول والظروف». وی آنگاه به آرای فقیهان پیشین اشاره کرده، می نویسد: «وقدیما قال العلماء تتغیر الأحکام بتغیر الزمان والمکان».(4) این دغدغه برای برخی نویسندگان معاصر چنان مهم بوده است که کوشیده اند به صورت مستقل به تدوین آثاری بپردازند.(5)

ص: 390


1- احمد بن علی خطیب بغدادی، الفقیه والمتفقه، ج2، ص97.
2- روح الله موسوی خمینی، صحیفه نور، ج21، ص98.
3- از جملهٔ ایشان می توان از ابن قیم جوزی یاد کرد که در کتاب اعلام الموقعین فصلی را اختصاص داده است به: «تغیر الفتاوی واختلافها بحسب تغییر الازمنه والامکنه والاحوال والنیات والوائد».
4- وهبة زحیلی، أصول الفقه الإسلامی، ج14.
5- از جمله نک.: محمدابراهیم جناتی، فقه و زمان؛ محمد عبدالرحمن مرعشلی، اختلاف الاجتهاد و تغیره و اثر ذلک فی الفتیا.
2. 2. عنایت به موضوع شناسی واقعه مورد پرسش

دیگر مصداق فهم واقعیت پیرامونی را موضوع شناسی واقعه مورد پرسش در مواردی که افتاء مبتنی بر پرسش است تشکیل می دهد. موضوع شناسی واقعه مورد پرسش از نکات بسیار مهم در افتاء است. افتاء کاربردی تر بر موضوع شناسی دقیق تر استوار است و این فهم درست موضوع مورد پرسش است که آسیب های اجتماعی و سیاسی افتاء را کاهش می دهد. یکی از صاحب نظران سنی معاصر می نویسد: «المقصود من فقه الواقع هو التهیؤ لمعرفة جزئیات الواقع حتی یراعیها المفتی لدی اجتهاده أو إجابته عن تساؤل المستفتی، لأن تهیؤه لمعرفة هذا الواقع هو اجتهاد منه ...».(1)

3. فهم مقاصد شریعت و توجه به آن
اشاره

یکی از نکاتی که می تواند افتاء را کاربرد ی تر و برخی تبعات منفی آن را مدیریت کند توجه به مقاصد الشریعه در هنگامه اصدار فتواست. لزوم توجه به مقاصد شریعت در اصل فهم گزاره های فقهی و در مرحله استنباط امری قابل توصیه است؛(2) ولی در مرحله افتاء ضرورت توجه به آن دوچندان، بلکه از بدیهیات است. مدیریت افتاء به سمت تأمین مقاصد شارع می تواند در گسترش و اقبال به شریعت تأثیر فراوانی بگذارد. به همین دلیل برخی صاحب نظران توجه به مقاصد شریعت را برای مفتیان لازم دانسته اند.

3. 1. مقصد حفظ جان مسلمان و افتاء

یکی از مقاصد مهم و مورد تأکید تمامی فرق اسلامی تلاش برای حفظ جان مسلمانان است. در روایات شیعی و سنی بر حرمت جان مسلم تأکید شده است. کلینی در باب «ان الاسلام یحقن به الدم» روایاتی چند نقل می کند که از آن جمله روایتی است که از امام صادق نقل شده است که فرموده اند: «الاسلام یحقن به الدم و ...».(3) مجلسی در مرآة العقول در شرح این حدیث می نویسند: «حقن دم از تبعات اسلام ظاهری است»؛(4)

که این نشان می دهد حرمت خون انسان ها آن قدر مهم

ص: 391


1- وهبة زحیلی، أصول الفقه الإسلامی، ج14.
2- برای مطالعه بیشتر نک.: محمد یسری ابراهیم، الفتوی؛ اهمیتها، ضوابطها، آثارها، ص569-583.
3- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج2، ص37.
4- محمدباقر مجلسی، مرآه العقول، ج7، ص121.

است که به ادنی نشانه باید در اهتمام به آن کوشید. اسلام ظاهری اگر آخرت کسی را تضمین هم نکند اما اسباب حرمت خون وی را تأمین می کند.

یکی دیگر از روایاتی که هم در منابع معتبر شیعی(1) و هم در منابع اهل سنت با اختلاف اندکی آمده روایت زیر است که در آن ضمن تأکید بر حرمت خون مسلمانان؛ ایشان مأمور شده اند این پیام دینی را به دیگران نیز منتقل کنند:

حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنَا أَبُو عَامِرٍ حَدَّثَنَا قُرَّةُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ قَالَ أَخْبَرَنِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی بَکرَةَ عَنْ أَبِی بَکرَةَ، وَرَجُلٌ أَفْضَلُ فِی نَفْسِی مِنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ حُمَیدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی بَکرَةَ - رضی الله عنه - قَالَ خَطَبَنَا النَّبِی - صلی الله علیه وسلم - یوْمَ النَّحْرِ، قَالَ «أَتَدْرُونَ أَی یوْمٍ هَذَا». قُلْنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمِّیهِ بِغَیرِ اسْمِهِ. قَالَ «أَلَیسَ یوْمَ النَّحْرِ». قُلْنَا بَلَی. قَالَ «أَی شَهْرٍ هَذَا». قُلْنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمِّیهِ بِغَیرِ اسْمِهِ. فَقَالَ «أَلَیسَ ذُو الْحَجَّةِ». قُلْنَا بَلَی. قَالَ «أَی بَلَدٍ هَذَا». قُلْنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمِّیهِ بِغَیرِ اسْمِهِ. قَالَ «أَلَیسَتْ بِالْبَلْدَةِ الْحَرَامِ». قُلْنَا بَلَی. قَالَ «فَإِنَّ دِمَاءَکمْ وَأَمْوَالَکمْ عَلَیکمْ حَرَامٌ، کحُرْمَةِ یوْمِکمْ هَذَا، فِی شَهْرِکمْ هَذَا، فِی بَلَدِکمْ هَذَا، إِلَی یوْمِ تَلْقَوْنَ رَبَّکمْ. أَلاَ هَلْ بَلَّغْتُ». قَالُوا نَعَمْ. قَالَ «اللَّهُمَّ اشْهَدْ، فَلْیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ، فَرُبَّ مُبَلَّغٍ أَوْعَی مِنْ سَامِعٍ، فَلاَ تَرْجِعُوا بَعْدِی کفَّارًا یضْرِبُ بَعْضُکمْ رِقَابَ بَعْضٍ». (2)

جان انسان ها یکی از دغدغه های مهم شریعت است که تلاش فراوانی برای حفظ آن کرده است. شریعت در حدودی که حتی به عرض مسلمان دیگری مرتبط است نیز به قاضی توصیه می کند: «ادرء الحدود بالشبهات».(3)

3. 2. افتاء و حفظ عرض مسلمان

دیگر مقصد مهمی که شریعت بر حفظ آن تأکید کرده و بر آن اهتمام ورزیده است عرض و آبروی مسلمان و به عبارت دیگر، رعایت حریم خصوصی وی است. این مقصد نیز از مقاصد

ص: 392


1- علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن ابی عمیر، عن أبی اسامة زید الشحام، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وقف بمنی حین قضی مناسکها فی حجة الوداع فقال: أیها الناس اسمعوا ما أقول لکم واعقلوه عنی فإنی لا أدری لعلی لا ألقاکم فی هذا الموقف بعد عامنا هذا، ثم قال: أی یوم أعظم حرمة؟ قالوا: هذا الیوم قال: فأی شهر أعظم حرمة؟ قالوا: هذا الشهر، قال: فأی بلد أعظم حرمة؟ قالوا: هذا البلد، قال: فإن دماء کم وأموالکم علیکم حرام کحرمة یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا إلی یوم تلقونه، فیسألکم عن أعمالکم ألا هل بلغت؟ قالوا: نعم قال: اللهم اشهد ألا من کانت عنده أمانة فلیؤدها إلی من ائتمنه علیها فإنه لا یحل دم امرئ مسلم ولا ماله إلا بطیبة نفسه ولا تظلموا أنفسکم ولا ترجعوا بعدی کفارا؛ نک.: محمد بن یعقوب کلینی، کافی، کتاب الدیات و کنز العمال، ج5، ص291، ح12915.
2- محمد بن إسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ح1741 و بسیاری از کتب روایی اهل سنت.
3- البته روشن است که این دستور علل و عوامل دیگری نیز دارد که در اینجا به آنچه به بحث مربوط است اشاره کردیم.

متفق علیه شیعی و سنی است که از مقاصد الشریعه است و باید اهتمام جدی به صیانت آن داشت. عرض مسلمان نیز همانند خون مسلمان اهمیتی ویژه دارد که با هیچ مستمسکی نمی توان به راحتی به آن دست اندازی کرد. حرمت انسان مسلمان اگرچه میت هم باشد مورد اهتمام شارع بوده است: «حرمة المسلم و هو میت کحرمته وهو حی»؛ این نگاه ویژه چگونه با رفتار برخی متمسکان به ابزار افتاء، که به راحتی عرض و ناموس دیگر مسلمانان را مباح اعلام می کنند، قابل جمع است.

در منابع شیعی(1)

مجلسی در بحار نقل می کند که پیامبر اکرم روزی به کعبه نگاه کردند و فرمودند: «ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی داشته است! به خدا قسم حرمت مؤمن از تو بیشتر است، زیرا خداوند فقط یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مؤمن سه چیز را حرام کرده است: مال، جان و آبرو تا کسی به او گمان بد نبرد».(2)

3. 3. افتاء و مقصد حفظ دین

شاید بتوان ادعا کرد که مهم ترین مقصد شرعی که می تواند با افتاء تأمین شود یا به مخاطره بیفتد مقصد حفظ دین است. افتاء، که از دین برآمده و بر مبانی دینی نیز استوار است، یکی از اعمال و رفتارهایی است که به راحتی می تواند دین را به چالش بکشاند و آن را سخت به مخاطره اندازد. تناقضی که شکل گرفته در همین جاست که افتاء برآمده از دین اگر شرایط و موازین آن را رعایت نکند خود می تواند چالشی در برابر دین باشد. حفظ دین، راه ها و رویکردهای چند گانه ای دارد که از آن جمله می توان از لزوم توجه به جنبه آسان گیری و سهولت شریعت، روشمند بودن افتاء و ... سخن گفت.

ص: 393


1- همین مضمون در منابع اهل سنت نیز آمده است: «أخبرنا معمر عن بعض المکیین أن عبد الله بن عمرو بن العاص قال اشهد أنک بیت الله وأن الله عظم حرمتک وأن حرمة المسلم أعظم من حرمتک»؛ أبو بکر عبد الرزاق بن همام صنعانی، مصنف، ج11، ص178.
2- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج64، ص71.

منابع

1.ابراهیم، محمد یسری، الفتوی؛ اهمیتها، ظوابطها، آثارها، چاپ اول قاهره، 1428.

2.ابن الشاط، ابوالقاسم، ادرار الشروق علی انوار الفروق؛ چاپ اول، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1418.

3.ابن عاشور، محمد طاهر، مقاصد الشریعة الاسلامیة،(با مقدمه محمدطاهر المیساوی) چاپ دوم، دارالنفائس، اردن، 1421.

4.ابن عربی، محیی الدین، أحکام القرآن، دار الکتب العلمیة، بیروت ، 2003م.

5.ابن منظور، لسان العرب، تحقیق: عبد الله علی کبیر و محمد أحمد حسب الله و هاشم محمد شاذلی، دار المعارف، قاهرة، [بی تا].

6.ابننجار حنبلی، تقیالدین، شرح الکوکب المنیر المسمی بمختصر التحریر، مکتبة العبیکان، ریاض، 1413.

7.ابوالعباس احمد بن یحیی الونشریسی، المعیار المعرب والجامع المغرب: عن فتاوی أهل إفریقیة والمغرب، وزارة الأوقاف والشؤون الإسلامیة للمملکة المغربیة - ودار الغرب الإسلامی، 1981م.

8.ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، تفسیر روح الجنان و روض الجنان، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1376ش.

9.ابوبکر عبدالله بن محمد بن ابی شیبة الکوفی، المصنف فی الأحادیث والآثار، چاپ اول، مکتبة الرشد، ریاض، 1409.

10.انصاری، مرتضی، مکاسب، چاپ هفدهم، مجمع الفکر الاسلامی، قم، 1435.

11.آشتیانی، میرزا محمدحسن، کتاب القضا، چاپ دوم، انتشارات هجرت، قم، 1363.

12.بحر العلوم، محمد، الاجتهاد اصوله واحکامه، چاپ سوم، دار الزهراء، بیروت، 1412.

13.بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، چاپ اول، دار طوق النجاة، 1422.

14.بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین بن علی، السنن الصغیر، دار النشر: جامعة الدراسات الإسلامیة، پاکستان، [بی تا].

15.جناتی، محمد ابراهیم، فقه و زمان، چاپ اول، مؤسسه فرهنگی احیاگران، قم، 1385.

16.جوزی، ابن قیم، إعلام الموقعین عن رب العالمین، دارالجیل، بیروت، 1973.

17.جوینی، عبد الملک بن عبد الله، البرهان فی أصول الفقه، چاپ اول، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1418.

ص: 394

18.حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، چاپ اول، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، بیروت، 1413.

19.حرانی حنبلی، احمد بن حمدان، صفة الفتوی والمفتی والمستفتی، چاپ چهارم، المکتب الإسلامی، بیروت، 1404.

20.حسینی شیرازی، سید محمد، الفقه، چاپ دوم، دارالعلوم، بیروت، 1407.

21.حسینی کفوی، ایوب بن موسی، الکلیات، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1419.

22.حکیم، سید محسن، مستمسک العروه، چاپ چهارم، مکتبه آیه العظمی المرعشی النجفی، قم، 1391.

23.حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، تحریر الاحکام علی مذهب الامامیه، چاپ اول، مؤسسه امام صادق، قم، 1420.

24.خطیب بغدادی، أحمد بن علی، صحیح الفقیه والمتفقه، چاپ اول، دار الوطن، ریاض، 1418.

25.خوانساری، سید احمد، جامع المدارک فی شرح المختصر النافع؛ چاپ دوم، مکتبة الصدوق، تهران، 1355ش .

26.خویی، سید ابوالقاسم، دروس فی فقه الشیعه، مطبعه الادب، نجف، 1413.

27.خویی، سید ابوالقاسم، مصباح الفقاهة، مکتبه الداوری، قم، 1377.

28.راشد، محمد أحمد، أصول الافتاء والاجتهاد والتطبیقی فی نظریات فقه الدعوة، دارالیقین، 2012.

29.رمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1415.

30.ریسونی، احمد، نظریة المقاصد عند الشاطبی، المکتبه السلفیه، دارالبیضاء، مغرب، 1990.

31.زحیلی، وهبة، أصول الفقه الاسلامی، چاپ اول، دارالفکر، دمشق، 1429.

32.زیدان، عبد الکریم، اصول الدعوه، بغداد ؛ 1395ق.

33.شاطبی، أبواسحاق، الموافقات فی اصول الشریعة، دارالمعرفة، بیروت، 1416.

34.شهرزوری، عثمان بن عبد الرحمن بن عثمان، أدب المفتی والمستفتی، چاپ اول، مکتبة العلوم والحکم، عالم الکتب، بیروت، 1407.

35.صنعانی، عبد الرزاق بن همام، مصنف، المکتب الإسلامی، چاپ دوم، بیروت، 1403 .

36.طبیبی، حشمت الله، مبادی و اصول جامعه شناسی، چاپ اول، کتاب فروشی اسلامیه، تهران، 1370.

37.طرابلسی مغربی، محمد بن محمد بن عبد الرحمن، المعروف بالحطاب الرُّعینی، مواهب الجلیل لشرح مختصر الخلیل، دار عالم الکتب، 1423.

ص: 395

38.غزالی، محمد، فیصل التفرقه، تصحیح و تعلیق: محمد بیجو، 1413.

39.فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، مطبعه الحسینیه المصریه، مصر، 1344.

40.فیض کاشانی، ملامحسن ؛الأصول الأصیلة، چاپ اول، مدرسه عالی شهید مطهری، تهران، 1387.

41.قاسمی، محمدجمال الدین، الفتوی فی الاسلام، دارالنهضه، دمشق، 1427.

42.قحطانی، مسفر بن علی، منهج استنباط احکام التوازل الفقهیه المعصره : دراسه تاصیلیه تطبیقیه، دار ابن حزم، بیروت، 1424.

43.قرافی، احمد بن ادریس، الاحکام فی تمییز الفتاوی عن الاحکام و تصرفات القاضی والامام، مکتبه الانوار، قاهره، 1357.

44.قرضاوی، یوسف، الاجتهاد فی الشریعه الاسلام،قاهره؛ دارالعلم؛ چاپ اول؛ 1417.

45.------------------ ، الفتوی بین الانضباط والتسیب، چاپ اول، دار الصحوه، قاهره، 1408.

46.------------------ ، الفقه الاسلامی بین الاصاله والتجدید، چاپ دوم، مکتبه وهبه، قاهره، 1419.

47.قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، چاپ اول، موسسه التاریخ العربی(داراحیاء التراث)، بیروت، 1414.

48.قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، چاپ اول، احیاء التراث العربی، بیروت، 1375.

49.کاسانی، ابوبکر بن مسعود، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، چاپ اول، دارالمعرفه، بیروت، 1420.

50.کرکی، علی بن حسین، رسائل، چاپ اول، موسسه النشر الاسلامی، قم، 1412.

51.کلیبولی (المدعو بشیخی زاده)، عبد الرحمن بن محمد بن سلیمان، مجمع الأنهر فی شرح ملتقی الأبحر، دار احیا التراث العربی، بیروت، 1319.

52.کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، اسوه، تهران، 1381.

53.لقانی مالکی، ابراهیم، منار اصول الفتوی و قواعد الافتاء بالاقوی، المملکة المغربیة، وزارة الاوقاف و الشوون الاسلامیه، 1423.

54.متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1383.

55.مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، موسسه الاعلمی، بیروت، 1429.

ص: 396

56.مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح اخبار الرسول، چاپ دوم، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1363.

57.مرعشلی، محمد عبد الرحمن، اختلاف الاجتهاد و تغیره و اثر ذلک فی الفتیا، چاپ اول، مجد، بیروت، 1424.

58.مروزی، عبد الله بن مبارک بن واضح، الزهد ویلیه الرقائق، دارالکتب العربیه، بیروت [بی تا].

59.مکارم شیرازی، ناصر، انوار الفقاهه، چاپ اول، مکتبه امیرالمومنین، قم، 1408.

60.مک کلانگ لی، آلفرد و همکاران، مبانی جامعه شناسی، ترجمه: محمدحسین فرجاد و هما به روش، چاپ دوم، انتشارات ققنوس، تهران، 1372.

61.منتظری، حسین علی، تعلیقه بر عروة، نشر تفکر، قم، 1415.

62.موسوی اردبیلی، سید عبدالکریم، فقه القضاء، چاپ اول، مکتبه امیرالمومنین، قم، 1408.

63.موسوی خمینی، روح الله، تنقیح الاصول، (تقریر: حسین تقوی اشتهاردی)، چاپ اول، موسسه تنظیم و نشر، قم، 1418.

64.------------------------- ، صحیفه نور، انتشارات سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران، 1369.

65.نجفی قوچانی، سید محمدحسن، مجموعه الرسائل الفقهیه؛ تقریرات درس آخوند خراسانی، چاپ اول، مجمع نشر الاثار العلیمه والمفاخر الثقافیه، تهران، 1386.

66.نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1365 ش.

67.نراقی، محمد مهدی، انیس المجتهدین، چاپ اول، بوستان کتاب، قم، 1388.

68.نمری، یوسف بن عبد البر، جامع بیان العلم و فضله، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1398.

69.نوری طبرسی، میرزا حسن، مستدرک الوسائل، چاپ اول، موسسه آل البیت، بیروت، 1429.

70.نووی، ابوزکریا محیی الدین یحیی بن شرف، آداب الفتوی والمفتی والمستفتی، چاپ اول، دارالفکر، دمشق، 1408.

71.واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، دارالفکر، بیروت، 1414ق.

72.ebadalrhman.net

ص: 397

ص: 398

سلفی گری اخوان المسلمین و تقریب / حبیب حاتمی

اشاره

حبیب حاتمی(1)

چکیده

اخوان المسلمین مصر، که خود را سلفی معرفی می کند، جریانی است که در اصل سلفی گری با سایر سلفیه مشترک است، اما تفاوت های مهمی نیز با دیگر انواع آنها دارد. از آنجایی که این جریان امروزه در بیش از هفتاد کشور طرفدار دارد، می تواند نقش مؤثری در موفقیت یا شکست تلاش های تقریبی داشته باشد. این گرایش از سلفیه در دفاع از وحدت اسلامی و تأسیس دارالتقریب نقش اساسی داشته، برخلاف سلفیان وهابی تکفیری که بیشترین نقش را در ایجاد تفرقه دارند، تقریب مذاهب را در دستور کار خویش قرار داده است. لذا می توان آنها را سلفیه تقریبی دانست. در مقاله حاضر، این گرایش فکری از سلفیه را تا حدودی معرفی کرده، اندیشه های آنها در خصوص برخی مباحث، از جمله بدعت، زیارت، و میزان هماهنگی آنها با اهداف تقریبی و مسئله تکفیر بررسی شده است.

کلیدواژه ها: سلفیه، تقریب، وحدت اسلامی، اخوان المسلمین، اهل سنت، تشیع، تکفیر.

ص: 399


1- دانش آموخته و مدرس حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری کلام اسلامی.

مقدمه

یکی از جریان هایی که در سال های اخیر نقش بسزایی در سیاست های منطقه ای ایفا کرده و هر روز بر دامنه گسترش نفوذ آن افزوده می شود، جریان «سلفی» است. هرچند این اصطلاح با اهل حدیث از اهل سنت گره خورده است، ولی با ظهور ابن تیمیه در قرن هفتم و اظهار این مطلب که «در عقل صریح و نقل صحیح چیزی که مخالف طریقه سلفیه باشد، وجود ندارد»(1) مکتب «سلفیه» به معنای خاصی تلقی شد. بعد از ابن تیمیه، محمد بن عبد الوهاب (متوفی 1206 ه.ق.) در عربستان ظهور کرد و سلفی گری را با گرایش تکفیری تأسیس کرد.(2) امروزه سلفیه گرایش های فکری متعددی دارد که البته در اصل سلفی گری مشترک اند. برخی از این گرایش ها عبارت اند از: سلفیه تکفیری وهابی عربستان، سلفیه اعتدالی و افراطی دیوبندی شبه قاره هند، سلفیه اعتدالی زیدیه یمن، سلفیه تقریبی اخوان المسلمین مصر و سلفیه جهادی سید قطبی.(3) سلفیت نزد هر یک از این گروه ها معنای خاصی دارد و به تبع آن عمل کرد متفاوتی هم در خصوص تقریب و تکفیر دارند. در این مقاله می کوشیم به دو پرسش پاسخ دهیم:

1. سلفیت نزد اخوان المسلمین چه معنا و معیاری دارد؟

2. نگاه اخوان المسلمین و معیار ایشان در بحث تقریب و تکفیر چیست؟

«سلفیه» در لغت و اصطلاح

«سلفی گری» در لغت به معنای تقلید از گذشتگان و در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، صحابه و تابعین دارند. آنها معتقدند عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شود که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و علما نباید به طرح ادله ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می گذارد، بپردازند. لذا در اندیشه سلفیون، اسلوب های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنها حجیت دارد.

ص: 400


1- احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، الفتوی الحمویة الکبری، ص46.
2- عبد الحیّ ندوی، نزهة الخواطر، ج28، ص7-23.
3- مهدی فرمانیان کاشانی، «سلفیه و تقریب»، در: هفت آسمان، ش47، پاییز 1389.

تاریخچه سلفیه

سلفی ها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» می دانند؛ مکتبی که «احمد بن حنبل» در عصر عباسیان و پس از اختلاف با معتزله و اهل کلام و شیعیان پدید آورد. نقطه عطف تفکر سلف گرایی ظهور «ابن تیمیه حرانی» است. او بعد از آنکه به جای پدرش بر کرسی تدریس و افتاء نشست، عقایدی در مسائل توحیدی و جانبداری از اهل حدیث و پیروی از سلف بیان کرد که در میان مسلمانان اختلاف شدیدی درباره افکار او پدید آمد تا جایی که برخی او را به عنوان رهبر فکری خویش پذیرفتند و برخی هم او را به شدت انکار کردند و عقاید او را بدعت دانستند و فتوا به قتل یا حبس او دادند.

پس از درگذشت ابن تیمیه و هجوم فقیهان همه مذاهب بر ضد او، شاگردان او، مانند ذهبی، ابن قیم و ابن کثیر نتوانستند شیوه او را ترویج کنند تا اینکه چهارصد سال بعد از وی در اواسط قرن دوازدهم هجری «محمد بن عبدالوهاب»، ساکن نجد حجاز، مسائل ابن تیمیه و نظرات وی را پی گیری کرد. محمد بن عبدالوهاب چون از علم ابن تیمیه بهره وافری نبرد، راه عمل و اقدام را برگزید و رساله های کوچک پر از آیه و حدیث بدون اصطلاحات علمی برای تعلیم عوام به نگارش درآورد و به شمشیر متوسل شد و راه تندی و خشونت را در پیش گرفت. وی تابعین برنامه اش را مسلمان و موحد و مخالفانش را کافر و مشرک نامید.

سلفیان در نجد موجی از تندروی و سخت گیری به راه انداختند و کم کم به تکفیر همه مسلمانان پرداختند و گاهی برای ساکت کردن مخالفان، شیعه را تکفیر کردند و اشاعره و صوفیه و مذاهب دیگر را اهل بدعت خواندند و مدعی شدند که اسلام ناب محمدی در اختیار سلف بوده، فهم آنها از کتاب و سنت برای همگان حجت است و هر کس از این راه عدول کند، بدعت گذار یا خارج از اسلام است.

سلفی گری در مصر

حمله ناپلئون به عثمانی و تصرف مصر، ضعف امپراتوری عثمانی را آشکار و جنبش های اسلامی را فعال تر کرد. از اوایل قرن سیزدهم ه.ش. هرچه نفوذ عثمانی در مصر کم می شد، نفوذ اروپایی ها بیشتر شد تا جایی که حدود 1261 ه.ش. انگلیس کنترل همه امور مالی و اداری مصر را

ص: 401

در دست گرفت و آنجا را مستعمره خود کرد. در چنین دورانی سید جمال الدین اسدآبادی به مصر آمد و جوانان مصر را به مبارزه علیه انگلیس دعوت کرد و سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد. سید جمال مسلمانان را دعوت می کرد به اسلام دوران پیامبر باز گردند.

