اهل بیت علیهم السلام در تفاسیر اهل سنت جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه:خاکپور، حسین، 1354 -

عنوان و نام پدیدآور:اهل بیت علیهم السلام در تفاسیر اهل سنت (نقش، جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام در روایات تفسیری اهل سنت ) [کتاب]/ حسین خاکپور، احمد عابدی.

مشخصات نشر:قم : آستانه مقدسه قم، انتشارات زائر، 1391 -

مشخصات ظاهری:3 ج.

شابک:دوره : 978-964-1802-28-0 ؛ 120000ریال : ج.1 : 978-964-1802-29-7 ؛ ج.2 978-964-1803-41-6 : ؛ ج.3: 978-964-180-231-0

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:ج.2 (چاپ اول: 1391) (فیپا).

یادداشت:ج.3 (چاپ اول: 1393 )(فیپا).

موضوع:خاندان نبوت در قرآن

موضوع:خاندان نبوت -- احادیث اهل سنت

موضوع:تفاسیر اهل سنت

شناسه افزوده:عابدی، احمد، 1339-

شناسه افزوده:آستانه مقدسه قم. انتشارات زائر

رده بندی کنگره:BP104 /خ2 خ2 1391

رده بندی دیویی:297/159

شماره کتابشناسی ملی: 2907196

ص :1

اشاره

ص :2

اهل بیت علیهم السلام در تفاسیر اهل سنت (نقش، جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام در روایات تفسیری اهل سنت )

حسین خاکپور، احمد عابدی.

ص :3

ص :4

فهرست مطالب

پیش گفتار 13

مقدمه 15

فصل پنجم:

نقش، رسالت و جایگاه اهل بیت علیهم السلام برگستره کتاب و روایات تفسیری

بخش اول: جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام 21

نگاهی اجمالی به اعترافات اهل سنت 23

سلام و درود بر اهل بیت علیهم السلام در قرآن 27

1. کیفیت صلوات در سوره احزاب 27

2. عدم پذیرش نماز بدون درود بر محمد و آل محمد صلی علیه وآله وسلم 33

3. مصادیق آل یاسین در قرآن کریم 40

جایگاه حدیث ثقلین در تفاسیر 41

نقل های مختلف حدیث ثقلین 43

جایگاه سندی حدیث ثقلین 51

مفاهیم و مفاد حدیث ثقلین 55

ص:5

تحلیل علمای شیعه از حدیث ثقلین 65

منبع شناسی حدیث ثقلین 69

کفایة الطالب اللبیب فی خصائص الحبیب المعروف بالخصائص الکبری 76

منابع برای مطالعه بیشتر 80

بخش دوم: نقش و رسالت اهل بیت علیهم السلام از منظر قرآن 81

نقش هدایتگرانه اهل بیت علیهم السلام در سایه قرآن 83

1. خلقت نوری پیامبر اکرم، امام علی و اهل بیت علیهم السلام 85

2. آیه إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِ ّ قَوْمٍ هَادٍ 87

3. حدیث امان 88

4. حدیث سفینه نوح و باب حطه 94

تذکرة الخواص 96

تأملی در سند حدیث 98

علمای اهل سنت و محتوای حدیث سفینه 101

اهل بیت علیهم السلام شجره طیبه 105

اهل بیت علیهم السلام یگانه آگاهان بر قرآن 109

الف) آیه فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ 109

تبیین آیه درباره اهل بیت علیهم السلام 113

روایات اهل سنت در نگاهی ژرف تر 123

ب) آیه مع الصادقین 129

دیدگاه های مختلف در خصوص مصادیق آیه 130

مصداق صادقین در قرآن کریم 131

بخش سوم: تولی و تبری 159

وجوب تولی یا محبت اهل بیت 161

ص:6

لزوم محبت اهل بیت در قرآن کریم 173

1. آیه مودت 173

الف) نظر صحابه و تابعین درباره مصداق آیه 174

ب) بزرگان حدیث و تفسیر 175

ج) احادیث دال بر مصادیق آیه مودت 177

د) اعترافات اهل سنت درباره مصادیق آیه مودت 180

ه) اختصاص آیه مودت به اهل بیت علیهم السلام 193

و) احتجاجات اهل بیت علیهم السلام به آیه مودت 195

2. آیه 23 سوره شوری 200

3. آیات 89 تا 90 سوره نمل 201

4. آیه 96 سوره مریم 202

صیغه تولی و تبری و توسل در کلام ابن روزبهان 242

بخش چهارم: ولایت، امامت و مهدویت 245

جایگاه ولایت نزد تشیع 247

ولایت در حدیث اهل سنت 248

1. وَأَنَّ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا؛ 254

2. وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا 255

3. وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَی 255

4. هُنَالِکَ الْوَلایةُ لِلَّهِ الْحَقِ ّ هُوَ خَیرٌ ثَوَابًا وَخَیرٌ عُقْبًا 256

5. وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیا 257

6. وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِ ّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلا کُفُورًا 258

7. قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی 259

8. وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِ ّ وَبِهِ یعْدِلُونَ 260

ص:7

9. آیه اعتصام: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا 260

10. فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ 261

11. اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ 261

پذیرش مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام از سوی ابوحنیفه 268

روایات ابوحنیفه از اهل بیت علیهم السلام در منابع شیعی 270

ابوحنیفه و عزاداری امام حسین علیه السلام 270

مناظرات ابوحنیفه با صادقین علیهما السلام 271

مقایسه دیدگاه ابوحنیفه در مورد اهل بیت علیهم السلام و تشیع 272

دیدگاه شهرستانی درباره امامت و ولایت 274

آیه های ولایت 278

1. آیه ولایت 278

نزول آیه ولایت درباره علی علیه السلام به استناد روایات 279

زمینه های نزول آیه ولایت 294

بررسی چند نظریه و نقد آنها 299

نکاتی درباره داستان اعطای خاتم 321

منابع برای مطالعه بیشتر 324

2. آیه اولی الامر 325

روایات اهل سنت درباره مصداق اولی الامر 327

1. علی علیه السلام 327

2. سایر اقوال درباره مصادیق اولی الامر 331

بررسی و تحلیل احادیث اهل سنت 333

بررسی و نقد دیدگاه فخر رازی 341

جمع بندی 343

3. آیه اکمال 345

ص:8

سوره مائده و منابع اهل سنت 346

نظرهای مخالف و متناقض 349

منشأ اقوال متناقض در میان اهل سنت 350

حکایت اول 350

حکایت دوم 351

دلالت این دو حکایت 356

سایر اقوال درباره آخرین سوره و آیه 357

زمان نزول آیه اکمال 360

رأی سیوطی درباره آیه اکمال دین 364

حقیقت سبب نزول آیه اکمال دین 366

روایات اهل بیت علیهم السلام در خصوص آخرین حج حضرت رسول.... 377

4. آیه تبلیغ 383

بررسی روایات اهل سنت درباره آیه تبلیغ 383

اقوال تابعین درباره نزول آیه تبلیغ 388

تصریح علمای اهل سنت بر شأن نزول آیه تبلیغ 392

روایات عدم تصریح بر شأن نزول خاص 393

بررسی دیدگاه های اهل سنت 396

1. نزول آیه درباره علی بن ابیطالب علیه السلام 397

2. نزول آیه و حراست از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم 398

3. نزول آیه درباره رجم و قصاص 402

4. نزول آیه و عیب جویی یهود و استهزای اسلام 404

5. اقوالی دیگر در سبب نزول آیه تبلیغ 408

5. آیه مبا هله 411

جریان مباهله 411

ص:9

سند و شأن نزول جریان مباهله در منابع اهل سنت 412

آیه مباهله از دیدگاه مفسران مذهب اهل سنت 418

نقد و بررسی ابهامات و شبهات 423

استدلال حمَّصی 430

اشکال فخر رازی 432

گذری کوتاه بر زندگی و شخصیت فخر رازی 432

اشکال آلوسی 433

روایتی در زمینه ولایت امیر مؤمنان علیه السلام 439

نتیجه مباحث آیه مباهله 440

منابع جهت مطالعه بیشتر درباره آیه مباهله 447

6. آیه عهد 449

عصمت، شرط امامت 449

مفهوم ظالم در آیه شریفه 450

استفاده شیعه از آیه عهد 451

برداشت اهل سنت از آیه عهد و اشکال آن 451

شروط امام 454

منافات داشتن عصمت و ظلم 457

مفسران و آیه تطهیر 459

کلام اهل لغت در معنای رجس 460

روایات تعداد ائمه 461

حیرت علمای اهل سنت در تفسیر این حدیث 463

اسامی دوازده امام در مکتب خلفا 467

7. آیه انذار 469

ص:10

تحریف تاریخ 470

اشکال بر حدیث و پاسخ آن 471

مهدویت و ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه 475

موارد اتفاق فریقین در موضوع مهدویت 475

1. اتفاق بر اصل قضیه 475

2. اتفاق بر وجوب اعتقاد به امر مهدی عجل الله تعالی فرجه 483

3. اعتقاد بر فراگیر بودن دعوت و حکومت او 486

4. مهدی علیه السلام از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله 490

5. اتفاق بر لقب مهدی عجل الله تعالی فرجه 491

آیات قرآن و ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه 501

رجعت و امکان آن 506

رجعت در کلام بزرگان شیعه 507

شواهد قرآنی بر صحت و امکان رجعت 509

روایت های رجعت 517

پاسخ به چند شبهه 518

اصحاب کهف و زنده شدنشان در آخر الزمان 520

منابع و مأخذ 525

ص:11

ص:12

پیش گفتار

ثقلین (قرآن و عترت) از یکدیگر جدایی ندارند. این عدم جدائی - که مورد تأکید رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده - در عرصه های مختلف قابل تصور است. یکی از این عرصه ها در موضوع علم و معرفت به قرآن کریم یا تفسیر و تأویل آن است. قرآن همچنانکه محکمات دارد متشابهات نیز در آن وجود دارد.

برای ابهام زدایی از الفاظ قرآن کریم و تبیین مراد و مقصود واقعی خدای متعال از این کتاب هدایت و برای بیان تأویل و مصداق یابی و جری و تطبیق آیات شریفه قرآن - طبق حدیث شریف ثقلین - چاره ای جز مراجعه به عترت علیهم السلام وجود ندارد. قرآن بدون تفسیر اهل بیت علیهم السلام قابل فهم نیست و قهراً عمل کردن به آن بدون مراجعه به آثار و سخنان نورانی معصومین علیهم السلام، مثل عمل کردن به عام، بدون مراجعه و فحص از مخصّص یا عمل به مطلق بدون در نظر گرفتن مقیدات یا مثل تمسک به کلام بدون در نظر گرفتن قرائن و شواهد آن است و این چیزی است که نزد عقلا و در هیچ عرفی پذیرفته نبوده، بلکه آن را غیر عقلانی می شمرند.

بنابراین ضرورت مراجعه به کلمات اهل بیت علیهم السلام در باب تفسیر و تأویل قرآن واضح و روشن است و علمای شیعه در طول تاریخ به این سنت و روش عمل کرده اند. حتی بزرگانی که در آثار گرانبهای خود از روش تفسیری قرآن به قرآن پیروی نموده اند هرگز از ضرورت توجه به روایات و احادیث اهل بیت علیهم السلام در باب تفسیر غافل نبوده و آن را مد نظر داشته و به آن عمل کرده اند. تفسیر گرانسنگ المیزان و بحث های روائی آن شاهد این مدعاست، بلکه مؤلف بزرگوار آن حتی در مباحث تفسیری خود - که قبل از بحث روائی ذکر شده - نیز توجه و اشراف کامل به مضمون روایات داشته است.

ص:13

آنچه در اینجا مهم است مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن، نزد علمای اهل سنت است. کتابی که اکنون پیش روی شماست، تلاش دارد نقش بی بدیل اهل بیت علیهم السلام را در تفسیر قرآن از منظر مفسران و علمای اهل سنت نشان دهد تا معلوم شود که دین خدا و کتاب آسمانی و احکام شریعت الهی را باید از آن مفسران واقعی کتاب خدا فرا گرفت و مراجعات و ارجاعات گوناگون بزرگان اهل سنت، شاهد این باور قلبی آنان است. حتی اگر کسی به زبان به آن اعتراف نداشته باشد، عمل و سیره آنان در تفسیر، گویای این حقیقت است که قرآن بدون تفسیر اهل بیت علیهم السلام قابل فهم نیست.

امید است این اثر گامی هر چند کوتاه در خدمت به آستان قرآن کریم و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و تبیین عدم انفکاک این دو ثقل و میراث رسول خاتم صلی الله علیه و آله باشد.

مدیریت پژوهشی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها وظیفه خود می داند از حمایت های تولیت محترم حضرت آیت الله سعیدی دامت برکاته و مؤلفان این اثر وزین و ارزنده صمیمانه تشکر و قدردانی نماید.

وآخر دعوینا ان الحمدلله رب العالمین

اول رمضان المبارک 1433

مدیریت پژوهشی آستان مقدس

ص:14

مقدمه

اللهم صلّ علی محمد و علی آل محمد کما صلّیت علی إبراهیم و علی آل إبراهیم، إنّک حمید مجید

منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود، ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات، پس در هر نفس، دو نعمت موجود است و بر هر نعمت، شکری واجب.(1)

حمد و سپاس و ستایش، خدای را که بر حقیر منت نهاد و فرصتی فراهم آورد تا در ژرفای قرآن با همراهی بی بدیل عترت، قدری درنگ و تأمل نمایم.

قرآن با محتوای بلند و روح افزای خود، جان های خسته از جهالت و نادانی و فطرت های تشنه حقیقت را چنان در معرض نوازش خود قرار می دهد که یک باره انسان ها را از ظلمتکده غفلت و جهالت به شهر حقیقت و آگاهی رهنمون می سازد.

از هم نشینی و پیوند دو عنصر مهم قرآن و عترت، مواهب و برکات فراوانی عاید جامعه اسلامی گشت که بشر امروزه هم از برخی برکات آن بهره مند است. این حقایق خالص قرآنی و پیام های روح بخش عترت نبوی بر وجود انسان های حقیقت جو چنان کارگر افتاد که آنها را به تدبر عمیق واندیشیدن همه جانبه در مضامین انسان ساز قرآن، غوطه ور ساخت.

اهل بیت علیهم السلام، ائمه مسلمین، حجج خدا بر عالمین، سادات مؤمنین، رهبر سفید پیشانی ها و مولای مسلمین اند. آنها همچون ستارگانی که امان اهل آسمان اند، امان اهل زمین اند؛ زمین به اذن آنها از باریدن باز می ایستد و به اذن آنان خیرات خود را به سوی زمینیان سرازیر می سازد.

ص:15


1- (1) . سعدی شیرازی، گلستان، دیباچه، ص 2.

راقم این سطور، با بضاعتی اندک، به تحقیق و پژوهش پیرامون یکی از مسائل بنیادین و راهگشا؛ یعنی نقش، جایگاه و میراث تفسیری اهل بیت در روایات اهل سنت پرداخته است. چه آنکه به اعتقاد ما تنها راه نجات مسلمین از طوفان های جدایی و حیرت، بازگشت به قرآن و عترت است و هیچ راهی جز این وجود ندارد؛ چرا که صادق مصدق قطب عالم هستی، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم مکرر فرمودند: «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی...»(1).

با سپری شدن عصر طلایی حضور پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلم، اولین رخداد غم باری که در تاریخ بروز کرد، حذف رسمی اهل بیت علیهم السلام از جایگاه الهی خود در صحنه علمی و اجتماعی جامعه اسلامی بود. این رویداد غم انگیز که شاید در بدو امر برای طراحان آن، چندان هم بزرگ و مهم به نظر نمی آمد، در واقع مصیبت سهمگینی بود که نه تنها بخش عظیمی از امت اسلامی را از چشمه سار معارف الهی اهل بیت علیهم السلام - یگانه آگاهان به معارف الهی و قرآن - محروم ساخت، بلکه قرآن، ثقل اکبر و رکن اصلی هدایت مسلمانان را نیز از روح و جان و فروغ روشنی بخش خود جدا، و در بند ظواهر، قرائت، لغت و... رها ساخت.

تفکر مبتنی بر حذف اهل بیت علیهم السلام - که از همان ابتدا اندیشه غالب به حساب می آمد - در تفسیر و فهم مفاهیم قرآن، صحابه را مرجع اصلی خود قرار داد. این مرجعیت جعلی به علت فقدان ملاک و میزان معین، به مرور زمان، سبب بروز و ظهور اختلافات گسترده در روایات تفسیری گردید، همچنانکه شهرستانی تحریف معنوی قرآن و به وجود آمدن اختلافات بسیار در تفسیر آن را، نتیجه بی توجهی به دیدگاه ها و تأویلات عترت پیامبر می داند. اگر مفسرین، تأویل و معانی آیات را از صادقین، راسخان در علم و وارثین انبیا؛ یعنی اهل بیت دریافت می نمودند، کلامشان یکسان بود و مقاصدشان مختلف نمی شد.

این مسئله در عصر تابعین، برای فرصت طلبان زمینه ای فراهم ساخت تا با مغتنم دانستن این غفلت، بسیاری از اندیشه های نادرست خود را در قالب اسرائیلیات به عرصه تفسیر وارد سازند.

اختلافات تفسیری و ورود اسرائیلیات به عرصه تفسیر، بعدها مشکلات بسیاری را برای جامعه مسلمین به وجود آورد، از جمله اینکه حذف اهل بیت علیهم السلام علاوه بر آنکه به

ص:16


1- (1) . بحارالانوار، ج 2، ص 103.

لحاظ علمی، مسلمانان را از فیض معلمان و مفسران راستین قرآن محروم ساخت، نظام سلطنتی، جای نظام ولایی مبتنی بر امامت را غصب کرد و به تبع آن بسیاری از احکام و هدایت های اجتماعی و سیاسی قرآن از صحنه جامعه حذف گردید.

این روند مصیبت بار، قرن های متمادی، سایه شوم خود را بر سرتاسر جهان اسلام گسترانیده بود. طراحان این نقشه با حذف ظاهری اهل بیت علیهم السلام اقدام به مرجع تراشی نمودند و سپس ندای ساختگی «اصحابی کالنجوم» سر داده، به جعل و تحریف احادیث پرداختند. گاهی نیز با جعل فضیلت برای دیگران کوشیدند تا مقام شامخ اهل بیت علیهم السلام و فضایل بی شمار آن بزرگواران را کم رنگ جلوه دهند.

اما وارثان حقیقی قرآن هر فرصتی را مغتنم دانسته، با تربیت شاگردان سعی در ترویج احکام ناب اسلام واقعی نمودند. بدین ترتیب در گذر زمان، عده ای از مفسران و بزرگان اهل سنت متوجه حرکت مخالفان قرآن و عترت شدند و سعی نمودند در آثار خود از روایات معصومین علیهم السلام هم استفاده نمایند. برخی هم در بازشناسایی آن بزرگواران به جامعه اسلامی تلاش کردند.

از این رهگذر، تأمل در مسئله مورد نظر و بازگشت به قرآن و عترت جایگاه ویژه ای دارد. تعیین میزان تأثیرپذیری مفسران اهل سنت از اندیشه امامان معصوم علیهم السلام، میزان نقل روایات تفسیری از آنها، نقل کرامات و امور خارق العاده اهل بیت علیهم السلام، بیان فضایل بی شمار اهل بیت علیهم السلام، ترجیح روایات اهل بیت بر دیگر اقوال، به خصوص در بحث عصمت انبیا و ده ها مورد دیگر، ضرورت پرداختن به این موضوع را دوچندان می کند.

اهل بیت علیهم السلام در تفسیر از همه نکات کلی و قواعد تفسیر استفاده کرده اند. با دقت در اقوال آن بزرگواران به خوبی معلوم می شود که آنان چگونه از روش قرآن به قرآن، قرآن به سنت و لغت و ادب بهره برده اند. و البته این تفسیرها غیر از تأویل است.

مهم ترین نکاتی که می تواند متمایز کننده روش کلی اهل بیت علیهم السلام در تفسیر باشد عبارتند از: ویژگی اتصال به وحی، احاطه علمی و مقام عصمت آنان که روی هم رفته می تواند برجستگی گفته ها و تفسیرهای ایشان را بر دیگران نشان دهد.

دردمندانه باید گفت که آنچه در نخستین سده های تاریخی اسلام بر منابع روایی گذشت سبب شد تا آن مقدار از میراث گران بهایی که با دشواری های فراوان بر جای مانده بود، به آسانی ثبت و ضبط نشود.

ص:17

در علل ناکافی بودن روایات تفسیری، به اجمال می توان گفت مطالعه شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر عصر اهل بیت علیهم السلام تا اندازه زیادی پرده از این راز می گشاید. بدین معنا که حساسیت حاکمان زمان نسبت به خاندان عصمت و طهارت و تلاش برای ناشناخته ماندن ایشان در میان افراد جامعه از یک سو و تعصب های قومی و رکود فرهنگی جامعه از سویی دیگر، سبب شد تا زبان گویای معارف وحی، آنگونه که باید بروز و ظهور پیدا نکند.

با این همه با تلاش طاقت فرسای عالمان و حافظان، برخی از این میراث گران بها به دست ما رسیده است. اما متأسفانه این میراث ارزشمند گاه با احادیث نا استوار، اسرائیلیات، احادیث ساختگی یا بی سند، در هم آمیخته و نتوانسته نقش و جایگاه مورد انتظار خود را بیابد.

با این حال نمی توان به این بهانه، همه روایات تفسیری را که در لابه لای آن احادیث درست و استوار نیز دیده می شود کنار گذاشت. از این رو بر دوستداران عترت است که به ارائه ملاک ها و ضوابطی متقن و پالایش روشمند این منابع همت گمارند و سره را از ناسره جدا سازند و از این رهگذر به چشمه های زلال و جوشان تفسیری معصومین علیهم السلام راه یابند.

از طرفی باید غالب تفاسیر و دیگر کتب اهل سنت را مورد بررسی قرار داده، جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام را استخراج نماییم. امید است مقبول درگاه حق تعالی و ائمه اطهار علیهم السلام واقع شود.

والسلام علی من اتبع الهدی

حسین خاکپور

ص:18

فصل پنجم: نقش، رسالت و جایگاه اهل بیت علیهم السلام برگستره کتاب و روایات تفسیری

اشاره

ص:19

ص:20

بخش اول: جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام

اشاره

ص:21

ص:22

نگاهی اجمالی به اعترافات اهل سنت

قرآن مجید، با آیات صریح و کنایات لطیف خود به جایگاه بلند امام علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر، علیهم السلام، اشاره دارد.

گاهی امیرالمؤمنین علیه السلام را «نبأ عظیم»، «صراط مستقیم»، «سابق بالخیرات»، «من عنده علم الکتاب»، «مؤمن بالله»، «مجاهد فی سبیل الله»، «حبل الله»، «عروة الوثقی»، «اذن واعیه»، «کسی که خدا سینه او را برای اسلام گسترش داده» و «کسی که جان خویش را در برابر مرضات خدا می فروشد» می نامد.

گاهی نیز از آن حضرت و فرزندانش با عنوان هایی چون: «صادقون»، «مطهرون»، «فائزون»، «متوسمین» «راسخون فی العلم» «سابقون»، «مقربون»، «متقون»، «خاشعون»، «مصطفون»، «ابرار»، «اولوالامر»، «اهل الذکر»، «وارثان کتاب»، «آیات»، «نذر»، «امت هادی به حق»، بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ ، (1)خَیْرُ الْبَرِیَّةِ 2 و أُولُوا الْأَلْبابِ 3 یاد می کند.(2)

ابن عباس می گوید:

«خدا در قرآن آیه ای نازل نفرمود که خطاب آن یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا باشد، جز آنکه علی

ص:23


1- (1) . سوره نور، آیه 36.
2- (4) . برای همه این موارد ر. ک: حاکم حسکانی، شواهد التنزیل؛ فیروزآبادی، فضائل الخمسه من الصحاح السته؛ بحرانی، غایة المرام؛ استرآبادی، تأویل الایات الظاهره.

علیه السلام، امیر و شریف اهل آن آیه است».(1)

نیز عکرمه از ابن عباس نقل می کند:

در قرآن آیه ای نیست که اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ داشته باشد، جز آنکه علی علیه السلام امیر و شریف آن است و کسی از اصحاب پیامبر نیست جز آنکه خدا او را در قرآن مورد عتاب خویش قرار داده، ولی علی علیه السلام را جز به نیکی یاد نفرموده است.(2)

مظهری یکی از مفسرین اهل سنت درباره مقام شامخ علی علیه السلام می نویسد:

ان علیاً کان قطب کمالات الولایة و سائر الاولیاء حتی الصحابه رضوان الله علیهم اتباع له فیمقام الولدیه؛(3) علی علیه السلام، قطب کمالات ولایت است و سایر اولیاء حتی صحابه که بهشت خدا بر آنها باد، در مقام ولایت پیروان او هستند.

او سپس در تأیید سخن خود، فرموده رسول الله صلی الله علیه و آله را می آورد که ایشان در حقّ علی علیه السلام فرمودند: «انا دار الحکمه و علی بابها» و در جایی دیگر فرمودند: «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب».(4)

ص:24


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 64.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 30؛ متقی هندی، کنز العمال، ج 15، ص 94؛ قندوزی حنفی، ینابیع الموده، ص 126، ذیل آیه مجادله.
3- (3) . تفسیر المظهری، ج 4، ص 37.
4- (4) . همان، ج 4، ص 38، این حدیث در حد تواتر نقل شده است، برخی از مصادر آن عبارتند از: تفسیر ثعلبی، ص 124؛ تاریخ بغداد، ج 2، ص 377، رقم 887 و ج 4، ص 348 و ج 7، ص 173 و ج 11، صص 48-50؛ مناقب خوارزمی، فصل 7، ص 83، ح 69؛ فصل 4؛ مقتل الحسین، ج 1، ص 43؛ کفایة الطالب، باب 57 صص 220-222؛ فردوس الاخبار، باب الف، ج 1، ص 79، ح 109؛ مستدرک علی الصحیحین، ج 3، صص 126-127؛ تلخیص مستدرک، ذهبی، ج 3، ص 126؛ تاریخ دمشق، ج 2، صص 424-279، ح 991-1006؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 104، ح 122؛ اسدالغابه، ج 4، ص 22؛ تهذیب التهذیب، ترجمه عبدالسلام بن صالح، ج 6، ص 320 و ج 1، ص 432؛ الکامل، ابن عدی، ج 1، ص 190؛ تاریخ خلفا، ترجمه علی علیه السلام، ص 159 (هذا حدیث حسن علی الصواب)، (صحیح کما قال)؛ مجمع الزوائد، ج 9،

ما بر این اعتقادیم که هر چه برای علی علیه السلام سزاست برای اهل بیت علیهم السلام نیز جاری و ساری است.

فخر رازی و زمخشری هر دو در تفاسیر خود آورده اند که اهل بیت، حداقل در پنچ چیز با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مساوی اند.

نخستین مورد از پنچ امر، سلام است؛ فرمود: «السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته» و برای اهل بیت آن حضرت فرمود: سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ 1 .

دوم اینکه در تشهد نمازها و در غیر تشهد، صلوات بر رسول صلی الله علیه وآله وسلم و بر آلش مقرر داشته و در غیر تشهد به جهت حدیث نهی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از صلوات دم بریده.

سوم، اینکه در پاکیزگی، چنانکه فرمود: ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی ؛ (1)«ای طاهر ما قرآن را بر نازل نکردیم که مشقت بر تو باشد برای اهل بیت» و نیز فرمود: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ؛ (2)«خداوند اراده فرمود تا از شما پلیدیرا به برد و پاک گرداند شما را [اهل بیت]».

چهارم، فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود: صدقه حلال نیست برما آل محمد (برمن و برآل من).

ص:25


1- (2) . سوره طه، آیه 2.
2- (3) . سوره احزاب، آیه 33.

پنجم، فرموده خدا: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ ؛ (1)«بگو اگر دوست میدارید خدا را پیروی کنید مرا، خدا دوست میدارد شما را» و برای اهل بیت فرمود:

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی 2 ؛ «بگو من اجر و مزدی از شما برای رسالتم نمی خواهم جز محبت و مودت به ذی القربی [خویشانم]».(2)

ابن عباس می گوید:

«آنچه درباره علی علیه السلام از کتاب خدا نازل شده، درباره هیچ کس نازل نشده است».(3)

و همو گفته است: «درباره علی علیه السلام سیصد آیه نازل شده است».(4)

مجاهد نیز می گوید:

«نزل فی علی سبعون آیة لم یشر که فیها احد»؛(5) درباره علی علیه السلام هفتاد آیه نازل شده که هیچ کس در آنها با او شریک نیست.

امام علی علیه السلام بنا بر روایت عامه و خاصه خودشان فرمودند:

نزل القرآن ارباعا، ربع فینا و ربع فی عدونا و ربع سنن و امثال و ربع فرائض و احکام و لنا کرائم القرآن؛(6)

ص:26


1- (1) . سوره آل عمران، آیه 31.
2- (3) . ینابیع الموده؛ باب پنجم، ص 97؛ تفسیرفخر رازی، ذیل إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یصَلُّونَ... و ج 26، ص 162 و ذیل سوره شوری، آیه 23.
3- (4) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 52.
4- (5) . همان؛ ینابیع الموده، ص 126.
5- (6) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 57 و 62.
6- (7) . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 24، ص 305 به نقل از: کراجکی، کنز الفوائد؛ ینابیع الموده، ص 126.

قرآن، بر چهار گونه نازل شده است (آیات قرآن چهار دسته اند): یک چهارم آن درباره ما، یک چهارم درباره دشمنان ما و یک چهارم آداب و مثل ها و یک چهارم درباره واجبات و احکام است، و فرازهای بلند قرآن (کرائم القرآن) از آن ماست.

روایاتی نزدیک به این مضمون از امام علی علیه السلام و دیگر امامان معصوم علیهم السلام رسیده است.

از این روست که اهل بیت علیهم السلام و آیات نازل درباره ایشان مورد توجه و نظر ویژه مصنفان و مفسران و محدثان، اعم از شیعه و سنی، قرار گرفته و جایگاه مهمی نزد ایشان داشته است.

در این گونه تألیفات، خصوصاً در قرون اولیه ده ها کتاب با عنوان هایی چون: «ما نزل فی علی علیه السلام» یا «ما نزل فی اهل البیت علیهم السلام» به چشم می خورد که بزرگانی چون: ثقفی (م 283)، حبری (م 286)، ابن شمون (قرن 4)، فرات کوفی (قرن 4)، ابن ابی الثلج بغدادی (م 325)، ابن ماهیار (م 328)، جلودی بصری (م 332)، ابوالفرج اصفهانی (م 356)، خیبری (م 376)، مرزبانی (م 378)، جوهری (م 401)، شیخ مفید (م 413)، حافظ ابونعیم اصفهانی (م 430)، حاکم حسکانی (قرن 5) ابن فحام نیشابوری (م 458)، ابن بطریق (م 600) و دیگران به تصنیف آنها همت گمارده اند.

صدها مورخ و محدث و مفسر نیز در موسوعه های تفسیری و روایی و تاریخی خود کم و بیش به نقل روایات اسباب نزول وارده درباره امام علی و اهل بیت علیهم السلام پرداخته اند.

سلام و درود بر اهل بیت علیهم السلام در قرآن

1. کیفیت صلوات در سوره احزاب

غالب مفسرین اهل سنت ذیل آیه:

إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً1

ص:27

روایاتی را در کیفیت فرستادن صلوات بر محمد و آل او علیهم السلام بیان نموده اند که نقطه مشترک تمامی آنها همراه بودن لفظ «آل محمد» در کنار اسم مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می باشد. در ادامه برخی از این روایات را از نظر می گذرانیم.

1. سیوطی در درالمنثور می گوید:

واخرج سعید بن منصور و عبد بن حمید و ابن ابی حاتم و ابن مردویه عن کعب بن عجره رضی الله عنه قال: لما نزلت إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً قلنا: یا رسول الله قد علمنا السلام علیک فکیف الصلاة علیک؟ قال: «قولوا: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم انک حمید مجید، بارک علی محمد و علی آل محمد، کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم، انک حمید مجید».(1)

سیوطی در موارد مختلف، کیفیت صلوات را به اشکال زیر نقل نموده است:

الف) به سند ابن عباس از رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم:

قولوا: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلیت علی ابراهیم وآل ابراهیم، انک حمید مجید، و ارحم محمداً و آل محمد کما رحمت آل ابراهیم، انک حمید مجید، و بارک علی محمد و علی آل محمد، کما بارکت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم، انک حمید مجید.

ب) به سند ابراهیم از رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم:

«قولوا: اللهم صل علی محمد عبدک و رسولک و اهل بیته کما صلیت علی

ص:28


1- (1) . درالمنثور، ج 6، ص 646؛ معالم التنزیل فی هامش تفسیر الخازن، ج 5، ص 225؛ تفسیر فخر رازی، ج 25، ص 226؛ فردوس الاخبار، ج 1، ص 282؛ نور الابصار، ص 232؛ صواعق المحرقه، ص 143؛ تفسیر قرطبی، ج 14، ص 233؛ معالم التنزیل، (دارالکتب العلمیه، بیروت 1414)، ج 3، ص 74؛ آلوسی، روح المعانی، ج 22، ص 77، (ذیل آیه، سه روایت)؛ تفسیر طبری، ج 22، ص 43؛ حدیث کعب بن عجزه، ابن عباس، ابراهیم، قتاده، عبدالله بن بشر بن مسعود الانصاری. برای مطالعه بیشتر ر. ک: فصل فضایل (ذیل احزاب، آیه 56).

ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید، و بارک علی محمد و علی آل بیته کما بارکت علی آل ابراهیم انک حمید مجید».

ج) به سند طلحه بن عبدالله:

«قل: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلیت علی ابراهیم انک حمید مجید، و بارک علی محمد و علی آل محمد، کما بارکت علی ابراهیم انک حمید مجید».

د) به سند ابوهریره:

سألوا رسول الله صلی الله وآل علیه و سلم کیف نصلی علیک؟ قال: «قولوا اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، و بارک علی محمد و علی آل محمد، کما صلیت و بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم فی العالمین انک حمید مجید. و السلام کما قد علمتم».(1)

سیوطی پس از نقل احادیث مختلف در این زمینه از زبان راویان متفاوت به فضیلت صلوات بر رسول خدا و آل او علیهم السلام می پردازد.

2. حدیث کعب بن عجزه در کتاب های بسیاری مثل هم نقل شده است؛ مثلاً در صحیح مسلم چنین می خوانیم: «کعب بن عجزه» روایت کرده که گفت: گفتیم: ای رسول خدا دانستیم که چگونه به تو سلام بدهیم، حال بفرما چگونه به تو صلوات بفرستیم؟ پیامبر فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد کما صلیت علی ابراهیم انک حمید مجید اللهم بارک علی محمد وآل محمد کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید».(2)

3. آلوسی نیز پس از نقل های متفاوت می گوید:

بارزی گفته است: «ان الافضل: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد افضل صلواتک و عدد معلموماتک».

ص:29


1- (1) . درالمنثور، ذیل آیه، ج 6، صص 647-650. او با بیش از سی طریق این حدیث را نقل می کند که فقط در یک مورد ازواج (همسران پیامبر) را هم داخل حدیث نموده است.
2- (2) . صحیح مسلم، ج 1، ص 305 (طبع بولاق مصر، 1290 ه -).

او در ادامه از قول ابن مسعود نقل می کند که هرگاه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سلام می فرستید، پس به بهترین صورت بیان کنید که چنین است:

«اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید».(1)

4. قرطبی نیز صحیح ترین وجه را چنین بیان می کند:

«اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم فی العالمین انک حمید مجید».(2)

5. بخاری در کتاب دعوات، باب صلوات علی النبی، به سند خود از عبدالرحمان بن ابی لیلی روایت کرده که گفت:

کعب بن عجزه مرا دید و گفت که می خواهی هدیه ای به تو بدهم؟ روزی رسول خدا صلی علیه و آله وسلم بر ما وارد شد. عرض کردیم: یا رسول الله، فهمیدیم که چگونه به تو سلام کنیم، حال بفرمایید که چگونه صلوات بفرسیم؟ فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد.. الخ».(3)

باز بخاری در صحیحش به سند خود از «ابو سعید خدری» روایت کرده است که گفت:

گفتیم ای رسول خدا، این سلام است [که فهمیدیم] پس چگونه برتو صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد عبدک و رسولک کما صلیت علی آل ابراهیم و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی آل ابراهیم».(4)

بخاری در جاهای مختلف این روایت را نقل کرده است.(5)

ص:30


1- (1) . روح المعانی، ج 22، ص 83 ذیل آیه.
2- (2) . تفسیر قرطبی، ج 14، صص 233-235.
3- (3) . صحیح بخاری، ج 6، ص 27. (طبع مصر، سال 1320 ه).
4- (4) . همان.
5- (5) . همان و ج 4، ص 146.

6. حمیدی نیز در کتاب «الجمع بین الصحیحین» از مسند ابی مسعود عقبة بن عمرو انصاری روایت کرده که گفت:

روزی رسول خدا صلی علیه وآله وسلم بر ما وارد شد؛ در حالی که ما در مجلس سعد بن عباده نشسته بودیم. بشیر، پسر سعد عرض کرد: یا رسول الله به حکم قرآن کریم، ما مأمور شدیم بر تو صلوات بفرستیم، پس چگونه بفرستیم؟ رسول خدا سکوت کرد، آن قدر که گفتیم ای کاش بشیر این سؤال را نکرده بود، آنگاه رسول خدا فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی آل ابراهیم فی العالمین انک حمید مجید».(1)

7. ثعلبی نیز به سند خود در تفسیر آیه:

إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً2

روایت کرده که گفت:

گفتیم: ای رسول خدا طرز سلام دادن بر تو را دانستیم، پس چگونه بر تو صلوات بفرستیم؟ فرمود بگویید: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید و بارک علی محمد و آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید».(2)

8. ابن حجر هیثمی در «صواعق المحرقه» می نویسد:

آیه شریفه: إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً را باید دومین آیه درباره اهل بیت دانست، زیرا از «کعب بن عجزه» روایت صحیح شده که گفت: وقتی این آیه بر رسول خدا صلی علیه وآله وسلم نازل شد, عرض کردیم: طریقه سلام دادن بر تو را دانستیم، بفرما چگونه بر شما اهل البیت صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد تا آخر».

ص:31


1- (1) . ر. ک: احقاق الحق، ج 9، ص 566.
2- (3) . تفسیر ثعلبی، ج 5, ص 130.

پس از این سؤال اصحاب بعد از نزول آیه و پاسخ آن جناب به روشنی استفاده می کنیم که امر در آیه به صلوات بر همه اهل بیت بوده و غیر رسول خدا صلی علیه وآله وسلم نیز مندرج در آیه بوده اند، چه اگر غیر این بود، اصحاب نباید پرسیده باشند که چگونه بر تو صلوات بفرستیم و رسول خدا صلی علیه وآله وسلم هم آن طور جواب نمی داد. و از جواب پیامبر می فهمیم که آن جناب سایر اهل بیت را هم قائم مقام خود قرار داده، و همین طور هم هست برای اینکه منظور از صلوات بر پیغمبر احترام و تعظیم اوست و تعظیم اهل بیت او نیز تعظیم اوست، و به همین جهت در داستان کساء وقتی آنان را داخل کساء کرد، عرض کرد:

«اللهم انهم منی و انا منهم؛ بارالها اینان از من هستند و من از ایشانم». خدایا، پس صلوات و رحمت و مغفرت و رضوان خود را شامل حال من و ایشان بکن. و معلوم است که اگر خدا خواسته باشد این دعا را در حق آن حضرت مستجاب کند، باید بر آل او هم صلوات فرستاده و از مؤمنین نیز خواسته باشد که بر او و هم بر آل او صلوات بفرستند. این بود گفتار ابن حجر.(1)

از کلام ابن حجر برمی آید که آیه شریفه به عنوان استجابت دعای اصحاب کساء نازل شده است. در حدیث کساء دیدیم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بعد از داخل کردن امام علی، حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام در درون کساء دعا کرد و از خدا خواست که صلوات خود را بر آنان اختصاص دهد. متقضای استجابت دعا هم همین است که هم بر خود او و آل او صلوات بفرستند و هم از مؤمنان بخواهد که بر او و آل او صلوات بفرستند.

9. فخر رازی هم بعد از نقل کلام ابن حجر می گوید:

آل رسول در پنج مزیت با آن حضرت برابرند. اول در سلام که در نماز می گوییم: «السلام علیک ایها النبی» و خدا فرمود: سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ دوم در صلوات بر او که باید بر او و اهل بیتش سلام فرستاد. سوم در طهارت که خدا فرماید: (طه) یعنی ای طاهر، آن وقت در جای دیگر اهل بیتش را هم شرکت داده و فرموده: وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً . چهارم در اینکه صدقه بر آن حضرت حرام است و بر اهل

ص:32


1- (1) . ابن حجر، صواعق المحرقه، ص 78.

بیتش نیز حرام است. پنجم در محبت که یک جا می فرماید: فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ و جای دیگر فرموده: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی .(1)

اما بسیار عجیب است که با وجود این همه روایاتی که درباره کیفیت صلوات بر محمد صلی علیه وآله وسلم در کتب صحاح آنها وارد شده، ولی آنها هنگام فرستادن صلوات بر پیامبر صلی علیه وآله وسلم از گفتن لفظ (آل) امتناع می ورزند و تنها می گویند: «صلی الله علیه وسلم». این موضوع، جز عناد زشت و جهالت روشن، چیزی دیگر نیست. من بسیاری از کتب آنها را دیده و به گفت و گوهای آنها گوش داده ام. جایی ندیده ام به همراه پیامبر صلی علیه وآله وسلم، بر آلش نیز صلوات بفرستند، جز خاتمه بعضی از کتابها؛ با وجود اینکه این حدیث در تمامی کتب صحاح اهل سنت نقل شده است؛ از جمله:

بخاری، ج 3؛ کتاب التفسر، باب 452، ص 489، ح 1222، ح 4؛ کتاب الدعوات، باب 734 ص 434، ح 1224.

مسلم، ج 1، کتاب الصلوه، باب 17، ص 386، ح 406 و 405، (مؤسسه عزالدین للطباعه و النثر).

نسائی، ج 2، باب کیفیت الصلاة علی النبی، ص 47.

الترمذی، ج 2، باب 20، من ابواب الصراق، ص 302، ح 483.

ابن ماجه، ج 1، باب الصلاة علی النبی، باب 25، ص 203، ح 904.

ابو داوود، ج 1، باب الصلاة علی النبی، ص 207، ح 978، 977 و 976.

الدارمی، ج 1، باب الصلاة علی النبی، ص 356، ح 1363 و 1342.

2. عدم پذیرش نماز بدون درود بر محمد و آل محمد صلی علیه وآله وسلم

این قسمت را نیز با اقوالی از علمای اهل سنت پی می گیریم:

الف) ابن حجر ذیل آیه: إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ... اظهار می دارد:

از کعب بن عجزه به حدیث صحیح، روایت شده، هنگامی که آیه مزبور نازل شد، گفتیم: یا رسول الله! بیش از این دانستیم چگونه بر شما «سلام» کنیم، اینک

ص:33


1- (1) . فخر رازی، تفسیر کبیر، ذیل سوره احزاب، آیه 56.

می خواهیم بدانیم چگونه باید بر شما درود و صلوات بفرستیم. رسول خدا صلی علیه وآله وسلم فرمود:

هنگام درود بر من، بگویید: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد...». در روایت «حاکم نیشابوری» آمده، پرسیدند: چگونه بر شما اهل بیت درود بفرستیم؟ فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد...». حاکم گفته سؤالی که مردم مطرح کرده، به عرض رسول خدا صلی علیه وآله وسلم رسانیدند، پس از نزول آیه مزبور بود و پاسخی که رسول اکرم صلی علیه وآله وسلم داده که بگویید: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد...»، دلیل آشکاری است که دستور درود فرستادن بر اهل بیت پیغمبر صلی علیه وآل وسلم و خاندان دیگر او، مراد و منظور آیه بوده است. و اگر اهل بیت پیغمبر صلی علیه وآله وسلم مصداق آیه منظور نباشند، از درود فرستادن بر اهل بیت پیغمبر صلی علیه وآله وسلم، آن هم به دنبال نزول آیه، سؤال نمی کردند و رسول خدا صلی علیه وآله وسلم هم به آنها چنان پاسخی که یادآوری شد، نمی داد، و از آنجا که به آنها این گونه پاسخ داده، دلیل بر آن است که درود بر «اهل بیت» مصداق آیه بوده و یکی از افراد مأمور به به شمار می آیند. همچنین پیغمبر اکرم صلی علیه وآله وسلم هم، خانواده خود را مقام نفس خود، قرار داده و درود بر آنان را لازم دانسته است؛ به دلیل آنکه منظور از درود فرستادن بر پیغمبر صلی علیه وآله وسلم، رعایت مقام آن حضرت است و اهل بیت پیغمبر صلی علیه وآله وسلم هم، از آن عظمت برخوردارند. این است که پیغمبر اکرم صلی علیه وآله وسلم هنگامی که «اهل بیت» پیغمبر صلی علیه وآله وسلم، در زیر کسا قرار گرفتند، فرمود: پروردگارا! اینان «اهل بیت» من می باشند و از من به شمار می آیند و من هم، از آنها هستم. اینک، درود و رحمت و بخشش و خرسندی خودت را برای من و ایشان نصیب فرما. مقتضای استجاب دعای مزبور، آن است که خدای تعالی اهل بیت رسول اکرم صلی علیه وآله وسلم را در درود بر او، هم ردیف نبی گرامی صلی علیه وآله وسلم قرار داده و از مؤمنان بخواهد تا همراه با پیغمبر اکرم صلی علیه وآله وسلم برآنان نیز درود بفرستند.(1)

ص:34


1- (1) . صواعق المحرقه، ص 87. نیز برای مطالعه بیشتر ر. ک: فضایل الخمسه من الصحاح السته، ترجمه شیخ محمد باقر ساعدی، صص 325-398.

ب) وهبة الزحیلی صاحب تفسیر المنیر ذیل آیه مودت مصادیق نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را چنین معرفی می کند:

وهم کما جاء فی بعض الاحادیث علی، فاطمة، الحسن و الحسین فمراعاة قرابتهم و حبهم و احترامهم واجب بالنص القرآنی المذکور، لذا شرع الدعاء لهم فی خاتمة التشهد فی الصلاة، و هو منصب عظیم و هو قوله: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمدا و آل محمد و هذا تعظیم لم یوجد فی حق غیر الآل ممایدل علی ان حب آل محمد واجب؛(1)

آنها هم چنانکه در برخی احادیث بیان شده امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند، و مراعات قرابت، دوستی و احترامشان بنابر نص قرآن برهمگان واجب است، این گونه است که خداوند در انتهای تشهد نماز، دعا و سلام برآنها را تشریع نموده و این منصبی عظیم و شأنی والاست، دعا این است «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد» و این تعظیمی است که در حقّ غیر آل محمد علیهم السلام یافت نمی شود و دلیلی است (محکم) بروجوب محبت آل محمد علیهم السلام.

او سپس خلاصه ای از سخن زمخشری را درباره دوستی آل محمد علیهم السلام می آورد و کلام خود را با گفته امام شافعی در این مورد ختم می کند.

ج) ابن کثیر ذیل آیه مودت پس از بیان روایات صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام می گوید:

ومن ههنا ذهب الشافعی رحمه الله الی ان یحب علی المصلی ان یصلی علی آل رسول الله فی التشهد...؛(2) بدین سبب است که شافعی صلوات فرستادن بر پیامبر و آل او را در آخر تشهد واجب دانسته است.

ابن کثیر در تکمیل این سخن می گوید: «فانّا قد روینا وجوب ذلک؛ ما وجوب صلوات و سلام بر رسول خدا و آلش علیهم السلام را در نماز روایت نموده ایم».

ص:35


1- (1) . تفسیرالمنیر، ج 25، ص 57.
2- (2) . ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 5، صص 494-500.

او حدیث درود فرستادن بر رسول الله صلی الله علیه و آله را به روایت اشخاص ذیل می داند:

ابن مسعود، ابو مسعود البدری، جابر بن عبدالله، از صحابه و شعبی و امام باقر علیه السلام و مقاتل بن حیان از تابعین.

ابن کثیر در ادامه کلام خود می گوید کسانی سلام و درود بر رسول الله و آل او را واجب می دانند، از جمله: «البندنیجی، سلیم الرازی و صاحبه نصر ابن ابراهیم المقدسی، و نقله امام الحرمین و صاحبه الغزالی قولاً عن الشافعی».

ابن کثیر مانند غالب مفسرین کلام خود را با احادیث فضیلت صلوات بر رسول الله صلی الله علیه و آله ختم می کند. این گونه احادیث، نشان از جایگاه والای «سلام بر محمد و آلش» در شریعت اسلام دارد، چون همگان اتفاق دارند که هنگام فرستادن درود بر محمد صلی الله علیه و آله وسلم باید بر آل او هم سلام و درود فرستاد. اینک از روایات بی شماری که در این باب وارد شده به ذکر چند نمونه به نقل از ابن کثیر بسنده می کنیم.

الف) ان ابخل الناس من ذکرت عنده فلم یصل علی؛ رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند:

بخیل ترین مردم کسی است که من را نزد او یاد کنند و او بر من سلام نفرستد.

ب) اولی الناس فی یوم القیامة اکثرهم علی صلوة؛ اولین کسانی که روز قیامت به من ملحق می شوند، کسانی هستند که بر من بسیار درود و سلام می فرستند.

ح) ان جبرئیل علیه السلام قال لی الا اشرک ان الله عزوجل یقول: من صلی علیک صلیت علیه ومن سلم علیک سلمت علیه؛(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: جبرئیل به من گفت: خداوند فرموده هر کس بر تو درود فرستد من هم بر او درود می فرستم و هر کس بر تو سلام دهد من هم به او سلام می دهم.

ص:36


1- (1) . همان، ج 5، صص 500-504.

این روایات، متضمن این است که پیامبر در تعظیم صلوات، «آل» خود را مثل نفس خود قرار داده است.

فقیه شافعی ابن مغازلی در روایتی که از «تنوخی» نقل کرده گفته: «ان الصلاة علی النبی وآله فریضه فی الصلاة؛ صلوات بر پیامبر و آلش در نماز واجب است». و نیز ابوحنیفه گفته: «الصلاة علی النبی و آله فریضه فی الصلاة».(1)

د) مظهری یکی دیگر از مفسرین اهل سنت می گوید:

ابی مسعود الانصاری، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و (آله) وسلم: من صلی صلاة و لم یصل فیها علی و علی اهل بیتی لم یقبل منه؛(2) ابومسعود انصاری می گوید: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هر کس نماز گزارد و در آن، بر من و اهل بیتم سلام نفرستد از او قبول نمی شود.

مظهری در ادامه می گوید:

این حدیث را ابن جوزی از طریق دارقطنی روایت کرده، و می گوید: در سند آن جابر جعفی ضعیف است، اما حاکم و بیهقی روایت دیگری از یحیی بن السباق از طریق ابن مسعود نقل نموده اند که «اذا تشهد احدکم فلیقل اللهم صل علی محمد و علی آل محمد و بارک علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمد و آل محمد کما صلیت و بارکت و ترحمت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم انک حمید مجید».(3)

لازم به ذکر است که ابن غضائری درباره جابر بن یزید جعفی که از یاران امام باقر و امام صادق علیهما السلام است می گوید:

«الکونه ثقة فی نفسه؛ در وثاقت شخصی جابر تقریباً تردیدی نیست».

اگر عده ای در روایات او تردیدهایی نموده اند به خاطر وجود اشخاصی مثل عمرو بن ثمره و مفضل بن صالح در سند احادیث اوست چرا که اینها افراد مورد اعتمادی نیستند. اما آنچه

ص:37


1- (1) . فضائل الخمسه، ج 1، صص 352-398؛ ابن مغازلی، المناقب، ذیل سوره احزاب، آیه 56.
2- (2) . تفسیر المظهری، ج 7، ص 375 (ذیل سوره احزاب، آیه 56).
3- (3) . همان، ج 7، صص 376-387 (روایت کعب بن عجزه).

که اینجا بیان شده این است که خود جابر ضعیف می باشد (سخن ابن جوزی) ولی چنین چیزی ثابت نشده، مگر اینکه بگوییم چون او شیعی است ابن جوزی او را ضعیف دانسته؛ در حالی که این دلیل قانع کننده ای نیست.(1)

البته روایت های صحیح دیگری این روایت را تقویت می کند. از این رو در ادامه نام کسانی را ذکر می کنیم که قائل اند با نفرستادن سلام و درود بر آل محمد علیهم السلام در تشهد، نماز باطل است:

1. قاضی عیاض، الشفاء، ج 2، ص 2.55. الصواعق المحرقه، ص 22 (ط عبداللطیف، مصر) 3. محمد بن عثمان البغدادی، المنتخب من الصحیحین، ص 4 4. شارق الانوار، ص 92 (ط مصر) 5. بیهقی، سنن، ج 20، ص 371 (حیدرآباد) 6. سخاوی، قول البدیع، ص 126 (حلب) 7. ابن حجر هیتمی، الدرالمنضور، ص 8.12. علامه باکثیر الحضری، وسیلة المآل، ص 72 (دمشق) 9. النبهانی، انوار المحمدیه، ص 428 (بیروت) 10. عبدالحفیظ الفهری، الآیات و البینات، ص 148 (ط رباط) 11. ولی الله بن الشیخ عبدالرحیم، الحجة البالغه، ج 1، ص 12 (ط المنیریه، قاهره) 12. ارحج المطالب، ص 218 (ط لاهور) 13. ینابیع المودة، ص 14.192. ابوبکر الحضرمی، رشحة الصادی، ص 31، حدیث امام محمد باقر قال الامام ابوجعفر محمد الباقر ابن علی بن الحسین رضی الله لو صلیت صلوة لم اصل فیها علی النبی صلی الله و آله و سلم و لا علی اهل بیته لرأیت انها لم تتم (ط قاهره) 15. المستدرک، ج 1، ص 169 (ط حیدر آباد) 16. ذهبی، تلخیص المستدرک، ج 1، ص 269 (ذیل مستدرک) 17. مجمع الزوائد، ج 2، ص 144 (ط القدسی قاهره) 18. خازن، تفسیر لباب التأویل، ج 4، ص 100 (ط قاهره) 19. قسطلانی، ارشاد الساری، ج 7، ص 20.365. ابن قیم جوزی، الصلاة حکم تارکها، ص 171 (ط الامام ف قاهره) 21. السخاوی، القول البدیع، ص 27.

برای مطالعه بیشتر در مورد إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ و صلوات بر پیامبر و آل پیامبر علیهم السلام به منابع ذیل مراجعه فرمایید:

ص:38


1- (1) . برای مطالعه درباره او ر. ک: جامع الرواة اردبیلی، ج 1، ص 144؛ محمود دریاف نجفی، المعجم الموحد، ج 1، ص 170؛ رجال نجاشی، ص 128؛ الفهرست طوسی، ص 45؛ رجال طوسی، ص 111؛ اختیار الکشی، رقم 335 و 348؛ الخلاصه، ج 1، ص 35.

صحیح بخاری، ج 4، ص 146 و ج 8، ص 77 و ج 6، صص 120-121 (ط الابیربه مصر)؛ مسند طیالسی، ص 142 (ط حیدر آباد)؛ سنن دارمی، ج 1، ص 309 (دمشق)؛ سنن نسائی، ج 1، صص 189-190 (میمنیه مصر)؛ جامع البیان طبری، ج 22، صص 23، 43، 44 (ط الحلبی مصر)؛ ابن حزم، المعلی، ج 4، ص 135 (قاهره)؛ موضوع اوهام، ج 2، ص 468 (ط حیدر آباد)؛ تاریخ بغداد، ج 6، ص 216 (ط قاهره)؛ سنن بیهقی، ج 2، صص 146، 147، 378 (ط حیدرآباد)؛ الساعاتی، بدایع المنن، ج 1، ص 92 (ط قاهره)؛ النمیری، الاعلام بفضل الصلاة علی النبی، صص 5-29 (ط حلب)، ابن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج 6، ص 418 (ط المکتب الاسلامی، دمشق)؛ مشکل الآثار، ج 3، صص 71 و 98 (ط حیدرآباد)؛ بغوی، معالم التزیل، ج 5، صص 225-226 (ط قاهره)؛ السخاوی، القول البدیع، صص 25، 27، 28 (حدیث امام حسین) 29 و 30 (ط حلب)؛ تفسیر ثعلبی، ذیل آیه؛ ذخائر العقبی، ص 19 (ط قاهره)؛ منهاج السنه، فصل 4، ص 65 (ط قاهره)؛ تاریخ ابن عساکر، ج 4، ص 450؛ ارشاد الساری للقسطلانی، ج 5، ص 428 و ج 7، ص 365 و ج 9، ص 244 (ط مصر)؛ نظم دررالسمطین، ص 45 (ط مطبقه القضاء)؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن، ج 8، صص 114، 115، 118 (ط بولاق مصر)؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 1، ص 172 (ط مصر)؛ فتح الباری، ج 8، ص 432 (ط مصر)؛ بدرالدین العینی، عمدة القاری، ج 15، ص 264 (ط المنیریه مصر)؛ تفسیر خازن، ج 5، ص 225 (قاهره)؛ الیافعی، الارشاد و التطریز، ص 236 (قاهره)؛ سیوطی، الجامع الصغیر، ص 219 (ط مصر)؛ ابن قیم جوزی، اعلام الموقعین، ج 4، ص 309 (ط السعاده، قاهره)؛ ابن حجر الهیتمی، الدر المنضور، صص 12 و 15؛ المختصری من المختص، ج 1، ص 54 (ط حیدر آباد)؛ الطبقات الشافیعه الکبری، ج 1، ص 95 و ج 2، ص 152 (ط القاهره)؛ سمرقندی، تنبیه الغافلین، ص 148 (ط قاهره)؛ النویری، نهایة الارب، ج 5، ص 308 (ط قاهره)؛ فتح البیان، ج 7، ص 313؛ الفتح الکبیر، ج 1، ص 129 و ج 2، ص 304 و ج 2، ص 190 (ط مصر)؛ آلوسی، الاغتراب، ص 112؛ آلوسی، الانوار المحمدیه، ص 423؛ منتخب الصحیحین، ص 129 (ط مصر)؛ تفسیر الوصول، ج 1، ص 233 (ط لکهنو)؛ ارحج المطالب، صص 111 و 317 و ج 3، ص 288 و ج 5، ص 50 و ج 3، ص 101؛ البیان و التعریف، ج 2، ص 134 (ط حلب)؛ الاتحاف زبیدی، ج 3، ص 78 (ط مصر)؛ موطأ مالک، ج 1، ص 137 (ط الحلبی مصر)؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 16 (ط محمد علی صبیح مصر)؛ ابن الابار البلنسی، المعجم، ص 53؛ احمد القدوسی، سنن الهدی، ص 56؛ عبدالکریم الرافعی، التدوین، ج 1، ص 90؛ ابن عبدالبر، تجرید التمهید، ص 185 (ط قاهره)؛ سیوطی، بغیة

ص:39

الوعاة، ص 443 (ط قاهره)؛ محمد بن اطفیش، شامل الامل و الفرع، ص 105 (ط قاهره)؛ علامه ساعاتی، بدایع المنف، ج 1، ص 90 (ط قاهره)؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج 2، رقم 1، ص 350 (ط حیدر آباد)؛ قاضی عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج 2، صص 60-61 (ط آلاستانه)؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج 1، ص 547 (ط مصطفی محمد، مصر)؛ شهاب الدین احمد الابشهی؛ المستطرف، ج 2، ص 268 (ط قاهره)؛ الدینوری؛ عمل الیوم و اللیلة، ص 103 (ط حیدرآباد الدکن)؛ حمیدی، الجمع بین الصحیحین، ج 2، ص 502؛ الکازردنی، المنتقی فی سیره المصطفی، (روایت ابی سعید الخدری)؛ سیوطی، ذیل اللئالی، ص 153 (ط لکهنو)؛ الشیخ عبدالحفیظ الفهری، آی ات و البینات، صص 240، 248 (ط المطبعة الرظیه)؛ مسند احمد، ج 1، ص 162، به طریق مختلف؛ الذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 133 (ط دارالمعارف، مصر)؛ نووی، شرح صحیح مسلم، ج 4، ص 124 (ط قاهره)؛ نووی، الاذکار، ج 6، صص 40، 77، 323؛ الزبیدی، تاج العروس، ج 7، ص 105 (ط قاهره). حدیث مذکور به 45 شکل روایت شده است (ر. ک: ملحقات احقاق الحق، صص 606-611).

3. مصادیق آل یاسین در قرآن کریم

از جمله آیاتی که سلام و درود بر آل محمد علیهم السلام را به مسلمانان تذکر می دهد این آیه است:

سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ 1

غالب مفسرین اهل سنت ذیل این آیه از ابن عباس و دیگران نقل نموده اند که مراد از آل یاسین، آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم هستند؛ از جمله طبری نقل می کند که مراد از سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ ، یعنی آل محمد و می افزاید که در تفسیر کلبی هم این حدیث نقل شده است.(1)

ص:40


1- (2) . تفسیر طبری، ج 23، ص 95 (ذیل آیه) و نیز کسانی که سَلامٌ عَلَی إِلْ یاسِینَ را اختصاص به آل محمد علیهم السلام دانسته یا آن را نقل کرده اند: ر. ک: جمال الدین محمد بن یوسف؛ نظم درر السمطین، ص 94 (ط مطبعة القضاء)؛ احمد بن عبد الوهاب النویری، نهایة الارب، ج 2، ص 338 (ط مصر)؛ السید محمد صدیق

علی علیه السلام نیز می فرمایند: «یاسین» محمد صلی الله علیه و آله است و ما «آل یاسین» هستیم.(1)

جایگاه حدیث ثقلین در تفاسیر

اشاره

خداوند متعال در جای جای قرآن از رسول گرامی اش با عنوان مفسر و روشنگر کتاب خود یاد کرده و تبیین قرآن را برای بشریت به عنوان یکی از اهداف نزول آن بر شمرده است؛ چنان که فرموده:

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ؛ (2)«و بر تو قرآن را نازل کردیم، تا برای مردم آنچه را برایشان نازل شده است روشن کنی، باشد که اندیشه کنند».

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ 3 ؛ «و قرآن را جز برای این برتو فرو نفرستادیم که] حقیقت [آنچه را اختلاف دارند برای ایشان روشن کنی».

ص:41


1- (1) . شواهد التنزیل، تحقیق شیخ محمد باقر محمودی، ج 2، صص 109-111. حدیث را از قول ابن عباس، مجاهد، و از امام صادق علیه السلام از پدرانش از علی علیه السلام و دیگران نقل نموده است.
2- (2) . سوره نحل، آیه 44.

بدین سان پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، مسئولیت عظیم و پرافتخار تفسیر و تبیین قرآن را آشکارا از آفریدگار خود دریافت نمود و هدایت بشر را از رهگذر تبیین قرآن و مفاهیم والایش دنبال کرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که جز به رضای خدایش سخن نمی گفت، بارها بر وجود پیوندی ریشه دار و ناگسستنی میان قرآن و اهل بیت معصومش علیهم السلام تأکید نمود و این حقیقت را در زمان های پیاپی و به مناسبت های گوناگون به گوش همگان رسانید، تا حجت را بر آنان تمام ساخته باشد.

حدیث مشهور ثقلین، از جمله ده ها سخن زرین و گهرباری است که از وجود مبارک پیامبر درباره اهل بیت علیهم السلام به یاد مانده است. سند و دلالت این حدیث، به قدری روشن است که چنانچه درباره پیوند اهل بیت علیهم السلام با قرآن، هیچ سخن دیگری از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وجود نداشت، همه حقیقت جویان را بس بود تا در برابر همتایی آنان با قرآن، فروتنانه سر تعظیم و تسلیم به زیر افکنند.

احمد بن حنبل، از پیشوایان بزرگ اهل سنت، در یک نقل، این حدیث نبوی را با اسناد به زید بن ارقم، صحابی مشهور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چنین نقل کرده است:

روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مجلسی بین مکه و مدینه که به غدیر خم مشهور است، در میان ما ایستاد و به ایراد خطبه پرداخت، پس از حمد و ثنای الهی و پند و اندرز به حاضران فرمود:

الا یا ایها الناس، انما بشر مثلکم، یوشک ان یأتینی رسول ربی - عزوجل - فاجیب، و انّی تارک فیکم الثقلین؛ اولهما کتاب الله - عزوجل - فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله تعالی و استمسکوا به، فحثّ علی کتاب الله و رغب فیه، ثم قال: و اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی؛(1) ای مردم! بدانید که همانا در آستانه دیدار با پروردگار هستم، و این در حالی است که دو شیء گرانبها را در میان شما

ص:42


1- (1) . روح المعانی، ج 22، ص 16؛ تفسیر ثعالبی، ج 1، ص 435؛ تفسیر المظهری، ج 8، ص 261 (ذیل آیه موده)؛ معالم التنزیل، ج 8، ص 262. برای مطالعه بیشتر ر. ک: کتاب الله و اهل بیت فی حدیث الثقلین عن مصادر اهل السنة، گروه تحقیق در مسئله امامت، (مدرسه امام باقر علیه السلام، 1422).

باقی می گذارم، نخستین آن دو، کتاب خداست که مایه هدایت و نور است، پس بدان چنگ زنید و قرآن را دریابید.

زید می گوید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از آن که مردم را برای روی آوردن به قرآن ترغیب و تشویق نمود، فرمود:

[و شیء گرانبهای دیگری که پس از خود به جا می گذارم] اهل بیت من است و من شما را به اهل بیتم توجه می دهم و این جمله را سه بار تکرار کرد.

نقل های مختلف حدیث ثقلین

این حدیث شریف در کتب اهل سنت با عبارات و تعابیر گوناگون نقل شده که نمونه هایی را ذکر می کنیم.

1. ابن کثیر

الف) وقد ثبت فی الصحیح ان رسول الله قال فی خطبه بغدیر خم، انی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی و انهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض.(1)

ب) انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض والآخر عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیها؟ سپس می گوید: «هذا حدیث حسن غریب».(2)

ج) او همچنین ضمن حدیثی طولانی آورده است:

انی تارک فیکم الثقلین، اولهما کتاب الله تعالی فیه الهدی و النور، فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به فحث علی الکتاب الله ر غب فیه - و قال صلی الله علیه و آله وسلم - و اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی.(3)

ص:43


1- (1) . تفسیر القرآن العظیم، ج 5، ص 199.
2- (2) . همان، ج 6، ص 200.
3- (3) . همان.

لازم به ذکر است این حدیث از زید بن ارقم است، ولی از پیامبر خدا روایات بسیاری وارد شده که نشان می دهد منظور از اهل بیت امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند.

د) انا تارک فیکم الثقلین، الحدیث.(1)

2. فخزر رازی

الف) از وی نقل شده است: «قال علیه السلام: انی تارک فیکم الثقلین».(2)

لازم به ذکر است استناد این جز به رازی محرز نیست و آن چنا نکه از کشف الظنون(3) بر می آید آن را «القمولی» و «القاضی شهاب الدین» کامل نموده اند.

ب) ایشان در کتاب الحصول خود نیز می آورد: انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا به کتاب الله و عترتی.(4)

3. جمال الدین قاسمی

وی نیز همان لفظی را که از فخر رازی نقل کردیم (قسمت الف) در کتاب خود آورده است.(5)

4. آلوسی

الف) وانت تعلم ان ظاهر ماصح من قوله صلی الله علیه و آله: انی تارک فیکم خلیفتین و فی روایة ثقلین کتاب الله حبل ممدود مابین السماء و الارض و عترتی اهل بیتی، انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، یقتضی ان النساء المطهرات غیر داخلات فی اهل البیت الذین هم احد الثقلین.(6)

ص:44


1- (1) . همان، ج 3، ص 492.
2- (2) . التفسیر الکبیر، ج 29، ص 112.
3- (3) . ر. ک: ج 2، ص 1756.
4- (4) . الحصول، ج 4، ص 170.
5- (5) . ر. ک: محاسن التأویل، ج 14، ص 307.
6- (6) . روح المعانی، ج 22، ص 61.

ب) انی تارک فیکم ثقلین: اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور، فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به فحث علی کتاب الله و رغب فیه ثم قال: و اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی.

در ادامه نیز حدیثی می آورد که اهل بیت کسانی اند که صدقه بر آنها حرام است؛ البته آل علی علیه السلام، عقیل، جعفر و عباس را برمی شمارد.(1)

ج) انی تارک فیکم خلیفتین: کتاب الله عزوجل حبل ممدود ما بین السماء الارض و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.

سپس هم می گوید در این مضمون اخبار زیادی وارد شده است.(2)

5. ابوحیان اندسی

وی این حدیث را با عبارات ذیل نقل کرده است:

انی تارک فیکم الثقلین، انه لن تعمی ابصارکم ولن تضل قلوبکم و لن تزل اقدامکم و لن تقصر ایدیکم، کتاب الله سبب بینکم و بینه، طرفة بیده و طرفة بایدیکم، فاعملو بحمکمه، و آمنوا بمتشابه واحلوا حلاله و حرموا حرامه، الا و اهل بیتی و عترتی و هو الثقل الآخر فلا تسبوهم فتهلکوا.(3)

6. بغوی

الف) انی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و اهل بیتی. اذکرکم الله فی اهل بیتی.(4)

بغوی هم نقل کرده که به زید بن ارقم گفته شد اهل بیت چه کسانی هستند و او همان گفته قبلی را که در تفسیر ابن کثیر ذکر کردیم برمی شمارد.

ص:45


1- (1) . همان، ص 16.
2- (2) . همان، ج 4، ص 18.
3- (3) . بحر المحیط، ج 1، ص 24.
4- (4) . معالم التنزیل، ج 5، صص 80-81.

ب) انا تارک فیکم ثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به - فحث علی کتاب الله و رغب فیه - ثم قال: اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی.(1)

7. ثعلبی

الف) وقال النبی: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی.(2)

ب) انی تارک فیکم الثقلین خلیفتی ان اخذتم بهما لن تضلوا بعدی.(3)

قندوزی حنفی می گوید: «این حدیث را ثعلبی هم نقل نموده است».(4)

ج) انی ترکت فیکم الثقلین ان اخذتم بهما لن تضلوا، احدهما اکبر من الآخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی، الا و انهما لن یفترقا. حتی یردا علی الحوض.(5)

8. حاکم حسکانی

عن ابی جعفر: انه سأله عن قوله الله تعالی أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قال: نزلت فی علی بن ابن طالب، قلت: ان الناس یقولون فما منعه ان یسمی علیاً و اهل بیته فی کتابه؟ فقال ابوجعفر: قولوا لهم ان الله انزل علی رسوله الصلاة و لم یسّم ثلاثا و لا اربعاً حتی کان رسول الله و انزل أَطِیعُوا اللّهَ فنزلت فی علی و الحسن و الحسین و قال رسول الله: اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتی ان سألت الله ان الا یفرّق بینهما حتی یوردهما علی الحوض فاعطانی ذلک.(6)

ص:46


1- (1) . همان، ج 1، ص 517.
2- (2) . الکشف و البیان، ج 4، ص 290.
3- (3) . ینابیع المودة، ص 241.
4- (4) . همان.
5- (5) . همان، ص 32.
6- (6) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 191، ح 203.

9. خازن

الف) قال رسول الله: انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر و هو کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظرو کیف تخلفونی فیهما.(1)

ب) ألا و انیّ تارک فیکم ثقلین؛ احدهما کتاب الله هو حبل الله من اتبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی ضلالة و اهل بیتی اذکرکم الله من اهل بیتی، ثلاث مرات.(2)

ج) انی تارک فیکم ثقلین، اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور، فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به فحث علی کتاب الله و رغب فیه - ثم قال: اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی....(3)

د) انی تارک فیکم ثقلین کتاب الله و عترتی.(4)

ه) حدیث زید بن ارقم که فردی با نام حصین از او می پرسد اهل بیت چه کسانی اند و او پاسخ می دهد.(5)

10. خطیب شربینی

الف) قال صلی الله علیه و آله وسلم: انی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب الله عزوجل و عترتی.(6)

ب) زید بن ارقم عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم انه قال: انی تارک فیکم، کتاب الله و اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی؛ قیل لزید: فمن اهل بیتی، فقال: هم

ص:47


1- (1) . ر. ک: لباب التأویل، ج 1، ص 3.
2- (2) . همان، ص 257.
3- (3) . همان، ص 3.
4- (4) . همان، ص 212.
5- (5) . همان، ص 94.
6- (6) . تفسیر القرآن الکریم، ج 4، ص 167.

آل علی و....(1)

11. سیوطی

الف) قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما.(2)

ب) قال رسول الله: انی لکم فرط و انکم واردون علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فی الثقلین. قیل: و ما الثقلان یا رسول الله؟ قال: الاکبر کتاب الله عزوجل سبب طرفه بیدالله و طرفه بایدیکم، فتمسکوا به لن تزالوا أو لاتضلوا، و الاصغر عترتی و انهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض و سألت لهما ذاک ربی فلا تقدموهما لتهلکوا و لا تعلموهما فانهما اعلم منکم.(3)

12. عبدالحق اندلسی

الف) روی عنه رسول الله قال: انی تارک فیکم الثقلین، انه لن تعمی ابصارکم و لن تضل قلوبکم و لن تزل اقدامکم و لن تقصر ایدیکم، کتاب الله سبب بینکم و بینه، طرفه بیده و طرفه بایدیکم فاعلموا بمحکمه، و آمنوا بمتشابهه و احلوا حلاله، و حرموا حرامه، الا و عترتی و اهل بیتی، هو الثقل الآخر فلا تسبقوهم فتهلکوا.(4)

ب) وقال النبی صلی الله علیه و آله وسلم: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی.(5)

ص:48


1- (1) . همان، ج 3، ص 538.
2- (2) . درالمنثور، ج 7، ص 349.
3- (3) . همان، ج 2، ص 285.
4- (4) . المحرر الوجیز، ج 1، ص 36.
5- (5) . همان، ج 5، ص 230.

13. غسان حمدون

او درباره این حدیث شریف می گوید:

وقد ثبت فی الصحیح ان رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم، قال فی خطبته بغدیر خم انی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی و انهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض.(1)

14. جمال الدین قاسمی

الف) انی تارک فیکم ثقلین؛ کتاب الله و عترتی و انهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض.(2)

ب) الا و انی تارک فیکم ثقلین؛ احدهما کتاب الله هوحبل الله من اتبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی ضلالة و عترتی اهل بیتی.(3)

ج) انا تارک فیکم ثقلین؛ اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به فحث علی کتاب الله عزوجل و رغب فیه - ثم قال: و اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی قالهما ثلاثا.(4)

در ادامه نیز همان حدیثی را که حصین از زید بن ارقم درباره اهل بیت می پرسد ذکر کرده است.(5)

15. محمد فؤاد عبدالباقی

الا و انی تارک فیکم ثقلین، احدهما کتاب الله هو حبل الله من اتبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی ضلالة و فیه: فقلنا له: من هم اهل بیته و نساءه و قال:

ص:49


1- (1) . من نسمات القرآن، ص 514.
2- (2) . محاسن التأویل، ج 14، ص 307.
3- (3) . همان، ج 3، ص 170.
4- (4) . همان، ج 13، ص 250.
5- (5) . همان.

لا و اثیم الله، ان المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر ثم یطلقها فترجع الی ابیها و قولها. اهل بیته اصله و عصبة الذین حرموا الصدقه بعده.(1)

لازم به ذکر است که حدیث زید بن ارقم به صورت کامل در ادامه همین حدیث ذکر شده است.

16. رشید الدین میبدی

الف) قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم انی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب الله واهل بیتی.(2)

ب) قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم انی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب الله واهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی قبل لزید بن ارقم و عن اهل بیته قال هم آل علی.(3)

17. ثعالبی

الف) عن زید بن ارقم: قال رسول الله: قال اما بعد ایّها الناس فانی انا بشر مثلکم یوشک ان یأتینی رسول ربی فاجیب و انا تارک فیکم ثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخدوا الکتاب الله و... و اهل بیتی اذکرکم فی اهل بیتی، اذکرکم الله ثلاثا فی اهل بیتی.(4)

ب) قال اهل المعانی کل شیء له قدر و وزن ینافس فیه فهو ثقل، قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی. فجعلها ثقلین اعظاما لقدرهما.(5)

18. شهرستانی

او به نقل از ابوذر می گوید:

ص:50


1- (1) . همان، ج 4، ص 170.
2- (2) . کشف الاسرار، ج 9، ص 414.
3- (3) . همان، ص 23.
4- (4) . تفسیر المظهری، ج 1، ص 435 و ج 8، صص 261-262.
5- (5) . همان، ج 9، ص 129.

رسول الله سمعته حین احتضر یقول: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و انهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض کهاتین، و جمع بین اصبعیه المسبحتین من یدیه و ساوی بینهما و....(1)

جایگاه سندی حدیث ثقلین

ابن حجر هیتمی، از عالمان بزرگ اهل سنت، درباره طرق فراوان این حدیث می نویسد:

«این حدیث، با طریق های فراوانی از بیست و چند صحابی روایت شده است».

وی همچنین می نویسد:

شمار زیادی از صحابه، حدیث یاد شده را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت کرده اند. در این میان برخی از آنان حدیث را در سفر حجة الوداع و در روز عرفه از وی شنیده و روایت کرده اند و برخی آن را در زمان هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که جمع زیادی نزد وی حضور داشتند شنیدند و گزارش کردند. شماری دیگر نیز آن را در ماجرای بزرگ و به یاد ماندنی غدیر خم از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدند. و جمعی از صحابه نیز چنین می گویند که این حدیث را در زمان بیماری آن حضرت و در روزهای پایانی زندگی اش از پیامبر اکرم به یاد دارند. و سرانجام گروهی دیگر گفته اند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از بازگشتن از طائف، خطبه ای ایراد کرد و در آن، حدیث ثقلین را فرمود.

ابن حجر پس از گزارش تنوع نقل حدیث از سوی صحابه، درباره علت آن می نویسد:

ثم اعلم ان الحدیث التمسک بذالک طرقا کثیرة وردت عن نیف و عشرین صحابیاً. و فی بعض تلک الطراق انه قال ذالک بحجة الوداع بعرفة، و فی اخری انه قال بالمدینة فی مرضه و قد امتلأت الحجره بأصحابه و من اخری انه قال: ذلک بغدیر خم و فی اخری انه قال: لمّا قام خطیباً بعد انصرافه من الطائف کما مر، و لا تنافی اذ لا مانع من انّه کرّر علیهم ذلک فی تلک المواطن و غیرها تماماً بشأن الکتاب العزیز و العترة الطاهرة.(2)

ص:51


1- (1) . مفاتیح الاسرار، نسخه خطی، ورقه 26 ب.
2- (2) . الصواعق المحرقه، ص 136 (المطبعه المیمنیه) و ص 150 (مکتبة القاهره).

بر این اساس، این همه تفاوت و چندگونگی درباره زمان و مکان صدور روایت از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نشان از آن دارد که موضوع قرآن و عترت و پیوند آن دو به قدری برای آن حضرت مهم بوده که در زمان های مختلف، هر فرصتی را غنیمت می شمردند و درصدد اعلان آن به همگان بوده اند.

علامه امینی درباره سند حدیث می نویسد:

«پیشوایان و حافظان حدیث بر صحیح بودن این روایت اجماع دارند.»(1)

همچنین آیت الله بروجردی درباره آن می نویسد:

این حدیث را افزون بر عالمان شعیه، سی و چهار تن از مردان و زنان صحابه و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و بیش از صد و هشتاد تن از بزرگان و دانشمندان نامی و محدثان نام آشنای اهل تسنن، در کتاب های سنن و جوامع حدیثی خود با سندهای صحیح نقل کرده اند.(2)

درباره راویان حدیث شریف ثقلین از میان صحابه باید گفت که این حدیث شریف در میان علمای مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت از شهرتی بسیار برخوردار است. بدون شک چنین جایگاهی ناشی از وجود آن حدیث در منابع متعدد فریقین و نیز نقل آن توسط تعداد قابل توجهی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله است. طبق تحقیقات انجام گرفته، حدیث شریف ثقلین توسط سی و هفت تن از اصحاب پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و اله نقل و روایت شده است که عبارت اند از:(3)

1 - امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام 2 - فاطمه زهرا سلام الله علیها 3 - امام حسن مجتبی علیه السلام 4 - امام حسین علیه السلام 5 - ابوایوب انصاری 6 - ابوذر غفاری 7 - ابورافع 8 - ابوسعید خدری 9 - ابو شریح خزاعی 10 - ابوقدامه انصاری 11 - ابولیلی انصاری 12 - ابوالهیثم ابن التیهان 13 - ابوهریره 14 - ام المؤمنین ام سلمه 15 - ام هانی خواهر امام علی علیه السلام 16 - انس بن مالک 17 - براء بن عازب 18 - جابر بن عبدالله

ص:52


1- (1) . علامه امینی، الغدیر، ج 6، ص 330.
2- (2) . حسین طباطبایی بروجردی، جامع احادیث الشیعه، ج 1، صص 14-20.
3- (3) . محمدی ری شهری، اهل البیت فی الکتاب و السنته، صص 125-126؛ عبدالحسین شرف الدین، المراجعات، تحقیق الشیخ حسین الراضی، ص 327.

انصاری 19 - جبیر بن مطعم 23 - زید بن ثابت 20 - حذیفة بن اسید غفاری 21 - حذیفة بن یمان 22 - خزیمة بن ثابت (ذوالشهادتین) 25 - سعد ابن ابی وقاص 26 - سلمان فارسی 27 - سهل بن سعد 28 - ضمیره اسلمی 29 - طلحة بن عبیدالله تمیمی 30 - عامر بن لیلی بن ضمره 31 - عبدالرحمن بن عوف 32 - عبدالله بن حنطب؛ 33 - عبدالله بن عباس 34 - عدی بن حاتم 35 - عقبة بن عامر 36 - عمر بن خطاب 37 - عمرو بن عاص.

گفتنی است همین حدیث شریف از امام باقر، امام صادق، امام رضا و امام هادی علیهم السلام نیز نقل شده است.

همچنین میرحامد حسین هندی (م 1306 ق) در کتاب گرانقدر «عبقات الانوار» نام نوزده تابعی و نام بیش از سیصد تن از علما و دانشمندان اهل سنت را آورده است که از قرن دوم تا قرن چهاردهم زندگی می کرده اند و حدیث شریف ثقلین را نقل و روایت نموده اند.(1)

با توجه به اینکه حدیث شریف ثقلین را تعداد قابل توجهی از راویان در منابع فریقین روایت کرده اند، می توان آن را از دیدگاه مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت متواتر معرفی نمود. همچنین علاوه بر علمای حدیثی ما تعدادی از علمای حدیثی اهل سنت نیز این حدیث شریف را صحیح و معتبر نامیده اند که در اینجا به اسامی و کتاب های برخی از آنها اشاره می کنیم.

1 - مسلم بن حجاج نیشابوری (206-261 ق) با نقل حدیث شریف ثقلین در کتاب صحیح خود بر صحت و اعتبار آن حدیث شریف صحه گذاشته که قبلاً روایت زید بن ارقم در همین زمینه ذکر شد.(2)

2 - ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی (209-297 ق) در کتاب الجامع الصحیح خود با نقل دو روایت مربوط به ثقلین، هر دو روایت را (با همان سند) حدیث حسن نامیده است.(3)

3 - حافظ ابوعبدالله حاکم نیشابوری (م 405 ق) حدیث شریف ثقلین را درکتاب خود المستدرک علی الصحیحین ذکر نموده و سپس از نقل آن چنین گفته است:

ص:53


1- (1) . اهل البیت فی الکتاب و السنه، ص 127.
2- (2) . صحیح مسلم، کتاب الفضیل، باب فضایل علی بن ابی طالب.
3- (3) . الجامع الصحیح، ج 5، ص 663. حدیث حسن، روایتی است که از نظر اعتبار پس از حدیث صحیح قرار می گیرد.

«هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه بطوله؛(1) این حدیث (ثقلین) براساس شرط بخاری و مسلم، حدیث صحیحی است، لکن آن دو، این حدیث را درکتب خود به طور کامل نقل نکرده اند».

4 - حافظ ابوالفداء اسماعیل بن کثیر دمشقی (م 744 ق) در تفسیر خود، ذیل آیه بیست و سوم از سوره شوری، حدیث شریف ثقلین را صحیح نامیده است. متن سخن وی و حدیث مورد نظر چنین است:

وقد ثبت فی الصحیح ان رسول اله صلی الله علیه وآله قال فی خطبته بغدیر: انی تارک فیکم الثلقین: کتاب الله و عترتی و انهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض؛(2)

همانا در [کتاب یا حدیث] صحیح آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در خطبه غدیر خم چنین فرمود: همانا من در میان شما دو چیز سنگین بر جای می گذارم؛ کتاب خدا و اهل بیت من که آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا روزی که در کنار حوض بر من وارد شوند.

5 - جلال الدین سیوطی (846-911 ق) نیز در کتاب الجامع الصغیر خود، پس از نقل حدیث شریف «ثقلین» از طریق زید بن ثابت، آن را صحیح معرفی کرده است.(3)

همچنین تعداد دیگری از علما و محدثان مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت نیز در کتب و رسائل خود بر صحیح و معتبر بودن حدیث شریف «ثقلین» اذعان و تأکید کرده اند.

بنابراین به طور کلی می توان گفت کسی نمی تواند در صحت و اعتبار و شهرت این حدیث شریف خدشه ای وارد سازد. چون این حدیث شریف، علاوه بر متواتر بودن، صحیح و معتبر است که این هم مورد اتفاق فریقین است. البته ممکن است قسمتی از احادیث ثقلین دارای سند ضعیف باشد، ولی این امر هیچ آسیبی به سایر احادیث صحیح و با سند معتبر وارد نمی سازد.

ص:54


1- (1) . المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 109.
2- (2) . تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 122.
3- (3) . الجامع الصغیر، ص 157، ح 2631.
مفاهیم و مفاد حدیث ثقلین

مفاد حدیث، بسان سند آن از قوت و روشنی ویژه ای برخوردار است؛ به گونه ای که هرکس در آن اندیشه و تأمل کند، پیوند اهل بیت علیهم السلام با قرآن برایش آشکار خواهد شد. در اینجا برخی از این مفاهیم را بررسی خواهیم نمود.

1. اگر کسی بگوید منظور از اهل بیت علیهم السلام در حدیث شریف ثقلین چه کسانی هستند، در پاسخ این سؤال باید بگوییم که فهمیدن این نکته چندان مشکل نیست و هر کس در محتوای حدیث شریف ثقلین، اندکی تأمل و تفکر نماید، منظور از اهل بیت را به خوبی به دست خواهد آورد.

بدون شک، منظور از اهل بیت در این حدیث شریف که به عنوان ثقل اصغر (امانت سنگین کوچک تر) معرفی شده است، باید کسانی باشند که لیاقت و شرایط رهبری همه جانبه امت اسلامی را داشته و در عین حال از هرگونه لغزش و گناه و انحراف به دور باشند؛ چراکه ثقل اکبر (امانت سنگین بزرگ تر) یعنی قرآن کریم نیز دارای چنین ویژگی هایی است و همین ضامن رستگاری و سعادت امت اسلامی است، اما افراد غیر معصوم توان و لیاقت ایفای چنین نقش الهی و بزرگی را ندارند.

از طرفی اهل بیت همان کسانی هستند که خداوند متعال در آیه سی و سوم سوره احزاب، از تطهیر آنها از هرگونه پلیدی و گناه خبر داده است. همچنین در آیه پنجاه و نهم سوره نساء به «صاحبان امر» بودنشان اشاره نموده و بر اطاعت مطلق مسلمانان از آنها تأکید ورزیده است.

از این گذشته، خداوند متعال در آیه چهل و سوم سوره نحل، آنها را «اهل ذکر» امت اسلامی معرفی نموده و بر مراجعه امت اسلامی به آنها دستور داده است. همچنین خداوند متعال در آیه صد و نوزدهم سوره توبه، آنها را «راستگویان و صادقان حقیقی» معرفی کرده و به همراهی مطلق امت اسلامی با آنها دستور داده است.

از طرفی در آیه بیست و سوم سوره شوری، آنها را نزدیکان پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله معرفی کرده و اجر رسالت آن حضرت صلی الله علیه وآله را دوستی و مودت آن نزدیکان قرار داده است.

به علاوه، روایات موجود در منابع فریقین نیز بیان کننده این نکته است که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله بارها و در موارد متعدد امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسین و

ص:55

امامانی از اولاد امام حسین علیهم السلام را اهل بیت خود معرفی نموده است. طبق برخی از روایات موجود، حدیث شریف «ثقلین» دارای ادامه ای است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در آن منظور از اهل بیت علیهم السلام را به طور روشن بیان فرموده است. اعتقاد امامیه و بسیاری از علما اهل سنت نیز در این مورد بسیار روشن و واضح است. آنها معتقدند که منظور از اهل بیت در حدیث شریف ثقلین، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسین و امامان معصوم از اولاد امام حسین علیهم السلام هستند.

2. درباره کاربرد واژه «ثقل» در این حدیث شریف باید یادآور شد که واژه «ثقل» در لغت عرب به معنای هر چیز سنگین است و در مقابل هر چیز سبک به کار می رود. اما در اینکه چرا پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله قرآن و اهل بیت خود علیهم السلام را دو چیز سنگین نامیده است، مظهری می گوید:

«هر چیزی را که دارای قدر و وزن باشد ثقل گویند. رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلم کتاب خدا و عترت را به خاطر عظمت قدر آنها و اینکه آنها مستعد تعالی و قرب به خداوند هستند ثقل نامیده است».(1)

در مجموع موارد گفته شده درباره واژه ثقل را می توان در سه عنوان خلاصه کرد:

الف) تمسک و عمل کردن به دستورهای قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام، کار بسیار دشواری است.

ب) با توجه به اینکه در زبان عربی به هر چیز نفیس و با اهمیتی «ثقل» گفته می شود، قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام به خاطر ارزش و اهمیت بسیار والا، ثقلین، یعنی دو چیز نفیس و ارزشمند نامیده شده اند.

ج) برخی از دانشمندان نیز «ثقل» را به معنای بار سفر گرفته و اظهار داشته اند هر فردی که خواهان سعادت دنیوی و اخروی است، باید در این مسیر، بار سنگین قرآن و عترت علیهم السلام را بر دوش کشد تا در نتیجه سعادت خود را تأمین نماید.(2)

ص:56


1- (1) . ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 112، ماده «ثقل»؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، ص 173.
2- (2) . تفسیر المظهری، ج 9، ص 129.

3. نکته دیگر حدیث ثقلین، جدا نشدن قرآن و اهل بیت علیهم السلام از یکدیگر تا قیامت و اختصاص فهم قرآن به اهل بیت و دوام اهل بیت تا قیامت است.

ابن حجر، با ملاحظه مجموعه روایاتی که واژه «ثقلین» در آن ها آمده و نیز تفاوت در چگونگی عبارت یا کم و زیاد شدن برخی جمله ها در بعضی طرق آن، نکته هایی را در مقام تحلیل و تفسیر این احادیث برداشت کرده است؛ از جمله می نویسد:

در روایت ثقلین، به ویژه در این جمله های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «آگاه باشید که چگونه پس از من با آن دو رفتار می کنید» و «شما را درباره عترتم به نیکی سفارش می کنم.» و «شما را به اهل بیتم توجه می دهم»، تأکید بسیاری بر دوستی ورزیدن با اهل بیت علیهم السلام، نیکی زیاد به آنان و احترام و بزرگداشت آنان، دیده می شود.

این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که خود را بر آن دو مقدم ندارید و از آنان باز نمانید، که در هر دو صورت هلاک می شوید، و درصدد تعلیم آنان نباشید، چرا که اهل بیت علیهم السلام از ما آگاه ترند، دلالت دارد که از میان اهل بیت علیهم السلام آنانی که شایستگی عهده دار شدن درجات عالی و مسئولیت های دینی را دارند، بر دیگران مقدم اند.

و از آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، آشکارا این مقام را در شأن قریش اعلان کرد و در میان قریش نیز تنها اهل بیت او هستند که مایه فضل و تمایز از دیگران اند، از این رو اهل بیت علیهم السلام سزاواتر و شایسته تر از دیگران هستند...

از مجموع سخنان یاد شده چنین به نظر می رسد که امور سه گانه ای که ذکر شد، یعنی تأکید بر دوستی و احترام و احسان به ایشان و برتری آنان بر دیگران و... تا قیامت استمرار دارد...

در روایات تمسک به اهل بیت علیهم السلام به این نکته اشاره شده است که همان گونه که قرآن تا قیامت جاودان است و لزوم به تمسک به آن ابدی است، شایستگی اهل بیت علیهم السلام برای تمسک به ایشان نیز تا روز قیامت پا برجاست.(1)

ص:57


1- (1) . الصواعق المحرقه، صص 136-137؛ محمدهادی معرفت، اهل البیت فی القرآن، صص 14-17.

از این حدیث، دوام امامت اهل بیت علیهم السلام تا زمانی که دنیا باقی است فهمیده می شود؛ چرا که آنها محل رجوع و مرجع مردم پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله در فهم شریعت و قرآن هستند؛ یعنی مرجعیت همراه با عصمتی که نظیر مرجعیت و عصمت قرآن است. قرآنی که لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ . (1) و چون تمسک مردم به قرآن هم ردیف تمسک به اهل بیت آمده، پس آنان باید معصوم باشند، زیرا اگر خطایی از آنها سر زند دیگر شایسته تمسک نخواهند بود، زیرا از قرآن جدا می شوند و عبارت «لن یفترقا» معنی نخواهد داشت. لذا همچنانکه تقدم و تأخر از قرآن صحیح نیست، تقدم و تأخر از عترت هم جایز نیست و هلاکت را در پی خواهد داشت.

عبارت «حتی یردا علی الحوض» کنایه از انقضاء دنیاست و این اشاره لطیفی است که هیچ گاه زمان از این حجت ها خالی نیست، چون اگر خالی باشد دیگر این عبارت «انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» معنا ندارد.(2)

همانگونه که در حدیث شریف «ثقلین» بیان شده، قرآن و اهل بیت علیهم السلام تا روز قیامت قرین هم اند و از یکدیگر جدا نمی شوند. با توجه به همین نکته می توان نتیجه گرفت که باید تا روز قیامت، برای هر زمانی یک رهبر معصوم از اهل بیت علیهم السلام وجود داشته باشد. این نکته بر وجود حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از وفات یازدهمین رهبر معصوم، یعنی امام حسن عسکری علیه السلام، تا زمانی نامعلوم و نامشخص صحه می گذارد. چون آن حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف با وجود غایب بودن از چشم ها، زنده است و در وقت خود ظهور خواهد نمود و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.

در واقع انکار وجود امام زمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف در قرون گذشته و حاضر، انکار سخن پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله است که از قرین هم بودن قرآن و اهل بیت علیهم السلام تا روز قیامت خبر داده است.

شهرستانی، متکلم و مفسر نامی اهل سنت، در مقدمه تفسیر خود پس از اظهار خرسندی بسیار از اینکه توفیق مطالعه و نگریستن در سخنان بی مانند اهل بیت علیهم السلام نصیبش

ص:58


1- (1) . سوره فصلت، آیه 42.
2- (2) . ر. ک: اعیان الشعیه، ج 1، ص 370؛ الغدیر، ج 2، صص 297-298.

شده و از این رهگذر بر برخی از اسرار نهفته در قرآن دست یافته، در باب پیوند عترت با قرآن می نویسد:

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، قرآن را به حاملانی از عترت پاکیزه اش و ناقلانی از یاران فروزان و پاکش اختصاص داد. آنان قرآن را به گونه شایسته تلاوت می کنند و در آن غور می نمایند، پس قرآن میراث پیامبر است و عترتش وارثان او هستند، آنان یکی از دو «ثقل» هستند،.... و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جملگی بر این نکته اجماع داشتند که دانش قرآن، ویژه اهل بیت علیهم السلام است، چرا که از علی بن ابی طالب علیه السلام می پرسیدند، آیا شما اهل بیت علیهم السلام جز قرآن به چیز دیگری اختصاص داده شده اید...

... چگونگی این پرسش و استثنای قرآن، نشانه آن است که اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر این امر اتفاق نظر داشته اند که دانش قرآن و علم تنزیل و تأویل آن، ویژه اهل بیت علیهم السلام است.(1)

او در ادامه، دلیل تحیر عده ای را در تفسیر قرآن، عدم تمسک به اسباب واقعی آن، یعنی اهل بیت می داند و می گوید:

«و انما وقع لهم هذا التحیر لانهم ما ارتادوا العلم من بابه، و لم یتعلقوا بذیل اسبابه، فانغلق علیهم الباب، و تقطعت بهم الاسباب، و ذهب بهم المذاهب حیاری ضالین؛ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ ؛ و آیات الله اولیاوه، کما قال تعالی: وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً ؛ و قد قال عزّ من قائل: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ . و لا کل مستنبط مصیب، والا لبطل فائده «منهم» و «منهم». و اذکر الخبر عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم «علی منّی و انا منه» و قال حین نزلت سورة براءة: «یبلغها رجل منک».(2)

ص:59


1- (1) . مفاتیح الاسرار، نسخه خطی، ورقه ا ب.
2- (2) . همان، الورقه، 26 آ.

این بیان به درستی می رساندکه تنها راه رسیدن به محتوای قرآن، عترت رسول الله صلی الله علیه و آله هستند و کسی که غیر این راه را برود گمراه شده است، زیرا رسول الله صلی الله علیه و آله در حقّ علی علیه السلام فرمود:

«علیّ منّی و انا من علی «(1)و موارد دیگری که این موضوع را تأیید می کند.

طبق حدیث شریف «ثقلین» قرآن و اهل بیت علیهم السلام تا روز قیامت از یکدیگر جدا نمی شوند و بین آنها رابطه ای ناگسستنی وجود دارد. امام علی علیه السلام در همین زمینه چنین می فرماید:

ان الله تبارک و تعالی طهرنا و عصمنا و جعلنا شهداء علی خلقه و حجته فی ارضه، و جعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا، لا نفارقه و لا یفارقنا؛(2)

همانا خداوند تبارک و تعالی ما را [از گناهان و پلیدی ها] تطهیر نموده و معصوم گردانیده است و ما را برخلق خود شاهدان و در روی زمین خود، حجت های خویش قرار داده است. خداوند متعال ما را همراه قرآن و قرآن را همراه ما قرار داده است. ما از قرآن جدا نمی شویم و قرآن از ما جدا نمی شود.

البته امت اسلامی پس از پیامبر صلی الله علیه وآله بین آن دو امانت بزرگ جدایی انداختند؛ به گونه ای که عده ای از مسلمانان به دنبال قرآن رفتند و اهل بیت علیهم السلام را کنار گذاشتند و عده ای دیگر نیز اهل بیت علیهم السلام را گرفتند و قرآن را رها کردند و تنها عده بسیار کمی به وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله عمل کردند و از قرآن و اهل بیت علیهم السلام اطاعت نمودند.

بدون شک، دسته اول و دسته دوم رستگار به شمار نمی آیند و تنها گروه رستگار و سعادتمند، دسته سوم خواهند بود که هم از قرآن و هم از اهل بیت علیهم السلام اطاعت می کنند، زیرا آنها راسخان در علم و مصداق اتم و اکمل «اهل الذکر» و عالم بر تفسیر و تأویل قرآن اند. اهل بیت تنها مرجع فهم مردم، درهای هدایت، کشتی نجات و چراغ های راه اند.

ص:60


1- (1) . ینابیع المودة، ج 1، ص 169؛ خوارزمی، المناقب، ص 134.
2- (2) . الکافی، ج 1، ص 191.

هیثمی این مقارنه قرآن و عترت را چه زیبا بیان می کند:

سمی رسول الله القرآن و عترته ثقلین؛ لأن الثقل کل نفیس خطیر مصون، و هذان کذلک، اذ کل منهما معدن للعلوم اللدنیه و الاسرار و الحکم العلیة و الاحکام الشرعیة، و لذا حث رسول الله علی الاقتداء و التسمک بهم و التعلم منهم.

وقال: الحمد لله الذی جعل فینا الحکمة اهل البیت، و قیل: سمیا لثقل وجوب رعایة حقوقهما.

ثم الذین وقع الحث علیهم منهم انما هم العارفون بکتاب الله و سنة رسول: اذ هم الذین لا یفارقون الکتاب الی الحوض و یؤیده الخبر السابق ولا تعلموهم فانهم اعلم منکم، و تمیزوا بذلک عن بقیة العلماء لان الله اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا، و شرفهم بالکرامات الباهره و المزایا المتکاثره:

وفی احادیث الحث علی التمسک باهل البیت اشاره الی عدم انقطاع متأهل منهم لتمسک به الی یوم القیامة، کما ان الکتاب العزیز کذلک و لهذا کانوا امانا لاهل الارض.

... ثم احق من تمسک به منهم امامهم و عالمهم علی بن ابی طالب (کرم الله وجهه) لمزید علمه و دقائق مستنبطاته و من ثم قال ابوبکر: «علیّ عترة رسول الله».(1)

در این کلام زیبای ابن حجر می توان به چند نکته اشاره نمود:

الف) ثقل هر چیز نفیس مصون است، پس هم قرآن و هم عترت چون معدن علم و اسرارند، لذا رسول الله دستور اقتدا به آنها را داده است.

ب) عنوان ثقلین به خاطر سنگینی رعایت حقوق آنها بر قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام اطلاق شده است.

ص:61


1- (1) . الصواعق المحرقه، ص 90.

ج) عترت، عارف کامل به کتاب خدایند و تا پایان دنیا از قرآن جدا ناپذیرند. آنان از همگان برترند و خداوند آنها را از هرگونه پلیدی پاک و طاهر گردانیده و به آنها کرامات بایسته و شایسته ای عطا فرموده است.

د) همچنانکه تمسک به قرآن تا روز قیامت برپاست، تمسک به عترت هم تا قیامت برپاست و شایسته ترین آنها تمسک به وجود با برکت مولای متقیان حضرت علی علیه السلام است. لذا ابوبکر گفت: علی علیه السلام عترت رسول الله صلی الله علیه و آله است.

ابن حجر ذیل آیه: وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ 1 می گوید:

اشاره رسول الله الی وجود هذا المعنی فی اهل بیته، انهم امان اهل الارض کما کان هو اماناً لهم و فی ذلک احادیث کثیرة، منهما ما رواه الحاکم و صححه علی شرط الشیخین: «النجوم امان اهل الارض من الغرق و اهل بیت امان لامتی من الاختلاف، فاذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابلیس».

وقال: «و» جاء من طرق عدیدة یقوی بعضها بعضا: انما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا... و فی روایة مسلم و من تخلف عنها غرق. و فی روایة: هلک و انما مثل اهل بیتی فیکم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل، من دخله غفر له.(1)

4. نکته دیگر این حدیث شریف، وعده گمراه نشدن و رسیدن به سعادت برای متمسکین به قرآن و عترت است.

چنانکه در حدیث شریف «ثقلین» ملاحظه می شود، اگر امت اسلامی از قرآن و اهل بیت علیهم السلام اطلاعت نمایند، به آنها وعده «لن تضّلوا» داده شده است. طبق قواعد زبان عربی، حرف «لن» برای نفی ابد به کار می رود. بنابراین اگر ما مطیع قرآن و اهل بیت علیهم السلام باشیم، بدون شک هرگز گمراه نخواهیم شد.

5. لزوم مودت نسبت به اهل بیت، موضوع دیگری است که می توان از این حدیث گران بها برداشت نمود.

ص:62


1- (2) . ر. ک: محمدهادی معرفت، اهل بیت والقرآن الکریم، صص 12-18.

ابن حجر می گوید:

«و فی هذه الاحادیث لا سیما قوله، انظروا کیف تخلفونی فیهما و اوصیکم بعترتی خیراء و اذکرکم الله فی اهل بیتی».

«این تأکید بر مودت و احسان نسبت به اهل بیت است. آنها شریف ترین خانه در روی زمین به لحاظ، فخر و شرف و نسب هستند».

و در عبارت «لا تقدموهما فتهلکوا و لا تقصروا عنهم فتهلکوا و لا تعلموهم فانهم اعلم منکم» نشان می دهد کسی نمی تواند بر اهل بیت پیشی بگیرد، زیرا فضل و فخر آنان بر دیگران بیشتر است، لذا اولی و احق هستند.(1)

ابن حجر کلامش را چنین ادامه می دهد: «وصح عن ابن بکر انه قال ارقبوا محمدا فی اهل بیتی ای احفظوا عهده و وده فی اهل بیته».(2)

در جای دیگری هم می گوید:

«مردم در قبال ولایت علی علیه السلام مسئول اند و از آنها درباره ولایت علی علیه السلام سؤال خواهد شد».(3)

6. آوردن اهل بیت علیهم السلام در کنار قرآن کریم، حاکی از عصمت ائمه علیهم السلام است.

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ * لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ4 ؛ «این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر که هیچ گونه باطلی، نه از پیش و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید، چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است».

پس اگر هیچ باطلی در قرآن کریم راه نداشته باشد، در اهل بیت علیهم السلام نیز راه نخواهد داشت، چرا که آن دو، تا روز قیامت نزد یکدیگر باقی می مانند و عهده دار رهبری و

ص:63


1- (1) . الصواعق المحرقه، صص 136-137.
2- (2) . صحیح بخاری، ج 5، ص 26، باب مناقب قرابة النبی.
3- (3) . الصواعق المحرقه، ص 89 (ذیل سوره صافات، آیه 24).

هدایت امت های اسلامی هستند. واضح است که عهده داران چنین مقام بزرگ و خطیری، باید از هرگونه انحراف و گناه معصوم باشند، وگرنه فلسفه نبوت و رسالت به کلی از بین می رود و نتیجه معکوسی خواهد داد. بنابراین طبق محتوای حدیث شریف «ثقلین» می توان گفت اهل بیت علیهم السلام مانند قرآن کریم از هرگونه انحراف و باطلی به دور و در واقع معصوم اند.

7. حجیت قرآن و عترت علیهم السلام.

همان گونه که قرآن کریم، حجت و نیز بیان کننده همه چیز است، اهل بیت علیهم السلام نیز حجت اند و با اتکای به قرآن کریم و ویژگی های الهی، بیان کننده همه چیز هستند.

بنابراین، قول، فعل و تقریر اهل بیت علیهم السلام به طور کلی حجیت دارد و پس از قرآن کریم معتبر شمرده می شود.

8. عدم تعارض بین قرآن و اهل بیت علیهم السلام.

با توجه به محتوای حدیث شریف «ثقلین» نتیجه می گیریم که بین قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام هیچ گونه اختلاف و تعارضی وجود ندارد؛ چون از نظر عقل و منطق، معرفی دو چیز متعارض با یکدیگر در کنار هم، قابل قبول و شایسته نیست.

اگر احیاناً بین قرآن کریم و سخنان اهل بیت علیهم السلام تعارضی مشاهده شود، این تعارض یا از آنِ راویان حدیث است یا ما قادر به درک معنای حقیقی آنها نیستیم. زیرا خود اهل بیت علیهم السلام هیچ گاه بر خلاف قرآن کریم سخنی نمی گویند، بلکه آنان مفسران حقیقی قرآن کریم اند. از سوی دیگر، خود آنها دستور داده اند که هرچیز (سخن، عمل و تقریر) مخالف با قرآن کریم را کنار بگذاریم و به چنین مطالبی اعتنا نکنیم.

9. اهل بیت علیهم السلام در برابر قرآن ثقل اصغرند، نه در مقابل دیگران. در عبارات مختلف حدیث شریف «ثقلین»، قرآن کریم به عنوان «ثقل اکبر» (امانت سنگین بزرگتر) و اهل بیت علیهم السلام به عنوان «ثقل اصغر» (امانت سنگین و کوچکتر) معرفی شده است. بنابراین باید بگویم که اهل بیت علیهم السلام صرفاً در مقایسه با قرآن کریم به عنوان ثقل اصغرند، ولی نسبت به دیگران، بزرگ و با عظمت شمرده می شوند.

10. رستگاری وعده داده شده در حدیث شریف در قبال عمل به دستورهای ثقلین.

نباید فراموش کرد که وعده داده شده در حدیث «ثقلین» در مورد رستگاری امت اسلامی، تنها در گرو عمل آنها به دستورهای قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام است، از این رو

ص:64

وعده مذکور هیچ گاه با ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام و معرفی خود به عنوان شیعه و دوستدار آنها تحقق نخواهد یافت.

تعدادی از مسلمانان تنها خود را پیرو و دوستدار اهل بیت علیهم السلام معرفی می نمایند، ولی عملاً از دستورهای آنها پیروی نمی کنند، در حالی که این، عقیده و روشی نادرست و انحراف آمیز است. از طرف دیگر، خود اهل بیت علیهم السلام نیز از پیروان و دوستدارن خود خواسته اند که عملاً راه دین را در پیش بگیرند و از هرگونه ادعای پوچ و انحرافی بپرهیزند.

تحلیل علمای شیعه از حدیث ثقلین

بزرگان شیعه در موارد گوناگون به شرح و تفسیر حدیث شریف ثقلین پرداخته اند که در اینجا تنها به بیان دو نفر از این بزرگواران اشاره می کنیم:

1. آیت الله بروجردی

در این قسمت تحلیل جامع آیت الله بروجردی از حدیث ثقلین، را که تأییدی بر گفته های ماست، می آوریم.

آیت الله بروجردی از جملات حدیث ثقلین، نکته های برداشت کرده است که در چند محور زیر بدان اشاره می شود.

1. برداشت هایی از عبارت «ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا».

ایشان در این بخش از حدیث، هفت نکته را یادآور می شود و سپس گفته های تأییدآمیز شماری از عالمان اهل تسنن را در این باره گزارش می کند.

الف) گرفتار شدن امت به فتنه ها پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و نیازمندی آنان به وسیله نجات بخش؛ چه اینکه مفهوم عبارت یاد شده آن است که درصورت عدم تمسک به قرآن و عترت، زمینه گمراهی فراهم است.

ب) وعده پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم صادق به این است که تا آن زمان که مسلمانان به این دو ثقل درکنار هم چنگ زنند، از گمراهی و لغزش به دور خواهند بود.

ج) هشدار به اینکه در صورت رویگردانی از قرآن و عترت یا یکی از آن دو، از گمراهی و لغزش رهایی نخواهند یافت.

د) قرآن و عترت پا به پای امت، ماندگارند.

ص:65

ه) مصونیت قرآن از تحریف و دستبرد، و همچنین عصمت و پاکی عترت علیهم السلام از دروغ، سهو و خطا؛ به دلیل آنکه بر پیروی از عترت تأکید شده و آنان همتایان قران خوانده شده اند و مقتضای دستور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به پیروی از کسی، عصمت و پاکی اوست.

و) راه ندشتن اختلاف میان عترت و قرآن در بیان احکام و نشان دادن راه های هدایت؛ چه اینکه اگر تمسک به یکی از آن دو به گمراهی می انجامید، هرگز بدان دستور داده نمی شد.

ز) برخورداری قرآن و عترت و جامعیت آن دو نسبت به همه تکالیف الهی و امور شرعی؛ به گونه ای که می توان از رهگذر آن دو به هر حکمی که در حوزه دین (اعتقادات، احکام و فروع عملی) مورد نیاز است، دست یافت.

2. نکته هایی در عبارت «انهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض».

ایشان در این باره چهار نکته، به همراه گفتار شماری از عالمان اهل تسنن را بازگو می کند.

الف) پایداری و ماندگاری قرآن و عترت علیهم السلام همپای عمر روزگار؛ از این رو تمسک به آن دو در هر عصر و روزگاری نجات بخش است؛ چنانکه شماری از عالمان اهل تسنن نیز این نکته را یاد آور شده اند؛ از جمله شهاب دولت آبادی در «هدایة السعداء» پس از ذکر حدیث می نویسد:

«ثبت بهذا الحدیث بقاء العترة الی قیام القیامة، فلابد ان یکون منهم من یهدی الی الحق حتی لا یفضل التمسک به».(1)

ب) تأکید و اصرار بر بایستگی پیروی از عترت و لزوم تکریم و بزرگداشت آنان؛ آن هم به دلیل جدایی ناپذیری عترت از قرآن و پیوند وجودی، علمی، عملی، قولی، شرافتی و فضیلتی که در دنیا و آخرت میان آن دو برقرار است. این موضوع از آنجا آشکار می شود که به رغم آن که همه خبرهای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از سوی خداوند است، ولی در این باره تصریح فرمود: «اخبرنی اللطیف الخبیر»، و این خود نشان از تأکید فزون تری برامر پیروی از عترت دارد.

در ادامه این نکته نیز، گفتار شماری از دانشمندان اهل تسنن را یاد کرده است.

ص:66


1- (1) . تمامی مطالب نقل شده از آیت الله بروجردی. ر. ک: بروجردی، جامع الاحادیث شیعه، ج 1، صص 61-73.

ج) هشدار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به امت و پرهیز دادن آنان از مخالفت با قرآن و عترت، چه اینکه در حدیث ثقلین آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خبر داد که آن دو با هم در محل حوض کوثر با وی دیدار خواهند کرد و آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از چگونگی رفتار امت پس از خود با آنان خواهد پرسید.

مرحوم بروجردی این نکته را نیز با سخن تنی از بزرگان اهل تسنن همراه ساخته است.

د) آنچه برای من روشن نیست این پرسش است که آیا ورود قرآن و عترت بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در محل حوض که در همین بخش مورد نظر از حدیث آمد، و پرسش وی از آن دو درباره چگونگی رفتار امت با آنان، بدین معنی است که نخستین دیدار آنان با پیامبر در قیامت صورت می گیرد؛ به گونه ای که پیش از آن در جای دیگری با وی دیدار ندارند، یا به این معنی است که در قیامت تا آن هنگام که چگونگی رفتار انسان با قرآن و پیامبر پرسیده نشود و پیروی او از آنان مورد تأیید قرار نگیرد، فیض بزرگ نوشیدن آب از دستان مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ورود به بهشت، نصیب هیچ کس نخواهد شد.

3. نکته های برگرفته از عبارت «لاتعلموهم فانهم اعلم منکم»(1)

مرحوم آیه الله بروجردی درباره این جمله نیز هفت نکته را یاد آور شده اند:

نکته اول: وجوب تعلم و یادگیری از عترت به منظور مصونیت از گمراهی.

نکته دوم: گستردگی احاطه و تسلط عترت علیهم السلام بر احکام الهی، زیرا اگر چنین نبود دستور اکید پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به یادگیری از آنان، توجیه درستی نداشت.

نکته سوم: ناآگاهی غیر عترت از همه تکالیف شرعی؛ این امر سبب می شود تا در پرسش و یادگیری از آنان، نگرانی و بیم گمراهی برود.

نکته چهارم: تسلط نداشتن غیر عترت در فهم احکام و استنباط آن از قرآن، زیرا اگر آنان نیز توان آن را می داشتند، وجهی برای لزوم ارجاع به اهل بیت علیهم السلام و یادگیری از عترت دیده نمی شد.

نکته پنجم: عدم شایستگی دیگران برای آموزش حقایق دین.

ص:67


1- (1) . طباطبایی بروجردی، جامع احادیث الشیعه، ج 1، صص 61-73.

نکته ششم: تحریم ارجاع به غیر اهل بیت علیهم السلام در فراگیری دین، که دو نکته اخیر از جمله «ولا تعلموهم» و علت «فانه اعلم منکم» به دست می آید.

نکته هفتم: تصریح بر اعلمیت عترت از آحاد امت در همه علوم و معارف دینی و غیر دینی، همان گونه که حذف متعلق «اعلم منکم» نشانگر این شمول و فراگیری است.

2. سید محسن امین

سید محسن امین عاملی پس از گردآوری و نقل طرق فراوان این حدیث از منابع مستند اهل سنت، در راستای شرح و تبیین مفاد عبارات آنها می نویسد:

احادیث ثقلین از جهات گوناگون، همتایی اهل بیت علیهم السلام با قرآن را مورد اشاره قرار داده است، این وجوه از قرار زیر هستند:

الف) اهل بیت علیهم السلام بسان قرآن، یادگار گرانبهای پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم در میان مردم اند. از آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اهل بیت علیهم السلام را در حدیث ثقلین با قرآن برابر قرار داده، و قرآن، معصوم و خلل ناپذیر است، پس اهل بیت علیهم السلام نیز از گناه و خطا معصوم اند.

ب) فرمان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم بر چنگ زدن به دامان اهل بیت علیهم السلام با دستور وی به تمسک به قرآن برابر است. همچنین صدور چنین امری نشان از حجت و اعتبار گفتار و رفتار اهل بیت علیهم السلام دارد، و گرنه جایی برای امر به تمسک نبود.

ج) همان گونه که تمسک به قرآن، نجات بخش از گمراهی است، تمسک به اهل بیت علیهم السلام نیز چنین است.

د) اهل بیت علیهم السلام مانند قرآن، پیوند دهنده زمین با آسمان و رابط بین خدا و آفریدگان او هستند.

ه) اهل بیت علیهم السلام و قرآن، تا قیامت در کنار یکدیگرند و از هم جدا نخواهند شد.

و) چنانکه پیشی گرفتن بر قرآن یا عقب ماندن از آن، مایه گمراهی و هلاکت است، درباره اهل بیت علیهم السلام نیز چنین است.

ص:68

ز) پیروی از اهل بیت مانند پیروی از قرآن، مایه نور و هدایت است.(1)

منبع شناسی حدیث ثقلین

از اینها که بگذریم مفسرین و اندیشمندان فراوانی حدیث «ثقلین» را در کتاب های خود آورده اند. در ادامه بحث به ذکر اجمالی این منابع اکتفا می کنیم.

1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 375 (دار احیاء الکتب العربیه).

2. ابن ابی شیبه، المصف، ج 11، ص 452، ح 11752؛ ج 10، ص 506، ح 10130؛ ج 6، کتاب الفضائل علی بن ابی طالب، ص 370، ح 32102، (ط: مختار احمد الندوی).

3. ابن الاثیر، اسد الغابه من معرفة الصحابه، ج 2، ص 12 و ج 3، ص 147 و ص 92 (ط: دارا لاحیاء التراث العربی)؛ جامع الاصول من احادیث الرسول، ج 1، ص 187 و ج 10، ص 102، ح 6695 و ج 8، ص 187 (داراحیاء التراث)؛ النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج 1، ص 216 و ج 3، ص 177 (المکتبه الاسلامیه).

4. ابن تیمیه، منهاج السنته النبویه، ج 7، ص 393 (الطبقه الاولی، 1406 ق).

5. ابن الجعد، مسند ابن الجعد، ج 2، ص 972، ح 2805 (ط. مکتبه الفلاح).

6. ابن الجوزی، الحدائق من علم الحدیث و الزهدیات، ج 1، ص 397 (ط: دارالکتب العلمیه)؛ العلل المتناهیه، ج 1، ص 268، ح 432 (ط: دارالکتب العلمیه).

7. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی التمییز الصحابه، ج 2، ص 273، الاصابه و ج 2، جزء 4، ص 16، شماره 4414 (ط: دارالکتب العلمیه بیروت)؛ مختصر زوائد مسند البزار علی الکتب السته، مسند احمد، ج 2، ص 332، ح 1963 (ط: دارالکتب الثقافیه)؛ المطالب العالیه بزوائدالمسانید الثمانیة، ج 4، ص 65، ح 3972 (ط: عباس احمد البار، مکة المکرمه).

8. ابن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقه، ص 150، حدیث شماره 62، 492 ک ص 132، الحدیث الرابع، صص 126، 228، 150، 149، 145، ص 43، ح 21 (ط: علی یوسف سلیمان)؛ المنح المکیه فی شرح الهزیقه، ص 205 (ط: بمطبعه المیمینه).

ص:69


1- (1) . اعیان الشیعه، ج 1، صص 370-371 و نیز ر. ک: شیخ قوام الدین دشنوی و محمد الواعظ الخراسانی، حدیث ثقلین، ص 43.

9. ابن حمزه الحنفی الدمشقی، البیان و التعریف فی اسباب ورود الحدیث الشریف، ج 3، ص 74، ح 1290 (ط: المکتبه العلمیه).

10. ابن خزیمة، صحیح ابن خزیمة، ج 4، ص 62، ح 2357 (المکتب السلامی).

11. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 194 (دار بیروت للطباعه).

12. ابن الصباغ، الفصول المهمه فی معرفة احوال الائمة، ص 40، حدیث برقم 482، ص 40 (مطبعه العدل، نجف).

13. ابن عبدربه الاندلسی، العقد الفرید، ج 4، ص 149 (دارالکتب العلمیه).

14. ابن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 6، ص 67 (الطبعة الثالثه، دار الفکر).

15. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 42، صص 213، 216، 219؛ ج 19، ص 257؛ ج 23، ص 8؛ ج 11، ص 21 (دارالفکر).

16. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 5، ص 184، ج 7، ص 362 (دارالکتب العلمیه)؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص 200؛ ج 3، ص 492 و 493؛ ج 6، ص 200؛ ج 5، ص 457، (دار الاندس)؛ جامع المسانید و السنن الهادی لاقدم سنن، ج 4، ص 508، ح 2947، و ص 420، ح 2800؛ ج 19، ص 137، ح 16؛ ج 3، ص 326، ح 695 و ح 696؛ ج 4، صص 399 و 398، ح 2762؛ ج 3، ص 318، ح 675؛ ج 7، ص 452، ح 5391 و ص 436، ح 2827؛ ج 4، ص 446، ح 2848؛ ج 25، ص 49، ح 837؛ ج 14، ص 106، ح 11703؛ ج 3، ص 496، ح 2176 (دارالفکر تحقیق عبدالمعطی)؛ السیرة النبویه، ج 2، ص 445 (دارالکتب العلمیه).

17. ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج 1، باب الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله وسلم باب 25، ص 293، ح 904؛ ج 2، کتاب المناسک، باب 76؛ الخطیبه یوم النحر، ص 1016، ح 3057 (دارالفکر).

18. ابن المغازلی، مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، النحر، ج 7، ص 234، ح 281؛ ج 2، ص 135، ح 620؛ ص 235، ح 282 و 283؛ ص 236، ح 284؛ صص 16-18، ح 23؛ ص 112، ح 155 (المکتبه الاسلامیه).

19. ابوالبقاء العکبری، اعراب الحدیث النبوی، ص 97، ح 178. (مطبعة زید بن ثابت، دمشق).

20. ابوحیان الاندلسی، بحر المحیط فی التفسیر، ج 1، ص 24، (المکتبه التیجاریه مصطفی احمد).

ص:70

21. ابوداود، سنن ابی داوود، ج 1، باب الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله وسلم، ص 257، ح 978 و 977 و 976 و 4973 (دارالفکر).

22. ابونعیم الاصبهانی، حلیة الالیاء و طبقات الاصفیاء، ج 1، ص 355 و ج 9، ص 64 و ج 1، ص 63 (دارالفکر).

23. ابویعلی الموصلی، مسند ابویعلی الموصلی، ج 2، ص 376، ح 166 (1140)؛ ج 2، ص 297، ح 48 (1021)؛ ج 2، ص 303، ح 54 (1027) (دارالمأنون للتراث).

24. احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج 1، ص 171، ح 170؛ ج 2، ص 572، ح 968 و ص 603، ح 1032 (مؤسسه الرساله)؛ المسند، راجع الحدیث برقم، 365، ج 4، ص 118، ح 11561 و ص 54، ح 11211؛ ج 8، صص 153 و 154، ح 21711؛ ج 2، ص 393، ح 5608؛ ج 7، ص 57، ح 19188 و ص 67، ح 19237؛ ج 1، ص 495، ح 236؛ ج 7، ص 330، ح 20520 و صص 324، 323، ح 20483 و ص 84، ح 19332؛ ج 8، ص 138، ح 21634؛ ج 4، صص 36 و 37، ح 11131 و ص 30، ح 11104؛ ج 7، ص 329، ح 20516 و ص 333، ح 20530؛ ج 2، ص 64، ح 3812؛ ج 7، ص 75، ح 19285؛ ج 10، ص 177، ح 26570؛ ج 1، ص 391، ح 1608؛ ج 6، ص 45، ح 16985؛ ج 10، ص 197، ح 26659؛ ج 6، ص 129، ح 17349 (دارالفکر).

25. احمد ضیاء الدین، راموز الاحادیث، ص 144.

26. الازهری، تهذیب اللغه، ج 9، ص 78 و ج 2، ص 264 (دارالکتب العلمیه).

27. الالبانی، صحیح الجامع الصغیر و زیارته، (الفتح الکبیر)، ج 1، ص 482، ح 2457 و ص 286، ح 1351 (المکتب الاسلامی).

28. ابن صلاح الیمنی الصنعانی، الروضه الندیة، شرح التحفه العلویه، ص 103 (المطبع الانصاری هند).

29. الامین السندی، دارسات اللبیب فی الاسوة الحسنه بالحبیب، صص 231-233، (لجنته احیاء الادب).

30. صحیح بخاری (دارالقلم - بیروت)؛ صحیح بخاری، ج 3، کتاب التفسیر، باب 452، ص 489، ح 1222، ج 4، کتاب الدعوات، باب 734، ص 434، ح 1226، ج 4، کتاب الفتن، باب 1075، قول النبی صلی الله علیه و آله وسلم، (لاترجعوا بعدی کفارا)، ص 681، ح 1905، ج 1، کتاب العلم، باب 86، الانصات للعلماء، ص 123، ح 119.

ج 3، کتاب المغازی، باب 194، حجة الوداع، ص 305، ح 844.

ص:71

ج 4، کتاب الادب، باب 617، ماجاء فی قول الرجل ویلک، ص 373، ح 1042.

ج 3، کتاب المغازی، باب 194، حجة الوداع، ص 306، ح 847.

ج 4، کتاب الاضاحی، باب 299، من قال الا صخی یوم النحر، ص 190، ح 459.

ج 4، کتاب الفتن، باب 1075،... لاترجعوا بعدی کفارا، ص 680، ح 1904.

ج 2، کتاب الحج، باب 3، الخطبه ایام منی، ص 6، ح 6.

ج 4، کتاب الحدود، باب 920، ص 572، ح 1632.

ج 4، کتاب الفتن، باب 1068، ص 673، ح 1878.

ج 4، کتاب الرقاق، ج 4، باب 824، ص 504، ح 1441 و ص 503، ح 1435.

ج 4، کتاب الرقاق، باب 824، ص 505، ح 1442 و ص 506، ح 1444 و ص 507، ح 1449.

ج 4، کتاب الجنائز، باب 85، الصلاة علی الشهید، ص 571، ح 1254.

ج 3، کتاب المناقب، باب 26، علامت النبوة فی الاسلام، ص 44، ج 125.

ج 3، کتاب المغازی، باب 144، ص 206، ح 570.

ج 4، کتاب الرقاق، باب 824، فی الحوض...، ص 506، ح 1447.

ج 3، کتاب المغازی، باب 1321، غزوه احد، ص 194، ح 533.

31. التاریخ الصغیر، ج 1، ص 302 (دارالمعرفة).

32. البدخشانی الحارثی، نزل الابرار بما صحّ من مناقب اهل البیت الاطهار، صص 33، 50، 32 (مکتبة الامام امیرالمؤمنین).

33. البدخشی، مفتاح النجا من مناقب آل العباء، الورقه 3، 8، 9، 44 و 718 (المکتبة آیة الله المرعشی).

34. برهان الدین الحلبی، انسان العیون السیرة الحلبیه فی سیر الامین المأمون، ج 3، ص 336، (دارالمعرفة).

35. بدرالدین الحلبی، النجم الثاقب فی اشرف المناصب، الورقه 59 (المکتبة عامة آیة الله مرعشی).

36. البزار، مسند البزار، ج 2، ص 332، ح 1963 و ص 333، ح 1964.

37. البسوی، المعرفة و التاریخ، ج 1، صص 538-536 (مکتبة الدار).

ص:72

38. البغوی، مصابیح السنه، ج 4، ص 185، ح 4800 و ص 190، ح 4816 و ص 189، ح 4815 (دارالمعرفة)؛ الانوار فی شمائل النبی المختار، ج 2، ص 778، ح 1246.

شرح السنة، ج 14، ص 117، ح 3913 (المکتب الاسلامی)؛ معالم التنزیل، ج 5، ص 81، 80 (دارالفکر).

39. البلاذری، اسناب الاشراف، ج 2، ص 110، ح 48، (مؤسسه الاعلمی للمطبوعات).

40. البیهقی، الاعتقاد و الهدایة الی سبیل الرشاد علی مذهب السلف و اصحاب الحدیث، ص 254؛ السنن الکبری، ج 7، باب الیه ینسب اولاد بناته، ص 63؛ ج 7، ص 30؛ ج 10، صص 114 و 113؛ ج 2، ص 148 (دارالکتب العلمیه).

41. الترمذی، الجامع الصحیح، ج 2، باب 20، من ابواب الصلوة، ص 352، ح 483؛ ج 5، ص 621، ح 3786؛ ج 3، ص 232، ح 8346؛ ج 7، ص 377، ح 3127 و 2245، (دارالفکر)؛ ج 5، ص 622، ح 3788.

42. التفتازانی، شرح المقاصد، ج 4، ص 302، (تحقیق عبدالرحمن عیره).

43. الثعلبی، الکشف و البیان، ج 5، ص 290 (المکتبة آیة الله مرعشی).

44. الجوینی، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم علیهم السلام، ج 2، صص 145-144؛ ج 2، ص 142، ح 436-441 و ص 147؛ ص 272، ح 538.

ج 1، ص 196، ح 154؛ ج 2، ص 274، ح 539 و ص 18، ح 146 و ص 15، ح 360؛

ص 18، ح 362.

ج 1، ص 177، ح 140 و ص 312 (مؤسسه المحمودی).

45. الحاکم الحسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازله فی اهل البیت، ج 1، ص 191، ح 203؛ ج 2، ص 43، ح 663؛ ج 2، ص 50، ح 670 و ص 44، ح 665 و ص 38، ح 657 و ص 21، ح 639 و ص 30، ح 649 و ص 35، ح 656 و ص 52، ح 672 و ص 29، ح 648 و ص 41، ح 661 و ص 33، ح 654 و ص 39، ح 659 و ص 28، ح 647 و ص 38، ح 658 و ص 26، (مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه).

46. الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، صص 148، 124، 109؛ ج 3، باب مناقب اهل بیت و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، ص 846؛ ج 3، صص 150، 147؛ ج 3، ص 533، (دارالمعرفة).

ص:73

47. الحکیم الترمذی، محمد بن علی (ابوعبدالله)، نوادر الاصول فی معرفة احادیث الرسول، ص 68 (دار صادر).

48. حسن زمان، القول المستحسن فی فخر الحسن، ص 594 (مطبعة عزیز الدکن).

49. الحمزاوی، مشارق الانوار النبویة علی صحاح الخبار المصطفویة، ص 183.

50. الخازن، لبابال تأویل فی معانی التنزیل، ج 1، صص 3 و 257 و 212، 94 (مطبعة الاستقامه - قاهره).

51. الخطابی البستی، غریب الحدیث، ص 192 (احیاء الثرات السلامی).

52. الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام تلخیص المتشابه فی الرسم و حمایه ما اشکل منه عن بوادر التصحیف و الوهم، ج 2، ص 690 (دارالفکر).

53. الخطیب التبریزی، مشکاة المصابیح، ج 3، ص 1753، ح 6143؛ ص 1753، ح 6144؛ ص 1732، ح 6131 (المکتب الاسلامی).

54. الخطیب الشربینی، تفسیر القرآن الکریم، ج 4، ص 167؛ ج 3، ص 538 (دارالمعرفة).

55. الخطیبی الدهلقی، لباب الألباب فی فضائل الاصحاب، ورق 148 (المکتبة آیة الله مرعشی).

56. الخفاجی، نسیم الریاضی فی شرح شفاء القاضی عیاض، (دارالفکر)، ج 4، صص 324 و ص 283 انظر ایضاً الحدیث برقم، 60، ج 3، ص 410، ج 4، ص 325.

57. الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 104 (منشورات مکتبة المفید ایران)، المناقب، ص 176، ح 214 و ص 154، ح 182 (مؤسسه النشر الاسلامی).

58. الدارقطنی، العلل الواردة فی الاحادیث النبوه، ج 6، ص 236، ح 1098 (دار الطیبه ریاض)؛ المؤتلف و المختلف، ج 2، ص 1045 و ج 4، صص 2061-2060 (دار الغرب الاسلامی).

59. الدارمی، سنن الدارمی، (دارالکتاب العربی)، ج 1، باب الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله وسلم، ص 356، ح 1343 و 1342؛ ج 2، ص 524، ح 3316.

60. الدولابی، الذریه الطاهره، ص 168، ح 228 (مؤسسه النشر الاسلامی).

61. الدهلوی، تحفه اثنی عشریه، ص 219، حدیث دوازدهم (طبع لاهور، پاکستان).

62. الدیلمی، فردوس الاخبار بمأثور الخطاب المخرج علی کتاب الشهاب، ج 1، ص 66، ح 194 و ص 98، ح 197؛ ج 3، ص 230، ح 4678 (دارالکتاب العربی).

ص:74

63. الذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ص 627 (دارالکتاب العربی)؛ سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 365 (مؤسسه الرساله)، ج 3، صص 533، 146، 124، 109، 148، 147.

64. الراقعی، التدوین فی اخبار قزوین، (دارالکتب العلمیة - بیروت)، ج 3، ص 465 و ج 2، ص 266.

65. الزبیدی، اتحاف السادة المتقین شرح الحیاء علوم الدین، ج 14، صص 534، 533، 532 (دارالکتب العلمیه)؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج 7، ص 345 (منشورات دارمکتبه الحیاه).

66. الزرندی، نظم دررالسمطین فی فضائل المصطفی و المرتضی و البتول و السبطین، صص 233-231 (مطبعة القضاء).

67. الزمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج 1، ص 170 (دارالمعرفه).

68. الزینی دحلان، السیرة النبویه والآثار المحمدیه بهامش السیرة الحلبیة، ج 3، ص 330 (دارالکتب العلمیه).

69. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 290 (مؤسسه اهل بیت، بیروت).

70. السخاوی الشافعی، استجلاب ارتقاء الغرف بحب اقرباء الرسول و ذوی الشرف،

الورقه 19، 20، 21، 22، 23، 24 (مکتبة آیة الله مرعشی).

71. المسهودی، جواهر العقدین فی فضل الشرفین شرف العلم الجلی و النسب النبوی، صص 231-240 (دارالکتب العلمیه).

72. السیوطی، احیاء المیت بفضائل اهل البیت، ص 11، ح 6، ص 24 (الحدیث الثانی و العشرون)، ص 13، ح 7، ص 13 (الحدیث الثامن)، ص 25، ح 23 (مؤسسه الوفاء)، البدور السافرة فی امور الآخرة، ص 169، ح 32؛ البدور السافرة، ص 165، ح 4 (مکتبه القرآن)، جامع الاحادیث الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر (دارالفکر)، ج 9، ص 75، ح 27263؛ ج 3، ص 236، ح 8365؛ ج 19، ص 473، ح 15139؛ ج 10، ص 377، ح 3127 و 2245؛ ج 16، ص 306، ح 8073؛ ج 10، ص 199، ح 30210 و 1185؛ ج 10، ص 199، ح 30208 و 1183؛ ج 6، ص 399، ح 15578؛ ج 3، ص 430، ح 9590؛ ج 17، صص 224، 223، ح 9817؛ ج 3، ص 323، ح 8345؛ ج 3، ص 234، ح 8354؛ ج 9، ص 131، ح 27600؛ ج 9، ص 75، ح 27263؛ ج 2، ص 443، ح 6527؛ ج 4، ص 82، ح 10317؛ ج 3، ص 214، ح 8396؛ ج 12، ص 96، ح 207؛ ج 10، ص 205، ح 30246؛

ص:75

ج 19، ص 293، ح 4523؛ ج 3، ص 241، ح 8396؛ ج 12، ص 96 ح 207؛ ج 10 ص 205، ح 30246؛ ج 19، ص 293، ح 14523؛ ج 2، ص 140، ح 4447؛ ج 16، ص 306، ح 8072؛ ج 9، ص 136، ح 27616؛ ج 19، ص 468، ح 15122؛ ج 3، ص 430، ح 9591؛ ج 19، ص 468، ح 15121؛ ج 16، ص 233، ح 7773؛ ج 16، ص 255، ح 7863؛ ج 19، ص 466، ح 15112؛ ج 17، ص 111، ح 9364؛ ج 17، ص 224، 223 ح 9817؛ ج 5، ص 400، ح 15582؛ ج 12، ص 253، ح 741 و 302؛ الجامع الصغیر فی الحادیث البشیر النذیر، ج 1، ص 402، ح 2631؛ ج 1، ص 244، ح 1608 (دارالفکر)؛ جمع الجوامع او الجامع الکبیر، ج 1، ص 373؛ ج 2، ص 395؛ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 7، ص 349؛ ج 2، ص 285؛ ج 6، صص 603-606 (دارالفکر).

کفایة الطالب اللبیب فی خصائص الحبیب المعروف بالخصائص الکبری

، ج 2، ص 266 (دار الکتاب العربی)؛ مسند علی بن ابیطالب، ص 192، ح 605 (المطبعه العزیزیه).

73. الشبراوی الشافعی، الاتحاف بحب الاشراف، ص 6 (مصطفی البابی الحلبی، مصر).

74. الشجری، الآمالی، ج 1، صص 154، 143، 152، 155 (بیروت مکتبة المتنبی).

75. الشوکانی، در السحابه فی مناقب القرابة و الصحابة، ص 265، ح 1، ص 238، ح 125 (دارالفکر المعاصر)؛ الفوائد المجموعة فی الاحادیث الموضوعة، ص 357 (دارالکتب العلمیه).

76. الشیبانی ابن ابی عاصم، کتاب السنة، ص 628، ح 1548؛ ص 336، ح 754؛ ص 630، ح 1554؛ ص 629، ح 1550؛ ص 629، ح 1552؛ ص 630، ح 1558؛ ص 629، ح 1549؛ ص 630، ح 1555 (المکتب الاسلامی).

77. الصاغانی، الجمع بین الصحیحین البخاری و مسلم، ص 411، ح 1501 (مؤسسه الکتب الثقافیه).

78. الصالحی الشامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 11، ص 6؛ ج 11، ص 297 (دار الکتب العلمیه).

79. الصّبّان، اسحاف الراغبین فی سیرة المصطفی، ص 119 (دارالفکر).

80. عبدالکریم صفی پور، منتهی الارب من لغة العرب، ج 1، ص 143 (المکتبه السنائی).

81. الطبرانی، المعجم الکبیر، (الطبقه الثانیة، حققه حمدی عبدالمجید السلفی)، ج 5، ص 153، ح 4921؛ ج 3، ص 63، ح 2679؛ ج 5، ص 154، ح 4922؛ ج 5، ص 170، ح 4981؛ ج 3، ص 62، ح 2678؛ ج 5، ص 166، ح 4969؛ ج 3، ص 63، ح 2680؛ ج 3،

ص:76

ص 65، ح 2683؛ ج 5، ص 182، ح 5026؛ ج 5، ص 183، ح 5028؛ ج 5، ص 186، ح 5040؛ ج 5، ص 182، ح 5025؛ ج 5، ص 166، ح 4971؛ ج 3، ص 180، ح 3052؛ ج 3، ص 88، ح 2749؛ المعجم الصغیر، ج 1، ص 131، ج 1، ص 135، ص 255 (دارالکتب العلمیه)؛ المعجم الاوسط، ج 4، ص 328، ح 3566؛ ج 4، ص 262، ح 3463؛ ج 5، ص 455، ح 4877 (مکتبة نشر الثقافة الاسلامیه).

82. الطبری، ابن جریم، جامع البیان عن تأویل آی القرآن (دارالفکر)، ج 22، ص 7؛ ج 22، ص 8؛ ج 22، صص 6-7.

83. الطبری، محب الدین، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص 16 (مؤسسه الوفاء).

84. الطحاوی، مشکل الآثار، ج 1، ص 334، ج 1، ص 332؛ ج 1، ص 336؛ ج 4، ص 368؛ ج 1، ص 335 (مطبعة مجلس دائره المعارف النظامیه، حیدرآباد).

85. طلاس، الحماد مصطفی، المصطفی من احادیث المصطفی، ص 82، ح 76 (دارطلاس).

86. عبدالحق الاندلسی، (ابن عطیه)، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 1، ص 36، ج 5، ص 230 (دارالکتب العلمیه).

87. عبد بن حمید الکسی، المنتخب من مسند عبدبن حمید، ص 108، ح 240 و ص 114، ح 265.

88. عبدالخنی النابلسی، ذخائر المورایث فی الدلالة علی مواضع الحدیث، ج 1، ص 215، ح 1936 (دارالمعرفة).

89. عبدالقادر بدران، تهذیب تاریخ دمشق کبیر، ج 5، ص 439 (دارالمسیرة).

90. العقیلی، الضعفاء الکبیر، ج 4، ص 362؛ ج 2، ص 250 (دارالکتب العلمیة).

91. علی بن محمد قاری، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج 11، صص 385-386 و 377 (دارالکتاب الاسلامی).

92. عونی نعیم الشریف، ترتیب الحادیث صحیح الجامع الصغیر و زیارته، ج 4، ص 112، ح 1 و 2؛ ج 4، ص 114، ح 17 و ص 112، ح 4 (مکتبة المعارف، ریاض).

93. غسّان حمدون، تفسیر من شمات القرآن کلمات و بیان، ص 514 (دارالسلام، الطبقه الثانیه).

94. الفخرالرازی، التفسیر الکبیر، ج 29، ص 112 (داراحیاء التراث العربی).

ص:77

95. الفیروزآبادی، القاموس المحیط، ج 3، ص 342 (دارالمعرفه).

96. القاسمی، محاسن تأویل، ج 14، ص 307؛ ج 3، ص 170؛ ج 13، ص 250 (دارالفکر).

97. القاضی عبدالجبار، المعنی فی ابواب التوحید و العدل، الجزء المتمم العشرین، القسم الاول، ص 191.

98. القاضی علی الدمشقی، شرح العقیدة الطحاویة، ج 2، ص 737 (مؤسسه الرساله).

99. القاضی عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج 2، ص 605 (مطبعة عی البابی الحلبی).

100. القسطلانی، المواهب اللدینه بالمنح المحمدیه، ج 3، صص 360-362 (مکتب الاسلامی).

101. الکاشنی البیهقی، الرساله العلیه فی الاحادیث النبویه، ث 29 (مرکز انتشارات علمی فرهنگی).

102. الکاند هلوی، حیاة الصحابه، ج 2، ص 356 (دارالفکر).

103. الگنجی الشافعی، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 50، ص 12، فی طبعه اخری، ص 76، باب السادس (دارالکتاب العربی).

104. المتقی الهندی، کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال، ج 1، ص 172، ح 871 و ح 872؛ ص 186، ح 945؛ ص 187، ح 953؛ ص 186، ح 947؛ صص 185 و 186، ح 943 ص 379، ح 1650؛ ص 187، ح 952؛ ص 172، ح 870؛ ص 186، ح 946؛ ص 188، ح 957؛ ص 187، ح 951؛ ص 188، ج 958 (مؤسسه الرساله).

105. محمد بن ابی الفوارس، اربعین، ص 4، ح 481 (مکتبة استان قدس رضوی).

106. محمد بن حبیب البغدادی، ص 25، ح 424 (عالم الکتب).

107. محمد بن سلیمان الکوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 234، ح 281؛ ص 135، ح 620؛ ص 112، ح 604؛ ص 114، ح 605؛ ص 167، ح 646؛ ص 375، ح 849؛ ص 140، ح 622؛ ص 98، ح 197؛ ص 170، ح 649، ح 2؛ ص 135، ح 621 (مجمع احیاء الثقافه الاسلامی).

108. محمد بن طلحة الشافعی، مطالب السئول فی مناقب آل الرسول، ص 4.

109. محمد شکور، الروض الدانی الی المعجم الصغیر للطبرانی، ج 1، ص 226، ح 363 (الکتب الاسلامی بیروت، دارعمار).

110. محمد فؤاد عبدالباقی، ذیل تفسیر محاسن التأویل، ج 4، ص 170.

ص:78

111. محمود ابورّیه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 404 (نشر البطحاء).

112. المزی، تحفة الاشراف بمعرفة الاطراف، ج 3، ص 203، ح 3688؛ ص 419، ح 4209؛ ص 192، ح 3659 (المکتب الاسلامی).

113. مسلم بن الحجاح القشیری النیشابوری، صحیح مسلم، (مؤسسه عزالدین تحقیق موسی شاهین، احمد عمرهاشم)، ج 1، کتاب الصلاة، باب 17، ص 386، ح 406 و 405؛ کتاب الایمان، باب 29، ص 115، ح 118؛ ج 4، کتاب الفضائل، باب 9، ص 474، ح 32، ج 5، ص 26، ج 5؛ کتاب فضائل الصحابه، باب 4 (من فضائل علی بن ابی طالب)، ص 23، ح 32؛ ج 5، ص 26، ح 37؛ کتاب الفضائل، باب فضائل اهل بیت النبی صلی الله علیه و آله وسلم، ص 37، ح 61؛ ص 25، ح 36 (2408)، ج 4، کتاب الفضائل، باب 9، (اثبات الحوض)، ص 474، ح 31.

114. مناوی، التفسیر بشرح الجامع الصغیر، صص 367 و 233، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 3، ص 14؛ ج 2، ص 174، ح 1608 (دارالمعرفة).

115. المنصور بالله، الاعتصام بحبل الله المتین، ج 1، ص 35 (مکتبه الیمن الکبری).

116. منصور علی ناصف، التاج الجامع للاصول فی احادیث الرسول، ج 3، صص 348-349، (داراحیاء التراث).

117. المیبدی، کشف الاسرار وعدة الابرار، معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، ج 9، صص 23 و 414 (مؤسسه انتشارات امیر کبیر).

118. میر غنی الحسینی المکی، الدرة الیتیمه فی بعض فضائل السیدة العظیمه، ص 11 (مکتبة آیه الله مرعشی).

119. النبهانی، الانوار المحمدیه من المواهب الدنیة، صص 435 و 577 و 578، جواهر البحار فی فضائل النبی المختار صلی الله علیه و آله وسلم (شرکته مکتبة و مطبعة مصطفی البابی)، ج 1، ص 361، الفتح الکبیر فی ضمّ الزیادة الی الجامع الصغیر، (دارالکتب العربیة الکبری)، ج 1، ص 451، منتخب الصحیحین من کلام سید الکونین صلی الله علیه و آله وسلم (شرکته مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی) ص 77.

120. النسائی، خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (دارالکتاب العربی) ص 84، ح 76، سن النسائی، (الطبعة الاولی (1348 ه) دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع - بیروت) ج 3، باب کیف الصلاة علی نبی صلی الله علیه و آله وسلم، ص 47، السنن الکبری، (دارالکتب العلمیه، بیروت - لبنان)، ج 5، ص 45، ج 12، ح 8148.

ص:79

121. نورالدین الهیثمی، کشف الاستار عن زوائد البزار علی الکتب الستة (مؤسسة الرسالة)، ج 3، ص 221، ح 2612 و ص 223، ح 2617؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد (دارالکتاب العربی بیروت - لبنان) ج 9، ص 256، ح 14957؛ ص 183، ح 14767؛ ج 10، ص 658، ح 18460؛ ج 9، ص 257، ح 14959؛ ج 5، ص 354، ح 8993؛ ج 9، ص 259، ح 14966؛ ص 257، ح 14962؛ ص 256، ح 14958؛ ص 258، ح 14936؛ ص 179، 178، ح 14753.

122. النووی، تهذیب الاسماء و اللغات، (اداره الطباعة المنیریه، دارالکتب العلمیه بیروت لنبان) ج 1، ص 347.

123. یحیی بن الحسین بن القاسم (الهادی الی الحق)، دررالاحادیث النبویه بالاسانید الیحیویه (مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان) ص 52.

124. الیعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، صص 99-102؛ ج 1، ص 188، ح 957.

منابع برای مطالعه بیشتر

الغدیر، علامه امینی؛ حدیث ثقلین، سید علی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شماره 38-39، سال دهم، محرم 1415 ق و شماره 29، سال هفتم، 1412 ق؛ (بررسی حدیث «کتاب الله و سنتی» و رد آن)؛ حدیث ثقلین از دیدگاه مذهب اهل بیت و اهل سنت، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع، سال پنجم، شماره 17، بهار 1385، ص 22 به بعد؛ المراجعات، عبدالحسین شرف الدین، تحقیق الشیخ حسین الراضی، المجمع العالمی لاهل البیت علیهم السلام، چاپ دوم، قم 1416 ق؛ آیات الائمة، محمد رضا کوثر علیشاه، چاپ تهران؛ الائمة و القرآن، محمد رضا حکیمی، بیروت؛ عتبات الانوار فی مناقب الائمة الاطهار، میرحامد حسینی؛ حدیث ثقلین، شیخ قوام الدین الوشنوی و محمد الواعظ الخراسانی، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامی، چاپ اول، 1995 م؛ کتاب الله اهل بیت فی حدیث ثقلین من مصادر اهل السنه، گروه تحقیق مسئله امامت، مدرسه امام باقر علیه السلام، 1422 ق؛ قرآن و عترت در پیرامون حدیث ثقلین، ابوتراب هوائی، مشهد، چاپ آذروش، چاپ اول، 1365 ه؛ حدیث متواتر ثقلین، محمد رضا حکیمی؛ مجله گلستان قرآن، شماره 155، اسفند 1380 ش؛ اهل بیت و حدیث ثقلین، ذکر الله احمدی کرمانشاهی، کیهان فرهنگی، شماره 184، بهمن 80.

ص:80

بخش دوم: نقش و رسالت اهل بیت علیهم السلام از منظر قرآن

اشاره

ص:81

ص:82

نقش هدایتگرانه اهل بیت علیهم السلام در سایه قرآن

اشاره

حال که بیان کردیم قرآن و اهل بیت با یکدیگر وسیله هدایت مردم را به عهده دارند و نتایج حاصل از حدیث ثقلین را ثبت نمودیم، در این قسمت به رسالت اهل بیت در این راستا می پردازیم. این بخش حداقل به دو شکل کلی بروز می نماید: یکی نقش هدایتگرانه اهل بیت علیهم السلام زیرا قرآن، بیان است و اهل بیت علیهم السلام مبین آن و دیگری نقش تبیین قرآن، زیرا تنها آنها آگاهان به قرآن، اهل ذکر و راسخان در علم هستند.

تنها شیعیان نیستند که بر هدایت گری اهل بیت علیهم السلام تأکید می ورزند، بلکه بسیاری از دانشمندان بزرگ اهل سنت بر همین اعتقادند. از این میان فخر رازی در تفسیر خود می گوید:

هر که علی را پیشوای دین خود قرار دهد به دستاویز محکمی در دین و دنیای خود چنگ زده است و هر که در دین خود به علی بن ابی طالب اقتدا کند حقاً هدایت یافته است؛ به دلیل آنکه پیامبر فرمود، خداوندا، حق را بر همان محوری گردان که علی علیه السلام می گردد.(1)

آلوسی نیز هدایت گری علی علیه السلام را مسلّم می داند و می گوید:

«و ما ذکره من أن من اذ اقتدی فی دینه بعلی فقدا اهتدی مسلّم».(2)

او در جای دیگری می گوید:

پسر ابوطالب بر هدایت طریق مستقیم است تا سالک را در سلوک خودش به

ص:83


1- (1) . تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 1، ص 206.
2- (2) . روح المعانی، ج 1، ص 47.

مقامات و احوالات والا برساند، برخی از این احوالات ابتداست و برخی انتها و هیچ کس نمی تواند به نهایت برسد، مگر آنکه ابتدایش صحیح باشد.(1)

آلوسی، محکم نمودن و صحیح برداشتن گام اول را شرط عروج می داند. او خود اقرار نموده است که گام اول را تا انتها باید به امام علی اقتدا کرد، زیرا:

«لابن ابی طالب هدایة الطریق المستقیم؛(2) پسر ابوطالب علیه السلام برای هدایت، طریق مستقیم است و نسل او هم بر همین طریق هستند».

ابن کثیر ذیل آیه «اهل الذکر»، وقتی در مقام تبیین جایگاه اهل بیت است، عالمان آنها را نام می برد و می گوید:

مثل علی علیه السلام، ابن عباس، حسن و حسین و محمد بن حنفیه، علی بن الحسین و... ابوجعفر باقر و محمد صادق علیهم السلام و امثال آنها... آنگاه می گوید اینها کسانی اند که «متمسک بحبل الله المتین و صراط المستقیم...؛(3) بر ریسمان محکم الهی چنگ زده اند و بر صراط مستقیم هستند، آنها حق هر صاحب حقی را می شناسند و به او نزلی را عطا می کنند که خدا و رسولش عطا نموده است و آن همان چیزی است که قلب های بندگان مؤمن به سوی آن جمع می شود.

بله اینها همان ذریه پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند که تا دهر باقی است آنها هم ساری و جاری هستند و زمین هیچ گاه از حجت خدا خالی نیست.

فخر رازی در معنی «کوثر» می گوید:

«فالمعنی انه سوف یعطیه نسلا یبقون علی مرّ الزمان، فانظر کم قتل من اهل البیت، ثم العالم ممتلی و منهم ولم یبق من بنی امیة فی الدنیا احد، ثم انظرکم کان فیهم من الاکابر من العلماء کالباقر و الصادق و الکاظم و الرضا علیهم السلام و انفس الزکیة و امثالهم.(4)

ص:84


1- (1) . همان، ص 93.
2- (2) . همان، ص 47.
3- (3) . تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 197.
4- (4) . تفسیر کبیر فخر رازی، ج 32، ص 124.

چه زیباست کلام فخر رازی؛ بله، این است رمز بقای نسل آل محمد علیهم السلام و تباهی بنی امیه. بنگر چند تن از بنی امیه باقی نمانده اند، اما از بزرگان اهل بیت علیهم السلام کسانی مثل امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام می زیسته اند.

آری، تا قرآن باقی است نسل محمد صلی الله علیه و آله وسلم جاری است؛ همان گونه رسول صادق و مصدق صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «قرآن و عترت باقی اند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند».

1. خلقت نوری پیامبر اکرم، امام علی و اهل بیت علیهم السلام

در این زمینه روایات بسیاری نقل شده که نشان می دهد پیامبر اکرم، حضرت علی و اهل بیت علیهم السلام از نوری واحد خلق شده اند. از این رو در این بخش به کلامی مختصر بسنده می کنیم:

1. حموینی در فرائد السمطین به سند خود از زیاد بن منذر، از ابی جعفر الباقر از پدرش از جدش حسین بن علی علیه السلام از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند که آن حضرت فرمود:

یا علی، من و تو نوری میان دست سلطنت خدا بودیم، پیش از آنکه آدم را به چهارده هزار سال خلق فرماید. همزمان با خلقت آدم، خدای سبحان این نور را در صلب او قرار داد. سپس از صلبی به صلبی تا اینکه در صلب عبدالمطلب برقرار شد، سپس آن نور را به دو جزء قسمت نمود؛ یک قسمت را در صلب پدرم عبدالله و قسمت دیگر را در صلب عمویم ابوطالب قرار داد. پس علی از من است و من از علی، گوشت او گوشت من و خون او خون من است.(1)

همین حدیث را خوارزمی نیز نقل نموده است.(2)

2. در مناقب از اسحاق بن اسماعیل نیشابوری، از امام جعفر صادق از جدش علی بن الحسین علیه السلام فرموده که خبر داد عمویم امام حسن علیه السلام از جدم صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود:

ص:85


1- (1) . فرائد السمطین، ج 1، ص 230، رقم 179.
2- (2) . مناقب خوارزمی، فصل 19، ص 308، ح 302.

«من از نور خداوند عزوجل خلق شدم و اهل بیت از نور من خلق شدند و دوستانشان از نور آنها و سایر مردم در آتش اند».(1)

3. ابوالحسن علی بن محمد، معروف به ابن مغازلی واسطی شافعی، در کتاب خود به سند خود از سلمان فارسی می گوید:

از حبیبم محمد صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمود: پیش از آنکه خدا آدم را خلق کند، من و علی نوری نزد خدای سبحان بودیم و او را تسبیح و تقدیس می نمودیم. چهارده هزار سال، زمانی که آدم را خلق فرمود، این نور را در صلب آدم به امانت گذاشت. پیوسته من و علی یکی بودیم، تا اینکه در صلب عبدالمطلب جدا شدیم. در من نبوت است و در علی امامت.(2)

4. همچنین ابن مغازلی از سالم بن ابی جعد از ابوذر نقل کرده است:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمود: «من و علی نوری در طرف راست عرش و میان سلطه و قدرت خدای تعالی بودیم. تسبیح و تقدیس می گردد این نور. چهارده هزار سال پیش از آنکه آدم خلق شود. پس من و علی همیشه یکی بودیم تا اینکه در صلب عبدالمطلب جدا شدیم جزئی من بودم و جزئی علی.(3)

حدیث «خلقت انا و علیّ من نور واحد» به طریق بسیاری نقل شده؛ از جمله:

الف) از علی علیه السلام که در این کتاب ها روایت شده است: ینابیع الموده، ص 256؛ الحقاق الحق به نقل از انتهاء الافهام، ج 5، ص 254.

ب) روایت ابوهریره، الرقائق، الشیخ عبدالله الحنفی، ص 300 (نسخه خطی)؛ احقاق الحق، ج 5، ص 253.

ج) روایت ابن سعید، کفایة الطالب، گنجی، باب 87، ص 316 (نسخه خطی)؛ مناقب علی، العینی ص 27.

د) جابر، کفایة الطالب، ص 406.

ص:86


1- (1) . ینابیع المودة، ج 1، باب اول، ص 19.
2- (2) . مناقب، ابن المغازلی، ص 88، حدیث 130.
3- (3) . همان.

ه) نقل حدیث به طرق دیگر؛ از جمله ذخائر العقبی، صص 68-69؛ شرح المختار، ابن ابن الحدید، ص 154؛ شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 172؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 230، رقم 179 و ج 1، ص 43، ح 7 و ص 42، ح 9؛ مناقب خوارزمی، فصل 19، ص 308 و فصل 14، ص 145؛ نظم درر السمطین، ص 79؛ المناقب المرتضویه، محمد صالح الکشفی، ص 72؛ تجهیز الجیش، الدهلوی، ص 107؛ المناقب شافعی، ص 89 (نسخه خطی)؛ اللثالی المصنوعه، سیوطی، ج 1، ص 320 (دارالعرفه)؛ مناقب الخلفاء الاربعة من تنزیه الشریعه، الکنانی، ج 1، ص 351، ح 30؛ فرائد السمطین، الجوینی، باب 2، ج 1، ص 42، ح 6 (مؤسسه المحمودی)؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 1، ص 152، ح 186 (دارالفکر)؛ فردوس الاخبار، الدیلمی، ج 2، ص 305، رقم 2776 (دارالکتاب العربی)؛ توضیح الدلائل، احمد الحسین الشافعی، ص 122؛ ارجح المطالب، شیخ عبیدالله الحنفی، ص 458؛ ریاض النضره، محب الطبری، ج 2، ص 108 (دارالندوه الجدیده)؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج 6، ص 58، رقم 3088 (المدینه المنوره).

2. آیه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ1

آلوسی می گوید:

قد ثبت بطرق متعدده انه لما نزل قوله تعالی، إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ قال لعلی انا المنذر و انت الهادی بک یا علی «یهتدی المهتدون من بعدی»؛(1) به طرق متعدد نقل شده هنگامی که آیه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ نازل شد پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: من منذر هستم و تو هادی، ای علی به وسیله تو هدایت یافتگان هدایت می شوند.

عده زیادی از علما و مفسرین اهل سنت این حدیث را نقل نموده اند که مراد از هادی در این آیه، حضرت علی علیه السلام است.(2) از طرفی این هدایتگری طبق حدیث شریف ثقلین

ص:87


1- (2) . روح المعانی، ج 13، ص 108.
2- (3) . ر. ک: تفسیر کبیر فخر رازی، (دارالطباعه)، ج 19، ص 14؛ تفسیر طبری، (ولاق مصر، 1321 ق)، ج 13، ص 63؛ تفسیر ثعلبی، ذیل سوره رعد، آیه 7؛ المحررالوجیز، ابن عطیه، ج 3، ص 297؛ درالمنثور، ج 4، ص 608؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 70؛ ینابیع الموده، باب بیست و هشتم، ص 231؛ شواهد

باید تا حضور دنیا باقی باشد که عترت پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله عهده دار آن هستند.

3. حدیث امان

بی تردید وجود پیامبران در میان اقوام، مایه امان آن ملت است؛ به فرموده خدای عزّوجل وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ ؛ (1) ای رسول الله تا تو در میان آنها هستی، خدا قومت را عذاب نمی کند.

بر طبق روایات بسیاری این جایگاه برای اهل بیت عصمت و طهارت هم وجود دارد؛ از جمله:

الف) ابن حجر هیتمی می گوید:

اشاره صلی الله علیه وآله وسلم وجود ذلک المعنی فی اهل بیته و انهم امان لاهل الارض کما کان هو صلی الله علیه وآله و سلم امانا لهم و فی ذلک احادیث کثیره؛(2) رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وجود این معنی را برای اهل بیت هم دانسته است، آنها امان اهل زمین هستند، همچنانکه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم برای آنها امان بود و در این رابطه، احادیث بسیاری وارد شده است.

ب) احمد بن حنبل در مسند خود روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

النجوم امان لأهل السماء فإذا ذهبت النجوم ذهب أهل السماء و أهل بیتی أمان لأهل الأرض فإذا ذهب أهل بیتی ذهب أهل الأرض؛(3) ستارگان امان اهل

ص:88


1- (1) . انفال، آیه 33.
2- (2) . الصواعق المحرقه، ص 152.
3- (3) . محب طبری، ذخائر العقبی، ص 170؛ ینابیع الموده، ص 19؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 45.

آسمان اند، پس آنگاه که ستارگان بروند اهل آسمان هم فانی شوند و اهل بیت من، امان اهل زمین اند، پس آنگاه که اهل بیت من نباشند اهل زمین هم نخواهند بود.

ج) حاکم نیشابوری این روایت را به اسناد مختلف نقل می کند؛ از جمله:

«النجوم أمان لأهل السماء و اهل بیت أمان لأمتی».(1)

د) سبط ابن جوزی نیز این روایت را چنین می آورد:

«النجوم أمان لأهل السماء فإذا ذهب النجوم ذهب أهل السماء و أهل بیتی أمان لأهل الارض، فإذا ذهب اهل بیتی ذهب أهل الأرض».(2)

ه) حموینی این حدیث را به چند طریق نقل کرده است:

یک - از «سلمة بن اکوع» از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت کرده که:

«ستارگان امان و حافظ اهل آسمان ها هستند و اهل بیت من نگاهبان اهل زمین اند».

دو - همو از ابی سعید خدری نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«اهل بیت من امان و نگاهدار اهل زمین هستند؛ چنانکه ستارگان حافظ و امان اهل آسمان هایند».

سه - حاکم از جابر بن عبدالله و ابوموسی اشعری و ابن عباس رضی الله عنهم نقل کرده که گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:89


1- (1) . المستدرک، ج 3، ص 162؛ اسعاف الراغبین، ص 144.
2- (2) . تذکرة الخواص، (للمجمع العالمی لاهل البیت علیهم السلام)، ج 2، ص 379؛ این حدیث به روایت امام علی علیه السلام در: الفضائل احمد، ص 186، ح 267؛ فرائد السمطین، جوینی، باب 48، سمط 2، حدیث 522، ج 2، ص 253؛ فردوس الاخبار، ج 5، ص 56؛ الامالی، شجری، ج 1، صص 152-153؛ جواهر العقدین، ج 2 ص 259؛ به روایت سلمة بن الاکوع: المعجم الکبیر، ج 7، ص 22؛ مناقب، محمد بن سلیمان، ج 2، صص 133، 142، 174، 175؛ فرائد السمطین، ج 2، صص 241 و 252؛ کنز العمال، ج 12، ص 102؛ مطالب العالیه، عسقلانی، ج 4، ص 74؛ الامالی، شجری، ج 1، ص 155 (امالی، شیخ طوسی، ح 8، مجلس 10)؛ احیاء المیت، ص 37، رقم 21؛ موضح اوهام الجمع و التفریق، خطیب بغدادی، ج 2، ص 402؛ روایت جابر: المستدرک، کتاب تفسیر، ج 2، ص 448 (صحیح الاسناد)؛ روایت ابن عباس، المستدرک، کتاب معرفة الصحابه، ج 3، ص 149؛ روایت انس: جواهر العقدین، ص 259، فصل 5، رقم 2.