شیخ محمد عبده، سعد زغلول، ابراهیم هبلاوی، فتحی زغلول و بسیاری دیگر از نویسندگان لبنانی، سوری و مصری دور سید جمال جمع شدند و با مقالاتشان به خصوص در مصر جنبش های اعتراضی علیه استعمار انگلیس به راه انداختند که مهم ترین آنها در تأسیس «انجمن وطنی» و قیام «اعرابی پاشا» نمود پیدا کرد. دولت مصر سید جمال را از این کشور اخراج کرد، ولی شاگردانش راهش را ادامه دادند. یکی از مهم ترین شاگردان سید جمال در مصر «محمد عبده» بود. او که سال ها با سید جمال همراه بود، وقتی به مصر بازگشت روش انقلابی و حماسی سید را کنار گذاشت و برای رسیدن به آرمان های او روشی آرام در پیش گرفت. عبده راه نجات مسلمانان را بازگشت به اسلام دوران پیامبر و اسلام سلف می دید، ولی بر عقل و آگاهی تأکید می کرد و ملاک شناخت دین را عقل می دانست. از نظر وی، ایمانی که بر عقل استوار نباشد، پذیرفته نبود؛ عبده با نص گرایی و تقدیرگرایی مخالف بود و تلاش می کرد دین را با دنیای جدید مطابقت دهد و نظام خلافت را نظام مطلوب سیاسی در اسلام می دانست.

محمد عبده شاگردانی تربیت کرد که «رشید رضا» از مشهورترین آنها بود. وی اهل سوریه بود و در مدارس دینیِ مخالفان خلافت عثمانی درس خوانده بود. با خواندن عروة الوثقی با سید جمال و عبده آشنا شد و به مصر رفت و شاگرد و همراه عبده شد.

رشید رضا و سلفیت

رشید رضا تفکر سلفیه را پذیرفت و در آثار خود، به ویژه در تفسیر و مجله المنار، از آن دفاع کرد. بدین ترتیب تفکر سلفیه در شمال آفریقا رواج یافت. رشید رضا ابتدا مدافع گرایش به سلف با رویکرد سید جمالی بود؛ اما با ظهور وهابیت در عربستان و مهاجرت دو تن از نوادگان محمد بن عبدالوهاب به مصر، تحت تأثیر افکار آنها با ابن تیمیه آشنا شد و سلفیه ابن تیمیه ای را پذیرفت. رشید رضا خود در این باره می نویسد: «در اوایل طلبگی فکر می کردم که مذهب سلف، مذهب

ص: 402

ضعیفی است؛ اما هنگامی که آثار ابن تیمیه و سفارینی را مطالعه کردم به این نتیجه رسیدم که مذهب سلف، مذهب حقی است و مخالفان آن از افکار سلفیه اطلاعی ندارند».(1)

رشید رضا از هواداران بازگشت به سلف ابن تیمیه ای شد و در مجله المنار به تبلیغ این اندیشه پرداخت و آثار محمد بن عبدالوهاب را با عنوان مجموعة التوحید به چاپ رساند و خود نیز آثاری همچون الوهابیون والحجاز تألیف کرد. رشید رضا می گفت که به خاطر خدا، یک ربع قرن از وهابیت دفاع کرده است. او عبد العزیز، پادشاه عربستان، را خلیفه عادل می دانست.(2)

رشید رضا، علی رغم حمایت از اندیشه سلفیه، در راه تقریب تلاش فراوانی کرد و قائل بود که در این زمینه تحت تأثیر سید جمال الدین اسدآبادی است. قاعده طلایی رشید رضا در باب تقریب این جمله بود: «نتعاون علی ما نتفق علیه و یعذر بعضنا فیما نختلف فیه»؛ ما در موارد مشترک به کمک همدیگر می شتابیم و در موارد اختلافی یکدیگر را معذور می دانیم». وی در این راه تلاش فراوانی کرد و به عنوان یک سلفی معتدل در پی نزدیکی قلوب مسلمانان بود، ولی گاه از علمای شیعه هم انتقاد می کرد و می گفت: «اکثر علمای شیعه از تقریب دوری می کنند و آن را دوست ندارند؛ زیرا معتقدند این مسئله با منافع شخصی آنها در تضاد است». در حالی که رشید رضا متوجه این مطلب نبود که مخالفت آنها به دلیل در خطر بودن منافع نیست، بلکه آنها تقریب به معنای دست برداشتن از برخی عقاید یا حداقل سکوت در مقابل برخی دیگر را قبول ندارند، چراکه وظیفه ما حق گویی و حق طلبی است.

اخوان المسلمین و گسترش سلفی گری اعتدالی و افراطی در شمال آفریقا

بعد از رشید رضا گسترش تفکر سلفیه در مصر مدیون اخوان المسلمین است که پیرو معتدل تفکرات سلفیه است. در میان شاگردان وی، حسن البناء در 1927 در شهر اسماعیلیه، به دنبال بحران به وجودآمده در جهان اسلام(3) جمعیتی اسلام گرا را بنیان گذاشت که خیلی زود از تأثیرگذارترین گروه های اسلامی در آفریقا، اروپا، آسیا و حتی آمریکا شد. وی با تأسیس جنبش اخوان المسلمین، تفکر سلفیه اعتدالی - تقریبی را در شمال آفریقا و کشورهای عربی پایه ریزی کرد

ص: 403


1- سید محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج3، ص197.
2- محمود متولی، منهج الشیخ محمد رشید رضا فی العقیده، ص193.
3- السید رفعت، سید قطب، ص59.

و گسترش داد. عقاید حسن البناء، هرچند در شیوه بیان با سلفیه فرق هایی دارد، اما با اندیشه بازگشت به سلف پیوند می خورد. لذا در مجالس اخوان المسلمین تفسیر قرآن و حدیث بیش از هر چیز محل توجه بود؛ حسن البناء منابع اساسی تعالیم اسلامی را قرآن و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می دانست و تأکید داشت که مردم با تکیه به این دو به کامروایی دست می یابند و خواهان بازگشت به اسلام اصیل بود، نه اسلامی که به مرور زمان در جوامع مختلف بر اثر نفوذ صاحبان قدرت، ابزاری برای دست یابی به منافع آنها علیه مردم عامی شده بود؛ در حالی که اسلام اصیل تمامی عرصه های زندگی انسان را در هر دو جهان محل توجه قرار می دهد که در این صورت آن را می توان «مکتب عبادت، وطن دوستی، تمدن، دین، حکومت، اخلاق و شمشیر»(1) نامید. وی برای ترویج ایدئولوژی اخوان، به قرآن و شش کتاب معتبر حدیثی اهل سنت (صحاح سته) و همچنین افکار و اقدامات دیگر شارحان پیش گام سلفی گری از جمله احمد بن حنبل، ابن حزم، ابن تیمیه، نووی و دیگر نظریه پردازان تأسی می جست.(2)

محبوب ترین و زیباترین شعار ایشان، هنگامی که بسیاری از مردم برای پادشاهان و رؤسا زنده باد می گفتند، ندای «الله اکبر و لله الحمد» و بانگ و آوای بلندشان مدام «لا اله الا الله محمد رسول الله» و «برای آنها خواهیم زیست، به خاطرشان خواهیم مرد و در راه آنها تا رسیدن به ملاقات خداوند جهاد و تلاش خواهیم کرد» بوده و هست.(3) شعار معروف اخوان المسلمین، که بیانگر ایدئولوژی بنیادگرایانه آنها نیز هست، عبارت است از: «خدا غایت ما، پیامبر رهبر ما، قرآن قانون ما، جهاد روش ما، کشته شدن در راه خدا بزرگ ترین آرزوی ماست».(4)

جنبش حسن البنّاء، فاقد عمق فلسفی جنبش سلفیه بود. چون شخصاً علاقه چندانی به مسائل پیچیده و غامض ایدئولوژیک نداشت. اما با این همه، موفق شد آنچنان حمایت توده ها را سازمان دهی کند که هیچ جنبش اسلامی دیگری تا پیش از او قادر به انجام آن نشده نبود؛ چراکه

ص: 404


1- اسحق موسی حسینی، اخوان المسلمین، ص114.
2- همان، ص59.
3- یوسف قرضاوی، اخوان المسلمین، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد، ص475-477.
4- مختار حسینی، برآورد استراتژیک مصر، ص176.

رویکرد ایشان سیاسی بود و به همین دلیل بعد سیاسی سلفیه شمال آفریقا بر تمام جریان هایی که تحت تأثیر این جنبش بودند، اثر گذاشت.

سلفیت اخوان المسلمین از دیدگاه سلفیان تندرو

با اینکه اخوان خود را سلفی معرفی می کند و به آن توجه ویژه دارد به گونه ای که سکولارها، اخوان المسلمین را متهم می کنند که در عقاید دینی خود مسلمانانی متعصب، در ایمان خویش انعطاف ناپذیر و در نگاهشان به مذاهب و افکار دیگر تندرو و سخت گیرند، سلفی ها و تحریری ها اخوان المسلمین را به سهل انگاری در خصوص امور عقیدتی همچون، مسئله اولیا و قبور و توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، ملائک، دوستان خوب خداوند و آیات و احادیثی که آنها را آیات و احادیث صفات می نامند، متهم می کنند. برخی از وهابی ها اطلاق سلفی بودن بر اخوان را قبول نداشته، معتقدند اخوان در این امور از اشعریه پیروی می کنند و از اهل سنت به شمار نمی آیند!

وهابی ها، همچنین اخوان را در مسئله «ولایت» و «برائت» به عدم برائت از کافران، اعم از کلیمیان و مسیحیان و دیگران متهم می کنند، چراکه آنها را برادر خطاب می کنند، در حالی که میان مسلمان و کافر رابطه برادری وجود ندارد. علاوه بر این، اخوانی ها «نصوص قطعی» را تأویل می کنند، به ویژه نصوصی که مسلمانان را به جنگ با کافران و گرفتن جزیه از آنها فرا می خواند. همچنین اخوان حکم کفر حکامی را که حکم به ما انزل الله نمی کنند و شریعت و دین خداوند را در بخش های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زندگی بشری به اجرا نمی گذارند، صادر نمی کنند و با این روش خویش، راه مخالفت با قرآن در پیش گرفته اند. حتی آنها می گویند عقیده در اندیشه اخوان به اندازه کافی محل توجه نیست و در فرهنگ ایشان منزلت مناسبی ندارد. وهابیان تهمت های فراوان دیگری نیز بر اخوان وارد می کنند که اصول درستی ندارد و بر پایه دلیل واضح و معرفت صحیح واقع نشده است.

البته در مقابل، برخی از محققان و پژوهش گران، سلفی نامیدن وهابیت را نمی پسندند و معتقدند افکار وهابیت، ارتباطی با آرا و افکار سلف ندارد، ولی وهابی ها با تبلیغات خود با کمک فراوان آل سعود، اسم سلف را دوقبضه کرده اند.

ص: 405

برخی از مسائل اعتقادی نزد اخوان

اشاره

اخوان برخلاف وهابیان که افراطی ترین گروه سلفیه و تکفیری اند و رویکرد مناسبی به تقریب ندارند و مفهوم بدعت را حربه ای برای تکفیر مخالفان تفکر خود قرار داده اند، در خصوص معنای بدعت و راه برخورد با آن، بحث زیارت، تکفیر و همچنین بحث تقریب نظری جدای از وهابیت د ارند که به اختصار به آن اشاره می کنیم.

بدعت نزد اخوان

با اینکه اخوان، با اعمال و گفتارهای شرک آلود، خرافات و امور باطل و بیهوده ای که حول عقیده توحید شکل گرفته، به شدت مخالف اند و استاد حسن البناء در رساله اصول عشرین می گوید: «هر گونه بدعتی در دین خداوند که دارای اصل و دلیلی نباشد و مردم از روی کشش های نفسانی آن را خوب و پسندیده بدانند- خواه از طریق افزودن باشد یا کاستن- انحراف و گمراهی است و باید با در پیش گرفتن بهترین وسیله که منجر به بدتر از آن نشود، مقابله شود» اما معتقد است باید با روش حکیمانه و موعظه دل سوزانه مقابله شود.

حسن البناء، که روش خود را تربیتی و اصلاحی می دانست، نمی کوشید عقیده فاسدی را براندازد، مگر اینکه قبلاً به جای آن عقیده صالحی را بنیان کرده باشد. زیرا ویران کردن بعد از ساختن سهل و ساده می شود، ولی قبل از آن بسیار سخت است و این دیدگاه بسیار دقیقی است که متأسفانه مصلحان و واعظان معمولاً به آن توجه نمی کنند.

قرضاوی، از اعضای اخوان المسلمین، هرچند خود متوسل نشدن به ذات پیامبر و صالحان را ترجیح می دهد، اما ذیل مسئله توسل، قاعده ای به دست می دهد و می گوید:

هیچ کس نگفته است که هر کس قائل به توسل به پیامبر و اولیا باشد کافر می شود و هیچ دلیلی هم برای تکفیر او وجود ندارد؛ زیرا این مسئله ای است مخفی و دلایل آن معلوم و آشکار نیست. کفرورزی زمانی پیش می آید که یکی از ضروریات معلوم دین یا احکام متواتر و مورد اتفاق و ... انکار شود. حتی کسی که دیگران را به خاطر آنکه قائل به توسل هستند، کافر می نامد مستحق شدیدترین مجازات و تعزیر است. باید با چنین کسی که به دین خداوند تهمت و افترا می بندد برخورد شود؛ خصوصاً در ارتباط با این فرموده رسول خدا صلی الله علیه و سلم که می فرماید: «أَیُّمَا رَجُلٍ قَالَ لِأَخِیهِ یَا کَافِرُ فَقَد بَاءَ بِهَا أَحَدُهُما»؛ هر انسانی برادر خود

ص: 406

را کافر خواند، یکی از آن دو کافر است.(1) یعنی اگر کافر خوانده شده از کفر بری باشد تکفیرکننده مشمول آن خواهد شد.

قرضاوی در ادامه به دلیل اهمیت و برای اثبات صحت و درستی این رأی محققان را به احادیث موجود در کتاب التوسل؛ انواعه و احکامه ارجاع می دهد.(2)

اخوان و زیارت قبور

در خصوص توجه به زیارت، حسن البناء در کتاب خاطرات خود، که در اواخر عمرش تألیف کرد، می گوید:

در روزهای جمعه به زیارت یکی از اولیای دمنهور و گاهی به دسوق و گاهی به منطقه عزبه النوام می رفتیم. زیرا مقبره شیخ سید سنجر، که از خواص رجال طریقه حصافیه به شمار می رفت و در صلاح و تقوا مشهور بود، در آنجا واقع بود و ما یک روز کامل را در آن منطقه به سر می بردیم و باز می گشتیم.(3)

تکفیر

حسن البناء در اصول العشرون به روشنی تکفیر افراد و جامعه را رد کرده، بر لزوم وحدت اسلامی تأکید می کند؛ وی معتقد است:

بدترین چیزی که مسلمانان بدان گرفتار آمده اند، تفرقه و اختلاف و بنیان پیروزی شان محبت و وحدت است ... مگر از ما خواسته نشده برای برادران خویش چیزی را بخواهیم که برای خود می خواهیم؟ پس اختلاف برای چیست؟ چرا ما در جوی آکنده از صفا و صمیمیت به تفاهم نرسیم، در حالی که عوامل تفاهم وجود دارد؟

حسن البناء در جایی دیگر وحدت امت را بنیان نظام اجتماعی اسلام دانسته، می نویسد:

مقصود از برادری این است که دل ها و جان ها را به وسیله عقیده با یکدیگر پیوند دهیم. عقیده محکم ترین و ارزشمندترین رابطه است. برادری، یار ایمان و تفرقه، یاور کفر است. بنیاد اقتدار وحدت است و وحدت بدون دوست داشتن ممکن نیست.

ص: 407


1- ابن تیمیه، مجموع فتاوا، ج1، ص106، به نقل از: یوسف قرضاوی، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد.
2- یوسف قرضاوی، اخوان المسلمین، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد، ص480-487.
3- حسن البناء، خاطرات زندگی.

شیخ حسن البناء مذهب شیعه امامیه را به رسمیت شناخت و از علمای بزرگ الأزهر، مانند مرحوم شیخ محمود شلتوت، در به رسمیت شناختن مذهب شیعه جعفری به عنوان مذهب پنجم مسلمانان پیروی کرد.

اخوان معیارهایی دارند که بر اساس آن در مقابلشان موضع گیری می کنند و خود را به مراعات آن اصول پای بند می شمارند. یکی از آن اصول مسئله تکفیر است که اهمیت، حساسیت و پیامدهای خاصی دارد؛ چراکه وقتی کسی را تکفیر می کنیم در واقع به اخراج او از میان ملت مسلمان حکم صادر کرده ایم؛ او را از خانواده و زن و فرزندش جدا کرده، از دوستی و موالات اهل ایمان محرومش کرده ایم. مهم تر از آن موضوع این است که اکثر فقهای مسلمان رأیشان بر اجرای حکم قتل اوست و به عبارت دیگر، در مورد قتل شخصیتی و معنوی او اجماع وجود دارد، اکثریت نیز معتقدند باید اعدام شود.

به همین دلیل است که حسن البناء در آخرین اصل از اصول عشرین می گوید:

حکم کفر مسلمانی را که اقرار به شهادتین کرده و به مقتضای آن عمل می کند به دلیل دیدگاهی که دارد یا معصیتی که مرتکب شده صادر نمی کنیم، مگر آنکه یکی از ضروریات معلوم دین را یا آیه صریحی را انکار کند، یا آن را به صورتی که به هیچ وجه در چارچوب لغت عرب قرار نگیرد تفسیر کند یا عملی را انجام دهد که به هیچ وجه امکان تأویل و تفسیر دیگری نداشته باشد.(1)

قرضاوی می گوید:

دیدگاه عالمان محقق امت اسلامی بر پایه سخت گیری در خصوص صدور حکم کفر است؛ ما رساله کوتاهی را در این زمینه تحت عنوان «پدیده افراط در تکفیر» نوشته ایم و به بیان حقایقی درباره این مسئله مهم پرداخته ایم که برخی از آن جماعت های اسلامی در آن دچار افراط و تندروی شده اند و حکم کفر همه یا اکثریت امت مسلمان را صادر کرده، حکام را به دلیل اجرا نکردن شریعت خداوند و مردم را به دلیل سکوت در برابر حکام، کافر اعلام کرده اند؛ بر این اساس که «هر کس حکم کفر کافر را صادر نکند خود کافر می شود». آنها از این نکته غفلت ورزیده اند که این موضوع درباره کافران اصلی است که ضروریات

ص: 408


1- جمعه امین عبدالعزیز، فهم الاسلام فی ظلال الاصول العشرین للامام الشهید حسن البناء، ص275-303.

معلوم دین را انکار کنند؛ مانند ملحدان و بت پرستان و تحریف کنندگان اهل کتاب و غیره.

ابن قیم در کتاب مدارج السالکین می گوید:

کفر دو نوع است: کفر اکبر و کفر اصغر؛ کفر اکبر عامل ماندن ابدی در دوزخ است ولی کفر اصغر مشمول تهدید و وعید صاحب شریعت است، اما مشمول ماندگاری ابدی در دوزخ نمی شود. همچنان که در حدیثی از رسول خدا آمده است: «اثنتان فی امتی هما بهم کفر: الطعن فی النسب والنیاحة»؛ دو چیز در میان امت من نشانه کفر است: زیر سؤال بردن اصل و نسب مردم و ضجه و زاری (بر میت).

و در ادامه می گوید: «منظور این است که همه معاصی از نوع کفر اصغرند؛ زیرا برخلاف شکر هستند، که به معنای اطاعت و فرمان برداری است؛ پس سعی و اقدام یا شکر است یا کفر و یا چیز سومی است که نه آن است و نه این؛ والله اعلم».(1)

زینب غزالی، مسئول اخوات المسلمات، در کتاب روزهای خاطره می گوید:

ما اهل قبله را تکفیر نمی کنیم؛ اهل قبله آنهایی اند که می گویند: لا اله الا الله، محمد رسول الله، و سپس به آنچه رسول خدا صلی الله علیه و سلم از طرف پروردگارش آورده ملتزم می شوند. آنهایی که نماز به پا می دارند و زکات می دهند و روزه ماه رمضان را می گیرند و حج خانه کعبه را اگر مستطیع شدند به جا می آورند و به احکام قرآن و سنت پای بند هستند؛ از پیش خودشان حکم جعل نمی کنند و به غیر آنچه خداوند نازل کرده حکم نمی کنند.(2)

تقریب بین مذاهب اسلامی

در دوران معاصر، از زمانی که جماعت «تقریب بین مذاهب اسلامی»، به همت حسن البناء، آیت الله قمی و دیگران تشکیل شد، اجتناب از جدال های مذهبی و فرقه ای از جمله مهم ترین اصولی بود که حسن البناء بر آن اعتقاد داشت. اخوان المسلمین همکاری میان اخوان و شیعیان و

ص: 409


1- ابن قیم، مدارج السالکین، ج1، ص335-337.
2- زینب غزالی جبیلی، ایام من حیاتی (روزهای خاطره)، ص281-282.

اجتناب از جدال های مذهبی و فرقه ای را در دستور کار خود قرار داد که در نهایت به دیدار شهید نوّاب صفوی در 1954 از مصر منجر شد.(1)

«اتحاد و عدم تفرقه» اصلی بود که وی در مراحل مختلف تبلیغی از آن الهام می گرفت و تحت عناوینی همچون وحدت مسلمانان، برادری و اخوت اسلامی از آن دفاع می کرد،(2)

و با مد نظر قرار دادن تشتت مذهبی جامعه مصر، سعی داشت بر مسائلی تأکید کند که جنبه اختلافی نداشته باشند، و آنها را ضمن قرار دادن در جبهه ای واحد، علیه استعمار بسیج کند.(3)

حسن البناء در مراسم حج 1948 با آیت الله کاشانی دیدار کرد و میان آنها تفاهمی برقرار شد. به همین دلیل، برخی از دانشجویان شیعه که در مصر تحصیل می کردند به جنبش اخوان المسلمین پیوستند.(4)

استاد عمر تلمسانی، مرشد کل اخوان، در کتاب ال-ملهم ال-موهوب؛ حسن البناء می نویسد:

دل سوزی حسن البناء برای ات-حاد مسلمانان تا آن حد بود که وی قصد برگزاری کنف-رانسی را داشت که رهب-ران همه مذاهب اسلامی را گرد هم آورد، شاید از این رهگذر خداوند آنها را به راه-ی هدایت کند که مانع از اتهام یکدیگر به کفر شوند، به ویژه آنکه قرآن ما، دین ما، پیامب-ر ما و خدای همه ما یکی است. وی بدین منظور از حضرت شیخ م-حمد ق-می، یکی از بزرگان عل-ما و رهب-ران تشیع، به مدتی نه چندان کوتاه، پذیرایی کرد.(5)

و چنان که معروف است، امام البناء با آیت اللّه کاشانی نیز به هنگام حج (1948) دیدار کرد و تفاهمی میان آن دو پدید آمد که یکی از شخصیت های امروز اخوان المسلمین و از شاگردان امام شهید به نام استاد عبدالمتعال جب-ری در کتاب خود ل-ماذا اغتیل حس-ن البناء؟ (چرا حسن البناء ترور شد؟) به نقل از روبیر جاکسون، درباره اهمیت این دیدار می گوید: «اگر عمر این مرد - حسن البناء - طولانی می شد، کارهای بسیاری برای سرزمین های اسلامی انجام می گرفت، به ویژه اگر حسن البناء و آیت الله کاشانی موفق می شدند اختلاف میان شیعه و سنی را از میان بردارند».(6)

ص: 410


1- صالح وردانی، شیعه در مصر از آغاز تا عصر امام خمینی، ص152.
2- سید احمد موثقی، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، ج2، ص113.
3- حسن البناء، خاطرات زندگی حسن البناء، ص84.
4- فتحی شقاقی، جهاد اسلامی، ص168.
5- عمر تلمسانی، الملهم الموهوب حسن البنا، ص 78.
6- عبد المتعال جبر، لماذا اغتیل حسن البناء، ص 32.

استاد عمر تلمسانی در کتاب خاطرات خود، که اخیراً منتشر شده، می نویسد:

تا آن-جا که من به یاد دارم، آقای قمی - که شیعه مذهب است - در دهه چهل مهمان اخوان در کانون مرکزی بود. در آن زمان امام شهید م-جدانه در جهت تقریب بین مذاهب اسلامی تلاش می کرد، تا دش-منان اسلام از پراکندگی بین مذاهب، به منظور نفوذ و تلاش برای ت-جزیه وحدت اسلامی سوء استفاده نکنند. روزی از وی درباره میزان اختلاف میان اهل تسنن و تشیع پرسیدیم. وی ما را از ورود به چنین مسائل پیچیده ای نهی کرد. زیرا سزاوار نمی دانست که مسلمانان خود را با این مسائل سرگرم کنند، در حالی که آنها خود در حالت جدایی هستند! و دش-منان اسلام می کوشند آتش آن را شعله ور کنند! به او گفتیم: ما به دلیل تعجب یا برای گسترش فاصله اختلاف میان مسلمانان، نمی پرسیم، بلکه برای آگاهی بیشتر می پرسیم. زیرا آنچه بین اهل تسنن و تشیع است، در تألیفات بی شمار آمده است و ما وقت زیادی نداریم که بتوانیم در آن منابع ت-حقیق کنیم. امام شهید گفت: «بدانید که اهل تسنن و تشیع ج-ملگی مسلمان اند و کلمه لا اله الا اللّه و محمد رسول اللّه آنان را گرد هم می آورد و این اصل اعتقاد است که سنی ها و شیعیان در آن یکسان اند و توافق دارند و اختلاف در مواردی وجود دارد که تقریب میان آنها، امکان پذیر است.(1)

شیخ محمد غزالی، در توضیح فتوای شیخ شلتوت درباره جواز تقلید از مذهب شیعه در مسائل فقهی مانند مذاهب اربعه، در کتاب دفاع عن العقیدة می نویسد:

یکی از مردم عوام نزد من آمد و با حالتی برافروخته گفت: چگونه شیخ الأزهر فتوای خود را صادر کرد که شیعه یک مذهب اسلامی مانند سایر مذاهب شناخته شده است؟ به وی گفت-م: برادر! من آنها را می شناسم و دیده ام که ن-ماز می گزارند، روزه می گیرند، همان طوری که ما ن-ماز می گزاریم و روزه می گیریم. وی با شگفتی گفت: چطور م-مکن است؟ به وی گفتم: بلی! آنها مانند ما قرآن را می خوانند و پیامب-ر را بزرگ می دارند و به حج بیت اللّه الحرام می روند ... گفت: به من گفته اند که آنها قرآن دیگری دارند و به کعبه می روند تا آن را تحقیر کنند. با نگاهی از سر دل سوزی به وی گفتم: شما معذورید. بعضی از ما شایعاتی درباره بعضی دیگر رواج می دهد تا شخصیت او را تخریب کند و از جایگاه او بکاهد. یعنی ما هم درست همان کاری را می کنیم که روس ها با آمریکایی ها و آمریکایی ها با روس ها می کنند، گویی ما ملت هایی دشمن

ص: 411


1- عمر تلمسانی، ذکریات لا مذکرات، ص249-250.

یکدیگریم نه امتی واحده. وی سپس می گوید: بر ما، پرچمداران اسلام، است که اوضاع را تصحیح کنیم و توهمات را از بین ببریم و گمان می کنیم فتوای استاد شیخ محمود شلتوت گامی بزرگ در این راه است که می تواند از سرگیری تلاش های افراد بااخلاص از همه رهبران و اهل علم باشد که این پیش بینی خاورشناسان را که «کینه ها پیش از آنکه صف های امت زیر یک پرچم گرد آید، آن را در کام خود فرو خواهد برد» نقش بر آب می سازد ... به نظر من این فتوا آغاز راه و شروع کار است.(1)

غزالی می گوید: «سرانجام شکاف میان شیعه و سنی را به اصول اعتقادی ربط دادند! تا دین یک پارچه دوپاره شود تا آنجا که هر یک در کمین دیگری نشسته است، تا او را از پای درآورد».(2) وی معتقد است:

بی تردید هر کس با یک س-خن، به این پراکندگی کمک کند، جزء کسانی است که آیه شریفه آنها را معرفی می کند: )إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَی اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ(،(3) و البته می دانیم که در مورد هر بحث، سریعاً و به آسانی می توان دیگری را به کفر متهم کرد! و ملزم کردن حریف به کفروزری، در نتیجه نظری که وی در گرماگرم ب-حث ابراز می کند، کار آسانی است. ... وقتی وارد عرصه فقه تطبیقی می شویم اختلاف فقهی میان نظرات گوناگون یا صحیح دانستن یک حدیث و تضعیف حدیث دیگر را از نزدیک لمس می کنیم، می بینیم که فاصله میان شیعه و سنی همانند فاصله میان مذهب فقهی ابوحنیفه و مذهب فقهی مالک یا شافعی است.(4)

افراطیان اخوان

در اینجا مناسب است که اشاره شود با اینکه مشی کلی و اساس نامه اخوان بر دوری از فضای جنجال و افراط بوده است، اما از دل تفکرات اعتدالی و تقریبی اخوان المسلمین، گرایشِ افراطی هجرت و جهاد سید قطب بیرون آمد. سید قطب، رهبر معنوی اخوان المسلمین، در زندان تندرو شد و به حلقه ارتباطی میان اخوان المسلمین و گرایش های افراطی بدل شد. در واقع، سید قطب به

ص: 412


1- محمد غزالی، دفاع عن العقیدة والشریعة ضد مطاعن المستشرقین، ص256-257.
2- همو، کیف نفهم الاسلام، ص142-143.
3- سوره انعام (6): آیه 159
4- همان، ص144.

عنوان نظریه پردازی مبارز، هدایت تبدیلِ سلفی گری اعتدالی اخوان المسلمین به افراط گرایی دهه 1970 را به عهده داشت. نقش محوری سید قطب در مبارزات جدید، سه ویژگی داشت: 1. سید قطب به عنوان یک نظریه پرداز تأثیر نیرومندی بر نوزایی و جهت گیری جدید ایدئولوژی اسلامی داشت؛ 2. سید قطب به عنوان عضو برجسته اخوان المسلمین کهن، تداوم ارتباط سازمانی میان اخوان و شاخه های انقلابی آن را فراهم می ساخت؛ 3. سرپیچی سید قطب، به عنوان یک عنصر فعال از دولت و مرگ او باعث شد مبارزان جوان تر شیوه شهادت را از او بیاموزند.

سید قطب، به عنوان یکی از شارحان تفکر بنیادگرایانه، در زمینه مخالفت با موضوعات مطرح بود و شاگردان از او پیروی می کردند. در میان نویسندگان قرن بیستم، حسن البناء و ابوالأعلی مودودی تأثیر خاصی بر شکل گیری نظریه های سید قطب داشتند.(1)

در نگاه سید قطب، اسلام بیش از دو نوع جامعه نمی شناسد: جامعه جاهلی و جامعه اسلامی. سید قطب واقعیت اجتماعی را تضاد دائمی میان راه اسلامی و جاهلیت می دانست. جامعه اسلامی جامعه ای است که اسلام را در تمامی ابعاد- عقیده، عبادت، شریعت، نظام سلوک، و اخلاق- تحقق بخشیده است. جامعه جاهلی جامعه ای است که به اسلام عمل نمی کند؛ نه اعتقادات و تصوراتش از اسلام است و نه ارزش ها و ضوابطش و نه نظام و قوانینش و نه سلوک و اخلاقش. جامعه اسلامی جامعه شکل یافته از افرادی که خود را «مسلمان» نامیده اند، نیست بلکه تا زمانی که شریعت قانونِ جامعه نباشد، آن جامعه اسلامی نیست؛ حتی اگر افراد آن نماز بخوانند و روزه بگیرند و به حج بروند. جامعه اسلامی جامعه ای نیست که از نزد خود اسلامی جز آنچه خداوند مقرر فرموده و پیامبر تفسیر کرده است، ابداع کند و آن را اسلام بنامد.(2) عموم منتقدان مسلمان از اینکه سید قطب جامعه مسلمانان را جامعه ای جاهلی نامیده و آن را همانند دارالحرب دانسته، انتقاد کرده اند.(3)

تفکرات سید قطب باعث پیدایش جریان سلفیه جهادی و تکفیری شد. صالح سریه، رهبر سازمان شباب محمد، با تأثیرپذیری از سید قطب در رسالة الایمان نوشت که حکومت های تمامی

ص: 413


1- حسن هضیبی، دعاة لا قضاة، ص63-65.
2- سید قطب، معالم فی الطریق، ص17-19.
3- محمد مسجدجامعی، زمینه های تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، ص172.

کشورهای اسلامی کافرند و هیچ تردیدی در این نیست. وی می گفت به اعتقاد فقها «دارالاسلام» جایی است که کلمة اللّه در آن بالاترین جایگاه را داشته باشد و بدانچه خدا نازل کرده، حکم شود و «دارالحرب» جایی است که کفر در بالاترین جایگاه باشد و حکم خدا اجرا نشود، اگرچه تمام سکنه آن مسلمان باشند. وی جهاد را فقط برای تغییر حکومت های کافران می دانست و می گفت: «جهاد برای تغییر این حکومت ها و ایجاد حکومت اسلامی بر هر مرد و زنی واجب عینی است. حکم جهاد تا روز قیامت جریان دارد».(1)

گروه الجهاد نیز از جمله گروه های تکفیری است که با الهام از اندیشه های سید قطب شکل گرفت. این تشکیلات در 1979 به وسیله محمد عبدالسلام فرج پایه گذاری شد. او با استناد به برخی فتاوای فقهی علمای گذشته از جمله ابن تیمیه، زبان به تکفیر حکومت گشود و بر ضرورت قیام علیه حاکم تأکید کرد. فتواهایی که ابن تیمیه در هنگام یورش تاتارها به کشورهای اسلامی، صادر کرده بود از مهم ترین مبانی فقهی عبدالسلام فرج در نگارش الفریضة الغائبة است. وی این فتوای ابن تیمیه را که تاتارها، با وجود اینکه مسلمانی خود را اعلام کرده اند، مرتدند و قیام علیه آنها و کشتن آنها واجب است، بر اوضاع حاکم بر مصر و نظام حکومتی آن منطبق دانست.(2) لذا خالد اسلامبولی، از اعضای این گروه، با الهام از این تفکر طرح خود را مطرح کرد و با فتوای عمر عبدالرحمن، سادات را ترور کرد و فریاد زد: «من خالد اسلامبولی هستم، فرعون مصر را کشتم و از مرگ باکی ندارم».(3)

البته باید اشاره داشت که اندیشه سید قطب و محمد قطب، تأثیری عمیق بر جامعه عربستان نیز بر جای نهاد. تحت تأثیر اندیشه ایشان بود که، وهابیان، که سال ها خودشان را با معنای ارائه شده از جانب محمد بن عبدالوهاب درباره توحید سرگرم کرده و مراقب قبرها بودند و گمان نمی کردند مفهوم دیگری نیز در این باره وجود داشته باشد، به ناگاه با قرائت جدیدی روبه رو شدند که با فضای سیاسی و اعتقادی جامعه آنها هماهنگی داشت. از این رو، بسیاری از علمای وهابی تحت تأثیر اندیشه های سید قطب و محمد قطب، به توحید قبوری محمد بن عبدالوهاب و پیروان وی پشت

ص: 414


1- صالح سریّه، رسالة الایمان، ص32.
2- هاله مصطفی، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش های اسلامی، ص166.
3- هیکل حسنین، پاییز خشم، ص361.

کردند و حرکت دیگری را شکل دادند که به جریان نوسلفی مشهور شد. چهره هایی همانند مصعری، سلمان عوده، تویجری و ... کسانی هستند که تعالیم سید قطب و برادرش در مصر را سرلوحه عمل خود قرار دادند، و عَلَم مخالفت را برافراشتند.

جدای از اندیشه های سید قطب و برادرش، انتشار اندیشه های ضدوهابی محمد غزالی و محمد سعید رمضان البوطی، نیز تأثیر بسزایی در تقسیم وهابیت به دو شاخه درباری و انقلابی داشته است. به این صورت در درون اندیشه وهابیت طیف های مختلفی از تندروهای تکفیری جهادی تا جریان های معتدل و حتی سکولار شکل می گیرد.

نتیجه

بنا بر آنچه گذشت، می توان به این نتیجه رسید که شکل یابی اخوان المسلمین بازتاب شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بود که بر جامعه مصر آن زمان حکم فرما بود. گسترش نفوذ استعمار در کشورهای اسلامی، اوضاع نامساعد اقتصادی و تبعیض های موجود در جامعه، عوامل مهمی در جذب مردم به این جنبش بود؛ در چنین شرایطی اخوان المسلمین به وسیله حسن البناء شکل گرفت که خواهان بازگشت به اندیشه های قرآنی و پرهیز از جدال های فرقه ای و وحدت جامعه اسلامی بود. آنها خواستار نهضتی برای بازگشت به اسلام واقعی برای حل مشکلات جامعه و رها شدن از بحران ها بودند. حسن البناء سازمانی به وجود آورد که در نوع خود در میان کشورهای اسلامی بی نظیر بود.

هنر اخوان المسلمین این بود که از میان مردم با گرایش ها، اهداف و آرمان های گوناگون در جهت اهداف خود استفاده کردند. از شعارهای اساسی اخوان المسلمین عدالت اجتماعی و برقراری حکومت اسلامی در جامعه بود که شعارهای جامعه پسند و آرمانی بود. از آنجایی که شعارهای آنها در خصوص جامعه اسلامی بود فراتر از مصر رفت و توانست در کشورهای اسلامی دیگر هم پایگاه هایی پیدا کند.

حسن البناء در خصوص بحث های مورد توجه سلفیه افراطی، خصوصاً در زمینه مسائلی همچون بدعت، زیارت، تکفیر و تقریب مواضعی اعتدالی داشت و تقریب را در دستور کار خود قرار داده بود، به طوری که می توان ادعا کرد موضع امام شهید حسن البناء به طور خلاصه چنین بود

ص: 415

که هر فرد سنی یا شیعه، باید دیگری را برادر مسلمان خود بداند و تفاهم و وحدت بین آنها و رفع اختلافات، کاملاً مقدور و ممکن است و این وظیفه حرکت های اسلامی بیدار و آگاه معاصر است که در ت-حقق آن بکوشند. حسن البناء خود در این زمینه، به کوشش وسیعی دست زد. با این اوصاف، تصور اینکه همه سلفیان افراطی و مخالف تقریب اند، صحیح نبود، بلکه قریب به نیمی از آنها مدافعان تقریب و وحدت اسلامی اند. نکته مهم در مواجهه با سلفیت این است که نه تنها همه سلفی ها را یکی بدانیم بلکه در جریان شناسی اولاً، باید بین ایشان تفاوت قائل شد؛ ثانیاً، بعد از شناخت جریان ها، بدانیم که باید با هر کدام چگونه رفتار شود؛ مثلاً با گروه های اعتدالی یک نوع برخورد لازم است و با گروه های متأثر از اندیشه سید قطب به گونه ای دیگر باید برخورد کرد.

ص: 416

منابع

1. قرآن کریم.

2. ابن القیم، مدارج السالکین، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

3. ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، الفتوی الحمویة الکبری، دار الکتب العلمّیه، بیروت، [بی تا].

4. حسینی، اسحاق موسی، اخوان المسلمین، ترجمه: سید هادی خسروشاهی، اطلاعات، تهران، 1375.

5. امین عبد العزیز، جمعه، فهم الاسلام فی ظلال الاصول العشرین للامام الشهید حسن البناء، دارالدعوه، اسکندریه، 1419.

6. البناء، حسن، خاطرات زندگی، ترجمه: ایرج کرمانی، چاپ چهارم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1374.

7. تلمسانی، عمر، الملهم الموهوب حسن البناء، [بی نا]، قاهره، [بی تا].

8. -------------- ، ذکریات لا مذکرات، دار الاعتصام، قاهره، 1985.

9. جبر، عبد المتعال، لماذا اغتیل حسن البناء، دار الاعتصام، قاهره، [بی تا].

10. حسنین، هیکل، پاییز خشم، ترجمه: محمدکاظم سیاسی، نشر ققنوس، تهران، 1383.

11. حسینی، مختار، برآورد استراتژیک مصر، چاپ اول، انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین الملل ابرار معاصر، تهران، 1381.

12. رشید رضا، سید محمد، تفسیر المنار، دار المعرفة، بیروت، 1394.

13. رفعت، السید، سید قطب، [بی نا]، قاهره، 1971.

14. سید قطب، معالم فی الطریق، دار الشروق، قاهره، 1410.

15. شقاقی، فتحی، جهاد اسلامی، ترجمه: سید هادی خسروشاهی، اطلاعات، تهران، 1375.

16. ابن تیمیه، مجموع فتاوا، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

17. سریّه، صالح، رسالة الایمان، دار المعارف، مصر، 1402.

18. غزالی جبیلی، زینب، ایام من حیاتی (روزهای خاطره)، ترجمه و نگارش: سید ضیاء مرتضوی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1379.

19. غزالی، محمد، دفاع عن العقیدة والشریعة ضد مطاعن المستشرقین، [بی نا]، قاهره، [بی تا].

20. -------------- ، کیف نفهم الاسلام، [بی نا]، قاهره، [بی تا].

21. فرمانیان کاشانی، مهدی، «سلفیه و تقریب»، در: هفت آسمان، ش47، پاییز 1389.

22. قرضاوی، یوسف، اخوان المسلمین، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد، ترجمه: عبدالعزیز سلیمی، چاپ اول، نشر احسان، تهران، 1381.

ص: 417

23. متولی، محمود، منهج الشیخ محمد رشید رضا فی العقیده، دار ماجد، جده، 1425.

24. مسجدجامعی، محمد، زمینه های تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، نشر ادیان، قم، 1385.

25. مصطفی، هاله، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش های اسلامی، اندیشه سازان نور، تهران، 1382.

26. موثقی، سید احمد، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، قم، 1371.

27. ندوی، عبد الحیّ، نزهة الخواطر، دائرة المعارف العثمانیه، هند، 1393.

28. وردانی، صالح، شیعه در مصر از آغاز تا عصر امام خمینی، ترجمه: عبدالحسین بینش، چاپ اول، مؤسسه­ دایرة المعارف فقه اسلامی، [بی جا]، 1382.

29. هضیبی، حسن، دعاة لا قضاة، دار صادر، قاهره، 1413.

ص: 418

بررسی گفتمان سید قطب و تأثیر آن بر شکل گیری جریان های تکفیری مصر / سعید مقدم

اشاره

سعید مقدم(1)

چکیده

جریان های تکفیری یکی از خطرناک ترین جریان های دوران معاصر است که سهم عمده ای در ایجاد اسلام هراسی دارد. مصر یکی از خاستگاه های مهم جریان تکفیری در عصر جدید محسوب می شود. نگاهی موشکافانه به زمینه های اجتماعی و سیاسی شکل گیری این جریان ها می تواند مسیر شناخت دقیق و نحوه مواجهه صحیح با جریان های تکفیری معاصر را فراهم آورد. پرسش اصلی این نوشتار این است که گفتمان سید قطب، به عنوان مانیفست جریان های تکفیری، معلول چه زمینه های اجتماعی است و جریان های تکفیری متأثر از آن، چگونه و تحت تأثیر کدام زمینه های اجتماعی رشد و گسترش یافته اند. خلأ ایدئولوژیک و سرخوردگی از غرب از جمله زمینه های مهم شکل گیری گفتمان سید قطب بود. برداشت بنیادگرایانه از گفتمان سید قطب، شکاف نسلی بین نسل گذشته و جوان اخوان از سال 1965، فقر مادی و فرهنگی محل زندگی رهبران جریان های تکفیری، نوع رشته های تحصیلی رهبران جریان های تکفیری و افزایش خشونت دولتی علیه اخوان و کتاب معالم فی الطریق سید قطب از جمله زمینه های فکری - اجتماعی گذار جریان سلفی از اعتدال به بنیادگرایی و تکفیر است.

کلیدواژه ها: جریان تکفیری، مصر، سلفی گری، سید قطب، ابن تیمیه، جاهلیت.

ص: 419


1- دانشجوی دکترای دانش اجتماعی مسلمین دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام .

مقدمه

جریان تکفیری در جهان معاصر به عنوان یک پدیده اجتماعی - سیاسی پیامدهای فراوانی در کشورهای اسلامی و غیراسلامی از خود بر جای گذاشته است. تفرقه و ایجاد گسست در درون جهان اسلام و پدیدار شدن چهره ای خشن و غیرانسانی از دین اسلام، از پیامدهای این پدیده نامیمون محسوب می شود. هرچند امروزه جریان تکفیری، کشورهای اسلامی بسیاری را دچار مشکل کرده است و این کشورها هزینه های مادی و معنوی قابل توجهی در قبال آن می پردازند، پیش بینی پذیر است که در آینده نزدیک به دیگر کشورهای غیراسلامی نیز نفوذ کند و این کشورها را در گرداب آشوب فرو بَرَد. لذا شناخت علمی زمینه ها و ابعاد مختلف این جریان می تواند یاریگر سیاست مداران و پژوهش گران در نحوه مواجهه و تعامل صحیح با آن باشد.

جریان تکفیری در کشور مصر از فرآیند خاصی عبور کرده است و خاستگاه بسیاری از جریان های تکفیری کنونی شده است. شناخت جریان تکفیری مصر در گرو پاسخ به پرسش هایی از این قبیل است: جریان سلفی، به عنوان خاستگاه جریان تکفیری، چگونه در جهان اسلام و به تبع آن در جامعه مصر نضج یافت؟ جریان سید قطب، به عنوان بزرگ ترین ایدئولوگ جنبش های اسلام گرای معاصر، چگونه از دل اندیشه اعتدالی سلفی اخوان المسلمین رشد یافت و خاستگاه جریان های افراطی شد؟ علاوه بر گفتمان جاهلیت – حاکمیت سید قطب چه زمینه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دیگری در شکل گیری جریان تکفیری مصر نقش داشته اند؟ پژوهش حاضر به منظور پاسخ به پرسش های فوق سامان یافته و به انجام رسیده است.

سلفی گری؛ خاستگاه جریان های تکفیری

جریان تکفیر یکی از پیامدهای خطرناک سلفی گری در عصر جدید به شمار می رود. سلفیه در تاریخ فرهنگ اسلامی لقبی معروف برای کسانی است که عقایدشان را به احمد بن حنبل (متوفای 241 ه.ق.) منسوب می کرده اند.(1) اندیشه های سلفیه را ابتدا در قرن هفتم، ابن تیمیه (661-728

ص: 420


1- محمد ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ص311.

ه.ق.) و شاگردش ابن قیم جوزی (691-751 ه.ق.) با طرح مسائل کلامی بی سابقه احیا کردند و سپس در قرن دوازدهم محمد بن عبدالوهاب (1111-1206 ه.ق.) به طرح دوباره آن پرداخت.(1)

زمینه های اجتماعی شکل گیری سلفیه در جهان اسلام

جهان اسلام شاهد رشد سلفیه در دو دوره تاریخی بود؛ نخست، قرن های هفتم و هشتم هجری شاهد رویارویی تاریخی سختی بین مسلمانان و مغولان بود. مغولان از سرزمین خود در آسیای شرقی و میانه به سوی جهان اسلام هجوم آوردند، مراکز آن را اشغال کردند، دولت ها و اجتماعات آن را در هم کوبیدند و صدها هزار تن را کشتند تا به بغداد رسیدند و این شهر در 656 ه.ق. (1258 م.) به دست آنها سقوط کرد. آنها پس از تسخیر بغداد، رو به شام و مصر آوردند. ابن تیمیه دقیقاً در همین دوره در دمشق سر برآورد. او در 661 ه.ق.، یعنی پنج سال پس از سقوط بغداد، زاده شد. وی فرزند خانواده ای نابود شده، از منطقه حرّان بود که در برابر هجوم مغول - که حدود پنجاه سال ادامه داشت - از دیار خود گریختند.(2)

دومین دوره شکل گیری آن به فروپاشی تدریجی عثمانی و حضور مسلط غرب در جهان اسلام مربوط می شود. امپراتوری عثمانی، پس از شکل گیری در اواخر سده 14 میلادی در نواحی مرزی آناتولی، رفته رفته در سده 17 و 18 رو به ضعف و زوال نهاد؛ شورش های مذهبی و اجتماعی و تأسیس برخی حکومت های خودمختار محلی آغازیدن گرفت و وقوع جنبش های تجزیه طلبانه در سده های 18 و 19، سبب جدا شدن سرزمین های بسیاری از امپراتوری عثمانی شد.(3) سرانجام امپراتوری عثمانی با شکست در جنگ جهانی اول (1914-1918) فرو پاشید و جای خود را به ترکیه داد.

این دو دوره، دوره قوی ظهور سلفیه است؛ دوره نخست منتهی به شخصیتی مثل ابن تیمیه شد و دوره دوم هم زمینه را برای ظهور شخص تأثیرگذاری مانند محمد بن عبدالوهاب (1115-1206 ه.ق.) فراهم کرد. با مقایسه این دو دوره تاریخی در جهان اسلام به تشابهات محیطی این دو مقطع

ص: 421


1- علی اکبر علی خانی و همکاران، اندیشه سیاسی در جهان اسلام از فروپاشی خلافت عثمانی، ص19-20.
2- رضوان السید، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ص30.
3- وین ووسینچ، تاریخ امپراتوری عثمانی، ص85-95.

پی می بریم؛ مثلاً در هر دو دوره، جهان اسلام هم از درون دچار فروپاشی و انحطاط بوده است و هم از بیرون با هجومی قوی و سنگین مواجه شده است.

زمینه های اجتماعی شکل گیری سلفی گری در مصر

سلفی گری مصر در برابر دو مسئله اساسی در جهان اسلام شکل گرفت؛ نخست، زوال تدریجی نهاد خلافت و فروپاشی آن در دهه دوم قرن بیستم، که این وضعیت موجب شد اندیشمندان مصری در خلأ نظریه سیاسی، برای ارائه مدل حکومت جایگزین، مشغول نظریه پردازی شوند. دوم، عقب ماندگی و انحطاط جوامع اسلامی و چیرگی تمدن غرب بر آن؛ مصر سرزمین کهنی است که در اواخر قرن دهم ه.ق. امپراتوری عثمانی بر آن مسلط شد و در 1177 ه.ش. به تصرف ناپلئون در آمد.(1) شش سال بعد، در 1183 ه.ش.، عثمانی با کمک بریتانیا ناپلئون را از مصر بیرون کرد و محمدعلی داوودی را حاکم مصر کرد تا مصر را آرام کند که او سلسلهٔ خدیوها (پاشاها)ی مصر را پایه گذاشت و آرام آرام مصر را از عثمانی مستقل کرد. حمله ناپلئون به عثمانی و تصرف مصر و دیگر سرزمین های عربی ضعف امپراتوری عثمانی را آشکار و جنبش های اسلامی را فعال تر کرد. از اوایل قرن سیزدهم ه.ش.، هرچه نفوذ عثمانی در مصر کمتر می شد، نفوذ اروپایی ها بیشتر می شد تا جایی که حدود 1261 ه.ش. انگلیس کنترل همه امور مالی و اداری مصر را در دست گرفت و مصر را مستعمره خود کرد.(2) حسن حنفی نیز یکی از عوامل و انگیزه های ظهور جنبش های اسلامی را مقایسه وضع کنونی با وضع پیشین جوامع اسلامی می داند.(3)

سلفیه در مصر با دو رویکرد مختلف

سلفیه در مصر با دو رویکرد مختلف به وجود آمد؛ نخستین رویکرد به دست سید جمال الدین اسدآبادی ایجاد شد. وی مردم را به سلف ارجاع می داد. اما این ارجاع به معنای عمل دوچندان پیشینیان در راه احیای تفکر اسلامی بود، نه به معنای فهم برتر سلف. سید جمال معتقد بود مسلمانان باید در عمل همچون سلف باشند و در راه دین با قصد قربت بکوشند. اگر این گونه عمل

ص: 422


1- محمدهادی فلاح زاده، آشنایی با کشورهای عربی، جمهوری عربی مصر، ص4.
2- همان، ص5.
3- حسن حنفی، الدین و الثورة فی مصر، ص20.

کنند بر استعمار پیروز می شوند و مجد خود را باز می یابند. رویکرد دومِ سلفیه را سید محمد رشید رضا (1354–1382 ه.ق.) به وجود آورد. او ابتدا مدافع گرایش به سلف با رویکرد سید جمالی بود. اما با ظهور وهابیت در عربستان و مهاجرت دو تن از نوادگان محمد بن عبدالوهاب به مصر، تحت تأثیر افکار آنها با ابن تیمیه آشنا شد و سلفی گری ابن تیمیه ای را پذیرفت و در مجله المنار به تبلیغ این اندیشه پرداخت و آثار محمد بن عبدالوهاب را با عنوان مجموعة التوحید به چاپ رساند و خود نیز آثاری همچون الوهابیة والحجاز تألیف کرد.(1)

اخوان المسلمین و گسترش سلفی گری اعتدالی و افراطی در مصر

الف. گرایش اعتدالی

پس از رشید رضا گسترش تفکر سلفیه در مصر مدیون اخوان المسلمین است که پیرو معتدل تفکرات سلفیه است. اخوان در 1928 به دست حسن البنّاء در اسکندریه تأسیس شد. واکنش حسن البنّاء در قبال بحران به وجودآمده در جهان اسلام (یعنی الغای خلافت) دعوت به بازگشت به بنیادهای اسلام، یعنی دعوت به سلفیه، بود.(2) حسن البنّاء را بیش از هر فرد دیگری می توان احیاگر تفکر سلف سنی در قرن بیستم دانست. گرچه جنبش البنّاء فاقد عمق فلسفی جنبش سلفیه بود، اما موفق شد آنچنان حمایت توده ها را سازمان دهی کند که هیچ جنبش اسلامی دیگری تا پیش از او قادر به انجام آن نشده بود. البنّاء شخصاً علاقه چندانی به مسائل پیچیده و غامض ایدئولوژیک نداشت. وی برای ترویج ایدئولوژی اخوان، به قرآن و شش کتاب معتبر حدیث (صحاح سته) تکیه می کرد. به علاوه، به افکار و اقدامات دیگر شارحان پیش گام سلفی گری از جمله احمد بن حنبل، ابن حزم، ابن تیمیه، نووی، و دیگر نظریه پردازان تأسی می جست.(3)

ب. گرایش افراطی سید قطب

از دل تفکرات اعتدالی و تقریبی اخوان المسلمین، گرایش افراطی سید قطب بیرون آمد. سید قطب، رهبر معنوی اخوان المسلمین، در زندان تندرو شد و به حلقه ارتباطی میان اخوان المسلمین و

ص: 423


1- محمود متولی، منهج الشیخ محمد رشید رضا فی العقیدة، ص191-193.
2- سید احمد رفعت، سید قطب، ص46-59.
3- اسحاق موسی حسینی، اخوان المسلمین، ص59.