«ستارگان امان و حافظ اهل آسمان هایند و اهل بیت من امان و نگاهبان اهل زمین اند. زمانی که ستارگان بروند اهل آسمان ها می روند و هنگامی که اهل بیت من نباشند اهل زمین نابود شوند».

چهار - همچنین در نوادر الاصول از سلمة بن اکوع نقل شده که: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «ستارگان امان و حافظ اهل آسمان هایند و اهل بیت امان امت من می باشند».(1)

بله اینان هستند که امان امتند و مردم را هدایت می کنند و سبب فرود آمدن خیرات بر اهل زمین اند.

پنج - حموینی به سند خود از امام محمد باقر از پدرش از جدش از امیرالمؤمنین علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

یا علی، آنچه را برای تو می گویم بنویس. عرض کردم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آیا می ترسی فراموش کنم. فرمود: من از خدا خواسته ام که تو حافظ باشی، لکن برای امامانی از فرزندان خودت بنویس که شریک تو هستند؛ به وسیله آنها امت من از باران سیراب می شوند و به سبب ایشان دعاهای آنها به اجابت می رسد، و خدا به واسطه آنان بلا را از مردم دور می کند، و ریزش و نزول خیرات از آسمان به وجود آنهاست. سپس به سوی حسن علیه السلام اشاره نمود و فرمود: این، اول ایشان است و بعد به سوی امام حسین اشاره فرمود این دوم آنهاست و بعد فرمود: و امامان از فرزندان او علیهم السلام.

شش - همچنین در مناقب از عبدالله بن حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی نقل کرده که جدم روزی خطبه خواند و بعد از ستایش و ثنای خدا، فرمود:

ای جماعت، از طرف حق تعالی دعوت و خوانده شده ام و اجابت کردم، در میان شما دو امر سنگین؛ کتاب خدا، و عترتم اهل بیتم را باقی می گذارم. اگر به هر دو عمل کردید و تمسک جستید، هرگز گمراه نخواهید شد. آن دو از هم جدا نمی شوند تا بر من نزد حوض وارد شوند. پس از آنها بیاموزید و به ایشان یاد ندهید، که از شما عالم ترند، و زمین از آنها خالی نمی ماند و اگر خالی شود، زمین اهلش را می بلعد و فرو می برد.

ص:90


1- (1) . چهار حدیث اخیر از حموینی: ینابیع الموده، باب سوم، ج 1، ص 41.

سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

پروردگارا، زمین را برای مردم از حجت خالی نفرما، تا حجت و قوانین تو باطل نشود، و اولیا و دوستانت را بعد از آنکه ایشان را هدایت نمودی، گمراه نفرما، آنها از حیث شماره اندک، ولی از نظر قدر و منزلت نزد خدا بسیار بزرگ اند، از خدا خواسته ام دانش و حکمت را در خاندان من و عقب آنها و در احفاد و نتایج ایشان قرار دهد. پروردگارا این دعا را اجابت بفرما.

هفت - حموینی به سند خود از اعمش از امام جعفر صادق علیه السلام از پدرش از جدش علی بن الحسین روایت کرده که فرمود:

ماییم پیشوایان مسلمان و دلیل و راهنمایان خدا بر خلق، و آقای مؤمنین، سرور و قائد سفید پیشانیان و مولا و سرپرستان مسلمان ها. ماییم امان اهل زمین، هم چون ستارگان که برای اهل آسمان ها مایه امان اند.

ماییم کسانی که آسمان به واسطه ما فرو نمی ریزد، جز به اذن خدا. به سبب ما خیرات پخش می شود و برکات زمین بیرون می آید. و اگر نبود امر ما در زمین، زمین اهل خود را می گرفت و فرو می برد. سپس فرمود: زمین از حجت خدا خالی نمانده و نمی ماند، از زمان خلقت آدم تا روز قیامت، گاهی ظاهر و پیدا و هنگامی غایب و مستور بوده است و اگر چنین نبود خدا پرستش و عبادت نمی شد.

اعمش گفت: به امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم حجتی که از ما پنهان و پوشیده است مردم چگونه از او بهره می برند، فرمود: همان طور که مردم از خورشید در اوقات پوشیدگی او استفاده می کنند و نفع می برند.

هشت - علی بن الحسین علیه السلام نیز فرمود:

«ماییم کشتی نجات در دریاهای تاریک، کسی را که بر آن سوار شود حفظ می کند و آن کس که آن را ترک کند، غرق می شود، آری ره پویان «صراط السوی» هستند».

نه - از ابن عباس هم نقل شده است:

اصحاب الصراط السوی هو الله محمد و اهل بیته و الصراط: الطریق الواضح الذی لا عوج فیه، فهم اصحاب محمد صلی الله علیه و آله

ص:91

وسلم؛(1) به خدا قسم اصحاب راه مستقیم حضرت محمد و اهل بیت او علیهم السلام هستند و صراط، راه مستقیم است که هیچ ناراحتی ندارد، اصحاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم هستند.

و - حاکم حسکانی

در مواردی به این حدیث اشاره کرده است از جلمه:

یک - ذیل آیه:

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا2 ضمن دو روایت از امام باقر علیه السلام چنین می نوسید:

«قال: نزلت من ولد فاطمة خاصة، جعل الله منهم ائمة یهدون بامره؛(2) این آیه فقط در مورد فرزندان فاطمه زهرا سلام الله علیها نازل شده که خدای متعال از میان آنها امامانی برای هدایت مردم، قرار داده است».

اهل بیت همان کسانی هستند که اگر در زمین به قدرت برسند، نماز را بر پای دارند، و باعث رواج بخشنیدن زکات، امر به معروف و نهی از منکر خواهند شد؛

همچنین امام باقر علیه السلام ذیل آیه:

اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ4

می فرمایند:

«فینا والله نزلت هذه الآیه؛(3) به خدا قسم این آیه درباره ما نازل شده است».

دو - حاکم حسکانی ذیل آیه: وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ 6 می آورد:

ص:92


1- (1) . ر. ک: فرائد السمطین، ج 2، ص 353؛ ینابیع الموده، باب سوم، ج 1، صص 42-45.
2- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 455.
3- (5) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 400.

اخبرنا محمد بن عبدالله بن احمد [اخبرنا] محمد بن احمد بن محمد المفید [اخبرنا] عبد العزیز بن یحیی بن احمد، قال: حدثنی محمد بن عبد الرحمان بن الفضیل، قال: حدثنی جعفر بن الحسین، قال: حدثنی محمد یزید، عن ابیه قال: سألت ابا جعفر عن قوله تعالی: وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ 1 قال: النجم علی. فرات بن ابراهیم الکوفی قال: حدثنی حسین بن سعید [عن] هشام بن یونس [عن] حبان بن سریر [عن] سالم: عن ابان بن تغلب قال: قلت لابی جعفر محمد بن علی قول الله تعالی: وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ (1) قال: النجم: محمد [کذا] و «العلامات» الاوصیاء علیهم السلام.(2)

در این دو روایت، امام باقر علیه السلام تصریح می کند که مراد از نجم، امام علی و ذریه آن حضرت هستند که هر کدام همچون ستاره ای فروزان، چراغ راه ره پویان و گمشدگان هستند. این است سرّ دوام اهل بیت و ماندگاری آنها تا قیامت، آنها عدل قرآن اند و تا زمان و دنیا باقی است، آنان نیز باقی هستند.

در انتها یادآور می شویم، تعداد زیادی از محدثین اهل سنت حدیث امان را به طرق مختلف نقل نموده اند؛ از جمله حدیث علی بن الحسین علیه السلام:

مهران الأعمش، عن الصادق جعفر بن محمد عن أبیه محمد بن علی عن أبیه علی بن الحسین رضی الله، قال: نحن ائمة المسلمین و حجج الله علی العالمین و سادات المؤمنین و قادة الغرّ المحجلین و موالی المسلمین و نحن أمان لأهل الأرض کما ان النجوم أمان اهل السماء و بنا یمسک السماء أن تقع علی الارض الا باذنه.

حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 3، صص 457 و 149 و ج 4، ص 448 (ط حیدرآباد)؛ سیوطی، احیاء المیت، ص 114 (ط الحلبی عصر)؛ ابن حجر، الصواعق، ص 185، 233 (ط مصر)؛ الحمزاوی، مشارق الانوار، ص 90 (ط مصر)؛ احمد نقشبندی کمشنی نوی، راموز الاحادیث، ص 238 (ط آستانه)؛ مشارق الانوار، ص 109 (ط آستانه)؛ رشحة الصادی، ص 78،

ص:93


1- (2) . همان.
2- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 327 (شماره 77).

17 (ط مصر)؛ ارجح المطالب، ص 329 (لاهور)؛ ذخائر العقبی، ص 17 (ط قاهره)؛ نظم دررالسمطین، ص 234 (ط قاهره)؛ جامع الصغیر، ص 578 (ط مصر)؛ ینابیع الموده، ج 20، ص 191، 188 (ط استانبول)؛ الفتح الکبیر، ج 3، ص 267 (ط مصر)؛ الشرف الموبد، ص 29 (ط مصر)؛ السیف الیمانی المسلول، ص 64 (ط شام)؛ شرف النبی، ص 283؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ص 18 (ط الغری).

راویان حدیث: ابن عباس، ابن سلمه، جابر، المنکدر، انس، علی بن الحسین علیه السلام، علی علیه السلام، ابن سعید الخدری و ابن موسی.

4. حدیث سفینه نوح و باب حطه

در احادیث بسیاری، اهل بیت را به کشتی نوح و باب حطه، تشبیه نموده اند. بی شک در طوفان های زندگی و کشاکش روزگار، انسان ها نیازمند کشتی نجاتی هستند تا آنها را به سلامت از بیان امواج عبور دهد و به ساحل سلامت و رستگاری برساند.

سیوطی در تفسیر آیه وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ چنین آورده است:

واخرج ابن ابی شیبه عن علی ابن ابی طالب علیه السلام قال: مثلنا فی هذه الامة کسفینة نوح و کباب حطة؛(1) ابن ابی شبیه از علی بن ابی طالب علیه السلام روایت نموده که مَثَل ما اهل بیت در این امت همچون کشتی نوح و باب حطه است.

ابن کثیر نیز در تفسیر خود به این حدیث اشاره نموده است:

«انّما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح علیه الصلاة و السلام من دخلها نجا و من تخلف عنها هلک».(2)

ص:94


1- (1) . درالمنثور، ج 1، ص 174.
2- (2) . تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص 21، گرچه او با سندی که نقل می کند حدیث را ضعیف می داند، اما این روایت با سندهای صحیح بسیار نقل شده است که برخی را آورده ایم.

فخر رازی پس از نقل حدیث کشتی نوح و باب حطه چنین می گوید:

ویحتمل و هو الاظهر عندی ان المراد صلی الله علیه و آله وسلم سایر اهل البیت فان الله لما خلق الدنیا بأسرها من اجل النبی صلی الله علیه وآله وسلم جعل دوامها بدوامه ودوام اهل بیته لانهم یساوونه فی اشیاء و لانه قال من حقهم اللهم انهم منّی و أنا منهم و لانهم بضعة منه بواسطة ان فاطمة امهم بضعته فاقیموا مقامة فی الامان؛(1) حاکم می گوید به احتمال قوی مراد از آنان سایر اهل بیت هستند (از عترت طاهره) که حق سبحانه چون دنیا را همگی برای رسول الله آفرید، دوام آن را نیز به دوام آن حضرت و اهل بیت ایشان منوط فرمود، زیرا این اعاظم دین، با جد بزرگوارشان در بعضی چیزها مساوی اند و در حقّشان فرمود: خدایا اینها از من اند و من از اینها، زیرا که اینان بضعه آن حضرت هستند؛ به واسطه اینکه مادرشان فاطمه علیها السلام «بضعه» آن حضرت است، بنابراین از حیث امان، برمی آید که آنان قائم مقام آن حضرت اند.

گویا این موضوع در میان صحابه و تابعین، امری مسلّم بوده؛ مثلاً وقتی حسن بصری از امام حسن علیه السلام در مسئله جبر و قدر سؤال می کند، چنین می نویسد:

اما بعد فانکم معاشر بنی هاشم کالفلک الجاریة فی اللجج و مصابیح الدجی و اعلام الهدی و الائمة القادة الذین من تابعهم نجی کسفینة نوح المشحونة التی یؤول الیها المؤمنون و ینجو فیها المتمسکون؛(2) شما بنی هاشم چون کشتی جاری در دریاهای پرموج و چراغ راه، در تاریکی ها، و علم های هدایت هستید ائمه اطهاری که هر کس از شما پیروی کند نجات می یابد، همچون کشتی نوح که مؤمنین و متمسکین به آن نجات یافتند.

ابی طفیل از ابوذر به طریق مرفوع، روایت کرده که وی در خانه خدا را گرفته، می گفت:

از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که مَثَل اهل بیت من در میان شما مثل کشتی نوح است آنکه بر آن نشسته نجات یافت و آنکه نافرمانی کرد نابود شد.

ص:95


1- (1) . مستدرک حاکم، ج 3، صص 162-163؛ صواعق المحرقه، ص 93. شبیه این عبارت را فخر رازی هم دارد. ر. ک: تفسیر کبیر، ج 26، ص 162.
2- (2) . روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، ص 427 (به نقل از کشف المحجوب).

مَثل اهل بیت من در میان شما مانند باب حطه در میان بنی اسرائیل است. هر کس داخل آن شد آمرزیده شد.(1)

سبط ابن جوزی می گوید:

وذکر ابوالفرج الاصبهانی فی کتاب مرج البحرین بإسناده الی ابی ذر، قال: قال رسول صلی الله علیه و آله وسلم: «مثل اهل بیتی مثل سفینه نوح علیه السلام من رکب فیها نجا. و من تخلف عنها غرق».

ثعلبی و سمعانی حدیث سفینه را از سیلم بن قیس هلالی چنین نقل کرده اند:

من و جیش بن المعتمر در مکه بودیم. ابوذر به پا خواست و حلقه در کعبه را گرفت و فرمود: ای مردم، آنها که مرا می شناسند بسیار خوب و آنها که مرا نمی شناسند، من جند بن جناده، ابوذر هستم. بعد گفت: ایها الناس من شنیدم که پیغمبر شما می فرمود: مَثل اهل بیت من در میان شما مانند کشتی نوح است.

منابعی که حدیث مذکور را نقل کرده اند عبارتند از:

تذکرة الخواص

اشاره

، ج 2، ص 380؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج 3، صص 45-46، ح 2636-2637، فی ترجمة الامام الحسن علیه السلام و فی الحسین بن احمد سجاده؛ المعجم الصغیر، ج 1، ص 139، و الحاکم در تفسیر سوره هود، کتاب التفسیر من المستدرک، ج 2، ص 343 و قال: هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه.

در مناقب اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از کتاب معرفة الصحابه، المستدرک، ج 3، ص 150، الخوارزمی، مقتل الحسین علیه السلام، ج 1، ص 104؛ ابن المغازلی در مناقب امیر المؤمنین علیه السلام، صص 133-134، رقم 175-177؛ محمد بن سلیمان الکوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 1، ص 296، رقم 220 و ج 2، ص 146، رقم 624؛ القطیعی، فضائل الحسن و الحسین علیهما السلام، کتاب الفضائل لأحمد، ج 2، ص 785، رقم 1402؛ الدارقطنی، المؤتلف و المختلف، ج 2، ص 1046؛ عیون الاخبار، ج 1، ص 211؛ المعارف، ص 252 (ترجمه ابوذر)؛ الشیخ الصدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 239، ذیل الرقم 59؛ الشیخ الطوسی، الحدیث 57 من المجلس 2 و الحدیث 61 من المجلس 12 و الحدیث 32 من المجلس 16 و الحدیث 22 من المجلس 17

ص:96


1- (1) . ینابیع الموده، باب چهارم، ج 1، ص 63.

و الحدیث 29 من المجلس 18؛ الامالی، الجوینی، الباب 48، السمط 2؛ فرائد السمطین، ج 2، ص 246، رقم 515؛ العسقلانی، المطالب العالیه، ج 4، ص 75، رقم 4003-400.

القضاعی، مسند الشهاب، ج 2، صص 273-274، رقم 1343-1345؛ العاصمی، زین الفتی، ج 1، صص 435 و 450، رقم 270 و 271 و 273؛ الخطیب التبریزی، مشکاة المصابیح، ج 3، ص 1742، رقم 6174 (قال: رواه احمد)؛ الذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 482، ترجمة الحسن بن ابی الجفری، رقم 1826؛ القاضی النعمان، شرح الاخبار، ج 2، صص 479، 501، 503 و 512، رقم 840، 887، 889، 903؛ ابوجعفر الطبری، بشارة المصطفی، ص 88؛ الشجری، الامالی، ج 1، صص 151-156 فی عنوان: «الحدیث السابع فی فضائل اهل البیت»؛ الطبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 361، رقم 85؛ تیسیر المطالب، ص 136 (اواخر الباب 8)؛ السیوطی، احیاء المیت فی فضائل آل البیت، ص 41، رقم 26 (عن الطبرانی)؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 168.

این حدیث از طریق بسیاری از صحابه از جمله امیرالمؤمنین علی علیه السلام، عبدالله بن عباس، سلمة بن الاکوع، انس بن مالک، ابی سعید الخدری، عبدالله بن زبیر و ابی الطفیل عامر بن واثله نقل شده است. پس کسی که به آن پناه برد و بر آن سوار شد نجات یابد و کسی که آن را وا گذاشت نابود و هلاک شده است.

همچنین فرموده است:

مثل اهل بیت من در میان شما، مثل باب حطه در بنی اسرائیل است آن کس که داخل آن شد آمرزیده شد. و نیز فرمود: من در میان شما چیزی را باقی می گذارم که اگر به او بگرایید، هرگز گمراه نخواهید شد، [آن دو چیز] کتاب خدا و عترت من است و این دو از هم جدا نمی شوند تا نزد حوض بر من وارد شوند.

حموینی در فرائد السمطین به سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس رضی الله عنهما می گوید:

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: یا علی، من شهر علمم و تو در آن هستی؛ هرگز نمی توان داخل شهر شد، مگر از در آن. دروغ گوست آن کس که گمان می کند مرا دوست دارد، با آنکه تو را دشمن می دارد، چون تو از من هستی و من از توام، گوشت تو گوشت من، و خون تو خون من، و باطن تو باطن من است و ظاهر تو ظاهر من است. خوش بخت کسی است که از تو اطاعت کند و بدبخت کسی است که تو را برنجاند، و تو را معصیت کند. آن کس که تو را دوست بدارد

ص:97

سود برده است و کسی که تو را دشمن بدارد زیان برده آنکه ملازم تو باشد رستگار است و کسی که از تو جدا شود نابود و هلاک می شود.

مثل تو و ائمه و پیشوایان از فرزندان تو، بعد از من، مانند کشتی نوح است؛ آن کس که بر آن سوار شد نجات یافت و کسی که تخلف نمود غرق شد. و مثل شما مثل ستاره هاست. هنگامی که یکی از آنها پنهان می شود، ستاره دیگری طلوع می کند.(1)

تأملی در سند حدیث

عده بسیاری از علمای اهل سنت بر صحیح بودن سند حدیث سفینه تصریح نموده و جمعی نیز به متعدد بودن طرق آن به شکلی که برخی بعضی دیگر را تقویت می کند، اعتراف نموده اند.

در ادامه بحث نظر عده ای از این بزرگان را یادآور می شویم.

1. حاکم نیشابوری پس از تخریج و نقل آن می گوید:

«هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم و لم یخرجاه؛(2) این حدیث به شرط مسلم صحیح است، اما آن را نقل نموده است».

2. ابن حجر نیز می گوید:

وجاء من طرق عدیدة یقوی بعضها بعضا انما مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح، من رکبها نجا. و فی روایة مسلم و من تخلف عنها غرق. و فی روایة: هلک. و انما مثل اهل بیتی فیکم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل، من دخله غفرله الذنوب.(3)

ص:98


1- (1) . فرائد السمطین، ج 2، ص 246، رقم 515؛ ینابیع الموده، باب چهارم، ج 1، ص 65.
2- (2) . مستدرک حاکم، ج 3، صص 162-163 در مورد طریق حدیث، ر. ک: تاریخ الخلفاء، ص 573؛ مشکاة المصابیح، ج 3، ص 1742؛ حدیث سفینه، مجله تراثنا، شماره های 38-39، سال دهم (محرم 1415) صص 141-161.
3- (3) . الصواعق المحرقه، ص 140. در ترجمه صواعق المحرقه به فارسی، کلمه «مسلم» به «سلم» تحریف شده است که در اصل «فی روایة صحیح مسلم» می باشد. ابن حجر در جایی دیگر می گوید: «صحیح حدیث ان مثل اهل بیتی مثل سفینه نوح...».

مضمون روایت ایشان این است که روایت سفینه، با اختلافاتی در نقل، و حدیث باب حطه به طرق متعددی نقل شده که برخی، دیگری را تقویت می کند.

3. شمس الدین سخاوی گفته است:

«وبعض هذه الطریق یقوی بعضا؛ بعضی از طریق این حدیث، برخی دیگر را تقویت می کند».(1)

4. جلال الدین سیوطی می گوید:

اخرجه الحاکم و هو صحیح و قال: رواه البزار و ابویعلی فی مسندیهما، و الطبرانی فی الاوسط، و الحاکم و صححه؛(2) حاکم، آن را صحیح دانسته و روایت کرده است و بزار و ابویعلی در مسندهایشان و طبرانی در «الاوسط» معتقد است آن را نقل نموده و گفته اند که حاکم آن را صحیح دانسته است.

5. العیدروس یمنی معتقد است:

«وصح حدیث: ان مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح، من رکبها نجا، و من تخلف عنها هلک».(3)

6. احمد زینی دحلان گفته است:

وصح عنه صلی الله علیه وآله وسلم من طرق کثیرة انه قال: انما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح، من رکبها نجا، و من تخلف عنها غرق و فی روایة: هلک. و مثل اهل بیتی فیکم کمثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخله غفرله.(4)

7. شیخ محمد بن یوسف التونسی المالکی، معروف به الکافی گفته است:

ص:99


1- (1) . جواهر العقدین، ص 261.
2- (2) . ر. ک: استجلاب ارتقاء الغرف (سخاوی) نسخه خطی؛ نهایه الافضال فی مناقب الآل. سخن سیوطی ذیل حدیث سفینه اساس فی مناقب بنی العباس، و حدیث سفینه، مجله تراث، ص 143.
3- (3) . العقد النبوی والسر المصطفوی، نسخه خطی.
4- (4) . الفضل المبین فی فضائل الخلفاء الراشدین و اهل البیت الطاهرین، ط هامش السیر الدحلانیه، باب ذکر فضائل اهل البیت علیهم السلام.

«روی البزار عن ابن عباس، و ابو داوود عن ابن الزبیر، و الحاکم عن ابی ذر بسند حسن، مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق».

سپس می افزاید:

ویدل علی ذلک: الحدیث المشهور المتفق علی نقله؛ مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح، من رکبها نجا، و من تخلف عنها غرق و هو حدیث نقله الفریقان و صححه القبیلان، لا یمکن لطاعن ان یطعن علیه، و امثاله فی الاحادیث کثیرة.(1)

نکته جالب سخن ایشان این است که اعتراف می کند این حدیث را فریقین به طریق مختلف نقل نموده و صحیح دانسته اند و کسی نمی تواند به آن طعنی بزند، زیرا امثال آن در حدیث بسیار است.

صحت این حدیث، آنقدر محرز بوده که عده بسیاری از علمای لغت ذیل ماده «زخ» آن را نقل نموده و در بین این واژه از حدیث «سفینه» کمک گرفته اند؛ به عنوان نمونه:

الف) ابن اثیر گفته است:

«زخ: فیه(2): مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح، من تخلف عنها زخ به فی النار. ای دفع و رمی یقال: زخه یزخه زخا».(3)

ب) ابن منظور نیز گفته:

«تخلف عنها زُخ ّ فی النار. ای: دفع و رمی. قال: زخّه یزخّه زخّا».(4)

ج) زبیدی می گوید:

«و فی حدیث: مثل اهل بیتی مثل سفینه نوح، من تخلف عنها زخّ به فی النار. ای دفع و رومی».(5)

ص:100


1- (1) . السیف الیمانی المسلول فی عنق من یطعن فی اصحاب الرسول.
2- (2) . النهایه، ماده «زخ».
3- (3) . ای: فی الحدیث.
4- (4) . ابن منظور، لسان العرب: ماده «زخ».
5- (5) . تاج العروس فی شرح القاموس، ماده «زخ».
علمای اهل سنت و محتوای حدیث سفینه

برخی از علمای اهل سنت در شرح این حدیث نکاتی را بیان نموده اند که همان چیزی است که علمای امامیه در این باره گفته اند.

طیبی در شرح ابوذر می گوید:

قوله: و هو آخذ باب الکعبه. اراد الروای بهذا مزید توکید لإثبات هذا، وکذا ابوذر اهتم بشأن روایته، فأورده فی هذا المقام علی رؤوس الأنام لیتمسکوا به. و فی روایة له بقوله: من عرفنی فأنا من قد عرفنی، من أنکرنی فأنا ابوذر، سمعت النبی صلی الله علیه وآله وسلم یقول: ألا، ان مثل اهل بیتی... الحدیث. اراد یقوله: فانا ابوذر، المشهور بصدق اللهجه وثقة الروایة، و انه هذا حدیث صحیح لا مجال للرد فیه. و هذا تلمیح الی ما روینا عن عبدالله بن عمرو بن العاص یقول: سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم یقول: «ما اظلت الخضراء، و لا اقلت الغبراء، أصدق من ابی ذر». و فی روایة ابی ذر: من ذی لهجه اصدق و لا اوفی من ابی ذر شبه عیسی بن مریم. فقال عمر بن الخطاب، کالحاسد: یا رسول الله أفتعرف ذالک؟! قال: ذلک فاعرفوه. اخرجه الترمذی وحسنه الصغانی فی کشف الحجاب.

شبه الدنیا بما فیها من الفکر و الضلالات، و البدع و الاهواء الزائغة، ببحر لجیّ یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب، ظلمات بعضها فوق بعض وقد احاط بأکنافه و أطرافه الأرض منها، و لیس فیه خلاص و مناص الا تلک السفینة و هی محبة اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم؛(1)

اینکه در حدیث ابوذر آمده برخانه خدا تکیه داده بود، نشان می دهد که راوی قصد تأکید بیشتر را داشته و نیز اهتمام ابوذر به حدیثش را می رساند؛ یعنی آن را در این حالت بر مردم بیان نموده تا به او متمسک شوند. در روایتی از اوست که هر کس من را می شناسد که می شناسد، اما هر کس که نمی شناسد منم ابوذر، از رسول خدا

ص:101


1- (1) . المرقاة فی شرح المشکاة القاری، ج 5، ص 610. او سخنان طیبی را در الکاشف بیان کرده و به آنها استشهاد نموده است.

صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود: آگاه باشید که مثل اهل بیت من... (تا آخر حدیث). با گفتن اینکه من ابوذر هستم می خواهد این را بیان کند که من همان شخصی هستم که به صداقت در زبان و وثاقت مشهور است و این حدیث صحیح بوده و هیچ جای تردید و انکاری ندارد.

این تلمیحی است به آنچه که از عبدالله بن عمرو بن عاص برای ما روایت شده که می گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: در زیر این آسمان و روی این زمین راستگوتر از ابوذر ندیدم. و نیز در روایتی از ابوذر از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: «چه کسی از ابوذر که در صداقت لهجه، شبیه عیسی است، راستگوتر است». پس عمر همچون حسودان گفت: ای رسول خدا آیا آن را می شناسی، گفت: بله آن را می شناسم. این حدیث را ترمذی روایت نموده و ضغانی در کشف الحجاب، آن را حسن دانسته است.

در این حدیث، دنیا به دریای پرتلاطم و تاریکی تشبیه شده که از کینه و بدعت پر است به طوری که موج های آن بر بالای موج های دیگر همچون ابرها ایستاده اند، تاریکی و ظلمتی که برخی از دیگری تاریک تر است، با این همه هیچ راه خلاص و نجاتی نیست، جز این کشتی نجات که همان محبت اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است.

این کلام، به استواری جایگاه کشتی نجات را به حقیقت به تصویر کشیده و برآن صحه گذاشته است که در تلاطم دریای بی انتها، راه نجاتی جز تمسک بر کشتی نجات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام وجود ندارد.

سمهودی یکی دیگر از دانشمندان اهل سنت می گوید:

قوله صلی الله علیه وآله وسلم: مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینة فی قومه. الحدیث. و وجهه: ان النجاة ثبت لاهل السفینة من قوم نوح علیه السلام... و محصله: الحث علی التعلق بحبلهم وحبهم و اعظامهم شکرا لنعمه مشرّفهم صلی الله علیه وآله و سلم، والاخذ بهدی علمائهم و محاسن اخلاقهم و شیمهم. من اخذ بذالک نجا من ظلمات المخالفة، و أدی شکر النعمة الوافرة، من تخلف عنه غرق فی بحار الکفران و تیار الطغیان، فاستوجب النیران؛(1)

ص:102


1- (1) . جواهر العقدین، نسخه خطی.

... این حدیث، بر چنگ زدن به ریسمان حب اهل بیت و بزرگداشت آنها تأکید می کند؛ چه آنکه این عمل، سپاسی است در برابر آنچه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در میان آنها به ودیعه نهاده و چنگ زدن به هدایت و محاسن اخلاقی و نیک اندیشی و رفتار آنها (اهل بیت) است.

هرکس به آنها چنگ زد حقّا هدایت یافته و از تاریکی های دنیا نجات یافته است و شکر نعمت را به جای آورده، اما هرکس غیر این کند در دریاهای کفران و طغیان غرق شده پس مستوجب عذاب است.

سهودی از نگاهی دیگر به حدیث می نگرد. او نجات را برای مسافران کشتی نوح مسلّم می داند، زیرا بدون آن حتماً هلاک می شوند.

مناوی هم گفته است:

(ان ّ مثل اهل بیتی) فاطمه و علی و ابنیهما، و بینهما اهل العدل والدیانه جفیکم مثل سفینة نوح، من رکبها نجا، و من تخلف عنها هلکج وجه التشبیه: ان النجاة ثبت لاهل السفینة من قوم نوح، فاثبت المصطفی صلی الله علیه وآله وسلم لامته بالتمسک باهل بیته النجاة، و جعلهم وصلة الیها. و محصوله: الحث علی التعلق بحبهم وحبلهم و اعظامهم شکراً لنعمه مشرفهم، والاخذ بهدی علمائهم، فمن اخذ بذلک نجا من ظلمات المخالفة، وادی شکر النعمة المترادفة. من تخلف عنه غرق فی بحار الکفران و تیار الطغیان، فاستحق النیران، لما ان بعضهم یوجب النار کما جاء فی عدة اخبار، کیف و هم ابناء ائمة الهدی و مصابیح الدجی الذین اذهب عنهم احتج الله بهم علی عباده، و هم فروع الشجرة المبارکة و بقایا الصفوة، الذین اذهب عنهم الرجس و طهرّهم، و برّاهم من الآفات، و افترض مودتهم فی کثیر من الآیات، و هم العروة الوثقی، و معدن التقی.

واعلم ان المراد باهل بیته فی هذا المقام العلماء منهم، اذ لا یحّث علی التمسک بغیرهم و هم الذین لا یفارقون الکتاب والسنه حق یردوا معه علی الحوض.(1)

ص:103


1- (1) . فیض القدیر، ج 2، ص 519. شبیه این کلام را ابن حجر هیتمی نیز بیان نموده است.

از کلام مناوی مطالب زیر برداشت می شود:

1. مراد از اهل بیت، حضرت فاطمه، امام علی و ذریه آنها هستند.

2. اهل بیت، اهل عدل و دیانت بوده، مثل آنها همچون کشتی نوح است.

3. وجه تشبیه بدین صورت است که نجات برای مسافران کشتی نوح مسلّم است و حضرت رسول صلی الله علیه و آله نیز این نجات بخشی را برای اهل بیت خودش مسلّم دانسته است.

4. هدف حدیث، برانگیختن مردم به دوستی اهل بیت، چنگ زدن به ریسمان (ولایت) آنها، بزرگداشت اهل بیت و برای به جا آوردن شکر نعمت الهی است.

5. نجات یافته واقعی کسی است که پیرو اهل بیت علیهم السلام باشد. سپس هر کس از این راه تخلف ورزید، در دریاهای کفران و طغیان غرق شده است.

6. بغض ورزیدن نسبت به اهل بیت علیهم السلام مستوجب عذاب است و این را روایات بسیاری تأیید می کند.

7. اهل بیت چراغ های هدایت در دریاها، ائمه هدی، شاخه های شجره مبارکه، بازماندگان مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم بوده اند؛ کسانی که خداوند رجس و پلیدی را از آنها دور نموده و آفات را از آنها رانده، و دوستی آنها را برهمگان واجب کرده است. آنها ریسمان محکم الهی و دریای پاکی اند.

8. مراد از اهل بیت با تأکید جمله اول، همان علما از ذریه امام علی و حضرت فاطمه هستند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره آنها و قرآن فرمود: «از هم جدا نمی شوند تا اینکه نزد حوض کوثر بر من وارد شوند».

برخی از بزرگان اهل سنت که حدیث سفینه و باب حطه را نقل نموده اند:

ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 1، ص 211 (ط مصر)؛ همو، المعارف، ص 86 (ط مصر)؛ سیوطی، الاتقان، ص 173؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، صص 130-131؛ همو، المعجم الصغیر، صص 78-170 (ط الدهلی)؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 3، ص 150 (ط حیدرآباد الدکن)؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 224 (ط قاهره)؛ همو، تلخیص المستدرک، ج 3، ص 150 (حیدرآباد الدکن واقع درحاشیه مستدرک)، جمال الدین الزرندی، نظم دررالسمطین، ص 235 (ط مطبعة القضاء)؛ عبدالرحمن الصفوری، المحاسن المجتمعه، ص 188؛ ابن کثیر الدمشقی، تفسیرالقرآن (چاپ در حاشیه البیان، ج 9، ص 115، ط ولاق مصر)؛ نورالدین الهیتمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 168 (ط المکتبه القدسی، قاهره)؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء،

ص:104

ص 573 (ط المیمنیه، مصر)؛ همو، الخصائص الکبری، ج 2، ص 266 (ط حیدرآباد)؛ همو، احیاء المیت، ص 113 (ط مصطفی الحلبی)؛ همو، الجامع الصغیر (ط مصر)؛ ابن حجر الهیتمی، الصوائق، صص 184-234 (ط عبدالطیف مصر)؛ علامه میبدی، شرح دیوان امیرالمؤمنین، ص 189؛ علامه بدخشی، مفتاح النجاة، ص 9؛ علامه عثمان مدوخ، العدل الشاهد، صص 123-124 (ط القاهره)؛ احمد القدوس، سنن الهدی، ص 564؛ قندوزی، ینابیع، صص 27، 28، 187، 183، 193، 261، 878 (ط اسلامبول)؛ علامه کمشخانوی، راموز الاحادیث، ص 391 (ط الاستانه)؛ البنهانی، الفتح الکبیر، صص 113-114 (ط مصر)؛ همو، جواهر البحار فی فضایل النبی المختار، ج 1، ص 361 (ط قاهره)؛ محمد بن یوسف التونسی، السیف الیمانی المسلول، ص 9 (ط شام)؛ سید شاه تقی الحنفی، الروض الازهر، ص 359 (ط حیدرآباد)؛ ابوبکر الحضرمی، رشفته الصادی، صص 79-80 (ط مصر)؛ الآمر تستری، ارجح المطالب، صص 169، 329، 330 (ط لاهور)؛ محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ص 20 (ط مصر)؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 12، ص 91 (ط السعاده، مصر)؛ حافظ ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج 4، ص 306 (ط السعاده مصر)؛ متقی هندی، منتخب کنز العمال، ج 5، ص 92 (ط المیمینه مصر)، حاشیه سند احمد؛ الحافظ الدولابی، الکنی و الاسماء، ج 1، ص 76 (ط حیدرآباد دکن)؛ الشیخ مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 22 (ط مکتبه المثنی)؛ الثعالبی، التمثیل و المحاضره، ص 33 (ط عیسی الحلبی، قاهره)؛ ابن اثیر، النهایه، ج 2، ص 132 (ط مصر)؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 73 (ط قاهره)؛ محمد طاهر بن علی، مجمع بحار الانوار، ج 2، ص 59 (ط نول کشور، مکهتو)؛ المناوی، کنوز الحقایق، ص 141 (ط ولاق، مصر)؛ شیخ محمد الصبان، اسعاف الراغبین، در حاشیه نور الابصار، ص 123 (ط مصر)؛ آلوسی، روح المعانی، ج 25، ص 29 (ط مصر)؛ الخفاجی، شفاء الغلیل، صص 220-253 (ط الحرم الحسین، مصر)؛ شبلنجی، نور الابصار، ص 105 (ط مصر).

اهل بیت علیهم السلام شجره طیبه

در حدیث کشتی نجات بیان کردیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای اهل بیت همان نجات بخشی کشتی نوح را مسلّم دانسته، زیرا آنها ذریه رسول خدا و وارث علم و شاخسار درخت نبوی اند.

ص:105

حاکم حسکانی براساس آیه ذیل چند حدیث نقل می کند:

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ * تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها1

1. اخبرنا ابو عبدالله الشیرازی [اخبرنا] ابوبکر الجرجرائی [اخبرنا] ابو احمد البصری، قال: حدثنی المغیرة بن محمد، قال: حدثنی جابر بن سلمة، قال: حدثنی حسین بن حسن عن عامر السراج: عن سلام الخثعمی قال: دخلت علی ابی جعفر محمد بن علی علیه السلام فقلت: یابن رسول الله قول الله تعالی: أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ قال: یا سلام، الشجرة، محمد، و الفرع، علی امیرالمؤمنین، و الثمر، الحسن و الحسین، و الغصن، فاطمة، و شعب ذلک الائمة من ولد فاطمه، و الورق شیعتنا و محبونا اهل البیت، فاذا مات من شیعتنا رجل تناثر من الشجرة ورقه، فاذا ولد لمجینا مولود اخضر مکان تلک الورقة ورقه. فقلت: یابن رسول الله قول الله تعالی: أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها ما یعنی؟ قال: یعنی الائمة تفتی شیعتهم فی الحلال و الحرام فی کل حج و عمره.

2. عن مینا مولی عبد الرحمان بن عوف قال: حدثنی مولای عبدالرحمان بن عوف بحدیث (و) ذکر انه سمعه من النبی صلی الله علیه وآله وسلم؛ سمعته یقول: سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول: انا شجرة و علی القلب و فاطمة اللقاح و الحسن و الحسین الثمر، و شیعتنا الورق، و حیث ینبت الشجرة تساقط ورقها ثم قال: فی جنة عدن و الذی بعثی بالحق.

3. اخبرنا علی بن احمد (اخبرنا) محمد بن عمر (اخبرنا) محمد ابن القاسم (اخبرنا) قسم بن هاشم (اخبرنا) اسماعیل بن ابان، عن صالح عن ابی الاسود، عن زیاد بن المنذر: عن ابی جعفر قال: مثلنا اهل البیت کمثل شجرة قائمة علی ساق، من تعلق بغصن من اغصانها کان اهلها. قلت: من الساق؟ قال: علی.(1)

ص:106


1- (2) . شواهد التنزیل، تحقیق محمودی، ج 1، صص 311-313، شماره 71.

در این احادیث، وجود نازنین حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم درخت نامیده شده و امام علی علیه السلام فرع آن و در حدیثی قلب آن و امام حسن و امام حسین میوه آن درخت و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام شاخه آن و در حدیثی تلقیح کننده نامیده شده اند.

حدیث امام باقر علیه السلام چنین است:

مثل ما اهل بیت همچون مثل درخت ایستاده بر ساقه خود است که هر کس به شاخسار آن چنگ زند از اهل آن است. راوی می پرسد: ساق چیست؟ امام می فرماید: علی علیه السلام.

بنابراین جایگاه شیعیان و محبان اهل بیت همچون برگ درخت اسلام است که هرگاه شیعه ای بمیرد، برگ های آن، افزون شود و هرگاه بر محبی افزوده شود و برای محبین اهل بیت فرزندی به دنیا آید، بر جایگاه آن برگ، برگ سبز دیگری می روید.

در کتاب ینابیع الموده نیز احادیث بسیاری در مورد جایگاه اهل بیت وارد شده که برخی را زینت بخش سخن خود می نماییم.

1. حموینی در کتاب فرائد السمطین به سند خود از ابی بصیر از خشیمه جعفی از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده ایشان فرموده اند:

ماییم نزدیکان و برگزیدگان خدا و نیکوترین خلق خدا؛ ماییم جایگاه ودایع و امانات میراث انبیا و ماییم امین های خداوند سبحان و ماییم حجت و برهان خدا و ارکان ایمان و پایه های خیمه اسلام. و ماییم واسطه عنایت و رحمت خدا بر خلق، و امور، به واسطه ما گشوده و شروع می شود و به ما ختم می گردد.

ماییم پیشوایان راهنما و دعوت کننده به سوی خدا، ماییم فانوس چراغ های نورانی و محل روشنایی هدایت.

ماییم پرچم ها و نشانه های بلند شده و دعوت کنندگان به سوی حق، آن کس که به راه ما آمد، به ما محلق شد و هر که منحرف گردد از آن نشانه ها غرق خواهد شد، ماییم پیشرو پیشانی سفیدان، و ماییم طریق واضح وآشکار و مستقیم به سوی خدا.

و ماییم از نعمت های خدا بر خلقش، ماییم گنجینه نبوت و مکان رسالت و آمد و شد و فرشتگان و ماییم راه و طریق و چراغ برای کسی که طالب روشنایی به واسطه ما باشد.

ص:107

و ماییم سبیل و طریق راه برای کسی که به ما اقتدا کند؛ ماییم پیشوایان راه نهایی به سوی بهشت و دست آویز محکم اسلام. ماییم پلی به سوی بهشت و دست آویز محکم اسلام. ماییم پل هایی که هر که از آن پل گذشت به ما لاحق شد و آنکه تخلف نمود هلاک و نابود گشت؛ ماییم محل نورگیر بزرگ و رکن اعظم، خداوند رحیم، رحمت خویش را به وسیله ما بر بندگانش فرو می ریزد، به واسطه ما از باران سیراب می شوند و عذاب به وسیله ما از شما برگشت می کند، پس کسی که ما را شناخت و یاری نمود و حق ما را شناخت و به امر ما عمل کرد پس او از ما و بسوی ماست.

2. حموینی در حدیثی دیگر به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت نموده که ایشان فرمودند:

معرفت و شناسایی آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم دورکننده آتش است و دوستی آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم جواز عبور بر صراط است و ولایت و سرپرستی آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم حافظ و نگاهدارنده شکنجه و عذاب است.

3. در جواهرالعقدین از حذیفة بن یمان رضی الله عنه نقل شده است:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمود: ای مردم، از ذراری و فرزندان انبیای گذشته، به احدی آنچه که به حسین بن علی علیه السلام عطا شد، داده نشده است، جز یوسف بن یعقوب بن اسحاق ابن ابراهیم علیهم السلام. ای مردم فضل و بزرگواری و منزلت و ولایت، مختص رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و ذریه و فرزندان اوست، مردمان باطل و حرف های نادرست بر شما راه پیدا نکند. این حدیث را ابن حبان در کتاب خود و حافظ جمال الدین زرندی در کتاب دررالمسمطین روایت نموده اند.

4. حافظ عمرو بن بحر در کتاب خود روایت کرده که ابوعبیده از امام جعفر صادق علیه السلام از پدران خود برای من روایت کرد که علی علیه السلام در مدینه بعد از بیعت کردن مردم با آن حضرت خطبه ای خواند و فرمود:

آگاه باشید نیکوان عترت من و پاک ترین خاندان و نسل من، در کودکی عاقل ترین مردم و در بزرگی عالم ترین آنهایند. آگاه باشید که ما اهل بیتی هستیم که علم و دانش ما از علم خداست و حکم ما به حکم خداست.

ص:108

از گفتار و قول راستگویی شنیدم اگر از اعمال و آثار ما پیروی کنید، به بینایی ما هدایت می شوید و اگر پیروی نکردید خدا شما را نابود می کند.

پرچم و نشانه حق، با ماست و آن کس که از ما پیروی کند به ما ملحق می شود و کسی که با ما مخالفت نمود و تأخیر کرد غرق شد.

آگاه باشید که هر مؤمنی ثواب عملش را به وسیله ما درک و فهم می کند و به وسیله ما از گردن ها ریسمان مذلت برداشته شد. و فتح و ختم از طرف خدا به وسیله و به سبب ماست.(1)

از اینها که بگذریم ذیل آیات بسیاری بر نقش هدایتگرانه علی علیه السلام و ذریه طاهر آن حضرت تأکید شده است. ما هم برحسب توان و ظرفیت این نوشته، برخی از آنها را در فصل فضائل اهل بیت علیهم السلام نقل نموده ایم و خوانندگان و پیوندگان محترم می توانند به آن بخش مراجعه نمایند.

اهل بیت علیهم السلام یگانه آگاهان بر قرآن

اشاره

در کتب روایی و تفسیری ذیل آیات بسیاری، نقش آگاهان به قرآن که همان اهل بیت علیهم السلام هستند تبیین شده و آنان به مردم معرفی شده اند. از آنجایی که عترت عدل قرآن هستند، در بخش نخست به وسعت این آگاهی تا دوام دنیا اشاره نمودیم، از این رو در این قسمت، آیاتی را شاهد می آوریم که نشان می دهد آگاهی واقعی از قرآن فقط در انحصار اهل بیت علیهم السلام بوده، زیرا آنها اهل ذکر، شاهدان بر نبوت رسول خدا، صادقان، حاملان علم کتاب، راسخان در علم، سابقان در فهم و صالحان هستند.

الف) آیه فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ2
اشاره

در منابع اهل سنت درباره اهل ذکر پانزده نظریه مطرح شده است که می توان آنها را در این سه نظریه خلاصه کرد: اهل کتاب به طور اعم یا اخص، اهل قرآن و اهل بیت.

از طرفی روایات اهل سنت به دو گروه تقسیم شده که سند گروه اول، صحابه و تابعین هستند و سند گروه دوم به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیتش همچون

ص:109


1- (1) . ینابیع الموده، باب سوم، ج 1، صص 44-47. برای مطالعه بیشتر به ارجاعات حدیث سفینه مراجعه فرمایید.

امام علی و امام صادق علیه السلام می رسد. لذا گروه دوم از حیث سند و متن، قوی تر و صحیح تر به نظر می رسد و با دیدگاه شعیه کاملاً انطباق دارد.

گرچه این آیه ابتدائاً در شأن اهل کتاب نازل شده، اما تأویل آن عام است و از بارزترین مصادیق آن، ائمه اهل بیت علیهم السلام هستند.(1)

اهل ذکر از دیدگاه اهل سنت

در منابع اهل سنت درباره اهل ذکر، نظرهای مختلفی آمده است که منشأ آن تعارض و اختلاف بین روایات آنهاست که در مجموع می توان آنها را به پانزده نظریه تقسیم کرد:

1. مراد از اهل ذکر، اهل کتاب، یهود و نصاراست.(2)

2. مراد اهل تورات است.(3)

3. مراد شخصی از اهل تورات است.(4)

4. مراد مؤمنان اهل کتاب اند.(5)

5. خود تورات، مراد است.(6)

6. مراد مؤمنی از اهل کتاب است.(7)

7. عبدالله بن سلام اهل ذکر است.(8)

8. سلمان فارسی اهل ذکر است.(9)

9. منظور علمای اهل کتاب هستند.(10)

ص:110


1- (1) . برای مطالعه بیشتر ر. ک: محمد هادی معرفت، اهل بیت و القرآن الکریم.
2- (2) . نصر بن محمد بن احمد بن ابراهیم السمرقندی، تفسیر سمرقندی، (بحر العلوم)، ج 2، ص 363.
3- (3) . عبدالرزاق بن همام الصفانی، تفسیر عبدالرزاق، ج 2، ص 382.
4- (4) . شوکانی، فتح القدیر، ج 3، ص 207.
5- (5) . جامع البیان، ج 8، ص 108.
6- (6) . تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 2، ص 470.
7- (7) . جواد ترندک، تفسیر سعید بن جبیر و نقش آن در تطور تفسیر، ص 198.
8- (8) . الدرالمنثور، ج 5، ص 133.
9- (9) . ابن جوزی، زادالمسیر، ج 4، ص 328.
10- (10) . محمد علی صابونی، صفوه التقاسیر، ج 2، ص 128.

10 و 11. مراد، مطلق اهل علم یا کسانی هستند که از اخبار ماضی باخبرند.(1)

12. مراد علمای مسلمین اند.(2)

13. مراد از اهل ذکر، قرآن است.(3)

14. مراد اهل قرآن است.(4)

15. مراد امام علی و اهل بیت علیهم السلام هستند.(5)

گفتیم که همه این اقوال در سه نظریه عمده خلاصه می شود: اهل کتاب به طور اخص یا اعم، اهل قرآن و اهل بیت علیهم السلام. بسیاری از مفسران اهل ذکر را مطلق اهل کتاب می دانند. کسانی همچون حسن بصری،(6) مراغی،(7) زمخشری،(8) فخر رازی،(9) بغوی(10) و ابن حیان اندلسی(11) از آن جمله اند. برخی دلیل این گفتار را سخن ابن عباس دانسته اند. او گفته است: «اهل ذکر، اهل کتاب اند و در آیه وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ12 مراد از ذکر تورات و مراد از اهل ذکر در آیه فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ اهل تورات است».(12)

ص:111


1- (1) . محمد بن محمد المصطفی العمادی، تفسیر ابی السعود، ج 4، ص 64.
2- (2) . الجواهرالحسان، ج 2، ص 409.
3- (3) . ابی المظفر السمعانی، تفسیر القرآن (السمعانی)، ج 3، ص 370.
4- (4) . تفسیر الثعالبی، ج 4، ص 81.
5- (5) . عبدالمنعم احمد تعلیب، فتح الرحمان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 2169؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 592؛ جامع البیان، ج 8، ص 109؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 334. برای مطالعه بیشتر ر. ک: نقد و بررسی دیدگاه فریقین درباره اهل ذکر، محمد یعقوب بشوی، مجله طلوع، سال دوم، شماره 7، پاییز 1382.
6- (6) . تفسیر حسن بصری، ج 4، ص 100.
7- (7) . احمد المصطفی المراغی، تفسیر المراغی،، ج 14، ص 87.
8- (8) . الکشاف، ج 2، ص 607.
9- (9) . تفسیر فخر رازی، ج 22، ص 144.
10- (10) . معالم التنزیل، ج 3، ص 284.
11- (11) . ابن حیان، البحر المحیط، ج 5، ص 478.
12- (13) . تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 210.

در نقد این سخن می گوییم:

اولاً: این قول ابن عباس با اقول دیگر او در تعارض است، زیرا او در قول دیگری گفته است: «مراد از ذکر در آیه مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ قرآن است.(1) همچنین در جای دیگر گفته است که مراد از اهل ذکر در آیه، اهل قرآن است،(2) و می دانیم که ترجیح یک قول بر دیگری بدون مرجح، صحیح نیست.

ثانیاً: ابن عباس اهل ذکر را منحصر در یهود نموده است، نه مطلق اهل کتاب؛ لذا این قول دلیل بر مدعا نیست.

بیشتر مفسران همچون زمخشری، فخر رازی و آلوسی، از سیاق آیه کمک گرفته اند و گفته اند که سیاق آیه شریفه، رد مشرکان قریش است که می پنداشتتند بشر، صلاحیت رسالت ندارد و اگر رسالتی باشد، باید ملائکه حامل آن شوند. پس این آیه در مقام رد این پندار است و می فرماید که سنت الهی طبق حکمت جریان یافته و حکمت اقتضا می کند که پیامبر از جنس خود بشر باشد؛ ولی تنها فرقی که لازم است میان او و مردم باشد، این است که معارف و اوامر و نواهی به وی وحی می شود.(3) این خلاصه دیدگاه مفسران در این زمینه است. البته برخی به جای مشرکان مکه، لفظ «العرب» را به صورت مطلق آورده اند.

علامه طباطبایی پاسخ خوبی به این پندار داده، می گوید:

وجه اینکه گفتم این سخن درست نیست این است که این سخن با سیاق آیه انطباق ندارد. قبلاً هم از مشرکان قریش چنین پنداری نقل نشده بود تا بگوییم آیه ناظر به آن است. تنها سخنی که قبلا "از مشرکان ذکر شده بود، آن هم از مطلق مشرکان، نه مشرکان قریش، همان جمله لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ4 است.

ص:112


1- (1) . قرطبی، الجامع الاحکام القرآن، ج 10، ص 108.
2- (2) . روح المعانی، ج 12، ص 133؛ تفسیر قرطبی، ج 10، ص 108.
3- (3) . ر. ک: درالمنثور، ج 5، ص 132؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج 7، ص 2288.

مشرکان همان گونه که تسلیم نبوت پیامبرخدا صلی الله علیه و آله وسلم نبودند و او را تصدیق نکردند، تسلیم عقاید یهود و نصارا که از جمله آن اذعان به بشر بودن انبیاست نیز نشدند. پس اهل کتاب را نیز به داوری در این باره قبول ندارند. آنها در اذیت و دشمنی با پیامبر با مشرکان همسو بودند، نه در چیز دیگری مانند نبوت موسی و اهل بیت، پس پیامبر باید از جنس بشر باشد، آنان منکر نبوت بودند و این بحث که پیامبران انسان بودند نه ملائکه، برای کسانی است که اصل نبوت را بپذیرند. اما برای کسانی که اصل نبوت را نپذیرفته اند، گفتن اینکه پیامبران انسان و از جنس بشر بودند لغو است.

تبیین آیه درباره اهل بیت علیهم السلام

در میان کتب اهل سنت قرائن بسیاری است که نشان می دهد مراد از آیه اهل بیت علیهم السلام هستند.

1. روایات وارد شده در این باب

الف) ابن کثیر ذیل آیه چهل و دوم سوره نمل چنین می گوید:

قول ابی جعفر الباقر نحن اهل الذکر، و مراده ان هذه الامة اهل الذکر، صحیح فان هذه الامة اعلم من جمیع الامم السالفة. و علماء اهل بیت رسول الله علیهم السلام و الرحمة من خیر العلماء إذا کانوا علی السنته المستقیم کعلی و ابن عباس و ابنی علی الحسن و الحسین و محمد بن الحنفیه و علی بن الحسین زین العابدین و علی بن عبدالله بن عباس و ابی جعفر الباقر و هو محمد بن علی بن الحسین و جعفر ابنه و امثالهم و اضرابهم و اشکالهم من هو متمسک بحبل الله المتین و صراطه المستقیم و عرف لکل ذی حق حقه و نزل کل انزل الذی اعطاه الله و رسوله و اجتمعت علیه قلوب عباده المؤمنین؛(1)

سخن ابی جعفر الباقر علیه السلام که ما اهل ذکر هستیم و مرادش این امت است، سخنی صحیح است، زیرا این امت اعلم از جمیع امت های گذشته است و علمای اهل بیت رسول خدا علیهم السلام و الرحمة، بهترین علما هستند، هرگاه بر سنت

ص:113


1- (1) . تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 197.

مستقیم باشند، مثل علی علیه السلام، دو فرزندش حسن و حسین علیهماالسلام، محمد بن حنفیه، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام، علی بن عبدالله بن عباس، ابن جعفر الباقر و جعفر الصادق علیهم السلام و اشخاصی شبیه آنها؛ یعنی کسانی که به ریسمان الهی که همان صراط مستقیم است متمسک شده اند و حق هر ذی حقی را می شناسند و در جایگاهی که خدا و رسولش قرار داده اند که همانا محل اجتماع قلوب مؤمنین است، قرار می دهند.

ابن کثیر گرچه مراد امام باقر علیه السلام را که محصور نمودن اهل ذکر به اهل بیت است عام گرفته، اما به وضوح روشن می نماید که یکی از بزرگ ترین و محرزترین مصادیق آن، ائمه اهل بیت علیهم السلام هستند.

ب) طبری چنین نقل می کند:

«عن جابر الجعفی، قال: لما نزلت فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ، قال علی علیه السلام: نحن اهل الذکر؛(1) چون آیه فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ نازل شد، علی علیه السلام فرمود: ما اهل ذکر هستیم».

جالب است که طبری این حدیث را ذیل قائلین به اینکه اهل الذکر اهل قرآن هستند آورده است که خود نشان می دهد، اهل قرآن بودن علی علیه السلام بر هیچ کس پوشیده نیست و به عبارت دقیق تر اهل قرآن واقعی، همان علی علیه السلام و خاندان آن حضرت هستند.

ج) شهرستانی در ضرورت رجوع به اهل بیت علیهم السلام چنین می آورد:

«عن جعفر بن محمد علیه السلام: انّ رجلا سأله فقال: «من عندنا یقولون فی قوله تعالی: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ان الذکر هو التوراة و اهل الذکر هم علماء الیهود. فقال: «اذن و الله یدعوننا الی دینهم، بل نحن والله اهل الذکر الذین امر الله تعالی برد المسألة الینا». و کذلک نقل عن علی انه فقال: «نحن اهل الذکر».(2)

ص:114


1- (1) . تفسیر طبری، ج 17، ص 5.
2- (2) . مفاتیح الاسرار، نسخه خطی، ورقه 26 پ.

شهرستانی همان روایت امام باقر علیه السلام را می آورد که ایشان قسم می خورند، مقصود از اهل ذکر ما هستیم و می افزاید که این حدیث از امام علی علیه السلام هم نقل شده است.

د) حاکم حسکانی روایات بسیاری را می آورد که نشان می دهد مقصود واقعی و مراد حقیقی اهل «ذکر» اهل بیت علیهم السلام هستند؛ از جمله:

«اخبرنا ابوبکر الحرشی (اخبرنا) ابو منصور الازهری (اخبرنا) احمد بن نجده بن العریان (اخبرنا) عثمان بن ابی شیبه (اخبرنا) یحی ین یمان، عن اسرائیل، عن جابر: عن ابی جعفر فی قوله: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ1 قال: نحن اهل الذکر».

حاکم حسکانی این حدیث را به گونه های مختلفی نقل می کند که در برخی از آنها امام باقر علیه السلام می فرمایند: «مراد از اهل الذکر، عترت رسول خدا هستند».

شیخ محمد باقر محمودی، محقق کتاب شواهد التنزیل روایاتی در تأیید این احادیث می آورد که برخی را ذکر می کنیم:

1. و قال فی کنز العمال(1) ما محصله: و اخرج الدیلمی عن سامان عن النبی صلی الله علیه وآله وسلم قال: اعلم امتی من بعدی علی بن ابی طالب.

2. و قال ایضاً: اخرج ابو نعیم عن علی عن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال: علی بن ابی طالب اعلم الناس بالله و (با) لناس.

3. و روی ابن سعد، فی الطبقات(2) عن جمیلة المصفح، عن ابیها، قال: قال لی علی علیه السلام: یا اخا بنی عامر سلنی مما قال الله و رسوله فانا نحن اهل البیت اعلم بما قال الله و رسوله....

ص:115


1- (2) . کنزالعمال، ج 6، ص 156.
2- (3) . طبقات، ج 6، ص 167.

4. و قال فی کنز العمال: اخرج عبدالغنی بن سعد فی ایضاح الاشکال عن ابی الزعراء، قال: کان علی بن ابی طالب یقول: انی و اطائب ارومتی و ابرار عترتی احلم الناس صغاراً، و اعلم الناس کباراً بنا ینفی الله الکذب، و بنا یعقر الله أنیاب الذئب الکلب، و بنا یفک الله عنوتکم و ینزع ربق اعناقکم و بنا یفتح الله و یختم.

5. و روی البزار، عن عبدالله بن مسعود، قال: کنا نتحدث ان افضل اهل المدینه علی بن ابی طالب علیه السلام.

نقطه مشترک این احادیث اعلم بودن امام علی علیه السلام و ذریه آن حضرت به فرموده خدای متعال و رسولش می باشد و این بر کسی پوشیده نبوده است.(1)

2. نقد دیدگاه مخالفان

در بعضی روایات اهل سنت، سبب نزول آیه، مشرکان مکه ذکر شده است.(2) برخی مفسران اهل سنت آیه را در مورد نزولش محدود می کنند و گسترش دادن آیه در غیر مورد نزولش را جایز نمی دانند. فخر رازی(3) و نیشابوری(4) از آن جمله اند.

این آیه، خطاب مشافه در قصه خاصی است و در سؤال از اهل کتاب آمده است؛ لذا از این موارد به جای دیگر تعدی نمی کند. پس به مشرکان، امر شده تا از اهل کتاب بپرسند. در اینجا این سؤال مطرح می شود که چه چیزی را بپرسند؛ زیرا آیه اطلاق دارد و امر، امری ارشادی است؛ یعنی هر چیزی را که نمی دانید، از اهل کتاب بپرسید؟! سخن بر سر این نیست که انبیا بشر بودند یا نه، زیرا مشرکان اعتقادی به نبوت نداشتند.

اکنون می گوییم با فرض صحت این ادعا، هرگز نمی توان آیه را در مورد نزول خودش متوقف کرد و این به چند دلیل است:

ص:116


1- (1) . شواهد التنزیل، تحقیق محمد باقر محمودی، ج 1، صص 335-337 و نیز ر. ک: مجمع الزوائد، ج 9، ص 116؛ فتح الباری، عسقلانی، ج 8، ص 59؛ ریاض النضره، ج 2، ص 209؛ فضایل الخمسه، ج 2، ص 244.
2- (2) . اسباب النزول، واحدی، ص 285.
3- (3) . تفسیر فخر رازی، ج 22، ص 144.
4- (4) . نظام الدین نیشابوری، غرائب القرآن، ج 5، ص 7.

1. با فرض قبول این نظریه که مراد از اهل ذکر اهل کتاب است و این آیه در شأن مشرکان نازل شده، این سؤال مطرح می شود که آیا این موضوع در طول زمان مربوط به اهل کتاب است؟ اگر چنین باشد در این صورت خداوند جامعه اسلامی را به اهل کتاب سپرده است. اما اگر آیه محدود به همان زمان نزول باشد - چنان که برخی ادعا کرده اند - در این صورت لازم می آید که در این زمان کارایی نداشته باشد و این، با حیات جاودانی قرآن سازگار نیست؛ زیرا قرآن مربوط به زمان و مکان خاصی نمی باشد، بلکه در هر مکان و برای هر زمانی زنده و کارآمد است.

همان گونه که در حدیث آمده است:

«ان القرآن حی لا یموت و انه یجری کما یجری اللیل و النهار و کما تجری الشمس و القمر یجری علی آخرنا کما یجری علی اولنا».(1)

به علاوه، این امر با روایات دیگر که از حیث سندی صحیح تر هستند، مخالف است.(2)

2. اکثریت قاطع مفسران اهل سنت، أَهْلَ الذِّکْرِ را مطلق اهل کتاب می دانند و می گویند: اهل ذکر فقط اهل کتاب اند. باید یادآوری شود که قرآن مجید یهود و نصارا را با عنوان (یا اهل الکتاب) خطاب می کند، نه با عنوان اهل ذکر، و این در قرآن سابقه ندارد.

3. قرآن مجید اهل کتاب را توبیخ می کند و با آنان با لحن شدید سخن می گوید؛ مانند:

«اهل کتاب مشرکند»، «به آیات خدا کفر می ورزند»، «حق و باطل را مخلوط و حق را مخفی می کنند»، «منافق اند»، «خیانت کارند»، «دروغگویند»، «فاسق اند»، «حاسدند»، «از راه خدا باز می دارند»، «در دین غلو می کنند»، «درصدد ارتداد پیامبر و مؤمنان هستند» و «درصدد انتقام گیری از مؤمنان اند».(3)

بنابراین، نمی توان ادعا کرد که اهل کتاب مرجع مسلمانان باشند و خداوند آنان را به اهل کتاب ارجاع داده است.

ص:117


1- (1) . تفسیر عیاشی، ج 2، ص 203.
2- (2) تفسیر القرآن عظیم، ج 2، ص 591.
3- (3) . این موارد را می توان در این آیات مشاهده کرد: سوره آل عمران، آیات 64، 70، 71، 72؛ سوره بقره، آیه 109؛ سوره نساء، آیه 77؛ سوره مائده، آیه 59.

4. بعضی دیگر از مفسران، بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ را متعلق به أَهْلَ الذِّکْرِ دانسته و گفته اند. «بینات، یعنی المعجزاة الدالة علی صدق الرسول وَ الزُّبُرِ واحدها زبور و هی کتب الشرائع و التکالیف التی یبلغها الرسل الی العباد».(1)

در این صورت معنای آیه این می شود که از اهل ذکر بپرسید؛ یعنی از کسانی که به معجزات انبیا و کتب و شرایع آنان آگاهی دارند. البته در تاریخ، جز علی علیه السلام کسی را نمی شناسیم که ادعا کرده باشد که به کتب و شرایع گذشته آگاه است.

آن حضرت فرمود:

«ولو ثنیت لی وسادة لحکمت بین اهل التوراة بتوراتهم، و بین الانجیل بانجیلهم. و بین اهل الزبور بزبورهم و بین اهل الفرقان بفرقائهم حتی تزهر الی الله».(2)

پس در اینجا سؤال از انبیا نیست، بلکه سؤال از بینات و زبر است؛ اگر بینات و زبر را نمی دانید، از اهل ذکر بپرسید.

از سدی نقل شده است که «بینات» حرام و حلالی است که انبیا آورده اند و «زبر» کتب انبیاست؛ در این صورت اهل ذکر باید کسانی باشند که به حرام و حلال انبیا و کتب آنان آگاه باشند.

5. برخی دیگر از مفسران بِالْبَیِّناتِ را متعلق به لا تَعْلَمُونَ می دانند؛(3) یعنی اگر شما بینات و زبر را نمی دانید، از کسانی که می دانند بپرسید و آنان نمی توانند اهل کتاب باشند، زیرا قرآن درباره اهل کتاب فرموده است آنان کتب الهی را تحریف کرده و احکام الهی را تغییر داده اند: یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ .(4)

ص:118


1- (1) . تفسیر مراغی، ج 5، ص 214.
2- (2) . بحار الانوار، ج 89، ص 87؛ تذکرة الخواص، ج 1، ص 185.
3- (3) . غرائب القرآن، ج 4، ص 264؛ الدرالمصون، سمین الحلبی (شهاب الدین محمد بن ابراهیم)، دارالکتب العلمیه، ج 4، ص 328.
4- (4) . سوره نساء، آیه 46.

بنابراین، اگر مراد اهل کتاب باشند، چون آنان در کتب انبیا تحریف کرده اند، ما را به احکام و شرایع متغیر و کتب تحریف شده راهنمایی خواهند نمود و این خلاف مصلحت خداست.

6. مرجعیت «اهل ذکر» به صورت مطلق، آمده است و خداوند جوامع اسلامی و بشری را بی قید و شرط به سوی «اهل ذکر» ارجاع داده است، اما اهل کتاب مرجع مطلق مسلمانان نیستند.

7. اگر اهل ذکر همه اهل کتاب باشند، در این صورت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم باید به امت امر کند که از اهل کتاب، آن هم به صورت مطلق، بپرسند؛ همان طور که در آیه آمده است، ولی سیره آن حضرت همواره مخالف این امر بوده است و آن جناب امت را از رجوع به اهل کتاب منع می فرمود.

در روایت جابر آمده است:

ان عمر بن خطاب اتی النبی بکتاب اصابه من بعض اهل الکتاب فقرأه علی النبی فغضب و قال: أمهوکون فیها یابن الخطاب؟ و الذی نفسی بیده لو ان موسی حیاً ما وسعه الا ان یتبعنی.(1)

روایات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد. از ابو هریره روایت شده است که اهل کتاب تورات را به زبان عبری می خوانند و برای مسلمانان به زبان عربی تفسیر می کردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به اصحاب فرمودند:

«لا تصدقوا اهل الکتاب و لا تکذبوا».

این حدیث می گوید به گفتار اهل کتاب اعتنا نکنید و آیه می گوید از اهل کتاب بپرسید. اگر چنین باشد، در میان آیه و حدیث تعارضی به نظر می رسد، اینجاست که سؤال از اهل کتاب بدون فایده و لغو است و خداوند به چنین امری که لغو باشد، حکم نمی کند.(2)

8. برخی از مفسران(3) اهل ذکر را عبدالله بن سلام می دانند، ولی این سخن جای تأمل

ص:119


1- (1) . أضواء علی السنة المحمدیه، ابوریه، ص 163.
2- (2) . ر. ک: نقد و بررسی دیدگاه فریقین درباره اهل الذکر، ص 64.
3- (3) . مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 387؛ سنن دارمی، ج 1، ص 116؛ کتاب السنة، البانی، ج 1، ص 27.

فراوان دارد، زیرا او یکی از مروجان اسرائیلیات در حوزه حدیث اسلامی است. شعبی درباره او گفته است:

«ما نزل فی عبدالله بن سلام - رضی الله عنه - شیء من القرآن؛(1) از قرآن چیزی درباره او نازل نشده است».

با بررسی تفاسیر به دست می آید که این ادعای واهی را خود او مطرح کرده و گفته است: «انا من اهل الذکر».(2) این ادعا برای این بوده است که مردم را از وارثان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دور نگاه دارند.

9. اهل ذکر به دلیل آیه وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ 3 اهل تورات است.(3) در این آیه، ذکر، صفت تورات واقع شده است، نه خود تورات، پس این ادعایی بدون دلیل است، زیرا ذکر، مشترک لفظی است و باید قرینه باشد.

با توجه به قرائن و شواهد گذشته و دقت در آیه که «ان» شرطیه و إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ دارد، باید گفت که از قول اهل کتاب، علم حاصل نمی شود، بنابراین پرسیدن از آنان فایده ندارد. پس منظور از اهل ذکر کسانی هستند که قولشان علم آور باشد و جاهل از قول آنان علم پیدا کند؛ در حالی که اهل کتاب، خیانت کار(4) و از مخفی کنندگان حق(5) هستند، پس چگونه از قولشان علم پیدا می شود؟!

در اینجا بیان نکته ای خالی از لطف نیست و آن هم خلط بین تفسیر و تأویل (باطن) است. از مجموع آنچه گفتیم به راحتی مشخص می شود که عده ای بین مصادیق واقعی آیه که بیانگر بطن آن است با آیه خلط نموده، بین آنها فرقی قائل نشده اند.

در تفسیر فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ می توان گفت که ظاهر آیات چهل و سوم نحل و هفتم

ص:120


1- (1) . الدر المنثور، ج 4، ص 69.
2- (2) . الدرالمنثور، ج 5، ص 133؛ هود بن محکم الهواری، تفسیر کتاب الله العزیز، ج 2، ص 371.
3- (4) . التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 96.
4- (5) . سوره آل عمران، آیه 75.
5- (6) . سوره آل عمران، آیه 71.

انبیا می رساند که خطاب به مشرکین باشد، زیرا آنان نزول وحی را غریب و دور از انتظار می شمردند، پس خداوند برای برطرف نمودن توهم آنها می گوید از اهل کتاب بپرسید، زیرا آنها در دین خود بر وحی اعتماد نموده اند. لذا در آیه بعدی سوره نحل چنین آمده بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ1 یعنی شما که از کتاب و تاریخ انبیا و امم گذشته آگاهی ندارید، بر شماست به کسانی از اهل کتاب که از این امور آگاهند مراجعه نمایید؛ همچنانکه در دنباله آیه بعدی در سوره انبیا چنین می آید:

وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدِینَ ؛(1)

«آنان را بر پیکرهایی که غذا نمی خوردند قرار ندادیم و عمر جاویدان هم نداشتند».

این ظاهر دو آیه است و تفسیر اهل الذکر به اهل الکتاب، اما در تأویل آیه چیزهایی بیان شده که اقتضای آن عموم است؛ یعنی آیه شامل هر شخص دارای علم و فرهنگی می شود و در رأس همه صاحبان علم، ائمه اهل البیت علیهم السلام هستند.

این چیزی است که از مقتضای عقل فهمیده می شود، زیرا عقل حکم می کند که جاهل در تمام زمینه های علم و معرفت به عاقل مراجعه نماید و این همان تأویل آیه است که از باطن آن بر می آید و تفسیر نیست.

حضرت آیت الله معرفت رحمة الله علیه بر این بیان روایاتی افزوده اند که گفته ما را تأیید می کند.(2)

10. قول دیگر اهل سنت این است که مراد از اهل ذکر، اهل قرآن است. این نظریه را ماوردی (متوفای 450 ق)(3) و ابن عطیه اندلسی (متوفای 546)(4) به ابن جبیر و ابن زید نسبت داده اند. قاضی ابومحمد، این نظریه را به حضرت علی علیه السلام نسبت داده است.(5)

ص:121


1- (2) . سوره انبیاء، آیه 8.
2- (3) . اهل البیت و القرآن الکریم، صص 33-36.
3- (4) . تفسیر الماوردی، ج 3، ص 438.
4- (5) . المحرر الوجیز، ج 3، ص 395.
5- (6) . همان، ج 4، ص 75.

قرطبی نیز این نظریه را به ابن عباس نسبت داده است(1) و ابن یاسین، همین نظریه را صحیح می داند.(2) ثعلبی نیز اهل قرآن را اهل ذکر دانسته است.(3)

در توضیح این مطالب باید گفت که نظریه اهل قرآن بودن اهل ذکر، با نظریه ای که اهل بیت را اهل ذکر می داند هیچ تعارضی ندارد، بلکه این دو مؤید و مکمل یکدیگرند، زیرا علم حقیقی قرآن که درآن هیچ نزاعی نیست نزد اهل بیت است. خود قرآن گواهی می دهد که قرآن به صورت آیات روشن در سینه های «اولوا العلم» است و کسانی که علم قرآن نزد آنهاست، همان اهل البیت اند، چنان که در روایات فریقین در تفسیر آیه وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ آمده کسی که علم قرآن نزد اوست، علی بن ابی طالب علیه السلام است و تأویل آیات قرآن را جز اهل بیت کسی دیگر نمی داند. بنابراین اهل بیت وارثان حقیقی و اهل القرآن هستند.

امام سجاد علیه السلام ذیل آیه ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا4 با سوگند و قسم، سه بار می فرماید: «به خدا قسم این آیه درباره اهل بیت نازل شده است».

امام علی علیه السلام نیز فرمودند:

«سلونی سلونی سلونی عن کتاب الله تعالی فوالله ما من آیة الّا و انا اعلم انزلت بلیل أو نهار».

بنابراین اهل قرآن درحقیقت همان اهل بیت علیهم السلام اند،(4) گرچه حسودان نمی خواهند حقایق بیان شود، زیرا آنها می خواهند نور خدا را خاموش کنند، اما از این غافل اند که نور حقیقت همیشه پایدار است.

حاکم حسکانی ذیل آیه: أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ 6 از امام صادق علیه السلام روایت می کند که ایشان فرمودند:

ص:122


1- (1) الجامع الاحکام القرآن، ج 10، ص 108.
2- (2) . حکمت بن بشر بن یاسین، التفسیر الصحیح، ج 3، ص 378.
3- (3) . الکشف و البیان، ج 6، ص 270.
4- (5) . ر. ک: فصل اول و دوم.

أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ ما کسانی هستیم که در موردمان حسد می ورزند.

در روایت دیگری هم امام فرمود: «نحن و الله هم نحن والله المحسودون».

امام باقر علیه السلام نیز فرمودند:

«أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ » فقال: «نحن الناس».(1)

روایات اهل سنت در نگاهی ژرف تر

با بررسی دقیق به دست می آید که روایات اهل سنت درباره این آیه دو گروه است. سند گروه اول از روایات اصحاب و تابعین است که با گروه دوم هم خوانی ندارد. سند روایات گروه دوم نیز به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می رسد. روایات گروه اول از صحابه ای مانند ابن عباس و تابعینی مانند سدی، سعید بن جبیر و مجاهد نقل شده است.

در روایات گروه نخست، أَهْلَ الذِّکْرِ اهل کتاب معرفی شده اند. البته قول صحابه و تابعین به عنوان صحابی یا تابعی بودن هیچ حجیتی ندارد و اگر دلیلی از قرآن و سنت نداشته باشد، مثل قول یک مفسر است. در گروه اول، اقوال صحابه و تابعین هیچ دلیلی از قرآن و سنت ندارند. ابن عباس به آیه وَ لَقَدْ کَتَبْنا استدلال کرده، اما با نظر دیگر او کاملاً در تعارض است. البته شاید جاعلان حدیث این نسبت را به او داده باشند، زیرا بعید است وی به شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم چنین امری را نسبت داده باشد.

در مورد سند روایات گروه دوم نیز گفتیم که به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت آن حضرت، همچون امام علی و امام باقر و امام صادق علیهم السلام می رسد. این گروه چون منتسب به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هستند، در مقابل گروه اول قوی تر و صحیح تر است و حجیت دارد.

آن حضرت می فرماید:

ان الرجل لیصلی و یصوم و یحج و یعتمر و انه لمنافق. قیل: یا رسول الله، بماذا دخل علیه النفاق؟ قال: یطعن علی امامه. و امامه من قال فی کتبه فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.2

ص:123


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 143-144، شماره 28.

حضرت در این روایت، افزون بر آنکه أَهْلَ الذِّکْرِ را گسترش داده و آنان را امم عادل می داند، مردم پایبند به صوم و صلات و حج و عمره را منافق شمرده و علت نفاق آنان را نافرمانی و سرپیچی و طعن زدن به امامشان دانسته و امامشان را أَهْلَ الذِّکْرِ معرفی کرده است. اینان با وجود خواندن نماز و انجام اعمال دیگر منافق اند؛ زیرا به أَهْلَ الذِّکْرِ که امامشان هستند طعن می زنند! اگر أَهْلَ الذِّکْرِ اهل کتاب باشند، آیا طعنه زدن به اهل کتاب می تواند نفاق آور باشد؟ اگر أَهْلَ الذِّکْرِ اهل کتاب باشند، اطاعت اهل کتاب واجب می شود و نافرمانی موجب نفاق، لیکن طعنه زدن به اهل کتاب به اجتماع مسلمین نفاق آور نیست. پس لازم است أَهْلَ الذِّکْرِ انسانی باشد که نافرمانی اش نفاق آور باشد و موجب سقوط وی شود. افزون بر این بر اساس روایات فریقین، بغض نسبت به حضرت علی علیه السلام نفاق آور و علامت منافق است.(1) این روایت کاملا "با دیگاه شیعه منطبق است.

در روایتی دیگر نیز آمده است:

«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ فینبغی للمؤمن ان یعرف عمله علی هدی ام علی خلافه».(2)

در این روایت، معیار سنجش اعمال، در این روایت، معیار سنجش اعمال، أَهْلَ الذِّکْرِ معرفی شده اند. مؤمن باید بسنجد که عملش طبق فرمان و هدایت آنان هست یا نه. اگر اعمال انسان طبق اعتقادات أَهْلَ الذِّکْرِ باشد، در این صورت می توان گفت بر طریق هدایت است و گرنه خلاف آن است. از طرفی معیار سنجش عمل را نیز پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در حدیث ثقلین و در بیش از بیست مورد به امت معرفی کرده اند(3) که اگر انسان طبق هدایت آنان عمل کند نجات می یابد وگرنه هلاک و گمراه خواهد شد.(4) بنابراین، دو حدیث حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به دیگاه تشیع بسیار نزدیک است.

ص:124


1- (1) . سنن ابن ماجه، ج 1، ص 42؛ سنن ترمذی، ج 5، ص 400؛ ینابیع الموده، ج 1، صص 56-57.
2- (2) . الدر المنثور، ج 5، ص 133.
3- (3) . ر. ک: حدیث ثقلین (همین فصل).
4- (4) . اشاره به حدیث سفینه.

برخی دیگر از روایات اهل سنت نیز به صراحت از اهل بیت علیهم السلام نام برده و تصریح کرده اند که اهل ذکر همان اهل بیت اند. این روایات را بزرگانی همچون طبری،(1) ثعلبی،(2) حاکم حسکانی،(3) شهرستانی،(4) قرطبی،(5) ابن کثیر،(6) خواجه عبدالله انصاری،(7) و آلوسی(8) نقل کرده اند.

حاکم حسکانی ذیل این آیه، هشت حدیث را به طریق مختلف از امام علی و امام باقر علیهماالسلام نقل کرده است.

امام باقر علیه السلام در حدیثی درباره اهل ذکر فرموده است:

«هم الائمة من عترة رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و تلا: قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً * رَسُولاً ».(9)

شهرستانی در تفسیرخود، روایتی را از امام صادق علیه السلام آورده است که شخصی از آن حضرت پرسید:

کسانی که نزد ما هستند می گویند: در آیه فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ تحقیقاً منظور از ذکر، تورات است و اهل ذکر، علمای یهودند. امام فرمود: «و الله اذا یدعوننا ای دینهم بل نحن والله اهل الذکر الذین امرالله تعالی برّد المسألة الینا».(10)

ص:125


1- (1) . جامع البیان، ج 8، ص 109.
2- (2) . الکشف و البیان، ج 6، ص 770.
3- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 334-337.
4- (4) . مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، ج 1، ص 199.
5- (5) . الجامع لاحکام القرآن، ج 11، ص 272.
6- (6) . تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 591.
7- (7) . کشف الاسرار، ج 6، ص 214.
8- (8) . روح المعانی، ج 14، ص 134.
9- (9) . سوره طلاق، آیات 10 و 11. شواهد التنزیل، ج 1، ص 337.
10- (10) . مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 199.

امام در این حدیث، تفکر اهل کتاب بودن اهل ذکر را به شدت رد کرده اند و با سوگند، اهل ذکر را منحصر در اهل بیت نموده و مرجع سؤال را اهل ذکر که همان اهل بیت هستند، دانسته اند.

در حدیثی از جابر جعفی آمده است که وقتی این آیه نازل شد، امام علی علیه السلام فرمود: «نحن اهل الذکر».(1)

برخی دیگر از احادیث حتی شأن نزول آیه را هم درباره اهل بیت، مخصوصاً امام علی علیه السلام می دانند. یوسف بن موسی القطان در تفسیر خود از سدّی چنین نقل می کند:

کنت عند عمربن الخطاب فاذا کعب بن الاشرف و مالک بن صیف و حی بن اخطب و ساق سؤالهم عمرا عن عرض السموات و الارض و عجز عن الجواب فاذا بعلی دخل فاجابهم. ثم ذهب علی الی رسول الله ونقل له ماحصل فنزلت هذه الآیة فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.2

این روایت از سدی نقل شده و او از تابعین است، بنابراین، چگونه می تواند بگوید از رسول خدا شنیدم! احتمالاً راوی آخر از قلم ناقل افتاده است، زیرا در روایتی دیگر از همین طریق، سدّی از حارث نقل می کند که امام علی علیه السلام فرمود: «ما اهل الذکر هستیم».(2)

ص:126


1- (1) . جامع البیان، ج 8، ص 109؛ الکشف و البیان، ج 6، ص 770؛ تفسیر قرطبی، ج 11، ص 272؛ روح المعانی، ج 14، ص 134.
2- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 432.

در این روایت، شأن نزول آیه را همان جواب امام علی علیه السلام به مردم و نقل قصه به پیامبر صلی الله علیه و آله می داند.

14. ائمه علیهم السلام بر منحصر بودن اهل ذکر در مورد خود تأکید کرده اند. یوسف بن موسی القطان به نقل از حارث چنین می آورد:

«سألت علیا عن هذه الآیة فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ ، فقال: و الله انا لنحن اهل الذکر».(1)

در این روایت باید به دو نکته توجه شود:

الف) معصوم مثل ما نیست که برای هر چیز قسم بخورد. قسم ما و قسم معصوم با یکدیگر تفاوت می کند. سوگند امام بدین معناست که در آن زمان هم بعضی در مورد مصداق «اهل ذکر» تردید داشتند.

ب) در عبارت «انا لنحن»، «ان» برای تأکید مطلب و «لام» نیز در «لنحن» برای تأکید است. این دو تأکید پشت سر هم و قسم، می رساند که مراد از أَهْلَ الذِّکْرِ فقط و فقط اهل بیت علیهم السلام هستند. به علاوه، این روایت شأن نزول آیه را منحصر در امام علی علیه السلام کرده است. بنابراین آیه مذکور، هیچ ربطی به اهل کتاب ندارد و جداگانه از سیاق نازل شده است.

15. برخی گفته اند اگر اهل بیت را أَهْلَ الذِّکْرِ بدانیم، معقول نیست که کفار و مشرکان از آنان سؤال کنند؛ در حالی که هنوز رسالت خود پیامبر را قبول ندارند!

اما پاسخ این گفته روشن است، زیرا خود قرآن، اهل بیت را در مقابل کفار به عنوان گواه رسالت آن حضرت معرفی می کند و می فرماید:

وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ 2

در این آیه، شهادت وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ را در مقابل کفار صحیح دانسته است. این سوره مکی است و طبق روایات فریقین، منظور از وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ امام علی علیه السلام است.(2)

به هر حال، دو نظریه اخیر، یعنی اهل قرآن و اهل البیت بودن اهل ذکر را روایات فریقین تأیید می کنند.

نتیجه اینکه مراد آیه از «اهل الذکر» نمی تواند اهل کتاب باشد، زیرا این روایات استحکام ندارند، اما روایاتی که مراد از اهل الذکر را اهل قرآن و اهل بیت می دانند صحیح می باشند.

ص:127


1- (1) . همان.
2- (3) البحر المحیط، ج 5، ص 39؛ تفسیر قرطبی، ج 9، ص 336.

بنابراین اهل ذکر در همه امور زندگی، مادی و معنوی، دینوی و اخروی بشر، مرجع مطلق اند. این اهل ذکر تنها اهل بیت پیامبرند که بر همه کتب و دستورهای دینی و شرایع انبیای الهی گذشته آگاهی دارند.(1) در حقیقت آنان همان انسان های پاک و مطهری هستند که همگان، نزول آیه تطهیر را درباره آنها می دانند:

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً

اینک به معرفی اجمالی منابع اهل سنت در این زمینه می پردازیم.

1. صحیح مسلم، باب فضائل اهل بیت النبی، ج 2، ص 368 و ج 7، ص 130.

2. ترمذی، ج 5، ص 351.

3. مسند امام احمد بن حنبل، ج 1، ص 330.

4. مستدرک حاکم، ج 3، ص 133 و 147، ج 2، ص 416.

5. خصائص نسائی، ص 490.

6. تلخیص ذهبی، ج 2، ص 150.

7. معجم طبرانی، ج 3، ص 48، ج 12، ص 98.

8. شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 2، ص 11.

9. تاریخ الکبیر بخاری، ج 8، ص 187.

10. اصابه، ابن حجر عسقلانی، ج 2، ص 509.

11. تذکرة الخواص، ابن الجوزی، ص 233.

12. تفسیر فخر رازی، ج 2، ص 700.

13. ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ص 107.

14. مناقب خوارزمی، ص 23.

15. سیره حلبیه، ج 3، ص 212.

16. سیره دحلانیه، ج 3، ص 329.

17. اسد الغابه، ابن اثیر، ج 2، ص 12.

18. تفسیر طبری، ج 22، ص 6.

ص:128


1- (1) . ر. ک: از آگاهان بپرسید، محمد تیجانی سماوی، ترجمه سید محمد جواد مهری؛ المستخرج من التفاسیر الاثنی عشر، علامه محمد بن مؤمن الشیرازی ص 238.

19. الدرالمنثور، سیوطی، ج 5، ص 198.

20. تاریخ ابن عساکر، ج 1، ص 185.

21. تفسیر کشاف زمخشری، ج 3، ص 538.

22. احکام القرآن، ابن عربی، ج 3، ص 1538.

23. تفسیر قرطبی، ج 14، ص 182.

24. استیعاب، ابن عبدالبر، ج 3، ص 37.

25. صواعق المحرقه، ابن حجر، ص 143.

26. عقد الفرید ابن عبدربه، ج 4، ص 311.

27. منتخب کنز العمال، ج 5، ص 96.

28. مصابیح السنه، بغوی، ج 4، ص 183.

29. اسباب النزول، واحدی، ص 239.

30. تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 492.

ب) آیه مع الصادقین

منظور از این آیه، فرموده خدای متعال خطاب به مؤمنان است:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ 1 ؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید خداترس باشید و با راستگویان همراه شوید».

آیه مع الصادقین از جمله آیات نورانی قرآن کریم است که دلیل فضیلت و برتری اهل بیت علیهم السلام شمرده شده است. نظر مفسران درباره این آیه دو گونه است؛ گروهی آیه را به طول کامل تفسیر و در مورد شأن نزول، معنا و مصداق عام آیه به تفصیل بحث نموده اند. در مقابل نیز عده ای دیگر بدون توجه به شأن نزول و معنا و مصداق آیه، صرفاً درخصوص مصداق خاص و کامل تر آن سخن گفته اند. از این رو در این مقوله درنگی می کنیم تا به مصداق اکمل آیه دست بیابیم.

درباره شأن نزول آن گفته اند که این آیه درباره سه نفر از مسلمانان به نام های «کعب بن مالک»، «مرارة بن ربیع» و «هلال بن امیه» نازل شد که از شرکت در جنگ تبوک و

ص:129

همراهی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم سر باز زدند. ولی این روی گردانی به خاطر نفاق آنها نبود، بلکه فقط به خاطر سستی و تنبلی بود. از این رو چیزی نگذشت که پشیمان شدند و برای رهایی از فشارهای اجتماعی از شهر بیرون رفتند و به تنهایی مشغول راز و نیاز شدند. پس از پنجاه روز آیه مذکور نازل شد و خداوند خطاب به مؤمنین فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده اید از مخالفت خدا بپرهیزید و با صادقان باشید».(1)

دیدگاه های مختلف در خصوص مصادیق آیه

آیه: مَعَ الصّادِقِینَ ، همچون سایر آیات معروف قرآن کریم، از جهت مصداق مورد اختلاف قرار گرفته و درباره مصداق یا مصادیق آن دیدگاه های مختلف و متفاوتی ارائه شده است.

بر اساس اقوال مختلف، مهم ترین مصادیق آیه عبارت اند از:

1. ای گروهی از اهل کتاب که ایمان آورده اید، همراه صادقان باشید.

2. ای مؤمنان (مسلمانان)، با کسانی باشید که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای جنگ خارج شدند، نه با منافقان.

3. با انجام اعمال صالح در بهشت همراه پیامبران الهی باشید (این سخن ضحاک است).

4. با کسانی باشید که ظاهر و باطن آنها یکی است.

5. با مهاجران صدر اسلام باشید.

6. با کسانی باشید که به عهد و پیمان خود وفادارند.

7. آیه خطاب به سه نفر مذکور در آیه قبلی (توبه، آیه 118) است؛ یعنی با محمد صلی الله علیه و آله و اصحاب او باشید.

8. ای مؤمنان، همراه با سه نفر مذکور در آیه 118 توبه باشید؛ یعنی کعب بن مالک و مرارة بن ربیع و هلال بن امیه و در صداقت به آنها اقتدا کنید که صداقت آنها نجات دهنده آنهاست.

ص:130


1- (1) . ر. ک: مجمع البیان، ج 5، ص 120؛ المیزان، ج 9، ص 431؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 10، صص 68-73؛ البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 316؛ جامع البیان، ج 7، صص 288-289؛ الدرالمنثور، ص 316؛ تفسیر تطبیقی آیه مع الصادقین از دیدگاه فریقین، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع، سال چهارم، شماره 14 و 13؛ ص 84.

9. طبق قرائت ابن مسعود منظور آیه این است که از گروه صادقان باشید.

10. با علی بن ابی طالب و اصحاب او باشید. این سخن ابن عباس است.

11. با ابوبکر و عمر و اصحاب آن دو باشید. این سخن ضحاک است.

12. با علی بن ابی طالب باشید. این سخن ابن عباس و امام باقر علیه السلام است.

13. با آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم باشید. این سخن امام باقر علیه السلام است.

14. با ابوبکر و عمر باشید. این سخن به سعید بن جبیر نسبت داده شده است.

15. با مهاجرین و انصار باشید.(1)

مصداق صادقین در قرآن کریم

با در نظر گرفتن معانی باطنی قرآن کریم و نیز شمولیت آن برای همه زمان ها و مکان ها و اقوام نتیجه می گیریم که خداوند متعال با بیان آیه، معانی متعدد و گوناگونی را در نظر گرفته است که این موضوع، ذو المراتب و ذو المعانی بودن آیات نورانی قرآن کریم را ثابت می کند. ما نباید از این ویژگی مهم قرآن کریم که در واقع یکی از اصلی ترین عوامل نو و تازه ماندن این کتاب مقدس تا روز قیامت به شمار می آید غافل شویم.

با این توضیحات منظور از «راستگویان» در آیه مَعَ الصّادِقِینَ نیز به خوبی روشن خواهد شد. بر این اساس، مراد از راستگویان در آیه در دو بیان مستقل مشخص می شود:

1. مصداق عام آیه (راستگویان نسبی)

با توجه به این اصل مهم قرآنی که آیات قرآن کریم مفسر و مبین یکدیگرند، آیه مَعَ الصّادِقِینَ نیز توسط تعدادی از آیات نورانی دیگر تفسیر و تبیین شده که در اینجا به دو نمونه اشاره می شود:

الف) سوره حجرات، آیه 15

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ

ص:131


1- (1) . ر. ک: التبیان فی تفسیرالقرآن، ج 5، ص 318؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 122؛ جامع البیان عن تأویل القرآن، ج 7، صص 288-289؛ الدرالمنثور فی التفسیر الماثور، ج 4، ص 316.

«همانا مؤمنان [واقعی] کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس هرگز شک و تردید به خود راه ندادند و با اموال و جان های خود در راه خدا جهاد کرده اند، اینان به حقیقت راستگویان اند».

ب) سوره بقره، آیه 177

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ

«نیکی در این نیست که [تنها به هنگام نماز] روی خود را به سوی مشرق [یا] مغرب کنید، ولیکن نیکی [و نیکوکار] کسی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب [آسمانی] و پیامبران ایمان آورده و مال [خود] را با همه علاقه ای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق کند، و نماز را برپا می دارد و زکات را می پردازد و [همچنین] کسانی که به عهد خود، هنگامی که عهد بستند، وفا می کنند و دربرابر محرومیت ها و بیماری ها و در میدان جنگ استقامت به خرج می دهند، اینها کسانی هستند که راست می گویند [و گفتارشان با اعتقاداتشان هماهنگ است] و آنها پرهیزگاران اند».

در آیات مذکور، برای راستگویان (صادقین)، ویژگی های متعددی مانند ایمان به خدا و پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم، ایمان به روز رستاخیز، کتاب های آسمانی، جهاد در راه خداوند با مال و جان، اقامه نماز و پرداخت زکات ذکر شده است. این ویژگی ها در واقع جلوه های تقوای الهی است که خداوند متعال در ابتدای آیه، مؤمنان را به رعایت آن موظف نموده است.

بنابراین افرادی که در راه تقوای الهی حرکت کنند و دارای ویژگی های مذکور که جلوه هایی از تقوای الهی به شمار می آید، باشند، از راستگویان (صادقان) شمرده می شوند و همراهی آنان لازم و ضروری است.

البته نباید فراموش کرد که چنین اشخاصی، مصادیق نسبی و عام آیه مَعَ الصّادِقِینَ هستند و همراهی آنها تنها به شرط رعایت تقوای الهی است و چنانچه ویژگی های یادشده در

ص:132

آنها نباشد یا به تقوای الهی، یعنی انجام واجبات و کسب باورهای صحیح و ترک محرمات و دوری از باورهای نادرست، عمل ننمایند، همراهی آنان جایز نخواهد بود.

2. مصداق خاص و اکمل آیه (راستگویان حقیقی)

اگر به آیه توجه بیشتری شود، روشن خواهد شد که این آیه براساس قاعده علم اصول به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی بیان شده است. این مطلب از دستور بی قید و شرط «کونوا» به دست می آید. براساس همین بیان مطلق، نتیجه می گیریم که باید در همه زمان ها و برای همه اقوام، کسانی وجود داشته باشند که همراهی مطلق آنها بدون هیچ قید و شرطی بر همه مؤمنان واجب و ضروری باشد.

در احادیث و روایات زیادی، مصادق خاص و اکمل آیه مَعَ الصّادِقِینَ به خوبی بیان شده است که در اینجا جهت اختصار تنها به سه مورد بسنده می کنیم:

الف) عبدالله بن عباس درباره آیه: اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ 1 گفته است: «با علی بن ابی طالب باشید.»(1)

ب) ابن عساکر از ابی جعفر الباقر علیه السلام نقل کرده: مراد از آیه وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ علی بن ابی طالب کرم الله تعالی وجه است.(2)

ج) عده زیادی از علمای اهل سنت نقل نموده اند که مراد از «صدیقین» سه نفرند: حبیب نجار، حزقیل و علی بن ابی طالب.(3)

با توجه به اینکه براساس ادله انکارناپذیر عقلی، قرآنی و روایی، عصمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت علیهم السلام آن حضرت به اثبات رسیده است،(4) بنابراین راستگویانی که خداوند متعال در این آیه، پس از دستور به رعایت تقوای الهی، به

ص:133


1- (2) . الدرالمنثور، ج 4، ص 316.
2- (3) . روح المعانی، ج 11، ص 45؛ تذکرة الخواص، ج 1، ص 182.
3- (4) . روح المعانی، ج 16، ص 145. و نیز ر. ک: همین اثر، فصل فضایل، السابقون السابقون.
4- (5) . ر. ک: همین اثر، بخش آیه تطهیر.

همراهی مطلق آنها دستور داده است، همین معصومان، یعنی پیامبر عظیم الشأن اسلام و اهل بیت آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم هستند. از این رو آنها مصادیق حقیقی، کامل و خاص آیه مَعَ الصّادِقِینَ هستند و همراهی آنها بدون هیچ قید و شرطی بر همه امت اسلامی فرض است.

البته نباید فراموش کرد که همراهی آنها تنها دوست داشتن و پذیرش یا حضور ظاهری نزد آنها نیست، بلکه منظور اصلی از این دستور الهی، اطاعت بی قید و شرط از آنهاست. از طرفی این همراهی بی قید و شرط با اهل بیت علیهم السلام هیچ گونه ضرر و زیانی به دنبال نخواهد داشت، چون آنها در عین دارا بودن ویژگی عبودیت و بندگی، از هرگونه گناه، عیب و اشتباه، فراموشی و سایر نواقص و کمبودها معصوم و منزه هستند.

ولی از طرف دیگر، در همراهی و اطاعت بی قید و شرط از غیر معصومان علیهم السلام احتمال گمراهی و ضلالت وجود دارد، چون دیگران از عیوب و نواقص و گناه و اشتباه درامان نیستند. بنابراین همراهی و اطاعت از اهل بیت علیهم السلام مطلق و بدون قید و شرط، ولی همراهی و اطاعت از دیگران صرفاً در چارچوب شریعت مقدس اسلام است.

روایات اهل سنت

1. عن نافع فی قول الله اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ وقال: مع النبی صلی الله علیه وآله وسلم و اصحابه؛(1) از نافع روایت شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ گفت: با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اصحاب او باشید.

2. عن الضحاک فی قوله اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ قال: مع ابی بکر و عمر و اصحابهما؛(2) از ضحاک نقل شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ گفت: با ابوبکر و عمر و اصحاب آن دو باشید.

3. عن ابن عباس رضی الله عنهما قال: الصادقون فی هذه الآیه محمد صلی الله علیه وآله و اهل بیته؛(3) از ابن عباس رحمه الله روایت شده است که گفت: منظور از

ص:134


1- (1) . جامع البیان، ج 7، ص 63، جزء 11؛ الدر المنثور، ج 4، ص 316.
2- (2) . همان.
3- (3) . ینابیع الموده، ج 1، ص 141.

صادقین در این آیه محمد صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم است.

4. عن الباقر و الرضا رضی الله عنهما قالا: الصادقون الائمة من اهل البیت؛(1) از امام باقر و امام رضا علیهماالسلام روایت شده که فرمودند: منظور از صادقین امامان از اهل بیت هستند.

5. عن جعفر بن محمد علیه السلام فی قوله اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ قال: (یعنی مع) محمد و علی؛(2) از امام باقر علیه السلام روایت شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ فرموده: یعنی با حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام باشید».

6. عن ابن عباس فی قوله اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ (قال:) نزلت فی علی بن ابی طالب خاصه؛(3) از ابن عباس روایت شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ گفت: این آیه به طور خاص درباره علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است.

7. عن ابن عباس فی هذه الایه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ (4)قال: مع علی و اصحاب علی؛(5) از ابن عباس رحمه الله روایت شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ گفت: (یعنی) با علی علیه السلام و اصحاب آن حضرت باشید.

8. عن ابی جعفر علیه السلام هو الباقر علیه السلام فی قوله وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ قال: مع آل محمد علیهم السلام؛(6) از امام باقر علیه السلام روایت شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ فرمود: (یعنی) با آل محمد علیهم السلام باشید.

ص:135


1- (1) . همان.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 259، حدیث 350.
3- (3) . همان، ج 1، صص 259-260، حدیث 351.
4- (4) . سوره توبه، آیه 119.
5- (5) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 260، حدیث 352.
6- (6) . همان، ج 1، صص 260-261، حدیث 353.

9. عن ابی جعفر (فی قوله تعالی) اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ قال: مع علی بن ابی طالب؛(1) از امام باقر علیه السلام روایت شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ فرمود: با علی بن ابی طالب باشید.

10. عن عبدالله عمر فی قوله تعالی اِتَّقُوا اللّهَ قال: امرالله اصحاب محمد باجمعهم ان یخافوا الله ثم قال لهم: وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ یعنی محمداً و اهل بیته؛(2) از عبدالله بن عمر روایت شده است که درباره سخن خداوند اِتَّقُوا اللّهَ گفت: خداوند به همه اصحاب محمد صلی الله علیه و آله وسلم دستور داد که از خداوند بترسند و سپس خطاب به آنها فرمود: وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ با صادقان یعنی با محمد و اهل بیت او صلی الله علیه و آله وسلم باشید.

راویان حدیث

این حدیث راویان بسیاری داشته که برخی را متذکر می شویم.

1. امام محمد باقر علیه السلام که مراد آیه را حضرت علی علیه السلام و اهل بیت دانسته اند. این حدیث را افراد ذیل نقل نموده اند:

ص:136


1- (1) . همان، ج 1، صص 261-262، حدیث 355.
2- (2) . همان، ج 1، ص 262، حدیث 357. گفتی است که روایات و احادیث مربوط به آیه مَعَ الصَّادِقِینَ در منابع متعدد حدیثی و تفسیر مذهب اهل سنت نیز موجود است که در اینجا تعدادی از آنها را معرفی می کنیم: جامع البیان عن تأویل ای القرآن، طبری (متوفای 310 ق) ج 7، ص 63، جزء 11؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 1، صص 259-262، حدیث 350، 351، 352، 353، 355 و 357؛ المناقب، خوارزمی (متوفای 568 ق)، ص 280، حدیث 273؛ الدر المنثور فی التفسیر المأثور، سیوطی (متوفای 911 ق)، ج 4، ص 316؛ تفسیر روح المعانی، آلوسی (متوفای 1270 ق)، ج 11، ص 41؛ ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ج 1، ص 141؛ کفایة الطالب، گنجی شافعی، ص 236؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 414؛ فرائد السمطین، جوینی خراسانی، ج 1، ص 314، حدیث 250 و 370، حدیث 299-300؛ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی حنفی، ص 16؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر شافعی، ج 2، ص 421؛ نظم دررالسمطین، زرندی حنفی، ص 91؛ المراجعات، الهوامش التحقیقیه، ص 342، سید عبدالحسین شرف الدین.

شواهد التنزیل، ج 1، ص 216، رقم 355؛ امالی شیخ طوسی، مجلس 9، حدیث 54؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 2، ص 421، رقم 930؛ کفایة الطالب، حافظ کنجی، باب 62، ص 226؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 290 ذیل آیه؛ الکشف و البیان ثعلبی، ذیل آیه؛ شرف النبی، ذیل آیه به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 93 ذیل عنوان «فصل فی انه علیه السلام الصدیق و الفاروق و الصدیق و الصادق، و...؛ روح المعانی، ج 11، ص 45 و....

2. روایت امام صادق علیه السلام

شواهد التنزیل، ج 1، ص 259، رقم 350؛ ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام، ابونعیم الاصبهانی، به نقل از خصائص ابن طریق، فصل 23، ص 238، رقم 181 و....

3. ابن عباس

تفسیر الحبری، ص 275، ذیل آیه؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 262، رقم 356؛ مناقب خوارزمی، فصل 17، ص 280، رقم 273؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 369، رقم 299 «مع علی بن ابی طالب و اصحابه»؛ نظم دررالسمطین، ص 91؛ درالمنثور، ج 4، ص 316، ذیل آیه؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 414، ذیل آیه، به نقل از ابن مردویه؛ ثعلبی، تفسیر ثعلبی، ذیل آیه به نقل احقاق الحق، ج 3، ص 297.

4. ابن سعید و مقاتل بن سلیمان

تفسیر فرات کوفی، ص 174، رقم 225؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 260، رقم 353 (جابر عن الباقر علیه السلام مع آل محمد)؛ ینابیع الموده، باب 39، ص 119.

نقل دیدگاه فخر رازی و نقد آن

در میان نظرات مفسرین اهل سنت دیدگاه فخر رازی جایگاه به خصوصی دارد. از این رو آن را به طور خلاصه نقل و سپس نقد می کنیم.

او پس از تفسیر و تبیین آیه مَعَ الصّادِقِینَ می گوید:

فکانت الآیة دالة علی کونهم صادقین فهذا یدل علی انه واجب علی جائز الخطاء کونه مع المعصوم عن الخطاء حتی یکون المعصوم عن الخطاء مانعاً لجائز الخطاء عن الخطاء و هذا المعنی قائم فی جمیع الازمان فوجب حصوله فی کل الازمان؛

این آیه دلالت دارد که آنها راستگو باشند و این هم بر این دلالت دارد که باید هر فرد جائز الخطا همراه با یک فرد معصوم از خطا باشد تا در پرتو آن، معصوم از خطا،

ص:137

جائز الخطا را از خطایش باز دارد و این معنا در همه زمان ها خواهد بود. بنابراین واجب است که این امر (وجود معصوم از خطا) در هر زمانی وجود داشته باشد.

وی در ادامه می نویسد:

نحن نعترف بانه لابد من معصوم فی کل زمان الا انا نقول: ذلک المعصوم هو مجموع الامة... و ذلک یدل علی ان قول مجموع الامة حق و صواب ولا لقولنا الاجماع حجة الا ذلک؛(1)

ما اعتراف می کنیم که باید در همه زمان ها یک معصوم وجود داشته باشد، اما می گوییم که این معصوم مجموع امت (اسلامی) است... همچنین این دلالت می کند که همانا قول سخن مجموع امت، حق و درست است و برای قول ما که اجماع حجت می باشد، دلیلی غیر از این نیست.

نقد و بررسی

در پاسخ به این شبهه، ذکر چند نکته را ضروری می دانیم:

1. فخر رازی در نیمه اول استدلال خود آیه مَعَ الصّادِقِینَ را خوب درک نموده و راه را تا نیمه آن درست و منطقی پیموده است. اما متأسفانه در ادامه، راه را اشتباه رفته و در نتیجه سخنی را مطرح کرده که با هیچ منطق و عقل سلیمی سازگاری ندارد.

2. اگر منظور از «صادقان»، مجموع امت باشد، خود این پیرو نیز جزء آن مجموع است. به بیان دیگر، این پیرو نیز جزئی از پیشوا می شود و اتحاد تابع و متبوع خواهد شد؛ درحالی که ظاهر آیه مَعَ الصّادِقِینَ این است که پیروان از پیشوایان و تابعان از متبوعان جدا هستند.(2)

3. بدون شک طبق گفته فخر رازی باید در هر زمان یک معصوم از خطا وجود داشته باشد تا افراد غیر معصوم و جائزالخطا تابع آن معصوم باشند و بدین وسیله ازخطاها مصون بمانند. اما هیچ عقل و منطقی نمی گوید که مجموع امت اسلامی (اهل حل و عقد) مصون ازخطا و گناه هستند. چون مجموع امت اسلامی، مرکب از افراد است و همه افراد نیز معصوم از خطا نیستند. حال چگونه و با چه استدلالی می توان ادعا نمود که امت متشکل از افراد غیر معصوم

ص:138


1- (1) . تفسیر کبیر فخر رازی، ج 16، ص 227.
2- (2) . تفسیر نمونه، ج 8، ص 183.

در مجموع و به صورت اهل حل و عقد، صفت عصمت را که صفتی حقیقی است به خود می گیرند! البته این سخنان درحالی منطقی است که منظور فخر رازی همراهی مطلق مجموع امت اسلامی باشد.

حال اگر مجموع امت اسلامی (اهل حل و عقد) را با درنظر گرفتن شرط رعایت تقوای الهی مصداق آیه مَعَ الصّادِقِینَ معرفی کنیم، در این صورت همراهی آنان، مشروط به رعایت تقوای الهی خواهد بود. از طرف دیگر، در این صورت نمی توان آنها را به عنوان مصداق حقیقی و اکمل آیه مورد بحث معرفی نمود، بلکه آنان در این صورت مصداق نسبی آیه به شمار خواهند آمد.

حال باید پرسید آیا حقیقتاً تمامی اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از مصادیق مَعَ الصّادِقِینَ هستند.

برخی از مفسرین اهل سنت به دنبال سیاست تشریک در فضایل تلاش نموده اند تمامی صحابه را هم داخل در مَعَ الصّادِقِینَ بدانند.(1)

به جرأت می توان گفت که مفسران مذکور درباره آیه شریفه مَعَ الصّادِقِینَ تفسیر کامل و همه جانبه ای ارائه نداده اند. عده ای از آنها بر مصادیق حقیقی و اکمل آیه تأکید ورزیده و عده ای دیگر بدون توجه به مصادیق حقیقی و اکمل آیه، در مقام تفسیر و تبیین مصادیق عام و نسبی آن برآمده اند.

دیدگاه قرآن کریم درباره صحابه

با توجه به اینکه سخن مورد بحث در این قسمت مربوط به اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می شود، مناسب است که دیدگاه قرآن کریم را به صورت اجمالی درباره صحابه جویا شویم. براساس آیات نورانی قرآن کریم، اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم چند دسته مختلف و متفاوت بوده اند:

ص:139


1- (1) . ر. ک: تفسیر سمرقندی، ج 2، ص 81. او ذیل آیه، هشت قول ارائه می دهد که در قول اول می گوید: یعنی با کسانی باشید که نسبت آنها درست و دل و اعمال آنها مستقیم باشد و همراه پیامبر صلی الله علیه وآله خالصانه جهاد کرده باشند، ولی مصداقی مشخص نمی کند. تفسیر طبری، ج 7، صص 62-63؛ تفسیر قرطبی، ج 8، ص 288 (مراد مهاجرین هستند).

1. اصحاب با ایمان و مجاهد

بسیاری از صحابه پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم برای تشکیل حکومت اسلامی و گسترش اسلام، مجاهدت ها و تلاش های فراوانی انجام دادند و با ایثار جان و مال خویش اهداف عالی و منیع رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را پیگیری نمودند. قرآن کریم درباره این گروه که از روزهای آغازین و سخت، پروانه وار به گرد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می گشتند، می فرماید:

وَ السّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ؛(1)

«پیشگامان نخسین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها از او خشنود شدند، و باغ هایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است پیروزی بزرگ».(2)

همچنین خداوند متعال در شأن آنان که به عشق دین خدا، خانه و کاشانه و زندگی و دارایی خویش را رها کردند و همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله مهاجرت نمودند می فرماید:

لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ ؛(3)

«این اموال برای فقیران مهاجری است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند، در حالی که فضل الهی و رضای او را می طلبند و خدا و رسولش را یاری می کنند و آنها راستگویان اند».

گروهی از صحابه نیز گوی سبقت را از بقیه ربوده اند تا جایی که خداوند درباره آنها می فرماید. وَ السّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ 4

ص:140


1- (1) . سوره توبه، آیه 100.
2- (2) . ر. ک: فصل فضایل اهل بیت.
3- (3) . سوره حشر، آیه 8.

آلوسی می گوید: «آیه به حزقیل، حبیب نجار و علی کرم الله وجهه اشاره دارد و علی علیه السلام از آنها برتر است».(1)

علی علیه السلام هفت سال قبل از سایر مردم نماز خواند.(2) آن حضرت ازکودکی در دامان فرستاده خدا پرورش یافت. برخی از اندیشمندان اهل سنت به این موضوع با عنوان یکی از نعمت هایی که خدا به علی علیه السلام داد، یاد کرده اند.(3)

علی علیه السلام یگانه رادمردی است که چون آیه نجوا نازل شد

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً...4

بی درنگ هر آنچه داشت صدقه داد و ده بار با رسول خدا صلی الله علیه و آله نجوا نمود، اما هیچ یک از اصحاب این کار را انجام ندادند. به فرموده خود ایشان: «آیة فی کتاب الله لم یعمل بها احد قبلی و لا یعمل فیها احد بعدی؛(4) آیه ای در قرآن است که هیچ کسی قبل و بعد از من به آن عمل نکرد».

این واقعیتی تاریخی است که آیه أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ...6 . شامل همگان می شود جز علی علیه السلام و به این موضوع، عده بسیاری از علمای اهل سنت اعتراف نموده اند که تنها عامل به آیه نجوی، علی علیه السلام است.(5)

ص:141


1- (1) . روح المعانی، ج 27، ص 132؛ المناقب ابن مغازلی، ذیل سوره واقعه، آیه 10؛ فردوس الاخبار، دیلمی، ج 2، ص 581؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 303.
2- (2) . ریاض النضره، ج 2، ص 165؛ اسد الغابه، ج 4، ص 18، تاریخ طبری، ج 2، ص 56؛ صحیح ابن ماجه، ص 12.
3- (3) . تفسیر الکشف و البیان، ثعلبی ذیل (سوره واقعه، آیه 10)؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 576.
4- (5) . کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 10، ص 21.
5- (7) . ر. ک: المحرر الوجیز، ج 5، ص 280؛ اسباب النزول واحدی، ص 325؛ انوارالتنزیل، ج 5، ص 43؛ تفسیر المظهری، ج 9، ص 211؛ الکشاف، ج 4، ص 76؛ تفسیر عبدالرزاق، ج 3، ص 294؛ تفسیر مجاهد، ص 660؛ تفسیر طبری، ج 28، ص 20؛ تفسیر بغوی، ج 7، ص 52؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 324؛ سنن ترمذی، قسمت تفسیر ذیل سوره مجادله، ج 5، ص 407؛ المجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ج 17، ص 301؛ الدرالمنثور، سیوطی، ج 6، ص 185؛ تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 587؛ معالم التنزیل، ج 4، ص 283؛ التفسیر المنیر، ج 28، ص 45؛ تفسیر ثعلبی، ج 2، ص 132؛ نظم درر السمطین، ص 90؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 358؛ فتح القدیر، ج 5، ص 191؛ تفسیر الحبری، ص 320 و ر. ک: قسمت فضایل.

ابن عباس می گوید: «هر آیه ای که در آن یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا است، علی علیه السلام سید، سرور و بزرگ آن است».(1)

با این همه، آیا می توان گفت تمام صحابه همانند هم و در یک سطح هستند، در حالی که آیات بسیاری خلاف این را شهادت می دهند. از طرفی بسیاری از آیات نیز بر فضیلت اهل بیت علیهم السلام گواهی داده، آنها را می ستایند که برخی از این آیات را بیان نمودیم.

2. اصحاب منافق

از آیات قرآن کریم استفاده می شود که در بین اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم افراد دو چهره ای بودند که به اسلام و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم ایمان واقعی نداشتند و تنها در ظاهر جزء اصحاب بودند:

وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ ؛(2)

«برخی از بادیه نشینانی که پیرامون شما هستند منافق اند و از ساکنان مدینه نیز عده ای برنفاق خو گرفته اند. تو آنان را نمی شناسی، ما آنان را می شناسیم. به زودی آنان را دو بار عذاب می کنیم، سپس به عذابی بزرگ بازگردانیده می شوند».

ص:142


1- (1) . تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 470؛ الفضائل، احمد بن حنبل، ص 168؛ کفایة الطالب، باب 31، ص 140؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 49، رقم 70؛ تاریخ دمشق، ج 2، ص 429؛ ذخائر العقبی، ص 89؛ ریاض النضره، ج 3-4، ص 158؛ نور الابصار، ص 81؛ تاریخ الخلفاء، ص 160؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 112؛ ینابیع الموده، باب 42، ص 129.
2- (2) . سوره توبه، آیه 101.

روشن است زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم منافقان را نمی شناخت، مسلمانان نیز آنها را نمی شناختند و آنان را جزو صحابه راستین و واقعی می دانستند. جالب تر اینکه این آیه پس از تعریف و تمجید از اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم آمده است.

3. اصحاب بیمار دل

در قرآن کریم می خوانیم که گروهی از اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم با اینکه از منافقان نیستند، ولی قلوبشان بیمار است و ضعیف الایمان هستند:

وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاّ غُرُوراً1 ؛

«و زمانی که منافقان و بیماردلان می گفتند: خدا و پیامبرش جز وعده های دروغین به ما نداده اند».

در ضمن همان گونه که ملاحظه می شود، در این آیه شریفه به گروه دو چهره و منافق نیز درکنار گروه بیمار دل تصریح شده است.

4. اصحاب فاسق و گنهکار

قرآن کریم به مسلمانان دستور می دهد از خبر افراد فاسق پرهیز کنند و بدون تحقیق و بررسی حرف آنان را نپذیرند:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ ؛(1)

«ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید».

مفسران مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت همگی گفته اند این آیه درباره «ولید بن عقبه» نازل شده و او را به عنوان فاسق معرفی نموده است.

ص:143


1- (2) . سوره حجرات، آیه 6.

این جریان را می توان در آیه هجدهم سوره سجده هم پیگیری نمود، آنگاه که ولید به تیزی نیزه و فراخی زبان می بالید و امام علی علیه السلام به او فرمود: تو فاسق هستی و این آیه نازل شد:

أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ 1

همچنین قرآن کریم در سوره نور از وجود افراد فاسق و فاجری در میان صحابه خبر می دهد که به همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تهمت زدند:

إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ 2

«کسانی که آن تهمت عظیم [درباره عایشه، همسر پیامبر] را مطرح کردند، گروهی از شما بودند....»

علاوه بر این، تعدادی از روایات موجود در منابع فریقین نیز وجود افراد منحرف در میان اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را تأیید می کند. در اینجا ذکر یک روایت مناسب به نظر می رسد:

عن ابی هریره... قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم:

یرد علی یوم القیامة رهط من اصحابی فیجلون عن الحوض فأقول: یا رب اصحابی، فیقول: انک لا علم لک بما احدثوا بعدک، انهم ارتدوا علی ادبارهم القهقری؛(1) ابوهریره نقل می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: روز قیامت گروهی از اصحاب من بر من وارد می شوند، اما آنها از حوض باز داشته می شوند. می گویم: پروردگارا، (آنها) اصحاب من هستند. خداوند می فرماید: تو نمی دانی که آنها پس از تو چه کردند، آنها (پس از وفات تو) به صورت قهقرایی به عقب برگشتند و مرتد شدند.

ص:144


1- (3) . صحیح البخاری، باب الحوض، ح 4، ص 25.

خداوند متعال در قرآن کریم خطاب به همسران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نیز می فرماید:

یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسِیراً1

«ای همسران پیامبر؛ هرکس از شما مبادرت به کار زشت آشکاری کند، عذابش دو چندان خواهد بود...»

همچنین درخصوص همسر حضرت نوح علیه السلام و لوط علیه السلام چنین می فرماید:

ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِینَ (1)

«خداوند برای کسانی که کافر شده اند مثالی زده است، مثل به همسر نوح و همسر لوط. آنها تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط آنها با این دو [پیامبر الهی] سودی به حالشان نداشت. و به آنها گفته شد وارد آتش شوید، همراه کسانی که وارد می شوند...»

با توجه به آیات و روایت مذکور و نیز با درنظر گرفتن حقایق انکارناپذیر تاریخی درخصوص اختلاف میان اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، چنین نتیجه می گیریم که صرف همراهی ظاهری با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تضمین کننده حال و احوال و آینده صحابه نیست. در عین حال، همراهی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم یا هر پیامبر الهی و با شخصیت والامقام الهی، آن شخص را از ارتکاب به گناه و ظلم و انحراف مصون نمی سازد. بدون شک همسر هر شخصی نسبت به اصحاب و دوستانش به او نزدیک تر است و این تصریح قرآن کریم است که حتی ارتباط همسر نوح و همسر لوط با آن پیامبران الهی، سودی به حالشان نداشت.

همچنین خداوند متعال صریحاً همسران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را از مبادرت به معصیت آشکار نهی می کند. به همین جهت نباید فراموش کرد که همه اصحاب

ص:145


1- (2) . سوره تحریم، آیه 10.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نمی توانند الگوی عملی امت اسلامی قرار بگیرند، چون در میان آنها طبق تصریح آیات نورانی قرآن کریم، افراد منافق، مریض دل و فاسق نیز وجود داشته اند.

براساس این توضیحات می گوییم که اصحاب پیامبراسلام صلی الله علیه و آله وسلم اعم از زن و مرد و مهاجر و انصار نمی توانند به عنوان مصادیق حقیقی و اکمل آیه مَعَ الصّادِقِینَ تلقی شوند، چون خداوند متعال هیچ گاه همراهی افراد غیر معصوم را بدون هیچ قید و شرطی دستور نداده است. اگر اصحاب آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم و نیز یاران اصحاب در مسیر تقوای الهی قدم برداشته، از هرگونه ظلم، انحراف و صفات زشت دور باشند، در این صورت می توان آنها را به عنوان مصادیق نسبی آیه مَعَ الصّادِقِینَ به شمار آورد. البته در این حال نیز همراهی آنان صرفاً در چارچوب شرع مقدس اسلام خواهد بود و بدون شک در میان اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم چنین اشخاصی وجود داشته اند.

2. از طرف دیگر آنچه اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را از این موضوع (مصادیق حقیقی و اکمل آیه) خارج می سازد، این است که آیه مَعَ الصّادِقِینَ از نظر مفهوم، عام است و شامل همه زمان ها می شود؛ در حالی که اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و نیز یاران آنها تنها در مدت مختصری در میان امت اسلامی بوده اند و تقریباً یکی دو قرن پس از وفات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم وفات نموده اند.(1)

با این حال معلوم نیست که امت اسلامی بعدها باید از کدام مصادیق واقعی آیه مَعَ الصّادِقِینَ پیروی کنند و با آنها همراهی نمایند؛ در حالی که چنین مشکلی درخصوص اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به وجود نمی آید و همواره یکی از آنها برای امت اسلامی در قید حیات بوده اند.

3. ذکر این مطلب نیز ضروری است که منظور از بررسی احوال و شخصیت اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم بی احترامی به آنان نیست، بلکه صرفاً جهت روشن شدن حقیقت است. نباید فراموش کرد که بازگو کردن حقایق قرآنی، روایی و تاریخی درخصوص اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به صورت منطقی و مستدل، غیر از توهین، نفرین و بی احترامی به آنان است.

ص:146


1- (1) . ر. ک: تفسیر نمونه، ج 8، ص 181.

لزوم نیاز به صادقین (امامان اهل بیت) در تمام زمان ها

این ضرورت را می توان از جنبه های گوناگون بررسی نمود:

1. مسئله بی نیازی از روایات و سنت و اکتفا کردن به قرآن، امر خطرناکی است که به دنبال وفات پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم مطرح شد، با اینکه از نظر قرآن، سنت و عقل سلیم کاملاً باطل و بی اساس است. آری، ما می پذیریم که قرآن در درجه نخست مفسر خود است، اما معنای آن چنین نیست که به طور کامل از سنت (روایات) بی نیاز باشد. تفسیر قرآن با قرآن را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام به ما یاد داده اند و این هم به واسطه سنت (احادیث و روایات) به ما رسیده است. اگر معانی همه آیات قرآن کریم به صرف تمسک به خود قرآن کریم حل می شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در حدیث متواتر و صحیح ثقلین، هرگز در کنار قرآن کریم، درباره اهل بیت خود سفارش های مؤکد نمی کرد.

2. همان گونه که قبلاً ذکر شد، آیات نورانی قرآن کریم، علاوه بر معنای ظاهری مشتمل بر معانی باطنی است که بدون شک قسمت عمده این معانی باطنی از طریق احادیث و روایات به دست ما می رسد. از طرف دیگر، آیات نورانی قرآن کریم دارای مراتب مختلفی است که این هم یکی از عوامل باقی ماندن قرآن کریم تا امروز و تا روز قیامت بوده و خواهد بود.

3. بدون شک صفات و ویژگی های مطرح شده در آیات مورد بحث دارای مراتبی است. ممکن است بعضی در قلّه آن ویژگی ها قرار گرفته باشند که آنها همان معصومان علیهم السلام اند و بعضی، در مراحل و مراتب پایین قرار بگیرند که بدون شک آنها افراد عادی و غیرمعصوم هستند.

معصومان علیهم السلام بیش از همه به عقاید گفتار و کردار خود اهمیت می دادند و همواره گفتار و عقاید آنها با کردار و رفتارشان هماهنگ بوده و اندک اشتباه و سهل انگاری از آنها رخ نداده است. البته از افراد معصوم انتظاری غیر از این نمی رود، بنابراین آنها صادق حقیقی امت اسلامی هستند. اما سایر امت اسلامی در مرتبه ای از مراتب و مراحل صدق و صداقت اند و «صادق» به شمار می آیند. در این مورد می توان از حمزه سیدالشهدا، جعفر بن ابی طالب، عمار یاسر، ابوذر غفاری، سلمان، مقداد و دیگران نام برد که تا آخرین نفس در راه خدا قدم برداشتند و گفتار و عقاید خود را با کردار و رفتارشان هماهنگ ساختند. ولی بدون

ص:147

شک آنها صادقان حقیقی مورد اشاره در آیه مَعَ الصّادِقِینَ نیستند، بلکه درکنار معصومان، همچون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، امام علی بن ابی طالب علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام، از مرحله و مرتبه پایین تری از صدق و صداقت برخوردار بوده اند.

4. اگر منظور از صادقان، همه افراد مهذب و پرهیزگار امت اسلامی باشند، با یک مشکل اساسی روبه رو می شویم و آن این است که خداوند در آیه شریفه مَعَ الصّادِقِینَ به طور مطلق دستور می دهد که مؤمنان با صادقان باشند؛ در حالی که حتی افراد مهذب و پرهیزگار ممکن است بر اثر عاملی غفلت کنند و دچار خطا گناه و اشتباه شوند، چون آنها دارای مقام عصمت نیستند. در این حال چگونه ممکن است که خداوند متعال به طور مطلق، همراهی و اطاعت از افراد جائز الخطا را به مؤمنان و امت اسلامی دستور داده باشد! اما اطاعت و همراهی با معصومان علیهم السلام چنین اشکالی ندارد.

در ادامه برای مطالعه بیشتر، برخی از مصادر این حدیث را در منابع شیعی یادآور می شویم. این حدیث در منابع شیعه به صراحت نشان می دهد که مراد از صادقین، ائمه اطهار علیهم السلام هستند.

اصول کافی، ج 1، صص 208، 286، 287، (دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق)؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، ج 3، ص 515، حدیث 1، (مؤسسه الاعلمی للمطبوعات بیروت، 1999 م)؛ تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج 5، ص 122؛ غایة المرام، بحرانی، ج 3، ص 53؛ الامالی شیخ طوسی، صص 255-256، حدیث 461، (مؤسسه البعثه، قم، 1414 ق)؛ تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج 2، صص 387، 388؛ تفسیر عیاشی، ج 2، ص 117؛ تفسیر نورالثقلین، حویزی، ج 2، صص 280-281. حدیث 392-397، (مؤسسه اسماعیلیان، 1412 قم).

عبارات در منابع مذکور درباره مراد آیه چنین است:

الصادقون، ایانا عنّی؛ هم الائمه؛ علی بن ابی طالب؛ خصه علیّ و اوصیاء بعده؛ مع آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم.

به هر حال آنچه می توان به عنوان جمع بندی و نتیجه گیری از روایات و احادیث مذکور به دست آورد، از این قرار است:

ص:148

1. پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت آن حضرت، نمونه ها و مصادیق واقعی و حقیقی آیه شریفه مَعَ الصّادِقِینَ هستند.

2. همراهی صادقان (راستگویان) مورد اشاره در آیه مَعَ الصّادِقِینَ به معنای اطاعت و فرمانبرداری از آنان است.

3. همراهی مطلق و بدون قید و شرط با راستگویان، یعنی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، در نوع خود بر عصمت آنها دلالت دارد. چون خداوند متعال همراهی مطلق و بدون قید و شرط افراد غیرمعصوم را هیچ گاه بر امت اسلامی واجب نمی سازد. از طرفی همراهی با دیگر مصادیق نسبی آیه تنها در چارچوب شریعت مقدس اسلام است.

4. براساس دیدگاه ما، افراد دیگر مورد اشاره در روایات مذکور مانند اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم یا اصحاب امام علی علیه السلام مصادیق واقعی آیه مورد بحث نیستند، بلکه درصورت احراز شرایط لازم، مانند رعایت تقوای الهی می توان آنها را مصادیق عام و نسبی این آیه نامید.

5. نباید فراموش کرد که همراهی و اطاعت از مصادیق نسبی آیه مذکور صرفاً در محدوده شریعت مقدس اسلام است و چنانچه آنها دارای ویژگی های یادشده و به طور کلی مستلزم تقوای الهی باشند، همراهی آنان لازم است، وگرنه همراهی و اطاعت از آنها جایز نیست. پس این نکته همراهی با آنان را مقید و مشروط می سازد و در نوع خود بر عدم وجود ویژگی عصمت در آنها دلالت می کند.

6. احتجاج و استدلال اهل بیت علیهم السلام بر آیه مورد نظر در حضور مردم، قرینه و دلیل محکمی بر این مطلب است که اهل بیت علیهم السلام مصادیق واقعی و حقیقی و مطلق آیه هستند.

7. به طور کلی منطقی نیست که خداوند متعال امت اسلامی را ابتدا به رعایت تقوای الهی دستور دهد و سپس آنها را به همراهی بی قید و شرط با افراد غیر معصوم مأمور سازد.

ج) آیه 17 سوره هود

أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ

ص:149

بر هیچ اهل بصیرتی پوشیده نیست که مراد از عَلی بَیِّنَةٍ وجود نازنین رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است. پس مراد از شاهد هم باید مؤید ایشان باشد و آن کسی نیست جز اول مؤمن و اول مسلم، یعنی حضرت علی علیه السلام.

مظهری یکی از مفسرین اهل سنت چنین می گوید:

فانّ قیل فما وجه تسمیة علی بالشاهد: قلت لعل وجه ذلک انه اول من اسلم من الناس فهواول من شهد و یصدق النبی و الاوجه عندی ان یقال ان علیاً کان قطب کمالات الولایة و سایر الاولیاء حتی الصحابة رضوان الله علیهم اتباع له من فی مقام الولایة:(1) اگر از علت تسمیه علی علیه السلام به شاهد پرسیده شود، می گویم شاید به خاطر این است که او اولین کسی است که اسلام آورد. پس اولین شاهد برصدق گفته رسول خداست، اما بهتر است بگوییم علی علیه السلام قطب (محور اصلی) کمالات ولایت است و سایر اولیاء حتی صحابه (بهشت خداوند بر آنها باد) در مقام ولایت پیرو علی علیه السلام هستند.

او در ادامه می گوید:

وَ یَتْلُوهُ یعنی او را پیروی می کند که در اینجا علی علیه السلام است که شاکله واصل و اساس اولیاست. کرامات اولیا همان معجزات انبیاست (کرامت برای اولیا همچون معجزه برای انبیاست) و علوم آنها مستند به الهام و کشف است و علم پیامبر، مستند به وحی است. پس این کرامات و علوم، شاهد بر صدق گفته رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هستند، لذا ایشان فرموده: «انا دارالحکمة و علی بابها».(2)

آلوسی چهار روایت در تأیید شاهد بودن علی علیه السلام می آورد که برخی دیگر از علمای اهل سنت نیز آن را نقل نموده اند.(3)

ص:150


1- (1) . تفسیر المظهری، ج 4، ص 378.
2- (2) . تفسیر المظهری، همان.
3- (3) . روح المعانی، ج 12، ص 28، المحرر الوجیز، ج 3، ص 157؛ معالم التنزیل بغوی، ج 2، ص 318؛ تفسیرکبیر، ج 17، ص 201؛ تفسیر قرطبی، ج 9، ص 16؛ تفسیر النیسابوری برحاشیه طبری، ج 12، ص 16؛ تذکرة الخواص، ج 1، ص 185؛ المناقب مغازلی، ص 270؛ کفایة الطالب، باب 62، ص 235.

آنچه از این آیه فهمیده می شود شاهد بودن حضرت علی علیه السلام برای نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است. بر هیچ کس پوشیده نیست که علی علیه السلام دارای این عناوین است: یعسوب المؤمنین، باب مدینة العلم پیامبر، حامل علم پیامبر، عالم به اسرار نهانی قرآن، اولین و آخرین کسی که ندای سلونی در داد؛ عالم ترین فرد به اسباب نزول، تأویل و باطن قرآن، اولین مسلمان، اولین مؤمن، اولین کسی که همراه پیامبر نماز خواند؛ اولین کسی که رسول خدا را تصدیق نمود؛(1) کسی که هادی امت است؛(2) شافع محشر و عناوین بسیار دیگر.

تمامی اینها گواهی می دهند که این جایگاه، خاص علی علیه السلام و اولاد اوست؛ یعنی کسانی که ائمه اهل بیت علیهم السلام هستند و به اعتراف همگان ذره ای لغزش از آنها مشاهده نشده است.

د) آیه وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ 3

یکی دیگر از آیاتی که نشان می دهد علم به قرآن منحصر به این خاندان و علی علیه السلام به عنوان سرور آنهاست این آیه است. گرچه عده ای با پیروی از سیاست شیطانی تشریک در فضایل خواسته اند این آیه را در مورد «عبدالله بن سلام» بدانند، اما جاعلان فراموش نموده اند که بزرگانی چون سعید بن جبیر نزول آیه را اصلا درباره او نمی دانند و می گویند عبدالله بن سلام در مدینه اسلام آورد و این سوره مکی است.(3)

احتجاجات بسیار اهل بیت علیهم السلام می رساند که آیه مذکور در شأن علی علیه السلام و این خاندان نازل شده است:

1. عن سعید بن جبیر: عن ابن عباس فی قوله تعالی: وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قال: علی ابن ابی طالب.

ص:151


1- (1) . شأن نزول آیه وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ شعراء، آیه 214. ر. ک: شواهد التنزیل، ج 1، ص 486.
2- (2) . سوره رعد، آیه 7.
3- (4) . ینابیع الموده، باب 30، ص 241.

2. واخبرنا عن ابی بکر عبدالله بن محمد بن منصور بن الجنید الرازی (اخبرنا) محمد بن الحسین بن اسکاب (اخبرنا) احمد بن مفضل (اخبرنا) مندل بن علی عن اسماعیل بن سلیمان عن ابی عمر زاذان، عن ابی الحنفیه (فی قوله تعالی): وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قال: هو علی بن ابی طالب.

3. اخبرنا عن ابی بکر محمد بن الحسین بن صالح السبیعی قال: حدثنی الحسین بن ابراهیم بن الحسین الحصاص (حدثنی) حسین بن حکم الحبری (حدثنی) سعید بن عثمان، عن ابی مریم قال: حدثنی عبدالله بن عطاء قال: کنت جالساً مع ابی جعفر فی المسجد فرایت ابناً لعبد الله بن سلام جالساً فی ناحیه فقلت لابی جعفر: زعموا (ان) ابا هذا عنده علم الکتاب (یعنی) عبدالله بن سلام. فقال: لا انما ذالک علی بن ابی طالب.(1)

این روایات نشان می دهند که مراد از این آیه، امام علی علیه السلام است.

ابن مغازلی نیز در مناقب خود همچنین نقل می کند:

وقال ابن المغازلی فی الحدیث (361) من مناقبه: اخبرنا احمد بن طاوان اذنا، ان ابا احمد عمربن عبدالله بن شوذب اخبرهم قال: حدثنا محمد بن جعفر بن محمد العسکری حدثنا محمد بن عثمان (بن ابی شیبه) حدثنا ابراهیم بن محمد بن میمون حدثنا علی بن عابس قال (لما) دخلت انا و ابو مریم علی عبدالله بن عطاء قال ابو مریم؛ حدث علیاً بالحدیث الذی حدثنی عن ابی جعفر علیه السلام قال (نعم) کنت عند ابی جعفر جالساً إذ مر علیه عبدالله بن سلام قلت: جعلنی الله فداک هذا ابن الذی عنده علم الکتاب؟ قال: لا ولکنه صاحبکم علی بن ابی طالب علیه السلام الذی نزلت فیه آیات من کتاب الله عزوجل (مثل قوله) وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ . (و مثل قوله) أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ و (مثل قوله) إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ الایه.(2)

ص:152


1- (1) . شواهد التنزیل، تحقیق محمد باقر محمودی، ج 1، ص 308؛ تفسیر حبری، نسخه خطی ورق، ص 17، آ؛ تفسیر ثعلبی، ذیل (سوره رعد، آیه 43) نسخه خطی.
2- (2) . مناقب، ابن مغازلی، حدیث 361. این حدیث را ابن بطریق در العمده، ص 61؛ الخصائص، ص 26؛ غایة المرام، ص 104، باب 59 و ص 360 از او نقل نموده است ر. ک: فضایل.

این حدیث، مؤید دومین حدیث است که راوی پرسید: آیا عبدالله بن سلام کسی است که عنده علم الکتاب درباره اوست و امام باقر علیه السلام می فرماید: خیر، بلکه او امام علی علیه السلام است و این آیه، مثل آیه وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ و آیه ولایت در شأن آن حضرت نازل شده است.

عده زیادی از علمای اهل سنت بر این امر اعتراف نموده اند که برخی را متذکر می شویم:

تفسیر ثعلبی، نسخه خطی کتابخانه آیه الله مرعشی، ج 1، ص 258؛ توضیح دلائل، شهاب الدین احمد شیرازی شافعی، ص 163 (کتابخانه ملی فارس)؛ ینابیع المودة، باب 30، ص 241؛ جامع الاحکام القرآن، ج 9، ص 336؛ مناقب مرتضوی، مولی صالح کشفی، ص 49، طبع بمبئی، ارجح المطالب، آمر تسری، ص 86.

ح) آیه 75 سوره حجر

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ 1

«متوسم» دراصل از «وسم» به معنی علامت است و مراد این است که از سیمای هر شخص، مؤمن یا کافر بودن او شخص می شود، اما این فهم، خاص اهل البیت است و آنها کسانی هستند که سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ .(1)

و هر اهل تأملی به حقیقت درمی یابد که اهل بیت از سلاله نبوت هستند. در این زمینه روایاتی وارد شده که برخی را می آوریم.

1. اخبرنا علی بن احمد [اخبرنا] محمد بن عمر، قال: حدثنی محمد ابن قاسم المحاربی [عن] جعفر بن علی نجیح [عن] حسین بن حسن، عن ابی مریم عن الحکم فی قوله تعالی: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ قال: کان والله محمد بن علی منهم. به خدا قسم محمد بن علی (الباقر) علیه السلام، از آنهاست.

ص:153


1- (2) . سوره فتح، آیه 29.

2. و اخبرنا علی بن محمد بن عمر [اخبرنا] محمد بن القاسم [اخبرنا] جعفر بن عبدالله الحمودی [اخبرنا] حسن بن حسین؛ عن عبدالله بن بنال قال: سألت جعفر بن محمد عن قوله إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ قال: رسول الله اولهم، ثم امیرالمؤمنین ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی ثم الله اعلم. قلت: یابن رسول الله فما بالک انت؟ قال: ان الرجل ربما کنی عن نفسه؛(1)

در این روایت امام صادق علیه السلام مصادیق واقعی آیه شریفه را تا خودشان بیان می کنند و می فرمایند مراد، رسول خدا و سپس امیرالمؤمنین، سپس امام حسن و امام حسین و پس از آنها علی بن الحسین و محمد بن علی علیهم السلام هستند. همچنین تلویحاً بیان می فرمایند که پس از این بزرگواران خودشان هستند.

در روایت دیگر از امام باقر علیه السلام از قول رسول خدا آمده است که: رسول خدا و ائمه از ذریه او، متوسمین هستند.(2)

3. ابوالنضر العیاشی [قال: حدثنا] ابوالعباس بن المغیره [حدثنا] الفضل بن شاذان [عن] ابن ابی عمیر، عن حماد، عن حزم و ربعی، عن محمد بن مسلم: «عن ابی جعفر فی قول الله تعالی: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ قال: هم الائمه، قال رسول الله علیه وآله: اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله».(3)

در این روایت امام باقر علیه السلام «متوسمین» را اهل بیت معرفی می کند و می افزاید مؤمن را می توان از نور خدایی او شناخت.

آلوسی و زمخشری ذیل آیه: سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ4 نقل می کنند که علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام و علی بن عبدالله بن عباس را «ذوالثفنات» می گفتند، زیرا بسیار سجده می کردند.(4)

ص:154


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 322.
2- (2) . همان، ج 1، ص 323. این روایت را فرات کوفی در تفسیر خود (ص 81) نیز نقل نموده است.
3- (3) . همان.
4- (5) . روح المعانی، ج 26، ص 125؛ الکشاف، ذیل (سوره فتح، آیه 29).

بله اهل بیت منسوب به رسول خدا هستند و نشان از او دارند؛ همان طور که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خود فرمودند:

«کل ابن انثی کان عصتبهم لابهیم ما خلا ولد فاطمه فانا عصبتهم وابا ابوهم؛(1) هر فرزند دختری به پدر منسوب است، جز فرزندان فاطمه که به من منسوب هستند و من پدر آنها می باشم».

بنابراین شریف ترین عرب ها و عجم ها به لحاظ نسب، فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام هستند چون آنها منسوب به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستند، و بر این امر، تمام فقها و علما اذعان و اعتراف نموده اند.(2)

و) آیه 4 سوره تحریم

إِنْ تَتُوبا إِلَی اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ ؛(3)

«اگر از کار خود توبه کنید] بهتر است [واقعاً دل هایتان انحراف پیدا کرده است و اگر بر آزار او اتفاق کنید خدا و جبرئیل و صالح المؤمنین یار و یاور او هستند».

به اعتراف بسیاری مراد از «صالح المؤمنین» وجود نازنین امام علی علیه السلام است. اسماعیل حقی برسویی پس از نقل روایتی که این موضوع را تأیید می کند می گوید:

مؤید این، حدیث معروف منزلت است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام فرمود: «انت منی بمنزلة هارون من موسی» زیرا عنوان «صالحین» در آیات قرآن برای انبیاء آمده است از جمله در آیه: وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحِینَ 4 و آیه وَ أَلْحِقْنِی بِالصّالِحِینَ می باشد که در اولی عنوان صالح به انبیاء و در دومی به

ص:155


1- (1) . روح المعانی، ج 26، ص 164؛ التفسیر المنیر، ج 19، ص 85؛ ر. ک: فضایل شماره 59.
2- (2) . روح المعانی، ج 26، ص 164.
3- (3) . سوره تحریم، آیه 4.

حضرت یوسف اطلاق شده است و هنگامی که علی به منزله هارون باشد، او نیز مصداق صالح است.(1)

حاکم حسکانی روایات بسیاری را در این باره نقل نموده که برخی را می آوریم:

1. امام صادق علیه السلام به سند خود از آباء گرامی اش: «صالح المؤمنین علی بن ابی طالب است.»(2)

2. علی بن موسی الرضا علیه السلام از آباء خود: «رسول خدا فرمودند: صالح المؤمنین علی علیه السلام است.»

3. امام موسی کاظم علیه السلام همان (دو حدیث).

4. اسماء بنت عمیس: سمعت رسول الله قال....

5. الحسین بن الحکم الحدیث.

6. حذیفه قال: «دخلت علی النبی فقال: صالح المؤمنین علی بن ابی طالب.»

7. ابن عباس: صالح المؤمنین یعنی علی بن ابی طالب (در حدیث) به روایت ضحاک و ابن مالک از ابن عباس.

8. امام باقر علیه السلام: قال: صالح المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام (در حدیث).

9. ابن سیرین: و صالح المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام.

10. مجاهد: و صالح المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام.(3)

ص:156


1- (1) . سوره یوسف، آیه 101؛ روح البیان، ج 10، ص 53.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 2، ص 255؛ کفایة الطالب، باب 30، ص 137.
3- (3) . شواهد التنزیل، ج 2، صص 254-263، شماره 177؛ عده بسیاری از علمای اهل سنت این حدیث را نقل نموده اند (از طریق راویان مختلف) که برخی را یادآور می شویم: المناقب، ابن مغازلی، ص 269؛ المحرر الوجیز، ج 5، ص 322؛ تفسیر ثعلبی، ذیل سوره تحریم، آیه 4؛ تفسیر الدرالمنثور، ج 8، ص 224 (سه روایت)؛ تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 56؛ ینابیع الموده، باب بیست دوم، ص 216؛ فتح القدیر، ج 5، ص 253؛ تنویر المقیاس علی هامش الدرالمنثور، ج 6، ص 98؛ تفسیر طبری، ج 6، صص 123-124 (مطبعه الکبری، 1323)؛ زاد المسیر فی علم التفسیر، ابن جوزی، ج 8، صص 310-311؛ الکشاف، ج 4، ص 566؛ تفسیر فخر رازی، ج 30، ص 44؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 8، ص 189. همچنین به فصل فضایل شماره 65 مراجعه شود.

از آنچه گفتیم مشخص می شود صالحان و صادقان حقیقی علی علیه السلام و ائمه اهل بیت هستند. آنان اهل ذکر، حامل علم (علم الکتاب) خداوند شاهد صدق نبوت محمدی و سابق بر دیگران هستند که رسالت آگاهی، هدایت، تعلیم و تربیب مسلمان، بر آنها نهاده شده است.(1)

ص:157


1- (1) . در این باره آیات و روایات بسیاری است که برخی را در فصل آخر یادآور شده ایم.

ص:158

بخش سوم: تولی و تبری

اشاره

ص:159

ص:160

وجوب تولی یا محبت اهل بیت

روایات وارده در مورد حب اهل بیت علیهم السلام و بغض نسبت به دشمنان آنها و نیز آیات نازل شده در این باره و موضع گیری مسلمانان نسبت به این قضیه، انسان را به دو رویکرد عاطفی و تحلیلی رهنمون می شود. موضع گیری علمای اهل سنت به طور خاص در اینجا رویکرد دوگانه تولی و تبری را نشان می دهد و در قضیه شهادت امام حسین علیه السلام به اوج خود می رسد.

در واقع این جماعت در ارادتمندی به خاندان امام حسین علیه السلام و تأثیر ژرف شهادت آن حضرت و یاران عاشورایی وی چندان تردید نکرده اند و تقریباً هم صدا شخصیت آن بزرگوار را ستوده و از فجایع کربلا و شهادت وی اظهار تأسف و اندوه نموده اند. اما در مقابل از تبری نسبت به دشمنان آن امام و نکوهش عاملان و آمران فاجعه کربلا دچار اختلاف عقیده شده اند، اما غالب آنها قائل به تبری و حتی لعن دشمنان حضرت هستند.

در این قسمت قصد داریم دو اصل تولی و تبری، را در سایه آیات قرآن به خصوص آیه مودت از دیدگاه بزرگان و مفسرین اهل سنت به تصویر بکشیم.

می توان گفت محبت اهل بیت در میان تمامی علمای اهل سنت وجود دارد و حتی بسیاری از آنها قائل به وجوب آن شده اند.

در این بخش به اعترافات برخی از بزرگان اهل سنت اشاره می کنیم.

1. شافعی، امام و صاحب یکی از مکاتب چهارگانه اهل سنت می گوید:

یا اهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن انزله، کفاکم من عظم القدر انکم من لم یصل علیکم لا صلاة له(1) ؛

ص:161


1- (1) . الصواعق المحرقه، ص 88؛ نورالابصار، ص 104؛ نسیم الریاض، ج 3، ص 453.

ای اهل بیت رسول خدا، حب شما در کتاب خدا قرآن بر همگان واجب شده، در عظمت قدر و منزلت شما همین بس که هر کس در نمازش بر شما درود نفرستد نمازش باطل است.

حتی هنگامی که متهم به رفض می شود می گوید:

قالوا ترفضت قلت کلا ما الرفض دینی ولا اعتقادی

لکن تولیت غیر شک خیر امام و خیر هاد

ان کان حب الولی رفضاً فأننی ارفض الی العباد

همچنین در جای دیگری گفته است:

یا راکباً قف بالمحصب من منی و اهتف خیفها و الناهض

سحراً اذا فاض الحجیج إلی منی فیضا کملتطم الفرات النائض

ان کان رفضاً حب آل محمد فلیشهد الثقلان أنی رافضی(1)

2. مظهری یکی از مفسرین اهل سنت درباره مقام شامخ علی علیه السلام می نویسد:

ان علیاً کان قطب کمالات الولایة و سائر الاولیاء حتی الصحابة رضوان الله علیهم اتباع له فی مقام الولایه؛(2) علی علیه السلام، قطب کمالات ولایت است و سایر اولیاء حتی صحابه (بهشت خدا بر آنها باد) در مقام ولایت پیروان او هستند.

او سپس در تأیید سخن خود، فرموده رسول الله را می آورد، که ایشان در حقّ علی علیه السلام فرمودند: «انا دارالحکمة و علی بابها» و نیز فرمودند: «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب».(3)

ص:162


1- (1) . دیوان شافعی، ابن ادریس شافعی، صص 35، 55 و 56؛ حلیة الاولیاء، ج 9، ص 152؛ معجم الادباء، ج 6، ص 387؛ نورالابصار، ص 140.
2- (2) . تفسیر المظهری، ج 4، ص 37.
3- (3) . همان، ج 4، ص 38، این حدیث در حد تواتر نقل شده است. برخی از مصادر آن را می آوریم: تفسیر ثعلبی،

ما بر این اعتقادیم که هر چه برای علی علیه السلام سزاست برای سایر اهل بیت نیز جاری و ساری است.

3. فخر رازی و زمخشری هر دو در تفاسیر خود آورده اند که اهل بیت حداقل در پنج چیز با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مساوی اند؛ از جمله:

الف) یکی از آن پنج امر، سلام است. فرمود: السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته و برای اهل بیت آن حضرت فرمود: سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ .

ب) در تشهد نمازها و در غیر تشهد صلوات بر رسول صلی الله علیه و آله وسلم و بر آلش مقرر داشته است و در غیر تشهد، جهت حدیث نهی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از صلوات دم بریده.

ج) در پاکیزگی، همان گونه که فرمود طه * ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی ؛ (1)«ای طاهر ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که مشقت بر تو باشد».

برای اهل بیت نیز فرمود: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ؛ «خداوند اراده فرمود تا از شما پلیدی را ببرد و شما اهل بیت را پاک گرداند».

ص:163


1- (1) . سوره طه، آیات 1-2.

4. ابن حجر و شبلنجی گفته اند که شافعی گفت:

آل النبی ذریعتی و هم الیه وسیلتی

ارجو بهم اعطی غدا بیدی الیمین صحیفتی(1)

اهل بیت پیامبر وسیله نزدیکی من به خدای یگانه اند و به وسیله آنها امیدوارم که نامه اعمالم فردای روز قیامت به دست راستم داده شود.

او در آخر اشعارش نیز سروده:

لو لم تکن فی حب آل محمد جائتک امک غیر طیب المولد(2)

اگر در دوستی آل محمد نباشی مادرت به عزایت بنشیند بدون تردید حرام زاده هستی.

5. زمخشری یکی از مفسرین بنام اهل سنت حدیثی طولانی از رسول خدا در محبت آل الله می آورد که ترجمه آن چنین است:

هر کس با محبت آل محمد بمیرد شهید مرده است. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد آمرزیده مرده است. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد تائب مرده است. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد مؤمن و با ایمان کامل مرده است. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد ابتدا ملک الموت او را به بهشت بشارت می دهد و سپس نکیر و منکر. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد او را با احترام به سوی بهشت می برند. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد از قبرش دو دریچه به سوی بهشت گشوده می شود. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد قبرش زیارتگاه ملائکه رحمان می شود. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد بر سنت و جماعت مرده است. آگاه باشید کسی که بر بغض آل محمد بمیرد روز قیامت در حالی محشور می شود که بر پیشانی اش نوشته اند، مأیوس از رحمت خدا. آگاه باشید هر کس بر بغض آل محمد بمیرد کافر مرده است و بوی بهشت را احساس نخواهد کرد.(3)

ص:164


1- (1) . الصواعق المحرقه، ص 108؛ نورالابصار، ص 105.
2- (2) . ینابیع المودة، ج 3، ص 103.
3- (3) الکشاف، ج 3، ص 403. اصل حدیث را در فصل آخر آورده ایم. برخی نیز آن را از زمخشری نقل نموده اند، مثل تفسیر فخر رازی، ج 27، صص 166-167؛ تفسیر قرطبی، ج 8، صص 58-43.

6. مؤلف تفسیر المنیر پس از نقل کلام زمخشری و شعر شافعی می گوید:

من یکتب حسنة أو خصلة عن خصال المنیر و منها مودة القربی ضاعف الله الحسنه بعشر فصاعدا؛(1) هر کس حسنه یا خصلتی نیکو را بنویسد که از جمله آنها مودت اهل بیت است، خداوند آن حسنه را برای او ده برابر یا بیشتر می کند.

7. عبدالقاهر بغدادی می نویسد:

«اهل سنت به دوستی همه همسران رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و محبت حسن و حسین [علیهماالسلام] که مشهورترین نوادگان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هستند و سایر بستگان وی باور دارند».(2)

ابن تیمیه که به ضدیت با مذهب تشیع شهرت یافته است در پرسش از محبت اهل بیت علیهم السلام می گوید: «محبت آنان در نزد ما فرض واجب است».(3)

8. عطار نیشابوری کلام خود را با ذکر امام صادق علیه السلام آغاز می کند و این چنین می گوید:

آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیاء، آن جگر گوشه انبیا، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق جعفرالصادق رضی الله عنه. گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم کتابی جداگانه باید ساخت؛ این کتاب شرح اولیاست که بعد از ایشان بوده اند. اما به سبب تبرک به صادق ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است. و چون از اهل بیت بود، و سخن طریقت، او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است، کلمه ای چند از آن او بیاوریم که ایشان همه یکی اند، چون ذکر او کرده شود از آن همه بود. نبینی که قومی که مذهب او دارند مذهب دوازده امام دارند؛ یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی است! اگر تنها صفت او گویم به زبان و عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بی تکلیف به کمال بود، و قدوة جمله مشایخ بود، و اعتماد همه بر وی بود، مقتدای مطلق بود، هم

ص:165


1- (1) . التفسیر المنیر، ج 25، صص 57-64.
2- (2) . الفرق بین الفرق، البغدادی، ص 360.
3- (3) . القرآن و السیف، المنتخب من مدودنات التراث، ص 72.

الهیان را شیخ بود، و هم محمدیان را امام، و هم اهل ذوق را پیشرو، و هم اهل عشق را پیشوا؛ هم عباد را مقدم هم زهاد را مکرم؛ هم صاحب را تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بی نظیر بود. و از باقر رضی الله عنه بسیار سخن نقل کرده است.

و عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چه کار، در راه است که اهل سنت و جماعت اهل بیت را باید گفت به حقیقت، و من آن نمی دانم که کسی در خیال باطل مانده است، آن می دانم که هر که به محمد [صلی الله علیه و آله] ایمان دارد و به فرزندانش ندارد، به محمد [صلی الله علیه و آله] ایمان ندارد.(1)

او سپس به شعر شافعی استناده می کند و می گوید: اهل سنت واقعی کسی است که حق آل محمد را به جای آورد.

9. ابن حجر الهیتمی در «الصواعق المحرقه» می نویسد که امام فخر رازی گفته است:(2)

ان اهل بیته صلی الله علیه وآله وسلم یساوونه فی خمسة اشیاء فی السلام قال: السلام علیک ایها النبی و قال: السلام علی ال یاسین وفی الصلاة علیه و علیهم فی التشهد، و فی الطهارة قال تعالی: حِطَّةٌ ، یا طاهر و قال وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وفی تحریم الصدقه و فی المحبة قال تعالی: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وقال: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؛ اهل بیت آن حضرت در پنج چیز با آن حضرت برابری می کنند: اول در سلام، به رسول خدا؛ فرمود: سلام بر تو ای پیامبر، به اهل بیت او نیز فرمود: «سلام بر آل یس، یعنی سلام بر آل محمد» و دوم در صلوات آن حضرت، و به اهل بیتش در تشهد. سوم در طهارت که خطاب به پیامبر فرمود: طه، یعنی ای طاهر، و درباره اهل بیت آیه تطهیر نازل فرمود و چهارم در تحریم صدقه که بر پیغمبر و اهل بیتش هر دو صدقه حرام است. پنجم در محبت که درباره پیامبر فرمود: «بگو اگر خدا را دوست می دارید از من پیروی نمایید تا خدا شما را دوست

ص:166


1- (1) . تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری، صص 11-12.
2- (2) . ینابیع المودة، ج 2، ص 435.

بدارد» و درباره اهل بیت آن حضرت فرمود: «بگو من اجر و مزدی از شما مردم نمی خواهم، مگر دوستی ذوالقربی که مراد از ذوالقربی اهل بیت پیامبر است.

10. سید ابی بکر بن شهاب الدین علوی در کتاب «رشفة الصادی من بحر فضائل بنی النبی» از جماعتی از مفسرین از ابن عباس و «نقاش» از «کلبی» نقل کرده که مراد از «آل یاسین» در آیه شریفه، آل محمد است. امام فخر رازی هم در ذیل این آیه، وجوهی نقل کرده و در وجه دوم گفته است: مراد از آل یاسین(1) آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم است.

11. فخر رازی در تفسیر کبیر خود ذیل آیه مودت(2) پس از آنکه روایت مزبور را از کشاف زمخشری نقل کرده اظهار می دارد که آل محمد صلی الله علیه وآْله وسلم آنهایی هستند که سرانجامشان به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم منتهی می شود و شکی نیست که فاطمه و علی و حسن و حسین علیهم السلام علاقه و پیوندشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم استوار ترین پیوندهاست و این معنی به تواتر رسیده است و در نتیجه اینان آل محمد و اهل بیت رسول خدا می باشند.(3)

همو در جایی دیگر می گوید:

ان الدعاء للآل منصب عظیم و لذلک جعل هذا الدعاء خاتمه التشهد فی الصلاة و هو قوله اللهم صلی علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمداً و آل محمد، و هذا التعظیم لم یوجد فی حق غیر الآل، فکل ذلک یدل علی ان حب آل محمد واجب؛(4) دعا برای آل محمد صلی الله علیه و آله منصب بزرگی است و به همین خاطر خداوند عزوجل این دعا را در خاتمه تشهد قرار داده است: «اللهم صلی علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمداً و آل محمد» این تعظیمی است که در حقّ هیچ کس غیر از آل محمد یافت نمی شود و تمام اینها دلالت بر این دارد که حب اهل بیت واجب است.

ص:167


1- (1) . التفسیرالکبیر، ج 7، ص 163.
2- (2) . سوره شوری، آیه 23.
3- (3) . تفسیر کبیر فخر رازی، ج 27، ص 164 ذیل سوره شوری، آیه 23.
4- (4) . همان.

12. نیشابوری در همین رابطه می گوید:

«کفی شرفاً لآل رسول الله و فخراً اختم التشهد بذکرهم و الصلاة علیهم فی کل صلاة؛(1) این شرف برای آل رسول خدا کافی است و چه فخری بالاتر از آن که خداوند تشهد هر نماز را به ذکر و سلام برآنها ختم نموده است.»

بر همین اساس است که عده ای گفته اند:

«کل دعاء محجوب حتی یصل علی محمد و علی آل محمد؛(2) هر دعایی محبوس است و استجابت نمی شود، مگر آنکه بر محمد و آل محمد صلوات بفرستید.»

13. صاحب تفسیر المنیر پس از بیان مصادیق اقارب رسول خدا، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام می گوید:

فمراعاة قرابة وحبهم و احترامهم واجب و بالنص القرآنی المذکور لذا شرع الدعاء لهم فی خاتمة التشهد فی الصلاة و هو منصب عظیم و هو قوله اللهم صلی علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمداً و آل محمد و هذا تعظیم لم یوجد فی حق غیر آل مما یدل ان حب آل محمد واجب.(3)

ایشان تقریباً همان کلام فخر رازی را در وجوب محبت اهل بیت نقل نموده است. او در جایی دیگر می گوید:

روزی زبیر همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می رفت. پس چون به علی علیه السلام رسیدند زبیر به حضرت علی خندید. «فقال رسول الله کیف حبک لعلی، فقال بابی انت امی انی احبه کحبی لولدی، أو اشد حباً، قال فکیف انت اذا سرت الیه یقاتله؟(4) ؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ای زبیر دوستی تو نسبت به علی چه اندازه است، زبیر گفت: خودم و پدر و مادرم فدای تو، من او را چون فرزندانم، بلکه بیشتر دوست دارم، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: چگونه است که برای جنگ با او می روی؟!

ص:168


1- (1) . تفسیر نیشابوری، غرایب القرآن، ذیل آیه 23 سوره شوری؛ محب طبری، ذخائر العقبی، ص 19.
2- (2) . الصواعق ص 88؛ مجمع الزوائد، ج 1، ص 160.
3- (3) . التفسیر المنیر، ج 25، ص 64.
4- (4) . همان، ج 9، ص 288 ذیل سوره انفال، آیه 25؛ تفسیر کشاف، ج 2، ص 11.

14. علی علیه السلام کسی است که نگاه کردن به چهره او عبادت است و کسانی مثل عایشه همسر پیامبر پس از جنگ جمل به این حدیث اعتراف نموده اند. خود او روایت نموده که روزی رسول خدا و امام علی علیهم السلام بر او وارد شدند. پیامبر خدا فرمودند:

«یا عایشة ان هذا أحب الرجال إلی و اکرمهم علی فاعرفی له حقه و اکرمی مثواه»، (1) لذا وقتی از عایشه پرسیدند: «من کان احب الناس الی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قالت: علی بن ابی طالب؛(2) چه کسی دوست داشتنی ترین مردم در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود گفت: علی بن ابی طالب».

در جایی دیگر نیز وقتی درباره علی علیه السلام از او سؤال می کند می گوید:

«سئلت عن احب الناس الی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم».

همچنین از او نقل شده که گفت:

ما رأیت رجلا کان احب الی الرسول الله صلی الله علیه وآله وسلم منه و لا امراة احب الی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم من امرأته تعنی امراة علی علیه السلام؛(3) از بهترین خلق خدا در نزد رسول الله می پرسید؛ هیچ مردی را نزد رسول خدا محبوب تر از علی علیه السلام ندیدم و هیچ زنی را محبوب تر از همسر او (فاطمه علیها السلام) را در نزد رسول خدا ندیدم.

بنابراین نه تنها علی علیه السلام بهترین خلق در نزد رسول خداست، بلکه بهترین خلق در نزد خدا هم هست و این در حدیث «طیر مثوی» مشهود است.(4)

ص:169


1- (1) . ریاض النضره، ج 2، ص 161؛ الاصابه، ج 8، ص 183؛ اسدالغابه، ج 5، ص 547.
2- (2) . کنزالعمال، ج 6، ص 84.
3- (3) . ریاض النضره، ج 2، ص 161.
4- (4) . صحیح بخاری، ج 2، ص 299 به سند سدی؛ خصائص نسائی، ص 5؛ اسد الغابه، ج 4، ص 30؛ دخائر العقبی، ص 61؛ ریاض النضره، ج 2، ص 160؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 130. حدیثی است که در آن مرغی برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آورده بودند و آن حضرت از خدای متعال خواست محبوب ترین خلقش را بفرستد تا از آن مرغ بخورد و جریان آمدن حضرت علی علیه السلام.

15. محبت علی علیه السلام و خاندان او چیزی است که تمامی صحابه بر آن اعتراف و بزرگداشت آنها را در نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیان نموده اند؛ از جمله از ابوبکر نقل شده است:

عن ابی بکر الصدیق قال: رأیت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم خیم خیمه و هو متکی علی قوس عربیه و فی الخیمة علی و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام فقال: معشر المسلمین انا سلم لمن سالم اهل الخیمه حرب لمن حاربهم ولی لمن والاهم لایحبهم الاسعید الجد طیب المولد ولا یبغضهم إلا شقّی الجد ردی الولاة؛(1) ابوبکر گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را دیدم، در حالی که به کمان عربی تکیه داده بود خیمه ای به پا کردند و در آن خیمه، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام قرار گرفتند. سپس فرمود: ای گروه مسلمان، من در صلحم با هر کس که با آنان دوستی کند ایشان را دوست نمی دارد مگر آن که (سعید الجد) یعنی اعمالش نزد خدا قبول باشد و بستر ولادتش پاک باشد (یعنی از زنا متولد نشده) و دشمن نمی دارد ایشان را مگر (شقی الجد) یعنی کسی که هیچ عملش مقبول درگاه خدا نباشد و ولادتش ثمره بستری ناپاک باشد.