گرایش های افراطی بدل شد. در واقع، سید قطب به عنوان یک نظریه پرداز مبارز، هدایت تبدیل سلفی گری اعتدالی اخوان المسلمین به افراط گرایی دهه 1970 را به عهده داشت. ژیل کوپل نیز سید قطب را بزرگ ترین ایدئولوگ تأثیرگذار بر جنبش اسلام گرایی معاصر قلمداد می کند.(1)

معالم فی الطریق آخرین کتابی است که در زمان حیات سید انتشار یافت و کتاب خانه وهبة آن را در 1964 منتشر کرد. سید این کتاب را نوشت تا بیانی برای برنامه حرکتی اسلامی باشد. این کتابچه بیانیه بنیادین احزاب مبارزه جوی اسلامی است. همه جماعت ها و گروه های اسلامی مبارز دست کم در سطح جهان عرب از بین سطور این کتابچه سر برآورده اند. این کتاب در واقع اثر جدیدی نبود، بلکه دست کم چهار فصل از سیزده فصل آن، از کتاب فی ظلال القرآن گرفته شده بود که بین سال های 1953 و 1964 در زندان، در خصوص تفسیر قرآن نوشته شده بود.(2)

زمینه های اجتماعی شکل گیری اندیشه سید قطب

1. خلأ ایدئولوژیک

بین سال های 1949 تا 1965 اعضای اخوان و یاران غیرعضو، نظیر عبدالقادر عودة، سید قطب، محمد غزالی، بهی خولی، و محمد طه بداوی، آثار فراوانی نوشتند. همگی آنها در پی ادامه کار البنّاء در نوشته های خود بودند. زیرا مرشد عام اخوان به ندرت اثری از افکار خود را به صورت نوشته باقی گذاشته بود. وقتی او زنده بود خود درباره همه چیز تصمیم می گرفت و خط سازمان را بر اساس اوضاع متحول سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی مشخص می کرد. تنها اثر مکتوب مهم حسن البنّاء، شرح زندگی او با عنوان مذاکراة الدعوة والداعیة (خاطرات دعوی و دعوت کننده) و مجموعه نامه های او بود. این تعداد اثر برای مقابله با مشکلات و رویارویی های اعضای اخوان پس از او، به ویژه زمانی که در 1954 تحت تعقیب و آزار قرار گرفتند، کافی نبود. این حوادث همچنین مانع آگاهی و بیداری ایدئولوژیک آنها شد. تا 1952، در آثار آنها کشور انگلستان به عنوان دشمن معرفی می شد و بعضی از اخوان، دربار و سرمایه داری را نیز به آن اضافه می کردند. اما اکنون دولت مصری و اسلامی افسران آزاد بود که آنها را به مصیبت بزرگ 1954 دچار کرد. آنها

ص: 424


1- Gilles Kepel, Jihad: The Trail of Political Islam, p. 27.
2- رضوان السید، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ص35.

هیچ ابزار ایدئولوژیکی نداشتند تا بتوانند به کمک آن رژیم جدید را بر اساس اندیشه ها و عقاید و معیارهای اسلامی تحلیل کنند. اما این سید قطب بود که توانست با نوشتن کتاب های خود در زندان در فاصله سال های 1954 (زمانی که برای اولین بار دست گیر شد) و 1964، این خلا ایدئولوژیک را پر کند. او در 1964، اندکی پس از آزادی، بار دیگر دست گیر، و در 1966 محاکمه و به مرگ محکوم شد.(1)

2. سرخوردگی از غرب

اندیشه سید قطب در تقابل با غرب زدگی و سرخوردگی وی از تمدن غربی شکل می گیرد. فهم ریشه ای اندیشه های جدید سید قطب، نیازمند تلاش فراوان نیست. زیرا سرخوردگی و ناامیدی از غرب و اندیشه و تمدنش در دهه چهل، نغمه ای رایج در جوامع عربی و اسلامی بود. تصادفی نبود که سید قطب در نقدهای ملامت گرانه اش نسبت به مادیت و بی پروایی و ویرانگری غرب، به کتاب انسان، موجود ناشناخته الکسیس کارل اعتماد عجیبی داشت. این ابعاد زشت تمدن غرب در نگاه کارل و هم فکران وی مربوط به دو جنگ جهانی و نظام های فاشیستی و استبدادی است که بین این دو جنگ سر بر آورده اند. متفکران عرب و مسلمان تحت تأثیر فضای یأس آلود غرب که زاده جنگ ویرانگر دوم جهانی بود، کم کم از ایده لیبرالیسم که در اوایل قرن بر فضاهای سیاسی حاکم شده بود، دست کشیدند و به اندیشه های خاص گرا و سنت محور روی آوردند.(2)

سید قطب برای اثبات درستی تشخیص خود درباره بیمار بودن تمدن غربی، بارها به کتاب انسان، موجود ناشناخته الکسیس کارل، که به عربی ترجمه شده بود، ارجاع می دهد. تشخیص کارل این بود که ریشه بیماری تمدن غرب پس ماندگی علوم انسانی از علوم مادی است. اما سید قطب، که در اصلِ بیمار بودن تمدن غربی با کارل هم نظر است، تشخیص او را از اسباب این بیماری نمی پذیرد. از نظر سید قطب، سبب بیماری کشنده این تمدن برپایی آن بر مبنای بی دینی است. سید قطب با مباحثی که در زمینه دین و فطرت انسانی عرضه می کند در پایان به این نتیجه می رسد که تمدن غربی مخالف فطرت است.(3)

ص: 425


1- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص34.
2- رضوان السید، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ص39.
3- همان، ص66.

حیات فکری سید قطب

اشاره

حیات فکری سید قطب را بر اساس رویکردهای ایدئولوژیک وی می توان به چهار مرحله تقسیم کرد:

1. دوره احتمالاً الحاد یا حداقل شک و تردید (1925-1935)

خود وی تصریح کرده است که ده سال را در الحاد گذرانده است. در این دوره، سید قطب بیشترین آثار ادبی و نقدی اش را نوشته است. وی در نوشته های این دوره مباحث فراوانی را که هیچ ارتباطی با اسلام نداشته مطرح کرده است. در مهمة الشاعر، که در 1932 چاپ شد، معتقد است که این شاعر است که می تواند حقیقت و ارزش ها را به بشریت برساند، نه پیامبر. صریح ترین مدرکی که وضعیت فکری او را در این دوره باز می تاباند، مقاله ای است که در 17 مه 1934 در مجله الاهرام منتشر کرد و در آن به صراحت خواهان آن شد که مردم لخت مادرزاد زندگی کنند.(1)

2. دوره رویکرد سکولار اسلامی (1935-1946)

در این دوره، سید قطب هوادار کسانی مانند احمد امین می شود که سعی در اثبات معنویت و روحانیت شرق در مقابل مادیت غرب دارند. منظور از روحانیت ایمان به جهان ورای این جهان مادی است. در این مقطع، وی به اسلام به عنوان بخشی از فرهنگ ملی خود می نگرد. زیرا قرآن قوانین و نظم اجتماعی ای را عرضه می کند که بیشترین تأثیر را بر ذهنیت مصری داشته است، اما دین وحدت سیاسی نمی آفریند. در اینجاست که سید قطب ناسیونالیسم عربی را به عنوان ایدئولوژی می پذیرد و حتی به اسلام از زاویه روح عربی ناب آن می نگرد و محمد صلی الله علیه و آله و سلم را «الرجل العربی» می شمارد. در این دوره، نوشته های سید قطب، درباره مسائل اجتماعی، نشان قومی (ناسیونالیستی) و سکولار دارد.(2)

3. دوره گرایش اسلامی معتدل (1946-1956)

نخستین و عمده ترین کار ایدئولوژی اسلامی اش، یعنی کتاب العدالة الاجتماعیة فی الاسلام، را پیش از مسافرت به آمریکا (در 1948) به پایان برد. وی در این کتاب به بیانی شدیداً اسلامی

ص: 426


1- عادل حمودة، سید قطب من الطریقة المشنقة، ص116.
2- مجید مرادی، تقریر گفتمان سید قطب، ص3.

دل مشغول عدالت اجتماعی است. در این دوره، دیدگاه های سید قطب به اخوان المسلمین نزدیک می شد و خود وی نیز ارتباطاتی با اخوان برقرار می کرد، ولی به این جماعت نپیوست. زیرا می خواست استقلال خود را به عنوان یک متفکر حفظ کند.(1) وی پس از بازگشت از آمریکا در 1951، آنچنان به سختی جامعه آمریکا را تقبیح کرد که مجبور شد از وزارت عمومی استعفا کند. پس از آن، بیش از گذشته با اخوان المسلمین رابطه برقرار کرد و سرانجام در 45 سالگی از طریق صالح عثماوی به عضویت اخوان درآمد. این امر برای سید قطب همانند بریدن کامل از گذشته بود، چنان که بعداً خود او گفته بود: «من در 1951 متولد شدم». سید قطب در 45 سالگی از طریق صالح عثماوی به عضویت اخوان درآمد و متفکر اصلی این جریان و نیز سردبیر روزنامه اخوان شد.(2)

4. دوره رادیکال

دوره ای که بیشتر در زندان و بیمارستان به سر برد و چون امکان نوشتن داشت تفسیر فی ظلال القرآن را به پایان رساند. در این دوره، مهم ترین و تند ترین نوشته هایش را نگاشته است که المعالم فی الطریق و خصائص التصور الاسلامی از جمله آنهاست.(3)

برداشت های سه گانه از سید قطب

پس از نگارش کتاب معالم فی الطریق و شکل گیری گفتمان جاهلیت - حاکمیتِ سید قطب، سه نوع برداشت متفاوت از آرای وی به وجود آمد:

1. مهم ترین برداشت، که رادیکال ترین آنها نیز هست، تفسیر قطب از جاهلیت و تکفیر را به همه نقاط جهان و به همه انسان ها تسری داده است.

2. دومین برداشت، تفسیرهای او را فقط به حاکمان کشورهای اسلامی ربط می دهد.

3. سومین برداشت، تفسیری نمادین است که اعضای معتدل اخوان المسلمین ارائه می کنند و اعتقاد دارد تفسیر قطب از جاهلیت را فقط باید از نظر معنوی بررسی کرد، نه از نظر مادی.(4)

ص: 427


1- همان، ص22.
2- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص22.
3- مجید مرادی، تقریر گفتمان سید قطب، ص3.
4- Gilles Kepel, Jihad: The Trail of Political Islam, pp. 27-31.

بازتاب های انتشار معالم فی الطریق

1. دیدگاه حکومت و الأزهر

این کتاب به محض انتشارش، بسیاری را آشفته کرد و گروهی از نویسندگان دولتی و شیوخ و رجال دینی وابسته به رژیم، از جمله شیخ الأزهر آن زمان حسن مأمون و عبداللطیف سبکی و محمّد مدنی و ... فتواهایی مبنی بر جهالت، گمراهی، ارتداد و تکفیر قطب به سبب این کتاب صادر کردند! رژیم اجازه داد نهادهای اسلامی مصر آزادانه واکنش سخت و خشم آلود خود را در نشریه منبر الاسلام، که وزارت اوقاف منتشر می کرد، و نیز در کتاب های مختلف نشان دهند. رسمی ترین و عمده ترین نظر را، به دستور حسن مأمون، شیخ الأزهر، شیخ محمد عبداللطیف سبکی، رئیس کمسیون فتوا، ابراز کرد. وی گفت گرچه در نگاه نخست، کتاب معالم فی الطریق ممکن است اثری به نظر آید که به اسلام توسل جسته، اما شیوه فتنه انگیز کتاب و تأثیرات مصیبت بار آن بر جوانان و خوانندگانی که قوت فرهنگ اسلامی آنها کافی نیست، باعث بیزاری فرد می شود.

به کتاب معالم فصل به فصل و جمله به جمله پاسخ داده شد. شیخ سبکی اعلام کرد توصیف هر دوره ای به جز دوره نزدیک به عصر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان دوره جاهلیت، عمل کفرآمیزی است. وی، سپس، اتهام خارجی بودن بر قطب وارد کرد: «قطب نیز مانند خوارج از مفهوم الحکم لله استفاده می کند تا بدین وسیله مسلمانان را به مخالفت با هر گونه حاکمیت دنیایی دعوت کند»؛ چراکه به نظر شیخ سبکی، قرآن اطاعت از حاکم مسلمان را توصیه می کند.(1)

2. دیدگاه اخوان
الف. نقد اعضای اخوان

این کتاب را اعضای اصلاح طلب جنبش نیز نقد می کنند. مرشد عام اخوان المسلمین، حسن هضیبی، اگرچه قبل از اعدام سید، پس از دیدن کتاب موافقت خود را اعلام داشته بود و به زینب غزالی گفته بود که «کتاب معالم فی الطریق، تمام توقعات و آرزوهایی را که من از سید داشتم، برآورده کرده است. خدای ما او را محافظت کند. یک بار تمام آن را خواندم و سپس خواندنش را

ص: 428


1- همان، ص62.

تکرار کردم. سید اکنون آرزوی امیدوارکننده ای برای دعوت است؛ إن شاء الله»،(1) اما با وجود این، اولین واکنش عمده در قبال همین کتاب - غیر از شیوخ الأزهر - از جانب خود او بود. هضیبی پس از اعدام سید، در 1969 کتابی با عنوان نحن دعاةٌ لا قضاةٌ نوشت. اگرچه کتاب آشکارا انتقادات شدیدی را متوجه المصطلحات الأربعة فی القرآن اثر بزرگ ابوالاعلی مودودی کرده بود، با خواندن آن به راحتی می شد پی برد که هدف هضیبی معالم فی الطریق نیز بوده است.(2)

ب. دفاع برخی از اعضای اخوان

محمّد قطب، برادر سید، در 1975 ناچار شد در نامه ای طولانی که در مجله المجتمع منتشر کرد، از برادرش، سید قطب در مقابل تمام کسانی که او را متهم می کردند عقاید و آرایی مخالف مکتب اخوان المسلمین ابراز کرده، به دفاع برخیزد. او در نامه اش چنین می آورد:

من خودم بارها از برادرم شنیدم که گفته: ما دعوت گر هستیم؛ نه قضاوت گر. هدف ما وضع قانون و صدور حکم علیه مردم نیست، بلکه می خواهیم این حقیقت را به آنها بیاموزیم که هیچ خدایی جز الله نیست (لا إله إلا الله). مشکل ما اکنون این است که مردم نمی فهمند این عبارت از آنها چه می خواهد.

خود سید قطب، به چند تن از برادران اخوانی در زندان که چنین شبهه ای از گفته هایش داشتند، می گوید:

ما مردم را تکفیر نکرده ایم. این نقل قولی اشتباه و غلط و ناموزون از واقعیت است. بلکه فقط می گوییم آنها از ناحیه جهل و ناآگاهی نسبت به حقیقت عقیده می نگرند و نتوانسته اند مدلولی صحیح از آن را دریابند. ما فقط گفته ایم که از زندگی اسلامی، که اکنون به حال و وضع جوامع جاهلی بیشتر شبیه است، فاصله گرفته اند. به همین علت نقطه آغاز در حرکت ما، قضیه برپایی حکومت و نظام اسلامی نیست، بلکه کاشتن بذر عقیده و تربیت اخلاقی اسلامی است. بدین ترتیب مسئله ای که به حرکت اسلامی مربوط می شود، خیلی بزرگ تر و مهم تر از آن است که علیه مردم حکم صادر کنیم.(3)

ص: 429


1- همان، ص63.
2- همان، ص64.
3- مجله المجتمع، ش271، شوال 1395.

گفتمان سید قطب در کتاب معالم فی الطریق

اشاره

اندیشه سید قطب در پاسخ به سه پرسش اصلی بوده است: وضعیت فعلی جهان، به ویژه دنیای اسلام، و علل آن چیست؟ وضعیت مطلوب کدام است و به چه سمتی باید رفت؟ راه حل مشکل در چیست؟

پاسخ به سه پرسش مذکور سه مفهوم جاهلیت، حاکمیت (عبودیت) و جماعت را تداعی می کند که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.

1. جاهلیت

پس از صدر اسلام این واژه در نوشته های ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب نیز آمده است. ابن تیمیه مسلمانان معاصر خود را جاهلی خواند و محمد بن عبدالوهاب نیز معتقد بود وضعیت مسلمانان دنیا، حتی آنهایی که در شبه جزیره عربستان به سر می برند همانند وضعیت دوره جاهلی قبل از اسلام است. با این همه، شخصی که واژه «جاهلیت» را وارد دنیای مدرن کرد، کسی نبود جز مودودی و شاگردش ابوالحسن ندوی (1903-1979).

جامعه جاهلی از نظر سید قطب چه نوع جامعه ای است؟ وی در پاسخ به این پرسش و در کتاب معالم فی الطریق چنین پاسخ می دهد:

جامعه جاهلی جامعه ای است که به اسلام عمل نمی کند؛ نه اعتقادات و تصوراتش ناشی از اسلام است و نه ارزش ها و ضوابطش و نه نظام و قوانینش و نه سلوک و اخلاقش. جامعه اسلامی جامعه شکل یافته از افرادی که خود را «مسلمان» نامیده اند نیست. تا زمانی که شریعت، قانون جامعه نباشد، آن جامعه اسلامی نیست، حتی اگر افراد آن نماز بخوانند و روزه بگیرند و به حج بروند. جامعه اسلامی جامعه ای نیست که از نزد خود، اسلامی جز آنچه خداوند مقرر فرموده است و پیامبر تفسیر کرده است ابداع کند و آن را اسلام بنامد.(1)

طبق این تعریف، همه جوامعی که در حال حاضر وجود دارند، در قلمرو جاهلیت قرار می گیرند. در ادامه، قطب همه جوامع موجود را بررسی می کند. از نظر وی، در رأس جوامع

ص: 430


1- سید قطب، معالم فی الطریق، ص17-19.

جاهلی، جامعه کمونیستی قرار دارد؛ نخست اینکه وجود خداوند را انکار می کند و دوم اینکه به جای خداوند، حزب در آن پرستش می شود. ایدئولوژی و سیستم کمونیستی، ارزش انسان را تا حد یک حیوان و حتی ماشین پایین می آورد. در مرحله بعدی جوامع بت پرستی از قبیل هندوستان، ژاپن، فیلیپین و آفریقا قرار دارند که به خدایگان دیگری در کنار الله یا بدون آن اعتقاد دارند. همه جوامع یهودی و مسیحی نیز جزء جوامع جاهلی هستند، چراکه آنها از اعتقادات اولیه خود دور شده اند و از قوانین ساخته دست بشری اطاعت می کنند. بالأخره تمام جوامعی نیز که خود را اسلامی می خوانند، در جاهلیت به سر می برند. در جوامع مسلمانان، عده ای به سکولاریسم اعتقاد دارند و رابطه خود با دین را انکار می کنند. عده ای دیگر نیز فقط در زبان به دین اقرار می کنند، ولی در زندگی اجتماعی به طور کامل آن را طرد می کنند. عده ای نیز قوانین دلخواه خود را می سازند و آن را به اسم «شریعت خداوند» ارائه می دهند. همه این جوامع در یک چیز مشترک اند و آن اینکه فقط از خداوند اطاعت نمی کنند.(1)

به همین دلیل است که سید قطب، جاهلیت قرن بیستم را وخیم ترین نوع جاهلیتی می داند که در تاریخ بشریت بر روی زمین ظاهر شده است. به نظر وی، تلاش های پیامبر برای از بین بردن دشمنانش آسان تر از تلاش هایی است که باید برای پایان دادن به جاهلیت در عصر حاضر، صرف شود. وی دلیل این امر را در دشمنی دوگانه ای می داند که مؤمنان باید با آن مبارزه کنند؛ دشمن خارجی (عمدتاً فرهنگ غربی) و دشمن داخلی در میان دنیای اسلام.(2)

2. حاکمیت و عبودیت

به منظور کم اهمیت جلوه دادن ایدئال های ناسیونالیست ها، قطب بر روی دو مفهومی که قبلاً مودودی ابداع کرده بود تأکید کرد: حاکمیت و عبودیت. سید قطب در فصل پنجم از کتاب معالم فی الطریق تحت عنوان «لا اله الا الله: تنها روش زندگی در اسلام»، اعتقاد به پرستش بی چون و چرای خداوند و اطاعت از فرامین وی را تنها روش زندگی دانست و اعلام کرد جامعه ای اسلامی خواهد بود که همه قوانین شریعت را اجرا کند. به عبارت دیگر، ویژگی متمایزکننده جامعه اسلامی

ص: 431


1- همان، ص88-95.
2- همان، ص116-117.

از سایر جوامع در این است که فقط بر پایه پرستش خداوند بنا شده است. در واقع، «لا اله الا الله» تنها روشی است که اولین گروه مسلمانان بر پایه آن به وجود آمد و در ادامه با تکیه بر آن توانست جامعه اسلامی را به وجود آورد و با جامعه جاهلی مقابله کند.(1)

3. جماعت

سید قطب راه حل مشکل ایجادشده در جوامع کنونی را حاکمیت خداوند و اجرای شریعت و به عبارت دیگر بازگشت به اسلام می داند. اما چگونه و با استفاده از چه وسیله ای می توان به اسلام بازگشت؟ راه حل مشکل چیست؟ سید قطب معتقد بود خیزش اسلامی میسر نمی شود مگر با استفاده از «جماعت»، یا «گروه مؤمن» یا «نسل قرآنی یگانه» یا «گروه پیش تازی» که به نسل نخست صحابه تأسی کنند؛ نسلی که فقط از سرچشمه سیراب شده است و در تاریخ شأنی یگانه دارد.

حال که مقرر است جامعه اسلامی چنین باشد، این جامعه چگونه به وجود می آید؟ و برنامه و راه ایجاد آن کدام است؟ این جامعه فقط وقتی به وجود می آید که جماعتی از انسان ها پیدا شوند و عبودیت خود را به طور کامل به خداوند اختصاص دهند و عبودیت هیچ غیرخدایی را نپذیرند و چه در اعتقاد و جهان بینی و چه در عبادات و شعائر و چه در نظام و قوانین خود زیر بار عبودیت غیرخدا نروند و آنگاه تمام زندگی خود را عملاً بر اساس این عبودیت خالصانه، سازمان دهند و درون خود را از اعتقاد به الوهیت هر غیرخدایی - در کنار خدا یا به جای خدا - پاک کنند و شعائر خود را برای رضای هیچ غیرخدایی - در کنار خدا یا به جای خدا انجام ندهند و قوانین خود را از هیچ غیرخدایی - در کنار خدا یا به جای خدا - برنگیرند.

بنابراین، قبل از اندیشیدن درباره برپا کردن نظام اجتماعی اسلام و ایجاد جامعه ای اسلامی بر پایه این نظام، باید دل و درون افراد از عبودیت غیرخدا پاک سازی شود و افرادی که به این ترتیب درونشان از عبودیت غیرخدا پاک می شود، به صورت جماعتی مسلمان گرد هم آیند. چون جامعه

ص: 432


1- همان، ص84.

اسلامی از همین جماعت که دل و درون افراد آن از از عبودیت غیرخدا در اعتقاد و عبادت و شریعت، زدوده شده، تشکیل می شود.(1)

وقتی تعداد مؤمنانِ به این عقیده به سه نفر می رسد، خود این عقیده به آنها می گوید:

اکنون شما یک جامعه هستید. ... یک جامعه اسلامی مستقل هستید و از جامعه جاهلی که بدین عقیده گردن نمی نهد و ارزش های اساسی این عقیده- ارزش هایی که قبلاً بدان ها اشاره کردیم – بر آن حکم فرما نیست، منفصل و جدایید و همین جاست که جامعه اسلامی (عملاً) به وجود آمده است. پس از آن سه نفر، ده نفر و ده نفر، صد نفر و صد نفر، هزار نفر و هزار نفر هم دوازده هزار نفر می شوند ... و آنگاه جامعه اسلامی آشکارا اعلام وجود می کند.(2)

4. جهاد

«جهاد» یکی دیگر از واژه هایی است که مودودی و قطب (در فصل چهارم) به کار برده اند و رابطه نزدیکی با جاهلیت دارد. قطعاً در طول مسیر، بین جامعه جاهلی و این جامعه نوپا که افرادش را از آن گرفته است و با عقیده و بینش و ارزش ها و اعتبارات و موجودیت و ساختار خاص خودش از آن جدا شده است، جنگ درمی گیرد و همین حرکت از نقطه شروع آن تا نقطه موجودیت یافتن آشکار و مستقل، موجب تمایز یافتن یکایک افراد این جامعه می شود و ارزش و جایگاه هر کدام از آنها را - بر حسب میزان و اعتبار اسلامی- در این جامعه، مشخص می کند و بنابراین، جامعه برای هر فرد ارزش خاص او را قائل می شود، بدون آنکه لازم باشد خودش را تزکیه شده جلوه دهد یا خویشتن را به دیگران بشناساند. در آن روز حتی عقیده و ارزش های حاکم بر نفس و بر جامعه او، بر او فشار خواهند آورد که خود را از نگاه هایی که در محیط به او دوخته شده است، پنهان نگه دارد.(3)

حاکمیت بخشیدن به خدا و قوانین الاهی بر روی زمین و نابود کردن حاکمیت انسان و قوانین انسانی و انتزاع قدرت از دست غاصبان و باز گرداندنش به خداوند سبحان صرفاً با تبلیغ و موعظه حاصل نخواهد شد؛ چراکه جباران سلطه جو و غاصبان حاکمیت خدا، قدرت را با تبلیغ و ارشاد

ص: 433


1- همان، ص86-90.
2- همان، ص92.
3- همان، ص118 و 119.