سیوطی در الدرالمنثور در ذیل آیه قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً آورده است که بخاری از ابوبکر روایت کرده که گفت: «بکوشید تا آرامش خاطر محمد صلی الله علیه وآله وسلم را در خاندانش ایجاد نمایید».(2)

در روایت دیگری از خلیفه دوم نسبت به اکرام امام حسن علیه السلام چنین آمده است:

زید بن اسلم از پدرش روایت کرده است که گفت: عمر بن خطاب به زبیر بن عوام گفت: حسن بن علی بیمار است، آیا حاضری به عیادتش برویم؟ زبیر مثل اینکه در عیادت از آن حضرت درنگ نمود، عمر گفت: نمی دانی که عیادت بنی هاشم فریضه است و زیارتشان نافله.

ص:170


1- (1) . المناقب للخوارزمی، ص 211؛ متقل الحسین، ج 1، ص 4؛ فرائد السمطین، ج 2، صص 39، 40، 373؛ سمط النجوم، ج 2، ص 448؛ المطالب، 309؛ الریاض النضره، ج 3، ص 154.
2- (2) . تفسیر الدرالمنثور، ذیل آیه 23 سوره شوری.

در روایت دیگری که از طریق ابن سمان نقل شده چنین آمده است: «عیادت بنی هاشم سنت است و زیارتشان نافله».(1)

16. جابر بن عبدالله انصاری صحابه جلیل القدر رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید:

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود جبرائیل بر من وارد شد، ورقه (برگ) بزرگی سبزگونه از سوی خداوند جلیل برایم آورد، چون آن را خواندم نوشته بود: «از سوی خدا؛ من دوستی علی بن ابیطالب را بر بندگانم واجب گردانیدم و تو مأموری که این دستور را به مردم ابلاغ کنی.»(2)

این خاندان، عدل قرآن اند و همان طور که احترام به قرآن بر تمامی مسلمان تشریع شده احترام به اهل بیت هم از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله واجب گشته است و این موضوع در حدیث ثقلین کاملاً مشهود است؛ آنجا که رسول خدا پس از بیان دو ثقل (قرآن و عترت) می فرمایند: پس بنگرید که پس از من با آن دو چگونه رفتار می کنید یا پس بنگرید پس از من چگونه با آنها مدارا خواهید کرد.

در بیان دیگری از حدیث ثقلین هم آمده که از آنها جلو نیفتید که بیچاره می شوید و از آنها عقب هم نیفتید که بدبخت می شوید و به آنان چیزی نیاموزید که آنان از شما داناترند.(3)

لذا همگان بر وجوب محبت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اتفاق نظر دارند و اگر عده ای پیدا می شوند که گاه ندای مخالفی بیان می کنند، یا از سر نادانی است یا ریشه در تعصب جاهلی دارد، و گرنه بر هر اهل تحقیقی این واقعیت پوشیده نیست که محبت این خاندان واجب است؛ آنچنان که اکرام قرآن واجب است.

17. مؤلف جامع کرامات اولیاء در یاد کرد امام موسی کاظم علیه السلام چنین می گوید:

(موسی الکاظم) احد اعیان اکابر الائمة من سادتنا آل البیت الکرام هداة الاسلام رضی الله عنهم اجمعین و نفعنا ببرکاتهم و أماتنا علی حبهم و حب جدهم الاعظم صلی الله علیه وسلم.(4)

ص:171


1- (1) . ذخائر العقبی، ص 14.
2- (2) . مناقب خوارزمی، ص 70.
3- (3) . ر. ک: منابع یاد شده در حدیث ثقلین مثل: صحیح ترمذی، ج 2، ص 308 و ج 5، ص 621؛ مسند احمد، ج 3، ص 17؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 189.
4- (4) . جامع کرامات اولیاء، ج 2، ص 495.

نمونه های بسیاری از این موارد در آثار اهل سنت وجود دارد که نشان می دهد محبت اهل بیت در پوست، در خون و قلب هر مسلمان واقعی رسوخ نموده است.

شیخ جلیل شمس الدین ابن عربی دو بیت زیر را در مدح اهل بیت سروده است.

رأیت ولائی آل طه فریضة علی رقم اهل العبد یورثنی القربی

فما طلب المبعوث اجراًً علی الهدی بتبلیغه الا المودة فی القربی

چنان که دیدم علاقه به خاندان پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم برخلاف انتظار آنها که از حقیقت دورند بر ما واجب است، و موجبات نزدیکی به خدای متعال را فراهم می آورد. پس برای همین است که پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم در برابر زحمات خویش از ما مزدی نمی خواهد، بلکه مزد رسالت آن حضرت همان دوستی با خاندان اوست.(1)

محبت اهل بیت از مصادیق ذکر خدای متعال است که با یاد آن دل ها آرام می گیرد أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ . (2) همچنین شفاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله به کسی می رسد که اهل بیت و شیعه امام علی علیه السلام را دوست بدارد.(3) ایمان هیچ کس قبول نیست مگر اینکه اهل بیت را از خودش و خاندانش بیشتر دوست بدارد.(4)

بنابراین ایمان واقعی وقتی است که شخص، عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را بر عترت خودش مقدم بدارد و ذریه رسول خدا صلی الله علیه و آله را از ذریه خودش بیشتر دوست داشته باشد.(5)

همچنین اساس اسلام، حبّ رسول خدا و حب اهل بیت رسول خدا علیهم السلام است(6) و از جمله چیزهایی که در قیامت سؤال خواهد شد (اولین چهار چیزی که سؤال شود) از محبت اهل بیت رسول خداست.(7)

ص:172


1- (1) . صواعق المحرقه، ص 101.
2- (2) . کنز العمال، ج 1، ص 251 (مراد محبت خدا، رسول و اهل بیت است).
3- (3) . تاریخ بغداد، ج 2، ص 146.
4- (4) کنز العمال، ج 1، ص 11.
5- (5) . مجمع الزوائد، ج 1، ص 88؛ نورالابصار، ص 103.
6- (6) . کنز العمال، ج 6، ص 218 و ج 7، ص 103 (قال ابن عساکر عن علی).
7- (7) . همان، ج 7، ص 212؛ مجمع الزوائد، ج 10، ص 346.

چه خوب است که پدران و مادران، فرزندان خود را به این خصوصیات تعلیم دهند: دوست داشتن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، دوستی اهل بیت او و خواندن و عمل کردن به قرآن، زیرا اینها سایبان انسان هستند در روزی که هیچ سایه ای نیست.(1) در این حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله چه زیبا دوستی خود و اهل بیتش را در کنار قرآن قرار داده، بلکه بر آن مقدم داشته تا هر صاحب عقلی اندیشه کند.

در برخی از منابع نیز نقل شده که حب اهل بیت باعث ثبات در عبور از صراط و عدم لغزش می شود.(2)

آنچه بیان شد گوشه ای از صدها روایت بود که در این باب وارد شده است. در قرآن کریم نیز آیات بسیاری است که محبت اهل بیت علیهم السلام را می رساند که برحسب وسع خود، تحفه ای بر می گیریم.

لزوم محبت اهل بیت در قرآن کریم

اشاره

آیات بسیاری از قرآن به صراحت یا با اشاره براین موضوع دلالت دارند که محبت خاندان رسالت بر همگان واجب است. آیه مودت که اجر رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله را محبت اهل بیت علیهم السلام معرفی می کند از جمله بهترین این آیات است.

1. آیه مودت
اشاره

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؛(3)

«بگو من از شما اجر رسالت جز محبت به خاندانم را نمی خواهم».

از آنجا که شأن نزول آیه را در فصل آخر بیان نموده ایم در اینجا قصد داریم به جنبه های دیگر این آیه بپردازیم و مواردی را بیان می کنیم که اثبات می کند قرابتی که در این آیه بیان شده همان اهل بیتی هستند که در آیه تطهیر از آنها یاد شده است؛ یعنی امام علی و حضرت زهرا و اولاد آنها علیهم السلام. تحلیل این آیه را در چند بخش مهم پی خواهیم گرفت.

ص:173


1- (1) . فیض القدیر، مناوی 1، ص 225؛ الصواعق، ص 103؛ کنز العمال، ج 8، ص 378.
2- (2) . کنوز الحقایق، مناوی، ص 5 «اثبتکم علی الصراط حبأ لاهل بیتی».
3- (3) . سوره شوری، آیه 23.
الف) نظر صحابه و تابعین درباره مصداق آیه

ابتدا به اجمال، اسامی صحابه و تابعینی که اهل بیت علیهم السلام را مصداق آیه مودت معرفی کرده اند، ذکر می کنیم:

1. امیرالمؤمنین علی علیه السلام.

2. الامام السبط الاکبر الحسن بن علی علیه السلام.

3. الامام السبط الشهید الحسین بن علی علیه السلام.

4. الامام السجاد علی بن الحسین علیه السلام.

5. الامام الباقر محمد بن علی بن الحسین علیه السلام.

6. الامام الصادق جعفر بن محمد بن علی بن الحسین علیه السلام.

7. عبدالله بن العباس.

8. عبدالله بن مسعود.

9. جابر بن عبدالله الانصاری.

10. ابوامامه الباهلی.

11. ابوالطفیل عامر بن واثله اللیثی.

12. سعید بن جبیر.

13. مجاهد بن جبر.

14. مقسم بن بجرة.

15. زاذان الکندی.

16. السدی.

17. فضّال بن جبیر.

18. عمرو بن شعیب.

19. ابن المبارک.

20. زربن حبیش.

21. ابواسحاق السبیعی.

22. زید بن وهب.

23. عبدالله بن نجّی.

24. عاصم بن ضمره.

ص:174

ب) بزرگان حدیث و تفسیر

عده زیادی از مفسرین و علمای بزرگ اهل سنت بر این مطلب اذعان نموده اند که منظور از «قربی» در این آیه همان خمسه طیبه (اهل البیت) هستند؛ از جمله:

1. سعید بن منصور، متوفی سنه 227.

2. احمد بن حنبل، متوفی سنه 241.

3. عبدبن حمید، متوفی سنه 249.

4. محمد بن اسماعیل البخاری، متوفی سنه 256.

5. مسلم بن الحجاج النیسابوری، متوفی سنه 261.

6. احمد بن یحیی البلاذری، متوفی سنه 276.

7. محمد بن عیسی الترمذی، متوفی سنه 279.

8. ابوبکر البزار، متوفی سنه 292.

9. محمد بن سلیمان الحضرمی، متوفی سنه 297.

10. محمد بن جریر الطبری، متوفی سنه 310.

11. ابو بشر الدولابی، متوفی سنه 310.

12. ابوبکر ابن المنذر النیسابوری، متوفی سنه 318.

13. عبدالرحمن بن ابی حاتم الرازی، التوفی سنه 327.

14. الهیثم بن کلیب الشاشی، متوفی سنه 335.

15. ابوالقاسم الطبرانی، متوفی سنه 360.

16. ابو الشیخ ابن حبان، متوفی سنه 369.

17. محمد بن اسحاق ابن منده متوفی سنه 395.

18. ابو عبدالله الحاکم النیسابوری، متوفی سنه 405.

19. ابوبکر ابن مردویه الاصفهانی متوفی سنه 410.

20. ابو اسحاق الثعلبی، متوفی سنه 427.

21. ابو نعیم الاصفهانی، متوفی سنه 430.

22. علی بن احمد الواحدی، متوفی سنه 468.

23. محیی السنه البغوی، متوفی سنه 516.

24. جارالله الزمخشری، متوفی سنه 538.

25. الملا عمر بن محمد بن خضر، متوفی سنه 570.

ص:175

26. ابولقاسم ابن عساکر الدمشقی، متوفی سنه 571.

27. ابو السعادات ابن الاثیر الجزری، المتوقی سنه 606.

28. الفخر الرازی، متوفی سنه 606.

29. عز الدین ابن الاثیر، متوفی سنه 630.

30. محمد بن طلحه الشافعی، متوفی سنه 652.

31. ابو عبدالله الانصاری القرطبی متوفی سنه 656.

32. ابو عبدالله الکنجی الشافعی، متوفی سنه 658.

33. القاضی البیضاوی، متوفی سنه 685.

34. محب الدین الطبری الشافعی، متوفی سنه 694.

35. الخطیب الشربینی، متوفی سنه 698.

36. ابوالبرکات النسفی، متوفی سنه 710.

37. ابوالقاسم الجزی، متوفی سنه 741.

38. علاء الدین الخازن، متوفی سنه 741.

39. ابو حیان الاندلسی، متوفی سنه 745.

40. ابن کثیر الدمشقی، متوفی سنه 774.

41. ابوبکر نورالدین الهثیمی، متوفی سنه 807.

42. ابن حجر العسقلانی، متوفی سنه 852.

43. نورالدین ابن الصباغ المالکی، متوفی سنه 855.

44. شمس الدین السخاوی، متوفی سنه 902.

45. نورالدین السمهودی، متوفی سنه 911.

46. جلال الدین السیوطی، متوفی سنه 911.

47. شهاب الدین القسطلانی، متوفی سنه 923.

48. ابو السعود العمادی، متوفی سنه 951.

49. ابن حجرالهیتمی المکی، متوفی سنه 973.

50. الزرقانی المالکی، متوفی سنه 1122.

51. عبدالله الشبراوی، متوفی سنه 1162.

52. محمد الصبان المصری، متوفی سنه 1206.

53. قاضی القضاة الشوکانی، متوفی سنه 1250.

ص:176

54. شهاب الدین الآلوسی، متوفی سنه 1270.

55. الصدیق حسن خان، متوفی سنه 1307.

56. محمد مؤمن الشبلنجی، متوفی بعد سنه 1308.

ج) احادیث دال بر مصادیق آیه مودت

عده زیادی از صاحبان صحاح، مسانید و مفسرین اهل سنت این حدیث را نقل نموده اند که مصادیق «قربی» در این آیه شریفه، خمسه طیبه هستند؛ مانند:

1. اخرج البخاری قائلا: قوله: إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی . حدثنا محمد بن بشّار، حدثنا محمد بن جعفر، حدثنا شعبه، عن عبدالملل بن میسره، قال: سمعت طاووساً عن ابن عباس - رضی الله عنهما - انه سئل عن قوله إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی فقال سعید بن جبیر: قربی آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم لم یکن بطن من قریش الا کان له فیهم قرابه فقال: الا ان تصلوا ما بینی و بینکم من القرابه.(1)

بخاری به سند خود نقل می کند که ابن عباس از شاگرد خود پرسید:

مراد از إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی چیست؟ پس سعید بن جبیر پاسخ داد: قربی آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم هستند.

عده ای به اشتباه یا از روی غرض بیان نموده اندکه مراد از این قرابت، حفظ و نگهداری قرابت رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان قریش است که این با روایات بسیاری که مصادیق واقعی آیه را مشخص می کند سازگار نیست. غیر اینکه به ظاهر رسول خدا صلی الله علیه و آله با آنها خویشاوندی داشت، اما مگر پسر نوح هم فرزند حضرت نوح نبود، پس از این قرابت چه سودی عایدش شد، لذا ابن عباس می خواهد تلویحاً این مطلب را برساند؛ چه آنکه از روایات دیگر او به وضوح مشخص است. اما راوی این روایت تلاش نموده قرابت اهل بیت را در کنار خویشاوندی رسول خدا با قریش قرار دهد و سیاست تشریک در فضایل را در پیش گیرد، غافل از آنکه مصادیق واقعی آیه در احادیث بسیار و با اسناد صحیح به طور خاص خمسه طیبه معرفی شده اند.

ص:177


1- (1) . صحیح البخاری، کتاب التفسیر، ج 3، ص 502.

2. واخرجه احمد، ففی «المسند»: حدثنا عبدالله، حدثنی ابی، ثنا یحیی، عن شعبه، حدثنی عبدالملک بن میسره، عن طاووس، قال: اتی ابن عباس رجل فسأله، و سلیمان بن داود، قال: اخبرنا شعبه، انبانی عبد الملک، قال: سمعت طاووساً یقول: سأل رجل ابن عباس المعنی عن قوله عزوجل: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی فقال سعید بن جبیر: قرابه محمد صلی الله علیه وآله وسلم. قال ابن عباس: عجلت! ان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم لم یکن بطن من قریش الا لرسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فیهم قرابة فنزلت قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی الا ان تصلوا قرابة ما بینی و بینکم.(1)

3. وفی (المناقب) ما هذا نصه: «وفی ما کتب الینا محمد بن عبدالله بن سلیمان الحضرمی، یذکر ان حرب بن الحسن الطحان حدثهم، قال: حدثنا حسین الاشقر، عن قیس، عن الاعمش، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، قال: لما نزلت قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی قالوا: یا رسول الله، من قرابتک هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال: علی وفاطمه وابناها».(2)

روایت اول احمد در مسندش همان روایت بخاری است و می دانیم که احمد اقدم از بخاری است، ولی در روایت دوم مصادیق آیه به وضوح حضرت علی علیه السلام، حضرت فاطمه و فرزندان آنها معرفی شده اند که این روایت هم به سعید بن جبیر و ابن عباس ختم می شود.

4. واخرج الترمذی فقال: «حدثنا بندار، حدثنا محمد بن جعفر حدثنا شعبه، عن عبدالملک بن میسره، قال: سمع طاووساً قال: سئل ابن عباس عن هذه الآیة قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی فقال سعید بن جبیر: قربی آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم. فقال ابن عباس: اعجلت؟! ان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم لم یکن بطن من قریش الا کان له فیهم قرابة فقال: الا ان تصلوا ما بینی و بینکم من

ص:178


1- (1) . مسند احمد، ج 1، ص 229.
2- (2) . مناقب علی: الحدیث 263، و رواه غیر واحد من الحفاظ قائلین: «احمد فی المناقب» کالمحب الطبری فی ذخائر العقبی: 225، والسخاوی فی استجلاب ارتقاء الغرف، ص 36.

القرابة. قال ابو عیسی: هذا حدیث حسن صحیح».(1)

از آنچه گذشت مشخص می شود عده ای اندک، روایتی را نقل نموده اند که می رساند قریش هم در این آیه شراکت دارند؛ به طوری که حضرت فرمودند: ای قریش حق قرابت من را نگه دارید. اما این روایت، تنها یک راوی دارد که آن هم شخصی به نام «طاووس» است که به ابن عباس و سعید بن جبیر ختم می شود و با روایات بسیار دیگری که سند آنها صحیح است تعارض دارد.

5. روایت ابن عباس:

«لما نزلت هذه الآیة قیل یا رسول الله من قرابتک هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟! فقال: علی، و فاطمه و ابناهما.»

این حدیث را افراد ذیل نقل نموده اند:

محب الدین الطبری فی الذخائر، ص 25، الزمخشری فی الکشاف، ج 2 ص 339، و الحمویی فی «الفرائد» و النیسابوری فی تفسیره، و ابن طلحه الشافعی فی «مطالب السئول» ص 8، و صححه و الرازی فی تفسیره، و ابوالسعود فی تفسیره، ج 1 «هامش تفسیر الرازی»، ج 7، ص 665، و ابوحیان فی تفسیره، ج 7 ص 516، و النسفی فی تفسیره «هامش تفسیر الخازن»، ج 4، ص 99، و الحافظ الهیثمی فی المجمع، ج 9، ص 168، و ابن الصباغ المالکی فی [الفصول المهمه]، ص 12، و الحافظ الکنجی فی الکفایة، ص 31، و القسطلانی فی «المواهب» و قال: الزم الله مودة قرباه کافه بریته، وفرض محبه جمله اهل بیته المعظم وذریته فقال تعالی: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؛ رواه الزرقانی فی شرح المواهب، ج 7، صص 3 و 21، و ابن حجر فی الصواعق، صص 101 و 135، و السیوطی فی [احیاء المیت] هامش «الاتحاف»، ص 239، والشبلنجی فی نور الابصاره، ص 112، و الصبان فی الاسعاف، هامش نورالابصار، ص 105.

6. روایت جابر بن عبدالله انصاری که در آن مراد از آیه نزدیکان رسول خدا صلی الله علیه و آله معرفی شده اند.(2)

ص:179


1- (1) . صحیح الترمذی، کتاب التفسیر، ج 5، ص 351.
2- (2) . کفایة الطالب، ص 31.
د) اعترافات اهل سنت درباره مصادیق آیه مودت

بسیاری از بزرگان اهل سنت بر این مطلب اعتراف کرده اند؛ از جمله:

1. و اخرج الطبرانی: «حدثنا محمد بن عبدالله، ثنا حرب بن الحسن الطحان، ثنا حسین الاشقر، عن قیس بن الربیع، عن الاعمش، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس رضی الله عنهما، قال: لما نزلت قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی قالوا: یا رسول الله، ومن قرابتک هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال: علی و فاطمه و ابناهما».(1)

این روایت تصریح دارد که قرابت رسول خدا صلی الله علیه و آله همان امام علی، حضرت فاطمه و فرزندان ایشان هستند.

2. زمخشری در «کشاف» و ثعلبی در تفسیرش و حموینی در «فرائد السمطین» از ابن عباس روایت کرده اند که چون آیه: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی نازل شد، گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، خویشاوندان تو که محبتشان برما واجب شده است، چه کسانی هستند؟ فرمود: علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام».(2)

از این روایت که به طریق شیعه و سنی نقل شده، ثابت می گردد که این چهار نفر اقربای پیغمبرند و دوستی آنان بر همه مسلمانان واجب است. بدون شک پیامبر خدا نیز این چهار تن را بسیار دوست می داشت. همچنین از آن حضرت راجع به محبت و دوستی و مقام والای این چهار تن روایات زیادی نقل شده که برخی از آنها را بیان کردیم.

قرطبی نیز درست همین حدیث را نقل نموده است.(3) سیوطی هم این حدیث را از ابن منذر، ابن ابی حاتم، طبرانی، ابن مردویه، از طریق سعید بن جبیر از ابن عباس نقل نموده و تصریح کرده که مراد آیه، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین و فرزندان آنها هستند.(4)

ص:180


1- (1) . المعجم الکبیر، ج 2، ص 47، رقم 2641 و ج 11، ص 351، رقم 12259.
2- (2) . ینابیع الموده، ص 106؛ الکشاف، ذیل آیه مودت.
3- (3) . تفسیر قرطبی، ج 8، ص 43-58.
4- (4) . الدرالمنثور، ذیل آیه؛ ذخائر العقبی، ص 25؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 103؛ صواعق المحرقه، ج 7، ص 101؛ نور الابصار، ص 101.

3. نسائی در قسمت تفسیر خود چنین روایت می کند:

«قال سعید بن جبیر: قربی آل محمد؛(1) سعید بن جبیر گفت: مراد نزدیکان رسول خدا هستند.»

در مورد نسائی گفته شده چون کتاب «الخصائص» را درمدح علی علیه السلام و فضایل ایشان نوشت، گفتند چرا از معاویه ننوشته ای؟ گفت:

«ای شی اخرج، حدیث اللهم لا تشبع بطنه، فسکت السائل؛ چه چیزی را بنویسم آیا حدیثی که پیامبر به او گفت، خداوند هیچ وقت شکم تو را سیر نکند، بنویسم، پس سائل خاموش شد.»

4. ابن کثیر در تفسیر خود چنین می نگارد:

الحق تفسیر هذه الآیة بما نسرها به حبر الامة و ترجمان القرآن عبدالله بن عباس رضی الله عنه کما روی عنه النجاری ولا تنکر الوصاه باهل البیت و الامر باحسان الیهم و احترامهم و اکرامهم فانهم من ذریة طاهرة من اشرف بیت وجه علی وجه الارض فخراً و حسباً و نسباً.(2)

ابن کثیر گرچه روایت ابن عباس را بر می گزیند، اما می گوید این حدیث مخالف وصیت و سفارش پیامبر مبنی بر احسان و احترام و اکرام نسبت به اهل بیت نیست، زیرا آنها از ذریه طاهره ای هستند که شریف ترین خانه به روی زمین از لحاظ فخر حسب و نسبت است.

5. وهبة الزحیلی گرچه ابتدا دو احتمال را بیان می کند، اما چون در دنباله آن، حدیث غدیر را می آورد و آن را با حدیث جابر که عترت را مشخص می کند، تأیید می نماید، معین می کند که مراد آیه در اینجا هم اهل بیت هستند. او در ادامه همچنانکه بیان کردیم واجب بودن محبت اهل بیت را با استدلال به وجوب صلوات در تشهد بر آل محمد، ثابت می کند و(3) سپس کلام خود را با گفته زمخشری و شعر شافعی مزین می نماید.(4)

ص:181


1- (1) . تفسیر نسائی، ج 2، ص 267.
2- (2) . همان، ج 1، ص 71.
3- (3) . تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص 198.
4- (4) . التفسیر المنیر، وهبه الزحیلی، ج 25، صص 57-64.

6. کلام فخر رازی در این باره بسیار زیباست که آن را به طور کامل می آوریم:

(المسئلة الثالثه): نقل صاحب الکشاف عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم انه قال:

من مات علی حب آل محمد مات شهیداً، ألا و من مات علی حب آل محمد مات مغفوراً له، ألا و من مات علی حب آل محمد مات تائباً، ألا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمناً مستکمل الایمان، ألا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة ثم منکر و نکیر، ألا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنة کما تزف العروس الی بیت زوجها، ألا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة، ألا و من مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکة الرحمة، ألا من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعة، ألا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامة مکتوبا بین عینیه: آیس من رحمة الله، ألا و من مات علی بغض آل محمد مات کافراً، ألا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنه» هذا هو الذی رواه الکشاف.

وانا اقول: آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم هم الذین یوول امرهم الیه، فکل من کان امرهم الیه أشد و أکمل کانوا هم الآل، و لا شک ان فاطمة و علیاً و الحسن و الحسین کان التعلق بینهم و بین رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم اشد التعلقات.

وهذا کالمعلوم بالنقل المتواتر فوجب ان یکونوا هم الآل. و ایضاً اختلف الناس فی الآل فقیل: هم الاقارب، و قیل: هم امته، فان حملناه علی الاقارب فهم الآل، و ان حملناه علی الامة الذین قبلوا دعوته فهم ایضاً آل فثبت ان علی جمیع التقدیرات: هم الآل. و اما غیرهم فهل یدخلون تحت لفظ الآل؟ فمختلف فیه، و روی صاحب الکشاف انه لما هذه الآیة قیل: یا رسول الله من قرابتک هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ فقال: علی و فاطمه و ابناهما.(1)

ص:182


1- (1) . تفسیر کبیر فخر رازی، ج 27، ص 164، ذیل آیه مودت.

فخر رازی ابتدای همان کلام زمخشری را می آورد و سپس می گوید:

می گویم: آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم آنهایی هستند که سرانجامشان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم منتهی می شود و شکی نیست که فاطمه و علی و حسن و حسین علیهم السلام علاقه و پیوندشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم استوارترین پیوندهاست و این معنی به تواتر رسیده است و در نتیجه، اینان آل محمد و اهل بیت رسول خدا می باشند.

او در ادامه به این حدیث زمخشری استدلال می کند که مراد از «آل پیامبر» همان امام علی، حضرت فاطمه و فرزندان آنها علیهم السلام هستند.

آنگاه چنین نتیجه می گیرد:

فبثت ان هولاء الاربعة اقارب النبی صلی الله علیه و آله وسلم، و اذا ثبت هذا وجب ان یکونوا مخصوصین بمزید من التعظیم و یدل علیه وجوه؛ پس ثابت شد که این چهار نفر نزدیکان رسول خدا هستند، پس هرگاه این ثابت شد، واجب است که آنها را بسیار تعظیم نمود و این به وجوهی ثابت است.

وجه اول: قوله تعالی إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی و وجه الاستدلال به ماسبق؛ سخن خدای تعالی (آیه موده) که وجه استدلال به آن گذشت.

وجه دوم: لا شک ان النبی صلی الله علیه و آله وسلم کان یحب فاطمة علیها السلام قال صلی الله علیه و آله وسلم: «فاطمة بضعه منّی یؤذینی ما یؤذیها» وثبت بالنقل المتواتر عن محمد صلی الله علیه و آله وسلم انه کان یحب علیاً و الحسن و الحسین، و اذا ثبت ذلک وجب علی کل الامة مثله لقوله وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ولقوله تعالی: فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ ولقوله قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ ولقوله سبحانه لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ؛ (1) دوم اینکه شکی نیست که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فاطمه علیها السلام را دوست می داشت و می فرمود: «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد، من را آزرده است» و نیز به نقل متواتر از محمد صلی الله علیه وآله وسلم ثابت شده که ایشان امام علی، امام حسن و امام

ص:183


1- (1) . همان.

حسین علیهم السلام را دوست می داشت، پس هرگاه اینها ثابت شد بر تمام امت است که با توجه به آیات قرآن، مانند «از رسول خدا پیروی کنید تا هدایت شوید» و نیز «پس اعراض کنید از آنچه مخالف گفته رسول خداست» و «اگر خداوند را دوست دارید پس من را پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد» و نیز «در رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای شما اسوه ای حسنه قرار دادیم» بر آل محمد محبت بورزند.

وجه سوم: دعا بر آل محمد منصبی عظیم است، لذا خداوند این را در پایان تشهد قرار داده که امت بگویند «اللهم صلی علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمداً و آل محمد» و این تعظیم در حق هیچ کس غیر آل او نیست و این نشان می دهد که حب آل محمد واجب است.

7. آلوسی به این مطلب اعتراف می کند که از طریق اهل بیت روایاتی نقل شده که نشان می دهد مراد از «قربی» در آیه مودت امام علی و حضرت فاطمه و ذریه آنها علیهم السلام هستند. او در این مورد به احتجاج امام زین العابدین استدلال می کند که ایشان به آن فرد شامی گفت:

آیا این آیه قرآن را خوانده ای قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی گفت: بله، گفت ما همان نزدیکان رسول خدا هستیم و نیز روایت امام علی علیه السلام که فرمودند: «فینا آل حم آیة لا یحفظ مودتنا الا مؤمن» و آنگاه آیه مودت را تلاوت فرمودند.

آلوسی می گوید: کمیت شاعر به همین مطلب اشاره دارد؛ آنگاه که سروده است:

وجدنا لکم آل حم آیة تأولها منا تقی و معرب(1)

در مورد ما آل حم آیه ای است که هر فرد دارای اصل و نسب و پاکیزه آن را درباره ما می داند.

آلوسی گرچه در برخی موارد مطالبی را بیان می کند که نشان می دهد آیه را عام گرفته است، اما نگاه ویژه ای به اهل بیت دارد، از جمله اینکه اشعار شافعی «ان کان رفضاً...» را

ص:184


1- (1) . روح المعانی، ج 25، ص 31، ذیل آیه مودت.

نقل می کند و سپس می گوید: «وجوب حب اهل بیت رسول خدا و صحابه [همان سیاست تشریک در فضایل] بر همه اهل سنت محرز است».

آنگاه به حدیث سفینه و حدیث «اصحابی کالنجوم»(1) استدلال نموده می گوید:

نحن الآن فی بحر التکلیف و تضربنا امواج الشاب و الشبهات و راکب البحر یحتاج الی امرین. احدهما السفینة الخالیة عن العیوب، و الثانی الکواکب الطالعة النیره، فاذا رکب تلک السفینة و وضع بصره علی تلک الکواکب کان رجاء السلامة غالبا، فلذلک رکب اصحابنا اهل السنة سفینة حب آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم و وضعوا ابصارهم علی نجوم الصحابة یرجون ان یفوزوا بالسلامة و السعادة فی الدنیا و الآخرة انتهی.(2)

او گرچه در این سخن، سیاست تشریک در فضایل را دنبال می کند، اما همین قدر می رساند که آن کشتی نجات حب آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم است و با توجه به اینکه در جایی دیگر شأن نزول آیه را درباره اهل بیت می داند(3) و نیز نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

«اذکرکم الله فی اهل بیتی» که همان حدیث ثقلین است و نیز ایشان فرمودند: «احبوا اهل بیتی»(4) می رساند که حداقل همگان بر این امر اتفاق نظر دارند که حب اهل بیت واجب است.

8. مظهری یکی از مفسرین اهل سنت که گرایش عرفانی دارد، در اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله رسالت را دوستی قرار داده است می گوید:

اقربائه اجراً علی تبلیغ الرسالة مع ان التبلیغ کان علیه فریضة و لا یجوز طلب الاجره علی اداء الفریضة بل علی العباده النافلة ایضاً لا ذکرنا فی تفسیر قوله تعالی:

ص:185


1- (1) . قبلاً ساختگی بودن حدیث «اصحابی کالنجوم» را بیان نموده ایم و گفتیم که این حدیث در مقابل حدیث امان جعل شده است.
2- (2) . روح المعانی، ج 25، ص 31، ذیل آیه مودت.
3- (3) . همان، ج 25، ص 38.
4- (4) . همان، صص 31-32.

مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ 1

قوله صلی الله علیه وآله وسلم «من عمل منهم عمل الآخرة للدنیا لم یک له الآخرة نصیب».(1)

قلنا اطلاق الاجر علی ما امر النبی صلی الله علیه وآله وسلم بسؤاله علی التبلیغ انما هو علی المجاز و المشاکله فان الاجر للسائل علی الحقیقة لیس الا ما یکون نافعاً له مسوولا لانتفاعه به وهاهنا لیس کذلک بل انما سأل النبی صلی الله علیه وآله وسلم امته مودته و مودة اقربائه و امره الله سبحانه ان یسأل ذلک لکی ینتفع الناس بمحبته فان محبة النبی صلی الله علیه وآله وسلم مثمره لمحبة الله تعالی و قربه و ولایته و موجبة لکمال الایمان، ومن هاهنا اقول انا لاولی ان یقال فی تأویل الآیة لا اسالکم اجراً الا ان تودوا اقربائی و اهل بیتی و عترتی و ذلک لانه صلی الله علیه وسلم کان خاتم النبیین لا نبی بعده و انما انتصب للدعوة الی الله بعده صلی الله علیه وآله وسلم علماء امته من اهل الظاهر و الباطن و لذلک امر الله تعالی نبیه صلی الله علیه وآله وسلم ان یأمر امته بمودة اهل بیته لان علیاً رضی الله عنه و الائمة من اولاده کانوا اقطاباً لکمالات الولایة بمودة اهل بیته من اجل ذلک قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: «انا مدینة العلم و علی بابها» رواه البزار و الطبرانی عن جابر و له شواهد من حدیث ابن عمر و ابن عباس و علی و اخیه و صححه الحاکم، و من اجل ذلک تری کثیراً من سلاسل المشایخ تنتهی الی ائمه اهل البیت؛(2)

رسالت برای رسول خدا فریضه است و طلب اجر و مزد نه تنها برای ادامه فریضه، بلکه برای انجام مستجبات هم درست نیست؛ همچنانکه آیاتی از قرآن بدان اشاره دارد مثل آیه ای که می فرماید:

ص:186


1- (2) . الجامع الصغیر، حدیث 3143.
2- (3) . تفسیر المظهری، ج 8، ص 262.

«هر کس متاع دنیا را می خواهد به او می دهیم، ولی در آخرت برای او نصیبی نیست.» و سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: «هر کس از شما عمل آخرت را برای دنیا انجام دهد در آخرت برای او نصیبی نیست.»

می گوییم اطلاق اجر بر آنچه پیامبر بدان امر شده از باب مجاز و مشاکله است، چون معنای حقیقی صحیح نمی باشد، بلکه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از امتش مودت نسبت به خود و خاندانش را می خواهد تا مردم از محبت او سود برند، زیرا محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم باعث محبت خداوند، قرب به او، نزدیک شدن به ولایت او و کمال ایمان می شود. به همین جهت می گویم اولویت این است که آیه را چنین بدانیم از شما اجری نمی خواهم جز نگه داشتن اکرام خویشاوندان و اهل بیتم و عترتم، چون رسول خدا صلی الله علیه و آله خاتم النبیین است و بعدش پیامبری نیست و علمای امتش از اهل ظاهر و باطن مسئول دعوت به سوی خدا پس از پیامبر صلی الله علیه و آله می باشند و بدین خاطر خدای تعالی پیامبرش را امر نموده تا مردم را به دوستی خاندانش امر کند زیرا علی علیه السلام و ائمه از اولاد او محورهای کمالات ولایت هستند و بدین خاطر رسول خدا فرمودند: «من شهر علمم و علی دروازه آن». و به همین سبب می بینم بسیاری از سلاله بزرگان به اهل بیت علیهم السلام ختم می شود.

9. حافظ ابوعبدالله الملا از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده که ایشان فرمودند:

«ان الله جعل اجری علیکم المودة فی اهل بیتی و انی سائلکم غداً منهم؛(1) خداوند اجر رسالتم را بر شما، محبت به اهل بیتم قرار داده است و من از شما در این مورد فردای قیامت سؤال خواهم کرد».

10. حافظ الزرندی می گوید:

هیچ یک از علمای مجتهد و ائمه هدایتگر نیستند، مگر اینکه بهره ای وافر و فخری فزاینده از ولایت اهل بیت دارند؛ همچنانکه خداوند فرمود:

لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی 2

ص:187


1- (1) . ذخائر العقبی، ص 25؛ الصواعق المحرقه، صص 102 و 136.

11. ابن حجر هیتمی می گوید:

اخرج الدیلمی عن ابی سعید الخدری ان النبی صلی الله علیه و آله وسلم قال: قفوهم انهم مسئولون عن ولایة علی»؛ دیلمی از ابوسعید خدری روایت نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: «بایستید، شما در مقابل ولایت علی مسئول هستید.»

همچنین می گوید:

وکان هذا هو مراد الواحدی، بقوله: روی فی قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ ای عن ولایة علی و اهل البیت لان الله امر نبیه صلی الله علیه وآله وسلم ان یعرف الخلق انه لا یسألهم علی تبلیغ الرسالة اجراً الا المودة فی القربی، والمعنی انهم یسألون هل و الوهم حق الموالاة کما اوصاهم النبی، أم أضاعوها و أهملوها؟ فتکون علیهم المطالبة والتبعة.(1)

گویا مراد واحدی هم این گونه بوده وقتی می گوید: «بایستید شما در مقابل ولایت علی و اهل بیت مسئول هستید» چون خداوند پیامبرش را امر فرمود که به خلق بفهماند که خدا در مقابل اجر رسالت از آنها چیزی نمی خواهد، مگر دوستی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم. و معنی کلام این است که از دوستی این خاندان سؤال خواهید شد، همچنانکه پیامبر شما را به این کار سفارش نموده است که آیا انجام داده اید یا اهمال نموده اید، پس مورد بازخواست قرار می گیرند.

12. در کتاب صواعق المحرقه به نقل از شمس الدین ابن عربی این شعر نقل شده است:

رأیت ولائی آل طه فریضة علی رغم اهل البعد یورثنی القربی

فما یطلب المبعوث اجراً علی الهدی بتبلیغه الا المودة فی القربی(2)

13. ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه آورده است:

هم العروة الوثقی لمعتصم بها مناقبهم جاءت بوحی و إنزال

ص:188


1- (1) . الصواعق المحرقه، ص 89.
2- (2) . همان، ص 101.

مناقب فی شوری و سورة هل أتی و فی سورة الاحزاب یعرفها التالی

وهم آل بیت المصطفی فودادهم علی الناس مفروض بحکم و أسجال

همچنین نقل کرده است:

هم القول من أصفاهم الود مخلصاً تمسک فی أخراه بالسبب الأقوی

هم القوی فأقوا العالمین مناقباً محاسنهم تجلی و آثارهم تروی

موالاتهم فرض و حبهم هدی و طاعتهم ود و ودهم تقوی(1)

14. شبلنجی در نورالابصار به نقل از ابی الحسن بن جبیر آورده است:

احب النبی المصطفی و ابن عمه علیا و سبطیه و فاطمة الزهرا

هم اهل بیت اذهب الرجس عنهم و أطلعهم افق الهدی أنجماً زهرا

موالاتهم فرض علی کل مسلم و حبهم أسنی الذخائر للأخری

وما انا للصحب الکرام بمبغض فانی أری البغضاء فی حقهم کفرا

(قوله): و هم الصراط فمستقیم فوقه ناج و ناکب(2)

ظاهراً این بیت اشاره به روایاتی دارد که مراد از «الصراط المستقیم» اهل بیت و محبت آنهاست.(3)

15. ملا محمود مفتی، متخلص به «بیخود» (1296-1376 ه) شاعر کرد عراقی است که بر مذهب شافعی بوده و بر اهل بیت پیامبر ارادات می ورزیده و در شعری چنین گفته است:

عم زاده تو ساقی کوثر که حیدر است در دست اوست عروه وثقای کائنات

ص:189


1- (1) . الفصول المهمه، ص 13.
2- (2) . نور الابصار، ص 13.
3- (3) . ر. ک: تفسیر ثعلبی، ذیل آیه، تفسیر وکیع بن الجراح؛ فراید السمطین، ذیل آیه 75 سوره مؤمنون؛ الصواعق، ص 111.

درگاه علم و فاتح خیبر، هژبر دین گردن زن یهود و نصارای کائنات

یا رب به حق احمد و مختار و آل او یا رب به امهات و به آبای کائنات

یا رب به حق ذلت سبطین مصطفی یا رب به خون دیده زهرای کائنات

«بیخود» زکید اهرمن و غول آرزو گم کرده ره به دشت تمنای کائنات(1)

همو در منقبت اهل بیت علیهم السلام گوید:

افسر آرای خلافت آن که تخم مهر او کاشت دهقان ازل در سینه بیدار من

شیر یزدان، فاتح خبیر، هژبر صف شکن یکه تاز عرصه دین عترت طاهای من

ذوالفقار شیر او نازم که در روز وغی می نگردد سیر از خون خوردن اعدای من

می نخواهم خورد بالله نشکنم هرگز خمار تا به جنت ساقی کوثر کند اسقای من

نام سبطین شهیدانت چو آرم بر زبان می چکد خون خموشی از لب گویای من

شکر لله صیقل حب مسرت بخش آل پاک کرد از گرد عجز آیینه احشای من(2)

16. سید احمد برزنجی (1280-1328) که از علمای نامدار کرد عراق است و در شهر «سلیمانیه» در یک خانواده روحانی از نسل رسول خدا دیده به جهان گشوده است. او در سال 1328 عازم حج شد و در مدینه منوره بدرود حیات گفت و در قبرستان بقیع مدفون گردید. دراشعار زیر وی، به امام بزرگوار توسل کرده است:

یا غافر الذنوب والخطئیة یا کاشف الکروب والرزیة

بحق خیرالعالمین احمداً محمد الفاتح ابواب الهدی

قنی من الاعداء والاشواء واحفظنی یا رب من الادواء

ص:190


1- (1) . ملامحمد مفتی، دیوان محمد عبدالکریم، صص 171-217.
2- (2) . همان.

بحیدر علیٍ الکرار احمنی یا رب من الاشرار

وبشهید کربلا حسین یدفع عنی الله کل شین

بجاه زین العابدین ارتجی من ربنا غفران کل حرج

وبمحمد الامام باقر ارجو صفاء باطنی و ظاهری

بجعفر الصادق ارجو ذالمنن عصمه نفسی واخی من الفتن

بسیدی الامام موسی الکاظم یحفظنی الاله کل ظالم(1)

ای بخشنده گناهان و خطاهای برطرف کننده غم ها و مصائب.

تو را به بهترین فرزندان آدم، حضرت محمد که درهای هدایت را به روی جهانیان گشود، قسمت می دهم.

که مرا از شر دشمنان و از دردها و رنج ها محافظت بفرما.

به حیدر کرار امیرالمؤمنین علی قسمت می دهم که از من در مقابل شر ستمکاران حمایت فرما.

خدا به وسیله شهید کربلا حسین بن علی علیه السلام از من همه بدی ها و ناهنجاری ها را برطرف می کند.

به جلال و شکوه زین العابدین از پروردگار عالمیان گشایش کلیه سختی ها را امیدوارم.

و به امام باقر صفا و پاکی ظاهر و باطنم را از وی مسئلت می کنم.

به جعفر صادق از پروردگار عطا کننده نعمت ها، محافظت خود و برادرم را از رفتن در حوادث سوء انتظار دارم.

به سرورم امام موسی کاظم، خدا مرا از هر ستمکاری محافظت می فرماید.

17. عبدالرحمان جامی (817-889 ق) یکی از رهبران مهم اهل سنت در قرن نهم بوده و با شیعیان زمان خود برخوردهای فراوانی داشته است. وی در مورد شخصیت و زیارت حسین بن علی سخنانی ماندگار دارد و زیارت مرقد آن حضرت را «واجب عینی» می داند.

ص:191


1- (1) . سید احمد نقیب البرزنجی، دیوان بغداد، صص 149-150.

کردم ز دیده پای سوی مشهد حسین هست این سفر به مذهب عشاق فرض عین

خدام مرقدش به سویم گر نهند پای حقا که بگذرد سرم از فرق فرقدین

کعبه به گرد روضه او می کند طواف رکب الحجیج أین تروجون أین أین

جامی گدای حضرت او باش تا شود با راحت وصال مبدل عذاب بین(1)

او در جایی دیگر، به طور کلی هرگونه بی احترامی به اهل بیت علیهم السلام را با هر عنوان و بهانه ای مجاز نمی شمارد و می افزاید: حتی در واکنش به سب صحابه و رهبران نخستین اهل سنت نیز چنین عملی جایز نیست:

اهل بیت طهارتند اینها نور چشم بصارتند اینها

اختر برج شرع و ایمان اند گوهر برج صدق و احسان اند

بهره مندند از نبی نبیه کالولد گفته اند سرّ ابیه

همه جزئند زان چراغ سبل هست در جزو شمه ای از کل(2)

افراد فوق و سایر عالمان اهل سنت در بیان عظمت مقام اهل بیت، احادیث فراوان موجود در صحاح های روایی و حدیثی اهل سنت را یادآور شده و به اتفاق وجوب و لزوم ارادت و دوستی خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را از آنها استنباط نموده اند. آنان درباره شهادت امام حسین علیه السلام نیز، به احادیث نبوی وارده در مورد منزلت و فضیلت آن امام تمسک جسته، ناراحتی هایشان را از شهادت آن حضرت، پنهان نکرده اند.

18. نبهانی می گوید:

آل طه یا آل خیر نبی جدکم خیرة و انتم خیار

اذهب الله عنکم الرجس اهل ال بیت قدماً و انتم الاطهار

ص:192


1- (1) . عبدالواسع نظامی باخرزی، مقامات جامی، ص 176؛ عبدالرحمان جامی، مثنوی هفت اورنگ، ص 179.
2- (2) . همان. در مورد بغض دشمنان اهل بیت و به خصوص قاتلان امام حسین علیه السلام در ادامه صحبت می کنیم.

لم یسل جدکم علی الدین اجراً غیر ودّ القربی ونعم الاجار(1)

هان ای آل طه، ای خاندان بهترین پیامبران، نیای شما از برگزیدگان و شما نیز از برگزیدگان هستید.

خداوند از شما اهل بیت، رجس را برداشته و شما را از گناه و خطا پاک گردانیده است.

جد شما در مقابل ادای رسالت سنگین آسمانی از مردم جز دوستی شما پاداش نخواست و چه نیکو پاداشی!

ه) اختصاص آیه مودت به اهل بیت علیهم السلام

برخی از علمای اهل سنت که آیه مودت را مخصوص اهل بیت می دانند عبارتند از:

1. الثعلبی، الکشف و البیان، (ذیل آیه 23 شوری).

2. خواجه محمد پارس النجاری، فصل الخطاب، (ص 388، ط اسلامبول).

3. ینابیع الموده، (صص 106 و 113 و 261 و 194، ط اسلامبول).

4. الطبرانی, المعجم الکبیر، ص 131.

5. الزمخشری، الکشاف، (ج 3، ص 402، ط قاهره).

6. علامه الآمر تسری، ارجح المطالب، (صص 62 و 57، ط ارمور).

7. علوی بن طاهر الحداد العلوی، القول الفعل، (ج 1، ص 482، ط چاوا).

8. علامه عبدالکافی الحسین, السیف السیمانی المسلول، (ص 64، ط الترقی شام).

9. احمد انحوارزی, مقتل الحسین، (ص 57، ط النجف).

10. محب الدین الطبری، ذخائر العقبی، (ص 25، ط مصر).

11. ابن تیمیه؛ منهاج السنه، (ج 2، ص 250، ط قاهره).

12. ابن عمر التفتازانی، شرح المقاصد، (ج 2، ص 219، ط الاستانه).

13. علامه القسطلانی، الکاف الشاف، (ص 145، ط مصر).

15. محمد صدیق حسن خان، تفسیر البیان، (ج 8، ص 270، ط ولاق مصر).

16. سیوطی، احیاء المیت، (ص 110، ط مصر).

17. ابوبکر العلوی النصرمی، رشفه الصادی، (ص 22، ط قاهره).

ص:193


1- (1) . ر. ک: ریحانة الادب، ج 6، ص 130.

18. الشیخ عبدالله الشبراوی، الاتحاف، (ج 13، ص 5، ط مصر).

19. احمد بن سوده الادریسی، رفع اللبس و الشبهات، (ص 8، ط مصر).

20. الکافی بهجت الافندی، تاریخ آل محمد، (ص 44، ط مطبعة آفتاب).

21. علامه النبهانی، اشرف الموبد، (ص 72، ط مصر).

22. علامه النبهانی، الانوار المحمدیه، (ص 433، ط الادبیه بیروت).

23. علامه ساعاتی، بلوغ الامانی، (ج 18، ص 265، ط مصر).

24. احمد بن اخطب خوارزمی، مقتل الحسین، (ج 1، ص 75، ط النجف).

25. العلامه فخر الدین الرازی، تفسیر کبیر، (ج 27، ص 166، ط مصر).

26. العلامه ابن بطریق اعلی، العمده، (ص 23، ط تبریز).

27. العلامه محمد بن طلحه الشافعی، مطالب السوول، (ص 8، ط تهران).

28. العلامه الزرندی، نظم درر السمطین، (ص 109، ط القفاء).

29. العلامه البیضاوی، تفسیر بیضاوی، (ج 3، ص 123، ط مصر).

30. علامه نسخی، تفسیر نسخی، (ص 95، المطبوع بهامش تفسیر الخازن).

31. علامه نسفی، کفایة الخصام، (ص 396، ط طهران).

32. علامه نظام الدین النیسابوری، تفسیر، (ج 25، ص 31، ط مصر).

33. علامه ابوحیان، تفسیر بحر المحیط، (ج 7، ص 516، ط مصر).

34. ابن کثیر الدمشقی، تفسیر ابن کثیر، (ج 4، ص 112، ط مصر).

35. نور الدین الهیتمی، مجمع الزوائد، (ج 9، ص 103، ط مصر).

36. ابن الصباغ المالکی، الفصول المهمة، (ص 11، ط النجف).

37. سیوطی، تفسیر درالمنثور، (ج 6، ص 7، ط مصر).

38. سیوطی، لإکلیل، (ص 190، ط مصر).

39. سیوطی، احیاء المیت، (ص 110، ط مصر).

40. غیاث الدین معروف به خواند میر، حبیب السیر (ص 11، ط طهران).

41. ابن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقه، (ص 101، ط مصر).

42. المیر محمد الکشفی الترمذی، المناقب المرتضویه، (ص 49، ط بمبئی).

43. العلامه المولی حسین الکاشفی، المواهب، (ج 2، ص 243، ط دهلی).

44. الشیخ عبدالله بن محمد الشبراوی، الاتحاف، (ص 5، ط مصر).

45. الشوکانی، فتح القدیر، (ج 4، ص 522، ط مصر).

ص:194

46. عبدالکافی، السیف المسلول، (ص 9، ط مصر).

47. السید علوی بن طاهر, القول الفعل، (ص 482، ط جادا).

و) احتجاجات اهل بیت علیهم السلام به آیه مودت

در موارد بسیاری ائمه اهل بیت در اثبات وجوب مودتشان بر مردم به این آیه استدلال نموده اند. آن حضرات در مواضع گوناگون برای مردم تبیین می کردند که منظور از آیه مودت اهل بیت هستند. در این باره نمونه هایی را بیان می کنیم.

امام علی علیه السلام

الف) اخرج ابو الشیخ ابن حبان فی کتابه «الثواب» من طریق الواحدی عن علی علیه السلام قال: فینا آل حم آیة لا یحفظ مودتنا الاکل مؤمن. ثم قرأ: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی.1

امام علی علیه السلام فرمودند: درباره «آل حم «آیه ای است که دوستی ما را حفظ نمی کند، مگر مؤمن، سپس این آیه را تلاوت فرمودند، قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی .

ب) در تاریخ اصفهان این روایت این گونه نقل شده است:

«عن علی، قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم: علیکم بتعلم القرآن و کثرة تلاوته تنالون به الدرجات و کثرة عجائبه فی الجنة ثم قال علی و فینا آل حم، انه لا یحفظ مودتنا الا کل مؤمن ثم قرأ...».(1)

امام حسن علیه السلام

امام حسن علیه السلام بعد از شهادت امیرالمؤمنین خطبه ای خواند که آن را از منابع اهل سنت نقل می کنیم:

ثنا اسماعیل بن محمد بن اسحاق ابن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین، حدثنی عمی علی بن جعفر بن محمد، حدثنی الحسین بن زید، عن عمر بن

ص:195


1- (2) . تاریخ اصفهان، ج 2، ص 165.

علی، عن ابیه علی بن الحسین، قال: خطب الحسن بن علی الناس حین قتل علی، فحمد الله و اثنی علیه ثم قال: لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لا یسبقه الاولون بعمل ولا یدرکه الآخرون، و قد کان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یعطیه رایته فیقاتل و جبریل عن یمینه و میکائیل عن یساره، فما یرجع حتی یفتح الله علیه، و ما ترک علی اهل الارض صفراء و لا بیضاء الا سبع مائة درهم فضلت من عطایاه اراد ان یبتاع بها خادماً لاهله... ثم قال:

ایها الناس! من عرفنی فقد عرفنی، و من لم یعرفنی فانا الحسن بن علی، و انا ابن النبی، و انا ابن الوصی و انا ابن البشیر، و انا ابن النذیر، و انا ابن الداعی الی الله بإذنه، و انا ابن السراج المنیر، و انا من اهل البیت الذی کان جبریل ینزل الینا و یصعد من عندنا، و انا من اهل البیت الذی اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً، وانا من اهل البیت الذی افترض الله مودتهم علی کل مسلم فقال تبارک و تعالی لنبیه صلی الله علیه وآله وسلم: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً فاقتراف الحسنة مودتنا اهل البیت.(1)

وقال الحاکم بتفسیر الآیة من کتاب التفسیر: «انما اتفقا فی تفسیر هذه الآیة... انه فی قربی آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم».(2)

در این شب مردی از میان شما مفارقت نمود که از اولین بر او سبقت نگرفته اند و لاحقان او را درک نکرده اند، رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم پرچم نبرد را به او می سپرد و می جنگید؛ در حالی که جبرئیل در سمت راست او میکائیل در سمت چپ او بود، برنمی گشت تا اینکه پیروز می شد. بر روی زمین چیزی جز هفتصد درهم باقی نگذاشت که آن هم قصد داشت خادمی برای اهلش بخرد.

وی حدیث را تا آنجا ادامه داده که امام حسن علیه السلام خطاب به مردم فرمود:

ای مردم! آن که مرا می شناسد که می شناسد و آنکه مرا نمی شناسد، بداند که من،

ص:196


1- (1) . المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 172.
2- (2) . همان، ج 2، ص 444 (صلوات ایشان «صلی الله علیه وآله وسلم» است که) با ذکر لفظ «آل» آمده است.

فرزند علی و فرزند پیغمبرم، من پسر آن کسی هستم که مردم را به رحمت خدا مژده داد و از شکنجه خدا بیمناک فرمود. من فرزند کسی هستم که مردم را به فرمان خدا فرا خواند؛ من فرزند چراغ نورانی راه خدایم؛ من از خاندانی هستم که جبرئیل به سوی ما نازل می شد و از سوی ما، به سوی خدا، صعود می کند؛ من از خاندانی هستم که خدای تعالی ما را از هرگونه پلیدی پاک و پاکیزه گردانید؛ من از خاندانی هستم که خدای تعالی دوستی آنان را بر مسلمانان واجب گردانید، و خطاب به پیغمبرش صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً و مراد از «اقتراف حسنه» به دست آوردن دوستی ما خانواده است. اگر کسی دست به دامن محبت ما دراز کند، خدای تعالی به بهره ورزی بیشتر او می پردازد و او را از هر چیزی که پسندیده است، برخوردار می گرداند.(1)

قندوزی این حدیث را این گونه نقل نموده است:

ابی طفیل گوید: حسن بن علی علیه السلام خطبه ای ایراد و این آیه را تلاوت فرمود: وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ . بعد فرمود: من فرزند بشارت دهنده و ترساننده ام (از معصیت خدا) من فرزند خوانندۀ به جانب خدایم به اذن او. من پسر چراغ روشنی دهنده ام؛ من فرزند کسی هستم که خدا او را برای رحمت عالمیان فرستاد؛ من از اهل بیتی هستم که خدا پلیدی را از ایشان برده، و من از اهل بیتی هستم که خدای سبحان مودت ایشان را واجب نمود و فرمود: بگو من از شما اجر و پاداش رسالت نمی خواهم، جز محبت و دوستی خویشانم را. این حدیث را طبرانی در الکبیر و الاوسط آورده و بزار نیز.(2)

حافظ جمال الدین زرندی مدنی از ابی طفیل و جعفر بن حبان و زیاد روایت کرده اند که امام در خطبه ای فرمود: من از اهل بیتی هستم که جبرئیل در خانه ما رفت و آمد می کرد و خدا نازل فرمود: وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً و اقتراف حسنه، مودت ما اهل بیت است.

ص:197


1- (1) . ینابیع المودة، باب 58، ص 11.
2- (2) . همان، ج 2، ص 358.

حافظ جمال الدین این حدیث را دنباله حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» آورده است. امام واحدی گفته است: این ولایتی را که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم تثبت فرموده از آن پرسش می شود، هم چنانکه در قول خدای سبحان آمده: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ منظور آیه پرسش از ولایت علی و اهل بیت علیهم السلام است.

بزار و طبرانی از حسن بن حسن سبط پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از طرقی که بعض آنها حسن است که آن جناب خطبه خواندند، از جمله این بود که تلاوت فرمود: وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ الخ. پس فرمود: منم پسر بشارت دهنده، منم از اهل بیتی که خداوند عزوجل دوستی و موالات ایشان را واجب کرده و فرمود: بگو ای محمد لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً الخ و اقتراف حسنه، دوستی ما اهل بیت است.(1)

امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام ضمن حدیثی می فرمایند:

... و ان القرابة التی عظم الله حقها و امر برعایتها و ان یسأل نبیه الاجر له بالموده لاهلها قرابتنا اهل البیت...؛(2) قرابتی که خداوند حق آنها را تعظیم نموده و به رعایت حقوق آنها امر نموده و اجر رسالت پیامبر را محبت به آنها قرار داده، قرابت ما اهل بیت است.

امام زین العابدین علیه السلام

ابن جریر طبری چنین نقل کرده است:

حدثنی محمد بن عماره: قال: ثنا اسماعیل بن ابان، قال: ثنا الصباح بن یحیی المری، عن السدی، عن ابی الدیلم، قال: لما جیء بعلی بن الحسین - رضی الله عنهما - اسیراً فاقیم علی درج دمشق، قام رجل من اهل الشام فقال: الحمد لله الذی قتلکم و استاصلکم و قطع قرنی الفتنه! فقال له علی بن

ص:198


1- (1) . همان، باب 59، ص 80.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 2، ص 164.

الحسین - رضی الله عنه - أقرأت القرآن؟! قال: نعم، قال: أقرات آل حم؟! قال: قرأت القرآن و لم اقرأ آل حم. قال: ما قرأت قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؟! قال: وانکم لانتم هم؟! قال: نعم.(1)

هنگامی که حضرت علی بن الحسین علیه السلام را اسیر کرده بودند در مسیری که عبور می دادند، ابتدای دروازه شام، آن حضرت را متوقف ساختند. مردی از شامی ها از جا برخاست و گفت: خدا را سپاس که شما را کشت و بیچاره کرد، و بر اثر کشتن شما ریشه فساد و فتنه را نابود ساخت و دو شاخ فتنه و فساد را از پای درآورد! حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرمود: آیا قرآن کریم تلاوت کرده ای؟ آری! قرآن کریم را تلاوت کرده ام. امام علیه السلام فرمود: آیا «آل حم» را تلاوت کرده ای؟ در پاسخ گفت: قرآن را تلاوت کرده ام لیکن «آل حم» را نخوانده ام! فرمود: آیا آیه قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ... را تلاوت نکرده ای؟ مرد شامی شگفت زده شد. گفت: مگر شما «آل حم» هستید؟ فرمود: آری.

منابع برای مطالعه بیشتر:

1. آیة المودة، سید علی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شمارگان 46/45، محرم و صفر 1417، ص 12 به بعد.

2. تفسیر آیة المودة، محمد بن مجد شهاب الدین الخفاجی، تحقیق محمد باقر محمودی، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، 1421 ق.

3. معطیات آیة المودة، سیدمحمود هاشمی، قم، مکتب السید محمود الهاشمی، 1362 ش.

4. حقوق آل البیت فی الکتاب و السنة باتفاق الامة، محمد حسین العاملی، قم، مطبعه مهر، الطبعه الاولی، 1415 ق.

5. آیه مودت، مشتاق حسین مشاهدی، کراچی، انجمن رضویه.

6. تفسیر آیه مودت، مرتضی حائری یزدی، مجله آفاق نور، پیاپی 1، دیماه 1381.

ص:199


1- (1) . البحر المحیط، ج 7، ص 516؛ تفسیر طبری، ذیل آیه، ج 25، ص 16؛ درالمنثور، ج 7، ص 348؛ ینابیع الموده، باب 59، ص 80.

7. مودت اهل بیت محور وحدت مسلمانان، مصاحبه عبدالکریم بی آزار شیرازی، کیهان فرهنگی، پیاپی 184، بهمن 1380.

8. پژوهشی در آیه مودت، علی اکبر بابایی، نشریه معرفت، پیاپی 48، آذر 1380.

9. مقصود از مودت در قربی چیست؟ (بدون ذکر نام نویسنده) درس هایی از مکتب اسلام، پیایی 191، مهر 1354.

10. تدبری دیگری در آیه مودت، محمد رضا جعفری، گلستان قرآن، پیایی 91، دیماه 1379.

2. آیه 23 سوره شوری

وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً

1. عن ابن عباس: وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً قال: المودة آل محمد؛(1) ابن عباس می گوید: مقصود از کسب حسنه و انجام آن، دوستی آل محمد است.

2. وهبة الزحیلی ذیل این آیه می گوید:

«و من یکتب حسنة أو خصلة من خصال الخیر و منها مودة القربی...؛(2) هر کس حسنه ای نیکو را بنویسد که از آن جمله مودت اهل بیت است، خداوند آن حسنه را ده برابر یا بیشتر می کند.»

3. قندوزی حنفی می گوید:

از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام جداگانه روایت شده که مراد از «حسنه» ولایت و دوستی ما اهل بیت است. او می گوید حدیث امام صادق علیه السلام را ابن کثیر هم نقل نموده است. و نیز درحدیث دیگری آمده مراد از حسنه، دوستی اهل بیت و مراد از سیئه، بغض آنهاست.(3)

4. ابن حجر نقل کرده است:

اخرج احمد عن ابن عباس فی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً قال:

ص:200


1- (1) . درالمنثور، ج 6، ص 7.
2- (2) . تفسیر المنیر، ج 25، ص 64.
3- (3) . همان، ج 25، ص 64؛ ینابیع الموده، باب 25، ص 227؛ روح المعانی، ج 24، ص 123 (حدیث آخر).

المودة لآل محمد صلی الله علیه وآله وسلم.(1)

عده زیادی از علمای اهل سنت نقل نموده اند که مراد از حسنه، محبت اهل بیت است، از جمله:

سیوطی، درالمنثور، (ج 6، ص 7 ط مصر)؛ ینابیع الموده، صص 98 و 369 (ط استامبول)؛ جمال الدین محمد بن یوسف، نظم دررالسمطین، ص 86؛ عبدالله الشافعی، المناقب، ص 156؛ میرحسین میبدی، شرح دیوان امیرالمؤمنین، ص 191؛ ابن الصباغ، الفصول المهمه، ص 11، (ط النجف)؛ محمدخان البدخشی، القول الفصل، ص 486، (ط جاوا)؛ یوسف النبهانی، الشرف الموبد، ص 85 (ط مصر)؛ علامه الامر تسری، ارجح المطالب، ص 76 (ط لاهور)؛ ابوبکر العلوی الحسینی، رشفه الصاری، (ص 23، ط القاهره مصر)؛ سیدمحمد عبدالغفار، ائمة الهدی، (ص 45، ط القاهره مصر)؛ آلوسی، روح المعانی، ج 25، ص 31، ط مصر.

3. آیات 89 تا 90 سوره نمل

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ * وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

«هر کس نیکی به میان آورد پاداشی بهتر از آن یابد و آنان در آن روز از هول و هراس ایمن باشند و هر کس بدی به میان آورد، به رو در آتش سرنگون شود. آیا جز آنچه می کردید سزا داده می شوید؟».

قندوزی حنفی در ینابیع الموده، آلوسی در روح المعانی، صاحب تفسیر المنیر و دیگران(2) نقل نموده اند که مراد از حسنه، محبت اهل بیت و مراد از سیئه، بغض نسبت به آنان می باشد.

آلوسی در آیه وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ از علی علیه السلام روایت می کند:

«الحسنة حب الرسول وآله علیهم الصلاة و السلام و السیئة بغضهم؛(3) حسنه حب رسول الله و آل او علیهم السلام است و سیئه بغض آنهاست».

ص:201


1- (1) . ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 101.
2- (2) . ینابیع المودة، باب 25، ص 227؛ روح المعانی، ج 14، ص 123؛ تفسیر المنیر، ج 25، ص 64.
3- (3) . سوره فصلت، آیه 34؛ روح المعانی، ج 24، ص 123.

در تأیید دوستی اهل بیت روایتی از کنز العمال می افزاییم:

متقی هندی در کنز العمال و سیوطی در درالمنثور در ذیل تفسیر آیه: اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ آورده اند:(1) عن علی علیه السلام: ان الرسول الله صلی الله علیه وآله وسلم لما نزلت هذه الآیة أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ قال: ذاک من احب الله و رسوله و احب اهل بیتی صادقاً غیر کاذب و احب المؤمنین شاهداً و غائباً الا بذکر الله یتحابون قال: اخرجه ابن مردویه.

بر این اساس، قطعاً کسی که خدا و رسول و اهل بیتش را به واقع دوست داشته باشد دلش آرام می گیرد و به راستی مگر یاد خدا غیر از یاد رسول او و اهل بیت علیهم السلام است. همچنین ذیل آیه عروة الوثقی روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام نقل شده که مراد از عروة الوثقی مودت و دوستی آل محمد علیهم السلام است.(2)

4. آیه 96 سوره مریم

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا3

«همانا کسانی که ایمان آورده وعمل صالح انجام می دهند خداوند برای آنها دوستی برمی گزیند».

غالب مفسرین بر این اعتقادندکه مراد از قرار دادن دوستی «حب علی علیه السلام» است و بنا بر قاعده جری و تطبیق و آنچه از روایات برمی آید شامل اهل بیت هم می شود. آلوسی به اسناد دیلمی از براء نقل می کند که رسول الله صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمودند:

بگو خداوندا برایم عهدی قرار بده و در سینه های مؤمنین دوستی مرا جای ده؛ پس خدای سبحان این آیه را نازل کرد، محمد بن حنفیه گوید: «لاتجد مؤمنا و هو محب علیاً و اهل بیته؛ هیچ مؤمنی را ندیدم، مگر اینکه علی علیه السلام و خاندانش را دوست دارد».(3)

ص:202


1- (1) . کنز العمال، ج 1، ص 251؛ درالمنثور، ذیل أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ سوره رعد، آیه 28.
2- (2) . سوره لقمان، آیه 22، ینابیع الموده، ص 261.
3- (4) . روح المعانی، ج 16، ص 143؛ درالمنثور، ج 5، ص 544، تفسیر قرطبی، ج 11، ص 161 (ذیل سوره مریم، آیه 96).

آلوسی می افزاید:

امامیه خبر نزول آیه را درباره علی علیه السلام از ابن عباس و امام باقر علیه السلام روایت کرده و با احادیث دیگری که از دید آنها صحیح است تأیید نموده اند؛ از جمله اینکه علی فرمودند: اگر گردن مؤمن را با شمشیرم بزنم دست از من، برنمی دارد و اگر تمام دنیا را به منافق بدهم تا مرا دوست بدارد، دوست نمی دارد، زیرا رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «لایبغضک مؤمن و لا یحبک منافق».(1)

او در جای دیگر می افزاید:

ذکروا من علامات النفاق بغض علی کرم الله وجهه. فقد اخرج ابن مردویه عن ابن مسعود قال: ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول الله الا ببغضهم علی بن ابی طالب. اخرج هو و ابن عساکر عن ابی سعید الخدری ما یؤیده، عندی ان بغضه رضی الله عنه من اقوی علامات النفاق...؛(2)

ابن مردویه از ابن مسعود روایت نموده که ما در روزگار رسول الله صلی الله علیه و آله منافق را فقط از بغضش نسبت به علی علیه السلام می شناختیم و این سخن را با روایاتی از ابن عساکر از ابی سعید الخدری تأیید می کند. از دیدگاه من بغض علی رضی الله عنه از قوی ترین علامات نفاق است، پس اگر به این ایمان داری خوشا به حالت پس چه می گویی در مورد یزید رانده شده (علیه اللعنه) آیا علی کرم الله وجهه را دوست داشت یا بغض می ورزید، می دانم شک نداری که او علیه اللعنه نسبت به علی علیه السلام بغض داشت و نیز نسبت به فرزندانش حسن و حسین که درود و سلام خدا بر پدر، جد و خود آن دو باد، همچنانکه بر این موضوع روایات متواتری دلالت دارد.

کلام آلوسی بس زیبا و دلنشین است و جایی برای بحث باقی نمی گذارد.

ص:203


1- (1) . منظور همان حدیث معروف است که فرموده: «لو ضربت خیشوم المؤمن بسیفی هذا علی ان یبغضی ما ابغضی و لو صببت الدنیا بجملتها علی المنافق علی ان یحبی ما احبنی وذلک انه قضی فانقضی علی لسان النبی صلی الله علیه وآله قال...».
2- (2) . روح المعانی، ج 26، ص 78. روایت کامل ر. ک: بخش فضایل.

مظهری در تفسیر خود ضمن بیان نزول آیه درباره علی علیه السلام آن را با روایاتی تأیید می کند.

واخرج الطبرانی فی الاوسط عن ابن عباس قال: نزلت هذه الآیة فی علی بن ابی طالب علیه السلام؛ یعنی یجعل الله تعالی محبته فی قلوب المؤمنین و سائر الخلائق غیر الکافرین قال رسول الله صلی الله علیه (وآله) وسلم: «من کنت مولاه فعلی مولاه»(1) رواه احمد و ابن ماجه عن البراء و احمد عن بریده و الترمذی و النسایی عن زید بن ارقم، قال علیه السلام: «ذکر علی عبادة» رواه صاحب مسند الفردوس عن عائشه و فی لفظ «حب علی عبادة» قال رسول الله صلی الله علیه (وآله) وسلم: «اذا احب الله العبد قال لجبرائیل قد احببت فلاناً فاحبه فیحبه جبرائیل ثم ینادی فی اهل السماء ان الله قد احب فلاناً فاحبوه فیحبه اهل السماء ثم یوضع له القبول فی الارض».(2)

ابن عطیه نیز پس از نقل کلام نقاش که این آیه در مورد علی علیه السلام است می گوید:

«قال ابن الحنفیه: لا یجد مؤمنا الا و هو یحب علیا و اهل بیته؛(3) هیچ مؤمنی را نمی یابی مگر اینکه دوستدار علی علیه السلام و اهل بیت اوست».

دوستی این خاندان و به خصوص علی علیه السلام یکی از نشانه های مؤمن و بغض نسبت به علی علیه السلام و خاندان او از نشانه های شناخت منافق است. در این زمینه روایات بسیاری وجود دارد؛ از جمله:

1. یا علی ان الله عزوجل قد زینک بزینة لم یتزین العباد بزینة احب الیه منها الزهد فی الدنیا فجعلک لا تنال من الدنیا شیئا و لا تنال الدنیا منک شیئا و هب لک حب المساکین و رضوا بک اماما و رضیت بهم اتباعاً فطوبی لمن احبک و صدق

ص:204


1- (1) . تفسیر مظهری، ج 6، ص 48.
2- (2) . الترمذی کتاب المناقب، باب مناقب علی بن ابی طالب رضی الله عنه (3722)؛ ابن ماجه در اول سنن باب فضل علی بن ابی طالب رضی الله عنه (121)؛ البخاری در کتاب: بدء الخلق، باب ذکر الملائکه (3209)؛ مسلم در کتاب البر و الصله و الاداب، باب: اذا احب الله عبداً حبه الی عباده (2637).
3- (3) . المحرر الوجیز، ج 4، ص 34.

فیک و ویل لمن ابغضک و کذب علیک...؛(1) ای علی خداوند تو را به چیزهایی زینت داده که بندگان او به زینتی محبوب تر و بهتر از آنها پیش خدا آراسته نشده اند، از آن جمله است زهد و کناره گیری از دنیا، آنچنان که نه تو از دنیا چیزی بهره مند شوی و نه آن از تو، دوستی مسکینان را به تو ارزانی داشت و آنان به امامت و رهبری تو خشنودند و تو از پیروی آنان، خوشا به حال کسی که تو را دوست بدارد و در دوستی تو صداقت داشته باشد. وای به حال کسی که با تو دشمنی کند و بر ضد تو دروغ بگوید.

2. در کتب حدیث این روایت نیز به طرق گوناگون نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «یا علی لا یبغضک مؤمن و لا یحبک منافق؛(2) ای علی! مؤمن تو را دشمن نداشته و منافق تو را دوست نمی دارد».

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درباره مقام بلند و فضیلت اهل بیت و محبت و دوستی آنان روایات بسیاری رسیده است که این مقام گنجایش ذکر آنها را ندارد.

سیوطی ذیل آیه إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ در آخر سوره محمد از ابن مسعود روایت می کند که «ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم الا ببغضهم علی بن ابی طالب علیه السلام».(3)

3. شهرستانی به نقل از سعید بن مسیب می گوید:

کنا نعرف المؤمن من المنافق بحب علی و بغضه و غدا انت یا علی قسیم النار و الجنة...؛ ما مؤمن را از منافق با دوستی یا بغضش نسبت به علی علیه السلام می شناختیم و فردای قیامت، ای علی بر شفیر جهنم می ایستی و می گویی این از آن من پس ملک رحمت آن را به بهشت می برد و می گویی این از من

ص:205


1- (1) . اسد الغابه، ج 4، ص 23.
2- (2) . صحیح نسائی و ترمذی، به نقل ینابیع الموده، صص 8-47.
3- (3) . الدرالمنثور، ذیل آیه و مصادر دیگر حدیث: مشکل الآثار، ج 1، ص 50؛ ذخائر العقبی، ص 43؛ الاستیعاب، ج 2، ص 464؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 132؛ ریاض النضره، ج 2، ص 214؛ مستدرک الصحیحین 3، ص 129؛ صحیح الترمذی، ج 2، ص 299 (ام سلمه)؛ مسند احمد، ج 6، ص 292 (ام سلمه)؛ حلیة الاولیاء، ج 6، ص 294 (به سند ابی سعید) و تفسیر بغوی ذیل سوره فتح، آیه 29؛ تفسیر مفاتیح الاسرار، تحقیق آقای آذر شب، ج 1، ص 272؛ سنن نسائی، ج 8، ص 16. این حدیث در حد تواتر نقل شده است.

نیست، پس فرشته عذاب او را به جهنم می برد، موحد از مشرک با لا اله الا الله جدا می شود و مؤمن از منافق با حب و بغض علی علیه السلام که منجر به بهشت و دوزخ می شود.(1)

برخی از کسانی که نزول آیه: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا را درباره حضرت علی علیه السلام می دانند.

تفسیر الحبری ص 289؛ ما نزل فی علی علیه السلام، ابی نعیم اصفهانی، صص 106-107 به نقل از ابن بطریق؛ شواهد التنزیل، ج 1، صص 363-365؛ نظم دررالسمطین، ص 85؛ تفسیر واحدی ذیل آیه؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 12؛ فتح القدیر، ج 3، ص 354؛ المناقب خوارزمی، ص 278؛ تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العترة الطاهرة، شرف الدین النجفی، ج 1، ص 308، رقم 17؛ کفایة الطالب، صص 248-249؛ تذکرة الخواص، ج 1، ص 187؛ خصائص الوحی المبین، ابن بطریق، ص 108، رقم 77، فصل 7؛ ریاض النضره، ج 4، ص 157؛ ذخائر العقبی، ص 89؛ ینابیع الموده، ص 212؛ العمده، ص 289؛ تفسیر قرطبی، ج 11، ص 161؛ مناقب ابن مغازلی، ص 327، رقم 342؛ کشاف زمخشری، ج 3، ص 47؛ تفسیر نیشابوری بر حاشیه تفسیر طبری، ج 16، ص 74.

تبری

همان طور که بیان شد از جمله راه های شناخت مؤمن، دوستی خاندان اهل بیت علیهم السلام و از جمله علامات منافق، بغض نسبت به این خاندان است. از نظر شیعه امامیه تولی و تبری جزء فروع دین و از ارکان ایمان است. علمای اهل سنت نیز در برخی موارد با شیعه موافق اند.

ابن روزبهان مؤلف کتاب «وسیلة الخادم الی المخدوم» می نویسد:

«هولاء ائمتنا و سادتنا و کبراؤنا بهم نتولی ومن اعدائهم نتبری؛ بار خدایا این جماعت امامان و پیشوایان ما و مهتران و سیدان و بزرگان ما هستند، بدیشان تولی می کنیم و از دشمنانشان تبری می جوییم».

ص:206


1- (1) . تفسیر مفاتیح الاسرار، ذیل بحث مفتاح الخزائن، ملحق 1.

بدان که از عبادات مشهور میان مردم تولی و تبری است و جماعت امامیه گفته اند که آن جزء ایمان است و ایمان بدون آن باطل است.

«تولی» در لغت به معنی خود را به دوستی کسی موصوف ساختن و او را «ولی» و متصرف در امور خود دانستن است و «تبری» یعنی خود را از کسی بری ساختن و بیزار شدن از او و او را دشمن خود دانستن.

در عرف مذهب امامیه، عبارت از آن است که خود را به «ولاء» و محبت حضرت پیغمبر و امیرالمؤمنین و اولاد او خصوصاً یازده امام، موصوف سازند و آنان را والی و متصرف در امور خود دانند و «تبری» آن است که از دشمنان ایشان بیزار شوند و خود را از دشمنان اهل بیت بری سازند.

در مذهب امامیه «تولی و تبری» جزئی از ایمان است و اگر کسی تولی و تبری به این معنی نداشته باشد، مؤمن نیست و احکام اسلام بر او جاری نمی باشد.

دلائل شیعه بر تولی و تبری آیات و احادیثی است که در باب وجوب ولای حضرت پیغمبر و اولاد او وارد شده، مثل آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ 1 و حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» و نیز حدیث «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» و غیر آن از اخبار صحاح و اخباری دیگر که امامیه روایت می کنند. اما اینکه جماعت اعداء را که تبرا از ایشان، جزء ایمان است در این مقدمه، هیچ نزاعی میان امامیه نیست.

اهل سنت معتقدند که تولای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و آل بر بنده واجب است و تبری از دشمنان او بر هر مؤمنی فرض عین می باشد و هر که از دشمنان ایشان تبری نکند، و بیزار نگردد، از جمله مؤمنان نیست. و دلیل این که محبت پیغمبر واجب است و بدون آن ایمان کامل نیست، آن است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

«لا یؤمن احدکم حتی اکون احب الیه من والده و ولده و الناس اجمعین».(1)

ص:207


1- (2) . بخاری، ج 1، ص 12، با کمی تفاوت.

اکنون سخن صاحب وسیلة الخادم را در باب تولی و تبری ذکر می کنیم:

پس ثابت شد که ایمان بدون محبت آن حضرت تمام نیست. محبت گاهی محقق می شود که محبوبان، محبوب را محبوب شمارند و دشمنان محبوب را دشمن خود دانند. و نیز شکی نیست که حضرت علی و ائمه اثنی عشر علیهم السلام محبوبان حضرت پیغمبر که آن جزء ایمان است محقق شود، محبت ایشان جزء ایمان باشد و همچنین دشمنان حضرت پیغمبر را دشمن داشتن از تتمه محبت آن حضرت است که آن جزو ایمان است و دشمن محبوب، دشمن محب است و حضرت امیرالمؤمنین و بقیه ائمه اثنی عشری بی شک محبوب رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هستند، آن حضرت محب ایشان است و ما گفتیم که بیزار شدن از دشمنان پیغمبر اکرم جزء ایمان است، پس بیزار شدن از دشمنان ایشان هم جزء ایمان است. پس معلوم شد که تولی و تبری به اتفاق فریقین جزء ایمان است و نزاع در آن است که آن را علی حده باید یاد کرد یا داخل در ایمان به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دانست. امامیه بر این عقیده اند که آن را علی حده جزء ایمان باید شمرد و اهل سنت می گویند که آن داخل در ایمان به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است و این نزاعی بسیار اندک است و تقریبا نزدیک به نزاع لفظی....(1)

کلام ایشان استوار می نمایاند؛ چه آنکه آزار و اذیت اهل بیت هم ردیف آزار و اذیت رسول خداست و آزار و اذیت رسول خدا صلی الله علیه وآله کفر است، لذا تبری جستن از چنین کسانی واجب است و روایات بسیاری در این مورد رسیده است که برخی را بیان می کنیم.

الف) هشدار درباره بغض و اذیت و آزار نسبت به اهل بیت علیهم السلام

1. ام سلمه روایت کرده است، در یکی از روزها که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در منزل من بود دچار سردرد شد. همان لحظه فاطمه علیها السلام حریره ای ترتیب داد و همراه با حسنین علیهم السلام به منزل وارد شد و غذا را در حضور مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تقدیم کرد. پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم از فاطمه سلام الله علیها پرسید: همسرت کجاست؟ برو او را به حضور من دعوت کن. فاطمه علیهاالسلام حضرت علی

ص:208


1- (1) . ر. ک: وسیلة الخادم الی المخدوم، به کوشش رسول جعفریان، صص 299-300.

علیه السلام را به حضور مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آورد و آن غذا را با هم تناول کردند. سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم عبای خود را بر سر آنان افکند و گوشه ای از آن را به دست چپ خود گرفت و دست راست را به سوی آسمان بالا برد و فرمود: پروردگارا! اینان اهل بیت من و از نزدیکان و مخصوصان من هستند؛ پروردگارا، هر که با آنان دشمنی کند، من با او دشمنی می کنم و هر که با آنان دوستی و سازش نماید، با او سازش می کنم و هر که کینه آنها را در دل راه دهد، با وی کینه توزی خواهم کرد.(1)

2. سیوطی در الدرالمنثور در تفسیر آیه تطهیر گفته است:

«ابن مردویه» از «ابوسعید خدری» روایت کرده است، هنگامی که حضرت علی علیه السلام با زهرا علیهاالسلام ازدواج کرد تا چهل بامداد، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به در خانه فاطمه علیهاالسلام می آمد و می فرمود:

«السلام علیکم اهل البیت و رحمة الله و برکاته: الصلاة یرحمکم الله» آنگاه «آیه تطهیر» را تلاوت می کرد و می فرمود: من با کسی نبرد می کنم که آنان با خاندان من نبرد کنند و با کسی سازش می کنم که با خاندان من سازش نمایند.(2)

3. ابن عباس از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده است که آن حضرت به من فرمود:

یا علی، اگر چنانچه کسی از بندگان، مانند نوح پیامبر، در میان قوم خود قیام کرده، جهاد در راه خدا را به سامان رساند و عبادت کند و به وزن کوه، در راه خدا طلا انفاق کند و... بین رکن و قیام مظلومانه کشته شود، اما محبت اهل بیت را نداشته باشد بوی بهشت هم به او نمی رسد.(3)

4. سیوطی به نقل از طبرانی می نویسد:

عن الحسن بن علی قال: قال رسول الله «لا یبغضنا احد و لا یحسدنا احد الا ذید یوم القیامة بسیاط من نار؛ امام حسن علیه السلام فرمودند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده اند: هیچ کس به ما بغض و حسد نمی ورزد مگر اینکه روز قیامت با شلاقی آتشین از او استقبال می کنند و او را درآتش می افکنند.»

ص:209


1- (1) . ذخائر العقبی، ص 23.
2- (2) . الدرالمنثور سیوطی، ذیل سوره احزاب، آیه 33.
3- (3) . مناقب خوارزمی، ص 70.

5. سیوطی در حدیثی دیگر از ابی سعید الخدری نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

«والذی نفسی بیده لا یبغضنا اهل بیت رجل الا ادخله الله النار؛(1) قسم به کسی که جانم در دست اوست هیچ کس به ما اهل بیت بغض نورزد مگر اینکه داخل جهنم شود.»

6. «عبدالله بن ابی ملیکه» از پدرش نقل کرده که یکی از شامی ها در حضور ابن عباس از حضرت علی علیه السلام نکوهش کرد. ابن عباس که به شدت ناراحت شده بود، گفت: ای دشمن خدا! با این نکوهشی که از حضرت علی علیه السلام نمودی، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را آزرده خاطر ساختی؛ حق تعالی می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً ؛(2)

«آنها که خدا و رسول او را آزار می دهند، خدای تعالی آنان را در دنیا و آخرت لعنت می کند، و برای آنها عذاب خوار کننده ای آماده ساخته است».

ای مردک! اگر رسول خدا صلی الله علیه وآل وسلم به صورت ظاهری زنده بود، گفتار تو او را آزرده می ساخت.(3)

حاکم می گوید این حدیث صحیح است، لیکن بخاری و مسلم در کتاب صحیح خودشان آن را یاد نکرده اند.

7. مظهری ضمن نقل این حدیث در ذیل این آیه مذکور می گوید:

«من سب علیاً فقد آذی رسول الله حیث قال رسول الله: انت منی و انا منک؛(4) هر کس علی علیه السلام را ناسزا گوید، به تحقیق که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را آزرده است. زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: یا علی تو از منی و من از تو».

ص:210


1- (1) . الدرالمنثور، ج 7، ص 349 (ذیل سوره شوری، آیه 23)؛ کنز العمال، ج 6، ص 218 (حدیث امام حسن علیه السلام).
2- (2) . سوره احزاب، آیه 57.
3- (3) . مستدرک حاکم، ج 3، ص 121.
4- (4) . تفسیر المظهری، ج 7، صص 382-383.

8. ابن عساکر در تاریخ دمشق نقل می کند که ابو امامه الباهلی از قول رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت نموده که ایشان فرمود:

خلق الله الانبیاء من اشجار شتی و خلقنی و علیاً من شجرة واحدة فانا اصلها و علی فرعها و فاطمة لقاحها و الحسن و الحسین ثمرها، فمن تعلق بغصن من اغصانها نجا، و من زاغ هوی و لو ان عبدالله بین الصفا و المروة الف عام ثم الف ثم الف عام، ثم لم یدر محبتنا لاکبه الله علی منخریه فی النار، ثم تلا قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؛(1)

خداوند من و علی را از درختی واحد خلق نمود و سایر انبیاء را از درختان دیگر، پس من اصل آنم و علی فرع آن، فاطمه وسیله زیادی آن و حسن و حسین میوه آن و هرکس به شاخه ای از شاخسار این درخت آویزان شود نجات می یابد، ولی اگر کسی هزار سال خدا را بین صفا و مروه عبادت کند سپس هزار سال دیگر و...، اما محبت ما اهل بیت را نداشته باشد او را با بینی در آتش می افکند. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را خواند: «من اجر رسالتی از شما نمی خواهم جز دوستی خاندانم.»

9. زمخشری در تفسیر خود ذیل آیه: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی (2) از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می کند که ایشان فرمودند:

«حرمت الجنة علی من ظلم اهل بیتی و آذانی من عترتی؛ بهشت بر کسی که به اهل بیت من ظلم کند و من را درباره عترتم آزار دهد، حرام است».(3)

10. حاکم حسکانی ذیل آیه:

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی ؛(4)

ص:211


1- (1) . تاریخ دمشق، ترجمه علی بن ابی طالب، ج 1، صص 132-133.
2- (2) . سوره شوری، آیه 23.
3- (3) الکشاف، ذیل سوره شوری، آیه 23.
4- (4) . سوره طه، آیه 124.

از امام باقر علیه السلام از امام زین العابدین از پدرشان نقل می کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

ای مهاجرین و انصار، حبوا علیاً لحبی و اکرموه لکرامتی و الله ما قلت لکم هذا من قبلی و لکن الله تعالی امرنی بذلک، و یا معشر العرب من ابغض علیا من بعدی حشره الله یوم القیامة أعمی لیس له حجة؛(1)

علی را همچون دوستی من (به خاطر دوستی من) دوست بدارید و او را به خاطر اکرام من اکرام کنید، به خدا قسم این را از خودم نمی گویم، خداوند من را به گفتن آن امر نموده است ای گروه عرب هرکس به علی بغض بورزد خداوند روز قیامت او را کور محشور می کند، به طوری که هیچ برهانی ندارد.

11. در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام نقل شده که هرکس به ما اهل بیت بغض بورزد خداوند روز محشر او را یهودی محشور می کند.(2)

12. ابن کثیر ذیل آیه 101 مؤمنون می نویسد:

قال رسول الله: فاطمة بضعة منّی، یغضبنی ما یغیضها و یبسطنی ما یبسطها و ان الانساب تقطع یوم القیامة الا نسبی و سببی و صهری؛ فاطمه پاره تن من است، آنچه او را به خشم می آورد، مرا ناراحت می کند و آنچه او را مسرور گرداند مرا خوشحال می کند و تمام انساب روز قیامت قطع می شود مگر حسب و نسب من.

ابن کثیر در ادامه می گوید: این حدیث در صحیحین این گونه نقل شده است:

«فاطمة بضعة منّی یریبنی ما یربیها و یؤذینی ما آذاها».(3)

13. عن المسور بن مخرمه انه بعث الیه حسن بن حسن علیه السلام یخطب ابنته فقال له قل فلیلقنی فی العتمة قال: «فلقیه فحمد الله المسور و اثنی علیه ثم قال: أما

ص:212


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 379.
2- (2) . همان، ص 380 «من ابغضا اهل البیت حشره الله یوم القیامه یهودیاً».
3- (3) . تفسیر القرآن العظیم، ج 5، ص 40؛ تفسیر مظهری، ج 4، ص 47؛ روح المعانی، ج 26، ص 164؛ التفسیر المنیر، ج 16، ص 85.

بعد ایم الله ما من نسب و لا سبب و لا صهر احب الی من نسبکم و سببکم و صهرکم و لکن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال: فاطمة بضعة منّی یغضبنی ما یغضبها و یبسطنی ما یبسطها وان الانساب یوم القیامة تنقطع غیر نسبی و سببی و صهری و عندک ابنتها و لو زوجتک لیغضبها ذلک فانطلق عاذراً له. قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الاسناد».(1)

از مسور بن مخرمه روایت شده که می گفت: حسن بن حسن علیه السلام از من دخترم را خواستگاری کرد و پیغام دادم هنگام عشاء پیش من بیاید. مسور وقتی حسن را دید بعد از حمد خدا گفت: به خدا که هیچ نسب و سبب، و دامادی نزد من محبوب تر از نسب و سبب و دامادی شما نیست، ولی به دلیل آن که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده: فاطمه پاره تن من است هر عملی که او را ناراحت کند مرا ناراحت می کند و هر چه او را خرسند سازد، مرا خرسند می سازد و نیز فرموده همه انساب در روز قیامت منقطع می شود، مگر نسب و سبب و صهر من، چون همسر تو دختر فاطمه است اگر من دخترم را به همسری تو درآورم دخت فاطمه از من آزرده می شود». حاکم می گوید: سند حدیث صحیح است.

14. از ابن عباس نقل شده است:

توفی ابن لصفیة عمة رسول الله صلی الله علیه (وآله) وسلم فبکت علیه و صاحت فاتاها النبی صلی الله علیه وآله وسلم فقال لها: یا عمة ما یبکیک؟ فقالت: توفی ابنی. قال: یا عمة من توفی له ولد فی الاسلام فصبر فبنی الله له بیتاً فی الجنة. فسکتت ثم خرجت من عند رسول الله. فاستقبلها عمر بن الخطاب، فقال: یا صفیة، قد سمعت صراخک ان قرابتک من رسول الله صلی لله علیه (وآله) وسلم لن تغنی عنک من الله شئیاً فبکت، فسمعها النبی صلی الله علیه وآله وسلم و کان یکرمها و یحبها فقال: یا عمة اتبکین و قد قلت لک ما قلت: لیس ذاک یا رسول الله استقبلنی عمربن الخطاب فقال: ان قرابتک من رسول الله صلی الله علیه وآل وسلم لن تغنی عنک من الله شیئاً. قال: فغضب النبی الله علیه (وآله) وسلم و قال: یا بلال هجر بالصلاة

ص:213


1- (1) . ذخائر العقبی، ص 38؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 158؛ المسند لاحمد، ج 4، ص 332؛ السنن الکبری، ج 7، ص 64؛ مجمع الزوائد، ج 9، صص 173-174 و 203؛ الجامع الصغیر، ص 832.

فهجر بلال بالصلاة فصعد المنبر النبی صلی الله علیه (وآله) وسلم فحمدالله و اثنی علیه ثم قال: ما بال اقوام یزعمون ان قرابتی لا تنفع، کل سبب و نسب منقطع یوم القیامة الا سببی و نسبی فانها موصولة فی الدنیا و الآخرة؛(1)

وقتی پسر صفیه عمه رسول خدا الله صلی علیه وآله وسلم فوت کرد صفیه در سوگ او ناله سرداد و بی قراری آغاز نمود. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نزدش آمد و فرمود: عمه چرا اینقدر گریه می کنی؟ گفت برای اینکه پسرم مرده. فرمود: هر کس در اسلام داغ فرزند ببیند و صبر کند، خداوند برایش قصری در بهشت می سازد. صفیه ساکت شد و رفت. در راه به عمر بن خطاب برخورد، عمر به او زخم زبان زد و گفت: صدای ناله ات را می شنیدم، قرابت تو با رسول خدا هیچ فایده ای برایت ندارد. صفیه دوباره شروع به گریه کرد. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرسید: عمه بعد از آن مژده که به تو دادم هنوز گریه می کنی؟ گفت: این بار گریه ام برای فرزندم نیست بر زخم زبانی است که عمر به من زد. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم عصبانی شد و به بلال دستور داد مردم را به نماز فرا خواند. بلال فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله را انجام داد. پیامبر صلی الله علیه و آله بر منبر رفت و فرمود:

چه می شود مردمی را که می پندارند قرابت من برای کسی فایده ندارد! هر سبب و نسبی در روز قیامت بریده می شود، جز سبب و نسب من که در دنیا و آخرت برقرار و باقی مانده است.

15. ابن عربی محبت اهل بیت علیهم السلام را برابر با محبت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دانسته و تصریح کرده است که دشمنی و خیانت به ایشان در واقع دشمنی و خیانت به آن حضرت است؛ چنانکه در فتوحات نوشته است:

کسانی که اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دشمن می دارند، و به آنان خیانت می ورزند، گویا با خود رسول الله دشمنی کرده و به وی خیانت

ص:214


1- (1) . مجمع الزوائد، ج 8، ص 216؛ الصواعق، ص 138؛ ذخائر العقبی، ص 6؛ نظم دررالسمطین، ص 233؛ ینابیع الموده، صص 189-190.

ورزیده اند. پس لازم است همان طور که رسول خدا صلی الله علیه و آله را دوست می داریم اهل بیت او را نیز دوست بداریم و از عداوت و کراهت نسبت به آنان اجتناب کنیم.

بعد هم می افزاید:

شخص موثقی در مکه به من خبر داد و گفت: من از اعمال شرفاء در مکه کراهت داشتم، شبی فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را در خواب دیدم که از من اعراض می کند و روی بر می گرداند. من بر وی سلام دادم و علت بی مهری اش را جویا شدم، پاسخ داد تو از شرفاء بدگویی می کنی. گفتم: ای بانوی من آیا کارهای آنها را درباره آن مرد نمی بینی؟! فرمود: آیا ایشان فرزندان من نیستند؟! پس من از کار خود توبه کردم و آن حضرت به من عنایت فرمود و از خواب بیدار شدم.

ابن عربی پس از نقل این واقعه، دو بیت زیرا سرود:

فلا تعدل باهل البیت خلقاً فاهل البیت هم اهل السیادة

فبغضهم من الانسان خسر حقیقی و حبهم عبادة(1)

در بزرگی و سیادت احدی را با اهل بیت برابر و مساوی مدان که آنان شایسته سیادت و بزرگی هستند.

خصومت و دشمنی با آنان زیان و خسران است و دوستیشان عبادت است.

16. آلوسی در بیان شقی ترین انسان ها چنین می گوید:

جاء ان أشقی الأولین عاقر الناقه و أشقی الآخرین قاتل علی کرم الله وجهه و قد أخبر صلی الله علیه وآله وسلم بذلک علیاً رضی الله عنه و کرم الله وجهه و عندی أشقی الآخرین أشقی من أشقی الأولین و الفرق بینهما کالفرق بین علی کرم الله وجهه و الناقه؛(2) روایت شده که اشقی الاولین کسی است که ناقه صالح را پی کرد و اشقی الاخرین قاتل علی علیه السلام است که

ص:215


1- (1) . فتوحات مکیه، ج 4، ص 139.
2- (2) . روح المعانی، ج 8، ص 168.

رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم خبرش را به علی علیه السلام داده بود. به عقیده من اشقی الاخرین از اشقی الاولین، شقی تر است و فرق بین این دو مثل فرق بین علی کرم الله وجهه و ناقه (شتر صالح) است.

17. سیوطی ذیل تفسیر سوره شمس چنین می آورد:

أخرج إبن أبی حاتم، إبن مردویه، البغوی، أبونعیم فی الدلائل عن عمار بن یاسر قال: قال رسول الله بعلی علیه السلام ألا أحدثک بأشقی الناس، قال بلی، قال رجلان، أحیمر ثمود الذی عقر الناقة، والذی یضربک علی هذا یعنی قرنه حتی تبتل منه هذا یعنی لحیته. قال: اخرج الطبرانی و ابن مردویه و ابونعیم مثله عن حدیث صهیب و جابر سمره؛(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمودند: آیا شقی ترین مردم را برایت معرفی کنم؟ فرمودند: بله. حضرت فرمودند: آنها دو نفرند، کسی که ناقه صالح را پی کرد و کسی که بر اینجا می زند، یعنی پیشانی تو تا اینکه محاسنت را خضاب می کند.

ب) آیات نازل شده در ذم خوارج

طبری در جامع البیان جریان خروج ذی الثدیه را از زبان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، نقل می کند که ایشان فرمودند: «عده ای از مسلمانان از دین خارج شدند، که بهترین فرقه ام آنها را به قتل می رسانند.»(2)

ص:216


1- (1) . الدرالمنثور، ذیل تفسیر سوره شمس، روایت اشقی الناس؛ تفسیر کبیر ذیل هذه ناقه الله لکم؛ خصائص نسائی، ص 39؛ مستدرک، ج 3، ص 113؛ مشکل الآثار، ج 1، ص 351؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 123. ر. ک: بخش فضایل (فصل 5).
2- (2) . تفسیر طبری، ج 10، ص 109. در ادامه حدیث ابو سعید را می آورد که گفت: «قسم می خورم که رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیث را فرمود» نیز نسانی در خصائص، ص 44؛ حاکم، المستدرک، ج 2، صص 145-147؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج 2، ص 140؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج 3، ص 66. در برخی منابع زیاداتی هم دارد که امام علی علیه السلام پس از کشتن او پرسید: آیا او را می شناسید، مردی عرض کرد، حرقوس است. مادرش را احضار نمودند گفت: این کیست، گفت نمی دانم، چون من در جاهلیت گوسفندانم را

در تفسیر سیوطی ذیل أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ کُفْراً درسوره ابراهیم چنین نقل شده است:

قال: و اخرج عبدالرزاق و الفریابی و النسائی وابن جریر و ابن ابی حاتم و ابن الانباری فی المصاحف و ابن مردویه و الحاکم و صححه، و البیهقی فی الدلائل عن ابی الطفیل ان ابن الکوا سأل علیاً علیه السلام من اَلَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ کُفْراً ؟ قال: هم الفجار من قریش کفیتهم یوم بدر، قال: فمن الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا؟ قال: منهم اهل حروراء.(1)

ابن الکواء از حضرت علی علیه السلام می پرسد:

اَلَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ چه کسانی هستند؟ حضرت می فرماید: کفار قریش که جنگ بدر آنها را کفایت نمود (کشته شدند) پرسید: اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: خوارج.

ذیل آیه: هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً روایاتی نقل شده که مراد از آنها خوارج هستند یا خوارج از مصادیق بارز آنها می باشند.

(تفسیر ابن جریر الطبری) روی بسنده ابی الطفیل قال:

سأل عبدالله بن الکوا علیاً علیه السلام عن قوله: هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً قال: انتم یا اهل حروراء (اقول) و رواه بطریق آخر عن سلمه بن کهیل و قال فیه: ویلک اهل حروراء منهم.

روی بسنده عن ابی الصهباء عن علی بن ابی طالب علیه السلام إن ابن الکوا سأله عن قول الله عزوجل: هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً فقال علی (علیه السلام) و انت اصحابک.(2)

ص:217


1- (1) . الدرالمنثور، ذیل أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ سوره ابراهیم، آیه 28. مراد از اهل حروراء خوارج هستند.
2- (2) . هر دو حدیث، تفسیر طبری، ج 16، ص 27.

روی بسنده عن نافع ابن جبیر بن مطعم قال: قال ابن الکوا لعلی بن ابی طالب علیه السلام: «ما الاخسرین اعمالاً الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا؟» قال: انت و اصحابک.(1)

روی بسنده عن زاذان عن علی بن ابی طالب علیه السلام انه سئل عن قوله: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً قال: هم کفره اهل الکتاب (الی ان قال) ثم رفع صوته فقال: و ما اهل النهر منهم ببعید.(2)

زمخشری ذیل همین آیه آورده است:

«و عن علی علیه السلام ان ابن الکوا سأله عنهم فقال: منهم اهل حروراء، (اقول) و ذکره الفخر الرازی ایضا فی تفسیره الکبیر و قال: هم اهل حروراء.»(3)

محتوای این احادیث را می توان بدین ترتیب خلاصه کرد:

حدیث اول: مراد خوارج هستند.

حدیث دوم: تو و قومت هستی، ای ابن الکواء، با توجه به اینکه خود این شخص نیز از خوارج است.

حدیث سوم: خوارج از مصادیق آن هستند.

حدیث چهارم: خوارج هستند.

زمخشری در تفسیر فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ 4 آورده:

وعن ابی امامه هم الخوارج و لما رآهم علی درج دمشق دمعت عیناه، ثم قال: کلاب النار، هولاء شر قتلی تحت ادیم السماء، و خیر قتلی تحت ادیم السماء الذین قتلهم هولاء فقال له ابوغالب: أشیء تقوله برأیک أم شیء سمعته من رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال: بل سمعت من رسول صلی الله علیه (وآله) وسلم غیر مرة.(4)

ص:218


1- (1) . همان، ص 28.
2- (2) . همان، ص 27.
3- (3) . کشاف، ذیل آیه؛ تفسیر کبیر فخر رازی. ر. ک: فصل 4.
4- (5) . الکشاف، ذیل فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ سوره آل عمران، آیه 106.

از ابی امامه نقل نموده که مراد از این آیه خوارج هستند. چون آنها را بر درب دمشق دیدم چشمانم پراشک شد و گفتم سگ های آتش، آنها شرترین مردم بر روی زمین هستند و بهترین مردم کسانی اند که با آنها جنگ می کنند. ابوغالب گفت: چه چیزی می گویی آیا با رأی و نظر خودت می گویی یا از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده ای؟ ابی امامه گفت: من این را از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم چندین بار شنیده ام.

سیوطی ذیل رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ می گوید:

واخرج ابن ابی حاتم و الطبرانی و ابن مردویه عن زکریا بن یحیی قال: سألت ابا غالب عن هذه الآیة رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ فقال: حدثنی ابو امامه عن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم انها نزلت فی الخوارج حین راوا تجاوز الله عن المسلمین و عن الامة و الجماعة قالوا: یا لیتنا کنا مسلمین.

سیوطی شبیه این حدیث را ذیل آیات اولیه سوره حجر می آورد که مراد از اَلَّذِینَ کَفَرُوا خوارج هستند، چون از میان امت و مسلمین خارج شدند.

ج) امام حسین علیه السلام و لعن قاتلین ایشان

یکی از مهم ترین مسائلی که تولی و تبری در آن مشهود است شهادت امام حسین علیه السلام به دست یزید ملعون می باشد. گرچه گاهی برخی از علمای اهل سنت - که عده آنها بسیار اندک است - نظرات مخالفی بیان نموده اند، اما اکثریت عالمان اهل سنت از منظرهای متفاوت و با عبارت های مختلف به هواداری نهضت کربلا و حقانیت حسین بن علی علیه السلام پرداخته اند، و یزید بن معاویه را از جهت های گوناگون نکوهش، مذمت و حتی لعنت کرده اند.

آن دسته از عالمان اهل سنت که گناه یزید را به ویژه در شهادت امام حسین علیه السلام نابخشودنی دانسته و بدین وسیله کفرش را محرز شمرده اند، او را سب لعن کرده و هرگونه توجیه و عذری را دراین مورد مردود شمرده اند.

این گروه از علمای اهل سنت برخی به طور مستقیم لعن یزید نموده یا آن را تجویز و یا

ص:219

تکلیف کرده اند و عده ای با بر شمردن صفات و برجستگی های انسانی و اسلامی امام حسین و بیان شهادت او و همراهانش به گونه غیر مستقیم این نظریه را تأکید و تأیید کرده اند.

موافقان امامت امام حسین علیه السلام و قائلین به وجوب لعن یزید

1. موافقان اموی

منابع تاریخی گواهی می دهند که یزید بن معاویه نه تنها از سوی فقها و عالمان آزاداندیش اهل سنت طرد شده و شایستگی اش برای احراز مقام خلافت اسلامی شدیداً انکار گردیده است، بلکه برخی سیاست مداران اموی نیز او را شایسته مقام خلافت ندانسته و مشروعیت خلافت و حقانیت موضع او را در برابر امام حسین به شدت رد کرده اند.

مهم ترین موافق امامت حسین بن علی علیه السلام و مخالفت یزید بن معاویه، فرزند و جانشین او، معاویه بن یزید است. او پس از مرگ یزید از سوی خاندان اموی و درباریان شام برای خلافت نامزد گردید. وی در اولین روز زمامدارای خویش بر فراز منبر رفت و با صراحت خطاب به امویان و مردم شام گفت:

این مقام خلافت، ریسمان الهی است و جدم معاویه در این باره با کسی مخالفت نمود و به منازعه دست زد که شایسته خلافت و بدین مقام سزاوارتر بود و آن کس، جز علی بن ابی طالب نبود. و با شما راهی را پیمود (معاویه) که خودتان می دانید و سرانجام در قبرش بدهکار جرایمی شد که از این رهگذر مرتکب گردید. سپس پدرم یزید این مقام را تصاحب نمود، در حالی که شایسته آن نبود و در این موضوع با فرزند دختر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم به منازعه برخاست. وی، عمرش دوام نیافت و در قبرش برای همیشه در برابر گناهی که از این جانب مرتکب گردید مسئول خواهد بود....(1)

مورخان اهل سنت ضمن نقل داستان فوق افزوده اند:

معاویه بن یزید پس از سخنان فوق به گریه افتاد و هنگامی که به او پیشنهاد گردید اگر خود خلافت را نمی پذیرد جانشینی برایش برگزیند پاسخ داد از شیرینی خلافت چیزی نچشیدم، پس تحمل مرارت ها و سختی های آن را نیز ندارم.(2)

ص:220


1- (1) . الصواعق المحرقه، ص 134؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 211 (تعلیق محمود ریاض حلبی).
2- (2) . همان.

علاوه بر او، عمر بن عبدالعزیز نیز که یکی از حاکمان خوشنام و مورد تأیید اهل سنت می باشد، در برابر امیرالمؤمنین خواندن یزید بن معاویه واکنش شدید نشان داد. در حقیقت این مواضع، بطلانی بر موضع یزید و عدم حقانیت اقدامات وی در برابر حسین بن علی علیه السلام است.

سیوطی نقل می کند که نوفل بن ابی الفرات گزارش کرده است که در نزد عمر بن عبد العزیز بودم. شخصی از میان جمع، مطلبی را از یزید نقل نمود و او را امیر المؤمنین خواند. عمر بن عبدالعزیز بی درنگ عکس العمل نشان داد و گفت: تو یزید بن معاویه را امیرالمؤمنین می خوانی! سپس دستور داد که او را بیست ضربه شلاق بزنند.(1)

ابوالفرج اصفهانی که یکی از دانشمندان مشهور اموی است در جای جای اثر ارزشمند خود مقاتل الطالبیین گواهی می دهد که خلافت دینی از آن آل علی است و امویان غاصب خلافت و اهل بغی بوده اند. وی پس از نقل حادثه کربلا یزید را به صراحت لعن می کند.(2)

2. حسن بصری (21-110 ق)

وی از دانشمندان و زهّاد معروف اهل سنت است که فساد و جنایت یزید را امری مسلّم می داند و حتی پا را فراتر نهاده و درباره معاویه ابن ابی سفیان نیز گفته است:

معاویه مرتکب چهار جنایت شد که اگر به جای وی کسی دیگر بود و یکی از آنها را انجام می داد، برای همیشه منفور و جنایتکار تلقی می گردید؛ نخست آنکه خلافت را بدون تشکیل شورای مسلمانان و نظر آنان به دست گرفت. دوم، زیاد بن ابیه را برادر خود خواند. سوم، حجر بن عدی و یارانش را به قتل رساند. چهارم، فردی چون یزید را ولی عهد خویش قرار داد و زمام امور مسلمانان را بدو سپرد. وی در جای دیگری، قاتل امام حسین و کسانی را که بدان دستور داده یا رضایت داشته اند لعن می کند.(3)

ص:221


1- (1) . همان، ص 209.
2- (2) . مقاتل الطالبین، ص 120، تحقیق سید احمد صقر.
3- (3) طه حسین، علی و فرزندانش، ص 242؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، صص 286-287 تهران؛ شذارات الذهب، ج 1، ص 68 (دارالکتب العلمیه، 1399 ق)؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 337 (دار صادر).

فرزند احمد حنبل (م 241 ق) وی نقل می کند که به پدر گفتم:

جمعی، ما را به دوستداری یزید متهم می کنند. داستان از چه قرار است؟ پدرم گفت: ای فرزند! آیا کسی که به خدا ایمان داشته باشد می تواند یزید را دوست بدارد؟ گفتم: پس چرا او را لعن نمی کنید؟ پدرم گفت: هرگز مرا دیده ای کسی را لعنت کنم فرزندم، چرا کسی را لعن نکنم، در حالی که خداوند او را در کتابش لعنت کرده است؟ آنجا می فرماید: فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ * أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ آیا فسادی بزرگ تر از قتل حسین بن علی هست؟(1)

3. رهبران مذهبی و فقهای نخستین اهل سنت

هر چند معروف است که از میان فقهای نخستین و رهبران مذاهب اصلی اهل سنت، احمد بن حنبل، یزید بن معاویه را لعن کرد و او را به دلیل ارتکاب جنایت کربلا نابخشودنی و مستحق جهنم دانست،(2) ولی واقعیت این است که سایر رهبران اهل سنت نیز در این اندیشه با وی اتفاق نظر داشتند. نعمان بن ثابت کابلی معروف به ابوحنیفه (80-150 ق) که رهبری مذهب حنفی را به عهده دارد، یکی از مخالفان سرسخت حکومت امویان بود. درباره اندیشه سیاسی وی می خوانیم وی هر چند در دوران بنی امیه و بنی عباس می زیست اما از علویان هواداری می کرد و ناخشنودی خود را از فرمانروایان امویان پنهان نمی کرد.(3)

اهل سنت افزوده اند وی هر چند در عمل علیه امویان وارد مبارزه نشده بود، ولی نافرمانی از آنها را جایز می دانست و شورش زید بن علی زین العابدین را در سال 121 ق علیه «هشام بن عبدالملک» عملی شرعی و آن را قابل تأیید می دانست.(4)

روشن ترین دلیل برای این موضوع، گزارش سیوطی است که هم چنان از مخالفت ابوحنیفه و فقهای معروف اهل سنت چون عبدالحمید بن جعفر، ابن عجلان و دیگران نسبت به منصور دوانیقی خبر می دهد. این در حالی است که این فقها با منصور بیعت کرده بودند.

ص:222


1- (1) . تذکرة الخواص، صص 286-287.
2- (2) . شبراوی، الاتحاف بحب الاشراف، ص 68؛ تذکرة الخواص، صص 288-290.
3- (3) . محمد رئوف توکلی، چهار امام اهل سنت و جماعت، ص 34.
4- (4) . همان.

روشن است بسیاری از فقهای اهل سنت بیعت را در صورتی که از روی رضا، رغبت و اختیار صورت گرفته باشد در لزوم متابعت خلیفه و عدم قیام در برابر وی مهم می دانند و آن را یکی از مبانی مشروعیت می شمارند. بر این اساس، وقتی از مالک ابن انس سؤال می شود که شما و سایر رهبران و ما چگونه در برابر منصور خروج بکنیم با آنکه قبلاً بیعت کرده ایم پاسخ می دهد: شما با اکراه و اجبار بیعت نموده اید، نه از روی رغبت و اختیار؛ ولیس علی مکره یمین؛(1) پس برای شخص مجبور، تعهد و پیمانی منعقد نمی گردد.

بی تردید فقهای مزبور با لعن یزید بن معاویه و مخالفت با حکومتش نشان دادند که بیعت مردم با وی، از روی اکراهی شدیدتر از آنچه درباره منصور صورت گرفت، به دست آمد. لذا مورخان اهل سنت تصریح نموده اند اکراه مردم به بیعت با وی، چیزی نبود که از دیده کسی حتی معاویه بن ابی سفیان دور بماند.(2)

با این همه، قیام حسین بن علی علیه السلام که حتی متهم به بیعت اکراهی و اجبار نبود، برابر عنصری چون یزید که مفاسدش با منصور قابل قیاس نبود، نه تنها کمترین ایرادی از دید اهل سنت و فقهای صدر اول آنها نداشت، بلکه واجب بود و کفر و لعن یزید هم امری آشکار.

4. عمرو بن جاحظ (150-255 ق)

او دارای آثار فراوان اسلامی و ادبی است که در قدرت بیان، قلم و ادب شهره تاریخ می باشد.(3) وی با همه هواداری های شدیدی که از حکومت های وقت داشت، در مورد یزید بن معاویه آشکارا لب به لعن و نفرین گشوده تا جایی که در رساله «بنی امیه» می نویسد:

منکرات و قبایحی که یزید بن معاویه با شهادت حسین بن علی مرتکب گردید وحشت آور بود. او دختران رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را اسیر نمود و دندان های حسین را با چوب زد و اهل مدینه را به شدت وحشت زده کرد. خانه خدا را تخریب نمود... و همه این امور بر قساوت قلبی و شدت عناد و ناصبیت یزید

ص:223


1- (1) . سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 231.
2- (2) . همان، صص 173-183.
3- (3) . جاحظ، کتاب الحیوان، ج 1، ص 3. (تحقیق عبدالسلام هارون).

گواهی می دهد و اینکه اصولاً نظر سوء و کینه، بغض و نفاق و حقد داشته است. او در واقع از ایمان خارج شده بود، پس او فاسق و معلون بود و هر کس از لعن و شتم ملعون خودداری ورزد خود ملعون است.(1)

5. ابوالقاسم سلیمان طبرانی (260-360 ق)

وی حرمت امام حسین علیه السلام و اهل بیتش را طبق حدیث صحیحی که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند واجب می داند. آن گاه به کارنامه یزید بن معاویه و ابن زیاد در کربلا، کوفه و شام اشاره می کند و رأس مبارک امام را نخستین سری می داند که در تاریخ اسلام حمل گردید. او همچنین چوب زدن یزید بن معاویه بر لب و دندان های مبارک امام را تأیید می کند. وی کتابی در مقتل امام حسین نوشته و در آن، احادیث بسیاری را در منزلت آن حضرت و شهادت آن بزرگوار آورده است.(2)

از این جهت، می توان گفت او لعن و کفر یزید را پذیرفته است، زیرا مخالفان چنانکه خواهد آمد، وقوع این حوادث را در کربلا، کوفه و شام و ارتکاب جنایات مزبور را توسط یزید، تکذیب کرده اند.

6. قاضی ابویعلی حنبلی (380-458 ق)

او یکی از فقهای معروف اهل سنت است و در مورد کسانی که مستحق لعن می باشند، اثری تألیف نموده است. وی در این کتاب یزید را مستحق لعن دانسته و تصریح کرده کسانی که با لعن یزید بن معاویه مخالفت می ورزند یا جاهل اند یا منافق.(3)

وی در ادامه از زبان پیامبر اکرم حدیثی را نقل می کند که در آن آشکارا یزید مورد لعن آن حضرت واقع شده است.

از دیگر عالمان اهل سنت «اجهوری» می باشد که از استادش محمد بن عرفه و هواداران اندیشه شورش گزارش می کند:

اهل سنت، همگان به کفر حجاج بن یوسف ثقفی نظر داده و حکم کرده اند، در حالی که

ص:224


1- (1) . همو، رساله بنی امیه (ضمیمه کتاب النزاع و التخاصم)، صص 1-3.
2- (2) . ر. ک: طبرانی، مقتل الحسین بن علی بن ابی طالب.
3- (3) . همان.

بی تردید جنایت های حجاج، هرگز به پایه یزید بن معاویه نمی رسید و او خیلی کمتر از یزید ستم نمود.(1)

موافقان کافر دانستن یزید بن معاویه و جواز لعن وی، به آنچه اشاره شد خلاصه نمی گردند؛ همچنان که به دوره خاصی از تاریخ اسلام و محدوه ویژه ای از جغرافیای مسکونی مسلمانان محدود نمی شوند. دانشمندانی چون ابن حزم اندلسی و جلال الدین سیوطی نیز لعن یزید را جایز شمرده و خلافت اسلامی را با صلح امام حسن مجتبی و پایان حکومت آن حضرت خاتمه یافته تلقی نموده اند و می نویسند:

ابن ابی شیبه در «المصنف» از سعید بن جمهان نقل نموده است که به سفیه گفتم: بنی امیه می پندارند خلافت از آن آنان است. او در پاسخ گفت: بنو رقاء (بنی امیه) دروغ می گویند، آنان بدترین پادشاهان بودند و اولین پادشاه آنها معاویه بن ابی سفیان شمرده می شود.(2)

ابن حزم قیام یزید را دنیوی صرف دانسته و او را قاطعانه یاغی می شمارد.(3) سیوطی حدیثی را از حضرت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند که آن حضرت خلافت را به مدت سی سال پس از رحلت خود محدود می کند و حاکمیت پس از آن را سلطنت و اشرافیت می داند. سیوطی در ادامه این حدیث تصریح می کند:

آخرین خلیفه اسلامی و فرجامین جانشین پیامبر اسلام حسن بن علی بن ابی طالب بود که با کنار گذاشتن آن حضرت پس از صلح تحمیلی سال 41 ق، خلافت اسلامی پایان یافت و سلطنت اموی آغاز گردید.

شوکانی در «نیل الاوطار» با شگفتی از کسانی یاد می کند که حسین بن علی، فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را در برابر یزید بن معاویه، شورشی می خوانند. او در ادامه یزید و معاویه را لعن کرده و می افزاید:

شگفتا از این تعبیرها و گفته ها که از شنیدنش، مو بر بدن هر انسانی راست می گردد و گوش ها به شدت احساس درد می کند.(4)

ص:225


1- (1) . الاتحاف بحب الاشراف، صص 65 و 97.
2- (2) . سیوطی، تاریخ الخلفاء ج 1، ص 199.
3- (3) . ابن حزم المحلی، ج 11، ص 98 به نقل از: عبدالرزاق موسوی مقرم، مقتل الحسین، ص 9.
4- (4) . همان، ص 10.

مورخ و رجال شناس برجسته، ابوالقاسم شافعی معروف به ابن عساکر مؤلف تاریخ دمشق (م 571 ق) که بحث مفصل و کارشناسانه ای با عنوان «ریحانه رسول الله الامام الحسین علیه السلام» نموده که در سال های اخیر، محقق محترم آقای محمودی به طور مستقل آن را تصحیح، تهذیب و چاپ کرده است. وی در جایی به یزید بن معاویه پرداخته و بر اشعار معروف او که در مجلس اسیران کربلا بر زبان رانده متعرض شده است. شعر یزید چنین است:

لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل

ابن عساکر می افزاید: «یزید با خواندن این اشعار، کفرش را آشکار نموده و خواننده این اشعار، کافر است.»(1)

وی در شرح حال امام حسین که در تاریخ دمشق آورده درباره شهادت آن حضرت می نویسد:

«قاتلان حسین بن علی در آتش اند، زیرا ممکن است از این جهت، خداوند جمیع ساکنان زمین را با عذابی دردناک هلاک نماید.»(2)

7. محمد بن طلحه دمشقی (م 652 ق)

وی مانند ابن عساکر، شافعی مذهب و از دانشوران شایسته اهل سنت است که کتابی با عنوان «مطالب السوول فی مناقب آل الرسول» نوشته و در آن راجع به شهادت امام حسین، مطالب ارزشمندی بیان داشته است و دیدگاه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را در مورد امام حسین نقل کرده و صفات برجسته و کم نظیر آن حضرت را با تفصیل شرح داده است. او در آخر، مخالفان و قاتلان حضرت را بخشش ناپذیر و محروم از شفاعت و جزء اصحاب آتش می شمارد و با اشعاری جان سوز در اوصاف آن امام و مظلومیتش، بحث را خاتمه می دهد.(3)

8. سبط ابن جوزی (م 654 ق)

او از دانشمندان بنام اهل سنت در قرن هفتم است. وی برای کفر یزید و جواز لعن وی

ص:226


1- (1) . عکبری، شذرات فی اخبار من ذهب، ص 69.
2- (2) . ابن عساکر، ریحانه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم الامام الحسین، ص 444.
3- (3) . مطالب السوول فی مناقب آل الرسول، صص 49-81. (تحقیق ماجد احمد عطیه).

دلایل مختلفی ارائه نموده و توجیه مخالفان را در مورد عدم جواز لعن، رد کرده و می افزاید:

خلافت دینی و جامه خلیفه مسلمانان بر تن نمودن شروطی می طلبد که یکی از آنها صحت بیعت مردم با خلیفه یا مدعی خلافت می باشد و یزید بن معاویه نیز از این قاعده مستثنی نیست. باید بیعت وی صحیح و از روی رضا، اختیار و آگاهی مسلمانان باشد. بیعت یزید شکستنی بود و نقض آن بر امام حسین علیه السلام حرام نبود، زیرا این نکته درصدر اسلام بر اجتهاد استوار بود و اجتهاد امام حسین نه تنها جواز نقض بیعت، بلکه بر وجوب خروج بر ضد وی حکم می کرد، زیرا ستم ها و فجایعی که از جانب یزید سرزد به اندازه ای بود که از شدت و کثرت آن گوش ها کر می گردید.(1)

او در ادامه از کسانی یاد می کند که در مورد جواز لعن یزید بن معاویه کتاب هایی نوشته اند. وی این امر را با دلایل مختلف از دیدگاه اهل سنت اثبات کرده و اضافه می کند:

«علمای اهل سنت به لعن کسانی حکم نموده اند که حتی یک دهم جنایت یزید را مرتکب نشده بودند. از همین رو لعن یزید باید جای هیچ تردید و اختلافی نداشته باشد.»

9. علامه سعدالدین تفتازانی (722-792 ق)

وی یکی از عالمان بزرگ اهل سنت می باشد که دراثر معروف خویش به نام «شرح العقائد النسفیه» تصریح می کند که یزید بن معاویه باید لعن شود، زیرا هر کسی که دستور قتل حسین بن علی علیه السلام را داده باشد یا آن را تجویز نموده و بدان رضایت داشته باشد به اتفاق علما سزاوار لعنت است.

لذا تردیدی نیست که یزید در مورد قتل امام حسین (دست کم) رضایت داشته و از آن واقعه خوشحال شده است. یزید به اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم انواع اهانت را روا داشت و این مطلب از لحاظ معنوی مورد تواتر می باشد؛ هر چند جزئیات آن به گونه انفرادی گزارش شده است. از این رو ما در مسئولیت یزید در حادثه کربلا بلکه در کفر و عدم ایمانش تردید روا نمی داریم، خداوند یزید و اعوان و انصارش را لعنت فرماید.(2)

ص:227


1- (1) . ابن جوزی، تذکرة الخواص، صص 290-292.
2- (2) . ر. ک: عکبری، شذرات الذهب فی الاخبار من ذهب، ج 1، ص 67.

10. یافعی

عالم دیگری از اهل سنت که یزید را لعن کرده «یافعی» است. او با دلایل روشنی در برابر تردید افراد اندکی در مورد لعن معاویه یا یزید چنین استدلال می کند:

«منظور اهل سنت از عدالت صحابه این است که اکثر آنان دارای عدالت بودند، اما نمی توان گفت عده ای اندک که فتنه ها بر پا کردند و کارشان بدون هیچ شبهه ای فتنه بود، عدالت داشتند.»

سپس می افزاید:

«اما کسانی که حسین را کشتند یا در قتل وی نقش آمریت داشتند و این امر را مباح دانستند بدون تردید کافرند.»(1)

11. شمس الدین ذهبی (م 747 ق)

وی از حافظان، مورخان و عالمان نامی اهل سنت که آثار مهمی، چون «سیر اعلام النبلاء» را تألیف نموده، در مورد یزید بن معاویه اظهار داشته است:

یزید بن معاویه ناصبی سنگ دل، کینه توز و سبک سر بود؛ شراب می نوشید و منکرات را مرتکب می شد. او دولت خود را با قتل حسین شهید آغاز نمود و با واقعه حره (کشتار اهل مدینه) به پایان برد. مردم مسلمان از او نفرت داشتند و عمرش برکت نداشت.(2)

12. جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی (604-672 ق):

مولوی درباره واقعه کربلا و شهادت امام حسین اشعاری دارد که بر ارباب دل و اصحاب عرفان و معرفت ناشناخته نیست. نفس اطلاق کلمه «شهید» بر امام حسین علیه السلام و یاران وفادارش نشان می دهد که مخالفین امام حسین، از جمله یزید بن معاویه و هوادارانش کافر بوده اند و لعن یزید مورد نظر اوست:

کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی

ص:228


1- (1) . همان، ص 69.
2- (2) . همان، ص 10.

کجایید ای سبک بالان عاشق پرنده تر ز مرغان هوایی

13. ابراهیم جوینی

عالمی دیگر که در این خصوص، موضع گرفته علامه ابراهیم جوینی (م 730 ق) است که در اثر نفیس خود به نام «فرائد السمطین» یزید بن معاویه را لعن کرده است؛ آنجا که داستان رأس مبارک را مطرح می کند:

«هنگامی که حسین بن علی علیه السلام به قتل رسید، رأس آن حضرت به سوی یزید بن معاویه - علیه اللعنة و السخط - فرستاده شد.»(1)

14. حمدالله مستوفی (م 750 ق)

او یکی از مورخان معروف اهل سنت است که در اثرش به نام تاریخ گزیده امام حسن مجتبی علیه السلام را آخرین فرد از خلفای راشدین شمرده و از آن حضرت به عنوان امیرالمؤمنین یاد می کند. او در ادامه امام حسین و فرزندنش را مستحق خلافت دانسته، حکومت امویان، از جمله یزید را غیر شرعی و غصبی می داند.(2)

15. ابن خلدون

جامعه شناس و مورخ معروف مسلمان، عبدالرحمان بن خلدون (730-808 ق) با آنکه در مورد شروط خلافت و تحلیل اوضاع سیاسی مسلمانان در سال 61 هجری مطالبی بیان می کند که مورد قبول بسیاری از بزرگان اهل سنت نیست، اما درخصوص فسق یزید و عدم استحقاق خلافت وی تردید روا نمی دارد و هرگونه کژاندیشی و توجیه را در حقانیت موضع اصلاحی امام حسین و قداست قیام کربلا به شدت رد کرده و تصریح می کند:

«حتی معاویه نیز در صورت اطلاع از وضعیت فرزندش و مفاسد یزید، تن به برنامه ولی عهدی وی نمی داد! و فسوق و فجور وی بیش از آن بود که معاویه انتظار یا آگاهی داشت».(3)

ص:229


1- (1) . فرائد السمطین، ج 2، ص 166.
2- (2) . حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، صص 198-201.
3- (3) . مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج 1، ص 415.

وی در ادامه، عدالت را شرط لازم برای خلافت می داند که یزید فاقد آن بود. ابن خلدون در جای دیگری، بیعت را معنا کرده است و رضایت و اختیار را لازمه بیعت تکلیف آور می داند. بنابراین، بیعت یزید از نظر وی فاقد وجاهت شرعی بود.(1)

16. علی بن محمد مالکی (784-855 ق)

به گفته کارشناسان، او یکی از اکابر علمای اهل سنت و مشهورترین دانشمند مالکی در نیمه نخست قرن نهم است که(2) اثری با عنوان «الفصول المهمه فی معرفه الائمه» پدید آورده است. او در این اثر به صفات و ارزش های متعالی و والایی می پردازد که در وجود مقدس سیدالشهداء تجسم داشت. وی پس از گزارش شهادت جان سوز آن حضرت و یارانش به طور مکرر دشمنان امام حسین را لعن می کند و در پایان قسمتی از کارنامه یزید در مورد امام حسین و یارانش، یزید را کافر می خواند.(3)

نام برده در این اثر که عمدتاً از منابع اهل سنت و نظریات دانشمندان آن سود می جوید، نامه یزید را مبنی بر گرفتن بیعت از حسین بن علی علیه السلام یا قتل وی مطرح می کند و گزارش های مربوط به فاجعه کربلا و سپس حرکت اسیران و جریان مجلس ابن زیاد و یزید را به تفصیل و تأثر نقل می کند.

وی با آنکه ندامت یزید درباره امام حسین، از جمله منع اهل بیت علیهم السلام از دسترسی به آب و عطش عیال و اطفال آن حضرت در روز عاشورا، غارت خیمه ها، انتقال اسیران به صورت فجیع و دردناک و بستن آنان با زنجیر و سایر حوادث را مطرح می کند، در واقع با پذیرش این امور، یزید را کافر می شمارد.(4)

17. نورالدین عبدالرحمان جامی هروی (817-889 ق)

او سردسته دانشمندان اهل سنت در عصر تیموری بود و با همه دل خوری ها و احیاناً انتقاداتی که به شیعیان زمانش دارد و گاهی این مسئله به نقد اندیشه شیعه از سوی وی

ص:230


1- (1) . همان، صص 400 و 370.
2- (2) . ابن صباغ، الفصول فی معرفه الائمه، صص 2-5.
3- (3) . همان، ص 195.
4- (4) همان، صص 189-195.

منجر می گردد، درباره مواضع معاویه و حضرت علی علیه السلام می گوید:

حق در آنجا به دست حیدر بود جنگ با او خطا و منکر بود

جامی در مورد «لعن» نگرشی سخت گیرانه دارد و در جایی به وضوح، لعن اهل قبله را رد می کند:

هر که شد ز اهل قبله بر تو پدید که به آورده نبی گروید

گرچه صد بدعت و خطا و خلل بینی او را ز روی علم و عمل

مکن او را به سرزنش تکفیر مشمارش ز اهل نار و سعیر

با این وجود، وی درباره یزید بن معاویه توقف نکرده و نه تنها در حضور یکی از مردان تیموری به نام ابوالقاسم بابر (852-861 ق) یزید را لعن می کند، بلکه منکر آن را نیز لعنت می کند.(1)

18. فضل الله بن روزبهانی خنجی (م 927 ق)

او به دلیل برخی از آثارش (نهج الحق) متهم به تعصب مذهبی و ضدیت با اهل بیت علیهم السلام می باشد که اثر ارزشمند احقاق الحق در پاسخ آن پدید آمده است. وی در یکی از کتاب هایش هنگامی که به بیان شخصیت و مقام حسین بن علی علیه السلام می رسد، این گونه ادامه می دهد:

بار خدایا درود و صلوات و سلام فرست بر امام سوم که لقب او شهید است و شهید کسی است که در میدان جنگ و معرکه کفار کشته شود... آن حضرت برکشید مر شمشر حمیت را در دین بر هر جباری که عناد با حق داشته باشد و این اشارت است بدان که حضرت به خلافت یزید - علیه اللعنة و العذاب - راضی نشده و شمشیر حمیت در دین برکشیده در مقابله او بایستاد و در دفع او سعی و اجتهاد فرمود.(2)

ص:231


1- (1) . عبدالرحمان جامی، مثنوی هفت اورنگ، ص 178؛ عبدالواسع نظامی باخزری، مقامات جامی، صص 166 و 175-180.
2- (2) . فضل الله خنجی اصفهانی، وسیله الخادم الی المخدوم درشرح صلوات چهارده معصوم، صص 24، 161 و 164.

19. ابن طولون

چنانکه اشاره شد، تقدیس شهادت امام حسین به علمای دوره خاص یا سرزمین به خصوصی از اهل سنت محدود نمی شود. شمس الدین محمد بن طولون (م 953 ق) کتاب الشذرات الذهبیه فی تراجم الائمه الاثنی عشریه عند الامامیه را نوشت و در آن ضمن بیان احوالات امامان معصوم علیهم السلام شعری در وصفشان سرود. او در این شعر شهادت امام حسین را با محکوم نمودن هرگونه آزار و اذیت حضرت زین العابدین مورد توجه قرار داده است.

ابوتراب حسن و حسین و بغض زین العابدین شین(1)

همو می نویسد:

«امام حسین روز عاشورای سال 61 در سرزمینی به نام کربلا شهید شد و مرقدش در آنجا مشهور است. مردم آن را زیارت نموده، به آن تبرک می جویند. مردم از شهادتش به شدت محزون شدند و بسیار سوگواری نمودند.»

وی در ادامه ابراز می دارد که حوادث عاشورا را در کتاب مستقلی به نام «هطل العین فی مصرع الحسین» نگاشته،(2) اما متأسفانه این اثر به دست ما نرسیده است.

20. ملاحسین کاشفی سبزواری

از منابع تاریخی به آسانی دست می یابد که امام حسین و انقلاب عظیم آن حضرت در کربلا در قرن های نهم و دهم در میان اهل سنت پذیرش عمومی یافته بود و مسلمانان، اعم از شیعه و سنی در ایام محرم و حتی غیر آن، جهت تجلیل شهادت آن امام و لعن یزید بن معاویه به روضه خوانی و سوگواری می پرداختند. نگارش کتاب معروف «روضة الشهداء» که جزء نخستین کتاب ها به زبان فارسی در مورد مصائب خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به ویژه امام حسین به شمار می آید، مؤید همین مطلب است. به دلیل شهرت همین اثر (روضة الشهداء) و استفاده از آن در مجالس سوگواری، مجالس عزاداری به روضه خوانی شهرت یافت که تاکنون نیز این اصطلاح رایج است.

ص:232


1- (1) . شمس الدین محمد طولون، الائمه الاثنی عشر، ص 70. (قم، منشورات رضی، 1402 ق).
2- (2) . همان.

ملاحسین کاشفی سبزواری (م 910) نویسنده روضة الشهداء در سبزوار متهم به تسنن و در هرات متهم به تشیع بود. زین الدین محمود واصفی صاحب کتاب «بدایع الوقایع» که از عالمان و عارفان مهم اهل تسنن در دوره تیموریان بوده است، به طور مکرر از برپایی جلسات روضه خوانی و سوگواری امام حسین توسط اهل سنت هرات، نیشابور و سایر نقاط جهان اسلام یاد می کند و چنین گزارش می نماید که اهل سنت نیشابور از وی برای خواندن روضه به سبک ملاحسین کاشفی دعوت کردند و او نیز مدتی در میان اهل سنت نیشابور به اقامه عزاداری و بیان مصائب امام حسین پرداخت که به شدت مورد استقبال و تشویق مردم قرار گرفت.(1)

21. عبدالواسع باخرزی

عبدالواسع نظامی باخرزی که از نزدیکان جامی و سرآمد اهل سنت در زمان خویش بود نه تنها قیام امام حسین و اهداف اصلاحی آن حضرت را می ستاید، بلکه همه زوایای افکار آن حضرت و سایر معصومان علیهم السلام را قابل انقیاد دانسته، می نویسد:

«بالله العلی العظیم، اگر به تحقیق دانم که عترت طاهره نبوی بر این عقیده و اعتقاد بوده اند، من اول کسی هستم که بدان طرف میل و رغبت پیدا می کنم.»(2)

عشق به حسین بن علی و تولای بی چون و چرای آن حضرت از سویی و لعن و نفرین کسانی که در شهادت آن حضرت دخیل بوده اند، به ویژه یزید بن معاویه از سوی دیگر، در قرون بعدی نیز ادامه یافت و بسیاری از سران و اهل نظر اهل سنت در مورد اهل بیت، به خصوص شهادت امام حسین دست به تألیف کتاب زدند یا در یکی از فصول اثر خویش بدون کمترین تحریف و تردید از حضرت تمجید کرده، ایشان را سرمشق مسلمانان معرفی نمودند که از آن جمله می توان به عارف نامدار شیخ سلمان قندوزی بلخی (م 1294 ق) نگارنده «ینابیع الموده»، علامه شلبنجی صاحب «نورالابصار»، شبراوی مؤلف «الاتحاف بحب الاشراف» و محی الدین بن عربی نوسینده کتاب «المناقب» در مقامات و صفات معصومان نام برد.

ص:233


1- (1) ر. ک: زین الدین محمود واصفی، بدایع الوقایع. (تصحیح الکساندر بلدرف).
2- (2) . عبدالواسع نظامی باخزری، مقامات جامی، ص 148؛ ر. ک: نگاهی نو به جریان عاشورا، گروهی از پژوهشگران، زیر نظر سید علی رضا واسعی.

مسلّم است اشاره ای هر چند گذرا به مطالب افراد فوق که در میان اهل سنت دارای اعتبار و مکانت خاصی هستند بیش از این مجال می طلبد چنان که طرح نام آنان به مفهوم نادیده گرفتن نظریه ارزنده عالمان و مصلحان معاصر اهل سنت به سیدالشهدا و شهادت تاریخی و همیشه سبز آن بزرگوار نیست. باید اذعان کرد که اندیشه وران سده های اخیر اهل سنت به دلیل تهاجم استعمار و فرهنگ منحط غرب از سویی و خودکامگی و مفاسد سران سیاسی بسیاری از جوامع اسلامی از سوی دیگر بیش از گذشته به اهمیت قیام حسین بن علی وقوف یافته و در فلسفه سیاسی، دینی و اجتماعی آن نهضت عظیم، تدقیق و امعان نظر کرده اند و امام حسین علیه السلام را از هر نظر مظهر حق و آزادگی و عزت معرفی نموده و برای همیشه راه و رسم آن حضرت را برای مسلمانان سرمشق و نجات بخش دانسته اند.

22. آلوسی

وی پس از آنکه حدیث ابن مسعود را می آورد که معیار شناخت مؤمن حب امام علی علیه السلام و نشانه منافق بغض نسبت به حضرت علی علیه السلام است می گوید: به نظر من بغض علی علیه السلام از قوی ترین علامات نفاق است. سپس می گوید:

ماذا تقول فی یزید الطرید أکان یحب علیاً کرم الله وجه أم کان یبغضه و لا اظنک فی مریه من انه علیه اللعنه کان یبغضه رضی الله عنه اشد البغض و کذا یبغض ولدیه الحسن و الحسین علی جدها و ابویهما و علیهما الصلاة و السلام کما تدل علی ذلک الآ آثار المتواتره؛(1)

در مورد یزد طرد شده چه می گویی، آیا علی را دوست می داشت یا نسبت به او بغض می ورزید، شک نداری که او (لعنت خدا براو باد) به علی علیه السلام بغض می ورزید، آن هم شدیدترین بغض و همچنین به دو فرزندش حسن و حسین که سلام و درود خدا بر جد و پدر آن دو و خودشان باد و بر این، روایات متواتری دلالت دارد.

همو در جایی دیگر هنگام یاد کرد سخن قاضی ابی بکر بن العربی در مورد آیه وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ2 می گوید:

ص:234


1- (1) . روح المعانی، ج 26، ص 78 ذیل آیه وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ سوره محمد، آیه 30.

نعم لهذا القاضی حکم مشهور فی امرالحسین رضی الله تعالی عنه ولعن من رضی بقتله لایرتضیه الا یزید زاد الله عزوجل عذاب الشدید؛(1)

برای این قاضی حکم مشهوری درباره امام حسین علیه السلام است، او قائل به لعن کسانی است که راضی به قتل حسین هستند و یزید که خداوند بر عذاب او بیفزاید راضی به این کار بود.

آلوسی در جایی دیگر نیز چنین می گوید:

لا توقف فی لعن یزید لکثرة أوصافه الخبیثة و ارتکابه الکبائر فی جمیع ایام تکلیفه و یکفی ما فعله ایام استیلائه باهل المدینة و مکة فقد روی الطبرانی بسند حسن «اللهم من ظلم اهل المدینة واخافهم فاخفه و علیه لعنة الله و الملائکه و الناس اجمعین لایقبل منه صرف ولا عدل» والطامه الکبری ما فعله باهل البیت و رضاه بقتل الحسین علی جده و علیه الصلاة و السلام و استبشاره بذلک و اهانته لاهل بیته مما تواتر معناه و ان کانت تفاصیله آحاداً و فی الحدیث «سته لعنتهم - و فی روایة - لعنهم الله و کل نبی مجاب الدعوه المحرف لکتاب الله - و فی روایة - الزائد فی کتاب الله و المکذب بقدر الله و المتسلط بالجبروت لیعز من اذل الله و یذل من اعز الله و المستحل من عترتی و التارک لسنتی» و قد جزم بکفره و صرح بلعنه جماعة من العلماء منهم الحافظ ناصر السنة ابن الجوزی و سبقه القاضی ابویعلی، و قال العلامه التفتازانی: لا نتوقف فی شأنه بل فی ایمانه لعنه الله تعالی علیه وعلی انصاره و اعوانه، و ممن صرح بلعنه الجلال السیوطی علیه الرحمة و فی تاریخ ابن الوردی و کتاب الوافی بالوفیات ان السبی لما ورد من العراق علی یزید خرج فلقی الاطفال و النساء من ذریه علی و الحسین رضی الله تعالی عنهما و الروس علی اطراف الرماح و قد اشرفوا علی ثنیة جیرون فلما رآهم نعب غراب فأنشأ یقول:

لما بدت تلک الحمول و اشرفت تلک الرؤوس علی شفا جیرون

نعب الغراب فقلت قل أو لا تقل فقد اقتضیت من الرسول دیونی

ص:235


1- (1) . روح المعانی، ج 22، ص 57.

یعنی انه قتل بمن قتله رسول لله صلی الله تعالی علیه وسلم یوم بدر کجده عتبه و خاله ولد عتبه غیرهما و هذا کفر صریح فاذا صح عنه فقد کفر به ومثله تمثله عبدالله بن الزبعری قبل اسلامه؛(1)

در لعن یزید توقف نمی کنیم زیرا او اوصاف خبیث و کبائر بسیاری دارد، و همین بس که در ایام استیلایش بر اهل مکه و مدینه ظلم هایی روا داشت و طبرانی به سندی حسن نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس مردم مدینه را بترساند و بر آنها ظلم کند تا قیام قیامت بر او لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم باد و هیچ چیز از او قبول نمی شود.»

واقعه وخیم آن است که بر سر اهل بیت آورد، بر قتل حسین علیه السلام رضایت داد، و به اهل بیت اهانت کرد. طبق روایات متواتر عده ای از علما بر لعن او تصریح نموده اند؛ از جمله ابن جوزی، قاضی ابویعلی، و تفتازانی که می گوید: «ما در این مسئله توقف نمی کنیم، بلکه او ایمان نداشت، بر او و یاران و یاورانش لعنت باد.»

و از جمله کسانی که به لعن او تصریح نموده جلال الدین سیوطی است. در کتاب ابن الوردی ذکر شده که چون کاروان اسیران از عراق بر یزید وارد شدند او اطفال و زنان و ذریه علی را دید و سر امام حسین علیه السلام را بر روی نی ها، پس آنگاه این شعر جاهلی را خواند.

یعنی اینکه او به خاطر این کشته شد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روز جنگ بدر، جدش عتبه، عمویش و دیگران را کشت و این کفری آشکاراست و اگر صحیح باشد پس کافر است.

آلوسی به عده اندکی که در این مسئله سکوت نموده یا آن را توجیه نموده اند می تازد و چنین می گوید:

وانا اقول: الذی یغلب علی ظنی ان الخبیث لم یکن مصدقا برسالة النبی صلی الله تعالی علیه وسلم و ان مجموع ما فعل مع اهل حرم الله تعالی و اهل حرم نبیه علیه الصلاة و السلام و عترته الطیبین الطاهرین فی الحیاة بعد الممات و ما صدر منه من المخازی لیس بأضعف دلالة علی عدم

ص:236


1- (1) . روح المعانی، ج 26، ص 72.

تصدیقه من القاء ورقة من المصحف الشریف فی قذر، و لا أظن أن أمره کان خافیا علی أجلة المسلمین إذ ذاک ولکن کانوا مغلوبین مقهورین لم یسعهم الا الصبر لیقضی الله أمرا کان مفعولا، و لم سلم ان الخبیث کان مسلماً فهو مسلم جمع من الکبائر ما لا یحیط به نطاق البیان، و أنا أذهب إلی جواز لعن مثله علی التعیین و لو لم یتصور أن یکون له مثل من الفاسقین، و الظاهر انه لم یتب، و احتمال توبته أضعف من إیمانه، و یلحق به ابن زیاد و ابن سعد و جماعة فلعنه الله عزوجل علیهم اجمعین، و علی انصارهم و اعوانهم و شیعتهم و من مال الیهم الی یوم الدین ما دمعت عین علی أبی عبدالله الحسین و یعجبنی قول شاعر العصر ذوالفضل الجلی عبدالباقی افندی العمری الموصل و قد سئل عن لعن یزید اللعین:

یزید علی لعنی عریض جنابه فاغدو به طول المدی العن اللعنا و من کان یخشی القال و القیل من التصریح بلعن ذلک الضلیل فلیقل: لعن الله عزوجل من رضی بقتل الحسین و من آذی عتره النبی صلی الله تعالی علیه وسلم بغیر حق و من غصبهم حقهم فانه یکون لاعناً له لدخوله تحت العموم دخولا أولیأ فی نفس الامر، و لا یخالف أحد فی جواز اللعن بهذه الالفاظ و نحوها روی ابن العربی المار ذکره وموافقیه فانهم علی ظاهر ما نقل عنهم لا یجوزون لعن من رضی بقتل الحسین رضی الله تعالی عنه، و ذلک لعمری هو الضلال البعید الذی یکاد یزید علی ضلال یزید؛(1)

من می گویم خبیث (یزید) تصدیق کننده رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نبود کارهایی مثل آنچه بر اهل حرم خدا و اهل حرم رسول خدا و عترت پاکش در زندگی شان انجام داد و کلمه های ناپسندی که از او سر زده است. گمان نمی کنم رسوایی او بر هیچ یک از مسلمانان مخفی مانده باشد، گرچه به ظاهر آنها مغلوب شدند و چاره ای جز صبر نداشتند تا امر خداوند برسد، بر فرض که تسلیم شویم و بگوییم خبیث مسلمان است. پس مسلمانی است که تمام کبائر را جمع نموده، کبائری که زبان از گفتن آنها قاصر است و من نظرم بر جواز لعن همچون اویی

ص:237


1- (1) . همان، ج 26، ص 74.

است. قطعاً اگر تصور نکنیم که همچون اویی فاسق است و ظاهراً توبه هم نکرد و احتمال توبه اش ضعیف تر از ایمانش است و لذا ابن زیاد و ابن سعد و تمامی آنها و یاورانشان و یارانشان و پیروانشان همگی فاسق اند و لعنت خداوند تا روز قیامت و تا زمانی که اشکی بر ابی عبدالله ریخته می شود، بر آنها باد. آلوسی سپس از گفته شاعر تعجب می کند (در عدم صراحت در لعن او) و می گوید: هرکس از قال و قیل می ترسد که بگوید او ملعون و گمراه است، پس بگوید خداوند کسی را لعنت کند که به قتل حسین علیه السلام راضی شد و نیز لعنت خدا بر کسانی که عترت رسول خدا را آزار دادند و حق آنها را غصب نمودند. زیرا اینها به طریق اولی داخل در لعن هستند و هیچ کس از جواز لعن با چنین الفاظی ترسی ندارد و کسانی که لعن راضیان به قتل حسین علیه السلام را جایز نمی دانند، در ضلالت دوری هستند، همچون ضلالت یزید.

کلام آخر آلوسی ختمی است بر دفتر آنانکه چشم بر واقعیت می پوشند.

نتیجه گیری و ارزیابی

نظریه فوق که شهادت امام حسین را از جوانب متفاوت تحلیل کرده و تکفیر و لعن یزید را تردید ناپذیر می داند، از ابعاد گوناگون قابل ارزیابی است:

الف) نظریه مزبور در موارد متعدد و به گونه ای قوی دارای پشتوانه قرآنی و حدیثی است که در جای خود بیان شد. افزون بر این، مورد اتفاق علمای اسلام است و سخن مخالفان آن چندان درخور اعتنا نیست.

ب) با اطمینان می توان گفت کسانی از اهل سنت که این نظریه را برگزیده اند به منطقه به خصوص یا دوره ای خاص یا مذهب ویژه ای انحصار نمی یابند. هواداران این نظریه از دمشق مرکز خلافت اموی و خاستگاه امویان گرفته تا مصر و سایر بلاد عربی و ایران و خراسان و هند و ماوراءالنهر را در برمی گیرد که به زبان های متعدد فارسی، عربی، اردو و ترکی تکلم می نمودند. تکفیر و لعن یزید در مذاهب گوناگون اهل سنت، چون حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی وجود دارد. همچنین متخصصان علوم گوناگون از جمله حدیث، قرآن، عرفان، فقه و فلسفه را در بر می گیرد. به هر حال اعتقاد به لعن یزید در میان مسلمانان از زمان حادثه عاشورا تا دوران معاصر، امری انکارناپذیر است.

ص:238

بدین ترتیب عوامل بازدارنده پژوهش های علمی و روشمند برای کشف حقایق تاریخی درباره آنان چندان به چشم نمی خورد. آنان با واقع بینی و موشکافی توانستند حقایق را درک کنند و مواضع امام حسین را از جهات گوناگون مطابق وحی و اصول اسلامی بیابند و کارنامه یزید را خلاف دین و وحی و در خدمت شیطان تشخیص دهند و در این راه هرگونه تعصب مذهبی، منطقه ای، زبانی، تمدنی و سیاسی را نادیده بگیرند. این امر (بی طرفی) از آن اصولی است که اقلیت مخالف این نظریه بدان تأکید کرده و اصرار ورزیده اند که تاریخ باید بدون هرگونه عاطفه گرایی و احساسات و عاری از هر نوع تعصبات مذهبی، زبانی، منطقه ای و تاریخی بررسی و کاوش گردد تا حقایق آن بدون هرگونه شائبه و تحریف آشکار گردد.(1)

ج) ازگفته های طرفداران نظریه لعن یزید و تکفیر وی به دست می آید که این نظریه بیش از آنکه اندیشه ای مقطعی، فرقه ای یا سیاسی باشد، یک اصل اعتقادی است. از این لحاظ مردم اهل سنت نیز در گذشته چون شیعیان، ایام محرم، به ویژه تاسوعا و عاشورا را گرامی می داشتند و در ایام سوگواری امام حسین علیه السلام و اطعام و نذورات را به طور گسترده بر پا می نمودند. در واقع تا آغاز قدرت یابی صفویه در ایران (اواخر قرن نهم) این وضعیت به طور روزافزون ادامه داشت و کتاب روضة الشهداء برای اهل سنت و در پاسخ این نیاز جامعه اهل تسنن در هرات و در دوره تیموریان شکل گرفت و تألیف شد.

بر این اساس، افول تدریجی سنت عزاداری پس از صفویه، در میان اهل سنت بیشتر صبغه سیاسی و عکس العملی دارد که در برابر بعضی از اقدامات و سیاست های صفویه صورت گرفت و باقی ماندن مراسم سوگواری امام حسین در نقاط دور افتاده یا غیرسیاست زده اهل سنت، مانند مناطقی از هند، پاکستان، جنوب شرق آسیا و افغانستان، شاهدی بر این ادعاست.(2)

د) ذم مروان و مروانیان

احادیث بسیاری در ذم مروان، فرزندش و پدرش وارد شده و در برخی از آنها ذیل آیه «شجره ملعونه» تصریح شده که مراد بنی امیه است.

ص:239


1- (1) . ابراهیم علی شعوط، اباطیل یجب ان تمحی من التاریخ، ص 236.
2- (2) . ر. ک: عبدالمجید ناصری، تشیع در خراسان عهد تیموریان.

فخر رازی ذیل آیه وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ در سوره بنی اسرائیل چنین می نگارد:

واختلفوا فی هذه الشجرة (الی ان قال) القول الثانی قال ابن عباس: الشجرة بنو امیه - یعنی الحکم بن ابی العاص، قال: و رأی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فی المنام ان ولد مروان یتداولون منبره و... و مما یؤکد هذا ال تأویل قول عائشة لمروان: لعن الله و اباک و انت فی صلبه فانت بعض من لعنه الله؛(1)

در معنی شجره ملعونه اختلاف شده و قول دوم که از ابن عباس است می گوید: مراد بنی امیه یعنی نسل حکم بن ابی العاص هستند، و سپس خواب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را نقل می کند که حضرت در خواب دیدند فرزندان مروان بر منبرش بالا و پایین می روند... این تأویل را قول عایشه تقویت می کند که به مروان گفت: خدا پدرت را لعنت کند که تو در صلب او بودی و تو قسمتی از لعن هستی [که رسول خدا فرموده است].

سیوطی نیز چنین روایت کرده است.

اخرج ابن ابی حاتم عن ابن عمر ان النبی صلی الله علیه (وآله) وسلم قال: رأیت ولد الحکم بن ابی العاص علی المنابر کانهم القردة و انزل الله فی ذلک وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ یعنی الحکم و ولده.

(وقال ایضا) و اخرج ابن مردویه عن عائشة انها قالت لمروان بن الحکم:

سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول لابیک وجدک انکم الشجرة الملعونه.

ص:240


1- (1) . تفسیر کبیر فخر رازی، ذیل آیه. درباره رؤیای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ر. ک: مستدرک الصحیحین، ج 4، ص 480. از قول ابوهریره می گوید: این حدیث به شرط شیخین صحیح است. کنز العمال، ج 6، صص 40 و 90؛ درالمنثور ذیل آیه می گوید: چون پیامبر خواب را دید، آیه نازل شد و شجرة الملعونه یعنی الحکم وُلده.

او در تفسیر ن وَ الْقَلَمِ نیز نقل می کند:

اخرج ابن مردویه عن ابی عثمان النهدی قال: قال مروان بن الحکم: لما بایع الناس لیزید سنة ابی بکر و عمر فقال عبدالرحمن بن ابی بکر: انهما لیست بسنة ابی بکر و عمر و لکنها سنة هرقل، فقال مروان: هذا الذی انزلت فیه وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ قال: فسمعت ذلک عایشه فقال: انها لم تنزل فی عبدالرحمن ولکن نزلت فی ابیک وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِینٍ * هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیمٍ.1

چون مردم با یزید بیعت نمودند، عبدالرحمن بن ابی بکر گفت این سنت ابوبکر و معاویه نیست، بلکه سنت هرقل است. مروان گفت: این همان کسی است که درباره اش وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ 2 نازل شده است. گفت از عایشه شنیدم که درباره عبدالرحمن نازل نشده است، ولی آیه وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ... درباره پدر تو نازل شده است.

(الزمخشری فی الکشاف) فی تفسیر قوله تعالی: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ کُفْراً فی سورة ابراهیم، قال: عن عمرهم الا فجران من قریش بنو المغیره وبنوامیه، فاما بنو المغیره فکفیتموهم یوم بدر، واما بنو امیه فمتعوا حتی حین (اقول) و ذکره السیوطی ایضاً فی الدر المنثور وقال: اخرجه البخاری فی تاریخه وابن جریر و ابن المنذر و ابن مردویه عن عمر بن الخطاب.(1)

مراد از کسانی که نعمت خدا را ضایع نمودند و کافر شدند بنی مغیره و بنی امیه هستند. بنی مغیره که روز بدر همگی نگون بخت شدند و بنی امیه هم تا قیامت فرصت داده شده اند تا آنجا به حسابشان رسیدگی شود.

ص:241


1- (3) . الکشاف ذیل ابراهیم، آیه 28 أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ و نیز کنز العمال، ج 1، ص 252 و ج 6، ص 91 (ویل لبنی امیه ثلاث مرات).

صیغه تولی و تبری و توسل در کلام ابن روزبهان

وی در کتاب خود وسیلة الخادم می گوید:

اللهم وال من والاهم و عاد من عاداهم و انصر من نصرهم و اخذل من خذلهم و العن من ظلمهم و عجل فرجهم واهلک عدوهم من الانس و الجن برحمتک یا ارحم الراحمین؛ بار خدایا! دوست بدار کسی را که آنها را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که آنها را دشمن بدارد و یاری کن کسی را که به آنها یاری نماید و کسی را که ترک یاریشان کند از یاری خویش محروم ساز و لعنت کن برکسی که بر ایشان ظلم کند و در فرج ایشان با ظهور مهدی موعود تعجیل فرما و دشمنان آنان را از انس و جن هلاک فرما به رحمت خود ای رحم کننده ترین رحم کنندگان!».

این صیغه تولی و تبراست و هر کس که این صیغه را گفت تولی و تبرای او به اتفاق فریقین سنی و شیعه تمام شد، زیرا که اقرار به وجوب موالات و معادات کرده است بنابر آن که اقرار در صیغه دعا اتم اقرارات در عرف است. و اما لعن برکسی که بر اهل بیت پیغمبر ظلم کند به اتفاق اهل هر دو مذهب جایز است و حقیقت این مسئله اینکه، معنی لعن، راندن از رحمت الهی است و غیر کافر که در کفر باشد، کسی دیگر از رحمت الهی رانده نیست بنابر آنکه خدای تعالی غیر از شرک همه گناهان را می آمرزد چنانچه می فرماید: إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ .

اکنون سخن در این است که موجبات و خصال کفر چه چیز است. و ما بیان کردیم که دشمنی با پیغمبر و آل او از خصال کفر است، زیرا که موالات ایشان جزء ایمان است، پس معادات ایشان کفر باشد و اقصی مراتب معادات آن است که کسی را بکشند یا جنگ کنند و وی را از حقش منع نمایند، پس بر این تقدیر «ابن ملجم و یزید و معاویه» علیهم اللعنه و العذاب و غیر ایشان از مردمانی که متواتر شده در میان امت که ایشان ائمه کبار را کشته اند و زهر داده، از حق ایشان منع کرده، بی شک بر ایشان لعن توان کرد، زیرا که این خصال کفرست که از ایشان صادر شده و توبه و بازگشت ایشان به ایمان محقق نشده، پس کفر محقق است و ایمان محقق نیست، پس به اتفاق، ایشان را لعن توان کرد، لعنة الله علیهم و علی محبیهم اجمعین.

ص:242

و اما کسانی دیگر که دشمنی آنها محقق نشده، به مجرد روایات مختلف که معارض هم دارد، به خصوص لعنت نباید کرد، بلکه همچنین باید گفت که لعنت بر هر کسی که بر آل محمد ظلم کرده و با ایشان دشمنی نموده است؛ چنانچه حق تعالی می فرماید:

أَنْ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظّالِمِینَ این حقیقت این مسئله است، اگر اهل مذهبین انصاف دهند.

ابن روز بهان درباره توسل به امامان نیز گفته است:

اللهم نتوسل الیک و نتشفع بک بهولاء الاجلة الکرام المعصومین فی نصرة عساکر الاسلام و حفظ معالم الدین و فی قضاء حاجتنا و حصول مقاصدنا فی المنزلین و فی مغفرة ذنوبنا و محو سیئاتنا و قبول حسناتنا و دوام عافیتنا و دفع البلیات عنّا و تفریج همؤمنا و وسع ارزاقنا و تیسر مهماتنا و فی السلامة فی الحضر و الصحة و الغنیمة فی السفر و فی المودت بالایمان و البعث فی زمرة اصحاب الاحسان و فی ان تجعل کل هذه لنا و لآبائنا و امهاتنا و اولادنا و ازواجنا و موالینا و استادینا و معلمینا و لارباب حقوقنا و لسائر المؤمنین و المؤمنات؛

بار خدایا! به سوی تو توسل می جوییم و به حضرت تو شفیع می گردانیم در فراخی روزی هایمان و آسان گردانیدن مهماتمان و ما را سلامتی و تندرستی در سفر و حضر روزی گردان و ما را با ایمان بمیران و روز قیامت در جمله اصحاب احسان برانگیزان. بار خدایا! به سوی تو توسل می جوییم و این چهارده معصوم را شفیع نزد تو می گردانیم در آنکه همه این چیزها که ما طلب کردیم، از برای ما و پدران و مادران ما فرزندان و زنان و خادمان ما و استادان و معلمان ما و شاگردان ما و کسانی که بر ما حق دارند و سایر مؤمنان و مؤمنات، نصیب بگردانی (1)والحمدلله اولا و آخراً.

ص:243


1- (1) . وسیلة الخادم الی المخدوم، صص 299-306. این کتاب ارزشمند به کوشش آقای رسول جعفریان چاپ شده است.

ص:244

بخش چهارم: ولایت، امامت و مهدویت

اشاره

ص:245

ص:246

جایگاه ولایت نزد تشیع

یکی از مسائل مهمی که شیعیان را از سایر فرقه ها جدا می کند و آنها را به عنوان یک فرقه کلامی مطرح می نماید، توجه خاص ایشان به امامت و وصایت است. به باور شیعه، امامت یکی از اصول اساسی مذهب است و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حضرت علی علیه السلام را به عنوان خلیفه بلافصل خود بارها به مردم معرفی کرده اند، اما قدرت طلبان به بهانه های گوناگون حق آن حضرت را گرفتند.

در این بخش سعی داریم ابتدا به مسائلی چون شرایط امام از دیدگاه اهل سنت، ضرورت وجود امام، جایگاه امام و ولایت اشاره کنیم و سپس به بررسی آیاتی از قرآن در این زمینه بپردازیم؛ چه آنکه عده ای از اهل سنت دیدگاه هایی را مطرح نموده اند که به شیعه بسیار نزدیک است.

نقش ولایت در اسلام، نقشی محوری است، چرا که اساس دین باوری را استحکام می بخشد، به بیان دیگر، سایر پایه های دین (نماز، زکات، روزه و حج) شاخه های علمی به شمار می روند، و ظاهر امر را می رساند، ولی مسئله ولایت، باوری است درونی که انگیزه عمل و حس رفتار را تشکیل می دهد بنابراین اگر این پایه سست باشد، عمل، کالبدی بی روح و پوسته ای بدون مغز خواهد بود.

انسان آزاداندیش در گفتار و رفتار خود دارای انگیزه والایی است، وگرنه همچون فردی اجیر، اسیر شکم و تأمین خواسته های پایین زندگی خواهد بود، پس این پندار والاست که گفتار و رفتار انسان را ارزشمند می سازد. در واقع این باور است که به رفتار و کردار آدمی جهت می دهد، بنابراین انسان بی هدف هر آینه فاقد عمل است.

دین، باورها را جهت دار می کند و بدین سبب اعمال و کردارها را هدفمند می سازد. از سویی اساس «حکمت» در همین جاست که آدمی را هدفمند می کند و درون و برونش یکسان می سازد و او را در حرکت به سوی کمال مطلق رهبری می نماید، لذا خداوند متعال

ص:247

می فرماید: وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً ؛ (1) هر که حکمت اندیش شد، هر آینه به بهترین ها دست یافته است.

در واقع ولایت، علقه ای درونی است و هرگاه در دل انسان گام می نهد آدمی را به سوی دوست می کشاند، این جاست که هرگاه نماز می خواند، یا روزه می گیرد، زکات می دهد یا به حج می رود... حرکتی است که از درون او برمی خیزد و بر دست و جوارح او آشکار می شود. لذا کسانی که فاقد این وابستگی درونی باشند اعمالشان همگی بر باد رفته فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً2 زیرا هر چه سبک وزن و تهی باشد دستخوش وزش باد می گردد.

ولایت در حدیث اهل سنت

اشاره

در اینجا قصد داریم برخی از نظرات اندیشمندان اهل سنت را به خصوص آنچه در ذیل آیات قرآن بیان شده است متذکر شویم. همچنین در سایه ولایت بحث امامت را پیش خواهیم کشید تا مشخص شود این دو از هم جدا نیستند و کم نیستند اهل سنتی که این موضوع را بیان نموده و در آثار خود بر آن صحه گذاشته اند.

قبل از این گفتیم که ولایت با محبت آغاز می شود و در اطاعت تبلور می یابد و این چنین است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی 3

«انتظار هیچ گونه اجر و مزدی از شما ندارم، جز دوستی با اهل بیت که این مودت با قربی در راستای منافع خود شماست».

از طرفی قرآن از حضرت رسول صلی الله علیه و آله می خواهد تا به مردم بگوید:

قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ 4

ص:248


1- (1) . سوره بقره، آیه 269.

زیرا مودت، نوعی پیوستگی را می رساند، زیرا برای همیشه مراوده و مصاحبت را به همراه دارد و این خود موجب انتقاع و بهره بری از ذوات مقدس «عترت» است و همین است معنای «لن یفترقا» در حدیث «ثقلین». از طرفی در راستای هدایت پیشگی، قرآن و عترت با هم می پیوندند و هرگاه امت، پیوند خود را با این دو مستحکم کرده باشد، برای همیشه رستگار است و این همان «عروة الوثقی» و ریسمان محکم الهی است.

ابن حجر هیتمی از کتاب مسند الفردوس دیلمی به روایت ابی سعید الخدری، در آیه کریمه وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ 1 از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند که فرمود: «انهم مسئولون عن ولایة علی علیه السلام».

یعنی در روز رستاخیز همگان باز می ایستند تا درباره مسئولیت آنان ولایت مولانا امیرالمؤمنین علی علیه السلام پرسش شود تا معلوم شود آیا در این باره به درستی از عهده آن برآمده اند یا نه؟!

ابن حجر می گوید: و شاید همین معنا مقصود واحدی مفسر نیشابوری، باشد آنجا که گفته:

«روی فی قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ ای عن ولایة علی و اهل بیت علیهم السلام لان الله امر نبیه ان یعرف الخلق انه لا یسألهم علی تبلیغ الرسالة اجرا الا المودة فی القربی والمعنی انهم یسألون هل والوهم حق الولاة اوصاهم النبی صلی الله علیه وآله وسلم اضاعوها و اهملوها، فتکون علیهم المطالبة و التبعة»؛(1)

واحدی در تفسیر آیه گفته: آنان را بازدارید، زیرا باید پاسخگوی ولایت علی و اهل بیت علیهم السلام باشند، ولایتی که اجر رسالت بوده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور یافته تا اهل بیت خود را به مردم معرفی کند تا پیوند محبت آنان با اهل بیت استوار گردد، و با عنوان اجر رسالت مطرح کرده، تا هرکه این پیوند را مستحکم کرده حق ولایت و اجر رسالت را ادا کرده و هر که سستی، کند هر آینه در انجام واجب خود کوتاهی کرده است.

بر این اساس بود که رسول الله مکرر می فرمودند:

«اخلفونی فی اهل بیتی» (2) با اهل بیت من چون من باشید و حرمت آنها حرمت من

ص:249


1- (2) . الصواعق المحرقه ص 149؛ تذکرة الخواص، ص 21؛ ینابیع الموده، ص 12. همچنین ر. ک: بخش فضایل.
2- (3) . مجمع الزوائد، ج 9، ص 163؛ الصواعق، ص 150؛ ینابیع، ص 141.

است، هرکس حرمت آنها را نگه دارد خدا دین و دنیای او را نگه دارد.(1) در صحیح بخاری نیز آمده است که ای مردم، حقّ محمد و اهل بیتش را نگاه دارید و آنان را آزار و اذیت نکنید.(2)

آری، بقای دین به حفظ حرمت این خاندان است و فردای قیامت از ولایت آنها سؤال خواهد شد.

ابن سعد در طبقات خود چنین آورده است:

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: اهل بیت مرا به نیکی یاد کنید، زیرا من فردای قیامت درباره آنها با شما نزاع می کنم، هر کس من طرفش باشم، بر او غالب خواهم شد، پس او داخل دوزخ می شود، هر کس درباره اهل بیت من، حق مرا نگه دارد وی را نزد خدا عهدی است. ابن سعد کلام حضرت را این گونه تحلیل می کند:

اولاً: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: من و اهل بیتم درختی هستیم در بهشت که شاخه های آن در دنیاست هر کس که می خواهد به سوی خدا راه گیرد فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً به آنها متوسل شود؛ یعنی وسیله تکریم و تعظیم عترت را که شاخه ها و ثمره آن حضرت در دنیا هستند نگه دارید.

ثانیاً: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در نسل های بعدی امت من روگردانی از اهل بیت باعث تحریف و خرابی دین می شود، بدانید که ائمه شما نمایندگان شما به سوی خدای عزوجل هستند، پس بنگرید تا چه کسانی را نماینده خود قرار داده اید.(3)

پس به حق، آن کسی هدایت یافته است که به ولایت علی علیه السلام و اولاد او چنگ زند، زیرا خداوند متعال فرمود:

وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی .

امام باقر علیه السلام و دیگران نقل نموده اند که معنی آیه عبارت است از: «اهتدی الی ولایة اهل بیت علیهم السلام؛(4) هدایت شوند به سوی ولایت اهل بیت علیهم السلام».

ص:250


1- (1) . الصواعق، همان؛ تذکرة الخواص، ص 21.
2- (2) . صحیح بخاری، ج 6، ص 138؛ الصواعق، همان؛ نور الابصار، ص 230.
3- (3) . الطبقات الکبری، ج 4، صص 183-186؛ الصواعق، همان؛ نور الابصار، ص 105؛ ینابیع، ص 191.
4- (4) . مقتل الحسین، خوارزمی، ص 51؛ فردوس الاخبار، ج 2، ص 133؛ کنز العمال، ج 13، ص 94؛ ینابیع، ص 194.

آنان که چون ستارگان، مردم را از گمراهی ها نجات می دهند؛ آنان که امان امت در گرداب های حیرت و سرگردانی اند. آنان که سفینه نجات و عدل قرآن هستند و تا قیام قیامت، پا برجا و استوار و ماندگارند.

چنین جایگاه هایی است که حتی آلوسی پس از نقل آیه بیست و چهارم صافات و ذکر روایت سؤال از ولایت علی علیه السلام گرچه به زمین و آسمان می زند تا آیه را عام بگیرید، ولی باز به ولایت علی علیه السلام اعتراف کرده، می گوید:

واولی هذه الاقوال ان السئوال عن العقاید و الاعمال و رأس ذلک لا اله الا الله و من اجله ولایة علی کرم الله تعالی وجه؛(1) بهترین این اقوال آن است که سؤال از عقاید و اعمال باشد و رأس آنها لا اله الاالله است و ولایت علی علیه السلام از این قبیل و بدین خاطر است.

او گر چه در ادامه سعی می کند با پیروی از سیاست تشریک در فضایل بقیه را هم در این سؤال داخل نماید، اما او خود می داند که جایگاه هر شخص کجاست و در جای جای روح المعانی بدان اعتراف می کند.(2) به عنوان نمونه وقتی معنی آیه فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی... را بیان می کند، می گوید:

یحتمل ان تکون «من» اتصالیه کما فی قوله صلی الله علیه وآله وسلم لعلی کرم الله وجهه، «انت منی بمنزلة هارون من موسی» ای فانه متصل بی لا ینفک عنّی فی امر الدین؛(3)

شاید «من» در اینجا اتصالیه باشد؛ یعنی اینکه ای علی همیشه در امر دین متصل به من هستی و از من من جدا نمی شوی، مگر غیر این است که ولایت علی ولایت نبی است.

حسکانی در شواهد التنزیل روایات بسیاری نقل می کند که مراد از سؤال در آیه 24 صافات، بازخواست از ولایت و امامت علی علیه السلام است؛ از جمله:

ص:251


1- (1) . روح المعانی، ج 23، ص 80.
2- (2) . ر. ک: فضایل (فصل پنجم).
3- (3) . همان، ج 13، ص 235.

1. ابوالنضر العیاشی فی تفسیره [عن] علی بن محمد؛ قال: حدثنی محمد بن احمد بن یحیی، عن الهیثم بن ابی مسروق، عن جندل بن والق التغلبی؛ عن مندل العنزی یرفعه الی النبی صلی الله علیه وآله وسلم فی قوله: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ قال: عن ولایة علی.

2. عبیدالله بن محمد العائشی [عن] (قال) حدثنا مسلم بن ابراهیم الفراهندی، و قیس بن حفص الدارمی، قالا: [حدثنا] عیسی بن میمون، عن ابی هارون العبدی: عن ابی سعید الخدری فی قوله: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ قال [عن] امامة علی بن ابی طالب.

3. حدثنا الحاکم الوالد ابو محمد رحمه الله؛ قال: اخبرنا عمربن احمد بن عثمان ببغداد، [حدثنا] الحسین بن محد بن عفیر [حدثنا] احمد بن الفرات [حدثنا] عبدالحمید الحمانی، عن قیس عن ابی هارون: عن ابی سعید الخدری عن النبی صلی الله علیه وآله وسلم فی قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ قال: عن ولایة علی بن ابی طالب.

4. حدثنی ابوالحسن الفارسی [حدثنی] ابو الفوارس الفضل بن محمد الکاتب [حدثنا] محمد بن بحر الرهنی بکرمان [حدثنا] ابو کعب الانصاری [حدثنا] عبدالله بن عبدالرحمان [حدثنا] اسماعیل ابن موسی [حدثنا] محمد بن فضیل [حدثنا] عطاء بن السائب: عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس قال: رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: اذا کان یوم القیامة اوقف انا و علیّ علی الصراط، فما یمرّ بنا أحد إلا سألناه عن ولایة علی، فمن کانت معه و الا ألقیناه فی النار، و ذلک قوله: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ .

5. اخبرنا الحاکم ابو عبدالله جمله، و ابو الحسین السبیعی عن اصل کتابه، والحسین بن الحاکم. و اخبرنا ابو بکر محمد البغدادی قال: حدثنی سعید بن ابی سعید [حدثنی] علی بن عبدالرحمان بن مانی [کذا] الکوفی [حدثنا] الحسین بن الحکم الحبری [حدثنا] حسین بن نصر بن مزاحم [حدثنا] القاسم بن عبدالغفار ابن القاسم العجلی، عن ابی الاحوص، عن مغیره: عن الشعبی عن ابن عباس فی قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ قال: عن ولایة علی بن ابی طالب.

رواه الحافظ [عن] جماعه عن حسین بن الحکم سواء، لفظ الحاکم ما سویت.

ص:252

6. اخبرنا ابوالحسین الاهوازی [اخبرنا] ابوبکر البیضاوی [اخبرنا] اسماعیل بن اسحاق [اخبرنا] محمد بن ابی مره عن عبدالله بن الزبیر، عن سلیمان بن داود بن حسن بن حسن، عن ابیه: عن ابی جعفر فی قوله: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ قال: عن ولایة علی و مثله عن ابی اسحاق السبیعی و عن جابر الجعفی فی الشواذ.(1)

خلاصه روایات چنین است:

روایت اول: مندل الغنزی از رسول خدا صلی الله علیه و آله مرفوعاً نقل کرده مراد آیه سؤال از ولایت علی علیه السلام است.

روایت دوم: ابی سعید الخدری: مراد آیه سؤال از امامت علی بن ابی طالب علیه السلام است.

روایت سوم: ابی سعید الخدری به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله: مراد آیه سؤال از ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است.

روایت چهارم: ابن عباس: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من و علی در روز قیامت بر صراط ایستاده ایم، هیچ کس بر ما گذر نمی کند، مگر اینکه درباره ولایت علی علیه السلام از او می پرسیم، اگر با او باشد به بهشت می رود وگر نه، به جهنم. این است معنی آیه وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ .

روایت پنجم: ابن عباس: سؤال از ولایت علی علیه السلام است.

روایت ششم: امام باقر علیه السلام: از ولایت علی علیه السلام پرسیده می شوند.

بنابراین نقطه مشترک تمام آنها سؤال از ولایت و امامت علی علیه السلام است.

ابن حجر عسقلانی در تأیید این سخن، هنگام شرح حال «ابی معاویه علی بن حاتم» به سند او از مجاهد نقل می کند: «قال وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ عن ولایة علی؛(2) شما در قبال ولایت علی علیه السلام مسئول اید».

این حدیث را ابونعیم اصفهانی تحت عنوان «ما نزل من القرآن فی علی» (ذیل آیه 24 سوره صافات)؛ قندوزی در ینابیع الموده (باب 37، ص 112)؛ محمودی در نور المشتعل

ص:253


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 2، صص 106-108؛ و نیز ر. ک تفسیر حبری، ورق 27 ب نسخه خطی.
2- (2) . لسان المیزان، ج 4، ص 211.

(ص 196)؛ کفایة الطالب (باب 62، ص 247) به نقل از ابن جریر طبری؛ بشارة المصطفی (ص 243)؛ سید شرف الدین استرآبادی، تأویل الآیات (ج 2، ص 493)؛ حموینی در فرائد السمطین (ج 1، ص 79، رقم 47، باب 14)؛ ابن شیرویه دیلمی، فردوس الاخبار، قافیه واو؛ شهاب الدین شافعی در توضیح الدلائل (ص 165) و دیگران نقل نموده اند.

پس بر همگان محرز است که از ولایت علی علیه السلام سؤال خواهد شد و کسی از صراط نمی تواند عبور کند، مگر با جوازی از علی بن ابی طالب علیه السلام. پس باید گفت اول و آخر علی علیه السلام است و خوشا به حال کسی که ولایت علی علیه السلام را بر دل و زبان و جان دارد و بدا به حال کسی که این چنین نیست، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اذا کان یوم القیامة قال الله تبارک و تعالی لی و لعلی: القیا فی النار من ابغضکما و ادخلا فی الجنة من احبکما فذلک قوله ألقیا فی جهنم کل کفار عنید؛(1) هرگاه روز قیامت شود، خداوند تبارک و تعالی به من و علی می گوید: هرکس شما را ناراحت نموده در جهنم افکنید و هرکس شما را دوست داشته به بهشت داخل کنید، و این است معنی سخن خدا: «در جهنم افکنید هر کافر لجوج را».

حسکانی در جای جای شواهد التنزیل ذیل آیات مختلف مواردی را بیان می کند که گفته او را درباره ولایت علی علیه السلام تأیید می کند؛ از جمله:

1. وَ أَنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً ؛

(2)

«کسانی که به آخرت ایمان ندارند، از صراط به زمین می افتند [عبور نمی کنند]».

ص:254


1- (1) . سوره ق، آیه 25؛ مناقب ابن مغازلی، ص 427؛ حافظ محمد بن موسی الشیرازی در تفسیر خود ذیل آیه نخست نبأ چنین می آورد: «ان ولایة علی یتسالون عنها فی قبورهم فلا یبقی فی شرق و الغرب و لابر ولابحر الا ومنکر و نکیر یسأل منه عن ولایة امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعد الموت؛ در قبر از ولایت علی سؤال می شود، هیچ کس در غرب و شرق، خشکی و دریا نیست، مگر اینکه نکیر و منکر از ولایت علی علیه السلام در قبر از او سؤال خواهد نمود».
2- (2) . سوره إسراء، آیه 10.

الف) عن الاصبغ بن نباته عن علی علیه السلام فی قول الله تعالی وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ قال: عن ولایتنا.

ب) فرات بن ابراهیم قال: حدثنی عبید بن کثیر [عن] احمد بن صالح صبیح «خ»] عن [الحسین بن علوان، عن سعد: عن اصبغ، عن علی فی قوله تعالی: وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ قال: عن ولایته.(1)

هر دو روایت می رساند که عاقبت نگون بختی و جهنم برای کسانی است که از ولایت اهل بیت علیهم السلام روگردان هستند.

2. وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً2

الف) عن ابان بن تغلب قال: سألت جعفر بن محمد، عن قول الله تعالی: وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً قال: نحن هم اهل البیت.

از امام باقر علیه السلام درباره آیه پرسیدم فرمود: مراد از امام، ما اهل بیت هستیم.

ب) عن ابی سعید فی قوله تعالی: هَبْ لَنا الآیه قال: النبی صلی الله علیه و آله وسلم قلت: یا جبرئیل من ازواجنا؟ قال: خدیجة. قال: و [من] ذریاتنا؟ قال: فاطمة: و «قرة اعین»؟ قال: الحسن و الحسین. قال: وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً ؟ قال: علی علیه السلام.(2)

در این حدیث مراد از «ازواج» حضرت خدیجه علیها السلام، و «ذریاتنا» حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و «قرة اعین» امام حسن و امام حسین و «امام متقین»، حضرت علی علیهم السلام معرفی شده اند.

3. وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی

(3)

«من کسی را می بخشم که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد آنگاه هدایت شود».

ص:255


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 402، (شماره 105).
2- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 416، شماره 113.
3- (4) . سوره طه، آیه 82.

الف) اخبرنا ابوبکر الحارثی قال: اخبرنا ابوالشیخ الاصبهانی [اخبر نا] محمد بن یحیی [اخبر نا] اسحاق بن الفیض [اخبرنا] سلمه ابن افضل [اخبرنا] شملال بن اسحاق:

عن جابر الجعفی عن ابی جعفر فی قوله تعالی: ثُمَّ اهْتَدی قال: الی ولایتنا اهل البیت؛ سپس هدایت شود به سوی ولایت ما اهل بیت.

ب) با سند دیگری از جابر «عن ابی جعفر من قوله تعالی... الی ولایتنا اهل البیت».

ج) از ثابت النبانی، همان حدیث نقل شده است.

د) از عبدالله بن جعفر بن محمد بن الفیض از پدرش از امام باقر علیه السلام:

عن ابی جعفر محمد بن علی الباقر، عن ابیه عن جده قال: خرج رسول الله صلی الله علیه وآله ذات یوم فقال: ان الله تعالی یقول: وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی ثم قال لعلی بن ابی طالب: الی ولایتک؛

امام باقر علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روزی خارج شدند و فرمودند: خداوند فرموده است من کسی را می بخشم که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، آنگاه هدایت شود، سپس به علی علیه السلام فرمود: به ولایت تو (هدایت شود).

ه) عن ابی ذر فی قول الله تعالی: وَ إِنِّی لَغَفّارٌ الآیه، قال: [لمن] آمن بما جاء به محمد و ادّی الفرائض ثُمَّ اهْتَدی قال: اهتدی الی حبّ آل محمد؛ ابوذر می گوید:

به آنچه محمد صلی الله علیه و آله آورده ایمان آورده، فرایض را انجام دهد آنگاه به سوی محبت اهل البیت (آل محمد) روی می آورد و هدایت شود.

4. هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً

(1)

«در آنجا ثابت شد که ولایت از آن خداوند بر حق است. اوست که بهترین ثواب و بهترین فرجام را دارد.»

حدثنا الحاکم ابوعبدالله الحافظ [حدثنا] ابومحمد الحسین [حدثنا] محمد بن یحیی العقیقی [حدثنا] علی بن احمد بن علی العلوی [عن] ابی الحسن بن سلیمان، عن محمد بن ایوب المزنی، عن ابی حمزة الثمالی: عن ابی جعفر محمد بن علی فی قول

ص:256


1- (1) . سوره کهف، آیه 44.

الله تعالی: هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلّهِ الْحَقِّ قال: تلک ولایة امیرالمؤمنین التی لم یبعث نبی قط إلا بها.(1)

امام باقر فرمود: مراد از این ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که هیچ پیامبری برانگیخته نشد، مگر با اقرار بر آن.

قندروزی در ینابیع الموده به سند خود نقل می کند:

موفق بن احمد و حموینی از ابو نعیم حافظ به سندهای خود از ابن مسعود رضی الله عنه بازگو کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: همزمان با عروج من به آسمان با جبرئیل که به آسمان چهارم منتهی شد. خانه ای از یاقوت سرخ دیدم. جبرئیل گفت: این بیت المعمور است اینجا بایست و نماز بخوان. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: همه پیغمبران به امر خدا پشت سر من صف کشیدند و با من نماز گزاردند و از طرف خدای سبحان مأموری آمد و عرض کرد: یا رسول الله خدایت سلام می رساند و می فرماید از انبیا و فرستادگان پیش از خودت بپرس برای چه فرستاده شدید. گفتم: ای معاشر انبیاء برای چه امری خدای من شما را قبل از من فرستاد گفتند: برای نبوت و پیغمبری تو و ولایت علی بن ابیطالب و آن مفاد قوله تعالی است آیه: وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا2 ؛ «ای رسول ما از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بازپرس».(2)

5. وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا

«برای آنها زبان درستی و الا [علی] قرار دادیم».

حدثنا علی ابن موسی الرضا قال: اخبرنی ابی قال: اخبرنا ابی جعفر بن محمد قال: اخبرنا ابی محمد بن علی قال: اخبرنا ابی علی بن الحسین قال: اخبرنی ابی الحسین بن علی قال: اخبرنی ابی علی بن ابی طالب قال:

ص:257


1- (1) . شواهد التزیل، ج 1، ص 356.
2- (3) . ینابیع الموده، باب 15، ج 1، ص 188.

قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: لیلة عرج بی الی السماء حملنی جبرئیل علی جناحه الایمن. فقیل لی: من استخلفته علی أهل الارض؟ فقلت: خیر اهلها لها اهلاً علی بن ابی طالب اخی وحبیبی و صهری یعنی ابی عمی. فقیل لی: یا محمد أتحبه؟ فقلت: نعم یا رب العالمین. فقال لی: أحبه و مر أمتک بحبّه، فانی أنا العلی الاعلی اشتقت له من اسمائی اسماً فسمیته علیاً، فهبط جبرئیل فقال: ان الله یقرأ علیک السلام و یقول لک: أقرا. قلت: و ما اقرا؟ قال: وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا.1

امام رضا علیه السلام از آبای گرامی خود علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند: جبرئیل من را بر بال راست خود حمل می کرد و پرسید چه کسی را جانشین خود در زمین قرار می دهی، گفتم: بهترین اهلم، علی بن ابی طالب، برادر، دوست و امام، یعنی پسر عمم. گفته شد: ای محمد آیا دوستش داری؟ گفتم: بله ای خداوند جهانیان. پس به من گفت: امت را بر دوستی او امر کن، پس من که علی اعلی هستم، از اسامی خودم نام علی را مشتق نمودم. پس جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند بر تو سلام فرستاد و گفته است بخوان. گفتم چه، گفت: وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا .

6. وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبی أَکْثَرُ النّاسِ إِلاّ کُفُوراً2

«در این قرآن هر مثلی را بیان کردیم، پس اکثر مردم نپذیرفتد و کافر شدند».

الف) قرأت [ظ] فی التفسیر العتیق [عن] العباس بن الفضل، عن محمد بن فضیل، عن ابی حمزه الثمالی: عن ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین فی قوله تعالی: فَأَبی أَکْثَرُ النّاسِ إِلاّ کُفُوراً قال: بولایة علی یوم أقامة رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم.

ب) فرات بن ابراهیم قال: حدثنی جعفر بن محمد الفزاری [حدثنا] احمد بن الحسین، عن محمد بن حاتم، عن ابی حمزه الثمالی قال: سألت ابا جعفر عن قول الله:

ص:258

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا قال: یعنی و لقد ذکرنا علیا فی کلّ القرآن و هو الذکر، وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلاّ نُفُوراً .

ج) عن جابر قال: قال ابوجعفر: قال الله: و لقد صرفنا فی هذا القرآن للناس عنی لقد ذکرنا علیاً فی کل آیة، فأبوا ولایة علی وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلاّ نُفُوراً .

این سه روایت از امام باقر علیه السلام نقل شده بود مبنی بر اینکه در این قرآن به علی علیه السلام و ولایت او تصریح نمودیم، اما از ولایت علی رو گرداندند و کافر شدند، و در حدیث دیگری نیز آمده «بر نفرتشان افزوده شد».

7. قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی

«بگو این راه من است با آگاهی خودم و پیروانم را به سوی خداوند می خوانم».

در احادیث بسیاری مراد از «من اتبعنی» علی علیه السلام ذکر شده است.

الف) عن ابی جعفر قال: لا نالتنی شفاعة جدی ان لم یکن هذه الآیة نزلت فی علیّ خاصه قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ وسبحان الله و ما انا من المشرکین لفظاً واحداً؛(1)

امام باقر علیه السلام فرمودند: شفاعت جدم شاملم نشود، اگر این آیه فقط درباره علی علیه السلام نباشد.

ب) از نجم و عمرو بن حمید در دو حدیث جداگانه نقل شده است که از امام باقر علیه السلام پرسیدیم فرمود: «من اتبعنی» علی علیه السلام است.

ج) روایت زید بن علی: مراد از «من اتبعنی» اهل البیت رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند که پی در پی می آیند.

د) ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام:

عن جعفر بن محمد فی هذه الآیه: أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ قال: هی والله ولایتنا اهل البیت لا ینکره أحد إلا ضال، و لا ینتقص علیاً الّا ضال؛(2)

ص:259


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 285، شماره 66.
2- (2) . همان، صص 286-287.

از امام صادق علیه السلام نقل شده که ایشان فرمودند: مراد از أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ به خدا قسم ولایت ما اهل البیت است و هیچ کس جز گمراه آن را انکار نمی کند و هیچ کس مقام علی علیه السلام را کم نمی شمارد، مگر آنکه گمراه است.

8. وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ 1

«امتی که به حق و به عدل هدایت می کنند».

از ابن عباس نقل شده که مراد از امت در اینجا علی بن ابی طالب علیه السلام است. از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده که «هذه الایة آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم؛ این آیه در مورد آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم است».(1)

9. آیه اعتصام: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً3

الف ) عن علی بن موسی الرضا، عن آبائه عن علی علیهم السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: من احب ان یرکب سفینة النجاة و یستمسک بالعروة الوثقی و یعتصم بحبل الله المتین فلیوال علیاً ولیاتّم بالهداة من ولده؛(2)

از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام از پدرانش از علی علیه السلام نقل شده که رسول الله فرمودند: هر کس می خواهد کشتی نجات را سوار شود و به ریسمان محکم چنگ زند و به دستاویز محکم الهی متصل شود پس علی را به ولایت خود برگزیند و از فرزندانش هدایت یابد.

ب) ابان بن تغلب عن جعفر بن محمد قال [31 ب]: نحن حبل الله الذی قال الله: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً الآیة، فالمستمسک بولایة علی بن ابی طالب المستمسک بالبر [کذا] فمن تمسک به کان مؤمنا، و من ترکه کان خارجاً من الایمان؛

ص:260


1- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 204، شماره 43.
2- (4) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 130، شماره 22.

امام صادق علیه السلام فرمود: ما ریسمان الهی (حبل الله) هستیم که خداوند فرموده به ریسمان الهی چنگ زنید. پس تمسک به ولایت علی علیه السلام چنگ زدن به نیکی است و هر کس به او متمسک شود مؤمن است و هر کس آن را ترک کند از ایمان خارج است.

ج) امام صادق علیه السلام: «نحن حبل الله».

د) عن ابن عمر قال: قال رسول الله صلی علیه وآله وسلم قال لی جبرئیل: قال الله تعالی: ولایة علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی؛(1) ولایت علی علیه السلام دژ محکم من است، پس هر کس داخل آن شود از عذابم در امان است.

10. فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ 2

الف) از امام صادق علیه السلام: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ قال: یعنی انصب علیاً للولایة؛ علی را به ولایت منصوب کن.

حاکم حسکانی این حدیث را به سه طریق از امام صادق نقل نموده است.(2)

11. اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ

الف) عن ابی جعفر الباقر، عن ابیه، عن جده قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم من سره [من ارد «خ»] ان یجوز علی الصراط کالریح العاصف و یلج الجنة بغیر حساب فلیتول ولیی و وصیی و صاحبی وخلیفتی علی اهلی علی بن ابی طالب، و من سره [من اراد «خ»] ان یلج النار فلیترک ولایته فوعزه ربی و جلاله انه لباب الله الذی لا یؤتی الا منه، و انه الصراط المستقیم و انه الذی یسأل الله عن ولایته یوم القیامة؛(3)

امام باقر علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده که ایشان فرمودند: هر کس می خواهد چون باد از روی صراط، بدون حساب عبور کند، پس ولایت ولی، وصی و جانشین من علی بن ابی طالب را بپذیرید و هر کس می خواهد در جهنم افکنده شود

ص:261


1- (1) . همان، صص 130-131.
2- (3) . شواهد التنزیل، ج 2، ص 349.
3- (4) . همان، ج 1، ص 59.

پس ولایت او را ترک کند. به خدا قسم او باب خداوندی است که فقط باید از آن عبور کرد، او صراط مستقیم است که از ولایت او روز قیامت سؤال خواهد شد.

ب) عبدالله بن سلیمان گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ 1 فرمود: «برهان محمد صلی الله علیه و آله و نور و صراط مستقیم علی علیه السلام است».(1)

ج) سلام بن المستنیر می گوید: از امام باقر علیه السلام درباره آیه قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ 3 سؤال نمودم «قال: صراط علی بن ابیطالب فقلت: صراط علی بن ابی طالب؟ فقال: صراط علی بن ابی طالب»(2) مراد از آن صراط، علی علیه السلام است. راوی دوباره می پرسد: صراط علی علیه السلام است؟ امام فرمود: بله، صراط علی علیه السلام.

بله، علی علیه السلام مولای هر مسلمانی است و بر این موضوع حتی خلفا هم اعتراف نموده اند.

علامه محب طبری و دیگران با ذکر سند نقل کرده اند:

دو نفر اعرابی متخاصم جهت حل اختلاف به عمر مراجعه کردند، پس عمر گفت: ای ابوالحسن بین این دو نفر داوری کن.

علی علیه السلام هم داوری کرد و یکی از آن دو را محکوم نمود. پس شخص محکوم از روی تخطئه داوری امام، روی به عمر کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین به وسیله این مرد بین ما قضاوت می شود؟! عمر هم از جا جست و یقه او را گرفت و گفت: «ویلک (ویحک) ما تدری من هذا، هذا مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن».(3)

ص:262


1- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 60.
2- (4) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 60.
3- (5) . همان ذیل أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ، ج 1، ص 266؛ فتوحات الاسلامیه، ج 2، ص 307؛ ریاض النضره، ج 2، ص 115؛ ذخائر العقبی، ص 68؛ صواعق المحرقه، ص 107؛ کشف الاسرار، ج 3، ص 150 با همین مضمون.

پس بر هر مؤمنی است که این ولایت را نگه دارد.

ولایت علی علیه السلام به حدی محرز است که حتی کسانی که بر خلافت ایشان راضی نشدند، به ولایت ایشان اعتراف کردند یا حداقل بر خلافت باطنی ایشان اذعان نموده اند.

آلوسی پس از یاد کرد خاتم بخشی حضرت چنین می گوید:

«عند معظم المحدثین نزلت فی علی کرم الله وجهه (آیه 55 مائده).»

سپس می گوید:

کثیر من الصوفیه قدس الله تعالی اسرارهم یشیر الی القول بخلافت علی کرم الله وجهه بعد الرسول علیه الصلاة و السلام بلافصل ایضاً الا ان تلک لخلافة عندهم هی الخلافة الباطنة التی هی خلافة الارشاد والتربیة و الامداد والتصرف الروحانی لا الخلافته الصوریة التی هی عبارة عن اقامة الحدود الظاهرة و تجهیز الجیوش و الذب عن بیضة الاسلام، محاربة اعدائه بالسیف و السنان، فان تلک عندهم علی الترتیب الذی وقع کما هو مذهب اهل السنة و الفرق عندهم بین الخلافتین کالفرق بین القشر و اللب، فالخلافة الباطنة لب الخلافة الظاهر و بها یذب عن حقیقة الاسلام و بالظاهر یذب عن صورته و هی مرتبة القطب فی کل عصر و قد تجمع مع الخلافة الظاهرة کما اجمعت فی علی کرم الله وجهه ایام امارته و کما تجتمع فی المهدی ایام ظهوره، و هی و النبوة رضیعاً ثدی و الی ذلک الاشاره بما یرونه عنه علیه الصلاة و السلام من قوله و «خلقت أنا و علی من نور واحد» و کانت هذه الخلافة فیه کرم الله تعالی وجهه الوجه الاتم؛(1)

بسیاری از صوفیه که خداوند نفوس پاک آنها را تعالی بخشد با این آیه (اکمال) به خلافت بلافصل علی علیه السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره می کنند با این تفاوت که مراد از این خلافت، خلافت باطنی است و آن خلافت ارشاد و تربیت و امداد و تصرف روحانی است، نه خلافت صوری که همان اقامه حدود و تجهیز سپاه و... است، زیرا این خلافت (ظاهری) در نزد آنها همان است که در نزد عموم اهل سنت است.

ص:263


1- (1) . روح المعانی، ج 6، ص 186.

فرق بین این دو خلافت چون فرق بین پوست و هسته است. خلافت باطنی اصل و هسته خلافت ظاهری است که به وسیله آن از حقیقت اسلام دفاع می شود و با خلافت ظاهری از صورت اسلام محافظت می گردد و آن مرتبه قطب است در هر زمان. و گاهی این خلافت با خلافت ظاهری جمع می شود همچون دوران خلافت ظاهری علی علیه السلام و نیز دوران خلافت مهدی (عج) و این خلافت باطنی و نبوت همچون برادران رضاعی اند و این حدیث پیامبر که من و علی از نور واحد هستیم بدین مضمون اشاره دارد، و این خلافت در علی علیه السلام به وجه اتم و کمال وجود داشت.

آلوسی در نهایت برای اینکه خود را تبرئه نماید روایات خلافت حضرت علی علیه السلام را به خلافت باطنی و روایت های خلافت دیگران (؟!) را برخلافت ظاهری حمل می کند.(1) گرچه بر هر اهل بصریتی پوشیده نیست که این حداقل از اذعان به ولایت علی علیه السلام و خلافت باطنی است، و جایی که کسی با این شرایط حاضر باشد، چطور می شود قبول کرد که خلافت را به دیگری تعویض نمود. مگر علی علیه السلام محور اسلام نیست؟!

مظهری می گوید:

ان علیاً کان قطب کمالات الولایة و سایر الاولیاء حتی الصحابة رضوان الله تعالی علیهم اتباع له فی مقام الولایة؛(2) علی علیه السلام محور کمالات ولایت است و دیگر اولیاء و حتی صحابه در مقام ولایت پیرو او هستند.

همو در بیان چرایی این موضوع که چرا رسول خدا صلی الله علیه و آله اجر رسالتش را مودت به اهل بیتش قرار داد، پس از سخن های فراوان می گوید:

«لان علیاً رضی الله عنه و الائمة من اولاده کانوا اقطاباً لکمالات الولایة و من اجل ذلک قال رسول الله انا مدینة العلم و علی بابها»؛(3) زیرا علی و ائمه از اولاد او علیهم السلام محورهای کمالات ولایت هستند و به همین خاطر رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: من شهر علمم و علی دروازه آن.

ص:264


1- (1) . همان، ص 187.
2- (2) . تفسیر مظهری، ج 4، ص 387 و ج 4، ص 383.
3- (3) . همان ذیل آیه مودت، شوری، آیه 23.

او در مقام دسته بندی، امام علی را شاکله اولیا می داند و کرامات او را شاهدی بر صحت نبوت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می داند و می گوید روایات «انا دارالحکمة و علی بابها» و «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد المدینة فلیأت بابها» مؤید این مسئله است و این مقام اختصاص به اولیا دارد نه فقها.

او در بیان خود، سایر صحابه را در مقام فقها می داند، گرچه که برای آنها هدایتگری قائل است، اما آنها را در مقام ولایت، پیرو علی علیه السلام می داند(1) که نه تنها هم عصران علی علیه السلام، بلکه گذشتگان هم با استعانت از روح آن حضرت به تعالی می رسند.

کان قطب ارشاد و کمالات الولایة علی علیه السلام ما بلغ احد من الامم السابقه درجة الاولیاء الا بتوسط روحه رضی الله عنه ثم کان بتلک المنصب الائمة الکرام بناءه الی الحسن العسکری؛(2) قطب کمالات و ارشاد مقام ولایت علی علیه السلام است و هیچ کس از امم گذشته به مقام اولیاء نرسید، مگر توسط روح آن حضرت و این منصب برای ائمه بزرگوار از فرزندان امام پابرجاست تا (امام) حسن عسکری علیه السلام.

مظهری در توضیح حدیث ثقلین چنین می گوید:

رواه مسلم و رواه الترمذی بلفظ: «انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی احدهما اعظم من الاخر کتاب الله حبل ممدود من اسماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی و لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما» و روی الترمذی عن جابر قال: رأیت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فی حجته یوم عرفه و هو علی ناقته القصواء یخطب فیقول: «یا ایها الناس انی ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلوا کتاب الله و عترتی اهل بیتی». قلت: اشار النبی صلی الله علیه وآله وسلم الی اهل البیت لانهم اقطاب الارشاد فی الولایات، اولهم علی علیه السلام ثم اوبناهء الی الحسن العسکری... لایصل احد من الاولین والاخرین الی درجة الولایة الا بتوسطهم کذا قال المجدد رضی الله عنه، ثم اولیاء امة النبی صلی الله

ص:265


1- (1) . همان، ج 4، ص 384.
2- (2) . همان، ج 2، ص 122. البته او در مسئله مهدویت قائل به عبدالقادر «الجبلی» است.

علیه وآله وسلم و علماؤها کلهم اتباع لاهل البیت داخلون فیهم بحکم الوراثة قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: «العلماء ورثة الانبیاء»؛

او در مشخص نمودن اهل بیت چنین می گوید:

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به اهل بیت اشاره نموده است، زیرا آنها قطب ها و محورهای ولایت هستند که اول آنها علی و سپس فرزندان او تا امام حسن عسکری هستند و هیچ کس از اولین و آخرین به درجه ولایت نمی رسد، مگر به واسطه آنها و اولیای امت پیامبر و علمای او تمامی پیرو اهل بیت هستند و به حکم وراثت، وارث آنان اند، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «علماء وارثان انبیاء هستند».(1)

سخن کربلایی تبریزی درباره امام رضا علیه السلام

در اینجا به مناسبت، سخن حسین کربلایی تبریزی (از علمای قرن دهم اهل سنت) را درباره امام رضا علیه السلام می آوریم.

ذکر امام الانام، و مقتدی الهمام، البحر القمقام، الامام الثامن و الهمام الضامن صاحب الصبر و التسلیم و الرضا، الامام ابی الحسن علی بن موسی الرضا و علی آبائه الطاهرین صلوات الله الملک الاعلی.

شهید خاک خراسان امام طیب و طاهر

علی موسی بن جعفر محمد باقر

چون هیچ کلامی بی ذکر اسامی سامی حضرات ائمه معصومین علیهم السلام زیب و زینت نیافته و هیچ پیامی بی نام نامی ایشان اتمام و انجام نپذیرفت، و این کتاب مبنی بر ذکر زیارت قبور عزیزانی است که همگی فیض و کرامت از باطن شریف این حضرات گرفته اند و هرچه از عالم غیب بدیشان رسیده به یمن متابعت و مبابعت ایشان یافته اند. حضرت امام رضا علیه التحیه و الثناء امام هشتم از ائمه اثنی عشر است.

ص:266


1- (1) . او در جایی دیگر (همچون دیگران) بیان می کند که مراد از وراثت، وراثت علم است.

و فی جامع الاصول فی ذکر الرضا، انتهت الیه امامه الشیعه فی زمانه، و فضائله اکثر من ان تحصی.

وی را فضائل و کرامت بسیار است، نه تنها امام امامیه است، امام جن و انس است.

ابوالصلت عبدالسلام بن صالح هروی روایت کرد که: عالم تر از علی بن موسی الرضا علیهم السلام در عالم کسی نبود. مأمون جمیع علمای عهد خود را از جمله ادیان از گبر و یهود و ترسا و مسلمان و متکلمان و مناظران حاضر ساخت از آن حضرت سؤالات کردند جواب همه را آنچنان فرمود که همه اقرار کردند به فضل و علم و او و قصور علم خود. و «محمد بن اسحاق بن موسی بن جعفر علیه السلام» از پدرش روایت کرد که: موسی بن جعفر پسران خویش را جمع ساخت و فرمود: برادر شما علی رضا علیه السلام، عالم آل محمد است، از او بپرسید از هر چه شما را مشکل بود و هر چه گوید، شما آن را نگاه دارید که پدرم جعفر بن محمد بارها مرا گفته است که: عالم آل محمد در صلب توست و کاشکی او را دریافتمی که او همنام امیرالمؤمنین علی علیه السلام است....

در باب زیارت حضرت رضا علیه السلام اخبار و آثار واقع است و در فصل الخطاب مذکور است:

عن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم انه قال: «ستدفن بضعة منّی بأرض خراسان ما زارها مکروب الا نفس الله تعالی کربته و لا مذنب الا غفر الله تعالی ذنوبه» و عن الرضا علیه السلام انه قال: «من شدّ رحله الی زیارتی استیجب دعائه و غفرت ذنوبه و من زارنی فی تلک البقعة کان کمن زار رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و کتب الله تعالی له ثواب الف حجة مبرورة و الف عمرة مبرورة و کنت أنا و آبائی شفعاء یوم القیامة و هذه البقعة روضة من ریاض الجنة و مختلف الملائکه لایزال فوج ینزل من السماء و فوج یصعد الی ان ینفخ فی الصور.

وعن الرضا علیه السلام: «من زارنی عارفاً بحقی غفر الله تعالی ما تقدم من ذنبه و ما تأخر». و عنه علیه السلام: «من زارنی فی غربتی کان معی فی درجتی یوم القیامة مغفوراً له» و عن بن محمد بن الرضا النقی الهادی علیه السلام انه قال: «من زار الرضا فاصابه فی طریقه قطرة من السماء حرم الله تعالی جسده علی النار».

وعنه علیه السلام انه قال: «من کانت له الی الله عزوجل حاجة فلیزر قبر جدی الرضا علیه السلام و هو علی غسل و لیصل عند رأسه، رکعتین و لیسأل الله تعالی

ص:267

حاجته، فانه یستجاب له ما لم یسأل فی مآثم أو قطیعة رحم. و ان موضع قبره لبقعة من بقاع الجنة لا یزورها مؤمن الا اعتقه الله من النار و احله دار القرار».

این کربلایی پس از نقل زیارت جامعه از امام رضا علیه السلام که با آن می توان هر یک از ائمه هدی را زیارت کرد و در روضه رضوان هر یک از حضرات آن را خواند، زیارت نامه مخصوص به حضرت رضا را نیز تیمناً و تبرکاً نوشته، در پایان تذکر داده است که:

مخفی نماند که ولایت، علم باطن است و وراثت علم و ظاهر و امامت و علم باطن و ظاهر وصایت حفظ سلسله باطن و خلافت حفظ سلسله ظاهر و به حضرات ائمه معصومین علیهم السلام جمیع این مراتب به کمال و تمام از حضرت رسول و سایر آباء و اجداد عظام کرام ایصال و اتصال یافته و از هر یک از ایشان این مراتب به یکی از اولاد امجاد رسیده و او را امام و وصی و وارث و خلیفه گویند.(1)

امام و وارثان واقعی رسول خدا صلی الله علیه و آله اهل بیت عصمت و طهارت هستند و هر کس که رو در روی آنها قرار گیرد بر باطل است. ابوحنیفه با بهره گیری از واژه های امامت و امام مبارزه علیه امام جائر را همانند شیعه واجب می داند؛ علاوه بر این ابوحنیفه امامت و خلافت را حق فرزندان امام علی علیه السلام از بطن فاطمه سلام الله علیها می دانست و عقیده داشت که خلفای معاصر او خلافت را غصب و در حق اهل بیت علیهم السلام ظلم کرده اند.(2) از آنجا که بزرگ ترین فرقه اهل سنت در ایران هم اکنون حنفی مذهب هستند مقداری بیشتر درباره صحبت می کنیم.

پذیرش مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام از سوی ابوحنیفه

اشاره

برخی روایات منقول در منابع شیعی حاکی از این است که ابوحنیفه اهل بیت علیهم السلام را به عنوان مرجع علمی پذیرفته بود و در برابر سخنان ایشان موضع مخالف نمی گرفته است. در کافی روایتی از معاویه بن عمار نقل شده است که براساس آن، ابوحنیفه

ص:268


1- (1) . روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، صص 372-378.
2- (2) . ابن بزاری، مناقب ابی حنیفه، ج 2، ص 16؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص 10؛ سعد بن عبدالله الاشعری، المقالات و الفرق، ص 8؛ مروج الذهب، ج 3، ص 224؛ ناشی اکبر، مسائل الامامه، صص 62-63.

با شنیدن حکم مسئله ای در باب ارث از امام صادق علیه السلام، از نظر خود بر می گردد و به فرموده امام علیه السلام گردن می نهد.(1)

شیخ طوسی قدس سره همین ماجرا را این گونه روایت نموده است:

معاویه بن عمار می گوید من به ابوحنیفه گفتم که حکم مسئله را از امام صادق علیه السلام پرسیدم و ایشان چنین جواب دادند. ابوحنیفه گفت: «قسم به خدا سخن او سخن توست» و نظر امام صادق علیه السلام را پذیرفت و به اصحاب خود نیز آن را اعلام نمود. من جهت کاری در جلسه ابوحنیفه نشستم و شنیدم که اصحاب وی درخصوص فرموده امام صادق علیه السلام با هم صحبت کردند. برخی اصحاب ابوحنیفه از نظریه پیشین ابوحنیفه سخن می گفتند و آنان که تغییر نظر ابوحنیفه را شنیده بودند، [کسانی را که از نظریه نخستین ابوحنیفه می گفتند] تخلیه می کردند.(2)

در روایت مفصل دیگری که گفت و گویی بین ابوحنیفه و امام صادق علیه السلام را گزارش می کند آمده است که پس از پایان گفت و گو، ابوحنیفه در مورد اهل بیت علیهم السلام و امام صادق علیه السلام گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته».(3)

شیخ صدوق نقل می کند که ابوحنیفه می گفت: «لو لا جعفر بن محمد علیه السلام ما علم الناس مناسک حجّهم».(4)

روایاتی که ذیل عناوین نقل فضایل یا اعتماد به روایات اهل بیت علیهم السلام آمده و برخی روایات دیگر، همگی دال بر این است که ابوحنیفه اهل بیت علیهم السلام را به عنوان مرجع در مسائل علمی و دینی قبول داشته و همواره به ایشان مراجعه می نموده و سؤالات خود را از ایشان می پرسیده است.

نکته دیگر اینکه در بسیاری از این روایات، ابوحنیفه با تعبیر «یابن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم» امام صادق علیه السلام را مخاطب قرار می دهد که خود نمایانگر اعتقاد

ص:269


1- (1) . کافی، ج 7، ص 19.
2- (2) . تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 277.
3- (3) . تاج العقاید، به نقل از قاضی نعمان المغربی، دعائم الاسلام، ج 1، ص 91.
4- (4) . شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 519.

ابوحنیفه به جایگاه ویژه اهل بیت علیه السلام و امام صادق علیه السلام و نشان دهنده احترام و ادب وی به ایشان است.

روایات ابوحنیفه از اهل بیت علیهم السلام در منابع شیعی

علاوه بر روایاتی از ابوحنیفه که فضایلی از اهل بیت علیهم السلام در آنها ذکر شده، روایات دیگری نیز هست که در آنها ابوحنیفه برای به دست آوردن حکم مسئله ای، به اهل بیت علیهم السلام مراجعه می کند که در جای خود، حاکی از پذیرش مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام است.(1)

ابوحنیفه و عزاداری امام حسین علیه السلام

عبدالجلیل قزوینی در النقض به شرکت ابوحنیفه در عزاداری امام حسین علیه السلام اشاره می کند. وی در جواب مؤلف ناشناس «بعض فضائح الروافض» که می گوید یکی از بدعت های شیعیان این است که در سالگرد شهادت امام حسین علیه السلام به سر و سینه می زنند و به عزاداری می پردازند می گوید:

این سنت اختصاص به شیعه ندارد و بزرگان اهل سنت، از جمله ابوحنیفه و شافعی این سنت را رعایت می کردند و این طریقه را نگاه می داشته اند. بنابراین، اگر این سنت عیب محسوب شود، نخست باید بر ابوحنیفه و شافعی و اصحاب ایشان اعتراض نمود و آن گاه بر شیعه.(2)

عزاداری امام حسین علیه السلام در میان بسیاری از پیروان ابوحنیفه نیز رایج بوده است. از میان علمای حنفی نیز به افراد برجسته ای می توان اشاره کرد که نه تنها در این مجالس شرکت می کرده اند، بلکه خود احیاگر این سنت بوده اند. بهترین نمونه ملا واعظ کاشفی (م 910 ق) است که اساساً اطلاق اصطلاح «روضه» برای عزاداری امام حسین علیه السلام برگرفته از کتاب روضة الشهداء وی است.(3)

ص:270


1- (1) . کافی، ج 7، صص 242 و 404؛ علل الشرایع، ج 2، ص 510؛ الخصائص، ص 316، ردیف 98؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 277.
2- (2) . عبدالجلیل قزوینی، النقض، ص 402.
3- (3) . اسماعیل بغدادی، هدیه العارفین، ج 1، ص 316؛ محمد خوانساری، روضات الجنات، ص 256.
مناظرات ابوحنیفه با صادقین علیهما السلام

روایات پرشماری نیز مناظرات بین ابوحنیفه و امام باقر و امام صادق علیهما السلام و علمای امامیه کوفه را در بر دارند. در منابع شیعی که این مناظرات نقل شده، روابط ابوحنیفه با صادقین علیهما السلام و شاگردان ایشان بسیار تنش آلود ترسیم شده است. موضوع این مناظرات عمدتاً بحث «قیاس» است که امام باقر و امام صادق علیهما السلام در این مناظرات به نکوهش ابوحنیفه می پردازند. غیر از موضوع قیاس، موضوعات دیگری نیز هست که در آنها امامان یا احیاناً اصحاب ایشان بر ابوحنیفه خرده می گیرند و این گفت و گوها نوعی خصومت و برخورد دائمی را بین ایشان نشان می دهد.(1)

در منابع اهل سنت نیز گفت و گوها و مناظراتی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام با ابوحنیفه آمده، اما تفاوتش با منابع شیعی در این است که گفت و گوهای مذکور در منابع اهل سنت بسیار مسالمت آمیز و دوستانه بوده که منبع اصلی آنها عمدتاً مناقب مکی و مناقب ابن بزازی است.(2)

اگر قبل از شروع گفت و گو، سوء برداشتی میان امامان شیعه و ابوحنیفه وجود دارد، درنهایت، گفت و گو به خوبی تمام می شود. در این گفت و گوها نیز تا اندازه ای بوی دخل و تصرف به مشام می رسد. از جمله شواهد این مدعا آن است که محتوا و متن گفت و گو با مناظرات مذکور در منابع شیعی کاملاً یکسان است، اما ادبیات گفت و گو تغییر می کند و چنانکه آمد کاملاً دوستانه است. دیگر اینکه سائل و مجیب نیز عوض می شد. در منابع شیعی امام باقر و امام صادق علیه السلام سؤال کننده اند و مجیب ابوحنیفه است، اما در منابع اهل سنت سائل ابوحنیفه است و مجیب صادقین علیهما السلام اند.

شاید بتوان رفتار و کردار و اعتقادات ابوحنیفه را این طور جمع بندی کرد. گویا ابوحنیفه در دیدگاه خود در پی اتخاذ یک راه میانه بود که نه عامه اهل سنت را از خود برنجاند و نه به اهل بیت علیهم السلام پشت کرده باشد یا از تشیع ببرد، بلکه می خواست حتی الامکان تعلق

ص:271


1- (1) . الاحتجاج طبرسی، ص 197؛ بحار الانوار، ج 27، باب 7؛ مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 28؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 91.
2- (2) . مناقب ابی حنیفه، ج 1، ص 167 (موفق مکی با مناقب ابی حنیفه، ج 2، ص 17 (ابن بزاری)؛ محمد ابوزهره، مسئله الامام احمد، ص 293، پاورقی ش 1؛ همو ابوحنیفه، صص 87-88.

به هر دو جریان را جمع کند. به لحاظ نظری، می شد از دیدگاه او پذیرش خلافت خلفای راشده و حسن ظن به ایشان و مرجعیت و حب اهل بیت علیه السلام را جمع نمود. از منظر اجتماعی نیز ابوحنیفه می خواست ضمن حفظ روابط با اهل بیت علیهم السلام و اقرار به برتری ایشان هم در بعد علمی و فرهنگی و هم در عرصه سیاسی، از بدگویی به خلفای راشدین جلوگیری نماید تا زمینه تنش بین شیعه و اهل سنت را از میان بردارد.

رویکرد عقل گرایانه ابوحنیفه و اتکای او به رأی و قیاس در استنباطات فقهی، به قدر کافی وی را مورد خشم و تنفر اهل حدیث قرار داده بود. اگر وی در تشیع خود و روابط با اهل بیت علیهم السلام و شیعیان نیز جانب احتیاط را نگه نمی داشت، جایگاه خود بین اهل سنت را به کلی از دست می داد و این امر برای ابوحنیفه، همانند بسیاری از علمای مصلحت جو، پذیرفتنی نمی نمود. رویکرد دیگر ابوحنیفه به تشیع آن بود که وی تلاش می نمود تا نگرش شیعیان را به دو خلیفه اول تغییر دهد و از سب آنان به وسیله برخی شیعیان غالی، جلوگیری نماید.

مقایسه دیدگاه ابوحنیفه در مورد اهل بیت علیهم السلام و تشیع
اشاره

گروه های مدعی پیروی از آرا و اندیشه های ابوحنیفه، طیف های گوناگونی را تشکیل می دهند که قرائت های آنان از اندیشه های ابوحنیفه تفاوت های فاحشی با هم دارد. پیروان اولیه ابوحنیفه را دو گروه تشکیل می دادند: یکی پیروان عقل گرا و اعتقادی ابوحنیفه که با عنوان «حنفیان کلامی و عدل گرا» شناخته می شدند، و دیگری پیروان فقهی وی که به عنوان «حنفیان اهل سنت و جماعت» شناخته می شوند و بیشتر دارای تمایلات حدیث گرایانه هستند.

گروه دوم نیز امروزه خود به دسته های گوناگون تقسیم می شوند که گاهی تفاوت بین دیدگاه های ایشان بیشتر از تفاوت های موجود بین برخی از این دسته ها با شیعه و مکتب اهل بیت علیهم السلام است.

برخی از این دسته ها فاصله زیادی با مکتب اهل بیت علیهم السلام دارند و به تشیع نیز بسیار بدبین هستند؛ در حالی که برخی تا اندازه قابل توجهی به مکتب اهل بیت علیهم السلام و تشیع نزدیک می شوند. بنابراین، در مورد همه کسانی که خود را پیروان ابوحنیفه می دانند، به صورت یکسان نمی توان به قضاوت پرداخت.

ص:272

حنفیان کلامی و عدل گرا، زمینه اختلاف کمتری با مکتب اهل بیت علیهم السلام و تشیع دارند و مشترکات بسیاری بین آنان و تشیع وجود دارد. حنفیان ماتریدی نیز بسیاری از فضایل اهل بیت علیهم السلام را می پذیرند.(1) با این حال، اینان از موضع ابوحنیفه به اهل بیت علیهم السلام و تشیع دور شده اند و روابطشان با شیعیان در برخی از برهه های تاریخی تنش آلود بوده است.

نزدیک ترین دسته از میان حنفیان به تشیع و اهل بیت علیهم السلام، حنفیان دوازده امامی و اهل تصوف اند. سنیان دوازده امامی به افرادی اطلاق می شوند که ضمن پذیرش خلافت خلفای راشده؛ دوازده امام شیعه را نیز به نحوی قبول دارند و به اهل بیت علیهم السلام عشق می ورزند. این نوع گرایش در میان صوفیان سنی از مذاهب گوناگون رایج است و بیشتر در قرن نهم و دهم هجری به چشم می خورد. ایشان برخی اعتقادات شیعه مثل تبری، رجعت بداء را قبول ندارند، اما فضایل و مناقب اهل بیت علیهم السلام را بسیار نقل می کنند و امامت دوازده امام علیهم السلام را به علاوه خلفا و صحابه قبول دارند. آنان امامت دوازده امام علیهم السلام را نیز به عنوان اقطاب بزرگ صوفیه و رهبران روحانی می پذیرند و رهبری سیاسی را دون شأن ائمه علیهم السلام می دانند. همچنین به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم اعتقاد دارند و همانند امامیه معتقدند که وی مهدی، فرزند امام حسن عسکری علیه السلام، است. البته عده ای از ایشان گفته اند که وی وفات نموده است و بسیاری هم به زنده بودن آن حضرت معتقدند.(2)

ص:273


1- (1) ملا علی قاری، شرح الفقه الاکبر، صص 224-225 و 412.
2- (2) . ر. ک: مولوی، کلیات دیوان شمس، تصحیح بدیع الزمان، فروزانفر، ص 756، ردیف 2694؛ میرزا حسین نوری، کشف الاستار؛ فریدون عطار، تذکرة الاولیاء، ج 1، صص 21-22؛ حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه، صص 260 و 266؛ اسماعیل بغدادی، هدیة العارفین، ج 1، ص 316؛ محمد خوانسازی، روضات الجنات، ص 256؛ الدکتور کامل مصطفی الشیبی، الصله بین التشیع و التصوف، ج 2، ص 310؛ همان، مقدمه نفیسی بر لب لباب مثنوی، صفحه ث؛ واعظ کاشفی، فتوت نامه، ص 2؛ فضل الله بن روزبهان، وسیلة الخادم الی المخدوم، ص 182؛ داوود الهامی، امامان اهل بیت علیهم السلام در گفتار اهل سنت، ص 317؛ عبدالرحمن جامی، سلسلة الذهب، ص 178؛ رسول جعفریان، مقالات تاریخی، دفتر هشتم، ص 59؛ نجیب مایل هروی، شیخ عبدالرحمان، جامی، ص 118؛ دیوان جامی؛ ابو الموید خوارزمی، مقتل الحسین علیه السلام، ص 390؛ عبدالجلیل قزوینی رازی، النقض، ص 372؛ حنفی قندوزی، ینابیع الموده.

از میان حنفیان دوازده امامی و صوفی می توان به افرادی صاحب نام و عارفان نامی ذیل اشاره نمود: مولانا جلال الدین بلخی، عطار نیشابوری حکیم سنایی غزنوی، ملا حسین واعظ کاشفی، خواجه محمد پارسا، فضل الله بن روزبهان خنجی، عبدالرحمن جامی، ابوالمؤید خوارزمی، حافظ حسین کربلایی تبریزی، قاضی عمده ساوه ای حنفی، عبدالواسع باخزی، حنفی قندوزی، عفیف الدین طائفی حنفی، قادر بخش بن حسن علی حنفی، مولوی عبدالعزیز بن شاه ولی الله دهلوی.

خلاصه اینکه با گذر زمان عواملی باعث دوری برخی حنفیان از اهل بیت علیهم السلام و تشیع شد که می توان عوامل زیر را از آنها دانست:

1. افول حنفیان کلامی و عدل گرا و گسترش مکتب حنفی اهل سنت و جماعت؛

2. نفوذ بخاری و صحیح او در میان حنفیان؛

3. نزاع سیاسی عثمانی ها و صفویان؛

4. نفوذ وهابیت و سلفیه در میان حنفیان که در این مختصر مقام شرح همه این عوامل وجود ندارد.(1)

آری ولایت و حب علی علیه السلام و خاندان آن حضرت خاص عده محدودی نیست، گرچه پرداختن به این موضوع در این نوشتار نمی گنجد.

دیدگاه شهرستانی درباره امامت و ولایت

در تفسیر شهرستانی نمونه های بسیاری نشان دهنده نوع نگرش شهرستانی به مسئله امامت است. به باور شهرستانی موضوع امامت، همانند توحید، نبوت، مبدا و معاد از فطریات است و منکر آن منکر فطرت خوانده می شود:

«و لهذا قیل: التوحید فطره و الامامة فطره و المبدأ فطره و المعاد فطره من انکرها فقد انکر الفطره».(2)

نویسنده «مفاتیح الاسرار» شکر نعمت و وفای به عهد را دو اصل از اصول مهم و اساسی

ص:274


1- (1) . برای مطالعه بیشتر ر. ک: جایگاه اهل بیت علیهم السلام از دیدگاه ابوحنیفه، محمد شفیق خواتی، مجله طلوع شماره 17، بهار 85.
2- (2) . مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 103. ب نسخه خطی.

دین می داند و عهد امامت را از سزاوارترین عهدها برای وفا و فراگیرترین پیمان ها از جهت نفع مردم معرفی می نماید:

«و احق النعم بالشکر واعمّها نفعاً للخلق و اخصها درجه عند الحق نعمة النبوة و احقّ العهود بالوفاء و اعمها نفعاً للخلق و اخصها درجة عند الحق عهد الامامة».(1)

وی آنچنان بر مسئله امامت و وصایت تأکید و اصرار دارد که مانند یک شیعه متعصب، منافق در امامت را کافر می نامد و با اشاره به یک روایت پیامبر صلی الله علیه و آله در مقام و منزلت علی علیه السلام، آن حضرت را به جا آورندۀ وظیفه ای می داند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر عهده داشت. او بر این باور است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله باید با کفار و منافقین، هم جهاد با حجت و دلیل کند و هم جهاد با سیف، اما پیامبر با کفار، جهاد با حجت و سیف کرد، ولی نسبت به منافقین تنها به جهاد با حجت اکتفا کرد و جهاد با سیف را ترک نمود. به همین جهت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «علی قضا کننده دین من است» و از این رو علی علیه السلام نیز دین پیامبر را ادا کرد و با مارقین و قاسطین و ناکثین جهاد کرد. صریح عبارت شهرستانی در این باره چنین است:

«و اما تبدل الدور فان المنافق فی دور النبوة لا یبقی منافقاً دور الوصایة الامة، بل یحکم علیه ببعض احکام الکفر فان الکون الاول علی المشابهه. المسلم فیجری علیه احکام المباینه و هو الکفر، و عن هذا قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم: فیکم من یقاتل علی تاویله کما قاتلت علی تنزیله، الا و هو خاصف (وهو یخصف) النعل.

وماقیل فی تفسیر قوله جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقِینَ بان جهاد الکفار بالسیف و المنافقین بالحجه فصحیح و ان کان یجاهد هما بالحجه و البرهان اولاً، ثم خص الکفار بالسیف و ما شهر السیف علی المنافقین، لانهم بعد فی ستر التقیه بالکلمه و الاستظلال بالدین والاسلام، لکن المحققین قالوا ان التکلیف کان متوجهاً علیه بالجهادین جمیعاً سیفاً و حجه، فقضی احد القرضین و الدینین وبقی علیه الدین الثانی، فقال: علی قاضی دینی فقضی دینه و ابرا ذمته عن عهده التکلیف، و ذلک قوله فیکم من یقاتل علی

ص:275


1- (1) . همان، ج 1، ص 136، ب.

تأویله کما قاتلت علی تنزیله و قوله ایضاً انک تقاتل الناکثین و القاسطین و المارقین، و ذلک قوله و انت قاتلهم یاعلی فاذا ادرکتهم فاقتلهم».(1)

از نگاه شهرستانی امامت و وصایت مانند نبوت است؛ چنانکه اگر کسی به پیامبر ایمان نیاورد و او را تصدیق ننماید از زمره کافران خواهد شد، پس کسی هم که به وصی او ایمان نیاورد و به شریعت او اقرار ننماید کافر است:

«و سرّ آخرکما ان من اقرّ بالتوحید ولم یقرّ بالنبوه، اعنی من قال: لا اله الا الله و لم یقل: محمد رسول الله فقد ارتد علی عقبه کافراً و لم ینفعه اقراره بالتوحید کذلک من اقرّ بالنبوه و قال محمد رسول الله و لم یقر بشعریته و وصیته بعده فقد ارتد علی عقبه کافراً...».(2)

در جای جای تفسیر «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» با عنوان «الاسرار» آیات قرآن بر مسئله امامت و وصایت منطبق شده است. نویسنده در سرّ دیگری از اسرار آیات قرآن مسئله امامت را از عهود الهی می خواند و منکر آن را منافق می نامد:

«فمن عرف نعمه الله ثم انکرها و کفرها فهو کافر، ومن نقض عهد الله من بعد میثاقه و قطع ما امر الله به ان یوصل فهو منافق».(3)

به باور شهرستانی، امامت، حق حضرت علی علیه السلام بود و قدرت مداران آن حضرت را از رسیدن به حق الهی خود باز داشتند.

فقد احصر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم عن العمره کما أحصر علی رضی الله عن الامامه و لذلک کل من کان یرید مناجاة الرسول صلی الله علیه و آله وسلم وجب علیه ان یقدم بین یدی نجواه صدقه، فلا عمل بهذه الآیة إلا امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه، حیث تصدّق بعشره دراهم علی عشرة مناجیات.(4)

ص:276


1- (1) . همان، ج 1، ص 78 آ.
2- (2) . همان، ج 1، ص 224 آ.
3- (3) . همان، ص 136 ب.
4- (4) . همان، ص 418 آ.

نویسنده مفاتیح الاسرار، آیات شریفه: اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً 1 و وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ 2 را در شأن و منزلت علی علیه السلام می نمایاند.(1)

او همچنین مخاطب آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ 4 را علی علیه السلام می داند و ایشان را امام ائمه در صبر و نماز معرفی می کند:

قال الصابرون علی البلاء الشاکرون للنعماء: ان امام الائمه فی الصبر و الصلواة امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه، حیث قال ان للمحن نهایات و لها غایات، فشان المؤمن ان یصبر و یستغفر حتی ینقضی ایامها، ولقد کان علیه السلام مقبلاً علی شأنه، راضیاً بزمانه، صابراً علی ما یصیبه من المحن، مشغولاً بالعبادة علی ما تنوبه من الفتن، و کان المخاطب یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ هو، و لقد قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم کل ما ورد فی القرآن یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا فعلیّ رأسه بل والله هو الوافی بموجب الخطاب و هو الخارج عن التکلیف التی تضمنه الخطاب، فمن ادّی ما کلّف کان هو المعنی بالخطاب.(2)

این باورها و اعتقادات شهرستانی در اولین اثر او «الملل والنحل» نیز ریشه دارد. او پس از آوردن ماجرای جنگ صفین و جمل در زمان حکومت علی علیه السلام می نویسد:

«و بالجمله علی رضی الله مع الحق و الحق معه».(3)

ص:277


1- (3) . مفاتیح الاسرار، ج 2، ص 420 آ و 341 ب.
2- (5) . مفاتیح الاسرار، ج 2، ص 274 ب.
3- (6) . الملل والنحل، تحقیق محمد بن فتح الله بدران، ج 1، ص 33.

پایان سخن اینکه، مفسرین اهل سنت در تفاسیر خود مطالب بسیاری را بیان نموده اند که می توان آنها را از جلوه های ولایت نامید که پوینده محترم را به فصل آخر رهنمون می شویم و به همین مقدار بسنده می نماییم.

در قرآن کریم آیات بسیاری است که به صراحت و گاه به صورت ظاهر بر امامت اهل بیت عصمت و طهارت اشاره دارد. که از آنها به «آیه ولایت» یاد می کنیم. در مباحث قبل برخی از این آیات را بیان نمودیم (آیه تطهیر، مودت و...). این آیات در عین حال که مقام امام و ولایت را اثبات می کند، ویژگی های منحصر به فرد امام را نیز معرفی می کند که بر هر پژوهشگر منصفی است که در آنها تأمل کند و همتایی عترت بر گسترده قرآن را دریابد و بداند هر آنچه برای قرآن سزاست چون دوام، عدم کهنگی، مصون و معصوم بودن، همه آنها به طور تمام و کمال بر امام هم رواست.

آیه های ولایت

1. آیه ولایت
اشاره

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ؛

«همانا ولی شما خداوند و پیامبرش و کسانی اند که نماز به پا می دارند و درحال رکوع، زکات می پردازند».

این آیه در اصطلاح، «آیه ولایت» نامیده می شود و بسیاری از اهل تفسیر و روایت و تاریخ، از آن به همین عنوان یاد کرده اند. البته در برخی موارد، آیه «زکات به خاتم» نیز نامیده شده است.(1)

این تعبیر از سخن امام علی علیه السلام در یکی از احتجاج های آن حضرت استفاده شده است.

ص:278


1- (1) . حدیث مناظره علی علیه السلام با ابی بکر، هنگامی که به خلافت رسید. ر. ک: بحرانی، غایة المرام، ص 108؛ طبرسی، الاحتجاج، ص 118.

آنچه در این آیه نمود بیشتری دارد نزول آیه درباره علی علیه السلام است. گرچه عده ای تلاش نموده اند تا با فضیلت سازی برای عده ای دیگر این فضیلت را کمرنگ نمایند، اما نور خداوند همیشه می تابد و خاموش ناشدنی است. از این رو ابتدا شأن نزول آیه را از زبان علمای اهل سنت بیان می کنیم و سپس مسائل را در ذیل آن بیشتر می کنیم.

نزول آیه ولایت درباره علی علیه السلام به استناد روایات

محدثان و مفسران، نزول آیه ولایت درباره علی علیه السلام را با طریقه ها و اسناد پرشمار و گوناگونی از صحابه نقل کرده اند. در میان این صحابه چهره هایی چون ابن عباس، ابوذر، عمار بن یاسر، جابر بن عبدالله انصاری، ابی رافع، انس بن مالک، سلمه بن کهیل، عبدالله بن سلام، مقداد بن اسود کندی، عمربن خطاب، عثمان بن عنفان، زبیر بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی و قاص، طلحه بن عبدالله، خلیل بن مرّه و بالاخره خود امیرمؤمنان علیه السلام دیده می شوند.(1)

حاملان و حافظان حدیث در موسوعات روایی، این حدیث را آورده و گروهی تصریح بر حجیت آن نیز دارند. علامه امینی 66 نفر از این جمله را با مدارک و نام کتاب های آنان یاد کرده است.(2)

آیت الله نجفی مرعشی نیز نزول آیه را از 31 مصدر و منبع که در دسترس ایشان بوده نقل کرده و منابع یاد شده را همراه با ذکر نشانی آنها قید کرده است.(3)

حسکانی، عالم و محدث بزرگ اهل سنت نیز در این باره 28 روایت در شواهد التنزیل نقل کرده که در بین راویان آنها شش نفر از بزرگان صحابه؛ یعنی علی علیه السلام، عمار، ابوذر، مقداد، جابر و ابن عباس به چشم می خورند.(4)

ص:279


1- (1) . سید بن طاووس؛ سعد السعود، ص 96؛ امینی، الغدیر، ج 3، ص 156؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 2؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، صص 222-239.
2- (2) . امینی، الغدیر، ج 3، صص 156-162.
3- (3) . قاضی نورالله، احقاق الحق، تعلیقات مرحوم آیه الله مرعشی نجفی، ج 2، صص 399-408.
4- (4) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 209-248.

سید بحرانی نیز نزول آیه را درباره علی علیه السلام به 24 طریق از اهل سنت و 19 طریق از شیعه روایت کرده است که هر طریق متفاوت با دیگری است.(1)

سید بن طاووس پس از نقل چند آیه که درباره علی علیه السلام نازل شده به نقل از کتاب «تأویل ما انزل من القرآن الکریم فی النبی صلی الله علیه و آله وسلم» تألیف ابن حجام ابی عبدالله محمد بن عباس بن علی بن مروان جحام می نویسد:

با وجود اینکه آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ درباره مولا علی علیه السلام مشهور است، از آن جهت آن را آوردم که صاحب کتاب یاد شده، آن را با افزودنی هایی از آنچه ما می دانستیم روایت کرده است؛ به این گونه که آن را از 90 طریق با اسانیدی که همه یا بیشتر متصل هستند، از رجال مخالفان اهل بیت علیهم السلام عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعدبن ابی وقاص، طلحه بن عبدالله، عبدالله بن عباس، ابو رافع غلام رسول الله، جابر عبدالله بن انصاری، ابوذر، خلیل بن مره، علی بن الحسین علیه السلام، ابو جعفر محمد بن علی علیه السلام، جعفر بن محمد علیه السلام، ابو هاشم عبدالله بن محمد بن حنیفه، مجاهد بن جبیر مکی، محمد بن اسدی، عطاء بن سائب و عبدالرزاق. اینکه گفته است 90 طریق به این دلیل است که هر یک از این احادیث، متفاوت با دیگری است.(2)

ابن شهر آشوب می نویسد:

ثعلبی، ماوردی، قشیری، قزوینی، رازی، نیشابوری، فلکی، طوسی و طبری در تفاسیر خود نزول آیه را درباره علی علیه السلام از سدی، مجاهد، حسن، اعمش، عتبه بن ابی حکیم، غالب بن عبدالله، قیش بن ربیع، عبایه ربعی، عبیدالله بن عباس و ابی ذر غفاری نقل کرده اند.(3)

ص:280


1- (1) . بحرانی، غایة المرام، صص 103-109.
2- (2) . سید بن طاووس، سعد السعود، صص 95-96.
3- (3) . مناقب آل ابی طالب، ج 3، صص 2-3.

آلوسی نیز می گوید:

غالب الأخباریین علی انها نزلت فی علی کرم الله وجهه، فقد اخرج الحاکم. و ابن مردویه. و غیرهما عن ابن عباس رضی الله تعالی عنهما باسناد متصل قال: «اقبل ابن سلام ونفر من قومه آمنوا بالنبی صلی الله تعالی علیه و سلم فقالوا: یا رسول الله ان منازلنا بعیده و لیس لنا مجلس و لا متحدث دون هذا المجلس و ان قومنا لما راونا آمنا بالله تعالی و رسوله صلی الله تعالی و علیه وسلم وصدقنا رفضونا وآلوا علی نفوسهم ان لا یجالسونا و لا یناکحونا و لا یکلمونا فشق ذلک علینا، فقال لهم النبی صلی الله علیه وسلم: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ ، ثم انه صلی الله تعالی علیه وسلم خرج الی المسجد و الناس بین قائم و راکع فبصر بسائل، فقال: هل اعطاک احد شیئاً؟ فقال: نعم خاتم من فضته، فقال: من اعطاکه؟ فقال: ذلک القائم، و أوما الی علی کرم الله تعالی وجهه، فقال النبی صلی الله تعالی علیه وسلم: علی ای حال اعطاک؟ فقال: و هو راکع، فکبر النبی صلی الله تعالی علیه وسلم ثم تلا هذه الآیة» فانشاء رضی الله تعالی یقول:

ابا حسن تفدیک نفسی و مهجتی

وکل بطی فی الهدی و مسارع

ایذهب مدحیک المحبر ضائعاً

وما المدح فی جنب الإله بضائع

فانت الذی اعطیت اذا کنت راکعاً

زکاه فدتک النفس یا خیرراکع

فانزل فیک الله خیر ولایه

واثبتها اثنا کتاب الشرائع(1)

ص:281


1- (1) . روح المعانی، ج 1، ص 167.

آلوسی پس از نقل خاتم بخشی حضرت علی علیه السلام به شعر حسان استناد می کند که ترجمه دو بیت آخر آن چنین است:

تو همان کسی هستی که هنگام رکوع انفاق نمودی جان به فدایت ای بهترین رکوع کننده پس در مورد تو بهترین روایت نازل شد و در لابه لای کتاب قرآن ثابت شده است.

او پس از نقل این اشعار، گرچه «ولی» را به معنی ناصر(1) می گیرد، اما بیانی دارد که جای تأمل است:

بر معظم محدثین روشن است که در شأن علی کرم الله وجهه نازل شده است بسیاری از صوفیه (قدس الله اسرارهم) با استدلال به این آیه اشاره به خلافت بلافصل علی علیه السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می کنند، اما مراد آنها از خلافت، خلافت باطنی است، همان خلافت ارشاد و تربیت و یاری، و تصرف روحانی، نه خلافت ظاهری که اقامه حدود ظاهری، تجهیز سپاه و... است، زیرا خلافت ظاهری در نگاه آنها همان نظر اهل سنت است. و فرق بین خلافت ظاهری و باطنی مثل فرق بین پوست و مغز است پس خلافت باطنی مغز و اصل خلافت ظاهری است و به وسیله آن از حقیقت اسلام دفاع می شود و با خلافت ظاهری از صورت اسلام محافظت می شود. خلافت باطنی همان مرتبه قطب در هر زمان است و گاهی با خلافت ظاهری جمع می شود؛ زمانی که علی کرم الله وجهه خلافت ظاهری هم داشت، و همچنانکه در مهدی (عج) جمع می شود.

خلافت و نبوت برادران رضاعی اند و سخن رسول الله که می فرماید: من و علی از نور واحد خلق شده ایم، اشاره به همین دارد و این خلافت باطنی در علی کرم الله تعالی وجهه به نحو اتم وجود دارد.(2)

آلوسی در ادامه روایات خلافت علی علیه السلام را حمل بر خلافت باطنی و خلافت (سه خلیفه) را حمل بر خلافت ظاهری می کند.(3)

ص:282


1- (1) . همان، ج 6، ص 168.
2- (2) . همان، ص 186.
3- (3) . همان، ص 187.

ثعالبی یکی دیگر از علمای اهل سنت می گوید:

«اتفق ان علی بن ابی طالب رضی الله عنه اعطی خاتمه و هو راکع؛(1) این مورد اتفاق همه است که علی علیه السلام هنگام رکوع انگشتری خویش را بخشید».

البته سپس روایتی از سدّی نقل می کند مبنی بر اینکه «ان اتفق ذلک لعلی فالآیه عامة فی جمیع المؤمنین» و این، همان سیاست تشریک در فضیلت است.

واحدی در «اسباب النزول» به دو طریق، طبری درتفسیر خود «جامع البیان عن تأویل آی القرآن» به سه طریق، ابن کثیر با شش طریق و سیوطی درتفسیر خود «الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور» با حدود بیست طریق و همچنین در لباب النقول، نزول آیه را درباره علی علیه السلام ذکر کرده اند و به مناسبت، قصه اعطای خاتم را نقل می کنند.(2)

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می نویسد:

ائمه تفسیر روایی (تفسیر مأثور) مانند: احمد، نسائی، طبری، طبرانی، عبد بن حمید و دیگر حفاظ و ائمه حدیث، بدون هیچ گونه ردی، بر نقل آن اتفاق کرده اند و متکلمان نیز صدور روایت را پذیرفته اند و فقها آن را در مسئله انجام عمل زیاد در

ص:283


1- (1) . الجواهر الحسان، ثعالبی، ج 1، ص 471 (ذیل مائده، آیه 55)؛ تاج التراجم، ج 2، ص 598 (گروهی گفته اند)؛ تفسیر المظهری، ج 3، ص 62؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 2، ص 208 (اتفق ان علیا) و ج 2، ص 209؛ لباب النقول، سیوطی، ص 148 به شش طریق نقل می کند و سپس می گوید: این احادیث شواهدی هستند که یکدیگر را با تقویت می کنند؛ اسباب النزول واحدی، ص 132؛ التنزیل بیضاوی، ج 2، ص 339؛ اسیر التفاسیر، ج 1، ص 666؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 597 (ضمن یک حدیث می گوید درباره علی علیه السلام نازل شده. البته در سند یکی مناقشه نموده، اما به طریق صحیح دیگری آن را نقل می کند. او در نهایت می گوید درباره جمع مؤمنان نازل شده ولی علی علیه السلام خاتم را بخشید یا علی اول المؤمنین است)؛ تفسیر المنیر؛ وهبة الزحیلی: ذکرت روایات یقوی بعضها بعضاً انها نزلت فی بن ابی طالب، ج 6، ص 236؛ تفسیر طبری، ج 6، ص 186؛ تفسیر قرطبی، ج 6، ص 221، الدرالمنثور، ج 3، ص 105.
2- (2) . اسباب النزول واحدی، صص 133-134؛ جامع البیان طبری، ج 4، صص 288-289. در چاپ دیگر، ج 6، ص 186؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 2، صص 73-74 و ج 2، ص 597؛ لباب النقول، صص 93 و 148؛ الدرالمنثور، ج 3، صص 104-106.

باب نماز در مسئله اینکه «آیا صدقه تطوع، زکات نامیده می شود یا خیر» نقل کرده اند.(1)

انما، نشانگر حصر به طریق اصالت است و ولایت رسول و مؤمنین بالتبع. از طرفی «ولی» را مفرد آورده و «انما اولیاءکم» نفرموده است. به این ترتیب پس از خدای متعال ولایت از آن رسول و مؤمنان است، اما آیا همه مؤمنان از ولایت برخوردارند یا تنها برخی از آنان؟ یعنی مؤمنانی که موصوف به وصف اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ هستند، دارای ولایت می باشند.

اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ یا بدل از «الذین آمنوا» یا مدح آنان است. همچنین وَ هُمْ راکِعُونَ حالت آنان را هنگام اقامه نماز و پرداخت زکات نشان می دهد.

زمخشری دو تفسیر برای آن ذکر کرده است:

«اول آن که مراد از رکوع، حالت خشوع و تواضع آنان برای خدا، در هنگام عمل است و دوم آنکه مراد پرداخت زکات در حالت رکوع نماز است.»

او در ادامه می نویسد:

گفته شده، آیه در شأن علی علیه السلام نازل شده است، ایشان در حال رکوع نماز جماعت بودند که سائلی درخواست خود را مطرح کرد و ایشان انگشتر خود را به او بخشید و این کار را به گونه ای انجام داد که موجب بطلان نماز نگردد.

زمخشری در ادامه به شبهه ای که ممکن است، بر این سبب نزول وارد شود اشاره می کند و سپس آن را پاسخ می دهد.

اگر اشکال کنند، چگونه مصداق این آیه علی علیه السلام است، در حالی که لفظ جمع (الذین) در آن آمده است، پاسخ می دهیم این گونه بیان شده تا مردم را به چنین عملی ترغیب کند تا آنان نیز ثوابی همانند او ببرند. همچنین این آیه، مؤمنان را متنبه می سازد که باید آن چنان به احسان و توجه به فقرا حریص باشند که هرگاه بر آنان واجب شد، آن را انجام دهند و حتی هنگام نماز آن را به تأخیر نیندازند و خود را به این حد کمالات از کلمات اخلاقی برسانند.(2)

ص:284


1- (1) . المیزان، ج 6، ص 25.
2- (2) . تفسیر کشاف، زمخشری، ج 4، ص 347.

در کتاب «الجمع بین الصحاح السته» از جزء سوم در تفسیر سوره مائده در ذیل آیه: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ... از صحیح نسائی از ابن سلام چنین نقل شده:

خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدم و عرض کردم قوم ما به خاطر اینکه خدا و رسولش را تصدیق کرده ایم ما را دشمن می دارند و قسم یاد کرده اند، با ما صحبت نکنند. همان موقع خداوند آیه: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا... را نازل فرمود. سپس بلال برای نماز ظهر اذان گفت و مردم برای نماز آماده شدند. بعضی در حال رکوع و بعضی در حال سجده بودند که ناگهان سائلی آمد و علی علیه السلام در حالی که در رکوع بود انگشتر خود را به سائل بخشید. سائل جریان را به پیامبر خبر داد. پیامبر برای ما آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ... تا الغالبون را قرائت کرد.(1)

اصل روایت چنین است:

روایة النسائی هی - کما فی جامع الاصول عن رزین، و هو صاحب الجمع بین الصحاح السته -: «عبدالله بن سلام - رضی الله عنه - قال: اتیت رسول صلی الله علیه و آله وسلم و رهط من قومی، فقلنا: ان قومنا حادونا، لما صدقنا الله. و رسوله، و اقسموا لا یکلمونا، فانزل الله تعالی: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا ثم اذّن بلال لصلاة الظهر، فقام الناس یصلون، فمن بین ساجد و راکع، اذا سائل یسأل، فاعطاه علی خاتمه و هو راکع. فأخبر السائل رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم - فقرأ علینا رسول الله صلی الله علیه واله وسلم: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ * وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ اخرجه رزین.

ص:285


1- (1) . ذخائرالعقبی، ص 102؛ ینابیع الموده، ص 318؛ جامع الاصول، ج 9، ص 478.

منظور از «رزین»، رزین بن معاویه العبدری است که در وصف او گفته شده:

«امام المحدث الشهیر» و «رزین» هو: رزین بن معاویه العبدری، المتوفی سنته 535 کما فی سیر اعلام النبلاء و قد وصفه: «الامام المحدث الشهیر».(1)

ابن کثیر می گوید:

حدثنا ابو سعید الاشج؛ حدثنا الفضل بن دکین ابو نعیم الاحول حدثنا موسی بن قیس الحضرمی، عن سلمة بن کهیل، قال: تصدیق علیّ بخاتمه و هو راکع، فنزلت إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ.2

ابن کثیر گرچه در سند برخی از احادیث اشکال وارد می سازد، ولی در سند برخی که تعداد آنها هم بسیار است می گوید: «هذا اسناد لا یقدح به».(2)

درنگی در سند این حدیث

1. عبدالرحمن بن ابی حاتم، غنی عن التعریف؛(3) عبدالرحمن بی نیاز از تعریف است.

2. و ابو سعید الاشج هو: عبدالله بن سعید الکندی، ثقة، من رجال الصحاح السته؛(4) ابوسعید ثقه و از رجال صحاح سته است.

3. و الفضل بن دکین من رجالها کذلک و هو ثقة ثبت من کبار شیوخ البخاری؛ فضل بن دکین ثقه، ثبت و از بزرگان رجال بخاری است.(5)

4. و موسی بن قیس الحضری قال الحافظ: «یلقّب: عصفور الجنة، صدوق، رمی بالتشیع».(6)

ص:286


1- (1) . سیر اعلام النبلاء، ج 20، ص 204.
2- (3) . همان، ص 74.
3- (4) . سیر اعلام النبلاء، ج 13، صص 247-262، رقم 129.
4- (5) . تقریب التهذیب، ج 1، ص 419.
5- (6) . همان، ج 2، ص 110.
6- (7) . همان، ص 287.

5. و سلمه بن کهیل ثقة من رجال الصحاح السته.(1)

از جمله روایاتی که ابن کثیر در صحت آن، طعن وارد نموده، این حدیث است:

روی ابن مردویه، من طریق سفیان الثوری، عن ابی سنان، عن الضحاک، عن ابن عباس، قال: کان علی بن ابی طالب قائماً یصلی، فمر سائل و هو راکع، فاعطاه خاتمه، فنزلت إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ الآیه.(2)

ابن کثیر می گوید:

«الضحاک لم یلق ابن عباس؛ ضحاک ابن عباس را ندیده است».

نقد دیدگاه ابن کثیر

گرچه عده ای گفته اند ضحاک ابن عباس را ندیده است، ولی در سه کتاب از صحاح اهل سنت از او حدیث نقل شده است.(3)

صاحب تهذیب الکمال می گوید:

گرچه روایت او از ابن عباس مرسل است، اما واسطه مشخص است. از شعبه روایت شده که عبدالملک بن سیره به من گفت: «الضحاک لم یلق ابن عباس، انما لقی سعید بن جبیر بالری، فأخذ عنه التفسیر؛(4) ضحاک سعید بن جبیر را ملاقات نموده و تفسیر را از او گرفته است».

پس روایات او در تفسیر از ابن عباس «مسند» است و مرسل نیست، زیرا تمامی آنها به واسطه سعید بن جبیراست و همگان بر تصدیق و توثیق او اتفاق نظر دارند.

ضحاک، واسطه را برای حفظ جان سعید بن جبیر و خودش نقل نکرده است، زیرا سعید بن جبیر از سوی مأموران ثقفی تحت تعقیب بود. با این وجود، ضحاک او را در ری ملاقات کرد و احادیثش را منتشر ساخت.

ص:287


1- (1) . همان، ج 1، ص 318.
2- (2) . التفسیر القرآن العظیم، همان.
3- (3) . تهذیب الکمال، ج 13، ص 291.
4- (4) . همان، ج 13، ص 293.

ابن سنان نیز که از ضحاک روایت کرده از کسانی است که به شهر ری گریخت،(1) زیرا او نیز تحت تعقیب بود و ممکن است اسقاط اسم سعید بن جبیر از ناحیه او باشد.

از طرفی بر فرض پذیرش نظر ابن کثیر، این احادیث با احادیث بسیار دیگری که سند آنها صحیح است، تقویت می شود؛ همچنانکه عده بسیاری بر آن اعتراف نموده اند که به آنها اشاره خواهیم کرد.

علاوه بر این اتفاق نظرها، ثبت جریان اعطای خاتم و پرداخت زکات، در دیوان و در اشعار شاعران نامی صدر اسلام، خود گواه دیگری بر درستی این حدیث و پیشینه تاریخی آن در میان امت اسلام است. از جمله این شاعران، «حسان بن ثابت» را می توان نام برد که شعر خود را پس از نزول آیه و بدون فاصله زمانی سروده است.

سیوطی ذیل این آیه روایات بسیاری نقل می کند که در شأن علی علیه السلام است؛ از آن جمله:

1. اخرج ابن جریر و ابن ابی حاتم عن عطیه بن سعد قال: نزلت فی عبادة بن الصامت إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا .

2. واخرج الخطیب فی المتفق عن ابی عباس قال: «تصدیق علی بخاتمه و هو راکع، فقال النبی صلی الله علیه وآله وسلم. للسائل «من اعطاک هذا الخاتم؟ قال: ذاک الراکع، فانزل الله إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ ».

3. و اخرج عبدالرزاق و عبد بن حمید و ابن جریر و ابوالشیخ و ابن مردویه عن ابی عباس فی قوله إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ... الآیه. قال: نزلت فی علی بن ابی طالب.

4. و اخرج الطبرانی فی الاوسط و ابن مردویه عن عمار بن یاسر قال: «وقف بعلی سائل و هو راکع فی صلاة تطوع، فنزع خاتمه فاعطاه السائل رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فاعلمه ذلک، فنزلت علی النبی صلی الله علیه وآله وسلم هذه الآیة إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ فقرأ رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم علی اصحابه، ثم قال: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».

ص:288


1- (1) . تقریب التهذیب، ج 1، ص 298 مسلم ابی داود، ترمذی، نسائی و ابن ماجه از او نقل نموده اند.

5. و اخرج ابوالشیخ و ابن مردویه عن علی بن ابی طالب قال: «نزلت هذه الآیة علی رسول اله صلی الله علیه وآله وسلم فی بیته إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ الی آخر الآیة. فخرج رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فدخل المسجد، جاء و الناس یصلون بین راکع و ساجد و قائم یصلی، فاذا سائل فقال: یا سائل، هل اعطاک احد شیئاً قال: لا، الا ذاک الراکع لعلی بن ابی طالب اعطانی خاتمه».

6. و اخرج ابن ابی حاتم و ابو الشیخ و ابن عساکر عن سلمه بن کهیل قال: تصدیق علی بخاتمه و هو راکع، فنزلت إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ الآیه.

7. و اخرج ابن جریر عن مجاهد فی قوله إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ... الآیه. نزلت فی علی بن ابی طالب، تصدیق و هو راکع.

8. و اخرج ابن جریر عن السدی و عتبه بن حکیم مثله.

9. و اخرج ابن مردویه من طریق الکلبی عن ابی صالح عن ابی عباس قال: أتی عبدالله بن سلام و رهط معه من اهل الکتاب نبی الله صلی الله علیه وآله وسلم عند الظهر، فقالوا: یا رسول الله، ان بیوتنا قاصیه لا نجد من یجالسنا یخالطنا دون هذا المسجد، و ان قومنا لما رأونا قد صدقنا الله و رسوله و ترکنا دینهم اظهروا العداوة واقسموا ان لا یخالطونا و لا یواکلونا، فشق ذلک علینا، فبینا هم یشکون ذلک الی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، اذ نزلت هذه الآیة علی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ونودی بالصلاة صلاة الظهر، خرج رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فقال: اعطای احد شیئاً قال نعم، قال: من؟ قال ذالک الرجل القائم. قال علی ای حال اعطاکه؟ قال و هو راکع؟ قال و ذلک علی بن ابی طالب، فکبّر رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم عند ذلک و هو یتول وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ.1

ص:289

فخر رازی هم روایت را این گونه می آورد:

وروی عن ابی ذر رضی الله عنه قال: صلیت مع رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یوماً صلاة الظهر فسأل سائل فی المسجد فلم یعطه أحد، فرفع السائل یده الی السماء و قال: اللهم اشهد انی سألت فی مسجد الرسول صلی الله علیه وآله وسلم فما أعطانی احد شیئاً و علی علیه السلام کان راکعا فأوما الیه بخنصره الیمنی - و کان فیها خاتم - فاقبل السائل حتی أخذ الخاتم بمرأی النبی صلی الله علیه وآله وسلم فقال: اللهم ان اخی موسی علیه السلام سالک فقال: قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی (الی قوله) وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی فانزلت قرانا ناطقا، سنشد عضدک باخیک نجعل لکما سلطانا، اللهم و أنا محمد، نبیک و صفیک فاشرح لی صدری و یسّرلی امری و اجعل لی وزیراً من اهلی علیاً اشدد به ظهری، قال ابوذر: فوالله ما أتمّ رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هذه الکلمه حتی نزل جبریل فقال: یا محمد إقرأ: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ الی آخرها.(1)

جریان به نقل از ابوذر چنین است که روزی سائلی هنگام نماز ظهر از مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله گذشت و تقاضای کمک کرد. اما هیچ کس به او کمکی نکرد، پس دست هایش را به آسمان برد و گفت: خداوندا شاهد باش من در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله کمک خواستم، ولی کسی به من کمک نکرد. حضرت علی علیه السلام که در حال نماز بود به انگشتر خویش اشاره کرد و... سائل رفت تا در منظر رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفت. ایشان فرمودند: خداوندا برادرم موسی از خدا خواست که سینه ام را گشاده و فراخ گردان و بازویم را به برادرم محکم گردان. خدایا من محمد، نبی و پیامبر تو هستم، پس سینه ام را فراخ و امرم را آسان گردان و علی را وزیر من از اهلم قرار ده که پشتم به او محکم شود. ابوذر گفت: قسم به خدا، دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تمام نشده بود که این آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ نازل شد.

ص:290


1- (1) . تفسیر کبیر فخررازی، ذیل آیه 55 مائده؛ نور الابصار، ص 170. شبلنجی می گوید: «حدیث را ثعلبی در تفسیرش نقل نموده است.»

طبری حدیث را از طریق عتبه بن حکم و مجاهد و سدی نقل می کند که مراد حضرت علی علیه السلام است.(1) گرچه حدیثی هم نقل می کند که مراد مؤمنین هستند، ولی علی علیه السلام کسی بود که به سائل انگشتر بخشید.

قرطبی پس از نقل حدیث درباره حضرت علی علیه السلام از دید آیات الاحکام به آن می نگرد و می گوید:

المسئلة الثانیة - و ذلک ان سائلا سأل فی مسجد رسول الله صلی الله علیه وسلم فلم یعطه احد شیئا و کان علی فی الصلاة فی الرکوع و فی یمینه خاتم، فأشار الی السائل (بیده) حتی أخذه قال الکیا الطبری: و هذا یدل علی ان العمل القلیل لا یبطل الصلاة؛ فان التصدق بالخاتم فی الرکوع عمل جاء به فی الصلاة و لم تبطل به الصلاة و قوله وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ یدل علی ان صدقة التطوع تسمی زکاة؛ فان علیاً تصدق بخاتمه فی الرکوع؛(2)

این عمل حضرت علی علیه السلام بر این دلالت می کند که فعل قلیل مبطل نماز نیست، زیرا صدقه دادن به خاتم در نماز انجام نشده است و نماز با آن باطل نمی شود و قول خداوند وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ دلالت بر این دارد که صدقه مستحبی هم زکات نامیده می شود.

او در ادامه می گوید:

احتمالاً نماز حضرت مستحبی بوده است، زیرا در نماز واجب این عمل مکروه است. «وقد یجوز ان یکون هذه صلاة التطوع و ذلک انه مکروه فی الفرض».

نکته قابل تأمل این است که غالب فقهای فریقین از این عمل حضرت، حکم فقهی، استنباط نموده اند که کار قلیل، نماز را باطل نمی کند و این نشان می دهد که عمل حضرت در اعطای خاتم بر همگان مسلّم است، زیرا در بحث احکام از احادیثی استفاده می شود که در سند آنها هیچ اشکالی نیست یا حداقل دواعی صحت آنها بسیار است.

ص:291


1- (1) . تفسیر طبری، ج 4، صص 288-289، جزء 6.
2- (2) . تفسیر قرطبی، ج 6، ص 221، ذیل آیه.

برخی از کسانی که آیه ولایت را درباره علی علیه السلام نقل نموده اند:

1. آلوسی، روح المعانی، (ج 6، ص 149 طبع المطبعه المنیریه، مصر) و غالب الاخباریین علی انها انزلت فی علی کرم الله وجهه.

2. شوکانی، فتح القدیر، ج 2، ص 50، طبع مصر.

3. ابن حیان، البحر المحیط، ج 3، ص 513، طبع مصر.

4. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 71، طبع مصر.

5. واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ص 148، طبع مصر، المطبعه المنیریه، 1315 (با اسناد متفاوت).

6. سیوطی؛ لباب النقول، ص 90، طبع الثانیه، مطبعه مصطفی الحبلی (از عمار یاسر) (این احادیث شواهدی هستند که برخی را تقویت می کند).

7. سبط ابن جوزی، التذکرة الخواص، ص 18، طبع النجف الاشرف.

8. ابن جریر طبری، جامع البیان، ج 6، ص 165، طبع مصر.

9. تفسیر خطیب بغدادی، ج 1، ص 475، طبع مصر.

10. علامه النسفی بر حاشیه، تفسیر خازن، ج 1، ص 484، طبع مصر.

11. قندوزی حنفی، ینابیع الموده، ج 1، ص 114، طبع بیروت.

12. جارالله زمخشری، الکشاف، ج 1، ص 347، طبع مصر مطبعه التجاریه الکبری.

13. ابن حجر العسقلانی، الکافی الشاف فی تخرج احادیث الکشاف، ص 56، طبع مصر، مطبعه التجاریه الکبری.

14. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 12، ص 26، طبع مصر الجدید.

15. رشید رضا، تفسیر المنار، ج 6، ص 442، طبع مصر (ما رووا عن عده طرق...).

16. المولی النظام الدین النیسابوری، الاعرج فی تفسیر، المطبوع بهامش تفسیر الطبری، ج 6، ص 145، ط مصر.

17. ابوبکر احمد بن علی، احکام القرآن، ج 2، ص 543، طبع القاهره، الطبعه البهیه.

18. قرطبی، جامع لاحکام القرآن، ج 6، ص 221، طبع مصر.

19. سیوطی، درالمنثور، ج 2، ص 293، الطبعه الاولی، مصر.

20. تفسیر ثعلبی، الکشف و البیان، ذیل آیه 55 مائده (روایت سدی و عتبه بن ابی الحکیم و...) که آیه منحصراً درباره علی علیه السلام نازل شده است.

ص:292

21. ابی نعیم الاصفهانی، ما نزل فی القرآن فی علی علیه السلام، به نقل از ابن بطریق، الخصائص، فصل 1، صص 35-43 (تحقیق محمد باقر محمودی، طهران، منشورات مطبه وزارة ارشاد الاسلامی، 1406 ق).

22. تفسیر محیی الدین عربی، ج 1، ص 334، ذیل آیه.

23. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 7، ص 372 ذیل فضائل امیرالمؤمنین (دارالکتب العلمیه، 1408 ق).

24. ابی جعفر الاسکافی، المعیار و الموازنه، ص 228 (تحقیق محمدباقر المحمودی، الطبه الاولی، 1402 ق.

25. ابن مغازلی، المناقب، صص 311-313، رقم 354-357.

26. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، صص 161-184، رقم 216-240.

27. بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 150، رقم 151.

28. محب الدین الطبری، الریاض النضره، ج 3-4، ص 106.

29. ذخائر العقبی، صص 88-102.

30. حموینی، فرائد السمطین، ج 1، صص 187-195، رقم 146-153، باب 39.

31. تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 271.

32. مجمع الزوائد، ج 7، ص 17.

33. نورالابصار شبلنجی، ص 77.

34. منتخب کنز العمال، حاشیه مسند احمد، ج 5، ص 38.

35. قوشچی، شرح تجرید العقائد، ص 368 (انها نزلت باتفاق المفسرین فی حق علی بن ابیطالب).

36. ثعالبی، الجواهر الحسان، ج 1، ص 471، (اتفق ان علی بن ابیطالب...).

37. تفسیر تاج التراجم، اسفراینی، ج 2، ص 598.

38. مظهری، تفسیر المظهری، ج 3، ص 62.

39. ابن عطیه، المحرر الوجیز، ج 2، ص 208 (اتفق ان علیاً) و ج 2، ص 209.

40. ایسر التفاسیر (دارالفکر)، ج 1، ص 644.

41. وهبة الزحیلی، التفسیر المنیر، ج 6، ص 236 (دارالفکر) ذکرت روایات یقوی بعضها بعضاً انها نزلت فی علی بن ابیطالب.

ص:293

42. قاضی عضدالدین الایجی (756)(1) در کتاب، المواقف فی علم الکلام،(2) ص 405 و اجمع ائمه التفسیر ان المراد علی علیه السلام.

43. شریف جرجانی (3)(816) در شرح، المواقف فی علم الکلام، ج 8، ص 360 قد اجمع ائمة التفسیر علی ان المرد ب اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ الی قوله تعالی وَ هُمْ راکِعُونَ علی علیه السلام فانه کان فی الصلاة رکعاً(4).

44. سعد الدین التفتازانی (793) در شرح المقاصد(5) می گوید:

نزلت باتفاق المفسرین فی علی بن ابیطالب رضی الله عنه حین أعطی السائل خاتمه و هو راکع فی صلاته (شرح المقاصد فی علم الکلام 5، ص 270.)

زمینه های نزول آیه ولایت

حاکم حسکانی در شواهد التنزیل و ثعلبی در تفسیر الکشف و البیان به اسناد خود از عبایة بن ربعی چنین روایت کردند:

عبدالله بن عباس در کنار چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل حدیث می کرد. در این هنگام مردی با عمامه و چهره ای پوشیده سر رسید، پس هرگاه ابن

ص:294


1- (1) . برخی از اوصاف ایشان: قاضی قضاه الشرق و شیخ العلما و شیخ الشافعیه قالوا کان اماما فی المعقولات، محققاً توقعاً قائماً بالاصول والمعانی و العربیه، مشارکاً فی الفقه و غیر من الفنون. انجب تلامیذ اشتهروا فی الافاق. الدرر الکامنه، ج 2، ص 323؛ البدر الطالع، ج 1، ص 326؛ شذرات الذهب، ج 6، ص 174؛ طبقات الشافعیه للاسنوی، ج 2، ص 179؛ بغیة الوعاه، ص 296.
2- (2) . کشف الظنون، ج 2، ص 1891 (هو کتاب جلیل القدر، رفیع الشان و...).
3- (3) 3. الضوء اللامع، ج 5، ص 328؛ البدر الطالع، ج 1، ص 488؛ الفوائد البهیه، ص 125؛ بغیة الوعاه، ص 351؛ مفتاح السعاده، ج 1، ص 167.
4- (4) . الدرر الکامنه، ج 4، ص 350؛ البدر الطالع، ج 2، ص 303؛ بغیة الوعاه، ص 391؛ شذرات الذهب، ج 6، ص 319.
5- (5) . کشف الظنون، ج 2، ص 1780.

عباس می گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین فرمود، او نیز می گفت رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین فرمود...

ابن عباس رو بدان مرد کرده، گفت: سوگند به خدا تو که هستی؟ مرد، دستار از چهره گشود و گفت: هر کس مرا شناخته که شناخته و هر کس مرا نمی شناسد، من جندب بن جناده بدری ابوذر غفاری هستم، با گوش های خود و بدون واسطه، از پیامبر شنیدم که می فرمود: علی پیشوای نیکان و کشنده کافران است، هر کس او را یاری کند یاری شده خداست و هر کس او را واگذارد، واگذاشته خداست. هان بدانید که من همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روزی از روزها نماز ظهر را به جای آوردم که سائلی در مسجد از مردم درخواست کمک کرد و کسی به او چیزی نداد. پس سر به طرف آسمان برداشته، گفت: خدایا شاهد باش که در مسجد پیامبر خدا کمک خواستم و کسی چیزی به من نبخشید. علی بن ابیطالب که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خویش که در آن انگشتری می کرد به سوی آن مرد اشاره کرد، مرد پیش آمد و انگشتری را از انگشت او گرفت و این در پیش چشم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود. پس چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از نماز خویش فارغ گردید سر به سوی آسمان برداشته، عرض کرد: خدایا برادرم موسی علیه السلام از تو درخواستی کرد و گفت: پروردگارا سینه مرا بگستران و کار مرا آسان گردان و گره از زبانم بگشا تا سخنم را بفهمند و وزیری از کسانم برای من قرار ده هارون برادرم را، پشتم را بدو محکم گردان و او را در کارم یار و همراه ساز. پس تو بر او پیامی گویا نازل فرمودی؛ به زودی بازوی تو را به برادرت محکم خواهیم کرد. بار خدایا من نیز محمد، پیامبر و برگزیده توام؛ خدایا سینه ام را بگستران و کارم را آسان کن و وزیری را از کسانم قرار ده، علی برادرم را، پشتم را به او محکم گردان.

ابوذر گفت: پس به خدا قسم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سخن خود را به انجام نرسانیده بود که جبرئیل از نزد حق بر او فرود آمد و گفت: ای محمد! گوارا باد بر تو آنچه خدا درباره برادرت عنایت کرد.

پیامبر گفت: آن چیست ای جبرئیل؟ جبرئیل پاسخ داد: خدا امت تو را به موالات او تا روز قیامت امر نمود و آیه ای بر تو نازل فرمود که چنین است:

ص:295

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ .(1)

این روایت را با همین سند، ابن بطریق حلی در خصائص الوحی المبین(2) و حموئی در فرائد السمطین(3) همراه با سندی دیگر و سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص(4) و شبلنجی در نور الابصار(5) و زرندی در نظم دررالسمطین(6) نقل کرده اند و ذیل آن را فخر رازی در تفسیر خود آورده است.(7)

بزرگان و مفسران شیعه نیز از جمله، طبرسی در مجمع البیان از ثعلبی و حسکانی آن را روایت کرده اند.

در روایتی دیگر حسکانی از ابن عباس نقل کرده است:

عبدالله بن سلام همراه جمعی از قوم خود که به پیامبر ایمان آورده بودند بر آن حضرت وارد شدند و گفتند: ای پیامبر خدا! خانه های ما از این جا دور است و از آن گاه که به تو ایمان آورده ایم قوم ما رهایمان کرده و با هم پیمان بسته اند که با ما هم نشینی و ازدواج نکنند و سخن نگویند و این بر ما بسیار گران آمده است. پس پیامبر فرمود:

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ؛

«همانا ولی شما خدا و پیامبرش و کسانی اند که نماز به پا داشته، زکات می پردازند، در حالی که رکوع به جا می آورند».

ص:296


1- (1) . شواهد التنزیل، حسکانی، ج 1، ص 229-231، ابن خلکان درباره ثعلبی می گوید: یگانه اهل زمان خود در علم تفسیر بود و تفسیر او بر همه تفاسیر برتری داشت. (وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 1، ص 79).
2- (2) . ابن بطریق، خصائص الوحی المبین، صص 44 و 445.
3- (3) . حموینی، فرائد السمطین، ج 1، ص 191، باب 39، حدیث 162.
4- (4) . شلبنجی، نورالابصار، صص 86-87.
5- (5) . ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 24.
6- (6) . زرندی، نظم دررالسمطین، ص 87.
7- (7) . فخر رازی، التفسیر الکبیر، (داراحیاء التراث العربی) ج 12، ص 26.

پس پیامبر به طرف مسجد بیرون رفت و در حالی که مردم برخی در حال قیام و برخی دیگر در حال رکوع بودند سائلی را دید و از او پرسید:

آیا کسی چیزی به تو عطا کرده است؟

گفت: بلی انگشتری از طلا

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

چه کسی آن را به تو بخشید؟ گفت: این مرد که ایستاده و با دست خود به سوی علی علیه السلام اشاره کرد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پرسید:

در چه حالی به تو عطا کرد؟ سائل گفت: در حال رکوع به من بخشید.

پس آن حضرت تکبیر گفت و این آیه را خواند:

وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ؛(1)

«و کسی که خدا و رسولش و آنان را که ایمان آورده اند به ولایت برگزیند، پس حزب و دسته خدا پیروزند».

بعد از نزول این آیه بود که حسان بن ثابت شروع به سخن کرد و اشعاری سرود....(2)

این روایت را خوارزمی نیز در مناقب خود(3) ، حموئی در فرائد السمطین(4) با اسناد خود و حافظ ابونعیم با دو سند دیگر در «ما نزل من القرآن فی علی»(5) ، واحدی در اسباب النزول(6) ، سیوطی در الدرالمنثور(7) ، ابن بطریق در خصائص الوحی المبین(8) و دیگران نقل کرده اند و بسیاری از اعلام شیعه در کتاب های تفسیر و روایت آن را آورده اند.

ص:297


1- (1) . سوره مائده، آیه 56.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 234-235.
3- (3) . موفق بن احمد بن محمد البکری المکی الحنفی، المناقب (تهران مکتبه نینوی الحدیثه)، ص 186، فصل 17.
4- (4) . فرائد السمطین، ج 1، ص 193.
5- (5) . حافظ ابونعیم اصفهانی، ما نزل من القرآن من علی علیه السلام، جمع و ترتیب شیخ محمدباقر محمودی، صص 64-66.
6- (6) . واحدی، اسباب النزول، صص 133-134.
7- (7) . الدرالمنثور، ج 3، صص 105-106.
8- (8) . ابن بطریق، خصائص وحی المبین، صص 36-38.

حسکانی روایت دیگری نیز از ابن عباس نقل می کند که تفاوت اندکی با این نقل دارد.(1)

همچنین فخر رازی می نویسد:

«روایت شده که عبدالله بن سلام هنگامی که این آیه نازل شد، گفت: ای پیامبر خدا من علی را دیدم که انگشتری خویش را به نیازمندی صدقه بخشید، در حالی که رکوع کرده بود، پس ما او را به ولایت برمی گزینیم».(2)

روایت اعطای خاتم در منابع شیعه به این شکل بیان شده است:

شیخ صدوق در امالی و ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب از امالی شیخ صدوق به نقل از ابی الجارود از امام باقر علیه السلام روایت می کند که فرمود:

جماعتی از یهود که اسلام آورده بودند از جمله عبدالله بن سلام، اسید، ثعلبه، بنیامین، سلام و ابن صوریا گفتند: ای پیامبر خدا، همانا موسی، یوشع بن نون را وصی خویش قرار داد. پس ای پیامبر وصی تو کیست؟ و ولی پس از تو کیست؟ در این هنگام آیه فرود آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: برخیزید، پس همه برخاسته به مسجد درآمدند، در این هنگام سائلی بیرون می آمد.

حضرت فرمود: ای مرد سائل آیا کسی به تو چیزی عطا نکرد؟

گفت: چرا انگشتری را.

فرمود: چه کسی آن را به تو داد؟

گفت: این مرد که نماز می خواند آن را به من بخشید.

فرمود: در چه حالی به تو بخشید؟

گفت: در حال رکوع.

پس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تکبیر گفت و اهل مسجد نیز تکبیر گفتند.

پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: علی بن ابیطالب ولی شما پس از من است و آنان گفتند ما راضی شدیم به پروردگاری خدا و دیانت اسلام و رسالت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و ولایت علی علیه السلام. آنگاه خداوند این آیه را

ص:298


1- (1) . شواهد التنزیل، همان.
2- (2) . تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 12، ص 26؛ غرائب القرآن، نیشابوری (قاهره، 1381)، ج 6، ص 115.

فرستاد: «هر کس خدا و رسولش و آنان را که ایمان آورده اند ولی بداند، پس حزب خدا رستگاران اند».(1)

روایت فوق را نیز بسیاری از مفسران و محدثان شیعه در کتاب های خود آورده اند.(2)

بررسی چند نظریه و نقد آنها

الف) نزول آیه درباره عبادة بن صامت

برخی نزول آیه ولایت را درباره عبادة بن صامت دانسته اند. طبری آن را فقط به عنوان یک قول و بدون هیچ اظهار نظری که آن هم به صیغه مجهول گفته شده نقل می کند. ابن کثیر گرچه برخی از طریق حدیث درباره حضرت علی علیه السلام را غیرقابل خدشه می داند، ولی در نهایت آن را درباره عبادة بن صامت می داند. سیوطی هم صرفاً به نقل حدیث از طبری بسنده کرده است.(3)

جالب این است که در هیچ یک از تفاسیر مهم پیشینیان اهل سنت ذیل آیه ولایت سخنی از نزول آن درباره عبادة بن صامت نیست. سیوطی و ابن کثیر هم نقل یا روایتی در این زمینه ندارند. حتی فخر رازی و آلوسی هم به تفصیل، تمسک شیعه را به آیه برای اثبات امامت علی علیه السلام مورد نقد قرار داده اند. پس ناقل روایت تنها طبری است، آن هم بدون اظهار نظر که تفصیل آن چنین است:

روایت کرد برای ما اسحاق بن یسار از عبادة بن صامت که گفت: چون بنی قینقاع به جنگ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برخاستند، عبادة بن صامت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و او (عباده) از بنی عوف بن خزرج بود که پیمان خود را گسست و به سوی خدا و پیامبرش رو آورد و گفت: من خدا و پیامبرش را ولی خود می دانم و از پیمان کفار و ولایت آنان بیزارم. آن گاه این آیه درباره او نازل شد:

ص:299


1- (1) . مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 3؛ صدوق, الامالی، صص 107-108، ح 4.
2- (2) . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 6، ص 335، ح 4؛ بحرانی، البرهان، ج 1، ص 480، ح 6؛ بحارالانوار، ج 35، ص 183؛ بحرانی، غایة المرام، ص 107؛ المیزان، ج 6، ص 16.
3- (3) . جامع البیان، ج 2، صص 287-288؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 74؛ درالمنثور، ج 3، ص 104.

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ .(1)

نقد حدیث نقل شده درباره عبادة بن صامت

پس از بررسی و دقت نظر در شأن نزول این آیه و آیات پیش از آن و در نظر گرفتن شواهد و قراین موجود می توان اطمینان یافت که تنها سند نظریه نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت، سبب نزولی است که برای 51 آیه گفته شده است. آیه یاد شده که چهار آیه پیش از آیه مورد بحث واقع شده این آیه است:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ ؛(2)

«ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصارا را به دوستی مگیرید. بعضی از ایشان دوستان بعضی دیگرند و هر که از شما آنان را ولی خود بداند، پس همانا او نیز از ایشان است، به درستی که خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی کند».

آیه بعد نیز از این قرار است:

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ ؛(3)

«پس می بینی کسانی را که در دلشان بیماری است در دوستی آنان شتاب می کنند، می گویند می ترسیم که به ماگزندی رسد، باشد که خداوند پیروزی یا دستوری از نزد خویش بیاورد، پس بر آنچه در دل خویش پنهان داشته اند پشیمان گردند».

در سبب نزول دو آیه فوق چند نظریه وجود دارد، از آن جمله:

عبادة بن صامت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گفت: ای پیامبر خدا! من دوستانی از یهود دارم که شمار آنان بسیار و در یاری من آماده اند، ولی من از ولایت ایشان روی گردانده و به سوی خدا و پیامبرش پناه آورده ام.

ص:300


1- (1) . جامع البیان، همان.
2- (2) . سوره مائده، آیه 51.
3- (3) . همان، آیه 52.

عبدالله بن ابی گفت: اما من از گردونه ها و حوادث می ترسم و از ولایت یهود دست بر نمی دارم.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای اباالمحباب (عبدالله بن ابی) آنچه از دوستی و ولایت یهود برای عبادة بن صامت می خواهی، برای خودت باشد، او آن را نمی خواهد.... آن گاه خدای تعالی درباره آن دو چنین نازل فرمود:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ...

سبب نزول فوق را بسیاری از مفسران فریقین آورده(1) و جمعی از آنان نیز آن را تلقی به قبول کرده اند،(2) گرچه در کنار آن اقوال دیگری را در سبب نزول آیه نیز یادآور شده اند.

همانگونه که مشاهده می شود سبب نزولی که برای آیه ولایت درباره عبادة بن صامت یاد شده، همان سبب نزولی است که برای این دو آیه گفته شده و داستان همان داستان است؛ یعنی تبری عباده از ولایت یهود.

بنابراین می توان گفت تنها مستند نقل طبری و اشاره ابن کثیر و اختیار این دو در ذیل آیه ولایت، همان سبب نزولی است که پیش از این برای آن دو آیه (آیه 51 و 52) نقل کرده اند و آنگاه بر همان اساس و با ادعای اینکه آیه ولایت نیز در همان واقعه و به دنبال آیه 51 نازل شده، آن را نیز مربوط به عباده دانسته اند.

از جمله شواهد این سخن و این برداشت، آن است که در برخی از روایات که سبب نزول آیه 51 بیان شده پس از ذکر داستان تبری عباده از یهود و گرایش عبدالله بن ابی به آنان چنین آمده است: پس نازل شد این آیه (آیه 51) تا این آیه: وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ...3 در روایت دیگر پس از ذکر سبب نزول آیه چنین گفته شده:

پس درباره او و عبدالله بن ابی این آیات از سوره مائده نازل شد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... . تا وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ .(3)

ص:301


1- (1) . زمخشری، الکشاف، ج 1، ص 643؛ جامع البیان، ج 4، ص 275؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 2، صص 71-72؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 96؛ اسباب النزول، صص 132-133.
2- (2) . مفسرانی چون واحدی و زمخشری را که تنها همین سبب نزول را آورده اند می توان از این دسته به شمار آورد.
3- (4) . القرآن العظیم، ج 2، ص 72.

بنا بر دو روایت یاد شده، در داستان عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی به همراه آیه 51 چند آیه دیگر نیز نازل شده که بنابر یکی شانزده آیه و بنا بر دیگری پنج آیه بوده است.

به همین دلیل ابن کثیر در سخنی که پیش از این از او آوردیم، بدون آنکه داستان عباده را در ذیل آیه مورد بحث ذکر کرده باشد، آن را درباره عباده می داند و این جریان را به همان احادیثی باز می گرداند که در ذیل آیه 51 نقل کرده بود.(1)

شاهد دیگر اینکه بعضی از مفسران که مدعی شده اند مراد از وَ الَّذِینَ آمَنُوا عموم مؤمنان اند برای توجیه این ادعا این گونه ابراز کرده اند. «زیرا آیه بر وفق سخن عبادة بن صامت نازل شده است» یا گفته اند: «بر وفق قصه عباده به صامت نازل شده است».(2)

توضیح اینکه اگر آن گونه که ادعا شده، آیه ولایت همراه با آیه 51 و در قصه عباده (با همان سبب نزولی که گذشت) نازل شده باشد، در این صورت مقصود آیه، شناساندن ولی و دوست به عباده و دیگر مؤمنانی است که از ولایت یهود دست کشیده اند. در این صورت، معنای آیه این گونه است:

همانا ولی شما خدا و پیامبرش و کسانی هستند که ایمان آورده اند نماز به پا می دارند و....

بنابراین، منظور از کسانی که ایمان آورده اند (موصول در آیه) همه مؤمنان واجد صفات یاد شده خواهند بود، نه خصوص علی بن ابیطالب علیه السلام. ولی چنانچه آیه را نازل شده درباره علی علیه السلام و مربوط به داستان بخشش انگشتری بدانیم، مراد از وَ الَّذِینَ آمَنُوا... تنها ایشان خواهند بود.

نکته مهم این است که مفسران یاد شده که ادعا می کند موصول در آیه عام است و مراد از وَ الَّذِینَ آمَنُوا عموم مؤمنان اند باید اثبات کنند که آیه 55 ولایت نیز در قصه عباده نازل شده تا بتوانند تعمیم مورد نظر را ثابت کنند. لکن با کمال شگفتی می بینیم در دو عبارتی که آورده شد تعمیم موصول در آیه را ادعا کرده و دلیل آن را تنها موافقت و سازگاری آیه ولایت با سخن یا قصه عبادة بن صامت دانسته و به همین مقدار اکتفا کرده اند.

ص:302


1- (1) . همان، ص 74.
2- (2) . تفسیر کبیر، ج 12، ص 25؛ نیشابوری، غرائب القرآن، ج 6، ص 115.

این موضوع خود شاهد بر این است که مستند و مدرک نزول آیه ولایت درباره عباده تنها همان سبب نزول آیه 51 است و دلیل بر اینکه آیه نیز به همراه آن نازل شده، فقط سازگاری مضمون آیه ولایت با قصه عباده است و بس.

از طرفی با آنکه اکثر مفسران نزول آیه 51 را درباره عبادة بن صامت، با سندهای متعدد ذکر کرده اند (گرچه بسیاری نپذیرفته اند) ولی در ذیل آیه 55 همان گونه که گذشت روایتی در این زمینه ندارند و چه بسا اشاراتی نیز نکرده اند. بلکه همان گونه که پیشتر نیز گفتیم از میان تفاسیر مهم، تنها طبری نقل کرده و ابن کثیر و سیوطی بدان اشاره کرده اند.

جالب آنکه در این میان، برخی به تفصیل در استدلال به آیه برای اثبات امامت علی علیه السلام مناقشه کرده و دلیل ها و استدلال هایی می آورند که همگی پیرامون دلالت آیه است که خود حاکی از پذیرش نزول آیه درباره علی علیه السلام از سوی آنان است.

اکنون به بررسی میزان صحت و سقم نظریه نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت می پردازیم.

رد نظریه نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت

از آنچه گذشت به دست می آید که نزول آیه فوق درباره عبادة بن صامت هیچ گونه مستند یا پایه علمی ندارد، مگر اینکه:

1. اثبات شود آیه 51 درباره عبادة بن صامت نازل شده.

2. احراز گردد که آیه ولایت نیز همراه با آن آیه و در همان واقعه نازل گشته است.

3. اشکالات ظاهری و سیاقی آیات که برخی از آنها خواهد آمد، برطرف گردد. آنگاه این نظریه به عنوان یک قول در نزول آیه با نظریه نخست (نزول آیه درباره حضرت علی) سنجیده شود. اکنون سخن در دو پایه اصلی این استناد است.

بررسی نزول آیه 51 درباره عبادة بن صامت

در سبب نزول آن چند قول وجود دارد، بنابراین نزول آیه:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ...

درباره عباده مورد اختلاف است. طبری و ابن کثیر از این اختلاف سخن به میان آورده اند و اقوال گوناگون در این زمینه را ذکر کرده اند. طبری می نویسد:

اهل تأویل در مقصود از این آیه اختلاف کرده اند (هر چند طرف خطاب امر در آنها همه مؤمنان اند) بعضی گفته اند: عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی بن سلول در

ص:303

داستان تبری عباده از پیمان یهود و تمسک عبدالله بن ابی به آن پیمان اراده شده اند و دیگرانی گفته اند بلکه مقصود، ابولبابه بن عبدالمنذر است که به یهود بنی قریظه اعلام کرد که معامله پیامبر به شما ذبح است (کنایه از آنکه همه شما را خواهد کشت.)(1)

ابن کثیر نیز در ذیل آیات 51 تا 53 می نویسد:

مفسران در سبب نزول این آیات کریمه اختلاف کرده اند. پس سدی گفته است درباره دو مرد است که یکی پس از واقعه احد به دوست خود گفت: من نزد فلان یهودی خواهم رفت و به او پناه خواهم برد و یهودی خواهم شد، باشد که اگر قضیه ای یا حادثه ای پیش آید مرا سود بخشد.

و دیگری گفت: من نزد فلان نصرانی در شام خواهم رفت و به او پناه برده به نصرانیت خواهم گرایید.

پس خداوند چنین فرمود:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ...

و عکرمه گفته است: درباره ابی لبابه بن عبدالمنذر نازل شده، در آن هنگام که پیامبر او را به سوی بنی قریظه فرستاد. پس پرسیدند پیامبر با ما چه خواهد کرد؟ او با دست خود به گلویش اشاه کرد؛ یعنی رفتار او با شما ذبح است (کنایه از اینکه همه شما را خواهد کشت) این قول را ابن جریر روایت کرده است و گفته شده درباره عبدالله بن ابی بن سلول نازل شده همچنانکه ابن جریر از... روایت کرده که عبادة بن صامت به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد.(2)

پس از آن هم نزول آیه درباره عباده و عبدالله را به چند طریق نقل کرده است.

همانگونه که ملاحظه می شود در سبب نزول آیه اختلاف بسیار است.

طبری پس از نقل نظریات گوناگون و روایات وارده درباره هر یک همه اقوال را محتمل و ممکن دانسته، می نویسد:

در تأیید هیچ یک از اقوال سه گانه دلیلی در دست نیست که یکی را بر دیگری

ص:304


1- (1) . جامع البیان، ج 2، صص 275-276.
2- (2) . تفسیر القرآن العظیم، ج 2، صص 71-72.

ترجیح دهد. بنابراین درست خواهد بود که ظاهر تنزیل را عام بدانیم و آنچه را اهل تأویل گفته اند و علم به خلاف آن نداریم محتمل بشماریم. بلی شک نیست که آیه درباره یک نفر منافق که از حوادث روزگار بر خود بیم داشته و با یهود و نصاری پیمان دوستی داشته فرود آمده است، زیرا آیه پس از این شاهد بر این سخن است. فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصِیبَنا... .(1)

علامه طباطبائی معتقد است که تطبیق آیه 51 مائده بر داستان عبادة بن صامت، اصولاً براساس تطبیق و اجتهاد روایات صورت گرفته و سبب نزول واقعی نیست.

از جمله شواهد این نظر، این است که در آیه نام یهود و نصارا با هم ذکر شده، حال این که نصارا در قصه بنی قینقاع و برخوردهای آنان با مسلمانان و بنی قریظه و بنی نظیر هیچ گونه نقشی نداشته اند و این جریان ارتباطی با نصارا پیدا نمی کند.

سپس علامه طبق ادله ای معتقد است که واژه ولایت در آیه 51 مائده به معنای محبت و اعتماد است، ولی آنچه در قصه عباده مطرح شده، ولایت به معنای نصرت پیمان و قرارداد دوستی است. بر این اساس، علامه روایت نزول آیه را درباره ابی لبابه ترجیح می دهد.(2)

درباره استمرار نزول آیات پس از آیه 51، گفته شد که نزول آیه 51 درباره عبادة بن صامت، ثابت و مسلّم نیست و تنها یکی از نظریه هاست. اینک بر فرض درستی این نظریه، باید ثابت شود که آیه 55 (آیه ولایت) نیز همراه با آن آیه و در شأن عبادة بن صامت نازل شده است! در حالی که چنین چیزی به دلایلی، اثبات پذیر نیست.

دلیل نخست: در اینکه آیه 51 مائده همراه با آیات پس از آن نازل شده باشد اختلاف عمیقی میان نقل ها وجود دارد که فشرده آن چنین است:

الف) فقط آیه 51 درباره عبادة بن صامت و داستان او نازل شده؛

ب) آیه 51 و 52 یکجا درباره عباده فرود آمده؛

ج) آیه 51 تا 56 مائده درباره یک موضوع نازل شده؛

د) آیه 51 تا 67 وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ... در زمینه فوق نازل گشته است.

ص:305


1- (1) . تفسیر طبری، ج 4، ص 276.
2- (2) . المیزان، ج 5، صص 368-369 و 386-387.

با وجود این اختلاف نظرها، چگونه می توان یکی را بر دیگری ترجیح داد و به این نقل ها بسنده کرد.

دلیل دوم: درمیان آیات 51-56 یا 51-67 که ادعا شده با هم و یکجا در شأن عبادة بن صامت نازل شده آیاتی وجود دارد که حتی مدعیان استمرار و پیوستگی نزول این آیات، نزول آن را درباره دیگران نقل کرده اند؛ از جمله آیه:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ .(1)

گرچه مفسران اهل سنت در سبب نزول آیه اختلاف نظر دارند و به عنوان یک قول، قوم محبوب خدا را علی علیه السلام می دانند،(2) ولی مفسران شیعه اتفاق نظر دارند که آیه درباره علی علیه السلام نازل شده و مؤید آن را سخن پیامبر در روز خیبر می دانند که فرمود:

«لأعطین الرایة غداً رجلاً یحب الله رسوله و یحبه الله و رسوله».(3)

روایاتی هم از طرق شیعه و اهل سنت وارد شده که آیه ولایت با آیه قبل و بعد آن درباره علی علیه السلام نازل شده است.(4) پس معلوم گردید آیه 54 نمی تواند درباره عبادة بن ثابت باشد. آیات دیگر هم سبب نزول هایی دارند که به او مربوط نمی شود.

تمامی آنچه گذشت، شاهد بر این است که آیات یاد شده به دنبال آیه 51 نازل نشده اند، بلکه نزول آنها به مناسبت جریان های جداگانه ای بوده و تشابه موضوع آیات، دلیل وحدت سبب نزول آنها نیست.

در خور درنگ است که هیچ یک از مدعیان نزول یکباره آیات 51 تا 67، در ذیل هیچ آیه ای از آیات، نامی از عبادة بن صامت به میان نیاورده اند؛ حتی به عنوان یک قول. اما به آیه

ص:306


1- (1) . سوره مائده، آیه 54.
2- (2) . مستدرک حاکم (حیدرآباد)، ج 3، ص 132؛ کنزالعمال (حیدرآباد)، ج 5، ص 418.
3- (3) . مجمع البیان، ج 3-4، صص 321-322؛ المیزان، ج 5، صص 387-390؛ تأویل الایات الظاهره، استرآبادی (قم، مدرسه الامام المهدی، 1407 ق)، ج 1، ص 149.
4- (4) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 235-246 و 227؛ بحارالانوار، ج 35، صص 194-195.

ولایت که رسیده اند نام عباده را مطرح کرده اند و این از نظر محقق منصف، حکایت از نوعی غرض ورزی دارد؛ چه اینکه آیه ولایت از نظر برخی متعصبان باید به هر حال از علی علیه السلام سلب شود، حال به هر قیمت، گاه با طرح سبب نزولی دیگر و گاه با دستاویزهای دیگر.

در این راستاست که طبری و ابن کثیر، علی رغم شرح و دراز گویی در سایر موارد، وقتی نوبت به نقل فضایل علی علیه السلام رسیده داستان آمدن عبدالله بن سلام و جمعی از یهود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را که مهم ترین و معروف ترین و با سندترین سبب نزول گفته شده برای آیه ولایت است و از سوی ائمه علم تفسیر و حدیث نقل شده است اساساً بدان اشاره نکرده اند! در حالی که عده زیادی از علمای اهل سنت به نزول آیه درباره حضرت علی علیه السلام تصریح نموده و آن را نقل کرده اند که نام برخی را متذکر شدیم.

دلایلی دیگر در ردّ نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت

1. روایت ناظر به عبادة بن صامت در برابر روایاتی که نزول آیه ولایت را درباره علی علیه السلام دانسته است یارای مقاومت ندارد، زیرا ناقلان و قائلان به آن در برابر این ناچیزند.

2. ظاهر آیه نیز احتمال نزول آن درباره عباده یا در ادامه آیات قبل را نفی می کند. زیرا صدر آیه اثبات ولایت برای افراد معینی کرده و ولایت را درآنان منحصر می داند، حال آنکه عباده از ولایت یهود تبری جسته و به هیچ گونه درخواست نصب ولی اشاره نکرده بود تا آیه در پاسخ درخواست او نازل شده باشد.

3. در ذیل آیه ولایت ویژگی هایی آورده شده که بدون شک اشاره به شخصی معین و مصداقی خارجی دارد و این ویژگی ها ربطی به داستان عباده ندارد.

شیخ طوسی در پاسخ این اشکال که گفته اند آیه درباره عباده نازل شده است می نویسد:

روایت نزول آن درباره عباده با روایت نزول آن درباره امیرمؤمنان تاب مقابله ندارد، زیرا این روایت را همه اصحاب حدیث از خاصه و عامه بر نقل آن اتفاق کرده اند، اما حدیث مربوط به عباده حداکثر مستند به یک شخص است که او نیز به غرض ورزی و تعصب معروف است.(1)

ص:307


1- (1) . ظاهراً مراد شیخ طوسی، طبری است.

4. علاوه بر این اصولاً نزول آیه درباره عباده از نظر عقلی موجه نیست، زیرا محتوای آیه مناسبتی با جریان عباده ندارد و نزول آیه در واقعه ای که با آن تناسب و مطابقت ندارد، قابل پذیرش نیست.(1)

جمال الدین بن طاووس نیز در همین زمینه و پس از نقل دو قول متعارض، می نویسد:

آنچه ما روایت کردیم (روایت مربوط به علی علیه السلام) از جهاتی بر روایات دیگر (روایت مربوط به عباده) ترجیح دارد:

1. فراوانی روایات آن و ناچیزی روایت دیگر.

2. پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حکومت های مختلفی بر سر کار آمدند، از جمله بنی امیه و عبدالله بن زبیر که همگی جز عمر بن عبدالعزیز، دشمنان علی علیه السلام بودند و معاویه تشویقی های بسیاری برای تنقیص علی علیه السلام و دشنام به آن حضرت می پرداخت و کودکان را در مکتب خانه ها با مطالب دروغی رشد می داد که علی علیه السلام را در نظر آنان مغضوب می نمود.

تا آنجا که معاویه چهارصد هزار درهم به سمره بن جندب بخشید که دو مطلب درباره علی علیه السلام و ابن ملجم جعل کند او نیز اجابت کرد و این آیه:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ... را درباره عبدالرحمان بن ملجم و آیه وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها... را درباره علی علیه السلام قرار داد.

3. در روایت ابن عباس صورت و شاهد حال به چشم نمی خورد، ولی این روایات صورت حال دارد و همین قرینه درستی آن است.

و اما روایت ابن عباس (بر فرض صحت انتساب روایت به او) چه بسا آن را از غیرثقه شنیده و نقل کرده باشد یا به کسی که معتمد نبوده اعتماد کرده باشد.(2)

شگفت اینجاست که ابن کثیر در مقام تأیید نزول آیه درباره عباده در پی تبری او از پیمان یهود و اظهار رضایت او از ولایت خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم می نویسد:

ص:308


1- (1) . شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج 2، صص 43-49؛ المقالة الفاطمین فی نقض الرسالة العثمانیه، صص 270-271.
2- (2) . احمد بن طاووس بناء، المقالة الفاطمین فی نقض الرسالة العثمانیه، ص 270-271.

«و به همین جهت پس از این آیات (آیه 51 تا 55) نازل شد وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ؛ و هر که خدا و رسول و مؤمنان را متولی گردد پس حزب خدا پیروزند».(1)

حال آنکه این پیامد با روایت دیگر بسیار مناسب تر است، زیرا در آن چنین بود که پس از نزول آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ... عبدالله بن سلام گفت:

راضی شدیم به خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام به عنوان ولی، پس این آیه فرود آمد وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا و نیز از عبدالله بن سلام روایت شده که چون آیه ولایت نازل شد به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: من علی علیه السلام را دیدم که انگشتری خود را به نیازمندی بخشید، در حالی که در رکوع بود، پس او را ولی خود قرار می دهیم.

جالب اینکه ابن کثیر خود در یکی از روایات نقل می کند:

پس از آنکه پیامبر از سائل پرسید انگشتری را چه کسی به تو بخشید، او اشاره به علی علیه السلام کرد، پس پیامبر تکبیر گفت و این آیه را خواند:

وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ

ملاحظه می شود که در این روایت، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به روشنی وَ الَّذِینَ آمَنُوا در این آیه را بر علی علیه السلام تطبیق می کند. اتفاقاً ابن کثیر پس از همین روایت می نویسد: «این اسنادی است که اشکالی در آن نیست».(2)

نقدی بر استشهاد به سیاق آیات

از جمله شواهدی که برای نزول آیه درباره عباده گفته اند، وحدت سیاق آیات است. برخی گفته اند چون آیات پیشین درباره عبادة بن صامت نازل شده و آیه ولایت نیز در سیاق آن آیات است، پس این آیه هم درباره عباده نازل شده است(3).

ص:309


1- (1) . تفسیر ابن الکثیر، ج 2، ص 74.
2- (2) . همان.
3- (3) تفسیر کبیر، ج 12، صص 27-28.

این ادعا به دلایل مختلف مردود است:

1. در آیات یاد شده سیاق واحدی به چشم نمی خورد، زیرا مضامین آیات، گوناگون و متفاوت است.

2. بر فرض اینکه میان چند آیه از نظر مضمون هماهنگی باشد، این هماهنگی دلیل بر یکی بودن سبب نزول آنها نیست، زیرا نظم و شکل چیده شدن آیات یک سوره دلیل بر نزول آن آیات به همان صورت نیست و روشن است که نحوه نزول آیات با ترتیب فعلی آنها متفاوت است. با این حال غالباً نوعی هماهنگی میان آیات یک سوره یا بخشی از آیات یک سوره مشهود است. بنابراین سیاق واحد یا هماهنگی چند آیه ممکن است مربوط به مرحله تدوین باشد نه نزول.

3. بر فرض وجود وحدت سیاق در مورد بحث و دلیل آن بر وحدت سبب نزول این آیات، باز هم می بینیم نزول همان آیات پیشین درباره عبادة بن صامت، ثابت و مسلّم نیست که شرح آن گذشت.

4. بر فرض آنکه از تمامی آنچه گذشت دست برداشته، وحدت سیاق را دلیل بر نزول همه این آیات درباره عباده بدانیم، باز این دلیل معارض با آن دسته از روایاتی است که این آیه را نازل درباره علی علیه السلام می دانند و پرواضح است که سیاق هیچ گاه با روایات صحیح و صریح قادر به معارضه نخواهد بود.

لازم است یادآور شویم هدف کسانی که وحدت سیاق را در این زمینه مطرح کرده اند تشکیک در مفهوم ولایت یاد شده در آیه بوده است و تمامی این تلاش ها در جهت اثبات این پندار بوده که ولایت در آیه، به معنای نصرت و محبت است که پاسخ و رد پندار یاد شده به طور مشروح در کتاب کلامی بزرگان آمده است. همچنین در زمینه وحدت سیاق حقّ مطلب ادا شده است، از جمله علامه طباطبایی در تفسیر المیزان آن را به طور مشروح مورد تحلیل قرار داده است.(1)

ب) حدیث امام باقر علیه السلام

عده ای از علمای اهل سنت که نتوانسته اند در صحت نزول حدیث درباره علی علیه السلام خدشه ای وارد سازند سعی نموده اند با نقل حدیث امام باقر علیه السلام دیگران را نیز داخل این جریان بدانند، به طریق ذیل نقل شده است:

ص:310


1- (1) . المیزان، ج 6، صص 6-9.

1. عبدالملک عن ابی جعفر (الباقر علیه السلام) قال سألته من الذین آمنوا قلنا بلغنا انها نزلت فی علی بن ابیطالب، قال: علیّ من الذین آمنوا.(1)

2. روی ابوبکر النقاش صاحب التفسیر المشهور عن محمد الباقر رضی الله تعالی عنه انها نزلت فی المهاجرین والانصار و قال قائل: نحن سمعنا انها نزلت فی علی کرم الله تعالی وجهه، فقال هو منهم، یعنی علیّ کرم الله وجهه داخل ایضاً فی المهاجرین و الانصار و من جملتهم.

واخرج ابونعیم فی الحلیة عن عبدالملک بن ابی سلیمان و عبد بن حمید و ابن جریر و ابن المنذر و ابن ابی حاتم عن الباقر رضی الله تعالی عنه ایضا نحو ذلک.(2)

3. عن عبدالملک قال: سألت اباجعفر عن قوله: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ قال: هم المؤمنون، قلت: فان ناساً یقولون هو علی بن ابیطالب، قال: فعلیّ من الذین آمنوا.

در حدیثی دیگر آمده: سألت عن قوله: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ قال: اصحاب النبی، قلت تقولون: علی، قال علی منهم.(3)

تأملی در حدیث

درباره حدیثی که گذشت ذکر نکاتی لازم به نظر می رسد:

1. ظاهراً تمام اینگونه روایات به یک شخص، آن هم عبدالملک بن ابی سلیمان ختم می شود.

2. احادیث بسیار دیگر از امام باقر علیه السلام نقل شده که در آنها تصریح می کند خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه السلام را به عنوان ولی برگزیدند که یک نمونه را نقل کردیم.

3. این حدیث بر فرض صحت آن دو چیز را ثابت می کند:

الف) علی علیه السلام از کسانی است که ایمان آورده اند.

ب) علی علیه السلام از مهاجرین و انصار است.

ص:311


1- (1) . تفسیر طبری، جز 6، ج 4، صص 288-289.
2- (2) . روح المعانی، ج 6، ص 168.
3- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 169.

حال آیا این دو، دلیل می شوند که بگوییم مراد امام باقر علیه السلام این بوده که آیه شامل مهاجرین و انصار می شود.

4. یکی از روایات هم که می گوید مراد مؤمنان هستند و علی علیه السلام از مؤمنان است عام است و راوی از امام نمی پرسد مؤمنان چه کسانی هستند. به ظن قوی و طبق آنچه امام در روایات دیگرش بیان نموده اند منظور امام از مؤمن، افرادی خاص بوده که همان ائمه اطهار می باشد.

5. در مورد عبدالملک بن سلیمان در منابع رجالی شیعه چیز زیادی نقل نشده است.(1)

6. این روایت مجمل بوده و مبین آن، روایات دیگری است. شاید امام در موقعیتی قرار نداشته که بتواند به صراحت موضع خود را بیان کند. بنابراین چنین روایاتی بر فرض صحت سند، حمل بر تقیه می شوند. حتی اگر روایت را حمل بر تقیه هم نکنیم چیری غیر آنچه گفتیم ثابت نمی شود.

7. به ظن قوی این روایت موضوع و ساختگی بوده، زیرا تمام روایان آن از اهل سنت هستند و هیچ یک از راویان و محدثان شیعه آن را نقل نکرده اند.

8. مهم تر اینکه ظاهر آیه، تعمیم یاد شده را به شدت نفی می کند و به روشنی در مصداقی خاص ظهور دارد. پس می توان گفت که ظاهراً ادعای یاد شده در جهت توجیه و تأویل یا به عبارت درست تر تحریف مفهوم ولایت است و از آنجا که آیه به روشنی و استحکام هر چه تمام تر خلافت و امامت علی علیه السلام را ثابت می کند، بسیاری از مخالفان، مقام ولایت ثابت شده را برای آن حضرت، تأویل کرده اند و آن را به معنای نصرت و محبت گرفته اند. از طرفی چون وجهی برای اختصاص ولایت به این معنی به خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام ندیده اند سبب نزول را منکر شده و موصول در آیه را تعمیم داده و گفته اند مراد آیه عموم مؤمنین است، و بدین سان امری روشن و مستند به روایات متواتره را انکار کرده اند؛ حال آن که به نظر علامه طباطبایی، اگر در تفسیر آیه ای با تکیه بر اسباب نزول وارده، اعراض از چنین روایات فراوان و انبوهی روا باشد، دیگر به هیچ یک از اسباب نزول مأثوره در هیچ آیه ای از آیات قرآن نمی توان اعتماد کرد.(2)

ص:312


1- (1) . جامع الرواه، ج 1، ص 519 (تابعی).
2- (2) . المیزان، ج 6، ص 8.

تفصیل بیشتر در این مجال نیازمند پرداختن به بعضی از بحث های کلامی و تفسیری است که فراتر از موضوع این مقال است و متکلمان و مفسران بزرگوار شیعی، چونان سیدمرتضی در «شافی» و شیخ طوسی در «تلخیص الشافی» و علامه طباطبایی در المیزان، به خوبی از عهده این مهم برآمده اند.(1)

ج) پندار نزول آیه درباره ابی بکر

نزول آیه ولایت درباره ابی بکر را اساساً نباید به عنوان یک نظریه برشمرد، زیرا کسی را نیافتیم که این موضوع را ذکر کرده باشد. از این گذشته، بسیاری از تفاسیر مهم اهل سنت نیز حتی در حد اشاره هم معترض آن نشده اند(2) و همین نکته در بی اساسی آن کافی است، ولی از آنجا که برخی در جهت نفی فضایل علی علیه السلام خواسته اند نزول این آیه را درباره آن حضرت زیر سؤال ببرند و روایت ابی بکر را مطرح ساخته اند، ما نیز به اجمال نگاهی بدان خواهیم داشت.

فخر رازی و ابن حجر و چندین تن دیگر(3) پس از ذکر اقوال در نزول آیه نوشته اند که گفته شده این آیه درباره ابی بکر نازل شده است. آنان تنها مستند این قول را سخن عکرمه دانسته اند، ولی هیچ گونه سبب نزولی نقل نکرده و حتی طریق و سندی را هم به عکرمه نمی رسانند.

گرچه چنین نقلی چه بسا ارزش نقد و رد هم نداشته باشد، ولی به هر حال در ردّ آن به چند نکته اشاره می کنیم:

1. انتساب این قول به عکرمه ثابت نیست، بلکه تنها نقل قولی بدون سند و روایتی مرسل است.

2. منظور از نزول آیه درباره ابی بکر، اساساً مجمل و نامفهوم است و مشخص نیست که به چه صورت درباره او نازل شده است. آیا منظور از نزول آیه درباره او این بوده که مخاطب

ص:313


1- (1) . برای مطالعه بیشتر علاوه بر منابع یاد شده ر. ک: سبب نزول آیه ولایت، حسن حکیم باشی، پژوهش های قرآنی، شماره 2، تابستان 1374 ش.
2- (2) . مانند تفاسیر طبری، ابن کثیر، سیوطی و زمخشری.
3- (3) . تفسیر کبیر، ج 12، ص 26؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص 41؛ روح المعانی، ج 6، ص 168؛ نیشابوری، غرائب القرآن، ج 6، ص 115.

به ضمیر خطاب در «ولیکم» بوده یا منظور از موصول در آیه یا مشمول آن موصول بوده با چیزی دیگر.

3. عکرمه افتخار داشته که در زمینه قرآن، علوم خود را از ابن عباس گرفته است. پس با توجه به اینکه آنچه از ابن عباس به طرق مختلف نقل شده، نزول آیه درباره علی علیه السلام است، این روایت را یا اساساً عکرمه جعل کرده و به ابن عباس نسبت داده یا دیگران جعل کرده اند و به عکرمه نسبت داده اند.

4. در وثاقت و عدم وثاقت عکرمه سخن بسیار است؛ جمعی او را متهم کرده اند که دارای عقیده خوارج بوده است.

علامه بلاغی می نویسد:

«و اما عکرمه پس درباره او طعن بسیار است که او کذاب و غیرموثق و معتقد به عقاید خوارج است.»(1)

5. گذشته از همه اشکال ها این سخن به عنوان یک قول و نظریه قولی مستند به یک نفر، و به روایتی مرسل و بدون سند است و چنین قولی در برابر روایات صحیحه و پرشمار که درباره نزول آیه در شأن علی علیه السلام وارد شده غیرقابل عرضه بوده و به هیچ گونه با آن برابری نتواند کرد.

6. جالب اینکه از طرق شیعه، نزول آیه درباره علی علیه السلام از خود عکرمه نیز روایت شده است.(2)

از آنچه تاکنون گذشت بی پایگی آنچه بعضی ادعا کرده اند که مراد از موصول در آیه تمامی مؤمنان اند و فرد به خصوصی منظور نیست،(3) به خوبی روشن می شود. در واقع ادعای یاد شده به طور کلی، انکار سبب نزول داشتن آیه خواهد بود و این چیزی است که مدعیانش خود بدان ملتزم نیستند.

ص:314


1- (1) . بلاغی، الاءالرحمان، ص 46. همین مقدمه در ابتدای جلد اول تفسیر مجمع البیان (ص 47) نیز چاپ شده است.
2- (2) . علامه مجلسی در بحارالانوار می نویسد: نزول آیه ولایت درباره علی علیه السلام را رازی از ابن عباس به واسطه ابن عکرمه روایت کرده است: بحارالانوار، ج 35، ص 205.
3- (3) . ادعای مزبور در کلمات فخر رازی و آلوسی و ابن حجر و طبری و دیگران دیده می شود که غالباً مستند به سخن امام باقر علیه السلام است که نادرستی آن گذشت.

د) پاسخ به اشکالات مطرح شده درباره نزول آیه در حق علی علیه السلام

برخی چون نمی توانند فضیلتی را رد کنند سعی در خدشه دار نمودن آن دارند و اشکالاتی را مطرح می کنند. بر همین اساس، این آیه هم از نیش کج فهمان در امان نبوده و به گمان واهی خود مسائلی را مطرح نموده اند که بیان می کنیم. جالب اینکه غالب این اشکالات را خود اهل سنت پاسخ گفته اند.

اشکال اول

برحی گفته اند در آیه وَ الَّذِینَ آمَنُوا... جمع وارده مفرد از آن، خلاف ظاهر است بنابراین باید گفت آیه تمامی مؤمنان را شامل شده و صفات یاد شده همچون اقامه نماز و پرداخت زکات در رکوع، عنوانی عام بوده که شامل همه مؤمنان یا مهاجران و انصار بوده است.(1)

پاسخ

اولاً؛ اراده فرد از جمع از نظر اهل لغت و عرف، مشکلی ندارد، زیرا این شیوه در محاورات عرفی و گفت و گوهای معمولی در زبان عرب و دیگر زبان ها از ابتدا تاکنون بسیار معمول بوده و هست. در واقع فراوان دیده شده که برای تعظیم و تفخیم یک فرد به جای مفرد، واژه جمع به کار می برند، چه اینکه در همین سوره سه آیه قبل از آیه ولایت می خوانیم:

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ (2)

در این جا «الذین» جمع است، در حالی که به اتفاق همه مفسران، آیه درباره شخص «عبدالله بن ابی»، نازل شده است.

همچنین علامه امینی بیست مورد از این گونه آیات را آورده که در تمامی آنها از لفظ جمع، شخص خاص اراده شده و روشن است که نمی توان آن همه را مجاز دانست.

ص:315


1- (1) . این قول را سید حمیدالدین آلوسی در نثر اللئالی علی نظم الامالی، ص 169، بنا بر نقل علامه امینی در الغدیر (ج 3، ص 163) گفته است. همچنین ابوبکر نقاش صاحب تفسیر مشهور بنا بر نقل آلوسی در روح المعانی (ج 6، ص 168) از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است.
2- (2) . سوره مائده، آیه 52.

در همین آیه نیز جماعتی از اهل سنت چون قوشچی و تفتازانی گفته اند به اتفاق مفسران منظور از «الذین آمنوا» علی علیه السلام بوده است.(1)

ثانیاً؛ مراد از «الذین آمنوا...» یا فرد خاص است یا همه مؤمنان، اما همه مؤمنان ممکن نیست اراده شده باشند، زیرا در آن صورت مفاد آیه چنین خواهد شد:

ای کسانی که ایمان آورده اید ولی شما خدا و رسول و کسانی هستند که ایمان آورده اند.

بنابراین همه کسانی که برایشان ولی تعیین شده خودشان نیز ولی خواهند بود و به اصطلاح، اتحاد ولی و مولی علیه پیش خواهد آمد که این ممکن نیست.(2) به عبارت دیگر، لازم خواهد آمد که هر کس ولی خویش باشد و این محال است، پس ناگزیر باید مخاطبان آیه جز صاحبان ولایت باشند.(3)

از طرفی هیچ کس تاکنون ادعا نکرده فردی خاص جز علی علیه السلام از «الذین آمنوا» اراده شده است. بنابراین به اتفاق مفسران از این لفظ، علی علیه السلام اراده شده است.(4)

ثالثاً؛ راویان بزرگ که همه عرب اصیل بوده اند نزول آیه درباره علی علیه السلام را بدون هیچ گونه تأمل و تشکیکی آورده اند و اهل نقل از پیشگامان علم حدیث که جملگی، اهل نحو و ادب بوده اند بدون اندک نقدی ذکر کرده اند. این موضوع، خود گواهی روشنی بر درستی مدعای ما و اطلاق «الذین آمنوا» بر علی علیه السلام است.(5)

رابعاً؛ اساساً در اینجا لفظ جمع در مفرد استعمال نشده، بلکه عنوان جمعی بر یکی از افراد تحقق یافته آن (در زمان نزول) منطبق گردیده و امکان انطباق آن بر دیگر افراد نیز (بر فرض تحقیق) محفوظ مانده است. پس بین این دو کیفیت و دو گونه استعمال فرق بسیار است و آنچه از نظر اهل لغت ناشدنی و نارواست تنها صورت اول است.(6)

ص:316


1- (1) . الغدیر، ج 3، صص 163-167.
2- (2) . قاضی نورالله، الصوارم المهرقه، ص 175.
3- (3) . همان.
4- (4) . ر. ک: کسانی که بر این موضوع اعتراف نموده اند که نام چهل تن را در سطور گذشته ذکر کردیم.
5- (5) . صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ص 51؛ المیزان، ج 6، ص 10؛ گروهی از مؤلفان، الامامة و الولایة، صص 72-73.
6- (6) . المیزان، ج 6، ص 9؛ الامامة و الولایة، ص 72.

زمخشری در این باره می نویسد:

سبب نزول آیه، یک شخص است، ولی آیه با لفظ جمع آمده تا مردم در انجام نیکی ها ترغیب شوند و توجه داده شوند که در نیکی و احسان و رسیدگی به فقیران تأخیر نورزند و حتی اگر در نماز بودند این مهم را به تأخیر نیندازند.(1)

بیضاوی هم می نویسد:

بنا بر روایت صحیح، آیه درباره علی علیه السلام نازل شده و با اینکه حمل لفظ جمع بر مفرد، خلاف ظاهر است، ولی چه بسا آیه به لفظ جمع آمده تا مردم را بر مانند آن عمل برانگیزاند.(2)

وجوه دیگری هم مطرح است، مانند اینکه خداوند متعال علی علیه السلام را به منزله همه مؤمنان معرفی کرده، همانگونه که در جنگ احزاب هنگامی که علی علیه السلام به کارزار عمرو بن عبدود شتافت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «تمامی ایمان با تمامی شرک رو به رو شد». ممکن است کسی بگوید لفظ جمع، به مراتب عالی ایمان علی علیه السلام اشاره دارد، یا اینکه خداوند متعال نام علی علیه السلام را به لفظ روشن و خاص نیاورد تا کینه های پنهان برانگیخته نشوند و رقیبان را به رو در رویی وادار نسازد و ناباوران را گران نیاید.(3)

اشکال دوم

گفته اند بیرون آوردن انگشتری و دادن آن به سائل، فعل کثیر و باطل کننده نماز است، پس چگونه ممکن است علی علیه السلام با این کار، نمازش را باطل کرده باشد.(4)

پاسخ

زمخشری در این باره می نویسد:

ص:317


1- (1) . الکشاف، ج 1، ص 749.
2- (2) . تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 439.
3- (3) . ر. ک: طبرسی، الاحتجاج، موسوی بهبهانی، مصابیح الهدایة، صص 278-279؛ مظفر، دلائل الصدق، ج 2، صص 80-82 و نیز ر. ک: بخش فضایل (فصل 5).
4- (4) . تفسیر کبیر، ج 12، صص 30-31.

این آیه درباره علی، کرم الله وجهه، نازل شد؛ آن هنگام که سائلی از او کمک خواست و او در رکوع نماز بود، پس انگشتری خویش را نزد او انداخت. گویا آن انگشتری برای انگشت او بزرگ بوده و بیرون آوردن آن مایه تکلف و کار زیادی که نماز را باطل کند، نشد.(1)

سبط ابن جوزی هم می نویسد:

جواب به دو گونه است: اول اینکه گفته اند او (علی علیه السلام) به سوی سائل اشاره کرد، پس سائل انگشتری از انگشت کوچک او گرفت و بیرون آورد. دوم اینکه سخن و فعل در نماز، نزد مسلمانان در ابتدا مباح بوده و سپس ممنوع گشته است.(2)

نیشابوری از مفسران بزرگ عامه در تفسیر خود: غرائب القرآن و رغائب الفرقان می نویسد:

«مگر اینکه انگشتر به راحتی قابل بیرون آوردن بوده باشد یا اینکه به سوی سائل اشاره کرده باشد پس او آن را بیرون آورده باشد.»(3)

اشکال سوم

آنچه به عنوان سبب نزول آمده، بخشش انگشتری است که صدقه ای مستحب است، ولی آنچه در آیه آمده زکات است که فریضه و واجب است، پس داستان یاد شده را نمی توان سبب نزول آیه شمرد.(4)

پاسخ

معنای اصطلاحی زکات نزد اهل شریعت، معنایی مستحدث و ویژه عرف اهل شریعت است، ولی زکات در اصطلاح قرآن به هر انفاقی که در راه خدا باشد، اطلاق شده است، مال باشد یا تلاش و کردار و عمل، واجب باشد یا مستحب.

قرآن مجید در مواردی ذکر زکات را به کاربرده است؛ از جمله از قول حضرت عیسی می فرماید:

وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ؛ (5)«و سفارش فرمود مرا به نماز و زکات».

ص:318


1- (1) . الکشاف، ج 1، ص 649.
2- (2) . تذکرة الخواص، صص 16.
3- (3) . نیشابوری، غرائب القرآن، ج 6، ص 117.
4- (4) . تفسیر کبیر، ج 12، ص 30.
5- (5) . سوره مریم، آیه 31.

در جای دیگری هم می فرماید:

وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ ؛(1)

«و سفارش کردیم ایشان را به انجام نیکی ها و به پاداشتن نماز و پرداختن زکات».

پس بدون شک مراد از زکات، انفاق در راه خدا و به خاطر اوست و صدقه دادن علی علیه السلام در داستان نزول آیه از بارزترین مصادیق آن است.

اشکال چهارم

آیه مبارکه می گوید: ولی شما، خدا و پیامبر و کسانی هستند که نماز به پا می دارند و در حال رکوع، زکات می پردازند. ظاهر آیه این است که ولایت آنان بالفعل ثابت است؛ در حالی که ولایت به معنای امامت و تصرف در امور برای علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ثابت شده، نه پیش از آن.(2)

پاسخ

آنچه از آیه به دست می آید، وجوب اطاعت از دارندگان ولایت و شایستگی علی علیه السلام برای امامت است و این در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حاصل بوده، هر چند تصرفات، موقوف به پس از وفات بوده است.(3)

به عبارت دیگر، قضیه در این جا به شکل حقیقیه است نه خارجیه، بنابراین به تحقق و عدم تحقق موضوع در خارج نظر ندارد، پس فعلیت ولایت لازم نیست.(4) بلکه اگر لازم باشد نیز از آنجا که لفظ ولی مفرد است می توان استفاده کرد که ولایت خدا و رسول بالاصاله است که بالفعل متحقق است و همین مقدار کافی است، اما ولایت اولی الامر که بالتبع و از توابع همان ولایت است، لازم نیست فعلی باشد. علاوه بر آن که ولایت نیز برای علی علیه السلام ثابت بوده، زیرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خود اصحاب را به سلام بر علی علیه السلام به

ص:319


1- (1) . سوره انبیاء، آیه 73.
2- (2) . تفسیر کبیر، ج 12، ص 28؛ روح المعانی، ج 6، ص 169.
3- (3) . شیخ طوسی، التبیان، ج 3، ص 563.
4- (4) . گروهی از مؤلفان، الامامة والولایة، صص 73-74.

عنوان امیرمؤمنان امر فرمود و این را خاصه و عامه آورده اند.(1) و نیز می فرمود: «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست.»

این حدیث نیز مشهورتر از آن است که نیازمند اثبات باشد.

نکته دیگر اینکه: جمله ابتدای آیه، اسمیه است و لفظ ولی نیز صفت مشبهه است که دلالت بر دوام دارد. بنابراین اثبات ولایت به گونه دوام است و مؤید آن اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در غزوه تبوک علی علیه السلام را به جانشینی خویش در مدینه گمارد و او را تا زمان وفات از این منصب عزل نکرد. پس این انتصاب شامل همه زمان ها و همه شئون خواهد بود، زیرا به اتفاق اهل سیره و تاریخ، تفصیل و تقسیمی در این امور مطرح نبوده است.

همچنین حدیث منزلت نیز دلیل بر ولایت علی علیه السلام در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دارد، زیرا به مفاد آن همه اختیارات و شئون ثابت برای پیامبر صلی الله علیه و آله، به جز نبوت، برای علی علیه السلام نیز ثابت بوده است.(2)

اگر گفته شود: بر این اجماع کرده اند که علی علیه السلام در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، امامت و ولایت نداشته است! خواهیم گفت: آیه ولایت ایشان را در زمان حال و آینده، چه در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و چه پس از وفات آن حضرت اثبات می کند. ما به خاطر اجماع نسبت به زمان حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، از مدلول آیه دست برمی داریم، اما پس از پیامبر آیه بر دلالت و حجیت خود باقی است.(3)

اشکال پنجم

علی علیه السلام در بسیاری از خطبه ها و سخنان خود به آیاتی که درباره او نازل شده بود علیه مخالفان و معارضان خویش استناد جسته و احتجاج می فرمود و اگر این آیه نیز درباره

ص:320


1- (1) . درباره اختصاص عنوان امیرالمؤمنین به علی علیه السلام سیدبن طاووس کتابی مستقل با نام «الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بامیرالمؤمنین» تألیف نموده است که در آن صدها روایت از رجال و مؤلفات عامه در این زمینه آورده است. این بزرگوار سپس کتاب دیگری در تکیمل آن با این نام نوشته است «التحصین لاسرار ما زاد من اخبار کتاب الیقین».
2- (2) . قاضی نورالله، الصوارم المهرقه، ص 174.
3- (3) . شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج 2، صص 44-45.

ایشان نازل شده و بر امامت ایشان دلالت می داشت، بدان استدلال می کرد و توسل می جست، اما چنین چیزی دیده نشده است.(1)

پاسخ

عدم احتجاج آن حضرت به این آیه، عدم نزول آن را درباره ایشان ثابت نمی کند.

به علاوه، آن حضرت چندین بار به این آیه احتجاج فرموده است؛ از جمله در مناظره خود با ابی بکر(2) و نیز مناظره دیگری با عثمان و زیبر و عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص در روز شورا.(3) آن حضرت در این دو مناظره فرمود:

«شما را به خدا سوگند می دهم آیا آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ... درباره من نازل نشده است؟ گفتند: چرا.»

همچنین امامان معصوم علیهم السلام نیز بدان احتجاج کرده اند تا جایی که مرحوم سیدشرف الدین می نویسد: «احتجاج آنان به آیه به تواتر رسیده است».(4)

اشکالات دیگری نیز در این زمینه مطرح شده که به آنها و پاسخ داده شده است. بیشتر این اشکالات به سفسطه و انکار بدهیات شبیه است تا به اشکال و بسیاری از آنها نیز برخاسته از تعصب های کورکورانه است به قول نیشابوری مؤلف تفسیر غرائب با صحت روایات وارده در سبب نزول، این گونه مناقشات، زیاده گویی بدون فایده است.(5)

کوتاه سخن اینکه با وجود روایات روشن و معتبر و متواتر، جای هیچ گونه تأمل و تردیدی در نزول آیه درباره علی علیه السلام نیست، چونان که شیعه و اکثر اهل سنت بدان اعتقاد دارند.

نکاتی درباره داستان اعطای خاتم

در زمینه داستان یاد شده، نکاتی دارای اهمیت می نماید:

ص:321


1- (1) . تفسیر کبیر، ج 12، صص 28-29؛ نیشابوری، غرائب القرآن، ج 6، ص 116.
2- (2) . بحرانی، غایة المرام، ص 108، مقصد اول، باب 19، حدیث 16؛ حویزی، نورالثقلین، ج 1، ص 645.
3- (3) . غایة المرام، همان، حدیث 17؛ سید بن طاووس، الیقین، ص 632.
4- (4) . سیدشرف الدین، المراجعات، ص 162، مراجعه 42.
5- (5) . ر. ک: غرائب القرآن، ج 6، ص 117.