واگذار نخواهند کرد. اگر چنین بود پیامبران به سادگی می توانستند دین خدا را بر روی زمین مستقر کنند؛ و این عکس آن چیزی است که تاریخ نشان می دهد. تاریخ این دین همچون تاریخ ادیان گذشته است.(1)

مسئله اصلی در بحث قطب این است که جهاد فقط دفاعی نیست. این مشکل از آنجا ناشی می شود که بسیاری از مخالفان اسلام می کوشند چهره ای وحشی از اسلام نشان دهند که برای اسلام آوردن غیرمسلمان از اجبار و زور استفاده می کند. جهاد فقط علیه حکومت ها یا حاکمانی استفاده می شود که از تبلیغ اسلام جلوگیری می کنند، چراکه در زمان پیامبر نیز بعد از اینکه حاکمان ایران و روم از تبلیغ دین اسلام جلوگیری کردند، هدف حمله قرار گرفتند. در نتیجه هدف جهاد، از نظر قطب، به دست آوردن آزادی تبلیغ مذهبی است. قطب باور دارد که هیچ حکومت غیراسلامی اجازه گفت وگوی آزاد با مردمش را درباره اسلام نمی دهد. در نتیجه جهاد مبارزه ای علیه جاهلیت است و تا زمانی که همه دولت ها در جاهلیت به سر می برند و حاکمیت غیراسلامی را پذیرفته اند جهاد ادامه خواهد داشت.(2)

اندیشمندان تأثیرگذار بر سید قطب

اشاره

اندیشه و گفتمان جاهلیت - حاکمیت سید قطب تحت تأثیر کدام اندیشمندان شکل گرفته است؟ شخصیت های مختلفی در شکل گیری اندیشه و گفتمان سید قطب در دوره های مختلف حیات فکری وی دخیل بودند که به برخی از آنها اشاره می کنیم.

1. محمود عباس عقاد

زندگی ادبی و روشن فکری سید قطب عمیقاً در اثر برخورد با محمود عباس عقاد، یکی از پیشوایان ادبی آن عصر، شکل گرفت.(3)

ص: 434


1- همان، ص149 و 150.
2- همان، ص57.
3- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص37.
2. ابن تیمیه و شاگردان وی

سید قطب، به عنوان یکی از شارحان تفکر بنیادگرایانه، در زمینه مخالفت با موضوعات مجرد فلسفی و تأکید بر تعبیر و تفسیر تحت الفظی، از شیوه ابن تیمیه و شاگردان او پیروی می کرد. وی، همانند ابن تیمیه، جوامع را به دو گروه تقسیم می کند که در یک طرف، نیروهای خوب قرار دارند و در طرف دیگر نیروهای بد (شیطانی)؛ حد میانه ای وجود ندارد.(1) در واقع، اهمیت سید قطب در این است که استدلال های ابن تیمیه علیه حکمرانان کافر را به گونه ای تفسیر کرد که بتوان آنها را به مشکلات اسلام در دنیای مدرن تعمیم داد.

3. ابوالاعلی مودودی

سومین فردی که افکار سید را تحت تأثیر قرار داد ابوالاعلی مودودی بود. آرا و عقاید او شالوده فکری سید را در زندان شکل داد. تأثیر ابوالاعلی مودودی بر سید قطب را به طور کامل می توان در کتاب معالم فی الطریق مشاهده کرد. سید در سراسر این کتاب از دو مفهوم «عبودیت» و «حاکمیت» به عنوان کلید رابطه انسان و خداوند نام می برد. او می کوشد این دو اصطلاح را در کتاب المصطلحات الاربعة فی القرآن: الله، الرب، العباده، الدین آنچنان که اعراب در دوران رسالت پیامبر درک می کردند ریشه یابی کند، نه آنچنان که در طول قرن های معاصر تفسیر شده است. سید قطب، همچون مودودی، تنها حاکمیت قانونی و شرعی را در یک جامعه اسلامی، حاکمیت خداوندی می داند. به همین ترتیب، فقط خداوند موضوع عبادت و ستایش است. رژیم هم فقط می تواند با الحکم بما انزل الله اعمال حاکمیت کند. فقط حکومتی عادلانه است که نشان الاهی داشته باشد؛ و تنها قانونی که در برابر تباهی و فساد و تبدیل شدن به وسیله ای در خدمت یک مستبد مصونیت دارد، قانونی است که بر اساس کتاب خداوند (شریعت الله) استوار شده باشد. در جامعه جاهلی، برخلاف جامعه اسلامی، حاکمیت متعلق به خدا نیست، بلکه متعلق به دیگران است. ویژگی جامعه جاهلی به اوج رساندن صاحب قدرت، چه فرد چه طبقه یا حزب، و ستایش وی به وسیله مردم است.(2)

ص: 435


1- همان، ص40.
2- همان، ص48 و 49.

مودودی در تفسیر آیاتی که مسلمانان را از عبادت همه به جز خدا نهی می کند می گوید، در آیاتی که کلمه «عبادت» به معنای عبودیت و عبادت آمده است موضوع عبودیت یا شیطان است یا طاغوتیانی که خود را به بت، و عبادت کنندگان خداوند را به ستایش گران و خدمت گزاران خود تبدیل کرده اند. به عبارت دیگر، رهبران، مردم را وا می دارند طبق قوانین ساخته و پرداخته شان زندگی کنند و کتاب خداوند را پشت سر خود پنهان کنند.(1) استفاده سید از اصطلاح «عبودیت» نشان می دهد که او کتاب مودودی را خوانده است: «حاکم ظالم کسی است که بر هر شکل، خود را همچون بت برای ستایش مردم عرضه می کند».(2)

مودودی هنگامی که از اصطلاح «رب» سخن می گوید، مسئله حاکمیت را مطرح می کند. مودودی می گوید «رب» در پنج معنای اصلی در قرآن به کار رفته است، که یکی از ویژگی های رب بودن اعمال حاکمیت است.(3) بنابراین، معیار ضروری و کافی تشخیص اسلامی یا جاهلی بودن یک جامعه (از نظر مودودی و سید قطب) در نوع عبودیت و حاکمیتی نهفته است که در جامعه اعمال می شود.

4. ابوالحسن ندوی

در اواخر دهه چهل میلادی کتاب متفکر هندی، ابوالحسن ندوی، با نام جهان با انحطاط مسلمانان چه زیانی دید؟ از اردو به انگلیسی ترجمه شد. سید قطب بر نخستین چاپ عربی کتاب ندوی در 1950 مقدمه ای نگاشت.(4) این کتاب در دو بخش نسبتاً مساوی به سامان آمده است. نیمه نخست، تاریخ تمدن اسلامی و شرایط و زمینه های ظهور آن را، در مقام شورشی بر ظلمت جامعه جاهلی و پوچی چالش ساسانی- بیزانسی، بررسی می کند. فصلی که به پژوهش زمینه ها و بستر پیدایش اسلام و تمدن اسلامی می پردازد، به هیچ روی پیش درآمدانه نیست؛ تقریباً چهل صفحه از آن به متهم کردن فرهنگ ها و تمدن ها و سنت های دینی موجود در دیگر نقاط جهان در قرن پنجم و ششم میلادی مانند یهودیت، مسیحیت، زرتشت باوری، بوداباوری و هندوئیسم می گذرد. سنت

ص: 436


1- ابوالاعلی مودودی، المصطلحات الاربعة فی القرآن: الله، الرّب، العبادة، الدین، ص107-108.
2- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص50.
3- همان، ص51.
4- رضوان السید، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ص38.

امپراتوری های کسری و قیصر که در جزیرة العرب آن روزگار حاکم بوده نیز طعن و تقبیح شده است.

بخش ویژه تمدن اسلامی با بررسی «روش پیامبران در اصلاح و تغییر» آغاز شده است و جالب آن است که بر جوانب تربیتی و اخلاقی و فرهنگی بیش از هر چیز تکیه دارد.(1) وقتی سخن به انحطاط تمدن اسلامی می رسد، به سیاست باز می گردد و تأکید می کند که انحطاط، موجب جدایی دین از سیاست شد و نالایقان را به امامت رساند، همان طور که زمینه بی اعتنایی به دانش های سودمند را فراهم آورد. تمدن اسلامی، در ادوار متأخر، در چند برهه کوتاه درخشیدن گرفت، مانند دوران صلاح الدین و برخی ممالیک و عثمانی ها. ولی [آن دوران ها] فقط برهه هایی کوتاه بودند و بس، و فراتر از این بر پایه نبوغ نظامی شکل گرفته بودند، نه نبوغ فرهنگی و تمدنی.

ندوی بخش مربوط به تمدن اروپایی را با بحث درباره ریشه های یونانی آن آغاز می کند و عناصر اساسی آن را حس باوری، دین گریزی، اهتمام بیش از حد به زندگی، وطن پرستی و قوم گرایی برمی شمرد.(2) در اندیشه ندوی کلید فهم تمدن اروپایی مادی بودن آن است؛ چنین بوده و هنوز هم چنین است. میان معنویت و زهدگرایی مسیحی با ماده باوری تمدنی، چالشی رخ داد و ماده باوری در آن به پیروزی رسید و مسیحیت شرقی کنار زده شد و روحانیت خود را از دست داد و آنچه روی داد این بود که به قول ابن تیمیه روم نصرانی نشد، بلکه نصرانیت رومی شد. به این ترتیب، بیماری بدخیم تمدن اروپایی پدید آمد: ماده باوری و غریزه محوری که بر افراد چیره بود؛ قوم پرستی و ملی گرایی دولت ها و مردم. از این رو، اروپا (و همچنین سراسر غرب) به دلیل وجود گرایش های گسست جویانه و شکاف خواهانه فردی و جمعی به سوی خودکشی می رود. دو جنگ جهانی و صدها جنگ استعماری گواه این واقعیت است.

جهانی که امروزه سرنوشتش به دست تمدن غربی است، سرگذشتی جاهلی دارد یا دست کم بدان می انجامد؛(3) از یک سو، جنگ و جدال آنها برای تکمیل جهان گشایی خود، و از سوی دیگر، چالش درونی آنها با یکدیگر، که از انگیزه های مادی سرکشی که در افراد و گروه ها و دولت ها وجود

ص: 437


1- سید ابوالحسن حسنی ندوی، ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، ص27-66.
2- همان، ص78-111.
3- همان، ص258.

دارد، مایه می گیرد. امروزه مسلمانان وظیفه دارند جهان را از این تمدن خودکامه چیره نجات دهند و کارها را به سامان اصلی خود برگردانند. آشوب و هرج و مرجی که در جهان جاری است، چنان که انسان ها دیگر مهار سرنوشت جهان و سرنوشت خود را از دست داده اند، نشان می دهد که با انحطاط مسلمانان چه زیان و ضرر عظیمی به جهانیان رسید. به نظر ندوی، عرب ها همان طور که در آغاز اسلام پیشرو بودند، در این دوران نیز باید پیش از دیگر مسلمانان به پا خیزند و جهان را نجات دهند. به نظر می رسد سید قطب انگاره ندوی از مشکلات تمدن – یا به تعبیر بهتر، مشکلات مسلمانان با تمدن جدید- را می پذیرد.(1)

جریان های تکفیری متأثر از سید قطب

علی رغم تفسیرهای سه گانه ای که از اندیشه سید قطب در جامعه آن روز مصر پدید آمد، تفسیری که اندیشه وی را به عرصه مبارزه ایدئولوژیکی سوق می داد، پررنگ تر شد. در دهه هفتاد قرن بیستم، برخی گروه های اسلامی در مصر ظهور کردند که روش آنها در برخورد با وقایع سیاسی و اجتماعی، برخلاف اخوان المسلمین، تا حدودی همراه با خشونت بود. بیشتر این اعضا در اخوان المسلمین عضویت داشتند و نوشته های سید قطب مهم ترین منبع فکری آنها بود. در نیمه دوم دههٔ شصت، زندانیان اخوان المسلمین در همان زندان ها در افکار و آرای سید قطب بحث و مناقشه کردند و جوانان به نقد ریشه ای افکار و ایدئولوژی مبارزاتی سید قطب تمایل پیدا کردند تا اینکه سادات در 1971 آنها را آزاد کرد. آنها پس از آزادی به تشکل های مختلفی روی آوردند که وجه مشترکشان اعتقاد به ضرورت تغییر اوضاع موجود از راه قدرت (زور) بود. از میان این تشکل ها، جماعت های زیر سر برآوردند: جماعة الفنیة العسکریة در 1974، جماعة التکفیر والهجرة در 1977، و جماعة الجهاد از 1979 به این سو.(2)

اگرچه تفکر سید قطب در تقابل با فرهنگ و تمدن بیمار غربی شکل گرفت و جاهلیت مدرن را متأثر از تمدن فطرت گریز غرب می دانست، جریان های تکفیری با روگردانی از این اندیشه محوری

ص: 438


1- رضوان السید، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ص66.
2- همان، ص36.

سید قطب، بر جهان اسلام و جاهلیت درون جوامع اسلامی متمرکز شدند و راه حل پاسخ به معضل هویتی مسلمانان را در مبارزه با فرقه های اسلامی یافتند.

زمینه های اجتماعی- سیاسی شکل گیری جریان های تکفیری معاصر مصر

اشاره

از کاوش در افکار و احوال رهبران و اعضای این گروه ها و توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی نابسامان مصر نکات مهمی می توان نتیجه گرفت که در پدید آمدن خشونت هایی به نام دین مؤثر بوده است:

1. اوج گرفتن باورهای دینی

گروه های بنیادگرا و رهبران آنها «الاسلام هو الحل» را شعار خود قرار دادند. از نظر این دسته از متفکران و صاحب نظران مسلمان، ریشه های فلاکت جهان اسلام را باید در دوری جستن از تعالیم اصیل قرآن و سنت دانست. اصرار این گروه بر اجرای سریع و بدون قید و شرط احکام اسلامی - با فهم و اجتهادی کاملاً ظاهری از آیات و روایات و به زعم آنها بدون در نظر گرفتن قیود، اصلاحات و تغییرات بعدی در احکام، که عمدتاً علمای سنتی سده های بعدی اعمال کرده اند - با روشی انعطاف ناپذیر، بی مصالحه و بدوی، آنها را در اکثر موارد تبدیل به نیرویی سیاسی و معطوف به نتیجه ساخته است.(1)

2. شکاف نسلی

حملات 1965 پلیس نه تنها اعضای سابق اخوان را که در 1954 دست گیر، زندانی و سرانجام پس از اتمام محکومیت آزاد شده بودند از میان برداشت، بلکه به سرعت میان دو نسل جوان و کهن سال شکاف ایجاد کرد. اکثر نسل کهن سال جهت گیری محافظه کارانه پیدا کردند و تا 1977 با رژیم سادات از سر سازگاری در آمدند، در حالی که اغلب رادیکال های نسل جوان حکم تکفیر جامعه جاهلی را صادر کردند.(2)

ص: 439


1- علی اکبر دیانت، «اصلاح طلبی»، در: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص234.
2- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص80.
3. حاشیه نشینی

محل زندگی اعضا و رهبران گروه های افراطی، اغلب روستاهای کوچک و حومه شهرهای بزرگی چون قاهره است. این مناطق به علت فقر و کمبود امکانات زندگی و دوری از مراکز خدماتی، مراکز حاشیه ای محسوب می شود که محدودیت های بسیاری را در مسائل تربیتی، فرهنگی و اقتصادی به خود دیده است.(1) بدین ترتیب این افراد هنگامی از نظر سیاسی خطرناک می شوند که رهبرانشان تصمیم می گیرند در شهرهای بزرگ یا پایتخت مستقر شوند.(2)

4. بی تجربگی و جوان بودن پیروان

گرایش های رادیکال این جنبش ها برای جوانان حاشیه نشین و بی تجربه جذاب بود. پژوهش مشهور سعدالدین ابراهیم نشان می دهد که میانگین سنی گروه التکفیر والهجرة 24 سال و گروه آکادمی نظامی 22 سال بوده است. همچنین، تمامی اعضای دو گروه هنگام پیوستن به این گروه ها بین 17 تا 26 سال سن داشته اند.(3)

5. تحصیلات رهبران

یکی از ویژگی های معمول در رهبران و طرفداران اسلام سلفی و بنیادگرا، نداشتن پیشینه تحصیلات گسترده دینی به شکل موجود در حوزه های علمیه است. رهبران جنبش های بنیادگرا معمولاً افرادی هستند که حرفه اصلی آنها مطالعه دین نیست و معارف دینی شان حاصل مطالعات شخصی و انفرادی و به دور از سنت استادی و شاگردی معمول در نهادهای یادگیری سنتی است. این الگو در میان پیروان نیز تکرار می شود. غالب رهبران و اعضای اصلی جنبش های سلفی را دانشجویان و دانش آموختگان رشته های فنی - مهندسی و رشته های غیر علوم اسلامی تشکیل می دادند؛ نه دانشجویان علوم اسلامی. بنابراین، می توان گفت شناخت آنها از اسلام در واقع بیشتر مکانیکی و ظاهری بود و تمسک آنها به برخی آموزه های دینی با احراز هویت و به دست آوردن قدرت سیاسی همراه بوده است.(4)

ص: 440


1- سید احمد رفعت، النبی المسلح، ص80.
2- هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ص185.
3- محمدرضا حاتمی، دایرة المعارف جنبش های اسلامی، ص274.
4- همان.

اکنون این پرسش مطرح می شود که چرا مهندس ها تروریست می شوند؟ ... مهندس ها آن قدر خودبین هستند که فکر می کنند می توانند متون را بخوانند، تصور می کنند که می توانند بدون هیچ کمکی قرآن را بخوانند. اتفاقاً اگر آنها به نوعی از تحصیلات مذهبی برخوردار بودند، احتمالاً در برابر قرائت های خشونت طلبانه قرآن مصونیت می یافتند. اما آنها دانش مذهبی ندارند و وقتی در 25 سالگی به مذهب رو می آورند، به علت نداشتن تحصیلات مذهبی، به دام قرائت های غیرمعمول قرآن می افتند. در واقع، مهندس ها معمولاً این گونه هستند و برای فهمیدن هر چیزی بلافاصله به دنبال ترسیم نقشه و یافتن اصول می روند. این دقیقاً همان کاری است که اسلام سلفی به دنبال آن است؛ یعنی فراموش کردن 14 قرن تفسیر و تأویل و بازگشت به اصول قرآن و حدیث و تنها بها دادن به همین مسئله.(1)

6. افزایش خشونت دولتی

سرکوب شدید حرکت های بنیادگرایانه که رسالتشان را اصلاح وضعیت داخلی کشور اعلام کرده اند، نیز یکی از متغیرهای مهم در افزایش خشونت این جریان ها به شمار می آید. به همین دلیل، اهمیت نقش زندان ها در گسترش جنبش های تکفیری و گسترش خشونت ها را نباید نادیده گرفت. ترورهای انجام شده به دست بخش زیرزمینی اخوان المسلمین، بازداشت های گسترده دوران ناصری و اوج گرفتن خشونت های سیاسی و اجتماعی در گروه های اسلامی پس از دهه هفتاد، هر یک به تنهایی کافی بود تا چندین هزار نفر از متهمان سیاسی را روانه زندان ها کند. در حقیقت زندان محل مناسبی برای آشنایی و تبادل نظر رهبران و گروه ها با یکدیگر و مکانی برای تشکیل گروه های سرسخت تر، به منظور غلبه بر نظام حاکم محسوب می شد.(2)

7. شرایط نامطلوب اقتصادی

تصمیم ها و برنامه های سیاسی- اقتصادی دولت در دهه هفتاد نیز نقش بسیار مهمی در دامن زدن به نارضایتی ها و ایجاد خشونت دینی داشت.(3) سوء توزیع فزاینده درآمد به عنوان یکی از نتایج سیاست های انور سادات در لیبرالیزه کردن اقتصاد، غالباً به عنوان یکی از نخستین عوامل

ص: 441


1- مرکز تحول نیروی وزارت دفاع آمریکا، ترسیم فضای پرابهام جنگ ها و منازعات آینده، ص147.
2- سید احمد رفعت، النبی المسلح، ص80.
3- همان، ص82.

پیکارجویی اسلامی ذکر شده است. در واقع، شواهد موجود حاکی از وجود اختلاف رو به رشد درآمد میان غنی و فقیر بوده است. آمار نشان می دهد که در سال های 1964-1965 پنج درصد خانواده های متعلق به طبقات مرفه مصری 2/19 درصد درآمد را به دست می آوردند، در حالی که در 1979 میزان درآمد آنها به 22 درصد رسید. در همان دوره، درآمد 20 درصد از فقیرترین خانواده ها فقط به اندازه 5/0 درصد افزایش یافت.

علی رغم محدودیت های اطلاعاتی مربوط به توزیع درآمد، مشخص است که اختلاف درآمد و تضاد طبقاتی بالقوه بیشتر می شود. در خصوص ثبات سیاسی، شگفت انگیزترین تحول، کاهش اساسی درآمدهای طبقه متوسط و نیز 60 درصد از کم درآمدترین افراد جمعیت است. تصادفی نیست که این طبقات منبع اولیه تأمین نیروهای فعال اسلام گرا به حساب می آیند. احساس شدید محرومیت نسبی، خصومت آنها با رژیم و متحدان غرب گرای آن را در بخش خصوصی، که در اثر سیاست های سادات سود کلان به جییب زدند، برانگیخت.(1)

8. شکست اعراب در جنگ با اسرائیل

حوادث مهمی در اواخر دهه هفتاد به وقوع پیوست که گسترش موج اسلام گرایی را در جامعه مصر به دنبال داشت. شاید مهم ترین این رویدادها شکست اعراب (و در واقع پان عربیسم ناصری) از اسرائیل در جنگ شش روزه ژوئن 1967 بود. متعاقب این ناکامیِ سوسیالیست ها و بن بست پان عربیسم در حل مسائل مصر، توجه به دین به عنوان راه حل در سرتاسر جامعه مصر گسترش یافت. البته این بازگشت به دین به معنای بازگشت به دین سنتی یا طریقت های صوفیه نبود، بلکه بیشتر به معنای پذیرفتن تفاسیر ظاهرگرایانه سلفی از اسلام بود که بیش از همه در آثار سید قطب تجلی یافته بود.

9. دور بودن جریان های رادیکال از صحنه عملی سیاست ورزی

یکی از دلایل اقبال نسبی به بنیادگرایان در برخی کشورهای اسلامی، دور بودن آنها از صحنه عملی سیاست ورزی و امور اجرایی روزمره کشور است که موجب شده است به دلیل دیکته نانوشته شان هم سابقه پاک و جذابی داشته باشند و هم به دلیل انتقادهای آرمان گرایانه و تندشان

ص: 442


1- هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ص188.

بتوانند از میان ناراضیان به سیاست های دولت های حاکم، هوادارانی بیابند. از طرفی چون معمولاً آنها موفق به تشکیل دولت نمی شوند (عمدتاً به دلیل استبداد و فضای سرکوب)، این چهره جذاب را حفظ می کنند.

10. دیکتاتوری و فقدان مردم سالاری
اشاره

یکی از زمینه های مهم در شکل گیری جنبش های خشن سلفی در مصر، وجود حکومت های خودکامه و فقدان نهادها و بنیان های مردم سالارانه مدرن و سنتی بوده است. دیکتاتوری جمال عبدالناصر در مصر موجب شد جذابیت راه های رادیکال و بنیادگرایانه افزایش یابد. مثلاً در پاکستان به دلیل وجود قوه قضاییه مستقل، احزاب مستقل و مطبوعات آزاد، علی رغم کودتاهای نظامی بسیار، همواره راه های مسالمت آمیزی برای بیان نظرات و فعالیت سیاسی وجود داشته است. به همین دلیل نیز خشونت با اقبال عمومی رو به رو نشده است. برای مثال، هنگامی که دولت ایوب خان در 1964 فعالیت جماعت اسلامی را ممنوع اعلام کرد، دیوان عالی حکمی برخلاف رأی دولت صادر کرد. البته توسل به خشونت دلایل متعددی دیگری هم دارد که احمد به خوبی نمونه ای از آن را تشریح کرده است:

از این گذشته جنبش های اسلامی پاکستان، به خلاف گروه «التکفیر والهجرةِ» مصر و ناراضیان سعودی که در 1979 کنترل کعبه را به دست گرفتند، در اقلیت قرار نداشته اند، بلکه در جریان اصلی اندیشه مذهبی قرار داشته اند و بنابراین، دچار عقده طرد نبوده اند؛ چیزی که اغلبِ جنبش های حاشیه ای اقلیت و فرقه مانند را به اتخاذ روش های خشن وادار می کند.

برای مشخص شدن ویژگی بیان شده به معرفی اجمالی گروه های تکفیری متأثر از اندیشه سید قطب می پردازیم:

1. سازمان «شباب محمد» یا «آکادمی ارتش»

تأسیس این سازمان در 1974، اعلام شده است. نام دیگر این سازمان منظمة التحریر الاسلامی (سازمان آزادی بخش اسلامی) است. این گروه به علت حمله مسلحانه ای که در 1974، علیه آکادمی فنی ارتش انجام داد، به این نام مشهور شده است و نخستین گروهی است که خارج از محدوده اخوان به وجود آمد. رهبر این گروه شخصی به نام صالح سریه است؛ فردی فلسطینی که

ص: 443

شناس نامه اردنی داشت. وی در 1971 در قاهره در رشته روان شناسی تربیتی دکترا گرفت. او یکی از اعضای اخوان در اردن بود، اما بعدها به عضویت حزب التحریر الاسلامی در آمد. وی مدتی را به دلیل همکاری با حزب التحریر الاسلامی در زندان بود. در 1973 «تنظیم الفنیة العسکریة» را تأسیس کرد و در 1975 به اتهام اقدام علیه نظام حکومتی مصر اعدام شد.(1)

صالح سریه با نوشتن رسالة الایمان ایدئولوژی مبارزه گروه خود را تئوریزه کرد. وی در رسالة الایمان ایدئولوژی این حرکت را این گونه بیان می کند که حکومت های تمامی کشورهای اسلامی کافرند و هیچ تردیدی در این نیست.

2. جماعة المسلمین یا التکفیر والهجرة

طرفداران کتاب معالم فی الطریق در زندان دو گروه بودند؛ یک دسته معتقد به جدایی معنوی از جامعه بودند و خود را «جامعة العزلة الشعوریة» (انجمن جدایی معنوی) نامیدند و اعتقاد داشتند که جامعه جاهلی معاصر مصر را باید تکفیر کرد. ولی چون به نتایج هر گونه تکفیر آگاه بودند، در داخل جامعه زندگی می کردند و عقاید خود را پنهان می کردند و منتظر رسیدن به قدرت بودند.(2) دسته دیگر معتقد بودند باید از جامعه حالت «مفاصله کامله» داشت. این گروه به کوه ها پناه آوردند و از همین رو مطبوعات مصر جماعة المسلمین را دسته ای از چریک ها معرفی کرد و نام آنها را «التکفیر والهجرة» گذاشت.(3)

رهبر اصلی این گروه شیخ علی عبده اسماعیل، فارغ التحصیل جوان الأزهر بود. شیخ علی در اثر عقاید و مباحثات مرشد عام اخوان (هضیبی) متقاعد می شود؛ تکفیر را تقبیح، و از رهبری این گروه کناره گیری می کند. بعد از وی رهبری گروه به دست شکری مصطفی می افتد.(4)

رهبر این گروه شکری مصطفی بود. شکری مصطفی در یکی از دورافتاده ترین نواحی کوهستانی حوالی اسیوط، در منطقه ای که محل امنی برای قاچاقچیان اسلحه و مواد مخدر محسوب می شد، متولد شد و در همان جا دوران کودکی و جوانی خود را گذراند. در طول تحصیل نمرات وی متوسط

ص: 444


1- هاله مصطفی، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش های اسلامی، ص159-160.
2- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص83.
3- حسنین هیکل، پاییز خشم، ص321.
4- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص84.