1. از آنچه گذشت، به دست می آید این تعبیر که گفته شده نزول آیه هم درباره امام علی علیه السلام است هم درباره عبدالله بن سلام و نادرست و ناشی از بی دقتی در روایات وارده در این مقام یا دست کم، سهل انگاری در تعبیر خواهد بود. بلکه باید گفت سبب نزول آیه جریان بخشش خاتم از سوی علی علیه السلام در رکوع نماز بود و این هم زمان با گلایه عبدالله بن سلام و همراهانش نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از برخورد یهود با آنان یا درخواست نصب ولی و وصی از آن جناب بوده و این هر دو یک سبب نزول است.

به عبارت دیگر مخاطب در إِنَّما وَلِیُّکُمُ... عبدالله بن سلام و همراهان او و مراد از وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ امام علی علیه السلام بوده است. زیرا همان طور که گذشت تاکنون کسی از این امت، موصول در آیه وَ الَّذِینَ آمَنُوا... را بر فرد خاصی جز آن بزرگوار منطبق ندانسته است.

بنابراین سخن بعضی که اعتقاد به نزول آیه درباره عبدالله بن سلام را ناسازگار با قول به نزول آن درباره علی علیه السلام دانسته و آن قول را نقض کننده اجماع بر این قول می شمارند، بی پایه و به دور از واقعیت است.

همچنین می توان گفت از آنجا که این داستان، مربوط به یک واقعه و سبب نزول، واحد است، بنابراین هر که نزول آیه را درباره عبدالله بن سلام دانسته است، به اشاره و در ضمن آن، نزول آیه درباره علی علیه السلام را نیز ذکر کرده و بدان اعتراف دارد، اگر چه تصریح نکرده یا ذیل روایت را یاد نکرده باشد.

بار دیگر یادآور می شویم که نتیجه فوق پس از بررسی و سنجش دقیق و همه جانبه روایات و عبارات مختلف نقل شده در این زمینه به دست می آید.

2. مؤلفان کتاب های روایی و تفسیری از اهل سنت که روایت را نقل کرده اند بر چند دسته اند: برخی چون طبری روایت را بدون هیچ گونه تفاوت یا تحلیلی آورده اند. برخی دیگر صحت آن را نیز به صراحت یا به اشاره اعلام داشته اند. برخی هم آن را تضعیف کرده و این سبب نزول را مردود دانسته و سبب نزول هایی را که بیان شد محتمل دانسته اند.

جمعی از مفسران نیز بدون اشکال در سند آن تنها به مناقشات دلالی پرداخته اند و این خود دلیل بر این است که روایت را صحیح می دانسته اند و نزول آیه ولایت را درباره امیر مؤمنان علیه السلام باور داشته اند. همچنانکه بسیاری از مفسران به مناقشه درباره اجمالی بودن نزول آیه درباره علی علیه السلام پرداخته اند.

ص:322

از نقطه نظر دیگر نیز در برابر استدلال به آیه بر امامت امیرمؤمنان علیه السلام دیدگاه های گوناگونی ابراز شده یا جهت یاد شده مورد سکوت واقع شده است. بسیاری نیز براساس سبب نزول آیه، دو فرع فقهی را که پیش از این بدان اشاره شد از آیه استفاده کرده اند.

باید دانست که دسته ای مفسران تطبیق وَ الَّذِینَ آمَنُوا را بر امام علی علیه السلام، منکر شده اند و مراد از آن را عامه مؤمنان یا مهاجران و انصار دانسته اند. این دسته با کمال شگفتی، روایات متواتر و متعدد و معتبر را که در این زمینه وارد شده به بهانه های واهی منکر شده و با اقامه بعضی از دلیل های عقلی آیه را عام می دانند. بررسی ادعای آنان در بخش پاسخ به اشکالات وارده بر سبب نزول آیه به شرح خواهد آمد.

3. اگر سبب نزول آیه را آمدن جمعی از یهود به همراه عبدالله بن سلام به حضور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بدانیم، در برخی روایات چنین آمده بود که آن جمع از برخورد یهود و سعی آنان در به انزوا کشیدن ایشان گلایه داشتند. بنابر برخی از روایات نیز آنان برای درخواست نصب ولی و وصی و جانشین آمده بودند که از این دو، روایت دوم با سیاق آیه و صورت حال بسیار مناسب تر می نماید؛ خصوصاً که بر طبق آن پس از نزول آیه گفتند: «راضی شدیم به پروردگاری خدا... و به علی علیه السلام به عنوان ولی»، پس این آیه فرود آمد: وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا... .

گرچه احتمال هر دو جهت نیز می رود؛ یعنی اینکه ایشان در ابتدا از یهود شکایت کرده و سپس از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درخواست انتصاب ولی و جانشین کرده باشند، به ویژه آنکه هر دو نقل به سند معتبر وارد شده است.

4. طبق روایات تقریباً متواتر می توان ابن مباحث را چنین جمع کرد:

الف) آیه ولایت براساس روایات معتبر و فراوانی که از سوی شیعه و سنی نقل شده و نیز وجوه عقلی بسیار، در شأن علی علیه السلام و در جریان بخشش انگشتری از سوی آن حضرت به مرد سائل نازل شده است.

ب) به کمک سبب نزول یاد شده محتوای آیه به خوبی روشن است. بنابراین شخص مورد نظر آیه که نام او به صراحت برده نشده امام علی علیه السلام است.

ج) بنابر مفاد آیه، ولایت بر مؤمنان، تنها از آن خدا و رسول صلی الله علیه وآله وسلم و امام علی علیه السلام است.

ص:323

د) این جهت که آیه مبارکه به درخواست کسی یا کسانی نازل شده یا نه و با آمدن عبدالله بن سلام و جمعی به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم یا هرگونه رخداد دیگری همزمان شده باشد یا نه، تأثیری در مفهوم و محتوای آیه نخواهد داشت.

منابع برای مطالعه بیشتر

1. آیه ولایت، سیدعلی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شمارگان 53-54، السنه الرابعه عشره، محرم، جمادی الآخر، 1419 ق، صص 27-13.

2. سبب نزول آیه ولایت، حسن حکیم باشی، پژوهش های قرآنی، شماره 2، تابستان 1374، صص 125-74.

3. الصوارم المهرقه، قاضی نورالله، تهران دارالکتب الاسلامیه، 1367.

4. الشافی، سیدمرتضی، تهران، مؤسسه الصادق، 1410 ق.

5. الامامه و الولایه، گروهی از مؤلفان، قم، مطبه الخیام، 1399.

6. آینه هدایت در اثبات ولایت از نظر قرآن و سنت، ابراهیم احمد امینی نجفی، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1392 ق.

7. آیات الولایه، سیدکاظم ارفع، تهران، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی فیض، چاپ اول، 1364.

8. آیات الولایه و برهان الهدایه، محمدبن محمد رفعت شیرازی، بمبئی، 1316 ق.

9. امامة الحسنین فی القرآن، محسن المعلم، 1411 ق.

10. اهل بیت رهبران الهی و پژوهش استدلالی از دیدگاه عقل و نقل درباره اهل بیت (بررسی آیات، مباهله، ولایت و...) تهران، انتشارات عاشورا، چاپ اول، 1374.

11. بحث و تحقیق در آیات ولایت و خلافت علی علیه السلام، ابوالفضل داورپناه، پایان نامه دکتری، تهران، دانشکده الهیات، 1343.

12. بررسی نظریات تفسیری امام فخررازی پیرامون آیات نازله در شأن اهل بیت علیهم السلام، محمد کبیریان، پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، 1371 ش.

13. پاسخ به شبهات آلوسی بغدادی در زمینه آیات نازله در شأن اهل بیت علیهم السلام، مسعود فکری، پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، 1371 ش.

ص:324

14. خلافت و ولایت از نظر قرآن، محمدتقی شریعتی، تهران، حسینیه ارشاد، چاپخانه حیدری، 1349.

15. قرآن و ولایت، محمدتقی وحیدی گلپایگانی، تهران، افتخاریان، 1356.

16. ولایت از دیدگاه قرآن، عبدالرسول احقاقی، تبریز، مکتب شیعیان تبریز، شفق، 1352.

17. ولایت و امامت، هادی نجفی، قم، چاپخانه قیام، 1370 ش.

2. آیه اولی الامر
اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ... ؛(1)

«... پس اگر در چیزی تنازع نمودید پس او را به خدا، رسول و اولی الامر ارجاع دهید. [و از آنها بپرسید]».

دیدگاه شیعه در این آیه روشن است؛ چرا که آنان اولی الامر را بر عترت معصوم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم تطبیق کرده اند. احادیث شیعه در این باره بدون اینکه در میان آنها تعارضی باشد، همگی با هم مصادیق اولی الامر را اهل بیت دانسته اند، لذا این آیه از جمله آیاتی است که امامت اهل بیت علیهم السلام را بیان می کند، زیرا به مردم دستور می دهد تنها مرجع آنها خدا، رسول و عترت هستند که اطاعتشان بر همگان فرض شده است.

پیش از این گفتیم که تقریباً هیچ یک از علمای اهل سنت در وجوب محبت اهل بیت علیهم السلام شک و تردیدی ندارد و عده انگشت شماری هم که آن را نپذیرفته اند، از سوی خود اهل سنت شدیداً مورد نکوهش قرار گرفته اند.

حال می خواهیم از مرحله محبت عبور کنیم و به اطاعت برسیم؛ موضوعی که خداوند متعال در آیات و رسول خدا در روایات بر آن تأکید نموده اند؛ از جمله حدیث ثقلین و آیات دیگری که قبلاً بیان شد.

اهل سنت در این درباره، دیدگاه های دیگری هم دارند. تمام آنان به جز فخر رازی اطاعت

ص:325


1- (1) . سوره نساء، آیه 59.

از اولی الامر را در این آیه، مشروط به شرط خدا و عدم معصیت او می دانند، از این رو بر خلاف دیدگاه شیعه، اولی الامر را بر افرادی خاص از معصومان تطبیق نمی کنند.

اقوال تفسیری اهل سنت در این زمینه بدین شرح است:

1. اولی الامر تنها حاکمان بر حق اند. زمخشری می گوید:

خداوند (در آیه قبل) به والیان دستور داد امانات را به اهلش برگردانند و به عدالت داوری کنند. سپس در این آیه به مردم دستور داد از آنان اطاعت کنند و به داوری آنها گردن ننهد. آنان جز حاکمان بر حق نیستند، چون خدا و رسول او از حاکمان جور بیزارند و امکان ندارد وجوب اطاعت آنان به اطاعت خدا و رسول عطف شود.(1)

زمخشری بر همین اساس مخاطب فَإِنْ تَنازَعْتُمْ را حاکمان برحق می شناسد، چرا که در حین تنازع تنها با رجوع به کتاب خدا و سنت رسول او به نزاع پایان می دهند.

2. اولی الامر شامل امیران و عالمان هر دو می شود. قرطبی ضمن ارائه برخی از احادیث در این باره می نویسد:

درست ترین اقوال در این زمینه، دو قول است: قول اول، مراد از اولی الامر حاکمان اند، چون آنان صاحب امرند و حاکمیت برای آنهاست. قول دوم، مراد دانشمندان دین شناس اند، چون خداوند فرمان داده تنازع را به کتاب خدا و سنت پیامبرش ارجاع دهند و کسی جز عالمان دین کیفیت عرضه بر کتاب خدا و سنت رسول او را نمی شناسد.(2)

قرطبی قول دوم (اولی الامر تنها عالمان اند) را مورد قبول مالک بن انس می داند.(3) ابن کثیر نیز اولی الامر را شامل حاکمان و عالمان هر دو می داند.(4)

3. این قول، دایره وسیع تری را درباره اولی الامر در بر می گیرد و آنان را شامل حاکمان، سلاطین، قاضیان و هر کس که ولایت شرعیه دارد، می داند.(5)

ص:326


1- (1) . الکشاف، ج 1، ص 524 نیز ر. ک: سیدقطب، فی ظلال القرآن، ج 2، صص 290-292.
2- (2) . الجامع الاحکام القرآن، ج 5، ص 260.
3- (3) . همان.
4- (4) . تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 518.
5- (5) . روح المعانی، تصحیح محمد حسین العرب، ج 4، ص 96 و نیز ر. ک: شوکانی، فتح الغدیر، ج 1، ص 481.

4. اولی الامر اصحاب اجماع اند، با آنکه این قول در میان اهل سنت تا پیش از فخر رازی نیز مطرح بود.(1) لیکن رازی (م 606 ق) به آن توجه کرد و آن را مدلل ساخت. وی می گوید:

خداوند تعالی به اطاعت اولی الامر بدون هیچ قید و شرطی دستور داده است و هر که را خداوند بدین صورت به اطاعتش امر کند، به طور قطع مصون از خطاست. بنابراین اولی الامر باید از خطا مصون باشند و چون در این زمان، معرفت به امام معصوم و دسترسی به وی امکان پذیر نیست، بنابراین مصداق دیگری از معصوم که اجماع اهل حل و عقد از امت اند مراد است و این بدین معناست که اجماع اهل حل و عقد حجت خواهد بود.(2)

سپس فخر رازی درباره اقوال دیگر مناقشه هایی دارد. مدار مناقشه های رازی بر ظاهر اطلاق اطاعت اولی الامر در آیه است که مقرون به اطاعت رسول خداست و بر عصمت اولی الامر دلالت دارد. بنابراین از نظر فخر رازی اولی الامر معصوم اند، لیکن مصداق آن تنها اجماع امت است که در اهل حل و عقد متبلور خواهد شد، نه آنچه که شیعه در تعیین مصداق اولی الامر می گوید. فخر رازی دیدگاه شیعه را در این باره به نقد کشیده که در سطور آینده بدان خواهیم پرداخت.

حاصل آنکه مفسران اهل سنت، اولی الامر را به دو صورت معنا کرده اند؛ یکی والیان و دانشمندان به شرطی که حکمشان منطبق بر احکام خدا باشد، و دیگری اهل حل و عقد، آن هم بدون قید و شرط، چون اجماع آنان مصون از خطاست. اکنون باید دید روایات اهل سنت در این زمینه چه پیامی دارد و دانشمندان اهل سنت تا چه اندازه متأثر از این روایات اند.

روایات اهل سنت درباره مصداق اولی الامر
1. علی علیه السلام

براساس این قول، اولی الامر افرادی خاص اند که نخستین آنها علی علیه السلام است.

حاکم حسکانی به سند خود از امام علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین روایت می کند:

ص:327


1- (1) . ر. ک: طوسی ابوجعفر، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 237؛ مجمع البیان، ج 3، ص 101.
2- (2) . تفسیر الکبیر، ج 10، ص 144.

حدثنی سلیم بن قیس الهلالی عن علی قال: «قال رسول الله شرکائی الذین قرنهم الله بنفسه و بی و انزل فیهم: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ... . فان خفتم ثناعاً فی امر فارجعوه الی الله و الرسول واولی الامر، قلت: یا نبی الله من هم، قال: انت اولهم»؛

شریکان من کسانی اند که خداوند (اطاعت) آنان را با اطاعت خویش و من، کنار هم آورد و درباره آنان چنین نازل کرد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ... من گفتم: ای پیامبرخدا چه کسانی اند؟ فرمود: «تو نخستین آنان هستی».(1)

در جای دیگری نیز چنین می آورد:

عن مجاهد (فی قوله تعالی): یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا یعنی (الذین) صدقوا بالتوحید أَطِیعُوا اللّهَ یعنی فی فرائضه وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ یعنی فی سنته وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قال: نزلت فی امیرالمؤمنین حین خلفه رسول الله (35 ب) بالمدینه فقال: اتخلفنی علی النساء و الصبیان؟ فقال: اما ترضی ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی حین قال له: اخلفنی فی قومی و اصلح. فقال الله: وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قال: علی ابن ابی طالب ولاه الله الامر بعد محمد فی حیاته حین خلفه رسول الله بالمدینه، فامر الله العباد بطاعته و ترک خلافه.(2)

مجاهد در این روایت می گوید: مراد از اولی الامر علی علیه السلام است. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را همراه زنان و بچه ها در مدینه گذاشت پس علی علیه السلام فرمود: آیا مرا بر زنان و کودکان جانشین قرار می دهی؟ پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا راضی نیستی که برایم به منزله هارون برای موسی باشی، هنگامی که به هارون گفت: خلیفه من در میان قومم باش و اصلاح کن، اما منظور از وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ، گفت: یعنی علی ابن ابیطالب

ص:328


1- (1) . شواهد التنزیل، ص 191، ح 204.
2- (2) . همان.

علیه السلام که ولایت را پس از محمد صلی الله علیه و آله در زمان حیاتش در مدینه به عهده گرفت، پس خداوند متعال بندگان را به اطاعت او امر نمود.

این حدیث را حاکم حسکانی به سند خود از سعدبن ابی وقاص از پدرش نیز نقل می کند که عبارت پایانی حدیث چنین است:

«یا علی الّا ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبی بعدی فارجع فاخلفتی منی اهلی و اهلک».(1)

حسکانی حدیث دیگری هم از امام باقر علیه السلام نقل می کند که مراد از «اولی الامر» حسن و حسین علیهم السلام هستند:

عن ابی بصیر، عن ابی جعفر، انه ساله عن قول الله: أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قال: نزلت فی علی بن ابی طالب. قلت: ان الناس یقولون: فما منعه ان یسمی علیّا و اهل بیته فی کتابه؟ فقال ابو جعفر: قولوا لهم: ان الله انزل علی رسوله الصلاة و لم یسم ثلاثاً و لا اربعاً حتی کان رسول الله هو الذی یفسر (فسر «خ») ذالک، و انزل الحج فلم ینزل طریق استرعاء حتی فسر ذالک لهم رسول الله و انزل أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فنزلت فی علی و الحسن و الحسین، و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتی انی سألت الله ان لا یفرق بینهما حتی یردا علی الحوض فأعطانی ذلک؛(2)

از ابوبصیر نقل شده که از امام باقر علیه السلام، درباره قول خداوند أَطِیعُوا اللّهَ... وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ سؤال کردم، فرمود: درباره علی علیه السلام نازل شده است، گفتم: مردم می گویند: چرا خداوند نام علی علیه السلام و اهل بیت را در قرآن نیاورده است؟ امام فرمودند:

به آنها بگو: خداوند نماز را واجب کرد، اما تعداد رکعات آن را تشریع نکرد، حج را واجب نمود، اما کیفیت آن را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم واگذار کرد،

ص:329


1- (1) . همان، ج 1، ص 150 (تحقیق آقای محمودی) حدیث منزلت را در فصل فضایل به تفصیل بیان نموده ایم.
2- (2) . همان.

و آیه «اطیعوا الله...» را درباره علی، حسن و حسین علیهم السلام نازل کرد و رسول خدا فرمود: من شما را به کتاب خدا و اهل بیتم توصیه می کنم، من از خدا خواسته ام بین آنها جدایی نیندازد تا در قیامت بر من وارد شوند.

جوینی (م 730 ق) نیز با سند خود در ضمن حدیثی طولانی، از مُحاجّه امام علی علیه السلام با برخی از صحابه در زمان خلافت عثمان، چنین نقلی می کند:

... فأنشدکم الله أتعلمون حیث نزلت: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ... و حیث نزلت: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ و حیث نزلت: وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَ اللّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ قال الناس: یا رسول الله خاصة فی بعض المؤمنین أم عامة لجمیعهم؟ فأمر الله عزوجل نبیه صلی الله علیه وآله وسلم أن یعلمهم ولاة أمرهم وأن یفّسر لهم من الولایة ما فسرلهم من صلاتهم و زکاتهم وحجهم فینصبنی للناس لغدیر خم... ثم خطب فقال: إیها الناس أتعلمون أن الله عزوجل مولای وأنا مولی المؤمنین وأنا أولی بهم من أنفسهم؟ قالوا: بلی یا رسول الله، قال: قم یا علی، فقمت فقال: من کنت مولاه فهذا علی مولاه...؛ علی علیه السلام به آنان فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید (و به یاد دارید) هنگامی که آیه:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ...1 و آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ... و آیه... وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ... نازل شد، مردم گفتند: ای رسول خدا، آیا وَ أُولِی الْأَمْرِ ، وَ الَّذِینَ آمَنُوا و اَلْمُؤْمِنِینَ منظور (در این سه آیه) افرادی خاص و برخی از مؤمنان اند یا شامل همه آنان می شود؟ پس خداوند به پیامبرش دستور داد والیان امر را (در این آیات) به مردم بیاموزد و برای ایشان همان گونه که نماز و زکات و حج را تفسیر کرده اند، ولایت را تفسیر کند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم من را در غدیرخم برای مردم نصب کرد (تا به روشنی نشان دهد مراد از این آیات من

ص:330

هستم)، پس خطبه خواند و فرمود: ای مردم، آیا می دانید خداوند، مولای من و من، مولای مؤمنانم و من به ایشان از خودشان سزاوارترم؟ گفتند: آری، ای رسول خدا، پس به من فرمود: ای علی، برخیز. پس برخاستم. پس فرمود: هر کس من مولای اویم، پس این علی هم مولای اوست....(1)

2. سایر اقوال درباره مصادیق اولی الامر

الف) اولی الامر فرماندهان سپاه منصوب از ناحیه پیامبر خدایند.

سیوطی به نقل از بخاری، مسلم، ابوداوود، ترمذی، نسایی، ابن جریر طبری و دیگران از قول ابن عباس می نویسد:

آیه: أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ درباره عبدالله بن حُذافة بن قیس نازل شد، هنگامی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله وی را به فرماندهی سپاهی گماشتند.(2)

ابن کثیر پس از نقل این شأن نزول می نویسد:

«ترمذی این حدیث را حسن غریب می داند و گفته است آن را جز از طریق ابن جریج نمی شناسیم.»(3)

ب) شأن نزول دیگری نیز برای آیه به نقل از سُدّی (از تابعین) نقل کرده اند. وی آیه را درباره خالد بن ولید می داند که از ناحیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به فرماندهی سپاهی منصوب شد و با عمار یاسر اختلاف پیدا کرد.(4)

ج) اولی الامر عالمان و فقیهان دین شناس اند. این روایات در میان صحابه از ابن عباس و جابر بن عبدالله نقل شده و در بین تابعین گسترش یافته و در رأس آنان از مجاهد بن جبر نقل شده است.(5)

ص:331


1- (1) . حموئی (جوینی)، فرائد السمطین، ج 1، ص 313، باب 58، ح 250.
2- (2) . درالمنثور، ج 2، ص 573؛ و نیز ر. ک: جامع البیان، ج 4، ص 147؛ مسند احمد، ج 5، ص 230، ح 3124.
3- (3) . ابن کثیر، تفسیر القرآن الکریم، ج 1، صص 516-517.
4- (4) . درالمنثور، ج 2، ص 574؛ و نیز ر. ک: ابن جریر، همان، ج 2، ص 148. ابن کثیر می گوید: «ابن مردویه از طریق سدی از ابوصالح از ابن عباس نیز این شأن نزول را نقل کرده است» تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 517.
5- (5) . جامع البیان، ج 4، ص 149؛ درالمنثور، ج 2، صص 573 و 575؛ و نیز ر. ک: نیشابوری، الوسیط فی تفسیر

حاکم نیشابوری به نقل از ابن عباس درباره اولی الامر چنین آورده است:

«آنان اهل فقه و دین و اهل طاعت خدایند. مردم را به دینشان آگاه می کنند، آنان را به معروف، امر و از منکر باز می دارند، از این رو خداوند اطاعتشان را واجب کرده است.»(1)

د) روایاتی که دلالت می کند اولی الامر تمام اصحاب پیامبرند. این قول در عصر صحابه مطرح نبوده و در بین تابعان، تنها از مجاهد و ضحاک نقل شده است.(2)

ه) روایاتی که منسوب به عکرمه است. وی اولی الامر را بر ابوبکر و عمر تطبیق کرده است. کلبی نیز آن را بر ابوبکر، عمر، عثمان، امام علی و ابن مسعود، منطبق می داند.(3)

و) اولی الامر همان افرادی هستند که خداوند در آیه قبل دستور داده امانات را به آنان بسپارید و فرموده است:

إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها ؛

«خداوند به شما دستور می دهد امانات را به اهلش بسپارید...».

ز) سیوطی به نقل از مکحول (م 113 ق) که از تابعین بوده، روایتی را در این زمینه نقل می کند. «این آیه درباره حاکمان و کسانی است که امور مردم را به عهده دارند و در آیه قبل به آن اشاره شده است.»(4)

طبری نیز به همین معنا حدیثی را از یکی دیگر از تابعین، یعنی زید بن أسلم (م 136 ق) نقل می کند. وی اولی الامر را به سلاطین معنا کرده است.(5)

اهل سنت روایات فراوان دیگری در ذیل این آیه نقل کرده اند، لیکن این احادیث در مقام بیان شأن نزول آیه یا تفسیر و تبیین اولی الامر نیست؛ از جمله آنها احادیثی است که در آنها

ص:332


1- (1) . نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف عبدالرحمن، المرعشلی، کتاب العلم، ج 1، ص 123.
2- (2) . تفسیر طبری، ج 4، ص 149؛ تفسیر قرطبی، ج 5، ص 259؛ درالمنثور، ج 4، ص 575.
3- (3) . تفسیر طبری، همان؛ معالم التنزیل، ج 1، ص 445؛ تفسیر قرطبی، ج 5، ص 259.
4- (4) . الدرالمنثور، ج 2، ص 574. احتمال دارد «مکحول» مورد نظر در این روایت، مکحول الازدی العتکی باشد که متوفای 210 ق است ر. ک: المزی، یوسف، تهذیب الکمال، تحقیق بشار عواد معروف، ج 28، ص 481.
5- (5) . تفسیر طبری، ج 4، ص 148.

سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به فرمانبرداری از امیران منصوب خود آمده است.

ح) سیوطی به نقل از ابن ابی شیبه، بخاری، مسلم، ابن جریر و ابن ابی حاتم از ابوهریره نقل کرده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم چنین فرموده اند:

من أطاعنی فقد أطاع الله ومن أطاع أمیری فقد أطاعنی ومن عصانی فقد عصی الله ومن عصی أمیری فقد عصانی؛ هر کس من را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هرکس امیر منصوب از ناحیه من را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده و هر کس از من نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده و هر کسی امیر منصوب از ناحیه من را نافرمانی کند، از من نافرمانی کرده است.(1)

ط) این حدیث را نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در خطبه حجة الوداع نقل می کنند که فرمود:

«اتقوا الله وصلوا رحمکم... وأطیعوا ذا أمرکم تدخلوا جنة ربّکم!؛ تقوای خدا پیشه کنید، صله رحم کنید... و از صاحبان امر و والیان خود اطاعت کنید تا به بهشت پروردگارتان وارد شوید».(2)

به همین مضمون، احادیثی دیگر در کتب روایی اهل سنت به چشم می خورد.(3)

بررسی و تحلیل احادیث اهل سنت

با بررسی احادیث اهل سنت در این زمینه چند نکته استفاده می شود:

1. احادیث اهل سنت در این باره، جز دسته اول از این روایات، درباره تبیین اولی الامر و چگونگی اطاعت از آنان (به طور مطلق یا مشروط) از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نشده است، بلکه این احادیث (غیر از دسته اول) در تبیین اولی الامر، جملگی از صحابه و تابعین نقل شده است.

ص:333


1- (1) . درالمنثور، ج 2، ص 574.
2- (2) . معالم التنزیل، ج 1، ص 445؛ نیز ر. ک: سیوطی، جلال الدین، همان، ج 2، ص 574. سیوطی این را به نقل از احمدبن حنبل ترمذی، حاکم نیشابوری (که آن را صحیح می داند) نقل کرده است.
3- (3) . ر. ک: طبری، ابن جریر، همان، ج 4، ص 150؛ سیوطی، جلال الدین، همان، ج 2، صص 576-578.

2. در این احادیث، اولی الامر به حاکمان و والیان معنا نشده اند! جز روایتی که از مکحول (از تابعین) نقل کرده اند. وی آیه را براساس برداشت خود مبنی بر اینکه این آیه با آیه قبلی پیوستگی دارد، تفسیر کرده است. تنها یک حدیث دیگر نیز از ابوهریره است که به دو صورت نقل شده و در یک صورت آن، اولی الامر به امیران معنا شده است.

سیوطی به نقل از چند نفر از محدثان سنی، از ابوهریره چنین آورده است:

«هم الامراء منکم وفی لفظ: هم أمراء السرایا؛ آنان (اولی الامر) امیران از خود شمایند و در تعبیری دیگر از این حدیث آمده: آنان فرماندهان سپاه هستند.»(1)

3. اطاعت اولی الامر در نزد اهل سنت، مشروط به شرط اطاعت خدا و عدم معصیت اوست. از این رو در ذیل این آیه روایاتی متعدد که در بین آنها احادیثی صحیح نیز به چشم می خورد، از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و نیز صحابه و تابعین نقل می کنند که مضمون همه آنها این است: «اطاعت مخلوق در جایی که معصیت خالق است، روا نیست».(2)

با این وجود، هیچ حدیثی در کتب اهل سنت از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل نشده که دلالت کند خصوص اطاعت اولی الامر در این آیه مقید و مشروط به آن شرط است، بلکه چنین حدیثی در سخن صحابه یا تابعین نیز یافت نشده تا بتوان به واسطه آن، بین این دو دسته روایات (روایات درباره معنای اولی الامر و روایات در اطاعت مشروط به شرط عدم معصیت) پیوند برقرار ساخت. البته شاید بتوان از احادیثی که درباره شأن نزول این آیه نقل کرده اند، چنین قید و شرطی را استنباط کرد که این نکته نیز به زودی بررسی خواهد شد.

به نظر می رسد نخستین کسی که این دو دسته احادیث را با یکدیگر پیوند داده و کوشیده است اولی الامر را براساس این پیوند تفسیر کند، ابن جریر طبری (م 303 ق) است. وی ضمن توسعه معنای اولی الامر به حاکمان و والیان، به کمک احادیث مشروط به عدم معصیت، می نویسد:

ص:334


1- (1) . ر. ک: درالمنثور، ج 2، ص 574. ابن ابی حاتم فقط تعبیر «امراء السرایاء» را آورده است، ر. ک: ابن ابی رازی، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن ابی حاتم الرازی) تحقیق اسعد محمد الطیب، ج 3، ص 988.
2- (2) . ر. ک: درالمنثور، ج 2، صص 574-578. ابن کثیر حدیث «لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق» را حدیثی صحیح می داند، ر. ک: تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 518.

قول درست تر (درباره معنای اولی الامر) سخن کسی است که می گوید: مراد از اولی الامر فرماندهان حاکمان اند؛ چون اخبار صحیح از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده که در آن به اطاعت پیشوایان و فرماندهان، در جایی که امر به اطاعت خدا کنند و برای مسلمین مصلحت باشد، دستور داده است.(1)

آن گاه طبری روایتی را از ابوهریره نقل می کند که در آن از قول پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می گوید:

«پس از من حکمایی امور شما را به دست خواهند گرفت... پس در آنچه که موافق حق بود، آنان را اطاعت کنید و سخنشان را بشنوید.»(2)

طبری روایاتی دیگر را نیز در این زمینه نقل کرده است.(3) اما آنچه در اینجا دشوار می نماید، عدم وجود دلیل برای چنین پیوندی است. با آنکه اولی الامر در احادیث اهل سنت، لااقل در عصر صحابه، به حاکمان و سلاطین معنا نشده بود، به تدریج در اعصار بعدی در بین اهل سنت طرفدارانی یافت و سپس با احادیث دیگر درباره کیفیت اطاعت پیوند خورد.

البته گفتیم که در کتب اهل سنت، حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و نیز صحابه به چشم نمی خورد که درخصوص تبیین معنای اولی الامر، آن را به حکمان و سلاطین معنا کند و اطاعتشان را مقید به مواردی کند که موجب معصیت خدا نشود. از این رو به نظر می آید اشکال های فخر رازی درست باشد که می گوید:

اولاً؛ اگر مراد از اولی الامر، حاکمان و سلاطین باشد و طاعت آنان در جایی واجب باشد که دلیلی بر حق و صواب بودن اوامرشان در دست باشد، این دلیل چیزی جز کتاب و سنت نیست و در این صورت، اطاعت اولی الامر، منفصل از اطاعت کتاب خدا و سنت رسول نخواهد بود و این اطاعت، همان اطاعت خدا و رسول اوست؛ در حالی که اطاعت اولی الامر در آیه، مستقل از آن دو اطاعت است....

ثانیاً؛ دخالت شرط در اطاعت اولی الامر، خلاف ظاهر آیه است.

ص:335


1- (1) . تفسیر طبری، ج 4، ص 150.
2- (2) . همان.
3- (3) . همان.

ثالثاً؛ اعمال امرا و سلاطین، موقوف بر فتاوای فقهاست و اطاعت از آنان، در واقع اطاعت از أمرای سلاطین، یعنی همان فقهاست.(1)

4. دسته سوم از این روایات که اولی الامر را عالمان و فقیهان می شناسد، با چند اشکال رو به روست. از جمله این اشکالات، قیدی است که در اطاعت آنان ملحوظ می شود، در حالی که آیه به طور مطلق فرمان به اطاعت داده است، جز آنکه بگوییم مراد از این عالمان و فقیهان، عترت معصوم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم باشند، یعنی همان که شیعه می گوید. اطاعت از آنان نیز در صورتی که مقید باشد، بازگشت به اطاعت خدا و رسول می کند و اطاعتی مستقل نخواهند داشت. افزون بر آن، همان گونه که شیخ طوسی (ره) می گوید:

«اولی الامر به معنای صاحبان امر و فرمان اند و عالمان موضوعاً از این عنوان بیرون اند؛(2) چون آنان صاحبان امر و فرمان نیستند.»

5. اشکال دیگری که بر همه این روایات وارد می شود این است که با این معنا از اولی الامر، اطاعت از آنان مولوی نخواهد بود و ارشادی است؛ یعنی اطاعتی که خداوند دستور داده از اولی الامر انجام گیرد، ارشاد به حکم عقل است که همواره انسان را به فرمانبرداری از فرمانده خود، جز در مواردی که این اطاعت منجر به معصیت خدا شود، فرا می خواند؛ در حالی که به نظر می آید آیه در مقام بیان امر مولوی به اطاعت از اولی الامر به همان نحوی است که به اطاعت رسول فرمان داده است.

افزون بر آن، اگر مراد از اولی الامر عالمان و فقیهان باشند، خطاب فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ «اگر درباره چیزی نزاع داشتید» به اولی الامر خواهد بود؛ یعنی در این صورت قرآن به عالمان دستور می دهد نزاع خود را با ارجاع به کتاب خدا و رسول او حل کنند؛ درصورتی که ظاهر خطاب در آیه به فرمانبرداران، یعنی مؤمنان و افراد جامعه است؛ یعنی همان افرادی که خطاب أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ... متوجه آنهاست.

6. روایات دسته چهارم و پنجم که در مقام تطبیق اولی الامر بر افرادی خاص است، اجتهاد شخصی از ناحیه افرادی مانند عکرمه است و از نظر اهل سنت نیز قابل استناد نیست

ص:336


1- (1) . فخر رازی، همان، ج 10، صص 145-146. کلام او در اینجا شبیه آن چیزی است که در ذیل وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ بیان نمودیم.
2- (2) . طبرسی، مجمع البیان، ج 3، صص 100-101.

و از این رو به آن توجهی نکرده اند. دسته ششم نیز که گفتیم در أعصار بعدی به تدریج در بین اهل سنت طرفدارانی یافت و در بین صحابه مطرح نبوده است. نخستین کسی که چنین تفسیری از آیه دارد، یکی از تابعین به نام «مکحول» است.

7. تطبیق آیه با آنچه که اهل سنت درباره شأن نزول آن گفته اند نیز با دشواری های جدی رو به روست. دو شأن نزول برای این آیه نقل شده که یکی از ابن عباس و درباره عبد الله بن حُذافة بن قیس است که از ناحیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به فرماندهی سپاهی منصوب شده بود. خلاصه داستان وی بدین شرح است:

وی به افراد تحت فرمان خود می گوید: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به شما دستور ندادند من را اطاعت کنید؟ گفتند: آری. گفت: برای من هیزم فراهم کنید. پس آنها را آتش زد و گفت: داخل آتش شوید. جوانی در میان آنان گفت: از این آتش به رسول خدا صلی الله علیه و آله پناه برید. پس اگر ایشان به شما دستور دادند، وارد آن شوید. هنگامی که آنان به نزد رسول خدا آمدند و جریان را گفتند، حضرت فرمود: «لو دخلتموه ما خرجتم منها أبداً إنما الطاعة فی المعروف؛ اگر داخل می شدید، هرگز راه عذری نداشتید. اطاعت تنها در امور رواست».(1)

پیام آیه با این شأن نزول قابل انطباق نیست، چون آیه در مقام بیان اطاعت از اولی الامر است، نه در مقام حد و حدود اطاعت از اولی الامر که موضوع اصلی در این داستان است. بنابراین، به نظر می آید این داستان ارتباطی با آیه مورد بحث ندارد و اهل سنت که آن را در ذیل این آیه نقل کرده اند، تنها برای تأیید چندین حدیث است که گفتیم در ذیل همین آیه آورده اند، که می گوید:

«لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق؛(2) اطاعت مخلوق در جایی که منجر به معصیت خدا شود، روا نیست».

شاهد آن هم حدیث امام علی علیه السلام و ابوسعید خدری است که چندین نفر از محدثان اهل سنت، از جمله ابن ابی شیبه، احمد حنبل، ابویعلی، ابن خزیمه، ابن حبان و حاکم نیشابوری، از قول آنان همین داستان را نقل کرده اند، بدون آنکه آن را به عنوان شأن نزول آیه برشمارند.

ص:337


1- (1) . ر. ک: تفسیر طبری، همان؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 574، و نیز ر. ک: مسند احمد، ج 5، ص 230، ح 3124.
2- (2) . تفسیر قرطبی، ج 5، ص 260.

گذشته از این، تطبیق آیه بر شأن نزول دیگری که برای آن نقل شده، دشوارتر از شأن نزول قبلی است، که به ذکر آن خواهیم پرداخت. سُدّی یکی از تابعین، داستانی را نقل کرده و نزول آیه را در مورد آن می داند. خلاصه داستان بدین شرح است:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم خالد بن ولید را به فرماندهی سپاهی گماشتند. در آن سپاه عمار نیز حضور داشت. یکی از دشمنان به حضور عمار آمد و اسلام آورد و امان خواست. عمار نیز به او امان داد. خالد از این کار برآشفت. عمار و خالد به یکدیگر دشنام دادند و سپس نزاعشان را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مطرح کردند. حضرت امانی را که عمار داده بود پذیرفتند و وی را از انجام دوباره این کار بدون اجازه فرمانده نهی کردند. در آن جا دوباره به یکدیگر دشنام دادند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به خالد فرمود:

عمار را دشنام نده! هر کس عمار را دشنام دهد، خدا را دشنام داده و.... عمار که خشمگین بود برخاست و رفت. خالد به دنبال وی شتافت و لباسش را گرفت و از او عذر خواست و عمار نیز از او درگذشت. پس آیه مذکور نازل شد.(1)

به نظر می رسد این شأن نزول از قبیل تطبیق آیه براساس استنباطی است که سُدّی از آیه داشته است، نه آنکه واقعأ آیه درباره این ماجرا نازل شده باشد. این استنباط به دلیل روایات فراوان دیگری است که اهل سنت از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم در ذیل این آیه و آیات دیگر نقل کرده اند که حضرت در آنها مسلمانان را به اطاعت امیران منصوب از ناحیه خود دستور داده و از مخالفت با آنان برحذر داشته است؛ مانند این حدیث که بخاری به نقل از انس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم چنین آورده است:

«اسمعوا وأطیعوا وإن استعمل علیکم حبشی...؛ بشنوید و اطاعت کنید، هر چند بر شما فرماندهی حبشی بگمارم».(2)

شاهد بر این مطلب هم این است که عنوان اولی الامر بر خالد - پس از بازگشت از جنگ - صدق می کند و سخن از فرمان به اطاعت او نیست. افزون بر آن، این شأن نزول در میان صحابه که شاهد نزول آیات بوده اند مطرح نبوده و سُدّی تابعی از آن را نقل کرده است.

ص:338


1- (1) . ر. ک: همان، ج 2، ص 574. سیوطی می گوید: «ابن عساکر از طریق سندی از ابی صالح به نقل از ابن عباس این داستان را نقل کرده است.»
2- (2) . همان، ج 2، ص 574.

البته تنها یک روایت از طریق ابوصالح از ابن عباس نقل شده و این نقل قول با آنچه که از ابن عباس در روایات دیگر نقل کرده، مبنی بر اینکه این آیه درباره عبدالله بن حذافة بن قیس نازل شده، تفاوت دارد؛ جز آنکه بگوییم آیه دو بار نازل شده است.

حاصل آنکه از میان روایات اهل سنت، تنها روایات دسته اول پذیرفتنی است و با اطلاق اطاعت از اولی الامر و نیز روایات متعدد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره اطاعت مطلق فرمانبرداران از فرماندهان و والیان منصوب آن حضرت، توافق دارد. از این رو اولی الامر تنها بر افرادی معین از معصومان اطلاق می شود که نخستین آنان امام علی علیه السلام است. شاهد آن هم شأن نزول دیگری است که برخی از اهل سنت درباره آیه نقل کرده اند. از جمله حاکم حسکانی به نقل از مجاهد بن جبر تابعی، شأن نزول آیه را درباره جانشینی امام علی علیه السلام به جای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه آورده و می نویسد:

... وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قال: نزلت فی أمیرالمؤمنین حین خلفه رسول الله بالمدینة فقال: «أتخلفنی علی النساء والصبیان» فقال: «أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی؛ اولی الامر درباره امیرمؤمنان نازل شد، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله ایشان را در مدینه به جای خود گذاشتند و علی علیه السلام گفت: «آیا مرا در میان زنان و کودکان وا می گذارید؟» حضرت فرمود؟ «آیا خشنود نیستی برای من به منزله هارون برای موسی باشی».(1)

این شأن نزول از مجاهد نقل شده که از تابعین است، لیکن شواهدی در دست است که صحت آن را تأیید می کند:

1. این شأن نزول با ظاهر آیه که فرمان به اطاعت مطلق می دهد سازگار است؛

2. احادیثی که از طریق اهل بیت درباره این آیه رسیده آن را تأیید می کند؛

3. تنها این شأن نزول با روایاتی متعدد از اهل سنت که در آنها دستور پیامبر را به اطاعت مطلق از افراد منصوب خود، نقل می کنند توافق و سازگاری همه جانبه دارد، زیرا در تعیین مصداق نیز پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تنها بر اطاعت مطلق از امام علی علیه السلام فرمان داده و بر رفتار او صحه گذاشته و در همان روایات نیز به ولایت امام علی علیه السلام اشاره کرده است.

ص:339


1- (1) . حسکانی، همان، ج 1، ص 192، ح 205. و نیز ر. ک: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، تحقیق یوسف البقاعی، ج 2، ص 219.

از طرفی، اهل سنت داستانی نقل کرده اند که در آن امام علی علیه السلام به فرماندهی سپاهی منصوب شدند و افرادی از سپاه بر رفتار امام خرده گرفتند. چون آنان نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمدند، حضرت ضمن آنکه خشمگین شدند، فرمودند:

«ماذا تریدون مِنْ علی؟ إن علیاً منّی وأنا منه، وهو ولی کل مؤمن من بعدی؛ از علی چه می خواهید؟!..،. درباره علی عیب جویی نکنید. علی از من است و من از علی ام و این علی، ولی شما پس از من است».(1)

4. اصل ماجرای جانشینی امام علی علیه السلام به جای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه و سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم که به ایشان فرمود: «تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی»، به دلیل اسناد و مدارک معتبر، جای هیچ شک و شهبه ای ندارد.(2)

اگر از یک سو به تمثیل دقت کنیم که در آن، اطاعت از امام علی علیه السلام مانند اطاعت از هارون دانسته شده و اطاعت هارون پیامبر هم مانند اطاعت از خود حضرت موسی مطلق و بدون هیچ قیدی است، و از سوی دیگر به ظاهر آیه در اطاعت مطلق، تمسک جوییم، می توانیم بر این شأن نزول تأکید نماییم.

5. این شأن نزول با حدیث ثقلین که تمسک به عترت را همانند تمسک به قرآن، بدون هیچ قید و شرطی، مایه هدایت می شناسد(3) و نیز احادیثی دیگر مانند «حدیث سفینه»(4) تأیید می شود.

ص:340


1- (1) . ر. ک: نسائی، احمدبن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب، تحقیق محمدالکاظم، صص 129-131، ح 89 و 88. این ماجرا در کتاب های متعدد اهل سنت نقل شده است. محقق کتاب خصائص نسائی به چندین کتاب در این باره اشاره کرده است، در تفسیر فرات کوفی نیز حدیثی نقل شده که «اولی الامر» به امیران سپاه معنا شده و آن را بر امام علی علیه السلام تطبیق کرده است. ر. ک: تفسیر فرات کوفی، تحقیق محمدالکاظم، ص 108، ح 108.
2- (2) ر. ک: خصائص امیرالمؤمنین، صص 35 و 76-95. وی ده ها حدیث در این باره با اسناد گوناگون نقل کرده است.
3- (3) . حدیث ثقلین در بین فریقین متواتر است. ر. ک: لجنة التحقیق فی مسئله الامامه، مدرسه الامام باقرالعلوم، «کتاب الله و اهل البیت فی حدیث الثقلین».
4- (4) . مستدرک حاکم، ج 1، صص 150-151 و نیز ر. ک: حدیث سفینه در همین فصل.

تذکر این نکته نیز لازم است که اگر طبق روایات اهل سنت، آیه را تنها درباره منصوبین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم بدانیم که از جمله آنان فرماندهان سپاهیان اعزامی در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می باشند، در این صورت می توانیم دیدگاه شیعه را درباره نص بر اولی الامر تأیید کنیم که اولی الامر را منحصر در افرادی می دانند که به فرمان خدا و از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، به عنوان «اولی الامر» منصوص و منصوب اند.

بنابراین با تحلیلی که از روایات اهل سنت انجام گرفت، نقدهایی که بر دیدگاه های تفسیر اهل سنت درباره «اولی الامر» وارد است روشن می شود؛ چون جملگی این دیدگاه ها برگرفته از روایات در این زمینه است. از این میان، تنها دیدگاه فخر رازی به نوعی مستقل از سایر دیدگاه ها و روایات است که شایسته بررسی و نقد جداگانه است.

بررسی و نقد دیدگاه فخر رازی

همان گونه که پیش از این دیدید، فخر رازی اولی الامر را اهل حل و عقد می شمارد و اجماع آنان را از هرگونه خطا و اشتباهی مصون می داند. لیکن این ادعا، چه در مقام ثبوت و چه در مقام اثبات، قابل دفاع نیست. چون اگر مراد از عصمت، عصمت فرد از اهل حل و عقد باشد، بطلان آن واضح است و کسی هم آن را ادعا نکرده است. اگر مراد، عصمت اجتماع اهل حل و عقد از آن نظر که اجتماع کرده اند باشد، این نیز باطل است، زیرا تصور اجتماع مستقل از افراد، امری اعتباری و ذهنی است و این امر اعتباری نمی تواند به واقعیتی به نام عصمت متصف شود.

ممکن است گفته شود هنگامی که اهل حل و عقد بر حکمی اتفاق نظر داشته باشند، به طور طبیعی حکم آنان ملازم با حق و صواب خواهد بود؛ مثلاً اگر گروهی از حادثه ای که در حد متواتر باشد خبر دهند، به طور طبیعی اخبار آنان ملازم با حقیقتی است. لیکن این تقدیر نیز ناکافی است، چون در این صورت، این ملازمت، اختصاصی به امت اسلام نخواهد داشت. چه بسا اهل حل و عقد در تاریخ اسلام بر حکمی اتفاق نظر داشته اند و پس از مدتی خطای آن برملا شده است.

تقدیر دیگری از این مطلب نیز وجود دارد که در آن گفته می شود هر چند تک تک افراد اهل حل و عقد معصوم نیستند و هیأت اجتماعی آنان نیز از عصمت برخوردار نیست، اما لطف

ص:341

خدا شامل آنان می شود و آنان را از خطا و اشتباه مصون می دارد؛ همان گونه که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که فرموده اند:

«لا تجتمع امتی علی خطأ؛ هرگز امت من بر خطا اجتماع نمی کنند».

لیکن این صورت نیز درست نیست، چون در این صورت نباید شاهد خطاها و لغزش های اهل حل و عقد در تاریخ مسلمین می بودیم. حدیثی که نقل شده نیز، بر فرض صدور آن، درباره اجتماع همه امت اسلام بر امری از امور است؛ نه فقط اجتماع اهل حل و عقد از امت. افزون بر آن، عده ای گفته اند اساساً مراد از این حدیث این است که همه امت اسلام بر راه خطا اجتماع نمی کنند، بلکه عده ای در میان آنان یافت می شوند که راه صواب را می یابند؛ یعنی دائمأ عده ای در بین امت اسلام هستند که بر حق مشی می کنند؛ هرچند اکثریت آنان به خطا روند.(1)

واقعیت آن است که اگر حقیقتاً برای اهل حل و عقد این امت چنین لطف و کرامتی وجود داشت، قرآن کریم و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به آن اهتمام ویژه داشتند و آن را به گونه های مختلف طرح می کردند و در این صورت از شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این باره پرسش های متعددی انجام می گرفت.

جالب است فخر رازی که این نظریه را ابداع کرده و اولی الامر را به اهل حل و عقد تفسیر می کند، قول خود را «خرق ابهاع» می داند. ابهاعی که به قول فخر رازی اطاعت از آنان واجب و مخالفت با آن حرام است.

وی می گوید:

مفسران فریقین تاکنون اولی الامر را به چهار گروه معنا کرده اند: خلفای راشدین، فرماندهان سپاه منصوب از ناحیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم، عالمان دین شناس، و معصومان؛ و چون اقوال امت در تفسیر این آیه محصور در این وجوه است، قول پنجم در تفسیر اولی الامر (یعنی اهل حل و عقد)، خرق اجماع امت و باطل است.(2)

وی آن گاه بدین صورت به اشکال فوق پاسخ می دهد:

ص:342


1- (1) . ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، صص 384-393.
2- (2) . ر. ک: همان.

«در واقع قول ما که اولی الامر را اهل حل و عقد می دانیم، همان قول سوم است که اولی الامر را عالمان دین شناس می داند؛ چون اهل حل و عقد همان علما می باشند که جملگی گرد آمده اند.»(1)

اگر اهل حل و عقد همان علمای امت باشند، هیچ کس تاکنون ادعا نکرده که همواره عنایتی از ناحیه خدا متوجه اجتماع عالمان می شده و آنان را از خطا مصون نگاه می داشته است. این سخن فخر رازی، دیدگاه خودش را نیز نقض می کند. چون اگر اکثر اولی الامر علمای امت باشند، همان گونه که خود فخر رازی می گوید: «آنان تنها در احکام شرعیه فتوا می دهند و مردم را به دینشان آگاه می کنند»؛(2) در این صورت، اطاعت آنان همان اطاعت خدا و رسول اوست و اطاعتی مستقل که ظاهر آیه بر آن دلالت دارد، نخواهند داشت و خود فخر رازی نیز به آن ملتزم نیست.(3) اگر مراد از اولی الامر، علمای امت در حال اجتماع باشند که به آنان اهل حل و عقد گفته می شود و اجتماعشان موضوعیت دارد، در این صورت اطاعت از آنان داخل در اطاعت خدا و رسول نیست و مستقل خواهد بود. لیکن این قول خرق ابهاع مرکب از امت می شود که خود فخر رازی ابهاع آنان را مصون از خطا دانسته و مخالفت با آن را روا می داند.

به هر حال، بر تفسیر شیعه از «اولی الامر» چند شبهه و اشکال مطرح شده است. این شبهات اساسأ از ناحیه فخر رازی است و دیگر دانشمندان اهل سنت معترض دیدگاه شیعه نشده اند. تنها قرطبی (م 671 ق) یک اشکال را مطرح کرده که فخر رازی پیش از وی، آن را جزو اشکال های خود بر نظر شیعه آورده است. علامه طباطبایی این مناقشه ها را به تفصیل بیان کرده و به آنها پاسخ داده اند.(4)

جمع بندی

احادیث شیعه درباره تفسیر «اولی الامر» در آیه 59 سوره نساء متواقی یا لااقل متظافرند،

ص:343


1- (1) . همان، ج 1، ص 145.
2- (2) . همان، ص 144.
3- (3) . همان، ص 145.
4- (4) . همان، ص 145.

بدون آنکه در میان آنها تعارضی باشد. جملگی این احادیث با پیام های متنوع خود در تبیین اولی الامر هم داستان اند و آن را بر معصومان از عترت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم تطبیق کرده اند.(1)

اساساً دیدگاه مفسران شیعی همسان با ظاهر آیه و متأثر از همین روایات است و اختلافی در آن به چشم می خورد. اما دیدگاه های دانشمندان اهل سنت درباره اولی الامر یکسان نیست و به چهار گروه عمده تقسیم می شود. این تنوع اساسأ به لحاظ توسعه و تضیق در معنای اولی الامر می باشد.

مشهور اهل سنت به جز عده ای که در رأس آنان فخر رازی است، اطاعت اولی الامر را در این آیه مشروط به شرط اطاعت خدا و عدم معصیت او می دانند. مشکل اصلی در این میان عدم وجود دلیلی بر این شرط است؛ به ویژه آنکه روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم یا صحابه نیز درباره این شرط نقل نشده است.

به نظر می رسد اوایل قرن چهارم ابن جریر طبری (م 310 ق) نخستین کسی است که دو دسته احادیث که یکی اطاعت اولی الامر را واجب می داند و دیگری وجوب اطاعت را همواره مقید به قید اطاعت خدا می کند، توافق داده و براساس آن اطاعت اولی الامر را مقید به قید عدم معصیت خدا کرده است. این نظریه پس از وی مورد استقبال جدی اهل سنت به جز عده معدودی قرار گرفت و راه را برای اثبات وجود اطاعت حاکمان، والیان، فقها و مانند آن هموار کرد.

احادیث اهل سنت در تفسیر اولی الامر نیز متنوع است و به شش گروه تقسیم می شود. تنها یک دسته از این روایات از شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله است که در آن، تبیین

ص:344


1- (1) . ر. ک: کلینی، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، ج 1، ص 276، ح 1؛ تفسیر عیاشی، تحقیق مؤسسه البعثه، ج 1، ص 403، ح 403 و 151 و ص 208، ح 160؛ صدوق، ابوجعفر، علل الشرایع، صص 123-124، صدوق، عیون اخبار الرضا، تحقیق مؤسسه الامام خمینی، ج 1، ص 23. برای مطالعه بیشتر درباره اولی الامر ر. ک: ابن عقده، کتاب الولایه؛ بررسی دیدگاه های و روایات اهل سنت درباره اولی الامر، فتح الله نجارزادگان، مجله طلوع، سال دوم، شماره 5، بهار 82. در اینجا از این مقاله بهره فراوان بردیم. بحث علمی تحقیق حول اولی الامر و الولایه، سید احمد النصری، (در 119 صفحه)؛ تفسیر آیت اولی الامر، عبدالشکور لکهنوی، عمدة المطالع.

اولی الامر و چگونگی اطاعت از آنان مطرح شده و به دست ما رسیده است، اما سایر احادیث، در بر دارنده دیدگاه های صحابه یا تابعین می باشد. پس از بررسی متون روایات و توجه به قراین و شواهد، تنها می توان همان دسته از روایات را که از رسول خدا صلی الله علیه و آله است، مورد تأیید قرار داد و آنها را موافق قرآن و سایر احادیث در این زمینه دانست.

3. آیه اکمال
اشاره

یکی از آیاتی که بر ولایت علی علیه السلام دلالت دارد، آیه اکمال است. آنچه در مورد این آیه اهمیت ویژه ای دارد جایگاه نزول آن است.

جای شگفتی نیست که مسلمانان در مورد نخسین آیاتی که بر رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم نازل شد، اختلاف نمایند، به همین دلیل سیوطی در این باره چهار قول نقل می کند: سوره اقراء، سوره مدثر، سوره الفاتحه، یا آیه بسم الله الرحمن الرحیم.(1)

اما شگفت اینجاست که مسلمانان در تعیین آخرین سوره یا آیه نازل شده نیز اختلاف کرده اند؛ در حالی که در آن هنگام، یعنی در سال های آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مسلمانان دارای دولتی بودند و امتی را گرد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تشکیل داده بودند، و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز اعلان کرده بود که به زودی از میان آنان خواهد رفت.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آخرین حج خویش (حجة الوداع) را با مسلمانان به جای آورد و مدتی پیش از رحلتش در بستر بیماری بود و مسلمانان و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با یکدیگر وداع می کردند، پس چگونه است که در تعیین آخرین آیه یا سوره نازل شده بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اختلاف کردند؟!

پاسخ این است که در تعیین نخستین سوره یا آیه نازل شده بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم غرض های شخصی و سیاسی دخالت نداشت، بلکه چنانکه خواهیم دید، مسئله برعکس بود.

ص:345


1- (1) . الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 91.
سوره مائده و منابع اهل سنت

با پژوهش در منابع حدیث، فقه و تفسیر، به این نتیجه می رسیم که سوره مائده آخرین سوره نازل شده و آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... پس از نزول همه عقاید و فرایض آمده و ظاهراً به طور کلی، آخرین آیه ای است که نازل شده است. این به رغم تلاش های برخی صحابه است که کوشیده اند به جای سوره مائده سوره ای دیگر و به جای آیه «اکمال دین» آیه ای دیگر را آخرین سوره و آیه معرفی کنند.

در کتب اهل بیت روایاتی نقل شده که این مطلب را تأیید می کند؛ از جمله در اصول کافی ضمن حدیثی طولانی امام باقر علیه السلام می فرمایند:

فرایض یکی پس از دیگری نازل می گردد و «ولایت» در این سلسله آخرین فریضه ای بود که فرو فرستاده شد، پس از این رو خدای عزوجل این آیه را نازل فرمود: خدای عزوجل می فرماید: پس از این فریضه ای برای شما نمی فرستم، زیرا اکنون فرایض را بر شما کامل گردانیدم.(1)

در روایات اهل سنت هم مواردی به چشم می خورد که این مطلب را تأیید می کند.

1. سیوطی در در المنثور می گوید:

«سعید بن منصور و ابن منذر از ابومیسره نقل کرده اند که گفته است: «آخرین سوره ای که نازل شده سوره مائده است و حاوی هفده فریضه است.»(2)

2. در المحلی از طریق عایشه، ام المؤمنین - رضی الله عنها - برای ما روایت شده که سوره مائده آخرین سوره ای است که نازل شده است، پس آنچه در آن حلال شده، حلال بشمارید و آنچه حرام گردیده حرام بدارید، و این آیه در سوره مائده است پس توهّم منسوخ بودنش، باطل و از محکمات قرآن است.(3)

ص:346


1- (1) . اصول کافی، ج 1، ص 289؛ تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 82 و ج 5، ص 447؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 288.
2- (2) . الدرالمنثور، ج 2، ص 252.
3- (3) . المحلی، ج 9، ص 407.

3. تاریخ یعقوبی چنین آورده است:

روایت شده که آخرین آیه ای که بر پیامبر نازل گردید این آیه است: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً و این روایتی صحیح، ثابت و صریح است.(1)

4. در بخش دیگری از کتاب محلی چنین آمده است:

سپس همانا این معارض است با آنچه ما از عایشه روایت کردیم. از طریق ابن وهب، او از معاویة بن صالح، وی از جری بن کلیب و او از جبیر بن نفیر نقل کرده که گفت: عایشه ام المؤمنین از من پرسید: آیا سوره مائده را می خوانی؟ گفتم: آری. گفت: بدانکه این آخرین سوره ای است که فرمود آمده، پس آنچه را در آن حرام گردیده، حرام بشمار.(2)

5. این حدیث را احمدبن حنبل در «مسندش»(3) و در «طبقات الحنابله»(4) روایت کرده و بیهقی در سنن خود از ابن نفیر، و همچنین از عبدالله بن عمرو روایت کرده است.(5)

6. حاکم در «مستدرک» این حدیث را نقل کرده و درباره آن چنین می گوید:

«این حدیث طبق معیارهای بخاری و مسلم حدیثی صحیح است (صحیح علی شرط الشیخین) گرچه آن را نقل نکرده اند.»(6)

حاکم سپس از عبدالله بن عمرو روایت می کند که آخرین سوره ای که نازل شد سوره مائده است و می گوید: «هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه.»(7)

ص:347


1- (1) . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 43.
2- (2) . المحلی، ج 7، ص 389.
3- (3) . مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 188.
4- (4) . طبقات الحنابله، ج 1، ص 427.
5- (5) . سن بیهقی، ج 7، ص 321.
6- (6) . المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 321.
7- (7) . همان، ج 3، ص 118، ح 4576.

7. در «مجمع الزوائد» چنین می خوانیم:

از ابن عباس نقل شده که گفت: نزد عمر سعد و عبدالله بن عمر سخن از مسح پاها به میان آمد، عمرسعد گفت: از تو می آموزیم. آنگاه عبدالله بن عباس گفت: ای سعد ما انکار نمی کنیم که پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم مسح می کرد، اما این مسح رسول خدا صلی الله علیه و آله از هنگام نزول سوره مائده بود که همه چیز را تثبیت کرد و آخرین سوره ای از قرآن بود که فرو فرستاده شد، آیا نمی بینی که گفت:... پس هیچ کس سخنی نگفت.(1)

طبرانی این حدیث را در «المعجم الاوسط» روایت کرده(2) و ابن ماجه نیز بخشی از آن را نقل کرده است.(3) در سند این حدیث «عبید بن عبیده تمار» وجود دارد که ابن حبان در «الثقات» از او یاد می کند و او را غیرمألوف می داند.

هیثمی بر این رأی است که این روایت ضعیف است و ضعفش به وجود همین راوی، یعنی عبید بن عبیده تمار است که ابن حبان او را ثقه می داند، اما وی روایاتی نامأنوس، یعنی مخالف با مقررات مذهب رسمی، نقل می کند که می گوید در وضو شستش پاها واجب است و اینکه سوره مائده آخرین سوره نازل شده نیست، بلکه سوره توبه چنین است!

8. سیوطی در درالمنثور آورده است: ابوعبید از ضمره بن حبیب و عطیه بن قیس نقل کرده که گفته اند: رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: «مائده از آخرین سوره های قرآن است که نازل شده، پس حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید.»(4)

کلمه «من» که تنها در این روایت آمده است، این تردید را ایجاد می کند که گویا راوی، این کلمه را برای سازش میان واقع و آنچه که حکومت می طلبیده افزوده است و بعد مشهور گردیده است.

9. در تفسیر «تبیان» آمده است که عبدالله بن عمر می گوید: «آخرین سوره ای که نازل گردیده سوره مائده است.»(5)

ص:348


1- (1) . مجمع الزوائد، ج 1، ص 256.
2- (2) . همان.
3- (3) . همان.
4- (4) . درالمنثور، ج 2، ص 252.
5- (5) . تفسیر تبیان، ج 3، ص 413.

10. در «الغدیر» چنین آمده است: «ابن کثیر از احمد و حاکم و نسائی از عایشه این گونه نقل می کند: به تحقیق، مائده آخرین سوره ای است که نازل شد.»(1)

از مجموع آنچه گذشت روشن می گردد که آنچه نزد اهل بیت علیهم السلام مورد وفاق است این است که آخرین سوره نازل شده مائده است، و این نظر مورد تأیید روایات صحیح و فراوانی در منابع اهل سنت است. بلکه می توان گفت آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... به خودی خود دلالت کافی بر این دارد که آخرین آیه نازل شده است، زیرا خود تصریح دارد که نزول تشریع با این آیه تمام گردیده، و پس از آن تشریعی نازل نشده است؛ همانگونه که در روایات امام باقر علیه السلام آمده است و در روایت طبری، بیهقی و قول سدی خواهد آمد.

نظرهای مخالف و متناقض

بنابراین موضوع آخرین سوره و آیه نازل شده مسئله روشنی است، اما همین امر معلوم و آشکار در نزد اهل سنت مبهم و نامعلوم گردیده و روایات درباره آن، فراوان و متناقض شده است. آنچه بر شگفتی می افزاید این است که این روایت های متناقض همه براساس معیارهای آنان صحیح و آرای صحابه بزرگواری است که جرأتی بر رد آنها نیست. برخی از این آراء چنین است:

1. آخرین آیه ای که نازل شده آیه 278 سوره بقره است.

2. آخرین آیه، آیه «کلاله» (ورثه از خویشاوندان با واسطه) است؛ یعنی آیه 176 سوره نساء.

3. آیه وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللّهِ... بقره، آیه 281.

4. آیه لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ... توبه، آیه 128.

5. آیه وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ... انبیاء، آیه 25.

6. آیه فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ.... کهف، آیه 110.

7. آیه وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً... نساء، آیه 93.

ص:349


1- (1) . الغدیر، ج 1، ص 288.

8. آخرین سوره ای که نازل شده، سوره توبه است.

9. آخرین سوره نازل شده، سوره نصر است.

اینها تنها اقوالی است که سیوطی در «الاتقان» نقل کرده است.(1) شاید با جست وجو در سایر منابع اهل سنت، دو برابر این اقوال و روایات به دست آید.

منشأ اقوال متناقض در میان اهل سنت

دو حکایتی که در ذیل می آید تا اندازه ای منشأ این تشتت و اضطراب اقوال را روشن می سازد.

حکایت اول

از خلیفه دوم عمر، درباره تفسیر آیه ربا و احکام ربا پرسیده شد؛ وی نتوانست پاسخ دهد، پس گفت: من متأسفم، زیرا این آخرین آیه ای بود که نازل شد و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا رفت و برایم تقسیم نکرد!(2)

بعد از این ماجرا آیات ربا نیز در بحث آخرین آیه یا سوره نازل شده وارد شد و نسبت به سوره مائده تردیدی ایجاد کرد. از آن پس موضوع آخرین بخش نازل شده قرآن میان سوره مائده و آیات ربا مردد گردید.

اما موضوع ربا در چهار سوره قرآن آمده است: بقره، آیات 275 و 276 و 278، نساء، آیه 161، روم، آیه 39 و آیه 130 آل عمران. با توجه به اینکه برخی از این سوره ها مکی و پاره ای مدنی است، باید پرسید مقصود خلیفه کدام یک از این آیات بوده است؟

کسانی که در پی تبرئه خلیفه بوده اند از پیش خود گفته اند مقصود خلیفه، آیه 278 سوره بقره بوده است. از این رو معتقد شده اند که آخرین آیه نازل شده، در سوره بقره واقع است؛ سوره ای که در آغاز هجرت نازل گردید! و نیز بر این نظر رفته اند که تحریم ربا تشریع اضافه ای است که پس از نزول آیه اکمال دین آمده است! این گروه شاید تصور می کنند قائل شدن به این آشفتگی در نزول قرآن و وحی اشکالی ندارد، چرا که هدف درستی از آن درنظر دارند و آن دفاع از خلیفه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است!

ص:350


1- (1) . الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 101.
2- (2) . همان.

به چند مورد از سخنان این گروه اشاره می کنیم:

1. احمدبن حنبل در «مسندش» می گوید:

«... عمر - رضی الله - چنین گفت: همانا آخرین آیه ای که نازل گردید آیه ربا بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رحلت کرد و آن را برای ما تفسیر نکرد، پس شما ربا و ریبه، هردو را ترک کنید.»(1)

2. حدیث فوق را «کنزالعمال» نیز به سند دیگر روایت کرده است.(2)

3. سرخسی در «المبسوط» می گوید:

«... عمر - رضی الله - چنین گفت: همانا آخرین آیه ای که نازل گردید آیه ربا بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درگذشت، پیش از آنکه شأن این آیه را برای ما بیان فرماید.»(3)

4. سیوطی در «الاتقان» آورده است: «بخاری از ابن عباس نقل می کند که گفت: آخرین آیه ای که آمده آیه رباست. بیهقی نیز از عمر، مشابه این سخن را نقل کرده است.... و از احمد بن ماجه نیز نقل شده که عمرگفته است: «از آخرین آیات نازل شده، آیه رباست».(4)

حکایت دوم

عمر، معنای «کلاله» را نمی دانست و در فهم آن تا پایان عمر متحیر بود، سپس گفت و از قول او گفتند که آیه کلاله آخرین آیه ای بود که نازل گردید و پیامبر خدا از دنیا رفت، پیش از آنکه معنای آن را برای عمر بیان کند، یا اینکه آن را به طور ناقص بیان کرد.

چند روایت ذیل، بیانگر مضمون فوق است: 1. در صحیح بخاری چنین آمده است:

«از براء رضی الله عنه نقل شده است که گفت: آخرین سوره ای که به طور کامل نازل گردیده سوره برائت است و آخرین آیه، آیه پایانی سوره نساء است: یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ... ».(5)

ص:351


1- (1) . مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 36.
2- (2) . کنزالعمال، ج 4، ص 186.
3- (3) . المبسوط، ج 2، ص 51 و ج 12، ص 114.
4- (4) . الاتقان، ج 1، ص 101.
5- (5) . صحیح بخاری، ج 5، صص 115 و 185.

2. سیوطی در الاتقان چنین آورده است:

«بخاری و مسلم (شیخان) از براء بن عازب روایت کرده اند که گفت: آخرین آیه ای که فرستاده شد آیه کلاله و آخرین سوره، سوره برائت است.»(1)

3. در مسند احمد چنین می خوانیم:

«... آخرین سوره ای که بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده بود، و آخرین آیه ای که بر ایشان فرستاده شد آیه پایانی سوره نساء، یعنی از یَسْتَفْتُونَکَ تا پایان سوره بود...».(2)

از آن هنگام، آیه کلاله نیز وارد این سلسله شد و یکی از طرف های تردید قرار گرفت. بنابراین آخرین آیه یا سوره ای که بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نازل شده بود میان آیات ربا، آیه کلاله، و سوره مائده که حاوی آیات تبلیغ و اکمال دین است، مورد اختلاف قرار گرفت.

تا آنجا که ممکن بود به منابع اهل سنت در مسئله ربا و کلاله رجوع کردیم، تا اینکه مشکل خلیفه، عمر، نسبت به این دو به ویژه نسبت به مسئله کلاله آشکار گردید. این مسئله برای خلیفه به اندازه ای مشکل بود که آن را از مشکلات مهم امت قرار داده بود و همواره آن را بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مطرح می کرد و تا آخرین ساعت های عمرش از آن به عنوان «مشکلی مهم» یاد می کرد و مسلمانان را به حل آن سفارش می نمود! این امری است که بر روشنی بر آگاهی کامل او از ناتوانی اش در برابر مسلمانان برای حل این دو مسئله دلالت دارد. در صحیح بخاری آمده است:

از ابن عمر رضی الله عنهما نقل شده است که گفت: عمر بر منبر رسول خدا صلی الله علیه (و آله) و سلم سخن می راند، گفت: خمر در قرآن حرام گردید و از آن پنج چیز است: انگور، خرما، گندم، جو و عسل. خمر چیزی است که عقل را زایل می سازد. سه چیز است که ای کاش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پیش از رحلتش برای ما بیان می فرمود: حد، کلاله و باب هایی از ربا.(3)

ص:352


1- (1) . الاتقان، ج 1، ص 101.
2- (2) . مسند احمد، ج 1، ص 289.
3- (3) . صحیح بخاری، ج 6، ص 242.

مسلم این حدیث را با تفصیل بیشتری نقل کرده(1) و روایاتی همانند آن نیز دارد.(2) ابن ماجه نیز این حدیث را روایت کرده است.(3) سیوطی هم در درالمنثور درباره آن چنین می گوید:

«این حدیث را عبدالرزاق و بخاری و مسلم و ابن جریر و ابن منذر از عمر نقل کرده اند...».(4)

این حدیث که نزد اهل سنت به تأکید صحیح است دلالت می کند که عمر از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درباره کلاله نپرسیده است، و صحیح حاکم که در «مستدرک» روایت شده به صراحت گویای این امر است. او می گوید:

محمد بن طلحه بن یزید بن رکانه از عمر بن خطاب رضی الله عنه، نقل می کند که گفت: اگر من از رسول خدا درباره سه چیز می پرسیدم برایم از شتران سرخ مو بهتر بود؛ از خلیفه پس از او، از جواز قتال با قومی که اقرار دارند در اموالشان زکات است، اما آن را پرداخت نمی کنند و از کلاله، این حدیث مطابق معیارهای بخاری و مسلم، صحیح است و آنان نقل نکرده اند.(5)

اما جالب اینکه در صحیح مسلم آمده که عمر درباره کلاله، بارها از پیامبر سؤال کرده است!

مسلم می گوید:

از معدان بن ابی طلحه نقل شده که عمر بن خطاب روز جمعه ای خطبه می خواند و از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم و ابوبکر یاد کرد، سپس گفت: من پس از خود مسئله ای مهم تر از مسئله کلاله را وا نمی گذارم. در هیچ موضوعی به اندازه موضوع کلاله به رسول الله مراجعه نکردم و او در هیچ چیزی به اندازه این موضوع با من به درشتی سخن نگفت؛ به طوری که با انگشتش به سینه من زد و گفت: ای عمر! آیا آیه «صیف» که در پایان سوره نساء است برای تو کافی نیست؟ اگر زنده

ص:353


1- (1) . صحیح مسلم، ج 2، ص 81.
2- (2) . همان، ج 5، ص 61 و ج 8، ص 245.
3- (3) . سنن ابن ماجه، ج 2، ص 910.
4- (4) . درالمنثور، ج 2، ص 249.
5- (5) . مستدرک حاکم، ج 2، ص 303.

باشم در این مسئله به گونه ای حکم خواهم کرد که آنان که قرآن می خوانند و آنها که نمی خوانند به آن حکم می کنند.(1)

این حدیث بیان می کند که عمر از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره کلاله سؤال کرد و حضرت بارها برای او توضیح داد، اما عمر پرسش خود را تکرار می کرد تا آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر او، به دلیل کثرت پرسش یا به این دلیل که هر چه حضرت شرح می داد او نمی فهمید، خشم گرفت.

علاوه بر این، سه حدیث صحیحی که در ذیل می آید دلالت دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خبر داد که عمر در طول عمرش مسئله کلاله را هرگز نخواهد فهمید، یا آنکه او را نفرین کرد که چنین باشد:

1. در درالمنثور چنین آمده است:

عدنی و بزاز، هر یک در «مسند» خود، و ابوالشیخ در «الفرائض» به سند صحیح از حذیفه نقل کرده اند که گفت: آیه کلاله بر پیامبر - صلی الله علیه وسلم - نازل گردید؛ در حالی که حضرت در راه بود، پس ایستاد، حذیفه را دید و آیه را به او آموخت. حذیفه درنگ کرد، عمر را دید و آیه را به او آموخت. سپس عمر در زمان خلافتش در کلاله تأمل کرد و حذیفه را خواست و از او درباره آن پرسید، حذیفه گفت: رسول خدا - صلی الله علیه وسلم - کلاله را به من آموخت و من نیز همان گونه آن را به تو آموختم و خدا هرگز چیزی برای تو بر آن نیفزود.(2)

2. در کنزالعمال چنین روایت شده است:

از سعید بن مسیب روایت شده که گفت: عمر از رسول خدا - صلی الله علیه وسلم - پرسید: کلاله چگونه ارث می برد؟ پیامبر خدا فرمود: مگر نه این است که خدا آن را بیان فرموده است؛ آن گاه این آیه را قرائت فرمود: وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ... ؛ (3) اما عمر نمی فهمید، سپس آیه آخر سوره نساء فرستاده شد:

ص:354


1- (1) . صحیح مسلم، ج 5، ص 61. آیه آخر سوره نساء به آیه صیف یا صیفی معروف است. در مقابل آیه دیگر که در همین سوره در مورد کلاله نازل شده است و به آیه شتوی، یعنی زمستانی، معروف می باشد.
2- (2) . درالمنثور، ج 2، ص 250.
3- (3) . سوره نساء، آیه 12.

یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ... ، (1) باز هم عمر نمی فهمید. پس به حفصه گفت: هرگاه رسول خدا را در خشنودی دیدی از او در این باره بپرس! پیامبر در پاسخ حفصه فرمود: آیا پدرت به تو چنین گفته است؟ پدرت هرگز این مسئله را نخواهد دانست! و عمر خود می گفت: من هرگز این را نخواهم دانست و به کلام رسول خدا در این خصوص اشاره می کرد.

در منبع این حدیث آمده است که ابن راهویه یا ابن مردویه آن را صحیح دانسته اند.(2)

3. سیوطی در درالمنثور روایت کرده که:

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم این مسئله را برای عمر در استخوانی نوشت؟ روایت چنین است: عبدالرزاق و سعید بن منصور و ابن مردویه از طاووس نقل کرده اند که گفت: عمر حفصه را امر کرد تا از پیامبر - صلی الله علیه وسلم - درباره کلاله سؤال کند؛ حفصه چنین کرد و پیامبر برای او در استخوانی املا کرد و چنین فرمود: چه کسی تو را به این پرسش امر کرده است، آیا عمر؟ گمان ندارم که عمر، آن را درک کند، آیا آیه صیف برای او کافی نیست؟

سفیان می گوید: آیه صیف که در سوره نساء است وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ... مورد سؤال واقع شد. وقتی مردم از رسول خدا - صلی الله علیه وسلم - درباره آن پرسیدند، آیه ای که در پایان سورهء نساء است فرستاده شد.(3)

با مشاهده این تناقضات در احادیث عمر و کلاله که همه نیز به اصطلاح صحیحه هستند، در می یابیم که در این روایات، حکم کلاله - که براساس نقل بخاری یکی از مسائل سه گانه ای است که حکمش برای امت بیان نشده و عمر نیز درباره آن از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نپرسیده است - توسط پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای عمر در استخوانی نوشته شده است، و بخاری خود در مورد مسئله دوم از آن سه مسئله، یعنی خلافت روایت

ص:355


1- (1) . سوره نساء، آیه 176.
2- (2) . کنزالعمال، ج 11، ص 80، ح 30688.
3- (3) . الدرالمنثور، ج 3، ص 249.

کرده است که پیامبر کاغذ و قلمی خواست تا چیزی بنویسد که امت پس از او هرگز گمراه نشوند، اما عمر از این کار ممانعت کرد.

اما در مورد مسئله سوم، یعنی اقسام ربا، غیرممکن است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آن را چنانکه خداوند به آن امر کرده اند، برای مسلمانان بیان و تشریح نکرده باشند. شاید این مسئله را نیز برای عمر یا غیر او در استخوانی نوشته بودند.

دلالت این دو حکایت

این دو حکایت دلالت می کند که روایات صحیح نزد برادران اهل سنت در این باب متناقض اند و در نظر هر عاقلی جمع و پذیرش همه آنها ممکن نیست، بلکه راهی نیست غیر از اخذ برخی و رد کردن بعضی دیگر.

چگونه ممکن است در این موضوع، عاقلی بپذیرد که عمر درباره آیه کلاله از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سؤال نکرد؛ آن هم به این دلیل که آخرین آیه ای بود که بر حضرت نازل گردید، اما از سوی دیگر بپذیرد که عمر بارها از پیامبر در این باره پرسید تا جایی که حضرت با انگشتش به سینه او زد و بر او خشم گرفت؟ یا چگونه می توان پذیرفت که آیه کلاله آخرین آیه است و نیز همزمان پذیرفت که آیات ربا آخرین آیات است؛ همچنین است نسبت به سایر تناقضاتی که در روایات یاد شده موجود است و تناقضات بیشتری که در سایر روایات هست و در اینجا ذکر نشد.

این دو داستان بیانگر آن است که سلطه خلیفه در نظر برادران اهل سنت ادعای غیر معقول او را معقول می سازد، بنابراین آنچه نزد آنان مهم است اینکه قرآن را به گونه ای تفسیر کنیم و وقایع و اسباب نزول آن را به نحوی بیان کنیم که موافق گفته های خلیفه باشد، هر چند گفته های او متناقض باشد و موجب بروز شبهه تناقض در دین خدا و افعال باری تعالی گردد، اما در عین حال هر که بر این امر اعتراض کند رافضی و دشمن اسلام، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و صحابه او باشد!

این دو حکایت در موضوع مورد بحث ما همچنین دلالت دارد که آیات ربا و ارث کلاله و شاید غیر این دو، طبق نظر خلیفه پس از آیه «اکمال دین» نازل شده اند. معنای این سخن آن است که خدای تعالی به مسلمانان - فرموده است: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... ؛ در حالی که احکام ارث و ربا و احکام قبل - به طوری که خواهد آمد - کامل نگردیده بود!

ص:356

هیچ منصفی نمی تواند این منطق را بپذیرد که برای تبرئه انسان غیر معصومی جدال کند، اگرچه این کار مستلزم نسبت دادن تناقض به خدای عزوجل و رسول او صلی الله علیه و آله وسلم باشد.

سایر اقوال درباره آخرین سوره و آیه

1. آیه 93 سوره نساء

در «صحیح بخاری» چنین آمده است:

از سعید بن جبیر شنیدم که گفت: اهل کوفه درباره آیه ای اختلاف پیدا کردند، من نزد ابن عباس رفتم و از او در این باره پرسیدم، وی گفت: این آیه، وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ 1 آخرین آیه ای است که بر پیامبر نازل گردید و از این رو نسخ نشده است.(1)

2. آیات 128 و 129 سوره توبه

در «مستدرک» حاکم آمده است:

... از یوسف بن مهران، او از ابن عباس، رضی الله عنه، و وی از ابن کعب رضی الله نقل کرده است که گفت: آخرین آیه قرآن که بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرود آمد این است: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ حدیث شعبه از یونس بن عبید بر معیار هر دو شیخ، یعنی بخاری و مسلم صحیح است و آنان این را نقل نکرده اند.(2)

ص:357


1- (2) . صحیح بخاری، ج 5، ص 182 و ج 6، ص 15؛ درالمنثور، ج 2، ص 196؛ المجموع فی شرح المهذب، ج 18، ص 345. (اقوال دیگر را به طور خلاصه بیان می کنیم).
2- (3) . مستدرک حاکم، ج 2، ص 338؛ و موارد دیگر: درالمنثور، ج 2، ص 295 (چهار حدیث)؛ سنن ابی داوود، ج 1، ص 182.

3. سوره فتح

در سنن ترمذی از ابن عباس نقل شده که آخرین سوره ای که نازل شد إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ است.(1)

4. آیه 128 سوره بقره

در «معجم الکبیر» طبرانی چنین آمده است:

از ابن عباس نقل شده که گفت: آخرین آیه ای که نازل شده است این آیه است:

وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللّهِ 2

در پایان نقل این ادعاها، یادآوری می کنیم که معاویة بن ابی سفیان نیز دستش را به موضوع دراز کرده و بر منبر زبان گشوده و گفته است آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... آخرین آیه نیست، بلکه آیه 110 از سوره کهف آخرین آیه ای است که بر پیامبر نازل شده و خدا پیامبرش را به آن تأدیب کرده است! در این باره مراجعه می کنیم به نقل طبرانی در «معجم الکبیر» که چنین گفته است:

... از عمرو بن قیس روایت شده که گفت: از معاویة بن ابی سفیان بر منبر شنیدم که در آیه: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... بحث می کرد و گفت: این آیه در روز عرفه که جمعه ای بود نازل شد، بعد این آیه را تلاوت کرد: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ... و گفت: این آخرین آیه ای است که... برای تأدیب رسول خدا(2) نازل شده است.

هنگامی که پیمانه تناقض به دست معاویه لبریز می گردد و آیه «اکمال دین» را به عنوان آخرین آیه قرآن و حجة الوداع و غدیرخم رد می کند، سیوطی در «الاتقان» متوجه این نکته می گردد، اما طبق عادتی که در رویارویی با هر بن بستی دارد، به سرعت از آن می گذرد! وی می گوید:

ص:358


1- (1) . سنن ترمذی، ج 4، ص 326. و موارد دیگر: صحیح مسلم، ج 8، ص 243؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 2؛ الدرالمنثور، ج 6، ص 407.
2- (3) . همان، ج 9، ص 393.

به طوری که گذشت مشکل این است که آیه: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... در عرفه و در حجة الوداع نازل شده و ظاهرش این است که پیش از نزول آن همه فرایض و احکام کامل گردیده است و جماعتی به این موضوع تصریح کرده اند؛ از جمله آنها سدی است که می گوید:

پس از این آیه، حلال و حرامی نازل نشده است، درحالی که درباره آیات ربا، دین و کلاله گفته شده است که پس از آیه «اکمال دین» نازل گردیده اند.

ابن جریر بر این امر اشکال کرده و گفته است: بهتر است آیه اکمال دین را چنین تأویل کنیم که خدا در آن روز، دین را به لحاظ افراد و پیروانش در بلد حرام، مکه، و بیرون راندن مشرکان از آن، کامل کرد؛ به طوری که مسلمانان قصد مکه کردند؛ در حالی که مشرکان میان آنان نبودند.(1)

معنای سخن ابن جریر طبری که سیوطی نیز آن را پسندیده این است که تناقض سخن صحابه را حل می کنیم و آن را می پذیریم و دلالت آیه «اکمال دین» و «اتمام نعمت» مسلمانان را بر اکمال تشریع و تنزیل احکام و فرایض، بعید می دانیم و آن را تنها منحصر به آزادسازی مکه می کنیم تا احادیث کلاله و ربا و سخن معاویه در باب آخرین آیه بی نقض بمانند.

این فتوای عالمان سنی است که قبول کلام صحابه، البته نه اهل بیت پیامبر، واجب است، گرچه مستلزم تهی ساختن آیات الهی و احادیث پیامبر از معانی آن باشد! به این ترتیب اهل سنت در عمل، صحابه را تا درجه عصمت بالا می برند، بلکه به آنان حق نقض می دهند و کلام آنان را بر کلام خدا و رسولش حاکم می سازند.

نتیجه این منطق در نزد آنان این است که آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... آخرین آیه نیست و سوره مربرط به آن، مائده، نیز آخرین سوره نخواهد بود، و معنای آن نیز اکمال فرایض و احکام نیست، بلکه اکمال دین، فتح مکه است و معنی «الیوم» درآیه، روز نزول آیه نیست، بلکه روز فتح مکه، یعنی یک سال پیش از حجة الوداع است!

ص:359


1- (1) . الاتقان، ج 1، ص 102.

این گونه است که عالمان حکومتی افکارشان را می آرایند و پذیرش آن را بر مردم واجب می شمارند و چنین می خواهند که چشمانمان را فرو بندیم و گوش هامان را بر فریاد قربانیان این افکار، یعنی آیات ظاهر و احادیثی که حتی طبق معیارهای آنان صحیح است، بر بندیم! این در حالی است که پس از این خواهیم دید که خلیفه، عمر، خود در پاسخ آن یهودی اقرار کرد که معنی «الیوم» در آیه اکمال دین، روز نزول آن آیه است.

زمان نزول آیه اکمال

قول اول

قول نخست، همان قول اهل بیت علیهم السلام است. بر این اساس، این آیه روز پنج شنبه، هجدهم ذوالحجه در جحفه، هنگام بازگشت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از حجه الوداع بر حضرت فرو فرستاده شد. این هنگامی بود که خدای تعالی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را امر فرمود تا همه مسلمانان را در غدیرخم، پیش از آنکه هر یک به راه خود بروند، متوقف و مجتمع سازد. آن حضرت چنین کرد و برای مسلمانان سخن گفت و علی علیه السلام را به جانشینی خود و پیشوایی مسلمانان پس از خویش نصب کرد.

نمونه هایی از این روایات را می توان در منابع روایی شیعه از جمله در اصول کافی(1) مشاهده کرد.

قول دوم

این قول شامل آن دسته از برادران اهل سنت است که با رأی اهل بیت علیهم السلام موافقت دارد. گرچه شمار احادیث اهل سنت که به نقل بیعت غدیر پرداخته اند به ده ها حدیث می رسد که در میان آنها احادیث صحیحی، طبق معیارهای خودشان نیز وجود دارد. حتی برخی از علمای قدیم اهل سنت به گرد آوری این احادیث پرداخته اند؛ از جمله آنها طبری مورخ است که در کتابش، «الولایة»، طرق و نصوص این احادیث را به سه جلد رسانده و روایاتش تصریح می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه السلام را با خود بر منبر و دستش را بالا برد؛ به طوری که سفیدی زیر بازوان هر دو پیدا شد، آنگاه آنچه را که خدای تعالی درباره علی علیه السلام امر کرده بود برای امت بیان فرمود.

ص:360


1- (1) . ر. ک: ج 1، صص 198 و 289.

کسانی که به معرفی طبری و شمار کتاب هایش پرداخته اند از این مطلب یاد کرده اند. از سوی دیگر برخی از متعصبان، او را به دلیل تألیف کتاب «الولایة» و گردآوری احادیث غدیر - احادیثی که شیعه به آن استناد می کند - مورد انتقاد قرار داده اند!

برخی روایات غدیر در نزد برادران اهل سنت تصریح می کند که آیه اکمال دین در جحفه و روز غدیر، پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آنچه را که خدای متعال در مورد علی علیه السلام فرمان داده بود برای مسلمانان بیان کرد، نازل شده است.

شایان توجه است بیشتر سنی هایی که نظر به صحت روایان غدیر دارند، احادیثی را که حاکی از نزول آیه اکمال دین در روز غدیر است، نپذیرفته اند، بلکه به قول خلیفه عمر معتقد شده اند که گفته است این آیه در روز عرفه نازل شده است؛ چنانچه خواهد آمد.

شماری از عالمان شیعی - از پیشینیان و متأخران - به گردآوری احادیث بیعت غدیر پرداخته اند. از میان آنان علامه امینی است که در دایرة المعارف «الغدیر» چنین کرده و در آن شماری از منابع برادران اهل سنت را آورده است که روایت کرده اند آیه اکمال دین در روز غدیر و پس از اعلان ولایت علی علیه السلام از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرو فرستاده شده است.

خلاصه آنچه در الغدیر(1) آمده به شرح ذیل است:

از آیاتی که روز غدیر در شأن امیرمؤمنان علی علیه السلام فرود آمده است این آیه شریفه است: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً... از آنجا که این نص مورد تأیید و تأکید نصوص فراوانی است راهی جز تسلیم در برابر مفاد آن نیست. برخی از نصوص، چنین است:

1. حافظ ابوجعفر محمدبن جریر طبری، در گذشته به سال 315 ق، در کتاب «الولایة» به سند خود از زید بن ارقم نقل کرده است که نزول این آیه روز غدیرخم و در شأن امیرمؤمنان علی علیه السلام بوده است.

2. حافظ بن مردویه اصفهانی، در گذشته به سال 310 ق، از طریق ابوهارون عبدی و او از ابوسیعد خدری... از ابو هریره حدیث فوق را روایت می کند.

ص:361


1- (1) . الغدیر، ج 1، ص 230.

3. حافظ ابونعیم اصفهانی، در گذشته به سال 335 ق در کتابش «ما نزّل من القرآن فی علی» از... از ابو سعید خدری - رضی الله عنه - روایت کرده که:

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روز غدیرخم مردمان را به سوی علی [علیه السلام] فرا خواند و فرمود تا خارهای زیر درختان را بکنند، و این روز پنج شنبه بود، پس علی [علیه السلام] را خواست، آنگاه بازوان او برگرفت و بالا برد تا جایی که مردم سفیدی زیر بغل رسول خدا صلی الله علیه و آله را می دیدند، و مردم هنوز پراکنده نشده بودند که این آیه فرود آمد: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ...

4. حافظ ابوبکر خطیب بغدادی، درگذشته به سال 463 ق در تاریخ خود(1) چنین آورده است: از... ابوهریره به نقل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که فرمود:

«من کنت مولاه فعلی مولاه»، سپس عمربن خطاب چنین گفت: «بخ بخ یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مسلم»، آنگاه خدا این آیه را نازل فرمود: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ...

5. حافظ ابو سعید سجستانی، درگذشته به سال 377 ق در کتاب «الولایه» به اسناد از یحیی بن عبدالحمید حمانی کوفی و او از قیس بن ربیع و وی از ابوهارون و ایشان از ابوسعید خدری حدیث فوق را روایت کرده است.

6. ابوالحسن ابن مغازلی شافعی، درگذشته به سال 483 ق در «مناقب» نیز همان حدیث را نقل کرده است.(2)

7. حافظ ابوالقاسم حاکم حسکانی با واسطه از ابوسعید خدری چنین نقل کرده است: هنگامی که این آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... نازل گردید، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«خداوند بلند مرتبه است بر اکمال دین و اتمام نعمت، و پروردگار به رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب پس از من خشنود گردید.»(3)

ص:362


1- (1) . تاریخ خطیب بغدادی، ج 8، ص 290.
2- (2) . المناقب، صص 18 و 24.
3- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 200.

8. حافظ ابوالقاسم بن عساکر شافعی دمشقی، حدیث یاد شده را از طریق ابن مردویه از ابرسجد و ابوهریره روایت کرده(1) ، چنانکه در «درالمنثور» هم آمده است(2).

9. اخطب الخطباء خوارزمی، درگذشته به سال 568 ق در «مناقب» روایت سوم از این دسته را نقل می کند. نیز در جایی از همین کتاب مناقب، این حدیث از خطیب بغدادی با همان سند و متن نقل شده است.(3)

10. ابوالفتح نطنزی، در کتابش «الخصایص العلویه» حدیث پیشین را از ابوسعید خدری روایت کرده است.(4)

11. ابوحامد سعدالدین صالحانی، از شهاب الدین احمد در «توضیح الدلایل علی ترجیح الفضایل» و به اسناد یاد شده از مجاهد - رضی الله عنه - نقل می کند که گفت: آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... در غدیر خم نازل شد، و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت، و پروردگار به رسالت من و ولایت علی خشنود گردید.»

12. ابو مظفر سبط بن جوزی حنفی بغدادی، درگذشته به سال 653 ق در تذکره اش، حدیثی را که خطیب بغدادی از طریق حافظ الدارقطنی نقل کرده، یادآور می شود.

13. شیخ الاسلام حموینی حنفی، درگذشته به سال 722 ق در «فرائد السمطین» در باب دوازدهم حدیث پیشین را نقل می کند.(5)

14. عمادالدین ابن کثیر قرشی دمشقی شافعی، درگذشته به سال 774 ق در تفسیرش از طریق ابن مردویه از ابوسعید خدری و ابوهریره روایت کرده که گفتند:

«آیه اکمال دین در روز غدیرخم در شأن علی آمده است. در تاریخش حدیث مذکور ابوهریره را از طریق خطیب بغدادی روایت کرده است.»(6)

ص:363


1- (1) . تاریخ دمشق، ج 2، صص 75 و 577.
2- (2) . ر. ک: درالمنثور، ج 2، صص 259.
3- (3) . المناقب خوارزمی، صص 43 و 80 و نیز ص 156، رقم 184.
4- (4) . ر. ک: الخصائص العلویه، ص 43.
5- (5) . فرائدالسمطین، ج 10، ص 77.
6- (6) . الاتقان، ج 1، ص 75.
رأی سیوطی درباره آیه اکمال دین

سیوطی در «الاتقان» چنین آورده است:

از جمله آنها (آیاتی که در سفر نازل شده) آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... است. در روایت صحیح از عمر است که این آیه در شام عرفه، روز جمعه سال حجة الوداع نازل شده است. این روایت را طرق فراوانی است، ابن مردویه از ابوسعید خدری نقل کرده که: «این آیه روز غدیرخم نازل گردیده است» و همانند آن را از حدیث ابوهریره آورده که در آن چنین آمده است: «روز نزول این آیه هیجدهم ذوالحجة؛ روز بازگشت از حجة الوداع بود.» و هیچ یک صحیح نیست.(1)

در درالمنثور چنین آمده است:

ابن مردویه و ابن عساکر به سندی ضعیف از ابوسعید خدری نقل کرده اند که گفت: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم علی علیه السلام را نصب کرد و ولایت او را اعلان نمود، جبرئیل بر او فرود آمد و این آیه را آورد: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... .

او در ادامه نیز می گوید:

ابن مردویه و خطیب و ابن عساکر به سندی ضعیف از ابوهریره نقل کرده اند که چنین گفت:

«روز غدیر خم، یعنی روز هیجدهم ذوالحجه پیامبر - صلی الله علیه و آله وسلم - چنین فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»، آنگاه خدا این آیه را فرستاد: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... .(2)

البته ضعیف شمردن این دو حدیث از سوی سیوطی یا ضعیف بودن سایر احادیث از سوی دیگران به این معنا نیست که اینان حدیث غدیر را ضعیف شمرده اند، بلکه می گویند حدیث غدیر صحیح است، اما آیه اکمال دین پیش از این روز نازل شده است، و در این ادعا به سخن خلیفه، عمر، تمسک می کنند و در صحاح آنان آمده است. پس به طوری که خواهیم

ص:364


1- (1) . همان، ج 2، ص 14؛ تاریخ ابن کثیر، ج 5، ص 210.
2- (2) . درالمنثور، ج 2، ص 259.

دید مشکل آنان سخن عمر است که برای اثبات آن هر حدیث مغایر با سخن عمر را ضعیف می شمارند؛ هر چند روایات آن مورد وثوق باشند؛ از جمله این حدیث:

عن ابی هریره قال: «من صام یوم ثمانی عشره: من ذی الحجه کتب له صیام ستین شهراً و هو یوم غدیر خم لما اخذ النبی صلی الله علیه و آله وسلم بید علی بن ابیطالب علیه السلام فقال: ألست ولی المؤمنین؟ قالوا: بلی یا رسول الله. قال: من کنت مولاه فعلی مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لک یابن ابی طالب اصحبت مولای و مولی کل مسلم فانزل الله اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... ؛(1)

از ابوهریره روایت شده که گفت: هرکس روز هیجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد، ثواب شش ماه برای او می نویسند و آن روز همان روز غدیر است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «آیا من ولی و صاحب مؤمنان نیستم؟» گفتند: بلی. رسول الله فرمود: «هر که من مولای اویم علی علیه السلام نیز مولای اوست.» عمر بن خطاب به علی علیه السلام گفت: بخ بخ لک یابن ابی طالب؛ به به ای پسر ابی طالب برای همیشه مولای من و مولای هر مسلمانی شدی، سپس خدا در این رابطه این آیه را نازل کرد: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... .

برخی از علمای اهل سنت که نزول آیه اکمال را در حجة الوداع نقل کرده اند:

1. طبری در تفسیر خود می گوید: «نزلت علی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فی مسیره فی حجة الوداع».(2)

2. تفسیر فخر رازی: عن ابن عباس، البراء بن عازب و محمد بن علی (الباقر).(3)

ص:365


1- (1) . مناقب ابن المغازلی، ص 18، رقم 24؛ شواهد التنزیل، ج 1، صص 200 و 210؛ ترجمه امیرالمؤمنین، من تاریخ دمشق، ج 2، ص 75، رقم 577؛ المناقب خوارزمی، ص 156، رقم 184؛ فرائدالمسطین، ج 1، ص 77، رقم 44؛ تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.
2- (2) . جزء 6، مجلد 4، ص 84.
3- (3) . ر. ک: ج 12، ص 49، (طبع مصر، 1375).

3. تفسیر ابن کثیر (ج 2، ص 14، طبع مصر، سال 1356).

4. درالمنثور، سیوطی (ج 2، ص 298، طبع مصر و ج 5، ص 182).

5. الصواعق المحرقه (ص 26، طبع دار الطباعه المحمدیه).

6. فتح القدیر، شوکانی (ج 2، ص 57، طبع القاهره).

7. ینابیع الموده، ج 1، صص 28-32، (طبع بیروت).

8. روح المعانی، آلوسی (ج 4، ص 172، طبع دارالطباعه المنیریه، مصر از ابن عباس).

9. نور الابصار، شبلنجی به نقل از تفسیر ثعلبی، (ص 106، طبع مصر بهامش اسعاف الراغبین).

10. تفسیر المنار، رشیدالرضا، (ج 6، ص 464، الطبع الثالث، مصر).

قول سوم

قول مشهور در میان اهل سنت سخن عمربن خطاب است که آیه اکمال در حجة الوداع و در جمع روز عرفه نازل شد.(1)

حقیقت سبب نزول آیه اکمال دین

نزول آیه اکمال دین یکی از حوادث حجة الوداع است. جای ستایش خداست که می توان برای کشف حقیقت در باب سبب نزول این آیه در احادیث مربوط به حجة الوداع جست و جو کرد. این وداع رسمی، در پی هشدار و اعلان پیشین خدا و تدارک گسترده پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم واقع شد. یک صد هزار یا یک صد و بیست هزار تن از مسلمانان در این سفر تاریخی حاضر شدند، و شمار بسیاری از وقایع و رفتار و گفتار پیامبر را در آن واقعه بیان و روایت کرده اند که حضرت در اثنای آن، پنج بار یا بیشتر سخن راند؛ روز حرکتش از مدینه و مکان هایی که از آنها گذشته یا در آنها توقف کرده بود، زمان ورودش به مکه، زمان و چگونگی انجام مناسکش... بازگشت و وقایع آن را تا ورودش به مدینه، همه و همه را نقل کرده اند، و گفته اند که پس از آن حدود دو ماه یعنی باقی عمر شریفشان را در مدینه گذراندند.(2)

ص:366


1- (1) . صحیح بخاری، ج 1، ص 16.
2- (2) . برای مطالعه بیشتر ر. ک: پژوهشی در اسباب نزول آیه اکمال دین، علی کورانی، ترجمه مصطفی فضائلی، مجله علوم، حدیث شماره 7، بهار 1377.

پژوهشگر شیعی در اینجا با مشکلی روبه رو نمی شود، چرا که با توجه به روایات اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، روایات معارض به آنها را رها می کند. عالم شیعی در این زمینه روایت های صحیحی در دست دارد که برخی روایت های اهل سنت نیز آنها را تأیید می کنند. اما محقق سنی با مشکل مواجه است، زیرا سرگردان می شود که با دو مجموعه روایات متعارض چگونه رفتار کند و کدام دسته را ترجیح دهد و کدام را رد کند.

موضعی که بیشتر عالمان سنی همچون سیوطی در پیش گرفته اند این است که روایات حاکی از نزول آیه اکمال دین در روز عرفه، به طرق بیشتری نقل گردیده و از جهت سند، صحیح تر است، پس باید به این روایات توجه کرد و روایت های مخالف آن را رد کرد. اما این برداشت، نظر علمی درستی نیست. دلایل ادعای ما مواردی است که در ذیل می آید و ترجیح رأی اهل بیت علیهم السلام را ایجاب می کند:

1. نخست اینکه تعارض در اینجا، تعارض میان دو حدیث نیست که یکی طرقی بیشتر و سندی صحیح تر داشته باشد - چنانکه برخی توهم کرده اند - بلکه این تعارض، تعارضی میان حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و قول خلیفه عمر است. احادیثی که اینان ضعیف شمرده اند، احادیثی است که اسنادشان به پیامبر می رسد (احادیث نبوی)، در حالی که احادیث بخاری و دیگران، نقل سخن عمر است و به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اسناد داده نشده است!

پس محقق سنی نمی تواند در مورد سبب نزول قرآن به سخن عمر استدلال کند و با آن حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در این باب رد کند، بلکه باید در سند و متن آن حدیث نبوی تحقیق و تفحص کند و اگر آن را صحیح یافت، بر اوست که آن را برگیرد و سخن عمر را رها کند.

2. اگر کوتاه بیاییم و بگوییم احادیث اهل بیت علیهم السلام درباره سبب نزول آیه اکمال دین و احادیث سنی، موافق چیزی بیش از رأی اهل بیت علیهم السلام در این باب نیست، و به این ترتیب تعارض میان اقوال اصحاب، درباره سبب نزول آیه است یا به عبارت دیگر، این تعارض، میان اقوال یک صحابی و قول برخی امامان علیهم السلام است، آن گاه می گوییم که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم امتش را سفارش فرمود تا دین را از اهل بیتش بگیرند، نه از اصحابش. این موضوع در حدیث ثقلین که نزد همه، حدیثی صحیح و متواتر شمرده می شود آمده است. حدیث ثقلین سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است که در مسند احمد هم آمده است.

ص:367

از ابوسعید نقل شده که گفت:

«رسول خدا - صلی الله علیه و سلم - فرمود: انی تارک فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء إلی الارض و عترتی اهل بیتی، وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».(1)

این حدیث را همچنین «سنن دارمی»(2) و «صحیح مسلم»(3) و «مستدرک»(4) روایت کرده اند و آن را براساس معیار بخاری و مسلم و دیگران صحیح دانسته است. همچنین بیهقی در «سنن» خود این حدیث را آورده(5) و دیگران نیز به نقل آن پرداخته اند.

حدیث ثقلین که در درجه عالی صحت قرار دارد، اگر بر این مطلب که منبع و مرجع دین پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم منحصر در اهل بیت او علیه السلام است دلالت نکند، دست کم بر ترجیح قول آنان در هنگام تعارض با دیگران دلالت دارد.

3. وانگهی روایتی که از عمر نقل شده خود دچار تعارض است. برخی از او روایت کرده اند که روز عرفه در حجة الوداع، روز پنج شنبه بوده است، نه جمعه؛ چنانکه نسایی در «سنن» خود می گوید:

اسحاق بن ابراهیم به ما خبر داد که عبدالله بن ادریس به نقل از پدرش و او از قیس بن صلم و وی از طارق بن شهاب نقل کرده است که گفت: شخصی یهودی به عمر گفت: اگر این آیه، یعنی آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... بر ما فرود آمده بود آن را عید می گرفتیم. عمر گفت: من روز و شب نزول این آیه را می دانم، شب جمعه بود و ما با رسول خدا - صلی الله علیه و سلم - در عرفات بودیم.(6)

ص:368


1- (1) . مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 14 و نیز ج 3، صص 17 و 26 و 59 و ج 4، صص 366 و 371.
2- (2) . سنن دارمی، ج 2، ص 431.
3- (3) . صحیح مسلم، ج 7، ص 122.
4- (4) . المستدرک علی الصحیحین، ج 3، صص 109-148.
5- (5) . سنن بیهقی، ج 2، ص 148.
6- (6) . سنن نسائی، ج 5، ص 251.

شگفت این که نسایی خود از عمر روایت می کند که این آیه در عرفات و در روز جمعه نازل شد.(1)

4. بخاری گفته است سفیان ثوری که از پیشوایان حدیث و کلام در نزد آنان است، با این قول که نزول آیه روز عرفه و در روز جمعه بوده موافق نیست. عبارت بخاری این است:

«قال سفیان واشک کان یوم الجمعة ام لا...».(2)

روایات فراوانی وجود دارد که تردید سفیان را تأیید می کند، بلکه چنانکه خواهد آمد چنین می نماید که سفیان با خلیفه و گروهی که او گماشته بود تا همه روایات مربوط به حوادث حجة الوداع و بلکه حوادث تاریخ را بر اساس اینکه روز عرفه روز جمعه بوده است تنظیم کنند، مدارا می کرد.

5. عید مسلمانان روز دهم ذو الحجة، عید قربان «یوم الاضحی»، است، نه روز عرفه، ما هیچ روایتی نیافتیم که دلالت کند بر اینکه روز عرفه عید شرعی است، پس قول به عید بودن روز عرفه منحصر به خلیفه عمر است و هیچ یک از مسلمانان با او در این امر موافق نیستند.

اما با توجه به روایت نسایی که می گوید عرفه روز پنج شنبه بود و آیه اکمال دین شب عرفه نازل شده است، عیدی باقی نمی ماند تا با این عید آسمانی تصادم کند، از این رو نیازی به قانون ادغام اعیاد الهی در صورت تصادم نخواهد بود!

معنای پاسخ خلیفه بنابراین روایت این است که سزاوار است روز نزول آیه اکمال دین، عید باشد، اما این آیه دو روز پیش از عید (عید اضحی) نازل شد، پس ما آن را عید نگرفتیم! و این کلامی متعارض است.

6. رأیی که از عمر نقل شده با آنچه به روایت صحیح از او نقل شده است تعارض دارد و نمی توان آن را پذیرفت، بنابراین تنها باید قول مقابل آن را گرفت. روشن ترین نمود این تعارض در این است که آن یهودی که در روایت با خلیفه سخن می گوید از آیه اکمال دین این گونه فهمیده که خدای تعالی دین اسلام را به طور کامل فرستاده و در روز نزول این آیه، کار نزول پایان پذیرفته است، و خلیفه نیز فهم و تفسیر او را می پذیرد، پس به یقین نزول این آیه باید پس از آمدن همه فرایض و از جمله آنها فریضه کلاله و احکام ارث و مانند آن باشد.

ص:369


1- (1) . همان، ج 8، ص 114.
2- (2) . صحیح بخاری، ج 5، ص 127.

همان گونه که روایات اهل بیت علیهم السلام دلالت دارد، و نیز همان طور که سدّی گفته است؛ در حالی که عمر - چنانکه گذشت - گفته آیه اکمال دین، پیش از آن احکام نازل شده است.

7. روایت بخاری و غیر او حاکی از آن است که عمر اعتراف نموده که «الیوم» در آیه اکمال، روز معینی است که همان روز نزول آیه باشد، نه روزی نامعین و نه یکی از روزهای پیش از نزول آیه؛ مثلاً یک سال پیش از آن، مانند روز فتح مکه یا یکی از روزهای آینده آن هم پس از چند ماه. بنابراین این روایت عمر مستلزم در همه روایاتی است که کلمه «الیوم» را بین چند معنا مردد می سازند یا آن را بر روز فتح مکه منطبق می کنند. همچنین مستلزم آن است که منظور از «الیوم» پس از تکمیل نزول فرایض و احکام بوده باشد و آیه کلاله یا آیه ربا پس از آن نازل نشده باشد.

8. پاسخ خلیفه به شخص یهودی نه برای یهودی و نه برای مسلمان قانع کننده نیست! اگر مقصود خلیفه عذرآوری باشد، به این ترتیب که چون نزول این آیه با روز عید مصادف شده ما آن را عید نگرفتیم، در این صورت یهودی می تواند پاسخ دهد که چرا پروردگار شما این عید را بر شما خراب کرده و آیه را در این روز نازل کرده است؟

اگر هم مرادش ادغام عید اکمال دین با عید عرفه است؛ به طوری که این نیز جزئی از آن باشد، پس یهودی و وارثانش در عصر ما حق دارند بگویند: بسیار خوب، پس شما عید اکمال دین و عید عرفه را مشترک قرار داده اید، اما سهم اکمال دین از آن عید کجاست که توده های شما هرگز آن را نمی شناسند و اثری از آن جز در نزد شیعه نیست؟

اگر هم منظور این باشد که این روز شریف و عید بزرگ با روز جمعه و روز عرفه مصادف گردید و در آن دو ادغام شد یا آن دو این روز را در خود گرفتند و کارش پایان یافت! پس چگونه خدای تعالی این عید را برآن دو عید نازل کرد؟ آیا خدا از روی عمد این عید را در آن دو ادغام کرد؟ یا آنکه خدای سبحان - نعوذ بالله - از روی نسیان این عید را در عید دیگری نازل کرد و بعد مسلمانان با ادغام و اندماج، کار را درست کردند؟!

وانگهی چه کسی این ادغام را ترتیب داده است و چه کسی این حق را دارد که عیدی الهی را در عیدی دیگر ادغام کند یا عیدی ربانی را در عیدی دیگر فرو نهد؟

از این گذشته، امت اسلامی را چه می شود که از قضیه تصادم اعیاد ربانی در عرفات خبر ندارد تا آنکه آن یهودی در عصر خلافت عمر آنان را آگاه می سازد و خلیفه ضمن موافقت با گفتار آن یهودی خبر تصادم اعیاد الهی را به او و به مسلمانان می دهد و اظهار می دارد که

ص:370

حکم شرعی در این تصادم، ادغام این عید - به مصلحت عید پیشین - است؟ همانند قانون تصادم اتومبیل ها یا قانون تصادم اعیاد ملی و دینی.

9. دلیل شیعه در اینکه روز غدیر را عید قرار داده این است که اهل بیت علیهم السلام و شیعیانشان از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت کرده اند که روز نزول آیه اکمال دین یعنی روز غدیر، عید شرعی است و اینکه جبرئیل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را خبر داد که انبیاء امتشان را امر می کردند تا روز نصب وصی آنان را عید بگیرند.

بنابراین خلیفه به چه دلیل سخن آن یهودی را تأیید کرده و نظرش را در این باره که آن روز باید عید شرعی مسلمانان باشد پذیرفته است، آنگاه عذر آورده که تصادم نزول آن آیه با دو عید موجب گردیده که مسلمانان نزول آیه را عید نگیرند.

اگر خلیفه از پیش خود حکم کرده که سزاوار است روز نزول آیه عید باشد، این تشریع و حرام است. چون اعیاد اسلامی توقیفی هستند. اگر هم از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیده، پس چرا نه او و نه غیر او، هیچ کس از مسلمانان، آن را یادآور نشده است؟

در هر صورت، با مشکلی که آن یهودی مطرح کرده، همچنان رویارویی خلیفه و پیروانش نمایان است، چه از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیده باشد که روز نزول آن آیه، عید است و چه از پیش خود گفته باشد. به هر حال اعتراف کرده است که آن روز، روزی بزرگ و مهم برای مسلمانان است، زیرا روزی سرنوشت ساز و تاریخی بود، روزی که خدا اسلام را کامل گردانید و نعمتش را بر امت تمام کرد و روزی که اسلام کامل شده به وسیله این نعمت تامّه را به عنوان دین آنان پسندید و به آن خشنود گردید تا بر آن مشی کنند و مردمان دیگر را به سوی آن بخوانند.

بی تردید این روز بزرگ، شایستگی آن را دارد که عید امت اسلامی باشد. اگر در امت دیگری چنین روزی می بود به یقین آن را عید ربانی اعلان می کردند. خلیفه، در این همه، با آن یهودی موافقت کرد، پس به این ترتیب عید اکمال دین در فقه برادران سنی در کنار سایر اعیاد شرعی همچون: عید فطر، عید قربان و جمعه، عیدی شرعی است و مسلمان حق دارد از فقیهان و حاکمان بپرسد، عیدی که هیچ نشان و اسم و رسمی از آن در تاریخ، زندگی و متون دینی مسلمانان دیده نمی شود، مگر در نزد شیعیان! کدام عید است.

10. اگر روز عرفه، روز جمعه بوده است به یقین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با مسلمانان نماز جمعه می خواند؛ در حالی که هیچ کس نگفته که آن حضرت نماز جمعه خواندند، بلکه نسایی روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نماز ظهر و عصر

ص:371

گزاردند. به نظر می رسد نسایی در این میان، با سفیان ثوری موافق است، نه با خلیفه عمر. وی در «سنن» خود عنوان «جمع بین نماز ظهر و عصر در عرفه» را آورده و ذیل آن از جابر بن عبدالله روایت کرده است که گفت:

رسول خدا - صلی الله علیه وسلم - حرکت کرد تا به عرفه رسید، در آنجا خیمه ای را دید که برای ایشان، در «نمره» بر پا شده بود. در آن خیمه فرود آمد تا آنکه خورشید برآمد، آنگاه فرمود تا برای ایشان ناقه بیاورند، آوردند، حضرت حرکت کرد تا به میانه وادی عرفه رسید، در آنجا ماندند و برای مردم سخن گفتند، سپس بلال اذان گفت و پیامبر نماز ظهر و عصر را بدون فاصله ای میان آن، به جا آوردند.(1)

اما این پاسخ که نماز جمعه در سفر ساقط می گردد، مورد اختلاف فقهاست، و اگر درست می بود که روز عرفه مصادف با جمعه بود و پیامبر نماز جمعه نخواندند، به یقین راویان حجة الوداع آن را نقل می کردند.

ابن حزم در پاسخ به این مطلب به تکاپو افتاده و در «المحلی» چنین گفته است:

مسئله: هرگاه امام، روز عرفه را با روز جمعه مصادف یافت، باید نماز را به جهر بخواند، یعنی نماز جمعه بخواند و باید در منا و مکه نیز نماز جمعه بخواند، زیرا نصی بر نهی از این امر نیامده است، و خدای تعالی می فرماید: إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ 2 ، و وجوب نماز جمعه را به روز عرفه و منا در عرفه و منا تخصیص نزده است.

از طریق محمد بن عبدالسلام الخشنی و او از محمد بن المثنی و وی از مسلم بن ابراهیم و ایشان از بشر بن منصور و او از ابن جریج و وی از عطاء بن ابی رباح برای ما روایت کرده اند که گفت: هرگاه روز جمعه با روز عرفه مصادف گردید، امام، نماز را به جهر می خواند (بلند خواندن حمد و سوره). همچنین از عبدالرزاق به نقل از ابن جریج و او از عطاء همانند این حدیث، روایت شده است....

پس خبری که از طریق ابراهیم بن ابی یحیی و او از عبدالعزیز بن عمر و وی از حسن بن مسلم نقل شده که گفت: روز ترویه با روز جمعه مصادف گردید و پیامبر

ص:372


1- (1) . سنن نسائی، ج 1، ص 290.

- علیه السلام - در حج بود و فرمود: هر یک از شما می تواند در منا نماز ظهر بگزارد چنین کند، و خود نیز در منا نماز ظهر به جا آوردند و خطبه نخواندند.... این خبری جعلی است و در آن تمام اسباب فساد جمع است.

ابراهیم بن ابی یحیی به کذب از او یاد شده و به طور کلی مطرود است. دیگر اینکه این خبر، مرسل است و در آن از ابن زبیر همراه با ابن ابی یحیی حجاج بن ارطاة نقل شده و روایت او از اعتبار ساقط است. وانگهی کذب این خبر آشکار است، زیرا روز ترویه (روز هشتم ذو الحجة)، در حجة الوداع پیامبر - علیه السلام - روز پنچ شنبه بوده و روز عرفه، روز جمعه، این از طریق بخاری روایت شده است....

اگر کسی بگوید در همه اخبار تنها چنین آمده است که رسول خدا - علیه السلام - در عرفه بین نماز ظهر و عصر جمع کرد، می گوییم آری، ولی نماز جمعه نیز خود نماز ظهر است و در هیچ یک از اخبار وارد نشده که حضرت، آن نماز را به جهر نخواند. جهر خواندن نیز واجب نیست و تنها تفاوت حکم در این است که نماز جماعت ظهر جمعه در سفر و حَضرَ دو رکعت است.(1)

پاسخ این سخن این است که اگر روز عرفه با روز جمعه مصادف بوده و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نماز ظهر را به جهر خواندند تا نماز جمعه باشد، چنانکه ابن حزم ادعا کرده، به یقین راویان حجة الوداع این موضوع را نقل می کردند. روایتی که ابن حزم آورده و آن را به دلیل مخالفت با روایت بخاری تکذیب کرده، با حجة الوداع، سازگاری بیشتری دارد، زیرا روز جمعه در آن حج با ایام تشریق در منا مصادف بوده است؟ یعنی پس از عرفه، نه پیش از آن. این - چنانکه خواهد آمد - سازگار است با حساب سفر حضرت از مدینه در روز پنج شنبه، چهار روز مانده به پایان ذوالعقده و رسیدن ایشان به مکه در روز پنج شنبه (چهارم ذو الحجه) و اینکه روز اول ذو الحجه دوشنبه بوده است و روز عرفه.

11. قول آنان بر اینکه روز عرفه در سال حجة الوداع، روز جمعه بوده است، با این مضمون روایاتشان که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از نزول آیه اکمال دین هشتاد و یک شب در قید حیات بود، در تعارض است. نزد آنان ثابت است که وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روز دوازدهم ربیع الاول بوده است. از نهم ذو الحجه تا دوازدهم ربیع

ص:373


1- (1) . المحلی، ج 7، ص 272.

الاول پیش از نود روز است، پس یا باید روایت حاکی از وفات حضرت پس از این تاریخ را بپذیرند، یا با ما در اینکه آیه اکمال دین در روز غدیر یعنی هیجدهم ذو الحجه نازل شده، موافق گردند.

سیوطی می گوید:

«ابن جریر از ابن جریح نقل کرده که گفت: پیامبر - صلی الله علیه و سلم - پس از نزول این آیه، هشتاد و یک شب در این جهان باقی ماند. منظور آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... است.(1)

ابن حجر در «تلخیص الحبیر» می گوید:

ابوعبید از حجاج و او از ابن جریح نقل کرده است که پیامبر - صلی الله علیه و سلم - پس از نزول آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... تنها هشتاد و یک شب زنده بود.(2)

علامه امینی در «الغدیر» چنین آورده است:

قولی که (نزد آنان) معتبر است و روایات وارد در تفسیر رازی (ج 3، ص 529) به نقل از صاحبان اخبار و آثار بر آن تأکید دارد این است که هنگامی که این آیه بر پیامبر - صلی الله علیه و سلم - نازل گردید، عمر آن حضرت از آن زمان بیش از هشتاد و یک یا هشتاد و دو روز دوام نداشت. درست همین سخن را «ابوالسعود» در تفسیرش، در حاشیه تفسیر رازی (ج 3، ص 523) ثابت دانسته است، و مورخان آنان گفته اند: وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در دوازدهم ربیع الاول بوده است. گویا در قول مورخان به افزودن یک روز بر هشتاد و دو روز، پس از خارج کردن روز غدیر و روز وفات پیامبر و محاسبه ما بین این دو روز، مسامحه ای وجود دارد.

به هر تقدیر این قول به حقیقت نزدیک تر است تا آنکه گفته شود نزول آیه اکمال دین در روز عرفه بوده است، چنانکه در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» و غیر آنها آمده است؛ زیرا در این صورت شمار روزها از هشتاد و یکی و دو روز بیشتر می شود.(3)

ص:374


1- (1) . درالمنثور، ج 2، ص 59. همانند این نقل همچنین در ج 2، ص 257 به نقل از بیهقی در «شعب الایمان» آمده است.
2- (2) . تلخیص الحبیر، ج 7، ص 3.
3- (3) . الغدیر، ج 1، ص 230.

ما برادرانمان را به آنچه خود ملتزم شده اند الزام می کنیم، وگرنه این روایت را قبول نداریم؛ زیرا آنچه در نظر ما مورد اعتماد است این است که آیه اکمال دین روز هیجدهم ذوالحجه نازل شده و رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم روز بیست و هشتم صفر واقع شده، پس فاصله میان زمان نزول آیه و وفات حضرت حدود هفتاد روز بوده است.

از طرفی، آن دسته از روایات اهل سنت نیز که نزول این آیه را در روز دوشنبه می دانند، با این نظر، یعنی نزول آیه در روز عرفه و وفات پیامبر در دوازدهم ربیع، در تعارض هستند.

بیهقی در «دلائل النبوه» از ابن عباس نقل می کند که گفت:

پیامبر شما صلی الله علیه و آله وسلم در روز دوشنبه زاده شد، و روز دوشنبه به نبوت رسید و روز دوشنبه از مکه خارج شد و روز دوشنبه مکه را فتح کرد و روز دوشنبه سوره مائده اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... بر او نازل شد و روز دوشنبه از دنیا رفت.(1)

هیثمی در «مجمع الزوائد» گفته است:

این روایت را احمد و طبرانی در الکبیر نقل کرده اند و طبرانی به آن چنین افزوده است: و فتح بدر در روز دوشنبه بود و نزول سوره مائده اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... در روز دوشنبه بود. در این روایت «ابن لهیعه» وجود دارد که ضعیف است، اما بقیه رجال آن ثقه هستد و روایاتشان صحیح است.(2)

ضعف ابن لهیعه در این حدیث در نظر برادران ما قابل حل است. وانگهی این حدیث به طرق دیگری نیز روایت شده که این شخص درآن نیست، اما دلیل حقیقی ضعف این شخص مخالفت او با قول خلیفه عمر است و از این رو در «درالمنثور» چنین آمده است:

«و ابن جریر به سند ضعیف از ابن عباس نقل کرده که گفت: پیامبر شما روز دوشنبه به دنیا آمد و...».(3)

ص:375


1- (1) . دلائل النبوه، ج 7، ص 233.
2- (2) . مجمع الزوائد، ج 1، ص 196.
3- (3) . درالمنثور، ج 2، ص 259.

ابن کثیر به شدت به این حدیث حمله کرده و گفته است این حدیث به صرف مخالفتش با قول عمر مردود است. او در «سیرة النبویة» می گوید:

تنها احمد این حدیث را آورده و عمرو ابن بکیر آن را از ابن لهیعه روایت کرده و چنین افزوده: سوره مائده اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... روز دوشنبه نازل شده است، و به همین ترتیب برخی آن را از موسی بن داوود روایت کرده اند و او نیز چنین افزوده است: واقعه بدر نیز روز دوشنبه بود. از جمله کسانی که گوینده این حدیث است یزید بن حبیب است، و این حدیث به جد مورد انکار است.

ابن عساکر هم می گوید:

«آنچه محفوظ است این است که روز بدر و روز نزول اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... روز جمعه بوده، سخن ابن عساکر درست است.»(1)

ابن کثیر اسباب ضعف و علت انکار این حدیث را بیان نکرده، از این رو گفتیم علتش مخالفت با قول عمر است، ولی سخن ابن عساکر پسندیده تر است، زیرا وی حدیث را به ضعف یا انکار متصف نکرده، بلکه گفته این خبر با آنچه محفوظ است، یعنی نزد آنان مشهور است (یعنی قول عمر) مخالف است.

به هر تقدیر اعتراض بر آنان به احادیث «دوشنبه» نیز الزام آنان به چیزی است که خود ملتزم هستند، وگرنه در نظر ما ثابت است که آیه اکمال دین در روز پنج شنبه و در روایتی روز جمعه، نازل گردیده است. گرچه در نظر ما بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و وفات آن حضرت روز دوشنبه بوده است. همچنین علی علیه السلام روز سه شنبه (یک روز پس از بعثت) با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نماز خوانده، و سوره مائده در روز دوشنبه نازل گردیده است، البته نه تمام آن، بلکه بخشی ازآن، از جمله آیه تبلیغ و بعد آیه اکمال دین، نازل شده است.

12. این قول که روز عرفه در آن سال روز جمعه بوده، با روایاتی که روز حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را از مدینه روز پنج شنبه (چهار روز مانده به پایان ذوالقعده) ثبت کرده اند، تعارض دارد. روایت مشهور از اهل بیت علیهم السلام نیز چنین است، و این روایات با تاریخ نزول آیه در روز غدیر (هیجدهم ذوالحجه) هم سازگار هستند، زیرا سفر پیامبر صلی

ص:376


1- (1) . سیرة النبویة، ج 1، ص 198.

الله علیه و آله وسلم در روز پنج شنبه، بیست و هفتم ذوالقعده، چهار روز مانده به پایان ذوالقعده، یعنی روزهای پنج شنه، جمعه، شنبه و یکشنبه آغاز شده، و اول ذوالحجه روز دوشنبه بوده است. از طرفی ورود حضرت صلی الله علیه و آله وسلم به مکه عصر روز پنج شنبه چهارم ذوالحجه، در آخر روز چهارم بوده، چنانکه در «کافی» نیز روایت شده است.(1) پس روز عرفه روز سه شنبه، و روز غدیر، پنج شنبه هجدهم ذوالحجه بوده است.

روایات اهل بیت علیهم السلام در خصوص آخرین حج حضرت رسول صلی الله علیه و آله

1. محمد بن ادهس در آخر «سرائر» به نقل از کتاب «مشیخة حسن بن مجرب» می گوید:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم چهار روز مانده به پایان ذوالقعده از مدینه خارج شد و چهار روز از ذوالحجه گذشته به مکه وارد شد، از بالای مکه، از راه اهل مدینه، به مکه وارد و از پایین آن خارج گردید».(2)

2. از ابی عبدالله علیه السلام روایت شده که فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیست حج به جا آوردند... رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ده سال در مدینه ماندند و به حج نرفتند تا این آیه بر او نازل گردید: وَ أَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ پس حضرت مؤذنان را امر فرمود تا با صدای بلند ندا سر دهند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم امسال به حج خواهند رفت. به این ترتیب اهالی مدینه و عوالی و اعراب آگاه شدند و برای همراهی در حج با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گرد آمدند، و اینان پیروان حضرت صلی الله علیه و آله وسلم بودند، گوش به فرمان های آن حضرت می سپردند و هر چه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود و هر آنچه انجام می داد، همان می کردند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم چهار

ص:377


1- (1) . کافی، ج 4، ص 245.
2- (2) . وسائل الشیعه، ج 9، ص 318.

روز مانده به پایان ذوالقعده از مدینه خارج شدند، وقتی به ذوالحلیفه رسیدند هنگام ظهر بود، حضرت غسل کردند، آنگاه به سوی مسجد شجره حرکت کردند، در آن مسجد نماز ظهر خواندند و قصد حج مفرده کرده، خارج شدند تا به «بیداء» رسیدند. در یک فرسخی، مردم در دوطرف راه او به صف ایستادند، برای حج افراد لبیک گفتند و شصت و شش یا شصت و چهار حیوان برای قربانی به همراه بردند تا آنکه در پایان روز چهارم ذوالحجه به مکه رسیدند، طواف خانه را به هفت شرط انجام دادند و دو رکعت نماز پشت مقام ابراهیم گزاردند، سپس به سوی حجر رفته، آن را استلام فرمودند.(1)

3.... العبدی از ابوسعید روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مردم را در غدیر خم به سوی علی علیه السلام فراخواند و فرمان داد تا خارهای زیر درخت را برکنند، آن روز پنج شنبه بود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم مردم را خواست و بازوان علی علیه السلام را گرفت و بالا برد به طوری که مردم سفیدی زیر بغل آن حضرت را دیدند، آن گاه پراکنده نگشتند تا این آیه فرو فرستاده شد: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً ، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضی الرب برسالتی و بالولایة لعلی من بعدی». و فرمود: هر کس من مولای اویم پس (از من) علی مولای اوست، خدایا دوست بدار هر آن که وی را دوست دارد و دشمن دار آن که را با وی دشمنی ورزد و یاری فرما هر که او را یاری کند.(2)

مؤید قول اهل بیت علیهم السلام روایاتی است که در منابع سنی و شیعه آمده و حاکی از آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سفرهایشان را همواره روز پنج شنبه آغاز می فرمود یا آنکه به ندرت در غیر پنج شنبه آغاز به سفر می کرد؛ چنانکه بخاری،(3) و ابوداوود

ص:378


1- (1) . کافی، ج 4، ص 245.
2- (2) . المسترشد، ص 119.
3- (3) . صحیح بخاری، ج 4، ص 6.

در «سنن»(1) چنین نقل کرده اند. روایت ابن سیدالناس در «عیون الاثر» نیز که سفر پیامبر را از مدینه روز پنج شنبه نقل کرده بر این امر تصریح دارد.(2)

در «بحارالانوار» از «کافی» به سند مقبول از ابی عبدالله علیه السلام روایت شده که فرمود:

«پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هرگاه در تابستان از خانه خارج می شدند، روز خروج ایشان پنج شنبه بود، و در سرمای زمستان هرگاه می خواستند از سفر به خانه بازگردند روز جمعه وارد می شدند.»(3)

همچنین قول اهل بیت علیهم السلام. به آنچه که برادران سنی از جابر نقل می کنند تأیید می گردد. حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چهار روز مانده به پایان ذوالقعده بود. این سخن در سیره ابن کثیر هم آمده است.(4)

روایت بخاری و بیشتر صحاح نیز که گفته اند از سفر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پنج روز مانده به پایان ذوالقعده واقع شد - بدون تعیین آن روز - قول اهل بیت علیهم السلام را تأیید می کند.(5) بخاری گفته است حضرت چهارشب از ذو الحجة گذشته وارد مکه شد.(6)

مؤید دیگر سخن اهل بیت علیهم السلام این است که مدت حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از مدینه تا مکه بیش از هشت روز نبود؛ با نظر به راهی که طی کرده و مسافتی که حدود چهارصد کیلومتر بوده و نظر به سرعت حرکت (به طوری که برخی مردم از خستگی پاها به حضرت شکوه کردند و ایشان به آنان آموخت که پاهای خود را ببندند)، و با توجه به اینکه هیچ کس از توقف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در راه مکه خبر نداده است. همچنین با ملاحظه روایات بازگشت حضرت با وجود توقف نسبتاً طولانی شان در غدیر.

ص:379


1- (1) . سنن ابوداوود، ج 1، ص 586.
2- (2) . عیون الاثر، ج 16، ص 341.
3- (3) . بحارالانوار، ج 16، ص 272.
4- (4) . سیرة النبوه، ج 4، ص 215.
5- (5) . صحیح بخاری، ج 2، صص 146 و 184 و 187 و ج 4 و ص 7.
6- (6) . ر. ک: سنن سنائی، ج 1، صص 154 و 208 و ج 5، ص 121؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 32؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 939؛ سنن بیهقی، ج 5، ص 33.

گذشته از این موارد، توجه به روایاتی که اتفاق دارند بر اینکه ورود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به مکه روز چهارم ذوالحجه بوده - همان گونه که در روایات اهل بیت علیهم السلام و روایت بخاری ملاحظه گردید - همه و همه، تردیدی در سقوط این روایت که حضرت شش روز مانده به پایان ذوالقعده از مدینه خارج شد باقی نمی ماند؛ چنانکه در «عمدة القاری» و «ارشاد الساری»، سخن ابن حزم و «حاشیه سیره حلبیه»(1) آمده است، زیرا طبق این روایت مدت حرکت حضرت ازمدینه به مکه ده روز خواهد شد.

به این ترتیب نادرستی قول مخالف روایت اهل بیت علیهم السلام آشکار می گردد؛ یعنی قولی که طرفداران آن بر روایت پنج روز از ذی القعده مانده تکیه کرده و تلاش نموده اند آن را با روز شنبه تطبیق دهند تا اول ذوالحجه را پنج شنبه قرار دهند و روز عرفه را با جمعه مصادف سازند تا سخن خلیفه عمر را به این وسایل تصدیق کنند. بلکه همان گونه که می بینید اینان به اصطلاح کاسه داغ تر از آش شده اند، زیرا چنانکه گذشت خلیفه عمر خود روز عرفه را روز پنج شنبه دانسته است. از کسانی که به روایت «شنبه» قائل شده اند؛ ابن سعد(2) واقدی(3) ، حاشیه سیره حلبیه(4) و تاریخ ذهبی(5) هستند.

بنابراین روایت (روایت خروج حضرت از مدینه در روز شنبه)، باقی مانده ذوالقعده پنج روز بوده است؛ یعنی شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، و اول ذوالحجه روز پنج شنیه بوده و روز عرفه با جمعه مصادف شده است، پس مدت حرکت از مدینه به مکه نه روز شده، مگر آنکه راوی، ذوالقعده را تمام (30 روز) تصور کرده باشد و بعد معلوم گردیده که ناقص (29 روز) است.

ابن کثیر از کسانی است که از این عقیده دفاع کرده اند. او در «سیره» می گوید:

احمد از... از أنس بن مالک انصاری نقل می کند که گفت: رسول خدا - صلی الله علیه وسلم - چهار رکعت نماز ظهر را در مسجدش در مدینه خواند، سپس نماز

ص:380


1- (1) . حاشیه سیره حلبیه، ج 3، ص 257.
2- (2) . طبقات، ابن سعد، ج 2، ص 124.
3- (3) . مغازی، ج 2، ص 1089.
4- (4) . حاشیه سیره حلبیه، ج 3، ص 3.
5- (5) . تاریخ طبری، ج 3، ص 148.

عصر را به دو رکعت در ذوالحلیفه خواند، و بی تردید این در حجة الوداع بود. این روایت از این دو وجه منحصر به احمد و این دو وجه بر معیاری صحیح استوار است.

این روایت به یقین خروج حضرت در روز جمعه را نفی می کند. بنابراین ممکن نیست که خروج حضرت روز پنج شنبه بوده باشد - چنانکه ابن حزم گفته است - زیرا خروج در روز بیست و چهارم ذوالقعده بوده است، چرا که خلافی نیست در اینکه اول ذوالحجه روز پنج شنبه بوده است؛ زیرا به تواتر و اجماع ثابت گردیده که پیامبر صلی الله علیه و آله روز جمعه در عرفات توقف کرد و روز عرفه بی تردید نهم ذوالحجه است.

پس اگر خروج پیامبر روز پنج شنبه بیست و چهارم ذوالقعده بوده، به یقین شش شب از ذوالقعده باقی مانده: شب های جمعه، شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه و چهارشنبه؛ در حالی که ابن عباس، عایشه و جابر گفته اند پیامبر پنج روز مانده به پایان ذوالقعده خارج شد.

همچنین غیر ممکن است که روز خروج جمعه بوده باشد، به دلیل حدیث انس. بنابراین متعین می گردد که خروج پیامبر - صلی الله علیه و آله - از مدینه، روز شنبه بوده و راوی گمان برده که ماه ذوالقعده تمام (30 روز) است، اما برحسب اتفاق در آن سال ناقص (29 روز) بوده و در روز چهارشنبه پایان یافته و هلال ذوالحجه در شب پنج شنبه ظاهر گردیده است.

مؤید این بیان روایت جابر است که خروج پیامبر از مدینه را پنج یا چهار روز مانده به پایان ذوالقعده نقل کرده است. بر این فرض هیچ راه گریزی از این تقرب نبوده و هیچ گزیری از آن نیست.(1)

در کلام ابن کثیر عدم اطمینان به این فروض و تقدیرات نمایان است، زیرا بی تردید آن رأی مشکوک است، به دلیل تشکیک خود عمر، و البته تشکیک سفیان ثوری به روایت بخاری، و نیز تشکیک نسایی و قطع ابن حزم به اینکه سفر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روز پنج شنبه بوده است.

ص:381


1- (1) . سیره ابن کثیر، ج 4، ص 217 و برای مطالعه بیشتر درباره آیه اکمال ر. ک: پژوهشی در زمینه نزول آیه اکمال، سیداحمد فقیهی، مجله معرفت، پیاپی 24 فروردین 1377.

همان طور که ملاحظه می شود استدلال ایشان بر اینکه خروج پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روز پنج شنبه نبوده، مصادره به مطلوب است، زیرا می گوید: ازآنجا که به تواتر و اجماع ثابت گردیده که پیامبر - علیه السلام - روز جمعه در عرفه وقوف کرده...، یعنی ابن کثیر به همان نتیجه ای که درصدد اثبات آن بوده استدلال کرده است.

همچنین وی برای اثبات اینکه سفر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روز جمعه آغاز نشده به روایت انس استدلال می کند که می گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله نماز ظهر و عصر خواندند، نه نماز جمعه»، در حالی که این استدلالی است که قول او را رد و قول اهل بیت علیهم السلام را تأیید می کند، زیرا روایت، حاکی از این است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در عرفه نماز جمعه نخوانده است. همچنین حدیثی که در «سنن نسایی» از جابر نقل شده، ابوداوود هم آن را از ابن عمر روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در عرفه نماز ظهر و عصر به جا آوردند؛ یعنی نماز جمعه نخواندند، پس چگونه روز عرفه مصادف با جمعه بوده است؟!

نتیجه اینکه اشکالات فراوانی بر نظریه نزول آیه اکمال دین در روز عرفه، وارد می شود که هر پژوهشگر منصف را به تأمل و توقف در آن وا می دارد. از جمله این اشکالات احتمال وجود خلل در تاریخ ذکر شده در روایات مورد استناد این نظریه است، و این خلل موجب خلل در اصل آنها خواهد بود. به این ترتیب نظریه اهل بیت علیهم السلام در مورد سبب نزول این آیه بدون معارض باقی می ماند، زیرا معارضی که توان به معارضه برخاستن ندارد، همچون عدم آن است.

در پایان یادآور می شویم که آنچه نزد همه مسلمانان مورد اتفاق است این است که روز نزول آیه اکمال دین، عید بزرگ الهی است(1) ؛ بلکه از اهل بیت علیهم السلام نقل شده که این روز به طور کلی بزرگ ترین اعیاد است. دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا عید هفتگی مسلمانان با نماز جمعه ارتباط دارد و عید فطر با عبادت روزه مرتبط است و عید اضحی با عبادت حج در ارتباط است، اما این عید با اتمام نعمت اسلام به تمامی که نماز جمعه، صوم و حج نیز بخشی از آن است ارتباط دارد. اتمام نعمت در نظر برادران اهل سنت به نفس تنزیل دین و کامل کردن آن تحقق یافته است، و در نظر ما هم به این، و هم به نعمت حل مسئله

ص:382


1- (1) . در بسیاری از کتب اهل سنت عنوان «عید غدیر» برای روز غدیر بیان می شود.

رهبری از سوی خدا و جاودانه ساختن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با قرار دادن نظام امامت در عترت پس از او.

نکته قابل توجه این است که روز عید غدیر، در جهان اسلام شهرت خاصی داشت؛ به طوری که آخرین حج پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در ابتدا «حجة البلاغ» نامیده شد،(1) زیرا آن در مقام امامت و ولایت امام علی علیه السلام ابلاغ گشت، اما دست های آلوده شیطان با سیاست نسیان حق و حقیقت، باز دست به کار شد و آن را به حجة الوداع تغییر نام داد تا نکند این نام برای عده ای یادآور خاطره ای باشد که آنها را به یاد مولی علی علیه السلام بیندازد.

4. آیه تبلیغ
اشاره

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ؛(2)

«ای رسول، آنچه را از سوی او بر تو نازل شده، برای مردم ابلاغ کن».

از جمله بهترین دلایل شیعه بر امامت و جانشینی بلافصل امام علی علیه السلام آیه تبلیغ در کنار آیه اکمال دین است، زیرا می توان گفت اهمیت واقعه غدیر به حدی است که خداوند برای آن چند آیه نازل کرده است و در جای دیگری از قرآن چنین نظیری وجود ندارد.

در میان شیعه، کسی شک و تردید ندارد که این آیه درباره علی علیه السلام و ولایت او نازل شده، اما باید دید که اهل سنت با این مسئله چگونه برخورد نموده اند.

بررسی روایات اهل سنت درباره آیه تبلیغ

روایات اهل سنت در این باره به دو گروه اند، برخی در بیان مورد نزول آیه درباره امام علی و روز غدیر صراحت دارند و برخی نیز غیر صریح اند، اما با قرائن و شواهد می توان آنها را با گروه اول یکسان دانست. در برخی از این روایات، آیه تبلیغ با آیه اکمال پیوند خورده است.

ص:383


1- (1) . سیره ابن هشام، ج 2، ص 545.
2- (2) . سوره مائده، آیه 67.

دانشمندان اهل سنت به نقل از صحابه و تابعین، روایاتی متعدد را از گروه اول ذکر کرده اند. در این میان تعداد قابل ملاحظه ای روایت از صحابه به چشم می خورد که از جمله آنها می توان به این افراد اشاره کرد:

1. زیدبن ارقم

ابن جریر طبری به نقل از زید بن ارقم می نویسد:

لما نزل النبی بغدیرخم فی رجوعه من حجة الوداع خطب خطبه بالغه ثم قال: ان الله تعالی انزل الی بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ... ؛(1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پس از آنکه در بازگشت از حجه الوداع، در غدیر خم فرود آمد، خطبه ای خواند و سپس فرمود: خداوند بلند مرتبه بر من چنین نازل کرد: (ولایت) علی علیه السلام را ابلاغ کن.

2. ابوسعید خدری

ابن ابی حاتم رازی (327 ق) از ابوسعید خدری چنین می آورد:

نزلت هذه الآیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی علی بن ابیطالب.(2)

ابن مردویه (3)(م 410 ق)؛

واحدی نیشابوری (4)(م 468 ق)؛

ص:384


1- (1) . کتاب الولایه، ابن جریر طبری، ج 1، ص 436؛ الغدیر، ج 1، ص 424؛ الیقین، ابن طاووس، باب 29, ص 578 به نقل از طبری، برای مطالعه بیشر ر. ک: بررسی دیدگاه فریقین درباره آیه تبلیغ، فتح الله نجارزادگان، مجله طلوع، شماره 8-9.
2- (2) . رازی ابن ابی حاتم، تفسیرالقرآن العظیم، ج 4، ص 173، ح 6609 و به نقل از وی سیوطی، الدرالمنثور, ج 3، ص 117. سیوطی آن را از قول ابن ابی حاتم چنین نقل کرده است: «نزلت هذه الآیه علی رسول الله یوم غدیر خم فی علی بن ابیطالب» و نیز ر. ک: نیشابوری حسین، غرائب القرآن (حاشیه تفسیر طبری) ج 6، ص 197.
3- (3) . ابن مردویه، احمد، مناقب علی بن ابی طالب، ص 239، ح 345 و به نقل از سیوطی، درالمنثور، ج 3، ص 117؛ شوکانی محمد، فتح القدیر، ج 2، ص 60؛ آلوسی، روح المعانی، ج 6، ص 172.
4- (4) . اسباب النزول، واحدی نیشابوری، ص 204، ح 403 و به نقل از وی نک: نصیبی شافعی محمد، مطالب المهمه،

ابونعیم اصفهانی (1)(م 430 ق)؛

حاکم حکسانی (2)(از دانشمندان قرن پنجم)؛

ابن عساکر (3)(م 571 ق) و

نظام الدین قمی نیشابوری.(4) هر یک از این افراد با سند خود از ابوسعید خدری، این حدیث را نقل کرده اند.

3. عبدالله بن عباس

ابوعبدالله محاملی (م 320 ق) در کتاب امالی خود به نقل از ابن عباس می نویسد:

«حتی اذ کان رسول الله بغدیر خم انزل الله: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فقام فنادی الصلاة جامعه؛(5) تا آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم آمد، خداوند چنین نازل کرد: ای رسول آنچه را بر تو نازل شده برسان. پس منادی صدا زد مردم گرد هم آیید...».

ابوبکر فارسی شیرازی (6)(م 407 یا 411 ق)؛

ابن مردویه (7)(م 410 ق)؛

ص:385


1- (1) . ابونعیم احمد (ما نزل من القرآن فی علی) به نقل از، النور المشتعل، ص 86، ح 16.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 1 ص 250، ح 244.
3- (3) . ابن عساکر، ترجمه الامام علی من تاریخ مدینه دمشق، ج 2، ص 85، ح 588 و ص 86، ح 589 و به نقل از وی نک: درالمنثور، ج 3، ص 117؛ فتح القدیر، ج 2، ص 60 و ج 3، ص 57 (طبع مصر).
4- (4) . نیشابوری، نظام الدین، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 6، ص 194؛ السایر الدایر، ج 6، ص 170.
5- (5) . این حدیث در امالی محاملی به روایت ابن یحیی البیع به صورت ناقص از عبدالله بن ابی لیلی انصاری نقل شده است (محاملی، امالی، ص 162، ح 133) علامه امینی به نقل از شیخ ابراهیم وصابی در کتاب الاکتفاء از محاملی این حدیث را از ابن عباس به طور کامل نقل کرده است (الغدیر، ج 1 ص 426).
6- (6) . الغدیر، ج 1، ص 426. به نقل از کتاب شیرازی «ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین» حاکم حسکانی به این کتاب سند داشته و از آن زیاد نقل می کند.
7- (7) . ابن مردویه احمد، مناقب علی بن ابیطالب، ص 240، ح 349. به نقل از اربلی علی بن عیسی، کشف الغمه، ج 1، ص 318.

ابواسحاق ثعلبی (1)(م 427 ق)؛

ابوسعید سجستانی (2)(م 477 ق)؛

حاکم حسکانی (3)(از دانشمندان قرن پنچم) با چند سند و عزالدین السرعنی (4)(م 441 ق) نیز از ابن عباس این حدیث را نقل کرده اند.

4. عبدالله بن مسعود

ابن مردویه (م 410 ق) به نقل از عبدالله بن مسعود چنین می آورد:

کنا نقرأ علی عهد رسول الله: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ان علی مولی المؤمنین و ان لم تفعل فما بلغت رسالته...؛(5)

ما در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را چنین قرائت می کردیم، ای رسول آنچه را بر تو از پروردگارت نازل شده برسان به اینکه علی، مولای مؤمنان است و اگر چنین نکنی رسالت پروردگارت را نرسانده ای....

5. جابر بن عبدالله انصاری

حاکم حسکانی از دانشمندان قرن پنجم به نقل از ابن عباس و جابربن عبدالله می گوید:

ص:386


1- (1) . ثعلبی، الکشف و البیان، ج 4، ص 92. به نقل از وی ابن طاووس، الطرائف، ج 1، ص 152، ح 234.
2- (2) . سجستانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 239، ح 240 و ص 251، ح 245 و ص 255، ح 249 و ح 250. به نقل از وی طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 344. فخر رازی و آلوسی نیز به ابن عباس این نسبت را داده اند؛ نک: رازی، مفاتیح الغیب، ج 12، صص 49-50؛ روح المعانی، ج 4، ص 282؛ سعد السعود، صص 142-143؛ تفسیر الحبری، ص 262، ح 24 و یحیی بن حسین شجری از طریق حبری آن را نقل کرده است. نک: شجری یحیی بن الحسین، کتاب الامالی (معروف به امالی خمسیه)، ج 1، ص 145.
3- (3) . به نقل از اربلی علی بن عیسی، کشف الغمه، ج 1، ص 325.
4- (4) . ابن مردویه احمد، مناقب علی بن ابیطالب، ص 239، ح 346. به نقل از الدر المنثور، ج 13، ص 17؛ فتح القدیر ج 2، ص 60؛ روح المعانی، ج 4، ص 282؛ کشف الغمه، ج 1، ص 319؛ کشف الیقین، ص 380، ح 361. شایان ذکر است تعبیر «کنا نقرأ کذا» به معنای چنین تفسیر می کردیم و تعلیم می دادیم. است برای توضیح بیشتر نک: نجارزادگان (محمدی) فتح الله، سلامة القرآن من التحریف، صص 54-56.
5- (5) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 255، ح 249.

امر الله محمداً [صلی الله علیه و آله] ان ینصب علیاً للناس لیخبرهم بولایته فتخوف رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ان یقولوا حابی ابن عمه و ان یطعنوا فی ذلک علیه فأوحی الله الیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فقام رسول الله بولایته یوم غدیر خم؛(1)

خداوند به پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله وسلم دستور داد علی را برای مردم منصوب کند و آنان را از ولایتش آگاه سازد. پس رسول خدا نگران بود که مردم بگویند وی این مقام را از ناحیه خود به پسرعمویش بخشید و در این باره طعنه زنند. پس خداوند به ایشان وحی کرد: ای رسول آنچه را بر تو نازل شده برسان... پس رسول خدا به اعلان ولایت علی علیه السلام در روز غدیر پرداخت.

6. ابوهریره

حاکم حسکانی به نقل از ابوهریره نیز روایت را بدین گونه آورده است:

فانزل الله عزوجل: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی علی بن ابیطالب و ان لم تفعل فما بلغت رسالته...؛(2) خداوند عزوجل چنین نازل کرد: ای رسول آنچه را بر تو از پروردگارت نازل شده درباره علی بن ابیطالب برسان و اگر چنین نکنی رسالت پروردگارت را نرسانده ای.

ابواسحاق حموئی (م 722 ق) نیز از سه استاد خود به نقل از ابوهریره این حدیث را نقل کرده است.(3)

7. عبدالله بن ابی اوفی اسلمی

حاکم حسکانی با سندی دیگر از عبدالله بن ابی اوفی می نویسد:

سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یقول یوم غدیرخم و تلا هذه الآیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ . ثم قال ألا من کنت مولاه

ص:387


1- (1) . همان، ص 251.
2- (2) . همان، ص 255، ح 249.
3- (3) . حموئی، ابراهیم، فرائد السمطین، ج 1، ص 158، ح 120.

فعلی مولاه؛(1) از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در روز غدیرخم شنیدم که این آیه را تلاوت کرد: ای رسول، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده برسان... سپس پیامبر فرمود: آگاه باشید هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست.

8. براء بن عازب انصاری

فخر رازی (م 606 ق) پس از آنکه اقوال گوناگون را در تفسیر آیه مذکور ذکر می کند، در همین وجه می نویسد:

«نزلت الآیه فی فضل علی و لما نزلت هذه الآیه اخذ بیده و قال: من کنت مولاه فعلی مولاه... اللهم وال من والاه... و هو قول ابن عباس و البراء بن عازب و محمد بن علی؛(2) این آیه در فضل علی علیه السلام نازل شده و چون این آیه نازل شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: هر کس من مولای اویم، پس علی مولای اوست. خدایا هر کس را که دوستدار اوست دوست بدار، و این قول ابن عباس براء بن عازب و محمد بن علی امام باقر علیه السلام است.

سیدعلی همدانی (3)(م 786 ق) و سیدعبدالوهاب بخاری (م 922 ق) نیز از براء بن عازب همین مضمون را آورده اند.(4)

اقوال تابعین درباره نزول آیه تبلیغ

1. ابوجعفر امام باقر علیه السلام

الف) ابواسحاق ثعلبی (427 ق) از امام باقر علیه السلام درباره معنای آیه چنین نقل می کند:

ص:388


1- (1) . حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج 1، ص 252، ح 247.
2- (2) . رازی، مفاتیح الغیب، ج 12، صص 49-50؛ ثعلبی نیز بخشی از این حدیث را نقل کرده است. نک: الکشف البیان، ج 4، ص 92.
3- (3) . ر. ک: قندوزی، سلیمان، ینابیع الموده، همان.
4- (4) . ر. ک: الغدیر، ج 1، ص 435.

ان معناها بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی فضل علی فلما نزلت أخذ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بید علی فقال من کنت مولاه فعلی مولاه؛(1) معنای آیه این است آنچه را از پروردگارت درباره فضل علی بر تو نازل شده برسان، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «هر کس من مولای اویم، پس علی مولای اوست».

ب) حاکم حسکانی نیز به نقل از امام باقر علیه السلام چنین می آورد:

سمعت زیاد بن المنذر یقول کنت عند ابی جعفر محمد بن علی و هو یحدث الناس اذ قام الیه رجل من اهل البصره یقال له عثمان الاعشی کان یروی عن الحسن البصری فقال له: یابن رسول الله جعلنی الله فداک ان الحسن یخبرنا ان هذه الآیة نزلت بسبب رجل و لا یخبرنا من الرجل یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فقال: لو اراد ان یخبر به لاخبر به ولکنه، یخاف ان جبرئیل هبط علی النبی صلی الله علیه و آله وسلم فقال له: إن الله یأمرک ان تدل امتک علی صلاتهم فدلهم علیها ثم هبط فقال: ان الله یأمرک ان تدل امتک علی ولیهم علیه من صلاتهم و زکاتهم و صیامهم وحجهم لیلزمهم الحجه من جمیع الذلک. فقال رسول الله: یا رب ان قومی قریبوا عهدا بالجاهلیة و فیهم (147 /أ) تنافس و فخر، و ما منهم رجل الا و قد وتره ولیهم و إنّی أخاف، فأنزل الله تعالی: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ . فلما ضمن الله [له] بالعصمة و خوفه، أخذ بید علی بن ابیطالب ثم قال: یا ایها الناس من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و احب من احبه و ابغض من ابغضه؛

جبرئیل به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گفت: خداوند به تو دستور می دهد امت خود را در مورد پیشوایشان (پس از خود) راهنمایی کنی؛ همانگونه که آنان را به نماز و زکات و روزه و حجشان راهنمایی کرده ای تا حجت بر آنان در تمام این امور تمام شود. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پروردگارا قوم من به عصر

ص:389


1- (1) . الکشف و البیان، ج 4، ص 92. به نقل از وی ینابیع الموده، ج 1، ص 119، باب 39.

جاهلیت نزدیک اند؛ هنوز در آنان اندیشه های جاهلی زنده است و برای رسیدن به ریاست تلاش می کنند و فخر می فروشند، هیچ کدام از آنان نیست، جز آنکه ولی آنان امام علی علیه السلام دوست و یار او گشته است و من نگرانم. پس خداوند چنین نازل کرد: ای رسول آنچه بر تو نازل شده برسان اگر نرسانی رسالت پروردگارت را انجام نداده ای؛ یعنی رسالت پروردگارت را به طور کامل و تمام به انجام نرسانده ای. پس چون خداوند حفظ پیامبرش را تضمین کرد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دست علی بن ابیطالب را گرفت و فرمود: ای مردم هر کس من مولای اویم، پس علی مولای اوست...(1).

ج) فخر رازی نیز همین مضمون را از امام باقر علیه السلام نقل کرده(2) و بدرالدین عینی (م 855 ق) نیز همان معنایی را که ثعلبی نقل کرده آورده است.(3) احمد بن محمد الطبری معروف به خلیلی هم از امام باقر علیه السلام این مضمون را نقل کرده است. ابوالفتح نطنزی (متوفی در حدود 550 ق) نیز با سند خود به نقل از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام همین قول را آورده است.(4)

2. ابوعبدالله امام صادق علیه السلام

ابی بکر محمد بن ابی القلج به نقل از امام صادق و امام علی علیهماالسلام چنین می آورد:

انزل الله تبارک و تعالی علیه نبیه صلی الله علیه و آله وسلم یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی علی و ان لم تفعل؛(5)

ص:390


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 254، ح 248. محمد بن سلیمان کوفی، از دانشمندان قرن چهارم که زیدی مذهب است با سندهای متعدد مضمون این حدیث را نقل کرده است. نک: مناقب الامام امیر المؤمنین، ج 1، ص 168، ح 78 و ص 201 و ج 2، ص 226، ح 866 و ص 228، ح 868 و ص 270، ح 908. در خطبه مشهور زهرای مرضیه سلام الله علیها نیز به این نکته اشاره شده که از امام علی علیه السلام به خاطر شمشیر برنده اش و یورش سهمگین خشم الهی اش از او انتقام گرفتند و وی را از حق خود محروم کرده اند. ر. ک: ابن ابی طیفور، بلاغات النساء، ص 32.
2- (2) . رازی، مفاتیح الغیب، ج 12، صص 49-50.
3- (3) . عینی، محمود، عمدة القاری، ج 18، ص 206.
4- (4) . به نقل از ابن طاووس، الیقین، ص 349، باب 127.
5- (5) . نطنزی محمد، خصائص العلویه علی جمیع البریه، به نقل از الغدیر، ج 1، ص 430.

خداوند تبارک و تعالی بر پیامبر خود چنین نازل کرد: ای رسول، آنچه را از پروردگارت درباره علی نازل شده برسان و اگر انجام ندهی....

3. عطیة بن سعد العوفی

حافظ ابونعیم اصفهانی (م 430 ق) از قول عطیه می نویسد:

«نزلت هذه الایه علی رسول الله فی علی یوم غدیر خم؛(1) این آیه درباره علی علیه السلام و در روز عید غدیر خم بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شده است.»

4. زید بن علی

الف) ابن مردویه (م 410 ق) از زید بن علی چنین نقل می کند:

لما جاء جبرئیل بأمر الولایة ضاق النبی بذلک ذرعا و قال: قومی حدیثوا عهد بجاهلیة فنزلت...؛(2) چون جبرئیل امر ولایت را آورد پیامبر احساس دلتنگی کرد و فرمود: قوم من تازه روی به اسلام آورده اند و به عصر جاهلی نزدیک اند [و ممکن است اعلان ولایت امام علی را با معیارهای عصر جاهلی بسنجند و تکذیب رسالت کنند] پس آیه عصمت (تبلیغ) نازل شد».

ب) در تفسیر غریب القرآن منسوب به زید بن علی نیز آمده:

«این آیه تنها درباره علی بن ابی طالب نازل شده است.»(3)

5. ابوحمزه ثمالی

ابن مردویه از ابوحمزه چنین می آورد:

«قال: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ نزلت فی شأن الولایه؛ آیه تبلیغ در شأن ولایت نازل شده است.»(4)

ص:391


1- (1) . ر. ک: الیقین، ص 212، باب 58 از کتاب، التنزیل، ابوبکر محمد بن ابی القلج در تفسیر الحبری، نیز این حدیث با سند وی نقل شده است. ر. ک: تفسیر الحبری، ص 285، ح 41.
2- (2) . ابونعیم احمد، النور الشمعل من کتاب ما نزل من القرآن فی علی، ص 86، ح 16؛ یحیی بن الحسن معروف به ابن بطریق (م 600 ق) و علامه حلی (م 726) به نقل از ابونعیم این حدیث را نقل کرده اند. ر. ک: حلی یحیی بن الحسن کتاب، خصائص الوحی المبین، ص 53، ح 21؛ منهاج الکرامه، ص 117.
3- (3) . زید بن علی، تفسیر غریب القرآن، ص 183.
4- (4) . ابن مردویه، مناقب علی بن ابیطالب، ص 240، ح 347.
تصریح علمای اهل سنت بر شأن نزول آیه تبلیغ

در این بخش از علمایی یاد می کنیم که تصریح دارند آیه تبلیغ در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده و حتی روایت آن را هم نقل کرده اند:

1. واحدی نیشابوری، اسباب النزول، (ص 150، طبع مصر و المطبعه الهندبه، ص 135 چاپ بیروت).

2. محمد بن طلحه الشافعی، مطالب السوول فی المناقب آل الرسول، (ص 16 طبع تهران).

3. فخر رازی، مفاتیح الغیب (تفسیر کبییر)، (ج 12، ص 50، طبع مصر، 1372 ق) روایت براء بن عازب.

4. ابن الصباغ المالکی، فصول المهمه، (صص 23 و 24، طبع النجف).

5. ثعلبی، الکشف البیان، ذیل آیه (نسخه خطی) به روایت امام باقر علیه السلام و ابن عباس).

6. قندوزی، ینابیع الموده، ص 120.

7. سیوطی، درالمنثور، (ج 2، ص 298، طبع مصر).

8. ابراهیم حموئی، فرائد السمطین (ص 120) روایت ابوهریره.

9. شوکانی، فتح القدیر، (ج 3، ص 57، طبع مصر).

10. رشید رضا، تفسیر المنار، (ج 6، ص 463، طبع مصر).

11. تفسیر ابن عباس، ص 92.

12. ابی جعفر بن جریر طبری، کتاب الولایه، (ج 1، ص 436، طبع تهران).

13. نظام الدین القمی نیشابوری، السایر الدایی، (ج 6، ص 170) به نقل از ابی سعید الخدری.

14. آلوسی بغدادی، روح المعانی، (ج 2، ص 348).

15. حسکانی، شواهد التنزیل، (ج 1، صص 187-190).

16. نظام الدین حسن بن محمد بن حسین قمی نیشابوری، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تحقیق ابراهیم عطوه عوض (ذیل آیه 67 مائده).

17. ابن ابی حاتم الرازی، تفسیر القرآن العظیم، (ج 4، ص 173، ح 6609).

ص:392

18. ابن مردویه، مناقب علی بن ابی طالب، ص 239 (روایت ابی سعید الخدری و ص 240 ابن عباس).

19. ابونعیم، ما نزل من القرآن فی علی، (ذیل آیه 67 سوره مائده).

20. ابوبکر فارسی شیرازی، ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین (به نقل از الغدیر).

21. حافظ ابوسعید سجستانی، الولایه، ذیل آیه.

22. بدرالدین حنفی، عمدة القاری، (ج 8، ص 584).

روایات عدم تصریح بر شأن نزول خاص

در این بخش روایاتی است که تصریح نمی کنند مورد نزول این آیه، امام علی علیه السلام است؛ از جمله این افراد از صحابه و تابعین:

1. عبدالله بن عباس

این حدیث از ابن عباس نقل شده است:

«قوله: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ... یعنی ان کتمت آیه مما انزل الیک من ربک لم تبلغ رسالتی».(1)

تفسیر آیه مذکور بدین شرح است که اگر تو ای پیامبر آیه ای را از آیاتی که پروردگارت بر تو نازل کرده کتمان کنی، رسالت مرا انجام نداده ای.

این قول ابن عباس تنها از یک طریق نقل شده و بر فرض صحت صدور، درصدد تفسیر آیه است، نه بیان مورد نزول آن؛ از این رو با روایات دیگر از جمله روایاتی که از خود ابن عباس نقل شده که مورد نزول آیه را درباره امام علی علیه السلام و روز غدیر می دانست منافاتی ندارد و قابل جمع است. چون ابلاغ ولایت امام علی علیه السلام یکی از مصادیق این برداشت از آیه به شمار می آید.

2. مجاهد بن جبر

از قول مجاهد با سند مقطوع درباره این آیه چنین نقل شده است:

ص:393


1- (1) . طبرسی، جامع البیان، ج 4، ص 307؛ ابن ابی حاتم عبدالرحمن، تفسیرالقرآن العظیم، ج 4، ص 1173، ح 6612.

لما نزلت: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ قال: یا رب إنّما انا واحد کیف اصنع تجتمع علی الناس؟ فنزلت وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ.1

چون آیه: «برسان آنچه را بر تو نازل شده...» نازل شد، پیامبر فرمود: پروردگارا، من تنهایم اگر مردم علیه من شورش کنند، چه کنم؟ پس چنین نازل شد: «اگر انجام ندهی رسالت پروردگارت را انجام نداده ای».

تعبیر «أنا واحد؛ من تنهایم» با اوایل بعثت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم سازگار است؛ در حالی که پیش از این ملاحظه شد که این آیه در سوره مائده و در اواخر بعثت بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شده و کسی در این تردید نکرده است. از این رو شاید تعبیر من تنهایم برای مبالغه به کار رفته باشد. این مطلب با بررسی سیره تبلیغی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که به تفصیل بحث شد قابل درک خواهد بود. بنابراین در اینجا نیز نگرانی آن حضرت براساس نصوص متعددی که گذشت در مورد ابلاغ ولایت امام علی علیه السلام است.