بود. بعد از اخذ دیپلم، در مدرسه کشاورزی دانشگاه ثبت نام کرد و به احتمال فراوان در همان جا با اخوان المسلمین آشنا شد(1) و در همین دوران بود که به سبب انتشار اعلامیه های اخوان المسلمین در دانشگاه، برای نخستین بار به زندان افتاد و در 1977 در زندان اقدام به تشکیل گروه کرد. گروه در 1977 محمد ذهبی، وزیر سابق اوقاف، را ربود و بدین ترتیب امیدوار بود تا برخی تقاضاهایشان برآورده شود، اما نتیجه این عمل سرکوبی بیشتر بود و در عرض چند روز بیشتر اعضای گروه دست گیر و به دنبال یک محاکمه سریع پنج عضو گروه، از جمله شکری مصطفی، محکوم به اعدام شدند.(2)

شکری ابتدا در زندان طره محبوس شد. اما در 1967 به اردوگاه متمرکز ابوزعبل انتقال یافت و در شانزده اکتبر به عنوان بخشی از اقدامات سادات پس از انقلاب تصحیح در 15 مه همان سال از زندان آزاد شد. شکری شش سال از زندگی خود را در اردوگاه ها به سر برد. او آثار مودودی و سید قطب را می خواند و آموزش می دید تا جامعه به وجودآورنده این اردوگاه ها را جامعه جاهلی توصیف کند.(3)

در 1977 که انور سادات، رئیس جمهوری وقت مصر، به سبب سفر به بیت المقدس، رئیس جمهوری صلح لقب گرفته بود، مطبوعات مصر از جوان های دارای محاسن، عکس هایی چاپ می کردند و آنها را به وابستگی به یک گروه چریکی به نام «التکفیر والهجرة» (جماعة المسلمین) متهم می کردند که یکی از جرایم آنها، ترور وزیر اوقاف مصر، حسن ذهبی، بود.

پس از دست گیری عده ای از آنها، از جمله شکری مصطفی، رهبر این گروه که کشاورزی ساده بود، افکار آنها آفتابی شد. در ماه نوامبر همان سال، در اثر شورش های مردم، به علت گرانی قیمت ها و نطق رئیس جمهوری در پارلمان اسرائیل، درگیری هایی رخ داد. هرچند در ابتدا رابطه این گروه با رژیم، کاملاً صمیمانه بود، پس از صلح با اسرائیل، به سردی و رویارویی مستقیم گرایید.

ص: 445


1- همان، ص81.
2- همان، ص80.
3- همان، ص82.

پس از ترور سادات، این تقابل به اوج خود رسید و در اندک زمانی الأزهر و ارتش به مخالفت با این گروه و رهبری آن برخاستند.(1)

3. گروه الجهاد

این گروه نیز از جمله گروه های تکفیری است که با الهام از اندیشه های سید قطب شکل گرفت. در 1979 محمد عبدالسلام فرج این تشکیلات را پایه گذاری کرد. محمد عبدالسلام فرج در بُحَیره، حوالی قاهره، متولد و بزرگ شد. او از دانشکده مهندسی برق قاهره فارغ التحصیل شد و به گروه های سرّی اسلامی پیوست. او با تعدادی از دوستانش در 1979 گروه جهاد اسلامی را بنیان نهاد. محمد سالم الرِّحال اردنی دانشجوی الأزهر، کمال سعید حبیب فارغ التحصیل دانشکده اقتصاد، محمد راشد دانشجوی دانشکده کشاورزی قاهره، و نعیم عبدالفتاح تاجر شهر بولاق از افرادی بودند که در شکل گیری سازمان جهاد اسلامی نقش داشتند. این گروه معتقد بود همه حاکمان جوامع اسلامی کافرند و باید آنها را کشت. آنها پس از ترور انور سادات در 6/10/1981 حدود 9 اقدام خشونت بار دیگر با استفاده از سلاح گرم، در قاهره و برخی نواحی آن، صورت دادند.

عبدالسلام با استناد به برخی فتاوای فقهی علمای گذشته، از جمله ابن تیمیه، زبان به تکفیر حکومت گشود و بر ضرورت قیام علیه حاکم تأکید کرد. فتواهایی که ابن تیمیه در هنگام یورش تاتارها به کشورهای اسلامی، صادر کرده بود از مهم ترین مبانی فقهی عبدالسلام فرج در نگارش الفریضة الغائبة است.(2)

نتیجه

هجوم مغول در قرن های هفتم و هشتم به جهان اسلام و فروپاشی تدریجی عثمانی و حضور مسلط غرب در جهان اسلام از زمینه های شکل گیری سلفی گری در جهان اسلام به شمار می آیند. زوال تدریجی نهاد خلافت و فروپاشی آن در دهه دوم قرن بیستم موجب نفوذ اروپایی ها به جهان اسلام شد و تسلط همه جانبه انگلیسی ها بر کشور مصر زمینه شکل گیری سلفی گری را در مصر فراهم آورد. سلفی گری در مصر با دو رویکرد متفاوت به وسیله سید جمال الدین و رشید رضا به

ص: 446


1- همان، ص85.
2- سید احمد رفعت، النبی المسلح، ص83-85.

وجود آمد. بعد از رشید رضا گسترش تفکر سلفیه در مصر مدیون اخوان المسلمین است که پیرو معتدل تفکرات سلفیه است. از دل تفکرات اعتدالی و تقریبی اخوان المسلمین، گرایش افراطی سید قطب، هم زمان با انتشار کتاب معالم فی الطریق، بیرون آمد.

به عنوان زمینه های اجتماعی شکل گیری اندیشه سید قطب می توان از خلأ ایدئولوژیک برای مقابله با مشکلات و رویارویی های اعضای اخوان پس از حسن البنّاء و سرخوردگی و ناامیدی از غرب و اندیشه و تمدنش در دهه چهل نام برد. با انتشار کتاب معالم فی الطریق، برداشت هایی سه گانه از اندیشه سید قطب در جامعه مصر به وجود آمد که واکنش های متفاوتی را نیز برانگیخت. اندیشه سید قطب در پاسخ به سه پرسش وضعیت فعلی و مطلوب جهان اسلام، علل آن و راه حل مشکل شکل گرفت. در پاسخ به سه پرسش مذکور، سه مفهوم جاهلیت، حاکمیت (عبودیت) و جماعت، دال های اصلی گفتمان سید قطب را تشکیل دادند.

زندگی ادبی و روشن فکری سید قطب عمیقاً در اثر برخورد با محمود عباس عقاد، یکی از پیشوایان ادبی آن عصر، شکل گرفت. نحوه خاص تفسیر سید قطب از استدلال های که ابن تیمیه علیه حکمرانان کافر استفاده کرده بود، موجب تعمیم آنها به مشکلات اسلام در دنیای مدرن شد. سید قطب تحت تأثیر کتاب مصطلحات الاربعة ابوالاعلی مودودی دو مفهوم کلیدی «عبودیت» و «حاکمیت» کتاب معالم را در نظام سیاسی وارد کرد. سید قطب انگاره ندوی از مشکلات تمدن – یا به تعبیر بهتر، مشکلات مسلمانان با تمدن جدید- را در کتاب جهان با انحطاط مسلمانان چه زیانی دید؟ می پذیرد.

جماعة الفنیة العسکریة در 1974، جماعة التکفیر والهجرة در 1977 و جماعة الجهاد در 1979 در دهه هفتاد به افکار و ایدئولوژی مبارزاتی سید قطب تمایل یافتند. اوج گرفتن باورهای دینی، شکاف نسلی بین نسل گذشته و جوان اخوان المسلمین از 1965، حاشیه نشینی پیروان، نوع رشته های تحصیلی رهبران جریان های تکفیری، افزایش خشونت دولتی علیه اخوان المسلمین، سیاست خارجی دولت، شرایط نامطلوب اقتصادی در 1974، بی تجربگی و جوان بودن پیروان، دیکتاتوری و فقدان مردم سالاری، و شکست اعراب در جنگ اسرائیل از جمله زمینه های اجتماعی گذار جریان سلفی از اعتدال به افراط و تکفیر بودند.

ص: 447

منابع

1. ابوزهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمه: علیرضا ایمانی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1384.

2. حاتمی، محمدرضا، دایرة المعارف جنبش های اسلامی، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، تهران، 1392.

3. حسنی ندوی، سید ابوالحسن، ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، دار الکتاب العربی، بیروت، 1965.

4. حسینی، اسحاق موسی، اخوان المسلمین، اطلاعات، تهران، 1375.

5. حموده، عادل، سید قطب من الطریقه المشنقه، سینا، قاهره، 1990.

6. حنفی، حسن، الدین والثورة فی مصر، الاصولیة الاسلامیة، مکتبة مدبولی، قاهره، [بی تا].

7. دکمجیان، هرایر، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمه: حمید احمدی، کیهان، تهران، 1377.

8. دیانت، علی اکبر، «اصلاح طلبی»، در: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، [بی جا]، 1367.

9. رفعت، سید احمد، النبی المسلح، ریاض الریس للکتب والنشر، لندن، 1991.

10. رفعت، سید احمد، سید قطب، مکتبة واهبة، قاهره، 1971.

11. سید، رضوان، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، نشر باز، تهران، 1383.

12. علی خانی، علی اکبر و همکاران، اندیشه سیاسی در جهان اسلام از فروپاشی خلافت عثمانی، پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، تهران، 1384.

13. فلاح زاده، محمدهادی، آشنایی با کشورهای عربی، جمهوری عربی مصر، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، [بی جا]، 1383.

14. قطب، سید، آینده در قلمرو اسلام، ترجمه: سید علی حسینی خامنه ای، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1369.

15. قطب، سید، معالم فی الطریق، دار الشروق، قاهره، 1410.

16. کوپل، ژیل، پیامبر و فرعون، ترجمه: حمید احمدی، تهران، نشر کیهان، 1382.

17. متولی، محمود، منهج الشیخ محمد رشید رضا فی العقیدة، دار ماجد، جده، 1425.

18. مجله المجتمع، ش271، شوال 1395.

19. مرادی، مجید، «تقریر گفتمان سید قطب»، علوم سیاسی، ش21، 1382.

ص: 448

20. مرکز تحول نیروی وزارت دفاع آمریکا، ترسیم فضای پرابهام جنگ ها و منازعات آینده، ترجمه: مصطفی مهرورزی، مرکز آینده پژوهی علوم و فناوری دفاعی، تهران، 1387.

21. مصطفی، هاله، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش های اسلامی، اندیشه سازان نور، تهران، 1382.

22. مودودی، ابوالاعلی، المصطلحات الاربعة فی القرآن: الله، الرّب، العبادة، الدین، تعریب: محمد کاظم سباق، دار القلم، کویت، 1977.

23. هیکل، حسنین، پاییز خشم، ترجمه: محمدکاظم موسایی، امیرکبیر، تهران، 1383.

24. ووسینچ، وین، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمه: سهیل آذری، کتاب فروشی تهران با همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین، تبریز، 1346.

25. Kepel, Gilles, Jihad: The Trail of Political Islam, Harvard University, Massachusetts, 2002.

ص: 449

ص: 450

بخش چهارم: بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

اشاره

ص: 451

ص: 452

سلفی گری و نظام بین الملل؛ چالش ها و راهکارها / علیرضا نائیج

اشاره

علیرضا نائیج(1)

چکیده

در تاریخ تحولات جهان اسلام، اهل سنت و شیعیان، سلفی گری را به عنوان جریانی ضد عقل و تعقل و متکی به ظواهر می شناسند. شکل گیری این جریان فکری از سده چهارم ه.ق. آغاز شد و بعدها ابن تیمیه و شاگردانش آن را مدون کردند و نهایتاً با محمد بن عبدالوهاب و از طریق حاکمان آل سعود در دوران معاصر تجدید حیات یافت. این جریان در عصر حاضر از مرزهای ملی عبور کرده، به صورت یک سازمان شبکه ای در سطح منطقه به فعالیت می پردازد. اهداف جهانی و منطقه ای این جریان با کمک برخی کشورهای عربی و قدرت های بزرگ در آسیا، اروپا، آفریقا و به خصوص در کشورهای خاورمیانه موجب ناامنی های زیادی برای برخی کشورهای اسلامی، نظم منطقه ای و نظام بین الملل شده است. حتی هزینه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فراوانی برای خود آنها ایجاد کرده و صلح و امنیت بشر را به مخاطره انداخته است. پرسش بنیادین این مقاله این است که این جریان چگونه نظام بین الملل را با چالش مواجه کرده و راهکارهای برون رفت از آن چیست. لزوم ایجاد امنیت در سطح منطقه و نظام بین الملل حمایت نکردن از چنین جریان ها و آگاهی بخشی به ملت ها و دولت ها در این زمینه است. سلفی گری محصول شکل گیری ناآگاهی ملت های منطقه از اسلام راستین و فرصت طلبی قدرت های منطقه ای و جهانی است که از این جریان ها برای اهداف جهانی و منطقه ای خود بهره می برند.

کلیدواژه ها: سلفی گری، نظام بین الملل، نظم منطقه ای، سازمان غیردولتی.

ص: 453


1- دانشجوی دکتری روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی.

مقدمه

سلفی گری تکفیری جریانی است که در حوزه جغرافیای جهان اسلام و خارج از آن در حال فعالیت است و منجر به ایجاد درگیری شدید و بی ثباتی در بسیاری از کشورهای اسلامی و غیراسلامی شده است؛ این جریان از سویی با ادعای اسلام خواهی و حاکمیت اسلام، به ترویج و گسترش آن با ابزار خشونت و نفی دیگر فرق اسلامی، به ویژه شیعیان، می پردازد و سبب ایجاد ناامنی و تفرقه در بین مسلمانان می شود؛ از سوی دیگر، موجب اسلام هراسی و حضور بیگانگان در کشورهای اسلامی و مناطق دیگر جهان شده، عملاً به حضور آنها مشروعیت می بخشد. جریان سلفی گری تکفیری در هم سویی با قدرت های بزرگ به خصوص آمریکا به تحقق اهداف آنها کمک کرده است.

این نوشتار در صدد است با بررسی وضعیت فعلی نظام بین الملل و جایگاه منطقه خاورمیانه در نظم جدید، تأثیر سلفی گری را بر آن تبیین کند. مسئله اصلی این است که آیا سلفی گری تهدیدی برای نظام بین الملل بوده است یا فقط چالشی منطقه ای است. به این منظور در ابتدا ضرورت دارد نظام بین الملل و دیدگاه های مورد نظر در این زمینه به اجمال بررسی شود. سپس به بررسی اهمیت منطقه خاورمیانه و جایگاه آن در نظام بین الملل و چگونگی شکل گیری جریان تکفیری و تحولات منطقه ای و فرامنطقه ای آن می پردازیم و در پایان به چالش ها و راهکارهای برون رفت از این بحران توجه می کنیم.

نظام بین الملل

نظام به مجموعه ای از مؤلفه های مختلف اطلاق می شود که برای رسیدن به یک هدف با هم تعامل می کنند.(1) مفهوم نظام بین الملل، در رشتهٔ روابط بین الملل، دو معنای کلیِ عینی و انتزاعی دارد. نظام بین الملل در معنای عینی آن عبارت است از مجموعه ای از دولت ها یا بازیگران بین المللی که به طور منظم در اندرکنش با یکدیگر هستند و در نتیجه تا حدی نسبت به یکدیگر وابستگی متقابل دارند. یعنی شرایط و فعالیت های هر بازیگر بر دیگران تأثیر می گذارد و از آنها تأثیر می پذیرد. بنابراین، ویژگی مهم اندرکنش این بازیگران این است که آنها نسبت به یکدیگر

ص: 454


1- سیدحسین سیف زاده، اصول روابط بین الملل الف و ب، ص69.

توجه دارند و به هم پاسخ می دهند. بنابراین، نظام عبارت است از مجموعه ای عینی از بازیگران که پیوند درونی با یکدیگر دارند. این نظام تا زمانی که این بازیگران وجود دارند، وجود دارد و فقط زمانی تغییر می کند که تعداد بازیگران تغییر کند یا هویت آنها دگرگون شود. در این مقاله به معنای عینی از نظام بین الملل توجه شده است.

اما مفهوم نظام بین الملل در معنای انتزاعی آن عبارت است از مناسبات و فرآیندهایی که میان مجموعه ای از بازیگران درهم تنیده ایجاد شده است. این مفهوم به ویژه اشاره دارد به الگوهایی که از دل این مناسبات و فرآیندها قابل تشخیص است. این الگوها شامل الگوی قدرت (قدرت واحد، دو قدرت، چند قدرت) الگوی سیاست ها (انقلابی یا معتدل)، سطح و الگوی منازعه، سطح و الگوی دسته بندی (میزان قطبی شدن)، و سطح همکاری یا میزان توسعهٔ رژیم های بین المللی است.(1)

ویژگی های نظام بین الملل

1. مهم ترین عنصر و عامل اصلی تشکیل دهنده و به وجودآورندهٔ نظام بین الملل کشور است؛ چراکه تصمیم گیرندگان و برگزیدگان سیاسی در پویش سیاست گذاری نقش تعیین کننده ای دارند.

2. گاهی محور و هستهٔ اصلی نظام مزبور فقط دو یا چند کشور خاص است، که روابط و اعمال متقابل سایر کشورها را تحت نفوذ و تأثیر خود قرار می دهد و مرکز ثقل نظام و سیاست بین المللی به شمار می آید.

3. ثبات یا عدم ثبات، یا به تعبیر دیگر تغییرپذیری و تحول نظام ویژگی دیگر آن است. نظام بین المللی وقتی ثابت است که عاملان و اجزای متشکله نظام معلوم و مشخص باشد و رفتار و اعمال متقابل آنها پیش بینی پذیر. وقتی بعضی از شرکت کنندگان (کشورها) در نظام اهمیت خود را از دست داده اند و اعمال و کنش و واکنش آنها پیش بینی ناپذیر باشد، نظام بین المللی غیرثابت است. این وضع معمولاً وقتی روی می دهد که نظام بین المللی جدیدی در حال تکوین باشد.(2)

ص: 455


1- امیرمحمد حاجی یوسفی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در پرتو تحولات منطقه ای (1991-2001)، ص22-23.
2- حمید بهزادی، اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی، ص51-52.

کاپلان شش نوع نظام بین المللی را مشخص کرده است که عبارت اند از: 1. توازن قدرت؛ 2. دوقطبی نامستحکم؛ 3. دوقطبی مستحکم؛ 4. جهانی؛ 5. سلسله مراتبی؛ 6. با حق وتوی واحدها.(1) وی بر این نظر است که چهار نظام از نظام های موجود عملاً وجود ندارند و از دو نظام دیگر، یعنی موازنهٔ قدرت و نظام دوقطبی انعطاف پذیر، می توان با بهره گیری از شواهد تاریخی نمونه هایی را ذکر کرد: نمونهٔ کلاسیک موازنهٔ قدرت، در اروپای قرن های هجدهم و نوزدهم وجود داشت و نظام دوقطبی انعطاف پذیر، در نتیجهٔ دگرگونی در فرآیند توزیع قدرت پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمد.(2)

هالستی بر پایهٔ توصیف های تاریخی، پنج نوع نظام بین المللی را برمی شمارد: 1. سلسله مراتبی؛ 2. پراکندگی قدرت؛ 3. بلوک و پراکندگی قدرت؛ 4. دوقطبی؛ 5. چندقطبی.(3)

درباره ماهیت و سطح و سنخ نظام بین الملل دیدگاه های متفاوتی مطرح است. برخی منطق حاکم بر نظام بین الملل و روابط بین الملل را منطق آنارشی (نظم هابزی) می دانند. در مقابل این دیدگاه، برخی نظریه پردازان با نگاهی خوش بینانه به ماهیت و سرشت انسان، نظام و روابط بین الملل و روابط میان کشورها را مبتنی بر همکاری (نظم کانتی) می دانند. برخی نیز معتقدند منطق حاکم بر نظام بین الملل و روابط میان واحدهای سیاسی مبتنی بر رقابت (نظم لاکی) است و این رقابت الزاماً منازعه آمیز نیست. آنچه آشکار است این است که نظم جدید همچنان آنارشیک است و در آینده تداوم خواهد داشت و تغییر در این منطق اتفاق نخواهد افتاد.

بیشتر صاحب نظران روابط بین الملل معتقدند جهان پس از فروپاشی شوروی در 1991 از حالت دوقطبی خارج شده،(4) و در حال گذار به نظم جدیدی است(5) و قواعد حاکم بر این نظم جدید تاکنون شکل نگرفته است، ولی صحنه روابط بین الملل به تدریج در حال تغییر است.(6) آمریکا به عنوان یکی از بازیگران مهم بین المللی می کوشد در یک نظام تک قطبی در روابط

ص: 456


1- رونالد چیلکوت، نظریه های سیاست مقایسه ای، ص250؛ حسین سیف زاده، نظریه های مختلف در روابط بین الملل، ص73.
2- عبدالعلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل، ص38.
3- هالستی، کی. جی.، مبانی تحلیل سیاست بین الملل، ص151.
4- نک.: ایکنبری، جی. جان، تنها ابرقدرت هژمونی آمریکا در قرن 21.
5- ساموئل هانتینگتون، «برخورد تمدن ها»، نشریه فارین افرز، تابستان 2003.
6- Wohlforth, William C. "The Stability of a Unipolar World", International Security, Vol. 24, No.1 (summer), 1999.

بین الملل سیطره و سلطه خود را حفظ کند،(1) ولی شرایط بین المللی در این زمینه شکننده و بی ثبات است و سلطه آمریکا با وضعیت فعلی (بحران مالی، ناتوانی در حل بحران های بین المللی و منطقه ای، تروریسم و ...) نمی تواند چشم انداز مناسبی برای تأمین ثبات در نظام بین الملل فراهم کند، هرچند از لحاظ نظامی پیشرو است ولی از لحاظ مالی و صنعتی رقبای جدی دارد که می توانند تشکیل دهنده یک نظام چندقطبی در عرصه روابط بین الملل باشند.

از سوی دیگر، مسئله سطح نظام بین الملل اهمیت فراوانی دارد که می توان آن را به نظام جهانی، نظام مسلط و نظام های منطقه ای تقسیم کرد؛ سطح نظام جهانی شامل کلیهٔ دولت ها و بازیگران بین المللی شده، دربرگیرندهٔ جامع ترین مجموعه از مناسبات در سطح بین المللی است. مهم ترین بازیگران، زیرمجموعهٔ جهانی قدرت های بزرگ هستند. فعالیت های قدرت های بزرگ و مناسبات آنها با یکدیگر و همچنین با متحدان آنها این سطح نظام مسلط را به وجود می آورد. در نهایت سطح نظام های منطقه ای است که بر اساس عرصه های موضوعی یا جغرافیا شکل می گیرد که هر نظام منطقه ای چند جنبهٔ اساسی دارد:

1. نظام مداخله گر: که شامل الگوی فعالیت ها و مناسبات قدرت های بزرگ در یک منطقه می شود. به عبارت دیگر، این نظام همان نظام مسلط ولی در چارچوب یک منطقهٔ خاص است.

2. نظام مرکزی: الگوی فعالیت ها و مناسبات دولت های عمده در منطقه (مثل دولت های عمدهٔ عرب در خاورمیانه) است.

3. نظام مرکز - پیرامون: شامل فعالیت ها و مناسبات کشورهای عمدهٔ مرکز با کشورهای عمدهٔ پیرامونشان در همان منطقه (مانند اعراب و اسرائیل) است.(2)

با توجه به اهمیت برخی از مناطق جهان به دلیل ژئوپولیتیکی و استراتژیکی در این دوران گذار، بر نظام بین الملل آینده تأثیرگذار خواهند بود و بازیگران تأثیرگذار در نظم بین المللی جدید چاره ای جز حضور مستقیم یا غیرمستقیم در آن ندارند. یکی از این مناطق مهم و تأثیرگذار، بی هیچ تردیدی خاورمیانه است.(3)

ص: 457


1- Held, David and Koenig-Archibugi, Mathias, American Power in the Twentieth-First Century.
2- امیرمحمد حاجی یوسفی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در پرتو تحولات منطقه ای (1991-2001)، ص22-23.
3- سیدجواد صالحی، «خاورمیانه و روابط بین الملل؛ قدرت، سیاست و ایدئولوژی (فرد هالیدی)»، فصل نامه مطالعات خاورمیانه، تابستان و پاییز 1386، ش50 و 51.

خاورمیانه و خلیج فارس

منطقه خاورمیانه مهد تمدن های بزرگ و خاستگاه سه دین بزرگ یهودیت، مسیحیت و اسلام است. خاورمیانه از میانه قرن بیستم، مرکز توجه جهانی و شاید حساس ترین منطقه جهان از نظر استراتژیکی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوده است. این منطقه بزرگ ترین منابع نفتی را دارد و مکان کشمکش های درازمدت اعراب و اسرائیل است.(1)

از 1948 که با توطئه مشترک صهیونیسم جهانی، انگلیس و آمریکا رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین ایجاد شد، مسئله فلسطین، مهم ترین مسئله خاورمیانه بوده و هست. از سوی دیگر، وقوع انقلاب اسلامی در 1979 بازتاب گسترده ای بر مسائل منطقه ای و جهانی به جای گذاشت. این تأثیر در دولت ها، نخبگان سیاسی، جو عمومی و چهره جوامع، حرکت های انقلابی و راهبرد قدرت های جهانی آشکار است. به طوری که آمریکا پس از حمله به برج های دوقلوی سازمان تجارت جهانی در 2001 و ساختمان وزارت دفاع آمریکا، به بهانه مبارزه با تروریسم با اعلام راهبرد حمله پیش دستانه به اشغال کشورهای افغانستان و عراق مبادرت کرد و با اجرای طرحی تحت عنوان خاورمیانه بزرگ برای مبارزه با امواج انقلابی ناشی از انقلاب اسلامی و تأمین امنیت رژیم صهیونیستی و کسب اطمینان از جریان نفت و منافع آن در تکاپو و تلاش است.(2) تداوم جریان صدور نفت از خلیج فارس برای آمریکا مسئله ای حیاتی به شمار می رود و در صورت تهدید قطع جریان نفت، احتمال مداخله آمریکا نسبت به سایر قدرت ها بیشتر است.(3)

آمریکا برای ایجاد نظام تک قطبی جهانی و سلطه بدون رقیب بر نفت منطقه خلیج فارس نیازمند جلوگیری از تشکیل هر گونه اتحاد راهبردی ضد آمریکایی بین قدرت های بزرگ منطقه ای و قدرت های دیگر مانند چین، روسیه و هند است. به همین منظور با حضور در کشورهای منطقه و اشغال آنها مانع ایجاد آن می شود و از طرفی در فکر تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه و اجرای طرح خاورمیانه بزرگ خود است.(4)

ص: 458


1- مصطفی ملکوتیان، جغرافیا و سیاست، ص154.
2- همان، ص155.
3- گرهام فولر، قبله عالم (ژئوپولیتیک ایران)، ص284.
4- همان، ص205.