3. حسن بصری

سیوطی در این باره می نویسد:

أخرج ابوالشیخ عن الحسن ان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال: ان الله بعثتنی برسالة فضقت بها ذرعا و عرفت ان الناس مکذبی فوعدنی لابلغن أو لیعذبنی فانزل یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ....2

ابوالشیخ از قول حسن بصری می نویسد: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدا مرا به رسالتی برانگیخت و من از آن دلتنگ شدم و دانستم مردم مرا تکذیب می کنند، پس خداوند مرا تهدید کرد که یا آن را برسانم یا عذابم خواهد کرد و چنین نازل شد: «ای رسول آنچه را بر تو نازل شده برسان».

ص:394

ثعلبی(1) و واحدی نیشابوری(2) نیز این حدیث را به طور مرسل از حسن بصری نقل کرده اند. با توجه به مفاد روایات دیگر که پیش از این گذشت آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله را نگران کرده بود ابلاغ ولایت امام علی علیه السلام بود که احتمال تکذیب مردم را در پی داشت و این آیه در همین باره نازل شد. بنابراین پیام این روایت نیز می تواند همسان با روایات پیشین باشد.

به نظر می رسد تمام احادیثی که اهل سنت نقل می کنند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله پس از نزول این آیه نگهبانان خود را مرخص کرد و فرمود: «خداوند من را حفظ خواهد کرد»،(3) در صورتی که با شرایط نزول این آیه که در اواخر بعثت نازل شده منافات نداشته و از نظر خود اهل سنت نیز اعتبار سندی داشته باشد می تواند با مورد نزول آیه درباره ابلاغ ولایت پیوند خورد، چون نوع این احادیث درصدد تفسیر عبارت... وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ... ؛ «خداوند تو را از مردم حفظ می کند» است، نه آنکه به مورد نزول و بیان بخش اول آیه که می فرماید: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ... ؛ «آنچه را بر تو نازل شده تبلیغ کن» نظر داشته باشد، از این رو پس از ابلاغ ولایت چون خداوند ضمانت به حفظ پیامبرش داده بود حضرت دستور به ترک نگهبانی داد.

برخی از مفسران و متکلمان شیعه(4) در تأیید نزول آیه مورد بحث درباره ولایت امام علی علیه السلام به شأن نزول آیات اول و دوم و سوم معارج تمسک کرده اند. بخشی از روایاتی که درباره شأن نزول این آیات وارد شده به طور خلاصه چنین است:

اعلان ولایت امام علی در روز غدیر به حارث بن نعمان فهری رسید. وی سوار بر مرکب شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله را در ابطح ملاقات کرد. او به پیامبر گفت: تو ما را به توحید و نماز و روزه و حج دعوت کردی و ما پذیرفتیم؛ هم اکنون به ما می گویی هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست. آیا این امر از خود توست یا از ناحیه خدا؟ حضرت فرمود: از ناحیه خدا. وی که خشمگین شده بود گفت: خدایا اگر آنچه محمد می گوید راست باشد پس

ص:395


1- (1) . ثعلبی، الکشف و البیان، ج 4، ص 97.
2- (2) واحدی، اسباب النزول، ص 204، ح 402.
3- (3) . درباره مفاد این احادیث بحث بیشتری خواهیم کرد.
4- (4) . مجمع البیان، ج 5، ص 352.

بر ما سنگی از آسمان فرود آر و بر ناقه خود سوار شد. همین که اندکی راه پیمود سنگی از آسمان آمد و او را به درک واصل کرد، سپس این آیات نازل شد.

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللّهِ ذِی الْمَعارِجِ 1

عده زیادی از علمای اهل سنت این حدیث را نقل نموده اند؛ از جمله حسکانی در شواهد التنزیل به سه سند از امام باقر علیه السلام، حذیفة بن یمان و ابوهریره،(1) ثعلبی در الکشف البیان ذیل آیه اول سوره معارج از امام صادق علیه السلام،(2) شبلنجی در نور الابصار(3) و مناوی در فیض القدیر.(4)

براساس بررسی علامه امینی این حدیث از نظر خود اهل سنت صحیح و تمام رجال آن ثقه می باشند.(5)

بررسی دیدگاه های اهل سنت

چنانکه پیش از این نیز ملاحظه کردید، اهل سنت درباره تفسیر این آیه همداستان نیستند. جمهور آنان بر این باورند که این آیه مورد نزول خاصی ندارد و خداوند به پیامبرش دستور می دهد هر چه را بر او نازل می کند ابلاغ کرده؛ از هیچ چیزی احساس ترس و خطر ننماید و خداوند وعده داده او را در برابر خطرات حفظ کند.

برخی از اهل سنت نیز به این اجمال درباره این آیه بسنده نکرده اند و در پی شناسایی مورد نزول آیه اقوالی را ذکر می کنند. این دیدگاه ها به دو دسته کلی تقسیم می شوند: برخی از آنها به استناد روایاتی است که در مصادر آنان در این باره رسیده و برخی استنباط شخصی مفسران است. دسته اول عبارتند از:

ص:396


1- (2) . ر. ک: شواهد التنزیل، ج 2، ص 381.
2- (3) . ر. ک: الکشف و البیان، ج 10، ص 35.
3- (4) . ر. ک: نورالابصار، ص 71.
4- (5) . ر. ک: فیض القدیر، ج 6، ص 217. جهت اطلاع بیشتر به فصل فضایل کتاب مراجعه کنید.
5- (6) . الغدیر، ج 1، ص 463.
1. نزول آیه درباره علی بن ابیطالب علیه السلام

خداوند به پیامبرش دستور داده فضیلت یا ولایت امام علی علیه السلام را بر همگان آشکار سازد، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پس از این دستور درباره علی بن ابیطالب فرمود:

«من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».

این قول همان قول شیعه است و در مصادر اهل سنت احادیثی متعدد از صحابه و تابعین به چشم می خورد که پیش از این ملاحظه شد. در منابع اهل سنت در شأن نزول هیچ آیه ای به اندازه این مورد روایت نرسیده است.

مفسران اهل سنت، چه آنان که معترض این قول شده و چه آنان که آن را مسکوت گذاشته اند درصدد رد و ایراد یا انکار اصل این مسئله، یعنی ارتباط آیه مذکور با امام علی علیه السلام برنیامده اند؛ مثلاً فخر رازی، این قول را به عنوان یکی از احتمال ها در مورد نزول آورده و با آنکه شیوه او همواره نقد و رد است در این باره مانند سایر احتمال های دیگر نقدی ندارد.(1)

حتی آلوسی در مورد نزول آیه درباره علی علیه السلام نزاعی نمی کند و ابتدا به صورت کامل آن را چنین نقل می کند:

وعن ابن عباس رضی الله تعالی عنهما «قال: نزلت هذه الآیة فی علی کرم الله تعالی وجهه حیث امر سبحانه ان یخبر الناس بولایته فتخوف رسول الله صلی الله علیه وسلم ان یقولوا حاجی ابن عمه و ان یطعنوا فی ذلک علیه، فأوحی الله تعالی إلیه هذه الآیة فقام بولایته یوم غدیر خم، و أخذ بیده فقال علیه الصلاة والسلام: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم و آل من والاه و عاد من عاداه». و اخرج الجلال سیوطی فی الدر المنثور عن ابی حاتم و ابن مرویه و ابن عساکر روایة عن ابی سعید الخدری قال: نزلت هذه الآیة علی و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یوم غدیر خم فی علی بن ابیطالب کرم الله تعالی وجهه، و اخرج ابن مردویه عن ابن مسعود قال: لنا

ص:397


1- (1) . مفاتیح الغیب، ج 12، صص 49-50.

نقرأ علی عهد رسول الله صلی الله تعالی علیه وسلم یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إنّ علیاً ولی المؤمنین وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وخبر الغدیر عمده ادلتهم علی خلافة الامیر کرم الله تعالی وجهه و قد زادوا.

به هر حال، او ابتدا حدیث ابن عباس را می آورد که آیه در روز غدیرخم اتفاق افتاد و رسول خدا صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».

سپس نیز می گوید سیوطی آن را از ابن مردویه، ابن عساکر، ابی حاتم از ابوسعید خدری نقل نموده اند که درباره علی علیه السلام نازل شد. آنگاه کلام ابن مسعود را می آورد که این چنین تفسیر می نمودیم ای رسول خدا آنچه را بر تو نازل شده، ابلاغ کن علی ولی مؤمنین است و اگر خبر غدیر و خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را ابلاغ نکنی، رسالتت را انجام نداده ای.(1)

او در ادامه هرگز درصدد برنمی آید اصل نزول آن را درباره علی علیه السلام رد کند، بلکه تمام همّ و غمش تردید بر دلالت آیه و خلافت علی علیه السلام است.(2)

در جایی دیگر می گوید: برای ما ثابت شده است که رسول الله در حق امام علی علیه السلام فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه و زاد علی ذلک».(3)

نتیجه اینکه حتی مفسرینی که غالباً در مقام نزاع با شیعه هستند، در اینجا و در اصل نزول آیه درباره علی علیه السلام چیزی بیان نکرده اند.

2. نزول آیه و حراست از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم

اهل سنت براساس روایاتی متعدد که در صحیحین و کتاب های روایی دیگر نقل شده می گویند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم پیش از نزول این آیه از ناحیه اصحاب خود حراست می شد، ولی پس از نزول آن و تضمین خداوند بر حفظ جان ایشان، عذر نگهبانان را

ص:398


1- (1) . روح المعانی، ج 6، ص 287.
2- (2) . این موارد را علامه امینی و دیگران به تفصیل پاسخ داده اند ر. ک: الغدیر؛ پاسخ به شبهات آلوسی بغدادی، مسعود فکری، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه امام صادق، 1371.
3- (3) . روح المعانی، ج 6، ص 61.

خواست و فرمود: «بروید، خدا من را حفظ خواهد کرد.» این روایات بر فرض احراز صدور، در صدد بیان مورد نزول آیه نیست و با آن منافاتی ندارد، بلکه رد آنها تنها استناد پیامبر خدا را به بخشی از این آیه نشان می دهد و چون در متن برخی از روایات تصریح شده این ترخیص از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه بوده احتمال دارد این امر در فاصله غدیرخم تا وفات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله باشد.

در این میان احادیثی دیگر به چشم می خورد که از حراست ابوطالب، عموی پیامبر خبر می دهد و در آنها پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پس از نزول این آیه به عموی خود خبر می دهد نیازی به نگهبانی نیست. اساساً مفسران اهل سنت این روایات را غریب می دانستند و بر این قول متفق اند که چون آیه مذکور مدنی است و در اواخر بعثت نازل شده است با حراست ابوطالب در مکه ناسازگار خواهد بود. برخی دیگر برای حل این معضل می گویند این آیه دو بار، یک بار در مکه و در اوایل بعثت و بار دیگر در مدینه در اواخر بعثت نازل شده است.(1)

لیکن این پاسخ مشکلی را حل نمی کند چون بر فرض که این آیه در اوایل بعثت نازل شده باشد در آن تضمین خداوند بر حفظ پیامبر خود در اوایل بعثت مطرح است و نیازی به نگهبانی رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه توسط یارانشان نخواهد بود تا دوباره حضرت آنان را ترخیص کنند و بگویند خداوند من را حفظ خواهد کرد. البته حراست ابوطالب از رسول خدا صلی الله علیه و آله مسئله ای غیرقابل انکار است،(2) ولی نزول آیه در این باره قابل اثبات نیست.

در برخی از مصادر اهل سنت روایتی دیگر از قول ابن عباس به چشم می خورد که در آن از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیده اند کدام آیه بر شما گران آمد؟ حضرت فرمود:

در ایام حج در منا بودم و مشرکان عرب و سایر مردم در آنجا بودند جبرئیل بر من نازل شد و گفت: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ ؛ «ای رسول آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده برسان...»، من برخاستم و ندا دادم ای مردم، چه کسی من را یاری می کند تا پیام پروردگارم را برسانم و برای او بهشت باشد. ای مردم

ص:399


1- (1) . همان، ج 4، ص 29.
2- (2) . ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 29.

بگویید لا اله الا الله و من رسول خدایم تا رستگار شده، نجات یابید و به بهشت روید، پس هیچ کس از مرد و زن و کودک نبود، جز آنکه مرا با خاک و سنگ هدف قرار داد و به صورتم آب دهان انداخت و گفتند دروغگوست... پس عباس عموی او آمد و حضرت را از دست آنان نجات داد و آنان را به عقب راند.(1)

اعمش می گوید: به همین دلیل بنی العباس افتخار می کنند و می گویند این آیه که می فرماید إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ ؛ (2)«تو آن کس را که دوست داری نمی توانی هدایت کنی، بلکه خداوند هر کس را بخواهد هدایت می کند» درباره بنی العباس نازل شده، چون پیامبر می خواست ابوطالب هدایت شود، ولی خداوند عباس را هدایت کرد.

آثار وضع و جعل در این حدیث به خوبی نمایان است. در واقع این حدیث ساخته دست افرادی است که می خواهند برای بنی العباس در برابر علویان فضیلتی بسازند؛ چون:

اولاً؛ آیه مذکور به اتفاق فریقین در اوایل بعثت در مکه نازل نشده و تکرار نزول نیز همان مشکل قبلی را خواهد داشت.

ثانیاً؛ این حدیث که خبر واحد است مخالف با تمام احادیثی است که در آنها حضرت دستور می دهد با نگهبانان به خاطر وعده و تضمین خداوند بر حفظ او از اطراف آن حضرت پراکنده شوند، ولی در این روایت بر حفظ و نگهبانی عباس تأکید می ورزد.

ثالثاً؛ اگر بر فرض، عباس حضرت را از دست مشرکان نجات داده باشد، دلیل ایمان وی به اسلام نیست، بلکه وی در اوایل بعثت به پیامبر ایمان نیاورد و در جنگ بدر در صف مشرکان بوده است.(3)

دسته دیگری از این روایات به مورد نزول آیه اشاره دارد و تنها از دو نفر صحابی، یعنی جابر بن عبدالله و ابوهریره نقل شده است.

این ابی حاتم به نقل از جابربن عبدالله انصاری می گوید:

در جنگ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با بنی انمار، حضرت بر سر چاهی نشسته

ص:400


1- (1) . الدر المنثور، ج 3، ص 17؛ فتح القدیر، ج 2، ص 61؛ روح المعانی، ج 4، ص 290.
2- (2) . سوره قصص، آیه 56.
3- (3) . ر. ک: ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 631، رقم 4510.

بود، پس مردی به نام وارث یا غورث بن الحارث از بنی نجار قصد کشتن حضرت را کرد وی نزد پیامبر آمد و گفت: شمشیرت را بده تا بو کنم. حضرت آن را به وی داد آنگاه دستش لرزید و شمشیر افتاد. حضرت به او فرمود: خداوند بین تو و آنچه می خواستی انجام دهی، مانع شد. آنگاه این آیه نازل شد: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ .(1)

این داستان را تنها ابن ابی حاتم به این شکل نقل کرده، از این رو ابن کثیر در تحلیل این ماجرا می گوید: «حدیث جابر بدین صورت غریب می نماید.»(2)

ابن حبان و ابن مردویه به نقل از ابوهریره این داستان را به صورتی دیگر نقل کرده اند:

در یکی از سفرها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای استراحت در سایه درختی نشست و شمشیر خود را بر درخت آویزان کرد. مردی که گفته می شود غورث بن حرث بوده با استفاده از فرصت، شمشیر حضرت را برگرفت و با اشاره به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گفت: ای محمد چه کسی تو را از دست من نجات می دهد؟ حضرت فرمود: خداوند مانع از این کار تو خواهد شد، شمشیر را بینداز. او نیز شمشیر را انداخت و آنگاه چنین نازل شد: وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ خداوند تو را از مردم حفظ خواهد کرد. همین مضمون از محمد بن مکعب القرظی از تابعین نیز نقل شده است.(3)

آنچه می توان در ارزیابی این داستان ها گفت اینکه:

1. اختلاف در نقل این داستان که از دو نفر صحابی رسیده، از اعتبار می کاهد.

2. این داستان با متن آیه ناسازگار است که در آن بر ضمانت حفظ پیامبر خدا به خاطر ابلاغ پیام های خدا به طور عام (آنگونه که جمهور اهل سنت بر آن اند) یا پیامی خاص (آنگونه

ص:401


1- (1) . رازی، ابن ابی حاتم، تفسیرالقرآن العظیم، ج 4، ص 1173، ح 6614. گفته شده: این جنگ، جنگ ذات الرقاع بوده که در سال چهارم هجری اتفاق افتاده است.
2- (2) . ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، ج 2، ص 79.
3- (3) . همان و نیز ر. ک: جامع البیان، ج 4، ص 308.

که شیعه بر آن متفق اند) تأکید شده است. پس حضور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در جنگ و استفاده یکی از دشمنان از فرصت به مسئله تبلیغ احکام خدا ارتباطی ندارد.

3. توطئه برای قتل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیش از این توسط مشرکان در لیلة المبیت در مکه و نیز در هنگام بازگشت از جنگ تبوک از ناحیه منافقان صورت گرفت. پس این توطئه تازگی نداشته تا بر اثر آن در اواخر بعثت (با توجه به زمان نزول آیه) خداوند طبق آیه مذکور ضمانت خود را بر حفظ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اعلام کند.

4. این جریان با تمام روایاتی که از طریق اهل سنت و شیعه نقل شده منافات دارد چون در آنها نگرانی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خاطر تبلیغ دستوری بود که بر ایشان نازل شده بود.

احتمال دارد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که سر تا پای وجودش را باور به خدا فرا گرفته بود و توکل بی مانندی به خدا داشت در برخورد با آن مرد بدون آنکه کوچک ترین هراسی به خود راه دهد فرموده باشد: خداوند مرا حفظ خواهد کرد و خداوند هم در تأیید این اندیشه تعبیر وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ را نازل کرده باشد. این تعبیر ممکن است وحی غیرقرآنی بوده باشد که با بخشی از آیه تبلیغ در الفاظ همسان است و موجب شده تا دیگران چنین پندارند که تمام آیه تبلیغ درباره این ماجرا نازل شده باشد. شاهد این مطلب دقت در متن گزارش هایی است که در این باره رسیده و در تمام آنها عبارت فانزل الله وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ به چشم می خورد.

مفسران اهل سنت به دلیل همین ضعف ها در این روایات در مقام تفسیر این آیه و بیان نزول آن به این داستان اکتفا نکرده اند و در جست و جوی مورد نزول آیه و آنچه حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم مأمور به تبلیغ آن شد برآمده اند. این موارد مبتنی بر استنباطهای اهل سنت بدون استناد به روایات است که تحت عنوان دسته دوم بدین شرح مورد بررسی قرار می گیرند.

3. نزول آیه درباره رجم و قصاص

برخی از دانشمندان اهل سنت می گویند خداوند به پیامبرش دستور داد آنچه را که درباره حکم رجم و قصاص بر وی نازل شده است اعلان کند.

ص:402

این اعلان برخورد با موضع یهود بود(1) که می خواستند به نحوی از حکم رجم زنای محصنه که در کتاب تورات بود سر باز زنند. آنان افرادی را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستادند تا از ایشان حکم زنای محصنه را جویا شوند و به خود گفتند اگر دستور شلاق داد بپذیرید و اگر امر به رجم کرد زیر بار نروید. چون از حکم پرسیدند، جبرئیل بر ایشان نازل شد و حکم آن را از ناحیه خدا رجم اعلام کرد و حضرت هم حکم خدا را گفتند.

همین ماجرا را درباره قصاص نیز گفته اند. برخی از یهودیان می خواستند از حکم قصاص که در تورات آمده فرار کنند و برای این کار نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و ایشان نیز حکم به قصاص کردند. این گونه روایات اهل سنت می گویند که آیات 41 تا 43 که پیش از آیه مورد بحث در همین سوره مائده قرار دارد، در این باره است:

... یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ... فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِیها حُکْمُ اللّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ ؛

«آنان [یهودیان] کلام را از جای خودش منحرف می کنند [شلاق زدن را به جای رجم قرار می دهند] و به خود می گویند اگر [رسول خدا] این را [حکم به شلاق را] داد بگیرید و اگر این [حکم] را نداد [امر به رجم را] زیر بار نروید، پس [ای رسول ما] اگر نزد تو آمدند بین آنان [طبق حکم خدا] داوری کن یا از آنان دوری گزین. اگر از آنان اعراض کردی هیچ ضرر و زیانی به تو نمی رسانند و اگر میان آنان حکم کردی به عدالت حکم کن، همانا خداوند افراد عادل را دوست دارد. و چگونه تو را داور قرار می دهند؛ در حالی که تورات نزد آنان است و در آن حکم خدا هست آنگاه از حکم سر می پیچند و آنان مؤمن نیستند».

این قول، بدون دلیل و مخالف با اقوال تمام صحابه است و متن این آیات در رد آن کافی است، چون بیان حکم خدا درباره رجم و قصاص که در تورات آمده پیش از آیه مورد بحث (در آیات 45 تا 50) مطرح است و یهودیان هم در زمان نزول این سوره در اواخر بعثت تار و مار

ص:403


1- (1) . ر. ک: معالم التنزیل (تفسیر بغوی)، ج 2، ص 51؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج 12، ص 48؛ جوزی، ابن القیم به نقل از عینی، محمود، عمدة القاری، ج 18، ص 206.

شده بودند و در موقعیتی نبودند که بخواهند به حضرت زیانی برسانند تا خداوند وعده به حفظ پیامبرش دهد.

4. نزول آیه و عیب جویی یهود و استهزای اسلام

احتمال دیگری که در مورد نزول آیه مورد بحث مطرح شده آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش از نزول این آیه از یهود عیب جویی نمی کرد و خیانت ها و لغزش های آنان را برملا نمی ساخت؛ هر چند یهودیان از عیب جویی مسلمین و استهزای اسلام کوتاهی نمی کردند، اما پس از نزول این آیه، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سکوت را شکست و فضایح یهود و نصاری را برملا کرد.

مقاتل بن سلیمان (م 150 ق) نخستین کسی است که این قول را مطرح ساخته، وی می گوید:

پیامبر خدا یهود را بارها به اسلام فراخواند، اما آنان مسخره می کردند و می گفتند: «أترید یا محمد ان نتخذک حنانا، کما اتخذت النصاری عیسی بن مریم حنانا؛(1) آیا می خواهی تو را محبوب و معشوق خود قرار دهند».

پس چون آن حضرت چنین دید ساکت شد. آنگاه خداوند متعال پیامبرش را واداشت تا باز هم آنان را به سوی خدا فراخواند و تکذیب و استهزای آنان مانع از ادامه کار نشود و چنین نازل کرد: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ... وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ ؛ یعنی خداوند تو را از یهود حفظ می کند تا تو را نکشند. پس چون این آیه نازل شد پیامبر از قتل و ترس ایمنی یافت و فرمود: باکی بر من نیست که چه کسی مرا خوار کند و چه کسی مرا یاری کند، چون حضرت پیش از آن می ترسید یهودیان ایشان را فریب دهند و به قتل رسانند.(2)

پس از وی طبری، بغوی و محمد بن ابی بکر رازی نیز همین قول را اختیار کرده اند. فخر رازی نیز پس از ارائه احتمال های گوناگون در مورد نزول آیه مورد بحث، همین قول را

ص:404


1- (1) . خلاصه عبقات الانوار، ج 8، ص 251.
2- (2) . مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 1، صص 491-492.

برگزیده است. تنها دلیل این افراد سیاق یا تناسب آیات قبل و بعد از این آیه است که جملگی درباره یهودیان است. فخر رازی در این باره می نویسد:

سزاوارتر است که بگوییم خداوند تعالی، پیامبر را از مکر یهود و نصارا ایمن کرد و به وی دستور داد بدون دلهره از آنان، تبلیغ خود را آشکار سازد، چون آیات زیادی پیش از این آیه و پس از آن درباره یهود و نصاراست و ممکن نیست این آیه بدون ارتباط با آنها در بینشان قرار گیرد، از این رو خداوند به پیامبرش دستور داد این سخن را که برای اهل کتاب به شدت گران تمام می شود ابلاغ کند و بگوید:

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْ ءٍ حَتّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً... ؛(1)

«بگو ای اهل کتاب شما بر چیزی از دین نیستند [در دست شما حق و صوابی نیست] تا آنکه تورات و انجیل و آنچه را از ناحیه پروردگارتان بر شما نازل شده برپا دارید، ولی به یقین آنچه بر تو از سوی پروردگارت نازل شده بر طغیان و کفرشان افزوده است».

فخر رازی روایتی را از حسن بصری بدین صورت نقل می کند تا تأییدی بر این قول باشد:

ان الله بعثنی برسالته فضقت بها ذرعا و عرفت ان الناس یکذبونی و الیهود و النصاری و قریش یخوفونی فلما انزل الله هذه الآیة زال الخوف بالکلیه؛(2) خداوند مرا برای رسالت خود برانگیخت، پس من از این مأموریت دلتنگ بودم و می دانستم مردم مرا تکذیب و یهود و نصارا و قریش مرا تهدید می کنند پس چون این آیه نازل شد تمام ترس ها و نگرانی ها از میان رفت.

سخن فخر رازی و به پیروی از او رشید رضا(3) برخلاف ادعاهای هر دو مفسر با ضعف های جدی رو به روست. تنها نقطه قوت کلام او وحدت سیاق و تناسب آیه مورد بحث با آیات قبل و بعد آن است که موجب دلالت سیاق می شود و به آیه ظهوری خاص می بخشد، لیکن:

ص:405


1- (1) . سوره مائده، آیه 68.
2- (2) . التفسیر الکبیر، ج 12، ص 48 ذیل آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ....
3- (3) . رشید رضا نیز به این سیاق تمسک کرده و به عنوان احتمال، آیه تبلیغ را درباره یهودیان می داند. او در جای دیگری نیز می گوید محتمل است آیه مذکور در اوایل بعثت نازل شده باشد، لیکن آیه در سیاق تبلیغ اهل کتاب قرار داده شد تا نشان دهد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در معرض اذیت و آزار آنان بوده اند.

اولاً؛ سیاق، قرینه ای مقامی است و برابر نص روایات و قرینه های دیگر ظهوری نخواهد داشت، زیرا هیچ نصی در دست نیست که دلالت کند مورد نزول آیه مذکور درباره یهود است.

ثانیاً؛ فخر رازی اذعان دارد که آیه مورد بحث در غایت تهدید و وعید است.(1) از این رو جای این پرسش از رازی هست که بپرسیم چگونه ممکن است در زمان نزول سوره مائده که پس از در هم شکستن شوکت یهود در جنگ هایی مثل خیبر است و یهودیان پس از آن تن به ترک وطن یا جزیه داده اند و تحت سیطره اسلام سر جایشان نشسته اند، با این اوصاف پیامبر باز هم از ایشان دلهره داشته باشد و از اظهار حکم خدا بترسد و خداوند هم پیامبرش را دوباره تهدید کند! آیا پیش از این یهودیان، پیامبر خدا را تکذیب نکرده بودند تا هم اکنون حضرت از این تکذیب بهراسد؟

ثالثاً؛ بنا به گفته فخر رازی، حکمی که خداوند درباره یهود نازل کرد به قدری بر آنان گران تمام می شد که موجب تأخیر در ابلاغ آن به سوی رسول خدا می گردید. پیام الهی این بود که: «ای اهل کتاب، شما هیچ چیز نیستید تا آنکه...»، در حالی که قرآن پیش از این آیه، در آیه 64 همین سوره خطاب به یهود می فرماید:

وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ؛

فخر رازی اذعان می کند بخشی از آیه ای که تبلیغش بر یهود گران می آمد در این آیه (آیه 64) است؛ یعنی این بخش که می فرماید... وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً و در آن آیه (آیه 68) تنها تکرار صورت گرفته که آن هم برای تأکید است. بنابراین از نظر فخر رازی اصل ابلاغ این آیه موجب دلهره و نگرانی برای رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود، لیکن در تکرار تبلیغ آن دلهره و ترس داشت. آیا این سخن معقول است؟ مگر فخر رازی به صدر آیه استناد کند و بگوید تنها ابلاغ این بخش از آیه که می فرماید:

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْ ءٍ حَتّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ... ؛

ص:406


1- (1) . رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج 12، ص 50.

موجب نگرانی و خوف رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است؛ در حالی که پیش از این آیات این سوره ده ها آیه به اهل کتاب خطاب شده است؛ از جمله خداوند متعال در سوره آل عمران می فرماید:

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهِیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ * قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً... ؛(1)

«بگو ای اهل کتاب، چرا به آیات خدا کفر می ورزید و خداوند بر آنچه می کنید گواه است. بگو ای اهل کتاب چرا راه خدا را [بر] کسی که نمی خواهد ایمان آورد می بندید».

همچنین در جایی دیگر فرموده است:

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ ؛(2)

«بگو ای اهل کتاب، آیا از ما انتقام می گیرید جز آنکه [جرم ما آن است که] ما به خدا و آنچه برما نازل شد و آنچه پیش از این نازل شده ایمان آوردیم. و همانا بیشتر شما فاسق اید».

آیا در برابر اینها تنها مسئله ای که می توانست درباره اهل کتاب برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نگرانی ایجاد کند همین بود که آن حضرت از جانب خدا به آنان بگوید: «شما بر چیزی نیستید، جز آنکه تورات و انجیل و آنچه را از ناحیه پروردگارتان بر شما نازل شده است برپا کنید.» آیا می توان پذیرفت که این مسئله آن قدر برای اهل کتاب گران تمام می شده که موجب پرهیز رسول خدا صلی الله علیه و آله از گفتن آن می شد؟! به نظر می رسد اگر فخر رازی از حسن بصری نقل می کند در هیچ یک از منابع فریقین بدین صورت که او نقل کرده نیامده است. تمام کسانی که این حدیث را نقل کرده اند بدین صورت آورده اند:

ان رسول الله قال: ان الله بعثتنی بالرساله أو برسالته فضقت بها ذرعا و عرفت ان الناس مکذبی فاعدونی فیها لا بلغها او لیعذبنی؛

خداوند مرا برای رسالت خود برانگیخت، من از این مأموریت دلتنگ بودم و می دانستم

ص:407


1- (1) . سوره آل عمران، آیه 3 و آیات 98-99.
2- (2) . سوره مائده، آیه 59.

مردم مرا تکذیب نمی کنند، پس خداوند مرا تهدید کرد آن را تبلیغ کنم یا مرا عذاب خواهد کرد.(1)

در متن روایت همان گونه که ملاحظه می کنید، برخلاف ادعای فخر رازی سخن از یهود و نصارا نیست. اساساً در تمام احادیثی که اهل سنت درباره نزول این آیه ذکر کرده اند (چه درست و چه نادرست) سخنی از یهود و نصارا در میان نیست.

5. اقوالی دیگر در سبب نزول آیه تبلیغ

اهل سنت اقوال و احتمالاتی دیگر در مورد نزول این آیه ذکر کرده اند که به نظر ما ضعیف و از واقعیت دورند و نیازی به طرح و نقد گسترده آنها نیست، چون افزون بر آنکه دلیلی از روایات و قرینه ای از آیات برای آنها ندارند بطلان آنها با توجه به سبک و سیاق آیه مورد بحث و جایگاه سوره مائده و نزول آن در اواخر بعثت، خود به خود روشن می شود به ویژه اگر به شأن و ویژگی های رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که در قرآن ذکر شده و پیش از آن در بحث بررسی دیدگاه شیعه گذشت دقت کنیم این اقوال عبارتند از:

الف) چون آیه تخییر نازل شد و در آن خداوند فرمود:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً ؛(2)

«ای پیامبر به همسران خود بگو اگر زندگی دنیا و زینت آن را می خواهید پس بیایید تا شما را بهره مند کنم و به صورت زیبا شما را رها سازم».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آیه را بر آنان عرضه نکرد، چون می ترسید آنان حیات دنیا را انتخاب کنند.(3)

ص:408


1- (1) . ر. ک: مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 390؛ واحدی نیشابوری، الوسیط، ج 3، ص 208؛ بغوی حسین، معالم التنزیل، ج 2، ص 51؛ واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ص 150؛ سیوطی جلال الدین، اسباب النزول، ص 109؛ الدر المنثور، ج 3، ص 117؛ شوکانی، فتح القدیر، ج 2، ص 60.
2- (2) . سوره احزاب، آیه 28.
3- (3) . ر. ک: مفاتیح الغیب، ج 12، ص 49؛ عمدة القاری، ج 18، ص 206.

ب) این آیه درباره زینب، همسر زید، پسرخوانده پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شده که داستان آن در سوره احزاب آمده است.

ج) آیه در مورد جهاد و پیکار در راه خدا نازل شده است. چون منافقان از پیکار در راه خدا ناخشنود بودند و حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم نیز برخی اوقات از تشویق به جهاد امساک می کرد.(1)

د) چون آیه نازل شد که:

وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ ؛(2)

«آنان که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید که [ممکن است] آنان نیز از دشمنی، بدون علم خدا را دشنام دهند».

رسول خدا صلی الله علیه و آله از عیب جویی از معبودهای مشرکان چشم پوشید، ولی پس از نزول آیه مورد بحث آن را پنهان نکرد و به عیب جویی معبودهای آنان پرداخت، چرا که خدا هم به حفظ آن حضرت وعده داده بود.(3)

ه -) این آیه درباره حقوق مسلمانان نازل شد و آنگاه که پیامبر خدا در حجة الوداع شرایع و مناسک را اعلام کرد، فرمود: آیا رساندم؟ گفتند: آری و حضرت فرمود: خدایا گواه باش.(4)

و) خداوند پیامبرش را به شتاب در رساندن پیامی که بر او نازل شده امر می کند، از این رو حضرت تصمیم داشت هر آنچه را بر او نازل شده برساند، لیکن برخی از پیام ها را به تأخیر انداخت: چون بر خویش می ترسید و ادامه آیه هم این احتمال را تقویت می کند،(5) چرا که می فرماید: وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ .

ص:409


1- (1) . همان مصادر قبلی.
2- (2) . سوره انعام، آیه 108.
3- (3) . ابن عباس، تنویر المقباس، ص 98 و نیز ر. ک: مفاتیح الغیب، ج 12، ص 49.
4- (4) . عمدة القاری، ج 18، ص 206. ثعلبی نیز احتمال های مذکور را درباره آیه نقل کرده است: الکشف و البیان، ج 4، ص 91.
5- (5) . رازی، محمد بن ابی بکر، تفسیر اسئله القرآن المجید و اجوبتها، ص 74.

ز) برخی دیگر می گویند چون مکه فتح شد و اسلام گسترش یافت خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم دستور داد هر آنچه را که برای آن فرستاده شده آشکار و بی پرده و بدون هیچ ترسی، ابلاغ کند که اگر به این صورت ابلاغ نکند رسالت پروردگارش را نرسانده است.(1) یا اینکه آیه خطاب به حضرت می گوید: آنچه را بر تو نازل شد بدون ترس از هیچ کسی برسان و اگر با ترس تبلیغ کنی، گویی که تمام رسالت پروردگارت را نرسانده ای.(2)

ابن انباری می گوید:

پیامبر برخی از آیات قرآن را در زمانی که در مکه بود آشکارا ابلاغ و برخی را به خاطر ترس از هجوم مشرکان به یارانش پنهان کرد، ولی پس از آنکه خداوند اسلام را با مؤمنان عزیز گرداند به حضرت دستور داد هر چه را بر تو نازل شده آشکار کن.(3)

این اقوال و نظایر آن چیزی جز استنباطها و به عبارت درست تر استحسان های این افراد نیست و با مسلّمات تاریخ ناسازگار است، چون در شرایطی که پس از فتح مکه یا فتوحات دیگر، اسلام عزیز شده و گسترش یافته است ابلاغ پیمان هایی که پنهان مانده اند نیاز به تهدید و تضمین ندارد؛ یعنی نیازی به این نیست که خداوند بفرماید:

وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ ؛ «اگر انجام ندهی، رسالت خدا را انجام نداده ای»

و چنین ضمانت کند که:

وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ ؛ «خداوند تو را از گزند مردم حفظ می کند».

از سوی دیگر توطئه مشرکان برای قتل حضرت در لیلة المبیت در مکه صورت گرفت. بنابراین حضرت بر خود نترسیده و ابلاغ پیام های خدا را پنهان نکرده بود. همچنین باید پس از نزول این آیه آیاتی در همین سوره یا سوره توبه که پس از این سوره نازل شده وجود

ص:410


1- (1) . ابن قتیبه، المسائل والاجوبه، ص 222.
2- (2) . تفسیر بغوی، ج 2، ص 52. و نیز ر. ک: تفسیر نسفی، ج 1، ص 293؛ واحدی نیشابوری، الوسیط، ج 2، ص 208؛ ابن عطیه، المحررالوجیز، ج 1، ص 214؛ مفاتیح الغیب، ج 12، ص 48؛ المسائل والاجوبه، ص 222.
3- (3) . به نقل از واحدی نیشابوری، الوسیط، ج 2، ص 208؛ ابن عطیه، المحرر الوجیز، ج 1، ص 214؛ مفاتیح الغیب، ج 12، ص 48.

داشته باشد که درباره مشرکان باشد آن هم با سبک و سیاقی که احتمال نزول آنها در اوایل بعثت معقول بوده، ولی ابلاغ آنها به تأخیر افتاده باشد تا در این آیه حکم به ابلاغ آن شود.

نتیجه اینکه طبق آنچه گفتیم تردیدی باقی نمی ماند که آیه تبلیغ در شأن حضرت علی علیه السلام و در مقام ولایت ایشان نازل شده و عده اندکی که سعی نموده اند آن را از مسیر اصلی خود منحرف سازند، کژاندیشانی هستند که تلاش می کنند بر تاریخ اسلام و اندیشه مسلمانان پوشش گذارند و حق و حقیقت را نادیده گیرند.

5. آیه مبا هله
اشاره

آیه مباهله(1) از مهم ترین ادله قرآنی، در خصوص فضلیت و برتری اهل بیت علیهم السلام است. مفسران و دانشمندان مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت در طول تاریخ درباره این آیه، بحث های مختلفی را انجام داده اند.

نکته حائز اهمیت این است که از ظاهر آیه «مباهله» نمی توان برای ولایت و رهبری اهل بیت علیهم السلام استفاده نمود؛ چون ظاهر این آیه شریفه صرفاً فضیلت و برتری اهل بیت علیهم السلام را بیان می کند، ولی با توجه به معنا و مفهوم آیه و مقایسه مصادیق آن با دیگران، می توان از آن برای ولایت و رهبری اهل بیت علیهم السلام نیز استفاده هایی کرد.

این آیه را نیز می توان از مؤیدات آیه تطهیر دانست، زیرا در اینجا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تصریح می کنند که فقط امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام اهل بیت او هستند.

جریان مباهله

پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به همه کسانی که در جزیره العرب ساکن بودند پیغام فرستاد که موضع خود را نسبت به دین جدید روشن کرده، یکی از سه راه پیشنهادی مرا بپذیرید: «اسلام بیاورید، قبول جزیه کنید یا از جزیره بیرون روید».

آنها گفتند: «به مدینه می آییم و از راه گفت وگو مسئله را حل می کنیم». هنگامی که به مدینه آمدند، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله به آنها فرمود: «باید یکی از همان راه های سه گانه را انتخاب کنید».

ص:411


1- (1) . سوره آل عمران، آیه 61.

آنها گفتند: «ما هیچ کدام را انتخاب نمی کنیم. از کجا بدانیم که دین تو برحق است و تو فرستاده خدا هستی؟»

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«مباهله می کنیم. ما یک طرف می ایستیم و شما طرف دیگر و هر دو دعا کنیم که هرکدام برحق است، پیروز شود و طرف ناحق نابود گردد. اگر، به گمان شما، من دروغگو باشم، نابود می گردم و شما پیروز می شوید؛ اما اگر برعکس باشد، شما نابود خواهید شد».

آنها - که موضوع را خیلی جدی نمی گرفتند - پیشنهاد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را پذیرفتند و قرار شد که روز 25 ذی الحجه مباهله کنند. آن حضرت صبح زود از شهر خارج شد؛ در حالی که امام حسین علیه السلام را بغل گرفته بود و دست امام حسن علیه السلام در دستشان بود، حضرت زهرا علیها السلام به دنبال ایشان بود و حضرت علی علیه السلام پشت سر همه حرکت می کرد.

حضرت صلی الله علیه و آله وسلم در راه به این چهار نفر فرمود: «هر دعایی کردم، شما آمین بگویید».

نماینده های گروه اعزامی نصارا دو نفر به نام های «سید» و «عاقب» بودند. هنگامی که این دو نفر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دیدند، پیش خود گفتند، «این حرکت، حرکت یک پیغمبر است، نه انسان خودخواه و سلطه جو؛ چرا که اگر یک انسان قدرت طلب بود، با جاه و شوکت می آمد، حال آنکه او با دو فرزند کوچک و دختر و دامادش می آید».

یکی از آنها به دیگری رو کرد و گفت، «من صورت هایی می بینم که اگر رو به آسمان کنند و از خدا بخواهند، خداوند کوه ها را از جا می کند. مبادا با اینها مباهله کنی!»

از این رو هر دوی آنها نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمدند و گفتند، «حاضریم پیشنهادهایتان را بپذیریم».

این حدیث شریف ابعاد مختلفی دارد و برای خاندان نبوت جایگاهی بس رفیع را ثابت می کند.

سند و شأن نزول جریان مباهله در منابع اهل سنت

همه محدثان و مفسران شیعه و اهل سنت، به اجماع، جریان مباهله را نقل کرده اند. در صحاح اهل سنت، معتبرترین کتاب های شیعه و معتبرترین تفسیرهای این جریان مطرح شده است؛ بنابراین درصحت سند این جریان جای هیچ گونه شکی نیست.

ص:412

فخر رازی می گوید: «جریان مباهله از مسائل مورد اتفاق بین شیعه و سنی است».(1)

در این جا تعدادی از این حدیث ها را از معتبرترین کتاب های اهل سنت نقل می کنیم:

1. حاکم نیشاوری(2) از جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند:

حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم صبح زود، درحالی که علی، فاطمه، حسن و حسین [علیهما السلام] همراهش بودند، وارد شد، سپس از سید و عاقب (دو نماینده نصاری) خواست که مباهله را آغاز کنند. آن دو نفر حاضر به مباهله نشده، تسلیم شدند و قرار شد که جزیه بپردازند....

جابر می گوید:

«[در آیه مباهله] مقصود از «انفسنا» حضرت رسول صلی الله علیه و آله و علی [علیه السلام] و مراد از «ابناءنا» حسن و حسین [علیهماالسلام] است و «نساءنا» یعنی: فاطمه [علیهاالسلام]».(3)

2. مسلم، ترمذی، ابن منذر، حاکم و بیهقی(4) نقل می کنند: «هنگامی که این آیه نازل شد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی، فاطمه، حسن و حسین [علیهم السلام] را خواست، سپس فرمود: «الهم هولاء اهلی».

3. زمخشری می گوید:

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، در حالی که حسین [علیه السلام] را در بغل گرفته بود و دست حسن [علیه السلام] در دستش بود، فاطمه [علیهاالسلام] پشت سر ایشان حرکت می کرد و علی [علیه السلام] به دنبال فاطمه [علیهاالسلام] حرکت می کرد، آمد و به همراهانش گفت: «اگر من دعا کردم شما آمین بگویید».(5)

اسقف نجران گفت:

«ای گروه نصارا، من صورت هایی می بینم که اگر دعا کنند، خداوند کوه ها را از جایشان

ص:413


1- (1) . تفسیر کبیر، ج 8، ص 80.
2- (2) حاکم نیشابوری از بزرگان اهل سنت است.
3- (3) . الدرالمنثور، ج 2، صص 231-233.
4- (4) . نویسندگان کتب، صحاح اهل سنت. ر. ک: انتهای همین بحث.
5- (5) . الکشاف، ج 1، ص 368.

می کند! مبادا با این افراد مباهله کنید، که هلاک می شوید». بنابراین آنها پرداخت جزیه را پذیرفتند.

4. جابر نقل کرده است:

وفیهم نزلت نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ قال جابر: وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و علی بن ابی طالب و أَبْناءَنا الحسن و الحسین و وَ نِساءَنا فاطمه؛(1)

جابر می گوید: [این آیه مباهله] درباره آنها (اهل بیت) نازل شده است... منظور از «خودمان» رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السلام است، منظور از «پسران ما» حسن و حسین علیهماالسلام و منظور از «زنان ما» فاطمه است.

5. از زید بن علی درباره این کلام خداوند متعال که فرموده: تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ... نقل شده که گفته:

کان النبی صلی الله علیه و آله وسلم و علی و فاطمه و الحسن و الحسین؛(2) از زید بن علی نقل شده است که درباره آیه مباهله گفت: آنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام بودند.

6. سدی می گوید:

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ... الآیه فأخذ النبی صلی الله علیه و آله وسلم بید الحسن و الحسین و فاطمه و قال اتبعنا فخرج معهم. فلم یخرج یومئذ النصاری و قالوا: انا نخاف ان یکون هذا النبی صلی الله علیه و آله وسلم و لیس دعوة النبی کغیرها، فتخلفوا عنه یومئذ. فقال النبی صلی الله علیه و آله وسلم: لوخرجوا لا حترقوا فصالحوه علی صلح...؛(3)

ص:414


1- (1) . ابن کثیر الدمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 379؛ اسباب النزول، ص 91؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج 2، ص 231.
2- (2) . طبری، جامع البیان، ج 3، ص 300.
3- (3) . جامع البیان، ج 3، ص 300؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 667، ح 3618 (با کمی تفاوت).

هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام راگرفت و به علی علیه السلام فرمود که به دنبال آنها بیاید و بدین وسیله جهت مباهله آماده شدند، ولی مسیحیان حاضر به مباهله نشدند گفتند: ما می ترسیم که این همان پیامبر خدا باشد و دعای پیامبر مانند دعای دیگران نیست. بدین جهت در آن روز از مباهله امتناع ورزیدند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اگر آنها مباهله می کردند، می سوختند. بنابراین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم با آنها مصالحه نمود....

7. عامر بن سعد بن ابی وقاص از پدرش نقل می کند که روزی معاویه بن ابی سفیان به وی گفت: چرا ابوتراب (علی بن ابی طالب) را سب نمی کنی؟ سعد بن ابی قاص گفت: به خاطر سه خصلتی که پیامبر خدا درباره وی فرموده است... [و یکی از انها چنین است]:

ولما نزلت هذه الآیه نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ دعا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم علیا و فاطمه و حسنا و حسینا فقال: اللهم هولاء اهلی؛(1) هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فراخواند و سپس فرمود: خداوندا! اینان اهل من هستند.

حاکم نیشابوری پس از نقل این روایت چنین می نویسد:

«هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه؛(2) این حدیث براساس شرط [صحت و پذیرش حدیث] بخاری و مسلم، صحیح است، ولی آن دو این روایت را نقل نکرده اند».

8. جابربن عبدالله نقل می کند هیئتی از اهل نجران نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله

ص:415


1- (1) . مسلم النیشابوری، صحیح مسلم، ص 1042، ح 32، الفضائل، باب فضایل علی بن ابی طالب علیه السلام (دار احیاء التراث العربی، بیروت چاپ اول 2000 م)؛ الترمذی الجامع الصحیح (سنن الترمذی)، ج 5، ص 225، ح 2999، (داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا)؛ الحاکم النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 150 (کتاب معرفة الصحابه، باب من مناقب اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم؛ الدرالمنثور فی التفسیر المأثور، ج 3، صص 232-233؛ رشید رضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 322.
2- (2) . المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 150.

وسلم آمدند و با آن حضرت به گفت و گو پرداختند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آنها را به مباهله (ملاعنه) دعوت نمود و قرار گذاشتند که فردای آن روز مباهله کنند. فردای آن روز، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین را گرفت و آنها را به مباهله فرا خواند، ولی آنها از انجام مباهله امتناع ورزیدند و به پرداخت جزیه رضایت دادند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم پس از آن فرمود: «قسم به خدایی که مرا به حق مبعوث نمود، اگر آنها مباهله می کردند، بر روی آنها آتش می بارید».(1)

9. قال الشعبی: «ابنائنا» الحسن و الحسین «ونسائنا» فاطمه، «وانفسنا» علی بن ابی طالب؛(2) شعبی می گوید: منظور از «پسران ما» حسن و حسین [علیهاالسلام] و منظور از «زنان ما» فاطمه [علیهاالسلام] و منظور از «خودمان» علی بن ابی طالب [علیه السلام] است».

10. عامر بن سعد بن ابی و قاص از پدرش چنین نقل می کند:

امر معاویة بن ابی سفیان سعدا فقال ما منعک ان تسب ابا تراب؟ فقال: اما ما ذکرت ثلاثاً قالهن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فلن اسبه لان تکون لی واحدة منهنّ احب الی من حمر النعم. سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول له - و قد خلفه فی بعض مغازیه فقال له علی علیه السلام یا رسول الله خلفتنی مع النساء والصبیان - فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبوه بعدی (الحدیث)؛

عامر پسر سعد بن ابی وقاص از پدرش سعد روایت کرده که گفت: معاویه بن ابی سفیان به سعد گفت: چرا تو به ابوتراب ناسزا نمی گویی؟ گفت: مدام که سه خبر را به یاد می آورم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره او فرموده دشنامش نمی دهم. سه چیزی که اگر یکی از آنها را درباره من فرموده بود از تمامی نعمت های دنیا بیشتر ارزش می دادم.

ص:416


1- (1) . اسباب النزول، ص 90.
2- (2) . همان، ص 91.

[اول اینکه] از آن حضرت شنیدم هنگامی که در یکی از غزوات او را جانشین خود قرار داده بود فرمود: آیا راضی نیستی نسبت به من چون هارون نسبت به موسی باشی مگر اینکه بعد از من پیغمبری نخواهد آمد.

[دوم اینکه] در روز خیبر فرمود: فردا حتما پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند و چون فردا شد همه گردن کشیدیم که شاید این مرد ما باشیم ناگهان فرمود: علی را نزد من بخوانید و چون او را آوردند آب دهان در چشم او انداخت و پرچم را به دست او داد و خداوند قلعه را برای او گشود.

[سوم اینکه] وقتی آیه فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام را صدا زد و فرمود: بارالها اینان اهل بیت من اند.

عسقلانی بعد از نقل این داستان از «مسلم» و «ترمذی» چنین گفته:

«و این روایت از «ابی یعلی» به وجهی دیگر نقل شده بدین ترتیب که سعد به معاویه گفت: اگر اره دو سره ای را بر سرم بگذارند که علی را سب کنم هرگز این عمل را مرتکب نمی شوم.»(1)

آنچه می توان به طور کلی از روایات و احادیث فوق به دست آورد، شامل مطالب ذیل است:

1. روایات آیه مباهله در درجه نخست، به طور روشن برفضیلت و برتری پنج تن آل عبا؛ یعنی پیامبر اسلام، امام علی، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین علیهم السلام دلالت دارد.

2. آیه مباهله مختص به پنج تن مقدس است و این از ظاهر آیه شریفه و روایات فرقین به دست می آید.

3. امام علی علیه السلام، فاطمه زهرا علیهاالسلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم شأن و منزلت بسیار ویژه ای داشتند.

ص:417


1- (1) . عسقلانی، فتح الباری، ج 8، ص 76؛ ترجمة امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 71، رقم 1102؛ المطالب العالیه، ج 4، ص 64؛ حیاة الصحابه، ج 2، ص 435.

4. طبق این روایات، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلم هنگام آوردن عزیزترین افراد خود آنها را اهل بیت علیهم السلام خود نامیده که این نکته، به معنای اصطلاح قرآنی و حدیثی «اهل بیت» است.

5. احتجاج امام علی علیه السلام و نیز برخی از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به آیه مباهله برای اثبات برتری اهل بیت علیهم السلام، قرینه محکمی بر وقوع این حادثه است و نیز براختصاص آن به اهل بیت علیهم السلام تأکید می ورزد.

آیه مباهله از دیدگاه مفسران مذهب اهل سنت

1. محمد بن جریر طبری (متوفای 310 ق) در تفسیر معروف خود ضمن بیان شأن نزول آیه مباهله می نویسد:

«پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم جهت مباهله با مسیحیان نجران، همراه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام آمد و آماده مباهله شد، ولی آنها با پیامبر مصالحه نمودند و راضی به پرداخت جزیه شدند.»(1)

2. نصر بن محمد سمرقندی (متوفای 375 ق) در تفسیر خود می نویسد:

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم آنها (مسیحیان نجران) را به مباهله دعوت نمود و جهت مباهله همراه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام آمد، ولی آنها از انجام مباهله سر باز زدند. در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به آنها فرمود: یا اسلام بیاورید یا جزیه بدهید. آنها به پرداخت جزیه رضایت دادند و برگشتند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اگر آنها مباهله می کردند، همگی هلاک می شدند، حتی گنجشک های نشسته بر دیوارهایشان.(2)

3. فخر رازی در تفسیر خود پس از بیان توضیحات لازم می نویسد:

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم پس از اصرار میسحیان نجران برجهل خود، آنها را به مباهله فراخواند و برای مباهله همراه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام آمد و به آنها فرمود: هرگاه من دعا کردم، شما آمین بگویید. اسقف نجران

ص:418


1- (1) . جامع البیان، ج 3، صص 299-301، جزء 3 (ذیل آیه 63، سوره آل عمران).
2- (2) . تفسیر السمرقندی، ج 1، صص 274-275.

گفت: ای مسیحیان! من صورت هایی را می بینم که اگر خداوند را برای کندن کوه از جای خود بخوانند، کوه ها از جای خود کنده می شوند با آنها مباهله نکنید؛ زیرا هلاک می شوید و در روی زمین تا روز قیامت هیچ نصرانی باقی نمی ماند. آنها سپس به پرداخت جزیه راضی شدند و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اگر آنها مباهله می کردند، تبدیل به میمون و خوک می شدند و خداوند، نجران و اهل آن را حتی پرندگان نشسته برشاخه های درختانشان را هلاک می نمود.

فخر رازی در ادامه می افزاید:

وروی انه علیه السلام لما خرج فی المرط الاسود فجاء الحسن علیه السلام فادخله ثم جاء الحسین علیه السلام فادخله، ثم فاطمه، ثم علی علیه السلام، ثم قال: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ؛ روایت شده که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم با یک عبای پشمی سیاه رنگ از منزل خارج شد، حسن علیه السلام آمد و آن را داخل عبای خود نمود و سپس حسین علیه السلام آمد، او را نیز در زیر عبای خود قرار داد، سپس علی و فاطمه علیهماالسلام آمدند و سپس آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: خدا فقط می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد».

فخر رازی پس از نقل این روایت چنین می نویسد:

«واعلم ان هذه الروایة کالمتفق علی صحتها بین اهل التفسیر و الحدیث؛(1) بدان که در صحت این روایت بین مفسران و محدثان اتفاق نظر وجود دارد».

4. ابوالفدا اسماعیل بن کثیر دمشقی (متوفای 774 ق) در تفسیر خود می نویسد:

عده ای از مسیحیان نجران حضور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم آمدند و با آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم درباره عیسی علیه السلام احتجاج کردند... هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم آنها را به مباهله فراخواند، همراه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام آمد، ولی آنها از مباهله امتناع ورزیدند و به پرداخت جزیه رضایت دادند.(2)

ص:419


1- (1) . تفسیر الفخر الرازی، ج 8، صص 88-89.
2- (2) . تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 379.

5. عبدالله بن عمر بیضاوی (متوفای 791 ق) نیز در تفسیر خود ذیل آیه مباهله چنین می نویسد:

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم برای مباهله با مسیحیان نجران، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را همراه خود آورد و به آنها فرمود: هنگامی که من دعا کردم، شما آمین بگویید. اسقف آنها گفت: ای مسیحیان، من صورت هایی را می بینم که اگرخداوند را برای کندن کوه از جای خود بخواهند، کوه ها از جای خود کنده می شوند؛ با آنها مباهله نکنید که هلاک می شوید. سپس آنان به پرداخت جزیه راضی شدند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

قسم به خدایی که جانم در دست اوست، اگر مباهله می کردند، به میمون و خوک تبدیل می شدند... نجران و اهل آن، حتی پرندگان نشسته بر شاخه های درختانشان نیز از بین می رفتند.

او در ادامه چنین می افزاید:

«وهو دلیل علی نبوته وفضل من اتی بهم من اهل بیته؛(1) این [حادثه و روایت] دلیلی برنبوت [پیامبر اسلام] و دلیلی بر فضیلت اهل البیت آن حضرت است که همراه او [به مباهله] آمده بودند».

6. وهبة الزحیلی پس از نقل این جریان و اینکه این آیه در شأن پیامبر خدا، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام است می گوید:

دل قوله تعالی نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وقوله صلی الله علیه وآله وسلم فی الحسن ان ابنی هذا سید علی خصوصیه تسمیة الحسن و الحسین، ابنی النبی صلی الله علیه وآله وسلم دون غیرهما لقوله علیه الصلاة و السلام کل سبب و نسب ینقطع یوم القیامة إلا نسبی و سببی(2) ؛ سخن باری تعالی که فرمود، فرزندانمان و فرزندانتان را بخوانید و سخن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم که به حسن علیه السلام فرمود: فرزندم حسن سرور است، دلالت به خصوصیت ویژه حسنین دارد و اینکه فقط آنها فرزندان رسول خدا هستند و این

ص:420


1- (1) . البیضاوی، ج 1، ص 163.
2- (2) . تفسیر المنیر، ج 3، ص 249.

خصوصیت را کس دیگری ندارد، زیرا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: هر سبب و نسبی روز قیامت منقطع می شود، مگر سبب و نسب من.

7. زمخشری از فحول علمای اهل سنت و جماعت می باشد که در فقه و حدیث و تفسیر و نحو و لغت و همچنین در علوم و بیان و بلاغت و ادبیات عرب استاد کل و مرجع افاضل بوده و او را فخر خوارزم می گفتند. زمخشری تألیفات زیادی دارد که هر یک از آنها در اثبات تبحر علمی او برهان قاطعی است و اشهر از همه تفسیر «الکشاف عن حقائق التنزیل» است که از شهرت جهانی برخوردار و مرجع استفاده فحول علماست.(1)

او ذیل تفسیر آیه مباهله در سوره آل عمران می گوید:

فأتوا رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم وقد غدا محتضنا الحسین علیه السلام آخذاً بید الحسن علیه السلام و فاطمة یمشی خلفه وعلی علیه السلام خلفها وهو یقول اذا انا دعوت فآمنوا. فقال اسقف نجران: یا معشر النصاری انی لأری وجوهاً لو شاء و ان یزیل الله جبلا من مکانه لازاله فلا تباهلوا فتهلکوا؛

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روز مباهله، در حالی که امام حسین را در بغل گرفته بود و دست امام حسن را در دست داشت و حضرت فاطمه به دنبال او و امام علی پشت سر فاطمه حرکت می کردند به قرارگاه مباهله نزدیک می شدند و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به ایشان فرمود: هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. اسقف نجران همین که این وضع را دید گفت: ای نصارای نجران من صورت ها و سیماهایی می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جای خود برکند، این کار را می کند، پس زنهار مباهله نکنید که هلاک می شوید.

زمخشری بعد از نقل این حدیث می گوید:

وفیه دلیل لا شیء اقوی منه علی فضل اصحاب الکساء و فیه برهان واضح علی صحة نبوة النبی صلی الله علیه وآله وسلم لانه لم یرو احد من موافق ولا مخالف انهم اجابوا الی ذلک؛(2) این آیه دلیلی است محکم برفضیلت اصحاب

ص:421


1- (1) . ریحانة الادب، ج 2، صص 379-382.
2- (2) . الکشاف، ج 1، ص 434.

کسا که هیچ دلیلی به قوت آن نمی رسد و نیز دلالت واضحی بر صحت نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دارد، چون احدی از مخالف و موافق روایت نکرده که مسیحیان نجران مباهله را پذیرفته باشند.

8. مظهری در تفسیر خود جریان را چنین نقل می کند:

وقد غدا رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم محتضنا الحسین آخذا بید الحسن و فاطمة یمشی خلفه و علیّ خلفها و هو یقول: اذا دعوت فامنوا، فقال اسقف نجران: یا معشر النصاری انی لأری وجوهاً لو سألوا الله ان یزیل جبلا عن مکان لازالة، فلا تبتهلوا فتهلکوا و لا یبقی علی وجه الارض نصرانی الی یوم القیامة، فقالوا: یا ابا القاسم قد رأینا ان لا نلاعنک و ان نترکک علی دینک و نثبت علی دیننا، فقال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: «فان أبیتم المباهله فأسلموا یکن لکم ما للمسلمین و علیکم ما علیهم» «فانی انابذکم» فقالوا: ما لنا بحرب العرب طاقة و لکنا نصالحک علی ان لا تغزونا ولا تخیفنا ولا تردنا عن دیننا، علی ان نودی الیک کل عام الفی حلة؛ الفا فی صفر و الفا فی رجب، فصالحهم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم علی ذلک و قال: «والذی نفسی بیده ان العذاب قد تدلی علی اهل نجران ولو تلاعنوا لمسخوا قردة و خنازیر، و لاضطرم علیهم الوادی نارا و لاستاصل الله نجران و اهله حتی الطیر علی الشجر، و لما حال الحول علی النصاری کلهم حتی هلکوا». وکذا اخرج ابونعیم فی الدلائل من طریق عن ابی عباس.(1)

در جایی دیگر هم می گوید:

«لما نزلت هذه الآیة، دعا رسول الله علیاً و فاطمه و حسنا و حسینا فقال: اللهم هولاء اهل بیتی».(2)

ص:422


1- (1) . تفسیر المظهری، ج 2، صص 64-65.
2- (2) . همان؛ صحیح مسلم، فضایل علی بن ابی طالب علیه السلام، ج 7، ص 121؛ ترمذی، المناقب باب فضل فاطمه علیها السلام، (ح 38801).

بررسی و جمع بندی دیدگاه ها

جمع بندی ما از دیدگاه های مفسران اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت چنین است:

1. مفسران مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت، همگی مصادیق آیه مباهله را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم علی بن ابی طالب علیه السلام، فاطمه زهرا علیها السلام، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام می دانند و هیچ یک ازآنها شخص دیگری را در این امر با آنها شریک نمی پندارند.

2. مفسران فریقین در بیان دیدگاه خود، درباره آیه مباهله به روایات و احادیث مربوط تکیه کرده و تقریبا بر این اساس دیدگاه خود را بیان نموده اند.

3. برخی از آنها (عبدالله بن عمر بیضاوی) آیه مباهله را دلیلی بر فضیلت و برتری اهل بیت علیهم السلام معرفی نموده و به این مسئله تصریح کرده اند.

4. زمخشری آیه مباهله را بالاترین دلیل بر فضیلت اصحاب کساء می داند.

5. عده ای هم از طریق این آیه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را به عنوان فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم تبیین نموده اند.

نقد و بررسی ابهامات و شبهات

1. چرا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرزندان حضرت فاطمه و امام علی علیهماالسلام را همراه خود برد، مگر جان آنها به خطر نمی افتاد.

زمخشری این شبهه را به گونه ای زیبا پاسخ داده است؛ او می گوید:

ممکن است اشکال شود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به چه سبب فرزندان حضرت زهرا و حضرت امیر علیهم السلام را همراه خود برد؛ کسی که به جنگ می رود، نباید خانواده اش را در معرض خطر قرار دهد. علاوه بر این، هدف از مباهله، تشیخص راستگو بودن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود و این مسئله به پیامبر و تکذیب کنندگان ایشان اختصاص داشت.

در پاسخ به این اشکال می گوییم از اینکه پیامبر عزیزانش را همراه خود برد، پی می بریم که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به آنچه می گفت واقعا ایمان داشت. کسی که پاره جگرش را در معرض چنین مباهله ای قرار می دهد، صد در صد به آنچه می گوید، مطمئن است؛ از این رو یقین دارد که دشمنش دروغ می گوید و خطری متوجه آنها نیست.

ص:423

زمخشری در ادامه می گوید:

«پیامبر ابناء و نساء را بر خودش (انفسنا) مقدم کرده تا جایگاه و عزت و احترام آنها را برساند».

آخرین جمله زمخشری دیدگاه او را نسبت به اهل بیت علیهم السلام مشخص می کند. وی می گوید: «این آیه، قوی ترین دلیل برتری اصحاب کساء علیهم السلام بر دیگران است».(1)

همان گونه که اشاره شد، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به قدری به حقانیت خود اطمینان داشت که نزدیک ترین عزیزانش را برای مباهله همراه خود برد؛ همان گونه که قرآن فرمود: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ ؛ «پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است».

پس شرط هر دعوت کننده ای این است که در درجه اول، خودش به آنچه می گوید، باور داشته باشد.

یک استاد یا یک سخنران پیش از آنکه برای مردم یا دانش پژوهان مطلبی را بیان کند، می بایست در درجه اول آنچه را می گوید صد در صد باور داشته باشد و هرگز نباید مطلبی را که به آن یقین ندارد، مطرح کند. چگونه انسان می تواند مطلبی را برای دیگران مطرح کند، در حالی که نسبت به آن حتی یک درصد شک دارد، زیرا اگر او این مطلب را مطرح کند شنونده آن را نمی پذیرد؛ زیرا از لحن گفتارش پیداست که خودش گفتارش را باور ندارد.

یکی از سنت های الهی این است که اگر شخصی مطلبی را که باور ندارد، بگوید خداوند در لحنش به گونه ای تصرف می کند که خود گفتارش شاهد بر دروغش می شود به همین جهت است که نمی توان دروغ را بر کسی پنهان کرد.

2. آیه مباهله و تعبیر جمع

یکی از مهم ترین سؤالات مطرح شده درباره آیه مباهله، تعبیر جمع در این آیه شریفه و عدم مطابقت آن با احادیث و روایات موجود در منابع فریقین است که در آنها مصادیق این آیه افراد معین، نه جمع، معرفی می شوند.

ص:424


1- (1) . الکشاف، ج 1، صص 369-370.

طبق احادیث و روایات موجود در منابع فریقین منظور از أَبْناءَنا پسران ما، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام منظور از وَ نِساءَنا زنان خویش (حضرت فاطمه زهرا علیها السلام) و منظور از وَ أَنْفُسَنا نفوس خود، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و امام علی علیه السلام است.(1)

از طرف دیگر طبق بیان محمد رشید رضا، زبان عربی کلمه وَ نِساءَکُمْ زنان ما، بر دختر شخص و نیز وَ أَنْفُسَنا نفوس ما، بر یک نفر (امام علی) اطلاق نمی شود.(2)

در پاسخ به این سؤال مطرح شده باید بگوییم:

1. پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم مبین و مفسر آیات نورانی قرآن کریم است. خداوند متعال در همین خصوص می فرماید: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ؛ (3) ما این ذکر [قرآن] را بر تو نازل کردیم تا آنچه را به سوی مردم نازل شده، برای آنها روشن سازی، شاید اندیشه کنند.

بنابراین بر امت اسلامی فرض است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را مفسر و مبین حقیقی قرآن کریم بدانند و بیانات آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم را دراین باره بدون چون و چرا بپذیرند.

2. براساس روایات و احادیث صحیح و مورد قبول مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت، پس از نزول آیه مباهله، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم جهت انجام مباهله با هیئت مسیحی نجران، علی بن ابی طالب علیه السلام، فاطمه زهرا علیهاالسلام، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را همراه خود آورد و آنها را اهل بیت خود معرفی نمود.(4)

ص:425


1- (1) . این سؤال و پاسخ آن در تفسیر من وحی القرآن، ج 6، صص 69-71؛ تفسیر نمونه، ج 2، صص 586-588 آمده است.
2- (2) . ر. ک: تفسیر المنار، ج 3، ص 322.
3- (3) . سوره نحل، آیه 44.
4- (4) . ر. ک: صحیح مسلم، ص 1042، ح 12؛ سنن الترمذی، ج 5، ص 225، ح 2999؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 150؛ الدر المنثور فی التفسیر الماثور، ج 2، صص 232-233؛ اسباب النزول، صص 90-91؛ جامع البیان، ج 3، ص 300، جزء 3؛ الامالی شیخ طوسی، ص 307، ح 616؛ تفسیر العیاشی، ج 1، ص 177،

در واقع، به همراه آوردن این اشخاص، نوعی تفسیر و تبیین کلمات به کار رفته در این آیه مباهله است و اگر کسی دراین خصوص اعتراضی داشته باشد، در واقع به شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اعتراض می کند.

3. قرآن کریم مملو از چنین مواردی است که در آنها به جای یک فرد، ضمیر یا صیغه جمع به کار رفته است که در اینجا به دو مورد از آن اشاره می کنیم:

الف) سوره آل عمران، آیه 173: اَلَّذِینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ ؛

«اینها [مؤمنان واقعی] کسانی بودند که [بعضی از] مردم به آنان گفتند: [لشکر دشمن] برای [حمله به] شما اجتماع کرده اند. از آنها بترسید، اما این سخن بر ایمان آنها افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست».

براساس دیدگاه عده ای از مفسران، قائل این سخن، نعیم بن مسعود الاشجعی بود، چرا که وی به دستور ابوسفیان قصد داشت مسلمانان را از مشرکان را بترساند.(1)

ب) سوره آل عمران، آیه 181: لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ... ؛

«همانا خداوند سخن آنها را که گفتند: خدا فقیر است و ما بی نیازیم شنید».

براساس اعتراف عده ای از مفسران فریقین، قائل این سخن بی اساس، «حی بن احطب» یا «غنحاص» فردی از یهودیان بوده است.(2)

اگر به آیات نورانی قرآن کریم و شأن نزول آنها توجه بیشتری کنیم روشن خواهد شد که در موارد متعددی، به جای یک فرد از ضمیر یا صیغه جمع، استفاده جمع شده که همه اینها نشانه بی اساس بودن سؤال مورد بحث است.

ص:426


1- (1) . ر. ک: مجمع البیان، ج 2، ص 889؛ تفسیر البیضاوی، ج 1، ص 190؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 438 (ابن کثیر در تفسیر خود، قائل این سخن را شیطان معرفی کرده است)؛ تفسیرالمنار، ج 4، صص 238-239.
2- (2) . ر. ک: مجمع البیان، ج 2، ص 898؛ تفسیر البیضاوی، ج 1، ص 193؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 443.

3. شبهه عدم بلوغ حسنین علیهم السلام

برخی اشکال کرده اند که حسنین علیهما السلام در آن زمان بالغ نشده بودند و بلوغ یکی از شرایط مباهله است.

آلوسی می گوید:

گروهی از معتزله بر این باورند که حسنین علیهما السلام در آن زمان بالغ شده بوده اند، زیرا بلوغ در مسئله مباهله شرط است؛ اما علمای شیعه معتقدند که در مباهله، بلوغ شرط نیست و تنها کمال عقلی و توانایی تشخیص نیکی از بدی کافی است. گاهی کمال عقلی یک شخص نابالغ افزون از بالغ هاست.

آلوسی سپس در تأیید این سخن می گوید:

ممکن است خداوند برای این بزرگواران خرق عادت کند... بنابراین اگر حصول کمال عقلی در کودکان هم سن حسنین علیهما السلام طبیعی نباشد، درخصوص حسنین علیهما السلام این امر غیرممکن، ممکن می شود تا مقامشان برای دیگران روشن شود و جایگاه ویژه آنها نزد پروردگار مشخص شود. امتیازهای این خانواده، محمد و آلش علیهم السلام، به اندازه ای است که قابل شمارش نیست، «وهم الذین لا تحصی خصائصهم»(1).

آلوسی در این بیان، شبهه ای را مطرح می کند و خود بدان پاسخ می دهد و در مقام شامخ اهل البیت چنین و هنگام به تصویر کشیدن سخن نجرانیان می گوید:

«ای گروه نصارا من چهره هایی می بینم که اگر از خداوند بخواهند، کوه ها جابه جا می شوند، پس مباهله نکنید که هلاک می شوید.»(2)

در تکمیل این سخن می توان گفت:

1. با اینکه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هنگام نزول آیه مباهله سن کمتری داشتند، نباید فراموش کرد که انتخاب آن دو حضرت برای مباهله، براساس روایات متعدد و صحیح فریقین توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم انجام گرفته است و اگر افراد دیگری برتر و افضل از آنها وجود داشتند، حتماً پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به

ص:427


1- (1) . روح المعانی، ج 2، ص 168.
2- (2) . همان.

جای آن دو، همان افراد را همراه با خود به مباهله می آوردند. بنابراین، صرف آوردن این دو برای مباهله، به طور روشن بر برتری و افضل بودن آنها دلالت دارد و کم بودن سن آنها در این باره مشکلی ایجاد نمی کند. البته برتری آنها پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و علی بن ابی طالب علیه السلام است.

2. نباید فراموش کرد که برتری و افضلیت، همواره با رسیدن فرد به مرتبه بلوغ و ازدیاد سن نیست. گاه اشخاص مقدسی در سن بسیار کم به مقامات بزرگ الهی رسیده اند که با مراجعه به آیات نورانی قرآن کریم، دو مورد از آنها را ذکر می کنیم:

الف) حضرت یحیی علیه السلام

یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا1

(ما پس از تولد یحیی به او گفتیم: ای یحیی! کتاب] الهی [را با قوت بگیر] و به آن عمل کن [و ما حکمت و پیامبری را درسن کودکی به وی دادیم».

براساس بیان نصر بن محمد سمرقندی و مفسر معروف، فخر رازی، منظور از «حکم» در این آیه شریفه، پیامبری، اندیشه و خیر و برکت است.(1) همچنین مرحوم طبرسی ذیل همین آیه، از عبدالله بن عباس روایتی نقل می کند که براساس آن حضرت یحیی علیه السلام در سه سالگی به مقام پیامبری رسیده است.(2)

ب) حضرت عیسی مسیح علیه السلام

قالَ إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا ؛(3)

«[عیسی مسیح در گهواره به سخن آمد و چنین] گفت: همانا من بنده خدا هستم و خداوند به من کتاب [انجیل] داده و مرا پیامبر قرارداده است».

شیخ کلینی در کتاب کافی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که آن حضرت علیه السلام فرمود:

ص:428


1- (2) . ر. ک: تفسیر السمر قندی، ج 2، ص 230؛ تفسیرالفخر الرازی، ج 21، ص 192.
2- (3) . ر. ک: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 781.
3- (4) . سوره مریم، آیه 30.

«کان یومئذ نبیا حجة الله غیر مرسل...؛ حضرت عیسی علیه السلام در آن هنگام یک پیامبر الهی غیر مرسل و حجت الهی بود»

آن حضرت علیه السلام در ادامه می فرماید:

«فلما بلغ عیسی علیه السلام سبع سنین تکلم بالنبوه و الرسالة حین اوحی الله تعالی الیه...؛(1) وقتی حضرت عیسی علیه السلام به هفت سالگی رسید، براساس وحی الهی نازل شده بر او، از نبوت و رسالت خود خبر داد...».

همان گونه که از آیات و روایات مذکور به دست می آید، رسیدن به یک مقام و فضیلت الهی، به ویژه مقام نبوت و رسالت، حتما مبتنی بر رسیدن آن شخص به حد تکلیف و بلوغ نیست. بنابراین برتری و افضلیت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در سن کودکی، امری عادی است؛ چون این مسئله کمتر از مقام نبوت و رسالت است که حتی در سه و هفت سالگی و حتی در گهواره به برخی از پیامبران الهی داده شده است. آنچه در این مورد ضرورت دارد، معرفت عقل و طاعت الهی و اقرار به رسالت و نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم است که این ویژگی ها نیز بدون شک در امام حسن و امام حسین علیهماالسلام وجود داشته است.

بنابراین آمدن امام حسن و امام حسین علیهماالسلام برای مباهله دلیل روشنی بر افضلیت و برتری آن دو پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و امام علی بن ابی طالب علیه السلام در میان امت اسلامی و نیز دلیلی بر برتری و افضلیت آنها بر اصحاب دیگر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، البته بعد از پدرشان امام علی علیه السلام به شمار می آید و کمی سن آن حضرات در این باره هیچ مشکلی ایجاد نمی کند.

4. همتایی علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

علی علیه السلام در حکم نفس پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است، چون وَ أَنْفُسَنا در آیه دلالت برخود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و علی علیه السلام می کند؛ به عبارت دیگر خود آن حضرت و علی علیه السلام، خودش است.

ص:429


1- (1) . کلینی، الاصول من الکافی، ج 1، ص 382، ح 1.

مرحوم طبرسی(1) در مجمع البیان می گوید:

ما با این آیه استدلال می کنیم که علی علیه السلام پس از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بر همه کس برتری دارد، بنابراین پس از رحلت پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم با وجود علی علیه السلام گویا خود پیغمبر وجود دارد و تا زمانی که خود پیغمبر وجود داشته باشد، نوبت به دیگری نمی رسد.

لازمه این سخن آن است که علی علیه السلام هم برترین اوصیا باشد، چرا که پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم برترین پیامبران است.

فخر رازی در تفسیر کبیر، پس از نقل روایت اصحاب کساء که مربوط به آیه تطهیر است می گوید: «تقریباً همه مفسران و حدیث شناسان بر صحت روایت حدیث کساء اتفاق دارند».(2)

فخر رازی در ادامه، سخن یکی از بزرگان شیعه را، به نام «محمود بن علی بن حسن بن حمَّصی رازی»(3) نقل و سپس آن را نقد می کند.

استدلال حمَّصی

حمّصی آیه مباهله را دلیل برتری علی علیه السلام بر سایر پیامبران، به جز پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می داند و این موضوع را این گونه بیان می کند:

از آنجا که علی علیه السلام طبق آیه مباهله در حکم نفس پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است، باید در همه اوصاف به جز نبوت، همتای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باشد.

همتایی علی علیه السلام با پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم همچون تشبیه است. اگر تشبیه اطلاق داشته باشد، شمول را می رساند؛ یعنی مشبه در همه جهات و صفات شبیه مشبه به است. بنابراین علی علیه السلام در همه جهات از جمله برتری بر سایر انبیاء و برتری بر انسان های دیگر،(4) همانند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است. پیامبر صلی الله علیه وآله

ص:430


1- (1) . طبرس، معرب تفرش است. این مفسر بزرگ اهل تفرش و از علمای بزرگ قرن ششم است. شاید بتوان گفت تفسیر او، مجمع البیان، درجهان اسلام بی نظیر است.
2- (2) . تفسیر کبیر، ج 8، ص 80.
3- (3) . ایشان از استادان بزرگ شیخ فرّاء جدّ سید ابن طاووس است و در کتاب های رجالی از ایشان به بزرگی یاد می کنند و وی را دراصول عقائدو اصول معارف، علامه زمانش می دانند.
4- (4) . اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ سوره احزاب، آیه 6.

وسلم بر مسلمانان ولایت دارد و تصمیماتش در مقام زعامت، بر هر تصمیمی مقدم است. علی علیه السلام نیز در این جهت همانند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است.

نکته دیگری که در قانون تشبیه وجود دارد این است که تشبیه، به بارزترین صفت مشبه به منصرف می شود؛ مانند جمله «حسین مانند شیر است» بارزترین صفت شیر، شجاعت است؛ از این رو همانندی حسین با شیر در شجاعت است، نه یال و کوپال. اگر چیزی را به گل تشبیه کردند، وجه شباهت، خوش بویی و شادابی گل است. بارزترین صفت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم عبارت بود از نبوت، وقتی حضرت علی علیه السلام به پیامبر خدا تشبیه می شود معنای این کلام آن است که امام هر جهت شبیه آن پیامبر است مگر از جهت نبوت.

و به عبارت دیگر وقتی جهت تشبیه ذکر نشده است دلالت بر عمومیت این شباهت است مگر از جهت نبوت که استثناء شده است. چون اگر عمومیتی نباشد، استثنا معنا ندارد.

این دانشمند بزرگوار که به قول فخر رازی معلم الامامیه است می گوید:

«مقتضای مساوات و مماثلت بین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و علی علیه السلام این است که علی علیه السلام در همه صفات و کمالات جز نبوت همانند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باشد. از طرفی، به اجماع مسلمانان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم برترین پیامبران است، پس علی علیه السلام بر همه پیامبران برتری دارد».

سپس فخر رازی در تأیید سخن حمَّصی حدیثی را آورده می گوید: «این حدیث نزد اهل تسنن و شیعیان معتبر می باشد».

فخر رازی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند:

من أراد أن یری آدم فی علمه و نوحاً فی طاعته و ابراهیم فی خلته و موسی فی هیبته و عیسی فی صفوته فلینظر الی علی بن ابی طالب علیه السلام؛ اگر کسی بخواهد آدم را در علمش،(1) نوح را در بندگی اش، ابراهیم را در مقام دوستی اش با خدا، موسی را در هیبتش و عیسی را در مقام برگزیدگی اش ببیند، به علی علیه السلام نگاه کند.

ص:431


1- (1) . وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها؛ مراد از آموزش «اسماء» این نیست که خداوند همانند مکتب خانه ها به آدم لغت یاد داد، مانند اینکه اسم این میوه انار است؛ بلکه در این جا «اسماء» به معنای آثار، خواص صفات و حقایق اشیاء است. پروردگار حقیقت اشیاء و اسرار نهان در طبیعت را به آدم آموخت و آدم از آنچه وجود دارد و آنچه به وجود خواهد آمد آگاهی یافت.
اشکال فخر رازی

فخر رازی پس از آنکه کلام حمصی را با حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تأیید می کند، با چند جمله مبهم و نامفهوم به استدلال حمَّصی این گونه اشکال می کند:

«شیعه با همین دلیل برتری علی علیه السلام را بر دیگر صحابه اثبات می کند، حال آنکه اجماع داریم که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر دیگران برتری دارد و این برتری شامل علی علیه السلام می شود».(1)

فخر رازی این جمله را می گوید و می گذرد، حال آنکه کسی منکر برتری پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برعلی علیه السلام نشده است. سخن این است که علی علیه السلام در برتری بر دیگر پیامبران، همتای پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است، نه اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برتر از علی علیه السلام نباشد.

گذری کوتاه بر زندگی و شخصیت فخر رازی

فخر رازی متولد ری است و در این شهر به سخنرانی توانا شهرت داشت. او از ری به خوارزم که پایتخت خوارزمیان بود مهاجرت کرد و در آنجا شهرت یافت. شهرت فخر رازی خارج از محدوده جهان اسلام به قدری فراگیر شده بود که چنگیزخان هنگام حمله به خوارزم اعلام کرد:

«خانه امام رازی که در آن زمان رحلت کرده بود در امان است و هرکس به خانه او پناه ببرد در امان خواهد بود».

به برکت خانه فخر رازی که قلعه بزرگی بود، بیشتر مردم خوارزم نجات یافتند و این نیست مگر به برکت تفسیری که نگاشته بود.

فخر رازی در تفسیرش، به نام تفسیر کبیر، قرآن را در سی جلد تفسیر کرده است. تفسیر کبیر رازی در همان زمان در سرتاسر کشور پخش شد و همه تفسیرهای پیش از خود را نسخ کرد. این تفسیر از جهت علمی و احاطه بر مسائل قرآنی از اعتبار بالایی برخوردار است. با وجود عظمت این تفسیر، دانشمندان اهل سنت در کتاب های رجالی خود نسبت به فخر رازی اظهار بدبینی می کنند. آنها می گویند:

ص:432


1- (1) . تفسیر کبیر، ج 8، ص 81.

بر ما مشخص نیست که آیا فخر رازی در مسلک اهل سنت بود یا مسلک شیعه؟ هنگامی که او از شیعیان سخنی را نقل می کند و دلیل آنان را طرح می کند به قدری مفصل، مبرهن و روشن نقل می کند که مخاطب آن را به راحتی می پذیرد؛ اما در پاسخ دادن به استدلال شیعیان به قدری آشفته و مشوش سخن می گوید، که هیچ مطلبی از آن به دست نمی آید.

فخر رازی به «امام المشککین» مشهور بود؛ یعنی کسی که خوب تشکیک می کند و شبهات شیعه را خوب بیان می کند، اما پاسخ شبهه را مبهم مطرح می کند. از این رو علمای رجال اهل سنت بر این باورند که در حقیقت، فخر رازی شیعه است.

اشکال آلوسی

سیدمحمود آلوسی، مفسر معاصر، در بغداد زندگی می کرد و با دانشمندان شیعه در تماس بود. او در تفسیرش(1) در بسیاری از موارد با شیعه درگیر می شود و گاهی نیز افتراهای بزرگی به شیعه می زند.

آلوسی ذیل آیه مباهله، سخنان فخر رازی را نقل می کند و همان پاسخ های غیر قانع کننده وی را مطرح می کند و در ادامه می گوید:

دلالت این آیه بر فضیلت آل الله،(2) از مسائلی است که هیچ مؤمنی در آن شک نمی کند. شیعه به این آیه استدلال می کند که پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم علی کرم الله وجهه(3) بر خلافت اولویت داشته است. روش استدلال شیعه این گونه است: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر دیگران برتری دارد و تصرفاتش نسبت به دیگر تصرفات مقدّم است. از طرفی، طبق آیه شریفه [مودت] علی علیه السلام در صفات کمالی همتای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است؛ نتیجه اینکه به مقتضای قانون مساوات، علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

ص:433


1- (1) . تفسیر روح المعانی، آلوسی از تفسیر فخر رازی گسترده تر است و جهان تسنن توجه ویژه ای به آن دارد.
2- (2) . آلوسی با به کار بردن واژه «آل الله» منظورش را به خوبی بیان می کند و جای هیچ شبه ای باقی نمی گذارد؛ زیرا استفاده از تعبیر «آل الله» ویژه شیعیان است و مراد از آن «پنج تن» می باشد.
3- (3) . همه دانشمندان اهل سنت مقیدند جمله «کرم الله وجهه» را برای مولا علی علیه السلام به کار ببرند؛ زیرا علی علیه السلام یگانه شخصی بود که بر هیچ بتی سجده نکرد.

برترین انسان هاست و تصرفاتش بر تصرفات دیگران اولویت دارد، پس باید تصدی شئون امت به علی علیه السلام واگذار شود.

سپس آلوسی به این استدلال سه اشکال می کند؛ اشکال هایی که از قبیل ایرادهای فخر رازی است:

اشکال نخست: از کجا می دانید مراد از «انفسنا»، امیر(1) باشد؟ شاید امیر داخل در کلمه «ابناءنا» باشد. [اشکال ندارد کسی به دامادش بگوید: ابن].

اشکال دوم: بر فرض اگر قبول کنیم که امیر داخل در «انفسنا» باشد، لازمه اش این نیست که در همه صفات مانند پیغمبر باشد. شاید از جهت پسر عمو بودن مانند یکدیگر باشند.

اشکال سوم: اگر این آیه بر همتایی امیر با پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم در همه صفات دلالت کند؛ لازم می آید که ایشان در زمان پیغمبر هم امام باشد(2).

هر سه اشکال آلوسی بی اساس است و مشخص نیست آلوسی تلازمی را که در اشکال سوم مطرح شده، از کجا آورده است.

همچنین خود پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم پاسخ بیشتر سؤال هایی را که از ایشان می شد به علی علیه السلام می سپردند و در مناسبت های مختلف علی علیه السلام را امام هدایت و الگو معرفی می کردند؛ از جمله آن حضرت درباره علی علیه السلام می فرمودند:

«علی همواره با حق و حق با علی همراه است و علی به هر سمت بچرخد، حق نیز به همان سمت می چرخد».

همه اینها بیانگر امامت علی علیه السلام بر مسلمانان است و این اشکال به طور مفصل، جواب داده شد. و مجال بیشتری برای طرح آنها نیست.

«انفسنا» در روایات

1. ابن حجر هیثمی در کتاب الصواعق المحرقه، شانزده آیه درباره مقام ولایت مولا امیر مؤمنان علیه السلام ذکر کرده که آیه مباهله، نهمین آیه آن است. وی ذیل آیه مباهله اثبات

ص:434


1- (1) . در عراق کلمه «امیر» اسم مخصوص مولا امیر مؤمنان علیه السلام است.
2- (2) . روح المعانی، ج 2، صص 167-168.

می کند که مقصود از: «انفسنا» شخص علی علیه السلام است و نفس علی علیه السلام همان نفس پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم شمرده می شود.

هیثمی برای اثبات سخن خود به روایتی درباره روز شورا اشاره می کند. روز شورا خلیفه دوم دستور داد آن شش نفر مجلس شورا را تشکیل دهند و از بین خودشان یک نفر را برای خلافت انتخاب کنند. در آن جلسه شرایطی را برای حضرت علی علیه السلام تعیین کردند و گفتند:

«شما را به شرطی به خلافت بر می گزینیم که پس از عمل به کتاب و سنت پیغمبر، سنت شیخین را نیز رعایت کنید».

حضرت علیه السلام فرمودند:

«آن دو نفر (شیخین) هرچه گفتند، نظر خودشان است و برای من، پس از کتاب خدا و سنت پیغمبر، نظر خودم حجت است».

آن شش نفر گفتند: «حال که شرط ما را قبول نمی کنید، شما را انتخاب نمی کنیم.»

سپس به خلیفه سوم این پیشنهاد را دادند و او هم تمام شرایط را پذیرفت و در نهایت با او بیعت کردند.

هر یک از افرادی که در آن جلسه حضور داشتند، کاندیدای خلافت بودند و هرکدام خود را معرفی می کردند. ابن حجر کلام مولا امیر مؤمنان علیه السلام را ذکر می کند که می فرمایند:

انشدکم بالله هل فیکم احد اقرب الی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فی الرحم منّی ومن جعله نفسه، وابناء ابناءه، ونساء ه نساءه، غیری؟ قالوا: اللهم لا؛(1) من شما را به خدا سوگند می دهم، آیا در بین شما شخصی نزدیک تر از من به پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم از جهت رحم، وجود دارد کسی که [آن قدر به پیغمبر نزدیک باشد که پیامبر] او را نفس خودش قرار داده باشد و فرزندان او را فرزندان خود بشمارد و زنان او را زنان خودش بداند. همگی به اتفاق گفتند: نه!.

ابن حجر می گوید:

«حضرت امیر علیه السلام در آن جلسه مهم خود را نفس پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم معرفی کرد و همه حاضران پذیرفتند که او نفس پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است».

ص:435


1- (1) . الصواعق المحرقه، ص 93.

2. واحدی که یکی از مفسران بزرگ است نقل می کند که «ابناءنا» یعنی حسن و حسین و مراد از «نساءنا» فاطمه و مقصود از «انفسنا» علی بن ابی طالب علیهم السلام است.(1)

3. علامه حلی با همین بیانات ولایت بلافصل امام امیر مؤمنان علیه السلام را پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ثابت می کند. وی می گوید:

به عقیده ما فردی باید جانشین پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم شود که به تصریح آیه مباهله خود پیغمبر شناخته شده است.

مراد آیه که می گوید: علی علیه السلام خود پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است این نیست که شخص علی علیه السلام همان شخص پیامبر باشد؛ بلکه منظور این است که در همه صفات کمالی به جز مقام رسالت همانند اوست.

از این رو پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شخصی که در همه صفات همانند پیامبر است باید جانشین ایشان شود. پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم کامل ترین مخلوق است و تصرفاتش بر دیگران اولویت دارد و کسی که با پیامبر در همه ویژگی ها مساوی باشد، همانند پیامبر کامل ترین مخلوق است و تصمیمش بر تصمیم دیگران اولویت دارد.

علامه حلی در ادامه می گوید:

این آیه بهترین دلیل برتری مرتبه مولایمان امیر مؤمنان علیه السلام است؛ چرا که خداوند به تساوی وی با نفس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم حکم کرده است و خداوند او را برای یاری پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم در جایگاه خطیر دعا کردن برگزید. چه فضیلتی از این بالاتر که خداوند به پیامبرش دستور دهد که برای توسل و دعا از او (علی) کمک بخواهد. آیا این جایگاه رفیع برای شخصی غیر از او وجود دارد؟(2)

4. علامه مظفر در کتاب «دلائل الصدیق» در توضیح سخنان علامه حلی می گوید:

این آیه برامامت مولا امیرمؤمنان علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دلالت می کند؛ چرا که ایشان در همه ویژگی ها و فضایل، به جز نبوت، با

ص:436


1- (1) . همان.
2- (2) . دلائل الصدق، ج 2، صص 82-83.

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مساوی است که اولویت پیامبر بر دیگران، از جمله این ویژگی هاست. کسی که نفس پیغمبر است، زیردست هیچ کس قرار نمی گیرد، همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم زیر دست هیچ کس نبود.

مرحوم مظفر در ادامه می گوید:

بلکه تنها از یک جنبۀ این آیه می توانیم امامت امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت کنیم. از این آیه استفاده می شود که علی علیه السلام پس از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از همه امت بالاتر است و عقل حکم می کند که رهبری امت را برترین فرد امت به عهده گیرد.(1)

5. مرحوم صدوق نقل می کند:

در مجلسی که امام رضا علیه السلام، مأمون و برخی از دانشمندان حضور داشتند، امام علیه السلام آیه هایی را که در شأن اهل بیت علیهم السلام است، بر می شمردند تا به آیه مباهله رسیدند. حضرت از حاضران پرسیدند: آیا می دانید مراد از «انفسنا وانفسکم» چیست؟ آنها در پاسخ گفتند: «خود پیامبر». حضرت فرمودند:

همگی شما در اشتباهید. مقصود، علی بن ابی طالب است، سپس برای اثبات سخن خود به نامه ای که پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم به یکی از قبائل عرب نوشته بودند، اشاره کرده، گفتند: «پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در آن نامه آنها را این گونه تهدید کردند: اگر سر تسلیم فرود نیاورید، شخصی را به سوی شما می فرستم که همانند خودم است، یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام».

امام رضا علیه السلام در ادامه فرمودند:

این خصوصیتی است که هیچ کس نمی تواند در آن بر علی علیه السلام پیشی بگیرد و فضیلتی است که هیچ بشری نمی تواند به آن برسد و شرفی است که هیچ آفریده ای نمی تواند در آن بر علی علیه السلام سبقت بگیرد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نفس علی علیه السلام را همانند نفس خودش قرار داده است.(2)

6. مرحوم سید مرتضی در کتاب «الفصول المختاره» از استادش شیخ مفید، نقل می کند:

ص:437


1- (1) . همان، ص 85.
2- (2) . عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 182.

روزی مأمون از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام پرسید: «بزرگ ترین فضیلت امیرمؤمنان علیه السلام که قرآن برآن دلالت می کند چیست؟»

امام رضا علیه السلام فرمودند:

«حدیث مباهله»؛ سپس امام علیه السلام آیه مباهله را قرائت کردند و در توضیح آن فرمودند: «مراد از «ابناءنا» حسن و حسین علیهماالسلام هستند؛ مقصود از «نساءنا» حضرت زهرا علیها السلام و مراد از «انفسنا» امیر مؤمنان علیه السلام است که به حکم خداوند نفس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است. از طرفی می دانیم که هیچ آفریده ای برتر از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم نیست و به حکم پروردگار، هیچ کس نباید از نفس رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم برتر باشد». مأمون پرسید: به چه دلیل می گویید: «انفسنا» یعنی امیر مؤمنان علیه السلام؟ ممکن است مقصود خود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باشد.

امام رضا علیه السلام در پاسخ فرمودند:

این سخن تو، به قرینه کلمه «ندع»، درست نیست، چرا که کسی خودش را دعوت نمی کند. دعوت کننده همواره دیگری را دعوت می کند و از آنجا که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مردی را، به جز امیر مؤمنان علیه السلام در مباهله دعوت نکرده بود، ثابت می شود که علی علیه السلام نفس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است.(1)

روایت شجره واحده

پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم همواره توجه ویژه ای به مولا امیر مؤمنان علیه السلام داشتند و آن حضرت را هم ردیف خود می دانستند. جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند که حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

«من و علی از یک درختیم و بقیه مردم از درخت های دیگر».

ص:438


1- (1) . بحارالانوار، ج 10، صص 350-351، کسانی که به این مطلب تصریح نموده اند: صحیح مسلم، ج 2، ص 278؛ صواعق المحرقه، ص 72؛ تفسیر بیضاوی، ج 2، ص 22؛ تفسیر طبری، ج 3، ص 193؛ تفسیر نیشابوری و تفسیر فخر رازی ذیل آیه؛ الاصابه، ج 4، ص 271. در همه این آثار اجماع است که مراد از «انفسنا» نفس علی علیه السلام است نه غیر او.

به طور قطع مراد پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم این نیست که من و علی از یک ریشه نسبی و هردو فرزندان عبدالمطلب هستیم؛ چرا که همه عموها و پسر عموهای پیامبر نیز از یک ریشه نسبی بودند. به علاوه، اگر ریشه نسبی مقصود باشد، ویژگی خاصی برای علی علیه السلام ثابت نمی شود، بنابراین سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به نور نبوت و ولایت اشاره دارد که این دو از ازل یک جا جلوه می کردند. هنگامی که این نور نبوت و ولایت به صلب عبدالمطلب رسید، از هم جدا شده، یکی به صلب ابوطالب انتقال یافت و دیگری در صلب عبدالله. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در روایت دیگری می فرماید:

«من اصل درخت هستم، فاطمه شاخه، علی پیوند، حسن و حسین میوه های درخت و شیعیان ما برگ های این درخت.»

از این رو ما شیعیان باید تلاش کنیم از برگ های سر سبز و خرم این درخت باشیم، نه از برگ های پژمرده.(1)

روایتی در زمینه ولایت امیر مؤمنان علیه السلام

در صحیح ترمذی، یکی از صحاح شش گانه اهل سنت و «مسند احمد» از معتبرترین کتب آنان و دیگر کتب اهل سنت نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم علی علیه السلام را به سرپرستی گروهی به مأموریت فرستاد. برخی از افراد گروه که از کارهای حضرت علی علیه السلام خوششان نمی آمد بر ضد حضرت توطئه کردند و گفتند: «هنگامی که به مدینه بازگشتیم، از دست علی علیه السلام نزد پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم شکایت می کنیم و آبرویش را می بریم».

هنگامی که خدمت پیغمیر صلی الله علیه وآله وسلم رسیدند، یکی یکی بلند شدند و هر یک شکایتی را مطرح کردند. ناگهان پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم در حالی که خشم از چهره اش می جوشید، از جا برخاست و این جمله را سه بار تکرار کرد: «از علی چه می خواهید؟»

ص:439


1- (1) . ر. ک: بخش فضایل. برای مطالعه بیشتر ر. ک: پرتو ولایت، آیت الله معرفت، تدوین مجتبی خطاط، چاپخانه دفتر تبلیغات قم، زمستان 1384؛ ینابیع الموده، باب هفتم، ج 1، ص 119 (فصلی در اینکه حضرت علی علیه السلام جان رسول الله است).

سپس فرمود:

«علی از من است و من از علی و او پس از من ولی هر مؤمنی است.»(1)

در این روایت پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم خودش را جای علی علیه السلام قرار می دهد. پس اگر کسی علی علیه السلام را قبول نداشته باشد، پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم را قبول ندارد.

نتیجه مباحث آیه مباهله

آنچه می توان از مباحث گذشته به عنوان نتیجه به دست آورد؛ عبارت است از:

1. براساس آیه شریفه مباهله و روایات و احادیث مربوط به آن می توان نتیجه گرفت که امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام پسران رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم هستند. شیخ طبرسی (متوفای 548) در همین باره می نویسد:

اجمع المفسرون علی ان المراد بابناءنا الحسن و الحسین علیه السلام و قال ابوبکر الرازی: هذا یدل علی ان الحسن و الحسین علیهماالسلام ابناء رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و ان ولد الابنة ابن نبی الحقیقه؛(2) مفسران اتفاق نظر دارند که منظور از «ابنائنا» [پسران ما در آیه مباهله] حسن و حسین علیهما السلام است و ابوبکر رازی می گوید: این دلالت می کند که حسن و حسین علیهما السلام دو پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستند و همانا فرزند دختر، در حقیقت، پسر به شمار می آید.

همچنین مفسر اهل سنت فخر رازی می نویسد:

هذه الآیة دالة علی ان الحسن والحسین علیهماالسلام کانا ابنی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم...؛(3) این آیه دلالت بر آن دارد که حسن و حسین علیهماالسلام دو پسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستند....

ص:440


1- (1) . ر. ک: صحیح ترمذی، ج 2، ص 297؛ مسند احمد، ج 5، ص 356؛ مجمع الهیثمی، ج 9، ص 128.
2- (2) . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 763.
3- (3) . تفسیر الفخر الرازی، ج 8، ص 89.

گفتنی است که همین مطلب را می توان از آیات دیگر قرآنی نیز به دست آورد. فخر رازی در این باره به آیات 84 و 85 سوره انعام استدلال نموده است.

2. براساس آیه شریفه مباهله و روایات مربوط به آن، نتیجه می گیریم که منظور از «نسائنا» در آیه مباهله حضرت فاطمه علیهاالسلام و منظور از «انفسنا» علی بن ابی طالب علیه السلام است.

بدون شک تلقی علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان «انفسنا» به نزدیک و گرامی تر بودن آن حضرت علیه السلام نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دلالت آشکار دارد، اما با این تفاوت که امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام پیامبر نیست و بر او وحی نازل نمی شود، ولی در عین حال پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم برترین صحابه برای تصدی رهبری و خلافت امت اسلامی به شمار می آید.

3. آوردن علی بن ابی طالب علیه السلام، فاطمه زهرا علیهاالسلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام جهت انجام مباهله در نوع خود، بر برتری و افضل بودن آنها دلالت آشکار دارد. چون اگر افراد مقدس دیگری در میان همسران و اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم وجود داشتند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم حتماً به جای اینها، آن افراد برتر را برای مباهله همراه خود می آوردند.

مفسر معروف اهل سنت، جار الله زمخشری در همین خصوص می نویسد:

وفیه دلیل لا شیء اقوی منه علی فضل اصحاب الکساء علیه السلام؛(1) در این [آیه و روایات] دلیل بسیار محکمی است بر فضل و برتری اصحاب کساء (پیامبر، امام علی، فاطمه، حسن و حسین علیهماالسلام) می باشد.

همچنین مفسر دیگر اهل سنت، عبدالله بن عمر بیضاوی پس از توضیح و تفسیر آیه مباهله چنین می نویسد:

وهو دلیل علی نبوته وفضل من اتی بهم من اهل بیته؛(2) این دلیلی بر نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و برتری و فضلیت اهل بیت آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم است که همراه او [به مباهله] آمده بودند.

ص:441


1- (1) . تفسیر الکشاف، ج 1، ص 370.
2- (2) . تفسیر البیضاوی، ج 1، ص 163.

بنابراین نتیجه می گیریم که علی بن ابی طالب علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام، برترین و بافضیلت ترین اشخاص نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و نیز برترین اصحاب آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم هستند. همچنین اگر در میان اصحاب آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم همین اشخاص مقدس، برتر و افضل باشند، بدون شک رهبری و خلافت امت اسلامی نیز باید از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم از آنِ امام علی علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام باشد و این حقیقتی است که با تأمل و اندیشه اساسی، می توان آن را درک نمود.

4. برخلاف تصور برخی که می گویند دین اسلام عملاً دین و آیین مربوط به مردان است و زنان در آن به شمار نیامده اند، زنان در مواقع حساس و خطیر، به سهم خود در پیشبرد اهداف مقدس اسلامی مؤثر بودند و در کنار مردان در برابر مخالفان اسلام ایستاده اند. حضور حضرت فاطمه علیهاالسلام در جریان مباهله، دلیلی روشن بر این مطلب است.(1)

5. با اینکه علی بن ابی طالب علیه السلام، فاطمه علیها السلام، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام از بستگان بسیار نزدیک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به شمار می آیند و براساس عرف و لغت می توان آنها را اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نامید، ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از اهل بیت نامیدن آنها هنگام آمادگی جهت مباهله، خودداری کرد، گرچه می دانیم اصطلاح «اهل بیت»، به معنای خاص آن (اهل خانه نبوت و رسالت) اشاره دارد که در آیه شریفه تطهیر در این باره به تفصیل بحث شده است.

6. دعوت هیئت مسیحیان منطقه نجران برای مباهله به دستور الهی و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم دلیل آشکار برتری دین مبین اسلام و حقانیت پیامبر عظیم الشأن السلام صلی الله علیه و آله وسلم است، وگرنه دین و پیامبر غیر حقیقی نمی تواند مخالف خود را این گونه به مباهله و ملاعنه دعوت نماید.

7. آیه شریفه مباهله در رساندن معنای فضیلت و برتری، مخصوص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، علی بن ابی طالب علیه السلام، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام است و دیگران در آن شریک نیستند، ولی مسئله مباهله حکم و مسئله ای کلی

ص:442


1- (1) . ر. ک: تفسیر نمونه، ج 2، ص 590.

و عمومی است. حتی که اگر دو نفر یا دو گروه در مورد یک مسئله مهم (دینی مذهبی و...) با یکدیگر نزاع و اختلاف داشته باشند می توانند برای اثبات حقانیت خود و رسوایی شخص دروغگو یا ظالم دست به مباهله بزنند. در این باره می توان به برخی از روایات نیز استدلال نمود که در یکی از آنها می خوانیم:

روزی ابومسروق یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام از عنادورزی مخالفان اهل بیت علیهم السلام در پذیرش برتری آنها به آن حضرت علیه السلام شکایت نمود. امام صادق علیه السلام به وی فرمود: «اگر آنها سخن شما را نپذیرفتند، آنها را به مباهله دعوت کنید.»

ابومسروق پرسید: چگونه با آنها مباهله کنیم؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «خود را سه روز اصلاح کن (ابومسروق می گوید: گمان می کنم که فرمود: روزه بگیر و غسل کن). سپس با کسی که می خواهی مباهله کنی، به صحرا برو و سپس انگشتان دست راست خود را در انگشتان او قرار بده و سپس از خودت آغاز کن و بگو: «اللهم رب السموات السبع و رب الارضین السبع، عالم الغیب و الشهادة الرحمن الرحیم...؛ خدایا! (ای) پروردگار آسمان ها و زمین های هفت گانه! (ای) عالم غیب و شهادت (و ای پروردگار) رحمان و رحیم! اگر ابو مسروق حقی را انکار و باطلی را ادعا کرده بر او از آسمان عذاب و بلایی بفرست».

سپس دعا را بر او برگردان و بگو:

«و اگر فلانی حقی را انکار کرده و باطلی را ادعا نموده از آسمان بر او عذاب و بلایی را بفرست.»

امام صادق علیه السلام در ادامه حدیث فرمود:

«چیزی نمی گذرد که نتیجه این (مباهله) آشکار خواهد شد. به خدا سوگند هرگز کسی را نیافتم که حاضر باشد با من این چنین مباهله نماید».(1)

در پایان این بحث، از کسانی نام می بریم که تصریح نموده اند این آیه در شأن خمسه طیبه نازل شده است.

1. البیهقی، السنن الکبری، ص 63 (ط حیدرآباد).

ص:443


1- (1) . تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 351، ح 174.

2. القاضی عیاض المغربی، الشفاء (ج 2، ص 41، ط آستانه).

3. ابن تیمیه، منهاج السنته (ج 4، ص 34، ط القاهره).

4. احمد بن اسماعیل البرزنجی، مقاصد الطالبین (ص 11).

5. احمد بن حنبل، مسند (ج 1، ص 185، ط المیمینه، مصر).

6. ابونعیم احمد بن عبدالله الاصبهانی، نزول القرآن (ملحقات احقاق، ج 9، ص 71).

7. الشیخ سعید بن محمد بن مسعود الشافعی، المنتقی فی سیره المصطفی (ص 188).

8. ابن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقه (ص 71، ط مصر) و ص 154.

9. الخطیب التبریزی، مشکاة المصابیح (ج 3، ص 254، ط دمشق).

10. عبدالغنی النابلسی، ذخائر المواریث (ج 1، ص 226، ط قاهره).

11. ابن الدبیع، تیسیر الوصول (ج 2، ص 160، ط نول کشور).

12. علامه قندوزی، الینابیع، صص 164، 281، 232 (ط اسلامبول) و ص 52 حدیث امام صادق علیه السلام با سند امام حسن علیه السلام (صص 107 و 295).

13. سیوطی، تاریخ الخلفاء (ص 65، ط المیمینه مصر).

14. الشیخ حسن نجار، اتحاف ذوی النجابه (ص 145، ط مصر).

15. ابو محمد الحسینی، انتهاء الافهام (ص 197، ط لکهنو، صص 198 و 199).

16. العلامه الشیبانی، المختار فی مناقب الاخیار (ص 3، نسخه مکتبه الظاهریه دمشق).

17. صدیق محمد حسن خان، تفسیر فتح البیان (ج 2، ص 55، ط ولاق مصر) و ج 2، ص 55.

18. علامه الآمر تسری، ارحج المطالب (ص 37، ط لاهور) صص 326 و 38 و 55 و 326 و 38 و 56.

19. السید احمد بن سوره الادریسی، رفع اللبس و الشبهات (ص 40، ط مصر).

20. السید محمد بن یوسف الحسینی (الکافی)، السیف الیمانی المسلول (ص 9، ط مطبعه الترقی بالشام).

21. علامه خواجه خواند میر، علم الکتاب، ص 263.

22. ابن کثیر، البدایة و النهایة (ج 5، ص 52، ط السعاده مصر).

23. ابن کثیر، تفسیر القرآن (ج 2، ص 236، ط ولاق مصر).

24. الحافظ ابونعیم احمد بن عبدالله ابن اسحاق بن موسی بن مهران الاصفهانی، ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین (ذیل آیه 61 آل عمران).

ص:444

25. سیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول (صص 74-75، ط الحبلی قاهره).

26. علامه کازرونی، صفوة الزلال المعین (ص 39).

27. ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة (ص 298، حیدرآباد دکن).

28. ابن المغازلی، المناقب (ص 96، ط تبریز).

29. الواحدی النیشابوری، اسباب النزول، ذیل آیه. صص 90-91.

30. ابوالفرج الاصبهانی، الاغانی (ج 10، ص 295، ط دارالفکر).

31. محمد بن احمد بن قایماز الدمشقی الحلبی، تاریخ الاسلام (ج 3، ص 194، ط قاهره).

32. الشیخ ابو محمد عبدالله بن السعد الیافعی، مرآة الجنان (ج 1، ص 109، ط حیدرآباد).

33. الحبلی، السیرة الحلبیة (ج 3، ص 213، ط قاهره).

34. البلاذری، فتوح البلدان (ص 75، ط قاهره).

35. التفتازانی، شرح المقاصد (ج 2، ص 219، ط الاستانه).

36. ابو عبدالله محمد بن عبدالباقی، شرح المواهب اللدنیه (ج 4، ص 43، ط الازهریه، مصر).

37. ابو العباس تقی الدین المقریزی، امتاع الاسماع (ص 502، ط قاهره).

38. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه (ج 4، ص 108، ط قاهره).

39. القاضی عضدالدین الشافعی، المواقف من شرح الجرجانی (ج 2، ص 614، ط الآستانه).

40. السید جمال الدین عطاء الله الحسینی، روضة الاحباب (ص 561).

41. عمر بن سالم العلوی، تاریخ حضرموت (ج 2، ص 244، ط مصر).

42. الشیخ عثمان دده الحنفی، تاریخ الاسلام و الرجال (ص 255).

43. عبدالغفار الحنفی، ائمة الهدی (ص 146، ط القاهره).

44. ابوبکر العلوی الحضرمی، رشفه الصادی (ص 25، ط قاهره).

45. الذهبی، سیر اعلام النبلاء (ج 3، ص 192، ط دارالمعارف، مصر).

46. نضر بن محمد السمرقندی، تفسیر القرآن (ج 1، ص 134).

47. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 150.

48. طبری، جامع البیان، ج 3، صص 300-301.

49. ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، صص 667-668.

ص:445

50. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 379.

51. سیوطی، درالمنثور فی تفسیر بالمأثور، ج 2، صص 231-233.

52. جارالله زمخشری، الکشاف، ج 1، صص 368-370.

53. قرطبی، جامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 104 (طبع مصر، 1936).

54. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 8، صص 88-89.

55. بیضاوی، تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 163.

56. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 17.

57. ابن اثیر، جامع الاصول (ج 9، ص 470، السنه المحمدیه، مصر).

58. آلوسی، تفسیر روح المعانی (ج 3، ص 167، منیریه مصر).

59. طنطاوی، الجواهر (ج 2، ص 120، چاپ مصر).

60. ابن حجر عسقلانی، الاصابه (ج 2، ص 502، چاپ مصر).

61. ثعلبی، الکشف و البیان، ذیل آیه 61 آل عمران.

62. تفسیر حبری (صص 247-248، رقم 12-13).

63. حسکانی، شواهد التنزیل (ج 1، صص 120-129، رقم 168-176).

64. جوینی، فرائد السمطین (ج 1، ص 377، رقم 307، باب 69).

65. زینی دحلان، السیرة النبویه (ج 3، ص 4 بر حاشیه سیرة الحلبیة).

66. ابن اثیر، اسد الغابه، ج 4، ص 25.

67. بغوی، مصابیح السنة (ج 4، ص 183، در ابتدای مناقب اهل بیت، رقم 4795).

68. محب طبری، ذخائر العقبی، ص 25.

69. ترمذی، سنن، کتاب تفسیر القرآن، الرقم 2999.

70. مسلم، صحیح، ج 4، ص 1871، رقم 32 (فضایل علی علیه السلام).

71. تاریخ الخمیس (ج 2، ص 196).

72. بغوی، تفسیر بغوی الشافعی (ج 1، ص 310).

73. محمد الحسن بن محمد بن زیاد معروف به النقاش، تفسیر الشفاء الصدور، ذیل آیه 61، آل عمران.

74. ابی بکر جار الجزائری، ایسر التفاسیر (ج 1، ص 326، دارالفکر).

75. اسفراینی، تفسیر تاج التراجم (ج 1، ص 371).

76. ابن عطیه، المحرر الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز (ج 1، ص 434).

ص:446

77. جلال الدین سیوطی و جلال الدین المحلی، تفسیر جلالین (ص 57، انتشارات حسینی اصل).

78. عبدالرحمن العک، جامع اسباب النزول (ص 71، کراچی).

79. میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ص 147.

80. محمد علی الصابونی، صفوة التفاسیر (ج 1، ص 206، مؤسسه مناهل العرفان).

81. مظهری، تفسیر المظهری (ج 2، ص 62، دار احیاء التراث).

82. کازرونی، حاشیه کازرونی بر انوار التنزیل تحقیق عبدالقادر عرفان (ج 2، ص 47، دارالفکر).

83. نسائی، سنن، (قسمت تفسیر)، (ج 1، ص 225، حدیث 2999. هذا حدیث حسن غریب صحیح).

84. ابی الحسن الواحدی، الوسیط فی التفسیر القرآن المجید (ج 1، ص 214).

85. قاضی شهاب الدین، عنایة القاضی و کفایة الراضی (حاشیه بر تفسیر بیضاوی، ج 3، ص 62، دارالکتب العلمیه).

86. القوجوی، حاشیه بر تفسیر بیضاوی (ج 3، ص 83، دارالکتب العلمیه).

87. وهبة الزحیلی، تفسیر المنیر (ج 3، ص 248، دارالفکر).

88. سلیمان بن عمر، الفتوحات الالهیه، بتوضیح تفسیر الجلالین، تصحیح ابراهیم شمس الدین، ذیل آیه 61 آل عمران.

89. احمد الصاوی، الصاوی علی الجلالین، ذیل آیه مباهله (المکتبه النوریه).

90. خازن، تفسیر خازن (ج 1، ص 302).

91. تفسیر نیشابوری، حاشیه تفسیر طبری، ص 206.

92. یمینی، تفسیر بصائر یمینی (ج 1، ص 346، چاپ بنیاد فرهنگ ایران).

93. تفسیر ابی السعود (ج 2، ص 46).

منابع جهت مطالعه بیشتر درباره آیه مباهله

1. اهل بیت در قرآن، مباهله، محمد علی مقدادی، نشریه بشارت، شماره 14 و 15، آذر و بهمن 1378.

ص:447

2. تحقیق پیرامون سال، ماه و روز مباهله، نشریه درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی 270، شهریور 1362 ش.

3. مباهله، سیدمهدی شجاعی، مجله بشارت، شماره 1، مهر 1386 ش.

4. عیسی پیام آور اسلام، مسیح در قرآن، دستور مباهله، احمد بهشتی، درس هایی از مکتب اسلام، پیایی 381 و 382، دی و بهمن 1381.

5. مباهله، علی زمانی، درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی، 384، فروردین 1372 ش.

6. پیامبر صلی الله علیه و آله به مباهله می رود، جعفر سبحانی، درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی، 125، اردیبهشت 1349.

7. مباهله، سید محسن نقوی، مجله زائر، شماره 36، اردیبهشت 1386.

8. معنای نفس در آیه مباهله، محمدرضا مشائی، نشریه مشکاه، پیاپی 44، مهرماه 1373.

9. مباهله، سید مهدی شجاعی، مجله زائر، پیاپی 110.

10. مباهله روشن ترین دلیل باورهای شیعه، عبدالکریم پاک نیا، نشریه مبلغان، شماره 50، ذیحجه 1424 ق.

11. مباهله، فاطمه محمدی، گلبرگ معرفت، پیاپی 47، بهمن، 1382 ش.

12. تفسیر آیه مباهله، ابوالفتوح رازی (برگرفته از تفسیر روض الجنان) نشریه گنجینه، پیاپی 24، اسفند 1381.

13. مباهله پیامبر صلی الله علیه و آله با مسیحان نجران، علی علیه السلام نفس پیامبر صلی الله علیه و آله، علی اصغر نراقی، پلیس انقلاب، پیاپی 3.

14. آیه مباهله، محمد تقی شریعتمداری، تهران، بنیاد بعثت، چاپ دوم، 1365.

15. انفسنا (پیرامون معنی النفس در آیه مباهله) ملاعبدالخالق ابن عبدالرحیم یزدی، نسخه خطی کتابخانه آیه الله مرعشی (7188).

16. اهل بیت و آیه مباهله، قوام الدین وشنوی، قم چاپ مهر، ترجمه سید ابوالفضل رضوی.

17. برهان مجادله فی تفسیر آیت مباهله، محمد اعجاز حسن محمد بدایوئی، چاپ لکهنو.

18. تفسیر آیه مباهله از دیدگاه اهل بیت و اهل سنت، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع، سال سوم، شماره 11-10، تابستان و پاییز 1383.

ص:448

6. آیه عهد
اشاره

وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ ؛(1)

«و چون پروردگار ابراهیم را با کلماتی بیاموزد، و وی آن همه رابه انجام رسانید] خدا به او [فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم.] ابراهیم [پرسید: از دودمانم] چطور [؟ فرمود: پیمان به ظالمان نمی رسد».

عصمت، شرط امامت

در آیه عهد، گزارشی از مقام والای حضرت ابراهیم علیه السلام ارائه شده است. حضرت ابراهیم علیه السلام درجایگاه های مختلفی از آزمایش های الهی سربلند بیرون آمد. لفظ «کلمات» در آیه مذکور همان جایگاه های آزمایش ابراهیم علیه السلام درمقام بندگی حق تعالی است.

پس از این آزمایش ها، خداوند متعال آن حضرت را به مقام امامت مفتخرکرد و به ابراهیم علیه السلام فرمود:

«اکنون که از عهده این آزمایش ها به خوبی برآمدی، شایستگی پیدا کردی که تو را به مقام امامت مردم منصوب کنم».

ابراهیم علیه السلام پیشوای همه مردم، چه در زمان خودش و چه در آینده، است و حتی به پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم دستور داده شد:

اِتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ 2 ؛ «از آیین ابراهیم حق گرای پیروی کن».

پس از آنکه پروردگار متعال، امامت عام را به حضرت ابراهیم عنایت کرد، آن حضرت از خداوند پرسید: «آیا این افتخار در دودمانم نیز باقی می ماند؟» در واقع، هر پدری دوست دارد اگر کمالی کسب کرد، فرزندانش نیز آن کمال را به دست بیاورند؛ مانند یک دانشمند که آرزو می کند فرزندانش دانشمند شوند. این خواسته مشروع در همه انسان ها به ویژه انسان های

ص:449


1- (1) . سوره بقره، آیه 124.

کمال یافته، وجود دارد. حضرت ابراهیم علیه السلام نیز دوست داشت فرزندانش شایستگی مقام امامت را پیدا کنند تا مشمول این عنایت خاص شوند.

خداوند پاسخ داد که شرط امامت، احراز شایستگی است و انسان ظالم این شایستگی را ندارد. اگر فرزندانت شایستگی تو را پیدا کردند، این مقام به آنها نیز داده می شود.

بنابراین نصب امام، مسبوق به آزمایش های مختلف بوده که قبول آن باید از طرف خداوند باشد. در واقع مقام امامت منصبی الهی و حق انتخاب آن بر عهده خداوند است، از این رو مقام امامت به گناهکاران تفویض نمی شود، بلکه مخصوص شخص معصوم از گناه و اشتباه است.

مفهوم ظالم در آیه شریفه

ظالم کسی است که نمی تواند در برابر خواهش های نفسانی و انحراف های شیطانی خود را حفظ کند و دچار لغزش می شود. ظالم، در برابر وسوسه های شیطانی، پیمان خود را از خدا می گسلد و با شیطان عهد می بندد. چنین شخصی از حمایت پروردگار بیرون رفته، تحت عنایت شیطان قرار می گیرد.

انسانی که تسلیم خواسته های نفسانی و ترغیب های شیطانی می شود، مرتکب دو ظلم می شود: یکی ظلم به خود؛ زیرا از شرف، انسانیت و عزت نفسش می کاهد. گنهکار همیشه پیش خود، شرمسار است و فطرت و عقلش او را توبیخ می کنند. چه زیانی بالاتر از این که انسانی، خودش را در درون سرزنش کند.

نوع دیگر ظلم به خالق است، چون عهدش را با خدا می گسلد و با دشمن خود پیمان می بندد. انسانی که نمی تواند در برابر خواسته های نفسانی، خودش را نگه دارد، چگونه می خواهد امامت جامعه را برعهده گیرد؟ به راستی کسی که نمی تواند بر خود مسلط باشد، چگونه می تواند جامعه را در برابر آسیب های گوناگون حفظ نماید؟

بنابراین «لاینال» در لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ به این معناست که زمینه امامت در چنین شخصی وجود ندارد، نه اینکه امامت را به او نمی دهیم.

از سوی دیگر، یکی از مراتب بالای ظلم، شرک است؛ همان گونه که حضرت لقمان به فرزندش می گوید:

ص:450

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ 1

حال چگونه کسی می تواند امام باشد که اهل مدینه را کشت و نیز امام حسین علیه السلام فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله را به شهادت رسانید.(1)

آیا کسی که کعبه، خانه امن الهی را سنگباران کرد و تخریب نمود می تواند امام باشد؟(2)

آیا کسی که بیت الله الحرام را تخریب نمود، می تواند امام باشد؟(3)

آیا کسی که مرتب می گفت امام شما کسی دیگر است، مرا به خودم واگذارید می تواند رهبر جامعه ای باشد؟

استفاده شیعه از آیه عهد

ما شیعیان معتقدیم که به تصریح این آیه شریفه، عصمت یکی از شرایط امامت است. عصمت به معنای بینش درونی است که معصوم با توجه به این بینش، حقایق اعمال را درک می کند.

عصمت، حالتی درونی است که بر دیگر انسان ها پوشیده است و از ظاهر افراد نمی توان به آن پی برد؛ بنابراین معصوم جز با معرفی معصوم پیش از او (پیغمبر یا امام بالاتر) شناخته نمی شود. خلاصه اینکه:

1. وجود عصمت در امام، شرط اصلی است.

2. امامت باید با نص معصوم باشد، چون دست یابی به عصمت جز از طریق معصوم بالاتر امکان ندارد.

برداشت اهل سنت از آیه عهد و اشکال آن

اهل تسنن «ظلم» را تنها به معنای شرک دانسته و معتقدند کسی که در گذشته بت پرست

ص:451


1- (2) . سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 299؛ رک: بخش تولی و تبری.
2- (3) . العقد الفرید, ج 3، ص 143 (طبع قدیم مصر).
3- (4) . تذکرة الخواص, ص 299.

بوده، سپس توبه کرده و مسلمان شده است می تواند به مقام زعامت مسلمان برسد؛ هرچند می دانیم که سابقه شرک دارد، چرا که او اکنون ظالم نیست.

اما اشکال این برداشت به دلایلی آشکار است:

1. واژه «الظالمین» در آیه، مطلق و به معنای عدم نظارت بر خویشتن است و هیچ قرینه ای وجود ندارد که ظالم را تنها به معنای شرک محدود کنیم.

2. انسان مشرک، همان لحظه که در برابر بت سجده می کند، خطاب «لاینالک عهدی» متوجه او می شود و به او می گویند: «ای انسانی که تا این اندازه منحرف شدی و در مقابل سنگ سجده می کنی، تو شایسته مقام امامت و عهد الهی نیستی». بنابراین چنین انسانی که سابقه لغزش دارد تا آخر عمر نمی تواند به این مقام نائل شود. امروزه نیز به کسانی که سابقه دارند، سمت های مهم را نمی دهند، زیر نمی توان مطمئن بود که چنین شخصی دوباره دچار لغزش نشود.

خداوند متعال می فرماید:

أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ؛(1)

«آیا کسی که به سوی حق رهبری می کند سزاوار است مورد پیروی قرار گیرد یا کسی که راه به جایی نمی برد مگر آنکه] خود [هدایت شود؟ شما را چه شده چگونه داوری می کنید؟»

خداوند متعال در این آیه، دو دسته را با هم مقایسه می کند و می فرماید: آیا کسی که سرتا پای وجود، رفتار، گفتار و پندارش، انسان را به سوی حق سوق می دهد، شایستگی امامت دارد یا کسی که راه به جایی نمی برد، جز اینکه او را راهنمایی کنند؟ در پایان نیز داوری را به خود مردم واگذار است.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر [الامامة] اقواهم علیه واعلمهم بأمرالله فیه؛(2) ای مردم، سزاوارترین مردم به این امر [امامت] کسی است که قوی ترین آنها در امر امامت و داناترین آنها به امر خدا در آن [امامت] باشد.

ص:452


1- (1) . سوره یونس، آیه 35.
2- (2) . نهج البلاغه, خطبه ص 173.

حضرت علی علیه السلام در این حدیث دو ویژگی امام را به مردم جهان معرفی می کند:

الف) دارای بالاترین بینش سیاسی و اجتماعی باشد.

ب) حکم خدا را درباره تک تک مسائل سیاسی بداند و در این زمینه داناترین مردم باشد.

سید قطب در تفسیر فی ضلال مطالبی را بیان می کند که به دیدگاه شیعه نزدیک است.

ایشان ذیل آیه عهد می گوید:

ابراهیم علیه السلام پس از آزمایش های خداوند، استحقاق یافت تا به مقام امامت بر مردم برگزیده شود و منظور از «کلمات» اوامر و تکالیفی است که ابراهیم علیه السلام از عهده آنها به خوبی برآمد. علاوه بر این مسئله، خداوند در این آیه از وفای حضرت ابراهیم یاد می کند و به نحوی از او اعلام رضایت می نماید و مقام والایی که حضرت ابراهیم بدان دست یافت «مقام وفا» نامیده می شود.(1)

صاحب تفسیر «فی ظلال» پس از آن به تعریف امام پرداخته، می گوید:

امام به معنی رهبری است که مردم را به طرف خدا سوق می دهد و آنها را به خیر هدایت می کند و آن این است که امامت از آن کسی است که از جهت عمل و آگاهی و صلاح و ایمان، شایستگی آن را داشته باشد، نه از جهت اصلاب و نسب و خویشاوندی.(2)

در جای دیگری نیز می گوید:

«منظور از «اماماً» پیشوایی مردم است که ابراهیم علیه السلام به خداوند عرض کرد آیا از دودمان من نیز کسانی را پیشوا و پیغمبر خواهی کرد.»(3)

سید قطب سپس طی بحثی به انواع ظلم اشاره می کند و می گوید:

«امامت به هر معنی که باشد از قبیل سفارت و خلافت و امامت در نماز، بر ظالمان ممنوع است.»(4)

ص:453


1- (1) . تفسیر فی ظلال، ج 1، ص 111 (با مقدمه دکتر خرم دل) و نیز ر. ک: امامت و جانشینی پیامبر در تفسیر فی ضلال شهاب کاظمی، مجله بینات سال هفتم، شماره 27، ص 204 به بعد.
2- (2) . تفسیر فی ظلال، همان.
3- (3) . همان، ج 2، ص 118.
4- (4) . همان، ج 1، ص 111.

علی رغم این نظرات و آرا، عامه با استناد به حدیث «لا تجتمع امتی علی ضلالة»(1) که صحت آن از نظر امامیه به ثبوت نرسیده، بر این عقیده اند که تعیین مقام خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر عهده اجماع مسلمانان است و هیچ گونه نصی از قرآن یا پیامبر در این موضوع وارد نشده است و آیات مذکور تحت این عنوان را به طریق مختلف تأویل می نمایند. اما شیعه با تمسک به قول خداوند که می فرماید: وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ 2 به عدم جواز رجوع به اهل حل و عقد در امور دینی استدلال کرده است.(2)

همان طور که بیان شد استاد گرانقدر «مرحوم سید قطب» تلویحاً به مقام امامت اشاره می کند که هم نقش رهبری دینی و سیاسی را در جامعه مسلمین ایفا می کند هم عصمت شخص امام و جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را و نیز اینکه امامت یک منصب الهی است.

شروط امام

لازم به ذکر است شروط امام از دیدگاه اهل سنت تفاوت هایی با شیعه دارد که عمده آنها عدم شرط دانستن عصمت نزد شیعه است. می توان این شروط را به طور خلاصه چنین بیان کرد.

1. مجتهد در احکام شرعی باشد؛ به طوری که قادر به تخریج احکام شرعی باشد.(3)

2. دانا به امور جنگ، سپاه و حفظ اهل اسلام و مانند آن.(4)

ص:454


1- (1) . ابن حجر، لسان المیزان، ج 6، ص 73.
2- (3) . ر. ک: ذیل آیه اولی الامر، نظر فخر رازی و نقد آن.
3- (4) . نصره مذهب الزیدیه، 118؛ المنهاج فی شعب الایمان، ج 3، صص 149-150؛ التمهید، صص 181 و 183؛ المغنی، 20 ق، ج 1، ص 208؛ الشافی، ص 188؛ تلخیص الشافی، صص 271-272؛ اصول الدین للبغدادی، ص 277؛ الاحکام السلطانیه للماوردی، ص 6؛ الفصل فی الملل والنحل، ج 4، ص 166؛ الاحکام السطانیه لابی یعلی، ص 4؛ الارشاد للجوینی، ص 240؛ غیاث الامم، ص 84؛ فضائح الباطنیه، ص 191؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 215؛ اصول الدین للبزدوی، ص 187؛ غایة المرام، ص 383؛ المواقف، ص 398؛ شرح المواقف، ص 349؛ شرح الاصول الخسمه، ص 752؛ مقدمه ابن خلدون، ص 193.
4- (5) . نصره مذاهب الزیدیه، ص 128؛ المنهاج فی شعب الایمان، ج 3، صص 151-152؛ التمهید، صص 181 و 183؛

3. دارای قوه تشخیص برای اجرای دقیق حدود الهی و نسبت به ظالمین رئوف و نسبت به کفار، شدید باشد.(1)

4. عاقل، مسلمان، عادل، فقیه و دارای ورع باشد؛ به طوری که به حکمش اعتماد نمایند و خبرش را موفق بدانند و نگهبان بیت المال باشد.

5. بالغ و دارای عقل کامل، هیبت، تجربه و نظر باشد.

6. مرد، آزاد، نافذ الحکم در محل ولایت خودش و مقتدر(2) باشد.

7. قرشی باشد(3).

ص:455


1- (1) . المنهاج فی شعب الایمان، ج 3، صص 152-153؛ التمهید، صص 181 و 183؛ المغنی، 20 ق، ج 1، صص 198 و 201؛ تلخیص الشافی، ج 1، ص 274؛ الارشاد للجوینی، ص 240؛ غیاث الامم، صص 83-84؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 216؛ فضائح الباطنیه، ص 182؛ غایة المرام، ص 383؛ المواقف، ص 398؛ شرح المواقف، همان، ص 349؛ الشافی فی الامامه، ص 186؛ اصول الدین للبغدادی، ص 277؛ الاحکام السلطانیه للماوردی، ص 6؛ الفصل فی الملل و النحل، ج 4، ص 110؛ الاحکام السلطانیه لابی بعلی، ص 4؛ فضائح الباطنیه، ص 187؛ غایة المرام، ص 383؛ المواقف، ص 398؛ شرح الاصول الخمسه، ص 53؛ الاساس لعقائد الاکیاس، ص 162.
2- (2) . ر. ک: الملل والنحل، ج 4، ص 110؛ الارشاد، جوینی، ص 240؛ غیاث الامم، ص 82؛ فضائح الباطنیه، ص 180؛ المواقف، ص 398؛ شرح المواقف، ج 8، ص 350؛ اصول الدین بغدادی، ص 277؛ الاحکام السلطانیه، ابی یعلی، ص 4؛ الفصل فی الملل والنحل، ج 4، ص 111؛ غایة المرام، ص 383؛ الاساس لعقائد الاکیاس، ص 161.
3- (3) . تمام شیعه و عده بسیاری از اهل سنت این قول را قبول دارند و ظاهراً فقط خوارج آن را شرط امام نمی دانند. مقالات الاسلامیین، صص 461-462؛ التمهید، ج 81، ص 182 (باقلانی)؛ الفهرست، ص 222؛ تاریخ بغداد، ج 11، ص 55؛ المنتظم، ج 6، ص 261؛ المنیه الامل، ص 53؛ المنهاج فی شعب الایمان، ج 3، صص 151-163؛ المغنی، همان، صص 231-238؛ الشافی فی الامامه، ص 193؛ اصول الدین، بغدادی، صص 275 -

8. افضلیت امام، اهل سنت قائل به جواز امامت مفضول بر فاضل شده اند. اما شیعه امامیه و فرق دیگر شیعه و برخی از اهل سنت قائل به افضل بودن امام نسبت به سایر مردم هستند.(1) زیرا امام، محل رجوع مردم است و طبق موارد بسیاری که در این فصل بیان کردیم باید از دیگران افضل باشد.

9. عصمت امام، شیعه امامیه، عقیده دارند که امام باید معصوم از خطا و گناه باشد.(2) شیعه در این بیان به احادیث و آیات بسیاری استدلال نموده که آنها را پشت سر گذراندیم؛ از جمله آن آیات می توان به آیات زیراشاره کرد.

الف) آیه تطهیر

ب) آیه اولی الامر: ذیل این آیه عده ای از اهل سنت قائل به وجود معصوم شده اند، اما در مصداق آن راه را اشتباه رفته اند.

ج) آیه ولایت

د) آیه عهد

ه) آیه اکمال دین و آیه تبلیغ درکنار حدیث ثقلین

ما در ذیل این آیات، به تبیین موقعیت و جایگاه امام و امامت و در حدّ توان ویژگی های آن پرداختیم. از این رو برای تأکید بیشتر به آیه عهد و تطهیر نظری می افکنیم.

ص:456


1- (1) . اصول الکافی، ج 1، صص 198-202؛ نصره مذاهب الزیدیه، صص 75-80؛ الاختصاص، ص 234؛ الشافی، ص 81؛ تلخیص الشافی، ج 1، ص 278؛ اثبات الامامه، ص 54؛ تاج العقائد، صص 75-76؛ کشف المراد، ص 228؛ نهج الحق، ص 168؛ منهاج الکرامه، ص 147؛ الرساله فی الامامه، صص 18-20؛ الاساس لعقائد الاکیاس، صص 162-163؛ الحور العین، ص 152.
2- (2) . الکافی، ج 1، صص 200 و 269-270؛ علل الشرائع، صص 123-124؛ النکت الاعتقادیه، صص 37-38؛ الشافی، صص 24-70؛ تلخیص الشافی، ج 1، صص 193-206؛ الاحتجاج، ص 435؛ اعلام الوری، ص 162؛ الالفین، صص 149-184؛ منهاج الکرامه، ص 145؛ نهج الحق، صص 164-171؛ کشف المراد، صص 227-228؛ الصراط المستقیم، ج 1، صص 110-141؛ حق الیقین، ج 1، ص 189.

گفتیم که حضرت ابراهیم با شنیدن این پیام الهی و رسیدن به مرتبت عظمای امامت، به اقتصای بشریت از خدای خویش تقاضا می کند که این مرتبت در فرزندان وی هم باقی بماند. او به مناسبت طبیعت بشری، دوستدار فرزندان خویش است و می خواهد که آنها هم به این سرفرازی باطنی برسند؛ لذا عرضه می دارد: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی ؛ «آیا از ذریه من نیز؟».

خداوند متعال جواب می فرماید: لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ ؛(1)

«امامت عهد خاص من است با بنده ام، و این عهد، به اشخاص ستمکار و ظالم نمی سد».

منافات داشتن عصمت و ظلم

در عرف و فرهنگ قرآن، گاهی به کسی که به خودش ظلم می کند، ستمکار گفته می شود؛ مثلاً کسی که بت می پرستد یا خودکشی می نماید به خود ستم کرده، بنابراین اسلام به او ظالم می گوید. گاهی نیز به کسی که دیگران را مورد ستم قرار می دهد و به حقوقشان تجاوز می کند، ستمکار گفته می شود؛ مانند کسی که مال مردم را می برد یا از ایشان ربا می گیرد یا به ناموسی تجاوز می کند.

بنابراین به طور کلی هر کسی به هر عنوانی که از فرمان خدای متعال سرپیچی کند، در بینش قرآن و اسلام ظالم خواهد بود.(2) آن کسی که لحظه ای در ستم به خود و دیگران به سر برده، براساس موازین دقیق نظام ربوبی، ظالم است و سزاوار عهد خدایی (امامت) نیست.

بنابراین براساس این استدلال قرآن، امام باید معصوم باشد.

گذشته از این آیه کریمه، در جاهای دیگری از قرآن کریم نیز از امامت سخن رفته و در آنها امام براساس جعل و قرارداد الهی معرفی شده است؛ مانند:

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ ؛ (3)«ایشان را امامان و پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کردند، و به ایشان مجموعه کارهای خوب، به ویژه برپا داشتن نماز و ادای زکات را وحی فرمودیم و ایشان برای ما بندگانی مطیع بودند».

ص:457


1- (1) . سوره بقره، آیه 124.
2- (2) . سوره طلاق، آیه 1. وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ.
3- (3) . سوره انبیاء، آیه 73.

در جایی دیگر نیز می فرماید:

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ 1

«برخی از ایشان [بنی اسرائیل] را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کردند، آنگاه که صبر و خویشتن داری کردند و دریقین به آیات ما پا برجا بودند».

بنابراین براساس قرآن کریم، مسئله امامت در مکتب اهل بیت تنها براساس تعیین و جعل و قرار داد الهی امکان پذیر است و بس.

نکته بعدی که در امامت مطرح است، مسئله عصمت امام می باشد که در آیه 124 سوره بقره به هنگام سخن گفتن درباره امامت ابراهیم علیه السلام بدان تصریح شده است و ما آن را به اختصار مورد بحث قرار دادیم.

اینک اگر باز به قرآن رجوع کنیم، این آیه شریفه را ملاحظه خواهیم نمود:

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً2

«جز این نیست که خداوند می خواهد هرگونه پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند، و شما را کاملا پاک ومنزه گرداند».

کلمه «اهل البیت» که در این آیه به کار رفته، از اصطلاحات شرعی است که به وسیله قرآن کریم وضع شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نیز با قاطعیت تمام افراد این گروه را تعیین فرموده است.(1) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام را زیر کسای خویش جمع نمود و این آیه را که درباره ایشان نازل گشته بود، قرائت فرمود. آن حضرت بدین وسیله دقیقاً معین کرد که زنان وی در شمار اهل بیت نیستد،(2) لذا «اهل البیت» عنوان خاص این گروه شد و هر جا در اسلام از اهل

ص:458


1- (3) . این افراد همان چهاره معصوم می باشند که عبارتند از: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، دختر گرامی اش، فاطمه زهرا علیهاالسلام و دوازده امام علیهم السلام.
2- (4) . ر. ک: رساله «حدیث کساء»، علامه عسکری.

بیت سخن به میان آید، مقصود اینان هستند و همین ها معصوم اند. این دومین شرط امامت بود.

از ابن عباس نقل شد که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند:

ان الله قسم الخلق قسمین، فجعلنی فی خیرهما قسماً؛ فذلک قوله: و اصحاب الیمین و اصحاب الشمال. فانا من اصحاب الیمین، و انا خیر اصحاب الیمین... ثم جعل القبائل بیوتاً، فجعلنی فی خیرها بیتاً؛ فذلک قوله: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً فانا و اهل بیتی مطهرون من الذنوب.(1)

مفسران و آیه تطهیر

1. عن قتاده رضی عنه الله فی قوله: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قال: هم اهل بیت طهرهم الله من السوء و اختصهم برحمته (برحمته منه).(2)

2. طبری گفته است:

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ، یقول: انما یرید الله لیذهب عنکم السوء و الفحشاء یا اهل بیت محمد، و یطهرکم من الدنس الذی یکون فی اهل معاصی الله.(3)

3. زمخشری می گوید:

«و استعار للذنوب: الرجس، وللتقوی: الطهر، لان عرض المقترف للمقبحات یتلوث بها و یتدنس کما یتلوث بدنه بالارجاس».(4)

4. فخر رازی هم می گوید:

فقوله تعالی: لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ : ای یزیل عنکم الذنوب وَ یُطَهِّرَکُمْ ای

ص:459


1- (1) . الدر المنثور، ج 5، ص 199.
2- (2) . تفسیر طبری، ج 22، ص 5؛ الدر المنثور، ج 5، ص 199.
3- (3) . طبری، همان.
4- (4) . الکشاف، ج 3، ص 425.

یلبسکم خلع الکرامة».(1)

5. بیضاوی نیز گفته است:

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ الذنب المدنس لعرضکم... وَ یُطَهِّرَکُمْ من المعاصی تَطْهِیراً . و استعارة الرجس للمعصیة و الترشیح بالتطهیر لتنفیر عنها».(2)

6. مراغی آورده است:

«انما یرید الله لیذهب عنکم السوء و الفحشاء یا اهل بیت الرسول، و یطهرکم من دنس الفسق و الفجور الذی یعلق بارباب الذنوب و المعاصی».(3)

کلام اهل لغت در معنای رجس

لغویون نیز در معانی «رجس» کلماتی دارند که تطهیر از آن به عصمت منتهی خواهد بود.

1. راغب اصفهانی می گوید:

رجس چیزی پلید است. گفته می شود: «رجل رجس»؛ یعنی مردی پلید، و «رجال ارجاس»؛ یعنی مردانی پلید. خداوند می فرماید: رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ ؛ یعنی «پلیدی است از عمل شیطان». و پلیدی به چهار صورت ممکن است وجود داشته باشد: یا از نظر طبیعت، یا از جهت عقلانی، یا از نظر شرعی یا از همه این جهات مثل مردار. زیرا مردار هم از نظر شرع پلید است، هم از نظر عقل و هم از نظر طبیعت انسانی، پلید از نظر شرع چیزهایی است مثل قمار و شراب، برخی گفته اند که اینها از نظر قضاوت عقل هم پلید شمرده می شوند....(4)

2. ابن اثیر، لغوی مشهور در النهایه می نویسد:

«الرجس: القذر و قد یعبربه عن الحرام و الفعل القبیح؛ رجس چیزی پلید است و گاهی نیز گفته شده مقصود از آن کار حرام و عمل قبیح است».(5)

ص:460


1- (1) . تفسیر الکبیر، ج 25، ص 209.
2- (2) . تفسیر البیضاوی، ص 557.
3- (3) . تفسیر المراغی، ج 22، ص 7.
4- (4) . مفردات القرآن، ماده «رجس»، ص 187.
5- (5) . النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج 2، ص 200.

3. علامه ابن منظور گفته است:

«الرجس: القذر. و قد یعبربه عن الحرام و الفعل القبیح و العذاب و اللعنه والفکر؛ رجس پلیدی است و گاهی از حرام و کار قبیح و عذاب و لعنت و کفر به رجس تعبیر می گردد».(1)

4. فیروزآبادی می گوید:

«الرجس: القذر و کل ما استقذر من العمل، و العمل المودی الی العذاب، والشک و العقاب و الغضب؛ رجس پلیدی و هر عمل بد و آلوده و هر کاری است که به عذاب و شک و جزای بد و خشم منتهی شود».(2)

5. جوهری نوشته است:

«الرجس: القذر، و قال الفراء فی قوله تعالی: وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ انه العقاب و الغضب».(3)

6. عبدالقادر رازی نیز در مختار الصحاح، بدون اندک تغییری همین معنی را برای رجس ذکر کرده است.(4)

7. فیومی گفته است:

«الرجس، النتن، و الرجس: القذر. قال الفارابی: و کل شی ء یستقذر فهو رجس. وقال النقاش: الرجس: النجس. وقال فی البارع و ربما قالوا: الرجاسه و النجاسه، ای جعلوهما بمعنی».(5)

روایات تعداد ائمه

در گروهی از روایات، تعداد ائمه و خلفا و زمامداران بعد از آن حضرت تعیین شده، ولی

ص:461


1- (1) . لسان العرب، ماده «رجس»، ج 1، ص 1128، (چ یوسف خیاط و ندیم مرعشلی).
2- (2) . القاموس المحیط، ماده «رجس»، ج 2، ص 227.
3- (3) . الصحاح، ماده «رجس»، ج 2، ص 930، تحقیق احمد عبدالغفور عطار.
4- (4) . مختار الصحاح، ص 234. برای مطالعه بیشتر ر. ک: فصل اول و نیز نقش ائمه در احیاء دین، علامه عسکری. ج 2، ص 230 به بعد.
5- (5) . المصباح المنیر، ج 1، ص 266.

نامی از افراد ایشان به میان نیامده است. این روایات از چهار صحابی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده که «جابر بن سمره» یک تن از ایشان است. روایات او را از جمله در صحیح مسلم و بخاری، سنن ابو داوود، سنن ترمذی، مسند طیالسی و مسند احمد می توان یافت. در اینجا روایات جابر را از نسخه صحیح مسلم نقل می نماییم:(1)

او می گوید: من با پدرم به محضر رسول اکرم رفته بودیم. آن بزرگوار فرمود: «همیشه و همیشه دین باقی خواهد ماند تا هنگام برپا شدن رستاخیر، تا وقتی که بر شما دوازده خلیفه باشند که همه ایشان از قریش اند».

در این روایت بیش از این نقل نشده، ولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه قسمتی را که از آن حذف شده، چنین بیان فرموده اند:

«امامان از قریش اند که درخت آن را در خاندان هاشم کاشته اند و این مقام جز برای ایشان صلاحیت ندارد، و والیان و زمامدارانی غیر از ایشان برای مردم سزاوار نیستند.»(2)

در روایت دیگر که در مسند احمد و مستدرک حاکم نقل شده، مردی به نام «مسروق» که راوی روایت است می گوید:

ما در کوفه نزد عبدالله بن مسعود نشسته بودیم و او به ما قرآن درس می داد. مردی از وی سؤال کرد: ابو عبدالرحمن! آیا شما از پیامبر نپرسیدید که این امت چند خلیفه خواهد داشت؟ عبدالله در جواب این مرد گفت: از آن هنگام که من به عراق آمده ام، کسی جز تو از من این سؤال را نکرده است. آنگاه افزود: آری ما از پیامبر این مسئله را پرسیدیم و آن حضرت فرمود: «اثنی عشر کعدة نقباء بنی اسرائیل؛ دوازه تن به تعداد نقیبان بنی اسرائیل».(3)

ص:462


1- (1) . صحیح مسلم، ج 6، صص 2-4، کتاب الاماره، باب الناس تبع لقریش؛ صحیح بخاری، ج 9، ص 81، کتاب الاحکام، باب الاستخلاف؛ سنن ترمذی، ج 2، ص 45، (چ هند) و ج 4، ص 501، ح 2225، (چ مصر)؛ سنن ابوداوود، ج 4، صص 106-107 (چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید)؛ مسند احمد، ج 5، ص 86 و صص 87-101 و 106-108.
2- (2) . «ان الائمه من قریش، غرسوا فی هذا البطن من هاشم، لا تصلح علی سواهم ولا تصلح الولاه من غیر هم». (نهج البلاغه، ص 201، خطبه 144، تحقیق صبحی صالح).
3- (3) . مسند احمد، ج 1، صص 398 و 406؛ مستدرک الصحیحین، ج 4، ص 501؛ کنزالعمال، ج 3، صص 26-27؛ منتخب الکنز، ج 5، ص 312 در هامش المسند؛ الصواعق المحرقه، ص 20؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص 190؛ الجامع الصغیر، ج 1، ص 75؛ تاریخ الخلفاء، ص 10 (چاپ پاکستان).

این روایت از انس بن مالک و عبدالله بن عمر بن العاص نیز نقل شده است. البته هرکدام از این روایات را افراد متعددی نقل کرده اند که در نتیجه، روایتشان به حد تواتر می رسد و کاملاً مورد اطمینان است. گرچه این حدیث در منابع بسیاری نقل شده، اما آنچه مهم است تفسیر حدیث می باشد. شیعه و عده ای از اهل سنت، امامان دوازده گانه شیعه را مصداق حدیث دانسته اند، ولی دیگران دچار حیرت و سرگردانی شده اند.

حیرت علمای اهل سنت در تفسیر این حدیث

دانشمندان مکتب خلفا در بیان مقصود از «امامان دوازده گانه» که در این روایت آمده است، دچار حیرت و زحمت شده و دیدگاه های متفاوتی ارائه داده اند.

1. ابن عربی شارح سنن ترمذی می گوید:

ما امیران بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله سلم را که برشمردیم دیدیم: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن، معاویه، یزید، معاویة بن یزید، مروان، عبدالملک مروان، ولید، سلیمان، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک، مروان بن محمد بن مروان، سفاح و... هستند.

او پس از آن، بیست و هفت نفر از خلفای عباسی تا عصر خود را برشمرده، می گوید:

اگر از مجموع آنها «دوازده نفر» را به صورت ظاهر شماره کنیم آخرین آنها «سلیمان بن عبدالملک» است، و اگر به معنای واقعی خلیفه نظر داشته باشیم، تنها پنج نفر برای ما باقی می ماند: خلفای چهارگانه و عمر بن عبدالعزیز. بنابراین، من معنایی برای این حدیث نمی یابم.(1)

2. قاضی عیاش در جواب این سخن که می گوید: بیش از این تعداد [دوازده نفر] به ولایت رسیدند، گفته است:

«این اعتراضی نادرست است. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نفرموده تنها دوازده نفر به ولایت می رسند. البته این تعداد به ولایت رسیده اند و این مطلب از اضافه شدن بر تعداد آنها منع نمی کند.»(2)

ص:463


1- (1) . شرح ابن عربی بر سنن ترمذی، ج 9، صص 68-69.
2- (2) . شرح نووی بر صحیح مسلم، ج 12، صص 201-202؛ فتح الباری، ج 16، ص 339، عبارت متن از اوست، در ص 341 نیز این مطلب تکرار شده است.

3. سیوطی در جواب آن سخنی را نقل کرده است:

«مراد حدیث، وجود «دوازده نفر خلیفه» در طول دوران اسلام تا قیامت است که عامل برحق باشند، اگر چه پی در پی نباشند.»(1)

سیوطی در ادامه گوید:

از این دوازده نفر، خلفای چهارگانه و حسن [علیه السلام] و معاویه و عبدالله بن زبیر و عمر بن عبدالعزیز، این هشت نفر، روی کار آمدند و احتمال اینکه مهدی عباسی را هم به آنان اضافه کنیم که او در بین عباسیان همانند عمر بن عبدالعزیز در میان امویان است و نیز، طاهر عباسی را به خاطر عدالت خواهی اش، باز هم دو نفر باقی و مورد انتظارست که یکی از آنان «مهدی» آل محمد صلی الله علیه [و آله] وسلم از اهل البیت خواهد بود.(2)

4. در فتح الباری نیز چنین آمده:

«یقیناً ازاین تعداد [دوازده نفر] خلفای چهارگانه در گذشته اند و بقیه به ناچار باید تا پیش از برپایی قیامت، تکمیل گردد».(3)

5. ابن جوزی هم می گوید: «بنابراین، آنجا که فرموده: «سپس فتنه و آشوب خواهد بود»، مراد فتنه های پیش از برپایی قیامت مانند: خروج دجال و بعد آن می باشد».(4)

6. همچنین گفته شده: «مراد حدیث آن است که آن «دوازده نفر» در دوران عزت خلافت و قوت اسلام و استواری امور آن باشند، از کسانی که در زمان وی، اسلام عزیز گردد و همه مسلمانان پیرامون او گرد آیند.»(5)

ص:464


1- (1) . سیوطی، تاریخ خلفا، ص 12.
2- (2) . الصواعق المحرقه، ص 19؛ تاریخ خلفا، همان. بنابراین برای پیروان مکتب خلفا دو امام منتظر خواهد بود که یکی از آنان مهدی علیه السلام است؛ در حالی که پیروان مکتب اهل البیت علیهم السلام تنها یک امام منتظر دارند.
3- (3) . فتح الباری، ج 6، ص 341؛ تاریخ خلفا، ص 12.
4- (4) . فتح الباری، همان؛ تاریخ خلفا، همان.
5- (5) . نووی در شرح صحیح مسلم، (ج 12، صص 202-203)، به این موضوع اشاره کرده و ابن حجر در فتح الباری، (ج 16، صص 338-341) و سیوطی در تاریخ خلفا، (ص 1) آن را آورده اند.

7. بیهقی می گوید:

این تعداد (دوازده نفر) تا زمان ولید بن یزید بن عبدالملک روی کار آمدند، سپس فتنه و آشوب بزرگ بر پا شد و پس از آن حکومت عباسیان غالب آمد، و اینکه برعده مذکور می افزایند بدان خاطر است که صفت مورد اشاره درحدیث را رها کرده یا کسانی را که بعد از فتنه مذکور آمده اند از آنان شمرده اند.(1)

8. برخی نیز گفته اند:

کسانی که امت بر آنان اجتماع کرده اند؛ یعنی خلفای ثلاثه و سپس علی علیه السلام تا زمان حکمیت در صفین که معاویه را در آن روز خلیفه نامیدند.

سپس با صلح امام حسن بر معاویه اجتماع کردند و پس از او بر پسرش یزید. امام حسین هم که پیش از رسیدن به خلافت کشته شد. با مرگ یزید اختلاف کردند تا آنکه پس از کشته شدن ابن زبیر بر عبدالملک مروان اجتماع نمودند و سپس بر فرزندان چهارگانه او؛ یعنی ولید، سلیمان، یزید و هشام که در این جمع، عمر بن عبدالعزیز، میان سلیمان و یزید فاصله شد و دوازدهمین آنان ولید بن یزید بن عبدالملک بود که مردم پس از هشام بر او اجتماع کردند و او چهار سال حکومت کرد.(2)

بنابراین، خلافت این دوازده نفر به خاطر اجتماع مسلمانان بر آنها صحیح است، و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مسلمانان را به خلافت و جانشینی اینان از خودش - در حمل و انتقال اسلام به مردم - بشارت داده است!

ابن حجر درباره این توجیه می گوید: «این بهترین توجیه است».(3)

9. ابن کثیر می گوید:

راهی را که بیهقی پیموده و عده ای با وی موافقت کرده اند، یعنی اینکه، مراد حدیث از خلفای پی در پی تا زمان ولید بن یزید بن عبدالملک فاسق می باشد، ولیدی که درگذشته در مذمت او سخن گفتیم، راهی غیر مقبول است، زیرا خلفای مورد اشاره

ص:465


1- (1) . تاریخ ابن کثیر ج 6، ص 249 به نقل از بیهقی.
2- (2) . تاریخ خلفا، ص 11؛ الصواعق المحرقه، ص 19؛ فتح الباری، ج 16، ص 341.
3- (3) . فتح الباری، همان.

تا زمان ابن ولید بیش از «دوازده نفرند» دلیل آن این است که خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و علی [علیه السلام] مسلّم است. پس از آنان حسن بن علی [علیه السلام] است چنانکه واقع شد و علی [علیه السلام] او را وصی خود قرار داد و مردم عراق با او بیعت کردند. تا آنکه او و معاویه صلح کردند. سپس پسر معاویه یزید و بعد پسر یزید معاویه بن یزید و سپس مروان بن حکم و بعد پسرش عبدالملک مروان و ولید بن عبدالملک، سپس سلیمان بن عبدالملک و بعد عمر بن عبدالعزیز و پس از وی یزید بن عبدالملک و بعد هشام بن عبدالملک، که جمع آنها پانزده نفر می شود و سپس ولید بن یزید بن عبدالملک و اگر حکومت ابن زبیر را که قبل از عبدالملک بود به شمار آوریم، شانزده نفر می شوند، و با این حساب، یزید بن معاویه جزء آن دوازده نفر شده و عمر بن عبدالعزیز که همه پیشوایان بر مدح و سپاس او متفق القول اند، و او را از خلفای راشدین به شمار آورده و همه مردم برعدالت او اتفاق نظر دارند، و دوران او بهترین دوره ها بوده و حتی شیعیان نیز بدان اعتراف دارند، از جمع «دوازده نفر» خارج می گردد.

و اگر بگوید: من تنها کسانی را به شمار می آورم که امت بر آنان اجتماع کرده باشند لازمه اش آن است که «علی بن ابی طالب» و فرزندش به شمار نیایند، زیرا همه مردم بر آن دو اجتماع نکردند، دلیلش آن که مردم شام، همگی از بیعت با او سرباز زدند.

و نیز گوید: برخی توجیه کنندگان، معاویه و پسرش یزید و نوه اش معاویه بن یزید را به شمار آورده و زمان مروان و ابن زبیر را قید نکرده اند، زیرا امت برهیچ یک از آنها اجتماع نکرده اند.

بنابراین دیدگاه نیز می گوییم: در این مسلک، خلفای سه گانه سپس معاویه و بعد یزید و سپس عبدالملک و بعد ولید بن سیلمان و سپس عمر بن عبدالعزیز و بعد یزید و بعد هشام به شمار آیند که جمعاً ده نفرند و بعد از آنها ولید بن یزید بن عبدالملک فاسق است که لازمه این دیدگاه نیز، اخراج علی و پسرش حسن [علیهماالسلام] خواهد بود و این دقیقاً برخلاف آن نظری است که امامان اهل سنت و بلکه شیعه برآن تصریح کرده اند.(1)

ص:466


1- (1) . تاریخ ابن کثیر، ج 6، صص 249-250.

10. ابن حجر می گوید: ابن جوزی در کتاب «کشف المشکل» در جواب این توجیهات، دو وجه دیگر را نقل کرده است:

وجه نخست آنکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حدیث خویش اشاره به حوادث بعد از خود و اصحاب خود ندارند، و چون حکم اصحاب با حکم آن حضرت پیوسته و مرتبط است، نتیجه می گیریم که خبر از حکومت های واقع شده پس ازصحابه است. و چنان می نماید که با بیان خود اشاره به عدد خلفای بنی امیه دارد، و گویا سخن آن حضرت: «لا یزال الدین»؛ یعنی ولایت تا آنجا که دوازده خلیفه به حکومت برسند ادامه دارد، سپس اوضاع به حالت دیگری، بدتر از حال اول بر می گردد.

ابن حجر درباره این توجیه می گوید:

«این سخن کسی است که به چیزی از طریق حدیث - جز آنچه که به نحوه فشرده در «بخاری» آمده آگاهی نداشته است.»(1)

وجه دیگر نیز آن است که وجود آنان در زمان واحد، عین پراکندگی و افتراق است و نمی تواند مراد حدیث باشد.(2)

بدین گونه، علمای مکتب خلفا درتفسیر روایات گذشته، به دیدگاه واحدی نرسیدند. علاوه بر آن از آوردن روایاتی که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اسامی آن دوازده نفر را بیان فرموده نیز اغماض و اهمال کرده اند، زیرا با سیاست حاکم بر مکتب خلفا در طی قرون متمادی در تخالف و تضاد بوده است. این روایات را محدثان مکتب اهل البیت علیهم السلام در تألیفات خود با اسنادی که به نیکان صحابه می رسد، از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده اند و ما در بخش آینده به آوردن اندکی از آنها که هر دو گروه در کتب خود آورده اند بسنده می کنیم.

اسامی دوازده امام در مکتب خلفا

الف) امام جوینی(3) از عبدالله بن عباس روایت می کند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

ص:467


1- (1) . فتح الباری، ج 16، ص 338.
2- (2) . همان، ص 339.
3- (3) . ذهبی از رجال معروف، درکتاب تذکرة الحافظ، ج 4، ص 1505 درباره او می گوید: امام محدث یگانه، اکمل،

انا سید النبیین و علی بن ابی طالب سید الوصیین و ان اوصیائی بعدی اثنا عشر اولهم علی بن ابی طالب و آخرهم المهدی؛ من آقای پیامبران و علی بن ابی طالب آقای اوصیاست، همانا اوصیای پس از من «دوازده» نفرند، اولین آنان علی بن ابی طالب و آخرینشان مهدی است.

ب) امام جوینی در حدیث دیگری به سند خود از ابن عباس روایت می کند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

همانا خلفای من و اوصیایم و حجت های خدا بر مردم پس از من دوازده نفرند، اولین آنها برادرم و آخرینشان فرزندم خواهد بود». گفته شد: ای رسول خدا! برادر شما کیست؟ فرمود: «علی بن ابی طالب» گفته شد: فرزند شما کیست؟ فرمود آن مهدی است؛ کسی که زمین را پر از عدل و داد می کند، همان گونه که از ظلم و ستم انباشته شده است. قسم به آن که مرا بشارتگر و بیم دهنده بر حق فرستاده، اگر از دنیا باقی نماند، مگر یک روز، خداوند این روز را آنقدر طولانی کند تا فرزند من مهدی در آن خروج کند و روح خدا، عیسی بن مریم فرود آید و در پس او نماز بگزارد و زمین از نور پروردگارش روشن گردد، و فرمانروایی اش مشرق و مغرب را فرا گیرد.

ج) امام جوینی باز هم به سند خود روایت کرده که راوی گفت: شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

«انا و علی و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون؛ من و علی و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین پاکیزگان و معصومانیم».(1)

سیاست حاکم بر مکتب خلفا در طی قرون بر آن بود که امثال این گونه احادیث را از دسترس ابنای امت اسلامی به دور دارند و بر آنها پرده پوشانند. به راستی که جناب استاد

ص:468


1- (1) . احادیث: الف، ب و ج، در کتاب فرائد السمطین، نسخه خطی کتابخانه ی مرکزی دانشگاه تهران به شماره 1164، 1690، 1691، برگه 160 آمده است و ر. ک: ولایت علی علیه السلام در قرآن کریم و سنت پیامبر، علامه عسکری.

ارجمند علامه عسکری در راه اعتلای فرهنگ محمدی صلی الله علیه و آله وسلم و نمایاندن واقع، جهاد شایانی کردند و نمونه هایی از آن را در بحث و بررسی از اقدامات مکتب خلفا با نصوص سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را که مخالف دیدگاهشان بود در «معالم المدرستین» آورده اند. ما هم اسامی این امامان را در فصل دوم دیدگاه های بزرگان اهل سنت درباره امامان اهل بیت نوشتیم.

7. آیه انذار
اشاره

آخرین آیه ای که دراین قسمت مورد بررسی اجمالی قرار می دهیم آیه انذار است.

وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ؛(1)

«و خویشان نزدیکت را هشدار ده».

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم پس از آنکه از جانب پروردگار به پیامبری مبعوث شد، به مدت سه سال، مخفیانه در بین مردم تبلیغ کرد و دراین مدت توانست مقدار قابل توجهی از نیروهای جوان را گرد خود جمع کند.

پس از سه سال از جانب خداوند دستور آمد دعوت را آشکار کن:

فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * إِنّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ ؛(2)

«پس آنچه را بدان مأموری آشکار کن و از مشرکان روی برتاب که ما] شر [ریشخندگران را از تو برطرف خواهیم ساخت».

سپس دستور آمد که ابتدا از خویشاوند نزدیکت آغاز کن:

وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ * وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ * فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمّا تَعْمَلُونَ * وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ ؛(3)

«و خویشان و نزدیکانت را هشدارده و برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کرده اند، بال خود را

ص:469


1- (1) . سوره شعراء، آیه 214.
2- (2) . سوره حجر، آیات 94-95.
3- (3) . سوره شعراء، آیات 214-217.

فرو گستر و اگر تو را نافرمانی کردند، بگو: من از آنچه می کنید بیزارم و بر] خدای [عزیز مهربان توکل کن».

به دنبال این دستور پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام فرمود که طعامی فراهم کند. پس از آنکه همه جمع شدند و غذا خوردند، حضرت ایستاد و فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب، به خدا سوگند در تمام عرب کسی را نمی شناسم که هدیه ای گران بهاتر از آنچه من آوردم، برای شما آورده باشد. من برای شما خیر دنیا و آخرت را به ارمغان آورده ام و خداوند به من دستور داده شما را به سوی او بخوانم. پس هر یک از شما برای کمک و همراهی من پیشقدم شود، او را برادر، وصی و جانشین خود قرار می دهم».