بسیاری از نیروهای سیاسی منطقه، طرح خاورمیانه بزرگ را طرحی امپریالیستی با چهره ای دموکراتیک می دانند که هدف آن گسترش هژمونی آمریکا بر منطقه و دست یابی به ثروت نفت آن است. بسیاری دیگر آن را راه نجات خاورمیانه از بنیادگرایی و حکومت های استبدادی می دانند. عده ای برای طرح خاورمیانه بزرگ اساساً ارزش استراتژیک قائل نیستند و آن را حرکتی تاکتیکی آمریکا برای منحرف ساختن افکار عمومی جهان از عمل کرد تمامیت خواهانه آمریکا می دانند. برخی از منتقدان بر آنند که با توجه به تجربه عراق طرح خاورمیانه بزرگ اساساً منتفی و شکست خورده است. از سوی دیگر، عده ای از سیاست گذاران آمریکا تأکید می کنند که طرح خاورمیانه بزرگ هنوز در آغاز راه است و خواهان بودجه و پشتیبانی سیاسی بیشتر برای اجرای این طرح هستند. علی رغم اختلاف نظرهای فوق، غالب بازیگران صحنه سیاست «خاورمیانه بزرگ» ضرورت انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی در منطقه تحت پوشش طرح خاورمیانه بزرگ را می پذیرند و معتقدند خاورمیانه از نظر ژئوپولیتیکی و ژئواستراتژیکی در دهه آینده نقشی کلیدی در صحنه سیاست جهان ایفا خواهد کرد.

طرح خاورمیانه بزرگ از یک سو با مخالفت شدید کشورهای عربی و از سوی دیگر با سوء ظن و تردید کشورهای اتحادیه اروپا مواجه شد. کشورهای عربی هراسان از پیامدهای آن برای دولت های خود این طرح را دخالت در امور داخلی خود انگاشتند. کشورهای اروپایی در عین پشتیبانی از این طرح آن را غیرواقع بینانه و بلندپروازانه خواندند. ژیراک، رئیس جمهور فرانسه، هشدار داد که تحریک منطقه برای ایجاد تغییرات می تواند موجب تقویت بنیادگرایی و فرو افتادن به دام مهلک جنگ تمدن ها شود. تقاضا برای نفت در سطح کل جهان، به ویژه در کشورهای چین، هندوستان و آمریکا با سرعت در حال افزایش است. در حالی که ذخایر موجود نفت در خارج از منطقه خاورمیانه بزرگ با سرعت در حال اتمام است و نرخ اکتشاف میدان های جدید در این مناطق به شدت کاهش یافته است. بنا بر یک نظریه متداول، هنگامی که سطح نفت موجود در یک چاه نفتی به زیر نصف برسد، یعنی نصف کل ذخیره چاه برداشت شده باشد، هزینه استخراج نفت آن میدان با سرعت تصاعدی رو به افزایش می گذارد. طبق برآوردهای موجود، اکثر میدان های خارج از خاورمیانه به زودی و خیلی پیش تر از میدان های خاورمیانه به این نقطه خواهند رسید. به این

ص: 459

ترتیب به نظر می رسد در آینده وابستگی جهان به نفت خاورمیانه افزایش یابد. این امر اهمیت خاورمیانه را در معادلات سیاسی افزایش داده، آن را به اولویت سیاست خارجی جهان غرب، به ویژه آمریکا، تبدیل کرده است.

آمریکا تحکیم هژمونی خود بر منطقه خاورمیانه بزرگ را در صدر اولویت های سیاست خارجی خود قرار می دهد. برای اجرای موفقیت آمیز این برنامه، آمریکا به این نتیجه رسید که باید از یک سو به برنامه خود چهره ای ایدئولوژیک و آرمانی بدهد و از سوی دیگر شرایط ذهنی جامعه جهانی را به گونه ای تغییر دهد تا بتواند در صورت لزوم عامل نظامی را که در آن از تفوق و برتری کامل برخوردار است با آزادی عمل و کارآیی بیشتری به کار بگیرد. بنابراین، بسیار بهتر است به صورت مستقیم در بسیاری از مناقشات خودساخته و خودبافته شرکت نکند. از این منظر، هدف کنونی آمریکا اشاعه و گسترش سیاست برخورد تمدن ها به عنوان جایگزینی برای جنگ سرد و در پیش گرفتن سیاست متشنج و بحرانی کردن منطقه است تا بتواند از این طریق هژمونی خود را در منطقه گسترش دهد.

بسیاری از صاحب نظران سیاسی، حضور نظامی آمریکا در منطقه و اشغال عراق را معلول چشم انداز تاریک انرژی در آمریکا و تلاش برای کنترل منابع نفت و گاز منطقه می دانند. به عبارت دیگر، ایجاد امنیت عرضه، آمریکا را به لشکرکشی به منطقه و تلاش برای ایجاد پایگاه نظامی مستحکم در آن سوق داده است.

پیش بینی ها گویای آن است که در سال 2020 افزایش نیاز به بیش از صد میلیون بشکه در روز خواهد رسید (هم اکنون و در سال 2011 میزان تقاضای نفت کمی بیش از 88 میلیون بشکه در روز است) و با شروع منحنی کاهشی آینده تولید، فقط با افزایش تولید اوپک و به طور مشخص تولید پنج کشور ایران، عربستان سعودی، کویت، امارات و عراق امکان جبران ولو نسبی این کاهش امکان پذیر خواهد بود.

از آنچه گفته شد، به سهولت می توان به اهمیت استراتژیک منطقه خاورمیانه، که بزرگ ترین ذخایر نفتی و گازی جهان را در خود جای داده است، پی برد. در چشم انداز بیست یا سی ساله

ص: 460

کنترل خاورمیانه به معنای کنترل بهای مواد فسیلی در بازار جهانی است و این کنترل به معنای کنترل بیشتر بر متغیرهای کلان اقتصادی و سیاسی جهان خواهد بود.

در پنجاه تا صد سال آینده کشورهای واردکننده به طور روزافزونی نفت خود را از تولیدکنندگان عمده که در خلیج فارس هستند خواهند خرید. دوسوم مخازن نفت در خلیج فارس است که بین 50 تا 150 سال دوام خواهند آورد و کم هزینه ترین مخازن اند. وابستگی غرب به نفت منطقه دهه های طولانی ادامه می یابد و اقتصاد غرب در مقابل آشوب های منطقه آسیب پذیرتر خواهد شد. این مسائل نفت را به همان اندازه که کالایی تجاری است به کالایی سیاسی تبدیل می کند. منطقه خاورمیانه می تواند دوسوم صادرات جهانی نفت را به عهده بگیرد. هیچ جایگزینی برای نفت به عنوان سوخت غالب در آینده قابل تصور یافت نخواهد شد و هیچ منطقه ای به لحاظ هزینه تولید با منطقه خاورمیانه، که یک بشکه نفت خام را با کمتر از یک دلار هزینه تولید می کند، برابری نخواهد کرد. دسترسی به منابع مطمئن انرژی به عنوان یک استراتژی محل توجه قدرت های بزرگ است و رقابت میان آنها آشکار است.(1)

همین آمار و ارقام به روشنی نشان می دهد که نقش خاورمیانه در عرصه صنعت نفت جهان باز هم پررنگ تر می شود و کنترل این منطقه بر جهان افزایش می یابد. در چنین شرایطی، خاورمیانه می تواند سیاست های خود را به بازارهای جهانی دیکته کند و وابستگی بیش از حد صنایع به تولیدات این بخش از جهان، تمام کشورها را وامی دارد تا از این سیاست ها پیروی کنند. از سوی دیگر، کشورهای خاورمیانه با بهره گیری از درآمد نفتی، زیرساخت های اقتصاد و صنعت خود را اصلاح می کنند و ثبات بیشتری را برای کشورشان به ارمغان می آورند. روشن است که ثبات زیرساخت های اقتصادی و صنعتی کشورهای خاورمیانه، این منطقه را نفوذناپذیر می کند و قدرت بیشتری به آنها می بخشد.(2)

یوردیس فون لوهازن، نظریه پرداز نظامی اروپایی، نیز در خصوص اهمیت استراتژیک منطقه خلیج فارس تعبیر جالبی دارد. وی در بخشی از کتابش با نام خلیج فارس؛ جنگی بر ضد اروپا نوشت:

ص: 461


1- همان.
2- http: //www.goftogoonews.com/pages/News-_-3901.aspx

خاورمیانه مرکز دنیای قدیم است؛ مرکزی که در دل آن منطقه خلیج فارس قرار دارد. …هر گونه آشفتگی که بر اثر عوامل بیرونی در این منطقه پدید آید پیامدهایی برای دو قاره اروپا و آفریقا خواهد داشت. هر قدرتی که در اینجا استقرار یابد به صرف همین واقعیت (موقعیت استراتژیک) می تواند به عنوان پشتیبان یا تهدیدی همه جانبه برای جناح ها یا خطوط جبهه خلفی نه فقط کشورهای خاورمیانه که ورای آن، جناح ها یا خطوط سومی را در برابر قدرت نظامی روسیه و حتی چین تشکیل دهد و خطوط جبهه خلفی کشور متحد آمریکا (ترکیه) را در برابر مسکو تقویت کند و بر کشورهای مصر، سوریه، ایران و نیز اروپا و ژاپن عمدتاً از طریق نفت فشار وارد سازد. حدود دوسوم انرژی جهان تا دست کم پنجاه سال آینده از منطقه خلیج فارس عبور خواهد کرد. این در حالی است که ذخایر نفتی آمریکا به شکل فزاینده ای رو به اتمام است.(1)

با بحث های مطرح شده، آمریکا چگونه می تواند نفت مطمئن را بدون هیچ گونه تقابل با دولت های منطقه یا نیروهای درون منطقه برای مدت طولانی در تصاحب خود داشته باشد، و از طرفی امنیت اسرائیل را تأمین کند و نظم جهانی مورد نظر خود را پس از فروپاشی نظام دوقطبی ایجاد کند؟ بسیاری معتقدند تنها ایدئولوژی ای که می تواند هژمونی و سلطه غرب را به چالش بکشد اسلام است و اکثر مردم منطقه خاورمیانه معتقد به دین اسلام اند. آمریکا در برابر ایدئولوژی اسلام و بیداری اسلامی چه واکنشی خواهد داشت یا چه تاکتیکی در پیش خواهد گرفت. آیا با ایجاد تغییر بازیگران در منطقه آمریکا می تواند اهداف استراتژیک خود را عملیاتی کند؟

خاورمیانه و بیداری اسلامی

در نگاهی دیگر، موضوع بیداری اسلامی در جوامع اسلامی و به خصوص خاورمیانه ترسی را بر غرب ایجاد کرده است. عمده جنبش های اسلامی سده اخیر، با فروپاشی امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، تحت تأثیر گرایش های ناسیونالیستی و ضداستعماری نضج یافتند، اما پیروزی انقلاب اسلامی ایران موجب دمیدن روح تازه ای در کالبد جنبش های اسلامی دهه های گذشته شد. این ماهیت اصیل همان تجدید حیات اسلامی، اسلام سیاسی یا به تعبیر امام خمینی «بازگشت به مفاهیم اسلام ناب محمدی» در اداره جامعه است. هرچند در برخی جنبش های قبل از انقلاب

ص: 462


1- http: //www.aftabir.com/articles/view/politics/world/c1c1214129113_persian_gulf_p1.php

اسلامی نیز برخی از مفاهیم اسلامی نمود می یافت، اما باید اذعان کرد که ناسیونالیسم هم موتور محرک جنبش ها به حساب می آمد. اما بعد از انقلاب اسلامی «گفتمان اسلام سیاسی» حاکم بر جنبش های مردمی جهان اسلام شد.

در مقابل، جهان غرب نیز ناگزیر باید راه حلی برای مقابله با آن می یافت. دولت های غربی به منظور حذف دال برتر اسلام سیاسی در کشورهای اسلامی، راه های متفاوتی را تجربه می کردند. برای نمونه، مقابله مستقیم نظامی با ایران برای فعال کردن جریان اسلام سیاسی، و خطرناک جلوه دادن انقلاب اسلامی برای منطقه خاورمیانه، پروژه دموکراتیزاسیون در منطقه، تهاجم به کشورهای اسلامی به بهانه مبارزه با تروریسم و ... که جملگی حاکی از برنتابیدن جریان اسلام سیاسی است.(1)

پس از حوادث 11 سپتامبر 2001، ضدیت با اسلام و اسلام هراسی در جوامع غربی به اوج خود رسید. آنها این حادثه را هشداری برای تمدن غرب پنداشتند و به مقابله با آن برخاستند. تحلیل محتوایی رسانه ها و اظهارات سیاست مداران غربی حاکی از آن است که دنیای غرب می کوشد با برجسته سازی اقدامات برخی افراط گرایان در کشورهای اسلامی، مذهب اسلام را به عنوان یک تهدید واقعی علیه تمدن غرب مطرح کند و از این طریق با غیریت سازی، هویت غربی خویش را بازسازی کند. هراس بنیادین غرب از جهان اسلام به دلیل رشد موج اسلام گرایی در غرب است که در قلب اروپا اسلام گرایی رو به افزایش است. بنابراین، این نگرش به اسلام موجب فعال سازی مجدد ذهن انسان مسلمان در دوره معاصر است که با توجه به دغدغه اصالت و معاصرت در صدد حفظ هویت اسلامی خویش است.(2)

باید این نکته را مد نظر داشت که بیداری اسلامی در جهان اسلام موجب کاهش نفوذ قدرت های بین المللی در منطقه خاورمیانه شده، نظم منطقه ای مورد نظر غرب را با چالش مواجه می کند. غرب با توجه به تجربه تاریخی خود می کوشد با حربه های جدید در مقابل بیداری

ص: 463


1- همان.
2- رضا خراسانی، «مواجهه غرب و اسلام سیاسی در دوره معاصر؛ چیستی و چرایی آن»، فصل نامه علوم سیاسی، س13، ش49، بهار 1389.

اسلامی، آن را به چالش بکشد. از این رو راه حل اخیر غرب برای این معادله دامن زدن به اختلافات مذهبی و فرقه ای است.

آمریکا و طرح خاورمیانه بزرگ (تقسیم کشورهای خاورمیانه)

دیوید بن گوریون، اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی، زمانی گفته بود: «ما ملتی کوچک هستیم و امکانات و منابع ما اندک است و باید این خلأ را در برخورد خود با کشورهای عرب دشمن از طریق شناختن نقاط ضعف آنها، به ویژه در زمینهٔ روابط موجود بین گروه های نژادی و اقلیت های طایفه ای، برطرف کنیم، به گونه ای که ما به آنها دامن بزنیم تا در نهایت به مشکلاتی تبدیل شود که حل یا مهار کردن آنها برای این کشورها دشوار شود»؛ آموزه ای که امروز سرلوحهٔ سیاست امنیتی تل آویو و واشنگتن قرار گرفته است.

بعد از آوریل 2003، دیک چنی، معاون بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا، به آریل شارون، نخست وزیر وقت اسرائیل گفت که هدف آمریکا از حمله به عراق قبل از هر چیز دیگر دفاع از اسرائیل بود.(1)

جوناتان کوک، روزنامه نگار انگلیسی، در کتاب خود اسرائیل و برخورد تمدن ها، که در 2008 منتشر شد، از نقش اسرائیل در شعله ور ساختن درگیری میان تمدن ها و تلاش برای تبدیل این مقوله به عنوان پایه و اساس نگاه جهانیان به عناصر اصلی آن به ویژه کشورهای اسلامی با هدف تلاش برای اصلاح و نقشه جدید خاورمیانه در راستای منافع این رژیم، پرده برمی دارد. وی می گوید:

نومحافظه کاران اسرائیل را در دنبال کردن این استراتژی شرکت داده بودند تا هر گونه ایفای نقش کشورهای خاورمیانه در سیاست های بین المللی از میان برود و این کشورها غرق در مشکلات داخلی شده، ضعف آنها تشدید شود؛ و مسکو و چین از هر گونه هم پیمانی با کشورهای عربی به منظور نفوذ به آب های گرم جنوبی و کاستن از نقش سلطه غرب بر جهان و در رأس آن آمریکا محروم باشند.(2)

وی در ادامه می گوید:

ص: 464


1- http: //www.mashreghnews.ir/fa/news/259995/
2- همان.

هدف ایجاد موجی از درگیری های فرقه ای است که از عراق شروع و دامنه آن به کل منطقه کشیده می شود. عراق به دلایل متعددی مکان خوبی برای انتخاب این استراتژی بود. عراق در گذشته توانسته سازش و هماهنگی فرقه ای را تحقق بخشد و پرچم میهن را بالاتر از پرچم فرقه گرایی ببرد، این کشور رتبه اول دارا بودن طوایف و فرقه های مختلف در خاورمیانه را داشت و پر واضح است که اگر این استراتژی در عراق موفق شود در مناطق دیگر نیز موفق خواهد شد.(1)

کوک می افزاید:

حوادث 11 سپتامبر 2001 فرصت طلایی برای طرفداران این دیدگاه فراهم کرد و باعث شد که نجواها و اظهارات غیرعلنی در مورد تقسیم خاورمیانه و درگیری تمدن ها آشکار و علنی شود. مفسران غربی در تکمیل اظهارات کوک عنوان می کنند که سیاست مداران غربی تلاش می کنند تا درگیری مذهبی را به داخل سوریه بکشانند تا هرج و مرج و تفرقه را در کل منطقه گسترش دهند. ناگفته نماند که پیش از این بخش جنوبی سودان از این کشور جدا شد و طرح دیگری نیز برای تقسیم آن وجود دارد، هرج و مرج حاکم در لیبی، یمن، مصر و حتی تونس و تمام شاخص ها نشان می دهد که این کشورها در این راستا حرکت می کنند.(2)

آنچه می تواند این استراتژی و راهبرد آمریکا را در منطقه عملیاتی کند تقویت و حمایت از نیروهای گریز از مرکز- تروریسم- مانند القاعده، داعش، النصره، جیش محمد، نواه الجیش اسلامی، و فتح الاسلام است که به دلایل مختلف قومی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی کوشیدند در برابر دولت مرکزی کشور خود سر به شورش بردارند. البته در برخی از این کشورها زمینه های لازم اجتماعی و سیاسی آن فراهم بوده است. از طرف دیگر، برخی از کشورهای منطقه مانند عربستان، قطر و ترکیه، که وابستگی آنها به غرب واضح بوده و برای تدام حکومت های خود به حمایت آمریکا محتاج هستند در نوعی رقابت مذهبی، قومی، ایدئولوژیک یا ژئوپولیتیکی با دیگر کشورهای منطقه قرار گرفتند. این کشورها با حمایت مالی و سیاسی از گروه های تروریستی موجب هرج و مرج و آشوب در منطقه و تشدید اختلافات کشورهای اسلامی منطقه شدند.

ص: 465


1- همان.
2- همان.

جریان سلفی تکفیری و کشورهای حامی منطقه ای آنها، از حمایت های لازم آمریکا برخوردار هستند و هم سو با راهبرد آن کشور عمل می کنند. حمایت مالی، اطلاعاتی، نظامی و بین المللی از این نیروها که با ادعای اسلام خواهی و انقلاب همراه است موجب به هم ریختگی نظم منطقه ای و هرج و مرج در کشورهای درگیر شده، جهان اسلام را از مهم ترین مسئله خود، یعنی رژیم اشغال گر قدس، غافل کرده است. جالب آنکه آمریکا، در سال 2001، به بهانه تروریسم و برای مقابله با القاعده به افغانستان حمله کرد، ولی اکنون از این جریان فکری در کشورهایی نظیر سوریه، عراق و ... حمایت می کند. در واقع، آمریکا جریان تروریسم تکفیری را به عنوان یک بازیگر در منطقه خاورمیانه وارد کرده است و از آن به شدت حمایت می کند.

تقسیم کشورهای خاورمیانه

به منظور اینکه کشورهای خاورمیانه با وسعت زیاد و منابع غنی انرژی در آینده نتوانند در برابر سلطه غرب مقاومت کنند یکی از راه های مورد نظر تقسیم و کوچک کردن این کشورهاست. با توجه به وجود قومیت های مختلف و مذاهب اسلامی متعدد در این کشورها و وجود بحران های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زمینه های لازم برای بی ثباتی در آنها مهیاست. تقسیم خاورمیانه به کشورهای کوچک تر موجب به وجود آمدن بازیگران جدید در منطقه شده، مستلزم ایجاد نظم امنیتی جدید است؛ و چون بازیگران جدید در روند دولت و ملت سازی هستند غالباً با مشکلات عدیده ای روبه رو بوده اند و چشم به حمایت کشورهای فرامنطقه ای دارند. در نتیجه حضور و نفوذ این کشورها برای یک دوره زمانی طولانی مدت تضمین می شود.

روزنامه نیویورک تایمز آمریکا، در 28 سپتامبر 2013 نقشه تقسیم 5 کشور در خاورمیانه به 14 کشور را منتشر و تأکید کرد که این منطقه از محورهای سیاسی و اقتصادی است که اهمیت بیشتری در نظام بین الملل دارد. طرح این تقسیم که رابرت رایت آن را عرضه کرد، سوریه را به 3 کشور کوچک تقسیم می کند: کشور علوی که بر گذرگاه ساحلی سلطه دارد؛ کشور کردستان سوریه که امکان جدایی و ادغام با کردها را دارد؛ و کشور سنی نشین که امکان جدایی و اتحاد با استان های مرکزی عراق را دارد. سپس عربستان را به عنوان کشور دوم، که امکان تقسیم آن به 5 کشور کوچک وجود دارد، در کانون توجه خود قرار داد؛ این 5 کشور کوچک عبارت اند از: عربستان شمالی،

ص: 466

شرقی، غربی، جنوبی و کشور وهابی نشین. اما سومین کشور لیبی است که به دو کشور کوچک طرابلس و برقه تقسیم می شود و البته امکان تقسیم به سه کشور و تشکیل کشور فزان در جنوب غرب این کشور نیز وجود دارد. عراق چهارمین کشوری است که تقسیم می شود، به گونه ای که ممکن است کردهای شمال به کردهای سوریه بپیوندند و بخش هایی از مناطق مرکزی که سنی ها بر آن سلطه دارند به سنی های سوریه ملحق شود و جنوب نیز تحت کنترل شیعیان باشد. آخرین کشور یمن است که به دو کشور کوچک تقسیم می شود و این امکان نیز وجود دارد که بخشی از یمن به کشور عربستان جنوبی ملحق شود.

به نظر رابرت رایت، این تقسیم بندی ترسیم نقشه متفاوت یک تغییر استراتژیک برای همگان در این بازی خواهد بود. ممکن است تقسیم بندی جدید همان تجدید نظر در هم پیمانی و چالش های امنیتی و گسیل شدن تجارت و انرژی به بخش اعظم جهان باشد.

روزنامه نیویورک تایمز فقط از طرح تقسیم 5 کشور عربی به 14 کشور کوچک سخن گفت، و این بخشی از طرح خاورمیانه بزرگ است. در این طرح کشورهای خاورمیانه به 54 تا 56 کشور تقسیم می شوند.(1) برای عملیاتی کردن طرح تقسیم بندی کشورهای خاورمیانه، لازم است اختلافات قومی و مذهبی در درون کشورهای منطقه تشدید و تحریک شود تا دولت ها تحت فشار افکار عمومی داخل، منطقه و جهان استقلال و فعالیت بیشتر آنها را بپذیرند. از این رو آمریکا برای دست یابی به اهداف راهبردی خود از وضعیت سیاسی و اجتماعی کشورهای خاورمیانه استفاده کرده، از جریان های سیاسی مخالف دولت های منطقه، از جمله گروه های سلفی و تکفیری، حمایت می کند.

سلفی گری

سلفیه مکتبی است که طرز فکر و عمل پاره ای از صحابه، تابعان و تابعان آنها را حجتی شرعی برای زندگی در عصر حاضر قلمداد می کند. پیروان این عقیده، از یک سو از موازین فقه مذاهب چهارگانه اهل سنت خارج شده اند و از سوی دیگر، با باز کردن راه اجتهاد بر اساس فهم صحابه، باب پیدایش برخی فتاوای افراطی نادرست و سلیقه ای را گشوده اند. شکل گیری چنین عقیده ای از

ص: 467


1- همان.

سده چهارم ه.ق. آغاز شد، اما بعدها به دست ابن تیمیه و شاگردانش مدون شد و نهایتاً با محمد بن عبدالوهاب و از طریق حاکمان آل سعود در دوران معاصر تجدید حیات یافت. «تکفیری» عنوانی است که به فرد یا جریانی اطلاق می شود که غالباً برخاسته از قرائت های مختلف سلفی وهابی، مسلمانان را به صرف آنکه با آنها هم عقیده نیستند، برخلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین می کنند. کافر خواندن مسلمانان یا اصولاً مذاهب اسلامی، پیامدها و واکنش های عملی مهمی در جوامع اسلامی دارد. چنان که فتاوای تکفیری در پس بسیاری از اقدامات تروریستی پاکستان و عراق و اخیراً جنایت شهادت شیعیان مصر، قرار دارد. شیعه شناسیِ گروه های مختلف سلفی (وهابی)، اعم از جهادی و تکفیری یا رسمی و علمی، به رغم همه اختلاف نظرهای درونی شان درباره دیگر مسائل، کمابیش شکلی یکسان و مشابه دارد و معمولاً متأثر از آثار ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزی است، که اثرگذارترین شخصیت ها بر سلفی های معاصر چون محمد بن عبدالوهاب و شاگردانش بوده اند.

جریان سلفی، جریانی است که سه ویژگی دارد: مذهب ساده و روانی است که همه آن را می فهمند. ادعاهایی بسیار جذاب دارد؛ برای مثال، دنبال راه حل رادیکال برای جهان اسلام است، و جنبشی ضدغرب است؛ و ویژگی سوم این است که جریانی عمل گراست. این سه ویژگی باعث شده است جریان های سلفی، جریان هایی قوی باشند.(1)

مهم ترین دلیلی که آنها در توجیه تکفیر شیعیان ارائه داده اند، ادعای دروغینِ «اعتقاد شیعه به تحریف قرآن» است. وقتی پیروان یک مذهب متهم به عدم اعتقاد به قرآن می شوند، به راحتی می توان سایر باورهای نادرست درباره آنها را تبلیغ کرد و آنان را متهم به عقایدی غیرتوحیدی کرد.