همه لب فرو بستند، ولی علی علیه السلام که دوازده یا سیزده سال بیشتر نداشت برخاست و گفت: «ای فرستاده خدا، من حاضرم یاورتان شوم».

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سخنش را تکرار کرد و باز مولا علی علیه السلام فرمود: «من حاضرم». در مرتبه سوم، حضرت شانه او را گرفت و به خویشاوندانش فرمود:

علی، برادر من، وصی من و جانشین من درمیان شماست، پس به سخنانش گوش دهید و از او اطاعت کنید.

همه خندیدند و سخن پیامبر را مسخره کردند. ابولهب رو کرد به ابوطالب و گفت:

«ایشان پسرت را امیر بر تو قرار داد و در آینده باید از پسرت شنوایی داشته باشی و از او اطاعت کنی».(1)

تحریف تاریخ

طبری این حدیث را به طور کامل در «تاریخ طبری» نقل کرده؛ اما در تفسیرش عبارت «وصیی و خلیفتی»(2) را حذف کرده و به جای آن «کذا و کذا» آورده است.(3)

حسین هیکل، یکی از نویسندگان زبردست مصری، کتابی به نام «حیات محمد» تألیف کرده است. او در چاپ اول کتابش این روایت را کامل آورده و عبارت «وصیی و خلیفتی» را

ص:470


1- (1) . تاریخ طبری، ج 2، ص 63.
2- (2) . وصی و جانشین من است.
3- (3) . ر. ک: تفسیر طبری، ج 19، صص 74-75.

حذف نکرده؛ اما پس از آنکه علمای اهل تسنن به حسین هیکل اعتراض کردند و به او گفتند که کتاب تو در دسترس جوان هاست و آنها با خواندن این مطلب به ما انتقاد می کنند، ایشان هم در چاپ دوم و سوم کتابش، عبارت «کذا و کذا» را به کار برد.

اما این تلاشی بیهوده است، چرا که خود عبارت «کذا و کذا» خواننده را تحریک می کند که بداند «کذا و کذا» چه بوده است و به دنبال حقیقت می رود.

همچنین طبری، ابتدا کتاب تاریخ خود را و پس از آن در بغداد، تفسیرش را نوشت. بیشتر اهل بغداد درآن زمان حنبلی های تندرو بودند. آتش زدن کتابخانه شیخ طوسی که در آن چهار صد هزار کتاب نگه داری می شد، یک نمونه از کارهای آنان بود.

حنبلی های بغداد با تعصب شدیدی که داشتند، طبری را تحت فشار قرار دادند تا عبارت «کذا و کذا» را به جای «وصیی و خلیفتی» بگذارد؛ غافل از آن که «کذا و کذا» خواننده را برای کشف حقایق تحریک می کند و هر کسی می تواند با مراجعه به تاریخ طبری، حقیقت را بیابد.

اشکال بر حدیث و پاسخ آن

ابن تیمیه درکتاب «منهاج السنه» که ردی بر کتاب «منهاج الکرامه»(1) است، بر این حدیث چند اشکال وارد کرده است:

1. چنین حدیثی در کتب مسانید و صحاح شش گانه وجود ندارد.

پاسخ: این حدیث هم در مسانید(2) و هم در صحاح شش گانه اهل سنت آمده است. بزرگان اهل سنت تصریح کرده اند که این حدیث از جهت سند از روایت های صحیح و متواتر است. ابن اثیر برای تکمیل تاریخ طبری، کتابی به نام «الکامل» نوشته است، زیرا کتاب تاریخ طبری حوادث را تا قرن سوم ذکر کرده و کتاب الکامل رویدادها را تا قرن ششم بر آن افزوده است. این کتاب، پس از تاریخ طبری، از معتبرترین کتاب های تاریخ جهان اسلام است. ابن اثیر درکتاب الکامل، این روایت را به صورت کامل ذکر کرده است.(3)

ص:471


1- (1) . نوشته علامه حلی.
2- (2) . مسند احمد، ج 1، ص 111.
3- (3) . الکامل، ج 2، صص 62-63

همچنین اگر به هر یک از کتاب های تاریخ اسلام(1) مراجعه کنیم، این روایت را خواهیم یافت.

2. حضرت علی علیه السلام فقط وصی و جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است، نه اینکه جانشینی و وصایت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را برای همه مسلمانان بر عهده داشته باشد؛ زیرا پیامبر می فرماید: «وصیی و خلیفتی فیکم».

پاسخ: منظور از «فیکم» در «وصیی و خلیفتی فیکم» به معنای آن است که حضرت علی علیه السلام از بین حاضران درمجلس انتخاب شد، نه اینکه فقط وصی و جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای حاضران باشد.

3. در آن زمان بنی عبدالمطلب به چهل نفر نرسیده بودند.

پاسخ: «مطلب» برادر هاشم و هاشم پدر عبدالمطلب است. هاشم یکی از شخصیت های بزرگ قریش بود که در شرق و غرب تجارت می کرد. او در یکی از سفرهایش به مدینه در خانه یکی از افراد طایفه بنی الخزرج که به بنوالنجار معروف بودند ساکن شد و در آن سفر به دختر زید بن علی که از شخصیت های بزرگ این طائفه بود اظهار رغبت کرد. زید بن علی دخترش را به هاشم داد، ولی شرط کرد که هنگام وضع حمل، دخترش را به خانه آنها ببرد. هاشم نیز به قول خود وفا کرد و زمانی که همسرش حامله شد او را به خانه پدرش در مدینه برد. هاشم همسرش را درخانه پدرش گذاشت و خودش به شام سفر کرد و در آن سفر وفات یافت. فرزند هاشم در مدینه به دنیا آمد و او را عامر نامگذاری کردند. روزی یکی از بزرگان مکه از مدینه عبور می کرد که عامر را در حال بازی رزمی دید. از او پرسید: تو کیستی؟ عامر گفت: من فرزند هاشم، رئیس قریش، هستم.

آن مرد پس از بازگشت به مکه نزد مطلب عموی عامر رفت و گفت: چرا پسر بردارت را در مدینه رها کردی؟

مطلب هنگامی که این سخن را شنید، به همراه هشتاد نفر از بزرگان قریش نزد جد مادری عامر رفت و از او درخواست کرد که آن کودک را تحویل دهد.

ص:472


1- (1) . مانند: البدایه و النهایه.

مطلب کودک را تحویل گرفت و با خودش به مکه برد. هنگام ورود به مکه، مردم گمان کردند که مطلب غلام خریده است و به یکدیگر می گفتند: مطلب به همراه عبدش آمد.

از آن پس مردم، عامر را که فرزند هاشم بود با لقب «عبدالمطلب» می شناختند. عبدالمطلب دوازده پسر و پنج دختر داشت که عبدالله پدر حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم کوچک ترین پسر او بود.

از طرفی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هنگام فراخوانی خویشاوندانش به اسلام 43 ساله بود؛ بنابراین چگونه ممکن است در این همه مدت تعداد فرزندان عبدالمطلب به چهل نفر نرسیده باشد.(1)

ص:473


1- (1) . برای مطالعه بیشتر ر. ک: فضایل.

ص:474

مهدویت و ظهور حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه

اشاره

اندیشه «مهدویت و انتظار» و ظهور مصلح آخرالزمان از جمله بنیادهای فکری اسلام و مورد اتفاق همه ادیان الهی است.

از طرفی، عطش عدالت در نهاد بشر و سر خوردگی های او از وضعیت عمومی جهان و توجه به وعده های ادیان درباره آینده جهان، جلوه ای از جایگاه و اهمیت این اعتقاد است.

مکتب شیعه در این عرصه سخنی روشن تر دارد، چرا که موعود خود را زنده و ناظر می داند و در انتظار ظهور حیات بخش اوست. اهل سنت در این باره دیدگاه های مختلفی دارند. عده بسیاری در این مسئله با شیعه موافق اند، عده ای از آنها نیز تولد حضرت را به آینده موکول نموده اند. برخی نیز حضرت مسیح را همان موعود آخرالزمان می دانند و عده ای ظهور او را در گذشته می جویند. البته گروهی انگشت شمار نیز راه انکار در پیش گرفته اند، چه آنکه از پس این همه احادیث متعارض در مکتب خود بر نیامده اند و چاره را در انکار اصل موضوع دیده اند.

خلاصه اینکه تاکنون بیش از 3336 عنوان کتاب، مقاله، پایان نامه و مانند آن در این زمینه نوشته شده است(1) که خود اهمیت موضوع را می رساند. به همین علت قصد داریم به صورت گذرا برخی جوانب آن را بیان می کنیم.

موارد اتفاق فریقین در موضوع مهدویت
1. اتفاق بر اصل قضیه

یکی از موارداتفاق بین شیعه و سنی در قضیه مهدویت، اتفاق بر اصل آن است. امت اسلامی، مگر عده قلیلی از غربزدگان و روشنفکرنمایان مثل احمد امین مصری و شاگردانش،

ص:475


1- (1) . ر. ک: مرجع مهدویت، جمعی از پژوهشگران، مؤسسه اطلاع رسانی اسلامی مرجع.

بر این مسئله اتفاق دارند که در آخرالزمان شخصی به نام مهدی، از ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و از اولاد زهرا علیهاالسلام، ظهور کرده، زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.

عمده علت تأکید بر این اعتقاد، وجود تعداد بسیار و در حد تواتر روایات صحیح درباره این قضیه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت عصمت و طهارت در تراث حدیثی مسلمین است. معلوم است هر قضیه ای که به حد تواتر برسد یا از آن حد بالاتر باشد، از دایره شک و ظن خارج شده، انسان را به یقین می رساند. همان گونه که در علم حدیث و اصول بحث شده، حدیث متواتر احتیاجی به بررسی سندی ندارد؛ زیرا از راه تراکم احتمالات می تواند انسان را به یقین برساند.

از آنجا که نظر علمای شیعه در این باره مشخص است فقط به بیان سخنان اهل سنت بسنده می کنیم.

1. ابن حجر عسقلانی

تواترت الاخبار بأن المهدی من هذه الامة و ان عیسی بن مریم سینزل و یصلی خلفه؛(1) اخبار به حد تواتر دلالت دارد بر اینکه مهدی از این امت (اسلام) است و به راستی عیسی بن مریم از آسمان فرود می آید و پشت سر اوبه نماز می ایستد.

2. قاضی شوکانی

وهی متواتره بلا شک و لا شبهه، بل یصدق وصف التواتر علی مادونها علی جمیع الاصطلاحات المحرره فی الاصول(2) ؛ احادیث مهدی بدون شک و شبهه متواتر است، بلکه عنوان تواتر با کمتر از این مقدار نیز بر این احادیث صدق می کند؛ آن هم با تمام اصطلاحاتی که در علم اصول برای تواتر و خبر متواتر آمده است.

3. ابن حجر هیثمی

والاحادیث التی جاء فیها ذکر ظهور المهدی علیه السلام کثیرة متواترة(3) ؛ احادیثی که در آن اشاره به ظهور مهدی است بسیار زیاد و به حد تواتر است.

ص:476


1- (1) . فتح الباری، ج 5، ص 362.
2- (2) . ابزار الوهم المکنون، ص 4، به نقل از رساله التوضیح شوکانی.
3- (3) . الصواعق المحرقه، ج 2، ص 211.

4. علامه مناوی

اخبار المهدی کثیرة شهیرة افرادها غیر واحد فی التألیف؛(1) اخبار مهدی زیاد و مشهور است؛ به حدی که جماعتی درباره این احادیث تألیفات مستقلی دارند.

5. تفتازانی

مما یلحق بباب الامامه خروج المهدی علیه السلام و نزول عیسی و هما من اشراط الساعة و قد وردت فی هذا الباب اخبار صحاح؛(2) از جمله اموری که ملحق به باب امامت می شود خروج مهدی و نزول عیسی است، که این دو از علائم قیامت است و در این باره خبرهای صحیحی رسیده است.

6. قرمانی دمشقی

اتفق العلماء علی ان المهدی هو القائم فی آخر الزمان، و قد تعاضدت الاخبار علی ظهوره، و تظاهرت الروایات علی اشراق نوره و ستسفر ظلمة اللیالی و الایام بسفوره و تنجلی برویته الظلم انجلاء الصبح عن دیجوره و یسیر فی الافاق فیکون اضوء من البدر فی مسیره؛(3)

علما بر این امر اتفاق کرده اند که مهدی همان قیام کننده در آخرالزمان است و اخبار ظهور آن حضرت عجل الله تعالی فرجه یکدیگر را تأیید می کنند و روایات بر اشراق نورش تظاهر دارند، و به زودی ظلمت و تاریکی شب ها و روزها به روشنایی وجود او منور خواهد شد و تاریکی ها به رؤیت و دیدار او، همانند بیرون آمدن صبح از ظلمت شب، از میان خواهد رفت؛ عدل او در افق ها سیر خواهد کرد و پر نورتر از ماه منیر در مسیرش خواهد بود.

7. مبارکفوری

واعلم ان المشهور بین الکافة من اهل الاسلام علی ممر الاعصار انه لابد فی آخرالزمان من ظهور رجل من اهل البیت یؤید الدین و یظهر العدل و یتبعه

ص:477


1- (1) . فیض القدیر، ذیل حدیث 9245.
2- (2) . شرح مقاصد، ج 2، ص 62.
3- (3) . اخبار الدول و آثار الاول، ج 1, ص 463.

المسلمون و یستولی علی الممالک الاسلامیه و یسمی بالمهدی؛(1) بدان که مشهور بین تمام مسلمانان در طول زمان ها این است که به طور حتم در آخرالزمان شخصی از اهل بیت علیهم السلام ظهور خواهد کرد که دین را تأیید کرده، عدل را در میان جامعه ظاهر می کند و مسلمین به دنبال او بر ممالک اسلامی سلطه پیدا خواهد نمود و او مهدی نامیده می شود.

علمای اهل سنت و تواتر احادیث مهدی عجل الله تعالی فرجه

در این بخش به ذکر اسامی آن دسته از علمای اهل سنت می پردازیم که بر تواتر احادیث امام مهدی عجل الله تعالی فرجه تصریح کرده اند:

ابن سعد (ت 230 ه)، أبن ابی شیبه (ت 235 ه)، الامام احمد بن حنبل (ت 241 ه)، ابوبکر الاسکافی (ت 260 ه)، ابن ماجه (ت 273 ه)، ابو داوود (ت 275 ه)، ابن قتیبه الدینوری (ت 276 ه)، الترمذی (ت 279 ه)، البزار (ت 292 ه)، ابویعلی الموصلی (ت 307 ه)، الطبری (ت 310 ه)، العقیلی (ت 322 ه)، نعیم بن حمّاد (ت 328 ه)، ابن حبّان البستی (ت 354 ه)، المقدسی (ت 355 ه)، الطبرانی (ت 360 ه)، ابوالحسن الآبری (ت 363 ه)، الدارقطنی (ت 385 ه)، الخطابی (ت 388 ه)، الحاکم النیسابوری (ت 405 ه)، ابونعیم الاصبهانی (ت 430 ه)، ابو عمرو الدانی (ت 444 ه)، البیهقی (ت 458 ه)، الخطیب البغدادی (ت 463 ه)، ابن عبدالبر المالکی (ت 463 ه)، الدیلمی (ت 509 ه)، البغوی (ت 510 أو 516 ه)، القاضی عیاض (ت 544 ه)، الخوارزمی الحنفی (ت 568 ه)، ابن عساکر (ت 571 ه)، ابن الجوزی (ت 597 ه)، ابن الجزری (ت 606 ه)، ابن العربی (ت 638 ه)، محمد بن طلحه الشافعی (ت 652 ه)، العلامه سبط ابن الجوزی (ت 654 ه)، ابن ابی الحدید المعتزلی الحنفی (ت 655 ه)، المنذری (ت 656 ه)، الکنجی الشافعی (ت 658 ه)، القرطبی المالکی (ت 671 ه)، ابن خلّکان (ت 681 ه)، محب الدین الطبری (ت 694 ه)، ابن تیمیه (ت 728 ه)، الجوینی الشافعی (ت 730 ه)، علاء الدین بن بلبان (ت 739 ه)، ولی الدین التبریزی (المتوفی بعد سنه 741 ه)، المزی (ت 742 ه)، الذهبی (ت 748 ه)، سراج الدین ابن الوردی (ت 749 ه)، ابن کثیر (ت 774 ه)، سعد الدین التفتازانی (ت 793 ه)، نور الدین الهیثمی (ت 807 ه).

ص:478


1- (1) . تحفة الاحوذی بشرح جامع الترمذی، از مبارکفوری، شرح حدیث 2331. و ر. ک: موارد اتفاق مذاهب اسلامی در قضیه مهدویت، علی اصغر رضوان، مجله طلوع, سال دوم، شماره 5، بهار 82.

احادیث مهدویت از طریق صحابه و تابعان

احادیث امام مهدی عجل الله تعالی فرجه در کلام بسیاری از صحابه و تابعان نقل شده است؛ از جمله: فاطمه الزهرا بنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم (ت 11 ه)، معاذ بن جبل (ت 18 ه)، قتاده بن النعمان (ت 23 ه)، عمر بن خطاب (ت 23 ه)، ابی ذر الغفاری (ت 32 ه)، عبدالرحمن بن عوف (ت 32 ه)، عبد الله بن مسعود (ت 32 ه)، العباس بن عبد المطلب (ت 32 ه)، کعب الاحبار (ت 32 ه)، عثمان بن عفان (ت 35 ه)، سلمان الفارسی (ت 36 ه)، طلحة بن عبدالله (ت 36 ه)، عمار بن یاسر (ت 37 ه)، الامام علی علیه السلام (ت 40 ه)، تمیم الداری (ت 40 ه)، زید بن ثابت (ت 45 ه)، حفصه بنت عمر بن الخطاب (ت 45 ه)، الامام الحسن السبط علیه السلام (ت 50 ه)، عبدالرحمن بن سمره (ت 50 ه)، مجمع بن جاریه (ت نحو 50 ه)، عمران بن حصین (ت 52 ه)، ابی ایوب الانصاری (ت 52 ه)، عائشه بنت ابی بکر (ت 58 ه)، ابی هریره (ت 59 ه)، الامام الحسین السبط الشهید علیه السلام (ت 61 ه)، ام سلمه (ت 62 ه)، عبدالله بن عمر بن الخطاب (ت 65 ه)، عبدالله بن عمرو بن العاص (ت 65 ه)، عبدالله بن عباس (ت 68 ه)، زید بن ارقم (ت 68 ه)، عوف بن مالک (ت 73 ه)، ابی سعید الخدری (ت 74 ه)، جابر بن سمره (ت 74 ه)، جابر بن عبدالله الانصاری (ت 78 ه)، عبدالله بن جعفر الطیار (ت 80 ه)، ابی امامه الباهی (ت 81 ه)، بشر بن المنذر بن الجارود (ت 83 ه و قیل: جده الجارود بن عمرو، ت 20 ه)، عبدالله بن الحارث بن جزء الزبیدی (ت 86 ه)، سهل بن سعد الساعدی (ت 91 ه)، انس بن مالک (ت 93 ه)، ابی الطفیل (ت 100 ه)، شهر بن حوشب (ت 100 ه).(1)

قائلان به صحیح و متواتر بودن احادیث مهدی عج الله تعالی فرجه

الترمذی (ت 279 ه) فی سننه(2) ، العقیلی (ت 322 ه) فی الضعفاء الکبیر(3) ، البر بهاری (ت 329 ه)

ص:479


1- (1) . برای مطالعه بیشتر ر. ک: تطبیق المعابیر العلمیه لنقد الحدیث علی ما اختلف و تعارض من احادیث المهدی بکتب الفریقین، السید ثامر هاشم حبیب العمیدی، مجله تراثنا، مؤسسه آل البیت، 44-45، 1416, ص 14 به بعد.
2- (2) . سنن الترمذی، ج 4، صص 505-506, ح 2230 و 2233، (دار احیاء التراث، 1377).
3- (3) . الضعفاء الکبیر، ج 3، ص 253, ح 1257، (تحقیق قلعچی، دار الکتب العلمیه).

کما فی الاحتجاج بالاثر(1) ، محمد بن الحسین الابری (ت 363 ه) صرح بتواتر احادیث المهدی کما فی تذکره القرطبی(2) ، الحاکم (ت 405 ه)(3) ، البیهقی (ت 458 ه) کما فی منار ابن القیم(4) ، البغوی (ت 510 او 516 ه)(5) ، ابن الاثیر (ت 606 ه)(6) ، القرطبی المالکی (ت 671 ه)(7) ، ابن منظور (ت 711 ه)(8) ، ابن تیمیه (ت 728 ه)(9) ، المزی (ت 742 ه)(10) ، الذهبی (ت 748 ه)(11) ، ابن القیم (ت 751 ه)(12) ، ابن کثیر (ت 774 ه)(13) ، التفتازانی (ت 739 ه)(14) ، نورالدین الهیثمی (ت

ص:480


1- (1) . الاحتجاج بالاثر علی من انکر المهدی المنتظر, ص 28، (مکتبه دار العلیان، 1406).
2- (2) . التذکره, ص 701 (قد نقل القول بتواتر احادیث المهدی عن الابری و ارتضاء).
3- (3) . مستدرک الحاکم، ج 4، صص 429 و 450 و 457 و 464 و 465 و 502 و 520 و 533 و 554 و 557 و 558، (دارالفکر، 1398).
4- (4) . المنار المنیف, ص 130, ح 225، (تحقیق عبدالشافی، دارالکتب العلمیه)؛ الاعتقاد, البیهقی, ص 127، (دارالکتب العلمیه).
5- (5) . مصابیح السنه, ص 488, ح 4199 و صص 492-493 ح 4210 و 4211 و 4212 و 4213 و 4215، (دارالمعرفه، بیروت، 1407).
6- (6) . النهایه فی غریب الحدیث، ج 1، ص 290 و ج 2، صص 172 و 325 و 386 و ج 4، ص 33 و ج 5، ص 254، (تحقیق محمود احمد الطناحی، نشر المکتبه الاسلامیه).
7- (7) . التذکره, صص 701 و 704.
8- (8) . لسان العرب، ج 15، ص 59 ماده «هدی»، (داراحیاء التراث).
9- (9) . منهاج السنه، ج 4، ص 211، (دارالکتب العلمیه).
10- (10) . تهذیب الکمال، ج 25، صص 146-149, رقم 5181 فی ترجمه محمد بن خالد الجندی، (تحقیق بشر عواد، مؤسسه الرساله).
11- (11) . تلخیص المستدرک، ج 4، صص 553 و 558، (دارالفکر).
12- (12) . المنار المنیف, صص 130-133, ح 326 و 327 و 329 و 331 و ص 135.
13- (13) . النهایه فی الفتن و الملاحم، ج 1، صص 55-56، (تحقیق محمد احمد عبدالعزیز, المکتب الثقافی).
14- (14) . شرح المقاصد، ج 5، ص 312، (منشورات شریف رضی)؛ شرح عقائد النسفی, ص 169، (مطبعه سی جنبرلی).

807 ه)(1) ، ابن خلدون (ت 808 ه) اعترف بصحه بعض احادیث المهدی(2) ، الجزری الشافعی (ت 833 ه)(3) ، احمد بن ابی البوصیری (ت 840 ه)(4) ، ابن حجر العسقلانی (ت 825 ه)(5) ، شمس الدین السخاوی (ت 902 ه)(6) ، السیوطی (ت 911 ه)(7) ، الشعرانی (ت 973 ه)(8) ، ابن حجر الهیتمی (ت 974 ه)،(9) المتقی الهندی (ت 975 ه)، فی کتابه «البرهان» بیان لاربع فتاوی لفقهاء المذاهب الاسلامیه بشأن من انکر ظهور المهدی فی آخر الزمان و کذب بالاحادیث الوارده فی هذا الشأن(10) ، الشیخ مرعی بن یوسف الحنبلی (ت 1033 ه)(11) ، البرزنجی (ت 1103 ه)(12) ، الزرقانی المالکی (ت 1122 ه)(13) ، الشیخ محمد بن قاسم بن محمد جسوس المالکی (ت 1182 ه)(14) ، ابوالعلاء العراقی (ت 1183 ه)(15) ، السفارینی الحنبلی (ت 1188 ه)(16) ، الزبیدی

ص:481


1- (1) . مجمع الزوائد، ج 7، صص 313-317، (دارالکتاب العربی).
2- (2) . تاریخ ابن خلدون، ج 1، صص 564 و 565 و 568؛ الفصل، ص 52، (دارالکتاب اللبنانی).
3- (3) . اسمی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب، صص 163-168، (تحقیق محمد باقر محمودی).
4- (4) . مصابح الزجاجه فی زوائد ابن ماجه، ج 3، ص 263، رقم 1442، (تحقیق عزت علی عطیه).
5- (5) . تهذیب التهذیب، ج 9، ص 125، رقم 201 فی ترجمه محمد بن خالد الجندی، (دارالفکر)؛ فتح الباری، ج 6، ص 385، (داراحیاء التراث).
6- (6) . نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، الکتانی، ص 226 رقم 289، (حکی عنه القول بتواتر احادیث المهدی.) (دارالکتب السلفیه).
7- (7) . الجامع الصغیر، ج 2، ص 672، ح 9241 و 9243 و 9244 و 9245، و ج 2، ص 438، ح 7489، و حکی عنه البلبیسی فی العطر الوردی، ص 45، (قال بتواترها فی بعض کتبه) (دارالفکر).
8- (8) . الیواقیت و الجواهر، ج 2، ص 143، (مطبعه مصطفی البابی).
9- (9) . الصواعق المحرقه، صص 162-167، (قاهره، 1385).
10- (10) . البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان، صص 177-183، (مطبعه الخیام).
11- (11) . ر. ک: الامام المهدی علیه السلام عند اهل السنه، ج 2، ص 23، (دارالتعارف).
12- (12) . الاشاعه لاشراط الساعه، ج 87، (من القائلین بالتواتر) (طبع احمد حنفی).
13- (13) . ر. ک: ابراز الوهم المکنون، ج 434، (مطبعه الترقی).
14- (14) . ر. ک: نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ص 226، ح 289.
15- (15) . همان.
16- (16) . ر. ک: الامام المهدی علیه السلام عند اهل السنه، ج 2، ص 20.

الحنفی (ت 1205 ه)(1) ، الشیخ الصبان (ت 1206 ه)(2) ، السویدی (ت 1246 ه)(3) ، الشوکانی الزیدی (ت 1250 ه)(4) ، الشبلنجی (ت 1291 ه)(5) ، احمد زینی دحلان مفتی الشافعیه (ت 1304 ه)(6) ، القنوچی البخاری (ت 1307 ه)(7) ، شهاب الدین الحلوانی المصری الشافعی (1308 ه)(8) ، البلبیسی الشافعی (المتوفی فی بدایة القرن الرابع الهجری)(9) ، الآلوسی الحنفی ابوالبرکات (ت 1317 ه)(10) ، ابو الطیب الابادی (ت 1329 ه)(11) ، الکتانی المالکی (ت 1345 ه) قد نقل القول بتواتر احادیث المهدی عن جمع من الحفاظ (12) ، المبارکفوری (ت 1353 ه)(13) ، الشیخ منصور علی ناصف (المتوفی بعد سنه 1371 ه)(14) ، الشیخ محمد الخضر حسین المصری (ت

ص:482


1- (1) . تاج العروس، ج 10، صص 408-409، ماده «هدی»، (مکتبه السلفیه).
2- (2) . اسعاف الراغبین، صص 145 و 147 و 152، مصرحاً، بتواتر احادیث الامام المهدی علیه السلام، (دارالفکر).
3- (3) . سبائک الذهب، ص 346، (دارالکتب العلمیه).
4- (4) . ر. ک: الاذاعه، صص 125-126، و هو من القائلین بتواتر احادیث الامام المهدی علیه السلام، (مطبعه المدنی).
5- (5) . نور الابصار، صص 187 و 189، و هو من القائلین بالتواتر، (دارالفکر).
6- (6) . الفتوحات الاسلامیه، ج 2، ص 211، و هو من القائلین بالتواتر، (ط مصر، 1323).
7- (7) . الاذاعه، صص 112 و 114 و 128 و قد صرح بتواتر احادیث المهدی، و نقل عن الائمه الحفاظ القول بتواترها، فراجع.
8- (8) . القطر الشهدی فی اوصاف المهدی، ص 68، (مطبعه المعاهد، مصر، 1345).
9- (9) . العطر الوردی، صص 44-45، (مطبعه، ولاق، 1308).
10- (10) . غالیة المواعظ، صص 76-77، (دارالمعرفه).
11- (11) . عون المعبود شرح سنن ابی داود، ج 11، ص 361، (تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، المکتبه السلفیه).
12- (12) . نظم المتناثر، صص 225-228، ح 289.
13- (13) . تحفة الاحوزی، فی شرح الحدیث رقم 2331، باب ما جاء فی المهدی، (دارالفکر).
14- (14) . التاج الجامع للاصول، ج 5، ص 341، (دار احیاء التراث العربی).

1377 ه)(1) ، ابو الفیض الغماری الشافعی (ت 1380 ه) الذی اثبت تواتر احادیث المهدی باوضح و اقواها(2) ، الشیخ محمد بن عبدالعزیز المانع (ت 1385 ه)(3) ، الشیخ محمد فواد عبدالباقی(4).

2. اتفاق بر وجوب اعتقاد به امر مهدی عجل الله تعالی فرجه

قضیه امام مهدی علیه السلام از امور غیبی است که از طریق وحی به آن خبر داده شده است. از طرفی، قرآن با صراحت بر این نکته تأکید دارد که یکی از علائم ونشانه های پرهیزگاران ایمان به غیب است؛ از جمله خداوند متعال می فرماید:

الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ * اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ؛(5)

«الم، در آن کتاب شکی نیست، برای متقین مایه هدایت و رستگاری است. متقین کسانی اند که ایمان به غیب دارند...».

خروج امام زمان علیه السلام در آخرالزمان از امور غیبی است که در مصادر اسلامی به آن اشاره صریح و بلیغ شده است، لذا بر ما واجب است که برای وارد شدن در جرگه مؤمنین به آن ایمان آوریم، زیرا حد فاصل بین جامعه مؤمنان که به رسالت های الهی اعتقاد دارند و جوامع مادی که به این گونه امور اعتقادی ندارند، همین ایمان به غیبت و ماورای طبیعت و شهود است.

به همین دلیل، جماعتی از علما بر لزوم اعتقاد به خروج حضرت مهدی علیه السلام استدلال نموده اند که به بعضی از سخنان آنان اشاره می کنیم.

ص:483


1- (1) . نظره فی احادیث المهدی، مقال نشرته مجله «التمدن» لسنه 1370 ه. للشیخ المذکور، فی ص 831 (دمشق، 1370 ق).
2- (2) . ابراز الوهم المکنون، ص 443 و ما بعدها؛ المهدی المنتظر، صص 5-8، و کلاهما لابی الفیض.
3- (3) . ر. ک: الاحتجاج بالاثر، ص 299.
4- (4) . عقیدة اهل السنة، مجله الجامعه الاسلامیه السعودیه، العدد 46، سنه 1400 ق.
5- (5) . ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، صص 433-436.

علمای اهل سنت و لزوم اعتقاد به خروج امام مهدی عجل الله تعالی فرجه

1. احمد بن محمد بن صدیق می گوید:

فالایمان بخروجه واجب و اعتقاد ظهوره تصدیقاًً لخبر الرسول محتم لازب

کما هو مدون فی عقائد اهل السنته و الجماعه من سائر المذاهب و مقررفی دفاتر علما الامه علی اختلاف طبقاتها و المراتب...؛(1)

ایمان به خروج مهدی واجب است. و اعتقاد به ظهور او به جهت تصدیق خبر پیامبر صلی الله علیه و آله حتمی و ثابت است؛ همان گونه که در عقاید اهل سنت و جماعت از جمیع مذاهب اسلامی تدوین شده و نیز در دفاتر علمای امت با اختلاف طبقات آنان تقریر گردیده است.

2. سفارینی حنبلی یادآور شده:

... فالایمان بخروج المهدی واجب کما مقرر عند اهل العلم و مدون فی عقائد اهل السنة و الجماعة؛(2) ایمان به خروج مهدی واجب است؛ همان گونه که نزد اهل علم تقریر یافته و در عقائد اهل سنت و جماعت تدوین شده است.

3. شیخ ناصر الدین البانی وهابی بیان داشته است:

ان عقیدة خروج المهدی عقیدة ثابتة متواتر عنه صلی الله علیه و آله وسلم یجب الایمان بها؛ لانها من امور الغیب و الایمان بها من صفات المتقین کما قال الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ * اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وان انکارها لا یصدر الا من جاهل مکابر. أسأل الله تعالی ان یتوفانا علی الایمان بها و بکل ما صح فی الکتاب و السنة؛(3) همانا عقیده به خروج مهدی، عقیده ای است ثابت و متواتر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که ایمان به آن واجب است؛ زیرا این عقیده از امور غیبی است که ایمان به آن در قرآن کریم از صفات پرهیزگاران شمرده شده است. خداوند می فرماید: «این کتاب، شک در آن

ص:484


1- (1) . همان.
2- (2) . الاذاعه، ص 146.
3- (3) . مجلة التمدن الاسلامی، شماره 22، ص 643، (چاپ دمشق).

نیست و راهنمای پر هیزکاران است. آن کسانی اند که به جهان غیب ایمان آوردند». همانا، انکار این عقیده، جز از فرد جاهل زورگو صادر نمی گردد. از خداوند متعال می طلبم که ما را بر ایمان به عقیده و به هر امری که به طور صحیح از کتاب و سنت ثابت شده بمیراند.

4. استاد عبدالحسن بن حمد العباد وهابی گفته است:

والتصدیق بها دخل فی الایمان بأن محمداً رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لان من الایمان به تصدیقه فیما اخبره، و داخل فی الایمان بالغیب الذی امتدح الله المؤمنین به بقوله: الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ * اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ؛ (1)تصدیق و اعتماد به قضیه مهدویت، داخل در ایمان به رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است؛ زیرا از آثار ایمان به پیامبر صلی الله علیه و آله تصدیق اوست که به آنها خبر داده و نیز داخل در ایمان به غیبی است که خداوند متعال مؤمنین را به جهت ایمان به آن مدح کرده است؛ آنجا که می فرماید: «این کتاب، شک در آن نیست و متقیان را هدایت می کند؛ آنان که به غیب ایمان دارند و...».

به همین سبب در روایات شیعه و سنی مشاهده می کنیم که منکر خروج مهدی علیه السلام کافر شمرده شده است. جابربن عبدالله انصاری از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند که فرمود:

من انکر خروج المهدی فقد کفر بما انزل علی محمد، و من انکر نزول عیسی فقد کفر و من انکر خروج الدجال فقد کفر. فان جبرئیل علیه السلام اخبرنی بان الله عزوجل یقول: «من لم یؤمن بالقدره و خیره و شره فلیأخذ رباً غیری؛(2) کسی که منکر خروج مهدی علیه السلام است، به آنچه بر محمد صلی الله علیه و آله وسلم نازل شده کافر گردیده است و کسی که منکر نزول

ص:485


1- (1) . مجلة الجماعه الاسلامیه، سال نخست، شماره 3، ذیقعده 1388، چاپ حجاز.
2- (2) . فرائد السمطین، ج 2، ص 233، باب 61؛ الحادی، تفتازانی، ج 2، ص 83؛ الاذاعه، ص 137؛ عقد الدرر، ص 157.

عیسی است کافر است. کسی که منکر خروج دجال است کافر است. به راستی جبرئیل به من خبر داد که خداوند متعال می فرماید: هر کس که ایمان به قدر - چه خیر آن و چه شر آن - نداشته باشد، باید پروردگاری غیر از من را برگزیند.»

3. اعتقاد بر فراگیر بودن دعوت و حکومت او

یکی دیگر از موارد در قضیه مهدویت، اتفاق بر فراگیر بودن دعوت و حکومت جهانی آن حضرت علیه السلام است. آیات و روایات بسیاری بر این مسئله دلالت دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

الف) دولت جهانی در قرآن کریم

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ ؛(1)

«ما بعد از تورات در زبور داوود نوشتیم که یقیناً بندگان نیکو کار من زمین را وارث و متصرف خواهند شد».

و نیز در آیه دیگری می فرماید:

وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ ؛(2)

«خداوند به کسانی از شما بندگان که [به خدا و حجت عصر] ایمان آوردند و نیکو کار گردند وعده فرموده است که [ظهور امام زمان علیه السلام] آنان را در زمین خلافت دهد».

همچنین در جای دیگری می فرماید:

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ؛(3)

«او خدایی است که رسول خود را با دین حق به هدایت خلق فرستاد تا بر همه ادیان جهان تسلط و برتری دهد».

ص:486


1- (1) . سوره انبیاء، آیه 105.
2- (2) . سوره نور، آیه 55.
3- (3) . سوره توبه، آیه 33.

ب) دولت جهانی در روایات

1. حاکم نیشابوری به سندش از ابی سعید خدری نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

تملأ الارض جوراً وظلماً فیخرج رجل من عترتی یملک الارض سبعاً او تسعاً فیملا الأرض قسطا و عدلا؛(1) زمین پر از ستم و ظلم می شود. در این هنگام شخصی از عترتم خروج کرده مدت هفت یا نه ماه مالک کل زمین خواهد شد و در آن هنگام، زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.

2. احمد بن حنبل به سندش از ابی سعید خدری نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

لا تقوم الساعة حتی تملأ الارض ظلماً و عدواناً قال: ثم یخرج رجل من عترتی أو من اهل بیتی یملأها قسطاً و عدلا کما ملئت ظلما و عدواناً؛(2) قیامت بر پا نمی شود تا اینکه زمین پر از ظلم وجور شود. سپس فرمود: در آن هنگام مردی از عترتم یا از اهل بیتم خروج کرده زمین را پر از داد و عدل خواهد کرد؛ همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد.

3. در تفسیر سیوطی، سنن ترمذی، سنن ابو داوود و دیگر کتب از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت کنند که فرمود:

«دنیا پایان نگیرد تا مردی از اهل بیتم، که همنام من است، حاکم عرب گردد».(3)

4. در مستدرک حاکم، مسند احمد، و دیگر کتب از ابو سعید خدری نقل شده که گفت:

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «قیامت بر پا نگردد تا زمین از ظلم و ستم و

ص:487


1- (1) . مستدرک حاکم، ج 4، ص 558؛ مسند احمد، ج 3، ص 38.
2- (2) . مسند احمد، ج 3 ص 17؛ سنن ابی داود، ج 4، ص 152.
3- (3) . سنن ترمذی، ج 9، ص 74؛ سنن ابو داود، ج 2، ص 7 و (چاپ دار احیاء السنه النبویه) ج 4، صص 106-707، حدیث 4282؛ حلیة الاولیا، ج 5، ص 75؛ مسند احمد، ج 1، ص 376؛ تاریخ بغداد، ج 4، ص 388؛ کنز العمال، ج 7، ص 188 با این زیادت که: «و خلق أو خلق من است»؛ درالمنثور، در تفسیر سوره محمد صلی الله علیه وآله آیه فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السّاعَةَ...، ج 6، ص 58.

دشمنی انباشته گردد؛ سپس فردی از اهل بیتم قیام کند و آن را از عدل و داد پر نماید؛ همان گونه که از ظلم و ستم انباشته شده بود.»(1)

5. حاکم حسکانی ذیل آیه

أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ؛

«کسانی که اگر به حکومت رسند، امر به معروف کنند و نهی از منکر نمایند نماز به پا دارند و زکات دهند».

روایت کرده است:

وفرات بن ابراهیم، قال: حدثنی الحسین بن سعید، عن ابی جعفر فی قوله تعالی اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ الآیه. قال: فینا والله نزلت هذه الآیة؛ امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا قسم این آیه درباره ما نازل شده است.

امام علیه السلام در حدیث دیگری نیز می فرمایند:

اذا قام القائم من آل محمد یقول: یا ایها الناس نحن الذین وعدکم الله فی کتابه: اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ؛ (2)هنگامی که قائم آل محمد صلی الله علیه و آله قیام کند می فرماید: ای مردم، ما همان کسانی هستیم که خداوند در کتابش آمدنمان را وعده داده بود.

6. نظام الدین نیشابوری ذیل آیه:

... فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ...؛ 3 «ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کس از شما از دین خود اعراض کند، به زودی خداوند قومی را آورد که خداوند آنها را دوست دارد».

در مقابل تندروی های فخر رازی می ایستد و چنین می گوید:

شیعه این آیه را درباره علی علیه السلام می داند؛ یکی بدان جهت که پیامبر روز خیبر [رایت] نبرد را به علی علیه السلام سپرد و فرمود: «لادفعن الرایة الی رجل یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله» و دیگر آنکه آیه بعدی به اتفاق اکثر مفسران درباره علی علیه السلام است.

ص:488


1- (1) . درالمنثور، ج 6، ص 58؛ مستدرک حاکم، ج 4، ص 557؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 101؛ مسند احمد، ج 3، ص 36.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 400، شماره 104، (سه حدیث با این مضمون).

آنگاه سخن فخر رازی را می آورد که در نقد و در استدلال شیعیان چنین آورده است:

این آیه مهم ترین دلیل ابطال سخن شیعیان است، چرا که اگر آیه درباره علی علیه السلام باشد لازمه اش آن خواهد بود که پس از گرایش مسلمانان به خلیفه اول بدان جهت که اینان نصی روشن بر امامت علی علیه السلام را نادیده انگاشته اند و مرتد شده اند خداوند قومی را برمی انگیخت تا با اینان می جنگیدند و چون چنین نشده، پس استدلال امامیه باطل است.

نیشابوری آنگاه به نقد و رد سخن فخر رازی می پردازد و می گوید:

درست که چنین نشده، اما از کجا که چنین نشود و خداوند چنین کسانی را نیاورد؟ یاری دهنده معتقد به اندیشه شیعیان می توان بگوید: مراد از آن قوم، همان مهدی عجل الله تعالی فرجه و خروج امام زمان علیه السلام است، چون نبرد با آن که به اندیشه و آیینی پایبند است همانند نبرد با بنیان گذاران آن اندیشه است و اوست که از کج اندیشان و کژراهان انتقام بازستاند و با مرتدان بجنگد.(1)

7. آلوسی مفسر بزرگ اهل سنت در تفسیر روح المعانی پس از بیان خلافت باطنی و ظاهری و فرق آن دو و اثبات خلافت باطنی برای علی علیه السلام می گوید:

فالخلافة الباطنه لب الخلافة الظاهرة و بها یذب عن حقیقة الاسلام و بالظاهر یذب عن صورته و هی مرتبة القطب فی کل عصرو قد تجمع مع الخلافة الظاهرة کما اجتمعت فی علی کرم الله وجهه ایام امارته و کما تجمع فی المهدی ایام ظهوره...؛(2) خلافت باطنی حقیقت و اصل خلافت ظاهری است و به وسیله آن از حقیقت اسلام دفاع می شود. خلافت باطنی همان مرتبه قطب در هر زمان است که گاهی با خلافت ظاهری جمع می شود؛ همچنانکه در علی کرم الله وجهه [علیه السلام] در روزگار خلافتش جمع شد و نیز در مهدی عجل الله تعالی فرجه ایام ظهور حکومتش جمع خواهد شد.

ص:489


1- (1) . ر. ک: غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نظام الدین الحسن بن محمد القمی النیشابوری، تحقیق ابراهیم عطوه عوض، ذیل آیه 54 سوره مائده. برای مطالعه بیشتر ر. ک: شناسایی برخی از تفاسیر عامه، قسمت ششم، مجله حوزه، (شماره 30، 1367) صص 74-104.
2- (2) . روح المعانی، ج 6، ص 186 کلام او را قبلاً به طور کامل نقل نمودیم ر. ک: بخش امامت.
4. مهدی علیه السلام از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله

با ملاحظه روایاتی که از طریق شیعه و سنی به دست ما رسیده پی می بریم که یکی دیگر از موارد اتفاقی بین این دو فرقه در قضیه مهدویت، اتفاق در این است که مهدی موعود از اهل بیت و ذریه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است. اینک به بعضی از روایات این باب اشاره می کنیم:

الف) از سعید بن مسیب روایت شده که گفت:

کنّا عند ام سلمه فتذاکرنا المهدی فقالت: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول؛ المهدی من عترتی من ولد فاطمه؛(1) سعید بن مسیب می گوید: نزد ام سلمه بودیم که سخن از مهدی به میان آمد. ام سلمه گفت: «از رسول خدا شنیدم که می فرماید: مهدی از عترتم و از اولاد فاطمه است».

ب) از ابوسعید خدری هم روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لا تقوم الساعة حتی تملأ الارض ظلما و عدوانا. قال: ثم یخرج رجل من عترتی أو من اهل بیتی یملأها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و عدوانا؛(2) قیامت بر پا نمی شود تا اینکه زمین پر از ظلم و جور شده باشد. فرمود: سپس مردی از عترتم یا از اهل بیتم قیام می کند و زمین را پر از داد و عدل می نماید؛ همانگونه که پر از ظلم و جور شده باشد.

ج) ترمذی به سند خود از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است:

«یلی رجل من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی؛(3) شخصی از اهل بیتم متولی کل زمین خواهد شد که همنام من است.»

ص:490


1- (1) . سنن ابن ماجه، ج 2، حدیث 4086؛ تاریخ بخاری، ج 3، ص 346.
2- (2) . مسند احمد، ج 3، ص 36؛ مسند ابی یعلی، ج 2، ص 274، حدیث 987؛ صحیح ابن حبان، ج 8، صص 290-291، حدیث 6874، حدیث 6874؛ مستدرک حاکم، ج 4، ص 557.
3- (3) . جامع ترمذی، ج 4، ص 505؛ مسند احمد، ج 1، ص 376.
5. اتفاق بر لقب مهدی عجل الله تعالی فرجه

برای امام زمان علیه السلام القاب و عناوین متعددی در روایات ذکر شده، ولی لقب «مهدی» یکی از القاب مورد اتفاق بین شیعه و سنی است. اینک به بعضی از روایات در این زمینه اشاره می کنیم:

الف) حاکم نیشابوری به سند خود از ابی سعید خدری نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«المهدی منّا اهل البیت...؛(1) مهدی از ما اهل بیت است...»

ب) بخاری به سند خود از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند:

«المهدی حق و هو من ولد فاطمه؛(2) مهدی حق است و او از اولاد فاطمه سلام الله علیهاست.»

ج) مقدس شافعی به سند خود از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند:

یخرج المهدی، علی رأسه غمامه، فیها ینادی؛ هذا المهدی خلیفة رسول الله فاتبعوه؛(3) مهدی خروج می کند؛ در حالی که در بالای سر او ابری است، در میان آن ابر کسی ندا می کند: این مهدی خلیفه رسول خداست او را اطاعت نمایید.

د) سیوطی ذیل سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله وسلم به نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می گوید:

ان المهدی لایخرج حتی تقتل النفس الزکیة فاذا قتلت النفس الزکیة غضب علیهم من فی السماء و من فی الارض، فأتی الناس المهدی فزفوه کما تزف العروس الی زوجها لیلة عرسها و هو یملأ الارض قسطا و عدلاً و

ص:491


1- (1) . مستدرک، حاکم، ج 4، ص 557.
2- (2) . تاریخ بخاری، ج 3، ص 346؛ سنن ابی داود، ج 4، ص 107، حدیث 4284؛ الغیبه، شیخ طوسی (ره)، ص 114؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1368، حدیث 4086.
3- (3) . عقد الدرر، ص 135، باب 6؛ بحارالانوار، ج 51، ج 81؛ العطر الوردی، ص 8054؛ درالمنثور، سیوطی، ج 6، ص 58.

تخرج الارض نباتا و تمطر السماء مطرها و تنعم التی فی ولایته نعمه لا تنعمها قط.(1)

در این کلام چند نکته نهفته است:

1. یکی از علائم خروج و ظهور ایشان کشته شدن نفس زکیه است.

2. حضرت مهدی زمین را پر از عدل و داد و قسط خواهد نمود.

3. زمین از برکت حضور سبز آن قطب عالم امکان، سر سبز خواهد شد.

4. آسمان، اشک رحمت و خوشحالی خود را بر آن رحمة للعالمین و تمامی اهل زمین خواهد باراند.

5. مردم به برکت و یمن حضورش متنعم خواهند شد؛ به گونه ای که تا آن زمان آنچنان متنعم نبوده اند و شکی نیست که این تنعم هم مادی است و هم معنوی.

حقیقتاً چه نعمتی بالاتر از حضور منجی عالم بشریت خواهد بود.

ه) سیوطی در کلامی دیگر می گوید:

و اخرج الحاکم و صححه عن علی بن ابی طالب رضی الله عنه: «ستکون فتنة تحصل الناس منها کما یحصل الذهب فی المعدن فلا تسبوا اهل الشام و سبوا ظلمتهم، فان فیهم الابدال، و سیرسل الله سیباً من السماء فیغرقهم حتی لو قاتلهم الثعالب غلبتهم، ثم یبعث الله عند ذلک رجلاً من عترة الرسول علیه الصلاة و السلام فی اثنی عشر الفاً ان قلوا أو خمسة عشر ألفا ان کثروا أمارتهم ان علامتهم أمت أمت علی ثلاث رایات یقاتلهم اهل سبع رایات لیس من صاحب رایة الا و هو یطمع فی الملک، فیقتلون و یهزمون ثم یظهر الهاشمی فیرد الله علی الناس الفتهم و نعمتهم فیکون علی ذلک حتی یخرج الدجال.(2)

طبق این حدیث امام علی علیه السلام فرمودند که بین مردم فتنه ای خواهد بود که مردم در آن فتنه چون استحصال طلا از معدن، آزموده می شوند، پس به اهل شام

ص:492


1- (1) . درالمنثور، همان، صص 59-58.
2- (2) . همان، ج 7، ص 482، (چاپ دارالفکر).

ناسزا نگویید، بلکه به ظلم هایتان ناسزا بگویید که در آنها دگرگونی است... خداوند در آخرالزمان مردی از عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مبعوث کند...

در این عبارت تصریح شده که مصلح آخرالزمان از عترت رسول خداست.

و) سیوطی در جایی دیگر می گوید: امام علی علیه السلام فرمود:

«مهدی از ما اهل البیت است، خداوند او را در یک شب آماده قیام می سازد.»(1)

ز) سیوطی در حدیثی دیگر آورده است:

«لاتقوم الساعة حتی یملک الارض رجل من اهل بیتی».

و در جایی دیگر آورده:

«المهدی من عترتی من ولد فاطمة».(2)

تحریف در صحیح مسلم

چهار نفر از علمای اهل سنت حدیث «المهدی حق و هو من ولد فاطمه»(3) را از صحیح مسلم نقل نموده اند؛ حال آنکه این حدیث اکنون در صحیح مسلم یافت نمی شود. این چهار نفر عبارتند از:

الف) ابن حجر الهیمتی (ت 974) در کتاب الصواعق المحرقه، باب 11، ص 163.

ب) متقی هندی (ت 975) در کتاب «کنزالعمال»، ج 14، ص 264، حدیث 38662.

ج) شیخ محمد بن علی الصبان در اسعاف الراغبین، ص 145.

د) شیخ حسن العدوی الحمزاوی المالکی (1303) در مشارق الانوار، ص 112.

ص:493


1- (1) . در المنثور، ج 6، ص 58.
2- (2) . همان.
3- (3) . معجم احادیث المهدی عجل الله تعالی فرجه، ج 1، ص 136، رقم 74 و شبیه آن در اینکه از اولاد فاطمه علیها السلام است: انتظار الامام؛ ص 17؛ الفتن، ابن حماد، ص 101، به نقل از معجم احادیث المهدی، ج 1، ص 154؛ الملاحم و الفتن، ابن المناوی و معجم احادیث، ج 1، ص 154، رقم 81؛ الملاحم، ابن طاووس، باب 19، ص 164؛ عقدالدرر، باب 1، ص 23؛ الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 74؛ البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان، ص 95، رقم 20، باب 2.

به هر حال این موضوع بر صحت حدیث خدشه ای وارد نمی سازد، چه آنکه عده زیادی بر اینکه مهدی از اولاد فاطمه سلام الله علیهاست صحه گذاشته اند که افراد ذیل از آن جمله اند:

1. بغوی، مصابیح السنه، ص 492، رقم 4211.

2. قرطبی مالکی، التذکره، ص 701 (دارالکتب العلمیه) آن را صحیح دانسته و از حاکم نیز نقل نموده است.

3. سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 85.

4. سیوطی، الجامع الصغیر، ج 2، ص 672، رقم 9221 (دارالفکر).

5. ابن حجر هیمتی، الصواعق المحرقه، صص 162، 165، 166، فصل اول، باب 11 (القاهره).

6. برزنجی(1) می گوید: «این حدیث متواتراست که او از عترت رسول خدا و از فرزندان فاطمه است».

نتیجه اینکه بین شیعه و اهل سنت اتفاق نظر است که حضرت مهدی علیه السلام از فرزندان فاطمه زهرا سلام الله علیهاست. بسیاری از بزرگان اهل سنت بر این احادیث صحه می گذارند که به ذکر دو نمونه دیگر اکتفا می کنیم.

در سنن ابو داوود از ام سلمه نقل شده که: «شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: مهدی از عترت من و از فرزندان فاطمه است».(2)

در کنز العمال نیز از علی علیه السلام نقل شده: «رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مهدی مردی از ماست؛ از فرزندان فاطمه».(3)

ص:494


1- (1) . الاشاعه، ص 87.
2- (2) . صحیح ابو داوود، کتاب المهدی، ج 4، ص 7، حدیث 4284؛ سنن ابو داوود؛ ج 7، ص 134. صحیح ابن ماجه، ابواب الفتن، باب خروج المهدی می گوید: «مهدی از فرزندان فاطمه است»؛ مستدرک حاکم، ج 4، ص 557، می گوید: «و او (مهدی علیه السلام) حق است و از اولاد فاطمه می باشد»؛ میزان الاعتدال، ذهبی، ج 2، ص 24 می گوید: «مهدی از اولاد فاطمه است». تفسیر سیوطی، ج 6، ص 58 در تفسیر سوره محمد صلی الله علیه وآله می گوید: این حدیث را ابو داوود و طبرانی و حاکم از ام سلمه روایت کرده اند.
3- (3) . کنز العمال، ج 7، ص 261.

تأملی در یک حدیث

مظهری در تفسیر خود پیرامون ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه چنین می نگارد:

عن ابن مسعود قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث فیه رجلا منّی أو من اهل بیتی یواطیء اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی یملأ الارض قسطاً و عدلا کما ملئت ظلماً و جورا.(1) و روی الترمذی بلفظ «لا یذهب الدنیا حتی یملک العرب رجل من اهل بیتی اسمه اسمی»(2).

سیوطی حدیث اول را چنین نقل می کند:

«لا تذهب الایام و اللیالی حتی یملک العرب رجل من اهل بیتی یواطیء اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی یملأ الارض قسطاً و عدلا ً کما ملئت ظلماً و جوراً».

بررسی احادیث

این حدیث به سه گونه بیان شده است.

1. «لا تذهب الدنیا حتی یبعث الله رجل من اهل بیتی و یواطیء اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی» که در تمامی طرق آن عاصم بن ابی النجود از زر بن حبیش از ابن مسعود از پیامبر صلی الله علیه و آله است.(3)

2. «تقوم الساعة حتی یملک الناس رجلاً من اهل بیتی، یواطیء اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی». این حدیث را ابو عمرو الدانی و خطیب بغدادی از طریق عاصم بن ابی النجود با سند خودش از ابن مسعود نقل نموده اند.

3. «المهدی یواطیء اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی».(4) این حدیث را نیز اهل سنت از طریق عاصم از ابن مسعود نقل نموده اند.(5)

ص:495


1- (1) . سنن ابوداوود، کتاب المهدی، ح 4275.
2- (2) . تفسیر مظهری، ج 3، ص 337
3- (3) . المنصف ابن ابی شیبه، ج 15، ص 198؛ المعجم الکبیر، ج 1، ص 163؛ المستدرک، ج 4، ص 442 و در منابع شیعه: بحار، ج 51، ص 82؛ کشف الغمه، ج 3، ص 261.
4- (4) . سنن ابی عمرو الدانی، صص 94-95؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 370 در منابع شیعه ذکر نشده است.
5- (5) . تاریخ بغداد، ج 5، ص 391؛ القول المختصر، ابن حجر، ج 4، ص 4، (مکتبه امام امیرالمؤمنین، نجف اشرف) این حدیث در الملاحم سید بن طاووس (باب 162، ص 74) به نقل از ابن حماد روایت شده است.

اما در روایات بسیاری واژه «اسم ابیه اسم ابی» ذکر نشده است.

مناقشه بر روایات سه گانه

1. سه حدیثی که بیان نمودیم نزد غالب حفاظ و اهل حدیث معروف و مشهور نیست.

2. غالب محدثین به عبارت «و اسمه اسمی» بدون زیادت «و اسم ابیه اسم ابی» تصریح نموده اند.

3. احمد بن حنبل حدیث اول را به طریق مختلفی در مسند خودش بدون زیادت «اسم ابیه اسم ابی» نقل نموده است(1).

4. ترمذی هم حدیث را بدون زیادت از علی علیه السلام، ابی سعید، ام سلمه، ابی هریره نقل نموده و گفته است این حدیث، حسن و صحیح است.(2)

5. طبرانی حدیث اول را با بیش از ده طریق بدون زیادت نقل نموده است؛

از جمله: احادیث شماره (10214، 10215، 10217، 10218، 10219، 10220، 10221، 10223، 10225، 10226، 10227، 10229، 102230) و اشخاصی مثل ابن ابی شیبه و حاکم و دیگران نیز این گونه نقل نموده اند.

6. مهم تر از همه اینها اینکه، عده زیادی از حفاظ، حدیث اول را نقل نموده اند و تصریح کرده اند که حدیث همین است و هیچ گونه زیادتی ندارد؛ یعنی عبارت «و اسم ابیه اسم ابی» جزء حدیث نیست.

مقدسی شافعی می گوید:

اخرجه جماعة من ائمة الحدیث فی کتبهم، منهم الامام ابو عیسی الترمذی فی جامعه، و الامام ابو داوود فی سننه، و الحافظ ابوبکر البیهقی، و الشیخ ابو عمرو الدانی، کلهم هکذا»، یرید: «اسمه اسمی» فقط بدون زیادة «و اسم ابیه اسم ابی»؛(3) جماعت بسیاری از ائمه حدیث مثل ترمذی در جامع صحیح، ابو داوود در سنن، بیهقی، شیخ ابو عمرو الدانی و دیگران حدیث را بدین گونه، یعنی بدون زیادت «اسم ابیه اسم ابی» نقل نموده اند.

ص:496


1- (1) . مسند احمد، ج 1، صص 367، 377، 430، 448.
2- (2) . سنن ترمذی، ج 4، ص 505، رقم 2230؛ تفسیر مظهری، ج 3، ص 337 به نقل از ترمذی.
3- (3) . ر. ک: معجم احادیث الامام المهدی، شیخ علی کورانی، ج 1، ص 178.

7. مگر می شود حفاظ و ائمه حدیث بر این زیادت آگاهی نداشته باشند؛ حال آنکه حدیث را به طرق مختلف نقل نموده و به ذکر حدیث اهمتام کافی داشته اند. به بیان دیگر نمی توان گفت آنها آن حدیث را جا انداخته یا حذف نموده اند، چون تعدادشان آنقدر زیاد است که چنین تصوری محال می نمایاند.

8. از طرفی به نظر می رسد این زیادت از ناحیه یکی از روات بوده تا نشان دهد «مهدی» محمد بن عبدالله بن حسن یا ابو منصور خلیفه عباسی است.

استاد ارجمند و پژوهشگر توانا آقای مهدوی راد چرایی موضوع را چنین بیان می کنند.

در آستانه قرن دوم محمد بن عبدالله بن الحسن المثنی ادعای مهدویت کرد و در قیامش قطعاً نظر صائب و صحیحی نداشته است. از این رو اعوان و انصار او این روایات را با این افزودنی ساختند و پرداختند تا اینکه جریان قیام وی را حادثه ای از پیش تأییده شده از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تلقی کنند. بدین سان روشن است که همراهان و همگامان وی کوشیدند با تراشیدن این گونه نقل ها به قیام وی قداست ببخشند.(1)

9. بزرگانی از اهل سنت مثل «الآبری» (ت 363) طبق آنچه در البیان گنجی شافعی آمده به خاطر این زیادت از آن اعراض نموده اند(2). گنجی شافعی می گوید:

در هیچ یک از طریق های قابل اعتماد، لفظ «و اسم ابیه اسم ابی» نیامده است.(3)

در پایان این بخش نام کسانی را می آوریم که حدیث را بدون زیادت نقل نموده اند:

1. سفیان بن عیینه، (با طرق مختلف).

2. فطر بن خلیفه، (با طرق مختلف).

3. اعمش، (با طرق مختلف).

4. ابو اسحاق سلیمان بن فیروز الشیبانی، (با طریق مختلف).

5. حفص بن عمر.

ص:497


1- (1) . پژوهشی در جریان شناسی احادیث موضوعه، محمد علی مهدوی راد جزوه چاپ نشده دانشکده اصول الدین، ایشان برای این بیان تأییداتی هم می آورند.
2- (2) . البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص 482.
3- (3) . همان.

6. سفیان الثوری، (با طرق مختلف).

7. شعبه (با طرق مختلف).

8. واسط بن الحارث.

9. یزید بن معاویه ابو شبیه، (با دو طریق).

10. سلیمان بن حزم، (با طرق مختلف).

11. جعفر الاحمر، وقیس بن الربیع، و سلیمان بن حزم.

12. سلام بن المنذر.

13. ابو شهاب محمد بن ابراهیم الکتانی (با طرق مختلف).

14. عمر بن عبید الطنافسی (با طرق مختلف).

15. ابوبکر بن عیاش (با طرق مختلف).

16. ابو الجحاف داوود بن ابی العوف (با طرق مختلف).

17. عثمان بن شبرمه (با طرق مختلف).

18. عبدالملک بن ابی عتبه.

19. محمد بن عیاش، عن عمرو العامری (با طرق مختلف).

20. عمرو بن قیس الملائی.

21. عمار بن زریق.

22. عبدالله بن حکیم بن جبیر الاسدی.

23. عمر بن عبدالله بن بشر.

24. ابو الاحوص.

25. سعد بن الحسن ابن اخت ثعلبه.

26. معاذ بن هشام، قال: حدثنی ابن ابی عاصم.

27. یوسف بن یونس.

28. غالب بن عثمان.

29. حمزة الزیات.

30. شیبان.

31. الحکم بن هشام.

خلاصه اینکه زیادت «اسم ابیه اسم ابی» اضافه ای بر ساخته بیش نیست و با احادیث صحیح بسیاری که بیان می دارد ایشان فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است تعارض

ص:498

دارد.(1) از این گذشته، عده بسیاری از علمای فریفتین بر روایات «واسمه اسمی» اتفاق نظر دارند.(2)

لازم به ذکر است احادیث بر ساخته دیگری هم از سوی عباسیان یا حتی عده ای از هاشمی های حسنی وجود دارد که برای جلوگیری از اطاله کلام به همین مقدار بسنده می کنیم.

6. نزول عیسی مسیح علیه السلام و اقتدای ایشان به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه

یکی دیگر از مواردی که تقریباً همگان بر آن اتفاق نظر دارند نزول حضرت عیسی مسیح علیه السلام از آسمان و اقتدا نمودن ایشان به مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه است.

الف) فخر رازی، ذیل آیه وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً... وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَةِ...3 می گوید:

وفی الحدیث «ان عیسی ینزل علی ثنیة فی الارض المقدسة یقال لها افیق و بیده حربه و بها یقتل الدجال فیأتی بیت المقدس و الناس فی صلاة الصبح و الامام یوم بهم فیتأخر الامام فیتقدمه عیسی و یصلی خلفه علی شریعة محمد صلی الله علیه وآله وسلم ثم یقتل الخنازیر و یکسر الصلیب و یخرب البیع والکنائس و یقتل النصاری إلا آمن به؛(3)

ص:499


1- (1) . عده زیادی از علمای اهل سنت را در فصل دوم نام بردیم. در مجموع عده آنها بیش از 120 نفر است که اعتقاد دارند مهدی عج الله تعالی فرجه فرزند امام حسن عسکری از نسل امام علی و امام حسین علیهم السلام هستند که همان امامان 12 گانه شیعه می باشند.
2- (2) . مسند احمد، ج 1، صص 376-377؛ سنن الترمذی، ج 4، ص 505، رقم 2230 و 2231؛ سنن ابی داود، ج 4، ص 107، رقم 4282؛ المعجم الکبیر، ج 10، ص 164، رقم 10218 و 10219 و ص 165، رقم 10220 و ص 168، رقم 10229 و 10230؛ ذکر اخبار اصبهان، ج 1، ص 129؛ مسند ابی یعلی الموصلی، ج 2، ص 367، رقم 1128؛ صحیح ابن حبان، ج 8، ص 291، رقم 6787؛ البدء و التاریخ، ج 2، ص 80؛ تذکرة الخواص، ص 363؛ المنارالمنیف، ص 148، رقم 329، فصل 500؛ القول المختصر، ج 7، ص 37، باب 1؛ فرائد السمطین، ج 2، ص 325، رقم 575؛ منهاج السنه، ج 4، ص 211؛ ینابیع الموده، ص 492.
3- (4) . تفسیر کبیر، ج 27، ص 222.

عیسی علیه السلام بر زمین مقدس فرود می آید و با حربه ای که در دست دارد دجال را به هلاکت می رساند و چون وارد بیت المقدس می شود مردم می خواهند نماز بخوانند امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) به احترام او عقب می رود، اما عیسی علیه السلام او را به جلو فرا می خواند و به او (مهدی عجل الله تعالی فرجه) اقتدا می کند و بر سنت و شریعت محمد صلی الله علیه و اله و سلم نماز می گزارد.

البته فخر رازی در جای دیگری نیز به این موضوع اشاره کرده؛ می گوید: «اسلام هنگام ظهور مهدی بر تمام ادیان برتری می یابد».(1)

ب) آلوسی نیز چون نزول حضرت عیسی و خروج مهدی عجل الله تعالی فر جه را بیان می کند می گوید: «لایبقی دین الا الاسلام»(2).

این عبارت آلوسی نشان می دهد که حضرت عیسی هم به امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) اقتدا می کند.

ج) قندوزی چنین نقل می کند:

در باب نزول عیسی علیه السلام از ابی هریره گوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: قسم به کسی که جانم به دست قدرت اوست نزدیک است که عیسی پسر مریم در میان شما فرود آید؛ در حالی که به عدالت حکم کند، پس صلیب های شما را بشکند خوک های شما را بکشد؛ و جزیه را وضع کند و به مردم بخشش کند تا جایی که کسی نباشد مالی را بپذیرد، و یک سجده، نزد مسلمانان بهتر باشد از دنیا و آنچه در آن است. ابوهریره گفته این آیه را بخوانید:

و وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ... الخ.

ص:500


1- (1) . آلوسی نیز شبیه این عبارت را در روح المعانی (ج 26، ص 122) ذیل آیه هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ می گوید: تمام اینها هنگام نزول عیسی و خروج مهدی عج الله تعالی فرجه است. «حیث لایبقی دین الا الاسلام».
2- (2) . روح المعانی، ج 26، ص 122.

این روایت متفق علیه است و در روایت دیگری است از ابی اسحاق و ابی هریره که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «چگونه اید هرگاه که پسر مریم بر شما فرود آید و امام شما از خود شما باشد.»(1)

آیات قرآن و ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه

1. وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعی فِی خَرابِها....2

طبری در تفسیر خود می گوید:

سدّی درباره این سخن خداوند متعال می گوید: «رومیان بخت النصر را در تخریب بیت المقدس یاری کردند».

و درباره این قول خداوند: أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاّ خائِفِینَ ؛(2)

«آنان حق ندارند جز ترسان و لرزان در آن [مسجد] در آیند».

گفته است: در زمین، هیچ رومی وجود ندارد، مگر اینکه اگر بخواهد وارد آن شود، می ترسد و جزیه را می پردازد.

و درباره این آیه قرآن: لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ ؛ «در دنیا، ایشان را خواری است».

می گوید: «اما خواری و ذلت رومیان در دنیا، هنگامی است که امام مهدی علیه السلام قیام نموده و قسطنطنیه را فتح نماید و رجال را به قتل رساند؛ این ذلت آنها در دنیاست.»(3)

2. هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ؛(4)

ص:501


1- (1) . ینابیع الموده، باب 72، ج 2، ص 363؛ طبری هم نزول حضرت عیسی را روایت نموده است. (ج 25، ص 91).
2- (3) . سوره بقره، آیه 114.
3- (4) . تفسیر طبری، ج 1، صص 398-399؛ در المنثور، ج 1، ص 108؛ العرف الوردی، ج 2، ص 57.
4- (5) . سوره توبه، آیه 33.

«او کسی است که پیامبر خود را برای هدایت مردم با دینی درست و بر حق، فرستاد تا او را بر همه برتری دهد؛ هر چند مشرکان را خوش نیاید».

مصادر اهل سنت، تفسیر این آیه را به نزول عیسی علیه السلام روایت کرده اند؛ همان طور که در جامع طبری و درالمنثور ذکر شده است.(1) اکنون سخن چندتن از علمای اهل سنت را نقل می کنیم:

الف) شافعی، صاحب البیان از سعید بن جبیر در تفسیر این قسمت از آیه و وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ چنین نقل کرده است: «او، مهدی از عترت فاطمه علیهاالسلام است».

سپس می افزاید:

«بین این قول، و قول کسانی که می گویند: منظور، عیسی علیه السلام است، منافاتی وجود ندارد، زیرا همان عیسی علیه السلام یاری دهنده امام مهدی علیه السلام است.»(2)

ب) فخر رازی در تفسیر خود از ابوهریره نقل می کند که گفت:

«این وعده ای از جانب خداوند تعالی است که اسلام را بالاتر و برتر از جمیع ادیان قرار دهد. او سپس می گوید این امر در زمان خروج عیسی علیه السلام است».

او از سدی هم نقل می کند:

این امر هنگام قیام مهدی علیه السلام است که هیچ کس باقی نمی ماند، مگر اینکه اسلام آورده و احادیث متواتری نزد شیعه و سنی وجود دارد که نزول عیسی علیه السلام در زمان ظهور حضرت مهدی است و پشت سر ایشان نماز خواهد خواند.(3)

ج) آلوسی در تأیید مطلب می گوید: «هنگام نزول عیسی و ظهور مهدی [عجل الله تعالی فرجه] هیچ دینی جز اسلام باقی نمی ماند».(4)

ص:502


1- (1) . تفسیر طبری، ج 10، ص 82؛ سنن بیهقی، ج 9، ص 18؛ سیوطی، ج 3، ص 313.
2- (2) . تفسیر فخر رازی، ج 16، ص 40.
3- (3) . همان.
4- (4) . روح المعانی، ج 26، ص 122.

3. وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ ؛(1)

«اگر بینی آنگاه که سخت بترسند و رهایشان نباشد. و از مکانی نزدیک گرفتارشان سازد.»

در بسیاری از مصادر اهل سنت و شیعه نقل شده که این آیه مربوط به «خسف جیش» است.

هنگامی که پس از ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه لشکری وارد مدینه شد، قصد مکه می نمایند، اما خداوند آنها را قبل از رسیدن به مکه و نبرد با امام مهدی عجل الله تعالی فرجه در زمین فرو می برد.(2)

4. وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ 3

به موجب این آیه، وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ؛ یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ؛ «وعده می دهد که آنها را قطعاً خلیفه روی زمین خواهد کرد» یعنی این وعده خلافت به علی بن ابی طالب است؛ همان گونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید و منظور از پیشینیان حضرت آدم و حضرت داوود علیهماالسلام هستند.

در پایان آیه که می فرماید: لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ به ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام اشاره دارد؛ یعنی کسانی که به ولایت علی بن ابی طالب کافر بشوند فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ آنها فاسق هستند.(3)

آلوسی در تفسیر «روح المعانی» از امام سجاد علیه السلام در تفسیر آیه فوق نقل کرده است که فرمود:

ص:503


1- (1) . سوره سبأ، آیه 51.
2- (2) . تفسیر طبری، ج 22، ص 72؛ تفسیر ثعلبی، ج 3، ص 154؛ البدء و التاریخ، ج 2، ص 177؛ عقد الدرر، ص 76، ب 4، ح 2؛ در المنثور، ج 5، ص 240.
3- (4) . شواهد التنزیل، ج 1 ص 76.

هم والله شیعتنا اهل البیت یفعل الله ذلک بهم علی یدی رجل منّا و هو مهدی هذه الامة یملأ الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً و هو الذی قال رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم: لو لم یبق من الدنیا...؛(1)

به خدا سوگند آنان شیعیان ما هستند، خداوند این کار را برای آنها به دست مردی از ما انجام می دهد که «مهدی» این امت است. زمین را پر از عدل و داد می کند؛ آن گونه که از ظلم و جور پر شده باشد و هم اوست که پیامبر صلی الله علیه واله و سلم در حقّ وی فرموده اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند خداوند آن روز را آن قدر طولانی می کند تا مردی از دودمان من که نامش نام من است حاکم بر زمین شود و صفحه زمین را پر از عدل و داد کند آن گونه که پر از ظلم و جور شده بود.

5. وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ؛(2)

«و هیچ یک از اهل کتاب نیست، مگر آنکه پیش از مرگش به او ایمان آورد و عیسی در روز قیامت به ایمان آنها شهادت دهد.»

این آیه ناظر به نزول حضرت عیسی و ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه است که می گوید با حضور این دو بزرگوار احدی از مسیحیان باقی نمی ماند، مگر آنکه به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه ایمان می آورند و با ظهور ایشان، خداوند عیسی علیه السلام را برای مبارزه با دجال بر زمین نازل می کند.(3)

6. فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ * فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ * عَلَی الْکافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ ؛(4)

«آنگاه که ندا داده شود آن روز، روزی سخت برای کافران است که راحتی در آن نیست.»

امام صادق علیه السلام می فرمایند: مراد وقتی است که در گوش قائم، مهدی عجل الله تعالی فرجه ندا شود که به اذان خدا اجازه قیام داری، پس آن، روزی سخت برای کافران است(5) و این مثل قرآن بدان اشاره دارد.

ص:504


1- (1) . روح المعانی، ج 7، ص 429.
2- (2) . سوره نساء، آیه 159.
3- (3) . تفسیر طبری، ج 6، ص 14.
4- (4) . سوره مدثر، آیات 8-10.
5- (5) . ینابیع الموده، باب 71، ص 385.

7. اِعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ 1

امام باقر علیه السلام فرمودند: «خداوند زمین را به قائم عجل الله تعالی فرجه پر از عدل و داد نماید، پس عدل و داد رواج پیدا کند، پس از مردن زمین به وسیله ظلم و ستم.»(1)

قندوزی حنفی آیات بسیاری را در این باره نقل می کند که به همین مقدار بسنده نمودیم.(2)

در جمع بندی این بحث می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

1. آیات بسیاری در قرآن به ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه و نزول عیسی مسیح علیه السلام اشاره دارد.

2. از طرفی، اندیشه مهدویت خاص شیعه و اهل سنت نیست، بلکه تمام ادیان الهی بدان معتقد هستند.

3. همچنین شیعه و اهل سنت اتفاق نظر دارند که مصلح آخر الزمان مهدی عجل الله تعالی فرجه است و در اصل قضیه تردیدی وجود ندارد. حتی عده بسیاری، منکران مهدی عجل الله تعالی فرجه را کافر دانسته اند.

4. اعتقاد راسخ بر وجوب اعتقاد به امر مهدی عجل الله تعالی فرجه و اینکه این دعوت فراگیر است و خاص مسلمانان نیست.

5. امام مهدی از عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله و از اولاد علی علیه السلام و از فرزندان حسین علیه السلام و فرزند برومند امام حسن عسکری علیه السلام است. همچنین آن حضرت از فرزندان فاطمه زهرا سلام الله علیهاست.

6. امام زمان دولتی جهانی را تشکیل خواهد داد و عالم را پر از عدل و داد می کند. در این هنگام، نعمت های ظاهری و باطنی بر اهل زمین سرازیر می شود.

7. حضرت عیسی هنگام ظهور، نزول می کند و به یاری حضرت می شتابد و در نماز به ایشان اقتدا می نماید و تنها دین اسلام باقی می ماند.

ص:505


1- (2) . ینابیع الموده، باب 72، ص 357.
2- (3) . ر. ک: ینابیع الموده، باب 71 و 72.
رجعت و امکان آن

رجعت یکی از مسائل مربوط به دوران ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه می باشد؛ به این معنا که در زمان دولت آن حضرت علیه السلام گروهی از مؤمنان به این جهان باز می گردند تا حق را مشاهده کرده، از شکوفایی آن لذت ببرند و نیز گروهی از منافقان باز گردانده می شوند تا کیفر اعمال ناشایست خود را بچشند.

همچنین رجعت یکی از عقاید ویژه مذهب تشیع است که شیعه امامیه از دیرباز بر آن باور بوده و بدان معروف گشته است. بحث ها و گفت وگوهای فراوانی در این باره میان بزرگان شیعه و مخالفان آنها رخ داده که تاریخ آن را ثبت کرده است.(1)

در این زمینه روایت های بسیاری از خاندان نبوت علیه السلام به دست ما رسیده است. طبق گفته علامه مجلسی، نزدیک به دویست روایت درباره رجعت وجود دارد.(2)

به هر حال، فزونی روایت های رجعت و موافقت آن با ظواهر قرآن، علاوه بر اتفاق آرای دانشمندان شیعه، سبب شده تا رجعت از جمله مسائل ضروری و بدیهی مذهب تشیع به شمار آید.

اعتقاد شیعه به رجعت چیز تازه ای نیست و در امت های گذشته، چندین بار واقع شده است. قرآن نیز چند مورد آن را ذکر کرده؛ مانند داستان اصحاب کهف،(3) داستان عزیر،(4) داستان قوم حزقیل(5) و داستان هفتاد صحابی موسی علیه السلام.(6) بنابراین برای کسانی که آیه های قرآن را قبول دارند، جای اعتراضی وجود ندارد.

ص:506


1- (1) . داستان سید اسماعیل حمیری با قاضی سیار در محضر منصور مشهور است. ر. ک: فصول مختاره، ج 5؛ مصنفات مفید، صص 92-95؛ بحار، ج 53، ص 107؛ اهل البیت و القرآن الکریم، معرفت، صص 108-109.
2- (2) . بحار، ج 53، صص 39-144.
3- (3) . سوره کهف، آیات 9-25.
4- (4) . سوره بقره، آیه 259.
5- (5) . سوره بقره، آیه 243.
6- (6) سوره بقره، آیات 55-56.
رجعت در کلام بزرگان شیعه

1. مرحوم صدوق (متوفای 381 ه) در کتاب «اعتقادات» می گوید: «عقیده ما درباره رجعت آن است که آن را حق می دانیم.»

مرحوم صدوق در ادامه، شواهدی را بر امکان رجعت از قرآن ارائه می کند؛ مانند: داستان گروهی که از دیار خود بیرون شدند تا به گمان خود از خطر مرگ طاعون رهایی یابند،(1) داستان مرده و زنده شدن «عزیر»،(2) زنده شدن قوم حضرت موسی پس از صاعقه(3) و اصحاب کهف.(4)

او سپس می افزاید: رجعت در امت های گذشته واقع شده و در این امت نیز واقع می گردد. از پیامبر اکرم علیه السلام روایت شده است: «هر آنچه در امت های گذشته انجام گرفته است، در این امت نیز انجام می گیرد.» علاوه بر این در قرآن کریم نیز به مسئله رجعت اشاره شده است:

وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا5

منظور از این روز، همان روز رجعت است که تنها دسته ها و گروه هایی برانگیخته می شوند؛ زیرا در روز قیامت همگی بر انگیخته می شوند: وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً6 .

2. شیخ مفید (متوفای سال 413 ه) در پاسخ به مسئله رجعت می گوید:

خداوند پیش از روز ستاخیز، گروهی از این امت را باز می گرداند و عقیده به رجعت یکی از ویژگی های مذهب اهل بیت به شمار می رود. خداوند از روز رستاخیز این

ص:507


1- (1) . سوره بقره، آیه 243.
2- (2) . سوره بقره، آیه 259.
3- (3) . سوره بقره، آیه 56.
4- (4) . سوره کهف، آیات 18-25.

گونه خبر می دهد: «همگی را بر می انگیزیم و هیچ کس را فرو گذار نمی کنیم»؛ ولی درباره رجعت می فرماید: «از هر گروهی، دسته ای را برمی انگیزیم». بنابراین چنان که خداوند خبر داده، دو رستاخیز اکبر و اصغر داریم. همچنین خداوند از ستمکاران خبر می دهد که در روز قیامت می گویند: «پروردگارا، دو بار ما را میراندی و دو بار زنده کردی». مرگ دوم ستمکاران در این جهان است که پس از زنده شدن در رجعت است و زنده شدن دوم در روز رستاخیز است. برخی در تفسیر این آیه دچار اشکال شده اند و مرگ نخست را پیش از زندگی این جهان می دانند؛ حال آنکه نبود پیش از بود را میراندن نمی گویند.(1)

3. سید مرتضی، علم الهدی (متوفای سال 436 ه) درباره حقیقت رجعت می گوید:

شیعه امامیه معتقد است که خداوند هنگام ظهور حضرت مهدی گروهی از مؤمنان را بر می انگیزد تا از ظهور دولت حق بهره برده، به یاری ایشان نائل گردند. همچنین گروهی از دشمنان را برگرداند تا از آنان انتقام گرفته شود و مؤمنان از آن لذت برند.

رجعت، برعکس نظر گروهی از مخالفان که آن را محال دانسته اند، برای خداوند امکان دارد و امر ممتنع و محالی نمی باشد. دلیل بر اثبات رجعت، اجماع شیعه امامیه و اتفاق آرای آنان بر این مسئله است که این اتفاق، از رأی معصوم - که هر آینه حق و صواب است - حکایت می کند...

با پشتوانه اجماع طائفه این امر به اثبات رسیده که خداوند گروه هایی از مؤمنان و منافقان را هنگام ظهور حضرت مهدی زنده می کند و به این جهان باز می گرداند تا از نعمت دولت حق بهره برده، از انتقام دشمنان لذت ببرند.(2)

4. علامه معاصر، شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، (متوفای سال 1373 ه) در رد کسانی که مسئله رجعت را از ارکان مذهب تشیع شمرده و بر شیعه طعنه زده اند، می گوید:

عقیده به رجعت، لازمه مذهب تشیع نیست و انکار آن زیانی ندارد. این مسئله هر چند برای آنان روشن و بدیهی است، ولی ملازمه ای میان تشیع و عقیده به رجعت

ص:508


1- (1) . ر. ک: اجوبة المسائل السرویه، مسئله اول.
2- (2) . رسائل شریف مرتضی، مجموعه اولی، صص 125-126.

وجود ندارد. این همانند برخی از اخباری است که درباره نشانه های قیامت گفته اند؛ مانند: فرود آمدن حضرت مسیح، ظهور دجال و خروج سفیانی.

این گونه امور ربطی به اساس تدین ندارد و از ریشه های اسلام به شمار نمی رود و انکار آن موجب خروج از دین نمی شود. رجعت نزد شیعه همانند یکی از اینها که گفتیم به شمار می رود. آیا کسانی که به سبب اعتقاد به رجعت بر شیعه طعنه می زنند، می دانند رجعت چیست؟ چه امتناعی دارد که خداوند گروهی را پس از مرگ زنده کند؟ با آنکه چنین حوادثی در زمان های گذشته به وقوع پیوسته و قرآن کریم از آنها یاد کرده است.

آیا داستان حضرت حزقیل و زنده شدن کسانی که از خانه هایشان بیرون رفته، از ترس مرگ فرار کردند و دچار مرگ شدند، نشنیده اند؟

آیا آیه کریمه وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً1 را نخوانده اند؟ با آنکه در روز رستاخیز بزرگ، تمام گروه ها و ملت ها محشور می گردند.

آری، دشمنان همواره از مسئله رجعت، برای طعنه زدن به شیعه استفاده می کردند.(1)

شواهد قرآنی بر صحت و امکان رجعت

1. وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ ؛(2)

«و روزی خواهد آمد که از هر گروهی، دسته ای را بر می انگیزیم ا زکسانی که آیات ما را تکذیب کرده اند، پس آنان نگاه داشته می شوند تا همه به هم بپیوندند».

این آیه که به بر انگیختن دسته هایی از ستمکاران صراحت دارد، مربوط به رجعت است، نه قیامت؛ چرا که روز قیامت، همه محشور می شوند:

وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً * وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً ؛(3)

ص:509


1- (2) . اصل الشیعه و اصولها، صص 99-101.
2- (3) . سوره نمل، آیه 83.
3- (4) . سوره کهف، آیات 47-48.

«روزی که کوه ها به حرکت در آمده، زمین رو شده است و همه را برانگیختیم پس کسی را فروگذار نکردیم. همه آنها در یک ردیف بر خداوند عرضه شده، به آنها گفته می شود: اکنون همگی نزد ما آمدید، همان گونه که روز نخست شما را آفریدیم. آری، گمان می کردید چنین وعده گاهی نخواهید داشت».

علامه طبرسی ذیل آیه رجعت چنین می گوید:

آن دسته از امامیه که به رجعت عقیده دارند، به این آیه تمسک جسته، می گویند: «من» برای تبعیض است و برانگیخته شدن برخی از ستمکاران را دلالت می کند. روایت های بسیاری از اهل بیت وارد شده که پس از ظهور حضرت مهدی علیه السلام خداوند گروه هایی از تبهکاران را زنده می کند تا عقوبت اعمال خویش را در همین جهان بچشند و دچار خفت و خواری گردند و مؤمنان را بر آنان چیره سازد تا انتقام خود را بستانند.

گروهی از امامیه این روایت ها را به تأویل برده، می گویند: مقصود از رجعت، بازگشت دولت حق به صاحبان اصلی اش است که این همان ظهور حضرت مهدی علیه السلام است. آنها می گویند که رجعت اشخاص با حکمت تکلیف که همان آزمایش از روی اختیار است منافات دارد؛ زیرا رجعت، موجب جبر و الجاء در تکلیف می شود. حال آنکه چنین نیست و جبر و الجائی در کار نیست و هرگونه اختیار در پذیرش و انجام اعمال اختیاری باقی و پا بر جاست. پس تنها ارائه دلایل و آیه های الهی، همانند معجزه انبیا، مایه جبر و اکراه و سلب اختیار نمی گردد.(1)

کسانی که دلالت این آیه را بر رجعت نپذیرفته اند، معتقدند که مقصود از این دسته ها، پیشتازان گروه های کفر و نفاق اند که چون سردمدار و مسئول بوده اند، باید پاسخگو باشند؛ از این رو خداوند آنان را جدا بر می انگیزاند تا موضع خود را در میان ملت های خویش روشن سازند.

علامه طبرسی می گوید:

«کسانی که آیه را مربوط به قیامت می دانند، می گویند که مراد پیشوایان کافران می باشند. اینها برانگیخته می شوند تا حجت بر آنان تمام گردد».(2)

ص:510


1- (1) . مجمع البیان، ج 7، صص 234-235.
2- (2) . همان، ص 235.

فخر رازی می گوید:

«این آیه مربوط به اموری است که پس از قیام قیامت انجام می گیرد».(1)

آلوسی هم می گوید:

«مراد از این حشر - که نسبت به دسته هایی جدا وجود دارد - حشر مجددی است که برای سرزنش و عقوبت کردن آنان انجام می گیرد و پس از حشر اکبر که شامل تمامی خلق است، محقق می شود».(2)

ولی از سیاق آیات به دست می آید که این حشر اصغر پیش از حشر اکبر انجام می گیرد. ذیل همین آیه، درباره قیام قیامت می گوید: وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ که اگر ترتیب نزول در آن رعایت شده باشد، نمودار آن است که حادثه رجعت دسته ها، پیش از نفخ صور انجام می گیرد.

2. قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ ؛(3)

«[در روز واپسین کافران [می گویند: خداوندا، دو بار ما را میراندی و دو بار زنده کردی. پس اینک به گناهانمان اعتراف کردیم، آیا راه فراری [از این گرفتاری [هست؟».

این آیه از دو مرگ و دو زنده شدن خبر می دهد که هر میراندن حیات سابقی را می رساند، همان گونه که دوباره زنده کردن، مرگ پیشین را حکایت دارد. مرگ اول، پس از حیات دنیوی و مرگ دوم پس از رجعت است؛ چنانکه احیای نخست در رجعت و احیای دوم در روز واپسین است.

برخی مرگ اول را حالت نطفه و مرگ دوم را مرگ پس از حیات دنیوی فرض کرده اند و حیات دوم را حیات اخروی می دانند. برخی دیگر نیز حیات دوم را در قبر که برای پرسش است می دانند.

دلیل کسانی که نطفه را حالت موت فرض کرده اند، آیه 28 سوره بقره است:

ص:511


1- (1) . تفسیر کبیر، ج 24، ص 218.
2- (2) . روح المعانی، ج 20، ص 23.
3- (3) . سوره غافر، آیه 11.

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ که مقصود از آن، حالت پیش از دمیدن روح است.

بر این اساس، حالت پیش از دمیدن روح را، که همان نطفه است، حالت موات گویند، نه حالت اماته، چرا که وصف موات با هرگونه فقد حیات سازگار است، ولی اماته تنها در صورت سلب حیات است.

همچنین بر فرض مذکور، باید بر انسان سه بار موت و حیات گذشته باشد، نه دو بار؛ یعنی موت به معنای فقد حیات پیش از دمیدن روح، موت پس از حیات دنیوی و موت پس از حیات برزخی. از طرفی تکرار موت و حیات برای همه کس نیست.(1)

از طرفی همه مردم پس از حیات دنیوی می میرند و برای روز رستاخیز زنده می گردند:

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ؛(2)

«چگونه به خداوند کفر می ورزید، حال آنکه شما مرده [و فاقد حیات [بودید، پس به شما حیات بخشید، سپس شما را می میراند و دوباره برای روز محشر زنده می کند».

مؤمنان نیز در بهشت می گویند: أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ * إِلاّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ 3 ؛

«مگر نیست که ما دیگر نخواهیم مرد، جز یک مردن نخستین که بر ما گذشت».

3. آیات اصحاب کهف:

یکی از دلایل بر صحت و امکان رجعت در این امت، زنده شدن اصحاب کهف است. قرآن کریم درباره آنان می فرماید:

وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ... وَ کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ لِیَتَسائَلُوا بَیْنَهُمْ 4 ؛

ص:512


1- (1) . بازگشت در رجعت و نیز حیات برزخی در قبر برای همه کس نیست، بلکه تنها برای کسانی است که دارای ایمان محض یا کفر محض باشند.
2- (2) . سوره بقره، آیه 28.

«گمان می بری آنان بیدارند؛ در حالی که آنان آرمیده اند... این چنین آنان را برانگیختیم تا میان خود گفت وگو کنند».

همچنین فرموده است:

وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها1 ؛

«این چنین دیگران را بر آنان دلالت نمودیم تا بدانند وعده خداوند درباره رستاخیز حق است و هر آینه در [آمدن [هنگامه قیامت جای شک نیست».

درباره مدت زمان خواب آنان در غار نیز فرموده:

وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً2 ؛

«آنان در غارشان سیصد سال درنگ نمودند و نه سال بر آن افزودند».

سیصد سال قمری که متداول بین عرب هاست از سیصد سال شمسی نه سال کم تر است و چون آنان سیصد سال شمسی آرمیده بودند، لازم بود که بر سال عربی افزوده گردد تا حساب درست شود.

4. داستان عزیر؛ آنجا که خدای متعال می فرماید:

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنّی یُحْیِی هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلی حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنّاسِ وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ3 ؛

«یا همانند کسی که ا زکنار روستایی [ویران شده [که سقف های آن فرو ریخته بود [و اهل آن مرده بودند و استخوان هایشان پوسیده و پراکنده شده بود [عبور می کرد، با خود گفت: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده می کند؟ در این هنگام خدا او را صد سال میراند، سپس برانگیخت و به او

ص:513

گفت: چقدر درنگ کردی؟ گفت: یک روز یا پاره ای از روز. خدا به او گفت: نه بلکه صد سال درنگ کردی. پس نگاه کن به خوردنی و آشامیدنی خود که هیچ گونه فرسودگی در آن رخ نداده است و نگاه کن به الاغت [که چگونه فرسوده و از هم گسیخته شده است [و ما تو را نشانه ای برای مردم قرار دهیم. و اکنون به استخوان های پوسیده و از هم گسیخته الاغت نگاه کن که چگونه آنها را فراهم آورده، استوار می سازیم، سپس گوشت بر آن می پوشانیم. پس هنگامی که این حقایق برای او آشکار گردید، گفت: هر آینه می دانم خداوند بر همه کاری توانایی دارد».

5. هفتاد هزار خانه وار فراری از طاعون

یکی از دلایل صحت و امکان رجعت، داستان هفتاد هزار خانه وار فراری از مرگ طاعون است. این هفتاد هزار نفر دچار مرگ ناگهانی شدند و سپس با دعای یکی از پیامبران(1) زنده گردیدند. قرآن کریم در این باره می فرماید:

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَشْکُرُونَ 2 ؛

«آیا ندیده ای گروهی را که از ترس مرگ ازخانه های خود بیرون شدند [و به بهانه بیماری طاعون از شرکت درجهاد خودداری کردند]؟ خداوند فرمان داد: بمیرید، سپس [د راثر دعای پیامبر [آنان را زنده کرد؛ خداوند نسبت به بندگان خود بخشاینده است، گر چه بیشتر مردم سپاس نمی دارند».

هفتاد هزار خانه وار از بنی اسرائیل از ترس مرگ، بیماری طاعون را بهانه قرار دادند و در جهاد شرکت نکردند و از خانه هایشان بیرون شدند. آن گاه در راه، همگی به فرمان خدا مردند و به دست سومین وصی موسی علیه السلام زنده شدند.(2)

ص:514


1- (1) . می گویند که آن پیغمبر، حزقیل، یعنی سومین وصی موسی علیه السلام پس از یوشع و کالب بوده است.
2- (3) . ر. ک: مجمع البیان، ج 2، صص 346-347.

6. زنده شدن هفتاد نفر از اصحاب حضرت موسی علیه السلام

موسی علیه السلام هفتاد نفر از قوم خود را انتخاب کرد و با خود به کوه طور برد. آنان در خواست رؤیت خدا کردند، ولی صاعقه آنان را فرا گرفت. سپس با درخواست حضرت موسی علیه السلام زنده شدند تا شکر خدا را به جا آورند.

وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ؛(1)

«به یاد آورید هنگامی که به موسی گفتید: ایمان نمی آوریم تا خدا را آشکارا ببینیم، پس صاعقه شما را فرا گرفت درحالی که نظاره می کردید [و نمی توانستید کاری انجام دهید] آن گاه شما را پس از مرگتان بر انگیختیم، باشد تا سپاسگزار باشید».

علامه طبرسی می گوید: «گروهی از امامیه به این آیه تمسک جسته و امکان رجعت را در این امت روا دانسته اند».(2)

7. زنده شدن کشته بنی اسرائیل

کشته ای در میان بنی اسرائیل یافت شد که قاتل او مشخص نبود و هر کس گناه آن را به گردن دیگری می افکند. از جانب پروردگار دستور رسید گاوی را سر ببرید و بیخ دمش را به کشته بزنید تا زنده شود و قاتلش را رسوا سازد.

وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّارَأْتُمْ فِیها وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ * فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللّهُ الْمَوْتی وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ 3 ؛

«به یاد آورید هنگامی را که فردی را کشته، گناه کشتن او را به گردن یگدیگر می افکندید، ولی خداوند آنچه را پنهان می کردید، آشکار می کند. پس فرمان دادیم [گاوی را بکشید [و قسمتی از آن را به کشته زده [تا به اذن خدا زنده گردد]. این چنین است که خداوند مردگان را زنده می کند و دلایل خود را برای شما آشکار می کند، باشد تا بیاندیشید».

ص:515


1- (1) . سوره بقره، آیات 55-56.
2- (2) . مجمع البیان، ج 1، ص 115.

8. بازگشت حضرت مسیح علیه السلام

حضرت مسیح علیه السلام دوباره باز می گردد و با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بیعت کرده، در نماز به او اقتدا می کند. آن گاه همه اهل کتاب به حضرت مهدی علیه السلام ایمان می آورند و از او پیروی می کنند.

وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ؛(1)

«تمامی اهل کتاب [یهود و نصاری [پیش از مرگش به او ایمان می آورند و در روز رستاخیز بر آنان گواه خواهد بود».

شاهد در این آیه، فرود آمدن حضرت عیسی علیه السلام است که پس از رحلت از این جهان صورت می گیرد و این خود رجعتی است که پیش از روز قیامت محقق می شود.

علی بن ابراهیم قمی از شهر بن حوشب(2) روایت می کند:

حجاج بن یوسف ثقفی به من گفت: آیه ای در قرآن است که مرا بیچاره کرده است. گفتم: کدام آیه؟ گفت: آیه وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ 3 ، به خدا قسم من دستور کشتن یهودی و نصرانی را می دهم و چشم به او می دوزم تا ببینم لبش را حرکت می دهد؟ ولی هرگز حرکت نمی دهد.

به او گفتم: نه چنین نیست که گمان برده ای. گفت: پس چگونه است؟

گفتم: عیسی علیه السلام پیش از قیامت از آسمان فرود می آید، آن گاه همه ملت های یهود و نصارا، پیش از آن که عیسی علیه السلام بمیرد، به او ایمان آورند و در نماز به حضرت مهدی علیه السلام اقتدا می کنند.

حجاج گفت: این را از کجا آوردی!

گفتم: از امام محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام.

آن گاه گفت: آن را از چشمه زلالی دریافت کرده ای.(3)

ص:516


1- (1) . سوره نساء، آیه 159.
2- (2) . ابو سعید شهر بن حوشب اشعری از تابعان شمرده می شود و در سال 111 وفات یافته است.
3- (4) . تفسیر قمی، ج 1، ص 158؛ مجمع البیان، ج 3، ص 137، با کمی اختلاف؛ تفسیر فخر رازی، ج 11، ص 104.
روایت های رجعت

علامه مجلسی پس از بیان روایت های رجعت، می گوید:

برای کسانی که به گفتار ائمه اطهار علیه السلام ایمان دارند، جای شک و تردید باقی نمی ماند که مسئله رجعت حق است؛ زیرا روایت ها در این زمینه به حد تواتر رسیده و نزدیک به دویست روایت نقل شده است که به رجعت صراحت دارد. این روایت ها را بیش از چهل نفر از علما و محدثان بزرگ در بیش از پنچاه کتاب معتبر روایت کرده اند.

مرحوم مجلسی سپس تک تک این بزرگان را بر می شمارد؛ از جمله: صدوق، کلینی، طوسی، علم الهدی، نجاشی، کشی، عیاشی، قمی، مفید، کراجکی، نعمانی، صفار، ابن قولویه، ابن طاووس، ابن شهر آشوب و راوندی.(1)

اکنون چند نمونه از این روایت ها را ذکر می کنیم:

1. از امام صادق علیه السلام درباره آیه وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً سؤال شد، امام فرمودند: «مردم درباره آن چه می گویند؟» در پاسخ گفتند: «می گویند درباره قیامت است». امام پرسیدند: آیا روز قیامت از هر گروهی دسته ای برانگیخته می شوند و بقیه مردم واگذار می شوند؟ نه چنین نیست، این آیه مربوط به رجعت است. اما آیه قیامت، وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً می باشد.(2)

2. علی بن ابراهیم قمی با سندی صحیح از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

«ولا یرجع الا من محض الایمان محضاً أو محض الفکر محضاً؛(3) تنها کسانی باز می گردند، که خالصاً ایمان آورده باشند یا کفر ورزیده اند».

3. همچنین از امام صادق علیه السلام درباره آیه رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ 4 فرمودند: «ذلک فی الرجعة»(4).

ص:517


1- (1) . ر. ک: بحارالانوار، ج 53، ص 122.
2- (2) . همان، ص 51.
3- (3) . همان، ص 53
4- (5) . بحارالانوار، ج 53، ص 56.

4. امام صادق علیه السلام در حدیثی دیگر می فرمایند: «لیس منّا من لم یؤمن بکرّتنا(1)؛ از ما نیست کسی که به بازگشت ما ایمان ندارد».

5. مأمون عباسی از امام رضا علیه السلام پرسید: «درباره رجعت چه می گویید؟» امام فرمودند:

رجعت حق است؛ در امت های گذشته بوده و قرآن از آن یاد کرده است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: هر آنچه در امت های پیشین واقع شده است، نظیر آن در این امت نیز واقع می شود. همچنین فرمودند: هنگام ظهور مهدی علیه السلام عیسی علیه السلام از آسمان فرود می آید و به وی اقتدا می کند. باز فرمودند: اسلام غریب بود و به غربت باز می گردد، خوشا باد غربیان را. از پیامبر پرسیدند: سپس چه می شود؟ فرمود: حق به اهلش باز می گردد(2).

از این گذشته، در بسیاری از زیارت ها به مسئله رجعت اشاره شده است؛ از جمله زیارت جامعه:

وجعلنی ممن یقتص آثارکم و یسلک سبیلکم و یهتدی بهداکم و یحشر فی زمرتکم و یکرّ فی رجعتکم و یملک فی دولتکم و یشرف فی عافیتکم و یمکن فی ایامکم و تقر عینه غداً برؤیتکم؛ خداوند مرا از کسانی قرار دهد که پیرو آثار شما هستند و در راه شما قدم بر می دارند و به هدایت شما رهنمود می گردند و در گروه شما محشور می شوند و در رجعت شما باز می گردند و در روزگار شما توانمند می گردند و فردا چشمشان با دیدن شما روشن می گردد.

پاسخ به چند شبهه

علامه طبرسی ذیل آیه ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ 3 شبهه هایی را از منکران رجعت نقل کرده و پاسخ آن را روشن کرده است:

ص:518


1- (1) . همان، ص 92.
2- (2) . همان، ص 59.

شبهه اول: زندگی در این جهان همراه با تکلیف و لازمه آن دارا بودن اختیار است تا هر مکلفی با اراده و اختیار خود، فرمان بردار باشد یا سرپیچی کند. پس مکلف نباید تحت شرایطی قرار گیرد که ناچار به پذیرش حق باشد.

کسی که از دنیا می رود، حقایق برایش آشکار می شود و خود را در برابر واقع می بیند و به ناچار حقیقت را می پذیرد؛ چرا که پس از آشکار شدن واقعیت ها، جای رد و انکار باقی نخواهد ماند؛ همان گونه که قرآن کریم به این موضوع اشاره دارد:

وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ... لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ1 ؛

«و [سرانجام [بی هوشی مرگ، حق را برای تو آشکار ساخت؛ این حقیقت آشکار، همان بود که از آن روی گردان بودی... تو در بی خبری بودی، اکنون پرده از جلوی روی تو برداشته شد و چشمان تو تیزبین است».

پاسخ: حالت مرگ برای این گونه افراد، حالت بی خبری و بی هوشی است؛ مانند کسی که به خواب رفته باشد. بنابراین چیزی از حقایق آن جهان برآنان آشکار نمی شود و دوباره به همان حالت پیش از مرگ بر می گردند.(1)

علامه طبرسی ذیل آیه وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً3 می گوید:

رجعت هیچ گونه منافاتی با صحت تکلیف ندارد، زیرا در رجعت چیزی که موجب جبر در پذیرش حق باشد یا چیزی که مکلف را وادار به انجام واجب و ترک حرام کند، هرگز وجود ندارد. آشکار شدن برخی از حقایق الهی، از انسان سلب اختیار نمی کند و او همچنان قادر بر اعمال ارادی و دارای اختیار خواهد بود.

این گونه کشف حقایق، همانند دیگر حقایقی که بر دست پیامبران به وسیله معجزه آشکار می شد، هرگز سبب جبر در تکلیف نمی گردد و همچنان قدرت اختیار پذیرش حق یا رد آن برای مکلف باقی می ماند.(2)

ص:519


1- (2) . مجمع البیان، ج 1، ص 115.
2- (4) . مجمع البیان، ج 7، صص 234-235.

همچنین حقایقی که در رجعت برای افراد روشن می گردد، بیش از حقایقی نیست که روز رستاخیز بزرگ آشکار می گردد. خداوند می فرماید که اگر کافران را از آن جا بازگردانیم، باز هم بر کفر خویش باقی می مانند و هرگز سر تسلیم فرود نمی آورند:

وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ * بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ 1 ؛

«کاش می دیدی هنگامی که اینان در برابر آتش دوزخ قرار گرفته، می گویند: کاش بار دیگر بازگردانده می شدیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از زمره مؤمنان بودیم. آری، اینان آنچه را پنهان کرده بودند، امروز آشکار ساختند و اگر بازگردند، باز هم به همان کارهای پیشین خود - که نهی شده بودند - باز می گردند. اینان دروغ گویان اند».

در سوره مؤمنون نیز می خوانیم:

حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ 2 ؛

«تا زمانی که یکی از آنان را مرگ فرا رسد، گوید: پروردگارا مرا باز گردان باشد تا در آنچه ترک کرده ام، کار نیک انجام دهم، ولی چنین نیست. این سخنی است که او بر زبان می راند] و اگر بازگردد کارش همچون گذشته است [و پشت سر آنان جهان میانه ای [برزخ [است تا هنگام قیامت».

شبهه دوم: از آنجا که رجعت یکی از نشانه ها و دلایل صحت نبوت است، می بایست مانند دیگر معجزه ها، در زمان پیامبر رخ دهد.

پاسخ: ضرورت چنین ملازمه ای روشن نیست، چرا که دلیل بر صحت نبوت هر گاه ضرورت ایجاب کند، محقق می شود؛ خواه به دست پیامبر باشد یا دیگر اوصیا.(1)

اصحاب کهف و زنده شدنشان در آخر الزمان

در میان اهل سنت، اعتقاد به رجعت را مشاهده نمی کنیم، فقط در تفسیر ثعلبی نمونه ای را

ص:520


1- (3) . ر. ک: پرتو ولایت، آیت الله معرفت، صص 83-98. به احترام یاد و نام استاد، کلام ایشان را کامل آوردیم.

یافتم که شایان تأمل است. قرآن کریم درباره اصحاب کهف می فرماید:

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً ؛(1)

«یا پنداشتی که یاران کهف و رقیم از آیات شگفت ما بودند».

ثعلبی در تفسیر خود از انس بن مالک روایت کرده که گفت: خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرشی از قبیله خندق هدیه آورده شد، به من فرمود: ای انس آن را پهن کن. من آن را پهن کردم فرمود: ده نفر حاضر کن و چون ده نفر حاضر شدند، فرمود: روی آن بنشینید، آنها روی فرش نشستند. سپس علی علیه السلام را فرا خواند و بعد با او به طور مفصل درگوشی صحبت کرد. همین که صحبت پیامبر صلی الله علیه و آله تمام شد، علی علیه السلام برگشت و او نیز روی فرش قرار گرفت و بعد فرمود: ای باد ما را بردار. باد ما را برداشت. فرش (مثل پرنده ها) بال می زد بعد فرمود: ای باد ما را بگذار. همین که پیاده شدیم، علی علیه السلام به ما فرمود: می دانید الان کجا هستید؟ گفتیم: نمی دانیم. فرمود: اینجا محل اصحاب کهف و رقیم است. برخیزید بر برادرانتان سلام کنید. گفت: برخاستیم یکی یکی سلام کردیم، ولی آنها به ما جواب ندادند. بعد علی علیه السلام برخواست و فرمود: السلام علیک یا معشر الصدیقین و الشهداء. آنها جواب دادند: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته.

انس می گوید: گفتم: علت چیست که جواب تو را دادند، ولی جواب سلام ما را ندادند؟

علی علیه السلام از آنها پرسید: علت چیست که جواب سلام برادران مرا ندادید؟

گفتند: ما گروه صدیقین و شهدا بعد از موت تکلم نمی کنیم مگر با پیامبر یا وصی پیامبر. بعد از آن علی علیه السلام به باد فرمود: ما را بردار. باد ما را برداشت و بال زنان سرعت گرفت بعد فرمود: ما را بگذار، باد ما را گذاشت، ناگهان خود را در سنگستان حره در مدینه دیدیم.

علی علیه السلام فرمود: خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می رویم و آن حضرت را در رکعت آخر نماز درک می کنیم. وضو گرفتیم و آمدیم [و دیدیم که آن حضرت] در رکعت آخر می خواند: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً .

طبق نقل ثعلبی آخر روایت اضافه ای دارد که در روایت ابن مغازلی نیست. آن قسمت عبارت است از:

ص:521


1- (1) . سوره کهف، آیه 9.

«گفت: بعد از آنکه اصحاب کهف جواب سلام علی علیه السلام را دادند دوباره تا آخر الزمان و خروج مهدی عجل الله تعالی فی فرجه به همان حالت خوابشان، برگشتند.

پس گفت: هنگامی که مهدی عجل الله تعالی فی فرجه قیام کند در محل اصحاب کهف حاضر می شود و به آنها سلام می دهد. خداوند موقتاً آنها را زنده می کند و جواب سلام می دهند. سپس خوابشان برگردانده می شود و بعد از آن تا روز قیامت دیگر برنمی خیزند.»(1)

آلوسی ذیل... فَمَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ 2 می گوید: «عده ای گمان نموده اند آیه مربوط به زنده شدن برخی در هنگام خروج مهدی عجل الله تعالی فرجه است و این به اعتقاد امامیه است.»(2)

در سطور گذشته، پاسخ استاد معرفت را به چنین اندیشه هایی بیان نمودیم و اینکه بر طبق صریح آیات قرآن چنین چیزی امکان دارد و اجماع شیعه بر آن است که این واقعه اتفاق می افتد؛ همچون جریان حزقیل و ذوالقرنین.

در برخی از کتاب های اهل سنت حدیثی به چشم می خورد که می توان آن را به رجعت علی علیه السلام تأویل نمود.

در کتاب تذکرة الخواص چنین آمده:

عن علی علیه السلام، قال لی رسول الله: ان لک فی الجنة قصراً و انک ذو قرنیها؛ ای علی، در بهشت برای تو قصری است و تو ذوالقرنین آنها (امت من) هستی.

این روایت در مصادر متعددی به چشم می خورد.(3)

ص:522


1- (1) . الکشف و البیان، ثعلبی، ذیل (سوره کهف، آیه 9) برای مطالعه بیشتر درباره رجعت ر. ک: کتاب شناسی موضوعی رجعت، محمدرضا زادهوش، نشریه کتاب ماه دین، شماره 62، آذر 1381؛ مرجع مهدویت؛ رجعت در اندیشه شیعی، محمد هادی معرفت، میراث جاویدان، شماره 13، 1375 ش.
2- (3) . روح المعانی، ج 23، ص 148.
3- (4) . تذکرة الخواص، ج 1، ص 115؛ مسند احمد، ج 1، ص 150 (و چاپ محقق، ج 2، ص 466، رقم 1373)؛ غریب الحدیث، ج 2، ص 78؛ مشکل الآثار، ج 2، ص 350.

چند وجه تشابه می توان میان امام علی علیه السلام و ذوالقرنین نام برد:

1. ذوالقرنین پس از مرگ چندین ساله، به حیات مادی رجعت نمود و امام علی علیه السلام هم رجعت خواهند کرد.

2. ذو القرنین مالک تمام زمین بود و امام علی علیه السلام نیز مالک تمام بهشت و شرق و غرب آن است.(1)

3. ذو القرنین دو ضربت از مردم خورد و امام علی علیه السلام نیز هم دو ضربت خورد؛ یکی هنگام نبرد در خندق و دیگری هنگام شهادتش.

4. ذوالقرنین دو ضربت از مردم خورد و امام علی علیه السلام نیز دو ضربت از مردم دید و دو فرزندش به دست مردم شهید شدند.

به ظن قوی، تمامی این چهار قول صحیح است و می توان آنها را با هم جمع نمود.

برای مطالعه بیشتر در مورد حدیث امام علی علیه السلام می توان به این آثار مراجعه نمود:

شرح معانی الآثار: ج 2، ص 8؛ فضائل الخمسه، ج 3، ص 80؛ محمد بن سلیمان الکوفی، المناقب، ج 2، ص 93، تحت الرقم 579؛ ابن ابی شیبه و ابو نعیم و ابن مردویه باسانید، الحدیث 13639-13640؛ کنز العمال، ج 5، ص 468 و الحدیث 33055، ج 11؛ الحاکم، باب مناقب امیر المؤمنین المستدرک، ج 3، ص 123؛ ابن عساکر، الرقم 839-840 من ترجمة امیر المؤمنین علیه السلام من تاریخ دمشق، ج 2، ص 327؛ المنذری، الترغیب و الترهیب، ج 3، ص 35؛ الزبیدی، تاج العروس، ج 9، ص 307؛ ابن الاثیر، النهایه، ج 4، ص 51؛ الراغب الاصبهانی، معجم مفردات القرآن، ص 417؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص 322؛ الزمخشری، الفائق، ج 3، ص 173 فی ماده «قرن»؛ محب الدین الطبری، الریاض النضره فی الفصل الثامن من الباب الرابع من مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3 و 4، ص 161؛ الدیلمی، باب حرف الیاء؛ فردوس الاخبار، ج 5، ص 409، الرقم 8318.

منابع برای مطالعه بیشتر

1. عقیده ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه در پرتو مبانی روایی اهل سنت (قسمت اول)، مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 87، اسفند 83، ص 18؛

ص:523


1- (1) . الغدیر، ج 6، ص 314.

(قسمت دوم)، شماره 93، شهریور 84، ص 14؛ (قسمت سوم)، شماره 94، مهرماه 84، ص 13؛ (قسمت چهارم)، شماره 95، آبان 84، ص 15؛ (قسمت پنجم)، شماره 96، آذر 84، ص 31 به بعد؛ (قسمت ششم)، شماره 98، بهمن 84، ص 13؛ (قسمت هفتم)، شماره 99، اسفند 84، ص 18؛ (قسمت هشتم)، شماره 103، اردیبهشت 85، ص 38؛ (قسمت نهم)، شماره 104، مرداد 85، ص 19؛ (قسمت دهم)، شماره 105، شهریور 85، ص 8.

2. دیدگاه اهل سنت درباره مهدی عجل الله تعالی فرجه، محسن العباد، مترجم سیدهادی خسروشاهی، ماهنامه بازتاب اندیشه، شماره 66، مهر 1384، ص 76.

3. مهدی موعود در منابع روایی اهل سنت، (بخش اول) کاظم ادیب، ماهنامه اسوه، شماره 107، آبان 1385، ص 4؛ (بخش دوم) شماره 108، آذر 1385، ص 7.

4. تصریح اهل سنت به تواتر احادیث مهدی عجل الله تعالی فرجه عبد الکریم عبداللهی، مشکوه، شماره 67، تابستان 1379، ص 68.

5. مهدی موعود از نگاه اهل سنت، ماهنامه اسوه، شماره 47، آبان 1380، ص 34.

6. امام مهدی نزد اهل سنت، ماهنامه خورشید مکه، شماره 15، اسفند 82، ص 9.

7. امام مهدی در منابع اهل سنت، ماهنامه زائر، شماره 106، مهر 1382، ص 32.

8. اعتقاد به مصلح موعود در نظرگاه فریقین، امین تهرانی، فروغ وحدت، شماره 4، بهار و تابستان 1385، ص 12.

9. تطبیق المعابیر العلمیه لنقد الحدیث علی ما اختلف و تعارض من احادیث المهدی مکتب الفریقین، السید ثامر هاشم حبیب العمیدی، مجله تراثنا، مؤسسه آل البیت، 44-43، 1416 ق.

10. موارد اتفاق بین مذاهب اسلامی در قضیه مهدویت، علی اصغر رضوانی، طلوع، سال دوم، شماره 5، بهار 1382.

11. مرجع مهدویت، جمعی از پژوهشگران، مؤسسه اطلاع رسانی اسلامی مرجع، 1386. این کتاب 3336 عنوان کتاب، مقاله، پایان نامه و... را در این زمینه معرفی نموده است.

ص:524

منابع و مأخذ

کتابها

قرآن الکریم

1. نهج البلاغه.

2. الآحاد و المثانی، الضحاک، الریاض، دارالدرایه، الطبعة الاولی، 1411 ق.

3. آکام و المرجان، شیخ شمس الدین محمد بن عبدالله الشبلی، بی نا، طبع القاهره، بی تا.

4. آلاء الرحمن، محمد جواد بلاغی، دار المعرفه، بیروت، بی تا.

5. الآلوسی و التشیع، سید امیر محمد قزوینی، مرکز الغدیر الدراسات الاسلامیه، الطبعة الاولی، بی جا، 1420 ق.

6. آیات الائمه، محمد رضا کوثر علیشاهی، بی نا، تهران، بی تا.

7. آیات الولایه، سید کاظم ارفع، تهران، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی فیض، چاپ اول، 1364 ش.

8. آیات الولایة و برهان الهدایة، محمد بن محمد رفعت شیرازی، بمبئی، 1360 ق.

9. الآیات و البینات، الشیخ عبدالحفیظ الفاسی الفهری، طبع المطبعة الوطنیه، بی جا، بی تا.

10. آیة التطهیر، بعضی از فضلاء هند، چاپ هندوستان، بی تا.

11. آیة التطهیر، سید امیر حسین نجفی، لاهور، پاکستان، تعلیمی برس، بی تا.

ص:525

12. آیة التطهیر، سید حفاظت حسین ملقب به سلیم بهیکپوری، چاپ هند، بی تا.

13. آیة التطهیر، سید محمد جعفر زیدی، میمن السادات، پاکستان، 1400 ق.

14. آیة التطهیر، عثمان محمد عبدالزهرا، چاپ شرف، چاپ اول، بی جا، 1412 ق.

15. آیة التطهیر، محمد مهدی آصفی، قم، دارالقرآن الکریم، بی جا، 1411 ق.

16. آیة التطهیر در دو مکتب، علامه سید مرتضی عسکری، مجمع علمی اسلامی، چاپ اول، بی جا، 1376 ش.

17. آیة التطهیر رویه المبتکره، (اهل بیت یا چهره های درخشان در آیه تطهیر)، محمد فاضل لنکرانی، شهاب الدین اشرافی، مترجم: عباس ترجمان، بیروت، چاپ اول، 1416 ق.

18. آیة التطهیر فی احادیث الفریقین، سید علی موحد ابطحی، چاپخانه سید الشهداء، بی جا، 1404 ق.

19. آیة تطهیر و حدیث کساء، سید حسن موسوی کرمانی، قم، چاپخانه علمیه، 1391 ق.

20. آیه مباهله، محمد تقی شریعتمداری، تهران، بنیاد بعثت، چاپ دوم، 1365 ش.

21. آیه مودت، مشتاق حسین شاهدی، کراچی، انجمن رضویه، بی تا.

22. آینه هدایت در اثبات ولایت از نظر قرآن و سنت، ابراهیم احمد امین نجفی، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1392 ق.

23. أتمتنا، محمد علی دخیل، بیروت، دارالمرتضی، الطبعة السادسه، 1402 ق.

24. أئمة الاثناعشر، شمس الدین محمد بن طولون، لبنان، بیروت، منشورات الرضی المصوره علی طبعه دارصادر و با تحقیق: صلاح الدین المنجد، قم، منشورات الرضی، بی تا.

25. ائمة اهل بیت فی کتب اهل السنه، الشیخ حکمت الرحمه، مؤسسة الکوثر المعارف الاسلامیه، الطبعة الاولی، بی جا، 1424 ق.

26. ائمه الهدی، سید محمد عبدالغفار الهاشمی، مصر، طبع قاهره.

ص:526

27. ائمة و القرآن، محمد رضا حکیمی، بیروت، بی نا، بی تا.

28. اباطیل یجب ان تمحی من التاریخ، ابراهیم علی شعوط، بیروت، المکتب الاسلامی، 1408 ق.

29. الابانه عن اصول الدیانه، ابوالحسن الأشعری، تحقیق: عبدالقادر الأرناووط، دمشق، مکتبة دارالبیان، الطبعة الاولی، 1981 م.

30. ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، أبوالفیض الغماری الشافعی المغری، دمشق، بی نا، بی تا.

31. ابن تیمیه (حیاته و عقائده....)، عبدالحمید صائب، بیروت، الغدیر، 1408 ق.

32. ابن حنبل (حیاته و عصره...)، محمد ابوزهره، القاهره، دارالفکر العربی، 1367 ق.

33. ابوحنیفه، محمد ابوزهره، بیروت، بی نا، بی تا.

34. الأتحاف بحب الاشراف، جمال الدین أبومحمد عبدالله بن محمد بن عامر الشبراوی الشافعی، قم، منشورات رضی، الطبعة الثانیه، 1363 ش و المطبعة الادبیه مصر و المطبعة بابی الحلبی.

35. إتحاف الخیره المهره، الحافظ أحمد بن ابی بکر البوصیری، ریاض، مکتبة الرشید، الطبعة الاولی، 1419 ق.

36. اتحاف الساده المتقین بشرح إحیاء علوم الدین، علامه سید محمد بن محمد الحسینی الزبیدی الشهیر بمرتضی، لبنان، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

37. الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، بیروت، دارالندوه الجدیده و المکتبة الثقافیه، 1973 م.

38. -، به کوشش ابوالفضل ابراهیم، بیروت، المکتبة العصریه، بی تا.

39. اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، محمد بن الحسن الحر العاملی، تحقیق: ابی طالب التجلیل تبریزی، قم، المطبعة العلمیة، الطبعة الخامسة، بی تا.

40. اثبات الوصیه للإمام علی بن ابی طالب علیه السلام، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی، قم، منشورات مکتبة بصیرتی، الطبعة الخامسه، بی تا.

ص:527

41. اجوبه المسائل جارالله، عبدالحسین شرف النبی موسوی، مکتبة الفقیه، بی جا، 1373 ق.

42. الاحتجاج، احمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی، تحقیق: محمد باقر موسوی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الثانیه، 1403 ق.

43. -، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات و مؤسسه اهل البیت، 1401 ق.

44. الاحتجاج بالأثر علی من أنکر المهدی المنتظر، شیخ محمود بن عبدالله بن حمود التویجری، الریاض، مکتبة دار العلیان الحدیثه، بریده، طبع دوم، 1406 ق.

45. الاحتجاج علی اهل اللحاج، ابومنصور احمد طبرسی، تحقیق: بهادری و هادی به، قم، اسوه، بی تا.

46. أحداث التاریخ الاسلامی بترتیب السنین، الدکتور عبدالسلام الترمانینی، دمشق، الطبعة الاولی، 1411 ق.

47. احقاق الحق و إزهاق الباطل، القاضی نورالله التستری، مع تعلیقات السید شهاب الدین المرعشی النجفی، قم، منشورات مکتبة النجفی المرعشی و مکتبة خیام، تهران، مطبعة الاسلامیه، بی تا.

48. الاحکام السلطانیه، أبویعلی الفراء، مصر، مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی، الطبعة الاولی، 1356 ش 1938 م.

49. الاحکام السلطانیه، أبوالحسن الماوردی، القاهره، دارالکتب العلمیه، 1973 م، بیروت 1403 ق.

50. الاحکام فی اصول الاحکام، سیف الدین ابوالحسین علی بن ابی علی آوری، به کوشش ابراهیم العجوز، بیروت، دارالکتب العلمی، چاپ اول، 1405 ق.

51. الاحکام فی اصول الاحکام، ابن حزم اندلسی به کوشش احمد شاکر، قاهره، مطبعة العاصمه، بی تا.

ص:528

52. احکام القرآن، الجصاص، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الأولی، 1415 ق و داراحیاء التراث، 1405 ق.

53. احکام القرآن، ابوبکر احمد بن علی، طبع قاهره، المطبعة البهیه، بی تا.

54. احکام القرآن، ابن عربی، مصر، بی تا، 1392 ق.

55. احیاء علوم الدین، ابوحامد بن محمد الغزالی، بیروت، دارالکتب العلمیة و دارالمعرفه، الطبعة الاولی، 1406 ق.

56. احیاء المیت فی فضائل آل البیت، جلال الدین سیوطی، ترجمه: محمود شریعت زاده خراسانی، مؤسسه فرهنگی انصار الحسین، چاپ اول، بهار 1379 ش.

57. -، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالجبل و چاپ مؤسسه الوفاء، 1407 ق.

58. اخبار اصبهان، ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق الاصبهانی، تحقیق: سید کسروی حسن، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1410 ق.

59. اخبار الدخیله، محمد تقی شوشتری، ایران، چاپ غفاری، بی تا.

60. اخبار الدول و آثار الأول، احمد بن یوسف القرمانی، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الاولی، 1412 ق 1992 م.

61. اخبار الطوال، ابوحنیفه احمد بن دوود الدینوری، تحقیق: عبدالمنعم عامر، القاهره، دار احیاء الکتب العربیة، الطبعة الاولی، 1960 م.

62. اخبار الظراف و المتماجنین، ابوالفرج جمال الدین عبدالرحمان بن علی اکبر البغدادی ابن الجوزی، تحقیق: محمد أنیس مهرات، بیروت، دارالحکمه، الطبعة الاولی، 1407 ق.

63. اخبار القضاء، محمد بن خلف بن حیان المعروف بوکیع، بیروت، عالم الکتب، بی تا.

64. اخبار مکه ماجاء فیها من الآثار، أبوالولید محمدأرزقی، چاپ مکه، تحقیق: رشدی صالح ملحسن، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ سوم، 1404 ق.

ص:529

65. اختصاص، ابوعبدالله محمد بن النعمان العکبری البغدادی، معروف به شیخ المفید، تحقیق: علی اکبر الغفاری، قم، منشورات جماعة المدرسین، بی تا.

66. اختلاف أصول المذاهب، القاضی النعمان بن محمد، تحقیق: مصطفی غالب، بیروت، دارالاندلس، 1983 م.

67. اختیار معرفة الرجال الکشی، شیخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسی، چاپ دانشگاه مشهد، 1388 ش.

68. اخلاق النبی، عبدالله محمد بن حیان الاصبهانی، طبع مطالع الهلالی، بی جا، بی تا.

69. أدب الطف أو شعراء الحسین علیه السلام، جواد شبر، بیروت، دارالمرتضی، 1409 ق.

70. الادب فی الدین، ابوحامد غزالی، تحقیق: ریاض مصطفی عبدالله، بیروت، دارالمعرفه، 1403 ق.

71. الأدب المفرد البخاری، مؤسسة الکتب الثقافیة، الطبعة الاولی، 1406 ق، 1986 م.

72. الأدب المفرد، محمد بن اسماعیل البخاری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الأولی، 1410 ق.

73. الإذاعه لما کان و ما یکون بین یدی الساعه، سید محمد صدیق حسن القنوجی البخاری، مطبعة المدنی، المؤسسة السعودیة بمصر، 1379 ق.

74. الاذکیاء، ابن جوزی، مصر، چاپ مطبعة میمنیه، بی تا.

75. اذهاب الرجس عن حظیره الانس، ملاعبدالکریم بن محمد بن محمد طاهر قمی، قم، کتابخانه آیت الله گلپایگانی، بی تا.

76. أربعین، محمد بن أبی الفوارس، مخطوطه، مکتبة آستان قدس رضوی، رقم 8443.

77. أربعین عن الأربعین فی فضائل علی أمیرالمؤمنین علیه السلام، ابو محمد عبد الرحمان بن أحمد بن الحسین النیسابوری الخزاعی، تحقیق: محمد باقر المحمودی،

ص:530

طهران،، مؤسسه الطباعة و النشر وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، الطبعة الثانیه، 1416 ق.

78. أربعین فی أصول الدین، فخرالدین الرازی، حیدرآباد الدکن، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، الطبعة الأولی، 1353 ه.

79. أربعین فی مناقب أمهات المؤمنین، ابن عساکر الشافعی، بیروت، دارالفکر، بی تا.

80. أرجع المطالب، امرتسری حنفی، چاپ لاهور، بی تا.

81. الارشاد، عبدالملک الجوینی، تحقیق ج. د. لوسیانی، پاریس، المطبعة الدولیه، بی تا.

82. الارشاد، الشیخ المفید، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الثالثه، بی تا.

83. ارشاد الساری، العسقلانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، و دار صادر، بی تا.

84. ارشاد عقل السلیم (تفسیر ابی السعود) ابوالسعود بن محمد عماری حنفی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1411 ق.

85. -، تحقیق: عبدالقادر احمد عطا، ریاض، مکتبة الریاض الحدیث، 1974 م.

86. ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، احیاء التراث، الطبعة الاولی، 1413 ق.

87. ارشاد القلوب، أبومحمد الحسن بن محمد الدیلمی، قم، منشورات الشریف الرضی، بی تا.

88. ارشاد و التطریز، الیافعی، طبع قاهره، بی تا.

89. إرواء الغلیل، الألبانی، بیروت، المکتب الاسلامی، الطبعة الثانیه، 1405 ق، 1985 م.

90. از آگاهان بپرسید، محمد تیجانی سماوی، ترجمه سید محمد جواد مهری، قم، بنیاد معارف اسلامی، 1371 ش.

91. اساس التأویل، النعمان بن حیون، تحقیق: عارف تامر، بیروت، دارالثقافة، بی تا.

ص:531

92. الاساس فی التفسیر، سعید حوی، قاهره، دارالسلام، 1991 م.

93. الاساس لعقائد الاکیاس، قاسم بن محمد الزیدی، تحقیق: البیر نصری نادر، بیروت، دارالطبعة لطباعة و النشر، الطبعة الاولی، 1980 م.

94. اسباب النزول القرآن، ابی الحسن علی بن الواحدی، ریاض، دار الثقافة الاسلامیة، 1984 م. و بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1402 ق و دارالکتاب العربی، 1419 ق، مصر، 1387 ق.

95. -، تحقیق: کمال بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1411 ق، چاپ ریاض، دارالثقافة الاسلامیه، 1984 م.

96. استجلاب ارتقاء الغرف بحب أقرباء الرسول و ذوی الشرف، شمس الدین محمد بن عبدالرحمن بن محمد بن ابی بکر بن عثمان بن محمد السخاوی الشافعی، قم، مکتبة العامة آیه الله العظمی المرعشی النجفی، رقم 969 من نسخ التصویریه تصویر من 110، نسخه فی مکتبة عاطف افندی، اسلامبول و با تحقیق خالد بن أحمد الصمی، بیروت، دارالبشائر الاسلامیه، 1412 ق.

97. الاستنصار فی النص علی الائمه الاطهار، ابوالفتح محمد بن علی الکراجکی، بیروت، دارالأضواء، 1405 ق، 1985 م.

98. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابن عبدالبرقرطبی، مصر، دارالمعارف و بیروت، دارالجیل، الطبعة الاولی، 1412 ق.

99. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب (حاشیه الاصابه)، ابن عبدالبر قرطبی، تحقیق: علی محمد بجاوی، قاهره، دارنهضه مصر للطبع و النشر و أیضاً المطبوع بهامش الاصابه، بی تا.

100. اسد الغابه فی معرفة الاصحاب، ابن اثیر الجزری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، 1417 ق و تهران، ایران، انتشارات اسماعیلیان، بی تا.

101. اسرائیلیات فی التفسیر، ذهبی، چاپ دوم، دمشق، لجنة النشر فی دار الایمان، 1405 ق.

ص:532

102. اسرار محمد (کتاب سلیم بن قیس هلالی)، سلیم بن قیس، تحقیق: محمد باقر انصاری، قم، 1415 ق.

103. اسعاف الراغبین فی سیرة المصطفی و فضائل أهل بیته الطاهرین، ابن صبان المصری الشافعی، المطبوع بهامش نور الابصار للشبلنجی، بیروت، دارالکتب العلمیة و دارالفکر، مصر، مکتبة الجمهوریه، بی تا.

104. أسماء المغتالین من الأشراف، أبوجعفر محمد بن حبیب البغدادی، المطبوع فی نوادر المخطوطات تحقیق: عبدالسلام هارون، مصر، شرکة مکتبة الحلبی، الطبعة الثانیه، 1393 ق، 1973 م.

105. أسمی المناقب فی تهذیب أسنی المطالب، محمد باقر المحمودی، 1403 ق، 1983 م.

106. أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن أبی طالب، شمس الدین الجزری، اصفهان، ایران، مکتبة الامام أمیر المؤمنین علیه السلام العامه و چاپ بیروت، بی تا.

107. ایسر التفاسیر لکلام العلی الکبیر، ابی بکر جار الجزائری، مکتبة العلوم و الحکم المدینة المنوره، بیروت؛ دارالفکر، (بهامشها نهر الخیر) 1419 ق.

108. اشاعة الأشراط الساعة، البرزنجی، مصر، ملتزم الطبع عبدالحمید أحمد حنفی، طبع الاولی، بی تا.

109. الاشراف، الشیخ حسن النجار، طبع مصر، بی نا، بی تا.

110. الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، بیروت، دارالفکر و دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1415 ق و مصر، دارالمعارف، 1328 ه.

111. اصول التفسیر و قواعده، عبدالرحمن العک، بیروت، دارالنعاش، 1414 ق.

112. اصول الحدیث، محمد عجاج الخطیب، بیروت، دارالفکر، 1421 ق، 2001 م.

113. اصول الدین، أبوالیسر محمد البزدوی، تحقیق: هانز بیترلنس، القاهره، داراحیاء الکتب العربیة، 1383 ق.

ص:533

114. اصول الدین، عبدالقاهر البغدادی، بیروت، دارالآفاق الجدیده، الطبعة الاولی، 1401 ق.

115. اصول الفقه، ابوبکر سرخسی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

116. اصول الفقه، محمد رضا مظفر، نشر دانش اسلامی، بی جا، 1405 ق.

117. اصول الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، بیروت، دارالتعاریف للمطبوعات، 1411 ق، 1990 م.

118. -، مترجم: محمد باقر کمره ای، قم، انتشارات اسوه، 1375 ش.

119. اضواء علی السنة المحمدیه أو دفاع عن الحدیث، محمد ابوریه، قم، مؤسسه انصاریان، 1416 ق.

120. الف باء فی المحاضرات، ابو حجاج بلوی مالکی اندلسی، چاپ مطبعة وهبیه، بی جا، بی تا.

121. اقطاب الدوائر فی تفسیر آیة التطهیر، عبدالحسین بن مصطفی، قم، دارالقرآن الکریم، 1403 ق.

122. الاعتصام بحبل الله المتین، منصور بالله القاسم بن محمد بن علی، یمن، صنعاء، مکتبة الیمن الکبری، بی تا.

123. الاعتقادات، أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، تحقیق: عصام عبدالسید، قم المؤتمر العالمی الالفیه الشیخ المفید، الطبعة الاولی، 1413 ق.

124. اعتقادات، فرق المسلمین و المشرکین، فخر الدین الرازی، تحقیق: علی سامی النشار، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1402 ق.

125. الاعتقاد علی مذهب السلف أهل السنة و الجماعة، ابوبکر أحمد بن الحسین البیهقی، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الثانیة، 1406 ق.

ص:534

126. الاعتقاد و الهدایة الی سبیل الرشاد علی مذهب السلف و اصحاب الحدیث، ابی بکر احمد بن الحسین البیهقی الشافعی، تحقیق: الدکتور السید الجمیلی، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1408 ق.

127. اعراب الحدیث النبوی، ابوالبقاء عبدالله بن الحسین العکبری، تحقیق: عبدالله نبهان، دمشق، مطبعة زید بن ثابت، 1397 ق، 1977 م.

128. اعراب القرآن، نحاس، بیروت، بی نا، بی تا.

129. اعراب القرآن الکریم و بیانه، محیی الدین الدرویش، بیروت، دمشق، الیمامة للطباعة و النشر و التوزیع و دار ابن کثیر و حمص، سوریه، دارالارشاد للشئون الجامعیه، بی تا.

130. الاعراج فی تفسیر، المولی النظام الدین النیسابوری، طبع مصر، المطبوع بهامش تفسیر الطبری، بی نا، بی تا.

131. اعلاق النفسیه، ابوعلی احمد بن عمر ابن رسته، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408 ق.

132. اعلام، خیر الدین الزرکلی، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعة السادسه، 1984 م، و الطبعة الرابعه عشره، 1999 م.

133. اعلام بفضل الصلاة علی النبی، النمیری، طبع حلب، بی نا، بی تا.

134. اعلام الدین فی صفات المؤمنین، الحسن بن ابی الحسن الدیلمی، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث قم، الطبعة الاولی، 1408 ق.

135. اعلام الموقعین عن رب العالمین، ابن قیم الجوزیه، تقدیم طه عبدالرئوف سعد، بیروت، دارالجیل، بی جا.

136. اعلام الوری باعلام الهدی، أبوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، تحقیق: علی اکبر الغفاری، بیروت، دارالمعرفة، 1399 ق و قم، مؤسسه آل البیت، الطبعة الاولی، 1417 ق.

ص:535

137. اعیان الشیعه، محسن امین عاملی، تحقیق: حسن الامین، بیروت، دارا لتعاریف للمطبوعات، 1403 ق.

138. الاغانی، ابوالفرج الاصفهانی، بیروت، دار احیاء التراث و مؤسسه جمال لطباعة و النشر و دارالکتب المصریه، بی تا.

139. اقبال الاعمال، رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، تحقیق: جواد القیومی الاصفهانی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعة الاولی، 1416 ق.

140. الاقتصاد فی الاعتقاد، ابوحامد الغزالی، بیروت، مکتبة التراث العربی، الطبعة الاولی، 1388 ق، 1969 م.

141. اکمال الدین و اتمام النعمة فی اثبات الرجعة، شیخ صدوق، نجف، المطبعة الحیدریه، بی تا.

142. الزام الناصب، الشیخ علی الیزدی الحائری، تحقیق: سید علی عاشور، بی جا، بی نا، بی تا.

143. الألفین فی امامة امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب، ابن المطهر الحلی، نجف، مطبعة الحیدریه، 1372 ق.

144. ألقاب الرسول و عترته، بعض المحدثین و المورخین من قدما الشیعه، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفسیه»، قم، نشر مکتبة السید المرعشی النجفی، 1406 ق.

145. الأمامی الخمسیه، مرشد بالله یحیی بن الحسین الشجری، بیروت، عالم الکتب، و القاهره، مکتبة المتنبی، بی تا.

146. أمالی الشیخ الصدوق، أبوجعفر، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، بی جا، بی نا، بی تا.

147. أمالی الشیخ الطوسی، محمد بن الحسن، تقدیم: محمد صادق بحرالعلوم، النجف الاشرف، مطبعة النعمان، 1384 ق.

ص:536

148. أمالی المرتضی (غررالفوائد و دررالقلائد)، علی بن الحسین الموسوی العلوی، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الثانیه، 1387 ق.

149. امالی الشیخ المفید، محمد بن النعمان العکبری معروف به شیخ مفید، تحقیق: الحسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، قم، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1364 ش.

150. امامان اهل بیت در گفتار اهل سنت، داود الهامی، انتشارات مکتب اسلام، پاییز 1377 ش.

151. امام امیرالمؤمنین از دیدگاه خلفا، مهدی فقیه ایمانی، ناشر مؤلف، چاپ دوم، 1419 ق.

152. امامت الحسنین فی القرآن، محسن المعلم، بی جا، بی نا، 1411 ق.

153. امامت و جانشینی اهل بیت در تفسیر فی ظلال، شهاب کاظمی، بینات، سال هفتم، شماره 28، زمستان 1379.

154. امام صادق علیه السلام عبدالحلیم جندی، مصر، المتجلس الاعلی للشئون الاسلامی، شعبی، بی تا.

155. امام صادق علیه السلام و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الثانیة، 1390 ق.

156. الامام المهدی عند اهل السنة، شیخ مهدی فقیه ایمانی، بیروت، دارالتعارف، طبع دوم، 1402 ق.

157. الامامة و اهل البیت، محمد مهران، بیروت، دارالنهضة العربیة، 1995 م.

158. الامامة و السیاسه (المعروف بتاریخ الخلفاء)، مسلم بن قتیبه الدینوری، تحقیق طه محمد الزینی، مصر مؤسسه الحلبی و شرکاء و بیروت، مؤسسة الوفاء، بی تا.

159. الامامة و الولایة، گروهی از مؤلفان، قم، المطبعة الخیام، 1399 ق.

ص:537

160. الامان من الاخطار الأسفار و الأزمان، علی بن موسی ابن طاووس، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، قم، الطبعة الاولی، 1409 ق.

161. الامتاع و المؤانسه، ابوحیان التوحیدی علی بن محمد بن العباس، تحقیق: أحمد امین و احمد الزین، بیروت، دار مکتبة الحیاة، بی تا.

162. امتناع الاسماء تقی الدین احمد بن علی مقریزی، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، مطبعة الجنة التألیف و الترجمة و النشر، 1941 م.

163. الانتصار، ابوالقاسم علی بن الحسین الموسوی، تقدیم: سید محمد رضا سید حسن الخرسان، نجف اشرف، مطبعة الحیدریه، 1391 ق.

164. الانتقاء من فضائل الائمة الثلاثة الفقهاء، ابن عبدالبر، بیروت، بی تا.

165. الانساب، محمد بن منصور التمیمی السمعانی، تحقیق: عبدالله عمر البارودی، بیروت، دار الجنان، الطبعة الاولی، 1408 ق.

166. انساب الاشراف، احمد بن یحیی بلاذری، ترجمه رسول الله منه، بیروت، مدرسة الاعلمی للمطبوعات، بی تا.

167. -، ترجمه امیرالمؤمنین علیه السلام، تحقیق: محمد باقر محمودی، بیروت، 1294 ق.

168. -، ترجمة الامام الحسن و الامام الحسین علیهم السلام و محمد بن الحنیفه، تحقیق: محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، الطبعة الاولی، 1397 ق.

169. انسان العیون، شیخ علی بن ابراهیم برهان الدین الحلبی (سیر الحلبیه) طبع القاهره و بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

170. انفسنا (پیرامون معنی انفسنا در آیه مباهله)، ملا عبدالخالق ابی عبدالرحیم یزدی، نسخه خطی، کتابخانه آیة الله مرعشی.

171. الانوار فی شمائل النبی المختار، حسین بن مسعودالبغوی، بیروت، دارالضیاء، بی تا.

ص:538

172. انوار المحمدیه، علامه النبهانی، طبع بیروت، بی نا، بی تا.

173. اهل بیت به روایت سوره انسان، عزیز خالقی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی تهران.

174. اهل بیت در آیه تطهیر، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، بی تا.

175. اهل بیت در اهم تفاسیر اهل سنت، مصطفی آذرخش، پایان نامه کارشناسی ارشد، تربیت مدرس تهران.

176. اهل بیت در اهم تفاسیر شیعی و سنی، زهرا حسن آبادی، پایانامه کارشناسی ارشد، تربیت مدرس تهران.

177. اهل بیت (در تفسیر آیه تطهیر)، سید محمد صالح عرشی بنارسی، بی جا، بی نا، بی تا.

178. اهل بیت در قرآن به روایت اهل سنت، مژگان جلیلی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی تهران.

179. اهل بیت رهبران الهی و پژوهش استدلالی از دیدگاه عقل و نقل درباره اهل بیت (بررسی آیات مباهله، ولایت...)، تهران، انتشارات عاشورا، چاپ اول، 1374 ق.

180. اهل بیت فی آیة التطهیر، سید جعفر مرتضی عاملی، بیروت، دارالامیر، 1413 ق.

181. اهل بیت فی القرآن، آیه الله معرفت، تهران، مؤسسه فرهنگی مجمع جهانی اهل البیت، بی تا.

182. اهل بیت فی القرآن الکریم، مرتضی عاملی، المنشور فی مجلة رسالة الثقلین، العدوان 1-2، سنة 1413 ق.

183. اهل بیت فی الکتاب و السنة، محمد محمدی ری شهری، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1375 ش.

ص:539

184. اهل بیت و آیه مباهله، قوام الدین دشنوی، ترجمه: سید ابوالفضل رضوی، قم، چاپ مهر، بی تا.

185. اهل بیت و احسان در سوره انسان، محسن نجفی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی تهران.

186. اهل بیت و اسباب نزول، حسن حکیم باشی و سیدعلی موسوی، پژوهش های قرآنی، شماره 1، 1374 ش.

187. الاوائل، ابی ایوب انصاری، طبع طنجه بالمغرب، 1385 ق.

188. الاوائل، ابن ابی عاصم، الکویت، دارالخلفاء الکتاب الاسلامی.

189. الاوائل، الطبرانی، تحقیق: محمد شکور، مؤسسه الرساله، الطبعة الاولی، 1403 ق.

190. الاوائل، عسکری، بی جا، بی نا، بی تا.

191. الایضاح، الفضل بن شاذان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الاولی، 1402 ق.

192. ایقاد فی وفیات النبی و الزهراء و الائمة أجمعین، محمد علی شاه، تحقیق: محمد جواد رضوی، قم، مطبعة أمیر، طبع اول، 1411 ق.

193. ایمان ابی طالب، ابوعلی فخار بن معدالموسوی، تحقیق: محمد بحرالعلوم، بیروت، دارالزهراء، الطبعة الثالثه، 1408 ق.

194. باب الحادی عشر، علامه حلی، حققه و قدم علیه الدکتور مهدی محقق، الطبعة الرابعه، آستان قدس رضوی، 1374 ش.

195. بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار علیهم السلام، محمّد باقر بن محمد تقی المجلسی، دار الکتب الاسلامیه و دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق.

196. بحث علمی و تحقیق در آیات ولایت و خلافت علی علیه السلام، ابوالفضل داورپناه، پایان نامه دکتری، تهران، دانشکده الهیات، 1343 ش.

197.

ص:540

بحث علمی - تحقیقی حول اولی الامر، سید احمد الفهری، بیروت، الدار الاسلامیه، 1406 ق.

198. حر العلوم یا تفسیر القرآن الکریم، نصربن محمد بن ابراهیم سمرقندی، (تفسیر سمرقندی) چاپ اول، بیروت دارالکتب العلمیة، 1413 ق.

199. البحر المحیط فی التفسیر، محمد بن یوسف الشهیر بأنی حیان الاندلسی العزناطی، المکتبة التجاریه المصطفی احمد الباز، مع البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، ابی العباس احمد بن عجبیه، حسن زکی، قاهره، 1999 م.

200. بحر المؤید فی تفسیر القرآن المجید، ابن العباس احمد بن عجبیه، قاهره، 1999 م.

201. بحر المناقب، ابن حسنویه، بیروت، بی تا.

202. بحوث مع اهل السنه و السفلیه، سید مهدی روحانی، بیروت، بی نا، 1399 ق.

203. البدء و التاریخ، مطهّر بن طاهر المقدسی، طهران، مکتبة الأسدی، 1962 م و دارالکتب العلمیه، بیروت، و طبع الخانجی مصر، 1997 م.

204. البدایة و النهایة، اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی أبو الفداء، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الرابعة، 1408 ق.

205. بدایع السنن، احمد بن عبدالرحمن الساعاتی، طبع القاهره، بی نا، بی تا.

206. بدایع الوقایع، زین الدین محمود واصفی، تصحیح الکساندر بلدرف، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1356 ش.

207. البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، محمد بن علی الشوکانی، الطبعة الاولی، مصر دار السعادة، 1348 ه.

208. البدور السافره فی أمور الآخره، جلال الدین السیوطی، تحقیق مصطفی عاشور، مکتبة القرآن لطبع و النشر و التوزیع، بولاق القاهره، بی تا.

209. بدیع المعانی، نجم الدین ابن عجلون أذرعی شافعی، بی جا، بی نا، بی تا.

ص:541

210. بررسی نظریات تفسیری امام فخر رازی، پیرامون آیات نازله در شأن اهل بیت علیهم السلام، محمد کبیریان، پایان نامه کارشناسی ارشد تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، 1371 ش.

211. البرهان فی أصول الفقه، عبدالملک الجوینی، تحقیق عبدالعظیم الادیب، جامعه قطر، الطبعة الاولی، 1399 ق.

212. البرهان فی تفسیر القرآن، هاشم الحسینی البحرانی، طهران، الطبعة الثانیه و مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1999 م و انتشارات دارالتفسیر، قم، 1375 ش.

213. البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان، علی بن حسام المشهور بالمتّقی الهندی، تحقیق: جاسم بن محمّد بن مهلهل الیاسین، ذات السلاسل للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الأولی، 1408 ق.

214. البرهان فی علامت مهدی آخر الزمان، المتقی الهندی، تحقیق: علی اکبر الغفاری، قم، مطبعة الخیام، 1399 ق.

215. البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین الزرکشی، تحقیق، محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالمعرفة، بیروت و مصوره عن الطبعة المصریه، بی تا.

216. برهان مجادله در تفسیر آیت مباهله، محمد اعجاز حسن محمدی بدایوئی، چاپ لکهنو، بی تا.

217. البرهان المؤید، الشیخ أحمد الرفاعی الشافعی، نشر دارالکتب النفیس، بیروت، الطبعة الاولی، 1408 ق، بریقه المحمودیه، ابوسعید محمد خادمی، چاپ حلبی قاهره و آستانه، بی تا.

218. بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ابوجعفر محمد بن علی الطبری، النجف الاشرف، المطبعة الحیدریه، 1383 ق.

ص:542

219. بصائر الدرجات، ابوجعفر محمد بن الحسن بن فروح الصفار القمی، تحقیق: محسن کوچه باغی، قم، منشورات مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، الطبعة الاولی، 1404 ق.

220. بصائر و الذخائر، ابوحیان التوحیدی، علی بن محمد بن العباس، تحقیق: ودادالقاضی، الطبعة الاولی، بیروت، دار صادر، بی تا.

221. بغیة الطلب فی تاریخ حلب، کمال الدین عمر بن أحمد بن هبة الله ابن العدیم، تحقیق سهیل زکار، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1408 ق.

222. بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة، جلال الدین السیوطی، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، الطبعة الثانیة، دارالفکر، بیروت، 1399 ق، 1979 م.

223. بلاغات النساء، ابوالفضل احمد بن ابی طاهر طیفور، قم، انتشارات الشریف الرضی، بی تا.

224. بهج الصباغه، شیخ محمد تقی شوشتری، ایران، بی نا، 1398 ق.

225. بهجة المجالس و أنس المجالس، ابن عبدالبر النمری، القاهره، الدار المصریة للتألیف و الترجمه و النشر، بی تا.

226. البیان، آیت الله سید ابوالقاسم خوئی، قم، ایران چاپخانه علمیه، 1394 ق.

227. بیان مسائل کلی قرآن، سید ابوالقاسم خویی، مجمع ذخائر اسلامی، 1360 ش.

228. البیان فی أخبار صاحب الزمان، ابوعبدالله محمد بن یوسف محمد القرشی الکنجی الشافعی، بی نا، بی جا، بی تا.

229. کفایة الطالب، تحقیق: محمد هادی الامینی، طهران، دار احیاء تراث اهل البیت، الطبعة الثالثه، 1404 ق.

230. البیان و التبیین، ابوعثمان عمرو بن بحر الجاحظ، تحقیق محمد عبدالسلام هارون، الطبعة الثالثة، القاهره، مکتبة الخانجی، 1388 ق، 1968 م و بیروت، دارالجلیل، 1410 ق.

ص:543

231. البیان و التعریف فی أسباب ورود الحدیث الشریف، للشریف ابراهیم بن محمد بن کمال الدین الشهیر بابن حمزة الحسینی الحنفی الدمشقی، بیروت، لبنان، المکتبة العلمیه، بی تا.

232. پاسخ به شبهات آلوسی بغدادی در زمینه آیات نازله در شأن اهل بیت، مسعود فکری، پایانامه کارشناسی ارشد.

233. پرتو ولایت، آیت الله معرفت، تدوین مجتبی خطاط، قم، چاپخانه دفتر تبلیغات، 1384 ش.

234. پژوهشی در آیه تطهیر، مصونیت تکوینی رهبران عقیدتی اسلام، عنوان اصلی «آیة التطهیر» محمد مهدی آصفی، مترجم: محمود رضا افتخارزاده، قم، دفتر نشر معارف اسلامی، چاپ اول، 1373 ش.

235. پژوهشی در تاریخ قرآن، سید محمد باقر حجتی، چاپ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1366 ش.

236. پژوهشی در جریان شناسی احادیث موضوعی، محمد علی مهدی راد، جزوه چاپ نشده دانشکده اصول الدین قم.

237. پیام قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1384 ش.

238. التاجع الجامع للاصول فی احادیث الرسول، منصور علی ناصف طبع چهارم، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1406 ق.

239. تاج العروس من جواهر القاموس، محمد مرتضی الحسینی الزبیدی، المدینه المنوره، المکتبة السلفیه، بیروت، منشورات دار مکتبة الحیاة، الطبعة الاولی، 1306 ق و المطبعة الخیریه، 1394 ق.

240. تاج الموالید، أبوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفیسه» قم، نشر مکتبة السید النجفی المرعشی، 1406 ق.

241. تاریخ آداب اللغة العربیة، جرجی زیدان، تحقیق الدکتور شوقی ضیف، القاهره، دارالهلال، بی تا.

ص:544

242. تاریخ آل محمد، افندی، ترجمه از ترکی قفقازی به فارسی، چاپ مطبعة آفتاب، بی جا، بی تا.

243. تاریخ الائمة، ابوبکر محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله بن اسماعیل معروف بابن أبی الثلج البغدادی، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفیسه» قم، نشر مکتبة السیدالمرعشی النجفی، 1406 ق.

244. تاریخ ابن خلدون، بیروت، دارالکتاب اللبنانی و الدار الاخر بقیه العربیة و داراحیاء التراث العربی، بی تا.

245. تاریخ ابن الوردی، زین الدین عمر بن الوردی، النجف، الطبعة الحیدریه، 1389 ق، 1969 م و بیروت، دارالکتب العلمیه.

246. تاریخ ابی زرعه الدمشقی، عبدالرحمان بن عمر و بن عبدالله بن صفوان النمری، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1417 ق.

247. تاریخ الأدب العربی، کارل بروکلمان، تعریب الدکتور عبدالحلیم النجار، القاهره، دارالمعارف، 1977 م.

248. تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی و دارالکتاب مصری و المکتبة المقدسی، القاهره، 1367 ه.

249. تاریخ اصبهان، ابونعیم احمد بن عبدالله المهزانی الاصبهان، تحقیق سید کسروی، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1410 ق.

250. تاریخ امراء المدینه، عارف عبدالغنی، دارالإقلیم، بی جا، بی تا.

251. تاریخ الامم الاسلامیه، محمد خضری، بیروت، دارالفکر العربی، 1405 ق.

252. تاریخ الامم و الملوک، ابن جریر طبری، الاستقامه، مصر، قاهره، دارالمعارف، بیروت ودارالکتب العلمیه، 1387 ق.

ص:545

253. تاریخ بغداد، احمد بن علی الخطیب البغدادی، القاهره، الطبعة الاولی، مکتبة الخانجی، 1349 ق، 1931 م و دارالکتب العلمیه، بیروت و المدینة المنوره، المکتبة السلفیه، بی تا.

254. تاریخ الثقات، ابوالحسن احمد بن عبدالله بن صالح العجلی، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1405 ق.

255. تاریخ جرجان، ابوالقاسم حمزه بن یوسف الفرشی السهمی الجرجانی، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الرابعه، 1407 ق.

256. تاریخ الجنس العربی، محمد خضری، بیروت، دارالفکر العربی، 1405 ق.

257. تاریخ الخلفاء جلال الدین عبدالرحمان السیوطی، تعلیق محمود ریاض حلبی، بیروت، دارالمعرفة، 1407 ق.

258. تاریخ الخمیس فی احوال أنفس نفیس، حسین بن محمد بن الحسن الدیار بکری، بیروت، مؤسسة شعبان للنشر والتوزیع و الطبعة الاولی، مصر 1302 ه.

259. تاریخ الرسل و الملوک، محمد بن جریر الطبری، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، الطبعة الرابعه، مصر، دارالمعارف، 1977 م.

260. تاریخ دارسی، ابوسعید عثمان بن سعید بن خالد الهیثمی، بیروت، دارالمأمون لتراث، 1400 ق.

261. تاریخ دولت اسلامی در اندلس، محمد عبدالله عنان، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، کیهان، 1375 ش.

262. التاریخ الصغیر، لأبی عبدالله محمد بن اسماعیل البخاری، دارالمعرفة، بیروت، لبنان، بی تا.

263. تاریخ علماء بغداد، المسمی منتخب المختار، ابن رافع السلامی، تصحیح و تحقیق: الحامی عباس الغراوی، بغداد، مطبعة الاولی، 1357 ق.

264. تاریخ عمومی حدیث، دکتر مجید معارف، تهران، کویر، 1377 ش.

ص:546

265. تاریخ القرآن، ابوعبدالله زنجانی، بیروت، مؤسسة الاعلمی و بیروت، 1388 ق، ترجمه سحاب، تهران، 1381 ش.

266. تاریخ القرآن، عبدالصبور شاهین، قاهره، 1966 م.

267. تاریخ القرآن، ابیاری، بی جا، بی نا، بی تا.

268. تاریخ القرآن، محمد حسین علی الصغیر، (مجموعه دراسات القرانیه)، بی جا، بی نا، بی تا.

269. تاریخ قرآن، محمد کاظم شاکر، جزوه چاپ نشده دانشکده اصول الدین قم 1380 ش.

270. تاریخ قرآن کریم، محمد رامیار، تهران، چاپخانه سپهر، 1385 ش.

271. تاریخ الکبیر، ابوعبدالله محمد اسماعیل بن ابراهیم الجعفی البخاری، بیروت، دارالکتب العلمیة و المکتبة الاسلامیه، دیار بکر، بی تا.

272. تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، شرق، 1357 ش.

273. تاریخ مدینه دمشق، ابوالقاسم علی بن الحسن بن هبه الله الشافعی المعروف بابن عساکر، «السیرة النبویه» منه، تحقیق نشاط غزاوی، دمشق، دارالفکر، بی تا.

274. تاریخ المدینه المنوره (اخبار المدینه المنوره)، أبو زید عمر بن شبه النمیری البصری، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، قم، منشورات دارالفکر، 1410 ق.

275. تاریخ مذاهب الاسلامیه، ابوزهره، الطبعة الثانیة، قاهره، دارالفکر العربی، بی تا.

276. تاریخ المدینة المنورة، علامه السمهودی، طبع مصر، بی نا، بی تا.

277. تاریخ موالیدی الأئمه و وفیاتهم، ابو محمد عبدالله بن النصر ابن الخشاب البغدادی، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفیسه»، قم، نشر مکتبة السید النجفی المرعشی، 1406 ق.

ص:547

278. تاریخ الفارقی، احمد بن الأزرق، تحقیق الدکتور بدوی عبداللطیف، بی نا، بی جا، بی تا.

279. تاریخ الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح الیعقوبی، بیروت، دار صادر، 1407 ق.

280. تأسیس الشیعة العلوم الاسلام، سید حسن صدر، تهران، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بی تا.

281. تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، شرف الدین علی الحسینی الاسترآبادی النجفی، تحقیق مدرسة الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه)، قم، الطبعة الاولی، 1407 ق.

282. تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه دینوری، چاپ مصر و دارالفکر، بیروت، 1415 ق.

283. التبصره أبوالفرج ابن الجوزی، تحقیق: الدکتور مصطفی عبدالواحد، نشر: عیسی البابی الحلبی، الطبعة الأولی، 1390 ق، 1970 م.

284. التبیان فی تفسیر القرآن، أبوجعفر محمّد بن الحسن الطوسی المعروف بالشیخ الطوسی، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، و نجف اشرف، عراق و مکتب الاعلام الاسلامی، بی تا.

285. تبیین الحقایق، فخرالدین عثمان، چاپ مصر، بی نا، بی تا.

286. التبیین فی أنساب القرشیین، أبومحمّد عبدالله بن احمد بن محمّد بن قدامه المقدسی، تحقیق: محمّد نایف الدلیمی، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الثانیه، 1408 ق.

287. تجارب الأمم، ابوعلی مسکویه الرازی احمد بن محمد، تحقیق: ابوالقاسم امامی، طهران، دار سروش لطباعة و النشر، الطبعة الأولی، 1407 ق.

288. تجرید التمهید، ابن عبدالبر، طبع قاهره، بی تا.

ص:548

289. تحریر تقریب التهذیب، احمد ابن حجر، تحقیق بشارعواد و معروف و شعیب الارنووط، بیروت، مؤسسه الرسالة، 1417 ق.

290. تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی، المبارکفوری، بیروت، دارالفکر، بی تا.

291. تحفة الأثنا عشریه، شاه ولی الله دهلوی، بی نا، بی جا، بی تا.

292. تحفة الأشراف لمعرفة الاطراف، لجمال الدین ابی الحجاج یوسف من الزکی عبدالرحمن بن یوسف المزی، بهیوندی، بمبای الهند، الدار القیمه، و بیروت، لبنان المکتب الاسلامی، بی تا.

293. تحفة الطالب بمعرفة من ینتسب إلی عبدالله و أبی طالب، السمرقندی، دار المجتبی للتوزیع، بی تا.

294. تحف العقول عن آل الرسول، أبو محمد الحسن بن علی بن الحسین بن شیعه الحرانی، تحقیق: علی اکبر الغفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، الطبعة الثانیة، 1404 ق.

295. التحقیق فی کتاب القرآن الکریم، حسن مصطفوی، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد اسلامی، 1417 ق.

296. تحلیل و بررسی مسند احمد بن حنبل، حسین خاکپور (نگارنده)، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده اصول الدین قم، 1380 ش.

297. التخویف من النار و التعریف بحال دار البوار، أبوالفرج زین الدین عبدالرحمان بن احمد بن رجب الحنبلی البغدادی الدمشقی، شرح و دراسه: السید الجمیلی، بیروت، دار ابن زیدون، الطبعة الأولی، بی تا.

298. تدریب الراوی، جلال الدین سیوطی، تحقیق دکتر احمد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405 ق.

299. تدریب الراوی، جلال الدین سیوطی، مکتبة الریاض الحدیثه، الریاض، تحقیق عبدالوهاب عبداللطیف، بی تا.

ص:549

300. التدوین فی اخبار قزوین، العبدالکریم بن محمد الرافعی القزوینی، تحقیق من الشیخ عزیز الله العطاردی، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، بی تا.

301. تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری، بر اساس نسخه مصحح نیکلسن، تهران، نشر علم، 1384 ش.

302. تذکرة الحفاظ، ابوعبدالله شمس الدین الذهبی، بیروت، دار أحیاء التراث العربی، بیروت و مکتبة الحرم المکی، اعانة وزارة معارف، بی تا.

303. تذکرة الحمدونیه، محمد بن الحسن بن محمد بن علی بن حمدون، تحقیق: احسان عباس و بکر عباس، بیروت، دارصار الطبعة الأولی، 1996 م.

304. تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، چاپ نجف، بی تا.

305. -، تحقیق الشیخ حسین تقی زاده، چاپ مؤسسة اهل البیت، بیروت، بی تا.

306. تراجم سائر الرجال من تاریخ دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415 ق.

307. تراجم النساء من تاریخ دمشق، سکینه الشهابی، دمشق، الطبعة الأولی، بی تا.

308. ترجمة الإمام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة المحمودی، الطبعة الثانیه، 1398 ق.

309. ترجمة الامام الحسن علیه السلام من تاریخ دمشق، تحقیق: محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة المحمودی، الطبعة الاولی، 1400 ق.

310. ترجمة الامام الحسین علیه السلام من تاریخ دمشق، تحقیق: محمد باقر المحمودی، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، الطبعة الثانیه، 1414 ق.

311. ترجمة الامامین علی بن الحسین و محمد بن علی الباقر من تاریخ دمشق، تحقیق: محمد باقر المحمودی، طهران، الطبعة الاولی، 1413 ق.

312. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمد تقی جعفری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1365، ش.

ص:550

313. ترتیب احادیث صحیح الجامع الصغیر و زیادته، حافظ جلال الدین السیوطی، شیخ یوسف النبهانی، مکتبة المعارف، الریاض، بی تا.

314. ترتیب اصلاح المنطق، یعقوب بن اسحاق السکیت الخوزی الدورقی الاهوازی، المعروف بابن السکیت، تحقیق: محمد حسن بکائی، مشهد، مؤسسة الطبع و نشرفی الاستانه الرضویه، الطبعة الاولی، 1412 ق.

315. ترغیب و الترهیب، عبدالعظیم بن عبدالقوی المنذری، تحقیق مصطفی عماره، بیروت، دار احیاء التراث العربی، الطبعة الثالثه، بیروت، لبنان، 1388 ق.

316. التسهیل لعلوم التنزیل، ابن جزی کلبی، دارالکتاب العربی، بیروت، 1403 ق.

317. تشنیف الآذان، شهاب الدین احمد بن محمد ابن صدیق حضرمی، مصر، بی تا.

318. تشیع در خراسان عهد تیموریان، عبدالمجید ناصری داوودی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1378 ش.

319. تعجیل المنفخه، ابن حجر العسقلانی، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا.

320. التعصبات، جلال الدین سیوطی، نولکشور هند، بی تا.

321. تفریح الاحباب، محمد بن عبدالله قرشی، چاپ دهلی، بی تا.

322. تفسیر آیت اولی الامر، عبدالشکور لکهنوی، لکنهو، عمدة المطالع، بی تا.

323. تفسیر آیه مودة، محمد بن محمد شهاب الدین الخفاجی، تحقیق محمد باقر محمودی، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، 1421 ق.

324. تفسیر آیه مودة، مرتضی حائری یزدی، مجله آفاق نور، شماره پیاپی 1، دیماه 1381.

325. تفسیر ابن ابی حاتم (تفسیر القرآن العظیم)، ابن ابی حاتم الرازی، تحقیق: اسعد محمد الطیب، بیروت، بی تا.

326. تفسیر روض الجنان، ابوالفتوح رازی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1368 ش.

ص:551

327. تفسیر ابی السعود، محمد بن محمد المصطفی العمادی الحنفی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1999 م.

328. تفسیر البحر المحیط، محمد بن یوسف الشهیر بابی حیان الأندلسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1993 م.

329. تفسیر بصائر، یمینی، چاپ بنیاد فرهنگ ایرانی، بی جا، بی تا.

330. تفسیر البغوی (معالم التنزیل)، ابی محمد الحسین بن مسعود الفراء البغوی الشافعی، بیروت العلمیه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

331. تفسیر البیضاوی (انوار التنزیل و اسرار التأویل)، ناصر الدین ابی السعید عبد الله بن عمر بن محمد الشیرازی البیضاوی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1988 م.

332. أنوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر بیضاوی)، قاضی ناصر الدین الشیرازی البیضاوی بهامشه حاشیه العلامه ابی الفضل الصدیقی الخطیب المشهور بالکازرونی، تحقیق: شیخ عبدالقادر عرفان العشاء، بیروت، دارالکفر، 1416 ق و دارالکتب العلمیه بیروت، الطبعة الاولی، 1408 ق.

333. تفسیر تاج التراجم، اسفراینی، تهران، انتشارات علمی - فرهنگی، چاپ اول، 1375 ش.

334. تفسیر ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان، بی نا، بی جا، بی تا.

335. تفسیر ثعلبی «الکشف و البیان»، الثعلبی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعة الاولی، 1422 ق.

336. تفسیر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان (گازر)، ابوالمحاسن الحسین بن الحسین الجرجانی، بی نا، بی جا، بی تا.

337. تفسیر جلالین، جلال الدین محمد بن احمد المحلی و جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر سیوطی، ترجمه استاد مسعود قادر مرزی، چاپ اول، ارومیه مؤسسه انتشارات حسینی اصل، 1385 و دمشق، دارالحکمه.

ص:552

338. تفسیر الحبری، ابوعبدالله الکوفی، الحسین بن الحکم بن مسلم الحبری، تحقیق: محمد رضا الحسینی، بیروت، مؤسسة آل البیت الاحیاء التراث، الطبعة الأولی، 1408 ق.

339. تفسیر الحدیث، محمد عزه دروزه، مصر، 1382 ق.

340. تفسیر الحسن البصری، الجامعة العربیة احسن العلوم، کراتنسی، 1993 م.

341. تفسیر خطیب بغدادی، طبع مصر، بی نا، بی تا.

342. تفسیر خلاصه منهج الصادقین، ملافتح الله کاشانی، تهران، واحد انتشارات اسلامیه، 1363 ش.

343. تفسیر روح المعانی، الآلوسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.

344. تفسیر سعید بن جبیر و نقش آن در تطور تفسیر، جواد ترندک، بی جا، بی تا، 1377 ش.

345. تفسیر سفیان الثوری، ابی عبدالله بن سعید بن مسروق الثوری الکوفی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1983 م.

346. تفسیر شفاء الصدور، محمد بن الحسن بن محمد زیاد معروف به «النقاش» بیروت، بی نا، بی تا.

347. تفسیر شریف لاهیجی، بهاء الدین محمد بن شیخعلی الشریف اللاهیجی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، 1381 ش.

348. تفسیر الصافی، ملا محسن فیض کاشانی، تحقیق حسین الاعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی المطبوعات، چاپ دوم، 1982 م.

349. تفسیر الصحیح (موسوعة الصحیح المسبور فی التفسیر المأثور)، حکمت بن بشیر بن یاسین، دارالمأثر المدینه النبویه، 1999 م.

350. تفسیر طبری (جامع البیان فی تأویل آی القرآن)، طبری، بیروت دارالمعرفة، 1392 ق و مصر، مطبعة الکبری، 1323 ق.

351. تفسیر عاملی، ابراهیم عاملی، تهران، کتابخانه صدوق، 1359 ش.

ص:553

352. تفسیر عبدالرزاق، عبدالرزاق بن همام الصنعانی، تحقیق محمود محمد عبده، الطبعة الاولی، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

353. تفسیر عکرمه در نگاه تحلیلی، سید مهدی علمی حسینی، پژوهش های قرآنی (24-23) سال ششم، پاییز و زستان، 1379 ش.

354. تفسیر عیاشی، ابی النصر محمد بن مسعود بن عیاش السلمی السمرقندی، المکتبة العلمیه الاسلامیه، تهران، بی تا.

355. تفسیر عیاشی، ابی النصر محمد بن مسعود بن عیاش السلمی السمرقندی، تحقیق و چاپ مؤسسة البعثه، بی تا.

356. تفسیر الکبیر، تقی الدین ابن تیمیه، تحقیق دکتر عبدالرحمن عمیره، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408 ق.

357. التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب، تفسیر الفخر رازی)، محمد بن عمر بن حسین القرشی الطبرستانی المعروف بالفخر رازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الثالثه و تهران، دارالکتب العلمیه، و دارالفکر 1415 ق و مطبعة البهیه المصریه، و مکتب الاعلام الاسلامی.

358. تفسیر کتاب الله العزیز، هود بن محکم الهواری، دارالغرب الاسلامی، بیروت، 1990 م.

359. تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، مشهدی قمی، مؤسسه انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1407 ق.

360. تفسیر الماوردی، ابی الحسن علی بن محمد بن حبیب الماوردی البصری، البینه المصریه العامه للکتاب، 1979 م.

361. تفسیر المراغی، احمد المصطفی المراغی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1998 م.

362. تفسیر مجاهد، تحقیق عبدالرحمن بن محمد السورتی، اسلام آباد، پاکستان، طبع مجمع البحوث الاسلامیة، بی تا.

ص:554

363. تفسیر المشکل من غریب القرآن، ابی محمد مکی بن ابی طالب، چاپ اول، دار النور الاسلامی، 1408 ق.

364. تفسیر المظهری، القاضی محمد ثناء الله المظهری، تحقیق احمد غرو غیابه، بیروت، دار الحیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، 1425 ق و طبع دهلی، ندوه المصنفین، طبع اول، بی تا.

365. تفسیر مقاتل بن سلیمان، البینه المصریه العامه للکتاب، 1979 م.

366. تفسیر المنار، محمد رشید رضا، چاپ سوم، بیروت، دارالمعرفة، الطبع الثالث، مصر، بی تا.

367. تفسیر من نسمات القرآن کلمات و بیان، غسان حمدون، الطبعة الثانیه، دارالسلام للطباعه و النشر و التوزیع و الترجمه، 1407 ق.

368. التفسیر المنسوب إلی الامام ابی محمد الحسن بن علی العسکری علیه السلام، قم، تحقیق و نشر: مدرسه الامام المهدی علیه السلام، الطبعة الاولی، 1409 ق.

369. تفسیر من وحی القرآن، سید محمد حسین فضل الله، بیروت، دارالزهراء، چاپ سوم، 1405 ق.

370. تفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، وهبة الزحیلی، دمشق، دارالفکر، 1991 م، و بیروت، دارالفکر، 1411 ق.

371. تفسیر النسائی، ابی عبدالرحمن احمد بن شعیب بن علی النسائی، تحقیق جری بن عبدالخالق الشافعی و سید بن عباسی الحلبی، الطبعة الاولی، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیة، بی تا.

372. تفسیر نسفی، (مدارک التنزیل و حقایق التأویل)، ابوالبرکات عبدالله بن احمد نسفی، قاهره، مطبعة الاستقامه، 1374 ق (پاورقی تفسیر خازن)، بیروت، دارالعرفه، بی تا.

373. تفسیر نظام الدین نیشابوری بر حاشیه تفسیر طبری، بی نا، بی جا، بی تا.

ص:555

374. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1366 ش.

375. تفسیر نورالثقلین، عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی، تحقیق السید هاشم الرسولی المحلاتی، قم، المطبعة العلمیه، 1383 ق.

376. تفسیر النیشابوری (غرائب القرآن و رغائب الفرقان)، محمد بن حسین بن القمی النیشابوری، بیروت، دارالمعرفة، 1406 ق.

377. تفسیر فتح الدین ابوالفتح در حاشیه فتح البیان، طبع ولاق، مصر، بی تا.

378. تفسیر فرات کوفی، ابی القاسم فرات بن ابراهیم بن فرات الکوفی، تهران، مؤسسة الطبع والنشر، تحقیق: محمد الکاظم، قم، 1990 م.

379. تفسیر فرقان، محمد صادقی، تهران، انتشارات فرهنگی اسلامی، 1406 ق.

380. تفسیر فی ظلال، سید قطب، با مقدمه دکتر خرم دل، بی نا، بی جا، بی تا.

381. تفسیر القاسمی (محاسن التأویل)، محمد جمال الدین القاسمی، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1997 م.

382. تفسیر القرآن، ابی المظفر السمانی، منصور بن محمد بن عبدالجبار التمیمی المروزی الشافی السلفی، دارالوطن، ریاض، 1997 م.

383. تفسیر قرآن، احمد مصطفی مراغی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.

384. تفسیر القرآن، عزالدین عبدالعزیز بن عبدالسلام السلیمی الدمشقی الشافعی، بیروت، دار ابن حرم، 1996 م.

385. تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم رازی، بی جا، بی نا، بی تا.

386. تفسیر قران العظیم، عماد الدین ابوالفداء اسماعیل بن کثیر القریشی دمشقی، بیروت، دارالمعرفة، 1987 م.

387. تفسیر القران العظیم (تفسیر ابن کثیر)، اسماعیل بن عمر بن کثیر البصری الدمشقی، بیروت، دارالمعرفة و منشورات دارالفکر، دارالجلیل و دارالفکر، طبع عینی حلبی، دارالاندلس، 1403 ق.

ص:556

388. تفسیر القرآن الکریم، خطیب الشربینی، بیروت، لبنان، دارالمعرفه للطباعه و النشر، بی تا.

389. تفسیر القرآن الکریم، عبدالله شبر، دارالهجرة، قم، 1966 م.

390. تفسیر القرآن الکریم، محیی الدین بن عربی، تحقیق: مصطفی غالب، بیروت، الطبعة الثانیه، 1978 م.

391. تفسیر القرآن الکریم و اعرابه و بیانه، محمد علی طه الدره، دارالحکمه، دمشق، 1986 م.

392. تفسیر القرآنی للقرآن، عبدالکریم الخطیب، دارالفکر العربی، بی تا.

393. تفسیر قرطبی (الجامع الاحکام القرآن)، القرطبی، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الرابعه، 1422 ق، 2001 م و دار احیاء التراث العربی، 1405 ق.

394. تفسیر القمی، ابی الحسن علی بن ابراهیم القمی، مطبعة النجف، بی نا، بی تا.

395. تفسیر الواضع، محمد حجازی، قاهره، دارالتفسیر، 1979 م.

396. التفسیر و المفسرون، ذهبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.

397. تفسیر هدایت، محمد تقی مدرسی، مترجم احمد آرام، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1378 ش.

398. تقریب التهذیب، احمد بن علی بن حجر العستقلانی، دارالفکر، بیروت، 1415 ق.

399. تکملة المجموع فی شرح المهذب، علی بن عبدالکافی السبکی، المکتبة السفلیه، المدینه المنوره، بی تا.

400. تکملة معجم المؤلفین، محمد خیر رمضان یوسف، دار ابن حزم، بی جا، بی تا.

401. تلبیس ابلیس، ابوالفرج ابن الجوزی، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

402. تلخیص الشافی، ابوجعفر الطوسی، تحقیق حسین بحر العلوم، الطبعة الثانیه، النجف الاشرف، مطبعة الأداب، 1383 ق.

ص:557

403. تلخیص مستدرک الحاکم، الذهبی، بیروت، دارالمعرفة، مطبوع بهامش المستدرک و هند، 1342 ش.

404. تلخیص المتشابه فی الرسم و حمایه ما اشکل منه عن بوادر التصحیف و الوهم،؛ خطیب بغدادی، الطبعة الاولی، دمشق، بی تا.

405. تلخیص مقیاس الهدایة، الشیخ عبدالله بن محمد حسن المامقانی، تلخیص و تحقیق، علی اکبر غفاری، جامعة الامام الصادق، چاپ اول، 1369 ق.

406. تمثیل و المحاضره، الثعالبی، قاهره، طبع عیسی الحلبی، بی تا.

407. التمهید فی الرد علی الملحده المعطله و الرافضه و الاخوارج و المعتزله، ابوبکر الباقلانی، تحقیق محود الخضیری و محمد عبد الهادی ابوریده، القاهره، دارالفکر العربی، 1947 م.

408. التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، بی تا.

409. تناقضات الالبانی الواضحات، السید حسن السقاف، دار الامام النووی، الطبعة الرابعه، 1992 م.

410. تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام)، الامیر ورام بن ابی فراس المالکی الاشتری، بیروت، دارالتعارف، بی تا.

411. تنبیه الغافلین، السمرقندی، طبع قاهره، بی تا.

412. تنبیه والرد علی أهل الاهواء و البدع، محمد بن احمد الملطی، بغداد، مکتبة المثنی، 1968 م.

413. تنزیه التنزیل، هبة الدین محمد علی حسینی شهرستانی، تبریز، چاپ ناصری، بی تا.

414. تنزیه الشریعه المرفوعه عن الاحادیث الشیعه الموضوعه، ابوالحسن علی بن محمد بن عراق الکنانی، تحقیق: عبدالوهاب عبدالعلی و عبدالله محمد، بی تا.

415. تنقیح المقال فی علم الرجال، عبدالله بن محمد بن الحسن المامقانی، النجف الاشرف، المطبعة المرتضویه، 1352 ه.

ص:558

416. التنکیل، عبدالرحمان بن یحیی المعلمی العتمی الیمانی، القاهره، طبع دار الکتب السلفیه، بی تا.

417. تنویر المقباس، ابن عباس (علی هامش الدرالمنثور)، نشره محمدأمین، دار الفکر، بیروت، بی تا.

418. توثیق السنه فی القرن الثانی الهجری، رفعت نوذری، بیروت، دارالکتاب، 1417 ق.

419. التوحید، أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، تحقیق: السید هاشم الحسینی الطهرانی، قم مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی تا.

420. التوحید و اثبات صفات الرب، ابن خزیمه، بی جا، بی نا، 1393 ق.

421. توضیح الدلائل، شهاب الدین احمد شیرازی شافعی، کتابخانه ملی فارس.

422. توضیح المقاصد، بهاء الدین محمد بن الحسین بن عبدالصمد الحارثی العاملی الجبعی، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفیسه»، قم، مکتبة السید المرعشی النجفی، 1406 ق.

423. تهذیب الآثار، ابوجعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق: ابوفهر محمود محمد شاکر، مصر، مؤسسه السعودیه، بی تا.

424. تهذیب خصائص الامام علی، النسائی، تحقیق العوینی الأثری، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

425. تهذیب الاحکام، ابوجعفر محمد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی، تحقیق، السید حسن الموسوی الخرسان، طهران، دارالکتب الاسلامیه، الطبعة الثالثة، 1364 ش.

ص:559

426. تهذیب الأسماء و اللغات، النووی، دارالفکر للطباعة و النشر، بیروت، الطبعة الاولی، 1996 م، و ادارة الطباعة المنیریة، مصر.

427. تهذیب الأنساب و نهایه الأعقاب، ابوالحسن محمد بن ابی جعفر شیخ الشرف العبیدلی النسابه، تحقیق، محمد کاظم المحمودی، قم، نشر مکتبة المرعشی النجفی، الطبعة الاولی، 1413 ق.

428. تهذیب التهذیب، احمد بن علی بن حجر العسقلانی، بیروت، دارالفکر و بیروت، دار صادر، 1415 ق، و دارالکتب العلمیه، حیدرآباد الدکن، مجلس دائرة المعارف العثمانیه، 1325 ه.

429. تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، جمال الدین ابوالحجاج یوسف المزی، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسة الرساله، الطبعة الثانیه، 1403 ق.

430. تهذیب اللغة، ابی منصور محمد بن احمد أزهری. تحقیق استاد عبدالسلام هارون، الدار المصریه للتألیف و الترجمه، بی تا.

431. التیسیر بشرح الجامع الصغیر، عبدالرئوف المناوی، بی جا، بی نا، بی تا.

432. تیسیر المطالب فی أمالی أبی طالب، السید یحیی بن الحسین بن هارون، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، الطبعة الاولی، 1395 ق.

433. تیسیر الوصول، ابن البدیع، بی جا، بی نا، 1896 م.

434. الثغور الباسمه فی فضائل السیدة فاطمه سلام الله علیها، جلال الدین السیوطی، تحقیق: محمد سعید الطریحی، بیروت: دارالعلوم، الطبعة الأولی، 1408 ق.

435. الثقات، محمد بن حبان بن احمد التمیی البستی، حیدرآباد، الدکن، مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة، الطبعة الأولی، 1393 ق.

436. ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین موسی بن بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، قم، منشورات الشریف الرضی، الطبعة الثانیه، 1364 ش.

437. جالیه الکدر فی شرح منظومه البرزنجی، الآبیاری، طبع مصر، بی تا.

ص:560

438. جامع الاحادیث الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر، جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، جمع و ترتیب عباس احمد صفر احمد عبدالجواد، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، بی تا.

439. جامع احادیث الشیعه، حسین طباطبائی بروجردی، قم، المطبعة العلمیه، 1399 ق.

440. جامع الاخبار، تاج الدین شعیری، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1986 م.

441. جامع الأخبار (أو معارج الیقین فی اصول الدین)، محمد بن محمد السبزواری، تحقیق: علاء آل جعفر، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، الطبعة الأولی، 1414 ق.

442. جامع اسباب النزول، الجامع بین روایات القرطبی، النیسابوری، ابن الجوزی، القرطبی، ابن کثیر و السیوطی، شیخ خالد عبد الرحمن العک، کراچی، قدیمی کتب خانه، 1417 ق.

443. جامع الاصول فی احادیث الرسول، المبارک بن محمد المعروف بابن الأثیر الجزری، تحقیق: عبد القادر الارناووط، بیروت، دارالفکر، الطبعة الثانیه، 1403 ق و الطبعة الثالثه، داراحیاء التراث العربی، بیروت و چاپ قاهره.

444. جامع الاصول، ابوالسعادت ابن اثیر الجزری، تحقیق محمد حامد النقی، الطبعة الثانیه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1400 ق، 1980 م.

445. جامع بیان العلم وفضله، ابوعمر یوسف ابن عبدالبر النمری القرطبی الأندلسی، بیروت دارالکتب العلمیه، مصر 1388 ق.

446. جامع البیان فی تأویل آی القرآن (تفسیر طبری)، ابوجعفر محمد بن جریر الطبری، بیروت، دارالمعرفه 1406 ق و مصر، الطبعة الاولی 1323 ق و دارالفکر، 1421 ق.

447. جامع الرواة اردبیلی، قم، ایران، منشورات مکتبة آیت الله المرعشی، 1403 ق.

ص:561

448. جامع الصحیح (و هوسنن الترمذی)، ابی عیسی محمد بن عیسی بن سوره، تحقیق: کمال یوسف الحوت، دارالفکر للطباعه و النشر التوزیع، بی تا.

449. الجامع الصغیر، جلال الدین سیوطی، دار الفکر، بیروت، الطبعة الاولی، 1411 ق.

450. الجامع الصغیر فی احادیث البشیر و النذیر، السیوطی، طبع الاولی، بیروت، دارالفکر، 1401 ق.

451. جامع کرامات الأولیا، یوسف النبهانی، بیروت، لبنان، طبعة المکتبة الشیعة و طبعه دارالفکر، بیروت، بی تا.

452. جامع العلوم والحکم، عبدالرحمن سلاس، مطابع الاهرم، مصر، بی تا.

453. جامع اللطیف، محمد جارالله قریشی، چاپ مکه، بی تا.

454. جامع المسانید و السنن الهادی لأقوم سنن، عمادالدین ابی الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی الشافعی، تحقیق: الدکتور عبدالمعطی امین قلجعی، دارالفکر، بی نا، بی تا.

455. جایگاه امام علی علیه السلام در تفسیر و علوم قرآنی، مهسا فاضلی، تهران، دبستان، 1383 ش.

456. الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم الرازی، بیروت، دارالفکر، مصوره علی طبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه، حیدرآباد الدکن، هند، مطبعة مجلس دائره المعارف العثمانیه، تهران و داراحیاء التراث، 1371 ق.

457. جعفر بن محمد الامام الصادق، عبدالعزیز سید الاهل، طبع مصر، 1384 ش.

458. جلاء الافهام فی فضل الصلاة و السلام علی محمد خیر الانام، ابن قیم الجوزیه شمس الدین ابی عبدالله محمد بن ابی بکر الزرعی الدمشقی، تحقیق: شعیب الارناووط و عبدالقادر الارناووط، دار العروبه لنشر و التوزیع، الکویت، بی تا.

459. جلاء العینین، آلوسی بغدادی، طبع بغداد، بی نا، بی تا.

ص:562

460. الجلیس الصالح الکافی و الانیس الناصح الشافی، ابوالفرج المعافی بن زکریا النهروانی الجریری، تحقیق: محمد موسی الخولی، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الاولی، 1413 ق.

461. جمع بین رجال الصحیحین، محمد بن طاهر المقدسی، دار الکتب العلمیه، بی جا، بی تا.

462. جمع بین رجال الصحیحین، ابن الفیسرانی اشیبانی، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.

463. جمع بین الصحیحین البخاری و مسلم، مشارق الانوار النبویه علی صحاح الاخبار المصطفویه، رضی الدین ابی الفضائل الحسن بن محمد الصاغانی، مؤسسة الکتب الثقافیة، بی جا، بی تا.

464. جمع الجوامع، أو الجامع الکبیر، جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، دارالکتب المصریه، الهیئه المصریه العامة الکتاب، بی تا.

465. جمع الفوائد من جامع الاصول و مجمع الزوائد، لمحمد بن محمد بن سلیمان، فبصل الاسلامی، قبرس، بی تا.

466. الجمل، ابو عبدالله محمد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف به شیخ المفید، قم، المؤتمر العالمی بمناسبة ذکری الفیه الشیخ المفید، 1413 ق.

467. جمهرة الامثال، ابوهلال الحسن بن عبدالله بن سهل العسکری، تحقیق: احمد عبدالسلام، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1408 ق.

468. جمهرة أنساب العرب، ابومحمد علی بن سعید بن حزم الاندلسی، تحقیق: لجنة من العلماء، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1403 ق.

469. جمهرة اللغة، ابی بکر محمد بن الحسن بن درید، تحقیق: الدکتور رمزی منیر بعلبکی، دارالعلم للملایین، بی تا.

470. جمهرة النسب، هشام بن محمد بن السائب الکلبی، تحقیق: الدکتور ناجی حسن، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الاولی، 1407 ق.

ص:563

471. جوامع الجامع، ابی الفضل بن الحسن طبرسی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1415 ق.

472. جوامع السیر النبویه، ابن حزم، طبع مصر، بی تا.

473. جواهر البحار فی فضائل النبی المختار، شیخ یوسف بن اسماعیل النبهانی، شرکة مکتبة و مطبعة البایی الحلبی و اولاده بمصر محمود نصار الحلبی و شرکاه و خلفاه، بی تا.

474. جواهر الحسان، احمد الحنفی ابن محمد اکرم القنائی، طبع ولاق، مصر، بی تا.

475. جواهر الحسان، ثعالبی: (ابوزید عبدالرحمن بن محمد مخلوف)، مطبعة البهیه الثعالبیه، 1323 و دارالکتب العلمیه، بیروت 1416 ق و مکتبة العصریة.

476. جواهر العقدین فی فضل الشرفین شرف العلم الجلی و النسب النبوی، نورالدین علی بن عبدالله السمهودی، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، بی تا.

477. جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، محمد حسن النجفی، تحقیق: عباس القوچانی، دارالکتب، طهران، بی تا.

478. جواهر المطالب فی مناقب الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، شمس الدین ابوالبرکات محمد بن احمد الدمشقی الباعونی الشافعی، تحقیق: محمد باقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1415 ق.

479. الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، عبدالله شبر، الکویت، مکتبة الافین، 1986 م.

480. الجوهر الشفاف فی انساب السادة الأشرف، احمد عارف عبدالغنی، دارکتاب للطباعة و النشر، بی تا.

481. الجوهر فی نسب الامام علی وآله، محمد بن ابی بکر الانصاری التلمسانی المعروف بالبری، تحقیق: محمد التونجی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، الطبعة الاولی، 1402 ق.

ص:564

482. الجوهر النقی، علاء الدین بن علی بن عثمان الماردینی الشهیر بابن الترکمانی، المطبوع فی ذیل «السنن الکبری» للبیهقی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

483. چهار امام اهل سنت و جماعت، محمد رئوف توکلی، تهران، بی تا.

484. حاشیه ابی الفضل القرشی الصدیقی (الکازرونی) بر تفسیر بیضاوی، بیروت، دارالفکر، 1416 ق.

485. حاشیه البدر الساری الی فیض الباری، محمد بدر، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

486. حاشیه سیرة الحلبیه، ابن حزم، بی جا، بی نا، بی تا.

487. حاشیه الشهاب مسمی «عنایة القاضی و کفایة الراضی علی تفسیر بیضاوی»، قاضی شهاب الدین احمد بن محمد، الطبعة الاولی، بیروت، دارالکتب العلمیه و داراحیاء التراث العربی، 1417 ق.

488. حاشیه العلامه ابوالفضل القرشی المشهور بالکازرونی، بر تفسیر انوار التنزیل (بیضاوی)، بر حاشیه این تفسیر، طبع دارالفکر، بیروت، 1416 ق.

489. حاشیه العلامه الصاوی علی تفسیر الجلالین، احمد الصاوی المالکی، دارالجیل، بیروت، بی تا.

490. حاشیه کازرونی (العلامه ابوالفضل) بر تفسیر انوار التنزیل، تحقیق: عبدالقادر عرفان، دارالفکر، بی تا.

491. حاشیه محمد بن سالم حضنی بر شرح جامع صغیر عزیزی، چاپ بولاق، بی تا.

492. حاشیه محیی الدین شیخ زاده محمد بن مصلح الدین مصطفی القوجوی علی تفسیر بیضاوی، الطبعة الاولی، بیروت، دارالفکر، 1419 ق.

493. الحاوی للفتاوی، جلال الدین سیوطی، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1403 ق، 1983 م.

494. حبیب السیر، خواندمیر، کتاب فروشی خیام، تهران، بی تا.

ص:565

495. حدائق فی علم الحدیث و الزهدیات، ابی الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد بن علی بن الجوزی، تحقیق: مصطفی السبکی، دارالکتب العلمیه، بیروت، بی تا.

496. حدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه، حمید بن احمد المحلی، دمشق، دار اسامه، الطبعة الثانیة، 1405 ق.

497. حدیث الثقلین، شیخ قوام الدین دشنوی و محمد الواعظ الخراسانی، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب، بی جا، بی تا.

498. حدیث کساء، حسین استاد ولی، انتشارات منیر، چاپ اول، 1377 ش.

499. حسن الاسوه، السید محمد صدیق حسنخان، طبع الآستانه، بی تا.

500. حضرت صادق علیه السلام، فضل الله کمپانی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1378 ش.

501. حقایق العامه حول القرآن الکریم، جعفر مرتضی عاملی، چاپ اول، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1410 ق.

502. حق الیقین فی معرفة اصول الدین، عبدالله شبر، دارالاضواء، الطبعة الأولی، 1404 ق.

503. حقوق آل البیت فی الکتاب والسنة باتفاق الامة، محمد حسین العاملی، قم، مطبعة مهر، الطبعة الاولی، 1415 ق.

504. حلیة الابرار، سید هاشم بحرانی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1413 ق.

505. حلیة الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، طبع پنجم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 ق و داراحیاء التراث، 1387 ق و دارالفکر، 1421 ق.

506. الحور العین، نشوان بن سعید الحمیری، تحقیق: کمال مصطفی، طهران 1927 م.

507. حول المهدی، مقال للشیخ ناصر الدین الألبانی، مطبوع فی مجله التمدن الاسلامی، السنه 22، دمشق، ذی القعده 1371 ق.

ص:566

508. حیاة الامام الباقر، باقر شریف القرشی، بیروت، دارالبلاغة، الطبعة الاولی، 1409 ق.

509. حیاة الامام الحسن العسکری، باقر شریف القرشی، بیروت، دارالأضواء، الطبعة الأولی، 1409 ق.

510. حیاة الامام الحسین بن علی، باقر شریف القرشی، قم، دارالکتب العلمیة، 1396 ش.

511. حیاة الامام الرضا، باقر شریف القرشی، قم، انتشارات سعید بن جبیر، الطبعة الاولی، بی تا.

512. حیاة الامام موسی بن جعفر، باقر شریف القرشی، قم، دارالکتب العلمیة، بی تا.

513. حیاة الحیوان الکبری، کمال محمد بن موسی الدمیری، مصر، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی، بی تا.

514. حیاة الصحابه، محمد یوسف کاندهلوی، چاپ چهارم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1415 ق، و دارالوعی 1391 ق، طبعه جدیده منقحه و مصححه، دارالفکر للطباعة و للنشر و التوزیع.

515. حیاة محمد [صلی الله علیه و آله]، محمد حسین هیکل، چاپ اول، 1354 ق.

516. حیوان، ابوعثمان عمرو بن بحر الجاحظ، تحقیق: عبدالسلام هارون، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

517. خالصة الحقایق، عماد الدین محمود فاریابی، چاپ قازان روسیه، بی تا.

518. خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، ویرایش سوم، تهران، دفتر نشر انتشارات اسلامی، 1362 ش.

519. الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، تحقیق و نشر: مؤسسة الامام المهدی علیه السلام، قم، الطبعة الاولی، 1409 ق.

ص:567

520. خریدة العجائب و فریدة الغرائب، ابن الوردی، المکابه الشعبیه، بیروت و طبع مصر 1039 ه.

521. خزانة الادب و لب لباب لسان العرب، عبدالقادر بن عمر البغدادی، تحقیق و شرح: عبدالسلام محمد هارون، القاهره، مکتبة الخانجی، الطبعة الاولی، 1406 ق، 1986 م.

522. الخصال، أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی الصدوق، انتشارات وابسته به جامعه مدرسین قم، 1430 ق.

523. خصائص الامام امیرالمؤمنین علیه السلام، أبوعبدالرحمان احمد بن شعیب النسائی، تحقیق: محمد باقر المحمودی، بیروت، الطبعة الأولی، 1430 ق.

524. -، ابو عبدالرحمان احمد بن شعیب النسائی، تحقیق: محمد الکاظم، قم، بی تا.

525. -، به کوشش احمد میرین البلوشی، چاپ اول، کویت، مکتبة المعلا، 1406 ق.

526. -، تحقیق: آل زهوی، المکتبة العصریه لطباعه و النشر، 1422 ق.

527. -، چاپخانه حیدریه، نجف اشرف، 1388 ق و چاپ دارالکتب العربی.

528. خصائص الائمه علیهم السلام (خصائص امیر المؤمنین علیه السلام)، الشریف الرضی محمد بن الحسین بن موسی الموسوی البغدادی، تحقیق: محمد هادی الأمینی، مؤسسة طبع و نشر الآستانه الرضویه، 1406 ق.

529. خصائص الکبری، جلال الدین عبدالرحمان السیوطی الشافعی، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا.

530. الخصائص العلویه، ابوالفتح محمد بن علی بن ابراهیم النطتری، طبع لاهور، بی تا.

ص:568

531. خصائص الوحی المبین، یحیی بن الحسن الحلی المعروف بابن البطریق، تحقیق: محمد باقر المحمودی، طهران، منشورات مطبعة وزارة الارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی، 1406 ق.

532. خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال (رجال العلامه الحلی)، الحسن بن یوسف بن المطهر الحلی، تصحیح: محمد صادق بحر العلوم، قم، منشورات الرضی، 1402 ق.

533. خلاصه تذهیب تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، صفی الدین الخررجی، طبعه دار البشائر المصوره علی الطبعة البولاقیه فی القاهره و مکتبة المطبوعات السلامیه، سوریه، 1391 ق.

534. خلاصه عبقات الانوار، حامد النقوی، قم، مطبعة سیدالشهداء، 1406 ق و مشهد انتشارات آستان قدس رضوی.

535. الخلاف، ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسی المعروف بالشیخ الطوسی، قم، دارالکتب العلمیه، بی تا.

536. خلافت و ولایت از نظر قرآن، محمد تقی شریعتی، تهران، حسینیه ارشاد، چاپخانه حیدری، 1349 ش.

537. دراسات فی الحدیث و المحدثین، هاشم معروف حسنی، بیروت، دارالتعاریف، بی تا.

538. دراسات فی منهاج السنة لمعرفة ابن تیمیه، السید المیلانی، یاران، طبعة الاولی، 1419 ق.

539. دراسات اللبیب فی الاسوة الحسنه بالحبیب، محمد ملقب بالمعین ابن محمد الملقب بالامین السندی، حققه محمد عبد الرشید النعمانی، قامت بنشرها و طبعها لجنة أحیاء الأدب السندی بکراتشی، بی تا.

540. درایة الحدیث، کاظم مدیر شانه چی، چاپ سوم، قم، 1362 ش.

ص:569

541. درجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، السید علی خان الشیرازی، بیروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانیة، 1403 ق، و انتشارات بصیرتی، قم، 1397 ق.

542. الدرر الأحادیث النبویه بالاساتید الیحیویه، هادی الی الحق یحیی بن الحسین بن قاسم بن ابراهیم ابن اسماعیل بن ابراهیم بن الحسن بن الحسن السبط ابن امیر المؤمنین علیه السلام، قاضی العلامه عبدالله محمد بن حمزه بن ابی النجم الصعدی، تحقیق: یحیی عبدالکریم الفضل، بیروت، مؤسسه الاعلمی المطبوعات، بی تا.

543. الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، احمد زینی دحلان، مکتبة إیشیق، اسلامبول، بی تا.

544. الدررالکامنه فی اعیان المائة الثامنة، ابن حجر عسقلانی، الطبعة الاولی، مجلس دائره المعارف العثمانیه، حیدرآباد الدکن، هند، 1348 و بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1402 ق.

545. در السحابه فی مناقب القرابة و الصحابة، محمد بن علی الشوکانی، تحقیق و دراسته الدکتور حسن بن عبدالله العمری، بیروت، دارالفکر، المعاصر و دمشق، دارالفکر، بی تا.

546. الدرالمصون فی علوم الکتاب المکنون، شهاب الدین ابی العباس بن یوسف بن محمد بن ابراهیم المعروف بالسمین اطلبی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1993 م.

547. الدرالمنثور فی التفسیر المأثور، جلال الدین عبدالرحمان السیوطی، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1403 ق و طبع الفتح، 1365 ه.

548. الدار النظم، کمال الدین الشامی، مؤسسة النشر الاسلامی، التابعه لجماعة المدرسین، قم، الطبعة الاولی، 1412 ق.

549. الدروس، شهید اول، مؤسسة النشر الاسلامی، التابعه المدرسین، قم، الطبعة الاولی، 1412 ق.

ص:570

550. دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشئم من کلام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، القاضی أبوعبدالله محمد بن سلامه القضاعی، المکتبة الأزهریه، بی تا.

551. دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام والقضایا و الاحکام عن اهل بیت علیه و علیهم أفضل السلام، القاضی أبوحنیفه النعمان بن محمد التمیمی المغربی، تحقیق: آصف بن علی اصغر فیضی، القاهره، دارالمعارف، 1383 ق.

552. دلائل الامامه، ابوجعفر محمد بن جریربن رستم الطبری الصغیر، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم، الطبعة الاولی، 1413 ق.

553. دلائل الصدق، شیخ محمد حسین مظفر، انتشارات بصیرتی، قم، 1395 ق و دارالمعلم لطباعة، قاهره، 1396 ق.

554. دلائل النبوة، أبونعیم احمد بن عبدالله بن احمد الاصبهانی، تحقیق: محمد رواس قلعجی و عبدالبر عباس، بیروت، دارالنفائس، الطبعة الثانیه، 1406 ق.

555. دلائل النبوة، احمد بن الحسین البیهقی، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1405 ق.

556. ده گفتار، مرتضی مطهری، قم، انتشارات صدرا، چاپ ششم، 1369 ش.

557. الدیباج علی مسلم، جلال الدین سیوطی، دار ابن عفان، المملکة العربیة السعودیه، الطبعة الاولی، 1416 ق.

558. دیوان أبی طالب، جمع: ابی عفان عبدالله بن احمد المهزمی، تحقیق: محمد باقر المحمودی، قم، مجمع إحیا الثقافة الاسلامیه، الطبعة الاولی، بی تا.

559. دیوان أبی العتاهیه، اسماعیل بن القاسم بن سوید ابواسحاق، بیروت، دارالبیروت، 1406 ق.

560. دیوان الامام علی بن ابیطالب علیه السلام، ترجمه: مصطفی زمانی و حسین میبدی، قم، انتشارات پیام اسلام، 1362 ش.

ص:571

561. دیوان الامام علی بن ابیطالب علیه السلام، شرح: یوسف فرحات، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1411 ق.

562. دیوان بدیع الزمان همدانی، تحقیق: یسری عبدالغنی عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1407 ق.

563. دیوان دعبل الخزاعی، جمع و تحقیق، عبدالصاحب عمران الدجیلی، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، الطبعة الثانیه، 1972 م.

564. دیوان الشافی، ابو عبدالله محمد بن ادریس الشافعی، جمع: محمد عضف الزعبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الرابعه، 1403 ق، 1983 م.

565. دیوان الشریف الرضی، ابوالحسن محمد بن حسین بن موسی الموسوی، طهران، منشورات مطبعة وزارة الارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی، 1406 ق.

566. دیوان الصاحب ابن عباد، ابوالقاسم اسماعیل بن عباد، ملقب به «الصاحب» و «کافی الکفاة» الطالقانی الإصفهانی، تحقیق: محمد حسن آل یاسین، قم، مؤسسه قائم آل محمد علیه السلام، الطبعة الثالثه، 1412 ق.

567. دیوان ملا محمد مفتی، محمد عبدالکریم، تبریز، نیک نام، بی تا.

568. ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبدالله الطبری، بیروت، دارالمعرفه و مؤسسه الوفاء، بی تا.

569. ذخائر المواریث فی الدلالة علی مواضع الحدیث، شیخ عبدالغنی بن اسماعیل نابلسی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

570. الذریعه إلی تصانیف الشیعه، محمد محسن الشهیر بالشیخ آغا بزرگ طهرانی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، بی تا.

571. الذریة الطاهرة، أبوبشر محمد بن أحمد بن حماد الانصاری الرازی الدولابی، تحقیق: السید محمد جواد الحسینی الجلالی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1407 ق و چاپ دارالسلفیة، الکویت، الطبعة الاولی، بی تا.

ص:572

572. ذیل تاریخ بغداد، محب الدین أبو عبدالله محمد بن الحسن المعروف بابن النجار البغدادی، تصحیح: قیصر فرح، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

573. ذیل الروضتین، أبومحمد عبدالرحمان بن اسماعیل أبو شامه المقدسی الدمشقی، بیروت، دارالجیل، الطبعة الثانیه، 1974 م.

574. ذیل مرآة الزمان، أبوالفتح موسی بن محمد الیونینی البعلبکی، الحنبلی، حیدرآباد الدکن، مطبعة دائرة المعارف العثمانیه، الطبعة الاولی، 1374 ق.

575. راموز الاحادیث علی ترتیب حروف الهجاء، احمد ضیاء الدین الکمشاخوی من خلفاء النقشبندیه، المطبعة المشهورة بقشله همایون بک اوغلو و طبع الآستانه، بی تا.

576. راهنمای حرمین شریفین، ابراهیم غفاری، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1370 ش.

577. رأس الحسین علیه السلام، ابوالعباس احمد بن تیمیه، تحقیق: السید الجمیلی، المطبوع مع الاستشهاد الحسین الطبری، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1406 ق.

578. ربیع الابرار و نصوص الاخبار، محمود بن عمر بن محمد بن احمد الزمخشری، تحقیق: سلیم النعیمی، قم، منشورات الشریف الرضی و الطبعة الاولی، 1410 ق و چاپ افست بغداد.

579. رجال، شیخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسی، منشورات الرضی، قم و مؤسسه نشر اسلامی، 1415 ق.

580. رجال، محمد بن الحسن طوسی، تحقیق: محمد صادق آل بحر العلوم، الطبعة الاولی، النجف، المطبعة الحیدریه، 1381 ق.

581. رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، أبوجعفر محمد بن الحسن بن علی الطوسی، تحقیق: حسن المصطفوی، مشهد، المؤتمر الألفی للشیخ الطوسی، 1348 ش.

ص:573

582. رجال مسلم، احمد بن علی بن منجویه الاصبهانی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

583. رجال النجاشی، ابوالعباس أحمد بن علی النجاشی الاسدی الکوفی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1407 ق.

584. الردعلی الالبانی المبتدع، عبدالله بن الصدیق الغماری، بی جا، بی نا، بی تا.

585. الرد علی المتعصب العنیه، أبوالفرح عبدالرحمان بن علی بن الجوزی، تحقیق: محمد کاظم المحمودی، بیروت، بی نا، 1403 ق.

586. رساله آیة التطهیر، نورالله بن شریف الدین شوشتری، بی جا، بی نا، 1341 ش.

587. رساله بنی امیه (ضمیمه کتاب النزاع و التخاصم)، عمرو بن بحر جاحظ، مصر، الاهرام، بی تا.

588. الرسالة العلیه فی الاحادیث النبویه، کمال الدین حسین کاشفی بیهقی سبزواری، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، بی جا، بی تا.

589. رسائل الجاحظ، الجاحظ، جمع و نشر حسن السندوبی، المطبعة الرحمانیه بمصر، توزیع المکتبة التجاریه الکبری، الطبعة الاولی، 1352 ق، 1933 م.

590. رسائل الشریف المرتضی، أبوالقاسم علی بن الحسین المعروف بالسید المرتضی علم الهدی، تحقیق: سید مهدی رجائی، قم، نشر دار القرآن الکریم، 1405 ق.

591. رسائل الفقهیه، مرتضی انصاری، قم، چاپ اول، المؤتمر العالمی بمناسبة الذکری المئویه الثانویه لمیلاد شیخ الانصاری، 1414 ق.

592. رشفة الصادی، ابوبکر العلوی الحضرمی الشافعی، طبع قاهره، بی تا.

593. الرعایة فی علم الدرایة، شهید ثانی، زین الدین بن علی الجبعی العالمی، به کوشش عبدالحسین محمد علی بقال، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی، 1408 ق.

594. رفع اللُبس و الشبهات، احمد بن سوده الادریس، مصر، بی نا، بی تا.

595. الرقه، موفق الدین أبو محمد عبد الله بن أحمد بن قدامه المقدسی، تحقیق: مسعد عبد الحمید محمد اسعدنی، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1414 ق.

ص:574

596. روح البیان، اسماعیل حقی بروسوی (بورسایی) حنفی صوفی، داراحیاء التراث العربی، چاپ هفتم، 1405 ق و بیروت، دارالفکر.

597. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، أبی الفضل شهاب الدین السید محمد الآلوسی البغدادی، بیروت، داراحیاء التراث العربی و دارعمار، عمان و انتشارات جهان، تهران، بی تا.

598. -، تصحیح محمد حسین العرب بیروت، دارالفکر، 1417 ق.

599. روضات الجنات فی أحوال العلماء السادات، محمد باقر الخوانساری، بیروت، دارالمعرفه، 1392 ق و تهران مکتبة اسماعیلیان، 1390 ق.

600. روض الجنان و روح الجنان، جمال الدین ابوالفتوح رازی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1372 ش.

601. الروض الدانی إلی المعجم الصغیر للطبرانی، تحقیق: محمد شکور محمود الحاج أمریر، بیروت، دار الکتب الاسلامی، عمان، دارعمار، بی تا.

602. الروض النضیر شرح مجموع الفقه الکبیر، شرف الدین الحسین بن احمد بن الحسین بن أحمد بن علی بن محمد بن سلیمان بن صالح السیاغی الصنعانی، بصناء الیمن، بیروت، دارالجلیل، بی تا.

603. روضة المحبین و نزهة المشتاقین، ابن قیم الجوزیه، مطبعة السعادة، مصر 1375 ق، 1956 م.

604. الروضة من الکافی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الرازی کلینی، انتشارات علمیه اسلامیه، بی جا، بی تا.

605. روضة الواعظین، محمد بن الحسین بن علی الفتال النیشابوری، تقدیم: محمد مهدی الخرسان، قم، منشورات الرضی، بی تا.

606. الروضة الندیه، شرح التحفه العلویه، سید محمد بن اسماعیل الامیر الکحلاتی ثم الصنعانی، طبع فی المطبع الانصاری الکائن فی دهلی، بی تا.

ص:575

607. ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، میرزا عبدالله أفندی الاصبهانی، تحقیق: السید أحمد لحسینی، قم، مطبعة الخیام، 1401 ق.

608. الریاض النضرة فی مناقب العشرة، محب الدین الطبری، بیروت، دارالندوة الجدیدة، الطبعة الاولی، 1408 ق، و دارالکتب العلمیه، چاپ مصر.

609. ریحانه رسول الله الامام الحسین، ابوالقاسم علی بن الحسن ابن عساکر، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، بی تا.

610. زاد المسیر فی تفسیر علم تفسیر، ابی الفرج جمال الدین عبدالرحمن بن علی بن محمد الجوزی، طبع الاولی، بیروت، مکتبة الاسلامی، 1384 ق، دارالکتب العلمیه، 1994 م.

611. زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ابو عبدالله محمد بن أبی بکر الزراعی الدمشقی المعروف بابن قیم الجوزیه، تحقیق: شعیب الأرنووط، بیروت، مؤسسه الرسالة، الطبعة الرابعه عشر، 1407 ق.

612. زندگانی محمد صلی الله علیه وآله، محمد حسین هیکل، ترجمه پاینده، چاپ دهم، انتشارات سوره، 1380 ش.

613. الزهد، أبوعبدالله بن محمد بن حنبل الشیبانی، تحقیق: محمد السعید بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1406 ق.

614. الزهد، أبو محمد الحسین بن سعید الکوفی الاهوازی، تحقیق: غلامرضا عرفانیان، قم، المطبعة العلمیه، الطبعة الاولی، 1399 ق.

615. زهرالآداب و ثمر الالباب، أبواسحاق ابراهیم بن علی الحصری القیروانی، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالجیل، الطبعة الرابعه و چاپ بر حاشیه عقدالفرید، بی تا.

616. زهر العطرة فی حدیث العترة، أبوالمنذر سامی بن أنور المصری الشافعی، دارالفقیه، مصر، بی تا.

ص:576

617. زین الفتی فی شرح سوره هل أتی، أحمد بن محمد بن علی بن أحمد العاصمی الشافعی، تحقیق: محمد باقر المحمودی، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1418 ق.

618. سامراء فی الادب القرن الثالث الهجری، یونس السامرائی، بغداد، مطبعة الارشاد، بی تا.

619. السایر الدایر، نظام الدین القمی النیسابوری، بی جا، بی نا، بی تا.

620. سبائک الذهب، السویدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406 ق.

621. سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، محمد بن یوسف الصالحی الشامی، تحقیق: شیخ عادل أحمد عبد الموجود، شیخ علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

622. السحاب المطیر فی تفسیر آیة التطهیر، الشهید ثانی، تحقیق: هری جاسم محمد ابوطیره، مجله تراثنا، شمارگان 38 و 39، محرم الحرام 1415 ق.

623. سراج المنیر (شرح جامع صغیر) سیوطی، تحقیق: علی بن احمد عزیزی، بولاق، بی تا.

624. سرالعالمین، ابو حامد غزالی، چاپ نجف، بی نا، بی تا.

625. سعادت الدارین، علامه نبهانی، طبع قاهره، بی تا.

626. سعادة الکونین فی بیان فضائل الحسین، لمحمد اکرم الدین بن نظام الدین، مطبعة اکمل المطابع الدهلی، بی تا.

627. سعد السعود للنفوس، علی بن موسی ابن طاووس، تحقیق: مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه، قم، الطبعة الاولی، 1422 ق.

628. -، منشورات رضی، بی جا، 1363 ق.

629. سعد الشموس و الاقمار، عبدالقادر الوردیفی، قاهره، طبع التقدم، بی تا.

630. سکینه بنت الحسین، عایشه عبدالرحمن بنت الشاطی، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا.

ص:577

631. سلامة القرآن من التحریف، فتح الله نجارزادگان، بی جا، بی نا، بی تا.

632. سلسله الاحادیث الضعیفه، الالبانی، مکتبة المعارف للنشر و التوزیع، الریاض، الطبعة الثانیه، 1420 ق.

633. سمط النجوم العوالی، عبدالملک عصامی مکی، مطبعة سلفیه، قاهره، بی تا.

634. سنن ابن ماجه، ابی عبدالله محمد بن یزید القزوینی ابن ماجه، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع و چاپ مصر، بی تا.

635. -، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دارالفکر، بی تا.

636. سنن ترمذی، ابی عیسی محمد بن عیسی بن سوره، بیروت، دارالفکر، 1194 م.

637. -، تحقیق: احمد محمد شاکر، بیروت، داراحیاء التراث العربی و منشورات الاسلامیه، ریاض، بی تا.

638. -، تحقیق: ابراهیم عطوه عوض، محمد فواد عبدالباقی و احمد محمد شاکر، داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

639. سنن الدارقطنی، علی بن عمر الدارقطنی، تحقیق: عبدالله هاشم یمانی المدنی، القاهره، دارالمحاسن للطباعه، بی تا.

640. سنن الدارمی، أبو محمد عبدالله بن عبدالرحمن بن الفضل بن بهرام الدرامی، دارالفکر، بیروت، بی تا و داراحیاء السنة النبویه، بی تا.

641. سنن أبی داوود، أبو داوود سلیمان بن الاشعث السجستانی الأزدی، تحقیق: محمد یحیی الدین عبدالحمید، داراحیاء السنه النبویه، بی تا.

642. سنن سعید بن منصور، سعید بن منصور بن شعبه الخراسانی المکی، تحقیق: حبیب الرحمان الأعظمی، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1405 ق.

643. سنن علی بن عمر، دارقطنی، چاپ چهارم، بیروت، بی تا.

644. السنن الکبری، احمد بن الحسین بن علی، البیهقی، هند، 1344 ق.

645. -، و فی ذیله الجوهر النقی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

ص:578

646. -، بشرح جلال الدین السیوطی و حاشیه السندی، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.

647. -، تحقیق: عبدالغفار سلیمان البنداری و سید کسروی حسن، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1411 ق.

648. سنن النسائی (بشرح جلال الدین سیوطی)، احمد بن علی النسائی، الطبعة الاولی، مکتبة التجاریه الکبری، مصر، 1348 ق.

649. سه مقاله در تاریخ تفسیر و نحو، سید محمد باقر حجتی، چاپ اول، تهران، انتشارات بنیاد قرآن، 1360 ش.

650. السنة، ابن أبی عاصم، تحقیق الألبانی، بیروت، المکتبة الاسلامی، 1413 ق.

651. سیر اعلام النبلاء ابو عبدالله محمد بن أحمد الذهبی، تحقیق: شعیب الارنووط و علی ابوزید، مؤسسة الرساله، بیروت، الطبعة الرابعه، 1406 ق.

652. سیرة ابن اسحاق (کتاب السیر و المغازی)، محمد بن اسحاق بن یسار، تحقیق: سهیل زکار، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1398 ق.

653. سیرة الحلبیة (انسان العیون فی سیره الامین المأمون)، علی بن برهان الدین الحلبی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

654. السیرة النبویة بهامش السیرة الحلبیة، أحمد بن زینی دحلان، بیروت، الکتاب العربی، 1408 ق و دارالمعرفه، بیروت، و المکتبة الاسلامیه، ریاض، بی تا.

655. السیرة النبویة، أبوالفداء اسماعیل بن عمر کثیر القرشی الشافعی الدمشقی، تحقیق: مصطفی عبدالواحد، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.

656. السیرة النبویة، ابن کثیر، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، بی تا.

657. السیرة النبویة، ابن هشام، تحقیق: طه عبدالرئوف سعد، بیروت دارالجیل، 1975 م.

658. السیرة النبویه، أبو محمد عبدالملک بن هشام بن ایوب الحمیری، بیروت، لبنان، داراحیاء التراث العربی و طبع مصر بر حاشیه سیرة الحلبیة، بی تا.

ص:579

659. السیرة النبویه، برهان الدین حلبی، چاپ قاهره، بی نا، بی تا.

660. سیری در صحیحین، محمد صادق نجفی، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، ایران، بی تا.

661. السیف الیمانی المسلول، علامه سید یوسف التونسی، طبع الترقی، شام، بی تا.

662. سیمای علی علیه السلام از منظر اهل سنت، علامه سید هاشم بحرانی، ترجمه محمد امین، انتشارات مهام، 1378 ش.

663. الشافی فی الامامة، الشریف المرتضی علی بن الحسین الموسوی، طبعه (العجم)، طهران، 1301 ش.

664. -، تحقیق: عبدالزهراء الحسینی الخطیب، طهران، مؤسسة الصادق للطباعة و النشر، الطبعة الثانیه، 1410 ق.

665. شجرة المبارکة فی أنساب الطالبیة، فخرالدین الرازی أبوعبدالله محمد بن عمر القرشی الطبرستانی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، قم، نشر مکتبة السید المرعشی النجفی، الطبعة الاولی، 1409 ق.

666. شدالأثواب فی سد الأبواب، جلال الدین عبدالرحمان السیوطی، المطبوع ضمن الحاوی للفتاوی، بیروت دارالکتب العلمیه، 1403 ق و تحقیق: محمود فاخوری، دارالکتب العلمیة، 1399 ق.

667. شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، أبوالفلاح عبدالحی بن العماد الحنبلی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419 ق و المکتب التجاری، بیروت، بی تا.

668. شرح احقاق الحق، المرعشی، منشورات مکتبة السید المرعشی، قم، بی تا.

669. شرح الأخبار فی فضائل الائمه الاطهار، القاضی ابوحنیفه النعمان بن محمد التمیمی المغربی، تحقیق: السید محمد الحسینی الجلالی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، الطبعة الثانیة، 1414 ق.

670. شرح الاصول الخمسه، القاضی عبدالجبار الهمدانی (شرح أحمد بن الحسن) تحقیق عبدالکریم عثمان، مکتبة وهبه، مصر، 1384 ق.

ص:580

671. شرح الزرقانی علی موطأ مالک، محمد بن عبدالباقی الزرقانی، دارالکتب العلمیه، بیروت، الطبعة الاولی، 1411 ق.

672. شرح السنة، للحسین بن مسعود البغوی، حققه شعیب الارناووط، المکتب الاسلامی، بی تا.

673. شرح الشفا، ملاعلی القاری، دارالکتب العلمیة، بی جا، بی تا.

674. شرح صحیح مسلم، النووی، مؤسسه المختار للنشر و التوزیع، القاهره، الطبعة الاولی، 2001 م، و دارالکتاب العربی، بیروت، الطبعة الثانیه، 1407 ق و دارالقلم، بیروت، 1987 م.

675. شرح العقائی النسفیه، التفتازانی، شرکت صحافیه عثمانیه، مطبعة سی جنبرلی طاش جورانده، 1326 ق.

676. شرح العقیدة الطحاویه، القاضی علی بن محمد بن أبی العز الدمشقی، تحقیق: الدکتور عبدالله بن عبد المحسن الثیرکی، مؤسسة الرسالة، بی تا.

677. شرح معانی الآثار، أبوجعفر أحمد بن سلامه بن عبدالملک بن سلمه الأزدی الحجری المصری الطحاری الحنفی، تحقیق: محمد زهری النجار، بیروت، دارالکتب العلمیة، الثانیه، 1407 ق.

678. شرح المقاصد، مسعود بن عمر بن عبدالله الشهیر بسعد الدین التفتازانی، تحقیق: الدکتور عبدالرحمن عماره، طبع الاولی، منشورات الشریف الرضی، قم، 1409 ق، 1989 م.

679. شرح مناقب محیی الدین عربی، سید صالح موسوی، تصحیح: مهدی افتخاری، مطبوعات دینی، 1386 ش.

680. -، تهران، بی نا، بی تا.

681. شرح المواقف فی علم الکلام، علی بن مهد الجرجانی، الطبعة الاولی، مطبعة السعاده مصر، 1325 ق، 1907 م.

ص:581

682. شرح نهج البلاغه، عزالدین عبدالحمید بن محمد بن أبی الحدید المعتزلی المعروف بابن أبی الحدید، چاپ قاهره، بی تا.

683. -، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء الکتب العربیة، الطبعة الثانیه، 1385 ق و دارالکتب العلمیه 1378 ق.

684. شرح نهج البلاغه، قطب الدین الراوندی، بی جا، بی نا، بی تا.

685. شرح نهج البلاغه، کمال الدین میثم بن علی بن میثم البحرانی، بیروت، دارالعالم الاسلامی، الطبعة الثانی، 1410 ق.

686. شرف المؤید لآل محمد، یوسف نبهانی، چاپ بیروت، بی تا.

687. شرف النبی المصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم)، أحمد بن عبدالملک بن أبی عثمان بن محمد بن ابراهیم أبو سعد الخرکوشی النیشابوری الواعظ، طهران، 1361 ش.

688. الشریعة، أبوبکر محمد بن الحسین الآجری، تحقیق: محمد حامد الفقی، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1403 ق.

689. شعب الایمان، أبوبکر أحمد بن الحسین البیهقی، تحقیق: أبی هاجر محمد السعید بن بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الأولی، 1410 ق.

690. الشفا بتعریف حقوق المصطفی، قاضی عیاض بن موسی بن عیاض، طبعه دارالفکر، بیروت 1409 ق، دار المکتبة العلمیه، بیروت، با تحقیق علی محمد البجاوی، طبع مطبعة عیسی البابی الحلبی و شرکاء، و طبع الآستانه.

691. شفاء الغرام باخبار البلدالحرام، نقی الدین محمد بن احمد بن علی الفالسی ابوطیب، داراحیاء التراث العربی، قاهره، بی تا.

692. شواهد التنزیل، لقواعد التفضیل، عبیدالله بن احمد الحنفی النیسابوری المعروف بالحاکم الحکسانی، تحقیق: محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الاولی، 1393 ق و طهران، مؤسسة الطبع و النشر

ص:582

التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی، 1411 ق و چاپ مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، بیروت، بی تا.

693. شواهد النبوة، عبدالرحمن الحامی الحنفی، انتشارات وحید، بی جا، بی تا.

694. الشیخ الکلینی البغدادی و کتابه الکافی، الفروع، ثامر هاشم حبیب العمیدی، چاپ اول، مطبعة الاعلام الاسلامی، قم، 1414 ق.

695. شیخ المضیره ابوهریره، محمد ابوریه، مصر، دارالمعارف، بی تا.

696. شیعه در اسلام، علامه محمد حسین طباطبائی، دفتر انتشارات اسلامی، بی جا، 1378 ش.

697. صادی علی الجلالین، احمد الصادی، المکتبة النوریه، پاکستان، بی تا.

698. صحاح الاخبار فی نسب الفاطمیه الاخیار، محمد بن سراج الدین الرفاعی، ارکابی للتوزیع، المصوره علی طبعه نخبه الاخبار فی الهند، بی تا.

699. الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیه)، اسماعیل بن حماد الجوهری، تحقیق: احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للعالمین، الطبعة الرابعه، 1407 ق.

700. صحیح ابن حبان، ابن حبان البستی، مؤسسة الرسالة، تحقیق: شعیب الارنووط، الطبعة الثانیه، 1414 ق، 1993 م.

701. صحیح ابن خزیمه، أبی بکر محمد بن اسحاق بن خزیمه السلمی النیسابوری، حققه الدکتور محمد مصطفی الاعظمی، المکتب الاسلامی، الطبعة الثانیه، 1412 ق.

702. صحیح البخاری، أبی عبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن المغیره بن بردزبه البخاری الجعفی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، دارالفکر، 1401 ق و با تحقیق: قاسم الشماعی الرفاعی، بیروت، الطبعة الاولی، 1407 ق.

703. -، دارالجیل، بیروت، بی تا.

704. صحیح الجامع الصغیر و زیادته (الفتح الکبیر)، محمد ناصر الدین الالبانی، المکتب الاسلامی، دمشق، الطبعة الثالثة، 1408 ق، 1988 م.

ص:583

705. صحیح سنن الترمذی، الالبانی، مکتبة المعارف للنشر و التوزیع، الریاض، الطبعة الثانیة للطبعة الجدیدة، 1422 ق، 2002 م.

706. صحیح شرح العقیدة الطحاویه، السید حسن السقاف، دارالامام النووی، الاردن، الطبعة الاولی، 1416 ق.

707. صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج القشیری النیسابوری، دارالفکر، بیروت، الطبعة الاولی، 1419 ق، 1999 م و طبع مطبعة، حلبی.

708. -، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا.

709. -، تحقیق: الدکتور موسی شاهین، الدکتور احمد عمر هاشم، مؤسسه عزالدین للطباعة و النشر، بی جا، بی تا.

710. صحیح مسلم بشرح النووی، النووی اشافعی، دارالکتاب العربی، بیروت، 1407 ق.

711. صحیح المسند من فضائل الصحابه، مصطفی بن العدوی، السعودیه، دار ابن عفان، الطبعة الثانیه، 1419 ق، 1998 م.

712. الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلی الله علیه و آل و سلم)، جعفر مرتضی الحسینی العاملی، قم، بی نا، 1403 ق.

713. صحیح موارد الظمآن، الالبانی الریاض، دارالصمیعی للنشر و التوزیع، الطبعة الاولی، 1422 ق، 2002 م.

714. صحیفة الامام الرضا علیه السلام، تحقیق: محمد مهدی نجف، مؤسسة طبع و نشر الآستانه الرضویة المقدسة، المؤتمر للامام الرضا علیه السلام، 1406 ق.

715. صحیفة امیرالمؤمنین، قدیم ترین سند حدیثی موجود در میان مسلمانان، محمد صادق نجفی، نشریه علوم حدیث، پیاپی 3، فروردین 1376 ش.

716. صحیفه السجادیه، الامام علی بن الحسین علیه السلام، قم، مؤسسة الامام المهدی علیه السلام، الطبعة الرابعه، 1418 ق.

ص:584

717. صراط السوی فی مناقب آل النبی صل الله علیه و آله، محمود شیخانی قادری، بی جا، بی نا، بی تا.

718. الصراط المستقیم، علی بن یونس بیاضی عاملی، المطبعة الحیدریه، نجف اشرف، 1384 ق.

719. -، تحقیق: محمد باقر البهبودی، المکتبة المرتضویه، الطبعة الاولی، 1384 ق.

720. صفات الشیعه، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، طهران، مؤسسه انتشارات فراهانی، بی تا.

721. صفوة التفاسیر، محمد علی الصابونی، بیروت، مؤسسه مناهل العرفان، الطبعة الاولی، 1406 ق و دارالکتب العلمیه، بی تا.

722. صفة الصفوة، عبدالرحمان بن علی بن محمد أبوالفرج ابن الجوزی، تحقیق: محمود فاخوری، بیروت دارالمعرفه، الطبعة الرابعه، 1406 ق.

723. الصلاة و حکم تارکها، ابن قیم جوزی، قاهره، طبع الامام، بی تا.

724. الصلة بین التشیع و التصوف، کامل المصطفی الشیبی، بی جا، بی نا، بی تا.

725. الصوارم المهرقه، قاضی نورالله، بی جا، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ق.

726. الصواعق المحرقه، احمد بن حجر الهیتمی المکی، بیروت، دارالکتب العلمیه، مصر، دارالبلاغة، القاهره، دارالطباعه المحمدیه و با تحقیق: عبدالوهاب عبداللطیف، مصر، مکتبة القاهره، بی تا.

727. صیدالخاطر، ابوالفرج عبدالرحمان علی بن الجوزی، بیروت، دارالکتب العلمیه.

728. ضحی الاسلام، احمد امین، قاهره، مصر، مکتبة النهضة، بی تا.

729. الضعفا الکبیر، ابوجعفر محمد بن عمرو بن موسی بن حماد العقیلی المکی، تحقیق: عبدالمعطی أمین قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1404 ق.

ص:585

730. الضعفاء و المتروکین، دارقطنی، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1404 ق.

731. طبقات الاولیاء، أبوحفص عمر بن علی بن أحمد ابن الملقن المصری، تحقیق: نورالدین شربیه، بیروت، دارالمعرفه، الطبعة الثانیة، 1406 ق.

732. طبقات الحفاظ، السیوطی، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1403 ق.

733. طبقات الحنابله، ابن ابی یعلی الموصلی، تصحیح محمد حامد الفتی، القاهره، مطبعة السنة المحمدیه و بیروت، دار المعرفه.

734. طبقات الشافعیه، جمال الدین عبدالرحمن الاسنوی، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1416 ق، 1996 م.

735. طبقات الفقهاء ابو اسحاق الشیرازی، بیروت، دارالقلم، بی تا.

736. طبقات الشافعیه الکبری، السبکی، تحقیق، محمود محمد الطناحی و عبدالفتاح محمد الحلو، مصر، دارالکتب العربیة.

737. طبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، چاپ لیدن و بیروت و دار صادر، بیروت، بی تا.

738. الطبقات الکبری، ابن سعد، دار بیروت، للطباعه و النشر و بیروت، ترجمة الامام الحسن و الحسین علیهم السلام منه من القسم غیر المطبوع، تحقیق: السید عبدالعزیز طباطبائی، قم، مؤسسة آل بیت علیهم السلام لاحیاء التراث، الطبعة الاولی، 1415 ق.

739. الطبقات الکبری، الشعراوی، دارالفکر المصوره علی دار الرشاد الحدیثة، دارالبیضاء، المغرب، الطبعة الاولی، 1419 ق، 1999 م.

740. طبقات المالکیه، شیخ محمد مخلوف مالکی مصری، چاپ مصر، بی تا.

741. طبقات المحدثین بإصبهان، ابو محمد عبدالله بن محمد جعفر بن حیان معروف شیخ الانصاری، تحقیق: عبدالغفور عبدالحق حسی البلوشی، بیروت، مؤسسة الرساله، الطبعة الاولی، 1407 ق.

ص:586

742. طبقات مفسران شیعه، بخشایش حقیقی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، چاپ اول، 1371 ش.

743. طبقات المفسرین، جلال الدین سیوطی، طبع لیدن، بی تا.

744. طرائف سید بن طاووس، ترجمه استاد داوود الهامی، دفتر نشر نوید اسلام، چاپ سوم، 1379 ش.

745. طرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، رضی الدین علی بن موسی ابن طاووس الحسنی الحسینی، قم، مطبعة الخیام، 1399 ق، مع طرح التثریب، ابوذرعه حافظ عراقی، چاپ مصر.

746. طرق الحکمیه، ابن قیم جوزیه، چاپ مصر، بی تا.

747. العبر فی اخبار من غبر، ابو عبدالله محمد بن احمد الذهبی، تحقیق: ابو هاجر محمد السعید بن بسیونی زغلول، بیروت دارالکتب العلمیه و طبعه مطبعة حکومة الکویت، 1948 م.

748. عجایب احکام امیرالمؤمنین، علامه سید محسن امین، تحقیق فارس حسون کریم، مرکز الغدیر، بی جا، بی تا.

749. العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، رضی الدین علی بن المطهر الحلی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، قم، مکتبة السید المرعشی النجفی العامه، الطبعة الاولی، 1408 ق.

750. عدل الشاهد، علامه عثمان مدوخ، طبع قاهره، بی تا.

751. العذب الفائض بشرح عمدة الفارض، ابراهیم بن عبدالله الفرضی، بیروت، دارالفکر، الطبعة الثانیه، 1974 م.

752. العرف الوردی فی أخبار المهدی، جلال الدین السیوطی، المطبوع فی ضمن «الحاوی للفتاوی»، ج 2، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403 ق.

753. العطر الوردی شرح القطر الشهدی (شرح لمنظومه القطر الشهدی فی أوصاف المهدی)، البلبیسی الشافعی، مصر، مطبعة بولاق، 1380 ق.

ص:587

754. عقائد الامامیة، رضا المظفر، بیروت، دارالزهراء، الطبعة الرابعه، 1403 ق، 1983 م.

755. عقد الدرر فی أخبار المنتظر، یوسف بن یحیی بن علی بن عبدالعزیز المقدسی الشافعی السلمی، تحقیق: عبدالفتاح محمد الحلو، القاهره، مکتبة عالم الفکر، الطبعة الاولی، 1399 ق.

756. عقد الفرید، أحمد بن محمد عبد ربّه الاندلسی، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1411 ق و بیروت دارالکتب العلمیه، 1384 ق.

757. -، ابن عبدربه، تحقیق: محمد سعید العریان، الطبعة الاولی، مصر، المکتبة التجاریه الکبری، 1359 ق، 1940 م.

758. عقیدة الامامه، علی احمد سالوس، قاهره، دارالاعتصام، چاپ اول، 1978 م.

759. علل الشرایع، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی الصدوق، تقدیم: محمد صادق بحر العلوم، النجف الاشرف، مکتبة الحیدریه، 1385 ق و طبع قم، مکتبة الداوری، بی تا.

760. العلل المتناهیه فی الاحادیث الواهیه، أبوالفرج عبدالرحمان بن علی بن الجوزی، تحقیق: خلیل المیس، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی 1403 ق.

761. علل الواردة فی الاحادیث النبویة، أبی الحسن علی بن عمر بن أحمد بن مهدی الدارقطنی، تحقیق: محفوظ الرحمن زین الله السلفی، الریاض، دارالطیبة، الطبعة الاولی، 1405 ق.

762. علم الحدیث، کاظم مدیر شانه چی، قم، چاپ سوم، 1362 ش.

763. علوم الحدیث و مصطلحانه، صبحی صالح، بیروت، 1985 م.

764. علی علیه السلام امام الائمه، احمد حسن الباقوری، بی نا، بی جا، بی تا.

765. علی بن ابیطالب امام العارفین، احمد بن صدیق غماری، چاپ مصر، بی نا، بی تا.

ص:588

766. علی علیه السلام پیشوای مفسران، محمد علی مهدوی راد، (به کوشش) مشعل جاوید، کتاب ولایت، چاپ اول، قم 1380 ش.

767. علی علیه السلام در کتاب اهل سنت، سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات واژه، مؤسسه پژوهشی، چاپ یازدهم، 1384 ش.

768. علی مظلوم ترین چهره تاریخ، محمد صفایی نژاد، مشهد، انتشارات سخن گستر، 1384 ش.

769. عمده (عمده عیون صحاح الاخبار فی مناقب إمام الابرار)، یحیی بن الحسن الاسدی الحلی المعروف بابن البطریق، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة المدرسین، الطبعة الاولی، 1407 ق.

770. عمدة الاخبار، احمد بن عبدالله العباسی، طبع السید السعد طربزونی، بی جا، بی تا.

771. عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب، جمال الدین احمد بن علی بن الحسین بن علی بن مهنا بن عنبه الداوودی الحسنی، تصحیح: محمد حسن آل طالقانی، النجف الاشرف، منشورات المطبعة الحیدریة، الطبعة الثانیه، 1380 ق.

772. عمدة القاری شرح صحیح البخاری، محمود بن احمد بن موسی الحلبی العینتابی القاهری المعروف بالبدر العینی، بیروت، دارالفکر، 1399 ق و ترکیه، چاپ آستانه، بی تا.

773. عمل الیوم واللیلة، الدینوری (ابن السنی الحنفی)، الدکن، طبع حیدرآباد، بی تا.

774. العواصم من القواصم، ابوبکر ابن العربی، دارالجیل، بیروت، 1407 ق.

775. عون المعبود علی سنن ابی داوود، محمد اشرف عظیم آبادی، چاپ دهلی هند، و با تحقیق: عبدالرحمن محمد عثمان، السعودیه، المکتبة السلفیة، بی تا.

776. عیسی پیام آور اسلام، مسیح درقرآن، دستور مباهله، احمد بهشتی، مجله درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی 381، دیماه 1381 ش.

ص:589

777. -، پیاپی 382، بهمن 1381 ش.

778. العین، أبوعبدالرحمان الخلیل بن أحمد الفراهیدی، تحقیق: مهدی الخزومی و ابراهیم السامری، قم، مؤسسه دارالهجرة، الطبعة الاولی، 1405 ق.

779. -، انتشارات اسوه، قم، چاپ اول، 1414 ق.

780. عیون الاثر، ابن سیدالناس، قاهره، طبع القدسی، بی تا.

781. عیون الاخبار، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه الدنیوری، بیروت، دارالکتاب العربی، والمؤسسة المصریة العامه، 1383 ق.

782. عیون الاخبار الرضا علیه السلام، أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین ابن بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، تحقیق: شیخ حسین الاعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الاولی، 1404 ق.

783. -، تحقیق مؤسسة الامام الخمینی، بی جا، بی تا.

784. عیون التواریخ، محمد بن شاکر الکتبی، العراق، وزارة الثقافة و الاعلام، طبع دارالرشید للنشر، 1980 م.

785. عیون المعجزات، حسین بن عبد الوهاب، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الثالثه، 1403 ق، نجف، و المطبعة الحیدریه، بی تا.

786. الغارات (أو الاستنفار و الغارات)، أبو اسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال المعروف بابن هلال الثقفی، تحقیق: السید عبد الزهراء الحسینی، بیروت، دارالأضواء، الطبعة الاولی، 1407 ق و چاپخانه حیدری، ایران، بی تا.

787. غالیة المواعظ و مصباح المتعظ و قبس الواعظ، خیرالدین أبوالبرکات نعمان بن محمود الآلوسی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

788. غایة المأمول شرح التاج الجامع للأصول، منصور علی ناصف، المطبوع بحاشیة التاج الجامع للاصول، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

789. غایة المرام، سید هاشم بحرانی، تحقیق: سید علی عاشور، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، چاپ اول، 2001 م، و نشر المعارف الاسلامیه، ایران، بی تا.

ص:590

790. غایة النهایه فی طبقات القراء، ابن جزری، چاپ دوم، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1402 ق.

791. الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، عبدالحسین الامینی، طهران، دارالکتب الاسلامیه، 1408 ق و بیروت، دارالکتب العربی، 1397 ق.

792. غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نظام الدین الحسن بن محمد بن الحسین القمی نیشابوری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1996 م.

793. -، تحقیق: ابراهیم عطوه عوض، مصر، الطبعة الاولی، 1381 ق.

794. -، (پارقی جامع البیان)، مصر 1312 ق.

795. غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد الآمدی التیمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الاولی، 1407 ق.

796. غریب الحدیث، ابوعبیدالقاسم بن سلام الهروی، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا.

797. غریب الحدیث، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه الدنیوری، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1408 ق.

798. غریب الحدیث، ابی سلیمان محمد بن ابراهیم الخطایی البستی، تحقیق: عبدالکریم ابراهیم الغرباوی، المملکة العربی السعودی جامعة ام القری مرکز البحث العلمی و احیاء التراث الاسلامی، بی جا، بی تا.

799. غریب الحدیث، ابی الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد بن علی بن الجوزی، حققه الدکتور عبدالمعطی أمین قلجعی، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

800. الغنیه، شیخ عبدالقادر الجیلانی الحسنی، تحقیق: فرج توفیق الولید، بغداد، مکتبة الشرق الجدید، بی تا.

801. غیاث الأمم فی الثباث الظلم، عبدالملک للجوینی، تحقیق: عبدالعظیم الدیب، قطر، الطبعة الاولی، 1400 ق.

ص:591

802. الغیبة، محمد بن ابراهیم النعماتی ابن أبی زینب، تحقیق: علی اکبر غفاری، طهران، مکتبة الصدوق، بی تا.

803. الغیبة، ابوجعفر محمد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی، تحقیق: عبادالله الطهرانی و علی أحمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیه، الطبعة الاولی، 1411 ق.

804. فاطمة زهرا (سلام الله علیها) در کلام اهل سنت، سید مهدی هاشمی حسینی، انتشارات حر، 1383 ش.

805. الفائق فی غریب الحدیث، ابوالقاسم الزمخشری، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1417 ق.

806. -، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء الکتب العربیة، الطبعة الاولی، 1366 ق، 1947 م.

807. الفتاوی، ابن تیمیه، الرباط، مکتبة المعارف، بی تا.

808. الفتاوی الحدیثه، ابن شاکر کتبی، تدوین شیخ محمد بخیت، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1402 ق.

809. فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ابن حجر العسقلانی، مصر، المطبعة الکبری المیریه ببولاق، الطبعة الاولی، 1300 ق و بیروت، دارالمعرفه، الطبعة الثانیة، بی تا.

810. فتح البیان، سید محمد صدیق حسن خان ملک پهومان، بولاق، مصر، بی تا.

811. فتح المبین فی فضائل الخلفا الراشدین، احمد زینی دحلان، چاپ حاشیه سیره النبویه یا افست بیروت از مصر، بی تا.

812. فتح الرحمن فی تفسیر القرآن، عبدالمنعم احمد تعیلب، قاهره، دارالسلام، 1995 م.

813. فتح الملک العلی بصحة حدیث باب مدینة العلم علی، حافظ احمد بن الصدیق المغربی، اصفهان، مکتبة أمیرالمؤمنین، بی تا.

ص:592

814. فتح القدیر الجامع بین الروایة و الدرایة فی علم التفسیر، محمد بن علی بن الشوکانی، اعنی به و راجع اصوله یوسف الغوش، بیروت، دارالمعرفة، بی تا و دارالکلم الطیب.

815. فتح الکبیر فی ضم الزیاده الی الجامع الصغیر السیوطی، الشیخ یوسف النبهانی، طبع مصطفی الحلبی و طبع مصر و طبع دارالکتب العربیة، بی تا.

816. الفتن، ابوعبدالله نعیم بن حماد المروزی، مخلوط.

817. فتوحات الاهیه بتوضیح تفسیر الجلالین، امام سلیمان بن عمر العجیای، تصحیح: ابراهیم شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1416 ق.

818. فتوحات الاسلامیه، احمد زینی دحلان، چاپ مصر، بی تا.

819. فجر الاسلام، احمد امین مصری، بیروت، 1969 م.

820. فخر فی أنساب الطالبین، ابوطالب اسماعیل بن الحسین بن محمد المروزی الازوارقانی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، قم، نشر مکتبة السید المرعشی النجفی، الطبعة الاولی، 1409 ق.

821. فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین، ابراهیم حموینی الجوینی، چاپ بیروت، مؤسسة المحمودی للطباعة و النشر، بی تا.

822. فرائد فوائد الفکر فی الامام المهدی المنتظر، شیخ مرعی بن یوسف الکرمی، نقلنا عنه بواسطه «معجم أحادیث الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه)».

823. الفردوس بمأثور الخطاب، ابوشجاع شیرویه الدیلمی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1406 ق.

824. الفرق بین الفرق، عبدالقاهر البغدادی، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، بیروت، دارالمعرفة، و دارالجیل، بی تا، دار الافاق الجدیده، 1408 ق.

825. الفرقان فی تقسیر القرآن، محمد صادقی تهرانی، انتشارات فرهنگ اسلامی، تهران، 1406 ق.

ص:593

826. فرهنگ نامه قرآنی، محمد جعفر یاحقی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، آستان قدس رضوی، چاپ اول، بی تا.

827. فرهنگ عقاید اسلامی، جعفر سبحانی، چاپ اول، قم، انتشارات توحید، 1373 ش.

828. فدک فی التاریخ، سید محمد باقر صدر، بی جا، بی نا، بی تا.

829. فصل الخطاب، محمد خواجه پارسای بخاری، چاپ هند، بی تا.

830. الفصل فی الملل والنحل، علی بن حزم الاندلسی، بیروت، دارالمعرف، (مصوره عن طبعه الخانجی، مصر)، الطبعة الثانیة، 1395 ق.

831. الفصل المقال فی شرح کتاب الامثال، ابوعبید الکبری، تحقیق: احسان عباس و عبدالمجید عابدین، بیروت، دارالامانة، 1401 ق.

832. الفصول المختاره، محمد بن النعمان العکبری، قم، المؤتمر العالمی بمناسبة ذکری الفیه الشیخ المفید، الطبعة الاولی، 1413 ق.

833. الفصول المهمة فی معرفة الائمه، نورالدین ابن صباغ مالکی، چاپ ایران و نجف: المطبعة الحیدریه و دارالاضواء، بی نا.

834. فضائح الباطنیه، ابو حامد الغزالی، تحقیق: عبدالرحمن بدوی، القاهره، الدار القومیه للطباعة و النشر، 1383 ق.

835. فضائل اهل بیت از دیدگاه قرآن و سنت در بیان مفسرین برجسته اهل سنت، محمد رضا نور محمدی، مجله تبیان، شماره 30، 1377 ش.

836. -، (قسمت اول)، تبیان، شماره 31، مهر و آبان، 1377.

837. -، تبیان، شماره 32، بهمن و اسفند، 1377.

838. -، (قسمت سوم)، تبیان، شماره 33، فروردین و اردیبهشت، 1378.

839. -، (قسمت چهارم)، تبیان، شماره 34، خرداد و شهریور، 1378.

840. فضائل الخمسه من صحاح الستة، سید مرتضی حسینی فیروز آبادی، ترجمه شیخ محمد باقر ساعدی، انتشارات فیروزآبادی، 1374 ش.

ص:594

841. -، نجف اشرف، عراق، بی تا.

842. فضائل سیدة النساء، عمر بن شاهین، القاهره، مکتبة التربیة الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1411 ق.

843. فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، بیروت مؤسسة الرسالة، الطبعة الاولی، 1403 ق، 1983 م.

844. فضائل امیر المؤمنین من فضائل الصحابه، تحقیق: سید عبد العزیز الطباطبائی، الطبعة الاولی، بی تا.

845. فضائل علوی در حدیث دیگران، حسن عبدللهی، سبزوار، انتشارات ابن یمین، چاپ اول، 1381 ش.

846. فضائل علی علیه السلام از زبان غیر شیعه، محمد تقی صدفی، دفتر نشر برگزیده، چاپخانه سلمان فارسی، چاپ سوم، پاییز، 1376 ش.

847. فضائل القرآن، أبوعبدالله محمد بن أیوب بن الضریس البجلی، تحقیق: عزوه بدیر، دمشق، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1408 ق.

848. فضائل القرآن، ابن کثیر، بیروت، دارالفکر، بی تا.

849. فضائل مصر و أخبارها و خواصها، ابن زولاق، قاهره، مکتبة الخانجی، بی تا.

850. فضل المبین فی فضائل الخلفاء الراشدین و اهل بیت الطاهرین، طبع هامش السیرة الدحلانیه، بی جا، بی تا.

851. الفقه علی المذاهب الخمسه، محمد جواد مغنیه، بیروت، دارالجواد، الطبعة الثامنه، 1404 ق.

852. فلاح السائل، رضی الدین أبوالقاسم علی بن موسی المعروف بالسید ابن طاووس، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، بی تا.

853. فواتح الرحموت (حاشیه المستصفی)، ابن نظام الدین انصاری، بی جا، بی نا، بی تا.

ص:595

854. فوات الوفیات، محمد بن شاکر الکتبی، تحقیق: احسان عباس، بیروت، دارصادر.

855. الفوائد البهیه فی تراجم الحنفیه، أبو الحسنات الکنوی الهندی، بیروت دارالمعرفه، بی تا.

856. فهارس اعلام شذرات الذهب، احمد ابراهیم محمد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410 ق.

857. الفهرست (کتاب فهرست)، محمد بن اسحاق بن ندیم، تحقیق: رضا تجدد، طهران، 1319 ق.

858. فهرست کتب الشیعه و أصولهم و أسماء المصنفین و أصحاب الاصول، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی المعروف بالشیخ الطوسی، قم، منشورات رضی، بی تا.

859. فی الانتظار الامام، عبدالهادی الفضلی، قم، مطبعة مهر، طبع اول، 1979 م.

860. فیض الباری علی صحیح البخاری، الکشمیری الدیوبندی، بیروت، دار المعرفه، بی تا.

861. فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، محمد عبدالرؤوف المناوی الشافعی، بیروت، دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1415 ق، دارالمعرفه، دارالفکر و چاپ مصر، بی تا.

862. قادتنا کیف نعرفهم، المیلانی، الطبعة الثانیة، قم، 1413 ق.

863. قاموس الرجال، محمد تقی التستری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، الطبعة الثانیة، 1410 ق، و مرکز نشر کتاب، 1379 ق.

864. قاموس قرآن، سید علی اکبر قریشی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1372 ش.

865. قاموس المحیط، محمد بن یعقوب الفیروزآبادی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

866. قراءة فی کتب العقائد، المذهب الحنبلی نموذجاً، حسن بن فرحان المالکی، عمان، الاردن، مرکز الدراسات التاریخیة، بی تا.

ص:596

867. القرائتها المتواتره، حبشی، چاپ اول، دارالفکر، بی تا.

868. قرآن در اسلام، علامه سید حسین طباطبایی، قم، انتشارات اسلامی، بی تا.

869. قرآن و السیف المنتخب من مرونات التراث، ابن تیمیه، بی جا، بی نا، بی تا.

870. قرآن و عترت در پیرامون حدیث ثقلین، ابوتراب هدائی، مشهد، آذروش، چاپ اول، 1365 ش.

871. قرب الاسناد، ابوالعباس عبدالله بن جعفر الحمیری، تحقیق مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، قم، الطبعة الاولی، 1413 ق.

872. قرة العینین، شاه ولی الله دهلوی، احمد بن عبدالرحیم، چاپ پیشاور، بی تا.

873. القری القاصد أم القری، محب طبری، چاپ مصر، بی تا.

874. قصص الانبیاء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی، تحقیق: عبدالقادر أحمد عطا، بیروت، المکتبة الاسلامیه، بی تا.

875. قصص الانبیاء، ابی اسحاق احمد بن ابراهیم ثعلبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.

876. قضاه الأندلسی، قاضی علی بن عبیدالله مالقی، قاهره، دارالکاتب، بی تا.

877. القطر الشهدی فی أوصاف المهدی، الحلوانی الشافعی، مصر، مطبعة الماهد، 1345 ق.

878. قوت القلوب، محمد بن علی بن عطیه الحارثی المشهور بأبی طالب المکی، تحقیق، باسل عیون السود، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، بی تا.

879. القول البدیع، السخاوی، طبع حلب، بی نا، بی تا.

880. القول الفصل، سید علوی حداد حضرمی، چاپ جاوه، بی تا.

881. القول المختصر فی علامات المنتظر، ابن حجر العسقلانی، نسخه مصوره عن نسخه مکتبة الامام امیرالمؤمنین العامة فی النجف الاشرف، بی تا.

882. القول المستحسن فی فخر الحسن، مولوی حسن زمان، مطبعة المشتهره عزیز دکن، الواقعة بحیدرآباد، قاعده مملکه بلاد الدکن، 1312 ق.

ص:597

883. الکاشف، الذهبی، دارالفکر، بیروت، الطبعة الاولی، 1418 ق، 1997 م.

884. الکاف الشاف، فی تخریب احادیث الکشاف، ابن حجر عسقلانی، مصر، طبع مصطفی محمد، و طبع التجاریه الکبری، بی تا.

885. الکافی، محمد بن یعقوب الکلینی الرازی، اسلامیه 1388 ق و فروع حیدریه، 1377 ق.

886. -، تحقیق: علی اکبر غفاری، طهران، دارالکتب الاسلامیه، الطبعة الخامسه، 1363 ش.

887. الکامل، ابوالعباس محمد بن یزید المبرد، تحقیق: محمد احمد الدالی، بیروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثالثة، 1413 ق.

888. الکامل الزیارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه القمی، تصحیح: عبدالحسین الأمینی التبریزی، النجف الاشرف، المطبعة المرتضویة، 1356 ق.

889. الکامل فی التاریخ، علی بن محمد بن عبدالکریم الشیبانی المعروف بابن الاثیر الحرزی، بیروت، دار صادر، 1402 ق و مؤسسة التاریخ العربی، 1889 م.

890. الکامل فی الجرح و التعدیل، أبی احمد ابن عدی، چاپ بیروت، بی نا، بی تا.

891. الکامل فی ضعفاء الرجال، عبدالله بن عدی الجرجانی المعروف بابن عدی، بیروت، دارالفکر، الطبعة الثالثة، 1409 ق.

892. کاوش های علمی در رجال و اساتید روایات اهل سنت، حاج میرزا حسن غفاری، بی جا، بی تا.

893. کتاب الله و اهل بیت فی حدیث ثقلین من مصادر اهل السنه، گروه تحقیق مسئله امامت، مدرسه امام باقر علیه السلام، بی جا، 1422 ق.

894. کتاب الحیوان، عمرو بن بحر جاحظ، تحقیق: عبدالسلام هارون، بیروت مؤسسه التاریخ العربی، 1410 ق.

895. کتاب سلیم بن قیس الهلالی العامری الکوفی، تحقیق: محمد باقر الانصاری، قم، نشر الهادی، الطبعة الاولی، 1415 ق.

ص:598

896. کتاب السنه، ابی بکر عمرو بن أبی عاصم الضحاک بن مخلد الشیبانی، بیروت، المکتب الاسلامی، بی تا.

897. کتاب العلم، ابو عمر بن عبدالبر قرطبی، بی جا، بی نا، بی تا.

898. کتاب الکنی، أبو عبدالله اسماعیل بن ابراهیم الجعفی البخاری، المطبوع فی آخر الجزء 8، من کتاب التاریخ الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

899. کتاب مقدس.

900. کتاب الولایه، ابوالعباس ابن عقیده، جمع محمد حسین حرزالدین، قم، انتشارات دلیل، چاپ اول، بی تا.

901. الکشاف، محمود بن عمر بن محمد بن أحمد الزمخشری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1361 ق و منشورات البلاغه، 1415 ق.

902. کشف، جعفر بن منصور الیمن، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، دارالاندلس، الطبعة الاولی، 1404 ق.

903. کشف الأستار عن زوائد البزار علی الکتب السنه، نورالدین علی بن ابی بکر الهیثمی، تحقیق: حبیب الرحمان الأعظمی، بیروت، مؤسسه الرساله، الطبعة الأولی، 1399 ق.

904. کشف الاسرار و عدة الابرار، (خواجه عبدالله انصاری)، ابوالفضل رشیدالدین میبدی، تهران، امیرکبیر، 1376 ش.

905. -، تهران، چاپ اول، به اهتمام علی اصغر حکمت، 1325 ش.

906. کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، حاجی خلیفه، بیروت، دارالفکر، 1402 ق، 1982 م و دار احیاء التراث العربی.

907. کشف الغمة فی معرفة الائمه، علی بن عیسی الإربلی، تصحیح: هاشم الرسولی المحلاتی، بیروت، دارالکتاب الاسلامی، الطبعة الاولی، 1401 ق.

908. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ابن مطهر الحلی، قم، مکتبة المصطفوی، بی تا.

ص:599

909. الکشف و البیان فی تفسیر القرآن، ابی اسحاق احمد بن ابراهیم نیشابوری ثعلبی، المکتبة العامة آیة الله العظمی مرعشی النجفی، بی تا.

910. کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام، الحسن بن علی بن المطهر الحلی، تحقیق: علی آل کوثر، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، الطبعة الاولی، 1413 ق.

911. کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر، أبوالقاسم علی بن محمد بن علی الخراز القمی الرازی، تحقیق: السید عبداللطیف الحسینی الکوه کمری خوئی، قم، انتشارات بیدار، 1401 ق.

912. کفایة الخصام، علامه نسفی، طبع تهران، بی نا، بی تا.

913. کفایة الخصام، هاشم بحرانی، ترجمه غایة المرام بحرانی، مترجم محمد تقی دزفولی، تحقیق: حسین صفا خواه، تهران، احیاء الکتاب، 1383 ق.

914. کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام، محمد بن یوسف بن محمد الکنجی الشافعی، تحقیق: محمد هادی الإمینی، طهران، دار احیاء تراث أهل البیت علیهم السلام، الطبعة الثالثه، 1404 ق.

915. کفایة الطالب اللبیب فی خصائص الحبیب المعروف بالخصائص الکبری، جلال الدین السیوطی الشافعی، دارالکتاب العربی، بی جا، بی تا.

916. کلمة الغراء فی تفضیل الزهراء (همراه فصول المهمه)، سید عبدالحسین شرف الدین، المطبعة الحیدریه، 1969 م.

917. کلیات دیوان شمس، جلال الدین محمد بلخی، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، بی جا، بی نا، بی تا.

918. کمال الدین و تمام النعمة، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعه لجماعة المدرسین، 1405 ق.

ص:600

919. کنز الدقائق، محمد رضا القمی مشهدی، تهران مؤسسة الطبع و النشر التابعة لوزراة الثقافة و الارشاد الاسلامی، 1991 م.

920. کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، علاء الدین المتقی بن حسام الدین الهندی، تصحیح: صفوة السقا، مؤسسة الرساله، بیروت، الطبعة الخامسه، 1405 ق.

921. -، حیدر آباد الدکن، به کوشش بکر حیانی، بیروت، مؤسسة الرساله، بی تا.

922. کنز الفوائد، محمد بن علی بن عثمان الکراجکی الطرابلسی، تحقیق، عبدالله نعمه، بیروت، دارالأضواء، 1405 ق.

923. کنوز الحقایق فی حدیث خیر الخلائق، مناوی، مصر، چاپ بولاق، بی تا.

924. الکنی و الاسماء، ابوبشر محمد بن احمد بن حماد الدولابی، المطبعة الهندیه، بی تا.

925. الکنی و الالقاب، الشیخ عباس بن محمد رضا القمی، صیدا، مطبعة العرفان، 1358 ش.

926. کوکب الدری، محمد صالح کشفی حنفی، چاپ پاکستان، بی تا.

927. کواکب الدریه، المناوی، مصر، الطبعة الاولی، 1357 ق، 1938 م.

928. گلستان، شیخ مصلح الدین سعدی، تهران، انتشارات رجبی، چاپ چهارم، 1369 ش.

929. اللآلی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه، جلال الدین السیوطی، بیروت، دارالمعرفه، 1403 ق و چاپ لکنهو.

930. لباب الالباب فی فضائل الاصحاب، عمر بن عیسی بن أبی عبدالله الخطیبی الدهقلی، المکتبة العامة لآیه الله العظمی مرعشی النجفی، بی تا.

ص:601

931. لباب الأنساب و الالقاب و الاعقاب، أبوالحسن علی بن القاسم بن زید البیهقی الشهیر بابن فندق، تحقیق: السید مهدی الرجائی، قم، نشر مکتبة السید المرعشی النجفی، الطبعة الاولی، 1410 ق.

932. لباب التأویل فی معانی التنزیل، البغدادی الصوفی المعروف بالخازان، قاهره، مطبعة الاستقامه، الطبعة الاولی، 1374 ق، 1955 م و بیروت، دارالمعرفه.

933. لباب فی تهذیب الانساب، عزالدین ابن الاثیر الجزری، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1423 ق.

934. لباب فی علوم الکتاب، ابی حفص عمر بن علی بن عادل الدمشقی الحنبلی، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

935. لباب النقول فی أسباب النزول، جلال الدین السیوطی، تحقیق: بدیع السید اللحام، بیروت، دارالهجره، الطبعة الاولی، 1410 ق.

936. -، ترجمه عبدالکریم ارشد، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، تربت جام، انتشارات شیخ الاسلام احمد جام، چاپ اول، 1384 ش.

937. اللزومیات، أبوالعلاء احمد بن عبدالله المعری، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الثانیه، 1406 ق.

938. لسان العرب، أبوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور المصری، بیروت، دارصادر، 1410 ق و داراحیاء التراث العربی.

939. لسان المیزان، احمد بن علی بن حجر العسقلانی، طبع بیروت، مؤسسة الاعلمی المطبوعات، بی تا.

940. لغت نامه، علی اکبر دهخدا، زیر نظر محمد معین، تهران، دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، 1337 ش.

941. اللمع فی التصوف، ابونصر عبدالله طوسی سراج شافعی، چاپ مصر، بی تا.

942. لمع الادلة فی قواعد اهل السنة و الجماعة، عبدالملک الجوینی، تحقیق: فوقیه حسین، القاهره، الدار المصریه، الطبعة الاولی، 1965 م.

ص:602

943. لوائح الانوار البهیه و سواطع الاسرار الاثریه، لشرح الدره المضیه فی عقدة الفرقه المرضیة، السفارینی الحنبلی، مصر مطبعة المنار، 1324 ق.

944. اللهوف فی قتلی الطخوف، علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس الحسینی، النجف الاشرف، منشورات المطبعة الحیدریه، 1369 ق و 1385 ق، قم، منشورات الرضی، الطبعة الثانیه، 1364 ش.

945. مئة منقبة من مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام و الائمة من ولده، أبوالحسن محمد بن أحمد بن علی بن شاذان القمی، تحقیق: نبیل رضا علوان، الطبعة الثانیه، 1413 ق.

946. المؤتلف و المختلف، أبوالحسن علی بن عمر الدار قطنی البغدادی، تحقیق: موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، بیروت، دارالغرب الاسلامی، الطبعة الاولی، 1406 ق.

947. ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام، حافظ ابونعیم اصفهانی، جمع و ترتیب: محمد باقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1406 ق.

948. مباحث فی علوم القرآن، صبحی صالح، بی جا، بی تا.

949. المباحث فی تفسیر الموضوعی، مصطفی مسلم، چاپ اول، دارالقلم، 1410 ق.

950. مبارق فی الازهار فی شرح مشارق الانوار، رضی الدین الحسن بن محمد بن الحسن الصغائی، شارحه: عزالدین عبداللطیف بن عبدالعزیز المعروف بابن الملک، طبع أحمد کامل، بی جا، بی تا.

951. مبانی تکلمة المنهاج، سید ابوالقاسم الخوئی، بیروت، دارالزهراء، بی تا.

952. المبسوط، شمس الدین السرخسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

953. متشابه القرآن و مختلفه، ابو جعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، انتشارات بیدار، بی جا، بی تا.

954. مثالب العرب، أبو المنذر هشام بن محمد ابن السائب الکلبی، تحقیق: نجاح الطائی، بیروت، دارالهدی، الطبعة الاولی، 1419 ق.

ص:603

955. مثیر الغرام الساکن إلی أشرف الاماکن، محمد بن علی الجوزی الشافعی، تحقیق: محمد حسن اسماعیل، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1416 ق.

956. مجالسه و جواهر العلم، ابوبکر احمد دینوری، چاپ معهد عربی، فرانکفورت، بی تا.

957. المجتبی، محمد بن حسن بن درید بصری، چاپ حیدرآباد، بی تا.

958. المجتبی من الدعاء المجتبی، سید رضی الدین علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: صفاء الدین البصری، مؤسسة الطبع و النشر التابعة الآستانة الرضویه المقدسة، الطبعة الاولی، 1413 ق.

959. المجدی فی أنساب الطالبین، ابوالحسن علی بن محمد العلوی العمری النسابه، تحقیق: أحمد المهدوی الدامغانی، قم، نشر مکتبة السید النجفی المرعشی، الطبعة الاولی، 1409 ق.

960. المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، محمد بن حبان بن أحمد أبی حاتم التمیمی البستی، تحقیق: محمود ابراهیم زاید، مکة المکرمه، دارالباز للنشر و التوزیع، بی تا.

961. -، حلب، الدار الوعی، 1396 ق.

962. مجمع الامثال، ابوالفضل، احمد بن محمد النیسابوری المیدانی، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، الطبعة الثالثه، 1393 ق.

963. مجمع بحارالانوار، محمد طاهر فتنی هندی، چاپ فولشکور، بی تا.

964. مجمع البحرین، فخر الدین الطریحی، تحقیق: السید أحمد الحسینی، طهران، المکتبة الموتضویه، 1362 ش.

965. مجمع البیان فی تفسیر القران، أبوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، بیروت، دارالمعرفة، الطبعة الاولی، 1406 ق و داراحیاء التراث العربی، 1379 ق.

ص:604

966. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نورالدین الهیثمی، طبع سوم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 ق.

967. مجمع اللغة، احمد بن فارس، طبع طهران، بی نا، بی تا.

968. المجموع شرح المهذب، یحیی بن شرف النووی، المدینة المنورة، المکتب السلفیة، بی تا.

969. -، تحقیق: السید جلال الدین الحسینی، قم، دارالکتب الاسلامیه، الطبعة الثانیة، بی تا.

970. المحاسن الازهار فی مناقب امام الابرار، ابوعبدالله حمید بن احمد الحلی، تحقیق: محمد باقر المحمودی، قم، نشر جمع احیاء الثقافة الاسلامیه، الطبعة الاولی، 1422 ق.

971. المحاسن التأویل، جمال الدین قاسمی، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، چاپ اول، 1415 ق.

972. -، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دارالفکر، بی تا.

973. المحاسن والاضداد، أبوعثمان عمرو بن بحر الجاحظ البصری، تحقیق: عاصم عیتانی، بیروت، دار احیاء العلوم، الطبعة الاولی، 1406 ق.

974. -، تحقیق محمد سوید، بیروت، داراحیاء العلوم، الطبعة الاولی، 1406 ق.

975. محاضرات الادباء محاورات الشعراء و البلغاء، ابوالقاسم حسین بن محمد الراغب الاصبهانی، بیروت، منشورات دارمکتبة الاحیاء، بی تا.

976. محاضرة الابرار و مسامرة الاخیار، ابن عربی، مصر، طبع مطبعة الشعراوی، بی تا.

977. محاضرة الاوائل، علامه الشیخ علی دده السکتواری البسنوی الحنفی، طبع اسلامبول، بی تا.

ص:605

978. المحبر، ابو جعفر محمد بن حبیب، بیروت، منشورات دار الافاق الجدیده، بی تا.

979. المحجة البیضاء، فیض کاشانی، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، بی تا.

980. المحصول فی علم الاصول الفقه، فخرالدین الرازی، تحقیق: طه جابر فیاض، منشورات جامعه محمد بن سعود الاسلامیه، 1400 ق و مؤسسة الرسالة.

981. المحلی، ابو محمد علی بن أحمد بن سعید بن حزم الاندلسی، تحقیق: لجنة احیاء التراث العربی، بیروت، منشورات دارالآفاق الجدیدة، بی تا.

982. -، تحقیق: أحمد محمد شاکر، بیروت، دارالفکر، بی تا.

983. المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ابی محمد عبدالحق الاندلسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1992 م.

984. -، تحقیق: عبدالسلام عبدالشافی محمد، قم، مکتبة مرعشی نجفی و طبع بیروت، 1412 ق.

985. مختصر تاریخ دمشق ابن عساکر، جمال الدین محمد بن مکرم انصاری، چاپ طوب قبوسرای، اسلامبول، بی تا.

986. مختصر تاریخ مدینه دمشق، محمد بن مکرم المعروف بابن منظور، تحقیق: مأمون الصاغرجی، دمشق، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1409 ق.

987. مختصر التحفة الاثنی عشریه، محمود شکری آلوسی، قاهره، مطبعة السلفیه و اسلامبول، 1396 ق.

988. مختصر تفسیر الخازان علاءالدین علی بن محمد البغدادی، الیمامه، بیروت، 1994 م.

989. مختصر زوائد مسند البزار علی الکتب السنه و مسند احمد، شهاب الدین أبی الفضل بن حجر عسقلانی، تحقیق: صبری بن عبدالخالق أبوذر، مؤسسه الکتب الثقافیة، بی تا.

ص:606

990. مختصر سنن أبی داوود، المنذری، تحقیق: احمد شاکر و محمد حامد الففی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

991. المختصر فی أخبار البشر المعروف به تاریخ أبی الفداء، قاهره، مکتبة المتنبی، بی تا.

992. مختصر المزنی، اسماعیل بن یحیی المزنی، الدارالمصریه، لتألیف و الترجمه، 1321 ق.

993. المدخل، محمد عبدری قیروانی مالکی مشهور به ابن الحاج فاسی، چاپ حلبی مصر، بی تا.

994. المدهش، عبدالرحمان بن علی بن الجوزی، بیروت، مؤسسة العالمیه، 1973 م.

995. مدینة المعاجز الائمة اثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، السید هاشم البحرانی، بی جا، بی نا، بی تا.

996. المراجعات، عبدالحسین شرف الدین، تحقیق: شیخ حسین الراضی، قم، المجمع العالمی لاهل البیت، چاپ دوم، 1416 ق.

997. مرآة الجنان و عبرة الیقظان فی معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان، أبو محمد عبدالله بن أسعد البافعی الیمینی المکی، تحقیق: خلیل منصور، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1417 ق.

998. مرآة الحرمین الشریفین، پاشا ابراهیم، قاهره، مطبعة دارالکتب المصریه، چاپ اول، 1344 ق.

999. مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محمد باقر مجلسی، تحقیق: السید هاشم الرسولی، طهران، دارالکتب الاسلامیه، الطبعة الثانیه، 1404 ق.

1000. مرآة المؤمنین فی مناقب آل سیدالمرسلین، مولوی ولی الله بن حبیب الله بن محب الله انصاری الکهنوی، قم، مکتبة آیة الله مرعشی النجفی و چاپ لکهنو، بی تا.

ص:607

1001. مرجع مهدویت، جمعی از پژوهشگران، مؤسسه اطلاع رسانی اسلامی مرجع، بی جا، 1386 ش.

1002. مرجعیت اهل بیت درفقه اهل سنت، عبدالکریم بی آزار شیرازی، ماهنامه اسوه، شماره 90، خرداد 1384 ش.

1003. -، شماره 91، تیر ماه 1384 ش.

1004. -، شماره 92، مرداد ماه 1384 ش.

1005. مرجعیت علمی اهل بیت، ابراهیم امینی، کیهان هوایی، شماره 906.

1006. مرقاة المفاتیح، ملاعلی القاری، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1423 ق و قاهره، دارالکتاب الاسلامی، بی تا.

1007. مرقاة الوصول، مصطفی بن اسماعیل دمشقی، بیروت، دارصادر، بی تا.

1008. المرقاة فی شرح المشکاه، ملاعلی القاری، بی جا، بی نا، بی تا.

1009. مروج الذهب و معادن الجواهر، علی بن الحسین المسعودی، بیروت، دارالاندلس، الطبعة الاولی، 1385 ق و قم، دارالهجره، 1984 م.

1010. مسائل الامامه، الناشی الاکبر، تحقیق: یوسف فإن أس، المعهد الالمانی للأبحاث الشرقیه، بیروت، 1971 م.

1011. المسائل السرویه، أبو عبد الله محمد بن النعمان ابن المعلم العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید، تحقیق: صائب عبدالحمید، قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، الطبعة الاولی، 1413 ق.

1012. مسار الشیعه، محمد بن محمد بن النعمان العکبری المعروف بالشیخ المفید، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفیسه» قم، نشر مکتبة السید المرعشی النجفی، 1406 ق.

1013. المستجاد من کتاب الارشاد، حسن بن المطهر الحلی، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفیسه»، قم، نشر مکتبة السید النجفی المرعشی، 1406 ق.

ص:608

1014. المستخرج فی التفاسیر الاثنی عشر، علامه محمد بن مؤمن الشیرازی، طبع تهران، بی تا.

1015. مستدرکات علم رجال الحدیث، علی النمازی الشاهرودی، طهران، مطبعة الحیدری، الطبعة الاولی، 1415 ق.

1016. مستدرک علی الصحیحین، ابو عبدالله محمد بن عبدالله الحاکم النیسابوری، بذیله التلخیص، حافظ الذهبی، بیروت، دارالمعرفه، و دارالفکر و طبع هند، 1342 ق و چاپ حیدرآباد.

1017. -، اشراف: یوسف عبدالرحمان المرعشلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

1018. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، میرزا حسین النوری الطبرسی، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، بیروت، الطبعة الاولی، 1408 ق.

1019. المسترشد، محمد بن جریر بن رستم الطبری الامامی، تحقیق: أحمد المحمودی، طهران، مؤسسة الثقافة الاسلامیه، الطبعة الاولی، 1415 ق.

1020. المستطرف فی کل فن مستظرف، شهاب الدین بن محمد الابشیهی، چاپ مصر، بی نا، بی تا.

1021. المستقصی فی أمثال العرب، أبوالقاسم جارالله محمود بن عمر الزمخشری، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الثانیه، 1408 ق.

1022. المسلسلات، محمد جعفر بن احمد القمی الرازی، المطبوع مع کتاب جامع الاحادیث، تحقیق: السید محمد الحسینی النیسابوری، مؤسسة الطبع و النشر التابعة للآستانه الرضویه المقدسة، الطبعة الاولی، 1413 ق.

1023. المسند، ابوبکر عبدالله بن الزبیر القرشی الاسدی الحمیدی المکی، تحقیق: حبیب الرحمان الاعظمی، بیروت، عالم الکتب، بی تا.

ص:609

1024. المسند ابوالحسین عبدالوهاب بن الحسن بن الولید الکلابی المعروف بابن أفی تبوک، المطبوع فی آخر مناقب ابن المغازلی، تحقیق: محمد باقر البهبودی، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق.

1025. مسند ابن جعد، ابوالحسن علی بن الجعد بن عبید الجوهری، تحقیق عبد المهدی بن عبدالقادر، الکویت، مکتبة الفلاح، الطبعة الاولی، 1405 ق.

1026. مسند ابن راهویه، اسحاق بن راهویه، المدینة المنورة، مکتبة الایمان، الطبعة الاولی، 1415 ق.

1027. مسند أبی حنیفه، ابونعیم الاصبهانی، الریاض؛ مکتبة الکوثر، الطبعة الاولی، 1412 ق، 1991 م.

1028. مسند أبی داوود الطیاسی، سلیمان بن داوود بن الجارود الفارسی، حیدرآباد الدکن، الطبعة الاولی، 1321 ق و بیروت، دارالحدیث و طبع هند، 1362 ه.

1029. مسند ابی عوانه، یعقوب بن اسحاق أبوعوانه الاسفرائنی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

1030. مسند أبی یعلی الموصلی، احمد علی بن المثنی التمیمی، تحقیق: حسین سلیم، دمشق، بیروت، دارالمأمون للتراث، الطبعة الاولی، 1404 ق، 1984 م.

1031. مسند احمد، احمد بن حنبل، تحقیق: احمد محمد شاکر، قاهره، طبعه دارالحدیث، الطبعة الاولی، 1416 ق و طبعه دار صادر، بی تا.

1032. -، بیروت، داراحیا التراث العربی، الطبعة الاولی، والطبع الحقق، تحقیق: شعیب لأرنووط و عادل مرشد، مؤسسة الرساله، بی تا.

1033. مسند البزار، البزار، بیروت، نشر مؤسسه علوم القرآن و المدینة المنوره، مکتبة العلوم و الحکم، الطبعة الاولی، 1409 ق.

1034. مسند الجامع لاحادیث الکتب السنه، تحقیق: دکتر بشار عواد معروف، بیروت، دارالجیل، الکویت، الشرکة المتحدة، بی تا.

1035. مسند الرویانی، الرویانی، قاهره، مؤسسه قرطبه، الطبعة الاولی، 1416 ق.

ص:610

1036. مسند الشامیین، الطبرانی، بیروت، مؤسسة الرساله، الطبعة الثانیه، 1417 ق، 1996 م.

1037. مسند شمس الاخبار المنتقی من کلام النبی المختار صلی الله علیه وآله وسلم، علی بن حمید القرشی، الیمن، منشورات مکتبة الیمن الکبری، الطبعة الاولی، 1407 ق.

1038. مسند الشهاب، القاضی ابوعبدالله محمد بن سلامه القضاعی، تحقیق: حمدی عبد المجید السلفی، بیروت، مؤسسة الرسالة الطبعة الثانیة، 1407 ق.

1039. مسند علی بن ابیطالب علیه السلام، جلال الدین السیوطی، حیدرآباد، شاه علی بنده، 1405 ق.

1040. مشارق الانوار علی صحاح الآثر، القاضی أبوالفضل عیاض بن موسی الیحصبی البستی المالکی، طبع و شر، دارالتراث المکتبة العتیقه، بی تا.

1041. مشارق الانوار فی فوز اهل الاعتبار، شیخ حسن العدوی الحمزادی، بی جا، بی نا، بی تا.

1042. مشاهیر علماء الامصار، أبو حاتم محمد بن حبان البستی، بیروت، دارالکتب العلمیه.

1043. مشکاة المصابیح، محمد بن عبدالله الخطیب التبریزی، تحقیق: محمد ناصر الدین الالبانی، بیروت، المکتب الاسلامی، الطبعة الثالثة، 1405 ق.

1044. مشکل الآثار، أبوجعفر الطحاوی أحمد بن محمد بن سلامه بن سلمه الأزدی المصری الحنفی، تصحیح، محمد عبدالسلام الشاهین، بی جا، بی تا.

1045. -، بیروت، دارصادر و هند، مطبعة مجلس دائرة المعارف، بی تا.

1046. سیمای امام علی علیه السلام در تاریخ دمشق، محمد باقر پور امینی، بی جا، بی نا، بی تا.

ص:611

1047. مصابیح السنة، ابو محمد الحسین بن مسعود بن الفراء البغوی، تحقیق: یوسف عبدالرحمان المرعشلی، بیروت، دارالمعرفة، الطبعة الاولی، 1407 ق.

1048. مصابیح فی اثبات الامامة، احمد حمید الکرمانی، تحقیق: مصطفی غالب، بیروت، منشورات حمد، الطبعة الاولی، 1969 م.

1049. مصادر نهج البلاغه و أسانیده، السید عبدالزهراء الحسینی الخطیب، بیروت، دارالأضواء، الطبعة الثالثه، 1405 ق.

1050. المصاحف، ابن ابی داوود، تصحیح آرتور جفری، مصر، 1936 م.

1051. المصاحف، ابن اشته، بی جا، بی نا، بی تا.

1052. مصباح الزجاجه فی زوائد ابن ماجه، البوصیری، تحقیق: موسی محمد، الدکتور عزت علی عطیه، دارالتوفیق النموذجیه، طبعة الاولی، 1405 ق، 1985 م.

1053. -، المطبوع بحاشیه السنن لابن ماجه مع تعلیقات الالبانی، مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، الطبعة الاولی، 1419 ق.

1054. مصباح المتهجد، ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی المعروف بالشیخ الطوسی، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، الطبعة الاولی، 1411 ق.

1055. مصباح المنیر، احمد الفیومی، قم، مؤسسة دارالهجرة، چاپ اول، 1405 ق.

1056. مصباح الهدایة، موسوی بهبهانی، قاهره، مطبوعات النجاح، 1396 ق.

1057. المصطفی من الحادیث المصطفی، عماد مصطفی، دمشق، دارطلاس، 1409 ق.

1058. مصنف، ابوبکر عبدالرزاق بن همام الصنعانی، تحقیق: حبیب الرحمان الاعظمی، بیروت، المکتب الاسلامی، الطبعة الثانیه، 1403 ق و منشورات المجلس العلمی، بی تا.

1059. المصنف فی الاحادیث و الآثار، ابوبکر عبدالله بن محمد أبی شیبه الکوفی العبسی، تحقیق: محمد عبدالسلام شاهین، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1416 ق.

ص:612

1060. مطالب السوول فی مناقب آل الرسول، محمد بن طلحه الشافعی، النجف الاشرف و دارالکتب التجاریه، بیروت، مؤسسة ام القری، الطبعة الاولی، 1420 ق.

1061. -، تحقیق: ماجد احمد عطیه، قم، دارالهادی، 1381 ش.

1062. مطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، احمد بن علی بن حجر العسقلانی، تحقیق: حبیب الرحمان الاعظمی، بیروت، دارالمعرفه، 1993 م.

1063. مطول در علم معانی و بیان، سعدالله تفتازانی، چاپ ایران، بی تا.

1064. معارف، ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه الدینوری، تحقیق ثروت، قم، منشورات الشریف الرضی، الطبعة الاولی، 1415 ق.

1065. -، بیروت دارالکتاب، 1960 م و طبع مصر، بی تا.

1066. معالم اصول الدین، فخر الدین الرازی، (علی هامش محصل افکار المتقدمین)، قاهره، المطبعة الحسینیه، 1323 ق.

1067. معالم التنزیل، (تفسیر البغوی)، أبو محمد الحسین بن مسعود الفراء البغوی الشافعی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414 ق.

1068. -، طبع قاهره (معالم التنزیل فی هامش تفسیر الخازن)، بی جا، بی نا، بی تا.

1069. -، تحقیق: خالد عبدالرحمان العک و مروان سوار، بیروت، دارالمعرفه، الطبعة الثانیه، 1407 ق.

1070. معالم العلماء، محمد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی، النجف الاشرف، المطبعة الحیدریه، الطبعة الاولی، 1380 ق.

1071. معانی الاخبار، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، تحقیق: علی اکبر الغفاری، قم، منشورات جماعة المدرسین، الطبعة الاولی، 1361 ش.

ص:613

1072. معتبرترین سند تاریخی فدک، سید علی رضا حسینی، انتشارات دلیل ما، 1385 ش.

1073. المعتزله، جارالله زهدی، قاهره، مطبعة مصر، 1366 ق.

1074. المعتصر من المختصر من مشکل الآثار، قضی أبو المحاسن یوسف بن موسی الحنفی المعروف بالجمال الملطی، من مختصر القاضی أبی الولید الباجی المالکی من کتاب مشکل الآثار للطحاوی، بیروت، عالم الکتاب و حیدرآباد الدکن و طبع هند، بی تا.

1075. معجزة الکبری القرآن، محمد ابوزهره، بی نا، بی جا، بی تا.

1076. معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام، الهیئة العلمیه فی مؤسسة المعارف الاسلامیه، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، طبعة الاولی، 1411 ق.

1077. معجم الادباء، ابو عبدالله یاقوت بن عبدالله الرومی الحموی البغدادی، بیروت، دارالفکر، الطبعة الثالثه، 1400 ق.

1078. معجم الالقاب، کمال الدین أبوالفضل عبدالرزاق بن أحمد المعروف بابن الفوطی الشیبانی، تحقیق: محمد الکاظم، طهران، مؤسسه الطباعة و النشر وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی، 1416 ق.

1079. المعجم الأوسط، سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر الخمی الشامی الطیرانی، تحقیق، محمود الطحان، الریاض، مکتبة المعارف، الطبعة الاولی، 1405 ق و قاهره، دارالحرمین، 1415 ق.

1080. معجم البلدان، ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله الحموی الرومی البغدادی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، 1399 ق و دارصادر، بی تا.

1081. معجم رجال الحدیث، السید ابوالقاسم الخوئی، قم، منشورات مدینة العلم، بی تا.

ص:614

1082. معجم الشیوخ، ابوسعید احمد بن محمد ابن الاعرابی، تحقیق، عبدالمحسن بن ابراهیم بن احمد الحسینی السعودیه، دار ابن الجوزی للنشر و الطبع، الطبعة الاولی، 1418 ق، 1997 م.

1083. معجم الشیوخ، ابوالحسن احمد بن جمیع الصیداوی، تحقیق: عمر بن عبد السلام تدمری، بیروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثانیه، 1407 ق.

1084. المعجم الصغیر، أبوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب اللخمی الطبرانی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403 ق و دارالطباعة، 1388 ق.

1085. المعجم الکبیر، ابوالقاسم سلیمان بن احمد الطبرانی، تحقیق: حمدی عبد المجید السلفی، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الثانیه و قاهره، نشر مکتبة ابن تیمیه، بی تا.

1086. المعجم ما استعجم من أسما البلاد و المواضع، عبدالله بن عبد العزیز البکری الاندلسی، تحقیق: مصطفی السقا، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الثالثه، 1403 ق.

1087. معجم المحدثین، الذهبی، نشر مکتبة الصدیق، الطائف، الطبعة الاولی، 1408 ق.

1088. المعجم المطبوعات العربیة و المعربه یوسف الیاس سرکیس، قم، منشورات مکتبة السید المرعشی النجفی، 1410 ق.

1089. المعجم الموحد، محمود دریاب نجفی، مجمع فکر الاسلامی، الطبعة الاولی، 1414 ق.

1090. المعجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

1091. المعجم الوسیط، ابراهیم أنیس و عبدالحلیم منتصر، عطیة الصوالحی، طهران، مکتب نشر الثقافة الاسلامیه، الطبعة الرابعه، 1412 ق.

1092. معرفة الثقات، حافظ احمد بن عبدالله العجلی، مدینه منوره، مکتبة الدار، الطبعة الاولی، 1405 ق، 1985 م.

ص:615

1093. معرفة الصحابه، ابونعیم احمد بن عبدالله بن اسحاق بن مهران الاصبهانی، تحقیق: محمد راضی بن حاج عثمان، الطبعة الاولی، 1408 ق.

1094. معرفة علوم الحدیث، ابو عبدالله محمد بن عبدالله الحاکم النیسابوری، به کوشش معظم حسینی و ام، ای، دی، فل اکس، مدینة المنوره، مکتبة العلمیه، چاپ دوم، 1397 ق و بیروت، دارالافاق الجدیده، 1400 ق.

1095. معرفه و التاریخ، أبو یوسف یعقوب بن سفیان الفسوی، تحقیق: اکرم ضیاء العمری، بغداد، مطبعة الارشاد، 1394 ق.

1096. مع الصادقین، محمد تیجانی سماوی، بیروت، دارالفجر، بی تا.

1097. معطیات آیة المودة، سید محمود هاشمی، قم، مکتب السید محمود هاشمی، 1362 ش.

1098. معنای نفس در آیه مباهله، محمد رضا مشائی، نشریه مشکاة، پیاپی 44، مهرماه 1372 ش.

1099. المعیار و الموازنه، ابن جعفر الاسکافی، تحقیق: محمد باقر المحمودی، الطبعة الاولی، 1402 ق.

1100. المغازی، محمد بن عمر بن واقد ابوعبدالله الواقدی، تحقیق: مارسدن جونس، نشر دانش اسلامی، 1405 ق.

1101. المغازی، واقدی، تهران، انتشارات اسماعیلیان، بی تا.

1102. المغنی، ابو محمد عبدالله بن أحمد بن قدامه، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1404 ق.

1103. المغنی فی أبواب العدل والتوحید، قاضی عبدالجبار الهمدانی، تحقیق: گروهی از استادان، القاهره، 1962 م.

1104. المغنی و الشرح الکبیر، ابن قدامه المقدسی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1392 ق.

1105. مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، عبدالکریم شهرستانی، ایران، 1376 ش.

ص:616

1106. -، تحقیق: آذر شب، شرکة النشر و احیاء الکتاب، الطبعة الاولی، 1376 ش.

1107. مفتاح السعادة و مصباح السیادة، مصطفی طاش کبری زاده، هند، حیدرآباد دکن، مطبعة دائرة المعارف النظامیه، الطبعة الاولی، 1356 ه.

1108. مفتاح السعادة و مصباح السیادة فی موضوعات العلوم، طاش کبری زاده، تحقیق: کامل بکری و عبدالوهاب أبوالنور، قاهره، دارالکتب الحدیثه، بی تا.

1109. مفتاح النجاه فی مناقب آل العبا، میرزا محمد بدخشی، قم، المکتبة العامه آیت الله مرعشی نجفی، بی تا.

1110. مفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، المکتبة العصریه، بی تا.

1111. -، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دمشق، دارالقلم، چاپ اول، 1996 م، و مصر، مصطفی البابی الحلبی، 1381 ق.

1112. المفهم لما أشکل من کتاب مسلم، القرطبی، دمشق، دار ابن کثیر، الطبعة الثانیة، 1420 ق، 1999 م.

1113. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج علی بن الحسین بن محمد الصبهانی، تحقیق: احمد صقر، قم، منشورات الشریف الرضی، بی تا.

1114. مقارنة الادیان، احمد شبلی، قاهره، مکتب النهضة المصریه، 1984 م.

1115. المقاصد الحسنه فی بیان کثیر من الاحادیث المشتهره علی الألسنه، شمس الدین السخاوی، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1399 ق.

1116. مقالات الاسلامیه، ابوالحسن اشعری، تحقیق: هلموت ریتر، فرانز شتاینر، الطبعة الثالثه، 1400 ق.

1117. المقالات و الفرق، سعد الأشعری، تحقیق: محمد جواد مشکور، طهران، مطبعة حیدری، 1963 م.

ص:617

1118. مقامات جامی، نظامی باخزری، تصحیح: نجیب مایل هروی، تهران، نشرنی، 1372 ش.

1119. المقتطف من عیون التفاسیر، مصطفی الخیری المنصوری، قاهره، دارالسلام، 1996 م.

1120. مقتل الامام أمیرالمؤمنین علیه السلام، أبوبکر عبدالله بن محمد بن عبید المعروف بابن أبی الدنیا، تحقیق: محمد باقر محمودی، طهران، مؤسسه طبع و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، الطبعة الاولی، 1411 ق.

1121. مقتل الحسین بن علی بن ابی طالب، ابوالقاسم سلیمان طبرانی، کویت، دارالاوراد، 1412 ق.

1122. مقتل الحسین علیه السلام، الخوارزمی الحنفی، تحقیق: شیخ محمد سماوی، قم، منشورات مکتبة المفید و نشر انوارالهدی، 1418 ق.

1123. مقتل الحسین، عبدالرزاق الموسوی المقرم، طهران، مؤسسة البعثه و نجف، دارالکتب الاسلامیه، 1376 ش.

1124. مقدمتان فی علوم القرآن، تحقیق آرتور جفری، طبع الخانجی، 1372 ق.

1125. مقدمه ابن خلدون (مقدمه العبر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

1126. -، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1366 ش.

1127. مقدمه ابن الصلاح و محاسن، تحقیق: دکتر عائشه عبدالرحمن، زوجه استاد امین الخولی، المعروفه به (بنت الشاطی)، مطبعة دار الکتب المصریه، 1974 م.

1128. مقدمة الجلیس الصالح و الأنیس الناصح، دکتر فواز صالح فواز، فلسطین، الناصره، ریاض الریس للکتب و النشر، 1988 م.

1129. مقدمة السفر الاول من مرآة الزمان، دکتر احسان عباس، بیروت دارالشروق، الطبعة الاولی، 1405 ق.

ص:618

1130. مقدمة فی اصول التفسیر، ابن تیمیه، به کوشش عدنان زرزور، بیروت، دارالقرآن الکریم، چاپ دوم، بی تا.

1131. مقدمه مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، مرتضی عسکری، تهران، دارالکتب الاسلامی، 1356 ش.

1132. مقدمه مقامات جامی، تهران، بی نا، 1371 ش.

1133. الملاحم و الفتن، ابن المنادی - مخطوط - نقلنا عنه بواسطه «معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام» المتقدم، بی تا.

1134. الملاحم و الفتن (التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن)، رضی الدین أبوالقاسم علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: مؤسسة صاحب الامر، اصفهان، الطبعة الاولی، 1416 ق.

1135. -، بیروت، مؤسسة الاعلمی، بی تا.

1136. ملحقات احقاق الحق، شهاب الدین النجفی المرعشی، قم، منشورات مکتبة النجفی المرعشی، بی تا.

1137. الملل و النحل، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

1138. -، تصحیح: أحمد فهمی محمد، بیروت، دارالسرور، الطبعة الاولی، 1368 ق.

1139. المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف، ابن قیم الجوزیه، تحقیق: احمد عبدالشافی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408 ق.

1140. مناظرات امام نهم، یعقوب قمشه ای، درس هایی از مکتب اسلام، شماره 297، 1364 ش.

1141. المناقب، ابن مغازلی، تهران، چاپ اسلامیه، 1394 ق.

1142. المناقب، خطیب خوارزمی، ترجمه سید ابوالقاسم حقیقی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1375 ش و نجف اشرف، حیدریه، 1385 ق.

ص:619

1143. -، تحقیق: مالک محمودی، قم، مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین، الطبعة الثالثه، 1411 ق.

1144. -، تصحیح: سید هاشم محلاتی، قم، مؤسسه انتشارات علامه، بی تا.

1145. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، تحقیق: یوسف بقاعی، بیروت، دارالاضواء، الطبعة الثانیه، 1412 ق.

1146. مناقب ابی حنیفه، ابن بزازی، بی جا، بی نا، بی تا.

1147. مناقب ابی حنیفه، موفق مکی، بی جا، بی نا، بی تا.

1148. مناقب احمد بن حنبل، ابی فرج محمد بن عبدالله ابن جزری، دارالآفاق الجدیده، چاپ سوم، 1402 ق.

1149. المناقب الامام امیرالمؤمنین علیه السلام، ابوجعفر سلیمان الکوفی القاضی، تحقیق: شیخ محمد باقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافة فی الاسلامیه، الطبعة الاولی، 1412 ق.

1150. مناقب الامام علی علیه السلام، ابن مغازلی، تهران، 1394 ق.

1151. مناقب الامام علی بن أبی طالب، ابن مغازلی، تحقیق: محمد باقر البهبودی، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق.

1152. مناقب اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، محمد طاهر هاشمی شافعی، به اهتمام ناصر حسینی، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1378 ش.

1153. مناقب شافعی، بیهقی، مصر، قاهره، 1391 ق.

1154. مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، احمد بن موسی ابن مردویه، جمع و ترتیب، عبدالرزاق محمد بن حسین حرزالدین، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1412 ق.

1155. مناقب منسوب به محیی الدین عربی، (آخر کتاب وسیلة الخادم الی المخدوم)، انتشارات انصاریان، 1375 ش.

ص:620

1156. المناقب (مناقب خوارزمی)، موفق بن احمد بن محمد البکری المکی الحنفی، تهران، مکتبة نینوی الحدیثه، بی تا.

1157. مناهل العرفان فی علوم القرآن، عبدالعظیم زرقانی، بیروت داراحیاء الکتب العربیة و دارالفکر، 1988 م.

1158. منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر علیه السلام، لطف الله صافی، تهران، مکتبة الصدر، بی تا.

1159. منتخب ذیل المذیل، علامه طبری، مصر، چاپ الاستقامه، بی تا.

1160. منتخب الصحیحین من کلام سید الکونین صلی الله علیه وآله و سلم، یوسف بن اسماعیل النبهانی، بی جا، بی نا، بی تا.

1161. منتخب کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، علی بن حسام الدین معروف به متقی هندی، المطبوع بهامش مسند احمد، بیروت، دارصادر، بی تا.

1162. منتخب مسند عبد بن حمید، ابو محمد عبد بن حمید، مکتبة النهضة العربیة، الطبعة الاولی، 1408 ق.

1163. منتخب مسند عبد بن حمید، ابو محمد عبد بن حمید، تحقیق: صبحی البدری اسامری و محمود محمد خلیل الصعیدی، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الاولی، بی تا.

1164. المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، عبدالرحمان بن علی أبوالفرج ابن الجوزی، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1412 ق و هند، حیدرآباد، 1359 ق و دارالفکر، 2000 م.

1165. المنتقی من سیرة المصطفی، سعید بن محمد بن مسعود الشافعی، بی تا، بی جا.

1166. المنتقی من مهناج الاعتدال، الذهبی، قاهره، طبع مغرب الاقصی، بی تا.

1167. المنح المکیه فی شرح الهمزیه، شهاب الدین احمد بن حجر الهیثمی، علی متن الهمزیه فی مدح خیر البریه، شرف الدین ابی عبدالله محمد بن سعید البوصیری، طبع بمطبعة المیمنیه، بی تا، بی جا.

ص:621

1168. المنجد فی اللغة، لویس معلوف، بیروت دارالمشرق، الطبعة السادسه و العشرون، بی تا، بی جا.

1169. منشور جاوید، سبحانی، دفتر انتشارات اسلامی، تابستان 1366 ش.

1170. من لا یحضره الفقیه، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی معروف به شیخ الصدوق، تحقیق: سید حسن الموسوی الخراسانی، طهران، دار الکتب الاسلامیه، الطبعة الخامسه، 1390 ق.

1171. المنمّق فی أخبار قریش، محمد بن حبیب بغدادی، عالم الکتب، بی تا، بی جا.

1172. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، قطب الدین أبو الحسن سعید بن هبه الله الراوندی، تحقیق: عبداللطیف کوهکمری، قم، منشورات مکتبة السید المرعشی النجفی، بی تا.

1173. منهاج السنه النبویه، ابن تیمیه، بیروت، دارالکتب العلمیه و مصر 1322 ه -. ق

1174. منهاج السنه النبویه فی الرد علی الشیعه القدریه، ابن تیمیه، تحقیق: رشاد سالم، ریاض، 1412 ق.

1175. منهاج الکرامه فی معرفه الامامه، ابن المطهر الحلی، تحقیق: محمد رشاد سالم، بیروت، مکتبة خیاط، 1962 م.

1176. من هو المهدی، التجلیل التبریزی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، الطبعة الثانیه، 1409 ق.

1177. المنیة و الامل، أحمد بن المرتضی، تحقیق: توماس آرنولد، حیدرآباد الدکن، مطبعة دائره المعارف النظامیه، 1316 ق.

1178. مهج الدعوات و منهج العبادات، رضی الدین أبوالقاسم علی بن موسی بن جعفر ابن طاووس الحسنی الحسینی، انتشارات کتابخانه سنائی، بی تا.

1179. المهدی، صدرالدین الصدر، تهران، مطبعة (عالی)، بی تا.

1180. المهدی عند اهل السنه، فقیه ایمانی، ایران، اصفهان، مکتب الامام أمیر المؤمنین العامه، بی تا.

ص:622

1181. مهدی موعود از نگاه اهل سنت، ماهنامه اسوه، شماره 47، آبان 1380 ش.

1182. مهدی موعود در منابع روایی اهل سنت، کاظم ادیب، ماهنامه اسوه، شماره 107، آبان 1385 ش.

1183. مهدی موعود در منابع روایی اهل سنت، کاظم ادیب، ماهنامه اسوه، شماره 108، آذر 1385 ش.

1184. المواقف فی علم الکلام، قاضی عضدالدین اللایجی، بی تا، بی جا.

1185. موارد اتفاق بین مذاهب اسلامی در قضیه مهدویت، علی اصغر رضوانی، طلوع، سال دوم، شماره 5، بهار 1382 ش.

1186. موارد الظمآن إلی الزوائد ابن حبان، نورالدین علی بن ابی بکر الهیثمی، تحقیق: محمد عبدالرزاق حمزه، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

1187. الموافقات، شاطبی، به کوشش عبدالله دراز، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

1188. موالید أهل البیت علیهم السلام، ابومحمد عبدالله بن نصر ابن الخشاب البغدادی، المطبوع ضمن «مجموعه نفیسه» قم، مکتبة المرعشی النجفی، 1406 ق.

1189. مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، عبدالکریم محمد المدرس، محمد علی الغره داغی، بی جا، بی تا.

1190. مواهب علیه (تفسیر حسینی)، کمال الدین حسینی کاشفی، المکتبة و المطبعة اقبال، بی تا.

1191. المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، احمد بن محمد القسطلانی، تحقیق: صالح أحمد الشامی، المکتب الاسلامی و بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا.

1192. المؤتلف و المختلف، علی بن عمر الدار قطنی البغدادی، تحقیق: دکتر موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، دارالغرب اسلامی، بی جا، بی تا.

1193. مودت اهل بیت محور وحدت مسلمانان، مصاحبه عبدالکریم بی آزار شیرازی، کیهان فرهنگی، پیاپی 184، بهمن 1380 ش.

ص:623

1194. موسوعة الامام الجواد، قم، الجنه العلمیه فی مؤسسه ولی عصر للدراسات، الطبعة الاولی، 1419 ق.

1195. موضح أوهام الجمع و التفریق، ابوبکر احمد بن علی بن ثابت الخطیب البغدادی، حیدر آباد الدکن، مطبعة مجلس دائره المعارف العثمانیه، 1379 ق.

1196. الموضوعات، أبوالفرج علی ابن الجوزی، تحقیق: توفیق حمدان، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1415 ق.

1197. الموطأ، مالک بن انس (همراه تنویر الحوالک)، مصر، داراحیا الکتب العربیة، بی تا.

1198. الموفقیات، زبیر بن بکار، تحقیق: سامی مکی العانی، قم، منشورات الشریف الرضی، الطبعة الاولی، 1416 ق.

1199. میزان الاعتدال، ذهبی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

1200. میزان الاعتدال، ذهبی، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت، دارالفکر و داراحیاء التراث العربی، بی تا.

1201. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبائی، قم، منشورات جماعة المدرسین و مؤسسة الاعلمی، 1397 ق، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی تا.

1202. الناسخ و المنسوخ، حبه الله ابن سلامه، المطبوع مع أسباب النزول، بی جا، بی تا.

1203. نثر الدّر، الوزیر الکاتب أبو سعد منصور بن الحسین الآبی، تحقیق: محمد علی قرفه، مصر، مرکز تحقیق التراث، بی تا.

1204. النجم الثاقب فی أحوال الحجه الغائب، المحدث النوری، قم، طبعه مهر، الطبعة الاولی، 1415 ق.

1205. النجم الثاقب فی أشرف المناصب، بدرالدین حسن بن عمر بن حبیب الحلبی، قم، مکتبة عامة آیت الله العظمی مرعشی نجفی، رقم 175 من النسخ الخطیه.

ص:624

1206. النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، جمال الدین أبو المحاسن یوسف بن تغری الأتابکی، نشر المؤسسه المصریه العامه للتألیف و الترجمه و الطباعه و النشر، وزارة الثقافه و الارشاد القومی، بی تا.

1207. نزل الابرار، بدخشانی حارثی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

1208. -، تحقیق: محمد هادی امینی، اصفهان، مکتبة الامام امیر المؤمنین علیه السلام العامه، الطبعة الاولی، 1403 ق.

1209. نزهة المجالس، صفوری شافعی، مصر، 1314 ق.

1210. نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، الحسین بن محمد بن الحسن بن نصر الحلوانی، تحقیق و نشر: مدرس الامام المهدی قم، الطبعة الاولی، 1408 ق.

1211. نسیم الریاض فی شرح شفاء القاضی عیاض، احمد شهاب الدین الخفاجی المصری، دارالفکر لطباعة و النشر و التوزیع، بی تا.

1212. النصایح الکافیه، محمد بن عقیل، بیروت، مؤسسة الفجر، بی تا.

1213. نظرة فی الاحادیث المهدی، شیخ محمد الخضر حسین المصری، دمشق، منثور فی مجلة التمدن الاسلامی 1370 ق، 1950 م.

1214. نظریة الامامه، احمد محمود صبحی، مصر، دارالمعارف، بی تا.

1215. نظم دررالسمطین فی فضائل المصطفی و المرتضی و البتول و السبطین، جمال الدین محمد بن یوسف بن الحسن بن محمد الزرندی الحنفی المدنی، تحقیق: هادی امینی، طهران، مکتبة نینوی الحدیثه و نجف، مطبعة القضاء، بی تا.

1216. نظم الدرر فی تناسب الایات و السور، بهران الدین ابی الحسن ابراهیم بن عمر ابقاعی، قاهره، دارالکتاب الاسلامی، 1992 م.

1217. نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ابوعبدالله محمد بن جعفر الکتانی، مصر، دارالکتب السلفیه، ط 3. بی تا.

1218. نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار، علی الحسینی المیلانی، چاپ اول، 1414 ق.

ص:625

1219. نفحات اللاهوت، محقق کرکی، طبع الغری، بی جا، بی تا.

1220. نفس المهموم فی مصیبة سیدنا الحسین المظلوم علیه السلام، شیخ عباس قمی، تحقیق: رضا أستادی، قم، منشورات مکتبة بصیرتی، 1405 ق.

1221. نقد و بررسی اندیشه های ذهبی درباره آیه ولایت، اسماعیل زاده، مجله طلوع، شماره 12، زمستان 1382 ش.

1222. نقد و بررسی تفسیر رشیدرضا از آیه ولایت، علی اوسط باقری، نشریه معرفت، شماره 48، سال 1380 ش.

1223. نقد و بررسی دیدگاه فریقین درباره اهل ذکر، محمد یعقوب بشوی، مجله طلوع، شماره 7، پاییز 1382 ش.

1224. نقدی برکتاب مصحف علی علیه السلام، محمد جعفر نکونام، صحیفه مبین، پیاپی 25، دیماه 1379 ش.

1225. نقش ائمه در احیاء دین، علامه عسکری، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، چاپ اول، 1382 ش.

1226. نقش اهل بیت در تفسیر تابعین، حسین علوی مهر، مجله معرفت، شماره 71، 1382 ش.

1227. نقش اهل بیت در تفسیر قرآن، حسین علوی مهر، فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 58، تابستان 1383 ش.

1228. نقش اهل بیت در تفسیر قرآن، حسین علوی مهر، فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 59، پاییز 1383 ش.

1229. نقش اهل بیت و صحابه در تفسیر، حسین محمدیان، مجله رواق اندیشه، شماره 20، بی تا.

1230. نقش برجسته علی علیه السلام در تفسیر قرآن، فرج الله فرج اللهی، نشریه درس هایی از مکتب اسلام، شماره 489، سال 1380 ش.

1231. النقص، عبدالجلیل قزوینی رازی، بی جا، بی نا، بی تا.

ص:626

1232. نگاهی به تاریخچه و روش تفسیر روایی قرآن، کامران ایزدی مبارکه، مجله الهیات و حقوق دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال دوم، شماره دوم، 1384 ش.

1233. نگاهی به مصحف علی علیه السلام و سه مصحف دیگر، محمد جعفر نکونام، صحیفه مبین، پیاپی 25، دیماه 1379 ش.

1234. نگاهی نو به جریان عاشورا، گروهی از پژوهشگران زیر نظر سید علی رضا واسعی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، قم، چاپ تبلیغات اسلامی، 1383 ش.

1235. نگرشی به تفسیر منسوب به امام جعفر صادق علیه السلام، کاظم قاضی زاده، مجله بینات، سال 1374 ش.

1236. نهایة الادب، احمد بن عبدالوهاب نویری، طبع مصر، بی نا، بی تا.

1237. نهایة الادب فی معرفة أنساب العرب، أبوالعباس احمد بن علی بن احمد بن عبد الله القلقشندی، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا.

1238. نهایة الاقدام فی علم الکلام، عبدالکریم الشهرستانی، تحقیق: ألفرید جیوم، بغداد، مکتبة المثنی، بی تا.

1239. النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، المکتبة الاسلامیه و بیروت، داراحیاء التراث، 1383 ق.

1240. النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، مبارک بن محمد الجزری معروف بابن الاثیر، تحقیق: ظاهر أحمد الزادی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، الطبعة الرابعه، 1367 ش.

1241. النهایة فی الفتن و الملاحم، ابن کثیر، تحقیق: محمد احمد العزیز، قاهره، مکتب الثقافی، بی تا.

1242. نهایة الوصول الی علم الاصول، علامه حلی، الطبعة الحجریه، بی جا، بی تا.

1243. نهج البلاغه، سید رضی، چاپ صبحی صالح، بی نا، بی تا.

ص:627

1244. نهج البلاغه، أبوالحسن الشریف الرضی محمد بن الحسین بن موسی الموسوی، من کلام الامام امیرالمؤمنین علیه السلام، تحقیق: السید کاظم المحمدی و محمد الدشتی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه بجماعة المدرسین، 1406 ق.

1245. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، ایران، بی نا، 1407 ق.

1246. نهج الحق و کشف الصدق، ابن المطهر الحلی، تحقیق: فرج الله حسنی، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، بی تا.

1247. نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، محمد باقر محمودی، بیروت، مؤسسه المحمودی، الطبعة الاولی، بی تا.

1248. نوادر الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، مؤمن بن حسن بن مؤمن، بیروت، دارالکتب العلمیه و طبع دارالفکر و مصر، مکتبة الجمهوریه، بی تا.

1249. نوادر الأثر فی علی خیر البشر، أبو محمد جعفر بن أحمد القمی الرازی، المطبوع فی ضمن «جامع الاحادیث»، تحقیق: سید محمد الحسینی النیسابوری، مشهد، مؤسسه طبع و نشر آستان قدس رضوی، الطبعة الاولی، 1413 ق.

1250. نوادر الاصول، حکیم ترمذی، بیروت، دارصادر، بی تا.

1251. نورالثقلین، عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1370 ش.

1252. نورالمشتعل، ابی نعیم اصفهانی، تحقیق: محمد باقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1406 ق.

1253. الوافی بالوفیات، صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفری، فرانز شتاینر قیسبادان، دارالنشر، 1381 ق.

1254. واقع التقیه عند المذهب و الفرق الاسلامیه من غیر الشیعه الامامیه، ثامر هاشم حبیب عمیدی، قم، مرکز الغدیر الدراسات الاسلامیه چاپ اول، 1374 ش.

1255. وسائل الشیعه، حر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث، بی تا.

ص:628

1256. الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ابی الحسن الواحدی نیشابوری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق.

1257. -، تحقیق: علی محمد معوض، بیروت، بی تا.

1258. وسیلة الخادم الی المخدوم، ابن روز بهان، به همت رسول جعفریان، انتشارات انصاریان، مهرماه 1375 ش.

1259. وسیلة المآل، علامه باکثیر الخضرمی، طبع دمشق، بی تا.

1260. وسیله النجاة، محمد مبین فرنکی محلی سهالوی، چاپ لکنهو، بی تا.

1261. الوفاء بأحوال المصطفی، ابوالفرج عبدالرحمان بن علی بن محمد بن علی بن الجوزی، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1408 ق.

1262. الوفاء الوفاء سمهودی، بیروت، 1393 ق و لبنان، مطبعة آداب، 1326 ق و مصر، محمد حجاج.

1263. وفاء الوفا بأخبار المصطفی، نورالدین علی بن السهودی، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا.

1264. وفیات الاعیان و أبناءالزمان، ابن خلکان، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1419 ق و دارصادر و دارالثقافة و با تحقیق: احسان عباس، قم، منشورات الشریف الرضی، الطبعة الثانیه، 1364 ش.

1265. وقعة صفین، نصربن مزاحم المنقری، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، القاهره، المؤسسه العربیة الحدیثه، الطبعة الثانیه، 1382 ق.

1266. ولایت از دیدگاه قرآن، عبدالرسول حقانی، تبریز، مکتب شیعیان تبریز، شفق، 1352 ش.

1267. ولایت علی علیه السلام در قرآن کریم و سنت پیامبر، علامه عسکری، انتشارات دانشکده اصول دین قم، 1383 ش.

1268. ولایت و امامت، هادی نجفی، قم، چاپخانه قیام، 1370 ش.

ص:629

1269. الهدی الی دین المصطفی، محمد جواد بلاغی، نجف اشرف، 1385 ق.

1270. هدیة العارفین، اسماعیل باشا البغدادی، بیروت، دارالفکر، 1402 ق، 1982 م و بغداد، مکتبة المثنی، بی تا.

1271. هفت اورنگ، عبدالرحمان جامی، تصحیح: مرتضی گیلانی، تهران، سعدی، 1368 ش.

1272. الهواش الحقیقه (ملحق المراحجات)، حسین راضی، قم، مؤسسة آل البیت، 1415 ق.

1273. الیقین، سید بن طاووس، قم، مؤسسه دارالکتب الجزائری، 1413 ق.

1274. الیقین، رضی الدین علی بن طاووس الحلی، تحقیق: الانصاری، قم، مؤسسة دارالکتاب، الطبعة الاولی، 1413 ق.

1275. یمینی فی تاریخ عزالدوله محمود بن سبکتکین، ابی نصر محمد بن عبدالجبار العتبی، مکتبة العامه آیت الله مرعشی نجفی، رقم 717 من نسخ التصویریه.

1276. ینابیع المودة، قندوزی حنفی، ترجمه سید مرتضی توسلیان، تهران، چاپخانه بزرگمهر، بی تا.

1277. -، الطبعة الثامنه، 1385 ق و بیروت، مؤسسه الاعلمی المطبوعات و اسلامبول، 1301 ق و ط المکتبة الحیدریه، 1384 ق.

1278. الیواقیت و الجواهر فی بیان عقاید الأکابر، عبدالوهاب الشعرانی، مصر، مطبعة مصطفی البابی الحلبی و أولاده، 1378 ق و دارالمعرفة لطباعة و النشر، بی تا.

نشریات

1. آیة التطهیر، مجله تراثنا، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، شماره 43 و 44، 1416 ق.

ص:630

2. آیة التطهیر و عصمت اهل بیت، علی ربانی گلپایگانی، ماهنامه اسوه، شماره 86، بهمن 1383 ش.

3. -، ماهنامه اسوه، شماره 87، اسفند 1383.

4. -، ماهنامه اسوه، شماره 89، فروردین و اردیبهشت 1384.

5. -، ماهنامه اسوه، شماره 90، خرداد 1384.

6. -، ماهنامه اسوه، شماره 91، تیرماه 1384.

7. -، ماهنامه اسوه، شماره 92، مردادماه 1384 ش.

8. آیه خلافت و اثبات خلافت ائمه، مجله آفاق نور، سال اول، شماره 1، بهار و تابستان 1384 ش.

9. آیة المودة، سید علی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شمارگان 45، 46، محرم و صفر 1417.

10. آیه ولایت، سید علی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شمارگان 53 و 54، محرم و جمادی آخر، 1419 ق.

11. ارزش روایات تفسیری فریقین، سید رضا ملیحه السادات، بینات، شماره 35، پاییز 1381 ش.

12. اعتقاد به مصلح موعود در نظرگاه فریقین، امین تهرانی، فروغ وحدت، شماره 4، بهار و تابستان، 1385.

13. امامت و جانشینی اهل بیت در تفسیر فی ظلال، شهاب کاظمی، بینات، سال هفتم، شماره 28، زمستان 1379.

14. امامت و جانشینی پیامبر در تفسیر فی ظلال، شهاب کاظمی، بینات، سال هفتم، شماره 27.

15. امام رضا علیه السلام در منابع عرفانی اهل سنت، غلامرضا جلالی نائینی، ماهنامه زائر، شماره 109، بی تا.

ص:631

16. امام رضا علیه السلام و رسالت تبیین قرآن، حسن فرقانی، مجله الهیات و حقوق، شماره 13، 1383 ش.

17. امام صادق علیه السلام از منظر دانشوران اهل سنت، حسن آشوری، ماهنامه کوثر، شماره 40، 1379 ش.

18. امام علی علیه السلام سرآمد مفسران، محمد مرادی، بینات، سال هفتم، شماره پیاپی 28، زمستان 1379 ش.

19. امام مهدی در منابع اهل سنت، ماهنامه زائر، شماره 106، مهر 1382 ش.

20. امام مهدی نزد اهل سنت، ماهنامه خورشید مکه، شماره 15، اسفند 82.

21. اهل بیت اسلام در کتاب و سنت، ماهنامه اسوه، شماره 44، مرداد 1380.

22. اهل بیت به روایت ابن عباس، ساغر و اینام، مجله زائر، شماره 82، 1380.

23. اهل بیت به روایت صحابه، ساغر و اینام، ماهنامه زائر، شماره 85، دیماه، 1380.

24. اهل بیت پیامبر در قرآن و سنت، حسن قلی پور، ماهنامه معرفت، شماره 108، آذر 1385.

25. اهل بیت چه کسانی هستند، سید محمد مرتضوی، مجله زائر، شماره 54، 1377.

26. اهل بیت در تفسیر کشاف، سهیلا جلالی، بینات، سال پنجم، شماره 19.

27. اهل بیت در روایات ابوهریره، جواد المفتی، ماهنامه زائر، شماره 101، اردیبهشت 1382.

28. اهل بیت در قرآن، نشریه درس هایی از قرآن، شماره 298، 1364.

29. اهل بیت در قرآن، مباهله، محمد علی مقدادی، نشریه بشارت، شماره 14، آذر 1378 ش.

30. اهل بیت در قرآن، مباهله، محمد علی مقدادی، نشریه بشارت، شماره 15، بهمن 1378 ش.

ص:632

31. اهل بیت رسالت در تفسیر طبری، رضا استادی، کیهان اندیشه، شماره 25، 1368.

32. اهل بیت فی روایه الصحابه، جهاد مفتی، رساله الثقلین، شماره 47.

33. اهل بیت فی روایه الصحابه، جهاد مفتی، رساله الثقلین، شماره 48.

34. اهل بیت کلمه طیبه، عباس استاد آقایی، مجله موعود، شماره 71، دیماه 1385.

35. اهل بیت مفسران آگاه به تمام قرآن، علی اکبر بابائی، مجله معرفت، شماره 73، سال 1382.

36. اهل بیت و حدیث ثقلین، ذکر الله احمدی کرمانشاهی، کیهان فرهنگی، شماره 184، بهمن 1380.

37. بررسی دیدگاه فریقین درباره آیه تبلیغ، فتح الله نجار زادگان، مجله طلوع، شماره 8 و 9.

38. بررسی دیدگاه ها و روایات اهل سنت درباره اولی الامر، فتح الله نجار زادگان، مجله طلوع، سال دوم، شماره 5، بهار 1382.

39. بررسی راویان شأن نزول آیه ولایت، سید محمد مرتضوی، فصلنامه مطالعات اسلامی، شماره 70، زمستان 1384.

40. بررسی و نقد اسناد مصحف امام علی علیه السلام، فتح الله نجار زادگان، نشریه مقالات و بررسی ها، پیاپی 68.

41. پژوهشی در آیه مودت، علی اکبر بابائی، نشریه معرفت، پیاپی 48، آذر 1380.

42. پژوهشی در اسباب نزول آیه اکمال، علی کورانی، ترجمه مصطفی فضائلی، مجله علوم حدیث، شماره 7، بهار 77.

43. پژوهشی در زمینه نزول آیه اکمال، سید احمد فقیهی، مجله معرفت، پیاپی 24، فروردین 1377.

44. پیامبر به مباهله می رود، جعفر سبحانی، درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی 125، اردیبهشت 1349 ق.

ص:633

45. تحقیقی پیراون راسخان در علم و آگاهی از تأویل، درس های از مکتب اسلام، شماره 281، 1363 ش.

46. تحقیقی پیرامون سال، ماه و روز مباهله، نشریه درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی 270، شهویور 1362 ش.

47. تدبری دیگر در آیه مودت، محمد رضا جعفری، گلستان قرآن، پیاپی 91، دیماه 1379.

48. ترجمه امام زین العابدین من تاریخ دمشق، احمد عابدی، آینه پژوهش، شماره 23، 1372.

49. تصریح اهل سنت به تواتر احادیث مهدی علیه السلام عبدالکریم عبدالهی، مشکوه، شماره 67، تابستان 1379.

50. تطبیق المعابیر العلمیه لنقد الحدیث علی ما اختلف و تعارض من احادیث المهدی مکتب الفریقین، السید ثامر هاشم حبیب العمیدی مجله تراثنا، مؤسسه آل البیت، شمارگان 44-43، 1416 ق.

51. تفسیر آیه مباهله، ابوالفتوح رازی، نشریه گنجینه، پیاپی 24، اسفند 1381.

52. تفسیر آیه مباهله از دیدگاه اهل بیت و اهل سنت، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع، سال سوم، شماره 11-10، تابستان و پاییز 1383.

53. تفسیر تطبیقی آیه تطهیر، از دیدگاه مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع، شماره های 8 و 9.

54. تفسیر تطبیقی آیه مع الصادقین، از دیدگاه فریقین، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع سال چهارم، شماره 13 و 14، بهار و تابستان 1384 ش.

55. تفسیر راسخان در علم، محمد هادی معرفت، مجله پاسداران اسلام، پیاپی 182، سال 1375 ش.

56. تفسیر راسخان در علم، محمد هادی معرفت، مجله پاسداران اسلام، پیاپی 183، سال 1375 ش.

ص:634

57. تفسیر فی ظلال و علوم قرآنی، سیده فاطمه حسینی، بینات، سال سیزدهم، پیاپی 51، 1385 ش.

58. جایگاه اهل بیت از دیدگاه ابوحنیفه، محمد شفق خواتی، مجله طلوع، سال پنجم، شماره 17، 1385 ش.

59. جایگاه اهل بیت در تفسیر قرآن، سید محمد علی ایازی، مجله بینات، سال دهم، شماره 37 و 38.

60. جایگاه اهل بیت در سوره دهر از منظر فریقین، محمد یعقوب بشنوی، مجله طلوع، شماره 19.

61. جایگاه اهل بیت در قرآن، آیت الله معرفت، مجله پیام جاویدان، شماره 6، بهار 1384 ش.

62. جایگاه اهل بیت در قرآن، حفیظ الله قدسی زاده، ماهنامه تسنیم، شماره 4، آبان 1383.

63. جایگاه علمی امام صادق علیه السلام در تمدن اسلامی، اسوه، شماره 72، سال 1382.

64. جایگاه میراث تفسیری اهل بیت، علی اکبر رستمی، پژوهش های قرآنی شماره 23 و 24، 1379 ش.

65. جریدة الاهرام المصریه، مورخ 1978/8/18.

66. جلوه علم آل محمد و جهل معاندان در مناظرات امام رضا علیه السلام غلامرضا شهرکی فلاح، نشریه زائر، شمارگان، 5 و 56، اسفند 77.

67. جلوه های ولایت در تفسیر درالمنثور، سید محمد مرتضوی، مجله علوم انسانی دانشگاه سیستان و بلوچستان، شماره 21، مهرماه 1381.

68. جلوه های ولایت در کشف الاسرار، مجله بینات، شماره 4، بی تا.

69. حدیث الثقلین از دیدگاه مذاهب اهل بیت و اهل سنت، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع، سال پنجم، شماره 17، بهار 1385 ق.

ص:635

70. حدیث الثقلین، سید علی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شماره 29، سال هفتم، 1412 ق.

71. حدیث الثقلین، سید علی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شماره 38-39، سال دهم، محرم 1415 ق.

72. حدیث سفینه، مجله تراثنا، شماره 38-39، سال دهم، محرم، 1415 ق.

73. حدیث متواتر ثقلین، محمد رضا حکیمی، مجله گلستان قرآن، شماره 155، اسفند 1380 ش.

74. دانشمندان اسلامی و مرجعیت اهل بیت علیهم السلام، عبدالکریم بی آزار شیرازی، کیهان فرهنگی، شمار 184، بهمن 1380.

75. سبب نزول آیه ولایت، حسن حکیم باشی، پژوهش های قرآنی، شماره 2، تابستان، 1374 ش.

76. سنجش تطبیقی اهل بیت و صحابه، هاشم اسلامی، پژوهش های قرآنی، شمارگان 5 و 6، 1375 ه.

77. شخصیت علمی امام حسن علیه السلام، محمد جواد سرمروحی، نشریه فرهنگ کوثر، شماره 55.

78. شمه ای از کرامات امام صادق علیه السلام، حسین صادقی، نشریه مبلغان، شماره 29، سال 1423 ق.

79. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت اول)، (جامع البیان) مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 24، 1366 ش.

80. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت دوم)، (کشف الاسرار)، مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 25، 1367 ش.

81. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت سوم)، (الکشاف)، مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 26، 1367 ش.

ص:636

82. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت چهارم)، (تفسیر ابن کثیر)، مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 27، 1367 ش.

83. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت پنجم)، (تفسیر فخر رازی)، مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 28، 1367 ش.

84. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت ششم)، (غرایب القرآن)، مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 30، 1367 ش.

85. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت هشتم)، (تفسیر قرطبی)، مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 33، 1368 ش.

86. صحابه از نظر قرآن و اهل بیت، آیت الله محمد هادی معرفت (رحمه الله علیه)، پیام جاویدان، سال دوم، شماره 7، تابستان 1384 ش.

87. صحابه از نظر قرآن و اهل بیت، آیت الله محمد هادی معرفت (رحمه الله علیه)، پیام جاویدان، سال دوم، شماره 9، زمستان 1384 ش.

88. عقیدة اهل السنه و الاثر فی المهدی المنتظر، محاضرت شیخ عبدالمحسن بن حمد العباد عضو هیئة التدریس فی الجامعة الاسلامیه بالمدینة المنوره، منشور، فی مجلة الجامعه، العدد 3، السنه الاولی، 1388 ق.

89. عقیده ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) در پرتو مبانی روایی اهل سنت، (قسمت اول)، مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 87، اسفند 1383.

90. -، (قسمت دوم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 93، شهریور 1384.

91. -، (قسمت سوم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 94، مهرماه 1384.

92. -، (قسمت چهارم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 9587، آبان 1384.

ص:637

93. -، (قسمت پنجم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 96، آذر 1384.

94. -، (قسمت ششم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 98، بهمن 1384.

95. -، (قسمت هفتم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 99، اسفند 1384.

96. -، (قسمت هشتم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 103، اردیبهشت 1385.

97. -، (قسمت نهم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 104، مرداد 1385.

98. -، (قسمت دهم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 105، شهریور 1385.

99. علی علیه السلام اولین جامع قرآن، سید محمد باقر حجتی، بینات، سال هفتم، شماره 28، بی تا.

100. علی علیه السلام پیشوای مفسران، مهسا فاضلی، کیهان اندیشه، شماره 83، 1385 ش.

101. علی علیه السلام در منظر قرآن و روایات تفسیری، علی مختاری، پیام حوزه، شمارگان 28 و 29، 1379 ش.

102. کاوشی در مفهوم اهل بیت، سید علی مرتضوی، نشریه زائر، شماره 49، 1377 ش.

103. گوشه ای از کرامات اهل بیت علیهم السلام در منابع اهل سنت، حسین خاکپور (نگارنده)، همایش علمی - تحقیقی مذاهب اسلامی، بهمن ماه 1386.

104. مباهله، سید محسن نقوی، مجله زائر، شماره 36، اردیبهشت، 1386 ش.

105. مباهله، سید مهدی شجاعی، مجله زائر، پیاپی 110، بی تا.

ص:638

106. مباهله، سید مهدی شجاعی، مجله بشارت، شماره 1، مهر، 1386 ش.

107. مباهله، فاطمه محمدی، گلبرگ معرفت، پیاپی 47، بهمن، 1382 ش.

108. مباهله علی زمانی، درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی 384، فروردین، 1372 ش.

109. مباهله پیامبر با مسیحیان نجران، علی علیه السلام نفس پیامبر صلی الله علیه وآله، علی اصغر نراقی، پلیس انقلاب، پیاپی 3، بی تا.

110. مباهله روشن ترین دلیل باورهای شیعه، عبدالکریم پاک نیا، نشریه مبلغان، شماره 50، ذیحجه 1424 ق.

111. مجله علوم حدیث، سال 3، شماره 4، قم، 1377.

112. مصحف امام علی علیه السلام، عبدالله امینی، نشریه فرهنگ کوثر، شماره 33، بی تا.

113. -، سید محمد علی ایازی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1380 ش.

114. -، بهاء الدین خرمشاهی، بینات، پیاپی 28، دیماه 1379 ش.

115. -، بهاءالدین خرمشاهی، پیام ثقلین، پیاپی، 7، 2002 م.

116. -، محمد صادق کفیل، نشریه فرهنگ کوثر، شماره 48، اسفند 1379 ش.

117. -، علی حجتی کرمانی، درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی 16، اردیبهشت 1352 ش.

118. مصحف علی علیه السلام نخستین صحیفه تفسیری، حسن حکیم باشی، پژوهش های قرآنی، شماره 6 و 5، تابستان 1375.

119. مصداق اهل بیت چه کسانی اند، نشریه درس هایی از مکتب اسلام، شماره 299، 1364 ش.

120. مصداق شناسی اهل بیت علیهم السلام با نگاهی تفسیری - روایی - تاریخی، جمال اشرفی، فصلنامه فروغ وحدت، شماره 2، پاییز 1384.

ص:639

121. -، فصلنامه فروغ وحدت، شماره 3، زمستان 1384.

122. مصداق شناسی اهل بیت علیهم السلام در قرآن و سنت، محمد رضا کیخا، مجله الهیات دانشگاه سیستان و بلوچستان، پاییز و زمستان 1384 ش.

123. معرفی تفسیر الکشف و البیان فی تفسیر القرآن، سید محمود مرعشی نجفی، بینات، سال اول، شماره 40، زمستان 1373 ش.

124. مفهوم شناسی و مصداق یابی اهل بیت علیهم السلام، غلامحسین زینلی، مجله تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شماره 18، زمستان 1384.

125. مقایسه کتاب علی علیه السلام و صحیفه آن حضرت در جوامع روایی فریقین، کامران ایزدی، فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق علیه السلام، پیاپی 15، مهرماه 1381.

126. مقصود از مودت در قربی چیست؟ (بدون نام)، درس هایی از مکتب اسلام پیاپی 191، مهر 1354.

ص:640

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109