بین سلفی گری و اهل سنت اختلافات اساسی وجود دارد و سلفی ها در حوزه روش شناسی نقل گرا، در حوزه معرفت شناسی حدیث گرا، در حوزه هستی شناسی حس گرا و در حوزه معناشناسی هم ظاهرگرا هستند. این چهار متغیر اگر در یک فرد شکل گرفته شود وی را می توان سلفی نامید. به عبارت دیگر، اندیشه سلفی همیشه عقل ستیز و کاملاً ارتجاعی است و در شمول مذاهب چهارگانه اهل سنت نیست. واقعیت این است که اندیشه سلفی طیف های مختلفی دارد و جریانی منسجم

ص: 468


1- داوود فیرحی، «فقه سلفی و نسبت آن با خشونت»، 3867http: //fahimco.com/ShowArticle.aspx?ID=

نیست و اندیشه های مختلف و گاه متضادی هم دارد. در این شرایط رابطه بین سلفیت و وهابیت رابطه عام و خاص مطلق است. به این معنا که سلفی گری مفهومی عام است که مهم ترین مصداق آن وهابیت است، اما در کنار آن هم مکتب دیوبندی و اخوان المسلیمن (گرایش تند آن) وجود دارد.(1)

سلفی های تکفیری با توجه به قرائتی که از دو محور ایمان و کفر یا توحید و شرک دارند تمامی مسلمانان را کافر می دانند. زیرا ظاهرگرا هستند و عبادت را صرفاً به خضوع و خشوع معنا می کنند. به نظر آنها، کسی که مرتکب گناه کبیره می شود از اسلام خارج می شود. این رویکرد در اندیشه های سیاسی آنها تسری می یابد؛ لذا قائل به مرجعیت سیاسی سلف می شوند و می گویند که خلافت به شکل اولیه خود باید ایجاد شود. این در حالی است که اندیشه سیاسی اهل سنت بیشتر شورامحوری است نه خلیفه محوری.(2)

نگاه سلفی ها به غرب کاملاً منفی بود، اما واقعیت آن است که سلفی گریِ تبلیغی بیشتر در جماعت تبلیغ، که در 104 کشور دنیا شعبه دارند، خلاصه می شود. ویژگی جریان تبلیغی بیشتر تبلیغی است و کار عملی چندانی ندارند. یعنی کمتر فعالیت تروریستی و ترور دارند. با این حال، امروزه بخشی از این جریان هم به عاملی در دست سلفی های تکفیری بدل شده است و همین اندیشه را در جهان اسلام گسترش می دهند.(3)

غربی ها در حقیقت دو نگاه به سلفی ها دارند. مستشرقان نسبتاً منصف، نگاهی منفی به سلفی ها دارند و بر این نظرند که سلفی ها جهان اسلام را منشق و متفرق کرده اند و سلفی ها را بنیادگرا و در مقابل اسلام گراها می پندارند. اما واقعیت این است که جهان غرب (به ویژه در حوزه قدرت و دولت) نگاهی ابزاری به سلفی ها دارد و از سلفی ها به عنوان ابزاری برای پیش برد اهداف خود در کشورهای اسلامی بهره می برد. ناآرامی های سلفی ها در عراق به حضور غرب مشروعیت داد. زرقاوی در ورود به عراق اعلام کرد که برای مبارزه با صلیبیون می آید، اما تمام کشتارها از مسلمانان بود. گذشته از این، در پاکستان، یمن، عدن، سوریه، سودان و... هنگامی که ناامنی های

ص: 469


1- http: //www.peace-ipsc.org
2- همان.
3- همان.

سلفی ها وجود داشته باشد آمریکا می تواند به حضور خود مشروعیت دهد. در سوریه سلفی ها ابزاری در دست غرب برای به زانو درآوردن دولت اسد و تأمین امنیت اسرائیل شده اند. در این حال غرب برای بحران زایی ها و نشان ندادن نقش خود بیشتر از سلفی ها برای مشروعیت بخشی به حضور خود و تغییر در وضعیت بازیگران منطقه بهره می برد.(1)

با وجود جریان سلفی تکفیری، اسلام به عنوان یک دین متحجر و خشونت گرا و غیردموکراتیک در عرصه افکار عمومی جهان و به خصوص مردم مسلمان منطقه به تصویر کشیده شده که توانایی اداره امور اجتماعی و جامعه خود را به صورت مسالمت آمیز و هم گرایانه با دیگر کشورهای اسلامی منطقه در قالب یک نظام امنیتی متکی به کشورهای منطقه ندارد. این وضعیت، برای غرب و نظام سلطه جهانی، مطلوب است و به حضور آنها در منطقه و تعیین نظام امنیت منطقه ای کمک می کند.

همه این آشوب ها، درگیری ها و بحران های منطقه ای هر یک بخشی از استراتژی آمریکا در ایجاد نظم نوین جهانی با محوریت آمریکا (و نه لزوماً یک نظام تک قطبی) محسوب می شود که با فروپاشی نظام دوقطبی بعد از 1991 و حمله 11 سپتامبر در حال پی گیری است و بر اساس این نظم نوین جهانی، نظم منطقه ای خاورمیانه باید بازتعریف شود.

حضور نیروهایی از کشورهای مختلف در جنگ سوریه و عراق

امروزه بخش بسیار بزرگی از نیروهای حاضر در سوریه و عراق را نیروهای خارج از این کشورها تشکیل می دهند، به طوری که برخی از منابع خبری جنگ جویان را از 87 ملیت دانسته اند(2) که در عراق و سوریه با دولت های آن در حال جنگ هستند. تعداد آنها به بیش از هشتاد هزار نفر می رسد(3) که بیشترین افراد از دو کشور چچن و عربستان سعودی هستند. با فرض پیروزی این نیروها و سرنگونی نظام سوریه و عراق، درگیری ها و آشوب های منطقه خاورمیانه به مراتب بیشتر می شود. زیرا به طور قطع این نیروها با ملت های منطقه دچار تعارض هستند. از طرفی با فرض عدم پیروزی جریان تکفیری و ایجاد یک ثبات نسبی در منطقه، جنگ جویان تکفیری یا به کشورهای خود برمی گردند، یا به کشورهای دیگر خواهند رفت. در هر دو صورت ناامنی و تهدید در منطقه و جهان

ص: 470


1- همان.
2- http: //www.tabnak.ir/fa/news/376422
3- http: //enews.g19.ir/go/100233

افزایش خواهد یافت. در صورت بازگشت این جنگ جویان به کشورهای خود، در درون آن کشورها چه اتفاقی خواهد افتاد؟ تصور این مسئله خود به حدی نگرانی و تهدید ایجاد می کند که مساوی با ناامنی است. در واقع، افراط گرایی که امروزه در سوریه و عراق یا در برخی نقاط دیگر دنیا به کمک قدرت های بزرگ و برخی از متحدان منطقه ای و جهانی در حال وقوع است، از طرفی موجب کاهش امنیت کشورها شده و از طرف دیگر با به قدرت رسیدن این جریان در هر منطقه ای از جهان باید شاهد جنگ جهانی دیگری باشیم. زیرا مبانی و دیدگاه های این جریان تسلط بر کل جهان است نه بخشی از جهان؛ آیا این بی نظمی هدفمند، خود نظم جدید را به چالش نمی طلبد؟

مجله فارین افرز، که ارگان مطبوعاتی «شورای روابط خارجی» (CFR) است، گزارشی را با عنوان: «عصر بی نظمی» منتشر کرد. آیا این مسئله می تواند تصادفی باشد؟ این بی نظمی در راستای تضعیف نظم بومی است که ایران و دیگر ملل مسلمان منطقه در حال پیش برد آن هستند؛ اینکه مدل به قدرت رسیدن مهره ها در منطقه چگونه باشد نه اینکه مهره ها چه کسانی باشند. ما مدل به قدرت رسیدن مورد نظر آمریکا در منطقه را از 2006 به بازی گرفتیم و آن را از داخل تهیه کردیم، اما هنوز در کشاکش طراحی و تثبیت نظمی هستیم که اغلب سیاسیون بومی آن را عادلانه و مترفی بدانند.

گروه ترورریستی داعش، که مدعی دولت اسلامی عراق و شام است، یکی از مهره های دولت آمریکا برای تغییر نظم موجود منطقه و ایجاد خاورمیانه جدید است. این سازمان وظیفه دارد رسیدن به این نظم جدید را به یک رؤیا و افسانه سال های دور و یک طرح انتزاعی تبدیل کند. بنابراین، سازمان تروریستی تکفیری برای اینکه از حیث ژئوپولیتیک در بن بست گرفتار نشود و بتواند به حیات خود ادامه دهد، احتیاج دارد که دامنه استقرار نظامی- سیاسی خویش را تا نقطه ای که به شاخ آفریقا وصل شود امتداد دهد؛ زیرا این بهترین و سریع ترین راه برای جذب نیرو و لجستیک است.

و برای این تغییر در خاورمیانه از وقتی جنگ در سوریه شروع شد، علی رغم اینکه تروریست های مسلح در سوریه هر روز تلفات بیشتری دادند اما به حجم آنها افزوده شده است. برخی از کارشناسان، مجموع کل تروریست های داعش، النصره، اخوانی های تکفیری، ارتش آزاد

ص: 471

سوریه، بعث عراق و ... را، که در منطقه حاضرند از بیش از 86 کشور می دانند که مشغول جنگ هستند و تعداد آنها را بین 120 هزار تا 150 هزار نفر تخمین می زنند.(1)

نتیجه

مهم ترین عامل تمایز دولت ها در نظام بین الملل قدرت است. نظام بین الملل از سلسله مراتب قدرت تشکیل شده است. قدرت و مکانیسم توزیع آن، موجب تحول موقعیت بازیگران می شود که نتیجه آن تحول در نظام بین الملل است. (2)از 1991 به بعد نظام بین المللی به یک وضعیت در حال گذار تغییر یافت. با این حال، برخی آن را نظام تک قطبی و برخی نیز قدرت را در سطوح اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چندگانه دانسته اند و فقط در بعد نظامی آن را تک قطبی می دانند. بحران عراق و پیش از آن بحران کویت، کوزوو و افغانستان تا حدودی نشان داد که نظام بین الملل حداقل در سطح سیاست، نظامی تک قطبی است. و آمریکا به عنوان مهم ترین قدرت بین المللی سعی در ایجاد نظم مطلوب خود در جهان دارد.

با توجه به اهمیت استراتژیکی برخی از مناطق جهان، به خصوص خاورمیانه، که نظم در آنها مربوط به دوره نظام دوقطبی و جنگ سرد بوده است، امروزه غرب می کوشد با توجه به دوران پس از نظام دوقطبی و گذار تغییراتی را با توجه به ساختار نظام بین الملل ایجاد کند. از جمله مناطق مهم استراتژیکی دنیا خاورمیانه بوده است که هیچ قدرت بین المللی نمی تواند نسبت به آن بی توجه باشد.

از اهداف مهم آمریکا ایجاد نظم منطقه ای جدید در خاورمیانه، با توجه به تثبیت وضعیت نظام بین الملل در نظم نوین جهانی است. از طرف دیگر، مقابله با اسلام و بیداری اسلامی است که با وقوع انقلاب اسلامی ایران در 1979 گرایش به اسلام و معنویت در جهان افزایش یافت و دشمنان اسلام، برای مقابله با گسترش اسلام سیاسی در جهان، توطئهٔ پرورش گروه های تکفیری به ظاهر اسلامی و قدرت بخشیدن به آنها را در دستور کار خود قرار دادند که در قالب اسلام هراسی و تروریسم ترسیم می شود. بدین منظور آمریکا سه هدف را در منطقه خاورمیانه دنبال می کند؛ یکی

ص: 472


1- http: //news360.ir/Services/OrginalNews/?nwid=4923914
2- http: //drshafiee.blogfa.com/post-79.aspx وبلاگ نوذر شفیعی مورخ 16 آذر 1387

تأمین امنیت اسرائیل و دیگری تداوم مطمئن جریان انرژی از منطقه به جهان و در نهایت ایجاد و تشدید اختلافات مذهبی بین مسلمانان برای عدم وحدت اسلامی و بیداری اسلامی. تحقق این اهداف بدون تغییرات محیطی و بازیگران موجود در منطقه خاورمیانه امکان پذیر نخواهد بود.

طرح تقسیم کشورهای خاورمیانه قطعاً با حضور نیروهایی مثل جریان سلفی گری تکفیری و با حمایت غرب ایجاد می شود. زیرا اگر این جریان واقعاً اسلامی بود نخستین تهدید در جهان اسلام اسرائیل و شکستن وحدت مسلمانان است، نه تکفیر کردن مذاهب اسلامی دیگر و جنگ با آنها. جریان تکفیری نیرویی سازماندهی شده از سوی غرب است که با حمایت مالی برخی کشورهای منطقه هم سو با منافع غرب حرکت می کند و در طرح تقسیم خاورمیانه جدید نقش کلیدی دارد. از سوی دیگر، این جریان موجب اسلام هراسی در دنیا شده است و اسلام و مسلمانان به عنوان تهدیدی برای جهان مطرح شده اند. جهان به بیداری اسلامی به چشم یک تهدید می نگرد و بدین وسیله حضور غرب برای رفع این تهدید و دخالت در امور کشورهای اسلامی توجیه می شود.

با فرض ایجاد منطقه خاورمیانه جدید و تقسیم آن به کشورهای متعدد دیگر و حضور جریان تکفیری به عنوان یک کشور در منطقه و پذیرش این جریان از سوی کشورهای منطقه، استراتژی آمریکا برای ایجاد نظم نوین جهانی و تداوم مطمئن جریان انرژی ایجاد نخواهد شد. بلکه موجب به هم ریختگی نظام بین الملل خواهد شد. زیرا اگر نظام بین الملل نتواند امنیت جهانی را ایجاد و بحران های آن را حل کند خود از بین می رود و نیازمند یک نظم جدید بین المللی است.

با توجه به وجود نیروهای متکثر از کشورهای مختلف در جریان سلفی تکفیری و وجود اختلافات شدید در گروه های این جریان در منطقه - اگر نگوییم که شکست خواهند خورد - پیروزی قابل توجهی برای غرب و کشورهای حامی منطقه ای آن در پی نخواهد داشت. در این صورت، نیروهای خارجی حاضر در جریان سلفی به کشورهای خود باز می گردند. تصور این موضوع مساوی با ناامنی در جهان است.

آمریکا به عنوان مهم ترین قدرت جهانی به تنهایی توانایی حل چالش ها، تهدیدها و بحران های رویاروی خود و ایجاد امنیت در جهان را ندارد. این مسئله در بحران افغانستان، سوریه و عراق به

ص: 473

وضوح قابل مشاهده است و در این راه به همکاری قدرت های دیگر و قدرت های منطقه ای نیازمند است. پذیرش این موضوع مساوق با پذیرش تغییر نظام بین الملل است.

چالش ها و راهکارها

الف. چالش ها

1. افزایش ناامنی در جهان: مسئله امنیت مهم ترین موضوعی است که کشورها و نظام بین الملل در صدد ایجاد آن هستند. حمله آمریکا به افغانستان و عراق به بهانه ایجاد امنیت در جهان و شهروندان خود بود، در حالی که بعد از 14 سال مردم آمریکا و جهان احساس امنیت بیشتری نمی کنند، بلکه ناامنی در کشورهای منطقه خاورمیانه و جهان گسترش بیشتری یافته است. زیرا گسترش نیروهای تندروی اسلامی، مثل جریان های سلفی تکفیری، به بسیاری از کشورهای دنیا موجب ناامنی بیشتر شده است؛ و این موجب کاهش کارآمدی آمریکا در ایجاد امنیت و همچنین عدم توجیه شهروندان خود، دولت ها و افکار عمومی دنیا در حمله به افغانستان و عراق شده است. همین مسئله می تواند نظام بین الملل موجود را به چالش بکشد.

2. گسترش تروریسم و بی ثباتی: یک جانبه گرایی آمریکا در ایجاد نظم نوین جهانی بعد از فروپاشی نظام دوقطبی هزینه های فراوانی برای خود و کشورهای دیگر داشته، امنیت جهانی و ساختار بازیگران جهانی و بین المللی را به مخاطره انداخته است. این مسئله موجب افزایش سازمان های تروریستی شد. در واقع، بی توجهی به شیوع القاعده در افغانستان، منجر به انفجار برج های دوقلو در نیویورک شد. سهل انگاری آنها در مقابله با گروه های داعش و النصره و عدم مهار شاهزاده های امنیتی عربستانی که سررشته تمامی این طراحی ها هستند، موجب ناامنی و بی ثباتی اروپایی ها و آمریکایی ها پس از ضربه دیدن مردم بی دفاع مناطق خاورمیانه و آسیای مرکزی خواهد شد.

3. بی اعتمادی به آمریکا و غرب: هرچند آمریکایی ها و غربی ها خود را مخالف با رویکرد القاعده و داعش و طالبان و سایر گروه های تندرو و افراطی اسلامی معرفی می کنند، اما در عمل کمتر مشاهده می شود که در مقابله با رشد قارچ گونه این گروهک های افراطی و تروریستی اقداماتی

ص: 474

در خور توجه داشته باشند. آنها با رویکرد این گروه های افراطی تروریستی بیشتر از همه ضربه خواهند خورد؛ و از طرف دیگر بدبینی و بی اعتمادی به غرب را در پی دارد.

4. اسلام هراسی: از جمله پیامدهای فاجعه بار گسترش این پدیده شوم، مشوش ساختن چهره اسلام است. حقیقت آن است که اعمال خشونت آمیز تکفیری ها، سهم بسزایی در خدشه دار کردن چهره اسلام داشته است. تکفیری ها در زمانی که دشمنان اسلام سعی در جنگ تبلیغاتی علیه اسلام دارند با این گونه اعمال خشونت آمیز، بهترین خوراک تبلیغی را برای رسانه های غرب فراهم آورده اند و به طور ملموس و در راستای ادعای خصمانه غربی ها ثابت کردند که اسلام به دور از صلح و به مثابه خطری علیه بشریت به شمار می رود. این خیانت بزرگی علیه اسلامی است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم کوشید آن را دینی هم سو با فطرت آدمی و کامل کننده اخلاق، معرفی کند.

5. ایران هراسی و تقابل با انقلاب اسلامی: جریان تروریسم تکفیری، علاوه بر تیره و تار نشان دادن تصویر اسلام، که مبتنی بر منطق، عقل و خرد و هم زیستی مسالمت آمیز و مهرورزی به هم نوعان و مسلمانان و سایر مردم و اقلیت هاست، با دریافت انبوه دلارهای نفتی از سوی حاکمان وهابی عربستان در شطرنج قدرت های مرموز و سرویس های امنیتی و اطلاعاتی جهانی ایفای نقش می کنند. آنها اهداف چندمنظوره ای را با چندجانبه گرایی تروریست ها در مقاصد خویش دنبال می کنند. در مرحله اول، فعالیت های آنها متوجه اهداف صلح آمیز انقلاب اسلامی و تعالیم رهبری آن و سپس کم کردن نفوذ انقلاب اسلامی در میان مسلمانان صلح جوست، که در تعامل انسانی با باورها و ارزش های اسلامی خواستار یک زندگی معنوی هستند. دیگر اینکه سرویس های خارجی ملهم از عربستان و در رقابت و تقابل کامل با جمهوری اسلامی ایران است که به دنبال عرضه توانایی تعالیم اسلام برای اداره بلاد اسلامی است.

6. غافل شدن از دشمن اصلی جهان اسلام: جریان های تکفیری عاملی فرعی است و دشمن اصلی جهان اسلام غده سرطانی و شیطان بزرگ است که همواره با انواع دسیسه های خود، ضمن ایجاد تفرقه در جوامع اسلامی، در صدد ضربه زدن به شاکله اسلام است. باید این دست های پنهان در پشت گروه های تکفیری را به جهانیان معرفی کرد. صهیونیسم جهانی با ایجاد و شعله ور کردن اختلافات مذهبی در جهان اسلام، برای خود حاشیه امنی به وجود آورده است.

ص: 475

7. ناامنی در محیط جهان اسلام: جهان اسلام محیطی است که پیوستگی ها و پیچیدگی های شدیداً گسترش یافته ای در سطح داخلی و خارجی دارد. هم در داخل تغییر اتفاق افتاده است و هم اینکه صحنه بین المللی بسیار ناامن است.(1) شرایط به گونه ای است که امروزه کشورهایی چون سوریه، یمن، اکراین و مصر از یک سو در داخل دچار مشکلات فراوان امنیتی هستند و از سوی دیگر، صحنه بین المللی در حال تغییر و تحول و شکل گیری نظم و نظام جدیدی است. در واقع، محیط بین المللی برای این کشورها متشنج و ناامن است.

8. شکست وحدت اسلامی و ایجاد تفرقه و پراکندگی میان مسلمانان و درگیری میان فرقه های اسلامی مخالف قرآن و مغایر با کوشش ها و پافشاری های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در تشکیل امت و برقراری برادری اسلامی میان افراد آن است. جریان تکفیری نه تنها موجب ریختن خون بسیاری از مسلمانان و انسان های بی گناه شده، بلکه وحدت میان فرق اسلامی را خدشه دار کرده، فرصت های لازم برای غارت منابع و سرمایه های مادی و معنوی جهان اسلام را برای دشمنان فراهم کرده است.

ب. راهکارها

1. آگاهی جوامع اسلامی و غیراسلامی در شناخت بیشتر و بهتر از اسلام است. زیرا ریشه بسیاری از تعصبات و افراطی گری ها جهل و نادانی است. لازم است در این زمینه علمای کشورهای اسلامی، مؤسسات و نهادهای دینی و دولت ها اقدامات لازم را انجام دهند.

2. تبین این مسئله که خطر جریان تکفیری نه تنها برای اسلام و شیعه، بلکه در برابر انسانیت و بشریت است و نیازمند اتخاذ یک سری اقدامات دسته جمعی و منظم از سوی نهادهای بین المللی، نظام بین الملل و دولت ها در زمینه های مالی و سیاسی است تا ریشه و نطفه تروریسم کور تکفیری (القاعده، طالبان و سایر گروهک های طالب خون ریزی و تروریسم) ملهم از تعلیمات وهابیت و معلمان سلفی خشکانده شود.

3. محکومیت این جریان ها و کشورهای حامی آنها در جهان از طریق سازمان های بین المللی، نظام بین الملل، و سازمان های اسلامی می تواند آنها را از لحاظ سیاسی منزوی کند و در تنگنا قرار دهد.

ص: 476


1- سید حسین سیف زاده، اصول روابط بین الملل الف و ب، ص371.

4. انسداد راه های انتقال و تعامل اقتصادی و تجهیزات نظامی از سوی کشورهای همسایه و سازمان های بین المللی برای تضعیف خطوط پشتیبانی و لجستیک این جریان ضروری به نظر می رسد.

5. دست گیری رهبران و سران این جریان ها و سپس محاکمه آنها در دادگاهی عادلانه موجب عبرت بسیاری خواهد شد تا دست از افراطی گری و خشونت بردارند.

6. خروج نیروهای فرامنطقه ای از منطقه خاورمیانه: حضور قدرت های غربی در منطقه خلیج فارس واکنش های تندی را از طرف مسلمانان موجب شد. زیرا این حضور از نظر منابع اسلامی کاملاً مطرود است. خبرگزاری رویترز در گزارشی می گوید: «تجمع نیروهای غربی در خلیج فارس سبب تقویت بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه و تشدید انزجار نسبت به غرب و اسرائیل شده است».

7. عدم ترویج تقابل فرهنگی با فرهنگ اسلامی: اسلام سیاسی به عنوان نیرویی که از دهه 1970 و با انقلاب اسلامی خیزشی دوباره یافته است، به نظر غرب آشکارا در تقابل فرهنگی با آن است. نیروی بنیادین نهفته در فرهنگ اسلامی و اینکه اسلام غرب ستیز است، غربیان را بیمناک ساخت و در اندیشه فرو برد که آیا ممکن است نوعی تقابل فرهنگی اسلام و غرب ظهور یابد. غرب همچنین از رشد اسلام در میان توده های مردمی در الجزایر، مصر و عربستان سعودی وحشت دارد. زیرا معتقد است رخداد هر گونه انقلاب اسلامی در هر یک از این کشورها، شکاف فرهنگی میان اسلام و غرب را عمیق تر خواهد کرد. از این رو، حیاتی ترین منافع غرب در معرض تهدید و مخاطره قرار خواهد گرفت. ترویج تقابل فرهنگی اسلام و غرب خود می تواند موجب رشد افراطی گری در جهان باشد.

8. افزایش هم گرایی در جهان اسلام: کشورهای حوزه خلیج فارس برای برقراری امنیت در منطقه سرشار از منابع غنی انرژی خدادادی بیشتر به نوعی هم گرایی در برابر تهدیدها و چالش های آینده نیاز دارند. بی شک تعریفی که واشنگتن و تل آویو از ثبات و آرامش در خلیج فارس دارند با تعریف کشورهای بومی این منطقه متفاوت است. یکی نیازمند نفت برای توسعه طلبی و بحران زایی برای تحقق دیگر اهداف در جهان است و دیگری نیازمند صلح و ثبات و هم زیستی مسالمت آمیز.(1)

ص: 477


1- http: //www.aftabir.com/articles/view/politics/world/c1c1214129113_persian_gulf_p1.php

منابع

1. ایکنبری، جی. جان، تنها ابرقدرت هژمونی آمریکا در قرن 21، ترجمه: عظیم فضلی پور، ابرار معاصر، [بی جا]، 1383.

2. بهزادی، حمید، اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی، انتشارات دهخدا، تهران، 1352.

3. چیلکوت، رونالد، نظریه های سیاست مقایسه ای، ترجمه: وحید بزرگی و علیرضا طیب، چاپ دوم، خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1378.

4. حاجی یوسفی، امیرمحمد، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در پرتو تحولات منطقه ای (1991-2001)، چاپ دوم، وزارت امورخارجه، تهران، 1384.

5. خراسانی، رضا، «مواجهه غرب و اسلام سیاسی در دوره معاصر؛ چیستی و چرایی آن»، فصل نامه علوم سیاسی، س13، ش49، بهار 1389.

6. سیف زاده، حسین، نظریه های مختلف در روابط بین الملل، نشر سفیر، تهران، 1368.

7. سیف زاده، سید حسین، اصول روابط بین الملل الف و ب، چاپ دوم، میزان، تهران، بهار 1381.

8. صالحی، سید جواد، «خاورمیانه و روابط بین الملل؛ قدرت، سیاست و ایدئولوژی (فرد هالیدی)»، فصل نامه مطالعات خاورمیانه، تابستان و پاییز 1386، ش50 و 51.

9. فولر، گرهام، قبله عالم (ژئوپولیتیک ایران)، ترجمه: عباس مخبر، نشر مرکز، تهران، 1373.

10. قوام، عبدالعلی، اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل، چاپ دوم، سمت، تهران، 1372.

11. ملکوتیان، مصطفی، جغرافیا و سیاست، حق یاوران، قم، 1383.

12. هالستی، کی. جی.، مبانی تحلیل سیاست بین الملل، ترجمه: بهرام مستقیمی و مسعود طارم سری، چاپ چهارم، وزارت امور خارجه، تهران، 1383.

13. Held, David and Koenig-Archibugi, Mathias, American Power in the Twentieth-First Century, policy press, Cambridge, 2004.

14. Wohlforth, William C. "The Stability of a Unipolar World", International Security, Vol. 24, No.1 (summer), 1999.

15. aftabir.com

16. drshafiee.blogfa.com

17. enews.g19.ir

18. fahimco.com

19. goftogoonews.com

20. mashreghnews.ir

21. news360.ir

ص: 478

22. niazemarkazi.com

23. peace-ipsc.org

24. tabnak.ir

ص: 479

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109